سرشناسه : نجفی زنجانی، حافظ، 1343 -
عنوان و نام پديدآور : اصول و روش های تربیت در مناسک حج [کتاب]/ حافظ نجفی.
مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1394.
مشخصات ظاهری : 280 ص.؛ 14/5×21/5 س م.
شابک : 85000 ریال: 978-964-540-611-8
یادداشت : کتابنامه: ص. [265] - 280؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : حج -- فلسفه
موضوع : *Hajj -- Philosophy
موضوع : تربیت اخلاقی-- جنبه های مذهبی -- اسلام
موضوع : Moral education-- Religious aspects -- Islam
موضوع : حج
موضوع : *Hajj
رده بندی کنگره : BP188/8/ن3الف6 1394
رده بندی دیویی : 297/357
شماره کتابشناسی ملی : 3846076
ص: 1
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحيم
ص: 3
ص: 4
ديباچه 9
مقدمه 11
فصل اول: كليات و مفاهيم 17
مقدمه 19
1. تعريف اصل 21
2. تعريف تربيت 22
3. ضرورت تربيت 24
4. هدف تربيت 25
ص: 5
5. تعريف حج و مناسك 26
فصل دوم: مبانى و اصول تربيت دينى 31
مقدمه 33
1. تعريف تربيت دينى 36
2. نقش و جايگاه تربيت دينى 36
3. خاستگاه تربيت (متوليان تربيت) 38
4. تعريف مبانى تربيت دينى 39
5. تعريف اصول تربيت دينى 40
6. برخى عوامل و شرايط موفقيت در تربيت 42
الف) تداوم و استمرار 42
ب) نظارت 42
ج) سعى و تلاش 44
د) در نظرگرفتن تفاوت هاى فردى 46
فصل سوم: جايگاه تربيت در مناسك حج 49
مقدمه 51
تربيت انسان، مهم ترين فلسفه وجوب حج 51
1. مبانى و اصول تربيت در حج 59
الف) توحيد و خدامحورى 59
ب) بيدارى فطرت 70
ج) وحدت و هم گرايى (اصل جامعيت) 75
د) ارتقاى شعور سياسى و اجتماعى مسلمين 82
يك - آگاهى بخشى و تبيين فلسفه اجتماعى - سياسى حج 83
دو - تبيين خط مشى سياسى مسلمانان درباره دشمنان و بيگانگان 86
سه - ابراز قدرت در برابر دشمنان 89
ه) برنامه محورى در زندگى، «اصل تدبير و مديريت» 92
و) قانون گرايى 98
ز) هدفمندى 102
ح) آخرت انديشى 107
ط) مهرورزى و انسان دوستى 112
2. شيوه ها و روش هاى تربيتى حج 118
الف) معرفت افزايى 118
ص: 6
ب) پاك سازى جسم و جان 126
ج) قطع وابستگى ها و دل بستن به معبود يكتا 134
د) سالم سازى ارتباطات اجتماعى 139
ه) معرفى الگوهاى برتر در زندگى 147
3. آثار و پيامدهاى تربيتى مناسك حج 153
الف) آثار اعتقادى 153
يك - تقويت ايمان به خداوند 153
دو - تقويت ايمان به نبوت 159
سه - تقويت ايمان به امامت 169
ب) آثار اخلاقى 180
يك - آثار فردى 180
اول - اخلاص 180
دوم - پاكى و زلالى در همه عرصه هاى زندگى 195
سوم - حقيقت يابى و واقع گرايى 205
دو - آثار اجتماعى 212
اول - احترام به حقوق همنوعان (در امور مالى و...) 213
دوم - رعايت ضوابط و مقررات اجتماعى 218
ج - آثار رفتارى 224
يك - تحول و دگرگونى در معاشرت هاى خانوادگى 224
دو - اصلاح معاشرت هاى اجتماعى 227
4. موانع اثرگذارى مناسك حج در بُعد اخلاق و تربيت 235
الف) جهل و ناآگاهى نسبت به اسرار حج 237
ب) رفتار و گفتار نامناسب با روح و حقيقت حج 246
ج) پاك و حلال نبودن مال 255
ص: 7
يك - كسب حرام 258
دو - مديون بودن به ديگران 260
سه - نپرداختن وجوه شرعى مانند خمس و زكات و... 260
نتيجه گيرى 261
كتابنامه 269
ص: 8
حج، با شكوه ترين، معنوى ترين و اثر بخش ترين عبادت است و از منظر عرفانى، مى توان اسرار و حكمت هاى جاودانه براى آن در نظر گرفت. در اين چشم انداز قدسى، «حج» تبلور و تجلّى فضايل و مكارم اخلاقى بهترين معبر و گذرگاه به سوى معبود ازلى و نيكوترين منزل تزكيه و تهذيب نفس است. عارفان، سير و سلوك عرفانى خود را در حج به كمال مى رسانند و عابدان، عرشى ترين عبادت ها و طاعت ها را در آن انجام مى دهند. سالكان الى الله به فيض لقاى الهى نائل مى آيند و عالمان، بر معرفت و حكمت قدسى خود مى افزايند. وادى حج به راستى ديار معرفت و دلدادگى، كوى محبّت و شيدايى، وادى سير و سلوك و تقرّب، سراى عبوديت و فروتنى و رستاخيز دل ها و جان هاى مشتاق تربيت اسلامى است.
اين عبادت بى بديل و ناب، فلسفه اى به گستره اقيانوس ها، مفهومى به عظمت كوه ها، آثار تربيتى به پهناى آسمان ها، و اصول تربيتى به اوج
ص: 9
كهكشان ها دارد و بايد اين همه زيبايى و حلاوت را در دانشگاه عارفان فرزانه و عالمان وارسته به نظاره نشست و غوّاص حكمت و دانش و مبانى تربيتى اسلام از درياى معارف آن شد.
حج، داراى اسرار وحكمت هاى شگرف و فلسفه و اهداف والايى است كه با دانستن آنها، حج گزار مى تواند حجّى عارفانه، عاشقانه و حكيمانه به جاى آورد و با راز و رمز قدسى آن، بيشتر و بهتر آشنا شود. و با حكمت و فلسفه اصلى حج، يعنى تربيت الهى و رسيدن به مقام انسان كامل هرچه بيشتر با آيات و نشانه هاى آن آشنا گردد.
اثر پيش رو با عنوان «اصول و روش هاى تربيت در مناسك حج» به روش ها و اصول تربيتى حج و مناسك آن پرداخته است. نويسنده محترم با مراجعه به آثار تربيتى و آيات قرآن و روايات معصومين (عليهم السلام) در عرصه حج و زيارت، اصول و روش هاى تربيتى اين عبادت عظيم را استخراج كرده است. ضمن تشكر از نويسنده محترم جناب آقاى حافظ نجفى كه در تأليف اين اثر تلاش زيادى كردند، اميدواريم خوانندگان محترم با مطالعه اين اثر با جايگاه تربيت در حج بيشتر آشنا شوند.
من الله التوفيق
پژوهشكده حج و زيارت
گروه اخلاق و عرفان
ص: 10
حج از اركان دين اسلام(1) و عهدى مخصوص ميان خداى سبحان و بندگانش است، كه در صورت فراهم بودن شرايط، انجام دادنش واجب و ترك عمدى آن، به معناى زيرپانهادن ركنى از دين و گام نهادن در مسير كفر است:
(... وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اَللّٰهَ غَنِيٌّ عَنِ اَلْعٰالَمِينَ) (آل عمران: 97)
و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه [او] كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند، و هركس كفر ورزد [و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده]، خداوند از همه جهانيان بى نياز است.
حج، به دليل عبادت هاى گوناگون و فضايل بسيارش، چنان ممتاز
ص: 11
گشته كه در زبان قرآن و بيان نورانى اهل بيت (عليهم السلام)، نشانه بقا و تداوم دين شناخته شده است. قرآن كريم، كعبه را عامل هدايت جهانيان معرفى مى كند: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبٰارَكاً وَ هُدىً لِلْعٰالَمِينَ) (آل عمران: 96).
اميرمؤمنان على (علیه السلام) نيز آن را عَلَم و پرچم اسلام مى داند:
«جَعَلَهُ سُبْحانَهُ وَتَعالى لِلِاسْلامِ عَلَماً»(1)؛ زيرا كعبه نماد پايندگى دين مقدس اسلام و تعاليم حيات بخش آن است. برپايى هرساله مناسك حج نيز حاكى از استقرار و پايندگى دين و حاكميت قوانين آن در پهنه گيتى است. كعبه مى تواند چراغ راه كسانى باشد كه در شناخت اسلام و برنامه هاى آن به انحراف رفته اند. به اين صورت كه با ديدن هزاران مؤمن پيرامون خانه حق، متوجه حقانيت اسلام مى شوند.
قرآن، كعبه را وسيله قيام همگانى معرفى مى كند: (جَعَلَ اَللّٰهُ اَلْكَعْبَةَ اَلْبَيْتَ اَلْحَرٰامَ قِيٰاماً لِلنّٰاسِ) . (مائده: 97) امام صادق (علیه السلام)، تداوم دين را با وجود كعبه و برپايى حج مرتبط دانسته است:
«لا يَزالُ الدِّينُ قائِماً ما قامَتِ الْكعبةُ»(2)؛ به اين معنا كه اگر مردم بخواهند زندگى شان انتظام يابد و ظلم در جهان برچيده شود، كعبه مى تواند ملجأ انام و مشعل هدايت باشد.(3) هدف همه انبياى الهى اين بوده است كه مردم به
ص: 12
قسط و عدل قيام كنند.(1) اختلاف طبقاتى و ضعف بنيان هاى دينى و اخلاقى، همواره از عوامل تجاوز و ستم استكبار بر ملت هاى ضعيف بوده است. اگر مراسم حج طبق فرمان الهى و سيره اولياى خداوند برگزار شود، مى تواند عامل بيدارى معنوى باشد. حج قادر است خصوصيت هاى نژادى و جغرافيايى و اختلاف هاى مكانى و پراكندگى هاى زمانى و زبانى را كنار نهد و زمينه ساز قيام به قسط و عدل گردد.
درباره فلسفه وجوب حج، نكات مهم و اساسى در آيات و روايات بيان شده است؛ چنان كه امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
فَجَعَلَ فِيهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ المشَرْقِ وَالْمغَرْبِ لِيَتَعَارَفُوا... ولِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَتُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَ يُذْكَرَ وَلَا يُنْسَى.(2)
خداوند در حج، اجتماع مردم را از شرق و غرب قرار داد تا يكديگر را بشناسند و با آثار رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اخبار او آشنا شوند....
با نظر به نكات يادشده، روشن مى شود كه حج بايد در هر زمان و موقعيتى برگزار شود. ازاين رو در روايات براى تعطيلى حج، هشدارهاى زيادى داده شده است كه اگر مسلمانان از روى بى اعتنايى حج را ترك كنند، به عقوبت الهى گرفتار خواهند شد. امام على (علیه السلام) در آخرين وصيت خود به امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) فرمود:
ص: 13
وَالله الله في بَيْتِ رَبِّكُمْ لاتُخَلُّوهُ ما بَقِيْتُمْ، فَاِنَّهُ اِنْ تُرِكَ لَمْ تُناظَرُوا.(1)
خدا را خدا را [در نظر داشته باشيد]. درباره خانه پروردگارتان، آن را تا زنده ايد، خالى نگذاريد كه اگر آنجا رها شود، مهلت داده نخواهيد شد.
امام صادق (علیه السلام) نيز در اين باره فرمود:
لَوْ انَّ النّاسَ تَرَكُوا الْحجَّ لَكانَ عَلَى الْوالي اَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وعَلَى المُقامِ عِنْدَهُ وَلَوتَرَكُوا زِيارَةَ النّبي (صلی الله علیه و آله) لَكانَ عَلَى الْوالي اَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلى ذلِكَ وَعَلَى الُمقامِ عِنْدَهُ، فَانْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مالٌ انْفَقَ عَلَيْهِم مِنْ بَيْتِ مالِ الْمُسلِمينَ.(2)
اگر مردم رفتن به حج را ترك كنند، بر حاكم اسلامى است كه آنان را بر اين كار و بر حضور در كنار خانه خدا وادارد، و اگر زيارت پيامبر (صلی الله علیه و آله) را هم ترك كنند، بر حاكم اسلامى است كه آنان را به زيارت قبر پيامبر (صلی الله علیه و آله) و بودن در كنار مرقد ايشان وادار سازد، و اگر آنان مال (هزينه سفر حج) را نداشتند، حاكم از بيت المال مسلمين بپردازد.
آنچه از رازورمزهاى وجوب حج و مناسك آن بيش از همه نظرها را به خود جلب مى كند، موضوع تربيت و خودسازى انسان است.
حج، عامل تحول و دگرگونى است. در اين سفر، انسان بايد
ص: 14
منقلب شود، گذشته را اصلاح سازد و حركت به سوى آينده را از كنار كعبه و پاك ترين نقطه جهان آفرينش شروع كند. وقتى انسان تصميم به حج مى گيرد، بايد قصدش مهاجرت الى الله باشد. امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
اِذا اَرَدْتَ الحَجَّ فَجَرِّدْ قَلبَكَ لِلَّهِ تَعالى مِنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَحِجابِ كُلِّ حاجبٍ....(1)
هرگاه اراده حج كردى، قلب خود را از تمام مشغله ها و موانع تهى ساز و براى خداوند بزرگ خالص گردان....
ايشان، همچنين درباره احرام فرمود:
«أحرِم مِنْ كُلِّ شَيءٍ يَمَنعُكَ عَن ذِكرِ اللهِ»(2)؛ «احرام كن (بر خود حرام كن) هر چيزى كه تو را از خدا باز مى دارد». وقتى انسان مُحرم مى شود، در ظاهر لباس احرام مى پوشد و جنبه هاى تروك بيست و چهارگانه احرام را رعايت مى كند؛ اما در حقيقت از ماسوى الله دل مى بُرد. حج، آن گاه از حقيقت متعالى برخوردار است كه فقط با هدف اطاعت از اوامر الهى و رسيدن به قرب پروردگار صورت بگيرد، نه براى ثواب و رسيدن به بهشت يا ترس از عقاب و نجات از جهنم. به گفته حافظ:
از در خويش خدايا به بهشتم مفرست *** كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس
ص: 15
عبادت پروردگار بايد آن گونه باشد كه اسوه عارفان، اميرمؤمنان على (علیه السلام) فرمود:
اِلهي مَا عَبَدْتُكَ خَوفاً مِن نارِكَ وَلا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ بَل وَجَدْتُك أهلاً لِلْعبادةِ فَعَبدْتُك.(1)
معبودا! نه براى ترس از آتش تو را مى پرستم و نه براى بهشتت! بلكه چون خودت را شايسته پرستش يافتم، تو را مى پرستم.
اگر كسى به اين مرتبه از معرفت پروردگار دست يافت و حج را طبق آنچه از خدا و رسولش رسيده است انجام داد، به حقيقت حج و مناسك آن دست يافته است.
كتاب پيش رو با هدف بيان بُعد تربيتى حج و نقش اين فريضه الهى در سازندگى روح و جان انسان، در سه فصل نگاشته شده است:
فصل نخست: كليات و مفاهيم؛
فصل دوم: مبانى و اصول تربيت دينى؛
فصل سوم: جايگاه تربيت در مناسك حج.
اميد است، مقبول ذات مقدس پروردگار واقع شود.
انه ولى التوفيق
حافظ نجفى فروردين 1393
ص: 16
ص: 17
ص: 18
انسان در بدو تولد، موجودى ناقص است كه به صورت ماده اى خام، به عرصه گيتى گام مى نهد. وجود انسان كه به تعبير اميرمؤمنان على (علیه السلام)، مانند زمين دست نخورده(1) و ظرف تهى است، صِرفاً با گذشت زمان كامل نمى شود. بلكه فقط با تربيت به كمال مى رسد. ضرورت تربيت، دليل بر نقص انسان در سلسله مراتب موجودات نيست؛ بلكه برعكس، هر موجودى كه بيشتر به تربيت احتياج داشته باشد، استعداد تحول و تغيير و كمال يابى بيشترى در او وجود دارد. ازآنجاكه انسان از حيوانات، كامل تر، و از استعداد بيشتر برخوردار است، به تعليم آداب و عادات نيك بيشتر احتياج دارد. ازاين رو هيچ موجودى به اندازه انسان، نه نيازمند ساخته شدن و نه قابل ساخته شدن است. شايد با توجه به همين مطلب باشد كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:
«مَنْ رَبَّى صَغيراً حَتّى يَقَولَ: لاإلهَ اِلَّااللهُ لَمْ يحُاسِبْهُ الله»(2)؛ «هركس طفلى
ص: 19
را تربيت كند تا لا اله الا الله گويد، خدا از او حساب نمى خواهد».
همچنين از رهگذر تربيت است كه انسان به ملكات فاضله و صفات حسنه دست مى يابد و مظهر نوع دوستى، خيرخواهى، مجاهدت، فداكارى و ديگر ارزش هاى ارزنده اخلاقى مى گردد. اگر انسان، به درستى تربيت نشود، خطرناك ترين موجود جهان خواهد شد و از ارتكاب هيچ عملى، در قبال همنوعانش، دريغ نخواهد كرد.
براساس جهان بينى اسلامى، خداوند از سويى با نهادن عامل فطرت در وجود انسان، زمينه تربيت او را فراهم كرده(1) و از سوى ديگر، با وحى و ارسال رُسُل به تربيت وى پرداخته است؛ زيرا خداوند هدف از بعثت را تزكيه و تعليم انسان ها معرفى كرده است؛(2) چنان كه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ».(3)
اگر حضرت على (علیه السلام) تربيت را بهترين ميراث والدين براى فرزندان دانسته،(4) به اين دليل است كه در صورت تربيت صحيح، بهترين ثروت و موقعيت هاى علمى و اجتماعى را به دست خواهد آورد؛ در غير اين صورت او، هر سرمايه اى را با نادانى خويش از دست خواهد داد.(5)
ص: 20
اصل، گاهى به معناى بيخ، بن و ريشه است و براى بحث درباره هر امرى، بايد به ريشه و پى آن توجه كرد.(1) در برخى آيات قرآن، اين معناى اصل مد نظر است:
(أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِي اَلسَّمٰاءِ) (ابراهيم: 24)
آيا نديدى چگونه خداوند كلمه طيبه (گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزه اى تشبيه كرده كه ريشه آن [در زمين] ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟!
علامه طباطبايى ذيل اين آيه مى نويسد: «... اينكه فرمود (أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ) ، معنايش اين است كه ريشه اش در زمين جاى گرفته و با عروق خود در زمين پنجه زده است...».(2)
گاه نيز اصل، به معناى عينى و متحصّل در خارج است و از اين لحاظ مى توان از واژه اصيل، در مقابل اعتبارى، سخن گفت. در برخى كاربردها نيز اصل به معناى حقيقت (در برابر باطل) است و در اين استعمال، اصيل در مقابل بدلى يا ناخالص به كار مى رود.(3)
در اين بحث، هيچ يك از معانى فوق مراد نيست، بلكه منظور از اصل، قاعده عامه اى است كه مى توان آن را دستورالعملى كلى در
ص: 21
نظر گرفت و از آن به شكل راهنماى عمل در تدابير تربيتى استفاده كرد.(1)
تربيت در لغت از دو ريشه «ربو» و «ربب» اشتقاق يافته است؛ ريشه ربو، بيشتر ناظر بر پرورش جسمى و به معناى افزودن و پروراندن، و ريشه ربب، بيشتر ناظر بر پرورش روحى و معنوى و به معناى سرپرستى كردن، رهبرى كردن و به اعتدال رساندن است.(2)
در قرآن كريم، ريشه اى كه بهترين و مناسب ترين معناى واژه تربيت را افاده مى كند، «الرّب» يعنى «رب ب» است. ربّ به معناى تربيت و پرورش دادن است؛ يعنى ايجادكردن حالتى پس از حالتى ديگر در چيزى تا به حد نهايى و كمال آن برسد.(3)
تربيت، در اصطلاح علماى تربيت، به معناى چگونگى به كارگيرى و پرورش استعدادهاى درونى انسان، براى رشد و تثبيت صفات پسنديده اخلاقى و دورى از رذايل اخلاقى است؛ به طورى كه اين ويژگى ها براى انسان به صورت ملكه درآيد.(4) در تعبير ديگر، تربيت فعاليتى منظم و تدريجى براى كشف استعدادها و از قوه به
ص: 22
فعليت رساندن آنهاست.(1)
تربيت ازديدگاه خواجه نصيرالدين طوسى، روش هايى است كه با آن، مدارج عاليه انسانى فراهم مى آيد و پست ترين مراتب انسانى، به كامل ترين رتبه خود، مى رسند.(2)
با توجه به تعاريف فوق، تربيت به معناى فعاليتى تعاملى و دوجانبه بين مربى و متربى است و تا زمانى كه متربى به هدف نهايى تربيت، يعنى رشد و كمال دست يابد، استمرار دارد. با عنايت به معنايى كه براى واژه اصل مطرح شد، مى توان چنين نتيجه گرفت كه «اصل تربيتى»، قاعده و دستورالعملى كلى است كه بر تمام روند تربيت تأثير خواهد داشت و درصورتى كه از آن تخطّى شود، دستيابى به هدف، به خطر مى افتد.
تربيت در اين معناى عام، شامل انسان و گياه و حيوان مى شود؛ مثلاً رسيدگى به گل و گياه يا ماهى و پرنده، تربيت آن است. در انسان نيز فرايند انتقال و تعميق دانش ها و بينش ها، هدايت و تقويت گرايش ها، شكوفاسازى هماهنگ استعدادها و توانايى هاى انسان براى رسيدن به كمال مطلوب است.(3)
انسان، تنها موجودى است كه تحول و دگرگونى هاى بسيار را مى پذيرد. بر اين اساس، ضرورت دارد به تعليم و تربيت انسان
ص: 23
توجه لازم و كافى مبذول شود و براى تربيت انسان ها سرمايه گذارى و دلسوزى شايسته صورت گيرد.
قرآن كريم با هدف تبيين ضرورت تربيت انسان و هدايت به سمت ارزش هاى متعالى، بعثت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را منت و لطف الهى بر جامعه بشرى برشمرده و مأموريت اصلى آن حضرت را تربيت انسان دانسته است:
(لَقَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ إِنْ كٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ) (آل عمران: 164)
خداوند بر مؤمنان منت نهاد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه ميان آنها، پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد؛ هرچند پيش از آن، در گمراهى آشكارى بودند.
شيوه تربيتى پيامبر (صلی الله علیه و آله) و اوصياى گرامش (عليهم السلام)، نشان مى دهد كه تعاليم اسلام، عالى ترين نسخه براى دردهاى روحى و فكرى انسان هاست. برپايه روايات، هنگامى كه آيه شريفه (يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نٰاراً وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ وَ اَلْحِجٰارَةُ...) (1) نازل شد، مردم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره چگونگى نگهدارى خود از گناه و آتش جهنم پرسيدند. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «به دستورات الهى پايبند باشيد و
ص: 24
از آنچه خداوند نهى فرموده است، اجتناب كنيد».(1)
پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) با مهر و عطوفت وصف ناپذير(2)، در آن منطقه آلوده به شرك و كفر، تحول عظيمى در بشر آن روز ايجاد كرد و فضايل اخلاقى و ارزش هاى والاى انسانى را گسترش داد. به گواهى تاريخ، آن بزرگوار در مدتى كوتاه، موفقيت هايى شگرف در اين مهم به دست آورد و انسان هاى والاقدرى را تربيت كرد.(3)
از آنجا كه تعليم و تربيت، فرايندى برنامه پذير و امرى اختيارى است، نيازمند در نظر گرفتن هدف يا اهدافى است. مقصود از هدف، نتيجه اى است كه با انجام دادن رفتارهاى مشخص و برنامه ريزى شده، حصول آن مطلوب است.(4) هدف را مى توان به نهايى و غيرنهايى تقسيم كرد. مقصود از هدف نهايى، آخرين مطلوب و مقصودى است كه شايسته است در پى آن باشيم.
خداوند هدف نهايى فرايند تربيت را تعيين كرده، كه همان رسيدن به قرب او و كمال مطلق است؛ اما براى گام برداشتن به سوى
ص: 25
اين هدف نهايى، تعيين هدف هاى واسط، به مثابه پله هاى نردبان براى صعود، ضرورى است.(1)
هدف غايى تربيت، در صورتى دست يافتنى است كه انسان در سير زندگى اش، زير نظر مربى كاردان حركت كند.
حج در لغت، به معناى قصد است.(2) از ديدگاه برخى صاحب نظران، حج در لغت به قصدى گفته مى شود كه در آن، تكرار و تداوم وجود داشته باشد.(3)
اين واژه در ابتدا به هر قصدى اطلاق مى شده است، اما در دوره اسلام، دو نوع تغيير در آن به وجود آمد:
ازنظر لفظى از مطلق قصد خارج شده و به قصد بيت الله الحرام براى انجام دادن مناسك اختصاص يافته است؛ چنان كه شيخ طوسى در اين باره مى فرمايد:(4) «حج در زبان عربى، به معناى قصد است و در شريعت نيز به همان معناست و اما اختصاص دارد به قصد خانه
ص: 26
خدا به منظور اداى مناسك مخصوص، در زمان معلوم».
به عبارت ديگر شارع مقدس اسلام، كلمه حج را از معناى پيشين به معناى مورد نظر خود تغيير داده و درحقيقت، معناى جديدى بدان بخشيده است كه در اصطلاح اصولى، به آن حقيقت شرعيه مى گويند. حجى كه در فرهنگ قرآن و زبان پيامبر (صلی الله علیه و آله) به كار رفته، مجموعه مناسكى است كه در مكه و مشاعر و در زمان خاص و به شكل خاص صورت مى گيرد. با همين نگاه، محقق حلى مى گويد: «حج به معناى قصد و در اصطلاح شرع، نام مجموعه اعمال و مناسكى است كه در اماكن مخصوص انجام مى شود».(1)
اعمال حج، پيش از اسلام نيز وجود داشت و بخشى از فرهنگ مردم به شمار مى رفت. اما آنها اين عبادت عظيم را با شرك و بت پرستى و اعمال خرافى درآميخته بودند. گروهى از اعراب جاهلى هنگام طواف كعبه، برهنه مى شدند و سوت و كف مى زدند؛ چنان كه قرآن تصريح مى كند: (مٰا كٰانَ صَلاٰتُهُمْ عِنْدَ اَلْبَيْتِ إِلاّٰ مُكٰاءً وَ تَصْدِيَةً...) ؛ «نماز آنها در كنار خانه خدا چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود». (انفال: 35)
همچنين نقل شده است هنگامى كه پيامبر (صلی الله علیه و آله)، در كنار حجرالاسود، رو به سوى شمال(2) مشغول نماز مى شد، دو نفر از
ص: 27
طايفه «بنى سهم» در طرف راست و چپ آن حضرت مى ايستادند: يكى صيحه مى كشيد و ديگرى كف مى زد تا در نماز پيامبر (صلی الله علیه و آله) اخلال كنند. قرآن در اين باره مى گويد: اكنون كه همه كارهاى شما اين چنين ابلهانه و شرم آور است، شايسته مجازاتيد: (فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ) ؛(1)
«پس بچشيد عذاب الهى را به خاطر اين كفرتان».
حج بزرگ ترين شعائر اسلام و برترين وسيله براى قرب به خداوند است. حج، يعنى اينكه مسير انسان از معصيت به طاعت و از شقاوت به سعادت منتهى شود؛ چنان كه مرحوم صاحب جواهر مى گويد:
حج مشتمل است بر خاضع شدن و ذلّت نفس در برابر پروردگار، همراه با رنج تن، دورى از خانواده و وطن، ترك عادات و لذّات و شهوات و ترك آنچه كنار گذاشتنش بر ما سخت و دشوار است و همچنين موجب صرف مال است.(2)
پس حج، نوعى رياضت نفسانى و اطاعت مالى و عبادت بدنى، اعم از گفتارى و رفتارى، وجودى و عدمى است و آنچه برشمرديم، از ويژگى هاى حج است.
در تفسير كلمه مناسك در آيه 200 سوره بقره(3)، تعابير زيادى هست؛ چنان كه برخى گفته اند، مناسك يعنى قربانگاه، طاعتگاه، و عبادت؛ يعنى هنگامى كه اعمال (عبادات حج) را انجام داديد، خدا را ياد كنيد.(4)
ص: 28
علامه طباطبايى در تفسير آيه شريفه (رَبَّنٰا وَ اِجْعَلْنٰا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنٰا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنٰا مَنٰاسِكَنٰا وَ تُبْ عَلَيْنٰا إِنَّكَ أَنْتَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِيمُ) (1) مى گويد:
مناسك جمع منسَك (مصدر ميمى) و به معناى عبادت است. اضافه شدن مصدر، افاده تحقق مى كند؛ يعنى ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) درخواست كردند تا خداوند، حقيقت اعمالى را كه از آنها به شكل عبادت سر زده است، به آنها نشان دهد، نه تعليم تكاليف را؛ زيرا آنان به تكاليف آگاه بودند.(2)
پس مراد از بيان مناسك، تعليم و شناساندن مناسك و عبادات حج يا مكان آن عبادات است بر خود ايشان، به واسطه وحى و الهام و به واسطه تعليم ملك نه فراگيرى از بشر.
مناسك جمع مَنسَك، اسم زمان يا مكان از نَسَكَ، يا اسم مصدر به معناى نَسْك [نُسْك] است، و اصل نَسْك به معناى طريقه و روش عبادت و عمل است: (لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنٰا مَنْسَكاً هُمْ نٰاسِكُوهُ) ؛ «براى هر گروهى طريقه قرار داديم كه مشى كنند». (حج: 67)
اما در آيه (إِنَّ صَلاٰتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيٰايَ وَ مَمٰاتِي لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ) (3)، ظاهراً منظور از مناسك به مناسبت مورد، مناسك حج است كه يا مراد امكنه شريفه از مطاف و صفا و مروه و... يا اعمال و افعال حج، مثل
ص: 29
احرام و طواف و نماز و ديگر وظايف حج باشد. همچنين ممكن است مراد، جميع وظايف دينى و اعمال عبادى باشد؛ زيرا جمع مضاف، افاده عموم مى كند.(1)
با تأمل در ديدگاه هاى فوق روشن مى شود، معنايى كه بر آن اتفاق نظر وجود دارد، اين است كه مناسك، عبادات و اعمال حج يا مكان عبادت هايى است كه در آنها عبادت صورت مى گيرد.
ص: 30
ص: 31
ص: 32
انسان، شخصيتى دوبُعدى دارد: از سويى داراى روح است كه نفخه الهى(1) در كالبد انسان محسوب مى شود و او را به سوى ارزش هاى معنوى سوق مى دهد و از سوى ديگر جنبه مادى دارد كه سرمنشأ گرايش هاى غيرمعنوى است. ميزان غلبه و فزونى هريك از اين ابعاد در انسان، مسير زندگى او را تعيين مى كند. روايتى از حضرت على (علیه السلام) نقل شده است كه مى تواند ناظر بر اين موضوع باشد. آن حضرت فرمود:
إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَرَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَرَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَمَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ.(2)
خداوند در وجود فرشتگان، عقل را بدون شهوت نهاد و در وجود چارپايان، شهوت را بدون عقل مستقر ساخت؛ اما در وجود بنى آدم،
ص: 33
عقل و شهوت را توأمان قرار داد. پس هركسى عقلش بر شهوتش فزونى يابد، او از ملائك بهتر است و هركس شهوتش بر عقلش فزونى يابد، بدتر از چارپايان است.
روشن است كه تربيت، در گرايش هاى فكرى و اخلاقى و همچنين در تعيين مسير زندگى انسان، نقش اساسى دارد. تاكنون انديشمندان دنيا متناسب با فرهنگ هاى دينى و اجتماعى، روش ها و برنامه ها، بلكه نظام هاى تربيتى زيادى را به جامعه بشريت عرضه و آنها را عملى كرده اند. البته برخى از آن روش ها در اهداف خاص خود موفق نيز بوده اند. اما ميان نظام هاى تربيتى دنيا، تنها نظام جامع و كاملى كه مى تواند انسان را از امواج سهمگين انحرافات دور نگه دارد، تعاليم عاليه اسلام است. مختصاتى كه تربيت دينى را از ديگر نظام هاى تربيتى دنيا متمايز مى كند، چند ويژگى است، كه برخى از آنها عبارت انداز:
1. تربيت دينى، ناظر بر همه جوانب زندگى و پاسخ گوى همه نيازهاى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى انسان است. براساس تعاليم الهى، پرورش بينش و كنش و انگيزش انسان، در كنار برآوردن نيازهاى مادى او مد نظر است. انسان تربيت شده در اين مكتب، بايد نگاه جامع به زندگى داشته باشد؛ به همان ميزان كه به دنيا و تأمين نيازهاى مادى مى انديشد، بايد به معنويت و امور اخروى نيز توجه كند. امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى فرمايد:
... اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَاعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً....(1)
آن گونه براى دنيايت بكوش، گويا براى هميشه در اين دنيا زنده
ص: 34
خواهى ماند! و آن چنان براى آخرتت فعاليت كن كه گويا فردا خواهى مرد!
2. در تربيت دينى، بُعد روحانى و ايمانى انسان همراه با بعد عقلانى او، و بُعد اجتماعى اش با بعد عاطفى و اخلاق فردى او پرورش مى يابد.
در نظام تربيتى دين اسلام - برخلاف ديگر شيوه ها و نظام ها - تربيت معنوى و اخلاقى، قابل جمع با تربيت عقلانى، بلكه از راه هاى گسترش آن است؛ چنان كه قرآن كريم تصريح مى كند، انسان خردمند كسى است كه با تكيه بر اراده ذاتى و الهام گيرى از هدايت هاى الهى، مسيرش را از طغيانگران جدا كند و به فضيلت ها روى آورد. از همين رو قرآن براى انسان، كرامت قائل شده و او را برخوردار از اراده و تصميم براى انتخاب مسير زندگى اش دانسته است:
(وَ اَلَّذِينَ اِجْتَنَبُوا اَلطّٰاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهٰا وَ أَنٰابُوا إِلَى اَللّٰهِ لَهُمُ اَلْبُشْرىٰ فَبَشِّرْ عِبٰادِ اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ) (زمر: 18)
و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند؛ آنان كسانى اند كه خدا هدايتشان كرده است و آنها خردمندان اند.
3. انسان در ساحت تربيت دينى، فردى كوشا و اهل عمل، پرورش مى يابد. ضمن عقيده به قضا و قدر الهى، قلمِ سرنوشت به
ص: 35
دست خود انسان سپرده شده است: (وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعىٰ) ؛ «و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست» (نجم: 39).
وقتى انسان دانست كه سرنوشتش به خود او سپرده شده است، آن گاه به ارزش علم و معرفت و نيروى ذاتى خويش پى مى برد و اين امر، عامل بزرگى در رشد و تعالى اوست.
تربيت دينى، به معناى پرورش ملكات فاضله انسانى و تقويت روحيه ايمانى است؛ به عبارت جامع تر، تربيت دينى عبارت است از برانگيختن، فراهم ساختن و به كاربستنِ سازوكارهاى آموزشى و پرورشى در راستاى دريافت گزاره هاى دينى و اخلاقى و شناختن و شناساندن فضايل و رذايل به منظور رسيدن به سعادت و كمال جاودانه. در تربيت دينى تلاش مى شود با بهره گيرى از تعليم و تربيت، اهداف دينى و اخلاقى در وجود متربى عينيت يابد.
مى دانيم كه فقط با تكيه بر عقل و توانمندى هاى فكرى، نمى توان به سعادت همه جانبه دست يافت. سعادت - كه غايت اصلى و نهايى انسان است - از ابهام آميزترين مفاهيم است. اينكه سعادت چيست و با چه چيزهايى محقق مى شود، شقاوت چيست و عوامل آن كدام است، هنوز به صورت معما باقى مانده؛ زيرا هنوز خود بشر و استعدادهايش به طور كامل شناخته نشده اند. مگر ممكن است خود
ص: 36
بشر ناشناخته بماند، ولى سعادتش و مسير رسيدن به آن شناخته شده باشد؟ اينجاست كه ضرورت نياز به مكتبى آسمانى، خود را مى نماياند؛ يعنى نياز به تئورى اى كلى، طرحى جامع، هماهنگ و منسجم كه هدف اصلى از زندگى انسان و روش هاى رسيدن به كمال را مشخص كند، خطوط اصلى زندگى، بايدها و نبايدها، خوب ها و بدها، هدف ها و وسيله ها، مسئوليت ها و تكليف ها در آن تعيين شده و منبع الهام براى همه افراد بوده باشد.
بشر، هم از لحاظ فردى به دين احتياج دارد و هم از حيث اجتماعى. ركن اساسى در اجتماعات بشرى، اخلاق و قانون است. پشتوانه قانون و اخلاق، فقط و فقط دين است. تمام مقدسات اجتماع بشر، مانند عدالت، مساوات، آزادى، انسانيت، نوع دوستى و همدردى با ديگران و... بدون دين تحقق نمى يابد! بر اين اساس، معتقديم كه فقط دينِ مبتنى بر وحى الهى، تأمين كننده سعادت انسان است و انسان تربيت يافته در پرورشگاه دين، به صورت داوطلبانه و خودخواسته در مسير مصلحت هاى فردى و اجتماعى گام برمى دارد و مى تواند طرحى جامع براى همه مسائل زندگى كه منطبق بر همه مصالح زندگى او باشد، ترسيم كند.
اگر در برخى آيات قرآن، فلسفه خلقت بشر، معنويت و قرب الهى شناخته شده،(1) و(2) مقصود اين است كه با تربيت دينى، شاكله
ص: 37
انسانى در وجود او به طور كامل شكل بگيرد و رفتارهاى دينى ريشه دار در او به فعليت درآيد. انسان در پرتو تربيت دينى و اخلاقى، از رذايل و صفات نكوهيده رهايى مى يابد و به فضايل و خصلت هاى ستوده آراسته مى شود.(1)
قطعاً از اساسى ترين نهادهايى كه براى تربيت انسان، طرح و برنامه دارد، دين است كه مجموعه برنامه ها و رهنمودهاى الهى براى چگونه زيستن آدمى است. بر اساس دستورات دين، والدين در محيط خانواده و استادان و مربيان در عرصه هاى آموزشى و پرورشى نيز مسئوليت تربيت انسان را بر عهده دارند. نقش خانواده در تربيت، بى بديل است. كما اينكه نقش معلم و جامعه و رسانه هاى ديدارى و شنيدارى نيز در تربيت و شكل گيرى شخصيت انسان، بسيار تعيين كننده است. آنچه معلم در فرايند تعليم و تربيت به متعلم انتقال مى دهد، فقط معلومات و مهارت هاى علمى او نيست؛ بلكه تمام صفات، خلقيات، حالات نفسانى و رفتار ظاهرى را نيز به شاگرد منتقل مى كند.
البته در امر تربيت، نمى توان از نقش جامعه و ارتباطهاى اجتماعى نيز چشم پوشيد! اگر انسان در جامعه، با مردمانى
ص: 38
درست كردار روبه رو شود و عفت و پاك دامنى را شيوه عمل عامه مردم بيابد، قطعاً تأثير مثبت خواهد پذيرفت. اما جامعه فاسد و رسانه هاى مبتذل، مانند سموم كشنده، ديانت و فضيلت هاى دينى و معنوى را نابود مى كنند. اميرمؤمنان على (علیه السلام) فرمود:
فَسَادُ الْأَخْلَاقِ مُعَاشَرَةُ السُّفَهَاءِ وَصَلَاحُ الْأَخْلَاقِ مُعَاشَرَةُ الْعُقَلَاءِ.(1)
فساد اخلاق انسان، در گرو هم نشينى با انسان هاى نادان، و صالح شدن اخلاق او در معاشرت با خردمندان است.
ايشان در كلامى ديگر مى فرمايد:
جَالِسْ أَهْلَ الْوَرَعِ وَالْحِكْمَةِ وَأَكْثِرْ مُنَاقَشَتَهُمْ فَإِنَّكَ إِنْ كُنْتَ جَاهِلًا عَلَّمُوكَ وَإِنْ كُنْتَ عَالِماً ازْدَدْتَ عِلْماً.(2)
با اهل پرهيزكارى و حكمت هم نشينى كن، و بسيار با ايشان مناقشه (گفت وگو و استفاده علمى) داشته باش. پس به درستى كه اگر تو نادان بوده باشى، به تو تعليم مى كنند و اگر دانا بوده باشى، بر دانش خود مى افزايى.
مبانى، جمع مبنا، و در لغت، به معناى پايه و بنيان، شالوده و اساس چيزى است.(3) در اصطلاح دانش تعليم و تربيت و دانشمندان تربيتى، مبانى گزاره هايى خبرى و توصيفى اند كه عموماً از ديگر
ص: 39
دانش ها وام گرفته مى شوند و اهداف و اصول، ساحت ها، مراحل، عوامل و موانع، روش هاى تعليم و تربيت اسلامى را مى توان به طور منطقى از آنها استنتاج كرد.(1) مبانى هر مكتب، نوع اصول ارزشى و تربيتى آن مكتب را مشخص مى كند.
مبانى، زيرساخت اعتقادى، فلسفى و نوع شناخت هر مكتبى از مبدأ هستى، جهان و انسان است. بنابراين اهداف و خط مشى بايد براساس مبانى بنيان نهاده شود و درواقع، امتياز هر مكتبى به مبانى آن است. مبانى تعليم و تربيت از مبانى معرفت شناختى، انسان شناختى و ارزش شناختى تشكيل مى شود.
اگر تربيت را، هدايت متربى ازسوى مربى براى رسيدن به كمال مورد نظر، و اصل را نيز قاعده اى بنيادين و اجتناب ناپذير براى اين فرايند دانستيم، آن گاه اصل تربيتى، دستورالعملى بنيادى خواهد بود كه بر كل فرايند تربيت حاكم و ناظر است و به هيچ وجه، امكان تخطى از آن وجود ندارد.
برخى معتقدند اصول تعليم و تربيت، به منزله ابزارى است كه مربيان، با استفاده از آن مى توانند به موقع و در عين حال با روشن بينى كافى، تصميم بگيرند و وظايف تربيتى خويش را به نحو رضايت بخشى انجام دهند.(2)
ص: 40
در تعريفى ديگر اصول تعليم و تربيت مفاهيم، نظريه ها و قواعد نسبتاً كلى دانسته شده كه در بيشتر موارد صادق است و بايد راهنماى مربيان، معلمان، مديران، اولياى فرهنگ و والدين دانش آموزان باشد.(1)
خسرو باقرى پس از بحث درباره معانى گوناگون اصل، اصل تربيتى را چنين تعريف كرده است: «... مقصود از اصل، قاعده عامه اى است كه مى توان آن را به منزله دستورالعملى كلى در نظر گرفت و از آن به عنوان راهنماى عمل در تدابير تربيتى استفاده كرد».(2) در اين تعريف، ازآنجاكه به راهنماى عمل در تدابير تربيتى اشاره شده، كاربردى بودن اصول تربيت قابل تشخيص است.
سيد احمد احمدى در بحث از اصول تربيت در اسلام، اصل را زيربنا، ريشه و بنيانى مى داند كه به هيچ وجه نمى توان از آن تخطى كرد. ايشان سپس اصول توحيد، نبوت و عدل را شاهد مثال ذكر كرده و برخلاف ديگر افراد، در بيان اصول تربيت اسلامى از اصول عام تربيت سخن گفته است.(3)
عناوين برخى اصول تربيتى عبارت اند از: اصل كرامت، اراده و اختيار، مسئوليت، تعقل و خردورزى، اعتدال، كمال جويى، استعداد، فطرت، هدفمندى، جامعيت، محبت، خودشناسى، تسهيل و آسان گيرى، تدريج، اجتماعى بودن، و عمل گرايى.
ص: 41
از شرايط موفقيت در تربيت، ثبات قدم، تداوم و استمرار است. با اينكه رشد طبيعى انسان در دوره جوانى به پايان مى رسد، رشد اكتسابى او كه تربيت نيز از همان مقوله است، تا آخر زندگى ادامه مى يابد. در تربيت، تعطيلى و فراغت معنا ندارد. امام باقر (علیه السلام) مى فرمايد:
اَحَبُّ الاَعْمالِ اِلَى الله عَزَّوَجلَّ مَا داوَمَ عَلَيْهِ العَبْدُ وَاِنْ قَلَّ.(1)
بهترين و محبوب ترين اعمال نزد خداوند عزوجل عملى است كه بنده آن را تداوم دهد؛ هرچند اندك باشد.
هرقدر چيزى از ارزش بيشترى برخوردار باشد، مراقبت و نظارت بيشتر و دقيق ترى لازم دارد. اگر قرآن، جهان را محضر خداوند مى داند و اينكه او بر همه امور نهان و آشكار انسان آگاه است(2) و همچنين مأموران الهى، همواره انسان را تحت اشراف و نظر دقيق دارند و نيك و بد او را ثبت مى كنند،(3) حاكى از ارزش و
ص: 42
منزلت والاى انسان در نظام خلقت است. اين آموزه قرآنى در همه نظامات بشرى جريان دارد. نظارت بر عملكردها در تمام برنامه ها و ميان همه اقوام بشر، امرى ضرورى است. لزوم نظارت در اثرگذارى تربيتى نيز از اين اصل پيروى مى كند.
متربى بايد بداند كه خداوند همواره ناظر بر رفتار و حركاتش است و در آينده بايد پاسخ گوى اعمال و رفتار خود باشد. چنين نظارتى مى تواند تأثير ويژه اى بر شخصيت و رفتار وى داشته باشد؛ چه اينكه اين امر مستلزم نوعى خودكنترلى است. حضرت على (علیه السلام) مى فرمايد:
فَاتَّقُوا الله الَّذِي أَنْتُمْ بِعَيْنِهِ وَنَوَاصِيكُمْ بِيَدِهِ وَتَقَلُّبُكُمْ فِي قَبْضَتِهِ إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَإِنْ أَعْلَنْتُمْ كَتَبَهُ قَدْ وَكَّلَ بِذَلِكَ حَفَظَةً كِرَاماً لَا يُسْقِطُونَ حَقّاً وَلَا يُثْبِتُونَ بَاطِلا....(1)
از مخالفت با فرمان هاى خدايى كه در پيشگاه او حاضريد و زمام امور، حركات و سكنات شما به دست قدرت اوست، بترسيد. اگر شما اعمالى را پنهانى انجام دهيد، او مى داند و اگر آشكارا انجام دهيد، مى نويسد. او نگهبانان بزرگوارى را براى آن گماشته است تا هيچ حقى را ضايع نكنند و امر بيهوده اى را به ثبت نرسانند.
علماى اخلاق معتقدند كه خودكنترلى كليد كاميابى در تهذيب و تربيت نفس است. انسان در ابتدا بايد با خود پيمان ببندد، و براى خود برنامه و جدول تربيتى كه در اصطلاح به آن «مشارطه»
ص: 43
مى گويند تنظيم كند، قدم دوم، مراقبت بر نيات و اعمال است. همچنين در هر شبانه روز يك دفعه به حساب خود رسيدگى كند كه آيا مطابق آنچه پيمان بسته است، عمل كرده؟ آيا از خود مراقبت كرده يا خير؟ چنانچه او به پيمان خود عمل كرده بود، سجده شكر انجام دهد و اگر عمل نكرده بود، خود را سرزنش (معاتبه) كند.(1)
مراقبت از خويشتن يعنى نگهبانى دادن براى حفاظت از ارزشمندترين سرمايه خويش، گوهر جان و طلاى وجود، مواظبت بر رفتار و گفتار خويش، حفاظت از ايمان و دارايى هاى معنوى؛ تا شياطين به آنها دست نيابند! هشدارهاى مكرر قرآن در اين باره و توصيه بر خويشتن بانى، حاكى از اهميت و ارزش سرمايه هاى هر انسان است:
(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاٰ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اِهْتَدَيْتُمْ) . (مائده: 105)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر شما باد مراقبت نفس هاى خودتان. فرضاً ديگران گمراه باشند گمراهى آنها به شما صدمه اى وارد نمى آورد، اگر شما خودتان راه را يافته باشيد و در راه باشيد.
در منطق قرآن، تا جهد و كوشش در مقام عمل نباشد، درجات معنوى انسان نزد پروردگار معين نمى شود!
ص: 44
(أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ وَ لَمّٰا يَعْلَمِ اَللّٰهُ اَلَّذِينَ جٰاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ اَلصّٰابِرِينَ) . (آل عمران: 142)
آيا چنين پنداشتيد كه تنها با ادعاى ايمان وارد بهشت خواهيد شد، درحالى كه خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است.
توصيه انسان به صبر و استقامت از اين باب است كه تربيت همواره با سختى هايى روبه روست و گذر از عقبه هاى سخت آن، بدون سعى و تلاش ممكن نخواهد بود: (وَ اِصْبِرُوا إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلصّٰابِرِينَ) ؛ «و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است». (انفال: 46؛ رعد: 24؛ فصلت: 30)
در اين راستا قرآن كريم هويت يابى انسان را مرهون كار و تلاش و تصميم گيرى هاى عاقلانه خود وى مى داند؛
- (كُلُّ اِمْرِئٍ بِمٰا كَسَبَ رَهِينٌ) (طور: 21)
هركس در گرو اعمال خويش است.
زيرا در نظام خلقت، تصميم هاى خردمندانه انسان هاست كه سرنوشت آنها را تعيين مى كند:
- (إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰى يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ...) (رعد: 11)
يقيناً خدا سرنوشت هيچ ملتى را (به سوى بلا، نكبت، شكست و شقاوت) تغيير نمى دهد تا آنكه آنان آنچه را (از صفات خوب و رفتار شايسته و پسنديده) در وجودشان قرار دارد، به زشتى ها و گناه تغيير دهند.
ص: 45
چنان كه يادآور شديم، همه انسان ها با فطرت توحيدى و با زمينه معرفت خداوند قدم به اين دنيا مى گذارند.(1) اما نبايد از اين نكته غفلت كرد كه انسان ها از جنبه هاى مختلف مانند وراثت، روحيات، استعداد، نوع خانواده، نوع ارتباطات، وضع اقتصادى، توانايى ها، تجربيات و... با يكديگر متفاوت اند؛ همان گونه كه حتى نمى توان دو نفر را يافت كه از هر نظر مثل هم باشند.
مرحوم على بن ابراهيم قمى در تفسير آيه شريفه (وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوٰاراً) (2) فرموده است: «خداوند انسان ها را با تفاوت در ميل ها و خواست ها و اراده ها آفريده است».(3) همان گونه كه انسان ها از نظر قوم و نژاد و رنگ و زبان تفاوت هايى دارند، طبعاً از نظر نوع انديشه و سليقه نيز با يكديگر متفاوت اند.
(يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا...) . (حجرات: 13)
اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.
اگر على (علیه السلام) در آغاز خطبه متقين، تقسيم معيشت ها را از
ص: 46
ويژگى هاى حيات بشرى مى داند،(1) براى اين است كه معلوم شود انسان ها به لحاظ شخصيتى، تفاوت هاى زيادى با يكديگر دارند. ازاين رو هركسى به يك شغل و حرفه روى مى آورد تا چرخ زندگى جامعه بشرى به چرخش درآيد.
هركسى را بهر كارى ساختند *** مهر او را بر دلش انداختند
شايد منظور جمله بعدى حضرت كه فرمود:
«وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُم»(2)، همين باشد كه در نظام خلقت، هركسى در جاى خاصى قرار دارد و نقش تكه اى از پازل يك نقشه را ايفا مى كند تا نقشه زندگى كامل گردد.
شرط موفق بودن در تربيت انسان، توجه به آن تفاوت هاى فردى است؛ زيرا با وجود چنين تفاوت هايى نمى توان براى تربيت همه انسان ها نسخه واحد پيچيد!
ص: 47
ص: 48
ص: 49
ص: 50
از منظر قرآن، پرستش آگاهانه خداوند از حلقه هاى مهم در زنجيره تربيت انسان است؛ زيرا عبادت حقيقى، انسان را از معاصى و مفاسد باز مى دارد: (إِنَّ اَلصَّلاٰةَ تَنْهىٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ) .(1) اين آيه، بيانگر حقيقتى در نماز است كه از اراده هاى زشت جلوگيرى مى كند؛ به عبارت ديگر، نماز براى نمازگزار نقش تربيتى دارد، انگيزه ها، اراده ها، شوق ها، تصميم ها و عزم هاى او را تعديل مى كند تا به انجام دادن خير مصمّم باشد و از امور ناشايست بپرهيزد. چيزى كه در محور تصميم گيرى انسان، موجب شوق به شرف و فضيلت و تعاليم معنوى مى شود، رابطه او با خداوند است كه حقيقت نماز را تشكيل مى دهد.
مهم ترين فلسفه وجوب حج تربيت انسان است. اين واقعيت را به وضوح در مضمون بسيارى از آيات قرآن و سخنان ائمه معصوم (عليهم السلام) مى بينيم. حضرت على (علیه السلام) در بيان فلسفه تشريع حج و نقش تربيتى آن فرمود:
ص: 51
جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَاذعانَهُمْ لِعِزَّتِهِ.(1)
خداوند، حج را نشانه قرار داد تا بندگان در برابر عظمت او فروتنى كرده، به عزت و بزرگوارى پروردگار اعتراف كنند.
ازاين رو اگر حج با شرايط و آداب صحيحش برگزار شود، حج گزار را به آرامش مى رساند، از اضطراب هاى روحى و جسمى، بى ثباتى فكرى و عقيدتى نجاتش مى دهد و عامل رستگارى و سعادتمندى وى مى شود؛ چنان كه امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«الحَجُّ تَسْكِينُ القُلُوبِ»؛(2)«حج آرامش بخش دل هاست».
از آن حضرت پرسيدند: حج را چرا حج گفتند؟ حضرت فرمود:
«حَجَّ فُلانٌ أَيْ أَفْلَحَ فُلانٌ»؛(3)«فلان كس حج كرد، يعنى رستگار شد».
هركس مى خواهد از همه آلودگى ها رهايى يابد و روح و جانش دگرگون شود، بايد به امن ترين پناهگاه الهى يعنى كعبه و مناسك حج رو بياورد! بى سبب نيست كه امام سجاد (علیه السلام) در «رِسالة الحُقُوق» خود درباره نقش سازنده حج در تربيت انسان، مناسك حج را عامل توجه انسان به خداوند و دورى از معاصى معرفى كرده است:
حَقُّ الْحَجِّ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَى رَبِّكَ وَفِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ وَفِيهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ وَقَضَاءُ الْفَرْضِ الَّذِي أَوْجَبَهُ اللهُ تَعَالَى عَلَيْكَ.(4)
حق حج بر تو آن است كه بدانى، حج وارد شدن به محضر
ص: 52
پرورش دهنده تو و گريختن از گناهانت به سوى اوست، و در حج توبه ات پذيرفته مى شود، و اداى تكليفى است كه خداوند آن را بر تو واجب گردانيده بود.
همه جاى اين سرزمين و يكايك برنامه هاى عبادى آن در موسم حج، كلاس معرفت است. حج گزار بايد از اين فرصت كم نظير براى تربيت نفس و تغيير احوال خويش بهره جويد! حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمود: اگر كسى بگويد چرا حج گزاران بايد لباس احرام بپوشند، پاسخ داده مى شود:
لِأن يَتَخَشَّعُوا قَبْلَ دُخُولِ حَرَمِ الله عزّوجلّ وَامْنِهِ وَلِئَلَّا يَلْهُوا وَيَشْتَغِلُوا بِشَيْ ءٍ مِنْ أمْرِ الدُّنْيا وَزِينَتِها وَلَذَّاتِها وَيَكُونُوا جَادِّينَ فِيما هُمْ فِيهِ قَاصِدِينَ نَحْوَهُ، مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ بِكُلِّيَّتِهِمْ، مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّعْظِيمِ لِله تَعالى وَلِبَيْتِهِ، وَالتَّذَلُّلِ لِأَنْفُسِهِمْ عِنْدَ قَصْدِهِمْ إِلَى الله تَعالى وَوِفَادَتِهِمْ إِلَيْهِ، رَاجِينَ ثَوَابَهُ، رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ، مَاضِينَ نَحْوَهُ، مُقْبِلِينَ إِلَيْهِ بِالذُّلِّ وَالِاسْتِكَانَةِ وَالْخُضُوعِ.(1)
براى اينكه مردم پيش از ورود به حرم خدا و جايگاه امن او خاشع و فروتن شوند، و خود را به چيزى از امور دنيا و لذت ها و زينت هاى آن مشغول و سرگرم نكنند، و براى كارى كه آمده اند و قصد انجام آن را دارند، صابر و شكيبا باشند و با تمام وجود به آن بپردازند و به آن رو كنند، علاوه بر اينها در احرام، تعظيم خداوند و خانه او، تواضع و ذلت درونى قاصدين او، و وارد شدن بر اوست، درحالى كه
ص: 53
اميد پاداش از او دارند و از عقاب و مجازات او ترسناك اند، و با حالت فروتنى و تواضع و خوارى رو به سوى او دارند.
حاصل كلام امام رضا (علیه السلام) اين است كه حج گزار بداند سرّ اين احرام و برنامه هاى بعدى آن، پى بردن مُحرِم به ارزش هاى معنوى است و اينكه از عمق جان بگويد: خدايا! من از آنچه غير تو است، گُسَستم و فقط به تو پيوستم!
از آنجا كه روح انسان، شعاعى از وجود خداست،(1) از پاكى و زلالى اوليه برخوردار است؛ اما آلاينده هاى زندگى، بر چهره جان انسان غبار مى افكند و انسان را از حقيقت ذاتى خود دور مى كند. تشريع حج، براى آشنايى انسان با حقيقت انسانيت و رساندن وى به فلاح و رستگارى است. كسانى كه به حج مشرف مى شوند، درواقع خود را در معرض آبشار رحمت الهى قرار مى دهند و مى توانند مانند روزى كه از مادر متولد شده اند(2)، از گناه پاك شوند، نورانيت پيدا كنند و به بهشت خداوند دست يابند و با الهام از
ص: 54
درس هايى كه در اين سرزمين آموخته اند، زندگى جديدى را آغاز كنند، و تا زمانى هم كه به گناه آلوده نشده اند، آثار و بركات و نورانيت حج در وجود آنها باقى خواهد ماند.
حج، شيوه اى براى پرستش خداوند است. هريك از بندگان خدا با اعمال و مناسك و شعائر گوناگون، بندگى خود را به اثبات مى رساند و مى كوشد تا ظاهر و باطن خود را با صبغه دين حنيف ابراهيمى بيارايد. اينكه حضرت على (علیه السلام) زيارت كعبه را آزمايش بزرگ الهى براى مسلمانان برمى شمرد(1)، دليلى جز ضرورت دگرگونى در نگرش ها و گرايش هاى آنان ندارد.
اى خدا اى مقصد و مقصود من *** اى تو هم سوداى من هم سود من
خواب و بيدارى من از بهر توست *** الفت و آزادى ام در شهر توست
من ندارم حاجتى جز روى تو *** من نجويم مقصدى جز كوى تو
اميرمؤمنان على (علیه السلام) درباره اسرار عرفات فرمود:
مى دانيد چرا وقتى زائر يا انسان حج گزار در مكه احرام بست، بايد به عرفات برود و پس از آن كعبه را طواف كند؟ براى آنكه
ص: 55
عرفات، خارج از مرز حرم است و اگر كسى ميهمان خداست، ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آن قدر دعا و ناله كند تا لايق ورود به حرم شود.(1)
انسان در ابتدا بايد بيرون از محدوده حرم، خود را تزكيه و تطهير كند، تا شايستگى ورود به حرم را بيابد؛ مثل اينكه اگر ميهمانى بخواهد بر بزرگى وارد شود، نخست بايد اجازه ورود بگيرد، آن گاه به محضر او وارد شود. حاجيان در روز نهم، به سرزمين عرفات مى روند، در آنجا تضرع مى كنند، دعا مى خوانند و اجازه ورود به حرم را از خدا مى خواهند، آن گاه كه لياقت يافتند، وارد محدوده حرم مى شوند! در غير اين صورت، ورود به حريم الهى روا نيست.
به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند *** كه تو در برون چه كردى به درون كعبه آيى
براساس روايات، ملائكه بر آنان كه با صفاى دل در آن مكان هاى نورانى حاضر مى شوند، غبطه مى خورند!
بنابر روايت، عصر روز عرفه و ظهر روز دهم كه زائران بيت الله الحرام در منا جمع اند، ذات اقدس اله به ملائكه افتخار مى كند و مى فرمايد:
بندگانم را ببينيد! آنها كه از راه هاى دور و نزديك با مشكلات بسيار، همه با لباس مشابه آمده اند. بسيارى از لذت ها را بر خود حرام كرده اند و جسمشان در اين سرزمين، خاك و غبارآلوده شده است
ص: 56
و بر شن هاى سرزمين مشعرالحرام خوابيده اند. اينها با چهره هاى غبارآلود در پيشگاه من، اظهار عجز و ذلّت مى كنند.... اى فرشتگان من! به شما اجازه دادم كه اسرار آنان را ببينيد. آن گاه فرشتگان به اذن خداوند متعال بر اسرار آنها آگاه مى شوند و دل هايشان را مى بينند.(1)
از واجبات حج، قربانى كردن است. قربانى به حسب ظاهر، عملى ساده است كه با ذبح حيوانى تمام مى شود؛ اما از نگاه قرآن همين كار ساده، بزرگ ترين نقش تربيتى را بايد ايفا كند. قربانى كردن بايد وسيله تقرب به خداوند باشد و انسان را به تقوا بيارايد. از نگاه قرآن، قربانى امرى مقدس به شمار مى رود؛ اما قداست، از آنِ تقواست نه گوشت و خون قربانى. آنچه از اين عمل به خدا مى رسد، باطن و روح اين عمل است.(2) قربانى، حقيقتى به نام تقوا دارد كه فقط آن به خدا مى رسد. رمى جمرات نيز چنين است. غرض از جمع كردن سنگ ها و رمى آنها تربيت انسان است. انسان خداباور بايد ساحت زندگى خود را از آثار كفر و نفاق، گناهان و وسوسه هاى شياطين پاك سازد و با رمى جمرات در سه مرحله، از دشمنان خدا بيزارى و برائت بجويد.
طواف كعبه و نماز پشت مقام، سعى بين صفا و مروه و نوشيدن آب زمزم و ده ها عمل واجب و مستحب كه در حج و عمره مطرح
ص: 57
است، همگى گام هايى در راستاى تربيت انسان اند. آن اعمال و مناسك در صورتى عبادت حقيقى محسوب مى شوند كه حج گزار با روح و حقيقت آنها آشنا شود و با انجام دادن آنها به حضرت حق تقرب پيدا كند، و تصميم قاطع براى حفظ آثار اين اعمال و دورى از معاصى در آينده داشته باشد. اين است روح آن اعمال، و سرّ و حقيقت مناسك حج.
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است كه فرمود:
اگر كسى به زيارت خانه خدا و حج توفيق يافت و بازگشت و انسان صالحى شد و دست و پايش به سوى گناه نرفت، اين نشانه قبولى حج اوست. اگر چنين اتفاقى افتاد، معلوم مى شود كه حاجى به هدف واقعى از حج كه تربيت معنوى و اخلاقى است، رسيده. اما اگر پس از زيارت خانه خدا، باز به تباهى و گناه تن داد، نشانه مردودى حج اوست.(1)
غرض اصلى از نگارش اين كتاب نيز تبيين نقش حج در تربيت انسان است. دو فصل پيشين، به منزله تمهيد براى رسيدن به اين فصل بود. آنچه در اين فصل دنبال مى شود، اين است كه مناسك حج، چگونه و با كدام عناصر مى تواند انسان را به عالى ترين درجه كمال برساند؛ چه آثارى را براى حج گزار به ارمغان مى آورد؛ راهيان اين سفر چه وظايفى دارند و چه شرايطى را بايد مراعات كنند؟
با فضل الهى، مطالب اين فصل را در چهار محور پيش خواهيم برد:
ص: 58
1. بيان اصول و مبانى تربيت در حج؛
2. شيوه ها و روش هاى تربيتى حج؛
3. آثار و پيامدهاى حج و مناسك و اعمال آن؛
4. موانع اثرگذارى مناسك حج ازنظر اخلاق و تربيت.
در تعريف مبانى و اصول تربيت، بيان شد كه مبانى به معناى پايه و اساس، و همچنين قواعد و دستورالعمل حاكم بر تربيت انسان است.
چنان كه گفتيم، مهم ترين هدف مناسك حج و تشريع اين فريضه الهى، تربيت انسان است. مبناى تربيت انسان در اين برنامه عبادى، امورى اند كه وجود هريك از آنها تعيين كننده حقيقت و محتواى حج ابراهيمى است. دستيابى به اهداف والاى اين عبادت اجتماعى و يافتن روح و معناى حج، فقط با تحقق آنها ممكن خواهد بود.
هدف از رسالت انبياى الهى اين بوده است كه انسان به شناخت خداوند دست يابد و به باور توحيدى برسد، با عقيده خدايى تربيت شود و زندگى اش صبغه الهى پيدا كند. چنان كه در اصول و مبانى تربيت دينى گذشت، انسان گرايش درونى به كمال دارد و براى نيل به آن، همواره در تلاش و تكاپوست. قرآن كريم، مقصد تلاش و فعاليت انسان را ملاقات پروردگار دانسته است: (يٰا أَيُّهَا اَلْإِنْسٰانُ إِنَّكَ
ص: 59
كٰادِحٌ إِلىٰ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاٰقِيهِ) .(1) در آيه اى ديگر، نيل به لقاى الهى مشروط شده است به تحقق حكمت نظرى و عملى؛ يعنى فراهم بودن عقيده ناب توحيدى و عمل صالح و خالص براى خداوند:
(... أَنَّمٰا إِلٰهُكُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَمَنْ كٰانَ يَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ يُشْرِكْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) (كهف: 110)
فقط معبودتان، معبود يگانه است؛ پس هركه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند!
عالى ترين مقصد حج و مهم ترين هدف برگزارى مناسك آن نيز توجه حقيقى به خداوند است. انسان با انجام دادن اين اعمال بايد به باور توحيدى برسد و در اين سفر، سيرش به سوى خداوند (الى الله) باشد و هرچه غيرخداست، از دل بيرون كند تا به مقصود اصلى حج دست يابد. خداى متعال فرمود: (وَ لِلّٰهِ عَلَى اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَيْتِ...) ؛(2) يعنى «حج» مال خداست! بايد جلوه توحيدى داشته باشد. اگر زائرى به هر نيتى غيرخدايى راهى مكه شود، سير او سير الى الله نيست و فاقد سرّ باطنى حج است. سير الى الله، به معناى سير زمانى يا مكانى نيست؛ زيرا خداوند در هر زمان و مكانى هست (وَ هُوَ اَلَّذِي فِي اَلسَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِي اَلْأَرْضِ إِلٰهٌ وَ هُوَ اَلْحَكِيمُ اَلْعَلِيمُ) (زخرف: 84)؛ بلكه مراد، سير قلبى و معنوى است كه انسان از هرچه غير اوست، رو
ص: 60
برگرداند و در همه اعمال، غرض و مقصدش فقط خدايش باشد و بس؛ چنان كه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
مَنْ حَجَّ يُرِيدُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لا يُرِيدُ بِهِ رِيَاءً وَ لا سُمْعَةً غَفَرَ اللهُ لَهُ اَلْبَتَّةَ.(1)
كسى كه حج انجام دهد و فقط خدا را اراده كند و قصد ريا و شهرت طلبى نداشته باشد، قطعاً خداوند او را خواهد بخشيد.
براى اينكه انسان ها فرشته خو تربيت شوند و آثار فرشتگان در وجود آنها نمايان شود، خداوند متعال فريضه حج را بر انسان هاى مستطيع، واجب كرده است؛ چنان كه دستور روزه گرفتن داد تا انسان ها از لذايذ طبيعى بپرهيزند و همانند فرشتگان، از خوردن و نوشيدن و ديگر كارهاى حيوانى برحَذَر باشند. همچنين به انسان، دستور طواف حريم كعبه اى را داد كه معادل بيت المعمور در عرش خداوند است؛ زيرا فرشتگانِ اطراف عرش الهى، به ياد حق، سرگرم طواف اند و به نام حق، تسبيح مى گويند و از خداوند متعال، براى ديگران آمرزش مى طلبند. خداوند براى انسان نيز كعبه را در زمين بنا كرد تا انسانِهاى وارسته دور آن طواف كنند، به نام حق زمزمه كنند و براى ديگران از خدا آمرزش بخواهند.
در روايت آمده كه كعبه، برابر بيت المعمور است كه آن نيز مربع مى باشد. بيت المعمور نيز موازى عرش خداست، و عرش بر چهار ركن استوار شده كه اركان آن عبارت اند از اذكار سبحان الله، والحمدلله، و لااله الاالله، و الله اكبر.(2) اگر كسى آن گونه كه شايسته
ص: 61
طواف است، كعبه را طواف كند، به بيت المعمور راه مى يابد و اگر تا آن حد بالا رفت و وظايف آن مرحله را ايفا كرد، به مقام عرش الهى مى رسد. انسان اگر به ايمانى دست يابد كه بتوان او را مؤمن خواند، به مقامى رسيده است كه «قلب» او، خود «عرش» الهى است:
«قَلْب الْمُؤْمِن عَرْش الرَّحْمن».(1)
حج، در صورتى به حقيقت خود نزديك مى شود كه در آن، ترك ماسوى الله انجام شود. حج بايد مصداق عينى فرار الى الله باشد. حاجى كسى است كه فقط خداوند را اميد و پناهگاه خود بداند؛ زيرا خداوند متعال فرموده است: (فَفِرُّوا إِلَى اَللّٰهِ ...) (ذاريات: 50). «فرار الى الله» در روايات به حج تفسير شده است؛ يعنى به سوى خدا سفر كنيد. امام سجاد (علیه السلام) در پاسخ به سؤال هاى فرزندش، زيد شهيد، فرمود:
وَمَعْنَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ فَفِرُّوا إِلَى الله يَعْنِي حُجُّوا إِلَى بَيْتِ الله يَا بُنَيَّ إِنَّ الْكَعْبَةَ بَيْتُ الله تَعَالَى فَمَنْ حَجَّ بَيْتَ الله فَقَدْ قَصَدَ إِلَى الله....(2)
معناى كلام خداوند كه فرمود: «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه»، يعنى قصد بيت خدا كنيد (حج انجام دهيد). فرزندم! كعبه، خانه خداوند تعالى است. هركس حج انجام دهد، درحقيت خداوند را قصد كرده است.
تك تك مناسك حج، با هدف تربيت توحيدى انسان و رساندن او به مقصد واقعى از حيات طيبه انسانى، تشريع شده است. على (علیه السلام) فرمود:
ص: 62
الْحَاجُّ وَالْمُعْتَمِرُ وَفْدُ الله، وَحَقٌّ عَلَى الله أَنْ يُكْرِمَ وَفْدَهُ وَيَحْبُوَهُ بِالْمَغْفِرَةِ.(1)
حج گزار و عمره گزار، واردشدگان بر خداوندند. بر خداست كه واردشده بر خود را گرامى بدارد و او را مشمول مغفرت و آمرزش خويش قرار دهد.
زائر خانه خدا بايد از همان ابتدا مقصد خود را تعيين كند. كسى كه مى خواهد لباس احرام مهيا سازد، بايد مال خود را تطهير، وصيت نامه اش را تنظيم، و با بستگان خود وداع كند؛ زيرا زائر خانه خدا در همه حالات، با خداست و سير او «فى الله»، «الى الله»، «مع الله» و «بالله» است. اينكه در برخى از دعاهاى حج آمده؛ «بسم الله و بالله و فى سبيل الله وعلى ملّة رسول الله»، ناظر بر همين معناست كه اين كار به نام خدا و در راه خدا و با ملت خدا و در سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آغاز مى شود و پايان مى يابد.(2)
راز و رمزهاى بسيارى از عبادت ها براى انسان روشن است. نماز و روزه دستوراتى دارد، زكات و جهاد دستوراتى دارد كه پى بردن به منافع و فوايد اين دستورات دشوار نيست. اما حج، يك سلسله دستورات و مناسكى دارد كه پى بردن به رموز آن بسيار دشوار است. فهميدن معناى بيتوته در مشعرالحرام، سر تراشيدن، هفت بار رفتن و بازگشتن بين صفا و مروه و در بخشى از اين مسافت هروله كردن و... دشوار است. ازاين رو در مناسك حج، روح
ص: 63
تعبد در برابر خالق بيش از ديگر دستورات دينى است.
على (علیه السلام) در خطبه قاصعه، با هدف تبيين نقش حج در تربيت توحيدى انسان، حج را مظهر تعبد و تسليم در محضر پروردگار معرفى مى كند:
أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَلَا تَنْفَعُ وَلَا تُبْصِرُ وَلَا تَسْمَعُ فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِيَاماً ثُمَ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً....
آيا كعبه، خانه پاك خدا را نمى نگريد؟ خداوند انسان ها را از زمان آدم تا انسان هاى آخرين اين جهان، با سنگ هايى كه نه زيان مى رسانند و نه نفع مى بخشند، نه مى بينند و نه مى شنوند، آزمايش كرده و اين سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده، و آن را موجب پايدارى و پابرجايى مردم گردانيده است. سپس آن را در پرسنگلاخ ترين مكان ها و بى گياه ترين نقاط زمين، و كم فاصله ترين دره ها قرار داد. در ميان كوه هاى خشن، رمل هاى فراوان، چشمه هاى كم آب، و آبادى هاى ازهم جدا و پرفاصله، كه نه شتر، و نه اسب و گاو و گوسفند، هيچ يك در آن به راحتى زندگى نمى كند، و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد كه به آن سو توجه كنند و آن را مركز تجمع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانيد، تا افراد از اعماق قلب به سرعت از ميان فلات و دشت هاى دور، و از درون وادى ها و دره هاى عميق، و جزاير ازهم پراكنده درياها به آنجا روى آوردند، تا به هنگام سعى، شانه ها را حركت دهند و «لا اله الا اللّه» گويان اطراف خانه طواف كنند، و با موهاى آشفته و بدن هاى
ص: 64
پرگرد و غبار، به سرعت حركت كنند. لباس هايى كه نشانه شخصيت هاست، كنار انداخته و با اصلاح كردن موها قيافه خود را تغيير دهند. اين آزمونى بزرگ، امتحانى شديد و آزمايشى آشكار و پاكسازى و خالص گرداندنى مؤثر است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داده است.
اگر خداوند براى خانه محترم و محل هاى انجام وظايف حجش، مكان هايى را ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاى هموار و پردرخت و پرثمر برمى گزيد، به همان نسبت كه آزمايش و امتحان ساده تر بود، پاداش و جزا نيز كمتر بود.
وَ لكِن يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ.(1)
اما خداوند، بندگانش را با انواع شدايد مى آزمايد و با انواع مشكلات به عبادت دعوت مى كند و به اقسام گرفتارى ها مبتلا مى نمايد تا تكبر را از قلب هايشان خارج سازد، و خضوع و آرامش را در آنها جاى گزين كند؛ باب هاى فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسايل عفو خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد.
آرى، غرض از اين برنامه ها اين است كه انسان، ايمان خالص خود را به اثبات برساند، و در انجام حج، هيچ انگيزه غيرالهى دخيل نكند، و فقط به خدايش بينديشد و از عمق جان، آفريدگارش را
ص: 65
بپرستد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است كه آن حضرت به هنگام لبيك گفتن، به خداوند عرضه مى داشت:
«... لبّيكَ بِحَجَّةٍ حَقّاً تَعَبُّداً وَرِقّا»(1)؛ «بار پروردگارا! من با رقّيت (بندگى) و عبوديت محض لبيك مى گويم».
ازآنجاكه روح تعبد در حج بيشتر است، سرّ بسيارى از مناسك با عقل عادى تبيين نمى شود. براى اينكه ائمه معصوم (عليهم السلام)، آن اسرار و معارف پررمز و راز را آشكار كنند، در روايات به صورت منافع آورده اند.
حج گزار بايد معتقد باشد در كنار كعبه، با دست راست خدا بيعت مى كند و حجرالاسود را تنزل دست پروردگار بداند؛ چه اينكه اولياى خداوند كعبه را تنزل بيت المعمور و عرش خدا مى دانستند و طواف خود را تنزل طواف فرشتگان مى شمردند.
حاجى اى به حقيقت حج دست مى يابد كه با آب زمزم وضو بگيرد، در كنار كعبه طواف كند و فقط خدا را بجويد و از خدا نيز غيرخدا نخواهد! دراين صورت، او نورانيت و معنويت را به دست خواهد آورد.
آب زمزم براثر نيايش جناب هاجر جوشيد. وقتى هاجر به ابراهيم خليل (علیه السلام) عرض كرد كه من و اين كودك نوزاد را در اين سرزمين لم يزرع، به چه كسى مى سپارى
«اِلى مَن تَدَعُنا»، حضرت ابراهيم (علیه السلام) فرمود: به صاحب اين سرزمين
«اِلى ربّ هذه البنية».(2) اين
ص: 66
جمله، قلب هاجر را آرام كرد و او براى ماندن در آن سرزمين تفتيده آماده شد!
اين يعنى تربيت توحيدى. هاجر مَثَل اعلاى تربيت توحيدى است. وقتى هاجر باورش شد كه خداوند تنهايش نمى گذارد، و ناظر بر كردار، حامى و حافظ او در برابر تشنگى و گرسنگى و سختى هاى طاقت فرساست، آرام گرفت و خداوند هم او را يارى كرد! وقتى كودكش تشنه شد، هاجر در پى آب، هفت بار بين صفا و مروه رفت و آمد كرد. ناگهان ديد كه خداى مهربان از زير پاى كودك نوزادش، چشمه اى جارى ساخته، كه همچنان بيش از هزار سال است، مى جوشد!
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سبب وجود چنين صفايى در آب زمزم بسيار به آن علاقه داشت. ازاين رو به كسانى كه مكه مى رفتند، مى فرمود: «شما كه از مكه به مدينه مى آييد، براى من آب زمزم سوغات بياوريد».(1)
تربيت توحيدى عالى ترين بهاى حج و زيارت است. حج نور است. خوشا به حال كسى كه اين نور را در آنجا ببيند و در جان خود تثبيت كند. وقتى انسان از كعبه و از سفر بيت الله بازمى گردد، بايد طواف وداع انجام دهد و با خدا گفت وگو كند.
روايت شده است كه امام هشتم (علیه السلام) آن گاه كه مى خواست با كعبه، اين بناى توحيد وداع كند، به خداوند عرض مى كرد:
«أَللَّهُمَّ انِّي
ص: 67
أَنْقَلِبُ عَلَى أَلَّا الهَ الَّا أَنْتَ»(1)؛ «خدايا! من از كنار خانه تو با توحيد باز مى گردم و بر اين اعتقادم كه پروردگارى جز تو نيست».
زائر بايد موحد از آنجا برگردد و نه تنها اين باور را پيدا كرده باشد كه در عالم خدايى هست - كه اين، ضعيف ترين درجه توحيد است -، بلكه آنچنان موحد شده باشد كه تمام كارها را فانى در كار خدا و تمام اوصاف را فانى در وصف او و سرانجام تمام ذوات را فانى در ذات او ببيند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«اَلدُّخُولُ فِي الْكَعبةِ دُخولٌ فِي رَحمةِ اللهِ وَالخُروجُ عَنِ الْكَعبةِ خُروجٌ مِنَ الذُّنوبِ».(2) اگر انسانى توفيق داشت و به درون كعبه راه يافت؛ جايى كه انسان در هر حال و به هر سوى مى تواند نماز بخواند، و به هر سمت رو كند، به قبله رو كرده است و اينكه آنجا نمودار كامل از (فَأَيْنَمٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اَللّٰهِ) (3) است؛ چنين شخصى وارد رحمت الهى شده است و هنگامى كه از كعبه بيرون مى آيد، از گناهان خارج مى شود.
امام سجاد (علیه السلام) از شبلى پرسيد:
فَحِينَ وَصَلْتَ مَكَّةَ نَوَيْتَ بِقَلْبِكَ أَنَّكَ قَصَدْتَ الله؟ فَحِينَ سَعَيْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ هَرَبْتَ إِلَى الله وَعَرَفَ مِنْكَ ذَلِكَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ....(4)
ص: 68
آيا هنگامى كه به مكه رسيدى، از سويداى دلت نيت كردى كه فقط خدا را قصد نموده اى؟ وقتى سعى نمودى، نيت كردى كه [از همه معاصى] به سوى خدا گريخته اى؟ و خداى داناى غيب ها از تو چنين چيزى دانست؟ شبلى گفت: خير! امام فرمود: پس تو درواقع، خدا را قصد نكرده اى و سعى ننموده اى!
تربيت توحيدى حج، ايجاب مى كند انسان، از اين ارزش هايى كه به دست آورده، تا زنده است نگهدارى كند؛ چنان كه امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «ادا شدن حق حج، منوط است به اينكه انسان از معاصى و غفلت ها به خداوند پناه ببرد».(1)
معصيت، تاريكى است و انسان را آلوده مى كند. اگر انسانى آلوده به گناه شد، از خداوند فاصله مى گيرد و اعمال شايسته اش را نيز تباه مى كند. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«الحاجُ لا يَزالُ عَليه نُورُ الحَجِّ ما لَم يُلِمَّ بِذَنبٍ»(2)؛ «حاجى تا زمانى كه به گناه آلوده نشود، نور خدا در او هست و زايل نمى شود».
گفتيم انسان تمايلات و گرايش هاى ذاتى دارد كه بدون نياز به فراگيرى از ديگران به جست وجوى آنها مى پردازد؛ مانند حقيقت جويى، كمال يابى، ميل به كرامت نفس، زيبايى دوستى، حبّ
ص: 69
ذات (جلب منفعت و دفع ضرر)، ميل به خير و فضيلت، تقديس و پرستش موجود برتر و....(1)
اين تمايلات درونى را امور فطرى مى نامند. ازمنظر قرآن، دين دارى و گرايش هاى معنوى (كه باور توحيدى يكى از آنهاست) امورى فطرى محسوب مى شوند.
(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِي فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَيْهٰا لاٰ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِكَ اَلدِّينُ اَلْقَيِّمُ) (روم: 30)
پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست....
به سبب وجود اين گرايش ها و جاذبه هاى درونى است كه انسان، همواره تا رسيدن به مقصود واقعى خود در تكاپوست و از حركت باز نمى ايستد! به گفته لسان الغيب حافظ شيرازى:
در اندرون من خسته دل ندانم كيست *** كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
آنچه با عنوان «شكايت نى از جدايى ها» در شعر مولوى مطرح شده(2)، درواقع بيان اين حقيقت است كه انسان، مَبدئى دارد و
ص: 70
همواره در پى بازگشت به آن بوده است. آنچه باعث فلاح و رستگارى يا ضلالت و عقوبت بشر شده است، انتخاب راه درست يا نادرست در اين بازگشت بوده. اين فطرت و نهاد انسان، كه پذيراى هدايت است، به گفته قرآن، ثابت و مصون از دگرگونى است.(1)
امام باقر (علیه السلام) در تفسير كلمه «حَنِيف» فرمود:
«هِيَ الْفِطْرَةُ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ قالَ فَطَرَهُمُ اللهُ عَلَى الْمَعْرِفَةِ»؛ «حنيف [كه به معناى ميل كننده از گمراهى به راه حقيقت است](2) آن فطرت الهى است كه مردم را بر آن آفريده و دگرگونى در آفرينش خدا نيست». سپس حضرت فرمود: «خداوند مردم را با معرفت توحيدى آفريده (توحيد را در سرشت انسان ها قرار داده) است.(3)
با وجود اينكه معرفت الهى در فطرت و سرشت انسان نهاده شده(4)، ممكن است عوامل و شرايط گوناگونى بر اين حس درونى و فطرى اثر بگذارند و چراغ فطرت را كم فروغ كنند.(5) بدين سبب خداوند متعال براى هدايت و تربيت انسان و روشن نگهداشتن
ص: 71
چراغ فطرت در او، تدابيرى را به كار برده، كه از آن ميان، فرستادن انبيا و رسولانش به سوى مردم است؛ تا مردم را با حقيقت آشنا كنند. على (علیه السلام) فرمود:
فبعثَ الله فيهم رُسُلَه، وواتَرَ إليهم أنبياءه؛ لِيستَأدوهم ميثاقَ فطرته، ويُذكِّروهم منسيَّ نعمتِه، ويحتجّوا عليهم بالتبليغ، ويُثيروا لهم دفائنَ العقول.(1)
خداوند پيامبران خود را در ميان مردم مبعوث فرمود، و هراز چندگاه، متناسب با خواسته هاى انسان ها رسولان خود را پى درپى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمت هاى فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهى، حجت خدا را بر آنها تمام كنند و توانمندى هاى پنهان شده عقل ها را آشكار سازند.
خداوند به پيامبر (صلی الله علیه و آله) مأموريت داده است كه مردم را مطابق با گرايش هاى فطرى تربيت كند. تذكر دادن كه از وظايف و ويژگى هاى پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) محسوب شده(2)، به معناى يادآورى مسائلى است كه در فطرت انسان وجود دارد و انسان از آنها غافل است.(3)
امام صادق (علیه السلام) با هدف توجه كامل انسان در نماز، به حلبى فرمود: هنگامى كه نماز را آغاز كردى سه تكبير بگو و دلت را متوجه آفريدگار نما و سپس بگو:
ص: 72
وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِله رَبِّ الْعَالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ.(1)
من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد، و داناى نهان و آشكار است، متوجه كردم و از مشركان نيستم. مسلماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانيان است. او بى شريك است و من بدان مأمورم و من از تسليم شدگانم.
مفاد جملات فوق، همان درس توحيدى است كه ابراهيم (علیه السلام) نيز مأمور بود مردم را با آن گرايش ها تربيت كند. در آيات قرآن مى بينيم كه آن حضرت بعد از اعلام پوشالى بودن باورهاى ستاره پرستان، فرمود:
(إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ) (انعام: 79)
من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمان ها و زمين را آفريده است؛ من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم!
منظور از دين در اين آيه، مجموع عقايد اسلامى است و فطرت، در واقع تفسير براى دين است. ازاين رو انبياى الهى با هدف تربيت دينى مردم، آنان را با اصول و كليات دين (اصول اعتقادى، ارزش هاى اخلاقى، احكام عملى) كه به تمام معنا مطابق با فطرت
ص: 73
انسان است، آشنا مى كردند.
برنامه هاى عبادى، از ديگر تدابير خداوند براى روشن كردن چراغ فطرت در وجود انسان است. حج كه عاملى مؤثر در تربيت و اصلاح انسان به شمار مى رود، از فرايضى است كه از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا خاتم الانبياء (صلی الله علیه و آله)، در آيات و روايات بر آن تأكيد شده؛ اين تأكيد با هدف رسيدن به حقيقت و واقعيت هاى عالم وجود و يادآورى باورهاى توحيدى و ارزش هاى اخلاقى و معنوى كه ريشه در فطرت انسان دارد، صورت پذيرفته است. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلّا بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.(1)
اى مردم، با دين و فقه كامل (عقيده و عمل صحيح) حج كنيد و از مشاهد اين سفر برنگرديد، مگر با توبه و بازايستادن از گناه.
حج، ازاين رو تربيت كننده انسان است كه در جاى جاى مناسك، امور فطرى و باورهاى معنوى براى او تداعى مى شود. امام باقر (علیه السلام) به منظور آموزش عقايد توحيدى و اجابت نداى فطرت در حج فرمود:
هرگاه در مسجدالحرام به حجرالاسود رسيدى، بگو:
«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ آمَنْتُ بِالله وَكَفَرْتُ بِالطَّاغُوتِ وَبِاللّاتِ وَالْعُزَّى وَبِعِبَادَةِ الشَّيْطَانِ وَبِعِبَادَةِ كُلِّ نِدٍّ يُدْعَى مِنْ دُونِ الله»(2)؛ «شهادت مى دهم كه جز خداوند يكتا معبودى
ص: 74
نيست و گواهى مى دهم كه محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول خداست. به خدا ايمان آوردم و به طاغوت و لات و عُزَّى و پرستش شيطان و هركه جز خدا پرستش شود، كفر ورزيدم».
سپس به حجرالاسود نزديك شو [اگر امكان استلام حجرالاسود به راحتى وجود داشت]، آن را با دست راست لمس كن و بگو:
«بِسْمِ الله وَاللهَ أَكْبَرُ، اللَّهُمَّ أَمَانَتِى أَدَّيْتُهَا وَمِيثَاقِى تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ عِنْدَكَ لِى بِالُموَافَاةِ»؛(1)«به نام خدا، و خداوند بزرگ تر از آن است كه به وصف در آيد. بار خدايا! اين امانت من است كه آن را ادا كردم و پيمان من است كه به آن وفا نمودم، براى آنكه نزد تو شهادت دهد كه من به پيمان خود وفا دارم».
چنان كه در اصول و مبانى تربيت بيان شد، دين مقدس اسلام، به سبب جامعيتى كه دارد، مردم را به ميانه روى و پرهيز از افراط و تفريط در همه زمينه ها دعوت مى كند.(2) تعاليم اين مكتب، برآورنده تمام نيازهاى مادى و معنوى و روحى و جسمى انسان هاست و پيروان خود را به حضور در عرصه هاى مختلف زندگى اجتماعى تشويق مى كند و از هرگونه رهبانيت و گوشه گيرى برحذر مى دارد.(3)
ص: 75
اين مكتب آسمانى، جهانيان را به صلح و صفا فرا خوانده و در تمام برنامه هاى خود، خصلت هم گرايى و دورى از اختلاف را گنجانده است تا پيروانش، همواره با انديشه كمك و محبت به ديگران پرورش يابند؛ زيرا بنابر رهنمود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همه انسان ها در انسانيت يكسان اند:
«الناس كأسنان المشط».(1) كما اينكه از نظر نژادى و قومى نيز هيچ نژادى بر ديگرى برترى ندارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَإِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍ عَلَى عَجَمِيٍّ وَ لَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى.(2)
اى مردم! همانا پروردگار شما يكى است و پدرتان يكى است. عرب بر عجم و عجم بر عرب، سرخ پوست بر سياه پوست و سياه پوست بر سرخ پوست برترى ندارد، مگر با تقوا.
آن گاه آن حضرت، به آيه شريفه استناد فرمود:
(يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ...) (حجرات: 13)
اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. بى ترديد، گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست. يقيناً خدا دانا و آگاه است.
ص: 76
از اين رو، انديشه وحدت مسلمين در بنيادى ترين تعاليم دين، به عنوان عامل پيشرفت و تعالى گنجانده شده است تا مردم با روحيه هم گرايى و محبت به همنوعان و دورى از تك روى و خودخواهى تربيت شوند. مثلاً براى اينكه اتحاد مسلمانان به صورت عينى و عملى آموزش داده شود، همه مسلمانان موظف شده اند با شركت در نمازهاى جماعت روزانه و نماز عبادى سياسى جمعه در صفوف به هم فشرده شركت كنند. حضور در اين اجتماعات با انگيزه هاى كاملا معنوى مى تواند پيوندهاى مردمى را به صورت ريشه دار نهادينه كند. اين تدبير حكيمانه، در سطح بين المللى نيز رخ مى نمايد. نظر به حكمت هاى مناسك حج (كه در روايات بدان ها اشاره شده)، خداوند متعال براى تحكيم علقه هاى اجتماعى، از افراد متمكن براى عبادت سالانه حج دعوت كرده است.
حج، عبادتى است آميخته با امور اجتماعى و سياسى كه در سطح بين المللى با حضور ملت هاى مختلف جهان با رنگ ها و زبان ها و نژادهاى مختلف در محل نزول وحى و مبدء گسترش اسلام برگزار مى شود.
در اين برنامه معنوى، همگان را به سرزمين مساوات فرا خواندند؛ تا در اطراف كعبه اى كه براى همگان يكسان است، به طواف و انجام مناسك حج بپردازند.
قرآن كريم وقتى حرم، كعبه و مسجدالحرام را معرفى مى كند، مى فرمايد:
ص: 77
(... اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ اَلَّذِي جَعَلْنٰاهُ لِلنّٰاسِ سَوٰاءً اَلْعٰاكِفُ فِيهِ وَ اَلْبٰادِ...)
(حج: 25)
مسجد الحرام، كه آن را براى همه مردم برابر قرار داديم، چه كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند يا از نقاط دور وارد مى شوند....
مفاد آيه شريفه، اين است كه دور و نزديك، شهرى و روستايى، و آشنا و بيگانه در حضور كعبه، برابر و برادرند.
از سويى به معمار اين بنا دستور داد كه صلاى عمومى سَر دهد و همگان را دعوت كند:
(وَ أَذِّنْ فِي اَلنّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالاً وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) (حج: 27)
و مردم را دعوت عمومى به حج كن؛ تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند....
از سوى ديگر فرمود: اينجا (درها) به روى همگان باز است؛ توانگر و تهيدست، عالم و جاهل، اهل دور و نزديك در اينجا همسان اند.
خداوند ابتدا دستور داد اطراف كعبه طواف كنيد، سپس فرمود كه اينجا جاى مساوات است؛ يعنى بر محور مساوات بگرديد، تا هرگونه امتياز فردى و نژادى را از خود بزداييد. ديگر نژادها و قوم ها را چون نژاد و قوم خود بدانيد. طواف در مسجدى كه براى همگان يكسان است، درس مساوات و طهارت مى دهد. دين اسلام با اين دستور مدبرانه، به زيبايى توانسته است اخلاق و تربيت را با
ص: 78
سياست و اجتماع عجين كند. پرورش يافتگان اين مكتب بايد با تكيه بر نيروى مردمى خويش، به رشد و تعالى رسند و همچون بنايى آهنين در برابر هجوم بيگانگان بايستند.(1)
تمام صحنه هاى حج، الهام بخش اتحاد مسلمين است؛ به گونه اى كه همه بايد لباس سفيد احرام به تن كنند و به سمت يك قبله نماز بخوانند، دور يك كعبه طواف كنند و با انديشه احترام به ديگران تربيت شوند.
وقتى همه مسلمانان يكدل و يك جهت باشند، قدرت عظيم اسلامى را به نمايش خواهند گذاشت. رمز موفقيت مسلمانان صدر اسلام نيز يكدلى و يك صدايى آنها بود؛ كه موجب پيروزى شان با نيرو و امكانات اندك در مقابل بزرگ ترين قدرت هاى آن زمان شد. به گفته مولوى:
آفرين بر عشق كل اوستاد *** صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاك مفترق در رهگذر *** يك سبوشان كرد دست كوزه گر(2)
نبى اكرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرين (عليهم السلام)، هم خود عامل وحدت مسلمانان بودند و هم همگان را اكيداً، به رعايت وحدت مى خواندند و از هرچه عامل تفرقه و اختلاف بود، برحذر مى داشتند.
«كانَ (صلی الله علیه و آله) يَخْزِنُ لِسانَه اِلّا عَمّا يَعْنيهِ وَيُؤَلِّفُهُمْ وَلا يُنَفِّرُهُمْ».(3)
ص: 79
سيره پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) چنين بود كه زبان خويش را نگه مى داشت و به كار نمى انداخت، مگر در امورى كه به آن حضرت مربوط باشد، يا سودى داشته باشد. وقتى حضرت سخنى مى فرمود، الفت بخش و وحدت آفرين بود، نه عامل تفرقه و موجب بددلى و كدورت افراد نسبت به يكديگر.
على (علیه السلام) براى جلوگيرى از اقدام هاى افراطگرانه دوستان و دشمنان خود فرمود:
وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالاً النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللهِ [عَلَى] مَعَ الْجَمَاعَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِه.(1)
دو گروه به زودى درباره من به هلاكت مى افتند: دوست افراطگرايى كه دوستى اش او را به راه ناصحيح بكشاند؛ دشمن افراطگرايى كه كينه اش وى را به راه نادرست بكشاند. بهترين مردمان نزد من افراد (عاقل و) معتدل اند. شما با او، و همراه جمعيت هاى بزرگ باشيد؛ زيرا دست خدا با اجتماع است، و از تفرقه بترسيد؛ زيرا انسان تك رو، نصيب شيطان است، همچنان كه گوسفند تك رو نصيب گرگ است. هشيار باشيد، هر كس مردم را به اين شعار (تفرقه) دعوت كرد، او را بكشيد؛ اگر چه آن كس زير اين عمامه من باشد.
ص: 80
اسحاق بن عمّار گويد:
امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «اى اسحاق، آيا با آنان (اهل سنت) در مسجد نماز مى خوانى؟» گفتم: آرى. حضرت فرمود:
«صَلِّ مَعَهُمْ فَإِنَّ الْمُصَلِّي مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ كَالشَّاهِرِ سَيْفَهُ فِي سَبِيلِ اللهِ»(1)؛ «با آنان نماز بخوان، همانا كسى كه با آنها در صف اول نماز بخواند، مانند سرباز جهادگرى است كه در راه خدا شمشمير زند و با دشمنان دين نبرد كند».
اختلاف در همه مكاتب و ميان همه ملت ها مذموم است. تشتت و پراكندگى، عامل بسيارى گرفتارى ها و عقب ماندگى هاست. اختلاف، آفتى است كه محصول عمر ملت ها را تباه مى كند و باعث مى شود انرژى ها در مسير خنثى كردن يكديگر هدر رود.
اعمال و مناسك حج، ظاهرى دارد و باطنى، روحى دارد و كالبدى. حج در صورتى حَجَّةُ الاسلام است كه مطابق دستور خداوند با شرايط و آداب كامل برگزار شود، تا بتواند نقش معنوى و تربيتى خود را ايفا كند؛ حجى كه راهگشاى زندگى فردى و اجتماعى امت اسلامى در رسيدن به اين اسرار و نتايج عالى آن و تأمين كننده هدف هاى شناخته شده بوده باشد.
شناخت واقعيات، از اصول تربيت اسلامى است. «حج» بايد
ص: 81
سرچشمه شعور و معرفت به حقايق دين و وسيله اى براى جلوگيرى از جهل و ناآگاهى مردم باشد! در زمانى كه دشمنان اسلام با هجوم فرهنگى ناجوانمردانه، مغزها و فكرها را تسخير مى كنند و با استفاده از جهل و ناآگاهى (بلكه نوكرصفتى) برخى حكام مزدور كشورهاى به ظاهر اسلامى، ابتذال اخلاقى و اجتماعى و انديشه هاى الحادى را گسترش مى دهند و جنگ نابرابرى را براى محو اسلام آغاز كرده اند، مراسم حج با وجهه جهانى اش مى تواند بستر مناسبى براى تربيت اجتماعى - سياسى مسلمانان باشد. انتظار مى رود حاجى با الهام گرفتن از روح و حقيقت اين مراسم معنوى و سياسى، به چنان شناخت و آگاهى اى برسد كه بتواند براى مقابله با شگردهاى دشمنان قيام كند.
از زبان قرآن و روايات مى توان شيوه هاى تربيت اجتماعى - سياسى حج را در مطالب ذيل دنبال كرد. اميد است سازمان دهى برنامه هاى حج، به گونه اى باشد كه به اين شيوه هاى تربيتى حج عمل شود:
موسم حج، مناسب ترين موقعيت براى مسلمانان است تا فرهنگ اسلام را بيشتر تبيين كنند و فلسفه حج را پى بگيرند؛ به بحث و مذاكره بنشينند، تبادل افكار كنند و مسائل فرهنگى، دينى، اجتماعى و سياسى مسلمين و كشورهاى اسلامى را با يكديگر در ميان بگذارند و بر غناى فكرى، علمى و عملى خود بيفزايند تا از
ص: 82
استعمار فكرى و فرهنگى رهايى يابند.
حضرت امام رضا (علیه السلام) در بيان نقش بيدارگرى فريضه حج فرمود:
... مَعَ ما فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَنَقْلِ أخْبارِ الأئِمَّةِ اِلى كُلِّ صُقْعٍ وَ ناحِيَةٍ....(1)
از ديگر آثار و منافع حج اين است كه حج گزاران، فقه و علم دين را بياموزند و آثار ائمه را منتشر سازند و اخبار آنان را براى ديگران بازگو كنند و به جاى جاى جهان برسانند....
امام صادق (علیه السلام) درباره فلسفه حج و اسرار تشريع آن چنين مى فرمايد:
وَجَعَل فِيهِ الإجتماعَ مِنَ المَشْرِقِ والْمَغْرِبِ لِيَتَعارَفُوا... ولِتُعْرَفَ آثارُ رسولِ الله وتُعْرفَ أخبارُهُ ويُذكر ولا يُنْسَى، ولو كانَ كلُّ قَوْمٍ إنَّما يَتَّكِلُونَ عَلى بِلادِهِمْ وما فيها هَلَكُوا، وخَرِبَتِ الْبِلادُ وَسَقَطَ الَجَلَبُ وَالأَرْباحُ وعَمِيَتِ اْلأَخْبارُ وَلَمْ يَقِفُوا عَلى ذلِك، فذَلِكَ عِلَّةُ الْحَجِّ.(2)
در سرزمين مكه، اجتماعى از شرق و غرب پديد آورد تا همديگر را بشناسند و آثار رسول اللَّه (احاديث و اخبار) شناخته شود و فراموش نشود و اگر هر گروهى به آنچه كه در سرزمين هايشان جريان دارد، تكيه مى كردند، نابود مى شدند و بلاد روى زمين، رو به ويرانى مى گذاشت و امر تجارت و بازرگانى به تباهى مى گراييد، و اخبار و گزارش ها به دست افراد نمى رسيد؛ اين است فلسفه حج.
اين دو حديث و احاديث مشابه، مى رسانند كه حج ابعاد علمى،
ص: 83
اقتصادى و اجتماعى - سياسى دارد. در حقيقت موسم حج، حلقه اتصالى ميان مسلمانان است كه با آن به تبادل اخبار و اوضاع جارى جهان و كسب آگاهى از آثار و سنت هاى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بپردازند.
تاريخ گواهى مى دهد كه ائمه اطهار (عليهم السلام) و اصحابشان نيز از اين موسم به نفع اسلام و مسلمانان بهره مى گرفتند و نطفه بسيارى از حركت ها و جنبش هاى آزادى بخش در اين موسم بسته مى شد و ملت ها را به قيام و ستيزه جويى عليه حُكّام ظالم دعوت مى كردند. در اين باره كافى است به سخنان حسين بن على (علیه السلام) در روز منا گوش فرا دهيم. آن حضرت در موسم حج، فرزندان هاشم و شخصيت هاى بزرگ و زنان و علاقه مندان آنان و حتى گروهى از انصار را كه به وى علاقه داشتند، در سرزمين منا گرد آورد؛ به گونه اى كه جمعيتى متجاوز از هزار نفر در سخنرانى اش حاضر شدند. فرزند پيامبر (صلی الله علیه و آله) درحالى كه صحابه و فرزندانشان سراپا گوش بودند، چنين فرمود:
امّا بَعْدُ فِانَّ هذَا الطّاغِيَةَ قَدْ صَنَعَ بِنا ما قَد عَلِمْتُم وَرَأيتُمْ وَشَهِدْتُمْ وبَلَغَكُم وإنّي أُريدُ أَنْ اَسْأَلَكُمْ عَنْ أشْياءَ فَاِنْ صَدَقْتُ فَصَدِّ قُوني وإنْ كَذِبْتُ فَكَذِّبُوني اِسمَعُوا مَقالَتي وَاكْتُموا قَوْلي ثُمَّ ارْجِعُوا إلى أَمصْارِكُمْ وقَبائِلِكُم مَنْ أَمَّنْتُمُوهُ وَوَثَقْتُمْ بِهِ فَادْعُوهُم إلى ما تَعْلَمُونَ فَإِنِّي أَخافُ أَنْ يَنْدَرِسَ هذَا الْحَقُّ وَيَذْهَبَ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَو كَرِهَ الْكافِرون....(1)
پس از ستايش خدا و درود بر پيامبر او، اى مردم بدانيد كه اين
ص: 84
طغيانگر (معاويه) همان طور كه مى دانيد و ديده ايد و به شما رسيده است، چه كارهاى بدى درباره ما انجام داد! من از شما درباره امورى مى پرسم. اگر راست مى گويم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ مى گويم، سخن مرا تكذيب كنيد. هم اكنون سخنم را بشنويد و آن را در دل پنهان داريد. سپس به بلاد و شهرها و قبايل خود باز گرديد. هر فردى كه او را امين مى شماريد و به او اعتماد داريد، او را به آنچه كه مى دانيد (وظيفه شرعى)، دعوت كنيد. من مى ترسم كه آيين حق فرسوده گردد و محو شود؛ هرچند خدا پايان رسان نور خود است، اگرچه كافران آن را بد شمارند.
چگونگى تعامل و ارتباط مسلمانان با ملت ها به ويژه صاحبان اديان و مذاهب، از امور مهم و اساسى است. حج، عبادتى است كه خط مشى صحيح اعتقادى و اجتماعى و سياسى را به انسان مى آموزد. حج گزار با اين مناسك، مسير زندگى خود را از كفار و مشركان و بدكاران عالم جدا مى كند، برائت و بيزارى از عملكرد و سياست هاى آنها را به صورت يك تكليف فرا مى گيرد.
انبياى الهى، برائت از كفار و مشركان را با هدف تربيت و تقويت انديشه سياسى - اجتماعى انسان ها پيوسته در طول تاريخ انجام داده اند. نمونه بارز آن، برائت ابراهيم (علیه السلام) از اعمال و افكار آزر بت پرست است:
(وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنٰاماً آلِهَةً إِنِّي أَرٰاكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ) (انعام: 74)
ص: 85
[به خاطر بياوريد] هنگامى را كه ابراهيم به پدرش (عمويش) «آزر» گفت: «آيا بت هايى را معبودان خود انتخاب مى كنى؟! من، تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى بينم.
اعلان برائت از مشركان در دوران حاكميت اسلام نيز پس از فتح مكه و نقض پيمان صلح حديبيه بود، كه با نزول آيات نخست سوره برائت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، مأموريت يافت كه امير مؤمنان على (علیه السلام) را براى خواندن آيات اول سوره برائت و اعلان برائت خدا و رسول او از مشركان، به مكه معظمه بفرستد. امير مؤمنان على (علیه السلام) وارد مكه شد و بعد از ظهر روز دهم ذى حجه (عيد قربان) در منا با شمشير برهنه خطبه اى خواند و آيات سوره برائت را همراه احكامى كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده بود، ابلاغ كرد.(1)
بنابراين، تبرا و بيزارى جستن از شرك و مشركان، نتيجه و روح حج است. تك تك مناسك حج، آموزش زيست عزتمندانه مسلمين در ميان ملت هاى دنياست.
اعلام برائت، از بزرگ ترين گام ها در راستاى دگرگونى جامعه شرك آلود به جامعه موحد و بازگشت به هويت مستقل اسلامى و رهايى از وابستگى به قدرت هاى استكبارى است. وابستگى، آفت عظيمى است كه امت اسلامى را طى قرن ها با خود بيگانه كرده و به
ص: 86
دنباله روى از بيگانگان كشانده است. برائت، بذر خشم و تنفر از بيگانگان را در دل هاى مسلمانان مى پروراند تا از وابستگى به قدرت هاى استكبارى رهايى يابند و بر هويت اسلامى خود متكى شوند؛ چنان كه قرآن كريم، نفى سلطه كفار بر مسلمانان را قانونى خدشه ناپذير بيان كرده است: (لَنْ يَجْعَلَ اَللّٰهُ لِلْكٰافِرِينَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً) ؛ «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطى نداده است» (نساء: 141).
ثمره اين خط فكرى كه قرآن كريم بنيان نهاده، آموزش دشمن شناسى و ضرورت مرزبندى با دشمنان دين است.
(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيٰاءَ) (ممتحنه: 1)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد.
(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلَّذِينَ اِتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً...) (مائده: 57)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، افرادى از اهل كتاب كه آيين شما را به باد استهزاء و بازى مى گيرند...، دوست و ولى خود قرار ندهيد.
برائت از مشركان و منافقان، به معناى برائت از انديشه شرك و نفاق و عمل گناه آلود آنهاست! تا انديشه شرك در جهان هست، برائت نيز هست. حج گزار با اعلان برائت از كفار و مشركان، درواقع از تمام كسانى كه مانند مشركان مى انديشند و عمل مى كنند و همچنين از همه اعمالى كه موافق با خواسته هاى آنهاست، بيزارى مى جويد.
ص: 87
در فرهنگ قرآن، هر معبودى جز خدا طاغوت شمرده شده است. بايد از همه مظاهر و جلوه هاى طغيان و از تمام طغيانگران اجتناب شود.
(وَ لَقَدْ بَعَثْنٰا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ وَ اِجْتَنِبُوا اَلطّٰاغُوتَ) (نحل: 36)
ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: «خداى يكتا را بپرستيد؛ و از طاغوت اجتناب كنيد!».
اگر پيامبران الهى (عليهم السلام) فقط به اثبات خداى خويش بسنده مى كردند و از اظهار نظر درباره خدايان آنان اجتناب مى ورزيدند، مورد تعرض و آزار و اذيت مشركان قرار نمى گرفتند.
در تاريخ آمده است كه مسلمانان هنگام استلام حجر چنين مى گفتند:
بِسْمِ اللهِ وَاللهُ اَكبرُ عَلى ما هَدانا لا إلهَ اِلَّا الله لا شَريكَ لَهُ آمنتُ بِاللهِ وَكَفَرْتُ بِالطّاغُوتِ.(1)
به نام خدا، و خداوند بزرگ تر است [از اينكه بتوان توصيفش كرد]، نيست معبودى جز الله و او بى همتاست. به خداوند ايمان آوردم و به طاغوت كفر ورزيدم.
معنا و سرّ دست زدن به حجرالاسود، اين است كه خدايا! من تعهد كردم و با تو پيمان بستم كه ديگر دست به گناه دراز نكنم؛ ربا ندهم و ربا نگيرم، رشوه ندهم و نگيرم، امضاى باطل نكنم و...، سرّ
ص: 88
اينكه متشرّعين، اصرار بر استلام حجر دارند، آن است كه مى خواهند اين تعهد را امضا كنند و اين پيمان را با خداى خويش ببندند.
حج، فريضه اى جهانشمول است كه هر ساله با حضور حج گزاران آگاه از سراسر جهان در مركز توحيد برگزار مى شود. شكل انجام دادن حج، نوعى مانور سياسى و ابراز شكوه مسلمين در مقابل كفار و مشركين است؛ زيرا در موسم حج، چندين ميليون مسلمان در سرزمين وحى حاضر مى شوند و بايد به صورت دسته جمعى و هم زمان در برنامه هاى آن شركت كنند و مناسك عبادى را انجام دهند. همه شعارهاى حج، سياسى و نشانه ابراز قدرت و هويت مسلمين است.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
أَتَانِي جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) فَقَالَ: انَّ الله عَزَّوَجَلَّ يَأْمُرُكَ انْ تَأْمُرَ أَصْحَابَكَ أَنْ يَرْفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ بِالتَّلْبِيَةِ فَإِنَّها شِعَارُ الْحَجِّ.(1)
جبرئيل (علیه السلام) نزد من آمد و گفت: همانا خداى عزّوجل به تو فرمان مى دهد كه به ياران و اصحاب خود دستور دهى صدايشان را به لبيك گفتن بلند كنند؛ زيرا آن شعار حج است.
ازاين رو مسلمانان هنگام فتح مكه، در برابر ديدگان حيرت زده
ص: 89
مشركان، مأمور شدند ضمن انجام دادن فريضه حج، دعاى ذيل را كه سراسر شعار توحيدى و حماسى است، هماهنگ و با صداى بلند سر دهند:
لااله الاالله وحده لاشريك له، له الملك وله الحمد يُحيي ويميت وهو على كل شيءٍ قدير. لااله الّا الله وحده وحده، أنجز وعده، ونصر عبده وهزم الاحزاب وحده.(1)
نيست خدايى جز او. براى او شريكى نيست. حكومت از آن اوست، و ستايش به او اختصاص دارد. زنده مى كند و مى ميراند. او بر همه چيز تواناست. نيست خدايى جز او، تنهاى تنهاست. وعده خود را به پايان رساند، بنده خود را كمك كرد و به تنهايى قدرت هاى به هم پيوسته را درهم شكست.
همچنين نقل شده است كه رسول گرامى (صلی الله علیه و آله)، در سعى ميان صفا و مروه در نقطه خاصى به راه رفتن خود سرعت بخشيدند، تا با اين كار، شايعه مشركان مبنى بر ضعف و ناتوانى مهاجران و انصار براثر بدى آب و هواى مدينه را تكذيب كنند. ازاين رو در «عمره قضا»، هم در سعى و هم در طواف دستور داد تا به سرعت و به حالت دويدن طواف و سعى كنند تا قدرت و نيروى خود را به مشركان نشان دهند.(2) رسول گرامى (صلی الله علیه و آله) در ركعت نخست نماز طواف، سوره توحيد و در ركعت دوم، سوره كافرون را خواند. مفاهيم اين دو
ص: 90
سوره ابعادى را دربردارد كه هر نوع انديشه غيرتوحيدى يا پيوستن به يكى از اردوگاه هاى كفر را رد و منع مى كند.
مناسك حج، مظهر توحيد به شمار مى رود كه موجب سستى مظاهر شرك و بت پرستى و خوارى طغيانگران است! امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
ما مِنْ بُقْعةٍ أَحَبَّ اِلَى اللهِ مِنَ المَسْعَى لأِنَّه يَذِلُّ فِيهِ كُلُّ جَبَّارٍ.(1)
هيچ نقطه اى در جهان براى خدا محبوب تر از محل سعى بين صفا و مروه نيست؛ زيرا در اين نقطه، همه گردنكشان خوار مى شوند و بندگى خود را به نمايش مى گذارند.
از عوامل كاميابى انسان، برنامه ريزى در زندگى است؛ زيرا انسان با اين كار بر سرنوشت خود حاكم مى شود. اگر كسى زندگى را به اقبال واگذارد، يا اجازه بدهد ديگران براى زندگى اش تصميم بگيرند، مطمئناً ناموفق خواهد بود؛ چنان كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«وَ لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِير»؛ «هيچ خردى مانند برنامه ريزى نيست».
وجود برنامه، بصيرتى در ناخودآگاه انسان پديد مى آورد و آن بصيرت، فرصت هاى لازم براى رسيدن به موفقيت را فراهم مى كند.
انسان، موجودى مسئول و خردمند است. ازاين رو او بايد با اراده
ص: 91
و آگاهى كامل، فعاليت هايى كه او را به هدف هايش مى رساند، در برنامه روزانه و هفتگى اش بگنجاند. در ضمن به خواسته ها و نيازهاى شخصى و خانوادگى نيز توجه كند و زمان را با رعايت تعادل بين عبادت و كار و تفريح مديريت نمايد. على (علیه السلام) فرمود:
لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَسَاعَةٌ يَرُمُّ فِيهَا مَعَاشَهُ وَسَاعَةٌ يُخَلِّي فِيهَا بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَيَجْمُلُ...(1)
انسان با ايمان، شبانه روز خود را به سه قسمت تقسيم مى كند: بخشى از آن را به امور عبادتى و انجام تكاليف دينى، و بخش ديگر را به كسب و كار و اداره امور زندگى خود و خانواده اختصاص مى دهد، و بخش سوم به استراحت و آسايش روحى و جسمى مى پردازد.
برابر موازين فقهى و فتاواى مراجع معظم تقليد، تمام مناسك حج بايد بر اساس زمان بندى و برنامه مشخص انجام شود. اگر حج گزار، زمان وقوف در عرفات يا مشعر و منا را درك نكند يا رمى جمرات سه گانه را با تعداد مشخص در زمان معين انجام ندهد و همچنين در بقيه اعمال، شرايط زمانى و مكانى مورد نظر را به دقت رعايت نكند، حج وى با مشكل روبه رو خواهد شد. اين دقت و حساسيت در مناسك حج، الهام بخش لزوم نظم و برنامه ريزى در زندگى انسان است. حضور در كنگره جهانى حج، آموزنده ترين كلاس براى آموزش نظم و برنامه در امور فردى و اجتماعى مسلمانان است. در پرتو مناسك حج و عمره، بايد انسان هايى
ص: 92
خردمند و مدير تربيت شوند تا با احساس مسئوليت و تعامل اصولى با انسان هاى دانا و توانا از سراسر جهان، براى سامان بخشيدن به امور مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، فرهنگى و سياسى مسلمين برنامه ريزى كنند.
ائمه اطهار (عليهم السلام) از همين منظر به حج نگريسته اند. سخنان ائمه (عليهم السلام) نشان مى دهد كه حضور مسلمانان دنيا در حج، زمينه اى مناسب به منظور بيان برنامه جامع براى بخش هاى مختلف جامعه اسلامى است كه موقعيت را براى تبادل نظر و مذاكرات اصولى ميان ملت ها فراهم ساخته تا در پرتو ارتباطات منطقى و مداوم، بتوان از مشكلات و كمبودهاى كشورهاى اسلامى آگاهى و شناخت لازم را كسب كرد و براى برطرف كردن معضلات عديده جامعه اسلامى، تدبير عالمانه صورت داد. انديشمندان هر كشورى از مجموعه جهان اسلام، مى توانند مانند عضوى از بدن و ساختار جهانى مسلمين، در مشكلات ديگر اعضا شريك و سهيم شوند تا با هميارى و تعاون، مرهمى بر زخم هاى پيكر امت اسلامى بوده باشد.
زيرساخت هاى اصل برنامه محورى را مى توان در چند عنوان مطرح كرد:
يك - مراسم حج، به شكل پل ارتباطى ميان جوامع اسلامى مطرح است و نبايد به زمان محدود ايام مناسك حج بسنده كرد؛ بلكه هدف، تداوم و استمرار اين ارتباطات بعد از مناسك حج است. در آيه شريفه (لِيَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ...) ،(1) بيشتر به اهداف و آثار
ص: 93
حج و پيامدهاى عظيم آن در طول سال توجه شده، نه صرفاً به خود عمل عبادى حج؛ زيرا خداوند حكيم، هيچ دستور و فريضه اى را بدون علت و فلسفه بيان نفرموده است.
دو - مشاركت و هميارى در برنامه ريزى رشد و توسعه، اصلى مهم است. مناسك حج، درواقع مهد تربيت انسان براى ايفاى نقش در چنين عرصه اى است. قرآن كريم با هدف ايجاد خصلت هم گرايى در وجود مسلمانان و همچنين تربيت انسان براى هميارى در امور جامعه مى فرمايد: (تَعٰاوَنُوا عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلتَّقْوىٰ وَ لاٰ تَعٰاوَنُوا عَلَى اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوٰانِ) (مائده: 2)
اصل مهمى كه مى تواند، تعاون و هميارى را نتيجه بخش سازد، انديشه خيرخواهى و پارسايى است. «برّ و تقوا»، به معناى نيكى و سعادت جامعه در راستاى تقواى الهى است و همه جوامع بشرى، به ويژه جامعه اسلامى، خواستار سعادت و خوشبختى در زندگى دنيا و آخرت است و با واژه «مَنافِعُ لِلنّاس» ارتباط تنگاتنگ و هماهنگى كامل دارد و مى تواند موضوع برنامه ريزى كلان در جامعه و در سطح بين المللى براى جوامع اسلامى باشد.
اما از آنجا كه راهيابى دو عنصر نامطلوب «اثم» و «عدوان» در زندگى مسلمين، مى تواند زمينه تجاوز به حقوق ديگران را فراهم سازد، در اين آيه به عنوان پديده منكر و مفسده اجتماعى، از آن نهى شده است.
سه - هرگونه برنامه ريزى و آينده نگرى در اوضاع اقتصادى، سياسى و فرهنگى جهان اسلام، مستلزم توجه به حقوق ديگر
ص: 94
ملت هاست. ماهيت روابط پيچيده بين المللى در ابعاد گوناگون، عمقِ نگرش قرآن را ثابت مى كند؛ زيرا هرگونه تئورى رشد و توسعه اقتصادى نمى تواند صرفاً براى بخشى از پيكره جامعه بين الملل باشد. اين بدان سبب است كه ساختار روابط بين المللى، سرنوشت ملت ها را با يكديگر پيوند زده است؛ ازاين رو هرگونه اصلاحات ساختارى در جامعه اسلامى بايد آن چنان عميق و دقيق انجام شود كه بتواند الگو و مدل مطلوب براى جوامع ديگر باشد.
طبق گفته امام صادق (علیه السلام)، جامعه اسلامى، مشابه اندام انسان است كه هر نقصى موجب نگرانى همه بخش ها مى شود. ابوبصير مى گويد از امام صادق (علیه السلام) شنيدم كه مى فرمود:
الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِنِ اشْتَكَى شَيْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِهِ وَأَرْوَاحُهُمَا مِنْ رُوحٍ وَاحِدَةٍ وَإِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ الله مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا.(1)
مؤمن، برادر مؤمن است؛ مانند يك پيكر كه اگر بخشى از آن دردمند شود، ديگر قسمت ها نيز آن درد را درك مى كنند. روح هاى مؤمنين از يك روح سرچشمه گرفته است. همانا پيوند روح مؤمن به روح خدا قوى تر است از پيوند نور خورشيد به آن.
برنامه ريزى براى رشد و تعالى جوامع اسلامى، ضرورتى انكارناپذير است؛ اما از آنجا كه بيگانگان بر بيشتر كشورهاى اسلامى سلطه دارند، منافع عظيم و بلند مدت حج، روش هاى مناسب براى
ص: 95
قطع سلطه و استثمار كفار از جامعه مسلمين را به دست مى دهد. همچنين بهترين موقعيت براى تبادل نظر و تصميم گيرى مناسب، ايام برگزارى حج است كه اعمال و مناسك آن را با فلسفه و اهداف واقعى اش - كه مبارزه علمى و مستمر با استكبار جهانى و قطع سلطه كفار بر مسلمين است - همراه سازيم.
حضرت على بن الحسين (علیه السلام) فرمود:
حُجُّوا وَ اعْتَمِروا تَصِحَّ أبدانُكم وَتَتَّسِعْ أرزاقُكُم وَتُكفَونَ مَؤُوناتِ عِيالاتِكُم.(1)
حج انجام دهيد و به عمره اقدام كنيد، [كه براى اين دو فريضه الهى آثار و منافعى است]: بدن هايتان به عرصه گاه صحت و سلامت درمى آيد، ميدان روزى شما وسيع مى شود، و هزينه و مخارج اهل و عيالتان فراهم مى گردد.
از اين حديث فهميده مى شود كه حج، ابعاد علمى و اقتصادى دارد و درحقيقت، موسم حج حلقه اتصالى ميان مسلمانان است كه از آن طريق، آنها به تبادل اخبار اوضاع جارى جهان و همچنين كسب آگاهى از آثار و سنت هاى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بپردازند؛ آثارى كه صحابه، تابعان و محدثان در شرق و غرب عالم پخش كرده اند. در ضمن، هر گروهى متاع سرزمين هاى خود را در آنجا عرضه كند و راه بازرگانى و نحوه مبادله كالاها شناخته شود.
محمد بن سنان مى گويد كه امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) طى
ص: 96
نامه اى كه در پاسخ به سؤالاتى چند براى من نوشتند، از فلسفه حج نيز سخن گفتند و پس از ذكر اسرار عرفانى و آثار معنوى، فرهنگى، تربيتى و تاريخى، به بُعد اقتصادى آن نيز اشاره فرمودند. در بخشى از اين نامه آمده است:
... وَما في ذلِكَ لِجَميعِ الَخلْقِ مِنَ المَنافِعِ... وَمَنْفعةُ مَنْ في المَشرِقِ و المَغرِبِ وَمَنْ في البرِِّ وَالْبَحْرِ مِمَّنْ يَحُجُّ وَمِمَّن لا يَحُجُّ مِنْ تاجِرٍ وَجالِبٍ وَبايِعٍ و مُشْتَرٍ وَكاسِبٍ وَمِسْكينٍ وَقَضاءِ حَوائِجِ أهلِ الاَطْرافِ وَالَمواضِعِ المُمكِنِ لهَمُ الإجْتِماعُ فِيها، كَذلِكَ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم.(1)
... از علل وجوب حج، منافعى است كه از آن به همه خلق مى رسد... و منافعى است براى كسانى كه در شرق و غرب يا خشكى و دريا هستند؛ چه آنهايى كه حج مى گزارند يا آنان كه حج انجام نمى دهند؛ اعم از تاجر يا واردكننده كالا، فروشنده يا خريدار، كاسب و يا مستمند، و همچنين تأمين كننده نيازهاى ساكنان اطراف و امكنه اى است كه مى توانند در موسم اجتماع كنند، تا بدين وسيله شاهد منافع خود باشند.
از نشانه هاى تربيت صحيح، اين است كه مربى، روحيه تسليم شدن در برابر دستورات الهى و مقررات جامعه را در وجود متربى نهادينه كند و از فردى با روحيه عصيانگرى، انسانى
ص: 97
فرمانبردار بسازد!
دين اسلام، مجموعه اى از قوانين و بايد و نبايدهاى اعتقادى، اخلاقى و عملى براى زندگى سالمِ مبتنى بر موازين عقلانى و مصالح فردى و اجتماعى است. ايمان به دين، صرف داشتن عقيده يا به زبان آوردن آن نيست، بلكه بايد هر سه عنصر (اعتقاد قلبى و اقرار زبانى و پايندى عملى) در كنار هم، شكل دهنده ايمان راستين باشند. چنان كه امام رضا (علیه السلام) از جد بزرگوارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل كرد كه فرمود:
«الْإِيمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَمَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَعَمَلٌ بِالْأَرْكَان».(1)
برنامه حج نيز نقش تربيتى دارد؛ واجبات و محرماتى كه كوچك ترين تخطى از آنها حج را باطل يا بى اثر مى كند. مناسك حج، نمادى جامع و كامل براى عمل به همه مقررات دين است.
با پوشيدن لباس احرام و لبيك گفتن، 24 امر خداوند كه شرع مقدس بر حلال يا مباح بودن آنها تأكيد دارد، به حج و عمره گزار ممنوع مى شود.
درواقع زمان احرام، دوره بندگى محض در برابر فرامين الهى است و امتحانى براى انسان مؤمن محسوب مى شود.
مُحرِم شدن و لبيك گفتن به اين معناست كه خدايا! از اين لحظه متعهد مى شوم هرچه را طاعت تو در آن است، بر زبان جارى كنم و از هرچه معصيت است، زبانم را ببندم؛ شهادت دروغ ندهم، غيبت نكنم، دروغ نگويم، تهمت نزنم و كسى را با زبان مسخره نكنم.
ص: 98
خدايا متعهد مى شوم در امور مختلف زندگى و در ارتباطات با ديگران خلاف و گناهى مرتكب نشوم؛ حق كسى را ضايع نكنم و سر سوزنى از مقررات دينى و شرعى پا فراتر نگذارم.
امام سجاد (علیه السلام) به شبلى فرمود: «آيا وارد حرم شدى؟ و آن گاه كه وارد مكه شدى، كعبه را زيارت كردى؟» شبلى عرض كرد: آرى. امام فرمود: «سرّ ورود در حرم اين است كه خدايا! من غيبت و عيب جويى احدى از ملت اسلام را نمى كنم».(1)
در بيان فلسفه احرام و ممنوع شدن ده ها امر حلال، مى توان چنين گفت كه پوشيدن لباس احرام، زمينه سازى براى ورود به حرم امن الهى است.
خداى سبحان، مكان مقدسى را با معمارى دو پيغمبر بنا نهاد و آنجا را محل امن برگزيد. آن گاه براى تنزيه و پيراستن مؤمنان از تعلقات و رذايل، آنان را به سرزمين سنگلاخى دعوت كرد كه هيچ يك از مظاهر حيات در آن نيست. اراده پروردگار اين است كه انسان ها در پرتو رياضت ممدوحى كه به واسطه ترك كردن محرمات احرام و انجام دادن مناسك حج و عمره صورت مى دهند، از آلودگى ها و تعلقات، پاك و خالص شوند.(2) بنابراين مناسك حج، آزمايش انسان ها در عمل به قوانين (حلال و حرام) الهى است. براى نمونه در اين مناسك، از سويى استعمال بوى خوش كه
ص: 99
فضيلت بسيار دارد، حرام مى باشد و از سوى ديگر، هنگام تماس و هم نشينى يا همراهى با افراد ديگر، و يا هنگام عبور از كنار قربانگاه، دست گرفتن بر بينى به دليل بوى نامطبوع، حرام است.(1)
همچنين در اين ايام، صيد حيوانات صحرايى بر محرم حرام است(2)، و از طرفى آهوان يا كبوتران و ديگر حيوانات شكارى در تيررس يا دسترس محرم قرار مى گيرند تا روشن شود، چه كسى از عهده آزمون الهى بيرون مى آيد و چه كسى از انجام اين فريضه الهى محروم مى شود:
(لَيَبْلُوَنَّكُمُ اَللّٰهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ اَلصَّيْدِ تَنٰالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِمٰاحُكُمْ) (مائده: 94)
خداوند شما را به چيزى از شكار كه دست ها و نيزه هايتان به آن مى رسد، مى آزمايد.
اين خودنگهدارى ها تأثير عميق تربيتى دارد؛ چنان كه در جامعه ابتدايى اسلام، كسانى كه از خوردن سوسمار در دوران جاهلى نمى گذشتند و براى شكار آن بر يكديگر پيشى مى گرفتند، به فرمان الهى از آهوان خوش خط و خال صحرا مى گذشتند و براثر انقياد به
ص: 100
فرمان وحى، بر همه اميال و خواسته هاى خود پيروز مى شدند.
برخى امور كه تيرگى روح و آلودگى جان را در پى دارد، در حال احرام، بر انسان ممنوع مى شود، تا جانِ خالص و روحِ پاك، شايستگى طواف خانه خدا را بيابد؛ خانه اى كه از هر آلودگى، پاك و منزه است. خانه خدا محور حريّت و مدار آزادى است. تا انسان آزاد نشود، صلاحيت طواف كوى آزادى را ندارد.
احرام و رعايت حدود آن، روح را از هر بندى رها مى سازد، فكر را از هر گمان باطلى مى زدايد و دل را از هر خيال خامى نجات مى بخشد.
خردورزى از ويژگى هاى انسان است. اين ويژگى اقتضا مى كند كه انسان، براى زندگى خود هدف يا اهدافى را مشخص سازد. حج گزار نيز بايد هدف از اين سفر و انجام مناسك آن را بداند. او بايد بداند براى كدام منظور اين همه وقت صرف مى كند، براى رسيدن به كدام سود و فايده، اين سرمايه گذارى را انجام مى دهد، براى به دست آوردن چه چيزى خود و خانواده را مدت ها درگير اين سفر مى كند، و از اين سفر چه دستاوردى، بايد نصيبش شود.
روشن است كه براى تشريع حج نيز اهدافى وجود دارد. در آيات قرآن و سخنان ائمه معصوم (عليهم السلام) بر آن هدف ها تأكيد شده است. مناسك حج درواقع، دوره اى آموزشى براى هدف دار بودن انسان در زندگى است؛ زيرا هدف گذارى براى تحقق خواسته ها و
ص: 101
رسيدن به آرمان ها، از رموز موفقيت انسان محسوب مى شود.
بالاترين هدف از سفر حج، وارد شدن به مسجدالحرام، انجام دادن مناسك آن، رسيدن به قرب الهى و جلب رحمت و رضوان پروردگار عالم است. رسالت حج، پيراستن جان و روان از ما سوى الله است! چنان كه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَحَجْبِ كُلِّ حَاجِبٍ وَفَوِّضْ أُمُورَكَ كُلَّهَا إِلَى خَالِقِكَ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ مَا يَظْهَرُ مِنْ حَرَكَاتِكَ وَسُكُونِكَ وَسَلِّمْ لِقَضَائِهِ وَحُكْمِهِ وَقَدَرِه.(1)
چون خواستى حج انجام دهى، قلب خود را پيش از پرداختن به عمل، متوجه پروردگار خود كن، و آن را از هرگونه مشغول كننده و مانع و حاجب بر كنار دار، و امور خود را به خداوند متعال واگذار، و در جميع حركات و سكنات خود و در تمام كارها خداى مهربان را وكيل خود برگزين، و در برابر فرمان و حكم و تقدير او مطيع و تسليم باش.
هدف از زيارت معصومان (عليهم السلام) نيز تقرب خداوند و كسب معرفت او و همچنين اولياى اوست؛ چنان كه در اذن دخول حرم پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانيم:
أَدْخُلُ هذَا الْبَيْت مُتَقَرِّباً إِلَى الله وَرَسُولِهِ. فَكُونُوا مَلائِكَةَ الله أَعْوانِي وَكُونُوا أَنْصارِي حَتّى أَدْخُلَ هذَا الْبَيْتَ وَأَدْعُوَ اللهَ بِفُنُونِ الدَّعَواتِ وَأَعْتَرِفَ لِلَّهِ بِالْعُبُودِيَّةِ وَلِلرَّسُولِ بِالطَّاعَةِ.(2)
ص: 102
وارد اين حرم مى شوم براى نزديك شدن به خدا و رسولش. اى فرشتگان الهى كمكم كنيد و يارى ام رسانيد تا به اين خانه وارد شوم و خدا را به فنون دعاها بخوانم و به بندگى خدا و پيروى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اعتراف كنم!
تعبير (... عِنْدَ بَيْتِكَ اَلْمُحَرَّمِ...) (1) در آيه 37 سوره ابراهيم، نشان مى دهد كه بيت اللَّه، نسبت بسيار نزديك با خدا دارد و اين مكان مقرب و شريف، در شهر مكه واقع است. ازاين رو تنها هدف از بناى مكه و سكونت در آن، توجه قلبى به خداوند است. خداوند متعال به پيامبرش حضرت ابراهيم (علیه السلام) دستور داد:
(وَ أَذِّنْ فِي اَلنّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالاً وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) (حج: 27)
و مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند....
وقتى مردم در اين گردهمايى سراسرى شركت كردند، آن گاه نوبت به اذان و اعلان محمدى (صلی الله علیه و آله) فرا مى رسد؛ چنان كه فرمود:
(وَ أَذٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى اَلنّٰاسِ يَوْمَ اَلْحَجِّ اَلْأَكْبَرِ أَنَّ اَللّٰهَ بَرِيءٌ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ) (توبه: 3)
و اين اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به [عموم] مردم در روز حج اكبر (روز عيد قربان) كه خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند!
ص: 103
يعنى دليل اعلان پيشين، زمينه سازى براى اعلان دوم بود كه هدف نهايى كعبه به شمار مى رود، و آن، اعلان تبرّى خدا و رسولش از هر مشرك و ملحدى است. براى آنكه چنين اعلانى جهانى باشد، فرمود: در روز «حج اكبر»، يعنى زمانى كه همه زائران حضور دارند، انجام شود.
هدف نهايى از ساختن بيت اللَّه، رسيدن به توحيد ناب است، كه بدون تبرّى و بيزارى تام از هر شرك و الحاد و انزجار از هر مشرك و ملحد ممكن نيست؛ ازاين رو اين هدف، به صورت اعلان تبرى خدا و رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) از مشركان متبلور شده است.
آيه شريفه (لِيَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ فِي أَيّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ عَلىٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اَلْأَنْعٰامِ...) ،(1) افزون بر منفعت مادى و معنوى امت اسلامى، ياد حق را نيز هدف دانسته است. جالب آنكه به جاى نام قربانى، ياد خدا را ذكر مى كند تا روشن شود كه هدف از «قربانى كردن»، همانا «تسميه خدا و به ياد او بودن است»، نه صِرف نَحر و ذَبْح؛ يعنى به جاى اينكه بفرمايد: «قربانى كنند»، مى فرمايد: «خدا را به ياد آورند كه آنها را از دام هاى حلال، مانند گوسفند، روزى داد». هدف اصلى در قربانى كردن، رسيدن به مقام عالى تقواست: (لَنْ يَنٰالَ اَللّٰهَ لُحُومُهٰا وَ لاٰ دِمٰاؤُهٰا وَ لٰكِنْ يَنٰالُهُ اَلتَّقْوىٰ مِنْكُمْ) (حج: 37). گوشت يا خون اين قربانى ها كه زائران خانه خدا هنگام توقف در منا ذبح مى كنند، به خدا نمى رسد، بلكه هدف از قربانى، شكوفا
ص: 104
شدن روح ايثار، و نشان دادن مقدار عشق و قرب به خدا و تقواست. البته علاوه بر جنبه هاى معنوى و روحانى بايد گوشت آن نيز به مصرف هاى لازم برسد؛ هم قربانى كننده از آن استفاده كند و هم قسمتى را به نيازمندان برساند.
حج، آيين بندگى، دلدادگى، رشد و كمال و عروج به سوى پروردگار است. هدف از حج اين است كه حج گزار از قفس تن بيرون آيد و خود را در فضاى خانه معشوق رها سازد؛ چنان كه عارف سالك، حضرت آيت الله ميرزا جواد ملكى تبريزى (رحمه الله) مى گويد:
هدف اصلى از تشريع حج، تقويت بُعد روحانى است؛ تا انسان با معنويت شده و از عالم جسم به عالَم معنى ترقى نموده و شناخت خدا و دوستى و انس او را به دست آورد و در سراى كرامتش به سر برد.(1)
با انجام مناسك حج، حقيقت بندگى در حج گزار رشد مى كند و او با معنويت حاصل از آن، تربيت دينى مى يابد. حج گزار بايد بداند در طواف، خود را به فرشتگانِ مقربى همانند ساخته است كه پيرامون عرش را احاطه كرده، گردِ آن طواف مى كنند. طواف، نشان دهنده اوج محبت به خدا و مُنتهاى عشق به او در عبادت و پرستش است، و پيداست كه در اين طواف، قلب و دل آدمى بايد در پويش و در جست وجوى خدا باشد، و اين جلوه اى از تربيت دينى است.
ص: 105
مراد از انجامِ اين فريضه كه از كمالِ عبوديت و محو شدن در جمال ربوبى حكايت دارد، اين است كه با مددِ قلب هاى پاكى كه در پيشگاه پروردگار جمع شده و قربى به هم رسانده اند، خواسته هاى او نيز به استجابت و پاسخ مثبت بارور شود؛ و با سپردن خود به انبوه طائفان، در گردابِ انسانيت محو گردد و با گذشتن از خود و پيوستن به جمع، خداى را باز يابد.
نوع نگرش انسان به زندگى، در عملكرد و تصميم گيرى هاى او اثر خواهد گذاشت. اگر كسى دنيا را هدف نهايى خود بداند، طبعاً براى به دست آوردن آن به هر قيمتى خواهد كوشيد و از هيچ اقدامى هرچند ناپسند فروگذار نخواهد كرد.
اما اگر كسى معتقد باشد كه دنيا رهگذرى براى هدفى بالاتر و مهم تر است، و او بايد خود را براى جهانى بزرگ تر و زندگى جاويد آماده كند، و اينكه در جهان آخرت، هر كسى بر سفره عمل خويش خواهد نشست(1) وهمچنين دريابد كه مناسبات آن دنيا غير از اين دنياست و انسان با نامه عملى روبه رو خواهد شد كه ريز و
ص: 106
درشت اعمال را ثبت كرده(1)، در اين صورت به گونه اى ديگر عمل خواهد كرد! او هرگز حقى را ضايع نمى كند، مال حرام به دست نمى آورد، دلى را نمى آزارد، آبرويى را خدشه دار نمى سازد، و ناموسى را هتك نمى كند! خلاصه اينكه هركس به آخرت بينديشد و دنيا را هدف نهايى نداند، جز به معبود، دل نمى بندد. به قول حافظ:
بيا كه قصر امل، سخت، سست بنيادست *** بيار باده كه بنياد عمر، بر بادست
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود *** ز هرچه رنگ تعلق پذيرد، آزادست
تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير *** ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست
آنان كه به خدا معرفت بيشترى دارند و در انديشه آخرت اند، مى كوشند دنيا را گذرگاهى براى آخرت برگزينند. آنان هرچه مانع انديشه آخرتى باشد، از سر راه برمى دارند. امام سجاد (علیه السلام) در «مناجات الشاكين» عرضه مى دارد:
معبودا به تو از دست شيطان شكوه مى كنم كه وسوسه ام مى نمايد و تحريكات زهرآگينش قلبم را احاطه كرده، به هوا و هوسم كمك مى كند و دوستى دنيا را پيش چشمم مى آرايد، ميان من و فرمان بردارى و تقرب به درگاهت حائل مى شود....(2)
در آموزه هاى تربيتى دين، براى غفلت زدايى و تعميق روحيه آخرت انديشى، دستوراتى آمده كه از آن ميان، يادآورى مرگ و قيامت و رفتن به زيارت اهل قبور است.
ص: 107
عرفا و اهل حكمت معتقدند كه براى دل هاى غافل، هيچ چيز مفيدتر از زيارت اهل قبور نيست. دل هايى كه زنگار دنيا گرفته اند و از مكارم معنوى دور مانده اند، با حضور در اين مكان ها و مرور زندگى گذشتگان موعظه شده، عبرت مى گيرند و بسيارى از امراض اخلاقى شان چون حسد، طمع، حرص و آرزوهاى دراز دنيايى درمان مى يابد.
فيض كاشانى فرموده است:
مقصود از زيارت قبور براى زيارت كنندگان، عبرت گرفتن است، و براى شخص زيارت شده، سودبردن از دعاى زائرين است. پس سزاوار است كه زائرين از دعاى بر خود و بر ميت غافل نشوند، و راه تحصيل عبرت، آن است كه در دل خود تصور كند كه مرده است و در يكى از اين قبرها قرار دارد و اجزاى بدنش متلاشى شده و چگونه از آن خارج خواهد شد و به زودى گرفتار اين سرنوشت مى شود.(1)
مناسك معنوى حج نيز براى انسان، بهترين موعظه و هشدار است. توجه به آخرت از اصول تربيتى حج است؛ زيرا اگر كسى با حقيقت حج و مناسك آن آشنا باشد، مى فهمد كه بيرون آوردن لباس رنگارنگ و پوشيدن لباس سفيد احرام، به معناى عبور از دنيا و جداشدن از رنگ ها و تعلقات دنياست.
حج گزار براى ورود به حرم الهى، لباس دوخته را از تن بيرون
ص: 108
مى آورد؛ يعنى لباس گناه و عصيان را كه تاكنون دوخته و به تن كرده است، بيرون مى آورد و لباس ساده و سفيد احرام را مى پوشد كه يادآور كفن و لباس آخرت است، وگرنه چه فرقى بين لباس دوخته و نادوخته است؟ عبادت ها از جمله نماز در لباس دوخته پذيرفته است؛ اما اين امر در حج پذيرفتنى نيست؛ زيرا مى خواهند به انسان بفهمانند كه او روزى را هم در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن، «روزِ مرگ است كه كفن مى پوشد و در قيامت با همان كفن حضور مى يابد». از آنجا كه مى خواهند اسرار قيامت را در مناسك و مراسم حج تجلّى دهند، فرمودند لباس ساده به تن كنيد تا از هرگونه فخرفروشى و وابستگى هاى مادى دور شويد و سفر مرگ، زندگى برزخى و حضور در قيامت در نظرتان مجسم شود.
امام سجاد (علیه السلام) درباره سرّ لباس احرام به شبلى فرمود: «معناى بيرون آوردن لباس دوخته اين است كه خدايا! من ديگر لباس گناه در بر نمى كنم و از هر گناهى توبه كردم».(1)
حاجى لباس احرام را - كه لباسى نادوخته، سفيد، حلال و پاك است -، به عنوان جامه طاعت بر تن مى كند و با احرام و لبيك گفتن، براى هميشه با معبودش عهد مى بندد كه پس از آمرزش و پاكى حج، ديگر خود را به گناه آلوده نكند.
قربانى كردن هم جلوه اى از توجه به آخرت است؛ زيرا
ص: 109
قربانى كردن، رمز از خودگذشتگى در ابعاد مختلف و معبود است. ابراهيم وار بودن در پيشگاه الهى و گذشتن از فرزند، مقام، موقعيت، شغل، آبرو، پول و...، روح و حكمت قربانى كردن است. اگر كسى به اين مرحله از ايثار رسيد، يعنى چيزهايى كه او سخت به آنها علاقه دارد، مانع خداپرستى اش نمى شوند. پس او در دل مى گويد: اى خداى من! همچنان كه اين قربانى را در راه تو مى دهم؛ حاضرم بدون هرگونه سستى و تعلّل، از همه چيزم بگذرم و حتى خون خود را براى دفاع از دين تو تقديم كنم. خداوند متعال مى فرمايد:
(وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنٰا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اِسْمَ اَللّٰهِ عَلىٰ مٰا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اَلْأَنْعٰامِ فَإِلٰهُكُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ اَلْمُخْبِتِينَ) (حج: 34)
براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم، تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهارپايانى كه به آنان روزى داده ايم ببرند، و خداى شما معبود واحدى است؛ در برابر (فرمان) او تسليم شويد، و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را.
آيه فوق تصريح مى كند كه قربانى كردن، براى پيدايش حالت رضا و تسليم در قلب بنده، در برابر مولا و جلب خشنودى و رضايت اوست. «فله اسلموا» رمز و نشانه اى براى اين صفاى روح و جان است كه جز راه دوست نجويند و پوياى ما سوى الله نباشند.
ص: 110
خداوند متعال در قرآن كريم، خود را با اوصافى توصيف كرده كه نشان دهنده مهر و محبت به بندگانش است؛ مانند رئوف، رحيم، ودود، رحمان، محسن، ذوالبر و....(1) انسان كامل و تربيت شده در مكتب وحى، از آنجا كه خليفه خدا روى زمين و جلوه اى از وجود پروردگار است(2)؛ بايد مظهر اين صفات الهى بوده، وجودش منبع فيض و احسان به ديگران باشد.
از محبت تلخ ها شيرين شود *** وز محبت مس ها زرين شود
از محبت دردها صافى شود *** وز محبت دردها شافى شود
از محبت مرده زنده مى كنند *** از محبت شاه بنده مى كنند(3)
با نظر به همين اصل، حضرات معصوم (عليهم السلام) مى كوشيدند در برنامه تربيتى خود، مهرورزى در جامعه را گسترش دهند؛ چنان كه امام صادق (علیه السلام) ارتباط صميمى با مردم و گسترش آن، به ويژه با شيعيان را به شكل مطالبه اى شرعى از مردم درخواست كرده اند:
اتَّقُوا اللهَ وَكُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً مُتَحَابِّينَ فِي اللهِ مُتَوَاصِلِينَ مُتَرَاحِمِينَ تَزَاوَرُوا وَتَلَاقَوْا وَتَذَاكَرُوا أَمْرَنَا وَأَحْيُوهُ.(4)
تقواى الهى را رعايت كنيد؛ برادر نيكوكار يكديگر باشيد، براى خدا به همديگر عشق بورزيد، با يكديگر ارتباط داشته باشيد، به يكديگر مهر و
ص: 111
محبت كنيد، به ملاقات و ديدار يكديگر برويد و درباره مكتب ما با يكديگر سخن بگوييد و آن را [در ميان جامعه] زنده و پا برجا كنيد.
حج، عبادتى با ملاحظات اجتماعى بسيار برجسته است. آنان كه توفيق تشرف به حج را مى يابند، بايد قلبشان كانون محبت به خدا و بندگان خدا باشد. وجود كينه و نفرت از ديگران، همچون صفات رذيله ديگر مانند تكبر و غرور و منيت و... در آنها، اگر مانع اين تكليف الهى نباشد، قطعاً از ارزش آن خواهد كاست. در آداب سفر، به ويژه سفر حج، مستحب است كه انسان ديگران را از سفر خود آگاه سازد و از آنان خداحافظى كند و حلاليت بطلبد(1)، يا اينكه قبل از شروع به سفر وصيت كند و به حقوق واجبه و اداى دُيون اقدام نمايد(2) و همچنين اينكه پيش از سفر، خانواده خود را جمع كند و دو ركعت نماز بخواند و چنين دعا كند:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ نَفْسِي وَأَهْلِي وَمَالِي وَدِينِي وَدُنْيَايَ وَآخِرَتِي وَأَمَانَتِي وَخَاتِمَةَ عَمَلي»(3)؛ «بارخدايا! همانا من، خودم، خانواده ام، مال و فرزندانم، دنيا و آخرتم، و امانت و پايان كارم را به تو مى سپارم». اين امور همه براى اين است كه مناسك حج، با بددلى و بدخلقى، تكبر و گردن فرازى و ناديده انگاشتن حقوق ديگران سازگارى ندارد! حج گزار بايد قلبى مهربان، روحيه اى فروتن،
ص: 112
رفتارى ملايم، به ويژه با خويشان و نزديكان داشته باشد. او بايد با دعا و ثنا درباره مردم (به ويژه اعضاى خانواده و نزديكان) و با قلبى آكنده از صفا و صميميت، قدم در اين راه بگذارد. بريد بن معاويه عجلى گويد امام باقر (علیه السلام) هرگاه تصميم رفتن به حج را داشتند، خانواده خويش را در خانه جمع نموده، اين گونه دعا مى كردند:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْغَدَاةَ نَفْسِي وَمَالِي وَأَهْلِي وَوُلْدِي الشَّاهِدَ مِنَّا وَالْغَائِبَ، اللَّهُمَّ احْفَظْنَا وَاحْفَظْ عَلَيْنَا، اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا فِي جِوَارِكَ، اللَّهُمَّ لا تَسْلُبْنَا نِعْمَتَكَ وَلا تُغَيِّرْ مَا بِنَا مِنْ عَافِيَتِكَ وَفَضْلِكَ.(1)
بارخدايا! همانا من [از] فردا، خود و مال و خانواده و فرزندانم، چه آنان كه نزد من اند و چه آنان كه نيستند، همه را به تو مى سپارم. پروردگارا! ما را در كنار خود قرار ده، نعمت هايت را از ما نگير و آنچه از سلامتى و فضل تو در اختيار ماست، آن را تغيير مده.
از آنجا كه سفر حج و عمره براى تقرب به خدا، تزكيه نفس و پالايش وجود از رذايل است، بايد رفتار و گفتار حج گزار نيز در طول اين سفر جلوه اى از ارزش هاى اخلاقى باشد. او بايد با اخلاق نيكو، فروتنى، گذشت، كمك به همسفران و...، شخصيت رشديافته خود را به ديگران نشان دهد؛ چنان كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است:
مَا اصْطَحَبَ اِثنانِ اِلّا كانَ أعظَمُهُما أجراً وَ أَحَبُّهُما اِلَى اللهِ أَرْفَقَهُما بِصاحِبِهِ.(2)
ص: 113
هرگاه دو تن همسفر شدند، آن كه بيش از ديگرى رفق و مدارا، درباره رفيق خود در پيش گيرد، نزد خدا محبوب تر و پاداشش عظيم تر است.
ابوالربيع شامى گويد:
در محضر امام صادق (علیه السلام) بوديم. مجلس آكنده از جمعيت بود. امام خطاب به حاضران فرمود:
«لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ وَمُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَهُ وَمُمَالَحَةَ مَنْ مَالَحَهُ وَمُخَالَقَةَ مَنْ خَالَقَهُ»؛(1)«از ما نيست كسى كه با مصاحبان خود به نيكى مصاحبت نكند و با رفيقانش رفق و مدارا پيشه نسازد و در غذا خوردن، تمايل ديگران را در نظر نگيرد و در خُلق و خوى، اخلاق ديگران را ناديده انگارد».
ائمه اطهار (عليهم السلام) پاسداشت شخصيت و احترام به ديگران را تكليف دينى قلمداد كرده، هيچ نوع از تحقير ديگران را مجاز نمى شمردند.
شهاب بن عبد ربّه گويد:
به امام صادق (علیه السلام) گفتم: «با گروهى از اين دوستان در راه مكه همسفر مى شوم و درباره آنان بذل و بخشش مى كنم و امور معاششان را توسعه مى دهم». امام (علیه السلام) فرمود: «
قَالَ لَا تَفْعَلْ يَا شِهَابُ إِنْ بَسَطْتَ وَبَسَطُوا أَجْحَفْتَ بِهِمْ وَإِنْ أَمْسَكُوا أَذْلَلْتَهُمْ فَاصْحَبْ نُظَرَاءَك»؛(2)«اى شهاب، چنين مكن؛ زيرا اگر تو درباره آنان سخاوتمندى كنى و آنان نيز چنين كنند، به آنان ستم كرده اى، و اگر امساك نموده،
ص: 114
چيزى نتوانند بدهند، خوارشان كرده اى. پس افرادى چون خود را همراه گير، و با هم سنگ خود همراه باش».
از نشانه هاى انسان دوستى و محبت به ديگران در حج، رعايت كردن و محترم شمردن حقوق مادى و معنوى هم سفران است. اگر حج گزار از نظر مادى و معنوى مديون كسى باشد، حجش صحيح نيست و بايد آن را ادا كند. چنان كه امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
«وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ يَلْزَمُكَ مِنْ الَمخْلُوقين»(1)؛ «حقوقى را كه خلق بر ذمّه تو دارند، ادا كن و از عهده آن به در آى».
قربانى كردن (هَدى) از واجبات حج است و براى آن، اَسرار و علل بسيارى بيان شده. يكى از اَسرار قربانى كردن، كمك به فقيران و بينوايان است. اين واجب شرعى، تبلور روح حج است كه بايد در نيت و عمل حج گزار بازتاب يابد. وجوب قربانى به ما مى آموزد كه هرگز نبايد به فقر و گرفتارى مسلمين جامعه بى اعتنا باشيم. اين تربيت حج است كه اقتضا مى كند حج گزار عملاً با فقرا همدردى كند و بخشى از مال خود را به فقيران دهد؛ تا بدين وسيله حق محرومان را كه قرآن به دوش افراد متمكن گذاشته است، ادا كند.(2)
اين واجب شرعى مى تواند براى تمام عمر انسان سرمشق باشد. حج گزار واقعى از تك تك مناسك حج، الهام مى گيرد و آنها را در
ص: 115
زندگى به كار مى بندد.
همان گونه كه از آيات قرآن و سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به دست مى آيد، تشريع قربانى در حج، براى نهادينه كردن حس انسان دوستى، مهرورزى و پرورش روحيه احساس مسئوليت در قبال گرفتارى هاى اجتماعى است: فَكُلُوا مِنْهٰا وَ أَطْعِمُوا اَلْبٰائِسَ اَلْفَقِيرَ ؛ «از گوشت آنها بخوريد و بينواى فقير را نيز اطعام كنيد» (حج: 37). همچنين رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
اِنَّما جَعَلَ اللهُ هذَا الأضحَى لِتَشبَعَ (لِتَتَّسِعَ) مَساكينُكُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم.(1)
خداوند متعال، قربانى را براى اين مقرر كرده است كه بينوايان و مسكينان از گوشت آن سير شوند و در رفاه قرار گيرند. پس آنها را اطعام كنيد.
قربانى كردن افزون بر جنبه معنوى، آثار مادى و اقتصادى شايان توجهى را نيز در پى دارد. اگر فقط دو ميليون دام (گوسفند و گاو و شتر)، هر سال در موسم حج قربانى شود، و معدل گوشت خالص هريك را سى كيلوگرم فرض كنيم، اين مقدار معادل شصت ميليون كيلوگرم گوشت خواهد بود و اگر هر كيلو گوشت، فقط دو هزار تومان فرض شود، به رقمى معادل صد و بيست ميليارد تومان خواهد رسيد! چنين سرمايه عظيمى، همه ساله مى تواند بخش قابل توجهى از خوراك مستمندان و نيازمندان مسلمان را در سراسر جهان تأمين كند.
ص: 116
تربيت انسان، موضوعى بسيار پيچيده و حساس است كه در طول تاريخ، ذهن بشر را به خود مشغول كرده. تاكنون انديشمندان زيادى همت خود را براى يافتن روش هاى صحيح تربيت به كار گرفته و در اين راه بسيار كوشيده اند. اكنون بايد بدانيم در مناسك حج چه روش هايى براى تربيت انسان وجود دارد. از سويى بايد روشن شود حج، چه نقش تربيتى دارد، و از ديگر سو، چه وظايفى بر دوش حج گزار براى رسيدن به تربيت معنوى در عرصه حج و عمره، است. با استفاده از مطالعات در حوزه عرفان و معنويتِ حج، به برخى روش ها اشاره مى كنيم:
ارزش اعمال عبادى از جمله حج و زيارت، به معرفت انسان بستگى دارد. هرچه معرفت انسان بيشتر و شور و شوقش افزون تر باشد، زبانش گوياتر، چشمش اشك بارتر، دلش خاشع تر، در نتيجه، ارزش عملش بيشتر خواهد بود. از توصيه هاى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خطبه روز غدير است كه فرمود:
مَعاشِرَ النَّاسِ، حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمالِ الدّينِ والتَّفَقُّه، ولاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشاهِدِ اِلَّا بِتَوْبَةٍ وَاِقْلاعٍ.(1)
اى مردم، خانه خدا را با بصيرت [و دين شناسى] و دين دارى كامل
ص: 117
زيارت كنيد و از آن مكان ها جز با توبه و رهاشدن از گناه باز نگرديد.
همچنين امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
مَنْ دَخَلَ هذَا الْبَيْتَ عارِفاً بِجَميعِ ما اَوْجَبَهُ اللهُ عَلَيْهِ كانَ آمِناً في الآخِرَةِ مِنَ الْعَذابِ الدَّائِمِ.(1)
هركس داخل اين خانه شود، و به همه آنچه خداوند بر او واجب فرموده است، آگاهى و شناخت داشته باشد، از عذاب هميشگى روز قيامت ايمن خواهد بود.
از دو حديث اخير استنباط مى شود كه معرفت به واقعيت هاى معنوى حج و درك راز و رمزهاى آن، گامى مهم در نيل به حقيقت حج است.
از سخنان معصومان (عليهم السلام) به دست مى آيد كه شناخت پروردگار متعال و معرفت به آموزه هاى دين، هم هدف است و هم وسيله اى براى رسيدن به هدف! زيرا از سويى مى بينيم كه اولياى الهى، حقيقت عبادت پروردگار را منوط به معرفت الله دانسته اند؛ چنان كه ابوحمزه ثمالى گويد: ابوجعفر (امام باقر) (علیه السلام) به من فرمود: «
إِنَّمَا يَعْبُدُ اللهَ مَنْ يَعْرِفُ الله»(2)؛ «همانا كسى مى تواند خدا را بپرستد كه او را بشناسد...».
از سوى ديگر، نوعى ملازمه بين اعمال صالح (كه عبادت پروردگار مصداق اَتم آن است) و معرفت پروردگار فرض شده.
ص: 118
هيچ كس نمى تواند بدون عبادت پروردگار و ديگر اعمال صالحه، نور معرفت را در سويداى قلبش احساس كند. تابش انوار معرفت كه راه زندگى را براى سالك كوى حقيقت روشن سازد(1)، و نيروى شناخت حق و باطل و خوب و بد را براى او به ارمغان بياورد، چيزى جز عمل صالح و تقواى الهى نيست.(2) حَسَن صيقل مى گويد:
از امام صادق (علیه السلام) شنيدم مى گفت:
«لَا يَقْبَلُ اللهُ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ وَلَا مَعْرِفَةً إِلَّا بِعَمَلٍ وَمَنْ يَعْمَلْ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَى الْعَمَلِ وَمَنْ لَمْ يَعْمَلْ فَلَا مَعْرِفَةَ لَهُ...»(3)؛ «خداوند عملى را نمى پذيرد، مگر با شناخت [خداوند]، و شناخت نيز به دست نمى آيد، مگر با عمل. هركس عمل كند، شناخت (معرفت) او را به عمل [صحيح] راهنمايى مى كند. پس كسى كه عمل ننمايد، شناختى نخواهد داشت.
امام صادق (علیه السلام) در اين روايت، عمل صالح را عامل پيدايش معرفت دانسته است. بى شك، حج عملى صالح، بلكه از افضل اعمال صالحه است.
زُرَيق مى گويد:
ص: 119
خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض كردم:
«أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ بَعْدَ الَمعْرِفَةِ قَالَ مَا مِنْ شَيْ ءٍ بَعْدَ المَعْرِفَةِ يَعْدِلُ هَذِهِ الصَّلَاةَ وَلَابَعْدَ المَعْرِفَةِ وَالصَّلَاةِ شَيْ ءٌ يَعْدِلُ الزَّكَاةَ وَلَابَعْدَ ذَلِكَ شَيْ ءٌ يَعْدِلُ الصَّوْمَ وَلَابَعْدَ ذَلِكَ شَيْ ءٌ يَعْدِلُ الحَجَّ...»(1)؛ «بعد از معرفت (شناسايى خدا و رسول) كدام عمل، افضل اعمال است؟» امام فرمود: «هيچ چيز بعد از معرفت، با نماز برابرى نمى كند و بعد از معرفت و نماز، چيزى برابر با زكات نيست، و بعد از اين، چيزى عديل روزه محسوب نمى شود و چيزى بعد از آن، عِدل حج نيست...».
ازاين رو مناسك حج، بايد نقش زيادى در معرفت حج گزار ايفا كند و زمينه تربيت الهى او را مهيا سازد. جاى جاى مناسك حج، كلاس معرفت است. يك روش تربيتى حج، همين است كه علاوه بر افزايش شناخت انسان، با تعميق و توسعه معرفت در وجود او، زمينه را براى تربيت معنوى اش فراهم مى آورد. مثلاً مطابق روايات، عرفات اسرار زيادى دارد كه هركس به آنها واقف گردد، دريچه هاى نور و معرفت به رويش گشوده خواهد شد و همان ها زمينه تربيت الهى او را فراهم خواهند كرد:
يك - وقوف در عرفات به اين معناست كه انسان از معارف الهى شناخت پيدا كند. حديث نبوى مى گويد: «الحجُّ عرفة» يا «الحَجُّ عرفات».(2) حج گزار بايد بداند كه خداوند از همه خواسته هاى او
ص: 120
آگاه، و بر رفع همه آنها تواناست. اين وقوف، از اركان حج تمتّع است و در صورت تحقق نيافتن آن، حج محقق نمى شود.
كسى كه در عرفات ايستاده است، بايد از معرفت طرفى ببندد و عارف بشود كه ذات اقدس الهى از صحيفه قلب و رمز و راز او آگاه است.
امام سجاد (علیه السلام) در حديث شبلى به مضامين عميقى در باب معرفت و تسليم اشاره مى فرمايد:
هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِكَ بِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ الله سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَالْعُلُومِ وَعَرَفْتَ قَبْضَ الله عَلَى صَحِيفَتِكَ وَاطِّلَاعَهُ عَلَى سَرِيرَتِكَ وَقَلْبِكَ؟ قَالَ: لَا.(1)
پرسيد: آيا با وقوفت در عرفات، آگاهى خداوند را به كار معرفت ها و دانش ها شناختى و به اينكه خداوند نامه عمل تو را دريافت مى كند و به آنچه در درون قلبت مى گذرد آگاه است، پى بردى؟ شبلى گفت: نه.
به قرينه حديث شريف، در عرفات معرفتى پديد مى آيد كه در جاهاى ديگر از آن خبرى نيست. حج، به سبب همين آگاهى بخشى خاصش موجب تربيت و تعالى انسان و نيل او به اوج قلّه كمال است.
دو - سرّ بالارفتن از جبل الرّحمه، اين است كه حج گزار بداند خداوند متعال بر هر زن و مرد مؤمن، رئوف و رحيم است، و ولى هر مرد و زن مسلمان مى باشد. امام سجاد (علیه السلام) از شبلى پرسيد:
ص: 121
نَوَيْتَ بِطُلُوعِكَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ الله يَرْحَمُ كُلَّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ وَيَتَوَلَّى كُلَّ مُسْلِمٍ وَمُسْلِمَةٍ؟
آيا با صعود بر جبل الرحمه نيت كردى كه خداوند هر زن و مرد باايمان را مى آمرزد و هر زن و مرد مسلمان را سرپرستى مى كند؟
ولايت خداوند متعال، تكوينى و او ولى كلّ است؛(1) اما آن، ولايت و رحمت عام است و در كنار اين ولايت و رحمت عامه، رحمت خاص و ويژه اى نيز هست كه براى همه نيست؛ بلكه به افراد خاصى تعلق دارد:
وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ فَسَأَكْتُبُهٰا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ وَ اَلَّذِينَ هُمْ بِآيٰاتِنٰا يُؤْمِنُونَ (اعراف: 156)
و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است؛ و آن را براى آنها كه تقوا پيشه كنند، و زكات را بپردازند، و آنها كه به آيات ما ايمان مى آورند، مقرّر خواهم داشت!
در بخش اول آيه، فرمود كه رحمتش فراگير است؛ ولى در بخش دوم بيان كرد كه رحمتش به سود متقين است. فرمود بر خود لازم كرده ام كه رحمت خاص خود را شامل متقين سازم؛ زيرا كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ اَلرَّحْمَةَ ؛ «پروردگار شما، رحمت (و بخشش) را بر خود، حتم كرده است» (انعام: 12 و 54).
با بالارفتن از جبل الرحمه، آدمى به اين سرّ پى مى برد كه
ص: 122
خداوند متعال، رحمت و ولايت خاصى بر مرد و زن باايمان و مسلمان دارد. طبيعى است كه وقتى انسان از اين سرّ آگاه شد، او نيز به زن و مرد مؤمن رحمت و عطوفت خاص نشان دهد.
ازاين رو شايسته است كسى كه در سرزمين عرفات به سر مى برد، از جبل الرّحمه بالا برود و دعاى خاص آن را بخواند؛ همان گونه كه سالار شهيدان حضرت حسين بن على (عليهما السلام) در قسمت چپ آن كوه رو به كعبه ايستاد و آن دعاى معروف را خواند.
سه - در سرزمين عرفات، منطقه اى به نام نمرات است كه با علامت هايى مشخص شده. به فرموده امام سجاد (علیه السلام) روز نهم كه وارد سرزمين عرفات شدى و به اين منطقه وسيع (نمرات) رسيدى، بايد آگاه باشى كه اينجا سرزمينِ شهادت، معرفت و عرفان است و علاوه بر خدا و فرشتگان، اين سرزمين هم مى داند كه چه كسانى بر آن گام مى نهند و با چه انگيزه اى مى آيند و با چه انگيزه اى برمى گردند!
خداوند متعال دستور داده است كه در پايان روز نهم ذى حجه، شما هم مانند ديگران از سرزمين عرفات به سوى مشعرالحرام حركت كنيد:
ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفٰاضَ اَلنّٰاسُ وَ اِسْتَغْفِرُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره: 199)
سپس از همان جا كه مردم كوچ مى كنند، [به سوى سرزمين منا] كوچ كنيد! و از خداوند آمرزش بطلبيد، كه خدا آمرزنده و مهربان است!
ص: 123
مشعرالحرام جزء محدوده حرم، و اولين در ورودى آن است. اگر كسى روز نهم معرفت پيدا كرد، شايستگى ورود مى يابد، و اينكه در راهرو ورودى حرم نيز شبى را بيتوته كند. سنگ ريزه ها را براى رمى جمرات جمع آورى نمايد تا در روز دهم، شيطان را رمى كند.(1)
امام سجاد (علیه السلام) به شبلى فرمود:
معناى وقوف و بيتوته كردن در مشعرالحرام، آن است كه قلب خود را با شعار تقوا آگاه نمايى و تقوا را شعار دل خود برگزينى تا قلبت باتقوا شناخته شود، كه شعار هر قومى معرّفِ آن قوم است.(2)
موضوع تقوا در همه مناسك و مراسم حج مطرح است؛ اما ظهور و بروز آن، شب دهم و در سرزمين مشعرالحرام است. حج گزار آنجا وقوف كرده، با جمع آورى سنگ ريزه ها نيرو مى گيرد و خود را مسلح مى كند تا با شيطان به نبرد برخيزد و با هر عصيانى بستيزد و در پيشگاه هر طاعتى سر بسايَد.
سعادت انسان، منوط به پيراستن وجود از رذايل و آراستن به فضايل و ارزش هاى اخلاقى است. علماى اخلاق گفته اند براى خودسازى ابتدا تخليه لازم است؛ يعنى انسان، نخست بايد وجودش
ص: 124
را از رذايل اخلاقى و صفات سلبى بزدايد، تا به فضايل اخلاقى مزين گردد! در اين صورت، انسان جلوه جمال و جلال حق مى شود.
به گفته شيخ محمود شبسترى:
موانع تا نگردانى ز خود دور *** درون خانه تو نايدت نور
موانع چون در اين عالم چهار است *** طهارت كردن از وى هم چهار است
نخستين پاكى از احداث و ارجاس *** دوم از معصيت وز شر وسواس
سيم پاكى ز اخلاق ذميمه است *** كه با وى آدمى همچون بهيمه است
چهارم پاكى سرّ است از غير *** كه اينجا منتهى مى گرددش سير
هر آنكه كرد حاصل اين طهارات *** شود بى شك سزاوار مناجات(1)
از روش هاى تربيتى حج، پاك سازى جسم و جان انسان از آلودگى هاست؛ تا زمينه آراستگى او به كمالات و فضايل اخلاقى فراهم شود.
اولين واجب در حج و عمره، احرام است، كه مستحب است حج گزار پيش از پوشيدن لباس احرام، بدن خود را پاكيزه كند و شست وشو دهد (غسل كند).(2)
غسل احرام، قلب و باطن آدمى را از رجس و فسوق پاك
ص: 125
مى كند، شهوات را از دل مى زدايد و انسان را شبيه فرشتگان مى سازد. حج گزار نيز با غسل كردن، همانند فرشتگان آماده طوافى پروانه وار به دور كعبه مقصود مى شود. زلالى آب، پژمردگى و ناپاكى ها را از انسان مى برد، روح را مى شويد، شبنمى از طراوت و ترنمى از بهشت چهره او را مى نوازد، و به انسان شفافيت، سلامت، صداقت و حيات مى بخشد.
حضرت امام سجاد (علیه السلام) از شبلى پرسيد:
أَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ وَتَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيَابِ وَاغْتَسَلْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ (علیه السلام): فَحِينَ نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِيَةِ وَلَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ قَالَ لَاقَالَ فَحِينَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ ثِيَابِكَ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّيَاءِ وَالنِّفَاقِ وَالدُّخُولِ فِي الشُّبُهَاتِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ (علیه السلام): فَحِينَ اغْتَسَلْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الخَطَايَا وَالذُّنُوبِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ (علیه السلام): فَمَا نَزَلْتَ الْمِيقَاتَ وَلَاتَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِيطِ الثِّيَابِ وَلَااغْتَسَلْتَ.(1)
فرمود: «آيا در ميقات فرود آمدى، جامه هاى دوخته از تن بيرون آوردى و غسل كردى؟» گفت: «بله». فرمود: «آيا در آن موقع، اين نيت را داشتى كه لباس گناه از خود خلع مى كنى و جامه طاعت مى پوشى؟» گفت: «خير». فرمود: «آيا به هنگام برهنه شدن از پوشاك دوخته ات، توجه به اين معنا داشتى كه از ريا و نفاق و ورود در كارهاى شبهه ناك، مجرد و بركنار مى شوى؟» گفت: «خير». فرمود: «آيا موقع غسل و شست وشو دادن تن، قاصد اين
ص: 126
بودى كه خود را از خطيئات و گناهان، شست وشو مى دهى؟» گفت: «نه».
فرمود: «بنابراين، نه در ميقات فرود آمده اى و نه از لباس دوخته، مجرد گشته اى و نه غسلى كرده اى».
در دستور جامعى كه حضرت امام صادق (علیه السلام) در باب حج فرمود نيز چنين آمده است:
ثُمَّ اغْتَسِلْ بِماءِ التَّوبَةِ الْخالِصَةِ مِن الذُّنوبِ وَالْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدقِ وَالصَّفا وَالخُضوعِ وَالخُشوعِ وَاحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَيءٍ يَمنَعُكَ عَنْ ذِكرِ اللهِ وَيَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِه.(1)
سپس با آبِ خالصِ توبه، گناهانت را بشوى و خلعت راستى و پاكى و خضوع و خشوع را به دل بپوشان و هرچه تو را از ياد خدا باز مى دارد و از اطاعت او محروم مى كند، بر خود حرام كن.
سه چيز در احرام واجب است: نيت، تلبيه و پوشيدن دو جامه براى مردان....(2)
احرام، نشانه تسليم و خشوع نزد پروردگار است. مُحرم وقتى لباس كهنه و دوخته يعنى لباس معصيت را از تن بيرون مى آورد؛ يعنى اى حاجى سالك! حال كه از سفر دور و دراز به ميقات عاشقان رسيده اى، بايد در نهايت اخلاص و كمال انقطاع، لباس دنيوى را از تن خارج كنى و از همه تعلقات ظاهرى و باطنى دور
ص: 127
شوى. احرام پوشى كه شبيه كفن پوشى است، بايد با مرگِ خودبينى و خودخواهى همراه باشد تا حيات روحانى حج آغاز شود.(1)
هركس كه هواى كوى دلبر دارد *** از سر بنهد هر آنچه در سر دارد
ورنه به هزار چلّه ار بنشيند *** سودش ندهد كه نفس كافر دارد(2)
آرى احرام، خلعت ديدار يار است. مبادا بر تن نفس شرور و آلوده، جامه سفيد بپوشانيم. بى شك اين كار باعث رسوايى و شرمسارى ما نزد پروردگار خواهد شد. مبادا لباس عشق بر اندام ما نازيبا جلوه كند و بوى گناهان و هوا و هوس از سفيدى احراممان هويدا شود و فرشتگانِ باطن بين و ارواح حاضر در مراسم حج، ما را سرزنش كنند.
در ادامه حديث شبلى آمده است كه امام سجاد (علیه السلام) پرسيد:
ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): تَنَظَّفْتَ وَأَحْرَمْتَ وَعَقَدْتَ بِالْحَجِّ؟ قَالَ نَعَمْ. قَالَ (علیه السلام): فَحِينَ تَنَظَّفْتَ وَأَحْرَمْتَ وَعَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورَةِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ لِلَّهِ تَعَالَى؟ قَالَ لَا.
قَالَ (علیه السلام): فَحِينَ أَحْرَمْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلَى نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ؟ قَالَ لَا. قَالَ (علیه السلام): فَحِينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ كُلَّ عَقْدٍ لِغَيْرِ الله؟ قَالَ: لَا. قَالَ لَهُ (علیه السلام): مَا تَنَظَّفْتَ وَلَاأَحْرَمْتَ وَلَاعَقَدْتَ الْحَجَّ.(3)
سپس فرمود: «آيا خود را تنظيف كردى (كثافات و موهاى زايد را
ص: 128
از بدن زدودى) و لباس احرام پوشيدى و پيمان حج بستى؟» عرض كرد: «آرى». فرمود: «آيا هم زمان با تنظيف بدن، نيت كردى كه با داروى توبه خالص، پليدى ها و كثافت گناه از قلب و جان، بزدايى؟» گفت: «خير».
فرمود: «آيا موقع مُحرم شدن، متوجه اين معنا بودى كه تمام آنچه را خدا حرام كرده است، بر خود حرام كنى و هرگز پيرامون آن نگردى؟» گفت: «نه». فرمود: «آيا هنگام بستن پيمان حج، به اين نيت بودى كه هرگونه عهد و قرارداد با غيرخدا را [كه خلاف رضاى خداست] مُنحلّ كنى [و زير پا بگذارى و تنها با خدا عقد عبوديت و بندگى ببندى]؟ گفت: «نه».
فرمود: «پس با نداشتن چنين قصدى، در حقيقت نه تنظيف كرده اى و نه محرم شده اى و نه پيمان حج بسته اى».
زيرا حج، سالك را به سوى خدا سير مى دهد. حج گزار بايد از منازل شهوات و مشتهيات نفسانى و لذات جسمانى عبور كند و از لباس صفات بشرى خود جدا شود و تعيّنات خودى را كنار بگذارد و پرده هاى پندار را بدرد.
به قول شيخ محمود شبسترى:
مسافر آن بود كو بگذرد زود *** ز خود صافى شود چون آتش از دود(1)
از واجبات حج، طواف خانه كعبه است. كعبه، خانه طهارت است و طوافِ آن، طواف حريم طهارت. نتيجه طواف كعبه،
ص: 129
طاهرشدن است، همانند قرآن كه كتاب طاهر، مطهَّر و تنزيل من ربّ العالمين است و فهميدن آيات آن جز با طهارت دل ميسّر نيست: لاٰ يَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ ؛ «جز پاكان نمى توانند به آن دست زنند (دست يابند) (واقعه: 79).
همان گونه كه تا انسان طاهر و مطهَّر نباشد، دستِ دل او به محتوا و معارفِ قرآن نمى رسد، كعبه نيز خانه پاك خداست و كسى مى تواند در حريم و اطراف كعبه طواف كند كه پاك باشد. همان طور كه عرش خدا پاك است و فرشتگانِ پاك خدا آن را طواف مى كنند، كعبه نيز از شرك و آلودگى ها پاك است و طواف كنندگان آن نيز پاكانى اند كه از هر رجز و رجسى، مطهّر و مصون اند. طواف اين خانه، درس طهارت نيز مى دهد و انسان در صورتى محبوب خداوند مى شود كه طاهر باشد: إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ اَلتَّوّٰابِينَ وَ يُحِبُّ اَلْمُتَطَهِّرِينَ ؛ «خداوند، توبه كنندگان را دوست دارد، و پاكان را [نيز] دوست دارد». (بقره: 222)
در ميان انسان ها فقط معصومين (عليهم السلام) هستند كه به حقيقت كعبه و طواف اطراف آن مى رسند، چنان كه به حقيقت قرآن دست مى يابند؛ زيرا آيه تطهير، آنان را «مطهّر» معرفى كرده است.(1)
خداى تعالى صفا و مروه را از شعائر دانسته و سعى بين صفا و مروه را طواف ناميده است:
ص: 130
إِنَّ اَلصَّفٰا وَ اَلْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اَللّٰهِ فَمَنْ حَجَّ اَلْبَيْتَ أَوِ اِعْتَمَرَ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمٰا... (بقره: 158)
صفا و مروه از شعائر [و نشانه هاى] خداست! بنابراين، كسانى كه حجِ خانه خدا يا عمره انجام مى دهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند....
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
سُمِّيَ الصَّفَا صَفًا لِأَنَّ الْمُصْطَفَى آدَمَ (علیه السلام) هَبَطَ عَلَيْهِ فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ آدَمَ (علیه السلام) يَقُولُ الله تَعَالَى: (إِنَّ الله اصْطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ)(1) وَهَبَطَتْ حَوَّاءُ عَلَى المَرْوَةِ وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ المَرْوَةَ لِأَنَّ المَرْأَةَ هَبَطَتْ عَلَيْهَا، فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ المَرْأَةِ.(2)
صفا براى آن صفا ناميده شد كه آدم - كه برگزيده خدا بود - بر آن هبوط كرد. پس بر اين كوه اسمى از اسماى آدم گذارده شد. خداوند فرمود: «همانا خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد». و حوا بر كوه مروه هبوط كرد و مروه را براى آن مروه ناميدند كه مرأة بر آن هبوط كرد. پس اين كوه، نامى از نام هاى مرأة به خود گرفت.
سعى به اين معناست كه انسان از معصيت به سوى اطاعت فرار مى كند، و فرار الى الله در سعى بين صفا و مروه، به طور بارز ظهور مى يابد. هروله و دويدن بين صفا و مروه، فرار از گناه به سوى اطاعت و از غيرخدا به سوى حق است.
ص: 131
آن گاه كه رو به جانب صفا دارد، سعى مى كند خود را تصفيه سازد و وقتى به سوى مروه مى رود، سعى مى كند مروّت و مردانگى به دست آورد؛ زيرا مروه، يادآور مروّت و مردانگى است و صفا، يادآور تصفيه و تهذيب روح. آرى، هريك از اينها سرّى دارند. سرّ سعى آن است كه انسان به صفا و مردانگى بار يابد و ديگر دست به سوى كار پست و ذليلانه دراز نكند.
در رمى جمرات، در حقيقت رمى كردن ديو درون و بيرون و راندن شيطان انس و جنّ مطرح است. تا انسان، فرشته خو نشود، شيطان از حريمش بيرون نمى رود و از گزند او مصون نيست. وجوب مناسك حج براى آن است كه انسان را فرشته خو سازد. در رمى جمرات، هرگونه اوصاف پليدى را از خود دور كند و پاك شود. در قربان گاه بر پايه تقوا قربانى كند، و....
از ديگر روش هاى تربيتى حج، ايجاد حريت و آزادگى در وجود انسان است. هدف از كنگره جهانى حج، آزادشدن انسان از هرگونه وابستگى و رسيدن به مقام قرب خداوند است؛ چه اينكه خانه خدا به «عتيق» توصيف شده و طواف گرد خانه عتيق بايد سبب آزادى از بند بندگى غيرخدا شود. به گفته لسان الغيب حافظ شيرازى:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود *** زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماه رخسارى *** كه خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است
ص: 132
قرآن در دو جا از كعبه با عنوان «بيت عتيق» نام برده است:
- ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ اَلْعَتِيقِ (حج: 29)
سپس بايد آلودگى هايشان را برطرف سازند؛ و به نذرهاى خود وفا كنند؛ و بر گرد خانه گرامى كعبه، طواف كنند.
- لَكُمْ فِيهٰا مَنٰافِعُ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهٰا إِلَى اَلْبَيْتِ اَلْعَتِيقِ (حج: 33)
در آن (حيوانات قربانى)، منافعى براى شماست تا زمان معينى (روز ذبح آنها) سپس محل آن، خانه قديمى و گرامى [كعبه] است.
دليل توصيف كعبه به «عتيق» اين است كه خانه اى آزاد است؛ نظير ديگر مساجد نيست كه گاهى مِلكِ كسى باشد و گاهى مسجد ساخته شود. كعبه مالكى جز خدا نداشته است و ندارد:
«لا يملكهُ أحد ولم يملكه أحد».(1)
براى اينكه صفت آزادى و آزادگى در انسان نيز ظهور يابد، خداوند متعال اين خانه را آزاد معرفى كرد تا مردم با طواف بر گرد آن، آزادشدن و آزادگى را بياموزند، ملك كسى نشوند و بنده كسى نگردند؛ نه ملكِ مالكِ درون شود، نه ملكِ مالكِ بيرون.
يا رب، تو خواندى، آمديم *** دل را ستاندى، آمديم
عشق و ولاى كعبه را *** بر دل نشاندى، آمديم
ص: 133
يارب ندايت را ز جان *** لبيك گويان آمديم
جان را رسانديم، آمديم *** در خود نمانديم، آمديم
دل را ز هر وابستگى *** يكجا تكانديم، آمديم(1)
خواسته هاى نفسانى، انسان را مانند زنجيرى به خاكدان طبيعت بسته است. چنانچه آدمى بخواهد معناى آزادى را در درون خويش احساس كند و به مقام بندگى خداوند دست يابد، بايد از بند شهوات، تعلّق ها و تمنيات رها شود. البته غلبه بر هواى نفس بسيار مشكل است. به تعبير قرآن كه از زبان همسر عزيز مصر مى گويد:
وَ مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّي (يوسف: 53)
و من خودستايى نمى كنم و نفس خويش را از عيب و تقصير مبرّا نمى دانم؛ زيرا نفس امّاره، انسان را سخت به كارهاى زشت و ناروا وامى دارد، جز آنكه خداوند به لطف خاص خود آدمى را نگهدارد.
اگر انسان، زمام امورش را به هواى نفس و اميال غيرالهى بسپرد، حالتى از كفر و ناسپاسى با زشت ترين چهره ها در او آشكار مى شود. ازاين رو پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) هشدار داد:
«ايَّاكُم وَالهَوى فَانَّ الهَوَى يُعْمي وَيُصِمُّ»(2)؛ «از هواى نفس خود بر حذر باشيد؛ زيرا آدمى را نابينا و ناشنوا مى كند».
كسى كه اسير هواهاى نفسانى است، از شيرينى ايمان و لذتِ عبادت محروم است. على (علیه السلام) فرمود:
«كَيْفَ يَجِدُ لَذَّةَ العِبادَةِ مَنْ لا يَصُومُ
ص: 134
عَنِ الهَوى»(1)؛ «كسى كه از هواى نفس روزه نگيرد و كف نفس نكند، چگونه مى تواند لذت عبادت را دريابد؟» چنين كسى درواقع، برده اميال و شهوات درون خويش است؛ بردگى اى كه بسيار دردناك تر از بردگى متعارف است:
«عَبدُ الشَّهوَةِ أذلُّ مِن عَبدِ الرِّقِّ»(2)؛ «بنده شهوت، ذليل تر از برده است [كه او را خريد و فروش مى كنند]».
انسانى كه طمع دنيا دارد، در حقيقت بنده ديو و اهريمن درونى خويش است:
«الطَّمَعُ رِقٌ مُؤَبَّد».(3) قرآن يكى از اهداف رسالت نبى اكرم (صلی الله علیه و آله) را چنين توصيف مى كند: وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اَلْأَغْلاٰلَ اَلَّتِي كٰانَتْ عَلَيْهِمْ ؛ «و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، از دوش و گردنشان برمى دارد» (اعراف: 157).
مناسك حج، درك زندگى توحيدى، نوعى مبارزه با شرك و عامل رفع وابستگى هاست. همان گونه كه خانه خدا بايد از همه بت ها پاك شود، خانه دل را نيز بايد از هر بتى پاك كرد.
مادر بتها، بت نفس شما است *** زان كه آن بت مار و اين بت اژدهاست
حاجى بايد رذايلى چون خودبينى، خودآرايى، راحت طلبى، خودآزارى، ديگرآزارى، تخريب، كشش هاى هوسى، تظاهر، تزوير و توهين به ديگران را از قلب خود بزدايد. برخى حج گزاران مقصود از حج را فقط رسيدن به خانه خدا مى دانند، ولى عارفان،
ص: 135
كعبه را اولين منزلگاه سلوك خود برمى گزينند و سفر زمينى شان را به سفرى آسمانى تبديل مى كنند.
هر كه پيمان با هوالموجود بست *** گردنش از بند هرمعبود رست
ما سوى الله را مسلمان بنده نيست *** پيش فرعونى سرش افكنده نيست(1)
زائر به حسب ظاهر، مال و زندگى خود را رها مى كند؛ درصورتى كه طبق روايات، خداوند حافظ آنها خواهد بود.
مُحرمى كه مى خواهد مَحرم صاحب حرم شود و در حريم آن درآيد، بايد هر نوع پليدى و حتى جامه هاى عادى را از خود دور كند و خويشتن را از وابستگى به لباس دلخواه برهاند و هرچه بيشتر بكوشد كه نيتى جز تقرب حضرت بارى تعالى نداشته باشد و ناچيزترين يادى كه به ريا و تظاهر آميخته است، به دل راه ندهد، و اين نيتِ ناب را تا پايان مناسك حج و حتى پس از آن، در زندگانى عادى نيز استمرار بخشد.
حج به ما مى آموزد كه هر كسى اسماعيل يا اسماعيل هايى دارد كه به آنها دل بسته است و همان ها سدّ راه رسيدن او به خداوندند؛ از مال و جان و عنوان گرفته تا شهوت و قدرت و همسر و فرزند كه براى حفظ آنها، به هر گناهى دست مى يازد. پس بايد وابستگى به آنها را مانند اسماعيل به پاى دوست قربانى كند.
فقط كسانى كه به مقام الوهيت معرفت مى يابند، خود را مالك
ص: 136
چيزى نمى بينند و تمام عزت و عظمت را از خداى سبحان مى دانند و دلبستگى به خدا را در سراسر وجود خود احساس مى كنند، و لياقت معراج پيدا مى كنند.
وابستگى مطلق به خداوند، و در برابر اراده او از خود اراده اى نداشتن، بى نيازى از غير او، بى اعتنايى به غير او، انسان را به عبوديت مى رساند.
حاجى بايد الگوهاى معنوى را نصب العين خود قرار دهد! عزيزترين هستى ابراهيم (علیه السلام) در پايان يك عمر انتظار، فرزندى دلبند بود، كه به رغم همه دلبستگى ها آماده شد او را قربانى كند و بدين وسيله، ريشه ها و رگه هاى وابستگى به غيرخدا را قطع كند. آنجا بود كه ندا آمد: (قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْيٰا إِنّٰا كَذٰلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ) ؛ «اى ابراهيم، تو پيروز شدى. اينك به جاى اسماعيلت، گوسفندى قربانى كن» (صافات: 105).
اى عزيزى كه موفق به اين سفر روحانى شدى! در طَبق اخلاص بگذار آنچه دارى؛ سرمايه ات، فرزندانت، همسرت، مقامت، آبرويت، شغلت، شهرتت، فزون خواهى ات، خودكامگى ات و....
گذشتن آدمى از وابستگى هايش، كه مرحله اعلايش قربانى كردن فرزند و مرتبه نازل تر آن گذشتن از مال دنياست، او را به قرب الهى مى رساند؛ زيرا (لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰى تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ) (آل عمران: 92).
ازآنجاكه اسلام مكتبى اجتماعى است، انسان ها به داشتن روابط ضابطه مند با يكديگر سفارش شده اند، و نبود اين ارتباط، نشانه
ص: 137
ناتوانى افراد آن جامعه است؛ چنان كه على (علیه السلام) فرمود:
«أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَان...»؛(1)«عاجزترين انسان ها كسى است كه از به دست آوردن برادران عاجز باشد...».
قرآن كريم، برخى شيوه هاى ارتباطى را يگانه عامل موفقيت دانسته است. اگر مردم مى خواهند شاهد پيشرفت و سعادت در عرصه هاى مختلف زندگى باشند، بايد با يكديگر ارتباط فكرى و فرهنگى داشته باشند، با يكديگر مشورت كنند و ياريگر هم باشند (عليهم السلام) (وَ أَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ) ؛ «و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست و از آنچه به آنها روزى داده ايم، انفاق مى كنند» (شورى: 38).
همچنين براى پيشگيرى از زيان هاى احتمالى، مردم بايد پيوسته حق پذيرى و باطل گريزى را به يكديگر يادآورى كنند و در برابر مشكلات، پشتيبان هم باشند و براى مقابله با سختى ها و گرفتارى ها يكديگر را به ايستادگى توصيه كنند: (وَ تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ) ؛ «يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نموده اند» (عصر: 3).(2)
فرهنگ قرآن و عترت، مردمِ باايمان را برادر يكديگر برشمرده(3) و تعامل و ارتباط اجتماعى را از امور ضرورى و انكارناپذير دانسته است؛ چنان كه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ص: 138
يَحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ الِاجْتِهَادُ فِي التَّوَاصُلِ وَالتَّعَاوُنُ عَلَى التَّعَاطُفِ وَالْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَتَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ حَتَّى تَكُونُوا كَمَا أَمَرَكُمُ اللهُ عَزَّ وَجَلَ رُحَماءَ بَيْنَكُمْ مُتَرَاحِمِينَ مُغْتَمِّينَ لِمَا غَابَ عَنْكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ مَعْشَرُ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله).(1)
لازم است مسلمانان در ارتباطات اجتماعى و كمك مهربانانه و مساعدت به نيازمندان و ابراز محبت به يكديگر بكوشند، تا شما آن گونه باشيد كه خداوند فرمود: «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» به همديگر محبت و ترحم كنيد و غمگين باشيد درباره امورى كه از دسترس شما خارج است. چنان كه جمع ياران پيامبر (صلی الله علیه و آله) در زمان آن حضرت چنين بودند.
از تدابير حكيمانه شرع مقدس براى نهادينه كردن انديشه اجتماعى حضور مردم در مسجد براى اقامه نمازهاى روزانه (و نماز جمعه) است. به همسايگانِ مسجد تأكيد شده كه انجام شدن نماز كامل، فقط در مسجد ميسر است.(2) در سيره نبى اكرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت على (علیه السلام) آمده كه آنها براى اجتماع مسلمانان چنان اهميت قائل بودند كه برخى اوقات، هركس از حضور در مسجد و اجتماعات مسلمين كوتاهى مى ورزيد، با رفتار تند و قاطع با آنان مقابله مى كردند. نقل است زمانى به على (علیه السلام) خبر رسيد گروهى از مردم، (همسايگان مسجد) در نماز جماعت مسجد حاضر نمى شوند! امام على (علیه السلام) طى
ص: 139
سخنانى بسيار تند و قاطع فرمود: «آنان نبايد با ما هم غذا شوند، نبايد با ما مشورت كنند و ازدواج با آنان ممنوع است، آنان حق ندارند از فيء (اموال عمومى) استفاده كنند».(1)
همچنين براى ارتباط مسلمانان در سطح جهانى و دادن الگوى تعاملى با ديگر ملل مسلمان، خداوند فريضه حج را واجب كرده است. اين واجب دينى، فقط سالى يك بار صورت مى پذيرد و اگر به صورتى كه هدف اصلى حج است، برگزار شود، مى تواند تأمين كننده نياز جامعه اسلامى در سطح جهانى باشد.
از اهدف محورى و اساسى «حج» و «عمره»، استحكام روابط مسلمانان و پرورش روحيه نوع دوستى و چاره انديشى در ميان آنهاست. حج درواقع، پاسخ گويى به نداى الهى است كه خطاب به همگان مى فرمايد: (وَ إِذْ جَعَلْنَا اَلْبَيْتَ مَثٰابَةً لِلنّٰاسِ وَ أَمْناً...) ؛ «[و به خاطر بياوريد] هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن براى مردم قرار داديم...» (بقره: 125).
براساس اين آيه، پروردگار، كعبه را كانون امن و امان خوانده و مقررات شديدى براى اجتناب از هرگونه جنگ و خون ريزى در اين سرزمين مقدس وضع كرده است. هنگامى كه حج و عمره گزار، لباس احرام به تن مى كند، بايد به شدت قانونمند عمل كند. چند نمونه از محرمات بيست و چهارگانه احرام - مانند فسوق، جدال،
ص: 140
سلاح دربرداشتن - مربوط به امور اجتماعى است. وضع اين قوانين محدودكننده، در واقع حاكى از برنامه تربيتى حج است.
فقها و مفسران، فسوق را به دروغ گويى و دشنام دادن به ديگران تعبير كرده اند. مرحوم آيت الله خويى مى گويد: «دروغ و دشنام در همه حال حرام است؛ اما در حال احرام، حرمتش شديدتر است».(1)
آيت الله مكارم بر بيان فوق، اين عبارت را هم افزوده است كه اظهار تفوق و برترى بر ديگران و تنقيص ديگران نيز اجتنابش واجب است. بر اساس سخن معصومين (عليهم السلام)(2) همه اينها در واژه فسوق جمع است.(3)
بر اساس نظر مفسران شيعه و سنى، جدال به معناى محاجه، منازعه، مشاجره و خصومت است.(4)
فخر رازى از كتاب «موطأ» مالك نقل مى كند:
نهى از جدال، اشاره است به مجادله قريش در عصر جاهليت، كه در مشعرالحرام وقوف كرده و از وقوف به عرفات خوددارى نمودند و با آنان كه به عرفات رفته بودند، در اين باره بحث و مجادله
ص: 141
مى كردند و آنان نيز با اينها در جدال بودند. قرآن از اين كار نهى كرد و به پذيرش حكم الهى فراخواند.(1)
قرطبى نيز در تفسير خود نظير آنچه را از تفسير رازى نقل شد، آورده. آن گاه از قول ابن مسعود، ابن عباس و عطاء نقل كرده است كه گفته اند: «جدال، جرّوبحث با مسلمان است كه به خشمگين كردن او و ناسزاگويى اش منتهى شود».(2) بيضاوى نيز جدال را به ستيز و كشمكش با هم سفران و خدمتگزاران تفسير كرده است.(3)
حرام شدن اين امور در مناسك حج، نوعى آموزش براى حج گزار است كه در حج و پس از آن در تمام عرصه هاى زندگى، با ديگران ارتباطى دوستانه و منطقى داشته باشد. اين برنامه معنوى و تربيتى از دو نظر براى حج گزار اهميت دارد:
نخست از حيث مُحرِم بودن؛ زيرا جمعيت عظيمى از موحدان براى عبادت و مناسك عمره و حج به اينجا آمده اند، و ازاين رو خداوند بر بندگان خود واجب ساخته است كه بر اين خطّه توحيدى، امنيت و صلح و ثبات حاكم باشد تا مسلمانان بتوانند با طمأنينه كامل مناسك خود را انجام دهند و فرمان خدا را اجرا كنند، و برادرى و محبت را ميان خود حاكم سازند.
ص: 142
دوم، از بابت قداست و امنيت حرم؛ در مناسك حج با سركشى هاى نفس مقابله شده و دست و زبان و ديگر جوارح انسان از فسق و ظلم باز داشته شده است؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد: (اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ اَلْحَجَّ فَلاٰ رَفَثَ وَ لاٰ فُسُوقَ وَ لاٰ جِدٰالَ فِي اَلْحَجِّ...) (1) بيشترين عامل ايذاء و تعدى به شخصيت يا حقوق ديگران، دست و زبان است. حج به گونه اى تشريع و برنامه ريزى شده كه علاوه بر محدوديت هايى كه مسلمان در وضعيت عادى دارد، در حال احرام، اعضا و جوارح به ويژه دست و زبان حج گزار را نيز مهار مى كند و به تربيت او مى پردازد؛ چنان كه(2) امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
إذا أَحْرَمْتَ فَعَلَيْكَ بِتَقْوى الله وَذِكرِ الله وَقِلَّةِ الكَلامِ إلّابِخَيْرٍ، فإنَّ تَمامَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ أَنْ يَحْفَظَ المرءُ لِسانَهُ إلّامِنْ خَيْرٍ، كَما قالَ اللهُ تَعالى: فَمَنْ فَرَضَ فِيِهنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ.(3)
هرگاه محرم شدى، بر تو باد به تقواى الهى و ذكر خدا و اندك سخن گفتن؛ مگر در خير و نيكى، زيرا كمال حج و عمره، آن است كه آدمى، زبان را به چيزى جز خوبى نگشايد؛ همان گونه كه خداوند مى فرمايد: «در حج، كام جويى و فسق و جدال نيست».
آرى، حج تمرين زندگى اجتماعى است. حاجيان در اين سفر الهى و معنوى تمرين مى كنند كه با همنوعانشان زندگى مسالمت آميز
ص: 143
داشته باشند.
از حكمت هاى محرمات احرام، پرورش روح همزيستى مسالمت آميز با تمام پديده هاى هستى است. مُحرِم موظف است ستيز و كينه و حسد و ديگر رذايل اخلاقى را كنار نهد، سخن بيهوده بر زبان جارى نسازد، و دل را از هرگونه دشمنى، و فكر را از هرگونه تجاوزگرى به حريم ديگران بازدارد، و روحى مسالمت آميز در خود بيافريند. حاجى بايد اين روحيه را - علاوه بر همنوعان - به تمام پديده هاى هستى نيز تعميم بخشد؛ به گونه اى كه هيچ جانورى را نيازارد، به حريم گياهان تجاوز نكند، و سرانجام در خويشتن، جهانى از سلم و صفا و محبت به همه پديده هاى هستى پديد آورد: (يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَقْتُلُوا اَلصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ...) ؛ «مؤمنين! شكار را درحالى كه محرم هستيد، به قتل نرسانيد...» (مائده: 95).
بايد توجه داشت كه حج و تمرين هاى ويژه آن، ره توشه اى براى همه عمر و همه زمان ها و مكان هاست؛ نه اينكه حاجى فقط يك ماه تمرين و مراقبت كند و آن گاه كه از اين سفر تربيتى بازگشت، ثمره آن را به فراموشى بسپارد؛ زيرا رمز قبولى حج، تزكيه نفس و ره آورد معنوى آن است. چنان كه پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، در حجة الوداع فرمود:
خون هاى شما و اموالتان و نواميستان، همانند اين روز و اين ماه و اين شهر، حرمت دارند تا روزى كه به ديدار خداوند برويد (قيامت) و آن روز از اعمال شما سؤال خواهد شد.(1)
ص: 144
همان طور مى بينيم، پيامبر (صلی الله علیه و آله) حرمت حرم و ماه حرام و امنيت مكه و مراسم حج را دستور و سرمشقى براى امنيت مسلمين در پهنه تاريخ و تا قيام قيامت خوانده اند كه پيروان آيين حنيف بايد بدان ملتزم باشند.
از امور بسيار سازنده در تربيت انسان، پيروى از سيره عملى و رفتارى بزرگانى است كه جنبه الگويى دارند و ميزان و معيار به شمار مى آيند؛ زيرا الگوها درواقع، نماد عينى و عملى اخلاق و معنويت براى متربى اند، و الگوگيرى از آنها از مطمئن ترين و ثابت ترين روش هاى تربيت انسان بوده است.
خداى متعال الگوبودن حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) را بى هيچ ترديدى، تثبيت و امضا كرده و اخلاق والاى نبوى را، كه عامل اصلى محبوبيت او در ميان امت و همچنين دليل مهم موفقيت وى در دعوت دينى بوده، در قرآن كريم به صراحت ستوده است؛(1) زيرا حضرت (صلی الله علیه و آله)، جامع جميع صفات عالى انسانى بود. بنابر فرمايش امام صادق (علیه السلام)؛ امت محمدى مأمورند تا از خلق و خوى فردى و اجتماعى آن حضرت پيروى كنند و ايشان را «اسوه» خويش برگزينند:
«اتّبِعُوا آثارَ رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله) وَسُنَّتَهُ فَخُذُوا بِها».(2)
ص: 145
حج و عمره، از آن حيث كه در راستاى سنت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) صورت مى گيرد، در واقع نوعى دوره كامل تربيت الگويى است. راهيان سفر حج و عمره، در جاى جاى سرزمين وحى، خود را در محضر پاك ترين انسان ها مى بينند؛ گويا با چشم خود ابراهيم را مى بينند كه براى گسترش باورهاى توحيدى چگونه با نمرود مى جنگد و به آتش افكنده مى شود! هاجر و اسماعيل (عليهما السلام) را مى بيند كه فقط براى اطاعت از خداوند در بيابان خشك و سوزان بر لطف او تكيه مى كنند و از اين امتحان سخت، سربلند بيرون مى آيند. ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) را مى بيند كه اين بناى توحيد را با اخلاصِ كامل مى سازند. ابراهيم را مى نگرند كه چگونه در برابر وسوسه هاى شيطان، سنگ بر چهره او مى كوبد و فرزند دلبند خود را براى قربانى به منا مى برد.
مكه و كعبه، يادآور فداكارى هاى رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) است؛ او كه براى تغيير عقايد و اخلاق فاسد مردم، سختى ها را تحمل كرد و جان شريفش را به خطر انداخت، و سران قريش پس از محاصره پيامبر (صلی الله علیه و آله) در شعب ابوطالب، وقتى نتوانستند اراده پولادين پيامبر (صلی الله علیه و آله) و ياران اندك او را سست كنند، به قتل آن حضرت تصميم گرفتند. وقتى چشم حج گزار به كعبه مى افتد، ناخودآگاه به ياد على (علیه السلام) آن قهرمان توحيد، و مناجات هاى شبانه اش مى افتد. على (علیه السلام) كسى كه پا بر دوش نبى گذاشت و كعبه را از لوث بت ها پاك كرد. اكنون تو اى حاجى شيعه! بايد ابراهيم (علیه السلام) را الگوى خود برگزينى كه
ص: 146
(قَدْ كٰانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرٰاهِيمَ) (1) و از محمد (صلی الله علیه و آله)، رفتار نيكو بياموزى كه (لَقَدْ كٰانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (2) تو بايد در تمام امور احياگر اخلاق اسلامى باشى.
قرآن كريم با هدف الگوگيرى مردم از ابراهيم (علیه السلام) فرمود: (وَ اِتَّخِذُوا مِنْ مَقٰامِ إِبْرٰاهِيمَ مُصَلًّى) (3) كه بايد پس از طواف، پشت مقام ابراهيم (علیه السلام) برويد و آنجا را مصلّا و محلى براى نماز برگزينيد.
سِرّ اين قيام و اتّخاذ مكانى در مقام ابراهيم (علیه السلام)، اين است كه خدايا در جايى كه ابراهيم (علیه السلام) ايستاده، من ايستادم؛ و اين دو حكم دارد: 1. حكم ظاهرى؛ كه طواف كننده در مكانى كه حضرت ابراهيم (علیه السلام) ايستاد، بايستد و دو ركعت نماز بخواند؛ 2. حكم باطنى آن؛ كه ارزش و منزلت آن جايگاه را دريابد و در آن جايگاه مستقر شود و نمازى چون نماز ابراهيم (علیه السلام) بخواند؛ يعنى خدايا! من به جايگاه ابراهيم خليل (علیه السلام) پا گذاشتم. همان گونه كه او گفت: (إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ) ،(4) من نيز خليل گونه و ابراهيم وار به طاعت تو روى مى آورم و از هر معصيتى رو برمى گردانم. اين رويكرد، اخلاص در نيت و اعمال را مى خواهد. اما كسى كه در نماز، خضوع، خشوع و خلوص ندارد، به جاى ابراهيم (علیه السلام) نَايستاده است. از آنجا كه
ص: 147
انبيا و اولياى الهى در ديار مقدس گام نهاده اند، بر راهيان آن است كه وقتى كعبه را طواف مى كنند، لحظه به لحظه و قدم به قدمِ آن مواقف را گرامى بدارند.
كسانى كه از اسرار حج آگاه نيستند و معلوم نيست كه با چه مالى و چه حالى به مكه مى روند، اينها اطراف كعبه اى مى گردند كه مشركان هم آن را زياد طواف كرده اند، كه نماز آنها «عند البيت مكاء و تصديه» بوده است!
(وَ مٰا كٰانَ صَلاٰتُهُمْ عِنْدَ اَلْبَيْتِ إِلاّٰ مُكٰاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا اَلْعَذٰابَ بِمٰا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ) (انفال: 35)
[آنها كه مدّعى اند ما هم نماز داريم،] نمازشان نزد خانه [خدا]، چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود؛ پس بچشيد عذاب [الهى] را به خاطر كفرتان!
افراد تبهكار هم دور اين كعبه بسيار گشته اند، آن گاه كه اين كعبه بتكده بود و همچنين در دوران جاهليت، بت پرستان و جاهلان زيادى دور اين كعبه مى گشتند.
فقط كسانى كه با اسرار حج آشنايند، مى بينند كه در جايى پا مى گذارند كه انبيا و ائمه (عليهم السلام) در آنجا گام نهاده اند. اين حج گزاران از مخلصين هستند؛ وسوسه هاى شيطان بر آنها بى اثر است، خطورات شيطانى به صحنه هاى نفس آنها راه نمى يابد و دسيسه هاى بيگانگان نيز در مرزهاى فكرى آنان نفوذ ندارد. امام سجاد (علیه السلام) از شبلى پرسيد(1):
ص: 148
هنگامى كه در مقام ابراهيم (علیه السلام) ايستادى، نيت داشتى كه بر هر طاعت [الهى] هستى و از هر معصيتى دورى مى كنى؟ گفت: «نه». فرمود: «وقتى در مقام، دو ركعت نماز خواندى، نيت كردى كه مانند ابراهيم (علیه السلام) نماز مى خوانى و بينى شيطان را به خاك ماليدى؟» گفت: «نه». فرمود: «پس تو نه با حجرالاسود مصافحه كردى و نه در مقام ايستادى و نه در آن نماز خواندى!»
حِجر اسماعيل (علیه السلام) قبله نيست، ولى مطاف است. هاجر (عليها السلام) و بسيارى از انبيا (عليهم السلام) در آنجا دفن شده اند و به احترام آنها، حجر اسماعيل (علیه السلام) مطاف قرار داده شده است. سرّ اين اعمال و مناسك، اين است كه حاجيان بايد آنان را الگوى زندگى خويش برگزينند، و آنها نيز مانند ابراهيم و اسماعيل و هاجر (عليهم السلام) تسليم دستور الهى باشند.
بنابراين از اهداف مهم حج و عمره، الگوگيرى از انبيا و اولياى الهى در زندگى است. با انجام دادن مناسك حج، بايد زندگى ما نيز به زندگى انبيا و اوليا شباهت پيدا كند. بايد در عرصه هاى مختلف زندگى، قدم در جاى پاى آن انسان هاى موحد و پاك طينت بگذاريم و چنان باشيم كه خداوند از ما راضى باشد! بدين منظور، روايات بسيارى بر لزوم تقوا، پاكى، عمل صالح، امانت، صدق و تقيّد تام به آداب و سنن شرع مقدس در زندگى شيعيان تأكيد دارد.(1)
ص: 149
با عنايت به دستورالعمل هايى كه ائمه اطهار براى شيعيان بيان كرده اند، بايد شيعيان از مسئوليت خود آگاه باشند و بكوشند صالح ترين چهره عملى اسلام را از خود نشان دهند تا زيبنده عنوان مقدس شيعه بوده باشند؛ زيرا شيعه، يعنى پيرو على و فرزندانش (عليهم السلام)، يعنى اطاعت تام از كتاب خدا، سنت نبوى و سيره آن بزرگواران، و اين در واژه شيعه نهفته است و بدون پيروى و اطاعت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اوصياى آن حضرت، كسى شايسته نام مبارك «شيعه» نخواهد شد؛ چنان كه امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمود:
يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ الله مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى الله وَأَطَاعَه....(1)
اى جابر، آيا اين كافى است كه كسى فقط با اظهار محبت و دوستى ما، دعوى تشيّع داشته باشد؟ به خدا قسم شيعه ما نيست، مگر كسى كه تقواى الهى و اطاعت او را پيشه كند.
آن گاه حضرت به بيان صفات شيعه پرداختند كه ازآن ميان مى توان به موارد زير اشاره كرد: تواضع، خشوع، بسيار ياد خدا كردن، اقامه نماز، نيكى به پدر و مادر، تفقد از همسايگان و نيازمندان، قرض دادن، نوازش يتيمان، راست گويى، تلاوت قرآن و نگهدارى زبان مگر به خير و نيكويى.
ص: 150
مناسك و عبادت ها در حج، با رنج و سختى هايى همراه است. حج، سفرى با مخارج سنگين است، طاعتى است طاقت فرسا، قدمى است در فراق عزيزان. حضرت حق در چنين سفرى، آثار و بركات فراوانى نهاده است.
پس از بيان مبانى تربيت در حج و همچنين روشن شدن روش هاى تربيتى حج، در اين قسمت به برخى آثار آن اشاره مى شود:
باور قلبى به خدا و ديگر امور اعتقادى، شرط صحت اعمال، و نبود آن، موجب مردود شدن آنهاست. چنان كه در موارد ذيل مشاهده مى كنيم، ايمان معيار همه ارزش هاست!
(لَيْسَ اَلْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ لٰكِنَّ اَلْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اَلْمَلاٰئِكَةِ وَ اَلْكِتٰابِ وَ اَلنَّبِيِّينَ...) (بقره: 177)
نيكوكارى اين نيست كه صورتتان را به طرف شرق و غرب كنيد، بلكه به اين است كه ايمان به خدا و روز جزا و فرشتگان و پيامبران داشته باشيد و با الهام از ايمان راسخ، اعمال صالح انجام دهيد.
قرآن، حق تعمير مساجد و مراكز دينى، به ويژه بيت اللَّه الحرام را از مشركان سلب مى كند و آن را شايسته كسانى مى داند كه شرايط
ص: 151
زير را داشته باشند:
اول - ايمان به خدا و روز واپسين؛ (إِنَّمٰا يَعْمُرُ مَسٰاجِدَ اَللّٰهِ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ...) . همه پيامبران اين دو موضوع را سرلوحه دعوت خود قرار داده اند. هيچ عملى بدون اين دو، پذيرفته نيست.
دوم - برپاداشتن نماز و دادن زكات؛ (... وَ أَقٰامَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتَى اَلزَّكٰاةَ...) . اين دو موضوع هم، ركن عملى و اجرايى ايمان به خدا و معاد است.
سوم - در انجام وظايف ايمانى جز از خدا هراسى نداشته باشد؛ (... وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اَللّٰهَ...) .
منزلت ايمان نسبت به ديگر امور دينى از ديد قرآن، آن قدر بالاست كه حتى كار ارزشمندى همچون خدمت به حجاج بيت الله الحرام و تعمير و بازسازى مسجد نيز بدون ايمان، بى اعتبار است.
(أَ جَعَلْتُمْ سِقٰايَةَ اَلْحٰاجِّ وَ عِمٰارَةَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرٰامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ جٰاهَدَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ لاٰ يَسْتَوُونَ عِنْدَ اَللّٰهِ...) (توبه: 19)
آيا آب دادن به حاجيان و آبادكردن مسجدالحرام را مانند [كار] كسى قرار داده ايد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟
سيراب كردن حاجيان از مناصب و مفاخر اعراب در جاهليت بوده است. همچنين پرده دارى و تعمير بيت اللَّه الحرام نيز از امور افتخارآفرين آنها به شمار مى رفت. اين منصب ها دست به دست شد
ص: 152
تا در زمان پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، به عباس عموى پيامبر (صلی الله علیه و آله) رسيد.(1)
در شأن نزول آيه بالا گفته اند كه شيبه و عباس، به سبب مسئوليتشان در قبال كعبه و حاجيان، هريك به ديگرى فخر مى فروخت. دراين ميان على (علیه السلام) بر آنها گذشت و پرسيد كه افتخار و مباهات شما به چه چيز است؟ عباس گفت: «افتخار من، آب دادن به حجاج است». شيبه نيز گفت: «من تعمير مسجدالحرام را بر عهده دارم». على (علیه السلام) گفت: «با داشتن سن كم، چيزى مايه افتخار من است كه شما آن را نداريد؛ من پيش از شما ايمان آوردم و جهاد كردم تا شما به خدا و رسولش ايمان آورديد». پيامبر (صلی الله علیه و آله) از اين ماجرا آگاه شد. حضرت منتظر وحى بود؛ تا اينكه جبرئيل فرود آمد و گفت: «اى فرستاده خدا، اين آيه را براى آنها بخوان:(2)(أَ جَعَلْتُمْ سِقٰايَةَ اَلْحٰاجِّ...) .
مقصود حضرت از اين مناظره، خودبرتر بينى نبود؛ بلكه اثبات برترى ايمان و جهاد بر كارهاى فرعى بود، و آيه كريمه نيز نظر آن حضرت را تأييد مى كرد. مراد آيه اين است كه هيچ كارى بدون ايمان به خدا و معاد، باعث منزلت و مقام آدمى نمى شود و شرط مقبوليت هر عملى، ايمان به خداست. آنها تصور مى كردند كه سقايت و عمارت در حال كفر، با كار مؤمن در حال ايمان برابرى مى كند.
ص: 153
ازاين رو با خود مى گفتند؛ به هرحال ما نيز كار دينى انجام مى دهيم. اينجا بود كه قرآن كريم فرمود: «آيا آب دادن حاجيان و عمران مسجدالحرام را مانند كار كسى مى پنداريد كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟» اين دو مطلب، نزد خدا يكسان نيستند؛(1) و خداوند گروه ستمكار را هدايت نمى كند.(2)
از دستاوردهاى معنوى حج، تقويت ايمان انسان است؛ زيرا ما در اين فضا آثار ابراهيم - قهرمان توحيد - را مى بينيم، آثار پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و جان فشانى هاى ايشان و ياران صديقش را مى بينيم. كعبه را مى بينيم كه ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) آن را ساختند و پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از آن پاسدارى كرد. على (علیه السلام) در آن به دنيا آمد و بعد از فتح مكه، پا بر دوش نبى گذاشت و آن را از لوث بت ها پاك كرد! در قربانگاه، به ياد ايثار ابراهيم (علیه السلام) و تصميمش براى قربانى كردن فرزند و در جمرات، به ياد منازعه جانانه ابراهيم (علیه السلام) با وساوس شيطان، دلمان را روشن مى كند! آرى، جز نيروى ايمان راستين نمى تواند چنين رفتارهاى شگفت و طاقت سوز را از انسان بروز دهد.
ابراهيم (علیه السلام) به فرمان الهى، با هاجر و اسماعيل، راهى سرزمين تفتيده حجاز شد و با راهنمايى خداى تعالى در محلى كه بعداً كعبه را ساخت، هاجر و اسماعيل (عليهما السلام) را فرود آورد و در آن سرزمين بى آب وعلف، به حال ضعف و مسكنت، با توشه اندكى از طعام و
ص: 154
ظرف كوچكى از آب، با قلبى لبريز از ايمان به خدا، آن دو را مستقر كرد و به قصد بازگشتن، قدم در راه نهاد. در اين هنگام، هاجر به دامنش آويخت و عنان مركبش را گرفت و گفت: «اى ابراهيم، به كجا مى روى و ما را در اين بيابان سهمگين به كه مى سپارى؟» ابراهيم (علیه السلام) گفت: «اين فرمان خداست!» هاجر چون اين را شنيد، برگشت و در برابر اراده و حكم الهى تسليم شد و به رحم و لطف او تكيه كرد و گفت: «اگر اين به فرمان اوست، ترديد ندارم كه او هرگز ما را خوار و درمانده نخواهد گذاشت».
بى ترديد ابراهيم (علیه السلام) در اين لحظه، از فراق يگانه فرزندش در آتش حسرت مى سوخت و با چنين تأسف و تأثرى ميوه دل خود را در آن بيابان گذاشت و گفت: «پروردگارا! من فرزند خود را در وادى بى كشت وزرع، نزد خانه حُرمت يافته تو ساكن نمودم.(1) بار خدايا! تا نماز را بر پا دارند»(2)؛ زيرا نماز، اصلى از توحيد و قيامى بر ضد بت پرستى است. «اى خدا، دل هايى از مردم را به آنها راغب و مهربان بگردان»؛(3) يعنى دل هاى مردم را چنان كن كه هواى آنها كنند «و از ميوه ها روزى شان ده تا تو را شكر گزارند».(4)
آنچه در اين سرزمين واقع شد، فقط با نيروى ايمان ممكن بود. امروز نيز مناسك زيباى حج، گهواره تربيت كسانى است كه به اين
ص: 155
سفر مى روند؛ با مربيان دل سوزى چون انبيا و اولياى معصوم و كتابى چون قرآن، كه مى خواهد همه ساله راهيان اين سفر معنوى را با حقيقت توحيد آشنا كند و بنيان ايمانشان را استحكام بخشد.
مردى به امام سجاد (علیه السلام) عرض كرد: وقتى ما اعمال عرفات و مشعر و منا را انجام داده، فراغتى مى يابيم، در سرزمين منا به جاى بيتوته، هم به ياد خدا و پيامبر (صلی الله علیه و آله) هستيم و هم به ياد پدران، اجداد و نياكان خود مى افتيم و خوبى ها و فضايل آنها را ياد مى آوريم و غرضى براى فخرفروشى يا چيز ديگر نداريم، بلكه مى خواهيم حقوق آنها را ادا كنيم. آيا اين رواست يا خير؟ امام سجاد فرمود: «اگر خواستيد خير و نيكى هاى گذشتگانتان را بعد از انجام حج ذكر كنيد و اين را اداى حقوق تبار و نياكان خود بدانيد، راه هاى بهتر هم وجود دارد و آن شهادت به وحدانيت حق و رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ولايت و خلافت و امامت امامان معصوم (عليهم السلام) است. شما مى توانيد در منا درباره اين اصول و معارف صحبت كنيد».
هر موحدى مى داند كه خداوند همواره با اوست و از هركس به او نزديك تر و بر هر كارى تواناست. قدرت و آگاهى او از همه بيشتر است و او مى تواند با خداى خود خلوت و راز و نياز كند، آهسته با او حرف بزند و مشكلش را بيان كند.
ازاين رو حضرت فرمود كه اگر شما درباره توحيد و ديگر امور اعتقادى سخن بگوييد، افزون بر آنكه به فضيلتى عالى بار يافته ايد، حق نياكانتان را نيز بهتر ادا كرده ايد. دراين صورت، اگر نياكانتان سر
ص: 156
از خاك بردارند، به شما خواهند گفت كه فضيلتشان را ذكر نكنيد و ما هر كار خيرى را هم كه انجام داده ايم، به توفيق الهى بوده است. او خير حامد است و خير محمود. حمد او را كنيد كه او به ما توفيق و قدرت و آگاهى داد. به كسانى ثنا بگوييد كه واسط بين ما و او بودند و اين حرف ها را به ما رساندند.(1)
پس از اعتقاد به يگانگى خداوند، باور به رسالت انبيا به ويژه رسالت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، شرط تحقق ايمان انسان به اسلام و مجوز ورود به جرگه مؤمنان است: (إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ...) ؛ «مؤمنان واقعى كسانى اند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند...» (نور: 62).
عيسى بن السرى ابى اليسع گويد:
به امام صادق (علیه السلام) گفتم: «از نشانه هاى (پايه ها) اسلام به من خبر بده، همان ها كه روا نيست احدى از معرفت آنها كوتاهى ورزد، آنچه كه هر كس در معرفتِ چيزى از آنها كوتاهى كند، دينش تباه شود و خدا عملى از او نپذيرد و هر كه آنها را بداند و بدان عمل كند،
ص: 157
دينش شايسته باشد و عملش پذيرفته گردد و در آن روشى كه دارد براى نادانى در هيچ امرى كار بر او تنگ نشود».
امام در پاسخ فرمود: «آرى، اسلام نشانه هايى دارد كه عبارت اند از شهادت به يگانگى خداوند و ايمان به رسالت محمد (صلی الله علیه و آله) و اقرار به اينكه او هرچه از جانب خدا آورده، حق است و بر عهده داشتن حقى در اموال كه زكات است و قبول ولايتى كه خدا بدان فرمان داده، يعنى ولايت آل محمد (صلی الله علیه و آله)».
راوى گويد: «گفتم آيا علامتى دارد كه هر كس آن را داشت، بدان شناخته شود؟» فرمود: «آرى خداوند متعال مى فرمايد: (يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ...) ؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا و رسول و اولوالامر اطاعت كنيد» و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«مَنْ مَاتَ وَلَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة...»؛ «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، در جاهليت مرده است».(1)
حج، نقش زيادى در فزونى و تثبيت اعتقاد حجاج به موضوع نبوت دارد؛ زيرا مكه و مدينه، سرزمين هاى وحى الهى و محل نزول آيات قرآن اند. خورشيد اسلام از آنجا طلوع كرده و شعاع حيات بخشش جهان را فرا گرفته است. حضور مسلمانان در آن مكان ها كه وجب به وجبش يادآور خاطرات صدر اسلام است، مى تواند تأثيرى عميق در آشنايى آنان با خدمات رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) به
ص: 158
جهان اسلام و جان فشانى آن حضرت و اهل بيت و اصحابش در صدر اسلام داشته باشد.
هر مكانى، يادآور خاطره جنگ و صلح، حمله و گريز، عبادت و اطاعت و نزول آياتى از قرآن كريم است. در آن سرزمين، مردان پاكى براى تحقق احكام اسلام ناب، اسب تاخته اند تا آنجا كه خداى سبحان به جرقه هاى ميان سم اسب هاى آنها و سنگ هاى زمين، قسم ياد كرده است: (وَ اَلْعٰادِيٰاتِ ضَبْحاً فَالْمُورِيٰاتِ قَدْحاً) ؛ «قسم به اسب هايى كه در راه جهاد، نفسشان به شماره افتاد و در تاختن، از سم آنها آتش افروخت» (عاديات: 1 و 2).
نقش حج در ايمان انسان به نبوت، از جنبه هاى مختلف درخور بررسى است:
اول - پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) با بيان آموزه هاى اسلام، عامل نجات بشر از گمراهى هاست. در زيارت مى خوانيم:
«الْحَمْدُ لِلهِ الَّذي اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ»(1)؛ «سپاس خداوندى را كه ما را به وسيله تو، از شرك و گمراهى نجات داد».
مسلمانان موظف به تكريم و قدردانى از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) هستند؛ موضوعى كه قرآن، ما را به آن دستور داده است:
(فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اِتَّبَعُوا اَلنُّورَ اَلَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ) (اعراف: 157)
آنان كه به پيامبر ايمان آورده، او را گرامى داشته و يارى كرده اند و از نورى كه [قرآن] بر او فرستاده شده است پيروى كنند، رستگارند.
ص: 159
يارى پيامبر (صلی الله علیه و آله) و پيروى از آن حضرت، اختصاص به زمان حيات ايشان ندارد، بلكه احترام به آن حضرت، كه دينش تا پايان هستى، ارائه كننده قوانين و مقررات زندگى بشر است، پس از وفاتش نيز لازم است.
دوم - پيامبر (صلی الله علیه و آله) كه عزيزترين بنده خداوند است، در پيشگاه پروردگار آبرو دارد و واسطه نزول و شمول رحمت پروردگار به جهانيان، به ويژه امت خويش است. گنهكاران بايد به او پناه برند و او را شفيع خود سازند؛ زيرا فرموده است:
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جٰاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللّٰهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللّٰهَ تَوّٰاباً رَحِيماً) (نساء: 64) هرگاه كسانى كه به خود ظلم كرده اند (گناهكاران)، نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله) آيند و از رفتار خود شرمنده باشند و استغفار نمايند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم در حق آنان، دعا و استغفار كند، خداوند آنان را مى بخشد.
مناسك حج كه در مكه برگزار مى شود، بايد با زيارت نبى اكرم (صلی الله علیه و آله) در مدينه منوره همراه شود و مهر تأييد و قبولى را اخذ كند. توسل به نبى گرامى (صلی الله علیه و آله) و واسطه قراردادن آن حبيب خدا سيره هميشگى بزرگان دين و مسلمانان از صدر اسلام تاكنون بوده است.
امام حسين (علیه السلام) در دعاى عرفه مى گويد:
«الّلَهُمَّ انّا نَتَّوَسَّلُ الَيْكَ في هذِهِ الْعَشِيَّةِ بِمُحَمَّدِ نَبِيَّكَ وَرَسُولِكَ»؛ «خداوندا! ما در اين شب شريف (شب عيد قربان) به محمد (صلی الله علیه و آله) رسول تو متوسل مى شويم».
مالك، رئيس مذهب مالكى ها به منصور دوانيقى گفت: «هنگام
ص: 160
دعا بر مزار رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) صورت خود را رو به قبر مطهر كن؛ زيرا پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) وسيله نجات تو و پدرت حضرت آدم (علیه السلام) است».(1)
سوم - انجام مناسك حج درواقع، پاسخ به نداى خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) اوست. خداى متعال در قرآن به همه اهل ايمان دستور مى دهد كه به نداى خدا و رسولش (صلی الله علیه و آله) پاسخ مثبت دهند:
(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْيِيكُمْ)
(انفال: 24)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دعوت خدا و پيامبر (صلی الله علیه و آله) را اجابت كنيد. هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را حيات مى بخشد!
ابلاغ صلوات و سلام بر پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جزء واجبات نماز است. ما طبق قرآن عمل مى كنيم و در حرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) زيارت نامه مى خوانيم و مى گوييم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ...»؛ زيرا حيات و ممات براى پيامبر (صلی الله علیه و آله) يكسان است و روح مطهر پيامبر (صلی الله علیه و آله) شاهد اعمال ماست: (وَ يَكُونَ اَلرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً...) (بقره: 143).
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هيچ كس به من سلام نمى كند، مگر اينكه من پاسخ او را مى دهم».(2) بنابراين، برنامه حج را بايد عامل زنده شدن آثار
ص: 161
پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)؛ بلكه آثار پيامبران پيشين دانست.
چهارم - ما وقتى براى جايگاه حضرت ابراهيم و هاجر و اسماعيل (عليهم السلام) در مكه ارزش قائليم، و صفا و مروه را كه جايگاه تلاش هاجر (عليها السلام) است، مقدس مى شماريم، مناسك حج را با تأسى بر اعمال و رفتار آنان انجام مى دهيم.
مكه، زادگاه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، شكنجه گاه مسلمانان صدر اسلام، محل نزول جبرئيل و مركز وحى و مبدأ معراج پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بوده است؛ جايى كه نور اسلام از آنجا تابيد.
حضور در مكه، عاملى براى تعميق باورهاى دينى است. كلام پروردگار گواه بر اين است كه ارزش مكه و كعبه به سبب رسول خداست؛(1) زيرا مكه بدون پيامبر (صلی الله علیه و آله) شهر بت پرستان، و كعبه بدون رهبر، بتخانه مى شود.
حضور در مكه، يادآور خاطرات تلخ و جانكاه ستم هايى است كه به آن حضرت و خاندان پاكش شد! پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) خطاب به مكه فرمود: «اى مكه چه شهر پاكى! و چه قدر نزد من محبوبى! اگر نبود كه قومم مرا از تو بيرون كردند، در جايى جز تو ساكن نمى شدم».(2)
در شهر مدينه نيز مسجد النبى (صلی الله علیه و آله) و حرم پيامبر (صلی الله علیه و آله)، روضه منوره،
ص: 162
منبر و محراب و مضجع نورانى ايشان و قبرستان بقيع و قبور مطهر و غريب چهار امام بزرگوار و همچنين قبور شهداى احد و همسران و فرزندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) و قبور اصحاب و مؤمنين صدر اسلام، مسجد قبا، مسجد «ردّالشمس»، مسجد مباهله و مسجد «راية» (كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هنگام جنگ دستور مى داد در اين نقطه پرچم بزنند)، و مسجد ذوقبلتين و مساجد سبعه و مزار حضرت حمزه در احد و ده ها مكان مقدس و تاريخى ديگر، همگى يادآور دوران حضور رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) و جان فشانى هاى آن حضرت و ياران با وفاى ايشان است.
آيا تاكنون با خود انديشيده ايم كه اين همه تشويق و ترغيب براى زيارت پيامبر (صلی الله علیه و آله) براى چيست. چرا پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من حَجَّ الْبَيْتَ وَلَمْ يَزُرْني فَقَدْ جَفاني»(1)؛ «هركس حج بيت الله انجام دهد و به زيارت كعبه آيد، ولى مرا در مدينه زيارت نكند، به من جفا كرده است». چرا پيامبر (صلی الله علیه و آله) براى زيارت خود وعده شفاعت داده و فرموده است:
«مَنْ زارَقَبْري وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتي»(2)؛ «هركس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من درباره او واجب است؟».
اين تشويق ها براى آن است كه رابطه مسلمانان با رهبر دين همواره بايد برقرار باشد؛ زيرا دين پيامبر (صلی الله علیه و آله) و قرآنى كه آورده، تا ابد زنده است. زيارت پيامبر (صلی الله علیه و آله) بنابر سخن على (علیه السلام) مكمل حج بيت
ص: 163
الله است:
«اَتِمُّوا بِرَسُولِ اللهِ حَجَّكُمْ اذا خَرَجْتُمْ اِلَى بَيتِ اللهِ»(1)؛ «هرگاه [از خانه و شهر خود] براى حج بيت الله بيرون آمديد، به زيارت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برويد كه درحقيقت، تكميل حج شما به آن بستگى دارد».
پنجم - نقاط تاريك و روشن، و مثبت و منفى صدر اسلام، همواره بايد براى مسلمانان درس آموز و عبرت بار باشد.
حجاج با حضور در مكه و مدينه، و يادآورى تاريخ مسلمانان مى توانند از گذشته آنها عبرت بگيرند. هنگامى كه در مزار شهداى احد حاضر مى شويم، به عوامل شكست مسلمانان در جنگ احد بينديشيم! از خود بپرسيم چرا سال دوم هجرى، مسلمانان در جنگ بدر پيروز شدند؛ ولى سال سوم هجرى با اينكه قدرتمندتر بودند، شكست خوردند. چرا در همين جنگ احد، در حمله اول موفق شدند؛ ولى پايان كار به ضرر آنها بود؟
قرآن بسيار زيبا جواب مى دهد و مى فرمايد: خداوند به وعده خود درباره پيروزى اسلام بر كفر صادقانه وفا كرد؛ زيرا در حمله اولِ همين جنگ، با لطف و اذن خداوند، تمركز دشمن را بر هم زديد و تارومارشان كرديد.(2) اما دليل شكست در پايان كار اين بود كه شما را ضعف و ترس فراگرفت.(3) با اينكه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرموده بود، سنگر خود را (در خصوص حفاظت از كوه هاى احد) رها
ص: 164
نكنيد، همين كه گمان برديد، حفاظت شما مانع رسيدنتان به غنايم جنگى است، براثر اختلاف با يكديگر، سنگر را رها كرديد و از پنجاه نفر محافظ، چهل نفر براى رسيدن به دنيا در پى جمع غنايم رفتيد. دشمن نيز از همان راه نفوذ كرد و ده نفر ديگر از شما را كشت. آرى، اگر شما با وحدت كلمه، در حفاظت سنگر، استوار باقى مى مانديد، به چنين سرنوشت تلخى دچار نمى شديد: (وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا أَرٰاكُمْ مٰا تُحِبُّونَ) (آل عمران: 152).
از اين آيات مى توان فهميد كه دليل شكست مسلمانان در احد، سه عامل سستى و ترس، تفرقه، و نافرمانى از رهبر بود.
آيا اين عوامل در زمان ما نيز باعث سقوط و شكست مسلمانان است يا خير؟ امروز بايد به هوش باشيم و راهى را كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براى عزت اسلام و مسلمانان ترسيم كرده است (يعنى پيروى از قرآن و عترت (عليهم السلام)، ترك نكنيم. با اتحاد و بصيرت كامل دشمنان خويش را بشناسيم و به احكام اسلام به طور كامل عمل كنيم؛ تا شاهد پيشرفت و سربلندى در همه عرصه ها و صحنه ها باشيم.
حضرت امام خمينى (قدس سره) به منظور ايجاد بيدارى و دادن تذكر به مسلمانان مى فرمايد:
از نكاتى كه حجاج محترم بايد به آن توجه كنند، اينكه مكه معظمه و مَشاهد مشرفه، آينه حوادث بزرگ نهضت انبيا و اسلام و رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) است. جاى جاى اين سرزمين، محل نزول
ص: 165
اجلال انبياى بزرگ و جبرائيل امين و يادآور رنج ها و مصيبت هاى چندين ساله اى است كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در راه اسلام و بشريت متحمل شده اند و حضور در اين مشاهد مشرفه و امكنه مقدسه و درنظرگرفتن شرايط سخت و طاقت فرساى بعثت پيامبر، ما را به مسئوليت حفظ دستاوردهاى اين نهضت و رسالت الهى، بيشتر آشنا مى كند كه واقعاً پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدى در چه غربت هايى براى دين حق و امحاى باطل، استقامت و ايستادگى نموده اند و از تهمت ها و اهانت ها و زخم زبان هاى ابولهب ها و ابوجهل ها و ابوسفيان ها نهراسيده اند و درعين حال، با شديدترين محاصره هاى اقتصادى در شعب ابى طالب، به راه خود ادامه داده اند و تسليم نشده اند و سپس با تحمل هجرت ها و مرارت ها در مسير دعوت حق و ابلاغ پيام خدا و حضور در جنگ هاى پياپى و نابرابر و مبارزه با هزاران توطئه و كارشكنى، به هدايت و رشد همت گماشته اند كه دل صخره ها و سنگ ها و بيابان ها و كوه ها و كوچه ها و بازارهاى مكه و مدينه پُر است از هنگامه پيامِ رسالت آنان، كه اگر آنها به زبان و به سخن مى آمدند و از راز و رمز تحقق (فَاسْتَقِمْ كَمٰا أُمِرْتَ) پرده برمى داشتند، زائران بيت اللَّه الحرام درمى يافتند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براى هدايت ما و بهشتى شدن مسلمانان، چه كشيده اند.(1)
ص: 166
واژه «امام»، نخستين بار در قرآن كريم براى حضرت ابراهيم خليل (علیه السلام) به كار رفته:(1) سپس درباره تنى چند از پيامبران بزرگ، از فرزندان ابراهيم (علیه السلام) مطرح شده است: (وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا...) (انبياء: 73).
حضرت ابراهيم (علیه السلام) در پرتو كمال يقين و صبر، به مقام امامت برگزيده شد و اين، هنگامى بود كه با پذيرش عبوديت مطلق و خالص حق، به نبوت راه يافت و از نبوت به رسالت و از رسالت به خلت ارتقا پيدا كرد و در عشق و محبت به معبود يكتا از عهده حوادث بسيار سخت، كه امتحانى براى او بود، به خوبى بيرون آمد: (وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ) (بقره: 124). دشوارترين عقبه آنها ماجراى ذبح اسماعيل (علیه السلام) بود كه خليل خدا با تسليم شدن در برابر فرمان پروردگار، كارد بر گلوى فرزند دلبندش اسماعيل (علیه السلام) نهاد، تا ندايى آسمانى(2) را شنيد و ماجراى امتحان آن پدر و پسر خاتمه يافت و بدين گونه شرايط احراز امامت براى ابراهيم (علیه السلام) فراهم آمد و شايستگى آن پاداش عظيم را يافت كه خدايش فرمود: (إِنّٰا كَذٰلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ) (صافات: 105).
سرگذشت حضرت ابراهيم (علیه السلام)، حاكى از اين است كه مقام امامت و شايستگى براى هدايت خلق، امر در دسترسى نيست.
ص: 167
ازاين رو هنگامى كه رداى امامت به ابراهيم (علیه السلام) اختصاص يافت و بشارت الهى درباره امامت به وى رسيد(1)، از شدت وجد و اشتياق عرضه داشت: (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي) ؟: «آيا از ذريّه من نيز كسانى هستند كه به امامت برگزيده شوند؟» كه پاسخ مى شنود امامت، عهدى الهى است و ستمكاران، شايستگى تصدى آن را ندارند، هرچند از دودمان تو باشند: (قٰالَ لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ) (بقره: 124). بارى امامت، همان امانت گران سنگ الهى است كه به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه شد و آنها از پذيرش آن ناتوان و هراسان شدند! حاملان آن امانت، كسانى اند كه از شايستگى خلافت خداوندى برخوردار باشند، نه انسان هاى «ظلوم و جهول»، كه گستاخانه و با قهر و غلبه و تزوير، به حريم امانت الهى خيانت كردند و آن را به چنگ آوردند!
اسحاق بن عمار با يك واسطه از امام صادق (علیه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت در تفسير آيه (إِنّٰا عَرَضْنَا اَلْأَمٰانَةَ عَلَى اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبٰالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْسٰانُ إِنَّهُ كٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً) (2) فرمود: آن امانتى كه آسمان ها و زمين و كوه ها از پذيرش آن سر باز زدند و هراسان شدند، ولايت امير مؤمنان على (علیه السلام) است.(3) زيرا رهبرى و هدايت كامل و بى نقص مردم، فقط از عهده كسانى
ص: 168
برمى آيد كه خداوند آنها را تأييد كرده باشد و از خطاها و اشتباهات معصوم باشند. امام على (علیه السلام) مى فرمايد:
إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَجَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَلَا يُفَارِقُنَا.(1)
خداوند تبارك و تعالى ما را پاك و معصوم گردانيد و ما را شاهدان بر مردم و حجت خويش در روى زمين برگزيد و ما را با قرآن و قرآن را با ما همراه كرد؛ نه ما از قرآن جدا مى شويم و نه قرآن از ما جدا مى شود.
ارتباط حج با موضوع امامت نيز از مباحث بسيار مهم در معارف حج است. خداوند متعال پس از بيان پيروزى حضرت ابراهيم (علیه السلام) در ابتلائات سخت و احراز شايستگى مقام امامت(2)، موضوع ساختن كعبه و دستور پاك سازى و آماده كردن آن براى حج گزاران را مطرح مى فرمايد:
(... وَ عَهِدْنٰا إِلىٰ إِبْرٰاهِيمَ وَ إِسْمٰاعِيلَ أَنْ طَهِّرٰا بَيْتِيَ لِلطّٰائِفِينَ وَ اَلْعٰاكِفِينَ وَ اَلرُّكَّعِ اَلسُّجُودِ) (بقره: 125)
و ما به ابراهيم و اسماعيل (عليها السلام) امر كرديم كه: «خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد!».
بى شك، حج سنتى ابراهيمى است. حج گزار گرد خانه اى طواف
ص: 169
مى كند كه ابراهيم (علیه السلام) با اخلاص تمام آن را ساخت و آن را براى حج گزاران مهيا كرد. خداوند متعال براى پاسداشت تلاش هاى خالصانه ابراهيم دستور فرمود كه حج گزار پس از پايان طواف، پشت مقام او و به سوى كعبه نماز بخواند: (وَ اِتَّخِذُوا مِنْ مَقٰامِ إِبْرٰاهِيمَ مُصَلًّى...) ؛ «در مقام ابراهيم (علیه السلام) نماز بخوانيد و آنجا را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد».
مقام ابراهيم (علیه السلام)، رمزى از جايگاه والاى امامت، نزد امت ابراهيمى است. حج گزار با اين عمل، درس سازش ناپذيرى با كفر را از قهرمان توحيد مى آموزد و به همين منظور به او اقتدا مى كند.
همچنين حج گزاران براى تكريم مقام جناب هاجر، سعى بين صفا و مروه را انجام مى دهند و براى پاسداشت طرد شيطان به وسيله ابراهيم (علیه السلام)، به رمى جمرات سه گانه مى پردازند و.... ازاين رو اعمال و مناسك حج، ضمن اينكه تكليفى شرعى و عبادتى قرب آور است، در بطن خود، نوعى گزارش تاريخى نيز محسوب مى شود و ارتباط انسان با جايگاه امامت را پيوند مى زند.
پيوند عبادت ها و مناسك حج با امور اعتقادى، به ويژه امامت، به زمان خاصى اختصاص ندارد، بلكه اين ارتباط وثيق و تنگاتنگ را در همه عصرها مى بينيم.
ابوعبيده گويد: امام باقر (علیه السلام) درحالى كه به طواف گزاران مى نگريست، فرمود:
فِعَالٌ كَفِعَالِ الْجَاهِلِيَّةِ أَمَا وَاللهِ مَا أُمِرُوا بِهَذَا وَمَا أُمِرُوا إِلَّا أَنْ يَقْضُوا
ص: 170
تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ فَيَمُرُّوا بِنَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلَايَتِهِمْ وَيَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ.(1)
اين عمل ها مانند اعمال زمان جاهليت است (در جاهليت هم اين گونه طواف مى كردند). به خدا قسم، مردم به اين كار دستور داده شده اند براى اينكه آلودگى هايشان را برطرف سازند و به نذرهايشان وفا كنند، سپس به سمت ما بيايند و با پذيرش ولايت ما، آن را به اطلاع ما برسانند و آمادگى شان براى يارى كردن را به ما اعلام كنند.
سَدير گويد: من از مسجد الحرام بيرون مى آمدم كه با امام باقر (علیه السلام) روبه رو شدم. حضرت وارد مسجد الحرام مى شد. ايشان دست مرا گرفت و رو به كعبه كرد و فرمود:
اى سدير! همانا خداوند به مردم فرمان داد نزد اين سنگ ها (كعبه) بيايند و بر دور آن طواف نمايند، سپس نزد ما بيايند و ولايت پذيرى شان را به ما اعلام كنند و اين است معناى سخن خداوند كه فرمود: «و من هركه را توبه كند، و ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مى آمرزم!»(2) آن گاه امام با دست خويش اشاره به سينه خود كرد و فرمود: به ولايت ما....(3)
كعبه، يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود *** حاجى، احرام دگر بند ببين يار كجاست!
ص: 171
صحت هر عبادتى، مشروط بر عقيده به ولايت و امامت امامى است كه خداوند او را براى هدايت امت تعيين كرده. شيخ صدوق روايتى را از محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) نقل مى كند كه حضرت فرمود:
كُلُّ مَنْ دانَ اللهَ بِعبادةٍ يجُهِدُ فيها نَفسَهُ وَ لا إمامَ لَهُ مِنَ اللهِ فَسَعيُهُ غَيرُ مَقبُولٍ وَ هُوَ ضالُّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللهُ شَاْنيءٌ لِأعمالِهِ....(1)
هر آن كس كه به بندگى خدا تن دهد و خود را در عبوديت به رنج افكند، اما امامى از جانب خداوند نداشته باشد، سعى و تلاشش پذيرفته نيست و او گمراهى است سرگردان و خداوند از اعمال او بيزار است.
ابوحمزه ثمالى مى گويد:
امام زين العابدين (علیه السلام) از من پرسيد: «كدام قطعه مسجد افضل است؟» گفتم: خدا، رسولش و فرزند رسولش بهتر مى دانند». امام (علیه السلام) فرمود: «با فضيلت ترين بقاع، ميان ركن و مقام است؛ اما اگر كسى به اندازه نوح (علیه السلام) عمر كند (950 سال)، روزها روزه بگيرد و شب ها به قيام بگذراند و تمام لحظات ميان ركن و مقام باشد، ولى بدون ولايت ما به ملاقات خدا برود، اعمالش هيچ نفعى براى او ندارد».(2)
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سؤال يكى از يارانش به نام عبدِ الخالقِ صيْقَل كه از آن حضرت معناى آيه (وَ مَنْ دَخَلَهُ كٰانَ آمِناً) (3) را پرسيد، فرمود:
لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ شَيْ ءٍ مَا سَأَلَنِي أَحَدٌ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللهُ قَالَ مَنْ أَمَّ هَذَا
ص: 172
الْبَيْتَ وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ الْبَيْتُ الَّذِي أَمَرَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ وَعَرَفَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَقَّ مَعْرِفَتِنَا كَانَ آمِناً فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ.(1)
چيزى را از من پرسيدى كه تاكنون كسى از آن نپرسيده است. سپس فرمود: هرگاه كسى قصد زيارت اين خانه را كند، درحالى كه بداند خداوند بدان امر فرموده و ما خاندان را آن گونه كه شايسته و حق معرفت ماست بشناسد، در دنيا و آخرت در امان خواهد بود.
بدين ترتيب، پذيرش ولايت اولياى معصوم (عليهم السلام) مكمل فريضه حج است. حجاج و زائرانى كه از شناخت امامت و ولايت محروم اند، هرگز از ميهمانان خدا و رسولش محسوب نمى شوند و از ضيافت معنوى پروردگار طرفى نمى بندند و براى عبادتشان ارج و حرمتى نيست. چنان كه امام باقر (علیه السلام) مى فرمايد: «از مكه آغاز كنيد و به ما ختم نماييد»؛
«اِبدَأوُا بِمَكَّةَ وَاختِموا بِنا».(2)
شايد علت حضور هرساله وجود مبارك حضرت بقيّة الله، حجة ابن الحسن (عج). در مراسم حج اين باشد كه بدين وسيله، پيوند حج و ولايت ائمه (عليهم السلام) به منصه ظهور برسد.
محمد بن عثمان عمروى، يكى از نواب خاص امام زمان (عج) در زمان غيبت صغراست. وى در اين باره مى گويد:
وَالله إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ يَرَى النَّاسَ وَيَعْرِفُهُمْ وَيَرَوْنَهُ وَلَا يَعْرِفُونَهُ.(3)
ص: 173
به خدا قسم، حضرت صاحب الامر، همه ساله در موسم حج حضور مى يابد، مردم را مى بيند و مى شناسد و مردم هم او را مى بينند، ولى او را نمى شناسند.
زيرا كعبه و حرمتش، زمزم و شرافتش، صفا و مروه و صفايش، قربان گاه و تقواى قربانى اش، رمى جمرات و طرد شيطانش، عرفات و نيايش خالصانه اش، و سرزمين حرم با تمام بركاتش، در پرتو ولايت و امامتِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اهل بيت طاهرينش (عليهم السلام) است. اگر كعبه به همه اين شرافت ها مزيّن است، روح عمل و مناسكش، ولايت و امامت و شناخت امام و خضوع در برابر اوست!
در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست. در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست. در منا اگر امام نباشد، شيطان واقعى رمى نمى شود، و اگر كنار آب زمزم امام نباشد، نشانه حيات واقعى نيست، بلكه سراب است.
همان گونه كه اگر امامت نباشد، تمام سختى ها و تبليغات پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) بى اثر مى شود: (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ) ؛ يعنى اگر پيام رهبرى امام را به مردم نرسانى، رسالت خدا را انجام نداده اى و سختى هاى 23 ساله تو از بين مى رود. اگر در اين سيماى فشرده اسلام (اعمال حج)، به موضوع امامت و رهبرى امت اسلامى توجه نشود، اعمال حجاج بى اثر است.
امامِ معصوم، تنها تكيه گاه مطمئنى است كه امت مى تواند زمام دين و دنياى خود را بدو بسپارد و حيات اخلاقى و نظام سياسى و
ص: 174
اجتماعى خود را در پرتو آن به نحو مطلوب شكل دهد. جامعه اسلامى بدون امام، جامعه اى بى صاحب و بى مربى است. امامت و ولايت، علاوه بر جنبه معنوى و عرفانى كه سند قبولى اعمال ماست، از حيث سياسى و اجتماعى نيز نقش مهمى دارد و حسن انتظام امور امت بدان وابسته است. چنان كه امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) در حديث جامع و مفصّلى به ابعاد تأثير و نقش امام در سرنوشت اسلام و مصالح امت پرداخته، مى فرمايد:
إنَّ الإمامةَ زِمامُ الدِّينِ ونظامُ المُسلمينَ وصلاحُ الدُّنيا و عِزُّ المُؤمنينَ. إنَّ الإمامةَ اسُّ الإسلامِ النامي و فرعُهُ السّامي. بالإمامِ تمامُ الصَّلاةِ و الزَّكاةِ و الصيامِ و الحَجِّ و الجهادِ و توفير الفَيءِ و الصّدقاتِ و إمضاء الحدودِ و الأحكامِ و منع الثُغُورِ و الأَطرافِ.(1)
امامت، زمامدارى دين و انتظام امور مسلمين و سامان بخشى دنيا و عزت مؤمنان است. امامت، شالوده استوار اسلام و شاخه بلندپايه آن مى باشد. تماميت و كمال نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و فزونى غنايم و صدقات و اجراى حدود و احكام و دفاع از مرزها و سرحدات، به وجود امام بستگى دارد....
از نشانه هاى رابطه ناگسستنى حج و امامت اين است كه امامت على (علیه السلام) در آخرين حج رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) به صورت رسمى براى عموم مردم بيان شد. در مسجد خيف، جبرئيل امين بر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرود آمد و فرمان خداوند را در ابلاغ خلافت و وصايت اميرمؤمنان على (علیه السلام)
ص: 175
رساند.(1) پيامبر (صلی الله علیه و آله) دستور داد كه به همه حجاج (آنان كه از مكه حركت كرده بودند و آنان كه در تدارك حركت بودند) خبر دهند تا در غدير خم جمع شوند. آن گاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به طرح فرمان الهى در جمع زائران خانه خدا، كه عددشان را از هفتاد هزار تا 120 هزار نفر گفته اند، پرداخت و با اينكه از همان آغاز بعثت بر موضوع وصايت و خلافت، با عبارات گوناگون تأكيد ورزيده بود، در آخرين سال عمر مباركشان در غدير خم (سرزمين معروف در نزديكى جحفه)، طى خطابه اى غرّا و طولانى آن را بيان فرمود و بر اين امر حياتى از مردم پيمان گرفت. خداوند متعال تا آنجا به ابلاغ ولايت و خلافت اهميت داد كه بدون تبليغ آن، رسالت پيامبر (صلی الله علیه و آله) را ناقص و ابتر خواند: (يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ) (مائده: 67).
به اتفاق مفسران شيعه و جمعى از عامّه، اين آيه در روز غدير و درباره اعلام ولايت اميرمؤمنان على (علیه السلام) نازل شده است. فخر رازى از علماى اهل سنت، وجوهى را براى آيه آورده؛ از جمله از ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن على نقل كرده كه آيه در فضيلت على بن ابى طالب (علیه السلام) نازل شد كه با نزول آن پيامبر (صلی الله علیه و آله) دست على (علیه السلام) را گرفت و گفت:
«مَنْ كُنتُ مَوْلاهُ فَعَليٌّ مَولاهُ أللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ». آن گاه عمر نزد على (علیه السلام) آمد و گفت:
«هَنيئاً لَكَ يَا ابنَ أبي طالِب أَصبَحتَ مَولايَ وَ مَولى كُلِّ مؤمِنٍ وَ مُؤمِنة».(2)
ص: 176
ولايت و امامت، اصل استوارى بود كه طمع كافران را به يأس و نوميدى مبدّل ساخت؛ آنانى كه چشم اميد به نابودى اسلام پس از پيامبر (صلی الله علیه و آله) بسته بودند. ازاين رو «اكمال دين» و «اتمام نعمت» بدان بستگى دارد؛
(اَلْيَوْمَ يَئِسَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاٰ تَخْشَوْهُمْ وَ اِخْشَوْنِ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِيناً) (مائده: 3)
امروز كافران از زوال آيين شما مأيوس شدند. بنابراين از آنها نترسيد و از [مخالفت] من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان آيين جاويدان شما پذيرفتم.
اين بدان معناست كه فقط در سايه ولايت مى توان به بقاى اسلام در سيماى واقعى اش اميدوار بود و بدون آن، كفار زمينه نفوذ در اسلام را خواهند يافت.
سفر حج، به دليل اعمال و مناسك ويژه اش كه در پاك ترين مكان ها انجام مى شود، همان گونه كه تأثير اعتقادى دارد و باورهاى انسان را مستحكم مى كند، نقش مؤثرى نيز در سجاياى اخلاقى انسان دارد. در اين قسمت به برخى آثار و دستاوردهاى اخلاقى حج اشاره مى شود:
ص: 177
حقيقت اخلاص، تصفيه نيت و عمل از شائبه غيرخداست(1)؛ زيرا خداوند از بندگانش، دين و عبادت خالص را طلبيده است. بنابراين در دين دارى و عبادت، نبايد غير او را دخالت داد: (أَلاٰ لِلّٰهِ اَلدِّينُ اَلْخٰالِصُ) ؛ «آگاه باشيد كه دين خالص براى خداست». (زمر: 3).(2)
براى ارزش گذارى هر چيزى، عيار و ميزان سنجشى وجود دارد. ملاك ارزش كارهاى نيك انسان و شرط پذيرش آنها خلوص نيت است؛ چنان كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اگر كارى مى كنى، اعمالت را براى خدا خالص گردان؛ زيرا از ميان اعمال، فقط عمل خالص مقبول درگاه الهى است».(3)
آنان كه در كوى معرفت و محبت پروردگار گام نهاده اند، در بندگى خداوند نظرى جز فنا در ذات احديت و اخلاص عمل براى محبوب خود ندارند. آنان اساس پرستش خود را بر محبت به خدا و تقرب به او بنيان نهاده اند. آنها خدا را مى پرستند، چون خدا شايسته پرستش است. تمام جلوه هاى دل فريب دنيا در نگاه عارفانى همچون حضرت امام على (علیه السلام) ارزش دل بستن ندارد و تنها چيز با ارزش، بندگى خالصانه خداست! حضرت على (علیه السلام) فرمود:
ص: 178
إِلَهِي كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رِبّا....(1)
معبودا! براى من بالاترين عزت اين است كه بنده تو باشم و والاترين افتخار براى من، همين بس كه تو پروردگار من باشى!
در ميان سخنان همه عرفا و خداشناسان، سخنى به بلندى كلام حضرت مولى على (علیه السلام)، براى معناى اخلاص نمى يابيم كه فرمود:
إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَلَا طَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَلَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.(2)
اى معبود من، تو را به سبب ترس از عذابت يا طمع در پاداشت نمى پرستم! ولكن تو را چون شايسته پرستش يافتم، مى پرستم.
عمل خالص، انسان را به مقام قرب مى رساند و او از كردارش بهره معنوى مى برد، و خداوند سرچشمه هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى كند.
«مَنْ أَخْلَصَ للهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ...».(3)
در درگه ما دوستى يك دله كن *** هر چيز كه غير ماست، آن را يله كن
يك صبح به اخلاص بيا بر در ما *** گر كام تو بر نيايد، آن گه گله كن(4)
ص: 179
عوامل و نشانه هاى اخلاص
انسان مخلص، هرگز براى عملى كه انجام مى دهد، قدر و منزلتى قائل نيست؛ تا او را به غرور وادارد و از خدا مطالبه اى داشته باشد.(1)
كسى كه خلوص نيت دارد، چنان به خداوند و وعده هايش باورمند است كه نيازى به خودنمايى نمى بيند. امدادها و عنايات الهى براى او بزرگ ترين هدف است. على (علیه السلام) فرمود: «اخلاص در عمل از نيروى يقين و صالح بودن نيت به دست مى آيد».(2)
از ديدگاه على (علیه السلام)، هرچه عقيده توحيدى انسان قوى تر، و باورهاى معنوى و عقيده اش به معاد راسخ تر باشد، خلوص نيتش افزون تر است:
«كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَه...»(3)؛ «نشانه كمال توحيد (شهادت بر يگانگى خدا)، اخلاص است».
افراد مخلص، به مدح و ثناى مردم دل خوش نمى كنند. حواريون به حضرت عيسى (علیه السلام) عرض كردند: «اى روح خدا! انسان مخلص كيست؟» حضرت فرمود: «مخلص كسى است كه كار را براى خدا انجام مى دهد و انتظار مدح و ثنا از كسى ندارد».(4) انسان مخلص در كارهايش، فقط خدا را در نظر مى گيرد و از آشكارشدن
ص: 180
عملش براى مردم بى نياز است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در جواب كسى كه پرسيد نجات ما در چيست، فرمود: «به اين است كه انسان كارها و عبادات الهى را براى نشان دادن به مردم انجام ندهد».(1)
اخلاص، امرى باطنى به شمار مى رود كه فقط ذات بارى تعالى از آن آگاه است. انسان بايد مراقب خطورات قلبى اش باشد و بداند فقط قصد الهى است كه به عمل او ارزش و كمال مى بخشد! چنان كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
فرشته ها و مأموران الهى، با خوشحالى عمل بنده اى را به سوى پروردگار بالا مى برند و از همه حجاب ها مى گذرند و به محضر پروردگار مى رسند و به شايسته بودن عمل و دعاى وى شهادت مى دهند. ولى خداوند به آنان مى فرمايد:
«أنتمُ حَفَظَةُ عَمَلِ عَبدِي وَ أنَا رَقيبٌ عَلى ما في نَفْسِهِ اِنَّهُ لَم يُرِدْني بِهذَا الْعَمَلِ...»؛ «شما مراقب عمل او بوديد، ولى من از دل او آگاهى دارم. او اين عمل را براى من انجام نداده است...».(2)
هرچه اعمال انسان، جلوه بيرونى كمترى داشته باشد، به اخلاص نزديك تر است؛ مانند روزه و نماز شب. همچنين هر عملى كه مبارزه با نفس و جلوه هاى خودبينى و منيت در او قوى تر باشد، اخلاص در آن ارزش بيشترى دارد. ازاين رو گفته شده است ازآنجاكه انسان در نماز،
ص: 181
شريف ترين عضو خود (پيشانى) را بر خاك مى گذارد، نماز سرچشمه اخلاص و مهم ترين عامل زدوده شدن كبر از وجود انسان است:
«اَلصَّلاةُ بَيتُ اِلاخلاصِ وَ تَنزيهٌ عَنِ الكِبْرِ».(1)
موانع اخلاص
بنابر فرمايش قرآن، شيطان دشمن آشكار انسان است.(2) از نشانه هاى دشمنى شيطان، جلوه دادن انگيزه هاى غيرالهى براى انسان در انجام اعمال دينى اوست. گفته شده كه شرك(3)، بسيار ناپيدا و بى صدا وارد انديشه و عمل انسان مى شود؛ به طورى كه تشخيص آن، دشوارتر است از حركت مورچه سياه بر سنگ سياه در شب تاريك!(4)
ازاين رو بزرگ ترين مانع اخلاص، شيطان و وسوسه هاى اوست كه با وعده ها و ايجاد گمراهى، به انديشه و عمل انسان آسيب مى رساند. شيطان با وسوسه هايش جلوه بيرونى عمل انسان را زيبا نشان مى دهد، انسان را گرفتار خودبينى و خودخواهى مى كند و از نيت قربى و الهى دور مى سازد.(5) هشدارهاى قرآن و حضرات
ص: 182
معصوم (عليهم السلام) نيز ناظر بر همين است كه فرموده اند؛ راهيابى وساوس شيطان و هوس ها و اميال نفسانى در وجود انسان، عمل او را از ارزش معنوى دور مى كند. در اين صورت، انجام دادن عمل خالص، بسيار دشوار است و نياز به مبارزه طولانى با اميال نفسانى دارد. امام على (علیه السلام) فرمود: «خالص و بى ريابودن عمل از خود آن مشكل تر، و خالص بودن نيت، از جهاد طولانى دشوارتر است»(1)، و در سخن ديگر فرمود:
«كَيْفَ يَسْتَطيعُ الإخْلاصَ مَنْ يَغْلِبُهُ الْهَوى»(2)؛ «آن كس كه هوا و هوس بر وى چيره مى شود، چگونه مى تواند اخلاص داشته باشد؟»
اخلاص در حج
حج و عمره، جلوه بيرونى و شهرت در پى دارد. كسى كه حج مى رود، نوعى اعتبار دينى و وجهه اجتماعى پيدا مى كند. ازاين رو داشتن نيت خالص در اين عمل، هم دشوار است، هم ارزش بيشترى دارد.
از همين روست كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه طاهرين (عليهم السلام)، همواره حج گزاران را به چند گروه تقسيم مى كرده اند. اين تقسيم بندى، به نيت حجاج برمى گردد. هرچه نيت انسان خالص تر باشد، حظ و بهره او از حج و عمره افزون تر خواهد بود. امام صادق (علیه السلام) با اشاره به اختلاف درجه حج گزاران و بهره اى كه آنها از اين سفر مى برند، مى فرمايد:
ص: 183
الحُجَّاجُ يَصْدُرُونَ عَلى ثَلثَة اصْنافٍ، صِنْفٌ يُعْتَقُ مِنَ النَّارِ وَصِنْفٌ يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمٍ وَلَدَتْهُ امُّهُ وَصِنْفٌ يُحْفَظُ فِي اهْلِهِ وَمالِهِ فَذلِكَ ادْنى ما يَرْجِعُ بِهِ الْحاجُّ.(1)
حاجيان كه باز مى گردند، سه دسته اند: دسته اى از آتش آزاد مى شوند؛ دسته اى از گناهان خود خارج مى گردند مانند روزى كه از مادر تولد يافته اند؛ و دسته سوم با مصونيت مال و عيال بر مى گردند و اين، كمترين بهره اى است كه به شخص حاج تعلق مى گيرد.
روشن است دليل اختلاف در بهره مندى از ثواب حج، همان تفاوت در نيت ها و در مراتب معرفت به خداوند و درك لطايف و اسرار مناسك حج است.
كسى كه فقط براى خدا و جلب رضاى او به حج مى رود، با انجام هر قسمتى از مناسكِ آن مى كوشد تا پله اى از پله هاى نردبان قرب خدا را طى كند و بندى از بندهاى اسارت نفس را از پاى عقل بگشايد؛ تا وقتى برمى گردد، دامى از دام هاى شيطان بر سر راهش، و زنجيرى از زنجيرهاى دنياى حيله گر به گردنش نباشد. اين آدم از مكه برمى گردد، درحالى كه خداوند او را براى هميشه از آتش نجات داده و آن را ضمانت كرده است؛ ازاين رو فرمود:
«صِنْفٌ يُعْتَقُ مِنَ النّارِ».
اما فرد ديگرى به حج مى رود فقط براى اينكه تكليفى از او ساقط شود، بى توجه به روح عمل و اينكه در صدد زدودن رذايل از
ص: 184
نفس و تحصيل فضايل قلب باشد. اين آدم به بركت حج، گناهانش آمرزيده مى شود؛ اما از آنجا كه نفس بد انديشش هنوز از انگيزه گناه رهايى نيافته است، بايد به شدت مراقب باشد كه مبادا وسوسه هاى شيطان و اغواگرى هاى نفس امّاره اش، بار ديگر او را آلوده كنند و به آتش بكشانندش. ازاين رو درباره اين دسته فرمود:
«صِنْفٌ يَخْرُجُ مِن ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَومٍ وَلَدَتْهُ امُّه».
گروهى نيز براى انجام دادن عبادت و قرب خداوند به حج نمى روند، بلكه براى رهايى از توبيخ و ملامت مردم و اينكه عنوانى چون «حاج» بر عنوان هاى اجتماعى شان افزوده شود و شايد ضمن سياحت، تجارتى هم بكنند و بهره اى هم ببرند، به اين سفر معنوى مى روند. اينان از اين سفر بهره معنوى و اعتقادى نمى برند. بهره آنها منحصر به فايده دنيوى خواهد بود و آن مصونيت اهل و عيال و اموال از خطرات است تا از مكه برگردد كه فرمود:
«وَصِنْفٌ يُحْفَظُ فِي اهلِهِ وَمالِهِ».
بنابراين، هيچ زائرى از فيض حج بى بهره نمى ماند؛ اما حج گزار بايد همت بلند داشته باشد و به چيزى فراتر از اهداف زودگذر دنيوى بينديشد؛ به چيزى كه ماندگار و جاودانه است.
كسى كه جلوه خالصانه اعمال پاك ترين فضاهاى معنوى، مثل كعبه و طواف آن، صفا و سعى آن، عرفات و مشعر و منا را از نزديك درك مى كند و زمينه قرب الهى را در آنجاها بيشتر از همه جا احساس مى كند، درواقع خود را در مهد پرورش خالصانه
ص: 185
دينى مى يابد، و هدف چنين كسى فقط بايد خداوند و جلب رضاى او باشد. به قول حافظ:
تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن *** كه خواجه خود روش بنده پرورى داند
مناسك حج، دوره آموزش اخلاص
وقتى سخن از حج ابراهيمى به ميان مى آيد، منظور همان عبادتى است كه بايد با نيت خالص و با هدف تقرب به خداوند صورت بگيرد. وقتى سير اعمال و مناسك حج را مرور مى كنيم، اين مناسك را آبشارى از رحمت الهى مى يابيم كه هر يك از آنها مى خواهند انسان را از ناخالصى هاى دنيوى و معصيت هاى زندگى بشويند.
كسى كه گام در مسير حج و عمره مى گذارد، بر اساس سخن امام صادق (علیه السلام) ابتدا بايد سويداى دل را از هرچه غيرخداست، بزدايد، بايد همه تمايلات و جاذبه هاى غيرالهى را به يك سو نهد، دل را فقط جلوه گاه عشق الهى كند و از اين سفر جز كسب رضايت آفريدگارش هدف ديگرى نداشته باشد. در دل حج گزار، فقط بايد نور معرفت و معنويت جلوه گر شود:
«اِذا ارَدْتَ الحجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلَّهِ تَعالَى مِنْ كُلِّ شاغِلٍ»(1)؛ «چون اراده حج كردى، دل را از هرچه كه از خدايت باز مى دارد، پاك ساز». در اين صورت است كه حج، بنابر سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، پاك كننده از معاصى مى شود؛ چنان كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «كسى كه با اخلاص براى حج از خانه بيرون رود، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را
ص: 186
مى آمرزد».(1) در غير اين صورت، سفر حج و عمره به سفرى سياحتى و تجارتى تبديل مى شود! چنان كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هشدار داد:
يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَكُونُ فِيهِ حَجُّ الْمُلُوكِ نُزْهَةً وَحَجُّ الْأَغْنِيَاءِ تِجَارَةً وَحَجُّ الْمَسَاكِينِ مَسْأَلَة.(2)
زمانى براى مردم فرا مى رسد كه پادشاهان براى تفريح به حج مى روند و ثروتمندان براى تجارت، و فقرا براى تأمين نياز خود.
اولين واجب از مناسك حج و عمره، احرام است. بيرون آوردن لباس هاى رنگارنگ و قيمتى و به تن كردن پوشش سفيد و ساده احرام، درواقع به معناى حركت به سوى خالص شدن است؛ خلاصى از وابستگى ها و دورشدن از جميع كج روى هاى دوران زندگى. نفس انسان بايد هنگام احرام از تمام خواسته ها و لذات، حتى حلال فاصله بگيرد، به غيرخدا ننگرد و جز او نبيند و حريم دل را در اختيار غير او ننهد. حقيقت احرام، همان تطهير باطن است. او طاهر مى شود؛ آن گاه اذن ورود به حرم را دريافت مى كند. براى ورود به حريم قدسى بايد تناسب ظاهرى و باطنى حاصل شود تا وجود انسان پذيراى الطاف الهى گردد.
تا نگردى آشنا زين پرده رمزى نشنوى *** گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش(3)
با آلودگى ها و دل بستگى هاى متداول زندگى، نمى توان به وادى
ص: 187
نور و معرفت بار يافت! هنگام احرام بستن مى گوييم؛ پروردگارا از هرچه غير تو است، دست شستم و فقط به ولاى تو دل بستم. كندن لباس دوخته، به معناى بيرون آمدن از گناه و امور غيرخدايى است، و پوشيدن لباس احرام، يعنى پوشيدن لباس اطاعت و تقوا. بنابر كلام نورانى امام صادق (علیه السلام) در حديث مصباح الشريعه؛ احرام يعنى خالص شدن كه انسان به غيرخدا ننگرد و جز او نبيند و حريم دل را در اختيار غير او ننهد:
«وَ أَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ الله وَيَحْجُبُكَ عَنْ طَاعَتِهِ».
طواف گرد كعبه و نماز پشت مقام ابراهيم (علیه السلام) نيز دعوت كننده انسان به خلوص نيت و صفاى باطن است. بناى كعبه بر پايه توجه به خدا و مبارزه با شرك صورت گرفته است:
(وَ إِذْ بَوَّأْنٰا لِإِبْرٰاهِيمَ مَكٰانَ اَلْبَيْتِ أَنْ لاٰ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّٰائِفِينَ وَ اَلْقٰائِمِينَ وَ اَلرُّكَّعِ اَلسُّجُودِ)
(حج: 26)
[به خاطر بياور] زمانى را كه جاى خانه (كعبه) را براى ابراهيم آماده ساختيم [تا خانه را بنا كند؛ و به او گفتيم:] چيزى را همتاى من قرار مده! و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجده كنندگان [از آلودگى بت ها و از هر گونه آلودگى] پاك ساز!
حضرت ابراهيم (علیه السلام) زمانى كه با اسماعيل (علیه السلام) كعبه را بنا مى نهادند، نجوايى با خدا داشتند، كه اجر ما را قبولى اين عمل قرار بده. ازآنجاكه نيت آن دو پيامبر الهى، پاك و خالص، و عملشان فقط
ص: 188
براى خدا بود، تنها پاداشى كه از خدا خواستند، پذيرش عملشان بود و اين، مقامِ تسليمى است كه همه كس بدان راه ندارد. اين امر، نشان دهنده كمال عبوديت و كوچك شمردن عمل در برابر خداست. خداوند سميع است و فرياد ناشنيده درون را مى شنود، و همچنين او عليم است و از اسرار درون انسان ها آگاه. خداوند متعال نيز به سبب اخلاص آن دو عمل آنها را پذيرفت(1)؛ زيرا خداوند فقط عمل اهل تقوا را مى پذيرد: (إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ) (مائده: 27).
ازآنجاكه ابراهيم (علیه السلام) سرمشق موحدان است،(2) طواف و نمازش نيز بايد صفا و خلوص نيت را به حج گزاران بياموزد. طواف از روى غفلت و نماز بى توجه به ذات مقدس ربوبى، نه آن عبادتى است كه صاحبش را به خداوند نزديك كند و نه بازدارنده وى از معاصى است.
هاجر (عليها السلام)، خالصانه تسليم خواسته خداوند شد و در آن سرزمين خشك و سوزان، همراه با نوزادش سكنا گزيد. سعى او با لب عطشان و قلب سوزان در ميان كوه صفا و مروه، امروز بايد سرمشق زندگى موحدان باشد. بايد براى حج گزاران، درس آموزِ اخلاص شود تا در سعى و كوشش براى زندگى، رضاى خدا را در نظر بگيرند و سر سوزنى از دستور حق تعالى سرپيچى نكنند.
ابراهيم (علیه السلام)، خالصانه خود را تسليم امر پروردگار كرد و تصميم
ص: 189
گرفت فرزند عزيزش را به قربان گاه ببرد، و اسماعيل (علیه السلام) نيز خالصانه خود را براى قربانى شدن آماده ساخت!
(فَلَمّٰا بَلَغَ مَعَهُ اَلسَّعْيَ قٰالَ يٰا بُنَيَّ إِنِّي أَرىٰ فِي اَلْمَنٰامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَرىٰ قٰالَ يٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اَللّٰهُ مِنَ اَلصّٰابِرِينَ)
(صافات: 102)
هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد، گفت: «پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى كنم، نظر تو چيست؟» گفت: «پدرم! هرچه دستور دارى، اجرا كن. به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت!»
غرض اصلى از حج اين است كه حج گزار عمل آن دو پيامبر الهى را سرمشق زندگى قرار دهد و در همه حالات و پيچ و خم هاى زندگى، رضاى خدا را در نظر بگيرد و اگر لازم شد، براى حفظ دين از اموال و فرزندانش نيز بگذرد. چنان كه امام حسين (علیه السلام) هم براى حفظ دين از هستى و خانواده اش گذشت.
ازآنجاكه اخلاص مراتبى دارد(1)، كسانى هم كه قربانى مى كنند - اهل ايمان و تقوا - درجات و مراتبى دارند: اولين مرتبه اخلاص، تصفيه عمل از شائبه رضاى مخلوق است. در گام نخست، سالك بايد مراقب باشد تا نيتش آلوده به رضاى مردم نشود؛ يعنى ريا را از قلب خويش بزدايد و از مدح و ثنا و خوشايند آنها متأثر نشود. مرتبه دوم، تصفيه عمل از حصول مقصودهاى دنيوى است؛ مثل اينكه انسان براى توسعه رزق نماز بخواند يا براى سلامتى صدقه
ص: 190
بدهد.(1) مرتبه سوم، پاك كردن نيت از اهداف و لذات ظاهرى در عبادت است؛ چنان كه ائمه (عليهم السلام) فرموده اند؛ گروهى عبادت را براى ترس از جهنم يا براى رسيدن به نعمت هاى بهشتى انجام مى دهند. چنين عبادتى، به منزله كار بردگان يا معامله گران است.(2)
اهل اللَّه در قبال عبادت خويش، سودى نمى خواهند؛ گرچه اين سود، حور و قصور باشد.
فقط يك گروه اند كه عبادت را فقط با هدف بندگى خداوند (حباً لله) انجام مى دهند و انگيزه اى جز خود خداوند ندارند؛ آنان اهل حب و جذبه اند و اصفياء اللَّه محسوب مى شوند و به اين مقام دست مى يابند.(3)
آرى، قربانى كردن، عمل به سنت ابراهيم (علیه السلام) است؛ پيامبرى كه نفس خويش را در مسلخ عشق كشت و به ذبح فرزند خويش اقدام كرد، و خداوند آن گاه كه صداقت پدر و فرزند را ديد، قربانى را
ص: 191
فديه آنها قرار داد. آدمى براى دستيابى به كمال، راهى جز مبارزه با نفس خويش ندارد. او بايد هواهاى نفسانى را بشناسد و از آنها تبعيت نكند و آنها را زير پاى سلوك بنهد.
بايد از شهوات و زخارف دنيا به سوى او هجرت كند و ارزش بيت در نظرش بزرگ آيد. حج و عمره گزار بايد بداند ديدار خانه دوست و تقرب به حريم يار، خطير و عظيم است. طلب عظيم، عزمى عظيم مى طلبد. بايد عمل را خالص كند و درون را با اخلاص براى زيارت بيت اللَّه آماده سازد، تا به قرب الهى برسد.
ازآنجاكه حج گزار مى خواهد وارد حرم امن الهى شود، بايد پيش از سفر، خود را براى حضور در محضر خداوند و اولياى گرامش آماده كند. آمادگى حضور به اين است كه اگر باطنى آلوده به رذايل دارد، آنها را بزدايد، و اگر به اعمالِ زشت و ناروايى آلوده است، همه را ترك كند، و عزم جدى و راستين داشته باشد كه به اين آلودگى ها باز نگردد؛ زيرا توبه واقعى، جز پاك سازى باطن، ترك اعمال ناروا، عذرخواهى از خداوند و پشيمانى از گذشته و جبران آن نيست.
شست وشويى كن و آنگه به خرابات خرام *** تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده
تائب حقيقى علاوه بر اداى حقوق شرعى و الهى، بايد حق الناس را نيز ادا كند؛ اگر مالى از راه حرام به دست آورده يا حق كسى را ضايع كرده است، با راضى كردن صاحبان حق، خود را از آن آلودگى ها پاك كند. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
ص: 192
مَنْ أَصَابَ مَالًا مِنْ أَرْبَعٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فِي أَرْبَعٍ: مَنْ أَصَابَ مَالًا مِنْ غُلُولٍ أَوْ رِبًا أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ فِي زَكَاةٍ وَلا صَدَقَةٍ وَلا حَجٍّ وَلا عُمْرَةٍ.(1)
كسى كه از چهار طريق مالى به دست آورد، [هزينه كردن آن] در چهار چيز پذيرفته نشود: كسى كه پولى را از راه آلودگى و فريب، ربا، خيانت و دزدى به دست آورد، [مصرف آن] در زكات، صدقه و حج و عمره پذيرفته نگردد.
بنابراين، هر مسلمانى بايد از تصرف نامشروع در مال و دارايى ديگران و همچنين مصرف مال حرام خوددارى كند و آن گاه كه تصميم به حج گرفت، از حقوق و ديون مادى مردم كه بر عهده اوست، خود را پاك و پيراسته سازد و با نيت خالص و مال حلال، حج انجام دهد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
حضرت موسى (علیه السلام) از جبرئيل در اين باره پرسيد و جبرئيل جواب آن را از جانب خداوند متعال براى حضرت موسى آورد، كه خداوند متعال چنين فرمود:
مَنْ حَجَّ هذَا الْبَيْتِ بِنِيَّةٍ صادِقَةٍ وَنَفَقَةٍ طَيّبَةٍ، أجْعَلُهُ فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلى مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقِينَ....(2)
هركس حج اين خانه را با نيت صادقانه و خالص و با پول حلال و پاك انجام دهد، او را در ملكوتِ اعلى جاى مى دهم [و روز قيامت]
ص: 193
او را با پيامبران و صديقين و شهدا و صالحين، كه رفيق هاى خوبى هستند، رفيق و همنشين مى كنم.
دانى كه را سزد صفت پاكى؟ *** آن، كو وجود پاك نيالايد
تا خلق از او رسند به آسايش *** هرگز به عمر خويش نياسايد
تا ديگران گرسنه و مسكين اند *** برمال و جاه خويش نيفزايد
تا بر برهنه جامه نپوشاند *** از بهر خويش جامه نيفزايد
مردم اگر بدين صفات يابى *** گر نام او فرشته نَهى شايد(1)
خداوند با حج گزاران، بسيار مهربان است و آنها را دوست دارد و از نشانه هاى اين محبت، آن است كه گناه بر او نمى نويسد، و حاجى بعد از انجام مناسك حج پاك برمى گردد. حاجى نيز موظف است پاكى خود را حفظ كند و پاك و طاهر بماند.
باطن و حقيقت حج، اين است كه حج گزار در حج، گذشته نادرست خود را رها كند و راه را براى داشتن زندگى سرشار از سلامت و معنويت هموار سازد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر مردى كه براى حج يا عمره از منزل خود بيرون رود، پس هر قدمى كه برمى دارد و بر زمين مى گذارد، گناهان از بدن او فرو مى ريزد چونان ريختنِ برگ از درخت. پس آن گاه كه وارد مدينه مى شود و به وسيله سلام، با من مصافحه مى كند، و آن گاه كه وارد
ص: 194
ذوالحُليفه (مسجد شجره) مى شود و غسل انجام مى دهد، خداوند وى را از گناهان پاك مى كند....(1)
مكه، محل فرود وحى است. خداوند به ابراهيم (علیه السلام) دستور داد خانه مرا طاهر كن. ازاين رو بايد براى ورود به سرزمين پاك، پاك بود و غسل، بهترين نماد و ظهور پاكى و طهارت است. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
خداوند به حضرت ابراهيم (علیه السلام) فرمان داد تا حج بگزارد و اسماعيل را هم همراه خود ببرد و او را ساكن حرم سازد. هر دو به آهنگ حرم بر شترى سرخ موى سوار شدند، درحالى كه جز جبرئيل همراهشان نبود. چون به حرم رسيدند، جبرئيل به او گفت: اى ابراهيم! فرود آييد و پيش از آنكه وارد حرم شويد، غسل كنيد. آن دو فرود آمدند و غسل كردند.(2)
با تأسى به ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام)، كسى كه به حج مى رود، غسل از گناه مى كند. حج همانند آب زلال، گناهان حاجى را مى شويد و چرك و معاصى او را برطرف مى سازد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «به حج خانه خدا برويد؛ زيرا حج، گناه را مى شويد؛ چنان كه آب، چرك را».(3)
غسل اِحرام، قلب و باطن آدمى را از رجس و فسوق پاك
ص: 195
مى كند، شهوات را از دل برطرف مى سازد، پستى، تباهى و تعلقات را از درون انسان بيرون مى راند. آدمى با غسل احرام، آماده طواف گرد كعبه مقصود مى شود. غسل احرام، تقرب به خداوند، ابتهال و تضرع و زارى را براى انسان به ارمغان مى آورد. زلالى آب، روح انسان را مى شويد و شبنمى از طراوت و ترنمى از بهشت چهره او را مى نوازد. پاكيزگى، كليد محبت است و طهارت، سالك را محبوب خدا مى سازد: وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُطَّهِّرِينَ (توبه: 108).
امام سجاد (علیه السلام) در باب نقش پاكيزگى و نظافت در غسل احرام از شبلى پرسيد:
«فَحِينَ تَنَظَّفْتَ وَأَحْرَمْتَ وَعَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورَةِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ لِلهِ تَعَالَى؟ قَالَ: لَا»؛ «وقتى نظافت كردى و احرام بستى و نيت حج كردى، آيا تصميم گرفتى كه با نور توبه خالص، خود را پاك كنى؟ گفت: نه».
در راستاى انديشه زلالى و پاكى در حج، زائران خانه خدا در طول سفر و مواقف و مشاهد، بايد تمرين كنند ديده از محرمات و نامحرمان بپوشند.
امام باقر (علیه السلام) مى فرمايد:
وَانّما سُمِّيَتْ مَكَة بكة لأَنَّهُ يَبُكُّ بها الرِّجالُ و النِّساءُ وَ الَمرأَةُ تُصَلّي بَيْن يَدَيْكَ وَعَن يَمِينك وَعَنْ شِمالِكَ وَ مَعَكَ، وَ لا بَأسَ بِذلِكَ اِنَّما يُكْرَهُ في سائرِ الْبُلْدان.(1)
مكه را از آن حيث بكه گويند كه مردان و زنان در آنجا اصطكاك و برخورد دارند. زن پيش روى تو و در چپ و راست تو است، با
ص: 196
تو نماز مى خواند و مانعى در ميان شما نيست؛ درحالى كه اين امر در ديگر شهرها ناپسند است.
شايد علت جايزنبودن استتار وجه در حال احرام بر بانوان، اين است كه آزمايشى باشد براى مردان تا به قدرت تسلط بر نفس امّاره شان پى ببرند؛ زيرا در آن ازدحام و در مسجد الحرام لغزشگاه هاى نفسانى وجود دارد. بايد از وسوسه هاى شيطان به خداوند پناه برد و به اصول عفاف و پاكى چشم و طهارت روح و جسم توجه داشت.
همچنين حج گزار بايد بكوشد در معاشرت با هم سفران و مسلمانان ديگر، به نيكوترين وجه سخن بگويد. از خشونت، جسارت، جدال، دروغ، غيبت، و سخنان رنجش آور و بيهوده و تفرقه انگيز بپرهيزد، به ويژه در حال احرام و انجام اعمال و مناسك و زيارت كه بيشترين توجه و ادب را مى طلبد. امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
اِتَّقِ المُفاخَرَةَ وَعَلَيْكَ بِوَرَعٍ يَحْجُزُكَ عَنْ مَعاصِي اللهِ عَزَّوجَلَّ، فَاِنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ يَقُولُ: (ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ)
وَمِنَ التَّفَثِ أن تَتَكَلَّمَ فِي اِحْرامِكَ بِكَلامٍ قَبيِحِ، فَاذا دَخَلْتَ فَطُفتَ بِالبَيْتِ تَكَلَّمتَ بِكَلامٍ طَيِّبٍ وَ كانَ ذلكَ كَفّارَةً لِذلِكَ.(1)
از فخرفروشى بپرهيز و برتو باد به پرهيزكارى، كه تو را از معصيت خداوند بزرگ باز دارد؛ زيرا خداوند مى فرمايد: «آن گاه آلودگى را
ص: 197
از خود بزداييد»، و از جمله آلودگى ها اين است كه در احرام، سخن زشت بگويى. پس چون داخل مكه شدى و طواف خانه نمودى و به كلام پاك زبان گشودى، اين كفاره آن گناه است.
كلام پاك و هم صحبتى با پاكان، بر دل ها و جان ها اثر مى گذارد و آنها را پاكيزه مى سازد و اين ارمغان حج بايد با زائر بماند! كلامِ پاك علاوه بر آنكه از آداب معاشرت است، در قبولى اعمال و مناسك نيز نقش بسزايى دارد. پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
الحَجُّ الْمَبْرُورِ لَيسَ لَه جَزاءً اِلّا الجَنَّة. فَقيلَ: يا رَسُولَ اللهِ ما بِرُّالحجّ؟ قال: طِيبُ الكَلامِ وَ اِطعامُ الطَّعامِ.(1)
حج مقبول، پاداشى جز بهشت ندارد. پرسيدند: «اى رسول خدا! قبولى حج به چيست؟» فرمود: «نيكو سخن گفتن و اطعام كردن».
گاهى سخنى نابجا و نسنجيده، فتنه اى بر پا مى كند، كينه اى را برمى انگيزاند و بهانه اى به دست مخالفان مى دهد كه به استناد آن، درباره شيعه و شيعيان، به ناحق داورى كنند و موجب اهانت به دوستان اهل بيت، و بدبينى به رهبرانشان شوند، و اين گناهى نابخشودنى است.
عثمان بن عيسى گويد:
در محضر ابوالحسن (علیه السلام) بودم. مردى از ايشان توصيه اى خواست. حضرت فرمود:
«اِحْفَظْ لِسانَكَ تَعِزَّ وَلاتُمَكَّنِ النَّاسَ مِن قيادِ رَقَبَتِكَ
ص: 198
فَتَذِلَّ»(1)؛ «زبانت را نگهدار تا عزيز و سربلند باشى. عنان خود به دست مردم نده و آنها را بر خود مسلط نكن كه ذليل و خوار مى شوى».
به شيعيان توصيه شده است كه چهره نيكويى از خود نشان دهند و آن گونه كه زيبنده مؤمن و پيرو اهل بيت است، رفتار كنند، آداب حسنه را در معاشرت پيش گيرند، كه اين مسئوليت شيعه بودن است. درباره موضع گيرى عليه مخالفان نيز توصيه شده در گفتار و كردار، مسالمت و مماشات داشته باشند و آن گونه كه مناسب مصالح اسلام و عموم مسلمين است، رفتار كنند.
كسى كه مى خواهد در اين حريم پاك وارد شود، نه تنها از طهارت ظاهرى كه از پاكى درون و صفاى نفس نيز بايد برخوردار باشد. بداند به كدام سرزمين گام مى نهد؛ با چه كسى سخن مى گويد؛ متوجه كوچكى خود و عظمت صاحب خانه باشد؛ سنن و آداب تشرف را بداند؛ ادب حضور را نگهدارد؛ بى محابا و بى مقدمه وارد نشود؛ بر در خانه توقف كند؛ و با هر زبان كه مى تواند اجازه ورود بخواهد و وقار و سكينه و ادب و تمكين با خود همراه ببرد. با تواضع و تعبد و احترام سخن بگويد و شأن و منزلت ميزبان را، كه خدا و رسول و امامانش هستند، با تمام وجود رعايت كند و از آنچه در شأن اين حريم كبريايى نيست و از موانع و عوامل غفلت است، بپرهيزد. به وسوسه هاى شيطانى كه معمولاً در طواف و سعى
ص: 199
و نماز و... اتفاق مى افتد، توجه نكند. كعبه، درس پاكى و طهارت مى دهد و پيامى جز رهايى از آلودگى ها و زشتى ها ندارد.
با نگاه عرفانى، كعبه مقام قلب انسان است، چنان كه خدا فرموده: «هيچ بيگانه اى را به دلت راه مده كه دل، جلوه گاه مهر و محبت ماست»؛
«القُلُوبُ أوانيِ الله فِي الأرضِ فَأحَبُّ الأوانِي إلَى الله أصْفاها وَأرقُّها و أصلَبُها». هر دل كه صاف تر و بر مؤمنان رحيم تر باشد، نزد پروردگار، عزيزتر و محبوب تر است. دل، سلطان نهاد تو است. زينهار تا او را عزيز دارى و روى وى از كدورت هوا و شهوت، نگاه دارى و به ظلمت و شهوت دنيا آلوده نگردانى. به داوود (علیه السلام) وحى آمد كه:
«يا داود طهّر لي بيتاً أسكنه»؛ «اى داوود براى من خانه اى پاك گردان تا در آن ساكن شوم». گفت: «بار خدايا آن كدام خانه است كه عظمت و جلال تو را شايد؟» گفت: «آن، دل بنده مؤمن است». گفت: «بار خدايا چگونه پاك گردانم؟» گفت: «آتش عشق درو زن تا هرچه نَسَب ما ندارد، سوخته گردد. اى داوود از آن پس اگر سرگشته اى بينى، در راه طلب ما، آنجا مأوايش ده كه جايگاه قدس ما آنجاست.
أنا عند القلوب المحمومة».(1)
همه مقامات و مناسك حج با طهارت و پاكى عجين شده؛ صفا نامى براى پاكى از آلودگى است(2)، صفا پرهيز از هر نوع شك و
ص: 200
ترديد است، اهل صفا جلوه هاى رحمانى را در باطن خود جاى داده اند و با فروغ معارف، درون خويش را نورانى ساخته اند. آنها شيرينى مناجات الهى را مى چشند و هرچه را جز اوست، از ياد مى برند. اهل صفا، اهل مناجات، اهل نور و اهل سعى و سلوك اند.
عرفات، سرزمينى است كه خدا به اهل آن بر فرشتگانش مباهات مى ورزد، به نيكوكارانش عطا مى كند، و خطاكارانش را مى آمرزد. معاصى بزرگ در اين وادى محو مى شوند. شيطان در اينجا سرافكنده است. اينجا سرزمين نور و پاكى و سرزمين دعا و تقرب است. خداوند در اين وادى، فوج فوج بندگانش را مى آمرزد.
پرهيز از كبر و غرور، زمينه پاكى از گناه و آمرزش را فراهم مى آورد؛ چنان كه امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
كَانَ أبي يَقُولُ: «مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً مُبَرَّأً مِنَ الْكِبْرِ رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.(1)
پدرم پيوسته مى فرمود: «كسى كه براى حج يا عمره قصد اين خانه كند، در حالى كه از كبر و خودپسندى برى و دور باشد، همانند روزى كه از مادر متولد شده است، از گناهان پاك مى شود».
مؤمنى كه در عرفات وقوف كند، به مشعر برود و به سرزمين منا وارد شود، خداوند سبحان تمام گناهان او را تا آن لحظه مى آمرزد و هرگاه حج او پايان يافت، عملش از سر گرفته مى شود. به تعبير ديگر، حاجى پس از بازگشت از موسم، حياتى جديد مى يابد؛ گويا تازه از مادر متولد شده است. ازاين رو از اين لحظه آغاز به عمل
ص: 201
مى كند و پرونده اش بر اساس اعمال بعد از حج او محاسبه مى شود.
پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوند نه تنها حج گزار را مى آمرزد، بلكه هر كس را كه حاجى براى او از خدا آمرزش طلبيده است، مى آمرزد».(1) پس بخشايش و غفران او تعميم يافته، شامل ديگران هم مى شود. بنابراين ترديدى نيست كه خداوند حاجى را مورد عفو و بخشايش خود قرار مى دهد.
آن زمان كه آدم طواف بيت كرد و حين گردش به دور كعبه به ملتزم رسيد، جبرائيل امين به او گفت: «در اين مكان بايست و به گناهت اعتراف كن». آدم در آنجا ايستاد و به خداوند عرض كرد: «هر عاملى اجرى دارد. اجر عمل من چيست؟» خداوند به او فرمود: «گناهت را بخشودم». آدم به خدا عرض كرد: «ذريه مرا هم ببخش». خداوند به آدم چنين وحى كرد: «اى آدم! هريك از فرزندان تو به اين مكان بيايد و به گناه خود اعتراف و توبه كند، قطعاً گناهانش را مى آمرزم».(2)
شناخت دستورات دين و تعاليم الهى، وظيفه اى سنگين و البته مقدس براى انسان است. انسان از پروردگارش مى خواهد او را به فهم و انجام آن دستورات موفق كند؛ چنان كه در برخى ادعيه وارد شده است:
ص: 202
اَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ و عَلَى آلِهِ الْأَخْيَار... وَ تَأْخُذَ بِنَاصِيَتِي إِلَى مُوَافَقَتِكَ وَرِضَاكَ وَتُوَفِّقَنِي لِلْخَيْرِ وَتُرْشِدَنِي لَهُ وَتُسَدِّدَنِي إِلَيْهِ وَتُعِينَنِي عَلَيْهِ....(1)
پروردگارا! از تو درخواست مى كنم بر محمد، پيامبر رحمت و آلش كه همه نيكان اند، درود فرستى... و پيشانى مرا به موافقت و رضايت خودت متوجه سازى و به انجام كار خير موفق گردانى و مرا به آن، يارى و تقويت كنى.
بى شك، در اين شناخت نبايد به فهم ظواهر و چارچوب هاى متداول بسنده كرد. برخى افراد كه از ژرف انديشان محسوب مى شوند، موظف به درك اسرار آموزه ها و دستورات دين هستند. در برخى آيات و روايات، براى آن روش هايى نيز بيان شده است. براى مثال، عبادت و انجام خالصانه فرايض دينى، وسيله اى براى پيداكردن باور راستين به حقايق دين و فهم باطن دستورات پروردگار متعال شمرده شده است: وَ اُعْبُدْ رَبَّكَ حَتّٰى يَأْتِيَكَ اَلْيَقِينُ ؛ «و پروردگارت را عبادت كن تا يقين تو فرا رسد!» (حجر: 99).
على (علیه السلام) فرمود:
«وَ اعْمَلْ لِكُلِّ يَوْمٍ بِمَا فِيهِ تَرْشُدْ»(2)؛ «عمل هر روز را انجام بده، تا به حقيقت برسى». حضرت على (علیه السلام) در كلامى ديگر فرمود:
«بَادِرِ الْخَيْرَ تَرْشُدْ»(3)؛ «در كار خير شتاب كن، تا به حقيقت برسى».
ص: 203
از دستاوردهاى معنوى حج، واداشتن انسان به انديشيدن در باطن اين مناسك و شعائر است. انسان بايد درك كند كه چه سرّى در لباس بى پيرايه، ساده و يك رنگ احرام وجود دارد؟ چرا بايد هفت دور گرد كعبه كند و حقيقت سعى و هروله چيست؟ چه رازى در بيتوته منا و مشعر و قربانى كردن و حلق و تقصير هست و چرا بايد استوانه سنگى را با ريگ هايى كه عددش براى همگان مشخص است، رمى كرد؟ و.... به يقين، شناخت اسرارِ احكام و تعاليم الهى، كمك شايانى در انجام بايسته آنها ايفا خواهد كرد. اگر حج گزار نتواند پاسخ اين پرسش ها را دريابد و به اسرار نهفته در اين اعمال و مناسك پى ببرد، نمى تواند حق حج را آن چنان كه شايسته آن است، ادا كند.
ازآنجاكه اولياى خدا حقيقت و عظمت حج را دريافته بودند، با پاى پياده رهسپار ديار محبوب مى شدند. نقل شده است امام حسن مجتبى (علیه السلام) 25 بار اين راه را پياده پيمود. اين پياده رَوى، به سبب دريغ از بذل مال در راه آن نبود، بلكه معرفت به عظمت خانه و ارزش اين سفر، آن حضرت را به پياده رفتن به آن نقطه امن وامى داشت، درحالى كه مركب ها پيشاپيش آنها حركت مى كرد.(1)
حضرت زين العابدين و امام صادق (عليهما السلام)، از روى تواضع و تذلّل در پيشگاه حق، كه براى كمتر كسى ميسر است، هنگام گفتن تكبير به خود مى لرزيدند و اضطراب سراسر وجود مباركشان را فرا
ص: 204
مى گرفت و مى فرمودند: «بيم آن داريم كه در پاسخ «لبيك» ما گفته شود: «لا لبيك»(1)؛ يعنى نه، تو پاسخ درست نداده اى!
تشرف به حج، پاسخ دعاهايى است كه فرد در تمام عمر كرده و اينك به اجابت رسيده است؛ خواسته اى كه در دعاهاى ماه مبارك رمضان ده ها بار بر زبانش جارى ساخته و اينك تحقق يافته است.
گويى ضيافت ماه صيام، كه اردوگاه تصفيه نفس است، مقدمه اى بوده براى ضيافت حج و آماده سازى روح با صيام و قيام و مناجات و ره توشه اى براى اين مهمانى بزرگ خداوندى و حضور در جوار بيت اللَّه الحرام؛ و اين خود رمزى است كه ارتباط صيام و حج، و ذى حجه و رمضان را مى رساند و آن، پالايش روح و تزكيه نفس در اين دو مهمانى و دو اردوگاه معنوى است، تا سيراب شدن از چشمه فيض و زمزم عشق ربّانى!
بنابراين رهرو در اين راه نبايد گرفتار مجاز شود و از هدف حقيقى حج، شور و عظمت آن غفلت كند. او بايد آگاه رهسپار كوى يار شود و پيش از آنكه به حرم درآيد، قلب را حريم دوست كند؛ چنان كه امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
«القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلا تُسْكِن حَرَمَ الله غَيْرَ الله»،(2)«قلب حرم خداست. در حرم خدا جز خدا را جاى نده». حافظ گويد:
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب *** تا در اين پرده جز انديشه او نگذارم
ص: 205
براساس سخن امام صادق (علیه السلام)، حقيقت حج و هدف اصلى از آن، تقرب به خدا و تحصيل رضاى اوست، و اين جز با تجريد قلب و پاك سازى آن از اغيار ميسّر نيست:
اذا أرَدتَ الْحَجَّ فَجَرِّد قَلْبَكَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَبلِ عَزْمِكَ مِن كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ....(1)
هرگاه اراده حج كردى، قبل از عزيمت قلب خود را از تمام مشغله ها و موانع تهى ساز و براى خداوند بزرگ خالص گردان. همه امور خود را به آفريدگارت بسپار و در تمام حركات و سكنات بر او توكل كن و تسليم حكم و قضاى الهى باش. دنيا و راحت و خلق را رها كن و در اداى حق واجب مردم بكوش. بر زاد و راحله و ياران و همسفران و قدرت و ثروت و جوانى خود تكيه مكن؛ چه بيم آن مى رود كه اينها دشمن و وبال تو گردند، تا معلوم شود كه براى هيچ كس توان و چاره اى جز در پناه خداوند متعال و توفيق او وجود ندارد، و آن گونه آمادگى پيدا كن كه گويى اميد برگشتن ندارى.
كاروانى كه به سوى مكه حركت مى كند، بايد بداند و آگاه باشد كه سفرش به منطقه امن الهى است؛ حريمى كه گياهان و حيوانات آن نيز نبايد صدمه و گزندى ببينند.
زائران بايد با توجه به حقيقت اعمال و مناسك هريك از اين مكان هاى مقدس، پاى در اين سفر معنوى بنهند تا به حقيقت، به
ص: 206
اداى حجّى ابراهيمى موفق شوند و زيارت و حجشان كامل و جامع شده، مورد قبول حضرت حق واقع گردد.
حج و عمره، سير و سلوك ملكوتى است. تفكر و تدبر در هريك از اعمال و منازل، رازهاى عرفانى و اخلاقى و تربيتى را آشكار مى كند و روح سرگشته آدمى را با صاحب خانه پيوندى هميشگى مى بخشد.
با گفتن ذكر «تلبيه»، انسان به دعوت الهى پاسخ مثبت داده، احرام تحقق مى يابد. در آن هنگام، دل آدمى فرو مى ريزد و اشك از ديدگانش جارى مى شود؛ زيرا انسان خود را ميهمان پروردگار مى بيند. حاجى و عمره گزار با لبّيك گفتن، در حقيقت با خدا پيمان مى بندد كه جز به اطاعت خدا زبان نگشايد و آن را براى هميشه بر همه گناهان ببندد. با خدا پيمان مى بندد كه در همه زندگى، تسليم اوامر الهى بوده، پايبند به حلال و حرام باشد. انسان اين تعهد را مايه سرافرازى خود مى داند؛ و به همين علت، مستحب است آن را تكرار كند و با صداى بلند بگويد؛ به اميد آنكه دل پاسخى بشنود. از سفارش هاى حضرت على (علیه السلام) به كميل بن زياد است كه فرمود:
يَا كُميلُ! لَيسَ الشَّأنَ أنْ تُصلِّي وَتَصومَ وتَتَصَدِّقَ، الشَّأنُ أنْ تَكونَ الصَّلوةُ بِقَلبٍ نَقيٍّ وَعَملٍ عِندَاللهِ مَرضِيٍّ وَخُشوعٍ سَوِيٍّ وَانظُر فِيما تُصَلّي وَعَلَى ما تُصَلّي، اِن لَم يَكُن مِن وَجهِهِ وَحِلّهِ فَلا قَبولَ.(1)
اى كميل! اين شأنى نيست كه نماز بگزارى و روزه بگيرى، و
ص: 207
تصدق كنى. شأن اين است كه با قلبى پاك و عملى خداپسند و خشوعى كامل به نماز ايستى. بنگر در كجا و روى چه چيز نماز مى خوانى [درباره مكان و محل نماز دقت كن، زيرا] اگر از راه شايسته و حلال نباشد، قبول نخواهد شد.
از اين جملات استفاده مى شود كه هر عملى، جسمى دارد و روحى، و اگر عملى روح نداشته نباشد، مرده و بى ارزش است. آن حضرت، همواره در تعقيبات نماز شبش عرضه مى داشت:
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلًا كَامِلًا وَلُبّاً رَاجِحاً وَعِزّاً بَاقِياً وَقَلْباً زَكِيّاً وَعَمَلًا كَثِيراً...(1)
خدايا! روزى ام كن عقلى كامل و خردى كه بچربد [بر هواى نفس] و عزتى باقى و دلى پاك و كردارى بسيار....
بايد عبادت را با قلب پاك و خضوع و خشوعى كه موجب خشنودى خداست، انجام داد. حج، برنامه تكامل و تربيت است. حج گزاران بايد بكوشند كه در سيما و چهره شان آثار تحول روحى و اخلاقى مشهود باشد و بر ديگران نيز اثر بگذارند. زائران بايد از توجه به كعبه، عقيده به يگانگى خداوند، نبوت پيامبران، ولايت اهل بيت، و ارزش هاى معنوى را گلچين كنند و چراغ هدايت را در قلب خويش بيفروزند.
حج گزار بايد اين معنا را درك كند كه مناسك حج، رازگويى با خود خداوند است. آنجا مكان قرب الهى و زلال شدن جان ها و
ص: 208
انديشه هاست! هرگونه ناخالصى و ناپاكى در نيت و عمل انسان، او را از دستيابى به اسرار حج و نتايج فراوان آن محروم مى كند.
ابوبصير نابينا مى گويد؛ سالى به مكه مشرف شدم، كه امام محمدباقر (علیه السلام) نيز همان سال مشرف بودند. از نشانه ها و علامت هايى كه وجود داشت، فهميدم زائران زيادند. با تعجب گفتم:
«ما أكثَرَ الحَجيج وَ أكثَرَ الضَّجيج»؛ «امسال چقدر زائران زيادند و چه ناله هاى زيادى دارند!» امام باقر (علیه السلام) به ابو بصير فرمود:
«ما أَقَلَّ الحَجيج وَ اَكثَرَ الضَّجيج»؛ «حاجيان چه كم هستند و ناله و فرياد و سر و صدا زياد!» اى ابوبصير جلو بيا. ابوبصير به امام (علیه السلام) نزديك تر شد. حضرت دست مبارك خود را بر چشم ابوبصير گذاشت. وى ناگهان صحراى وسيعى را ديد كه بسيارى از موجودات آن صحرا حيوان بودند، ولى مؤمنان در ميان آنان اندك مانند ستاره درخشان ديده مى شدند. ابوبصير گفت:
«صدقت يا مولاي!»؛ «اى مولاى من راست گفتى».
«ما أقل الحجيج و اكثر الضجيج!» آن گاه حضرت دعا فرمود و ابوبصير به حال اول برگشت. ابوبصير گفت: «اگر نعمت را كامل مى كردى و چشمان من هميشه بينا مى شد، به سعادت مى رسيدم!» امام (علیه السلام) فرمود: «ما بخيل نيستيم و خداوند نيز به تو ظلم نكرده است؛ اما اگر اين كار را براى تو انجام دهم و مردم بفهمند، ممكن است ظرفيت نداشته باشند و درباره ما غلوّ كنند؛ درحالى كه ما بندگان خداييم و از عبادت و بندگى او استكبار نداريم. ما در پيشگاه حق تعالى منقاد و مطيع هستيم و در اين امر، هيچ گاه خسته نمى شويم».(1)
ص: 209
حج، عبادتى اجتماعى است. اقتضاى اين عبادت اجتماعى آن است كه حج گزار از نظر اخلاق اجتماعى نيز فردى ممتاز باشد. كسى كه قدم در راه معبود گذاشته است، ديگران بايد تغيير در اخلاق و رفتارش را حس كنند. در اين قسمت به مرور برخى از اين آثار مى پردازيم:
واژه «حق» كه از نام هاى خداوند است(1)، در قرآن و روايات كاربردهاى زيادى دارد.(2) حق، به معناى مطابقت با واقع، در مقابل باطل و گمراهى است مولا على (علیه السلام) زمام حكومت را براى زنده كردن آن به دست گرفت.(3) حق الله يعنى آنچه واجب و لازم است، و حق العباد يعنى آنچه سزاوار آنهاست از بهره و نصيب مادى و معنوى.(4) انسان مؤمن، موظف است انديشه، رفتار و گفتار خود را با ترازوى حق بسنجد؛ جز حق نگويد، جز رفتار مطابق با تعاليم الهى از او ديده نشود و حق مادى و معنوى كسى را ناديده نگيرد. حق شناسى و اهتمام به حقوق ديگران، همواره از توصيه هاى دين مبين اسلام بوده است. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«وَاللهِ مَا عُبِدَ اللهُ بِشَيْ ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ
ص: 210
حَقِّ الْمُؤْمِنِ»(1)؛ «خداوند با چيزى بهتر از اداى حق مؤمن پرستش نشده است!».
معلى بن خنيس درباره حق مؤمن از امام صادق (علیه السلام) پرسيد. امام از دادن جواب امتناع كرد و فرمود: «مى ترسم بدانيد و به وظايف خود عمل نكنيد و حق مؤمنين را ضايع كنيد!» وى اصرار بر دانستن آن كرد. امام (علیه السلام) فرمود:
لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةُ حُقُوقٍ وَاجِبَةٍ وَلَيْسَ مِنْهَا حَقٌّ إِلَّا وَهُوَ وَاجِبٌ عَلَى أَخِيهِ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا حَقّاً خَرَجَ مِنْ وَلَايَةِ الله وَتَرَكَ طَاعَتَهُ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ فِيهَا نَصِيبٌ. أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَأَنْ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُهُ لِنَفْسِكَ.(2)
مؤمن بر مؤمن، هفت حق واجب دارد كه اگر يكى از آنها را ضايع كند، از ولايت الهى خارج شده و اطاعت خدا را ترك كرده است و نصيبى از آن نخواهد داشت. آسان ترين آنها اين است كه آنچه براى خود دوست مى دارى، براى آنها نيز دوست بدارى و آنچه براى خود نمى پسندى، براى آنها نيز نپسندى.
از دستاوردهاى سفر معنوى حج، احترام به حقوق ديگران است. حج به ما مى آموزد كه هيچ حقى از ديگران، به ويژه حقوق مالى و حيثيتى بر عهده ما نباشد و اگر تاكنون اشتباهى مرتكب شده ايم، جبران كنيم؛ ازاين رو شخص بدهكارى كه قصد انجام دادن حج را دارد، در قدم نخست، بايد خود را از همه ديون شرعيه و ازآن ميان
ص: 211
حقّ الناس رها سازد. امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
«اِذا اَرَدْتَ الحَجَّ... وَاخرُجْ مِن حُقوقٍ تَلزَمُكَ مِن جَهَةِ المَخلُوقين»(1)؛ «هرگاه اراده حج كردى... حقوقى كه از مردم بر عهده تو است، ادا كن».
ابوتمامه روايت كرده است كه خدمت امام جواد (علیه السلام) شرفياب شدم و عرض كردم: «مى خواهم در مكه يا مدينه بمانم و مديون هستم. شما چه مى فرماييد؟» حضرت فرمود:
اِرْجِع فَأَدِّهِ اِلى مُؤَدَّى دَينِكَ وَانظُر اَن تَلقَى اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَلَيسَ عَلَيكَ دَينٌ، اِنَّ المُؤمِنَ لا يَخوُنُ.(2)
نزد طلبكارت برگرد و بدهى خود را ادا كن و مواظب باش، خدا را در حالى ملاقات كنى كه مديون نباشى. همانا مؤمن خيانت نمى كند.
امورى چون غيبت و تهمت كه باعث خدشه دارشدن آبروى ديگران است، ازدست رفتن ثواب اعمال را در پى دارد؛ چنان كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
يَأْتِي الرَّجُلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقَدْ عَمِلَ الْحَسَنَاتِ فَلَا يَرَى فِي صَحِيفَتِهِ مِنْ حَسَنَاتِهِ شَيْئاً. فَيَقُولُ: أَيْنَ الَّتِي عَمِلْتُها فِي دَارِ الدُّنْيَا؟ فَقيلَ لَهُ: ذَهَبَتْ بِاغْتِيَابِكَ لِلنَّاسِ وَهِيَ لَهُمْ عِوَضُ اغْتِيَابِهِمْ.(3)
روز قيامت كسى كه كارهاى نيكى در دنيا انجام داده است، وارد مى شود؛ ولى در نامه اعمالش چيزى را مشاهده نمى كند، مى پرسد: «پس
ص: 212
كجاست كارهاى خوبى كه در دنيا انجام دادم؟» گفته مى شود: «با غيبتى كه از مردم كردى، از بين رفت و در عوض به آنها داده شد».
متقابلاً نامه اعمال برخى را به دستشان مى دهند، حسناتى در آن مى بيند كه آنها را انجام نداده است (و او حيران مى ماند كه اين كارها را انجام نداده است). به او گفته مى شود، اين ثواب غيبت هايى است كه مردم از تو كرده اند.
به حسن بصرى گفته شد؛ فلانى از تو غيبت كرده است. حسن، هديه اى برايش فرستاد و به او پيام داد كه چون شما مقدارى از حسنات خود را به من هديه كرده اى، خواستم آن را جبران كنم.(1)
ازاين رو اگر بر ذمّه حج گزار، حق و طلبى هست، او بايد آن را به صاحب حق بدهد يا موافقت و رضايت او را جلب كند، وگرنه اعمال و عبادات او در سفر حج، پذيرفته نخواهد شد.
لازم است زائر خانه خدا قبل از تشرف، مخارج زندگى زن و فرزندانش را تأمين كند؛ زيرا كسى كه اين توان را ندارد، مستطيع نيست و حج بر او واجب نمى باشد. امام صادق (علیه السلام) روايت كرده است كه پدر بزرگوارش در پاسخ سؤال از معناى سبيل در آيه شريفه: (مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) (2) فرموده اند:
السَّبيل: السَّعَةُ في المالِ اِذا كانَ يَحُجُّ بِبَعضٍ وَيَبقى بَعْضٌ لِقُوتِ عِياله.(3)
سبيل، به معناى گستردگى در مال است؛ به طورى كه با قسمتى از
ص: 213
آن، حج انجام بدهد و با باقى مانده آن، خوراك و پوشاك [مخارج زندگى] زن و فرزندانش را تأمين كند.
از اين رو فقهاى اسلام نيز فرموده اند(1) كه در وجوب حج، استطاعت عقلى كفايت نمى كند، بلكه استطاعت شرعى نيز شرط است؛ يعنى حج گزار بايد بتواند علاوه بر تأمين مخارج سفر حج، مخارج زندگى زن و فرزند خود را نيز تا پس از بازگشت تأمين كند و اگر كسى، اين توانايى را نداشته باشد، حج بر او واجب نيست.
عبادات از نظر اثرگذارى بر روح و نفس، مختلف اند.(2) برخى اثر تطهير و تخليه دارند و بعضى، موجب تزيين و تحليه جان مى شوند. برخى، از فضاى روح بشر رفع ظلمت مى كنند و بعضى، نور و صفا به ارمغان مى آورند.
مثلاً انفاقات و صدقات، اعم از زكات و خمس و كفارات و مظالم و اداى حقوق مالى ديگران، اثرش تطهير قلب از پليدى و آلودگى حب مال است كه مى فرمايد: (خُذْ مِنْ أَمْوٰالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِهٰا) ؛ «از اموال آنها صدقه اى بگير، تا به وسيله آن، آنها را پاك سازى و پرورش دهى» (توبه: 103).
همچنين روزه گرفتن، باعث تقويت اراده و نيروى مقاومت در مقابل تمايلات نفسانى و تحصيل ملكه تقوا و مصونيت از غلبه شهوات است.
ص: 214
(يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ اَلصِّيٰامُ كَمٰا كُتِبَ عَلَى اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره: 183)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما نوشته شده است، همان گونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند نيز نوشته شد تا پرهيزكار شويد.
مطابق دستور قرآن، بخشى از تكاليف و واجبات دينى، واجبات مالى اند؛ مانند خمس و زكات كه با شرايط مشخصى كه در رساله هاى عمليه ذكر شده است، بايد همه ساله به پرداخت آن اقدام كرد. حج گزار نيز چنانچه حقوق الهى (مانند خمس، زكات، نذر و...) بر عهده داشته باشد، بايد آنها را بپردازد. نپرداختن حقوق الهى، در حكم غصب حق امام (علیه السلام) و ديگر مستحقين است، و حج گزار را از پاداش بزرگ حج محروم مى سازد، و در پاسخ لبيك وى، «لا لبيّك» و «لا سعديك» ندا داده خواهد شد.(1)
قوانين و مقررات، با هدف حفظ نظام اجتماعى و تربيت انسان ها بر پايه مصالح عمومى و مقاصد عاليه انسانى تشريع مى شود. تكاليف دينى، درواقع برنامه دين و قوانين زندگى براى انسان هاست.
پروردگار متعال براى رساندن انسان به سعادت و كمال، دستورها و تكاليفى در امور مادى و معنوى صادر فرموده و
ص: 215
پيغمبران را با كتاب هاى آسمانى براى تبيين و اجراى آن قوانين فرستاده است.
امام على (علیه السلام) در نصيحت هاى خود به فرزندش امام مجتبى (علیه السلام) فرمود: «خداوند، جز به نيكى به تو فرمان نداده و جز از بدى، تو را باز نداشته است».(1)
نشانه تربيت يافتگى (حسن الأدب) اين است كه انسان، امور زندگى خويش را در راستاى اطاعت از آفريدگار بر مبناى قانون شرع و عقل استوار سازد.
هدف از تشريع برنامه حج و قراردادن كعبه در مكه، اجراى مراسم بندگى و عبوديت است، تا خداخواهان و حق جويان، آن را وسيله اى براى تحصيل بندگى برگزينند و با اجراى مقررات و مناسك آن، به پرستش خداوند و عبادت خالصانه بپردازند و رسوم بندگى را در محضر حق انجام دهند. سعادت و خوشبختى دو جهان، فقط با عمل به دستورات و قوانين الهى و آشنايى با حق ميسر خواهد بود.
براساس آيه (وَ إِذْ جَعَلْنَا اَلْبَيْتَ مَثٰابَةً لِلنّٰاسِ وَ أَمْناً...) (2)، خداوند خانه كعبه را پناهگاه و كانون امن و امان خوانده و مقررات شديدى براى اين سرزمين مقدس، به منظور پيشگيرى از هرگونه خلاف و رفتار نامناسب (نزاع و جنگ و خون ريزى) وضع كرده است؛ تا جايى كه
ص: 216
حتى حيوانات و پرندگان نيز در آنجا در امنيت به سر مى برند و كسى حق آزاررساندن به آنان را ندارد. وجود چنين مركزى در جهان پر نزاع و متشنج، مى تواند بر رفع مشكلات مردم دنيا بسيار اثرگذار باشد؛ زيرا انضباط اخلاقى و اجتماعى، امنيت همه جانبه و فراگير را در اين منطقه در پى دارد و سبب مى شود كه مردم با وجود تمام اختلافات، در جوار آن گرد هم آيند و سرود وحدت و فرياد بيزارى از شياطين را سر دهند. در سرزمين كعبه، تمام مسلمانان از هر نژاد و رنگى در كنار هم به عبادت خداوند يگانه مى پردازند و اين گردهمايى باعظمت، باعث استحكام رشته هاى وحدت ميان مسلمانان مى شود.(1) برنامه حج، درواقع الگويى براى زندگى قانونمند در تمام عرصه هاى زندگى است. انسان خردمند براى رسيدن به سعادت همه جانبه، گريزى از حركت در مدار قوانين و مقررات ندارد. قرآن كريم، شعائر و مناسك حج را عامل تربيت انسان و انتظام اجتماعى برشمرده و همه را براى رعايت آن مقررات فرا خوانده است:
(ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ اَلْعَتِيقِ ذٰلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُمٰاتِ اَللّٰهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ اَلْأَنْعٰامُ إِلاّٰ مٰا يُتْلىٰ عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا اَلرِّجْسَ مِنَ اَلْأَوْثٰانِ وَ اِجْتَنِبُوا قَوْلَ اَلزُّورِ... وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعٰائِرَ اَللّٰهِ فَإِنَّهٰا مِنْ تَقْوَى اَلْقُلُوبِ لَكُمْ فِيهٰا مَنٰافِعُ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ مَحِلُّهٰا إِلَى اَلْبَيْتِ اَلْعَتِيقِ) (حج: 29-33)
ص: 217
سپس بايد آلودگى خود را بزدايند و به نذرهايشان وفا كنند و برگِرد خانه كهن طواف نمايند. اين است [آنچه مقرر شده] و هركس مقررات خدا را بزرگ شمارد، آن براى او نزد پروردگارش بهتر است، و چهارپايان براى شما جز آنچه [حرمت آن] بر شما خوانده مى شود، حلال است. پس از پليدى بت ها دورى كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد... و هركس شعائر خدا را بزرگ دارد، بى ترديد آن نشانه تقواى دل هاست؛ در آن [قربانى ها] براى شما منافعى است تا زمانى معين [چون شير و پشم]، سپس قربان گاه آنها در كنار خانه آزاد است.
همچنين در آيه ديگر، از نزديكى با زنان، گناه، دروغ، گفت وگوهاى بى فايده، جرّ و بحث و قسم خوردن نهى شده است:
(اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومٰاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ اَلْحَجَّ فَلاٰ رَفَثَ وَ لاٰ فُسُوقَ وَ لاٰ جِدٰالَ فِي اَلْحَجِّ...) (بقره: 197)
حج، در ماه هاى معينى است! و كسانى كه [با بستن احرام، و شروع به مناسك حج] حج را بر خود فرض كرده اند، [بايد بدانند كه] در حج، آميزش جنسى با زنان، و گناه و جدال نيست!
لزوم رعايت قوانين و مقررات، به ويژه موازين اخلاقى و اجتماعى مختص حج نيست، بلكه آموزش نحوه زندگى براى همه ايام عمر انسان است و عاملى براى روان شدن و شيرينى حيات فردى و اجتماعى به شمار مى رود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مناسبت هاى مختلف با تأكيد مى فرمود:
اِنَّ الله اَعطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّه و إنَّ الله فَرضَ فَرائضَ وَسَنَّ سُنَناً وَحَدَّ
ص: 218
حُدوداً وَأحلَّ حلالًا وَحَرَّمَ حَراماً وَشَرَّعَ الإسلامَ وَجَعَلَهُ سَهلًا وَسَمْحاً واسِعاً و لَم يَجعَلهُ ضَيِّقاً.(1)
خداوند، حق هر صاحب حقى را عطا كرده است. خداوند، واجبات و سنت هايى را تشريع فرموده و حدودى را مشخص نموده و حلال و حرام ها را تعيين و دين اسلام را به عنوان دينى آسان، داراى گشايش اعلام كرده و آيينى سخت قرار نداده است.
قوانين و مقررات الهى بر مبناى نيازهاى واقعى انسان وضع شده است و زندگى سعادتمندانه و عاقبت نيك، جز با انجام دادن اين مقررات ميسر نيست. هريك از اين احكام، پاسخ گوى نيازى از نيازهاى انسان است، و به طور كلى در اسلام، حكمى بدون حكمت و تكليفى بدون مصلحت وجود ندارد.
شخصى از امام باقر (علیه السلام) پرسيد، چرا خداوند شراب، مردار، خون و گوشت خوك را بر انسان حرام كرده است؟ امام (علیه السلام) در پاسخ اين پرسش با اشاره به نيازهاى انسان فرمود:
حرام كردن اين امور و حلال كردن ديگر چيزها براى اين است كه خداوند وقتى انسان را آفريد، نيازهاى آفريده خود را مى دانست. ازاين رو آنچه را براى تأمين نيازهاى او ضرورى بود، بر او حلال و مباح كرد و آنچه را براى وى زيان آور مى دانست، بر او حرام نمود.(2)
سفر معنوى و الهى حج براى بيشتر زائران، فقط يك بار در طول
ص: 219
عمر پيش مى آيد. ازدست دادن اين فرصت كوتاه و زودگذر و غفلت از وظايف و مقررات آن، افزون بر زيان هاى جبران ناپذير فردى و تيرگى باطن، آثار نامطلوب اجتماعى و مكتبى فراوانى نيز به همراه دارد.
انتظار مى رود كه شيعيان در اين كنگره عظيم و بين المللى، با رعايت كامل قوانين و مقررات اخلاقى و اجتماعى، چهره نورانى و مثبت شيعه را به نمايش بگذارند! حال كه مذهب و مرام حق، منحصر در شيعه اماميه اثناعشريه است، بايد شيعيان در مقام عمل، اين برترى فرهنگى و اعتقادى را نيز به منصه ظهور برسانند. ضعف هاى اخلاقى و زيرپانهادن مقررات، به ويژه از ما پيروان اهل بيت (عليهم السلام) كه زير ذرّه بينِ دوست و دشمن هستيم، چهره اى نامطلوب از شيعه نشان مى دهد، و علاوه بر گناه فردى و ضايع كردن سعى و تلاش خود، به حيثيت نظام تشيع و مكتب والاى اهل بيت (عليهم السلام) نيز لطمه مى زند، و ديگران مذهب، ملت و نظام ما را عامل آن خواهند دانست؛ درحالى كه امام صادق (علیه السلام) توصيه كرده است:
«كُونُوا لَنا زَيْناً وَلاتَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً»(1)؛ «شما شيعيان، مايه آبرو و سربلندى ما باشيد، نه موجب سرشكستگى و بدنامى ما»
چنان كه گفتيم مناسك حج عامل دگرگونى مثبت در وجود انسان است؛ اعتقادات و باورهاى ما را پولادين، اخلاق و رفتار
ص: 220
فردى و اجتماعى ما را ملايم و افكار و انديشه را زلال مى كند و تعالى روحى و معنوى براى ما به ارمغان مى آورد. مناسك حج، آبشار رحمت الهى است. حج گزاران در اين سفر، بايد ناخالصى هاى روح و جان خود را در آن جويبار رحمت الهى شست وشو دهند، تا شايستگى تقرب به ساحت مقدس ربوبى را بيابند.
در اين گفتار، نقش و آثار مناسك حج در خانواده بررسى مى شود.
رفتار هركس، نشان دهنده شخصيت روحى و اخلاقى اوست. كسى كه قدم در سرزمين وحى مى نهد و كعبه را طواف مى كند و با استلام حجر - كه يمين الله فى الارض است - با خداى خويش پيمان بندگى مى بندد، بايد رفتارش با ديگران متأثر از اين فضاها و مناسك معنوى شود و با قبل فرق كند. موضوعى كه همواره از توصيه هاى حضرات معصومين (عليهم السلام) بوده است.
نقل شده است شخصى به نام زكريا بن ابراهيم كه نصرانى بود، مسلمان شد. وى در موسم حج، خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و حضرت را از مسلمان شدن خود آگاه كرد. حضرت صادق (علیه السلام) از وى پرسيد: «از اسلام چه ديدى (كه به آن گرويدى)؟» وى گفت: «قول خداى عزوجل كه فرمايد: (مٰا كُنْتَ تَدْرِي مَا اَلْكِتٰابُ وَ لاَ اَلْإِيمٰانُ وَ لٰكِنْ جَعَلْنٰاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشٰاءُ) ؛ «تو كتاب و ايمان نمى دانستى چيست، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه هر كه را خواهيم، بدان هدايت كنيم».(1) حضرت فرمود: «محققاً خدا تو را رهبرى فرموده است». آن
ص: 221
گاه حضرت سه بار فرمود: «خدايا هدايتش فرما». سپس حضرت فرمود: «پسر جان هرچه مى خواهى بپرس». عرض كردم: پدر و مادر و خانواده من نصرانى اند و مادرم نابيناست. آيا من با آنها باشم و در ظرف آنها غذا بخورم؟» حضرت فرمود: «آنها گوشت خوك مى خورند؟» عرض كردم: «خير، با آن تماس هم نمى گيرند». حضرت فرمود: «باكى ندارد». سپس فرمود: «مواظب مادرت باش و با او خوش رفتارى كن، و چون بميرد، او را به ديگرى وامگذار، خودت به كارش اقدام كن، و به كسى مگو نزد من آمده اى، تا در منا پيش من آيى ان شاءاللَّه».
زكريا گويد، من در منا خدمتش رفتم، درحالى كه مردم اطرافش را گرفته بودند و او مانند معلم كودكان بود كه گاهى اين و گاهى آن، از او سؤال مى كرد (و او پاسخ مى فرمود). سپس چون به كوفه رفتم، به مادرم مهربانى كردم، خودم به او غذا مى دادم و لباس و بدنش را از آلودگى ها پاكيزه مى كردم و خدمتگزارش بودم.
مادرم به من گفت: «پسر جان! تو زمانى كه دين مرا داشتى، با من چنين رفتار نمى كردى. از زمانى كه از دين ما رفته و به دين حنيف گراييده اى، اين چه رفتارى است كه از تو مى بينم؟» گفتم: «مردى از فرزندان پيغمبر ما، به من چنين دستور داده است». مادرم گفت: «آن مرد پيغمبر است؟» گفتم: «نه، بلكه پسر يكى از پيغمبران است». مادرم گفت: «پسر جان، اين مرد پيغمبر است؛ زيرا دستورى كه به تو داده، از سفارشات پيغمبران است». گفتم: «مادرم! بعد از
ص: 222
پيغمبر ما پيغمبرى نباشد و او پسر پيغمبر است». مادرم گفت: «دين تو بهترين دين است. آن را به من عرضه كن». من دين را به او عرضه كردم و او مسلمان شد و من هم برنامه اسلام را به او آموختم. او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را گزارد و در شب عارضه اى به او دست داد (و بيمار شد). به من گفت: «پسر جان! آنچه به من آموختى، دوباره بياموز». من نيز آنها را تكرار كردم، و مادرم اقرار كرد و از دنيا رفت. چون صبح شد، مسلمان ها غسلش دادند و خودم بر او نماز خواندم و در گورش گذاشتم.(1)
آنچه بيان شد، يك نمونه از هزاران است. اولياى خداوند همواره مردم را به اخلاق و رفتار نيك با مردم، به ويژه با همسر توصيه كرده اند. بنابر فرمايش رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) بدرفتارى با همسر تباه شدن عمل را به دنبال دارد:
أَيُّمَا امْرَأَةٍ آذَتْ زَوْجَهَا بِلِسَانِهَا لَمْ يَقْبَلِ اللهُ مِنْهَا صَرْفاً وَلَا عَدْلًا وَلَا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِهَا حَتَّى تُرْضِيَهُ وَإِنْ صَامَتْ نَهَارَهَا وَقَامَتْ لَيْلَهَا وَأَعْتَقَتِ الرِّقَابَ وَحَمَلَتْ عَلَى جِيَادِ الْخَيْلِ فِي سَبِيلِ الله وَكَانَتْ أَوَّلَ مَنْ يَرِدُ النَّارَ وَكَذَلِكَ الرَّجُلُ إِذَا كَانَ لَهَا ظَالِماً....(2)
هر زنى با زبانش همسرش را بيازارد، خداوند از او نماز مستحب و واجب و هيچ حسنه اى را نخواهد پذيرفت، تا او را از خود راضى كند؛ هرچند روزها را روزه و شب ها را به عبادت مشغول شود و
ص: 223
بردگانى را در راه خدا آزاد سازد و با اسبان نجيب در راه خداوند جهاد كند. او اولين كسى خواهد بود كه وارد آتش مى شود. همچنين است اگر مرد همسرش را بيازارد.
متقابلاً خوش اخلاقى و رفتار نيكو با اعضاى خانواده، ارزش فوق العاده و بركات معنوى فراوان دارد. حج نيز عبادتى با ويژگى هاى معين است. آنچه موجب تباهى اعمال يا پذيرفتن عبادت هاى انسان مى شود، قطعاً در حج نيز چنين خواهد بود.
انسان براى تأمين نيازهاى بى شمار خود ناگزير از زندگى اجتماعى است. به تعبير حضرت اميرمؤمنان على (علیه السلام) آفريدگار انسان، معيشت را در ميان مردم تقسيم كرد:
«فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَوَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُم...».(1)
بر همين اساس، آن حضرت انزواطلبى و تنهازيستن را امرى مذموم و نشانه كاستى در وجود انسان دانسته است:
أعْجَزُ النّاس مَنْ عَجَزَ عَنْ اكتِسابِ الإخوان فِي اللهِ وَاَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفَر بِهِ مِنْهُم.(2)
عاجزترين مردم كسى است كه نتواند برادرانى را در جهت خدا بيابد و ناتوان تر از او كسى است كه آنكه را به دست آورده، از دست بدهد.
ص: 224
از منظر حضرت رضا (علیه السلام) ارتباط با ديگران و يافتن دوستان خوب، به منزله به دست آوردن بهشت است:
«مَنِ اسْتَفادَ أَخاً فِي الله إسْتَفادَ بَيْتاً في الْجَنّةِ»(1)؛ «كسى كه در راه خدا برادرى به دست آورد، خانه اى در بهشت براى خود فراهم ساخته است».
در فرهنگ دينى، براى زندگى اجتماعى نيز اصول و قواعدى بيان شده است. امام صادق (علیه السلام) شرط تداوم دوستى و موفقيت در ارتباطات اجتماعى را خوش رفتارى و معاشرت نيكو با مردم در همه عرصه هاى زندگى، به ويژه در مسافرت ها دانسته، مى فرمايد:
وَطِّن نَفْسَك عَلَى حُسنِ الصَّحابة لِمَن صَحِبتَ فِي حُسنِ خُلُقِك وكُفَّ لِسانكَ وَاكظِم غَيظَك وَاَقِلَّ لَغْوَك وَتَفرُشُ عَفوَكَ وَتَسخُو نَفسُك.(2)
عزم كن كه با مصاحبان خود با خُلق نيكو معاشرت كنى و زبانت را نگهدارى. (ازاين رو) خشم خود فرو نشان، از بيهوده گويى بر حذر باش، عفو و گذشت را بگستران، و سخاوت و كرم را پيشه ساز.
در احوال پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آورده اند كه حضرت در يكى از سفرهايى كه به حج مى رفت، فرمود:
«مَنْ كانَ يُسيءُ الِجوارَ فَلا يُصاحِبْنا»(3)؛ «آن كس كه در مصاحبت و هم جوارى بد عمل مى كند، با ما همسفر نشود».
ص: 225
از سفارش هاى پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (عليهم السلام) به خوبى استفاده مى شود كه اصلاح رفتار و معاشرت با مردم از آموزه هاى مناسك حج است. حج گزاران بايد مراقب باشند از آنچه دون شأن زائر با معرفت است مانند عصبانيت، خشم، لغو، غيبت و سخت گيرى هاى بى مورد، عجله و شتاب زدگى و ناسازگارى با هم سفران بپرهيزند. شيرينى زندگى اجتماعى، به ويژه در سفر، به حسن خُلق، سعه صدر، گشاده رويى و گذشت و صبر است. ازاين رو بر زائر خانه خداست كه با اخلاق ستوده، با مردم رفتار كند تا علاوه بر حظى كه از اين سفر مى برد، به مناسك حج خود، معنويت و روحانيت بيشترى ببخشد. پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«مايوُضَعُ في ميزانِ امرءٍ يَومَ القِيامَةِ أَفضَلُ مِن حُسْنِ الخُلْقِ»(1)؛ «در ميزان و ترازوى عمل انسان در قيامت، چيزى بهتر از حسن خلق نهاده نمى شود».
همچنين حضرت با اشاره به آثار منفى و زيان بار سوء خلق بر اعمال انسان، مى فرمايد:
«الخُلُقُ السَّيِّ ءِ يُفْسِدُ العَملَ كَما يُفسِدُ الخِلُّ العَسلَ»(2)؛ «اخلاق بد، عمل را از بين مى برد؛ چنان كه سركه عسل را فاسد مى كند».
بنابر گفته امام صادق (علیه السلام)، لقمان حكيم به فرزندش چنين توصيه نمود:
هرگاه با گروهى سفر كردى، در كار خود و كار آنان، با آنها به مشورت بپرداز و در چهره ايشان بسيار تبسم كن و بر توشه خود كريم و بخشنده باش، و چون تو را دعوت كنند، اجابت نماى و اگر
ص: 226
از تو كمك خواستند، يارى ده، سكوت طولانى و نماز بسيار كن و سخاوت نفس را در مركب سوارى و توشه خود به كار بند و چون از تو گواهى حقى طلبند، گواهى ده و چون مشورت كنند، تمام توان و انديشه ات را براى دادن رأى صحيح به كار گير و چون راه پيمايند، با آنان همگام شو و چون به كارى پردازند، با آنان مشاركت كن، و چون به صدقه يا قرض دادن اقدام كنند، تو نيز بذل كن و به آنان كه از تو سالخورده ترند، گوش فرا ده و هر گاه به كارى فرا خواندنت يا چيزى خواستند، پاسخ مثبت ده و از مخالفت بپرهيز.(1)
ابوالربيع شامى گويد:
در محضر امام صادق (علیه السلام) بوديم. مجلس آكنده از جمعيت بود. آن حضرت خطاب به حاضران فرمود:
«لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحسِنْ صُحْبَةَ مَن صَحِبَهُ وَ مُرافَقَةَ مَن رافَقَهُ وَ مُمالحَةَ مَن مالحَهَ وَ مُخالَقَةَ مَن خالَقَهُ»(2)؛ «از ما نيست كسى كه با مصاحبان خود به نيكى مصاحبت نكند و با رفيقان رفق و مدارا پيشه نسازد و در غذا خوردن، تمايل ديگران را در نظر نگيرد و در خُلق و خوى، اخلاق ديگران را ناديده انگارد».
حج واقعى، نه تنها بر رفتار حج گزار در ايام سفر و زمان برگزارى مناسك حج اثر مى گذارد، بلكه دگرگونى اساسى در شخصيت وى پديد مى آورد؛ به طورى كه او تا پايان عمرش تحت
ص: 227
تأثير فضاهاى معنوى حج مى باشد و رفتار و گفتارش، همواره مبتنى بر ارزش هاى اخلاقى است. چه سودى دارد آن حج و عمره اى كه فقط قالب بى روح و ظاهرى پرسروصدا دارد! امام باقر (علیه السلام) با اشاره به همين مطلب مى فرمايد:
مَا يُعْبَأُ مَنْ يَسْلُكُ هَذَا الطَّرِيقَ إِذَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ ثَلاثُ خِصَالٍ: وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي الله، وَحِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ، وَحُسْنُ الصُّحْبَةِ لِمَنْ صَحِبَهُ.(1)
كسى كه به حج مى رود و اين راه را طى مى كند، اگر سه خصلت در وى نباشد، مورد عنايت و توجه قرار نمى گيرد: 1. ورع و پارسايى كه او را از گناه باز دارد؛ 2. صبر و بردبارى كه بتواند خشم خود را كنترل كند؛ 3. خوش رفتارى با همراهان.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با عنايت به نقش تربيتى حج، دورى از معصيت در حج و عمره را نشانه واقعى بودن آن دانسته است:
مَنْ حَجَّ أوِ اعْتَمَرَ فَلَمْ يَرْفَثْ وَلَمْ يَفسُقْ يَرْجِعُ كَهَيئَةِ يَوْمٍ وَلَدَتْهُ امُّهُ.(2)
كسى كه حج يا عمره انجام دهد و در آن گناه و فسقى مرتكب نشود، برمى گردد همانند روزى كه از مادر متولد شده است.
با عنايت به بحث هاى گذشته، راهكارهاى موفقيت در ارتباطات اجتماعى را مى توان در امور ذيل دسته بندى كرد:
- از آداب مصاحبت و زندگى اجتماعى، تحمل ناسازگارى هاست. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
ص: 228
مَا اصْطَحَبَ اِثنانِ اِلّا كانَ أعظَمُهُما أجراً وَ أَحَبُّهُما اِلَى اللهِ أَرْفَقَهُما بِصاحِبِهِ.(1)
هرگاه دو تن همسفر شدند، آن كس كه بيش از ديگرى با رفيق خود رفق و مدارا كند، نزد خدا محبوب تر و پاداشش عظيم تر است.
بنابراين اگر زائرى از همسفرانش رفتارى نامطلوب ديد، نخست بايد از باب ارشاد، با زبان ملايم و با عطوفت و حسن عمل، در صدد اصلاح او برآيد، و سرانجام اگر ناسازگارى ادامه يافت، با تحمل و بردبارى سفر را به پايان برد و درصدد نزاع و مجادله و پاسخ گويى برنيايد؛ تا اجرى مضاعف از حج خود ببرد.
از هشدارهاى قرآن به بندگان خدا اين است كه مواظب باشيد اعمال عبادى خود را ضايع (حبط) نكنيد؛ زيرا حفظ عمل، مهم تر از انجام آن است. قرآن درباره كسانى كه روش منافقان را در زندگى پيش گرفته اند، مى فرمايد:
(... فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاٰقِكُمْ كَمَا اِسْتَمْتَعَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاٰقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خٰاضُوا أُولٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فِي اَلدُّنْيٰا وَ اَلْآخِرَةِ وَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ) (توبه: 69)
چنان كه آنان از سهمشان [از نعمت ها در امور باطل] بهره گرفتند؛ شما نيز بهره گرفتيد، و به صورتى كه [آنان در شهواتشان] فرو رفتند، شما نيز فرو رفتيد؛ اينان اند كه اعمالشان در دنيا و آخرت تباه و بى اثر است و در حقيقت اينان اند كه زيان كارند.
ص: 229
- حرمت نهادن و تكريم برادران ايمانى از ديگر وظايف اخلاقى مؤمن است. اگر كسى حرمت ديگرى را پاس ندارد، نبايد درباره خود از ديگران چنين انتظارى داشته باشد. بنابر توصيه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) احترام به ديگران به ويژه بزرگسالان از دستورات اكيد دين اسلام است:
مَنْ عَرَفَ فَضلَ كَبيرٍ لِسِنِّهِ فَوَقَّرَهُ، آمَنَهُ اللهُ مِن فَزَعِ يَومِ القيامةَ.(1)
كسى كه برترى بزرگ تر را به سبب سن و سالش بشناسد و بدو احترام كند، خداوند وى را از دهشت و اضطراب روز قيامت در امان دارد.
على (علیه السلام) در شعر آموزنده اى به فرزندان خود مى فرمايد:
سليم العرض من حذر الجوابا *** و من دارى الرجال فقد اصابا
وَ مَنْ هاب الرجال تهيبوه *** و من حقر الرجال فلن يهابا(2)
آرى، همسفران حج در هر پايه و مقامى كه باشند، به دور از امتيازات و عناوين ويژه خود، بايد به يكديگر احترام بگزارند و ديگران، به ويژه سالخوردگان، بيماران و بانوان را بر خود مقدم بدارند و يارى شان كنند.
از جلوه هاى عينى و عملى احترام به ديگران، مراعات ارزش هاى
ص: 230
انسانى و اخلاقى است! سماعة بن مهران گويد: از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم: «مردى به من بدهكارى مالى دارد و مدتى او را نديده ام؛ تا اينكه در اطراف كعبه با او روبه رو مى شوم و او را مى بينم. آيا مال خود را از او بخواهم؟» حضرت فرمود: «نه، حتى به او سلام نكن، و او را نترسان؛ تا اينكه از حرم خارج شود».(1)
آن گاه حضرت صادق (علیه السلام) عدالت در زمان حكومت حضرت مهدى (عج) را چنين توصيف فرمود:
أَوَّلُ مَا يُظْهِرُ الْقَائِمُ مِنَ الْعَدْلِ أَنْ يُنَادِيَ مُنَادِيهِ أَنْ يُسَلِّمَ صَاحِبُ النَّافِلَةِ لِصَاحِبِ الْفَرِيضَةِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَالطَّوَافَ.
اولين چيزى كه امام عصر (علیه السلام) از عدل خود آشكار مى كند، اين است كه منادى او فرياد برمى آورد كه طواف كنندگان مستحبى و لمس كنندگان حجرالاسود، حجرالاسود و مطاف را براى كسانى كه طواف واجب دارند، واگذارند.
- برابر روايات، آنچه در مجالس گفته مى شود، امانت است و كسى حق ندارد، سخن هم صحبت خود را براى ديگرى بازگو كند؛ مگر آنكه با اجازه او بوده يا نقل آن، بيان خوبى او باشد.(2)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در اين باره فرمود: «مجالس امانت اند، و فاش كردن راز برادر دينى خيانت است. پس، از اين كار دورى كن».(3) حضرت در حديث ديگرى فرمود:
ص: 231
وقتى دو نفر با يكديگر در جلسه اى صحبت مى كنند، آنچه كه يكديگر را از آن باخبر مى كنند، امانت خداست. پس جايز نيست كه يكى از آنها برخلاف ميل برادر دينى اش، آنچه كه او ميل به افشاى آن را ندارد، بازگو كند.(1)
قرآن كريم، اعمال برخى انسان ها را بى نتيجه دانسته است؛ مانند كفار(2)، مشركان(3)، و آنان كه به اصول اعتقادى و عملى دين، باور و ايمان ندارند(4) و كسانى كه از اجراى دستورها و فرمان هاى الهى اكراه دارند(5)، و آن كسانى كه مردم را از خدا باز دارند(6)، و اشخاصى كه به پيامبر (صلی الله علیه و آله) بى حرمتى مى كنند(7) و....
شايد موارد فوق، چندان با روحيات و اعمال خداباورانى كه براى انجام دادن مناسك حج به مكه مى روند، سازگار نباشد؛ اما مواردى نيز هستند كه قرآن كريم به مؤمنان و خداباوران هشدار مى دهد، هرچند آنان با هدف انجام فريضه حج عازم سرزمين وحى بشوند؛ مانند كسانى كه هدفشان از زندگى فقط رسيدن به مطامع دنيايى و زينت هاى آن مى باشد.
ص: 232
(مَنْ كٰانَ يُرِيدُ اَلْحَيٰاةَ اَلدُّنْيٰا وَ زِينَتَهٰا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمٰالَهُمْ فِيهٰا وَ هُمْ فِيهٰا لاٰ يُبْخَسُونَ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي اَلْآخِرَةِ إِلاَّ اَلنّٰارُ وَ حَبِطَ مٰا صَنَعُوا فِيهٰا وَ بٰاطِلٌ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ)
(هود: 15 و 16)
كسانى كه زندگى دنيا و زيور و زينتش را بخواهند، ثمره تلاششان را به طور كامل در [همين] دنيا به آنان مى دهيم و در اينجا چيزى از آنان كاسته نخواهد شد. اينان كسانى اند كه در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نيست و آنچه [در دنيا از كار خير] كرده اند، در آخرت تباه و بى اثر مى شود، و آنچه همواره [رياكارانه] انجام مى دادند، باطل است.
همچنين از آن موارد، كسانى اند كه از امور مورد غضب خداوند پيروى مى كنند!
(ذٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اِتَّبَعُوا مٰا أَسْخَطَ اَللّٰهَ وَ كَرِهُوا رِضْوٰانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمٰالَهُمْ) (محمد: 28)
اين عذاب براى اين است كه آنان از آنچه خدا را به خشم آورده است، پيروى كردند، و خشنودى او را خوش نداشتند؛ در نتيجه اعمالشان را تباه و بى اثر كرد.
پس بايد حج و مباحث تربيتى آن آسيب شناسى شود. راهيان سرزمين وحى بايد در اين انديشه باشند كه چه عواملى مى تواند مناسك معنوى حج را اثربخش يا بى اثر كند! در اين گفتار به برخى امورى كه مانع اثرگذارى تربيتى مناسك حج مى شود، خواهيم پرداخت.
ص: 233
از موانع اثرگذارى مناسك حج، جهل و ناآگاهى از اسرار و رموز آن است! مناسك حج، نظام نامه تربيت انسان است. اگر كسى با آن بيگانه باشد، از دستاوردهايش محروم خواهد ماند.
بسيارى مفاسد، ريشه در جهل و نادانى دارد. امور ناروايى كه در جامعه بشرى رخ مى دهد، به يكى از اين سه عامل باز مى گردد: جهالت، سودجويى و ترس. كسى كه به ديگران ظلم روا مى دارد يا از مفاسد و پيامدهاى آن آگاه نيست يا اگر مى داند، سودجويى وى باعث انجام اين عمل زشت مى شود و يا ترس از دست دادن آنچه دارد، او را به ظلم وامى دارد.
هر ظلمى از احساس نياز شخص ستمگر سرچشمه مى گيرد. جهالت، سودجويى و ترس نيز نوعى نيازند. جهل، نياز به علم، سودجويى نياز به تمايلات درونى، و ترس نياز به قدرت دارد.
انسان نادان، به سبب خلأهايى كه دارد، اگر اراده كار نيك هم بكند، غالباً به آن موفق نمى شود؛ چنان كه پيامبراعظم (صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:
«مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ اكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ»(1)؛ «كسى كه از روى نادانى كارى انجام دهد، افساد او بيش از اصلاحش خواهد بود». قرآن نيز مى گويد:
(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمٰالاً، اَلَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً) (كهف: 103 و 104)
بگو آيا خبر بدهيم به شما كه زيان كارترين مردم چه كسانى
ص: 234
هستند؟ آنها كه سعى و فعاليتشان در مسير زندگى به راه خطا افتاده، در ضلالت و گمراهى جلو مى روند، و درعين حال چنين مى پندارند كه كار نيك انجام مى دهند و به راه صواب مى روند!
مردم عصر جاهلى كه در موسم حج به مكه مى آمدند، بعد از مراسم «عبادى!» و وقوف در مشاعر عظيم الهى، همه با همان جهالت فكرى و آلودگى روحى و اخلاقى كه آمده بودند، باز مى گشتند. آنها نه معرفتى به دست آورده بودند و نه رذيلتى را به فضيلت تبديل كرده بودند، بلكه همان موجودات جاهل القلب فاسدالاخلاق قبيح الاعمالِ قبل از حج بودند كه به شهر و ديار خود برمى گشتند.
خداى تبارك وتعالى براى توجه دادن آنان به وظيفه دينى و دورساختنشان از ادامه سنت جاهلانه فرمود:
(فَإِذٰا قَضَيْتُمْ مَنٰاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اَللّٰهَ كَذِكْرِكُمْ آبٰاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً)
(بقره: 200)
بعد از اينكه از اعمال حج فارغ شديد، آن چنان به ياد خدا باشيد كه گويى به ياد پدرانتان هستيد و بلكه بيش از اين مقدار، خدا را ياد كنيد.
يعنى آن مقدار كه به ياد پدران خود هستيد و به آنها مى باليد و اين انتساب را مايه افتخار و مباهات خود مى دانيد، چرا به ياد خدايتان نيستيد؟ آيا نمى پنداريد كه سرچشمه تمام آنچه كه پدران داشتند و دارند، خداوند است؟
بنابراين، آيا توجه به خداوند، بايد دل هاى شما را پر كند و بر
ص: 235
سراسر وجودتان مستولى شود و شما را به خود مشغول سازد و به اصلاح اعمال و تهذيب اخلاق و تأمين حيات جاودان وادارتان كند، يا ياد پدران مشركِ فاقدِ هرگونه كمالِ پوسيده در دل خاك؟! (فَمٰا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؟) ؛ «شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟» (قلم: 36).
از ديدگاه امام صادق (علیه السلام)، مناسك حج عاملى مؤثر براى مبارزه با رفتارهاى جاهلانه انسان هاست. حضور در عرفات، شناخت حقيقت هاى عالم را و حضور در مشعر، شعور و درك همه چيز را به انسان ارزانى مى دارد. آن حضرت در حديث مصباح الشريعه فرمود:
وَاخْرُجْ عَنْ غَفْلَتِكَ وَزَلَّاتِكَ بِخُرُوجِكَ إِلَى مِنًى وَلَا تَتَمَنَّ مَا لَا يَحِلُّ لَكَ وَلَا تَسْتَحِقُّهُ.(1)
با خارج شدنت از مكه به سوى منا از غفلت و اشتباهات بيرون برو و چيزى را كه براى تو حلال نيست و استحقاق آن را ندارى، تمنا و آرزو مكن.
امام سجاد (علیه السلام) به شبلى فرمود: «آيا از بين دو ستون عبور كردى و پيش از مرورت، دو ركعت نماز خواندى؟ در مزدلفه راه رفتى و سنگ ريزه برچيدى و از مشعرالحرام گذر كردى؟» گفت: «آرى». فرمود: «زمانى كه در مشعرالحرام راه مى رفتى و سنگ ريزه ها را از زمين بلند مى كردى، آيا نيت كردى كه هر معصيت و جهل و نادانى را از بين ببرى و هر علم و عملى را در وجودت تثبيت كنى؟»
ص: 236
گفت: «نه». فرمود: «آيا وقتى كه در مشعرالحرام قدم مى زدى، در نيت گرفتى كه قلبت را با علامت اهل تقوا و خوف از خداى عزوجل علامت گذارى كنى؟» گفت: «نه». فرمود: «اى شبلى پس تو از عَلَم ها عبور نكرده اى و نماز نخوانده اى و در مزدلفه راه نرفته اى و از آن سنگ ريزه برنداشته اى و از مشعرالحرام مرور نكرده اى».(1)
بدين سان روشن مى شود كه جهل و ناآگاهى درباره اسرار حج، از عوامل محروميت از نعمت هاى اين برنامه معنوى است. نادانى، بيمارى دردناكى است. نادان از هر خير و نيكى بى بهره است، استقلال فكرى ندارد و هر نسيمى كه مى وزد، او را با خود مى برد. هميشه چشم به ديگران دوخته است، تا براى او تصميم بگيرند.
داورى هاى نادان، غلط است؛ اظهارنظرهايش نادرست؛ گفتارش متناقض و كردارش، نيز نامبارك مى باشد. چنين انسانى با سعادت و نيك بختى بسيار فاصله دارد. اگر به سوى بصيرت و دانايى نرود، در دنيا و آخرت، چون كوران خواهد زيست. مردم در نظر اميرمؤمنان على (علیه السلام) از حيث معرفتى به سه گروه تقسيم مى شوند. آن حضرت خطاب به شاگرد شايسته اش كميل مى فرمايد:
يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ! النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَهَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيق....(2)
ص: 237
مردم سه دسته اند: دانايى كه شناساى خداست، آموزنده اى كه در راه رستگارى كوشاست، و فرومايگانى رونده به چپ و راست كه درهم آميزند، و پى هر بانگى را گيرند و با هر باد به سويى خيزند. نه از روشنى دانش فروغى يافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند.
نادانى در نظر پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بدترين فقر است. آن حضرت فرمود:
«يَا عَلِي! اِنَّهُ لا فَقْرَ اَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ»(1)؛ «اى على! همانا فقرى سخت تر از نادانى نيست».
انسان جاهل، براثر اين فقر فكرى و فرهنگى، همواره گرفتار افراطوتفريط و از مسير صحيح زندگى به دور است. چنين كسى راه صواب را نمى تواند بيابد، تا به مقصد برسد. على (علیه السلام) فرمود:
«لَاتَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً».(2) بر هر فرد خردمند فرض است با نادانى مبارزه كند. چنان كه مى دانيم، علم آموزى براى مسلمانان فرض شده است:
«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم...».(3) كسى كه براى انجام فريضه حج تصميم مى گيرد، بايد ابتدا با اين فريضه الهى از نظر اسرار و اهداف معنوى و همچنين از حيث فقهى، كاملاً آشنا شود كه البته وظيفه نهادهاى مسئول نيز در اين زمينه بسيار سنگين است.
حج گزار بايد متوجه باشد كه عبادت در كنار كعبه و اظهار خضوع در محضر پروردگار، اكسيرى تحول آفرين و دگرگون ساز
ص: 238
است! مسافر اين سفر بايد از گذشته بد و تاريك خود به آينده پاك و روشن گذر كند، خود را تغيير دهد و به خويشتن الهى و معنوى خود باز گردد. رفتارهاى ناپسند پيشين را با اشك و گريه و توبه عوض كند و از وسوسه هاى شيطان خود را رها سازد و با خداى خود آشتى كند.
از نشانه هاى متقين آن است كه همواره در پى زدودن جهل و غفلت خويش اند؛ چنان كه اميرمؤمنان (علیه السلام) در وصف متقين مى فرمايد:
يَبِيتُ حَذِراً وَيُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَفَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَة....(1)
پرهيزكار، شب هراسان است و صبح شادمان. هراس [متّقى] از غفلتى است كه مبادا گريبان گيرش شود و شادمانى اش از فضل و رحمتى است كه نصيبش گشته است....
روش مكتب اسلام اين است كه در راستاى احياى فطرت الهى انسان، و خروج او از فراموشى و غفلت اهتمام دارد. امربه معروف و تذكر نعمت هاى الهى در همين راستا واجب شده است.
به جز معصومين (عليهم السلام)، هيچ كس از گناه ايمن نيست. انسان براثر غفلت و ناآگاهى به گناه مى افتد و از ياد مى برد كه عالم محضر خداست. مناسك حج از فرصت هاى مبارزه با غفلت است. چه بسيارند كسانى كه توفيق ربانى شامل حالشان مى شود، در اين سفر و در سرزمين نزول وحى و رحمت الهى، از كرده خود پشيمان و
ص: 239
به پاك سازى دل مشغول مى شوند. آنان مى كوشند با دلى پاك و روانى آرام از جهان خاكى به سوى ملكوت اعلى پر بگشايند. اينان آن گاه كه بر اثر وسوسه هاى شيطانى، دامن خود را به گناه مى آلايند، از خدا استغفار مى كنند و رنج توبه را بر خود هموار مى سازند. اين حالت، اعتقاد راسخ آنان به معاد و جهان آخرت را نشان مى دهد. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) در ترغيب به توبه و بازگشت مى فرمايد:
طُوبى لِصُورَةٍ نَظَرَ اللهُ الَيهَا تَبْكِي عَلى ذَنْبٍ لَمْ يَطَّلِعْ عَلَى ذَلِكَ الذَّنْبِ احَدٌ غَيْرُ الله.(1)
چه خوش است صورتى كه خداوند به آن نظر افكند و بر گناهى كه كسى جز خداوند از آن آگاه نيست، گريه مى كند.
گريه از روى ندامت و پشيمانى، همانند مسلح شدن حاجيان به سنگ ريزه، براى مقابله با شيطان و وساوس اوست. اين مقابله با شيطان و كسب رحمت الهى، فقط از طريق «آگاهى» ممكن است؛ آگاهى، به معناى «به خود آمدنى» كه اصل و مقصد را متذكر مى شود.
صحراى عرفات، مشعر، منا و... با اعمال عبادى و مناسك نورانى اش، فرصت خوبى براى به خود آمدن و پشيمانى از نادانى هاى گذشته است! اى حاجى! اكنون سر به آستان و صورت به خاك و دست به دامن بيا! با دلى سوزان و چشمى گريان، ناله اى از صميم جان بركش و بگو:
ص: 240
يا كَريمَ الْعَفْوِ، يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا قَدِيمَ الْاحْسانِ وَأَنَا، يَا إِلَهِي، عَبْدُكَ الَّذِي أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ، هَا أَنَا ذَا، يَا رَبِّ، مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ. أَنَا الَّذِي أَوْقَرَتِ الْخَطَايَا ظَهْرَهُ، وَأَنَا الَّذِي أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ، وَأَنَا الَّذِي بِجَهْلِهِ عَصَاكَ، وَلَمْ تَكُنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاكَ....(1)
من، اى خدا، آن بنده ات هستم كه او را امر به دعا فرمودى و گفت لبّيك و سعديك. اينك منم اى پروردگار، بنده افتاده در پيشگاهت. منم آنكه پشتش از بار خطيئات، سنگين گشته. منم آنكه گناهان، عمرش را تباه كرده. منم آنكه از روى جهالت، تو را نافرمانى كرده و حال آنكه تو سزاوار عصيان و نافرمانى نبودى.
- پروردگارا! اكنون با بدنى طواف مى كنم كه در بندگى تو كوشا نبوده است و با قلبى شَوط مى كنم كه زنگارِ گناهان را نزدوده است، و با زبانى «يا رب» مى گويم، كه در ثناى تو گويا نبوده است. ياد گذشته ها، عرق شرم را بر سر و رويم مى نشاند و از آن مى ترسم كه گناهانم فضاى معنوى حج را بيالايد. وا اسفا از اين شرمسارى و حسرتِ روزگارانى كه به غفلت گذشته و عمرى كه به جهالت سپرى شده است.
- اى خداى مهربان! اكنون با دستى تهى و رويى سياه به سوى تو آمده ام، و مى پذيرم كه بنده خوبى برايت نبوده ام و حق تو را كه فرمودى:
«مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدرِهِ»،(2) ادا نكرده ام. اما خوب مى دانى كه تو را دوست دارم و همه وجودم از محبت تو سرشار است.
ص: 241
- الهى! آنچه از من ديده اى، از سرِ جسارت و گستاخى نبوده است، بلكه غفلت و غرور بر من غالب گشته و افسارم را به دست شيطان و هواهاى نفسانى سپرده و همه چيزم را به باد داده است. اكنون اين بنده غارت شده، با همه رسوايى هاى پيدا و پنهانش به سوى تو آمده است.
آمدم تا غسل در زمزم كنم *** معرفت افزون، جهالت كم كنم
در وقوف مشعر آموزم شعور *** در مناى عشقِ تو يابم حضور
رَمى تنديس بُت اكبر كنم *** چشم جان از اشك شوقت تر كنم
بعد از آن در مَسلَخ عشق منا *** ذبح قربانى كنم اى آشنا
آرى، آرى كعبه يعنى عشق و شور
حج صراط روشنِ بزم حضور
كعبه يعنى ثقل سنگين زمين بيت معمور خدا، دار الأمين
آنكه حج را ديد، جز حق را نديد نامَد از او غيرِ فعل حق پديد(1)
عامل نبودن به دستورات خداوند و تخطى از اوامر او در گفتار و كردار، از ديگر موانع اثربخشى حج است. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
همانا ما هيچ كس را مؤمن نمى شماريم، مگر آنكه از تمام اوامر و دستورات ما اطاعت و پيروى كند. آگاه باشيد يكى از نشانه هاى پيروى از دستورات و ارادت ورزى به ما، داشتن ورع است. پس
ص: 242
خود را به آن بياراييد، تا خداوند بر شما رحمت آورد. دشمنان ما را با آن در تنگنا قرار دهيد، تا خداوند شما را رهايى بخشد.(1)
پيام اين حديث و احاديث مشابه آن به شيعيان، اين است كه آنان نبايد فقط به اسم شيعه دل خوش كنند، بلكه بايد در عمل پيرو راستين قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) باشند و در همه جا آنها را الگوى رفتارى خود برگزينند.
امام باقر (علیه السلام) در روايتى، ويژگى هاى شيعيان خود را براى جابربن يزيد جعفى اين گونه بيان فرمود:
اى جابر كسى كه خود را منتسب به ما مى دارد، آيا او را همين بس است كه گويد ما اهل بيت را دوست داريم؟ به خدا سوگند شيعه ما نيست، جز كسى كه از خدا بترسد و او را فرمان بردار باشد. اين گونه كسان شناخته نمى شوند جز با تواضع و خشوع، امانت دارى، كثرت ياد خدا، روزه دارى، اقامه نماز، نيكى به پدر و مادر، رسيدگى به حال همسايگان فقير و مسكين و بدهكار و رسيدگى به يتيمان، راستگويى، خواندن قرآن، كنترل زبان از (تعرض به) مردم مگر با خير و خوبى، و اين گونه كسان در ميان قوم خود امين و معتمدند.
جابر گويد: عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! من امروزه كسى را با اين خصوصيت ها كه بيان فرموديد، نمى شناسم! امام فرمود: اى جابر! گمان مى كنى براى مرد همين كافى است كه بگويد: من على (علیه السلام) را دوست مى دارم و پيرو او هستم، ولى عملش با اين گفته همراه نباشد.
ص: 243
اگر كسى بگويد من رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دوست دارم، اما پيرو سيره پيامبر (صلی الله علیه و آله) نباشد و به سنت او عمل نكند، دوستى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او هيچ سودى نبخشد. پس از خدا بترسيد و براى دستيابى به آنچه نزد خداست، كار كنيد، و ميان خدا و هيچ كس خويشاوندى و قرابتى وجود ندارد. بهترين بندگان خدا و گرامى ترين آنها نزد او، با تقواترين و مطيع ترين آنهاست. اى جابر! به خدا سوگند، نمى توان به خداوند نزديك شد، جز با اطاعت و فرمان بردارى.
مَنْ كَانَ لِله مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَمَنْ كَانَ لِله عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَمَا تُنَالُ وَلايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَالْوَرَعِ.(1)
هر كه مطيع خداست، او دوست ماست و هر كه از خدا نافرمانى كند، دشمن ماست. به ولايت ما نمى توانيد برسيد، جز با عمل و ورع.
ابو اسامه زيد شحّام گويد كه امام صادق (علیه السلام) به من فرمود:
به خدا سوگند، پدرم (امام باقر (علیه السلام) براى من نقل كرد كه مردى از شيعيان على بن أبى طالب (علیه السلام)، در ميان قبيله اى زندگى مى كرد كه زينت آنان بود. او از همه امانت دارتر بود و حقوق را بيش از ديگران مراعات مى كرد. او از همه راست گوتر بود؛ به گونه اى كه همگان وصايا و امانت هاى خود را به وى مى سپردند. [اگر] از همه مردم آن قبيله سؤال مى كردى، مى گفتند: «چه كسى مثل فلانى است؟»
ص: 244
يعنى او از همه ما امانت دارتر و راست گوتر است.(1) اين گونه رفتار و عمل با مخالفان و خوش رفتارى و سلوك اسلامى با ديگر مسلمانان، موجب ايجاد جاذبه براى تشيع است و آنان را به مذهب شيعه و اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) علاقه مند مى كند.
زمان و مكان و عرصه حج، سرشار از معنويت و صفاست! كسانى كه در صدد دستيابى به نتيجه مطلوب معنوى اند، بايد شرايطى را از نظر اخلاقى و رفتارى مراعات كنند؛ چنان كه قرآن كريم تصريح مى فرمايد: «سخنان زشت، لغو، فحش، فسق، فجور، مِراء و جدال در حج، جايگاهى ندارد»؛ (فَلاٰ رَفَثَ وَ لاٰ فُسُوقَ وَ لاٰ جِدٰالَ فِي اَلْحَجِّ) (بقره: 197).
آن گونه كه از معارف دينى به دست مى آيد، ديانت همراه با پاكى است. در واقع اين خودش، اصلى است كه هر عبادتى بايد با روح تقوا و طهارت نفس همراه باشد تا پذيرفته شود: (إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ) .(2) ازاين رو در سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده كه تحول اخلاقى فرد در اين سفر روحانى و احتراز از معاصى گذشته، نشانه قبولى حج اوست:
«آيَةُ قَبُولِ الحَجِّ تَركُ ما كانَ عَلَيه مُقيماً مِنَ الذُّنوبِ».(3)
حج، نقطه تحول روحى و اخلاقى حاجيان است. پس بايد آثار اين تحول در اعمال و اخلاق حج گزاران مشهود باشد.
ص: 245
امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) به ابعاد فردى و اجتماعى حج ازنظر اخلاقى و تهذيب نفوس اين گونه اشاره فرموده است:
اِنَّما اُمِرُوا بِالْحَجِّ لِعِلَّةِ الوِفادَةِ اِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَطَلَبِ الزِّيادَةِ وَالخُروجِ مِنْ كلِّ مَا اقْتَرَفَ العَبدُ تائباً مِمّا مَضَى مُستَأِنفاً لِما يَستَقِبلُ مَعَ ما فيهِ مِن اِخراجِ الأَموالِ وَتَعَبِ الأبدانِ وَالاِشتِغالِ عَنِ الأَهلِ وَالوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفسِ عَنِ اللَّذّاتِ، شاخِصاً فِي الحَرِّ وَالبَردِ، ثابِتاً عَلى ذلِكَ، دائِماً مَعَ الخُضُوعِ وَالإستِكانَةِ وَالتَّذَلُّلِ....(1)
همانا به حج مأمور شدند تا به محضر خداوند بزرگ باريابند و از او نعمتِ افزون تر طلب كنند و از گناهانى كه بندگان مرتكب شده اند، خارج گردند و از گذشته توبه كنند و در آينده جبران نمايند و راه درست پيش گيرند و نيز از اين رهگذر، اموال خرج شود و بدن ها به رنج افتد و از سرگرمى زن و فرزند بيرون آيند و نفس را از لذت ها دور نگهدارند و گرما و سرما را تحمل كنند و به آن حالتى كه به دست آورده اند، پابرجا باشند و خضوع و خاكسارى و افتادگى را تمرين كنند.
در اين صورت، حج گزار مصداق كلام پيامبر (صلی الله علیه و آله) خواهد بود كه فرمود:
مَنْ حَجّ البَيْتَ فَلَم يَرفُثْ وَلَم يَفْسُقْ، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ امُّه.(2)
كسى كه حج كند و مرتكب زشتى و فسق نگردد، از گناهانش پاك شود؛ چنان كه گويى از مادر متولد گرديده است.
ص: 246
مطالب فوق، درسى براى حج گزار است كه مغرور نباشد و به صرف اينكه به خانه خدا يا حرم نبوى و بقيع و ديگر اماكن مشرفه مى رود، تصور نكند به حريم كبريايى و قرب خداوندى راه يافته است، بلكه قبل از هر چيز به شرايط و آداب، اخلاق و معنويات و تحول روحى و عملى بينديشد. باشد كه در زمره زائران واقعى خانه خدا درآيد و مصداق اين شعر عراقى نباشد:
به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند *** كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيى؟!
حج گزار بايد از تضييع حق ديگران و هر نوع مديونى خود را رها سازد. اگر به مسلمانى ظلمى كرده است، بايد از او عذرخواهى كند و حلاليت بطلبد؛ تا حجش قبول درگاه افتد.
على بن يقطين كه از ياران امام كاظم (علیه السلام) بود و به دستور امام در دستگاه هارون كار مى كرد، عازم سفر حج شده بود. او خواست امام كاظم (علیه السلام) را در مدينه زيارت كند. امام به او اجازه ملاقات نداد و فرمود: «امسال، حج تو قبول نمى شود؛ زيرا تو ابراهيم شتربان را در محل كار خود نپذيرفته اى. خدا هم تو را نمى پذيرد».
على بن يقطين بسيار ناراحت شد. طبق دستور امام كاظم از مدينه به كوفه برگشت و نزد آن شتربان رفت و درِ خانه او را كوبيد و صورت خود را روى خاك گذاشت و به آن شتربان گفت: «با پاى خود صورتم را لگدمال كن». شتربان قبول نمى كرد تا با اصرار او، صورت وزير كشور، كه به مسلمانى توهين كرده بود، زير لگد شتربان شد و او مى گفت:
«اللّهُمَ اشْهَدْ»؛ «خدايا شاهد باش كه دارم،
ص: 247
توهين خود را جبران مى كنم». سپس او به مدينه برگشت و امام كاظم (علیه السلام) او را پذيرفت.(1)
اگر به فلسفه بعثت بنگريم و با نقشى كه خداوند براى رسالت خاتم انبيا (صلی الله علیه و آله) در تزكيه نفوس و تعليم و تربيت انسان ها قائل شده است(2)، آشنا شويم؛ اگر بشناسيم نقشى را كه رسول مكرم (صلی الله علیه و آله) براى اخلاق در نظام شريعت قائل شد و تكميل و تتميم آن را هدف رسالت خواند(3) و همچنين اخلاق حسنه را نشانه كمال ايمان دانست؛(4) در اين صورت ما بايد در اين كنگره عظيم جهانى، به شدت مراقب اخلاق و رفتار خود باشيم؛ زيرا ضعف هاى اخلاقى ما پيروان اهل بيت (عليهم السلام) كه زير ذرّه بينِ دوست و دشمن هستيم، به سرعت نمايان مى شود و چهره اى زشت و نامطلوب از شيعه نشان مى دهد. درحالى كه توصيه امام صادق (علیه السلام) است: «شما شيعيان مايه آبرو و سربلندى ما باشيد و نه موجب سرشكستگى و بدنامى ما»(5)؛
«كُونُوا لَنا زَيْناً وَلاتَكُونُوا عَلَيْنا شَيْناً».
بسيارى از شيعيان دلسوز و مسئوليت شناس در اين انديشه اند كه راهى براى ايجاد جاذبه بيشتر به اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) بيابند و چهره نيكوى مذهب تشيع را در همه جا به ويژه در ميان
ص: 248
مسلمانان حاضر در حج و حرمين شريفين به نمايش بگذارند. يگانه راه روشن كه مى توان پيش پاى آنان نهاد، همان نكته است كه در بيان امام صادق (علیه السلام) آمده است:
كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَالاجْتِهَادَ وَالصَّلاةَ وَالْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ.(1)
شما با غيرزبانتان (در عمل) مردم را [به اسلام و تشيع] دعوت كنيد. بايد از شما ورع، كوشش، نماز و كار خير ببينند. اينها دعوت كننده بوده [و جاذبه ايجاد مى كند].
اخلاق و رفتار هركس، آينه شخصيت اوست. گاهى خصلت هاى درونى و صفات پنهانى اشخاص، در موقعيت هاى غيرطبيعى آشكار مى شود. مسافرت براى انسان، وضع يا شرايطى را پيش مى آورد كه برخى صفات ناپسند همچون بخل، خودخواهى، راحت طلبى، خشم و عصبانيت، تكبر و غرور، ناسازگارى و كم طاقتى بروز مى كند و مايه رنجش خاطر همراهان و همسفران مى شود.
بعضى هم برعكس، شرايط سفر را زمينه اى براى همكارى، كمك، مردانگى، گذشت و مدارا، خوش اخلاقى و مهرورزى مى بينند و با رفتار شايسته خود، خاطره اى زيبا در دل همسفران باقى مى گذارند.
سفر حج كه همراه با سختى ها، صَرف مال و پيمودن راه هاى طولانى براى شركت در مراسمى عظيم و طاقت فرساست، غير از
ص: 249
اطاعت خدا و اداى تكليف حج، آزمايشى بزرگ به منظور مبارزه با رذايل اخلاقى و نشان دادن اوج دلدادگى و شيفتگى در محضر پروردگار است. امام على (علیه السلام) دراين باره فرموده:
وَلكِنَّ اللهَ يَخْتَبِرُ عِبادَهُ بِأَنْواعِ الشَّدائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْواعِ الْمَجاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكارِهِ، إِخْراجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْكاناً لِلتَّذُلِلِ فِي نُفُوسِهِمْ....(1)
وليكن خداوند بندگان خود را به انواع سختى ها مى آزمايد و به انواع كوشش ها به عبادت وامى دارد و به اقسام اعمالى كه خوشايند آنها نيست، مبتلايشان مى كند؛ تا تكبر و خودبينى را از دل آنها بيرون برد و حقارت و كوچكى را در جان آنها جايگزين كند.
پس در اين سفر مقدس، انسان بايد ناملايمات و سختى ها را تحمل كند و آنها را بپذيرد. ديگران را از خود نرنجاند و متوجه مقام و موقعيت خود باشد. عارف فرزانه، بهارى همدانى (رحمه الله) مى نويسد:
[حج گزار] بايد خوش خلق باشد و تواضع بورزد، از رفيق مُكارى(2) و غيره كوچكى بنمايد و از لغو و فحش و درشت گويى و ناملايمت در حذر باشد. حسن خلق، تنها آن نيست كه اذيتش به كسى نرسد؛ بلكه از جمله اخلاق حسنه آن است كه از غير، تحمل اذيت بنمايد؛ نه تنها متحمل شود؛ بلكه در ازاى او خفض جَناج كند. در حديث
ص: 250
قدسى خداوند مى فرمايد: «رضايت خود را در جفاى مخلوق پنهان كرده ام، هر كه درصدد رضاجويى از ماست، بايد ايذاء غير را متحمل شود».(1)
مال حلال و پاك، مالى است كه از راه كسب مشروع و كوشش صحيح به دست آمده و آغشته به مال غصبى، رشوه، دزدى، ربا، كم فروشى و... نباشد، و حقوق واجب شرعى آن نيز پرداخته شود.
از ديدگاه شرع مقدس اسلام، كسب حلال و كار مشروع، بهترين و برترين عبادت است. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ»(2)؛ «عبادت هفتاد بخش دارد؛ برترين آن طلب نمودن مال حلال است».
خداوند متعال در قرآن مجيد، ميان طلب حلال و عمل صالح رابطه اى تنگاتنگ فرض مى كند و از مردم مى خواهد، ابتدا مال حلال و طيب تناول كنند، سپس به انجام عبادت و عمل صالح برخيزند.
(يٰا أَيُّهَا اَلرُّسُلُ كُلُوا مِنَ اَلطَّيِّبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّي بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ) (مؤمنون: 51)
اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد، و عمل صالح انجام دهيد، كه من به آنچه انجام مى دهيد، آگاهم.
ص: 251
بهره مندى از تقواى الهى و رعايت حلال و حرام، از نشانه هاى اهل ايمان است. آنان اطاعت از دستورهاى الهى و بندگى خدا را با تمام وجود پذيرفته اند و افتخارى سعادت بخش براى خود مى شمارند.
پروردگار عالم، معاش حلال را وسيله آبادى معاد، و كسب حلال دنيا را زمينه به دست آوردن آخرت مقرر كرده است. آنان كه ايمان راستين دارند، هرگز زندگى خود را به حرام آلوده نمى كنند. حق تعالى عبادت چنين كسانى را مى پذيرد. حضرت امام كاظم (علیه السلام) فرمود:
إنّا أهْلُ بَيْتٍ، حَجُّ صَرُورَتِنا وَمُهُورُ نِسائِنا وَأكفانُنا مِنْ طهُورِ أمْوالِنا.(1)
ما خاندانى هستيم كه هزينه نخستين حجّمان (حج صروره) و مهر زنانمان و كفن هايمان را از پاك ترين اموالمان بر مى گيريم.
براساس رهنمود معصومين (عليهم السلام)، درهمى مال حلال اگر در راه انجام حج و ديگر دستورات خداوند هزينه شود، براى انسان هزاران برابر ارزش دارد:
رُوي أَنَّ دِرْهَماً فِي الحَجِّ خَيرٌ مِن أَلفِ أَلفِ دِرهَمٍ فِي غَيْرِهِ، وَدرهمٍ يَصِلُ إِلى الإِمامِ مِثل أَلف أَلف دِرْهَمٍ فِي حَجٍّ.(2)
روايت شده انفاق يك درهم در حج، بهتر از يك ميليون درهم در غيرحج است، و يك درهم سهم امام را پرداختن، مانند هزينه كردن هزار هزار درهم در حج است.
ص: 252
امام صادق (علیه السلام) در تبيين ارزش مال حلال فرمود:
هنگامى كه حضرت موسى (علیه السلام) حج انجام داد، جبرئيل نزد او آمد. موسى از جبرئيل پرسيد: «براى كسى كه حج اين خانه را با نيت صادقانه و هزينه پاك و حلال انجام دهد، چه پاداشى است؟» خداوند به جبرئيل وحى كرد كه به او بگو: «او را در رفيق اعلى با پيامبران، صدّيقان، شهدا و صالحان قرار مى دهم و اينان، رفيقانى نيكو هستند».(1)
بنابراين، حج در صورتى پاسخ واقعى به دعوت الهى است كه با مال حلال انجام شود. مال حرام يا مال مشتبه موجب نابودى اعمال عبادى انسان و همچنين رد شدن آن در پيشگاه خداوند است. امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
إذَا اكتَسَبَ الرَّجُلُ مَالًا مِن غَيرِ حِلِّهِ ثُمَّ حَجَّ فَلَبىّ، نُودِيَ لَا لَبيَّكَ وَلا سَعدَيكَ وَانِ كانَ مِن حِلِّهِ فَلَبَّى، نُودِيَ لَبّيك وَسَعدَيك.(2)
هرگاه كسى از راه غيرحلال مالى كسب كند و تلبيه حج بگويد، در پاسخ او گفته مى شود: «لالبّيك و لاسعديك»؛ «نه، تو پاسخ مثبت نداده اى، مبارك و ميمون مباد تو را»، و اگر مالش را از راه حلال به دست آورد، گويند: «لبّيك و سعديك»؛ «بله، بله خوش آمدى».
امام باقر (علیه السلام) مى فرمايد:
«لايَقْبَلُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ حَجّاً وَلا عُمْرَةً مِنْ مالٍ حَرامٍ»(3)؛ «خداوند متعال، حج و عمره اى را كه با مال حرام انجام
ص: 253
شود، نمى پذيرد». اين، همان حقيقتى است كه در آيه: (إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ) مى خوانيم كه خداوند، فقط اعمال افراد باتقوا را مى پذيرد.
در منابع فقهى و رسائل عمليه مراجع مطرح شده است كه اگر كسى ثروتش را از راه حرام به دست آورده باشد، جايز نيست آن را در حج مصرف كند و چنين كسى شرعاً مستطيع نيست. اگر هم مال حلال مخلوط به حرام دارد، لازم است پيش از سفر حج تصفيه كند، و اگر پس از تصفيه، به اندازه هزينه حج باقى بماند، مستطيع است.(1)
امورى را كه باعث حرام يا شبهه ناك شدن سرمايه انسان مى شود و حج را با مشكل روبه رو مى كند، مى توان در چند عنوان مطرح كرد:
كسانى كه در معاملات و كسب هاى خود موازين شرعى را رعايت نمى كنند، مثلاً كم فروشى يا اجحاف به طرف مقابل يا غش در معامله مى كنند، يا نزول مى دهند و نزول مى گيرند، از ديگران رشوه مى گيرند و يا به اموال ديگران دستبرد مى زنند و حقوق مالى مردم را تضييع مى كنند و... سود حاصل از چنين كسب هايى آلوده به حرام مى شود و با چنين سرمايه اى نمى توان حج انجام داد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نيز فرمود:
ص: 254
هنگامى كه مردى با مال حرام به حج مى رود و [در ميقات] مى گويد:
«لَبَّيْك، اللَّهُمَّ لَبَّيْك...»؛ «به فرمان بردارى ايستاده ام. بارخدايا! در اطاعت و خدمت تو هستم»، خداوند در پاسخ به او مى فرمايد:
«لا لَبَّيكَ وَلا سَعْدَيكِ، حَتّى تَرُدَّ ما فِي يَدَيْكَ»(1)؛ «نه، به فرمان بردارى نايستاده اى و در اطاعت و خدمت نيستى، تا آنكه هرچه در اختيار و در دست تو است، به صاحبان آن بازگردانى».
همچنين در حديثى ديگر فرمود:
«... و حَجُّكَ مَرْدُودٌ إِلَيْكَ»؛ «حج تو، به تو برگردانده مى شود».(2)
مال حرام موجب دورى انسان از رحمت پروردگار است. بر اساس سخن رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) هنگامى كه لقمه حرام در شكم انسانى جاى مى گيرد، ملائك آسمان و زمين به او لعن مى فرستند! تا آن لقمه در وجود وى هست، خداوند به او توجه نمى كند. هركس لقمه حرامى بخورد، به غضب خداوند گرفتار خواهد شد....(3)
بنابراين هر شيئى كه از راه حرام به دست آمده باشد، باعث ضايع و مردود شدن حج مى گردد. در حديثى از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است:
مَنْ تَجَهَّزَ وَفي جِهازِهِ عَلَمٌ حَرامٌ لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ مِنْهُ الْحَجَّ.(4)
ص: 255
اگر در وسايل سفر حج كسى، حتى پرچم يا علامتى از حرام باشد، حج او قبول نيست.
كسانى كه مديون ديگران اند و در پرداخت آن كوتاهى مى ورزند، مناسك و اعمالشان در حج، با مشكل مواجه خواهد شد.
حج گزار بايد به پرداخت ديون مردم اهتمام ورزد. اگر مالى از مردم نزد او هست، حق كسى را ضايع كرده، يا حق الناسى به عهده اوست، بايد در برطرف كردن آن بكوشد و با صاحبان حقوق، به نوعى مصالحه، و آنان را از خود راضى كند و به پيشگاه خداوند نيز توبه و استغفار نمايد.
امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
«وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُكَ مِنْ جهة الْمَخْلُوقين»(1)؛ «حال كه عزم حج دارى، حقوقى را كه از ناحيه خلق بر ذمّه تو است، ادا كن و از عهده آن بيرون آى».
اگر زائر تاكنون به وجوهات شرعى پايبند نبوده است، اكنون كه عزم حج و زيارت دارد، بايد به مرجع تقليد خويش رجوع كند و وضعيتِ مالى خود را مشخص سازد و اگر خمس، زكات، نذورات يا صدقات بر ذمه دارد، در اداى آن بكوشد تا حج و عمره اش صحيح باشد. زيرا خمس، حق امام و سادات است.
ص: 256
در توقيع شريف حضرت مهدى (عج) آمده است:
لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين عَلَى مَنْ أكَلَ مِنْ مالِنا دِرْهماً حَراماً.(1)
لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر كسى باد كه درهمى از مال ما را به حرام بخورد.
آنان كه خمس و زكات مالشان را نپرداخته اند، بر اساس آيات و روايات و فتواى همه فقهاى شيعه، ثروتشان مخلوط به حرام است، و براى پاك شدن ثروتشان، بايد تا آخرين درهم و دينار خمس و زكاتشان را بپردازند. آن گاه از آن پول تصفيه شده، حوله احرام و كفش لازم را بخرند، و پول قربانى را جدا بگذارند، و بقيه هزينه سفر را تأمين كنند.
در اين تحقيق دريافتيم كه حج، دعوت خالق است براى حضور مخلوق در كلاس تربيتى، كه مربيانى چون حضرت ابراهيم و اسماعيل و محمد و على و مهدى صاحب الزمان (عليهم السلام) در آن حضور دارند. برنامه حج، ايستگاه نور و روشنايى و بازگشت به خويشتن خويش است. تحول، دگرگونى، بيدارى، رهاشدن از رسوبات گناه و اخلاق و رفتارهاى ناپسند، دستاورد حج است. در حج، انسان بايد گمشده خود را بيابد و راه خود را براى آينده برگزيند. مناسك حج، جرقه اى براى تابش نور معرفت است.
ص: 257
پس، اى حاجى بدان كه تو اكنون ميهمان خداى مهربانى! مگر نه اينكه ميهمان بايد به دلخواه صاحب خانه رفتار كند؟ هرچه را ميزبان آورد، بايد تناول كند و هر جا كه او گفت، بايد بيارامد؟! اى حاجى تو اينك، در كجاى جهانى و جايگاه تو در پهنه خلقت كجاست؟ براى چه آمده اى؟ از كجا آمده اى و به كجا خواهى رفت؟ آيا خود را شناخته اى تا بدانى كه براى چه كارى به حج آمده اى؟ آيا استعدادهايت را بازشناسى كرده اى؟ هيچ انديشيده اى كه در پرواز، چه عاملى نيرويت مى دهد و كدام عامل، بال و پرت را مى شكند؟ در حركت، چه انگيزه اى به سوى بهشتت مى برد و كدام نيت در آتشت مى افكند؟ چه عملى از حركت بازت مى دارد و كدامين عمل بر شتابت مى افزايد؟ چه كارى هايى تو را گرفتار منجلاب گناه مى كند و چه كارى به طراوت و عطر «خداجويى» و «خدايابى» مى رساندت؟!.... ابليس را شناخته اى تا از دشمنى اش در امان باشى و از وسوسه هايش مصونيت يابى؟
با «نفس امّاره» و ميدان عملش و زمينه تلاش و اغوايش آشنا شده اى، تا بتوانى پشتِ نفس را با نيروى تقوا و با فنِّ «جهاد اكبر» بر خاك بمالى؟
راه رشد و تزكيه و عوامل «فلاح» و علل «فجور» را مى دانى؟ دنياى «تو در تو» و شگفتِ «دل» را گشته اى؟ «نفسِ» هزارچهره را شناخته اى تا با او بجنگى؟
سفر حج، براى سلوك اين راه است، براى هجرت درونى است،
ص: 258
براى سير در دنياى باطن است، براى مرور بر نفسانيات و اخلاقيات است. براى آن است كه ارزش هاى متعالى را در عمق وجود خويش پديد آورى و استقرار بخشى.
اگر دل را مأواى خوبى ها و صالحات نمودى، اگر شوق به خير و تقوا در عشق به اللَّه را در دل مشتعل ساختى، ديگر «حسنات» و «صالحات»، جريان زلالى مى شود كه خودبه خود از آن چشمه مى جوشد و از درون به بيرون مى تراوشد و از «قلب»، به «اندام» مى رسد، و از «دل» بر «ديده» اثر مى گذارد.
اگر در اين سفر به ديدار محبوبت مى روى، بايد چهره جان را هم بيارايى و «جمال باطن» را هم داشته باشى. اخلاق، زيبايى درون است كه به ظاهر جارى مى شود. تقوا، هدايت باطنى است كه در عمل خارجى، راه مى نمايد. حج فرصت محاسبه است، آن را مغتنم بشمار. فضايل اخلاقى خود را بازرسى و بازشناسى كن. اگر نيست، پديد آور، اگر هست، تقويت كن. اگر اندك است، افزونش ساز.
خلاصه، اى حاجى در اين سفر به «خود» آى. چهره باطن و ظاهر خود را با اخلاق و رفتار زيبا بياراى. عزم خود را براى پيروى تام از دستورات آفريدگارت جزم نما. ايام حج، موسم «عبادت» است و عبادت، غذاى روح است. مناسك حج، در حقيقت مناجات و راز گفتن با خدا و نوعى دعاست، و دعا نردبان تعالى جان است.
ايام حج، دوره تزكيه و تهذيب و تربيت و ساختن و مقاومت كردن و تحمل نمودن است. ايامِ عفاف و كنترل و امساك و توجه
ص: 259
به خدا و تقرب به پروردگار است.
دريغ كه اين سفر تمام شود و اين فرصت بگذرد و كارى نكنى كه خدا را از خويش راضى سازى! زيرا اين مناسك، عامل به آن را براى زيارت كعبه حقيقى، مستعد و مهيّا مى كند كه خداى تعالى درباره آن فرمود:
«لا يَسَعُني ارْضي وسَمائي بَلْ يَسَعُني قَلبُ عَبدي المؤمنِ»(1)؛ «زمين و آسمان قابل جاگرفتن من نيست، بلكه جاى من دل بنده باايمان من است».
اين مناسك، پديد آورنده معرفت نفسى است كه در آن معرفت رب، مندرج است....(2)
سالك عارف مرحوم بهارى همدانى (رحمه الله) نوشته است:
بدان، غرض از تشريع اين عمل شريف، رسيدن به درجه دوستى و انس با خداست و رسيدن به اين دو غرض، جز با تصفيه و پاك نمودن قلب ممكن نمى باشد و آن هم ممكن نيست مگر با نگهداشتن نفس از هواهاى نفسانى و بريدن از دنياى پست و افكندنِ نفس بر مشقت ها و سختى هاى عبادات ظاهرى و باطنى.... بدان كه سفر حج، بر مثال سفر آخرت نهادند و هرچه در سفر آخرت پيش آيد، از احوال و اهوال مرگ در رستاخيز، نمود كار آن در اين سفر پديد كردند تا دانايان و زيركان چون اين سفر پيش گيرند، به هرچه رسند و هرچه كنند، منازل و مقامات آن راه آخرت ياد كنند و عبرت گيرند كه صعب تر است و عظيم تر.(3)
ص: 260
احرام، پوشيدن لباس بندگى و نمادى از پاكى جان و روشنايى دل است؛ احرام، تمرين فرمان بردارى از حق و حركت در مسير خداست. در «ميقات» احرام مى بنديم و در آنجا تولدى ديگر مى يابيم.
لباس هاى دنيا را بيرون مى آوريم و تصميم مى گيريم «لباس گناه» را هم از خويشتن دور سازيم. «غسل» مى كنيم، خويشتن را از گناهان مى شوييم، تا با طهارت قلب و روح و جسم، لباس احرام بپوشيم؛ لباسى سفيد، پاك و حلال، لباس اطاعت از پروردگار!
لباس احرام، شبيه «كفن» است و حضور در ميقات، همانند حضور در برابر محضر ربوبى در روز قيامت است.
با گفتن ذكر «تلبيه»، انسان به دعوت الهى پاسخ مثبت داده، احرام تحقق مى يابد و انسان خود را ميهمان و دعوت شده پروردگار مى بيند. عمره گزار با لبّيك گفتن، در حقيقت با خدا پيمان مى بندد كه جز به اطاعت خدا زبان نگشايد و زبان خود را براى هميشه بر همه گناهان ببندد.
با خدا پيمان مى بندد كه در همه حال تسليم اوامر الهى شود و حلال و حرام را پاس بدارد. انسان به اين تعهد افتخار مى كند؛ و به همين علت، مستحب است آن را تكرار كند و با صداى بلند بگويد؛ به اميد آنكه دل پاسخى بشنود.
همين كه حج گزار نگاهش به كعبه مى افتد، سر بر سجده مى نهد و با خداى مهربان گفت وگو مى كند.
ص: 261
چشم انسان در اين مراسم و مناسك نورانى، به كعبه اى روشن مى شود و به زيارت خانه اى موفق مى گردد كه دو پيامبر بزرگ الهى، حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) با كمال خلوص آن را بنا كردند(1)؛ تا قبله عبادت عابدان، و رويكردى معنوى به سوى حق باشد.
به فرموده امام صادق (علیه السلام):
مَن نَظَر إِلى الكَعْبَةِ عارِفاً فَعَرَفَ مِن حَقِّنا وَحُرمَتِنا مِثلُ الَّذِي عَرَفَ مِن حَقِّها وَحُرْمَتِها، غَفرَ اللهُ لَهُ ذُنُوبَهُ كُلَّها وَكَفَاهُ هَمَّ الدُّنيا وَالآخِرَة.(2)
كسى كه به كعبه به عنوان بيت الله و قبله عبادت بنگرد، و حق امامت و حرمت ما را بشناسد، مانند كسى كه آگاه به حق و حرمت كعبه است، خداوند همه گناهانش را مى آمرزد و همّ و غمّ دنيا و آخرت او را برطرف مى سازد.
طواف، نماد توحيد است؛ راهنمايى براى داشتن هدف در زندگى است؛ شمعى است كه به ياد معبود، بايد پروانه وار گرد آن چرخيد.
كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود *** حاجى، احرام دگر بند، ببين يار كجاست
امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد:
«وَ طُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلَائِكَه»(3)؛ «با قلب خود، هماهنگ با فرشتگان - كه در حريم عرش خدا به طواف مشغول اند - طواف كن».
ص: 262
طواف برگِرد كعبه، به عنوان خانه اى كه از هرگونه آلودگى پاك است، درس طهارت و دستور پاكيزگى مى دهد؛ پاك شدن از هر بدى، شرك و عيب و هجرت و حركت به خوبى ها و خداى خوبى ها.
نكته مهم در طواف اين است كه همراه اين جسم خاكى، فكر و اراده و خواسته ها و اعمال و رفتار ما بر محور «خدا» بچرخند.
آغاز و پايان طواف از «حجرالاسود» است؛ پس در هر دور بايد با اين سنگ بهشتى - كه گنجينه بزرگ ترين اسرار است - عهد و پيمان ببنديم و عرضه بداريم:
تا عهد تو در بستم، عهد همه بشكستم *** بعد از تو روا باشد، نقض همه پيمان ها
نماز، ستون دين، سيماى مكتب، نشانه اسلام، اساس دين، معراج مؤمن، پيمان خداوند، ميزان اعمال، كليد بهشت، اولين عملى كه در قيامت از آن سؤال مى شود، آخرين سفارش انبيا و اوليا، كوبنده شيطان، داروى تكبر، نور چشم پيامبر (صلی الله علیه و آله)، وسيله نزديك شدن به خدا، سبب آمرزش گناهان و ياد خداست و ياد خدا، آرام بخش دل ها و جان ها و قوى ترين عامل تربيت انسان است! با خواندن نماز و انجام سعى و وقوف و قربانى و حلق و رمى جمرات و بيتوته و... روى به جانب حق كرده، با زبان حال عرضه مى داريم، يا مولاى:
به كعبه رفتم و ز آنجا، هواى كوى تو كردم *** جمال كعبه تماشا به ياد روى تو كردم
شعار كعبه چو ديدم سياه، دست تمنّا *** دراز جانب شعر سياه موى تو كردم
چو حلقه در كعبه به صد نياز گرفتم *** دعاى حلقه گيسوى مشكبوى تو كردم
ص: 263
نهاده خلق حرم سوى كعبه روى عبادت *** من از ميان همه روى دل به سوى تو كردم
مرا به هيچ مقامى نبود، غير تو نامى *** طواف و سعى كه كردم به جستجوى تو كردم
به موقف عرفات ايستاده خلق دعا خوان *** من از دعا لب خود بسته، گفت وگوى تو
فتاده اهل منا در پى منا و مقاصد *** چو جامى از همه فارغ، من آرزوى تو كردم
ص: 264
قرآن الكريم.
1. اثبات الهداة، محمد بن حسن حرّ عاملى، قم، المطبعة العلمية، بى تا.
2. الاحتجاج، ابو منصور أحمد بن على بن أبى طالب طبرسى، المطبعة سعيد، ايران، مشهد المقدّسة.
3. إحياء علوم الدين، ابو حامد محمّد بن محمّد غزالى، دار الندوة الجديدة، بيروت.
4. الإختصاص، شيخ أبوعبداللّه محمد بن محمد بن نعمان عُكبرى بغدادى، ملقّب به شيخ مفيد، چاپ در ضمن مصنّفات شيخ: ج 12، چاپ اول، المؤتمر العالمى لألفيّة الشيخ المفيد، قم، 1413 ه. ق.
5. اخلاق اسلامى و مبانى نظرى آن، على شيروانى، چاپ دوم، قم، دارالفكر، 1381 ه. ش.
ص: 265
6. اخلاق اسلامى، احمد ديلمى و مسعود آذربايجانى، انتشارات معارف 1379 ه. ش.
7. اخلاق در قرآن، محمد تقى مصباح يزدى، تحقيق: محمد حسين اسكندرى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه الله)، 1370 ه. ش.
8. اخلاق ناصرى، نصيرالدين محمد طوسى، چاپ سوم، تهران، خوارزمى، 1364 ه. ش.
9. إرشاد القلوب، ابو محمّد حسن بن محمّد ديلمى، منشورات الشريف الرضى، قمّ المشرّفة.
10. الإرشاد، محمّد بن محمّد بن نعمان بغدادى، شيخ مفيد، تحقيق مؤسّسة آل البيت (عليهم السلام)، المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، ايران، قم المقدّسة.
11. اسرار عرفانى حج، محمد تقى فعالى، چاپ اول، قم، نشر مشعر، 1386 ه. ش.
12. اسرارالصّلاة (پرواز در ملكوت)، [امام] روح الله خمينى، ج 1، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359 ه. ش.
13. اسلام و تعليم و تربيت، محمدباقر حجتى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى 1389 ه. ش.
14. اصول آموزش و پرورش، محمدباقر هوشيار، چاپ سوم، دانشگاه تهران.
15. اصول و روش هاى تربيت در اسلام، سيداحمد احمدى، چاپ دوم، واحد انتشارات بخش فرهنگى دفتر مركزى جهاد دانشگاهى.
ص: 266
16. اصول و فلسفه تعليم و تربيت، على شريعتمدارى، تهران، اميركبير، 1367 ه. ش.
17. إعلام الورى، فضل بن حسن طبرسى، تحقيق مؤسّسة آل البيت (عليهم السلام)، ايران، قم المقدّسة.
18. الأمالى، محمّد بن محمّد بن نعمان بغدادى، منشورات جماعة المدرّسين فى الحوزة العلميّة، إيران، قم المقدّسة، 1403 ه. ق.
19. إلهيات الشفاء، شيخ الرئيس ابن سينا، منشورات بيدار، إيران.
20. الأمالى، ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، تحقيق: قسم الدراسات الإسلاميه، مؤسسة البعثة، قم، دارالثقافة، 1414 ه. ق.
21. الامالى، سيد مرتضى شريف، تحقيق سيد محمد بدرالدين نعسانى حلبى، قم، كتابخانه مرعشى نجفى، 1403 ه. ق.
22. الأمالى، شيخ صدوق، چاپ اول، مؤسّسه بعثت، تهران، 1417 ه. ق.
23. انسان كامل، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، 1374.
24. آداب الحرمين، سيدجواد حسينى شاهرودى. چاپ پنجم، بى جا، بى نا، 1404 ه. ق.
25. آشنايى با قرآن، شهيد مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا.
26. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار أئمة الأطهار، علّامه شيخ محمد باقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه. ق.
27. البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم بحرانى، دارالكتب العلميّه، قم.
ص: 267
28. تاج العروس من جواهر القاموس، محمد مرتضى زبيدى، بى جا، دارالهداية، 1386 ه. ش.
29. تاريخ الطبرى (تاريخ الأمم والملوك) ابو جعفر محمد بن جرير طبرى، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، چاپ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.
30. تحرير الوسيله، امام خمينى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، قم.
31. تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله)، شيخ أبو محمّد حسن بن على بن الحسين بن شعبه حرّانى، چاپ دوم، مؤسّسة النشر الإسلامى، قم المقدّسة، 1404 ه. ق.
32. ترتيب العين، خليل بن احمد فراهيدى، قم، اسوه، 1414 ه. ق.
33. تصنيف غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، تحقيق مصطفى درايتى، مكتب الأعلام الاسلامى، قم، 1366 ه. ش.
34. تعليم و تربيت و مراحل آن، غلامحسين شكوهى، مشهد، آستان قدس رضوى.
35. تفسير الصافى، محسن فيض كاشانى مؤسّسة الأعلمى، بيروت.
36. تفسير القمّى، ابو الحسن على بن إبراهيم قمّى، چاپ سوم، مؤسّسة دار الكتاب للطباعة والنشر، قمّ المقدّسة، 1404 ه. ق.
37. تفسير الكاشف، محمود بن عمر زمخشرى، مطبعة التجارية الكبرى، مصر.
38. التفسير الكبير، محمد بن عمر فخر رازى، بيروت، دارالفكر،
ص: 268
1414-1415 ه. ق.
39. تفسير روح المعانى، نعمان بن شهاب الدين آلوسى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1405 ه. ق.
40. تفسير نمونه، جمعى از نويسندگان زير نظر آيت اللَّه مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1373 ه. ش.
41. تفسير نورالثقلين، عبد على بن جمعه عروسى حويزى، سيد هاشم محلاتى، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1412 ه. ق.
42. تفسيرمنسوب به امام عسكرى (علیه السلام)، تحقيق مدرسة الامام المهدى (عج)، قم، 1409 ه. ق.
43. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، مجموعة ورّام، ابوالحسين ورّام ابن أبى فراس مالكى اشترى، دار صعب بيروت، مكتبة الفقيه قم.
44. التوحيد، شيخ صدوق، تحقيق سيد هاشم حسينى طهرانى، قم، جماعة المدرسين، 1387 ه. ش.
45. تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، أبوجعفر محمد بن حسن بن على طوسى، تصحيح، على اكبر غفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1417 ه. ق.
46. ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، شيخ صدوق، تحقيق على أكبر غفارى، منشورات مكتبة الصدوق، تهران، 1390 ه. ش.
47. جامع الأخبار، شيخ محمّد بن محمّد شعيرى سبزوارى، چاپ اول، مؤسّسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، قمّ المقدّسة، 1414 ه. ق.
ص: 269
48. جامع الاصول فى أحاديث الرسول، محمّد ابن اثير جزرى، تحقيق عبدالقادر الارناؤوط، بيروت، دار الفكر، 1403 ه. ق.
49. جامع السعادات، محمد مهدى نراقى، جلد سوم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1383 ه. ش.
50. الجعفريّات أو الأشعثيّات، محمد بن محمد بن اشعث كوفى، طبع طهران، 1417 ه. ق.
51. جواهر الكلام، شيخ محمّد بن حسن نجفى، چاپ اول، نشر يس، 1402 ه. ق.
52. حج در آينه عرفان، حسين انصاريان، نشر مشعر، قم، 1386.
53. الحج و العمرة فى الكتاب و السنة، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه جواد محدثى، قم، دارالحديث، 1380 ه. ش.
54. حج و عمره در قرآن و حديث، محمدى رى شهرى، ترجمه جواد محدثى، قم، دار الحديث، بى تا.
55. الدرّ المنثور، شيخ جلال الدين عبد الرحمن سيوطى، منشورات مكتبة آية اللّه المرعشى النجفى، 1404 ه. ق.
56. در ملكوت حج، به كوشش حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت، چاپ اول، مركز تحقيقات حج، قم، نشر مشعر، 1388 ه. ش.
57. درآمدى بر نظام تربيتى اسلامى، محمدعلى حاجى ده آبادى، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1377 ه. ش.
58. دعائم الإسلام، ابوحنيفه نعمان بن محمد تميمى، تحقيق: آصف
ص: 270
بن على اصغر فيضى، چاپ دوم، مصر، دارالمعارف، بى تا.
59. راه و رسم زندگى، الكسيس كارل، ترجمه: پرويز دبيرى، اصفهان، چاپ مهر افروز، 1385.
60. راهنماى حرمين شريفين، ابراهيم غفارى پنج جلد، انتشارات اسوه (وابسته به سازمان حج)، 1370 ه. ش.
61. روضة الواعظين، شيخ محمّد بن فتّال نيسابورى، چاپ اول، منشورات الشريف الرضى، 1368 ه. ش.
62. سنن ابن ماجة، أبو عبد اللّه محمّد بن يزيد بن ماجة القزوينى، تحقيق محمّد فؤاد عبدالباقى، دار الفكر، بيروت.
63. سنن أبى داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستانى، تحقيق محمّد محيى الدين عبدالحميد، دار إحياء السنّة النبويّة، بيروت.
64. سنن الترمذى (جامع الصحيح)، أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذى، تحقيق: أحمد محمّد شاكر، بيروت، دار إحياء التراث.
65. سنن الدارقطنى، على بن عمر دارقطنى، تحقيق مجدى بن منصور، دارالكتب العلمية، بيروت.
66. سنن الدارمى، أبو محمد عبداللَّه بن بهرام دارمى، طبعة دار الفكر، بيروت.
67. السنن الكبرى، احمد بن حسين بيهقى، دار المعرفة، بيروت.
68. سنن النبى، سيد محمد حسين طباطبايى، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1419 ه. ق.
ص: 271
69. سير حكمت در اروپا، محمّدعلى فروغى، بنگاه مطبوعاتى صفى عليشاه، تهران، 1317 ه. ش.
70. سيرة ابن هشام (السيرة النبويّة)، ابو محمّد عبد الملك بن هشام بن أيّوب حميرى، تحقيق: مصطفى سقا و إبراهيم الأنبارى، چاپ اول، مكتبة المصطفى، قم، 1355 ه. ق.
71. سيرى در سيره نبوى، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، 1371.
72. شرائع الإسلام فى معرفة الحلال و الحرام، شيخ أبوالقاسم نجم الدين جعفر بن حسن حلى، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1408 ه. ق.
73. شرح منازل السائرين، ملاعبدالرزاق كاشانى (شارح)، انتشارات بيدار، قم، بى تا.
74. شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1387 ه. ق.
75. «تذكرة المتقين»، محمد بهارى همدانى، قم، انتشارات نهاوندى، 1375 ه. ش.
76. الصّحاح، اسماعيل حمّار جوهرى، بيروت، اميرى، 1368 ه. ش.
77. صحيح البخارى، ابوعبد اللَّه محمد بن اسماعيل بخارى جعفى، تحقيق: مصطفى ديب البغا، چاپ چهارم، دمشق، دار ابن كثير، 1410 ه. ق.
78. صحيح مسلم، ابو الحسين مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقى، چاپ دوم، بيروت، دارالفكر.
79. الصحيفة السجادية، امام على بن الحسين (علیه السلام)، دفتر نشر الهادى، قم، 1376 ه. ش.
ص: 272
80. صهباى حج، عبدالله جوادى آملى، قم، نشر مؤسسه اسراء، 1377 ه. ش.
81. صهباى صفا، عبدالله جوادى آملى، به كوشش حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت، چاپ اول، قم، نشر مشعر، 1371 ه. ش.
82. عُدّة الداعى ونجاح الساعى، احمد بن فهد حلّى، چاپ اول، مؤسّسة معارف الإسلامية، 1420 ه. ق.
83. عرفان حج، سيّد ابوالحسن رفيعى قزوينى، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامى قزوين، 1375 ه. ش.
84. عرفان حج، عبدالله جوادى آملى، قم، نشر مشعر، 1376 ه. ش.
85. علل الشرائع، شيخ صدوق، منشورات المكتبة الحيدرية، نجف الأشرف، نشر وتصوير: مكتبة الداورى، قمّ المقدّسة، 1385 ه. ش/ 1966 م.
86. عوالى اللئالى، محمّد بن على ابن أبى جمهور احسائى، المطبعة سيّد الشهداء، إيران، قم المقدّسة.
87. عيون اخبار الرضا (علیه السلام)، شيخ صدوق، چاپ اول، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، بيروت، 1404 ه. ق.
88. عيون الحكم و المواعظ، على بن محمد ليثى واسطى، تصحيح حسنى بيرجندى، حسين، دار الحديث، قم.
89. عيون المعجزات، حسين بن عبدالوهّاب، مؤسّسة الأعلمى، بيروت، 1403 ه. ق.
ص: 273
90. غاية المرام بأخبار سلطنة بلد الحرام، عبدالعزيز بن عمر بن محمد بن فهد، مكه، دانشگاه ام القرى، 1988 م.
91. الغدير فى الكتاب والسنة والأدب، علّامة شيخ عبد الحسين أحمد امينى نجفى، تحقيق: مركز الغديرالدراسات الإسلامية، چاپ دوم، قم، 1414 ه. ق.
92. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد آمدى، ترجمه: هاشم رسولى محلاتى، قم، دارالكتاب الاسلامى، 1381 ه. ش.
93. الفردوس بمأثور الخطاب، شيروية بن شهردار ديلمى همدانى، تحقيق سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، دارالكتب العلمية، 1406 ه. ق.
94. فطرت، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، 1372.
95. تعليم و تربيت اسلامى، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، 1374.
96. قاموس قرآن، على اكبر قرشى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1352 ه. ش.
97. قرب الإسناد، شيخ أبو العبّاس عبد اللّه بن جعفر حميرى چاپ اول، مؤسّسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، قم المقدسة، 1413 ه. ق.
98. الكاشف فى معرفة من له الرواية فى الكتب الستة، ذهبى، دار القبلة، جدة.
99. كافى، أبوجعفر محمّد بن يعقوب كلينى، دار الأضواء، بيروت، 1405 ه. ق.
ص: 274
100. كتاب الجمع بين رأيى الحكيمين، ابونصر فارابى، تحقيق البير نصرى نادر، چاپ دوم، انتشارات الزهراء، 1405 ه. ق.
101. كتاب الغيبة للحجة، محمد بن حسن طوسى، دار المعارف الإسلامية، ايران، قم.
102. كتاب الوافى، محمد محسن، مشهور به فيض كاشانى، مكتبة الإمام أميرالمؤمنين على (علیه السلام) العامّة، اصفهانى.
103. كشف الأسرار و عدة الأبرار، رشيدالدين احمد بن أبى سعيد ميبدى، تهران، انتشارات امير كبير، 1357 ه. ش.
104. كشف المحجوب، ابوالحسن على بن عثمان جلابى هجويرى غزنوى، به تصحيح ژوكوفسكى، چاپ اول، انتشارات كتابخانه طهورى، 1358 ه. ش.
105. كنز العمّال، علاء الدين على متّقى بن حسام الدين هندى، چاپ پنجم، مؤسّسة الرسالة، بيروت، 1401 ه. ق.
106. كنز الفوائد، محمد بن على كراجكى، قم، مكتبة المصطفوى، 1410 ه. ق.
107. لذات فلسفه، ويل دورانت، مترجم عباس زرياب، انتشارات علمى فرهنگى، 1388.
108. لسان العرب، ابن منظور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ه. ق.
109. اللمعة الدمشقية، شمس الدين محمد بن مكّى عاملى (شهيد اول)، چاپ اول، دارالفكر، قم، 1411 ه. ق.
ص: 275
110. مبادى اخلاق در قرآن، عبدالله جوادى آملى، قم، نشر اسراء، 1378.
111. مبانى و اصول آموزش و پرورش، غلامحسين شكوهى، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1368 ه. ش.
112. مثنوى معنوى، جلال الدين بلخى (مولوى)، تصحيح رينولد نيكلسون، تهران، انتشارات اميركبير، 1362 ه. ش.
113. مجمع البيان فى تفسير القرآن، على بن فضل طبرسى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1415 ه. ق.
114. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدين على بن أبى بكر هيثمى، بيروت، دارالكتاب، 1967 م.
115. مجموعه آثار، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات صدرا، 1374 ه. ش.
116. محاسبة النفس، سيّد بن طاوس، على بن موسى، [بى جا]، مرتضوى، [بى تا].
117. المحاسن، شيخ أبو جعفر، أحمد بن محمّد بن خالد برقى، چاپ اول، مجمع العالمى لأهل البيت (عليهم السلام)، قم المقدّسة، 1413 ه. ق.
118. المحجّة البيضاء فى تهذيب الاحياء، مولى محسن فيض كاشانى، بيروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1403 ه. ق.
119. مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار فى تفسير القرآن، أبوالحسن ابن محمّد طاهر بن عبد الحميد فتّونى نباطى عاملى اصفهانى غروى،
ص: 276
دار الكتب العلميه، قم، 1393 ه. ق.
120. مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول، محمّد باقر مجلسى، چاپ دوم، نشر المكتبة الإسلامية، 1404 ه. ق.
121. مستدرك الوسائل ومستنبط المسائل، ميرزا حسين نورى طبرسى، تحقيق و نشر مؤسّسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، قم المقدّسة، چاپ اول، 1407 ه. ق.
122. مستدرك سفينة البحار، شيخ على نمازى شاهرودى، چاپ اول، طهران، مؤسسة البعثة، 1410 ه. ق.
123. المستدرك على الصحيحين، محمد بن محمد حاكم نيشابورى، تحقيق يوسف المرعشى، بيروت، دار المعرفه، 1406 ه. ق.
124. المسترشد فى امامة اميرالمؤمنين (علیه السلام)، محمد بن جرير بن رستم طبرى، تحقيق محمودى، بى جا، مطبعة سلمان فارسى، بى تا.
125. مسند احمد، احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، [بى تا].
126. المسند، احمد بن على ابو يعلى موصلى، تحقيق حسين سليم اسد، دمشق، دار المامون للتراث، بى تا.
127. مشكاة الأنوار، ابوالفضل على طبرسى، قدم له صالح الجعفرى المكتبة الحيدرية.
128. المصباح (جنّة الأمان الواقية و جنّة الإيمان الباقية)، شيخ تقى الدين إبراهيم بن على بن حسن عاملى كفعمى، چاپ دوم، منشورات الشريف الرضى، قم، 1405 ه. ق.
ص: 277
129. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمدحسين طباطبايى، چاپ دوم و سوم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1393 ه. ش.
130. «المراقبات» (اعمال السنة)، ميرزا جواد ملكى تبريزى، ترجمه ميرزا حكيم خسروانى، تهران، انتشارات فقيه، بى تا.
131. مصباح الزّائر، سيد على بن طاووس، مؤسسه آل البيت، قم.
132. مصباح المتهجد، ابو جعفر محمّد بن الحسن طوسى، تحقيق: على أصغر مرواريد، چاپ اول، مؤسّسة فقه الشيعة، بيروت، 1411 ه. ق.
133. مصباح المنير، احمد بن محمد فيومى، قم، مؤسسه دارالهجرة، 1405 ه. ق.
134. معانى الأخبار، شيخ صدوق، تصحيح على اكبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الإسلامى، 1361.
135. معجم البلدان، ياقوت حموى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1990 م.
136. معجم تهذيب اللّغة، محمد بن احمد ازهرى، دار الكتاب العربى القاهره، 1384 ه. ق.
137. معجم مقائيس اللغة، احمد بن فارسى، [بى جا] الدار الاسلامية، 1410 ه. ق.
138. معراج السعادة، مولى احمد نراقى، تهران، انتشارات رشيدى، بى تا.
139. مفردات الفاظ قرآن، ابوالقاسم حسين بن محمد راغب اصفهانى، دارالشاميه و دمشق، دارالقلم، 1416 ه. ق.
ص: 278
140. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهانى، شرح و تحقيق: السيد احمد صقر، قم، منشورات الرضى (افست)، 1414 ه. ق.
141. مكاتيب الرسول (صلی الله علیه و آله)، شيخ على احمدى ميانجى، چاپ اول، ناشر: مؤسسة دار الحديث الثقافية، طهران، دار الحديث، 1419 ه ق.
142. مكارم الأخلاق، ابونصر حسن بن فضل طبرسى، چاپ دوم، دارالبلاغة، بيروت، 1411 ه. ق.
143. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، تحقيق سيد حسن خرسان، بيروت، دارالاضواء، 1405 ه. ق.
144. مناقب آل أبى طالب، أبوجعفر محمد بن على بن شهر آشوب سروى مازندرانى، چاپ دوم، بيروت، دار الأضواء، 1412 ه. ق.
145. ميزان الحكمة، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه حميد رضا شيخى، قم، انتشارات مؤسسه دارالحديث، 1416 ه. ق.
146. «مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقه»، منسوب به حضرت صادق (علیه السلام)، تهران، انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران، 1360 ه. ش.
147. نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، خسرو باقرى، انتشارات مدرسه، چاپ دوم.
148. نهج البلاغه، تحقيق صبحى صالح، چاپ اول، دارالكتب اللبنانى، بيروت، 1980 م.
149. نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاينده، جاويدان، تهران.
ص: 279
150. وسائل الشيعة، شيخ محمّد بن حسن حرّ عاملى، چاپ اول، مؤسّسة آل البيت (عليهم السلام) لإحياء التراث، قم المقدّسة، 1409 ه. ق.
151. وفاء الوفاء بأخبار المصطفى، ابوالحسن على بن عبد اللّه سمهودى، القاهرة، مطبعة الآداب و المؤيد، 1426 ه. ق.
152. هداية السالك الى المذاهب الاربعة فى المناسك، عزالدين بن جماعة الكنانى، تحقيق دكتور نورالدين عِتر، بيروت، دائر البشائر الاسلاميه، 1414 ه. ق.
ص: 280