زن از دیدگاه شریعت اسلام

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور : زن از دیدگاه شریعت اسلام/تالیف فاطمه حسینی اصفهانی

مشخصات نشر : قم: حکمت، 1363.

مشخصات ظاهری : 169ص.

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی : 9296016

شعبان المعظم (1400)

هجری

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم نرگس قمی

ص:1

اشاره

نام کتاب : زن از دیدگاه شریعت اسلام

تأليف : فاطمه حسینی اصفهانی

چاپ اول : شهریور 1363

تیراژ : 5000 نسخه

چاپ حکمت - قم

ص:2

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

به تجربه ثابت شده که در ادوار مختلفه تاریخ بشریت و جامعه های گوناگون ، کمالات عقلانی آن جوامع از ایده ها و همچنین پدیده ها با یکدیگر اختلاف داشته اند .

که اختلاف افکار و اخلاق بحدی شدت پیدا کرده که بحد تباین رسیده و در دوره ما چشم ها و گوش ها باز و شنوا است که رژیم های کمونیستی نقطه مقابل امپریالیستی است که رژیم أول بنام گدا پروری نیروی ثروترا می گوید و کشورها را در سطح کارگری نگاه داشته و از کمالات معنوی و ازدیاد نیروی مال که بمنزله خون پیکر اجتماع است محروم میدارد و رژیم دوم بنام نادان كوبي يك طبقه مخصوص را در رده اول اجتماع قرار داده و بنام های استبداد گرانه لردی و جنتلمنی و همانند این ها مسلط بر طبقات مستمند می نماید و می بینی در کشورها و سنت های اجتماعی ، زن در گوشه ای مانند مرغ پر وبال شکسته عضو آرامش دهنده غریزه بهیمی مرد و ابزار زداینده آلودگی های حوائجی مردانست و در گوشه دیگر ملکه و پادشاه است اگر چه آگاهی و شعور هم نداشته باشد ، و شگفت انگیز تر آنکه می بینیم در يك مذهب خاص دو طرز فکر متفاوت نسبت به یک از دو دسته مذهب شناس پدید می آید و چون کتاب ما به نام ، ( المرأة والاسلام - یا - زن از دیدگاه شریعت اسلام است -

ص: 1

با توجه به روایات وارده در این موضوع از خودمان شروع کرده و بخواست خداوند عالم به خودمان ختم می نمائیم و می گوئیم که در همین مذهب حنیف جعفری که شعبه ایست از دین مقدس

اسلام دسته از فقهاء مذهب شیعه علاوه بر اینکه به زن خطاب

ضعیفه می نمایند در فتوای خود صدای زن را بیشتر از پنج كلمه جائز ألاستماع نمی دانند و دسته دیگر استعمال آلت سنگین جنگی را هم نه تنها بر او جایز بلکه در موارد ضرورت واجب می دانند و این خادمه حقيره بنام ف - س از اندیشه های تابناك ،

مرجع عالی قدر حضرت آیة الله فانی دام ظله العالی

استمداد و پیروی کرده و هدیه ای برای هم صنف خودم زنان و دختران شیعه مذهب، تهیه کردم، شاید خدمتی گرچه بسیار ناچیز به این صنف لطیف و عزیز نموده باشم .

وخدا شاهد و گواه است که از روی وجدان می گویم این هدیه ناچیز ران ملخ و از روی دل و واقع هديَّة النَّمله ای بیش نیست مگر صاحب دلی روزی ،برحمت کند برحال درویشان دعائی .

اصفهان شعبان المعظم 1400

ذره بی مقدار شناخته شده به فاطمه حسینی

ص: 2

سرآغاز

در هر موضوعی از موضوعات جهاتی پیدا و ناپیدا وجود دارد و أشخاص سطحی نگر بجهات پیدا و روشن هر موضوعی قناعت می کنند. ولی اشخاص باطن نگر مشتاقند که با دید واقع بین در اعماق و درون چیزها فروشده و با کاوش های علمی از اسرار باطنی هر موضوعی و موجودی اطلاع پیدا کنند و از اینجاست که فلسفه عبارتست از معرفت به اشیاء بطور احاطه کامل ، وچون بینش مجموعی نسبت به ما سوی الله برای آدمی میسر نیست بود.

در فلسفه قید آورده اند ، بقدر الطاقة البشرية يعنى درست است که فلسفه معرفة الاشیاء است جز آنکه توان بشر محد و دید است و اسرار خلقت نامحدود و چقدر خوب گفته است شاعر :

بهر پایه ای دست چندان رسد *** که آن پایه را حد بپایان رسد

چوپایان پذیرد حد ممکنات *** نماند در اندیشه دیگر حیات

و از اینجاست که ما مکرر گفته ایم در قضاوت دقت کامله لازمست که قاضی با علم کامل و شناخت کامل بررسی کند خصوصیات قضیّه را و سپس حکم صادر کند.

ملاحظه کنید که در حکومت و قضاوت میان مردم ، امام (علیه السلام) اعلام خطر فرموده که حکومت ، عهد الهی است و برای پیشوائی ثابت است که علم داشته باشد و کلمه علم اگر چه بر زبان به آسانی جاری

ص: 3

می شود ولی در سینه ها کمتر یافت می گردد .

چون علم در قضاوت ها عبارتست از دانش بقانون های آسمانی و تحصیل آن علم عبارتست از اتصال سینه عالم به علم الله ازلی چون

احكام الله می باشد .

و ألعالم بالقضاء دانای به قضاوت را گویند وقضای اسلا تطبيق أحكام الله است در خارج و مراد از این چند جمل اینستکه اگر کسی بخواهد حکمی نسبت به چیزی یا کسی بکند ناچار بایستی تمام أبعاد آن چیز یا شخص را دریافته و سپس حکم کند و چقدر این معنی را با يك مثال بسیار ساده محمد بلخی در مثنوی بیان کرده که فیلی در شهر کوران مورد دستمالی قرار گرفت و هرکس دست به عضوی از آن اعضاء نهاد و فیل را به مشابه همان عضو تعریف نمود.

و بنابراین شخص دانا و زيرك و در عین حال با انصاف و عادل نباید یك بعدی نگر باشد و به تعبیر آن شاعر :

عید می این همه گفتی هنرش نیز بگو :

و به تعبیر شاعر عربی :

قل لِّلَّذِي يَدْعِي لِلعلم فَلْسَعَةَ *** حفِظْتَ شيئًا و غابت عنك أشيا ،

یعنی بگو به آنکس که در علم فلسفه يابي إدعاى علم می کند مطلبی را حفظ کردی ولی مطالبی از تو پوشیده ماند .

و چون کتاب ما درباره شناخت زن از دیدگاه اسلام و وظائف

ص: 4

او است ما مثال را از او آورده و بخودش ختم می نمائیم باینطور که پوشیده نیست که نوع بشر شعبه ایست از جنس حیوان و میان او و حیوان جامع هائی است که در فلسفه بنام جنس تعبیر می شود و میان او وسایر حیوانات امتیازی هست که در فلسفه به آن فصل گویند ( جدا کننده و تمیز دهنده ) و می گویند که انسان حیوانیست ناطق و نوع انسان دو شعبه میشود که بنام دو صنف خوانده می شود یعنی صنف مرد و صنف زن و بدیهیست که این دو صنف هم دارای جهات مشتركه مانند اعتدال قامت و احساس یعنی مشترکات باطنی و ظاهری هستند و نیز دارای جهات اختصاصی می باشند که از ناحیه جهات اختصاصی از یکدیگر جدا می شوند و شخص عاقل و با فطانت و با دیانت باید به زن از هنر دو دیده نگاه کند و به تعبیر دیگر در حق او يك بعدی قضاوت نکند و آنانکه در جهت افراط و تفریط درباره زن قضاوت می کنند برای او دو سنخ وظیفه که کاملاً با یکدیگر متضاد است و تباین دارد ، تعیین می نمایند. و شما خواننده عزیز اگر زن های شرقی ساکن در خاور دور را که مسلمانند در حجاب های محلی ببینید و چند ثانیه بعد هم ممکن باشد زن غربی را که به آخرین متد خود نمائی رسیده ببینید بهت زده خواهید گفت آیا این زن است یا آن ؟!

و این نیست جز آنکه اولی جهات اختصاصی را تقویت داده و برای حفظ عفت زن او را در پرده سیاه به تمام معنی پوشانیده

ص: 5

تا از نظر نامحرم محفوظ باشد ، و دومی بعد بشری او را در نظر گرفته و بواسطه همپایه قرار دادنش با مرد ، راضی به نیم برهنگی آن شده ولی زن از نظر کتاب و سنت موجود پستکه هردو بعد او ملاحظه شده و ما بخواست پروردگار عالم شناخت این رو بعد و وظائفی که هر کدام از این دو بعد دارند را در ضمین بخش هائی بیان می کنیم .

و قبل از آنکه شروع به آن بخش ها بکنیم بطور اشاره برای مطالب کتاب فهرستی تنظیم می نمائیم و می گوئیم در سرآغاز توضیح دادیم که شناخت کامل هر موضوعی بستگی دارد به آشنائی به تمام جهات آن موضوع و موقوف است به معرفت هر حیثی از حیثیات

باطنی و ظاهری آن، یعنی بررسی کامل از شؤون مختلف آن موضوع . پس ما کتاب خود را به بخش های گوناگون تقسیم کرده. و پیش از ورود در آن بخش ها فهرستی از مجموعه اقسام یاد داشت می کنیم .

بخش اول - زن چه موجودیست ؟

بخش دوم - آیا محبت به زن از دیدگاه سنت چه حکمی دارد

و محبت به زن چه اثری را دارا میباشد ؟ و محبت انحرافی به او چه فسادی را در بر دارد؟

بخش سوم - آیا به راستی سنخ زن به معنائیکه در ذهن ما ترسیم یافته ضعیفه و زبون و ناقص العقل است و استعداد و رشد عقلانی و اخلاقی و سیاسی و صناعی در او منتفی است یا نه؟ .

ص: 6

بخش چهارم - آیا زن را باید زندانی کرد و اورا از فعالیت های اجتماعی دور داشت و با او حتی مشورت هم نکرد؟

بخش پنجم - در بیان احکامی است که دلالت به انحطاط مقام و منزلت زنان دارد و پاسخ ما از آن احکام .

بخش ششم - در بیان اینکه در زن و مرد استعداد هر کمالی وجود دارد و در شرع اسلام از زن هم تکامل بسمت معارف و اخلاق و اعمال صالحه خواسته شده و این بخش به چهار دسته از آدله تکمیل می شود.

اول - وجدان خارجی .

دوم - عقل

سوم - قرآن

چهارم أخبار

بخش هفتم - در بیان وظائف اختصاصی زن از نظر اسلام است .

ص: 7

بخش اول

ناگفته روشن است که زن و مرد در بسیاری از شؤون مادی و معنوی با یکدیگر اختلاف دارند .

اما جهات تساوی مادی و معنوی در این دو صنف ظاهر و آشکار است که جسم زن و مرد در اعتدال قامت و چشم و گوش و سایر اعضاء و جوارح مساوی میباشد و نیز در روح و نفس ناطقه و سایر صفات نفسانی برابرند و اما جهات اختلاف جسمی و روحی در این دو صنف احتیاج به تذکر ندارد و کسیکه می خواهد درباره زن و وظائف او در اجتماع بحث کند بایستی این دو بعد را جدای از یکدیگر ملاحظه کند یعنی وظائف زن را از ناحیه مشترکات بین او و مرد با دیده جامع بینی بیان کرده و وظائف زن را از ناحیه امور مختصه به زن با نظر اختصاصی تشریح نماید و آنان که دارای نظر يك بعدی هستند یقیناً انحراف فکری پیدا کرده و به طرف افراط و تفریط سیر می کنند مثلاً کسیکه در زن أعضاء و جوارح و نیروی حیوانی و عقلانی می بیند می گوید زن باید در تمام شؤون کار با مرد شريك باشد و آنکس که به بعد اختصاصی او نظر می دارد برای حفظ عفاف او که مایه عائلی بشریست او را چنانچه در پیش گفتار و سر آن از اشاره کردیم از صحبت با مرد منع می نماید و نظر دو بعدی نظر اسلام است که می بینیم از باب نمونه در قرآن مجید سخن گفتن با زن را منع نکرده ولی نرمش گفتار را از او گرفته و می فرماید فلا تخضعن بالقول و بدون

ص: 8

فاصله علتش را هم که جذب غریزی مرد با ناجوانمرد انگی استذکر فرموده و می فرمايد فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَبْلَهُ مَرَضٍ ( الاحزاب - 33 ) و سخن گفتن مرد را با او نه بنحو عریان و بلکه در پشت پرده حجاب اسلامی جائز دانسته و می فرماید : فاسألوهن من وراء حجاب (الاحزاب 52) از پشت پرده از زن ها سئوال کنید .

بخش دوم

دربیان محبت به زن و حکم آن از نظر اسلام و توضیح این بخش موقوف است بر ذکر روایات وارده در آن مطابق با آنچه شیخ حر عاملى رحمة الله عليه در وسائل در باب سوم از مقدمات نکاح جمع آوری فرموده است ، باب استحباب حب النساء المحللات و اخبارهن به و اختيارهن على ساير اللذات استحباب دوست داشتن زنان حلال و اخباری راجع به دوستی زنان و خبر دادن به آن ها از محبت و ترجیح آنان بر دیگر لذت ها .

( 1 ) - محمد بن يعقوب عن محمد بن يحبى العطار عن عبد الله محمد عن علی بن الحكم عن أبان بن عثمان عن عمر بن يزيد عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال ما أظن رجلا يزداد فى الايمان خيراً الا ازداد حبا للنساء کلینی به سند متصل خود روایت کرده از امام ششم (علیه السلام) که گمان نمی کنم مردی را که زیاد بکند در ایمانش خیری را مگر اینکه دوستی در حق زنان را زیاد تر می نماید توضیح اینکه اعتقاد مرد بمعارف الهیه هر چه فزون تر شود قلب او با زن بیشتر مانوس شده و او را بیشتر دوست دارد تا با یگانگی به اهداف مقدسه

ص: 9

دین مبین اسلام برسند و دوئیت صنفی مانع از همکاری کردن آنان با یکدیگر نشود و خلاصه اینکه مرد با ایمان با نظری کودکانه به زن نگاه نمی نماید و در مسائل روحی و اخلاقی و شغلی با زن همکاری می کند و درعین حال از آمیزش های نامرغوب شرعی اجتناب پذیر است .

(2) - عن على بن ابراهيم ابن هاشم عن ابيه عن ابن ابی عمیر عن اسحاق بن عمار عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال من اخلاق الانبيا حب النساء و به سند خود از اسحاق بن عمار روایت کرده که امام ششم (علیه السلام) فرمودند دوست داشتن زنان از اخلاق پیغمبران است توضیح اینکه راهنمایان حق تعالی راهنمایان، نوع بشرند نه صنف مردان و بنابراین مردان را منحصراً مخصوص به محبت ننموده و به زن با دیده الفت می نگرند و او را از آموزش احکام و معارف محروم نمی نمایند و نیز زنان کانون تولیدند و محبت غریزی با آنان نیز بهره دارد که بقاء دودمان بشری باشد .

3- وعنه عن أبيه وعن إبن أبي عمير عن بکاربن کردم وغير واحد عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) جُعِل قرة عينى فى الصلوة ولذتى في النساء .

و او به سند متصل خود از امام ششم (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده قرار داده شده در نهاد من نماز نور چشم من و لذتم در زنان باشد توضیح اینکه دو اتجاه رویاروئی در نبی اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده یکی توجه بحق تعالی که

ص: 10

إتجاه معنوى و خلودی است و یکی دیگر توجه به جنس لطیف که خمیره مهر است و اتجاه با و عاطفه آور است و بالاتر اینکه در سابق گذشت زن کانون تولید است و برای بقاء نسل بشر محتاج إليها است .

(4) عن محمد بن يحيى عن سلمة ابن الخطاب عن على ابن حسان عن بعض اصحابنا قال سألنا ابو عبد الله (علیه السلام) أى شئى الذ قال فقلنا غير شئى .

فقال هو ألذ الاشياء هو مباضعة ألنّساء محمد بن يحيى به سند خود از بعضی از راویان روایت کرده که سئوال کرد از ما امام ششم (علیه السلام) که لذیذترین چیزها چیست؟ و ما هرکدام چیزی را گفتیم پس حضرت فرمود لذیذترین چیزها آمیزش جنسی با زنان است چون آرامش دادن به غریزه جنسی لازمه تکوینی خلقت بشر است .

( 5 ) - و عن عدة من اصحابنا عن أحمد بن أبي عبد الله البرقى عن الحسن ابن ابي قتادة عن رجل عن جميل بن دراج قال قال ابوعبد الله (علیه السلام) ما تلذذ الناس فى الدنيا والاخرة بلذة اكثر لهم من لذة النساء و هو قول الله عَزّوجل زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير والمقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدنيا والله عنده حسن المأب (آل عمران 13) ما در بیان مضمون این حدیث شریف ناچار بعضی از مفردات الفاظ وارده

ص: 11

در آنرا تشریح می نمائیم اول كلمه تلذذ الناس که فعل ماضی است و چون ماء نافیه دارد معنایش لذت نبرده اند می باشد ، ولی چون آخرت را هم ضمیمه نموده است در اینجا این فعل منسلخ از زمان می باشد و این در صورتی است که بگوئیم افعال بحسب وضع لغوی دلالت بر زمان دارند که قهرا در وقتی از فعل ماضی یا مضارع قصد إنشاء شد که در زمان حال تحقق می پذیرد باید زمان از این دو فصل جدا باشد مثلاً در جمله بعتك کتابی بدرهم یا أبيعك كتابى بدرهم يا أزوجك نفسى بایستی مجاز در کلمه قائل باشیم که استعمال فعل باشد در معنای حدیثی تنها و دلالت برزمان که ماضی و مضارع است از او سلب شده باشد ، ولی اگر گفتیم که فعل بحسب وضع قانونی دلالت ندارد بر زمان بلکه این دلالت بستگی بقرائن و خصوصیات دارد راه نزدیک تر و مطلب واضح تر می شود که ما تلذذ الناس فى ألدنيا والاخرة معنايش این است که لذت آدمیان چه در دنیا و چه در آخرت بیشتر از لذت بردن از زنان نیست .

دوم - قنطار در لغت کیل و پیمانه را می گویند منتها کیل ها از جهت کمی و زیادی لفظهای گوناگونی دارد و این مخصوص به لغت عرب نیست زیرا در فارسی خودمان هم می گوئیم يك جام يا يك پیمانه یا یك جوال و هر کدام از این الفاظ به کم و زیادی وزن شده در این اوزان بستگی دارد و در لغت عرب هم برای موزون های کم وزن رطل و برای موزون های متوسط کلمه گر و برای موزون های با

ص: 12

وزن زیاد کلمه قنطار را می آورند و باید معلوم باشد که این الفاظ در زمان های گوناگون و بلکه مکان های گوناگون مختلف می شود مثلا يك كرّ هزار و دویست رطل عراقی و نهصد رطل مدنی و ششصد رطل مگی است و رطل که همان پیمانه باشد که ما در فارسی با و لیتر گوئیم در سه کشور سه طور موزون دارد و از اینجاست که در المنجد می گوید قنطار وزنی است که موزون آن به اختلاف زمان ها

مختلف می شود .

ولی معلوم می باشد که قنطار پیمانه پر از مال را گویند و بسیار روشن است که اگر آنچه در آن باشد طلا و نقره باشد مال فراوانی خواهد بود ولذا در زیر نویس های فارسی قرآن معنای القناطير المقنطرة را مال های بسیار برهم نهاده ذکر کرده که مسلماً از ظرف به مظروف است سوم كلمه الخيل است که اطلاق می شود . بر دسته های اسب و در اغلب اسبان را هوار واصیل را خیل گویند

چهارم، سوم، عبارت است از عرضه نمودن چیزی با تعیین قیمت آن و اگر گفتند فلان چیز ارزیابی شده در غالب استعمالات مراد شان این است که آن چیز قیمتش زیاد است. و بعد از بیان این مفردات می گوئیم که جمعی از مفسرین یا از باب زهد اینطور خیال کرده اند که آیه مبارکه زین للناس تا آخر در مقام نکوهش از دنیا است و دلیل آن کلمه حُسن الماب است که آیه به آن ختم می شود غافل از اینکه دو کله بر خلاف پندار آنان در این آیه مبارک وجود دارد و جمله حسن الماب کمک به مفاد آن دو جمله می کند

ص: 13

نه آنکه منافات با آن دو جمله داشته باشد .

جمله اول زین می باشد که معنای آن جلوه داده شده می باشد چون این تزئین اکتسابی نیست که از صنع بشر باشد و قابل نکوهش باشد بلکه این تزئین صنع الله است و بیان صُن-ع الله مناسبت دارد با مدح نه با توبیخ و جمله دوم جمله متاع الحيوة الدنيا است یعنی زندگی دنیوی محتاج به بهره بهره ای از طعام نباتی و حیوانی نباشد و آمیزش جنسى وأنس به فرزندان در این زندگی نباشد این زندگی مرگ است پس از کلمه متاع همان معنای حقیقی اش باید مراد باشد که بهره است همانند سایر مشتقات آن مانند متعه و استمتعتم .

و اما منافات نداشتن حُسن الماب با این دو جمله از اینجاست که خالق دو عالم برای بشر نیک بختی دو سرا را خواسته و تعبیر به کلمه عنده که دلالت بر خلود دارد با التزام إعلام خطر است برای آنان که دنیا و لذایذ آن آخرین ایده و هدفشان می باشد و حال می گوئیم امام ششم (علیه السلام) می فرماید لذتی در دنیا و آخرت برای بشر بیشتر از لذت بردن از زنان نیست فرمایش خداوند اینست که می فرماید زینت داده شده برای مردم گرایش به خواهش های درونی از زنان و فرزندان و ثروت های هنگفت از زر وسیم و دسته جات اسب های قیمتی و نیز چهارپایان که از آنها بهره برده می شود و زمین های کشاورزی ، اینست بهره های زندگانی در این جهان و بازگشت نيك نزد خداوند است که ابدیست و بنابراین

ص: 14

زینت های دنیوی و موجبات بهره مندی جهان هستی ، اگر چه مرغوب و مطلوب و موافق شهوات انسانی است جز اینکه شخص عاقل باید حیات جاودان را مورد خواست عقلانی خود قرار داده، ومغرور به چهار روزه حیات دنیوی نشود وزن و فرزند و مال و منال او

را از یاد خداوند متعال و اعمال پسندیده و اخلاق حمیده و تعهد و مسئولیت در برابر احکام الهیه فردی و عائلی و اجتماعی باز ندارد خدایش رحمت کند صادق ملا رجب را که می فرماید :

همواری این کوچه مرا سر بهوا کرد *** آسایش دل غافلم از یاد خدا کرد

و این شعر تراوش اندیشه کسی است که در محتوای آیه مبارکه إنّ ألانسان ليطغى أن رآه إستغنى دقت کرده باشد پس ای عزیز بدان که باید شخص با فطانت و عاقل جميع أب-م-ار هر موضوعی را در نظر گرفته باشد چنانچه در سابق مکرراً ذکر کردیم ولی هر بعدی را به اندازه ارزش آن بعد مورد اعتنا و قرار بدهد نه آنکه برای اعتناء به أهم مثلاً ،آخرت دست از مهم مثلاً زن و فرزند بردارد و یا برعکس و لذا در زمان نبی اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) جمعی نظر به زهد در دنیا دست از زندگی عائلی برداشتند و عهد موکد به قسم با یکدیگر برای ترک خانه و زن و فرزند نمودند و بعد از آنکه بستگانشان شکایت نزد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بردند حضرت آنان را دعوت و ترغیب به زندگی داخلی فرمود .

و آنان قسم خود را عذر برای نپذیرفتن پند حضرت آورند و آیه

ص: 15

لا يؤاخذكم الله باللغوفى أيمانكم - بقرة - 225 و مائدة 82 نازل شد که دلالت دارد بر لغویت قسمی که متعلق آن زهد به دنیا باشد که عقلاً مستلزم لغويت ترك دنیا است و از آنطرف قصه شداد و نمرود و فرعون و قارون در پیشانی تاریخ ثبت و ضبط است که دنیا طلبان چه عقوبت هائی داشته اند و خدا دانا است که تا چه زمان این عقوبت ها پایدار باشد زنگ خطر - يحسب أن ماله أخلده سوره همزه 3 برای آنان که یکسره دل بدنیا بسته اند کافی است و نتیجه اطاله سخن در این حدیث این است که بر حسب طبیعت و خلقت بایستی از زن لذت مشروع برد ولی نباید تا حد غفلت از بازگشت بحق تعالی باشد خداوند همگان را به صراط مستقیم که حد وسط است بين إفراط و تفریط و چپ و راست هدایت فرماید .

( 6 ) - و عنهم (یعنی ألعدة) عن احمد عن عثمان بن عيسى عمرو بن جميع عن ابی عبدالله (صلی الله علیه وآله وسلم) قول الرجل للمرأة إنی أحبك لا يذهب من قلبها ابداً .

و به سند متصل خود از امام ششم (علیه السلام) روایت کرده که فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده سخن مردی که به زن بگوید ترادوست دارم از قلب آن زن بیرون رفتنی نیست .

(زیرا زن خمیره عاطفه است و نیز خوش باور است )

(7) محمد بن علی بن الحسین با سناده عن أبي مالك الحضرمي عن أبي العباس قال سمعت الصادق (علیه السلام) يقول العبد كلما

ص: 16

إزداد للنساء حبّاً إزداد في الايمان فضلاً .

و شیخ صدوق (ره) بسند خود از ابی العباس روایت کرده که گفت شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود بنده گوش بفرمان خدا هر اندازه که دوست دارد زنان را به همان اندازه ایمانش افزوده می شود.

و علت آنست که گرویدن بحق تعالی موجب اتصال معنوی است به احکام او و از احکام خدا تعمیم آموزش و عدل در توزیع خیرات در دو صنف زن و مرد است .

و آگاه نمودن همگان است از کلیه شوون حیاتی و بالاتر این که کارخانه آدم سازی و تکوینی و قانونی ، زنانند .

( 8 ) - وباسناده عن ابن فضال عن يونس بن يعقوب عمن سمع أبا عبد الله (علیه السلام) يقول أكثر الخير في النساء .

و باز بسند خود از یونس بن یعقوب از شخصی روایت کرده که امام ششم (علیه السلام) فرمود بیشتر خوبی ها در زنان است.

توضيح آنکه چون کانون اولی ایده های ،بشری، دامان تربیتی مادران است اگر در ابتداء امر روح بی آلا يشطفل در مکتب دانش و کمال و خیر خواهی که همان دامن مادران است رشد کند جامعه رو به ترقی و تعالی رفته و سیر کمالی خود را بخوبی به آخرین درجه ترقی می رساند .

(9) - محمد بن ادريس فى آخر السراير نقلاً من كتاب رواية ابن قولويه عن ابي عبد الله (علیه السلام) قال كل اشتد لنا حبا اشتد

ص: 17

للنساء حبا وللحلواء .

محمد بن ادریس بطور ارسال از امام ششم (علیه السلام) روایت کرده که فرمود هرکس ما را بیشتر دوست بدارد زن و شیرینی را بیشتر دوست دارد .

توضیح آن که چون این دو موجود زن و شیرینی دو مایه حیاتی معنوی و مادی می باشند لازم است نسبت به آن ها عنایت و توجه داشت بدین بیان که زن گرمی روح را تأمین می کند و به روان آدمی انرژی معنوی تزریق می کند و حلواء (شیرینی) گرمی مزاج را تامین کرده و برای مواد سوخت شده بدن بدل ما يتحلل می گردد و از این جهت برای پیشبرد در کار نیرو ،طلب، ماده سازنده می باشد .

باید دانست که پاره ای از احادیث بطوری مضامینش مقام زن را پائین نشان داده که روشنفکران زمان ما یا غربد وستان افراطی ما را مورد سرزنش قرار داده اند که اسلام مقامی برای زنان قائل نیست .

ولی ناگفته نماند که آنان از میزانهای علمی و الگوهای استنباطی و قواعد اجتهادی ما بی اطلاعند و این بی اطلاعی خود را سبب توبیخ سنت های ما قرار می دهند .

و توضیح آنکه ما در بیرون آوردن احکام از خزائن اخبار اهل بیت (علیه السلام) به سه چیز اساسی احتیاج داریم .

اول - سند یعنی طریقی که با اعتبار باشد و ما را بگفتار پیشوایان

ص: 18

خود برساند و این یک امر قانونی است زیرا اگر کسی ناشناخته یا دروغ گو به شما خبری بدهد مسلماً بدون تحقیق نخواهید پذیرفت. و ما وقتی بگوئیم این سند معتبر است معنایش این

زمان ما مسلماً است که از امام که متن حدیث به او متصل میشود تا زمان فاصله زمانی بسیار است و معقول نیست شخص اولیکه متن نام برده را شنیده رویا روی ما قرار گرفته و آن متن را بازگو نماید و طبعاً در آن زمان های گذشته افراد متعددی که دهن بدهن و گوش بگوش شنیده و گفته باشند وجود داشته و در خلال آنان اگر يك نفر ضعيف القول باشد یا ناشناخته این سند یعنی این طریق از اعتبار ساقط است و خواهی دانست که روایات اسقاط زن سندهای خوبی ندارند.

دوم - گویائی متن بدین توضیح که باید اصل گفتار از امام (علیه السلام) روشن و گویا باشد یعنی طوری نباشد که در آن اجمال و ابهام وجود داشته باشد و باید گفت که این گونه احادیث درباره زبونی زن داخل در قسم دوم است یعنی اجمال و ابهام دارد چنانچه خواهی دانست و اگر متن حدیثی با متن دیگر معاند و معارض باشد مورد قبول نیست آری اگر متنی مطلق باشد و متنی مقید این دو گفتار با یکدیگر تضادی نداشته و باصطلاح، جمع دلالی دارند .

مثلاً اگر متنی بگوید آب بیاور و متنی دیگر بگوید آب شیرین بیاور هر دو را می گیریم و آب شیرین می اوریم و از این قبیل است موردی که

ص: 19

متنی اجمال متن دیگری را ببرد که ما بدین طرز عملیه نام حکومت

تفسیریه داده ایم .

سوم - نداشتن مانعی برای بیان واقع از طرف امام (علیه السلام) از قبیل خوف بر خورد دشمنان ائمه (علیهم السلام) با دوستان آنان یعنی امام (علیه السلام) در مقام بیان حکم واقعی باشد و کلام از روی تقیه نباشد .

بخش سوم

اشاره

در بیان اخباری که توهم ضعف و زبونی زن از آنها شده و آن أخبار را مرحوم صاحب وسائل در باب چهارم مقدمات نکاح جمع نموده و می فرماید باب كراهة الا فراط فى حب النساء و تحريم حب النساء

المحرمات (محمد بن يعقوب عن عدة من أصحابنا عن احمد بن ابی عبد الله عن ابيه عن سليمان بن جعفر الجعفرى عمن ذكره عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ما رايت من ضعيفات الدين ما و ناقصات العقول اسلب لذى لبّ منكن کلینی (ره) به روایتی ضعیف از حضرت صادق (علیه السلام) از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) روایت کرده که فرمودند به زنان ندیدم کسانی به ضعف دین و نقص عقل که بیش

از شما زنان عقل دانایان را سلب نمایند.

و این حدیث از جهت سند ضعیف است چون قطع نظر از مناقشه در حال سلیمان جعفری کسی را که از او روایت کرده ناشناخته است. چون کلمه عمن ذکره یعنی از کسی که سلیمان او را یاد کرده بدیهی است که آن کس نزد ما مجهول است .

و بنابراین چگونه می توان این توبیخ عجیب را که عبارت است از تعبیر

ص: 20

پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از نیمی از اجتماع مؤمن یعنی زنان مسلمان به ضعیفات الدين و ناقصات العقول پذیرفت و بالا تر آنکه آنان را زداینده عقل عقلاء دانسته با وجود آنچه معروف است چه مردی بود کز زنی کم بود ؟ آری کسی که دچار شهوت شد اسیر فریب زن می شود جز اینکه اطلاق ذولت بر چنین کسی خطا است و پیغمبر از خطا مبراء است .

( 2 ) - و عنهم - یعنی العدة ، عن احمد عن الحجال عن غالب بن عثمان عن عقبة بن خالد قال أتيتُ ابا عبدالله (علیه السلام) و خرج إلى ثم قال يا عقبة شغلنا عنك هؤلاء النِّساء .

و نیز از عقبة بن خالد روایت کرده که فرمود خدمت امام ششم (علیه السلام) شرفیاب شدم و حضرت به بیرونی تشریف آوردند و فرمودند ای عقبه این زنان ترا از ما مشغول داشتند و مانع از ملاقات تو از ما شده اند و در جواب از این روایت می گوئیم این روایت قطع نظر از مناقشه (اشکال ) در حال حجّال و غالب و عقبه مطلبی است خصوصی و گفتاریست که به شخص خاص امام (علیه السلام) فرموده اند و مضمون آن چیزی نیست جز اظهار محبت به آن شخص و ابراز رغبت به ملاقاتش و اینکه گرفتاری به زنان او را از فیض زیارت آن به حضرت محروم داشته ، و آیا اشتغال به زنان از عقبه مذموم بوده یا نه معلوم نیست و بر فرض اینکه مذموم باشد مذمت بر شخصخاص دلالت بر يك قانون کلی ندارد .

و ما را می سزد که به مرحوم صاحب وسائل عرض کنیم که آقا درکجای

ص: 21

این حدیث زبونی زن و یا کراهت زیاد روی در محبت او ویا حرمت محبت بزن های نامحرم نهفته است که شما آن را در زیر این عنوان آورده اید؟

( 3 ) - محمد بن علی بن الحسين قال مر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) على نسوة فوقف عليهن ثم قال يا معشر النساء ما رأيت نواقص عقول أذهب بمقول ذوى الألباب منكن انتي قد رأيت أنكن اكثر ودين اهل النار عذابا فتقربن إلى الله ما استطعتن فقالت إمراة منهن یا رسول الله ما نقصان ديننا وعقولننا ؟

فقال أمّا نقصان دنيكن فالحيض الذي يصيبكن فتمكث أحد منكن ماشاء الله لا تصلى ولا تصوم و أما نقصان عقولكن فشهاد تکن انما شهادة المراة نصف شهادة الرجل .

صدوق (ره) بطور اطلاق یعنی بدون ذکر سند روایت کرده که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گذارشان به جمعی از زنان افتاد و فرمودند ای گروه زنان من کم عقل تر و ناقص تر از شما در دین ندیدم که دین عقلاء را ببرد و می بینم که عذاب شما از جهنمیان بیشتر است آنگاه زنی از آن میان پرسید کمبود دین و عقل ما از چیست؟ حضرتش فرمود کمبود دینتان از عادت زنانه شما است .

که خدا بمشيت تکوینیه خواسته در ایام حیض نماز و روزه را ترك كنيد و کمبود عقلتان در اینست که شهادت شما نصف شهادت

مردان است .

و جواب از این حدیث از چهار جهت مورد بحث قرار می گیرد

ص: 22

اول - از جهت سند که مرسل است و مرسل معتبر نیست .

دوم - آنکه زنانرا از بین برنده عقول دانسته در حالی که عرض شد شهوت بی جای مرد است که او را اسیر زن میکند و همین شهوت

اگر در زن پیدا شد بیشتر در مقابل مرد سر تسلیم فرود می آورد و تاریخ بشریت شاهد فریب خوردگان بسیاری از زنان می باشد که ناجوانمردان آنان را حتی گاه به وعده های پوچ فریفته اند .

و کوتاه سخن اینکه اگر عقل باشد زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن تسلیم نمی شوند .

سوم - در این روایت آمده که عذاب زن ها از عذاب مردها بیشتر است و این مضمون یقینا صحیح نیست چون افرادی از مردان همانند ، شداد ، فرعون، یزید، شمر و هیتلر و ناپلئون و بدعت گذاران و جادوگران در بین مردان هستند که سنخ زن با تمام جنایت های متصوره در او به عظمت جنایت های این قبیل مردان

نمی رسد .

چهارم - اینکه در این روایت نقصان دین را ترک نماز و روزه در ایام حیض دانسته در حالیکه حیض از ناحیه نظام خلق برای ایام حمل و شیرخوارگی و رضاع مایه تغذیه جنین و نوزاد و در غیر ایام حمل تنقیه خون فاسد است وانگهی قانون خلقت مربوط به خدا است و چیزی که خواست خدا باشد تکوین از پیغمبر خدا مورد سرزنش می شود و نیز نهی خدا در ایام حیض از نماز و روزه قانون شرعی خداوند است و اگر زن به

ص: 23

این قانون عمل کند یعنی در ایام حیض ترك حضور پرودگار بنماید بایستی مورد تحسین قرار بگیرد نه توبیخ و از همه بالاتر اگر نقصان دین نماز و روزه نگرفتن بفرمان خداوند باشد نه آنکه خدای ناخواسته نافرمانی پروردگار یعنی ترک نماز و روزه در ایام پاکی باشد، این، نقصان دین زن را خوار و زبون وضعيف و بي مقدار نمی کند، و همانند نشسته نماز خواندن پا شکسته و ترك قرائت از شخص لال است.

و اما نقصان عقل که در این حدیث تفسیر شده است در ذیل آن بطور حکومت تفسیریه بر نصف میزان بودن شهادت زن درباب قضاء ورفع خصومات است جواب از این نقص اینکه

حضرت استاد آية الله العظمی آقای فانی مدظله

در مباحث اصولی خود اینطور فرموده اند که مخبر صادق اگر خبری داد قبول کردن آن يك حكم از تکالیف شرعیه نیست بلکه هر عاقلی بالفطرة از شخصی که مورد وثوق باشد خبرش را قبول کرده و بکار می بندد که اگر شخص صادق القول به عاقل گفت ای فلان این راهی را که می روی بعکس مقصود منتهی می شود ، آن شخص عاقل می پذیرد و این پذیرش محتاج تعبدی نیست و بعبارت دقیق علمی حجیت خبر واحد موثوق تعبدی نیست .

بلکه عقلائی است آری شارع مقدس در این قاعده عقلائی در موارد متعدده تصرفاتی نموده و این تصرفات از روی مصالحی است که

ص: 24

بدان ها اشاره می شود در ضمن بیان چند نمونه .

اوّل - شهادت زنان را در اموری که مربوط به خود آن ها اسمت یعنی از صفات اختصاصی آنان است مورد قبول قرار داده و بلکه اقرار آنان را نسبت به حالات اختصاصی آنان بجمله (هن مصدقات) مورد تصدیق قرار داده و شهادت آنها در بکارت (عذره ) و حيض و حمل و ولادت بچه از فلان زن قبول کرده است .

دوم - شهادت زنانرا بطور کلی و در بسته و یکجا در باب حدود نپذیرفته زیرا بنای شارع در حدود بر تخفیف امر است و این صنف را که فاقد الشهادة قرار داده بجهت تخفیف است و از اینجا است که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ميفرمايد إدر ثوالحدود بالشبهات یعنی تا بشود حدود را بشبهات مسكوت عنه قرار بدهید و چون کارهای محرمانه بیشتر بر زنان بر ملا می شود ، همانند زنا که اگر شہادت زن پذیرفته شود در مورد آن ، ثبوت آن بیشتر محقق می گردد و این بر خلاف تخفیف در این موضوع است پس شهادت زنان را نپذیرفته و شاهد صدق ما اینکه در ثبوت زنا چهار مرد عادل (همانند انگشت در دهان فروشدن ) بایستی ببینند و شهادت دهند تا به ثبوت برسد و از اینجاست که تاریخ حلو ، ثبوت زنا را به شهادت نشان نداده بلکه هر چه ثابت شده با اقرار بوده و پذیرفته نشدن شهادت زن در ثبوت هلال (رویت ماه) در شب اول ماه برای اهمیت دادن به این امر است که ثابت شدن اول ماه برای حج یا روزه گرفتن یا عید فطر باشد

ص: 25

و آسان تر بودن روئیت هلال از مردان بواسطه قوت قوه باصره و امکان رویت ماه برای مردان آمری است واضح و روشن .

سوم - شهادت زنان را در مورد وصیت حتی اگر يك نفر باشد البته در يك چهارم وصیت پذیرفته و در غیر این مورد که باب قضاوت باشد قرار دادن شهادت او را نصف شهادت مرد برای این است که صفت عاطفه در زن قویست و ممکن است که عاطفه در مورد شهادت در زن اگر چه عادل باشد صدق کلام را بگیرد و نقص عقل که تفسیر شده است به تنصیف شهادت عبارت است از غلبه بر منطق و و مغلوبیت عقل در برابر عاطفه و بتجربه ثابت شده که زن در هیجان های روحی کنترل اعصاب را از دست داده و در امر صدق گفتار مسامحه می نماید و عمده کلام در قبول نکردن این خبر ضعف سند آنست .

و اگر بگویند مگر نه اینست که این مطلب در نهج البلاغة موجود است که زنان ناقصات العقول و الایمان می باشند چنانچه در خطبه هشتاد موافق ضبط صبحى الصالح ص 115 و موافق ضبط فیض الاسلام چاپ جدید ص178 دارد ( ومن كلام له عليه السلام بعد فراغه من حرب الجمل في ذم النساء )

معاشر الناس إنّ ألنساء نواقص الايمان نواقص الحظوظ ، نواقص العقول ، فاما نقصان ایمانهن فقعود هن عن الصلوات و الصيام في ايام حيضهن وأمّا نقصان عقولهن فشهادة امراءتين كشهادة الرجل الواحد وأمّا نقصان حظوظهن فمواريثهن على الانصاف

ص: 26

من مواريث الرجال .

فاتقوا شرار النساء وكونوا من خيار هن على حذر ولا تطيعو هن في المعروف حتى لا يطمعن فى المنكر .

از سخنان آن حضرت علیه السلام است که پس از خاتمه جنگ جمل در نکوهش زن ها می فرماید ( گویا توبیخ و سرزنش عائشه

پیروان او نیز منظور باشد. )

ای مردم زنها از ایمان وارث ، و خرد کم بهره هستند ، اما نقصان ایمانشان بجهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهای حیض و جهت نقصان خردشان آنستکه گواهی دو زن بجای يك مرد است و از جهت نقصان نصیب و بهره هم ارث آن ها نصف ارث مردان می باشد پس از زن های بد پرهیز کنید و از خوبانشان بر حذر باشید و در گفتار پسندیده از آن ها پیروی نکنید، تا در گفتار ناشایسته طمع نکنند. و جمع زیادی از علماء نسبت به نهج البلاغة فرموده اند فوق كلام المخلوق و دون كلا الخالق ، و یا بعضی از فضلاء که به خیال خود دقت در اسانید کرده اند و در اغلب موارد اشکالات آنها در رجال و اسانید شیعه بیجا و مجرد مناقشا آنان قابل جواب است در مورد نهج البلاعة إفراط و زياده روی کرده و می گویند اشکال در سند نهج ألبلاغة بی مورد است و خلاصه سخن آنان اینکه چگونه ممکن است این کتاب عظيم الشأنرا کمسند علمی علی بن ابی طالب (علیه السلام) است در جهان علم و ادب نادیده گرفت و آن را حجت ندانست جواب

ص: 27

گوئیم که در کتاب عبد الله بن عباس حضرت استاد آیة الله فانی دام ظله تحلیل فرموده اند نهج البلاغه را و ما فشرده ای از آن تحقیق را در اینجا بیان می کنیم و آن اینکه در مورد نهج البلاغة د و نظریه متخالف در دو قطب افراط و تفریط وجود دارد که حد وسط این دو قطب نظریه مختار استاد است .

نظریه اول - از نویسنده مصری احمد امین که صاحب کتاب فجر الاسلام وضحى الاسلام و المهدى و المهدويه است می باشد که می گوید نهج البلاغة از مخترعات سید رضی است که او بجای سید شیخ ذکر کرده و دلیل این نظریه را اصطلاحات فلسفی موجود در نهج البلاغه را گرفته و بطلان این نظریه را کلام نبى اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) ( أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلَى بَابِهَا ) به ثبوت می رساند زیرا علم پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) إكتسابي نيست بلکه آلهی و آسمانی می باشد و يك همچنین علمی در دانستن اصطلاحات فنون مختلفه بشریت محتاج به استاد و کتاب نیست و وقتی علمی بن ابی طالب (علیه السلام) باب علم نبی (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد سئوال از اینکه او إصطلاحات فلسفه پیش از دخول فلسفه یونان در کشورهای اسلامی از چه منبعی بدست آورده ؟ و منبع اودر این مصطلحات کیست.

سخنی کودکانه است اگر نگویم مغرضانه می باشد و بالاتر از این به جهت الزام خصم وجود خطبه های زیادی است مطابق با آنچه در نهج البلاغة است در کتب پیش از زمان سید رضی (ره) واین

ص: 28

سخن از دیباچه نهج البلاغة تأیید میشود که خود سید رضی (ره) می فرماید مجموعه من از مشهورات است و ما بهمین اندازه در رد این نویسنده بی پروا قناعت کرده و می گوئیم شما که شخص أديب و عرب زبان هستی انصاف بده آیا طرز نهج البلاغة با دیگر مؤلفات سیّد موافق است یا مخالف ؟

و جواب اینکه طرز نهج البلاغة هیچ گونه تناسبی با سایر مؤلفات سید ندارد و اصطلاحات فلسفی نیز با خطبه های نهج البلاغة مخالف است و نظریه دوم تسلیم مطلق و بی شرط است در برابر مجموع این کتاب از اول تا آخر وشاهد صدق ما اینکه وقتی سئوا مشترکی از مراجع نجف اشرف درباره سند نهج البلاغة ش-ده بعضی نوشتند اشکال در سند آن بی سند آن بی اساس است و بعبارت دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوق که از این ابى الحدید است در جواب مذكور تمسك جستند و استاد که نظریه سوم را دارند جواب فرموده اند که بر اهل ایمان سزاوار است که از محتويات نهج البلاغة و حكم و مواعظ آن بهره مند گشته و کار به سند نداشته باشند و در کتاب عبد الله ابن عباس معظم له است که وقتی دیدیم بعضی دلیل تهمت عبد الله بن عباس را بدزدیدن و اختلاس اموال بیت المال بصره و خریدن با آن اموال زیبا رویان را و ترانه گفتن برای آنان را نامه 41 ص 947 در نهج البلاغه را گرفته اند که أمير المؤمنین (علیه السلام) خطاب به عامل خود نموده و بعنوان ای پسر عم او را مورد سرزنش های

ص: 29

بسیار قرار داده و این تهمت ها با مقام عبد الله بن عباس و سن مبارك او در آنوقت سازش ندارد و در تاریخ اسلام مكانت و شرافت

او را پائین آورده و از همه مهمتر اینکه ابن عباس شهادت ب-ر ایمان ابو طالب داده در مقابل اشخاصی که ابو طالب را مشرك می دانسته اند و این تهمت ها شهادت آنجناب را ضعیف کرده و قول معتقدین به کفر ابوطالب را تقویت می کند .

روی همین جهت با ملاحظه جمله ای از مطالب که در بخش آینده ذکر می شود بر خلاف میل باطنی خود این حقیقت را آشکار نمودیم که اولا دقت سید رضی در جمع خطبه ها و کلمات علی علیه السلام از دقت مرحوم کلینی در جمع اخبار اصول کافی بیشتر نیست و چگونه ممکن است در کافی اخبار ضعیف یا مرسل رها شده از سند وجود داشته باشد و نهج البلاغه از این نقص دور باشد و ثانیاً فرع از اصل زیاد تر نمی شود و ما می بینیم که خود سید به دو چیز اعتراف کرده یکی به آوردن اخبار بسی سند که می بینیم در چند جای نهج البلاغة دارد = وروی = یعنی سند مجهول است و دیگرسند ضعیف که من با بمثال از نوف بسند ضعیف نقل کلام مولا را کرده و از اینرو ما این نظریه را اختیار کرده و گفتیم نهج البلاغة يقينا نمایانگر أسلوب كلام امیرالمومنین (علیه السلام) هست و یقینا این کتاب مقدس مایه افتخار شیعه هست و یقینا این کتاب منبع زلال معارف حقه و اخلاق فاضله و مواعظ حکیمانه می باشد ولی چون سند هريك از خطبه ها بدست نیست تا

ص: 30

خود بررسی در رجال اساتید بنمائیم گوئیم این کتاب با اهمیت خارق العاده و تاریخی اش سند احکام شرعیه نیست علاوه بر آنکه اگر زن ضعف دینش عبارت باشد از ترک نماز و روزه در ایتام خون طبیعی ماهانه اش چنانچه در سابق گفتیم باز هم می گوئیم چگونه ممکن است خداوند عالم در نهاد زن بطور تکوین ایمن جریان را قرار داده باشد و در عالم تشریح یعنی در قانون آسما او را در این مدت از نماز و روزه منع فرموده باشد و وقتی زن به اطاعت نهی الهی نماز را ترك كند و روزه نگیرد پیغمبرش و امامش او را به خطاب یا ضعيفات الدین سزرنش نماید ؟

و نیز اگر ناقصات العقول عبارت باشد از نصف بودن شهادتش پس می گوئیم این نقیصه ممکن است به جهت غلبه عاطفه و یا زود

باوری او باشد و بدیهی است چون زن جنبه پذیرش تولید دارد که خود مستلزم تحمل مشقات و صبر در شدائد است بایستی در او جنبه عاطفه و رقت و محبت بیشتر باشد .

كه يك آری می گوید و برای هر فرزندی نه ماه بار فرزند را می پذیرد و روی همین اصل تولید است که خالق مبدع خون ماهیانه را بطور مداوم در مزاج زن تعبیه نموده تا موجود زنده داخلی را با آن خون تغذیه نماید و در غیر ایام حمل و یا عقیم ها این مایه تغذیه بطور فاسد خارج می شود و همانند آبی آلوده است که در زمین غیر مزروعی می رود و هرز می گردد !!

با اینکه ما را در جواب این اخبار ضعف سند أسانيد ش---ان

ص: 31

کفایت می کند. و جواب از اینکه شهادت زن نصف شهادت مرد است اینکه می گویم که شهادت زن اگر نصف شهادت مرد باشد که هست این معنی سبب آن نمی شود که ما زنرا موجودی ناتوان از درک معارف و سیر تکاملی دانسته و مغز او را دور از خزینه كمالات شدن بدانیم زیرا مشاهده می کنیم که زن استعداد در یافت همه گونه علوم و معارف را دارد و می تواند فلسفی و نحوی و ریاضی دان باشد و حتی در صنایع و فنون هم دوشادوش مرد باشد اگر چه در رتبه ای پاینتر دست داشته باشد و بلکه زنان مولفه و شاعره در تاریخ فراوان داریم در جمیع ملت ها ، وخلاصه سخن اینکه آیا بسبب عادت زنانه یا تنصیف شهادت و یا ارث بایستی او را از نوع بشر جدا دانست؟

و بخطاب ای ضعیفه او را زبون دانست؟

و از تحصیل علوم و کمال بی بهره اش ساخت و او را موجودی مانند آلی فرض نمود و بدیهیست که جواب منفی است .

آری آنچه مسلم است از دیدگاه شرع و عقل و غیرت بشریت نباید بدن زن چراگاه لذت حیوانات درنده اخلاقی و بازیچه چنگال دژخیمان شهوت پرست باشد چون عفت زن علاوه بر آنکه حافظ شرافت روح اوست و ما یه سر بلندی و افتخارش در میان خانواده

و جامعه می باشد پشتوانه تولید نسل و حفظ نسل از اشتباه در انساب است پس بایستی آنچه را که موجب ضایع شدن آنست از او دور کرده و موجبات خلل در این صنف شریف را بر طرف

ص: 32

ساخت که اگر زن بپایه ای از حفاظت بر عفاف رسید که سد شرافتش را هیچ گونه وزش باد سختی نتوانست خلل پذیر نماید عضوی حساس و اجتماعی در کلیه شؤون اجتماعی می تواند باشد و در جمیع میدان های کمالات اجتماعی میتوان با و مجال داد ولذا حضرت استاد آیة الله فانی برخلاف مشهور بین فقهاء امامیه رجولیت را در قاضی شرع شرط نمی دانند .

چون بحسب موازین علمی دلیل قانع کننده ای برای قائلین به این شرط وجود ندارد پس از نظر استدلال بنظر معظم له می شود توافق با عدم اشتراط در قاضی نمود البته در صورتی که آمیزش قضائی دور از آفت ناموسی باشد و بلکه اگر زن از روی أدله چهارگانه استنباط نائل بمقام اجتهاد مطلق گردید می شود موافقت کرد که فتوای او حجت باشد و بعبارت ساده تر رجولیت در تقلید هم شرط نیست .

( 4 ) - و باسناده عن عبد الله بن سنان عن أبي عبد الله (علیه السلام) «قال أغلب ألا عداء للمؤمن زوجة السوء».

و صدوق بسند صحیح از عبدالله بن سنان از امام ششم (علیه السلام) نقل کرد که پیروز مندترین دشمنان مؤمن زن بد است و این مطلب واضح و روشن است چون هیچ دشمنی در تمام ساعت های شبانه روز با مرد معاشرت ندارد وانگهی کدام دشمنی است که همیشه همنشین و هم غذا و هم کلام و به تعبیر خلاصه همسر باشد و يك همچنین دشمنی که در جمیع شؤون با مرد معاشرت دارد

ص: 33

اگر موانست نداشته باشد با جمیع اسلحه های ممکن حتی از استمتاع با او بمبارزه برخاسته و با او بستیزد ملاحظه کن خداوند رئوف که ظالمان را دوست ندارد كتك زدن به زن را مطابق با میزان شرع در بستر جایز دانسته که در سوره نساء آیه 43 می فرماید.

(واللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن في المضاجع و اضربوهن فان أطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا )

یعنی زنانی را که از نشوزشان بسرکشی و عدم تمکین از استمتاع بترسید آنانرا پند دهید و در بستر از آنان دوری کنید و آنان را بزنید و اگر اطاعت کردند راهی بر آنان ندارید و کوتاه سخن اینکه این روایت زن بد را غالب ترین دشمن دانسته و انکار این معنی متصور نیست ولی کوبنده زن هم بطور کلی نیست چون ندارد زن این چنین است بلکه می گوید زن شوهردار اگر بد شد غالب بر شوهر می باشد این مطلب را سعدی در این رباعی بدین طور بیان کرده :

زن بد در سرای مرد نکو *** هم در این عالم است دوزخ او

زینهار از قرین بد زنهار *** وقنا ربنا عذاب النار الله

پس زن بد اینطور است آن هم برای شوهرش و بالاتر اینکه مرد بد هم برای زن خوب بد است مگر نه فرعون برای آسیه بقدری بد بود که او را برای معرفتش بخدا در مقابل آفتاب بزمین میخکوب می کرد

ص: 34

چنانچه نقل شده .

و عجب است که مرحوم صاحب وسائل این روایات را ناظر به کراهت افراط در محبت زنان محرم و حرمت محبت بزنان نامحرم دانسته !

(ه) - وفى الخصال عن محمد بن موسى المتوكل عن عن السعد آبادي عن احمد بن محمد البرقى عن أبيه عن محمد سنان عن زياد بن مروان عن سعد بن ظريف عن الاصبغ بن نباتة قال قال امير المؤمنين (علیه السلام) ألفتن ثلثة حب النساء و هو سيف الشيطان و شرب الخمر و هوفخ الشيطان وحبّ الدينار وأله رهم و هو أحب الاشربة

الشيطان فَمَن أحب النساء لم ينتفع بعيشه و من احب الاشریة

حرمت عليه الجنة و من احب الدينار و الدرهم فهو عند الدنيا الى آخر الحدیث (علیه السلام).

صدوق در خصال خود بسندی که خیالی از اشکال نیست از امیرالمومنین و (علیه السلام) روایت کرده که آشوب های عالم ( فتنه-ا ) سه چیز است .

اول محبت بزنان که شمشیر شیطان است و دوست دار زن بهره

از زندگی نمی برد .

دوم - شراب خواری است که دام شیطان است و هر آنکس شرب خمر کند بهشت بر او حرام می شود .

سوم - محبت بزر وسیم است که دوستدار ایند و بنده آن ها میشود و این حدیث مطابق واقع است ولی اگر توبیخ باشد توبیخ مرد

ص: 35

است آن هم مردی که زن دوست باشد آنهم محبتی که او را از زندگی باز دارد و معنای واقعی این حدیث اعلام خطر است از دستاو یز شیطان برای اغوای انسان که شیطان با شمشیر محبت زنان با ارباب ایمان می جنگد و با این اعلام خطر شخص مسلمان باید تهیه سپر کند و آن کند و آن سپر نیست جز اینکه محبت به زن را سرمایه رسیدن با هداف دین از تشکیل خانواده و تولید نسل قرار بدهد نه مایه شهوترانی و خلل رساندن در زندگانی .

آری چون خمر شراب حرامست محبت به آن دام شیطان است و علاج فرار از این دام نیفتادن در آنست که عبارت از ترك شرب خمر می باشد چنانچه محبت به زر و سیم تیری است از شیطان برای فریب دادن انسان و تحریض او بجمع و ازدیاد زر و سیم از راه های غیر مشروع مانند غصب و دزدی و رباخوارى و إلا عقلا نقلاً مال دوستی برای امور عائلی و اجتماعی مستحسن و مرغوب است و بسا واجب است و خلاصه جواب از این روایت اینکه محبت به زن افتننان و فتنه بودن، زبونی و خواری این سنخ نیست و بلکه در غالب چیزها امکان استفاده خوب و استفاده بد وجود دارد مثلاً از انگور سرکه و شراب می شود بدست آورد و از چوب منبر و بُت می توان ساخت .

( 6 ) - و عن ابيه عن على بن ابراهيم عن أبيه عن على بن معبد عن عبد الله بن قاسم عن عبد الله بن سنان عن ابي عبد الله قال اوّل ما عصى الله تعالى بست خصال حب الدنيا وحب الرياسة

ص: 36

ب النوم و حب النساء و حب الطعام و حب الراحة .

و نیز صدوق بسند یکه بی اشکال نیست از حضرت صادق (علیه السلام) نقل نموده اول چیزیکه با آن نافرمانی خدا می شود شش خصلت است: اول: محبت دنیا و دوم محبت ریاست و سوم محبت خواب و چهارم محبت زنان و پنجم محبت غذا وششم محبت راحت.

توضیح اینکه این روایت دلیل بر ضعف و زبونی زن و یا نقصان اجتماعی او نیست و بلکه اگر توبیخ و سرزنش باشد برای مردی است که زن دوست است نه برای زن که دوست داشتنی است .

و توضیح دیگر از این حدیث مبارک اینستکه بسیاری از امور دارای دو سنخ استفاده متقابل قرار میگیرد و بتعبير مثالی شمشیر دولبه می باشد و به تعبیر دیگر جنبه آلت برای هم نيك و هم بد را دارد و ما در سابق گفتیم که از انگور سرکه که کشنده میکروب های موزی است تهیه می شود و هم از آن شراب که در هم کوبنده عقل است ساخته می گردد .

و این شش چیز نمونه ایی از اسباب خیرو شر میباشند یعنی حب دنیا که عبارت است از گرایش بمادیات دارای دو اثر است یکی اثر نيك از أداء حقوق واجبه که بعضی خواسته اند بگویند تعبیر (فاعلون در آیه مبارکه ( وَ الَّذِينَ هُمْ للزكوة فاعِلُونَ ) برای این است که خوب است انسان خود را داخل در حكم زكاة بكند یعنی تحصیل کند نه چیزی را که متعلق زکوة است چون اگر آدمی

ص: 37

پنج شتر نداشته باشد نمیتواند و واجب هم نیست که یک گوسفند بدهد و نیز ساختن مساجد و تعمیر مساجد و تعمیر مشاهد مشرفه از مال دنیا و مادیات عالم طبع تهیه و تنظیم می شود آنان که توبیخ از مال و مالدار می کنند اگر توبیخ از مال حرام و مالدار حرام خوار می کنند آفرین بر دهان پاك و بيان پاك آنها و اگر به پیروی از مکتب کمونیست می خواهند مبارزه با نیروی ثروت ملی کرده و با کلمه ننگین لاتين فئودال يك قسمت اعظم از اجتماع را بکوبند وای بر آنان و بر قصد پلید و فکر شیطانی آن ها زیرا اجتماع بمنزله يك بدن بشمار می رود که چنان چه انسان برای راه رفتن و تمیز دادن و خواندن و نوشتن و همانند آن ها محتاج به چشم است اجتماع هم به نیروی علم که چشم جامعه است به آرمان های مقدس بشریت و نظام عدل اجتماعی میرسد و همینطور که آدمی برای زنده ماندن و نیروی حرکت و کوشش محتاج به خون است اجتماع هم برای پیشبرد صنایع و تجارت و زراعت احتیاج به ثروت دارد زیرا فقیر همیشه دست تگدی بسمت أجانب دراز می کند و باید کارگر کشورهای پیشرفته باشد ، اگر ما براستی حکومتی را که اسلامی است طالبیم و در روایات زیادی نکوهش شده از آنانکه تارک دنیا هستند آری بفرموده امام (علیه السلام) نعم المال الصالح للرجل الصالح يعنی نیکو است ثروت حلال برای شخصی که از آن استفاده حلال کند پس محبت بدنیا دارای دو جنبه است یعنی می شود از آن فوائد شرعیه تحصیل کرد و می شود هم

ص: 38

که آنرا در طریق معاصی استخدام نمود آری مشرب عارفانه میتواند بما اشکال کند باینکه آنچه شما می گوئید حب دنیا نیست حب الاخرة است ولی این تعبیر صوفیانه مانع ما از حقیقت نمی شود آری اشکالی که میتوان در حقیقت آن را اشکال علمی دانست اینست که ما می بینیم نکوهش از مال دنیا و زر وسیم در قرآن مجید شده که در سوره همزه میفرماید الّذى جمع جمع مالاً وعَدَّدَه که جمع مال و شمارش آن مورد توبیخ خداوند قرار گرفته و نیز در سوره توبه آیه 33 می فرماید والذين يكنزون الذهب و الفضة ولا ينفقونها في سبيل الله فبشر هم بعذاب أليم .

که ذخیره کردن طلا و نقره را از صفات نمیمه کفار و مستحقان آتش جهنم شمرده .

و جواب از این اشکال همانست که ما مکرر گفته ایم بایستی در قضاوت جميع جهات را در نظر آورد و از روی حد وسط و عدل حکم نمود و روی این نظریه می گوئیم اشخاصی که نظر استقلالی به مال دنیا دارند سه حالت در آنان پدید می گردد .

اول - حرص بزیاده که در هیچ آنی و زمانی کم کردن مال در نظر آنان مرغوب نیست اگر چه کم کردن مال عبارت باشد از صرف آن در نجات بیماری از مرض صعب العلاج و همانند آن بلکه همواره آتشی در نهاد آنان شعله ور است و آن آتش حرص باكثار مال است.

دوم - التذاذ از شمارش مال و در حساب آوردن مقدارش که

ص: 39

حب مال بر آنان ایجاد این حالت درونی را می نماید که همواره از عدد لذت ببرند بطوری که فرضاً اگر از ده ملیون تومان ده تومان کم داشته باشند تا این ده تومان را تحصیل نکرده و مال را به میزان ده ملیون نرسانند آرامش خاطر ندارند .

سوم - حالت حب خلود که چون مال محبوب است و همسفر برزخی آن ها نیست دوست می دارند همیشه در دنیا بمانند و با اموال خود انس داشته باشند و بلکه این حالت درونی از صورت يك خواهش بیرون آمده و بصورت پدیده و عقیده در می اید اگر چه این عقیده خیال و گمانی بیش نباشد و واضح است که حال چهارمی که در نزد عقل و شرع پسندیده است که عبارت باشد از استخدام مال در سبیل خیرات و استفاده از آن برای خود و دیگران و بکار بردنش در امور عام المنفعه در شخصی که آن سه حالت اولیه را دارد یافت نمی شود و چگونه ممکن است کسی که کثرت مال و اندوختن آن و عشق به شماره اش و فقلت از مرگ در او باشد حاضر گردد مریض خانه ای تاسیس کند ؟!

و یا مسجدی را بسازد و سایر اینها مالی که مورد نکوهش است مالی است که در دست چنین کسی است و جمله = جمع مالا حالت اول و جمله وعَد دَه : حالت دوم و آيه يحسب أن ماله أخلده حالت سوم را نشان میدهد. و اگر کسی از مال دنیا استفاده مشروع میبرد و بتحصیل مال میکوشد ولی در جمع آن نمی اندیشد

41

ص: 40

و مال در نظرش چونان چشمه ایستکه هم جوشان است و هم در جریان به این صورت که همیشه و بطور انحصار بفکر جمع مال نباشد و بلکه تفریق از مال نیز در مصارف خیریه و مشروعات الهيه واداء حقوق واجبه در نظرش مطلوب باشد و بعبارت واضح تر هم مال را جمع کند و هم مقداری که مورد رضای خدا است از آن به دهد، آن وقت يك چنین شخص مذموم و یا مالش نیز مذموم نیست و لذا خداوند در سوره قصص آیه 77 می فرماید ( وَ ابْتَغِ فِيما آتِيكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ اليك وَ لَا تَبِعِ الْفَسَادِ فِي الارض إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ) .

که خلاصه معنای آیه با ملاحظه ما قبل آن اینست که خیراند اندیشان قبیله قارون در مقام ارشاد و اندرز با و گفتند ای قارون از این ثروت خدائی تحصیل آخرت کن و این همانست که ما گفتیم که حالتی در ارباب ثروت ممکن است باشد و بلکه هم عقلاً و هم شرعاً واجب است باشد و آن حالت عبارت از کسب مال حلال وأداء حقوق حقه الهیه از آن و بهتر وبالاتر صرف در امور خیریه است.

و این حالت در اغنیاء گذشته زیاد دیده می شده و در دورهما و بلکه هر دورانی باید ارباب استرباح یعنی آنانکه سود جو هستند دارای دو صفت متوازی باشند یکی صفت تولید و استنتاج چه از طریق زراعت و چه از طریق صناعت و یا تجارت و دیگری

ص: 41

صفت بهره ور کردن و انتاج ( فایده دادن ) که این دسته از أغنياء پشتوانه نيك بختی جامعه بشری و نمونه هائی از انبیا ، و أئمه (علیه السلام) اند و صفت آنانرا نشان داده و میدهند و کافیست از پیغمبران سلیمان (علیه السلام) و از ائمه امیرالمومنین (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) که از دسترنج خود كمك های فراوانی به بینوایان می کردند .

و شگفت اینست که امیر المومنین (علیه السلام) بقدری در تفریق مال می کوشدند که از اغنیاء شمرده نمی شدند با اینکه درخت کاری امیرالمومنین (علیه السلام) مورد اتفاق تاریخ نویسان اسلام است.

و اما محبت بریاست آن هم بطور کلی مذ مذموم نیست چون ریاست عبارتست از تفوق بر قومی و تربیت امور آنان و اگر عاقلی و عادلی سر رشته امور قوم و قبیله ای یا کشور و مملکتی را بدست بگیرد از قوه عاقله خود در صلاح یابی برای زیر دستانش مدد گرفته و از عدالتش در گسترش مصالح مدد می گیرد و اگر چنین کسی گرایش بریاست داشته باشد بصلاح مردم است و چگونه ممکن است حق تعالی مصالح عباد را نپسندد ؟!.

اری حب ریاست دام پلید شیطان هست چون در صورتی که کسی

ریاست را برای ریاست دوست بدارد نه برای مصلحت جامعه از گونه طغیانی روی گردان نیست و در وقتیکه بریاست رسید الت اجرای مقاصد خود یا مفاسد و فتن میگردد و اگر اثر ریاست این باشد پس صحیح است که حب ریاست در صف اول از

ص: 42

اسباب عصیان است .

و پوشیده نماند که عالم و غیر عالم در تقسیم بندی مساویند بدین معنی که عالم نیز اگر گرایش بریاست برای حسن سیاست داشته با شد خوب و الا بد و نامرغوب است و از بیانات گذشته سایر قسمت های روایت واضح می شود. مثلاً دوست داشتن خواب برای تجدید قوا و رفع خستگی و باز یافت نیرو برای شغل حلال و تحصیل علم و کمال خوبست و معقول نیست که کسی خواب را که از ضروریات است و یا هر شش چیزیرا که برای ادامه حیات ضرورت دارد توبیخ نماید آری خوابی که انسان را از واجبات یا مستحبات دور میدارد قبیح و نامرغوب است و از اینجا معلوم می شود که آن سنخ محبت به زن که موجب سلب ایمان و وارد شدن در نافرمانی خداوند باشد آلت دست شیطان است نه آنکه محبت بمادر و خواهر و همسر و دختر و بلکه غیر محارم در صورتی که برای معارف حقه و یا همکاری در امور شرعیه و یا صنایع و فنون باشد سزاوار توبیخ و سرزنش است و دلیل بر صدق آنچه که گذشت اینکه پنجمین و ششمین خصلت از اسباب معصیت خدا را حب الطعام و حب الراحة فرموده اند ...

در صورتی که در قرآن مجید خداوند پیغمبران خود را دستور بخوردن طعام هاى نيك داده که می فرماید :

( يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً أَنِّي بِما تَعْمَلُونَ علیم ) ( مومنون آیه 5 ) .

ص: 43

و بدیهیست که دوست داشتن دوست داشتن هر طعامی بهر مقداری که باشد و در هر حالتی که باشد مبغوض خدا و موجب عصیان او نیست و هم چنین دوست داشتن را حتی برای رفع تعب بازیابی نیرو برای اعمال صالحه سبب عبادت خدا است و آنچه ما یه معصیت است راحت طلبی و تنبلی است و بعد از ذکر این احادیث تذکر که در مباحث آینده اخبار دیگری که دلالت بر نکوهش زن دارد مانند منع او از کتابت ذکر خواهد شد و بخواست خداوند جواب از آنها داده می شود .

بخش چهارم

آیا باید زن را زندانی کرد و او را از فعالیت های اجتماعی دور داشت و حتی با او مشورت نکرد؟ .

و برای پاسخ باین سئوال ناچار باید نخست روایاتی را که صاحب وسائل در باب 24 از مقدمات نکاح ذکر کرده و نیز صاحب وافی در باب 121 تحت عنوان تأديب ألنسأ و ترك طاعتهن ذکر کرده اند بیان نموده و ملاحظه سند و دلالت هر کدام را بنمائیم تا روشن شود که آیا زن باید مهجور از جامعه و دور از اجتماع و نیز محروم از مشورت باشد یا نه ؟ .

و می گوئیم صاحب وسائل می فرماید (استحباب حبس المراة فى بيتها اوبیت زوجها فلا تخرج لغير حاجة ولا يدخل عليها أحد من الرجال ).

یعنی مستحب است زن را در خانه خود یا شوهر حبس (نگاهداری)

ص: 44

کرد و بدون حاجتی بیرون نرود و مردی براو داخل نگردد .

( 1 ) - محمد بن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن ابي عبد الله عن أبيه عن وهب عن أبي عبد الله (علیه السلام) قال ، قال امير المؤمنين (علیه السلام) خُلق الرجال من الارض وإنما هَتُهم فى الارض

و خُلقت المراة من الرجال وإنّما هَتُها في الرجال . فاحبسوا نساءكم يا معاشر الرجال . و در کتاب وافی بجای هَتُهم نَهمتُهم و بجای هَمُّها

نهمتها است و معنای نهمه ، خواهش و شوق و شهوت است و مفاد این حدیث اینست که امیر المومنین (علیه السلام) می فرماید مردان از خاک آفریده شده اند و از این روی خواهش نفسانی و شوق و رغبت باطنی آن ها زمین است یعنی همتشان در کسب و زرع و درخت کاری و بناء است و زنان از مردان آفریده شده اند و از این جهت همتشان در مرد می باشد و این روایت اشکالات زیادی دارد و اولین و عمده ترین اشکالات اینست که راوی این خبر وهب است و این وهب که پسر وهب بختری است از دروغ گویان تاریخ حدیث است که گفته اند دروغ گوترین افراد است و روشن او روش عامه و حدیث او ضعیف می باشد و چگونه با چنین سندی می توان حکم بجواز یا استحباب یا خدای نکرده و جوب زندانی کردن زن در خانه نمود .

و دومین اشکال اینکه خلقت مردان با هزارها و اسطه اگر از خاک است خلقت زن اگر صحیح باشد که از حضرت آدم باشد

ص: 45

بيك واسطه از خاک است چنانچه نبی اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) در اولین خطبه در مکه فرمودند .

( ألناس من آدم و آدم من تراب ) و مسلماً کلمه ناس شامل زن و مرد هر دو هست و اشکال سوم اینکه گرایش های بشری مستند بروج است و روح زن و مرد اگر چه با اختلاف در شدت و ضعف مراتب است ولی نسبت با صل غرایز متحد است یعنی خواسته های مرد و زن در تحت جامع روحی یگانگی دارند اگر چه چنان چه عرض شد از حیث کم و زیاد فاصله داشته باشند .

اشکال چهارم این که این متن برخلاف محسوس یا وجدان هرکسی است چون همت یا خواهش یا هرچه از زن بمرد است از مرد هم بزن است که اگر جاذبه جنسی در هرد و صنف نبود و در يك صنف بخصوص بود آمیزش جنسی در بشر نبود و برای تولید مثل و نسل مصداقی در خارج یافت نمی شد .

و اشکال پنجم اینکه اگر زنی بجهت پیری یا ناتوانی یا کوچکی سن یا هر علت دیگری گرایش بمرد نداشته باشد باید او را آزاد گذاشت تا از خانه بدر آید .

و اشکال ششم این که اگر زنی بتواند بخواهش نفسانی خود که گرایش به مرد باشد با عقد دائم يا عقد منقطع برسد و یا اگر هم نرسید عفت داشته باشد بطوریکه از نافرمانی خدا بترسد و پرهیز کند نباید او را درخانه زندانی نمود؟

اشکال هفتم این که مگر جلوگیری زن از گرایش جنسی به حرام

ص: 46

منحصر به حبس او در خانه است و مگر نمیشود او را با نصیحت و اندرز و یا حتی به تهدید از معصیت خدا دور داشت ؟! .

و اشکال هشتم اینکه اگر زن خدای ناخواسته نابکار باشد حبس در خانه نمی تواند جلوگیرش باشد و چقدر زیباست این شعر از سعدی :

پریرو تاب محجوبی ندارد *** درش بندی سر از روزن بر آرد

و خلاصه سخن اینکه این روایت باسندی این چنین حجیت ندارد برای اثبات کلامی آن چنان نازیبا و کوبنده و مخالف عقل و وجدان و بلکه مخالف سیر و تاریخ أرباب ایمان در تمام زمان ها و مکان ها است . و شاید در آینده اشاره بآن بشود بعلاوه اینکه حضرت صادق (علیه السلام) چنانچه در من لا يحضره الفقيه است ( ام الفضل ) همسر خود را بفواتح و مجالس می فرستادند و می فرمودند رعایت حقوق برادران و خواهران دینی لازم است

آری اگر از تمام آنچه که گذشت صرف نظر نمائیم می گوئیم ممکن

است حبس النساء عبارت باشد از کنترل زنان از متابعت کردن شهوت های زمام گسیخته و گستاخ خود یعنی مرد انرا وظیفه آنست که متکفل عفاف زنان و آموزش عفاف بآنان باشند نه با شکنجه ناجوانمردانه و زندان در خانه بمعنای واقعی آن و برای توضیح بیشتر اشکال را برخودمان از ناحیه قرآن که قطعی السند است وارد نموده و جواب می گوئیم ، و آن اشکال جمله مبارکه

ص: 47

( وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ - أحزاب 33) می باشد که امربزنان است بخانه نشینی و این همان معنای زندانی نمودن زن است ، ولی در جواب گوئیم فرق است فیما بین امرزن به خانه نشینی و امر بزندانی کردن زن در خانه و بالا تر اینکه قرار گرفتن در خانه کنایه استاز عدم خروج بعنوان محاربه چون این جمله شریفه درسوره احزاب در ضمن آیاتی است که کلیه خطابات آن آیات بزن های پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است و اگر بگوئید که زن زنست و در جامع زن بودن زن پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و زنهای دیگر فرقی ندارند و بر فرض خطابات اختصاصی بزنان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داشته باشد مضامین آن خطابات عمومیت دارد جواب می گوئیم چگونه این حرف را می زنی در حالیکه در آیه 33 می فرماید: ( يانساء النبی لَسْتُنَّ كاحد مِنَ النِّسَاءِ)

و در آیه 33 می فرماید : ( وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ ) .

و چگونه ممکن است مضمون خطابیکه نص در اختصاص است عمومیت داشته باشد و بلکه ما شیعیان اعتقاد داریم که آیه مبارکه از ملاحم (جنگ ها) و اخبار از مغیبات است و نه بطور صریح و بلکه بنحو تعریض و گوشه زدن اشاره می باشد بخروج عایشه و آشوب گری و شورش بر علی (علیه السلام) و روشن نمودن آتش جنگ جمل .

( 2 ) - وعن أبي عبد الله الأشعرى عن بعض اصحابنا عن جعفر بن عنبسة عن عبادة بن زياد عن عمرو بن أبي المقدام عن أبى جعفر (علیه السلام) و عن احمد بن محمد العاصمي عن محمد العاصمي عن حَدَّثه عن معلى

ص: 48

بن محمد عن علی بن حسان عن عبد الرحمن بن كثير عن ابى عبد الله (علیه السلام) قال ، قال امیرالمومنین فی رسالته الى الحسن (علیه السلام) في اياك و مشاورة النساء فان رأيهن الى الافن وعزمهن الى الوهن و اكفف عليهن من أبصار من بحجابك اياهن فإن شدة الحجاب خير لك و لهن من الارتياب وليس خروجهن باشد من دخول من لا يوثق به علیهن فان استطعت أن لا يعرفن غيرك من الرجال فا فعل و عن احمد بن محمد بن سعيد عن جعفر بن محمد ... الحسيني عن على بن عبدك عن الحسن بن ظريف بن ناصح عن الحسین ابن علوان عن سعد بن ظريف ، و عن اصبغ بن نباته عن اميرالمومنين (علیه السلام) مثله إلا أنه قال كتب بهذه الرسالة اميرالمومنين (علیه السلام) الى إبنه محمد ورواه الصدوق باسناده الى وصية اميرالمومنين (علیه السلام) لولده محمد بن الحنفية مثله . مفاد این حدیث اینست که امیر المومنین (علیه السلام) در نامه خود به امام حسن (علیه السلام) یا فرزند دیگرشان محمد بن حنفیه می فرماید بترسید از رای گیری از زنان زیرا رای زن بی مایه و اراده، زن سست و بی پایه است و چشم آنان را ببندید یا این که آنان را در پرده در آورید چون سختگیری و در پرده نهان داشتن زن نيك است برای تو که از شك بدر آئی و برای زنان که مورد شك نشوند و بیرون رفتنشان گرچه بد است جز اینکه وارد شدن افراد نا مطمئن بر آنان شدید تر است و این حدیث در نهج البلاغة در نامه 31 مطابق ضبط دکتر صبحی الصالح صفحه 39 درضمن

ص: 49

نامه بسیار مفصلی آمده است با این تفاوت که در نهج دارد فان شدة الحجاب أبقى علیهن . که مفارش اینست که سخت گیری در امر حجاب بیشتر مایه بقاء زنان است و طبعا این معنی کنایه از بقاء عفت آنان است و این حدیث با این بسیارى أسناد فاقد حتى يك سند قابل اعتماد است زیرا این حدیث به سه طریق در کافی شریف نقل شده .

طريق اول - أشعری روایت فرموده از بعضی از روات شیعه بدیهیست که بعضی از اصحاب برای ما مجهول و ناشناخته است و در نتیجه سند حجیت ندارد .

و طریق دوم - عاصمی نقل کرده از کسی که حدیث را بازگو نموده و در نتیجه سند بواسطه جمله عَمِّن حدثه مجهول و در خلاصه ضعیف است .

و طریق سوم - جمعی از روات که دور از مناقشه نیستند و جود دارند و جهل بحال على بن عبدك براى ضعف سند کافیست و روشن باشد که در دو طریق اول و دوم باز مناقشه در احوال پاره ای از رجال وجود دارد که بتفصیل بیان نکردیم .

أما وجود این چند جمله در نهج البلاغة نيز قابل اعتماد نیست چون گفتیم نهج البلاغه از نظر روائی مطابق فنّ عل- در ایه برای ما مقطوع الاسانيد است (در اغلب) و اگر چه این کتاب سند فصاحت و بلاغت و گنجینه موعظه و حکمت و اخلاق از جانب علی (علیه السلام) است جز این که شخص با فطانت و

ص: 50

دقت در بیان احکام شرع یا برای انحطاط فرد یا جمعیتی نمی تواند روی آن نظر بدهد .

و صدوق رحمة الله علیه این روایت را نقل کرده و راوی از حضرت صادق (علیه السلام) را بعنوان عَمِّن ذَكَرَهُ که طبعاً مجهول است ذکر فرموده اند. پس این سند هم از درجه اعتبار ساقط است و اگر بگوئید تعدد سندها موجب تقویت است یعنی هر کدام از دیگری قوت می گیرد در جواب می گوئیم اضافه صفر بصفر تولید عدد صحيح نمی کند و گذشته از سند ملاحظه متن این حدیث ما را از اعتقاد بصدورش از امیرالمؤمنین (علیه السلام) باز می دارد زیرا اولاً روایات در مخاطب اختلاف دارند. که آیا مخاطب محمد بن حنفیه است یا امام حسن مجتبی (علیه السلام) و بر فرض که امام حسن (علیه السلام) باشد اگر این دستورها بشخص اوست که امام دوم (علیه السلام) احتیاج به مشورت با مردان هم ندارد چه رسد به مشورت با زنان !

و اگر باصطلاح علمی خطاب از قبیل ( اياك اعنى و اسمعی یا جارة ) باشد که در فارسی می گوئیم، بدر، می زنی که دیوار بشنود يعنى امير المؤمنين (علیه السلام) با خطاب بفرزند پندی عمومی داده باشد. روی این احتمال می گویم اولاً مشورت و رای گیری برای مشورت کننده الزام آور نیست و بنابراین چه مانعی دارد که انسان از هر کس اگر چه دختر بچه ای باشد رای گیری کرده و نيك آن را گرفته و بدش را ترك كند. و در مثال های عربی آمده (خذ ما صفا و دع ما کدر) یعنی آب زلال را بگیر و آب

ص: 51

آلوده را ترك كن .

و ثانیا مشورت با مرد هم بطور عموم زیبنده نیست زیرا اگر مرد جاهل و یا خائن باشد مشورت با او مذموم است پس د و صنفی کردن مشورت صحیح نیست .

و ثالثاً زن ها از نظر عقل و اراده بطور محسوس و وجدان تفاوت بسیار دارند و آیا چه مانعی دارد که انسان مشورت کند با عاقل وقتی که در صنف زن وجود داشته باشد .

و رابعا علتی که در این روایت آورده علتی است تکوینی و واقعی نه تعبدی و شرعی بدین معنی که امام (علیه السلام) بیان واقع را می فرماید که در عالم خارج رأی زن ضعیف است و عزم او سست .

و بنابراین این حکم ارشاد یستانه وجوبی بلکه پندیست عقلی و اند رزیست حکمت آمیز و بحکم عقل است نه اینکه حکمی باشد از ناحیه شارع و وجوبی که محتوای آن عبارت از لزوم اجتناب شرعا باشد بلکه دوری از رأی ضعیف و عزم سست در هر کسی که وجود داشته باشد نيك است چه زن و چه مرد منتهی در صنف زن رأی ضعیف بیشتر است و ما با این معنی مخالفتی نداریم زیرا بقاعده علمی علت تخصیص دهنده است یعنی اگر در تمام افراد موضوع آن علت نباشد حکم آن دسته ایرا شامل است که واجد علت باشد نه آندسته ایرا که فاقد علت باشند و نیز موافق قاعده علت تعمیم

دهنده است .

یعنی اگر دیده شده که علت آن در غیر از افراد آن موضوع هم یافت

ص: 52

شد آن حکم شامل آن افراد هم هست اگر چه داخل در موضوع نباشد ولی چون واجد آن علت هستند محکومند بآن حکم از باب نمونه اگر دکتر به بیمار گفت آنار مخور چون انار ترش است می بینیم در این مثال سه چیز است اول انار ، دوم حکم که دستور به نخوردن آن است ، و سوم علت که ترش بودن آثار است و حال

میائیم بر سر تخصیص و تعمیم و می گوئیم چون حکم زائیده شده علت است و در انار شیرین ترشی نیست پس خوردن آن مانعی - ندارد و اینست معنای اینکه علت مخصص است .

یعنی افراد انار شیرین از نهی خارج است و از آنطرف می بینیم ترشی در آبغوره هم هست پس آبفوره واجد علتی است که طبیب آن را سبب نهی از خوردن از انار دیده و می فهمیم که آن بیمار نباید آبفوره هم بخورد .

و اینست معنای اینکه علت تعمیم دهنده است . یعنی افراد خارج از موضوع حکم را که واجد علت حکم هستند مشمول حکم نماید و روی این قاعده می گوئیم اگر امام (علیه السلام) فرموده باشند مشورت با زنان نکن چون فکر ان ها ضعیف است و عزم آن ها سست می باشد . ما باین مطلب اعتراف می نمائیم ولی می گوئیم که اگر مردی هم رأی او ضعیف و عزم او سست باشد نباید با او مشورت کرد و بر عکس زنی که رایش متین و عزمش آهنین باشد سزاوار مشورت می باشد بقاعده (عقلیه ألعلة تُعمِّم و تخصّص) و اما اشکال دیگری که این حدیث دارد شدت احتجاب زن است با این تفاوت که

ص: 53

در متن کافی بواسطه دوری از شک و ریب این دستور داد شده و در نهج البلاغة بجهت بقاء و پایدارتر بودن بر عفاف و هر کدام باشد امر باحتجاب و شدت پرده پوشی برای سکون خاطر یا حفاظت عفاف می باشد . و اگر این دو معنی از راه دیگری تأمین شد، مثلاً علم داشته باشیم بعفت زن در این صورت پرده پوشی معنی ندارد. و با جرأت می گوئیم که اگر دلیل بر حجاب تنها این مضمون بود در صورتی که خاطر جمع بودیم به عفاف زن ولو اگر از جهت پیری و قبيح المنظر بودن او باشد قائل به عمومیت حجاب برای زنان نمی شدیم و می گفتیم حجاب زن در صورتی است که ارتیاب باشد یا أبقى عليهن باشد نه بطور مطلق وعموم ولى ما أدله دیگری برای حجاب زنان موافق آنچه در رساله های عملیه است داریم چنانچه خواهد آمد.

شگفت این جاست که در این روایت آمده که اگر بتوانید زنان را یکتا شناس یعنی فقط شوهر شناس نمائید بنمائید .

و علت تعجب آنست که چگونه ممکن است زن هیچ مردی را غیر از شوهر نشناسد و اگر هم این دستور مبالغه آمیز باشد برای مبالغه هم میزانی باید باشد که در حد تصور و تصدیق عقلاء بیاید نه آنکه باعث بر انکار ارباب عقل و دانش باشد .

(3) - ص 119 فی الوافي عن الكافي عن على بن ابراهيم عن ابراهیم بن هاشم رفعه الى أبي جعفر (علیه السلام) قال ذكر عنده النساء فقال لا تشاور و هن في النجوى ولا تطبعوهن في ذي قرابة

ص: 54

مفاد این حدیث اینست که در اسرار وامور محرمانه بازنان مشورت نکنید و در مورد خویشان از آنان اطاعت نمائید و این حدیث مرفوعه و بی اعتبار است ولی نهی از مشورت را مخصوص به اسرار دانستم بر خلاف حدیث سابق که بطور کلی مشورت با زنان را غد قن نموده و ملاك نهی از مشورت در اسرار ضعف رأی زن نیست و بلکه بی متانتی او و حافظ اسرار نبود نشر می باشد و اگر بگوئی ما به هر دو جهت یعنی هم ضعیف الرأى بودن و هم کتمان أسرار نکردن اخذ می نمائیم می گوئیم اگر نهی تحریمی باشد همان نهی اول که عام است به ملاك اول که ضعف رأی است کفایت می کند جز آنکه بگوئی نهی دوم بملاك دوم برای تأکید است و اینکه اگر مشورت در اسرار باشد دو مفسده دارد یکی کج رائی زن و یکی بی صبری زن و در این صورت جواب ما منحصر میشود به ضعف سند .

و أما جمله دوم که نهی از اطاعت زن درباره خویشان شده پس می گوئیم اگر چه دی قرابه مطلق است ولی بقرینه دلبستگی بخویشان خودش این مطلق مخصوص بآنان میشود و اطاعت زن در مورد خویشان خودش اگر چه لابد سفارشاتی است که بنفع آنان باشد ولی بطور مسلم سفارشات زن درباره اقوام وأقارب خوبش همیشه ناسزا نیست و چگونه اطاعت مرد از زنش یا اطاعت فرزند از مادرش در مورد سفارشات خدا پسندانه آن زن یا آن مادر درباره اقوام مذموم باشد و چرا که خواهر اگر به برادرش گفت خاله ما امشب شام ندارد اطاعتش بد باشد پس انصاف اینست که

ص: 55

این روایت اگر سند صحیح هم داشت ناچار بودیم از این که این دو

نهی را ارشادی دانسته و مورد این دو نهی را جایی بگیریم که مفسده ای بر مشورت با زن یا اطاعت از زن حاصل شود و بنابراین اختصاص ايند و نهى إرشادی بزنان یا از جهت مخاطبه با مردان می باشد اگر چه بسیار بعید است یا بجهت این که زنان در حوصله و طاقت و کنترل منطق کردن کمتر از مردان می باشند ولی این نقصان ها سبب فلج کردن این عضو حساس و لطیف جامعه از پیکر بشریت نیست و بیشتر باید کوشید تا نواقص زن با تربیت و آموزش تعدیل یابد و زنان چون مردان هم بسر حد رازداری و عدالت خواهی برسند و اذاعه سر نکنند و سفارش نابجا در حق خویشاوندان ننمایند .

( 4 ) - في الوافي عن الكافي عن العدة عن عن عبد الله بن سنان قال ذکر رسول الله صلی الله عليه و آله وسلَّم ( النساء فقال أعصو هنّ في ألمعروف قبل أن يأمرتكم با لمنكر وتعوذ و ابا لله من شرار هنّ وكونوا من خيار هن على حذر و إن أمرنكم بالمعروف خالفو هنّ كيلا يطمعن في المنكر) ( ص 119 وافي ج 1 ) .

و این حدیث صحیح و معتبر است و در جمله ای از روایات موافق با مضمون آن وارد شده و مفاد این حدیث اینست که پیغمبر گرامی زنان را یاد کرده و فرمودند: در کارهای خوب حرف شنوی از زنان نکنید پیش از آن که بشما دستور کارهای بد را بدهند

ص: 56

و از بدانشان بخدا پناه ببرید و با احتیاط و آگاهی با خوبانشان باشید و اگر شما را بکار خوب فرمان دادند مخالفت کنید تا در کار بد به شما طمع نکنند. و این حدیث شریف اگر چه در ظاهر نکوهش از زنان است ولی دقت در مضامین آن اندرز نامه حقیقی و عاقلانه ای را در بر دارد و برای فهمیدن مضامین آن ذکر چند مطلب لازم است اول اینکه در این حدیث صنف زن بطور کلی سركوب نشده و بلکه آنان را به دو دسته خوب و بد تقسیم کرده و چون زن بعد از ازدواج در غالب افراد و أزمان و أمكنه جزء لا ينفك می شود که راه گریزی از او نیست چه رسد که خواه-ر و مادر و دختر باشد که رشته قرابت البته نا گسستنی است و اگر زن بد شد و اعوجاج پیدا کرد اصلاحش بسیار مشکل است از این جهت حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید: دفع شر زنان شریره چاره ای جز لطف خداوند ندارد و پناه بخدا ببرید از زنان بد ، و چون در صنف زن إمكان انحراف هست و در اغلب اوقات انحرافات آن ها در خفاء انجام می گیرد از روی ارشاد می فرماید از خوبانشان هم بر حذر باشید یعنی دست از دیده بانی و مراقبت نسبت با فعال و اخلاق آن ها بر ندارید .

دوم - در این روایت مخالفت با دستور زن بعلت سستی رأی زن و فساد عقل او ذکر نشده و بنابراین رزانت و متانت رای و عقل زن انگار نشده و از این جهت پشتوانه ایست برای این دو جهت و می شود آن را معارض با روایات ناظر باین دو جهت دانست و باید

ص: 57

ملاحظه شود که مرد هم خوب و بد دارد و بیانی راجع به این مطلب ذکر می شود انشاء الله .

سوم - در اصطلاح لغوى زبان عرب أمر ، هر دستوری را نمی گویند بلکه خواستن از روی بزرگی که در فارسی بآن نام فرمان را می دهیم مفاد أمر است چنانچه کلمه عصیان مخالفت فرمان را می گویند و بنابراین مطلب حدیث مذکور خواهش ها و التماس ها وشفاعت ها و توصیه های زنان را شامل نیست و به تعبیر دیگر اگر زن در مقام فرمان فرمائی نباشد علت مخالفتی در توصیه ها و خواهش های او وجود ندارد .

چهارم - در این حدیث می فرماید اگر فرمان بخوبی هم دارند مخالفت و عصیان کنید تا طمع در فرمان به منکر در آن ها پدیدار نشود و اين يك مطلب بسیار صحيح و اندرز عاقلانه است زیرا بسا زن اگر دید هر گونه فرمانی از او مورد قبول مرد می شود جرات پیدا کرده و کارهای بد را از او بطرز آمرانه می خواهد ، و اینکه گفتیم آمرانه برای اینکه اگر باین طرز نباشد کافیست که شخص عاقل و متدین خواهش او را نپذیرد ، و بعلاوه اگر بنحو فرمان هم از مرد غیر از معروف چیزی را نخواهد یعنی معلمئن باشیم که این زن بخصوص چیزی که مبغوض خدا است از مرد نمی خواهد چه شوهرش باشد و چه نباشد در این صورت مخالفت با او نه تنها مرغوب نیست بلکه قبیح است زیرا در قرآن است که ( الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ

ص: 58

وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ) . سوره توبه آیه 70

و بدیهیست سنت صحیح با کتاب مخالف نیست و قرآن و ظیفه زنان با ایمان را امر بمعروف و نهی از منکر دانسته .

( 5 ) - وفى الوافي عن مَن لا يحضره الفقيه شكى رجل من اصحاب امير المؤمنين (علیه السلام) نساه فقام خطيباً فقال ( يا معاشر الناس لا تطيعوا النساء على حال ولا تأمنو هن على مال ولا تذروهن يدبرن العيال فانهن ان تركن أوردن المهالك وعدون أمر المالك فانا وجدناهن لا ورع لهن عند حاجتهن ولا صبر لهن عند شهوتهن البذخ لهن لازم و العجب لهن لا حق و إن عجزن لا يشكرن الكثير اذا منعن القليل ينسين الخير و يحفظن الشر یتهافتن بالبهتان و يتمادين فى الطغيان ويتصدين للشيطان فد اورهن على كل حال و أحسنو الهن المقال لعلهن يحسن الفعال ) .

در من لا يحضره الفقيه بدون ذکر سند روایت شده که مردی از

زنانش شکایت کرد. امیرالمومنین (علیه السلام) برای خطبه بپا خاست و فرمود ای مردم بهیچ صورتی اطاعت زنان نکنید و آن ها را آمین بر مال ندانید و نگذارید تدبیر در امر زندگی بدست آن ها باشد که اگر آنها را بدست مرادات خودشان بسپارید خود را بمهلکه می اندازند و سرپیچی از فرمان خدا می کنند چون ما یافته ایم که زنان در مقابل حاجت پارسا نیستند و در مقابل شهوت صبر ندارند و فرومایگی از آنان جدا نیست و خود پسندی سایه

ص: 59

بدنبال ایشان است اگر چه ناتوان باشند اگر از چیز کمی محروم ماندند ترک سپاس گذاری از چیزهای زیاد می نمایند .

آنان خوبی ها را فراموش کرده و بدی ها را از یاد نمی برند همانند پروانه گرد بهتان و افتراء و دروغ می چرخند و در سرکشی و طغیات روزگاری طولانی بسر می برند و دست بکار فرمان روائی از شیطان هستند بنابراین با آن ها هر طور شده مدارا نمائید و با سخن نيك با زنان هم صحبت شوید شاید کردار خود را خوب کنند این روایت مرسل است و قابل اعتماد نیست و علاوه بر این صد روذیل آن نزديك بتناقض است که با دقت مختصری درصد و ذیل آن نزديك بودن بتناقض آن واضح است چون اطاعت از زن و مطمئن بودن از اودر مورد مال و واگذاری تدبیر منزل با و وبحال خود بازگذاشتن اگر خوب نیست و باید از او اطاعت نکرد و مال را تحت تصرف و نداد پس مدارای با او و خوش گفتاری با او بچه معناست و خلاصه این روایت ضعیف السند است و بلکه ذیل آن به منفعت زنان است آری اگر این روایت معتبر بود جمع میان صدر و ذیل آن به اینطور ممکن بود که خمیر ما یه زن به طوری است که در ابتدای خبر ذکر شده ، ولی با وجود طبیعت آنچنانی با تهذیب اخلاق به مدارا و خوشروئی و خوش گفتاری امید با صلاح صفات آن ها وجود دارد و مانند حیوان وحشی قابل اهلی شدن می باشند ولی چون روایت بی سند است زحمت برای رفع تناقض از او عبث است ولی این معنی منافات

با تربیت و آموزش زنان ندارد چون روشن است دانش و فضیلت

ص: 60

برای مرد و زن لازم است .

( 6 ) - في الوسائل عن محمد بن يعقوب عن على بن ابراهيم عن أبيه عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن ابی عبد عبد الله الله (علیه السلام) قال النساء عى وعورة فاستر و ا العورات بالبيوت و استروا ألعى

بالسكوت .

و این روایت را مشایخ ثلاثه ذکر کرده اند. یعنی شیخ کلینی محمد بن یعقوب درکافی و شیخ طوسی محمد بن الحسن المجالس و الاخبار و شیخ صدوق محمد بن علی بن الحسين درمن لا يحضره الفقیه ذکر کرده اند و سند کلینی در این روایت اول على بن ابراهیم قمی است که از بزرگان علماء علم حدیث و ناشر أحاديث اهل بیت در ایران و مورد اعتماد عموم علمای علم رجال است و غالب روایات را مرحوم کلینی مصدر می نمایند بنقل از او با این که مشایخ دیگری هم داشته است و این امر برای نهایت درجه اعتماد به اواست .

و دوم ابراهیم بن هاشم است که شیخ المشايخ و پدر بزرگوار علی می باشد که اگر چه در علم رجال سندی را که او در آن سند است به ملاحظه این که در کتب رجال توثیق نشده حسن می نامند ولی استاد ما را مبنی آنست که اگر از تاریخ رجال شیعه راست گوئی و وثاقت کسی معلوم شد در معتبر بودن خبرش شکی نیست و ابراهیم بن هاشم که استاد علماء و ناشر اخبار است این چنین است و لذا ابراهيم بن هاشم ثقه و صدوق می باشد .

ص: 61

وسوم محمد بن ابی عمیر است که سه عبارت در کتب رجال درباره او آمده است

اول - (لا يروى الا عن ثقة )

دوم - (لا يرسل الا عن ثقة )

سوم (أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح عنه )

و این ها علاوه بر توثیقات مکرره در شأن این بزرگوار است

چهارم - هشام بن سالم که ،ثقه و از اصحاب خاص امام ششم (علیه السلام)

است نقل نموده و بنا بانچه گذشت از بیان احوال رجال نام برده

. این سند در کمال صحت است بعلاوه این که دو شیخ بزرگوار دیگر

که شیخ تدوین کتب حدیث و از قدماء می باشند این خبر را ذکر فرموده اند و اما متن حدیث که از نبی اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده این استکه زنان عجزند و ناتوانی و موجودی هستند پوشش طلب ولازم الاختفاء پس این ناتوانی را بخاموشی و این چیز پنهانی طلب را به نگاه داشتن در خانه ها مستور بدارید و در نظر اول با این تفسیر صریح که ماکردیم مقام زن پائین آمده و خبر ا و ر ا عاجز در گفتار و واجب الاستتار آن هم دربیوت و خانه ها دانسته است ولی اگر کمی در عمق معنای این حدیث شریف دقت نمائیم می بینیم نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در بی نهایت رعایت عنایت بزنان را در مخاطبه و سرکوب نکردن آن ها را در مکالمه و جدال نموده و نیز رعایت کرامت آنان را در عالم عفاف و در بدور داشتن از دسترس نا جوان مردان نموده .

توضیح این که زنان بواسطه عاطفه و حنان و رقت قلب و کلام عادت

ص: 62

بخشونت ندارند و اگر عجزی در سخن گفتن در آنان مشاهده شود. زمانیستکه گفتگو رنگ خشونت و یا خصومت بخود گرفته که آنان بواسطه لطافت روح تاب مقاومت با کلمات حاده را ندارند و همانند گل که با نغمه سرائی بلبل مأنوس است و در علم امروز ثابت شده که از نغمات موسیقی تأثیر می یابد و صداهای ناهنجار او را افسرده و یا پژمرده می نماید، از سخن های درشت رنت برده و مراعات سکوت در هنگام منطق سخت و خشن و الفاظ درشت از جهت معنی و نحوه تعبیر نهایت رافت و عطوفت و رحمت بزنان است پس ناتوانی آنان را به سکوت پوشانیدن عبارت است از ترك مجادله و إعمال خشونت در کلام با آنان نه اینکه مراد این باشد که آنان را از محادثه و مکالمه دوستانه یا بحث های عالمانه و گفتگوهای آزاد و بیان روش های اجتماعی باید محروم داشت و دهان زنان را در کلیه أبحاث علمی و اخلاقی و سیاسی بست و گوش آنان را از شنیدن اینگونه ابحاث مسدود داشت و بعبارت واضح داد و فریاد نکردن با آنان مراد است و اما رعایت کرامت زنان از ناحیه عفت و خدارت آنان توضیح اینکه با اندك التفاتی این مطلب روشن است که هر چیزی که دارای مزایای رغبت انگیز باشد در عالم خارج کم مصداق و پر خواهان است از باب نمونه سنگ ریزه اگر چه در بیابان فراوان است ولی چون مزایای لعل بدخشان در آن نیست ارزان و زیر پای همگان است .

ص: 63

ولى لعل بدخشان بعکس آن و گران و دور از دسترس خلق بیشماریست و از این رو است که چیزهای کمیاب و کثیر الآثار جميل الصفات چون دیر وجود پیدا می کنند و دیرتر در دسترس قرار می گیرند . بحکم عقل بایستی در وقت استیلای بر آن ها از چپاول هوس رانان دورشان داشت و از دیدگاه فارتگران مستور شان نمود و چون زن عورت است یعنی حقه گوهر عفت و یا گوهر حقه کرامت و صندوق شرف و عصمت و حیا و کانون تواید است اگر بی محابا و بی پرده و جلوه گر در کوی و برزن نمایان شود مورد چپاول واقع گردیده و بسا سرمایه قیمتی و گران بهای خود را در مقابل طغیان غریزی جنسی از دست می دهد علت و بدين اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید زنان چیزهای نهانی یا نهان نگهدارن امور پنهانی هستند و آنها را در پرده یا خانه ها نگهبانی کنید و بدیهیست اگر دژ محکم شجاعت اخلاقی و حصن حصین حجاب اسلامی و سنگر محکم عفاف و خویشتن داری در زن باشد نشینی برای او ننگ است و برای روح آزاده زن های مسئول و متعهد فراخنای جهان تنگ است چه رسد به آلونکی یا زاغه ای تاریك و بنابرانچه که گفتیم ستر به بیت در عین اینکه مراد معنای حقیقی آنست کنایه میشود از لزوم حفظ ناموس و وجوب رعایت عفت و تعبير به مُخدّره از زن بدین منظور است که اگر حجاب اسلامی مقرون به پردگی باطنی در زن باشد در بیرون خانه هم مخدّره است و می توان گفت آنچه ما کنایه اش نامیده ایم معنای التزامی کلام

ص: 64

پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است .

و بعد از بیان مفاد این حدیث مبارك ، سفارش ما به مفسرین

أحادیث اینست که به محض آموختن پاره ای از قواعد نحویه بدون دقت و تعمق مبادرت بتفسير أحاديث نکنند که خدای ناخواسته گمراهی خود را افشا کرده و دیگران را گمراه می نمایند . والبته پی بردن بحقایق کلمات معصومین (علیه السلام) احتیاج مبرم بتوفیق ربانی دارد ( ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم ) .

(7) - على بن عيسى فى كشف الغمة نقلا من كتاب اخبار فاطمة (علیه السلام) لابن بابويه عن على (علیه السلام) قال كنا عند رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) فقال أخبروني أى شى خير للنساء فميينا بذلك كلُّنا و فعيينا بذلك كلنا حتى تفرقنا فرجعت إلى فاطمه (علیه السلام) فاخبرتها بالذي قال لنا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وليس أحد منا علمه ولا عرفه فقالت و لكني أعرفه خير للنساء أن لا يرين الرجال ولا يراهن الرجال فرجعت إلى رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فقلت یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) سألتنا أى شى خير للنساء ؟ .

خير لهن أن لا يرين الرجال ولا يراهن الرجال فقال من أخبرك فلم تعلمه و أنت عندى فقلت فاطمة فأعجب ذالك رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و قال إنّ فاطمة بضعة منى .

در کتاب کشف الغمة از حضرت امیر (علیه السلام) روایت کرده که در خدمت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بودیم و از ما سئوال فرمودند که چه چیز برای زنان

خوبست تمام ماها در جواب وا ماندیم و بعد از متفرق شدن و باز گشت من بخانه چگونگی ماجرا را به فاطمه (علیه السلام) گفتم و حضرتش

ص: 65

جواب داد بنظر من بهترین چیز برای زنان اینست که نه آن ها مردها را ببینند و نه مردها آن ها را ببینند. پس من برگشتم خدمت رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) و عرض کردم یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) سئوال فرمودید که چه چیز بهترین چیزهاست از برای زنان ؟ از برای آن ها بهترین چیز اینست که مردها را نبینند و مردها هم آن ها را نبینند فرمودند چه کسی این مطلب را بشما خبر داد؟ در حالی که زمانی که نزد من بودی نمی دانستی عرض کردم فاطمه (علیه السلام) و پیغمبر از این معنی تعجب کرد و فرمود فاطمه پاره ای از من است -

توضیح آنکه، اینروایت در نهایت ضعف و بی اعتباریست .

چون اولا - سند ندارد و ثانیاً - نسبت جهل در آمریکه برای طایفه نسوان سر آمد صفات نيك باشد که هرکسی با ارتکاز عقلی خود اند که آن چیست یعنی می داند که حفظ گوهر عفاف سر آمد صفات حسنه او است .

( و خلاصه نسبت جهل باین امر را ) بکلیه اطرافیان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که در میان آن ها امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده داده است .

و ثالثاً - استنکاف پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از جواب و باقی گذاردن اصحاب را بر جهل و بی خبری عملی است که شایسته آن حضرت نیست .

و رابعاً - وانمود کردن علی (علیه السلام) که جواب از او ست شایسته آن حضرت نیست و لازم بود که در اول عرض کند فاطمه (علیه السلام) اینطور جواب دادند .

ص: 66

خامسا - توبیخ پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) علی (علیه السلام) را که پیش ما بودی و نمی دانستی چه کسی بتو گفت، با جمله مسلم تاریخی :

(أنا مدينة العلم وعلى بابها ) ابداً مناسب نیست .

سادسا - مطلب روشنی را که فاطمه (علیه السلام) بگوید اگر در پیغمبر اثری بنماید باید انبساط خاطر باشد نه شگفتی .

سابعاً - اگر فاطمه (علیه السلام) براى يك امری که راجع بهم صنف خودش می باشد دانا باشد لازمه اش این نیست که جزئی از روح خاتم الانبیاء (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد با آن همه مقامات از وحی و علم و غیره و اگر قطع نظر از این جواب فاطمه (علیه السلام) پاره ای از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد قبلاً باید گفته باشد نه برای این امر جز اینکه بگوئیم این سئوال و جواب برای بیان فضیلتی از فضائل فاطمه (علیها سلام الله) است. ولی این معنی بی دلیل است .

ثامنا - زنان مردان را نبینند و یا مردان زنان را نبینند باید کنایه از حفظ عفاف باشد ، و الا این دستور نه امکان تحقق والا دارد در جامعه های بشری و نه ملزوم لا ينفك عفاف است اگر زن بخواهد إطفاء نائره شهوت از غیر از ناحیه شرع بنماید برای او ساخته و اسبابش پرداخته است.

و اشکال نهم اینکه سیره استمراری تاریخ بر این بوده که زنان و مردان یکدیگر را می دیده اند و چه بسیار زنانی که مستقیما از ائمه

(علیه السلام) نقل حدیث فرموده اند ، رجوع شود به کتب رجال .

ص: 67

بخش پنجم

در بیان احکامی است که در شرع مقدس نسبت به زن ها تشریع گردیده و در نظر اول و سطحی نشان دهنده انحطاط مقام زن است و جواب ما از آن احکام بشرح زیر است .

اول و دوم و سوم و چهارم عبارتست از دو امرو دونهی اما دو امر یکی امر به غَزّل ریسندگی و یکی امر به تعلیم سوره نور و اما دو نهی یکی نهی از منزل دادن زنانست در غرفه ها و جاهای بلند و یکی نهی از تعلیم سوره یوسف است .

(الوسائل ص 76 باب كراهة انزال النساء الغُرف وتعليمه الكتابة وسورة يوسف و إستحباب تعليمهن الغزل وسورة النور الخ ) .

محمد بن يعقوب بن على بن ابراهيم عن ابيه عن النوفلي عن المكوني عن ابي عبد الله (علیه السلام) قال قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) لا تنزلوا ألنساءَ الغُرف ولا تعلمونهنَّ الكتابة وعلموهن الفَزَلَ وسورة النور ورواه الصدوق باسناده عن اسماعيل بن ابی زیاد یعنی السكونى مثله.

معنای حدیث اینست که زنان را در غرفه ها منزل ندهید و نوشتن را به آن ها نیاموزید و بآنها ریشتن پنبه و پشم را بیاموزید و سوره نور را بانها تعلیم دهید و جواب ما از این حدیث اینکه موافق مضامین این حدیث دو روایت دیگر هست که در یک روایت جمله ( ولا تعلمو هن سوره يوسف ) وجود دارد که معنایش این است

ص: 68

که بزنها سوره یوسف را نیاموزید و در روایت دیگر است - روسائل از محمد بن یعقوب عن عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن على بن اسباط عن عمه يعقوب بن سالم رفعه قال ، قال امیرالمو منين (علیه السلام) ( لا تعلموا نسائكم ) سورة يوسف و لا تقرؤوهن اياها فإن فيها ألفتن و علَّمو هنَّ سورة النور فإن فيها المواعظ . حال می گوئیم مطالبی که در این احادیث آمده بایستی جدا جدا توضیح داده شود .

مطلب اول - أمر بياد دادن زنانست ریسندگی را و بسا توهم شود که ریشتن پنبه و پشم و ریسمان کردن آن ها را با دست و آلت مخصوصی که برای چرخیدن وجود دارد از نظر شرع واجب و یا لااقل مستحب باشد و بالاتر این که میتوان ادعا کرد که این أحاديث دلالت دارند به حرمت و یا لااقل کراهت تعلیم و تعلم زن غیر از ریسندگی را و بنابراین در زمان یا مکانی که کارخانه ها عملیه ریشتن را انجام می دهند و یا پنبه و پشم وجود ندارد زن ها نباید کسبی داشته باشند، چون موضوعی برای کسب آن ها نیست ولی قطع نظر از قرینه عقل و قرینه عرف زمان صدور د را خباری که ذکر شده در باب صناعات وافی و مکاسب و وسائل از کافی و تهذیب خبری روایت شده از ام الحسن که مشغول ریسندگی بوده و می گوید امیرالمؤمنین (علیه السلام) گذارشان بر من افتاد وقتی کار می کردم و فرمودند چه می کنی و مشغول چه صنعتی هستی ؟. أم حسن گفت من عرض کردم مشغول ریسندگی هستم . آن حضرت

ص: 69

فرمودند ریسندگی حلال ترین کسبه است. و از این روایت بوضوح معلوم می شود که امر بتعليم زنان غَزّلرا برای چند جهت است اول اینکه زن بیکار نباشد و بدیهیست که هر صنعتی علت اشتغال زن می شود . دوم اینکه ریسندگی در زمان سابق مورد احتیاج در صناعات بوده چون نساجی و خیاطی و فرشهای متعارف و معمول آن زمان و اینگونه احتیاجات را زنان با ریسنده گی بر طرف می کردند.

و سوم این که شغلی است خانگی و دور از آفات ناموسی و عمده معمول بودن آن در زمان صدور این اخبار است و هرچه هست فقیه نمی تواند استحباب تعبدی چه رسد بوجوب و چه رسد به انحصار کسب زن بریسندگی از این روایات بفهمد مطلب دوم این که در این حدیث أسر به تعلیم سوره نور بزنها آمده است و در حدیث دیگر نهی از تعلیم سوره یوسف ضمیمه شده و حال می گوئیم که تعلیم سوره اگر بمعنای قرائت کردن سوره از خارج باشد یعنی دهن با گوش و یا بعبارت دیگر سینه بسینه که همان حفظ کردن از راه شنیدن نه دیدن در قرآن یا آموختن و نوشتن آن باشد در این صورت امکان تفكيك في مابين آموختن سوره نور و یوسف هست چنانچه می بینیم درس ناخوانده ها سورهایی از قرآن را مانند (یس و الرحمن) حفظ می کنند بدون آن که خواندن و نوشتن را بدانند و اما اگر مراد از تعلیم دادن از ناحیه آموزش خط باشد چه خواندن و چه نوشتن که در

ص: 70

ایند و صورت تفكیك فی مابین آموزش سرورهای با سوره دیگر معنی ندارد زیرا کسی که از راه خواندن و نوشتن سوره نور را بداند که مشکل تر از سوره یوسف است می تواند سوره یوسف را هم نیاموخته بخواند و بداند و اگر بگوئیم مراد همان اول است جواب اینست که برای اطاعت این امر و نهی لازمست کلیه زنان خواندن و نوشتن را ندانند و بلکه تعلیم و تعلم آن ها نسبت بجميع نوشته جات چه قرآن و چه دعا چه حدیث از حفظ باشد و این مطلب عجیب خلاف تاریخ بشریت و تاریخ اسلام و سیره همیشگی و روایات و احادیث وفقها زنان اسلامی است و از این گذشته می گوئیم در حدیث سوم که نهی از تعلیم سوره یوسف به زنان و حتی امر قرائت نکردن آن سوره برای زنان است .

أمير المؤمنين (علیه السلام) علت نهی را وجود فتنه ها در آن سوره دانسته راجع به زنان و مراد از این رفتن قصد سوء همسر رئیس مصر نسبت به یوسف است و درهمان روایت علت تعلیم سوره نور را وجود موعظه ها و پندهائی که در آیات سوره است ذکر کرده است بنابراین زنهائی که علم به معنای قرآن ندارند به نحو تخصص از این روایت یعنی چون علم به لغت عرب ندارند ، موضوع این خارجند امر و نهی نیستند، و همچنین زنهائی که علم به عربیت دارند ولی

بواسطه پیری ( عدم افتنان ) و فریب نخوردن به جهتی از جهات در آن ها است و ایمن هستند از انحراف آن دسته نیز خارجند و مهم ترین اشکال اینکه اگر زن از قرائت چند آیه که حکایت از

ص: 71

عشق می کند از جاده عفاف خارج بشود بسیاری از چیزها را نباید بیاموزد چون دیوان اشعار عاشقانه که در هر لغتی از لغات موجود است و در فتنه افتادن انحصار به آموختن سوره یوسف ندارد و بعد از بیان این مطلب می گوئیم این چند حدیث ارشاد به رعایت عفت زنان است حتی از ناحیه تعلیم قرآن ، چه رسد به نوشته جات دیگر همانند زمانهای عشقی و داستان های جنایات ناموسی .

مطلب سوم - نهی از تعلیم کتابت است که آن را نیز بقرینه سیاق حمل بر ارشاد می کنیم و قرینه خارجیه هم داریم بر این حمل و آن علم به نوشتن روایات و احادیث از طایفه زنان است و نیز زن ها بی شماری در طول تاریخ اسلام دارای علم به نوشتن بوده اند و معنای ارشاد این است که اگر نوشتن زنان سبب مکاتبات غیر ناموسی شود نباید به این طور زنان تعلیم کتابت کرد که موجب انحرافات آنان از ناحیه عفت شود و گرنه کدام عاقلی باور می کند که در نوشتن بخودی خود فسادی باشد که شارع حکیم زنان را از آن منع کند زیرا روشن است کتابت کمال انسان است .

پنجم - از احکامی که توهم ضعف و زبونی زن از آن شده قوام بودن مردها بر زن ها می باشد که جمع کثیری از مفسرین گفته اند مراد خداوند در آیه مبارکه الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ (سوره نساء آیه 34 ) اینست که زن تحت سرپرستی مرد میباشد و علت آن را منطقی بودن مرد و عاطفی بودن زن می دانند و شاهد بر صدق مدعای خود این را دانسته اند که زن والی (فرماندار ) وقاضی

ص: 72

نمی شود و پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) زن را قاضی و والی قرار نداده .

و عجیب تر آنکه آیه ( لِلرِّجالِ نَصِيبُ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبُ مِمَّا اكْتَسَبْنَ ) را حمل بر تفوق های خارجی و اعتباری از ناحیه اختلاف صنفی در مواهب الهیه کرده اند و بنابراین ما در دو جهت بایستی بحث کنیم .

یکی مراد از قوامیت را که آیا این قائم به شئون زن بودن عبارت است از ولایت بر او و یا قائم به شئون زن بودن عبارت از تکفل خوراک و پوشاک و مسکن و نیز حفظ و حراست زن از دستبردهای

جنائی نسبت به او چه از ناحیه جان و چه از ناحیه عفاف و یا مال و دیگری بیان مراد از اکتساب مرد و زن که بچه معنائی استاما در جهت اول میگوئیم مراد از قوامیت مرد برزن معنای دوم است است چون حرف ،با در بما فضل الله در بما انفقوا ، بیانگر قوامیت است که مراد از این قوامیت مربوط به برتری بعضی جهات طبیعی مرد بر زن است و مربوط به انفاق اوست و گرنه بعد از آنکه زن به تکلیف شرعی رسید در روایت است که ملكت أمرها یعنی صاحب اختیار شئون خود میشود و کسی را بر او ولایت نیست حتی پدر هم فرمانروای او نیست و حضرت استاد را فتوای بر اینست که اگر دختر بالغه دارای سفاهت و جنون نباشد اختیار انتخاب همسر را مستقلا دارد اگر چه باکره باشد آری این فتوی مقید است به موردی که فتنه از اختیار زوج بطور استقلال برنخیزد پس اذن پدر در ازدواج باکره امريست تشريفي ولكن

ص: 73

حتى الميسور نباید از آن سرپیچی کرد .

و اما اینکه زن قاضی نشده و نمی شود ، جوابش این است که اگر عارضه ای و فتنه ای و مفسده ای بر قضاوت زن مترتب نشود جایز است زن قاضی شود اما اینکه در طول تاریخ اسلام زن قاضی نشده جوابش این است که در ازمنه اما متیازده امام (علیه السلام) زمانی را در تاریخ نمی یابیم که ائمه (علیهم السلام) مسلط بر اوضاع باشند چون همگی آنان مغصوب - الحق بوده اند و اما درزمان امیر المؤمنين (علیه السلام) مد زمان محدودی که حضرتش به خلافت نفاق آلود ظاهری رسید آن قدرها زعامتش وسعت نداشت که حاجتی به قضاوت زنان باشد و این جواب با قطع نظر - از گرفتاری های چند ساله خلافت آن حضرت می باشد و اما زمان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) که عمده استدلال مانعین از قضاوت زن بر این است که در زمان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از بعثت تا رحلت والی یا قاضی زن نداشته ایم جوابش این است که 23 سال از بعثت تا رحلت آن حضرت برای تبلیغ دین توحیدی میان مشتی سنگ ست که منحط از کمالات بشری بودند مجال بسط اسلام در جميع اقطار عالم نبود چه رسد به این که بتواند يك نفر با مشتی منافق (غیر از علی (علیه السلام) و يارانش ) سیطره بر جمیع شئون حیاتی جامعه ها داشته باشد تا اگر بحد کفاف مردان کاردانی برای ولایت و قضاوت نباشند زن فهمیده و سنجیده را بر این دو امر خطیر ( ولايت و قضاوت ) بگمارد .

و علاوه بر این ما نکرده ، و نشده ها را که در عالم احتمال معلول علل بیشماریست نمی توانیم در مقابل اطلاقات ادله جواز بعنوان معارض بپذیریم بعبارت واضح عدم نصب زن به قضاوت معارضه با اطلاق صحیحه یا مقبوله عمر بن حنظله ندارد که در آن حدیث است ( انظروا

ص: 74

إِلَى مَنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا ». چون بطوری که ملاحظه می کنیم این سه جمله اطلاق نسبت به زن و غیر بالغ دارد ، چون در هر لغتی اطلاق ، و تقیید موصول با طلاق و تقیید صلهٔ آن است یعنی جمله : کسی که حدیث ما را روایت کند شامل زن و غیر بالغ می شود اگر قدرت بر روایت حدیث داشته باشد.

خلاصه سخن اینکه آيه الرّجال قوامون على النساء قیمومت مرد بر زن را در شئون حیاتی و اجتماعی نمی رساند و لااقل از این جهت مجمل می باشد علاوه بر این از تاریخ اسلام و اخبار اهل بیت (علیه السلام) بر نمی آید که زن مولى عليها یعنی تحت ولایت غیر بوده باشد و اما و جوب اطاعت زن از شوهر باز قیمومت مرد بر زن را نمی رساند زیرا و جوب اطاعت زن از مرد در کلیه امور نیست از با ب نمونه اگر زن واجب الحج شد بدون اجازه و اذن شوهر واجب است اداء این فریضه را بنماید و اگر بگوئی چگونه زن بدون محرم به يك چنین سفری اقدام کند، می گوئیم جواب این سئوال را امام (علیه السلام) فرموده اند که برادر دینی برای زن مایه آرامش میباشد که اگر زن با شخص مورد وثوق مسافرت کند اگر چه اجنبی باشد مانعی ندارد ، آری اگر زن نتواند بدون محرم همانند شوهر یا برادر یا پسر حج کند بر او واجب است، در صورت قدرت ، یکی از آنان را همراه ببرد ولکن این فرض ربطی به مسئله قیمومت مرد = آنهم شوهر بر زن ندارد علاوه بر ندرت فرض و باید دا نست که سایر واجبات شرعیه مانند اداء خمس و زکوة و بجا آوردن نماز نیز مانند حج است که بطور انحصار و استقلال در تحت اختیار زن است و اما کسب و کار برزن جایز است اگر منافات با

ص: 75

حق استمتاع شوهر نداشته باشد و از او کسب سزاوار و شایسته است و اجازه شوهر چه رسد به اجنبی دیگر در ربح جوئی زن دخالتی ندارد و اما خدمات مرد هم بر زن واجب نیست بلکه زن اگر استنکاف از پختن و شستن و سایر خدمت های منزل بکند شوهر حق اجبار به زن را ندارد بر آن خدمات و اگر زن برای خدماتش أجرتى که اجحاف در آن نباشد مثلاً أجرة المثل طلب نماید مرد بدون أجرت حق إستيفاء عملی از همسرش را ندارد . اری شیر اول که در عربی به آن لبا گویند چون استخوان بندی طفل نوزاد گروگان خوردن آن است از حيث تكليف بر زن واجب است که به طفل بخوراند ولی اگر مطالبه اجرت کرد حق با او است و باید مرد أجرت إرضاع را بپردازد. باقی می ماند و جوب تمکین از بهره برداری های غریزی و جنسی که البته اگر عذری شرعاً در بین نباشد در هرجا و به هر صورت این حق برای مرد ثابت وبرزن اداء آن و اجب و آیا این واجب شرعی یعنی اطاعت شوهر در امور جنسی که بر عهده زن است قیمومت مرد بر زن است و یا به معنای تولیت بر او است .؟ و یا بهره دادن شهوی و راضی نمودن غریزه جنسی است که امریست طبیعی بین زن و مرد، و این مطلب معلوم می شود که وجوب تمکین بر زن اگر سیطره ای را برای مرد ثابت کند بجهت تسهیل امر واطفاء غریزه برای مرد چهار چوبه قانون شرعی نه برای ضعیف و زبونی زن و اما اینکه زن بدون اجازه مرد نباید بیرون برود آن هم ولایت مرد بر زن را نمی رساند بلکه ملاکی که در این حکم و جود دارد عبارت

ص: 76

است از حفظ و حراست زن از افتادن در مهالك اجتماعی و پیدایش هرج و مرج در ناموس جامعه و روشن است که اگر این امر خارج از متعارف و مستلزم حرج باشد حق مرد از این ممانعت ساقط می شود اگر چه به رجوع به حاکم شرع و اذن او باشد .

و اما توهم قیمومت مرد بر زن در امور اکتسابی چه تجارت باشد و چه زراعت و چه صناعت بر خلاف آیه مبارکه 32 نساء می باشد که

( لِلرِّجالِ نَصِيبُ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبُ مِمَّا اكْتَسَبْنَ ) باشد

چون قبل از آنکه خداوند بیان فرماید نفقه زن بعهده مرد اختصاص هريك از آن دو را به دسترنج و در آمد خود بیان فرموده تا معلوم باشد که در مقابل نفقه دادن مرد به زن مرد حکومتی بر مال زن ندارد و بعضی توهم (1) کرده اند که اکتساب بهره بردن مردان است از مزایای تکوینی خود که از مزایای تکوینی مرد یکی هم قیم بودن او بر زن است و بنابراین معنی توهم سرشکستگی زن در برابر قیمومت مرد حاصل می شود و نصیب اکتسابی زنان یعنی سود بردن از مزایای فطری و طبیعی آنان این باشد که مردان بر آن ها سیطره داشته باشد و از آن التذاذ بهیمی ببرند زهی خیال پوچ و توضیح مطلب به این است که بگوئیم کسب در لغت دنبال سود بودن و طلب کردن و جستجو نمودن به-ره است و کسب و اکتساب هرد و را جع است به شخص کاس کاسب و مکتسب اگر چه کسب دو مفصولی هم می شود ولی مشروط است این که هر دو مفعول ذکر شود یا به قرینه معلوم باشد و برای توضیح بیشتر می گوئیم . در کتاب المنجد می گوید :

ص: 77


1- به المیزان رجوع شود.

كَسَب وَكَسِبَ كَسَبَباً وكسباً وتكسب واكتسب مالاً أو علما ، طلبه وربحه تا آن که می گوید کسب وكتب و أكسب فلاناً مالاً أو علمًا أناله إيَّاه . و بنابراین مفهوم کسب همان تصدی برای سود است و چون هیئت باب افتعال از برای پذیرش است قابل تعدیه نیست از اینجهت است که اکتساب دو مفعولی نمیشود و بنابراین کسب

و اكتساب از جهت مبدء مصدری تفاوتی ندارند پس تصرف در ظاهر آیه مبارکه تا سرحد تطبیق مفهوم اکتساب بر رسی-دن بمزیتی به سبب امری غیر اختیاری همانند مرد بودن خلاف قانون سخن شناسی و محاوره است و اگر سئوال کنی که کسب را در مورد تحصیل علم یا ذخیره و جمع ، یا حتی کسب گناه هم تفسیر کرده اند ، جواب دهیم که اولاً ظاهر اولیه کسب و اکتساب نسبت به

تطبیق بر مصادیق همان مصادیق همان کسب مال است و ثانيا مصاديق متعدده داشتن کسب و اکتساب منافاتی به مراد ما ندارد چون مراد ما اینست که مرد و زن بحکم این آیه استقلال در نصیب و بهره دارند بدین صورت که اگر هر کدام به نوبت خود از کوشش جدیت خود به بهره ای برسند دیگری را حق تصرف در آن بهره نیست آری اگر نصیب را عبارت بدانیم از هر فائده ای آن وقت اطلاق آیه شامل کسب الاثم هم میشود ملخص کلام این آیه در صدد بیان استقلال زن است در بهره برداری از کوشش و جدیت خود و این که هرکسی بهره از سعی و عمل خود می برد چه مرد باشد و چه زن .

ص: 78

بعضی از فضلاء قبول کرده اند که اکتساب استفاده مالی از اعمال است ولی می گویند بدین معنی اگر چه صحیح است ولی ضیق دایره را می رساند و ربط آیه را از آیات ارث و نکاح قطع می کند و جواب اینکه تطبیق مفهوم عام بر مصادیق ، قرینه می خواهد و ما گفتیم ظاهر أولى اكتساب در عالم تطبیق همان تصدی به کار برای بهره یابی است و اما سیاق آیه نسبت به آیات ارث و نکاح جوابش دو چیز است، اول اينكه اشتمال كلام واحد براحكام متعدده مانعی ندارد و هر جمله ای را باید بطور مستقل تحت ملاحظه قرار داد.

نتیجه اینکه سیاق دلالت واضحه بر تصرف در هم ردیف ها ندارد دوم - اینکه حضرت استاد در حول القرآن بیان کرده اند که آیات کلام الله به ترتیب نزول نیست پس سیاقی باقی نمی ماند تا از قطع رابطه نگران باشیم و جواب مختصر و منطقی ما اینست که إكتساب مزيَّت هاى خلقتی را شامل نمی شود .

و اگر گفته شد فلانی از جمال کسب شهرت کرد مبتنی بر نوع مسامحه است و صحت این تعبیر از این است که فلانی جمال را که خدا داد است ، وسیله اکتساب شهرت قرار داد ، پس اكتساب اختیاری است اگر چه سرمایه اش خدادادی باشد مانند اکتساب از ارث پدری ، و این اطاله برای اینست که شخص متفطن باید دقت در کلمات مفسرین کرده و هر کس هر چه گفت را قبول نکند اگر چه مشهور به دانش باشد .

ص: 79

ششم - از احکامی که از آن توهم بی اعتنائی به زن شده نقص ارث زن است به این تقریب زن، به اینکه از ناحیه کمبود قوای جسمانی

نسبت به مرد وقلت مراوده اجتماعی او از برای تجارت و کسب بایستی بیشتر مورد عنایت باشد یعنی نیکو است که زن بهره اش

از ترکه ها (ارث) بیشتر از مرد باشد ، و یا لااقل برابر باشد ولی با وجود این، ارث او نصفه است پس می فهمیم که مقامش پائین می باشد و از آنجائی که غالب اشکالات امروزی در پیشینیان هم خطور می کرده در اخبار اهل بیت (علیه السلام) به به شکل های گوناگون از آن سئوال شده که چرا باید میراث زن کمتر از مرد باشد ولذا سفارش ما اینست که دست از بررسی اخبار بر نداریم که در باطن کتب احادیث گوهرهای تابناکی نهفته است که با آن ها غنای مذهبی ما آشکار می گردد و پیشوایان دینی ما جواب از این اشکال را داده اند که مردها به حسب قانون الهی مطابق با مناسبت های اجتماعی کفیل، بسیاری از امور مالی هستند مثلا ديه جنایات مجنون و طفل و خطا کار برزن نیست و بر عهده مرد است و به تعبیر روایات مرد حامل آن است نه زن ، و دیگر کابین زن بر مرد است که اگر در هر امر مالی إجحاف تصور شود در مورد صداق زن تصور نمی شود و اگر کلمه قنطار در قرآن نبود شاید بعضی از مدعیان علم إقتصاد يا قانون اجتماعی اکثار در مهر را بر خلاف قواعد اقتصادی و اجتماعی تلقی می نمودند و بعضی از طرفداری از روایت ضعیفی گفته اند

ص: 80

نباید مهرزن سنگین باشد ، و بهانه این سخن را تسهیل در امر ازدواج دانسته اند و سفارش های اخلاقی که از معصومین (علیه السلام) راجع به تسهیل در امر صداق شده است را حمل برلزوم نموده اند غافل از اینکه این ها منافاتی با مهر زیاد خواستن بعضی از زنان ندارد و اختلاف زنان در درخواست مهر زیاد است تا آنجائی که بعضی از دختران برای نشان دادن محبت و صفا به چند کتاب يا يك جلد كلام الله در امر کابین قناعت می ورزند و در سابق قنطار را معنی کردیم و بعلاوه مرد می تواند با آن زن که مهرش کمتر است ازدواج کند .

سوم - نفقه زن است که بر مرد واجب می باشد.

چهارم - اینکه جهاد بر عهده مرد است و جهاد محتاج به سلاح است و سلاح محتاج به مال است برای تحقیق بیشتر به باب 120 ، از مواریث وافی رجوع شود . و بنا بر آنچه که گذشت تنصیف ارث کمبود معنوی را برای زن سوغات نیاورده .

هفتم از احکامی که دستاویز مخالفین اسلام می باشد و آن برخلاف تساوی حقوق زن و مرد دانسته اند بی دخالتی زن در امر طلاق است می گویند چرا زن بعد از ازدواج اسیر مرد باشد و نتواند خود را از تحت زوجیت او خلاص کند ، جواب اینست که دین مقدس اسلام در بستن رابطه زوجیت اختیار عقد ازدواج را در ابتداء امر به دست زن داده که زن در شروع بنكاح دقت کامل را در انتخاب همسر بنماید ، زیرا زن است که خود را گرفتار مسائل خانوادگی و تحت اطاعت مرد در میآورد، وبار حمل را

ص: 81

بدوش می کشد ولی طغیان شهوت در مرد و مخصوصا شگفتی های جمال زن مجال دقت را آنچنان که شایسته است به مرد نمیدهد پس این قانون که شروع نکاح باید به اختیار زن باشد در کمال اتقان و حکمت می باشد اما امر طلاق اگر بدست زن باشد چون زن بواسطه ابتلاءات گوناگون و رقت عاطفی و ناشکیبائی نسبی در برابر زحمات و مشقات و خلاف انتظار دیدن بسیاری از انواع معاشرت های مرد ، دچار شکنجه روحی شده و بیرون رفتن از زیر بار سنگین ناراحتی ها را به طلاق میداند ، و در برخورد با حادثه جزئی در صدد طلاق بر می آید .

دلیل بر صدق این مطلب پرونده های درخواست طلاق از جانب زنه است که چه چیزهای ناچیزی را دلیل بر مدعای خود که طلاق است اظهار نموده اند .

و بنابراین فرض که طلاق بدست زن باشد انتظام خانوادگی با این وضع مختل می گردد ولی مرد بعد از ازدواج می تواند تحمل نابسامانی های داخلی را بنماید و یا جبران بد اخلاقی های زن را بنابر فرض مثال با ازدواج با زن دیگری بنماید بدون آنکه خود را محتاج به رها کردن زن اول بداند .

آری این دو حالت در زن و مرد همگانی نیست ولی احکام قانونی جنبه غالب را رعایت می کند، و گمان این که دادگاه می تواند رعایت موازنه را بنماید صحیح نیست زیرا از جزئیات کارهائی که تولید حوادث بزرگ می نماید دادگاه نمیتواند اطلاع

ص: 82

پیدا کند و برای تکمیل مطلب و توضیح بیشتر می گوئیم صحیح است که طلاق بدست مرد است ولی اگر طلاق سبب شود که بطور مستقل هلاك زن یا افتادن او در گرداب فحشا و امثال این گونه مسائل را ایجاب کند آن طلاق بعنوان ثانوی حرام می شود و اگر هم از ناحیه طلاق این گونه امور حادث نشود بازهم طلاق درعین حالی که جایز است ، سزاوار نیست و احادیث بی شماری در نکوهش آن رسیده که شخص مسلمان و متعهد با ملاحظه مضامین آن - أخبار تا کارد به استخوان او نرسیده باشد اقدام به امر طلاق نمی کند نه آنکه مانند پاره ای از هوس رانان دختری را بحباله نکاح در آورده و بعد از بهره برداری شوی او را رها کند و دو تعبیر در روایات ، درباره طلاق آمده که با این دو تعبیر کمتر مرد مسلمانی حاضر بامر طلاق میشود .

اول آنکه مبغوض ترین چیز در نزد خداوند طلاق است .

دوم - عرش خدا با آن عظمت از طلاق می لرزد!

و ممکن است سئوال شود ، امام حسن مجتبی (علیه السلام) طلاق بسیار می داده اند تا جائی که امیرمومنان (علیه السلام) فرمودند: بزوجیت پسرم در نیائید زیرا او مطلاق است ( زیاد طلاق دهنده ) وجواب اینکه ازدواج با امام (علیه السلام) از روی اینکه او حجت خدا است مرغوب بوده و زنان برای اینکه همسری آن حضرت را درک کنند ولو در زمان بسیار کم با یقین بطلاق حاضر به ازدواج با آن - حضرت بودند .

ص: 83

و خلاصه این که اگر زنی حاضر به طلاق باشد مثل زنی است که حاضر به متعه ( نکاح موقت ) باشد و در اینصورت مبغوضیت طلاق سالبه بانتفاء موضوع است و نکته دیگر اینکه در مذهب شیعه طلاق خلع هم تشریع شده و این خود راه نجاتی است برای زن ها ، به اینطور که زن در نخست از همسرش مطالبه طلاق از نوع غالب را می کند و اگر مرد بپاره ای از جهات إستنكاف نمود زن صداق خود را عوض طلاق قرار میدهد و اگر بازهم مرد إستنكاف نمود زن مقداری بیشتر بذل می نماید تا او حاضر به طلاق شود ، و در ایام عده اگر زن آنچه را داده استرداد کرد مرد می تواند رجوع کند و بعد از انقضاء عده نه زن میتواند رجوع ببذل کند و نه مرد به زوجیت پس با در نظر گرفتن این دو نکته طلاق به دست مرد بودن اشکالی ندارد .

و باز برای باقی نماندن شبهه دو نکته دیگر را متذکر می شویم اول اگر مرد رسیدگی به نفقه زنرا ننمود و یا او را در مشق خارق العاده گذاشت زن میتواند شکایت به فقیه جامع الشرائط برده و فقیه او را از این ازدواج مشقت بار خلاص نموده او را طلاق بدهد و نکته دیگر اینکه اگر در طلاق خلع شوهر بهیچ گونه بذلی راضی نشد زن با وجود عذر موجه می تواند به حاکم شرع رجوع کند و در خاتمه توصیه می کنیم که اگر کسی مایل براطلاع علل احكام شد باید تمام ابعاد و خصوصیات آن احکام را در نظر بیاورد تا مجال اشکالی برای او در قوانین عادله اسلام باقی نماند

ص: 84

هشتم - از احکام آنی که توهم می شود ارزش زن را در عالم معنی کم نموده نقص دیه زن از مرد است که تا ثلث دیه مرد و زن با

یکدیگر برابر هستند و زمانیکه دیه از ثلث بالا تر شد نصف می شود و این حکم بقدری با نظر سطحی مخالفت دارد که وقتی أبان ابن تغلب شنيد ديه يك انگشت زن یک شتر است و ديه دو انگشت 20 شتر و دیه سه انگشت 30 شتر و دیه چهار انگشت بیست شتر است تعجب نمود و عرض کرد که ما این حکم را در عراق شنیدیم و آن را شیطانی می دانستیم - امام ششم (علیه السلام) در جواب فرمود : ای آبان تو مرا بقیاس می گیری ، زن و مرد تا ثلث إشتراك در دیه دارند و بعد از آن دیه زن نصف می شود و ما قبل از جواب دادن از این اشکال نیک می دانیم که بگوئیم که بگوئیم علماء علم اصول در اسلام اختلاف در قواعد اصولیه و احکام فرعیه دارند تسنن أدله احكام را کتاب و سنت و اجماع و قیاس می دانند و نسبت به ابو حنیفه داده شده که میگوید هل الدين الا الرأى الحسن؟ . یعنی مگر دین غیر از پندار نيك است ؟ و علماء شیعه أدله احکام را کتاب و سنت و عقل و اجماع می دانند و این دسته دوم در تعریف عقل یعنی عقلی که حجت است گفته اند عقل بایستی با مجرد شدن از أوهام و اعتبارات و بشرط احراز ملاك قطعی در ادراك حسن و قبح چیزی حکم نماید که این حکم عقلی کشف از حكم الله نفس الامری می نماید ولی دسته اول می نماید - مصلحت های عمومی و امور ذوق پسند را مایه حکم خدا می دانند

ص: 85

و بلکه این جماعت پا را فراتر نهاده به نحو تصويب احكام خدا را تابع آراء مجتهدین می دانند پس با شیعه در دو جهت اختلاف دارند اول قیاس را دلیل می دانند و شیعه موافق فرمایش معصوم (علیه السلام) دين الله را از عقول متعارفه بشری دور تراز بعد آسمان از زمین می دانند و جهت دوم اینکه شیعه آراء خود را بنحو استغراق و همگانی موافق با واقع نمیدانند و لذا به شیعه مخطئه می گویند و این بمعنای قابل خطا بودن آراء مجتهدین با واقع است و به سنی مصوبه می گویند. و بیان کیفیت تصویر خارج از حوصله این کتاب است .

و حال در مقام جواب می گوئیم نظر سطحی همان طور است که أبان بن تغلب طغيان فکری را سبب گشت و با شگفت از این کلمه استقبال نموده و برای آرامش او امام (علیه السلام) بطلان قیاس را پشنوانه پذیرش احکام نمودند .

پس خوش آمدها و مصلحت جوئی های فردی نمی تواند آینه لوح محفوظ باشد چه رسد که خود بخود تشریع قانون در اسلام بنماید و چقدر بهت آور است که هر دسته و جماعتی با نام های گوناگون وگروه بندی های متناقض و متضاد مجنون وار در صحرای خیال خام خود وصال لیلا حقیقت را جویا هستند و لذا عاقل با انصاف از زلال چشمه سرشار علوم معصومین (علیه السلام) که سر چشمه آن علم الله أزلی است عطش دانشجوئی خود را فرونشانده گوش به سخنان پیشوایان نموده سینه خود را صندوق احکام

ص: 86

و حکمت های آنان می نماید.

و خلاصه سخن آنکه با آراء ذوقی و خیالی حرام است احکام خدا را زیر و رو نمود ، چون بافته هر خیالی مرضی خدایا معصوم نیست و معنای شاورهم فی الامر این نیست که سمینارهائی در هر کوی و برزن برای قانون ریزی تأسیس شود بلکه مشورت - در موضوعات است برای تشخیص آن موضوعات تاپی به صحت تطبيق احكام كليّه الهیه بر آن موضوعات برده شود و شاهد تاریخی ما اینکه مشورت در جنگ خندق در این نبود که آیا با کفار به جنگیم یا نه ؟!

چون حکم جهاد قانونی است آسمانی و اهل زمین را تصرف در آن نیست بلکه آن مشورت در چگونگی عمل کرد برای سرنگونی دشمن بود و بعد از رأی گیری هم می بینیم حق انتخاب با ولی امر می باشد باین طریق که رأی اوچون ارجح بر دیگران می باشد قبول می شود ، و بسیار رنجش آور است که مشورت را بقدری توسعه دادند که سرنوشت جانشین پیغمبر را هم با مشورت تعیین کردند ، ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم .

و از آنچه گذشت معلوم شد که هر چند تعمق در احکام شرعيته کمال مطلوب هر عاقل و أمريست عقلانى ولكن اشکال تراشی بسی

مورد بوسواس انداختن اهل ایمان است و این خیانتی است بزرگ بر کتاب و سنت و معنای حقيقي إضلال و گمراه کردن همین است و بعد از آنچه گذشت می گوئیم هر خسارتی که بر مال و یا

ص: 87

اعضاء یا جان کسی از شخصی وارد شود دو نحوه حکم بر آنست يك حكم تكليفى و آن حرام بودن این سنخ تصرف می باشد یعنی تصرف خسارت آور و يك حكم وضعی و آن لزوم جبران خسار است و اگر آن خسارت قابل جبران بمثل باشد قطعاً بایستی جبران به مثل بشود مگر آنکه شخص خسارت دیده ببخشد ویا چیز دیگری را در عوض قبول کند و اگر آن خسارت قابل جبران به مثل نباشد بایستی خسارت زننده قیمتش را به پردازد و اگر آن خسارت به اعضاء یا جوارح یا جان باشد تعیین جبران را قانون اسلام به تعبد شرعی بیان نموده و کسی را حق اعتراض در احکام تعبّد یه نیست و این نه بدان معنا است که احکام تعبد به گزاف باشد بلکه بدان معناست که ملاک های واقعی احکام ازدیدگاه عقل های متعارف بدور و بعید است و بنابراین می گوئیم در صورتی که مهره های کارخانه اختلاف اثر داشته باشند با وجود این که از جهت تاسیس شريك هم باشند آیا ارزش مهره های موثر تر بیشتر نیست ؟

جواب مثبت است و بطور مسلم مردان بواسطه برتری غالبی نیروی جسمانی ارزش جسمی آن ها برای پیشبرد کارهای اجتماعی بیشتر است و از این جهت دیه آن ها بیشتر است و اگر کسی اندك التفاتی به این حکم داشته باشد می تواند تصدیق کند که ارزش جسمانی در زیاد و کم بودن ارتباطی با ارزش روحی ندارد از باب مثال می گوئیم اگر مرد بیابانی لباس حریر بپوشد و زن دانشمند لباس کرباس و ما بگوئیم لباس آن مرد ارزشش

ص: 88

بیشتر است کسی را نرسد که بگوید این قضاوت توهین بمقام زن

است و چنان چه ارزش لباس کاری با ارزش بدن ندارد ارزش بدن

همکاری با ارزش روح ندارد .

نهم - از احکامی که توهم می شود در آن حکم نسبت به زن ستم شده باشد جواز تعدد زوجات است که برای مردها شارع مقد تا چهار همسر همیشگی را و تا نا محدود همسر موقت را حلال کرده و زن را ممنوع از استمتاع شهوی از غیر شوهر خود نمود صبا در نظر گرفتن اینکه هردو نسبت به همسر خود غیرت میورزند و با ملاحظه اینکه این غیرت در زنان به سر حد حسادت مفرط می رسد بطوری که بسا از تعدد زوجات فتنه ها بر می انگیزد و اگر در عالم ازدواج يك زن و يك مرد تنها در زوجیت و منحصر در همسر باشند الفتشان روز افزون و محبتشان پایدار می ماند ، معلوم - می شود که تعدد زوجات ستم خیز بلکه حکمی است شرم آور .

در جواب می گوئیم پوشیده نیست که حیات عبارتست از نیروی تحرک و نیروى تحرك سرمايه نظام اجتماع است و مایه ترقیات گوناگون و موجب تولید نیروهای دیگر است و همینطور که زمین های قابل کشت اگر زیاد باشد و بذرهایی هم که بتوان از آن بذرها استفاده نمود بقدر کفایت برای این زمین ها باشد هرچه قدر بیشتر از آن بذرها استفاده شود نیروی تغذیه بیشتر در دسترس انسان و حیوان قرار می گیرد همین طور اگر افراد بشر بسبب كثرت ازدواج صحیح و مشروع زیاد شود نیروهای بشری زیادتر می

ص: 89

شوند یعنی هر فردی به حسب استعداد مخصوص بخودش رشته ای را در عالم استنتاج انتخاب کرده و جامعه مجمع القوى شود و اگر توهم شود کثرت نسل سبب قحطی میشود چنانچه در بعضی از کشورهای جهان مشاهده می شود . و تقلیل در نسل سبب نجات از قحطی است.

جواب گوئیم اگر توزیع عادلانه در جمیع ابعاد آن در بشر وجود پیدا کند به دین معنا که استعمارگران ستمگر کشورهای خود را علا وه بر بی نیاز کردن از کلیه خوراکی ها توسعه ظالمانه نمی داند و بواسطه تسلط اقتصادی بر جهان بشریت سایر کشورها را بعقب نمی راندند و مجال می دادند تمام کشورها از مواهب اخلاقی خود و منابع سرشار طبیعی کشورهایشان استفاد کامل در هر جهتی بنمایند زیادتی نسل نه تنها قحط آور نبود بلکه بشریت را به کمالات بی شماری می رساند چنانچه این مطلب بطور محسوسی در کشور ژاپن مشاهده می شود که این کشور در اثر استقلال سیاسی (اگر چه نارسا ) خود کفا شده و دنیائی را خیره ترقیات ساعت افزون خود نموده و نه تنها بی نیاز است ، کشورهائی را هم بی نیاز کرده و ما اگر بدیده دقت و يا لا أقل بديده عبرت نظر کرده و بیندیشیم به خوبی در میابیم که چقدر حاصل زیاد از منابع آب کشورمان چه زیرزمین و چه در کوه با این همه زمین قابل کشت بسبب کثرت نسل می توانیم بدست بیاوریم ولی افسوس که به واسطه تسلط اجانب و غفلت

ص: 90

توده ها همیشه در رنج بوده ایم و نیمه بیدارها هم به نام توزیع عادلانه حاصل دیگران را چپاول می کنند نه اینکه به بیکاران آموزش کار داده و وسایل عمران نو و جدید را تحت اختیارشان قرار داده و زمین های بکر را آباد نمایند و این نقص اجتماعی و جهانی را بر طرف نمایند و خلاصه سخن این که زیاد شدن افراد بشر یک تکامل است مشروط به اینکه از وجود او استفاده صحیح بشود و فقیر را به کارهای تولیدی وادارند نه اینکه او را علیه غنی بسیج کرده و هرج و مرج ایجاد نمایند تا کشور همیشه در سر در گمی باقی بماند و حال گوئیم کثرت نسل موقوف بر تعدد زوجات می باشد پس تعدد زوجات أمرى است مطلوب برای تکامل بشر .

باقی می ماند جنبه های اخلاقی این مسأله و جواب این اشکال را قرآن مجید داده است .

( ( فَانٍ خِفْتُمْ أَلَّا تَعُدْ لَوْ افواحدة ) ) .

سوره نساء آیه 3 ، یعنی اگر نتوانستید میان زن ها عدالت نمائید يك زن کافی است و مراد از عدالت را معصومین (علیه السلام) بیان فرموده اند که حتی در شب خوابی بازن های متعدد هم به عدالت رفتار شود باین طور که اگر يك شب با يك زن مضاجعت ( هم خوابگی ) نماید شبی دیگر بازنی دیگر که در رساله های عطیه مذکور است مضاجعت نماید .

دهم - پوشیده نماند که در قرآن مجید از دو مورد میشود

ص: 91

استدلال بر زبونی و نقص و کمبود زن کرد:

اول : از آیه 36 آل عمران که حق تعالی از قول مادر مریم نقل می فرماید: ( وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كا لانثي ) .

و این کلام کاشف قاطعی از تفاوت زن و مرد است .

دوم - در آیه 21 نجم ( ا لَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهٍ الانثى ) .

که خطاب به بت پرستان است که برای خدا دختر قائلند و این سئوال ، سئوال ارتکازیست یعنی در مقام جواب خواهی از ارتکاز فطری آنها جواب خواسته و بلکه در قرآن بعد از این آیه می فرماید ( تِلْكَ إِذاً قِسْمَةُ ضیزی ) یعنی این اعتقاد بر خلاف عدل در توزیع می باشد که بر فرض اگر خدا فرزندی داشته باشد منحصر به دختر نباید باشد و لازم است پسر هم داشته باشد ، و جواب از مورد اول این که مادر مریم بنقل از آیات قبل از این جمله نذر کرده بود که فرزندش خدمت گذار خانه خدا باشد و بعد از وضع حمل و مشاهده دختر بودن فرزند ، عرض کرد پروردگارا دختر زائیدم و بدیهی است که خداوند دانا تر بود به نوزاد او تا خودش و بعد از آن عرض کرد صنف زن با مرد فرق دارد یعنی کارهائی که از مرد بر می اید از قبیل خدمات شاقه و بررسی بأمور بيت الله از زن بر نمی آید و شاهد بر اینکه این آیه در مقام نکوهش زن نیست، این است که مریم را خداوند قبول می فرماید و می گوید : فَتَقَبَّلها ربُّها بقبول حسن.

و اما جواب از مورد دوم این که خداوند یکه لَم يلد ولم يولد است

ص: 92

و پسرها و دخترهای بشریت مخلوق اویند و شعاعی از ابداعیات نور عظمتش می باشند او در مقام بیدار کردن عقول خشك گرفتار عصبیت های جاهلی بر آمده و برای سرکوبی عقیده های پوچ آن ها استفهام هائی را فرموده که آیا با دیده بصیرت خدایان باطل را که خود ساخته اید و دست رنج خودتان است نمی بینید؟ و مراد بیدار کردن آنانست از خواب جهل و از جمله این استفهام ها اینکه اگر آفریدگار یکه پسر داده غیر از دختر بعقیده شما نداشته باشد. این تقسیم عادلانه نیست چون نیست چون اولا خداوند فرزند ندارد و ثانیاً چگونه برای خدا دختر را بطور انحصار انتخاب می نماید و محتوای این آیه مبارکه در آیه (153) والصافات باشد که می فرماید : ( ( أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ مَالِكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ) )

قبل از این آیه مبارکه این دو آیه نازل شده که کاشف ابطال عقیده آنان در فرزند دار بودن خدا است .

( ( أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ ) ) . خلاصه سخن این که با توجه به این آیات نمی توان استدلال بر کمبود معنوی زن نمود .

بخش ششم

در بیان این که در زن مانند مرد استعداد هر کمالی وجود دارد و در شرع اسلام از او تکامل به سمت معارف و اخلاق و اعمال صالحه خواسته شده و این بخش از ناحیه استدلال به چهار قسم

ص: 93

از ادله تقسیم می شود .

اول - وجدان خارجی .

دوم - عقل .

سوم - کتاب .

چهارم - سنت .

اول - هرکس ذهن خود را از عادات و رسوم مختلف جوامع بشری خالی کند به خوبی درک میکند که صنف زن در غرایز بشری و احساسات و عواطف و سایر صفات انسانی و حیوانی و ادراك كليات با صنف مرد شريك است اگر چه از جهات طبیعی اختلافاتی دارند لیکن نمی توان گفت زن از جهت معنویات مخالف مرد است زیرا در هر زمان آثار صفات کمالیه زن مشاهده شده و در طول تاریخ زنانی چون آسیه مریم ، هاجر ، زهرای مرضیه (علیه السلام) و دختران عزیزش بوده اند و از این بزرگواران ک-ه بگذریم در عصر خود زنانی را هم چون پروین اعتصامی و بانوی اصفهانی می نگریم آیا می توان با آن همه ذوق و ادبیات ابتکاری و مثال های حکمت آمیز پروین او را ضعیفه دانست و زن بودن را که امریست طبیعی دلیل بر زبونی او دانست .

دوم عقل ، وقتی ما رجوع به عقل کنیم می بینیم خداوند تعالی و تقدس وقتی به حکمت بالغه تکوین جامعه بشریت فرموده و جامعه را از عائله ها تشکیل داده بایستی در جوامع اخلاقی در تشکیل دهندگان عائله که د و صنفزن و مرد هستند تباینی قرار ندهد

ص: 94

و اگر موازنه ای در مزایای باطنی این دو صنف برقرار نباشد یعنی اگر چه از جهت مرتبه اختلاف به شدت و ضعف وجود دارد ولی نباید بطور مطلق در صفات بطوری اختلاف باشد که صنفی ذلیل صنف دیگر و دست خوش إستيلاء مطلق آن صنف باشد و به عبارت روشن اختلاف زن و مرد نباید به نحوی باشد که زن و مرد دونوع متباین باشند که در این صورت قابلی تشکیل نظام عائلی از آن دو مسلوب باشد .

سوم از آیات متعدده ای در قرآن مجید مساوی بودن زنان را با مردان در معنویات می یابیم و ما این آیات را در مضامین گوناگون ذکر می نمائیم و قبل از آن می گوئیم که خداوند در قرآن تصریح باین معنی دارد که عمل زن را ضایع نمی فرماید .

در سوره آل عمران آیه 94 می فرماید :

( ( إِنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثَى ) ) .

یعنی من بی اجر و مهمل و پوچ گذارم عمل هر عمل کننده ای را چه مرد باشد و چه زن و ضایع ننمودن عمل به این است که کلیه آثار مترتبه بر آن عمل را ترتیب دهد و بسیار روشن است که هر عملی دارای آثاریست و آن آثار بعضی دنیوی هستند و بعضی اخروی و آثار دنیویه گوناگون است چون بعضی راجع بتکوینیات است مانند روئیده شدن بذر از بذر افشانی زن و یا به نتیجه رسیدن کوشش های اکتشافی، صنعتی ، هنری او و بعضی راجع است به امور اجتماعی همانند تربیت و آموزش او و تاثیر علوم و معارف او

ص: 95

در پیش برد معارف جامعه و پاره ای راجع به بهره بری مادی مردم از او همانند پوشش دادن به برهنگان و سرپرستی یتیمان و مانند این هاست .

و بدیهیست که خداوند عالم مستند به عموم رحمتش عمل زن را از این آثار خالی نمی گذارد و آنها را ضایع نمی فرماید و آثار هر عملی از اعمالش را بر آن عمل ترتیب می دهد و بعضی از آثار اخرویست که در روز قیامت بر آن مترتب میشود مانند تجسم عمل و با نور محشور شدن عامل و با جمال محشور شدن او به صحرای محشر و در بهشت داخل شدنش و بطور خلاصه ه-ر اثری که برای عمل مرد تصور می شود و خداوند برای آن عمل اثری قرار داده همان اثر را برای عمل زن قرار داده پس د میزان عدل از ثواب و جزا برابرند چنان چه از آیه استفاده می شود و زن بودن این صنف منافاتی با عمل نيك او ندارد و در عالم ترتیب آثار بر اعمال در علم کلام ثابت شده است که اعمال شر هم آثار خود را می بخشد مثلاً سحر و جادو اثر دارد و در قرآن مجید جادوگری هاروت و ماروت را ذکر نموده و این به دو معنی می باشد :

اول اینکه خداوند عالم اختیار کار نيك و بد را در دنیا بدست مكلفين قرار داده و این همان جمله معروف است که عباد در افعال مجبور نیستند و معنای دیگر این که تمکین هر عاملی بر عملش و جعل مانع ننمودن از تربیت آثار بر اعمال کاشف از نهایت کرم

ص: 96

الهی است و میتوان معنای سومی را بیان کرد و آن مهلت دادن پروردگار است کافران را که می فرماید :

( ( وَ أَمْلى لَهُمْ انَّ كيدى مَتِينُ ، قلم - 44) ) .

و نیز می فرماید: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ - قلم ، 43 ) ) ونیز می فرماید: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شي حَتَّى اذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بفتةً فاذاهم مُبْلِسُونَ انعام آیه 44 ) )

و غرض از اطاله سخن بیان این مطلب است که زن و مرد در محاسبه در برابر میزان عدل الهی یکسانند و این پیشگفتار در بیان اشتراك در ثواب و عقاب زن و مرد است و اما بیان اشتراك این دو صنف در وظایف عملیه چه فردی و چه اجتماعی از قرآن مجید به این طریق است اما در امور اجتماعی در قرآن مجید می فرماید:

( ( الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ - سوره توبه، آیه ((71 ) ) .

چون بدیهیست امر بمعروف و نهی از منکر دو وظیفه مهم از وظائف اجتماعی است که این دو وظیفه سر مد و ظائف انبیا و مرسلین است چون جامعه بشری اگر مرشد خارجی نداشته باشد به جهل اولی و فطری باقی می ماند ، ملاحظه کن خداوند می فرماید :

ص: 97

( ( وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً ، سوره نحل آیه 87) )

و در مورد نبی اعظم می فرماید :

( ( وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ أَ لَحِكْمَةً ) ) .

و از جمع این دو آیه بطور آشکار معلوم میگردد که آدمی زاده زاده جهل است و این منافات ندارد با اینکه انسان استعداد تکامل به سمت هر مزینی را دارد :

پس روشن کردن افکار و آموزش جهال مقام منیع پیغمبران روظیفه ، خطیر آنان می باشد. و توده های مردم نیز با اختلاف محسوس در

رتبه و مرتبه در این جهت با انبیاء شرکت دارند و زن و مرد در این وظیفه مهم شریکند و بنابراین زن با حفظ مقام پاک دامنی بایستی دامن همت به کمر زده و در میدان اجتماع و صحنه جمعیت ها امر بمعروف و نهی از منکر بنماید و اگر بگوئی وظیفه مرد انست که امر بمعروف و نهی از منکر نسبت بمرد و زن بنمایند ولی زن بقرينه الزام بر حفظ عفاف و وجوب حجاب نباید در امر بمعروف و نهی از منکر از هم صنف خودش تجاوز کند .

جواب می دهیم که ما گفتیم که با رعایت عفاف امر بمعروف و نهی

از منکر بکند .

و چون آیه اطلاق دارد نسبت به اشخاصی که مورد امر و نهی می شوند چه از مرد و چه از زن اخذ با طلاق می نمائیم و این معنی تأیید می شود به اینکه حضرت زهرا (علیه السلام) در اجتماع مردها

ص: 98

و زن ها امر بمعروف و نهی از منکر می فرمود و می بینی نتیجه همان خطابه که در مجمع عمومی انجام گرفت تا دنیا بپاست پا برجاست و نیز دختران برومندش در مقابل زورگویان تاریخ ساکت نماندند و با خطابه های آتشین و براهین دلنشین مردم جامعه خود و بلکه توده های تاریخ را آگاه نمودند و نتیجه این بیان این که زن باید در امر بمعروف و نهی از منکر کوتاهی نکند چون بر او واجب است و نباید این وظیفه را مخصوص بصنف خود بنماید آری اگر برای پیشبرد تبلیغات مذهبی بقدر کفایت مرد باشد و قیام بانجام وظیفه هم بکند این تکلیف از گردن زن ساقط است بلکه لازمه طبیعی واجبات کفائی اینست که اگر کسی اقدام کرد ، به انجام آن واجب کفائی این تکلیف از دیگران ساقط می شود .

ولی این نه به آن معناست که زن از حریم امر بمعروف و نهی از منکر ساقط می شود و این جهت نیز اختصاصی به مرد ندارد بلکه اگر زنی نیز به تارك الصلوة گفت نماز بخوان از گردن مرد ساقط شود چنانچه اگر واجب طوری باشد که امر به آن لازم الاجتماع باشد یعنی در صورتی آن واجب انجام بگیرد که دسته جمعی به آن امر بشود و تكاتف و معاونت زن و مرد در انجام آن لازم باشد مجالی برای گروه بندی باقی نمی ماند و زن مرد هر دو باید در انجام آن هم دست و بازو شوند تا آن واجب انجام بگیرد و این درباره دفاع از اسلام و مسلمین هم جاریست چنانچه اشاره خواهیم کرد و شاید بسیج همگانی و تجهیز عمومی

ص: 99

روی این نقطه نظر باشد اگر چه ما در کیفیت آن نظر مخصوص به خود داریم .

حال شروع می کنیم در آیاتی از قرآن که اشتراك زن و مرد را در حقایق دینی از معارف حقه و عبادات و سایر معنویات می رساند و این دسته از آیات به دو قسم منقسم می شود .

قسم اول: دسته ایست که زن های بخصوص را چه فرد و چه گروه توصیف می نماید: از باب نمونه در سوره آل عمران آیه 42 خطاب

به مریم می فرماید :

( (إن اللَّهِ أَصْطَفِيكَ وَ طَهَّرَكِ وَ أَصْطَفِيكَ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ ) ) و اگر گفته شود هر زنی مریم نیست جواب گوئیم آری ولی مری-م زن است .

و بدیهیست این آیه طهارت و برگزیدگی را از طرف مریم ثابت می نماید.

و در اخبار وارد است که سئوال شد ایا مریم بر تمام زنان حتی فاطمه (علیه السلام) ترجیح دارد و امام (علیه السلام) فرمودند مريم (على نساء عالمها ) ، یعنی بر زنان زمان خودش ترجیح دارد .

ونیز در سوره احزاب آیه 33 در خطاب به پیغمبر وعلی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) چنانچه مورد اتفاق شیعه و سنی است که این آیه راجع به آنان است می فرماید :

( ( أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ) ) .

ص: 100

و صحیح است که فاطمه (علیه السلام) به به اعتقاد ما شیعیان معصوم می باشد ولی بدیهیست که از صنف زن است و در سوره آل عمران خطاب به مریم می فرماید :

( ( يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسجدی وَ اركعى مَعَ الرَّاكِعِينَ آيه 43 ) )

و مراد از قنوت توجه به باری تعالی است که از مصادیق بارز آن ، نماز است که تواضع برای الله، است و یکی از مصادیق بارز آن قنوت در نماز است که قبل از رکوع است ولذا اول یاد شده و اما سجده اگر چه از حيث وقوع بعد از رکوع است ولی از جه-ت اهمیت برتر از آن است چون آخرین درجه ابراز انکسار و خضوع است.

و نیز در سوره تحریم از چهار زن یاد فرموده دو زن منحرفه و خائنه که زن نوح و زن لوط باشند و دو زن نیکو خصلت که زن فرعون و مریم ما در عیسی (علیه السلام) باشند و درباره زن فرعون می فرماید :

( ( ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا إمرات فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ إبن لِي عِنْدَ ك بَيْتاً فِى ألجنة ونجنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجنی مِنْ أَلْقَومِ الظَّالِمِينَ ) )

از این آیه مبارکه سه مطلب بدست می آید .

اول این که زن فرعون خدا پرست بوده که خطاب رب داشته است دوم این که به روز قیامت اعتقاد داشته که از خداوند بیتی را در جنت می خواهد.

سوم اینکه از اعمال ستم کاران بیزار بوده و از خدا نجات از طاغوت

ص: 101

زمان را و کردار زشت او را و هم چنین خلاصی از اعمال ستمکاران دیگر را می خواسته و اما راجع به حضرت مریم در آیه 12 او را به پاکدامنی یاد کرده و نیز خطاب به گروه زنان پیغمبران درسوره احزاب آیه 31 می فرماید :

( ( وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالحانوتها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ اعْتَدَّ نَالَهَا رِزْقاً كَرِيماً ) )

یعنی ای گروه زنان پیغمبر به آن هائی از شما که پیروی از خدا و رسولش می کنید و عمل نيك انجام می دهید مزد دوچندان و - اجر دو برابر می دهیم و در سوره نمل آیه 23 و 24 و چند آیه دیگر بیان سلطنت و فرمان روائی بلقیس را و این که همه چیز داشته و سریر سلطنتی او با عظمت بوده است توضیح داده ، آری، کفر او وقومش را نیز یاد آور شده است با ذکر سجایای باطنی و عقلی و ادراك عميق او که سبب نجاتش گردید با اینکه بعد از نامه سليمان رأی اطرافیان را به مقاتله و جنگ با سلیمان نپذیرفت مفاسد مترتبه بر جنگ را بیان کرد و سپس سلیمان و طایفه او را امتحان نمود تا بهدایت ربانی و همسری ملك الملوك زمان جناب سلیمان نائل گردید و این آیات شریفه به خوبی نشان می دهد که زن شخصیت دون پایه ای نیست و در هر عصر و زمانی طی مدارجی نموده و به سمت تکامل رهسپار بوده است و نیز حق تعالی در سوره قصص بیان چگونگی رسالت حضرت موسی را فرموده و اینکه رسالت آن جناب اولا بی مصلحت نبوده و در ثانی حضرتش

ص: 102

از ابتداء امر با مشکلاتی روبرو بوده است و ما اگر چه در این کتاب می خواهیم استعداد زن را برای وصول به مقامات عالیه و کمالات فاضله بیان کنیم و نشان بدهیم که در مبارزه های دینی زن هم نقش داشته است و می خواهیم نیروی ایمان مادر موسی را برای پیروی زنان از آن بانو بیان نمائیم ولکن به سبب مفيد بودن سایر مطالب که بستگی بموضوع ما دارد و رسیدن به عمق زحمات موسی و مادرش ناگزیر ابعاد این قضیه را بطور خلاصه و فهرست وار ذکر می کنیم و می گوئیم .

بعد اول طغیان فرعون است که این بعد نشان می دهد اگر بشر بدون سرمایه ایمان بخداوند به مقام حکومت بر قومی رسید ستم پیشه و جنایتکار و مفسد میگردد و چنانچه فرعون توده های ملتش را به اختلاف طبقاتی سوق داد و طایفهائی از آنان را به استضعاف کشید تا این پایه که پسران را سر می برید و زنانشان را اسیر می کرد، اگر کسی بی ایمان باشد آن می کند که او می کرد .

بعد دوم این که مشیت الهیه بر آن است که هر طایفه ای که مظلوم ستمکاران و مستضعف ظالمان گردیدند از ضعف بیرونشان آورده و صاحب اختیاری و زمامداری را با نعمت های جهان به آنان ارزانی میدارد .

بعد سوم اینکه مشیت الهیه بر این بوده و خواهد بود که اگر چه مدتی ستمکاران را مهلت میدهد ولی عاقبت از آنان انتقام

ص: 103

گرفته و قدرت کامله خود را که به مکافات رسانیدن ظالمان است به آنان و تمام جهانیان نشان داده و خواهد داد و این سه بعد از آیات 4 و 5 و 6 سوره قصص به کمال وضوح فهمیده می شود .

بعد چهارم اینکه گاهی مقام زن در عالم خدمت بدین و ایمان کامل به رب العالمین بجائی میرسد که مامور مخفی خدا و راز دار الهی شده و قابلیت و حی را پیدا می کند که آیه 7 سوره قصص ( وَ أَوْحَيْنا الَىَّ أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ ) تا آخر آیه نشانگر آن است ، و این آیه با کمال اختصارش دارای هفت مطلب است.

اول - وحی خداوند به مادر موسی .

دوم و سوم دو امر .

چهارم و پنجم - دونهی .

ششم و هفتم - دو بشارت .

یعنی ما به مادر موسی وحی فرستادیم و با او سخن گفتیم و آن وحى اینکه پرستاری موسی را به شیردادن بکن و اگر ترسیدی از هجوم دشمن و هلاك شدن او او را رد ر یا بینداز و بر جان او - نترس و محزون نباش چون ما او را به تو بر می گردانیم و او را از مرسلین و پیامبران خویش قرار می دهیم و از این جاست که در تاریخ آمده است که وقتی آیه مبارکه فأتوا بسورة من مثله آمد جمعی به خیال خام توهم کردند که نیروی مقابله با قرآن را دارند و خواستند مانند قرآن را بیاورند و هرکدام به آیه یا آیاتی از قرآن

ص: 104

رسیده و یقین به عجز خود نمودند که بعضی از آن ها چون به آيه مباركه و أوحينا الى أم موسى رسيدند و دیدند با کمال فصاحت و بلاغت این آیه کوتاه و مختصر مشتمل بر دو امر و دو نهی و دو بشارت است ، دست از معارضه بر داشتند و اعتراف به حقارت خود کردند .

بعد پنجم همت و گذشت و زحمت زن را در پیشبرد اهداف مقدسه الهی می رساند که چگونه زن حاضر می شود جگر گوشه خود را به دریا انداخته و گوهر قیمتی خویش را به امواج آن به سپارد و این گذشت و همّت حاصل شده کمال اعتقاد به وفای حق تعالی به وعده خود می باشد و علم به اینکه وعده خداخلف نمی شود و چه خوبست که نه تنها زنان بلکه مردان هم از این زنان عالیقدر درس توحید را فراگرفته و از فداکاری در راه حق و حقیقت دوری نه نمایند و با يك چشم به انداختن مادر موسی موسی را در رود نیل نظر کرده و با چشم دیگر به جریان کربلا نظر افکنده و فداکاری های پدران و مادران کربلا را مشاهده نمایند تا بدانند هدف مقدس قیمتش از فرزند بیشتر است .

بعد ششم اینکه صحیح است که حق تعالی اراده کرده است

مستضعفین را به پیشوائی حضرت موسی از زیر شکنجه فرعون و

هامان و لشکریانشان نجات بدهد جز اینکه رسیدن به این آرمان مقدس و بهره مند شدن از لطف پروردگار مهربان بدون تحمل رنج فراوان میسر نمی شود و چه خوب گفته است شاعر :

ص: 105

ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست *** عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

و قسم دوم دسته ایست که بطور عموم زن ها را به اوصاف حمیده و اخلاق الهيه توصیف نموده است که از آن آیات استفاده می شود زن و مرد در عقائد حقه و اعمال صالحه و اخلاق فاضله اشتراك دارند .

از جمله در سوره احزاب آیه 35 می فرماید :

( ( إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ لِفُرُوجِهِمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً ) ) .

و در آیه بعد می فرماید :

( ( وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اذا قَضَى اللَّهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً ) ) .

و اگر در قرآن آیه یا آیاتی درباره اشتراك زن و مرد در کلیه معنویات غیر از این دو آیه نبود برای ما در عالم استشهاد به قرآن کافی بود ، زیرا اشتراك زن و مرد در کلیه امور کمالیه از این دو آیه بطور وضوح ثابت می شود

اول - اسلام را برای مرد و زن بطور مساوی یاد می کند و اسلام عبارت است از گفتن شهادتین که به این اسلام، اسلام ظاهری

ص: 106

نام می دهیم و جاری کردن این دو شهادتین بر زبان یعنی گفتن اشهد أن لا اله إلا الله و اشهد أن محمداً رسولُ الله برای مسلمان شدن در مرحله ظاهر کافیست یعنی گوینده دو شهادت پاک است و با او می شود از دواج کرد و از ارباب ارث ، میراث می برد .

دوم - ایمان را در مرد و زن قابل تحقق دانسته و ایمان اگر بعد از کلمه اسلام یاد شود مراد اعتقاد قلبی است به عقائد حق که توحید ، نبوت ، عدل ، امامت ، معاد باشد.

سوم - قنوت که اطاعت خدا و عبادت او باشد را در مرد و زن احراز فرموده و بدیهی است که قنوت به معنای عامش از معرفت به خدا بدست می آید .

چهارم - صدق و راستی که سرآمد کلیه صفات حمیده است وصدق و راستی می باید هم در قبول باشد و هم در عمل و بسیار واضح است که زن راستگو گنج سعادت است و بسیار روشن است که دروغ از ضعف اراده است و بنابراین زن راستگو دارای قوت اراده و ایمان می باشد .

پنجم - صبر است که شکیبائی در بلا و عبادت و معصیت باشد و آن مایه سعادت دارین و نیک بختی دو جهان برای فرد وعائله و اجتماع است چنانچه با مطالعه شیوه صابرین واضح و آشکار می گردد .

و خداوند این صفت را از زن هم خواسته و آنان را به این خصلت مدح نموده است .

ص: 107

ششم - خشوع که آخرین درجه توجه به پروردگار جهان است و زن را از این صفت هم محروم ندیده و نخواسته است .

هفتم - بخشش نمودن است که اگر چه در ظاهر وقتی ما می شنویم متصدق و متصدقه به نظرمان بخشش نان و مال می آید ولی اگر بیشتر به اطلاق این دو لفظ تکیه کنیم لباس و مسکن هم به ذهنمان خطور می کند و وقتی به مفهوم عام صدقه که بطور کلی هر عمل نیکی است نظر افکنیم مقام زن و مرد را به دست می آوریم که خداوند در توصیف زنان خوب و مردان خوب آنان را به صفت بخشندگی ستوده و در روایات آمده که : عون الضعيف صَدَقَةً و إِسْماعُ الصُّم صدقة : .

هشتم - روزه که زن هم با ضعف نسبی قوای جسمانی در این عبادت شريك است .

نهم - عصمت که زن و مرد باید در حفاظت از ناموس و تکیه بر قانون شرعی در تولید و تناسل راه عفاف را طی نموده و خلاف عصمت و عفت ننمایند و روشن است جامعه که زن و مردش از قانون شرعی ازدواج سرپیچی نکنند این جامعه از فتنه ها و آشوب ها و مفاسد و کشتارهای ناموسی بر حذر خواهند بود .

دهم - یاد خدا است که زن و مرد همیشه و بطور فراوان باید به جميع مراتب ذکر به یاد خدا باشند یعنی در عبادت یاد آور خدا باشند و در پیش آمدن اسباب معصیت با یاد حق از آن دوری نمایند و در وقت رسیدن بلا به یاد خدا در آن بلا صبور

ص: 108

باشند و در آخر این آیه خداوند بزرگ نوید مغفرت و پاداش عظیم به این دو صنف را داده است و در آیه بعد لزوم تسلیم در مقابل دستورهای خداوند و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) را برای هر دو صنف بیان کرده و می فرماید در برابر قضای الهی و قانون آسمانی کسی را از زن و مرد حق خود مختاری نیست و خلاف آن را عصیان و گمراهی می داند و این مطلب بسیار حساس است چون در زمان ما جمعی روشن فکری را با فضولی بی جا تمیز نداده و از ترس کوتاه نظری جسارت بر کتاب و سنت نموده و از مغزهای کم حجم و بی ارزش خود بافته های اوهامی به صورت الگوهای اجتماعی بیرون آورده و به جامعه خود می بخشند و این زهر بخشان که بعنوان مداوا در جامعه بشری بیمار داری می کنند غافل از این هستند که افعی آدم کش هستند ، نه عیسای روان بخشی.

و از جمله آیات قرآنیه که دلالت دارد بر عمومات مدح نسبت به هر دو صنف از نوع انسانی یعنی زن و مرد آیه 123 سوره نساء است که می فرماید :

( ( وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنُ فاولئك يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً ) ) .

و در سوره نحل آیه 97 می فرماید :

( ( مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ وانثى وَ هُوَ مُؤْمِنُ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيْوَةَ

ص: 109

طبية وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ باحسن ماكانوا يَعْمَلُونَ ) ) .

و توضیح مفاد این دو آیه مبارکه احتیاج دارد به بیان چهار مطلب .

مطلب اول اینکه خداوند زن و مرد را در ردیف هم موضوع قرار داده است برای مقدم يك شرطیه و در مقدم شرط را عبارت گرفته است از بجا آوردن عمل صالح که در آیه اول می فرماید :

( ( من الصالحات ) ) و در آیه دوم می فرماید : ( (صالحا ) ) و چون ما تصرفی در الفاظ از طرف خداوند و بیان گران احکامش ندیده ایم و به عبارت اصطلاحی حقیقت شرعیه در الفاظ نداریم و از طرف دیگر الصّالحات و صالحاً هرد و اطلاق دارند و بنابراین آیه هر چه به صلاح بشر باشد از معارف و دانش ها نسبت ب-ه جميع اقسام آن گرفته تا برسد به خدمات نوعی و فردی و آنچه که شایستگی دارد را در بر می گیرد و از این دو آیه بخوبی معلوم می گردد که زن و مرد را قابلیت و لیاقت برای انتاج هر کار شایسته می باشد بدیهیست که ( ( بالاستلزام ) ) هرد و صنف می توانند اعمال ناشایسته را هم به جا بیاوند و خلاصه مطلب اول این است که کار شایسته شامل معلومات ، عبادات، اخلاق حمیده آداب اجتماعی و تنظیم امور نظامی می باشد و بلکه شامل حرف و صنایع و اکتشافات نیکو نیز می گردد و بنابراین مطلب زن از این قابلیت ها دور نیست .

مطلب دوم اینکه در آیه اول زنان و مرد انرا با وصف ایمان یاد

ص: 110

کرده و در آیه دوم اگر چه موصول را به نحو عموم آورده ولی قید یکه در مقدم است عبارت از ایمان است یعنی فرموده است هر که کار

نيك و شایسته به جا بیاورد چه مرد باشد چه زن در حالیکه

ایمان اشته باشد ( ( وهو مؤمن ) ) وبعد تالی را بیان فرموده و از این مطلب معلوم می شود که اعمال صالحه آن وقتی آثار خالده دارد که از مرد و زن با ایمان صادر گردد زیرا اگر چه هر عملی که نيك باشد آثار وضعیه دارد ولو از کافر انجام بگیرد و بلکه می توان گفت اعمال صالحه کفار برای تخفیف عذاب در جهنم یعنی در روز قیامت هم فائده بخش می باشد ولی آن وقتی اعمال صالحه خلود در بهشت و هم جواری با انبیاء و اولیاء را در پی دارد که مقرون باشد به اقرار به ذات پاك حق و اعتقاد به سایر معارف و لذا ما گفته ایم که امانت شروع می شود از عقاید و ختم می شود با فعال فردی یعنی شخص نسبت بخودش هم باید امین باشد و این امانت سیر صعودی داشته باشد تا خالق چون خیانت به خدا کفر به او است و خود بزرگ ترین تجاوز و عدوان است که در قرآن است از نصایح لقمان به فرزندش که شرك به خدا نیاور زیرا شرک ظلمی است بزرگ و من می گویم عظمت این ظلم برای عظمت خداوند عظیم است : پس اشکال نشود که چرا ایمان را وصف عاملين به اعمال صالحه و یا قید سزا و جزای عمل صالحه گرفته چون جوابش از بیان گذشته معلوم شد و خواهی دانست که مترتب شدن جزاهائی که یاد می شود بر اعمال صالحه آن وقتی

ص: 111

عقلائی است که با ایمان توام و هم آغوش باشد .

مطلب سوم در سوره نحل در تالی قضیه که متضمن جزای شرط - است حیات طیبه را جزای شرط قرار داده است ولازم به تذکر است که گفته شود مقصود از مقدم و تالی همان شرط و جزای اصطلاحی است که در زبان فارسی می گوئی اگر دوستم را دیدی سلام به آن برسان که مقدم عبارتست از اگر دوستم را دیدی و تالی عبارتست از او را سلام برسان و در این آیه می فرماید اگر مرد و زن کار شایسته انجام بدهند و ایمان هم داشته باشند به آنان حیات طیبه و زندگانی پاکیزه عنایت می کنیم و از آنجائی که بشر دارای دو جنبه می باشد که يك جنبه عبارت است از جنبه معنوی و جنبه دیگر عبارت است از جنبه بهیمی و بطور مطلق حیوانی و زندگی پاکیزه هر دو جنبه را دارا است و حیات و زندگی معنوی آن وقتی خوب و پاکیزه است که آرامش خاطر و اطمینان قلب و دوری از دلهره و وسواس و هموم و غموم أوهامی و دنیوی در انسان حاصل گرد که در قرآن است الا بذكر الله تطمئن القلوب و شاهد بر این مدعا آيه ( ( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَانٍ لِدْ مَعِيشَةً ضَنْكاً ) ) می باشد .

که معیشت ضنك تفسير شده به آن زندگی که دارای آشوب های نفسانی و عقده های روحی باشد که سرچشمه آن دوری از ایمان و قطع رابطه معنوی از الله است و کافی است برای تصدیق ب-ه مطلب یاد شده دو نوع از مرض های اجتماعی را در نظر بیاوریم

ص: 112

یکی خود کشی هائی که در جوامع بشری به صورت پراکنده و به علل گوناگون حاصل میشود و در اغلب از ناکامی های حیوانی سر می زند .

و دوم امراض روانی که از برخورد با حوادث مادی پیدا میشود ، و آن حوادث انگیزه های معنوی را در برندارند بلکه از تصادم افکار ما خولیائی با اعصاب مغز اختلال در اعصاب را پدید آورده و عقل را در شبکه های اعصاب مختل گرفتار کرده و از کارگشائی باز می دارند و از این جاست که گفته اند (الجنون فنون) یعنی رشته های جنون گوناگون و اسباب آن ها بیرون از شماره است ولی باید دانست که جامع همان نداشتن حیوه طیبه است که از انقطاع علاقه به خداوند حاصل می گردد و شخصی که آرامش خاطر پیدا کرد در وقت مرگ به ندای ارجعی مفتخر گشته و مارك النفس المطمئنة به روح پر فتوحش آزین می گردد ودربعضی از روایات است که خداوند مؤمن را به جنون مبتلا نمی کند ولی معلوم باشد که ایمان مراتب مختلف از جهت شدت و ضعف دارد .

مطلب چهارم اینکه در سوره نحل می فرمايد ولنجزينهم أجرهم با حسن ما كانوا يعملون و معنای این قسمت از آیه این استکه علاوه بر این که حیات طیبه بعاملين باعمال صالحه کرامت می کنیم پاداش آنان را نیکو تر از اعمالشان قرار می دهیم و برای بیان - این مطلب لازم می دانیم که یاد آور شویم که خداوند کریم

ص: 113

نسبت به اعمال بد تا جائی که ممکن باشد عفو و اغماض را روا می دارد و یا بشفاعت شافعین از گنه کار می گذرد و در پاداش، بیش از یک برابر عقوبت نمی فرماید ولی نسبت به اعمال خوب بیشتر از اندازه عمل پاداش عنایت می فرماید و از این جاست که در بعضی از آیات می فرماید:

( ( مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها ) ).

یعنی اگر کسی عمل نیکی را انجام داد خداوند عالم ده برابر آن عمل به او پاداش می دهد و در بعضی از آیات تا هفتصد برابر اجر برای اتفاق در راه خدا قرار داده و می فرماید:

( ( كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مأة حَبَّةً ) ) . و به این هم قناعت نمی فرماید و می فرماید :

( ( وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يشاع ) ) .

و بدیهیست که خداوند کریم وقتی می فرماید دو چندان لا جرم مضاعفات او به اندازه کرمش بی اندازه است و بالاترین عنوانی که در قرآن از برای اعمال خیر یاد شده است لا نهائی بودن أجر و ثواب صابران است که می فرماید :

( ( أَنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ ) ) .

یعنی خداوند اجر صبر کنندگان را بی حساب کرامت می فرماید و خلاصه کلام بعد از بیان این چهار مطلب اینکه خداوند عالم زن و مرد را هم دوش هم در اعمال خیریه و شريك ثواب و جزای بر آن اعمال قرار داده و از جمله آیاتی که دلالت دارد

ص: 114

بر برابری زن و مرد در کارهای نیک و شرکت در اعمال اجتماعی و مساوات آنان در ثواب روز قیامت آیه 71 و 72 توبه است .

( ( ألمؤمنون وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصلوة وَ يُؤْتُونَ الزكوة وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزُ حَكِيمُ ) )

( ( وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الانهار خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طبية فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانُ مِنَ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ) )

و در آیه اول حق تعالی می فرماید، مردهای با ایمان و زنان با ایمان یاران یکدیگرند و سپس می فرماید آنان امر به خوبی و نهی از بدی می نمایند و بعد از آن می فرماید که نماز بیای می دارند و در پایان آنان را توصیف می کند بدادن زکوة و سر جمع مجموع را به یطیعون الله و رسوله پایان می بخشد و وقتی این اوصاف را برای این دو صنف از بشر یعنی زن و مرد مؤمن ذکر می کند آنان را مورد رحمت خدا دانسته و وعده بهشت و رضا مندی خود را به آنان میدهد و بنابراین ناگزیر هستیم که این جمله ها را جدای از یکدیگر توضیح بدهیم و به توفیق حق تعالی می گوئیم در جمله اول وصف اهل ایمان از زن و مرد را همیاری یکدیگر قرار داده و اطلاق این ولایت و همیاری کلیه شئون اجتماعی را در بر میگیر جز آنچه مربوط به وظائف شخصی زن می باشد که بعد از این می آید مخصوصا آنچه

ص: 115

راجع به عفاف زن است و شاهد بر این مدعا حدیثی است که در برهان از تهذیب بسند معتبر آورده که صفوان (حمله دار) به امام ششم (علیه السلام) عرض میکند زن مسلمانی که محرم ندارد میخواهد با من به سفر مکه بیاید آیا جایز است و امام (علیه السلام) می فرماید او را با (حمل) خود ببر مؤمن محرم مؤمن است و آیه و المؤمنون و - المؤمنات بعضهم اولیاء بعض را قرائت می فرماید و این روایت نشان میدهد که دستگیری زن در حوائج اگر چه محرم حلال است ولی با در نظر گرفتن وظائف اختصاصی زن که بیان خواهیم کرد و آن حفاظت از عفاف است که سر لوحه وظائف اختصاصی زن می باشد و یکی از شعب آن حجاب است ، در جمله دوم شرکت زن و مرد در دو وظیفه با اهمیت دینی و اخلاقی و نظامی است و آن دو وظیفه یکی امر به معروف و دیگری نهی از منکر است که زن های با ایمان همانند مردان با ایمان وظیفه دارند که جامعه خود را گرایش به نیکی ها داده و آنان را از منکرات باز دارند .

در جمله سوم می فرماید: مومنین و مومنات عطف توجه به جانب

معبود نموده و نماز را که وظیفه عبودیت است بجا می آورند و بنابراین زن و مرد در عبادت هم با یکدیگر شريك و هر دو مسئول

این وظیفه الهی هستند .

در جمله چهارم می فرماید زنان و مردان با ایمان زکوه می دهند و چون زکوة حقى است مجعول روی نه چیز که عبارتند از چهار

ص: 116

غله یعنی گندم، جو، مویز، خرما وسه حیوان خلال گوشت یعنی شتر ، گاو ، گوسفند، و دو نقدینه معدنی یعنی طلا و نقره بنابراین این جمله دلالت دارد بر مالکیت مرد و زن در اسلام به این نه چیز و به عبارت واضح تر اگر مرد و زن مالک خصوصی نبودند چگونه زکاة بر آن ها واجب می شد که حقی است مالی تا اینکه خداوند آنان را مدح فرماید به انجام وظیفه و دادن ، زكوة یعنی آن حقی که برای مصارف مقرره قرار داده و فرموده ، است : ( ( أَنَّما الصَّدَقاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ ...... ) ) توبه 59 که از این آیه معلوم میشود که در جامعه فقیر و غنی هرد ووجودمه دارد و مسلك اشتراکی در اموال یعنی لزوم تساوى جوامع بشری در مال بر خلاف قرآن است و اگر بحث ما در این موضوع بود بیش از این از آیات قرآن همانند :

( ( خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً ) ) و ( ( فِى أَمْوالِهِمْ حَقُّ مَعْلُومُ ) ) استفاده مالکیت شخصی را می نمودیم .

در جمله پنجم قاعده عمومی را بدست داده و مومنین و مومنات را بصفت پیروی از خدا و رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) مدح می فرماید و علت ذکر این عام بعد از خصوصیات گذشته برای این است که آنچه - به ذکر شد از مهمات صفات مومنین و مومنات است و الا عبادات دیگری را هم به جا آورده اند و اعمال نيك دیگری را هم پذیرا می باشند و بعد از پایان دادن به بیان صفات اهل ایمان خداوند كريم على الاطلاق مثوبت آنان و منزلت شایان غبطه

ص: 117

آنان را به این طور یاد آوری نموده و می فرماید :

( ( أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللعه ) )

به تحقیق که این ها مورد رحمت خدایند و در آیه دیگر به مومنین و مومنات نوید باغستانهای با آب روان را داده و بشارت ابدیت و خلود در يك چنین فضای روح افزا را به نتیجه اعمال نيك به آنان داده و یاد آور می شود که منازل پاکیزه و مساكن طبيه در باغستان های خلودی به اهل ایمان از زن و مرد مرحمت می فرماید و کرم غیر متناهی او مانع از قناعت به این پاداش های همیشگی ربانیش شده و والاترین مقام و بالاترین اجر وثواب راینه مومنین و مومنات مژده می دهد و می فرماید: ورضوان من الله اكبر .

و خودش می فرماید و کلام خدا حق است ذلك هو الفوز العظيم و جمله اول معنایش این است که رضایت خدا از بندگان بزرگ تر از نعمت های جاودانست و معنای جمله دوم چنین می باشد که این است رستگاری بزرگ و از این دو آیه مبارکه بخوبی واضح میشود که زن ضعیفه نیست و اگر هم به او ضعیفه گفته اند بایستی بپا خیزد و همت کند و ضعف خود را بشکند و چشم به مقام منیع فوز الهی دوخته به تکمیل معارف کوشا و طریق اعمال خیر را پویا باشد ، خداوند به زن و مردها نعمت بیداری را ارزانی نموده شاید از خواب های تحمیلی چشم گشوده و به فضای جاودانی نعمت های پروردگار دوخته و بافرار إلى الله بال زنان بساحت قدس

ص: 118

نیکان و خوبان خویشتن را برسانیم که :

ای جلوداران کوی دوست ما هم آمدیم *** شیوه مردانگی با ما مدارا کردنست

راه دور و پای لنگ و شهر خوبان ناپدید *** دست گیری از غریبان کار عیسی کردنست

( ( أنتم النافرط ونحن انشاء الله بكم لاحقون و علی آثار (آیت الله فانی ) كم واردون ) )

و از جمله آیاتی که زنانرا متصف به صفات عالیه دانسته است هر و در ردیف مردان قرار داده و آنان را در کمک های اقتصادی به جامعه خود و نظام مالی و شرکت در امور اجتماعی و حیاتی با مردان هم سهم دانسته است. (آیه 18 سوره حدید است) که می فرماید :

( ( إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ هِيَ لَهُمْ وَلِّهِمْ أَجْرُ كَرِيمُ ) ).

یعنی مردان و زنانی که صدقه می دهند و به خداوند عالم وام نيك میدهند این عمل از آنان مضاعف گردیده و پاداش خوب است برای آنانست و قبل از بیان مراد از این آیه باید گفت که در بعضی ها از قراءآت المصدقين و المصدقات به تخفیف صاد خوانده شده ولی قرائت عاصم با تشدید است و معنا همان می شود که ذکر شد اما مفاد آیه شریفه این است که زنان در صدقه دادن مانند مردان پیش قدمند و صدقه مفهومی وسیع و دامنه دار دارد وبه

ص: 119

عبارت دیگر از عناوین صاحب مصادیق فراوان می باشد به طوری که در روایات است که سخن شنواندن بشخص کر صدقه است پس باید زنان مانند مردان در آموزش کران و پل ساختن و بنیان خرابه های ویران و تربیت یتیمان و لباس دادن به بینوایان و بالاتر از این ها انجام کارهای عظیم اقتصادی مانند تاسیس کارخانه ریسندگی یا تهیه اسلحه برای رزمندگان اسلامی تشریک مساعی به نمایند و جمله مباركه ( وأقرضوا الله ) ناظر به کمک های اقتصادی به افراد بی نوای جامعه میباشد که اگر نگوئیم مراد از کمک های مالی وجوه بریه استحبابی است و شامل وجوه واجبه نمی شود ، دست كم اطلاق آیه شامل وجوه بریه اعم از واجب و مستحب می باشد. و خلاصه تفسیر آیه اینکه مؤمنین و مؤمنات صدقات مستحبه را می دهند و این بیشتر موقوف است بر قرائت المصدقين و المصدقات به تشدید صاد و موقوف بر اینکه مراد از صدقه زکوة نباشد .

و بر هر دو مدعا اخبار اهل بیت (علیه السلام) دلالت دارند چنانچه در برهان از کلینی به سند موثق از سماعه از امام ششم (علیه السلام) نقل نموده که فرمودند خداوند فریضه را در اموال اغنياء واجب نموده که در اداء آن مدحی بر آنان نیست و آن زکوه است که به دادن زکوة جا نشان محفوظ و نامشان مسلمان می باشد ولی خداوند حقوق دیگری را هم در اموال اغنیاء قرار داده و فرموده است بای فی اموالهم حق معلوم و حق معلوم غیر از زکوه میباشد و خداوند مي فرمايد: ( وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً ) و نيز از إسحاق ابن عمار است

ص: 120

که امام ششم (علیه السلام) فرمودند بر در بهشت ثبت است صدقه به ده أجر، و قرض به هیجده ، ثواب آن و خوب است عین حدیث ذکر شود و آن این است :

محمد بن يعقوب عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن عثمان بن عيسى ، عن سماعة بن مهران عن ابي عبد الله (علیه السلام) قال إنّ الله عزّوجل فرض فى مال الاغنياء فريضة لا يحمدون باد ائها وهى الزكوة بها حقنوا دمائهم وبها سموا مسلمين ولكن الله عزّ وجلّ فرض فى اموال ألا غنياء حقوقاً غير الزكوة فقال عزوجل فى اموالهم حق معلوم والحق المعلوم غير الزكوة )

(برهان ص 292 )

و بنابراین بایستی زنان مالك اموال باشند و شریعت مطهره اسلام مالکیت آنان را تقریر فرموده باشد تا در عالم انفاق فی لی سبیل الله از آن ها سر بزند و مشمول مثوبات الهیه گردند یعنی يضاعف لهم ولهم اجر عظیم سایه اش بر سر آنان هم گسترده گردد.

حال شروع می کنیم در بیان اخباری که دلالت بر مدح زنان و اتصاف آنان به اوصاف حمیده دارد و چون اخبار وارده درباره صفات و اخلاق نیکوی زنان و استعداد فطری این صنف که از جهت جامع انسانی با مردان برابر است اگر چه از جهت مرتبه اختلاف داشته باشد .

ص: 121

شئون مختلفه را در بر دارد و لذا ترتیب در این نوع یعنی اخبار رعایت نمی شود و توفیق از خداوند خواسته و می گوئیم :

( 1 ) - در رساله حقوق که صدوق (ره) نقل فرموده درباره حق زن و حق ما در آمده است ، حق زن این است که بدانی خداوند او را برای تو مایه آرامش در زندگی و انس روحی قرار داد بنابراین باید بدانی زن نعمت خداوند است و باید او را گرامی بداری و با او مدارا باشی اگر چه حق تو بیشتر است ولی زن تحت زوجیت تو و گرفتار تو است با و خوراک و پوشاک بده و از نادانی هایش در گذر و حق ما در این است که التفات به این نکته داشته باشی که بار تو را کشیده و از میوه قلب ترا پرورش داده ،

و ترا با تمام اعضاء نگاهداری کرده و باکی نداشته که با گرسنگی بسازد و ترا تغذیه کند و تشنه بماند و ترا سیراب نماید و برهنه باشد و ترا بپوشاند و در آفتاب بماند و ترا در سایه قرار بدهد و برای تو بی خوابی بکشد و ترا از گرما و سرما محافظت کند تا تو برای او بمانی بنابراین ترا یارای قدر دانی او نیست و نتوانی او را سپاس گوئی مگر بیاری خدا و توفیق او .

و از این کلمات درربار امام چهارم (علیه السلام) بطور وضوح پی می بریم به دو رکن زندگی از ناحیه صنف زنان یعنی زن و مادر که زن اضطراب روحی را برطرف می نماید و سبب موزون شدن و آرامش جان و استقامت در جهت گیری نسبت به امور حیاتی می گردد ولذا درباره فوائد نکاح و زناشوئی هر فقیهی فرمایشی

ص: 122

دارد و حضرت استاد را عقیده بر آن است که خود زوجیت یعنی این که فرد از تجرد خود بیرون آمده و زوج شور أهم فوائد زناشويست ولذا می بینیم در قرآن از زن و مرد به لباس تعبیر شننده ام که می فرماید:

(هُنَّ لِباسُ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسُ لَهُنَّ ) ولذا در عقد نکاح در تعبیر متعارف عرب عصر ما به عقد قران تلفظ میشود و مراد از عقد قران إنشاء صیغه ای است که زن و مرد را قرین یکدیگر می نماید ولی از آنجائی که زن از ناحیه رفت عاطفی به نحو محسوسی کمبود منطقی دارد .

لذا امام (علیه السلام) می فرماید: با انحرافات جاهلانه او بساز و اگر امری جاهلانه از او سرزد او را ببخش و جمله ای که در روایت آمده این است و از اجهلت عفوت عنها وأما ما درکه رکن زحمت کش تولیدی انسان است به واسطه رقت عاطفی، میول و خواهش های خود را بطور عموم در طبق فداکاری نهاده و به فرزند از زمان ، انعقاد نطفه تا پای گیری فرزند تقدیم او می نماید بطوری که اگر امر دایر شود بین گرسنگی خودش و فرزندش گرسنگی خود را ترجیح میدهد و چقدر تعبیر امام (علیه السلام) لطیف است که آژیر خطر داده و می فرماید : تو نمی توانی سپاسگذار او باشی و عبارت حديث این است : لا تطبق شكرها .

(2) - در روضه کافی شیخ کلینی بسند معتبر خطبه ای از امیر مؤمنان (علیه السلام) ذکر فرموده که در ضمن آن حضرت این دعا را بیان

ص: 123

فرموده اند :

( ( أللهم اغفرلنا وللمؤمنين والمؤمنات ألا حياء منهم والاموات الذين توفيتهم على دينك و ملة نبيك (صلی الله علیه وآله وسلم) تقبل حسناتهم و تجاوز عن سيئاتهم و ادخل عليهم الرحمة والمغفرة والرضوان و اغفر للاحياء من المومنين والمؤمنات الذين وحد وك وصدقوا رسولك وتمسكوا بدينك عملوا بفرائضك و اقتد و انبيك و سنواسنتك و أحلوا حلاك وحرموا حرامك و خافوا عقابك ورجوا ثوابك و والوا أولياك و عادوا اعدائك اللهم اقبل حسناتهم و تجاوز عن سيئاتهم و أدخلهم برحمتك في عبادك الصالحين آله الحق آمين . ( ص 176)

و از این خطبه شریفه ظاهر می شود که زن و مرد در توحید و نبوت و تمسك بدين و عمل به واجبات و پیروی از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و عمل به سنت های خدا و حلال خدا را حلال دانستن و حرام او را حرام دانستن و ترس از عذاب و امید به ثواب و تولی و تبرا هم پایه می باشند و لذا امیرالمومنین (علیه السلام) بهر دو صنف دعای خیر فرموده اند ، پس زن باید قد رخود را بداند و طالب مقامات عالیه باشد و جد و جهد کند که از قافله نیکان عقب نماند .

( 3 ) در روضه کافی نقل کرد مبسند صحیح حکایت زنی را که قبر یوسف را به موسی نشان داده و مژدگانی خود را از موسی در یك درجه بودن او در بهشت ذکر نموده که از آن استفاده می شود که زن حتی در دوران های گذشته آرمان های نيك خلودی

ص: 124

داشته است .

( 4 ) - در روضه بسند صحیح از حلبی روایت کرده که سئوال می کند از امام ششم (علیه السلام) مراد از آیه فیهن خیرات حسان را امام (علیه السلام) می فرماید زنان خوب که در بهشت اند زنان صالحه و مومنه و دارندگان معرفت می باشند و بنابراین روایت زن خوب خلود در بهشت دارد و مورد مدح حق تعالی است و هر قدر این آیه مبارکه خوانده یا نوشته شده یا به شود حکایت از مدح زن خوب است .

( 5 ) - در روضه کافی بسند معتبر از امام ششم (علیه السلام) روایت شده

زينب عطر فروش وارد شد بر زنان و دختران پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و به آنان عطر فروخت و در آن هنگام نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بر آنان وارد شده و فرمود زینب تو هر وقت می آئی خانه ما خوشبو می شود و عرض کرد خانه های شما به بوی شما خوشبوتر است و حضرت فرمود در فروش رعایت حسن معامله را به نما و غش نداشته باش که رعایت این دو امر هم به پرهیز کاری نزدیکتر است و هم برای بقای مال مفید تر است و از این حدیث معلوم می شود که کسب حلال برای زن منحصر به ریسندگی نیست و از ذیل حدیث که زینب عرض می کند من برای کسب نیامده ام بلکه می خواهم از عظمت خدا سئوال کنم ، کوشائی زن را در معرفت الله نشان می دهد .

(6) - در کافی شریف بسند صحیح از امام ششم (علیه السلام) سئوال می شود که آیا می تواند زن نیابت حج از طرف مرد داشته باشد

ص: 125

فرمودند ، آری اگر حج به جا آورده باشد و مسلمان باشد و فقیه با یعنی عارف به احکام شرع باشد که بسا زن از مرد فقیه تر است و از این روایت سه مطلب به دست می آید اول اینکه مساوات بین نایب و منوب عنه در حج شرط نیست. دوم اینکه زن می تواند نایب مرد بشود و سوم که هدف ماست اینکه بسازن در پیشبرد آموزش استعداد برتری در فقاهت را از مرد وارد بشید .

(7)- در کافی شریف در ذیل روایت دستور حج برای مجاورین مکه و کیفیت حج زنان دارد که عبد الرحمان بن الحجاج البجلي از امام ششم (علیه السلام) سئوال می کند که ما طفل نوزادی را هم همراه داریم حضرت می فرماید : به مادرش بگو به ملاقات حمیده زن - امام رفته و از او سئوال کند که با فرزندان خود چگونه رفتار می نماید راجع بحج دادن اطفال و از این حدیث به خوبی معلوم میشود که زن بهایه ای می رسیده که امام (علیه السلام) به او اجازه بیان مسایل شرعیه را می داده و چه خوب است که خانواده های علماء با تأسی به خانواده های ائمه طاهرین علیهم السلام نموده و به هم صنفان خود آموزش دینی بدهند .

(8) - در کافی شریف بسند صحیح از بجلی مذکور روایت کرده که از موسی بن جعفر سئوال می کند که اگر زن به خواهد جای آورد و زیورهای گوناگون در بر داشته باشد واین زیورها را پیش از حج آوری هم می پوشیده آیا جایز است که در آن زیورها احرام ببندد یا باید وقت احرام از خود جدا کند؟

ص: 126

امام فرمودند احرام در آنها جایز است بشرط اینکه بمردان در وقت سواری و حرکت نشان ندهد و از این روایت بخوبی واضح می شود که هرگونه زینت بهر زیوری که باشد برای زن جایز است و حلال است که زن مالك طلا و زیور باشد و تعهد و مسئولیت دینی و اجتماعی برای زنان نباید مانع از حفظ شئون اختصاصی زن بشود چون زن گل بوستان حیات و ریحان خوش بوی آرامش بخش جان ها و محرك غريزه جنسی است .

و در حدیث پنجم یافتیم که زنان و دختران پیغمبر از زینب عطر فروش عطر می خریدند البته نه برای گذاردن در صندوق بلکه برای استفاده از او و باز مکرر می کنیم که آنچه ذکر شد مشروط بحفظ سترو عفاف است یعنی دور از باصره وشامه نامحرمان .

(9) در کافی شریف از امام ششم (علیه السلام) سئوال میشود که زن شوهر داری شوهرش اجازه حج واجب باو نمی دهد و شوهر با این منع از او دور میشود آیا در غیاب شوهر و بانهی صریح او جایز است بحج برود؟ امام (علیه السلام) فرمودند اطاعت زن از مرد در حج واجب نیست و از این حدیث معلوم می شود که زن میتواند سرپرست بحج برود و مادر سابق برای بیان سلطه نداشتن مرد بر زن بطور کلی این حدیث را ذکر کرده ایم .

( 10 ) - در تهذیب و استبصار (شیخ طوسی ره) است که شخصی از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال کرد که آیا زن ها بر جنازه ها نماز بخوانند؟ ( فرمودند وقتی زینب دختر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفت فاطمه (علیه السلام) با زنان بیرون آمده بر خواهر خود نماز خواند .

ص: 127

(1) - در کافی شریف و تهذیب و من لا يحضره الفقيه أخبارى است که مفاد آن حلیت کسب نائحه (زنی که در عزا خانه ها نوحه سرائی می کند ) می باشد و از باب نمونه می گوئیم ابو بصیر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند لاباس بأجر النائحة التي تنوح على ألميّت يعنى مزد يك زن نوحه سرا برای نوحه برای مردگان می گیرد مانعی ندارد و حلال است و بسیار روشن است که زن نوحه سرا در مجالس فاتحه خوانی با صدای خوب برای مردگان مرثیه سرائی می کند و از این روایت چند مطلب بدست آید اول اینکه هر صدای خوبی حرام نیست دوم اینکه کسب زن منحصر بکسب خاصی نیست ، سوم اینکه حضور زنان در مجامع عمومی حرام نیست و ما در این بحث بهمین مقدار قناعت ورزیده و اطلاع بر اخبار شبیه آنچه گذشت را بعهده موشکافان موکول می نمائیم .

بخش هفتم

در بیان وظائف اختصاصی زنانست و این بخش به دو دسته تقسیم می شود اول آنچه راجع به زن و خدای او است و عهده دار بیان این دسته رساله های عملیه است که در آنها ازدِ ماء ثلاثه ، وستر صلاتی ( پوشش در نماز ) و احرام زن ، وشهادت زن ، وارث ، و دیه زن ، بحث می شود و دسته دوم وظائفی است که زن نسبت بخود با شوهر خود و نسبت بخود با جامعه اش دارد و این دسته بیانگر فوارق زن و

ص: 128

مرد نیز می باشد و این دسته را نیز بد و قسم تقسیم می کنیم .

اول روایاتی که چندین چیز را به ما به التفاوت زن و مرد قرار - داده یعنی آنچه در شریعت اسلام فرق میان زن و مرد است و ما دو روایت از این قسم را ذکر می کنیم . روایت اول صدوق در خصال باین طور بیان کرده: حدثنا احمد الحسن القطان ، قال : حدثنا الحسن بن على العسكرى قال : حدثنا ابوعبد الله محمد بن زكريا البصرى قال حدثنا جعفر بن محمد بن عمارة عن ابيه عن جابر بن يزيد الجعفى قال سمعت أبا جعفر محمد بن على الباقر (علیه السلام) يقول ليس على النساء أذان ولا اقامة ولا جماعة ولا عيادة المريض و لا اتباع الجنائز ولا إجهار بالتلبية ولا الهرولة الصفا والمروة و لاستلام الحجر الاسود ولاد خول الكعبة ولا الحلق انما يقصرن من شعورهن ولا تولى المراة القضاء ولا تولى الامارة ولا تستشار ولا تذبح الا من اضطرار ولا تبدء بالوضو بباطن الذراع والرجل بظاهره ولا تمسح كما يمسح الرجال بل عليها أن تلقى الخمار من موضع مسح رأسها في صلاة الغداة وألمغرب وتمسح عليه وفي ساير الصلوات تدخل اصبعها فتمسح على رأسها من غير أن تلقى عنها خمارها فاذا قامت في صلاتها ضمت رجليها ووضعت يديها على صدرها وتضع يديها فى ركوعها على فخذيها و تجلس اذا أرادت السجود سجدت لاطئة بالارض واذا رفعت رأسها من السجود جلست ثم نهضت الى القيام واذا قصدت

ص: 129

للتشهد رفعت رجليها و ضمت فخذيها واذا سبحت عقدت بالا نامل لأنهن مسئوولات و اذا كانت لها الى الله عز وجل حاجة صعدت فوق بیتها وصلت رکعتین و کشفت راسها الى السماء فانها اذا فعلت ذلك إستجاب الله لها ولم يخبها وليس عليها غسل الجمعة فى السفر و لا يجوز لها تركه في الحضر ولا يجوز شهادة النساء فى شئ في الحدود ولا يحوز شهادتهن فى الطلاق ولا فى رؤية الهلال و تجوز شهادتهن فيما لا يحل للرجل النظر اليه و ليس للنساء من سروات الطريق شيء و لهن جنبتاه و لا يجوز لهن نزول الغُرف ولا تعلم الكتابة ويستحب لهن تعلم المغزل وسورة النور و يكره لهن تعلم سورة يوسف و اذا ارتدت المرأة عن الاسلام استتييت فان تابت و الاخلدت في السجن و لا تقتل كما يقتل الرجل اذا ارتد لكنها تستخدم خدمة شديدة و تمنع من الطعام والشراب الا ما تمسك به نفسها و لا تطعم الاجشب الطعام ولا تكسي الاغليظ الشباب و خشنها و تضرب على الصلاة والصيام ولا جزية على النساء و اذا حضر ولادة المراة وجب اخراج من في البيت من النساء كيلا يكن اول ناظر الى عورتها ولا يجوز للمراة الحائض و لا الجنب الحضور عند تلقين الميت لان الملائكة تتاذى بهما ولا يجوز لهما ادخال المیت قبره و اذا قامت المراة من مجلسها فلا يجوز للرجل يجلس فيه حتى يبرد و جهاد المراة حسن التبقُل واعظم الناس حقاً عليها زوجها و احق الناس بالصلاة عليها ازاماتت زوجها

ص: 130

و لا يجوز للمراة أن تنكشف بين يدى اليهودية والنصرانية لانهن يصفن ذلك لا زواجهن ولا يجوز لها أن تتطيب اذا خرجت من بيتها ولا يجوز لها أن تتشبه بالرجال لان رسول رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) لعن المتشبهين من الرجال بالنساء ولعن المتشبهات من النساء بالرجال .

ولا يجوز للمرأة أن تعطل نفسها و لوأن تعلق في عنقها خيطاً ولا يجوز أن تری أظافيرها بيضاء و لو أن تمسحها بالحنّاء مسا و لا تخضب يديها فى حيضها لانه يخاف عليها الشيطان واذا ارادت المراة الحاجة وهى في صلاتها صفقت بيديها و الرجل یومی برأسه و هوفى صلاته و يشير بيده ويُسبح ولا يجوز للمرأة أن تصلى بغير خمار الا أن تكون أمة فانها تصلى بغیر خمار مكشوفة الراس ويجوز للمراة لبس الديباج والحرير في غير صلاة و احرام و حرم ذلك على الرجال الا في الجهاد و يجوز ان تتختم بالذهب و تصلى فيه و حرم ذلك على الرجال الافى الجهاد قال النبي (صلی الله علیه وآله وسلم) يا على لا تتختم بالذهب فانه زينتك في الجنة ولا تلبس الحرير فانه لباسك فى الجنة لا يجوز للمراة في مالها عتق و لابر الا باذن زوجها ولا يجوز أن تصوم تطوعا الا باذن زوجها و لا يجوز للمرأة أن تصافح غير ذي محرم الا من وراء ثوبا ولا تبايع الا من وراء ثوبها ولا يجوز ان تحج تطوعا الاباذن زوجها و لا يجوز للمراة أن تدخل الحمام فان ذلك محرم عليها ولا يجوز للمرأة ركوب السرج الا من ضروره اوفی سفر و ميراث المراة نصف

ص: 131

الرجل وديتها نصف دية الرجل و تقابل المراة في الرجل الجراحات

حتى تبلغ ثلث الديه فاز ازادت على الثلث ارتفع الرجل وسفلت المراة و اذا صلت المراة وحدها مع الرجل قامت خلفه ولم تقم

بجنبه و ازاماتت المراة وقف المصلى عليها عند صدرها و من الرجل از اصلى عليه عند رأسه و اذا دخلت المراه القبر وقفزوجها فى موضع يتناول وركها ولا شفيع للمراة انجح عند ربها من رضا زوجها و لما ماتت فاطمة (علیه السلام) قام عليها امیرالمؤمنین (علیه السلام) و قال ( اللهم اني راض عن ابنة نبيك اللهم انها قد اوحشت فآنسها اللهم انها قد هجرت فصلها اللهم انها قد ظلمت فاحكم لها و انت خير الحاكمین = و این روایت را حر عاملی در وسائل باب 123 مقدمات نکاح ذکر کرده .

و ما ترجمه حدیث را از خصال ص 77 بقلم نهری ذکر می کنیم . جابر بن یزید گوید: شنیدم امام باقر (علیه السلام) می فرمود : برزنان نه اذان گفتن لازم است و نه اقامه و نه جمعه و نه جماعت و نه عیادت بیماران و نه دنبال جنازه ها رفتن و نه لبيك های احرام را بلند گفتن و نه سر تراشیدن بلکه از موهایشان می چینند و زن نباید متصدی قضاوت شود و متصدی فرمانداری نگردد و طرف مشورت قرار نگیرد و قربانی را سر نبرد مگر در حال ناچاری وزن هنگام وضو گرفتن از باطن ذراع آغاز شستن میکند و مرد از ظاهرش و مانند مردان مسح نمی کشد بلکه بر او لازمست که در نماز صبح

ص: 132

و مغرب چادر خود را از سرش که جای مسح است بردارد و مسح

بکشد و در باقی نمازها انگشتش را بزیر چادر داخل کند و بدون آنکه چادر خود را بیفکند بر سر خود مسح بکشد و چون بر نماز بایستد هر دو پا را بهم چسبانیده و بازوهای خود را بسینه اش می چسباند و دستش را در حال رکوع بر دوران خود می نهند و چون خواست سجده رود مینشیند و در سجده خود را به زمین بچسباند و چون سر از سجده بر داشت بنشیند و سپس از جا برخیزد و چون برای تشهد بنشیند دو پای خود را بلند کند و دوران خود را بهم بچسباند و چون نیازی بخدای عزوجل داشته باشد بر بام خانه رفته و دو رکعت نماز بخواند و سر را برهنه نموده بسوی آسمان بلند کند که چون چنین کند خداوند دعای او را مستجاب فرموده و نا امیدش نگرداند و برزن در سفر غسل جمعه لازم نیست ولی در شهر خود نباید آن را ترك كند و زنان را گواهی دادن در هيچ يك از حدود روانیست و گواهی آنان درباره طلاق روانیست و نه در دیدن ماه نو و گواهی آنان ( در آنچه که برای مرد نگاه کردن بان جایز نیست ) روا است وزن ها نباید از وسط جاده راه بروند بلکه از دو طرف آن عبور کنند و نباید در بالا خانه ها بنشینند و نه نویسندگی بیاموزند و مستحب است ریسندگی یاد گیرند و سوره نور را بیاموزند و مکروه است سوره یوسف را بیاموزند و چون زن از اسلام مرتد شود پیشنهاد توبه باو می گردد پس اگر توبه کرد رها میشود و اگر نه بزندان ابد

ص: 133

محکوم می گردد و زن را نکشند مانند مرد که اگر از دین برگردد باید کشته شود بلکه کارهای دشوار با و تحمیل میکنند و بجز از غذا و از خوراک ناگوار با و ندهند و بجز پوشاك زبر با و نپوشانند و او را بزنند تا نماز بخواند و روزه بگیرد و جزیه بر زنان نیست و چون هنگام زائیدن فرارسد لازم است که هر که از زنان خارج در خانه است بیرون کنند تا نخست بر عورت اونگاه نکنند و زنی که در حال حیض است و یا جنب است نباید به تلقین در نزد مرده حاضر شود زیرا فرشتگان از زن حائض و جنب در آزارند و برای زن حائض و جنب روانیست که مرده را در میان قبر بگذارد و چون زن از مجلسی برخاست برای مرد روا نیست که بجای او بنشیند تا آنگاه که جایش سرد شود و جهاد زن این است که نیکو شوهر داری کند و حق شوهر بر زن از همه کس بیشتر است و شوهر از همه کس سزاوار تر است که بر او نماز گذارد و زن را روا نیست که در میان زنان یهودی و نصرانی برهنه شود زیرا آنان برای شوهران خود توصیف خواهند کرد و زن روا نیست چون از خانه بیرون رود بر خود عطر بزند و او را روا نیست که خود را بمردان شبیه کند زیرا رسول خدا مردانی را که خود را بزنان شبیه می کنند و زنانی را که خود را بمردان شبیه می کنند لعن فرموده اند و زن را روا نیست که خود را بی زینت بگذارد اگر چه رشته ای بگردن خود بیندازد و روا نیست که انگشتان او سفید دیده شود گر چه با اندکی حنا رنگین بسازد زیرا بیم آن

ص: 134

میرود که شیطان با و آزار برساند و چون زنرا در حال نماز نیازی پیش بیاید دست های خود را بهم زند ولی مرد در حال نماز با سر و دست اشاره می کند و تسبیح را بلند تر می گوید و زن را روا نیست که بی چادر نماز بخواند مگر آنکه کنیز باشد که بی چادر و سر باز نماز می خواند و برای زن جایز است که در غیر حال نماز و احرام جامه ابریشم و حریر بپوشد و بر مردان این چنین جامه حرامست مگر در حال جهاد و زن را روا است که انگشتر طلا بدست کرده و با آن نماز بخواند ولی این بر مردان حرامست مگر در حال جهاد که پیغمبر فرمود یا علی انگشتر طلا بدست نکن که آن زیور تست در بهشت و جامه حریر نپوش که آن جامه تست در بهشت و زن را روا نیست که از مال خود بنده آزاد کند و نه احسانی نماید مگر با اجازه شوهرش و او را روا نیست که روزه مستحبی بگیرد مگر با اجازه شوهرش و او را روا نیست که با نامحرم دست بدهد مگر از پشت جامه اش و روا نیست که بیعت کند مگر از پشت جامه اش و روا نیست که بحج مستحبی برود مگر با اجازه شوهرش و او را روا نیست که بحمام برود که این کار بر او حرامست و زن را روا نیست که سوار بر زین شود مگر در حال ناچاری یا در سفر و ارثی که زن میبرد باندازه نصف ارث مرد است و دیه اش نصف دیه مرد است و زن با مرد در دیه مساوی است تا اینکه باندازه يك سوم دیه کامل باشد و چون دیه از يك سوم دیه کامل گذشت دیه مرد بالا میرود و دیه زن کم می شود و چون زن بتنهائی با مرد

ص: 135

نماز بخواند باید پشت سر مرد بایستد و در کنار او نایستد و چون زن بمیرد آنکه بر او نماز می خواند در نزد سرش می ایستد و چون زن را در میان گور نهند شوهرش در جایی می ایستد که بتواند ران او را گرفته و بقبر بگذارد و برای زن نزد پروردگارش شفاعت کننده ای از رضایت شوهرش بهتر نیست و چون فاطمه (علیه السلام) از دنیا رفت امیر مؤمنان کنار جنازه او ایستاد و عرض کرد بارالها من از او که دختر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است راضی هستم بار الها او را وحشت گرفته تو آرام دلش باش بار آلها او از مادور شد تو با او بپیوند بارالها برا و ستم رفت تو بر سود او حکم فرما که تو بهترین حکم فرمایانی .

در این روایت چیزهائی را ازن نا مشروع دانسته که امکان موافقت با آنها نیست و بعضی از آن ها بر خلاف سیره استمراری تمام مسلمان هاست تا سد بزمان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مانند عیادت مريض وتشييع جنازه وغسل جمعه در سفر و عدم جواز ترك آن در حضر و منزل کردن در غرفه ها و نویسندگی و اینکه تصرف در مال را بدون اذن شوهر در عتق و کارهای خیر منع نموده و دخول در حمام را بر او حرام دانسته و جواب از این روایت بدو وجه است .

اول آنچه را که در این روایت شنیدی که با خبار صحیحه موافقت دارد بآن احتیاجی نیست ، اگر چه می تواند مؤید باشد و آنچه را که مخصوص این روایت است برخلاف آن اخبار معتبره ای

ص: 136

از اهل بیت (صلی الله علیه وآله وسلم) رسیده است چنانچه خواهی دانست ولا أقل امکان موافقت با آن نیست برای ضعف سند چنانچه بیان خواهد شد .

وجه دوم - اینکه این سند مشتمل است بر دو مهمل یعنی آن ها که نامشان اصلا در کتاب رجال ذکر نشده و يك مجهول و يك مشكوك و فقط کسی که در این سند مورد اعتماد اکثر رجال است و درباره او و جه من وجوه اصحابنا گفته اند یعنی کسی که در میان راویان اخبار صاحب اعتبار و آبرومند است یکنفر است و آن محمد بن ذکر یا بصری می باشد و حال يك يك را بیان می کنیم شیخ صدوق این روایت را از احمد بن حسن قطان نقل نموده و بعد از نام او رضی الله عنه آورده که بنظر جمعی دعای صدوق، حسن حال احمد را می رساند و با وجود این بعضی گفته اند احمد سنی بوده و این احمد از حسن بن علی عسکری نقل کرده و از این حسن در کتب رجال نامی نیست و چگونه ممکن است بر حدیثی تکیه کرد که واسطه نقل آن را وی مهمل الذكر باشد و او از محمد بصری نقل کرده که گفتیم قابل اعتماد است ولی این در صورتی فائده بخش است که واسطه های قبل از او و بعد از نیز مورد قبول باشند و حال آن که اینطور نیست چون بصری از جعفر بن محمد بن عمارة که نامی از او در رجال نیست نقل نموده و او از پدرش محمد بن عمارة نقل نموده که مجهول الحال است و ابن عمارة از جابر بن یزید جعفی نقل نموده که

ص: 137

نجاشی درباره اش می نویسد روایان او مورد طعن هستند و خودش نیز روحیه گوناگون دارد و حال خواننده ما بعد از اطلاع بر چگونگی راویان این حدیث خواهد دانست که با سندی این چنین احکامی آنچنان نمیشود نسبت بشریعت مقدسه اسلام داد که کلیه احکامش سنجیده و پسندیده عقلاء است و روایت دوم را صدوق در من لا یحضره الفقيه نقل کرده بسند متصلش بحماد بن عمرو و أنس بن محمد که آن دو از پدر آن نقل کرده اند و پدر أنس یعنی محمد مجهول الحال است و این مقدار برای ضعف سند کافیست و زیاده گوئی تطویل است و مقداری از این روایت را صاحب وسائل در باب دوم از ابواب صفات قاضی برای نفی تولی قضا برای زن ذکر نموده و در این روایت حضور جماعت و اذان و اقامه و عیادت بیمار و تشییع جنازه و ایستادن پهلوی قبر و شنیدن خطبه را از زن مشروع ندانسته و در سابق ما اشاره بضعف این روایت نمودیم و در اینجا ممکن است کسی بگوید که می بینیم مطالبی که در این دو روایت هست در اخبار صحیحه و معتبره نیز وارد شده از باب نمونه در روایت اول آمده است که زن ها باید روبروی زنان یهودی و نصاری مکشوف نباشند ، چون آن ها برای شوهرانشان صفات زن های مسلمان را بازگو می کنند و وسایل باب نود و هشتم از مقدمات نکاح این مضمون را از حفص بن بختری از امام ششم (علیه السلام) نقل کرده .

ص: 138

بنابراین چگونه از يك چنین روایتی صرف نظر کنیم و جواب از این اشکال اینکه اولاً ما اشاره کردیم که حکمی از احکام که در این دو روایت می باشد و در روایات معتبره نیز وارد است ما قبول داریم نه برای اینکه در این دو روایت است بلکه برای این جهت که دلیل معتبر در آن وجود دارد .

و ثانیاً در روایت حفص راجع بهمین روبرو شدن زن مسلمان با زن های یهود و نصاری تعبیری دارد که بر خلاف تعبیر روایت خصال است زیرا در روایت حفص جمله ليس ينبغی دارد که ظاهر در کراهت است و در روایت خصال ولا يجوز للمراة دارد که ظاهر در حرمت است و بدیهی است که تفاوت میان کراهت و حرمت چقدر زیاد است ؟؟

و طایفه دوم روایاتی را که در موضوع های مختلف درباره وظائف اختصاصی زنان وارد شده است ذکر می نمائیم و این روایات را دسته بندی کرده و می گوئیم:

اول - حجاب پیش از ذکر روایات لازم است باین نکته توجه نمائیم که پوشش مو و بدن با جماع علماء و اتفاق اخبار واجب است و بلکه وجوب حجاب نسبت به مو و بدن بر زن از قرآن به کمال سهولت فهمیده می شود بشرط آنکه شخص اهل استنباط باشد و معنای اهلیت استنباط دانستن قواعد و فهمیدن کلام است که باید اسلوب های بیرون آوردن احکام را از ادله آن تحصیل کرده و از روی تخصص علمیت بانها را داشته باشد و

ص: 139

این که ما قید اهل استنباط را ضمیمه کردیم برای سهولت فهم این مطلب علتش اینست که بتجربه برای ما ثابت شده که در هر زمانی هستند طایفه ایکه به مجرد تعلم پاره ای از الفاظ عربیت و یا بضمیمه پاره ای از اصطلاحات علمی دست بکار تصرف در آیات قرآن شده و آنچه را که موافق سلیقه و ذوق خود باشد یا وابستگی بمسلك و حزب خود داشته باشد از آیات کلام الله بهره برداری نموده ، و عجب است که از دیگران هم طمع قبول تا و بلات خود را دارند و بعبارت صحیح از آیات قرآن سوء استفاده می نمایند و از این جاست که مسلمانان کمونیست مرام بنفع مسلک اشتراکی و هدم بنیان مالكيت استدلال بآيه والارض وضعها للا نام می نمایند غافل از اینکه معنای آیه مالکیت هر فردی برای هر قطعه خاکی نیست بلکه این قانون که خیالی فاسد بیش نیست موجب اختلال نظام بشریست و حاشا که خداوند هرج و مرج عمومی را قانون آسمانی و دستور اسلامی بداند ؟ .

و در طرف مقابل اشخاصی متمایل بمسلك استبداد و خودگرائی از آیا تیکه درباره ملک سلیمان و جمله شریفه يعملون له ما يشاء ( الخ ) وارد شده برای قانونی جلوه دادن مسلك خود بهره برداری غلط می نمایند پس هرکس را سزاوار نیست که بخود جرأت فهم قرآن را بدهد و برای تطبیق قرآن بارژیم خود و کشور خود بقرآن تمسك جسته و مایه انحراف افکار عمومی بشود و اینجاست که شایسته است حدیث پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را که میفرماید من فسر القرآن

ص: 140

بر أيه فليتبؤ مقعده من النار را بعنوان آژیر خطر گوشزد نمائیم و همین مطلب را جع باخبار هم واقعیت دارد چون دریافت حکم از اخبار سقفی است که روی چهار پایه قرار گرفته که هريك از این پایه ها دخالت در دریافت حکم دارند بطوریکه اگر یکی از این ارکان نباشد سقف فهم احکام فرود می آید .

اول - سند

دوم - دلالت

شوم - عدم معارض

چهارم - بودن معصوم (علیه السلام) در مقام بیان حکم واقعی نه تقیه ، از باب مثال در همین بحث حجاب در قرآن جلابیب که جمع جلباب است و خمر که جمع خمار است آمده و کسی که می خواهد آیه حجاب را تفسیر کند یعنی از آن حكم الله را بفهمد باید بداند از جهت موضوع جلباب و خمار و درع و وقمیص و ازار وسروال وقناع و مقنعه و ملحفه چیست ؟

و معنای ثوب و لباس کدامست؟

و از جهت مسند یعنی فعل که ید نین و وليضربن باشد مقصود چیست؟ یعنی باید بداند که مثلا نزدیکی و دوری دو عنوانی هستند اضافی و علم به نقطه اضافی ارتباط با فهم مراد دارد و ما دیدیم در زمان خود کسی را که میخواست از ید نین من جلا بيبهن واجب نبودن پوشیدن موی سر را استفاده کند باینطور که معنای يدنين من جلابيبهن اینست که سر تاسری را تا پائین

ص: 141

صورت نیاورند بلکه نزديك بسر بنمایند .

و خلاصه سخن این که اهل استنباط از واجب بودن نزديك كردن

جلباب ( که عبارت است از جامه واسع و بلند و بلکه خواهی شنید که بعض از اهل لغت آنرا با ملحفه که سراند از تا پائین باشد یکی دانسته اند ) استفاده و جوب ستر شعر يعن پوشانیدن موی سر را نموده اند ولا اقل از جمله وليضر بن بخمرهن این معنا را استفاده نموده اند؛ پس استنباط حکم باید بوسیله قواعد علمیه و مبرا بودن از اغراض باشد و نتیجه این سخن این که در وجوب پوشانیدن بدن و موی زن اختلافی میان علماء نیست و اختلاف در پوشانیدن قرص صورت و دست ها تابند و پاها تا ساق پا است با این اختلاف که باطن پا هم مانند ظاهر می باشد یا نه ؟

و مرحوم علامه حلی و جمعی دیگر از فقهاء پوشانیدن این ها را هم واجب دانسته اند و علت این فتوی از این بزرگان چند چیز است اول استفاده این حکم از روایات و رفع ید از اخباری که دلالت دارد بر عدم وجوب ستر و جه و کفین و قدمین .

الشرايع دوم اینکه در روایت علل وارد شده که علت ستر دراسلام جلوگیری از هیجان غریزه جنسی است و آنان که می فرمایند که نظر بصورت زن مخصوصا زن جوان و بالاخص در دیده گان او بیشتر مایه فساد اجتماعی و موجب هیجان شهوی می باشد پس باید صورت زن هم پوشیده باشد تا مانع فساد باشد و این

ص: 142

از باب تلازم بين وجوب ستر بر زن با حرمت نظر از مرد است .

و سوم تقوی و ورع اینگونه از علما ء است و لذا استاد ما حضرت آیة الله فان-ی هر چند از حیث دلیل با مشهور موافقت کرده اند که

استثناء وجه و کفین را قائلند ولی بواسطه حفظ عفاف عمومی در رساله عملیه خود احتیاط و جوبی بر ستر وجه و کفین کرده اند. ولی مشهور بین علماء استثناء وجوب ستر این اعضاء است و دلیل شرعی با فتوای مشهور موافقت دارد و قبل از ذکر دلیل مشهور تذکر دو مطلب لازم است .

اول - اینکه قبل از اسلام حجاب آنهم بنحو پوشش تمام اعضاء از سه تا بقدم نبوده و تاریخ صحیحی که دلالت بر بودن حجاب قبل از اسلام باشد بدست نیست و مدعیان حجاب پیش اسلام اگر تکیه به بعضی از تاریخ ها یا کتاب های مذهبی بکنند باید بآنها گفت که تورات و انجیل تحریف نشده در دست نیست و تواریخ هم اسناد معتبره ای ندارند و بنابراین تقیید حجاب اسلامی اگر تعرض بپوشیدن چادر نباشد قیدیس توضیحی یا غیر لازم و اگر تعرض بپوشیدن چادر باشد آمریست باطل و مطلب دوم که گفتیم لازم التذکر است ، پیش می آید و می گوئیم که ستر زن بجهت حفظ عفاف زنست و آنچه صفت ستر در آن باشد که در عرف بان ساتر اطلاق می شود کافی می باشد .

و بنابراین اگر پوششی انتخاب کند که صورت از آن پیدا باشد و دست و پاگیر هم نباشد بر او ملامتی نیست ولذا گوینده

ص: 143

اسلامی و نویسنده مذهبی اگر بغرض پاک و نیت خالص بخواهد

چیزی بگوید یا بنویسد نباید بچادر توهین کند .

اینکه شروع می کنیم ببیان روایاتی که دلالت بر وجوب ستر بر زنان را متکفل است تا مقدار واجب الستر را از آن ها دریابیم پس می گوئیم .

اول کلینی از عدة از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از جمیل بن دراج از فضل بن یسار از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فضل گفت از آن حضرت سئوال کردم که دو ذراع زن از بند دست تا مرفق از زینت حساب میشود که خداوند میفرماید ولایدین زينتهن الا لبعولتهن ( ظاهر نکنند زیورهای خود را جز برای شوهرانشان ) فرمود آری و پائین تر از خمار (روسری ) زینت است و پائین تر از دست بند هم زینت است و در این روایت کلمه مادون عبارتست از بالاتر از خمار که موی سر است و بالاتر از بند دست که ذراع میباشد و ما اول آیه مبارکه را ذکر نموده و اسامی انواع لباس های زنانه را در قدیم با معنای آن ها توضیح داده تا با ملاحظه سایر اخبار مطلب روشن شود خداوند عالم در سوره نور آیه 31 می فرماید :

وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن و يحفظن فروجه ولا يبدين زينتهن الا ماظهر منها وليضر بن بخمر هن على جيوبهن ولا يبدين زينتهن الا لبعولتهن الى آخر الآية .

ای پیغمبر بگو به زن های مؤمنه که دیده بپوشند و فرج خود

ص: 144

را حفظ کنند و زینت خود را آشکار ننمایند جز مقداری که ظاهر است و روسری ها را برگریبان زده و زیود خود را آشکار نکنند مگر برای شوهران خود .

و در ذیل آیه می فرماید که پاها را برزمین نکوبند تا زیورهای مخفی آنان معلوم نشود و خوبست که آیه 59 سوره احزاب را هم بیان کرده تا بعد به اسامی البسه بپردازیم بپردازیم .

اما آيه يا أيها النبي قل لا زواجك وبناتك ونساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك أدنى أن يعرفن فلايوذين و كان الله غفوراً رحيماً .

معنای سطحی آیه اینست که ای پیغمبر بزن هایت و دخترانت و زن های مومنین بفرما که جلباب های خود را نزدیک کرده تا شناخته شده و مورد تعرض قرار نگیرند حال می پردازیم به بیان البسه و می گوئیم :

1 - جلباب ، در المنجد و قاموس و صحاح و مجمع البحرين جلباب را بمعنای قمیص که بروی بدن پوشیده میشود و در فارسی بان پیراهن می گویند تفسیر نموده اند و گفته اند ثوب واسع جامه گشاد .

و در قاموس است که ممکن است جلباب جام باشد که روی جامه های دیگر پوشیده می شود و مانند ملحفه است یا جلباب همان

خمار است .

2 - درع ، در غالب کتب لغت که بعضی از آن ها نام برده شد

ص: 145

درع را بمعنای قمیص ذکر کرده اند .

3 - قمیص ، و آن را گفته اند جامه ایست که روی بدن پوشیده می شود و در کتاب محیط المحیط میگوید جامه ایست که زیر جامه ها پوشیده می شود و تا شانه شکافته شد یعنی بلند تر نیست.

4 - خمار ، و آن را بمعنای آنچه سر را می پوشاند گرفته اند .

5 - قناع ، و آن را بمعنای روسری گرفته اند با قید اینکه از مقنعه گشاد تر باشد .

6 - مقنعه را، بمعنای آنچه سر را بپوشاند گفته اند . با قید کوچک تر بودن از قناع .

7 - إزار ، و آن را بمعنای ملحفه یا آنچه ساتر است گرفته اند .

8 - ملحفه و آن را لباسی می دانند که روی تمام لباس ها قرار گرفته باشد و انسان را بپوشاند و می توان آن را لباسی سرتاسری نام نهاد و بدیهی است که کمتر کسی از اهل لغت جلباب را همانند ملحفه دانسته بلکه جمعی تصریح کرده اند که جلباب کوچکتر از ملحفه است .

و خلاصه جلباب اگر هم سرتاسر بدن را از سر تا قدم بپوشاند بطور واضح صورت را نمی پوشاند و بلکه در قرآن برای این که زن شناخته شود امر شده که جلباب نزديك سر برسد یعنی از پیشانی بالاتر باشد و قطع نظر از این آیه مبارکه ما باید ببینیم از اخبار چه معنائی بدست می آید .

ص: 146

ومی گوئیم باید دانست که گاه تعبیری کنایه است و تعبیرهائی که کنائی است بدون غرض گفته نمی شود و البته کنایه مانند مجاز احتیاج بقرینه دارد و در آیه مباركه ( لا يبدين زينتهن ) زینت گفته شده و از آن اراده محل زینت شده است و قرینه برای اینست که زینت قبل از پوشیدن و آویختن بگردن یا دست و یا با چیزیست جامد و نشان دادن آن هیچ محذوری ندارد و این قرینه می شود که مراد جدی از کلمه زینت جای زینت است و حال باید مناسبتی که در این کنایه رعایت شده است را بیابیم و بلطف - خداوند می گوئیم بدو جهت از موی سر و دست ها بزینت تعبی-ر شده .

اول اینکه عضو آراسته شده بزیور اول زیورش پیدا می شود چنانچه در استثناء كه إلا ما ظهر باشد و معنای آن می آید که صورت و دست اراده شده چون خضاب در دست و سرمه در چشم از روی دقت قبل از دست و چشم دیده می شود اگر چه در ظاهر مقرون با یکدیگر دیده می شوند .

دوم این که در کلام حكماء از کارهای ناپسند و جاهای ناپسند و اعضاء ناپسند همواره با تعبیرهای کنائی یاد می شود و لذا در قرآن عمل جنسی را بكلمه لا مستم النساء تعبیر فرموده ونیز از قضاء حاجت ( که خود تعبیریست کنائی ) به جاء احدكم من الغائط که معنای غائط مکان های دور از نظر و پست است تعبیر نموده پس ذکر زینت و اراده محل زینت تعبیریست کنائی و -

ص: 147

باصطلاح علمی تعبیر از محل بحال است و نتیجه این توضیح آن که پائین تر از خمار که صورتست و پائین تراز دستبند که کف دست است ( ظاهر و باطن ) داخل در آیه منع نیست. دوم اینکه شیخ کلینی بسند ضعیف از حضرت صادق نقل نموده که از آن حضرت (علیه السلام) سوال می شود که از نامحرم چه مقدار برای مرد شرعاً جایز است دیده شود ؟

فرمود صورت و دو کف و دو قدم .

سوم اینکه نیز شیخ کلینی بسند موثق از زراره روایت کرده که از امام ششم (علیه السلام) معنای الاما ظهر منها را سئوال می کند و حضرت جواب می دهند زیور آشکارا سرمه و انگشتر است و بدیهی که جای سرمه در چشم است و جای انگشتر در دست است.

چهارم ، مرحوم کلینی بسند معتبر از ابو بصیر نقل کرده که از امام ششم (علیه السلام) سؤال کردم فرمایش خداوند را و لایبدین زينتهن الا ما ظهر منها ، معنایش چیست ؟ فرمود خاتم یعنی انگشتر و مسکه که در روایت بمعنای قلب گرفته و هر دو بمعنای دست بند است، مفاد روایت صباح بودن انکشاف دست است .

پنجم - عبدالله بن جعفر در قرب الاسناد ص 40 از هارون بن مسلم که نجاشی او را توثیق کرده از مسعدة بن زیاد که نیز نجاشی ( یکی از علماء رجال ) او را ثقه دانسته روایت کرده که گفت از امام پنجم (علیه السلام) شنیدم در جواب سئوال از آنچه زن جایز است از زیورش را آشکار نماید فرمودند صورت و دو دست و از این

ص: 148

حديث معتبر بطور واضح معلوم میشود که مراد از زینت محل زینت است و نیز معلوم میشود که لازم نیست که زن صورت و دست ها را بپوشاند .

و خوب است دو نکته دیگری را در این مقام یاد آور شویم اول اینکه خمار سرتاسری نیست و بلکه روسری است که به حسب متعارف صورت پوش نیست و این معنا از حدیث جابر جعفى ( وسایل ج 14 ص 162 ) بدست می آید که عبارت تلقی الخمار عن موضع مسح رأسها را دارد که ظاهر است در اینکه خمار سر را می پوشاند بطور انحصار نه با صورت .

و ضَرْبِ خمار على الجیب که در قرآن است برای پیدا نشدن گردن است نه پوشاندن صورت و نکته دوم اینکه جلباب و خمار دو طور لباس است و این معنا از روایاتی

که درباره قواعد از زنان (پیرزنان) وارد شده بدست می آید که در باب 110 از مقدمات نکاح وسایل آمده است الخمار و الجلباب و عطف بواو در این دو لباس اختلاف در آن دو را می فهماند و بنابراین خمار با ملحفه کمال تغایر را دارد یعنی خمار روسری است و ملحفه سرتاسری است.

و برای تائید اینکه و جه و کفین استثناء شده است روایتی را که صدوق در کتاب علل الشرائع و در کتاب عیون الاخبار نقل کرده یاد آور می شویم که امام هشتم (علیه السلام) در جواب مسایل محمد بن سنان می فرمایند حرام است نظر بموی زن های شوهر دار یا

ص: 149

بی شوهر بعلت اینکه نظر مرد بموی زن هیجان آور است و مایه و انگیزه فساد است و وارد شدن در ورطه حرام میباشد ( الخ ) و امروزه ثابت شده که موی سر زن جاذبه جنسی دارد و بتعبیر امروزه الکتریسته کشش در آن است و نیز برای تاکید مطلب خوب است اخبار ستر صلاتی را هم یاد نمائیم در وسایل صدوق بسند خود از فضل بن یسار از ابی جعفر (علیه السلام) ( الباقر (علیه السلام) ) روایت کرده که می فرماید حضرت زهرا (علیه السلام) نماز بجا آوردند در يك درع که بمعنای پیراهن است بر سرشان خمار بود که همان روسری است سپس می فرماید بر آن حضرت بیشتر از آنچه موی سر و گوش هایشان را بپوشاند نبود و از این روایت بخوبی معلوم می شود که ساتر زن در نماز آن چیزی است که ماورا صورت و دست ها را بپوشاند چون بدیهی است که درع، کفین، و قدمین را نمی پوشاند و بدن پوش زنان در سابق همانند پیراهن عربی در زمان ما بوده که تا ساق پا را می پوشانده، و نیز در وسایل است که صدوق بسند صحیح از محمد بن مسلم از حضرت باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمودند که زن در درع و مقنعه در صورتی که صفت ستر را دارا باشد یعنی نازک نباشد نماز بجای بیاورد یعنی برای ساتر نماز يك پیراهن بلند و يك روسری کافی است و از این حدیث صحیح بدست می آید که آید که صورت و دست ها و قدم ها واجب الستر در نماز نیستند و روایات دیگری هم باین مضمون وارد شده که ذکر آن ها ضرورت ندارد و ازمویدات مطلب

ص: 150

و بلکه دلیل بر آن، اینست که احرام زن در حج و عمره بباز بودن صورت او است .

تا آنجا که اگر بخواهد روپوشی برای صورت تهیه کند باید طوری آن را در مقابل صورت بگیرد که تماس با بشره صورت پیدا نکند و این که گفتیم دلیل بر آنست برای این جهت است که در غالب اوقات زنان و مردان در جمع یکدیگر مناسك يكديگر مناسك حج و عمره را انجام می دهند و بدیهی استکه اگر در هنگام حج که امریست عبادی ،

واجب باشد باز بودن صورت وجوب ستر آن در غیر اعمال حج قابل اعتبار نیست اگر چه می شود گفت حجاج چه زن و چه مرد بی خیالند از نظر کردن بیکدیگر و از این جهت این اخبار را که دلالت دارد بر اینکه احرام مرد در باز بودن سر است و احرام زن در باز بودن صورت است ما در نهایت مؤید می دانیم نه دلیل بر عدم وجوب ستر صورت برای زنان .

و در خاتمه نصیحت ما به خواهران مسلمان اینست که هم چنان که بهداشت برای بدن ما یه سلامت است و طول عمر احتیاط در نگاه داشتن عفت برای زنان نیز کمال ضرورت را دارد بدین معنا که جرأت و بی باکی در امر حجاب و پنداشتن زن که نیمی از - اجتماع را بطوری مساوی در کلیه شئون فردی و اجتماعی تشکیل می دهد نتیجه ای جز بی بند و باری ندارد و شیطان ونفس اماره که دو عفریت عصمت خوار هستند بسراغ او خواهند آمد و برای حفظ عفاف است که در روایات آمده نگاه کردن تیریست

ص: 151

از تیرهای شیطان ( برای شکار عفت زن ) و نیز روایت است که می فرمایند هرکسی بهره ای از زنا دارد ، زیرا زنای دیده گان نظر است و زنای لب ها بوسه می باشد و زنای دست ها لمس است چه در دنبال این اعمال فرج هم تبعیت بکند یا نکند (صدق الفرج ذلك ام كذب ) .

و بنابراین زن در انتخاب لباس بیرون از منزل بایستی از پوشیدن لباس های تنگ که نمایانگر حجم اعضاء است خود داری کند دوم اخباریست که توهم میشود که برای زن جایز نیست رفتن بحمام های عمومی که چنانچه در باب 16 از آداب حمام شیخ حر عاملی در وسایل جلد 2 ص 375 بسند صحیح از رفاعه از حضرت صادق (علیه السلام) روایت نموده که هرکس ایمان بخدا و روز قیامت دارد زن خود را بحمام نفرستد و بالحنی بسیار شدید در همان باب از صدوق بروایتی که سند ندارد و ضعیف است روایت کرده که هرکس اطاعت از زنش بکند خداوند او را برو در آتش جهنم می اندازد سئوال می شود این اطاعت کدام است و - امام می فرماید زن او می خواهد بمجلس های فاتحه یا در مجالسی که زن های نوحه سرا هستند برود و در جشن های عروسی شرکت کند و در حمام ها برود و لباس های نازک بپوشد و مرد او را - اجابت نماید .

و شیخ کلینی بسند معتبر از سکونی در وسایل ج 4 باب 95، از ابواب مقدمات نکاح از امام ششم (علیه السلام) نقل کرده که فرمودند

ص: 152

رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند هرکس از زن خود پیروی کند خداوند او را بر رو بآتش جهنم میاندازد ، سئوال شد این پیروی کدام است فرمودند از او میخواهد که به حمام ها برود و بعروسی ها حاضر گردد و به مجلس زنان نوحه سرا یا مجالس فاتحه حاضر گردد و جامه های نازک بپوشد و مرد از او پیروی بنماید و نیز صدوق عليه الرحمة در خصال و در وسایل ج 2 باب 16 آداب حمام و در عقاب الاعمال این روایت را ذکر نموده است .

و جواب از این اخبار به سه وجه داده می شود.

اول اینکه پیروی بی قید و شرط مرد از زن یعنی اطاعت کورکورانه مرد از زن را در این روایت موجب غضب خدا دانسته که به طور استمرار و همیشگی مرد پیروی از نیات زن نسبت بامور خارج از منزل بنماید و این نه بدان معناست که اگر مرد با زن در امری هم صلاح شدند اجابت مرد از زن در آن امر مصلحت دار مبغوض باشد مثلا بخواهد به مجلس روضه برود و یا بمسجد برود برای جماعت .

دوم اطاعت جمیع امور مذکوره در روایات که رفتن بحمامات و نیاحات وعروسی ها و پوشیدن لباس های نازک باشد را قبیح دانسته که بقرينه در خواست زن از مرد پوشش لباس های نازك را روایت ناظر می شود بصورتی که زن بقصد خود آرائی و جلوه گری بخواهد

در مجامع عمومی حاضر شوود .

سوم اینکه این روایت بی معارض نیست اما نسبت به رفتن درحمام

ص: 153

مرحوم صدوق در من لا یحضره الفقیه بسند صحیح از علی بن يقطين روایت کرده که از موسی بن جعفر (علیه السلام) پرسیدم در حمام قرآن بخوانم و نکاح بکنم ؟ فرمود مانعی ندارد و شیخ طوسی در تهذیب بسند صحیح از محمد بن بزیع روایت کرده که از امام هشتم (علیه السلام) سئوال کرد مشخص در حمام قرآن بخواند و نکاح بکند فرمودند آری و شیخ کلینی بسند صحیح از علی بن يقطين روایت کرده که به موسی بن جعفر (علیه السلام) عرض کردم قرآن بخوانم و نکاح بکنم در حمام ؟ فرمود مانعی ندارد و بدیهی است نکاح امری است دو جانبه و طرف مقابل زن است و فرض این است که محل نکاح حمام است و با این جواب از دو حدیث رفاعه و سماعه نیز جواب می دهیم .

و برای خلاصه می گوئیم ما در مقابل جمع بین روایات مانعه و مجوزه می گوئیم به مناسبت لزوم رعایت عفت برای زن، روایاتی که مانع می باشد نظرش بصورتی است که عفت زن در معرض خطر باشد یعنی خوف از آن باشد که عفت زن رعایت نشود و روایاتی که

امور مذکوره را جایز شمرده بصورتی نظر دارد که اطمینان بحفظ زن از عفت خود برای مرد حاصل باشد و قرینه براین جمع ما مناسبت مقام یعنی ملاحظه غریزه جنسی میدانیم که باصطلاح علمی از آن تعبیر می شود بمناسبت حکم با موضوع و برای نشان دادن مطلب می گوئیم اگر موردی گفته شود دختر جوانت را در جاهای پرجمعیت روانه نکن و وقت دیگری گفته شود دختران

ص: 154

جوان هم می توانند در مجامع عمومی ظاهر شوند از ایند و کلام که در ظاهر با يك دیگر تناقض دارند می توانیم بملاحظه امکان آلودگی دختر جوان در مراکز پر جمعیت این مطلب را استنباط کنیم که کلام اول بدین منظور گفته شده که دختر جوان نباید خود را در دسترس انظار عمومی قرار بدهد و کلام دوم برای این گفته شده که زن اگر چه جوان باشد می تواند از فوائد همگانی بهره ببرد و طبعا عقل میانگین این دو کلام را این میداند که صیانت ناموس لازم است و اگر اطمینان باین باشد زن و مرد اجتماعشان بی مانع می باشد حال اگر اشکال کنی که ما شاهد زنده ای برای جمع میان این دو دسته روایات نداریم و این مطلب که در جواب گفته شد مجرد حدس و گمان می باشد و بنابر این تعارض در روایات قطعی می باشد جواب گوئیم که قاعده در تعارض اینستکه هر دو دسته روایات از اعتبار ساقط شوند و مرجع فقیه برای حکم اطلاقات مافوق این دو دسته باشند وگر نه اصول عملیه و بدیهی است که هر کجا در هر چه تردید داشته باشیم در حرمت و حلیت آن مطلقات و اصول عملیه مانند اصل برائت و اصل حلیت و استصحاب عدم حرمت اقتضاء جواز رادارند سوم بعضی از روایات که در آن رفتن زن بمجالس فاتحه منع شده است که احادیث آن در گذشته نقل گردید .

و در جواب می گوئیم صدوق در وسایل ج 1 باب 69 در ابواب دفن و در باب التعرية و الجزع در من لا يحضره الفقيه و كلینی

ص: 155

در کافی شریف از عبد الله کاهلی روایت نموده اند که از امام هفتم (علیه السلام) سئوال کردم که زن من با زن ابن مارد به مجالس فاتحه می روند و من آن ها را منع می کنم و زن من می گوید اگر رفتن بمجالس فاتحه حرام است از ما جلوگیری کن تا ترک کنیم و اگر حرام نیست چرا از ما ممانعت می نمائی چون اگر ما زمانی کسی را

از دست بدهیم شخصی از ما بمیرد احدی به مجلس ما حاضر نمی شود کاهلی می گوید امام هفتم (علیه السلام) فرمودند که سئوال تو از حقوق اجتماعی است پدرم، مادر من و ام فروه رامی فرستادند تا حقوق مردم مدینه را ادا کنند و معنای فرمایش ان حضرت اینست که حضرت صادق (علیه السلام) زن های خود را بمجالستی که جنبه های اجتماعی داشته است روانه می گردند و امام بکلمه جامعه از سئوال کاهلی جواب داده اند و بعبارت واضح تر سئوال عبد الله کاهلی از فرستادن زنان به مجالس فاتحه بوده و امام بطور کلی اجازه داده اند که زن ها بمراسم اجتماعی بروند و رعایت حقوق اجتماعی را بنمایند.

و نیز در خبر معتبر در وسائل ج 12 باب 17 است که امام ششم (علیه السلام) فرمودند پدرم امر کردند که از مال خودم مقداری وقف کنم که ده سال در ایام حج برای اود رمنی زنان نوحه گر نوحه سرائی کنند و بدیهی است که در ایام حج در منی جمعیت های انبوه زن و مرد موجود می باشند .

و نیز در خبر است که ام سلمه به نبی اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) عرض کرد

ص: 156

فامیل ما مجلس فاتحه دارند اجازه می دهید بروم؟

حضرت اجازه دادند و ام سلمه بآن مجلس رفت و خلاصه در اخبار زیادی کسب زن نوحه سرا را جایز دانسته اند و چگونه ممکن است نوحه سرا در مجلس ترحیم حاضر شود و زن ها ممنوع ألو رود در آن مجالس باشند، و غرض از اطاله سخن اینست که شخص باید باسیر در کلیه اخباری که در يك موضوع وارد شده آشنا باشد تا حکم قطعی را ملتفت شود .

چهارم در بعضی از اخبار تشییع جنازه بر زن منع شده چنانچه در حدیث جابر نیز آمده ولی در باب 39 از نماز میت از وسایل بحدیث معتبر از حضرت صادق (علیه السلام) سئوال شده که آیا زنان بر جنازه ها نماز بگذارند، فرمودند زینب دختر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) - وقتی از دنیا رفت فاطمه (علیه السلام) با جماعتی از زنان بیرون و بر خواهر خود نماز گذاشتند.

پنجم از صفاتی که از مرد نیکوست و از زن ناپسند و مذموم است غیرت است که در مرد نشانه ایمان است و نگهبانی از ناموس می باشد که هر مردی ایمانش زیاد باشد مراعات عفت را می نماید و لازمه آن غیرت بردن بر زن است ولی این صفت در زن نشانه حسادت است اگر چه سرچشمه آن از محبت بشوهر است ولی زن های مؤمنه غیرت بر مرد نمی برند چون خداوند غیرت را برای مردان قرار داده و خداوند چهار زن عقدی را باضافه متعه برای مرد جایز دانسته و این مطلب در جلد 14 از وسایل

ص: 157

ص 120 در چند روایت وارد گردیده .

ششم از واجبات زن تمکین است که در روایات وارد گردیده . یکی از حقوق مرد بر زن اینست که هر وقت از زن بهره غریزی خواست زن او را اجابت کند و منعش نکند و بلکه این مطلب از قرآن هم استفاده میشود و این کار علاوه بر این که معصیت است دارای اثر شرعی ساقط شدن حق نفقه زن می باشد و زن مسلمان بایستی اندیشه مفاسد این ممانعت را در نظر آورده و چنان چه دستور روایات است خود را در معرض استمتاع مرد در آورده از بوی خوش و لباس و زینت خود را بدور نداشته تا آشوب و فتنه یعنی نفرت و بسا طلاق و شاید عمل نامشروع انجام نگیرد و این مطلب در باب 79 ص 14 وسایل نیز آمده است .

هفتم زن شوهردار بدون اجازه شوهر نباید از خانه خارج شود و بدیهی است که مرد هم سزاوار نیست که زن را در تنگنای منع أكيد قرار دهد و این مطلب معلوم باشد که اگر بیرون رفتن او برای واجب باشد مانند اداء فريضه حج إذن شوهر ساقط می شود چنانچه در سابق اشاره شد.

هشتم بر زن سزاوار نیست که بی شوهر بماند و بلکه اگر خوف معصیت باشد بدون هیچ اشکالی حرامست .

و یکی از وظائف زن اینست که مهر خود را سنگین نگیرد که در صفحه 78 باب 14 وسائل برکت زن را سبك بودن مهر قرار داده و لیکن این نه بدان معناست که لازم باشد زن بهر

ص: 158

مهر ناچیزی تن در دهد حتی 500 درهم که مهر السنه آنه م در زمان قدیم بوده عبارتست از 500 مثقال نقره مسكوك وبلكه در روایات مهرکم و ناچیز نکوهش شده چنانچه علی (علیه السلام) می فرماید من كراهت دارم که مهر کمتر از 10 مثقال نقره باشد .

و بلکه از دیدگاه عقل و فراست بایستی ملاحظه مقام و منزلت زن

بشود چه بسا در زمانی یا مکانی اگر زن با مهر کم تن بازدواج بدهد مقام و منزلت او در نزد اقران و امثال خودش تنزل یافته و گاه باشد که مرد بواسطه خفت مهر زن آن را طلاق دهد. و خلاصه سخن اینکه کم مهری بعلت سهولت در امر ازدواج است نه به این معنی که بغلط اندازی ارزش زن را در اجتماع کاسته و زناشوئی را همپایه شهوت رانی قراردهد و شاهد بر مدعی این که شیخ طوسی رحمة الله علیه در کتاب مبسوط در باب صداق نسبت بیکی از ازدواج های امام دوم (علیه السلام) روایت فرموده که حضرت 100 کنیز زر خرید که با 1000 مثقال نقره بوده مهر فرمودند .

و تاریخ اسلام گویای این معناست که امام دوم (علیه السلام) دارای ثروت سرشار بوده اند و این معنا را بدان جهت اشاره میکنم که معلوم باشد افراط و تفریط در دین اسلام نیست و اگر زهد علی (علیه السلام) را در ائمه و زهد عیسی را در انبیاء در نظر می اوریم خوبست که مکنت امام دوم (علیه السلام) را در پیشوایان مذهبی و ملك سلیمان را در انبیاء که در قرآن بدان تصریح شده از نظر دور

ص: 159

نداریم تا بدانیم که تعهد و مسئولیت عبارت از فقر و بی چیزی

نیست و میزان ایمانست و بهترین کلام فرمایش حق تعالی است که از آن استفاده می شود صداق تا بسر حد قنطار هم می رسد چنانچه در سابق بیان آن کردیم و چه خوبست که بگوئیم فقر برای زن بعنوان تهی دستی و بی چیز بودن و محتاج بودن و در نتیجه سر بگریبان و پریشان زیستن مقام والائی نیست آری اگر در اثر مقدراتی زن بی چیز باشد نباید گوهر ایمان و عفت را بجرم بی چیزی بیاد ده دو در پایان اشاره به ثروت فاطمه (علیه السلام) را لازم می دانیم که خداوند عالم در دو سوره از قرآن یعنی سوره روم آیه 38 و سوره بنی اسرائیل آیه 26 به پیغمبر گرامی امر می فرماید که حق خویشت را بده و در حدیث معتبر چنانچه در تفسیر برهان از صدوق است نقل فرموده که فدك عطيه ایست از مالک آن به نبی اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) و بحكم حق تعالی پیغمبر گرامی بفاطمه زهراء (علیه السلام) تمليك فرمودند و آشنایان بدست-ور زبان عرب می دانند که جمله فقد جعلت هالك دال بر ملك است چون کمتر کسی است که بزبان و مبادی عربیت آشنا باشد و نشنیده باشد که اللام للملك و تأسف بار است که بعضی از افراد بهوس مبارزه با ثروت مندان كمك بابوكر غاصب داده اند و چنانچه او این ثروت خدا داد را از بی بی مظلومه غصب کرد آنان هم او را از این حق خدا دادی محروم می دانند و در ذیل این مطلب مناسب دانستیم که فرمايش آية الله العظمى

ص: 160

آقای فانی دام ظله العالی را که درباره فدك مرقوم داشته اند نقل کنیم معظم له سند روایت را و نیز دلالت آن را اینطور بیان فرموده اند : در جلد دوم تفسیر برهان در صفحه 415 ذیل آیه و آت ذا القربی حقه در سوره بنی اسرائیل ، حدیث دوم نقل کرده است از مرحوم صدوق عليه الرحمه ابن بابويه قال حدثنا على بن الحسين بن شاذ ويه المؤدب و جعفر بن محمد بن مسرور عن محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري عن ابيه عن الريان بن الصلت عن الرضا عليه السلام ، قال قوله تعالی و آت ذا القربى حقه ، و خصوصية خصهم الله العزيز الجبار بها و اصطفا هم على الامة ، قال فلما نزلت هذه الآية على رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) قال أدعوا لى فاطمة فدعيت له فقال يا فاطمة قالت لبيك يا رسول الله فقال هذه فدك وهى معالم يوجف عليها بخيل ولا ركاب ، وهى لى خاصة دون المسلمين فقد جعلتها ، لك ، لما أمرنى الله تعالى ، خذيها لك ولولدك أما سند حدیث پس عبارت است از در طبقه اول دو نفر از اساتید و مشایخ شیخ صدوق (ره) که یکی مؤدب است و مجلسی اول فرموده از مشایخ صدوق است و در تنقیح المقال است که آنان (مشایخ) را احتیاج به توثیق نیست و دیگری ابن مسرور میرداماد می فرماید صدوق را مشایخی است که آنان را با رضی الله عنه یاد کرده و آنان ثبت و جلیلند و من میگویم روایت کردن هرد و این روایت را مایه اطمینان و اعتماد است

ص: 161

و طبقه بعد محمد حمیری قمی است که نجاشی فرموده اوثقه و وجه است و طبقه بعد پدر او است که نجاشی فرموده ثقه و صدق و است .

و بنا بر آنچه گذشت این روایت معتبر است ، و از این روایت با اختصار و فشردگی متن ، مطالبی بدست می آید .

اول - شأن نزول این آیه فاطمه زهرا علیها سلام است در مورد فدك يعنی مراد از ذا القربى فاطمه (علیه السلام) است و مراد از حق فدك است .

دوم فدك ملك پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میباشد چون لام در هی لی دلالت بر ملك دارد .

سوم - این که فدك مخصوص پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است و از مصالح عامه نیست که توهم شده چون می فرماید: خاصة دون المسلمين .

چهارم پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فدك را ملك فاطمه (علیه السلام) نمودند بجهت ظهور لام در جعلتها لك درملك ، به علاوه جمله جعلتها هم با (تسلیط مجرد سازش ندارد و بلکه مناسب با تمليك است .

پنجم - این تمليك از روی عاطفه ابوت نبوده و يك وظيفه الهی بوده چون می فرمايد لما أمرنى الله تعالی یعنی بواسطه امر خدا بتو تمليك كردم .

ششم - اینکه فدك ملك قابل ارث بوده که به فرزندان آن مظلومه هم می رسیده بدلیل جمله ولولدك يعنى و ملك فرزندانت مقرر دادم .

ص: 162

هفتم - بعد از جمله خذی ها که معنای آن بگیر آن را می باشد كلمه لك را آورده و به مجرد خذیها که تسلیط و تسلیم است قناعت نکرده و کلمه لك را مکرر ذکر کرده که معنای آن تمليك است . والحمد لله رب العالمين .

دهم - یکی از وظائف دقیق و با اهمیت برای زنان اینست که در معاشرت با مردان اجنبی آمیزش را در محتوای عفاف و عاقلانه متوقف سازند باین معنا که در معاشرت ها جنبه اجتناب از نزدیکی بیش از حد با مرد را رعایت کرده و مخصوصاً مواظبت کنند که تماس واصطكاك بدن با بدن اگر چه از زیر پوشش و لباس و اگر چه

از روی سهو و غفلت حاصل نشود چون زن در عالم ارتباط وغریزه جنسی جنبه مغناطیسی دارد و لذا قوه جاذبه بحسب طبیعت در او موجود است و خود این حالت سبب انجذاب قهری برای مردان می باشد و خلاصه زن متاعی است که تقاضا را ذاتاً جويا است و در این صورت اگر عرضه از او مشاهده شود بسا بی اختیار بسابی کشش های نامرئی و شهوی در مردان اجنبی پدید آمده و اگر در جامعه ای حالت اصطكاك زن ها و مردها شیوع داشته باشد یا شیوع پیدا کند در يك چنین جامعه ای شهوت پرستی و هوس رانی بسر حد اعلاء زالت می رسد و ملاحظه اخلاق و عادات جوامع بشری برای دریافت این حقیقت گویا شاهدی است. صادق بر مدعای ما ، بدین بیان که جوامعی که مجتمعات زن و مرد همانند سینما و یا مهمانسراها و مجتمع های عمومی بیشتر

ص: 163

باشد فحشا و منکر در آن جامعه ها افزون تر است از جامعه - هائی که از این سنخ مجتمعات آلوده با ختلاط و اصطكاك دور باشند.

و در باب 132 مقدمات نکاح وسایل بروایت موثق از حضرت صادق (علیه السلام) است که فرمودند امیرالمؤمنین (علیه السلام) باهل عراق خطأ کردند که ای مردم عراق خبر دار شده ام که زن های شما بمردها در راه تنه می زنند آیا حیاء و شرم نمی کنید و این وظیفه بحكم عقل هم چنانچه اشاره کردیم ثابت است و لذا زنی که خود را متعهد بعهدهای آسمانی میداند نه بآنچه خود به نساجی فکر غلط تعهد میداند، بایستی اگر در علم و دانش و صنعت و سازندگی و پیشرفت کمال خود را همپایه مردان میداند ویا در جستجوی آن می باشد صفات تکوینی خود را فراموش نکند و بعنوان همکاری با مردان در خدمت های اجتماعی از لوث آمیزش نا بجای با مردان خود را محافظت کند که گوهر همتای عفت از هر جهشی در اجتماع قیمتش بیشتر است .

چند نکته درپایان ذکر می کنم اول خواهران دینی بدانند که عصر زود گذر است و انواع علوم و کمالات نامحدود و با دریافت این حقیقت سعی کنند که علوم و معارف الهیه را در صف اول اهمیت

قرار بدهند و بعبارت ساده و روان، اصول عقاید را در بدایه آموزش بیاموزند و بعد علوم دیگر را و نیز فروع الدین را مخصوصاً احکام پیچیده و مشکل اختصاصی زنان را قبل از هر علمی دریابند

ص: 164

و بدانند که برای زنی که از پیروان زهراء (علیه السلام) است زیبنده نیست که احکام خود را نداند و گور سرباز گمنام را نقاشی کند ! .

دوم - زن مزرعه نسل بشر است و در صورت فراهم بودن اسباب و حصول همسری که شایسته و مؤمن است از ازدواج پهلو تهی نکند که در عاقبت از این بیزاری جاهلانه پشیمان شده و بعلاوه درختی بی بار و موجودی بی یادگار بفراموشی سپرده می شود .

سوم - جهاد یعنی کوشش و تلاش و کوشش در هر کار خوبی خوب است ولی آیا خوب تر از شوهر داری هم از برای زن می توان یافت؟! . و این مطلب را موسی بن جعفر (علیه السلام) بیان فرموده اند چنانچه در باب 11 مقدمات نکاح وسایل از کافی شریف بسند معتبر از آن بزرگوار نقل فرموده که جهاد المراة حُسن التبعل وسند این حدیث عبارت است از عده شیخ کلینی از سهل بن زیاد آدمی از علی بن حسان واسطی که درباره او ثقه گفته اند از موسی بكر واسطی که ابن ابی عمیر و صفوان بن یحیی او را معتمد له دانسته و از او نقل حدیث می نمایند از ابو ابراهیم که کتنیه موسی بن جعفر (علیه السلام) می باشد و مفاد حدیث اینست که جهاد زن خوب شوهر داری و نیکو برگذار نمودن زندگانی زناشوئی است و این عبارت مختصر بر سه پایه استوار گردیده .

اول - جهادن

دوم - حُسن

سوم - تبعل

ص: 165

اما جهاد که معنای لغوی آن کوشش و تحمل زحمت برای رسیدن بمقصود می باشد و در عالم اصطلاح مصادیقی دارد يك مصداق آن عبارتست از کوشش در پاک کردن روح یعنی در صدد تهذیب نفس بر آمدن که در حدیث است .

وقتی پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از جهادی بازگشتند باصحاب فرمودند که ما از جهاد اصغر برگشته ایم و بر شما باد به جهاد اکبر یعنی مبارزه با دشمنان داخلی خود که صفات رذیله باشند و بدیهی است این دشمنان باطنی در صدد شکست ایمان که سرمایه خلودی انسان است میباشند و مصداق دیگر جهاد جنگ با کفار است که آن با جماع علماء شیعه و احادیث اهل بیت (علیه السلام) بستگی باذن امام دارد که منحصرًا با حضور امام میسر است و ممکن است مصداق سومی بر آن تصور کرد اگر چه بر خلاف اصطلاح است و آن دفاع از کشور اسلام می باشد که فقهاء شیعه دفاع راغیر از جهاد دانسته اند و از این رو دفاع واجبی است کفائی و شرط آن مرد بودن نیست و معصوم بجای این جهاد پرداختن بزندگی داخلی را بعهده زنان واگذار فرموده و اما حسن پس معنای آن نیکوئی و خوبی است و نیکوئی صفتی است کمالی از برای هر موجودی و برای فهم این معنی می گوئیم هر چیزی را که تصور کنیم دارای سه حالت است نظام برای کیان آن چیز 2 نقص آن کیان 3 زیبائی یا حسن یا نیکوئی آن کیان و از اموری که دارای کیانی است مخصوص بخود و محتاج به نظامی است مناسب با خود

ص: 166

زناشوئی و پیوستگی زن و مرد می باشد 3 تبعل و مراد از تَبَعَل نه شوهر دار بود نست چون شوهر دار بودی مانند زن دار بودن عبارت

است از جفت بودن یعنی زوجیت و زوجیت معنائیست ربطی و در

عين حال بسیط و امریست مشترك في ما بین زن و مرد لاكن تبعل از باب تفعل است یعنی پذیرش شوهر و بعبارت دیگر شوهر داریست و بدیهی است که شوهر داری يك نظامی است داخلی که بسه حالت انجام می گیرد .

1 - متعارف و معمولی که در غالب افراد متوسط الحال از هر جهتی دیده می شود .

2 - نظام در هم ریخته زناشوئی که در بسیاری از اوقات از زن شروع می شود چون اگر زن با لطافت روح، متانت رای را هم دارا باشد در بسیاری از موارد می تواند تسلط تربیتی بر شوهر منحرف خود پیدا کند .

3 - خوب شوهر داریست که نظام زندگی را زن بنحوی شایسته

ترتیب دهد .

ص: 167

و در حدیث گذشته امام (علیه السلام) جهاد زن را خوب شوهرداری بیانفرموده ، پس زن با مراعات مراحل تکاملی ، بایستی سر لوحه کمالات را خوب شوهرداری قرار بدهد تا تلائم دورکن حیاتی ، نظام داخلی را تحسین بخشوده ، و میوه این دو درخت زندگی ، فرزندانی خوش کردار باشند .

و در نتیجه اجتماعی از این نوع زن و شوهرها تشکیل یابد که بدون اختلال إدامه حيات دهند .

چهارم - از تمام آنچه در این کتاب بیان شد معلوم گردید که زن نمونه در اسلام جامعة الكمالات است و هیچ گونه کمبود جسمی و روحی و عائلی و اجتماعی ندارد و با صیانت عفت درهر رشته از رشته های کمالی و بشری ، شایستگی دخول و ورود ، و تحصیل تخصص را دارد و بطور فهرست .

1 - معارف حقه الهیه .

2 - علم باحكام شرع .

3 - تهذیب اخلاق .

4 - تحصیل کلیه علوم و مخصوصا فقه و اصول .

5 - راهنمائی افراد جامعه .

6 - شرکت در بنیادهای خیریه .

7 - زراعت و فلاحت و درخت کاری و مانند این ها .

8 - تربیت فرزند که از اهم وظائف زن است ، البته به تربیت دینی و خدا پسند.

ص: 168

9 - دام پروری و تولید دام های اهلی .

10 - جد و جهد در أمر شوهر داری و تدبیر منزل .

11 - پیشرفت و تکامل در صنایع بطور عموم و کلیه حرفه ها مخصوصا حرفه هایی که با لطافت کار دارد همانند نقاشی و گلدوزی .

12 - طبابت و پرستاری بیماران و دست گیری ناتوانان و این دوازده أمر نمونه ایست از آنچه زن می تواند و در اغلب واجب شرعی است که بجا بیاورد و گرنه چنان چه گذشت زن و مرد مشترکات بی شماری دارند ولی تمام آنچه گذشت مشروط به يك شرط است که از کیمیای احمر یا به تعبیر دیگر از برلیان قیمتی تر است و در صدد تحصیل بودن آن چه رسد حصول مرتبه عالیه آن در کمال صعوبت است و آن حفظ عفاف و دارای نجابت بودن است که، باید زن مسلمان علاوه بر ایمان و عمل به ارکان شریعت مطهره اسلام عفیفه باشد. والحمد لله رب العالمين .

ص: 169

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109