سرشناسه:ابن طاوس، علی بن موسی، 589-664ق.
Ibni Tawous, Ali Ibni Mousa
عنوان قراردادی:الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بامره المومنین و یتلوه التحصین لاسرار مازاد اخبار کتاب الیقین .فارسی
عنوان و نام پديدآور:متن و ترجمه الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بامرة المومنین : فقط حیدر امیر المومنین است/ تالیف سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس؛ مترجم جواد خانی آرانی.
مشخصات نشر:مشهد: اعتقاد ما، 1396.
مشخصات ظاهری:[720] ص.
شابک:350000 ریال 978-600-8683-04-9 :
یادداشت:کتابنامه : ص. 720 ؛همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- احادیث
موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Hadiths
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت
موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *﴿roof of caliphate
رده بندی کنگره:B﴿37/34/الف2ی7041 1396
رده بندی دیویی:297/951
شماره کتابشناسی ملی:5187657
اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل
ص: 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ
ص: 2
ای به خلق از خلق اولی یا امیرالمؤمنین! *** وی به جن و انس مولا یا امیرالمؤمنین!
خلق بی تو قطرۀ از هم جدا افتاده اند *** با تو می گردند دریا یا امیرالمؤمنین!
کیست جز تو باء بسم الله رحمان الرحیم *** در کتاب حق تعالی یا امیرالمؤمنین!
از خدایی با خدایی تا خدایی در خدا *** ای خدا را عبد اعلا یا امیرالمؤمنین!
در شب معراج بر گوشش رسید آوای تو *** هر چه احمد رفت بالا یا امیرالمؤمنین!
طاعت کونین بی تو شعله ای از دوزخ است *** بس بوَد مهر تو ما را یا امیرالمؤمنین!
پیش تر از بودن ما ای همه چشم خدا *** چشم بگشودی تو بر ما یا امیرالمؤمنین!
من نمی دانم که هستی آنقدر دانم که هست *** خلق عالم بی تو تنها یا امیرالمؤمنین!
من نمی دانم که هستی آنقدر دانم که گشت *** کشتۀ راه تو زهرا یا امیرالمؤمنین!
هرکه در محشر بوَد دستش به دامان کسی *** ما تو را داریم فردا یا امیرالمؤمنین!
شک ندارم این که فردا دوستان خویش را *** خود کنی در حشر پیدا یا امیرالمؤمنین!
درقفایت می دود چون سایه روز و شب نماز *** چون کنی رو در مصلا یا امیرالمؤمنین!
نی همین امروز دست خلق بر دامان توست *** انبیا گویند فردا یا امیرالمؤمنین!
ای نگاهت بهتر از گل های خندان بهشت *** سوی ما هم چشم بگشا یا امیرالمؤمنین!
تو وصی احمدی انصاف اگر دارد عدو *** بس بوَد «من کنت مولا» یا امیرالمؤمنین!
ناز بر جنّت کند، آنکو کند با یک نگاه *** باغ حسنت را تماشا یا امیرالمؤمنین!
تا به دست دل بگیرم دامن مهر تو را *** پای بنْهادم به دنیا یا امیرالمؤمنین!
دوست دارم گر به باغ خلد هم سیرم دهند *** جز توأم نبوَد تمنّا یا امیرالمؤمنین!
با تولای تو حتی در جحیمم گر برند *** از جحیمم نیست پروا یا امیرالمؤمنین!
تا به روی دوش احمد پا نهادی در حرم *** یا علی گفتند بت ها یا امیرالمؤمنین!
این عجب نبوَد تواند کبریایی بخشدت *** قادر حی توانا یا امیرالمؤمنین!
بی تو فاء «فوق ایدیهم» ندارد نقطه ای *** ای تو بسم الله را «با» یا امیرالمؤمنین!
تو همه نادیدنی ها را به چشمت دیده ای *** ای خدا را چشم بینا یا امیرالمؤمنین!
در همان آغوش مریم داشت نامت را به لب *** تا مسیحا شد مسیحا یا امیرالمؤمنین!
انّما و بلّغ و تطهیر در شأن تو بود *** بارها کردیم معنا یا امیرالمؤمنین!
«میثم» آلوده دامانم تو خود با یک نگاه *** پاک کن پرونده ام را یا امیرالمؤمنین!
ص: 3
متن و ترجمۀ
اليقين باختصاص مولانا عليّ (علیه السلام)
بإمرة المؤمنين
تألیف:
سید رضى الدین، على بن موسى بن جعفر بن طاووس
مترجم:جواد خانی آرانی
ص: 4
مقدمۀ مترجم: 21
مقدمه مرحوم مؤلف: 39
*قسمت اوّل احادیث راجع به نام گذاری مولانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به امیرالمؤمنین
1. مدح و ثنای مولا علی (علیه السلام) از زبان جبریل (علیه السلام) 53
2. چندین لقب از القاب مولا علی (علیه السلام) 58
3. فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به لقب امارت.. 59
4. اقرار ابوبکر و عمر به لقب امیرمؤمنان برای مولا علی (علیه السلام) 60
5. برخورد شدید عایشه با مولا علی (علیه السلام) در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 61
6. شناساندن مولا علی (علیه السلام) به مردم 63
7. مولا علی (علیه السلام) کیست؟ 65
8. آموزگار قرآن. 66
9. هم غذای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 67
10. بزرگ مسلمانان. 69
11. امیر حقیقی. 69
12. محبوب ترین مردم به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 71
13. سخن حق هنگام مرگ.. 72
14. راستگوی واقعی امیر مؤمنان واقعی را معرفی می کند. 73
ص: 5
15. اشتیاق بهشت به چهار نفر. 75
16. سوارگان قیامت کیستند؟ 78
17. برترین نوشته زیر عرش.. 79
18. گفتار اقرار گونه از عمر، دربارۀ امارت علی (علیه السلام) 80
19. گفتار جبریل (علیه السلام) در شب معراج درباره امارت علی (علیه السلام) 81
20. درختی شگفت انگیز در بهشت برای شیعیان. 83
21. تاج عجیب مولا علی (علیه السلام) در قیامت.. 84
22. یکی در سدرة المنتهی و دیگری در سقیفۀ بنی ساعده به خلافت می رسد!! 85
23. گوشت و خون علی (علیه السلام) گوشت و خون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.. 87
24. خداوند تعالی علی (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان لقب داد 89
25. گفتگوی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) با خورشید 91
26. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان لقب داد. 93
27. آخرین حدیث زراره 94
28. برترین القاب برای علی (علیه السلام) 96
29. سه ویژگی مهم برای امیرمؤمنان علی (علیه السلام) 96
30. ارتباط نزدیک امیرمؤمنان علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 97
31. توسل حضرت آدم (علیه السلام) به پنج تن آل عبا (علیهم السلام) 99
32. این گونه به مولا (علیه السلام) سلام بدهید 100
33. معرفی جایگاه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) 102
34. ادامه راه رسالت با کیست؟ 103
35. شگفت انگیزترین مرکب و سوار روز قیامت.. 105
36. احوال امیرمؤمنان دروغین و قلاّبی در صحرای محشر. 106
37. رهبر و مولای مردم کیست؟ 107
38. جایگاه بلند علی (علیه السلام) در دنیا و آخرت نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 109
39. علی (علیه السلام) کیست؟ 110
40. فطرت توحیدی چیست؟ 111
ص: 6
41. نوشته کتاب عرشی. 112
42. نام مولا علی (علیه السلام) بر روی عرش نوشته شده 112
43. مولا علی (علیه السلام) پیش از ولادت به این عناوین لقب داده شدند 113
44. پرخاش عایشه 115
45. چه کسی برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را آزار داد؟ 115
46. شیرین کاری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با مولا علی (علیه السلام) 117
47. آموزگار تأویلات قرآن کیست؟ 118
49. هشدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عایشه به جنگ و دشمنی او با مولا علی (علیه السلام) 120
50. هنگامی که مردم مولا علی (علیه السلام) را به امیرمؤمنان خطاب می کردند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خندیدند. 121
51. کینه توزی عایشه با امیرمؤمنان (علیه السلام) و هشدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او. 122
52. سه گروه دشمن مولا علی (علیه السلام) هستند 123
53. سلام به عنوان امیرمؤمنان. 124
54. گروهی که دستور یافتند به مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند 125
55. فرمان مکرر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 125
56. با این فرمان ولایت مولا علی (علیه السلام) محکم تر شد 127
57. تفسیر روسفیدان و روسیاهان قیامت.. 128
58. دین کامل چیست؟ 129
59. اصحاب یمین کیستند؟ 130
60. اجتهاد مقابل نص از برخی از منافقان. 131
61. بهترین مردم روی زمین کیست؟ 133
62. چه کسی در قیامت امیرمؤمنان است؟ 134
63. رستگاری و شفاعت برای کیست؟ 136
64. عهد خداوند تعالی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 137
65. از چه زمانی مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد؟ 138
66. خاتم بخشی مولا علی (علیه السلام) و ولایت او. 139
ص: 7
67. اتحاد نوری مولا علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 142
68. شاهد بودن جبریل (علیه السلام) در معرفی مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان. 145
69. با عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید 146
70. اعتراض فلان بر امارت مولا علی (علیه السلام) 147
71. در عالم ذر مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند 147
72. شهادت حاملان عرش بر امارت مولا علی (علیه السلام) 148
73. امارت مولا علی (علیه السلام) در کتاب موجود در عرش.. 149
74. آدم ابوالبشر (علیه السلام) نام مولا علی (علیه السلام) را بر ساق عرش دید 149
75. در عالم ذر مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد 150
76. هیچ عملی جز به ولایت امامان (علیهم السلام) پذیرفته نمی شود 151
77. عبور از پل قیامت تنها با جواز امیرمؤمنان میسر می شود 152
78. عرش و فرش عوالم وجود با نام مولا علی (علیه السلام) سر پا هستند 154
79. هر کس بر مولا علی (علیه السلام) تقدم جوید کافرست! 156
80. مولا علی (علیه السلام) ادامه دهنده خط رسالت.. 157
81. معنای تمام اسلام 159
82. هشدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سران فتنه در جنگ جمل. 161
83. خنده عجیب حوریۀ بهشتی. 163
84. طوبی چیست؟ 164
85. راه گریز از فتنه 165
86. درختی شگفت انگیز در بهشت.. 166
87. قدرت علمی و جسمی مولا علی (علیه السلام) 168
88. ماجرای شیری عجیب و غریب.. 172
89. فرشتگان زائر. 177
90. سفری به سرزمین جنیان. 181
91. کشمکش ابلیس ملعون با مولا علی. 185
92. گفتگوی جالب مولا علی (علیه السلام) با درّاج. 186
ص: 8
93. گفتگوی شتر با مولا علی (علیه السلام) 188
94. بهترین بشر. 190
95. جوابی دندان شکن به عمر بن خطاب دربارۀ خلافت.. 193
96. پرچم های پنج گانه قیامت.. 198
97. اهل آسمان ها به مولا علی (علیه السلام) لقب امیرمؤمنان دادند 201
98. پرچم سعادت.. 203
99. اصحاب یمین کیستند؟ 204
100. لقبی بدون سابقه 205
101. منکران ولایت مولا علی (علیه السلام) نادانان این امت هستند 206
102. کار شکنی ابوبکر و عمر در برابر فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 207
103. بیان یک آیه 209
104. مولا علی (علیه السلام) بر فراز هفت آسمان. 214
105. نماز جماعت آسمانی به حضور همه پیامبران (علیهم السلام) 221
106. معنای عهد و پیمان و ترازوی در قرآن چیست؟ 224
107. عهد و پیمان خداوند تعالی در باره مولا علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 225
108. نکاتی آموزنده از معراج. 228
109. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار مولا علی (علیه السلام) را معرفی کرد 233
110. تا روز قیامت کسی به این لقب نامیده نشد 234
113. جبهه گیری ابوبکر و عمر درمقابل فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 234
114. درباره حوادثی که بعد از ایشان اتفاق می افتد 235
115. اعتراض شدید سلیم بن قیس به ابوبکر. 236
116. جواب دندان شکن به ابوبکر. 237
117. لقب امیرمؤمنان بر هیچ کس جز مولا علی (علیه السلام) جائز نیست.. 239
118. القاب مولا علی (علیه السلام) از سوی خداوند عزوجل. 241
119. نام امیرمؤمنان وحی آسمانی است.. 242
120. کسانی که چوب لای چرخ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشتند 244
ص: 9
121. درختی پر برکت.. 247
122. آهی سوزناک از دل مظلوم 254
123. هر کس بر مولا علیه (علیه السلام) تقدم جوید کافرست.. 261
124. روسیاهان و روسفیدان قیامت.. 262
125. علوم سنگین. 267
126. دقیق ترین مذاکرات اصحاب جلیل القدر با ابوبکر. 277
127. رساترین خطبۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وادی غدیر خم 300
128. لقب امیرمؤمنان برای مولا علیه (علیه السلام) در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 325
130. الان امیرمؤمنان وارد می شود! 328
132. یکتا پرستی و عصمت مولا علی (علیه السلام) 333
133. شماره امامان دوازده تاست.. 335
134. حدیث بسیار مهم بساط و گفتگوی مولا علی (علیه السلام) با اصحاب کهف.. 339
135. لقب عرشی. 344
136. نامی غیر قابل انکار. 344
137. مولا علی (علیه السلام) برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرت.. 345
138. امیرمؤمنان واقعی کیست؟ 348
139. نقل حدیثی مهمّ به هنگام مرگ.. 351
140. حدیث انس بن مالک به هنگام مردن. 352
141. سوغات معراج و صدای خروس در آسمان چهارم 354
142. چرا او را به امیرمؤمنان نخواندی؟ 355
143. برخورد شیر با اسدالله الغالب (علیه السلام) 358
144. پس مانده ای از جنگ جمل. 362
145. رفت و آمد فرشتگان کنار قبور پیشوایان شیعه (علیهم السلام) 364
146. قدرت نمایی مولا علی (علیه السلام) در برابر یهودیان. 366
147. اعتقادات عجیب یک پرنده 368
148. همه پیامبران (علیهم السلام) به نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) شهادت دادند 370
ص: 10
149. پا فشاری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سلام بر مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان 372
150. پرچم گوساله و پرچم فرعون این امت.. 374
151. از همۀ مردگان در شرق و غرب جهان در خانه قبر از ولایت مولا علی (علیه السلام) می پرسند. 376
152. خلفای سه گانه بر حق. 378
153. صدیق اکبر و فاروق اعظم کیست؟ 380
154. صاحب حوض کوثر. 382
155. طغیان آب فرات و سخن گفتن ماهیان با مولا علی (علیه السلام) 385
156. سخن گفتن مولا علی (علیه السلام) با گرگ بیابان. 388
157. داستان مسجد براثا و خبر دادن مولا علی (علیه السلام) به آیندۀ عراق. 392
158. توصیف مولا علی (علیه السلام) در شب معراج از جانب خدای مهربان و فرشتگان. 398
159. لبخند رضایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به لقب امیرالمؤمنین برای مولا علی (علیه السلام) 402
160. زنی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را آزرده خاطر نمود 403
161. صدای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنها مولا علی (علیه السلام) به گوش مردم می رساند 404
162. فطرة الله چیست؟ 405
163. چهره های درخشان در روز قیامت.. 406
164. تاج شگفت انگیز قیامت بر سر مبارک مولا علی (علیه السلام) 408
165. امیر و مهتر مسلمانان کیست؟ 409
166. نور شگفت انگیز در شب معراج. 411
167. هدیه جبریل (علیه السلام) به مولا علی (علیه السلام) 412
169. بدترین خلق اول و آخر. 418
170. سنگین ترین و زیباترین احتجاج یکی از اصحاب در میان خطبه نماز جمعه ابوبکر 426
171. نرود میخ آهنین بر سنگ... 431
ص: 11
172. با نیم اشاره خاک برای مولا علی (علیه السلام) طلا می شود 432
173. بد زبانی عایشه به مولا علی (علیه السلام) در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 433
174. القاب مولا علی (علیه السلام) 434
175. بخشی از القاب مولا علی (علیه السلام) 438
گفتار مؤلف کتاب رضوان الله تعالی علیه: 438
176. مولا علی (علیه السلام) بزرگ ایمان آورندگان. 439
177. شاخص ترین مؤمن در یا ایها الذین آمنوا 440
*قسمت دوم احادیث راجع به نام گذاری مولانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به امام المتقین
178. مولا علی (علیه السلام) مهتر مسلمانان. 444
179. مولا علی (علیه السلام) پیشوای پرهیزکاران. 446
180. اشاره به سه ویژگی مهم مولا علی (علیه السلام) در شب معراج. 447
181. کاخ مروارید 448
182. شکر گذاری مولا علی (علیه السلام) در برابر نعمت های الهی. 448
183. معرفی مولا علی (علیه السلام) 449
184. تقسیم امت به سه گروه 450
185. مولا علی (علیه السلام) پیشوای اهل حق و حقیقت.. 452
186. مولا علی (علیه السلام) در کلام وحی. 453
187. حمایت سلمان فارسی (رحمه الله) از مولا علی (علیه السلام) 454
188. مولا علی (علیه السلام) آموزگار وحی الهی. 455
189. القاب مولا علی (علیه السلام) در جهان آخرت.. 456
190. القاب مولا علی (علیه السلام) در سدرة المنتهی. 458
191. القاب مولا علی (علیه السلام) در سفر آسمانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 458
192. مرحبا به بزرگ مسلمانان. 459
193. حدیثی از راستگوی امت درباره فضائل مولا علی (علیه السلام) 460
ص: 12
194. مولودی شبیه حضرت عیسی (علیه السلام) 461
195. خلفاء کیستند؟ 464
196. پادشاه اهل ایمان. 465
197. پادشاه دین. 466
198. مولا علی (علیه السلام) به این اوصاف آراسته است.. 467
199. سه ویژگی مهم برای مولا علی (علیه السلام) 468
200. روزی که هر گروهی با امام خویش خوانده می شود 469
201. نایاب تر از کبریت احمر. 470
گفتار مهم مؤلف.. 471
*قسمت سوم احادیث راجع به نام گذاری مولانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به یعسوب المؤمنین
202. سالار مؤمنان و منافقان کیست؟ 476
203. اول کسی که در قیامت دست در دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گذارد. 476
204. رمز گریز از فتنه 477
205. اوصاف مولا علی (علیه السلام) در دنیا و آخرت.. 478
206. جایگاه مولا علی (علیه السلام) 479
207. فاروق امت کیست؟ 479
208. خبرهای غیبی بسیار مهم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 481
209. صدیق اکبر کیست؟ 482
210. السابقون السابقون کیست؟ 483
211. مولا علی (علیه السلام) با برپایی حدود الهی و عدالت خویش با مردم احتجاج می کند 484
212. هشدار به فتنه و راه گریز از آن. 485
213. کبوتر با کبوتر باز با باز. 486
214. اوصاف بلند مولا علی (علیه السلام) 487
215. اسباب نجات.. 488
ص: 13
216. اولین مؤمن. 489
217. راستگوی امت و جدا اندازنده میان حق و باطل کیست؟ 490
218. موقعیت مولا علی (علیه السلام) در دنیا و آخرت.. 490
219. ابوذر خبر از فتنه آینده می دهد 491
220. یعسوب الدین کیست؟ 492
فرمایش پایانی مؤلف کتاب الیقین. 494
*روایت های الحاقی در مورد فضائل و مناقب مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
1. حق بر گرد مولا علی (علیه السلام) می چرخد 509
2. معنای امیرالمؤمنین چیست؟ 510
3. مولا علی (علیه السلام) مایۀ طعام علمی مردم بودند. 512
4. مولا علی (علیه السلام) فرماندۀ بر مردم است نه فرمانبر. 514
5. اولین خاندان مورد ستایش پروردگار متعال. 515
6. علوم مورد نیاز مردم نزد کیست؟ 516
7. کیفر سنگین برای امیرالمؤمنین های قلابی. 516
8. غوغای امارت در عالم ذرّ. 517
9. امارت مولا علی (علیه السلام) قبل از پیامبران. 518
10. شهادت پیامبران الهی در آسمان ها به امارت مولا علی (علیه السلام) 519
11. نام و یاد مولا علی (علیه السلام) در تورات و انجیل. 522
12. نماز جماعت در آسمان ها و شهادت انبیاء (علیهم السلام) بر امارت مولا علی (علیه السلام) 523
13. لغت امارت برای مولا علی (علیه السلام) به انتخاب مردم نیست. 525
14. لقب مولا علی (علیه السلام) بر پرده های نور و بر پایه های عرش نوشته شده 527
15. لقبی آسمانی برای مولا علی (علیه السلام) 528
16. جایگاه مولا علی (علیه السلام) در عالم بالا. 531
17. سفر آسمانی و دیدار با پیامبران (علیهم السلام) 534
18. دفاع از مولا علی (علیه السلام) در واپسین لحظۀ عمر. 536
ص: 14
19. یاران گوش به فرمان مولا علی (علیه السلام) 537
20. امیرمؤمنان دروغین. 540
21. درختی که حضرت آدم (علیه السلام) از آن نهی شدند چه بود؟ 543
22. توسل حضرت آدم (علیه السلام) به خاندان وحی (علیهم السلام) 545
23. سه شعار اساسی. 546
24. چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ملامت کردند؟ 548
25. انکار یک امام انکار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.. 549
26. ادعای بی جای خلافت و امارت.. 551
27. آیا پیشوای جاهل دیده اید؟ 554
28. با راستگویان باشید 555
29. علی (علیه السلام) کیست؟ 556
30. رساترین حجت.. 557
31. کلمةالله العلیا کیست؟ و کلمة السفلی چیست؟ 558
32. قطره ای از مناقب مولا علی (علیه السلام) 559
33. استقبال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مولا علی (علیه السلام) 561
34. حزب الله چیست؟ 562
35. لقب مولا علی (علیه السلام) بر تمام ستون های آسمان نوشته شده است.. 564
36.یکتا پرستی جز با ولایت مولا علی علیه السلام امکان ندارد!. 565
37. نشانۀ وصایت و جانشینی چیست؟ 567
38. محل رویش درخت طوبی. 570
39. بنده بر مولایش پیشی نمی گیرد 571
40. خانه زیبای بهشتی برای مولا علی (علیه السلام) 573
41. دوستی به مولا علی (علیه السلام) نشانه حلال زادگی. 574
42. همتای حضرت زهرا (علیها السلام) کیست؟ 577
43. سیر و سفری شگفت انگیز. 579
44_ اوصاف ارزندۀ مولا علی (علیه السلام) و شیعیانش از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 584
ص: 15
45. پیدایش اعتقاد و دین صحیح. 590
46. فریاد رسی مولا علی (علیه السلام) هنگام مرگ شیعیان. 593
47. مزد صابران در عصر غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) 595
48. نداهای آسمانی در ماه رجب.. 596
49. طرز سلام دادن به حضرت مهدی (علیه السلام) 597
50. فرشتگان عجیب و غریب.. 599
51. فرود هفتاد هزار فرشته برای زیارت معصومین (علیهم السلام) 600
52. اعتقادات جناب شاه عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) 602
53. یکی از آداب مهمّ روز غدیر خم 603
54. اعلم امت کیست؟ 606
55. معروف در عالم بالا و در روی زمین امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. 610
56. لقب امیرمؤمنان در تورات از زبان مردی یهودی. 614
57. هنگام خلقت آسمان و زمین مولا علیه السلام امیرمومنان نامیده شد 617
58. جناب خضر نبی (علیه السلام) ، علی (علیه السلام) را به نام امیرمؤمنان لقب داد 619
59. امام جعفر صادق (علیه السلام) جدش را به نام امیرمؤمنان لقب داد. 620
60. خداوند عزوجل در عالم ذر علی (علیه السلام) را امیرمؤمنان نامید 622
61. در حضور امام در ضمن شمردن عقاید مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد. 624
62. یکی از پایه های مهم اسلام ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است. 625
63. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مولا علی (علیه السلام) را به امارت لقب می دهند. 625
64. شرکت امیرمؤمنان (علیه السلام) در اولین نماز جماعت. 626
65. عظمت عید غدیر خم در اسلام و سایر ادیان الهی. 626
66. در قیامت کسی جز شیعه به گفتن لا إله إلّا الله توفیق نمی یابد. 627
67. روز قیامت همه مردم از یکدیگر می گریزند جز دوستان امیرمؤمنان (علیه السلام) 628
68. مولا علی (علیه السلام) بینندۀ کارهای مردم در دنیا و مایۀ نجات اهل ایمان در آخرت است. 629
69. در اولین پل قیامت از ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) پرسش می نمایند. 630
ص: 16
70. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کلیات اعتقادات را به جناب حمزه (علیه السلام) آموختند. 632
71. پیشگامان نخستن چه کسانی هستند؟ 634
72. شیعه واقعی امیرمؤمنان (علیه السلام) کیست؟ 635
73. پاداش همیشگی. 635
74. انوار مقدسی که روز قیامت شیعیان به آن ها پناه می برند. 636
75. مراد از نور شتابنده قیامت کیست؟ 637
76. فریادگر عدالت کیست؟ 638
77. مراد از حسنه در قرآن چیست؟ 638
78. مراد از نعیم در قرآن چیست؟ 639
79. برداشت غلط از نعیم. 640
80. مراد از ذوی القربی کیست؟ 641
81. معانی عدل و احسان و فحشاء و منکر و بغی را بدانید. 641
82. مراد از سلم و تسلیم در قرآن چیست؟ 642
83. ستایش بهشتیان به هدایت یافتن راه امیرمؤمنان (علیه السلام) . 642
84. آمرزش الهی برای ره پویان به امیرمؤمنان (علیه السلام) . 643
85. جنب الله در قرآن چه کسی است؟ 643
86. منظور از تکذیب دین چیست؟ 644
87. منظور از حیات دنیا و زندگی برتر آخرت چیست؟ 644
88. ایمان آورندگان و عاملان کار شایسته کیستند؟ 645
89. دعوت کنندگان به سوی خدای تعالی چه کسانی هستند؟ 645
90. منظور از انسان در سورۀ الرحمن کیست؟ 646
91. مراد از مشرقین و مغربین در سورۀ الرحمن چیست؟ 646
92. مراد از شمس و قمر در قرآن کیستند؟ 647
93. مراد از شب و روز در قرآن کیستند؟ 649
94. مراد از فجر و شب های دهگانه در قرآن کیستند؟ 649
95. ستارۀ هدایت در تاریکی ها کیست؟ 650
ص: 17
96. منظور از انسان در سوره زلزال کیست؟ 650
97. مراد از انجیر و زیتون در قرآن چیست؟ 651
98. درختی بی همتا و پر برکت در قرآن. 652
99. مراد از امام مبین در قرآن کیست؟ 652
100. معنای توصیه به حق در قرآن چیست؟ 653
101. مراد از مؤذن در قیامت کیست و ندای او چیست؟ 654
102. اوصاف و احوال نیکوی مولا علی (علیه السلام) 654
103. باز جویی از ولایت امیر مؤمنان. 655
104. مراد از نور خدا در قرآن کیست؟ 656
105. بزرگ ترین خبر و آیه 656
106. ادامه یکتا پرستی تا ولایت.. 657
107. منظور از فضل و رحمت خدا در قرآن چیست؟ 657
108. منظور از یُسر و عُسر در قرآن چیست؟ 658
109. عهد و پیمان خدا چیست؟ 658
110. بالاترین روزی ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است. 659
111. منظور از بینا و نابینا و تاریکی و روشنائی در قرآن. 661
112. پاکی و عصمت مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) 661
113. شعار توحیدی به اضافه محبت و ولایت مولا علی (علیه السلام) مفید است و الّا. . . 662
114. قسیم الجنة و النار در کنار جهنم کیست؟ 663
115. منظور از نفس مطمئنه در قرآن کیست؟ 664
116. درود و صلوات فرشتگان آسمان ها بر امیرمؤمنان (علیه السلام) و شیعیان او. 664
117. کوتاهی فطرس در پذیرش ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) و شفای او به قنداقه امام حسین (علیه السلام) 665
118. راه و روشی بر معرفی امیرمؤمنان (علیه السلام) 667
119. اشتیاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دیدار اویس قرنی. 668
120. ارائه شگفتی از سوی امام حسن مجتبی (علیه السلام) به مردم 669
ص: 18
121. حضور اولیاء دین (علیه السلام) کنار بستر مرگ دوست و دشمن. 671
122. پیشوایان (علیهم السلام) اهل کار و زحمت بودند. 671
123. مقایسه علوم مولا علی (علیه السلام) با تمام پیامبران الهی. 672
124. امامان (علیهم السلام) آگاه به تمام اعمال مردم هستند. 673
125. امام جعفر صادق (علیه السلام) مولا علی (علیه السلام) را به امیرمؤمنان بودن لقب می دهد. 674
126 . جهل مرکب را بصیرت شمرده و بر خورد بسیار زشت او با علی (علیه السلام) 676
127. تشخیص امام راستین. 679
128. اهمیت دعای زائر امیرمؤمنان (علیه السلام) 681
129. ثواب پیاده روی به سوی نجف اشرف.. 681
130. برتری زیارت امیرمؤمنان بر امام حسین (علیه السلام) 682
131. زائر مولا علی (علیه السلام) زائر دو پیامبر الهی(علیهما السلام) 684
132. ثواب زیارت امیرمؤمنان (علیه السلام) 685
133. زیارت مولا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) 686
*اشعار در مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اشعار در مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) 691
در ذکر صلوات بر محمد و آل او صلوات الله علیهم اجمعین. 702
در مدح شمع بستان هدایت، شاه ولایت علی (علیه السلام) 707
فی ثناء اسد الله الغالب علی بن ابی طالب صلوات الله العلی الاعلی علیه 709
در فضائل و مناقب امیرالمؤمنین اسد الله الغالب و اسد رسوله علی بن ابی طالب مولی الموحدین صلوات الله علیه712
فهرست منابع 719
ص: 19
ص: 20
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطیّبین الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی یوم الدین.
یک برگ از کتاب زندگی مرحوم سید بن طاووس (رضی الله عنه):
سید رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی جعفر بن محمد بن احمد بن محمّد بن محمّد الطاووس بن اسحاق بن الحسن بن محمد بن سلیمان بن داود بن الحسن المثنّی بن الحسن بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) است. وی در نیمه سال 589 هجری در شهر حلّه متولّد شد. جدّ هفتمش محمّد بن اسحاق است که به خاطر کمال زیبائیش به طاووس شهرت داشت. ولی برخی دیگر گویند: او همچو طاووس صورتی زیبا و دلپذیر داشت، ولی پاهایش با زیبائی صورت چندان تناسبی نداشت؛ لذا او را طاووس و فرزندانش را ابن طاووس گفتند.
اسحاق، جدّ هفتم او در هر شبانه روز هزار رکعت نماز، پانصد رکعت برای خود و پانصد رکعت برای پدرش می خواند. و داود جدّ یازدهم او، با امام جعفر صادق (علیه السلام) هم شیر بودند که منصور دوانیقی ملعون او را به زندان انداخت و قصد کشتن او را داشت. امام جعفر صادق (علیه السلام) دعایی را به مادر او آموخت و خداوند متعال به سبب آن دعا او را از زندان و اعدام نجات داد که این کلمات مناجات گونه، به
ص: 21
دعای اُمّ داود معروف است و در نیمه ماه رجب خوانده می شود و خود مرحوم سید بن طاووس آن را در اقبال نقل نموده است.(1)
مادرشان دختر شیخ وَرّام بن ابی فراس نخعی علیه الرحمة از بزرگان علمای امامیه و مادر پدرش، نوۀ مرحوم شیخ طوسی علیه الرحمة بوده است. بدین جهت خود مرحوم سید گاهی می گوید: جدّم ورّام بن ابی فراس و گاهی می گوید: جدّم شیخ طوسی و از اینجاست که شاعر در قصیده ای می گوید:
وَرّامُ جدُّهم لِأُمِّهم و محمّدٌ لأبیهم جدٌّ
مرحوم سید دارای استعدادی سرشار و قوی بود تا جائی که در کتاب کشف المحجّه می فرماید: وقتی من به کلاس درس حاضر شدم آن چه را دیگران در چند سال می آموختند من در یک سال فرا گرفتم. او مدت دو سال و نیم به تحصیل علم فقه پرداخت و خود را بی نیاز دید و ما بقی کتاب های فقهی را خودش به تنهایی مطالعه می نمود. هم چنین کتابخانه بی نظیری داشت که خودش می گوید: تمام آن ها را مطالعه کرده یا درس داده و درس گرفته است.
ایشان در علم فقه کامل بوده و همچنین در شعر و ادب و در زهد و عبادت، و در دعا و ورع زبانزد خاص و عام بود.
در زمان المستنصر بالله مقام نقابت _ سرپرستی سادات_ به او عرضه شد امّا او قبول نکرد، ولی از جانب هلاکوخان مغول نقابت را از ترس نابودی علویّین عهده دار شد.
ایشان در مقام نقابت در جایگاه سبزی می نشست و مردم بغداد که به نزد وی می آمدند، لباس سیاه را از تن خویش در می آوردند و لباس سبز می پوشیدند. علی بن حمزه این رباعی را در حق ایشان سرود:
فهذا علیٌ نجلُ موسی بنِ جعفر *** شبیهُ علیٍّ نجلُ موسی بن جعفر
فذاک بدست المامة أخضرُ *** و هذا بدستٍ للنقابة أخضرُ
ص: 22
این علی از نسل موسی بن جعفر(علیهما السلام) است که پدرش موسی و جدش جعفر بود. او شبیه علی _ امام علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) _ از نسل موسی بن جعفر(علیهما السلام) است. خاندان آن علی _ امام رضا (علیه السلام)_ در مسند سبز امامت و این علی _ سید بن طاووس_ در مسند سبز نقابت و سرپرستی می نشستند. و این اشاره است به این که وقتی مأمون ملعون حضرت علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) را ولیعهد خود نمود، لباس سبز رنگی بر او پوشانید و آن بزرگوار را در میان سبزه زاری میان دو متّکای بزرگ نشانید؛ سپس به همۀ مردم فرمان داد تا لباس سبز بپوشند که این داستان مشهور و معروف است.
از کلمات سید بن طاووس معلوم می شود که آن بزرگوار کفن خود را مهیا کرده بود و آن را به مکه برده و لباس احرام خود قرار داد. و آن را برای تبرّک بر کعبۀ معظّمه، حجر الأسود، سپس بر حجرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و به حرم ائمه بقیع (علیهم السلام)، و به ضریح امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، و امام حسین (علیه السلام)، و حرم کاظمین و سامراء و سرداب مقدسه برد. هم چنین آن را وسیله ای برای شفاعت ایشان و نجات از فزع آخرت قرار داد. ایشان می فرماید: چون مستحب است که آدمی بر کفن خود نگاه کند، هر چند وقتی از ایام زندگانی خود، آن کفن را بیرون آورده و به آن نگاه می نمودم و در هنگام دیدن آن گویا خودم را در محضر خداوند عزّ وجل می دیدم که آن را پوشیده و ایستاده ام.
باز ایشان می فرمایند: در اخبار چنین یافتم که جناب محمد بن عثمان بن سعید عَمروی (رضی الله عنه) که او و پدرش از سفراء مولای ما حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بودند، قبر خود را در ایام حیات خود مهیّا کرده بودند. من نیز موضع قبر خویش را معین کرده و به شخصی دستور دادم که آن را در جوار جدّ و مولایم علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، همان طوری که با او قرار گذاشتم حفر کند؛ درحالی که من میهمان و پناهنده و سائل و واردشده بر آن جناب هستم و به او آرزومند و متوسل می باشم، به هر شکلی که یکی از مردمان به آن بزرگوار توسل می جوید. و آن قبر را پائین قبر پدر و مادرم رضوان الله علیهما قرار دادم، به جهت آن که یافتم که حق تعالی به خَفض
ص: 23
جناح(1)
از برای ایشان امر فرموده و مرا به احسان به ایشان وصیت کرده، پس خواستم مادامی که در قبرم هستم سرم در زیر پای ایشان باشد.
و باز می فرماید: جدم ورّام بن ابی فراس قدّسَ اللهُ _جلّ جلاله_ روحَه از کسانی بود که مردم به کارهایش اقتدا می کردند. آن جناب وصیت کرده بود که بعد از وفاتش، در دهان او نگین عقیقی بگذارند که بر آن اسامی امامان (علیهم السلام) نقش شده باشد.
من هم بر نگینی این کلمات را نقش کردم: اللهُ ربّی و محمّدٌ نبیّی و علیٌّ إمامی و یکایک امامان را تا به آخر نام بردم که ایشان (علیهم السلام) پیشوایان و وسیلۀ نجات من هستند. و وصیت کرده ام که آن را در دهانم بگذارند تا در قبر به هنگام سؤال آن دو ملک و فرشته، جواب آن ها باشد ان شاء الله.
گویند: ایشان مستجاب الدعوه بوده و بر صدق این معنی اخبار فراوانی است. او عابدترین مردم زمان خود بود و اسم اعظم را می دانست.
محدّث بزرگوار مرحوم میرزای نوری نوّر الله مرقده الشریف در کتاب مستدرک الوسائل بعضی از کرامات ابن طاووس را نقل کرده و فرموده: از بعضی از مواضع کتاب او خصوصاً کتاب کشف المحجّه ظاهر می شود که باب ملاقات حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) از برای این سیّد عالیقدر مفتوح بوده است.
این سید بزرگوار یکی از افرادی بودند که شعائر خدایی را تعظیم کرده و بزرگ می شمردند. در هیچ کدام از تصنیفات او نام مبارک الله برده نشده مگر این که دنبال آن گفته: جلّ جلالُه.
او در کتاب أمان الأخطار می نویسد: من در آن وقتی که به همراه خانواده ام در جوار مولای خود، حضرت علی (علیه السلام) زندگی می کردم، بعضی از کنیزان و عیال هراسان به نزد من آمده و گفتند: در رخت کن حمام دیدیم که خودبه خود حصیرها یچیده و باز می شود ولی کسی را نمی دیدیم. من در رخت کن حاضر شده و گفتم:
ص: 24
سلام علیکم! همانا خبری از شما دربارۀ آنچه کردید به من رسیده است. ما از فرزندان و همسایگان، و مهمان مولای خود علی (علیه السلام) هستیم. همسایگی شما ما را بد نیامده است، پس شما نیز مجاورت آن جناب را بر ما مکدّر نکنید و اگر این کارها را دوباره انجام بدهید، شکایت شما را به سوی آن جناب (علیه السلام) خواهم برد. بعد از آن ندیدیم کسی متعرّض رخت کن حمام شده باشد.
مصنّفات و تألیفات مرحوم سید بن طاووس (رضی الله عنه):
ایشان حدود 50 کتاب دارد که برخی از کتاب های تألیفی ایشان بدین قرارست:
1_ مِصباح الزائر و جناح المسافر
2_ فرحة الناظر و بهجة الخواطر
3_ روح الأسرار و روح الأسماء
4_ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف
5_ المناقب فی التصریح بالوصیة و الخلافة لعلی بن ابی طالب(علیهما السلام)
6_ فلاح السائل و نجاح المسائل
7_ ربیع الألباب
8_ کشف المحجِة لثمرة المحجة
9_ الملهوف علی قتلی الطفوف
10_ الاصطفاء فی تواریخ الملوک و الخلفاء
11_ الدروع الواقیة
12_ محاسبة النفس
13_ سعد السعود
14_ رسالة فی الحلال و الحرام من علم النجوم
15_ مُهَج الدعوات و منهج العبادات
16_ المجتنی من الأدعیة المجتبی
ص: 25
17_ الإقبال
18_ جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع
19_ الیقین باختصاص مولانا علی (علیه السلام) بإمرة المؤمنین (کتاب حاضر)
20_ عمل لیلة الجمعه و یومها
21_ شرح نهج البلاغة
22_ محاسبة النفس
23_ محاسبة الملائکة الکرام آخر کلّ یوم من الذنوب و الآثام
اساتید آن بزرگوار:
1_ پدرشان جناب موسی
2_ جدشان ورّام بن ابی فراس
3_ ابن نما حلّی
4_ فخّار بن مَعد موسوی
شاگردان ایشان:
1_ سدید الدین یوسف بن علی المطهّر، پدر مرحوم علّامه حلّی
2_ علّامه حلّی
3_ حسن بن داود حلّی، صاحب رجال
4_ عبدالکریم بن احمد بن طاووس، برادرزاده اش
5_ علی بن عیسی اربلی
تاریخ وفات و مدفن آن بزرگوار:
ایشان در روز دوشنبه پنجم ذی القعده سال 664 هجری در سن هفتاد و پنج سالگی در بغداد به دیار باقی شتافت. بدنش را به نجف اشرف منتقل کرده و در حرم امیرمؤمنان (علیه السلام) به خاک سپردند.
مخفی نماند که بنی طاووس در میان علماء، جماعتی از افاضل آل طاووس بودند که مشهورترین ایشان همین صاحب ترجمه، سید جلیل رضی الدین است و
ص: 26
آنچه در کتب ادعیه و زیارات و فضایل گویند مراد اوست.
دوم: برادر او عالم نبیل و سید جلیل، جمال الدین احمد که در فقه و رجال یگانه عصرش بود و مراد از ابن طاووس در کتب فقهیه و رجالیه اوست.
سوم: پسر او غیاث الدین عبدالکریم بن احمد، صاحب کتاب فرحة الغَریّ که از نظر حفظ و تیزهوشی جزء بزرگان علماء و یگانه روزگار بود.
چهارم: پسر سید عبدالکریم، رضی الدین ابوالقاسم علی.
پنجم: سید رضی الدین علی بن رضی الدین علی بن طاووس، صاحب کتاب زوائد الفوائد که در اسم و لقب با پدر امجد خود شریک بوده، و کتاب زوائد الفوائد او همان کتابی است که علامه مجلسی (رحمه الله) در زاد المعاد، حدیث مشهور روز نهم ربیع را که در باب هلاکت بعضی از اعداء الله، از احمد بن اسحاق قمی روایت شده از آن کتاب نقل کرده و آن حدیثی طولانی می باشد و مشتمل بر نام های بسیار از برای آن روز است و خلاصه، سادات بنی طاووس همه از اتقیاء و اجلّاء بوده اند.(1)
یکی از اثرهای ارزشمند مرحوم سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه کتاب الیقین فی إمرة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است(2) که آن بزرگوار 220 حدیث
ص: 27
در آن جمع آوری نموده است. 174 حدیث را برای آن نقل کرده که به اهل ایمان یادآوری کند لقب امیرمؤمنان تنها برای حضرت امیر، اسدالله الغالب علی بن ابی طالب(علیهما السلام) شایستگی دارد نه دیگران، و از اختصاصات اوست.
آن گاه سایر احادیث پایانی کتاب، دربارۀ القاب دیگر آن امام همام (علیه السلام) می باشد همچو: سید المسلمین، امام المتقین، قائد الغرّ المحجّلین، خیرالوصیّین، وصی رسول ربّ العالمین، صالح المؤمنین، یعسوب المؤمنین، خاتم الوصیّین، خازن الجنان، صاحب الحوض، صدّیق اکبر، فاروق اعظم و . . .
احادیث زیادی در این کتاب بر این دلالت دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به زبان مبارک خودشان او را به نام امیرالمؤمنین خوانده اند.
همان طور که گفته شد بیشترین احادیث این کتاب روی مسئله امارت دور می زند و آن لقبی است که هیچ کس قبل از ایشان و هیچ کس بعد از ایشان به آن نام گذاری نشده و نمی شود و از احادیث استفاده می شود که این لقب و سردوشی را خداوند متعال تنها به ایشان عطا فرموده است نه دیگران.
امام ابوالحسن علی بن محمد الهادی از پدرانش از مولا علی (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که در سفر معراجی به آسمان رفتم، در جوار معنوی پروردگارم به اندازۀ دو کمان یا کمتر قرار گرفتم، پروردگارم به من وحی فرمود: ای محمد! علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را به نام امیرالمؤمنین بخوان، که هیچ کس را پیش از او به آن نام گذاری نکردم و هیچ کس را بعد از او به این نام نمی نامم.(1)
و مهم این است که اهل ایمان هم در زمان خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن بزرگوار را به این لقب می خواندند و حضرت لبخند شادی می زدند یا مردم را بر گفتن این لقب برای ایشان وادار می کردند.
جابر بن سَمره می گوید: مولا علی (علیه السلام) همواره می فرمودند: به من خبر بدهید اگر
ص: 28
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا برود چه کسی جز من امیرمؤمنان باشد و چه بسا به او گفته می شد: «یا امیرالمؤمنین» و خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان نگاه می کردند درحالی که خندان بودند.(1)
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که در بین خودمان بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم.(2)
و یا این که می فرمودند: این لقب در زیر عرش الهی جای گرفته مثل این روایت:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در لوح محفوظ در زیر عرش نوشته شده: علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، امیرمؤمنان است. (3)
حتی خود پیشوایان اهل خلاف (ابوبکر و عمر) در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مولا علی (علیه السلام) بالاِجبار به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند.
سالم خدمتگزار علی (علیه السلام) می گوید: من در مزرعه با مولا علی (علیه السلام)
بودم و او زمینش را شخم می زد و آماده می کرد؛ که ابوبکر و عمر آمده و گفتند: تو را به خدا خوانده و سوگند می دهیم. بعد گفتند: سلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته! «سلام بر تو ای امیرمؤمنان» به آن ها گفته شد: این کلمات را در حال زنده بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوئید؟! عمر گفت: ایشان خودشان به ما چنین دستور دادند!(4)
اگرچه همین دو نفر با این اقرار و اذعانی که داشتند، در جائی دیگر به مثل حدیث ذیل، حرف خود را نقض کردند:
سلیمان بن هارون می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که به مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان بودن سلام داده شد، آن دو نفر بیرون شده و
ص: 29
می گفتند: به خدا سوگند! ما هرگز تسلیم گفتار او نخواهیم شد. 5
یا این که حتی فرشتگان آسمان او را به این لقب می خواندند.
حارث بن خزرج، علمدار انصار به همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، می گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به مولا علی (علیه السلام) می فرمودند: ای علی! هیچ کس بعد از من بر تو پیشی نمی گیرد، مگر آن که کافر است و به درستی که اهل آسمان ها (فرشتگان) تو را به نام امیرمؤمنان می نامند. (1)
و از احادیث و روایات استفاده می شود که حتّی جائز نیست غیر مولا علی (علیه السلام) کسی را به این لقب بنامیم:
در تفسیر مرحوم عیّاشی آمده که راوی می گوید: مردی به نزد امام جعفر صادق (علیه السلام) آمده و عرض کرد: السلام علیک یا امیرالمؤمنین!
بلافاصله حضرت (علیه السلام) بر روی دو پای خود ایستاده و فرمودند: ساکت باش! این اسمی است که برای هیچ کس جز امیرمؤمنان علی (علیه السلام) شایسته نیست که به آن نامیده شود. و هیچ کس جز او به این لقب خوانده نمی شود، درحالی که او هم به این نام خشنود و راضی باشد؛ مگر آن که مرتکب عمل لواط شده و اگر نشده به آن مبتلا خواهد شد.
و این همان فرمایش خداوند متعال در کتابش می باشد: «مشرکان به جای او جز دخترانی را نمی خوانند (بت هایی که دخترخواندۀ قبایل بودند) و نمی خوانند جز شیطان سرکش را». (2) عرض کردم: پس قیام کنندۀ شما حضرت قائم (علیه السلام) به چه نامی خوانده می شود؟
فرمودند: به او عرض می شود:
السلام علیک یا بقیة الله، السلام علیک یا بن رسول الله. (3)
ص: 30
و در روایتی دیگر عمران بن داهر می گوید: مردی به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کرد: ما به حضرت قائم (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم؟!
فرمودند: خیر! این اسمی است که خداوند تعالی، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را به آن نامیده است، هیچ کسی پیش از او و بعد از او، جز کافر به آن نامیده نمی شود.
راوی گفت: پس چگونه بر او سلام بدهیم؟
فرمودند: می گوئی: السلام علیک یا بقیة الله، آن گاه امام جعفر صادق (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «آن چه خداوند برای شما باقی می گذارد برایتان بهتر است اگر ایمان دارید».(1)
پس نتیجه می گیریم که این لقب از القاب اختصاصی مولا علی (علیه السلام) می باشد. و این که امام (علیه السلام) فرمودند: هر کس به این نام و لقب خوانده شود و خشنود گردد، به عمل زشت و قبیح لواط مبتلا شده یا می شود؛ شاید این کلام، راز و رمز و کلید حل معمایی باشد که چرا گاهی امامان بر حق (علیهم السلام) خلفای جور را با لقب امیرمؤمنان خطاب می کردند؟ در واقع در برخورد با آن ها به جز مسئلۀ تقیه، با کلامی به ظاهر مسالمت آمیز آن ها را مورد تحقیر و شماتت قرار داده و نسبت زشتی به آن ها می دادند.
به عنوان مثال، حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) به هشام بن عبدالملک می فرماید: یا أمیرالمؤمنین.(2)
یا امام جعفر صادق (علیه السلام) به منصور دوانیقی می فرماید: یا أمیرالمؤمنین. (3)
یا امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) به مهدی عباسی می فرماید: یا أمیرالمؤمنین. (4)
یا امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به مأمون عباسی می فرماید: یا أمیرالمؤمنین. (5)
ص: 31
نکته قابل اهمّیت این است که از ابتدا سردمداران و ریاست طلبانی، همچو معاویه(1)
و خلفای بنی امیه و بنی العباس به این لقب نامیده می شدند، تا جایی که اگر کسی یکی از آن ها را با این نام صدا نمی کرد آن ها به خشم آمده و به زندانش می انداختند و گاهی گردنش را می زدند.
اول کسی که خود را به این لقب نامید ابوبکر بود، زمانی که به دنبال علی (علیه السلام) فرستاد و او را برای بیعت فراخواند. که اصل ماجرا چنین بود: ابوبکر به دنبال حضرت فرستاده و گفت: أجِبْ خلیفةَ رسولِ الله. خلیفۀ پیامبر را جواب بده! فرستادۀ او آمده و این مطلب را به عرض ایشان رسانید.
مولا علی (علیه السلام) فرمودند: سبحان الله! ماجرای شما چه شگفت انگیز است. چه زود بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ بستید. همانا خود او و اطرافیانش خوب می دانند که خدا و پیامبرش تنها مرا به خلافت اختیار کردند.
در نتیجه فرستادۀ ابوبکر برگشته و فرمایشات ایشان را به ابوبکر رسانید. گفت: برو و به او بگو: أجِبْ اَمیرَالمؤمنینَ اَبابکر! بیا و امیرمؤمنان ابوبکر را جواب بده! او دوباره
ص: 32
آمده و آن گفته ها را به عرض ایشان رسانید.
باز مولا علی (علیه السلام) به او فرمودند: سبحان الله! به خدا سوگند هنوز مدت زیادی از آن ماجرا نگذشته که او آن را فراموش کرده باشد! به خدا سوگند او خوب می داند که این اسم جز بر من به دیگری شایسته نیست! و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این نکته را به او در ضمن یک گروه هفت نفری دستور دادند و آن ها همگی به عنوان امیرمؤمنان بر من سلام دادند. او و رفیقش عمر، از میان آن هفت نفر پرسیدند: آیا این حقی ثابت و قطعی از جانب خدا و پیامبرش است؟!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن دو نفر فرمودند: آری! این از جانب خدا و پیامبرش تحقق یافته که او امیرمؤمنان و آقای مسلمانان و پرچمدار دست وروسفیدان است که در روز قیامت بر پل صراط می نشیند و دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم وارد می کند. آن گاه فرستاده برگشته، و ماجرا را برای او نقل کرد و آن ها در آن روز ساکت و خاموش شدند.(1)
و اول کسی که در حضور مردم به این لقب نامیده شد عمر بن خطاب بود. حسّان کوفی می گوید: هنگامی که عمر به حکومت رسید به او گفته شد: یا خلیفةَ خلیفةِ رسولِ الله؛ ای جانشینِ جانشین پیامبر خدا!
عمر گفت: این کلماتی طولانی و دراز است و هر کس خلیفۀ من گردد باید مردم بگویند: یا خلیفةَ خلیفةِ خلیفةِ رسولِ الله؛ ای جانشینِ جانشینِ جانشینِ پیامبر، بلکه شما اهل ایمان و مؤمن هستید و من هم امیر شما هستم، پس او امیرمؤمنان نامیده شد.(2)
ابن خلدون در مقدمۀ تاریخ خود چنین آورده: بعضی از اصحاب و مسلمانان عمر را صدا کرده و گفتند: یا أمیرالمؤمنین! مردم آن را نیکو و خوب شمرده و او را به این نام خواندند.
گفته می شود: اولین کسی که او را به این نام صدا زد، عبدالله بن جحش بود؛
ص: 33
ولی بعضی دیگر اولین شخص را عمروعاص و بعضی مغیرة بن شعبه می دانند. و گروهی هم چنین می گویند: فرستادۀ لشکری آمد و داخل مدینه شده و سراغ عمر را گرفته و می گفت: امیرمؤمنان کجاست؟
این جمله را یاران عمر شنیده و نیکو شمردند و گفتند: خوب و درست گفتی، به خدا سوگند! این اسم اوست، و بی تردید او امیرمؤمنان است. بعد از آن او را به این لقب خواندند و در بین مردم لقب او گردید و بعداً سایر خلفای آینده هم این را از او به ارث بردند.(1)
و ائمه اطهار (علیهم السلام) و اصحابشان نیز از روی تقیه و حفظ خونشان، آن ها را با این القاب خطاب می کردند؛ لذا دیلمی نقل می کند: مردی به عبدالملک بن مروان گفت: اگر امان بدهی می خواهم با تو مناظره کنم؟!
گفت: باشد.
او گفت: دلیل این که تو به نام امیرمؤمنان خوانده شده ای، درحالی که نه خدا و نه پیامبرش و نه مسلمانان این امارت و ریاست را به تو داده اند چیست؟
عبدالملک گفت: از شهر من بیرون برو و الّا گردنت را می زنم!
او گفت: این جواب منصفانه نیست. سپس از آن جا بیرون شد.
دفع توهّم: در مقابل این کلیّات محکمی که گفته شد، روایتی داریم کهبه امام جعفر صادق (علیه السلام) به عنوان امیرالمؤمنین سلام داده می شود و ایشان هم آن را می پذیرند که آن روایت چنین است:
ابوالصبّاح بن مولی آل سام می گوید: من و ابوالمغراء در محضر امام جعفر صادق (علیه السلام) بودیم که مردی روستایی بر ما وارد شد و به امام (علیه السلام) گفت: السلام علیک یاامیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته.
امام جعفر صادق (علیه السلام) به او فرمودند: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته. آن گاه او را به سوی خویش کشید و در کنار خود نشانید. من به ابوالمغراء گفتم: من ندیدم
ص: 34
کسی جز امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به این لقب نامیده شود؟!
امام جعفر صادق (علیه السلام) به من فرمودند: ای ابوالصباح! هیچ کس حقیقت ایمان را در نیافته؛ مگر آن که بداند و معتقد شود که آن چه برای پیشینیان و گذشتگان ما بوده برای امامان بعدی ما هم می باشد.(1)
مرحوم علامه جلیل القدر مجلسی (رضوان الله علیه)می فرماید: «این یک خبر نادری است که صلاحیت ندارد، تا با اخبار زیادی که ما را از گفتن امیرالمؤمنین بر غیر مولا علی (علیه السلام) باز می دارد، معارضه نماید. و البته ممکن است این خبر نادر را حمل کنیم بر این که امام (علیه السلام) خواسته آن فکر و توهم سؤال کننده را بر این که معنای این اسم در سایر ائمه (علیهم السلام) موجود نیست رد کرده و تخطئه نماید. چون هیچ شکی نیست که این معنا _ که آنان هم امیر و سالار اهل ایمانند_ در همه امامان (علیهم السلام) جاری است، منتهی آن چه ممنوع گشته، آن است که به خاطر برخی از مصالح این اسم بر آنان اطلاق نمی شود.
علاوه بر این که احتمال دارد که منع شدن این لقب بر دیگر ائمه (علیهم السلام) به خاطر این مصلحت باشد که با نامیدن سایر امامان (علیهم السلام) به امیرمؤمنان دیگران هم بر آن جرأت پیدا کنند.(2)
اگر چه دیگران این لقب مخصوص و سایر القاب همچو صدیق اکبر و فاروق اعظم را دزدانه به خود بستند با آن که به تصریح هر دو مذهب _ شیعه و سنی_ این القاب را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها و بارها به مولی الموحدین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) نسبت می دادند!
و ما در پایان این کتاب برخی از روایاتی که دلالت بر این معنا دارد از کتاب های شیعه نقل خواهیم کرد، ان شاءالله. گفتنی است روایات در این زمینه بسیار زیاد است و ما در میان احادیث به صورت گلچین تعدادی از آن ها را در بخش ملحقات وارد کردیم، و در این روایات حضرات ائمۀ هداة (علیهم السلام) یا اهل ایمان آن بزرگوار را با این لقب
ص: 35
یاد می کردند. به فال نیک روایات الحاقی را به شمارۀ نام نامی علمدارکربلا، باب الحوائج الی الله تعالی، قمر منیر دشت نینوا، حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) 133 عدد قرار دادیم. پس روی هم رفته احادیث این کتاب 353 حدیث می باشد.
و نکته قابل توجه در کتاب الیقین این است که ظاهراً برخی احادیث الفاظ و معنای یکسانی دارند؛ امّا دأب محدثین بر این بوده که احادیث را به خاطر اختلاف سند و یا اندک تفاوت که گاهی در معنا تأثیر به سزایی دارد تکرار می کردند؛ مثلاً حدیث شماره 87 با 146، 88 با 143، 89 با 145، 92 با 147 و 93 با 144 برابرند.
اوصاف علی به گفت وگو ممکن نیست *** گنجایش بحر در سبو ممکن نیست
من ذات علی به واجبی نشناسم *** اما، دانم که مثل او ممکن نیست
«ادهم کاشانی»
*****
در عین علی، هو العلی الاعلی است *** در لام علی، سرّ الهی پیداست
در یای علی، سورۀ حیّ قیوم *** بر خوان و ببین که اسم اعظم آن جاست
*****
گر نگویم من فدایت یا امیرالمؤمنین *** پس چه گویم در ثنایت یا امیرالمؤمنین
ای سلام حق، ثنایت یا امیرالمؤمنین *** وی ثناخوان، مصطفایت یا امیرالمؤمنین
در رکوع انگشتری دادی به سائل، گشته است *** مهر منشور سخایت یا امیرالمؤمنین
گشته تسبیح ملک آهسته، هر گه در نماز *** بود رازی با خدایت یا امیرالمؤمنین
دامن گردون شود پر زر، اگر تابد از او *** گوشه ظل عطایت یا امیرالمؤمنین
سدره را از پایه خود انتهای اوج داد *** رفعت بی منتهایت یا امیرالمؤمنین
گه به چشم وَهم می پوشد لباس اشتباه *** عرش تا فرش سرایت یا امیرالمؤمنین
گه به حکم ظن ستون عرش را دارد به پا *** بارگاه کبریایت یا امیرالمؤمنین
چون به امرت بر نگردد مهر از مغرب که هست *** گردش گردون برایت یا امیرالمؤمنین
یافت از دست ولایت، فتح بر فتح دگر *** دست در حبل ولایت یا امیرالمؤمنین
جان در آن حالت که از تن می برد پیوند، هست *** آرزومند لقایت یا امیرالمؤمنین
ص: 36
گر مکان بر تخت او ادنی کنی جایت دهند *** انس و جان، کانجاست جایت یا امیرالمؤمنین
حق شناسان گر به دست آرند معیار تو را *** حد فوق ما سوی دانند مقدار تو را
«محتشم کاشانی»
اکنون که روشن شد این لقب به امیرالمؤمنین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب(علیهما السلام) اختصاص دارد، این کتاب را به این اسم نامیدم:
«فقط حیدر امیرالمؤمنین است».
هست ورد صبح و شامم یا امیرالمؤمنین *** سال و مه باشد کلامم یا امیرالمؤمنین
چون بود ذکر مدامم یا امیرالمؤمنین *** هست دنیا خوش به کامم یا امیرالمؤمنین
و ثواب این کتاب را بر ولی نعمت خود شفیعۀ روز جزا، بانوی دو سرا، در دانۀ باب الحوائج الی الله، کریمه اهل بیت (علیهم السلام) ، حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) هدیه می کنم. امیدوارم خداوند متعال در دنیا ما را از زیارت، و در آخرت از شفاعت و نیز از همسایگی ایشان در دو جهان محروم نفرماید. آمین یا رب العالمین.
ای شیر خدا شاه ولایت مددی *** ای بحر سخا، کان عنایت مددی
در وادی بی کفایتی حیرانم *** ای صاحب رتبه کفایت مددی
آخرین سخن:
روزی اگر ولای تو باشد بلای من *** من می خرم به قیمت جان این بلا علی
23 ذی القعده 1437 روز زیارتی امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
بازنگری در 18 ذی الحجه 1437 روز تاجگذاری امیرمؤمنان (علیه السلام)
جواد خانی آرانی
ص: 37
ص: 38
دارنده تألیف و تصنیف بزرگ، عالم عادل، فاضل فقیه و کامل، علامه نقیب و سرپرست سادات بزرگوار، صاحب مناقب و افتخارات و فضائل و شرافت، زاهد عابد، پرهیزکار مجاهد، رضی الدین، پایه و رکن دین اسلام و مسلمین، نمونه و اسوه ای از گذشتگان و نیاکان پاک و پاکیزه، مایۀ زیبندگی عارفان، افتخار سادات و بزرگان از اهل بیت پیامبر و خاندان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ خانواده، دارای افتخارات خانوادگی از ناحیه پدر و مادری خویش، مولای ما ابوالقاسم علی بنموسی بن جعفر بن محمّد بن محمّد بن طاووس علوی فاطمی(1) می گوید:
خدای بزرگ را ستایش می کنم. همان کسی که آن چه بر بندگانش جاری می شود، در علم او پیشی گرفته و سبقت جسته و دانای به آن هاست. پس آنقدر رحمت و بخشش خود را بر آن ها آغاز و ریزش نمود، که آمال و آرزوهای آن ها به آن نمی رسد، و با نعمت بی دریغ و فراوان خویش آن ها را شناسانید، و به همراه نورهای درخشنده و خورشید های فروزنده و برق های تابنده، عقل و خرد را به آنان عطا کرده و آن را با چهل لشکر عقل یاری داد؛ تا به وسیله آن ها چهل لشکر جهل موجود در جان آدمی را دور کند، تا این که سرمایه ای برای طاعت و بندگی معبود یکتا باشد. پس
ص: 39
عده ای عقل و لشکریانش و پیروزی ارزشمند و مبارک را اختیار کرده، و به وسیله آن در برابر تاریکی جهل و نادانی بینا شده و از گمراهی در قلعه امن و امان قرار گرفته، و در آینه شفاف خرد، مالک جلیل، و بزرگ خویش، و راه و مبنای صاحب رسالت خود را شناخته و به سعادت حال و آینده خودشان دست پیدا کردند.
آنان کسانی هستند که ما از آن ها بهترین کارهایی را که انجام دادند قبول می کنیم و از گناهانشان درمی گذریم و در میان افراد بهشتی اند. «وعده ای راست و درست که همواره به ایشان داده می شد». (1)
و گروهی دیگر از عامه مردم به خاطر تمایل به این دنیای زودگذر، لشکریان جهل و نادانی را پذیرفتند. پس لذت و خوشی و زندگانی آن ها از بین رفت؛ درحالی که همه زرق و برق دنیا، همچو سرابی است که تشنه لب آن را آب می پندارد، ولی وقتی نزدیک آن آمد، هیچ چیزی از آن را نمی یابد و خدا را نزد آن می یابد و حسابش را به طور کامل به او می دهد «و خداوند سریع الحساب است». (2)
و سر انجام کارشان به خانه عذاب و گرفتاری کشیده شد و بر اساس آن چه در قرآن آمده، خداوند _جلّ جلاله_ دانست که در میان بندگانش کسانی هستند، با آن که از روی دلیل و برهان علم به حق پیدا می کنند، ولی از روی عناد و سرکشی آن را منکر می شوند که این مطلب را آیه شریفه چنین می فرماید: «با آن که باطن آن ها به آن یقین داشت از رویظلم و تکبر آن را انکار کردند». (3)
و خدای _جلّ جلاله_ با کلام روشن و آشکارش از برخی از اهل کتاب که صداقت و حقیقت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) را شناخته و دانستند؛ ولی آن را انکار نمودند پرده برداشته و می فرماید: «و همواره پیش از فرودآمدن آن، به خودشان بشارت پیروزی بر کفار را می دادند؛ ولی وقتی آن چه را که می شناختند برای آن ها آمد،
ص: 40
انکارش کردند؛ پس لعنت خداوند بر کافران باد». (1)
و خداوند جلیل در قرآن گروهی را یاد کرده که وقتی عذاب الهی را ببینند ایمان آورده و وعده می دهند که در صورت برگشت به دنیا به راستی و درستی روی می آورند، آن گاه آنچه را دیده اند انکار کرده و به آنچه ایمان آورده اند کفر می ورزند با آنکه یقین پیدا کردند. خداوند _جلّ جلاله_ در این آیه بیشتر پرده برداشته و می فرماید:
«اگر ببینی هنگامی را که آن ها را بر آتش نگه داشته اند می گویند: ای کاش! به دنیا باز گردانیده می شدیم. و دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم بلکه برای آن ها آن چه پیش از آن پنهان می کردند آشکار شده و اگر به فرض به دنیا باز گردانیده شوند، قطعاً به آن چه از آن نهی شده اند بر می گردند و به درستی که آنان درغگویانند».(2)
و خداوند عزّ وجل در توصیف حیرت برخی از بندگانش که در روز محاسبه قیامت، دروغ می گویند از قول آن ها چنین می فرماید: «سوگند به خداوندی که پروردگار ماست ما مشرک نبودیم. بنگر که چگونه بر خود دروغ می بندند و آن چه را به دروغ شریک خدا می دانستند از دستشان رفت و گم شد».(3)
و خداوند متعال نیرنگ و عذاب آن ها را در روز قیامت آشکار نموده، همان زمانی که انکارشان هیچ سودی به آن ها نمی بخشد. چون پوستشان بر ضرر خودشان شهادت می دهد درحالی که برخی از ما هم در برابر احسان او، کفران نعمت نموده با آن که حجت بر ما هم تمام است و آنان به پوست خودشان می گویند: «چرا بر علیه ما شهادت دادید»؟!(4)
پس آیا بعد از این شرافت و بزرگی و پرده برداری برای ایمان آورندگان به خدا و قرآن بزرگ، جای شک و تردیدی باقی می ماند که تنها کشف دلائل، مانع از ضلالت و
ص: 41
گمراهی، و انکارکردن پروردگار جهانیان، و مخالفت با سرور پیامبران نمی شود.
و نزد خردمندان و دانشمندان همین کفایت می کند که خداوند از شناخت به ذات و صفات خویش به تمام آن چه اختصاص به او دارد، یعنی موجودات آفریده شده، به ادلۀ کامل پرده برداشت و این همه روشن گری و پرده برداری در ساعات شب و روز، گروه بسیاری از عقلاء را از انکار خدا باز نداشت و در نتیجه به جای خداوند بت ها و سنگ ها و چوب هایی را اختیار کردند که هیچ گونه سود و زیانی برای آنان ندارد و حتی حیوانات به زبان حال از عبادت و پرستش آن ها خشنود نیستند.
پس جای هیچ گونه شگفتی نیست که دلیل های خداوند سبحان و کلام روشن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ و سرور همه پیامبران (علیهم السلام) بر امارت مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بر اهل ایمان را انکار کنند؛ چون دشمنی با اهل فضیلت و حقیقت و دانش و بینش، از چیزهایی است که عادت و خوی حسودان و نادانان و کسانی که کورکورانه، به دنبال زیادی جمعیت هدایت نیافته بودند جاری گشت.
و هر کس بر اخبار و احوال مردمان گذشته واقف و دانا باشد می فهمد که بیشتر مردم در گمراهی بوده اند و اندکی از مردم کسانی بودند که به طاعت و بندگی خدای جلیل و رضایت او دست یافتند، و آیات زیادی از قرآن این را تصدیق می کند که هلاک شدگان زیاد، ولی نجات یافتگان اندک می باشند، تا جائی که خداوند سبحان در قرآن در سرزنش و توبیخ بیشتر مردم در قرون متمادی می فرماید: «بیشتر آن ها به خداوند ایمان نیاورده و مشرک بودند». (1)
و باز خدای عزّ وجل خبر داده که آیات و بیم دادن از سوی ما به منکران سودی به آن ها نمی بخشد و می فرماید: «اما هرگز نشانه ها و هشدارها به حال گروهی که ایمان نمی آورند سودی نمی دهد». (2)
و هم چنین خود صاحب شریعت و نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ گمراهی
ص: 42
زیادی از مردم این امت، در اخبار و احادیث بسیاری فرمودند: پیروانش به هفتاد و سه فرقه پراکنده می شوند که تنها یک گروه از آن ها اهل نجات، و هفتاد و دو گروه دیگر در آتش جهنم هستند. (1)
فصل: مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) دارای اوصاف و کمالاتی بودند که به خاطر آن ها مورد رشک و حسادت قرار گرفتند و دشمنی او با دیگران در راه خدای عزّ وجل کارش را به آن جا کشانید که حتی در مدح و ستایش او گفته شده: تو در فضل و کمال به اوج بلندی آمدی. با کمالاتی که در توست چه کسی می تواند با تو برابری کند. پس با این وجود جای شگفتی نیست که حسودان از روی خشم و کینه از تو منزوی شده و گوشه گیری اختیار کنند؛ و عجیب نیست که حتی افراد صاحب قدم که پابرجا و استوارند دربارۀ تو به لغزش بیفتند.
و اما دشمنی او (علیه السلام) در راه خدای عزّ وجل همانگونه است که شاعر می گوید:
من دربارۀ تو با دیگران دشمنی نمودم و با آن ها در محفل و مجلسشان ننشستم؛ تا جائی که با دستشان مرا از خود دور کردند. میان انتخاب رضایت تو و ناراحتی دیگران که روی زمین هستند دو دل شدم، ولی راه میانه و درست آمد که تو را برگزینم.
و به زودی می آوریم آن چه را که به من روایت شده، و خودم در کتاب های راویان و نویسندگان و دانشمندان گذشته از مخالفان دیده ام. همان کسانی که در آن چه روایت می کنند مورد اتهام نیستند و تعبیراتی را که درباره مولای ما امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل می کنند که او امیرمؤمنان است؛ که هر کس به صاحبان این کتاب ها آگاهی و شناخت داشته باشد، جای هیچ شکی در این راه برای او باقی نمی ماند.
و من این کتاب را به نام الیقین باختصاص مولانا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بامرة المؤمنین نامیدم، (2) و حقیقت مطلب این است همان طور که اشاره کردیم، کسانی از
ص: 43
مردم برگزیده، پیش از من این نام مبارک را به ایشان اختصاص داده، تا جائی که همین نام بر زبان شاعرانی جاری شده است. و مهیار شاعر در قصیده لامیه خود می گوید: کلمه امیرالمؤمنین شنیده شده و کنایه ای است که به تو اختصاص دارد و دیگران آن را به دروغ به خود بسته اند.
و چه بسا درباره مولای ما علی (علیه السلام) به نام امیرمؤمنان و پیشوایپرهیزکاران و بزرگ مسلمانان و پادشاه دین و ایمان، احادیث به تعداد ابوابی که در این کتاب آشکار می گردد سخن می گوید. چون ما در هر بابی یک حدیث را از هر کتاب، یا راوی که از آن ها گرفته شده می آوریم، و همین حجت است بر کسانی که آن ها را نقل کرده یا به آن ها رسیده، و انکار احادیث در دنیا هیچ سودی به آن ها ندارد وقتی که بر علیه آن ها حجت باشد، در آن زمانی که خصم و طرف مقابل او در قیامت خدای عزّ وجل و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. و این نقطه شروع در کتابی است که ما آن را بر اساس باب و بخشی از کتاب الانوار الباهرة فی انتصار العترته الطاهرة(1)
مرتب نمودیم که هر حدیثی را با الفاظ و معانیش حکایت می کند و ما آن چه را لایق و مناسب است در آن قرار می دهیم. خداوند جلیل آن را موافق به طاعت خودش و مورد رضایتش قرار بدهد. ابتدا ما ابواب کتاب الیقین را بیان می کنیم تا خواننده محتویات این کتاب را بداند و به هر جائی از آن، که نیازمند است ان شاء الله دست یابد. (2)
مولای ما، دارنده سینه ای بزرگ از علم، عالم بزرگوار، فقیه و علامه کامل، دانشمند، زاهد عابد و پرهیزکار و نقیب و سرپرست سادات، انسان پاک و وارسته،
ص: 44
دارای مناقب و فضایل، شخصیت فاخر و ارزشمند، نقیب سرپرستان خاندان دور و نزدیک ابوطالب (علیه السلام) ، رضی الدین و الدنیا، پایه و عماد اسلام و مسلمین، اسوه و نمونه ای از گذشتگان پاکیزه اش، مایۀ افتخار سادات، رکن اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ خاندان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، شریف و بزرگ عترت (علیهم السلام)، دارنده افتخاراتی از ناحیه پدر و مادر، ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن طاووس علوی فاطمی که خداوند تعالی بزرگیش را نگه داشته و سعی و تلاش او را در مدت عمر طولانیش نیکو بدارد.
چون ابواب کتاب یقین کامل شد و به صد و نود و یکمین باب آن رسید، پس الان یادآوری می کنیم آن چه را در کتاب الأنوار الباهرة فی انتصار العترة الطاهرة بالحجج القاهره بیان کردیم و در آن جا آن کتاب را به نام التصریح بالنص الصحیح من ربّ العالمین و سید المرسلین علی بن ابی طالب أمیرالمؤمنین بأمیرالمؤمنین نامیدیم و خطبه آن کتاب چنین است، بسم الله الرحمن الرحیم و صلاته علی سید المرسلین محمد النبی و آله الطاهرین.علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن طاووس علوی فاطمی می گوید: خدای بزرگ را حمد و سپاس می گویم که به نور خرد راه راست را به من نشان داد، و با توانایی در نگریستن که به من عطا کرد، مرا گوشزد نمود تا بنگرم که اصلاح کارهای مردم مشروط بر ریاست است؛ چون خداوند بزرگ پیش از آن که موجودات را بیافریند و کسی را بر آن ها بگمارد، عقل را آفرید و حضرت آدم (علیه السلام) را پیش از ولادت بشر به عنوان کارگزار آن ها خلق نمود. و خداوند جلیل با ریاستی که به قلب و عقل بر جوارح آدمی داد، این نکته را تأکید فرمود که برای انسان سرپرست صالح و شایسته ای که دانای به مصالح مردم باشد لازم است. و هرگاه آدمی اگر یک نفر هم باشد، کارهایش جز به امیر و پیشوایی بر پا نمی شود؛ پس چگونه امکان دارد که کار امت و جمعیتی زیاد، بدون سیاستگزارِ توانایی بر پا شود؟!!
شهادت می دهم که معبودی جز او نیست. شهادتی که همواره با فطرت
ص: 45
توحیدی در وجود ما گذاشته شد و با روح توحیدی آفریده شدیم، و آن گواهی و شهادتی که از راه اندیشه به ما عطا گردید، و با آن گنجینه های نصرت ویاری همراه شده، و شکستگی و کمبودهای ما را جبران نمود.
و شهادت می دهم که جدم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همان کسی است که راه های آن فطرت بلندمرتبه را بر ما آشکار ساخت، و در میان ما زندگی کرد تا ما به وصال آن فطرت نائل آمده و به خلعت توحیدی دست یافتیم. و به همراهی آن، هر آن چه را به ما وعده داده بود روشن ساخت و شهادت می دهم که او (صلی الله علیه و آله و سلم) به واسطه مولایش _جلّ جلاله_ هدایت یافته و از او پیروی نمود. همو که با آن چه به او عطا کرد یاریش داد و برای نگهداری امتش در مدت حیاتش، او را به سرپرستی آن ها سفارش و توصیه فرمود. و او هیچ لشکری را گسیل نداشت مگر آن که برای آن ها فرمانده ای انتخاب می نمود. تا کارهای مهم آن لشکر محدود و کم را اصلاح نماید و آن بزرگوار از مدینه مسافرت نمی کرد، مگر آن که در آن مدت کوتاه و دلخواه، قائم مقام و جانشینی برای خود معیّن می کرد و به درستی که او این را خوب شناخت و دانست که این مردم به تنهایی نمی توانند بقا و سلامتی خویش را نگه بدارند تا جائی که دربارۀ وصیّت دستور داد که هیچ مکلفی نخوابد؛ مگر آن که وصیتش زیر سر او باشد.
و به درستی که خداوند _جلّ جلاله_ او را بر اختلاف امتش آگاه کرد که آن ها بر هفتاد و سه گروه اختلاف پیدا می کنند و آن ها را از این پراکندگی برحذر داشت ویادآوری فرمود که تنها یک فرقه از آن ها اهل نجات، و هفتاد و دو گروه در آتش جهنم خواهند بود. آن حضرت بر ایشان بسیار دلسوز و مراقب بود و دربارۀ سلامتی آنان از خطرهاتلاش زیادی می کرد، و بر طبق خبرهایی که به ما رسیده، به ایشان گوشزد می نمود که هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت _یعنی به کفر و نفاق_ مرده است؛ لذا به حکم عقل و نقل، و بر آن عدل و فضیلتی که خداوند عزّ وجل به او اختصاص داده، بر او لازم می آمد که سرپرست و سالاری را برای ما تعیین کند که در قیامت به واسطۀ او در پیشگاه خداوند _جلّ جلاله_ و
ص: 46
پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) دلیل و حجتی بر علیه آن ها باشد و تا این که امتش در روز قیامت نگویند: اگر یک شخص کاملی را بر ما معیّن می کردی، ما هرگز به پراکندگی و پشیمانی دچار نمی گشتیم و در قبول او از تو اطاعت می کردیم، و از این اختلافاتی که منجر به کشتار و خون ریزی و باعث به وجود آمدن این همه مذهب های گوناگون شده، نجات می یافتیم.
در نتیجه حکمت و ریاست و کمال او چنین اقتضا می کرد که کسی را به عنوان جانشین و قائم مقام خود برگزیند و پیوسته وصیت و سفارش و گفتارش را تکرار می نمود تا برای خدای عزّ وجل و برای خودش در روزی که در پیشگاه او حاضر می شویم حجتی بر علیه ما باشد؛ چون وقتی مخالفت های ما تنها در قبول کردن کسی است که او تعیین نموده _ یعنی در مورد امامت نه دستورات دیگر_ پس بر طبق حکمت و کمالی که آن پیامبر والامقام (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت، شایسته تر این بود که کاری نشود تا ما بر علیه او حجت داشته باشیم و به او بگوئیم: اگر امام و پیشوایی برای ما معین می کردی، هرگز مخالفت تو نمی کردیم، و بعد از تو همه یا برخی از ما در هلاکت واقع نشده، و در چیزی که از جبران آن عاجزیم نمی افتادیم.
و شهادت می دهم که واجب است جانشینان او، به اوصاف و نشانه هایی کامل و تمام آراسته باشند. ولایت آن ها از جانب او استمرار یافته و پذیرش آن ها به زبان حال و روشنی گفتار از آغاز تا فرجام می باشد. و ایشان در طول مدت امامتشان از عزل و برکنار شدن مصون و در امان هستند؛ چون با وجود امتحانی که به سلامتی دادند، از نافرمانی و نقصان و از چیزهایی که شرعاً و عقلاً موجب حقارت و پستی آن ها می شود به دورند.
و ایشان در جنب خداوند تعالی هرگز میان پاکی و ناپاکی، و صفا و جفا به تردید نیفتادند و چنین نبود که یک بار از دوستان خدا و یک بار از دشمنان او باشند. و تمام عقل و خردها به ریاست ایشان بر آنان به هنگام آفرینش اقرار کردند، و تمام ارواح به هنگام پیدایش برای آنان اقرار کردند که اینان از راه وحی رعایا و تحت
ص: 47
فرمان ایشانند؛ و جوهره و ذات تمام اجسام به وسیله حکم نافذ پروردگار، بر ترکیب این ها بر آنان اقرار نمودند؛ و فرشتگان نگهبان به موافقت و مرافقت همیشگی، برای کسانی که از جانب او نائب و جانشین قرار داده شدند شهادت دادند، و لوح محفوظ آن ها را پاک شمرد، که ایشان هرگز با کتاب و سنت مخالفت نکردند. و زبان حال زمین برای آن ها شهادت داد که ایشان با طاعت و بندگی خداوند متعال ساکن آن شدند، و آسمان برای آن ها گواهی داد که آن ها با کمال بندگی و تضرع خالصانه در زیر آن به سر بردند. و آن چه را آن ها تصرف کردند برای ایشان شهادت می دهد که اینان آن ها را از تباهی و نابودی حفظ کردند؛ چون شاهدان یک بار به سود و منفعت، و یک بار بر ضررشان اختلاف نکردند؛ تا اینان یک بار حاکم و یک بار محکوم علیه قرار گیرند، و تا این که صفات کامل ایشان به رفتار و کار نادرست و خرابشان در هم نشکند. در نتیجه به خاطر شرمندگی و ترس، و نیز برای بیم داشتن از بازخواست بر لغزش و خطای در ریاست بر اهل علم و عمل، ناراحت و مشوش نشوند.
اما بعد از مقدماتی که من آوردم می گویم: عمرم که از مرز هفتاد گذشت شنیدم که برخی از مخالفین در بخشی از نوشته جاتش یادآور شده که مولای ما علی (علیه السلام) ، در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان امیرمؤمنان لقب داده نشد. البته من نمی دانم او این حرف را از روی عناد و دشمنی، یا کمبود معرفت و تلاش گفته است. پس در بطلان این ادعا و روشن نمودن این غلط و اشتباه برای اهل ایمان، از خدای متعال استخاره گرفتم. پس خدای بزرگ در پرده برداری از این خواسته اذن داد و ما را بر این سعادت و پیروزی یاری داد، و دربارۀ آن چه از أنوار الطاهرة و الحجج القاهرة و انتصار العترة الطاهرة ذکر کردیم ما را دستگیری نمود و ما چیزهایی روشن را یادآوری می کنیم که جز معاند و دشمن با آیات الهی _جل جلاله_ کسی آن را انکار نمی کند.
فصل: بدان که ما در این کتاب روایاتی را که از طریق رجال و شیوخ و علمای مخالف و از کتاب هایشان برای ما نقل شده می آوریم؛ که خداوند _جلّ جلاله_
ص: 48
مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را به لقب امیرمؤمنان نامید. اگرچه امکان دارد که بعضی از اشخاص یا کتاب هایی که از آن ها روایت نقل می کنیم، منسوب به شیعه دوازده امامی باشند. پس بعضی از رجال آن حدیث که ما از آن ها روایت می کنیم از رجال عامه و مخالفین هستند؛ و از آن ها روایت شده ایم که خدای متعال از پیامبران و رسولان بر شهادت به ربوبیت و یکتایی خویش، و برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان پیامبر و رسالت، و برای علی (علیه السلام) به امیرمؤمنان بودن از آن ها پیمان گرفت. و خداوند او را زمانی به این نام نامید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آسمان برده شد و روح پیامبران (علیهم السلام) به آن سخن گفتند و جبرئیل (علیه السلام) او را به این اسم نامید و بارها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ازراه وحی او را امیرمؤمنان خوانده و بارها او را به این نام خوانده است.
و هم چنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان و اصحاب و یاران خود را که در برابر او حضور می یافتند، فرمان می دادند که به مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند، و نیز به خورشید فرمان داده شد تا با او سخن بگوید و بر او سلام دهد و هنگامی که علی (علیه السلام) بر او سلام داد، خورشید حضرت را مورد خطاب قرار داده و او را امیر مؤمنان نامید؛ و همچنین ذوالفقار و برخی از درندگان به فرمان خداوند متعال او را به نام امیرمؤمنان نامیدند، و تمام این ها از طریق مخالفین و علمای مورد قبولشان برای ما روایت شده است. پس هر گاه کسی در سلامِ کسانی که به او به عنوان امارت سلام داده اند بنگرد، خوب می فهمد که تمام این ها از جانب پروردگار جهانیان است. پس وقتی نزد اهل یقین این جریان اتفاق افتاده، دیگر ما در صدد این نبودیم که نامیدن او را به امیرمؤمنان به ترتیب روایات و مقامات آن ها بیاوریم؛ بلکه غرض این بوده که آنچه را هر عالم یا مصنّفی که در احوال او آورده یاد آوری بنمائیم.
ص: 49
ص: 50
ص: 51
ص: 52
القسم الأول من كتاب اليقين:
الأحاديث المتضمّنة لتسمية مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بأمير المؤمنين
1_ الباب فيما نذكره عن الحافظ أحمد بن مردويه المسمى ملك الحفاظ و طراز المحدثين من كتاب المناقب الذي صنفه و اعتمد عليه من تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) في حضرة سيد المرسلين بأمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي يَعْلَى قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ:حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى أَبُو عَلِيٍّ الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا مَنْدَلُ بْنُ عَلِيٍّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي صَحْنِ الدَّارِ فَإِذَا رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ فَدَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالَ: بِخَيْرٍ. قَالَ لَهُ دِحْيَةُ: إِنِّي لَأُحِبُّكَ وَ إِنَّ لَكَ مِدْحَةً أَزُفُّهَا إِلَيْكَ؛ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ، لِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ حِزْبِهِ إِلَى الْجِنَانِ زَفّاً زَفّاً، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّاكَ، مُحِبُّو مُحَمَّدٍ مُحِبُّوكَ وَ مُبْغِضُو مُحَمَّدٍ مُبْغِضُوكَ. لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ. ادْنُ مِنِّي يَا صَفْوَةَ اللَّهِ. فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا هَذِهِ الْهَمْهَمَةُ؟ فَأَخْبَرَهُ الْحَدِيثَ! قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمْ يَكُنْ
ص: 53
دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ كَانَ جَبْرَئِيلُ سَمَّاكَ بِاسْمٍ سَمَّاكَ اللَّهُ بِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَلْقَى مَحَبَّتَكَ فِي صُدُورِ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَهْبَتَكَ فِي صُدُورِ الْكَافِرِينَ.
(فصل) قلت أنا: إنّ مَن ينقل هذا عن الله _جلّ جلاله_ و عن جبرئيل بتقدم الله _جلّ جلاله_ إليه و عن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمحجوج يوم القيامة بنقله إذا حضر بين يدي رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و سأله يوم القيامة عن مخالفته لِما نقله و اعتمد عليه.
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند که او گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حیاط خانۀ خود بودند و سرشان بر دامان دحیة بن خلیفۀ کلبی(1) بود، که علی (علیه السلام) وارد شده و فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه صبح نمودند؟
عرض کرد: حالشان خوب است.دحیه به او عرض کرد: من تو را بسیار دوست می دارم و برای تو نزد من مدح و ثنایی است که آن را به تو هدیه می نمایم: تو امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان هستی. تو به جز پیامبران و رسولان مهتر اولاد حضرت آدم (علیه السلام) می باشی. (2) پرچم
ص: 54
ص: 55
ص: 56
ص: 57
حمد در روز قیامت به دستتوست، تو و شیعیانت به همراه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حزب او شتابان به سوی باغستان های بهشت می روید. به تحقیق! هر کس که ولایت تو را پذیرفت رستگار شد و هر کس که از تو جدا گردید ضرر و زیان دید.توست، تو و شیعیانت به همراه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حزب او شتابان به سوی باغستان های بهشت می روید. به تحقیق! هر کس که ولایت تو را پذیرفت رستگار شد و هر کس که از تو جدا گردید ضرر و زیان دید.دوستان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستان تو، و دشمنان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنان تو هستند. هرگز شفاعت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن ها نخواهد رسید.
ای برگزیده خدا! نزدیک من بیا. پس سر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و در دامان او گذاشت. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این سر و صدا چیست؟ حضرت علی (علیه السلام) جریان را برای ایشان نقل کرد.
فرمودند: او دحیۀ کلبی نبود، بلکه جبریل (علیه السلام) بود و تو را به اسمی نامید که خدای متعال تو را به آن، نامیده است و او کسی است که دوستی تو را در سینۀ اهل ایمان افکند و ترس از تو را در سینه کافران انداخت. (1)
فصل: مرحوم سید بن طاوس می فرماید: من می گویم: همانا کسی که این مطلب را از خدای عزوجل و جبریل (علیه السلام) و مولا علی (علیه السلام) نقل می کند که: خدای عزوجل او را مقدم داشته، بعد با چنین اعتراف و نقل خود با علی (علیه السلام) مخالفت ورزیده، در روز قیامت که در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار بگیرد، از مخالفت به آنچه خود نقل کرده و بر آن اعتماد جسته مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت.
ص: 58
2_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب أيضاً للحافظ أحمد بن مردويه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و خاتم الوصيين و إمام الغر المحجلين
مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ دُحَيْمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ الْحِبَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحُ بْنُ يَحْيَى الْمُزَنِيُّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءً أَوْ مَاءً فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّى ثُمَّ انْصَرَفَ. فَقَالَ: يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيَّ الْيَوْمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ وَ إِمَامُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَجَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ. فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟ قُلْتُ: هَذَا عَلِيٌّ قَالَ: افْتَحْ لَهُ فَدَخَلَ.
انس(1) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! آب وضو یا آبیرا برای من حاضر کن. پس وضو ساخته و نماز گذاردند. سپس صورت مبارک را گردانده و فرمودند: ای انس! اولین کسی که امروز بر من داخل شود، امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و خاتم جانشینان و جلودار دست وروسفیدان می باشد. ناگهان علی (علیه السلام)
ص: 59
آمد و در را کوبید. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! او کیست؟ عرض کردم: او علی (علیه السلام) است. فرمودند: در را به روی او باز کن. پس او داخل شد. (1)
3_ الباب فيما رويناه بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب أيضاً في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن يسلم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين في حياته
وَ هَذَا لَفْظُ الْحَافِظِ ابْنُ مَرْدَوَيْهِ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ بْنِ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ الرَّاشِدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحٌ الْمُزَنِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ.
بریده(2) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم. (3)
4_ الباب فيما رويناه بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمير المؤمنين بشهادة أبي بكر و عمر
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي دَارِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا
ص: 60
الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَيْلَانَ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ وَ هُوَ رَجُلٌ مِمَّنْ شَهِدَ صِفِّينَ قَالَ: حَدَّثَنِي سَالِمٌ الْمَنْتُوفُ مَوْلَى عَلِيٍّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فِي أَرْضٍ لَهُ وَ هُوَ يَحْرِثُهَا حَتَّى جَاءَ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا: سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. فَقِيلَ: كُنْتُمْ تَقُولُونَ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فَقَالَ عُمَرُ: هُوَ أَمَرَنَا بِذَلِكَ.
سالم مَنتوف غلام علی (علیه السلام) گفت: با علی (علیه السلام) در زمینش همراه بودم، درحالیکه او آن را شخم می زد؛ تا این که ابوبکر و عمر آمده و گفتند: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته. پس به آن ها گفته شد: شما در دوران حیات و زنده بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این را می گوئید؟!
عمر گفت: ایشان خودشان ما را به این کار فرمان دادند. (1)
5_ الباب فيما رويناه أيضاً بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب الذي أشرنا إليه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين بحضور عائشة
مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ السَّرِيِّ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ جَابِرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: دَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ، فَجَلَسَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بَيْنَ عَائِشَةَ. فَقَالَتْ عَائِشَةُ: مَا كَانَ لَكَ مَجْلِسٌ غَيْرَ فَخِذِي؟! فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى ظَهْرِهَا فَقَالَ: مَهْ! لَا تُؤْذِينِي فِي أَخِي، فَإِنَّهُ
ص: 61
أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَقْعُدُ عَلَى الصِّرَاطِ يُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ يُدْخِلُ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
عبدالله بن عباس(1) می گوید: درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد عایشه بودند
ص: 62
علی (علیه السلام) بر آن ها وارد شده و میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه نشست (با مراعات حد و فاصله). عایشه_ از روی حقد و کینه_ گفت: آیا جای دیگری برای تو جز پای من نبود؟ (این نوع حرف زدن جسارت و بی ادبی او بود که بروز کرد).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر پشت او زده و فرمودند: آرام باش! و مرا دربارۀ برادرم آزار مده؛ (با ناسزا گفتن به او مرا اذیت نکن) زیرا او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان در روز قیامت می باشد. او بر پل قیامت می نشیند و دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش جهنم وارد می کند. (1)
ص: 63
6_ الباب فيما رويناه أيضاً بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب الذي أشرنا إليه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بأمير المؤمنين و سيد العرب و خير الوصيين و أولى الناس بالناس بمحضر أم حبيبة أخت معاوية بن أبي سفيان
نَذْكُرُ ذَلِكَ بِاللَّفْظِ الْمَذْكُورِ: حَدَّثَنَا شَيْخُنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ الْحَافِظُ أَبُوبَكْرٍ أَحْمَدَ بْنُ مُوسَى بْنِ مَرْدَوَيْهِ (رحمه الله) قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ السَّرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّي الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْجَهْمِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ يَنْبُعَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي بَيْتِ أُمِّ حَبِيبَةَ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ فَقَالَ: يَا أُمَّ حَبِيبَةَ! اعْتَزِلِينَا فَإِنَّا عَلَى حَاجَةٍ ثُمَّ دَعَا بِوَضُوءٍ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكِ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْعَرَبِ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ. فَقَالَ أَنَسٌ: فَجَعَلْتُ أَقُولُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ. قَالَ: فَدَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَجَاءَ يَمْشِي حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَمْسَحُ وَجْهَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ مَسَحَ بِهَا وَجْهَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: إِنَّكَ تُبَلِّغُ رِسَالَتِي مِنْ بَعْدِي وَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُ النَّاسَ صَوْتِي وَ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مَا لَا يَعْلَمُونَ.
انس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجرۀ ام حبیبه، (1) دختر ابوسفیان بودند که،
ص: 64
فرمودند: ای ام حبیبه! از ما فاصله بگیر که کار داریم، آن گاه آب وضو خواستند و بهترین وضو را گرفتند، سپس فرمودند: اولین کسی که از این در داخل شود امیرمؤمنان و مهتر عرب(1)
و بهترین جانشینان و سزاوارترین و نزدیک ترین مردم به مردم می باشد. انس می گوید: من با خود می گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده. پس علی (علیه السلام) داخل شد و جلو آمد تا در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی به صورت خود کشیده و سپس آن را به صورت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) کشیدند. پس علی (علیه السلام) گفت: یا رسول الله! چرا چنین می کنی؟
فرمودند: همانا تو رسالت مرا بعد از من می رسانی، و دیون مرا از جانب من پرداخت می کنی، و صدای مرا به مردم می رسانی و آن چه را مردم از کتاب خدا نمی دانند به آن ها یاد می دهی. (2)
7_ الباب فيما رويناه أيضاً من كتاب المناقب للحافظ أحمد بن مردويه في تسمية مولانا علي (علیه السلام) في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و أولى
ص: 65
الناس بالمؤمنين و قائد الغر المحجلين
وَ هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ صَدَقَةَ الْمِصْرِيُّ قَالَ:حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ رَشْدِينَ الْمِصْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ الْجُعْفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ الْجُعْفِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ الْجُعْفِيَّ يَذْكُرُ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَا أَنَا يَوْماً أُوَضِّيهِ، إِذْ قَالَ: يَدْخُلُ رَجُلٌ وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. قَالَ أَنَسٌ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ. فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
انس بن مالک می گوید: من همواره در خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کار می کردم تا این که یک روز مقدمات وضوی ایشان را فراهم می کردم که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مردی داخل می شود که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و سزاوارترین مردم به اهل ایمان و پیشوای دست وروسفیدان است.
انس می گوید: گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده که ناگهان دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. (1)
8_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بسيد المسلمين و أمير المؤمنين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين روينا ذلك بأسانيدنا المقدم ذكرها إلى الحافظ أحمد بن مردويه
بِمَا هَذَا لَفْظُهُ فِي كِتَابِي: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الصَّيْدَلَانِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ أَبُو إِدْرِيسَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَنَسِ
ص: 66
بْنِ مَالِكٍ قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِذْ قَالَ: الْآنَ يَدْخُلُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ. إِذْ طَلَعَ عَلِيُّ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَمْسَحُ الْعَرَقَ مِنْ وَجْهِهِ وَ يَمْسَحُ بِهِ وَجْهَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ يَمْسَحُ الْعَرَقَ مِنْ وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ يَمْسَحُ بِهِ وَجْهَهُ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟! قَالَ: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؟ أَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ وَعْدِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي وَ تُعَلِّمُهُمْ مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَالَمْ يَعْلَمُوا وَ تُجَاهِدُهُمْ عَلَى التَّأْوِيلِ كَمَا جَاهَدْتَهُمْ عَلَى التَّنْزِيلِ.
انس بن مالک می گوید: در آن وقتی که در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم فرمودند: الان بزرگ و مهتر مسلمانان و امیرمؤمنان و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) وارد می شود. در این هنگام علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وارد شدند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرق از پیشانی و چهره خویش گرفته و آن را بر چهره او می کشیدند؛ پس علی (علیه السلام) به او عرض کرد: یا رسول الله! آیا چیزی دربارۀ من نازل شده است؟!
فرمودند: آیا خشنود نیستی که تو برای من، جایگاه و رتبۀ هارون (علیه السلام) به موسی (علیه السلام) را داشته باشی، جز آن که پیامبری بعد از من نیست؟! تو برادر و وزیر من و بهترین کسی هستی که بعد از خودم به جا می گذارم، تو دیون مرا پرداخت می کنی [یا دین و آئین مرا به مردم می رسانی] و وعده های مرا وفا می کنی، و آن چه را مردم بعد از من در آن اختلاف دارند برای آن ها بیان می نمایی، و تأویلات قرآن را به آنان یاد می دهی و با آن ها بنا بر تأویل قرآن جهاد می کنی همان طور که من بر تنزیل آن جهاد نمودم. (1)
ص: 67
9_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين من كتاب المناقب أيضا
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْبَاغَنْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَيِّمِ الْكُوفِيُّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زِيَادٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ عَنْ أَبِي رَافِعٍ مَوْلَى عَائِشَةَ قَالَ: كُنْتُ غُلَاماً أَخْدِمُهَا، فَكُنْتُ إِذَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا أَكُونُ قَرِيباً أُعَاطِيهَا قَالَ: فَبَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ جَاءَ جَاءٍ، فَدَقَّ الْبَابَ.
قَالَ: فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا جَارِيَةٌ مَعَهَا إِنَاءٌ مُغَطَّي. قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَى عَائِشَةَ فَأَخْبَرْتُهَا. قَالَتْ: أَدْخِلْهَا. فَدَخَلَتْ، فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْ عَائِشَةَ. فَوَضَعَتْهُ عَائِشَةُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَجَعَلَ يَأْكُلُ وَ خَرَجَتِ الْجَارِيَةُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَيْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ عِنْدِي يَأْكُلُ مَعِي. فَجَاءَ جَاءٍ فَدَقَّ الْبَابَ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ؛ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. قَالَ: فَرَجَعْتُ فَقُلْتُ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَدْخِلْهُ. فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَرْحَباً بِكَ وَ أَهْلًا، لَقَدْ تَمَنَّيْتُكَ مَرَّتَيْنِ حَتَّى لَوْ أَبْطَأْتَ عَلَيَّ لَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَأْتِيَ بِكَ. اجْلِسْ فَكُلْ مَعِي.
ابو رافع غلام عایشه می گوید: من همواره او را خدمت می کردم، پس هرگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزدش می آمدند، من در آن نزدیکی کارهای او را انجام می دادم؛ تا این که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد او بودند که یکی آمد و در را کوبید، من به سوی او رفتم؛ کنیزی را دیدم که با او ظرف سر پوشیده ای بود. پس به سوی عایشه برگشته و ماجری
ص: 68
را به او خبر دادم. گفت: او را بیاور. پس آن کنیز وارد شده و آن ظرف را در برابر عایشه گذاشت. عایشه هم آن را در پیشگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به خوردن مشغول شدند و کنیز هم بیرون رفت. در این هنگام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای کاش! امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران نزد من بود و همراه با من از این غذا می خورد که ناگهان یکی آمد و در را کوبید. من به سوی او رفته و دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است، پس برگشته و عرض کردم: او علی است پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او را بیاور. وقتی او داخل شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان فرمودند: خوش آمدی! دو بار آمدنت را آرزو کردم تا این که اگر دیر می آمدی، از خداوند عزّ وجلّ درخواست می کردم که تو را بیاورد. حال بنشین و با من غذا بخور. (1)
10_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب أيضاً للحافظ ابن مردويه أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال عن مولانا علي (علیه السلام) إنه سيد المسلمين و أمير المؤمنين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين
رَوَيْنَاهُ بِأَسَانِيدِنَا عَنِ الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ العلكي [الْمَعْلَكِيُ] قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى الْخَزَّارُ الدَّوْرَقِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذْ قَالَ: يَطْلُعُ الْآنَ.
قُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! مَنْ ذَا؟ قَالَ: سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ. قَالَ: فَطَلَعَ عَلِيٌّ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى.
ص: 69
انس بن مالک می گوید: روزی نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم که فرمودند: الان پیدا می شود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت او چه کسی است؟
فرمودند: او بزرگ مسلمانان و امیرمؤمنان و بهترین جانشینان و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) می باشد، پس علی (علیه السلام) پیدا شد، آنگاه به علی (علیه السلام) فرمودند: آیا خشنود نیستی که تو برای من در جایگاه هارون (علیه السلام) به موسی (علیه السلام) باشی؟(1)
11_ الباب فيما نذكره من إشارة حذيفة بن اليمان أن مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين حقا حقا اعلم أن المفهوم من قول حذيفة بن اليمان الإشارة إلى أن تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين كانت من الله و رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) خلاف من سماه من الناس.
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ ابْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الْأَحْمَرُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُهَلْهَلٌ الْعَبْدِيُّ عَنْ كريرة [كُرَيْزَةَ] الْهَجَرِيِّ قَالَ: لَمَّا أُمِّرَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، قَامَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ فَتَعَصَّبَ مَرِيضاً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَلْحَقَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً فَلْيَلْحَقْ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَأَخَذَ النَّاسُ بَرّاً وَ بَحْراً فَمَا جَاءَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّى مَاتَ حُذَيْفَةُ.
کُریزَه هَجَری می گوید: وقتی علی بن ابی طالب(علیهما السلام)به امارت رسید، حذیفة بن یَمان درحالی که مریض بود ایستاده و حمد و ثنای الهی را به جا آورده و گفت: ای مردم! هر کس دوست دارد که به امیرمؤمنان حقیقی ملحق شود، پس باید به علی بن
ص: 70
ابی طالب(علیهما السلام) بپیوندد. پس مردم راه دریا و خشکی را در پیش گرفتند؛ یعنی به چپ و راست رفتهو پراکنده شدند. هنوز جمعه نیامده بود که حذیفه از دنیا رفت. (1)
12_ الباب فيما نذكره من زيادة حديث أبي ذر رضوان الله عليه بأن مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين حقاً أمير المؤمنين اعلم أن قول أبي ذر (رضی الله عنه) ذلك كما أشرنا إليه في زمان الصحابة من غير تقية دلالة على أن مولانا علياً (علیه السلام) قد كان يسمى بأمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لأنه قال ذلك في حياة عمر بن الخطاب و مولانا علي (علیه السلام) ما بايعوه بهذا الخطاب:
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ دُحَيْمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ الْحِبَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عُثْمَانَ الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مَرْيَمَ قَالَ: حَدَّثَنِي دَاوُدُ بْنُ أَبِي عَوْفٍ قَالَ: حَدَّثَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ ثَعْلَبَةَ اللَّيْثِيُّ قَالَ: أَ لَا أُحَدِّثُكَ بِحَدِيثٍ لَمْ يَخْتَلِطْ؟ قُلْتُ: بَلَى.
قَالَ: مَرِضَ أَبُو ذَرٍّ فَأَوْصَى إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) . فَقَالَ بَعْضُ مَنْ يَعُودُهُ: لَوْ أَوْصَيْتَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عُمَرَ كَانَ أَجْمَلَ لِوَصِيَّتِكَ مِنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) .
قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ أَوْصَيْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ.
وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَلرَّبِيعُ الَّذِي يُسْكَنُ إِلَيْهِ وَ لَوْ قَدْ فَارَقَكُمْ لَقَدْ أَنْكَرْتُمُ النَّاسَ وَ أَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ. قَالَ قُلْتُ: يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ أَحَبَّهُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَحَبُّهُمْ إِلَيْكَ.
قَالَ: أَجَلْ. قُلْنَا: فَأَيُّهُمْ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟
قَالَ: هَذَا الشَّيْخُ الْمَظْلُومُ الْمُضْطَهَدُ حَقَّهُ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
داود بن ابی عوف می گوید: معاویة بن ثعلبۀ لیثی به من گفت: آیا نمی خواهی
ص: 71
حدیث خالصی را که با چیز دیگری آمیخته نشده به تو حدیث کنم؟
عرض کردم: آری!
گفت: ابوذر (رضی الله عنه) بیمار گشت و علی (علیه السلام) را وصی خویش قرار داد. پس برخی از کسانی که به عیادت او آمده بودند به او گفتند: اگر به امیرالمؤمنین عمر وصیت می کردی بهتر و زیباتر از این بود که بهعلی (علیه السلام) وصیت کردی! گفت: به خدا قسم! هرآینه به امیرمؤمنان که واقعاً امیرمؤمنان است وصیت کردم، به خدا سوگند! او بهاری است که در پناه او مردم آرامش می یابند و اگر او از شما جدا گردد، هرآینه مردم را به حقیقت آن ها نمی شناسید و زمین را در نمی یابید و با آن انس نمی گیرید.
«چون او مایۀ بقای حیات معنوی مردم و پا برجائی زمین است و اگر حجت خدا برود زمین اهلش را به اضطراب خواهد انداخت» من عرض کردم: ای ابوذر هرآینه ما خوب می دانیم که محبوب ترین مردم به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محبوب ترین آن ها به سوی توست.
گفت: بله.
گفتیم: پس کدام یک محبوب تر به سوی تو هستند؟ فرمودند: این بزرگوار و مظلومی که حق او گرفته شده است یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام). (1)
13_ الباب فيما نذكره من حديث أبي ذر بطريق آخر و فيه زيادة عن مولانا علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين حقاً حقاً سماه أبو ذر بذلك في حياة عمر و فيه إشارة من أبي ذر (رضی الله عنه) أن هذه التسمية لمولانا علي (علیه السلام) عن الله _جلّ جلاله_ و عن رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ليست من تسمية الناس.
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ الطَّيِّبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ . . . قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ الْجُعْفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَحَّافِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ اللَّيْثِيِّ قَالَ: مَرِضَ أَبُو ذَرٍّ (رضی الله عنه) مَرَضاً شَدِيداً
ص: 72
حَتَّى أَشْرَفَ عَلَى الْمَوْتِ، فَأَوْصَى إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَقِيلَ لَهُ: لَوْ أَوْصَيْتَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ كَانَ أَجْمَلَ لِوَصِيَّتِكَ مِنْ عَلِيٍّ. فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: أَوْصَيْتُ وَ اللَّهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً وَ إِنَّهُ لَرِبِّيُّ الْأَرْضِ الَّذِي يُسْكَنُ إِلَيْهَا وَ تُسْكَنُ إِلَيْهِ، وَ لَوْ قَدْ فَارَقْتُمُوهُ لَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ أَنْكَرُوكُمْ.
معاویة بن ثعلبه لیثی می گوید: ابوذر (رحمه الله) به بیماری سختی افتاد، تا جائی که در آستانه مرگ قرار گرفت؛ پس به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وصیت نمود. به او گفته شد: اگر به امیرالمؤمنین عمر بن خطاب وصیت می نمودی از وصیت به علی (علیه السلام) زیباتر بود.ابوذر (رحمه الله) گفت: به خدا سوگند! به امیرمؤمنان واقعی و حقیقی وصیت کردم که او در اوج بلندی بوده و او دانشمند دینی و الهی روی زمین است که به آن آرامش یافته و زمین هم به او سکون و استقرار می یابد، و اگر شما از او جدا گردید، شما زمین را منکر و آن ها هم شما را منکر می شوند. (یعنی چیزی که مایۀ انس و آرامش شما باشد نخواهید داشت). (1)
14_ الباب فيما نذكره من طريق آخر عن أبي ذر (رضی الله عنه) بتسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين حقا أمير المؤمنين سمّاه أبو ذر بذلك في ولاية عثمان. اعلم أنا قد روينا فيما تقدم مرض أبي ذر في زمان عمر بن الخطاب و قوله عن مولانا علي (علیه السلام) إنه أمير المؤمنين حقا حقا مما يقتضي أن تسمية مولانا علي (علیه السلام) بذلك كان من الله و
ص: 73
رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أنه ليس كمن سماه الناس بهذا و نذكر الآن مرض أبي ذر في زمان عثمان و ما شهد به أبو ذر أيضا (رضی الله عنه) من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين حقا لأنه الذي شهد له رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ما أظلت الخضراء و لا أقلت الغبراء على ذي لهجة أصدق من أبي ذر.
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَمَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي عَوْفٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ ثَعْلَبَةَ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى أَبِي ذَرٍّ (رضی الله عنه) نَعُودُهُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، فَقُلْنَا: أَوْصِ يَا أَبَا ذَرٍّ. قَالَ: قَدْ أَوْصَيْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ قُلْنَا: عُثْمَانَ؟ قَالَ: لَا وَ لَكِنْ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَرِبِّيُّ الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَرَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوهُ لَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا.
همچنین از طریق دیگر از ابی ذر (رحمه الله) نقل شده که: او در زمان خلافت عثمان، مولای ما علی (علیه السلام) را امیرالمؤمنین واقعی خوانده است. بدانکه جلوتر درباره بیماری ابوذر (رحمه الله) روایت نقل کردیم که ابوذر (رحمه الله) در زمان عمر بن خطاب مولای ما علی (علیه السلام) را، امیرمؤمنان واقعی خوانده؛ و چنین برداشت می شود که این لقب مولای ما علی (علیه السلام) ، از جانب خدای عزّ وجل و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، و او همانند کسانی نیست که مردم این لقب را به آن ها داده اند؛ و هم اکنون بیماری ابوذر رادر زمان عثمان، و شهادت ایشان را به این لقب نقل می کنیم. چون او کسی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او شهادت دادند که آسمان سایه نینداخت و زمین بر خود حمل نکرده گوینده ای را که راستگوتر از ابی ذر باشد.
داود بن ابی عوف می گوید: معاویة بن ثعلبه به من حدیث کرد: در آن بیماری که
ص: 74
ابوذر از دنیا رفت برای عیادت به نزد او رفتیم. پس به او گفتیم: ای ابوذر وصیت بنما.
فرمود: به امیرمؤمنان (علیه السلام) وصیت کرده ام.
گفتیم: یعنی به عثمان؟
فرمود: خیر! و لکن به امیرمؤمنانی که واقعاً امیرمؤمنان است(وصیت کرده ام). به خدا قسم! او بزرگ دانشمند زمین، و مرد الهی این امت است و به درستی که اگر شما او را گم کرده و از دست بدهید هر آینه با زمین و هر که بر روی آن می باشد منکر و بیگانه خواهید بود. (1)
15_ الباب فيما نذكره من تسمية جبريل (علیه السلام) لعلي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين روينا ذلك بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من أحاديثه أن الجنة مشتاقة إلى أربعة
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخَيَّاطُ الْمُقْرِي الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْخَضِرُ بْنُ أَبَانٍ الْهَاشِمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو هَدِيَّةَ إِبْرَاهِيمُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): الْجَنَّةُ مُشْتَاقَةٌ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي. فَهِبْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ مَنْ هُمْ. فَأَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي، فَسَلْهُ مَنْ هُمْ؟ فَقَالَ: أَخَافُ أَنْ لَا أَكُونَ مِنْهُمْ فَيُعَيِّرَنِي بِهِ بَنُو تَيْمٍ. فَأَتَيْتُ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. فَقَالَ: أَخَافُ أَنْ لَا أَكُونَ مِنْهُمْ فَيُعَيِّرَنِي بِهِ بَنُو عَدِيٍّ. فَأَتَيْتُ عُثْمَانَ فَقُلْتُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. فَقَالَ: أَخَافُ أَنْ لَا أَكُونَ مِنْهُمْ فَيُعَيِّرَنِي بِهِ بَنُو أُمَيَّةَ. فَأَتَيْتُ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ هُوَ فِي نَاضِحٍ لَهُ، فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: إِنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي فَاسْأَلْهُ مَنْ هُمْ؟ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَأَسْأَلَنَّهُ فَإِنْ كُنْتُ مِنْهُمْ لَأَحْمَدَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ مِنْهُمْ لَأَسْأَلَنَّ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ وَ أَوَدُّهُمْ. فَجَاءَ وَ جِئْتُ مَعَهُ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلْنَا عَلَى
ص: 75
النَّبِيِّ وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ. فَلَمَّا رَآهُ دِحْيَةُ قَامَ إِلَيْهِ وَ سَلَّمَعَلَيْهِ. فَقَالَ: خُذْ بِرَأْسِ ابْنِ عَمِّكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهِ. فَاسْتَيْقَظَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ عَلِيٍّ (علیه السلام) . فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا الْحَسَنِ! مَا جِئْتَنَا إِلَّا فِي حَاجَةٍ. قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! دَخَلْتُ وَ رَأْسُكَ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ. فَقَامَ إِلَيَّ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ وَ قَالَ: خُذْ بِرَأْسِ ابْنِ عَمِّكَ إِلَيْكَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): فَهَلْ عَرَفْتَهُ؟ فَقَالَ: هُوَ دِحْيَةُ الْكَلْبِيِّ. فَقَالَ لَهُ: ذَاكَ جَبْرَئِيلُ. فَقَالَ: بِأَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَعْلَمَنِي أَنَسٌ أَنَّكَ قُلْتَ إِنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي فَمَنْ هُمْ؟ فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ فَقَالَ: أَنْتَ وَ اللَّهِ أَوَّلُهُمْ، أَنْتَ وَ اللَّهِ أَوَّلُهُمْ، أَنْتَ وَ اللَّهِ أَوَّلُهُمْ ثَلَاثاً. فَقَالَ لَهُ: بِأَبِي وَ أُمِّي فَمَنِ الثَّلَاثَةُ؟ فَقَالَ لَهُ: الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ.
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بهشت به چهار نفر اشتیاق فراوان دارد. من از روی نادانی سستی کرده (ترسیدم) که از ایشان بپرسم آن ها چه کسانی هستند؟ پس به نزد ابوبکر رفته و به او گفتم: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا بهشت به چهار نفر از امت من اشتیاق دارد، از پیامبر بپرس که آنان چه کسانی هستند؟
گفت: من می ترسم که از آنان نباشم و قبیلۀ من، بنی تمیم مرا سرزنش نمایند. پس به نزدعمر رفته و این سخن را به او گفتم. او نیز گفت: می ترسم که از آنان نباشم و قبیله من، بنی عدی مرا توبیخ کنند. پس به نزد عثمان رفته و همان را گفتم، او نیز گفت: می ترسم که از آنان نباشم و قبیلۀ من، بنی امیه مرا سرزنش کنند.
پس به نزد علی (علیه السلام) رفته و گفتم: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند که بهشت مشتاق به چهار نفر از امت من می باشد. از ایشان بپرس که آنان چه کسانی هستند؟
ص: 76
فرمودند: به خدا سوگند از او می پرسم! اگر من یکی از آن ها باشم خدای عزّ وجل را سپاس می گویم و اگر از ایشان نبودم از خداوند می خواهم که مرا یکی از آن ها قرار بدهد و آن ها را دوست داشته باشم. پس من به همراه او به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت کردیم و بر ایشان وارد شدیم. درحالی که سر آن بزرگوار در دامن دحیه کلبی بود.
وقتی دحیه او را دید برخاسته و به سویش آمده و به او سلام کرده و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! سر پسرعمویت را بگیر، چون تو به ایشان شایسته تر هستی. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدار شدند در حالی که سر مبارکشان در دامن علی (علیه السلام) بود، پس به او فرمودند: ای ابوالحسن! لابدبرای کاری به نزد ما آمده ای!
عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد یا رسول الله! من به خدمت شما رسیدم در حالی که سرتان در دامن دحیۀ کلبی بود. او به سوی من آمده و بر من سلام داده و گفت: سر پسر عمویت را بگیر که تو به ایشان از من شایسته تر هستی. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: آیا او را شناختی؟ عرض کرد: او دحیۀ کلبی بود.
فرمودند: بلکه او جبریل (علیه السلام) بود. پس علی (علیه السلام) به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد یا رسول الله! انس به من خبر داده که شما فرموده اید: بهشت مشتاق چهار نفر از امت من می باشد؛ آن ها چه کسانی هستند؟
پس با دستشان به علی (علیه السلام) اشاره کرده و فرمودند: به خدا سوگند! تو اولین آن ها هستی. به خدا سوگند! تو اولین آن ها هستی. به خدا سوگند! تو اولین آن ها هستی. سه بار این جمله را تکرار فرمودند. آن گاه علی (علیه السلام) عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! آن سه نفر کیستند؟
فرمودند: مقداد و سلمان و ابوذر رضوان الله تعالی علیهم. (1)
16_ الباب فيما نذكره و نرويه من تاريخ الخطيب من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بمناد ينادي من بطنان العرش هذا علي بن أبي طالب أمير المؤمنين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين إلى جنّات ربّ العالمين أفلح من صدّقه و خاب من كذبه.
ص: 77
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَ بِهِ أَبُو الْوَلِيدِ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرَّاوَنْدِيُّ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَافِظُ بِبُخَارَا، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورِ بْنِ خَلَفٍ وَ خَلَفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالا: حَدَّثَنَا أَبُو عُثْمَانَ سَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ السرعي قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ خَاتَمُ بْنُ الْمَنْصُورِ الْحَنْظَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ سَالِمٍ لَقِيتُهُ بِبَغْدَادَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ الْأَسَدِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَيْسَ فِي الْقِيَامَةِ رَاكِبٌ غَيْرُنَا وَ نَحْنُ أَرْبَعَةٌ. قَالَ: فَقَامَ عَمُّهُ الْعَبَّاسُ فَقَالَ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! أَنْتَ وَ مَنْ؟ قَالَ: أَمَّا أَنَا فَعَلَى دَابَّةِ اللَّهِ الْبُرَاقِ، وَ أَمَّا أَخِي صَالِحٌ فَعَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عُقِرَتْ، وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءَ، وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ، مُدَبَّجَةُ الظَّهْرِ رِجْلُهَا مِنْ زُمُرُّدٍ أَخْضَرَ،مُضِيَتْ بِالذَّهَبِ الْأَحْمَرِ، رَأْسُهَا مِنَ الْكَافُورِ الْأَبْيَضِ وَ ذَنَبُهَا مِنَ الْعَنْبَرِ الْأَشْهَبِ وَ قَوَائِمُهَا مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ وَ عُرْفُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ عَلَيْهَا قُبَّةٌ مِنْ نُورٍ، بَاطِنُهَا عَفْوُ اللَّهِ وَ ظَاهِرُهَا رَحْمَةُ اللَّهِ، بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ. فَلَا يَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَّا قَالُوا: هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ حَامِلُ عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ لَدُنِ الْعَرْشِ، أَوْ قَالَ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا مَلَكاً مُقَرَّباً وَ لَا نَبِيّاً مُرْسَلًا وَ لَا حَامِلًا عَرْشَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. أَفْلَحَ مَنْ صَدَّقَهُ وَ خَابَ مَنْ كَذَّبَهُ. وَ لَوْ أَنَّ عَابِداً عَبَدَ اللَّهَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ أَلْفَ عَامٍ وَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَكُونَ كَالشِّنِّ الْبَالِي وَ لَقِيَ اللَّهَ مُبْغِضاً لِآلِ مُحَمَّدٍ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
ص: 78
قلت: إنا قد نقلنا هذا الحديث في فصول تسمية مولانا علي (علیه السلام) إمام المتقين فيما كتبه جدّي ورّام رضوان الله جلّ جلاله عليه عن ابن الحداد و كان حنبلياً و ما ندري من أي نسخة نقله فإنه مختصر و نحن ذكرنا هذا الحديث من أصل وجدناه محرّراً عليه إجازات و هو أتمّ من رواية ابن الحدّاد و أبلغ في موافقة الروايات.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در قیامت هیچ کس به جز ما چهار نفر سواره نیست، پس عمویش عباس برخاست و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! تو و چه کسانی سواره هستید؟
فرمودند: اما من بر براق، همان مرکبی که از جانب خداست می باشم، و اما برادرم حضرت صالح (علیه السلام) بر شتری سوار است که او را پِی کرده و کشتند، و اما عمویم حمزه (علیه السلام) شیر خدا و شیر پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شتر عَضبای من سوار است و پسرعمویم علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) بر شتری از شتران بهشت نشسته، درحالی که پشت آن شتر بر آمده و آراسته به دیبا، و پایش از زمرّد سبز آمیخته به طلای سرخ، و سرش از کافور سفید، و دُمش از عنبر خوشبو، و دست های او از مشک خوشبو، و کاکُلش از مروارید است. بر پشتش قبه ای از نور، که درونش عفو الهی و برونش رحمت خداست. به دست آن حضرت (علیه السلام) پرچم حمد می باشد. پس به هیچ گروهی از فرشتگان نمی گذرد مگر آن که می گویند: این فرشتۀ مقرب، یا پیامبر مرسل، یا نگه دارندۀ عرش پروردگار جهانیان است. پس منادی از نزدیک، یا دل عرش ندا می کند: او نَه فرشتۀ مقرب، و نه پیامبر مرسل، و نه نگه دارندۀ عرش پروردگار جهانیان است؛ بلکه او علی بنابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران و جلودار دست وروسفیدان به سوی بهشت پروردگار جهانیان است. هر کس او را تصدیق کند رستگار، و هر کس او را تکذیب نماید زیانکار شود؛ و اگر عابدی میان رکن و مقام دو هزار سال خدای متعال را عبادت کند تا این که همچو مشک پوسیده ای شود، ولی خدای تعالی را به دشمنی با آل محمد (علیهم السلام) ملاقات کند، خداوند عزّ وجل او را به صورت در جهنم می افکند.
ص: 79
17_ الباب فيما نذكره من رواية عثمان بن أحمد بن السماك أن في اللوح المحفوظ تحت العرش علي بن أبي طالب أمير المؤمنين.
اعلم أن الذي وقفنا عليه أو رويناه عمّن نعتمد عليه من غير كتاب الحافظ أحمد بن مردويه في أن الله _جلّ جلاله_ و جبرئيل (علیه السلام) و النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) سمّوا مولانا علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين بحضرة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) في حياته من طرق العلماء الأربعة المذاهب يحتاج إلى مجلد حتى يحتوي على تفصيل رواياته. و نحن ذاكرون الآن ما يتحمّله هذا الكتاب من تسميته (علیه السلام) بأمير المؤمنين و هو في عدة أبواب كل باب باسم من رواه. أقول: و إنما قدمنا رواية هذا ابن السماك على من سواه لأنه مجمع على عدالته عندهم و اعتمادهم على ما رواه و قد ذكر الخطيب في تاريخ بغداد عند ذكره لترجمة اسمه عدة روايات بأنه من الثقات و أنه كان ثبتاً و أنه كان صدوقاً صالحاً و غير ذلك. فذكر هذا عثمان بن أحمد بن السماك في نسخة عتيقة روى فيها فضائل لمولانا علي و فاطمة و الحسن و الحسين (علیهم السلام) و على بعض أجزائها خطه و تاريخه ذو الحجة سنة أربعين و ثلاثمائة.
قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ يَحْيَى الثَّوْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ تَحْتَ الْعَرْشِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
عبید بن یحیی ثوری از محمد بن الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن ابی طالب از پدرش از جدش (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در لوح محفوظ در زیر عرش نوشته شده که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرالمؤمنین است. (1)
ص: 80
18_ الباب فيما نذكره من رواية عثمان السماك أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين حقا
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِي عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ذَاتَ يَوْمٍ: أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً. قُلْتُ: عِنْدَكَ أَوْ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: عِنْدِي وَ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.
باز عبید بن یحیی از محمد بن الحسن از پدرش از جدش علی (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: روزی عمر بن خطاب به من گفت: به خدا سوگند! تو امیرمؤمنان هستی.
گفتم: به نزد تو یا نزد خدا؟
گفت: نزد من و نزد خدای عزوجل. (1)
19_ الباب فيما نذكره من رواية أبي بكر الخوارزمي تسمية جبرئيل (علیه السلام) مولانا علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم)
فَقَالَ الْخُوَارِزْمِيُّ مَا هَذَا لَفْظُهُ: ذَكَرَ الْإِمَامُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ هَذَا، حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو زَكَرِيَّا النَّيْشَابُورِيُّ، عَنْ شَابُورَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنْ هُشَيْمِ بْنِ بَشِيرٍ، عَنْ شُعْبَةَ بْنِ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ، فَرَأَيْتُ نُوراً ضَرَبَ بِهِ وَجْهِي. فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ: مَا
ص: 81
هَذَا النُّورُ الَّذِي رَأَيْتُهُ؟ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! لَيْسَ هَذَا نُورُ الشَّمْسِ وَ لَا نُورُ الْقَمَرِ، وَ لَكِنْ جَارِيَةٌ مِنْ جَوَارِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ طَلَعَتْ مِنْ قُصُورِهَا فَنَظَرَتْ إِلَيْكَ فَضَحِكَتْ. فَهَذَا النُّورُ خَرَجَ مِنْ فِيهَا وَ هِيَ تَدُورُ فِي الْجَنَّةِ إِلَى أَنْ يَدْخُلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: آن شبی که به آسمان رفتم مرا به بهشت بردند، پس نوری را دیدم که بهچهرۀ من برخورد نمود. به جبریل (علیه السلام) گفتم: این چه نوری بود که من دیدم؟
گفت: ای محمد! این نور خورشید و ماه نیست، ولیکن یکی از کنیزان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از کاخش بیرون آمده و پدیدار گشت، و به تو نگریسته و خندید، پس این نور از دهانش خارج شد و او در بهشت دور می زند تا امیرمؤمنان (علیه السلام) به آن جا وارد شود.
20_ الباب فيما نذكره عن موفق بن أحمد المكي الخوارزمي أخطب خطباء خوارزم الذي مدحه محمد بن النجار و زكاه من تسمية جبرئيل (علیه السلام) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين من كتابه الذي ذكرناه
نَذْكُرُ حَدِيثَهُ بِلَفْظِهِ قَالَ: وَ ذَكَرَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَسَنِ بْنِ شَاذَانَ هَذَا قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عتية [عُيَيْنَةَ] بْنِ رُوَيْدَةَ عَنْ بَكْرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجَرَّاحُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) عَنْ أَبِيهَا وَ عَمِّهَا الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: أَخْبَرَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا
ص: 82
دَخَلْتُ الْجَنَّةَ رَأَيْتُ شَجَرَةً تَحْمِلُ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ أَسْفَلُهَا خَيْلٌ بُلْقٌ وَ أَوْسَطُهَا حُورُ الْعِينِ وَ فِي أَعْلَاهَا الرِّضْوَانُ. قُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! لِمَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةُ؟ قَالَ: هَذِهِ لِابْنِ عَمِّكَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) ، إِذَا أَمَرَ اللَّهُ الْخَلِيقَةَ بِالدُّخُولِ إِلَى الْجَنَّةِ يُؤْتَى بِشِيعَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) حَتَّى يُنْتَهَى بِهِمْ إِلَى هَذِهِ الشَّجَرَةِ، فَيَلْبَسُونَ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ وَ يَرْكَبُونَ الْخَيْلَ الْبُلْقَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ: هَؤُلَاءِ شِيعَةُ عَلِيٍّ (علیه السلام) صَبَرُوا فِي الدُّنْيَا عَلَى الْأَذَى فَحُبُوا هَذَا الْيَوْمَ.
فاطمه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام) از پدر و عمویش امام حسن مجتبی (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به ما خبر دادند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که به بهشت وارد شدم، درختی را دیدم که به زیور آلات و لباس ها بار گرفته بود، و در زیر آن اسبان دست و پا سفید، و در میانه اش حورالعین و در بالای آن رضوان و خشنودی خدای عزّ وجل بود.
گفتم: ای جبریل! این درخت برای کیست؟
گفت: این برای پسرعمویت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. هنگامی که خدای متعال فرمان بدهد که آفریده هایش به بهشت وارد شوند، شیعیان و پیروان علی (علیه السلام) را می آورند تا به این درخت می رسانند. پس با این زیور آلات خود را آراسته، و این لباس ها را پوشیده، و بر این اسبان دست و پا سفید سوار می شوند، پس منادی ندا می کند: اینان شیعیان علی (علیه السلام) هستند که در دنیا بر آزار و اذیت ها شکیبایی نمودند، پس این در آن روز به آن ها عطا گردیده شد. (1)
21_ الباب فيما نذكره عن الخوارزمي عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن منادياً ينادي من بطنان العرش هذا علي بن أبي طالب وصي نبي رب العالمين و أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين إلى جنات النعيم
ص: 83
نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ وَ أَنْبَأَنِي مُهَذَّبُ الْأَئِمَّةِ أَبُو الْمُظَفَّرِ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ نَزِيلُ بَغْدَادَ، أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ الْمُقْرِي، أَخْبَرَنَا عَاصِمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ، حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ، حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَأْتِي [عَلَى] النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ، مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ الْأَرْبَعَةُ. فَقَالَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ؟ قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ. مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ، عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ، عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ. لِذَلِكَ التَّاجُ سَبْعُونَ أَلْفَ رُكْنٍ، عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ، تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ؛ وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ. يُنَادِي: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ. فَتَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَنْ هَذَا؟ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، حَامِلُ عَرْشٍ، فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا بِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ وَ لَا حَامِلِ عَرْشٍ. هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مردم روز قیامت می آیند و می ایستند و در آن روز، سواره ای غیر از ما چهار نفر نیست. عمویش عباس بن عبدالمطّلب عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! این چهار نفر چه کسانی هستند؟
فرمودند: من بر بُراق، و برادرم حضرت صالح (علیه السلام) بر شتری که قومش آن را پی
ص: 84
کرده و کشتند، و عمویم حمزۀ شیر خدا (علیه السلام) بر شتر عَضبای من سواریم و برادرم علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) بر شتری از شتران بهشت سوار است؛ درحالی که دو طرف آن شتر آراسته به دیبا، و بر روی خود آن بزرگوار دو پارچۀ سبز رنگ از پوشش های خدای رحمان، و بر روی سرش تاجی از نور می باشد؛ که برای این تاج هفتاد هزار رکن، و بر هر رکنی یاقوتی قرمز رنگ است که تا مسافت سه روز راهِ سواره را روشن می کند. و در دست او پرچم حمد است و ندا می کند: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). پس مردم می گویند: او کیست؟ آیا او پیامبر مرسل یا فرشتۀ مقرب است؟
پس منادی از دل عرش ندا می کند: او فرشتۀ مقرب و پیامبر مرسل و نگه دارندۀ عرش نیست، بلکه این علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، جانشین پیامبرِ پروردگار جهانیان و امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان، در بهشت پر ناز و نعمت است. (1)
22_ الباب فيما نذكره عن موفق بن أحمد المكي الخوارزمي الذي أثنى عليه محمد بن النجار شيخ المحدثين ببغداد من كتاب المناقب بتسمية الله جلّ جلاله لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين حقاً حقاً لم ينلها أحد قبله و ليست لأحد بعده.
وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَنْبَأَنِي مُهَذَّبُ الْأَئِمَّةِ هَذَا، أَنْبَأَنَا أَبُوبَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبُو مَنْصُورٍ الْعَدْلُ، أَخْبَرَنَا هِلَالُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَفَّارُ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الْهَاشِمِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ النَّخَعِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلِ بْنِ غَزْوَانَ، حَدَّثَنَا غَالِبٌ الْجُهَنِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ، ثُمَّ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ. فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ! قَالَ: قَدْ بَلَوْتَ خَلْقِي فَأَيَّهُمْ رَأَيْتَ أَطْوَعَ لَكَ؟ قَالَ:
ص: 85
قُلْتُ: رَبِّ عَلِيّاً. قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ! فَهَلِ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةَيُؤَدِّي عَنْكَ وَ يُعَلِّمُ عِبَادِي مِنْ كِتَابِي مَا لَا يَعْلَمُونَ؟ قَالَ: قُلْتُ: اخْتَرْ لِي فَإِنَّ خِيَرَتَكَ خِيَرَتِي. قَالَ: قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ عَلِيّاً فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً وَ نَحَلْتُهُ عِلْمِي وَ حِلْمِي وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً لَمْ يَنَلْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَيْسَتْ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ. يَا مُحَمَّدُ! عَلِيٌّ رَايَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ نُورُ أَوْلِيَائِي وَ هِيَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ؛ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي. فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ رَبِّي: فَقَدْ بَشَّرْتُهُ، فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ فِي قَبْضَتِهِ؛ إِنْ يُعَاقِبْنِي فَبِذُنُوبِي لَمْ يَظْلِمْنِي شَيْئاً وَ إِنْ تَمَّمَ لِي وَعْدِي فَاللَّهُ مَوْلَايَ. قَالَ: اللَّهُمَّ أَجْلِ قَلْبَهُ وَ اجْعَلْ رَبِيعَهُ الْإِيمَانَ بِهِ. قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِهِ يَا مُحَمَّدُ، غَيْرَ أَنِّي مُخِصُّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْبَلَاءِ لَمْ أَخُصَّ بِهِ أَحَداً مِنْ أَوْلِيَائِي. قَالَ: قُلْتُ رَبِّي: أَخِي وَ صَاحِبِي! قَالَ: قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِي أَنَّهُ مُبْتَلًى لَوْ لَا عَلِيٌّ لَمْ يُعْرَفْ حِزْبِي وَ لَا أَوْلِيَائِي وَ لَا أَوْلِيَاءُ رُسُلِي.
خطیب خوارزمی در مناقب، از امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آن شبی که من به سدرة المنتهی برده شدم، در محضر پروردگار عزّ وجل ایستادم. پس او به من فرمود: ای محمد! گفتم: لبیک.
فرمود: آیا آفریده های مرا آزموده ای؟ کدام یک از آنان را به خودت مطیع تر یافته ای؟عرض کردم: پروردگارا! علی (علیه السلام) را چنین دیدم.
فرمود: راست گفتی ای محمد! آیا برای خودت جانشینی برگزیده ای تا از جانب تو دینت را به مردم برساند و آنچه را بندگان من از کتابم نمی دانند به آن ها یاد بدهد؟ عرض کردم: تو برای من اختیار بنما، چون انتخاب تو
ص: 86
انتخاب من است. فرمود: من برای تو علی (علیه السلام) را انتخاب کردم. پس تو او را برای خودت خلیفه و جانشین بگیر. و من علم و حلم خویش را به او بخشیدم و او به راستی امیرمؤمنان است که هیچ کس پیش از او به این مقام نرسیده و بعد از او هم این رتبه برای هیچ کس نباشد.
ای محمد! علی (علیه السلام) پرچم هدایت و پیشوای کسی است که مرا اطاعت کرده باشد و آن کلمه ای است که آن را بر اهل تقوی لازم گردانیده ام. هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. پس ای محمد! این مژده را به او برسان.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من عرض کردم: پروردگارا! به او بشارت دادم و او گفت: من بندۀ خدا و در دست قدرت او هستم. اگر مرا عقوبت کند به خاطر کردار خود من باشد و او هیچ ستمی به من نکرده، و اگر آن وعده ای را که به من داده تمام کند او مولا و سرپرست من است. «این نهایت تواضع آن بزرگوار در برابر خدای متعال است چون او سر سوزن گناه یا فکر گناه در کارنامه اش نیست» پس عرض کردم: بارخدایا! دل او را روشن کن و ایمان او را همچو بهار پر شکوفه گردان. خداوند عزّ وجل فرمود: ای محمد! همین کار را برای او انجام دادم، مگر آنکه او را به بلایی اختصاص دادم که هیچ یک از اولیاء خود را به چنین بلایی گرفتار نکرده ام. عرض کردم: پروردگارا! او برادر من و همراه من است. (این نهایت تواضع آن بزرگوار در برابر خدای متعال است چون او سر سوزن گناه یا فکر گناه در کارنامه اش نیست).
فرمود: آن چیزی است که در علم ازلی من گذشته که او مبتلا می شود. اگر علی (علیه السلام) نبود حزب من و اولیاء من و دوستان پیامبرانم شناخته نمی شدند. (1)
ص: 87
23_ الباب فيما نذكره عن موفق بن أحمد المكي الخوارزمي الذي أثنى عليه شيخ المحدثين ببغداد من كتاب المناقب بتسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) هذا علي أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَنْبَأَنِي أَبُو الْعَلَاءِ هَذَا، أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُقْرِي، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، أَخْبَرَنَا أَبُو الْفَرَجِ أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ النَّسَائِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرِ بْنِ يَحْيَى الرَّازِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاهِرِ بْنِ يَحْيَى الْمُقْرِي، حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.وَ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اشْهَدِي وَ اسْمَعِي؛ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ. أَخِي فِي الدِّينِ وَ خِدْنِي فِي الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که گوشت او گوشت من، و خون او خون من است و جایگاه او برای من همانند هارون (علیه السلام) برای موسی (علیه السلام) است؛ جز آن که بعد از من دیگر پیامبری نیست، و همچنین ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای ام سلمه! شاهد باش و بشنو، این علی امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان و صندوق دانش من می باشد، و او آن چنان دری است برای من که تنها از راه او «به من یا به حق» می رسند، او برادر دینی من، و دوست من در آخرت و همراه من در جایگاه بلند بهشت است. (1)
ص: 88
24_ الباب فيما نذكره من حديث آخر عن الخوارزمي أن جبرئيل (علیه السلام) خاطب مولانا علياً (علیه السلام): أنت أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين، أنت سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين
نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ وَ أَخْبَرَنَا شَهْرَدَارُ هَذَا إِجَازَةً عَنِ الشَّرِيفِ أَبِي طَالِبٍ الْمُفَضَّلِ ابْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ الْجَعْفَرِيِّ بِأَصْفَهَانَ عَنِ الْحَافِظِ أَبِي بَكْرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ مَرْدَوَيْهِ بْنِ فَوْرَكَ الْأَصْفَهَانِيِّ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي يَعْلَى، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شَاذَانَ، حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى أَبُو عَلِيٍّ الْخَزَّازُ الْبَصْرِيُّ، حَدَّثَنَا مَنْدَلُ بْنُ عَلِيٍّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي بَيْتِهِ فَغَدَا عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) بِالْغَدَاةِ وَ كَانَ يُحِبُّ أَنْ لَا يَسْبِقَهُ إِلَيْهِ أَحَدٌ. فَدَخَلَ فَإِذَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي صَحْنِ الدَّارِ وَ إِذَا رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ. فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ! كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالَ: بِخَيْرٍ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ! قَالَ: فَقَالَ: جَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ خَيْراً.
قَالَ لَهُ دِحْيَةُ: إِنِّي أُحِبُّكَ وَ إِنَّ لَكَ عِنْدِي مِدْحَةً أَزُفُّهَا إِلَيْكَ. أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ. لِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، تُزَفُّ أَنْتَ وَشِيعَتُكَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ حِزْبِهِ إِلَى الْجِنَانِ زَفّاً. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّاكَ. مُحِبُّ مُحَمَّدٍ مُحِبُّكَ وَ مُبْغِضُ مُحَمَّدٍ مُبْغِضُكَ لَنْ يَنَالَ شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)، ادْنُ مِنِّي صَفْوَةَ اللَّهِ. فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ فَانْتَبَهَ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ مَا هَذِهِ الْهَمْهَمَةُ؟ فَأَخْبَرَهُ الْحَدِيثَ. فَقَالَ: لَمْ يَكُنْ هُوَ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ، كَانَ جَبْرَئِيلَ. سَمَّاكَ بِاسْمٍ سَمَّاكَ اللَّهُ بِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَلْقَى مَحَبَّتَكَ فِي صُدُورِ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَهْبَتَكَ فِي صُدُورِ الْكَافِرِينَ.
ص: 89
ابن عباس می گوید: صبحگاهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه اش بود که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به نزد ایشان آمد و همواره دوست می داشت که در آمدن به نزد ایشان کسی از وی پیشی نگیرد. پس او وارد شد درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان شبستان خانه سرش بر دامن دحیة بن خلیفه کلبی بود. پس فرمودند: السلام علیک! احوال پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه است؟ عرض کرد: خوب است ای برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)!
پس علی (علیه السلام) فرمودند: خدای متعال از ناحیه ما اهل بیت به تو جزای خیر بدهد. دحیه به ایشان عرض کرد: من تو را بسیار دوست دارم، همانا برای تو نزد من مدحت و ستایشی است که خبر خوش آن را به تو می دهم؛ تو امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان هستی، تو بزرگ فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) به جز پیامبران و رسولان هستی. روز قیامت پرچم حمد به دست توست، تو و شیعیانت همراه با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حزب او به سوی بهشت جاودان می شتابید. هر کس ولایت تو را برگزید رستگار و پیروز شد و هر کس از تو جدا شد به زیان افتاد. دوست حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست تو و دشمن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمن توست، شفاعت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز به دشمن تو نخواهد رسید. بیا به من نزدیک شو ای برگزیدۀ خدا!
پس او سر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و آن را در دامنش گذاشت. بدین جهت ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدار شده و فرمودند: این همهمه و سر و صدا برای چیست؟ پس علی (علیه السلام) ماجرا را به ایشان خبر داد.
ایشان فرمودند: او دحیۀ کلبی نبود؛ بلکه جبریل (علیه السلام) بود که تو را به نامی صدا کرد که خدا تو را به آن نامیده است. و او کسی است که دوستی تو را در دل اهل ایمان و ترس از تو را در سینۀ کافران انداخته است. (1)
ص: 90
25_ الباب فيما نذكره عن الحافظ موفق بن أحمد المكي أخطب خطباء خوارزم الذي أثنى عليه محمد بن النجار و مصنف خريدة القصر في فضلاء العصر من كتابه الذي أشرنا إليه بروايته بلفظها أن الشمس سلمت على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين بأمر الله رب العالمين و بحضرة سيد المرسلين
عَنْ رِجَالِهِمْ بِرِوَايَةِ الطَّاهِرِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ فَقَالَ: وَ أَخْبَرَنِي شَهْرَدَارُ هَذَا إِجَازَةً أَخْبَرَنَا عُبْدُوسٌ هَذَا كِتَابَةً، حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْفَرَجِ بْنُ سَهْلٍ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ بركان، حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا الْغَلَابِيُّ، حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ الْخَزَّازُ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ الْهَمْدَانِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو حَازِمٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّالَقَانِيُّ أَبُو مُسْلِمٍ، عَنِ الْخَالِصِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ النَّاصِحِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الثِّقَةِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ابْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْأَمِينِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ ابْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الزَّكِيِّ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْبِرِّ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْمُرْتَضَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، عَنِ
ص: 91
الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ الْأَمِينِ سَيِّدِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أَنَّهُ قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام): يَا أَبَا الْحَسَنِ! كَلِّمِ الشَّمْسَ فَإِنَّهَا تُكَلِّمُكَ. قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الْمُطِيعُ لِلهِ. فَقَالَتِ الشَّمْسُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ! يَا عَلِيُّ! أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ. يَا عَلِيُّ! أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ مُحَمَّدٌ ثُمَّ أَنْتَ وَ أَوَّلُ مَنْ يَحْيَى مُحَمَّدٌ ثُمَّ أَنْتَ وَ أَوَّلُ مَنْ يُكْسَى مُحَمَّدٌ ثُمَّ أَنْتَ. ثُمَّ انْكَبَّ عَلِيٌّ (علیه السلام) سَاجِداً وَ عَيْنَاهُ تَذْرِفَانِ بِالدُّمُوعِ، فَانْكَبَّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: يَا أَخِي وَ حَبِيبِي!ارْفَعْ رَأْسَكَ، فَقَدْ بَاهَى اللَّهُ بِكَ أَهْلَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ.
امام حسین (علیه السلام) از پدرش امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ای ابوالحسن! با خورشید سخن بگو که او با تو سخن می گوید.
علی (علیه السلام) فرمودند: السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الْمُطِيعُ لِلهِ سلام بر تو ای بنده فرمانبردار خدا. پس خورشید در جواب گفت: و علیک السلام. سلام بر تو ای امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران و جلودار دست و رو سفیدان.
ای علی! اول کسی که زمین برای او شکافته می شود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سپس تو می باشی، و اولین کسی که زنده می گردد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سپس تو می باشی، و اولین کسی که پوشیده می شود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سپس تو می باشی. آنگاه علی (علیه السلام) به سجده در افتاد، درحالی که چشمانش اشکبار بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را بر روی او انداخته و فرمودند: ای برادر و دوست من! سرت را بردار که خداوند به خاطر تو بر اهل هفت آسمان مباهات و افتخار نمود. (1)
ص: 92
26_ الباب فيما نذكره من أخطب خطباء خوارزم عن أبي العلاء الهمداني في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين.
اعلم أنّ هذا أخطب خطباء خوارزم موفق بن أحمد المكي من أعظم علماء المذاهب الأربعة و قد أثنوا عليه في ترجمته و ذكروا ما كان عليه من المناقب و روينا هذا من الكتاب الذي صنفه في فضائل مولانا علي (علیه السلام) . و ممن أثنى عليه محمد بن النجار شيخ المحدثين ببغداد في تذييله على تاريخ الخطيب قال عن موفق بن أحمد المكي: كان خطيب خوارزم و كان فقيهاً فاضلاً أديباً شاعراً بليغاً من تلامذة الزمخشري. و قال مصنف خريدة القصر في فضل فضلاء العصر ما هذا لفظه: خطيب خوارزم أبو المؤيد الموفق بن أحمد المكي الخوارزمي من الأفاضل الأكابر بها فقهاً و أدباً و الأماثل الأكارم سبباً و نسباً. و قد ذكرنا من أحاديثه في كتابه ما نقلناه بلفظه منه و نذكر منه أيضاً ما نسنده عنه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين.
رَوَاهُ مُوَفَّقُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكِّيُّ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِ وَ نَحْنُ نَرْوِي مَا يَرْوِيهِ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِّ،عَنْ شَيْخِنَا مُحَمَّدِ بْنِ النَّجَّارِ شَيْخِ الْمُحَدِّثِينَ بِبَغْدَادَ، عَنِ الْمُبَارَكِ بْنِ أَبِي الْأَزْهَرِ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِّ، وَ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُقْرِي، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَخْلَدٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَيْمُونٍ، حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبَّاسٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْحُصَيْنِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَيْدَرٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءً. ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ قَالَ: يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ. قَالَ: قُلْتُ: اللَّهُمَّ
ص: 93
اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَتَمْتُهُ إِذْ جَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) . فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟! فَقُلْتُ: عَلِيٌّ (علیه السلام) . فَقَامَ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ، ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ وَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) عَلَى وَجْهِهِ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ شَيْئاً مَا صَنَعْتَ بِي مِنْ قَبْلُ. قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي.
انس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! آب وضویی برای من ریخته و آماده کن، آنگاه برخاست و دو رکعت نماز گذارد. سپس فرمودند: ای انس! اول کسی که از این در وارد می شود، او امیرمؤمنان و بزرگ همه مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان و ختم کننده جانشینان است.
انس می گوید: پیش خود گفتم: بارخدایا! او را مردی از انصار قرار بده و این حرف را کتمان نمودم که ناگهان دیدم علی (علیه السلام) آمد. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! او کیست؟
عرض کردم: علی (علیه السلام) است. پس با شادی برخاسته و او را در بر گرفت. سپس عرق صورت خود را با صورت علی (علیه السلام) و عرق صورت علی (علیه السلام) را با صورت خویش پاک می کرد. پس او عرض کرد: یا رسول الله! امروز دیدم رفتاری با من داشتی که قبلاً چنین رفتاری نداشتی! فرمودند: چرا چنین نکنم؟ درحالی که تو از جانب من دیون مرا پرداخت می کنی و صدای مرا به آن ها می رسانی و آن چه رابعد از من در آن اختلاف کنند برای آنان روشن می نمایی. (1)
27_ الباب فيما نذكره من رواية الشيخ العالم أبي سعيد مسعود بن الناصر بن أبي زيد الحافظ السجستاني في كتاب الولاية عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: أوحي إلي في علي ثلاث؛ أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين! و هذا من أفاضل
ص: 94
علماء الأربعة المذاهب و من وقف على تصنيفه عرف من فضله و علمه ما يغني عن شرح ما يوصف من المناقب.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَزَّازُ فِيمَا قُرِئَ عَلَيْهِ مِنْ بَغْدَادَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاضِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصِّينِيُّ إِمْلَاءً فِي صَفَرٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ تِسْعِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْكُوفِيُّ الْحَافِظُ سَنَةَ ثَلَاثِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ، وَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الشُّرُوطِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ بهته وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاضِي الصِّينِيُّ وَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَلْعَانِيُّ الْقَاصِي، قَالُوا: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُثَنَّى بْنُ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ: فَهَذَا آخِرُ حَدِيثِ الْبَزَّازِ وَ زَادَ الشُّرُوطِيُّ فِي رِوَايَاتِهِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ ثَلَاثٌ: أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
عبدالله بن اسعد بن زرارة از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر کس را من مولای اویم پس علی (علیه السلام) هم مولای اوست و این آخرین حدیثی است که زراره نقل کرده؛ و محمد بن محمد بن علی الشروطی در روایات خود این را هم زیاد نموده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: درباره علی (علیه السلام) سه چیز به من وحی شد: او
ص: 95
امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است. (1)
28_ الباب فيما نذكره من تسمية سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد العرب و خير الوصيين و أولى الناس بالناس من رواية القاضي بفرغانة الفاضل أبي نصر منصور بن محمد بن محمد الحربي و حدثنا ذلك في نسخة ظاهرها أنها كتبت في حياة مصنفها عليها أدام الله عزه و اسم النسخة ما هذا لفظه: كتاب التحقيق لما احتج به أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه على النجباء من الصحابة يوم الشورى. و قد روى حديث مولانا علي (علیه السلام) و احتجاجه من ثلاث طرق ثم روى كل معنى من كلام مولانا علي (علیه السلام) بأسانيد واضحة و طرق راجحة و كشفها بأنوار الحجج الراجحة. تاريخ كتابته ما هذا لفظه فرغ أبو القاسم الليث بن محمد السنجري الكاتب من كتابه هذا الكتاب بكورة باب أحد أعمال فرغانة عشية يوم الجمعة الثاني عشر من جمادى الأولى سنة اثنتين و سبعين و ثلاثمائة غفر الله له ذنوبه.
فَقَالَ الْحَاكِمُ بِفَرْغَانَةَ أَبُو نَصْرِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَرْبِيُّ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عُقْدَةَ بِالْكُوفَةِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْجَهْمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ مُقَنَّعِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي بَيْتِ أُمِّ حَبِيبَةَ. فَقَالَ: يَا أُمَّ حَبِيبَةَ! اعْتَزِلينَا فَإِنَّا عَلَى حَاجَةٍ، ثُمَّ دَعَا بِوَضُوءٍ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ.
ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْعَرَبِ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ. قَالَ أَنَسٌ: فَجَعَلْتُ أَقُولُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ. قَالَ: فَدَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ إِلَى آخِرِهِ.
ص: 96
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجرۀ ام حبیبه بودند که فرمودند: ای ام حبیبه! از ما کناره گیری نما که ما کار داریم. آنگاه آب وضو خواستند و وضویی شاداب و نیکو گرفته، سپس فرمودند: اولین کسی که از این در وارد شود امیرمؤمنان و مهتر عرب و بهترین جانشینان و نزدیک ترین و سزاوارترین مردم بر مردم است. پس من داشتم می گفتم: بارخدایا! او را مردی از انصار قرار بده. انس گفت: پس علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وارد شد. . . (1)
29_ الباب فيما نذكره من رواية الحاكم بفرغانة أيضاً أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سمى مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغرالمحجلين بما هذا لفظه:
أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عُقْدَةَ بِالْكُوفَةِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا مُثَنَّى بْنُ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
أقول:
إن من العجائب من المسلمين رواية مثل هذه الأحاديث عن سيد المسلمين و يجري الأمر على ما جرى من التقدم على أمير المؤمنين (علیه السلام) .
عبدالله بن اسعد بن زرارة از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: درباره علی (علیه السلام) به من وحی شد که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است.
می گویم: یکی از شگفتی های مسلمانان در روایتی همانند این احادیث، از سرور و
ص: 97
بزرگ مسلمانان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ ولی با این وجود جریان چنان اتفاق افتاد که دیگران را بر امیرمؤمنان (علیه السلام) مقدم داشتند. (1)
30_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) في حياة سيد المرسلين أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه من كتاب ذكر منقبة المطهرين أهل بيت محمد سيد الأولين و الآخرين صلى الله عليه و عليهم و على جميع الأنبياء و المرسلين جمع الحافظ أبي نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق الأصفهاني
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو الْفَرَجِ النَّسَائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ الرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي دَاهِرُ بْنُ يَحْيَى الْأَحْمَرِيُّ الْمُقْرِي قَالَ: حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ! لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. وَ قَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اشْهَدِي وَ اسْمَعِي! هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ الْوَصِيُّ عَلَىالْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي. أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ خِدْنِي فِي الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام)است که گوشت او گوشت من، و خون او خون من، و جایگاه او در نزد من به منزلۀ هارون (علیه السلام) است برای موسی (علیه السلام) ، مگر آن که بعد از من دیگر پیامبری نیست و فرمودند: ای ام سلمه! شاهد باش و بشنو! این علی امیرمؤمنان، و مهتر مسلمانان، و صندوق دانش من، و دری است برای من که تنها از راه او می توان وارد شد و
ص: 98
جانشین من بر امتم از میان اهل بیت من می باشد و او در آخرت، دوست من و در جایگاه بلند بهشت با من است. (1)
31_ الباب فيما نذكره من رواية أبي الفتح محمد بن علي الكاتب الأصفهاني النطنزي من تسمية الله جلّ جلاله لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و قد أثنى محمد بن النجار في تذييله على تاريخ الخطيب على هذا محمد بن علي الأصفهاني النطنزي فقال: كان نادرة الفلك و يافعة الدهر و فاق أهل زمانه في بعض فضائله من كتابه كتاب الخصائص العلوية على جميع البرية و المآثر العلوية لسيد الذرية.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْقَاضِي بِفُرَاتٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي وَالِدِي قَالَ: حَدَّثَنَا جَدِّي قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْجُرْجَانِيُّ الْقَاضِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الدِّهْقَانُ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِسْرَائِيلَ قَالَ: حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجِيحٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ عَطَسَ فَأَلْهَمَهُ اللَّهُ الْحَمْدُ لِله رَبِّ الْعالَمِينَ. فَقَالَ لَهُ رَبُّهُ: يَرْحَمُكَ رَبُّكَ. فَلَمَّا أَسْجَدَ لَهُ الْمَلَائِكَةَ تَدَاخَلَهُ الْعُجْبُ فَقَالَ: يَا رَبِّ! خَلَقْتَ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيْكَ مِنِّي؟ فَلَمْ يُجِبْ. ثُمَّ قَالَ الثَّانِيَةَ: فَلَمْ يُجِبْ. ثُمَّ قَالَ الثَّالِثَةَ: فَلَمْ يُجِبْ. ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: نَعَمْ وَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ. فَقَالَ: يَا رَبِّ! فَأَرِنِيهِمْ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَائِكَةِ الْحُجُبِ أَنِ ارْفَعُوا الْحُجُبَ، فَلَمَّا رُفِعَتْ إِذَا آدَمُ بِخَمْسَةِ أَشْبَاحٍ قُدَّامَ الْعَرْشِ. فَقَالَ: يَا رَبِّ! مَنْ هَؤُلَاءِ؟
قَالَ: يَا آدَمُ! هَذَا مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ابْنُ عَمِّ نَبِيِّي وَ وَصِيُّهُ وَ هَذِهِ فَاطِمَةُ ابْنَةُ نَبِيِّي وَ هَذَانِ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ ابْنَا عَلِيٍّ وَ وَلَدَا
ص: 99
نَبِيِّي. ثُمَّ قَالَ: يَا آدَمُ! هُمْ وُلْدُكَ فَفَرِحَ بِذَلِكَ. فَلَمَّا اقْتَرَفَ الْخَطِيئَةَ قَالَ: يَا رَبِّ! أَسْأَلُكَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لَمَّا غَفَرْتَ لِي، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِهَذَا. فَهَذَا الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ﴾ فَلَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ صَاغَ خَاتَماً فَنَقَشَ عَلَيْهِ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ يُكَنَّى آدَمُ بِأَبِي مُحَمَّدٍ.
ابن عباس می گوید: وقتی خداوند تعالی حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید و از روح مربوط به خودش در او دمید عطسه ای کرد پس خداوند تعالی به او الهام نمود که بگوید: الحمد لله رب العالمین! پس پروردگارش به او فرمود: پروردگارت تو را رحمت نماید، و وقتی فرشتگان را به سجده برای او وادار کرد نوعی خودستایی در او وارد شد و عرض کرد: بارخدایا! کسی را محبوب تر از من به درگاه خودت آفریده ای؟ او را جوابی نداد، سپس بار دیگر پرسید؟جوابی نیامد، سپس بار سوم پرسید؟ خداوند عزّ وجل به او فرمود: آری! و اگر ایشان نبودند من تو را نمی آفریدم!
عرض کرد: پروردگارا! آنان را به من نشان بده. پس خداوند عزّ وجل به فرشتگان دربار قدس خود وحی کرد: پرده ها را بالا بگیرید. وقتی برداشته شد، ناگهان حضرت آدم (علیه السلام) پنج شبح و کالبد را در جلوی عرش دید. عرض کرد: پروردگارا ایشان کیستند؟
فرمود: ای آدم! این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر من، و این علی (علیه السلام) امیرمؤمنان پسرعموی پیامبر و جانشین او، و این فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و این دو حسن و حسین(علیهما السلام) پسران علی (علیه السلام) و فرزندان پیامبرند.
سپس فرمود: ای آدم! آنان فرزندان تو هستند، او به این شادمان گشت. پس وقتی حضرت آدم (علیه السلام) مرتکب ترک اولی شد، عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) از تو می خواهم که مرا بیامرزی. خداوند تعالی
ص: 100
به خاطر این سوگند او را مورد آمرزش خویش قرار داد، و این همان چیزی است که خداوند عزّ وجل فرمود: «و آدم از سوی پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، پس توبه اش را پذیرفت».
تا این که وقتی او به زمین فرود آمد، انگشتری ساخت و بر روی آن نوشت: «محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله و علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین» و حضرت آدم (علیه السلام) مُکنّیٰ به ابی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. (1)
32- الباب فيما نذكره من رواية الثقة الذي فاق أهل زمانه في بعض فضائله؛ أبي الفتح محمد بن علي الأصفهاني النطنزي من كتابه الذي قدمنا ذكره بلفظه و لقّبه المصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمير المؤمنين.
أَخْبَرَنَا الْأُسْتَاذُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ الْخَوَّاصُ قَالَ: أَخْبَرَنَا شُجَاعُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَصْقَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى الْحَافِظُ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ الرَّاشِدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحٌ الْمُزَنِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ بَيْنَنَا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ.
و كذا فسّر كلما في القرآن ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ أن علياً (علیه السلام) أميرها.
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که در میان خود به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم.
و هر آن چه در قرآن یا أیها الذین آمنوا آمده چنین تفسیر شده که علی (علیه السلام) امیر و بزرگ آن است. (2)
ص: 101
33_ الباب فيما نذكره من رواية هذا الذي فاق أهل زمانه في بعض فضائله أبي الفتح محمد بن علي الأصفهاني النطنزي من كتابه الذي أشرنا إليه من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين
وَ هَذَا لَفْظُهُ مَا رَوَاهُ النَّطَنْزِيُّ قَرَأْتُ عَلَى الْمُقْرِي أَبِي عَلِيٍّ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُقْرِي بِأَصْفَهَانَ مِنْ أَصْلِ سَمَاعِهِ قُلْتُ لَهُ: حَدَّثَكُمُ الْحَافِظُ أَبُو نُعَيْمٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَيْمُونٍ قَالَ: حُكِيَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءً.
ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ.قَالَ أَنَسٌ: قُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَتَمْتُهُ، إِذَا جَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟ فَقُلْتُ: عَلِيٌّ. فَقَامَ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ، ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِهِ وَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِ عَلِيٍّ بِوَجْهِهِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): صَنَعْتَ شَيْئاً مَا صَنَعْتَ بِي قَبْلُ.
قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي. رَوَاهُ جَابِرٌ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسٍ نَحْوَهُ.
في هذا الحديث أربع من المناقب لم يشاركه فيها أحد! هذا آخر لفظة رواية النطنزي.
ص: 102
انس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! آبی برای وضوی من حاضر کن. آنگاه برخاسته و دو رکعت نماز خواندند. سپس فرمودند: ای انس! اول کسی که از این در بر تو وارد شود امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان و ختم کننده جانشینان است. انس می گوید: پیش خود گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده، و آن را کتمان کردم که ناگهان علی (علیه السلام) آمد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او کیست ای انس؟
عرض کردم: علی (علیه السلام) است. پس شادی کنان برخاسته و او را در آغوش گرفت آنگاه عرق از صورت خود با صورت او، و عرق از صورت علی (علیه السلام) با صورت خویش پاک می کرد.
علی (علیه السلام) عرض کرد: امروز با من رفتار بی سابقه ای داشتید که هیچگاه چنین برخوردی با من نداشتید!
فرمودند: چرا چنین نکنم؟ در حالی که تو از جانب من دیون مرا پرداخت می کنی و صدای مرا به آن ها (مردم) می رسانی و آن چه را بعد از من در آن اختلاف کنند برای آنان روشن می کنی. (1)
آخرین لفظ روایت نطنزی چنین است: در این روایت چهار منقبت وجود دارد که هیچ کس در آن مشارکت ندارد.
34_ الباب فيما نذكره من رواية هذا الذي فاق أهل زمانه في بعض فضائله أبي الفتح محمد بن علي الكاتب الأصفهاني النطنزي من كتابه الذي اعتمد عليه بطريق آخر أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سمى مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين و أمير الغر المحجلين بما هذا لفظة رواية النطنزي
حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُنْذِرِ سكر الْهَرَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ
ص: 103
بْنُ الْحَكَمِ بْنِ مُسْلِمٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ الْعُرَنِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو يَعْقُوبَ الْجُعْفِيُّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِمَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَا أَنَا أُوَضِّيهِ فَقَالَ: يَدْخُلُ دَاخِلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ، فَإِذَا عَلِيٌّ (علیه السلام) قَدْ دَخَلَ فَعَرَقَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَقاً شَدِيداً. فَجَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا لِي؟ أَ نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟ قَالَ: أَنْتَ مِنِّي تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُبَلِّغُ عَنِّي رِسَالَتِي. قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَمْ تُبَلِّغِ الرِّسَالَةَ؟ قَالَ: بَلَى! وَ لَكِنْ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَا لَمْ يَعْلَمُوا أَوْ تُخْبِرُ.
انس بن مالک می گوید: من خدمتگزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. روزی آب وضوی ایشان را آماده می کردم که فرمودند: هم اکنون کسی به اینجا وارد می شود که او امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان و بهترین جانشینان و سزاوارترین و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و پیشوای دست وروسفیدان است. من پیش خود گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده که ناگهان علی (علیه السلام) وارد شد؛ در حالی که صورت مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار شدید عرق کرده بود. پس او شروع کرد به این که عرق صورتش را به صورت علی (علیه السلام) می کشید.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! مرا چه شده؟! آیا دربارۀ من چیزی نازل شده است؟!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تو از من هستی و از جانب من دیونم را پرداخت می کنی، و ذِمّۀ مرا آزاد می نمایی و رسالت و پیام مرا می رسانی.
عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما رسالت خویش را نرسانده ای؟!
ص: 104
فرمودند: چرا! ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تأویل قرآن نمی دانند به آن ها یاد داده یا به ایشان خبر می دهی.
35_ الباب فيما نذكره من الجزء من فضائل مولانا علي (علیه السلام) جمع أبي العباس أحمد بن محمد بن سعيد المعروف بابن عقدة الذي زكاه الخطيب في تاريخه و بالغ في الثناء عليه مما رواه عنه عبد الواحد بن محمد بنعبد الله بن المهدي الفارسي من تسمية مناد من بطنان العرش هذا علي بن أبي طالب وصي رسول رب العالمين و أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ و في أول الجزء أن عبد الواحد الفارسي قرأه يوم السبت لليلتين خلتا من ذي الحجة سنة ست و أربعمائة نرويه و نذكره بألفاظه.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ ابْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ. فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ؟ قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ، مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ، عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ. عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ، لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً، عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ، تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ يُنَادِي: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ. فَيَقُولُ الْخَلَائِقِ: مَنْ هَذَا؟ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، نَبِيٌّ مُرْسَلٌ حَامِلُ عَرْشٍ؟ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا حَامِلُ عَرْشٍ هَذَا؛ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
ص: 105
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در روز قیامت، زمانی بر مردم می آید که هیچ سواره ای به جز ما چهار نفر نباشد. عمویش عباس بن عبدالمطلب عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! این چهار نفر کیستند؟
فرمودند: من بر براق، و برادرم حضرت صالح (علیه السلام) بر شتری که قومش آن را پی کرده و کشتند، عمویم حمزه شیر خدای متعال و شیر پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شتر عضبای من سوار هستیم و برادرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام)بر شتری از شتران بهشت سوار می باشد که دو طرف آن شتر از دیبا آراسته شده، و بر خودش دو حله و لباس سبز رنگ از پوشش های رحمانی، و بر سر او تاجی از نور می باشد که برای آن تاجهفتاد رکن، و بر هر رکنی یاقوت قرمزی است که به اندازه مسیر سه روز راهی که سواره ای راه برود روشن می کند و بر دست او پرچم حمد باشد. ندا می کند: لا إله إلّا الله محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله. پس مردم می گویند: او کیست؟ آیا فرشتۀ مقرب یا پیامبر مرسل یا نگه دارندۀ عرش است؟
از دل عرش منادی ندا می کند: او فرشتۀ مقرب و پیامبر مرسل و نگه دارندۀ عرش نیست؛ بلکه این علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، جانشین فرستادۀ پروردگار جهانیان و امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان در بهشت پر ناز و نعمت است. (1)
36_ الباب فيما نذكره عن أبي العباس أحمد بن عقدة الحافظ أيضاً من تفسير قوله _جلّ جلاله_ ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ﴾ أي باسمه تسمون أمير المؤمنين بلفظه.
حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ﴾ قَالَ: لَمَّا رَأَى فُلَانٌ وَ فُلَانٌ مَنْزِلَةَ عَلِيٍّ (علیه السلام) يَوْمَ الْقِيَامَةِ، إِذَا دَفَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِوَاءَ الْحَمْدِ إِلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَحْتَهُ كُلُّ مَلَكٍ
ص: 106
مُقَرَّبٍ وَ كُلُّ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، فَدَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، ﴿سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ﴾ أَيْ بِاسْمِهِ تُسَمُّونَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «زمانی که آن (وعده الهی) را نزدیک ببینند، چهرۀ کسانی که کفر می ورزیدند در هم و زشت گردد و به آن ها گفته شود: این همان چیزی است که پیوسته آن را می خواستید». (1)
فرمودند: هنگامی که در روز قیامت، فلان و فلان (اولی و دومی) جایگاه علی (علیه السلام) را ببینند و هنگامی که خداوند تبارک و تعالی پرچم حمد را برای آل محمد (علیهم السلام) برافراشته کند، درحالی که در زیر آن هر فرشتۀ مقرب و هر پیغمبر مرسل باشد، آن را به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بدهد، چهرۀ کسانی که کفر ورزیدند در هم شود و به آن ها گفته شود: این همان چیزی است که پیوسته آن را می خواندید یعنی خود را امیرمؤمنان می نامیدید. (2)
37_ الباب فيما نرويه و نذكره عن الحافظ أبي العباس أحمد بن عقدة فيما ذكره في كتابه الذي سماه حديث الولاية أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: أوحي إلیّ في علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين
رَوَيْنَاهُ مِنْ طُرُقٍ كَثِيرَةٍ قَدْ ذَكَرْنَاهَا فِي كِتَابِ الْإِجَازَاتِ لِمَا يَخُصُّنِي مِنَ الْإِجَازَاتِ مِنْهَا عَنِ السَّيِّدِ السَّعِيدِ فَخَّارِ بْنِ مَعَدٍّ الْمُوسَوِيِّ عَنِ السَّيِّدِ الْكَبِيرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَدْنَانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ السُّلَمِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَ أَنَا
ص: 107
أَسْمَعُ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ، سَنَةَ سِتٍّ وَ سِتِّينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَافِظُ الْعَدْلُ أَبُو الْغَنَائِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَيْمُونٍ النَّرْسِيُّ الْكُوفِيُّ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سَبْعٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُنَى دَارِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ بَيَانِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى النَّهْشَلِيُّ قِرَاءَةً فِي الْجَامِعِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ أَرْبَعِينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَكِيمٍ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ السَّرِيِّ التَّمِيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْحَافِظُ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ عُقْدَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا مُثَنَّى بْنُ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
عبدالله بن اسعد بن زرارة از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر کس را که من مولای اویم پس علی (علیه السلام) هم مولای اوست. درباره علی (علیه السلام) به من وحی شد که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است. (1)
38_ الباب فيما نذكره عن الحافظ ملك المحدثين أبي بكر محمد بن علي بن ياسر الأنصاري ثم الجبائي في قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هذا أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه والوصي على الأموات من أهل بيتي ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو الْفَرَجِ أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ النَّسَائِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ،
ص: 108
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ، حَدَّثَنَا أَبِي دَاهِرٌ الْأَحْمَرِيُّ الْمُقْرِي، حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. وَ قَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اشْهَدِي وَ اسْمَعِي، هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ خِدْنِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که گوشتش گوشت من، و خونش خون من است و جایگاه او نسبت به من به منزلۀ هارون به موسی(علیهما السلام) می باشد؛ جز آن که بعد از من پیامبری نیست و فرمودند: ای ام سلمه! شاهد باش و بشنو! که این علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و صندوق دانش من و دری برای من است که از آن می توان وارد شد، و جانشین من بر امتم در میان اهل بیتم می باشد. او در دنیا برادر من و در آخرت دوست من است و در جایگاه بلند بهشت با من است. (1)
39_ الباب فيما نذكره عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) من تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و خير الوصيين أقدم الناس سلماً و أكثر الناس علماً برواية القاضي أبي الحسن علي بن محمد القزويني من رجالهم رأينا ذلك في نسخة عتيقة عليها ما يقتضي أنها في حياة مصنفها بما هذا لفظة كتابه
قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ
ص: 109
خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ كَانَتْ لَيْلَةَ أُمِّ حَبِيبَةَ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ. فَأَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِوَضُوءٍ فَقَالَ: يَا أَنَسُ! يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ، أَقْدَمُ النَّاسِ سِلْماً وَ أَكْثَرُ النَّاسِ عِلْماً وَ أَرْجَحُ النَّاسِ حِلْماً. قُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنْ قَوْمِي.
فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) مِنَ الْبَابِ وَرَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَتَوَضَّأُ وَ يَرُدُّ الْمَاءَ عَلَى وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) حَتَّى امْتَلَأَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْمَاءِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَلْ حَدَثَ فِيَّ حَدَثٌ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا حَدَثَ فِيكَ يَا عَلِيُّ إِلَّا خَيْرٌ. يَا عَلِيُّ أَنَا مِنْكَ وَ أَنْتَ مِنِّي، تُؤَدِّي عَنِّي وَ تَفِي بِذِمَّتِي وَ تُغَسِّلُنِي وَ تُوَارِينِي فِي لَحْدِي وَ تُسْمِعُ النَّاسَ عَنِّي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مِنْ بَعْدِي. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ مَا بَلَّغْتَ؟ قَالَ: بَلَى، تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ بَعْدِي.
انس بن مالک می گوید: من همواره خدمتگزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. در شبی که نوبت ام حبیبه دختر ابوسفیان بود، من آبی برای وضوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردم. فرمودند: ای انس! از این در، امیرمؤمنان و بهترین جانشینان و پیشگام ترین مردم از نظر اسلام و دانشمند ترین مردم و بردبارترین آن ها بر تو وارد می شود. من گفتم: بارخدایا! او را یکی از قوم من قرار بده. دیری نپائید که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از در وارد شد، درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وضو می ساخت، آب وضویش را بر صورت علی (علیه السلام) می ریخت تا آن که چشمان او از آب پر شد.
علی (علیه السلام) به او عرض کرد: آیا دربارۀ من چیزی پدید آمده است؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! هیچ چیزی جز خیر و خوبی درباره تو پدید نیامده است. ای علی! من از تو و تو از من هستی، دیون مرا تو پرداخت می نمایی، و
ص: 110
آن چه در ذمۀ من است تو وفا می کنی، و تو مرا غسل می دهی و در لحدم به خاک می سپاری، و صدای مرا به مردم می رسانی و بعد از من برای آن ها [معارف دین را] روشن می کنی. پس علی (علیه السلام) به او عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما آن را نرسانده اید؟ فرمودند: چرا! آن چه را بعد از من در آن اختلاف می کنند برای آن ها بیان می کنی. (1)
40_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب القزويني في تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و هذا القاضي القزويني يقتضي روايته أنه كان يروي عن هارون التلعكبري الذي قال فيه الشيخ الطوسي (رضی الله عنه) ما هذا لفظه.
هارون بن موسى التلعكبري يكنى أبا محمد جليل القدر عظيم المنزلة واسع الرواية عديم النظير ثقة روى جميع الأصول و المصنفات مات سنة خمس و ثمانين و ثلاثمائة أخبرنا عنه جماعة من أصحابنا.قَالَ فِي الْكِتَابِ الْمَذْكُورِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنِي هَارُونُ بْنُ مُوسَى أَبُو مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾ قَالَ: هِيَ التَّوْحِيدُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
عبدالرحمن بن کثیر مولی ابی جعفر از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل می کند که ایشان در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «فطرتی است که خداوند مردم را بر آن آفریده» فرمودند: آن فطرت، همان توحید است و آن که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده خدا و علی (علیه السلام) ولی خدا و امیرمؤمنان می باشد. (2)
ص: 111
41_ الباب فيما نذكره من كتاب القاضي القزويني أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
قَالَ فِي كِتَابِهِ بِلَفْظِهِ: الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ وَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ رُوِيَ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: حَوْلَ الْعَرْشِ كِتَابٌ خُلِقَ مَسْطُوراً أَنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا_ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
حارث بن مغیره می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: در اطراف عرش، کتاب آفریده شده ای موجود است که در آن نوشته شده: همانا من خدائی هستم که معبودی جز من نیست، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا، علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (1)
42_ الباب فيما نذكره من كتاب القاضي القزويني أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
قَالَ فِي كِتَابِهِ بِلَفْظِهِ: أَخْبَرَنِي هَارُونُ بْنُ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ آدَمُ (علیه السلام): يَا رَبِّ! بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ. فَأَوْحَى اللَّهُإِلَيْهِ: يَا آدَمُ! وَ مَا عِلْمُكَ بِمُحَمَّدٍ؟ قَالَ: حِينَ خَلَقْتَنِي رَفَعْتُ رَأْسِي فَرَأَيْتُ فِي الْعَرْشِ مَكْتُوباً: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
حِمْیَریٖ این روایت را مرفوعاً نقل می کند که فرمودند: حضرت آدم (علیه السلام) به خدای جلیل عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و حسن و حسین (علیهم السلام) توبۀ
ص: 112
مرا بپذیر. پس خداوند تعالی به او وحی فرستاد: ای آدم! چگونه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را شناختی؟
عرض کرد: آنگاه که مرا آفریدی، سرم را بالا گرفته و دیدم که بر عرش نوشته شده است: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا، علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (1)
43_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين سماه سيد المرسلين برجال الجمهور رأيت ذلك و رويته من كتاب مولد مولانا علي (علیه السلام) بالبيت تأليف أبي جعفر محمد بن بابويه قد رواه عن رجال الجمهور فلذلك أذكره و أقتصر على المراد منه لأنه نحو خمس قوائم.
فَقَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَطَا قَالَ حَدَّثَنَا شَاذَانُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُسْلِمُ بْنُ خَالِدٍ الْمَكِّيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْ مِيلَادِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ: آه آه! لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ بَعْدِي عَلَى سُنَّةِ الْمَسِيحِ (علیه السلام) .
و ذكر من اصطفاء الله _جلّ جلاله_ لسيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و لمولانا علي (علیه السلام) شيئاً عظيماً ثم قال: و من قبل أن يقع في بطن أمه كان في زمانه رجل راهب عابد يقال له المبرم بن دعيت و كان مذكوراً في العبادة قد عبد الله عز و جل مائة و سبعين سنة و ذكر في الحديث عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن المبرم الراهب بشر بولادة علي أمير المؤمنين (علیه السلام) . و ضمن الحديث أيضاً عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن علياً (علیه السلام) سمي إمام المتقين و أمير المؤمنين و ناصر الدين و قامع المشركين و مغيظ المنافقين و زين العابدين و وصي رسول رب العالمين قبل ولادته. صلى الله على رسوله و على وصيه و على من يرضاه الصلاة عليه من الأولين و الآخرين.
ص: 113
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا علی (علیه السلام) قبل از ولادتش، پیشوای پرهیزکاران و امیرمؤمنان و یاور دین و درهم کوبندۀ مشرکان و مایۀ خشم منافقان و زینت عبادت کنندگان و جانشین فرستادۀ پروردگار جهانیان نامیده شد.
44_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين سماه به سيد المرسلين صلوات الله عليهم أجمعين روينا ذلك من كتاب المعرفة تأليف أبي إسحاق إبراهيم بن محمد الثقفي و قد أثنى عليه محمد بن إسحاق النديم في كتاب الفهرست في الرابع فقال ما هذا لفظه: أبو إسحاق إبراهيم بن محمد الأصفهاني من ثقات العلماء المصنفين. فقال: إن هذا أبا إسحاق إبراهيم بن محمد الثقفي كان من الكوفة و مذهبه مذهب الزيدية ثم رجع إلى اعتقاد الإمامية و صنف هذا الكتاب المعرفة فقال له الكوفيون: تتركه و لا تخرجه لأجل ما فيه من كشف الأمور فقال لهم: أي البلاد أبعد من مذهب الشيعة؟ فقالوا: أصفهان. فرحل من الكوفة إليها و حلف أنه لا يرويه إلّا بها فانتقل إلى أصفهان و رواه بها ثقة منه بصحة ما رواه فيه. و كانت وفاته سنة ثلاث و ثمانين و مائتين. و الذي ننقله عنه من الأحاديث رواها برجال المذاهب الأربعة ليكون أبلغ في الحجة. و وجدنا هذا الكتاب أربعة أجزاء ظاهراً أنها كتبت في حياة أبي إسحاق إبراهيم الثقفي الأصفهاني و نرويها بطرقنا التي ذكرناها في كتاب الإجازات لما يخصني من الإجازات و ننقل ما ذكره في تلك النسخة فقال إبراهيم الثقفي الأصفهاني في كتاب المعرفة ما هذا لفظه في تسمية علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين على عهد النبي (صلی الله علیه و آله و سلم).
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أُمَيَّةَ الْمُقْرِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْغَفَّارِ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ الْعَامِرِيِّ عَنْ جُنْدَبٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: وَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ عَنْ جُنْدَبٍ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ قَبْلَ أَنْ يَحْجُبَ النِّسَاءَ فَأَشَارَ
ص: 114
بِيَدِهِ أَنِ اجْلِسْ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَائِشَةَ. فَجَلَسْتُ. فَقَالَتْ: تَنَحَّ عَنِّي. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا ذَا تُرِيدِينَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ؟
جُندب از علی (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: من بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم؛ درحالی که مردمانی نزد او بودند و این پیش از آن بود که زنان پوشیده و در حجاب شوند؛ پس ایشان با دستشان اشاره کردند که میان من و عایشه بنشین (با حفظ حریم و فاصله) پس من هم نشستم.
عایشه گفت: از من دور شو! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: باامیرمؤمنان (علیه السلام) چه کار داری؟(1)
45_ الباب فيما نذكره عن إبراهيم الثقفي أيضاً من كتاب المعرفة بتسمية مولانا و سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أمير الغر المحجلين فقال إبراهيم الثقفي الأصفهاني في كتاب المعرفة و يحتمل أن يكون في مجلس آخر غير الأول ما هذا لفظه.
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ الْأَزْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحٌ الْمُزَنِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي جَابِرٌ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ. فَجَلَسَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَائِشَةَ. فَقَالَتْ: مَا وَجَدْتَ لِاسْتِكَ مَجْلِساً غَيْرَ فَخِذِي أَوْ فَخِذِ رَسُولِ اللَّهِ؟
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَهْلًا لَا تُؤْذِينِي فِي أَخِي فَإِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. يُقْعِدُهُ اللَّهُ عَلَى الصِّرَاطِ فَيُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
ص: 115
عبدالله بن حارث از علی (علیه السلام) نقل می کند که ایشان بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند؛ درحالی که ابوبکر و عمر نزد آن بزرگوار بودند. پس میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه نشست (با حفظ حریم و فاصله). عایشه گفت: آیا برای نشیمن گاه خود، جایی جز ران من یا، ران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیدا نکردی؟ (این نوع سخن گفتن کمال جسارت و اهانت از جانب عایشه بود).
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ساکت باش و مرا دربارۀ برادرم آزار مده! (با جسارت به او مرا آزار مده) چون او امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان، و امیر دست وروسفیدان روز قیامت است. خداوند متعال او را بر پل قیامت می نشاند؛ پس او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش جهنم وارد می کند. (1)
46_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً للثقفي الأصفهاني في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَيْمُونٍ وَعَمَّارُ بْنُ سَعْدٍ قَالا: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبَّاسٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءاً أَتَوَضَّأُ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ قَالَ: يَا أَنَسُ! يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلاً مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَتَمْتُهُ، إِذْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟! فَقُلْتُ: عَلِيٌّ. فَقَامَ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ، ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ وَ
ص: 116
عَرَقَ وَجْهِ عَلِيٍّ بِوَجْهِهِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ بِي الْيَوْمَ شَيْئاً مَا صَنَعْتَهُ بِي قَطُّ. قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي.
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای من آب وضو حاضر کن تا وضو بگیرم. آنگاه برخاسته و دو رکعت نمازگزارده، سپس فرمودند: ای انس! از این در امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان، و پیشوای دست وروسفیدان و ختم کنندۀ جانشینان بر تو وارد می شود.
من گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده و آن را کتمان کردم که ناگهان علی (علیه السلام) داخل شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس او کیست؟
عرض کردم: علی (علیه السلام) است. پس شادمان برخاست و او را در آغوش کشید. سپس عرق صورتش را به صورت علی (علیه السلام) ، و عرق صورت علی (علیه السلام) را با صورت خود پاک می کرد. پس علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! امروز با من رفتاری داشتی که قبلاً هرگز چنین رفتاری با من نکرده بودی!؟ فرمودند: چرا چنین نکنم؟ درحالی که تو دیون مرا پرداخت می کنی، و صدای مرا به مردم می رسانی، و آن چه را بعد از من در آن اختلاف می کنند برای آنان روشن می سازی. (1)
47_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين و أمير الغر المحجلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَنْصُورٍ وَ عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ قَالا: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ يَعْقُوبَ الْجُعْفِيُّ عَنْ أَبِي
ص: 117
الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَا أَنَا أُوَضِّيهِ إِذْ قَالَ: يَدْخُلُ دَاخِلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلاً مِنَ الْأَنْصَارِ؛ حَتَّى قُرِعَ الْبَابُ فَإِذَا عَلِيٌّ (علیه السلام) . فَلَمَّا دَخَلَ عَرَقَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَقاً شَدِيداً فَمَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ فَقَالَ: مَا لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! أَ نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟
فَقَالَ: أَنْتَ مِنِّي وَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تَبْلُغَ رِسَالَتِي. قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَمْ تُبَلِّغِ الرِّسَالَةَ؟ قَالَ: بَلَى! وَ لَكِنْ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَا لَمْ يَعْلَمُوا أَوْ تُخْبِرُهُمْ.
انس بن مالک می گوید: من همواره خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می کردم تا این که یک بار آب وضو برای او حاضر نمودم که فرمودند: کسی بر تو داخل می شود که او امیرمؤمنان و بزرگ مسلمانان و بهترین جانشینان و نزدیک ترین و سزاوارترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و امیر دست وروسفیدان است. پس من گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده. تا این که علی (علیه السلام) در را کوبید وقتی او وارد شد چهرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرق زیادی نموده بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با صورت علی (علیه السلام) عرق از صورت خویش پاک نمود. او عرض کرد: یا رسول الله! چه شده؟ آیا چیزی برای من نازل شده است؟ فرمودند: تو از من هستی و دیون مرا پرداخت می نمایی و ذمۀ مرا فارغ می کنی و رسالت مرا می رسانی. عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما رسالت خویش را نرسانده ای؟ فرمودند: چرا، ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تأویل قرآن نمی دانند به آن ها یاد داده یا خبر می دهی. (1)
ص: 118
48_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين سماه به رسول رب العالمين (صلی الله علیه و آله و سلم)
فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا ثَابِتٌ الثُّمَالِيُّ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ أَنَسِبْنِ مَالِكٍ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بنحوه.
با سند دیگر مشابه حدیث قبل است.
49_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين سماه به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ننقله من كتاب المعرفة المشار إليه بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ عَنْ نَافِعٍ مَوْلَى عَائِشَةَ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِعَائِشَةَ وَ أَنَا غُلَامٌ أُعَاطِيهِمْ إِذَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا. فَبَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَ عَائِشَةَ إِذْ جَاءَ جَاءٍ فَدَقَّ الْبَابَ. فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا جَارِيَةٌ مَعَهَا إِنَاءٌ مُغَطَّى. فَرَجَعْتُ إِلَى عَائِشَةَ فَأَخْبَرْتُهَا. فَقَالَتْ: أَدْخِلْهَا فَدَخَلَتْ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْ عَائِشَةَ، فَوَضَعَتْهُ عَائِشَةُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَمَدَّ يَدَهُ يَأْكُلُ: ثُمَّ قَالَ: لَيْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ يَأْكُلُ مَعِي.
قَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَسَكَتَ، ثُمَّ أَعَادَ، فَسَأَلَتْ فَسَكَتَ. ثُمَّ جَاءَ جَاءٍ فَدَقَّ الْبَابَ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَرَجَعْتُ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ: أَدْخِلْهُ. فَدَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: مَرْحَباً وَ أَهْلًا لَقَدْ تَمَنَّيْتُكَ حَتَّى لَوْ أَبْطَأْتَ عَلَيَّ لَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَجِي ءَ بِكَ، اجْلِسْ فَكُلْ. فَجَلَسَ فَأَكَلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَاتَلَ اللَّهُ مَنْ يُقَاتِلُكَ وَ
ص: 119
مَنْ يُعَادِيكَ قَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ يُعَادِيهِ؟ قَالَ: أَنْتِ وَ مَنْ مَعَكِ، أَنْتِ وَ مَنْ مَعَكِ.
نافع غلام عایشه می گوید: همواره خدمت عایشه می کردم و غلامی بودم که کارهای آن ها را فراهم می نمودم تا آن که روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نزد او بودند. یکی آمد و در را کوبید. من به سوی او رفته، کنیزی را دیدم که ظرف سر پوشیده ای با او بود. به سوی عایشه برگشته و او را با خبر نمودم. گفت: او را درون خانه بیاور. پس او وارد شده و آن ظرف را در برابر عایشه به زمین گذارد، عایشه هم آن را در مقابل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشت. پس ایشان دست دراز کرده تا بخورند، سپس فرمودند: ای کاش! امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان می آمد و با من می خورد.
عایشه گفت: امیرالمؤمنین کیست؟ پس او (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) ساکتشد و عایشه دوباره پرسید؟
باز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ساکت شد. در همین هنگام شخصی در را کوبید. من به سوی او رفتم، دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. من به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برگشته و خبر آمدن او را دادم.
فرمودند: او را (علی (علیه السلام) ) داخل خانه کن. او (علی (علیه السلام) ) داخل شد. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خوش آمدی! من آرزوی(آمدن) تو را نمودم، تا حدّی که اگر دیر می آمدی از خدا می خواستم که تو را بیاورد. حالا بنشین و بخور. پس او (علی (علیه السلام) ) نشست و خورد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدا بکشد کسی را که با تو می جنگد و با تو دشمنی می کند.
عایشه گفت: چه کسی با او دشمنی می کند؟! فرمودند: تو و کسی که با توست، تو و کسی که با توست. (1)
ص: 120
50_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) نذكره بلفظه:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا نَاصِحٌ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ قَدْ وَثَّقَهُ أَصْحَابُنَا عَنْ سِمَاكِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَقُولُ: أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قُبِضَ مَنْ كَانَ يَكُونُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا أَنَا؟ وَ رُبَّمَا قِيلَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ هُوَ يَتَبَسَّمُ.
جابر بن سَمُره می گوید: همواره علی (علیه السلام) می فرمودند: مرا خبر بدهید اگر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا برود چه کسی جز من امیرمؤمنان خواهد بود؟ و چه بسا به او گفته می شد: یا امیرالمؤمنین! درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او می نگریست و لبخند می زد. (1)
51_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أمير الغر المحجلين يقعده الله غداً يوم القيامة على الصراطحَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي مُخَوَّلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ شَيْبَةَ المبتلي قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ الْجُعْفِيَّ يَقُولُ: أَخْبَرَنِي وَصِيُّ الْأَوْصِيَاءِ قَالَ: دَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ، فَجَلَسَ قَرِيباً مِنْهَا، فَقَالَتْ: مَا وَجَدْتَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ مَقْعَداً إِلَّا فَخِذِي؟ فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى ظَهْرِهَا فَقَالَ: يَا عَائِشَةُ! لَا تُؤْذِينِي فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، يُقْعِدُهُ اللَّهُ غَداً يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى
ص: 121
الصِّرَاطِ فَيُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
جابر جعفی (رضی الله عنه) می گوید: جانشین همه اوصیاء _ امام باقرالعلوم (علیه السلام) _ به من خبر داد که علی (علیه السلام) بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد، درحالی که عایشه نزد او بود. پس در مکانی که نزدیک به عایشه بود نشست.
او گفت: ای پسر ابوطالب! جائی برای نشستن، جز روی پای من نیافتی؟ (این جمله از هتّاکی و بدزبانی او بود).
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر پشت او زده و فرمودند: ای عایشه! مرا در بارۀ امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان، و پیشوای دست وروسفیدان آزار مده. فردای قیامت خداوند تعالی او را بر پل جهنم می نشاند، پس او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش جهنم وارد می کند. (1)
52_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أمير الغر المحجلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَكَمُ بْنُ زُهَيْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَاعِداً مَعَ أَصْحَابِهِ فَرَأَى عَلِيّاً فَقَالَ: هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَجَلَسَ بَيْنَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بَيْنَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ: يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ مَا وَجَدْتَ مَقْعَداً غَيْرَ فَخِذِي؟ فَضَرَبَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِيَدِهِ مِنْ خَلْفِهَا ثُمَّ قَالَ: لَا تُؤْذِينِي فِي حَبِيبِي فَإِنَّهُ لَا يُبْغِضُهُ إِلَّا ثَلَاثَةٌ؛ لِزَنْيَةٍ أَوْ مُنَافِقٌ أَوْ مَنْ لَغَتَهُ اللَّهُفِي بَعْضِ حَيْضَتِهَا.
أقول: كذا الأصل لغته: الله و لعلها كانت حملته أمّه.
ص: 122
جابر (رضی الله عنه) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحابش نشسته بود که علی (علیه السلام) را دید، پس فرمودند: این امیرمؤمنان و بزرگ مسلمانان و امیر دست وروسفیدان است پس او «با حفظ حریم و فاصله» میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه نشست.
عایشه گفت: ای پسر ابوطالب! جائی برای نشستن جز روی پای من نیافتی؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر پشت او زده و فرمودند: مرا دربارۀ دوستم آزار مده، زیرا که او را کسی دشمن نمی دارد مگر سه نفر: زنا زاده یا منافق یا کسی را که خدا در برخی از حیض های مادرش آفریده باشد.
در اصل و مأخذ «لَغَنَةُ الله» است و شاید چنین باشد که: مادرش او را در آن حالت باردار شده است. (1)
53_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أمرهم أن يسلموا على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين، قال: يا رسول الله! و أنت حي؟ قال؟ و أنا حي. و هذا الباب يشتمل على ثلاثة أحاديث بثلاثة طرق نذكرها كما ذكرها.
قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ صَبِيحٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ: كُنَّا إِذَا سَافَرْنَا مَعَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) صَاحِبَ مَتَاعِهِ يَضُمُّهُ إِلَيْهِ، فَإِذَا نَزَلْنَا يَتَعَاهَدُ مَتَاعَهُ فَإِنْ رَأَى شَيْئاً يَرُمُّهُ رَمَّهُ وَ إِنْ كَانَ نَعْلٌ خَصَفَهَا، فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا فَأَقْبَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلَ أَبُوبَكْرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ أَنْتَ حَيٌّ؟! قَالَ: وَ أَنَا حَيٌّ. قَالَ: مَنْ ذَلِكَ؟ قَالَ: خَاصِفُ النَّعْلِ. ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ
ص: 123
بُرَيْدَةُ: وَ كُنْتُ أَنَا فِيمَنْ دَخَلَ مَعَهُمْ فَأَمَرَنِي أَنْ أُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ كَمَا سَلَّمُوا،فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ: وَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْجَارُودِ قَالَ: حَدَّثَنِي حَبِيبُ بْنُ يَسَارٍ وَ عُثْمَانُ بْنُ بسط بِمِثْلِهِ. حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ الْأَعْشَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْجَارُودِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْحَازِمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ بِمِثْلِهِ.
بریدۀ اسلمی می گوید: همواره وقتی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسافرت می کردیم علی (علیه السلام) نگه دارندۀ اثاث ایشان بوده و آن ها را به سوی خویش کشیده و جمع می نمود پس وقتی فرود می آمدیم متاع او را سرکشی می کرد و اگر در آن مشکلی می دید آن را اصلاح می کرد و اگر کفش بود آن را پینه می زد. یک بار در منزلی فرود آمدیم و علی (علیه السلام) داشت کفش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را پینه می زد که ابوبکر وارد شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: برو و بر امیرمؤمنان سلام بده.
عرض کرد: یا رسول الله! درحالی که تو هنوز زنده هستی؟!
فرمودند: درحالی که من زنده هستم.
گفت: او کیست؟
فرمودند: همین پینه زننده بر کفش.
سپس عمر آمد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او همچنین فرمودند: برو و بر امیرمؤمنان سلام بده.
بریده می گوید: من هم جزء کسانی بودم که با آن ها بر ایشان داخل شدند پس به من فرمان داد که بر علی (علیه السلام) سلام بدهم، پس بر او سلام دادم همان طور که آن ها سلام دادند. (1)
ص: 124
54_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً للثقفي الأصفهاني في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و فيه حديثان من طريقين بلفظ واحد
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ الْعَبْدِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْنُ سَبْعَةٌ وَ أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ، وَ ذَكَرَ هَذَا الْحَدِيثَ مِنْ طَرِيقٍ آخَرَ فَقَالَ: وَ حَدَّثَنَا الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ بِمِثْلِهِ.
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم؛ در حالی که ما هفت نفر بودیم و من کوچک ترین آن ها بودم.(1)
55_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً للثقفي الأصفهاني من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ مُحْرِزُ بْنُ هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا السُّدِّيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَزَوَّرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَهُمْ أَنْ يُسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.
بریده می گوید: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره به مردم فرمان می داد که بر
ص: 125
علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند. پس عمر بن خطاب گفت: یا رسول الله! آیا این حکم از جانب خدا یا پیامبرش می باشد؟
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بله از خدا و پیامبرش می باشد. (1)
56_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً من أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أمرهم أن يسلموا على مولانا علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: سَأَلْتُ مُوسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ حَدِيثِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَهُمْ أَنْ يُسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ.
فَقَالَ مُوسَى: يَحِقُّ لَهُ يَحِقُّ لَهُ. قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا يَحِقُّ لَهُ؟ قَالَ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ. وَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ: قَالَ مُخَوَّلٌ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ كَانَ فَاضِلًا عَنْ ذَلِكَ؟ فَقَالَ لِي: قول مِثْلَ [قَوْلِ] مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ يَحِقُّ لَهُ يَحِقُّ لَهُ.يقول مولانا الصاحب الصدر الكبير العالم الفقيه الكامل العلامة الفاضل الزاهد العابد الورع المجاهد النقيب الطاهر ذو المناقب و المفاخر نقيب نقباء آل أبي طالب في الأقارب و الأجانب رضي الدين ركن الإسلام و المسلمين جمال العارفين، افتخار السادة، عمدة أهل بيت النبوة، مجد آل الرسول، شرف العترة الطاهرة، ذو الحسبين أبو القاسم علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد الطاوس أبلغه الله أمانيه و كبت أعاديه: هذه خمسة عشر حديثاً من رجال الأربعة المذاهب من كتاب المعرفة الذي باهل مؤلفه به علماء أصفهان و احتج به على الأقارب و الأجانب و ما ترك رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عذراً لأحد يعتذر به يوم القيامة إليه.
ص: 126
ابراهیم بن مُخَوّل می گوید: از موسی بن عبدالله بن الحسن دربارۀ حدیثی از ابی العلاء از بریده پرسیدم: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم دستور دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند؟!
پس موسی بن عبدالله گفت: برای او ثابت و استوار شد، برای او ثابت و استوار شد!
گفت: گفتم: چه چیزی برای او ثابت و محقّق شد؟
گفت: اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: منزلت و جایگاه تو نسبت به من به منزلۀ هارون (علیه السلام) است به حضرت موسی (علیه السلام) و هر کس را که من بر او ولایت دارم علی (علیه السلام) هم ولی اوست.
ابراهیم می گوید: مخوّل گفت: از جعفر بن عبدالله بن الحسن بن علی پرسیدم؟ پس او نیز گفتاری مثل گفتار موسی بن عبدالله گفت: ثابت شد برای او، ثابت شد برای او. (1)
57_ الباب في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) إمام المتقين و سيد المسلمين و
أمير المؤمنين و خير الوصيين و قائد الغر المحجلين نذكره من كتاب التنزيل في النص على أمير المؤمنين (علیه السلام) تأليف الكاتب الثقة محمد بن أحمد بن أبي الثلج و قد مدحه و أثنى عليه أبو العباس أحمد بن علي النجاشي في كتاب الفهرست فقال ما هذا لفظه: محمد بن أحمد بن عبد الله بن أبي بكر يعرف بابن أبي الثلج هو عبد الله بن إسماعيل الكاتب ثقة عين كثير الحديث له كتب منها كتاب ما نزل من القرآن في أمير المؤمنين (علیه السلام) . و نحن نروي هذا من عدة طرق قد ذكرناها في كتاب الإجازات و وجدنا في نسخة عتيقة عسى أن تكون كتابتها في حياة مؤلفها بأسانيده إلى أبي الجارود في عدة أحاديث، فمنها ما يأتي لفظه في تأويل قوله تعالى: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾.
رَوَاهُ أَبُو الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ
ص: 127
وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ الْآيَةِ، قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): تُحْشَرُ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَرُدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَتَرِدُ رَايَةُ إِمَام الْمُتَّقِينَ وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرِ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَأَقُولُ: مَا فَعَلْتُمْ بالثقلين بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: أَمَّا الْأَكْبَرُ فاتّبعنا وَ صَدَّقْنَا وَ أَطَعْنَا، وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَأَحْبَبْنَا وَ وَالِيَنَا حَتَّى هرقت دِمَائُنَا. فَأَقُولُ: رَدُّوا رواءً مرويّين مُبيَضّةً وُجُوهُكُمْ الْحَوْضَ، وَ هُوَ تَفْسِيرُ الْآيَةِ.
ابوالجارود می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «روزی که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه گردد(1)»
می فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: روز قیامت امت من محشور شده و در کنار حوض بر من وارد می شوند، پس پرچم پیشوای پرهیزکاران، و مهتر و بزرگ مسلمانان، و امیرمؤمنان، و بهترین جانشینان، و جلودار دست وروسفیدان که او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است وارد می شود.
من به آن ها می گویم: بعد از من با آن دو ثقل گرانبها چه کار کردید؟ می گویند: اما ثقل بزرگ تر، یعنی قرآن را پیروی کرده و تصدیق نموده و اطاعتش نمودیم، و اما ثقل کوچک تر، یعنی اهل بیت را پس دوست داشتیم و یاری نمودیم تا این که خون ما ریخته شد. پس من می گویم: سیراب و شاداب برگردید، در حالی که چهره های شما سفید باشد و از این حوض سیراب شوید و این تفسیر آیه است. (2)
58_ الباب فيما نذكره من كتاب الثقة أبي بكر محمد بن أبي الثلج في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين نذكر المراد منه بلفظه:
ص: 128
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ (علیه السلام): لَمْ يَمْضِ بَعْدَ كَمَالِ الدِّينِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ، إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِكُرَاعِ الْغَمِيمِ: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فِي عَلِيٍّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ فَذَكَرَ قِيَامَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْوَلَايَةِ بِغَدِيرِ خُمٍّ. قَالَ: وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً﴾ بِعَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فِي هَذَا الْيَوْمِ أَكْمَلَ لَكُمْ مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ دِينَكُمْ وَ أَتَمَّ عَلَيْكُمْ نِعْمَتَهُ وَ رَضِيَ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً. فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا تَفُوزُوا وَ تَغْنَمُوا.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا نرفتند، مگر بعد از آن که دین کامل گشت و نعمت تمام شد و پروردگار از این دین اسلام خشنود بود. خداوند تبارک و تعالی در وادی کُراع الغمیم این آیه را بر پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد: «ای پیامبر! آن چه را که از جانب پروردگارت_ درباره علی (علیه السلام) _ به تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از مردم نگه می دارد». (1) پس قیام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ولایت را، در غدیر خم یادآوری کرده و فرمودند: جبریل (علیه السلام) این فرمایش خدای عزّ وجل را فرود آورد: «امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خودم را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم»، (2) به این که امروز علی (علیه السلام) امیرمؤمنان گشت. ای گروه مهاجر و انصار! در چنین روزی دین شما را کامل، و نعمت خود را بر شما تمام، و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندید؛ پس به او گوش داده و اطاعتش نمائید تا رستگار شده و بهره مند گردید.(3)
ص: 129
59_ الباب فيما نذكره من كتاب التنزيل تأليف الكاتب الثقة محمد بن أبي الثلج
في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين ما هذا لفظه و قوله تعالى: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾.
حَدَّثَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي زَكَرِيَّا الْمَوْصِلِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام)، أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِهِ فِي ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ، حَيْثُ أَقَامَهُمْ فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا جَمِيعاً: بَلى! فَقَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولِي؟ فَقَالُوا جَمِيعاً: بَلَى! فَقَالَ: وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالُوا جَمِيعاً: لَا! اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَنْ وَلَايَتِكَ، إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَلِيلِ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ.
جابر بن یزیدجعفی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم از پدرش از جدش (علیهم السلام) نقل می فرماید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمودند: تو همان کسی هستی که خداوند تعالی در ابتدای آفرینش، وقتی آن ها را سر پا نگه داشت به وسیله تو، به ایشان احتجاج نموده و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی گفتند: آری!
پس فرمود: آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده من نیست؟ همگی گفتند: آری!
پس فرمود: و آیا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیست؟ همگی از روی تکبر و با سرپیچی از ولایت تو گفتند: خیر، مگر گروهی اندک که آنان بی نهایت کم بودند و ایشان همان اصحاب یمین هستند. (1)
60_ الباب فيما نذكره من كتاب التنزيل تأليف الكاتب الثقة محمد بن أبي الثلج في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين قال ما هذا لفظه القول في قول الله عز و جل: ﴿أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾
ص: 130
رَوَى الْفَضْلُ بْنُ رمز عَنْ أَخِي بُرَيْدَةَ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ: سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: لَا وَ اللَّهِ لَا تُجْمَعُ النُّبُوَّةُ وَ الْخِلَافَةُ فِي أَهْلِ بَيْتٍ أَبَداً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ﴾.
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به برخی از اصحابشان فرمودند: بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید.
پس مردی از آن گروه گفت: نه! به خدا سوگند! هرگز نبوت و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود.
خداوند متعال نیز این آیه را فرستاد: «آیا آنان گمان می کنند که ما راز و نجوایشان را نمی شنویم؟! چرا می شنویم! فرستادگان یعنی فرشتگان ما نزد آن ها هستند و می نویسند». (1)
(در حدیث شماره 95 می آید که این گوینده چه کسی بوده است). (2)
61_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب لأهل البيت (علیهم السلام) تأليف محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ من تسمية ذي الفقار لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين قال في خطبته ما هذا لفظه: حدثنا الشيخ الموفق محمد بن جرير الطبري ببغداد في مسجد الرصافة قال: هذا ما ألفته من جميعالروايات من الكوفيين و البصريين و المكيين و الشاميين و أهل الفضل كلهم و اختلافهم في أهل البيت (علیهم السلام) فجمعته و ألفته أبواباً و مناقب ذكرت فيه باباً باباً و فصلت بينهم و بين فضائل غيرهم و خصصت أهل هذا البيت بما خصهم الله به من الفضل. قلت أنا: و قال أبو بكر أحمد بن ثابت خطيب بغداد في تاريخه في مدح محمد بن جرير الطبري ما
ص: 131
هذا لفظه: استوطن الطبري ببغداد و أقام بها إلى حين وفاته و كان أحد أئمة العلماء يحكم بقوله و يرجع إلى رأيه لمعرفته و فضيلته و كان قد جمع من العلوم ما لم يشاركه فيه أحد و كان حافظاً لكتاب الله عارفاً بالقراءة بصيراً بالمعاني فقيهاً في أحكام القرآن عالماً بالسنن و طرقها و صحيحها و سقيمها و ناسخها و منسوخها عارفاً بأقوال الصحابة و التابعين من بعدهم من الخالفين ثم ذكر أنه بقي أربعين سنة يكتب كل يوم أربعين ورقة. و ذكر عن محمد بن إسحاق بن خزيمة أنه قال: ما أعلم على أديم الأرض أعلم من محمد بن جرير الطبري، و لقد ظلمته الحنابلة و ذكر أنه مات يوم السبت و دفن يوم الأحد في داره لأربع بقين من شوال سنة ست عشرة و ثلاثمائة. ثم ذكر أنه صلى عليه من لا يحصيهم إلا الله و صلى على قبره شهوراً ليلاً و نهاراً. و سيأتي من الثناء على هذا محمد بن جرير الطبري في أواخر هذا الكتاب ما يدل على الاعتماد عليه فيما أسندناه إليه. أقول: و قد ذكرنا هذا الثناء و المدح من الخطيب على محمد بن جرير الطبري ليكون ما ننقله عن حجة لله _جلّ جلاله_ و لرسوله (صلی الله علیه و آله و سلم). و قد ذكر في كتاب المناقب المشار إليه من تسمية مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بأمير المؤمنين ثلاثة أحاديث نذكرها في ثلاثة أبواب.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي مُسَدَّدُ بْنُ مُسَرْهَدٍ الْأَسَدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي رُوحُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجُرْجَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو الْأَخْوَصِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَسَارٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَعْطَانِي رَبِّي ذَا الْفَقَارِ. قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! خُذْهُ وَ أَعْطِهِ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ. فَقُلْتُ: مَنْ ذَلِكَ يَا رَبِّ؟ قَالَ: خَلِيفَتِي فِي الْأَرْضِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ إِنَّ ذَا الْفَقَارِ كَانَ يَنْطِقُ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ يُحَدِّثُهُ حَتَّى أَنَّهُ هَمَّ يَوْماً بِكَسْرِهِ فَقَالَ: مَهْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي مَأْمُورٌ وَ قَدْ بَقِيَ فِي أَجَلِ الْمُشْرِكِ تَأْخِيرٌ.
أقول أنا: يمكن أن يكون قد سقط بعد قوله: همّ يوماً بكسره «و قد ضرب به مشركاً فلم يقتله».
ص: 132
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی شمشیر ذوالفقار(1) را به من عطا کرده و فرمود: ای محمد! این را بگیر و به بهترین مردم روی
ص: 133
زمین عطا کن. عرض کردم: پروردگارا! او کیست؟
فرمود: خلیفه و جانشین من بر روی زمین، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. و این ذوالفقار همواره با علی (علیه السلام) سخن می گفت و او را حدیث می نمود؛ تا این که روزی قصد کرد آن را بشکند. او گفت: آرام باش ای امیرمؤمنان! به درستی که من مأمورم و تا مرگ این مشرک مدتی باقی مانده است.می گویم: شاید بعد از جملۀ_ قصد کرد آن را بشکند_ این کلمات حذف شده باشد: «چون با آن مشرکی را زده ولی او را نکشته بود». (1)
62_ الباب فيما نذكره عن أبي جعفر بن جرير الطبري برجالهم في تسمية علي (علیه السلام) يوم القيامة بأمير المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي زُرَيْقُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْيَسَعِ عَنْ أَبِي الْيَمَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾ فَقَالَ: يُنَادَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَيْنَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَلَا يُجِيبُ أَحَدٌ لَهُ أَحَداً وَ لَا يَقُومُ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ مَنْ مَعَهُ وَ سَائِرُ الْأُمَمِ كُلُّهُمْ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ.
(فصل) أقول: كذا رأيت هذا الحديث «و سائر الأمم» و لعله كان «و سائر الأئمة» يعني الذين سماهم الله في كتابه بقوله: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ﴾ و الله أعلم أو كان «سائر الفرق».
ابن عباس در ذیل فرمایش خدای تبارک و تعالی که می فرماید: «روزی که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم»(2) می گوید: روز قیامت منادی ندا می کند: امیرمؤمنان
ص: 134
کجاست؟ هیچ کس جواب او را نداده و بر پا نمی خیزد جز علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و کسانی که با او هستند و سایر مردم همگی به سوی آتش فراخوانده می شوند. (1)
مرحوم سید (رضی الله عنه) می گوید: این حدیث را چنین یافتم که سائر الامم آمده، و شاید سائر الائمة باشد، یعنی همان کسانی که خداوند تعالی در کتابش آن ها را ائمه نامیده است یعنی پیشوایان آتش، «و ما آن ها را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند و روز قیامت کمک نمی شوند». خدا داناترست شاید هم سائر الفرق باشد.
63_ الباب فيما نذكره عن أبي جعفر بن جرير الطبري برواية رجالهم أن جبرئيل (علیه السلام) خاطب علياً (علیه السلام) في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و سماه أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين
وَ هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا نَاقِدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِالْوَاحِدِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا سَلْمَانَ أَيُّوبَ بْنَ يُونُسَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُصَيْنُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِيلًا وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) يُحِبُّ أَنْ لَا يَسْبِقَهُ إِلَيْهِ أَحَدٌ. فَغَدَا إِلَيْهِ ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ فِي صَحْنِ دَارِهِ، فَإِذَا رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ. فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ. ثُمَّ قَالَ: يَا حَبِيبِي! ادْنُ مِنِّي لَكَ عِنْدِي مِدْحَةٌ نَزُفُّهَا إِلَيْكَ؛ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ. لِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِكَ وَ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَعِي زَفّاً. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ خَابَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّاكَ. مُحِبُّو مُحَمَّدٍ مُحِبُّوكَ وَ مُبْغِضُو مُحَمَّدٍ مُبْغِضُوكَ. لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَتِي، ادْنُ مِنِّي. قَالَ: فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ.
أقول:كان في الأصل محبّو محمّد أحبوك.
ص: 135
(فصل) فقد ذكرنا هذا الحديث فيما تقدم بغير هذا الطريق و ذلك أتم في اللفظ و المعنى و أوضح في التوفيق فمن أراد نظره على التمام فلينظره من هناك.
ام سلمه رضی الله عنها می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیمار بودند و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) دوست می داشت کسی در آمدن نزد ایشان بر وی سبقت نگیرد. پس روزی به نزد آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، در حالی که ایشان در میان خانه سرشان در دامن دحیة بن خلیفۀ کلبی بود. پس بر او سلام کرد، او نیز جواب سلامش داده و عرض کرد: ای دوست من! نزدیک بیا که برای تو به نزد من مدحت و ستایشی است تا خبر خوش آن را به تو بدهم. تو امیرمؤمنان، و پیشوای دست وروسفیدان، و بزرگ فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) به جز پیامبران و رسولان در روز قیامت هستی. پرچم حمد به دست توست، تو و شیعیانت همراه من به سرعت می شتابید. کسی که ولایت و دوستی تو را داشت رستگار و پیروز شد، و کسی که از تو جدا شد به ناامیدی و زیان افتاد. دوستان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستان تو و دشمنان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنان تو هستند، هرگز شفاعت من به آن ها نخواهد رسید. نزد من بیا! پس او سر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و در دامن علی (علیه السلام) گذاشت.
فصل: مؤلف می فرماید: این حدیث در شماره 24 گذشت ولی آن حدیث در لفظ و معنا تمام تر و روشن تر است، هر کس تمام آن را بخواهد آنجانگاه کند. (1)
64_ الباب فيما نذكره من كتاب أسماء مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن الله _جلّ جلاله_ عهد إلى النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) في علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين و سيد الوصيين و أولى الناس بالنبيين و الكلمة التي ألزمها التقوى
وَ هَذَا الْكِتَابُ رِوَايَةُ أَبِي طَالِبٍ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَعْقُوبَ الْأَنْبَارِيِّ بِرِجَالِهِمْ مِنْ نُسْخَةٍ عَتِيقَةٍ يُوشِكُ أَنْ تَكُونَ فِي حَيَاةِ مُؤَلِّفِهَا فَقَالَ مَا هَذَا
ص: 136
لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبَّاسٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُنْذِرِ الطَّرَيقِيِّ عَنْ سُكَيْنٍ الرِّحَالِ عَنْ فُضَيْلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ أَبِي نَذْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَهَدِ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ عَهْداً. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ بَيِّنْ لِي. قَالَ: اسْمَعْ! قُلْتُ: اللَّهُمَّ قَدْ سَمِعْتُ. قَالَ: أَخْبِرْ عَلِيّاً أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ.
ابونذره می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: همانا خدای عزّ وجل دربارۀ علی (علیه السلام) عهدی را به من واگذار نمود. عرض کردم: بارخدایا! آن را برای من روشن بنما؟فرمود: بشنو! عرض کردم: بارخدایا! به گوشم.
فرمود: به علی (علیه السلام) خبر بده که او امیرمؤمنان، و مهتر مسلمانان، و سزاوارترین مردم به مردم و او کلمه ای است که آن را بر پرهیزکاران لازم دانستم. (1)
65_ الباب فيما نذكره من المجلد الأول من كتاب الدلائل تأليف الشيخ الثقة أبي جعفر محمد بن جرير الطبري بتقديم تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ لُؤْلُؤٍ الْبَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سُهَيْلٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الْعَبَّاسِ عِيسَى بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ: سَأَلْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ هَرَاسَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام): لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا وَلَايَتَهُ. قُلْتُ: رَحِمَكَ اللَّهُ! مَتَى سُمِّيَ
ص: 137
عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: كَانَ رَبُّكَ عَزَّ وَ جَلَّ حَيْثُ أَخَذَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
جابر بن یزید جعفی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند، هرگز ولایت او را انکار نمی کردند.
عرض کردم: خداوند شما را رحمت کند! چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند؟ فرمودند: هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم (علیه السلام) ، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم و آیا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ من و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیستند؟(1)
66_ الباب فيما نذكره من كتاب الدلائل من الجزء الأول برواية أبي جعفر محمد بن جرير الطبري بما يقتضي أن علياً (علیه السلام) كان يسمى في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أمير المؤمنين نذكره بلفظه لتعلموا أنه رواية من رجالهم
حَدَّثَنِي الْقَاضِي أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ زَكَرِيَّا الْمُحَارِبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ هِشَامِ بْنِ يُونُسَ النَّهْشَلِيُّ قَالَ: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ سَائِبٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ قَالَ: اجْتَازَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ رَهْطٌ مَعَهُ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! بُيُوتُنَا قَاصِيَةٌ وَ لَا نَجِدُ مُتَحَدِّثاً دُونَ الْمَسْجِدِ؛ إِنَّ قَوْمَنَا لَمَّا
ص: 138
رَأَوْنَا قَدْ صَدَّقْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ تَرَكْنَا دِيْنَهُمْ أَظْهَرُوا لَنَا الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ وَ أَقْسَمُوا أَنْ لَا يُخَالِطُونَا وَ لَا يُكَلِّمُونَا فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيْنَا فَبَيْنَا هُمْ يَشْكُونَ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم)، إِذْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ فَلَمَّا قَرَأَهَا عَلَيْهِمْ قَالُوا: قَدْ رَضِينَا بِمَا رَضِيَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ رَضِينَا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ. وَ أَذَّنَ بِلَالٌالْعَصْرَ وَ خَرَجَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلَ وَ النَّاسُ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ وَ إِذَا مِسْكِينٌ يَسْأَلُهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَلْ أَعْطَاكَ أَحَدٌ شَيْئاً؟ فَقَالَ: نَعَمْ! قَالَ: مَاذَا؟ قَالَ: خَاتَمُ فِضَّةٍ. قَالَ: مَنْ أَعْطَاكَ؟ قَالَ: ذَاكَ الرَّجُلُ الْقَائِمُ. قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَلَى أَيِّ حَالٍ أَعْطَاكَهُ؟ قَالَ: أَعْطَانِيهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ. فَنَظَرْنَا فَإِذَا هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «ولی و سرپرست شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند». (1) می گوید: عبدالله بن سلام و گروهی که با او بودند بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته و عرض کردند: یا رسول الله! خانه های ما دور است و هم سخن و ندیمی جز مسجد برای خود نمی یابیم. وقتی قوم ما می بینند که ما به خدا و پیامبر ایمان آورده و دین و آئین آنان را رها نموده ایم، عداوت و دشمنی خود را با ما آشکار کرده و سوگند خورده اند که با ما رفت و آمد نکنند و با ما سخن نگویند. پس این بر ما بسیار سنگین آمده است. درحالی که آن ها به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین شکایت می کردند، این آیه نازل شد:
ص: 139
﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون﴾ پس وقتی این آیه را بر آن ها خواندند گفتند: ما به آن چه خدا و پیامبرش راضی است خشنودیم، و به خدا و پیامبرش و به اهل ایمان راضی و خشنود هستیم؛ و بلال اذان عصر را داده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفت و داخل مسجد شد درحالی که مردم نماز می خواندند، یکی در رکوع، و دیگری در سجده و دیگری نشسته بودند. در این هنگام تهیدستی درخواست کمک کرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: آیا کسی چیزی به تو عطا کرد؟عرض کرد: آری!
فرمودند: چه چیزی به تو داد؟ عرض کرد: انگشتری از نقره به من عطا نمود.
فرمودند: چه کسی آن را به تو داد؟
عرض کرد: همین مردی که به نماز ایستاده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در چه حالی آن را به تو عطا نمود؟
عرض کرد: در حال رکوع آن را به من عطا کرد. پس ما نگاهکردیم دیدیم او امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. (1)
67_ الباب فيما نذكره من كتاب الدلائل لمحمد بن جرير الطبري في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أمير المؤمنين و سيد الوصيين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُحَسِّنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ طَاوُسٍ مَوْلَى الصَّادِقِ (علیه السلام) ، قَالَ: حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ زِيَادٍ الْخَيَّاطُ الْكَفَرْثُوثِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الرَّبِيعُ بْنُ كَامِلٍ ابْنُ عَمِّ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِيعِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِيعِ أَنَّ الْمَنْصُورَ كَانَ قَبْلَ الدَّوْلَةِ كَالْمُنْقَطِعِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) عَلَى عَهْدِ مَرْوَانَ الْحِمَارِ، عَنْ سَجْدَةِ الشُّكْرِ الَّتِي سَجَدَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا كَانَ سَبَبُهَا؟ فَحَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ:
ص: 140
حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَجَّهَهُ فِي أَمْرٍ مِنْ أُمُورِهِ، فَحَسُنَ فِيهِ بَلَاؤُهُ وَ عَظُمَ عَنَاؤُهُ. فَلَمَّا قَدِمَ مِنْ وَجْهِهِ ذَلِكَ أَقْبَلَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَدْ خَرَجَ يُصَلِّي الصَّلَاةَ، فَصَلَّى مَعَهُ. فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنَ الصَّلَاةِ أَقْبَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاعْتَنَقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ مَسِيرِهِ ذَلِكَ وَ مَا صَنَعَ فِيهِ، فَجَعَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يُحَدِّثُهُ وَ أَسَارِيرُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَلْمَعُ سُرُوراً بِمَا حَدَّثَهُ. فَلَمَّا أَتَى (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى آخِرِ حَدِيثِهِ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَ لَا أُبَشِّرُكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ؟! قَالَ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! فَكَمْ مِنْ خَيْرٍ بَشَّرْتَ بِهِ. قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) هَبَطَ عَلَيَّ فِي وَقْتِ الزَّوَالِ فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! هَذَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيٌّ وَارِدٌ عَلَيْكَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْلَى الْمُسْلِمِينَ بِهِ بَلاءً حَسَناً وَ إِنَّهُ كَانَ مِنْ صُنْعِهِ كَذَا وَ كَذَا، فَحَدَّثَنِي بِمَا أَنْبَأْتَنِي بِهِ. فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّهُ نَجَا مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ مَنْ تَوَلَّى شَيْثَ بْنَ آدَمَ وَصِيَّ أَبِيهِ آدَمَ بِشَيْثٍ، وَ نَجَا شَيْثٌ بِأَبِيهِ آدَمَ وَ نَجَا آدَمُ بِاللَّهِ. يَا مُحَمَّدُ! وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى سَامَ بْنَ نُوحٍ وَصِيَّ أَبِيهِ نُوحٍ بَسَامٍ وَ نَجَا سَامٌ بِنُوحٍ وَ نَجَا نُوحٌ بِاللَّهِ يَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى إِسْمَاعِيلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ وَصِيَّ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بِإِسْمَاعِيلَ وَ نَجَا إِسْمَاعِيلُ بِإِبْرَاهِيمَ وَ نَجَا إِبْرَاهِيمُ بِاللَّهِ. يَا مُحَمَّدُ! وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى يُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَصِيَّ مُوسَى بِيُوشَعَ وَ نَجَا يُوشَعُ بِمُوسَى وَ نَجَا مُوسَى بِاللَّهِ. يَا مُحَمَّدُ! وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى شَمْعُونَ الصَّفَا وَصِيَّ عِيسَى بِشَمْعُونَ وَ نَجَا شَمْعُونُ بِعِيسَى وَ نَجَا عِيسَى بِاللَّهِ يَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً وَزِيرَكَ فِي حَيَاتِكَ وَ وَصِيَّكَ عِنْدَ وَفَاتِكَ بِعَلِيٍّ وَ نَجَا عَلِيٌّ بِكَ وَ نَجَوْتَ أَنْتَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ. يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ اللَّهَ جَعَلَكَ سَيِّدَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلَ عليا سَيِّدَ الْأَوْصِيَاءِ وَ خَيْرَهُمْ وَ جَعَلَ الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِكُمَا إِلَى أَنْ
ص: 141
يَرِثَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها. فَسَجَدَ عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ جَعَلَ يُقَبِّلُ الْأَرْضَ شُكْراً لِلهِ تَعَالَى؛ وَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (علیهم السلام) أَشْبَاحاً يُسَبِّحُونَهُ وَ يُمَجِّدُونَهُ وَ يُهَلِّلُونَهُ بَيْنَ يَدَيْ عَرْشِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ. فَجَعَلَهُمْ نُوراً يَنْقُلُهُمْ مِنْ ظُهُورِ الْأَخْيَارِ مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ الْخَيْرَاتِ الْمُطَهَّرَاتِ وَ الْمُهَذَّبَاتِ مِنَ النِّسَاءِ مِنْ عَصْرٍ إِلَى عَصْرٍ. فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُبَيِّنَ لَنَا فَضْلَهُمْ وَ يُعَرِّفَنَا مَنْزِلَتَهُمْ وَ يُوجِبَ عَلَيْنَا حَقَّهُمْ، أَخَذَ ذَلِكَ النُّورَ وَ قَسَمَهُ قِسْمَيْنِ.
جَعَلَ قِسْماً فِي عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَكَانَ مِنْهُ مُحَمَّدٌ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمُ الْمُرْسَلِينَ وَ جَعَلَ فِيهِ النُّبُوَّةَ، وَ جَعَلَ الْقِسْمَ الثَّانِيَ فِي عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبِ بْنُ عَبْدِ مَنَافٍ فَكَانَ مِنْهُ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَلِيَّهُ وَ وَصِيَّهُ وَ خَلِيفَتَهُ وَ زَوْجَ ابْنَتِهِ وَ قَاضِيَ دَيْنِهِ وَ كَاشِفَ كُرْبَتِهِ وَ مُنْجِزَ وَعْدِهِ وَ نَاصِرَ دِينِهِ.
ربیع بن کامل، پسرعموی فضل بن ربیع از او نقل می کند: گویا منصور دوانیقی قبل از ریاست بسیار وابسته و علاقمند به امام جعفر صادق (علیه السلام) بود.
می گوید: در دوران حکومت مروان حمار، از امام جعفر صادق (علیه السلام) دربارۀ سجده شکری که امیرمؤمنان (علیه السلام) انجام داد پرسیدم که سبب آن چه چیزی بود؟
پس او از پدرش امام محمد بن علی(علیهما السلام)، و او از پدرش امام علی بن الحسین(علیهما السلام)، و او از پدرش امام حسین (علیه السلام) و او از پدرش علی بن ابی طالب(علیهما السلام) مرا حدیث نمود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را برای کاری به جایی فرستادند. پس او به آزمایشی نیکو و زحمتی زیاد دچار گشت. وقتی از سفرش بازگشت، یک سره به سوی مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم)رفت؛ درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برای نمازخواندن به
ص: 142
آنجا رفته بودند و با او نماز گذارد. وقتی از نمازش فارغ شد، به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را در آغوش گرفته و از او دربارۀ سیر و سفر و کارهایی که در آن انجام داده بود پرسیدند؟ علی (علیه السلام) وقایع را به ایشان خبر می داد و خطوط پیشانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی خوشحالی به آن چه نقل می کرد، می درخشید. پس وقتی تمام ماجرا را نقل کرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی فرمودند: ای ابوالحسن! آیا نمی خواهی تو را مژده ای بدهم؟ عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! چه بسیار خبرهایی که شما به آن بشارت داده اید.
فرمودند: هنگام زوال ظهر، جبریل (علیه السلام) بر من فرود آمده و به من گفت: ای محمد! این پسرعمویت علی (علیه السلام) است که بر تو وارد می شود، و خداوند عزّ وجل مسلمانان را به وسیله او آزمایش بسیار نیکویی کرد و به درستی که او چنین و چنان انجام داده است. پس آن چه را تو به من خبردادی، او برای من نقل کرد و به من گفت: ای محمد! همانا کسانی از فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) نجات پیدا کردند که ولایت شیث (علیه السلام) پسر حضرت آدم (علیه السلام) ، جانشین پدرش را پذیرفتند؛ و جناب شیث (علیه السلام) خودش به پدرش حضرت آدم (علیه السلام) نجات یافت و حضرت آدم (علیه السلام) به خدا رهایی یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت سام (علیه السلام) پسر حضرت نوح (علیه السلام) ، جانشین پدرش نوح (علیه السلام) را پذیرفت، به وسیله سام (علیه السلام) نجات یافت و خود سام (علیه السلام) به نوح (علیه السلام) ، و نوح (علیه السلام) به خداوند تعالی نجات یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت حضرت اسماعیل (علیه السلام) پسر حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (علیه السلام) ، جانشین پدرش ابراهیم (علیه السلام) را پذیرفت، به اسماعیل (علیه السلام) نجات یافت و اسماعیل (علیه السلام) فرزندش به حضرت ابراهیم (علیه السلام) ، و حضرت ابراهیم (علیه السلام) به خدای متعال نجات یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت یوشع بن نون (علیه السلام) جانشین حضرت موسی (علیه السلام) را پذیرفت، به یوشع (علیه السلام) نجات یافت و یوشع (علیه السلام) خودش به موسی (علیه السلام) ، و موسی (علیه السلام) به خداوند عزّ وجل نجات یافت.
ص: 143
ای محمد! و هر کس ولایت شمعون الصفا (علیه السلام) جانشین حضرت عیسی (علیه السلام) را پذیرفت، به شمعون (علیه السلام) نجات یافت و شمعون (علیه السلام) به عیسی (علیه السلام) ، و عیسی (علیه السلام) به خدای تعالی نجات یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت علی (علیه السلام) که وزیر تو در زندگانیت، و جانشین تو در هنگام وفاتت است را پذیرفت، به علی (علیه السلام) نجات یافت و علی (علیه السلام) به تو، و تو به خدای عزّ وجل نجات یافتی.
ای محمد! همانا خدای عزّ وجل تو را بزرگ همه پیامبران، و علی (علیه السلام) را بزرگ وبهتر از همه جانشینان قرار داد، و امامان و پیشوایان را از نسل شما دو نفر قرار داد تا او زمین و هر که بر رویآن است را ارث ببرد. پس علی (علیه السلام) به سجده افتاد و برای شکر خدای متعال شروع به بوسیدن زمین کرد. و به درستی که خداوند عزّ وجل حضرات محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را چهارده هزار سال قبل از آفرینش حضرت آدم (علیه السلام) به صورت شبح و کالبدهایی آفرید، که او _ سبحانه و تعالی _ را در مقابل عرش تسبیح و تمجید و تهلیل می کردند. پس آنان را به صورت نوری قرار داد و ایشان را در پشت مردانی نیکوکار، و رحم هایی نیکو و پاکیزه از عصری به عصر دیگر منتقل می کرد.
وقتی خدای عزّ وجل اراده کرد که فضیلت و برتری آنان را برای ما روشن سازد و جایگاه ایشان را به ما معرفی کند و حقوقشان را بر ما واجب گرداند، آن نور را گرفت و به دو بخش تقسیم کرد، نیمی را در پشت عبدالله (علیه السلام) پسر عبدالمطلب (علیه السلام) قرار داد و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگ همه پیامبران و پایان دهندۀ همه رسولان (علیهم السلام) از آن نور می باشد و در آن پیامبری را قرار داد، و نیمۀ دوم را در پشت عبد مناف یعنی ابوطالب (علیه السلام) پسر عبدالمطلب (علیه السلام) پسر هاشم، پسر عبدمناف قرار داد. پس علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و بزرگ همه جانشینان از همان نور است. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ولی و جانشین، خلیفۀ خود، و همسر دخترش، و پرداخت کنندۀ دیون خود، و برطرف کنندۀ غم و اندوه های خویش، و وفاکنندۀ به وعده هایش و یاور دین خودش قرار داد. (1)
ص: 144
68_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة من الأخبار و الروايات عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و عن الصحابة و التابعين بالأسانيد الصحاح في أن الله تعالى بعث جبرئيل أن يشهد لعلي (علیه السلام) بالولاية في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و تسميته أمير المؤمنين، رأينا ذلك في نسخة عتيقة جداً تاريخ كتابتها شهر رمضان سنة تسع و عشرين و مائتين.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا ذَرِيحٌ الْمُحَارِبِيُّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ أَنَّهُ سَمِعَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ أَنْ يَشْهَدَ لِعَلِيٍّ بِالْوَلَايَةِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ تَسْمِيَتِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَدَعَا نَبِيُّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تِسْعَةَ رَهْطٍ فَقَالَ: إِنَّمَا دَعَوْتُكُمْ لِتَكُونُوا مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ، أَقَمْتُمُ أَمْ كَتَمْتُمْ قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالُوا: عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ سَمَّيْتَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟! قَالَ: نَعَمْ. فَقَامُوا فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ سَمَّى التِّسْعَةَ.
ذَریح مُحاربی (رضی الله عنه) از ابوحمزۀ ثمالی (رضی الله عنه) نقل می کند که او از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیده که می فرمودند: خدای عزّ وجل جبریل (علیه السلام) را فرستاد تا در زندگانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به ولایت علی (علیه السلام) و نامیدنش به عنوان امیرمؤمنان شهادت بدهد. سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه گروه را دعوت نموده و فرمودند: شما را فرا خواندم تا از شاهدان خداوند تعالی باشید. چه شهادت را به پا داشته یا کتمان نمائید.
برخیزید و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید. آنان گفتند: آیا به فرمان خدا و پیامبرش او را امیرمؤمنان نامیدی؟
فرمودند: آری! پس برخاسته و بر او سلام دادند. آنگاه آن نه گروه را نام بردند. (1)
ص: 145
69_ الباب فيما نذكره من أحاديث أخر من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح عن ثلاثة طرق في أمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن يسلم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو سُفْيَانَ كُلَيْبٌ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ الْعَبْدِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ بُرَيْدَةَ بْنِ خَصِيبٍ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْنُ سَبْعَةٌ وَ أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ.
قَالَ يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ: وَ حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِمِثْلِهِ. قَالَ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِمِثْلِهِ.
بریدة بن خصیب اسلمی می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمان دادند که به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم و ما هفت نفر بودیم که من کوچک ترین آن ها بودم. (1)
70_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة من الأخبار و الروايات بالأسانيد الصحاح في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحْرِزُ بْنُ هِشَامٍ الْمُرَادِيُّ وَ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالا: حَدَّثَنَا السَّرِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِحَزَوَّرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو دَاوُدَ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ فُلَانٌ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ.
ص: 146
بُریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمان دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم. پس فلانی به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: آیا این فرمان از جانب خدا یا پیامبرش می باشد؟ پس ایشان فرمودند: بلکه از خدا و رسولش می باشد. (1)
71_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح في أن علياً (علیه السلام) سمي بأمير المؤمنين عند ابتداء الخلائق
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْعُرَنِيُّ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ الْمَكِّيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ. فَقِيلَ لَهُ: مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَرَأَ: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا﴾ قَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
معروف بن خَرّبوذ مکی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که علی (علیه السلام) در چه زمانی امیرمؤمنان نامیده شد، هرگز حقش را انکار نمی کردند. به او عرض شد: چه زمانی او امیرمؤمنان نامیده شد؟
پس امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم اولاد آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری شهادت می دهیم». (2)
فرمود: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (3)
ص: 147
72_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح في شهادة ملكين بأن علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين عند خلق العرش
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: عَنْ بُنْدَارَ بْنِ عَاصِمٍ عَمَّنْ حَدَّثَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَرْشَ خَلَقَ مَلَكَيْنِ فَاكْتَنَفَاهُ. فَقَالَ: اشْهَدَا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا، فَشَهِدَا. ثُمَّ قَالَ: اشْهَدَا أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، فَشَهِدَا. ثُمَّ قَالَ: اشْهَدَا أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، فَشَهِدَا.
عبدالله بن سِنان (رضی الله عنه) می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که خداوند تعالی عرش را آفرید، دو فرشته را خلق نمود. پس آن ها او را در بر گرفتند. پس فرمود: شهادت بدهید که معبودی جز من نیست، آن ها گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خداست، آن ها نیز گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است، آن ها باز هم گواهی دادند. (1)
73_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح أن حول العرش كتابا فيه إني أنا الله لا إله إلا أنا محمد رسول الله علي أمير المؤمنين نذكر الحديث بلفظه
وَ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ قَالَ: حَوْلَ الْعَرْشِ كِتَابٌ جَلِيلٌ فِيهِ مَسْطُورٌ: أَنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
حارث بن مغیره نصری می گوید: در اطراف عرش الهی کتاب بزرگی است که در آن نوشته شده: همانا من خدایی هستم که معبودی جز من نیست، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
ص: 148
پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (1)
74_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة المذكور بالأسانيد الصحاح أن على العرش مكتوباً: محمد رسول الله علي أمير المؤمنين و هذا لفظه
وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا أَخْطَأَ آدَمُ (علیه السلام) خَطِيئَتَهُ تَوَجَّهَ بِمُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ. فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: يَا آدَمُ! مَا عِلْمُكَ بِمُحَمَّدٍ؟ قَالَ: حِينَ خَلَقْتَنِي رَفَعْتُ رَأْسِي فَرَأَيْتُفِي الْعَرْشِ مَكْتُوباً: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
عبدالله بن سِنان (رضی الله عنه) می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که حضرت آدم (علیه السلام) دچار خطای ترک اولی شد، به حضرت محمد و اهل بیت او (علیهم السلام) روی آورد. پس خداوند تعالی به او وحی فرستاد: ای آدم! از کجا به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) علم پیدا کردی؟ عرض کرد: زمانی که مرا آفریدی، سرم را بالا گرفتم، دیدم بر عرش نوشته شده است: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است.(2)
75_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة المذكور بالأسانيد الصحاح في تسمية علي (علیه السلام) أمير المؤمنين عند ابتداء الخلائق
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْعَلَاءِ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ الْمَكِّيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ. فَقِيلَ لَهُ: مَتَى سُمِّيَ؟ فَقَرَأَ: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾ الْآيَةَ قَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
ص: 149
معروف بن خَرّبوذ مکی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که علی (علیه السلام) در چه زمانی امیرمؤمنان نامیده شدند، هرگز حقش را انکار نمی کردند. به ایشان عرض شد: چه زمانی امیرمؤمنان نامیده شد؟
پس امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «و به یاد آور هنگامی را که پروردگارت از پشت بنی آدم اولادشان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیامن پروردگار شما نیستم؟(1)
گفتند: آری شهادت می دهیم». فرمود: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (2)
76_ الباب فيما نذكره بأسانيد رجال الأربعة المذاهب قول النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام): أنت أمير المؤمنين و إمام المتقين و سيد الوصيين و وارث علم النبيين و خير الصديقين و أفضل السابقين و خليفة خيرالمرسلين. روينا ذلك بأسانيدنا التي ذكرناها في كتاب ا لإجازات لما يخصني من الإجازات بطرقنا إلى السعيد أبي عبد الله محمد بن شهريار الخازن إلى محمد بن هارون بن موسى التلعكبري عن والده هارون من المائة حديث التي جمعها أبو الحسن محمد بن أحمد بن الحسن بن شاذان في فضائل مولانا علي (علیه السلام) . و هذا محمد بن أحمد بن علي بن حسن بن شاذان من شيوخ موفق بن أحمد المكي الخوارزمي سماه في حديثه عنه بالإمام و هو في أعيان رجالهم. فقال في المنقبة التاسعة ما هذا لفظه:
حَدَّثَنِي نُوحُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي حُصَيْنٍ قَالَ: حَدَّثَنِي جَدِّي عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ قَالَ: حَدَّثَنِي مَيْسَرَةُ بْنُ الرَّبِيعِ عَنْ سُلَيْمَانَ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ (علیهم السلام) قَالَ: حَدَّثَنِي
ص: 150
أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ! أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ وَارِثُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ خَيْرُ الصِّدِّيقِينَ وَ أَفْضَلُ السَّابِقِينَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ خَلِيفَةُ خَيْرِ الْمُرْسَلِينَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ. اسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ اسْتَحَقَّ دُخُولَ النَّارِ مَنْ عَادَاكَ. يَا عَلِيُّ! وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ، لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ مَا قُبِلَ ذَلِكَ مِنْهُ إِلَّا بِوَلَايَتِكَ وَ وَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ، بِذَلِكَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾.
سلیمان اعمش (رضی الله عنه) می گوید: امام جعفر صادق از پدرش، از امام علی بن الحسین از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که فرمودند: امیرمؤمنان (علیه السلام) مرا حدیث فرمودند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! تو امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران هستی.
ای علی! تو مهتر همه جانشینان و میراث برِ دانش همه پیامبران و بهترین راستگویان و برترین سبقت گیرندگان هستی.
ای علی! تو همسر سرور زنان جهان، و خلیفه و جانشین فرستادگان و پیامبران الهی هستی.
ای علی! تو مولا و سرپرست اهل ایمان و حجت بعد از من بر همه مردمان هستی. هر کس ولایت تو را پذیرفت شایسته بهشت می گردد، و هر کس با تو دشمنی کرد مستحق آتش جهنم می شود.ای علی! سوگند به کسی که مرا به پیامبری برانگیخت و مرا بر همه مخلوقات برگزید، اگر بنده ای هزار سال خدا را بپرستد، تمام این ها جز به ولایت تو و ولایت امامان از فرزندان تو پذیرفته نمی شود. این را جبریل (علیه السلام) به من خبر داد. «پس هر
ص: 151
کس می خواهد ایمان می آورد و هر کس می خواهد کافر می شود». (1)
77_ الباب فيما نذكره بطريقهم و هو الحديث السادس عشر من جملة المائة حديث في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْقُدُّوسِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَكِيعٍ الْجَرَّاحِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ مَلَكَيْنِ يَقْعُدَانِ عَلَى الصِّرَاطِ، فَلَا يَجُوزُ أَحَدٌ إِلَّا بِبَرَاءَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ بَرَاءَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ قُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا تَعْنِي بِبَرَاءَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
ابوسعید خُدری(2) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند:زمانی که
ص: 152
قیامت بر پا شود، خداوند تعالی به دو فرشته ای که بر پل قیامت می نشینند فرمان می دهد: هیچ کس، جز به جواز امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از اینجا نمی گذرد، و هر کس برگه جواز امیرمؤمنان (علیه السلام) با او نباشد، خداوند عزّ وجل او را با صورتش در آتش جهنم می اندازد و این همان فرمایش خدای عزّ وجل است: «و آنان را نگه دارید به درستی که ایشان مورد بازپرسی قرار می گیرند». (1)
عرض کردم: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت! منظور شما از برگۀ جواز امیرمؤمنان چیست؟
فرمودند: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اینکه علی (علیه السلام) امیر و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (2)
78_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث الرابع و العشرون بأن الله _جلّ جلاله_ كتب على الكرسي و العرش و الفلك لا إله إلّا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين و إمام المسلمين و سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين و حجة الله على الخلق أجمعين نذكره بلفظه
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبَّادِ
ص: 153
بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً مَا اسْتَقَرَّ الْكُرْسِيُّ وَ الْعَرْشُ وَ لَا دَارَ الْفَلَكُ وَ لَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا بِأَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهَا: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَ اخْتَصَّنِي بِطَيْفِ نِدَائِهِ، قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ. قَالَ: أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ. شَقَقْتُ اسْمَكَ مِنِ اسْمِي وَ فَضَّلْتُكَ عَلَى جَمِيعِ بَرِيَّتِي. فَانْصِبْ أَخَاكَ عَلِيّاً عَلَماً لِعِبَادِي يَهْدِيهِمْ إِلَى دِينِي. يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي قَدْ جَعَلْتُ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَمَنْ تَأَمَّرَ عَلَيْهِ لَعَنْتُهُ وَ مَنْخَالَفَهُ عَذَّبْتُهُ وَ مَنْ أَطَاعَهُ قَرَّبْتُهُ. يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي جَعَلْتُ عَلِيّاً إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ، فَمَنْ تَقَدَّمَ عَلَيْهِ أَخْزَيْتُهُ وَ مَنْ عَصَاهُ سَجَنْتُهُ. إِنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ حُجَّتِي عَلَى الْخَلِيقَةِ أَجْمَعِينَ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سوگند به کسی که مرا به حق بشارت دهنده برانگیخت! کرسی و عرش استقرار نیافتند و افلاک به گردش نیامدند و آسمان ها و زمین سر پا نایستادند؛ مگر به آن که بر روی آن ها نوشته شد: لا إله إلّا الله، محمدٌ رسولُ الله، علیٌ امیرُالمؤمنین و همانا خدای متعال وقتی مرا به آسمان بالا برد و مرا به ندای پر محبت خود مخصوص گردانید، فرمود: ای محمد! عرض کردم: لبیک ربی و سَعدَیک! بله ای پروردگار من!
فرمود: من محمود و تو محمد هستی. نام تو را از نام خویش برگرفتم و تو را بر همه آفریده هایم برتری دادم. پس برادرت علی (علیه السلام) را به عنوان پرچم هدایت برای بندگانم منصوب بنما تا آنان را به سوی دین من راهنمایی کند.
ص: 154
ای محمد! همانا من علی (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان قرار دادم، پس هر کس به زور بر او امارت و حکومت یابد او را لعنت کردم، و هر کس با او مخالفت نماید او را عذاب می کنم، و هر کس از او اطاعت کند مقربش گردانم.
ای محمد! همانا من علی (علیه السلام) را پیشوای مسلمانان قرار دادم. پس هر کس بر او پیشی گیرد خوار و ذلیلش گردانم و هر کس از او نافرمانی کند او را به زندان جهنم گرفتارش نمایم. همانا علی (علیه السلام) مهتر و بزرگ همه جانشینان، و پیشوای دست وروسفیدان و حجت من بر تمام آفریده های من می باشد. (1)
79_ الباب فيما نذكره من المائة حديث برجالهم و هو الحديث السادس و العشرون في تسليم النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) على علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و تسمية الله _جلّ جلاله_ له في السماء بأمير المؤمنين نذكره بلفظه:
حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الدبري عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَاوُسٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنَّا جُلُوساً مَعَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ! فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ أَنْتَ حَيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ أَنَا حَيٌّ. يَا عَلِيُّ! مَرَرْتَ بِنَا أَمْسِ يَوْمِنَا وَ أَنَا وَ جَبْرَئِيلُ فِي حَدِيثٍ وَ لَمْ تُسَلِّمْ؟ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام): مَا بَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مَرَّ بِنَا وَ لَمْ يُسَلِّمْ؟ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ سَلَّمَ لَسُرِرْنَا وَ رَدَدْنَا عَلَيْهِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! رَأَيْتُكَ وَ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ اسْتَخْلَيْتُمَا فِي حَدِيثٍ فَكَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ عَلَيْكُمَا. فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ وَ إِنَّمَا كَانَ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) . فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! كَيْفَ سَمَّيْتَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: كَانَ اللَّهُ أَوْحَى إِلَيَّ
ص: 155
فِي غَزْوَةِ بَدْرٍ أَنِ اهْبِطْ إِلَى مُحَمَّدٍ فَأْمُرْهُ أَنْ يَأْمُرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَنْ يَجُولَ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ فَسَمَّاهُ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي السَّمَاءِ. فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ! أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي السَّمَاءِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْأَرْضِ. لَا يَتَقَدَّمُكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ لَا يَتَخَلَّفُ عَنْكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ يُسَمُّونَكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
ابن عباس می گوید: ما در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وارد شد و عرض کرد: السلام علیک یا رسول الله! ایشان فرمودند: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته!
پس علی (علیه السلام) عرض کرد: در حالی که شما زنده هستی یا رسول الله؟! فرمودند: آری! در حالی که من زنده ام. ای علی! دیروز من و جبریل (علیه السلام) در گفت وگو بودیم که تو از کنار ما گذشتی؛ ولی سلام نکردی؟ پس جبریل (علیه السلام) گفت: چه شده که امیرمؤمنان از کنار ما می گذرد ولی بر ما سلام نمی کند؟! به خدا سوگند! اگر او سلام می داد ما خیلی مسرور می شدیم و جواب سلام او را می دادیم.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! شما را با دحیه دیدم که در خلوت گفت وگو می کنید، خوش نداشتم که سخن شما را قطع کنم. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: او دحیه نبود بلکه او جبریل (علیه السلام) بود و من به او گفتم: ای جبریل! چگونه او را امیرمؤمنان نامیدی؟ گفت: خداوند تعالی در جنگ بدر به من وحی فرمود: به سوی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آی و به او فرمان بده که به امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) دستور بدهد که میان دو لشکر جولان بدهد، پس او را در آسمان امیرمؤمنان نامید. بنابراین ای علی! تو در آسمان امیرمؤمنان هستی؛ ایعلی! تو در زمین امیرمؤمنان هستی. هیچ کس بعد از من بر تو مقدم نمی شود، مگر آن که کافر است و هیچ کس بعد از من، از تو سرپیچی نمی کند، مگر آن که کافر است، و
ص: 156
به درستی که اهل آسمان ها تو را امیرمؤمنان می نامند. (1)
80_ الباب فيما نذكره من المائة حديث و هو الثاني و الثلاثون في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين و قائد الغر المحجّلين نذكره بلفظه
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَيْمُونٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ يَعْقُوبَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَمَا أُوَضِّيهِ، إِذْ قَالَ: يَدْخُلُ دَاخِلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
قُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ، حَتَّى إِذَا فَرَغَ فَإِذَا هُوَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَلَمَّا دَخَلَ عَرَقَ وَجْهُ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَقاً شَدِيداً فَمَسَحَ النَّبِيُّ الْعَرَقَ مِنْ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) . فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟ قَالَ: أَنْتَ مِنِّي تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُبَلِّغُ رِسَالَتِي. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَمْ تُبَلِّغِ الرِّسَالَةَ. فَقَالَ: بَلَى! وَ لَكِنْ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَا لَمْ يَعْلَمُوا وَ تُخْبِرُهُمْ.
جابر بن یزیدجعفی (رضی الله عنه) می گوید: انس بن مالک گفت: من به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خدمت می کردم؛ پس در آن وقتی که آب وضوی او را فراهم می کردم فرمودند: کسی به اینجا داخل می شود که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و بهترین جانشینان و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و پیشوای دست وروسفیدان است.
ص: 157
من با خود گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده؛ تا این که ایشان از وضو فارغ شدند، ناگهان دیدم این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که آمده، و وقتی وارد شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرق بسیار شدیدی کرده بودند. پس عرق خویش را با صورت علی (علیه السلام) پاک نمودند.علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا دربارۀ من چیزی نازل شده است؟
فرمودند: تو از من می باشی و دیون مرا پرداخت می کنی و ذمّه مرا فارغ می نمایی و رسالت مرا می رسانی. علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما رسالت خویش را نرسانده ای؟
فرمودند: چرا! ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تأویل قرآن نمی دانند به آن ها یاد می دهی و به آن ها خبر می دهی. (1)
81_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطرقهم و هو الحديث الحادي و الأربعون من تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) سيد الوصيين و أمير المؤمنين و أخو رسول رب العالمين و خليفته على الناس أجمعين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ اعْلَمُوا أَنَّ لِلهِ بَاباً مَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنَ النَّارِ، فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! اهْدِنَا إِلَى هَذَا الْبَابِ حَتَّى نَعْرِفَهُ. قَالَ: هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَخُو رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى الَّتِي لَا انْفِصامَ لَها فَلْيَسْتَمْسِكْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَإِنَّ وَلَايَتَهُ وَلَايَتِي وَ طَاعَتَهُ
ص: 158
طَاعَتِي. مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْرِفَ الْحُجَّةَ بَعْدِي فَلِيَعْرِفْ عَلِيَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَتَوَلَّى وَلَايَةَ اللَّهِ فَلْيَقْتَدِ بِعَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِي، فَإِنَّهُمْ خُزَّانُ عِلْمِي.
فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا عِدَّةُ الْأَئِمَّةِ؟ فَقَالَ: يَا جَابِرُ! سَأَلْتَنِي رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ بِأَجْمَعِهِ؛ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِيَ ﴿عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾ وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الْعُيُونِ الَّتِي انْفَجَرَتْ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) حِينَ ضَرَبَ بِعَصَاهُ ﴿الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً﴾ وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾ فَالْأَئِمَّةُ يَا جَابِرُ، أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ.
ابن عباس می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: ای مردم! بدانید برای خداوند تعالی دری هست که هر کس به آن وارد شود ایمن از آتش می گردد. پس ابوسعید خُدری برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! ما را به این در راهنمایی کن تا آن را بشناسیم؟ فرمودند: آن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) مهتر همه جانشینان و امیرمؤمنان و برادر فرستادۀ پروردگار جهانیان و خلیفۀ او بر تمامی مردمان است.
ای مردم! هر کس دوست دارد که به دستگیره محکمی که گسستنی برای آن نیست چنگ بزند، پس باید به ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) چنگ بزند، زیرا ولایت او ولایت من و فرمانبرداری از او فرمانبرداری از من است.
ای مردم! هر کس دوست دارد که حجت بعد از من را بشناسد، پس باید علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) را بشناسد.
ای مردم! هر کس دوست دارد که ولایت خدا را عهده دار شود، پس باید به علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) و امامان از نسل من اقتدا کند؛ چون ایشان گنجینه داران دانش
ص: 159
من هستند. پس جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! امامان چه تعداد هستند؟
فرمودند: ای جابر! خدا تو را رحمت کند! از تمامی اسلام پرسیدی. شمارۀ آن ها شمارۀ ماه های سال است و «آن نزد خداوند تعالی، و در کتاب او از روزی که آسمان ها و زمین را آفرید دوازده تاست»،(1)
و شمارۀ آن ها شمارۀ چشمه هایی است که برای حضرت موسی بن عمران(علیهما السلام) جوشید، «در آن موقعی که عصای خود را بر آن سنگ زد و دوازده چشمه از آن جوشید»،(2) و شمارۀ آن ها شمارۀ سرپرستان و نقبای بنی اسرائیل است، خداوند تعالی فرمود: «خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده نقیب برانگیخت».(3) پس ای جابر! اولین از آن امامان، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و آخرشان حضرت قائم (علیه السلام) است.(4)
82_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث الثالث و الأربعون في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين نذكره بلفظه
حَدَّثَنِي الشَّرِيفُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْعَلَوِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبِ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زِيَادٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ عَنْ نَافِعٍ مَوْلَى عَائِشَةَ قَالَ: كُنْتُ غُلَاماً أَخْدُمُ عَائِشَةَ وَ كُنْتُ إِذَا كَانَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا قَرِيباً أُعَاطِيهِمْ. فَبَيْنَمَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا ذَاتَ يَوْمٍ وَ إِذَا دَاقٌّ يَدُقُّ الْبَابَ. فَخَرَجْتُ وَ إِذَا جَارِيَةٌ مَعَهَا طَبَقٌ مُغَطًّى. قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَى عَائِشَةَ
ص: 160
فَأَخْبَرْتُهَا. فَقَالَتْ: أَدْخِلْهَا، فَدَخَلَتْ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْ عَائِشَةَ. فَوَضَعَتْهُ عَائِشَةُ بَيْنَ يَدَيِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَجَعَلَ يَتَنَاوَلُ مِنْهُ وَ يَأْكُلُ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَيْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ يَأْكُلُ مَعِي. فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ؟ فَسَكَتَ ثُمَّ أَعَادَ الْكَلَامَ مَرَّةً أُخْرَى فَقَالَتْ عَائِشَةُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَسَكَتَ. فَإِذَا دَاقٌّ يَدُقُّ الْبَابَ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَرَجَعْتُ فَقُلْتُ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَرْحَباً وَ أَهْلًا لَقَدْ تَمَنَّيْتُكَ مَرَّتَيْنِ، حَتَّى لَوْ أَبْطَأْتَ عَلَيَّ لَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَأْتِيَنِي بِكَ. اجْلِسْ فَكُلْ. قَالَ: فَجَلَسَ فَأَكَلَ مَعَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَاتَلَ اللَّهُ مَنْ قَاتَلَكَ وَ عَادَى مَنْ عَادَاكَ.
فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ يُقَاتِلُهُ وَ مَنْ يُعَادِيهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَنْتِ وَ مَنْ مَعَكِ مَرَّتَيْنِ. أَيْدِيهِمْ أَيْدِيهِمْ مَعَكِ مَرَّتَيْنِ وَ تَرْضِينَ بِذَلِكَ وَ لَا تُنْكِرِينَهُ.
أقول:كذا وجدت الأصل و معناه ما يخفى.
نافع، غلام عایشه می گوید: من به عنوان غلام، همواره خدمتگزار عایشه بودم و هرگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نزد او بودند من نیازشان را برآورده می کردم. روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد عایشه بود، ناگهان یکی در خانه را کوبید. من بیرون رفته و کنیزی را دیدم که با او طبقی سر پوشیده بود. در نتیجه من به نزد عایشه برگشته و ماجرا را به او خبر دادم، او گفت: او را وارد خانه کن.
پس او وارد شده و آن ظرف را مقابل عایشه به زمین گذاشت وعایشه هم آن را در برابر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر زمین نهاد. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع به خوردن نموده و می فرمودند: ای کاش! امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران می آمد و با
ص: 161
من از این طعام می خورد. عایشه گفت: امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران کیست؟
ایشان ساکت شد و دوباره همان گفتار را تکرار فرمودند. عایشه نیز همان سخن را بازگو کرد، ولی باز هم پیامبر جواب او را ندادند، که ناگهان کوبنده ای در خانه را کوبید. پس من به سوی او بیرون رفتم و دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. برگشته و عرض کردم: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خوش آمدی! من دو بار آمدنِ تو را تقاضا نمودم، تا این که اگر دیر می آمدی، از خداوند تعالی درخواست می کردم تا تو را به نزد من بیاورد. پس بنشین و بخور. نشست و با ایشان هم غذا شده و خوردند.
سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدا بکشد هر کس را که با تو پیکار نماید، و خدا دشمنی کند با هر کس که با تو دشمنی کند. عایشه گفت: چه کسی با او نبرد می کند و چه کسی با او دشمنی می نماید؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار فرمودند: تو و کسانی که با تو هستند. دستان آن ها، دستان آن ها با توست، دوبار آن را فرمودند. تو به این کار خشنودی و آن را انکار نمی کنی.(1)
83_ الباب فيما نذكره من المائة حديث برجالهم و هو الحديث الخامس و الستون في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين نذكره بلفظه
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَلْحَةَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَكَرِيَّا النَّيْشَابُورِيُّ عَنْ شَابُورَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْهُشَيْمِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ شُعْبَةَ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ نُوراً ضَرَبَ بِهِ وَجْهِي. فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ: مَا هَذَا النُّورُ الَّذِي رَأَيْتَهُ؟ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! لَيْسَ هَذَا نُورُ الشَّمْسِ وَ لَا نُورُ
ص: 162
الْقَمَرِ وَ لَكِنْ حُورِيَّةٌ مِنْ حَوَارِيِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) طَلَعَتْ مِنْ قَصْرِهَا فَنَظَرَتْ إِلَيْكَ وَ ضَحِكَتْ، فَهَذَا النُّورُ خَرَجَ مِنْ فِيهَا وَ هِيَ تَدُورُ فِي الْجَنَّةِ إِلَى أَنْ يَدْخُلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّبْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس می گوید: از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: شبی که به آسمان رفتم، مرا به بهشت بردند. پس نوری را دیدم که به صورتم برخورد نمود. به جبریل (علیه السلام) گفتم: این چه نوری است که آن را دیدم؟
گفت: این نور، نور خورشید و ماه نیست؛ بلکه حوریه ای است از حوریگان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) که از کاخ خود آشکار گردیده و به شما نگریسته و خندید؛ پس این نور از دهان او خارج شد و در بهشت به سر می برد تا امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به آن در آید. (1)
84_ الباب فيما نذكره من المائة حديث برجالهم و هو الحديث التاسع و الستون في تسمية سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي بن أبي طالب (علیه السلام) أمير المؤمنين نذكره بلفظه
حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مَسْرُورٍ اللَّحَّامُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بِلَالٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ صَالِحٍ الْأَنْمَاطِيِّ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ (علیهم السلام) قَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ طُوبَى شَجَرَةٌ فِي دَارِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي الْجَنَّةِ لَيْسَ فِي الْجَنَّةِ شَيْ ءٌ إِلَّا هُوَ فِيهَا.
ص: 163
عبدالصمد می گوید: امام جعفر صادق از پدرش، و او از علی بن الحسین، و او از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «خوشا به حالشان و خوش سرانجامی دارند»؛(1) پرسیده شد؟
فرمودند: این آیه دربارۀ امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) فرود آمد و طوبی درختی در خانه امیرمؤمنان (علیه السلام) در بهشت است. و خانه ای در بهشت نیست، مگر آن که آن درخت در آن می باشد. (2)
85_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث الحادي والثمانون في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد الوصيين و مولى المسلمين
نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ حَدَّثَنِي قَاضِي الْقُضَاةِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ هَارُونَ الضَّبِّيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ (علیهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَيَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ مُظْلِمَةٌ، النَّاجِي فِيهَا مَنْ تَمَسَّكَ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى.
فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى؟ قَالَ: وَلَايَةُ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَنْ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ؟ قَالَ: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. قِيلَ: وَ مَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: مَوْلَى الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِي.
قِيلَ: وَ مَنْ مَوْلَى الْمُسْلِمِينَ؟ قَالَ: أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ص: 164
احمد بن محمد، از امام هادی علی بن محمد، از پدرش از جدش علی بن موسی الرضا، از پدرش از جدش جعفر بن محمد، از پدرش از علی بن الحسین از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به زودی بعد از من فتنه بسیار تاریکی اتفاق می افتد. تنها کسی از آن نجات می یابد که به دستگیره محکم الهی چنگ بزند.
گفته شد: یا رسول الله! دستگیرۀ محکم چیست؟
فرمودند: ولایت مهتر همه جانشینان.
گفته شد: یا رسول الله! مهتر جانشینان کیست؟
فرمودند: امیرمؤمنان.
گفته شد: امیرمؤمنان کیست؟
فرمودند: سرپرست و ولی مسلمانان و پیشوایشان بعد از من.
گفته شد: سرپرست و ولی مسلمانان کیست؟
فرمودند: برادرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام). (1)
86_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث السادس و التسعون في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَنْبَسَةَ عَنْ بَكْرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَرَّاحِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) عَنْ أَبِيهَا وَ عَمِّهَا الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) قَالا: حَدَّثَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ
ص: 165
اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا دَخَلْتُ الْجَنَّةَ رَأَيْتُ فِيهَا شَجَرَةً تَحْمِلُ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ، أَسْفَلُهَا خَيْلٌ بُلْقٌ، وَ أَوْسَطُهَا حُورُ الْعِينِ، وَ فِي أَعْلَاهَا الرِّضْوَانُ. قُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! لِمَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةُ؟ قَالَ: هَذِهِ لِابْنِ عَمِّكَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَإِذَا أَمَرَ اللَّهُ بِدُخُولِ الْجَنَّةِ يُؤْتَى بِشِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؛ حَتَّى يُنْتَهَى بِهِمْ إِلَى هَذِهِ الشَّجَرَةِ، فَيَلْبَسُونَ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ وَ يَرْكَبُونَ الْخَيْلَ الْبُلْقَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ: هَؤُلَاءِ شِيعَةُ عَلِيٍّ (علیه السلام) ، صَبَرُوا فِي الدُّنْيَا عَلَى الْأَذَى، فَحُبُوا فِي هَذَا الْيَوْمِ بِهَذَا.
جناب فاطمه (سلام الله علیها) دختر امام حسین از پدر و عمویش امام حسن مجتبی (علیهم السلام) نقل می کند که فرمودند: امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به ما خبر دادند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که به بهشت برده شدم، درختی را دیدم که از جامه و زیور آلات بار گرفته بود. در زیر آن اسبان رنگارنگ و در میانۀ آن حوریان و در بالای آن خشنودی خدای متعال بود.
گفتم: ای جبریل! این درخت از برای کیست؟
گفت: این از برای پسرعمویت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. هرگاه خدا دستور بدهد که آفریده های او به بهشت وارد شوند، شیعیان علی (علیه السلام) را می آورند، تا این که آن ها را به این درخت می رسانند؛ پس آن ها از این جامه ها و زیور آلات می پوشند، و بر آن اسبان رنگارنگ سوار می شوند، و منادی ندا می کند: اینان شیعیان علی (علیه السلام) هستند که در دنیا بر آزار و اذیت ها شکیبائی نمودند؛ پس امروز مورد چنین عنایت و بخشش قرار گرفتند. (1)
ص: 166
87_ الباب في [إقرار اليهود أن علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد الوصيين و حجة الله في أرضه لمعجزة اقترنت بذلك] ما نذكره من رواياتهم في كتاب الأربعين و أصله في الخزانة النظامية العتيقة و عليه ما هذا لفظه جمعها الشيخ العالم الصالح أبو عبد الله محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي و رواها عن الرجال الثقات مرفوعة إلى النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و أهل بيته (علیهم السلام) في إقرار اليهود أن علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد الوصيين و حجة الله في أرضه لمعجزة اقترنت بذلك
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ الثَّالِثُ وَ الثَّلَاثُونَ حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ زَكِيُّ الدِّينِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَحْمُودٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي شَرَفُ الدِّينِ أبي [أَبُو] بَكْرٍ النَّيْشَابُورِيُّ بِبَغْدَادَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْعَلَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا جُبَيْرُ بْنُ الرِّضَا عَنْ عَبْدِ مُسْهِرٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْأَصْهَبِ عَنْ كَيْسَانَ بْنِ أَبِي عَاصِمٍ عَنْ مُرَّةَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدِ بْنِ جعديان عَنِ الْقَائِدِ أَبِي نَصْرِ بْنِ مَنْصُورٍ التُّسْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ المهاطي عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْقَوَّاسِ عَنْ سُلَيْمٍ النَّجَّارِ عَنْ حَامِدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ خَالِصِ بْنِ ثَعْلَبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَالِدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْكُوفَةِ إِذْ عَبَرَ بِالصَّعِيدِ الَّتِي يُقَالُ لَهَا النَّخْلَةُ عَلَى فَرْسَخَيْنِ مِنَ الْكُوفَةِ.
فَخَرَجَ مِنْهَا خَمْسُونَ رَجُلًا مِنَ الْيَهُودِ وَ قَالُوا: أَنْتَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الْإِمَامُ؟ فَقَالَ: أَنَا ذَا. فَقَالُوا: لَنَا صَخْرَةٌ مَذْكُورَةٌ فِي كُتُبِنَا عَلَيْهَا اسْمُ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ هُوَ ذَا نَطْلُبُ الصَّخْرَةَ فَلَا نَجِدُهَا، فَإِنْ كُنْتَ إِمَاماً وَجِّدْنَا الصَّخْرَةَ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): اتَّبِعُونِي. قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَالِدٍ: فَسَارَ الْقَوْمُ خَلْفَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَنِ اسْتَبْطَنَ فِيهِمُ الْبَرَّ وَ إِذَا بِجَبَلٍ مِنْ رَمْلٍ عَظِيمٍ، فَقَالَ (علیه السلام): أَيَّتُهَا الرِّيحُ! انْسِفِي الرَّمْلَ عَنِ الصَّخْرَةِ بِحَقِّ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ. فَمَا كَانَ إِلَّا سَاعَةً حَتَّى نُسِفَتِ الرَّمْلُ وَ ظَهَرَتِ الصَّخْرَةُ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام):
ص: 167
هَذِهِ صَخْرَتُكُمْ. فَقَالُوا: عَلَيْهَا اسْمُ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى مَا سَمِعْنَا وَ قَرَأْنَا فِي كُتُبِنَا وَ لَسْنَا نَرَى عَلَيْهَا الْأَسْمَاءَ. فَقَالَ (علیه السلام): الْأَسْمَاءُ الَّتِي عَلَيْهَا، فَهِيَ فِي وَجْهِهَا الَّذِي عَلَى الْأَرْضِ فَاقْلِبُوهَا فَاعْصَوْصَبَ عَلَيْهَا أَلْفُ رَجُلٍ حَضَرُوا فِي هَذَا الْمَكَانِ فَمَا قَدَرُوا عَلَى قَلْبِهَا فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) تَنَحُّوا عَنْهَا فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهَا فَقَلَبَهَا فَوَجَدُوا عَلَيْهَا اسْمُ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ أَصْحَابِ الشَّرَائِعِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ (علیهم السلام).فَقَالَ النَّفَرُ الْيَهُودُ: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، مَنْ عَرَفَكَ سَعِدَ وَ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَكَ ضَلَّ وَ غَوَى وَ إِلَى الْحَمِيمِ هَوَى، جَلَّتْ مَنَاقِبُكَ عَنِ التَّحْدِيدِ وَ كَثُرَتْ آثَارُ نَعْتِكَ عَنِ التَّعْدِيدِ.
عبدالله بن خالد بن سعید بن عاص می گوید: من با امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بودم، درحالی که ایشان از کوفه بیرون آمده بودند. ایشان از سرزمینی در دو فرسخی کوفه عبور کردند که به آن نخله گفته می شد. پنجاه نفر از یهودیان از آنجا بیرون آمده و عرض کردند: تو علی بن ابی طالب پیشوای مردم هستی؟
فرمودند: آری! من همان هستم.
گفتند: صخره و قطعه سنگی در کتاب های ما یاد شده که بر آن نام شش نفر از پیامبران (علیهم السلام) نوشته شده و ما آن صخره را جست وجو می کنیم ولی آن را نمی یابیم؛ پس اگر تو امام هستی آن صخره را برای ما پیدا کن.
علی (علیه السلام) فرمودند: همراه من بیائید.
عبدالله بن خالد می گوید: آن جمعیت پشت سر امیرمؤمنان (علیه السلام) به راه افتاده تا به میانه بیابانی رسیدند که در آن جا تپه بزرگی از ریگ بود. ایشان فرمودند: ای باد! به حق اسم اعظم پروردگار این تپه ریگ را از روی آن صخره پراکنده ساز؛ پس
ص: 168
دیری نپائید که ریگ ها پراکنده شده و آن صخره آشکار گردید. علی (علیه السلام) فرمودند: این همان صخره شماست.
عرض کردند: بنابر آن چه شنیده شده و در کتاب های خود خوانده ایم نام شش نفر از پیامبران الهی (علیهم السلام) بر روی آن می باشد و ما آن ها را بر این سنگ نمی بینیم.
فرمودند: آن نام ها بر آن طرفی می باشد که بر روی زمین قرار گرفته است؛ آن را برگردانید خواهید یافت. هزار نفری که در آنجا حاضر شده بودند بر گرد آن سنگ اجتماع نمودند ولی نتوانستند آن را برگرداندند. پس ایشان فرمودند: کنار بروید؛ پس دستشان را به طرف آن دراز نموده و برگردانند، دیدند بر روی آن نام شش نفر از پیامبران (علیهم السلام) که دارندگان شریعت هستند موجود می باشد؛ یعنی آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (علیهم السلام) .
پس آن گروه یهود گفتند: ما شهادت می دهیم که معبودی جز خدا نیست و این که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و تو امیرمؤمنان و مهترجانشینان و حجت خدا بر روی زمین هستی. هر کس تو را شناخت سعادتمند گردید، و هر کس با تو مخالفت ورزید گمراه و ناامید شد و به آتش جهنم سرنگون گردید. مناقب و فضایل تو بیرون از شماره و اوصاف تو نامتناهی است. (1)
88_ الباب فيما نذكره من رواياتهم في كتاب الأربعين المذكورة من إنطاق الله _جلّ جلاله_ للسبع في مخاطبة مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و خير الوصيين و وارث علم النبيين و مفرق بين الحق و الباطل و هو من معجزات سيد المسلمين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ الثَّامِنُ وَ الثَّلَاثُونَ وَ حَدَّثَنِي الصَّدْرُ الْإِمَامُ الْكَبِيرُ الْعَالِمُ صَدْرُ الدِّينِ نِظَامُ الْإِسْلَامِ سُلْطَانُ الْعُلَمَاءِ أَبُوبَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّطِيفِ الْخُجَنْدِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ الْعَزِيزَ بِشِيرَازَ فِي مَدْرَسَةِ الْخَاتُونِ الزَّاهِدَةِ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْكَيَادَارُ بْنُ يُوسُفَ مُرَادٍ الدَّيْلَمِيُّ فِي قَلْعَةِ
ص: 169
إِصْطَخْرَ قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْأَدِيبُ مَحْمُودُ بْنُ مُحَمَّدٍ التَّبْرِيزِيُّ فِي تَبْرِيزَ قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْمُقْرِي دَانِيَالُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ التَّبْرِيزِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الرَّايَاتِ بْنُ أَحْمَدَ الْبَزَّازُ الْغُنْدِجَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السِّيرَافِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْمَهْرُوفَانِيِّ الْمُؤَدِّبِ عَنْ شَبِيبِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْغَنَوِيِّ عَنِ الْعَامُونِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصِّينِيِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ أَبِي مُسْلِمٍ السَّمَّانِ عَنْ حَبَّةَ بِنْتِ زُرَيْقٍ عَنْ بَعْضِ حَشَمِ الْخَلِيفَةِ قَالَتْ: حَدَّثَنِي زَوْجِي مُنْقِذُ بْنُ الْأَبْقَعِ الْأَسَدِيُ أَحَدُ خَوَاصِّ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ هُوَ يُرِيدُ مَوْضِعاً لَهُ كَانَ يَأْوِي فِيهِ بِاللَّيْلِ وَ أَنَا مَعَهُ حَتَّى أَتَى الْمَوْضِعَ فَنَزَلَ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ حَمْحَمَتِ الْبَغْلَةُ وَ رَفَعْتَ أُذُنَيْهَا وَ جَذَبَتْنِي. فَحَسَّ بِذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ: مَا وَرَاءَكَ؟ فَقُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! الْبَغْلَةُ تَنْظُرُ شَيْئاً وَ قَدْ شَخَصَتْ إِلَيْهِ وَ تُحَمْحِمُ وَ لَا أَدْرِي مَا ذَا دَهَاهَا. فَنَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَى سَوَادٍ فَقَالَ: سَبُعٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. فَقَامَ مِنْ مِحْرَابِهِ مُتَقَلِّداً سَيْفَهُ فَجَعَلَ يَخْطُو ثُمَّ قَالَ: صَائِحاً بِهِ: قِفْ. فَخَفَّ السَّبُعُ وَ وَقَفَ فَعِنْدَهَا اسْتَقَرَّتِ الْبَغْلَةُ.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): يَا لَيْثُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّي اللَّيْثُ وَ أَنِّي الضِّرْغَامُ وَ الْقَسْوَرُ وَ الْحَيْدَرُ؟ ثُمَّ قَالَ: مَا جَاءَ بِكَ أَيُّهَا اللَّيْثُ؟! ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَنْطِقْ لِسَانَهُ. فَقَالَ السَّبُعُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ يَاخَيْرَ الْوَصِيِّينَ! وَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ! وَ يَا مُفَرِّقَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ! مَا افْتَرَسْتُ مُنْذُ سَبْعٍ شَيْئاً وَ قَدْ أَضَرَّ بِيَ الْجُوعُ وَ رَأَيْتُكُمْ مِنْ مَسَافَةِ فَرْسَخَيْنِ فَدَنَوْتُ مِنْكُمْ وَ قُلْتُ: أَذْهَبُ وَ أَنْظُرُ مَا هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ وَ مَنْ هُمْ، فَإِنْ كَانَ لِي بِهِمْ مَقْدُرَةٌ وَ يَكُونُ لِي فِيهِمْ فَرِيسَةٌ.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)مُجِيباً لَهُ: أَيُّهَا اللَّيْثُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّي عَلِيٌّ أَبُو
ص: 170
الْأَشْبَالِ الْأَحَدَ عَشَرَ، بَرَاثِنِي أَمْثَلُ مِنْ مَخَالِبِكَ؟ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَرَيْتُكَ، ثُمَّ امْتَدَّ السَّبُعُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ جَعَلَ يَمْسَحُ يَدَهُ عَلَى هَامَتِهِ وَ يَقُولُ: مَا جَاءَ بِكَ يَا لَيْثُ؟ أَنْتَ كَلْبُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ. قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! الْجُوعُ الْجُوعُ. قَالَ: فَقَالَ: اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ بِرِزْقٍ بِقَدْرِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ. قَالَ: فَالْتَفَتُّ فَإِذَا بِالْأَسَدِ يَأْكُلُ شَيْئاً كَهَيْئَةِ الْجَمَلِ حَتَّى أَتَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ اللَّهِ مَا نَأْكُلُ نَحْنُ مَعَاشِرَ السِّبَاعِ رَجُلًا يُحِبُّكَ وَ يُحِبُّ عِتْرَتَكَ، فَإِنَّ خَالِي أَكَلَ فُلَاناً وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ نَنْتَحِلُ مَحَبَّةَ الْهَاشِمِيِّ وَ عِتْرَتِهِ.
ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا السَّبُعُ! أَيْنَ تَأْوِي وَ أَيْنَ تَكُونُ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي مُسَلَّطٌ عَلَى كِلَابِ أَهْلِ الشَّامِ وَ كَذَلِكَ أَهْلُ بَيْتِي وَ هُمْ فَرِيسَتُنَا وَ نَحْنُ نَأْوِي النِّيلَ. قَالَ: فَمَا جَاءَ بِكَ إِلَى الْكُوفَةِ؟ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَتَيْتُ الْحِجَازَ فَلَمْ أُصَادِفْ شَيْئاً وَ أَنَا فِي هَذِهِ الْبَرِيَّةِ وَ الْفَيَافِي الَّتِي لَا مَاءَ فِيهَا وَ لَا خَيْرَ مَوْضِعِي هَذَا وَ إِنِّي لَمُنْصَرِفٌ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ إِلَى رَجُلٍ يُقَالُ لَهُ سِنَانُ بْنُ وَائِلٍ، فِيمَنْ أَفْلَتَ مِنْ حَرْبِ صِفِّينَ يَنْزِلُ الْقَادِسِيَّةَ وَ هُوَ رِزْقِي فِي لَيْلَتِي هَذِهِ وَ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَا إِلَيْهِ مُتَوَجِّهٌ، ثُمَّ قَامَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ ذَهَبَ. فَتَعَجَّبْتُ مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ لِي: مِمَّ تَعَجَّبْتَ؟ هَذَا أَعْجَبُ من [أَمِ] الشَّمْسُ، أَمِ الْعَيْنُ، أَمِ الْكَوَاكِبُ، أَمْ سَائِرُ ذَلِكَ؟ فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ أَحْبَبْتُ أَنْ أُرِيَ النَّاسَ مِمَّا عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنَ الْآيَاتِ وَ الْعَجَائِبِ، لَكَادَ يَرْجِعُونَ كُفَّاراً.
ثُمَّ رَجَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَى مُسْتَقَرِّهِ وَ وَجَّهَنِي إِلَى الْقَادِسِيَّةِ. فَرَكِبْتُ مِنْ لَيْلَتِي فَوَافَيْتُ الْقَادِسِيَّةَ قَبْلَ أَنْ يُقِيمَ الْمُؤَذِّنُ الْإِقَامَةَ، فَسَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ: افْتَرَسَ سِنَاناً السَّبُعُ، فَأَتَيْتُهُ فِيمَنْ أَتَاهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِ فَمَا تَرَكَ الْأَسَدُ إِلَّا رَأْسَهُ وَ بَعْضَ أَعْضَائِهِ مِثْلَ أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ وَ إِنِّي عَلَى بَابِهِ يُحْمَلُ رَأْسُهُ
ص: 171
إِلَى الْكُوفَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . فَبَقِيتُ مُتَعَجِّباً. فَحَدَّثْتُ النَّاسَ مَا كَانَ مِنْحَدِيثِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ السَّبُعِ.
فَجَعَلَ النَّاسُ يَتَبَرَّكُونَ بِتُرَابٍ تَحْتَ قَدَمَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ يَسْتَشْفُونَ بِهِ. فَقَامَ خَطِيباً: فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَا أَحَبَّنَا رَجُلٌ فَدَخَلَ النَّارَ، وَ مَا أَبْغَضَنَا رَجُلٌ فَدَخَلَ الْجَنَّةَ، أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَقْسِمُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ هَذِهِ إِلَى الْجَنَّةِ يَمِيناً وَ هَذِهِ إِلَى النَّارِ شِمَالًا. أَقُولُ لِجَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: هَذَا لِي وَ هَذَا لَكِ حَتَّى تَجُوزَ شِيعَتِي عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ الرَّعْدِ الْعَاصِفِ وَ كَالطَّيْرِ الْمُسْرِعِ وَ كَالْجَوَادِ السَّابِقِ. فَقَامَ النَّاسُ إِلَيْهِ بِأَجْمَعِهِمْ عُنُقاً وَاحِداً وَ هُمْ يَقُولُونَ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي فَضَّلَكَ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ.
قَالَ: ثُمَّ تَلَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾.
حبه دختر زُرَیق می گوید: شوهرم مُنقِذ بن ابقع اسدی که یکی از وابستگان خاص علی (علیه السلام) بود، برای من نقل کرد که در نیمۀ شعبان با امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم و او می خواست به جایی برود که معمولا شب ها در آن مکان جای می گرفت. تا به آنجا رسید از مرکبش فرود آمد. بعد از مدتی آن استر همهمه و سر و صدائی به راه انداخته و گوش های خود را برافراشته نمود و من را به سوی خود کشید، پس این صحنه را امیرمؤمنان (علیه السلام) احساس کرده، فرمودند: آنجا چه خبر است؟
عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت باد! گویا این استر چیزی را می بیند و به آن رو کرده و سر و صدا می کند و من نمی دانم آن چیست که او را این چنین به ترس و
ص: 172
وحشت انداخته است؟!!
پس امیرمؤمنان (علیه السلام) به آن ناحیه نگاهی کرده و فرمودند: به پروردگار کعبه درنده ای است، لذا از محرابش برخاست، درحالی که شمشیرش را حمائل کرده بود همان طور قدم زنان جلو می رفت. سپس به او بانگ زد: بایست! پس آن درنده به آرامی آمد و ایستاد، و مرکب هم آرام شد.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای شیر! آیا ندانستی که من هم شیر هستم و من هم ضرغام یعنی شیر درنده و غرّنده و شیر بیشه و حیدرم؟
سپس فرمودند: ای شیر! چه چیزی تو را به این جا آورده است؟ آن گاه گفت: بارخدایا! زبانش را گویا بگردان. پس آن درنده گفت: ای امیرمؤمنان! و ای بهترین جانشینان! و ای وارث علوم تمام پیامبران! و ای جدا کنندۀ حق و باطل! من مدت هفت روز است که چیزی شکارنکرده ام و گرسنگی مرا به زحمت انداخته، من شما را از مسافت دو فرسنگی دیدم و به شما نزدیک شدم و با خود گفتم: می روم ببینم این قوم چه کسانی هستند؟ اگر بر آن ها دست یابم و قدرتی بر آن ها داشته باشم و حیوانی در میان آن ها باشد شکار نمایم. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) در جواب او فرمودند: ای شیر! آیا ندانسته ای که من علی پدر یازده بچه شیرم؟ پنجه های من از چنگال های تو قوی تر است و اگر دوست داری نشانت بدهم؟
آنگاه آن درنده دستانش را در برابر حضرت کشید و آن بزرگوار شروع به دست کشیدن بر سر او نموده و می فرمودند: ای شیر! تو درندۀ خدا بر روی زمینش هستی. گفت: یا امیرالمؤمنین! گرسنگی گرسنگی، پس آن حضرت عرض کرد: بارخدایا! به حرمت محمد و اهل بیتش (علیهم السلام) به او روزی بده.
راوی می گوید: ناگهان شیر را دیدم که چیزی را همانند شتر می خورد تا این که کارش را تمام کرده و گفت: ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند! ما درندگان کسی که تو و خانواده ات را دوست داشته باشد نمی خوریم. به درستی که دائی من فلانی را خورد و خاندان ما دوستیِ هاشمی نسب ها و خانواده شان را به خود بسته ایم، سپس
ص: 173
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای درنده! کجا منزل داری و کجا می باشی؟
عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من و خاندانم بر درندگان شام مسلط هستیم و آن ها شکارهای ما هستند و ما در کنار نیل جای داریم.
فرمودند: چه چیزی تو را به کوفه آورد؟
عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من به حجاز آمدم، چیزی نیافتم. من در بیابان و صحرائی بودم که هیچ آب و برکتی در آن نبود و امشب داشتم به سوی مردی به نام سنان بن وابل می رفتم. او از جنگ صفین فرار کرده و در قادسیه منزل کرده. او که از اهل شام است روزیِ امشب من می باشد. من دارم به سوی او می روم. سپس در برابر امیرمؤمنان (علیه السلام) برخاست؛ پس امام (علیه السلام) رو به من کرده و فرمودند: از چه تعجب می کنی؟
آیا این عجبیب تر است، یا خورشید، یا آن چشمه، یا ستارگان، یا سایر موارد از معجزات؟! سوگند به خدائی که دانه را شکافت و مردم را آفرید، اگر می خواستم از آن معجزات و عجائبی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من یاد داده به مردم نشان دهم آن ها کافر می گشتند. آن گاه بر جای خودشان برگشته و مرا به سوی قادسیه فرستادند. من همان شب، سوار شده و قبل از اذان صبح به قادسیه رسیدم و شنیدم که مردم می گفتند: سنان را درنده ای شکار کرده و خورده است. من هم همراه دیگران که به سوی او می رفتند تا او را ببینند رفتم و دیدم از بدن او جزسر و برخی از اعضایش مثل سر انگشتان چیزی باقی نگذارده است. من بر در خانۀ آن حضرت ایستاده بودم که سر او را برای امیرمؤمنان (علیه السلام) به کوفه آوردند. من شگفت زده مانده بودم و ماجرای امیرمؤمنان (علیه السلام) و آن درنده را برای مردم نقل می کردم و مردم به خاک پای امیرمؤمنان (علیه السلام) تبرک جسته و از آن شفا می خواستند.
پس حضرت برای سخنرانی سر پا ایستاده و حمد و ثنای الهی به جا آورده سپس فرمودند: ای مردم! هیچ مردی نیست که ما را دوست داشته باشد و داخل آتش شود و هیچ مردی نیست که بغض ما را داشته باشد و داخل بهشت شود، و من
ص: 174
تقسیم کننده بهشت و جهنم هستم، میان بهشت و جهنم را تقسیم می کنم؛ که این قسمت راست، به سوی بهشت و قسمت چپ، به سوی آتش جهنم است. روز قیامت به جهنم می گویم: این برای من و این برای تو، تا این که شیعیان من به سرعت برق و باد توفنده و پرندۀ شتابنده و اسب تیز رو از پل می گذرند، پس همه مردم یک جا به سوی او رفته درحالی که می گفتند: حمد و سپاس خدائی را که تو را بر بسیاری از آفریده های خود برتری داد. آن گاه امیرمؤمنان (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «همان کسانی که مردم به ایشان گفتند: مردمان برای جنگ با شما جمع شده اند، پس از آن بترسید؛ ولی این سخن بر ایمان آن ها افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و او خوب وکیل و کارگزاری است. پس با نعمت و بخششی از جانب خدا بازگشتند درحالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود و هم چنان خشنودی خدا را پیروی کردند و خداوند دارای بخششی بزرگ است»(1).(2)
89_ الباب فيما نذكره من كتاب الأربعين من جمع الشيخ العالم محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي المشار إليه و ذكر أنه رواها من الثقات و أهل الورع و الديانات و هذا الكتاب أصله وجدناه بالنظامية العتيقة ببغداد كما أشرنا إليه نذكر منه ما يختص بتسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و هو الحديث الثاني عشر من الأصل و فيه رجال المخالفين نكتبه بألفاظه
قَالَ: حَدَّثَنِي الصَّدْرُ الْكَبِيرُ الْإِمَامُ الْعَالِمُ الزَّاهِدُ الْأَنْوَرُ الْمُرْتَضَى عِزُّ الْمِلَّةِ وَ الدِّينِ ضِيَاءُ الْإِسْلَامِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ سَيِّدُ الْأَئِمَّةِ مِنَ الْعَالَمِينَ وَ وَارِثُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْلِيَاءِ الْمُرْسَلِينَ مَلِكُ الْعُلَمَاءِ عَلَمُ الْهُدَى قُدْوَةُ الْحَقِّ نَقِيبُ النُّقَبَاءِ وَ السَّادَةِ سَيِّدُ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ عَلِيُّ بْنُ الصَّدْرِ الْإِمَامُ السَّعِيدُ الشَّهِيدُ ضِيَاءُ الدِّينِ فَضْلُ اللَّهِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِيُّ أَدَامَ اللَّهُ عَلَاهُ وَ كَبَتَ
ص: 175
أَعْدَاءَهُ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِيالْمَوْلَى ضِيَاءُ الدِّينِ الْمَذْكُورُ (رضی الله عنه) وَ أَرْضَاهُ وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مُنْقَلَبَهُ وَ مَثْوَاهُ قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّيِّدُ الْإِمَامُ الصَّفِيُّ أَبُو تُرَابٍ الْمُرْتَضَى بْنُ الدَّاعِي الْحُسَيْنِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْحَافِظُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْمُوسَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَاذَانَ الْقَزْوِينِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى خَلْقاً أَكْثَرَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّهُ لَيَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ كُلَّ مَسَاءٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ لَيْلَتَهُمْ حَتَّى إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ انْصَرَفُوا إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَأْتُونَ إِلَى قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ إِلَى قَبْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، ثُمَّ يَنْزِلُ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فَيَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ الْحَرَامِ نَهَارَهُمْ حَتَّى إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ انْصَرَفُوا إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ الْحَسَنِ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ تَغِيبَ الشَّمْسُ.
وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ حَوْلَ قَبْرِهِ أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً يَبْكُونَ عَلَيْهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. وَ فِي رِوَايَةٍ قَدْ وَكَّلَ اللَّهُ تَعَالَى بِالْحُسَيْنِ (علیه السلام) سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً يُصَلُّونَ عَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ وَ يَدْعُونَ لِمَنْ زَارَهُ وَ رَئِيسُهُمْ مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ، فَلَا يَزُورُهُ زَائِرٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا وَدَّعَهُ مُوَدِّعٌ إِلَّا شَيَّعُوهُ وَ لَا يَمْرُضُ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا يَمُوتُ إِلَّا صَلَّوْا عَلَى جَنَازَتِهِ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ.
ص: 176
وهب بن وهب می گوید: امام جعفر صادق از پدرش از پدرانش (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند تعالی هیچ مخلوقی را بیشتر از فرشتگان نیافریده است و هر شب هفتاد هزار فرشته از آسمان فرود می آیند و شبشان را تا طلوع فجر بر گرد خانه خدا طواف می کنند، آن گاه به سوی قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو آورده و براو سلام می دهند، سپس به سوی قبر امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده و بر او سلام می دهند، سپس به قبر امام حسین (علیه السلام) می آیند و بر او سلام می دهند، آن گاه پیش از طلوع خورشید بالا می روند، سپس هفتاد هزار فرشته روز فرود می آیند و روزشان را تا غروب آفتاب به طواف بیت الله الحرام می پردازند، آن گاه به سوی قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو آورده و به او سلام می دهند، سپس به سوی قبر امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده و بر او سلام می دهند، آن گاه به قبر امام حسن (علیه السلام) آمده و بر او سلام می دهند، سپس به قبر امام حسین (علیه السلام) می آیند و بر او سلام می دهند، آن گاه پیش از مغرب بالا می روند. سوگند به کسی که جانم در دست اوست! اطراف قبر او چهار هزار فرشته ژولیده و غبارآلود همواره تا روز قیامت بر او می گریند.
و در روایتی خداوند تعالی به امام حسین (علیه السلام) هفتاد هزار فرشته ژولیده غبارآلود موکّل نموده که هر روز بر او صلوات فرستاده و برای کسی که او را زیارت می کند دعا می کنند و رئیس آن ها فرشته ای به نام منصور است. پس هیچ زائری او را زیارت نمی کند، مگر آن که آن ها استقبالش می کنند و هیچ وداع کننده ای با او خدا حافظی نمی کند، مگر آن که او را همراهی و بدرقه می کنند و بیمار نمی شود مگر آن که او را عیادت کرده، و نمی میرد، مگر آن که بر جنازه اش نماز می خوانند و بعد از مرگش برایش آمرزش می طلبند. (1)
ص: 177
90_ الباب فيما نذكره عن العالم محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس المذكور من كتابه الذي أصله بالنظامية العتيقة و فيه تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و هو الحديث السادس و العشرون ننقله بألفاظه
قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ الْعَالِمُ جَمَالُ الدِّينِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الطُّوسِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ تَاجُ الدِّينِ مَسْعُودُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْغَزْنَوِيُّ بِبُخَارَا قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ قَالَ حَدَّثَنَا الطَّبَرَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَحَّافِ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ (رضی الله عنه) قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً بِالْأَبْطَحِ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ هُوَ مُقْبِلٌعَلَيْنَا بِالْحَدِيثِ، إِذْ نَظَرَ إِلَى زَوْبَعَةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَأَثَارَتِ الْغُبَارَ وَ مَا زَالَتْ تَدْنُو وَ الْغُبَارُ يَعْلُو إِلَى أَنْ وَقَعَتْ بِحِذَاءِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) شَخْصٌ فِيهَا ثُمَّ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي وَافِدُ قَوْمِي وَ قَدِ اسْتَجَرْنَا بِكَ، فَأَجِرْنَا وَ ابْعَثْ مَعِي مِنْ قِبَلِكَ مَنْ يُشْرِفُ عَلَى قَوْمِنَا فَإِنَّ بَعْضَهُمْ قَدْ بَغَوْا عَلَيْنَا لِيَحْكُمَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ كِتَابِهِ وَ خُذْ عَلَيَّ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ الْمُؤَكَّدَةَ أَنِّي أَرُدُّهُ إِلَيْكَ سَالِماً فِي غَدَاةٍ إِلَّا أَنْ يَحْدُثَ عَلَيَّ حَادِثَةٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ.
فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ أَنْتَ وَ مَنْ قَوْمُكَ؟ قَالَ: أَنَا عُرْفُطَةُ بْنُ سمراخ [شِمْرَاخٍ] أَحَدُ بَنِي كاخ [نَجَاحٍ] مِنَ الْجِنِّ الْمُؤْمِنِينَ. أَنَا وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِي كُنَّا نَسْتَرِقُ السَّمْعَ فَلَمَّا مَنَعْنَا ذَلِكَ وَ بَعَثَكَ اللَّهُ نَبِيّاً آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَا قَوْلَكَ وَ قَدْ خَلَّفْنَا بَعْضَ الْقَوْمِ مُؤْمِنِينَ وَ بَعْضَهُمْ أَقَامُوا عَلَى مَا كَانُوا عَلَيْهِ فَوَقَعَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمُ الْخِلَافُ وَ هُمْ أَكْثَرُ مِنَّا عَدَداً وَ قُوَّةً وَ قَدْ غَلَبُوا عَلَى الْمَاءِ
ص: 178
وَ الْمَرَاعِي وَ أَضَرُّوا بِنَا وَ بِدَوَابِّنَا فَابْعَثْ مَعِي مَنْ يَحْكُمُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ.
فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): اكْشِفْ لَنَا وَجْهَكَ حَتَّى نَرَاكَ عَلَى هَيْئَتِكَ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا. فَكَشَفَ لَنَا عَنْ صُورَتِهِ فَنَظَرْنَا إِلَى شَخْصٍ عَلَيْهِ شَعْرٌ كَثِيرٌ وَ إِذَا رَأْسُهُ طَوِيلٌ، طَوِيلُ الْعَيْنَيْنِ، عَيْنَاهُ فِي طُولِ رَأْسِهِ، صَغِيرُ الْحَدَقَتَيْنِ فِي، فِيهِ أَسْنَانٌ كَأَسْنَانِ السَّبُعِ، ثُمَّ إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَخَذَ عَلَيْهِ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ عَلَى أَنْ يَرُدَّ عَلَيْهِ فِي غَدٍ مَنْ يَبْعَثُ مَعَهُ بِهِ. فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ ذَلِكَ الْتَفَتَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ قَالَ: سِرْ مَعَ أَخِينَا عُرْفُطَةَ وَ تُشْرِفُ عَلَى قَوْمِهِ وَ تَنْظُرُ إِلَى مَا هُمْ عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ أَيْنَ هُمْ؟ قَالَ: هُمْ تَحْتَ الْأَرْضِ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: وَ كَيْفَ أُطِيقُ النُّزُولَ فِي الْأَرْضِ وَ كَيْفَ أَحْكُمُ بَيْنَهُمْ وَ لَا أُحْسِنُ كَلَامَهُمْ؟ فَالْتَفَتَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ قَالَ لَهُ مِثْلَ قَوْلِ أَبِي بَكْرٍ. فَأَجَابَ بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِي بَكْرٍ.
ثُمَّ اسْتَدْعَى بِعَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ سِرْ مَعَ أَخِينَا عُرْفُطَةَ وَ تُشْرِفُ عَلَى قَوْمِهِ وَ تَنْظُرُ إِلَى مَا هُمْ عَلَيْهِ وَ تَحْكُمُ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ. فَقَامَ عَلِيٌ (علیه السلام) مَعَ عُرْفُطَةَ وَ قَدْ تَقَلَّدَ بِسَيْفِهِ وَ تَبِعَهُ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ. قَالا: نَحْنُ اتّبعناها [اتَّبَعْنَاهُمَا] إِلَى أَنْ صَارَا إِلَى وَادٍ، فَلَمَّا تَوَسَّطَاهُ نَظَرَ إِلَيْنَا عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: قَدْ شَكَرَ اللَّهُ سَعْيَكُمَا، فَارْجِعَا فَقُمْنَا نَنْظُرُإِلَيْهِمَا. فَانْشَقَّتِ الْأَرْضُ وَ دَخَلَا فِيهَا وَ عَادَتْ إِلَى مَا كَانَتْ وَ رَجَعْنَا وَ قَدْ تَدَاخَلَنَا مِنَ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ، مَا اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ، كُلُّ ذَلِكَ تَأَسُّفاً عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) . وَ أَصْبَحَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ صَلَّى بِالنَّاسِ الْغَدَاةَ ثُمَّ جَاءَ وَ جَلَسَ عَلَى الصَّفَا وَ حَفَّ بِهِ أَصْحَابُهُ وَ تَأَخَّرَ عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ وَ أَكْثَرَ النَّاسُ الْكَلَامَ إِلَى أَنْ زَالَتِ الشَّمْسُ وَ قَالُوا: إِنَّ الْجِنِّيَّ احْتَالَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدْ أَرَاحَنَا اللَّهُ مِنْ أَبِي تُرَابٍ وَ ذَهَبَ عَنَّا افْتِخَارُهُ بِابْنِ
ص: 179
عَمِّهِ عَلَيْنَا وَ أَكْثَرُوا الْكَلَامَ إِلَى أَنْ صَلَّى النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَلَاةَ الْأُولَى وَ عَادَ إِلَى مَكَانِهِ وَ جَلَسَ عَلَى الصَّفَا وَ مَا زَالَ أَصْحَابُهُ فِي الْحَدِيثِ إِلَى أَنْ وَجَبَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ وَ أَكْثَرَ الْقَوْمُ الْكَلَامَ وَ أَظْهَرُوا الْيَأْسَ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . وَ صَلَّى بِنَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَلَاةَ الْعَصْرِ وَ جَاءَ وَ جَلَسَ عَلَى الصَّفَا وَ أَظْهَرَ الْفِكْرَ فِي عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ ظَهَرَتْ شَمَاتَةُ الْمُنَافِقِينَ بِعَلِيٍّ (علیه السلام) ، فَكَادَتِ الشَّمْسُ تَغْرُبُ وَ تَيَقَّنَ الْقَوْمُ أَنَّهُ هَلَكَ إِذِ انْشَقَّ الصَّفَا وَ طَلَعَ عَلِيٌّ (علیه السلام) مِنْهُ وَ سَيْفُهُ يَقْطُرُ دَماً وَ مَعَهُ عُرْفُطَةُ.
فَقَامَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ جَبِينَهُ فَقَالَ لَهُ: مَا الَّذِي حَبَسَكَ عَنِّي إِلَى هَذَا الْوَقْتِ؟ فَقَالَ: صِرْتُ إِلَى خَلْقٍ كَثِيرٍ قَدْ بَغَوْا عَلَى عُرْفُطَةَ وَ قَوْمِهِ الْمُوَافِقِينَ وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ فَأَبَوْا عَلَيَّ ذَلِكَ؛ دَعْوَتُهُمْ إِلَى الْإِيمَانِ بِاللَّهِ تَعَالَى وَ الْإِقْرَارِ بِنُبُوَّتِكَ وَ رِسَالَتِكَ فَأَبَوْا، فَدَعَوْتُهُمْ إِلَى الْجِزْيَةِ فَأَبَوْا، وَ سَأَلْتُهُمْ أَنْ يُصَالِحُوا عُرْفُطَةَ وَ قَوْمَهُ فَيَكُونَ بَعْضُ الْمَرْعَى لِعُرْفُطَةَ وَ قَوْمِهِ وَ كَذَلِكَ الْمَاءُ فَأَبَوْا، فَوَضَعْتُ سَيْفِي فِيهِمْ وَ قَتَلْتُ مِنْهُمْ رَهْطاً ثَمَانِينَ أَلْفاً؛ فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى مَا حَلَّ بِهِمْ طَلَبُوا الْأَمَانَ وَ الصُّلْحَ، ثُمَّ آمَنُوا وَ صَارُوا إِخْوَاناً وَ زَالَ الْخِلَافُ بَيْنَهُمْ وَ مَا زِلْتُ مَعَهُمْ إِلَى السَّاعَةِ، فَقَالَ عُرْفُطَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! جَزَاكَ اللَّهُ وَ عَلِيّاً خَيْراً وَ انْصَرَفَ.
سلمان فارسی (رحمه الله) می گوید: روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان جمعی از اصحاب خود در وادی ابطح _ مکه_ نشسته بودند و به ما رو کرده حدیث می فرمودند که ناگهان بزرگ جنیان آمده و بادی وزیدن گرفته و غباری را برانگیخت، همین طور جلو آمده و غبار بالا می رفت تا در مقابل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاد. آن گاه شخصی از درون آن پیدا شده وعرض کرد: یا رسول الله! من نمایندۀ قوم و ملت خودم هستم. که به
ص: 180
شما پناه آورده ایم پس ما را پناه بده و کسی را از جانب خود بر این قوم بفرست تا بر آن ها نظارت و سرکشی نماید، چون عده ای از آن ها بر ما ستم روا می دارند تا او میان ما و آن ها به قانون خدا و کتابش قضاوت و داوری کند؛ و شما در برابر آن کسی که می فرستی از من عهد و پیمان و سند و وثیقۀ محکم بگیر که فردا او را سلامت به سوی شما برگردانم مگر آن که به ارادۀ خدا حادثه ای اتفاق بیفتد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تو کیستی و قوم تو کیستند؟
عرض کرد: من عُطرفه [یا عُرفطه] پسر شِمراخ یکی از افراد طائفۀ بنی نجاح هستم. من و گروهی از خانواده ام از جنیان بودیم که همواره در عالم بالا استراق سمع می کردیم و اخبار بالا را دزدانه می گرفتیم. وقتی ما از این کار ممنوع و رانده شدیم ایمان آوردیم و همان طور که شما می دانید هنگامی که خداوند تعالی شما را به پیامبری برانگیخت، ما به تو ایمان آورده و تصدیقت نموده ایم، امّا عده ای دیگر از مردم ما با ما مخالفت کرده اند و بر همان گمراهی خود پایدار مانده اند، در نتیجه میان ما و آن ها در گیری و اختلاف افتاده است؛ درحالی که آن ها از نظر تعداد و قدرت برتر از ما هستند و بر آب و چراگاه های ما غالب شده و به ما و چهار پایان ما ضرر می رسانند، پس کسی را با من روانه کن که به حق میان ما داوری نماید.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: پرده از چهره ات بردار تا آن هیئت و شکلی را که تو بر آن هستی ببینیم.
سلمان (رحمه الله) می گوید: پس او با برداشتن پرده چهره اش را برای ما آشکار نمود و ما شخصی را دیدیم که دارای موهای بسیار زیاد و سری بسیار بزرگ بود، چشمان او در طول سرش کشیده و حدقۀ چشمانش کوچک و دندان هایی همچو دندان درندگان داشت، آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عهد و پیمانی مؤکد از او گرفت تا کسی را که به همراه او می فرستد فردا او را بر گرداند. پس وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از این گفت وگو فارغ شدند به ابوبکر رو کرده و فرمودند: با برادرمان عطرفه [عرفطه] حرکت کن و ماجرای آن ها را بررسی بنما و به حق و حقیقت میان آن ها داوری کن.
ص: 181
عرض کرد: یا رسول الله! آن ها کجا هستند؟
فرمودند: ایشان در زیر زمین می باشند!
ابوبکر گفت: من چگونه می توانم به زیر زمین بروم و چطور میان آن ها داوری کنم درحالی که زبان و گفتارشان را نمی دانم!
سپس رو به عمر کرده و گفتارشان را تکرار فرمودند. او هم جوابی مثل جواب ابی بکر داد. آن گاه به عثمان رو کرده و مثل گفتارشان به آندو به او فرمودند. پس او جوابی همانند جواب آن ها را داد. سپس ایشان خواستار علی (علیه السلام) شد و به او فرمودند: ای علی! با برادرمان عطرفه حرکت کن و جریان قومش را بررسی بنما و به دقت مشکلاتشان را نگاه کرده و میان آن ها به حق قضاوت کن. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) با عطرفه به راه افتاد درحالی که شمشیرش را حمائل کرده بود.
ابوسعید خُدری و سلمان فارسی (رضوان الله علیه) به دنبال آن ها حرکت کردند. ایشان می گویند: ما همراه آن ها شدیم تا به سرزمینی رسیدیم. وقتی در دل آن وادی قرار گرفتیم، علی (علیه السلام) به ما نگریسته و فرمودند: خداوند تعالی به سعی و تلاش شما پاداش بدهد، شما برگردید. پس ما ایستادیم و به آن دو، چشم دوخته بودیم که ناگهان زمین شکافته و هر دو به درون آن رفته و زمین به حالت اول خود برگشت. ما برگشتیم درحالی که چنان افسوس و حسرتی بر ما واردشده بود که خدا به آن داناتر است و تمام تأسف و اندوه ما دربارۀ علی (علیه السلام) بود.
فردا صبح پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز را به جماعت با مردم خوانده، سپس آمده و بر کوه صفا نشست. یارانش بر گرد او حلقه زده و جمع شدند درحالی که آمدن امیرالمؤمنین (علیه السلام) به تأخیر افتاده بود. روز بالا آمده و گفت وگوی مردم هم زیاد شد تا این که خورشید به وسط آسمان آمد. مردم می گفتند: او پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گول زد. البته خدا ما را هم از ابوتراب راحت نمود و افتخار و مباهات او به پسرعمویش در برابر ما از بین رفت. سخن در این باره به درازا کشید تا این که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز اول (ظهر) را خوانده و دوباره به همان جا برگشت.
ص: 182
مردم دیگر از امیرمؤمنان (علیه السلام) ناامید شده بودند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز عصرش را خوانده و دوباره به صفا آمد و بر آن نشسته و در فکر امیرمؤمنان (علیه السلام) فرو رفت. منافقان هم دربارۀ امیرمؤمنان (علیه السلام) زبان به شماتت باز کردند، نزدیک غروب خورشید شد، مردم یقین کردند که او هلاک شده است. ناگهان کوه صَفا شکافت و امیرمؤمنان (علیه السلام) از آن پیدا شد، درحالی که از لبۀ شمشیر او خون می ریخت و عُطرفه هم همراه ایشان بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و به سوی او رفت و میان چشمان و پیشانی او را بوسید و به او فرمودند: چه چیزی تو را تا این وقت نگه داشت؟
عرض کرد: من به سوی عدۀ زیادی از جنیان رفتم، درحالی که آن منافقان بر عُطرفه و قومش ستم می کردند. پس من آن ها را به سه کار فرا خواندم ولی آن ها قبول نکردند و آن برنامه از این قرار بود که: من آن ها را به ایمان به خدای متعال و اقرار به پیامبری و رسالت تو دعوت کردم، ولی آن ها امتناع کردند، بار دیگر آن ها را به پرداخت جزیه فرا خواندم، آن ها این را هم نپذیرفتند. پس از آن ها خواستم که باعطرفه و قومش سازش و مصالحه کنند تا بخشی از چراگاه و آب برای عطرفه باشد، آن ها تمام این موارد را رد کردند. پس من شمشیرم را در میان آن ها گذاشته و هشتاد هزار از آن ها را کشتم، وقتی آن ها این سختی و شدت را که بر آن ها وارد شده دیدند خواستار امان و صلح شدند، سپس ایمان آورده و اختلاف از میان آن ها برداشته شد و تا الان با آن ها بودم، پس عُطرفه عرض کرد: یا رسول الله! خداوند از جانب ما به تو و امیرمؤمنان (علیه السلام) جزای خیر بدهد و او برگشت. (1)
91_ الباب فيما نذكره عن الشيخ العالم محمد بن أبي الفوارس من حديثه و تسمية سعد بن أبي وقاص بما يفهم به أنه في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و هو الحديث السابع و العشرون نذكره بلفظه
قَالَ: أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ السَّعِيدُ نَجِيبُ الدِّينِ أَبُو الْمَكَارِمِ سَعْدُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ
ص: 183
الرَّازِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ: أَخْبَرَنِي عَمِّي الْإِمَامُ زَيْنُ الدِّينِ عَبْدُ الْجَلِيلِ بْنُ عِيسَى قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَكٍ الْقَزْوِينِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ مَسْعُودُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْوَاسِطِيُّ الْمُقِيمُ بِسِمْنَانَ قَالَ: أَخْبَرَنَا يَحْيَى بْنُ يُوسُفَ الْبَغْدَادِيُّ بِمَدِينَةِ بِسْطَامَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ الْأَنْبَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَعَنَا إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا مِمَّا يَلِي الرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ شَيْ ءٌ عَظِيمٌ كَأَعْظَمِ مَا يَكُونُ مِنَ الْفِيَلَةِ. فَتَفَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ: لُعِنْتَ أَوْ خَزِيتَ. فَشَكَّ سَعْدٌ فَقَامَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ قَالَ: مَا هَذَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: أَ وَ مَا تَعْرِفُهُ يَا عَلِيُّ؟! قَالَ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: هَذَا إِبْلِيسُ. فَوَثَبَ عَلِيٌّ (علیه السلام) مِنْ مَكَانِهِ وَ أَخَذَ بِنَاصِيَتِهِ وَ جَذَبَهُ عَنْ مَكَانِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَقْتُلُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: أَ وَ مَا عَلِمْتَ يَا عَلِيُّ! أَنَّهُ قَدْ أُجِّلَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؟ فَجَذَبَهُ مِنْ يَدِهِ وَ وَقَفَ وَ قَالَ: مَا لِي وَ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ اللَّهِ مَا يُبْغِضُكَ أَحَدٌ إِلَّا وَ قَدْ شَارَكْتُ أَبَاهُ فِيهِ.
سعد بن ابی وقاص می گوید: روزی ما به همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آستانۀ کعبه بودیم که از کنار رکن یمانی شیء بزرگی به طرف ما آمد.
گویا او بزرگ تر از یک فیل بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آب دهان انداخته و فرمودند: ملعون و رانده از رحمت خدا شدی یا به خواری و خذلان افتادی _ شک و تردید از سعد است_ پس امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) برخاست و عرض کرد: یا رسول الله! این چیست؟
ص: 184
فرمودند: یا علی! آیا او را نمی شناسی؟عرض کرد: خدا و پیامبرش داناترند.
فرمودند: این ابلیس است. پس علی (علیه السلام) از جا پرید و موهای جلوی پیشانی او را گرفته و او را از جایش کشید. سپس عرض کرد: یا رسول الله! او را بکشم؟
فرمودند: یا علی! آیا نمی دانی که به او تا وقت معلوم مهلت داده شده است؟ پس او خود را از دست حضرت کشیده و ایستاد و گفت: ای پسر ابوطالب! مرا با تو چه کار؟ به خدا سوگند! هیچ کس با تو دشمنی نمی کند مگر آن که من با پدرش در [نطفه و پیدایش] او شریک بودم. (1)
92_ الباب فيما نذكره من كتاب الأربعين و هو الحديث الرابع و الثلاثون مما رواه من تسليم دراج على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين.
اعلم أن هذا لو كان برجال الشيعة ما نقلته و لكن رأيتهم قد رووا لمشايخهم و زهادهم من الكرامات ما يشهد عليهم تصديق مثل هذه الروايات و نحن نذكر ما ننقله بلفظه
قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ مُجَاهِدُ الدِّينِ أَبُو الْفُتُوحِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَغْدَادِيُّ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي رُكْنُ الدِّينِ أَبُو الْفَضْلِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بِدِمَشْقَ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو نَصْرِ بْنُ إِسْفَنْدِيَارَ الْحَلَبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْعَسْقَلَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْكَاظِمِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً (علیه السلام) كَانَ يَسْعَى عَلَى الصَّفَا بِمَكَّةَ فَإِذَا هُوَ بِدُرَّاجٍ يَتَدَرَّجُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ، فَوَقَعَ بِإِزَاءِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدُّرَّاجُ! فَقَالَ الدُّرَّاجُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ: لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا الدُّرَّاجُ! مَا تَصْنَعُ فِي هَذَا الْمَكَانِ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي فِي هَذَا الْمَكَانِ مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا
ص: 185
عَامٍ أُسَبِّحُ اللَّهَوَ أُقَدِّسُهُ وَ أُمَجِّدُهُ وَ أَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا الدُّرَّاجُ! إِنَّهُ لَصَفاً نَقِيٌّ لَا مَطْعَمَ فِيهِ وَ لَا مَشْرَبَ، فَمِنْ أَيْنَ لَكَ المَطْعَمُ وَ الْمَشْرَبُ؟ فَأَجَابَهُ الدُّرَّاجُ وَ هُوَ يَقُولُ: وَ قَرَابَتِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي كُلَّمَا جُعْتُ دَعَوْتُ اللَّهَ لِشِيعَتِكَ وَ مُحِبِّيكَ فَأَشْبَعُ وَ إِذَا عَطِشْتُ دَعَوْتُ اللَّهَ عَلَى مُبْغِضِيكَ وَ مُنْتَقِصِيكَ فَأَرْوَى.
جعفر بن بشیر از پدرش نقل می کند که امام ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) فرمودند: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در صفا، در مکه سعی می کردند که به پرندۀ درّاج برخورد کرد که بر روی زمین راه می رفت و در برابر امیرمؤمنان (علیه السلام) ایستاده، سپس حضرت به او فرمودند: سلام بر تو ای درّاج! پس درّاج عرض کرد: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته یا امیرالمؤمنین!
پس امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: ای درّاج! تو در این مکان چه می کنی؟
عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من از فلان زمان در این مکان بوده ام و خدا را تسبیح و تقدیس و تمجید می کنم و او را به حقِ عبادت پرستش می نمایم. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: ای دراج! اینجا سرزمین سنگلاخ و خالی از گل و گیاه است که هیچ خوردنی و آشامیدنی در آن یافت نمی شود، پس آب و دانه تو از کجاست؟
درّاج او را جواب داده و می گفت: ای امیرمؤمنان! سوگند به آن قرابت و نزدیکی که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داری، هرگاه گرسنه می شوم برای شیعیان و دوستانت خدا را می خوانم و دعا می کنم پس سیر می شوم و هرگاه تشنه شدم بر دشمنانت و کسانی که حق تو را برده و کاستند نفرین می کنم و سیراب می شوم. (1)
ص: 186
93_ الباب فيما نذكره من كتاب الأربعين رواية الملقب بمنتجب الدين محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي الذي ذكرناه برجالهم من كلام الجمل لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و خير الوصيين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْأَجَلُّ الْإِمَامُ الْعَالِمُ مُنْتَجَبُ الدِّينِ مُرْشِدُ الْإِسْلَامِ كَمَالُ الْعُلَمَاءِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي مُسْلِمِ بْنِ أَبِي الْفَوَارِسِ الرَّازِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي دَارِهِ بِدَرْبِ الْبَصْرِيِّينَ فِي مُنْتَصَفِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ إِحْدَى وَ ثَمَانِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْإِمَامُ الْكَبِيرُ السَّيِّدُ الْأَمِيرُ كَمَالُ الدِّينِ عِزُّ الْإِسْلَامِ فَخْرُ الْعِتْرَةِ عَلَمُ الْهُدَى شَرَفُ آلِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَبُو مُحَمَّدٍ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ الْحُسَيْنِيُّ الْمُوسَوِيُّ بِكَازِرُونَ فِي التَّاسِعِ عَشَرَ مِنْ رَجَبٍ الْمُرَجَّبِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سَبْعِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْعَارِفُ شَهْرِيَارُ بْنُ تَاجٍ الْفَارِسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاضِي أَبُو الْقَاسِمِ أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ السُّورِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ شَرَفُ الْعَارِفِينَ أَبُو الْمُخْتَارِ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو النَّجِيبِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ مُرَّةَ عَنِ الْمُثَنَّى بْنِ سَعِيدٍ عَنْ هِلَالِ بْنِ كَيْسَانَ عَنِ الطَّيِّبِ الْقَوَاصِرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَمَةَ الْمُنْتَجَي عَنْ سَفَارَةَ بْنِ الأصميد الْبَغْدَادِيِّ عَنِ ابْنِ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي الْفَتْحِ الْمَغَازِلِيِّ عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ قَالَ: كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ إِذَا بِصَوْتٍ قَدْ أَخَذَ جَامِعَ الْكُوفَةِ فَقَالَ: يَا عَمَّارُ! ائْتِ بِذِي الْفَقَارِ الْبَاتِرِ الْأَعْمَارِ، فَجِئْتُهُ بِذِي الْفَقَارِ. فَقَالَ: اخْرُجْ يَا عَمَّارُ وَ امْنَعِ الرَّجُلَ عَنْ ظُلَامَةِ هَذِهِ الْمَرْأَةِ، فَإِنْ انْتَهَى وَ إِلَّا مَنَعْتُهُ بِذِي الْفَقَارِ. قَالَ: فَخَرَجْتُ وَ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ وَ امْرَأَةٍ قَدْ تَعَلَّقُوا بِزِمَامِ جَمَلٍ وَ الْمَرْأَةُ تَقُولُ: الْجَمَلُ لِي، وَ الرَّجُلُ يَقُولُ: الْجَمَلُ لِي. فَقُلْتُ: إِنَّ
ص: 187
أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَنْهَاكَ عَنْ ظُلْمِ هَذِهِ الْمَرْأَةِ. فَقَالَ: يَشْتَغِلُ عَلِيٌّ بِشُغُلِهِ وَ يَغْسِلُ يَدَهُ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ الَّذِينَ قَتَلَهُمْ بِالْبَصْرَةِ وَ يُرِيدُ أَنْ يَأْخُذَ جَمَلِي وَ يَدْفَعَهُ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَةِ الْكَاذِبَةِ. فَقَالَ عَمَّارٌ (رضی الله عنه): فَرَجَعْتُ لِأُخْبِرَ مَوْلَايَ وَ إِذَا بِهِ قَدْ خَرَجَ وَ لَاحَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ وَ قَالَ: وَيْلَكَ! خَلِّ جَمَلَ الْمَرْأَةِ. فَقَالَ: هُوَ لِي. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): كَذَبْتَ يَا لَعِينُ! قَالَ: فَمَنْ يَشْهَدُ أَنَّهُ لِلْمَرْأَةِ يَا عَلِيُّ! فَقَالَ: الشَّاهِدُ الَّذِي لَا يُكَذِّبُهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ. فَقَالَ الرَّجُلُ: إِذَا شَهِدَ شَاهِدٌ وَ كَانَ صَادِقاً سَلَّمْتُهُ إِلَى الْمَرْأَةِ. فَقَالَ (علیه السلام): تَكَلَّمْ أَيُّهَا الْجَمَلُ! لِمَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرَ الْوَصِيِّينَ! أَنَا لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ مُنْذُ بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): خُذِي جَمَلَكِ، وَ عَارَضَ الرَّجُلَ بِضَرْبَةٍ قَسَمَهُ نِصْفَيْنِ.
عمار یاسر (رضی الله عنه) می گوید: در محضر مولایم امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم که ناگهان سر و صدائی از مسجد کوفه بلند شد. ایشان فرمودند: ای عمار!ذوالفقار برّنده و درهم کوبندۀ عمرها را بیاور. من آن را برای ایشان آوردم.
فرمودند: ای عمار! بیرون برو و این مرد را از ستمی که بر این زن روا می دارد باز دار، پس اگر او دست برداشت چه خوب و الّا با همین ذوالفقار او را باز می دارم. من بیرون آمده و مرد و زنی را دیدم که به افسار شتر نری چسبیده و آن زن می گوید: این شتر از برای من است و مرد هم می گوید: این شتر برای من است.
من گفتم: امیرمؤمنان (علیه السلام) تو را از ظلم و ستم به این زن نهی کرده و باز می دارد.
گفت: علی مشغول کار خودش باشد و دستش را از خون مسلمانانی که در بصره آن ها را کشته بشوید، حالا او می خواهد شترم را گرفته و به این زن دروغ گو بدهد؟
عمار (رضی الله عنه) می گوید: برگشتم تا ماجرا را برای مولایم بازگو کنم که دیدم او خودش از خانه بیرون آمده و آثار خشم و غضب در چهره اش پیداست، پس به آن مرد
ص: 188
فرمودند: شتر این زن را رها کن.
گفت: آن برای من است. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای ملعون! دروغ می گوئی.
گفت: ای علی! چه کسی شهادت می دهد که این شتر از برای این زن است؟
فرمودند: شاهدی که هیچ کس در کوفه او را تکذیب نکند.
مرد گفت: اگر شاهدی شهادت بدهد و راست بگوید، آن را به این زن واگذار می کنم. پس حضرت (علیه السلام) فرمودند: ای شتر! سخن بگو که تو از برای کیستی؟ پس او به زبان بسیار فصیح و گویا گفت: ای امیرمؤمنان! و ای بهترین جانشینان، من بیش از ده سال است که از برای این زن می باشم. علی (علیه السلام) به آن زن فرمودند: شترت را بگیر و به آن مرد ضربتی وارد کرده و او را به دو نیم تقسیم نمودند. (1)
94_ الباب فيما نذكره عن جابر بن عبد الله الأنصاري برواية الملقب منتجب الدين محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي بتسميته لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و محنة المنافقين و بوار سيفه على القاسطين و المارقين و الناكثين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ الْحَادِي وَ الثَّلَاثُونَ إِمْلَاءُ سَيِّدِنَا الشَّيْخِ الْإِمَامِ مُنْتَجَبِ الدِّينِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي مُسْلِمٍ الرَّازِيِّ بماردينيَرْفَعُهُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ(علیهما السلام) أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَ: ذَاكَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِحْنَةُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ سَيْفِهِ عَلَى الْقَاسِطِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْمَارِقِينَ. سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِأُذُنَيَّ هَاتَيْنِ يَقُولُ وَ إِلَّا فَصُمَّتَا: عَلِيٌّ بَعْدِي خَيْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ.
محمد بن ابی مسلم رازی حدیث را مرفوعاً از امام باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می کند که ایشان فرمودند: از جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما دربارۀ علی (علیه السلام)
ص: 189
پرسیده شد؟ ایشان گفتند: به خدا سوگند! او امیرمؤمنان و مایۀ امتحان منافقان و شمشیر او مایۀ هلاکت قاسطین و ناکثین و مارقین است.
از خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم _ و اگر نشنیده باشم و دروغ بگویم گوش هایم کر باد_ می فرمودند: علی (علیه السلام) بعد از من بهترین بشر است، هر کس این را نپذیرد پس او در حقیقت کافر است. (1)
95_ الباب فيما نذكره من الرواية عن رجالهم من كتاب المعرفة تأليف أبي سعيد عباد بن يعقوب الرواجني من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين ذكر جدي أبو جعفر الطوسي في كتاب الفهرست عن هذا عباد بن يعقوب ما هذا لفظه: عباد بن يعقوب الرواجني عامي المذهب له كتاب أخبار المهدي أخبرنا أحمد بن عبدون عن أبي بكر الدوري عن أبي الفرج علي بن الحسين الكاتب قال: حدثنا علي بن العباس المقانعي قال: حدثنا عباد بن يعقوب عن مشيخته.
أقول
أنا: إذا كان عباد بن يعقوب عامي المذهب فهو أبلغ في الحجة فيما نرويه عنه. أنا أروي كل ما يرويه جدي أبو جعفر الطوسي (رضی الله عنه) بطرق كثيرة و قد ذكرناها في كتاب الإجازات لما يخصني من الإجازات. و نحن ذاكرون من هذا الكتاب المعرفة للرواجني في مناظرة أبي بكر و معاتبته على تعديه على مولانا علي (علیه السلام) بعد ما كان قد عرفه من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لهم بالتسليم عليه بإمرة المؤمنين بإسناده ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ التَّلَّعُكْبَرِيُّ وَ أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى الْمُحَارِبِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالسُّورَانِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ وَ حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ الْوَلِيدِ الْبَجَلِيُّ الْمُقَانِعِيُّ إِجَازَةًقَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ
ص: 190
الرَّوَاجِنِيُّ قَالَ: قَالَ: أَخْبَرَنِي السَّرِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ خرور [حَزَوَّرٍ] قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ الْخَفَّافُ عَلَى أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ حِينَ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ فَجَرَى الْحَدِيثُ فَقُلْتُ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ! أُحَدِّثُكَ بِحَدِيثٍ حَدَّثَنِيهِ أَخُوكَ أَبُو دَاوُدَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ الْخُزَاعِيِّ وَ بُرَيْدَةَ بْنِ حُصَيْبٍ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ: نَعَمْ! فَقُلْتُ: حَدَّثَنِي أَبُو دَاوُدَ أَنَّ بُرَيْدَةَ أَتَى عِمْرَانَ بْنَ حُصَيْنٍ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فِي مَنْزِلِهِ حِينَ بَايَعَ النَّاسُ أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ: يَا عِمْرَانُ! تَرَى الْقَوْمَ نَسُوا مَا سَمِعُوا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي حَائِطِ بَنِي فُلَانٍ أَهْلِ بَيْتٍ مِنَ الْأَنْصَارِ. فَجَعَلَ لَا يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إِلَّا رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ لَهُ: سَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَلَمْ يَرُدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَوْمَئِذٍ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا عُمَرُ، فَإِنَّهُ قَالَ: عَنْ أَمْرِ اللَّهِ أَوْ عَنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. قَالَ: عِمْرَانُ قَدْ أَذْكُرُ ذَا. فَقَالَ: بُرَيْدَةُ: فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَنَسْأَلَهُ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ، فَإِنْ كَانَ عِنْدَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَهِدَهُ إِلَيْهِ بَعْدَ هَذَا الْأَمْرِ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَ بِهِ فَإِنَّهُ لَا يُخْبِرُنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِكَذِبٍ وَ لَا يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
فَانْطَلَقْنَا فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي بَكْرٍ فَذَكَرْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ قُلْنَا لَهُ فَلَمْ يَدْخُلْ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَّا قَالَ لَهُ: سَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ وَ كُنْتَ أَنْتَ مِمَّنْ سَلَّمَ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: قَدْ أَذْكُرُ ذَلِكَ. فَقَالَ لَهُ بُرَيْدَةُ: لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَتَأَمَّرَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ (علیه السلام) بَعْدَ أَنْ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنْ كَانَ عِنْدَكَ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَهِدَهُ إِلَيْكَ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَكَ بِهِ بَعْدَ هَذَا، فَأَنْتَ عِنْدَنَا مُصَدَّقٌ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: لَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي عَهْدٌ مِنْ
ص: 191
رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا أَمْرٌ أَمَرَنِي بِهِ وَ لَكِنَّ الْمُسْلِمِينَ رَأَوْا رَأْياً فَتَابَعْتُهُمْ بِهِ عَلَى رَأْيِهِمْ. فَقَالَ لَهُ بُرَيْدَةُ: وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ لَكَ وَ لَا لِلْمُسْلِمِينَ خِلَافُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: أُرْسِلُ لَكُمْ عُمَرَ فَجَاءَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُوبَكْرٍ: إِنَّ هَذَيْنِ سَأَلَانِي عَنْ أَمْرٍ قَدْ شَهِدْتُهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ كَلَامَهُمَا. فَقَالَ عُمَرُ: قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ عِنْدِي الْمَخْرَجُ مِنْ ذَلِكَ.
فَقَالَ لَهُ بُرَيْدَةُ: عِنْدَكَ؟ قَالَ: عِنْدِي. قَالَ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: لَاتَجْتَمِعُ النُّبُوَّةُ وَ الْمُلْكُ فِي أَهْلِ بَيْتٍ وَاحِدٍ. وَ قَالَ: فَاغْتَنَمَهَا بُرَيْدَةُ وَ كَانَ رَجُلًا مُفَوَّهاً جَرِيّاً عَلَى الْكَلَامِ، فَقَالَ: يَا عُمَرُ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبَى ذَلِكَ عَلَيْكَ. أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ فِي كِتَابِهِ يَقُولُ: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾ فَقَدْ جَمَعَ اللَّهُ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْمُلْكَ. قَالَ: فَغَضِبَ عُمَرُ، حَتَّى رَأَيْتُ عَيْنَيْهِ تُوقَدَانِ. ثُمَّ قَالَ: مَا جِئْتُمَا إِلَّا لِتُفَرِّقَا جَمَاعَةَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ تُشَتِّتَا أَمْرَهَا، فَمَا زِلْنَا نَعْرِفُ مِنْهُ الْغَضَبَ حَتَّى هَلَكَ.
فصل: أقول أنا: فهل ترى إلا أن الذي جرى من التقدم على مولانا علي (علیه السلام) ما كان لبيان النص عليه بالخلافة و إنما كان لأجل ما قاله عمر في حديث عبد الله بن عباس عنه الذي يأتي ذكره في الكتاب فيما رويناه عن الحافظ أحمد بن مردويه أن عمر قال لعبد الله بن العباس: إن علياً (علیه السلام) أحق بالأمر من أبي بكر و منه و اعتذر عمر في التقدم على علي (علیه السلام) بأنهم خافوا أن العرب لا تجتمع عليه لأجل ما وترهم في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و مجاهدته لهم و إيثاره برضا الله و رضا رسوله على رضاهم و لأمور قد ذكر مولانا علي (علیه السلام) في خطبه و كشف عن حججه و دعواهم.
علی بن جزور می گوید: وقتی ابواسحاق سبیعی از خراسان آمد، من و علاء بن هلال خفّاف به نزد او رفتیم و گفت وگوهایی انجام شد. پس من گفتم: ای ابو
ص: 192
اسحاق! آیا می خواهی حدیثی را برای تو بازگو کنم که برادرت ابوداود از عمران بن حصین خزاعی و بریدة بن حصیب اسلمی آن را برای من حدیث کرده است؟
گفت: آری!
من گفتم: ابوداود به من حدیث کرد که: در وقتی که مردم با ابوبکر بیعت می کردند، بریده به خانۀ عِمران بن حصین آمد؛ پس بریده گفت: ای عمران! آیا این مردم را می بینی که آن چه را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در باغ فلان مرد انصاری شنیدند فراموش کردند؟ هیچ مسلمانی بر او وارد نمی شد که بر او سلام دهد، مگر آن که جواب او را می داد. سپس به او می فرمودند: بر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) سلام بده. پس آن روز هیچ یک از مردم، جز عمر در مقابل ایشان جبهه گیری نکرد، زیرا او گفت: آیا این کار به فرمان خدا یا فرمان رسول خداست؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بلکه به فرمان خدا و پیامبر اوست.
عِمران گفت: آری! خوب آن را به یاد دارم.
بریده گفت: پس بیا به نزد ابوبکر برویم تا این جریان را از او بپرسیم که اگر نزدش گفتار و توصیه ای از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او باشدکه بعد از آن واقعه به او فرموده یا دستوری جدید به او داده باشد، او که از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دروغ نمی گوید و بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ نمی بندد (او به خیال خود یا تنزّلاً این را گفته و الا او زیاد دروغ بر پیامبر بسته است). پس ما رفتیم و بر ابوبکر وارد شده و برنامه آن روز را یادآوری نمودیم و به او گفتیم: آن روز هیچ مسلمانی بر او وارد نشد که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام داشت، مگر آن که به او فرمودند: بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) سلام بده و تو نیز از کسانی بودی که بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام دادی.
ابوبکر گفت: این را به یاد دارم، پس بریده به او گفت: بر هیچ یک از مسلمانان سزاوار نیست که بر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) امارت و حکومت نماید، بعد از آن که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را امیرمؤمنان نامیدند، پس اگر در نزد تو گفتار و توصیه ای از رسول خدا هست که به تو فرموده یا جریانی جدید رخ داده که بعد از آن تو را به آن
ص: 193
فرمان داده، در این صورت تو مورد تصدیق ما هستی.
ابوبکر گفت: خیر! به خدا قسم هیچ توصیه و خبری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من نشده و کار جدیدی نبوده که مرا به آن فرمان داده باشد؛ ولی مسلمانان چنین رأی و نظری داشتند، پس من هم، رأی آن ها را متابعت و پیروی کردم!!
بریده گفت: به خدا سوگند! چنین حقی نه برای تو، نه برای مسلمانان است که بر خلاف فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار کنید. ابوبکر گفت: من برای جواب شما به دنبال عمر می فرستم. پس او آمد و ابوبکر به او گفت: این دو نفر از من چیزی را پرسیدند که من در آن صحنه حضور داشته و شاهد بوده ام و گفتار آن دو نفر را بر او حکایت کرد.
عمر گفت: من هم این را شنیده ام ولی نزد من راه برون رفتی از این کار هست.
بریده به او گفت: نزد تو؟ گفت: آری نزد من!
گفت: آن راه برون رفت چیست؟
گفت: هرگز پیامبری و پادشاهی در یک خانواده جمع نمی شود. (1)
بریده که مردی بسیار فهمیده و با هوش و سخنور بود، این نکته را غنیمت شمرده و گفت: ای عمر! خداوند عزّ وجل این حرف تو را رد کرده و نپذیرفته است، آیا نشنیده ای که خداوند متعال در کتابش می فرماید: «بلکه حسد می ورزند مردم را بر آن چه خدا از فضل و بخشش خود به آن ها داد. به تحقیق ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهی بزرگ دادیم». (2) پس در حقیقت خداوند عزّ وجل برای آن ها_ یعنی آل ابراهیم (علیه السلام) _ پیامبری و پادشاهی را یک جا جمع نموده است.
گفت: عمر به غضب آمد، تا جایی که دیدم چشم های او برافروخته گشت و گفت: شما دو نفر نیامدید مگر آن که می خواهید وحدت و اتحاد این امت را در هم بشکنید و کارشان را در هم و پراکنده سازید. [راوی می گوید:] ما همواره در او آثار
ص: 194
خشم و غضب را به خودمان می دیدیم تا به هلاکت رسید. (1)
فصل: من می گویم: پس تو هم اکنون آن جریانی را که آن ها خود را بر مولای ما علی (علیه السلام) مقدم داشتند، می بینی. هیچ دستور و دلیلی بر خلافت خود نداشتند، بلکه تنها به خاطر آن حدیثی بود که عمر به ابن عباس گفت و در همین کتاب خواهد آمد که: علی (علیه السلام) در کار خلافت شایسته تر از ابوبکر بود و تنها بهانه و عذرتراشی شان در مقدم شدن بر علی (علیه السلام) در این است که آن ها ترسیدند که عرب بر گرد او جمع نشوند. چون خون هایی در زندگانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن ها ریخته و با آن ها به جهاد برخاسته و خشنودی خدا و رسولش را، بر خشنودی آن ها برگزیده، و به کارهایی دیگر، که مولای ما علی (علیه السلام) برخی از آن ها را درخطبه های خود یاد نموده و پرده از حجت های خود و ادعای پوچ آن ها برداشته است.
96_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة تأليف عباد بن يعقوب الرواجني برجالهم في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين نذكر منه بلفظه ما يحتمله هذا الكتاب و يليق ذكره بالصواب من حديث الخمس رايات
فَيَقُولُ عَبَّادٌ: قَدْ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ حَصِيرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلِ الصِّينِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ (رضی الله عنه) قَالَ: لَمَّا أَنْ سُيِّرَ أَبُو ذَرٍّ (رضی الله عنه) اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيُّ. قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: أُمَّتِي تَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ أَوَّلُهَا رَايَةُ الْعِجْلِ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ، فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ يَتْبَعُهُ، فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ اضْطَهَدْنَا الْأَصْغَرَ وَ ابْتَزَيْنَاهُ حَقَّهُ. فَأَقُولُ:
ص: 195
اسْلُكُوا ذَاتَ الشِّمَالِ، فَيُصْرَفُونَظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً. ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فِرْعَوْنِ أُمَّتِي فَمِنْهُمْ أَكْثَرُ النَّاسِ وَ هُمُ الْمُبَهْرَجُونَ. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْمُبَهْرَجُونَ: أَ بَهْرَجُوا الطَّرِيقَ؟
قَالَ: لَا ! وَ لَكِنَّهُمْ بَهْرَجُوا دِينَهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ يَغْضَبُونَ لِلدُّنْيَا وَ لَهَا يَرْضَوْنَ وَ لَهَا يَسْخَطُونَ وَ لَهَا يَنْصِبُونَ فَآخُذُ بِيَدِ صَاحِبِهِمْ، فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي فَيَقُولُونَ كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ قَتَلْنَاهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا طَرِيقَ أَصْحَابِكُمْ. فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً.
ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فُلَانٍ وَ هُوَ إِمَامُ خَمْسِينَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِي. فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ، فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ عَصَيْنَاهُ وَ خَذَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ خُذِلْنَا عَنْهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا سَبِيلَ أَصْحَابِكُمْ فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ، لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً.
ثُمَّ يَرِدُ عَلَيَّ الْمُخْدَجُ بِرَايَتِهِ وَ هُوَ إِمَامُ سَبْعِينَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِي. فَآخُذُ بِيَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ عَصَيْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ فَقَتَلْنَاهُ فَأَقُولُ: اسْلُكُوا سَبِيلَ أَصْحَابِكُمْ. فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ
ص: 196
بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ اتَّبَعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ فَنَصَرْنَاهُ وَ قُتِلْنَا مَعَهُ. فَأَقُولُ: رُدُّوا رِوَاءً مَرْوِيِّينَ فَيَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً. وَجْهُ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ كَأَضْوَء نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ.
ثُمَّ قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ! ﴿وَ إِنَّا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾. قَالَ الْحَارِثُ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ صَخْرَ بْنَ الْحَكَمِ حَدَّثَنِي بِهِ قَالَ صَخْرٌ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ الرَّبِيعَ بْنَ جَمِيلٍ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ الرَّبِيعُ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَاعِنْدَ اللَّهِ أَنَّ مَالِكَ بْنَ ضَمُرَةَ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ مَالِكٌ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ أَبَا ذَرٍّ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ (رضی الله عنه): اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأَبِي ذَرٍّ: اشْهَدْ أَنَّ جَبْرَئِيلَ حَدَّثَنِي بِهِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ الْحَارِثَ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ عَبَّادٌ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ حَدَّثَنِي بِهِ قَالَ عَبَّادٌ: وَ اسْمُ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ عَبَّاداً حَدَّثَنِي بِهِ، قَالَ أَبُو عَلِيٍّ عُمَرُ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ عَبَّاسٍ حَدَّثَنِي بِهِ.
مالک بن ضمره رواسی می گوید: هنگامی که ابوذر (رضی الله عنه) تبعید شد، او و علی (علیه السلام) و مقداد بن اسود (رضی الله عنه) در یک جا جمع شدند. او گفت: آیا شما شاهد نبودید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: امت من با پنج پرچم در کنار حوض بر من وارد می شوند: اولین آن ها پرچم گوساله است، پس من می ایستم و دست او را می گیرم،
ص: 197
هنگامی که دستش را بگیرم صورتش سیاه و قدم هایش لرزان و درونش به طپش می افتد و هر کس با او همکاری داشته چنین می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت نفیس و گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: امانت بزرگتر (قرآن) را تکذیب و پاره پاره کرده و امانت کوچک تر (اهل بیت) را خانه نشین نموده و حقشان را غصب کردیم. پس من می گویم: راه چپ را بروید لذا آن ها تشنه و روسیاه می روند و یک قطره از آن حوض نمی خورند.
سپس پرچم فرعون این امت بر من وارد می شود، درحالی که بیشتر مردم زیر این پرچم باشند و آن ها هدرشدگانند. عرض شد: یا رسول الله! هدرشدگان چه کسانی هستند؟ آیا راه را گم کرده اند؟
فرمودند: خیر! ولی آن ها دینشان را گم کرده اند و کسانی هستند که برای دنیا خشمناک و برای آن شادمان شده، و برای آن غضب می کنند و سختی می کشند. پس من بر می خیزم و دست او را می گیرم. همین که دستش را بگیرم، چهره اش سیاه و پاهایش لرزان و اندرونش به طپش می افتد و هر کس با او همکاری داشته چنین می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: بزرگ تر را تکذیب و پاره پاره کرده و با کوچک تر جنگیدهو او را کشتیم. پس من می گویم: راه رفیقان خود را بروید. در نتیجه آن ها تشنه لب و روسیاه بر می گردند درحالی که قطره ای از آب آن حوض را نمی خورند.
سپس پرچم فلان که پیشوای پنجاه هزار نفر از امت من است بر من وارد می شود. پس من بر می خیزم و دستش را می گیرم، همین که دستش را بگیرم چهره اش سیاه و قدم هایش لرزان و اندرونش به طپش می افتد و پیروانشان که از او متابعت کرده اند چنین می شوند. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهای من چه کردید؟
می گویند: بزرگ تر را تکذیب نموده و نافرمانی او کردیم و کوچک تر را یاری ننموده ایم. من می گویم: راه رفیقان خود را در پیش گیرید، پس تشنه و رو سیاه بر می گردند درحالی که یک قطره از آن حوض نمی خورند.
ص: 198
سپس مُخدج (ذو الثدیه رئیس خوارج) با پرچم بر من وارد می شود که او پیشوای هفتاد هزار نفر از امت من است. وقتی دستش را بگیرم، چهره اش سیاه و قدم هایش لرزان و اندرونش به طپش می افتد و هر کس با او همکاری داشته چنین می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: بزرگ تر را تکذیب کرده و نافرمانیش نموده و با کوچک تر جنگیدیم و او را کشتیم. پس من می گویم: راه رفیقان خود را بروید؛ در نتیجه آن ها تشنه لب و روسیاه بر می گردند درحالی که قطره ای از آب آن حوض را نمی خورند.
سپس علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان بر من وارد می شود. پس من می ایستم و دست او را می گیرم، روی او و یارانش سفید می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهای من چه کردید؟
آن ها می گویند: از بزرگ تر پیروی کرده و او را تصدیق نمودیم و کوچک تر را کمک و حمایت کردیم و در رکاب او کشته شدیم. پس من می گویم: سیراب شوید. آن ها آبی می نوشند که دیگر هرگز تشنه نمی شوند.
چهرۀ پیشوای آن ها بسان خورشید تابان و چهره های یارانشان همچو ماه شب چهارده یا نور ستاره های فروزان در آسمان باشد، سپس ابوذر (رحمه الله) فرمود: آیا شما بر این شاهد نبودید؟
گفتند: آری! ما هم بر این از گواهانیم.
حرث گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که صخر بن حکم مرا به این، حدیث نمود. و صخر گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که ربیع بن جمیل مرا به این، حدیث نمود. و ربیع گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید کهمالک بن ضمره مرا به آن، حدیث نموده و مالک گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که ابوذر آن را به من حدیث کرد. ابوذر (رحمه الله) گفت: بر این نزد خدا بر من شاهد باشید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابی ذر فرمودند، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اباذر (رحمه الله) فرمودند: نزد خدا بر من شاهد باش که جبریل (علیه السلام) آن را از جانب خدای متعال برای من حدیث کرد و عبد الرحمن گفت:
ص: 199
نزد خدا بر من شاهد باشید که حارث آن را به من حدیث نمود و عبّاد گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که عبدالرحمن آن را به من حدیث کرد، و عبّاد گفت: اسم پدر عبد الرحمن، عبدالله بن عبدالملک بن ابی عبیده بن عبدالله بن مسعود بود. علی بن عباس گفت: نزد خدا شاهد باشید که این را عباد برای من حدیث کرد و ابو علی عمر گفت: نزد خدا شاهد باشید که مرا علی بن عباس به آن حدیث کرد. (1)
97_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة تأليف عباد بن يعقوب الرواجني الموصوف بأنه من رجال المذاهب الأربعة مما رواه عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن أهل السماوات يسمون علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين، رويناه بإسنادنا كما أشرنا إليه و لو لا أنه من رجالهم ما كنا ننقل هذا الحديث الذي يأتي ذكره لكن دركه عليه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى التَّمِيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ صَاحِبِ رَايَةِ الْأَنْصَارِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): يَا عَلِيُّ! لَا يَتَقَدَّمُكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ لَيُسَمُّونَكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
فصل:
و قد روينا في كتاب الطرائف نحو هذا من طرق من خالف أهل بيت النبوة (علیهم السلام) من الطوائف قد تقدم ذكره أيضاً من طريقهم نحوه.
حارث بن خزرج، پرچم دار انصار به همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) می فرمودند: یا علی! بعد از من کسی جز کافر بر تو مقدّم نمی شود، و همانا اهل آسمان ها (یعنی فرشتگان) تو را امیرالمؤمنین می نامند.(2)
ص: 200
98_ الباب فيما نذكره من كتاب تأويل ما نزل من القرآن الكريم في النبي و آله صلّى الله عليه و عليهم من المجلد الأول منه تأليف الشيخالعالم محمد بن العباس بن علي بن مروان في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين، اعلم أنّ هذا محمد بن العباس قد تقدم مما ذكرناه عن أبي العباس أحمد بن علي النجاشي أنه ذكر عنه (رضی الله عنه) أنه ثقة ثقة عين، و ذكر أيضاً أن جماعة من أصحابه ذكروا أن هذا الكتاب الذي ننقل و نروي عنه لم يصنف في معناه مثله و قيل: إنه ألف ورقة. و قد روى أحاديثه عن رجال العامة لتكون أبلغ في الحجة و أوضح في المحجة و هو عشرة أجزاء. و النسخة التي عندنا الآن قالب و نصف الورقة مجلدان ضخمان قد نسخت من أصل عليه خط أحمد بن الحاجب الخراساني فيه إجازة تاريخها في صفر سنة ثمان و ثلاثين و ثلاثمائة و إجازة بخط الشيخ أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي و تاريخها في جمادي الآخرة سنة ثلاث و ثلاثين و أربعمائة. و هذا الكتاب أرويه بعدة طرق منها عن الشيخ الفاضل أسعد بن عبد القاهر المعروف جده بسفرويه الأصفهاني حدثني بذلك لما ورد إلى بغداد في صفر سنة خمس و ثلاثين و ستمائة بداري بالجانب الشرقي من بغداد التي أنعم بها علينا الخليفة المستنصر جزاه الله خير الجزاء عند المأمونية في الدرب المعروف بدرب الحوبة عن الشيخ العالم أبي الفرج علي بن العبد أبي الحسين الراوندي عن أبيه عن الشيخ أبي جعفر محمد بن علي بن المحسن الحلبي عن السعيد أبي جعفر الطوسي رضي الله عنهم. و أخبرني بذلك الشيخ الصالح حسين بن أحمد السوراوي إجازة في جمادى الآخرة سنة سبع و ستمائة عن الشيخ السعيد محمد بن القاسم الطبري عن الشيخ المفيد أبي علي الحسن بن محمد الطوسي عن والده السعيد محمد بن الحسن الطوسي. و أخبرني بذلك أيضاً الشيخ علي بن يحيى الحافظ إجازة تاريخها شهر ربيع الأول سنة تسع و ستمائة عن الشيخ السعيد عربي بن مسافر العبادي عن الشيخ محمد بن القاسم الطبري عن الشيخ المفيد أبي علي الحسن بن محمد الطوسي و غير هؤلاء يطول ذكرهم عن السعيد الفاضل في علوم كثيرة من علوم الإسلام والده أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي قال: أخبرنا بكتب هذا الشيخ العالم أبي
ص: 201
عبد الله بن محمد بن العباس بن مروان و رواياته جماعة من أصحابنا عن أبي محمد بن هارون بن موسى التلعكبري عن أبي عبد الله محمد بن العباس بن مروان المذكور. فقال في كتابه الذي قدمنا ذكره في تفسير قوله جل جلاله: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُحَارِبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حُبَابِ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ الصِّينِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِيذَرٍّ الْغِفَارِيِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: تَرِدُ عَلَيَّ أُمَّتِي عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ، فَذَكَرَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ: ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: بِمَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: اتَّبَعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قُتِلْنَا مَعَهُ. فَأَقُولُ: رِدُوا رِوَاءً مَرْوِيِّينَ، فَيَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا وَجْهُ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وَجْهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ أَوْ كَأَضْوَإِ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ. قَالَ أَبُو ذَرٍّ لِعَلِيٍّ وَ الْمِقْدَادِ وَ عَمَّارٍ وَ حُذَيْفَةَ وَ ابْنِ مَسْعُودٍ وَ كَانُوا شَيَّعُوهُ لَمَّا سُيِّرَ: أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِكَ؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.
مالک بن ضَمره رواسی از ابوذر غفاری (رحمه الله) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بر امت من پنج پرچم وارد می شود، بعد حدیث را ادامه می دهد تا این که می گوید: پرچم امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان بر من وارد می شود. من می ایستم و دست او را می گیرم پس چهرۀ او و یارانش سفید و نورانی می شود، من
ص: 202
می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: امانت بزرگ تر _ یعنی قرآن_ را پیروی و تصدیقش نمودیم و کوچک تر را حمایت و یاری نموده و در رکاب او کشته شدیم. پس من می گویم: سیراب شوید سیراب شدنی، آن ها آبی می نوشند که دیگر هرگز بعد از آن تشنه نمی شوند و صورتِ امامشان همچو خورشید تابان و چهرۀ آن ها همچو ماه شب چهارده، یا روشن تر از ستاره آسمان می درخشد.
ابوذر (رضی الله عنه) به هنگام تبعیدش به علی (علیه السلام) و مقداد وعمار و حذیفه و عبدالله بن مسعود رضوان الله تعالی علیهم اجمعین که از شیعیان او بودند گفت: آیا شما بر این شاهد بودید؟
گفتند: آری! ما بر این حاضر و شاهد بودیم.
ابوذر گفت: من هم بر این شهادت می دهم.
99_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه الذي أشرنا إليه في تفسير قوله جل و عز وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى، و علي أمير المؤمنين ما هذا لفظه حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي زَكَرِيَّا الْمَوْصِلِيِّ الْمَعْرُوفِ بِكَوْكَبِ الدَّمِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي وَصِيُّ الْوَصِيِّينَ وَ وَارِثُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ ابْنُ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بَاقِرُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام) قَالَ: إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِكَ فِي ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ حَيْثُ أَقَامَهُمْ فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ فَقَالُوا: بَلَى. فَقَالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالُوا: جَمِيعاً بَلَى. فَقَالَ: وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ الْخَلْقُ جَمِيعاً: لَا؛ اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَنْ وَلَايَتِكَ إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَلِيلِ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ.
ص: 203
جابر بن یزید جعفی (رحمه الله) می گوید: جانشین جانشینان و وارث علوم پیامبران و پسر آقایِ همه فرستادگان، شکافنده علوم انبیاء، امام باقرالعلوم از پدرش از جدش (علیهم السلام) به من حدیث فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمودند: تو همان کسی هستی که خداوند تعالی در ابتدای آفرینش وقتی آن ها را سر پا نگه داشت به وسیله تو به ایشان احتجاج نموده و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟
همگی گفتند: آری! پس فرمود: آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده من نیست؟
همگی گفتند: آری! پس فرمود: و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است؟
همگی از روی تکبر و با سر پیچی از ولایت تو گفتند: خیر! مگر گروهی اندک که آنان به نهایت کم بودند و ایشان همان اصحاب یمین هستند. (1)
100_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه أيضاً في تسمية علي (علیه السلام) أمير المؤمنين من تفسير الآية المقدم ذكرها ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ الْبَاهِلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا وَلَايَتَهُ.
قُلْتُ: وَ مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: يَوْمَ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُبِرَبِّكُمْ؟ قالُوا: بَلى! قَالَ: وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: بَلَى! ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام): وَ لَقَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ بِاسْمٍ مَا سَمَّى بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ.
ص: 204
جابر (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند، هرگز ولایت او را انکار نمی کردند.
عرض کردم: در چه زمانی او امیرمؤمنان نامیده شد؟
فرمودند: روزی که خدا عهد و پیمان را از پشت و صلب فرزندان آدم (علیه السلام) گرفت و آن ها را بر خودشان شاهد گرفت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری!
گفت: آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیستند؟
گفتند: آری!
آنگاه امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند! خداوند تعالی او را به اسمی نامید که قبل از او هیچ کس را به آن نخوانده بود. (1)
101_ الباب فيما نذكره أيضاً عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه الذي ذكرناه في تسمية علي (علیه السلام) أمير المؤمنين بطريق آخر عند تفسير الآية المقدم ذكرها بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ الْغَزَّالُ قَالَ: حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْمُعَدِّلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ أَنَّ جُهَّالَ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَعْلَمُونَ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا وَلَايَتَهُ وَ طَاعَتَهُ. قُلْتُ: مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: حَيْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ (علیه السلام) كَذَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قالُوا: بَلى. ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام): وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ بِاسْمٍ مَا سَمَّى بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ.
ص: 205
خالد بن یزید می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر نادانان اینامت می دانستند که از چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد هرگز ولایت و اطاعت او را منکر نمی شدند.
عرض کردم: در چه زمانی او امیرمؤمنان نامیده شدند؟
فرمودند: زمانی که خدای متعال عهد و پیمان را از فرزندان آدم (علیه السلام) گرفت، این چنین آن را جبریل (علیه السلام) بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آورد: «و _ یاد کن_ هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم نسل آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟»(1)
و آیا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ من و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیستند؟ گفتند: آری! سپس امام باقر العلوم (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند خداوند تعالی او را به اسمی نامید که قبل از او هیچ کس را به آن نخوانده بود. (2)
102_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان أيضاً من كتابه الذي ذكرناه في تفسير قوله جل و عز: ﴿وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾ في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ بْنِ بُزُرْجَ عَنْ زَيْدِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: سَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ: لَمَّا سَلَّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأَبِي بَكْرٍ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ يَا رَسُولَ
ص: 206
اللَّهِ؟! قَالَ: نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ قَالَ لِعُمَرَ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ.
ثُمَّ قَالَ: يَا مِقْدَادُ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمْ يَقُلْ شَيْئاً، ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا سَلْمَانُ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَامَ فَسَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا أَبَا ذَرٍّ! فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَامَ وَ لَمْ يَقُلْ شَيْئاً. ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا حُذَيْفَةُ! فَقَامَ وَ لَمْ يَقُلْ شَيْئاً وَ سَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ! فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا عَمَّارُ! فَقَامَ عَمَّارٌ وَ سَلَّمَ ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ! فَقَامَ فَسَلَّمَ حَتَّى إِذَا خَرَجَ الرَّجُلَانِ وَهُمَا يَقُولَانِ: لَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾.
زید بن جهم می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: هنگامی که به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوبکر فرمودند: برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. گفت: آیا به دستور خدا و پیامبر اوست؟ فرمودند: آری! به فرمان خدا و پیامبر اوست.
سپس به عمر فرمودند: برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. گفت: آیا به دستور خدا و پیامبر اوست؟فرمودند: به فرمان خدا و پیامبر اوست.
سپس فرمودند: ای مقداد! برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده، او چیزی نگفت و برخاست و سلام داد.
سپس فرمودند: ای سلمان! بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. پس او هم سلام داد. سپس فرمودند: ای ابوذر! بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. او چیزی نگفت و برخاست و سلام داد. سپس فرمودند: ای حذیفه! بر خیز و سلام بده او هم بر خاست و چیزی نگفت و سلام داد. سپس فرمودند: ای پسر مسعود!
ص: 207
برخیز. او هم برخاست و سلام داد.
سپس فرمودند: ای عمار! برخیز. عمار هم برخاست و سلام داد. سپس فرمودند: ای بریده اسلمی! برخیز. او نیز برخاست و سلام داد، تا این که آن دو نفر _ یعنی ابوبکر وعمر_ از مجلس بیرون رفته درحالی که می گفتند: ما هرگز در برابر آن چه او گفت تسلیم نخواهیم شد و ولایتش را نخواهیم پذیرفت. پس خداوند عزّ وجل این آیه را فرو فرستاد. «و چون با خدا پیمان بستید به پیمان خود وفا کنید و سوگندهای خود را پس از استوارکردن آن نشکنید، در حالی که خدا را بر خود ضامن گرفته اید همانا آن چه را انجام می دهید خدا می داند». (1)
103_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه المشار إليه في تفسير هذه الآية المقدم ذكرها من تسمية علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين لما أمرهم النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم عليه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْزَيْدِ بْنِ الْجَهْمِ الْهِلَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾ يَعْنِي بِهِ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حِينَ قَالَ: قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالُوا: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟
زید بن جهم هلالی می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «و سوگندهای خود را پس از استوارکردن آن ها نشکنید، درحالی که خدا را بر خود ضامن گرفته اید؛ همانا آن چه را انجام می دهید
ص: 208
خدا می داند». (1)
فرمودند: خداوند تعالی این فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را قصد کرده زمانی که فرمودند: برخیزید و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید. پس آن ها گفتند: آیا به دستور خدا و پیامبر اوست؟(2)
104_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة من كتابه المقدم ذكره في تسمية جبرئيل و بعض أنبياء الله _جلّ جلاله_ علياً أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد المسلمين من تفسير سورة ﴿سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى﴾
رُوِّينَا ذَلِكَ بِإِسْنَادِنَا الْمُقَدَّمِ ذَكَرَهَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ الْمَذْكُورِ فَقَالَ فِي كِتَابِهِ الْمُعْتَمَدِ عَلَيْهِ الْمُشَارِ إِلَيْهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ الْمَعْرُوفُ بِمَاجِيلَوَيْهِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ: وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الطُّهَوِيِّ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَخْرَةَ عَنِ الرِّعْلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): كُنْتُ نَائِماً فِي الْحِجْرِ إِذْ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ فَحَرَّكَنِي تَحْرِيكاً لَطِيفاً ثُمَّ قَالَ لِي: عَفَا اللَّهُ عَنْكَ يَا مُحَمَّدُ! قُمْ وَ ارْكَبْ فَأَفِدْ إِلَى رَبِّكَ. فَأَتَانِي بِدَابَّةٍ دُونَ الْبَغْلِ وَ فَوْقَ الْحِمَارِ خَطْوُهَا مَدَّ الْبَصَرِ لَهُ جَنَاحَانِ مِنْ جَوْهَرٍ يُدْعَى الْبُرَاقَ. قَالَ: فَرَكِبْتُ حَتَّى طَعَنْتُ فِي الثَّنِيَّةِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ قَائِمٍ مُتَّصِلٍ شَعْرُهُ إِلَى كَتِفَيْهِ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: السَّلَامُعَلَيْكَ يَا أَوَّلُ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا آخِرُ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَاشِرُ! قَالَ: فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: رُدَّ عَلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ! قَالَ:
ص: 209
فَقُلْتُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ!
قَالَ: فَلَمَّا أَنْ جُزْتُ الرَّجُلَ فَطَعَنْتُ فِي وَسَطِ الثَّنِيَّةِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ أَبْيَضِ الْوَجْهِ جَعْدِ الشَّعْرِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ مِثْلَ تَسْلِيمِ الْأَوَّلِ. فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: رُدَّ عَلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ! فَقُلْتُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ! قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! احْتَفِظْ بِالْوَصِيِّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) الْمُقَرَّبِ مِنْ رَبِّهِ. قَالَ: فَلَمَّا جُزْتُ الرَّجُلَ وَ انْتَهَيْتُ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَتَمِّ النَّاسِ جِسْماً وَ أَحْسَنِ النَّاسِ بَشَرَةً. قَالَ: فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيُّ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلُ، مِثْلَ تَسْلِيمِ الْأَوَّلِ قَالَ: فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! رُدَّ عَلَيْهِ فَقُلْتُ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ! قَالَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! احْتَفِظْ بِالْوَصِيِّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْمُقَرَّبِ مِنْ رَبِّهِ الْأَمِينِ عَلَى حَوْضِكَ صَاحِبِ شَفَاعَةِ الْجَنَّةِ. قَالَ: فَنَزَلْتُ عَنْ دَابَّتِي عَمْداً قَالَ: فَأَخَذَ جَبْرَئِيلُ بِيَدِي فَأَدْخَلَنِي الْمَسْجِدَ فَخَرَقَ بِيَ الصُّفُوفَ وَ الْمَسْجِدُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ. قَالَ: فَإِذَا بِيَدٍ مِنْ فَوْقِي تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ!
قَالَ: فَقَدَّمَنِي جَبْرَئِيلُ فَصَلَّيْتُ بِهِمْ. قَالَ: ثُمَّ وُضِعَ لَنَا مِنْهُ سُلَّمٌ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا مِنْ لُؤْلُؤٍ فَأَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ فَخَرَقَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً﴾ قَالَ: فَقَرَعَ جَبْرَئِيلُ الْبَابَ فَقَالُوا لَهُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: أَنَا جَبْرَئِيلُ. قَالُوا: مَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مَعِي أَخِي مُحَمَّدٌ. قَالُوا: وَ قَدْ أَرْسَلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَفَتَحُوا لَنَا. ثُمَّ قَالُوا: مَرْحَباً بِكَ مِنْ أَخٍ وَ مِنْ خَلِيفَةٍ فَنِعْمَ الْأَخُ وَ نِعْمَ الْخَلِيفَةُ وَ نِعْمَ الْمُخْتَارُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ، ثُمَّ وُضِعَ لَنَا مِنْهَا سُلَّمٌ مِنْ يَاقُوتٍ مُوَشَّحٍ بِالزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ.
قَالَ: فَصَعِدْنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَرَعَ جَبْرَئِيلُ الْبَابَ. فَقَالُوا مِثْلَ الْقَوْلِ
ص: 210
الْأَوَّلِ وَ قَالَ جَبْرَئِيلُ مِثْلَ الْقَوْلِ الْأَوَّلِ. فَفُتِحَ لَنَا ثُمَّ وُضِعَ لَنَا سُلَّمٌ مِنْ نُورٍ مَحْفُوفٍ حَوْلُهُ بِالنُّورِ. قَالَ: فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! تَثَبَّتْ وَ اهْتَدِ هُدِيتَ ثُمَّ ارْتَفَعْنَا إِلَى الثَّالِثَةِ وَ الرَّابِعَةِ وَ الْخَامِسَةِ وَ السَّادِسَةِ وَ السَّابِعَةِ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا بِصَوْتٍ وَ صَيْحَةٍ شَدِيدَةٍ. قَالَ: قُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! مَا هَذَا الصَّوْتُ؟ فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! هَذَا صَوْتُ طُوبَى قَدِ اشْتَاقَتْ إِلَيْكَ. قَالَ: فَقَالَ رَسُولُاللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): فَغَشِيَنِي عِنْدَ ذَلِكَ مَخَافَةٌ شَدِيدَةٌ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! تَقَرَّبْ إِلَى رَبِّكَ فَقَدْ وَطِئْتُ الْيَوْمَ مَكَاناً بِكَرَامَتِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا وَطِئْتُهُ قَطُّ وَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ لَأَحْرَقَنِي هَذَا النُّورُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيَّ. قَالَ: فَتَقَدَّمْتُ فَكُشِفَ لِي عَنْ سَبْعِينَ حِجَاباً.
قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! فَخَرَرْتُ سَاجِداً وَ قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبَّ الْعِزَّةِ لَبَّيْكَ. قَالَ: فَقِيلَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ يَا مُحَمَّدُ! أَنْتَ حَبِيبِي وَ صَفِيِّي وَ رَسُولِي إِلَى خَلْقِي وَ أَمِينِي فِي عِبَادِي. مَنْ خَلَّفْتَ فِي قَوْمِكَ حِينَ وَفَدْتَ إِلَيَّ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: مَنْ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ نَاصِرِي وَ وَزِيرِي وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ مُنْجِزِ وَعَدَاتِي. فَقَالَ لِي رَبِّي: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ جُودِي وَ مَجْدِي وَ قُدْرَتِي عَلَى خَلْقِي لَا أَقْبَلُ الْإِيمَانَ بِي وَ لَا بِأَنَّكَ نَبِيٌّ إِلَّا بِالْوَلَايَةِ لَهُ يَا مُحَمَّدُ! أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاءِ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: رَبِّي وَ كَيْفَ لِي بِهِ وَ قَدْ خَلَّفْتُهُ فِي الْأَرْضِ؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ. قَالَ: فَرَفَعْتُ رَأْسِي وَ إِذَا أَنَا بِهِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ مِمَّا يَلِي السَّمَاءَ الْأَعْلَى. قَالَ: فَضَحِكْتُ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِدِي. قَالَ فَقُلْتُ: يَا رَبِّ! الْيَوْمَ قَرَّتْ عَيْنِي. قَالَ: ثُمَّ قِيلَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ! ذَا الْعِزَّةِ لَبَّيْكَ!
قَالَ: إِنِّي أَعْهَدُ إِلَيْكَ فِي عَلِيٍّ عَهْداً فَاسْمَعْهُ. قَالَ: قُلْتُ: مَا هُوَ؟ يَا رَبِّ!
ص: 211
قَالَ: عَلِيٌّ رَايَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الْأَبْرَارِ وَ قَاتِلُ الْفُجَّارِ وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ أَوْرَثْتُهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي، فَمَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي إِنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ يَا مُحَمَّدُ! قَالَ: ثُمَّ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ. قَالَ: فَقَالَ لِي: يَقُولُ اللَّهُ لَكَ يَا مُحَمَّدُ! ﴿وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها﴾ وَلَايَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ تَقَدَّمْ بَيْنَ يَدَيَّ يَا مُحَمَّدُ! فَتَقَدَّمْتُ فَإِذَا أَنَا بِنَهَرٍ حَافَتَاهُ قِبَابُ الدُّرَرِ وَ الْيَوَاقِيتِ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ الْفِضَّةِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَ أَطْيَبُ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ. قَالَ: فَضَرَبْتُ بِيَدِي فَإِذَا طِينُهُ مِسْكَةٌ ذَفِرَةٌ. قَالَ: فَأَتَانِي جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! أَيُّ نَهَرٍ هَذَا؟ قَالَ: قُلْتُ: أَيُّ نَهَرٍ هَذَا؟ يَا جَبْرَئِيلُ! قَالَ: هَذَا نَهَرُكَ وَ هُوَ الَّذِي يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ﴾ إِلَى مَوْضِعِ الْأَبْتَرُ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ هُوَ الْأَبْتَرُ. قَالَ: ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِرِجَالٍ يُقْذَفُ بِهِمْ فِي نَارِ جَهَنَّمَ. قَالَ: فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ؟ فَقَالَ لِي: هَؤُلَاءِ الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِيَّةُ وَ الْحَرُورِيَّةُ وَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ النَّاصِبُ لِذُرِّيَّتِكَ الْعَدَاوَةَ هَؤُلَاءِالْخَمْسَةُ لَا سَهْمَ لَهُمْ فِي الْإِسْلَامِ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي: أَ رَضِيتَ عَنْ رَبِّكَ مَا قَسَمَ لَكَ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّي اتَّخَذَ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا وَ كَلَّمَ مُوسى تَكْلِيماً وَ أَعْطَى سُلَيْمَانَ مُلْكاً عَظِيماً وَ كَلَّمَنِي رَبِّي وَ اتَّخَذَنِي خَلِيلًا وَ أَعْطَانِي فِي عَلِيٍّ (علیه السلام) أَمْراً عَظِيماً، يَا جَبْرَئِيلُ مَنِ الَّذِي لَقِيتُ فِي أَوَّلِ الثَّنِيَّةِ؟
قَالَ: ذَاكَ أَخُوكَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ. قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلُ! فَأَنْتَ مُبَشِّرُ أَوَّلِ الْبَشَرِ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا آخِرُ! فَأَنْتَ تُبْعَثُ آخِرَ النَّبِيِّينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَاشِرُ فَأَنْتَ عَلَى حَشْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ. قَالَ: فَمَنِ الَّذِي لَقِيتُ فِي وَسَطِ الثَّنِيَّةِ؟ قَالَ: ذَاكَ أَخُوكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يُوصِيكَ بِأَخِيكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَإِنَّهُ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ.
ص: 212
قَالَ: فَمَنِ الَّذِي لَقِيتُ عِنْدَ الْبَابِ بَابِ الْمَقْدِسِ؟ قَالَ: ذَاكَ أَبُوكَ آدَمُ. يُوصِيكَ بِوَصِيِّكَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ خَيْراً وَ يُخْبِرُكَ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. قَالَ: فَمَنِ الَّذِي صَلَّيْتَ بِهِمْ؟ قَالَ: أُولَئِكَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمَلَائِكَةُ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ أَكْرَمَكَ بِهَا يَا مُحَمَّدُ! ثُمَّ هَبَطَ بِي الْأَرْضَ. قَالَ: فَلَمَّا أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بَعَثَ إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ فَدَعَاهُ. فَلَمَّا جَاءَهُ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ادْعُ لِي عَلِيّاً فَأَتَاهُ، فَقَالَ: يَا عَلِيُّ! أُبَشِّرُكَ؟ قَالَ: بِمَا ذَا؟ قَالَ: لَقِيتُ أَخَاكَ مُوسَى وَ أَخَاكَ عِيسَى وَ أَبَاكَ آدَمَ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَكُلُّهُمْ يُوصِي بِكَ. قَالَ: فَبَكَى عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ قَالَ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي لَمْ يَجْعَلْنِي عِنْدَهُ مَنْسِيّاً. ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ! أَ لَا أُبَشِّرُكَ؟ قَالَ: قُلْتُ بَشِّرْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: يَا عَلِيُّ! صَوَّبْتُ بِعَيْنِي إِلَى عَرْشِ رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ فَرَأَيْتُ مِثْلَكَ فِي السَّمَاءِ الْأَعْلَى وَ عَهِدَ إِلَيَّ فِيكَ عَهْداً. قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّه!ِ أَ وَ كُلُّ ذَلِكَ كَانُوا يَذْكُرُونَ إِلَيْكَ. قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ الْمَلَأَ الْأَعْلَى لَيَدْعُونَ لَكَ وَ إِنَّ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارَ لَيَرْغَبُونَ إِلَى رَبِّهِمْ جَلَّ وَ عَزَّ أَنْ يَجْعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَى النَّظَرِ إِلَيْكَ وَ إِنَّكَ تَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْأُمَمَ كُلَّهُمْ مَوْقُوفُونَ عَلَى جُرُفِ جَهَنَّمَ. قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَمَنِ الَّذِينَ كَانُوا يُقْذَفُ بِهِمْ فِي نَارِ جَهَنَّمَ؟ قَالَ: أُولَئِكَ الْمُرْجِئَةُ وَ الْحَرُورِيَّةُ وَ الْقَدَرِيَّةُ وَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ مُنَاصِبيِكَ الْعَدَاوَةَ. يَا عَلِيُّ! هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْإِسْلَامِ نَصِيبٌ.فصل: أقول: إن هذا الحديث رويناه كما نقلناه من هذه الطرق عن هذا الشيخ الذي شهد بثقته من ذكرناه و لا يستعظم لله جلّ جلاله أن يكون يكرم محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بما أوردناه فإن الله تعالى يقول له في صريح الآيات:﴿أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ﴾.
ص: 213
رِعْلی از علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و محمد بن عجلان از زید بن علی(علیهما السلام) نقل می کنند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من در حجر اسماعیل (علیه السلام) خوابیده بودم که جبریل (علیه السلام) به نزد من آمده و مرا آرام حرکت داده و به من گفت: ای محمد! خداوند تعالی تو را مورد عنایت خویش قرار داده، برخیز و سوار شو و به نزد پروردگارت وارد شو. لذا مرکبی به نام بُراق که کوچک تر از استر و بزرگ تر از درازگوش بود برای من آورد که گام های او به مقدار دید چشم بود و او دو بال بسیار نفیس و گرانبها داشت. من بر آن سوار شدم تا این که بیرون مکه به گردنه ای وارد شدم و مردی را ایستاده دیدم که موهای بلندش تا شانه هایش رسیده بود. وقتی نگاهش به من افتاد، گفت: السلام علیک یا اَوّلُ، السلام علیک یا آخِرُ، السلام علیک یا حاشرُ.
جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! سلام او را جواب بده.
من هم گفتم: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته. وقتی از او گذشتم و به میان آن بیابان رسیدم، ناگهان مردی را با موهای پیچیده و چهره ای سفید و نورانی دیدم. وقتی نگاهش به من افتاد، سلامی همانند سلام اول به من داد. پس جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! سلام او را جواب بده. من هم گفتم: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته. او سه بار به من گفت: وصی وجانشینت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را که مقرب درگاه پروردگارش هست به خوبی محافظت بنما. وقتی از او هم گذشته و به بیت المقدس رسیدم به مردی رسیدم که نیکوترین چهره و کامل ترین اندام و بهترین پوست بدن را داشت. پس وقتی نگاهش به من افتاد گفت: سلام بر تو ای پسر عزیزم! و بعد سلامی همچو سلام اول داشت. جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! سلام او را جواب بده. من هم گفتم: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته، پس او نیز سه بار به من گفت: ای محمد! وصی و جانشینت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را که مقرب درگاه پروردگارش و امین بر حوض تو و دارندۀ شفاعت برای بهشت است به خوبی از او نگهداری کن، پس من به قصد آن
ص: 214
مسجد (بیت المقدس) از مرکبم فرود آمدم و جبریل (علیه السلام) دستم را گرفته و داخلآن مسجد کرد؛ درحالی که مسجد پر از جمعیت بود، صف ها را برایم شکافت. ناگهان ندائی از بالای سر به گوشم آمد که می گفت: جلو بایست ای محمد! پس جبریل (علیه السلام) مرا جلو برده و با آنان نماز جماعت خواندم. سپس از آنجا نردبانی از مروارید به سوی آسمان برای ما گذاشته شد. جبریل (علیه السلام) دستم را گرفته و به آسمان بالا برد پس آن جا را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم. سپس جبریل (علیه السلام) در را کوبید، به او گفتند: کیستی؟
گفت: من جبریل هستم.
گفتند: چه کسی با توست؟
گفت: برادرم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با من است.
گفتند: آیا او فرستاده شده است؟
گفت: آری! پس در را به روی ما گشوده و گفتند: خوش آمدی ای برادر و ای خلیفه و کارگزار خدا! که تو بهترین برادر و بهترین خلیفه ها و بهترین پیامبر برگزیده هستی که بعد از تو دیگر پیامبری نباشد. سپس از همان جا برای ما نردبانی از یاقوت آمیخته به زبرجد سبز گذاشته و از آن جا تا آسمان دوم بالا رفتیم. پس جبریل (علیه السلام) در را کوبید و آن ها گفتاری همانند گفتار اول داشته و جبریل (علیه السلام) نیز به مثل گفتار اول جواب داد. پس در برای ما گشوده شد، آنگاه نردبانی از نور که اطراف آن نیز پوشیده به نور بود برای ما نهاده شد و جبریل (علیه السلام) گفت: ای محمد! درنگ نما و هدایت بجوی که تو هدایت یافته ای، پس به اذن خدا به آسمان سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم بالا رفتیم که ناگهان به صدا و آوایی بسیار شدید برخورد نمودیم! گفتم: ای جبریل! این چه صدائی است؟
گفت: ای محمد! این صدای طوبی است، او بسیار به تو اشتیاق دارد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در این هنگام ترس بسیار شدیدی وجودم را پوشانید. سپس جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! به سوی پروردگارت نزدیک بشو به تحقیق
ص: 215
امروز به خاطر کرامت و عزت تو در نزد خدایت من به جائی قدم گذاشتم که هرگز به آن پای نگذاشته بودم، و اگر آن کرامت و بزرگی تو نبود این نوری که در برابر من است مرا می سوزانید. پس من جلو رفتم و هفتاد پرده و حجاب از من برداشته شد و خداوند سبحان به من فرمود: ای محمد! من به سجده افتاده و عرض کردم: لبیک! لبیک! ای پروردگار بزرگ! پس به من گفته شد: ای محمد! سرت را بالا بگیر و سؤال کن که عطا می شوی و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته است. ای محمد! تو دوست و برگزیده و فرستادۀ من به سوی آفریده هایم و امین من بر بندگانم هستی زمانی کهبه سوی من حرکت کردی چه کسی را به جای خود گذاشتی؟
عرض کردم: کسی را که تو به آن آگاه تر هستی؛ برادر و پسرعمویم، و یاور و وزیرم، و صندوق و دربردارندۀ دانشم و وفاکنندۀ وعده های خودم را منصوب کردم. پس پروردگارم به من فرمود: سوگند به عزت و جلالم! و سوگند به جود و بزرگیم! و سوگند به قدرتم بر آفریده هایم! هیچ ایمانی را به خودم و به پیامبری تو، جز به ولایت او نمی پذیرم. ای محمد! آیا دوست داری که او را در ملکوت آسمان ببینی؟
عرض کردم: پروردگارا! چگونه او را در آنجا ببینم درحالی که من او را در زمین جا گذاردم؟
پس به من فرمود: ای محمد! سرت را بالا بگیر. پس من سرم را بالا گرفتم ناگهان او را با فرشتگان مقرب که در آسمان بالا بودند دیدم. پس من به طوری خندیدم که دندان های آخرم پیدا شد و عرض کردم: پروردگارا! امروز چشمم روشن شد. پس به من گفته شد: ای محمد! عرض کردم: لبیک! لبیک! ای صاحب عزت و شوکت! فرمود: من دربارۀ علی (علیه السلام) به تو عهدی دارم پس آن را بشنو.
عرض کردم: پروردگارا! آن چیست؟
فرمود: علی (علیه السلام) پرچم هدایت و پیشوای نیکوکاران و کشندۀ بدکاران و جلودار کسانی است که از من اطاعت می کنند و او همان کلمه ای است که من آن را بر پرهیزکاران لازم کرده ام. من دانش و دانایی خود را به او واگذار کرده ام، پس هر
ص: 216
کس او را دوست بدارد در حقیقت مرا دوست داشته و هر کس با او دشمنی کند در حقیقت با من دشمنی کرده است. به درستی که او آزموده شده و دیگران به او آزمایش می شوند، پس ای محمد! این را به او مژده بده آن گاه جبریل (علیه السلام) به سوی من آمده و به من گفت: خداوند تعالی0 به تو می فرماید: ای محمد! «کلمه و روح تقوی را ملازم و همراه آنان نمود و آنان به آن سزاوارتر و اهل آن بودند». (1) و آن کلمه ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. پس ای محمد! به محضر من پیش بیا. من جلو آمدم که ناگهان به نهری رسیدم که دو طرف آن قبه هایی از مروارید و یاقوت داشت و آب آن سفیدتر از نقره و شیرین تر از عسل و خوشبوتر از مشک معطر بود. دستی به آن زدم دیدم خاکش معطر با بوی مشک است. پس جبریل (علیه السلام) به نزد من آمده و گفت: ای محمد! این چه نهری است؟
من گفتم: ای جبریل! این چه نهری است؟
گفت: این نهر توست و این همان نهری است که خدای عزّ وجل می فرماید: «همانا ما به تو کوثر عطا کردیم، پس برای پروردگارت نماز بگذار و قربانی کن، بی تردید دشمن تو نسل بریده است»(2) و ابتر همان عمرو عاص است. آنگاه توجهی نمودم که ناگهان مردانی را دیدم که در آتش جهنم می افتند. گفتم: ای جبریل! این ها کیستند؟
گفت: اینان گروه های مرجئه، قدریه، حروریه، بنی امیه و ناصبی هایی هستند که با فرزندان تو دشمنی نمودند؛ این پنج طائفه هیچ بهره ای از اسلام ندارند. سپس به من گفت: آیا از پروردگارت به این بهره و عنایتی که به تو داشت خشنود شدی؟
گفتم: پروردگار من منزه است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را خلیل خود، حضرت موسی (علیه السلام) را کلیم خویش گرفت، و به حضرت سلیمان (علیه السلام) پادشاهی بزرگ عطا
ص: 217
فرمود، و با من سخن گفت و مرا خلیل و دوست خود گرفت، و دربارۀ علی (علیه السلام) چیزی بزرگ به من عطا نمود. ای جبریل! آن مردی را که در اول آن وادی دیدم چه کسی بود؟
گفت: او برادرت موسی بن عمران(علیهما السلام) بود. که گفت: السلام علیک یا اول، پس تو بشارت دهنده به عنوان اولین بشر هستی و السلام علیک یا آخر، پس تو به عنوان آخرین پیامبر برانگیخته شدی و السلام علیک یا حاشر، پس تو بر حشر و جمع این امت حاضر می باشی.
گفتم: آن کسی که در میان آن وادی دیدار نمودم چه کسی بود؟ گفت: آن برادرت عیسی بن مریم(علیهما السلام) بود که تو را به برادرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) توصیه و سفارش نمود، زیرا او پیشوای دست وروسفیدان و امیرمؤمنان می باشد و تو بزرگ و مهتر فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) هستی.
گفتم: پس آن کسی را که جلو در بیت المقدس دیدار نمودم که بود؟ گفت: او پدرت حضرت آدم (علیه السلام) بود که تو را به پسرش و جانشینت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) سفارشی نیکو نمود و به تو خبر داد که او امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است.
گفتم: کسانی را که با ایشان نماز خواندم که بودند؟ گفت: ایشان پیامبران الهی و فرشتگان (علیهم السلام) بودند. ای محمد! این کرامت و بخششی از جانب خدای متعال به تو بود، آنگاه آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی زمین فرود آمدند.
پس وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صبح نمود دنبال انس بن مالک فرستاده و او را فرا خواند هنگامی که او آمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: علی (علیه السلام) را برای من بخوان. زمانی که او آمد فرمودند: ای علی! آیا به تو مژده بدهم؟ عرض کرد: به چه چیزی؟
فرمودند: برادرت حضرت موسی و برادرت حضرت عیسی (علیه السلام) وپدرت حضرت آدم (علیهم السلام) همگی دربارۀ تو سفارش و توصیه هایی داشتند. پس علی (علیه السلام) به گریه افتاده و گفت: حمد و سپاس خدائی را که مرا در محضر خود رها و فراموش ننموده
ص: 218
است. سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! آیا به تو مژده ای بدهم؟ عرض کردم: مرا بشارت بده یا رسول الله!
فرمودند: با چشمانم به عرش پروردگارم _ عزوجل_ نگریستم، و همانند تو را در آسمان بالا دیدم و خداوند تعالی دربارۀ تو با من عهد و پیمان بست.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت آیا تمام این ها را به تو یادآوری نمودند؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! همانا بزرگان عالمِ بالا برای تو دعا می کنند و همانا برگزیدگان و خوبان از پروردگارشان درخواست می کنند که راهی به دیدن تو برای آن ها قرار بدهد، و بی تردید تو روز قیامت شفاعت خواهی نمود درحالی که تمامی امت ها در پرتگاه جهنم ایستاده باشند.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آن هایی که در آتش جهنم پرتاب می شدند چه کسانی بودند؟ فرمودند: آن ها گروه های مرجئه، حروریه، قدریه، بنی امیه و دشمنان تو بودند. «ای علی! برای آن ها هیچ بهره ای از اسلام نیست». (1)
فصل: می گویم: این حدیث را همان طور که برای ما گفته شده، نقل نمودیم از آن شیخی که مورد وثاقت و اطمینان افرادی است که آن ها را در سند یاد کردیم و این را نباید برای خدای _جلّ جلاله_ بزرگ شمرد که این چنین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد اکرام و عنایت خویش قرار می دهد؛ زیرا خداوند متعال به طور صریح در آیات قرآن می فرماید: «آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند، ما در زندگی دنیا معیشت ایشان را میانشان تقسیم کردیم و برخی از آنان را به برخی دیگر برتری دادیم». (2)
105_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة من كتابه فيما نزل من القرآن في النبي و آله (علیهم السلام) و الذي أشرنا إليه من تفسير ﴿سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى﴾ في أخذ عهود الأنبياء بالوحدانية و الرسالة المحمدية و أن علياً أمير المؤمنين و سيد الوصيين بما هذا لفظه:
ص: 219
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: أَتَى رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ قَدِ احْتَبَى بِحَمَائِلِ سَيْفِهِ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنَّ فِي الْقُرْآنِ آيَةً قَدْ أَفْسَدَتْ عَلَيَّ دِينِي وَ شَكَّكَتْنِي فِي دِينِي. قَالَ: وَ مَا ذَاكَ؟ قَالَ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ﴾ فَهَلْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ نَبِيٌّ غَيْرُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيَسْأَلُهُ عَنْهُ؟
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): اجْلِسْ أُخْبِرْكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: ﴿سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا﴾ فَكَانَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ الَّتِي أَرَاهَا مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ انْتَهَى جَبْرَئِيلُ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ الْمَسْجِدُ الْأَقْصَى فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ أَتَى جَبْرَئِيلُ عَيْناً فَتَوَضَّأَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! تَوَضَّأْ ثُمَّ قَامَ جَبْرَئِيلُ فَأَذَّنَ.
ثُمَّ قَالَ لِلنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَقَدَّمْ فَصَلِّ وَ اجْهَرْ بِالْقِرَاءَةِ فَإِنَّ خَلْفَكَ أُفُقاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يَعْلَمُ عِدَّتَهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ هُودٌ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ كُلُّ نَبِيٍّ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ إِلَى أَنْ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم).
فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَصَلَّى بِهِمْ غَيْرَ هَائِبٍ وَ لَا مُحْتَشِمٍ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ كَلَمْحِ الْبَصَرِ: سَلْ يَا مُحَمَّدُ! مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ؟ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِجَمِيعِهِ فَقَالَ: بِمَ تَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ
ص: 220
لَهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّكَ، وَ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ أُخِذَتْ عَلَى ذَلِكَ مَوَاثِيقُنَا لَكُمَا بِالشَّهَادَةِ.
فَقَالَ الرَّجُلُ: أَحْيَيْتَ قَلْبِي وَ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
ابوبکر حضرمی می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: مردی در مسجد کوفه به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمد، درحالی که حضرت تسمه و بند شمشیرش را به خود بسته بود و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! آیه ای در قرآن هست که دینم را فاسد کرده و مرا در آئینم به شک و تردید انداخته است. فرمودند: آن چیست؟
عرض کرد: این فرمایش خدای عزوجل: «از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که آیا به جای خدای رحمان، معبودانی که موردپرستش قرار گیرند، قرار دادیم»(1) آیا در آن زمان به جز حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری بود تا از او، آن را بپرسد؟ (مشکلش این بوده که چگونه از پیامبرانی که از دنیا رفته اند می شود پرسش کرد).
امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: بنشین تا آن را به تو خبر بدهم ان شاء الله، همانا خدای عزّ وجل در کتابش قرآن می فرماید: «منزه است آن خدایی که بنده اش را شبانگاه از مسجدالحرام به سوی مسجد الاقصی برد که اطرافش را برکت دادیم تا گوشه هایی از نشانه های خود را به او نشان بدهیم(2) پس بخشی از آیات را که خدا به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داد این بود که جبریل (علیه السلام) او را به سوی بیت المعمور»(3)
ص: 221
برد و آن همان مسجد الاقصی است. پس وقتی به آن نزدیک شد، جبریل (علیه السلام) بر سر چشمه ای آمد و از آن وضو گرفت. سپس عرض کرد: ای محمد! وضو بگیر.
سپس جبریل (علیه السلام) برخاست و اذان داد و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: جلو بایست و نماز بگذار و آن را بلند بخوان، چون پشت سر تو گروهی از فرشتگان هستند که شماره آن ها را جز خدای عزّ وجل کسی نمی داند، در صف اول حضرت آدم و نوح و ابراهیم و هود و موسی و عیسی (علیهم السلام) و هر پیامبری که خدای تبارک و تعالی از ابتدای خلقت آسمان ها و زمین تا بعثت حضرت محمد (علیهم السلام) آن ها را فرستاده بود قرار داشتند. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جلو ایستاده و بدون هیچ ترس و شرمی نماز را با آن ها به جماعت برگزار نمود. وقتی از نماز منصرف شد، خداوند تعالی به یک چشم بر هم زدن به او وحی فرستاد: ای محمد! از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس، آیا به جای خدایرحمان، معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همۀ ایشان توجه نموده و فرمودند: به چه چیزی شهادت می دهید؟ گفتند: شهادت می دهیم به این که معبودی جز خدا نیست، او یگانه و بدون شریک است، و همانا تو پیامبر خدا هستی، و بی تردید علی (علیه السلام) امیرمؤمنان وصی و جانشین توست، و به درستی که تو فرستادۀ خدا و مهتر همۀ پیامبران هستی، و این که علی (علیه السلام) مهتر همۀ جانشینان است، از ما برای شما دو نفر چنین عهد و پیمان گرفته شده است.
پس آن مرد عرض کرد: ای امیرمؤمنان! قلبم را زنده کردی و مشکلم را برطرف نمودی. (1)
ص: 222
106_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الذي قدمنا ذكره من التسمية لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين روينا ذلك بالأسانيد المقدم ذكرها عن محمد بن العباس بن مروان المذكور ما هذا لفظه:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هِشَامِ بْنِ سُهَيْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْعَسْكَرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي عِيسَى بْنُ دَاوُدَ النَّجَّارُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (علیهم السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ قَالَ: الْعَهْدُ مَا أَخَذَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى النَّاسِ مِنْ مَوَدَّتِنَا وَ طَاعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، أَنْ لَا يُخَالِفُوهُ وَ لَا يَتَقَدَّمُوهُ وَ لَا يَقْطَعُوا رَحِمَهُ وَ أَعْلَمَهُمْ أَنَّهُمْ مَسْئُولُونَ عَنْهُ وَ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، وَ أَمَّا الْقِسْطَاسُ، فَهُوَ الْإِمَامُ وَ هُوَ الْعَدْلُ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ هُوَ حُكْمُ الْأَئِمَّةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ قَالَ: هُوَ أَعْرَفُ بِتَأْوِيلِ الْقُرْآنِ وَ مَا يَحْكُمُ وَ يَقْضِي.
عیسی بن داود نجار از امام ابوالحسن موسی بن جعفر از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «به پیمان خود وفا کنید زیرا دربارۀ پیمان پرسیده می شوید و هنگامی که پیمانه می کنید پیمانه را تمام بدهید و با ترازوی درست وزن کنید». (1) فرمودند: عهد و پیمان، همان چیزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ مودت و دوستی ما و پیروی از امیرمؤمنان (علیه السلام) از مردم گرفتند که با او مخالفت نکرده و خود را بر او مقدم ندارند وپیوند رحم معنوی خود را از او قطع نکنند و آن ها را آگاه نمود که دربارۀ او و کتاب خدای عزّ وجل مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
ص: 223
و اما مراد از قسطاس و ترازو همان امام، و عدل در میان تمامی آفریدگان و حکم نمودن امامان است. خداوند عزّ وجل می فرماید: «این برای شما بهتر و عاقبتش نیکوتر است»(1)
فرمودند: یعنی او به تأویل و بیان قرآن و آن چه حکم و قضاوت می کند داناتر است. (2)
107_ الباب فيما نذكره من المجلد الثاني من كتاب ما نزل من القرآن في النبي و آله (علیه السلام) تأليف محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة في تسمية الله _جلّ جلاله_ لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أولى الناس بالناس و الكلمة التي ألزمتها المتقين من تفسير قوله جل و عز ﴿وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى﴾
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا الْمُقَدَّمِ ذِكْرُهَا بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا فُضَيْلٌ الرَّسَّانُ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ أَبِي بَرْزَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ عَهْداً فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ بَيِّنْ لِي. فَقَالَ لِي: اسْمَعْ! فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ قَدْ سَمِعْتُ. فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: أَخْبِرْ عَلِيّاً بِأَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ.
ابوبرزه می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: همانا خدای عزّ وجل دربارۀ علی (علیه السلام) به من عهد و پیمانی بست. عرض کردم: بارخدایا! آن را برای من روشن بنما. پس به من فرمود: گوش کن! عرض کردم: بارخدایا به گوشم.
خدای عزّ وجل فرمود: علی (علیه السلام) را خبر کن که او امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان و نزدیک ترین و سزاوارترین مردم به مردم است و او کلمه ای است که آن را بر پرهیزکاران لازم نمودم. (3)
ص: 224
108_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة من كتابه المذكور في تسمية الله _جلّ جلاله_ لعلي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين إلى جنات النعيم من تفسير قوله جل و عز ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى﴾ الآيةرُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا الْمُقَدَّمِ ذِكْرُهَا مِنْ كِتَابِهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْعَلَوِيِّ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ دَاوُدَ النَّجَّارُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام) فِي قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ: ﴿ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى إِلَى قَوْلِهِ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى﴾ فَإِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى رَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ: وَقَفَ بِي جَبْرَئِيلُ عِنْدَ شَجَرَةٍ عَظِيمَةٍ لَمْ أَرَ مِثْلَهَا، عَلَى كُلِّ غُصْنٍ مِنْهَا مَلَكٌ وَ عَلَى كُلِّ وَرَقَةٍ مِنْهَا مَلَكٌ وَ عَلَى كُلِّ ثَمَرَةٍ مِنْهَا مَلَكٌ وَ قَدْ كَلَّلَهَا نُورٌ مِنْ نُورِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ.
فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: هَذِهِ السِّدْرَةُ الْمُنْتَهَى كَانَ يَنْتَهِي الْأَنْبِيَاءُ مِنْ قَبْلِكَ إِلَيْهَا، ثُمَّ لَا يُجَاوِزُونَهَا وَ أَنْتَ تَجُوزُهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لِيُرِيَكَ مِنْ آيَاتِهِ الْكُبْرَى. فَاطْمَئِنَّ أَيَّدَكَ اللَّهُ بِالثَّبَاتِ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ كَرَامَاتِ اللَّهِ وَ تَصِيرَ إِلَى جِوَارِهِ. ثُمَّ صَعِدَ بِي حَتَّى صِرْتُ تَحْتَ الْعَرْشِ فَدَنَا لِي رَفْرَفٌ أَخْضَرُ مَا أُحْسِنُ أَصِفُهُ فَرَفَعَنِي الرَّفْرَفُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِلَى رَبِّي. فَصِرْتُ عِنْدَهُ وَ انْقَطَعَ عَنِّي أَصْوَاتُ الْمَلَائِكَةِ وَ دَوِيُّهُمْ وَ ذَهَبَتْ عَنِّي الْمَخَاوِفُ وَ النَّزَعَاتُ وَ هَدَأَتْ نَفْسِي وَ اسْتَبْشَرْتُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّ جَمِيعَ الْخَلَائِقِ قَدْ مَاتُوا أَجْمَعِينَ وَ لَمْ أَرَ عِنْدِي أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ، فَتَرَكَنِي مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَدَّ عَلَيَّ رُوحِي فَأَفَقْتُ فَكَانَ تَوْفِيقاً مِنْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ غَمَّضْتُ عَيْنِي وَ كَلَّ بَصَرِي وَ غَشِيَنِي عَنِ النَّظَرِ فَجَعَلْتُ أُبْصِرُ بِقَلْبِي كَمَا أُبْصِرُ بِعَيْنِي بَلْ أَبْعَدُ وَ أَبْلَغُ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى* لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى﴾.
ص: 225
وَ إِنَّمَا كُنْتُ أَرَى فِي مِثْلِ مَخِيطِ الْإِبْرَةِ وَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي لَا تُطِيقُهُ الْأَبْصَارُ فَنَادَانِي رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ إِلَهِي، لَبَّيْكَ! قَالَ: هَلْ عَرَفْتَ قَدْرَكَ عِنْدِي وَ مَنْزِلَتَكَ وَ مَوْضِعَكَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ يَا سَيِّدِي! قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! هَلْ عَرَفْتَ مَوْقِفَكَ مِنِّي وَ مَوْضِعَ ذُرِّيَّتِكَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ يَا سَيِّدِي! قَالَ: فَهَلْ تَعْلَمُ يَا مُحَمَّدُ فِيمَ اخْتَصَمَ الْمَلَأُ الْأَعْلَى؟ فَقُلْتُ: يَا رَبِّ! أَنْتَ أَعْلَمُ وَ أَحْكَمُ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ. قَالَ: اخْتَصَمُوا فِي الدَّرَجَاتِ وَ الْحَسَنَاتِ. فَهَلْ تَدْرِي مَا الدَّرَجَاتُ وَ الْحَسَنَاتُ؟ قُلْتُ: أَنْتَ أَعْلَمُ يَا سَيِّدِي وَ أَحْكَمُ. قَالَ: إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِي الْمَكْرُوهَاتِ وَ الْمَشْيُ عَلَى الْأَقْدَامِ إِلَى الْجُمُعَاتِ مَعَكَ وَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ وَ انْتِظَارُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَإِفْشَاءُ السَّلَامِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ وَ التَّهَجُّدُ بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ.
قَالَ: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ قُلْتُ: نَعَمْ يَا رَبِّ! ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ! ﴿لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ﴾ وَ أَغْفِرُ لَهُمْ. فَقُلْتُ: ﴿رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا﴾ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ.
قَالَ: ذَلِكَ لَكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ إِلَهِي! قَالَ: أَسْأَلُكَ عَمَّا أَنَا أَعْلَمُ بِهِ مِنْكَ مَنْ خَلَّفْتَ فِي الْأَرْضِ بَعْدَكَ؟ قُلْتُ: خَيْرُ أَهْلِهَا لَهَا أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ نَاصِرُ دِينِكَ يَا رَبِّ وَ الْغَاضِبُ لِمَحَارِمِكَ إِذَا اسْتُحِلَّتْ وَ لِنَبِيِّكَ غَضِبَ غَضَبَ النَّمِرِ إِذَا جَدَلَ؛ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ بِالنُّبُوَّةِ وَ بَعَثْتُكَ بِالرِّسَالَةِ وَ امْتَحَنْتُ عَلِيّاً بِالْبَلَاغِ وَ الشَّهَادَةِ إِلَى أُمَّتِكَ وَ جَعَلْتُهُ حُجَّةً فِي
ص: 226
الْأَرْضِ مَعَكَ وَ بَعْدَكَ وَ هُوَ نُورُ أَوْلِيَائِي وَلِيُّ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ، يَا مُحَمَّدُ! وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ وَ إِنَّهُ وَصِيُّكَ وَ وَارِثُكَ وَ وَزِيرُكَ وَ غَاسِلُ عَوْرَتِكَ وَ نَاصِرُ دِينِكَ وَ الْمَقْتُولُ عَلَى سُنَّتِي وَ سُنَّتِكَ، يَقْتُلُهُ شَقِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ثُمَّ أَمَرَنِي رَبِّي بِأُمُورٍ وَ أَشْيَاءَ أَمَرَنِي أَنْ أَكْتُمَهَا وَ لَمْ يَأْذَنْ لِي فِي إِخْبَارِ أَصْحَابِي بِهَا، ثُمَّ هَوَى بِيَ الرَّفْرَفُ [فَإِذَا] أَنَا بِجَبْرَئِيلَ فَتَنَاقَلَنِي مِنْهُ حَتَّى صِرْتُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى فَوَقَفَ بِي تَحْتَهَا، ثُمَّ أَدْخَلَنِي إِلَى جَنَّةِ الْمَأْوَى، فَرَأَيْتُ مَسْكَنِي وَ مَسْكَنَكَ يَا عَلِيُّ! فِيهَا. فَبَيْنَا جَبْرَئِيلُ يُكَلِّمُنِي إِذْ تَجَلَّى لِي نُورٌ مِنْ نُورِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَنَظَرْتُ إِلَى مِثْلِ مَخِيطِ الْإِبْرَةِ إِلَى مِثْلِ مَا كُنْتُ نَظَرْتُ إِلَيْهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى، فَنَادَانِي رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ إِلَهِي! قَالَ: سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي لَكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ. أَنْتَ مُقَرَّبِي مِنْ خَلْقِي وَ أَنْتَ أَمِينِي وَ حَبِيبِي وَ رَسُولِي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي.
لَوْ لَقِيَنِي جَمِيعُ خَلْقِي يَشْكُّونَ فِيكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَوْ يُبْغِضُونَ صَفْوَتِي مِنْ ذُرِّيَّتِكَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ نَارِي وَ لَا أُبَالِي. يَا مُحَمَّدُ! عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ، أَبُو السِّبْطَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ جَنَّتِي الْمَقْتُولَيْنِ ظُلْماً، ثُمَّ حَرَّضَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ مَا أَرَادَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قَدْ كُنْتُ قَرِيباً مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى مِثْلَ مَا بَيْنَ كَبِدِ الْقَوْسِ إِلَىسنيه [سِيَتِهِ] فَذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ: ﴿قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى﴾ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ ذَكَرَ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى. فَقَالَ: ﴿وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى* عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى* عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى* إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى* ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى﴾ يَعْنِي يَغْشَى مَا غَشِيَ السِّدْرَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ عَظَمَتِهِ.
ص: 227
عیسی بن داود نجار از امام ابوالحسن موسی بن جعفر از پدرش از جدش (علیهم السلام) نقل می کند که در ذیل فرمایش خداوند عزّ وجل که می فرماید: «همان که دارای نیرو و توان است، به صورت اصلی خود بایستاد. . . آن گاه که سدره را پوشانید آن چه پوشانید». (1)
فرمودند: وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی پروردگارش عزّ وجل سیر داده شد، فرمودند: جبریل (علیه السلام) مرا کنار درخت بزرگی نگه داشت که هرگز مثل آن را ندیده بودم. به هر شاخه و به هر برگ و بر میوه اش فرشته ای بود و نوری از نور خدای عزّ وجل آن را احاطه و پوشانده بود، پس جبریل (علیه السلام) گفت: این سدرة المنتهی است که پیامبران پیش از تو به اینجا می آمدند ولی دیگر از آن بالاتر نرفته اند ولی تو به خواست خدا از آن عبور خواهی نمود تا خداوند تعالی آیات و نشانه های بزرگ خود را به تو نشان بدهد.
پس بااطمینان و آرامش باش، خداوند جلیل تو را به ثبات و پایداری یاری نماید تا کرامات الهی را کامل گردانی و به جوار رحمت او روی آوری. آنگاه مرا بالا برده تا در زیر عرش قرار گرفتم، پس رفرف و جامه ای سبزرنگ به من نزدیک شد که نمی توانم آن را به تمام معنا توصیف کنم.
آن جامه به اذن خدای تعالی مرا به سوی پروردگارم بالا برد تا در محضر قدس او رسیدم و دیگر همهمه و صدای فرشتگان از من قطع شد، و هر نوع ترس و وحشتی از من بیرون رفت، و روح و روانم آرام گرفته و شادمان گردیدم و پنداشتم که همه خلائق مرده اند و هیچ یک از آفریده های او را نزد خود نمی دیدم. پس آن چه خدای متعال می خواست مرا رها نموده، آنگاه دوباره روحم را به من برگردانید و من بهبودی یافتم. این توفیق و عنایتی از جانب پروردگارم عزّ وجل بود که چشمم بسته، و بینائیم کند مانده و نگاهم پوشیده گردید. پس داشتم با چشم دلم می دیدم همان گونه که با چشم سر می بینم، بلکه دورتر و بالاتر را مشاهده می کردم و این
ص: 228
همان فرمایش خدای عزّ وجل است: «دیده اش هرگز منحرف نشد و از حد در نگذشت و به تحقیق پاره ای ازآیات بزرگ پروردگارش را دید». (1)
و همواره داشتم در مثل گذر سوزن و نوری در محضر پروردگارم که همه دیدگان توان آن را ندارند، می دیدم. پس پروردگارم جل و عز به من ندا کرده و فرمود: ای محمد!
عرض کردم: لبیک! لبیک بار پروردگارا و ای بزرگ و معبود من!
فرمود: آیا قدر و منزلت و جایگاه خودت را نزد ما می دانی؟
عرض کردم: آری؛ ای بزرگ من!
فرمود: ای محمد! آیا موقف و وضعیت خود و فرزندانت را به نزد من می دانی؟
عرض کردم: آری؛ ای بزرگ من!
فرمود: ای محمد! آیا می دانی که در ملأ اعلی مرافعه به سر چیست؟
عرض کردم: پروردگارا! تو داناتر و فرمانت نافذتر و تو دانای هر نهانی هستی.
فرمود: آن ها در باب درجات و حسنات با یکدیگر مرافعه می کنند. آیا می دانی درجات و حسنات چیستند؟
عرض کردم: ای بزرگ من! تو داناتر و فرمانت نافذتر است.
فرمود: وضوی پر آب و شاداب در سختی ها گرفتن، و بر روی پاها با تو و امامان از فرزندان تو به سوی نماز جمعه رفتن، و چشم انتظار نماز بعد از نماز بودن و آشکار کردن سلام، و خوراندن طعام، و تهجّد و بیداری در شب درحالی که مردم در خواب هستند می باشد.
خداوند تعالی فرمود: «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او فرود آمد ایمان آورد». عرض کردم: آری پروردگارا! «و اهل ایمان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش ایمان آوردند، و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! ما آمرزشَت را می خواهیم و بازگشت تنها به سوی توست».
فرمود: راست گفتی ای محمد! «خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش
ص: 229
تکلیف نمی کند، هرآن چه از خوبی ها به دست آورد به سود او و آن چه از بدی ها را به دست آورد به زیان اوست» و آن ها را می آمرزم. عرض کردم: «پروردگارا! اگر فراموش یا اشتباه نمودیم ما را مؤاخذه مفرما . . . » تا آخر سوره. (1)
فرمود: ای محمد! این برای تو و فرزندانت باشد.
عرض کردم: تو پروردگار و بزرگ و معبود من هستی.
فرمود: چیزی را از تو می پرسم که من از تو داناترم، چه کسی را بعد از خودت روی زمین، به جای خود گذاردی؟عرض کردم: پروردگارا! بهترین اهل زمین را برای آن ها قرار دادم، یعنی برادرم و پسرعمو و یاری کنندۀ دینم، و کسی که برای شکسته شدن حریم و حرمت ها (آن چه که شکستن آن روا نیست) به خشم می آید، زمانی که شکسته شوند و برای پیامبرت خشم پلنگ را دارد، زمانی که به ستیزه برخیزد یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام).
فرمود: راست گفتی ای محمد! همانا من تو را برای نبوت اختیار کرده و برای رسالت برانگیختم و علی (علیه السلام) را به رساندن رسالت و گواه بودن به امتت آزمودم و او را با تو و بعد از تو در روی زمین حجت قرار دادم، او نور اولیا و دوستان من و سرپرست اطاعت کنندگان از من می باشد.
ای محمد! او کلمه ای است که آن را بر پرهیزکاران لازم گردانیدم. همسر او فاطمه (علیها السلام) است و به درستی که او جانشین، وارث، وزیر، شوینده اندام و یاور دین توست. او کسی است که بر سنت من و راه و روش تو کشته می شود، او را نگون بخت این امت می کشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سپس پروردگارم مرا به کارها و چیزهایی فرمان داد و به من دستور داد که آن را کتمان نمایم و به من اجازه نداد تا آن را به یارانم خبر بدهم. بعد همان جامه و رفرف مرا فرود آورد و به جبریل (علیه السلام) برخورد نمودم. پس مرا از آن جا منتقل کرده تا به سدرة المنتهی رسیدم و مرا در زیر آن قرار داد، سپس مرا به جنة المأوی بهشت وارد کرد.
ص: 230
پس ای علی! خانۀ خود و تو را در آن دیدم و زمانی که جبریل (علیه السلام) با من سخن می گفت، نوری از نور خدای عزّ وجل بر من پدیدار شد. پس در مثل گذر و سوراخ سوزنی نگاه کردم به مثل آن چه در دفعه اول به آن نگریستم. آن گاه پروردگارم عزّ وجل به من ندا کرد: ای محمد! عرض کردم: لبیک ای پروردگار و بزرگ و معبود من! فرمود: رحمت من بر غضبم برای تو و فرزندانت پیشی گرفته است، تو در میان آفریدگانم مقرب و نزدیک به بارگاه قدس من هستی، و تو امین و دوست و فرستادۀ من می باشی. به عزت و جلالم سوگند! اگر تمام آفریده های من مرا ملاقات کنند، درحالی که یک چشم بر هم زدن در تو تردید داشته باشند، یا با برگزیده ای از فرزندان تو دشمنی کنند مسلّماً آن ها را در آتش خود وارد می کنم و هیچ باکی هم ندارم.
ای محمد! علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان به سوی بهشتِ پر ناز و نعمت است. او پدر دو سبط و نوۀ تو، آقایان جوانان اهل بهشت من است که آن ها هر دو از روی ظلم و ستم کشته می شوند، آن گاه مرا به نماز و آن چه او تبارک و تعالی می خواست تحریص و تحریک نمود، درحالی که به او نسبت به مرتبهاول به اندازه خمیدگی کمان تا سر آن نزدیک تر بودم.
پس این همان فرمایش خدای عزّ وجل است: «تا آن که فاصله اش به اندازه دو کمان یا نزدیک تر شد»(1)
سپس سدرة المنتهی را یادآوری کرده و فرمودند: «و به تحقیق یک بار دیگر هم او را دیده است، * در همان جا که جنّة الماوی است؛* هنگامی که پوشیده بود سدره آن چه را که پوشیده بود* دیده اش منحرف نگشت و از حد در نگذشت»(2) مراد از پوشش سدره همان نور خدا و عظمت اوست. (3)
ص: 231
109_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) عرف أصحابه أمير المؤمنين في تفسير بعض سورة التحريم
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا مِنْ كِتَابِهِ الَّذِي قَدَّمْنَا ذِكْرَهُ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى حَدَّثَنَا ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَّفَ أَصْحَابَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَرَّتَيْنِ إِنَّهُ قَالَ لَهُمْ: أَ تَدْرُونَ مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي؟ قَالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَالَ: ﴿فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ الْمَرَّةَ الثَّانِيَةَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار امیرمؤمنان (علیه السلام) را به اصحابشان معرفی کردند؛ یک بار به آن ها فرمودند: آیا می دانید ولی و سرپرست شما بعد از من کیست؟
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.
فرمودند: همانا خداوند عزوجل فرمود: «البته خدا و جبریل و صالح مؤمنان یاور او هستند». (1)
مراد از صالح مؤمنان امیرمؤمنان (علیه السلام) است و او بعد از من ولی و سرپرست شماست و بار دوم در غدیر خم بود زمانی که گفت: هر کس را که من مولای او هستم علی (علیه السلام) هم مولای اوست. (2)
ص: 232
110_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان المذكور من تفسير قوله عز و جل: ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ في تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين من كتابه الذي أشرنا إليه بأسانيدنا إليه بما هذا لفظه:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ خَالِدٍ وَ عُبَيْسُ بْنُ هِشَامٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ قَالَ: تَدْرُونَ مَا رَأَوْا؟ رَأَوْا وَ اللَّهِ عَلِيّاً (علیه السلام) مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ. تُسَمُّونَ بِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. يَا فُضَيْلُ! لَمْ يُسَمَّ بِهَا وَ اللَّهِ بَعْدَ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا مُفْتَرٍ كَذَّابٌ إِلَى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا.
فضیل بن یسار می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) این آیه را تلاوت کردند: «پس وقتی آن را از نزدیک ببینند چهره های کسانی که کفر ورزیدند بد شود»(1)
سپس فرمودند: آیا می دانید چه چیزی را می بینند؟ به خدا سوگند علی (علیه السلام) را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می بینند همان کسی که آن را ادعا می کردید به نام امیرمؤمنان می نامیدید.
ای فضیل! به خدا سوگند! بعد از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) تا روز قیامت کسی به آن نامیده نشد مگر آن که افترازننده و دروغگوست. (2)
ترجمه حدیث 111 و 112 در حدیث شماره 33 گذشت.
113_ الباب فيما نذكره من الرواية بتسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين مما ذكره الحسين بن سعيد الأهوازي المجمع على عدالته و ثقته عند أهل ملته في كتابه المسمى كتاب البهار و الأصل منقول من نسخة عتيقة و كان على ظهرها قرأه و أجازه في صفر سنة تسع و ثلاثين و أربعمائة. و هذا الحسين بن سعيد من موالي
ص: 233
مولانا علي بن الحسين(علیهما السلام) و نحن نروي كتبه بعدة طرق قد ذكرنا بعضها في كتاب الإجازات فيما يخصني من الإجازات و رواه برواية فيها من رجالهم.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو أَحْمَدَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا سُلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، خَرَجَ الرَّجُلَانِ وَ هُمَا يَقُولَانِ: وَ اللَّهِلَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً.
سلیمان بن هارون می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: وقتی به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام داده شد، آن دو نفر «اولی و دومی» بیرون آمدند درحالی که می گفتند: ما هرگز در برابر آن چه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند تسلیم نخواهیم شد. (1)
114_ الباب فيما نذكره من كتاب البهار من رواية الحسين بن سعيد بتسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين برجالهم نذكر من الحديث ما نحتاج إليه فإنه طويل و فيه ما لا ضرورة إلى الوقوف عليه و هذا لفظ ما يذكره
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَزَوَّرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَبْدِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثُمَّ ذَكَرَ مَا مَعْنَاهُ أَنَّهُ سَأَلَهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَمَّا يَتَجَدَّدُ بَعْدَهُ مِنَ الْأُمُورِ فَأَخْبَرَهُ، ثُمَّ ذَكَرَ مَا جَرَى لِعُثْمَانَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! ثُمَّ يَكُونُ مَا ذَا؟
قَالَ: ثُمَّ يُبَايِعُ النَّاسُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، حَتَّى إِذَا وَجَبَتْ لَهُ الصَّفْقَةُ عَلَى مَنْ صَلَّى الْقِبْلَةَ وَ أَدَّى الْجِزْيَةَ، انْطَلَقَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَحَمَلَا امْرَأَةً مِنْ أُمَّهَاتِ الْمُسْلِمِينَ ثُمَّ ذَكَرَ مَا جَرَى مِنْ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ وَ عَائِشَةَ.
ص: 234
مالک بن ضمره رواسی از ابی ذر (رضی الله عنه) نقل می کند که او گفت: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی را در رابطه با حوادثی که بعد از ایشان اتفاق می افتد پرسیدم، پس ایشان هم آن را به او خبر دادند، آن گاه ماجرای عثمان و آن اتفاقات را مطرح فرمودند. ابوذر عرض کرد: یا رسول الله! سپس چه اتفاقی می افتد؟
فرمودند: آن گاه مردم با امیرمؤمنان (علیه السلام) بیعت می کنند تا جایی که بر کسی که بر قبله نماز گزارده و جزیه پرداخت نموده بیعت با او واجب می شود. فلان و فلان (طلحه و زبیر) راه می افتند و زنی را که به عنوان ام المؤمنین معروف شده حرکت می دهند سپس ماجرای طلحه و زبیر و عایشه را یاد کرد. (1)
115_ الباب فيما نذكره أيضاً عن الحسين بن سعيد من كتاب البهار لموافقة بريدة لأبي بكر و إذكاره بما سمع من رسول الله رب العالمين من أمره لهم بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين تذكر من الحديث ما نحتاج إليه بلفظه الذي يعتمد عليه و نترك منه ما لا ضرورة إليه.
فَنَقُولُ: إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ سَعِيدٍ رَفَعَ الْحَدِيثَ إِلَى سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ وَ ذَكَرَ مَا جَرَى عِنْدَ بِيعَةِ أَبِي بَكْرٍ وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَقْبَلَ بُرَيْدَةُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا بَكْرٍ! أَ لَسْتَ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ: انْطَلِقْ إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَسَلِّمْ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقُلْتَ: عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ لَكَ: نَعَمْ فَانْطَلَقْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَيْهِ؟ وَ اللَّهِ لَا أَسْكُنُ بَلْدَةً أَنْتَ فِيهَا.
سلیم بن قیس هلالی ماجرایی را که هنگام بیعت با ابوبکر اتفاق افتاد نقل
ص: 235
می کند و آن مطلب چنین است: بریده رفت و خودش را به ابوبکر رسانید و به او گفت: ای ابوبکر! آیا تو همان کسی نیستی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو فرمودند: به سوی علی (علیه السلام) برو و به عنوان امیرمؤمنان به او سلام بده. تو گفتی: آیا این کار از فرمان خداو پیامبرش می باشد؟
به تو گفت: آری! پس تو رفتی و به او سلام دادی، به خدا سوگند در شهری که تو در آن باشی، من سکونت نمی کنم. (1)
116_ الباب فيما نذكره عن الحسين بن سعيد من كتابه كتاب البهار في إذكار أسامة بن زيد لأبي بكر بأمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لهم أن يسلموا على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين نذكر ما نحتاج إليه بلفظه المعتمد عليه و نترك ما لا ضرورة إليه فنقول.
عَنْ رِجَالِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ مَا هَذَا لَفْظُهُ: مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ فُضَيْلٍ الرَّسَّانِ وَ الْحَسَنِ بْنِ سَكَنٍ العرار عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي أُمَامَةَ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَتَبَ أَبُوبَكْرٍ إِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ: مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ إِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا عَلَيَّ لَمَّا أَنْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَأَقْبِلْ. قَالَ: فَكَتَبَ إِلَيْهِ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ جَاءَنِي كِتَابٌ لَكَ يَنْقُضُ آخِرُهُ أَوَّلَهُ؛ كَتَبْتَإِلَيَّ: مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ، ثُمَّ أَخْبَرْتَنِي أَنَّ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا عَلَيْكَ! قَالَ: فَلَمَّا قَدِمَ أُسَامَةُ عَلَيْهِ قَالَ لَهُ: يَا أَبَا بَكْرٍ! أَ مَا تَذْكُرُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ حِينَ أَمَرَنَا أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقُلْتَ: أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ لَكَ: نَعَمْ! ثُمَّ قَامَ عُمَرُ فَقَالَ: أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ! ثُمَّ قَامَ الْقَوْمُ
ص: 236
فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَكُنْتُ أَصْغَرَكُمْ سِنّاً، فَقُمْتُ فَسَلَّمْتُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ يَجْمَعُ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ.
ابوامامه می گوید: هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند، ابوبکر به اسامة بن زید نوشت: از ابوبکر خلیفۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسامة بن زید:(1)
اما بعد، وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند مسلمانان بر گرد من جمع شدند. هرگاه این نوشته من به تو برسد به سوی من بیا! پس اسامة بن زید در جواب او نوشت:
اما بعد؛ همانا نوشتۀ تو به من رسید، نوشته ای که آخر آن اولش رانقض کرده و در هم می شکند، چون تو به من نوشته ای: از ابوبکر خلیفۀ پیامبر خدا، آنگاه مرا خبر
ص: 237
می دهی که مسلمانان بر دور تو جمع شده و به تو رأی داده اند!؟ وقتی اسامه به نزدش آمد به او گفت: ای ابوبکر! آیا یاد نداری که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمان داد که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بگوئیم. تو گفتی: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟ ایشان به تو فرمودند: آری! آنگاه عمر برخاسته و گفت: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟ پس ایشان فرمودند: آری! و همه بر او سلام دادند پس سن من از همه شما کوچک تر بود برخاستم و به عنوان امیرمؤمنان بر او سلام دادم؟
ابوبکر در جواب گفت: خداوند بر آن نیست که نبوت و خلافت را یک جا برایشان جمع کند!!(1)
جواب او در حدیث 95 گذشت.
117_ الباب فيما نذكره عن الحسين بن سعيد الثقة المجمع عليه من كتاب البهار يتضمن أمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لجماعة من الصحابة بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين نذكر منه ما نحتاج إليه بلفظه و نترك ما لا ضرورة إلى الوقوف عليه.
فَقَالَ فِي إِسْنَادِهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ بَعْدَ كَلَامٍ لَا ضَرُورَةَ إِلَيْهِ: إِنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) مَرِضَ فَعَادَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَمَرَ هَؤُلَاءِ فَعَادُوهُ وَ قَالَ لَهُمْ: سَلِّمُوا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَامَ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ فَقَالُوا: أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. قَالَ: فَانْطَلِقُوا فَسَلِّمُوا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُمْ عِنْدَهُ. فَقَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ! مَا قَالُوا لَكَ؟ فَقَالَ: سَلَّمُوا عَلَيَّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: فَقَالَ لَهُمْ: إِنَّ هَذَا اسْمٌ نَحَلَهُ اللَّهُ عَلِيّاً (علیه السلام) لَيْسَ هُوَ إِلَّا لَهُ، ثُمَّ ذَكَرَ تَمَامَ الْحَدِيثِ.
ص: 238
فصل: أقول: قوله في الحديث إن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عاد علياً (علیه السلام) يعني أنه عاده و خرج من عنده و أمر الجماعة المشار إليهم بالعيادة لعلي (علیه السلام) و التسليم عليه بإمرة المؤمنين، ثم عاد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و دخل إليهم فسأله عمّا قالوا له و عرفهم ما ذكره في الحديث المشار إليه.
محمد بن سلیمان از پدرش از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت (بعد از کلامی که فعلاً نیازی به بازگوکردن آن نیست) فرمودند: همانا علی (علیه السلام) بیمار شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از او عیادت کردند و به آن ها یعنی ابوبکر و عمر و عثمان فرمودند: از او عیادت کنید. در نتیجه ایشان به دیدارش آمدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان فرمودند: بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید.
ابوبکر و عمر و عثمان برخاسته و گفتند: آیا این دستوری از خدا و پیامبرش می باشد؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن ها فرمودند: از جانب خدا و پیامبرش است. آن ها رفتند و بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند، بعد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن ها وارد شد درحالی که آنان نزد امیرمؤمنان بودند پس به او فرمودند: ای علی!آن ها به تو چه گفتند؟
عرض کرد: بر من به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند. به آن ها فرمودند: به درستی که این اسمی است که خدا به علی (علیه السلام) بخشیده است و این لقب جز بر او جائز نیست. آنگاه تمام حدیث را نقل کرده است. (1)
فصل: من می گویم: این که در این حدیث دارد: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از علی (علیه السلام) عیادت کرد یعنی بعد از عیادت، از نزد او بیرون رفته و به آن جمعیتی که اشاره شد فرمان دادند به عیادت علی (علیه السلام) بروند تا به عنوان امیرمؤمنان بر او سلام بدهند سپس بار دیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن ها وارد شده و آن چه را ایشان گفته بودند از مولا علی (علیه السلام) پرسید و به آن چه در حدیث آمده آنان را آشنا کرد.
ص: 239
118_ الباب فيما نذكره من رواية إسماعيل بن أحمد البستي من علمائهم و أعيان رجالهم في كتابه الذي سماه فضائل علي بن أبي طالب و مراتب أمير المؤمنين (علیه السلام) في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و فارس المسلمين و قائد الغر المحجلين و قاتل الناكثين و المارقين و القاسطين و إمام المتقين
فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ مِنْ أَسْمَائِهِ مَا سَمَّاهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) بِهَا عَلَى مَا رَوَاهُ الْخَلَفُ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَجَدْتُهُ وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ لِي دِحْيَةُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ فَارِسَ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ قَاتِلَ النَّاكِثِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ الْقَاسِطِينَ. وَ قَالَ: وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ _ فِي بَعْضِ الرِّوَايَاتِ _ . ثُمَّ قَالَ لَهُ: تَعَالَ خُذْ رَأْسَ ابْنِ عَمِّكَ فِي حَجْرِكَ، فَأَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِكَ.فَلَمَّا دَنَوْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ وَضَعْتُ رَأْسَهُ فِي حَجْرِي، لَمْ أَرَ دِحْيَةَ وَ فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَيْنَهُ وَ قَالَ: يَا عَلِيُّ! مَنْ كُنْتَ تُكَلِّمُ؟ قُلْتُ: دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ وَ قَصَصْتُ عَلَيْهِ الْقِصَّةَ. قَالَ: لَمْ يَكُنْ دِحْيَةَ وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ جَبْرَئِيلَ، أَتَاكَ لِيُعَرِّفَكَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَمَّاكَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ.
اسماعیل بن احمد البُستی که از علمای اهل خلاف است در کتاب خود به نام فضائل علی بن ابی طالب(علیهما السلام) می گوید: بنابر آن چه از خود حضرت علی (علیه السلام) نقل شده، یکی از نام هایی که جبریل (علیه السلام) ایشان را به این نام نامیده، این است که ایشان فرمودند: من بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم درحالی که سر مبارک آن بزرگوار در دامن دحیۀ کلبی بود، پس من بر او سلام کردم.
دحیه در جواب به من گفت: و علیک السلام! سلام بر تو ای امیرمؤمنان و شهسوار مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان و کُشندۀ ناکثین و مارقین و قاسطین و در روایتی گفت: ای پیشوای پرهیزکاران! سپس به او گفت: بیا و سر پسرعمویت را
ص: 240
به دامنت بگذار، چون تو به این کار شایسته و سزاوارتر هستی. وقتی من به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک شده و سر مبارکشان را در دامن خویش گذاشتم، دیگر دحیه را ندیدیم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چشمشان را باز نموده و فرمودند: یا علی! با چه کسی سخن می گفتی؟
عرض کردم: دحیۀ کلبی بود و حکایت کلام او را به ایشان بازگو کردم. ایشان به من فرمودند: او دحیه نبود، بلکه جبریل (علیه السلام) بود که به نزد تو آمد، تا تو را خبردار کند که خداوند تعالی تو را به این اسامی نامگذاری کرده است. (1)
119_ الباب فيما نذكره أيضاً من رواية إسماعيل بن أحمد البستي في كتابه فضائل علي (علیه السلام) في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أصحابه أن يسلموا على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ فِي الْحَدِيثِ أَنَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَ أَصْحَابَهُ أَنْ يُسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: رَأْيٌ رَأَيْتَهُ أَوْ وَحْيٌ نَزَلَ؟ قَالَ: بَلَى! وَحْيٌ نَزَلَ. فَقَالَ: سَمْعاً وَ طَاعَةً، وَ الْقِصَّةُ مَشْهُورَةٌ.
فصل: أقول: أنا وجدت في آخر النسخة التي نقلت منها هذين الحديثين ما هذا لفظه: عن كتاب مراتب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(علیهما السلام) من إملاء الشيخ الإمام أبي القاسم إسماعيل بن أحمد البستي رحمه الله انتسخ هذه النسخة من نسخة مصحّحة طالعها الكبار من العلماء و تلك النسخة موضوعة في دار الكتب التي بناها في المسجد الجامع العتيق بهمدان الصدر السعيد الكبير ضياء الدين أبو محمد عبد الملك بن محمد هذا ما وجدناه و نقلناه كما رأيناه و الحمد لله.
اسماعیل بن احمد البُستی از علمای مخالفین، در کتابش به نام فضائل علی (علیه السلام) ، دربارۀ دستور دادن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحابش که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند چنین نقل می کند: ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) به یاران خود فرمان دادند که
ص: 241
بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند. پس عمر به ایشان گفت: آیا این نظر شخصی خودت هست یا وحی آسمانی نازل شده است؟!
فرمودند: بلکه وحی است که نازل شده است.
او گفت: به گوش هستم و اطاعت می کنیم، و قصۀ آن مشهور است. (1)
120_ الباب فيما نذكره من كتاب لبعض علمائهم صنّفه برجالهم في فضائل علي (علیه السلام) نذكر منه ما يختص بتسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين أول أسانيد هذا الكتاب حدثنا أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي و قال في آخره: و كان الفراغ من نسخه في ربيع الآخر سنة إحدى عشرة و أربعمائة بالقاهرة المعزية.
فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْخَثْعَمِيُّ الْعَدْلُ وَ عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَكَمِ التَّمِيمِيُّ الْعَدْلُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْعِجْلِيُّ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ السَّكَنِ الْأَسَدِيُّ الْكُوفِيُّونَ قَالُوا: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّرِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَزَوَّرٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ عَلَى أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ حَيْثُ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ، فَقَالَ: حَدَّثَنِيأَخُوكَ أَبُو دَاوُدَ السَّبِيعِيُّ عَنْ بُرَيْدَةَ بْنِ خصيب [حُصَيْبٍ] الْأَسْلَمِيِّ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلَ عَلَيْنَا أَبُوبَكْرٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ! فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ
ص: 242
رَسُولِهِ. ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ عُمَرُ: مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ جَاءَ سَلْمَانُ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فَسَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَسَلَّمَ.
ثُمَّ جَاءَ عَمَّارٌ فَسَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قُمْ يَا عَمَّارُ! فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَامَ فَسَلَّمَ، ثُمَّ دَنَا فَجَلَسَ، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِوَجْهِهِ فَقَالَ: إِنِّي قَدْ أَخَذْتُ مِيثَاقَكُمْ عَلَى ذَلِكَ، كَمَا أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ فَقَالَ لَهُمْ: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى ﴾ وَ سَأَلْتُمُونِي أَنْتُمْ: أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقُلْتُ: بَلَى. أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهُ لَتَكْفُرُونَ فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ يَضْرِبُ بِإِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى ثُمَّ قَالَ: كَلَّا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. فَقُلْتُ: مَنْ ذَلِكَ الرَّجُلُ؟ قَالَ: لَا تَتَحَمَّلْهُ، وَ جَابِرٌ مِنْ خَلْفِي يَغْمِزُنِي أَنْ سَلْهُ، فَأَلْحَحْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: الْأَعْرَابِيُّ يَعْنِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ.
فصل:أقول أنا: هذا لفظ الحديث ذكرناه كما وجدناه و مصنفه و رجاله ما هم من رجال الإمامية فدرك ذلك عليهم و هم أعرف بأحاديثهم النبوية.
علی بن حزوّر می گوید: هنگامی که ابواسحاق سبیعی من و علاء بن هلال از خراسان آمده بود بر او وارد شدیم، پس او گفت: برادرت ابو داود از بریدة بن حصیب اسلمی به من حدیث کرد و گفت: من در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم که ابوبکر بر ما وارد شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ای ابوبکر! برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده.
ابوبکر گفت: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟
ص: 243
فرمودند: از جانب خدا و پیامبرش می باشد. سپس عمر آمد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او نیز فرمودند: بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده.
عمر نیز گفت: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟فرمودند: از جانب خدا و پیامبرش می باشد.
آن گاه سلمان رضوان الله تعالی علیه آمد و سلام داد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او نیز فرمودند: بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده و او هم سلام داد. پس از آن عمار رضوان الله تعالی علیه آمد سلام داده و نشست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عمار نیز فرمودند: ای عمار! برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده، او برخاسته و سلام داد، سپس نزدیک آمد و نشست. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با چهرۀ خویش رو نموده و فرمودند: در حقیقت من از شما بر این کار عهد و پیمان گرفتم، همان طور که خداوند تعالی از فرزندان آدم (علیه السلام) پیمان گرفت و به آن ها فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری».
و شما از من پرسیدید: آیا این کار از خدا و پیامبرش هست؟
من هم گفتم: آری! آگاه باشید! به خدا سوگند! اگر این عهد و پیمان را بشکنید مسلّماً کافر خواهید شد. پس آن ها از نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفتند و مردی از آن جمعیت دست بر روی دست می زد و می گفت: به خدای کعبه! هرگز این کار را نخواهیم کرد.
من گفتم: آن مرد که بود؟ گفت: تحمل شنیدن آن را نداری، و جابر که در پشت سر من بود نِشگونی به من گرفت و اشاره کرد که از او بپرس. پس من بر او اصرار و پافشاری کردم، گفت: او یک اَعرابی بود یعنی عمر بن خطاب. (1)
121_ الباب فيما نذكره عن أحمد بن محمد الطبري من كتابه الذي أشرنا إليه في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و ولي المؤمنين و وصي رسول رب العالمين
ص: 244
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ الدَّلَّالُ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ القرار [الْقَزَّازُ] قَالَ: حَدَّثَنَا عَامِرُ بْنُ كَثِيرٍ السَّرَّاجُ قَالَ: وَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ يَقُولُ: شَجَرَةٌ أَصْلُهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، وَ فَرْعُهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ(علیهما السلام)، وَ أَغْصَانُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ ثَمَرَتُهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام). فَإِنَّهَا شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ نَبْتُ الرَّحْمَةِ وَ مِفْتَاحُ الْحِكْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَوْضِعُ سِرِّ اللَّهِ وَ وَدِيعَتُهُ وَ الْأَمَانَةُ الَّتِي عُرِضَتْ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ حَرَمُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ وَ بَيْتُ اللَّهِ الْعَتِيقُ وَحَرَمُهُ. عِنْدَنَا عَلِمُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا وَ فَصْلُ الْخِطَابِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ.
كَانُوا نُوراً مُشْرِقاً حَوْلَ عَرْشِ رَبِّهِمْ فَأَمَرَهُمْ فَسَبَّحُوا فَسَبَّحَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ بِتَسْبِيحِهِمْ، ثُمَّ أُهْبِطُوا إِلَى الْأَرْضِ فَأَمَرَهُمْ فَسَبَّحُوا فَسَبَّحَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِتَسْبِيحِهِمْ، فَإِنَّهُمْ لَهُمُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمُسَبِّحُونَ. فَمَنْ أَوْفَى بِذِمَّتِهِمْ فَقَدْ أَوْفَى بِذِمَّةِ اللَّهِ وَ مَنْ عَرَفَ حَقَّهُمْ، فَقَدْ عَرَفَ حَقَّ اللَّهِ. هُمْ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خُزَّانُ وَحْيِ اللَّهِ وَ وَرَثَةُ كِتَابِ اللَّهِ وَ هُمُ الْمُصْطَفَوْنَ بِسِرِّ اللَّهِ وَ الْأُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِ اللَّهِ. هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ الْمُسْتَأْنِسُونَ بِخَفْقِ أَجْنِحَةِ الْمَلَائِكَةِ بِمَنْ كَانَ يَغْدُوهُمْ جَبْرَئِيلُ مِنَ الْمَلِكِ الْجَلِيلِ بِخَيْرِ التَّنْزِيلِ وَ بُرْهَانِ التَّأْوِيلِ.
هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتٍ أَكْرَمَهُمُ اللَّهُ بِسِرِّهِ وَ شَرَّفَهُمْ بِكَرَامَتِهِ وَ أَعَزَّهُمْ بِالْهُدَى وَ ثَبَّتَهُمْ بِالْوَحْيِ وَ جَعَلَهُمْ أَئِمَّةَ هُدًى وَ نُوراً فِي الظُّلَمِ لِلنَّجَاةِ وَ اخْتَصَّهُمْ لِدِينِهِ وَ فَضَّلَهُمْ بِعِلْمِهِ وَ آتَاهُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ وَ جَعَلَهُمْ
ص: 245
عِمَاداً لِدِينِهِ وَ مُسْتَوْدَعاً لِمَكْنُونِ سِرِّهِ وَ أُمَنَاءَ عَلَى وَحْيِهِ، نُجَبَاءَ مِنْ خَلْقِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَى بَرِيَّتِهِ، اخْتَارَهُمُ اللَّهُ وَ حَبَاهُمْ وَ خَصَّهُمْ وَ اصْطَفَاهُمْ وَ فَضَّلَهُمْ وَ ارْتَضَاهُمْ وَ انْتَجَبَهُمْ وَ انْتَقَاهُمْ وَ جَعَلَهُمْ لِلْبِلَادِ وَ الْعِبَادِ عُمَّاراً وَ أَدِلَّاءَ لِلْأُمَّةِ عَلَى الصِّرَاطِ.
فَهُمْ أَئِمَّةُ الْهُدَى وَ الدُّعَاةُ إِلَى التَّقْوَى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ حُجَّةُ اللَّهِ الْعُظْمَى وَ هُمُ النَّجَاةُ وَ الزُّلْفَى. هُمُ الْخِيَرَةُ الْكِرَامُ، هُمُ الْأَصْفِيَاءُ الْحُكَّامُ، هُمُ النُّجُومُ الْأَعْلَامُ، هُمُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ، هُمُ السَّبِيلُ الْأَقْوَمُ. الرَّاغِبُ عَنْهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ، نُورُ اللَّهِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْبِحَارُ السَّائِغَةُ لِلشَّارِبِينَ، أَمْنٌ لِمَنِ الْتَجَأَ إِلَيْهِمْ وَ أَمَانٌ لِمَنْ تَمَسَّكَ، بِهِمْ إِلَى اللَّهِ يَدْعُونَ وَ لَهُ يُسَلِّمُونَ وَ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ وَ بِكِتَابِهِ يَحْكُمُونَ.
مِنْهُمْ بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ وَ عَلَيْهِمْ هَبَطَتْ مَلَائِكَتُهُ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ سَكِينَتُهُ وَ إِلَيْهِمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ مَنّاً مِنَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ، فَضَّلَهُمْ بِهِ وَ خَصَّهُمْ وَ أُصُولٌ مُبَارَكَةٌ، مُسْتَقَرُّ قَرَارِ الرَّحْمَةِ، خُزَّانُ الْعِلْمِ وَ وَرَثَةُ الْحِلْمِ وَ أُولُو التُّقَى وَ النُّهَى وَ النُّورُ وَ الضِّيَاءُ وَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ بَقِيَّةُ الْأَوْصِيَاءِ.
مِنْهُمُ الطَّيِّبُ ذِكْرُهُ وَ الْمُبَارَكُ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْمُصْطَفَى الْمُرْتَضَى وَ رَسُولُهُ النَّبِيُّ الْأُمِّيُّ وَ مِنْهُمُ الْمَلِكُ الْأَزْهَرُ وَ الْأَسَدُ الْمُرْسَلُ حَمْزَةُ وَ مِنْهُمُ الْمُسْمتَسْقَى بِهِ يَوْمَ الزِّيَارَةِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ صِنْوُ أَبِيهِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ وَ ذُو الْهِجْرَتَيْنِ وَ الْقِبْلَتَيْنِ وَ الْبَيْعَتَيْنِ مِنَ الشَّجَرَةِ الْمُبَارَكَةِ، صَحِيحٌ الْأَدِيمِ وَ وَاضِحُ الْبُرْهَانِ.
وَ مِنْهُمْ حَبِيبُ مُحَمَّدٍ وَ أَخُوهُ وَ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ مِنْ بَعْدِهِ الْبُرْهَانَ وَ التَّأْوِيلَ وَ مُحْكَمَ التَّفْسِيرِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ الصَّلَوَاتُ الزَّكِيَّةُ وَ الْبَرَكَاتُ السَّنِيَّةُ فَهَؤُلَاءِ
ص: 246
الَّذِينَ افْتَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ وَ وَلَايَتَهُمْ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ؛ فَقَالَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ لِنَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام): اقْتِرَافُ الْحَسَنَةِ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
زیاد بن مُنذر می گوید: از امام باقرالعلوم (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: ما درختی هستیم که ریشۀ آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ساقۀ آن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ، شاخه های آن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دختر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و میوه اش امام حسن و حسین(علیهما السلام) هستند، به درستی که آن درخت نبوت و خانۀ رحمت و کلید حکمت و معدن دانش و جایگاه رسالت و محل رفت وآمد فرشتگان و موضع راز و ودایع الهی و امانتی است که بر آسمان ها و زمین عرضه شد و حرم بزرگ خداوند و خانۀ عتیق خدا و امان و ضمان خداوند تعالی است، و علم و دانش مرگ و میرهای مردم و بلاها و امتحانات (سختی و آفات و نیز خیرات) و وصایا (توصیه های پیامبران و جانشینانشان) و فصل الخطاب (کلامی که میان حق و باطل جدائی می اندازد) و جایگاه ولادت اسلام (که چه کسی بر اسلام یا بر کفر متولد می شود) و نژاد عرب (به پاکی و ناپاکی آن ها) تنها نزد ماست.
همانا امامان (علیهم السلام) همواره نوری درخشان در اطراف عرش پروردگارشان بودند که خداوند تعالی به ایشان فرمان داد تا او را تسبیح کنند، پس اهل آسمان ها به تسبیح آنان تسبیح گفتند و به درستی که ایشان برای آنان صف زدگان و تسبیح کنندگانند. هر کس به عهد و پیمان آن ها وفا کند به تحقیق به پیمان خدا وفا کرده است، و هر کس حق آنان را بشناسد به تحقیق حق خدا را شناخته است. ایشان عترت و خانوادۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشند، و هر کس حق آنان را انکار نماید به تحقیق حق خدا را انکار کرده است. ایشان والیان و کارگزاران امر خدا وگنجینه داران وحی او و
ص: 247
میراث بران کتاب او هستند و ایشان به فرمان خدا برگزیده شده اند، و امینان بر وحی خدایند. ایشان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جایگاه رسالتند، اینان کسانی هستند که با برهم خوردن بال های فرشتگان انس دارند، همان کسانی که جبریل (علیه السلام) فرشتۀ الهی، به فرمان خدای بزرگ ایشان را به تنزیل و تأویل قرآن سرشار و سیر می کند.
اینان خانواده ای هستند که خداوند تعالی آن ها را به شرافت خود اکرام و به کرامت خویش آنان را بزرگ و به هدایت و راهنمایی خود ایشان را عزیز و به وسیلۀ وحی، آن ها را استوار و بر پا داشته است. و آن ها را پیشوایان هدایت و روشنائی در تاریکی ها برای نجات مردم قرار داده است، و ایشان را شایسته و مخصوص به دین خود دانسته، و به واسطه علم خویش آن ها را برتری داده. آن چه را که به هیچ یک از مردم جهان نداده به آنان عطا نمود، و آن ها را پایه های دین و محرم و امانت دار اسرار خود و امینان بر وحی و گواهان آفریده های خویش قرار داد، و خداوند آن ها را اختیار کرده و برگزید، و آن ها را مخصوص خود گردانیده و انتخابشان نمود و برتریشان داد و شایان دربار خود قرار داده و انتخابشان کرد، و ایشان را نور شهرها و پایه هایی برای بندگان و حجت و برهان بزرگ خود و اهل نجات و مقرب درگاهش قرارشان داد.
آن ها برگزیدگان ارجمندند، آن ها داوران و حاکمانند، آن ها ستارگان و نشانه های هدایتند، آن ها راه راست و مستقیمند، آن ها راه درست تر و نزدیک ترند، هر کس از آن ها دوری و اعراض نماید از دین بیرون شده، و هر کس در حق آن ها کوتاهی کند نابود گشته، و آن که ملازم و همراه ایشان باشد به دین خدا رسیده است.
ایشان نور خدا در دل های اهل ایمان و دریای گوارا برای نوشندگانند، مایۀ امنیت و آرامش برای کسی هستند که به آن ها پناهنده شود، و مایۀ امن و امان هستند برای کسی که به آن ها چنگ بزند.
ایشان مردم را تنها به خدا فرا می خوانند، و فقط تسلیم دربار اویند، و تنها به فرمان او عمل می کنند و به توصیف و تعریف او حکم می کنند، خداوند متعال پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) را در میان آن ها برانگیخت و فرشتگانش بر آن ها فرود آمدند و سکینه و
ص: 248
آرامش از ناحیه او در میان آن ها نازل شد و خداوند عزّ وجل بر آن ها منّت گذاشته و روح الامین جبریل (علیه السلام) به سوی آن ها برانگیخته شد، ایشان را به او برتری داد، و آنان را به این مخصوص گردانید، ریشه های با برکت و جایگاه رحمت خداوند و گنجینه داران علوم الهی و وارثان بردباری و صاحبان پرهیزکاری و عقل و نور و روشنایی و وارثان پیامبران و بقایای جانشینان هستند. برخی از این خانواده که یادشان پاک و پاکیزه ونامشان پر برکت است، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و پسندیده خدای یکتا و پیامبر درس ناخوانده اش می باشد، و برخی از آن ها پادشاه نورانی و شیر شجاع یعنی، حمزة بن عبدالمطلب(علیهما السلام) است و برخی از آن ها کسی بود که مردم به هنگام زیارت خانۀ خدای عزوجل از او درخواست آب می کردند یعنی عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که هم ریشه و هم شاخه پدرش بود، و جعفر طیار (علیه السلام) که دارای دو بال و صاحب دو هجرت و دو بیعت، و نمازگزارنده بر دو قبله از درختی پر برکت، با منظر و اندامی صحیح و برهانی روشن بود، و برخی از آن ها دوست و برادر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همان کسی که بعد از او برهان و تأویل و تفسیر محکم قرآن را از جانب او رساننده است یعنی امیرمؤمنان و سرپرست اهل ایمان و جانشین فرستادۀ پروردگار جهان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) می باشد.
اینان کسانی هستند که خداوند عزّ وجل دوستی و ولایت آن ها را بر هر مرد و زن مسلمان واجب کرده و در آیات محکم کتابش به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بگو: در برابر آن هیچ پاداشی از شما نمی خواهم مگر دوستی خویشاوندان و هر کس نیکی به جای آورد بر نیکی او می افزائیم، همانا خداوند بسیار آمرزنده و سپاسگزار است».(1) آن گاه امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: اقترافِ حسنه «به دست آوردن نیکی» همان ولایت ما اهل بیت است. (2)
ص: 249
122_ الباب فيما نذكره عن أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي المقدم ذكره من كتابه المشار إليه من تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و أمره بالتسليم عليه بذلك
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْخَلِيلِيِّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ ثَعْلَبَةَ الْحِمَّانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُخَوَّلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ النَّهْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: كُنْتُ أَتَتَبَّعُ غَضَبَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِذَا ذَكَرَ شَيْئاً أَوْ هَاجَهُ خَبَرٌ، فَلَمَّا كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ كَتَبَ إِلَيْهِ بَعْضُ شِيعَتِهِ مِنَ الشَّامِ يَذْكُرُ فِي كِتَابِهِ: أَنَّ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ عُتْبَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ وَ الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ وَ مَرْوَانَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ مُعَاوِيَةَ فَذَكَرُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَعَابُوهُ وَ أَلْقَوْا فِي أَفْوَاهِ النَّاسِ أَنَّهُ يَنْتَقِصُ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَيَذْكُرُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا هُوَ أَهْلُهُ وَ ذَلِكَ لَمَّا أَمَرَ أَصْحَابَهُ بِالانْتِظَارِ لَهُ بِالنُّخَيْلَةِ، فَدَخَلُوا الْكُوفَةَ وَ تَرَكُوهُ فَغَلُظَ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ جَاءَ هَذَا الْخَبَرُ. فَأَتَيْتُ بَابَهُ فِي اللَّيْلِ فَقُلْتُ: يَا قَنْبَرُ! أَيُّ شَيْ ءٍ خَبَرُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: هُوَ نَائِمٌ. فَسَمِعَ كَلَامِي. فَقَالَ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! قَالَ: ادْخُلْ. فَدَخَلْتُ فَإِذَا هُوَ قَاعِدٌ نَاحِيَةً عَنْ فِرَاشِهِ فِي ثَوْبٍ جَالِسٌ كَهَيْئَةِ الْمَهْمُومِ. فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اللَّيْلَةَ؟ فَقَالَ: وَيْحَكَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ كَيْفَ تَنَامُ عَيْنَا قَلْبٍ مَشْغُولٍ. يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! مَلِكُ جَوَارِحِكَ قَلْبُكَ فَإِذَا أَدْهَاهُ أَمْرٌ طَارَ النَّوْمُ عَنْهُ، هَا أَنَا ذَا كَمَا تَرَى مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ اعْتَرَانِي الْفِكْرُ وَ السَّهَرُ لِمَا تَقَدَّمَ مِنْ نَقْضِ عَهْدِ أَوَّلِ هَذِهِ الْأُمَّةِ الْمُقَدَّرِ عَلَيْهَا نَقْضُ عَهْدِهَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَ مَنْ أَمَرَ مِنْ أَصْحَابِهِ بِالسَّلَامِ عَلَيَّ فِي حَيَاتِهِ بِإِمْرَةِ
ص: 250
الْمُؤْمِنِينَ فَكُنْتُ أُؤَكِّدُ أَنْ أَكُونَ كَذَلِكَ بَعْدَ وَفَاتِهِ. يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ بَعْدَهُ وَ لَكِنْ أُمُورٌ اجْتَمَعَتْ عَلَى رَغْبَةِ النَّاسِ فِي الدُّنْيَا وَ أَمْرِهَا وَ نَهْيِهَا وَ صَرْفِ قُلُوبِ أَهْلِهَا عَنِّي وَ أَصْلُ ذَلِكَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾
فَلَوْ لَمْ يَكُنْ ثَوَابٌ وَ لَا عِقَابٌ لَكَانَ بِتَبْلِيغِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَرْضٌ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُهُ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ أ تَرَاهُمْ نُهُوا عَنِّي فَأَطَاعُوا. وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ غَدَا بِرُوحِ أَبِي الْقَاسِمِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى الْجَنَّةِ، لَقَدْ قُرِنْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَيْثُ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾، وَ لَقَدْ أَطَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ فِكْرِي وَ هَمِّي وَ تَجَرُّعِي غُصَّةً بَعْدَ غُصَّةٍ وُرُودُ قَوْمٍ عَلَى مَعَاصِي اللَّهِ وَ حَاجَتُهُمْ إِلَيَّ فِي حُكْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، حَتَّى إِذَا أَتَاهُمْ أَمْنُ الدُّنْيَا أَظْهَرُوا الْغِنَى عَنِّي كَأَنْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: ﴿وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ الْآيَةَ، وَ لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّهُمْ احْتَاجُوا إِلَيَّ وَ لَقَدْ غَنِيتُ عَنْهُمْ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها فَمَضَى مَنْ مَضَى قَالٍ عَلَيَّ بِضِغْنِ الْقُلُوبِ وَ أَوْرَثَهَا الْحِقْدَ عَلَيَّ وَ مَا ذَلِكَ إِلَّا مِنْ أَجْلِ طَاعَتِهِ فِي قَتْلِ الْأَقَارِبِ الْمُشْرِكِينَ، فَامْتَلَئُوا غَيْظاً وَ اعْتِرَاضاً وَ لَوْ صَبَرُوا فِي ذَاتِ اللَّهِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ الْآيَةَ.
فَأَبْطَنُوا مِنْ تَرْكِ الرِّضَا بِأَمْرِ اللَّهِ مَا أَوْرَثَهُمُ النِّفَاقَ وَ أَلْزَمَهُمْ بِقِلَّةِ الرِّضَا الشِّقَاقَ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا﴾، فَالْآنَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! قُرِنْتُ بِابْنِ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ وَ عَمْرٍو وَ عُتْبَةَ وَ الْوَلِيدِ وَ مَرْوَانَ وَ
ص: 251
أَتْبَاعِهِمْ وَ صَارَ مَعَهُمْ فِي حَدِيثٍ فَمَتَى اخْتَلَجَ فِي صَدْرِي وَ أُلْقِيَ فِي رُوعِي أَنَّ الْأَمْرَ يَنْقَادُ إِلَى دُنْيَا يَكُونُ هَؤُلَاءِ فِيهَا رُؤَسَاءَ يُطَاعُونَ فِيهِمْ فِي ذِكْرِ أَوْلِيَاءِ الرَّحْمَنِ، يَسْلُبُونَهُمْ وَ يَرْمُونَهُمْ بِعَظَائِمِ الْأُمُورِ مِنْ أنك [إِفْكٍ] مُخْتَلَقٍ وَ حِقْدٍ قَدْ سَبَقَ وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِمَّنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّ عَامَّةَ أَعْدَائِي مَنْ أَجَابَ الشَّيْطَانَ عَلَيَّ وَ زَهَّدَ النَّاسَ فِيَّ وَ أَطَاعَ هَوَاهُ فِي مَا يَضُرُّهُ فِي آخِرَتِهِ، وَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْغِنَى وَ هُوَ الْمُوَفِّقُ لِلرَّشَادِ وَ السَّدَادِ.
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَنِي وَ دَفَعَ حَقِّي وَ أَذْهَبَ عَنِّي عَظِيمَ مَنْزِلَتِي، أَيْنَ كَانُوا أُولَئِكَ وَ أَنَا أُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَغِيراً لَمْ يُكْتَبْ عَلَيَّ صَلَاةٌ وَ هُمْ عَبْدَةُ الْأَوْثَانِ وَ عُصَاةُ الرَّحْمَنِ وَ لَهُمْ يُوقَدُ النِّيرَانُ. فَلَمَّا قَرُبَ إِصْعَارُ الْخُدُودِ وَ إِتْعَاسُ الْحُدُودِ أَسْلَمُوا كَرْهاً وَ أَبْطَنُوا غَيْرَ مَا أَظْهَرُوا طَمَعاً فِي أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَرَبَّصُوا انْقِضَاءَ أَمْرِ الرَّسُولِ وَ فَنَاءَ مُدَّتِهِ لِمَا أَطْمَعُوا أَنْفُسَهُمْ فِي قَتْلِهِ وَ مَشُورَتِهِمْ فِي دَارِ نَدْوَتِهِمْ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ﴾ وَ ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! هَدَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي حَيَاتِهِ بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ يَأْمُرُهُمْ بِمُوَالاتِي. فَحَمَلَ الْقَوْمُ مَا حَمَلَهُمْ مِمَّا حُقِدَ عَلَى أَبِينَا آدَمَ مِنْ حَسَدِ اللَّعِينِ لَهُ فَخَرَجَ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ رِضْوَانِهِ وَ أُلْزِمَ اللَّعْنَةَ لِحَسَدِهِ لِوَلِيِّ اللَّهِ وَ مَا ذَاكَ بِضَارِّي إِنْ شَاءَ اللَّهُ شَيْئاً.
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! أَرَادَ كُلُّ امْرِئٍ أَنْ يَكُونَ رَأْساً مُطَاعاً تَمِيلُ إِلَيْهِ الدُّنْيَا وَ إِلَى أَقَارِبِهِ فَحَمَلَهُ هَوَاهُ وَ لَذَّةُ دُنْيَاهُ وَ اتِّبَاعُ النَّاسِ إِلَيْهِ أَنْ يَغْصِبَ مَا جُعِلَ لِي، وَ لَوْ لَا اتِّقَائِي عَلَى الثَّقَلِ الْأَصْغَرِ أَنْ يَبِيدَ فَيَنْقَطِعَ شَجَرَةُ الْعِلْمِ وَ زَهْرَةُ الدُّنْيَا وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ حِصْنُهُ الْأَمِينُ وَلَدُ رَسُولِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
ص: 252
لَكَانَ طَلَبُ الْمَوْتِ وَ الْخُرُوجُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَذَّ عِنْدِي مِنْ شَرْبَةِ ظَمْآنَ وَ نَوْمِ وَسْنَانَ وَ لَكِنِّي صَبَرْتُ وَ فِي الصَّدْرِ بَلَابِلُ وَ فِي النَّفْسِ وَسَاوِسُ. ﴿فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ﴾ وَ لَقَدِيماً ظُلِمَ الْأَنْبِيَاءُ وَ قُتِلَ الْأَوْلِيَاءُ قَدِيماً فِي الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ﴾.
وَ اللَّهِ أَحْلِفُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إنَّهُ كَمَا فُتِحَ بِنَا يُخْتَمُ بِنَا وَ مَا أَقُولُ لَكَ إِلَّا حَقّاً. يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إِنَّ الظُّلْمَ يَتَّسِقُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ وَ يَطُولُ الظُّلْمُ وَ يَظْهَرُ الْفِسْقُ وَ تَعْلُو كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَوْلِيَاءِ الدِّينِ أَنْ لَا يُقَارُّوا أَعْدَاءَهُ، بِذَلِكَ أَمَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ عَلَى لِسَانِ الصَّادِقِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: ﴿تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾.
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! ذَهَبَ الْأَنْبِيَاءُ فَلَا تَرَى نَبِيّاً وَ الْأَوْصِيَاءُ وَرَثَتُهُمْ عَنْهُمْ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ تَحْقِيقُ الْأَسْبَابِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ﴾ فَلَا يَزَالُ الرَّسُولُ بَاقِياً مَا نفدت [نَفَذَتْ] أَحْكَامُهُ وَ عُمِلَ بِسُنَّتِهِ وَ دَارَ أَحْوَالُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ بِاللَّهِ أَحْلِفُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! لَقَدْ نُبِذَ الْكِتَابُ وَ تُرِكَ قَوْلُ الرَّسُولِ إِلَّا مَا لَا يُطِيقُونَ تَرْكَهُ مِنْ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ لَمْ يَصْبِرُوا عَلَى كُلِّ أَمْرِ نَبِيِّهِمْ ﴿وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ﴾ ﴿ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ﴾ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ الْمَرْجِعُ إِلَى اللَّهِ ﴿وَ سَيَعْلَ