مجموعه مقاله ها جلد پنجم: حماسه عاشورا همایش امام حسین(علیه السّلام)

مشخصات کتاب

ام کتاب: حماسه عاشورا

مؤلف: جمعی از نویسندگان

ناشر: مرکز چاپ و نشر مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السّلام)

با مشارکت نشر شاهد

نوبت چاپ: اول

تیراژ 2000 نسخه

سال چاپ: اسفند 1381ه- . ش (محرم الحرام 1424 ه-. ق)

شابک: 9-25-7756-964

ISBN: 964-7756-25-9

«حق چاپ محفوظ است»

تهران - ص.ب. 7368-14155

تلفن: 8907289 (009821 - فاکس: 8893061 (009821)

ص: 1

اشاره

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ »

«الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »

«مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ »

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ »

«صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ »

ص: 2

مجموعه مقاله ها جلد پنجم: حماسه عاشورا همایش امام حسین(علیه السّلام)

تهران اسفند 1381ه- . ش مطابق با محرم الحرام 1424 ه- . ق

مجمع جهانی اهل بيت (علیهم السّلام)

ص: 3

نام کتاب: حماسه عاشورا

مؤلف: جمعی از نویسندگان

ناشر: مرکز چاپ و نشر مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السّلام)

با مشارکت نشر شاهد

نوبت چاپ: اول

تیراژ 2000 نسخه

سال چاپ: اسفند 1381ه- . ش (محرم الحرام 1424 ه-. ق)

شابک: 9-25-7756-964

ISBN: 964-7756-25-9

«حق چاپ محفوظ است»

تهران - ص.ب. 7368-14155

تلفن: 8907289 (009821 - فاکس: 8893061 (009821)

ص: 4

فهرست

تحلیلی پیرامون رمز جاودانگی حماسه عاشورا...9

پیام ها و عبرتهای عاشورا...23

راز ماندگاری عاشورا...45

نوع مدیریت و رهبری امام حسین(علیه السّلام) در نهضت عاشورا...67

مدیریت در قیام عاشورا...83

عزاداری از نگاهی دیگر...97

عنصر تبلیغ در نهضت عاشورا...131

فلسفه عزاداری یا اهمیت سوگواری...159

رمز جاودانگی حماسه عاشورا...181

در آفاق حماسه عاشورا...209

سوگواری بر امام حسین(علیه السّلام)...245

ص: 5

ص: 6

مقدمه

بسمه تعالى

بی شک، شاهراه رشد و کمال انسانی، نبرد با نادانی است، و طبیعی ترین بلکه والاترین راه تلاش فرهنگی، کنکاش و پژوهش در روش و منش راهبران و پیشوایان می باشد. برای این که مردم سره را از ناسره، روا را از ناروا، حق را از باطل و پوچی، و راه را از بیراهه برای رهروی خود تشخیص دهند؛ باید آموزه های هادیان و راهنمایان، و به ویژه معصومان را پیش روی خود داشته، و حتی از زندگی آنان مطلّع باشند.

در مقابل باطل نیز خود را با هر زر و زیوری می آراید، و پوچی خود را پشت این پوشش ها می پوشاند، و در تمام ساعت های شب و روز، زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان را، با انواع امواج صدا و سیما و رسانه ها و خبرگزاری ها، به صد دام خود گرفتار کرده و به ورطه ی نابودی خود می کشاند و هزاران بی راهه و گمراهۀ شیطانی در پیش پای مردم می گستراند: ﴿وَ أَنَّ هذا صراطى مُستَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ، وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سبیله) (انعام، آیه 153).

برای این که این صراط مستقیم هدایت و راهنمای الهی، رهروان خود را به نقطه نظر مطلوب نهایی برساند، به ناچار باید مشعلی فروزان فرا روی رهروان باشد، و این است که بحث و بررسی پژوهش و تحقیق و حتی بزرگداشت و تجلیل از الگوهای بشری و اسوه های انسانی و به ویژه بزرگان و برگزیدگان الهی و پیشوایان دینی و مذهبی، و سعی و تلاش و کوشش و جهاد آنان، در واقع و حقیقت سخن از انسانیت و حکمت، و پاکی و سلامت خواهد بود.

مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السّلام)، با چنین هدف و رسالتی مقدس، انسانی و مکتبی، پیش از این، در سنندج کردستان، همایشی به عنوان «مودت ذوی القربای رسول خدا» و دیگری در بندر عباس به عنوان «امام جعفر صادق(علیه السّلام) و تجدید حیات اسلام» برگزار نمود.

ص: 7

و اینک که سال جاری را رهبر معظم حضرت آیةالله خامنه ای - مد ظله العالی - در سخنرانی خود در جوار مرقد مطهر حضرت امام رضا(علیه السّلام) به عنوان «سال عزت و افتخار حسینی» مزیّن نمودند. مجمع جهانی اهل بیت (علیهم السّلام) برای برپائی همایش مجددی به همین نام و نشان ،دانشوران، فرهیختگان و نویسندگان را به تحقیق و تقدیم مقالاتشان فرا خواند.

در نتیجۀ این فراخوانی، مقاله های بسیاری به دبیرخانۀ همایش رسیده است، که مجلدات حاضر توسط «هیئت نظارت علمی مجمع» برای نشر برگزیده شده که پس از ویرایش و تنظیم، همزمان با برگزاری همایش، به تشنگان فرهنگ اهل بیت(علیهم السّلام) به ویژه سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیه السّلام) در موضوعات ذیل تقدیم می شود:

1) شخصیت و سیمای امام حسین (علیه السّلام) 2 ) عزت حسینی؛ 3) اقتدار حسینی؛ 4) حماسه حسینی؛ 5) حماسه عاشورا؛ 6 ) انگیزه های قیام امام حسین(علیه السّلام) ؛ 7 ) اهداف و آثار قیام امام حسین؛ 8) امام حسین و اصلاح طلبی؛ 9) نقش زنان در نهضت عاشورا؛ 10) تعالیم اخلاقی و عرفانی امام حسین (علیه السّلام)؛ 11) امام حسین(علیه السّلام) و دیدگاه ها؛ 12) امام حسین(علیه السّلام) در آیینه شعر و ادب.

از همه نویسندگان و دانشورانی که فراخوان مقالۀ این «مجمع» را اجابت نموده و مقاله ای به دبیرخانه این اجلاس ارسال نموده اند، و در برپایی آن سهیم و شریک شدند و گوشه ای از تحقّق هدف والای آن را بر عهده گرفته اند تشکر می کنیم. هم چنین زحمات برادران ارجمندی که در بررسی و ارزیابی آماده سازی و ویرایش و نشر این مجموعه همکاری کردند سپاس می گوییم.

سید محسن موسوی

دبیر همایش سراسری امام حسین(علیه السّلام)

مجمع جهانی اهل بيت السلام(علیهم السّلام)

ص: 8

تحلیلی پیرامون رمز جاودانگی حماسه عاشورا( نگاهی به حدیث «مجاری»)

اشاره

حسین حیدری

مقدمه

تحقیق، بررسی و تحلیل رمز جاودانگی حماسۀ عاشورا و این که چه سرّی در خلق و ایجاد این حماسۀ جاوید نهفته است که تا امروز، به عنوان حماسه ای ماندگار در تاریخ بشر، مطرح گردیده و وجدان های بیدار و آگاه، پس از گذشت هزار و چند صد سال، همچنان آفرینندگان این حماسه عظیم راستایش می کنند و در نهضت ها وحرکت های اصلاحی خود از این حماسه، الهام می گیرند نیازمند بررسی همه جانبۀ این حماسۀ عظیم است.

در این جا ما نیز در حد بضاعت اندک خود و به جهت ادای تکلیف نسبت به خون پاک حماسه سازان عاشورا به ویژه سیّد و سرور شهیدان، حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السّلام) ، کوشیده ایم رمز جاودانگی این حماسه را از ابعاد مختلف، مورد بررسی و مداقّه قرار دهیم.

بی شک، راز و رمز جاودانگی حماسۀ عظیمی مانند حماسۀ عاشورا را نمی توان فقط مدیون یک عامل دانست بلکه در جاودانه ماندن این حماسۀ پرشور، عوامل متعددی دخیل بوده اند و لذا در این مقاله سعی کرده ایم به برخی از این عوامل اشاره کنیم و به شرح و بسط آنها بپردازیم.

ص: 9

از جمله عوامل مؤثری که در جاودانگی حماسۀ عاشورا مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته اند، عوامل ذیل است:

الف - وعدۀ الهی برای حیات ابدی شهیدان و نقش آن در جاودانگی حماسۀ عاشورا.

ب - انگیزۀ الهی در خلق حماسۀ عاشورا که به جاودانگی آن انجامید.

ج - نقش رهبری در جاودانگی حماسۀ عاشورا.

د - نقش ائمۀ معصومین(علیهم السّلام) در جاودانه ماندن حماسۀ عاشورا.

ه- - نقش حضرت زینب(علیها السّلام) در جاودانه ماندن حماسۀ عاشورا.

سرانجام، نتیجۀ بررسی و تحلیل صورت گرفته نیز دلالت بر این امر دارد که مجموعۀ عوامل مذکور سبب گردیدند تا حماسۀ عاشورا همچنان در عرصۀ گیتی و برای تمام نسل ها و وجدان های آگاه و بیدار، جاودانه بماند.

البته ما در این مقال داعیه آن را نداریم که توانسته ایم جاودانگی حماسۀ عاشورا را رمز گشایی نماییم، بلکه در حد بضاعت طبع، کوشش نموده ایم به برخی از رموز جاودانه ماندن این حماسۀ عظیم، اشاره ای داشته باشیم، باشد که مورد عنایت ارباب علم وفضل قرار گیرد.

رمز جاودانگی

بی تردید، یکی از وقایع مهم تاریخ اسلام، واقعۀ عاشور است؛ که پس از گذشت هزار و چهار صد سال، هنوز به عنوان حماسه ای جاوید، مطرح می باشد و در صفحات حجیم تاریخ بشر، به بوتۀ فراموشی سپرده نشده و نوشتن، سخن گفتن و هر حرکتی در مورد این حماسه عظیم همچنان برای نویسندگان، سخنرانان و رهبران نهضت های اسلامی، در این جملۀ پرمعنا تجلّی یافته است که: «کلّ يومٍ عاشورا وكُلّ ارض کربلا»(1).

ص: 10


1- نفس المهموم، ج 2، ص 95.

آری، برای هرانسان آزاده ای، هر روز، عاشورا و هر سرزمینی، کربلاست. این که چرا هر روزی، عاشورا و هر سرزمینی کربلا به شمار می رود؟ و چرا حماسۀ عظیم کربلا تا این حد جاودانه مانده است که همه عاشقان بیداردل با اندکی تأمل در مورد این رویداد عظیم و در رأس آن، حماسه آفرین بزرگ عاشورا؛ یعنی حضرت ابا عبدالله الحسین(علیه السّلام)، اشک از دیدگانشان جاری گردیده و به یاد رشادت های حضرتش و 72 یار باوفایش؛ به سوگ می نشینند و حماسۀ عاشورا را به عنوان الگویی جاودانه برای طی طریق و سلوک الی الله و رهایی از قید و بند ظلم و اسبتداد، برای خود بر می گزینند؟ سؤال هایی است که در زمینۀ رمز جاودانگی حماسۀ عاشورا مطرح است و ما نیز در این مقال برآنیم که در حد بضاعت طبع، رمز جاودانگی حماسۀ عظیم عاشورا را مورد تحلیل و بررسی قراردهیم.

جهت تحلیل و بررسی رمز جاودانگی این حماسۀ عظیم در چارچوب ذیل، این موضوع را مورد مداقه قرار خواهیم داد:

الف - وعده الهی برای حیات ابدی شهیدان.

ب - انگیزۀ الهی در خلق حماسه عاشورا که به جاودانگی آن انجامید.

ج - نقش رهبری در جاودانگی حماسۀ عاشورا

د - نقش ائمۀ معصومین (علیهم السّلام) در جاودانه ماندن حماسه عاشورا.

ه- نقش حضرت زینب در جاودانه ماندن حماسه عاشورا.

وعدۀ الهى براى حیات ابدی شهیدان

«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(1) .

«کسانی که در راه خدا کشته شده اند را مرده مپندار، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.»

این آیه، نص صریح قرآن کریم است مبنی بر این که کسانی که در راه خدا کشته می شوند، زندگان جاویدند و آنها را مرده مپندارید.

ص: 11


1- سورۀ آل عمران، آیۀ 169.

آری، کسانی هم که در آفریدن حماسۀ عاشورا دخیل بودند و با نثار گوهر گرانبهای وجودشان درس آزادگی، عزّت ،شرف ،دینداری، شهامت، شجاعت، صبر،گذشت و...به بشریت دادند به این عمل خودایمان داشتند که بر طبق وعدۀ الهی کسانی که در راه خدا کشته شوند، مرده نخواهند بود، بلکه زندگانی جاوید خواهند داشت.

حماسه عاشورا نیز در بطن خود، برچنین بنیان های مستحکمی استوار بود که همچنان جاودانه مانده است و کسانی هم که در طول این هزار و چهار صد سالی که از حماسۀ عاشورا می گذرد، خواسته اند خون حسین بن علی(علیه السّلام) و یارانش را شست و شو بدهند و بگویند که اصلاً اتفاقی حادث نشده و یا یک اتفاق عادی بوده است مانند سایر اتفاقاتی که می افتد؛ هرگز به مقاصد خود دست نیافتند؛ چراکه این حماسه یک اتفاق ساده و از نوع معمولی نبوده است.

چگونه می توان در یک حماسه واقعی، ایستادگی 72 نفر به همراه رهبرشان در مقابل هزاران نفر را یک اتفاق ساده و عادی دانست، 72 یار باوفای حضرت ابا عبدالله الحسين(علیه السّلام) در این حماسۀ عظیم، در معرض آزمایش ها و امتحان های سخت الهی قرار گرفتند و با ایمان راسخ خود به خدا، در هیچ یک از آزمایش ها، ذرّه ای تردید نسبت به هدف وراهی که انتخاب کرده بودند به خود راه ندادند.

به راستی آیا چیزی جز ایمان خالصانه یاران امام به وعده های پروردگارشان آنان را در پیمودن این راه پر فراز و نشیب و خلق یک چنین حماسه ای عظیم توانمند می ساخت؟!

پس به تحقیق میتوان گفت حماسه ای که خلق آن حماسه برای تحقق بخشیدن به فرامین الهی باشد، مطمئناً برای همیشه جاوید خواهد ماند و الگوی مصلحان و آزادگان خواهد شد.

انگیزۀ الهی در خلق حماسه عاشورا که به جاودانگی آن انجامید

خلق حماسۀ عاشورا دارای انگیزهای الهی بود که جاودانه مانده و خواهد ماند. رهبر

ص: 12

حماسۀ عاشورا حضرت امام حسین(علیه السّلام) در شب عاشورا همۀ یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال، خطابه ای خواند که به اختصار به آن اشاره می کنیم:

در خطابۀ آن حضرت آمده است: «اما بعد فانی لا اعلم اصحاباً أوفى ولا خير من اصحابی»

اما من، یارانی بهتر و وفادارتر از یاران خود نمی شناسم».

«ولا اهل بیت ابرّ ولا اوصل من اهل بيتي».

«قوم و خویش هایی نیکوکارتر وصله رحم دارتر از قوم و خویش های خودم نمی شناسم».

«فجزاكم الله عنى خيرا»

خدا از جانبِ من به همهٔ شما پاداش خیر بدهد».

بعد فرمود: «ألا واني لا اظن يوماً انا من هؤلاء»

«من گمان نمی کنم از دست این مردم، دیگر روزی برای ما باقی مانده باشد»

«الا وانا قد اذنت لكم»

«من از شما تشکر می کنم و به همه شما اجازه می دهم بروید.»

«فانطلقوا جميعاً في حلّ»

«همه شما بروید، از نظر من برای رفتن مجازید.»

«ليس عليكم حرج منى ولا ذمام»

«از جانب من نه سختگیری است و نه در مضیقه و رودربایستی باشید و نه عهد و پیمانی از شما انتظار دارم.»

«هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملاً» (1)

«شب و تاریکی رسید، به پشت راهوار شب سوار شوید و جان خود را به سلامت ببرید.»

ص: 13


1- شیخ مفید، ارشاد ،ترجمۀ رسولی محلاتی، ج 2، ص 93 - 94.

این خطابۀ امام را شهید مظلوم دکتر بهشتی به طرز شیوایی تشریح نمودهاند با این مضمون که «اما می خواهد از این لحظه اعلام کند که از این ساعت به بعد به خاطر حسین هم دیگر نباید بجنگید. ای برادر من، عباس فردا دیگر برای برادرت حسین یا خواهرت زینب نجنگ. من به عنوان قوم و خویش و برادری، از تو نهایت سپاس را دارم؛ آنها هم فقط با من کار دارند اگر می خواهی برو من از تو گله ندارم و اگر می خواهی بمانی بمان، امّانه به خاطر حسین بلکه به خاطر هدف حسین و خدای حسین، این است آن سطوح عالی کربلا. در این قیام باید بر خورد ابا عبدالله که( مسئله از اول این طور ) بود همه افراد دیگر از کوچک و بزرگ را که در این قیام شرکت دارند از این لحظه که لحظۀ جانبازی است، فقط یک هدف در نظر داشت و بس خدا و آیین خدا، اسلام و امت اسلام و مصالح اسلام است، البته که این نهضت جاودانه زنده می ماند».(1)

آری، حماسه ای که بانیّتی پاک و الهی خلق شود و به خون غلطیدن حماسه آفرینان آن نیز فقط و فقط برای تسلیم در برابر خداوند و رضای الهی باشد، شایستۀ جاودانگی است و گرد و غبار غفلت و فراموشی، گریبا نگیر چنین حماسۀ عظیمی نخواهد شد.

نقش رهبری در جاودانگی حماسه عاشورا

حماسۀ عاشورا را جگر گوشۀ حضرت زهرا(علیها السّلام) آفرید و آن را رهبری کرده است، بی شک، مرکز ثقل هر حماسه ای، رهبری آن می باشد و رهبری نهضت عاشورا نیز تحت زعامت سرور و سیّد شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السّلام) می باشد؛ حسینی که از جانب حضرت رسول اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) مصباح هدایت و سفینۀ نجات خوانده شده است، حسینی که: «دستان مبارک پیامبر اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نخستین محلی بود که امام حسین(علیه السّلام) پس از

ص: 14


1- شهید بهشتی، سخنرانی تاریخ حماسه کربلا، حماسه عاشورا در کلام شهداء، ص 93، تهران مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس سرّه) با همکاری بنیاد شهید، تابستان 78.

ولادت در آن جای گرفت.(1)

حسینی که: «نپذیرفتن ظلم را سنت نهاد و همۀ کسانی که تن به ذلت نمی دهند، به آن حضرت اقتدا می کنند»(2).

یقیناً نقش رهبری در حماسۀ عاشورا از عوامل عمدهٔ جاودانگی این حماسه عظیم به شمار می رود و اگر در طول تاریخ انبیا و ائمۀ معصوم (علیهم السّلام) دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که هر کدام از پیامبران و ائمه، برای دعوت و هدایت انسان ها به خدا پرستی، حرکت ها و نهضت هایی را رهبری نموده اند و با رهبری خودشان، علاوه برانجام مأموریت الهی و رسالت خود، توانسته اند تصویری روشن از حرکت و نهضت خود را برای نسل های بعدی به یادگار بگذارند و هرکدام نیز حاوی پیام هایی بس پر محتوا بوده اند تا بلکه اهل معرفت و کمال را در پیمودن راه کمال و سعادت رهنمون گردند.

در این میان حضرت امام حسین(علیه السّلام) با خلق حماسۀ عاشورا و رهبری آن، در دانشگاه کربلا، درس عزّت ،شجاعت، شهامت، صبر و استقامت، مروّت، کرامت، سخاوت، گذشت، شهادت و جهاد تن ندادن به ذلّت، تسلیم شدن در برابر امر و خواستۀ الهی، ایستادگی در راه حق و... را به نسل های بعد از خود و وجدان های بیدار و آگاه داد.

مگر می شود درس های پرمحتوای حماسۀ عاشورا که هر یک به وسعت تاریخ معنا دارند و توسط معلّم بزرگ آن، طی 24 ساعت به تشنگان معرفت، کمال و جهاد و شهادت عرضه شد و برای بیدار دلان، فتح بابی شد برای پیمودن و فتح قله های رفیع سعادت و کمال، در دل تاریخ، به دست فراموشی سپرده شود! چرا که درس عزّت، شهادت، شجاعت، شهادت و... هر یک بوی جاودانگی می دهند و برای همیشه جاودانه خواهند ماند خصوصاً اگر این درسها توسط امام معصوم و در دانشگاه الهی و در میان امواج خون، طی حماسه ای

الهی عرضه شود.

ص:15


1- شیخ جعفر شوشتری؛ زیتون (ترجمۀ خصائص الحسين و مزايا المظلوم)، ترجمه دکتر خلیل الله فاضلی، ص 31.
2- همان، ص 37 .

نقش ائمه معصومين(علیهم السّلام) در جاودانه ماندن حماسۀ عاشورا

اشاره

بی تردید بعد از حماسۀ عاشورا، امویان سخت در تلاش و تکاپو بودند تا این که برای حفظ حکومت و موقعیت خودشان، نام امام حسین(علیه السّلام) و واقعهٔ شهادت آن حضرت را انکار نمایند و تا حد امکان، در دراز مدت، حماسۀ عاشورا را در اذهان مردم به دست فراموشی بسپارند. ولی آگاهی و هوشیاری خاندان عصمت و طهارت (علیهم السّلام) مانع رسیدن دشمنان اهل بیت، به اهداف پلیدشان شد و حماسۀ عاشورا هم چنان توانست علی رغم تبلیغات گسترده دشمنان برای انحراف افکار عمومی، جایگاه خود را به عنوان حماسه ای جاوید، در طول تاریخ حفظ کند.

از جمله برنامه های خاندان عصمت و طهارت(علیهم السّلام) در زمینه جاودانه نگه داشتن حماسۀ عاشورا، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

الف - گریه و بكاء:

از اموری که در سیرۀ خاندان عصمت و طهارت در خصوصِ عاشورا به وضوح دیده می شود، مسئله «گریه و بکاء» است که هم خود آن بزرگواران در سوگ امام حسین(علیه السّلام) و یارانش اشک می ریخته و گریه می کردند و هم دیگران را بر گریه و ندبه تشویق می نمودند به عنوان نمونه از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که: «حضرت امام سجاد (علیه السّلام) چهل سال بر پدرش گریست.»(1)

پس ملاحظه کنیم که خاندان حسینی برطبق تعالیم عالی اسلام و بر وفق سنن اسلامی، با دستور گریستن بر ابا عبدالله الحسین(علیه السّلام) و زیارت کردن آن حضرت، زمینه ای فراهم کرده اند که هر گز این چراغ پرفروغ، خاموشی نپذیرد.

ص: 16


1- علی نظری منفرد، فرهنگ عاشورا در سیره و آثار اهل بیت معصومین (علیهم السّلام) ، مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(قدس سرّه) و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، ص 124 تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس سرّه) ، 1375.

ب - تبیین اهداف نهضت عاشورا:

ائمه معصومین (علیهم السّلام) برای خنثی نمودن تبلیغات مسموم دشمنان در زمینۀ تحریف نهضت عاشورا و نادرست جلوه دادن قیام امام حسین (علیه السّلام) نیز ساکت ننشستند و بابیان اهداف نهضت امام حسین(علیه السّلام) سعی نمودند که افکار عمومی را به حقایق نهضت، آگاه سازند.

برای نمونه در زیارت اربعین که صفوان جمال از امام صادق (علیه السّلام) نقل کرده است، این عبارت آمده:

«وبذل مهجة فيک لينقذ عبادک من الجهالة وحيرة الظلالة».

در این عبارت، کاملاً مشهود است که این قیام مقدس، برای جلوگیری از انحراف وضلالت و هم در جهت نجات جامعه از جهل و نادانی بوده است(1).

پس قیامی با این هدف و مختصات می بایست تنهاد در قلمرو جغرافیایی نینوا محدود نمی شد و باشکافتن مرزهای جغرافیایی و عقیدتی، جاودانه می ماند و این امر هم با تلاش و مجاهدت های ائمۀ معصومین و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السّلام) میسّر گردید و حماسه عاشورا جاودانه ماند.

هم چنین ائمۀ معصومین(علیهم السّلام) توانستند با «نشر احکام الهی و برگزاری مراسم سوگواری و عزاداری برای سید الشهدا و گرامیداشت مقام و منزلت شهدای کربلا، به این فرمایش حضرت رسول اکرم(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) جامه عمل بپوشانند که فرمود:

«ان لقتل الحسين حرارة في قلوب المؤمنين لا تبرد ابداً.»(2)

«حرارتی که از شهادت حسین در دلهای مؤمنین است، هرگز سرد نخواهد شد.».

پس تلاش ها و مجاهدت های ائمه معصومین(علیهم السّلام) نیز در زنده نگهداشتن و جاودانه ساختن حماسه عظیم عاشورا شایستۀ تأمل می باشد.

ص: 17


1- همان، ص 25.
2- همان ص 126-128.

نقش حضرت زینب در جاودانه ماندن حماسۀ عاشورا

به تحقیق برای صدور پیام عاشورا، حضور سخنگوی پرتوانی همچون زینب(علیها السّلام) لازم بود تا با به جان خریدن تمام مصایب و مشکلات و سنگینی بار رسالت، پیام خون شهیدان بویژه برادر بزرگوارش را به توده های مردم برساند و حماسۀ عاشورا را به عنوان حماسه ای جاوید در طول تاریخ به یادگار بگذارد.

هم چنین در کنار این رسالت بزرگ، مأموریت های دیگری نیز بر عهدۀ حضرت زینب(علیها السّلام) بود که هر یک به نحوی در جاودانگی بخشیدن به حماسۀ عاشورا مؤثر بوده اند که از جملۀ آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1 - تبیین امامت و خلافت رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و معرفی امام برای مردم، خصوصاً مردمی مثل مردم شام که در طول پنجاه سال پس از رحلت رسول خدا در فضای پرشده از تبلیغات بنی امیه، زیسته اند و نه مفهوم امامت را می دانند و نه مصداقی از آن جز معاویه ستمگربر خود ندیده اند.

2 - معرفی چهرۀ واقعی بنی امیه که در مدت چهل سال حکومت معاویه زیر پرده تزویر و ابهام مانده بود، بابیان جنایت های آنان و ذکر ماهیتشان.

3 - بیان جنایت های بنی امیه و عوامل آنها در فاجعۀ کربلا که از هیچ جنایتی فرو گذار نکردند.

4 - پیشگیری از تحریف حادثۀ کربلا به وسیله دشمن بابیان اهداف و انگیزه های آن.

5 - بهره گیری از جوشش این خون، برای ریشه کن کردن بنی امیه.

6- سرپرستی از زنان و کودکان معصوم و اهل بیت و حفظ آنها از جنایات دشمن و حفظ جان امام (حضرت زین العابدین(علیه السّلام) ).

7- کنترل زنان و کودکان از هرگونه عمل و حرکتی که نشانه ضعف و زبونی است.

ص: 18

8- محو کردن آثار تبلیغات پنجاه ساله بنی امیه بر علیه علی(علیه السّلام) و اهل بيت خصوصاً در منطقۀ شام(1).

بی شک، انجام چنین رسالت عظیم و گسترده ای تنها از عهدۀ حضرت زینب بر می آمد و می شود گفت که او برای انجام چنین رسالتی و برای تکمیل پیام عاشورا، پرورش یافته بود.

او با عزم و ایمانی راسخ، شجاعتی مثال زدنی صبر و بردباری، علم و آگاهی کامل، فصاحت و بلاغتی نافذ و بصیرت و تیزبینی که تماماً در وجود او جمع گشته بود، توانست حماسۀ عاشورا را برای همیشه در تاریخ جاودانه سازد و نگذارد دسیسه های دشمنان و نقشه های شوم آنان، این حماسه را در اذهان مردم به دست فراموشی بسپارند و شایسته است بگوییم که: «کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود».

نتیجه

باید گفت که حماسۀ عاشورا از جمله حماسه هایی بود که به تدریج ابعاد و عمق ولایه های آن، عظمت و اهمیت پیدا نمود و به عنوان حماسه ای جاودانه در طول تاریخ بشریت، مطرح گردید.

در بررسی و تحلیل این موضوع، به این نتیجه رسیدیم که در جاودانگی حماسۀ عاشورا عواملی نظیر: وعدۀ الهی برای حیات ابدی شهیدان، انگیزۀ الهی در خلق حماسۀ عاشورا برنامه های اهل بیت و ائمه معصومین (علیهم السّلام)در زمینهٔ جلوگیری از تحریف و به دست فراموشی نسپردن حماسۀ عاشورا، سخنگویی شجاعانه، آگاهانه و اطلاع رسانی دقیق حضرت زینب(علیها السّلام) پیرامون پیام و حوادث عاشورا و رهبری آگاهانه و عارفانۀ حضرت امام حسین(علیه السّلام) دخیل بوده اند و مجموعۀ این عوامل سبب گردیدند تا حماسه عاشورا

ص: 19


1- زهرا اباذری نقش حضرت زینب در بقای نهضت کربلا، مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(قدس سرّه) و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، ص 234 ،تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس سرّه) ، 1375.

.

همچنان جاودانه بماند و الهام بخش حماسه های خونین باشد.

در پایان، سلام و درود می فرستیم به ساحت مقدس حضرت امام حسین (علیه السّلام) و اولاد و اصحاب باوفایش که بانثار خون های پاک خود طی 24 ساعت، یک دوره فشردۀ اسلام شناسی را به تاریخ بشر، ارائه کردند.

ص: 20

منابع

1 - قرآن کریم.

2 - محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، ترجمۀ: حاج سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه [بی تا].

3- حماسه عاشورا در کلام شهداء، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس سرّه) با همکاری بنیاد شهید 1378.

4 - مجموعه مقالات کنگرۀ امام خمینی(قدس سرّه) و فرهنگ عاشورا. دفتر سوم، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس سرّه) ، 1375

5-مجموعه مباحث «طرحی برای فردا»، حسین(علیه السّلام) ؛ عقل سرخ، گفتگو با: حسن رحیم پور (ازغدی)، تهران، انتشارات سروش، 1380.

6 - شهید استاد مرتضی مطهری، حماسۀ عاشورا ،تهران، انتشارات صدرا، 1367.

ص: 21

ص: 22

پیام ها و عبرت های عاشورا

اشاره

اکبر مرتضوی

«كهيعص » (1) ؛ ک: کربلا،ها: هلاکت ،یا: یزید، ع: عطش، ص: صبر.

بی تردید نوشتن از عاشورا و بیان پیام ها و عبرت های آن روز عظیم از عهده امثال حقیر خارج و شاید قلم زنی در این حوزه جسارتی به شأن والا و بی همتای این روز و شهدای گران قدر آن باشد. با این اعتراف قلبی تصمیم بر آن دارم که در این مقاله، چند پیام و عبرت از این روز بزرگ را بنا به فهم مختصر و البته ناقص خود به تحریر درآورم، هر چند که به قول شاعر:

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست*** عرض خود می بری و زحمت ما می داری

عاشورا و جریان های حادث شده در آن از بی نظیرترین، عجیب ترین و گاه تصور نشدنی ترین حوادث در طول تاریخ بشری است. و البته یکایک آن حوادث امکان عبرت آموزی را به بهترین وجه ممکن در خود لحاظ نموده اند عبرت ها و پیام هایی شیرین و امید بخش و بعضاً تلخ و تأسف آور. این روز معجونی است از نهایت های آدمی: از نهایت پستی و خواری تا کمال انسانیت، از نهایت جوان مردی تا غایت بی شرمی، از

ص: 23


1- سورۀ مریم، آیۀ 1.

اوج شهامت و دلیری تا قعر ترس و زبونی، از منتهای عشق و نهایت اخلاص تا زننده ترین نوع یاری و حفظ پیمان و میثاق، و بدین سان است که عاشورا سمبل آزادگی، عزت و افتخار تا تاریخ هست بر تارک هستی خواهد درخشید.

پیام ها و عبرت ها

1- قبول عزت و افتخار و پرهیز از ننگ و ذلّت

از مهم ترین پیام های این روز که می تواند سرلوحه و الگوی تمامی بشر در پیمودن مسیر زندگی خویش باشد، عدم سازش با ستم گر و کنار نیامدن با ذلت و خواری و پستی است، هم چنان که امام (علیه السّلام) می توانست با یک امضای ساده و گردن نهادن بر بیعت یزید، خود و خانواده و اصحاب را از کشته شدن و اسیری نجات دهد و حتی به مال و مقام نیز دست یابد.

اما چه ساده اندیشی است اگر حتی به ذهن خود راه دهیم که امام برای لحظه ای هم به این موضوع فکر کرده و دچار تردید و دودلی گشته است. اصولاً از کسی که در دامان پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) با تربیت علی(علیه السّلام) و پرورش فاطمه(علیها السّلام) و همراهی حسن(علیه السّلام) رشد نموده، جز این انتظاری نمی بایست داشت و این گونه است که امام سوار بر مرکب خویش به سوی لشکر خصم رفته و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر حضرت محمد(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و فرشتگان و رسولان الهی فرمود:

«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعى ابْنَ الدَّعَى قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السَّلَّةِ وَالذُّلَّةِ، وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذلَّةِ، يَابَى اللهُ لَنَا ذَلِكَ وَرَسُولُهُ وَ الْمُومِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَميَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبيَّةٌ،مِنْ أَنْ تَوْثِرَ طَاعَةَ اللّثَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ اليهِم بِهَذِهِ الْأَسْرَةِ على كلب العدو - قِلَّةِ الْعَدَدِ - وَخِذْله النَّاصِرِ...؛

ص: 24

... آگاه باشید زنازادۀ پسر زنازاده مرا بین دو کار مخیر گردانید:

شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن و به دور باد که ما به ذلت تن دهیم، که خدا و رسولش ومؤمنان بر ما نمی پسندد و دامن های پاک و پاکیزه و سرهای پرحمیّت و جان های والایی که فرمان برداری فرو مایگان را بر کشته شدن با افتخار ترجیح ندهند.

هان بدانید که من با این خانواده ام با این که تعداد کمی هستند و یاوری ندارم با شما می جنگم...

2- وفاداری و ماندن بر سر پیمان

این وفاداری را در جریان های مختلفی از عاشورا، می توان سراغ گرفت؛ از آن جمله، می توان به وفاداری یکایک اصحاب امام - به رغم رضایت امام و برداشتن بیعت خود از ایشان - نسبت به پیشوای خود اشاره نمود.

در تاریخ آمده که امام در چند مرحله برای اصحاب خویش صحبت نمودند و از آنان خواستند که در صورت علاقه مندی برگردند زیرا تنها با او کار دارند و این جریان حتی در شب عاشورا هم برای آخرین بار تکرار گشت، آن جا که فرمودند:

«.. وهذا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً، وَ ليَأْخُذْ كُلَّ رجل مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْنِي، وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوادِ هَذَا اللَّيْل ذَرُونى وَ هَؤُلاءِ الْقَومِ، فَإِنَّهُم لأيُريدُونَ غَيْري....،

اینک سیاهی شب شما را فرا گرفته است، پس شب را شتر راه وار خود قرار دهید و هر یک از شما دست یکی از خانوادۀ مرا بگیرد و در تاریکی شب پراکنده شوید و مرا با ایشان واگذارید زیرا با غیر از من کاری ندارند. یاران و برادران حضرت به ایشان عرض نمودند که: «برای چه از تو دست برداریم؟

برای این که بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند که هرگز چنین روزی را ببینیم...»

اوج این وفاداری را می توان در سیمای قمر بنی هاشم، ابوالفضل العباس، یافت.

وقتی برای آن بزرگوار از طرف شمر، به لحاظ خویشاوندی که از سوی مادر با او داشت،

ص: 25

امان نامۀ ابن زیاد را آوردند و آن بزرگوار بر سر دو راهی قرار گرفت که یک طرف آن کشته شدن و طرف دیگرش به سلامتی جان، مال و ریاست ختم می شد، استقامت و ایمان را از دست نداد و آگاهانه تن به مرگ داد و دست از برادرش نکشید و فرمود:

«...عَدٌ والله أَتَأمُرُنَا أنَ نَتْرك أخانا وسيّدنٰا الحسين بن فاطمه و نَدخل في طٰاعة اللُّعَنَاءِ وَأَوْلادِ اللَّعَنَاءِ؛

... ای دشمن خدا آیا به ما می گویی برادر و مولایمان حسین پسر فاطمه(علیها السّلام) را رها ای کنیم و به فرمان ملعون و ملعون زادگان تن دهیم؟»

یا آن هنگام که وارد شریعه گردید و آب را تا برابر دهان مبارک خویش آورد و با آن شدت عطش؛ «ذکر عطش الحسين(علیه السّلام) ، آب را نیاشامید و تشنه از شریعه خارج گردید، برای سخت گیرترین اشخاص هم هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که به راستی اسوۀ وفاداری و ماندن بر پیمان حسین(علیه السّلام) ، حضرت باب الحوائج (هارون كربلا، ابوالفضل العباس) است.

3-غیرت و مردانگی

از پیام های اخلاقی حماسۀ عاشورا، غیرت و مردانگی حسین(علیه السّلام) و اصحاب غیور ایشان است که تاریخ با بیان آن، اوراق دیگری از صحیفهٔ عاشورا را به زیور طبع می آراید.

حضرت عباس (علیه السّلام) آن هنگام که صدای العطش کودکان حرم بلند شد و از مولای خویش، جهت، آوردن آب رخصت میدان طلبید یا وقتی که سر مارد بن صدیق، آن غول قوی هیکل را که همانند عمروبن عبدود بود، برید و جهاد ایشان با نفس خویش در نهایت تشنگی آن هم در میان شریعه و یا پاسخ های اصحاب غیور امام، همانند مسلم بن عوسجه، سعیدبن عبدالله حنفی، زهیر بن قین و... همگی اعلام نمودند، که جان همۀ ما به فدایت با دست و صورت از تو محافظت می کنیم و چون در رکاب تو کشته شدیم در

ص: 26

حقیقت به عهدی که با پروردگارمان بسته ایم وفاداری کرده و وظیفه ای که بر عهده داریم را انجام داده ایم. - همه از آموزه هایی است که به ما درس غیرت می دهد.

4- اهمیت نماز و عبادت

خواندن نماز از واجبات مسلمانی است و به پا داشتن این عمل واجب، آن هم در میدانی چون بیابان کربلا و با آن حال عطش، مصیب دیده، بدون وجود مکان مناسب و با وجود باران تیر و شمشیر و نیزه های دشمن زبون، ارج و اهمیت این فریضه بیشتر نمایان می شود و خواندن آن در اول وقت و هنگام ظهر بر این ارج و اهمیت مهر تایید و تاکیدی جاودانه می زند.

این جلوه از شکوه معنوی، وقتی به درجه اعلا و رتبۀ عبرت آموزی خود می رسد که ملاحظه می کنیم، در تحقق آن حتی اشخاصی؛ چون سعید بن عبدالله حنفی که خود را سپر ابا عبدالله قرار داده بود، به فیض شهادت می رسد، در حالی که بر پیکرش فقط سیزده چوبۀ تیر - جز زخم شمشیرها و نیزه ها - دیده می شد.

در شب عاشورا، که امام جهت خواندن دعا و نیایش و اقامۀ نماز به برادرش عباس فرمود:

«اگر می توانی آنان را امروز از جنگ منصرف کنی، چنین کن. باشد در این شب به درگاه پروردگارمان نماز بگذاریم، زیرا خداوند می داند که من نماز خواندن برای او و تلاوت قرآنش را دوست دارم.» جالب توجه این که وقتی حضرت عباس از آن قوم مهلت خواست، عمربن سعد درنگی کرد؛ عمروبن حجاج زبیدی می گوید: به خدا قسم که اگر ایشان از ترک و دیلم بودند و چنین فرصتی را می خواستند هر آینه می پذیرفتم، چه رسد به این که ایشان خاندان محمد(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) هستند.»

ص: 27

5- توبه و بازگشت

جلوۀ شکوه مند این بازگشت را ما در رفتار «حربن یزید ریاحی» می بینیم. آن هنگامی که سید الشهدا فریاد برآورد:

«أَم مِنْ مُغِيثٍ يُغيتُنَا لِوَجْهِ الله، أم مِنْ ذَابِّ يَذُبُّ حَرَمِ رَسُولِ الله؛ آیا فریاد رسی نیست که برای رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا مدافعی نیست که از حرم رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) دفاع کند؟»

و حر با شنیدن این فریاد لرزه بر اندامش افتاد و در جواب «مهاجر بن اوس» که از حال او سؤال کرده بود، گفت: «به خدا سوگند که من خود را میان بهشت و جهنم می بینم و به خدا هیچ چیز را بر بهشت اختیار نمی کنم، اگر چه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند.» و آن گاه رکاب بر اسب خویش زد و در حالی که دو دست بر سر گذاشته بود، به خدمت امام شرف یاب شد و از عمل خویش اظهار ندامت نمود و پس از قبول توبه از طرف امام که فرمود: «آری خداوند توبه ات را می پذیرد اکنون پیاده شو» عرض کرد من سواره باشم، بهتر

از این که پیاده شوم تا پایان کارم به پیاده شدن نینجامد.

آن گاه رخصت میدان طلبید و با کمال آزادگی شربت شیرین شهادت را نوشید.

غیر از این جلوۀ ،تابناک، حافظهٔ تاریخ بازگشت حدود سی و دو نفر از لشکریان عمربن سعد و پیوستن آنان را به سپاه امام ضبط نموده است. این ها همه، نشان از توفیق توبه و بازگشتی دارد در آن اوضاع دشوار که قدرت تصمیم گیری انسان در آن حال به حداقل می رسد.

6- برپا داشتن امر به معروف و نهی از منکر

امام انجام این فریضهٔ مهم را از عامل های قیام و حرکت خویش به سوی عراق بیان می کند؛ یک روز پیش از عاشورا، بر دستهٔ شمشیرش تکیه زد و با کوفیان به احتجاج

ص: 28

می پردازد و پس از معرفی خویش ،پدر، مادر ،جد، عمو و حتی شمشیرش، در جواب این سؤال که: «... پس چرا خون مرا حلال می دانید در صورتی که پدرم ساقی حوض کوثر است و از آن حوض اشخاصی را مانند راندن شتر از آب، خواهد راند و روز رستاخیز پرچم حمد به دست پدر من است.» جواب می شنود که همه آن چه را که تو گفتی ما نیز می دانیم، ولی با این وجود دست از تو برنداریم تا آن که با لب تشنه طعم مرگ را به تو بچشانیم.

امام در عین حال که این همه گستاخی و شرارت و فرار از سخن حق را از این لشکر پلید می بیند، در روز عاشورا نیز یک بار دیگر به این فریضه عمل می نماید تا شاید برای آخرین بار هم که شده یکی دو نفر از خواب جهل و خیره سری بیدار گردند و ضمن خلوت نمودن با وجدان خویش به سوی حق گام گذارند.

بدین گونه است که امام در آن هنگامه که دیگر هیچ امیدی به تن دادن خصم به سخن حق نیست، بریربن حصین را به سوی آنان می فرستند تا ایشان را موعظه نماید، ولی وقتی لشکر به سخنانش گوش ندادند، خودشان به سوی آنان آمده و به امر و نهی ایشان می پردازد:

«... وای بر شما! پس چرا ما را رها کردید، در حالی که شمشیرها در نیام بود، دل ها محکم و فکرها خام بود؟ ولی شما با شتاب مانند ملخ به سوی ما پریدید و همچون پروانه (که خود را به آتش می زند) بر این کار هجوم آوردید. آیا از ستم گران حمایت می کنید و ما را رها ساخته و خوار می سازید.» و یا موعظۀ حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) - پس از به درک فرستادن «ماردبن صدیف تغلبی» قهرمان بی بدیل دشمن، آن هم با نیزۀ خود مارد- مع الأسف آن نصایح هم در دل آن کوردلان اثر ننمود و برای این همه گستاخی و اعراض از حق، قرآن کریم فرموده است: «خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِم»(1) ؛ خدا بر دل و دیده هایشان مهر نهاد.

ص: 29


1- سورۀ بقره، آیۀ 7.

7- جوان مردی و انصاف

از عبرت های آشکار عاشورا، جوان مردی و انصافی است که در اعمال امام و یاران قهرمان ایشان خصوصاً عباس بن علی (علیه السّلام) مشاهده می شود؛ چنان که حضرت ابوالفضل به «عبدالله بن عقبه غنوی «فرمود: «از مبارزۀ با من صرف نظر کن و به جهت احسانی که پدرم بر پدرت نموده، میدان را ترک نما و برگرد »اما او حاضر به ترک میدان نشد. ضربه ای به شمشیرش زد و مجدداً فرمود: «میدان را ترک کن.» امّا او به سبب خجالت از لشکریان حاضر به ترک میدان نبود و آخر الامر هم راضی به این کار شد، نیز آن گاه حضرت با «صفوان بن ابطح» که حضرت دست راست او را قطع نمود و او را که اصرار بر ادامۀ نبرد داشت، وادار کرد تا به منزلش برگردد و جراح را خبر نماید. ایشان به خود اجازه نمی داد، کسی را که دیگر نمی توانست بجنگد، بکشد، لذا او را رها کرد و به انبوه لشکر حمله ور گردید(1). آن گاه هم که خسته و مجروح پس از شش بار دفع حملۀ دشمن و کشتن هشتاد نفر از آنان با بدن مجروح و خسته و تشنه وارد شریعه شد، آب ننوشید، تا تاریخ یکی دیگر از صفحات زرین خود را به این جوان مردی بی همتا اختصاص دهد؛ زیرا پدرش علی بن ابی طالب(علیه السّلام) در شب 21 رمضان چهلم هجری، به ایشان سفارش کرده بود، هنگامی که روز عاشورا فرا رسید و بر شریعۀ آب وارد شدی، مبادا آب بیاشامی در حالی که برادرت تشنه است.(2)

یا در شب عاشورا که به برادر زاده ها و عموزاده ها و برادران خویش می فرماید:

بدانید که اصحاب برادر نسبت به ما بیگانه و غریبه اند و بار سنگین مرد همیشه بر دوش اهل اوست فردا شما باید در شهادت پیش قدم شوید و نگذارید آنان بر شما در نبرد سبقت بگیرند مبادا مردم بگویند: بنی هاشم یاران خود را پیش افکندند و مرگ را با ضرب شمشیر دیگران از خود دفع کردند.

ص: 30


1- همیاران حضرت اباعبدالله حسین سرور آزادگان، ص 24.
2- سوگنامه آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )، ج 1، ص 454.

جوان مردی و انصاف را باید در مولا حسین(علیه السّلام) دید که در حال مبارزه وقتی دشمن بی اراده و زبون ایشان بین حضرت و حرم اهل بیت قرار گرفت فریاد برآورد که: «ویْحَکم یٰا شَيعَة آل أبي سُفْيَانَ، إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دين وكُنتُمْ لا تَخَافُونَ الْمَعَادَ، فَكُونُوا أَحْزاراً في دُنْيَاكُمْ هَذِهِ وَ ارجعوا إلى أَحْسَابِكُمْ كُنْتُمْ عَرَباً كَمَا تَزْعُمُونَ؛ ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد و روز واپسین نمی هراسید، پس در این دنیای خود، از آزاد مردان باشید و اگر خود را عرب می شمارید، پس به اصل شرافت شخصی خود باز گردید.»

انصاف و جوان مردی امام و اصحاب ایشان در سیراب نمودن لشکر حر، قبل از تصرف آن به دست کوفیان نمودی دیگر دارد.

8- لزوم فعلیت یافتن خواست الهی و راضی بودن به آن

«وجه خدا گر شودت منظر نظر*** زین پس شکی نماند که بی پا و سر شوی»

آنچه مسلم است، امام نه پیش از جریان عاشورا که از سال ها قبل و حتی از زمان کودکی و حضور رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به حوادث این روز آگاه و معتقد بود و بر ایشان کاملاً هویدا بود که خداوند حکیم و متعال چگونه سرنوشتی را برای او و اهل و خانواده اش رقم زده است. بنابراین، امام با درک کامل و بصیرتی روشن قدم به کربلا گذاشت. این تسلیم و راضی بودن به خواست خداوند متعال، از دیگر عبرت های این حماسۀ جاوید شمرده می شود.

امام صادق(علیه السّلام) فرمود: «شنیدم که پدرم می فرمود: وقتی امام حسین(علیه السّلام) با عمربن سعد – که لعنت خدا بر او باد - برخورد کرد و جنگ برپا شد، خداوند نصرت و مدد غیبی خود را فرستاد تا آن جا که نصرت الهی بال های خود را بر سر امام حسین(علیه السّلام) گشود. آن گاه حضرت را بین پیروزی بر دشمنان و ملاقات پروردگارش مخیر کردند، پس امام(علیه السّلام)

ص: 31

ملاقات پروردگارش را انتخاب نمود.» این گردن نهادن بر امر الهی و قضای پروردگار، در صورتی که به دنبال آن راحتی تن و جاه و کسب درجات مادی و دنیوی به دنبال آورد، ممکن است برای همه شیرین و پذیرفتنی و لذت بخش باشد، اما هنگامی که این قضا مساوی با خوردن تیر و نیزه به گلو، اصابت سنگ به پیشانی و فرو رفتن تیر سه شعبۀ زهرآلود در قلب و به روایت امام صادق(علیه السّلام) آثار سی وسه نیزه و سی و چهار زخم شمشیر بر پیکر و سرانجام بریده شدن سر و بالای نیزه رفتن آن باشد، ارزش و اهمیت رضایت به قضای الهی و لزوم فعلیت یافتن آن به خوبی روشن می شود. با این افق وسیع دید است که امام هنگام خروج از مکه می فرماید

«مرگ همچون گردن بند بر گردن دختران جوان، کشیده و بسته شده است، من به دیدار نیاکان خود مشتاقم؛ آن چنان اشتیاقی که یعقوب(علیه السّلام) به دیدار یوسف داشت. از قبل قتل گاهی برای من انتخاب شده که باید به آن جا برسم. گویا می بینم بندبند بدنم را گرگان بیابان بین «نواویس» و کربلا از هم جدا می کنند و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می نمایند.»

9-شجاعت دلیری و ایمان

عاشورا را می توان مثنوی بلندی از شجاعت و دلیری و ایمان حسین(علیه السّلام) و اصحاب وفادارش دانست. طبیعی است که وقتی گروهی انگشت شمار، خود را در مقابل لشکر بی شمار دشمن مشاهده می کنند و به کشته شدن خویش مطمئن می گردند، جز ایمان استوار و عقیدهٔ پاک و شجاعت تحسین برانگیز چیز دیگری نمی تواند، حتی روحیۀ یک لحظه ماندن در مقابل آن همه لشکر را به ایشان ارزانی دارد.

همین گونه است شجاعت حضرت ابوالفضل العباس که در شب عاشورا با جلال و شهامت خاصی، پاسداری خیمه ها را تا صبح به انجام رسانید تا دشمن جرئت شبیخون را

ص: 32

در سر نپروراند و کودکان و زنان حرم پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) با خاطری آسوده به خواب روند(1)...

شجاعت ایشان حتی یزید را هم به تعجب و حیرت انداخت، آن هنگام که چون پرچم علمدار کربلا را دید، سه بار از روی تعجب برخاست و نشست و گفت: از شجاعت این پرچم دار در حیرتم که بر خلاف بقیۀ قسمت های پرچم موضع دستگیره آن کاملاً سالم مانده و حاکی از آن است که پرچم دار اصابت تیر و شمشیرها را بر دست خویش تحمل می نمود، ولی آن را رها نساخته و فقط وقتی که آخرین رمق خویش را از دست داده پرچم از دستش افتاده و یا با دست او افتاده و دستگیرۀ پرچم این گونه سالم مانده است. (2)

این شجاعت و ایمان و دلیری را در دیگر اصحاب حسین(علیه السّلام) ، می توان به وضوح دید؛ چنان که هر کدام از آنان در هنگام نبرد از دیگری سبقت می گرفتند و از امام خویش خواهش می نمودند که هر چه زودتر به ایشان رخصت میدان عطا نماید.

10 - صفات پسندیدۀ سخاوت، حیا، ادب و حریت

اصحاب امام به تبعیت از مولا و سید خویش، به زیور همۀ این صفات آراسته بودند و در میدان عاشورا آن را به میدان ظهور گذاردند؛ از حیا و ادب ابوالفضل العباس همان بس که هرگز برادر را، برادر خطاب نکرد بلکه او را مولا و سید خود می خواند، و شرم و حیای ایشان که پس از قطع دستان مبارک و سرنگونی از اسب به برادرش می فرماید: مرا در میان کشته ها باقی بگذار، زیرا تاب دیدن روی سکینه را که از من طلب آب نموده بود، ندارم...

حر نیز که پس از آن که به فیض شهادت رسید، در حالی امام که خاک از چهرۀ او بر می گرفت بدو فرمود: «به راستی، تو هم چنان که مادرت نامیده حر و آزاد مردی، آزاد در دنیا و آخرت.»

ص: 33


1- شخصیت حضرت ابوالفضل (علیه السّلام) ، ص 104.
2- داستان دوستان، ج 2، ص 234.

تمامی اصحاب ،از زن ،فرزند، جان، مال خویش چشم پوشیدند و به زر و زیور دنیا تا آن جا که در راه محبت و ارادت دوست نیاز بود، پشت پا زدند و جان خود را که عزیزترین است ، بذل نمودند که: «کمال الجود بذل الموجود».

11-بازتاب و نتیجه لقمه حرام

از دیگر عبرت های عاشورا توجه به این اصل مهم است که از مهم ترین اموری که نخواهد گذاشت، سخن حق در گوش انسان فرو رود و در عمق جانش بنشیند، پر شدن شکم از مال حرام، نداشتن اصل و نسب سالم و حب دنیا در تمامی ابعاد آن است که به قول رسول اکرم(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) : «دوستی دنیا منشأ تمام خطاهاست.»

بدون تردید کسی که امام حسین(علیه السّلام) را و یا برادر، پدر، مادر و جد او را از نزدیک و یا تنها با یک واسطه می شناخت و به اخلاق و گفتار و اعمال ایشان آگاه بود و از جایگاه و شأن والای ایشان اطلاع داشت، آلوده به وعده های یزید و عبیدالله نمی شد. اگر چشمان بی نورشان را برق سکه های وعده داده شده کور نکرده بود، اگر شکم های خود را از مال حرام انباشته ننموده بودند، هیچ گاه حاضر نمی شدند که حتی فکر شمشیر کشیدن در مقابل سید جوانان اهل بهشت را بنمایند، چه رسد به این که گلوی طفل شیرخواره اش را در کنار نهر فرات، گوش تا گوش بدرند! اینان اگر اصل و نسب سالم و پاکی داشتند، تحت هیچ اوضاعی حاضر نمی شدند بر پیکر مطهری که در دامان خاتم پیامبران رشد نموده، اسب بتازند.

پس تعجبی ندارد اگر ابوعمر زاهد می گوید: ما در احوال این ده نفر (که بر پیکر حسین (علیه السّلام) اسب تاختند) دقت کردیم، دیدیم همه آنان زنازاده بوده اند. اینان اگر ذره ای در دل های کثیف خود جایی برای وجدان و تشخیص حق از باطل می گذاشتند، در مقابل این همه پند و اندرز امام و یاران ایشان تاب و تحمل از دست می دادند و به طور قطع از سپاه کفر جدا می شدند... امّا افسوس که این قوم نه فقط به وظیفۀ دینی و شرعی

ص: 34

خود عمل ننمود بلکه وظایف انسانی خود را نیز لگدمال کرد.

هر چند این دد منشی، در هیچ جای تاریخ هماوردی ندارد و دیری نخواهد گذشت که متناسب با این خوی کثیف خود، جزای خویش را دریافت خواهند کرد، آن هم در روزی که به فرموده قرآن کریم: «وَ يَوْمَ يَعُضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ»(1) ؛ و روزگاری که ستم کار دست های خود را از پشیمانی می گزد.»

12 - سنت الهی برای امتحان و محک زدن انسان ها

«النَّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدِينُ لِعَقِّ عَلَى الْسِنَتَهم يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ بِهِ مَعايِشُهُمْ»؛ مردم بندۀ دنیایند. دین را بر زبان می آورند تا آن گاه که زندگانی خود را بدان سروسامان دهند.»

عاشورا صرف نظر از وقایع پندآموز آن، میدان مشخص شدن عیار انسان هاست.

حوادث کوچک و بزرگ این روز به بهترین وجه ممکن، این وظیفه و مسئولیت را به منزل می رسانند. در این روز یک بار دیگر - آن هم برای آخرین بار – بایستی سره از ناسره تشخیص داده شود حق از باطل منفک گردد و مؤمن از منافق سوا شود، و این سنّت الهی است آن جا که می فرماید:

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرُكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُم لا يُفْتَنُون) (2):

آیا مردم می پندارند وقتی بگویند ایمان آورده ایم واگذاشته می شوند، در حالی که هنوز آزمایش نشده اند.

و البته این امتحان بسیار سخت و طاقت فرساست.

برای حسین (علیه السّلام) و اصحاب و خانوادۀ ایشان سخت است، زیرا بایستی، به مظلومانه ترین وجه ممکن به شهادت برسند و به زشت ترین صورت ممکن غارت شوند و

ص: 35


1- سورۀ فرقان، آیۀ 27.
2- سورۀ عنکبوت، آیۀ 2.

طعم تلخ اسارت را با آن حال رقت آور بچشند. اما لشکر کوفه که به ناجوانمردانه ترین و بی شرمانه ترین صورت امکان با خاندان رسالت برخورد نمودند، از فردای عاشورا، تاریخ بر آنان لعن و نفرین می فرستد و خشم الهی فرا راهشان قرار می گیرد که به قول قرآن کریم: «فَلْيَضْحَكُوا قليلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(1) ؛ اکنون باید خندۀ کم و گریۀ بسیار کنند که به مجازات سخت اعمال خود خواهند رسید.»

13- زشتی پیمان شکنی و نماندن بر سر عهد و میثاق

در عاشورا هم چنان که عبرت های شیرینی از وفاداری و غیرت، به چشم می خورد، مع الأسف عهدشکنی و بی وفایی نیز نمایان است. شکی نیست که در میان آن سپاه چند هزار نفری کوفه، فراوان بوده اند افرادی که مشتاقانه به امام نامه نوشته و خواهان آمدن ایشان به کوفه شدند ولی بعد عهد و میثاق خویش را فراموش کردند و با بی شرمی هر چه تمام تر بر روی حضرت شمشیر کشیده اند. به تعبیر قرآن کریم:

«نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِم »(2) ؛

سوگندهای خود را پس از عهد خویش شکستند.

همین مردم آن چنان شور و اشتیاقی، درباره حضور امام در بین خویش نشان دادند که مسلم به پسر عموی خویش نوشت: «مردم این شهر یک صدا و یک دل پیرو تو و گوش به فرمان تو هستند. باید هر چه زودتر بدین سو حرکت کنی.» و حال در هنگامهٔ عاشورا آن گونه ناجوان مردانه بر وی تیغ کشیدند.

امام بر این بی وفا مردمان فریاد می زند که ای گروهی که: «در این جا برای کشتن من گرد آمدید، مرگ و هلاکت بر شما باد، شما حیران و سرگشته به ما پناهنده شدید و ما را به دادرسی خود فرا خواندید، ما به سوی شما آمده و فریادتان را اجابت کردیم، اکنون شمشیری را که ما به دستتان دادیم به رویمان می کشید؟...»

ص: 36


1- سورۀ توبه، آیۀ 82.
2- سورۀ توبۀ، آیۀ 12.

14- نتیجۀ کفران نعمت و دست کشیدن از ایمان و اعتقاد

«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالبَحر بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عملوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ »(1)

از نکات پندآمیز عاشورا، جمع بندی این مسئلۀ اساسی است که به طور قطع و به حكم «مَنْ أَعْانَ ظالماً سَلَّطَهُ اللهُ عَلَيْهِ(2) ، کسی که ستم کاری را یاری کند، خدا آن ظالم را بروی مسلط خواهد کرد» دست کشیدن از حسین(علیه السّلام) مساوی است با رفتن زیر یوغ یزید، امتناع از پاکی یعنی قبول نجاست و کنار آمدن با دیو به منزلۀ رد فرشته است. این واقعیتی انکارناپذیر است. چرا که اگر آن نامردمان دست رد بر سینۀ نوه رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بزنند طبیعتاً غیر از یزید کسی باقی نمی ماند تا با او بیعت کنند. به عبارتی دیگر، اگر آن قوم به وعده های پست و دنیایی یزید و عبیدالله پشت پا بزنند، پس چه کسی گلوی علی اصغر را با تیر سه شعبه گوش تا گوش بدرد؟ و بر پیکر پاک حسین (علیه السّلام)اسب بتازد؟

و بدین گونه است که امام در ظهر عاشورا می فرماید: «خشم الهی بر یهود شدت یافت، آن زمانی که (عزیر را) فرزند خدا دانستند و خشم خدا بر نصارا شدت یافت، آن زمانی که خداوند را سومین خدای خود خواندند، و غضب پروردگار بر مجوس شدت یافت، آن زمانی که به جای پرستش خدای یکتا به عبادت ماه و خورشید پرداختند، و خشم الهی بر امتی که برای کشتن فرزند پیامبر خود، متحد و هماهنگ شدند، شدت گرفته است.»

گویا این سخن امیرالمؤمنان علی(علیه السّلام) را از یاد برده اند که فرمود: «يَوْمَ المَظْلُوم عَلَى الظَّالِم اَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِم عَلَى الْمَظلوم؛ روزی که مظلوم حق خود را می ستاند، سخت تر است تا روزی که ظالم بر مظلوم ستم می کند.»

به فرمایش خداوند در قرآن کریم که می فرماید: «أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَىٰ * ثُمَّ أَولِى لَكَ

ص: 37


1- سورۀ روم، آیۀ 41.
2- حدیث شریف کنز العمال.

فَأَوْلَى(1)» ؛ «وای بر زندگی و صد وای بر مرگ تو. پس وای بر برزخ و صد وای بر محشر تو.»

15-عدم عبرت آموزی از گذشته خویش

از دیگر نکات عبرت آموز این روز، عدم درس آموزی و کسب تجربه از گذشته است که کوفیان مرتکب آن اشتباه تلخ و جبران ناپذیر گردیدند. حادثۀ کربلا در سال 61 هجری اتفاق افتاد و طبیعی است که کل جریان های حادث شده در عرصۀ اسلام را، از هجرت پیامبر تا شب عاشورا، این قوم پلید یا خود درک کرده و یا با واسطه ای می دانستند به هر حال بهتر از هر کسی می توانسته اند، سره را از ناسره تشخیص دهند تا چونان گذشته، یک بار دیگر به ورطهٔ هلاکت نغلتند. از لشکرکشی های کفار قریش تا غصب خلافت، از غصب فدک تا شهادت بانوی اسلام (أمُّ الائمّةِ النُّجَباء) فاطمۀ زهرا، از حیلۀ معاویه و عمروعاص در صفین تا جریان نهروان، از شکافته شدن فرق مولود کعبه در مسجد تا خالی شدن اردوی فرزندش حسن (علیه السّلام) و... هر کدام از این حوادث خود معلمی بزرگ و مطمئن می توانست باشد، تا دگربار رهِ رفته را نپویند و طعم خواری را نچشند، اما افسوس که به رغم مشاهدهٔ همهٔ این وقایع، اینان چشمان بی فروغ خود را بر این عبرت ها بر بستند تا خود عبرت آیندگان واقع شوند.

16- دست بردن امام به قبضۀ شمشیر برای آخرین راه

با مطالعۀ تاریخ و عوامل زمینه ساز عاشورا، به خوبی این نکته عیان می گردد که امام نهایت تلاش خویش را به کار بردند تا کار به خونریزی کشیده نشود. نه از آن جهت که خدای نخواسته از مرگ هراسی داشته اند که به فرمودۀ ایشان: «مرگ را جز

ص: 38


1- سورۀ قیامت، آیۀ 34، 35.

خوش بختی و زندگانی در کنار ستم کاران را جز ملامت نمی بینم.» بلکه از آن روی که می خواستند حجت خدا بر آنان تمام گردد و راه هرگونه عذر و بهانه در فردای قیامت و پیش گاه عدل الهی را از آنان بگیرد، و بدین گونه بود که امام حاضر به بیعت با «ولیدبن عتبه» والی مدینه نگردید و به مکه رفت و در آن جا هم نماند و آن گاه به عراق رفت و وقتی با سپاه حر برخورد نمود و از نیرنگ و بی وفایی کوفیان آگاه گردید، فرمود: «این مردم مرا به سرزمین خود خوانده اند تا با یاری آنان بدعت هایی را که در دین خدا پدید آمده است ،بزدایم. این هم نامه های آنان است. حالا اگر پشیمانند بر می گردم.» و پس از ممانعت سپاه کوفه از بازگشت امام به حجاز یا رفتن به کوفه، در سرزمین کربلا فرود آمدند و باز قاصد فرستادند، خطابه خواندند و لشکر عمربن سعد را آگاه نمودند و... که همۀ آن برخوردها و گفتارها برای هر کس که شامه ای درست و نابیمار داشته باشد، بوی آشتی طلبی و خیرخواهی و مردم دوستی از آن می شنود. سخن مردان خدا و همان کسی که بی هیچ گونه آرایش لفظی و رعایت صنعت، بسیار ساده در آن اوضاع بیان می دارد، تا با افکندن خود در میان شعله های خشم و طغیان شهوت که تودهٔ جاهل در آن می سوزد، یک دو تن را برهاند و از میان شعله بیرون کشد ...و سرانجام امام در نیم روز عاشورا و پس از آن همه مدارا و موعظه و ایجاد فرصت بازگشت دست بر قبضه شمشیر نهاد.

17- جنگ به زشت ترین و ناجوان مردانه ترین شیوۀ ممكن

از عبرت های عاشورا، عملکرد وقیحانه و زشت لشکر کوفه در جنگ با امام حسین(علیه السّلام) است. این قوم صرف نظر از این که اصولاً برای ماهنوز در ابعاد شخصیتی و اعتقادی خود که این گونه گستاخانه به دریدن حرمت خاندان نبوت پرداختند، ناشناخته اند و از نظر شیوهٔ جنگی و استراتژی به کار برده شده، در آن نیز به طور هولناکی دست همۀ خون آشامان و جنایتکاران تاریخ را از پشت بسته و گره زده اند.

ص: 39

این قوم اصل جوان مردی را با بستن آب به روی سپاه امام و دریغ آن حتی از اطفال لب تشنه، زیر پا گذاردند و در مقابل خواهش حضرت ابوالفضل العباس که فرمودند، قدری از این آب که مهریۀ امام عزیزش زهرا (علیها السّلام) است، بدهید تا کودکان خردسال او در میان آفتاب سوزان هلاک نشوند، جواب دادند: در صورتی این کار را می کنیم که برادرت حسین(علیه السّلام) با یزید بیعت کند و گرنه تمام جهان را آب فراگیرد و در تصرف ما باشد آب به شما نخواهیم داد.» یا در مقابل فرمایش امام که فرمودند: «ای مردم، شما پیروان و خانواده ام را کشتید و فقط این طفل شیرخوار باقی مانده است که از جهت تشنگی له له می زند، پس جرعه ای از آب به او بنوشانید.» تیر سه شعبه ای را حوالۀ گلوی ایشان می نمایند. این سپاه بددل در مقابل هر کدام از اصحاب امام که قدم به میدان می گذاشت، به طور دسته جمعی یورش می بردند و با ناجوانمردی و به دور از چهارچوب اخلاق رزم مردانه به پیکار با آنان می رفتند، تا جایی که هنگام آوردن آب، شش بار بر علمدار کربلا یورش بردند؛ و گفته شده که چهار هزار تیرانداز نگهبان شریعه، آن چنان بدن قمر بنی هاشم(علیه السّلام) را آماج تیر قرار دادند که زره بر تن ایشان هم چون پوست خار پشت می نمود.

18- برخورد زشت و ناجوان مردانه با کشته ها و اهل حرم

بعد از ظهر عاشورا، آن هنگامی که دیگر کسی از سپاه امام نمانده بود، تا جلوی لشکر خصم پلید ایستادگی کند و همگی اصحاب امام و البته خود امام به فیض شهادت نائل آمدند، دیوانه هایی که خشم و شهوت مال و جاه دنیا جسم و وروحشان را پر کرده بود، با بی شرمی هر چه تمام سر مقدس ایشان را از بدن جدا کردند و به فرمان عمر بن سعد، ده نفر داوطلب شدند بر بدن حسین(علیه السّلام) است بتازند. باری، بر بدن پاک حسین(علیه السّلام) که پشت نبی اکرم، سنگینی او را در سجده ها تحمل کرده و میکائیل در گهواره با او رازها گفته و جبرئیل تهنیت ولادتش را به پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ، داده و خدای عالمیان به برکت قدومش

ص: 40

حدیث لوح را از عالم بالا فرو فرستاد .... آن نابکاران اسب دوانیدند. بابت این خدمت خویش از بن زیاد جایزهٔ ناچیز و البته از مختار جایزهٔ ارزنده ای در این دنیا گرفتند، که دستور داد آن ده نفر را گرفته و دست و پای آنان را میخ کوب کرده و بر پشت آنان اسب بتازند تا به درک برسند. صد البته پاداش کردار زشت آنان در نزد خدا محفوظ است که «اکنون که در عالم برزخند آتش دوزخ را صبح و شام بر آنها عرضه می دارند(1)...» و عذاب اصلی آنان با آغاز قیامت شروع می گردد که: «و کسانی که بدکار و زشت کردار آیند در آن روز به رو در آتش جهنم افتند، آیا جز آن جزای اعمال آنهاست؟(2)»

این سپاه بی شرم، پس از آن به خیمه گاه امام یورش بردند، آن چنان که روایت شده در غارت خانه های فرزندان پیامبر و نور چشمان زهرای بتول از هم سبقت می گرفتند حتی چادری را که زنی به کمرش بسته بود می کشیدند و گوشواره را از گوش دختران اهل بیت می ربودند. آن گاه به فرمان عمربن سعد زنان را از خیمه ها بیرون کردند و خیمه ها را به آتش زدند و زنان را سر برهنه، جامه به یغما رفته پابرهنه و شیون کنان اسیر کرده و می بردند و به این هم بسنده نکردند و سرهای اصحاب امام را جدا کردند و بر نیزه گذاشتند و بر گردن اسب خویش آویزان کردند و همراه با اطفال و زنان که بر شترهای بی جهاز سوار نموده بودند، به نزد شراب خوار زنازاده بردند.

این برخوردها آن چنان کثیف وقیحانه و مشمئز کننده بود که در هیچ کجای تاریخ نمونه ای برای آن نمی توان پیدا کرد. البته همه آن اعمال ننگین، بهترین پیام و رساترین مدرک، جهت اثبات مظلومیت حسین(علیه السّلام) و اصحاب و اهل بیت ایشان بوده و عبرتی است برای همۀ آنان که دوست دارند به حسین(علیه السّلام) اقتدا کنند و با مشی حسین(علیه السّلام) در میدان عمل حاضر گردند تا درک کنند که حسین کیست و راه حسینی از چه سوی می گذرد.

ص: 41


1- سورۀ غافر، آیۀ 46.
2- سورۀ نمل، آیۀ 90.

19-ادای دین کوفیان به حسین با آن وقاحت بی بدیل!

آن قوم که یک بار در کوفه و با دعای امام به باران رحمت الهی دست یافته بودند و باری در صفین که معاویه آب را گرفته بودو بار دیگر هم در صحرای کربلا، آن هنگام که سپاه حر تشنه از راه رسیده بود و به وسیله امام سیراب شده بودند، به زشت ترین شیوۀ ممکن آن خدمت ها را جبران کردند و البته از قومی خیانت پیشه، چون آنان چه انتظاری جز این؟ به راستی تاریخ، چه زجری می کشد از این که چگونه در خود ثبت کند جبران آن همه بزرگواری را؟ این مردم که امروز آب را از طفل شش ماهه امام هم دریغ می کنند، همان هایی هستند که چندی پیش، پس از آن جریان استسقا و آمدن باران رحمت الهی به دعای امام حسین(علیه السّلام) خدمت ایشان رفتند و با شور و اشتیاق ضمن تشکر و سپاس فراوان عرض کردند که امیدواریم، روزی بتوانیم این خدمت شما را جبران کنیم و از خجالت شما بیرون آییم.

20- تلوّن مزاج و رنگ به رنگ گشتن بی وقفه کوفیان

بی وفا مردمانی که یک بار در جواب احتجاج امام با ایشان می گویند: همۀ آنچه را تو گفتی، ما نیز می دانیم، ولی با این وجود دست از تو برنداریم تا آن که با لب تشنه طعم مرگ را به تو بچشانیم، و بار دیگر هنگامی که امام بر اثر جنگ و جراحات خسته و سست شد و ایستاد، هر یک از ایشان که روی به جانب حضرت می آورد، منصرف می شد تا مبادا خدا را در حالتی که خون امام بر گردنش است، ملاقات کند. جامۀ کهنه ای را که امام در زیر لباس خود قرار می دهد پس از شهادتش از تنش در می آورند، با وجود آن که در چند نوبت پشت سر امام ایستادند و به او اقتدا می کردند، زیرا امام مسلمانان است برای اقامۀ نماز جماعت از فرستادۀ حاکم قانونی سزاوار تر است. همانان که انگشت امام را همراه انگشتری ایشان قطع می کنند، بار دیگری برای اقوام خویش و نزدیکان امام امان

ص: 42

نامه می آورند.

زمانی داوطلب می شوند تا بر بدن مطهر امام اسب بتازند، ولی بار دیگری در مقابل احتجاج حضرت ابوالفضل جهت طلب مقداری آب برای اطفال خرد سال می گریند و بعضی حتی از اسب پیاده می شوند و خاک بر سر می ریزند.

چگونه می توان باور نمود این مردم نسل بی واسطه یا حداکثر نسل دوم، همان مردمی هستند که آب را از کام تشنهٔ خود می گرفتند و به دوست خود می دادند و او نیز چنین می کرد تا آن گاه که همگی از تشنگی شهید می شدند؟ از مردمی که پیشینیان آنان حتی به ملخ هم پناه می دادند یا اگر کبوتری بر بالای چادر ایشان آشیانه می کرد و تخم می گذاشت، چادر را جمع نمی کردند و یکی از سپاهیان را نگه می داشتند تا در آن جا توقف کند و پس از آن که کبوتر بچه های خود را پرواز داد، آن چادر را بر چیند.(1)

این واقعیتی است که همه به آن معترف بوده اند؛ چنان که وقتی کوفیان در خانۀ «سلیمان بن صرد خزاعی» گرد هم آمدند، ایشان رو کرد به آنان و گفت: «مردم اگر مردکار نیستید و بر جان خود می ترسید، بیهوده این مرد را مفریبید.» و یا معاویه به یزید سفارش می کند: «اگر عراقیان هر روز عزل عاملی را از تو بخواهند بپذیر، زیرا برداشتن یک حاکم آسان تر از روبرو شدن با صد هزار شمشیر است و این درسی بزرگ و عبرتی سنگین از ده ها پیام و عبرت های تلخ و شیرین عاشورا است. تا تمامی انسان ها خصوصاً انسان های کم ظرفیت و رنگ پذیر با چنگ زدن به اعتقادی راستین که از شریعت پاک محمدی (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بر گرفته شده، در تندباد حوادث از جای نلغزند و به هر سوی کشیده نشوند.

در پایان، ذکر این نکته لازم است که پیام ها و عبرت های عاشورا منحصر به همین بیست پیام نیست. و این روز بزرگ که به حق سرمشق همۀ روزهای تاریخ لقب گرفته، هنوز در جای جای خود عبرت هایی برای همیشۀ بشریت به یادگار گذارده که ذکر

ص: 43


1- معجم البلدان، ص 260.

چند مورد از آنها تنها به فهم ناقص نویسنده بر می گردد.

بر کسی پوشیده نیست که هر کدام از این پیام ها نیز خود حاوی دهها و صدها نکتۀ ظریف و بررسی کردنی است که از آن ها می توان کتاب ها نوشت و پندها آموخت و اصل مطلب هم در همین پندآموزی و عبرت گیری نهفته است تا انسان با آگاهی از آن، ضمن شناخت واقعیت، ره رفته را نپیماید و تجربه های تلخ و شیرین گذشته را چراغ راه خویش قرار دهد.

اگر در 1362 سال پیش بی وفا مردمی برانگیزندۀ حق را اجابت نکردند، ما هوشیار باشیم که به فرمودۀ قرآن: «و هر که برانگیزنده حق را اجابت نکند، در زمین مفر و پناهی از قهر خدا نتواند یافت و جز او هیچ یار و یاوری نخواهد داشت و چنین کسانی بدانند که در ضلالت و گمراهی هستند.»(1)

هر چند که مع الأسف، صحنه ای که در سال 61 هجری اتفاق افتاد قرآن در نیم قرن پیش از آن، خبر آن را داده بود که «اگر محمد بمیرد و یا کشته شود شما به گذشته خود بر می گردید، اگر چنین کنید به خدا زیانی نمی رسد» و برگشت مردم آن سامان به روشی از زندگی که جز خشم و شهوت نبود، بسیار تلخ و جان گداز است اما به هر حال این واقعیت ماجرا و حقیقت تاریخ است.

ص: 44


1- سورۀ احقاف، آیۀ 32

راز ماندگاری عاشورا

اشاره

سید علی نقی میرحسینی

عاشورا از غمگین ترین روزهای دهر است. در این روز ضدیت «حق پژوهان» و «باطل گرایان» به اوج خود رسیده و صدای «حق خواهی» و «انسانیت»، از حلقوم پر خون و بریدۀ عدالت خواهان به گوش می رسد. علی رغم میل جلادان نگون بخت، سراسر عالم را، پرتو نور و ایمان خدا محوران فرا گرفته و ظلمت سرای بی خدایان رافتح می کند.

سؤالی که در اینجا وجود دارد، این است که: راز ماندگاری نهضت عاشورا در چیست و چگونه شهادت جمعی کوچک با تأثیرگذاری و ایجاد تحول در سطح جهان، از قالب زمان خارج شده و حقیقت پژوهان جهان را به شگفتی و تحیر واداشته است؟

تا حال از زوایای گوناگون به این پرسش پاسخ داده شده است؛ که هر کدام به جای خود مهم و ارزشمند است. اما نگارنده این نوشتار، جواب را در «ارکان عاشورا» جستجو می کند. به عبارت دیگر، دانستن ارکان عاشورا را قدمی در جهت گشوده شدن «راز بقایِ» این حماسۀ بزرگ می داند.

ص: 45

چهار رکنی که در زیر مورد توجه قرار گرفته، از مهمترین ارکان عاشور است.

عاشوراییانِ جهان، با عنایت به این چهار رکن، «پیروزی خون بر شمشیر» را باور خواهند کرد و حلقۀ ارادت و محبتشان، به شورآفرینان عاشورا، دو چندان خواهد شد.

1 - وقوف

اشاره

وقوف در لغت به معنای ایستادن، دانستن، آگاهی و ایستادگی است.(1) همچنین به معنای چیزی را در راه خدا دادن.(2) وقوف کننده کسی است که اول بداند و سپس برای حفظ آنچه دانسته، ایستادگی نماید. مقاومتش تا آن جا ادامه یابد که جان عزیزش را در مسیر آگاهانه خویش فدا کند.

به نهال درختی که عمر زیاد ندارد، توجه کنید با وارد ساختن فشاری، از جایش کنده می شود. اما یک درخت قوی و تنومند، ممکن است بر اثر فشار زیاد خم شود و یا حتی بشکند، اما هرگز جابه جا نمی شود.

در نهایت، لبۀ تیز تیشه و تبر را تحمل می کند، ولی گامی به عقب نمی رود. وقتی تمام رگ هایش بریده شد، نقش زمین می شود. می دانید چرا؟

چون به مرحلهٔ دانستن آگاهی و ایستادگی رسیده است. به عبارت دیگر از مقام «وقوف»، که همان مرحلهٔ «ثبوت» است، بهره مند می باشد.

عاشوراییان با عقل سر و خِرد پیر و مرادشان را شناختند. آن گاه برای حفظ و دفاع از او ایستادگی کردند و تا نوشیدن جام شهادت استوار ماندند.

آن ها در مسیری که برگزیدند، یک لحظه هم شک و تردید نکردند. نسبت به اهدافشان ثابت ماندند و قدمی به عقب برنداشتند. از امام و رهبرشان جانانه دفاع کردند،اما مصالحه، مسامحه و معامله هرگز!

ص: 46


1- فرهنگ فارسی عمید، ج 2، ص 1959.
2- ترجمه المنجد، مصطفی رحیمی نیا، ج 2، ص 1292.

آنها تیرها ،شمشیرها نیزه ها، سنگ ها طعن ها و تحقیرها را به جان خریدند و افتادند و مرگی جاودانه را پذیرفتند و در این مسیر هولناک، لحظه ای ندامت و پشیمانی از خود نشان ندادند.

آن ها با مقاومتشان ثابت کردند که از بهترین وقوف کنندگانند و در سایه سار همین وقوف، به اندیشه، بیداری و هوشیاریِ کامل دست یافتند.

کوه ها را لرزشی است؛ عقاید آن ها را خیر دریاها را تلاطمی است، عواطف آن ها را نه کم رنگ بودن آفتاب قابل تصور است، اما کم رنگی ایمان و سطحی نگری اندیشه های آنها را خیر.

ایثار و مردانگی و غیرتشان، قامت سروها را شکست و اشک از چشم ستاره ستاند.

زیرا دانسته بودند که «امامت» یکی از محورهای وقوفشان است

وقوف، پیرامون «محور»، ریشهٔ قرآنی دارد. در آیۀ زیر «عدالت» یکی از محورها معرفی شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالمِيزانَ لِيَقُومُ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...»؛(1) ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم " تا مردم قیام به عدالت کنند؛ به عبارت دیگر قرآن را به پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نازل کردیم تا مردم بر «عدالت اجتماعی» وقوف کنند. عدالت را بشناسند و عادلانه زندگی کنند؛ چون که «عدل اساس است»(2) و مانند «امامت و رهبری» محوریت دارد.

وقوف زهير بن قين

زهیر بن قین یکی از کسانی بود که در شب عاشورا بعد از سخنرانی امام حسین لب به سخن گشود و در ضمن گفتار، رها کردنِ خیام حسینی را در تاریکی شب، مردود

ص: 47


1- سورۀ حدید، آیۀ 25.
2- على (علیه السّلام) : العَدلُ اساسُ العالَم . (منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ص 330.)

دانست. او در فرازی از سخنانش خطاب به امام گفت: «یابن رسول الله! به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت از تو هزاران بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدنِ من، تو و یا یکی از جوانان بنی هاشم از مرگ نجات می یافتید.»(1)

وقوف سعيد بن عبدالله حنفی

هنگام ادای فریضۀ ظهر امام طبق پیشنهاد ابو ثمامۀ صائدی به نماز ایستاد. سعید بن عبدالله از جمله کسانی بود که برای دفاع از امام در مقابل تیرهای قساوت خصم، سینه خود را سپر قرار داد. او پس از تمام شدن نماز ،در حالی که چشمه های خون از بدنش بیرون زده بود، بر اثر ضعف و خون ریزی به زمین افتاد. همان دم روی دل به سوی کردگار بی همتا کرد و چنین زمزمه نمود:

«خدایا به این مردم لعنت و عذاب بفرست. مانند عذابی که بر قوم عاد و ثمود فرستادی. و سلام مرا به پیامبرت برسان و از این درد و رنجی که به من رسیده است او را مطلع کن. زیرا هدف من از جانبازی و تحمل این همه درد و رنج، رسیدن به اجر و پاداش تو از راهِ یاری نمودن به پیامبرت می باشد.»

آنگاه چشم های اشک آلود و خون گرفته اش را باز کرد و به سیمای بر افروختۀ سلیمان کربلا دوخت. لحظه ای به تماشای چهره دلربای مقتدایش مشغول شد و گفت: « أَوَ فَيْتُ يَابْنَ رسولِ الله ؟!»

فرزند رسول خدا! آیا من وظیفه ام را انجام دادم؟

امام که به نگرانیِ آن نخل ز پا فتاده نیستان کربلا پی برده بود، فرمود:

«نعم، أنتَ أمامي في الجنّة»؛ آری (تو وظیفۀ دینی و انسانی خود را به خوبی انجام دادی) و تو پیشاپیش من در بهشت برین هستی.(2)

ص: 48


1- محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی (علیه السّلام) از مدینه تا کربلا، ص 146؛ شرح ارشاد مفید بخش مقتل، ص 444.
2- همان، ص ،201 ، لهوف، ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص 137.

چگونه است حالِ مردی که سیزده چوبه تیر در بدنش فرو رفته؟ او به جای آه و ناله و باریدن سرشک غم، به یاد وظیفۀ دینی اش می افتد و با نگرانی از امامش می پرسد که آیا وظیفه اش را به شایستگی انجام داده است یا خیر. مگر نه این است که او و سایر همرزمانش وقوف کنندگانی بودند که با شناخت و آگاهی از «محور بودن امامت»، پیرامون آن امامِ همام وقوف کردند؟

2 - طواف

اشاره

طواف در لغت گِرد چیزی گشتن، دور زدن و پیرامون کعبه چرخیدن است.(1) تا انسان به چیزی علاقه نداشته باشد، دور آن نمی گردد. هنگامی که محبتِ کسی در دل انسان جای گرفت؛ به فکر طواف و ابراز احساسات می افتد؛ سعی می کند خودش را با آن فرد هم رنگ و هم آهنگ سازد. محبت در واقع همان «رکن» است. تا انسان رکنی نیابد، طواف نمی کند، اما وقتی که رکنی پیدا کرد، با توجه به قدر معرفتش، به دور آن طواف می کند.

طواف با نگهبانی فرق دارد. نگهبانان ممکن است یک یا دو طرف را پاس بدارند.

و چه بسا در حال انجام وظیفه، به خواب روند و یا ترک وظیفه نمایند. اما طواف کنندگان چنین نیستند. آن ها با شناخت و درک عمیق، استوارتر از نگهبانان هستند. زیرا که طواف کننده اول به رکنی ایمان می آورد. این عشقش به آن رکن، مانع خواب، غفلت و ترک وظیفه اش می شود. او در انجام وظیفه اش، هرگز به یک و یا دو طرف اکتفا نمی کند. بلکه هر چهار طرف رکنش را، چون نگینی در برگرفته، پیرامونش به طواف می پردازد.

چرا ما به دور کعبه طواف می کنیم؟ چون کعبه از مهمترین ارکان دین ماست. کعبه خانۀ خداست. خانۀ خدا محوریت دارد. از شایسته ترینِ طواف کنندگان،

ص: 49


1- فرهنگ فارسی عمید، ج 2، ص 1405.

امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) است. او در جنگ احد، هنگامی که بیشتر مجاهدان اسلام، پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را رها کرده بودند، از آن حضرت که رکنش بود، جدا نشد. به همین جهت همواره دور پیامبر طواف می کرد. «علیٌ یطُوفُ حولَ النّبی».

طواف های زشت و زیبا

قرظة بن كعب، از صحابه رسول خدا و راویان حدیث و یاران علی(علیه السّلام) بود. او در جنگ های مختلف، از جمله غزوه اُحد در رکاب رسول الله به مبارزه پرداخت. در جنگ صفّین نیز یکی از پرچم داران امیر مؤمنان (علیه السّلام) بود از طرف آن حضرت مدتی در سِمَت استانداری فارس، ایفای وظیفه کرد. در سال 51 ق. از دنیا رفت. از او چند فرزند به جا ماند. در میان فرزندان او «عمرو» و «علی» از شهرت و معروفیت بیشتری برخوردارند. هر دو از طواف کنندگان بودند. رکن عمرو «حسین ابن علی(علیهما السّلام) » بود. اما علی «یزید» را به محوریت برگزیده بود. یکی رکن الهی داشت و به دور محوریت «الله» طواف می کرد.

دیگری رکن شیطانی که به دور محوریت «یزید» مشغول طواف بود. از عمرو ایثار و فداکاری به جای ماند. از برادرش شقاوت و بدبختی و .عصیان عمرو نور شد و برادرش ظلمت عمرو سعادتمند همیشگی شد و برادرش، شقاوتمند جاودانی! وی هم زمان با امام حسین (علیه السّلام) وارد کربلا شد. حضرت مأموریتِ گفت و گو با عمر سعد را بر وی محول کرد. عمرو تا ورودِ شمر به کربلا، این وظیفه را به شایستگی انجام داد. در روز عاشورا از اولین کسانی بود که از امامش اجازۀ جهاد گرفت بعد از مدتی نبرد، برای تنفس و تجدید قوا نزد امام برگشت. ظهر شده بود. امام و یارانش به نماز ایستاده بودند. او با سعید بن عبدالله، حفاظت جان امام را بر عهده گرفتند. نماز که تمام شد، او نیز به زمین افتاد.

چندین چوبۀ تیر به سر و سینه اش جای گرفته بود. سخنان همرزم شهیدش و پاسخِ امام را شنیده بود. او نیز خطاب به امام، سؤال سعید را تکرار کرد: «أَوَفَيْتُ يَابْنَ رسولِ الله؟!»

ص: 50

امام بعد از پاسخ سؤال او، چنین به سخنش ادامه داد:

سلام مرا به رسول خدا برسان و به او ابلاغ کن که من نیز در پشت سر تو به پیشگاه او و به دیدارش نایل خواهم گردید.(1) در آن لحظات غمبار، روح آن مرد ایثار و مقاومت به ملکوت اعلی پرگشود و به خیل شهیدان کربلا پیوست. او با ریختن خون خویش تا آن جا قِداسَت یافت که امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) چنین به او سلام می گوید «السلام على عمرو بن قرظة الانصاری». (2)

اما برادرش، علی بن قرظة، همراه عمربن سعد و با لشکریان کوفه، نه برای دفاع از حسین(علیه السّلام) که برای جنگ با او وارد کربلا شد. در روز عاشورا شنید که برادرش کشته شده است؛ مهر برادری، آشفته اش ساخت، قلب سختش را به فشار آورد.

از میان صفوف لشکر بیرون آمد. خطاب به فرزند رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گفت:

«یا حسین! یا کذّاب و ابن كذَّاب (!) أَغْرَرت اخى و أَضْلَلْتَه فَقَتَلْتَهُ»؛ حسین! ای دروغگو و پسر دروغگو(!) برادر مرا گول زدی و گمراه کردی و او را به قتل رساندی.

امام که به سبکی عقل و مرگ وجدان او پی برده بود، چنین پاسخ داد:

«انّى لم اغرر اخاک و ما اضللته و لكن هداه الله و اضلّک»؛ من برادر تو را گول نزدم و گمراه نکردم، ولی خدا او را هدایت و تو را گمراه نمود.

علی بن قرظه که هم چنان بر مرکب جهل و خودخواهی سوار بود، به سخن دلسوزانه و روشن گرانه امام، توجهی نکرد. بی ادبانه خطاب به حضرت گفت:

- خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم.

به امام حمله ور شد. نافع بن هلال که از یاران امام بود، نیزه ای بر او وارد کرد. نقش زمین شد. دوستانش به کمکش شتافتند. بدن مجروحش را به سوی لشکر کوفه حمل کردند.(3)

ص: 51


1- جواد محدثّی، فرهنگ عاشورا، ص 329.
2- بحار الانوار، ج 45، ص 71.
3- سخنان حسین بن علی(علیه السّلام) ، ص 205، به نقل از تنقیح المقال، ج 2، ص 28.

3.گریه

اشاره

گریه از ویژگی های انسان است. انسان با ریختن اشک به آرامش می رسد.

قوی ترین انسان ها هم گریه می کنند. چشم گریان چشمۀ فیض خدا است. چشمان اشک بار نزد خداوند احترامی خاص دارند.

البته همۀ گریه ها از چنین قداستی برخوردار نیستند؛ گاهی گریه صفت منفی انسان می شود. این نوع اشک ریختن ها، ناپسند و بی ثمر است.

در عاشورا گریه بسیار است. گریه های نهضت کربلا را میتوان به دو قسم تقسیم کرد:

الف) اشک شوق

اشک شوق در میان عاشوراییان حسینی بسیار بود. شوق دیدار با خدا. شوق نوشیدن شربت شهادت. شوق رسیدن به بهشت برین. شوق دیدار پیامبر و علی و فاطمه (علیها السّلام) .

شهدای کربلا را گذر لحظات دشوار بود. صبر و انتظار تا رسیدن لحظۀ شهادت، عذابشان می داد . همین باعث بارانی شدن چشمانشان می شد و آسمان دیدگانشان را مرطوب و معطر می ساخت.

گرچه افرادی چون «بُریر ابن خضرمی» نیز بودند که در فرجام آن شوقِ لطیف، گل لبخند بر لب های خشکیده اش رویاند(1)؛ اما بیشتر عاشوراییان ذوق زدۀ لقاء حق، این شور و شوق بی انتها را با باریدن اشک دیدگانشان گرامی می داشتند.

آنها صورت هایشان را به خاک گرم کربلا می کشیدند و مدام «حسین! حسین!»می گفتند. همواره با مولایشان درد دل می کردند که: چرا زودتر اجازه میدان نمی دهی؟

ص: 52


1- محمد محمدی اشتهاردی سوگنامه آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ، ص 244 لهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، ص 121.

1. قاسم ابن الحسن(علیهما السّلام) یکی از آن پروانه های عاشق خداست. از عمو پرسیده بود: آیا من هم کشته می شوم؟

امام در پاسخش فرموده بود: مرگ نزد تو چگونه است؟ پاسخ داده بود که: «اَحْلیٰ مِنَ الْعَسَل».(1)

حال نوبت آن رسیده بود که به میدان برود: اما عمو اجازه نمی داد. او اصرار می کرد و عمو مانع می شد. به پشت خیمه ها رفت. زانوان غم در بغل گرفت و گریست. تا این که یاد وصیت پدرش افتاد. بار دیگر خودش را به امام رساند. دست عمو را بوسید. شروع کرد به گریه کردن. عمو تاب نیاورد دست به گردن قاسم نهاد. او را در آغوش گرفت. هر دو گریستند. قاسم از شوق لقاء خدا عمو به حال یتیم برادر. (2)

2. هنوز رفت و آمدها میان کربلا و کوفه ممنوع نشده بود که دو نفر از قبیله «همدان» خودشان را برای دفاع از امام به کربلا رساندند. آنها «سیف بن حارث بن ربیع» و «مالک بن عبد بن سریع» بودند. با این که مادرشان یکی بود، اما آن دو عموزاده بودند.

روز عاشورا فرا رسید کثرت سپاه دشمن و قلت مجاهدان راه حقیقت را مشاهده کردند.

بارانی از اشک بر گونه های سوخته و چهرۀ آفتاب زدهشان جاری شد. هنوز قطرات اشک چشمانشان نخشکیده بود که خدمت امام رسیدند. امام که به اشک و ناله آنها نگریست،فرمود:

«يا ابنى اَخوى ما يبكيكما ؟ فو الله انّى لَارجُو ان تكونا بعد ساعةٍ قريرُ العين...»؛

ای فرزندان برادرانم! سبب گریه شما چیست؟ به خدا سوگند من امیدوارم که پس از ساعتی چشم شما روشن (و با ورود به بهشت برین) خوشحال و مسرور باشید.

عرضه داشتند:

«جعلنا الله فداک لا والله ما على انفسنا تبكى ولكن تبکی علیک تراک قَد أُحیط بک و لا نقدرُ على أَنْ تَمنَعْكَ باكثرِ مِنْ انفسنا»؛

ص: 53


1- فرهنگ عاشورا، ص 350 ؛ سوگنامه آل محمد، ص284.
2- شیخ محمد باقر ملبوبی، الوقایع و الحوادث، ج 3، ص 173 (با کمی تلخیص).

یابن رسول الله! جان ما به قربانت! به خدا سوگند! گریه و ناراحتی ما، نه برای خود، که برای شماست می بینیم که دشمن، شما را احاطه کرده است. برای دفاع از شما، خدمت شایسته و عمل قابل ملاحظه ای، از ما ساخته نیست؛ مگر همین خدمت کوچک و ناقابل که فدا شدن در حضورتان است.

امام در مقابل وظیفه شناسی و احساس مسئولیت آنان فرمود:

«جزا كُمَا الله يا ابنى أخوى عَن وُجدكُما مِن ذلك و مواساتِكُمَا ايَّای احسَنَ جزاء المتّقين...»

خداوند در مقابل این درک و احساس شما و این یاری و مواساتتان که دربارۀ من انجام می دهید، بهترین پاداش متقیان را به شما عنایت کند.

طبق نقل ابومخنف، در آن لحظه که آن دو مشغول گفت و گو با امام بودند، «حنظلة أسعد»؛ یکی دیگر از یاران امام، در مقابل صفوف دشمن ایستاده بود و فریب خوردگان سپاه یزید را موعظه می کرد. طولی نکشید که آن مبلغ جناحِ حق به شهادت رسید. سیف و مالک که به خون تپیدن حنظلة را نظاره کردند، رو به میدان نهادند. چنان در شتافتن به سوی نبرد به مسابقه و رقابت پرداختند که در رثای ادای مسئولیتشان نوشته اند: «فَاسْتَقْدَما يَتَسَابقان» (1)

بعد مدتی نبرد، رو به خیمه ها نموده، بانگ برداشتند:

«السلام علیک یابن رسول الله!»

امام در پاسخ آن دو جوان رهیده از اسارت دنیا فرمود:

«و عليكما السلام و رحمة الله و بركاته».

این، آخرین وداع آن دو با امام بود. آنگاه هر دو با هم وارد جنگ شدند و از هم دیگر حمایت نمودند. هرگاه یکی از آنان در محاصرۀ دشمن قرار می گرفت، دیگری به

ص: 54


1- سخنان حسین بن علی (علیه السّلام) ، ص 216 و 217؛ فرهنگ عاشورا، ص 236 و 237.

یاری اش می شتافت و با در هم کوبیدن صفوف خصم، عموزاده اش را نجات می داد. تا این که هر دو جام شهادت نوشیدند.(1)

آری، اگر این دو جوان، بر اندک بودن یاران حق و بر افزون بودن حامیان باطل، اشک می ریزند و از این که در حمایت از حق، توانی بیش از فدا کردن هستی خود ندارند، متأسف و متأثر می شوند و اگر در مسیر شهادت مسابقه می گذارند؛ از راه دور، ذوق زده و خوشحال، با امامشان تجدید بیعت و خداحافظی می کنند، برای یک حقیقت است. آن حقیقت چیزی نیست، جز احساس وظیفه و درک مسئولیت.

3. خانواده ای سه نفره که عشق حسینی به سر داشتند وارد کربلا شدند. پدر، «جنادۀ انصاری» نام داشت.

نام فرزند «عمر بن جناده» بود؛ نوجوانی که خداوند، عشقِ حسین را در قلب کوچکش جا داده بود. پدر به خون افتاد و به عرشیان پیوست.

عمر که بیش از سیزده بهار از عمرش نگذشته بود، قدم به پیش نهاد. از امام اجازۀ نبرد طلبید حسین بن علی(علیه السّلام) که با دیدن او خاطرۀ پدر شهیدش را به یاد آورد، روی دلش را پرده ای از غم گرفت. رو به باقی مانده عاشوراییان فرمود:

«هذا غلامٌ قُتِلَ أَبُوهُ في الحَمَلَة الاولى و لَعَلَّ أُمَّهُ تَكْرَهُ ذلک»؛ این نوجوان که پدرش در حملهٔ اول کشته شد ،شاید بدون اطلاع مادرش تصمیم به نبرد گرفته است مادرش به کشته شدن وی راضی نباشد.

با شنیدن کلام امام، اشک، مژگان مضطرب عمر را پر کرد. در حالی که نوعی یأس، در قلب کوچکش راه یافته بود، به عدم موفقیتش اندیشید. گویا زبان حالش این بود:

-نکند جنگ تمام شود و من از کاروان رو سفیدان عاشورایی عقب بمانم!

این جا بود که بی صبرانه خطاب به امام، عرضه داشت:

ص: 55


1- همان به نقل از تاریخ طبری، ج 6، ص 353 و 354.

«إِنَّ أُمِّي أَمَرَتْني»؛ نه، نه به خدا مادرم به من دستور داده تا جانم را فدای شما و خونم را نثار راهت کنم.

امام چون پاسخ مردانه اش را شنید؛ اجازه داد تا او نیز صحنه جاویدانۀ دیگری در عرصه این کارزار سرنوشت ساز، بیافریند.

عمر در مقابل صفوف دشمن قرار گرفت؛ خطاب به گمراه شدگان کوفه و شام چنین رجز حماسی بر لب آورد:

اميري حسين و نِعْمَ الأميرُ*** سُرُورُ فُؤاد البَشيرِ النَّذيرِ

عَلّىٌ وفاطمةُ والِداهُ*** فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نظيرِ

امير من حسین است و چه نیکو امیری! سرور قلب پیامبر، بشیر و نذیر است؛ پدر و مادرش علی و فاطمه هستند. آیا برای او همانندی می دانید؟

آن گاه شجاعانه قلب سپاه کفر را شکافت و مردانه شمشیر زد. پس از مدتی تیغ های ستم نابخردان، تن کوچکش را با قساوت تمام پاره پاره کردند و چه زود روح بزرگ او به شهیدان کربلا پیوست.

آنگاه دشمن نابکار، سر از پیکرش جدا کرده به سوی خیمه های امام انداختند.

مادرش که از دور شاهد دلیری و جانبازی فرزندش بود، شتابان از خیمه اش بیرون شد.

لحظه ای؛ سر خونین پسرش را به سینه چسباند. آن گاه خاک و خون ها را از سر او پاک کرد.

نگاهی عاشقانه به سیمای خون رنگ فرزند شهیدش انداخت. همان دم چشمانش به ستونی از سپاه دشمن افتاد که در آن نزدیکی جولان می دادند.

مادر دل سوخته، سر پسرش را چون نیزۀ سهمگین به سوی آنان پرتاب کرد. سر به تن یکی از دشمنان خدا اصابت کرد و به خاک افتاد. مادر که از کشتن یک نفر از دشمنان،

ص: 56

آرام نمی شد، در جستجوی سلاح مرگبارتری بود. با هدف یافتن چنین سلاحی، به سوی خیمه ها برگشت. طولی نکشید، با چوبی که در دستش بود به سوی دشمن شتافت و در حال نبرد بود، که چنین رجز می خواند:

إِنِّي عَجُوزٌ فِي النِّسَاء ضَعِيفَةٌ*** خارِيَّةٌ بالِيَة نَحيفَةٌ

أَضْرَبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنيفَةٍ*** دُونَ بَنى فاطمةَ الشَّريفَة

من در میان زن ها، زنی ضعیف هستم، زنی پیر و فرتوت و لاغر، که در دفاع و حمایت از فرزندان فاطمۀ عزیز، بر شما ضربه محکمی وارد خواهم ساخت.

بعد از مجروح کردن دو نفر از سپاهیان دشمن، با اشاره امام به سوی خیمه ها برگشت. (1)

راستی! آیا سراسر این حوادث گریه و اشک نیست؟

آیا این گریه ها، اشک حسرت ،ندامت، تکدی گری و سلطه پذیری است؟ هرگز! بلکه اشک شوق عشق، آگاهی آفرین و ماندگار است.

به این خاطر است که سه امام معصوم به آن جوان شیفتهٔ «آل الله» سلام دادند.

معنای سلام امامان باقر، صادق و مهدی(علیه السّلام) به آن جوان سیزده ساله چه می تواند باشد؟

ب) اشک بر مظلومیت

نوع دیگر گریه که ارزشمند و پویاست، گریه بر مظلومیت است. یاران عاشورایی امام، وقتی به حضرت چشم می دوختند؛ اشک می ریختند. زبان حال آنان خطاب به امام چنین بود:

ص: 57


1- بحار الانوار، ج 45، ص 27.

«شما تنها شدید، کسی نیست تا شما را یاری کند.»

راستی! مگر تنهایی رهبر گریه دارد؟

بله، گریستن به جای خود که خون باید ریخت و جان باید داد. تنهایی و مظلومیت رهبر اشک ریختن ها، غصه خوردن ها و رنج بردن ها دارد. نباید کاری کرد که ولی فقیه احساس تنهایی کند؛ دلش از اعمال و رفتارمان به تنگ آید؛ احساس غربت کند.

عمار بن یاسر یکی از گریه کنندگانی است که برای مظلومیت رهبرش اشک می ریزد.

وقتی دست های علی(علیه السّلام) را بستند و به سوی مسجد بردند؛ خیلی برای عمّار سخت آمد. شروع کرد به گریه کردن؛ به حدی اشک ریخت که صدایش از دور شنیده می شد. می گفت:

- چرا علی (علیه السّلام) به من اجازه نمی دهد تا یک تنه در مقابل این ها بایستم؟

چه زیبا است در اینجا، یادآوری فرازهای از حماسه سازان عاشورا:

- مسلم بن عوسجه از صحابه پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بود. او مرد شجاعی بود که در کوفه به حسین بن علی (علیه السّلام) نامه نوشت و حضرت را به آن شهر دعوت کرد. او پس از ورود ابن زیاد به شهرش و شهادت مسلم بن عقیل، با اهل و عیالش برای دفاع و حمایت از پیشوایش، به خیل سپاهیان امام حسین(علیه السّلام) پیوست. تا آخرین قطرۀ خونش نسبت به پیمان خود وفادار ماند.

گفت و گوی او با امام در شب عاشورا عبرت انگیز و تحول آفرین است. در آن شب، امام خطاب به یارانش خطبه ای به این مضمون، ایراد نمود: «دشمن فقط به من کار دارد.

من بیعتم را از شما برداشتم. از تاریکی شب استفاده کنید؛ جانتان را از مرگ نجات دهید.»

آنگاه چند تن از یارانش اظهار وفاداری کردند. یکی از آنها مسلم بن عوسجه بود. او چنین لب به سخن گشود «یابن رسول الله» ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در

ص: 58

این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمی شوم تا با نیزۀ خود سینۀ دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در دست من است، با آنان می جنگم و اگر هیچ سلاحی نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان می روم تا جان، به جان آفرین تسلیم کنم.»

و سرانجام، در روز عاشورا با تن خون آلود به روی خاک افتاد. حسین بن علی(علیه السّلام) به همراه حبیب بن مظاهر بالینش رسیدند. امام با دیدن تن مجروح او فرمود: «رَحِمَکَ اللهُ یا مُسلم».

آنگاه با تداعی وفاداری مسلم و عدم تزلزش در این راه، آیۀ زیر را تلاوت کرد:

«فَمِنهُم مَن قضى نَحْبَه و مِنْهُم مَنْ يَنْتَظِرُ و مَا بَدَّلُوا تَبديلاً»؛(1) بعضی از آن ها به پیمان خود عمل نمودند و بعضی دیگر به انتظار نشستند و تغییر و تبدیلی در پیمانشان ندادند.

در آن لحظات خونبار حبیب رو به مسلم گفت:

مسلم! کشته شدن تو برای من سخت است ولی به تو مژده می دهم که تا چند لحظۀ دیگر وارد بهشت می شوی. مسلم در آن حال که رمقی بیش نداشت، به حق حبیب چنین دعا کرد: «جَزَاكَ اللهُ خَيْراً.»

حبیب در حالی که آه عمیقی از سینۀ پر اسرارش بیرون می داد، گفت: اگر می دانستم که از تو بلافاصله به میدان نمی روم، دوست داشتم، اگر وصیتی داشته باشی انجام دهم.

مسلم در حالی که به امام اشاره می کرد با صدای ضعیف و لرزان گفت:

أُوصِيكَ بِهَذَا اَنْ تَمُوتَ دُونَه؛ وصیت من این است که تا آخرین قطرۀ خونت دست از او (امام حسین(علیه السّلام) ) برنداری.

ص: 59


1- سورۀ احزاب، آیۀ 23.

حبیب در حالی که جان دادن دوستش را می دید، گفت:

-به خدا سوگند این وصیت تو را عمل خواهم کرد.

و در همان لحظات حزن انگیز بود که روح بزرگ مسلم به ملکوت اعلی پیوست.(1)

راستی! این عاشق سالخوردۀ کوی حسینی، به چه می اندیشید که در لحظات پایانی حیاتش، زن و فرزند و اموالش را به یاد نیاورد و به جای وصیت های معمول، با چنین وصیتی حماسی، حبیب بن مظاهر را در تداوم راه مقدسش تشویق و ترغیب کرد؟ مگر نه این بود که او تنهایی امامش را حس می کرد و غربت پیشوایش به تصورش می آمد و رنج می برد. تنهایی و بی کسی رهبرش عذابش می داد. همین مظلومیت بود که در گلویش بغضی ایجاد کرد. اگر کسی در چنین شرایطی بغضش بترکد و اشکش جاری شود، گریه او چه معنایی دارد؟ آیا نه این است که او بر مظلوم می گرید و گریه بر مظلوم شفابخش و ارزنده و سازنده است؟

4- استغاثه

استغاثه در لغت به معنای فریادرسی خواستن، دادرسی خواستن و دادخواهی کردن است. (2)

وقتی همه درها بسته می شود، خطرات جانی و مالی انسان را تهدید می کند، آن وقت، ناخودآگاه استغاثه می آید و انسان با فریاد زدن و ناله کردن، دیگران را به کمک می طلبد؛ به این امید که شاید در بین شنوندگان، فردی پیدا شود تا او را از این مهلکه نجات دهد.

استغاثه مراتبی دارد. مرتبه اول آن، کمک طلبیدن از دیگران و نوعی مظلوم نمایی است.

ص: 60


1- شرح ارشاد مفید بخش مقتل، ص 443 و 456؛ فرهنگ عاشورا، ص 422.
2- فرهنگ فارسی عمید، ج 1، ص 145.

اما مرتبه بالاتر آن که شیوهٔ مردان هدفمند و ستارگان آسمان هدایتند، با نوع اول تفاوت دارد. هدف از مرتبه بالاتری آن، نه طلب کمک و مظلوم نمایی که نوعی اتمام حجت و بیدارسازی چشمان خفته، جلا بخشیدن دل های مرده، زنگار زدایی و شفای وجدان های بیمار است.

در عصر عاشورا فقط یک نفر استغاثه داشت. آن هم با نیت بیداری و هدایت گمراه شدگان لشکر کوفه و شام.

آن فرد جز حسین بن علی(علیه السّلام) کسی نبود! اینک در پایان این نوشتار، به گوشه هایی از استغاثه آن کشتۀ راه عشق توجه نموده و همزمان، دیدگانمان را بوسه گاه قطره های اشک می نماییم.

1. قبل از شهادت طفل شش ماهه اش، وقتی سنگدلی آن نابکاران یزیدی را تماشا کرد، دلش به سوزش .آمد. رو به گروه دشمنان نمود و چنین استغاثه کرد:

«هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرجُوا الله فى اغاثَتِنا؟ هَل مِنْ مُعِينٍ يَرجُوا مَا عِندَ الله فِي اعانَتِنَا؟»(1)

آیا کسی هست از حرم رسول خدا، دشمن را دفع کند؟ آیا خدا پرستی هست تا از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که امید به خدا داشته باشد و به فریاد ما برسد؟

با این جملات آتشین و دردآلود، احتمال آن می رفت که دل های چون سنگ دشمنان نرم شود و به ندای مظلومانه امام زمان خویش پاسخ مثبت دهند. آیا چنین شد؟

این را باید از برخوردهای بعدی آنان فهمید امام بعد از بیان این جملات، طفل شیرخواره اش را که از سوز عطش بی تاب بود، در آغوش گرفت و به آنها نزدیک شد.

آنها نیز لبان کبوتر تشنه حرم رسول الله را سیراب کردند، اما با تیر سه شعبه!!(2)

ص: 61


1- سخنان حسین بن علی(علیه السّلام) ، ص 232 به نقل از مقتل خوارزمی، ج 2، ص 32؛ لهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی،ص 127 و 145.
2- الوقايع و الحوادث، ج 3، ص 158 و 159؛ لهوف، ص 145 و 147.

2. امام بعد از پندها و اندرزهای زیاد، مشغول مبارزه شد. تیراندازان دشمن حضرت را تیر باران کردند. جمعی دیگر طبق دستور فرمانده شان به سوی خیمه های امام حرکت کردند و حرم نشینیان اهل بیت را مورد حمله قرار دادند. گریه و نالۀ زنان و کودکان به گوش امام رسید. کوهی از درد بر دل محزونش سنگینی کرد. همان دم رو به آنها چنین استغاثه نمود:

«وَيْلَكُمْ يا شيعةَ آل ابي سفيان، إن لَم يَكُنْ دين و كُنْتُم لَا تَخْافُونَ المِعْادَ، فَكُونُوا أحراراً في دُنياكُم هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إلى اعقابِكُمْ إِنْ كُنتُم عُرباً كَما تزعمون؛ وای بر شما ای پیروان ابی سفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی هراسید پس در دنیای خود آزاد باشید.

به پدران و گذشتگان خود نگاه کنید؛ اگر غیرت دارید، برگردید.»

شمر صدا زد:

«ما تَقُول یا حسین؟!» پسر فاطمه چه می گویی؟

امام فرمود:

انا الّذى أُقَاتِلُكُمْ وتُقاتِلونى و النِّساءُ ليس عَلَيهِنَّ جُنَاحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَكُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمى ما دُمْتُ حَيّاً»؛ من با شما می جنگم و شما با من می جنگید، زنان که از قوانین جنگی برکنارند و باید در امان باشند؛ چرا آنان را مورد حمله قرار داده اید؟ تعرض نادانان و طغیان گرانتان را به حرم و خاندان من بازگیرید؛ تا من زنده ام نمی توانم منظرۀ حمله به آنها را تحمل کنم.

طاقتم نیست که در گرد خیام حرمم*** بنگرم مردم دون، این همه فریاد کنند

چونکه بینید یتیمان مرا سرگردان*** یاد از قهر خدا در صف میعاد کنید

ص: 62

بروی خار مغیلان چه پراکنده شوند*** یاد مرغان چمن در کف صیاد کنید

شمر گفت: «لَكَ ذلِکَ یا ابن فاطمةَ» فرزند فاطمه! این حق را به تو می دهیم.

سپس سپاهیانش را صدا کرد:

«إِلَيكُم عَن حَرَمِ الرّجُلِ وَ اقْصُدوهُ بِنَفْسِهِ ....»؛ دست از حرم وی بردارید و به خود حمله وی ور شوید...

به این ترتیب ،متجاوزان، از محاصره خیام حرم دست برداشتند و دیگر باره به حضرت حمله ور شدند.

3.امام هنگامی که به اجساد اصحاب و یارانش، که چون سروهای بی سر، روی زمین افتاده بودند؛ نگاه کرد. و به جوانان بنی هاشم، که با پیکرهای خونین، چون شاخه ای جدا شده از نخل، روی خاک گرم کربلا آرمیده بودند، چشم دوخت؛ دلش به درد آمد و خطاب به آنها فرمود:

«این اخی، این مساعدی، این العباس، یا اخی الآن قِلَّت حِيلَتي... یا اخی ترکتنی وحيداً غريباً بين الاعداء؛ فنادى یا مسلم بن عقیل و یا هانی بن عروة، يا حبيب بن مظاهر و یا زهیر بن قین... مالى اناديكم فلا تجیبونی و ادعوكم فلا تسمعونی، انتم نیام ارجوكم تنتبهون، ام حالت مودتكم عن امامكم فلا تنصرونه، فهذه نساء الرسول لفقد کم قد علاهن النحول فقوموا عن نومتكم ايها الكرام البررة وادفعوا عن حرم الرسول....»(1)

برادر و یاورم عباس کجاست؟ برادرم! من در میان جمع لشکر، غریب و تنها مانده ام و برایم سخت است که تو را در خون غوطه ور ببینم.

ای مسلم بن عقیل! ای هانی ابن عروة، اى حبيب! اى زهیر... چرا جواب مرا نمی دهید؟ چرا صدای مرا نمی شنوید؟ آیا به خواب رفته اید و یا از پیشوای خود، رشته

ص: 63


1- همان، ص 177، (با کمی تلخیص)

محبت بریده اید که به یاری اش بر نمی خیزید. این زنان رسول خدایند که آوای غریبی شان بالا گرفته است. پس از خواب برخیزید، ای نیک مردان کریم! از حرم رسول خدا دشمن را دور سازید...

4.کاروان سالار عشق، در گودی قتلگاه افتاده بود. پیشانی اش بر اثر سنگ جفا شکسته بود. تیر ستم، به قلب نازنینش فرو رفته بود. تنها بود و بی کس جز کودکان و زنان، یار و مددکاری نداشت. لحظه به لحظه بر درنده خویی دشمن، افزوده می شد. نه مِهر مکتبی داشتند و نه نشان آدمی. حیوانان های درنده خویی که لباس آدمی بر تن کرده بودند.

از بدن مبارک امام، خون بسیار رفته بود. کم کم قوای بدنی اش به تحلیل رفت. از دیدگانش اشک پیروزی سرازیر شد. صدای گریه اش در گودی قتلگاه پیچید. در آن واپسین لحظات زندگی، چنین استغاثه نمود:

«واجداه، وامحمداه ،واابتاء واعلياه ،وااخاه واحسناه، واعباساه، واغربتا، واغوثاه، واقلة ناصراه، اقتل مظلوماً وجدى محمد المصطفی، اذبح عطشاناً و ابی علی المرتضی، اترک مهتوکا و امى فاطمة الزهراء» (1)

آه جدم! آه !پدرم! آه برادرم! امان از بی کسی و بی یاوری. من مظلومانه کشته می شوم، در حالی که جدم محمد مصطفی است؛ آیا مرا تشنه لب می کشید، در حالی که می دانید پدرم علی مرتضی است؟!

آیا احترام مرا از میان می برید، در حالی که مادرم فاطمه زهرا است؟

5. قتلگاه شاهد بود که در آخرین لحظات زندگی اش، نگاه طولانی و ممتدی به آسمان انداخت. دلش را به مهر خدای بزرگ گره داد. چون بندۀ فرمان بردار که بار مسئولیتش را به سامان رسانده باشد، چنین به درگاه فریاد رس عالمیان استغاثه کرد:

ص: 64


1- همان ، ص204.

«صَبراً عَلَى قَضَائِكَ يَا رَبِّ، لا إِلهَ سِواكَ يَا غِياثَ المُسْتَغيثين، مَالِيَ رَبُّ سِوَاكَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَيْرَكَ، صَبراً عَلَى حُكْمِكَ يا غِياتَ مَنْ لا غِيَاثَ لَهُ، يَا دَائِماً لا نَفَادَ لَهُ، يَا مُحْيِي الموتى، يا قَائِماً عَلى كُلِّ نَفسٍ بِما كَسَبَتْ، أَحْكُمْ بَيني وَبَينَهُم وَأَنتَ خَيرُ الحاكمين»(1)

... ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست، در مقابل قضا و قدرت، شکیبایم. مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست، ای فریادرس دادخواهان! برحکم و تقدیرت صابر و شکیبایم. ای فریاد رس آنکه فریادرسی ندارد! ای همیشه زنده ای که پایان ندارد! ای زنده کنندۀ مردگان! ای خدایی که هر کسی را با اعمالش می سنجی، در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی.

یکی درد و یکی درمان پسندد*** یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران*** پسندم آنچه را جانان پسندد

و در حالی که عبارت «بسم الله و بالله و فی سَبیلِ الله وعلى مِلَّةِ رسولِ الله .» (2) را زیر لب زمزمه می کرد، روحش به آسمان ها پرگشود و بعد از تحمل آن همه زخم شمشیر، خنجر، سنگ و سنان به میهمانی خدای کریم و رسول عظیم و امامان مبین شتافت.

سلام حق جویان و حق پژوهان بر تو ای قربانی راه حق و ای درخت سرسبز باغستان نبوت و امامت!

لعن و نفرین باد بر قاتلان سنگدلت که حقت را نشناختند و با نهایت شقاوت، با لبان تشنه شهیدت کردند؛ و با خاموش ساختن نور و بی توجهی به فضایلت، جهانی را

ص: 65


1- سوگنامه آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ، ص 364 به نقل از مقتل الحسین مقرم، ص 345.
2- سخنان حسین بن علی (علیه السّلام)، ص 265.

ظلمانی کردند. غافل از این که نور خدا هرگز خاموش نمی شود!

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت*** آری آن نور که فانی نشود، نور خداست

ص: 66

نوع مدیریت و رهبری امام حسین(علیه السّلام) در نهضت عاشورا

اشاره

حسینعلی سرباز حسینی

مقدمه

قیام امام حسین (علیه السّلام) در طول تاریخ، از دیدگاه های متفاوت و محورهای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته است، عده ای جریان های حادثۀ کربلا و یا زندگی امام حسین(علیه السّلام) را بدون هیچ تصرف و تجزیه و تحلیل، ثبت و نقل نموده اند. و کسانی هم آثار قیام را تجزیه و تحلیل کرده اند؛ مانند چهرۀ آزادی خواهی امام، مبارزه با نظام های ستمگر، مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دادن. و افرادی نیز فلسفهٔ عقیدتی قیام را تبیین نموده اند یعنی قیام برای اجرا و برقراری قوانین اسلام واقعی و امر به معروف و نهی از

منكر.

در این مقاله سعی بر آن شده که نوع مدیریت و رهبری امام حسین در رابطه با قیام آن حضرت، مورد بررسی قرار گیرد.

نوع مدیریت و رهبری:

اشاره

در نهضت عاشورا باید دو نوع «مدیریت و رهبری» را به طور متمایز مورد بررسی قرار داد:

ص: 67

1 - مدیریت و رهبری امام حسین(علیه السّلام) از شروع تا مرحله شهادت.

2- تداوم مدیریت و رهبری پس از شهادت امام (علیه السّلام) که توسط حضرت زینب (علیها السّلام) انجام گرفته است.

بخش اول: مدیریت و رهبری امام حسین(علیه السّلام) از آغاز تا مرحلۀ شهادت

اشاره

در این مرحله، مدیریت و رهبری بر مبنای هدف و نتیجه است.(1) مدیریت، بر مبنای هدف و نتیجه یک روش منطقی و سیستماتیک برای انجام امور بوده و بر اساس اصول و تکنیک هایی استوار می باشد که از آنها استفاده می نمایند، در این مدیریت، مدیر باید توجه خود را قبل از فعالیت ها به نتایج معطوف دارد(2)، در ضمن، قبل از آنکه یک جریان مکانیکی باشد، یک فرآیند انسانی است.(3) پس این نوع مدیریت، دو رکن اساسی دارد:

الف) با توجه به اهداف نتایج مورد بررسی قرار می گیرد.

ب) فرآیند انسانی آن، که اثر بخشی آن را افزایش می دهد.

الف - بررسی نتایج با توجه به اهداف

بررسی نتایج، قبل از شروع فعالیت ها می باشد تا این اطمینان حاصل شود که، آیا هدف ها با نتایج منطبق هستند؟ و آیا در تصمیم ها نفع حاصله بر ضررها فزونی دارد؟ در

ص: 68


1- شاید اصطلاح «مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه» را برای نخستین بار در سال 1954 در غرب، پیتر دراکر به کار برده است، اما با توجه به فرهنگ غنی اسلامی و دوران متفاوتی که در طول تاریخ از نظر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اداری گذرانده، نه تنها با این نوع مدیریت و رهبری، بیگانه نبوده، بلکه با استفاده از سیرۀ پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و ائمه اطهار (علیه السّلام) زمینه های بهترین نوع سبک های رهبری و روش ها و اصول مدیریتی را می توان یافت و به صورت کاربردی، از آن بهره برد. نمونهٔ آن، دورۀ امامت امام علی (علیه السّلام) است که بسیاری از صاحب نظران آن دوره، فرمان ها، خطبه ها و نامه های امام علی (علیه السّلام) را از نظر رهبری و مدیریتی جامعه اسلامی، مورد بررسی قرار داده اند.
2- مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه در بخش دولتی (فن رایزنی در غرب)، ص 200
3- همان، ص 173.

حقیقت باید برای شخص، نتایج فعالیت ها روشن و نسبت به آنها آگاه باشد، تا اقدام خود را شروع کند.

در واقعه کربلا، ابتدا باید هدف قیام را در نظر بگیریم و سپس این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم که آیا امام(علیه السّلام) با توجه به هدف، نتایج را با آن منطبق دانسته و نسبت به آنها آگاهی داشته است یا نه؟

1 - هدف قیام. در ارزیابی از هدف قیام، اکثر اندیشمندان و صاحبنظران با تحلیل هایی که نموده اند، اتفاق نظر دارند که هدف از قیام امام حسین (علیه السّلام)یک قیام ملّی و یا قیامی مانند عبدالله بن زبیر نبوده، بلکه به منظور اصلاح، و احیا در زشت ترین صورتها و حفظ دین اسلام می باشد که انجام آن یک تکلیف بود زیرا رهبریت جامعۀ اسلامی از مسیری که در سیره پیامبر اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و قرآن آمده بود، منحرف گشته و بدعت ها پدیدار شده بود. بنابراین، مدیریت جامعه اسلامی، این مهمترین عنصری که تأثیر بسزایی در شکل گیری و طرز تفکر مردم را داشته، خود عامل فراموشی ارزش های اسلامی شده بود. قسمت اعظم سرزمین اسلامی، بعد از رحلت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در اثر فتوحاتی بود که مسلمانان در زمان عمر به دست آورده بودند. جوانان آن یعنی قشر فعّال جامعه، در زمانی رشد کرده بودند که حکومت کسانی چون مغيرة بن شعبه، و ولید و یا حاکمانی که عدم پرهیزگاری آنان بر برخی از مردم آن زمان مشخص شده بود؛ به عنوان مثال: ولید (حاکم کوفه) بر اثر نوشیدن شراب، نماز صبح را سه رکعت خواند. (1)

در حقیقت، تداوم این نوع مدیریت و رهبری برای جامعۀ اسلامی، نابودی اسلام و به بازی گرفتن امامت و رهبری امت اسلامی را در پی داشت، اگر بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) کسی شراب می خورد یا زنا می کرد، خلیفهٔ مسلمین حکم می کرد که به وی حدّ بزنند، ولی اکنون همان کسی که میگساری و زنا می کرده، خلیفۀ شرعی مسلمانان

ص: 69


1- مدیریت و رهبری در قیام امام حسین (علیه السّلام) ،ص 14.

شده است(1) بنابراین، هدف از قیام، اصلاح مفاسد امت احیا و زنده کردن سنت و قانون رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و راه و رسم علی بن ابیطالب(علیه السّلام) بوده است.(2) پس این قیام برای نگه داری دین و یک تکلیف بوده است؛ چرا که امام (علیه السّلام) به خودش تعلق ندارد، بلکه بیش از هر چیز به اصول و ارزشهای دین اسلام تعلق دارد.

2- آگاهی نسبت به نتایج امام حسین(علیه السّلام) نسبت به نتیجۀ قیام، اطمینان داشتند و آگاه بودند که نتیجۀ آن، شهادت می باشد. صرف نظر از علم امامت و خبرهای با واسطه یا بدون واسطه از پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و اینکه اساساً مسألۀ شهادت حضرت سید الشهداء در خانواده بنی هاشم بخصوص خانواده امیر المؤمنين (علیه السّلام) مشهور بوده، امام نسبت به شهادت خویش و مشکلات مبارزه، آگاهی کامل داشته است.

تیزبینی امام(علیه السّلام) در نگرش پایان کار، تجزیه و تحلیل حوادث از برادرش محمد حنفیه، و پسر عباس، فرزدق شاعر و عبدالله مطیع که در مدینه و مکه و راه حجاز به عراق، او را از مردم کوفه بیم دادند، کمتر نبود، او کاملاً می دانست که پایان کار چه خواهد بود.(3)

امام حسین (علیه السّلام) پیمان شکنی کوفیان را دیده بود و این که پدرش علی(علیه السّلام) چه خون دلی از کوفیان خورده و چندین بار از آنها در بالای منبر گله نموده و فرموده بود: «شامیان در باطل خود یک سخن هستند و شما در حق خود، پراکنده اید». و در ضمن با برادرش حسن (علیه السّلام) چگونه رفتار کردند. ابتدا گرد او جمع شدند و در نهان به معاویه نوشتند: اگر می خواهی حسن(علیه السّلام) را دست بسته نزد تو می فرستیم(4).

همچنین گفتار امام (علیه السّلام) در موارد ،بسیار همه دلالت دارند که امام (علیه السّلام) یقین داشت

اگر به کوفه هم نرود، به یمن یا بنا به پیشنهاد طرماح بن عدی، به قبیله طی برود، باز در

ص: 70


1- مدیریت و رهبری در قیام امام حسین (علیه السّلام) ، ص 24.
2- در وصیت نامه ای که امام (علیه السّلام) به محمد حنفیه می نویسد، هدف از قیام را این گونه بیان فرمودند. سخنان حسین بن علی (علیه السّلام) از مدینه تا کربلا، ص 31.
3- پس از پنجاه سال - پژوهش تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السّلام) ، ص 118
4- مدیریت و رهبری در قیام امام حسین(علیه السّلام)، ص 52.

هر صورت، وی را شهید خواهند کرد.

امام حسین(علیه السّلام) پیوسته می فرمودند: «این دون صفتان خودکامه، دست از من برنخواهند داشت و اگر در لانۀ جانوران زهرآگین نیز بسر برم. بر من دست یافته، به قتلم خواهند رسانید».(1)

با توجه به اینکه از شهادت خود و یارانش آگاهی داشت، اما انجام قیام نسبت به اهداف آن برای امام حسین(علیه السّلام) یک وظیفه و تکلیف الهی بود؛ زیرا اساس دین مطرح بود. دین آنقدر ارزش دارد که نه تنها ارزش های پایدار (مطلق) در جهت آن قرار می گیرند، بلکه انسان معتقد ارزش های موقت را در مواقعی، فدای دین خود می کند و خوشحال و خرسند است که دینش به سلامت می باشد و کشته شدن در راهش را ارزش می داند.(2)

امام علی(علیه السّلام) می فرماید: «گرامی ترین مرگ، کشته شدن است، سوگند به آن که جان پسر ابوطالب به دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است از جان دادن بر بستری که در غیر اطاعت خدا باشد.(3)

باز می فرماید: «و مرا به رنج بیفکند مگر شناختن مردم به فلان (ابوبکر) که با او بیعت کنند، پس دست خود نگاه داشتم، تا اینکه دیدم گروهی از مردم مرتد شدند و از اسلام برگشته می خواستند دین محمد(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را از بین ببرند، ترسیدم اگر به یاری اسلام و مسلمانان نپردازم، رخنه یا ویرانی در آن ببینم که مصیبت و اندوه آن بر من بزرگتر از فوت شدن ولایت و حکومت بر شما باشد.»(4)

بنابراین، نتیجۀ ظاهری قیام (شهادت امام و یارانش) برای امام مسلم بوده و نتیجه ای که امام برای آن نیز برنامه ریزی نموده و آموزش لازم را داده بود، پس از شهادت

ص: 71


1- سخنان حسین بن علی (علیه السّلام) از مدینه تا کربلا، ص 177
2- در قلمرو تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه امام علی(علیه السّلام) ، ص 45
3- نهج البلاغه، خطبۀ 122.
4- همان، نامۀ 62.

می باشد. که ما در جای خود آن را مورد بررسی قرار می دهیم. پس امام(علیه السّلام) در قیام عاشورا، هم هدف و هم نتیجه را مورد بررسی و مقایسه قرار داده بودند.

ب - فرآیند انسانی

فرآیند انسانی در این نوع مدیریت که در تمام مراحل(1) آن وجود دارد، درک و تعهد را افزایش می دهد و همین افزایش تعهد است که اثر بخشی بیشتری حاصل می شود. در نظر گرفتن بعد انسانی در تمام مراحل، باعث می گردد که انجام امور ، توأم با آگاهی افراد باشد و دیگر اطاعت کورکورانه نخواهد بود. در این قسمت، مراحل مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه را با توجه به قیام عاشورا مورد بررسی قرار می دهیم:

الف) تعیین نقش ها و مأموریت ها: نقش رهبری امام حسین(علیه السّلام) در نهضت عاشورا را می توان بصورت یک الگوی رفتاری و هدایت افراد در جهت رسیدن به هدفهای نهایی در نظر گرفت. شروع مبارزه امام (علیه السّلام) قبل از مرگ معاویه بود و بعد از مرگ معاویه، مبارزۀ امام حسین (علیه السّلام) شکل بارزتری به خود می گیرد در اینجا چند نمونه از نقش ها و مأموریت هایی که امام(علیه السّلام) به افراد داده است را می آوریم:

1- مسلم بن عقیل، وقتی مبارزه علنی امام (علیه السّلام) شروع می شود، قبل از حرکت امام از مکه با توجه به نامه های مردم کوفه، مسلم بن عقیل را مأمور می کند تا به همراه قیس ین مسهر صیداوی (یکی از آورندگان نامۀ مردم کوفه خدمت ابا عبدالله (علیه السّلام)) جهت اطلاع از افکار و اوضاع کوفه به عنوان نمایندۀ امام به کوفه بروند.

2- قيس بن مسهر صیداوی، ابتدا همراه مسلم بن عقیل به کوفه می آید، سپس خبر بیعت مردم کوفه را از طرف مسلم بن عقیل برای امام (علیه السّلام) می برد و امام قیس را به

ص: 72


1- مراحل مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه عبارتند از : 1 - تعیین نقش ها و مأموریتها -2 اقدامات و نتایج مورد انتظار. تعیین شاخص ها. 4- تعیین هدفها 5. طرحهای عملیاتی، 6. کنترل (مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه، ص 25- 30)

عنوان سفیر با نامه ای به سوی کوفه روانه می کند تا خبر حرکت امام(علیه السّلام) را از مکه به

اطلاع مردم و سران کوفه برساند.

3- هانی بن هانی سبعی.

4- سعید بن عبدالله حنفی، سفیران دیگر امام بودند تا نامۀ امام را به کوفه برسانند.

5- محمد حنفیه، در مدینه ماند تا خبر و اطلاعات لازم و عکس العمل های دستگاه بنی امیه را به اطلاع امام برساند.

6- عبدالله بن عباس، زمانی که می خواهد از مکه به مدینه برود، مأمور رساندن خبر از طرف امام می شود.

7- ابوالفضل العباس(علیه السّلام) ، به عنوان پرچمدار لشکر و فرمانده قلب سپاه امام (علیه السّلام) منصوب می گردد.

8- حبیب بن مظاهر، فرمانده سمت چپ لشکر امام.

9- زهیر بن قیس، فرمانده سمت راست لشکر امام.

10- مهمترین مأموریتی که امام، در رابطه با بعد از شهادت خویش ابراز داشت، مأموریتی بود به حضرت زینب (علیها السّلام) مرحمت نمود و آن این بود که وی مرجع تصمیم گیری و سرپرست اسرا و هدایت کنندۀ پیام قیام امام حسین(علیه السّلام) باشد.

زینب(علیها السّلام) از جانب امام حسین (علیه السّلام) نیابت خاصی داشت و مردم در احکام حلال و

حرام به او مراجعه می کردند، تا اینکه امام زین العابدین(علیه السّلام) از بیماری خود شفا یافت(1).

ب) اقدامات و نتایج مورد انتظار: در اقدامات و نتایج مورد انتظار، اولویت ها مشخص می شود که بر اساس آنها چه اقداماتی بانوآوری و آینده نگری باید انجام پذیرد.

در نهضت عاشورا امام حسین (علیه السّلام) اقداماتی را به موقع انجام می دهد که حاکی از آینده نگری امام می باشد و در آن موارد ما ضمن بررسی متوجه می شویم که واقعا در آن

ص: 73


1- زینب(علیها السّلام) ،قهرمان دختر علی (علیه السّلام) ، ص 107.

شرایط، بهترین تدبیر و عملکرد را امام داشته تا به نتایج مورد انتظار دسترسی یابد، برای نمونه به مواردی اشاره می کنیم:

1- وقتى وليد والی مدینه بعد از مرگ معاویه برای امام پیغام می فرستد، امام به سی تن از یاران و نزدیکان خویش می فرماید تا خود را مسلح کرده و در بیرون مجلس آماده باشند تا در صورت لزوم از آن حضرت دفاع کنند.( و اگر لازم شد و داخل شوند).

2- امام(علیه السّلام) در مکه پی می برد که عمروبن سعید بن عاص از طرف یزید مأمور قتل وی شده است، لذا از احرام حج به عمره عدول نموده و طواف خانه و سعی ما بین صفا و مرو را بجا آورده و محل شد و در همان روز متوجه عراق می گردید.

3-در منزل زباله امام فرمود تا آب بردارند و به سوی کوفه حرکت کنند در منزل قصر بنی مقاتل یا شراف با سپاه حر روبه رو شد و جهت ایجاد رابطۀ انسانی دستور سیراب کردن آنها را داد.

4- وجود زن و فرزندان امام در کاروان که اگر در مکه یا مدینه می ماندند، همان خطری که آنها را در رفتن به عراق تهدید می کرد، آن جا هم وجود داشت، با این تفاوت که هیچ عکس العملی نداشت، ولی وجود آنها در کاروان بعد از شهادت امام (علیه السّلام)، پیامبران نهضت بودند.

ج) تعیین شاخص ها: با کمک شاخص ها می توانیم از منابع در دسترس؛ بهترین نتیجه را به دست آوریم.(1) و بسیاری از شاخص ها می توانند استانداردی برای کنترل نیز به کار روند.(2)

چون هدفها بر اساس شاخص ها تعیین می گردند در نتیجه اگر احیاناً در طول مدیریت و رهبری، با یک مشکل در جهت رسیدن به هدف روبه رو شوند با انطباق شاخص ها می توان آن را بر طرف کرد بدون آنکه از هدف نهایی دور شویم.

ص: 74


1- مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه در بخش دولتی (فن رایزنی در غرب)، ص 28.
2- همان، ص 61.

در نهضت امام حسین(علیه السّلام) شاخص ها همان چیزهایی است که پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )فرمودند:

«من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم و مادام که به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نمی شوید و آن دو کتاب خدا و عترت من است».

«انی تارک فیکم الثقلين كتاب الله و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا»

بنابراین، شخص امام، خود یکی از شاخص ها می باشد.

د) تعیین هدفها: هدف از نهضت امام حسین(علیه السّلام) .

همانطور که قبلاًدر رابطه با بررسی نتایج آمد - اصلاح امت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و برقراری قانون اسلام واقعی و امر به معروف و نهی از منکر، یعنی در حقیقت زنده کردن سنت و قانون رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) الله و راه و رسم علی بن ابیطالب(علیه السّلام) بود، با توجه به این اهداف، اگر

مسأله بیعت خواستن با یزید هم نبود، امام به تکلیف عمل نموده و قیام کرده است.

ه-) طرح های عملیاتی: یک سلسله مراحل عملیاتی که باید به منظور نیل به هدف ها انجام گیرد، در واقع برای اجرای طرح های عملیاتی باید یک برنامه ریزی دقیق سیاسی ،تبلیغاتی، فرهنگی و تربیتی همراه با انتخاب بهترین و مطلوب ترین راه برای رسیدن به هدفها انجام گیرد.

بهترین راهی که امام انتخاب نمودند ،اول، نوع مبارزه - برنامه ریزی سیاسی، تبلیغاتی - مبارزۀ بدون سلاح و مبارزۀ علنی و سپس مسلحانه می باشد و دوّم، برنامه هایی که امام در قیام علنی و مسلحانه طرح ریزی نموده بودند، یک برنامۀ کوتاه مدت در برخورد با حوادث احتمالی و اعلام اهداف قیام و حرکت امام بود، دوم برنامه بلند مدت در جهت تدوم انقلاب می باشد. (1)

ص: 75


1- مدیریت و رهبری در قیام امام حسین (علیه السّلام) ، ص16.

برنامۀ بلند مدت، در حقیقت همان برنامه ریزی فرهنگی و تربیتی است که هدایت آن - بعد از آنکه انقلاب با یک بحران بزرگ روبه رو شد و آن تبلیغات وسیع علیه امام، شهادت امام و یاران وی و اسارت خاندان امام بود - با رهبری حضرت زینب (علیها السّلام) رهبر این بحران، به پیروزی می رسد.

اما برنامۀ کوتاه مدت مبارزۀ؛ مبارزهٔ بدون سلاح بود. این نوع مبارزه که امام بعد از شهادت برادر بزرگوارشان امام حسن (علیه السّلام) با توجه به شرایط و اوضاع آن زمان شروع کرد و تا هلاکت معاوية بن ابوسفیان - سال پنجاه تا شصت هجری - ادامه دادند، بیشتر با برنامه ها و خطابه ها و یا سیرۀ آن حضرت جهت آگاه نمودن مردم نسبت به وضعیت اسفبار اسلام، بی عدالتی ها ظلم ها و تحریف اصول اسلام که با جعل احادیث توسط حکومت معاویه بود، می باشد، به همین دلیل است که از نظر امام، فرمانروایی معاویه، بزرگترین فتنه برای جامعۀ اسلامی بوده است. (1)

در سالهای آخر عمر معاویه، امام(علیه السّلام) حدود هزار نفر از صحابه و تابعین را جمع و شروع کرد مناقب و فضایل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را یکی یکی به آنان گوشزد نمودن و آنان در امر به معروف و نهی از منکر، ترغیب و تحریص کرد، این خطبه در «تحف العقول» آمده است. آن طور که از فقرات و خطابات آن پیداست، در مجمع صما به وتابعین خوانده شده و زمینۀ انقلاب امام در همان جا پی ریزی شده است.

مبارزه و قیام علنی امام (علیه السّلام) با حرکت امام از مدینه شروع می شود ؛ یعنی زمانی که امام برای وداع به زیارت رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آمد آمادگی خویش را برای شهادت اعلام کرد و فرمود:«این شکایت - من است به پیشگاه تو تابه حضورت بشتابم، سپس برنامۀ حرکت امام از مدینه به مکه با توجه به پیشنهادی که به امام شده بود تا از بیراهه به مکه برود، اما امام راه اصلی را انتخاب کردند تا خبر حرکت امام منتشر شود و حرکت ناگهانی و نابهنگام امام در ایام حج از مکه به طرف عراق نیز باعث شگفتی و سؤال برانگیز شده بود، حتی

ص: 76


1- مدیریت و رهبری امام حسین(علیه السّلام)، ص 21.

برادر عمربن سعید بن عاص، جهت دستگیری امام می آید ولی امام با او به مقاله بر می خیزد.

امام در طول حرکت خویش، روش های متفاوتی را با بصیرت اتخاذ فرمودند، تا اثرات منفی تبلیغات بنی امیه را از بین ببرد و خبر قیام در سر تا سر جامعۀ اسلامی منتشر شود و هیچگونه تحریفی هم در رابطه با قیام امام صورت نگیرد، در نتیجه راهی برای آینده و پشتوانه ای قوی برای مکتب باشد. در رابطه با برنامۀ بلند مدت که تداوم قیام امام است، در بخش دوم مورد بررسی قرار می دهیم.

ی) کنترل: کنترل در حقیقت ارتباط بین تمام مراحل است تا افراد احساس تعهد جدی تری بنمایند و شاخص ها کنترل کننده ای برای کنترل هستند.

کنترل به منظور آگاهی از انحراف احتمالی می باشد و همین اطمینان از اینکه تلاش ها در جهت رسیدن به هدف ها به کار گرفته شده است. (1)

امام دائما افرادی را که همراه کاروان بودند، آزمایش می نمودند، تا افرادی باقی بمانند که نسبت به اهداف قیام و نتیجه آن آگاه بوده و ایمان کامل دارند و برای نمونه، در منزل زباله امام اوضاع کوفه، بی وفایی کوفیان را برای همراهان خود تشریح نموده و فرمود: «شیعیان ما در کوفه دست از یاری ما برداشته اند، اکنون هر کس که می خواهد، باز گرددو...» که عده ای از اطراف امام پراکنده شدند، در شب عاشورا وقتی با صراحت فرمودند: «وقت شهادت است و با استفاده از تاریکی شب به سوی شهر خویش حرکت کنید»، نتیجه آن اظهار وفاداری یاران امام شد که وقتی زینب(علیها السّلام) از امام پرسید: «آیا یاران خود را آزموده ای؟ » امام فرمود: «به خدا سوگند آنها را آزموده ام و محکم و دلاور وغرنده دیدم و با صلابت و استوار ، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقند که مانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادرش».(2)

ص: 77


1- مدیریت منابع انسانی و روابط کار، ص 48.
2- سخنان حسین بن علی (علیه السّلام) از مدینه تا کربلا، ص 203

بخش دوم: تداوم مدیریت و رهبری امام پس از شهادت امام حسین(علیه السّلام)

تداوم و مدیریت و رهبری پس از شهادت امام و یارانش (رهبری در بحران) در رابطه با قیام امام حسین (علیه السّلام)؛ توسط حضرت زینب (علیها السّلام) انجام گرفته است. یزید از تمام ابزارهای قدرت مانند قانون (ظالمانه) تبلیغات نیروهای نظامی و زر (مال) جهت پیروزی خویش استفاده می کند.

قانون، اعلام کردند که حسین، علیه خلیفه عصیان کرده است و جنگ با حسین بن علی حمایت از خلیفه شرعی می باشد برای نمونه عمر بن حجاج که فرمانده چهار هزار نفر بود، برای تشویق افراد خود می گفت: «بجنگید با کسی که از دین خدا برگشته و از صف مسلمانان بیرون رفته است».

اما از نظر وقتی که خاندان پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در مضیقه بی آبی قرار دادند، عبیدالله به عمر سعد نوشته بود، میان حسین و یاران او و آب جدایی بینداز، آنان نباید دسترسی به قطرۀ آبی داشته باشند، بلکه باید در تشنگی قرار داده شوند همانطور که با عثمان این گونه رفتار شد.(1)

شمر بن ذي الجوشن گاهی در منزلهای بین راه در مقابل تماشاچیان می گفت:

«این سر یک مرد خارجی و عصیانگر علیه یزید بن معاویه است» و یا مردم شام در اثر تبلیغات آنها را اسیران کفار و از مشرکان می دانستند(2).

استفاده از ابزار مالی، (نیز چنین بود که) سران و بزرگان قبایل کوفه را با رشوه های سنگین یا طمع ،حکومت علیه امام(علیه السّلام) برانگیختند.

با ابزار نظامی هزاران نفر را برای شهادت امام(علیه السّلام) بسیج نمودند.

سرانجام امام و یارانش شهید شدند، و بقیه که شامل حضرت زینب(علیها السّلام) و امام سجاد(علیه السّلام) و زنان و کودکان داغدار بودند بصورت اسیر به طرف کوفه و از آنجا به طرف شام

ص: 78


1- رهبری در بحران با نگاهی به رهبری حضرت زینب(علیها السّلام) ، ص 17.
2- رهبری در بحران بانگاهی به رهبری حضرت زینب(علیها السّلام) ، ص 49.

حرکت دادند، اما قیام امام دارای دو مرحله بوده که برنامۀ بلند مدت بعد از شهادت امام می باشد و در این جهت، امام برنامه ریزی نموده و آموزش لازم را در جهت بالا بردن روحیه و آگاهی بازماندگان و ارائۀ طریق و رهبری نسبت به برخورد بعد از عاشورا کرده است.

در تأیید وجود نوعی برنامه ریزی در حرکت امام حسین(علیه السّلام) لازم است بدین نکته اشاره کنیم که اولاً وی در آستانۀ عزیمت از مدینه طیبه به عراق، صراحتاً به دو فصل از مبارزه خود اشاره می کند؛ یکی فصل شهادت و دیگری فصل اسارت رفتن خاندان اوست که این فصل اخیر همان برنامه ریزی فرهنگی و تربیتی است و خاص نهضت امام حسین(علیه السّلام) می باشد... ثانیاً وی نیروی لازم را برای رهبری و هدایت این فصل از مبارزه پیش بینی کرده بود و حتی آموزش های لازم را نیز به آنان داده بود و با آنکه بر میزان کفایت و کارآیی این نیرو وقوف کامل داشت، اما به دلیل اهمیت موضوع بیشترین توجه او در آخرین لحظات حیات بدین فصل از مبارزه بوده است.(1)

پس از شهادت امام حسین(علیه السّلام) ، مرجع تصمیم گیری، حضرت زینب بوده است که از طرف امام به وی تفویض شده و نسبت به آن آگاهی لازم را داشته است. (2) و در ضمن، شرایط یک رهبر که به مقابله با بحران می رود تا بحران را کنترل و اثرات منفی آن را به حداقل برساند نیز دارد»(3). حضرت زینب(علیها السّلام) در همین مدت کوتاهی که بعد از شهادت برادرش زندگی کرد، با رهبری خود (که ریشه در تربیت علی(علیه السّلام) داشت) توانست ابتدا ،

ص: 79


1- سیری اجمالی در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، ص 89.
2- در مرحله ای که حضرت زینب (علیها السّلام) به امام زین العابدین (علیه السّلام) می گوید «بی تابی مکن وناراحت مباش به خدا سوگند این میثاقی است که خداوند با جد و پدر و عموی تو برقرار کرده است و باید اجرا شود چنانکه از جمعیتی هم خدا پیمان گرفته....» زینب (علیها السّلام) ،قهرمان دختر علی (علیه السّلام) ، ص 212).
3- شرایط رهبر در بحران عبارتند از : 1- علم و تخصص. 2- صبر و استقامت. 3- تسلط بر اوضاع (در بحران ممکن است بحران های جدید به وجود آید). 4 -موقعیت شناسی (که باید چهار اصل را در نظر گرفت. 1- زمان. 2- برخورد با دشمن 3- خنثی کردن اثرات منفی بحران. 4 -استفاده بموقع از تبلیغات (رهبری در بحران با نگاهی به رهبری حضرت زینب(علیها السّلام) ، ص 33 )

احساسات اهل کوفه را برانگیزد و زمانی که اهل کوفه اشک می ریختند، فرمود: «آیا گریه می کنید؟ هرگز اشک چشمانتان خشک نشود.» و گناهانشان را به یادشان می آورد. (1)

و سپس علی بن حسین امام سجاد(علیه السّلام) در شامی که ابداً اسمی از حسین به افتخار نشنیده و شاید یکی از هزار افتخارات بنی هاشم را نمی داند، از همان منبری که همه اش تبلیغ بر علیه علی (علیه السّلام) و بنی هاشم بود، یزید و معاویه را رسوا کند تا جایی که یزید، پیروزی در کامش تلخ شد و پشیمان گشته، از روی ناچاری می گوید: «خدا پسر مرجانه را لعنت کند به خدا قسم اگر من در نزد پدرت حاضر بودم آنچه از من طلب می نمود، عطا می نمودم، و به هر وسیلۀ ممکن از مرگ او جلوگیری می نمودم نمی گذاشتم او کشته شود».

مردم شام که زمان ورود اهل بیت(علیهم السّلام) را جشن گرفته و همه جا را تزیین کرده بودند، با آگاهی که زینب(علیها السّلام) داد بنی امیه را رسوا کرد وضع شام عوض شد و عموم مردم در مراسم تودیع خاندان پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شرکت کرده بودند و ضجه و نالۀ عزاداری و سوگواری فضای شهر شام را پر کرده بود.(2)

در سال 65 هجری، توابین با شعار و انتقام خون حسین (علیه السّلام) قیام نمودند، شورش عبدالله بن زبیر در حجاز، برادرش مصعب در عراق، قیام مختار، روی کار آمدن دولت و.... و در نهایت رسیدن به هدف اصلی که جاویدان شدن مکتب اهل بيت (علیهم السّلام) است همه از تداوم رهبری حضرت زینب(علیها السّلام) پس از شهادت امام حسین(علیه السّلام) در نهضت عاشورا می باشد.

اللهم اجعل محیای محیا محمد(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و مماتی ممات محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آل محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )

ص: 80


1- مدیریت و رهبری در قیام امام حسین (علیه السّلام) ، ص 59.
2- زینب(علیها السّلام) قهرمان، دختر علی(علیه السّلام) ، ص384.

منابع

1- امام حسن(علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) (اعیان الشیعه) علامه سید محسن امین ترجمه ادارۀ پژوهشی و نگارش - وزارت ارشاد اسلامی، 1361.

2۔ پس از پنجاه سال پژوهش تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السّلام) ، دکتر سید جعفر شهیدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بهمن 59.

3-در قلمرو تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه امام علی(علیه السّلام) ، حسینعلی سرباز حسینی، ظهور قم، 1380.

4- رهبری در بحران با نگاهی به رهبری حضرت زینب(علیها السّلام) ، حسینعلی سرباز حسینی، تهران ایران نگین، بهار 79.

5- زینب(علیها السّلام) ،قهرمان دختر علی(علیه السّلام) احمد صادقی اردستانی، نشر مطهر، چاپ اول

.1372

6- سخنان حسین بن علی(علیه السّلام) از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمی، قم دفتر نشر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزۀ علیمه ،قم، چاپ هفتم .

7-سیری اجمالی در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، دکتر سید علی اکبر حسینی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

8-مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه در بخش دولتی (فن رایزنی در غرب) جورح موریسی، ترجمۀ: سید مهدی الوانی و فریده معتمد، مرکز آموزشی مدیریت دولتی تهران ، چاپ سوم1372.

9-مدیریت منابع انسانی و روابط کار، دکتر ناصر میر سپاسی، مرکز آموزشی مدیریت دولتی، چاپ دوازدهم 1372

10- مدیریت و رهبری در قیام امام حسین(علیه السّلام) ، حسینعلی سرباز حسینی، حقوق اسلامی ،

قم، چاپ اول 1377.

11- نهج البلاغه فيض السلام.

ص: 81

ص: 82

مدیریت در قیام عاشورا

اشاره

رضا فضلی

«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي »(1)

علم مدیریت سابقه ای کمتر از صد سال دارد، لكن قدرت مدیریت و رهبری از ابتدای تمدن بشری تعیین کنندهٔ جایگاه ملوک و سلاطین و وزیران و زِبَردستان بوده است.

هنوز دربارۀ علم بودن و یا هنر بودن مدیریت و یا رهبری حرف ها و حدیث های بسیاری رواج دارد، گرچه مابین واژه مدیریت و رهبری اندک تفاوت هایی وجود دارد؛ ناگزیر جهت عدم تکرار که تنافر آمیز است، مدیریت را معادل رهبری فرض می کنیم و به تعریف آن می پردازیم.

همانند سایر تعاریف در حوزهٔ علوم انسانی از واژه مدیریت، تعاریف کثیری صورت گرفته است.

ص: 83


1- سورۀ فجر، آیات 28 - 30.

ما در این جا به عمومی ترین و مشهورترین تعریف مدیریت می پردازیم که آن را هماهنگ کردن و یا اختصاص منابع انسانی و مادی می داند برای آن که هدفی تحقق یابد و مطلوبی حاصل شود؛ لذا وظایفی را برای مدیران بر شمرده اند که عبارت است از: 1- برنامه ریزی؛ 2- سازمان دهی؛ 3- استخدام؛ 4- رهبری؛ 5- نظارت.

از این مقدمه کوتاه می توان دریافت که اطلاق واژۀ مدیریت برای قیام جاوید حضرت سید الشهدا(علیه السّلام) چندان مناسب به نظر نمی رسد و تنها می توان از بعد رهبری دینی و برخی از ویژگی های علوم رفتاری طرح موضوع کرد که در این مقاله سعی نگارنده معطوف شده است تا رهبری دینی و خصوصیات آن طبق مکتب انسان ساز اسلام نقد بررسی شود. سپس از منظر سلسله مراتب نیازهای «مازلو » علل تغییر رفتار مردم کوفه بررسی خواهد شد و در نهایت از دیدگاه سیستمی به واقعۀ کربلا نگریسته خواهد شد.

رهبری دینی

رهبری

اشاره

مرور آثار مؤلفان مدیریت آشکار می سازد که رهبری را فرآیندی می دانند که طی آن فعالیت های یک فرد و یا یک گروه تحت تأثیر رهبر و رهنمودهای او به سمت تحقق هدفی بزرگ سازمان می یابد. در این فرآیند، سه متغیر دیده می شود: ابتدا وجود «رهبر»، سپس وجود «پیرو» و در نهایت «متغیّرهای محیطی و یا وضعیتی».

ما حضرت حسین بن علی(علیه السّلام) را یک رهبر دینی می دانیم که به مانند سایر انبیای الهی و ائمه معصومین دارای ویژگی هایی بودند که معظم له را از سایر رهبران دنیا متمایز می سازد، اینک به طور اجمال به تفاوت های رهبری الهی و مادی می پردازیم.

ص: 84

مشروعیت و منشأ رهبری

در مکتب مادی برخی از رهبران به طور نسل به نسل به رهبری جامعه و یا گروه و یا قبیله خود رسیده اند؛ یعنی پدرانشان رهبری را برای آنها به ارث گذارده اند و در برخی از جوامع، مردم با انتخاب آزاد رهبران را برگزیده اند و در موارد نادری نیز مشاهده شده است که فردی با مجاهده و خیرخواهی و با پیگیری امور مردم و تحمل زحمات بسیار در میان مردم مقبولیت عام یافته و در نهایت به عنوان پیشوای اجتماعی در رأس امور قرار گرفته است از جمله گاندی، رهبر فقید هندوستان.

لکن، در خصوص منشأ رهبری در مکتب الهی اسلام، رهبری و ولایت از آن خداوند است(1) که از طریق وحی به رسول برگزیده خداوند تفویض گردیده است(2) و بعد از رسول پیشوایان از میان افرادی که حائز شرایط رهبری باشند و با نصب پیشوای قبلی تعیین می شود و خواست و ارادۀ مردم در انتخاب رهبر تأثیری مستقیم ندارد، بلکه رهبر، منتخب خداوند بر مردم است بر همین اساس، شیعیان راستین پیامبر، تنها آن دسته از رهبرانی را که به استناد آیات قرآن مجید و احادیث متواتر در خصوص جانشینی علی بن ابی طالب به عنوان جانشین پیامبر انتخاب شدند می پذیرند و سایر رهبران تحمیلی و خلفایی را که به ناحق بر مسند خلافت جلوس کردند، نمی پذیرند و امام حسین(علیه السّلام) نیز از آن جا که رهبر مشروع و منتخب و منتصب خدا و رسول و امام قبل از خود بودند، وظیفۀ رهبری و رسیدگی به امور دین را متوجه خود می دانستند و هرگز راضی نبودند با بیعت این حق مسلم را به دست یک فرد فاسد و فاسق بسپارند با آنکه ظاهراً عوامل قدرت و حکومت را با نیرنگ و ریا و ارعاب مردم غصب کرده بود.

ص: 85


1- «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ...» (سوره بقره، آیه 257)
2- «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ » (سورۀ مائده، آیۀ 55)
تنبیه و پاداش

در مکاتب مادی از آنجا که هدف مادی و محدود به این دنیاست، زمانی که تحقق نیابد شکست است و پایان همه چیز در ورشکستگی و یا اخراج از کار و یا فقر مادی است، لذا رهبران مکاتب مادی تا زمانی محبوب اند که برای پیروان خود رفاه، سود بیشتر و مقدمات لهو و لعب و آزادی همه جانبه را فراهم آورند لکن در مکتب الهی اسلام، شکست وجود ندارد.

در هر لحظه پیروزی است، هر قدمی که در راه رضای حق برداشته می شود دارای اجر و صواب و پاداش است و در سخت ترین شرایط پاداش های غیر قابل تصور مادی داده می شود. واقعۀ عاشورا به این دلیل بزرگ گرامی و مقدس است که در آخرین حد ایثار و فداکاری و مشقت رخ داد، 72 یار وفادار با تمام وجود در رکاب امام و رهبر خود مجاهده کردند و به فیض عظیم شهادت نائل گشتند و به دستۀ اولیاء الله و مقربان درگاه حق پیوستند مقامی که به جز شهادت نیل به آن برای ایشان محال بود، لذا در مکاتب مادی این حادثه شکست تلقی می شود و هیچ کس راضی به فنای خود نیست، چرا که می داند در ازای تیغ و سنان درد و رنج و مرگ عاید او خواهد شد، لیکن از آن می گریزد.

مهارت

در مکاتب مادی اصل تأثیر و هدایت توده ها به سوی هدفی مادی است، با هر شیوه و ابزاری که اقتضا کند، بلامانع است. شعار معروفِ هدف وسیله را توجیه می کند، از همین اصل ناشی می شود و اندرزهای «ماکیاولی» به شهریار از همین اصل نشأت می گیرد و بستن آب بر کاروان خاندان پیامبر در واقعۀ عاشورا نیز اشاره بر همین اصل مادی دارد و رهبران مادی و الحادی امروزه نیز برای خرسندی سرمایه داران و برای برآوردن سود بیشتر جهت صاحبان سرمایه و یافتن بازارهای مصرف انبوه و برای یافتن

ص: 86

منابع رایگان انرژی به هر بهانه ای دست یازیده و به کشورهای فقیر لشکر کشی می کنند و با ظلم های بی شمار به قطب سرمایه داری دنیا خدمات برجسته ای ارائه می دهند، لکن در مکتب الهی، هرگز هدف وسیله را توجیه نمی کند و برای نیل به مقصود رعایت آداب و سنن الهی الزامی است و حتی اگر هدفی با وسیلهٔ نامشروع حاصل شود در نزد خداوند باطل است و اجر و قربی ندارد و به واسطهٔ ترک سنت الهی مشمول عذاب و عقاب نیز می شود. از همین روست که مسلم بن عقیل که در خانۀ «هانی بن عروه» فرصتی می یابد وجود منحوس عبیدالله بن زیاد را به هلاکت برساند، از آنجا که پروده دستان مبارک امامت است و آداب و سنن الهی را می داند و با آنکه می داند هلاکت این عنصر فاسد و فتنه انگیز خدمت بزرگی به دین است - چون که به عنوان میهمان و به قصد عیادت از بیمار در منزل هانی حاضر شده و از نقشه ای که برای قتلش طراحی شده بی اطلاع است- اجازه می دهد تا ابن زیاد با تنی سالم خانۀ هانی را ترک کند، گرچه به قیمت بازداشت و شکنجه و استخفاف هانی و به قیمت شهادت مسلم ابن عقیل پایان می پذیرد .بسیار جالب است که به چند نمونه از سفارش های ماکیاولی به شهریار اشاره شود: «تا تفاوت دیدگاه های مکاتب مادی و الهی بیشتر آشکار شود همیشه در پی سود خویش باش، جز خویشتن هیچکس را محترم مدار بدی کن اما چنان وانمود کن که نیکی می کنی حریص باش و هرچه را می توانی تصاحب کن خشن و درنده خوی باش، به قول و وعدۀ خود عمل نکن، چون فرصت به دست آوری دیگران را بفریب در رفتار با مردم به زور و حیله توسل جوی و نه مهربانی همه مساعی خود را بر جنگ متمرکز ساز».(1)

سلسله مراتب نیازها

بخشی از مدیریت رفتار سازمانی Organizational behaviour)

(management به تحلیل و بررسی علل رفتار انسانی اختصاص می یابد در همین

ص: 87


1- چنگیز پهلوان ،اندیشه های سیاسی ،(تهران پاپیروس 1366) ص 1.

خصوص، یکی از دانشمندان علوم رفتاری به نام «آبراهام مازلو» برای بررسی نیازها و سطوح آن در رفتار انسان ها الگویی طراحی کرده است که به «سلسله مراتب نیازهای مازلو» و یا هرم نیازهای مازلو مشهور شده است.

خلاصۀ نظریه

رفتار آدمی در اصل تابعی است از پنج نوع نیاز که به ترتیب اولویت ظهور و بروز می یابد و با تأمین نیاز پائین تر، یک نیاز بالاتر بروز می کند تا آن که با آخرین نیاز مواجه شود این پنج نیاز عبارتند از:

1- زیستی یا فیزیولوژیکی؛

2- امنیت؛

3-اجتماعی؛

4- احترام؛

ه- خود شکوفایی.

به عبارتی، عموم انسان ها در وهلۀ نخست زندگی محتاج غذا و پوشاک و مسکن اند و تا زمانی که از لحاظ این سه نیاز ابتدایی در تنگنا باشند و یا آسوده خاطر نشوند، پای به نیاز بعدی که امنیّت است، نخواهند گذارد در مرحلۀ امنیّت فرد به دنبال حفاظت از بقای خود و اموال و غذاها و مایملک خود است و زمان زیادی صرف محافظت از خود و داشته هایش می نماید و آن هنگامی که امنیّتش برقرار گردید، در خود نیاز به گرایش جمعی و تشکیل گروه را احساس میکند چرا که انسان ذاتاً جمعی آفریده شده است، در مرحله بعدی نیازها احترام بروز می کند؛ یعنی فرد در میان گروه جلوه کرده و برای اثبات برتری و تفوق خود به دیگران خود را نیازمند اعتبار و قدرت می بیند و هنگامی که به دو عنصر قدرت و اعتبار دست یافت؛ آنگاه به دنبال آخرین حد شکوفایی استعدادهایش می چرخد.

ص: 88

گاهی مانند ،آغا محمدخان خودشکوفایی خود را در حداکثر قساوت می بیند و در چشم درآوردن مردم «شیراز» و «تفلیس» فاجعه می آفریند و گاه همچون علی بن ابی طالب(علیه السّلام) خودشکوفایی خود را با آن همه جلال و حشمت در عبادت کثیر دعاها و استغاثه های جانسوز به درگاه الهی و ناله های شبانه و اطعام یتیمان کوفه می بیند.

نمودار زیر سلسله مراتب نیازهای انسانی را در حالت معمولی نمایش می دهد:

خودشکوفایی

احترام

اجتماعی

امنیّت

زیستی

مردم کوفه

رفتار مردم کوفه در قبال واقعۀ عاشورا به دو بخش تقسیم می شود:

بخش نخست، از زمان شهادت حضرت امام حسن(علیه السّلام) آغاز می شود تا ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه؛ یعنی مدت زمانی که به نوشتۀ مورخان تعداد هجده هزار نامه به منظور دعوت از حسین بن علی(علیه السّلام) به محضر آن بزرگوار ارسال گردید و تعریف ها و تمجیدها از شخصیت ایشان به عمل آمد و وعدهای وفاداری و جهاد در رکاب آن بزرگوار داده شد و این دعوت ها به عنوان یکی از انگیزه های حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) در انتخاب کوفه مؤثر واقع گردید و مسلم بن عقیل برای بررسی اوضاع و درجۀ وفاداری مردم به آن شهر اعزام شد.

ص: 89

بخش دوم رفتارِ مردم کوفه هنگامی است که ابن زیاد با حکم رسمی یزید بن معاویه و با لباس مبدل و به تنهایی و با اضطراب و در پوشش ریاکارانه به کوفه وارد شد و در ابتدا مردم به ظن آنکه این تازه وارد حسین بن علی است در ورودی کوفه به گرد او اجتماع کردند و زمانی که آن نیرنگ باز نقاب از چهره برداشت و گفت که عبیدالله بن زیاد است و با حکم عزل حاکم شهر و حکومت خود به آن شهر آمده است؛ ورق در نزد مردم کوفه برگشت چرا که ابن زیاد در تهدید و ارعاب مردم سست عنصر افراط کرد تا آنجا که گفت شیوه اش این است که حاضران را به جای غایبان دستگیر خواهد کرد و پدر به جای پسر کشته خواهد شد.

زنان کوفه دست پسران و شوهران خود را گرفتند و کشان کشان به خانه بردند و پرچم های سفید از بالای خانه ها آویزان کردند.

در تحلیل سلسله مراتب نیازهای بخش نخست از رفتار مردم کوفه نتیجه گرفته می شود که این مردم در اثر تجربۀ گرانقدری که از چهار سال حکومت عدل علی بن ابی طالب(علیه السّلام) در اذهان داشتند و حلاوت آن سال های سراسر عدالت و مساوات را در سینه ها احساس می کردند، برای تجربهٔ دوباره حکومت امامان به حق که می توان این حالت را در مرتبۀ پنجم سلسلۀ مراتب نیازها جست، می کوشیدند. آنان در پی شکوفایی اجتماع خود بودند و این مهم را در سپردن زمام حکومت به دستان مبارک امام معصوم، که تنها فرد شایسته و لایق این مقام بودند، می دیدند و زمانی که پسر زیاد نیاز مرتبه دوم آنها را (امنیّت) به خطر انداخت به یک باره سه پله سقوط کردند و برای تأمین امنیّت جان و مال خود نیاز پنجم را فراموش کردند و مسلم بن عقیل را در مسجد رها کرده، به کنج امن خانه ها پناه بردند و ناخواسته سبب فاجعه ای گشتند که لکهٔ آن تا قیام «یوم الدین» بر پیشانی این شهر و آن قوم باقی خواهد ماند.

ص: 90

نمودار مرتبۀ نیازهای مردم کوفه قبل از ورود عبیدالله ابن زیاد به کوفه

خودشکوفایی

احترام

اجتماعی

امنیّت

زیستی

نمودار مرتبۀ نیازهای مردم کوفه بعد از ورود عبیدالله ابن زیاد به کوفه

امنیّت

اجتماعی

زیستی

احترام

خودشکوفایی

خالی از لطف نیست که از همین منظر به رفتار حربن یزید ریاحی نگاهی اجمالی افکنده شود. حربن ریاحی قبل از آن که به لشکر حضرت ابا عبدالله بپیوندد و در محضر آن حجت خداوند بر خلق استغفار نماید، در مرحلهٔ چهارم نیازها؛ یعنی احترام (اعتبار و قدرت) قرار دارد و با خود در کشمکشی سخت گرفتار آمده است. او می اندیشد احترام و خودشکوفایی اصیل کدام است.

آیا خدمت به فرد فاسد و فاسق که آشکارا مرتکب امور خلاف شرع می گردد یا آن که تبعیت از فرزند رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) که برگزیدۀ خداوند است و کلامش کلام حق و راهش راه سعادت است؟ لذا در نهایت وزنه های حق پرستی در کفه انتخابش سنگینی کرده و او راه خود را از لشکر گمراه و فریب خوردۀ یزید جدا می کند و به دنبال خود شکوفایی قدم در یک پله بالاتر می گذارد و به خودشکوفایی واقعی و اصیل نائل می شود.

ص: 91

حر قبل از استغفار و در صف یزیدیان

احترام

خودشکوفایی

اجتماعی

امنیّت

زیستی

حر بعد از استغفار و در صف امام حسین(علیه السّلام)

خودشکوفایی

احترام

اجتماعی

امنیّت

زیستی

نگرش سیستمی بر واقعۀ عاشورا

از جمله مباحث مدیریت نظریه سیستم ها است. طبق این نظریه، به کلیه پدیده های طبیعی و اقتصادی و تولیدی و حتی فرهنگی به عنوان کلیّتی نگریسته می شود که از اجزای گوناگونی تشکیل یافته است. اجزایی که طبق یک برنامه منظم در تعامل و هماهنگی با هم برای تحقق یک هدف و نتیجه فعالیت می کنند، طبق این نظریه هر پدیده از چهار عنصر تشکیل شده است: 1- درون داد (input)؛ 2- فرآیند عملیات؛ 3- برون داد Out Put ؛ 4- بازخورد (feedback).

ص: 92

بازخورد
اشاره

Output

برون داد

Feedback

فرآیند عملیات

درون داد

InPut

1 - درون داد

کلیه آموزه های دینی و اوامر الهی که طی وحی و از طریق رسول مکرم اسلام ابلاغ گردیده است و روایاتی بیش از چند سال از سابقه آنها نمی گذرد و از همه مهم تر امامی که سکان هدایت خلق را بر عهده دارد و از همه این خلق عظیم تنها 72 تن به همراه خاندان گرامی اش به دعوت او لبیک گفته و توفیق همراهی او را دارند به عبارتی تمام ارزش های اسلامی برای بقا وارد مرحلهٔ کنش و تعامل می شود.

2- فرآیند عملیات

1- دوری از ذلت؛ بیعت با فردی فاسد و فاسق که به ناحق بر مسند خلافت تکیه زده است؛

2- نجات دین از مرگ؛

3-احیای امر به معروف و نهی از منکر؛

4-- دمیدن روح حماسه در مردم ذلیل گشته و مرعوب شده؛

5- ایجاد فضایی مناسب برای رشد و فعالیت پیروان راستین رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )شیعیان)؛

6- ارائه الگویی تجربه شده در قبال خفقان و سرکوب حکام ظالم برای امت اسلامی؛ یعنی جهاد و شهادت.

ص: 93

3-برون داد Out Put

1- ایجاد فضایی تنفر آمیز از دستگاه حکومت یزید در سرزمینهای اسلامی؛

2- به لرزه درآوردن و تضعیف پایههای حکومت یزید، در اثر تبلیغ پیام عاشورا (توسط حضرت زینت کبری سلام الله و حضرت امام سجاد(علیه السّلام) )؛

3- آشکار شدن حق در نزد امت اسلامی و بطالت دستگاه حکومت یزید؛

4- جسارت یافتن برخی از نامداران عرب و تشکیل گروه های انتقام جو به نام يا لثارات الحسین که به «توابین» مشهور شدند؛

5- ماندگاری عزت و شهامت از حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) و تجمع دوستداران اهل بيت (علیهم السّلام) در کنار مرقد حضرت امام حسین(علیه السّلام) و نشر و تبلیغ تشیّع علوی؛

6- مجازات عاملان فاجعه کربلا به رهبری مختار و سقوط خاندان بنی امیه در اثر مرگ فجیع یزید.

باز خورد( Feed back) کنترل

رسالت حضرت زینب کبری(علیها السّلام) برای ابلاغ پیام عاشورا و اثبات حقانیت حسین بن علی(علیه السّلام) و نظارت بر بهره برداری هرچه بهتر از این حرکت عظیم که به خوبی از عهده این قسمت از فرآیند سیستمی واقعه عاشورا برآمدند.

همپایانی (Equifinality):

همپایانی یکی از ویژگی های سیستم های هوشمند است و منظور آن است که یک سیستم با تغییر شرایط اولیه و از راه های گوناگون به هدف نهایی و وضعیت نهایی برسد.

لذا با فرض اینکه مردم کوفه مرعوب تهدیدات ابن زیاد نگشته بودند و او را به هلاکت می رساندند و کاروان امام حسین (علیه السّلام) را با عزت و افتخار می پذیرفتند آنگاه آن بزرگوار در پایگاه نظامی کوفه و قدرت نظامی که به دست می آورد باز برای حفظ و صیانت از حریم

ص: 94

ارزش های اسلامی با سپاه یزید که قطعاً برای بازپس گیری کوفه به آن و دیار وارد می شد وارد جهاد می گشت، لذا در همه حال هدف قیام ابا عبدالله (علیه السّلام) احیای دین رسول الله بود و این اصل را در نگرش سیستمی «همپایانی» می نامند.

در پایان این مقاله از خداوند متعال تمنا دارم که در «یوم الورود» ما را از شفاعت آن امام عزیز محروم نگرداند.

ص: 95

ص: 96

عزاداری از نگاهی دیگر

اشاره

سبحان عصمتی

مقدمه

از سنت های رایج در میان ما شیعیان برگزاری مراسم عزاداری در ایام محرم و صفر برای شهدای کربلا - به ویژه امام حسین(علیه السّلام) - است. بر اساس داده های تاریخی، عزاداری برای آن بزرگواران از روز بعد واقعۀ کربلا آغاز و در طول زمان با وجود فراز و نشیب هایی ادامه یافته تا این که به شکل سنت سالیانه در فرم و شکل خاص همراه با مراسم و آداب در آمده است.

از طرفی، بر اثر پیشرفت رسانه های گروهی و گسترده شدن روابط اجتماعی، جامعه های بشری به صورت جامعه ای کوچک در آمده و آداب و رسوم هر قوم و ملتی، خواه ناخواه در معرض دید و داوری دیگر اقوام و ملل قرار گرفته است. لذا رفتار و کردار گروهی هر جامعه و ملتی که در قالب سنت ها نمود می یابد، برای دیگر جامعه ها و ملل پرسش برانگیز می نماید چنان که نه تنها برای اقوام دیگر بلکه برای نسل جدید جامعه شیعی که با گسترش دانش بشری روبه رو شده بی دغدغۀ خاطر و پرسش نخواهد بود. نسل جدید

ص: 97

می خواهد به فلسفه و پیشینۀ پیدایی سنت ها و هنجارهای ثابت مذهبی، آگاهی یابد تا در پای بندی به آنها دچار دغدغۀ خاطر نشود و سرافرازانه از آن دفاع کند.

بر این اساس بر دانشمندان متعهد جامعۀ ماست که برای دفاع از سنت دیرینۀ عزاداری در سالگرد شهدای کربلا ،آن را به صورتی بر جامعه جهانی و نسل جدید خود عرضه نمایند که مورد پذیرش فطرت و خرد آنان قرار گیرد.

نوشتار حاضر تلاشی است بسیار اندک در این باره امید آن که دانشمندان متعهد گام های بزرگ تری در جهت تجزیه و تحلیل انسانی و عقلانی این سنت مهم بردارند، تا جامعه جهانی و نسل جدید ما هر چه بهتر و بیشتر با فرهنگ عاشورا آشنا شود.

مطالب خود را در چند بخش به طور خلاصه عرضه مینماییم: 1- ریشه های عزاداری؛ 2- فلسفۀ عزاداری - ارزش های عاشورا 4- پرسش ها و پاسخ ها.

ریشه های عزاداری

الف) تاریخی

همان طور که در مقدمه اشاره شد عزاداری برای شهدای کربلا از روز بعد واقعهٔ کربلا آغاز شده است؛ به چند نمونه از عزاداری برای شهدای کربلا اشاره می شود تا نشان داده شود که عزاداری برای آن بزرگواران ریشه در فطرت انسانی و وجدان دینی مسلمانان داشته و به طور خود جوش و طبیعی انجام گرفته است:

1- وقتی که اهل بیت امام حسین(علیه السّلام) را در حال اسارت به کوفه بردند، هنگامی که مردم متوجه شدند آنان از خاندان پیامبرند، ناله شان به گریه و زاری بلند شد، امام سجاد(علیه السّلام) به آنان فرمود: «اتنُوحُونَ وَ تَبْكُونَ مِنْ أَجْلِنا؟! فَمَنْ ذَا الَّذِي قَتَلَنا؟ آیا برای ما می گریید و بر ما نوحه می کنید پس کشندۀ ما کیست و چه کسی که ما را کشت؟» (1)

ص: 98


1- سید محمد صحفی، زندگانی اباعبدالله الحسين (علیه السّلام)(ترجمه لهوف سید بن طاوس) ص 99.

هنگامی که حضرت زینب(علیها السّلام) با سخنان بیدارگر خود که از عمق جانش بر می خاست مردم کوفه را سرزنش کرد و آنان متوجه شدند که چه کار ناشایسته ای انجام داده اند و چه فاجعۀ عظیمی را در تاریخ به وجود آورده اند از کردۀ خود سخت پشیمان شدند و به شیون و زاری پرداختند؛ راوی گوید، به خدا قسم مردم را دیدم که هنگام شنیدن این خطبه حیران بودند و می گریستند و دست ها به دندان می گزیدند.(1)

وقتی که ام کلثوم(علیها السّلام) دختر امام علی(علیه السّلام) در میان مردم کوفه سخنرانی کرد، صدای گریه و ناله از مردم برخاست، زنان گیسو پریشان کردند، خاک بر سر پاشیدند، چهره ها خراشیدند، سیلی به صورت زدند و فریاد واویلا و وابثورا بلند نمودند و مردها گریستند و موهای محاسن خود را کندند، هیچ موقع دیده نشد که مردم بیش از آن روز گریه کنند. (2)

2-وقتی که اهل بیت امام حسین (علیه السّلام) را اسیرانه همراه با سرهای شهدای کربلا به دمشق بردند و با سخنرانی هایی که بازماندگان شهدا (به خصوص امام سجاد(علیه السّلام) ) کردند چهره مزورانه یزید از هم دریده شد و مردم پایتخت تازه پی بردند که چه جنایت عظیمی انجام گرفته است. برای جبران این جنایت و در واکنش به این مصیبت بزرگ به عزاداری برای شهدای کربلا پرداختند: اهل شام که در خواب غفلت بودند، بیدار شدند بازارها را تعطیل، و سوگواری به پا کردند، گفتند: به خدا قسم ما نمی دانستیم که آن سر،

سر حسین (علیه السّلام) است، چون گفته بودند، آن سر یک نفر خارجی است که در خاک عراق خروج کرده است.(3)

یزید که با احساسات مخالف مردم مواجه شده بود، برای فریب افکار عمومی و تبرئۀ خود حرم امام حسین(علیه السّلام) را طلبید و از آنان عذر خواهی کرد و گفت، شما دوست دارید نزد من بمانید یا به سوی مدینه بروید؟ گفتند دوست داریم چند روز برای

ص: 99


1- همان، ص 101.
2- همان، ص 107-106.
3- اولین تاریخ کربلا (ترجمه مقتل الحسين (علیه السّلام) (ابو مخنف) ترجمۀ محمد باقر انصاری، ص 198.

امام حسین(علیه السّلام) نوحه سرایی کنیم، بعد به مدینه برویم. یزید دستور داد خانه ای در اختیار آنان بگذارند و همۀ وسایل مورد احتیاج را برای آنان آماده کردند و آنان مشغول نوحه سرایی بر حسین(علیه السّلام) شدند. در دمشق هیچ زن قریشی نماند، مگر اینکه لباس سیاه پوشید و هفت روز بر حسین (علیه السّلام)گریست. همین که روز هشتم رسید، یزید آنان را بین ماندن نزد او و رفتن به مدینه مخیّر کرد و آنان رفتن را اختیار کردند.(1)

ابن قتیبه دینوری می نویسد: وقتی که اسرای کربلا را به شام نزد یزید آوردند، یزید رو به مجلسیان کرد و از آنان پرسید، نظرشان دربارۀ این اسرا چیست؟ نعمان بن بشیر (فرماندار سابق کوفه) که در مجلس حاضر بود، گفت ای امیر مؤمنان! با اینان آن طور رفتار کن که اگر پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) زنده بود و اینان را در این حال می دید، رفتار می کرد. یکی از دختران امام حسین (علیه السّلام) گفت: ای یزید! این زنان دختران پیامبرند. با این کلام مردم اهل شام که در مجلس بودند، صدایشان به گریه بلند شد.(2)

طبری و بلاذری نیز مطالبی چنین نقل کرده اند.(3)

3-وقتی که اهل بیت امام حسین (علیه السّلام) و بازماندگان شهدای کربلا به مدینه وارد شدند، مردم مدینه در فقدان امام حسین (علیه السّلام) و برادران و فرزندانش، صدا به گریه و شیون بلند کردند؛ همانند روزی که پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از دنیا رحلت کرده بود. بشیر بن جذلم گفت: چون نزدیک مدینه رسیدیم، علی بن حسین (علیه السّلام) پیاده شد و خیمه ها بر پا کرد و زنان را پیاده نمود و فرمود: ای بشیر، خدا پدرت را بیامرزد که مردی شاعر بود، آیا تو می توانی شعر بگویی؟ بشیر ،گفت ،آری، ای پسر پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) من هم شاعر هستم، فرمود: برو مدینه و خبر شهادت اباعبد الله را به اطلاع مردم برسان بشیر :گفت من بر اسبم سوار شدم و باشتاب آمدم تا وارد مدینه شدم چون به مسجد رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) رسیدم، صدا به گریه بلند

ص: 100


1- همان، ص 199-200.
2- ابن قتيبه الدينوري، الامامة والسياسة، ج 2، ص 13.
3- ر.ک: تاریخ طبری، ج 3، ص 265؛ انساب الاشراف بلاذری، ج 3، ص 217.

نمودم و این اشعار را انشا کردم (که ترجمه آن چنین است): ای مردم مدینه دیگر در مدینه نمانید زیرا حسین(علیه السّلام) کشته شد و از شهادت اوست که اشک چشم من چون باران فرو می ریزد، بدن حسین(علیه السّلام) در زمین کربلا به خون آغشته و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها می گردانند. پس از آن گفتم: ای اهل مدینه، اکنون علی بن حسین(علیه السّلام) با عمه ها و خواهرانش نزدیک شما و پشت دیوار شهر شماست و من فرستادۀ او هستم که جایگاه او را به شما نشان دهم. از این سخن تمام زنان مدینه که در حجاب مستور بودند، از چادرها بیرون آمدند و فریاد واویلا و اثبورا بلند نمودند، ندیدم روزی را که گریه کنندگان بیش از آن روز باشند.(1)

4- سال 65 هجری قمری گروهی از مردم کوفه - و جاهای دیگر - که از کوتاهی های خود دربارۀ امام حسین(علیه السّلام) به شدت پشیمان شده بودند و احساس گناه می کردند، به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی علیه دستگاه بنی امیه قیام کردند. آنان قبل از آغاز نبرد، کنار قبر امام حسین(علیه السّلام) آمدند، صدا به گریه و شیون بلند کردند؛ هیچ روزی چنین گریه کنندگان برای امام حسین(علیه السّلام) دیده نشد. کنار قبر آن حضرت توبه کردند و برای او از درگاه خداوند طلب رحمت نمودند، یک شب و روز در کنار قبرش ماندند و در این مدت کارشان گریه و زاری بود. در کنار قبر امام (علیه السّلام) می گفتند: خدایا بر حسین شهید فرزند شهید، هدایت یافته فرزند هدایت یافته، راست گو فرزند راست گو، رحمت بفرست. خدایا تو را شاهد می گیرم، بر این که بر دین و راه آنان هستیم و دشمن کشندگان او و دوست دار دوستان اوییم. خدایا ما فرزند پیامبرت را یاری نکردیم، اعمال گذشتۀ ما را ببخش و توبۀ ما را بپذیر.(2)

این ها نمونه هایی از عزاداری خود جوش مردم برای امام حسین(علیه السّلام) و اهل بیتش و واکنشی طبیعی در برابر فاجعۀ عظیم کربلا بوده است. این گریه ها ریشۀ انسانی داشته و

ص: 101


1- زندگانی اباعبد الله الحسین (علیه السّلام) (ترجمه لهوف سید بن طاوس) ص 139 - 140. اولین تاریخ کربلا (ترجمه مقتل الحسين (علیه السّلام)، ابومخنف) ص 202 ،انساب الاشراف بلاذری، ج 3، ص 217.
2- الكامل في التاريخ، ابن اثیر، ص 340-341.

دست هیچ قدرت و سیاستی، در آن مداخله نداشته و غیر از گریه ها و عزاداری های فردی بوده که از وجدان پاک انسانی و دین سرچشمه می گیرد و همچنین غیر از گریه ها و عزاداری های اهل بیت عصمت و طهارت است که همیشه خود را در این مصیبت بزرگ عزادار می دانستند.

ب) روایی

به جهت اهمیتی که حادثۀ کربلا در تاریخ اسلام داشته، ائمه اطهار(علیه السّلام) همیشه در پی احیای آن بودند و تلاش می کردند که یاد و نام این واقعه را در تاریخ نگاه دارند، تا مجاهدان و ستم ستیزان را الهام بخشد و مظلومیت اهل بیت (علیه السّلام) را در تاریخ بنماید. این تلاش در مقابل کوشش دستگاه های ستمگر حاکم برای محو نام و یاد این حادثۀ عظیم بوده است به چند روایت از ائمه(علیه السّلام) برای نمونه اشاره می کنیم:

1- دعبل خزاعی می گوید: در یکی از روزهای (دهۀ اول محرم) نزد امام رضا(علیه السّلام) رفتم که آن حضرت محزون و غمگین در میان اصحابش نشسته بود، وقتی که دید من رو به سوی او می روم، فرمود: آفرین بر تو ای دعبل، آفرین بر کسی که با دست و زبانش ما را یاری می کند. پس از آن جایی از برایم در کنارش باز کرد و فرمود: دوست دارم که شعری دربارۀ مصائب اهل بیت - بخوانی چون این روزها روز حزن و اندوه ما اهل بیت و ایام شادی دشمنان ما به خصوص بنی امیه است. ای دعبل، هرکس بگرید یا بگریاند، اگرچه یک نفر را، اجرش با خدا خواهد بود. ای دعبل، هر کس برای مصیبت هایی که دشمنان بر ما وارد ساخته اند، اشک بریزد، خداوند او را در قیامت با ما محشور خواهد کرد و در گروه ما خواهد بود. ای دعبل، هرکس بر مصیبت های جدّ ما حسین بگرید، بی شک خداوند گناهانش را خواهد بخشید.(1)

ص: 102


1- بحار الانوار، ج 45، ص 257.

از روایت استفاده می شود، شیعیانی که طبع شعری داشتند، در رثای امام حسین(علیه السّلام) شعر می سرودند و این کارشان مورد تأیید و تشویق امام رضا(علیه السّلام) قرار گرفت.

2- ریّان بن شبیب (دایی معتصم عباسی) نقل می کند که روز اوّل محرم بر ابوالحسن الرضاع (علیه السّلام) وارد شدم، به من فرمود: ای پسر شبیب آیا روزه داری؟ گفتم نه .فرمود: این همان روزی است که حضرت زکریا(علیه السّلام) پروردگار خود را خواند و از او درخواست ذریّه ای پاک کرد، خداوند دعای او را مستجاب نمود و فرشتگان را امر فرمود، موقعی که او در محراب نماز ایستاد، به او ندا کنند که: « اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى » (1) خدا تو را به فرزندی که نام او یحیی است بشارت می دهد. پس هر که امروز را روزه بگیرد و خدا را بخواند خدا دعای او را مستجاب می کند، چنان که دعای ایّوب(علیه السّلام) را مستجاب کرد. سپس فرمود: ای پسر شبیب، محرم آن ماهی است که اهل جاهلیت در زمان گذشته، به احترام آن جنگ کردن و خونریزی را حرام می شمردند و این امت نه حرمت ماه حرام را شناختند و نه احترام پیامبر خود را نگه داشتند، در این ماه فرزندان او را کشتند و زنان او را اسیر کردند و زندگی او را به غارت بردند، خدا هرگز آنان را نیامرزد. ای پسر شبیب اگر برای چیزی گریه می کنی، برای حسین بن علی (علیه السّلام) اشک بریز، چه این که او را مانند گوسفند سر بریدند و نیز هیجده نفر از مردان اهل بیتش را که در روی زمین همانندی برایشان نبود، همراه او به شهادت رساندند و آسمان های هفت گانه و زمین ها بر او گریستند ... ای پسر شبیب پدرم از پدرش و او از جدش روایت کرد که چون جد من حسین(علیه السّلام) به شهادت رسید، آسمان خون و خاک سرخ بارید. ای پسر شبیب، اگر برای امام حسین(علیه السّلام) گریه کنی، به اندازه ای که اشک بر گونه ات روان گردد، خداوند همۀ گناهان تو را می بخشد؛ کوچک باشد و یا بزرگ کم باشد یا زیاد. ای پسر شبیب، اگر بخواهی بی گناه بر خداوند وارد شوی، پس

ص: 103


1- سورۀ آل عمران، آیۀ 39.

حسین(علیه السّلام) را زیارت کن و اگر بخواهی در کاخ های بلند بهشت با محمد(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و آلش جای گیری، پس بر کشندگان حسین(علیه السّلام) لعنت فرست. ای پسر شبیب، اگر خوشحال می شوی که در درجات بلند بهشت با ما باشی، پس برای اندوه ما اندوه ناک و برای شادی ما شادباش و دوستی ما را از دست مده...(1)

امام رضا(علیه السّلام) بعد از بیان اهمیت ماه محرم و حرمت آن در دوران جاهلیت به شهادت امام حسین(علیه السّلام) و یارانش در این ماه اشاره می کند که بر رغم این که مشرکان در دوران جاهلیت برای این ماه حرمت می دانستند، افرادی که خود را مسلمان می شمردند، حرمت این ماه را رعایت نکردند و دست ناپاک خود را به خون امام حسین(علیه السّلام) و یارانش آغشته کردند. گاه امام (علیه السّلام) به مقام و منزلت کسانی که برای امام حسین(علیه السّلام) محزون شوند و اشک بریزند، اشاره می کند و با بیان ارزش های معنوی، شیعیان را به این کار تشویق می کند.

3-امام صادق (علیه السّلام) به عبدالله بن حماد بصری فرمود: به من خبر رسیده که گروهی از مردان و زنان از اطراف کوفه و غیر آن در نیمۀ شعبان کنار قبر امام حسین(علیه السّلام) می آیند و برای آن حضرت نوحه سرایی می کنند و بعضی هم در کنار قبرش قرآن می خوانند و بعضی کیفیت شهادت امام حسین(علیه السّلام) و یارانش را شرح می دهند و عده ای نوحه گری می کنند. گفتم: بله فدایت شوم چنین است. من در بعضی از این مجالس که فرمودید، حضور یافته ام. امام فرمود: ستایش خدایی را که قرار داد در میان مردم کسانی را که به نزد ما می آیند و ثنای ما را می گویند و برای ما نوحه می خوانند.(2)

از روایت استفاده می شود که شیعیان اطراف کوفه، به انگیزۀ ایمان دینی و برای عشق و محبت به امام حسین(علیه السّلام) و نفرت از کشندگانش، سالیانه برای آن حضرت در نیمه شعبان مراسم عزاداری و مرثیه خوانی به راه می انداختند و به شرح ماجرای کربلا

ص: 104


1- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاء (علیه السّلام) ، ج 1، ص 233-234.
2- ابن قولویه کامل الزیارات، ص 325.

می پرداختند. این خبر به گوش امام صادق(علیه السّلام) رسید و امام (علیه السّلام) آنان را تشویق کرد و از

این که داری چنین شیعیانی است، خداوند را مورد حمد و ستایش قرار داد.

در روایات دیگر، ائمه(علیه السّلام) شاعران اهل بیت(علیه السّلام) را که در رثای امام حسین(علیه السّلام) مرثیه می سرودند، تشویق می کردند.(1) روایات در این باره فراوان است و به جهت رعایت اختصار به همین اندازه بسنده می کنیم.

در کنار عزاداری های خود جوش مردم و تشویق ائمه (علیه السّلام) بعضی از امامان(علیه السّلام) ، مانند امام سجاد(علیه السّلام) که خود شاهد صحنۀ ناگوار و خون بار واقعۀ کربلا و ماجراهای بعد از آن بود، برای زنده نگه داشتن یاد و نام شهیدان و برای جلوگیری از فراموش شدن آن واقعۀ سالیان دراز عزادار بود و به اندک مناسبتی اشک از دیدگانش جاری می شد؛ از امام صادق(علیه السّلام) روایت شده که امام زین العابدین(علیه السّلام) چهل سال در مصیبت پدرش گریه کرد، در حالی که روزها روزه دار و شب ها به عبادت بیدار بود و چون افطار می شد و غلام آن حضرت آب و غذا برابر او می نهاد و می گفت میل بفرمایید، آن حضرت می گفت، پسر پیغمبر گرسنه و تشنه کشته شد و پیوسته این سخن را می گفت، و می گریست، تا آب و غذا با اشک چشمش مخلوط می شد، همواره به این حال بود تا از دنیا رفت. غلام آن حضرت نقل می کند که روزی امام سجاد(علیه السّلام) به صحرا رفت و من از پی او رفتم، دیدم پیشانی خود را روی سنگ ناصاف و خش گذاشته من ایستادم و گریه و ناله او را می شنیدم و شماره کردم که هزار مرتبه گفت: «لا إله إلا الله لا إله إلا الله تَعَبداً وَ رَقاً لا إله إلا الله إيماناً وَ تَصْدِيْقاً وَ صِدْقاً.» سپس سر از سجده برداشت، دیدم صورت و محاسنش از اشک چشمش تر شده. گفتم: ای مولای من، آیا اندوه شما پایان ندارد و گریۀ شما خاتمه پذیر نیست؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم پیامبر و پیامبرزاده بود و دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسران او را از نظر او دور کرد، از فشار اندوه، موهای او سفید و از

ص: 105


1- همان، ص 33 حدیث 2، ص 105 و 106.

غم کمرش خمید و از گریه دیدگانش نابینا گردید، در صورتی که پسرش زنده بود، ولی من به چشم خود دیدم که پدر و برادر و هفده نفر از اهل بیتم کشته شده و بر روی خاک افتاده اند، پس چگونه غم و اندوه من تمام شود و گریه من کم گردد.(1)

امام سجاد(علیه السّلام) که از نسل اوّل واقعۀ کربلا بود آن چنان متأثر از این واقعه بود که نمی توانست آن را فراموش کند و همواره مسئولیت حفظ نام و یاد آن واقعۀ را بر دوش خود احساس می کرد و همیشه با رفتار و اعمالش سعی در احیای نام و یاد شهیدان کربلا داشت تا به مرور زمان گرد و غبار فراموشی، بر روی آن ننشیند.

فلسفه، آثار و فواید عزاداری

اشاره

عزاداری برای امام حسین(علیه السّلام) و دیگر شهیدان کربلا، دارای حکمت ها و آثار و فوایدی است که به آن معنا و اهمیت می بخشد. بدون در نظر گرفتن آنها عزاداری چون جسم بی روح و قالبی میان تهی و بی معنا خواهد بود. همۀ تأکید ائمه(علیه السّلام) بر عزاداری و مخالفت دشمنان با آن برای همین حکمت ها و آثار و فواید است که بعضی از آنها را بر می شمریم:

1- اعلام طرفداری از ستم دیده

یکی از آثار عزاداری، اعلام حمایت و طرفداری از ستمدیده است. کسی که در عزای مظلومی شرکت می کند و بر مظلومیت او اشک می ریزد، با این کارش می خواهد بگوید، من به هدف و خط مشی مظلوم ایمان دارم و راه و کار او را تأیید می کنم. این چیزی است که در همهٔ مکتب ها وجود دارد ،یعنی طرف داران هر مکتب برای کسی که در جهت حفظ و احیای آن مکتب جان فشانی کردند، احترام می گذارند و کارش را

ص: 106


1- زندگانی اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) (ترجمه لهوف سید بن طاوس) ص 147-148؛ خوارزمی، مقتل الحسین(علیه السّلام)، ج 2، ص 125.

تحسین می کنند و مراسمی به یاد بود او برقرار می کنند و اگر بتوانند تندیس او را در مراکز مهم شهرها بر پا می دارند. این همان تولّا یا دوست داشتن صاحبان مکتب و فداکاران در راه آن است که در اسلام نیز بر آن تأکید شده و عزاداری برای شهیدان کربلا این نکته را بر می تاباند. بر اساس اصل تولّا بین طرف داران یک مکتب پیوند ایمانی برقرار می گردد، به طوری که اگر یک نفر از آنان دچار مشکل شود، دیگران واکنش کرده و به حمایت از او بر می خیزند - و این نشان دهندۀ جهت مثبت عزاداری است.

2-اعلام بیزاری از ستمگر

عزاداری علاوه بر این که دارای بُعد مثبت؛ یعنی، اعلام طرفداری از ستم دیده است، دارای بُعد نفی و طرد؛ یعنی، نفی ستمگر و بیزاری از کارهایش نیز هست. کسی که در عزای شهیدی شرکت می کند، با این عملش می خواهد اعلام کند که من از ستمگر و کشندۀ شهید بیزارم و در خط ستمگر نیستم. مکتب و اهداف او مورد قبول من نیست. این دو اصل (تولّا و تبری) نشان دهندهٔ جاذبه و دافعۀ یک جامعه و حاکی از سرزنده بودن و حیات آن ست. بنابراین عزاداری برای شهیدان کربلا نشان از حیات انسانی و معنوی جامعه با ایمان دارد.

3-یاد حادثه در قالب سنّت

آثار تأکید بر عزاداری در روایات و برقراری سالیانۀ آن، یاد حادثه در قالب سنت است، زیرا به صورت مراسم و سنت سالیانه در آمدن روح آن واقعه را همچنان باقی و الهام بخش نگاه می دارد. این مسئله چیزی است که در تمام ملت ها به انواع گوناگونی وجود دارد. برقراری مراسم سالیانۀ اعیاد جشن پیروزی، جنگ ها ولادت شخصیت های مهم، برقراری یاد بودها به مناسبت فاجعه های دردناک و... همه دربارهٔ عمل به این اصل است.

ص: 107

اگر یاد بود حادثه ای به صورت سنت درآید و در خلق و خوی مردم نفوذ نماید و به صورت یک عادت اجتماعی بشود، ضرورتاً خود به خود جامعه به سمت آن می رود و هنجارها و رفتارهای اجتماعی بر اساس آن شکل می گیرد.

روایاتی که دربارۀ عزاداری برای امام حسین (علیه السّلام) وارد شده را می توان به دو دسته تقسیم کرد: یک دسته روایاتی که در پی سنت سازی هستند، یعنی یاد حادثه در آغاز کار قرار دارد و هنوز به صورت سنت در نیامده، در این صورت ائمه(علیهم السّلام) می کوشیدند تا آن را به صورت یک سنت اجتماعی درآورند تا در طول قرون و اعصار تداوم یابد؛ دسته ای دیگر در تأکید بر این سنت است، یعنی عمل کم و بیش به صورت سنت درآمده و ائمه(علیهم السّلام) در تقویت آن می کوشیده اند و آن را با رفتار و گفتار خود تأیید می نموده اند.

4- انتقال فرهنگی

از آثار برقراری مراسم عزاداری انتقال فرهنگی از نسلی به نسلی و از عصری به عصر دیگر است؛ یعنی، برقراری سنت عزاداری، علاوۀ بر این که باعث حفظ اصل حادثه تا زمان حاضر می شود، همین طور باعث انتقال پیام ها و ارزش های آن به نسل های آینده می شود کودکان در مراسم عزاداری شرکت می کنند و آن را از پدران خود دریافت می کنند و بار انتقال آن را به دوش می کشند و سپس آنان نیز به فرزندانشان منتقل یکنند و همین طور ادامه می یابد تا به صورت یک ضرورت اجتماعی در آید و نسل ها از لحاظ فرهنگی به هم پیوند بخورند و از انقطاع فرهنگی جلوگیری شود.

5- تقویت روحیه دینی

برقراری مراسم عزاداری و شرکت در آن باعث تقویت روحیۀ دینی در جامعه و سبب پیوند و ارتباط دینی افراد با مراکز مذهبی و عالمان دینی می شود. به این وسیله، گرد

ص: 108

و غبار و ضعف و سستی هایی که به جهت اشتغال به کارهای روزمره بر آیینۀ جان می نشیند و ارتباطات معنوی را سست می نماید، زدوده می شود. شرکت در این گونه مراسم، به تزکیۀ معنوی و رشد بُعد الهی و انسانی افراد می انجامد و چه بسا افراد فاسد و گنه کار که با شرکت در این مراسم، دچار تحول معنوی می شوند و از کارهای ناپسند خود دست بر دارند و در مجموع، از جرایم و جنایات در جامعه کاسته شود.

6- الگودهی

از آثار مهم و مثبت برقراری سنت عزاداری، الگو دادن به جامعه است. هر جامعه ای نیازمند به الگوست، همان طور که هر فردی این نیاز را در خود احساس می کند؛ چه این که هم جامعه و هم فرد به کمال میل دارند و خود را در حال دگرگونی شدن می یابند و هر دگرگونی و ساخته شدن، نیاز به الگو دارد تا بر اساس آن جهت گیری شود و خود را بسازد. از آثار برقراری مراسم عزاداری، ارائه الگوی صحیح به جامعه و فرد است، زیرا در این گونه مراسم ها از فداکاری، جانبازی و خصلت های نیکوی قهرمانان کربلا گفته می شود و شرکت کنندگان هم آگاهانه یا نا آگاهانه از رفتار و خلق و خوی آنان متأثر می شوند و تلاش می کنند تا همانند آنان ساخته شوند. البته هر کس به اندازۀ سعی و تلاش خود در این جهت موفق می شود.

7-آموزش معارف دینی

از آثار مهم و مثبت مراسم عزاداری، آموزش معارف دینی به مردم توسط واعظان و عالمان دینی است. سخنرانان در این مراسم به بیان احکام و معارف دینی می پردازند؛ از نماز، روزه، حج ،خمس، زکات، مسائل خانوادگی و اخلاق، صلۀ رحم، ترحم به همدیگر و رسیدگی نسبت به بینوایان و معارف اسلام می گویند و مردم را با گفتار خویش به سوی

ص: 109

آشنایی و عمل به معارف دینی سوق می دهند. راستی، اگر این گونه مراسم ها نبود، چگونه ممکن بود که این جمعیت را به مراکز دینی بیاورند و آنان را به معارف دینی آشنا سازند؟

8-مانور معنوی - سیاسی

از آثار مهم مراسم عزاداری برای شهیدان کربلا، نمایش قدرت معنوی و سیاسی جامعۀ پیرو اهل بیت(علیهم السّلام)است پیروان امام حسین(علیه السّلام) با اجتماع خود طرف داری و همبستگی شان را با امام (علیه السّلام) به همگان نشان می دهند و به همه می فهمانند که ما ادامه دهندگان راه آن حضرتیم و با هم بر محور دوستی و طرفداری از امام حسین(علیه السّلام) متعهد و منسجم هستیم.

9- استفاده از اهرم و قدرت مظلومیت

یکی از اهرم های قدرت، مظلومیت است. مظلوم و طرفدارانش، می توانند با استفاده از این قدرت، افکار عمومی را به نفع خود جلب نمایند و علیه ظالم بشورانند و اهداف خود را با تکیۀ بر آن، به پیش ببرند. برای قدرت نهفتۀ در اهرم مظلومیت، چه بسا افراد ناباب با صحنه سازی سعی می کنند که خود را مظلوم نشان بدهند، تا افکار را به سمت خود متمایل سازند.

می دانیم که امام حسین(علیه السّلام) و یارانش مظلومانه در کربلا به شهادت رسیدند، بی آن که هیچ گناهی جز دفاع از دین سنت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )، عزت و شرف مسلمانان داشته باشند. عزاداری برای آن بزرگواران رساندن پیام مظلومیت آنان، به همۀ کسانی است که از حقیقت ماجرا بی خبرند، تا به این وسیله افکار عمومی جامعه علیه دستگاه ظالم جهت گیری شود.

ص: 110

10- تلطیف روح انسانی

از آثار مثبت عزاداری، تلطیف روح انسانی است، زیرا کسی که در این مراسم شرکت می کند و بر مظلومیت شهیدان کربلا اشک می ریزد در پایان از کار خود احساس رضایت قلبی می کند و حسّ لطافت و پاکی و زدوده شدن بارغم و اندوه به او دست می دهد و نسبت به هم نوعان خود حالت صمیمی پیدا می کند، حتی از بار عقده ها و مشکلات درونی خودش نیز کاسته می شود و سختی های زندگی که واقعیتی انکار ناپذیرند، برای او بهتر تحمل کردنی می شود.

11 - همبستگی دینی و اجتماعی

از آثار مثبت مراسم عزاداری برای شهیدان کربلا این است که افراد معتقد و مؤمن، بر محور امامت، شهادت و دین، دور هم جمع می شوند، دسته ها و گروه هایی را تشکیل می دهند و به این وسیله همبستگی دینی بین مردم تقویت می شود. تشکیل هیئت های مختلف و دسته ها در ایام عزاداری موجب مودّت و نزدیکی بین افراد جامعه می گردد، شور و شوق مذهبی بسیاری به خصوص در میان جوانان، نوجوانان و کودکان به وجود می آورد این هیئت ها و دسته ها، نقشی همانند احزاب در جامعه های مدنی ایفا می کند و جانشین شایسته ای برای احزاب و بلکه بهتر و بالاتر از آنهاست، زیرا اتحاد در احزاب عمدتاً بر اساس منافع سیاسی و مادی پدید می آید، ولی در هیئت ها و دسته های عزاداری بر محور دین و معارف دینی شکل می گیرد.

12 - منافع مادی

از آثار مثبت مراسم عزاداری، فواید مادی آن است، چنان که در این گونه مراسم ها، معمولاً افراد نیکوکار به اطعام عزاداران می پردازند که قهراً چیزی هم نصیب نیازمندان واقعی می شود؛ مشکلات نیازمندان مطرح و در رفع آن اقدام می گردد و پول هایی برای

ص: 111

ساختن یا تعمیر مسجد و خرید وسایل لازم مراکز دینی و یا برای رفع نیازمندی های مستمندان جمع آوری می شود. در حقیقت این گونه مراسم ها نمودی از مشارکت اجتماعی مردم برای رفع مشکلات اقتصادی و اجتماعی برای اطلاع آنان از اوضاع و شناخت بهتر همدیگر و تألیف و تقریب دل ها نسبت به یکدیگر است.

13 - احیای ارزش ها و پیام های عاشورا

اشاره

از آثار مهم عزاداری احیا و ترویج ارزش ها و پیام هایی است که در نهضت کربلا نهفته است. عزاداران سعی می کنند، به اندازۀ همت ،خود آن ارزش ها را دارا شوند و از پیام ها درس بگیرند و جامعه را نیز به سمت آن ارزش ها سوق دهند.

تبیین و تحلیل همۀ ارزش ها و پیام ها، بحثی مستقل است که نوشتاری جداگانه را می طلبد، ولی برای نمونه به بعضی از آنها تحت عنوان ارزش ها و پیام های عاشورا اشاره می شود.

ارزش ها و پیام های عاشورا
1 - عزت نفس

یکی از ارزش های قیام عاشورا، عزت نفس و ذلت ناپذیری است؛ وقتی که امام بین دو پیشنهاد بیعت با دستگاه حاکم و یا جنگ و کشته با عزت قرار می گیرد، جنگ را بر می گزیند و زیر بار ذلت که همان بیعت با دستگاه حاکم است نمی رود. امام با صدای بلند در روز عاشورا اعلام می کند: «ألا وإِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيٌّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَالذَّلَّةِ وهَيْهاتَ مَنَّا الذِّلَّةُ؛ آگاه باشید که زنازاده پسر زنا زاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر کرده، یا با شمشیر کشیده آمادۀ جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت کنم، ولی ذلت از ما بسیار به دور است.»(1)

ص: 112


1- تحف العقول، ص 171؛ خوارزمی، مقتل الحسین (علیه السّلام) ، ج 2، ص 7؛ زندگانی اباعبدالله الحسین(علیه السّلام)، ص 63.
2۔ غیرت دینی

از ارزش ها و پیام های عاشورا غیرت دینی است. اگر کسی غیرت ملی داشته باشد، در برابر توهین به ملت خود آرام نمی گیرد و از آن دفاع می کند، و اگر غیرت نژادی داشته باشد اهانت به نژاد خود را تاب نمی آورد و اگر غیرت ناموسی داشته باشد، نمی گذارد بیگانه نظر بدی به حریمش بکند، و همین طور اگر کسی غیرت دینی داشته باشد، به هیچ وجه نمی تواند شاهد هتک حرمت دین و زیر پا گذاشتن مقررات آن و به خطر افتادن هستی آن باشد. او حاضر است که از جان خود برای حفظ دین مایه بگذارد. این غیرت دینی امام حسین(علیه السّلام) بود که اجازه نمی داده تا شاهد به خطر افتادن دین اسلام باشد و این چنین او را ناآرام کرده بود و هیچ توجیهی را که صاحب نظران عصر بر او عرضه می کردند، برای خود قانع کننده نمی دانست.

3-موج شکنی

از ارزش ها و پیام های عاشورا، موج شکنی و حرکت بر و حرکت بر خلاف موج دنیا گرایی در جامعه است؛ به این معنا که جامعۀ آن روز، دست خوش موج دنیاگرایی و دور شدن از ارزش های اسلامی بر پی خاندان بنی امیه به راه افتاده بود. بزرگان و شخصیت های بسیاری بودند که یا از روی ترس و یا به طمع دنیا و یا مصلحت گرایی و یا از روی جهالت به توجیه وضع موجود می پرداختند و همانند کاهی روی موج آب، هماهنگ با جریانش حرکت می کردند ولی امام(علیه السّلام) و یارانش خود را تسلیم جریان دنیاگرایی نکردند و در برابر آن ایستادند و از این دفاع کردند. این درسی برای همۀ آزادمردان است تا خود را اسیر امواج انحرافی جامعه نکنند و در برابر آن بایستند و از ارزش های معنوی دفاع کنند.

ص: 113

4- ترجیح مکتب برخود

آن جا که هستی مکتب به خطر می افتد، باید جان را سپر بلای آن کرد، و از دین حمایت کرد این درس را قیام عاشورا به مسلمانان می دهد هنگامی که تعارض بین حفظ دین و جان پیش آید باید دین را ترجیح داد و جان را فدا کرد.

بر خلاف آنچه بعضی ها می گویند که بنابر هیچ اصلی شایسته نیست، انسان جان خود را به خطر اندازد، زیرا انسان بر هر اصلی مقدم است، قیام امام حسین(علیه السّلام) این پیام را دارد که اصل دین همۀ ارزش های انسانی و الهی را در بر می گیرد و بر انسان مقدم است.

5۔ آزاد مردی

از پیام های نهضت عاشورا که جنبۀ فرا ملیتی هم دارد، آزادمردی است. وقتی که لشکریان عمر بن سعد، بین امام(علیه السّلام) و خیمه گاهش که محل استقرار زنان و کودکان بود، حایل شدند اهل حرم را مورد تهدید قرار دارند، امام (علیه السّلام) با همان حال دشواری که داشت، خطاب به لشکریان فرمود «وَيْلَكُمْ يا شيعَةَ آلِ أبى سُفيانِ إِن لَمْ يَكُنْ لَكم دينُ وَكُنْتُمْ لا تَحافُونَ المَعادَ فكُونُوا احراراً فَيَ دُنیاكُمْ»؛ و ای بر شما ای پیروان آل ابوسفیان، اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید دست کم در دنیای خود آزاد مرد باشید.»(1) در همان وضع در برابر دشمن بی این که بیمی از دشمن به خود راه ،بدهد به نماز می ایستد.

در این سخت امام (علیه السّلام) می خواهد بفرماید که جنگ هم برای خود قانونی دارد.

بی گناهان و آنانی که در جنگ شرکت ندارند، به خصوص زنان و کودکان نباید آزار و اذیت بشوند.

حمله به آنان خلاف جوان مردی و انسانیت است. حتی اگر کسی دین هم ندارید و آخرت را باور نمی کنید، این نکته را دریابید و به این اصل انسانی و آزاد مردی پای بند باشید.

ص: 114


1- زندگانی اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) (ترجمه لهوف سیدبن طاوس) ص 81، بحارالانوار، ج 45، ص 51.

6- اهمیت دادن به نماز

از ارزش ها و پیام های عاشورا، اهمیت دادن به نماز، آن هم در اول وقت است.

هنگامی که یکی یاران امام (علیه السّلام) به نام ابوثمامه صیداوی - روز- عاشورا در بحبوحۀ جنگ - امام(علیه السّلام) را به یاد نماز می اندازد، اما (علیه السّلام) برای او دعا می کند و می فرماید: «خدا تو را رحمت کند»(1) در همان وضع در برابر دشمن بی این که بیمی از دشمن به خود راه بدهد، به نماز می ایستد.

7۔ شجاعت

شجاعت در نبرد با دشمن و در میدان جنگ، از پیام های عاشور است. علاوه بر این که خود امام(علیه السّلام) فردی شجاع بود و با همۀ زخم هایی که بر او وارد شده بود، چون شیر غّران به صفوف دشمن حمله می کرد و افراد دشمن چون ملخ از جلوی او فرار می کردند، (2) یاران او نیز افرادی شجاع بودند؛ دربارهٔ عابس نقل می کنند که وقتی به میدان نبرد آمد و مبارزه می طلبید، کسی جرئت مبارزۀ با او را نکرده و او که دشمنان را این قدر زبون و ترسو یافته بود، از روی شجاعت زره و کلاه خود، را از تن در آورد و بی لباس جنگی، به صف دشمن حمله کرد.(3)

8-وفاداری به امام(علیه السّلام)

از ارزش ها و پیام های عاشورا، وفاداری به امام و رهبر و حمایت از او تا آخرین نفس و آخرین قطرۀ خون است: شب عاشورا امام حسین (علیه السّلام) طی خطبه ای از همراهان خواست او را تنها بگذارند، چون دشمن فقط با او کار دارد، ولی هیچ یک از همراهان آن

ص: 115


1- اولین تاریخ کربلا (ترجمۀ مقتل الحسين ابو مخنف)، ص 107.
2- بحارالانوار، ج 45، ص 50.
3- خوارزمی، مقتل الحسین(علیه السّلام) ، ج 2، ص 43.

شب امام را ترک نکردند، بلکه هر کدام در برابر امام، اظهار وفاداری و آمادگی برای کشته شدن در رکاب آن حضرت را کردند؛ یکی از یاران آن حضرت به نام زهیر بن قین اظهار داشت: به خدا قسم پسر پیغمبر، دوست داشتم هزار بار کشته و باز زنده شوم تا خداوند تو و برادران و فرزندان و اهل بیت تو را زنده بدارد.(1)

9 - نظم و انضباط

از پیام های عاشورا، رعایت نظم و انضباط است حتی در آن جایی که امیدی به مؤثر بودن آن نیست. روز عاشورا امام حسین (علیه السّلام) یاران اندک خود را مرتب و منظم کرد و به آنان آرایش جنگی داد. زهیر بن قین را در میمنۀ سپاه قرار داد و حبیب بن مظاهر را در میسرۀ سپاه گماشت و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس(علیه السّلام) داد و خود در قلب لشکر قرار گرفت. خندقی پشت خیمه ها حفر کرد و آتش در آن بر افروخت، تا دشمن از آن سمت به خیمه حمله نکند. (2)

10 - رعایت اصول انسانی حتی نسبت به دشمن

از ارزش های عاشورا، رعایت اصول انسانی دربارۀ دشمن است. هنگامی که امام حسین(علیه السّلام) به سمت کوفه در حرکت بود در نزدیکی های کوفه - در منزل اشراف - با لشکر هزار نفری دشمن، به سرکردگی حرّ مواجه شد. برای رفع تشنگی آنان، امام حسین(علیه السّلام) به همراهانش دستور داد تا آبی که به همراه دارند، به سپاهیان حرّ بدهند تا تشنگیشان برطرف شود.(3)

ص: 116


1- تاریخ طبری، ج 3، ص 239 238. زندگانی ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) (ترجمۀ لهوف سیدبن طاوس)، ص 60.
2- شیخ مفید، الارشاد، ص 233
3- نساب الاشراف، ج 3، ص 169.
11- توبه پذیری و گذشت

از پیام های عاشورا توبه پذیری و قبول عذر از توبه کننده است. وقتی که دشمن به اشتباه خود پی برد و در صدد جبران خطاهای خود برآمد، امام حسین(علیه السّلام) راه بازگشت را به سوی او باز گذاشت و توبه اش را پذیرفت. روز عاشورا حرّ به اشتباه خود پی برد، لذا از لشكريان عمر سعد جدا شد و به امام حسین(علیه السّلام) پیوست. در تاریخ آمده است، وقتی که حرّ نزد امام(علیه السّلام) رسید:« از اسب پیاده شد. سرش را پایین انداخت و پای امام حسین(علیه السّلام) را بوسیده گریه سختی کرد. امام حسین (علیه السّلام) فرمود سرت را بالا بیاور ای شیخ! حرّ سرش را بالا آورد، عرض کرد ای مولای من، من بودم که تو را از بازگشت منع کردم. ای مولای من، من نمی دانستم که این قوم با تو چنین خواهند کرد و حال نزد تو آمده و از آنچه کرده ام توبه می کنم و جانم را فدایت می کنم آیا توبه ام نزد پروردگار قبول است؟ امام حسین(علیه السّلام) فرمود اگر توبه کنی، خداوند توبه ات را می پذیرد و تو را می بخشد. او ارحم الراحمین است.»(1)

12 - عشق به دعا و مناجات

از پیام های عاشورا عشق و علاقه وافر به مناجات و راز و نیاز با خداوند است. عصر روز نهم محرم بر اساس دستوری که از ابن زیاد به عمر سعد رسید، وی مأمور شد که در همان عصر کار را یک سره کند، لذا سپاه عمر سعد به فرمان وی به سوی قرارگاه امام حسین(علیه السّلام) به حرکت در آمدند. امام حسین(علیه السّلام) از برادرش عباس(علیه السّلام) خواست تا به سوی سپاه دشمن برود و از آنان بپرسد، برای چه به حرکت درآمدند؟ چه مسئله ای پیش آمده است؟ عباس(علیه السّلام) نزد سپاه دشمن رفت و از آنان پرسید، چه مسئله ای پیش آمده است. آنان گفتند که فرمان از ابن زیاد رسیده که الان امام حسین(علیه السّلام) یا باید بعیت کند و

ص: 117


1- اولین تاریخ کربلا (ترجمه مقتل الحسين (ابو مخنف ص 121 ، انساب الاشراف، ج 3 ص 189، تاریخ طبری، ج 3ص .245-244.

یا بجنگد. عباس(علیه السّلام) پیام را به امام (علیه السّلام) رساند. امام حسین (علیه السّلام) فرمود، از آنان بخواه یک امشبی را به ما مهلت بدهند تا در این شب نماز بخوانیم و دعا کنیم و به درگاه خداوند استغفار نماییم. او می داند که من نماز خواندن و تلاوت قرآن و کثرت دعا و استغفار را دوست دارم. (1)

ارزش ها و پیام های دیگری در نهضت امام حسین (علیه السّلام) نهفته است، مانند وفا ،کرامت، شرافت ،ایثار ،محبت ،استقامت، عشق به شهادت و... که به شرح آن ها نپرداخته و به آنچه به برای نمونه ذکر شد، بسنده می کنیم. عزاداری برای امام حسین(علیه السّلام) یعنی احیا و ترویج این ارزش های متعالی در جامعه. مجالس عزاداری به انسان ها درس شهامت، شهادت ،کرامت ،محبت، انسانیت ،عزت ،ایثار، وفا ،آزادگی و ستیز با ظلم و ظالم می دهد و هین مسائل است که بر پیروان اهل بیت (علیه السّلام) الزام می کند که هر ساله بر رونق و شکوه این مراسم که حقیقتاً دانشگاه انسان سازی است، بیفزایند تا جان و روحشان را از ارزش های عاشورا سیراب نمایند.

پرسش ها و پاسخ ها
سؤال: آیا عزاداری ساختهٔ سیاست دیلیمان و صفویان است؟
اشاره

1 - بعضی ها می گویند: «بنای تعزیه را روزگاری دیلمیان و صفویان به اقتضای پولیتیکای خودشان رواج دادند. آن سبب حال رزمیان رفته، اما به هر کجا که می روی، تعزیه بر پاست، مگر مصیبت و درد خود آدم کم است که با نقل گزارش هزار ساله، اوقات خود را دائماً تلخ بکند و به جهت عمل بی فایده، از کسب و کار باز بماند. از این تعزیه داری اصلاً نه برای تو فایده ای است و نه به جهت امام(علیه السّلام)».(2)

ص: 118


1- الارشاد، ص 230.
2- اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده، فریدون آدمیت ص 210.
پاسخ

1- اگر منظور نویسنده از تعزیه، شبیه خوانی باشد که این خود نوعی از هنر جذاب است و اگر آمیختۀ با دروغ و خرافات نباشد، کاری مفید خواهد بود، زیرا که صحنۀ کربلا و ماجرای آن را تماشاگران مجسم می کند و تأثیر فراوانی بر آنان می گذارد. چنان که گویا خود را در صحنۀ عاشورا حاضر می بیند. چنان که گویا خود را در صحنۀ عاشورا حاضر می بیند. و روشن است که بسیار از آثار مثبت عزاداری که بر شمردیم، بر این گونه از مراسم نیز بار خواهد بود، اما اگر منظور از تعزیه، عزاداری به معنای ذکر مصیبت و گریه باشد، تاریخش به شهادت امام حسین(علیه السّلام) بر می گردد و از فردای شهادت امام حسین(علیه السّلام) پایه گذاری شده که به چند نمونه از شواهد تاریخی و تأکید روایات بر آن اشاره شده است. البته ممکن است در زمان دیلمیان و یا صفویان این مسئله رواج بیشتری یافته و در نتیجه از نظم و ترتیب و شکوه و جلال خاصی برخوردار شده است. این بدان جهت بوده که تا قبل از آن زمان بر مبنای تشیع حکومتی تأسیس نشده، ولی با به روی کار آمدن حکومت شیعه، انجام این مراسم- که قبل از آن به طور مخفی و غیررسمی برگزار می شد - به صورت علنی رسمیت یافت و چون حکومت از آن پشتیبانی می کرد دارای نظم و آداب خاصی گردید. این هرگز به این معنا نیست که اصل این مراسم ساخته و پرداختۀ دست سیاست و حکومت هاست.

2- با توجه به آنچه در مورد آثار عزاداری و حکمت های آن گفته شده و آثار مثبت فراوانی اعم از مادی، معنوی، اجتماعی ،فردی ،سیاسی فرهنگی و مذهبی برای آن شمرده اند، روشن می شود که این سخن چقدر بی اساس است، زیرا کسی نمی گوید که این مراسم، فایده ای برای شخص امام حسین(علیه السّلام) دارد، بلکه تمام آثار مفید آن، در مجموع به خود جامعه بر می گردد که اگر به درستی از آن بهره برداری شود، بی شک مدینۀ فاضله ای خواهیم داشت.

ص: 119

3- برقراری مراسم عزاداری با توجه به آثار بیان شده، اوقات تلخ کردن نیست، بلکه درس گرفتن از مکتب عاشورا و ترویج ارزش های آن در جامعه و تجدید روحیۀ دینی و معنوی و حرکت سیاسی و هم بستگی اجتماعی و آگاهی به معارف دین و... خواهد بود.

گرچه به یک معنا اوقات تلخ کردن هم باشد، چه اینکه اوقات ستمگران دیکتاتوران ،استعمارگران، وابستگان به استعمار و روشنفکر نمایان از مشاهدۀ این مراسم انسان ساز تلخ می شود.

سؤال: آیا عزاداری ارضای حس خون خواری نیست؟
اشاره

بعضی ها می گویند: «در کشور مسیحی، در هر کوی و برزن، در هر گوشه و کنار پیکره ای از مسیح (علیه السّلام) را بر صلیب می بینید که از بدن او خون روان است. چه تعمدی است که این حادثه را که دو هزار سال پیش روی داده، هر روز و هر لحظه و در هر گذر از نو زنده سازند و در انظار همگان بگذارند. آیا این ارضای حس خون آشامی انسان ها نیست؟ بسیاری از مراسم مذهبی دیگران نیز از این قبیل است، مانند کاهنان بودایی که خود را در آتش می سوزانند و تیغ زنی و سینه زنی و نظایر آن.(1)»

پاسخ

1 - دفاع از عمل مسیحیان و مراسم بودائیان را - اگر دفاعی داشته باشند - به خودشان واگذار می کنیم و اما مسئله سینه زنی ارتباطی به ارضای حسّ خون آشامی ندارد، بلکه از عواطف و احساسات انسانی سرچشمه می گیرد. توضیح این که وقتی مصیبتی سنگین بر انسان وارد می شود، به طور طبیعی گریه می کند، ناله و شیون سر می دهد و به سر و صورت خود می زند. این یک واکنش طبیعی و پیش بینی شده برای

ص: 120


1- ح ،بابک اندیشه های بزرگ فلسفی، ص 230 ؛ انور خامه ای مقاله از خود بیگانگی در مذهب.

انسان در برابر حوادث ناگوار است که البته برای تخلیۀ فشارهای روحی و کاسته شدن بار غم و اندوه مفید است. جامعۀ ما که برای امام حسین(علیه السّلام) عزاداری می کند و در عزای آن حضرت سینه می زند، می خواهد خود را شبیه به مصیبت دیدگان اصلی درآورد و در غم آنان خود را شریک نماید. روشن است که اظهار هم دردی از سوی دیگران، یکی از نیازهای طبیعی و روحی انسان های مصیبت دیده است. انسان مصیبت دیده وقتی می بیند که دیگران در غم او شریکند و همانند او اشک می ریزند و به سر و سینه می زنند و یا چهره ای حزن آلود گرفته و لباس سیاه برای هم دردی به تن کرده اند، دلش تسلّی می یابد و از بار غم او کاسته می شود، زیرا دیگران هم با اظهار هم دردی، سهمی از بار غم او را به دوش می کشند. سرچشمۀ سینه زنی چنین است نه آن که ارضای حسّ خون آشامی باشد.

2 - بر فرض که چنین حسّی در انسان وجود داشته باشد و سینه زنی هم هیچ مبنایی جز ارضای این حس نداشته باشد، خواهیم گفت که بعضی از کارهاست که موجب تخلیۀ این حسّ می شود. هم چنان که روان شناسان و علمای علوم تربیتی معتقدند که از جمله فواید ورزش تخلیۀ حسّ جنگ طلبی و ستیزه جویی است. آنان می گویند که بشر ذاتاً ستیزه جو و جنگ طلب است و از آن جا که ارضای این حسّ نمی تواند بی مانع باشد (زیرا موجب اختلال نظام جامعه و جنگ ویرانی می شود) لازم است که از راه های دیگر که ضرری به جامعه نمی رساند، این حس ارضا شود بهترین راه و سالم ترین آن، رقابت های ورزشی است که سبب تخلیۀ حسّ ستیزه جویی و تلطیف روانی جامعه می شود. اگر این سخن، صحیح باشد چه اشکالی دارد که یکی از راه های تلطیف روح انسان مراسم عزاداری و سینه زنی باشد.

آنچه در این جا می توان اضافه کرد، این است که اگر سینه زنی را گونه ای خود زنی بدانیم، باید پرسید، مگر همهٔ خود زنی ها بد است؟ مثلاً در مراسم جشن و شادی، افراد کف می زنند و معلوم است که کف زدن نوعی خود زنی است. اگر ایراد کننده بگوید که

ص: 121

خندیدن و کف زدن، تخلیۀ هیجان های پدید آمده از شادی است می گوییم که سینه زنی و گریه کردن هم تخلیۀ هیجان های ناشی از احساس غم و اندوه است. هر توجیه و تفسیری که در مورد شادی ها گفته شود، در مورد غم و اندوه ها هم به گونه ای می توان گفت.

سؤال: آیا گریه کردن و اشک ریختن نشانۀ ضعف نیست؟
اشاره

جواب: این طور نیست که گریه کردن و اشک ریختن به طور کلی، نشان ضعف و زبونی باشد؛ چه این که گریه را به لحاظ سرچشمه هایش انواع و اقسامی است.

1 - گریۀ مصیبت

آن گاه که مصیبتی بر انسان وارد شود و عزیزی را از دست بدهد، در این صورت، قلبش می شکند، حالش منقلب و اشک از چشمانش جاری می شود. این یک واکنش طبیعی است که انسان در مصیبت ها از خود بروز می دهد.

2 - گریۀ ندامت

گاهی گریۀ انسان برای ندامت و پشیمانی است، زیرا شاید انسان مرتکب اعمالی شود که با کمال و جایگاه انسانی او در تضاد باشد. بعد از ارتکاب عمل بر اثر فشار وجدان دینی و انسانی از کار خود پشیمان می شود و به درگاه خداوند و یا کسی که در حق او ظلم کرده می آید و ابراز ندامت می کند و گاه اشک می ریزد و تقاضای عفو و بخشش می کند.

3 - گریۀ شوق

گاهی هم گریه و اشک برای این است که نعمتی پیش بینی نشده، به انسان رسیده و یا با عزیزی که مدت بسیاری او را ندیده، دیدار کرده و یا به موفقیتی مهم نایل

ص: 122

شده، در چنین مواردی و مانند آن از شدت شوق و خوش حالی، اشک از چشمانش جاری می شود.

4 - گریۀ نوع دوستانه

مثل آن که شخصی با خبر می شود که انسان هایی دست خوش بلاهای طبیعی ؛ چون زلزله، سیل، آتش فشان، قحطی و... شده اند. وی با مشاهدۀ صحنه های دل خراش و دیدن چهرۀ مصیبت زده ها به خصوص کودکان، از نزدیک یا از رسانه های گروهی، ناخودآگاه اشک از چشمانش جاری می شود و عواطف او به جوش می آید.

5- گریۀ کمک خواهانه

گاهی انسان، به جهت نداشتن ابراز لازم، برای اعلام خواستۀ خود و دست یابی به آن می گوید، تا وضعیت خود را اعلام کند و نظر حمایت گرانهٔ دیگران را به خود جلب نماید؛ مانند طفل که برای اعلام وضعیت و نیاز به پدر و مادر خود گریه می کند، زیرا او وسیله ای غیر از گریه برای ابراز وضعیت خود و رسیدن به خواسته اش ندارد. بعضی از بزرگ سالان نیز برای جلب توجه و محبت دیگران به خود گریه می کنند. گاهی هم به جهت کاربرد نداشتن ابراز می گویند؛ مثلاً، در رابطۀ انسان با خدا هیچ وسیله ای جز اشک و آه کاربرد ندارد، همان طور که امیر مؤمنان(علیه السّلام) در دعای کمیل به خدا عرض می کند:

«إِرْحَمْ مَنْ رَأس مالِهِ الرَّجا و سلاحه البُكاءُ؛ خدایا! به کسی که سرمایه اش امید و سلاحش گریه است، رحم نما.»

با توجه به انواع گریه و علت های آن روشن می شود که اشک ریختن، همیشه نشان از ضعف و ناتوانی نیست، بلکه غالباً واکنش طبیعی انسان در اوضاع خاص است و این اوضاع گاهی شادی بخشند و زمانی حزن آور.

ص: 123

گریه ای که عزاداران برای امام حسین (علیه السّلام) می کنند، هم از حسّ نوع دوستانه سرچشمه می گیرد که جنبۀ حمایت عاطفی از مظلوم دارد و هم از مصیبتی است که بر شخص گریه کننده وارد شده است، زیرا انسان عزادار مصیبت هایی را که بر امام حسین(علیه السّلام) وارد شده، مصیبت خود می داند و همین انسان عزادار که اشک می ریزد، چه بسا حاضر است که جان خود را برای امام حسین (علیه السّلام) فدا کنند و در برابر دشمنان آرمان آن حضرت بایستد .بنابراین، گریۀ او نشان از ضعف و زبونی نیست. گریه ای که توابین در سال 65 هجری برای امام حسین (علیه السّلام) کردند، هم از حسّ نوع دوستانه برخوردار بود و هم از حس ندامت، و در عین حال تا آخرین قطرۀ خون در برابر دستگاه بنی امیه مقاومت کردند.(1)

سؤال: آیا هیچ آفتی عزاداری را تهدید می کند؟
اشاره

جواب: مع الأسف جواب این پرسش مثبت است و این سنت مهم و سازنده را، آفاتی تهدید می کند که به اهم آنها اشاره می شود:

1 - موضوعیت یافتن

از آفت هایی که سنت عزاداری را تهدید می کند، این است که از محتوا خالی شود و جنبۀ موضوعیت پیدا بکند، به این معنا که برگزارکنندگان، برای نشان دادن چهرۀ مذهبی از خود و یا برای رقابت با مسجد یا هیئت دیگر، اقدام به برقراری مراسم کنند. در این صورت، جنبۀ آدابی مراسم، بر جنبۀ واقعی و لازم آن پیشی می گیرد و چندان اثر تربیتی، سیاسی و فرهنگی و... بر آن بار نخواهد شد، جز این که باعث سرگرمی و گذراندن عمر

ص: 124


1- رک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 341.

شود. بنابراین برای جلوگیری از این آفت، توجه بیشتر به جنبهٔ ابزاری و کاربردی مراسم که روح آن را تشکیل می دهد، لازم می نماید تا جبنۀ سازندۀ آن حفظ شود و آثار مثبتی بر آن بار گردد و به عنوان یک عادت صرف اجتماعی با آن برخورد نشود، زیرا عملی که به صورت عادت در آید، خالی شدن از محتوا آن را تهدید می کند.

2 - برداشت منفی از عزاداری

از آفت هایی که مراسم عزاداری را تهدید می کند، برداشت منفی از مراسم عزاداری است؛ یعنی از مظلومیت و گرفتاری هایی که برای امام حسین(علیه السّلام) و اهل بیتش آمده، چنین نتیجه بگیریم که پس ما که رهرو او هستیم، باید کاری بکنیم که مظلوم واقع شویم. به دنبال گرفتاری بگردیم و از آن خوشمان بیاید و یا اگر ستمگری آن را بر ما تحمیل کرد، با چهرۀ باز آن استقبال کنیم بی آن که با ستمگر مبارزه نماییم. در صورتی که گرفتاری ها و مصیبت هایی که برای امام حسین(علیه السّلام) پیش آمده، تحمیلی از سوی دشمن بر آن حضرت بوده است، آن هم به جهت قیام امام(علیه السّلام) در برابر دستگاه ستمگر، نه از روی ضعف و زبویی. از علت های عزاداری، این است که از مبارزه های امام(علیه السّلام) درس بگیریم و با ستم و ستمگر مبارزه نماییم، ولی اگر بخواهیم از این مراسم ها نتیجۀ تیره و تاری از زندگی بگیریم و تن به تاریکی ها و تیرگی ها بدهیم، خود انحرافی از این واقعۀ مهم است. باید بدانیم که مظلومیت امام حسین(علیه السّلام) شجاعانه بوده است، نه زبونانه. به عبارت دیگر، معنای راستین مراسم عزاداری، این است که اگر مانند امام حسین(علیه السّلام) در برابر ظلم و ظالم ایستادی- که باید بایستی - و تن به ذلت ندادی- که نباید بدهی - و در این راه متحمل مشکلاتی شدی، چون امام حسین(علیه السّلام) صبور و بردباری باش و برای گریز از مشکلات هدفت را از دست ندهی، نه این که سختی ها را تحمل کنی و هر چه ستمگر گفت، بی آنکه مبارزه ای کنی، پذیرا شوی و عزاداری برای امام حسین(علیه السّلام) را توجیهی

ص: 125

برای زبونی های خود قرار بدهی. این آفت در واقع مراسم عزاداری را که عاملی بیدارگر و ضد ستم است، به عامل تخدیر کننده تبدیل می کند.

3- افراط و تفریط

نهضت امام حسین(علیه السّلام) دارای ابعاد مختلف عاطفی ،سیاسی، اجتماعی و حماسی و... است. برای استفاده شایسته از این نهضت، باید به همۀ ابعاد آن توجه یکسان شود تا جامعۀ پیرو امام حسین(علیه السّلام) ، از تعادل و توازن برخودار باشد. از آفت هایی که مراسم عزاداری را تهدید می کند، این است که در بعدی از نهضت زیاده روی و در بعد دیگر آن کوتاهی گردد؛ مثلاً به بعد عاطفی آن بیش از حد توجه شود که در این صورت ما ملتی عاطفی، هیجانی و اهل اشک و آه خواهیم بود امام از داشتن جامعه ای با بینش سیاسی و انقلابی و آگاه به زمان و تحلیل کنندۀ اوضاع محروم خواهیم شد، و یا فقط به بعد انقلابی و سیاسی آن بیش از اندازه توجه شود و به بعد عاطفی آن کوتاهی گردد که در این صورت ما ملتی داری بینش سیاسی و تحلیل کنندۀ اوضاع و اهل مبارزه، اما بی روح لطیف عاطفی و ایثارگر خواهیم بود. مع الأسف، در طول تاریخ مراسم عزاداری، بین ابعاد گوناگونش در نوسان بوده است در اوضاعی بیش از اندازه به بعد عاطفی آن و در اوضاعی هم بیش از اندازه به بعد انقلابی و سیاسی آن پرداخته شده و درباره بعد عاطفی آن کم توجهی شده است. در صورتی که باید بین همۀ ابعاد نهضت، توازن و تعادل برقرار کرد.

هم اشک ریخت و گریه کرد و مرثیه خواند و هم از سیاست مبارزه و حماسه گفت.

4 - خرافات

از آفت هایی که مراسم عزاداری را تهدید می کند و اگر در برابر آن هوشیار نباشند، ممکن است کل هدف را از این مراسم مخدوش کند، ورود خرافات در این مراسم است و

ص: 126

این خرافات، گاه با نقل خبرهایی که هیچ سند و مدرک درستی ندارد، انجام می گیرد.(1) و گاه با زبان حال هایی که نقل می شود خود را نشان می دهند. بخشی از مصیبت ها و مرثیه ها، زبان حال سرایندۀ اشعار و یا ذاکر مصیبت، و برداشت و تفسیر آنان از وقایع تاریخی است که نقل می شود. آنچه انکار نکردنی نیست، تأثیر بینش و خصوصیات روحی و مشکلات شخصی و اجتماعی سراینده و یا ذاکر مصیبت، در چگونگی تفسیر ترسیم صحنه های تاریخ است، در صورتی که آن، بیش از زبان حال یک تصویر و تفسیر فردی نیست و به مرور زمان به صورت واقعیّات پیش آمده و یک حادثۀ تاریخی در نزد تودۀ مردم تلقی می شود. به عنوان مثال وقتی علی اکبر(علیه السّلام) به میدان می رود، سراینده یا ذاکر چنین تصویر می کند که اگر مادرش در آن لحظه حاضر بود چه می گفت و چگونه با جوانش برخورد می کرد و چه حرف هایی به او می زد. مسلماً دربارۀ این که اگر مادرش حاضر می بود، چه می گفت، به فرهنگ و آداب و رسوم محیط اجتماعی و خانوادگی سراینده، مربوط است؛ یعنی، بنابر فرهنگ فردی و اجتماعی سراینده و ذاکر مراثی، هنگامی که مادری جوانش به میدان جنگ می فرستد و یا می بیند که جوانش به میدان جنگ و یا به سفر دور و دراز می رود، این که با او چه حرف هایی را در میان می گذارد، او همین برخورد را برای زبان حال به تصویر می کشد و به مادر علی اکبر(علیه السّلام) نسبت می دهد.

در صورتی که ممکن است، این تصویر به کلی نادرست باشد؛ چه این که هم فرهنگ و روحیات هر قومی با فرهگ و روحیات قوم دیگر متفاوت است و هم شخصیت و خصوصیات روحی هر فرد با فرد دیگر این اختلاف، موجب اختلاف در برخورد با حوادث ناگوار و مشکلات می گردد. بعضی از این خرافات هم عملی است که به رفتار و اعمال مربوط می شود و پایۀ صحیحی برای آن منصور نیست؛ مثل حمل عَلَم عریض و طویل که به شکل صلیب مسیحی هاست. در روی بازوهای این علم کذایی، اشکالی از خورشید

ص: 127


1- ر.ک: محدث نوری، لؤلؤ و مرجان و شهید مطهری، حماسه حسینی

کشکول، تبرزین، کبوتر و اژدها .... نصب شده و بر سر علم هم چند زنگولۀ آویزان که مفهوم درستی از این اشکال و اشیا فهمیده نمی شود. در صورتی که علم به معنای علامت و نشانه (پرچم) و حمل آن در میدان جنگ، مرسوم بوده است. در آن زمان به هنگام جنگ، پارچه ای را به رنگ دل خواه یا طبق قرارداد، بر چوب بلندی می بستند و آن را در دست پرچم دار که از شجاع ترین نیروهای رزمی بود، می دادند و جنگ جویان با دیدن آن موقعیت دوست و دشمن را تشخیص می دادند. اگر بنا بود که علم های آن زمان مثل علم هایی باشد که امروزه در بعضی از مراسم عزاداری حمل می شود، چندین نفر از نیروی رزمنده را از انجام وظیفه باز می دارد.

امروزه ما شیعیان، در برابر چشم میلیون ها بیننده در سراسر جهان قرار داریم، چه بسا این مراسم به وسیله ماهواره ها به سراسر جهان نشان داده می شود. انجام این گونه برنامه ها برای ناظران جهانی پرسش برانگیز است. ما باید جواب قانع کننده و معقولی برای کارهای خود داشته باشیم، تا باعث جذب آنان به فرهنگ خود بشویم، نه آن که کارهایی انجام بگیرد که موجب توهین به ملت و مکتب ما در انظار جهانی بشود. استدلال های ما باید از محدودۀ درون مکتبی، فراتر برود و برای هر ناظر منصف و بی طرف جهانی قانع کننده جذاب باشد.

نتیجه گیری

عزاداری برای شهیدان کربلا ریشه در عواطف و احساسات انسانی دارد و دارای پایه های تاریخی و روایی است. عزاداری دارای فلسفه ها و حکمت هایی است که از جمله آنها احیا ارزش ها و پیام های عاشورا می باشد. با توجه به ریشه های تاریخی و روایی عزاداری روشن می شود که حکومت های شیعی در تاریخ نقشی در پیدایش اصل آن نداشتند اگر چه ممکن است در شکل و فرم آن تأثیر داشته و یا ترویج آن کوشیده، هم

ص: 128

چنین از مطالب گذشته معلوم شد که همراه با اهمیّتی که سنت عزاداری دارد آفاتی نیز آن را تهدید می کند. آفاتی چون موضوعیت یافتن و جنبه تشریفاتی پیدا کردن افراط و تفریط در ابعاد نهضت برداشت منفی از نهضت ورود خرافات در سنت عزاداری از جمله آفت هایی است که به آنها اشاره شد باید به گونه ای شایسته با سنت عزاداری برخورد کرد که از گزند آفات مصون بماند تا روشنایی بخش جامعه پیرو راه امام حسین(علیه السّلام) باشد.

ص: 129

منابع:

1-الارشاد، محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، موسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت 1399ه .ق.

2- الامامة والسياسة، ابن قتيبه الدینوری، منشورات شریف الرضی 1371.

3-انساب الاشراف ،بلاذری، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت 1397 ه .ق.

4- اندیشه های بزرگ فلسفی، گرد آورنده: ح ،بابک، انتشارات 1356 ه.ق.

5- اندیشه های میرزا فتحعلی آخوند زاده، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی 1349 .

6- تاريخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، داراحیاء التراث العربي، بيروت.

7-بحار الانوار محمد باقر مجلسی، المكتبه الاسلاميه.

8-تحف العقول، حسن بن علی بن شعبه بحرانی مکتبه بصیرتی 1394 ه .ق.

9- زندگانی اباعبدالله (علیه السّلام) ترجمه لهوف سید بن طاووس، مترجم: سید محمد صحفی،انتشارات اهل بیت(علیه السّلام) 1361.

10 - عيون اخبار الرضاء (علیه السّلام) ، الصدوق، منشورات الاعلمى.

11- كامل الزيارات، جعفر بن محمد بن قولویه، مطبعه مرتضوی، نجف 1365 ه.ش.

12 - الكامل فى التاريخ ابن اثیر، دار الکتب العربی بیروت 1378 ه.ق.

13 - مقتل الحسین(علیه السّلام)، خوارزمی، مکتبه المفید، قم.

ص: 130

عنصر تبلیغ در نهضت عاشورا

اشاره

فاطمۀ امینی

مفهوم تبليغ

«تبلیغ»، واژه ای عربی است که معادل انگلیسی آن «پروپاگاندا»(1) است. اما باید توجه داشت که مفهوم تبلیغ، در فرهنگ اسلامی، با مفهوم تبلیغ در فرهنگ امروز غرب، کاملا متفاوت است. تبلیغ در عرف امروز غرب، دروغ پردازی به انگیزه فریب دهی و همراه سازی افکار عمومی است.

شهید مطهری (رحمه الله) تفاوت معنای تبلیغ از نظر قرآن و در عرف امروز را چنین بیان می کند: «بدبختانه این کلمه در عرف امروز، سرنوشت شومی یعنی منحوس پیدا کرده به طوری که امروز در عرف ما فارسی زبان ها تبلیغ یعنی راست و دروغ جور کردن و در واقع فریبکاری و اغفال، برای به خورد مردم دادن یک کالا، مفهوم اغفال به خودش گرفته است و لذا گاهی که کسی دربارۀ موضوعی صحبت می کند، وقتی می خواهد بگوید اینها اساسی ندارد، می گوید: آقا اینها همه تبلیغات است».(2)

ص: 131


1- Propaganda.
2- مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی، ج 1، ص 320.

دهخدا می گوید: «رساندن عقاید دینی یا غیر اینها با وسایل ممکنه»(1)

در کتاب «التحقيق فى كلمات القرآن» پس از نقل آرای اهل لغت دربارۀ مفهوم تبلیغ و ابلاغ، می نویسد: «رأی تحقیقی دربارهٔ معنای مادهٔ تبلیغ این است که: تبلیغ همان ایصال و رساندن است، لکن نه هر ایصال و رساندنی، بلکه حد اعلای آن را ابلاغ گویند. در تمامی کاربردهای واژۀ ،ابلاغ، این خصوصیت لحاظ شده است». (2)

شهید مطهری دربارۀ تفاوت دو واژهٔ «ابلاغ» و «ایصال» می فرماید: «تبلیغ با وصل و ایصال معنای نزدیک دارد. ما در زبان عربی، کلمۀ ایصال داریم، کلمۀ ابلاغ هم داریم. در فارسی در معنای این هر دو، رسیدن و رساندن به کار برده می شود ولی در عربی ایصال را به جای ابلاغ نمی شود به کاربرد. ایصال ، معمولاً در مورد رساندن چیزی به فکر و روح و قلب کسی به کار می رود و لذا محتوای ابلاغ نمی تواند یک امر مادی و جسمانی باشد، حتماً یک امر معنوی و روحی است؛ یک فکر و یک احساس است».(3)

تبلیغ از واژه هایی است که در قرآن کریم کاربرد فراوان دارد، قرآن این واژه را در مواردی به کار می برد که هدف آن رسانیدن یک پیام مقدس می باشد.

«أُبَلِّغُكُمْ رِسَلَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» (4)

بنابراین، این واژه در قرآن از قداست خاصی برخوردار است؛ از طرفی، اساسی ترین وظیفۀ انبیا در قرآن کریم ابلاغ و رساندن پیام الهی ذکر شده است.

«مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ »(5)

حضرت علی(علیه السّلام) در نهج البلاغه می فرماید: «آنگاه که در عصر جاهلیت، بیشتر مردم پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و در برابر او به خدایان

ص: 132


1- لغتنامه دهخدا، مادۀ ابلاغ.
2- حسن مصطفوی، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، مادۀ «بلغ».
3- مرتضی مطهری همان، ج 1، ص 321.
4- سورۀ اعراف، آیۀ 68.
5- سورۀ مائده، آیۀ 99.

دروغین روی آوردند و شیطان مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد، خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواسته های انسان ها، رسولان خود را پیاپی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جوید و نعمتهای فراموش شده را به یاد آورند».(1)

عناصر تبليغ

اشاره

تبلیغ، از چهار عنصر تشکیل شده است:

1. پیام.

2. پیام رسان.

3. ابزارهای پیام رسانی.

4.روش پیام رساندن به مردم.

هر یک از این عناصر باید دارای خصوصیاتی باشد تا تبلیغ، موثر افتد و پیام، به نحو احسن به مردم برسد و مردم را جذب نماید.

در نهضت عاشورا - که نهضتی جاودان است- این عناصر نیز دارای خصوصیاتی جاودانه می باشد، خصوصیاتی که از منبع وحی سرچشمه می گیرد؛ چرا که عاشورا و قیام امام حسین(علیه السّلام) متصل به وحی است عاشورا حادثه ای نبود که منحصر به روز دهم محرم سال 61 قمری باشد، بلکه نهضتی است جاوید.

آری، صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و قافلهٔ کربلائیان در مسیر تاریخ در حرکت است تا زمانی که درگیری حق و باطل ادامه دارد و جملهٔ «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربكم و ولى لمن والاكم و عدو لمن عاداكم»(2) نشانه ای از تداوم این نبرد است و این تفسیری است بر شعار: «کل یوم عاشورا وكلّ ارض کربلا» و این شعاری است

ص: 133


1- نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی، خ 1، قسمت 36، ص 38 .
2- مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.

که نشان دهندۀ تداوم عاشور است تا در همه جا و همیشۀ تاریخ، هر آرزومندی آرزو کند که ای کاش! در کربلا همراه یاران امام شهید می شد. در زیارتنامه می خوانیم: «یا لیتنی كنت معكم فافوز معکم»؛ یعنی هر جا که برای اقامۀ حق و عدل و علیه ظلم و فساد، قیام کنی آنجا عاشور است و هر جا پیکر تو در راه اسلام نقش زمین شود، آنجا کربلاست و این یعنی اگر چه قبله در کعبه است، اما «« فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ »(1)

حضرت امام (رحمه الله) می فرماید: «این کلمه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا یک کلمۀ بزرگی است همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است. و ما باید مقابل ظلم بایستیم. و همین جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده کنیم.

انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به افراد نمی شود. قضیه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفری و یک سرزمین کربلا نبود. همه زمینها باید این نقش را ایفا کنند».(2)

در حماسه هشت سال دفاع مقدس ایران، اتصال به نهضت عاشورا منبع الهام، شور و حرکت آفرینی بود. امام این پیوند را چنین بیان فرمود: «امروز، روز عاشورای حسینی است، امروز ایران کربلا است». (3)

شرایط موفقیت یک پیام عبارت است از:

1. حق بودن.

2. منطقی بودن.

3.انگیزانندگی پیام.

4. هماهنگی با نیازهای زمان.

قرآن، پیامی جاودانه است که از سوی خدای متعال برای رستگاری بشر به پیامبر گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نازل نموده است. قرآن یکی از صفات خود را که روی آن تأکید نموده

ص: 134


1- سورۀ بقره، آیۀ 115.
2- صحیفه نور، ج 9، ص 202.
3- همان، ج 20، ص 195.

است و آن را رمز جاودانگی خود دانسته، حق بودن پیام قرآن است: ««ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ »(1).

و اسلام را برترین دینها دانسته؛ چون دین حق است: «وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ »(2).

در واقعۀ عاشورا که - هدف از آن عزت بخشیدن به اسلام و ارزشهای اسلامی است – حضرت ابا عبدالله(علیه السّلام) از همان ابتدای حرکت از مدینه به سوی مکه، در سخنان خویش، هدف از حرکت خود را احیای دین، اجرای حدود الهی، احیای سنّت جدش رسول گرامی اسلام(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ، به مبارزه با بدعتها، فساد و احیای امر به معروف و نهی از منکر اعلام نمودند. عاشورای حسینی یک نهضت احیاگرانه نسبت به دین و ارزشهای دینی بود که در سایۀ بذل جان و نثار خون، عزت دین الهی به جامعه مسلمین بازگشت.

امام حسین(علیه السّلام) در مدینه در وصیتی که به برادرش محمد حنفیه نوشت، هدف اصلی از قیام خویش را چنین بیان نمودند: «انّى لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّى اريد أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّى وسيرة على بن ابی طالب».(3)

و نیز در نامه هایی خطاب به مردم بصره نوشتند: «و أنا أدعوكم الى كتاب الله و سنة نبيه (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) فانّ السنّة قد اميتت و انّ البدعة قد احييت و إن تسمعوا قولی و تطيعوا امرى أهدكم سبيل الرشاد».

امام(علیه السّلام) در سخنانش حرکت خویش را حرکتی خدا جویانه و اصلاح طلبانه خواند، نه شورشی و تفرقه انگیز تا بهانه ای برای کشتن او از سوی بنی امیه حساب شود.

پیام عاشورا جاودانه است و هر پیامی برای اینکه جاودانگی لازم را داشته باشد، باید متناسب با عقل و فطرت پاک بشری باشد. اسلام شناس بزرگ استاد مطهری (رحمه الله)

ص: 135


1- سورۀ حجر، آیۀ 85.
2- سورۀ توبه، آیۀ 33.
3- بحار الانوار، ج 44، ص 33.

می گوید:

«یک پیام باید در درجۀ اول، منطقی باشد، یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد به گونه ای باشد که جاذبه عقل انسان، آن را به سوی خودش بکشد. یک پیام اگر ضد منطق و عقل باشد ولو مثلاً احساسی باشد برای مدت کمی ممکن است دوام پیدا کند، ولی برای همیشه قابل دوام نیست. این است که قرآن دائماً دم از تعقل می زند».(1)

از خصوصیات دیگر پیام انگیزانندگی آن است که متناسب با احساسات و عواطف مردم باشد. هماهنگی با نیازهای زندگی آنان باشد. استاد مطهری می گوید:

«همچنین برای اینکه محتوای یک پیام، غنی و نیرومند باشد، باید با احساسات بشر انطباق داشته باشد. انسان کانونی دارد غیر از کانون عقلی و فکری به نام کانون احساسات که آن را نمی توان نادیده گرفت».(2)

شهید مطهری(رحمه الله) یکی از علل پیشرفت اسلام را در جهان چنین بیان می کند: «کمونیسم و مسیحیت هر چه فعالیت می کند پیشروی قابل توجهی ندارد، در حالی که دستگاههای تبلیغاتی آنان قوی و وسیع و دستگاه تبلیغاتی، اسلام ضعیف است. علتش این است که محتواها فرق می کند».

اینک به بعضی از اوصافی که در قرآن کریم برای مبلغان ذکر شده است، اشاره می گردد:

الف - اعتقاد مبلغ

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ ....» (3)

در این آیه شریفۀ ایمان داشتن حضرت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به قرآن، بیانگر این اصل است

که هر پیام رسان دینی، نخست باید خود به گفته ها و محتوای رسالت خویش، مؤمن

ص: 136


1- مطهری ،مرتضی، حماسه حسینی، ج 1، ص 325.
2- همان.
3- سوره بقره، آیه 215.

باشد. نافذترین گفتار آن است که از روی ایمان، ابلاغ شود؛ چرا که گفته اند: سخن کز دل بر آید لاجرم بر دل نشیند. استاد مطهری بی اعتقادی مبلغان را بزرگترین درد می داند:

«دردی از این بالاتر نیست که آدم خودش به چیزی اعتقاد نداشته باشد، بعد بخواهد آن اعتقاد را در دل مردم وارد کند». (1)

آیت الله طالقانی، راز تأثیر پیام ها و سخنان امام (رحمه الله) در دل میلیونها انسان را ثمرهٔ اعتقاد کامل او می داند از عجایب امام امت این است که به تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، اعتقاد کامل داشت به همین دلیل در دلها می نشست». (2)

اعتقاد به اصول دین و همچنین احیای فروع دین، تمام شؤون و زوایای زندگی امام حسین(علیه السّلام) را در بر می گیرد. جهادی که با هجرت در راه خدا و برای احیای سنت پیامبر و امر به معروف و نهی از منکر آغاز گردید؛ چنانکه در زیارت می خوانیم:

«أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ و اطعت الله و رسوله حتی اتیک الیقین».

امام حسین از شهادت خویش پیشاپیش با خبر بود. پیامبر مکرر آن را بیان فرموه بود. این علم و اطلاع قبلی، نه تنها ارادهٔ امام را سست نکرد، بله روحیۀ شهادت طلبی او را افزون ساخت. در تاریخ می خوانیم که در موارد متعددی که اصحاب و اقوام نزدیک حضرت از روی دلسوزی و خیرخواهی امام را از رفتن به عراق بر حذر می داشتند بی وفایی مردم کوفه نسبت به پدر بزرگوار و برادر گرامی شان را یادآور می شدند، اما باور و

یقین به خدایی بودن این راه سبب شد در برابر عوامل تردید آفرین و یأس آور ،بایستد و مشیّت الهی را بر هر چیزی مقدم بدارد.

هنگامی که تصمیم امام بر حرکت به سوی کوفه منتشر شد، گروهی در صدد برآمدند تا حضرتش را از این سفر باز دارند یکی از این افراد، ابن عباس پسر عموی

ص: 137


1- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 325.
2- اصول و مبادی سخنوری ص 327.

ایشان بود امام در پاسخ به ابن عباس فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون».

استرجاع گفتن: «انا لله و انا الیه راجعون»، در منطق امام حسین یادآور فلسفهٔ حیات و سرنوشت «از اویی» و «به سوی اویی» است که بارها امام آن را در طول مسیر، بر زبان جاری می فرمودند.

همچنین پیوند حرکت عاشورا به احیای سنت پیامبر و مبارزه با بدعتهایی که در دین به وجود آورده شده بود، تأکیدی بر مساله نبوت است.

فلسفۀ سیاسی اسلام برای ادارۀ جامعه در قالب امامت، تجلی می کند. امامت، مسند خلیفة اللهی انسان کامل است نه اریکه قدرت طلبان زورگو.

امام پس از دریافت نامه های گروه هایی از کوفیان که او را به آمدن به کوفه دعوت می کردند تا در سایه امامت او علیه یزید قیام کنند، در نامه ای خطاب به آنان چنین نوشت:

«به جانم سوگند! امام جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و عدل نماید و به دین حق، گردن نهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست».(1)

امام با این بیانات، خصوصیات امام راستین را بیان می فرماید، از طرفی انطباق این ویژگیها بر شخص خاص را در موقعیتهای مختلف با بیان جایگاه اهل بیت پیامبر و بر شمردن فضایل شخصی خویش و ملاکهای امامت، ذهنیت جامعه مسلمین را به سوی امام صالح سوق می دهد. برای اختصار به یک نمونه اشاره می کنیم:

امام حسین(علیه السّلام) در مسیر کوفه پس از برخورد با سپاه حر در خطبه ای فرمودند: «ما دودمان پیامبریم و به عهده داری این امر (خلافت) و ولایت بر شما، از دیگران که به ناحق و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت می کنند، سزاوار تریم».

یادآوری مبادی اعتقادی در نهضت عاشورا از زبان امام حسین(علیه السّلام) و یاران او بیانگر زیر سئوال بردن دشمن بود. از طرفی این یادکرد اصول اعتقادی، دفع شبهه

ص: 138


1- موسوعة كلمات الحسين، ص 321.

آفرینی های بعدی امویان بر ضد ائمه (علیهم السّلام) بود سیدالشهدا (علیه السّلام) در وصیتنامه ای که به برادرش محمد حنفیه هنگام خروج از مدینه نگاشته است، علاوه بر اینکه مظلومیت امام را در آن روز نشان می دهد، مروری بر مفاهیم اعتقادی از سوی امام است که به صورت مکتوب باقی مانده است.

ب - بصیرت علمی

یکی از اساسی ترین شرط برای پیام آوران مذهبی، از نظر قرآن کریم، توانایی علمی و آگاهی مبلغان است .خداوند به پیامبر می گوید تا به مردم بگوید او در مسیری که دیگران را به آن دعوت می کند، آگاهی کامل دارد:

«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ» (1)

استاد شهید مطهری در این باره می گوید: «اولین شرط برای یک نفر مبلغ، شناسایی خود مکتب است، ماهیت پیام است؛ یعنی کسی که می خواهد پیامی را به جامعه برساند، باید خودش با ماهیت آن پیام آشنا باشد. باید فهمیده باشد که هدف این مکتب چیست؟... آخر مگر می تواند پیامی را به مردم برساند، بدون اینکه خودش آن پیام را شناخته و درک کرده باشد».(2)

حضرت علی(علیه السّلام) از رزمندگان راستین چنین یاد می کند: «حملوا بصائرهم على اسفیاهم».

یعنی اگر در میدان جهاد شمشیر می زنند، از روی بصیرت است.

حماسه آفرینان عاشورا بی هدف و کورکورانه به میدان جهاد نیامده بود. آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبت به درستی و حقانیت راه و هم به اینکه وظیفه شان جهاد در راه خداست و هم به اینکه دشمن را شناخته بودند. حتی امام(علیه السّلام) در شب عاشورا در جمع آنان

ص: 139


1- سوره یوسف، آیه 108.
2- حماسه حسینی، ج 1، ص 375.

فرمودند:

«اینان مرا و همۀ کسانی را که پیش روی من جهاد می کنند خواهند کشت بیم آن دارم که شما از اینها خبر نداشته باشید، یا بدانید ولی از رفتن، شرم کنید. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هر کس دوست ندارد با ما خاندان باشد، باز گردد».

ج - اخلاص

قرآن کریم در آیات مختلفی ،گفتار پیامبران در مقام دعوت و تبلیغ قوم شان را بازگو کرده است؛ مثلاً در آیاتی از سوره شعرا(1) از زبان حضرت نوح، هود صالح، لوط و شعیب(علیه السّلام) که گفته اند:

«و ما اسئلكم عليه اجرا انّ اجرى الّا على ربّ العالمين » .

«من در برابر انجام رسالتم مزدی از شما نمی خواهم».

مسأله اخلاص، مساله کوچکی نیست. به همین دلیل قرآن از زبان همۀ انبیا این سخن را می گوید: «ما اسئلكم عليه من اجر» .

دسته ای دیگر از آیات قرآن کریم، پیامبران الهی را به عنوان «ناصح» یاد کرده است. آیات 62، 68، 79 و 93 از سورۀ اعراف از زبان پیامبران بزرگ الهی بیان می کند که خود را به عنوان «ناصح» به قوم خویش معرفی می کردند.

استاد مطهری در تعبیر این آیات می گوید: «مسأله دوّم که قرآن مجید در مسأله تبلیغ روی آن تکیه می کند، چیزی است که از آن به «نصح» تعبیر می نماید. ما معمولاً نصح را به خیر خواهی ترجمه می کنیم، البته این معنا درست است ولی ظاهراً خیرخواهی، عین معنای نصح نیست، لازمه معنای نصح است. نصح در مقابل غش است. ناصح واقعی آن کسی است که خلوص کامل داشته باشد. توبۀ نصوح یعنی توبۀ خالص. مبلغ

ص: 140


1- آیات، 177، 145، 142، 164، 161، 106، 109، 127، 124، 180.

باید ناصح و خالص و مخلص باشد».(1)

آنچه مهمترین عامل ماندگاری نهضت عاشورا در طول قرون است، جوهرۀ اخلاص در نهضت عاشوراست. نه تنها این نهضت، کهنه نگشته است بلکه روز به روز بر جلوه و جاذبۀ آن افزوده می گردد. حرکت عاشورا از ابتدا تا انتها خالصانه بود، در این حرکت خالصانه، ناخالصان، عده ای در مسیر و عده ای در کربلا تصفیه شدند تا حاضران در عاشورا همه یکدست و خالص باشند.

از همان ابتدا امام حسین (علیه السّلام) در وصیتنامه ای که به برادرش محمد حنفیه نوشت تا انگیزه های غیر خالصانه و دنیا طلبانه را از حرکت انقلابی خویش نفی کند. خالصان خلوص خویش را در شب عاشورا و روز نبرد نشان دادند و گاهی آن را در رجزها و سخنان خویش بیان می کردند. در کربلا خون بود، شمشیر و شهادت، نه پول و امتیازات اجتماعی.

اخلاص و خدایی بودن نیت و انگیزه، عامل نیرومندی است در مقابله با هوای نفس، انگیزههای مادی و جاه طلبانه. آنکه برای خدا قیام کند، نه کمی نفرات او را مأیوس می کند و نه ترس از شکست ظاهری، بلکه همۀ همتش عمل به تکلیف است؛ چنانکه خداوند در قرآن می فرماید:

« إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى » (2).

آنچه برای خدا باشد ماندگار و پایدار می شود، قیام عاشورا چون خدایی بود، ابدی و بی شکست شد. به تعبیر امام راحل (رحمه الله: «شکست نبود کشته شدن سیدالشهداء، چون قیام لله بود. قیام لله شکست ندارد».(3)

«آگاه بودند که ما آمدیم وظیفه خدایی بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم».(4)

ص: 141


1- حماسه حسینی، ج 1، ص 352.
2- سوره سبأ، آیه 46.
3- صحیفه نور، ج 7، ص 37.
4- همان، ج 15، ص 55.

د - صبر

یکی از ویژگی های مهم مبلغ از نظر قرآن کریم، صبر و استقامت است. انبیا و پیامبران در طول تاریخ، اسوۀ صبر بودند. قرآن مجید خطاب به پیامبر گرامی اسلام می فرماید:

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ » (1)

در آیۀ 24 از سورۀ سجده، رابطهٔ صبر و یقین بیان شده است. بردباری، زاییدۀ یقین به پروردگار جهان است.

«وَ جَعَلْنَا مِنْهم اَئِمَة يَهدون بأمرنا لَمّا صَبَرُوا وكانوا بِايَاتِنَا يُوقِنون».

در واقعه عاشورا عاشوراییان، قله های صبر و یقین را فتح کردند، آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاری و تأثیر گذاری رساند، روحیه مقاومت امام حسین و یاران با وفایش و همچنین صبر و مقاومت اهل بیت(علیهم السّلام) و اسرای کربلا بود.

امام حسین(علیه السّلام) هنگام خروج از مکه در خطبه ای فرمودند: «نصبر على بلائه و يوقينا اجور الصابرين».(2)

امام(علیه السّلام) از همان آغاز، یارانی را به همراهی طلبید که طاقت و تحمل صحنهٔ کارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و تشنگی را داشته باشد. امام شرط همراهی را «صبر» دانست و در یکی از منزلگاهها خطاب به یاران فرمودند:

«ايها الناس فمن كان منكم يصبر على حد السيف وطعن الاسنّة فليقم معنا و الاّ فلينصرف عنّا».(3)

حادثۀ کربلا و قهرمانان عاشورا الهام دهندگان صبوری و آموزگاران مقاومت بودند.

انقلاب اسلامی ایران که محصول پایداری مردم و خون پاک شهدا می باشد؛ خانواده های

ص: 142


1- سوره احقاف، آیه 36.
2- بحارالانوار، ج 44، ص 367.
3- ينابيع المودة، ص 406.

شهدا نیز از حضرت زینب(علیها السّلام) صبوری آموختند. امام (رحمه الله) صبر مردم ایران را چنین بیان می کند:

«مبارک باد بر خانواده های عزیز شهدا، مفقودین، اسراء و جانبازان و بر ملت ایران که با استقامت و پایداری و پایمردی خویش به بنیانی مرصوص مبدل گشته اند، که نه تهدید ابر قدرتها آنان را به هراس می افکند و نه از محاصره ها و کمبودها به فغان می آید... زندگی با عزت را در خیمۀ مقاومت و صبر، بر حضور در کاخهای ذلت و نوکری ابرقدرتها و سازش و صلح تحمیلی، ترجیح می دهند».(1)

ه- - صفای باطن

تزکیۀ درون مقدمه ثمردهی تبلیغ مبلغان دینی است. جلای باطن و تزکیۀ نفس برای مبلغان دینی، شرط لازم است؛ زیرا تنها پیامی که از دهن پاک و پیراسته تراود، بر جانهای پاک، جای می گیرد. قرآن کریم پیامبران الهی را به خاطر اخلاق پسندیده ای؛ چون ،راستی ،اخلاص، وفای به عهد و... ستوده است. (2)

علامۀ طباطبایی در تفسیر عبارت (الموعظة الحسنة)،(3) می فرماید: «حسن موعظه به اعتبار حسن آثار موعظه گر است. واعظ باید آراسته به محتوای وعظ خود باشد.

حسن خلق واعظ، راه یافتن وعظ به اندرون دل انسانها را قوت می بخشد. واعظ باید از چنان حسن خلقی برخوردار باشد که راه نفوذ کلامش در اندرون دلها را بگشاید، قلبها را نازک کند، پوستها را به لرزه در آورد ،ظرف دلها را مهیای پذیرش و چشمها را لبریز اشک کند». (4)

ص: 143


1- صحیفه نور، ج 2، ص 59.
2- سوره مریم، آیات 56،54،51،42.
3- سوره نحل، آیه 125.
4- تفسیر المیزان، ج 12، ص 372.

حادثۀ کربلا و سخنان امام حسین و روحیات و خلق و خویی که از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی جهت الگوگیری در زمینۀ آموزش اخلاق و خودسازی است. خصوصیاتی چون: ایثار ،آزادگی ،وفا ،عزت، شجاعت، وارستگی از تعلقات، توکل ،خداجویی ،همدردی، نمونه هایی از پیامهای اخلاقی عاشور است.

و - دلسوز بودن نسبت به مردم

خداوند در این آیه، پیامبر را به چند صفت ستایش می کند:

«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ »(1)

1. ناراحت شدن از گرفتاری مردم.

2. تمایل شدید به هدایت مردم.

3.دلسوزی نسبت به مومنان.

4. رحمت به مؤمنان.

در واقعۀ عاشورا تمام صفاتی که به نحوی به دلسوزی نسبت به مردم اشاره دارد، به بالاترین وجه بروز می کند؛ صفاتی چون ایثار مواسات، تکریم انسان و....

ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود است. و والاترین درجۀ ایثار ایثار جان است.

قرآن از مؤمنانی یاد می کند که علی رغم نیازمندی، دیگران را بر خویش مقدم می دارند:

« وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ » .(2)

در صحنۀ عاشورا ،نخستین ،ایثارگر، سید الشهداء (علیه السّلام) است. اصحاب آن حضرت نیز هر کدام ایثارگرانه، جان خویش را در راه اسلام، فدای امام خویش کردند. در صحنۀ عاشورا جلوه های متعددی از ایثار به چشم می خورد. برای اختصار به یک نمونه از این جلوه ها اشاره می کنیم:

ص: 144


1- سوره توبه، آیه 128.
2- سوره حشر، آیه 10 .

حضرت اباالفضل العباس (علیه السّلام) علاوه بر آنکه امان نامۀ ابن زیاد را که شمر آورده بود،رد کرد؛ در شب عاشورا نیز خطاب به حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) اظهار کرد: هرگز از تو دست نخواهم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از تو را و نیز هنگامی که روز عاشورا با لب تشنه به کنار رود فرات رسید تا برای امام و کودکان تشنه آب آورد، پس از پر کردن مشک، خواست آب بنوشد، اما با یاد آوردن تشنگی امام و کودکان تشنه، گام از فرات بیرون نهاد و با لب تشنه شهید شد.

ح - شجاعت و خدا ترسی

«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا ».(1)

در این آیۀ شریفه دو ویژگی بارز برای مبلغان دینی بیان شده است:

1. ترس از خدا

2. نترسیدن از غیر خدا.

راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «خشیت، ترس آمیخته با تعظیم است و بیشتر در مواردی به کار می رود که ترسنده، آگاهی به چیزی که از او می ترسد، داشته باشد».(2)

شجاعت یعنی نترسیدن از غیر خدا و ترس از خدا، عین شجاعت است چون در یک زمان، دو ترس چیره بر وجود انسان متصور نیست. انسانی که سراپا خوف خداست، بی گمان هراس از غیر خدا در او معنا ندارد! و به این دلیل است که ذکر توام این دو ویژگی؛ یعنی خشیت از خدا و خشیت نداشتن از غیر خدا برای مبلغان الهی، ذکر شده است.

یکی از مظاهر آشکار ،شجاعت، نترسیدن از مرگ است. همین عامل امام حسین(علیه السّلام) و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسهٔ ماندگار بیافرینند. شجاعت امام

ص: 145


1- سوره احزاب، آیه 39.
2- راغب اصفهانی، مفردات ماده خشیت.

حسین(علیه السّلام) و یارانش وفادارش در صحنه های مختلف عاشورا، خود کتابی بزرگ است. این شجاعت، ریشه در اعتقاداتشان داشت. آنان که به عشق شهادت می جنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند، از این رو بود که لشکریان دشمن از برابرشان می گریختند و هیچیک یارای جنگ تن به تن با شجاعان عاشورا را نداشتند، از این رو به یک فرد حملۀ عمومی میکردند.

عاشورا الهام بخش مقاومت و آموزگار شجاعت است و عنصر شجاعت در متن عاشورا در گفتار و رفتار شهدا و اسرای کربلا موج می زند ،شجاعت، در مقابل مستبدان و مستکبران عالم و محرم همواره روحیۀ شهادت و ظلم ستیزی به مسلمانان می دهد. امام حسین مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت می داند در سخنانی هنگام برخورد با سپاه حر آمده است:

«من از مرگ باکی ندارم، مرگ راحت ترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلت بار مرگ بی حیات است».

حضرت امام (رحمه الله) می فرماید: «ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد، ماهی که قداست حق، باطل را تا ابد منهدم و د باطله بر جبهۀ ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت».(1)

ط - معرفی الگو

«انّ فِي رَسُولِ اللَّهِ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ » (2)

تاثیرگذاری یک حادثه یا الگوی رفتاری بر اندیشه ها و عملهای مردم، بیش از گفتار است. از این رو در قرآن کریم از پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به عنوان اسوه و الگو یاد می کند تا

ص: 146


1- صحیفه نور، ج 3، ص 225.
2- سوره احزاب، آیه 21.

مردم در ایمان و عمل از آنان سرمشق بگیرند در تاریخ اسلام نمونه های زیادی از اشخاص وجود دارد که می تواند برای مسلمانان الگو باشد. اما واقعۀ عاشورا و شهدای کربلا در تاریخ اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و برای همیشه تاریخ، الگوی انسانهای حق طلب خواهد بود؛ چنانکه امام حسین(علیه السّلام) خودش نیز حرکت و مبارزۀ انقلابی خویش را علیه یزیدیان برای مردم دیگر سرمشق می داند و می فرماید: «فلکم فی اسوة»(1)، همچنانکه خود امام نیز از راه انبیا الگو گرفته است. امام هنگام خروج از مدینه این آیه را تلاوت فرمودند: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ »(2) که گواه است بر الگوگیری امام حسین (علیه السّلام) از حضرت موسی(علیه السّلام) .

امام(علیه السّلام) قبل از خروج از مدینه در وصیتنامه ای به برادرش محمد حنفیه، انگیزۀ خروج و قیامش را عمل به سیرۀ جد و پدرش حضرت علی (علیه السّلام) معرفی می کند: «و اسیر بسيرة جدی و ابی علی بن ابی طالب»(3) این بیان آشکار است که حرکت حضرت مبنایی جز پیروی از رهبر بزرگ اسلام و عمل به دستور شرعی، چیز دیگری نبوده است و چنین شد که عاشورا به صورت یک الگو و یک سمبل در طول تاریخ به ثبت رسید؛ چنانکه در ،تاریخ، قیامها و نهضتهای آزادی بخش زیادی وجود دارد که با الهام از حرکت عاشورا شکل گرفته است. مهمترین و آشکارترین نمونه آن، انقلاب اسلامی ایران و همچنین هشت سال دفاع مقدس علیه رژیم بعث عراق بود؛ چنانکه امام راحل(رحمه الله) در این باره

فرمودند:

«حضرت سید الشهدا از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان، وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان، وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزۀ مسلحانه هستند، چه جور مبارزه کنند، و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ کنند. کیفیت

ص: 147


1- موسوعة كلمات الامام الحسين.
2- سوره قصص، آیه 21.
3- بحارالانوار، ج 44، ص 329.

مبارزه را، کیفیت اینکه مبارزین یک جمعیت کم با جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد، اینها چیزهایی است که حضرت سید الشهدا به ملت ما آموخته است». (1)

ما نیز هنگام زیارت از خدا می خواهیم که حیات و ممات ما را چون زندگی و مرگ محمد و آل محمد قرار دهد: «اللهّم اجعل محیای محیا محمّد و آل محمّد و مماتی ممات محمّد و آل محمّد»(2) .

مهاتما گاندی رهبر مبارزات استقلال طلبانه هند می گوید: «من زندگی امام حسین(علیه السّلام) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین (علیه السّلام) پیروی کند».(3)

ابزار پیام رسان

یک پیام اگر بخواهد به مردم برسد، احتیاج به ابزار دارد. استاد شهید مطهری در رابطه با شرایط ابزار پیام رسانی می گوید:

«اولین شرط رساندن یک پیام الهی این است که از هر گونه وسیله ای نمی توان استفاده کرد؛ یعنی برای اینکه یک پیام الهی، رسانده شود و برای اینکه هدف مقدس است، نباید انسان این جور خیال کند که از هر وسیله که شد برای رسیدن به این هدف باید استفاده کنیم؛ میخواهد این وسیله مشروع باشد و یا نامشروع می گویند: «الغایات تبرر المبادی؛ یعنی نتیجه ها مقدمات را تجویز می کنند» (4).

ص: 148


1- صحیفه نور، ج 7، ص 60.
2- مفاتيح الجنان، زیارت عاشورا.
3- فرهنگ عاشورا، ص 279.
4- حماسه حسینی، ج 1، ص 334.

از ابزارهای پیام رسانی «بیان و قلم» به عنوان مهمترین ابزار در قرآن آورده شده است: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ »(1) .««الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ »(2) .

چنانکه مشاهده شد، خداوند در سوره «الرحمان» آموزش بیان را برای انسان پس از آموزش قرآن و آفرینش انسان، از مظاهر رحمت خود در حق انسان ذکر می کند. همچنین، یک سوره از قرآن را به نام «قلم» نامید و به قلم و آنچه می نویسد، قسم یاد کرده است.

علامه محمد جواد مغنیه، در این رابطه می گوید: «مراد از بیان، هر چیزی است که مقصود آدمی را برساند، از لفظ ،خط ،نقاشی، اشاره و هر وسیله دیگر و مراد از قلم، نیز قلم مخصوص نیست و در قلم، کنایه از ابزار نوشتن است چه آن ابزاری که تاکنون شناخته شده است و چه آن ابزار که در آیندۀ دور یا نزدیک در دسترس بشر قرار خواهد گرفت»(3).

با پیشرفت تمدن بشری وسایل تبلیغاتی نیز همپای تکنولوژیهای دیگر در حال پیشروی است. روزنامه انواع نشریات ،رادیو ،تلویزیون، ماهواره اینترنت و.... از وسایل مدرنی است که دنیای استکبار از آنها برای تبلیغات بر ضد اسلام استفاده می کند. بر ملت مسلمان لازم است که از وسایل پیشرفته که جوابگوی دنیای امروز باشد، استفاده نماید؛ چنانکه قرآن می فرماید «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ » (4).

بیان، مهمترین وسیلۀ تبلیغی اسلام

شهید مطهری می گوید: «یکی از چیزهایی که قرآن مجید راجع به سبک و روش تبلیغ روی آن تکیه کرده است، کلمهٔ «البلاغ المبین» است؛ یعنی ابلاغ و تبلیغ واضح،

ص: 149


1- سوره قلم، آیه 1.
2- سوره الرحمان، آیات 1، 2، 3، 4.
3- مغنیه، محمد جواد التفسير الكاشف، ص 386.
4- سوره انفال، آیه 63.

روشن و آشکارا. مقصود از این واژه روشن و آشکارا چیست؟ مقصود مطلوب بودن، سادگی، بی پیرایگی پیام است، به طوری که طرف در کمال سهولت و سادگی آن را فهم و درک نماید.... البته احتمالات دیگری هم هست. یکی از این احتمالات در معنی کلمه «مبین»، بی پرده سخن گفتن است، یعنی پیامبران نه فقط مغلق و پیچیده سخن نمی گفتند، اگر احساس می کردند مطلبی را باید گفت، در نهایت صراحت و روشنی به مردم می گفتند: «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ »؛ آیا تراشیده های خودتان را دارید عبادت می کنید؟».(1)

بوده

استاد مطهری می گویند: «حال برای اینکه بدانید از همان وسایلی که در آن زمان است چه استفاده هایی شده است و همان وسایل چه نقش فوق العاده موثری در رساندن پیام اسلام داشته اند... قرآن دارای دو خصوصیت است یکی خصوصیت محتوای مطالب که از آن تعبیر به حقانیت می کند و دیگری زیبایی ،قرآن، نیمی از موفقیت خودش را از این راه دارد که از مقولۀ زیبایی و هنر است قرآن، فصاحتی دارد فوق حد بشر... اصلاً راجع به تأثیر آیات قرآن در خود ،قرآن چقدر بحث شده است».(2)

«الله انزل احسن الحدیث»

«موفقیت امیرالمؤمنین میان مردم، مرهون فصاحت اوست... مردی است به نام همام، از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) درخواست می کند که سیمای پرهیزگاران را برای من توضیح بده، رسم کن. اول حضرت امتناع کردند، در سه جمله گفتند، گفت: کافی نیست، من می خواهم شما سیمای پرهیزگاران را کامل برای من بیان کنید. على(علیه السّلام) في المجلس شروع کردند سیمای متقیان را بیان کردن... این مرد همینطور که می شنید، التهابش بیشتر می شد، یک مرتبه فریاد کشید و مُرد. اصلاً قالب تهی کرد. امیرالمؤمنین فرمود:

ص: 150


1- حماسه حسینی، ج 1، ص 352.
2- همان، ص 337.

«هكذا تصنع المواعظ البالغة باهلها»؛ سخن اگر رسا و دل اگر قابل باشد، چنین می کند».(1)

«خود اباعبدالله(علیه السّلام) در همان گرما گرم کارها از هر وسیله ای که ممکن بود برای ابلاغ پیام خودش و برای رساندن پیام اسلام استفاده می کردند. خطابه های اباعبدالله از مکه تا کربلا و از ابتدای ورود به کربلا تا شهادت، خطبه های فوق العاده پر موج و مهیج و احساسی و فوق العاده زیبا و فصیح و بلیغ بوده است. تنها کسی که خطبه های او توانسته است با خطبه های امیرالمؤمنین (علیه السّلام) رقابت کند، امام حسین(علیه السّلام) است».(2)

تاکتیکهای ویژه تبلیغی در نهضت عاشورا

الف - آغاز جهاد با مهاجرت

چون یزید از ولید خواست که از امام (علیه السّلام) بیعت بگیرد، امام حسین(علیه السّلام) پس از سه روز از شنیدن این درخواست، مدینه را به مقصد مکه ترک نمودند. اگر امام در مدینه می ماند و با بیعت مخالفت می کرد، همانجا شهید می شد و صدایش هم به عالم اسلام نمی رسید. بنابراین، این مهاجرت به سوی مکه علاوه بر اینکه اعلام مخالفت با یزید بود، یک نوع تاکتیک تبلغی بود. برای اینکه صدایش به مردم برسد که امام حسین(علیه السّلام) بیعت نکرده است.

از طرفی حرکت امام حسین از مکه به سوی کوفه در روز هشتم ذیحجه (روز ترویه) روزی که همه می خواهند به منی و عرفات بروند و اعمال حج را انجام دهند، این حرکت امام، یک تاکتیک تبلیغی دیگری بود.

ص: 151


1- همان، ص 339.
2- همان، ص 345.

ب - همراه بردن اهل بیت

به همراه بردن اهل بیت امام، تاکتیک تبلیغی دیگری داشت. علاوه بر اینکه مصلحت الهی در نظر امام بود، نقش تبلیغی داشت. در حقیقت، اهل بیت امام(علیه السّلام) مبلغانی بودند که بعد از واقعه عاشورا پیام شهدای کربلا را تا قلب حکومت دشمن یعنی شام به همراه بردند. سخنان آتشین زینب(علیها السّلام) در مجلس ابن زیاد آنچنان کوبنده و افشاگرانه بود که مردم را به گریه آورد و کاخهای خفاشان را در معرض سقوط قرار داد. مقام شامخ زینب(علیها السّلام) در تبلیغ او تجلی یافت، اما زینب چه گفت؟

شیخ مفید و شیخ طوسی روایت کرده اند که شخصی گفت من در ماه محرم سال 61 وارد کوفه گشتم و آن هنگامی بود که حضرت علی بن الحسین(علیه السّلام) را با زنان اهل بیت به کوفه وارد می کردند و لشکر ابن زیاد بر ایشان احاطه کرده و مردم کوفه از منازل خود جهت تماشا بیرون آمده بودند...

در آن وقت که زینب(علیها السّلام) آغاز خطبه کرد، به خدا قسم من زنی با حیا و باشرم، فصیح تر و ناطق تر از جناب زینب دختر علی(علیه السّلام) ندیدم گویا از زبان پدر سخن می گوید و کلمات امیرالمومنین (علیه السّلام) از زبان او فرو می ریزد در میان آن ازدحام و اجتماع که از هر سو صدایی بلند بود، به جانب مردم اشارتی کرد که خاموش باشید. در زمان نفسها به سینه برگشت و صدای جرسها ساکت شد. آنگاه شروع به خطبه کرد و بعد از سپاس یزدان پاک و درود بر خواجۀ لولاک فرمود:

«ای اهل کوفه ای اهل خدیعه و خذلان! آیا بر ما می گریید و ناله سر می دهید؟! هرگز باز نایستد اشک چشم شما و ساکن نگردد نالهٔ شما... سوگند به خدا که شما به گریستن سزاوارید. پس بسیار بگریید و کم بخندید؛ چه آنکه ساخت خود را به عیب و عار ابدی آلایش دادید که لوث آن به هیچ آبی هرگز شسته نگردد و چگونه توانید شست و با چه تلافی خواهید کرد کشتن جگر گوشهٔ خاتم پیغمبران و سید جوانان اهل بهشت.....وای

ص: 152

بر شما! آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) شکافتید و چه خونی از او ریختید و چه پردگیان عصمت او را از پرده بیرون افکندید، امری فضیح و داهۀ عجیب بجا آوردید که نزدیک است آسمانها از آن بشکافد و زمین پاره شود و کوهها پاره گردد و این کار قبیح و ناستودهٔ شما زمین و آسمان را فرا گرفت. آیا تعجب کردید که از آثار این کارها از آسمان خون بارید؟ آنچه در آخرت بر شما ظاهر خواهد گردید از آثار آن عظیم تر و رسواتر خواهد بود، پس بدین مهلت که یافتید خوشدل و مغرور نباشید، چه خداوند به مکافات عجله نکند...».

راوی گفت: پس از آن، مخدره ساکت گردید و من نگریستم که مردم کوفه از استماع این کلمات در حیرت شده بودند و می گریستند و دستها به دندان می گزیدند...

سید بن طاووس بعد از نقل آن خطبه فرموده که مردم صداها به صیحه و نوحه بلند کردند و زنان گیسوها پریشان نمودند و خاک بر سر می ریختند و چهره ها بخراشیدند و تپانچه ها بر صورت زدند و ندبه بویل و ثبور آغاز کردند و مردان، ریشهای خود را همی کندند و چندان بگریستند که هیچگاه دیده نشد که زنان و مردان چنین گریه کرده باشند.

پس حضرت سید سجاد (علیه السّلام) اشاره فرمود مردم را که خاموش شوید و شروع فرمود به خطبه خواندن. پس ستایش کرد خداوند یکتا را و درود فرستاد محمد مصطفی (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را. پس از آن فرمود:

«ایها الناس! هر که مرا می شناسد، می شناسد ،و هر که نشناسد، بداند که منم علی بن الحسين بن علی بن ابیطالب (علیهم السّلام) . منم پسر آن کس که او را در کنار فرات ذبح کردند بی آنکه از او خونی طلب داشته باشند. منم پسر آن کس که هتک حرمت او نمودند و مالش را به غارت بردند و عیالش را اسیر کردند... ای مردم! سوگند می دهم شما را به خدا، آیا فراموش کردید شما که نامه ها به پدر من نوشتید (اما) چون مسئلت شما را اجابت کرد، از در خدیعت بیرون شدید. آیا یاد نمی آورید که با پدرم عهد و پیمان بستید و دست بیعت

ص: 153

فرا دادید، آنگاه او را کشتید... چه زشت رأیی که برای خود پسندیدید. با کدام چشم به سوی رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نظر خواهید کرد گاهی که بفرماید شماها را که کشتید عترت مرا و هتک کردید حرمت مرا و نیستید شما از امت من».(1)

نهضت حسینی که برای احیای دین در تمام مظاهر و جلوه های آن بود امامان شیعه (علیهم السّلام) یکایک رسالت احیای دین را بر عهده داشتند. هر یک از مظاهر اسلام را که در دوره ای از زمان از بین می رفت و یا تحریف می شد در چهرۀ واقعی آن احیا می کردند؛ چنانکه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز روزی خواهد آمد و شریعت جدش را زنده خواهد کرد؛ همان طور که در دعاها می خوانیم: «واحی به ما امته الظالمون من معالم دینک»، (2)

تلاش معصومین(علیهم السّلام) و پیروانشان نسبت به برنامه های احیاگرایانه نسبت به اصل جریان عاشورا و ارزشهای آن، وظیفه ای است بر ما که اکنون ما تداوم دهندگان راه آنهاییم.

از محورهای احیاگری نسبت به عاشورا، مراسم روضه، زیارت، دعا و گریه برای سیدالشهداء و عاشوراییان است. تأکید فراوان بر زیارت عاشورا و مراسمی از آن قبیل، هر یک سهم عمده داشته است تا حادثه عاشورا برای همیشه زنده بماند. در حدیثی از امام صادق(علیه السّلام) آمده است:

«ما من احد قال في الحسين شعرا فبكى وأبكى به الّا وجب الله له الجنّة و غفر له»(3).

هیچ کس نیست که برای حسین بن علی(علیه السّلام) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، مگر آنکه خداوند، بهشت را بر او واجب سازد و او را بیامرزد».

این همه ستایش برای گریه، نوحه، مراسم عزاداری، برای آثار احیاگرانه آن است.

ص: 154


1- شیخ عباس قمی، منتهى الأمال، ج 1، ص 755 - 758.
2- صحیفه سجادیه، دعای 47.
3- وسائل الشیعة، ج 10، ص 464.

امام خمینی (رحمه الله) می فرماید: «با این هیاهو، با این گریه، با این نوحه خوانی، با این شعر خوانی، ما می خواهیم این مکتب را حفظ کنیم، چنانچه تا حالا هم حفظ شده است».

خلاصۀ مقاله

مفهوم تبلیغ:

تبلیغ، واژه عربی است که معادل انگلیسی آن «پروپاگاندا» می باشد. اما باید توجه داشت که مفهوم این واژه در فرهنگ امروز غرب و در فرهنگ اسلامی کاملاً متفاوت است. تبلیغ در عرف امروز غرب عبارت است از راست و دروغ جور کردن برای رسیدن به هدفهای شیطانی، برای اغفال مردم اما در فرهنگ اسلامی، این واژه از قداست خاصی برخوردار است و در مواردی به کار می رود که هدف رساندن یک

پیام مقدس است.

عناصر تبلیغ:

تبلیغ دارای چهار عنصر است که عبارتند از:

1. پیام.

2. پیام رسان.

3. ابزارهای پیام رسانی.

4. شیوه های پیام رسانی.

هر یک از این عناصر باید دارای خصوصیاتی باشد تا پیام به نحو احسن به مردم منتقل شود و مردم را جذب کند.

شرایط موفقیت یک پیام:

1. حق بودن.

2. منطقی بودن پیام.

3. انگیزانندگی پیام.

4.هماهنگی با نیازهای زندگی.

ص: 155

بایسته های پیام رسان:

1. اعتقاد مبلغ

2. بصیرت

3.اخلاص

4. صفای باطن

5. دلسوز بودن نسبت به مردم

6 شجاعت

7.صبر،...

ابزارهای پیام رسانی:

یک پیام برای اینکه به مردم برسد، نیاز به وسیله و ابزار .دارد اما برای رساندن پیامهای دینی از هر وسیله و ابزاری نمی توان استفاده کرد. اگر پیام و هدف مقدس است، ابزار نیز باید متناسب با آن باشد. از مهمترین ابزار پیام رسانی که در قرآن به آن اشاره شده «قلم و بیان» است.

فصاحت و زیبایی محتوای قرآن، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت آن می باشد. یکی از عوامل موفقیت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فصاحت و زیبایی سخنان آن حضرت می باشد.

سخنان ابا عبدالله الحسین از ابتدای حرکت از مدینه به سوی مکه، از مکه به سوی کوفه، علاوه بر آنکه بیانگر مظلومیت آن حضرت است، منشوری از مکتب اسلام را ارائه می دهد، آنچنان بلیغ و فصیح است که تنها کسی است که توانسته سخنان او با سخنان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) برابری نماید.

بعد از واقعۀ عاشورا نقش اهل بیت امام حسین(علیه السّلام) به عنوان مبلغین نهضت کربلا نمایان می شود. خطبه های امام سجاد(علیه السّلام) و حضرت زینب(علیها السّلام) ، آن چنان بلیغ و رسا بود که موجب رسوایی و افشای جنایات بنی امیه گردید.

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک،

ص: 156

علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار،

السلام على الحسين

و علی علی بن الحسين

و علی اولاد الحسین

و علی اصحاب الحسين.

ص: 157

منابع و مآخذ:

1 - قرآن کریم.

2 - نهج البلاغه، فیض الاسلام

3 - صحيفۀ سجاديه.

4 - مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی.

5 - بحارالانوار، علامه مجلسی.

6-وسائل الشيعه، شیخ حرّ عاملی

7 - منتهى الأمال، ج 1، حاج شیخ عباس قمی.

8- حماسه حسینی، مرتضی مطهری

9 - موسوعة كلمات الامام الحسين.

10. - فتح خون، مرتضی آوینی.

11- پیامهای عاشورا، جواد محدثی

12 - لغت نامه علی اکبر دهخدا

13 - المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی.

14 - التحقيق في كلمات القرآن، حسن مصطفوى.

15- صحیفه نور، جمع آوری سخنان امام خمینی(رحمه الله).

16 - تفسیر المیزان، علامه طباطبایی

17 - التفسير الكاشف، محمد جواد مغنیه.

ص: 158

فلسفه عزاداری یا اهمیت سوگواری

اشاره

حکیمه قاسمی

مقدمه:

در مقطعی از تاریخ زندگانی بشر، حادثه ای بزرگ و حماسه ای شورانگیز اتفاق افتاد، که سبب تأثیرهای فراوانی در زمان خود، همین طور تا عصر حاضر گردید.

امام حسین (علیه السّلام) با هدف اصلاح، دگرگونی و نوسازی در تمام ابعاد شخصی و اجتماعی گام برداشت؛ راه و روش و منش آن حضرت نیز تفسیر کنندۀ اهتمام و تلاش ایشان برای ماندگاری دین ناب، در طول تاریخ است، حماسۀ بزرگ کربلا تبلور یک حرکت اصلاحی است که امام آن را برای یک دگرگونی عظیم آفرید، حرکتی که سبب تداوم آیین پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در طول تاریخ بشر گشت.

اما قبل از تحقق حماسۀ عاشورا پیامبران، به ویژه خاتم آنان (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و امام علی (علیه السّلام) وسپس وقوع آن همه امامان(علیهم السّلام) و تمامی بازماندگان حادثۀ عاشورا، بر آن امام همام گریه کردند و پیوسته به یادش مجالس عزا و سوگواری برپا نمودند. اکنون این مقاله صدد پاسخ به این پرسش است که فلسفۀ عزاداری و اشک ریختن چیست؟ چرا رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و امامان معصوم در سوگ شهادت امام حسین(علیه السّلام) و یارانش

ص: 159

می گریستند؟ و چرا مسلمانان به ویژه شیعیان در ماه های محرم و صفر بلکه در ایام سال مراسم عزاداری برپا می کنند؟

نکته دیگری که در این پژوهش مورد تحقیق و بررسی قرار خواهد گرفت این است که چگونه محرم و صفر سبب احیای توحید و دین خدا می گردد؟ و این مراسم عزاداری برای سالار شهیدان، در سایه چه اندیشه ای سبب استحکام دینداران در عمل به موازین شرعی و ره یافتی به حکمت و اهداف قیام عاشورایی حسین بن علی و همه یارانش می شود؟

پس از بیان شواهد تاریخی و روایی و بررسی تأثیرات اجتماعی عزاداری به این نکته خواهیم رسید که همان گونه که حادثۀ عاشورا نقش تعیین کننده ای در روشن شدن راه هدایت مردم داشته است بزرگداشت و یادآوری آن خاطره جاوید موجب می گردد که جامعۀ بشری به ویژه اسلامی در الگو پذیری از آن راهیان نور بکوشند و جامعه از برکات و ثمرات فردی و اجتماعی آن بهره مند گردند.

چرا باید حادثه عاشورا را گرامی بداریم؟

چرا باید بعد از گذشت نزدیک به چهارده قرن، یاد آن حماسۀ غم انگیز را زنده نگه داریم و مراسمی برای آن برپا کنیم؟

هر انسانی به سادگی در می یابد که حوادث گذشتۀ هر جامعه و آیینی می تواند در سرنوشت و آینده آن آثار عظیمی داشته باشد. بسیاری از حوادث که در جای خود دارای آثار و برکاتی غیر قابل انکار بوده اند ،می توانند با بازنگری و بازسازی مراتب و اهداف آن را دوباره در جامعه بیابند.

در همۀ جوامع بشری مرسوم است که از حوادث گذشتۀ خود یاد می کنند؛ و به آنها احترام می گذارند، بلکه عقلای عالم برای بزرگداشت دانشمندان و مخترعان و قهرمانان

ص: 160

ملی و دینی خود آیین های بزرگداشتی منظور می نمایند، این کار بر اساس یکی از مقدس ترین خواسته های فطری که از آن به حسّ حق شناسی تعبیر می شود، رخ می دهد.

افزون بر این گاهی یاد آن خاطره ها، همانند تجدید واقعی آنها سبب تأثیری همانند وقوع آن می شود، بنابراین هدف از عزاداری ها و مراسم حماسۀ عاشورا، احیای فلسفۀ عاشورا و استمرار بخشیدن به قیام خونین امام حسین (علیه السّلام) است. در نتیجه گرامی داشتن عاشورا و عزاداری در طول تاریخ دارای اثرهای مفید و ارزشمندی بوده است از جمله:

1 - احیا و زنده داشتن نهضت عاشورا موجب زنده نگه داشتن و ترویج دائمی مكتب قیام و انقلاب در برابر طاغوت هاست و تربیت کننده و پرورش دهندۀ روح حماسه و ایثار است.

2 - عزاداری نوعی پیوند محکم عاطفی با مظلوم انقلابگر و اعتراض به ستمگر است و به تعبیر استاد شهید مطهری «گریه بر شهید شرکت در حماسۀ اوست».

3- زنده نگه داشتن عاشورا سبب می شود، گذشت قرون نتواند میان پیوند روحی جامعه و مکتب، جدایی ایجاد نماید، و سبب می شود، امت اسلام از تأثیرات و انحرافات دشمنان در امان باشند و مکتب را در پیچ و خم روزگار از تصرف ها و بدعت ها محافظت نماید و از همین رو است که استعمارگران برای نابودی ملت های اسلامی می کوشند تا رابطه آنان را با تاریخ پر افتخار صدر اسلام قطع نمایند تا با ایجاد خلأ، زمینه القای فرهنگ خود را فراهم آورند.

آنچه تاکنون به قلم آمد، گوشه ای از آثار اجتماعی عزاداری بر امامان(علیهم السّلام) به ویژه سیدالشهدا است، فلسفه های سازنده و تربیتی بسیاری دارد که برخی از آنها عبارتند از:

1 - الهام روح انقلاب ،آزادگی، شهادت طلبی، ایثار و حقیقت جویی؛

2 - پیوند عمیق عاطفی بین امت و الگوهای راستین؛

ص: 161

3 - آشنایی توده های مردم با معارف دینی؛

4 - پالایش روح و تزکیه نفس.

ضرورت برگزاری مجالس حسینی

اشاره

در سخنان نورانی امامان معصوم(علیهم السّلام) تأکید زیادی برای تشکیل مجالس دینی شده است، پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) می فرماید: «علیكم بمجالس الذكر .(1) » بر شما لازم است که مجالس دینی را تشکیل دهید و در آن ها شرکت کنید و در جای دیگر می فرماید: «ارتعوارياض الجنة قالوا: يا رسول الله ما رياض الجنّة قال: مجالس الذكر.(2)» هرگاه به باغ های بهشت برخورد کردید، در آن حاضر شوید. سؤال کردند که باغ های بهشت چیست؟ فرمود: مجالس ذکر و اجتماعاتی که در آنها یاد خدا و اهل بیت و امام حسین زنده شود.

امام رضا (علیه السّلام) نیز فرمودند: «من جلس مجلسا يحيى فيه امرنا لم يمت قلبه يوم يموت القلوب.(3)» هر کسی که در مجلسی شرکت کند که امر ما در آن زنده می شود، دلش در آن روزی که دل ها مرده است، نمی میرد.

حضرت امام خمینی(قدس سرّه) در این باره می فرماید:

«الان هزار و چهارصد سال است که این منبرها، با این روضه ها و با این مصیبت ها و با این سینه زنی ها ما را حفظ کرده اند.(4)»

با توجه به آنچه بیان شد، ضرورت برگزاری مجالس سوگواری روشن است. دلالت آمیزتر از آنچه بیان شد، فواید این مجالس است:

ص: 162


1- بحار الانوار، ج 75، ص 465 و میزان الحکمة، ح2، ص 56.
2- همان، ج 93، ص 163.
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص392.
4- صحیفه نور، ج 8، ص 69.

الف) هدایت مردم

رسالت تمامی پیامبران الهی هدایت مردم است. هدایت با حرکت دادن انسان از ظلمات به سوی نور و از جهل به علم انجام می پذیرد. از سوی دیگر عقل انسان به تنهایی نمی تواند هدایتگر او باشد. عقل می تواند نگرش انسان را قوی سازد، اما جهت و سوی نگرش و بسیاری از مسائل دینی و حقیقی جهان اگر چه مخالف عقل نیست، در حیطه و حوزۀ ادراک عقلی نیز نیست. این سوی و جهت نگرش و همچنین تأکید بر ادراکات عقلی توسط پیامبران الهی صورت می پذیرد.

قیام امام حسین (علیه السّلام) به منظور جهت دادن به مردم صورت گرفت، زیرا وقتی مشاهده کرد که مردم در هیاهوی تبلیغاتی دشمنان و حاکمان فاسق دچار سرگردانی شده اند، حاضر شد خون خود را در راه خدا بدهد تا مردم از حیرت ضلالت و گمراهی به سوی حقیقت نور هدایت شوند.

مجالس عزاداری امام حسین (علیه السّلام) نیز همین رسالت را، دارا هستند که در جهانی که نظام های سرمایه داری، با ترویج فرهنگ خویش دست و پای انسان ها را با غل و زنجیر شهوت و هواهای نفسانی بسته است، و سبب خلاً معنویت در زندگی امروز انسان شده مجالس حسینی باعث بیداری و رهایی انسان از قید شهوت ها گردد. آنچه در این مجالس رخ می دهد، چیزی جز معنویت و جلا دادن به روح های خسته نیست.

ب) شناساندن انسان کامل

آنچه بیشتر در مجالس حسینی یاد می شود اوصاف و صفات و اهداف قیام آن حضرت است. از این رو مخاطب این مجالس در می یابد که حسین انسان کامل و وارسته ای است که نه به سبب هوای نفس و یا از روی لهو و لعب، بلکه برای اصلاح امت و انسانیت جان خود را در طبق اخلاص گذاشت. بدین سان یادآوری آن حضرت و یارانش سبب الگوسازی برای انسانهایی می شود که سرگذشت او را می شنوند.

ص: 163

اگر مجالس عزاداری به صورت صحیح برگزار شود، سبب می گردد که الگوهای ناب از الگوهای بی ارزش شناخته شود و به گونهای موجب استحکام ارزش های الهی در جامعه گردد، بنابراین خاطرۀ امام و یاوران باوفایش تکرار تاریخ را متذکر می شود و وفاداری و شناخت و الگو قرار دادن انسان کامل، پیامد این مجالس است.

ج) ایجاد معنویت در جامعه

مهمترین اثری که بر برگزاری مجالس عزاداری مترتب است، این است که جامعه انسانی که در پی مشکلات خویش از معنویت و صفای باطن دور گشته است، لااقل برای مدتی حال و هوای دیگری بیابد و شیعیان در مدتی از زمان در جوی از معنویت و صفا قرار می گیرند و سبب زنده سازی و احیای دل و تقویت ترس و امید به رحمت الهی می گردد تا در پی آن جامعه به سوی اصلاح و سازندگی معنوی و مادی ناب به پیش رود. بنابراین آنان که به درستی و با خلوص نیت به عزاداری می پردازند پس از گذشت و تکرار این معنویات، شخصیتی خدایی پیدا می کنند و بینش و معنویت آنان رشدی غیر قابل انکار پیدا خواهد کرد.

کنجکاوی جوانان و نوجوانان درباره برگزاری این مراسم، و دریافتن آنان دلیل، برگزاری مراسم سوگواری و در نتیجه رسیدن به اهداف امام حسین(علیه السّلام) و شناخت شخصیت آن حضرت، بدون اراده ،تأثیری عمیق در دل خواهد گذاشت.

اگر نظر روان شناختی به انسان بیفکنیم، خواهیم دید دو عامل عمده در رفتار آگاهانه ما مؤثرند:

1 - عامل شناخت و معرفت: وقتی انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد، قطعاً شناخت در رفتار او تأثیر بسزایی خواهد گذاشت و عملی ماندگار خواهد بود که مبتنی بر شناخت حقیقی باشد.

ص: 164

2- عامل احساسات و تمایلات: شاید عامل دیگری که در رفتار ما بیشتر از شناخت تأثیر دارد، عامل انگیزه و به تعبیر دیگر احساسات، تمایلات، گرایش ها و میل ها باشد.

هرگاه رفتار انسان ها را تحلیل می کنیم در می یابیم که عامل اصلی در بر انگیختن انسان نقش اساسی داشته است که عامل انگیزه و تمایل و احساسات است. بعد از شناختِ حرکت سید الشهداء (علیه السّلام) و نقش مهم آن در سعادت انسان ها، متوجه می شویم که تنها شناخت حرکت آفرین نیست، اما به یاد آوردن آن خاطره در مراسم سوگواری ما را به پیمودن راه آنان و الگو قرار دادن آنان وا می دارد.

برای روشن شدن اثر تجسم در عمل به این نکته دقت کنیم: وقتی خداوند به موسی فرمان داد: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً » اراده و وعدۀ خدا این بود که موسی سی شب در کوه طور با خدا مناجات کند ولی دوباره با جملۀ« وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ »(1) ، ده روز دیگر به آن افزوده شد. مردم از این ده روز خبر نداشتند و سامری از این فرصت استفاده کرد و آن گوساله را ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت کرد و گفت: « هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى » (2) این خدای شما و موسی است، بسیاری از بنی اسرائیل به حرف های هارون گوش نکرده و در مقابل گوساله سجده نمودند. خداوند به موسی وحی کرد که در میان قومت چنین واقعه ای رخ داده است. بعد از گذشت ده روز موسی برگشت و تا دید مردم گوساله می پرستند، عصبانی شد به گونه ای که الواح را به کناری پرتاب کرد:

« وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ » (3) الواح را به کناری انداخت و سر برادرش - هارون - را گرفت و با عصبانیت به سوی خود کشید و او را بازخواست کرد: چرا اجازه دادی مردم گمراه شوند؟»

ص: 165


1- سوره اعراف، آیه 142.
2- سوره طه، آیه 88.
3- سوره اعراف، آیه 150.

منظور توجه به این نکته است وقتی وحی آمد که ای موسی قومت گوساله پرست شده اند، آثار غصب در او ظاهر نشد، اما زمانی که بازگشت و دید که آنان گوساله می پرستند، برآشفت و نتوانست تحمل نماید.

مراسم سوگواری سبب گریستن و باعث تحریکِ احساسات می شود، به گونه ای که دانستن و خواندن چنان اثری ندارد. بنابراین تنها بحث و بررسی عالمانۀ واقعۀ عاشورا نمی تواند نقش عزاداری را ایفا کند، بلکه باید در اجتماع صحنه هایی به وجود آید که احساسات مردم را تحریک نماید.

د) ایجاد وحدت

اگر مراسم پر شکوه حج ،گردآورنده مسلمانان از فرقه ها و ملل مختلف جهان است، مراسم عزاداری سبب می شود که پیروان امام که از نژادهای مختلف و با بینش های متفاوت هستند یک دل شوند.

ه) عبرت گیری

وقتی در یادآوری واقعۀ کربلا، ظلم ها انحرافات و منکرات آن روزگار تبیین می شود، ذهن شنوندگان به جامعهٔ خویش معطوف می گردد و آن را مورد توجه قرار می دهد، و با مقایسه عصر خود با آن روزگار در صدد بر می آید که اگر حکومتی حسینی دارد، در حفظ آن بکوشد و اگر حاکمی ظالم بر مَسند نشسته، در برابر آن بایستد.

مردم عزادار عبرت می گیرند که اگر یارِ پیشوای خویش و تابع امر ولایت نباشند، چه بر سر جامعه و مبانی دینی خواهد آمد و درس آموزندۀ دیگر این که چگونه در مقابل باطل و فساد بایستند و از مبارزه با طاغوت نهراسند و بدانند آنچه باقی می ماند حماسه ای در پرتو رنگ الهی است.

ص: 166

جایگاه عزاداری در فطرت و دین

1 - هماهنگی با فطرت

اگر چه ریشه های شادی و گریه در انسان روشن نباشد، اما به طور طبیعی غمگین شدن و افسردگی در درجه ای متفاوت به نسبت انسان ها سبب روان شدن اشک می شود، بنابراین آنچه تجربه نشان می دهد این است که ابراز تأثر به وسیلۀ گریه یا ابراز شادی به وسیلۀ خنده از نشانه های تعادل روحی انسان است. به گونه ای که اگر فردی نگرید و نخندد، می توان روان او را نا متعادل توصیف کرد. انسان هایی که با گریه و خنده، غم ها و شادی های خود را بروز می دهند از سلامت جسمی و روحی بیشتری و از نشاط و تحرک بهتری در صحنه زندگی برخوردارند.

در منابع دینی به این نکتۀ فطری انسان توجه شده است: «بكاء العيون، وخشية القلوب من رحمة الله تعالی(1) ؛ گریۀ چشم ها و ترس قلب ها از نشانه های رحمت خداوندی است و در مقابل گریه نکردن و قلبی بی رحم داشتن، نشانۀ بدبختی انسان معرفی شده است.

پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) می فرمایند: «من علامات الشقاء: جمود العين قسوة القلب(2) ؛ از نشانه های بدبختی و شقاوت جمودِ چشم و قساوت دل است.»

بنابراین تجسم مظلومیت کسانی که مورد علاقه انسان هستند، بلکه به یاد آوردن خاطرۀ حماسۀ عاشورا ،عواطف انسانهایی را که فطرتی پاک داشته باشند، تحت تأثیر قرار می دهد زیرا دریافت بدی ظلم و خوبی عدالت امر عقلی و فطری است. در نتیجه تشکیل مجالس عزاداری ریشه در فطرت انسان دارد.

ص: 167


1- بحار الانوار، ج 90، ص 330 - 336.
2- همان.

2 - دین و عزاداری

اشاره

به طور کلی گریه ها دارای سرچشمه های گوناگونی هستند که ما برای رسیدن به بحث گریه و عزاداری برای سیدالشهداء به عنوان مقدمه این تقسیم بندی را یاد آور می شویم:

1 - گریه بر خطا و اشتباه

وقتی انسان در مقابل خداوند قرار می گیرد و اشتباهات خویش را به یاد می آورد، برای بخشش و آمرزش آنها به بالاترین مرحلۀ توبه، یعنی گریه و انابه می پردازد.

امام علی(علیه السّلام) می فرمایند:

«من بكى من ذنب غفرله؛ هرکس به خاطر گناهی که انجام داده، گریه کند، مشمول آمرزش قرار می گیرد.»(1)

و امام صادق (علیه السّلام) با سندی از پدران خود از حضرت عیسی (علیه السّلام) نقل می فرمایند:

«طوبى لمن.... بكى على خطيئته؛ خوشا به حال کسی که برای گناهی که مرتکب شده گریه نماید.(2)»

2 - گریۀ تزویر و دروغ

وقتی برادران یوسف (علیه السّلام) او را به بهانۀ گردش به صحرا بردند و به سبب حسادت او را به چاه انداختند، سوی پدر که برگشتند، پیراهن خونین او را به پدر نشان داده و در مقابل او گریستند. قرآن در این زمینه می فرماید: «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ » و در برگشت نزد پدر به گریه پرداختند. (3) اما گریه آنان حقیقی و دلسوزانه نبود، بلکه گریه ای دروغین بود تا متهم نشوند.

ص: 168


1- دیلمی، ارشاد القلوب، ص129.
2- بحارالانوار، ج 14، ص 320 .
3- سوره یوسف، آیه 16.
3 - گریۀ شوق

شادی و شوق گاه در قالب خنده و تبسم و گاه در قالب اشک جلوه گر می شود. گریۀ شوق یکی از جلوه های زیبایی احساس و دلدادگیِ روحی انسان است. مادری که پس از سال ها فراق، فرزند خویش را به آغوش میکشد و عاشقی که پس از فراق به وصال معشوق دست مییابد شادی و شوق خویش را بدون اراده با گریه ظاهر می سازند.

وقتی جعفر بن ابی طالب از «حبشه» به مدینه برگشت، پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به استقبال او

رفت، «و بکی فرحاً برؤیته؛ و از شوق دیدارش گریست.(1)»

قرآن دربارۀ برخورد روحی مؤمنان هنگامی که وحی را می شنوند، می فرماید:

«وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ »(2) ؛ چون آنچه به پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نازل شده بشنوند، می بینی بر اثر آن حقیقتی که شناخته اند، اشک از چشمهایشان سرازیر می شود.

و امام علی (علیه السّلام) دربارۀ شوق به بهشت می فرماید:

«من بكى شوقاً الى الجنة اسكنه الله فيها وكتب له امانا من الفزع الاكبر(3)؛ كسى که برای اشتیاقِ بهشت گریه کند، خداوند متعال او را در آن جا اسکان می دهد و سند امان و مصونیت او از وحشت و اضطراب بزرگ قیامت، مقدر می کند.»

سپس امام به اشکِ شوق مؤمنانی که دربارهٔ آنها و حقانیت آنان آیه نازل شده است، توجه می دهد و آن را می ستاید(4).

4 - گریۀ رحم، دلسوزی و غم و اندوه

در سال هشتم هجرت، ابراهیم فرزند رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از دنیا رفت. پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گریست. به حضرت گفتند: یا رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آیا شما هم برای فرزند خود گریه می کنید؟

ص: 169


1- بحار الانوار، ج 21، ص 24.
2- سوره مائده، آیه 83.
3- ارشاد القلوب، ص128 و 129.
4- همان.

حضرت در جواب فرمودند:

«ليس هذا بكاء انما هذا رحمة، ومن لا يرحم لا يرحم، این گریه نیست بلکه رحمت است و هر کس رحم نکند، مورد رحم نیز واقع نمی شود.(1)»

و نیز در همین باره آمده است که آن کودک در آغوش پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بود که جان می داد، حضرت خطاب به او فرمود:

«انا بک لمحزونون تبكى العين، و يدمع القلب ولانتول ما يسخط الرب(2) ؛ فرزندم ما برای تو غمگین هستیم، دل می سوزد و چشم اشک می ریزد، ولی ما چیزی را که سبب نارضایتی خدا شود به زبان نمی آوریم.» این سخنان شاهدی محکم بر این نکته است که هنگام غم ،به طور طبیعی قلب می سوزد و اشک از دیدگان جاری می شود.

بنابراین سوختن در فراغ دوستان و یا خویشان امری فطری است که درجات آن متفاوت است. قرآن وقتی داستان مؤمنان مجاهدی را بازگو می کند که رسول خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به سبب عدم توانایی مالی از اعزام آنان به جبهۀ جنگ خودداری کرده بود، می فرماید:

«تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ »(3) ؛ آنان در حالی که بر می گشتند، اشک از چشمانشان جاری بود که چرا چیزی برای انفاق در راه خدا نیافته اند.

بنابراین گریه امری فطری و طبیعی است که نمی توان کسی را به سبب آن سرزنش نمود، مگر اینکه گریه در جایگاه خودشان نباشد. افزون بر این ها کسی نمی تواند شیعیان را به دلیل سوگواری بر امامان خویش سرزنش نماید، زیرا گریه سابقه ای دیرینه دارد.

ص: 170


1- شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 11 و بحارالانوار، ج22، ص 151.
2- بحار الانوار، ج 82، ص90.
3- سوره توبه، آیه 92.

سابقه گریه

می توان گفت پیشینۀ گریه، به سابقۀ وجود بشر است. زیرا هنگامی که آدم، به زمین آورده شد، به دلیل دوری از بهشت و ترک فرمان (اولی) چندین سال گریست تا اینکه با راهنمایی خداوند توبه اش پذیرفته شد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (1)». آدم پس از دریافت کلماتی از سوی خداوند توبه کرد و خداوند توبه او را پذیرفت. زیرا او توبه پذیر و بخشنده است. حضرت ابراهیم هنگامی که همسر و فرزندش اسماعیل را در سرزمینی چون مکه بی آب و علف تنها گذاشت، وقت خداحافظی بسیار گریست. (2)

و قرآن می فرماید که حضرت یعقوب در فراق فرزندش شب و روز آرام نداشت، آنقدر به یاد یوسفش گریست تا نابینا گشت و چشمانش سفید شد:

«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ » ؛ از آنها رو برگرداند و گفت: «افسوس» بر یوسف» و چشمان او از اندازه سفید شد، اما خشم خود را فرو می برد.(3)»

«قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ »؛ گفتند: خدا قسم تو آن قدر از یوسف یاد می کنی تا در آستانۀ مرگ قرار می گیری و هلاک می شوی. (4)

در مقابل یوسفِ پیامبر نیز وقتی با توطئۀ همسر عزیز مصر بر سر دو راهیِ آلوده دامنی و به زندان افتادن، اسارت را پذیرفت در زندان به سبب دوری از پدر، به قدری گریه کرد که به فرمودۀ امام صادق(علیه السّلام) سایر زندانیان ناراحت شدند و از او خواستند که یا شب

ص: 171


1- سوره بقره، آیه 37.
2- بحارالانوار، همان، ج 12، ص 114.
3- سوره یوسف، آیه 84.
4- سوره یوسف، آیه 85.

گریه کند یا روز، تا آنان در یکی از این دو زمان به آسایش و استراحت بپردازند.(1) این شواهد نشانگر این نکته است که گریه و عزاداری به دلیل دوری و از دست دادن عزیزی محبوب، سابقه ای دیرین دارد و مورد نهی و نکوهش نیست، بلکه پیامبران الهی نیز به گونه ای آن را ابراز کرده اند.

لیاقت گریه و سوگواری

این مطلب روشن است که مردم برای هر کسی گریه نمی کنند. در حقیقت مردمان بر اساس صفات انسان ها برای آنان ارزش گزاری می نمایند. از این رو امروز کسی برای تباهکاران نمی گرید و از آنان به نیکی یاد نمی کند.

قرآن کریم این نکته را به روشنی تبیین می کند و درباره قومی از بنی اسرائیل می گوید: «فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ »؛ نه آسمان بر آنها گریست و نه زمین و نه به آنان مهلت و فرصت داده شد. (2)

این جمعیت ارزش و پایگاه اجتماعی خویش را از دست داده بودند، و ممکن است بر اساس تفاسیر، منظور اهل آسمان و زمین هستند و این آیه نشان می دهد که مردم برای کسی اشک می ریزند که خویش را ساخته و بر پایۀ مبانی انسانی زندگی کرده باشند.

این دستاورد در سخنان و وصیت های حضرت علی (علیه السّلام) یافت می شود: «یا بنی عاشروا الناس عشرة ان غبتم حنوا اليكم و ان فقدتم بكوا عليكم ...» حضرت می فرمایند: «ای فرزندانم با مردم به گونه ای رفتار کنید که اگر از میان آنان غایب شدید، خواهان و مشتاق ملاقات شما باشند و اگر از میانشان رفتی برای شما گریه کنند.(3)»

ص: 172


1- بحارالانوار، ج 90، ص336.
2- سوره دخان، آیه 29.
3- نهج البلاغه، فیض الاسلام حکمت ،9، ص 1092؛ بحارالانوار، ج 42، ص 247، و ج 71، ص167.

این سخن به خوبی روشن می کند که زندگی انسان ها دو گونه است، برخی طوری زندگی می کنند که مردم به طور طبیعی از آنان می گویند و حسرت ملاقاتشان را به دوش می کشند. ولی برخی با عصیان گری و تباهی سبب می شوند که مردم یادی به نیکی از آنها ننمایند.

اکنون کسی چون امام حسین(علیه السّلام) که دارای بزرگترین و با فضیلت ترین صفات انسانی و الهی است، در مقطعی از زمان به گونه ای منحصر به فرد به شهادت می رسند و این جان نثاری نیز برای خویشتن نبوده، بلکه برای رساندن رسالت خویش و محفوظ ماندن دین خدا بوده است. آیا کسی که فطرتی پاک دارد، می تواند در مقابل این حماسۀ بزرگ ساکت بنشیند و این خواستۀ درونی خویش را ظاهر نسازد؟

گریه بر امام حسین(علیه السّلام) و عاشوراییان

افزون بر موارد گذشته، با تحقیق در سیر سوگواری بر امام حسین(علیه السّلام) در خواهیم یافت که با صرف نظر از تأثیرات فردی و اجتماعی عزاداری، ریشۀ آن را در خلقت انسان و معنویت و رسالت الهی است. از این رو سوگواری و گریه بر سید الشهداء را در سه مرحله بررسی می کنیم:

الف) گریه بر امام حسین(علیه السّلام) قبل از تولد.

ب) گریه بر امام بعد از تولد و قبل از قیام.

ج) گریه بر امام بعد از رویداد عاشورا.

گریه بر امام حسین قبل از تولد

خداوند متعال آنچه را که در کربلا رخ داده است، قبل از رویداد آن به برخی از پیامبران(علیه السّلام) وحی نموده است و آنان بر آن امام همام(علیه السّلام) گریه کرده اند.

ص: 173

گریۀ آدم

روایت شده است حضرت آدم بر ساق عمرش، نام مقدس خاندان رسالت را نوشته دید، جبرئیل به او تلقین کرد که در هنگام مناجات بگوید:

«یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن والحسین و منک الاحسان.»

هنگامی که آدم (علیه السّلام) نام حسین را شنید، دلش شکست. از جبرئیل پرسید: چرا با ذکر نام حسین دلم شکست؟ جبرئیل از مصیبت امام حسین گفت. سپس هر دو برای مصائب سيد الشهداء و فرزندانش به مانند مادری که فرزندش مرده باشد، گریه کردند.(1)

در کتاب تاریخی ناسخ التواریخ آمده است که در کتب روایی چنین نقل شده است: روزی موسی بن عمران به مناجات می رفت، در بین راه مردی از بنی اسرائیل موسی را ملاقات کرد و عرض کرد: ای نبی خدا از خدا بخواه مرا ببخشد زیرا گناه بسیار کرده ام.

موسی پذیرفت و چون در کوه طور مشغول مناجات گردید، عرض کرد: پروردگارا از تو سؤال می کنم و تو می دانی که این مرد چه گفت، اکنون او را ببخش. خطاب رسید: یا موسی از گناه این بنده گذشتم و هر کس از ما طلب مغفرت نماید، او را می پذیرم مگر کشندۀ حسین بن علی(علیه السّلام). موسی عرض کرد: پروردگار من! حسین بن علی و قاتل او کیست؟ خطاب آمد: قاتل او از امت جد اوست و از گمراهان و طاغوتیان. او را در کربلا می کشند و جسد حسین را بی کفن و عریان روی زمین م یاندازند و اموال او را به غارت می برند و زنان و فرزندانش را اسیر می کنند و در شهرها می گردانند. سرهای آنان را روی نیزه ها نصب می نمایند و بر سر بازارها طواف می دهند. کودکان ایشان را تشنگی هلاک می کند و بزرگانشان را پوست بدن ایشان در هم می خشکد. اگر استغاثه بنماید کسی به داد ایشان نرسد و هیچ کس آنها را پناه نمی دهد. چون این سخنان را شنید، حضرت موسی به شدت گریست.

ص: 174


1- دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص22.

بنابراین گریه برای امام حسین(علیه السّلام) از ابتدای عالم وجود داشته و انبیاء الهی نیز برای آن حضرت گریسته اند.

گریه و سوگواری قبل از شهادت

بر اساس روایت های بسیاری هنگام ولادت امام حسین (علیه السّلام) جبرئیل به رسول خدا نازل شد و خبر شهادت آن امام را به او و پدر و مادرِ نوزاد داد و آنان از همان روزهای اول برای سیدالشهداء گریستند.

گریۀ پیامبر

عایشه روایت می کند: وقتی رسول خدا در خانه ای بود که وحی بر ایشان نازل می شد، به من سفارش کردند کسی وارد نشود. در همین حال حسین(علیه السّلام) که کودک بود، وارد شد و نزد حضرت رفت. جبرئیل به پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گفت: زمانی نمی گذرد که این کودک را افرادی از امت تو در سرزمین طفّ از خاکِ عراق به قتل می رسانند. پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) گریست. جبرئیل گفت:

«لا تبك فسوف ينتقم الله منهم، بقائمكم اهل البيت (علیه السّلام) (1)؛ گریه نکن، دیری ؛ نمی پاید که خداوند بوسیله قائم اهل البیت تو از آنان انتقام میگیرد.

و امام باقر (علیه السّلام) نقل می فرمایند:

کان رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) اذا دخل الحسين (علیه السّلام) جذ به اليه... فيقبله و يبكي... فيقول يا بني اقبل موضع السیوف منک... (2) ، پیامبر پیوسته اینگونه بود. هرگاه حسین نزد او می آمد، او را در بغل می گرفت و می بوسید و گریه می کرد و می فرمود: ای فرزندم من جای

شمشیرها را می بوسم.

ص: 175


1- بحار الانوار، ج 36، ص349.
2- همان، ج 44، ص 251.

گریه امام علی(علیه السّلام)

ابن عباس می گوید: هنگام رفتن به صفین، همراه علی (علیه السّلام) بودم. وقتی از نینوا عبور می کردیم، حضرت گریه بسیاری کردند. به گونه ای که اشک های ایشان بر چهره شان ظاهر و جاری شد. ما هم هم صدا با امام گریه کردیم. حضرت فرمود:

«وای، وای مگر من با آل ابی سفیان چه کرده ام؟ در این سرزمین هفده نفر از فرزندان من و فاطمه(علیها السّلام) به شهادت می رسند و به آغوش خاک می روند.(1)»

گریه و سوگواری بعد از شهادت

اولین سوگواری

پس از شهادت آن حضرت و یاران و فرزندانِ خاندان رسالت، مراسم عزاداری آغاز شد می توان گفت اولین مراسم سوگواری زمانی بود که اهل بیت امام حسین با شنیدن صدای اسب آن حضرت از خیمه ها بیرون آمدند و اسب بدون صاحب بابا را دیدند. آنان اطراف اسب را گرفته و شروع به گریه و زاری نمودند و اولین مراسم سوگواری بعد از شهادت شکل گرفت. (2)

گریۀ امام سجاد (علیه السّلام)

شاهدان باقی مانده از خاندان رسالت، پس از واقعۀ عاشورا، در بقیۀ عمر خویش، هیچگاه خاطرۀ آن حماسۀ بزرگ و غم انگیز را از یاد نبردند و پیوسته مجالس عزا و گریه برپا می نمودند. یکی از کسانی که شاهد آن واقعۀ جانسوز بود، حضرت زین العابدین است.

ابن شهر آشوب می نویسد:

ص: 176


1- همان، ج 36، ص349.
2- شیخ عباس قمی منتهی الامال، ج 1، ص478.

«آن حضرت هر وقت ظرفِ آب را بر می داشت که بنوشد، به گونه ای گریه می کرد که آب اشک آلود می شد و وقتی برخی ایشان را دلداری می دادند، می فرمود:

« و كيف لا ابكي؟ و قد منع ابى من الماء الذي كان مطلقاً للسباع و الوحوش؟ و چگونه گریه نکنم؟ آبی که برای درندگان و حیوانات وحشی آزاد بود، برای پدرم ممنوع گشت.(1)»

گریۀ امام باقر(علیه السّلام)

علقمة بن محمد حضرمی، روایت می کند:

«امام باقر(علیه السّلام) برای سیدالشهداء گریه و ناله می کرد و با رعایتِ تقیه به اهل خانۀ خود دستور می داد، گریه کنند. در آن خانه مجلس عزا و سوگواری تشکیل می گردید و آنان مصیبت حضرت حسین (علیه السّلام) را به یکدیگر تسلیت می گفتند.(2)»

گریۀ امام صادق (علیه السّلام)

ابی عماره شاعر می گوید: «قال لی یا ابا عماره انشدنی فی الحسین قال فانشدته فبکی قال انشدته فبكى قال والله مازلت انشده و یبکی حتی سمعت البكاء من الدار، امام صادق به من فرمودند: ای ابا عماره درباره حسین (علیه السّلام) برای ما مرثیه بخوان. حضرت با شنیدن مرثیه گریست و پیوسته گریه می کردند تا آن جا که صدای زنان پشت پرده هم به گریه بلند شد، سپس امام فرمودند:

«من انشد فى الحسين (علیه السّلام) شعرا تبکی و ابكى عشرا كتب له الجنة... کسی که دربارۀ حسین(علیه السّلام) شعری بگوید و گریه کند و ده نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب

ص: 177


1- ابن شهر آشوب، المناقب (قم علامه بی تا) ج 3، ص303 و بحارالانوار، ج 46، ص 109.
2- وسائل الشيعه، ج 10، ص 398.

می شود.(1)»

و عبدالله بن سنان می گوید: روز عاشورایی به خدمت امام صادق(علیه السّلام) رسیدم، حضرت را با رنگی پریده و گریان و بسیار غمناک دیدم. از علت آن سؤال کردم فرمودند:

مگر نمی دانی در چنین روزی جد ما حسین بن علی(علیه السّلام) شهید شده است.(2)

گریۀ موسی بن جعفر (علیه السّلام)

امام رضا (علیه السّلام) می فرماید: هرگاه ماه محرم فرا می رسید، پدرم امام موسی بن جعفر(علیه السّلام) پیوسته اندوهناک بود و نمی خندید، تا دهۀ عاشورا سپری شود. در روز عاشورا همیشه گریه و سوگواری می کرد و می فرمود: «هو اليوم الذي قتل فيه الحسین(علیه السّلام) ؛ این روز روزی است که حسین(علیه السّلام) در آن کشته شده است. است.(3)

عزاداری امام رضا(علیه السّلام)

امام رضا(علیه السّلام) می فرماید: هر کس کار و تلاش برای به دست آوردن خواسته های دنیوی را در روز عاشورا ترک کند، خداوند حاجت های دنیا و آخرت او را برآورده می کند، و هر کس روز عاشورا، روز مصیبت و غم و گریه او باشد؛ خداوند روز قیامت را روز شادی و سرور او قرار می دهد. و چشمش به دیدار ما در بهشت روشن می شود و هر آن که روز عاشورا را روز برکت بداند و چیزی ذخیره کند، هیچ برکتی در آن چه ذخیره کرده است، نمی یابد. (4)

و در بیان دیگر می فرماید: محرم ماهی است که در روزگار جاهلیت احترام داشت. مردم در آن ماه از جنگ و خون ریزی پرهیز داشتند ، اما دشمنان در آن ماه خون ما را

ص: 178


1- شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 84.
2- سفينة البحار، ج 2، ص196 ماده عشر؛ بحارالانوار، ج 98، ص309.
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص398.
4- شیخ صدوق، امالی مجلس ،27، حدیث 4 و بحارالانوار، ج 44، ص 284.

ریختند، حرمت ما را شکستند زنان و عزیزان ما را به اسارت گرفتند، آتش به خیمه ما زدند، اموال ما را به غارت بردند و سفارش پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در مورد ما پاس نداشتند:

«ان يوم الحسين (علیه السّلام) الله اقرح جفوننا واسيل دموعنا... فعلى مثل الحسین فلیبک الباكون، فانّ البكاء عليه يحط الذنوب العظام؛ روز عاشورای حسینی پلک های ما را مجروح و اشک های ما را روان ساخته... بر همانند حسین(علیه السّلام) باید گریه کنند. چرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین می برد.(1)»

گریه های امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)

در زیارت ناحیۀ مقدسۀ امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آن حضرت در خطاب به سیدالشهدا(علیه السّلام) آمده است:

ای جد بزرگوار، اگر روزگاران مرا به تأخیر انداخت و نتوانستم به یاری تو بشتابم و با دشمنان تو جنگ بنمایم، اما هر صبح و شام برای تو گریه می کنم و اگر از شدت گریه چشمم خشک شود، به جای اشک خون گریه می کنم.(2)»

افزون بر گریۀ انبیاء الهی و اوصیاء و امامان شیعه در احادیث فراوانی به این نکته تأکید شده است که فرشتگان ،خورشید بلکه همۀ ذرات عالم و جن و انس بر آن امام بزرگوار(علیه السّلام) گریه کرده و می کنند.

بنابراین همان گونه که در برخی احادیثِ یاد شده نیز گذشت، خداوند متعال برای عزاداران عاشورا ثواب بسیاری همانند بخشش گناهان قرار داده است و این خود می تواند سبب عزاداری و واسطه قرار دادن آن حضرت برای توبه کردن و پذیرش در درگاه الهی گردد.

ص: 179


1- بحارالانوار، ج 44، ص 284.
2- شیخ آغا بزرگ طهرانی، الذریعة الى تصانيف الشيعه، ج 20، ص324؛ میرزا حسین نوری طبرسی،مستدرک الوسائل، ج 3، ص 368.

نتیجه گیری

با توجه به آنچه گذشت، فلسفه و حکمت عزاداری در فطرت و نهاد انسان هاست که به اسطوره های خود احترام گذاشته و یاد آنها را گرامی می دارند.

افزون بر این عزاداری بر سیدالشهدا می تواند ثمره های فراوانی داشته باشد و سبب زنده ماندن همیشگی دین اسلام گردد، زیرا امام تنها دین را در مقطع خاصی زنده نکرد بلکه راهی که او پیمود برای همیشه تاریخ سبب تداوم دین خدا شد.

از سوی دیگر گریه بر امام حسین(علیه السّلام) ریشه در تاریخ دارد؛ به گونه ای که پیامبران الهی و امامان همه برای آن حضرت گریه کرده اند که این علاوه بر پاداش، سبب مشروعیت بخشی قیام عاشورا و بیان حقانیت امام حسین می گردد تا در طول تاریخ دشمنان حقانیت این قیام را نپوشانند.

از آن جایی که همه اولیای الهی بر آن امام همام اشک ریخته اند، دیگر کسی پیروان ایشان را نمی تواند برای گریه و ناله بر آن حضرت سرزنش کند و یا عزاداری بر اهل بیت را بدعت و شرک بداند. چرا که آیات الهی نیز گریه بر عزیزان در تصویر تاریخ ،نقل نموده است.

ص: 180

رمز جاودانگی حماسه عاشورا

اشاره

محمد اسحاق فیاض

مقدمه

اکثر حوادث و حوزه های فکری و مکتب های انسانی از سه ویژگی تولد، اوج و فرود بیرون نیست و این حکایت از ناماندگاری این دیدگاه ها می کند، به عنوان نمونه، دیدگاه های کنفوسیوس ،مانی ،مزدک ،اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، کمونیسم و... وقتی ظهور خود را آغاز کرده اند، موج تازه ای در میان انسان ها پدید آورده اند و تحوّل در اندیشهٔ انسان ایجاد کرده اند. طرح نو در انداخته و حرفی برای گفتن داشته اند، اما این موج و طوفان که سنگرها و قله های فکری و عقیدتی انسان ها را فتح می کرد، برای همیشه ماندگار نمانده و به مرور ایام با چالش های فکری و انتقادهای شدید مواجه گردیده است. اگر مکتبی و طرز فکری در برابر چالش های به وجود آمدۀ زمان خود پاسخ گو باشد، دوام می یابد و نشان می دهد که در این برهه از زمان نیز حرفی برای گفتن دارد. اما اگر از پاسخ به چالش های فکری خود عاجز ماند، مرگ چنین مکتب و طرز فکری آغاز شده است، حرف نو برای زمان خود ندارد، تکرار دلایل گذشته جز ملال دستاوردی ندارد و تاریخ مصرف این اندیشه به پایان رسیده و باید در سینۀ تاریخ مدفون گردد.

ص: 181

ویروس مرگ آور این طرز نگرش ها در این است که از رسیدن به حقیقت عاجز مانده اند، به کمال نرسیده اند و طرح نو آنان به حقیقت نپیوسته، زیرا طرز فکری ماندگار است که به حقیقت برسد و به حقیقت جاودانه تبدیل گردد. وقتی چنین شد، در جمود تکرار مکررها گرفتار نمی شود، بلکه پنجرۀ سبزی است که مستقیماً به حقیقت گشوده می شود، چشمۀ زلالی می شود که عطش کمال جویی انسان را سیراب می کند و چنین ویژگی جز در ادیان و مکاتب توحیدی یافت نمی شود.

حماسۀ عاشورا خود یک مکتب فکری است که در سال 61 (ه ق) امام حسین و یارانش و اهل بیتش در کربلا آفریدند، اینک که تقریباً یک 1400 سال از آن می گذرد، هنوز هم جدید است و در هر زمان حرف و طرحی نو دارد، طبع نوگرا و تکثر طلب انسان، هیچ گاه تاکنون از درس ها، عبرت ها، پیام ها و طرز نگرش مکتب حماسی عاشورا خسته نشده است. و راستی این مکتب چه حرفی در هر زمان برای گفتن دارد و سر این جاودانگی در چیست؟ و عاشورا چند چهره دارد؟ به قول استاد مطهری:

«حادثۀ عاشورا دو چهره دارد: یکی سیاه و دیگری سفید، یک نوع پستی و لئامت صفحۀ سیاه دارد، اما آیا تاریخچهٔ عاشورا فقط رثا است؟ نه صفحه ای دیگر دارد که همه اش افتخار و حماسه است... حسین یک تن نیست که سرش را جدا کردند، حسین یک مکتب است و بعد از مرگش زنده تر می شود(1)».

و نیز حادثه عاشورا با آن که نفس حادثه ویژگی های یک طرز تفکر را ندارد، جاودانگی خود را حفظ کرده است. ده ها میلیارد انسان شیفته و شیدا در طول تاریخ این حادثه هر سال، بر مظلومیت حسین و شهیدان کربلا اشک ریخته اند، اگر قطره های این اشک ها در یک زمان جمع گردد، طوفانی عظیم و سیلاب سهمگین به پا خواهد کرد که جهان را به غرقاب می کشاند. حال آن که در جهان حوادث بسیار هولناک تر و دهشتناک تر

ص: 182


1- حماسۀ حسینی، ج 1، ص 122.

از حادثۀ عاشورا رخ داده است، اما چرا قطره اشکی بر ماتم این حوادث از چشم انسان نمی ریزد؟ اسکندر کبیر، در حمله به مشرق زمین و چنگیزخان مغول در حمله به آسیای میانه و ایران چه جنایت هایی را که مرتکب نشدند، اما کدام چشمی بر ویرانه های تمدن بین النهرین در حملۀ اسکندر و قتل عام های شهرهای سمرقند، بامیان، بلخ، کابل، نیشابور و.... در فتنۀ مغول، اشک ریخته اند؟

مگر، جنگ های صلیبی فراموش شده است که در یک حادثه از این جنگ ها قساوت و بی رحمی انسان چنان به اوج خود رسید که سیلاب خون از کوچه های شهر بیت المقدس جاری گردید.(1) از فجایع جنگ های جهانی اول و دوم چندان فاصله نگرفته ایم. در جنگ جهانی اول و دوم ده ها میلیون نفر کشته شدند، جهان به ویرانه ای تبدیل گردید. قساوت انسان بالاتر از آن می شود که در بمباران اتمی «ناکازاکی» و «هیروشیما» صدها هزار نفر انسان بی گناه در یک لحظه به کام مرگ فرستاده شد. (2)

در حالی که در حادثه عاشورا 72 تن به شهادت رسیدند از جمله پنج کودک و نوجوان و یک زن.(3) بر پیکر شهیدان کربلا اسب تاختند خیمه گاه را تاراج کردند و آتش زدند و زنان و کودکان را به اسارت بردند، ولی چرا این حادثه در طول تقریباً 1400 سال قلب جامعه بشری را به رقت آورده و بر شهیدان کربلا و اسارت اهل بیت اشک ریخته اند؟

قطعاً جهان و انسان ها فجایع هولناک تر از حادثه کربلا از نظر کمی دیده اند، ولی اگر به جنبه کیفی و معنوی حادثه عاشورا بنگریم؛ یعنی هدف پاک باختگی، عملکرد و.... باید اعتراف کرد که تاکنون در تاریخ بشر فاجعه ای هولناک تر از حادثه عاشورا رخ نداده است و رمز جاودانگی حماسه عاشورا نیز در بعد معنوی آن نهفته است. به همین جهت شخصیت امام حسین (علیه السّلام) نیز غیر از شخصیت هایی است که در تاریخ حادثه آفریده اند.

ص: 183


1- ر.ک: نگاهی به تاریخ جهان جواهر لعل نهرو ج 2 بخش جنگهای صلیبی.
2- ر.ک: کتابهای تاریخی قرن بیستم بخش جنگ های اول و دوم جهانی.
3- حماسه سازان کربلا (ابصار العين في انصار الحسین)، ص309.

به قول استاد شهید مطهری:

حسین (علیه السّلام) شخصیت حماسی است، اما نه آن طوری که جلال الدین خوارزمشاهی یک شخصیت حماسی است و نه آن طور که رستم افسانه ای یک شخصیت حماسی است. حسین(علیه السّلام) شخصیت حماسی است، اما حماسۀ انسانیت، حماسۀ بشریت.... حادثۀ حسین ،روح حسین، همه چیز حسین هیجان است، تحریک است درسی است.(1)»

در بسیاری از حوادث و رویدادهایی که در جهان رخ می دهد، اتفاق هایی است که در اصل برنامه و طرح نیست، بلکه در روند حوادث رخ می دهد، اما حوادث عاشورا بر مبنای اتفاق نیست، امام حسین(علیه السّلام) وقتی با اهل بیتش از مدینه به سوی مکه حرکت می کند، علاوه بر چهارچوبۀ کلی هدف برنامه های حوادث آینده را نیز در نظر دارد. شبی قبل از حرکت کنار مرقد جدّش در مدینه به راز و نیاز مشغول بود پیامبر گرامی اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در خواب دید: فرمود:

«يا حسين أُخرج الى العراق فانّ الله قد شاء ان يراك قتیلا؛ ای حسین بسوی عراق حرکت کن که خداوند می خواهد تو را کشته ببیند.(2)»

این خود، نوعی الهام حادثۀ خونین کربلا برای او بود و اسارت اهل بیت هم تکمیل کننده همین نقش خونین است. آغاز این حرکت از یک «نه» شروع می شود و به اسارت و خرابه نشینی اهل بیت امام حسین (علیه السّلام) پایان می پذیرد. مجموع این حوادث تفکر جاودانه ای را به وجود آورده که بشر برای همیشه از آن درس می آموزد.

جاودانگی حماسه عاشورا در یک چیز نهفته است و آن هدف متعالی در حماسه «عاشورا» است.

ص: 184


1- حماسه حسینی، ج 1، ص 72.
2- بحارالانوار، ج 10، ص 184 . الارشاد مفید، ص 180.

هدف متعالی در حماسه عاشورا

بعضی وقت ها به انگیزه نیز «هدف» اطلاق می شود، ولی مراد از «هدف» در این جا «مرام» و «مقصود»ی است که در نهایت، نهضتی و یا مکتبی بدان نائل می آید. از این جهت «نفس هدف» و «شیوۀ هدف» نقش اساسی را در جاودانگی جریان و عملکرد دارد.

بسیاری از اهداف سرشت نیک و انسانی دارند، شعارهایی را که برمی گزینند نیز انسانی است و رهایی انسان را از یوغ اسارت و استبداد نوید می دهد، ولی شیوه های عملکردشان خود فاجعه های بزرگ را برای انسان آفریده است؛ مثلاً مارکسیسم که به حمایت از قشر مظلوم و زحمتکش دهقان و کارگر برخاست و ایدئولوژی مکتب خود را در حمایت از پرولتاریا قرار داد، اهداف انسانی و شعارهای انسانی داشت.

اما، آیا تصفیه های خونین و قتل عام های اوایل پیروزی انقلاب اکتبر 1917 جنایات هولناک استالین، با چنین اهداف سازگاری و هم خوانی داشت؟ ایجاد دیکتاتوری های سرخ در کشورهای بلوک شرق با زور نیزه و چکمه و اشغال افغانستان و کشتن نزدیک به یک میلیون نفر، با کدام اهداف انسانی و شعارهای انسانی مطابقت دارد؟(1)

نهضت فمنیسم، که از حقوق زنان و آزادی آنان دفاع می کرد، شعارهای نویدبخش را برای به دست آوردن حقوق زنان در محل کارشان و نیز در خانواده و حضور و سهم گیری مساوی آنان با مردان در جامعه و مقام های اجتماعی را سر می داد، امروز چه دستاوردی برای زنان دنیا به ارمغان آورده است؟ نتیجۀ این همه تلاش در طول این مدت، این شد که زن غربی زن فمنیستی تبدیل به کالای بازاری شده است که هویت و شرافت و عفت انسانی خود را به دست تندبادهای هوس سپرده. خود تبدیل به کالا و متاع بازار گردیده و فقط وسیلۀ لذت و استفاده جویی مردان در بازار مکاره شده است. (2)

ص: 185


1- ر.ک: تاریخ سازان 1 (لنین بدون نقاب) و اسرار مرگ استالین.
2- ر.ک: اندیشه های سیاسی قرن بیستم.

بدین جهت در بسیاری از نهضت ها، قیام ها و مکتب ها ممکن است شعارها انسانی باشد، اما عملکردها غیر انسانی. نیز ممکن است هدف ها انسانی باشد، اما در مسیر مبارزه به مسیری منتهی شود که نتیجه و دستاورد مصیبت بار و غمبار داشته باشد.

بنابراین، سلامت هدف در گرو استراتژی صحیح، و استراتژی صحیح، در گرو عملکرد صحیح تا رسیدن به مقصود است و در پیچ و خم همین خط سیر است که هدف ها و مکتب های انسانی انگشت شمار می گردد.

در کنار اینها مکتب هایی هستند که به تعالی انسان بالاتر از جهان مادی می اندیشد، چنین مکاتبی توحیدی و الهی است که مکتب و هدف حسين(علیه السّلام) جزء مکاتب و اهداف توحیدی و الهی به شمار می رود. امام حسین (علیه السّلام) برای رسیدن به هدف، دو شعار و یا دو روش را انتخاب کرد که عبارت بود از: مبارزه با طاغوت و اصلاح امت جدش.

شیوه مبارزه در حماسه حسینی

الف: مبارزه با طاغوت

اشاره

امام حسین (علیه السّلام) مبارزه با طاغوت را با امتناع از بیعت و «نه» گفتن آغاز کرد، چهرهٔ یزید را افشا نمود، دعوت مردم کوفه را با فرستادن مسلم پاسخ داد و با حرکت از مکه به سوی کربلا به میعادگاه عشق رسید.

1 - امتناع از بیعت

نهضت و قیام امام حسین (علیه السّلام) با «نه» آغاز می شود، درست مانند جدش رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و و و دیگر انبیای الهی که رسالت و مبارزۀ خود را با «نه» آغاز کردند. همه انبیای الهی در برابر بت های بی جان که مظهر جاهلیت و شرک بود«نه» گفته اند و انسان هایی را

ص: 186

که سر در برابر بت ها می ساییدند، آنان را از جمود جاهلیت رهانیده اند.

«قولوا لا اله الا الله تفلحوا» اولین ندایی که جزیرة العرب را از شرک و بت پرستی و جاهلیت نجات بخشید و نور توحید در سراسر دنیا عالم گیر شد. زمان امام حسین(علیه السّلام) دیگر زمان جاهلیت و بت پرستی نیست. انسان ها علناً در برابر بت ها سر به سجده نمی سایند، ولی بت های دیگری در جامعۀ اسلامی قد برافراشته است. این بت ها بی جان نیست، بت های جان دارند و در رأس این بت ها و بتچه ها طاغوت است که در بتکده سبز شام لانه دارد.

یزید، بزرگترین طاغوت عصر امام حسین(علیه السّلام) است، این طاغوت هیچ تفاوتی با فرعون زمان حضرت موسی(علیه السّلام) ندارد «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى »(1) یزید هم سر به طغیان نهاده است.

اینک خلیفه اسلام غرق در لهو و لعب است، شراب شربت سکرآور زندگی اوست،از سیاست چیزی نمی داند، با بوزینگان و رقاصان و زنان مغنیّه دمساز است.

معاوية بن ابی سفیان هرچند که بر اریکۀ قدرت اسلام تکیه زده و از پیروزی ظاهری در صفین در برابر علی(علیه السّلام) سرمست است و از صلح با امام حسن(علیه السّلام) دلشاد، ولی خداوند عذاب خود را در همین دنیا نیز در خانه او نازل کرده است. یزید سوهان روح معاویه شده است، نابخردی ها و هرزه گردی های او ،کاخ آمال و آرزوهای معاویه را فرو می ریزند. حکومت موروثی بنی امیه طمع سیر نشدنی معاویه است. او توصیه های پدرش ابی سفیان را هر صبح و شام با خود زمزمه می کند که در خلوت جمع امویان گفت:

«اکنون که قدرت و حکومت در دست شما افتاده است، آن را همچون گویی به یک دیگر پاس دهید و کوشش کنید که از دودمان بنی امیه بیرون نرود، من سوگند یاد می کنم به آنچه به آن عقیده دارم که نه عذابی در کار است و نه حسابی و نه بهشتی و نه جهنّمی و

ص: 187


1- سوره طه، آیه 43.

نه قیامتی(1) ».

اینک که غیر از یزید، کس دیگری ندارد، با کمال وقاحت و بی شرمی با زیر پا گذاشتن صلح نامۀ امام حسن (علیه السّلام) زمینه را برای جانشینی یزید ابن معاویه فراهم ساخت.(2)

و امام حسین(علیه السّلام) بزرگترین مانع تحقق آمال و آرزوهای معاویه است. به همین منظور معاویه سفری به مدینه کرد، تا رضایت مخالفان یزید را جلب کند. معاویه با امام حسین(علیه السّلام) نیز ملاقات کرد و معاویه چه اوصافی را که برای یزید نتراشید، خیال می کرد امام حسین(علیه السّلام) نمی داند که در زندگی خانوادگی معاویه چه می گذرد، امام حسین(علیه السّلام) پرخاش کنان در جواب معاویه گفت:

«یزید را آن چنان که هست معرفی کن، یزید جوان سگ باز، کبوتر باز و بوالهوس است که عمرش با ساز و آواز و خوش گذرانی می گذرد، یزید را آن گونه که هست معرفی کن، و این گونه تلاش های بی ثمر را کنار بگذار(3)».

سرانجام این گوی قدرت به یزید پاس داده شد و معاویه که در واپسین روزها علیل و افلیج شده بود، نگران هرزگی یزید بود. اگر معاویه پوستینی از اسلام را در کاخ سبزش برافراشته بود، اینک همین پوستین نیز زیر پای بوزینه و رقاصان یزید تکه تکه شده است. و همه چیز را با معیارهای جاهلی قبیله و میراث خونی می نگرد. وقتی سر امام حسین(علیه السّلام) را بعد از حادثۀ عاشورا نزد او آوردند، از پیروزی قبیلهٔ بنی امیه بر بنی هاشم سرمست شد و سرود:

«لعبت هاشم بالملک فلا*** خبر جاء و لا وحی نزل»

ص: 188


1- سیمای پیشوایان در آینۀ تاریخ، ص48، به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص53.
2- البته معاویه به هیچ یک از موارد پنج گانه صلح با امام حسن (علیه السّلام) عمل نکرد. نه تنها طبق دستور قرآن و روش پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) عمل نکرد که بدعت های ناروا را در جامعه اسلامی رواج داد و از ناسزاگویی به امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) دست برنداشت و به اذیت و آزار پیروان علی (علیه السّلام) ادامه داد و چند تن از یاران علی(علیه السّلام) را چون میثم تمّار و حجر بن عدی و.... به شهادت رسانید، جانشینی یزید نیز زیر پا گذاشتن آخرین بند قطع نامه صلح با امام حسن (علیه السّلام) بود.
3- به نقل از «الامامة والسياسة» ابن قتیبه دینوری، ج 1، ص 184.

- بنی هاشم با حکومت بازی کرد، در حالی که نه وحی نازل شده و نه خبری از وحی است.(1)

اینک چنین شخصی بر خلافت اسلام تکیه زده و می خواهد بر دستی که از مستی شراب مرتعش است، امام حسین(علیه السّلام) دست بیعت بگذارد!

یزید بدون کوچک ترین تردیدی می خواهد «حق» پنجهٔ تسلیم در پنجۀ «باطل» بگذارد شعور یزید به اندازۀ معاویه نیست، تا دریابد که چنین کاری شدنی نیست، امام حسین (علیه السّلام) با بد بیعت کند!

«.... اکنون حسین در برابر دو نتوانستن قرار گرفته نه می تواند خاموش بماند مسئولیت جنگیدن با ظلم را دارد و نه می تواند فریاد کند، تنها مانده و با دست خالی بار مسئولیت ها بر دوش اوست، باید بجنگد اما نمی تواند شگفتا بایستن و نتوانستن!»

نتوانستن نیز او را از این بایستن معاف نمی کند، چه مسئولیت بر دوش آگاهی انسانی اوست. زادۀ حسین بودن اوست پس چه کند؟ متولیان عقل و دین می گویند: «نه» و حسین می گوید: «آری».(2)

امام حسین(علیه السّلام) به والی مدینه که مأمور بیعت گرفتن از امام برای یزید بود، پاسخ «نه» می دهد و این آغازی می شود برای یک حرکت و حماسۀ خونین و جاودانه در تاریخ و خود فریاد می زند:

«الا و انّ الدعى بن الدعى قد ركزنی بین اثنتين. بين الذّلة والسلّة، هيهات منّا الذّله؛ هان! حرام زاده، فرزند حرام زاده [عمر سعد] مرا بین مرگ و ذلت قرار داده است، اما از ما ذلت و خواری به دور است.»(3)

در آخرین لحظه و آخرین اتمام حجّت نیز بر پیمان و تصمیم خود استوار است و جواب دندان شکنی به عمر سعد فرمانده سپاه یزید در کربلا می دهد:

ص: 189


1- فضل الله، کمپانی، حسین کیست؟، ص 180.
2- احسان خراسانی [ شریعتی] امام حسین، سخنرانی، ص 20.
3- مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، ج 2، ص 72.

«لا والله لا اعطيهم بيدى اعطا الذليل و لا افر فرار العبيد».

نه به خدا سوگند! مانند دست دادن ذلیل دست بیعت به شما نمی دهم و چون بندگان فراری، پا به فرار نمی گذارم.(1)

2- هشدار به امت به خواب رفته

امام حسین(علیه السّلام) در دوره ای بار امامت را بر دوش کشید که انحراف ها، کژی ها و بدعت ها کمر اسلام را شکسته بود، عصری که اندیشه ها فلج شده و سلول های سرطانی القائات «مرجئه» و «جبریه» در پیکر اسلام در حال رشد بود. اسلام از درون به تهی شدن پیش می رفت. اسلام ظاهری و اسلام حکومتی ملعبۀ دست معاویه بود.

یاران نخستین پیامبر که حکومت توحیدی ده ساله پیامبر را در مدینه تجربه کرده بودند، به سه گروه تقسیم شده بودند: گروهی انحراف را تحمّل نتوانستند، فریاد کشیدند و کشته شدند؛ مثل ابوذر ،عمار، عبدالله بن مسعود، میثم و حجر بن عدی.

گروهی که بهشت را به جای آن که در جبهۀ جهاد به دست آورند، در کنج امن ریاضت و خلوت می خواستند به دست آورند و گوشۀ مسجد خزیدند.

دستۀ سوم، از جهاد و هجرت و بدر و اُحد و حنین و مدینه و... که در کنار پیامبر افتخارهایی کسب کرده بودند، همه را در کاخ سبز معاویه به فروش رساندند. (2)

با شهادت حجر بن عدی نیروی انقلابی و مبارزی که علیه حاکمیت اموی مبارزه می کردند، به تحلیل رفت سایه دهشت معاویه در سراسر سرزمینهای اسلامی حکم فرما گشت. کوفه که روزگاری مرکز قدرت اسلام و خلافت علی بن ابی طالب(علیه السّلام) بود، روحیه، شخصیت، هویّت انقلابی و مبارزاتی دوران علی(علیه السّلام) را از دست داده بود.

فرهنگ همکاری و تعاون میان امت اسلامی وجود نداشت، دیگر آن روزگاران گذشته بود که پیامبر اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) همۀ افراد امت را مسئول هم دیگر می دانست: «کلکم راع

ص: 190


1- مفید، الارشاد، ص 235؛ مقتل الحسین مقرم، ص 280.
2- احسان (دکتر علی شریعتی) خراسانی، همان، ص18.

وكلكم مسئول عن رعيته؛ تمام شما مسلمانان به منزلهٔ نگهبان یک دیگرید و همۀ شما نسبت به خودتان مسئولید(1) ».

و دکتر جعفر شهیدی در کتاب تحقیقی قیام حسین(علیه السّلام) می نویسد:

«هر اندازه مسلمانان از عصر پیامبر دور می شدند، خوی ها و خصلت های مسلمانی را بیشتر فراموش می کردند و سیرت های عصر جاهلی به تدریج بین آنان زنده می شد، برتری فروشی نژادی، گذشتۀ خود را فرایاد رقیبان خود آوردن، روی در روی ایستادن تیره ها و قبیله ها به خاطر تعصب های نژادی و کینه کشی از دیگری (2)».

در چنین شرایطی امام حسین زنگ خطر را به صدا درآورد. وقتی آگاه شد که بن معاویه خلیفۀ مسلمانان شده است، با تأسف اظهار کرد:

«انّا لله وانّا اليه راجعون و على الاسلام السلام، اذ قد بُليت الامّة براع مثل يزيد؛ فاتحه اسلام را باید خواند، زمانی که امت اسلام خلیفه ای مثل یزید داشته باشد(3)».

و نیز در مسیر راه در خطابه ای دیگر فرمود:

«الا ترون انّ الحق لا يُعمل به و انّ الباطل لا يتنهى عنه(4)» .

هدف از هشدارها و بیدارگری های امام حسین نه آن بود که مردم را به قیام سراسری فراخواند. زیرا جامعه ای که به خواب رفته، گوش ها کر و چشم ها کور است و تفکر و اندیشه به انجماد رسیده، چگونه می تواند به قیام سراسری و عمومی علیه حاکمیت سیاه یزید دست براند.

امام به دلیل تکلیف امامت، به مردم هشدارهای لازم را داد تا تلنگری باشد بر پیکر چنین جامعۀ جامد و خموش. او هدف بزرگتر، جاودانه تر برای زنده کردن دین جدّش دارد و چنین هشدارها، جز تلنگر نسبت به هدف مقدس و الهی او نیست.

ص: 191


1- مرتضی مطهری ،همان، ج 2، ص 155 ،به نقل از جامع الصغیر سیوطی، ص 95.
2- قيام حسین (علیه السّلام) ، ص 109.
3- في رحاب اهل البيت (علیهم السّلام) ،ج3، ص74؛ اللهوف، ص11.
4- مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص381.
3-امام و حرکت به سوی مکه

حرکت امام به سوی مکه، در راستای تبیین هدف و آرمان بزرگی که دارد تبلور پیدا می کند. «امت باید بداند که چرا حسین(علیه السّلام) قیام می کند و هدف آن بزرگوار از نهضت چیست... اطلاع امت از هدف مقدس حسین (علیه السّلام) از یک طرف، خود به منزلۀ اعلام خطر جدّی است به آنانکه وضع فوق العاده و غیر عادی اجتماع را بدین وسیله دریابند؛ آن چنان وضعی که فرزند امیرالمؤمنین (علیه السّلام) هستی اسلام و موجودیت قرآن را در معرض سقوط می بیند و برای نجات آن ناچار دست به آن نهضت مقدس و خونین می زند(1)».

آن روز که وسایل ارتباط جمعی نبود، امام (علیه السّلام) برای تبلیغ و تبیین هدفش، بهترین زمان و مکان را انتخاب کرد، موسمی که حاجیان از سراسر عالم اسلام به مکه می آیند و ناگهان در روز عرفه حج را ناتمام می گذارد و به سوی کربلا حرکت می کند، تا به امت بفهماند که زنده کردن روح اسلام و دمیدن خون در شریان های اسلام و زنده کردن عدالت و سیرۀ توحیدی رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بزرگ ترین تکلیف الهی است که از همۀ تکالیف بزرگتر و مهمتر است تکلیفی که علی(علیه السّلام) پنج سال به خاطر آن سخت ترین شرایط را متحمّل شد و خونش در محراب مسجد ریخته گردید. اینک زمان قربانی شدن فرد دیگری است، تا خون در رگ های جامعۀ اسلامی به جریان افتد و پاسخی باشد برای کسانی که می خواستند دین شان را به دور از نبرد حق و باطل و خطر مبارزهٔ سیاسی و اجتماعی در حرم امن الهی حفظ کنند.

عبدالله زبیر در ملاقاتی که با امام حسین دارد ،می خواهد که چون خودش در حرم امن الهی پناهنده شود ،امام حسین(علیه السّلام) در جواب می گوید:

«کشته شدنم در کربلا، پیش من از کشته شدنم در حرم محبوب تر است (2)».

ص: 192


1- هاشمی نژاد، درسی که حسین (علیه السّلام) به انسان ها آموخت، ص226.
2- كامل الزيارة، ابن قولویه از ابن سعید روایت می کند، ص72.
4- امام(علیه السّلام) و دعوت مردم کوفه

امام می دانست که این مردم با پدرش امام علی(علیه السّلام) و برادرش امام حسن(علیه السّلام) چه

کرده است و این شهر شهرت بی وفایی را با خود همراه دارد؛ با آن همه بنابر وظیفه ای که بر دوش دارد، مسلم بن عقیل را می فرستد تا پاسخی باشد برای دعوت های آن مردم، که با سفیرش چه می کنند.

«زمانی کوفه مرکز ارتش اسلام بود و اگر امام حسین به کوفه نمی رفت امروز تمام مورخین دنیا او را ملامت می کردند، چرا به آنجا نرفتی؟... از کوفی ها و مردم عراق شجاع تر و سلحشورتر وجود نداشت، در عین حال همین مردمی که 18 هزار بیعت کننده داشت... چون زیاد بن ابیه سال ها در کوفه حکومت کرده بود، آن قدر چشم درآورده بود... به کلی احساس شخصیت خود را از دست داده بود(1)».

ب: اصلاح امت جدّ

اشاره

دومین شعار یا استراتژی اساسی امام حسین(علیه السّلام) «اصلاح امت جدش» بود. در وصیت نامه ای که به برادرش محمد حنفیه نوشته است، انگیزه قیام خود را اصلاح امت جدّش معرفی می کند:

«انّى لم أخُرج اشراً ولا بَطِراً ولا مفسداً و لا ظالماً و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى؛ من نه از روی خودخواهی و سرکشی و هوسرانی و نه برای ایجاد فساد ستمگری به پا خاستم، بلکه هدف من از این حرکت اصلاح امت جدم بوده است(2)».

امام حسین(علیه السّلام) اصلاح گری را در دو شیوه انجام داد: یکی امر به معروف و نهی از منکر و دیگری عمل و زنده کردن سیرۀ پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و علی(علیه السّلام) بود.

ص: 193


1- حماسۀ حسینی، ج 1، ص 170.
2- بحار الانوار، ج44، ص 329.
1 - امر به معروف و نهی از منکر

این که امام حسین (علیه السّلام) اساس نهضت خود را امر به معروف و نهی از منکر قرار داد نشان دهنده این مطلب است که امر به معروف و نهی از منکر تا چه اندازه در اصلاح ،بیداری ،روشنگری، سلامت و بهداشت روحی و روانی و فیزیکی جامعه اسلامی نقش و اهمیّت دارد.

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از نظر قرآن تا آن حد است که مسلمانان را بهترین امت می داند، چون امر به معروف و نهی از منکر می کنند:

«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ »؛ شما مسلمانان بهترین امت هستید که به نفع بشریت ظهور کرده اید که امر به معروف و نهی از منکر می کنید.(1)»

و قرآن امت های پیشین را نکوهش می کند که چرا امر به معروف و نهی از منکر نکردند:

«فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُو بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ».

پس چرا در میان امت های پیشین از شما مردمی دین دار پیدا نشدند که از فساد در زمین جلوگیری کنند، جز دسته ای اندک که ما نجاتشان دادیم و ستمگران نعمت ها و رفاهی را که بدیشان داده بودیم در راه فساد به کار گرفتند و گناه کار بودند و خدا هیچ قومی و اهل دیاری را در صورتی که نیکوکار و مصلح باشند، هلاک نمی کند(2)».

بنابراین امام حسین(علیه السّلام) در انگیزۀ قیامش، انگشت روی اساسی ترین اصلی گذاشت که تداوم آن ضامن بقای اجتماع اسلامی بود و در راه زنده ماندن همین اصل

ص: 194


1- آل عمران، آیه 110.
2- سورۀ هود، آیات 116-117.

حماسۀ خونین کربلا را آفرید.

در کلمات کوتاهی که از امام حسین(علیه السّلام) باقی مانده و در آن هدف و انگیزه های قیام و حماسه عاشورا بیان کرده، تأکید روی همین اصل و زنده کردن سیرۀ جدش رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) دارد و از پاسخ به دعوت مردم کوفه، هیچ سخنی به میان نیاورده و در ادامه همان وصیت نامه آمده است «أُريد أن آمر بالمعروف و انهىٰ عن المنكر.»

بدین ترتیب امر به معروف و نهی از منکر یکی از اساسی ترین انگیزه های حماسه حسینی به شمار می رود؛ به خصوص در دوره ای که سنت و فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر از میان رفته و در جامعۀ اسلامی، افراد ناشایست تسلط یافته اند.

جهان اسلام حاکمی مانند یزید را تاکنون تجربه نکرده بود، او در حقیقت تاوان بی تفاوتی و تساهل و تسامح امت اسلامی در برابر امر به معروف و نهی از منکر بود و چه زیبا گفته است رسول اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) :

«لتأمُرن بالمعروف و لتنهُنَّ عن المنكراً ويُسلّطن الله عليكم شراركم. فيدعوا خياركم فلا يستجاب لهم؛ امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه بدان شما بر شما مسلط می شوند و وقتی خوبان شما شما، را می خوانند به آنها جوابی داده نمی شود(1)».

اینک که تنها امام حسین (علیه السّلام) امر به معروف و نهی از منکر را فریاد می کند، بدان (طاغوت) فرصت را از مردم گرفته اند تا خوبان خود را انتخاب کنند. به همین دلیل است که در آن زمان هم فریاد حسین بن علی(علیه السّلام) ناشناخته ماند و هم قیامش چنان که علی(علیه السّلام) نیز در زمان خودش ناشناخته ماند و فقط چاه بود که صدایش را می شنید: «غداً ترون ایّامی و يُكشف لكم عن سرايري [ امروز مرا نمی شناسید] فردا روزی خواهد آمد که مرا خواهید شناخت (2)».

ص: 195


1- فروع کافی، ج 4، ص56.
2- نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبۀ 147.
2 - زنده کردن سیرۀ جدش

در سال 61 هجری قمری، پنجاه سال از حکومت اسلامی و توحیدی پیامبر اسلام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در مدینه گذشته بود، مشکلاتی که از «سقیفه» آغاز شد، بدعت های فراوانی را داشت، بعد از 25 سال سکوت علی بن ابی طالب(علیه السّلام) کمتر از پنج سال کوشید تا ناهنجاری ها و بدعت ها را از چهرۀ اسلام بزداید، اما فتنه های جمل و صفین و نهروان فرصت ها را با خود برد.

سر منشأ این بدعت ها و کجی ها نیز، تشکیلات ضد اسلامی اموی بود که با والی سر شدن معاوية بن ابی سفیان در زمان خلیفهٔ دوم، نفوذ خود را در جامعۀ اسلامی گسترش داد.

با عمّال ستمگری چون زیاد بن ابیه، عمرو بن العاص، سمرة بن جُندب و .... حکومت سلطنتی تشکیل داد و چهرۀ اسلام را وارونه ساخت. غارت بیت المال، قتل و غارتگری، شکنجه و تبعیض نژادی، رقابت های قبیله ای، جعل حدیث، تفسیر و تأویل آیات قرآن به نفع خود، تخدیر افکار عمومی، سب و دشنام علی(علیه السّلام)، ترویج نظرات جبریه و مرجئه در میان مردم و... از جمله روش ها و بدعت ها و سنت های شومی بود که پس از رحلت رسول اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و دوران معاویه، در جامعه اسلامی رواج یافت.

علی(علیه السّلام) که عمق فتنه را درک کرده بود، در همان زمان فریاد کشید. ولی گوش شنوایی پیدا نشد!

«هان! بیمناک ترین فتنه ها بر شما از نظر من فتنۀ بنی امیه است، آن فتنۀ کور و تاریکی است که دامنۀ آن فراگیر و همگانی است و گرفتاری آن برای خواص [پیروان علی(علیه السّلام)] است بلای آن به کسی رسد که بینا و آگاه باشد و به هر کوری که بی تفاوت باشد، راه پیدا نکند.(1)

ص: 196


1- ألا و ان اخوف الفتن عندى عليكم فتنة بني امية، فانّها فتنة عمياء مظلمة، عمّت خُطّتها و خصت بلیتها و اصاب البلاء من أبصَرَ فيها و اخطأ البلاء من عَمِيَ عنها وايم الله لَتَجِدُنَ بنى اميّة لكم ارباب سوء بعدى كالناب الضرَوس.

به خدا سوگند! پس از من بنی امیه را زمامداران بدی خواهید یافت، مانند شتر پیر و چموشی که با دهانش گاز می گیرد(1)».

امام حسین(علیه السّلام) با شعار زنده کردن سیرۀ رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) خط بطلان بر بدعت ها و کجی هایی که فتنۀ بنی امیه در جامعه اسلامی به وجود آورده بود، کشید. برای مردم یادآور شد که اسلام محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) آن نیست که معاویه در کاخ سبز شام، ردایش را وارونه به تن کرده و خلافت ملک موروثی نیست، تا به یزید میراث برسد. بلکه سیره رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و علی بن ابی طالب(علیه السّلام) همان سیره حکومت ده ساله توحیدی در مدینه است.

استراتژى عملى حماسه عاشورا

اشاره

گفتیم که جاودانگی حماسه حسینی در هدف متعالی آن است و راهی را که برای رسیدن به هدف برگزید، نقش اساسی در جاودانگی حماسۀ عاشورا دارد. روش عملی امام عبارت بود از تربیت یاران و پاک باختگی در راه هدف.

1- تربیت یاران:

هر نهضت و قیامی توسط افراد سازمان یافته به وجود می آید، کادر تشکیلاتی یک نهضت نقش کلیدی در موفقیت ها و شکست ها دارد. به همین دلیل در نهضت های توحیدی پیامبران الهی در ابتدا سراغ کادرسازی و تربیت نیرو رفته اند، سپس مردم را به سوی توحید فرا خوانده اند. در حماسه عاشورا نیز امام حسین (علیه السّلام) توانست نیروهایی را تربیت کند و افرادی را با خود همراه سازد که از جهت روحی، روانی، عقیدتی و جسمی برای انجام چنین حماسه ای آماده بودند.

معمولاً افراد یک نهضت از میان افراد فعّال و جوان و از نخبگان جامعه انتخاب می گردد، ولی در حماسه عاشورا افراد گوناگون حضور دارند: زن، مرد، پیر ،جوان و کودک.

ص: 197


1- همان، خطبۀ 91.

ولی همین نیروها طوری تربیت شده اند که به مرحله «یقین» رسیده اند، به راهی که برگزیده اند، باور دارند و به رهبر حماسه، به تمام معنا ایمان دارند.

به قول ع.ص؛

«هر قدر هدف ها عالی تر و عمیق تر و وسیع تر باشد، رهبر باید در تهیه نیرو و ساختن نفرات، رنج ها و صدمه های زیادتری ببیند و تمام کار را خود به عهده بگیرد... برای هدف های بزرگ، رهبر باید، انگیزه های بزرگ را به وجود بیاورد و مانع هایی را که در روحیۀ سربازانش خانه گرفته اند، بیرون بریزد.(1)»

واقعاً تربیت افرادی که برای هدف، شهادت و مرگ را انتخاب کنند دشوار است، زیرا مانع های دنیوی هر کدام سد بزرگی است که انسان ها را در خود گرفتار می کند، عشق به زندگی عشق به جلوه های دنیا، عشق به فرزند و زن عشق به اموال و ثروت ، ضعف ها، ترس ها، منفعت ها .... هر کدام دام هایی اند که انسان را در خود اسیر می کند، به همین دلیل امام حسین(علیه السّلام) می گوید:

«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحطونه ما درّت معايشهم فاذا محصّوا بالبلاء قلّ الديّانون؛ مردم بندگان دنیایند و دین لق لقه زبانشان در زندگی است، زمانی که با پیشامدی امتحان شوند، دین داران کم اند(2)».

حقا که گذر از این همه موانع نیاز به تربیت سخت و دشوار دارد، تنها حسین بن علی(علیه السّلام) بود که توانست یاران همدل، هم ایمان، هم هدف ،آگاه، مؤمن، مطیع و آماده شهادت تربیت کند. می گویند در کربلا نوجوانی که پدرش به شهادت رسیده بود، خدمت امام حسین(علیه السّلام) آمد و اجازه میدان خواست، امام اجازه نداد و گفت: همینکه پدرت شهید شده بس است، برو مواظب مادرت باش، جوان عرض می کند: یا اباعبدالله، اصلا این شمشیر را مادرم به کمرم بسته است(3)».

ص: 198


1- عاشورا، ص28.
2- تحف العقول، ص 250.
3- مقتل الحسین، اخطب خوارزمی، تحقیق شیخ محمد سماوی، ج 2، ص 22.

آیا چنین آمادگی برای شهادت، آن هم برای یک نوجوان جز این است که امام حسین(علیه السّلام) برای شهادت و قربانی شدن در راه هدف، برای یارانش یک بینش و درک قوی و فوق العاده داده است که اکثر مردم چنین آگاهی و بینشی ندارند؟

یک محقق آلمانی از پیوستن و شهادت حربن یزید ریاحی شگفت زده شده، می نویسد: «فداکاری حربن یزید در راه حسین(علیه السّلام) پاک ترین نوع فداکاری به شمار می آید، چون از آن نه منظور مادی داشت و نه معنوی و کامل ترین فداکاری است، زیرا حر بازماندگان خود را هم فدا کرد؛ به طور کلی فدا کردن بازماندگان دشوارتر از این است که شخص خود را فدا کند... تصور نمی کنم که در مغرب زمین بتوان واقعه ای نظیر الحاق حربن یزید به حسین (علیه السّلام) یافت. در مغرب زمین فداکاری متعدد هست، اما به نظر می رسد کمتر کسانی داوطلبانه بدون این که مجبور باشند، برای ابراز ارادت به دیگری از مرگ استقبال کنند.(1)»

همین محقق معتقد است که تصمیم حر یک تصمیم ناگهانی نبوده، بلکه مثل نهالی بوده که سال ها جوانه زده و رشد کرده و درخت تنومندی شده و این در حالی است که خود او هم متوجه نبوده که فکر گسستن از یزید و پیوستن به حسین(علیه السّلام) در خاطرش قوّت گیرد.

این که حر ناگهان پیش وجدانش شرمنده می شود، حکایت از وجدان و ضمیر پاک و حقیقت طلب حر می کند و چنین وجدانی باید در طول زندگی به رشد و شکوفایی برسد.

یاران و انصار حسین (علیه السّلام) از کسانی تشکیل شده بودند که وجدان و ضمیر حقیقت طلب خود را به رشد و کمال نهایی رسانده بودند. تا آمادگی کامل را برای شهادت و پاک بازی پیدا کرده بودند. بسیار کسانی بودند که بر حقانیت قیام حسین (علیه السّلام) باور داشتند و کوفیان هزاران نامه برای او نوشتند، ولی چرا با امام شان یک جا قیام نکردند و تنها عده ای معدود

ص: 199


1- امام حسین (علیه السّلام) و ایران ص 222- 223 (با تلخیص).

خط سرخ شهادت را پیمودند؟ چون وجدان حقیقت طلبشان به کمال لازم نرسیده بود.

امام حسین (علیه السّلام) حتی تا شب عاشورا هم از امتحان یارانش دست برنداشت. در شب عاشورا به یاران خود خطاب می کند:

«من اصحابی، از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی، از اهل بیت خودم فاضل تر سراغ ندارم، از همۀ شما متشکرم، اینها جز با من، با شما کاری ندارند، شما می توانید بروید، اگر آنها بدانند که شما خودتان را از معرکه خارج می کنید، احدی به شما کاری ندارد(1)».

در آن شب هیچ یک از یاران حسین (علیه السّلام) را تنها نگذاشتند. آنان وجدانشان به کمال نهایی رسیده بود و آن شب غسل شهادت کردند. زیرا:

هر که پیمان با هو الموجود بست***گردنش از قید هر معبود رست

ما سوىٰ الله را مسلمان بنده نیست*** نزد فرعونی سرش افکنده نیست

عقل گوید شاد شود آباد شو*** عشق گوید بنده شو، آزاد شو(2)

2۔ پاک باختگی در راه هدف:

به راستی که مرگ از دیدگاه امام حسین(علیه السّلام) و یارانش با نگرش کسانی که دنیاطلبند، چقدر تفاوت دارد:

«انّى لا ارى الموت الّا السعادة والحياة مع الظالمين الّا بَرَما؛ من مرگ را، جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزار و ملال نمی بینم(3)».

شاید امام حسین (علیه السّلام) مرگ با عزّت و شرافت مندانه را برای انسان ها تفسیر می کند که این گونه می گوید:

ص: 200


1- حماسه حسینی، ج 2، ص 264.
2- دیوان اشعار فارسی، علامه اقبال لاهوری.
3- تحف العقول، ص 245.

«خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة و أولهنى الى اسلافي اشتياق يعقوب الی یوسف؛ مرگ برای فرزند آدم، چون گردن بند در گردن دختر جوان، زینت بخش است و من چون یعقوب که اشتیاق دیدار یوسف را داشت، اشتیاق دیدار گذشتگانم را دارم(1)».

شعار امام حسین (علیه السّلام) هنگام رزم نیز شعاری است که به بشر درس آزادگی می دهد:

الموت اولىٰ من ركوب العار*** والعار اولىٰ من دخول النار

- مرگ بهتر از زیر بار ذلت رفتن است و ننگ از داخل شدن به آتش بهتر است.(2)

وقتی مرگ برای قاسم(علیه السّلام) از عسل شیرین تر باشد، وقتی عباس بگوید:

«ولله ان قطعتموا يميني*** أنّي احامي ابداً عن ديني»

و گلوی پارۀ علی اصغر در این قربانی سهم گیرد. وقتی تک تک یاران حسین(علیه السّلام) تا نزدیکی غروب عاشورا در میان خون، رقص شهادت کنند. وقتی زینب و اهل بیت حسین(علیه السّلام) گویاترین پیام رسانان و سفیران حماسه کربلا باشند، باید این حماسه برای همیشه تاریخ جاودانه بماند. زیرا به قول شریعتی «شهادت دعوتی است به همۀ عصرها و به همه نسل ها که اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر.»

اکنون که قریب 1400 سال است که بشر هر سال از مکتب عاشورا درسی می آموزد و همیشه زنده و جاوید است، زیرا امام حسین (علیه السّلام) با حرکات قهرمانانۀ خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دورۀ معاویه بر روح جامعه اسلامی حکم فرما بود، تضعیف کرد و ترس را ریخت، احساس عبودیت را زایل کرد و به اجتماع اسلامی شخصیت داد...

معروف است که آلمان ها گفته اند ما در جنگ دوم همه چیز را از دست دادیم، مگر یک چیز را که همان شخصیت خودمان بود و چون شخصیت خود را از دست نداده بودیم،

ص: 201


1- اللهوف في قتلي الطفوف، ص 25؛ بحار الانوار، ج44، ص366.
2- مقرّم. مقتل الحسین، ص 345.

همه چیز را دوباره به دست آوردیم و راست هم گفته اند(1)».

و به قول پروفسور براون مستشرق انگلیسی:

«آیا قلبی پیدا می شود که وقتی دربارهٔ کربلا سخنی شنیده می شود، آغشته با حزن و الم نگردد، حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند(2)».

و گاندی معتقد است:

«من چیز تازه ای برای مردم هند نیاورده ام، آنچه آورده ام محصولی است از مطالعات و تحقیقاتی که دربارهٔ تاریخ زندگی قهرمانان کربلا انجام داده ام، اگر بخواهیم هند را از چنگال استعمار نجات دهیم لازم است همان راهی را بپیماییم که اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) پیمود(3)».

و امروز پس از آن که انتفاضۀ فلسطین به عملیات شهادت طلبانه دست می زنند، پیروز خواهند شد، زیرا این ملّت تازه از حماسۀ خونین عاشورا درس گرفته اند. روح و شهامت ملت فلسطین تا آن حد بزرگ شده که به شهادت ایمان آورده اند و خود را برای شهادت آماده می کنند و این همان درسی است که انتفاضۀ فلسطین از کربلا آموخته است. زیرا:

خون او تفسیر این اسرار کرد*** ملت خوابیده را بیدار کرد

تیغ لا چون از میان بیرون کشید*** از رگ خویش در باب باطل خون کشید (4)

چکیده

اکثر مکاتب فکری از سه ویژگی تولد، اوج و فرود بیرون نبوده اند، روزگاری حرفی برای گفتن داشته اند و به مرور روزها با چالش های فکری مواجه شده اند، دلیل آن این

ص: 202


1- حماسۀ حسینی، ج 2، ص 264.
2- حسین یا علت مبقیۀ اسلام، ص 64.
3- حماسه سازان كربلا (ابصار العين في انصار الحسين)، ص28.
4- علامه اقبال، لاهوری، همان.

است که این گونه مکاتب به کمال نرسیده اند و طرح نو آنها به حقیقت نپیوسته است.

حماسه عاشورا یک مکتب فکری است که تقریباً 1400 سال هم چنان زنده و جاوید مانده و در هر زمان حرفی نو و طرحی نو برای جامعه بشری دارد. بر مظلومیت حسین(علیه السّلام) و شهیدان کربلا تاکنون ده ها میلیارد انسان در طول 1400 سال اشک ریخته اند.

با آن که در جهان حوادث دهشتناک تر از حادثه عاشورا رخ داده است، کسی برای آن اشک نمی ریزد و در سینۀ تاریخ دفن است. اگر به حوادث عاشورا با دید کمّی نگاه کنیم، حوادث آن اندک است، ولی اگر به آن از نظر کیفی و معنوی بنگریم؛ یعنی هدف پاک باختگی، عملکرد و.... تاکنون در جامعۀ بشری فاجعه هولناک تر از حادثه عاشورا رخ نداده است.

جاودانگی حماسه عاشورا در یک چیز نهفته است و آن «هدف متعالی» است.

هدف متعالی در حماسه عاشورا

اهداف بسیاری از مکتب های انسانی، سرشت نیک دارند. شعار رهایی انسان را از یوغ اسارت و استبداد نوید می دهد، ولی شیوه های عملکردشان گاهی فاجعه های بزرگ را برای انسان آفریده اند. مارکسیسم و فمنیسم، مثلاً دو تفکری است که شعارهای انسانی داده اند، ولی عملکرد مارکسیسم به دیکتاتوری و قتل عام انسان ها منجر شد و دستاورد فمنیسم سبب شد که زن هویت، شرافت و عفت انسانی خود را از دست بدهد. اما در مکاتب و اندیشه های ،توحیدی، عملکرد و دستاورد و نتیجه، مطابق هدف بوده و در کربلا هماهنگی هدف، عملکرد و دستاورد حماسه جاودانۀ عاشورا را آفرید.

ص: 203

شیوه های مبارزه در حماسه حسینی

الف) مبارزه با طاغوت

1- امتناع از بیعت

نهضت امام حسین(علیه السّلام) با «نه» آغاز شده «نه» در برابر طاغوت زمان یزید که خلافت اسلام تکیه زده بود. یزیدی که غرق در لهو و لعب است و شراب، شربت سکر آور زندگی اوست، از سیاست چیزی نمی داند. با بوزینگان و رقاصان و زنان مغنیّه دمساز است. هرزگی یزید، حتی سوهان روح معاویه نیز هست، ولی معاویه با کمال، وقاحت و بی شرمی طبق توصیۀ ابی سفیان، مفاد صلح با امام حسن(علیه السّلام) او را زیر پا گذاشت و یزید را جانشین خود ساخت.

یزید می خواهد «حق» پنجۀ تسلیم در پنجهٔ «باطل» بگذارد و شعور یزید به اندازه معاویه نیست، تا دریابد که چنین کاری شدنی نیست.

2 - هشدار به امت به خواب رفته

امام حسین(علیه السّلام) در عصری به امامت رسید که اندیشه ها فلج شده بود و سلول های سرطانی مرجئه و جبریه در پیکر اسلام در حال رشد بود هر قدر مسلمانان از عصر پیامبر دور می شدند، خوی و خصلت های مسلمانی را فراموش می کردند و خصلت های جاهلی در میان آنان زنده می شد. در چنین شرایطی امام حسین(علیه السّلام) این زنگ خطر را به صدا درآورد که: «و علی الاسلام السلام اذا قد بليت الامة براع مثل يزيد».

3-حرکت به سوی مکه

حرکت به سوی مکه در راستای هدف بزرگ امام(علیه السّلام) بود، در موسمی که حاجیان از سراسر عالم اسلام به مکه می آیند. ناگهان حج را ناتمام گذاشت. تا به امت بفهماند که زنده کردن روح اسلام و سیرۀ توحیدی رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بزرگ ترین تکلیف الهی است.

ص: 204

4- امام و دعوت مردم کوفه

امام(علیه السّلام) بنا به وظیفۀ امامت حضرت مسلم را به کوفه فرستاد. اگر امام دعوت کوفه را اجابت نمی کرد ،مورخان ،امام(علیه السّلام) را ملامت می کردند.

ب) اصلاح امت جد

1- امر به معروف و نهی از منکر

در عصری که فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر از میان رفته، در حالی که قرآن مسلمانان را بهترین امت می داند، چون امر به معروف و نهی از منکر می کنند. امام می خواهد با خون این سنت را در جامعه زنده کند.

2- زنده کردن سیره جدش

مشکلاتی که از سقیفه آغاز شد، بدعت های زیادی را به دنبال داشت و تشکیلات ضد اسلامی اموی، نقش زیادی را در ترویج این بدعت ها داشت و امام علی(علیه السّلام) که بنی امیه را می شناخت فرمود: بدترین فتنه برای شما، فتنۀ بنی امیه است.

استراتژی عملی حماسه عاشورا

1- تربیت یاران

معمولاً افراد یک نهضت از میان فعالان و جوانان انتخاب می شوند، اما در حماسۀ عاشورا افراد گوناگون نقش داشتند: زن مرد ،پیر، جوان و کودک، اما همۀ آنان به مرحلهٔ یقین رسیده بودند و راهی را که انتخاب کرده بودند باور داشتند تربیت تا این مرحله از یقین سخت است، زیرا موانعی چون عشق به زندگی، به خانواده، به دین، و نیز ترس ها، ضعف ها و... همیشه بر سر راه آدمی است.

ص: 205

2۔ پاک باختگی

مرگ از دید امام حسین(علیه السّلام) سعادت و از دید یارانش شیرین تر از عسل است و این دیدگاه با کسانی که دنیا را می خواهند چقدر تفاوت دارد. چنین انسان هایی حماسۀ عاشورا را آفریدند و به همین دلیل است که جاودانه باقی مانده اند و امروز ملت فلسطین با درس گرفتن از حماسۀ عاشورا به عملیات های شهادت طلبانه دست می زنند و به شهادت ایمان آورده اند. انتخاب چنین خط سرخی آنان را به پیروزی خواهند رساند.

ص: 206

منابع

1 - قرآن کریم.

2 - نهج البلاغة فيض الاسلام

3- الارشاد، شیخ مفید ،قم، منشورات مكتبة بصيرتي.

4 - امام حسین (علیه السّلام) و ایران، فریشلر کورت، ترجمه ذبیح الله منصوری، انتشارات جاویدان، چاپ هشتم.

5 - امام حسین (علیه السّلام) ،سخنرانی خراسانی - احسان (شریعتی).

6 - اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، دکتر حاتم قادری، سمت 1379.

7- بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، تهران المكتبة الاسلامية، 1399 ه- ق

8-تاریخ سازان (لنین بدون نقاب) و اسرار مرگ استالین.

9 - تحف العقول، حسن بن علی بن شعبة، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، 1363.

10 - حسین(علیه السّلام) کیست؟ فضل الله کمپانی، قم کتابفروشی فروغی.

11 - حماسۀ حسینی، استاد مرتضی مطهری، تهران انتشارات صدرا، 1374 .

12 - حماسه سازان کربلا (ابصار العين في انصار الحسين)، استاد محمد سماوی، ترجمه عقيقی بخشایشی، قم دفتر نشر نوید اسلام، 1369.

13 - درسی که حسین(علیه السّلام) به انسانها آموخت، عبدالکریم هاشمی نژاد، تهران انتشارات فراهانی، 1351.

14 - دیوان اشعار فارسی، علامه اقبال لاهوری.

15 - سیمای پیشوایان در آئینۀ تاریخ، مهدی پیشوائی، قم دار العلم، 1375.

16 - عاشورا، على صاد، قم انتشارات هجرت، 1397 ه- .ق.

17 - فروع کافی، شیخ کلینی.

18 - في رحاب اهل البيت(علیهم السّلام) ، قم انتشارات مجمع جهانی اهل البیت(علیهم السّلام) .

ص: 207

19 - قیام امام حسین(علیه السّلام) ، سید جعفر شهیدی، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359.

20 - کتاب های تاریخی قرن بیستم؛ بخش جنگهای اول و دوم جهانی.

21 - كامل الزيارة.

22 - اللهوف في قتلى الطفوف، سید بن طاووس، قم منشورات مكتبة الدوارى.

23 - مقتل الحسين (علیه السّلام) عبدالرزاق مقرّم.

24 - مقتل الحسین(علیه السّلام) ، اخطب خوارزمی، تحقیق شیخ محمد سماوی، قم مكتبة المفيد.

25 - نگاهی به تاریخ جهان جواهر لعل نهرو، بخش جنگهای صلیبی.

ص: 208

در آفاق حماسه عاشورا

اشاره

سعید خو محمدی خیرآبادی

وجه تسميۀ عاشورا

در کتاب های لغت چنین آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضی روز نهم دانسته اند. زهری گفته است: جز در چند مورد، اسمی که بر وزن فاعولاء باشد شنیده نشد.(1)

از ابن بزرج نقل شده: «ضار وراء» به معنای «ضرّا» (سختی) و «ساروراء» به معنای «سرّا» (گشایش و شادمانی و «دالولا» به معنای «دلّال» به کار رفته است.

صاحب مجمع البحرین در این باره گفته است: «عاشورا یک نام اسلامی است و آن روز دهم محرّم است و گاهی «الف» بعد از «عین» حذف می گردد و «عشورا» تلفظ می شود».(2)

ص: 209


1- رک: مصاحب دائرة المعارف و لغت نامه دهخدا، ماده «فرهنگ».
2- رک: لسان العرب و مجمع البحرین، ماده «عشر».

نیز گفته اند: عاشورا کلمه ای است عبری و معرّب «عاشور» که دهم تشری یهود باشد که روزۀ آن روز «گپور» [کفّاره] است و چون آن روز را به ماه های عربی انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد.

چنان چه در ماه های یهود هم در اولین ماه و روز دهم است.(1)

حماسۀ عاشورا در آیینه تاریخ تشیّع

عاشورا با تاریخ تشیّع آمیخت و چهره ای نو به آن داد. بی تردید، پایداری و بقای شیعه، وامدار آن شد. ده ها قیام در تپش آن احساس، پدید آمد و میلیون ها شیعی با آن واقعه کام گشودند و یا نفس بستند.

این نوشته دکتر ابراهیم حسن را می توان به صدق نزدیک یافت:

«تشیع پس از رویداد عاشورا با خون شیعه آمیخت و در ژرفای جان هایشان جوشش زد و اعتقادی راسخ در

درونشان، پدید آورد».(2)

همچنین باید از این سخن فیلیپ حتّی یاد کرد که مبدأ ظهور حرکت های شیعی در دهم محرم تکوین یافت.(3)

این تحلیل ها ،بر تحقیق استوارند. قیام عاشورا صورت و سیرت شیعه را دگرگون کرد و به آن بار و پشتوانۀ حماسی داد و تشیّع به نهضت، اعتراض و قیام مبدّل گردید.

در پرتو آن قیام، رخنه ای در جبهۀ متحد خصم اموی پدید آمد و اوّلین درگیری های ساختگی و واقعی را در میان آنان به وجود آورد. اظهارات یزید در نکوهش ابن زیاد(4)، برخوردهای خانوادگی بین زنان و مادران خاندان اموی با شوهران و

ص: 210


1- الآثار الباقيه عن القرون الخاليه باب «القول على ما يستعمله اهل الاسلام».
2- دکتر ابراهیم حسن تاریخ اسلام، ج 1، ص 399.
3- فیلیپ ،حتی تاريخ العرب، ج 2، ص 253. به نقل از سميرة المختار الليثى، جهاد الشيعه، ص 27.
4- تاریخ طبری، ج 4، ص 352.

فرزندانشان(1) و... نمونه هایی از این مواردند. در ندامت و تأسف و اعتراض عده ای از شرکت جویان در سپاه اموی، نکاتی در منابع تاریخ نقل شده است.(2)

اوّلین زمزمه های اعتراض در روزهای اوّل ،حادثه، شنیده شد. از سوی صحابه و تابعین، عمل کرد امویان ناپسند دانسته شد.(3) مردم کوفه(4) و شام(5) و مناطق میان راه در سوگ واقعه سهیم شدند، در کوفه با اعتراض عبدالله بن عفیف قیامی نه چندان وسیع، امّا هشدار دهنده، رُخ داد(6). در مدیه، شیون و ناله شهر را فرا گرفت(7).

در این میان اهل بیت حسین سازماندهان اعتراض بودند، خطبه های آنان شعله های گداخته در خشم نهفتۀ مردم بود. خطابه های امام سجاد(8)، زينب كبرا(9) و....

تأثیری حساس و بازماندنی در جاودانگی حادثه داشتند. مورخان گفته اند:

«بعد از هر خطبه ای، مردم با گریه و نوحه، به ضجّه و زاری می پرداختند و زنان، موهایشان را پریشان می کردند...» (10)

ص: 211


1- موارد متعدد در تواریخ نقل شده است و از آن جمله: *مشاجره مادر ابن زیاد با او (تاریخ طبری، ج 4، ص 371). *اعتراض همسر خولی به او (همان). *برخورد همسر کعب بن جابر (قاتل بریر بن خفیر) با او: (همان) *اعتراض زن یزید بن معاویه نسبت به شهادت امام (همان، ج 6، ص 267)
2- از آن جمله ندامت ایوب بن مشرح، رضی بن منقذ عبدی و... رک ،همان، ج 4، ص 248 و ج6 ص248. همچنین کسی که سر امام را به کوفه آورد، در تحلیل از شخصیّت امام، اشعاری را بیان کرد: رکابم را از زر و سیم بیا کن، زیرا سرور پارسایان را کشتم... ابن زیاد از گفتار او، خشمناک شد و گفت: با این عقیده چرا در قتل او شرکت کردی؟ هیچ پاداشی از من نخواهی گرفت. عقد الفريد، ج 4 ص 381 ؛مروج الذهب ج 2 ص 65.
3- از آن جمله: به نامۀ ابن عباس به ابن زیاد رجوع کنید (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 186 - 187).
4- مفيد الارشاد، 123.
5- شهرستانی، تاریخ النياحة، ج 1، ص 73.
6- قرشي، حياة الامام الحسين، ج 3، ص 347 - 352.
7- شهرستانی، تاریخ النياحة، ج 1، ص 98؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 357.
8- هاشم معروف الحسنى، سيرة الائمة الاثنى عشر ، ج 2، ص 125 - 133.
9- قرشی، حياة الامام الحسين، ج 3 ص 376 – 393.
10- مقتل سيد الاوصياء، ص 154، به نقل از تاریخ النياحة، سيّد صالح شهرستانی، ج 1 ص 165.

این مجموعه، اوّلین عقب نشینی ها را در کاخ رفیع فرعونی اموی همراه داشت.

اجازۀ اقامۀ عزا به اهل بیت در شام، بازگشت محترمانه کاروان از شام به مدینه و... از آن جمله اند. اما حادثۀ عاشورا در پردهٔ این تزویرها مدفون نماند. واقعۀ گدازنده تر از آن بود که عذر و مداهنه، آن را به فراموشی سپرد. اهل بیت پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در سوگواری ماندند و آتش در خانه هایشان افروخته نشد و رنگ سیاه ماتم، از آنان رخت بربست(1).

مادران و زنان سوگوار واقعه عاشورا اندوه حادثه را نگاه داشتند. رباب، همسر حسین بن علی(علیه السّلام) یک سال در بیابان و بدون خانه و سقف زیست، تا یادآور پیکر بی پناه همسرش باشد(2). سوگ ام البنین، دشمنان قسیّ القلب خاندان هاشمی را از جا می کند(3) و این رویدادها و تصویرها، ترسیم بدیع از روایت کربلا بود. آنان که این واقعه را ندیده بودند، در این نمودارها آن رخ داد حزن انگیز را به اندوه عبرت و دریغ نشستند و در خاطر و باورشان، نشاندند.

نهضت های توّابین، قیام مردم مدینه شورش مختار .... از شعله عاشورا پرتو گرفتند و در ترکیب خون و پیام آن، فرصت حضور یافتند. در نهضت توّابین، شرارۀ بلند آن، نمایان بود. قیام کنندگان در کنار مزار حسینی چندان گریستند که گفته شد: بیش از آن روز، در کنار آن مزار گریه ای چنین دیده نشد(4). آنان خونابۀ دل را از دیدگاه بیرون ریخته و غمِ ماندن و در کنار حسین(علیه السّلام) نبودن را، با توبه ای خونین جبران کردند. آنان در خون خویش خضاب کردند و با جان خود وداع نمودند و در صحنۀ جهاد، شعار «یالثارات الحسین» را با خروش می سرودند(5). گرچه آن نهضت در خون تپید، اما بار عاطفی-

ص: 212


1- هبة الدين شهرستانی، نهضة الحسين، ص 151.
2- ابن اثیر، الکامل، ج4 ص 45.
3- شهرستانی، تاریخ النياحة ، ج 1 ص 104؛ رياض الاحزان، ص 59 – 60.
4- هاشم معروف الحسنى، سيرة الائمة الاثنى عشر، ج 2 ص 146؛ ابن اثیر، الکامل، ج 4، ص 73؛ محمد مهدی شمس الدين، ثورة الحسين، ص 261 - 267؛ قرشی حياة الامام الحسین، ج 3 ص 453.
5- هاشم معروف الحسنى، سيرة الائمة الاثنى عشر، ج 2، ص146.

حماسی قیام عاشورا را یادآور شد و در وجدان امّت شیعی، به یادگار نهاد که اثری کم بها بود.

با این اعتراضات، شاخۀ سفیانی باند اموی، زمینۀ دوام نیافت.

فرزند یزید، از کردار نیاکان، تبری جست و واقعۀ عاشورا را شرمساری خاندان خویش دانست(1) امّا حادثۀ عاشورا از نهضت علیه یک شاخه و یا یک نظام حکومتی، خارج شده بود. عاشورا از قالب ها و ظاهرها گذر کرده و در باطن فرهنگ دینی، ره یافته بود، کربلا و شهادت، دو واژهٔ هم آوا شدند. یاد عاشورا، تب و تاب شهادت را می آفرید. در قیام های منتهی به سقوط سلطنت اموی، رگه های آثار قیام عاشورا، پدیدار بود. در جنبش زید و فرزند او، تلالو خون رنگ آفتاب حسینی رُخ نمود.

در قیام اعتراض آمیز خراسانیان - که به خلافت عبّاسیان انجامید – دعوت به اهل بیت، جذب قلوب می کرد و یاد مظلومیّت حسینی، عواطف و احساسات را بر می انگیخت. به نوشتۀ امیر علی:

«واژه «اهل بیت» سحر و افسونی را می ماند که دلِ گروه های گوناگون مردم را گردآورد و آنان را در لوای پرچم سیاه (رأیت قیام) قرار داد»(2)

سلطنت جدید (خلافت عبّاسی) به آن وفادار نماند. هنوز چندی نگذشته بود که عاشورا و ملوکیّت در دو جبهۀ مقابل قرار گرفتند. خلفای عبّاسی به انهدام مزار و منع زوار حسینی کوشیدند(3) و کار پیشینیان را دنبال کردند. کربلا و عاشورا، جبهۀ معارض آنان بود، رنگ سیاه و سبز نمی شناخت، با باطن و هویّت حکومت ها کار داشت. بی رونقی مزار، از رونق آن نمی کاست. خالص ترین و زیباترین نمایه های عشق و شیفتگی را در این تاریخ، مظلومان شیعی به یادگار نهادند. در این روزگار بود که کربلا، حج اصغر شد و در عرفات آن

ص: 213


1- تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 195.
2- جعفر مرتضى عاملى، الحياة السياسية للامام الرضا.
3- ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 597.

صحرای بی نام و نشان، مرد و زن در جوّ بیم و هراس، در احرام خونین بودند.

در روزگار عبّاسیان نهضت های گوناگون از قیام عاشورا مدد گرفتند. در قیام ابو السرايا - در زمان خلافت مأمون - این تأثیر پذیری نمایان بود. گفته اند: «او با سپاه به کربلا آمد و در جوار مزار امام جای گرفت و از اهل بیت و ظلم های رفته بر آنان، سخن گفت».(1)

این نمونه، نشانه ای از آن بود که مزار امام، میقات قیام بود.(2) قدرت مندان، آن را به کینه گرفتند و با عاشورا و سنّت آن، ناسازگاری نشان دادند.

در دورۀ افول قدرت عبّاسی و حاکمیّت آل بویه، احیای عاشورا از ممنوعیّت درآمد.(3)

در سلطنت فاطمیین نیز، بزرگ داشت آن حادثه، مرسوم شد.(4) در هر دو نقطه، این رسم پایدار نماند، با سقوط آل بویه و صعود سلجوقیان به قدرت، رسم پیشین زنده شد و منطقه مصر، سرنگونی فاطمیان به دست ایّوبیان، آن رسم و سنّت را برچید. امّا این دوره ها فرصت بسط و شمول سنّت عاشورا بود و بایستی آن را دوره هایی مبارک برای احیای خاطر عاشورا دانست.

این فرصت ها، دورهٔ رسمی شدن سنّت عاشورا نیست. آن را نبایستی با این زاویه دید و متهم و محکوم کرد. عناصر عاشورا و کربلا و شهادت، نیازمند آن بودند که در دوره های آرام، جذب نیرو کنند و به بسط و شمول در معتقدات و روان نسل جدید جهان اسلام بپردازند. نسلی که در دورۀ انبساط خودگرایی و اوج تمدّن اسلامی می زیست و کم و بیش از گذشته تلخ تاریخ سلطنت، بی اطلاع و یا کم اطلاع بود. دورۀ آل بویه و فاطمیین،

ص: 214


1- همان، ص 521.
2- از موارد دیگر می توان به حضور یحیی (از فرزندان زید) بر مزار حسین در دورۀ عباسیان یاد کرد که در آن مقام، به ارتباط با زائران حسینی پرداخت و قیامی علیه عباسیان شکل داد. رک: «امامان شیعه و جنبشهای مکتبی».مدرسی، ص126.
3- علی اصغر فقیهی، آل بویه.
4- مغنیه، ص 66 ،دول الشیعه، شهرستانی، ج 1، ص 112، نقل از تاریخ النياحة.

فرصت هایی بودند که این تبلیغ، میسور شد. آن نسل، کم و بیش دریافتند که در گذشته تاریخ چه انجام شده و آن گذشته، چگونه به حال پیوند می خورد و هویتی مستقل و جدید را می طلبد.

این سخن، در دوره های اخیر نیز صادق است. صفویان در پرداخت به قالب عاطفی عاشورا تلاش کردند هر چند آن را در بُعد حماسی کم بها انگاشتند، امّا این دورۀ فرصت، زمینه ای شد که جان سکنا گزین در این مرز و بوم، با نام و یاد و تربت و بوی حسینی، هم آمیز شود و چنین شد که حسین و عاشورا در میان جمعیّتی، هماره در تبعید و رنج، محدود نبود، بلکه اکثریتی عظیم را در برگرفت و بسیاری از خیزش ها و تلاش ها از میان نسل این اکثریت، جوانه زد و رُخ نمود. این سخن به معنای تطهیر صفویان نیست.

آنان در سلسله ملوکیّت و پادشاهی می زیستند و با دیانت، نیامیختند، اما نبایستی از بهره هایی که از آن دوره گرفته شد، غافل ماند. تشیّع پس از یک دوره جنگ و گریز، در عهد صفویه تمرکز یافت و این مرکزیّت، به باروری و گردآوری میراث هزار ساله شیعی انجامید.

قیام امام حسین(علیه السّلام)

امام حسین(علیه السّلام) و برادر بزرگ ترش امام حسن(علیه السّلام) ، به مدّت پنج سال در دامان حضرت رسول اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و دختر ایشان پرورش یافتد.(1) پس از مرگ این دو حضرت علی(علیه السّلام) ، با توجه و مراقبت از این دو چنان کرد که هر دو الگوی رفتاری اسلامی شدند.

امام حسین (علیه السّلام) اندیشمندی والا، اهل عمل و سازنده بود. او شناخت عمیقی از قرآن وسنّت حضرت رسول اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و جانشینان او داشت. هیچ کس نمی توانست در شخصیت

ص: 215


1- امام حسن (علیه السّلام) هفت سال و خورده ای جدّ خود را درک کرد و پس از رحلت پیغمبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) که با رحلت حضرت فاطمه (علیها السّلام) سه ماه یا شش ماه بیشتر فاصله نداشت تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت. شیخ مفید، همان کتاب، ص 172 ابن شهر آشوب، همان کتاب، ج 4، ص 33 ،ابن صباغ مالکی، همان کتاب، ص 144.

والای امام (علیه السّلام) تناقضی ببیند. آن حضرت در زهد همتا نداشت. او شخصیتی بی نظیر و تجسّم عینی یک مسلمان واقعی و معتقد بود.

امام حسین (علیه السّلام) خالصانه معتقد بود که کتاب خدا و رسالت پیامبر تنها راه نجات، رضایت، صلح و پیشرفت بشری است. برای ایشان قابل تحمّل نبود که در حکومت اسلامی مردی منحرف و بی تعهد، از بالاترین قدرت برخوردار باشد. امام تأکید می فرمود که برخورداری از یک شخصیت اخلاقی نیکو به تنهایی برای یک دولتمرد در مقام خلافت کافی نیست، بلکه خلیفه می بایست مروّج حق باشد و حکومت را بپذیرد و با مسئولیت کامل انجام وظیفه کند.

امام(علیه السّلام) دریافت که حکمران جدید مردی است که از تربیت صحیح – که از نشانه های حکمرانان مردمی است - بهره ای نبرده و اعمال او موجب خفّت اسلام است.

امام با حمایت از اصلاحات و قیامی مؤثر، حکمران جدید را به مبارزه فرا خواند. با این هدف بی درنگ به دعوت مردم کوفه و عراق پاسخ مثبت داد. (1)

در این جا می بایست تأمل کرد و به تصمیم امام حسین(علیه السّلام) اندیشید. برخی از نویسندگان قیام امام حسین (علیه السّلام) یک «خلیفهٔ مقبول» را نوعی بی سیاستی می دانند و معتقدند که مقابله با قدرت امویان بدون آمادگی کافی یک اشتباه بوده است. به نظر آنها این عمل بیشتر «جاه طلبانه» بوده است تا عاقلانه. آنان معتقدند که امام بسان دولتمردان عمل نکرده و نگرش ایشان نسبت به این قضیه عاقلانه نبوده است. بنا به گفتۀ خود یزید، امام حسین(علیه السّلام) آن آیۀ قرآن کریم را از یاد برده بود که می فرماید: «خداوند که مالک همه

ص: 216


1- امام حسین (علیه السّلام) در مکه اقامت داشت تا موسم حج فرارسید و مسلمانان به عنوان ،ج، گروه گروه وارد مکه و مهیّای انجام عمل حج می شدند. آن حضرت اطلاع پیدا کرد که جمعی از مزدوران یزید در ذی حجاج وارد مکه شده اند و مأموریت دارند با سلاحی که در زیر لباس احرام بسته اند، آن حضرت را در اثنای عمل حج به قتل برسانند. (ارشاد مفید، ص 201) آن حضرت عمل خود را مخفف ساخته تصمیم به حرکت گرفت و در میان گروه انبوه مردم به پا خاست، سخنرانی کوتاهی کرد و حرکت خود را به سوی عراق خبر داد. او در این سخنرانی کوتاه شهادت خود را گوشزد می کند و از مسلمانان استمداد می جوید که در این هدف یاریش کنند و خون خود را در راه خدا بذل کنند و فردای آن روز با خاندان و گروهی از یاران خود رهسپار عراق شد. ابن شهر آشوب، همان کتاب، ج 4، ص 89.

چیز است قدرت را به هر آن کس که بخواهد می بخشد و از هر که بخواهد دریغ می کند، مقصود یزید آن بود که خداوند اراده کرده بود که او (یزید) رهبر حکومت اسلامی باشد.

پاسخ این است: اسلام و واقع گرایی ای که اسلام منادی آن است این دستاویزها را نمی پذیرد. آنان واقع بین نمی تواند بفهمد که این مکتب به اصطلاح پیشرفتۀ فکری نوظهور در تاریخ اسلام به چه دلیل امام حسین (علیه السّلام) را مسئول این واقعۀ شوم قلمداد می کند و چگونه عمل یزید را توجیه می کند. آیا منظور این افراد آن است که تمامی قیام، تفکر و عمل امام حسین(علیه السّلام) در آن برهۀ حساس تاریخی سیاسی اسلام اشتباه محض بوده است؟ آیا قیام علیه حاکمی که جلوسش بر تخت از پیش و به نحو مشکوکی تعیین شده بود بی سیاستی بود؟ اگر حبّ قدرت انگیزۀ قیام امام بود، آن حضرت ابتدا کسانی را گرد خود جمع می کرد که از نظر عقیدتی موافق او بودند. امام حسین(علیه السّلام) مشاهده کرد که بخشی از جامعۀ مسلمانان در شمال زیر نظر حکومتی اداره می شد که آشکارا تعالیم و سنّت حضرت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را نفی می کرد(1)، آیا اعتراض و مبارزه علیه چنین حکومتی، عاقلانه و شایستۀ یک دولتمرد نبود؟ مردم متّقی و صلح دوست را با اعمال شریرانه و به زور ارعاب وادار به بیعت کرده بودند. آیا امام (علیه السّلام) نباید به مسئولان هشدار می داد؟ امام پیش بینی کرد که اگر ایمان به قدرت حیاتی و ویژگی اسلام نابود شود، نسل های آینده نخواهند توانست تصور کنند که اسلام اوّلیه چه بوده و چگونه نظامی داشته است. آیا این

ص: 217


1- یزید به شهادت تاریخ هیچ گونه شخصیت دینی نداشت. جوانی بود که حتی در زمان حیات در اعتنایی به اصول و قوانین اسلام نمی کرد و مدی عیاش، بیبند و بار و شهوتران بود. در سه سال حکومت فجایعی به راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام با آن همه فتنه ها که گذشته بود سابقه نداشت. سال اوّل، حضرت حسین بن علی(علیه السّلام) را با فرزندان و خویشان و یارانش به فجیع ترین وضع کشت و زنان و کودکان و اهل بیت پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را به همراه سرهای بریدۀ شهدا در شهرها گردانید (یعقوبی همان کتاب، ترجمۀ محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 182، 216. اسماعیل ابو الفداء تاريخ المختصر فى اخبار البشر ، ج 1، ص 190 ، ابو الحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 46). سال دوم مدینه را قتل عام کرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز به لشکریان خود مباح ساخت (یعقوبی همان کتاب، ج 2، ص 190 ، 443 ، اسماعیل ابو الفدا، همان کتاب، ج 2، ص ،192 مسعودی، همان کتاب، ج 3، ص 78) سال سوم کعبۀ مقدسه را خراب کرد و آتش زد ،یعقوبی همان کتاب، ج 2، ص 224. اسماعيل ابو الفداء همان کتاب ج 1، ص 192 ،مسعودی همان کتاب ص 81.

پیش بینی درست نبود؟ و بالآخره تمسّک یزید به قرآن مجید برای توجیه رفتارش نسبت به خاندان بنی فاطمه و حامیان آنها حرکتی سیاست مدارانه بود تا کینه و عناد او را پنهان کند.

ظاهراً هنگامی که سر سید الشهداء را به یزید نشان دادند، او آیه: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ... » را خوانده است. کنایه از آن که امام حسین(علیه السّلام) این مسئله را «نادیده» گرفته است که خداوند مالک کاینات است و قدرت را به هر که بخواهد واگذار می کند. امّا یزید خود از همان آغاز حکومت با مخالفت، اعتقاد به عظمت پروردگار را زیر پا گذاشته بود و تنها معتقد به یک چیز بود و آن این که وی برگزیدۀ پروردگار است. امام حسین(علیه السّلام) بارها به او و دیگران یادآور شده بود که اصول قرآن باید در تمام شؤون زندگی اعمال شود، نه فقط در بخشی از آن. یزید آشکارا در گمراهی بود. پیوندهای امام حسین(علیه السّلام) با حضرت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ، وارستگی شخصی او شناخت اصول اسلام و خود وجود او در اوج وقایع هراس انگیز دمشق سبب شد که آن حضرت برای نجات کشتی جامعه و حکومت که در حال غرق شدن بود، مسئولانه اقدام کند.

حماسۀ عاشورا در منظر ادیبان

ادبیات ملل، با مواد تاریخی می آمی زند و تاریخ های گوناگون، ادبیات و سبک متفاوت را می آفرینند. تاریخ سکون و عشرت، تخیّلات لهوآلود را پدید می آورد. و واژه ها در بستر رخوت می غلتند و.... امّا ادبیات شیعی، از اقیانوس عواطف و حماسۀ عاشورا بهره می گیرد و به آن وامدار می شود.

از ابتدای واقعه، شاعران شیعی از آن حادثه مدد گرفتند و عناصر تخیّل را به آن رویداد مظلومانه آمیخته و سرشک دیده را با خون های مطهر، عجین کردند و از شعر شیعی، سلاح بُرّان ساختند.

ص: 218

کمیت اسدی، چکامه های زیبایی در احیای آن حماسه سرود و از آن، در قصائد خود یاد کرد. در قصیدۀ خویش گفته بود:

وقتيل بالطف غودر عنه*** بين غوغاء امه وطغام(1)

و شهیدی به طف رها شده بود*** میان گروهی فرومایه و احمق و اوباش

او جبهه معارض حسینی را افشا کرد و نشان داد که چگونه سفلگان و بی هنران، مرکب اهداف زورمداران شدند. پس از این سروده بود که امام سجاد(علیه السّلام) فرمود: ما از ادای پاداش تو ناتوانیم، خداوند به تو پاداش دهد.

در روزگاران شهادت زید، ابو ثمیله آبّار، در رثای او گفته بود:

والنّاس قد أمِنوا وآل محمّد*** من بين مقتولٍ وبين مُشَرِّدِ

ما حُجّةُ المستبشرين بقتله*** بالأمس أو ما عذر اهل المسجد (2)

مردم در امنیّت به سر برند و اهل بیت پیامبر*** یا در خون تپیده اند و یا آواره

عذر شادمان دیروز شهادت او (زید)*** و بهانۀ مسجدیان در سکوت چیست؟

ابو ثمیله، با این سرود اشاره ای آشکار به واقعۀ عاشورا داشت و آن حادثه را در خاطره ها به یاد می آورد.

ص: 219


1- هبة الدین ،شهرستانی، نهضة الحسين، 166.
2- ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، 151.

در روزگار امام صادق(علیه السّلام) و بهره وری از حادثۀ عاشورا در شعر شیعی نمایان تر شد و آن امام همام، به این حضور، عنایت ویژه داشتند. گفته اند: جعفر بن عفان، به محضر امام آمد و حضرت صادق(علیه السّلام) او را نزدیک خواند و فرمود: ابی جعفر به من گفته اند که تو در رابطه با حسین(علیه السّلام) شعر می گویی و نیک می سرایی لذا برای من برخی از اشعارت را بخوان و او چنین خواند:

لبيك على الاسلام من كان باكياً*** فقد ضيّعت احكامه واستحلّت

غداة حسين للرماح دريئه*** وقد نهلت منه السيوف وعلت

وغودر في الصحراء لحماً مبدداً*** عليه عتاق الطير باتت وظلّت (1)

احکام الهی، ضایع و محرّمات او حلال شده است.

بامدادان، حسین هدف نیزه های نوآموزان بود*** شمشیرها از او سیراب شد و بالا رفت

او رها شد در صحرا چون گوشت پراکنده*** که بر آن مرغان شکاری صبح و شام سپری کردند

هم چنین از آن امام (علیه السّلام) نقل شده است که به عماره فرمودند:

در بارۀ حسین(علیه السّلام) شعری بخوان و او می گوید: من شعری را خواندم و حضرت گریست. شعر دیگری را طلب کرد و دو مرتبه اشک ریخت و همچنان من شعر خواندم و او گریه کرد تا نوای گریه را از تمام خانه شنیدم.(2)

ص: 220


1- همان، ص 165.
2- همان.

این وقایع نشان می دهد که چگونه ائمه(علیهم السّلام) اهتمام داشتند که عاشورا را در صحنۀ ادبیات شیعی، زنده نگه دارند و از طریق ذوق و هنر، ذائقه انسانی را با خون و عطر عاشورا آشنا کنند.

از شاعران دیگر آن دوره سیّد حمیری است که در خدمت صادق(علیه السّلام) چنین سرود:

امرر على جدث الحسين*** فقل لا عظمه الزكية

ما اعظما مازلت من*** وطفاء ساكبة روية (1)

در پایان قصیده بود که صدای گریه و ناله از بیت امام(علیه السّلام) برخاست. این هم نوایی حکایتی بود از تأثیر شعر شیعی و تشویق بیت معصومین(علیهم السّلام) از شاعرانی که استعداد خویش در خدمت حماسۀ عاشورا قرار دادند.

منصور نمری - از شاعران دیگر این دوره - سروده بود:

تقتل ذرية النبي وير*** جون جنان الخلود للقاتل

ويلك يا قاتل الحسين لقد*** بؤت بحمل ينؤ بالحامل

ما الشك عندي في كفر قاتله*** لكنني قد اشك في الخاذل (2)

وای بر شما! نواده های پیامبر کشته می شوند *** آنگاه برای قاتلانشان بهشت جاویدان آرزو می کنند

بدا به حال تو ای قاتل حسین!*** بار گناهی که به دوش می کشی، گران و تحمل ناپذیر است

ص: 221


1- همان، ص 67.
2- ادبیات انقلاب در شیعه صادق، آئینه وند، ج 1 ص93.

من در کفر قاتل او شک ندارم*** تردیدم در کفر آنان است که او را در صحنۀ نبرد، تنها گذاردند

بدین گونه شاعر شیعی، تفکّر ترویج یافته را با تردید و نفی مواجه می نماید. او حکایت از جوّ فتنه آلودی می کند که قاتلان و کشتارکنندگان، تطهیر شده اند و حاکمیّت، اذهان ساده و بسیط را ربوده است. در این مقام شعر شیعی است که نه تنها جبهه معارض حسینی، که صحنۀ عریض و طویل قافلۀ سکوت را نیز با سؤال مواجه می کند.

دعبل، شاعر شهید شیعه نیز با این برداشت ها، حادثۀ عاشورا را عنصر اصلی شعر حماسی می سازد .در قصیده تائیه سرود:

مدارس آيات خلت من تلاوة*** ومنزل الوحي مقفر العرصات

افاطم لو خلت الحسين مجدلاً*** وقد مات عطشائناً بشطّ فرات

اذن للطمت الخدّ فاطم عنده*** واجريت دمع العين في الوجنات

أفاطم قومي يا بنة الخير واندبي*** نجوم سماوات بأرض فلاة

دیار رسول الله اصبحن بلقعاً*** و آل زياد تسكن الحجرات (1)

مدارس آیات الهی از تلاوت کننده خالی گشته اند*** و جایگاه وحی الهی به دیار خشک و تهی مبدّل شده است.

ص: 222


1- هبة الدین شهرستانی، نهضة الحسين، 170.

ای فاطمه! اگر با حسین بر زمین افتاده تنها شدی*** در حالی که تشنه در کنار شط فرات به درود گفت

در آن گاه ای فاطمه! بر چهره چنگ می زدی و اشک دیده را*** بر گونه ها فرو می ریختی

ای فاطمه! ای دختر نیکی! برخیز و گریه و ناله کن*** ستارگان آسمان بر زمین

سرزمین رسول خدا کویر گون است*** و آل زیاد در قصرهای سنگی سکونت گزیده اند

شاعر شیعی در این بستر سوز و گداز عاشقانه سرود جاودانگی جوشش خون حسینی را در بهارستان ادبیات شیعی نمایان ساخت و شعر شیعه را بیان سوز و درد نسل مظلوم قرار داد.

احمد امین، نگاشته است ادبیات شیعی، ادبیاتی عاطفی و با سوز و گداز است و آن را، از ادبیات خوارج، که شعری حماسی است جدا می داند.(1)

این نظر مورد تصدیق نیست، زیرا شعر شیعی، عاطفه و حماسه را درهم آمیخته است. آن روزگار، سوگ و سرشک در خدمت نهضت قرار داشت. آنگاه که شاعران شیعی از تضییع احکام الهی سخن می گفتند(2)، آیا جز حماسه و خیزش می توان نام دیگر بر آن نهاد آن زمان که شاعر شیعی سکوت اهل مسجد را در حوادث واقع بر اهل بیت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) یاد می آورد(3)، جز خروش خشم علیه حكّام ،نامی دیگر داشت؟ آیا بیهوده بود که شاعری چون دعبل، چهل سال دار خویش را بر دوش می کشید؟

ص: 223


1- احمد امین، ضحی الاسلام.
2- اشاره ای به شعر جعفر بن عفان که سابقاً از آن یاد شد.
3- اشاره به سروده ابو ثمیله که سابقاً ذکر شد.

بنابر این بایستی امتیاز شعر شیعی را از شعر معتزلی، که خردگرایانه بود، و شعر خوارج، که حماسی و برانگیزاننده بود، در ترکیب خرد و عشق و حماسه داشت. در این میان عاشورا به عواطف و انگیزه های قیام ،میدان حضور داد و شعر شیعی را، سرشار از عناصر آن ساخت.

حماسۀ عاشورا در آیینۀ انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی رهین عاشوراست. از آن مایه، مدد گرفت و نصرت یافت. شخصیت ها، حادثه ها، و کلام و سکوت آن واقعه، درس های رهنمای انقلاب بودند.

وجدان امّت شیعی ایران، آن رویداد را با خون و پوست و گوشت و استخوان لمس کرد.

نسل ها گذشت و نام کربلا و عاشورا در یاد و خاطرها عبور کرد. انقلاب، مجال تأویل عینی آن خاطرات را داد.

امام خمینی - رهبری کبیر انقلاب - با عاشورا الفتی دیرین داشت، آن حادثه، ایشان را سوگ مندانه در تب و تاب می افکند. اشک امام را جز در مصیبت حسینی، کس بر چهرۀ آن بزرگوار ندید در هیچ شرایطی از اقامۀ عزای حسینی رویگردان نشد؛ حتّی در پاریس و در اوج قیام از ولایت خویش غافل نگشت و حوادث روزمره، او را از اقامه عزای حسینی(1) و خواندن زیارت عاشورا(2) بازنداشت.

امام خمینی از آنان بود که اعتقاد وافر داشتند که: هیچ چیز، جایگزین احیای آن شعائر نخواهد شد؛ حتّی جهاد و طلب دانش را نبایستی بهانۀ نسیان آن قرار داد. یکی از شاگردان امام، نقل کرده اند:

«یکی از علما و مدرسین قم، قصد داشتند برای زیارت به عتبات مشرف شوند. در خدمت امام به دیدن او... در آن

ص: 224


1- خاطرات سیّد علی اکبر محتشمی، گردآوری م. وجدانی سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی.
2- سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی، ج 4 ص 46.

مجلس، امام فرمودند: شما برای زیارت به عتبات می روید و حوزۀ علمیۀ نجف جای مباحثات طلبگی است، کسانی که به دیدن شما می آیند، ممکن است بحث های علمی را شروع کنند، مواظب باش، بحث های طلبگی شما را از زیارت بازندارد»(1).

امام با این تلقی، نهضت معاصر را رهبری و ارزیابی می کردند. ایشان جز در پرتو این پیوستگی، توفیق نهضت را غیر ممکن می یافتند در نامه ای از نجف به اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا مرقوم فرمودند:

پانزده خرداد که مصادف با دوازده محرم بود، سند زنده مخالفت شجاعانه ملّت ایران در مقابل استبداد عمّال

اجانب و در قبال استعمار چپ و راست بود و از شعله های فروزان نهضت سیّد مظلومان، در مقابل دستگاه استبداد بنی اميّه - عليهم اللعنة - بود. فداکاری ملّت شجاع و متدین ایران در سایۀ فداکاری حضرت سيّد الشهداء (علیه السّلام) بود. باید در پناه قضیّۀ بزرگ عاشورا، محرم و پانزده خرداد زنده و جاوید بماند» (2)

در مدید ایّام نهضت هماوایی، علنی تر شد قیام 15 خرداد در محرّم رُخ داد.

سخنرانی امام در عاشورای 42، برای اوّلین بار در نهضت روحانیّت، شخص شاه را مورد تهاجم قرار داد. در آن سخنرانی پرشکوه، هشدار و تهدید کردند:

«من به تو نصیحت می کنم: دست از این اعمال و رویه بردار»(3)

ص: 225


1- همان، ج 4 ص 110.
2- حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 2 ص 516.
3- همان، ج 1 ص 516.

در همان سخنرانی فرمودند:

«عده ای از وعاظ و خطبای تهران را برده اند سازمان امنیّت و تهدید کرده اند که از سه موضوع حرف نزنند: از شاه بدگویی نکنند، به اسرائیل حمله نکنند و نگویند که اسلام در خطر است.

تمام درگیری ها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر از این سه موضوع بگذریم، دیگر اختلافی نداریم»(1)

بدین گونه عاشورا بستر جریان صحیح نهضت بود تا جهت گیری اصلی را بنمایاند هواداران راستین خویش را گردآورد و تپش و خیزش را در آنان بیافریند. واقعهٔ قیام قم در سال 57، در ماه محرم رُخ داد و این ادّعا را مجدداً مبرهن ساخت. امام با این دریافت، در گرامی داشت آن واقعه نوشتند:

«ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد... ماهی که به نسل ها در طول تاریخ راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت. ماهی که شکست ابرقدرت ها را در مقابل کلمهٔ حق به اثبات رساند... اکنون که ماه محرم چون شمشیر الهی در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم و خطبای محترم و شیعیان عالی مقام سيّد الشهداء است، باید حدّ اعلای استفاده از آن را بنماید»(2).

شعارهای انقلاب از نهضت حسینی الهام می یافت.

آن گفتارها کلام بیگانه ای نبود تا هاضمۀ نهضت آن را نپذیرد، صدها سال با آن خوگرفته بود و نسل های متمادی آن حوادث را در یاد نسل آینده، به یادگار نهادند و چنین

ص: 226


1- همان.
2- صحیفه نور، ج 3 ص226.

شد که شعارهای انقلاب اسلامی با امواج وجودی عواطف و شعور ملّت هماهنگ شد و شتاب نهضت را پدید آورد.

شعار: «نهضت ما حسینی، رهبر ما خمینی» و دهها شعار مشابه، از این الگوگیری حکایت داشت.

پس از پیروزی و تهاجم گرایش های گروهی امام از این اصالت دفاع کردند و در لزوم احیا و استمرار سنّت عاشورا تأکید ورزیدند. آن بزرگوار مسجد و حسینیه ها را متلازم می یافتند. عبادت و عشق و حماسه را در تلقین و تلفیق این دو مرکز می توان یافت. اگر در جامعۀ شیعی، سنّت عاشورا به فراموشی سپرده شود، راز بقای تشیع در خطر خواهد افتاد و با این تلقیّات واقع بینانه، در اوج وقایع لانه جاسوسی و پیدایش روح حماسی ضدّ آمریکایی، امام در محرّم سال 58 در لزوم گرامی داشت شعائر عاشورا، کوبنده ترین و مبسوط ترین سخنان را ابراز فرمودند. در بخشی از آن سخنان آمده است:

«ائمه، این قدر اصرار کردند به این که مجمع داشته باشید، گریه بکنید... برای این که حفظ می کند این گریه و عزاداری کیان مذهب ما را این دسته جاتی که در ایّام عاشورا راه می افتند، خیال نکنند که ما این را تبدیل می کنیم به راهپیمایی.

... همان سینه زنی ها همان نوحه خوانی همان ها رمز پیروزی ماست. در سرتاسر کشور، مجلس روضه باشد. همه روضه بخوانند و همه گریه بکنند. از این هماهنگ تر چه؟ شما در کجا سراغ دارید که یک ملّت این طور هماهنگ بشود؟ کی اینها را هماهنگ کرده؟ اینها را سیّد الشهداء هماهنگ کرده است»(1).

ص: 227


1- همان، ج 10، ص 216.

بدین گونه امام، تبیین فرمودند که نیروی انرژی زای انقلاب، اتکای به نهضت عاشورا است. مقاومت در یک جبههٔ نابرابر جز درس آموزی از قیام کربلا ممکن نیست.

در عرصۀ مقابله با استکبار جهانی چه امید و مددی جز آن می توان داشت. اگر چنان اُسوه ای در یاد نباشد، دیر یا زود رعب و وحشت در دل نسل انقلاب، ره می یابد و آینده ای تیره و تار در باورها ترسیم می گردد. پایداری و استقامت در مقابل ظلمات متراکم فتنه و نیرنگ کار آسانی نیست. پشتوانه ای مطمئن و آینده ای روشن می طلبد و نهضت عاشورا تضمین گر آن اتکاو امید است.

نقش حماسه عاشورا در ادبیات (شعر) دفاع مقدّس

حضور عاشورا در سالیان جنگ تحمیلی، توصیف ناکردنی است. در شب های عملیات، یاد شب عاشورا ذکر و ترنم لب ها بود. نوار سر رزمندگان، بازوبند نیروها، رمز عملیات و هزاران سمبل دیگر را در یاد آن واقعه آذین بستند و وقایع کوچک و بزرگ آن رویداد، تجسّم عینی یافتند کودکان نوجوانان پیرمردان و زنان یاد آن روز را به نمایش آوردند. در وقایع کوچک و بزرگ جنگ، جز عاشورا تسلّی نبود. مادران داغدار، یاد جوانان حسینی را مرهم درد داشتند ،زنان، یاد همسران شهیدان کربلا را در خاطر مرور کردند و همگان، مصیبت حسینی را جانمایۀ هزاران غم و درد نمودند. در تشییع گل های خونین، سرود غم گداز نینوا را نواختند و سرشک میلیون ها هم درد، نه در مصیبت امروز، که در عزای تاریخ مظلومیت فرو ریختند.

رزمندگان وصیت نامه های خویش را با یاد نهضت حسینی متبرک می کردند، از آن درس می گرفتند آموزه های خویش را باز می گفتند و تفسیر آن حادثه را با زبان روشن و بی تکلّف بیان می کردند. کمتر پیام و خاطره و وصیت نامه ای از نام و یاد عاشورا، فارغ می توان دید.در نگاشته های یکی از این عزیزان می خوانیم:

ص: 228

«توای حسین(علیه السّلام) ای تو که معشوقی در مسلخ عشق، صدها عاشقت را به قربانگاه کشاندی، ای سیّد الشهدا(علیه السّلام) که آخرین شب را از دشمن مهلت خواستی، نه برای وداع با دنیا، با تمام دنائت، که اسفل السافلین، بلکه برای وصال به عقبی با تمام عظمتش... امروز جوانان ما تو را رهنمون راه خویش ساخته اند»(1)

و یا در نوشته ای دیگر می یابیم:

«خدایا! ما مكتب شهادت را از کسی آموختیم که فریاد

«احلی من العسل» این انتخابش بر ما الگوگشت»(2).

به برکت عاشورا، ادبیات جنگ شکل یافت. در شعر و سرود و نقاشی و فیلم و تئاتر جنگ، حضور عناصر واقعۀ کربلا محسوس بود. شاعر جنگ می سرود:

دیروزت اگر رو به قتال آوردیم*** در پاسخ تو زبان لال آوردیم

امروز به خیمه گاه آن دعوت ناب*** صد علقمه لبیک زلال آوردیم(3)

بدین گونه شعر جنگ از عناصر عاشورا، مدد گرفت. آن حادثه را به روایت آورد و خون در کالبد امت، تزریق کرد. کربلا، یاد آشنایی بود که نسل نو را به سوی خود خواند و ذوق و هنر به کمک آن آمد. صحنه های خون و پیکار، یاد دشت خونین کربلا را به خاطر آوردند و شاعران سرودند:

دزفول به نینوای خون می ماند

ص: 229


1- انجمن اسلامی دبیرستان شهید حکمت، سرایش هجران، ص 33.
2- همان مدرک، 44.
3- مجموعه شعر حسن حسینی، ص106، سرایش هجران.

***هر خانه به نخل سرنگون می ماند(1)

سکوت و قعود مخاطبان حسین(علیه السّلام) جانگداز بود و اینک انبوه بسیجیان، شوق آور نمود. در بیان شعر، لبیک نسل نو ترسیم گردید. آنان که در کربلا نزیستند، اما شور آن، زیستن و مردنی دیگر به آنان داد. آنان گفتند:

کربلا را خبر مرگ سواران سکوت*** مردم از حنجره امت ما می آید(2)

شور شهادت طلبی را شعر جنگ از کربلا وام گرفت و حادثۀ عاشورا را در خدمت آن قرار داد. شاعر جنگ، از صدها و هزاران واقعه کمک می گرفت که در آن حادثه رُخ داد و از آن جمله:

از کربلا می آیند، بی سر، ولی سرافراز*** در مکتب حسینی سرها طلایه دارست

از دیدگاه بر در خون می چکد سراسر*** این آستان خاموش پوشیده از غبارست

حلاج و دار معراج خونین ترین حماسه است*** ای خیل نابکاران، این قوم سر به دار است(3)

انبوه سر به دار، در پناه آن سر طلایه دار قوّت مقاومت یافت. نبرد طولانی و پرافت و خیز، جز در اقتدای به آن قیام، غیر میسور بود و این الگو و اتکا، نعمت مبارک برای مقاومت امّت شد. نسل جنگ، پیام عاشورا را شنید و در راه آن مایه گذارد. حدیث عشق را از سؤال برون دانست و در میدان بلا، رقص خون کرد و خدا را خونی های خویش یافت. او در چهرۀ خمینی، نوای مظلومیّت حسین را مکرر دید و در پاسخ آن اهمال نکرد.

ص: 230


1- مجموعه شعر جنگ، به گوشش و گردآوری محمود شاهرخی و مشفق کاشانی، ص59.
2- همان، ص 67.
3- همان.

،شاعران این دریافت را عرضه کردند:

به هوش باش که تاریخ می شود تکرار*** صدا، صدای حسین است کز جماران است(1)

چاووشان جنگ و جهاد از: «یک یا حسین دیگر» سخن گفتند و داغداران عاشق، مرهم زخم هزار ساله را در حضور بی دریغ، درمان کردند. خون و بوی و یاد و تربت و مزار حسینی، دل بود و جان ستاند و از خاک گلگون، ستاره های فلک گردون ساخت تا بدرخشد و بمانند: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ » .

اینک برای امروز و روزهای دیگر، نبایستی از آن پشتوانه، غافل شد و در خود، تنید و از عاشورا برید. امّت مظلوم، با مکر و فریب و قدرت و تزویر، درگیر خواهد بود و در اوج ناکامی ها، یاد و خاطر حادثۀ کربلا، بانگ جَرَس غافلان است و امید بیداران.

اسوه های اخلاقی در حماسۀ عاشورا

اشاره

«اخلاق جایگزینی عادت های شایسته به جای ناشایسته است عادت هایی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخّص کرده است»(2) اخلاق بخشی از حکمت عملی است که در حوزۀ فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست برنامه ریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنّت می سازد و در رفتار بزرگان تبلور پیدا می کند.»(3)

در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد می دادند« خود نیز در مقاطع مختلف در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمه شب دست به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیلۀ زندگی برای

ص: 231


1- همان مدرک، ص 269.
2- عبدالکریم عثمان، روانشناسی از دیدگاه غزالی، ترجمه و نگارش محمد باقر حجّتی (تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1361) ص 330.
3- محمد رضا حکیمی، دانش مسلمین (تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی تا) ص 332.

بینوایان حمل می کرده اند.»(1) پیروان خود نیز عملاً تعلیم می داده اند. خاندان ولایت و یاران با وفای حسین(علیه السّلام) در قضیّۀ کربلا نیز همان طور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند، در تدبیر سیاست، اجرای احکام عبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق به شمار می آمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیست بلکه برای اجرا و عمل است.»(2)

آنان در صحنهٔ پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسهای عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.

اینک به اختصار به توضیح ارزش های اخلاقی نظیر مروّت، ایثار و فداکاری که برجستگی بیشتری دارند می پردازیم:

مروّت

حسین(علیه السّلام) با دشمنان به شیوۀ پدرش علی(علیه السّلام) رفتار می کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگی و پرهیز از ترور و غافلگیری، نمونه های روشنی از مروّت است. حسین(علیه السّلام) نیز با این که از فسق و فجور و خباثت شمر بن ذی الجوشن و اهانت وی به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حملۀ ناگهانی سپاه خود را رد می کند و می گوید: «ما هرگز شروع به جنگ نمی کنیم؛ ولو به نفع ما باشد.»(3)

ایثار

ایثار، عاطفه ای است اخلاقی، انسانی و اسلامی که در حادثۀ کربلا به اوج خود رسید. از خودگذشتگی ابو الفضل العباس(علیه السّلام) در ننوشیدن آب تجسّمی از ایثار بود. وی

ص: 232


1- محمد رضا حکیمی، شرف الدین (تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360) ص 163.
2- همان، ص 163.
3- حماسۀ حسینی، ج 2، ص 262.

پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید. هنگامی که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگی مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جاری کرد (رجز خواند) و چنین گفت: «عبّاس! حسین(علیه السّلام) در خیمه تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی! به خدا قسم.... رسم برادری، رسم امام داشتن، رسم وفاداری چنین نیست.» ابو الفضل مظهر وفا بود. نمونۀ دیگر عُمر بن قروی انصاری بود که خود را به هنگام نماز در برابر پیکان های کفّار سپر ابا عبد الله (علیه السّلام) قرار داد و از پا درآمد... وی در عین حال تردید داشت که وظیفه اش را انجام داده و به عهدش وفا

کرده است.(1)

مساوات

اصحاب حسین(علیه السّلام) ترکیبی از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شیوۀ رفتار امام هم نسبت به نقش آفرینان و ایثارگران یکسان بود ،رنگ ،قومیّت، موقعیّت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وی تأثیری نداشت و مساوات حاکم بود چنان که دو نفر از عدۀ معدودی که امام خود را به بالین آنان رسانید بردۀ آزاد شده بودند. «جون» یکی از آنها بود که وقتی به شهادت رسید امام خود را به بالین وی رسانید و حشر او را با «ابرار» که مقامی برتر از متّقین است از خدا درخواست کرد «خدایا در آن جهان او را با «ابرار» محشور کن.» دیگر مردی رومی است که وقتی از اسب بر زمین افتاد ابا عبدالله (علیه السّلام) خون را از جلو چشمانش پاک کرد و صورتش را بر صورت وی گذاشت. این صورت بر صورت نهادن منحصر به همین غلام و فرزندش علی اکبر بود: «فَوضعَ خَدّهُ على خَدِّه ... متبسم الى ربّه...» صحنۀ خونین کربلا متضمن پیام های ،اخلاقی اجتماعی ،توحیدی اعتقادی، عرفانی اندرزی و پرخاش گری است که با جانبازی های کم سال ترین طفل شیرخوار ابا عبدالله (علیه السّلام) ) تا

ص: 233


1- همان، ص 261 – 262.

کهن سال ترین (مرد جابر بن عروۀ غفاری) و زن ( زوجهٔ عبدالله بن عمر کلبی) تجسّم پیدا کرد و هر یک عهده دار نقشی بودند(1) در آن روز هیچ کدام از اصحاب حسین(علیه السّلام) در برابر دشمن ضعفی از خود نشان ندادند، فرار نکردند و به سپاه دشمن نپیوستند.

انتخاب انقلابی حرّ

بر عکس نیروی جاذبه، ایمان و شیوۀ رفتار امام در امر به معروف عملی سبب شد که «حرّ» را که نامزد امارت بود وادار به توبه کرد و در زمرۀ «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ » قرار گرفت او در بروز حال توبه و توجّه تامّ به خدا و اولیای او و قطع علاقۀ دنیوی عاقبت به خیر شد سرمشق دیگران گردید وی پس از توبه با اجازۀ امام در مقابل مردم ایستاد و گفت: شما همان کسانی هستید که به وسیلهٔ نامه به وی وعدۀ یاری دادید، پیمان شکنی آنان را زشت و ننگین شمرد و پس از اتمام حجّت ها جنگید تا به شهادت رسید و این چنین مورد تفقد حضرت ابا عبدالله (علیه السّلام) واقع شد: «ونعم الحُرّ حُرُّ بنی ریاح؛ این حرّ ریاحی چه حرّ خوبی است.»(2) قدردانی و ارج نهادن به عمل شایستۀ مؤمنی که برای حاکمیّت فرمان اساسی امر به معروف و نهی از منکر تا پای جان می ایستد خودش امر به معروف است و موجب می گردد که دیگران نیز به انجام امور شایسته راغب گردند. از جمله کسانی که حسین(علیه السّلام) خود را به بالین آن رسانید ابو الفضل العباس بود. وی یادگار شجاعت امیر المؤمنین(علیه السّلام) است و مورد علاقه شدید ابی عبدالله(علیه السّلام) که عبارت های عباس جانم، بنفسى انت (ای جان من به قربان (تو) نشانگر درۀ محبت اوست. عبّاس(علیه السّلام) در آن هنگام که سرگرم پیکار است، برادر به حال انتظار ایستاده است که ناگهان فریاد مردانۀ ابا الفضل راشنید. خود را به بالین او رسانید از دیدن پیکر قطعه قطعه شدۀ عباس و کشتار بی رحمانۀ

ص:234


1- همان، ص 268.
2- همان، ص 112 - 116.

یزیدیان به قدری منقلب گردید که «چهرۀ حسین(علیه السّلام) شکسته شد: «بانَ الانكسار في وجه الحسین» از میان کسانی که حسین خود را به بالینشان رسانید هیچ کدام وضعی دل خراش تر و جانسوزتر از ابا الفضل العباس (علیه السّلام) نداشت.»(1)

هنگامی که فرزندان و اصحاب امام وظیفۀ خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجۀ والای شهادت رسیدند، امام در حالی که ارواح پاک آنان را مورد خطاب قرار داد، پیروزی معنوی سپاه اسلام را به آنان نوید داده و نفرت و انزجار دایمی جهانیان را یادآور گردید: «ای ارواح پاک برخیزید، ستمگران و ناکسان را بنگرید که چگونه در عین غلبه متلاشی و مغلوب گشته اند و برای همیشه شکست خورده اند و برای ابد منفور گشته اند»(2) ظاهراً از اصحاب و فرزندان امام به جز حضرت سجاد(علیه السّلام) – که در بیماری به سر می برد کسی باقی نماند. لذا خود حسین (علیه السّلام) آمادۀ رفتن به قربانگاه شد. حضرت ابا عبدالله(علیه السّلام) در دقیقه های آخر زندگانی خود آنان را از چنین پایانی بیم داد:«به خدا اگر مراکشتید به جان یکدیگر می افتید و خون یکدیگر را می ریزید، امّا خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد، عذابی سخت برای شما آماده خواهد ساخت.»(3)

امام به خاطر پاسداری از حریم مقدّس اسلام و ارزش های گران بهای آن در هیچ شرایطی جزع و بی تابی نکرد و تسلیم قدرت طلبان و زورگویان جائر نشد و کشته شدن و اسارت خاندان را به جان خرید و به عهد خود وفا کرد و شهادت را عاشقانه پذیرا شد و به سوی محبوب شتافت. حسین (علیه السّلام) با شهادت خود از یک سو راه مبارزه با بیدادگری، فساد و ناجوانمردی.... را نشان داد و از سوی دیگر با خصلت های عالیه انسانی راه وصول به کمال و تقرّب به حق را آموخت و پرچم حقّانیت و عظمت تشیّع را به خواهرش زینب

کبرا(علیها السّلام) سپرد.

ص: 235


1- همان، ص 118.
2- محمد باقر محقق، قرآن و امام حسین (تهران، انتشارات بعثت، 64) ص 94.
3- پس از پنجاه سال.... ص 182.

بانوی کربلا

زینب(علیها السّلام) کاروان سالار است. وی نمونه اعلا و الگوی تمام عیاری از چگونگی حرکت انسان به سوی کمال است و پس از برادر مسئولیّت ادامۀ نهضت پرخروش حسین را بر عهده دارد، پرستاری از حجّت خدا امام زین العابدین (علیه السّلام) نیز با اوست. هنگامی که اهل بیت را در بدترین و نامناسب ترین شرایط به کوفه می آورند در مدخل کوفه زینب (علیها السّلام) دختر با فضیلت علی و فاطمه می درخشد. وی در حالی که شجاعت و عفّت و پاکی زنانگی در هم آمیخته بود ضمن القای خطابه ای برای اهل کوفه تلخ کامی و غم و اندوه دایمی را می طلبد (نفرین می کند) و آنان را متوجه این واقعیّت می کند که چگونه تحت تأثیر نفس پرفریب قرار گرفتند و بازیچۀ امیال جنایت کاری شدند و ننگ کشتن فرزند پیغمبر را بر دوش کشیدند و برای همیشه به عذاب الهی گرفتار شدند. زینب(علیها السّلام) خطابۀ خود را بدین گونه آغاز می کند:

«هرگز اشک های شما خشک نشود و شیونتان آرام نگیرد....

ننگ کشتن نوادۀ خاتم پیغمبران و سالار فرستادگان را چگونه می توانید بشویید؟»(1)

آری اسرای دودمان رسول اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) با تبلیغات سوء عمّال یزید به عنوان خارجی به کوفه وارد شدند امّا «آنها هرگز به صورت یک جمعیت شکست خورده در نیامدند و دنبال همان هدف حسینی بودند.»(2) زینب (علیها السّلام)بانوی خردمند بنی هاشم با تکیه به نیروی معنوی و عظمت روحیاش ترسی به خود راه نداد و با کمال شجاعت کوفیان عهدشکن و ابن زیاد پلید بی رحم سرکش و یزید مقتدر مستبدّ تبهکار را رسوا کرد.

ص: 236


1- حماسۀ حسینی، ج 2، ص 292.
2- بنت الشاطئ، بانوی کربلا، ترجمۀ سید رضا صدر (تهران نشر چاپ ،جدید، ص 61) ص 167.

رسالت امام سجاد(علیه السّلام)

امام زین العابدین(علیه السّلام) در نابسامان ترین دورۀ امامت ائمۀ اطهار (علیهم السّلام) می زیست.

پس از واقعۀ عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسیری برده شد. در مدخل کوفه زینب(علیها السّلام) خطبه ای ایراد فرمود که به بیداری و آگاهی اهل کوفه و کارگزاران یزید انجامید و موجب تأثر، سرافکندگی و پشیمانی آنان گردید و زمینۀ درخشش امام چهارم(علیه السّلام) را در مسجد شام فراهم ساخت. وی در حضور یزید بن معاویه با سخنرانی خود دربارۀ تصحیح فرهنگ سیاسی جامعه و تبیین اسلام و رهبر اسلامی و پیشوای قرآنی موضع خود را تشریح کرد. امام در مدت سی و چهار سال امامت خود مسائل مختلفی مربوط به جامعه را در قالب صحیفۀ سجّادیه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده کرد.

امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبت بر جریان های داخلی جامعۀ اسلامی همّت گماشت و به پرورش فرزندی که پس از وی به امر خدا امام خواهد بود توجّه داشت از تربیت فرزند دیگر خویش زید بن علی بن الحسین(علیه السّلام) که به عنوان پرچمدار انقلاب خونین دیگر زیر نظر امام خود باید به پاخیزند تا تبلور عاشورا کاستن نگیرد غافل نبود.» (1)

حادثۀ عاشورا و نهضت امام حسین بسان خورشیدی سرچشمۀ فیض بخشی در عرصه ها و سطوح مختلف برای آزادگان - به ویژه شیعیان گردید. خون «مطهّر حسین(علیه السّلام) و یارانش بر زمین ریخت، اما از آن خون درخت آزادی و آزادگی رویید... و این نهضت سرچشمۀ صدها نهضت دیگر شد که در تاریخ اسلام پدید آمد مانند: نهضت توّابین، مختار ثقفی، زید بن حسن، شهدای فخ و.... و تا هم اکنون نیز هر نهضتی که علیه ستم و تباهی و روش های بیدارگرانه در دنیای اسلام و شیعه پامی گیرد.» (2)

ص: 237


1- ابو الشهداء الامام الحسين، ص 222.
2- بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی، ص 162.

عظمت قیام امام حسین(علیه السّلام)

نهضت امام حسین(علیه السّلام) نهضتی مقدّس متعالی و روحانی بود ،پاکی ،خلوص، بی اعتنایی به دنیا، بری بودن از اغراض شخصی و آز و جاه طلبی و خودخواهی از ویژگی های این قیام است(1). انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحید، شرافت، ایثار و فداکاری به مردم داد(2).

فرزند پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) با خون خویش درخت اسلام را که رو به خشکیدگی گذاشته بود، آبیاری کرد و در تاریکی ظلم و فساد بنی امیه درخششی به وجود آورد که آن محیط ظلمانی را نور و روشنایی بخشید و بزرگ راه سعادت را نمایان کرد و ابرهای تیره و تاری از آسمان بر جوامع اسلامی؛ بلکه انسانی پراکنده شد و چهرۀ اسلام را چنان که هست جهانیان آشکار ساخت(3). به همین جهت است که «سوره «الفجر» سوره «الحسين» نامگذاری شده است.

از امام صادق(علیه السّلام) نقل شده است که این سوره در بارۀ حسین(علیه السّلام) نازل شده و سورۀ حسین(4) است و چون آن جناب با اخلاص کامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، با اطمینان و اشتیاق فراوان به دیدار معبود خود شتافت و مصداق واقعی «نفس مطمئنه» واقع شد و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت. لذا امام صادق (علیه السّلام) فرمود: مقصود از «نفس مطمئنه» حسین و یاران اوست که صاحب نفس مطمئنه اند که در روز قیامت

ص: 238


1- .... واني لم اخرج اشرا ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً وانمّا خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي... رك: بحار الانوار، ج 44، ص329 وسمو المعنى لسمو الذات ص .1359 - 106.
2- لا ترون أن الحقّ لا يعمل به وانّ الباطل لا يُنتهى عنه... (تاريخ طبری، ج 5، ص 229)
3- سبقت العالمين الى المعالي*** بحسن خليقه وعلو همة ولاح بحكمتي نور الهدى في*** ليال في الضلالة مدلهمة يريد الجاحدون ليطفؤوه***ويأبى الله الا ان يتمه رک: بحار الانوار، ج44، ص 194.
4- البرهان في تفسير القرآن، سوره فجر.

رضوان خدا برای ایشان است و خداوند از ایشان راضی است(1).

او کسی است که با نیل به درجۀ رفیع شهادت جاودانگی یافت، به میزانی که در راه موضوعی فدا و فانی می شود ارزش آن را به خود می گیرد و کسب می نماید.

حسین بن علی (علیه السّلام) کسی است که تمام هستی و متعلقات خویش را با اخلاص در راه خدا که اصل و منشأ تمام کمالات و تقدّس هاست، فدا و فانی نموده است. پس جای شگفتی نیست که بگوییم تمام تقدّس ها و کمالات و جاودانگی به وجود فدا شده اش انتقال یافته است (2) همچنین بی جهت نیست که محبت و عشق به آن حضرت در دل های مؤمنان جایگزین شده به همانگونه که محبّت و علاقه به خداوند در آن دل ها جای دارد.

از رسول اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نقل شده است: «همانا» برای شهادت حسین(علیه السّلام) حرارتی وجود دارد که هیچ گاه سرد نمی شود»(3) و نیز فرمود: «برای حسین(علیه السّلام) در دل های مؤمنان محبّتی است.» (4)

آری! حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) - که از روی خلوص به پیشگاه معبود خویش سر عبودیت فرود آورده و بر آن مداومت ورزیده - به اوج کمال و قرب ذي الجلال رسیده و آن قدر شرافت و قداست پیدا کرده که صحیح است او را به خدا نسبت دهند، مثلاً بگویند: دست او دست خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او گوش و زبان و چشم خداست و این بدان جهت است که توجه به خدا، فداشدن در راه او و استمرار بر طاعتش چنان انقلابی در وی به وجود آورد که عظمت خداوندی به او نسبت داده می شود، زیرا او از معنویت ارتباط با خداوند متأثّر گشته است. در این باره حدیثی از امام باقر(علیه السّلام) نقل شده است که

همین معنا را می رساند و می فهماند که آدمی با رشته ارتباط و بندگی خالصانۀ خدا به مقامی می رسد که در فکر نگنجد و شرافت و قداست و ابدیت ذات اقدس ربوبی او

ص: 239


1- همان.
2- حسین وارث آدم، ص 212 به بعد.
3- لؤلؤ و مرجان، ص 38.
4- همان.

را متأثّر می سازد و آن خصوصیات به او انتقال می یابد:

«... ان الله جلّ جلاله قال: ما تقرّب اليّ عبد من عبادي بشيء أحبُّ اليّ ممّا افترضت عليه وأنّه يتقرب الي بالنافلة حتّى أُحِبّه فاذا احببته كنتُ سمعه الذي يسمعُ به وبصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده الّتي يبطش بها، ان دعائي اجبته وان سألني أعطيته»(1).

حسین بن علی(علیه السّلام) که در راه خدا و در راه افکار عالی هاش شهید شد وجود مادّی خود را نفی کرد اما به صورت منبع فضیلت و مرکز شرافت و عظمت وجود جاودانۀ خود را اثبات نمود عقل و دین حکم می کند که بزرگان و افراد برگزیده را در حال حیات و ممات ارج نهیم و آنان را دوست بداریم و از یاد نبریم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس یاد بود برپا کنیم، به ویژه که آن شخص تمام هستی خودش را در طبق اخلاص نهاده و از هیچ فداکاری در راه خدا دریغ نورزیده باشد.

از این جهت است که در اقطار مختلف اسلامی به نام آن حضرت اقامۀ مجالس می کنند و چنین نیست که تکریم و تعظیم آن حضرت اختصاص به شیعیان داشته باشد؛ مثلاً در کشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زینب مجالس جشن و سرور برپا می دارند(2) و دربارۀ فضایل ایشان قلم فرسایی می کنند و کتاب ها و مقاله ها می نویسند(3).

حسین بن علی(علیه السّلام) برای هدفی بس عالی در راه معبود خود با نفس نفیس جهاد نمود(4). برای احیای فضیلت، رافت و برقراری آزادی و بیداری بشر قیام کرد. پس سزاوار است که تمام جوامع انسانی - خواه مسلمان خواه غیر مسلمان - به پاس احترام و بزرگداشت آن شخصیت عظیم الشأن سالروز شهادت آن حضرت را بزرگ به شمارند و به سوک و ماتم بنشینند.

ص: 240


1- وسائل الشيعه، ج 3، ص 53.
2- مجلۀ رسالة الاسلام سال ،11، شمارۀ 3، ص 264.
3- «الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ »، سورۀ توبه، آیۀ 20.
4- السياسة الحسينية، ص 8 و 51.

او ابر مرد عالم و شخصیّت بسیار بزرگواری است که تمام مکارم و فضایل را دارا بود؛ به گونه ای که ابعاد گستردۀ بسیار وسیع جودش همگان را متحیّر ساخته است(1).

از لحاظ نسب نیز کسی به پایۀ امام حسین (علیه السّلام) نمی رسد: جدّش رسول خدا، سید المرسلین و خاتم النبیین و پدرش علی مرتضی، سيّد الوصيين و مادرش فاطمه زهرا، سیدۀ نساء العالمین و برادرش امام حسن مجتبی و عمویش جعفر طیار و عموی پدرش حمزه سید الشهداء است.

فکر او بر محور ابدیت و ماورای محسوسات دور می زند(2).

او شهادت را برگزید و منیّه را بر دنیّه و کرامت قداست را بر لئامت اطاعت بدسگالان و نابکاران ترجیح داد. فرزند پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردباری و صبر از خود بروز داده که نظر همۀ متفکّران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آورده اند. هر کس که در بارۀ احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتی داشته باشد غیر ممکن است مجذوب فضایل و شخصیت او نگردد و از مصایبی که برای نجات اسلام و بشریت متحمل شده متأثر واندهگین نشود.

عاشورا «یوم الله» است

روزهایی که در آن روزها وقایع مهمی انجام می شود و مسیر تاریخ در جهت رشد و کمال تغییر می نماید و سبب می شود که تحوّل در اجتماع به وجود آید و مردم راه فضیلت و سعادت را در پیش گیرند «ایام الله» نامیده می شود. در قرآن مجید در دو مورد (سورۀ ابراهیم آیۀ 5 و سوره الجاثیة آیۀ 14) ایام الله ذکر شده است.

از ابن عباس روایت شده است که منظور از آن روزهایی است که در آن روزها در امم پیشین وقایعی مهم رخ داده است واضح است که منظور وقایعی(3) است آموزنده که

ص: 241


1- اعیان الشیعه، ج 1 ص 581؛ انّ الدعيّ ابن الدعيّ قد ركز بين اثنتين...
2- تفسیر قرطبی، ج 9 ص 342 ذیل آیه « وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ ، سوره ابراهیم، آیۀ 54.
3- كنز العمال، ج 8، ص 571 و صحیح مسلم، باب صيام عاشورا، فمن شاء صامه ومن شاء تركه.

بدان وسیله مردم از جهل و غفلت رهایی یافته اند و دگرگونی در تمام شؤون زندگی شان پدید آمده است. چون شهادت سبط پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و یارانش در روز عاشورا باعث شد که حقایق آشکار شود و اسلام تجدید حیات نماید، ستمگران رسوا شده و تغییر اساسی در جامعۀ اسلامی به وجود آید، آن روز «یوم الله» به حساب آمد از پیامبر اکرم (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) روایت شده است که عاشورا از «ایام الله» است(1). این روز به اندازه ای اهمیّت داشته که به امم پیشین نیز معرفی شده تا آنان نیز نتایجی را که بر این روز عظیم ترتب می یابد درک کنند و آن را پاس دارند.

در حدیث مناجات حضرت موسی (علیه السّلام) آمده است که حضرت موسی(علیه السّلام) عرض کرد: خدایا! به چه جهت امت پیامبر خاتم را بر سایر امم برتری داده ای؟ خداوند فرمود: ده خصلت است که موجب برتری ایشان شده است. موسی (علیه السّلام)گفت: آنها کدامند تا به بنی اسرائیل دستور دهم که به آنها عمل کنند؟ فرمود ،نماز ،زکات ،روزه، حج، جهاد، جمعه، ،جماعت قراءت علم و عاشورا. حضرت موسی (علیه السّلام) پرسید: عاشورا چیست؟ فرمود: گریه کردن و خود را به گریه واداشتن بر سبط پیامبر خاتم است(2). از این حدیث برمی آید که اهمیّت دادن به عاشورا و بهره مند شدن از آثار آن روز عظیم، در ردیف صلاة و صوم و سایر مبانی مهم اسلامی است و این بدان جهت است که اگر واقعۀ عاشورا و شهادت فرزند پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) نبود از اسلام واقعی و صلاة و صوم و سایر ارکان اسلام اثری بر جای نمی ماند.

نتیجه گیری

امام حسین(علیه السّلام) برای نسل های پس از خود میراثی گران بها به یادگار گذاشت. مسلمانان اندیشمند و مخلص به طور مسلّم از ایثار و استواری امام و یارانش بهره ها

ص: 242


1- مجمع البحرين، مادۀ «عشر» في حديث مناجاء موسى وقد قال ياربّ لم فضُلت امة محمد(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) على ساير الامم...
2- اعیان الشیعه، ج 1، ص 586 و 587 و بحار الانوار، ج44، ص278.

برده اند چرا که از جان گذشتگی این افراد بود که سبب تقویت و تحکیم. مبانی اسلام شد به این ترتیب اسلام توانست در برابر هرگونه اتفاق ناگوار - چه در داخل جامعه اسلامی و چه خارج از آن – ایستادگی کند و از آن پس تفرقه، از هم گسیختگی یا اعمال عوام فریبانه نتوانست مانع از پیشرفت اسلام شود. امام حسین (علیه السّلام) با قیامش، منتهای جانبازی و ایثار را به نمایش گذاشت. آیا امکان دارد این جانفشانی، برای نسل آینده عبرت آموز نباشد و به یادگار نماند؟ این پرسشی است که باید بدان پاسخ گفت.

نخست: به نظر طرفداران احیای دین، قیام امام حسین(علیه السّلام) الهام بخش کاروان گمراه شدگان در بازگشت به مسیر حق است. امام حسین(علیه السّلام) سرمشق کسانی است که می کوشند مستضعفان را از قید حکومت های ستم پیشه آزاد کنند و برای انسان هایی که در پی رهایی از چنگال مستبدان هستند، کربلا تجلی گاه قدرت است.

دوم: واقعۀ کربلا به انسان می آموزد که می بایست در مبارزه برای حقیقت و آزادی، جان خویش را نثار کند. امام حسین به بشریّت آموخت که حکومتی که بر بی عدالتی و استبداد استوار باشد سزاوار تبعیت نیست و بر مؤمنان فرض است که نقض بشر جلوگیری کنند.

سوم: این حقیقت آشکار می شود که پیروان اسلام، آن زمان که مبارزه (علیه کفر و نادرستی) را آغاز می کنند نباید به نتایج آن بیندیشند. تنها شرط مبارزه آن است که مؤمن، با صداقت و خلوص، قدم به میدان مبارزه گذارد.

چهارم: هنگامی که مجاهدی برای تفوق و برتری اسلام در تمام جوانب زندگی می کوشد، نباید اجازه دهد مشکلات یا فقدان وسایل او را از هدفش بازدارد. او با ایمانی راسخ به پروردگار و با گام های استوار می بایست در راهی که انتخاب کرده است پیش رود.

پنجم: هنگامی که مسلمانی به مبارزه با نادرستی و ظلم برمی خیزد نباید به آنچه برای خود خانواده و اموالش پیش خواهد آمد ،بیندیشد زیرا ممکن است این مسائل

ص: 243

خللی در کارش ایجاد کند. وی باید به خاطر داشته باشد که در پیمانی که با خدای خویش می بندد برای جلب رضای او و نیز راه یافتن به بهشت از همۀ وابستگی های خویش می گذرد.

ششم: ایستادگی امام حسین(علیه السّلام) و دستاوردهای ایشان این اصل کلّی قرآن را اثبات کرد که وضع هیچ قومی بهتر نمی شود. مگر آن که خود برای دگرگونی وضع خویش به پاخیزند. به بیان دیگر تغییر یک قوم بی آن که خطاها را از خود دور کنند و در برابر بی عدالتی قیام کنند عملی نیست.

هفتم: پیامدهای شهادت امام حسین(علیه السّلام) به دنیا نشان داد که بنابه نص صریح قرآن مجید دروغ و نادرستی نابود می شود و پیروزی از آن حقیقت است. بی شک پیامدهای آنی مبارزۀ امام حسین (علیه السّلام) فجیع و غم انگیز بوده است، اما در نهایت امام(علیه السّلام) و پیروان عدالت که ایشان را همراهی می کردند، افتخار و پیروزی را از آن خود ساختند این مبارزه سرانجام با پیروزی حق خاتمه یافت.

هشتم: وفاداری امام حسین (علیه السّلام) به اسلام به عنوان دین و نظامی جهانی، اعلان جنگی بود به آنان که اسلام را به چهار دیواری مساجد محدود می کردند. آن حضرت صمیمانه معتقد بود که اسلام آن نور هدایتی است که جاه طلبی ها و امیال شخصی نمی بایست در اعمال قوانین آن و اشاعۀ آن نقش داشته باشد. لذا بنا به اعتقاد ایشان هدف اسلام، رشد بشر بود، نه استثمار او. لذا وظیفۀ هر مسلمان پارسا و پرهیزگار در راه تحقق جهانی شدن اسلام رها سازی اسلام از قید تنگ نظری ها و کوته فکری ها سیاسی بود که افراد خود محور و کوته بین برای آن ایجاد کرده بودند.

کلام آخر آنکه این ندا در صحرای کربلا طنین انداز شد که: «وفاداری به ستمکاران بزرگ ترین جنایت ها است».

ص: 244

سوگواری بر امام حسین(علیه السّلام)

اشاره

سید احمد موسوی

فاجعۀ خون بار و غم انگیز شهادت سرور شهیدان، حضرت امام حسین(علیه السّلام) اثری عمیق و تألمی جبران ناپذیر بر دل های امت اسلامی و آزاد اندیشان جهان نهاد.

از روز دهم محرم سال 61 ه. ق که این حادثۀ دل خراش روی داد تاکنون، امت اسلامی و دوست داران آن حضرت، در شهادت مظلومانه او و یارانش و اسارت اهل بیت گرامی پیامبر عزادار بوده و اشک ماتم ریخته اند.

تشکیل مجالس سوگواری و خواندن مرثیه و نیز سرودن شعرهای جانگدازی که بیان کنندۀ مظلومیت و حقانیت آن امام و منعکس کنندۀ جنایت های بی نظیر و قساوت قلب دشمنان آن حضرت باشد، همواره از سوی مسلمانان مورد توجه بوده و اکنون به صورت یکی از کهن ترین «سنت»های تغییرناپذیر الهی در آمده است.

بسیاری از حرکت های عظیم اجتماعی در تاریخ بشر (پس از شهادت امام حسین) از نهضت بزرگ امام حسین الهام گرفته و از همین مجالس آغاز شده است.

سنت سوگواری بر امام حسین و یارانش از آغازین روزهای پس از شهادت آن امام همام پای گرفت و روز به روز بر غنای آن افزوده گشت.

ص: 245

مرحوم شیخ مفید در کتاب «مجالس» و شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی در کتاب «امالی» در روایتی که سلسلۀ سند آن به صورت پیوسته به ابراهیم بن راجه می رسد، می گویند:

«نخستین کسی که در شهادت حسین بن علی (علیه السّلام) مرثیه خواند، (مردی) از قبیلۀ بنی سهم بن عود بن غالب بن عقبه بن عمرو السهمی بود.

از سروده های او در «رثای» امام حسین این است:

مررت على قبر الحسین به کربلا ***ففاض عليه من دموعي غزيرها

و مازلت أرثيه و أبكى لشجوه*** و يُشعِدُ عینی دمعُها و زفيرها

و بكيت من بعد الحسين عصايبا*** أطافت به جانِبَيها قبورُها

سلام على اهل القبور به کربلا*** وقل لها منی سلامٌ يزورها

سلام بأصال العشى و باالضحى*** تؤديه نكباءُ الرياح ومورها...»(1)

در کربلا به آرامگاه حسین(علیه السّلام) گذر کردم. پس از چشمانم آبی بسیار جاری شد. تا زنده ام، برای حزن و اندوه حسین مرثیه می خوانم و اشک چشم و ناله هایم مرا یاری می کند. پس از حسین(علیه السّلام) بریاران او می گریم، آنانی که قبرهایشان به واسطۀ حسین از دو سمت طواف می شوند. سلام بر شهیدان گورستان سرزمین کربلا و بر اهل آن قبرستان، از من به آنان سلامی بازگوکن که آنان را زیارت کند .سلام به هنگام عصر، شب و روز در هنگامی که بادهایی از شمال شرقی می وزد و غباری که از باد برمی خیزد آن را می رساند.»

برخی از منابع، اشعار دیگری از شاعر یاد شده، نقل کرده که محتوای آن نشان می دهد در روزهای نخستین شهادت امام و پیش از به خاک سپرده شدن اجساد مطهر،

ص: 246


1- سپهر، میرزا محمد تقی، ناسخ التواريخ (انتشارات کتابفروشی اسلامیه ،تهران، ج 4 ص 135 به نقل از شیخ مفید و شیخ طوسی)

آن را سروده بوده است.(1)

با گذشت زمان، برپایی مجالس سوگواری و سرودن شعر در رثای امام حسین(علیه السّلام)، روز به روز قوت میگرفت.

شاعران نام داری چون فرزدق ،کمیت، دعبل خزاعی .... و اندیشه ورانی چون سیّد رضی، سید مرتضی، سید بحرالعلوم و دیگر صاحب نظران اسلامی چون اسماعیل بن عباد، خالد بن معدان، ابن حماد، ابومنصور بن علی القطیفی معروف به قطان، عبدالسلام بن محمد قزوینی بغدادی، صاحب بن عباد، عطیه کوفی، سفیان صوری، نقیب بغدادی، ابوالحسن علی بن احمد جرجانی و ده ها صاحب نظر دیگر که بیشتر آنان از اهل سنت و جماعت هستند، اشعار سودمندی در رثای امام حسین(علیه السّلام) سروده اند.(2)

پیشوایان مذهب های فقهی چون امام ابوحنیفه، امام شافعی، امام مالک و امام احمد بن حنبل و شاگردان برجستۀ آنان، در عزای سرور شهیدان مرثیه خوانده اند. امام شافعی در سوگ امام حسین (علیه السّلام) اشعاری سروده است که بخشی از آن را یاد می کنیم:

«تأوَّه قلبى و الفواد كئيب*** و أرقَ نوعى و السُّهادُ عجيب

و ممّا نضى جسمی و شیَّبَ لمتى*** تصاريف ايامٍ لهنّ خطوبٌ

فَمَنْ مُبْلغ عنّى الحسين رسالَة*** وان کَرهتها انفس و قلوب

ذبيح بلا جرمٍ كأنّ قميصهُ*** سبيغٌ بماءٍ الأرجوان خضيبٌ

فللسيف إعوالُ و للرُّمح رَنّه*** و للخيل من بَعْدَ الصّهيل نحيبٌ

تزلزلت الدنيا لآل محمد*** و كادت لهم صمّ الجبال تذوب

و غارت نجوم واقشعرّت كواكب***و هتکّ استارٌ و شقَ جيوب

يصلى على المبعوث من آل هاشم*** و يغزی نبوه انّ ذا لعجبىٌ(3)؛

ص: 247


1- همان، ص 136 به نقل از مثیر الاحزان
2- همان، ص 134 به بعد
3- همان، به نقل از ابن شهر آشوب

قلبم آه کشید و دلم اندوهگین گردید. خوابم به بیداری منجر گردید و بیداری من عجیب بود. آنچه بدنم را لاغر کرد و موی سفیدم را سفیدتر نمود، حوادث روزهایی بود که بسیار دشوار و ترس آور است. پس چه کسی از من به حسین(علیه السّلام) درستی رسالت او را می رساند؟ گرچه نفس ها و قلب ها(ی ناپاک) از آن کراهت دارد. کشته شدۀ بی گناهی که پیراهنش با رنگ قرمز (خون بدنش) رنگین و خضاب گردید. پس برای شمشیر گریه ای با صدای بلند است و برای سر نیزه، نوحه و زاری و برای اسب ها ناله ای است. دنیا برای آل محمد به زلزله آمد، کوه ها برای آنان ندبه می کنند. ستاره های در ماتم و غوغا فرو رفته اند و موی بر تن کواکب راست شده و جامه بر تن دریده و گریبان چاک کرده اند. بر فرستاده شده ای از آل هاشم درودی می فرستند و با فرزندان او می جنگند. این عجیب است. اگر گناه من دوستی آل محمد است، پس هرگز از این گناه توبه نمی کنم. آنان شفیعان من در روز محشر هستند، هنگامی که برای نگاه کنندگان، دشواری من آوری باشد.

سوگواری بر امام حسین(علیه السّلام) تنها به آدمی زادگان اختصاص ندارد، بلکه جنیان نیز در ماتم آن شهید بزرگ عزاداری کرده و اشعاری سروده اند.

متفکر شهید مرتضی مطهری در این باره گوید:

«در قمقام، صفحات 509 تا 513، قسمت زیادی از مراثی جنی ها به صورت شعر نقل شده است.»(1)

خاندان رسالت و پیشوایان معصوم شیعه نیز، بی تردید از ترویج کنندگان اصلی این سنت بوده اند روضه های سوزناک حضرت زینب کبرا(علیها السّلام) و امام سجاد(علیه السّلام) در دوران اسارت و پس از آن و نیز برگزاری مراسم سوگواری توسط امام باقر و امام صادق(علیه السّلام) سند زنده این حقیقت است.

ص: 248


1- مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی (انتشارات صدرا، چاپ چهارم 1366) ج 3، ص 375

از آنچه که بیان شد به خوبی فهمیده می شود، سنت سوگواری بر شهدای کربلا، از اوّلین روزهای بعد از حادثه آغاز شده و تا این زمان، لحظه به لحظه بر شور و حال آن اضافه گردیده است.

بسیاری از بزرگان و صاحب نظران اسلامی - از فرق مختلف - در گسترش این سنت تلاش ورزیده و همواره به آن اهتمام داشته اند. اما در عین حال، برخی از دشمنان آل پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) که همیشه در تلاش بوده اند تا انوار الهی را خاموش نمایند، در کنار بعضی دیگر از عقاید دینی مذهبی مسلمین، سنت سوگواری بر امام حسین(علیه السّلام) را نیز زیر سئوال برده اند.

در میان این دسته، احمد تقی الدین ابن تیمیه که پایه گذار مبانی فکری و اعتقادی وهابیت بود، بیشترین لجاجت را به خرج داده است.

ما در این نوشتار، نگاهی گذرا به دیدگاه ابن تیمیه (به عنوان علمدار مخالفت با این سنت) و پیروان او می پردازیم .آنگاه به طرح مسئلۀ سوگواری بر امام حسین می پردازیم و در آن از «جایگاه» سوگواری در کتاب و سنت، «سوگواری بر امام حسین در متون معتبر شیعه و سنی» سخن خواهیم گفت.

دیدگاه مخالفان سوگواری

«احمد تقی الدین ابن تیمیه» از جمله کسانی است که بیشترین مخالفت را با برگزاری سوگواری بر امام حسین ابراز کرده است.

او برای این که عزاداری بر امام حسین را بدعت نشان دهد و حکم به حرمت آن کند، اصل قیام امام را زیر سوال برده است. ابن تیمیه معتقد است نهضت حسین(علیه السّلام)،حرکتی فاسد(1) و در جهت هوای نفس بوده است.(2) همچنین ابن تیمیه دفاعیات

ص: 249


1- ابن تیمه احمد تقى الدين منهاج السنة، ج 2، ص 141.
2- همان

سرسختانه و محکمی از یزید بن معاویه در خصوص به شهادت رساندن امام حسین(علیه السّلام) انجام داده است.(1)

ابن تیمیه و پیروانش، برگزاری هرگونه جشن و سرور در ولادت های پیشوایان دینی و شخصیت های برجسته و نیز عزاداری برای ارتحال آنان (حتى شخص رسول اکرم(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را حرام و بدعت در دین می پندارند. اما دربارۀ برپایی مجالس عزاداری برای امام حسین و اهل بیت آن حضرت حساسیت بیشتری نشان داده اند.

ابن تیمیه عزاداری بر امام حسین (علیه السّلام) را با دلایل زیر بدعت و حرام دانسته است:

1- از آن جا که مطلق عزاداری ها برای شهید یا متوفا به منزلۀ پرستش و عبادت آن شخص است، عزاداری برای امام حسین نیز همان حکم حرام را دارد.

2- چون عزاداری بر حسین از اعمال شیعه است و از طرفی تمام عقاید و کردار شیعیان باطل و خارج از تعلیمات دینی است، این عمل نیز همچون سایر اعمال آنان بدعت و باطل است.

3-چون قیام امام حسین در برابر یزید امر مطلوب و شایسته ای نبود، بلکه مفاسدی را به همراه داشت؛ از این رو، عزاداری بر امام حسین جایز نیست.

4- چون عزاداری بر حسین، همواره با لعن یزید همراه است و از طرفی یزید خلیفۀ مسلط به بلاد اسلامی بود و لذا پیشوایان دین با اتفاق نظر، لعن او را حرام می دانند، پس عزاداری بر حسین بن علی صحیح نیست

.(2)

ابن تیمیه پس از ذکر پاره ای از اظهارات الحادی پیرامون قیام چنین اظهار نظر می کند:

«فليعلم المسلمون انّ الكباء على الحسين يعقيده أنّه قتل مظلوماً وعدواناً لعوبل كفر و يوجب الخروج عن الاسلام(3)، مسلمانان باید بدانند که گریه کردن بر حسین به دلیل

ص: 250


1- همان ص 225، 247 و 139.
2- همان، ص 234 الی 252 .
3- همان.

این که او مظلوم و از راه دشمنی کشته شد، لغو، بلکه کفر است و موجب خروج از دین اسلام می شود.»

پس از ابن تیمیه، تعدادی از پیروان او نیز سیره و سلوک او را در پیش گرفتند.

«محمد بن عبدالوهاب» مؤسس فرقۀ وهابیت در یکی از کتابهای خود به نام «الرد علی الرافضه» به مسئله سوگواری بر امام حسین پرداخته است. وی می گوید:

«عزاداری برای امام حسین(علیه السّلام) کفر و خارج شدن از دین است. عزاداری برای حسین(علیه السّلام) بدعت است و باید از آن جلوگیری شود.»(1)

محمد بن عبدالوهاب در این باره به سخن استاد فکری خود ابن تیمیه استناد می کند و می گوید:

«شیخ الاسلام ابوالعباس تقی الدین احمد ابن تیمیه می گوید: عزاداری برای حسین از بدعت ها و منکرات و اعمال قبیح و زشت و خلاف شرع است و برگزار کنندگان این مراسم ها باید توبه داده شوند و اگر توبه نکنند، باید کشته شوند.» (2)

«شیخ عبدالرحمن آل شیخ» (نوه محمد بن عبدالوهاب) در کتاب «فتح المجید» که بر ضد شیعه نوشته شده می گوید:

«شیعه قائل به عصمت ائمه است. قائل به قاعدۀ حسن و قبح عقلی است، قائل به استغاثه به ائمه است. قائل به جواز زیارت قبور ائمه است. قائل به جواز سوگواری در ایام وفات ائمه و مخصوصاً سوگواری برای امام حسین است.»(3)

با توجه به آنچه ذکر شد، باید دید که آیا عزاداری بر امام حسین(علیه السّلام) از سنت های شیعیان است؟ یا دیگر فرقه های اسلامی نیز به آن اهتمام دارند؟ همچنین باید روشن شود که سوگواری بر امام حسین بر چه مبنای دینی استوار است؟ و آیا دلایل ابن تیمیه بر

ص: 251


1- همتی دکتر همایون، نقد و تحلیلی پیرامون وهابیگری ص 139 به نقل از «الرد على الرافضه» نوشتۀ محمد بن عبدالوهّاب.
2- همان.
3- همان به نقل از فتح المجید.

رد سوگواری امام حسین(علیه السّلام) از مبنای علمی، تحقیقی و غیر مغرضانه برخوردار است یا خیر؟

پیش از وارد شدن به اصل بحث، بی مناسبت نیست که نگاهی گذرا به اصل «عزاداری برای فقید» از منظر کتاب و سنت بیفکنیم.

عزاداری بر فقید از منظر قرآن

آیاتی از قرآن کریم، سوگواری بر فقید را با صراحت تمام تأیید می کنند. در این آیات سوگواری بعضی از پیامبران در فقدان دوستان و عزیزانشان بازگو شده است.

روشن ترین آیاتی که از سوگواری پیامبری در فقدان دیگری سخن می گوید، آیات 84 تا 86 سورۀ مبارکۀ یوسف است. این آیات در ضمن توصیف حالت یعقوب پس از فقدان یوسف، تأثر شدید و حزن زاید الوصف و گریۀ شدید یعقوب را با بیان زیر ترسیم می کند:

«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ »(1).

یعقوب از فرزندان خویش روی برگرداند و گفت: بر فراق یوسف متأسفم و چشمانش از اندوه سفید شد. و اندوه خود را فرو می خورد. فرزندان یعقوب گفتند: به خدا سوگند تو آن قدر به یاد او هستی تا این که بیمار شوی یا بمیری یعقوب گفت: شرح اندوه و پریشانی خود را تنها با خدای خویش شکایت می برم و من از رحمت خدا می دانم، آنچه را شما نمی دانید.

عمر عبدالسلام از محققان اهل سنّت و جماعت مشروعیت گریه بر فقید را از دیدگاه قرآن کریم، آشکارا و روشن دانسته و برای اثبات آن به دو آیۀ یاد شده استدلال می کند.

ص: 252


1- سوره یوسف، آیه ها 83-86.

«انّ في القرآن الكريم والسنة المتواتره شواهد جلية على جواز البكاء على الفقيد و اوضح ما ورد في القرآن الكريم وضعه تعالى حالة يعقوب(علیه السّلام) - بعد ضياع يوسف(علیه السّلام)- منه اخباره اذ يقول تعالی....(1) ؛ در قرآن کریم و سنت متواتره بر جواز گریه کردن بر فقید، شواهدی آشکار است و در قرآن کریم، واضح ترین چیزی که (بر جواز گریه بر فقید) وارد شده است، این است که خدای تعالی پس از فقدان یوسف و قطع شدن گزارشی از اوضاع حالت یعقوب را با بیان زیر منعکس می کند...»

آنگاه آیات یاد شده را ذکر کرده است.

آشنایان به کتاب و سنت می دانند که یعقوب در فراق فرزندش یوسف، شب و روز می گریست. سوگواری او در فراق فرزندش به قدری شدید بود که بینایی خود را از دست داد. بیماری و فقدان بینایی یعقوب مایهٔ فراموشی یوسف نگردید، هرچه وعدۀ وصال نزدیکتر می شد، آتش عشق و محبت یعقوب به فرزند دل بندش یوسف، شعله ورتر می گردد و لذا به نصّ قرآن کریم بوی یوسف را از فرسنگ ها راه استشمام می کرد.

« إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ »(2) ؛ «اگر به من نیرنگ نزده باشید، من بوی

یوسف را استشمام می کنم.»

از این رو، به جای این که یوسف به دنبال پدرش راه بیفتد، خورشید جمال یعقوب به دنبال ستاره گم شدۀ خود یوسف، به سرزمین مصر حرکت می کند. قرآن کریم در حین بازگو کردن شرح حال یعقوب نه فقط انتقادی به یعقوب نمی کند بلکه تاثر و اندوه او را، برای آگاهی انسان ها در همۀ نسل ها منعکس می نماید.

بی تردید، اگر این پیامبر بزرگوار در میان وهابی های امروز در سرزمین عربستان می بود، دربارۀ او چگونه داوری می کردند؟ یا اگر در زمان ابن تیمیه می بود، یقیناً در باور و پندار او جزء مشرکان قرار می گرفت.

ص: 253


1- عمر عبد السلام، مخالفة الوهابيه للقرآن و السنة ص 55 به نقل از صحیح مسلم، باب عند دخول القبور.
2- سوره یوسف، آیه 92.

عزاداری بر فقید از نگاه سنت

اخبار و احادیث متواتر نبوی که از فراسوی «وحی» تراویده و از سرچشمه زلال «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى » جوشیده و از گفتار و رفتار آن بنی رحمت سخن می گویند و نیز روایت هایی که از اهل بیت مطهر پیامبر خدا و صحابۀ مکرم آن حضرت در زمینه «تشریع سوگواری برای متوفا و شهدای ارجمند اسلام» به ما رسیده بی شمارند. محدثان و راویان اخبار و احادیث، هر یک در «صحاح» و «سنن» و «موسوعات» روایی خویش، در این زمینه به صورت متواتر نقل حدیث کرده اند.

عمر عبدالسلام، در کتاب خود به نام «مخالفة الوهابيه للقرآن و السنه» طیف بی شماری از این روایت ها را از منابع گوناگون، روایی از پیامبر و اهل بیت مطهر و صحابه آن حضرت گرد آورده است که خوانندگان می توانند به این منبع مراجعه کنند.

ما نیز در حد گنجایش این نوشتار دسته ای از روایت ها را در جهت اثبات «جواز سوگواری در وفات» که از منابع اهل سنت تحقیق کرده ایم، در اینجا یاد می کنیم:

مسلم در صحیح خود روایت می کند:

«النبي (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) زار قبرامه و بکی و ابکی من حوله(1)؛ پیامبر، مرقد مادر گرامی خود را زیارت کرد، آنگاه گریست و کسانی را که در اطراف آن حضرت بودند به گریه آورد.»

در صحیح بخاری باب جنائز و سنن بیهقی جزء چهارم چنین آمده است:

«ان رسول الله بكى فى موت ابراهیم فقالوا يا رسول الله تبكى و انت رسول الله؟

قال: انّما أنا بشر تَدْمَع العين ويخشع القلب ولانقول ما يسخط الرب؛(2) همانا پیامبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در مرگ پسرش ابراهیم گریه کرد. اصحاب :گفتند: ای پیامبر خدا، آیا شما پیامبر خدا نیستید که گریه می کنید؟ حضرت فرمود: من هم مثل شما بَشرم، چشم آدمی گریه می کند و قلب هر انسانی نرم می شود و من چیزی را که موجب غضب پروردگار گردد،

نمی گویم.»

ص: 254


1- همان.
2- همان، ص 57 به نقل از صحیح بخاری و سنن بیهقی.

جمعی از محدثان، چون «ابن شبه» در «تاریخ مدینة المنوره»، «سید نورالدين سمهودی» در «وفاء الوفا» و «ابن حجر» در «الاصابه» بیهقی در کتاب «الجنائز» از «سنن» خود و ابن ماجه نیز در کتاب «الجنائز» از «سنن» خود روایت کرده اند:

«و ورد انّه (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) قال مخاطباً رقيه بعد موتها: الحقى بسافنا الخير عثمان بن مظعون قال: و بكى النساء فجعل عمر يضربهن بسوطه فاخذ النبی (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بیده و قال دعهنّ یا عمر و قال: و اياكنَّ و نعيق الشيطان فأنّه مهما يكن من العين والقلب فمن الله و من الرحمة و مهما يكن من اللسان و من اليد فمن الشيطان.

قال: فبكت فاطمة على شفير القبر فجعل النبي (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) يمسح الدموع عن عينيها بطرف ثوبه(1)؛ روایت شده است که پس از فوت رقیه، دختر گرامی پیامبر، در حالی که پیامبر او را مخاطب قرار داده بود ،فرمود: به سلف نیک ما پیوستی. عثمان بن مظعون، روایت کرده است که زن ها گریه می کردند، آنگاه عمر بن خطاب با تازیانه خود، آنان را می زد (تا از گریه کردن باز دارد) پیامبر خدا با دست مبارک خود او را گرفت و فرمود: ای عمر! آنان را به حال خودشان واگذار. و فرمود: از فریادهای شیطان بپرهیزید، همانا گریه کردن هرگاه از چشم و قلب نشئت بگیرد، پس از سوی خدا و رحمت است و هرگاه از زبان و دست سرچشمه گیرد از سوی شیطان است. عثمان بن مظعون گوید: فاطمه(علیها السّلام) در کنار قبر رقیه گریه کرد و پیامبر اشک های چشم فاطمه را با گوشۀ پیراهن خود پاک می کرد.»

از روایت های یاد شده چنین استفاده می شود که پیامبر خدا در مرگ هر یک از نزدیکان خود، چون مادر گرامی و پسر و دختر خودش، شدیداً می گریسته و در مرگ پسرش ابراهیم، تصریح کرده است که هر بشری گریه می کند. پس اگر پیامبر خدا در زمان ابن تیمیه و یا وهابیان امروز زندگی می کرد قطعاً از سوی آنان به بدعت گذاری و شرک متهم می شد.

ص: 255


1- عمر عبدالسلام، مخالفته الوهابيه القرآن والسنه ص 57 به نقل از ابن شیعه در تاریخ المدينة المنوره و سمهودی شافعی در «وفاء الوفا» و ابن حجر در «الاصبه» و بیهقی در کتاب «سنن جنائز و ابن ماجه در کتاب سنن باب 53 (جنائز).

«ابن سعد» در «طبقات» و «ابن اثیر» در «کامل» و «احمد بن حنبل» در «مسند»، مسند عبدالله بن عمر، از عبدالله بن عمر روایت کرده اند:

«انّ الرسول (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) قال بعد استشهاد حمزة: فحمزة لابواكى له، فجاء نساء الانصار الى باب رسول الله فبكين على حمزة فدعا لهن رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )؛(1) پس از شهادت حمزه (سیدالشهدا) پیامبر خدا فرمود: حمزه هیچ گریه کننده ای ندارد. پس زنان انصار به در خانه رسول خدا، آمدند و برای حمزه به سوگواری پرداختند و پیامبر خدا در حق آنان دعا کرد».

از این روایت به روشنی استفاده می شود که پیامبر خدا، عزاداری برای شخصیتی چون حمزه را مهم و دارای فضیلت می شمرده و گرنه هیچ گاه از این که حمزه گریه کننده ای ندارد، افسوس نمی خورد و از سوی دیگر در حق زنان انصار که برای حمزه گریه کرده بودند، دعا نمی کرد.

و نیز عبدالله بن عمر گوید:

«ما رأينا رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) باكياً اشد من بكائه على حمزة بن عبد المطلب؛(2) ما هیچ گاه ندیدیم که پیامبر خدا به اندازه ای که در شهادت حمزه گریه کرد، گریه کند.»

ظاهراً در استحباب و فضیلت سوگواری و عزاداری برای شخص متوفا و شهید تردیدی باقی نمی ماند و بیش از این نیازی به ذکر روایت از پیامبر خدا نخواهد بود».

روایت دیگری در کتب حدیثی آمده است که پس از ارتحال جانگداز پیامبر فاطمۀ زهرا دخت گرامی حضرت گریه می کرد و می گفت:

«یا ابتاه اجاب ربّاً دعاه***یا ابتاه جنة الفردوس مأواه

يا ابتاه الى جبرئيل لعتاه*** يا ابتاه من ربه ما أدناه(3)؛

ص: 256


1- احمد ابن حنبل، مسند، مسند عبدالله ابن عمر، ج 2، ص 40، و نیز .
2- عمر عبدالسلام، مخالفته الوهابيه القرآن و السنة ص 504 .
3- همان به نقل از طبقات ابن سعد و سنن ابن ماجه باب 15.

ای پدر بزرگواری که خداوند دعوت او را اجابت کرد، ای پدری که جنة الفردوس جایگاه او قرار گرفت؛ ای پدر من، تو آن کسی هستی که به جبرئیل دیگر ملاقات نداری، ای پدر من تو آن کسی هستی که به خدای خویش نزدیک شدی».

و نیز در صحیح مسلم آمده است:

«انّ عائشه ذكر لها ان عبدالله بن عمر يقول ان الميت ليعذب ببكاء الحي فقالت عائشه يغفر الله لابی عبدالرحمن، اما انه لم يكذب ولكنه نسي او أخطأ انّما مرّ رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) على يهوديّه يبكي عليها فقال : انّهم يبكون عليها وانهالتعذب في قبرها؛(1) به عایشه گفتند که عبدالله بن عمر می گوید: با گریۀزنده ها، میت در قبر عذاب می شود.

عایشه گفت: خداوند ابوعبدالرحمن (عبدالله ابن عمر) را ببخشد، او دروغ نمی گوید ولی او فراموش یا اشتباه کرده است (اشتباهاً از روایت پیامبر خدا سوء برداشت کرده است) روزی پیامبر خدا بر زن یهودیه متوفائی گذشت که دیگر یهودیان بر او گریه می کردند. پیامبر فرمود: این ها (یهودیان) برای او گریه می کنند در حالی که او در قبر خود عذاب می شود.

یعنی او به کفر اعمال و اعتقاد خود، عذاب می شود و این ها از دوری او گریه می کنند.»

مطالب فشرده ای که تاکنون عنوان شد، گذری اجمالی بر اصل فضیلت و استحباب «سوگواری» برای فقید بود. و اکنون مناسب است، در خصوص عزاداری برای سرور شهیدان و سید مظلومان حضرت امام حسین (علیه السّلام) مطالبی مستند به کتاب های معتبر شیعه و سنی بیان گردد.

دلالت سنّت بر سوگواری بر امام حسین(علیه السّلام)

اشاره

از روزی که پیشوای آزادگان حضرت امام حسین(علیه السّلام) با یاران و اهل بیت خود، در سرزمین کربلا و با لب تشنه در کنار آب فرات به صورت مظلومانه و به طرز فجیعی، به

ص: 257


1- همان ص 58 به نقل از صحیحین

شهادت رسیدند، قاطبۀ امت اسلامی از سنّی و شیعه عزادار بوده و از آن روز تاکنون که در حدود چهارده قرن، سپری می شود، نه تنها از تپش قلب امت اسلامی، چیزی کاهش نیافته و آتش این ماتم فرو ننشسته که هر چه از تاریخ آن بیشتر می گذرد، داغ عزای حسین بن علی(علیه السّلام) گسترش بیشتر و آتش مصیبت آن حضرت، در دل ها مشتعل می شود، چنان که شاعر می گوید:

زان تشنگان، هنوز به عیوق می رسد*** آواز العطش و بیابان کربلا

سرّ این حقیقت بر هیچ مسلمان مومن و متعهد پوشیده نیست. گذشته از این که امام حسین(علیه السّلام) با قیام و شهادت مظلومانۀ خود، آیین تابناک اسلام را از فنا و نابودی مطلق، نجات داد با تبرئه شریعت توحیدی محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از اعمال یزید و دیگر حکّام اموی صف مسلمانان را از یزیدیان جدا کرد.

گریه در عزاداری امام حسین(علیه السّلام) جزء ایمان و اعتقادات امّت اسلامی قرار گرفته است؛ زیرا این امّت در روایت های متواتر و پرشماری از پیامبر خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) چونان که وجوب حج و جهاد و روزه و... شنیده اند گریه بر حسین را نیز از گفتار و رفتار آن گرامی شنیده اند، مسلمانان به خوبی می دانند که پیامبر خدا با «اخبار جبرئیل» هم خود بر «شهادت» و «مظلومیت» حسین گریه می کرد و هم مسلمانان را به گریه بر آن حضرت، فرا می خواند، پس گرچه بر امام حسین(علیه السّلام) اطاعت از دستور «قولی» و «فعلی» رسول خدا است.

این که به بعضی روایت هایی که از طریق شیعه و سنّی در این زمینه از پیامبر گرامی اسلام و نیز اهل بیت آن حضرت و دیگر پیشوایان اسلامی، رسیده در حدّ نیاز این نوشتار، به صورت اجمال و گذرا اشاره خواهیم کرد.

نخست به نقل دسته ای از روایت ها که از طریق اهل سنت نقل می شود می پردازیم، سپس روایت هایی را از طریق شیعه یاد می کنیم:

ص: 258

روایت های اهل سنّت در عزاداری امام حسین(علیه السّلام)

عمر عبدالسلام از محققان معاصر اهل «سنت» و «جماعت»، پس از استدلال به آیاتی از قرآن در زمینۀ عزاداری برای امام حسین(علیه السّلام) به وجود روایت های متواتر در این موضوع اشاره کرده است و گوید:

«و هم چنین سزاوار است که اشاره کنیم به روایت های متواتری که بر خبر دادن «جبرئیل» از شهادت حسین(علیه السّلام) از اهل بیت و ذوی القربی دلالت می کنند. من از این دسته از روایت ها در حدود دویست روایت را برشمردم بعضی از این روایت ها در (کتاب) «اسد الغابه» ج 1 ص349 ،نوشته ابن اثیر و بعضی دیگر در کتاب «الکامل» ج 4 ص 93 نیز در کتاب «البدایة و النهاية» و بعضی دیگر در «المعجم الکبیر» ج 3 ص 113 و ج 4 ص 115 نوشته طبرانی و بعضی دیگر از آن روایت ها در «فواید السمطین» نوشتۀ جوینی و نیز در مسند «احمد ابن حنبل» مسند «علی ابن ابی طالب» ج 1 ص 85 و نیز منابع دیگر، ذکر شده است.»(1)

عمر عبدالسلام از باب نمونه، به بعضی از آن احادیث اشاره می کند و می گوید:

«از جمله این روایت ها، روایت اسماء بنت عمیس ست. اسماء گوید: رسول خدا فرمود: ای اسماء، گروه ستمگری که خداوند آنان را از شفاعت من بی نصیب می داند، فرزندم حسین را می کشد. (2)

حدیث عایشه یکی دیگر از آن روایت ها است که گوید:

«بيَّنّا رسول الله (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) راقد اذ جاء الحسين يحبوا اليه فنهيته عنه ثمّ قمت لبعض امری فدنا منه، فاستيقظ رسول الله و هو يبكي! فقلت ما یبکیک؟ قال آن جبرئیل اراني التربة التي يقتل عليها الحسين، فاشتد غضب الله علی من سفک دمه... (3) «روزی پیامبر

ص: 259


1- همان، ص58.
2- همان.
3- همان

خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در خواب بود، هنگامی که حسین(علیه السّلام) آمد به سمت آن حضرت رفت و من مانع از نزدیک شدن او به پیامبر گردیدم، سپس از جا بلند شدم تا کارم را انجام دهم، حسین نزد پیامر رفت، سپس پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) از خواب بیدار شد، در حالی که گریه می کرد. گفتم چه چیز شما را به گریه آورده است؟ پیامبر فرمود: جبرئیل، تربتی را به من نشان داد که حسین بر آن کشته می شود پس غضب خداوند بر کسانی نازل خواهد بود که خون حسین را می ریزند.»

و نیز؛ «ابن اثیر در «اسد» الغابه» از انس بن حارث بن «ابیه» و او از پدرش روایت کرده است که گوید من خود شنیدم که پیامبر خدا در حالی که حسین در دامنش بود، می فرمود: این پسرم در سرزمینی که به آن عراق گفته می شود، به قتل می رسد پس هر کس او را درک کند، باید به یاری اش بشتابد.»

آنچه یاد شد، برخی از روایت هایی بود که عمر عبدالسلام در کتاب خود برای نمونه به آن اشاره کرده است و برای توضیح بیشتر باید به همان مدرک مراجعه شود.

ابن اثیر این روایت را در کتاب دیگر خود به نام «البدایة و النهایة» از بغوی با اندکی تفاوت با روایت قبلی نقل کرده و آن این است:

«قال الصحابي انس بن الحارث: سمعت رسول الله يقول: انّ ابني هذا... يعني الحسين - يقتل بارض يقال لها كربلا ضمن شهد منکم ذلک فلینصره؛(1) انس بن حارث صحابه پیامبر گفت: شنیدم که پیامبر خدا می فرمود: همانا این پسر من (یعنی حسین) به سرزمین که کربلا نام دارد کشته می شود پس هر کس از شما او را درک کند باید به یاری او بشتابد.»

احمد ابن حنبل در مسند خود روایت کرده است که علی(علیه السّلام) در راه خود به «صفین» از کربلا گذشت. پس صدا زد: یا اباعبدالله! (ای حسین) در کنار شط فرات، صبر

ص: 260


1- ابن اثیر، البداية والنهاية ،ج 1، ص 201 به نقل از بغوی.

کن! آنگاه فرمود: روزی در محضر رسول خدا ،بودم، چشم های آن حضرت پر از اشک بود.

گفتم ای پیامبر خدا چه چیز شما را به گریه آورده است؟ حضرت فرمود: لحظه هایی پیش جبرئیل در نزد من بود و به من گفت حسین(علیه السّلام) در کنار «شط فرات» کشته می شود و به من گفت: آیا تربت او را استشمام می کنی؟

پیامبر فرمود: آنگاه جبرئیل دست خود را دراز کرد و مشتی از خاک را به من داد و من هیچ اختیاری از چشمم ندارم، جز اینکه اشک می بارد.»(1)

احمد ابن حبنل در مسند خود روایت می کند:

«از ابن عباس روایت شده است که گفته است: روزی در محل شهادت حسین(علیه السّلام) بودیم، پیامبر خدا را نصف روز در خواب دیدم در حالی که سر و صورتش پر از گرد و غبار بود، شیشه ای در دست آن حضرت بود که در آن شیشه خون جاسازی شده بود، پس گفتم: ای پیامبر خدا، پدر و مادرم فدای شما این چیست؟ حضرت فرمود: این خون حسین و اصحاب حسین است که از امروز تا همیشه می جوشد.»

ابن عباس :گوید ما آن روز را شمردیم و روز قتل امام را پیدا کردیم.» (2)

این قسمت از این فصل را با نقل روایتی از یکی از محدثان اهل سنت توسط مرحوم علامه امینی به پایان می بریم، پوشیده نیست که علامه امینی از فرهیختگان و صاحب نظران شیعه است ولی چون روایت مورد نظر را از منابع اهل سنت ذکر کرده، ما هم در این ردیف به نقل آن مبادرت می ورزیم. علامه امینی در کتاب خود به نام «راه ما راه و روش پیامبر ماست» روایت های زیادی را از منابع معتبر اهل سنت در زمینهٔ سوگواری بر امام حسین نقل می کند.

علامه امینی صاحب الغدیر در کتاب خود به نام «راه ما راه و روش پیامبر ماست». در ضمن انعکاس دیدگاه صاحب نظران اهل سنت در زمینهٔ عزاداری امام حسین(علیه السّلام)

ص: 261


1- احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 85 ،سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 288 ، البداية والنهاية، ج 8، ص 201، مجمع الزوائد، ج 9، ص 178.
2- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 283 ، تهذیب تاریخ دمشق، ج 4، ص 342 سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 315 البداية والنهاية، ج 8، ص 202.

می گوید:

«و شاید بتوان گفت که تجدید یاد بود در «میلاد» و «مرگ و میر» اعیاد بزرگ نهضت های دینی و ملّی، حوادث اجتماعی جهانی، و وقایع مهمّی که در بین ملّت ها رخ می دهد، با عنایت به شمارۀ سال هایی که از حدوث آن وقایع مهم تاریخی می گذرد و سالگرد آن را روز جشن و سرور یا خون و سوگواری قرار دادن، از شعائر و رسوم دیرینه ای است که طبع بشری و افکار شایسته آن را در ملل و امم گذشته پی ریزی کرده و قبل از جاهلیت و بعد از آن هم چنان که تا این زمان متداول ساخته است.

این «اعیاد» یهود و نصاری و عرب قبل از اسلام و بعد از اسلام است که تاریخ در صفحاتش ضبط نموده و گویا این سنّت، از تمایلات انسانی است، که از عوامل حبّ و عاطفه ناشی می گردد و از سرچشمۀ حیاتی، آبیاری می شود و شاخ و برگی است که از اصول احترام و تقدیر و تحسین و بزرگداشت رجال دین و دنیا و قهرمانان بی نظیر و بزرگان امت، منشعب می شود و منظور از آن، زنده داشتن خاطره و جاویدان ساختن نام چنین مردانی است که در آن، فوائد تاریخی و اجتماعی بوده و برای نسل های آینده و عبرت و دستورالعمل مفید و موثر است و در آن، تجارب و آزمایش هایی است که موجب بیداری ملت هاست (و این سنت)، اختصاص به یک گروه و ملّتی ندارد.

آری، روزهای تاریخی از حوادث مهم و پیشامدهای ناگواری که در آنها رخ داده، نورانیت و بهجتی کسب می کند که در میان سایر روزها به کرامت و عظمت نشان دار شده و از خوبی و بدی آن حوادث، کسب سعد و نحوست کرده و رنگ آن حوادث را به خود می گیرد.

و تاریخ تاکنون روز را نشان نداده که حادثۀ واقع در آن از حادثۀ محرّم (روز نهضت مبارک حسینی) - که هر مسلمان با غیرت شرافتمند آزاده به آن افتخار می کند - بزرگ تر و مهم تر و مصیبت بارتر باشد، و در آن درس های عالی است که در مدرسۀ توحید

ص: 262

و عبادت، کلاس نهایی از حکمت عملی به حساب می آید، چنان که ترسیمی که عاشورا از آزادگی و بلندی همّت، جان بازی در راه خدا کرده، زیباترین ترسیم و کامل ترین و روشن ترین تصویر است (عاشورا) اقدام مثبتی است در برانداختن و ریشه کن نمودن مشکلات فساد و تباهی از مسیر صحیح انسانیت (عاشورا) اقدام مثبتی است در فاصله گرفتن و بیزاری جستن از رذائل و پستی ها (عاشورا) اصل محکمی است در شکستن شوکت ستمگران و واژگون ساختن پرچم های شرک و نفاق، و درهم کوبیدن تجاوز ستمگران و رهایی بشر از اسارت نفس چیره (عاشورا) مثبت ترین عملی است در برافراشتن کلمۀ توحید کلمۀ حقیقت و راستی، کلمۀ زندگی سعادتمند و مقام عالی انسانی «وتمّت كلمة ربّك صدقاً وعدلاً لا مبدل لكلماته».

پس سزاوارترین روزی که تا ابد الدّهر - در جبین تاریخ – برای امت محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) - زنده و تازه و درخشان باقی می ماند، روز حسین - بضعه رسول الله - و پاره ای از گوشت و خون پیامبر و جگر گوشۀ و نور چشم وی، و گل خوشبوی او در زندگانی دنیاست که حقاً بایستی آن روز را بزرگترین روز خدا - روزی که قبل از هر کس به خدا منصوب است - و روز پیامبر خدا و روز عید قربان رسول خدا و «ذبح عظیم» آن حضرت دانست.

«ابوالمؤید موفق خوارزمی حنفی» که در سال 568 ه- ق وفات یافته است - در جلد اوّل کتاب خود «مقتل الامام السبط الشهید» که معروف و متداول است در صفحه 163 آورده است:

«بعد از آن یک سال تمام، از ولادت «حسین» گذشت، دوازده فرشتۀ سرخ رو، بر رسول خدا نازل شدند و در حالی که پر و بال خود را گسترده بودند، چنین گفتند: ای محمد! بر سر فرزندات - حسین - آن خواهد آمد که از ناحیۀ قابیل بر سر هابیل آمد و خداوند نظیر پاداشی را که به هابیل داد به او خواهد آمد و نظیر کیفری را که به قابیل داد، به قاتل او می دهد. پس اضافه کرده است هیچ فرشته ای در آسمان نماند، مگر اینکه بر رسول

ص: 263

خدا نازل شد و او را سر سلامتی داده و به پاداشی که از طرف خدای تعالی به وی عطا می شود، آگاه می ساخت و تربت «حسین» را به آن حضرت عرضه می داشت و آن جناب می گفت: بارالها! دچار خذلان کن، آن کسی را که حسین مرا یاری نمی کند و بکش آن کسی را که او را می کشد و او را از آرزوهایش بهره مساز!

بعد از آن که دو سال تمام از میلاد حسین گذشت، رسول خدا برای سفر بیرون رفت وقتی مقداری راه پیمود، ناگهان ایستاد و با چشم گریان گفت: «انّا لله و انا الیه راجعون» سبب پرسیدند: فرمود: این جبرئیل است مرا از سرزمینی در کنار فرات خبر می دهد که اسمش «کربلا» است. فرزندم - حسین بن فاطمه - در آن جا کشته می شود. پرسیدند: چه کسی او را می کشد؟ فرمود: مردی به نام یزید - که خداوند وجود وی را بی برکت گرداند و گویا هم اکنون اقامتگاه و دفن او را در آن سرزمین می بینم، در حالی که سرش را به ارمغان می.برند به خدا سوگند کسی از دیدن سر فرزندم حسین خوشحال نمی شود مگر آن که خداوند او را دچار نفاق نموده و میان قلب و زبانش مخالفت می افکند؛ یعنی، ایمانی را که به زبانش ادعا می کند، در دلش نمی ماند»

و نیز ابوالمؤید اضافه می کند: «سپس رسول خدا از این سفر برگشت و در حالی که غمناک بود، به منبر رفت و در ضمن اینکه حسن و حسین در مقابلش قرار داشتند، برای مردم خطبه ای ایراد نمود و موعظه کرد، بعد از فراغت از خطبه، دست راست خود را بر سر حسین نهاده و سر را به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: بار الها من بندۀ تو و پیامبر تو محمّدم و این دو کودک پاکان عترت منند و برگزیدگان ذريّۀ من نسل منند که بعد از خود باقی می گذارم. بار الها! جبرئیل به من خبر آورده که این فرزندم – حسین – بی یار و یاور کشته خواهد شد ،پروردگارا کشته شدن او را برای من مبارک گردان و او را از سادات شهیدان - قرار ده که تو بر هر چیز توانایی. پروردگارا در قاتل او و کسی که یاری اش کند، مبارکی و میمنت قرار مده.»

ص: 264

آن گاه ابوالموید می گوید:

«مردم در مسجد - وقتی این کلام را شنیدند - یک پارچه گریه سر دادند، حضرت فرمود: آیا گریه می کنید، ولی یاری اش نمی کنید؟ پروردگارا! تو خودت ولیّ و یار او باش.»

سپس ابوالموید خطبه ای را که آن حضرت بعد از مراجعت از سفرش و چند روز قبل از وفاتش ایراد کرده بود از «ابن عباس» نقل می کند و شاید خطبهٔ مزبور بعد از مراجعت از «حجّة الوداع» بوده است و به هر حال عبارات آن خطبه به آن چه ما نقل کردیم، نزدیک است.»

و چه بسا این گمان به ذهن بیاید و گمان مردم تیز هوش، عین یقین است. که همان تکرار سوگواری هایی که رسول خدام (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) در خانه همسرانش برپا می داشت، بر اثر فرار رسیدن سال روز میلاد و یا سالگرد شهادت سبط پیامبر - حسین سلام الله علیه - و یا بر اثر هر دو بوده است.

««سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا »(1)

روایت هایی که ذکر شده و صدها روایت دیگر که در این نوشتار نمی گنجد از منابع معتبر و اعتماد شدنی محدثان و صاحب نظران فرهیختۀ اهل سنّت نقل شده است.

حال جای این پرسش باقی می ماند که در تعیین تکلیف مسلمانان در امر عزاداری برای سید آزادگان حضرت امام حسین(علیه السّلام) ، دستورهای پیامبر خدا که با تواتر نقل می شود، پذیرفتنی است و یا القای آن گمراه کننده ابن تیمیّه خبیث و ملحد؟ پاسخ بر کسی پوشیده نیست.

دلالت روایت های شیعه به «سوگواری برای امام حسین»

روایت های شیعه که از پیامبر عظیم الشأن اسلام و دیگر پیشوایان معصوم شیعیان و دودمان نبوت در باب «فضیلت سوگواری و عزاداری» برای سیّد شهیدان،

ص: 265


1- سوره احزاب، آیه 62.

پیشوای آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین» نقل شده بی شمارند و در این جا از باب نمونه به ذکر روایت های محدود و کوتاه بسنده می کنیم: در مناقب از ابن عباس نقل شده که رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در عالم رؤیا، بعد از کشته شدن سید الشهدا دید، در حالی که گرد آلوده و پا برهنه و گریان بود. دامن پیراهن را بالا کرده و به دل مبارک چسبانیده، مثل کسی که چیزی در دامن گرفته باشد، و این آیه را تلاوت می نمود:

«وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ »

و فرمود: رفتم به سوی کربلا و جمع کردم خون حسینم را از زمین و اکنون آن خون ها در دامن من است و من می روم برای آن که مخاصمه کنم با کشندگان او نزد پروردگار.(1)

و در روایتی آمده است که «داخل شدم بر ام سلمه (رضی الله عنها) در حالی که می گریست، پس پرسیدم از او که برای چه گریه می کنی؟ گفت: برای آنکه دیدم رسول خدا(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در خواب و بر سر و محاسن شریفش اثر خاک بود گفتم: یا رسول الله برای چه شما غبار آلود هستید، فرمود در نزد حسین بودم هنگام کشتن او و از نزد او می آیم.»(2)

و در روایت دیگر از مرحوم شیخ عباس قمی (رحمه الله) آمده است که: «صبحگاهی بود که امّ سلمه می گریست، سبب گریه را پرسیده اند خبر شهادت حسین(علیه السّلام) را داد و گفت ندیده بودم پیغمبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در خواب، مگر دیشب که او را با صورت متغیّر و با حالت اندوه ملاقات کردم سبب آن حال را از او پرسیدم فرمود امشب حفر قبور می کردم برای حسین و اصحابش.»(3)

شیخ عباس قمی می نویسد: «و از جامع ترمذی و فضایل سمعانی نقل شده که ام سلمه پیغمبر خدا (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) را در خواب دید که خاک بر سر مبارک خود می ریخت، عرضه

ص: 266


1- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 472.
2- همان.
3- همان.

داشتم که این چه حالت است، فرمود از کربلا می آیم». (1)

و در جای دیگر است که آن حضرت گرد آلود بود و فرمود: از دفن حسین فارغ شدم.(2)

شیخ صدوق در کتاب امالی روایت را از ابو عمارة المنشد از امام صادق(علیه السّلام) نقل می کند و می گوید:

«قال قال لی: یا ابا عمّارة انشدنى في الحسين بن علىّ قال: فانشدتم فبکی، قال فوالله: ما ذلت انشده و يبكى حتّى سمعت البكاء من الدار ، قال فقال: یا ابا عمّاره! من انشد في الحسين بن علی (علیه السّلام) فابکی خمسين، فله الجنّة، و من انشد في الحسين شعراء، فابكي عِشرين، فله الجنّه، و من انشد في الحسين شعراً فابكي عشرة، فله الجنة و من انشده في الحسين شعرا، فابكى واحداً، فله الجنّه ، و من اشد في الحسين شعراً، فبكى فله الجنّة، و من انشد في الحسين شعراً، فبكى فله الجنة، و من انشد في الحسين شعراً فتباکی، فله الجنة؛ ای ابو عمّاره شعری در مرثیۀ حسین (علیه السّلام) اشاره کن، چون آغاز مرثیه نمودم، آن حضرت بگریست، سوگند به خدا چندان بگریست، که جدران خانه با گریه آن حضرت هم آواز گشت و بانگ گریه دار را نیک بشنیدم آنگاه فرمود: ای ابا عمّاره کسی که انشا کند از مراثی حسین و پنجاه تن را بگریاند، از برای او است بهشت خدای، و کسی که قرائت کند مرثیۀ حسین را و سی تن را بگریاند بر وی فرض افتد و کسی که مرثیه بگوید وده تن را بگریاند بهشت از برای اوست و کسی که انشای شعری کند و یک تن را بگریاند، در بهشت جای کند و کسی که شعری گوید و خویشتن بگرید جزای خویش بهشت یابد و کسی که در مرثیۀ حسین انشای شعری کند و خویشتن را چون گریه کنندگان وا نماید، بدان از سکنۀ بهشت گردد.»(3)

ص: 267


1- همان، ص 273.
2- همان.
3- میرزا محمدتقی سپهر ناسخ التواریخ، ج 4، ص 131.

در رجّال کشی روایتی است که سلسله سند آن به زید شحّام می رسد، او می گوید: ما جماعتی از اهل کوفه در محضر امام صادق بودیم که جعفر بن عفّان بر آن حضرت وارد شد، حضرت او را پیش خود طلبید:

«فقال یا جعفر! قال لبیک ،جعلني الله فداک، قال بلغنی انّک تقول الشعر في الحسین و تجيّد، فقال: نعم جعلني الله فداک، قال قل نانشدتم فبكى و من حوله حتّى صارت الدموع عن وجهه و لحيته ثم قال: یا جعفر! و الله لقد شهد ملائكة الله المقربون ههنا يسمعون قولك في الحسين و لقد بكوا كما بكينا و اكثر و لقد اوجب الله تعالی لک یا جعفر في ساعته الجنّه بامرها و غفور الله لک، فقال یا جعفر الا اریدک؟

قال: نعم يا سيّدى قال: ما من احد قال في الحسين شعرا فبکی و ابکی به الّا اوجب الله له الجنّة و غفر له؛ صادق آل محمد فرمود: ای جعفر! عرض کرد جان من فدای تو باد فرمان چیست؟ فرمود به من رسیده است که تو در مرثیۀ حسین، انشاد شعر نیکو توانی کرد، عرض کرد چنین است. فرمود انشاد کن. لا جرم آغاز قرائت مراثی کرد، آنحضرت چندان بگریست که آب چشم مبارکش از چهره و لحیه در گذشت. آنگاه فرمود: ای جعفر! فرشتگان خدا کلمات تو را امضا نمودند و سخت بگریستند چنانکه ما می گرییم بلکه افزون گریستند و خداوند در این ساعت بهشت را بر تو واجب گردانید. و گناهان تو را معفو داشت آنگاه فرمود: ای جعفر هیچ خواهی این فضیلت بر زیادت از این باز گویم؟ عرض کرد. ای مولای من! اینک روا باشد، فرمود نیست کسی که شعری در مرثیه حسین گوید و بگرید یا بگریاند مگر آن که خداوند بهشت را بر وی واجب گرداند و گناهان او را به جمله در گذراند».(1)

و نیز در کامل الزیارة از عبدالله بن غالب روایت شده است که گفت:

«روزی در محضر امام صادق شرفیاب شدم و شروع کردم به مرثیه سرایی برای حسین(علیه السّلام) چون شعر به این جا رسید:

ص: 268


1- همان، ص 132.

لبليّة تسقوا حسينا*** بمسقاة الثرى غير التراب

از پشت پرده صدای ناله و فریاد بلند شد» (1)

ابو هارون المکفوف گوید:

خدمت ابو عبدالله امام صادق شرف یاب شدم، به من فرمود: در مرثیه جدّم حسین شعری قرائت کن. من شعری قرائت کردم، امام فرمود: اشعار را در مرثیۀ حسین به گونه ای قرائت کن که گویی بر سر قبر آن حضرت هستی، آن گاه این شعر را خواندم:

«امور على جدث الحسين بكربلا*** فقل لا عظمته الزّكية؛

در کربلا به قبر حسین گذر کن و با استخوان های پاکیزۀ او بگو».

آن حضرت سخت گریست و من خاموش شدم، سپس به من فرمود:«یکبار دیگر تکرار کن.» پس من تکرار کردم. آن گاه فرمود: «شعری دیگر بخوان» پس من این شعر را خواندم:

«یا مریم قومی فاندبی مولاک*** و على الحسین فاسعدی ببکاک؛

ای مریم برخیز و بر مولای خود گریه کن و با گریه ات بر حسین او را یاری نما.»

امام صادق سخت گریه کرد و گریۀ زنان از پس پرده بالا گرفت، گاهی صدای گریه و ناله به شدت بالا رفت و به من فرمود؛

«یا ابا هارون من انشد في الحسين، فابكي عشره، ثم جعل ينقص واحدا واحدا حتّى بلغ الواحد، فقال: من انشدّ في الحسين فابكي واحدا، فله الجنّة، ثم قال: من ذكره فبکی، فله الجنة؛ «ای ابا هارون کسی که در مرثیۀ حسین شعری گوید و ده تن را بگریاند آن گاه از این عدد یک یک کم کرد و فرمود اگر کسی در عزای حسین شعری بخواند و یک تن را بگریاند، بهشت بر او واجب می شود. پس فرمود: کسی که یاد کند حسین را و خودش گریه کند جای او در بهشت است». (2)

ص: 269


1- همان، ص 133.
2- همان، ص 134.

حال این پرسش مطرح است، آیا در زمینۀ عزاداری برای سید شهیدان حسین بن علی(علیه السّلام) امام صادق که وارث علم پیامبر بوده، آگاه تر است یا ابن تیمیه که خود در دفاع از یزید و آل امیّه دامن همّت به کمر زده است، نظریه پذیرفتنی تری دارد؟ آیا در زمینۀ عزاداری ها راه درست آن است که شخص پیامبر و وارثان به حق علم او چون امام باقر و امام صادق پیموده اند، یا راه و مشرب فرقۀ وهابیت که سر در آبشخور ابن تیمیّه و آلامیّه فرو برده اند؟

پاسخ این پرسش را به خوانندگان واگذار می کنیم.

پایان

ص: 270

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109