رسالهٔ
«تَنْزِيهُ الصَّفْوَة»
في كيفية بدء النسل
نوشتهٔ:
مرجع عاليقدر عالم تشیّع، فقیه، اصولی، متكلم، حكيم،
ادیب و مفسر مرحوم آیت الله العظمی
ابوالمکارم نورالدین میر سید علی علامه فانی رحمه الله علیه
(1333 - 1409 ه .ق.)
تحقیق و تصحیح:
سید محمد حسن شریعت موسوی
این اثر گرانقدر در زمان مؤلّف با حروفچینی دستی در قم به چاپ رسید و برای دومین بار ضمن تصحیح غلط ها و تطبیق مطالب آن با مصادر و اشاره به آدرس و اختلافات با اندکی توضیحات در دهمین سال و در آستانه یازدهمین سالگرد رحلت مؤلّف تابستان سال 1379 در دفتر دوم فصلنامهٔ «حوزۀ اصفهان» و با بذل محبت مسئولین آن مؤسسة محترم مخصوصاً جناب آقای دکتر حامد ناجی اصفهانی - حفظه الله - به زیور طبع آراسته گردید.
ص: 1
ص: 2
ص: 3
پسری و همراه آن پسر دختری که در روایات به «تو أمه» تعبیر شده ( به صورت جفت و دو قلو ) می آورده و وقتی آن ها بالغ می شده اند حضرت آدم علیه السلام هر دختری را با پسر جفت دیگر به ازدواج در می آورده است تا طبقه دوم از فرزندان آدم به وجود آمده اند. در طبقه دوم ازدواج خواهر و برادر تحریم شده است و ازدواج فامیلی ( دختر عمو و پسر عمو و ...) شروع شده و در طبقات بعد ادامه پیدا کرده است.
مرحوم علّامه طباطبایی قدس سره در کتاب شریف « المیزان » این نظریّه را تقویت نموده و در صدد تحکیم مبانی آن بر آمده اند ولی بیشتر علمای امامیّه به خاطر موافقت این روایات با نظر عامّه و سایر خدشه هایی که بر آن ها وارد کرده اند این دسته از روایات را حمل بر تقیّه نموده اند.
دسته دوم: این دسته از روایات ضمن احتجاج با قائلین به عقیده دسته اول و نسبت دادن آن به مجوس و اشاره به بعضی خدشه های وارده بر این قول و نیز اشاره به این که حرمت تزویج خواهر و برادر از آن اموری است که قلم تشریع دو هزار سال قبل از خلقت آدم آن را در لوح محفوظ نوشته است و در همه کتب آسمانی به آن تصریح شده و این که این نوع ازدواج با قدرت الهی منافات دارد آن را مذموم دانسته و به بیان ازدواج صحیح و تناکح و تناسل طبقه اول فرزندان آدم علیه السلام و به وجود آمدن طبقه دوم از فرزندان آدم علیه السلام پرداخته است.
رساله شریفه «تنزیه الصفوة» اثر کم حجم و گران سنگ مرحوم آیت الله العظمی علّامه فإنّی قدس سره (1333 - 1409 ه ق) که اینک پیش رو دارید با محوریت نظریّه مرحوم علّامه طباطبایی قدس سره ضمن بررسی این دو دسته روایت ، طبقه بندی اقوال ، نقاط مشترک و نقاط تمایز ،روایات استفاده هایی که از روایات می شود، تبیین سند روایات به طور اختصار معارضات و مناقشاتی که در این روایات
بیست مرتبه تا هفتاد مرتبه به اختلاف گفته شده است.
ص: 4
وجود دارد، ادلّه ترجیح بعضی بر بعضی و بالاخره بیان ادله قائلین به تزویج خواهر و ،برادر به ردّ این نظریّه پرداخته است.
این رساله یک بار در زمان حیات مؤلف قدس سره در قم چاپ شده است که هم حروف چینی مطلوبی ندارد و هم در پاره ای از موارد دارای اغلاط چاپی می باشد. غلط ها و تطبیق مطالب آن با مصادر و اشاره به آدرس و اینک ضمن تصحیح اختلافات با اندکی توضیحات در دهمین سال و در آستانه یازدهمین سالگرد رحلت آن عارف نام دار و عالم فرزانه تقدیم می گردد. (1)
ما ضمن درخواست علوّ مقام و تعالی درجات از درگاه خداوند متعال برای این عالم پر کار، ژرف نگر و خدوم به مکتب اهل بیت علیهم السلام توجه تمامی تشنه کامان معارف اهل علیهم السلام بیت را به این رساله شریفه جلب می نماییم .
ص: 5
ص: 6
*نگاهی کوتاه به زندگانی مولّف (1)
عالم عارف مفسّر حکیم فقیه اصولی متکلّم ،ادیب، محقّقِ دانشمند استادِ نکته سنج و مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیة الله العظمی نور الدین ابو المکارم میر سید علی علّامه فانی قدس سره فرزند عالم عامل و واعظ کامل زاهد ورع متّقی محدث، محقق، فقیه و ادیب، مرحوم آیة الله حاج سید محمّد حسن فانی حسینی یزدی معروف به «فاضل یزدی» قدس سره (2) می باشد .
علّامه فانی زوال روز پنجشنبه 26 ربیع الاوّل 1333 قمری در اصفهان دیده به جهان گشودند .
ص: 7
تحصیلات علوم دینیّه را از سن یازده سالگی (1) شروع و مدارج مختلف علمی را نزد علمای این شهر طی کردند که از آن جمله می توان به این بزرگان اشاره کرد :
آخوند ملا عبد الله خوانساری قدس سره (2)
آیة الله شیخ محمّد حکیم خراسانی قدس سره (3)
آیة الله سید مرتضی خراسانی قدس سره
آیة الله سید محمد نجف آبادی قدس سره (4)
آیة الله شیخ محمود مفید قدس سره
آیة الله سید عبد الله ثقة الاسلام قدس سره
آیة الله میرزا ابو الهدی کلباسی قدس سره
آیة الله شیخ محمد رضا نجفی مسجد شاهی قدس سره
آیة الله حاج میر سید علی نجف آبادی قدس سره (5)
در سال 1362 قمری پس از رحلت مرحوم آیه الله العظمی حاج میر سید على نجف آبادی الله و بعد از سیزده سال تلمّذ و کسب فیض از محضر این عالم جلیل القدر به سوی نجف اشرف ره سپار و در آن جا ضمن تدریس علوم در سطوح مختلف به محضر بعضی از اعاظم علمای نجف شرف یاب و خوشه چین خرمن پرفیض علمی آنان گردیدند که از آن جمله می توان این بزرگان را نام برد
آیة الله العظمی حاج سید ابو الحسن اصفهانی مدیسه ای قدس سره
آیة الله شیخ محمّد کاظم شیرازی قدس سره
آیة الله حاج سیّد جمال الدّین گلپایگانی قدس سره
حدود سال های 1390 ،قمری پس از مراجعت به ایران در شهر مقدّس قم رحل
ص: 8
اقامت افکندند و تا آخر عمر شریف شان در آن جا به ادامه فعالیت های علمی پرداختند
حاصل عمر با برکت و گران مایه این عالم جلیل القدر، پرورش و تربیت علماء و مراجع و محقّقین عالی مقامی است که در سرتاسر جهان (از عربستان، بحرین، لبنان، سوریه و عراق تا مشهد، تهران، قم و اصفهان ) مشغول خدمت به مکتب تشیّع می باشند برخی از این بزرگان اکنون دارِ فانی را وداع گفته اند - فَجَزَاهُمُ اَللَّهُ عَنِ اَلاِسْلاَمِ وَ اَلْمُسْلِمِينَ خَيْرُ اَلْجَزَاءِ.
از دیگر خدمات علمی و برکات وجودی ،ایشان می توان به تحقیق تألیف و ترجمه کتاب های ارزشمند علمی اشاره کرد که طبق تحقیقات انجام شده در کتب تراجم و نیز دست نوشته های موجود بیش از هشتاد اثر در موضوعات مختلف علوم اسلامی می باشد و همان گونه که قبلاً ذکر شد تفصیل و توضیح بیشتر را به « کتاب شرف نامه » در تحقیق و شرح احوال خاندان علّامه فانی که در شُرف چاپ می باشد احاله می دهیم و در این جا فقط به ذکر نام بعضی از آن ها اکتفا می کنیم :
« آراء حول الارادة »
« آراء حول الشعائر الحسینیّة » به زبان های عربی، فارسیّ اردو
« آراء حول القرآن »
« آراء حول ما ساله احمد » یا « تحفة الجواهر »
« آراء فى مباحث الاصول » که شامل این قسمت ها است: «مباحث الفاظ» «اصول عمليّه»، « مباحث عقليّه»
« اجرت بر عبادات یا واجبات »
« احکام بانک داری و نقد و بیان مسأله ربا »
« الامر بالمعروف و النهی عن المنكر »
« البداء عند الشیعة»
« بیان الخیانة لمن اختلس عنوان الامانة»
ص: 9
« ترجمه و شرح خطبه حضرت زهراء علیها السلام »
« ترجمه تقویم المحسنین مرحوم فیض کاشانی قدس سره »
« ترجمه نصائح الهدى مرحوم بلاغی قدس سره »
یا « نصیحت به فریب خوردگان باب و بهاء »
« التعلیقه على العروه الوثقى »
« تفسیر سوره الجمعه »
« تفسیر سوره فاتحه الكتاب »
« تفسیر سوره الفتح »
« تفسیر سوره محمّد صلی الله علیه و آله »
« تنزیه الصفوة »
« توضیح المسائل » به زبان های ،فارسی ،عربی انگلیسی فرانسه بلتی و اردو
« حاشیه بر صراط النجاة مرحوم آیة الله اصفهانی قدس سره »
« حاشیه بر وسیلة النجاه مرحوم آیة الله اصفهانی قدس سره »
« الخرائج » رساله ای در احکام خراج
« الخمس الاستدلالی »
« خمسون مساله »
« دستور حج و عمره »
« دیوان فانی » در مواعظ و حکمت ها و مدایح و مراثی اهل بیت علیهم السلام
« رسالة فى الجبر و الاختیار »
« رسالة فی علم الامام »
« رسالة فى الكبائر و الصغائر »
« سیر الى الله »
«عبد الله بن عبّاس » در ردّ اتّهام ابن عبّاس به اختلاس .
ص: 10
« غایة البیان فى اثبات عدم تحریف القرآن »
« الفوائد الرجاليّة » در بیان اصحاب اجماع و جماعتی از روات
« الفوائد العلویّة» فی الكلام
« قبسات العقول » یا « چهل حدیث » به زبان فارسی که توسط خود ایشان به زبان عربی و توسط دیگران به زبان های ،انگلیسی فرانسه و اردو نیز ترجمه شده است.
« المتعهةُ مشروعةٌ »
« المعارف العلویة »
«المعارف المحمديّة مجموعه ای از چند رساله در علم کلام
« مقدّمات تفسیر »
« منظومه چهارده معصوم علیهم السلام »
و کتاب هائی مستقل در ابواب مختلف فقه .
هم چنین می توان به تقریر بحث هائی که توسط علمای فاضل از شاگردان ایشان جمع آوری گردیده اشاره کرد نام بعضی از آن ها به قرار زیر می باشد:
« آراء الاصول »
« آراء حول شرح شرایع الاسلام »
« المختار فی مساله الجبر و الاختیار »
« بینش کلّی امام »
که بعضی از این آثار در زمان حیات ایشان به زیور طبع آراسته گردیده و مورد انتفاع اهل تحقیق است.
ایشان سر انجام مقارن اذان ظهر روز دوشنبه 23 شوال المکرم 1409 قمری مطابق با هشتم خرداد 1368 ،شمسی از این جهان فانی ارتحال و در جوار مولای
ص: 11
خود به دیار باقی شتافتند.
پیکر این عالم بزرگ پس از تشییعی شکوه مند و با حضور علمای اعلام و مراجع عظام و قاطبه اهل علم و معرفت در مقبره «36» صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام ( به صورت امانت ) به خاک سپرده شد تا حسب و صیت ایشان در زمان مقتضی به وادی السّلام در نجف اشرف منتقل شود .
سَعِيداً عَاشَ وَ سَعِيداً مَاتَ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مَا دَامَتْ اَلأرْضِينَ وَ اَلسَّمَوَاتُ .
ربیع الثانی 1424 قمری - تیر ماه 1382 شمسی
قم المشرّفه - سيّد محمّد حسن شریعت موسوی
***
ص: 12
« تَنْزِیهُ الصَّفْوَة »
فی كیفیة بدءِ النّسل
یبحث عن كیفیّة بدء النسل من ولد آدم علیه السلام
و یثبت ذلك بالطّریقة المشروعة
ردّاً على المذهب القائل بأنّ طریقته إنّما
تمّت بنكاح الاخوة الاخوات
بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
و قبل الخوض فی تحقیق المطلب، یعجبنی إنّ اذكر كلام العلمین العلامتین « الفیض قدس سره » فی تفسیره « الصّافی»، و « العلّامة الطباطبائی قدس سره » فی تفسیره « المیزان » ثمّ تعقیب ذلك بكلام «الفاضل السّیورى قدس سره».
فأقول مستعیناً بالله:
قال العلّامة الطباطبائی قدس سره فی تفسیر (1) الآیة الاولى فی سورة النّساء (2)
«كلام فی تناسل الطبقة الثانیة من الانسان :
الطبقة الاولى من الانسان و هي آدم و زوجته ، تناسلت بالازدواج ، فأولدت بنین و بنات - اخوة و اخوات - فهل نسل هؤلاء بالازدواج بینهم و هم اخوة و اخوات او بطریقٍ غیر ذلك ؟
ص: 13
ظاهر اطلاق قوله - تعالى: ﴿وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیراً وَ نِسَاءً ﴾ الآیة (1) على ما تقدّم من التّقریب (2) - إنّ النّسل الموجود من الانسان، إنّما ینتهى الى آدم و زوجته من غیر إنّ یشاركهما فى ذلك غیرهما من ذكر او اّنثى ، و لم یذكر القرآن للبثّ الّا ایّاهما، و لو كان لغیرهما شركة فى ذلك لقال: و بثّ منهما و من غیرهما، او ذكر ذلك بما یناسبه من اللّفظ، و من المعلوم إنّ انحصار مبدء النّسل فی آدم و زوجته یقضى بازدواج بنیهما من بناتهما.
و امّا الحكم بحرمته فى الاسلام و كذا فى الشّرائع السابقة علیه - على ما يُحكى - فإنّما هو حكم تشریعیّ (3) یتّبع المصالح و المفاسد، لا تكوینیّ غیر قابل للتّغییر، و زمامه بید الله - سبحانه - ﴿ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ﴾ (4) و ﴿ يَحْكُمُ ما يُریدُ ﴾ (5) ، فمن الجائز اَن یبیحه یوماً لاستدعاء الضّرورة ذلك، ثمّ یحرّمه بعد ذلك لارتفاع الحاجة و استیجابه انتشار الفحشاء فی المجتمع.
و القول بإنّه على خلاف الفطرة (و ما شرّعه الله لأنبیائه دین فطریّ، قال تعالى : ﴿ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللهِ اَّّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَيِّمُ ﴾ (6) فاسدٌ ، فإنّ الفطرة لا تنفیه و لا تدعو الى خلافه من جهة تنّفرها عن هذا النّوع من المباشرة - مباشرة الاخِ الاختَ - و إنّما تبغضه
ص: 14
و تنفیه من جهة تأدیته الى شیوع الفحشاء و المنكر و بطلان غریزة العفّة بذلك و ارتفاعها عن المجتمع الانسانى و من المعلوم اَنّ هذا النّوع من التّماسّ و المباشرة إنّما ینطبق علیه عنوان الفجور و الفحشاء فی المجتمع العالمیّ الیوم و امّا المجتمع یوم لیس هناك بحسب ما خلق الله - سبحانه - الّا الاخوة و الاخوات و المشيّة الالهیّة متعلقة بتكثُّرهم و انبثاثهم فلا ینطبق علیه هذا العنوان .
و الدلیل على اَنَّ الفطرة لا تنفیه من جهة النّفرة الغریزیّة ، تداوله بین المجوس اعصاراً طویلة - على ما یَقصُّه التّاریخ - و شیوعه قانونیّاً فی « روسیا » -على ما يُحكى - و كذا شیوعه سفاحاً من غیر طریق الازدواج القانونیّ فی «اروبه» (1)
و ربما یقال: إنّه مخالف للقوانین الطبیعیّة و هی الّتی تجرى فی الانسان قبل عقده المجتمع الصّالح لإسعاده، فإنّ الاختلاط و الاستیناس فی المجتمع المنزلى، یبطل غریزة التعشق و المیل الغریزى بین الاخوة و الاخوات - كما ذكره بعض علماء الحقوق (2)
و فیه إنّه ممنوع - كما تقدّم اَوّلاً - ، و مقصور فی صورة عدم الحاجة الضّروريّة - ثانیاً - و مخصوص بما لا تكون القوانین الوضعیّة غیر الطبیعیّة حافظة للصّلاح الواجب الحفظ فى المجتمع ، و متكفّلة لسعادة المجتمعین و الّا فمعظم القوانین المعمولة و الاصول الدّائرة فى الحیاة الیوم غیر طبیعیّة. (3)
ص: 15
و قال العلّامة الفیض الكاشانی قدس سره عند ذكر الآیة السابقة ما هذا نصّه: (1)
[1] و فی « العلل »، عن الصادق علیه السلام «إنّه سئل (2) عن بدء (3) للنسل (4) من ذریّة آدم علیه السلام و قیل (5) : إنّ عندنا اناساً (6) یقولون : إنّ الله - تعالى (7) - اوحی الی آدم علیه السلام إن یزوّج بناته من بنیه و إنّ هذا الخلق اصله كلّه (8) من الاخوة و الاخوات، فقال علیه السلام (9) : سبحان الله و تعالى عن ذلك علّواً كبیراً ! یقول من یقول هذا : إنّ الله - تعالى (10) - جعل اصل صفوة خلقه و احبّائه و انبیائه و رسله (11) و المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات من حرام و لم یكن له من القدرة ما یخلقهم من الحلال و قد اخذ میثاقهم على الحلال و الطّهر الطّاهر الطّیب و الله ! لقد نبّئت (12) إنّ بعض البهائم تنكّرت له اخته ، فلمّا نَزا (13) علیها و نزل و (14) کشف له عنها و علم إنّه (15) اخته اخرج عزموله (16) ثم قبض علیه باَسنانه ثم قلعه ثم خرّ ميّتاً . (17)
[2] و فی روایة اخرى، عنه علیه السلام ما یقرب منه مع تأكید بلیغ فی تحریم الاخوات
ص: 16
على الاخوة و إنّه لم یزل كان كذلك فی «الكتب الاربعة » المنزَّلة المشهورة، و إنّ جیلاً من هذا الخلق رغبوا عن علم اهل بیوتات الانبیاء علیهم السلام و اخذوا من حیث لم یؤمروا بأخذه و صاروا (1) الى « ما قد ترون من الضّلال و الجهل - و فی آخرها: « ما اراد من یقول هذا (2) الّا تقویة حجج المجوس ؟ فما لهم - قاتلهم الله! - ؟ الى إنّ قال علیه السلام (3) إنّ آدم علیه السلام ولد له سبعون بطناً فی كلّ بطن غلام و جاریة الى إنّ قُتل هابیل، (4) جزع آدم علی هابیل جزعاً قطعه عن اتیان النّساء ، فبقى لا یستطیع إن یغشى حوّاء خمسمأة عام ، ثم تجلّى (5) ما به من الجزع علیه (6) فغشی حوّاء ، فوهب الله له «شیثاً» وحده و لیس معه ثان و اسم شیث «هبة الله» و هو اوّل وصىّ اوصى الیه (7) من الآدمیّین فى الارض ، ثمّ ولد له من بعد شیث «یافث» لیس معه ثان ، فلمّا ادركا و اراد الله - تعالى (8) - إنّ یبلغ النّسل (9) ما ترون و إن یكون ما قد جرى به القلم من تحریم ما حرّم الله - عزّ و جلّ - من الاخوات على الاخوة ، انزل بعد العصر من (10) یوم الخمیس حوراء من الجنّة اسمها « نزلة » (11) فأمر الله - عزّ و جّل - آدم إنّ یزوّجها من شیث، فزوؤجها منه، ثمّ انزل بعد العصر من الغد حوراء من الجنّة اسمها «منزلة ، فاَمَر الله - عزّ
ص: 17
و جلّ - (1) آدم إنّ یزوّجها من یافث ، فزوّجها منه، فولد لشیث غلام و ولد (2) لیافث جاریة، فامر الله - تعالى (3) - آدم علیه السلام حین ادركا، إن یزوّج ابنة (4) یافث من ابن شیث ففعل، و ولد (5) الصّفوة من النّبیّین و المرسلین من نسلهما، و معاذ الله ! إن یكون ذلك على ما قالوا من امر (6) الاخوة و الاخوات». (7)
[3] و فی « الفقیة »، عنه علیه السلام « إنّ آدم ولد له شیث و أن اسمه « هبة الله » و هو اوّل من اوصى (8) الیه من الآدمیین »، و ساق الحدیث الى آخر ما ذكره فی « العلل » . (9)
[4] و « العیّاشی »، عنه علیه السلام: «قیل له : إنّ النّاس یزعمون إنّ آدم زوّج ابنته من ابنه، فقال (10) : قد قال النّاس ذلك (11) و لكن (12) اما علمتَ إنّ رسول الله صلى الله علیه و آله قال: لو علمتُ إنّ آدم زوّج ابنته من ابنه لزوّجتُ زینب من القاسم و ما كنتُ لارغب عن دین آدم». (13)
[5] و فی « الکافی »، عن الباقر علیه السلام قال: « إنّه ذُكر (14) له المجوس و إنّهم یقولون نكاح كنكاح وُلد آدم و إنّهم یحاجّونَنا (15) بذلك، فقال علیه السلام : امّا انتم فلا یحاجّونكم به، لمّا ادرك هبة الله ، قال آدم: یا ربّ! زوّج هبة الله! فاهبط الله (16) حوراء، فولدت (17) اربعة غُلمة، ثمّ رفعها الله ، فلمّا ادرك ولد هبة الله ، قال: یا رب! زوّج ولد هبة الله !
ص: 18
فأوحى الله - عزّ و جلّ (1) إنّ یخطب الى رجل من الجنّ - و كان مسلماً - اربع بنات له على ولد هبة الله فزوّجهما (2) فما كان له (3) من جمال و حلم فمن قِبَل الحوراء و النبّوة - للانتهاء الى آدم علیه السلام (4) - فما (5) كان من سفهٍ او حِدَّة (6) فمن الجنّ ». (7)
[6] و « العیاشی »، عنه علیه السلام قال: « إنّ آدم علیه السلام ولد له اربعة ذكور، فاهبط الله - عزّ و جلّ (8) - الیه (9) اربعة من الحور العین (10) ، فزوّج كلّ واحدٍ منهم واحدةً، فتوالدوا، ثمّ إنّ الله رفعهنّ و زوّج هؤلاء الاربعةُ اربعةً من الجنّ، فصار النّسل فیهم، فما كان من حلم فمن ،آدم و ماكان من جمالٍ فمن قِبل (11) الحور العین، فما (12) كان من قبحٍ او سوء خلقٍ من (13) الجنّ. (14)
[7] و فی روایة « لمِا ولد لآدم (15) هبة الله و كَبُر، سَئَل الله إنّ یزوّجه! فانزل الله (16) حوراء من الجنّة، فزوّجها ایّاه فولدت له اربعة بنین، ثمّ ولد لآدم ابنٌ آخر، فلمّا كَبُر اَمَره إنْ تزوّج (17) الجانّ (18) فولد له اربع بنات، فتزوّج بنو هذا بنات هذا، فما
ص: 19
كان من جمالٍ فمن قِبَل الحوراء (1) و ما كان من حلم فمن آدم (2) و ما كان من خفّة (3) فمن الجإنّ (4) ، فلمّا توالدوا صعدت الحوراء الى السّماء.» (5)
[8] و فی « الفقیه »، عنه علیه السلام « إنّ الله - عزّ و جلّ (6) - انزل على آدم حوراء من الجنّة، فزوّجها احد ابنیه و تزوّج الآخر ابنة الجانّ، فما كان فی النّاس من جمال كثیر او حسن خلق فهو من الحوراء و ما كان فیهم من سوء الخلق (7) فهو من ابنة (8) الجانّ. (9)
[9] و فی « قرب الاسناد » عن الرّضا علیه السلام « .... حملت حوّاء هابیلَ و اختاً له فی بطنٍ، ثمّ حملت فی البطن الثّانی (10) قابیل و اختاً له فی بطنٍ، فزوّج (11) هابیل التّى مع قابیل و تزوّج قابیل الّتى مع هابیل، ثمّ حدّث التّحریم بعد ذلك». (12)
[10] و فی « المجمع »، عن الباقر علیه السلام « إنّ حوّاء امرأة آدم كانت تلد فی كلّ بطن غلاماً و جاریةً، فولدت اوّل (13) بطن قابیل (14) - و قیل : قابین - و توأمته « اقلیما » بنت آدم، و البطن الثّانی هابیل و توامته « لوزاء » (15) فلمّا ادركوا جمیعاً اَمَر الله (16) آدم إنّ
ص: 20
ینكح (1) قابیل اخت هابیل و هابیل اخت ،قابیل فَرَضِی هابیل و ابى قابیل [... (2) ] فقرّبا قرباناً فرضیا بذلك - الحدیث» (3)
و سیأتی كلامه (4) فی سورة المائدة عند تفسیر ﴿ وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأََ ابْنَى (5) آدَمَ (6)...» (7)
[11] و فی « الاحتجاج » عن السّجاد علیه السلام : «یحدّث رجلاً من قریش، قال علیه السلام : لمّا تاب الله على آدم واقع حوّاء ، و لم یكن غشیها منذ خُلق و خُلقت الّا فی الارض و ذلك بعد ما تاب الله علیه، قال: و كان (8) یعظّم البیت و ما حوله من حرمة البیت، فكان إذا اراد إن یغشى حوّاء خرج من الحرم و اخرجها معه، فاذا جاز (9) الحرم غشیها فی الحلّ، ثم یغتسلان اعظاماً منه للحرم، ثم یرجع الى فناء البیت، قال علیه السلام : فولد لآدم من حوّاء عشرون ذكراً و عشرون اُنثى، یولد (10) له فی كلّ بطنٍ ذكر و اُنثى، فأوّل بطنٍ ولدت حوّاءُ « هابیل » و معه جاریة یقال لها: « اقلیما »، قال: و ولدت فی البطن الثانی « قابیل » و معه جاریة یقال لها: « لوزاء »، و كانت لوزاء اجمل بنات ،آدم قال: فلمّا ادركوا خاف علیهم آدم الفتنة، فدعاهم الیه و قال (11) : ارید إنّ انكحك یا هابیل! لوزاءَ ، و انكحك یا قابیل! اقلیما، فقال (12) قابیل ما ارضى بهذا ! اتنكحنى اخت
ص: 21
هابیل القبیحة و تنكح هابیل اختى الجمیلة ؟ قال : فاذاً (1) اقرع بینكما، فان خرج سهمك یا قابیل! على لوزاء او (2) خرج سهمك یا هابیل! على اقلیما، زوّجتُ كلَّ واحد (3) منكما التی خرج سهمه علیها، قال: فرضیا بذلك ، فاقرعا (4) قال: فخرج سهم قابیل على اقلیما اخت هابیل و خرج سهم هابیل علی لوزاء اخت قابیل (5) ، (6) فزوّجهما على ما خرج لهما من عند الله، قال: ثمّ حرّم الله - تعالى (7) - نكاح الاخوات بعد ذلك، قال: فقال له القرشیّ [ فاولداهما ؟ قال : نعم! فقال له القرشیّ:] (8) فهذا فعل المجوس الیومَ !؟ قال: فقال علیه السلام : (9) إنّما (10) فعلوا ذلك بعد التّحریم من الله ، قال علیه السلام : (11) لا تنكر هذا، إنّما هی من شرائع الله جرت (12) ، ألیس الله قد خلق زوجة آدم منه ثم احلّها له؟ فكان ذلك شریعةٌ من شرائعهم، ثم انزل الله التّحریم بعد ذلك ...( الحدیث ).» (13)
( الى إن ) قال الفیض الكاشانی:
«إنّ قیل: كیف التوفیق بین هذه الاخبار و الاخبار الاولى؟
قلنا : الاخبار الاولى هى الصحیحة المعتمد علیها و إنّما الاخیرة فإنّما وردت موافقةً للعامّة فلا اعتماد علیها مع جواز تأویلها بما توافق الاولى» انتهى كلامه - علا
ص: 22
مقامه. (1)
***
و امّا الفاضل السّیوری رحمة الله قال: (2)
« النسخ (3) : و هو عبارة عن رفع حكم شرعى لحكم (4) آخر متراخ عنه على وجهٍ لولا الثانى لبقى الاوّل [ و هو حق واقع لوجوه]»
و استدّل له بثلاثة ادلّة، احدها، دعوى وقوع الاجماع بإنَّ آدم كان یزوّج الاخ باخته ثمّ رفع ذلك. (5)
***
إذا عرفت كلام هؤلاء الاعلام المتخالفین فی الرّای، فنقول:
ذهب اكثر الاصحاب الى إنّ الله - تعالى - انزل من الجنّة حوریَّتین تزوّج بهما ابناه: شیث و یافث، فاولد احدهما ذكراً و الآخر اُنثى ، فتزوّج ابن العمّ بنت عمّه و نشاء النسل على طریقةٍ مشروعةٍ فى الادیان.
و ربما ذهب شاذٌّ الى إنّ آدم زوّج ابنته من ابنه و نشاء النّسل من طریق الاخوة و الاخوات - و هذا القول إنّما هو من العامّة.
و التحقیق: ما ذهب الیه اكثر الاصحاب
و ذلك لإنّ الرّوایات الواردة من طرقنا فی هذا الموضوع قد نقل الصدوق رحمة الله
ص: 23
منها اثنتین ذكر هما فی «العلل » (1) ، و الحمیرى ذكر روایة منها (2) كما ذكر الطبرسی فی « الاحتجاج » (3) روایة اخرى ایضاً، و سوف نتلو علیك تلك الروایات، ان شاء الله.
و امّا روایتا الصدوق، فهنا مشتركتان فی امور ثلاثة:
الاوّل: انكار حلّيّة الزواج بین الاخ و اخته فى جمیع الادیان و إنّ قبح ذلك جبلّى مع الاتیان بمثالٍ و هو إنّ حیواناً تنكّرت له اخته و لمّا نزى علیها و انكشف له ذلك بعد الوقاع قبض على عز موله (4) باسنانه فقلعه و خَرّ ميّتاً.
الثانى: نزاهة ساحة التّشریع من الله الجلیل عن تحلیل ذلك، و اَنّ یجعل خلق انبیائه و رسله و سائر خلقه من قِرانٍ و زِواجٍ قبَّحه فى ادیانه و حرَّمه فی شرائعه لا سیَّما فی «القرآن العظیم »، مع إنّه كان قادراً على إن یخلقهم من الحلال، و قد أخذ میثاقهم على الحلال و الطُّهر الطّاهر الطّیب.
الثالث: إنّ تزویج آدم بنیه من بناته خالٍ عن الصّحة و إنّه كلام بعض الناس - اى العامة (5) - و یقول المعصوم علیه السلام: « تعالى الله عن ذلك علوّاً كبیراً !»
[1- امتیاز الروایة الاولى عن الثانیة:]
ص: 24
و امتازت إحدى الرّوایتین عن الاخرى ب :
[الف] انکار خلق حوّاء من ضلع آدم و إنَّ ذلك یستلزم توبیخ الناس و قولهم: إنّ آدم نكح بعضه بعضاً، مع قدرة الله على إن یخلقهما معاً من الطّین اللّازب او یخلق حوّاء بطریقة غیر موجبة للتّشنیع على خلق النوع البشرى.
[ب] ثم یستنكر الامام علیه السلام على القائلین بذلك، و یقول: « ما لهؤلاء؟ حكم الله بیننا و بینهم! و هذا كالنّص فی كون هذا الرّأى من المخالفین. »
[2 - امتیاز الروایة الثانیة عن الاولى ]
و امتازت الاخرى عن الاولى ب
[الف]: إنّ حرمة التَّزویج بین الاخوة و الاخوات كانت مما جرى علیه قلم التّشریع فی اللّوح المحفوظ قبل خلق آدم بألفى عام - و التّعبیر بهذا العدد كنایة عن طول المدّة.
[ب]: و أنّها كانت مسجّلة فى الكتب السّماویة: التوارة و الانجیل و الزّبور و القرآن.
[ج]: و إنّه لیس فیها تحلیل شیىء من ذلك النّحو من التّزویج حقاً.
[د]: و إنّ فقهاء العامّة معترفون بإنّ الاحكام المشروعة فی جمیع الادیان كانت مضبوطة فى اللوح المحفوظ، و منها حرمة تزویج الاخوة بالاخوات، و هذا الزامٌ علیهم بما التزموا به من عدم اختلاف الشرائع فى الكلیّات، و منها ذلك ؛ فكیف یقولون بحليّة تزویج اولاد آدم بنیه من بناته و یجعلون ذلك سبب بدء النسل بهذه الكیفیّة ، و یقول المعصوم علیه السلام فی تلك الرّوایة بإنّ سبب ذهابهم الى هذا المذهب هو رغبتهم عن علوم آل محمّد - صلى الله علیهم اجمعین - و اعراضهم عن بیوت الانبیاء علیهم السلام و اخذهم العلومَ عن غیر اهلها و هم اصحاب المذاهب الاربعة، و عن المبدعین و المخالفین لاهل البیت علیهم السلام فإنّهم دخلوا فی تپه الجهل و الضلال، ثم یشنِّع
ص: 25
المعصوم علیه السلام علیهم و یقول: « ویح هؤلاء !».
و بعد ذلك یشرّح علیه السلام بدء النسل، بإنّ «آدم ولد له سبعون بطناً فی كلّ بطن غلام و جاریة و لمّا قُتل هابیل - قَتَلَه اخوه قابیل - انقطع آدم عن النساء لجزعه على ولده هابیل، فلم یستطع غشیان حوّاءَ خمسمائة عام، ثم تخلّى ما به من الجزع، فغشی حوّاء فوهب الله له « شیثاً » وحده لا ثانی له و سمّاه « هبة الله » - و هو اوّل من اوصى الیه من الآدمیین فی الارض - و وهب الله له من بعد شیث «یافت» و لم یكن له ثان، فلمّا ادركا و اراد الله بقاء النسل انزل عصر الخمیس من السماء حوريّةً و اسمها « بركة » (1) حذراً من الزّواج المحرّم، فزوَّجها آدم بأَمْرٍ من الله شیثاً، ثُمَّ انزل عصر الجمعة حوریةً اخرى و اسمها « منزلة » فزوّجها آدم باَمرٍ من الله من یافث، و ولد لشیث غلام و لیافث جاریة، فزوّجهما آدم باَمْرٍ من الله بعد إن بلغا، فولد الصفوة من ولد آدم من النبیین و الصدیقین من ولد هما - و معاذ الله إن یكون من الزواج المحرّم.
و بالجملة : المستفاد من روایتی « العلل » امور :
الاوّل: إنّ حرمة الزّواج بین الاخوة و الاخوات حكم الهیّ - فی جمیع الشرائع - مكتوب فی اللوح المحفوظ
الثانى: إنّ القول بحلّ ذلك، ینافى طیب موالید الانبیاء علیهم السلام (2) و غیر هم من
ص: 26
الصالحین.
الثالث: إنّ العامّة قائلون بالحلیّة، و قد جعل الله الرشد فى خلافهم . (1)
الرابع: إنّ العامُة قائلون باتّفاق الادیان فی كلیّات الاحكام، و هو یناقض قولهم بحلیّة تزویج الاخ اخته.
الخامس: إنّ جبلّة بعض الحیوانات تأبى عن ذلك.
السادس: منافاة هذا الرأى مع قدرة الله تعالى - و هو الذی یمنع عن هذا التّزویج - على جعل وسیلة الى الزّواج المحلّل تكویناً، و لو فرضنا إنّ زمن آدم علیه السلام لم یكن زمن التّشریع و لا اقلّ تشریع حرمة هذا النحو من الزّواج، و اعنى بذلك: إنّ اللائق بمقام التّشریع و لو بعد حینٍ، هو ما ذكرنا.
السابع: إنّ حوّاء خلقت من فاضل طینة آدم لا من ضلعه الاَیسر.
الثامن: إنّ الزّواج بین بنى الاَعمام إنّما نشاءَ بعد بلوغ ابن شیث و بنت یافث.
إنّ قلتَ: بیِّن لنا سند الرّوایتین المذكورتین فی « العلل »! فانَّ الروایتین المذكورتین فی « العلل» معارضتان بروایتی «قرب الاسناد » و « الاحتجاج ».
قلت :
الرّوایة الثانیة من « العلل » مرسلة لإنّ الحسن بن مقاتل روى عمن سمع « زرارة » و «ابن مقاتل» لم یوثّق فى الرّجال، فالسّند ضعیف.
ص: 27
و امّا الروایة الاولى فیمكن القول باعتبارها رغم إنّ بدء السّند إنّما السند إنّما هو « احمد بن محمد بن یحیى بن عثمان الاشعرى » و لم یوثّق فى الرّجال، و « احمد بن ابراهیم بن عمّار» و «ابن نویه» الواقعان قبل « زرارة » قد اهملا فی الرّجال الّا إنّ «احمد بن محمّد الاشعرى» - إنّما هو من مشائخ الاجازة، و قد روى عنه الاجلّة نظیر «محمّد بن یحیى العطّار » و « احمد بن محمّد بن ادریس »، و امّا « احمد بن ابراهیم » و « ابن نویه » فقد وقع قبلهما « ابن فضّال، » و قد ورد خبر معتبر فی « غیبة » الشیخ الطوسی عن وكیل النّاحیة متضمناً للامر باخذ روایات « بنى فضّال » فالسّند لا محالة قابلٌ للاعتبار.
و امّا المعارضتان ،لهما، فروایة « الحمیرى » صحیحة، اذ الحمیری و هو الثقة الجلیل، الجامع ل « قرب الاسناد » نقلها عن « البزنطى » صاحب الرضا علیه السلام ، عنه علیه السلام و هی ناصّة فی تزویج كلٍّ من هابیل و قابیل اخت الآخر و إنّ التّحریم حدّث بعد ذلك ولكن روایة « الاحتجاج» مرسلة بالنّسبة الینا و مجرد بناء جامع « الاحتجاج » على حذف الاسانید - اختصاراً - مع اعتبار ما فیه لدیه، لا یكفى لاعتبار ما فیه لدینا، لانّ الاختلاف فى المبانى بالنسبة الى حُجيّة الاخبار یمنعنا عن قبول كلّ خبر مروىّ فی كلّ كتاب.
إضِفُ الى ذلك: اشتمال الروایة على امور یبعد صدورها عن المعصوم علیه السلام .
و على اى حالٍ فالتّعارض بین الروایات فى هذا الموضوع واضحٌ، و الترجیح السندى مع الاخیرتین الّا إنّ القُرب المضمونى للواقع مع روایتی « العلل »، و البُعد المضمونى - مضافاً الى اشتمال الاخیرة على الامور المستنكرة - مع الاخیرتین.
***
و لتوضیح المطلب - بأزید ممّا ذُكر - نذكر نصّ الرّوایات:
ص: 28
ذكر الصّدوق رحمة الله فى شأن هذا المطلب عدة روایات نقلها فی « العلل » (1) :
[1] [ الروایة الاولى من « العلل »]: «قال: حدّثنا محمّد بن الحسن بن احمد بن الولید رضی الله عنه قال حدّثنا احمد بن ادریس و محمّد بن یحیى العطار جمیعاً، قالا حدّثنا محمّد بن احمد بن یحیى بن عمران الاشعری قال: حدّثنا احمد بن الحسن بن على بن فضّال، عن احمد بن ابراهیم بن عمّار قال: حدّثنا ابن نویة، رواه عن زرارة، قال: سئل ابو عبد الله علیه السلام : كیف بَدَءَ (2) النسل من ذریة آدم علیه السلام ؟ فانّ عندنا اناساً (3) یقولون: إنّ الله - تبارك و تعالى - اوحى الى آدم علیه السلام إن یزوّج بناته من بینه و إنّ هذا الخلق كلّه، اصله من الاخوة و الاخوات! قال ابو عبد الله علیه السلام سبحان الله [و تعالى] عن ذلك علوّاً كبیراً ! - یقول من یقول هذا: إنّ الله - تعالى - (4) جعل اصل صفوة خلقه و احبّائه و انبیائه و رسله و حججه و المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات من حرام! و لم یكن له من القدرة ما یخلقهم من الحلال، و قد اخذ میثاقهم على الحلال و الطّهر الطّاهر الطّیب، و الله ! لقد نُبِئت (5) إنّ بعض البهائم تنكَّرت له اخته، فلمّا نزا علیها و (6) کشف له عنها و علم إنّها اخته اخرج عز موله (7)، ثم قبض علیه بأسنانه ثم قلعه، فخرَّ (8) مَیِّتاً، قال زرارة : ثم سئل علیه السلام عن خلق حوّاء، و قیل (9) : إنّ اناساً (10) یقولون: إنّ الله - عزّ و جلّ -خلق حوّاء من ضلع آدم الاَیسر الاَقصى، قال: سبحان الله، و تعالى عن ذلك علوّاً كبیراً ! أیقول من یقول هذا : إنّ الله - تبارك و تعالى- لم یكن له من القدرة ما یخلق آدم و زوجته عن غیر ضلعه (11) - و جعل لمتكلمٍ من اهل التشنیع سبیلاً الى الكلام
ص: 29
یقول: إنّ آدم كان ینكح بعضه بعضاً إذا كان من ضلعه - ما لهولاء؟! حكم الله بیننا و بینهم !
ثمَّ قال علیه السلام: إنّ الله - تعالى (1) - لمّا خلق آدم من الطّین، و امر الملائكة فسجدوا له، القى علیه السّبات، ثم ابتدء له خلقاً، ثم جعلها فى موضع النقرة التی بین و ركیه - و ذلك لتكون (2) المراة (3) تبعاً للرّجل - فاقبلت تتحرّك فانتبه لتحرّكها، فلمّا انتبه نودیت إنّ تنحّى عنه، فلمّا نظر الیها نظر الى خلقٍ حسنٍ يُشبه (4) صورته غیر إنّها انثى فكلّمها فكلّمته بلُغته، فقال لها مَن انت ؟ فقالت: خلقنى الله (5) كما ترى، فقال آدم عند ذلك: یا ربّ! من هذا الخلق الحسن الذى قد آنسنى قربه و النظر الیه ؟ فقال الله : هذه امتى حوّاء، افتحب إن تكون معك فتؤنسك (6) و تأتمر لأمرك؟ قال: نعم، یا ربّ! و لك بذلك الحمد و الشكر ما ابقیتُ (7) ، فقال الله - تعالى - (8) : فاخطبها الىّ فانّها امّتى و قد تصلح ایضاً للشهوة، و القى الله علیه الشهوة و قد علّمه قبل ذلك المعرفة، فقال: یا ربّ! فإنّى اخطبها الیك فما رضاك بذلك؟ فقال: رضای (9) إنّ تعلّمها معالم دینی فقال: ذلك لك یا ربّ! إنّ شئتً ذلك، فقال (10) قد شئتُ ذلك، و قد زوّجتكها فضمّها الیك، فقال: اقبلى! فقالت: بل انت فاقبل الىَّ! فامر الله - عزّ و جلَّ (11) إنّ یقوم الیها، فقام، و لولا ذلك لكان النِّساءُ (12) یذهبن الى الرّجال حتى خطبن على انفسهنَّ، فهذه قصة حوّاء . علیها السلام (13)
[2]: الرّوایة الثّانیة الواردة فی «العلل»: «ابى رحمة الله ، قال : حدثنا محمّد بن یحیى
ص: 30
العطار عن الحسین بن الحسن بن ابان عن محمّد بن ،اورمة عن النوفلی عن على بن داود الیعقوبی عن الحسن بن مقاتل عمّن سمع زرارة، یقول: سئل ابو عبد الله علیه السلام من (1) بدء النسل من آدم كیف كان؟ و عن بدء النسل من ذریّة آدم فإنّ اناساً عندنا یقولون: إنّ الله - عزّ و جلّ - اوحى الى آدم إنّ یزوِّج بناته من بنیه (2) و إنّ هذا الخلق اصله من الاخوة و الاخوات ، فقال ابو عبد الله علیه السلام تعالى الله عن ذلك علوّاً كبیراً ! یقول من قال هذا بإنّ الله - عزّ و جلّ - خلق صفوة خلقه و احبائه و انبیائه و رسله و المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات من حرام و لم یكن له من القدرة ما یخلقهم من حلال، و قد اخذ میثاقهم على الحلال الطّهر الطّاهر الطّیب، فوالله لقد نبئت (3) إنّ بعض البهائم تنكرت له اخته فلما نزا علیها و نزل كشف له عنها، فلمّا علم إنّها اخته الخرج عزموله (4) ، ثم قبض علیه باسنانه حتى قطعه، فخرّ میّتاً - و آخر قد تنكّرت (5) له امه ففعل هذا بعینه - فكیف الانسان فى انسیّته و فضله و علمه؟ غیر إنّ جیلاً من هذا الخلق الذی ترون رغبوا عن علم اهل بیوتات انبیائهم و اخذوا من حیث لم یؤمروا بأخذه، فصاروا الى ما قد ترون من الضلال و الجهل بالعلم، كیف كانت الاخبار (6) الماضیة فى (7) بدء إنّ خَلَقَ الله ما خلق و ما هو كائن ابداً؟ ثم قال: ویح هولاء ! این هم عمّا لم یختلف فیه فقهاء اهل الحجاز و لا فقهاء اهل العراق؟ إنّ الله عزّ و جلّ - امر القلم، فجرى على اللوح المحفوظ بما هو كاین الى یوم القیامة قبل خلق آدم بالفى عام و إنّ كتب الله كلّها فیما جرى فیه القلم، فی كلِّها تحریم الاخوات على الاخوة مع ما حرّم، و هذا نحن قد نرى منها هذه الكتب الاربعة المشهورة (8):
ص: 31
التوارة و الانجیل و الزبور و الفرقان انزلها الله من (1) اللّوح المحفوظ على رسله - صلوات الله علیهم اجمعین - منها التوراة على موسى علیه السلام و الزبور على داود علیه السلام و الانجیل على عیسی علیه السلام و القرآن على محمّد صلی الله علیه و آله و على النبیین علیهم السلام و لیس فیه تحلیل شیىء من ذلك حقاً :اقول ما اراد من یقول هذا و شبهه الّا تقویة حجج المجوس ؟ فما لهم ؟ قاتلهم الله ثم نشاءَ (2) یحدثنا : كیف كان بدء النسل من آدم و ! كیف كان بدء النسل فی (3) ذریته؟ فقال: إنّ آدم علیه السلام ولد له سبعون بطناً، فی كلّ بطن غلام و جاریة، الى إنّ قتل هابیل ، فلمّا قَتَلَ قابیلُ هابیلَ جزع آدم على هابیل جزعاً قطعه عن اتیان النساء فبقى لا یستطیع إنّ یغشى حوّاء خمسائة عام، ثم تخلّى ما به من الجزع علیه، فغشى حوّاء فوهب الله له «شیثاً» وحده لیس له (4) ثان، و اسم شیث « هبة الله » و هو اوّل من اوصى الیه من الآدمیین فى الارض، ثمّ ولد له من بعد شیث « یافث » لیس معه ثان، فلمّا ادركا و اراد الله - عزّ و جلّ - إنّ یبلغ النَّسل (5) ما ترون و إنْ یكون ما قد جرى به القلم من تحریم ما حرّم الله - عزّ و جلّ - من الاخوات على الاخوة، انزل بعد العصر فی یوم الخمیس حوراء من الجنّة اسمها « بركة » (6) ، فامر الله - عزّ و جلّ - آدم إنّ یزوّجها من شیث فزوّجها منه، ثمَّ انزل بعد العصر من الغد حوراء من الجنّة اسمها « منزلة »، فامر الله - تعالى - آدم إنّ یزوّجها من یافث، فزوّجها منه، فولد لشیث غلام و ولد (7) لیافث جاریة، فامر الله - عزّ و جلّ - آدم حین ادركا إنّ یزوِّج بنت یافث من ابن شیث ففعل، فولد الصفوة من النبیین و المرسلین من نسلهما، و معاذ الله إنّ یكون (8) على ما قالوا فی (9) الاخوة و الاخوات». (10)
ص: 32
[3] و امّا روایة « الاحتجاج » المذكورة فى باب احتجاجات الصادق علیه السلام فی حدیث مسالة الزندیق عن الصادق علیه السلام « قال [ الزندیق ]: فإنّهم احتجّوا باتیان الاخواة إنّها سنّة ،آدم قال علیه السلام : فما حجّتهم فى اتیان البنات و الامهات؟ [ و قد حرّم ذلك آدم ]... » (1)
و هذا الحدیث مرسل - الى إنْ قال رحمة الله : و عن سوال الزندیق الذی سال ابا عبد الله علیه السلام عن مسائل كثیرة - بل إنّ هذا الكتاب المستطاب الذی فیه من المطالب العالیة الراجعة الى العقائد الحقّة و و لایة الائمّة علیهم السلام ، و بیان إنّ فدك من فاطمة علیها السلام و احتجاجاتها على ابى بكر و غیره فى جملة من القضایا و غیر ذلك، محذوفة الاسانید فلیس بحجّة الا إن یعاضده ما فی غیره من الصّحاح كما فی ثلَّة من مسائله كمسالة فدك و غیرها.
[4]: و امّا روایة « قرب الاسناد » قال فى الجزء الثالث فی ما روى البزنطى عن الرضا علیه السلام: « و ساله (2) عن الناس، كیف تناسلوا عن آدم علیه السلام؟ قال: حملت حوّاء هابیل و اختاً له فی بطنٍ، ثم حملت فی البطن الثانی قابیل و اختاً له فی بطنٍ، فتزوّج (3) هابیلُ التی مع قابیل و تزوّج قابیل التى مع هابیل، ثمّ حدّث التّحریم بعد ذلك » (4) .
لكنّ الترجیح لروایتى «العلل» من وجوهٍ تقدّمت الاشارة الیها و لا باس
ص: 33
بالاشارة الیها بصورة اخرى توضیحاً لما سلف:
اولاً: القرب المضمونى للتعبیرات الواقعه فیها مع الواقع، اذ فیهما تنبیهٌ الى إنّ الفطرة الانسانیّة إذا لم تصر مشوبةً بالشّهوات المغریة و المضلِّلات المخزیة و البیئات المحاطة بالقوانین الوحشيّة، تستنكر هذه العملیّة، لانّ النكاح مع اقرب الاقربین بما هو هو عملٌ حیوانیٌّ قبیحٌ لا محالة من حیث الارتكاز ما لم یتبدّل الى حالة غیر طبیعیّة - كما قلنا - بل ذكرنا إنّ جبلَّة الحیوان (و لو على نحو الموجبة الجزئیة ) تنكر ذلك، فهذه قرینةٌ عقلیّة على صحّة صدور هما.
ثانیاً: قول المعصوم علیهم السلام عند بیان التّحریم: « معاذ الله »، « سبحان الله »، « تعالى الله عن ذلك علوّاً كبیراً » مصدّرا لتلك الكلمات عند بیان التّحریم، اذ إنّ تلك التعبیرات تنبىء عن شدّة قبح النكاح الاخوى و عدم تناسبه مع الشریعة الالهیّة، و ذلك یرشد إنّ ما خالفهما خرج مخرج التّقيّة.
ثالثاً: الاخبار الدّالّة على إنّ آدم علیه السلام كان على دین احمد صلی الله علیه و آله (1) و من ضروریات دین احمد صلی الله علیه و آله ما تحریم النكاح الاخوى - تدلّ على ما ذكر.
رابعاً: إنّ هذا النّكاح - المرغوب عنه - لو كان مرغوباً فیه ،لدام، و لذا استكرهه القریشی كما فی « الاحتجاج ». (2)
خامساً: ما فیهما من نداء الفطرة باعلام القدرة الالهیّة على خلق زوجة لیس باُختٍ لعدم تلوّث الارحام بنكاح الاخوات.
سادساً: ما فیه من وقوع انبیاء الله و صفوة خلقه فی معرض قول الناس فی حقّهم : ینكح بعضهم بعضاً .
ص: 34
سابعاً: الاخبار الدالّة على إنّ كلیات الشرائع لا تتغيّر ، اذ منها حرمة نكاح الاخوات و بذلك یظهر فساد مزعمة: إنّ « الشرائع تتغيّر و لِمَ لا یجوز إنْ یكون ما هو حرام فی شریعتنا حلالاً فی شریعة آدم علیه السلام ؟ ».
ثامناً: قضاء ضرورة العقل بإنّ المفاسد النفس الامریّة لا تتغیّر اذ منها مفسدة نكاح الاخوات.
تاسعاً: كون مضمون خبّری « الاحتجاج » و « قرب الاسناد » تامّ المطابقة مع مذهب العامّة، فقد صرح « الطبرى » فى « تاریخه » (1) بإنّ آدم « كان یزوّج غلام هذا البطن جاریة هذا البطن الآخر »، و إنّ اختلاف هابیل مع قابیل فی نكاح اختیهما، و كون اخت قابیل - الجمیلة - فى معرض نكاح هابیل و اخت هابیل - القبیحة - فی معرض نكاح قابیل، قد صار سبب قتله اخاه و إنّ آدم كان اذا بلغ الذّكر من كلّ بطن زوّج منه الانثى من البطن الآخر، و إنّ هذه السنّة استقرتْ فی اولاد آدم حتى نكح شیث بن آدم اخته «ح زورة » بنت آدم ، و نكح « یانش » بن شیث اخته « نعمة » بنت شیث.
و صرح « ابن الاثیر » فى « الكامل » (2) قائلاً: « إنّ حوّاء ولدت لآدم اربعین ولداً لصلبه من ذكر و انثى فى عشرین بطناً و كان الولد منهم اىّ اخواته شاء تزوّج، الّا توامة (3) التی ولدت (4) معه، فإنّها لا تحلّ له و ذلك لانّ یومئذٍ لم یكن معهم نساء (5) الّا اخواتهم و امّهم حوّاء، فامر آدم ابنه قابیل إنْ ینكح تو أمة هابیل و امر هابیل إنْ ینكح تو أمة قابیل » (6) ثمّ ذكر إنّ ذلك صار سبباً لقتل قابیل هابیلَ.
ص: 35
و صرّح المسعودى فى « مروج الذّهب » (1) « إنّ آدم زوّج اخت هابیل لقایِن (2) و اخت قاین لهابیل - و فرّق فى النكاح بین البطنین و هذه سنة آدم - علیه السلام - احتیاطاً لاِقصى ما یمكنه فى ذوى المحارم لموضع الاضطرار و عجز النّسل عن التّباین و الاغتراب ».
و الحاصل: إنّ ظاهر هولاء عدم الخلاف بین العامّة فی حلیّة نكاح الاخوات فی تلك الشریعة، فمضمون خبر « قرب الاسناد » من تزویج هابیل اخت قابیل و بالعکس موافق لمذهب العامّة حسب تصریح هولاء المعروفین المتضلّعین من مورخیهم.
كما إنّ مضمون خبر « الاحتجاج » (3) من تولّد عشرین بطناً فی كلّ بطن ذكر و اُنثى و تزویج اخت هابیل لقابیل و اخت قابیل ،لهابیل موافق لما فی « الكامل » لا بن الاثیر و نزاع الاخوین لاجل تزویج اخت هابیل القبیحة لقابیل و اخت قابیل الجمیلة لهابیل موافق لما فی « تاریخ الطبرى ».
و مضمون ذیله [ ای خبر « الاحتجاج »] من خلق زوجة آدم من ضلعه المستلزم لنكاح بعضه بعضاً، موافق لمذهب العامّة الذى انكره الصادق علیه السلام صریحاً اشدًّ الانكار فى الروایة الاولى من «العلل» التی عرّفتَ اعتبارها، فمقتضى الصناعة فی علاج المتعارضین حمل هذین على التقيّة و الاخذ بمضمون خبرى « العلل »، و لذا اعتمد علیها و اَخَذَ بمضمونهما اكثر الاصحاب، فالحقّ معهم فی كون بدء النسل - على ما فی ثانى خبرى « العلل » - من الطریق الطّاهر المحلّل فی جمیع الشرائع من زواج الانسى
ص: 36
مع الحوریّة و خروج الصفوة و باقى الخلیقة من ذلك.
و لعلّ روایة « البحار » التی ذكرها العلّامة المجلس رحمة الله تؤیّد ما قلناه، فقد ذكر رحمة الله فی باب النبوّة من كتابه تحت عنوان « باب [5] تزویج آدم حوّاء و كیفیة بدء النسل منهما »، لكنّه نقلها عن « العیاشی » و رمّز لها بحرف « شی » قال:
«عن سلیمان بن خالد، قال: قلت لابی عبد الله علیه السلام : جعلت فداك ! إنّ الناس یزعمون إنّ آدم زوّج بنته (1) من ابنه فقال ابو عبد الله علیه السلام : قد قال الناس كذلك (2) ، لكن یا سلیمان امّا علمتَ إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال : لو عملتُ إنّ آدم زوّج بنته من ابنه لزوّجتُ زینبَ من القاسم، و ماكنتُ لارغبُ عن دین آدم ....» الخ (3)
فهذا یدلّ - بصراحةٍ - على إنّ تحریم المحرّمات كان مشروعاً فی جمیع الادیان من آدم الى خاتم - صلوات الله علیهم اجمعین.
و یتلخّص من مجموع كلمات القوم الذین ذهبوا الى تزویج الاخوة بالاخوات من اولاد آدم ادلّة اربعة:
الاوّل: اطلاق الآیة التی فی اوّل « سورة النساء ».
الثانی: الاجماع .
الثالث: إنّ الزّواج لابد إنّ یكون مع السّنخیة و لا سنخیّة بین انواع الحیوان و ، لاسّیما بین الجإنّ بالنسبة الى الانسان.
الرابع: الاخبار .
ص: 37
امّا الاوّل: فقد اسمعناك كلام العلّامة الطّباطبائی قدس سره فی میزانه بانّ اطلاق الآیة یقتضى بثّ النسل من آدم و حوّاء بدون اشتراك غیرهما فی نشر النسل.
و الجواب: إنّ مطلقات « القرآن » فی غالب الموارد لم تبق على اطلاقها، و ناهیك إنّ المحقق الاعظم الشیخ الانصارى قدس سره ذهب الى إنّ ما ورد فی المعاملات لیس بمطلق لما راى بانّ المطلقات الواردة فی المعاملات نظیر ﴿ أَحَلَّ اللَّهُ البَيْعَ ﴾ (1) ﴿ و تِجارَةٍ عَنْ تَراضٍ ﴾ (2) و ما شاكل ذلك، لا یمكن الاستناد الیها، فقال: إنّها مسوقة لبیان اصل التّشریع لا لبیان الوظیفة الفعلیّة.
و بالجملة: كلّ مطلق فی كلّ كلام قابلٌ للتقیید و بالاخص مطلقات « القرآن » الذى انزله الله معجزة فى الكلام و یناسب الاعجاز مع الاختصار، فَلَنا إنّ نقیّد الآیة المذكورة بما ورد فی « العلل ».
و امّا [ جواب ] الثانی
ف [ اولاً: ] من الغریب دعوى الاجماع من الفاضل السّیوری رحمة الله فی المسالة التی لم تكن معنونة عند العلماء باسرهم.
و ثانیاً: إنّ الاجماع كان مدركیّا بل و لم یكن محصلاً.
و ثالثاً: إنّه كان فی مورد الخلاف كما عرفت .
و رابعاً: إنّه لم یكن الناقل عن هذا الاجماع الّا السّیوری.
و خامساً: إنّه لا معنى لعقد الاجماع فی غیر الاحكام الشرعیّة.
ص: 38
و امّا [جواب] الثالث و هو عدم وجود السّنخیّة بین انواع الحیوان فی عالم التناسل و الزواج مع مفروغيّة لزوم السّنخیّة بین العلّة و المعلول و الاّ لزم عِلّیّة كلّ شیىء لكلّ شیىء المستلزم لعدم عِليّة ایّ شیىء لشیىء آخر.
و یوید ذلك ما ورد فى الكتاب العزیز من إنّه لا تبدیل لسنة الله (1) بعد معلومیّة إنّ سنة الله على قسمین:
سنة تكوینیّة و هى ما نراها فی العلل و المعالیل .
و سنة تشریعیّة و هى ما یشیر الیها الخبر المعروف :« حلال محمّدٍ حلال الى یوم القیامة ».
و الجواب عن ذلك لا یحتاج الى ازید من تفطُّنٍ واحد و هو إنّ الجاعل للاسباب قادر بنفسه على تبدیل الاسباب و خلق اسباب جدیدة ابداعاً منه - تعالى شأنه و لكن لا مجازفة و حاشا البارى - تعالى عن ذلك - بل لمصالح كثیرة متنوّعة، اَوَ ما ترى و تقرء - ايُّها المستشكل ! - قوله تعالى : ﴿ يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ﴾ (2) و لا تتفكّر فی قضیة ابرهیم الخلیل علیه السلام المصرّحة فی « القرآن العظیم » و اما ترى نفخ عیسى علیه السلام فى الطین (3) ، و اما ترى قوله تعالى حاكیاً عن مریم علیها السلام حیث قالت: ﴿ رَبِّ أَنِّى يَكُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ كَذلِكَ اللهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إذا قَضى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكونُ ﴾ (4) ، و مثل ذلك كثیر.
و خلاصة الجواب : إنّ الفرار عمّا قبّحه هو - تعالى - تشریعاً من بدء التّشریع او یقبّحه فی الشرائع الآتیة على حسب العقل السلیم یكون من المصالح التی یكون التّصرف فى العلل و المعالیل بابداع منه - تعالى - لاجلها لازماً و ذلك بایجاد السّنخيّة بین حوریّة و انس و جنیّة و انس ولا ینقضى عجبى من هذا العلاّمة الفیلسوف حیث
ص: 39
یسال من الله تزویجه بحور العین و ینكر ذلك لابن آدم مع إنّ السّنخیّة لازمة فی جمیع العوالم بعد الفراغ من إنّ الانسان انسانٌ بما له من الطبائع و الغرائز فی اىّ نشاةٍ من النّشآت، فكیف لا یرى هذا الفیلسوف إنّ القرآن نصّ على مخالطه هاروت و ماروت مع النوع البشرىّ و الاخبار تنصُّ على ما صدر منهما فراجع إنّ كنت من اهل الرجوع .
و امّا قوله ایضاً: « إنّ الفطرة لا تنفى مثل ذلك النكاح بدلیل صدوره من مثل المجوس او عن الطریق غیر القانونی .»
فالجواب عنه : إنّ قیاس الفطرة المشوبة بالفطرة السلیمة و بالعكس فاسدٌ و الّا فالفطرة الملوّثة لا تابى حتى الزنی بالاُمّ.
و اما [ جواب ] الرابع فقد اسمعناك بإنّ الروایات مختلفة و الترجیح لروایتی « العلل » بقرائن - قد مرّ ذكرها فلا نعید - و على فرض التساقط فاخذ الراى فی هذه المسالة التی توجب الذهاب الى نكاح الاخوة بالاخوات اشمئزاز النفوس الابیّة عن كون الانبیاء علیهم السلام و الصلحاء من هذا النوع من الزّواج، بل عدم فائدة دنیویّة او اخرویّة. علمیّة او عملیّة فی ذكرها كما جزم به ،بعضٌ لو لم یكن قبیحاً فلا اقلّ من كون السكوت عن القول باحد الطرفین و التوقف اوفق بالاعتبار و انسب بالنسبة الى كرامة اولیاء الله .
اللهم انّى ارجو منك الهام الصواب و عدم الاغترار بالمصطلحات و آخر دعوینا إنّ الحمد لله ربّ العالمین.
ص: 40
1- القرآن الكریم.
2- الاحتجاج: العلامة الطبرسی، ط 2 موسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت 1403 هجری قمری .
3- بحار الانوار : العلّامة المجلسى، بیروت.
4- تاریخ الطبری : محمد بن جریر طبری ،ط 4 موسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت 1403 هجری قمری .
5- ترجمه تاریخ یعقوبی محمد ابراهیم ،آیتی ط 2 بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران 1356 هجری شمسی قمری .
6- تفسیر الصافی: العلّامة الفیض الكاشانی، ط 3 مكتبة الصدر تهران 1415 هجری قمری .
7- تفسیر مجمع البیان : العلّامة الطبرسی، ط 3 مكتبة الصدر تهران 1415 هجری قمری .
8- تفسیر المیزان : العلّامة الطباطبایی، جامعة المدرسین، قم المشرفة.
9- تفسیر العیاشی : ابى النصر محمد بن مسعود بن عیاش السلمى السمر قندى مكتبة العلمیة الاسلامیة، 1308 هجری قمری .
10- تنزیه الصفوة : العلّامة الفانی، ط 1 ، قم المشرفة.
11- علل الشرائع : الصدوق مكتبة الحیدریة، النجف الاشرف 1385 هجری قمری .
12- قاموس المحیط : الفیروز آبادی، ط 1، دار احیاء التراث العربی ، بیروت 1412 هجری قمری .
13 - قرب الاسناد : الحمیرى ط 1 موسسة آل البیت علیهم السلام ، قم المشرفة 1413 هجرى قمری .
14- الكافى : ثقة الاسلام الكلینی، ط 1 دار الاضواء، بیروت 1413 هجری قمری .
15- الكامل فى التاریخ : ابن الاثیر ط 2 دار بیروت و دار صادر، بیروت 1385 هجری
ص: 41
قمری .
17 - اللوامع الالهّیة فى المباحث الكلامیّة : الفاضل السیورى ط مطبعة الشفق تبریز 1396 هجری قمری .
18 - مجمع البحرین : الطریحی مكتبة الآداب، النجف الاشرف.
19 - مروج الذهب: المسعودی، ط 2 پاریس 1970 م، اوفست موسسة اسماعیلیان، تهران.
20- من لا یحضره الفقیه الصدوق، ط 2 دار الاضواء، بیروت 1413 هجری قمری .
ص: 42