سرشناسه:ابن طاوس، علی بن موسی، 589-664ق.
Ibni Tawous, Ali Ibni Mousa
عنوان قراردادی:الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بامره المومنین و یتلوه التحصین لاسرار مازاد اخبار کتاب الیقین .فارسی
عنوان و نام پديدآور:متن و ترجمه الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بامرة المومنین : فقط حیدر امیر المومنین است/ تالیف سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس؛ مترجم جواد خانی آرانی.
مشخصات نشر:مشهد: اعتقاد ما، 1396.
مشخصات ظاهری:[720] ص.
شابک:350000 ریال 978-600-8683-04-9 :
یادداشت:کتابنامه : ص. 720 ؛همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- احادیث
موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Hadiths
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت
موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *﴿roof of caliphate
رده بندی کنگره:B﴿37/34/الف2ی7041 1396
رده بندی دیویی:297/951
شماره کتابشناسی ملی:5187657
اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل
ص: 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ
ص: 2
ای به خلق از خلق اولی یا امیرالمؤمنین! *** وی به جن و انس مولا یا امیرالمؤمنین!
خلق بی تو قطرۀ از هم جدا افتاده اند *** با تو می گردند دریا یا امیرالمؤمنین!
کیست جز تو باء بسم الله رحمان الرحیم *** در کتاب حق تعالی یا امیرالمؤمنین!
از خدایی با خدایی تا خدایی در خدا *** ای خدا را عبد اعلا یا امیرالمؤمنین!
در شب معراج بر گوشش رسید آوای تو *** هر چه احمد رفت بالا یا امیرالمؤمنین!
طاعت کونین بی تو شعله ای از دوزخ است *** بس بوَد مهر تو ما را یا امیرالمؤمنین!
پیش تر از بودن ما ای همه چشم خدا *** چشم بگشودی تو بر ما یا امیرالمؤمنین!
من نمی دانم که هستی آنقدر دانم که هست *** خلق عالم بی تو تنها یا امیرالمؤمنین!
من نمی دانم که هستی آنقدر دانم که گشت *** کشتۀ راه تو زهرا یا امیرالمؤمنین!
هرکه در محشر بوَد دستش به دامان کسی *** ما تو را داریم فردا یا امیرالمؤمنین!
شک ندارم این که فردا دوستان خویش را *** خود کنی در حشر پیدا یا امیرالمؤمنین!
درقفایت می دود چون سایه روز و شب نماز *** چون کنی رو در مصلا یا امیرالمؤمنین!
نی همین امروز دست خلق بر دامان توست *** انبیا گویند فردا یا امیرالمؤمنین!
ای نگاهت بهتر از گل های خندان بهشت *** سوی ما هم چشم بگشا یا امیرالمؤمنین!
تو وصی احمدی انصاف اگر دارد عدو *** بس بوَد «من کنت مولا» یا امیرالمؤمنین!
ناز بر جنّت کند، آنکو کند با یک نگاه *** باغ حسنت را تماشا یا امیرالمؤمنین!
تا به دست دل بگیرم دامن مهر تو را *** پای بنْهادم به دنیا یا امیرالمؤمنین!
دوست دارم گر به باغ خلد هم سیرم دهند *** جز توأم نبوَد تمنّا یا امیرالمؤمنین!
با تولای تو حتی در جحیمم گر برند *** از جحیمم نیست پروا یا امیرالمؤمنین!
تا به روی دوش احمد پا نهادی در حرم *** یا علی گفتند بت ها یا امیرالمؤمنین!
این عجب نبوَد تواند کبریایی بخشدت *** قادر حی توانا یا امیرالمؤمنین!
بی تو فاء «فوق ایدیهم» ندارد نقطه ای *** ای تو بسم الله را «با» یا امیرالمؤمنین!
تو همه نادیدنی ها را به چشمت دیده ای *** ای خدا را چشم بینا یا امیرالمؤمنین!
در همان آغوش مریم داشت نامت را به لب *** تا مسیحا شد مسیحا یا امیرالمؤمنین!
انّما و بلّغ و تطهیر در شأن تو بود *** بارها کردیم معنا یا امیرالمؤمنین!
«میثم» آلوده دامانم تو خود با یک نگاه *** پاک کن پرونده ام را یا امیرالمؤمنین!
ص: 3
متن و ترجمۀ
اليقين باختصاص مولانا عليّ (علیه السلام)
بإمرة المؤمنين
تألیف:
سید رضى الدین، على بن موسى بن جعفر بن طاووس
مترجم:جواد خانی آرانی
ص: 4
مقدمۀ مترجم: 21
مقدمه مرحوم مؤلف: 39
*قسمت اوّل احادیث راجع به نام گذاری مولانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به امیرالمؤمنین
1. مدح و ثنای مولا علی (علیه السلام) از زبان جبریل (علیه السلام) 53
2. چندین لقب از القاب مولا علی (علیه السلام) 58
3. فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به لقب امارت.. 59
4. اقرار ابوبکر و عمر به لقب امیرمؤمنان برای مولا علی (علیه السلام) 60
5. برخورد شدید عایشه با مولا علی (علیه السلام) در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 61
6. شناساندن مولا علی (علیه السلام) به مردم 63
7. مولا علی (علیه السلام) کیست؟ 65
8. آموزگار قرآن. 66
9. هم غذای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 67
10. بزرگ مسلمانان. 69
11. امیر حقیقی. 69
12. محبوب ترین مردم به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 71
13. سخن حق هنگام مرگ.. 72
14. راستگوی واقعی امیر مؤمنان واقعی را معرفی می کند. 73
ص: 5
15. اشتیاق بهشت به چهار نفر. 75
16. سوارگان قیامت کیستند؟ 78
17. برترین نوشته زیر عرش.. 79
18. گفتار اقرار گونه از عمر، دربارۀ امارت علی (علیه السلام) 80
19. گفتار جبریل (علیه السلام) در شب معراج درباره امارت علی (علیه السلام) 81
20. درختی شگفت انگیز در بهشت برای شیعیان. 83
21. تاج عجیب مولا علی (علیه السلام) در قیامت.. 84
22. یکی در سدرة المنتهی و دیگری در سقیفۀ بنی ساعده به خلافت می رسد!! 85
23. گوشت و خون علی (علیه السلام) گوشت و خون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.. 87
24. خداوند تعالی علی (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان لقب داد 89
25. گفتگوی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) با خورشید 91
26. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان لقب داد. 93
27. آخرین حدیث زراره 94
28. برترین القاب برای علی (علیه السلام) 96
29. سه ویژگی مهم برای امیرمؤمنان علی (علیه السلام) 96
30. ارتباط نزدیک امیرمؤمنان علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 97
31. توسل حضرت آدم (علیه السلام) به پنج تن آل عبا (علیهم السلام) 99
32. این گونه به مولا (علیه السلام) سلام بدهید 100
33. معرفی جایگاه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) 102
34. ادامه راه رسالت با کیست؟ 103
35. شگفت انگیزترین مرکب و سوار روز قیامت.. 105
36. احوال امیرمؤمنان دروغین و قلاّبی در صحرای محشر. 106
37. رهبر و مولای مردم کیست؟ 107
38. جایگاه بلند علی (علیه السلام) در دنیا و آخرت نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 109
39. علی (علیه السلام) کیست؟ 110
40. فطرت توحیدی چیست؟ 111
ص: 6
41. نوشته کتاب عرشی. 112
42. نام مولا علی (علیه السلام) بر روی عرش نوشته شده 112
43. مولا علی (علیه السلام) پیش از ولادت به این عناوین لقب داده شدند 113
44. پرخاش عایشه 115
45. چه کسی برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را آزار داد؟ 115
46. شیرین کاری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با مولا علی (علیه السلام) 117
47. آموزگار تأویلات قرآن کیست؟ 118
49. هشدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عایشه به جنگ و دشمنی او با مولا علی (علیه السلام) 120
50. هنگامی که مردم مولا علی (علیه السلام) را به امیرمؤمنان خطاب می کردند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خندیدند. 121
51. کینه توزی عایشه با امیرمؤمنان (علیه السلام) و هشدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او. 122
52. سه گروه دشمن مولا علی (علیه السلام) هستند 123
53. سلام به عنوان امیرمؤمنان. 124
54. گروهی که دستور یافتند به مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند 125
55. فرمان مکرر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 125
56. با این فرمان ولایت مولا علی (علیه السلام) محکم تر شد 127
57. تفسیر روسفیدان و روسیاهان قیامت.. 128
58. دین کامل چیست؟ 129
59. اصحاب یمین کیستند؟ 130
60. اجتهاد مقابل نص از برخی از منافقان. 131
61. بهترین مردم روی زمین کیست؟ 133
62. چه کسی در قیامت امیرمؤمنان است؟ 134
63. رستگاری و شفاعت برای کیست؟ 136
64. عهد خداوند تعالی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 137
65. از چه زمانی مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد؟ 138
66. خاتم بخشی مولا علی (علیه السلام) و ولایت او. 139
ص: 7
67. اتحاد نوری مولا علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 142
68. شاهد بودن جبریل (علیه السلام) در معرفی مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان. 145
69. با عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید 146
70. اعتراض فلان بر امارت مولا علی (علیه السلام) 147
71. در عالم ذر مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند 147
72. شهادت حاملان عرش بر امارت مولا علی (علیه السلام) 148
73. امارت مولا علی (علیه السلام) در کتاب موجود در عرش.. 149
74. آدم ابوالبشر (علیه السلام) نام مولا علی (علیه السلام) را بر ساق عرش دید 149
75. در عالم ذر مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد 150
76. هیچ عملی جز به ولایت امامان (علیهم السلام) پذیرفته نمی شود 151
77. عبور از پل قیامت تنها با جواز امیرمؤمنان میسر می شود 152
78. عرش و فرش عوالم وجود با نام مولا علی (علیه السلام) سر پا هستند 154
79. هر کس بر مولا علی (علیه السلام) تقدم جوید کافرست! 156
80. مولا علی (علیه السلام) ادامه دهنده خط رسالت.. 157
81. معنای تمام اسلام 159
82. هشدار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سران فتنه در جنگ جمل. 161
83. خنده عجیب حوریۀ بهشتی. 163
84. طوبی چیست؟ 164
85. راه گریز از فتنه 165
86. درختی شگفت انگیز در بهشت.. 166
87. قدرت علمی و جسمی مولا علی (علیه السلام) 168
88. ماجرای شیری عجیب و غریب.. 172
89. فرشتگان زائر. 177
90. سفری به سرزمین جنیان. 181
91. کشمکش ابلیس ملعون با مولا علی. 185
92. گفتگوی جالب مولا علی (علیه السلام) با درّاج. 186
ص: 8
93. گفتگوی شتر با مولا علی (علیه السلام) 188
94. بهترین بشر. 190
95. جوابی دندان شکن به عمر بن خطاب دربارۀ خلافت.. 193
96. پرچم های پنج گانه قیامت.. 198
97. اهل آسمان ها به مولا علی (علیه السلام) لقب امیرمؤمنان دادند 201
98. پرچم سعادت.. 203
99. اصحاب یمین کیستند؟ 204
100. لقبی بدون سابقه 205
101. منکران ولایت مولا علی (علیه السلام) نادانان این امت هستند 206
102. کار شکنی ابوبکر و عمر در برابر فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 207
103. بیان یک آیه 209
104. مولا علی (علیه السلام) بر فراز هفت آسمان. 214
105. نماز جماعت آسمانی به حضور همه پیامبران (علیهم السلام) 221
106. معنای عهد و پیمان و ترازوی در قرآن چیست؟ 224
107. عهد و پیمان خداوند تعالی در باره مولا علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 225
108. نکاتی آموزنده از معراج. 228
109. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار مولا علی (علیه السلام) را معرفی کرد 233
110. تا روز قیامت کسی به این لقب نامیده نشد 234
113. جبهه گیری ابوبکر و عمر درمقابل فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 234
114. درباره حوادثی که بعد از ایشان اتفاق می افتد 235
115. اعتراض شدید سلیم بن قیس به ابوبکر. 236
116. جواب دندان شکن به ابوبکر. 237
117. لقب امیرمؤمنان بر هیچ کس جز مولا علی (علیه السلام) جائز نیست.. 239
118. القاب مولا علی (علیه السلام) از سوی خداوند عزوجل. 241
119. نام امیرمؤمنان وحی آسمانی است.. 242
120. کسانی که چوب لای چرخ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشتند 244
ص: 9
121. درختی پر برکت.. 247
122. آهی سوزناک از دل مظلوم 254
123. هر کس بر مولا علیه (علیه السلام) تقدم جوید کافرست.. 261
124. روسیاهان و روسفیدان قیامت.. 262
125. علوم سنگین. 267
126. دقیق ترین مذاکرات اصحاب جلیل القدر با ابوبکر. 277
127. رساترین خطبۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در وادی غدیر خم 300
128. لقب امیرمؤمنان برای مولا علیه (علیه السلام) در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 325
130. الان امیرمؤمنان وارد می شود! 328
132. یکتا پرستی و عصمت مولا علی (علیه السلام) 333
133. شماره امامان دوازده تاست.. 335
134. حدیث بسیار مهم بساط و گفتگوی مولا علی (علیه السلام) با اصحاب کهف.. 339
135. لقب عرشی. 344
136. نامی غیر قابل انکار. 344
137. مولا علی (علیه السلام) برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرت.. 345
138. امیرمؤمنان واقعی کیست؟ 348
139. نقل حدیثی مهمّ به هنگام مرگ.. 351
140. حدیث انس بن مالک به هنگام مردن. 352
141. سوغات معراج و صدای خروس در آسمان چهارم 354
142. چرا او را به امیرمؤمنان نخواندی؟ 355
143. برخورد شیر با اسدالله الغالب (علیه السلام) 358
144. پس مانده ای از جنگ جمل. 362
145. رفت و آمد فرشتگان کنار قبور پیشوایان شیعه (علیهم السلام) 364
146. قدرت نمایی مولا علی (علیه السلام) در برابر یهودیان. 366
147. اعتقادات عجیب یک پرنده 368
148. همه پیامبران (علیهم السلام) به نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) شهادت دادند 370
ص: 10
149. پا فشاری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سلام بر مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان 372
150. پرچم گوساله و پرچم فرعون این امت.. 374
151. از همۀ مردگان در شرق و غرب جهان در خانه قبر از ولایت مولا علی (علیه السلام) می پرسند. 376
152. خلفای سه گانه بر حق. 378
153. صدیق اکبر و فاروق اعظم کیست؟ 380
154. صاحب حوض کوثر. 382
155. طغیان آب فرات و سخن گفتن ماهیان با مولا علی (علیه السلام) 385
156. سخن گفتن مولا علی (علیه السلام) با گرگ بیابان. 388
157. داستان مسجد براثا و خبر دادن مولا علی (علیه السلام) به آیندۀ عراق. 392
158. توصیف مولا علی (علیه السلام) در شب معراج از جانب خدای مهربان و فرشتگان. 398
159. لبخند رضایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به لقب امیرالمؤمنین برای مولا علی (علیه السلام) 402
160. زنی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را آزرده خاطر نمود 403
161. صدای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنها مولا علی (علیه السلام) به گوش مردم می رساند 404
162. فطرة الله چیست؟ 405
163. چهره های درخشان در روز قیامت.. 406
164. تاج شگفت انگیز قیامت بر سر مبارک مولا علی (علیه السلام) 408
165. امیر و مهتر مسلمانان کیست؟ 409
166. نور شگفت انگیز در شب معراج. 411
167. هدیه جبریل (علیه السلام) به مولا علی (علیه السلام) 412
169. بدترین خلق اول و آخر. 418
170. سنگین ترین و زیباترین احتجاج یکی از اصحاب در میان خطبه نماز جمعه ابوبکر 426
171. نرود میخ آهنین بر سنگ... 431
ص: 11
172. با نیم اشاره خاک برای مولا علی (علیه السلام) طلا می شود 432
173. بد زبانی عایشه به مولا علی (علیه السلام) در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 433
174. القاب مولا علی (علیه السلام) 434
175. بخشی از القاب مولا علی (علیه السلام) 438
گفتار مؤلف کتاب رضوان الله تعالی علیه: 438
176. مولا علی (علیه السلام) بزرگ ایمان آورندگان. 439
177. شاخص ترین مؤمن در یا ایها الذین آمنوا 440
*قسمت دوم احادیث راجع به نام گذاری مولانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به امام المتقین
178. مولا علی (علیه السلام) مهتر مسلمانان. 444
179. مولا علی (علیه السلام) پیشوای پرهیزکاران. 446
180. اشاره به سه ویژگی مهم مولا علی (علیه السلام) در شب معراج. 447
181. کاخ مروارید 448
182. شکر گذاری مولا علی (علیه السلام) در برابر نعمت های الهی. 448
183. معرفی مولا علی (علیه السلام) 449
184. تقسیم امت به سه گروه 450
185. مولا علی (علیه السلام) پیشوای اهل حق و حقیقت.. 452
186. مولا علی (علیه السلام) در کلام وحی. 453
187. حمایت سلمان فارسی (رحمه الله) از مولا علی (علیه السلام) 454
188. مولا علی (علیه السلام) آموزگار وحی الهی. 455
189. القاب مولا علی (علیه السلام) در جهان آخرت.. 456
190. القاب مولا علی (علیه السلام) در سدرة المنتهی. 458
191. القاب مولا علی (علیه السلام) در سفر آسمانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 458
192. مرحبا به بزرگ مسلمانان. 459
193. حدیثی از راستگوی امت درباره فضائل مولا علی (علیه السلام) 460
ص: 12
194. مولودی شبیه حضرت عیسی (علیه السلام) 461
195. خلفاء کیستند؟ 464
196. پادشاه اهل ایمان. 465
197. پادشاه دین. 466
198. مولا علی (علیه السلام) به این اوصاف آراسته است.. 467
199. سه ویژگی مهم برای مولا علی (علیه السلام) 468
200. روزی که هر گروهی با امام خویش خوانده می شود 469
201. نایاب تر از کبریت احمر. 470
گفتار مهم مؤلف.. 471
*قسمت سوم احادیث راجع به نام گذاری مولانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به یعسوب المؤمنین
202. سالار مؤمنان و منافقان کیست؟ 476
203. اول کسی که در قیامت دست در دست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گذارد. 476
204. رمز گریز از فتنه 477
205. اوصاف مولا علی (علیه السلام) در دنیا و آخرت.. 478
206. جایگاه مولا علی (علیه السلام) 479
207. فاروق امت کیست؟ 479
208. خبرهای غیبی بسیار مهم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 481
209. صدیق اکبر کیست؟ 482
210. السابقون السابقون کیست؟ 483
211. مولا علی (علیه السلام) با برپایی حدود الهی و عدالت خویش با مردم احتجاج می کند 484
212. هشدار به فتنه و راه گریز از آن. 485
213. کبوتر با کبوتر باز با باز. 486
214. اوصاف بلند مولا علی (علیه السلام) 487
215. اسباب نجات.. 488
ص: 13
216. اولین مؤمن. 489
217. راستگوی امت و جدا اندازنده میان حق و باطل کیست؟ 490
218. موقعیت مولا علی (علیه السلام) در دنیا و آخرت.. 490
219. ابوذر خبر از فتنه آینده می دهد 491
220. یعسوب الدین کیست؟ 492
فرمایش پایانی مؤلف کتاب الیقین. 494
*روایت های الحاقی در مورد فضائل و مناقب مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
1. حق بر گرد مولا علی (علیه السلام) می چرخد 509
2. معنای امیرالمؤمنین چیست؟ 510
3. مولا علی (علیه السلام) مایۀ طعام علمی مردم بودند. 512
4. مولا علی (علیه السلام) فرماندۀ بر مردم است نه فرمانبر. 514
5. اولین خاندان مورد ستایش پروردگار متعال. 515
6. علوم مورد نیاز مردم نزد کیست؟ 516
7. کیفر سنگین برای امیرالمؤمنین های قلابی. 516
8. غوغای امارت در عالم ذرّ. 517
9. امارت مولا علی (علیه السلام) قبل از پیامبران. 518
10. شهادت پیامبران الهی در آسمان ها به امارت مولا علی (علیه السلام) 519
11. نام و یاد مولا علی (علیه السلام) در تورات و انجیل. 522
12. نماز جماعت در آسمان ها و شهادت انبیاء (علیهم السلام) بر امارت مولا علی (علیه السلام) 523
13. لغت امارت برای مولا علی (علیه السلام) به انتخاب مردم نیست. 525
14. لقب مولا علی (علیه السلام) بر پرده های نور و بر پایه های عرش نوشته شده 527
15. لقبی آسمانی برای مولا علی (علیه السلام) 528
16. جایگاه مولا علی (علیه السلام) در عالم بالا. 531
17. سفر آسمانی و دیدار با پیامبران (علیهم السلام) 534
18. دفاع از مولا علی (علیه السلام) در واپسین لحظۀ عمر. 536
ص: 14
19. یاران گوش به فرمان مولا علی (علیه السلام) 537
20. امیرمؤمنان دروغین. 540
21. درختی که حضرت آدم (علیه السلام) از آن نهی شدند چه بود؟ 543
22. توسل حضرت آدم (علیه السلام) به خاندان وحی (علیهم السلام) 545
23. سه شعار اساسی. 546
24. چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ملامت کردند؟ 548
25. انکار یک امام انکار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.. 549
26. ادعای بی جای خلافت و امارت.. 551
27. آیا پیشوای جاهل دیده اید؟ 554
28. با راستگویان باشید 555
29. علی (علیه السلام) کیست؟ 556
30. رساترین حجت.. 557
31. کلمةالله العلیا کیست؟ و کلمة السفلی چیست؟ 558
32. قطره ای از مناقب مولا علی (علیه السلام) 559
33. استقبال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مولا علی (علیه السلام) 561
34. حزب الله چیست؟ 562
35. لقب مولا علی (علیه السلام) بر تمام ستون های آسمان نوشته شده است.. 564
36.یکتا پرستی جز با ولایت مولا علی علیه السلام امکان ندارد!. 565
37. نشانۀ وصایت و جانشینی چیست؟ 567
38. محل رویش درخت طوبی. 570
39. بنده بر مولایش پیشی نمی گیرد 571
40. خانه زیبای بهشتی برای مولا علی (علیه السلام) 573
41. دوستی به مولا علی (علیه السلام) نشانه حلال زادگی. 574
42. همتای حضرت زهرا (علیها السلام) کیست؟ 577
43. سیر و سفری شگفت انگیز. 579
44_ اوصاف ارزندۀ مولا علی (علیه السلام) و شیعیانش از زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 584
ص: 15
45. پیدایش اعتقاد و دین صحیح. 590
46. فریاد رسی مولا علی (علیه السلام) هنگام مرگ شیعیان. 593
47. مزد صابران در عصر غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) 595
48. نداهای آسمانی در ماه رجب.. 596
49. طرز سلام دادن به حضرت مهدی (علیه السلام) 597
50. فرشتگان عجیب و غریب.. 599
51. فرود هفتاد هزار فرشته برای زیارت معصومین (علیهم السلام) 600
52. اعتقادات جناب شاه عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) 602
53. یکی از آداب مهمّ روز غدیر خم 603
54. اعلم امت کیست؟ 606
55. معروف در عالم بالا و در روی زمین امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. 610
56. لقب امیرمؤمنان در تورات از زبان مردی یهودی. 614
57. هنگام خلقت آسمان و زمین مولا علیه السلام امیرمومنان نامیده شد 617
58. جناب خضر نبی (علیه السلام) ، علی (علیه السلام) را به نام امیرمؤمنان لقب داد 619
59. امام جعفر صادق (علیه السلام) جدش را به نام امیرمؤمنان لقب داد. 620
60. خداوند عزوجل در عالم ذر علی (علیه السلام) را امیرمؤمنان نامید 622
61. در حضور امام در ضمن شمردن عقاید مولا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد. 624
62. یکی از پایه های مهم اسلام ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است. 625
63. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مولا علی (علیه السلام) را به امارت لقب می دهند. 625
64. شرکت امیرمؤمنان (علیه السلام) در اولین نماز جماعت. 626
65. عظمت عید غدیر خم در اسلام و سایر ادیان الهی. 626
66. در قیامت کسی جز شیعه به گفتن لا إله إلّا الله توفیق نمی یابد. 627
67. روز قیامت همه مردم از یکدیگر می گریزند جز دوستان امیرمؤمنان (علیه السلام) 628
68. مولا علی (علیه السلام) بینندۀ کارهای مردم در دنیا و مایۀ نجات اهل ایمان در آخرت است. 629
69. در اولین پل قیامت از ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) پرسش می نمایند. 630
ص: 16
70. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کلیات اعتقادات را به جناب حمزه (علیه السلام) آموختند. 632
71. پیشگامان نخستن چه کسانی هستند؟ 634
72. شیعه واقعی امیرمؤمنان (علیه السلام) کیست؟ 635
73. پاداش همیشگی. 635
74. انوار مقدسی که روز قیامت شیعیان به آن ها پناه می برند. 636
75. مراد از نور شتابنده قیامت کیست؟ 637
76. فریادگر عدالت کیست؟ 638
77. مراد از حسنه در قرآن چیست؟ 638
78. مراد از نعیم در قرآن چیست؟ 639
79. برداشت غلط از نعیم. 640
80. مراد از ذوی القربی کیست؟ 641
81. معانی عدل و احسان و فحشاء و منکر و بغی را بدانید. 641
82. مراد از سلم و تسلیم در قرآن چیست؟ 642
83. ستایش بهشتیان به هدایت یافتن راه امیرمؤمنان (علیه السلام) . 642
84. آمرزش الهی برای ره پویان به امیرمؤمنان (علیه السلام) . 643
85. جنب الله در قرآن چه کسی است؟ 643
86. منظور از تکذیب دین چیست؟ 644
87. منظور از حیات دنیا و زندگی برتر آخرت چیست؟ 644
88. ایمان آورندگان و عاملان کار شایسته کیستند؟ 645
89. دعوت کنندگان به سوی خدای تعالی چه کسانی هستند؟ 645
90. منظور از انسان در سورۀ الرحمن کیست؟ 646
91. مراد از مشرقین و مغربین در سورۀ الرحمن چیست؟ 646
92. مراد از شمس و قمر در قرآن کیستند؟ 647
93. مراد از شب و روز در قرآن کیستند؟ 649
94. مراد از فجر و شب های دهگانه در قرآن کیستند؟ 649
95. ستارۀ هدایت در تاریکی ها کیست؟ 650
ص: 17
96. منظور از انسان در سوره زلزال کیست؟ 650
97. مراد از انجیر و زیتون در قرآن چیست؟ 651
98. درختی بی همتا و پر برکت در قرآن. 652
99. مراد از امام مبین در قرآن کیست؟ 652
100. معنای توصیه به حق در قرآن چیست؟ 653
101. مراد از مؤذن در قیامت کیست و ندای او چیست؟ 654
102. اوصاف و احوال نیکوی مولا علی (علیه السلام) 654
103. باز جویی از ولایت امیر مؤمنان. 655
104. مراد از نور خدا در قرآن کیست؟ 656
105. بزرگ ترین خبر و آیه 656
106. ادامه یکتا پرستی تا ولایت.. 657
107. منظور از فضل و رحمت خدا در قرآن چیست؟ 657
108. منظور از یُسر و عُسر در قرآن چیست؟ 658
109. عهد و پیمان خدا چیست؟ 658
110. بالاترین روزی ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است. 659
111. منظور از بینا و نابینا و تاریکی و روشنائی در قرآن. 661
112. پاکی و عصمت مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) 661
113. شعار توحیدی به اضافه محبت و ولایت مولا علی (علیه السلام) مفید است و الّا. . . 662
114. قسیم الجنة و النار در کنار جهنم کیست؟ 663
115. منظور از نفس مطمئنه در قرآن کیست؟ 664
116. درود و صلوات فرشتگان آسمان ها بر امیرمؤمنان (علیه السلام) و شیعیان او. 664
117. کوتاهی فطرس در پذیرش ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) و شفای او به قنداقه امام حسین (علیه السلام) 665
118. راه و روشی بر معرفی امیرمؤمنان (علیه السلام) 667
119. اشتیاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دیدار اویس قرنی. 668
120. ارائه شگفتی از سوی امام حسن مجتبی (علیه السلام) به مردم 669
ص: 18
121. حضور اولیاء دین (علیه السلام) کنار بستر مرگ دوست و دشمن. 671
122. پیشوایان (علیهم السلام) اهل کار و زحمت بودند. 671
123. مقایسه علوم مولا علی (علیه السلام) با تمام پیامبران الهی. 672
124. امامان (علیهم السلام) آگاه به تمام اعمال مردم هستند. 673
125. امام جعفر صادق (علیه السلام) مولا علی (علیه السلام) را به امیرمؤمنان بودن لقب می دهد. 674
126 . جهل مرکب را بصیرت شمرده و بر خورد بسیار زشت او با علی (علیه السلام) 676
127. تشخیص امام راستین. 679
128. اهمیت دعای زائر امیرمؤمنان (علیه السلام) 681
129. ثواب پیاده روی به سوی نجف اشرف.. 681
130. برتری زیارت امیرمؤمنان بر امام حسین (علیه السلام) 682
131. زائر مولا علی (علیه السلام) زائر دو پیامبر الهی(علیهما السلام) 684
132. ثواب زیارت امیرمؤمنان (علیه السلام) 685
133. زیارت مولا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) 686
*اشعار در مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اشعار در مدح و منقبت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) 691
در ذکر صلوات بر محمد و آل او صلوات الله علیهم اجمعین. 702
در مدح شمع بستان هدایت، شاه ولایت علی (علیه السلام) 707
فی ثناء اسد الله الغالب علی بن ابی طالب صلوات الله العلی الاعلی علیه 709
در فضائل و مناقب امیرالمؤمنین اسد الله الغالب و اسد رسوله علی بن ابی طالب مولی الموحدین صلوات الله علیه712
فهرست منابع 719
ص: 19
ص: 20
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطیّبین الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی یوم الدین.
یک برگ از کتاب زندگی مرحوم سید بن طاووس (رضی الله عنه):
سید رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی جعفر بن محمد بن احمد بن محمّد بن محمّد الطاووس بن اسحاق بن الحسن بن محمد بن سلیمان بن داود بن الحسن المثنّی بن الحسن بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) است. وی در نیمه سال 589 هجری در شهر حلّه متولّد شد. جدّ هفتمش محمّد بن اسحاق است که به خاطر کمال زیبائیش به طاووس شهرت داشت. ولی برخی دیگر گویند: او همچو طاووس صورتی زیبا و دلپذیر داشت، ولی پاهایش با زیبائی صورت چندان تناسبی نداشت؛ لذا او را طاووس و فرزندانش را ابن طاووس گفتند.
اسحاق، جدّ هفتم او در هر شبانه روز هزار رکعت نماز، پانصد رکعت برای خود و پانصد رکعت برای پدرش می خواند. و داود جدّ یازدهم او، با امام جعفر صادق (علیه السلام) هم شیر بودند که منصور دوانیقی ملعون او را به زندان انداخت و قصد کشتن او را داشت. امام جعفر صادق (علیه السلام) دعایی را به مادر او آموخت و خداوند متعال به سبب آن دعا او را از زندان و اعدام نجات داد که این کلمات مناجات گونه، به
ص: 21
دعای اُمّ داود معروف است و در نیمه ماه رجب خوانده می شود و خود مرحوم سید بن طاووس آن را در اقبال نقل نموده است.(1)
مادرشان دختر شیخ وَرّام بن ابی فراس نخعی علیه الرحمة از بزرگان علمای امامیه و مادر پدرش، نوۀ مرحوم شیخ طوسی علیه الرحمة بوده است. بدین جهت خود مرحوم سید گاهی می گوید: جدّم ورّام بن ابی فراس و گاهی می گوید: جدّم شیخ طوسی و از اینجاست که شاعر در قصیده ای می گوید:
وَرّامُ جدُّهم لِأُمِّهم و محمّدٌ لأبیهم جدٌّ
مرحوم سید دارای استعدادی سرشار و قوی بود تا جائی که در کتاب کشف المحجّه می فرماید: وقتی من به کلاس درس حاضر شدم آن چه را دیگران در چند سال می آموختند من در یک سال فرا گرفتم. او مدت دو سال و نیم به تحصیل علم فقه پرداخت و خود را بی نیاز دید و ما بقی کتاب های فقهی را خودش به تنهایی مطالعه می نمود. هم چنین کتابخانه بی نظیری داشت که خودش می گوید: تمام آن ها را مطالعه کرده یا درس داده و درس گرفته است.
ایشان در علم فقه کامل بوده و همچنین در شعر و ادب و در زهد و عبادت، و در دعا و ورع زبانزد خاص و عام بود.
در زمان المستنصر بالله مقام نقابت _ سرپرستی سادات_ به او عرضه شد امّا او قبول نکرد، ولی از جانب هلاکوخان مغول نقابت را از ترس نابودی علویّین عهده دار شد.
ایشان در مقام نقابت در جایگاه سبزی می نشست و مردم بغداد که به نزد وی می آمدند، لباس سیاه را از تن خویش در می آوردند و لباس سبز می پوشیدند. علی بن حمزه این رباعی را در حق ایشان سرود:
فهذا علیٌ نجلُ موسی بنِ جعفر *** شبیهُ علیٍّ نجلُ موسی بن جعفر
فذاک بدست المامة أخضرُ *** و هذا بدستٍ للنقابة أخضرُ
ص: 22
این علی از نسل موسی بن جعفر(علیهما السلام) است که پدرش موسی و جدش جعفر بود. او شبیه علی _ امام علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) _ از نسل موسی بن جعفر(علیهما السلام) است. خاندان آن علی _ امام رضا (علیه السلام)_ در مسند سبز امامت و این علی _ سید بن طاووس_ در مسند سبز نقابت و سرپرستی می نشستند. و این اشاره است به این که وقتی مأمون ملعون حضرت علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) را ولیعهد خود نمود، لباس سبز رنگی بر او پوشانید و آن بزرگوار را در میان سبزه زاری میان دو متّکای بزرگ نشانید؛ سپس به همۀ مردم فرمان داد تا لباس سبز بپوشند که این داستان مشهور و معروف است.
از کلمات سید بن طاووس معلوم می شود که آن بزرگوار کفن خود را مهیا کرده بود و آن را به مکه برده و لباس احرام خود قرار داد. و آن را برای تبرّک بر کعبۀ معظّمه، حجر الأسود، سپس بر حجرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و به حرم ائمه بقیع (علیهم السلام)، و به ضریح امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، و امام حسین (علیه السلام)، و حرم کاظمین و سامراء و سرداب مقدسه برد. هم چنین آن را وسیله ای برای شفاعت ایشان و نجات از فزع آخرت قرار داد. ایشان می فرماید: چون مستحب است که آدمی بر کفن خود نگاه کند، هر چند وقتی از ایام زندگانی خود، آن کفن را بیرون آورده و به آن نگاه می نمودم و در هنگام دیدن آن گویا خودم را در محضر خداوند عزّ وجل می دیدم که آن را پوشیده و ایستاده ام.
باز ایشان می فرمایند: در اخبار چنین یافتم که جناب محمد بن عثمان بن سعید عَمروی (رضی الله عنه) که او و پدرش از سفراء مولای ما حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بودند، قبر خود را در ایام حیات خود مهیّا کرده بودند. من نیز موضع قبر خویش را معین کرده و به شخصی دستور دادم که آن را در جوار جدّ و مولایم علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، همان طوری که با او قرار گذاشتم حفر کند؛ درحالی که من میهمان و پناهنده و سائل و واردشده بر آن جناب هستم و به او آرزومند و متوسل می باشم، به هر شکلی که یکی از مردمان به آن بزرگوار توسل می جوید. و آن قبر را پائین قبر پدر و مادرم رضوان الله علیهما قرار دادم، به جهت آن که یافتم که حق تعالی به خَفض
ص: 23
جناح(1)
از برای ایشان امر فرموده و مرا به احسان به ایشان وصیت کرده، پس خواستم مادامی که در قبرم هستم سرم در زیر پای ایشان باشد.
و باز می فرماید: جدم ورّام بن ابی فراس قدّسَ اللهُ _جلّ جلاله_ روحَه از کسانی بود که مردم به کارهایش اقتدا می کردند. آن جناب وصیت کرده بود که بعد از وفاتش، در دهان او نگین عقیقی بگذارند که بر آن اسامی امامان (علیهم السلام) نقش شده باشد.
من هم بر نگینی این کلمات را نقش کردم: اللهُ ربّی و محمّدٌ نبیّی و علیٌّ إمامی و یکایک امامان را تا به آخر نام بردم که ایشان (علیهم السلام) پیشوایان و وسیلۀ نجات من هستند. و وصیت کرده ام که آن را در دهانم بگذارند تا در قبر به هنگام سؤال آن دو ملک و فرشته، جواب آن ها باشد ان شاء الله.
گویند: ایشان مستجاب الدعوه بوده و بر صدق این معنی اخبار فراوانی است. او عابدترین مردم زمان خود بود و اسم اعظم را می دانست.
محدّث بزرگوار مرحوم میرزای نوری نوّر الله مرقده الشریف در کتاب مستدرک الوسائل بعضی از کرامات ابن طاووس را نقل کرده و فرموده: از بعضی از مواضع کتاب او خصوصاً کتاب کشف المحجّه ظاهر می شود که باب ملاقات حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) از برای این سیّد عالیقدر مفتوح بوده است.
این سید بزرگوار یکی از افرادی بودند که شعائر خدایی را تعظیم کرده و بزرگ می شمردند. در هیچ کدام از تصنیفات او نام مبارک الله برده نشده مگر این که دنبال آن گفته: جلّ جلالُه.
او در کتاب أمان الأخطار می نویسد: من در آن وقتی که به همراه خانواده ام در جوار مولای خود، حضرت علی (علیه السلام) زندگی می کردم، بعضی از کنیزان و عیال هراسان به نزد من آمده و گفتند: در رخت کن حمام دیدیم که خودبه خود حصیرها یچیده و باز می شود ولی کسی را نمی دیدیم. من در رخت کن حاضر شده و گفتم:
ص: 24
سلام علیکم! همانا خبری از شما دربارۀ آنچه کردید به من رسیده است. ما از فرزندان و همسایگان، و مهمان مولای خود علی (علیه السلام) هستیم. همسایگی شما ما را بد نیامده است، پس شما نیز مجاورت آن جناب را بر ما مکدّر نکنید و اگر این کارها را دوباره انجام بدهید، شکایت شما را به سوی آن جناب (علیه السلام) خواهم برد. بعد از آن ندیدیم کسی متعرّض رخت کن حمام شده باشد.
مصنّفات و تألیفات مرحوم سید بن طاووس (رضی الله عنه):
ایشان حدود 50 کتاب دارد که برخی از کتاب های تألیفی ایشان بدین قرارست:
1_ مِصباح الزائر و جناح المسافر
2_ فرحة الناظر و بهجة الخواطر
3_ روح الأسرار و روح الأسماء
4_ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف
5_ المناقب فی التصریح بالوصیة و الخلافة لعلی بن ابی طالب(علیهما السلام)
6_ فلاح السائل و نجاح المسائل
7_ ربیع الألباب
8_ کشف المحجِة لثمرة المحجة
9_ الملهوف علی قتلی الطفوف
10_ الاصطفاء فی تواریخ الملوک و الخلفاء
11_ الدروع الواقیة
12_ محاسبة النفس
13_ سعد السعود
14_ رسالة فی الحلال و الحرام من علم النجوم
15_ مُهَج الدعوات و منهج العبادات
16_ المجتنی من الأدعیة المجتبی
ص: 25
17_ الإقبال
18_ جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع
19_ الیقین باختصاص مولانا علی (علیه السلام) بإمرة المؤمنین (کتاب حاضر)
20_ عمل لیلة الجمعه و یومها
21_ شرح نهج البلاغة
22_ محاسبة النفس
23_ محاسبة الملائکة الکرام آخر کلّ یوم من الذنوب و الآثام
اساتید آن بزرگوار:
1_ پدرشان جناب موسی
2_ جدشان ورّام بن ابی فراس
3_ ابن نما حلّی
4_ فخّار بن مَعد موسوی
شاگردان ایشان:
1_ سدید الدین یوسف بن علی المطهّر، پدر مرحوم علّامه حلّی
2_ علّامه حلّی
3_ حسن بن داود حلّی، صاحب رجال
4_ عبدالکریم بن احمد بن طاووس، برادرزاده اش
5_ علی بن عیسی اربلی
تاریخ وفات و مدفن آن بزرگوار:
ایشان در روز دوشنبه پنجم ذی القعده سال 664 هجری در سن هفتاد و پنج سالگی در بغداد به دیار باقی شتافت. بدنش را به نجف اشرف منتقل کرده و در حرم امیرمؤمنان (علیه السلام) به خاک سپردند.
مخفی نماند که بنی طاووس در میان علماء، جماعتی از افاضل آل طاووس بودند که مشهورترین ایشان همین صاحب ترجمه، سید جلیل رضی الدین است و
ص: 26
آنچه در کتب ادعیه و زیارات و فضایل گویند مراد اوست.
دوم: برادر او عالم نبیل و سید جلیل، جمال الدین احمد که در فقه و رجال یگانه عصرش بود و مراد از ابن طاووس در کتب فقهیه و رجالیه اوست.
سوم: پسر او غیاث الدین عبدالکریم بن احمد، صاحب کتاب فرحة الغَریّ که از نظر حفظ و تیزهوشی جزء بزرگان علماء و یگانه روزگار بود.
چهارم: پسر سید عبدالکریم، رضی الدین ابوالقاسم علی.
پنجم: سید رضی الدین علی بن رضی الدین علی بن طاووس، صاحب کتاب زوائد الفوائد که در اسم و لقب با پدر امجد خود شریک بوده، و کتاب زوائد الفوائد او همان کتابی است که علامه مجلسی (رحمه الله) در زاد المعاد، حدیث مشهور روز نهم ربیع را که در باب هلاکت بعضی از اعداء الله، از احمد بن اسحاق قمی روایت شده از آن کتاب نقل کرده و آن حدیثی طولانی می باشد و مشتمل بر نام های بسیار از برای آن روز است و خلاصه، سادات بنی طاووس همه از اتقیاء و اجلّاء بوده اند.(1)
یکی از اثرهای ارزشمند مرحوم سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه کتاب الیقین فی إمرة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است(2) که آن بزرگوار 220 حدیث
ص: 27
در آن جمع آوری نموده است. 174 حدیث را برای آن نقل کرده که به اهل ایمان یادآوری کند لقب امیرمؤمنان تنها برای حضرت امیر، اسدالله الغالب علی بن ابی طالب(علیهما السلام) شایستگی دارد نه دیگران، و از اختصاصات اوست.
آن گاه سایر احادیث پایانی کتاب، دربارۀ القاب دیگر آن امام همام (علیه السلام) می باشد همچو: سید المسلمین، امام المتقین، قائد الغرّ المحجّلین، خیرالوصیّین، وصی رسول ربّ العالمین، صالح المؤمنین، یعسوب المؤمنین، خاتم الوصیّین، خازن الجنان، صاحب الحوض، صدّیق اکبر، فاروق اعظم و . . .
احادیث زیادی در این کتاب بر این دلالت دارد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به زبان مبارک خودشان او را به نام امیرالمؤمنین خوانده اند.
همان طور که گفته شد بیشترین احادیث این کتاب روی مسئله امارت دور می زند و آن لقبی است که هیچ کس قبل از ایشان و هیچ کس بعد از ایشان به آن نام گذاری نشده و نمی شود و از احادیث استفاده می شود که این لقب و سردوشی را خداوند متعال تنها به ایشان عطا فرموده است نه دیگران.
امام ابوالحسن علی بن محمد الهادی از پدرانش از مولا علی (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که در سفر معراجی به آسمان رفتم، در جوار معنوی پروردگارم به اندازۀ دو کمان یا کمتر قرار گرفتم، پروردگارم به من وحی فرمود: ای محمد! علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را به نام امیرالمؤمنین بخوان، که هیچ کس را پیش از او به آن نام گذاری نکردم و هیچ کس را بعد از او به این نام نمی نامم.(1)
و مهم این است که اهل ایمان هم در زمان خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن بزرگوار را به این لقب می خواندند و حضرت لبخند شادی می زدند یا مردم را بر گفتن این لقب برای ایشان وادار می کردند.
جابر بن سَمره می گوید: مولا علی (علیه السلام) همواره می فرمودند: به من خبر بدهید اگر
ص: 28
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا برود چه کسی جز من امیرمؤمنان باشد و چه بسا به او گفته می شد: «یا امیرالمؤمنین» و خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان نگاه می کردند درحالی که خندان بودند.(1)
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که در بین خودمان بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم.(2)
و یا این که می فرمودند: این لقب در زیر عرش الهی جای گرفته مثل این روایت:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در لوح محفوظ در زیر عرش نوشته شده: علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، امیرمؤمنان است. (3)
حتی خود پیشوایان اهل خلاف (ابوبکر و عمر) در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مولا علی (علیه السلام) بالاِجبار به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند.
سالم خدمتگزار علی (علیه السلام) می گوید: من در مزرعه با مولا علی (علیه السلام)
بودم و او زمینش را شخم می زد و آماده می کرد؛ که ابوبکر و عمر آمده و گفتند: تو را به خدا خوانده و سوگند می دهیم. بعد گفتند: سلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته! «سلام بر تو ای امیرمؤمنان» به آن ها گفته شد: این کلمات را در حال زنده بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوئید؟! عمر گفت: ایشان خودشان به ما چنین دستور دادند!(4)
اگرچه همین دو نفر با این اقرار و اذعانی که داشتند، در جائی دیگر به مثل حدیث ذیل، حرف خود را نقض کردند:
سلیمان بن هارون می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که به مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان بودن سلام داده شد، آن دو نفر بیرون شده و
ص: 29
می گفتند: به خدا سوگند! ما هرگز تسلیم گفتار او نخواهیم شد. 5
یا این که حتی فرشتگان آسمان او را به این لقب می خواندند.
حارث بن خزرج، علمدار انصار به همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، می گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به مولا علی (علیه السلام) می فرمودند: ای علی! هیچ کس بعد از من بر تو پیشی نمی گیرد، مگر آن که کافر است و به درستی که اهل آسمان ها (فرشتگان) تو را به نام امیرمؤمنان می نامند. (1)
و از احادیث و روایات استفاده می شود که حتّی جائز نیست غیر مولا علی (علیه السلام) کسی را به این لقب بنامیم:
در تفسیر مرحوم عیّاشی آمده که راوی می گوید: مردی به نزد امام جعفر صادق (علیه السلام) آمده و عرض کرد: السلام علیک یا امیرالمؤمنین!
بلافاصله حضرت (علیه السلام) بر روی دو پای خود ایستاده و فرمودند: ساکت باش! این اسمی است که برای هیچ کس جز امیرمؤمنان علی (علیه السلام) شایسته نیست که به آن نامیده شود. و هیچ کس جز او به این لقب خوانده نمی شود، درحالی که او هم به این نام خشنود و راضی باشد؛ مگر آن که مرتکب عمل لواط شده و اگر نشده به آن مبتلا خواهد شد.
و این همان فرمایش خداوند متعال در کتابش می باشد: «مشرکان به جای او جز دخترانی را نمی خوانند (بت هایی که دخترخواندۀ قبایل بودند) و نمی خوانند جز شیطان سرکش را». (2) عرض کردم: پس قیام کنندۀ شما حضرت قائم (علیه السلام) به چه نامی خوانده می شود؟
فرمودند: به او عرض می شود:
السلام علیک یا بقیة الله، السلام علیک یا بن رسول الله. (3)
ص: 30
و در روایتی دیگر عمران بن داهر می گوید: مردی به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کرد: ما به حضرت قائم (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم؟!
فرمودند: خیر! این اسمی است که خداوند تعالی، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را به آن نامیده است، هیچ کسی پیش از او و بعد از او، جز کافر به آن نامیده نمی شود.
راوی گفت: پس چگونه بر او سلام بدهیم؟
فرمودند: می گوئی: السلام علیک یا بقیة الله، آن گاه امام جعفر صادق (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «آن چه خداوند برای شما باقی می گذارد برایتان بهتر است اگر ایمان دارید».(1)
پس نتیجه می گیریم که این لقب از القاب اختصاصی مولا علی (علیه السلام) می باشد. و این که امام (علیه السلام) فرمودند: هر کس به این نام و لقب خوانده شود و خشنود گردد، به عمل زشت و قبیح لواط مبتلا شده یا می شود؛ شاید این کلام، راز و رمز و کلید حل معمایی باشد که چرا گاهی امامان بر حق (علیهم السلام) خلفای جور را با لقب امیرمؤمنان خطاب می کردند؟ در واقع در برخورد با آن ها به جز مسئلۀ تقیه، با کلامی به ظاهر مسالمت آمیز آن ها را مورد تحقیر و شماتت قرار داده و نسبت زشتی به آن ها می دادند.
به عنوان مثال، حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) به هشام بن عبدالملک می فرماید: یا أمیرالمؤمنین.(2)
یا امام جعفر صادق (علیه السلام) به منصور دوانیقی می فرماید: یا أمیرالمؤمنین. (3)
یا امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) به مهدی عباسی می فرماید: یا أمیرالمؤمنین. (4)
یا امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به مأمون عباسی می فرماید: یا أمیرالمؤمنین. (5)
ص: 31
نکته قابل اهمّیت این است که از ابتدا سردمداران و ریاست طلبانی، همچو معاویه(1)
و خلفای بنی امیه و بنی العباس به این لقب نامیده می شدند، تا جایی که اگر کسی یکی از آن ها را با این نام صدا نمی کرد آن ها به خشم آمده و به زندانش می انداختند و گاهی گردنش را می زدند.
اول کسی که خود را به این لقب نامید ابوبکر بود، زمانی که به دنبال علی (علیه السلام) فرستاد و او را برای بیعت فراخواند. که اصل ماجرا چنین بود: ابوبکر به دنبال حضرت فرستاده و گفت: أجِبْ خلیفةَ رسولِ الله. خلیفۀ پیامبر را جواب بده! فرستادۀ او آمده و این مطلب را به عرض ایشان رسانید.
مولا علی (علیه السلام) فرمودند: سبحان الله! ماجرای شما چه شگفت انگیز است. چه زود بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ بستید. همانا خود او و اطرافیانش خوب می دانند که خدا و پیامبرش تنها مرا به خلافت اختیار کردند.
در نتیجه فرستادۀ ابوبکر برگشته و فرمایشات ایشان را به ابوبکر رسانید. گفت: برو و به او بگو: أجِبْ اَمیرَالمؤمنینَ اَبابکر! بیا و امیرمؤمنان ابوبکر را جواب بده! او دوباره
ص: 32
آمده و آن گفته ها را به عرض ایشان رسانید.
باز مولا علی (علیه السلام) به او فرمودند: سبحان الله! به خدا سوگند هنوز مدت زیادی از آن ماجرا نگذشته که او آن را فراموش کرده باشد! به خدا سوگند او خوب می داند که این اسم جز بر من به دیگری شایسته نیست! و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این نکته را به او در ضمن یک گروه هفت نفری دستور دادند و آن ها همگی به عنوان امیرمؤمنان بر من سلام دادند. او و رفیقش عمر، از میان آن هفت نفر پرسیدند: آیا این حقی ثابت و قطعی از جانب خدا و پیامبرش است؟!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن دو نفر فرمودند: آری! این از جانب خدا و پیامبرش تحقق یافته که او امیرمؤمنان و آقای مسلمانان و پرچمدار دست وروسفیدان است که در روز قیامت بر پل صراط می نشیند و دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم وارد می کند. آن گاه فرستاده برگشته، و ماجرا را برای او نقل کرد و آن ها در آن روز ساکت و خاموش شدند.(1)
و اول کسی که در حضور مردم به این لقب نامیده شد عمر بن خطاب بود. حسّان کوفی می گوید: هنگامی که عمر به حکومت رسید به او گفته شد: یا خلیفةَ خلیفةِ رسولِ الله؛ ای جانشینِ جانشین پیامبر خدا!
عمر گفت: این کلماتی طولانی و دراز است و هر کس خلیفۀ من گردد باید مردم بگویند: یا خلیفةَ خلیفةِ خلیفةِ رسولِ الله؛ ای جانشینِ جانشینِ جانشینِ پیامبر، بلکه شما اهل ایمان و مؤمن هستید و من هم امیر شما هستم، پس او امیرمؤمنان نامیده شد.(2)
ابن خلدون در مقدمۀ تاریخ خود چنین آورده: بعضی از اصحاب و مسلمانان عمر را صدا کرده و گفتند: یا أمیرالمؤمنین! مردم آن را نیکو و خوب شمرده و او را به این نام خواندند.
گفته می شود: اولین کسی که او را به این نام صدا زد، عبدالله بن جحش بود؛
ص: 33
ولی بعضی دیگر اولین شخص را عمروعاص و بعضی مغیرة بن شعبه می دانند. و گروهی هم چنین می گویند: فرستادۀ لشکری آمد و داخل مدینه شده و سراغ عمر را گرفته و می گفت: امیرمؤمنان کجاست؟
این جمله را یاران عمر شنیده و نیکو شمردند و گفتند: خوب و درست گفتی، به خدا سوگند! این اسم اوست، و بی تردید او امیرمؤمنان است. بعد از آن او را به این لقب خواندند و در بین مردم لقب او گردید و بعداً سایر خلفای آینده هم این را از او به ارث بردند.(1)
و ائمه اطهار (علیهم السلام) و اصحابشان نیز از روی تقیه و حفظ خونشان، آن ها را با این القاب خطاب می کردند؛ لذا دیلمی نقل می کند: مردی به عبدالملک بن مروان گفت: اگر امان بدهی می خواهم با تو مناظره کنم؟!
گفت: باشد.
او گفت: دلیل این که تو به نام امیرمؤمنان خوانده شده ای، درحالی که نه خدا و نه پیامبرش و نه مسلمانان این امارت و ریاست را به تو داده اند چیست؟
عبدالملک گفت: از شهر من بیرون برو و الّا گردنت را می زنم!
او گفت: این جواب منصفانه نیست. سپس از آن جا بیرون شد.
دفع توهّم: در مقابل این کلیّات محکمی که گفته شد، روایتی داریم کهبه امام جعفر صادق (علیه السلام) به عنوان امیرالمؤمنین سلام داده می شود و ایشان هم آن را می پذیرند که آن روایت چنین است:
ابوالصبّاح بن مولی آل سام می گوید: من و ابوالمغراء در محضر امام جعفر صادق (علیه السلام) بودیم که مردی روستایی بر ما وارد شد و به امام (علیه السلام) گفت: السلام علیک یاامیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته.
امام جعفر صادق (علیه السلام) به او فرمودند: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته. آن گاه او را به سوی خویش کشید و در کنار خود نشانید. من به ابوالمغراء گفتم: من ندیدم
ص: 34
کسی جز امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به این لقب نامیده شود؟!
امام جعفر صادق (علیه السلام) به من فرمودند: ای ابوالصباح! هیچ کس حقیقت ایمان را در نیافته؛ مگر آن که بداند و معتقد شود که آن چه برای پیشینیان و گذشتگان ما بوده برای امامان بعدی ما هم می باشد.(1)
مرحوم علامه جلیل القدر مجلسی (رضوان الله علیه)می فرماید: «این یک خبر نادری است که صلاحیت ندارد، تا با اخبار زیادی که ما را از گفتن امیرالمؤمنین بر غیر مولا علی (علیه السلام) باز می دارد، معارضه نماید. و البته ممکن است این خبر نادر را حمل کنیم بر این که امام (علیه السلام) خواسته آن فکر و توهم سؤال کننده را بر این که معنای این اسم در سایر ائمه (علیهم السلام) موجود نیست رد کرده و تخطئه نماید. چون هیچ شکی نیست که این معنا _ که آنان هم امیر و سالار اهل ایمانند_ در همه امامان (علیهم السلام) جاری است، منتهی آن چه ممنوع گشته، آن است که به خاطر برخی از مصالح این اسم بر آنان اطلاق نمی شود.
علاوه بر این که احتمال دارد که منع شدن این لقب بر دیگر ائمه (علیهم السلام) به خاطر این مصلحت باشد که با نامیدن سایر امامان (علیهم السلام) به امیرمؤمنان دیگران هم بر آن جرأت پیدا کنند.(2)
اگر چه دیگران این لقب مخصوص و سایر القاب همچو صدیق اکبر و فاروق اعظم را دزدانه به خود بستند با آن که به تصریح هر دو مذهب _ شیعه و سنی_ این القاب را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها و بارها به مولی الموحدین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) نسبت می دادند!
و ما در پایان این کتاب برخی از روایاتی که دلالت بر این معنا دارد از کتاب های شیعه نقل خواهیم کرد، ان شاءالله. گفتنی است روایات در این زمینه بسیار زیاد است و ما در میان احادیث به صورت گلچین تعدادی از آن ها را در بخش ملحقات وارد کردیم، و در این روایات حضرات ائمۀ هداة (علیهم السلام) یا اهل ایمان آن بزرگوار را با این لقب
ص: 35
یاد می کردند. به فال نیک روایات الحاقی را به شمارۀ نام نامی علمدارکربلا، باب الحوائج الی الله تعالی، قمر منیر دشت نینوا، حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) 133 عدد قرار دادیم. پس روی هم رفته احادیث این کتاب 353 حدیث می باشد.
و نکته قابل توجه در کتاب الیقین این است که ظاهراً برخی احادیث الفاظ و معنای یکسانی دارند؛ امّا دأب محدثین بر این بوده که احادیث را به خاطر اختلاف سند و یا اندک تفاوت که گاهی در معنا تأثیر به سزایی دارد تکرار می کردند؛ مثلاً حدیث شماره 87 با 146، 88 با 143، 89 با 145، 92 با 147 و 93 با 144 برابرند.
اوصاف علی به گفت وگو ممکن نیست *** گنجایش بحر در سبو ممکن نیست
من ذات علی به واجبی نشناسم *** اما، دانم که مثل او ممکن نیست
«ادهم کاشانی»
*****
در عین علی، هو العلی الاعلی است *** در لام علی، سرّ الهی پیداست
در یای علی، سورۀ حیّ قیوم *** بر خوان و ببین که اسم اعظم آن جاست
*****
گر نگویم من فدایت یا امیرالمؤمنین *** پس چه گویم در ثنایت یا امیرالمؤمنین
ای سلام حق، ثنایت یا امیرالمؤمنین *** وی ثناخوان، مصطفایت یا امیرالمؤمنین
در رکوع انگشتری دادی به سائل، گشته است *** مهر منشور سخایت یا امیرالمؤمنین
گشته تسبیح ملک آهسته، هر گه در نماز *** بود رازی با خدایت یا امیرالمؤمنین
دامن گردون شود پر زر، اگر تابد از او *** گوشه ظل عطایت یا امیرالمؤمنین
سدره را از پایه خود انتهای اوج داد *** رفعت بی منتهایت یا امیرالمؤمنین
گه به چشم وَهم می پوشد لباس اشتباه *** عرش تا فرش سرایت یا امیرالمؤمنین
گه به حکم ظن ستون عرش را دارد به پا *** بارگاه کبریایت یا امیرالمؤمنین
چون به امرت بر نگردد مهر از مغرب که هست *** گردش گردون برایت یا امیرالمؤمنین
یافت از دست ولایت، فتح بر فتح دگر *** دست در حبل ولایت یا امیرالمؤمنین
جان در آن حالت که از تن می برد پیوند، هست *** آرزومند لقایت یا امیرالمؤمنین
ص: 36
گر مکان بر تخت او ادنی کنی جایت دهند *** انس و جان، کانجاست جایت یا امیرالمؤمنین
حق شناسان گر به دست آرند معیار تو را *** حد فوق ما سوی دانند مقدار تو را
«محتشم کاشانی»
اکنون که روشن شد این لقب به امیرالمؤمنین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب(علیهما السلام) اختصاص دارد، این کتاب را به این اسم نامیدم:
«فقط حیدر امیرالمؤمنین است».
هست ورد صبح و شامم یا امیرالمؤمنین *** سال و مه باشد کلامم یا امیرالمؤمنین
چون بود ذکر مدامم یا امیرالمؤمنین *** هست دنیا خوش به کامم یا امیرالمؤمنین
و ثواب این کتاب را بر ولی نعمت خود شفیعۀ روز جزا، بانوی دو سرا، در دانۀ باب الحوائج الی الله، کریمه اهل بیت (علیهم السلام) ، حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) هدیه می کنم. امیدوارم خداوند متعال در دنیا ما را از زیارت، و در آخرت از شفاعت و نیز از همسایگی ایشان در دو جهان محروم نفرماید. آمین یا رب العالمین.
ای شیر خدا شاه ولایت مددی *** ای بحر سخا، کان عنایت مددی
در وادی بی کفایتی حیرانم *** ای صاحب رتبه کفایت مددی
آخرین سخن:
روزی اگر ولای تو باشد بلای من *** من می خرم به قیمت جان این بلا علی
23 ذی القعده 1437 روز زیارتی امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
بازنگری در 18 ذی الحجه 1437 روز تاجگذاری امیرمؤمنان (علیه السلام)
جواد خانی آرانی
ص: 37
ص: 38
دارنده تألیف و تصنیف بزرگ، عالم عادل، فاضل فقیه و کامل، علامه نقیب و سرپرست سادات بزرگوار، صاحب مناقب و افتخارات و فضائل و شرافت، زاهد عابد، پرهیزکار مجاهد، رضی الدین، پایه و رکن دین اسلام و مسلمین، نمونه و اسوه ای از گذشتگان و نیاکان پاک و پاکیزه، مایۀ زیبندگی عارفان، افتخار سادات و بزرگان از اهل بیت پیامبر و خاندان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ خانواده، دارای افتخارات خانوادگی از ناحیه پدر و مادری خویش، مولای ما ابوالقاسم علی بنموسی بن جعفر بن محمّد بن محمّد بن طاووس علوی فاطمی(1) می گوید:
خدای بزرگ را ستایش می کنم. همان کسی که آن چه بر بندگانش جاری می شود، در علم او پیشی گرفته و سبقت جسته و دانای به آن هاست. پس آنقدر رحمت و بخشش خود را بر آن ها آغاز و ریزش نمود، که آمال و آرزوهای آن ها به آن نمی رسد، و با نعمت بی دریغ و فراوان خویش آن ها را شناسانید، و به همراه نورهای درخشنده و خورشید های فروزنده و برق های تابنده، عقل و خرد را به آنان عطا کرده و آن را با چهل لشکر عقل یاری داد؛ تا به وسیله آن ها چهل لشکر جهل موجود در جان آدمی را دور کند، تا این که سرمایه ای برای طاعت و بندگی معبود یکتا باشد. پس
ص: 39
عده ای عقل و لشکریانش و پیروزی ارزشمند و مبارک را اختیار کرده، و به وسیله آن در برابر تاریکی جهل و نادانی بینا شده و از گمراهی در قلعه امن و امان قرار گرفته، و در آینه شفاف خرد، مالک جلیل، و بزرگ خویش، و راه و مبنای صاحب رسالت خود را شناخته و به سعادت حال و آینده خودشان دست پیدا کردند.
آنان کسانی هستند که ما از آن ها بهترین کارهایی را که انجام دادند قبول می کنیم و از گناهانشان درمی گذریم و در میان افراد بهشتی اند. «وعده ای راست و درست که همواره به ایشان داده می شد». (1)
و گروهی دیگر از عامه مردم به خاطر تمایل به این دنیای زودگذر، لشکریان جهل و نادانی را پذیرفتند. پس لذت و خوشی و زندگانی آن ها از بین رفت؛ درحالی که همه زرق و برق دنیا، همچو سرابی است که تشنه لب آن را آب می پندارد، ولی وقتی نزدیک آن آمد، هیچ چیزی از آن را نمی یابد و خدا را نزد آن می یابد و حسابش را به طور کامل به او می دهد «و خداوند سریع الحساب است». (2)
و سر انجام کارشان به خانه عذاب و گرفتاری کشیده شد و بر اساس آن چه در قرآن آمده، خداوند _جلّ جلاله_ دانست که در میان بندگانش کسانی هستند، با آن که از روی دلیل و برهان علم به حق پیدا می کنند، ولی از روی عناد و سرکشی آن را منکر می شوند که این مطلب را آیه شریفه چنین می فرماید: «با آن که باطن آن ها به آن یقین داشت از رویظلم و تکبر آن را انکار کردند». (3)
و خدای _جلّ جلاله_ با کلام روشن و آشکارش از برخی از اهل کتاب که صداقت و حقیقت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) را شناخته و دانستند؛ ولی آن را انکار نمودند پرده برداشته و می فرماید: «و همواره پیش از فرودآمدن آن، به خودشان بشارت پیروزی بر کفار را می دادند؛ ولی وقتی آن چه را که می شناختند برای آن ها آمد،
ص: 40
انکارش کردند؛ پس لعنت خداوند بر کافران باد». (1)
و خداوند جلیل در قرآن گروهی را یاد کرده که وقتی عذاب الهی را ببینند ایمان آورده و وعده می دهند که در صورت برگشت به دنیا به راستی و درستی روی می آورند، آن گاه آنچه را دیده اند انکار کرده و به آنچه ایمان آورده اند کفر می ورزند با آنکه یقین پیدا کردند. خداوند _جلّ جلاله_ در این آیه بیشتر پرده برداشته و می فرماید:
«اگر ببینی هنگامی را که آن ها را بر آتش نگه داشته اند می گویند: ای کاش! به دنیا باز گردانیده می شدیم. و دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم بلکه برای آن ها آن چه پیش از آن پنهان می کردند آشکار شده و اگر به فرض به دنیا باز گردانیده شوند، قطعاً به آن چه از آن نهی شده اند بر می گردند و به درستی که آنان درغگویانند».(2)
و خداوند عزّ وجل در توصیف حیرت برخی از بندگانش که در روز محاسبه قیامت، دروغ می گویند از قول آن ها چنین می فرماید: «سوگند به خداوندی که پروردگار ماست ما مشرک نبودیم. بنگر که چگونه بر خود دروغ می بندند و آن چه را به دروغ شریک خدا می دانستند از دستشان رفت و گم شد».(3)
و خداوند متعال نیرنگ و عذاب آن ها را در روز قیامت آشکار نموده، همان زمانی که انکارشان هیچ سودی به آن ها نمی بخشد. چون پوستشان بر ضرر خودشان شهادت می دهد درحالی که برخی از ما هم در برابر احسان او، کفران نعمت نموده با آن که حجت بر ما هم تمام است و آنان به پوست خودشان می گویند: «چرا بر علیه ما شهادت دادید»؟!(4)
پس آیا بعد از این شرافت و بزرگی و پرده برداری برای ایمان آورندگان به خدا و قرآن بزرگ، جای شک و تردیدی باقی می ماند که تنها کشف دلائل، مانع از ضلالت و
ص: 41
گمراهی، و انکارکردن پروردگار جهانیان، و مخالفت با سرور پیامبران نمی شود.
و نزد خردمندان و دانشمندان همین کفایت می کند که خداوند از شناخت به ذات و صفات خویش به تمام آن چه اختصاص به او دارد، یعنی موجودات آفریده شده، به ادلۀ کامل پرده برداشت و این همه روشن گری و پرده برداری در ساعات شب و روز، گروه بسیاری از عقلاء را از انکار خدا باز نداشت و در نتیجه به جای خداوند بت ها و سنگ ها و چوب هایی را اختیار کردند که هیچ گونه سود و زیانی برای آنان ندارد و حتی حیوانات به زبان حال از عبادت و پرستش آن ها خشنود نیستند.
پس جای هیچ گونه شگفتی نیست که دلیل های خداوند سبحان و کلام روشن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ و سرور همه پیامبران (علیهم السلام) بر امارت مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بر اهل ایمان را انکار کنند؛ چون دشمنی با اهل فضیلت و حقیقت و دانش و بینش، از چیزهایی است که عادت و خوی حسودان و نادانان و کسانی که کورکورانه، به دنبال زیادی جمعیت هدایت نیافته بودند جاری گشت.
و هر کس بر اخبار و احوال مردمان گذشته واقف و دانا باشد می فهمد که بیشتر مردم در گمراهی بوده اند و اندکی از مردم کسانی بودند که به طاعت و بندگی خدای جلیل و رضایت او دست یافتند، و آیات زیادی از قرآن این را تصدیق می کند که هلاک شدگان زیاد، ولی نجات یافتگان اندک می باشند، تا جائی که خداوند سبحان در قرآن در سرزنش و توبیخ بیشتر مردم در قرون متمادی می فرماید: «بیشتر آن ها به خداوند ایمان نیاورده و مشرک بودند». (1)
و باز خدای عزّ وجل خبر داده که آیات و بیم دادن از سوی ما به منکران سودی به آن ها نمی بخشد و می فرماید: «اما هرگز نشانه ها و هشدارها به حال گروهی که ایمان نمی آورند سودی نمی دهد». (2)
و هم چنین خود صاحب شریعت و نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ گمراهی
ص: 42
زیادی از مردم این امت، در اخبار و احادیث بسیاری فرمودند: پیروانش به هفتاد و سه فرقه پراکنده می شوند که تنها یک گروه از آن ها اهل نجات، و هفتاد و دو گروه دیگر در آتش جهنم هستند. (1)
فصل: مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) دارای اوصاف و کمالاتی بودند که به خاطر آن ها مورد رشک و حسادت قرار گرفتند و دشمنی او با دیگران در راه خدای عزّ وجل کارش را به آن جا کشانید که حتی در مدح و ستایش او گفته شده: تو در فضل و کمال به اوج بلندی آمدی. با کمالاتی که در توست چه کسی می تواند با تو برابری کند. پس با این وجود جای شگفتی نیست که حسودان از روی خشم و کینه از تو منزوی شده و گوشه گیری اختیار کنند؛ و عجیب نیست که حتی افراد صاحب قدم که پابرجا و استوارند دربارۀ تو به لغزش بیفتند.
و اما دشمنی او (علیه السلام) در راه خدای عزّ وجل همانگونه است که شاعر می گوید:
من دربارۀ تو با دیگران دشمنی نمودم و با آن ها در محفل و مجلسشان ننشستم؛ تا جائی که با دستشان مرا از خود دور کردند. میان انتخاب رضایت تو و ناراحتی دیگران که روی زمین هستند دو دل شدم، ولی راه میانه و درست آمد که تو را برگزینم.
و به زودی می آوریم آن چه را که به من روایت شده، و خودم در کتاب های راویان و نویسندگان و دانشمندان گذشته از مخالفان دیده ام. همان کسانی که در آن چه روایت می کنند مورد اتهام نیستند و تعبیراتی را که درباره مولای ما امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل می کنند که او امیرمؤمنان است؛ که هر کس به صاحبان این کتاب ها آگاهی و شناخت داشته باشد، جای هیچ شکی در این راه برای او باقی نمی ماند.
و من این کتاب را به نام الیقین باختصاص مولانا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بامرة المؤمنین نامیدم، (2) و حقیقت مطلب این است همان طور که اشاره کردیم، کسانی از
ص: 43
مردم برگزیده، پیش از من این نام مبارک را به ایشان اختصاص داده، تا جائی که همین نام بر زبان شاعرانی جاری شده است. و مهیار شاعر در قصیده لامیه خود می گوید: کلمه امیرالمؤمنین شنیده شده و کنایه ای است که به تو اختصاص دارد و دیگران آن را به دروغ به خود بسته اند.
و چه بسا درباره مولای ما علی (علیه السلام) به نام امیرمؤمنان و پیشوایپرهیزکاران و بزرگ مسلمانان و پادشاه دین و ایمان، احادیث به تعداد ابوابی که در این کتاب آشکار می گردد سخن می گوید. چون ما در هر بابی یک حدیث را از هر کتاب، یا راوی که از آن ها گرفته شده می آوریم، و همین حجت است بر کسانی که آن ها را نقل کرده یا به آن ها رسیده، و انکار احادیث در دنیا هیچ سودی به آن ها ندارد وقتی که بر علیه آن ها حجت باشد، در آن زمانی که خصم و طرف مقابل او در قیامت خدای عزّ وجل و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. و این نقطه شروع در کتابی است که ما آن را بر اساس باب و بخشی از کتاب الانوار الباهرة فی انتصار العترته الطاهرة(1)
مرتب نمودیم که هر حدیثی را با الفاظ و معانیش حکایت می کند و ما آن چه را لایق و مناسب است در آن قرار می دهیم. خداوند جلیل آن را موافق به طاعت خودش و مورد رضایتش قرار بدهد. ابتدا ما ابواب کتاب الیقین را بیان می کنیم تا خواننده محتویات این کتاب را بداند و به هر جائی از آن، که نیازمند است ان شاء الله دست یابد. (2)
مولای ما، دارنده سینه ای بزرگ از علم، عالم بزرگوار، فقیه و علامه کامل، دانشمند، زاهد عابد و پرهیزکار و نقیب و سرپرست سادات، انسان پاک و وارسته،
ص: 44
دارای مناقب و فضایل، شخصیت فاخر و ارزشمند، نقیب سرپرستان خاندان دور و نزدیک ابوطالب (علیه السلام) ، رضی الدین و الدنیا، پایه و عماد اسلام و مسلمین، اسوه و نمونه ای از گذشتگان پاکیزه اش، مایۀ افتخار سادات، رکن اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بزرگ خاندان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، شریف و بزرگ عترت (علیهم السلام)، دارنده افتخاراتی از ناحیه پدر و مادر، ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن طاووس علوی فاطمی که خداوند تعالی بزرگیش را نگه داشته و سعی و تلاش او را در مدت عمر طولانیش نیکو بدارد.
چون ابواب کتاب یقین کامل شد و به صد و نود و یکمین باب آن رسید، پس الان یادآوری می کنیم آن چه را در کتاب الأنوار الباهرة فی انتصار العترة الطاهرة بالحجج القاهره بیان کردیم و در آن جا آن کتاب را به نام التصریح بالنص الصحیح من ربّ العالمین و سید المرسلین علی بن ابی طالب أمیرالمؤمنین بأمیرالمؤمنین نامیدیم و خطبه آن کتاب چنین است، بسم الله الرحمن الرحیم و صلاته علی سید المرسلین محمد النبی و آله الطاهرین.علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد بن طاووس علوی فاطمی می گوید: خدای بزرگ را حمد و سپاس می گویم که به نور خرد راه راست را به من نشان داد، و با توانایی در نگریستن که به من عطا کرد، مرا گوشزد نمود تا بنگرم که اصلاح کارهای مردم مشروط بر ریاست است؛ چون خداوند بزرگ پیش از آن که موجودات را بیافریند و کسی را بر آن ها بگمارد، عقل را آفرید و حضرت آدم (علیه السلام) را پیش از ولادت بشر به عنوان کارگزار آن ها خلق نمود. و خداوند جلیل با ریاستی که به قلب و عقل بر جوارح آدمی داد، این نکته را تأکید فرمود که برای انسان سرپرست صالح و شایسته ای که دانای به مصالح مردم باشد لازم است. و هرگاه آدمی اگر یک نفر هم باشد، کارهایش جز به امیر و پیشوایی بر پا نمی شود؛ پس چگونه امکان دارد که کار امت و جمعیتی زیاد، بدون سیاستگزارِ توانایی بر پا شود؟!!
شهادت می دهم که معبودی جز او نیست. شهادتی که همواره با فطرت
ص: 45
توحیدی در وجود ما گذاشته شد و با روح توحیدی آفریده شدیم، و آن گواهی و شهادتی که از راه اندیشه به ما عطا گردید، و با آن گنجینه های نصرت ویاری همراه شده، و شکستگی و کمبودهای ما را جبران نمود.
و شهادت می دهم که جدم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همان کسی است که راه های آن فطرت بلندمرتبه را بر ما آشکار ساخت، و در میان ما زندگی کرد تا ما به وصال آن فطرت نائل آمده و به خلعت توحیدی دست یافتیم. و به همراهی آن، هر آن چه را به ما وعده داده بود روشن ساخت و شهادت می دهم که او (صلی الله علیه و آله و سلم) به واسطه مولایش _جلّ جلاله_ هدایت یافته و از او پیروی نمود. همو که با آن چه به او عطا کرد یاریش داد و برای نگهداری امتش در مدت حیاتش، او را به سرپرستی آن ها سفارش و توصیه فرمود. و او هیچ لشکری را گسیل نداشت مگر آن که برای آن ها فرمانده ای انتخاب می نمود. تا کارهای مهم آن لشکر محدود و کم را اصلاح نماید و آن بزرگوار از مدینه مسافرت نمی کرد، مگر آن که در آن مدت کوتاه و دلخواه، قائم مقام و جانشینی برای خود معیّن می کرد و به درستی که او این را خوب شناخت و دانست که این مردم به تنهایی نمی توانند بقا و سلامتی خویش را نگه بدارند تا جائی که دربارۀ وصیّت دستور داد که هیچ مکلفی نخوابد؛ مگر آن که وصیتش زیر سر او باشد.
و به درستی که خداوند _جلّ جلاله_ او را بر اختلاف امتش آگاه کرد که آن ها بر هفتاد و سه گروه اختلاف پیدا می کنند و آن ها را از این پراکندگی برحذر داشت ویادآوری فرمود که تنها یک فرقه از آن ها اهل نجات، و هفتاد و دو گروه در آتش جهنم خواهند بود. آن حضرت بر ایشان بسیار دلسوز و مراقب بود و دربارۀ سلامتی آنان از خطرهاتلاش زیادی می کرد، و بر طبق خبرهایی که به ما رسیده، به ایشان گوشزد می نمود که هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت _یعنی به کفر و نفاق_ مرده است؛ لذا به حکم عقل و نقل، و بر آن عدل و فضیلتی که خداوند عزّ وجل به او اختصاص داده، بر او لازم می آمد که سرپرست و سالاری را برای ما تعیین کند که در قیامت به واسطۀ او در پیشگاه خداوند _جلّ جلاله_ و
ص: 46
پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) دلیل و حجتی بر علیه آن ها باشد و تا این که امتش در روز قیامت نگویند: اگر یک شخص کاملی را بر ما معیّن می کردی، ما هرگز به پراکندگی و پشیمانی دچار نمی گشتیم و در قبول او از تو اطاعت می کردیم، و از این اختلافاتی که منجر به کشتار و خون ریزی و باعث به وجود آمدن این همه مذهب های گوناگون شده، نجات می یافتیم.
در نتیجه حکمت و ریاست و کمال او چنین اقتضا می کرد که کسی را به عنوان جانشین و قائم مقام خود برگزیند و پیوسته وصیت و سفارش و گفتارش را تکرار می نمود تا برای خدای عزّ وجل و برای خودش در روزی که در پیشگاه او حاضر می شویم حجتی بر علیه ما باشد؛ چون وقتی مخالفت های ما تنها در قبول کردن کسی است که او تعیین نموده _ یعنی در مورد امامت نه دستورات دیگر_ پس بر طبق حکمت و کمالی که آن پیامبر والامقام (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت، شایسته تر این بود که کاری نشود تا ما بر علیه او حجت داشته باشیم و به او بگوئیم: اگر امام و پیشوایی برای ما معین می کردی، هرگز مخالفت تو نمی کردیم، و بعد از تو همه یا برخی از ما در هلاکت واقع نشده، و در چیزی که از جبران آن عاجزیم نمی افتادیم.
و شهادت می دهم که واجب است جانشینان او، به اوصاف و نشانه هایی کامل و تمام آراسته باشند. ولایت آن ها از جانب او استمرار یافته و پذیرش آن ها به زبان حال و روشنی گفتار از آغاز تا فرجام می باشد. و ایشان در طول مدت امامتشان از عزل و برکنار شدن مصون و در امان هستند؛ چون با وجود امتحانی که به سلامتی دادند، از نافرمانی و نقصان و از چیزهایی که شرعاً و عقلاً موجب حقارت و پستی آن ها می شود به دورند.
و ایشان در جنب خداوند تعالی هرگز میان پاکی و ناپاکی، و صفا و جفا به تردید نیفتادند و چنین نبود که یک بار از دوستان خدا و یک بار از دشمنان او باشند. و تمام عقل و خردها به ریاست ایشان بر آنان به هنگام آفرینش اقرار کردند، و تمام ارواح به هنگام پیدایش برای آنان اقرار کردند که اینان از راه وحی رعایا و تحت
ص: 47
فرمان ایشانند؛ و جوهره و ذات تمام اجسام به وسیله حکم نافذ پروردگار، بر ترکیب این ها بر آنان اقرار نمودند؛ و فرشتگان نگهبان به موافقت و مرافقت همیشگی، برای کسانی که از جانب او نائب و جانشین قرار داده شدند شهادت دادند، و لوح محفوظ آن ها را پاک شمرد، که ایشان هرگز با کتاب و سنت مخالفت نکردند. و زبان حال زمین برای آن ها شهادت داد که ایشان با طاعت و بندگی خداوند متعال ساکن آن شدند، و آسمان برای آن ها گواهی داد که آن ها با کمال بندگی و تضرع خالصانه در زیر آن به سر بردند. و آن چه را آن ها تصرف کردند برای ایشان شهادت می دهد که اینان آن ها را از تباهی و نابودی حفظ کردند؛ چون شاهدان یک بار به سود و منفعت، و یک بار بر ضررشان اختلاف نکردند؛ تا اینان یک بار حاکم و یک بار محکوم علیه قرار گیرند، و تا این که صفات کامل ایشان به رفتار و کار نادرست و خرابشان در هم نشکند. در نتیجه به خاطر شرمندگی و ترس، و نیز برای بیم داشتن از بازخواست بر لغزش و خطای در ریاست بر اهل علم و عمل، ناراحت و مشوش نشوند.
اما بعد از مقدماتی که من آوردم می گویم: عمرم که از مرز هفتاد گذشت شنیدم که برخی از مخالفین در بخشی از نوشته جاتش یادآور شده که مولای ما علی (علیه السلام) ، در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان امیرمؤمنان لقب داده نشد. البته من نمی دانم او این حرف را از روی عناد و دشمنی، یا کمبود معرفت و تلاش گفته است. پس در بطلان این ادعا و روشن نمودن این غلط و اشتباه برای اهل ایمان، از خدای متعال استخاره گرفتم. پس خدای بزرگ در پرده برداری از این خواسته اذن داد و ما را بر این سعادت و پیروزی یاری داد، و دربارۀ آن چه از أنوار الطاهرة و الحجج القاهرة و انتصار العترة الطاهرة ذکر کردیم ما را دستگیری نمود و ما چیزهایی روشن را یادآوری می کنیم که جز معاند و دشمن با آیات الهی _جل جلاله_ کسی آن را انکار نمی کند.
فصل: بدان که ما در این کتاب روایاتی را که از طریق رجال و شیوخ و علمای مخالف و از کتاب هایشان برای ما نقل شده می آوریم؛ که خداوند _جلّ جلاله_
ص: 48
مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را به لقب امیرمؤمنان نامید. اگرچه امکان دارد که بعضی از اشخاص یا کتاب هایی که از آن ها روایت نقل می کنیم، منسوب به شیعه دوازده امامی باشند. پس بعضی از رجال آن حدیث که ما از آن ها روایت می کنیم از رجال عامه و مخالفین هستند؛ و از آن ها روایت شده ایم که خدای متعال از پیامبران و رسولان بر شهادت به ربوبیت و یکتایی خویش، و برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان پیامبر و رسالت، و برای علی (علیه السلام) به امیرمؤمنان بودن از آن ها پیمان گرفت. و خداوند او را زمانی به این نام نامید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آسمان برده شد و روح پیامبران (علیهم السلام) به آن سخن گفتند و جبرئیل (علیه السلام) او را به این اسم نامید و بارها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ازراه وحی او را امیرمؤمنان خوانده و بارها او را به این نام خوانده است.
و هم چنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسلمانان و اصحاب و یاران خود را که در برابر او حضور می یافتند، فرمان می دادند که به مولا علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند، و نیز به خورشید فرمان داده شد تا با او سخن بگوید و بر او سلام دهد و هنگامی که علی (علیه السلام) بر او سلام داد، خورشید حضرت را مورد خطاب قرار داده و او را امیر مؤمنان نامید؛ و همچنین ذوالفقار و برخی از درندگان به فرمان خداوند متعال او را به نام امیرمؤمنان نامیدند، و تمام این ها از طریق مخالفین و علمای مورد قبولشان برای ما روایت شده است. پس هر گاه کسی در سلامِ کسانی که به او به عنوان امارت سلام داده اند بنگرد، خوب می فهمد که تمام این ها از جانب پروردگار جهانیان است. پس وقتی نزد اهل یقین این جریان اتفاق افتاده، دیگر ما در صدد این نبودیم که نامیدن او را به امیرمؤمنان به ترتیب روایات و مقامات آن ها بیاوریم؛ بلکه غرض این بوده که آنچه را هر عالم یا مصنّفی که در احوال او آورده یاد آوری بنمائیم.
ص: 49
ص: 50
ص: 51
ص: 52
القسم الأول من كتاب اليقين:
الأحاديث المتضمّنة لتسمية مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بأمير المؤمنين
1_ الباب فيما نذكره عن الحافظ أحمد بن مردويه المسمى ملك الحفاظ و طراز المحدثين من كتاب المناقب الذي صنفه و اعتمد عليه من تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) في حضرة سيد المرسلين بأمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي يَعْلَى قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ:حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى أَبُو عَلِيٍّ الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا مَنْدَلُ بْنُ عَلِيٍّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي صَحْنِ الدَّارِ فَإِذَا رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ فَدَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالَ: بِخَيْرٍ. قَالَ لَهُ دِحْيَةُ: إِنِّي لَأُحِبُّكَ وَ إِنَّ لَكَ مِدْحَةً أَزُفُّهَا إِلَيْكَ؛ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ، لِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ حِزْبِهِ إِلَى الْجِنَانِ زَفّاً زَفّاً، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّاكَ، مُحِبُّو مُحَمَّدٍ مُحِبُّوكَ وَ مُبْغِضُو مُحَمَّدٍ مُبْغِضُوكَ. لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ. ادْنُ مِنِّي يَا صَفْوَةَ اللَّهِ. فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا هَذِهِ الْهَمْهَمَةُ؟ فَأَخْبَرَهُ الْحَدِيثَ! قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمْ يَكُنْ
ص: 53
دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ كَانَ جَبْرَئِيلُ سَمَّاكَ بِاسْمٍ سَمَّاكَ اللَّهُ بِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَلْقَى مَحَبَّتَكَ فِي صُدُورِ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَهْبَتَكَ فِي صُدُورِ الْكَافِرِينَ.
(فصل) قلت أنا: إنّ مَن ينقل هذا عن الله _جلّ جلاله_ و عن جبرئيل بتقدم الله _جلّ جلاله_ إليه و عن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمحجوج يوم القيامة بنقله إذا حضر بين يدي رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و سأله يوم القيامة عن مخالفته لِما نقله و اعتمد عليه.
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می کند که او گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حیاط خانۀ خود بودند و سرشان بر دامان دحیة بن خلیفۀ کلبی(1) بود، که علی (علیه السلام) وارد شده و فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه صبح نمودند؟
عرض کرد: حالشان خوب است.دحیه به او عرض کرد: من تو را بسیار دوست می دارم و برای تو نزد من مدح و ثنایی است که آن را به تو هدیه می نمایم: تو امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان هستی. تو به جز پیامبران و رسولان مهتر اولاد حضرت آدم (علیه السلام) می باشی. (2) پرچم
ص: 54
ص: 55
ص: 56
ص: 57
حمد در روز قیامت به دستتوست، تو و شیعیانت به همراه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حزب او شتابان به سوی باغستان های بهشت می روید. به تحقیق! هر کس که ولایت تو را پذیرفت رستگار شد و هر کس که از تو جدا گردید ضرر و زیان دید.توست، تو و شیعیانت به همراه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حزب او شتابان به سوی باغستان های بهشت می روید. به تحقیق! هر کس که ولایت تو را پذیرفت رستگار شد و هر کس که از تو جدا گردید ضرر و زیان دید.دوستان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستان تو، و دشمنان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنان تو هستند. هرگز شفاعت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن ها نخواهد رسید.
ای برگزیده خدا! نزدیک من بیا. پس سر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و در دامان او گذاشت. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این سر و صدا چیست؟ حضرت علی (علیه السلام) جریان را برای ایشان نقل کرد.
فرمودند: او دحیۀ کلبی نبود، بلکه جبریل (علیه السلام) بود و تو را به اسمی نامید که خدای متعال تو را به آن، نامیده است و او کسی است که دوستی تو را در سینۀ اهل ایمان افکند و ترس از تو را در سینه کافران انداخت. (1)
فصل: مرحوم سید بن طاوس می فرماید: من می گویم: همانا کسی که این مطلب را از خدای عزوجل و جبریل (علیه السلام) و مولا علی (علیه السلام) نقل می کند که: خدای عزوجل او را مقدم داشته، بعد با چنین اعتراف و نقل خود با علی (علیه السلام) مخالفت ورزیده، در روز قیامت که در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار بگیرد، از مخالفت به آنچه خود نقل کرده و بر آن اعتماد جسته مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت.
ص: 58
2_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب أيضاً للحافظ أحمد بن مردويه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و خاتم الوصيين و إمام الغر المحجلين
مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ دُحَيْمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ الْحِبَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحُ بْنُ يَحْيَى الْمُزَنِيُّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءً أَوْ مَاءً فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّى ثُمَّ انْصَرَفَ. فَقَالَ: يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيَّ الْيَوْمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ وَ إِمَامُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَجَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ. فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟ قُلْتُ: هَذَا عَلِيٌّ قَالَ: افْتَحْ لَهُ فَدَخَلَ.
انس(1) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! آب وضو یا آبیرا برای من حاضر کن. پس وضو ساخته و نماز گذاردند. سپس صورت مبارک را گردانده و فرمودند: ای انس! اولین کسی که امروز بر من داخل شود، امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و خاتم جانشینان و جلودار دست وروسفیدان می باشد. ناگهان علی (علیه السلام)
ص: 59
آمد و در را کوبید. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! او کیست؟ عرض کردم: او علی (علیه السلام) است. فرمودند: در را به روی او باز کن. پس او داخل شد. (1)
3_ الباب فيما رويناه بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب أيضاً في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن يسلم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين في حياته
وَ هَذَا لَفْظُ الْحَافِظِ ابْنُ مَرْدَوَيْهِ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ بْنِ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ الرَّاشِدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحٌ الْمُزَنِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ.
بریده(2) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم. (3)
4_ الباب فيما رويناه بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمير المؤمنين بشهادة أبي بكر و عمر
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي دَارِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا
ص: 60
الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَيْلَانَ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ وَ هُوَ رَجُلٌ مِمَّنْ شَهِدَ صِفِّينَ قَالَ: حَدَّثَنِي سَالِمٌ الْمَنْتُوفُ مَوْلَى عَلِيٍّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فِي أَرْضٍ لَهُ وَ هُوَ يَحْرِثُهَا حَتَّى جَاءَ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا: سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. فَقِيلَ: كُنْتُمْ تَقُولُونَ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فَقَالَ عُمَرُ: هُوَ أَمَرَنَا بِذَلِكَ.
سالم مَنتوف غلام علی (علیه السلام) گفت: با علی (علیه السلام) در زمینش همراه بودم، درحالیکه او آن را شخم می زد؛ تا این که ابوبکر و عمر آمده و گفتند: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته. پس به آن ها گفته شد: شما در دوران حیات و زنده بودن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این را می گوئید؟!
عمر گفت: ایشان خودشان ما را به این کار فرمان دادند. (1)
5_ الباب فيما رويناه أيضاً بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب الذي أشرنا إليه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين بحضور عائشة
مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ السَّرِيِّ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ جَابِرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: دَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ، فَجَلَسَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بَيْنَ عَائِشَةَ. فَقَالَتْ عَائِشَةُ: مَا كَانَ لَكَ مَجْلِسٌ غَيْرَ فَخِذِي؟! فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى ظَهْرِهَا فَقَالَ: مَهْ! لَا تُؤْذِينِي فِي أَخِي، فَإِنَّهُ
ص: 61
أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَقْعُدُ عَلَى الصِّرَاطِ يُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ يُدْخِلُ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
عبدالله بن عباس(1) می گوید: درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد عایشه بودند
ص: 62
علی (علیه السلام) بر آن ها وارد شده و میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه نشست (با مراعات حد و فاصله). عایشه_ از روی حقد و کینه_ گفت: آیا جای دیگری برای تو جز پای من نبود؟ (این نوع حرف زدن جسارت و بی ادبی او بود که بروز کرد).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر پشت او زده و فرمودند: آرام باش! و مرا دربارۀ برادرم آزار مده؛ (با ناسزا گفتن به او مرا اذیت نکن) زیرا او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان در روز قیامت می باشد. او بر پل قیامت می نشیند و دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش جهنم وارد می کند. (1)
ص: 63
6_ الباب فيما رويناه أيضاً بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من كتاب المناقب الذي أشرنا إليه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بأمير المؤمنين و سيد العرب و خير الوصيين و أولى الناس بالناس بمحضر أم حبيبة أخت معاوية بن أبي سفيان
نَذْكُرُ ذَلِكَ بِاللَّفْظِ الْمَذْكُورِ: حَدَّثَنَا شَيْخُنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ الْحَافِظُ أَبُوبَكْرٍ أَحْمَدَ بْنُ مُوسَى بْنِ مَرْدَوَيْهِ (رحمه الله) قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ السَّرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَمِّي الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْجَهْمِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ يَنْبُعَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي بَيْتِ أُمِّ حَبِيبَةَ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ فَقَالَ: يَا أُمَّ حَبِيبَةَ! اعْتَزِلِينَا فَإِنَّا عَلَى حَاجَةٍ ثُمَّ دَعَا بِوَضُوءٍ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكِ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْعَرَبِ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ. فَقَالَ أَنَسٌ: فَجَعَلْتُ أَقُولُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ. قَالَ: فَدَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَجَاءَ يَمْشِي حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَمْسَحُ وَجْهَهُ بِيَدِهِ ثُمَّ مَسَحَ بِهَا وَجْهَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: إِنَّكَ تُبَلِّغُ رِسَالَتِي مِنْ بَعْدِي وَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُ النَّاسَ صَوْتِي وَ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مَا لَا يَعْلَمُونَ.
انس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجرۀ ام حبیبه، (1) دختر ابوسفیان بودند که،
ص: 64
فرمودند: ای ام حبیبه! از ما فاصله بگیر که کار داریم، آن گاه آب وضو خواستند و بهترین وضو را گرفتند، سپس فرمودند: اولین کسی که از این در داخل شود امیرمؤمنان و مهتر عرب(1)
و بهترین جانشینان و سزاوارترین و نزدیک ترین مردم به مردم می باشد. انس می گوید: من با خود می گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده. پس علی (علیه السلام) داخل شد و جلو آمد تا در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی به صورت خود کشیده و سپس آن را به صورت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) کشیدند. پس علی (علیه السلام) گفت: یا رسول الله! چرا چنین می کنی؟
فرمودند: همانا تو رسالت مرا بعد از من می رسانی، و دیون مرا از جانب من پرداخت می کنی، و صدای مرا به مردم می رسانی و آن چه را مردم از کتاب خدا نمی دانند به آن ها یاد می دهی. (2)
7_ الباب فيما رويناه أيضاً من كتاب المناقب للحافظ أحمد بن مردويه في تسمية مولانا علي (علیه السلام) في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و أولى
ص: 65
الناس بالمؤمنين و قائد الغر المحجلين
وَ هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ صَدَقَةَ الْمِصْرِيُّ قَالَ:حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ رَشْدِينَ الْمِصْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ الْجُعْفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ الْجُعْفِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ الْجُعْفِيَّ يَذْكُرُ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَا أَنَا يَوْماً أُوَضِّيهِ، إِذْ قَالَ: يَدْخُلُ رَجُلٌ وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. قَالَ أَنَسٌ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ. فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
انس بن مالک می گوید: من همواره در خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کار می کردم تا این که یک روز مقدمات وضوی ایشان را فراهم می کردم که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مردی داخل می شود که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و سزاوارترین مردم به اهل ایمان و پیشوای دست وروسفیدان است.
انس می گوید: گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده که ناگهان دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. (1)
8_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بسيد المسلمين و أمير المؤمنين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين روينا ذلك بأسانيدنا المقدم ذكرها إلى الحافظ أحمد بن مردويه
بِمَا هَذَا لَفْظُهُ فِي كِتَابِي: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الصَّيْدَلَانِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْذِرِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ أَبُو إِدْرِيسَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَنَسِ
ص: 66
بْنِ مَالِكٍ قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِذْ قَالَ: الْآنَ يَدْخُلُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ. إِذْ طَلَعَ عَلِيُّ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَمْسَحُ الْعَرَقَ مِنْ وَجْهِهِ وَ يَمْسَحُ بِهِ وَجْهَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ يَمْسَحُ الْعَرَقَ مِنْ وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ يَمْسَحُ بِهِ وَجْهَهُ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟! قَالَ: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؟ أَنْتَ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ وَعْدِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي وَ تُعَلِّمُهُمْ مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَالَمْ يَعْلَمُوا وَ تُجَاهِدُهُمْ عَلَى التَّأْوِيلِ كَمَا جَاهَدْتَهُمْ عَلَى التَّنْزِيلِ.
انس بن مالک می گوید: در آن وقتی که در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم فرمودند: الان بزرگ و مهتر مسلمانان و امیرمؤمنان و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) وارد می شود. در این هنگام علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وارد شدند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرق از پیشانی و چهره خویش گرفته و آن را بر چهره او می کشیدند؛ پس علی (علیه السلام) به او عرض کرد: یا رسول الله! آیا چیزی دربارۀ من نازل شده است؟!
فرمودند: آیا خشنود نیستی که تو برای من، جایگاه و رتبۀ هارون (علیه السلام) به موسی (علیه السلام) را داشته باشی، جز آن که پیامبری بعد از من نیست؟! تو برادر و وزیر من و بهترین کسی هستی که بعد از خودم به جا می گذارم، تو دیون مرا پرداخت می کنی [یا دین و آئین مرا به مردم می رسانی] و وعده های مرا وفا می کنی، و آن چه را مردم بعد از من در آن اختلاف دارند برای آن ها بیان می نمایی، و تأویلات قرآن را به آنان یاد می دهی و با آن ها بنا بر تأویل قرآن جهاد می کنی همان طور که من بر تنزیل آن جهاد نمودم. (1)
ص: 67
9_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين من كتاب المناقب أيضا
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْبَاغَنْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَيِّمِ الْكُوفِيُّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زِيَادٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ عَنْ أَبِي رَافِعٍ مَوْلَى عَائِشَةَ قَالَ: كُنْتُ غُلَاماً أَخْدِمُهَا، فَكُنْتُ إِذَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا أَكُونُ قَرِيباً أُعَاطِيهَا قَالَ: فَبَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ جَاءَ جَاءٍ، فَدَقَّ الْبَابَ.
قَالَ: فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا جَارِيَةٌ مَعَهَا إِنَاءٌ مُغَطَّي. قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَى عَائِشَةَ فَأَخْبَرْتُهَا. قَالَتْ: أَدْخِلْهَا. فَدَخَلَتْ، فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْ عَائِشَةَ. فَوَضَعَتْهُ عَائِشَةُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَجَعَلَ يَأْكُلُ وَ خَرَجَتِ الْجَارِيَةُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَيْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ عِنْدِي يَأْكُلُ مَعِي. فَجَاءَ جَاءٍ فَدَقَّ الْبَابَ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ؛ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. قَالَ: فَرَجَعْتُ فَقُلْتُ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَدْخِلْهُ. فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَرْحَباً بِكَ وَ أَهْلًا، لَقَدْ تَمَنَّيْتُكَ مَرَّتَيْنِ حَتَّى لَوْ أَبْطَأْتَ عَلَيَّ لَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَأْتِيَ بِكَ. اجْلِسْ فَكُلْ مَعِي.
ابو رافع غلام عایشه می گوید: من همواره او را خدمت می کردم، پس هرگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزدش می آمدند، من در آن نزدیکی کارهای او را انجام می دادم؛ تا این که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد او بودند که یکی آمد و در را کوبید، من به سوی او رفتم؛ کنیزی را دیدم که با او ظرف سر پوشیده ای بود. پس به سوی عایشه برگشته و ماجری
ص: 68
را به او خبر دادم. گفت: او را بیاور. پس آن کنیز وارد شده و آن ظرف را در برابر عایشه گذاشت. عایشه هم آن را در پیشگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به خوردن مشغول شدند و کنیز هم بیرون رفت. در این هنگام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای کاش! امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران نزد من بود و همراه با من از این غذا می خورد که ناگهان یکی آمد و در را کوبید. من به سوی او رفته و دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است، پس برگشته و عرض کردم: او علی است پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او را بیاور. وقتی او داخل شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان فرمودند: خوش آمدی! دو بار آمدنت را آرزو کردم تا این که اگر دیر می آمدی، از خداوند عزّ وجلّ درخواست می کردم که تو را بیاورد. حال بنشین و با من غذا بخور. (1)
10_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب أيضاً للحافظ ابن مردويه أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال عن مولانا علي (علیه السلام) إنه سيد المسلمين و أمير المؤمنين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين
رَوَيْنَاهُ بِأَسَانِيدِنَا عَنِ الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ العلكي [الْمَعْلَكِيُ] قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى الْخَزَّارُ الدَّوْرَقِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذْ قَالَ: يَطْلُعُ الْآنَ.
قُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! مَنْ ذَا؟ قَالَ: سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ. قَالَ: فَطَلَعَ عَلِيٌّ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى.
ص: 69
انس بن مالک می گوید: روزی نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم که فرمودند: الان پیدا می شود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت او چه کسی است؟
فرمودند: او بزرگ مسلمانان و امیرمؤمنان و بهترین جانشینان و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) می باشد، پس علی (علیه السلام) پیدا شد، آنگاه به علی (علیه السلام) فرمودند: آیا خشنود نیستی که تو برای من در جایگاه هارون (علیه السلام) به موسی (علیه السلام) باشی؟(1)
11_ الباب فيما نذكره من إشارة حذيفة بن اليمان أن مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين حقا حقا اعلم أن المفهوم من قول حذيفة بن اليمان الإشارة إلى أن تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين كانت من الله و رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) خلاف من سماه من الناس.
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ ابْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو غَسَّانَ مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الْأَحْمَرُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُهَلْهَلٌ الْعَبْدِيُّ عَنْ كريرة [كُرَيْزَةَ] الْهَجَرِيِّ قَالَ: لَمَّا أُمِّرَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، قَامَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ فَتَعَصَّبَ مَرِيضاً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ! مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَلْحَقَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً فَلْيَلْحَقْ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَأَخَذَ النَّاسُ بَرّاً وَ بَحْراً فَمَا جَاءَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّى مَاتَ حُذَيْفَةُ.
کُریزَه هَجَری می گوید: وقتی علی بن ابی طالب(علیهما السلام)به امارت رسید، حذیفة بن یَمان درحالی که مریض بود ایستاده و حمد و ثنای الهی را به جا آورده و گفت: ای مردم! هر کس دوست دارد که به امیرمؤمنان حقیقی ملحق شود، پس باید به علی بن
ص: 70
ابی طالب(علیهما السلام) بپیوندد. پس مردم راه دریا و خشکی را در پیش گرفتند؛ یعنی به چپ و راست رفتهو پراکنده شدند. هنوز جمعه نیامده بود که حذیفه از دنیا رفت. (1)
12_ الباب فيما نذكره من زيادة حديث أبي ذر رضوان الله عليه بأن مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين حقاً أمير المؤمنين اعلم أن قول أبي ذر (رضی الله عنه) ذلك كما أشرنا إليه في زمان الصحابة من غير تقية دلالة على أن مولانا علياً (علیه السلام) قد كان يسمى بأمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لأنه قال ذلك في حياة عمر بن الخطاب و مولانا علي (علیه السلام) ما بايعوه بهذا الخطاب:
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ دُحَيْمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ الْحِبَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عُثْمَانَ الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مَرْيَمَ قَالَ: حَدَّثَنِي دَاوُدُ بْنُ أَبِي عَوْفٍ قَالَ: حَدَّثَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ ثَعْلَبَةَ اللَّيْثِيُّ قَالَ: أَ لَا أُحَدِّثُكَ بِحَدِيثٍ لَمْ يَخْتَلِطْ؟ قُلْتُ: بَلَى.
قَالَ: مَرِضَ أَبُو ذَرٍّ فَأَوْصَى إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) . فَقَالَ بَعْضُ مَنْ يَعُودُهُ: لَوْ أَوْصَيْتَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عُمَرَ كَانَ أَجْمَلَ لِوَصِيَّتِكَ مِنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) .
قَالَ: وَ اللَّهِ لَقَدْ أَوْصَيْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ.
وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَلرَّبِيعُ الَّذِي يُسْكَنُ إِلَيْهِ وَ لَوْ قَدْ فَارَقَكُمْ لَقَدْ أَنْكَرْتُمُ النَّاسَ وَ أَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ. قَالَ قُلْتُ: يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ أَحَبَّهُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَحَبُّهُمْ إِلَيْكَ.
قَالَ: أَجَلْ. قُلْنَا: فَأَيُّهُمْ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟
قَالَ: هَذَا الشَّيْخُ الْمَظْلُومُ الْمُضْطَهَدُ حَقَّهُ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
داود بن ابی عوف می گوید: معاویة بن ثعلبۀ لیثی به من گفت: آیا نمی خواهی
ص: 71
حدیث خالصی را که با چیز دیگری آمیخته نشده به تو حدیث کنم؟
عرض کردم: آری!
گفت: ابوذر (رضی الله عنه) بیمار گشت و علی (علیه السلام) را وصی خویش قرار داد. پس برخی از کسانی که به عیادت او آمده بودند به او گفتند: اگر به امیرالمؤمنین عمر وصیت می کردی بهتر و زیباتر از این بود که بهعلی (علیه السلام) وصیت کردی! گفت: به خدا قسم! هرآینه به امیرمؤمنان که واقعاً امیرمؤمنان است وصیت کردم، به خدا سوگند! او بهاری است که در پناه او مردم آرامش می یابند و اگر او از شما جدا گردد، هرآینه مردم را به حقیقت آن ها نمی شناسید و زمین را در نمی یابید و با آن انس نمی گیرید.
«چون او مایۀ بقای حیات معنوی مردم و پا برجائی زمین است و اگر حجت خدا برود زمین اهلش را به اضطراب خواهد انداخت» من عرض کردم: ای ابوذر هرآینه ما خوب می دانیم که محبوب ترین مردم به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محبوب ترین آن ها به سوی توست.
گفت: بله.
گفتیم: پس کدام یک محبوب تر به سوی تو هستند؟ فرمودند: این بزرگوار و مظلومی که حق او گرفته شده است یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام). (1)
13_ الباب فيما نذكره من حديث أبي ذر بطريق آخر و فيه زيادة عن مولانا علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين حقاً حقاً سماه أبو ذر بذلك في حياة عمر و فيه إشارة من أبي ذر (رضی الله عنه) أن هذه التسمية لمولانا علي (علیه السلام) عن الله _جلّ جلاله_ و عن رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ليست من تسمية الناس.
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ الطَّيِّبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ . . . قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ الْجُعْفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَحَّافِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ اللَّيْثِيِّ قَالَ: مَرِضَ أَبُو ذَرٍّ (رضی الله عنه) مَرَضاً شَدِيداً
ص: 72
حَتَّى أَشْرَفَ عَلَى الْمَوْتِ، فَأَوْصَى إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَقِيلَ لَهُ: لَوْ أَوْصَيْتَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ كَانَ أَجْمَلَ لِوَصِيَّتِكَ مِنْ عَلِيٍّ. فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: أَوْصَيْتُ وَ اللَّهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً وَ إِنَّهُ لَرِبِّيُّ الْأَرْضِ الَّذِي يُسْكَنُ إِلَيْهَا وَ تُسْكَنُ إِلَيْهِ، وَ لَوْ قَدْ فَارَقْتُمُوهُ لَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ أَنْكَرُوكُمْ.
معاویة بن ثعلبه لیثی می گوید: ابوذر (رحمه الله) به بیماری سختی افتاد، تا جائی که در آستانه مرگ قرار گرفت؛ پس به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وصیت نمود. به او گفته شد: اگر به امیرالمؤمنین عمر بن خطاب وصیت می نمودی از وصیت به علی (علیه السلام) زیباتر بود.ابوذر (رحمه الله) گفت: به خدا سوگند! به امیرمؤمنان واقعی و حقیقی وصیت کردم که او در اوج بلندی بوده و او دانشمند دینی و الهی روی زمین است که به آن آرامش یافته و زمین هم به او سکون و استقرار می یابد، و اگر شما از او جدا گردید، شما زمین را منکر و آن ها هم شما را منکر می شوند. (یعنی چیزی که مایۀ انس و آرامش شما باشد نخواهید داشت). (1)
14_ الباب فيما نذكره من طريق آخر عن أبي ذر (رضی الله عنه) بتسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين حقا أمير المؤمنين سمّاه أبو ذر بذلك في ولاية عثمان. اعلم أنا قد روينا فيما تقدم مرض أبي ذر في زمان عمر بن الخطاب و قوله عن مولانا علي (علیه السلام) إنه أمير المؤمنين حقا حقا مما يقتضي أن تسمية مولانا علي (علیه السلام) بذلك كان من الله و
ص: 73
رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أنه ليس كمن سماه الناس بهذا و نذكر الآن مرض أبي ذر في زمان عثمان و ما شهد به أبو ذر أيضا (رضی الله عنه) من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين حقا لأنه الذي شهد له رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ما أظلت الخضراء و لا أقلت الغبراء على ذي لهجة أصدق من أبي ذر.
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَمَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي عَوْفٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ ثَعْلَبَةَ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى أَبِي ذَرٍّ (رضی الله عنه) نَعُودُهُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، فَقُلْنَا: أَوْصِ يَا أَبَا ذَرٍّ. قَالَ: قَدْ أَوْصَيْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ قُلْنَا: عُثْمَانَ؟ قَالَ: لَا وَ لَكِنْ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَرِبِّيُّ الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَرَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوهُ لَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْهَا.
همچنین از طریق دیگر از ابی ذر (رحمه الله) نقل شده که: او در زمان خلافت عثمان، مولای ما علی (علیه السلام) را امیرالمؤمنین واقعی خوانده است. بدانکه جلوتر درباره بیماری ابوذر (رحمه الله) روایت نقل کردیم که ابوذر (رحمه الله) در زمان عمر بن خطاب مولای ما علی (علیه السلام) را، امیرمؤمنان واقعی خوانده؛ و چنین برداشت می شود که این لقب مولای ما علی (علیه السلام) ، از جانب خدای عزّ وجل و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، و او همانند کسانی نیست که مردم این لقب را به آن ها داده اند؛ و هم اکنون بیماری ابوذر رادر زمان عثمان، و شهادت ایشان را به این لقب نقل می کنیم. چون او کسی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او شهادت دادند که آسمان سایه نینداخت و زمین بر خود حمل نکرده گوینده ای را که راستگوتر از ابی ذر باشد.
داود بن ابی عوف می گوید: معاویة بن ثعلبه به من حدیث کرد: در آن بیماری که
ص: 74
ابوذر از دنیا رفت برای عیادت به نزد او رفتیم. پس به او گفتیم: ای ابوذر وصیت بنما.
فرمود: به امیرمؤمنان (علیه السلام) وصیت کرده ام.
گفتیم: یعنی به عثمان؟
فرمود: خیر! و لکن به امیرمؤمنانی که واقعاً امیرمؤمنان است(وصیت کرده ام). به خدا قسم! او بزرگ دانشمند زمین، و مرد الهی این امت است و به درستی که اگر شما او را گم کرده و از دست بدهید هر آینه با زمین و هر که بر روی آن می باشد منکر و بیگانه خواهید بود. (1)
15_ الباب فيما نذكره من تسمية جبريل (علیه السلام) لعلي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين روينا ذلك بأسانيدنا إلى الحافظ أحمد بن مردويه من أحاديثه أن الجنة مشتاقة إلى أربعة
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْخَيَّاطُ الْمُقْرِي الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْخَضِرُ بْنُ أَبَانٍ الْهَاشِمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو هَدِيَّةَ إِبْرَاهِيمُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): الْجَنَّةُ مُشْتَاقَةٌ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي. فَهِبْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ مَنْ هُمْ. فَأَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: إِنَّ الْجَنَّةَ تَشْتَاقُ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي، فَسَلْهُ مَنْ هُمْ؟ فَقَالَ: أَخَافُ أَنْ لَا أَكُونَ مِنْهُمْ فَيُعَيِّرَنِي بِهِ بَنُو تَيْمٍ. فَأَتَيْتُ عُمَرَ فَقُلْتُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. فَقَالَ: أَخَافُ أَنْ لَا أَكُونَ مِنْهُمْ فَيُعَيِّرَنِي بِهِ بَنُو عَدِيٍّ. فَأَتَيْتُ عُثْمَانَ فَقُلْتُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. فَقَالَ: أَخَافُ أَنْ لَا أَكُونَ مِنْهُمْ فَيُعَيِّرَنِي بِهِ بَنُو أُمَيَّةَ. فَأَتَيْتُ عَلِيّاً (علیه السلام) وَ هُوَ فِي نَاضِحٍ لَهُ، فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: إِنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي فَاسْأَلْهُ مَنْ هُمْ؟ فَقَالَ: وَ اللَّهِ لَأَسْأَلَنَّهُ فَإِنْ كُنْتُ مِنْهُمْ لَأَحْمَدَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ مِنْهُمْ لَأَسْأَلَنَّ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ وَ أَوَدُّهُمْ. فَجَاءَ وَ جِئْتُ مَعَهُ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلْنَا عَلَى
ص: 75
النَّبِيِّ وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ. فَلَمَّا رَآهُ دِحْيَةُ قَامَ إِلَيْهِ وَ سَلَّمَعَلَيْهِ. فَقَالَ: خُذْ بِرَأْسِ ابْنِ عَمِّكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهِ. فَاسْتَيْقَظَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ عَلِيٍّ (علیه السلام) . فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا الْحَسَنِ! مَا جِئْتَنَا إِلَّا فِي حَاجَةٍ. قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! دَخَلْتُ وَ رَأْسُكَ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ. فَقَامَ إِلَيَّ وَ سَلَّمَ عَلَيَّ وَ قَالَ: خُذْ بِرَأْسِ ابْنِ عَمِّكَ إِلَيْكَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): فَهَلْ عَرَفْتَهُ؟ فَقَالَ: هُوَ دِحْيَةُ الْكَلْبِيِّ. فَقَالَ لَهُ: ذَاكَ جَبْرَئِيلُ. فَقَالَ: بِأَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَعْلَمَنِي أَنَسٌ أَنَّكَ قُلْتَ إِنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَى أَرْبَعَةٍ مِنْ أُمَّتِي فَمَنْ هُمْ؟ فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ فَقَالَ: أَنْتَ وَ اللَّهِ أَوَّلُهُمْ، أَنْتَ وَ اللَّهِ أَوَّلُهُمْ، أَنْتَ وَ اللَّهِ أَوَّلُهُمْ ثَلَاثاً. فَقَالَ لَهُ: بِأَبِي وَ أُمِّي فَمَنِ الثَّلَاثَةُ؟ فَقَالَ لَهُ: الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ.
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بهشت به چهار نفر اشتیاق فراوان دارد. من از روی نادانی سستی کرده (ترسیدم) که از ایشان بپرسم آن ها چه کسانی هستند؟ پس به نزد ابوبکر رفته و به او گفتم: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا بهشت به چهار نفر از امت من اشتیاق دارد، از پیامبر بپرس که آنان چه کسانی هستند؟
گفت: من می ترسم که از آنان نباشم و قبیلۀ من، بنی تمیم مرا سرزنش نمایند. پس به نزدعمر رفته و این سخن را به او گفتم. او نیز گفت: می ترسم که از آنان نباشم و قبیله من، بنی عدی مرا توبیخ کنند. پس به نزد عثمان رفته و همان را گفتم، او نیز گفت: می ترسم که از آنان نباشم و قبیلۀ من، بنی امیه مرا سرزنش کنند.
پس به نزد علی (علیه السلام) رفته و گفتم: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند که بهشت مشتاق به چهار نفر از امت من می باشد. از ایشان بپرس که آنان چه کسانی هستند؟
ص: 76
فرمودند: به خدا سوگند از او می پرسم! اگر من یکی از آن ها باشم خدای عزّ وجل را سپاس می گویم و اگر از ایشان نبودم از خداوند می خواهم که مرا یکی از آن ها قرار بدهد و آن ها را دوست داشته باشم. پس من به همراه او به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت کردیم و بر ایشان وارد شدیم. درحالی که سر آن بزرگوار در دامن دحیه کلبی بود.
وقتی دحیه او را دید برخاسته و به سویش آمده و به او سلام کرده و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! سر پسرعمویت را بگیر، چون تو به ایشان شایسته تر هستی. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدار شدند در حالی که سر مبارکشان در دامن علی (علیه السلام) بود، پس به او فرمودند: ای ابوالحسن! لابدبرای کاری به نزد ما آمده ای!
عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد یا رسول الله! من به خدمت شما رسیدم در حالی که سرتان در دامن دحیۀ کلبی بود. او به سوی من آمده و بر من سلام داده و گفت: سر پسر عمویت را بگیر که تو به ایشان از من شایسته تر هستی. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: آیا او را شناختی؟ عرض کرد: او دحیۀ کلبی بود.
فرمودند: بلکه او جبریل (علیه السلام) بود. پس علی (علیه السلام) به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد یا رسول الله! انس به من خبر داده که شما فرموده اید: بهشت مشتاق چهار نفر از امت من می باشد؛ آن ها چه کسانی هستند؟
پس با دستشان به علی (علیه السلام) اشاره کرده و فرمودند: به خدا سوگند! تو اولین آن ها هستی. به خدا سوگند! تو اولین آن ها هستی. به خدا سوگند! تو اولین آن ها هستی. سه بار این جمله را تکرار فرمودند. آن گاه علی (علیه السلام) عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! آن سه نفر کیستند؟
فرمودند: مقداد و سلمان و ابوذر رضوان الله تعالی علیهم. (1)
16_ الباب فيما نذكره و نرويه من تاريخ الخطيب من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بمناد ينادي من بطنان العرش هذا علي بن أبي طالب أمير المؤمنين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين إلى جنّات ربّ العالمين أفلح من صدّقه و خاب من كذبه.
ص: 77
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَ بِهِ أَبُو الْوَلِيدِ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرَّاوَنْدِيُّ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْحَافِظُ بِبُخَارَا، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورِ بْنِ خَلَفٍ وَ خَلَفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالا: حَدَّثَنَا أَبُو عُثْمَانَ سَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ السرعي قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الطَّيِّبِ خَاتَمُ بْنُ الْمَنْصُورِ الْحَنْظَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ سَالِمٍ لَقِيتُهُ بِبَغْدَادَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ الْأَسَدِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَيْسَ فِي الْقِيَامَةِ رَاكِبٌ غَيْرُنَا وَ نَحْنُ أَرْبَعَةٌ. قَالَ: فَقَامَ عَمُّهُ الْعَبَّاسُ فَقَالَ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! أَنْتَ وَ مَنْ؟ قَالَ: أَمَّا أَنَا فَعَلَى دَابَّةِ اللَّهِ الْبُرَاقِ، وَ أَمَّا أَخِي صَالِحٌ فَعَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عُقِرَتْ، وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءَ، وَ أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ، مُدَبَّجَةُ الظَّهْرِ رِجْلُهَا مِنْ زُمُرُّدٍ أَخْضَرَ،مُضِيَتْ بِالذَّهَبِ الْأَحْمَرِ، رَأْسُهَا مِنَ الْكَافُورِ الْأَبْيَضِ وَ ذَنَبُهَا مِنَ الْعَنْبَرِ الْأَشْهَبِ وَ قَوَائِمُهَا مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ وَ عُرْفُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ عَلَيْهَا قُبَّةٌ مِنْ نُورٍ، بَاطِنُهَا عَفْوُ اللَّهِ وَ ظَاهِرُهَا رَحْمَةُ اللَّهِ، بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ. فَلَا يَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِلَّا قَالُوا: هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ حَامِلُ عَرْشِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ لَدُنِ الْعَرْشِ، أَوْ قَالَ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا مَلَكاً مُقَرَّباً وَ لَا نَبِيّاً مُرْسَلًا وَ لَا حَامِلًا عَرْشَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. أَفْلَحَ مَنْ صَدَّقَهُ وَ خَابَ مَنْ كَذَّبَهُ. وَ لَوْ أَنَّ عَابِداً عَبَدَ اللَّهَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ أَلْفَ عَامٍ وَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَكُونَ كَالشِّنِّ الْبَالِي وَ لَقِيَ اللَّهَ مُبْغِضاً لِآلِ مُحَمَّدٍ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ.
ص: 78
قلت: إنا قد نقلنا هذا الحديث في فصول تسمية مولانا علي (علیه السلام) إمام المتقين فيما كتبه جدّي ورّام رضوان الله جلّ جلاله عليه عن ابن الحداد و كان حنبلياً و ما ندري من أي نسخة نقله فإنه مختصر و نحن ذكرنا هذا الحديث من أصل وجدناه محرّراً عليه إجازات و هو أتمّ من رواية ابن الحدّاد و أبلغ في موافقة الروايات.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در قیامت هیچ کس به جز ما چهار نفر سواره نیست، پس عمویش عباس برخاست و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! تو و چه کسانی سواره هستید؟
فرمودند: اما من بر براق، همان مرکبی که از جانب خداست می باشم، و اما برادرم حضرت صالح (علیه السلام) بر شتری سوار است که او را پِی کرده و کشتند، و اما عمویم حمزه (علیه السلام) شیر خدا و شیر پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شتر عَضبای من سوار است و پسرعمویم علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) بر شتری از شتران بهشت نشسته، درحالی که پشت آن شتر بر آمده و آراسته به دیبا، و پایش از زمرّد سبز آمیخته به طلای سرخ، و سرش از کافور سفید، و دُمش از عنبر خوشبو، و دست های او از مشک خوشبو، و کاکُلش از مروارید است. بر پشتش قبه ای از نور، که درونش عفو الهی و برونش رحمت خداست. به دست آن حضرت (علیه السلام) پرچم حمد می باشد. پس به هیچ گروهی از فرشتگان نمی گذرد مگر آن که می گویند: این فرشتۀ مقرب، یا پیامبر مرسل، یا نگه دارندۀ عرش پروردگار جهانیان است. پس منادی از نزدیک، یا دل عرش ندا می کند: او نَه فرشتۀ مقرب، و نه پیامبر مرسل، و نه نگه دارندۀ عرش پروردگار جهانیان است؛ بلکه او علی بنابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران و جلودار دست وروسفیدان به سوی بهشت پروردگار جهانیان است. هر کس او را تصدیق کند رستگار، و هر کس او را تکذیب نماید زیانکار شود؛ و اگر عابدی میان رکن و مقام دو هزار سال خدای متعال را عبادت کند تا این که همچو مشک پوسیده ای شود، ولی خدای تعالی را به دشمنی با آل محمد (علیهم السلام) ملاقات کند، خداوند عزّ وجل او را به صورت در جهنم می افکند.
ص: 79
17_ الباب فيما نذكره من رواية عثمان بن أحمد بن السماك أن في اللوح المحفوظ تحت العرش علي بن أبي طالب أمير المؤمنين.
اعلم أن الذي وقفنا عليه أو رويناه عمّن نعتمد عليه من غير كتاب الحافظ أحمد بن مردويه في أن الله _جلّ جلاله_ و جبرئيل (علیه السلام) و النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) سمّوا مولانا علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين بحضرة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) في حياته من طرق العلماء الأربعة المذاهب يحتاج إلى مجلد حتى يحتوي على تفصيل رواياته. و نحن ذاكرون الآن ما يتحمّله هذا الكتاب من تسميته (علیه السلام) بأمير المؤمنين و هو في عدة أبواب كل باب باسم من رواه. أقول: و إنما قدمنا رواية هذا ابن السماك على من سواه لأنه مجمع على عدالته عندهم و اعتمادهم على ما رواه و قد ذكر الخطيب في تاريخ بغداد عند ذكره لترجمة اسمه عدة روايات بأنه من الثقات و أنه كان ثبتاً و أنه كان صدوقاً صالحاً و غير ذلك. فذكر هذا عثمان بن أحمد بن السماك في نسخة عتيقة روى فيها فضائل لمولانا علي و فاطمة و الحسن و الحسين (علیهم السلام) و على بعض أجزائها خطه و تاريخه ذو الحجة سنة أربعين و ثلاثمائة.
قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ يَحْيَى الثَّوْرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ تَحْتَ الْعَرْشِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
عبید بن یحیی ثوری از محمد بن الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن ابی طالب از پدرش از جدش (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در لوح محفوظ در زیر عرش نوشته شده که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرالمؤمنین است. (1)
ص: 80
18_ الباب فيما نذكره من رواية عثمان السماك أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين حقا
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ لِي عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ذَاتَ يَوْمٍ: أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً. قُلْتُ: عِنْدَكَ أَوْ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: عِنْدِي وَ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.
باز عبید بن یحیی از محمد بن الحسن از پدرش از جدش علی (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: روزی عمر بن خطاب به من گفت: به خدا سوگند! تو امیرمؤمنان هستی.
گفتم: به نزد تو یا نزد خدا؟
گفت: نزد من و نزد خدای عزوجل. (1)
19_ الباب فيما نذكره من رواية أبي بكر الخوارزمي تسمية جبرئيل (علیه السلام) مولانا علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم)
فَقَالَ الْخُوَارِزْمِيُّ مَا هَذَا لَفْظُهُ: ذَكَرَ الْإِمَامُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ هَذَا، حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو زَكَرِيَّا النَّيْشَابُورِيُّ، عَنْ شَابُورَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنْ هُشَيْمِ بْنِ بَشِيرٍ، عَنْ شُعْبَةَ بْنِ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ، فَرَأَيْتُ نُوراً ضَرَبَ بِهِ وَجْهِي. فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ: مَا
ص: 81
هَذَا النُّورُ الَّذِي رَأَيْتُهُ؟ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! لَيْسَ هَذَا نُورُ الشَّمْسِ وَ لَا نُورُ الْقَمَرِ، وَ لَكِنْ جَارِيَةٌ مِنْ جَوَارِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ طَلَعَتْ مِنْ قُصُورِهَا فَنَظَرَتْ إِلَيْكَ فَضَحِكَتْ. فَهَذَا النُّورُ خَرَجَ مِنْ فِيهَا وَ هِيَ تَدُورُ فِي الْجَنَّةِ إِلَى أَنْ يَدْخُلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: آن شبی که به آسمان رفتم مرا به بهشت بردند، پس نوری را دیدم که بهچهرۀ من برخورد نمود. به جبریل (علیه السلام) گفتم: این چه نوری بود که من دیدم؟
گفت: ای محمد! این نور خورشید و ماه نیست، ولیکن یکی از کنیزان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از کاخش بیرون آمده و پدیدار گشت، و به تو نگریسته و خندید، پس این نور از دهانش خارج شد و او در بهشت دور می زند تا امیرمؤمنان (علیه السلام) به آن جا وارد شود.
20_ الباب فيما نذكره عن موفق بن أحمد المكي الخوارزمي أخطب خطباء خوارزم الذي مدحه محمد بن النجار و زكاه من تسمية جبرئيل (علیه السلام) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين من كتابه الذي ذكرناه
نَذْكُرُ حَدِيثَهُ بِلَفْظِهِ قَالَ: وَ ذَكَرَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَسَنِ بْنِ شَاذَانَ هَذَا قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عتية [عُيَيْنَةَ] بْنِ رُوَيْدَةَ عَنْ بَكْرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْجَرَّاحُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) عَنْ أَبِيهَا وَ عَمِّهَا الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: أَخْبَرَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا
ص: 82
دَخَلْتُ الْجَنَّةَ رَأَيْتُ شَجَرَةً تَحْمِلُ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ أَسْفَلُهَا خَيْلٌ بُلْقٌ وَ أَوْسَطُهَا حُورُ الْعِينِ وَ فِي أَعْلَاهَا الرِّضْوَانُ. قُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! لِمَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةُ؟ قَالَ: هَذِهِ لِابْنِ عَمِّكَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) ، إِذَا أَمَرَ اللَّهُ الْخَلِيقَةَ بِالدُّخُولِ إِلَى الْجَنَّةِ يُؤْتَى بِشِيعَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) حَتَّى يُنْتَهَى بِهِمْ إِلَى هَذِهِ الشَّجَرَةِ، فَيَلْبَسُونَ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ وَ يَرْكَبُونَ الْخَيْلَ الْبُلْقَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ: هَؤُلَاءِ شِيعَةُ عَلِيٍّ (علیه السلام) صَبَرُوا فِي الدُّنْيَا عَلَى الْأَذَى فَحُبُوا هَذَا الْيَوْمَ.
فاطمه (سلام الله علیها) دختر امام حسین (علیه السلام) از پدر و عمویش امام حسن مجتبی (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به ما خبر دادند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که به بهشت وارد شدم، درختی را دیدم که به زیور آلات و لباس ها بار گرفته بود، و در زیر آن اسبان دست و پا سفید، و در میانه اش حورالعین و در بالای آن رضوان و خشنودی خدای عزّ وجل بود.
گفتم: ای جبریل! این درخت برای کیست؟
گفت: این برای پسرعمویت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. هنگامی که خدای متعال فرمان بدهد که آفریده هایش به بهشت وارد شوند، شیعیان و پیروان علی (علیه السلام) را می آورند تا به این درخت می رسانند. پس با این زیور آلات خود را آراسته، و این لباس ها را پوشیده، و بر این اسبان دست و پا سفید سوار می شوند، پس منادی ندا می کند: اینان شیعیان علی (علیه السلام) هستند که در دنیا بر آزار و اذیت ها شکیبایی نمودند، پس این در آن روز به آن ها عطا گردیده شد. (1)
21_ الباب فيما نذكره عن الخوارزمي عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن منادياً ينادي من بطنان العرش هذا علي بن أبي طالب وصي نبي رب العالمين و أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين إلى جنات النعيم
ص: 83
نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ وَ أَنْبَأَنِي مُهَذَّبُ الْأَئِمَّةِ أَبُو الْمُظَفَّرِ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ نَزِيلُ بَغْدَادَ، أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ أَحْمَدُ بْنُ عُمَرَ الْمُقْرِي، أَخْبَرَنَا عَاصِمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ سَعِيدٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ، حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ، حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَأْتِي [عَلَى] النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ، مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ الْأَرْبَعَةُ. فَقَالَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ؟ قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ. مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ، عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ، عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ. لِذَلِكَ التَّاجُ سَبْعُونَ أَلْفَ رُكْنٍ، عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ، تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ؛ وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ. يُنَادِي: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ. فَتَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَنْ هَذَا؟ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ، مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، حَامِلُ عَرْشٍ، فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا بِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ وَ لَا حَامِلِ عَرْشٍ. هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مردم روز قیامت می آیند و می ایستند و در آن روز، سواره ای غیر از ما چهار نفر نیست. عمویش عباس بن عبدالمطّلب عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! این چهار نفر چه کسانی هستند؟
فرمودند: من بر بُراق، و برادرم حضرت صالح (علیه السلام) بر شتری که قومش آن را پی
ص: 84
کرده و کشتند، و عمویم حمزۀ شیر خدا (علیه السلام) بر شتر عَضبای من سواریم و برادرم علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) بر شتری از شتران بهشت سوار است؛ درحالی که دو طرف آن شتر آراسته به دیبا، و بر روی خود آن بزرگوار دو پارچۀ سبز رنگ از پوشش های خدای رحمان، و بر روی سرش تاجی از نور می باشد؛ که برای این تاج هفتاد هزار رکن، و بر هر رکنی یاقوتی قرمز رنگ است که تا مسافت سه روز راهِ سواره را روشن می کند. و در دست او پرچم حمد است و ندا می کند: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). پس مردم می گویند: او کیست؟ آیا او پیامبر مرسل یا فرشتۀ مقرب است؟
پس منادی از دل عرش ندا می کند: او فرشتۀ مقرب و پیامبر مرسل و نگه دارندۀ عرش نیست، بلکه این علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، جانشین پیامبرِ پروردگار جهانیان و امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان، در بهشت پر ناز و نعمت است. (1)
22_ الباب فيما نذكره عن موفق بن أحمد المكي الخوارزمي الذي أثنى عليه محمد بن النجار شيخ المحدثين ببغداد من كتاب المناقب بتسمية الله جلّ جلاله لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين حقاً حقاً لم ينلها أحد قبله و ليست لأحد بعده.
وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَنْبَأَنِي مُهَذَّبُ الْأَئِمَّةِ هَذَا، أَنْبَأَنَا أَبُوبَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ، أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبُو مَنْصُورٍ الْعَدْلُ، أَخْبَرَنَا هِلَالُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَفَّارُ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ الْهَاشِمِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ النَّخَعِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلِ بْنِ غَزْوَانَ، حَدَّثَنَا غَالِبٌ الْجُهَنِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ، ثُمَّ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ. فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ! قَالَ: قَدْ بَلَوْتَ خَلْقِي فَأَيَّهُمْ رَأَيْتَ أَطْوَعَ لَكَ؟ قَالَ:
ص: 85
قُلْتُ: رَبِّ عَلِيّاً. قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ! فَهَلِ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةَيُؤَدِّي عَنْكَ وَ يُعَلِّمُ عِبَادِي مِنْ كِتَابِي مَا لَا يَعْلَمُونَ؟ قَالَ: قُلْتُ: اخْتَرْ لِي فَإِنَّ خِيَرَتَكَ خِيَرَتِي. قَالَ: قَدِ اخْتَرْتُ لَكَ عَلِيّاً فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِكَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً وَ نَحَلْتُهُ عِلْمِي وَ حِلْمِي وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً لَمْ يَنَلْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَيْسَتْ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ. يَا مُحَمَّدُ! عَلِيٌّ رَايَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ نُورُ أَوْلِيَائِي وَ هِيَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ؛ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي. فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ رَبِّي: فَقَدْ بَشَّرْتُهُ، فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ فِي قَبْضَتِهِ؛ إِنْ يُعَاقِبْنِي فَبِذُنُوبِي لَمْ يَظْلِمْنِي شَيْئاً وَ إِنْ تَمَّمَ لِي وَعْدِي فَاللَّهُ مَوْلَايَ. قَالَ: اللَّهُمَّ أَجْلِ قَلْبَهُ وَ اجْعَلْ رَبِيعَهُ الْإِيمَانَ بِهِ. قَالَ: قَدْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِهِ يَا مُحَمَّدُ، غَيْرَ أَنِّي مُخِصُّهُ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْبَلَاءِ لَمْ أَخُصَّ بِهِ أَحَداً مِنْ أَوْلِيَائِي. قَالَ: قُلْتُ رَبِّي: أَخِي وَ صَاحِبِي! قَالَ: قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِي أَنَّهُ مُبْتَلًى لَوْ لَا عَلِيٌّ لَمْ يُعْرَفْ حِزْبِي وَ لَا أَوْلِيَائِي وَ لَا أَوْلِيَاءُ رُسُلِي.
خطیب خوارزمی در مناقب، از امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آن شبی که من به سدرة المنتهی برده شدم، در محضر پروردگار عزّ وجل ایستادم. پس او به من فرمود: ای محمد! گفتم: لبیک.
فرمود: آیا آفریده های مرا آزموده ای؟ کدام یک از آنان را به خودت مطیع تر یافته ای؟عرض کردم: پروردگارا! علی (علیه السلام) را چنین دیدم.
فرمود: راست گفتی ای محمد! آیا برای خودت جانشینی برگزیده ای تا از جانب تو دینت را به مردم برساند و آنچه را بندگان من از کتابم نمی دانند به آن ها یاد بدهد؟ عرض کردم: تو برای من اختیار بنما، چون انتخاب تو
ص: 86
انتخاب من است. فرمود: من برای تو علی (علیه السلام) را انتخاب کردم. پس تو او را برای خودت خلیفه و جانشین بگیر. و من علم و حلم خویش را به او بخشیدم و او به راستی امیرمؤمنان است که هیچ کس پیش از او به این مقام نرسیده و بعد از او هم این رتبه برای هیچ کس نباشد.
ای محمد! علی (علیه السلام) پرچم هدایت و پیشوای کسی است که مرا اطاعت کرده باشد و آن کلمه ای است که آن را بر اهل تقوی لازم گردانیده ام. هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. پس ای محمد! این مژده را به او برسان.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من عرض کردم: پروردگارا! به او بشارت دادم و او گفت: من بندۀ خدا و در دست قدرت او هستم. اگر مرا عقوبت کند به خاطر کردار خود من باشد و او هیچ ستمی به من نکرده، و اگر آن وعده ای را که به من داده تمام کند او مولا و سرپرست من است. «این نهایت تواضع آن بزرگوار در برابر خدای متعال است چون او سر سوزن گناه یا فکر گناه در کارنامه اش نیست» پس عرض کردم: بارخدایا! دل او را روشن کن و ایمان او را همچو بهار پر شکوفه گردان. خداوند عزّ وجل فرمود: ای محمد! همین کار را برای او انجام دادم، مگر آنکه او را به بلایی اختصاص دادم که هیچ یک از اولیاء خود را به چنین بلایی گرفتار نکرده ام. عرض کردم: پروردگارا! او برادر من و همراه من است. (این نهایت تواضع آن بزرگوار در برابر خدای متعال است چون او سر سوزن گناه یا فکر گناه در کارنامه اش نیست).
فرمود: آن چیزی است که در علم ازلی من گذشته که او مبتلا می شود. اگر علی (علیه السلام) نبود حزب من و اولیاء من و دوستان پیامبرانم شناخته نمی شدند. (1)
ص: 87
23_ الباب فيما نذكره عن موفق بن أحمد المكي الخوارزمي الذي أثنى عليه شيخ المحدثين ببغداد من كتاب المناقب بتسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) هذا علي أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَنْبَأَنِي أَبُو الْعَلَاءِ هَذَا، أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُقْرِي، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، أَخْبَرَنَا أَبُو الْفَرَجِ أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ النَّسَائِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرِ بْنِ يَحْيَى الرَّازِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو دَاهِرِ بْنِ يَحْيَى الْمُقْرِي، حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.وَ قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اشْهَدِي وَ اسْمَعِي؛ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ. أَخِي فِي الدِّينِ وَ خِدْنِي فِي الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که گوشت او گوشت من، و خون او خون من است و جایگاه او برای من همانند هارون (علیه السلام) برای موسی (علیه السلام) است؛ جز آن که بعد از من دیگر پیامبری نیست، و همچنین ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای ام سلمه! شاهد باش و بشنو، این علی امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان و صندوق دانش من می باشد، و او آن چنان دری است برای من که تنها از راه او «به من یا به حق» می رسند، او برادر دینی من، و دوست من در آخرت و همراه من در جایگاه بلند بهشت است. (1)
ص: 88
24_ الباب فيما نذكره من حديث آخر عن الخوارزمي أن جبرئيل (علیه السلام) خاطب مولانا علياً (علیه السلام): أنت أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين، أنت سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين
نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ وَ أَخْبَرَنَا شَهْرَدَارُ هَذَا إِجَازَةً عَنِ الشَّرِيفِ أَبِي طَالِبٍ الْمُفَضَّلِ ابْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ الْجَعْفَرِيِّ بِأَصْفَهَانَ عَنِ الْحَافِظِ أَبِي بَكْرٍ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ مَرْدَوَيْهِ بْنِ فَوْرَكَ الْأَصْفَهَانِيِّ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَزِيدَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي يَعْلَى، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ شَاذَانَ، حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى أَبُو عَلِيٍّ الْخَزَّازُ الْبَصْرِيُّ، حَدَّثَنَا مَنْدَلُ بْنُ عَلِيٍّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي بَيْتِهِ فَغَدَا عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) بِالْغَدَاةِ وَ كَانَ يُحِبُّ أَنْ لَا يَسْبِقَهُ إِلَيْهِ أَحَدٌ. فَدَخَلَ فَإِذَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي صَحْنِ الدَّارِ وَ إِذَا رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ. فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ! كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالَ: بِخَيْرٍ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ! قَالَ: فَقَالَ: جَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ خَيْراً.
قَالَ لَهُ دِحْيَةُ: إِنِّي أُحِبُّكَ وَ إِنَّ لَكَ عِنْدِي مِدْحَةً أَزُفُّهَا إِلَيْكَ. أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ. لِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، تُزَفُّ أَنْتَ وَشِيعَتُكَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ حِزْبِهِ إِلَى الْجِنَانِ زَفّاً. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّاكَ. مُحِبُّ مُحَمَّدٍ مُحِبُّكَ وَ مُبْغِضُ مُحَمَّدٍ مُبْغِضُكَ لَنْ يَنَالَ شَفَاعَةَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)، ادْنُ مِنِّي صَفْوَةَ اللَّهِ. فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ فَانْتَبَهَ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ مَا هَذِهِ الْهَمْهَمَةُ؟ فَأَخْبَرَهُ الْحَدِيثَ. فَقَالَ: لَمْ يَكُنْ هُوَ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ، كَانَ جَبْرَئِيلَ. سَمَّاكَ بِاسْمٍ سَمَّاكَ اللَّهُ بِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَلْقَى مَحَبَّتَكَ فِي صُدُورِ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَهْبَتَكَ فِي صُدُورِ الْكَافِرِينَ.
ص: 89
ابن عباس می گوید: صبحگاهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه اش بود که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به نزد ایشان آمد و همواره دوست می داشت که در آمدن به نزد ایشان کسی از وی پیشی نگیرد. پس او وارد شد درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان شبستان خانه سرش بر دامن دحیة بن خلیفه کلبی بود. پس فرمودند: السلام علیک! احوال پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه است؟ عرض کرد: خوب است ای برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)!
پس علی (علیه السلام) فرمودند: خدای متعال از ناحیه ما اهل بیت به تو جزای خیر بدهد. دحیه به ایشان عرض کرد: من تو را بسیار دوست دارم، همانا برای تو نزد من مدحت و ستایشی است که خبر خوش آن را به تو می دهم؛ تو امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان هستی، تو بزرگ فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) به جز پیامبران و رسولان هستی. روز قیامت پرچم حمد به دست توست، تو و شیعیانت همراه با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حزب او به سوی بهشت جاودان می شتابید. هر کس ولایت تو را برگزید رستگار و پیروز شد و هر کس از تو جدا شد به زیان افتاد. دوست حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست تو و دشمن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمن توست، شفاعت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز به دشمن تو نخواهد رسید. بیا به من نزدیک شو ای برگزیدۀ خدا!
پس او سر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و آن را در دامنش گذاشت. بدین جهت ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدار شده و فرمودند: این همهمه و سر و صدا برای چیست؟ پس علی (علیه السلام) ماجرا را به ایشان خبر داد.
ایشان فرمودند: او دحیۀ کلبی نبود؛ بلکه جبریل (علیه السلام) بود که تو را به نامی صدا کرد که خدا تو را به آن نامیده است. و او کسی است که دوستی تو را در دل اهل ایمان و ترس از تو را در سینۀ کافران انداخته است. (1)
ص: 90
25_ الباب فيما نذكره عن الحافظ موفق بن أحمد المكي أخطب خطباء خوارزم الذي أثنى عليه محمد بن النجار و مصنف خريدة القصر في فضلاء العصر من كتابه الذي أشرنا إليه بروايته بلفظها أن الشمس سلمت على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين بأمر الله رب العالمين و بحضرة سيد المرسلين
عَنْ رِجَالِهِمْ بِرِوَايَةِ الطَّاهِرِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ فَقَالَ: وَ أَخْبَرَنِي شَهْرَدَارُ هَذَا إِجَازَةً أَخْبَرَنَا عُبْدُوسٌ هَذَا كِتَابَةً، حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْفَرَجِ بْنُ سَهْلٍ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ بركان، حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا الْغَلَابِيُّ، حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادٍ الْخَزَّازُ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ الْهَمْدَانِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو حَازِمٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّالَقَانِيُّ أَبُو مُسْلِمٍ، عَنِ الْخَالِصِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ النَّاصِحِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الثِّقَةِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى ابْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْأَمِينِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ ابْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الزَّكِيِّ زَيْنِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْبِرِّ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام)، عَنِ الْمُرْتَضَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، عَنِ
ص: 91
الْمُصْطَفَى مُحَمَّدٍ الْأَمِينِ سَيِّدِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ أَنَّهُ قَالَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام): يَا أَبَا الْحَسَنِ! كَلِّمِ الشَّمْسَ فَإِنَّهَا تُكَلِّمُكَ. قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الْمُطِيعُ لِلهِ. فَقَالَتِ الشَّمْسُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ! يَا عَلِيُّ! أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ. يَا عَلِيُّ! أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ مُحَمَّدٌ ثُمَّ أَنْتَ وَ أَوَّلُ مَنْ يَحْيَى مُحَمَّدٌ ثُمَّ أَنْتَ وَ أَوَّلُ مَنْ يُكْسَى مُحَمَّدٌ ثُمَّ أَنْتَ. ثُمَّ انْكَبَّ عَلِيٌّ (علیه السلام) سَاجِداً وَ عَيْنَاهُ تَذْرِفَانِ بِالدُّمُوعِ، فَانْكَبَّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: يَا أَخِي وَ حَبِيبِي!ارْفَعْ رَأْسَكَ، فَقَدْ بَاهَى اللَّهُ بِكَ أَهْلَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ.
امام حسین (علیه السلام) از پدرش امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ای ابوالحسن! با خورشید سخن بگو که او با تو سخن می گوید.
علی (علیه السلام) فرمودند: السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الْمُطِيعُ لِلهِ سلام بر تو ای بنده فرمانبردار خدا. پس خورشید در جواب گفت: و علیک السلام. سلام بر تو ای امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران و جلودار دست و رو سفیدان.
ای علی! اول کسی که زمین برای او شکافته می شود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سپس تو می باشی، و اولین کسی که زنده می گردد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سپس تو می باشی، و اولین کسی که پوشیده می شود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و سپس تو می باشی. آنگاه علی (علیه السلام) به سجده در افتاد، درحالی که چشمانش اشکبار بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود را بر روی او انداخته و فرمودند: ای برادر و دوست من! سرت را بردار که خداوند به خاطر تو بر اهل هفت آسمان مباهات و افتخار نمود. (1)
ص: 92
26_ الباب فيما نذكره من أخطب خطباء خوارزم عن أبي العلاء الهمداني في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين.
اعلم أنّ هذا أخطب خطباء خوارزم موفق بن أحمد المكي من أعظم علماء المذاهب الأربعة و قد أثنوا عليه في ترجمته و ذكروا ما كان عليه من المناقب و روينا هذا من الكتاب الذي صنفه في فضائل مولانا علي (علیه السلام) . و ممن أثنى عليه محمد بن النجار شيخ المحدثين ببغداد في تذييله على تاريخ الخطيب قال عن موفق بن أحمد المكي: كان خطيب خوارزم و كان فقيهاً فاضلاً أديباً شاعراً بليغاً من تلامذة الزمخشري. و قال مصنف خريدة القصر في فضل فضلاء العصر ما هذا لفظه: خطيب خوارزم أبو المؤيد الموفق بن أحمد المكي الخوارزمي من الأفاضل الأكابر بها فقهاً و أدباً و الأماثل الأكارم سبباً و نسباً. و قد ذكرنا من أحاديثه في كتابه ما نقلناه بلفظه منه و نذكر منه أيضاً ما نسنده عنه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين.
رَوَاهُ مُوَفَّقُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكِّيُّ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِ وَ نَحْنُ نَرْوِي مَا يَرْوِيهِ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِّ،عَنْ شَيْخِنَا مُحَمَّدِ بْنِ النَّجَّارِ شَيْخِ الْمُحَدِّثِينَ بِبَغْدَادَ، عَنِ الْمُبَارَكِ بْنِ أَبِي الْأَزْهَرِ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِّ، وَ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُقْرِي، أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَخْلَدٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَيْمُونٍ، حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبَّاسٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْحُصَيْنِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَيْدَرٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءً. ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ قَالَ: يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ. قَالَ: قُلْتُ: اللَّهُمَّ
ص: 93
اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَتَمْتُهُ إِذْ جَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) . فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟! فَقُلْتُ: عَلِيٌّ (علیه السلام) . فَقَامَ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ، ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ وَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) عَلَى وَجْهِهِ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ شَيْئاً مَا صَنَعْتَ بِي مِنْ قَبْلُ. قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي.
انس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! آب وضویی برای من ریخته و آماده کن، آنگاه برخاست و دو رکعت نماز گذارد. سپس فرمودند: ای انس! اول کسی که از این در وارد می شود، او امیرمؤمنان و بزرگ همه مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان و ختم کننده جانشینان است.
انس می گوید: پیش خود گفتم: بارخدایا! او را مردی از انصار قرار بده و این حرف را کتمان نمودم که ناگهان دیدم علی (علیه السلام) آمد. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! او کیست؟
عرض کردم: علی (علیه السلام) است. پس با شادی برخاسته و او را در بر گرفت. سپس عرق صورت خود را با صورت علی (علیه السلام) و عرق صورت علی (علیه السلام) را با صورت خویش پاک می کرد. پس او عرض کرد: یا رسول الله! امروز دیدم رفتاری با من داشتی که قبلاً چنین رفتاری نداشتی! فرمودند: چرا چنین نکنم؟ درحالی که تو از جانب من دیون مرا پرداخت می کنی و صدای مرا به آن ها می رسانی و آن چه رابعد از من در آن اختلاف کنند برای آنان روشن می نمایی. (1)
27_ الباب فيما نذكره من رواية الشيخ العالم أبي سعيد مسعود بن الناصر بن أبي زيد الحافظ السجستاني في كتاب الولاية عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: أوحي إلي في علي ثلاث؛ أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين! و هذا من أفاضل
ص: 94
علماء الأربعة المذاهب و من وقف على تصنيفه عرف من فضله و علمه ما يغني عن شرح ما يوصف من المناقب.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْبَزَّازُ فِيمَا قُرِئَ عَلَيْهِ مِنْ بَغْدَادَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاضِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصِّينِيُّ إِمْلَاءً فِي صَفَرٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ تِسْعِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْكُوفِيُّ الْحَافِظُ سَنَةَ ثَلَاثِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ، وَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الشُّرُوطِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ بهته وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاضِي الصِّينِيُّ وَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَلْعَانِيُّ الْقَاصِي، قَالُوا: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُثَنَّى بْنُ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ: فَهَذَا آخِرُ حَدِيثِ الْبَزَّازِ وَ زَادَ الشُّرُوطِيُّ فِي رِوَايَاتِهِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ ثَلَاثٌ: أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
عبدالله بن اسعد بن زرارة از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر کس را من مولای اویم پس علی (علیه السلام) هم مولای اوست و این آخرین حدیثی است که زراره نقل کرده؛ و محمد بن محمد بن علی الشروطی در روایات خود این را هم زیاد نموده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: درباره علی (علیه السلام) سه چیز به من وحی شد: او
ص: 95
امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است. (1)
28_ الباب فيما نذكره من تسمية سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد العرب و خير الوصيين و أولى الناس بالناس من رواية القاضي بفرغانة الفاضل أبي نصر منصور بن محمد بن محمد الحربي و حدثنا ذلك في نسخة ظاهرها أنها كتبت في حياة مصنفها عليها أدام الله عزه و اسم النسخة ما هذا لفظه: كتاب التحقيق لما احتج به أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه على النجباء من الصحابة يوم الشورى. و قد روى حديث مولانا علي (علیه السلام) و احتجاجه من ثلاث طرق ثم روى كل معنى من كلام مولانا علي (علیه السلام) بأسانيد واضحة و طرق راجحة و كشفها بأنوار الحجج الراجحة. تاريخ كتابته ما هذا لفظه فرغ أبو القاسم الليث بن محمد السنجري الكاتب من كتابه هذا الكتاب بكورة باب أحد أعمال فرغانة عشية يوم الجمعة الثاني عشر من جمادى الأولى سنة اثنتين و سبعين و ثلاثمائة غفر الله له ذنوبه.
فَقَالَ الْحَاكِمُ بِفَرْغَانَةَ أَبُو نَصْرِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَرْبِيُّ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عُقْدَةَ بِالْكُوفَةِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الْجَهْمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ مُقَنَّعِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي بَيْتِ أُمِّ حَبِيبَةَ. فَقَالَ: يَا أُمَّ حَبِيبَةَ! اعْتَزِلينَا فَإِنَّا عَلَى حَاجَةٍ، ثُمَّ دَعَا بِوَضُوءٍ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ.
ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْعَرَبِ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ. قَالَ أَنَسٌ: فَجَعَلْتُ أَقُولُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ. قَالَ: فَدَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ إِلَى آخِرِهِ.
ص: 96
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجرۀ ام حبیبه بودند که فرمودند: ای ام حبیبه! از ما کناره گیری نما که ما کار داریم. آنگاه آب وضو خواستند و وضویی شاداب و نیکو گرفته، سپس فرمودند: اولین کسی که از این در وارد شود امیرمؤمنان و مهتر عرب و بهترین جانشینان و نزدیک ترین و سزاوارترین مردم بر مردم است. پس من داشتم می گفتم: بارخدایا! او را مردی از انصار قرار بده. انس گفت: پس علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وارد شد. . . (1)
29_ الباب فيما نذكره من رواية الحاكم بفرغانة أيضاً أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سمى مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغرالمحجلين بما هذا لفظه:
أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عُقْدَةَ بِالْكُوفَةِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا مُثَنَّى بْنُ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
أقول:
إن من العجائب من المسلمين رواية مثل هذه الأحاديث عن سيد المسلمين و يجري الأمر على ما جرى من التقدم على أمير المؤمنين (علیه السلام) .
عبدالله بن اسعد بن زرارة از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: درباره علی (علیه السلام) به من وحی شد که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است.
می گویم: یکی از شگفتی های مسلمانان در روایتی همانند این احادیث، از سرور و
ص: 97
بزرگ مسلمانان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ ولی با این وجود جریان چنان اتفاق افتاد که دیگران را بر امیرمؤمنان (علیه السلام) مقدم داشتند. (1)
30_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) في حياة سيد المرسلين أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه من كتاب ذكر منقبة المطهرين أهل بيت محمد سيد الأولين و الآخرين صلى الله عليه و عليهم و على جميع الأنبياء و المرسلين جمع الحافظ أبي نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق الأصفهاني
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو الْفَرَجِ النَّسَائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ الرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي دَاهِرُ بْنُ يَحْيَى الْأَحْمَرِيُّ الْمُقْرِي قَالَ: حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ! لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. وَ قَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اشْهَدِي وَ اسْمَعِي! هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ الْوَصِيُّ عَلَىالْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي. أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ خِدْنِي فِي الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام)است که گوشت او گوشت من، و خون او خون من، و جایگاه او در نزد من به منزلۀ هارون (علیه السلام) است برای موسی (علیه السلام) ، مگر آن که بعد از من دیگر پیامبری نیست و فرمودند: ای ام سلمه! شاهد باش و بشنو! این علی امیرمؤمنان، و مهتر مسلمانان، و صندوق دانش من، و دری است برای من که تنها از راه او می توان وارد شد و
ص: 98
جانشین من بر امتم از میان اهل بیت من می باشد و او در آخرت، دوست من و در جایگاه بلند بهشت با من است. (1)
31_ الباب فيما نذكره من رواية أبي الفتح محمد بن علي الكاتب الأصفهاني النطنزي من تسمية الله جلّ جلاله لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و قد أثنى محمد بن النجار في تذييله على تاريخ الخطيب على هذا محمد بن علي الأصفهاني النطنزي فقال: كان نادرة الفلك و يافعة الدهر و فاق أهل زمانه في بعض فضائله من كتابه كتاب الخصائص العلوية على جميع البرية و المآثر العلوية لسيد الذرية.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْقَاضِي بِفُرَاتٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي وَالِدِي قَالَ: حَدَّثَنَا جَدِّي قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْجُرْجَانِيُّ الْقَاضِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الدِّهْقَانُ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِسْرَائِيلَ قَالَ: حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجِيحٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى آدَمَ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ عَطَسَ فَأَلْهَمَهُ اللَّهُ الْحَمْدُ لِله رَبِّ الْعالَمِينَ. فَقَالَ لَهُ رَبُّهُ: يَرْحَمُكَ رَبُّكَ. فَلَمَّا أَسْجَدَ لَهُ الْمَلَائِكَةَ تَدَاخَلَهُ الْعُجْبُ فَقَالَ: يَا رَبِّ! خَلَقْتَ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيْكَ مِنِّي؟ فَلَمْ يُجِبْ. ثُمَّ قَالَ الثَّانِيَةَ: فَلَمْ يُجِبْ. ثُمَّ قَالَ الثَّالِثَةَ: فَلَمْ يُجِبْ. ثُمَّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: نَعَمْ وَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ. فَقَالَ: يَا رَبِّ! فَأَرِنِيهِمْ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَائِكَةِ الْحُجُبِ أَنِ ارْفَعُوا الْحُجُبَ، فَلَمَّا رُفِعَتْ إِذَا آدَمُ بِخَمْسَةِ أَشْبَاحٍ قُدَّامَ الْعَرْشِ. فَقَالَ: يَا رَبِّ! مَنْ هَؤُلَاءِ؟
قَالَ: يَا آدَمُ! هَذَا مُحَمَّدٌ نَبِيِّي وَ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ابْنُ عَمِّ نَبِيِّي وَ وَصِيُّهُ وَ هَذِهِ فَاطِمَةُ ابْنَةُ نَبِيِّي وَ هَذَانِ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ ابْنَا عَلِيٍّ وَ وَلَدَا
ص: 99
نَبِيِّي. ثُمَّ قَالَ: يَا آدَمُ! هُمْ وُلْدُكَ فَفَرِحَ بِذَلِكَ. فَلَمَّا اقْتَرَفَ الْخَطِيئَةَ قَالَ: يَا رَبِّ! أَسْأَلُكَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لَمَّا غَفَرْتَ لِي، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِهَذَا. فَهَذَا الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ﴾ فَلَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ صَاغَ خَاتَماً فَنَقَشَ عَلَيْهِ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ يُكَنَّى آدَمُ بِأَبِي مُحَمَّدٍ.
ابن عباس می گوید: وقتی خداوند تعالی حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید و از روح مربوط به خودش در او دمید عطسه ای کرد پس خداوند تعالی به او الهام نمود که بگوید: الحمد لله رب العالمین! پس پروردگارش به او فرمود: پروردگارت تو را رحمت نماید، و وقتی فرشتگان را به سجده برای او وادار کرد نوعی خودستایی در او وارد شد و عرض کرد: بارخدایا! کسی را محبوب تر از من به درگاه خودت آفریده ای؟ او را جوابی نداد، سپس بار دیگر پرسید؟جوابی نیامد، سپس بار سوم پرسید؟ خداوند عزّ وجل به او فرمود: آری! و اگر ایشان نبودند من تو را نمی آفریدم!
عرض کرد: پروردگارا! آنان را به من نشان بده. پس خداوند عزّ وجل به فرشتگان دربار قدس خود وحی کرد: پرده ها را بالا بگیرید. وقتی برداشته شد، ناگهان حضرت آدم (علیه السلام) پنج شبح و کالبد را در جلوی عرش دید. عرض کرد: پروردگارا ایشان کیستند؟
فرمود: ای آدم! این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر من، و این علی (علیه السلام) امیرمؤمنان پسرعموی پیامبر و جانشین او، و این فاطمه (علیها السلام) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و این دو حسن و حسین(علیهما السلام) پسران علی (علیه السلام) و فرزندان پیامبرند.
سپس فرمود: ای آدم! آنان فرزندان تو هستند، او به این شادمان گشت. پس وقتی حضرت آدم (علیه السلام) مرتکب ترک اولی شد، عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) از تو می خواهم که مرا بیامرزی. خداوند تعالی
ص: 100
به خاطر این سوگند او را مورد آمرزش خویش قرار داد، و این همان چیزی است که خداوند عزّ وجل فرمود: «و آدم از سوی پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، پس توبه اش را پذیرفت».
تا این که وقتی او به زمین فرود آمد، انگشتری ساخت و بر روی آن نوشت: «محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله و علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین» و حضرت آدم (علیه السلام) مُکنّیٰ به ابی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. (1)
32- الباب فيما نذكره من رواية الثقة الذي فاق أهل زمانه في بعض فضائله؛ أبي الفتح محمد بن علي الأصفهاني النطنزي من كتابه الذي قدمنا ذكره بلفظه و لقّبه المصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمير المؤمنين.
أَخْبَرَنَا الْأُسْتَاذُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ الْخَوَّاصُ قَالَ: أَخْبَرَنَا شُجَاعُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَصْقَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى الْحَافِظُ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْمُظَفَّرِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ الرَّاشِدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحٌ الْمُزَنِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ بَيْنَنَا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ.
و كذا فسّر كلما في القرآن ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ أن علياً (علیه السلام) أميرها.
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که در میان خود به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم.
و هر آن چه در قرآن یا أیها الذین آمنوا آمده چنین تفسیر شده که علی (علیه السلام) امیر و بزرگ آن است. (2)
ص: 101
33_ الباب فيما نذكره من رواية هذا الذي فاق أهل زمانه في بعض فضائله أبي الفتح محمد بن علي الأصفهاني النطنزي من كتابه الذي أشرنا إليه من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين
وَ هَذَا لَفْظُهُ مَا رَوَاهُ النَّطَنْزِيُّ قَرَأْتُ عَلَى الْمُقْرِي أَبِي عَلِيٍّ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُقْرِي بِأَصْفَهَانَ مِنْ أَصْلِ سَمَاعِهِ قُلْتُ لَهُ: حَدَّثَكُمُ الْحَافِظُ أَبُو نُعَيْمٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَيْمُونٍ قَالَ: حُكِيَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءً.
ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ.قَالَ أَنَسٌ: قُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَتَمْتُهُ، إِذَا جَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟ فَقُلْتُ: عَلِيٌّ. فَقَامَ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ، ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِهِ وَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِ عَلِيٍّ بِوَجْهِهِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): صَنَعْتَ شَيْئاً مَا صَنَعْتَ بِي قَبْلُ.
قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي. رَوَاهُ جَابِرٌ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسٍ نَحْوَهُ.
في هذا الحديث أربع من المناقب لم يشاركه فيها أحد! هذا آخر لفظة رواية النطنزي.
ص: 102
انس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! آبی برای وضوی من حاضر کن. آنگاه برخاسته و دو رکعت نماز خواندند. سپس فرمودند: ای انس! اول کسی که از این در بر تو وارد شود امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان و ختم کننده جانشینان است. انس می گوید: پیش خود گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده، و آن را کتمان کردم که ناگهان علی (علیه السلام) آمد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او کیست ای انس؟
عرض کردم: علی (علیه السلام) است. پس شادی کنان برخاسته و او را در آغوش گرفت آنگاه عرق از صورت خود با صورت او، و عرق از صورت علی (علیه السلام) با صورت خویش پاک می کرد.
علی (علیه السلام) عرض کرد: امروز با من رفتار بی سابقه ای داشتید که هیچگاه چنین برخوردی با من نداشتید!
فرمودند: چرا چنین نکنم؟ در حالی که تو از جانب من دیون مرا پرداخت می کنی و صدای مرا به آن ها (مردم) می رسانی و آن چه را بعد از من در آن اختلاف کنند برای آنان روشن می کنی. (1)
آخرین لفظ روایت نطنزی چنین است: در این روایت چهار منقبت وجود دارد که هیچ کس در آن مشارکت ندارد.
34_ الباب فيما نذكره من رواية هذا الذي فاق أهل زمانه في بعض فضائله أبي الفتح محمد بن علي الكاتب الأصفهاني النطنزي من كتابه الذي اعتمد عليه بطريق آخر أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سمى مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين و أمير الغر المحجلين بما هذا لفظة رواية النطنزي
حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْمُنْذِرِ سكر الْهَرَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ
ص: 103
بْنُ الْحَكَمِ بْنِ مُسْلِمٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحَسَنِ الْعُرَنِيُّ، حَدَّثَنَا أَبُو يَعْقُوبَ الْجُعْفِيُّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِمَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَا أَنَا أُوَضِّيهِ فَقَالَ: يَدْخُلُ دَاخِلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ، فَإِذَا عَلِيٌّ (علیه السلام) قَدْ دَخَلَ فَعَرَقَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَقاً شَدِيداً. فَجَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا لِي؟ أَ نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟ قَالَ: أَنْتَ مِنِّي تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُبَلِّغُ عَنِّي رِسَالَتِي. قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَمْ تُبَلِّغِ الرِّسَالَةَ؟ قَالَ: بَلَى! وَ لَكِنْ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَا لَمْ يَعْلَمُوا أَوْ تُخْبِرُ.
انس بن مالک می گوید: من خدمتگزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. روزی آب وضوی ایشان را آماده می کردم که فرمودند: هم اکنون کسی به اینجا وارد می شود که او امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان و بهترین جانشینان و سزاوارترین و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و پیشوای دست وروسفیدان است. من پیش خود گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده که ناگهان علی (علیه السلام) وارد شد؛ در حالی که صورت مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار شدید عرق کرده بود. پس او شروع کرد به این که عرق صورتش را به صورت علی (علیه السلام) می کشید.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! مرا چه شده؟! آیا دربارۀ من چیزی نازل شده است؟!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تو از من هستی و از جانب من دیونم را پرداخت می کنی، و ذِمّۀ مرا آزاد می نمایی و رسالت و پیام مرا می رسانی.
عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما رسالت خویش را نرسانده ای؟!
ص: 104
فرمودند: چرا! ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تأویل قرآن نمی دانند به آن ها یاد داده یا به ایشان خبر می دهی.
35_ الباب فيما نذكره من الجزء من فضائل مولانا علي (علیه السلام) جمع أبي العباس أحمد بن محمد بن سعيد المعروف بابن عقدة الذي زكاه الخطيب في تاريخه و بالغ في الثناء عليه مما رواه عنه عبد الواحد بن محمد بنعبد الله بن المهدي الفارسي من تسمية مناد من بطنان العرش هذا علي بن أبي طالب وصي رسول رب العالمين و أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ و في أول الجزء أن عبد الواحد الفارسي قرأه يوم السبت لليلتين خلتا من ذي الحجة سنة ست و أربعمائة نرويه و نذكره بألفاظه.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ ابْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ. فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ؟ قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءِ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ، مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ، عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ. عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ، لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً، عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ، تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ يُنَادِي: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ. فَيَقُولُ الْخَلَائِقِ: مَنْ هَذَا؟ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، نَبِيٌّ مُرْسَلٌ حَامِلُ عَرْشٍ؟ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا حَامِلُ عَرْشٍ هَذَا؛ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
ص: 105
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در روز قیامت، زمانی بر مردم می آید که هیچ سواره ای به جز ما چهار نفر نباشد. عمویش عباس بن عبدالمطلب عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! این چهار نفر کیستند؟
فرمودند: من بر براق، و برادرم حضرت صالح (علیه السلام) بر شتری که قومش آن را پی کرده و کشتند، عمویم حمزه شیر خدای متعال و شیر پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شتر عضبای من سوار هستیم و برادرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام)بر شتری از شتران بهشت سوار می باشد که دو طرف آن شتر از دیبا آراسته شده، و بر خودش دو حله و لباس سبز رنگ از پوشش های رحمانی، و بر سر او تاجی از نور می باشد که برای آن تاجهفتاد رکن، و بر هر رکنی یاقوت قرمزی است که به اندازه مسیر سه روز راهی که سواره ای راه برود روشن می کند و بر دست او پرچم حمد باشد. ندا می کند: لا إله إلّا الله محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله. پس مردم می گویند: او کیست؟ آیا فرشتۀ مقرب یا پیامبر مرسل یا نگه دارندۀ عرش است؟
از دل عرش منادی ندا می کند: او فرشتۀ مقرب و پیامبر مرسل و نگه دارندۀ عرش نیست؛ بلکه این علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، جانشین فرستادۀ پروردگار جهانیان و امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان در بهشت پر ناز و نعمت است. (1)
36_ الباب فيما نذكره عن أبي العباس أحمد بن عقدة الحافظ أيضاً من تفسير قوله _جلّ جلاله_ ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ﴾ أي باسمه تسمون أمير المؤمنين بلفظه.
حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ﴾ قَالَ: لَمَّا رَأَى فُلَانٌ وَ فُلَانٌ مَنْزِلَةَ عَلِيٍّ (علیه السلام) يَوْمَ الْقِيَامَةِ، إِذَا دَفَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِوَاءَ الْحَمْدِ إِلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَحْتَهُ كُلُّ مَلَكٍ
ص: 106
مُقَرَّبٍ وَ كُلُّ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، فَدَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، ﴿سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ﴾ أَيْ بِاسْمِهِ تُسَمُّونَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «زمانی که آن (وعده الهی) را نزدیک ببینند، چهرۀ کسانی که کفر می ورزیدند در هم و زشت گردد و به آن ها گفته شود: این همان چیزی است که پیوسته آن را می خواستید». (1)
فرمودند: هنگامی که در روز قیامت، فلان و فلان (اولی و دومی) جایگاه علی (علیه السلام) را ببینند و هنگامی که خداوند تبارک و تعالی پرچم حمد را برای آل محمد (علیهم السلام) برافراشته کند، درحالی که در زیر آن هر فرشتۀ مقرب و هر پیغمبر مرسل باشد، آن را به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بدهد، چهرۀ کسانی که کفر ورزیدند در هم شود و به آن ها گفته شود: این همان چیزی است که پیوسته آن را می خواندید یعنی خود را امیرمؤمنان می نامیدید. (2)
37_ الباب فيما نرويه و نذكره عن الحافظ أبي العباس أحمد بن عقدة فيما ذكره في كتابه الذي سماه حديث الولاية أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: أوحي إلیّ في علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين
رَوَيْنَاهُ مِنْ طُرُقٍ كَثِيرَةٍ قَدْ ذَكَرْنَاهَا فِي كِتَابِ الْإِجَازَاتِ لِمَا يَخُصُّنِي مِنَ الْإِجَازَاتِ مِنْهَا عَنِ السَّيِّدِ السَّعِيدِ فَخَّارِ بْنِ مَعَدٍّ الْمُوسَوِيِّ عَنِ السَّيِّدِ الْكَبِيرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَدْنَانَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ السُّلَمِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَ أَنَا
ص: 107
أَسْمَعُ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ، سَنَةَ سِتٍّ وَ سِتِّينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَافِظُ الْعَدْلُ أَبُو الْغَنَائِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَيْمُونٍ النَّرْسِيُّ الْكُوفِيُّ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سَبْعٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُنَى دَارِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ بَيَانِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى النَّهْشَلِيُّ قِرَاءَةً فِي الْجَامِعِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ أَرْبَعِينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَكِيمٍ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ السَّرِيِّ التَّمِيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْحَافِظُ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ عُقْدَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ: حَدَّثَنَا مُثَنَّى بْنُ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ هِلَالِ بْنِ أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ، أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
عبدالله بن اسعد بن زرارة از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر کس را که من مولای اویم پس علی (علیه السلام) هم مولای اوست. درباره علی (علیه السلام) به من وحی شد که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است. (1)
38_ الباب فيما نذكره عن الحافظ ملك المحدثين أبي بكر محمد بن علي بن ياسر الأنصاري ثم الجبائي في قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هذا أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه والوصي على الأموات من أهل بيتي ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو الْفَرَجِ أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ النَّسَائِيُّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ،
ص: 108
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ، حَدَّثَنَا أَبِي دَاهِرٌ الْأَحْمَرِيُّ الْمُقْرِي، حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. وَ قَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اشْهَدِي وَ اسْمَعِي، هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ خِدْنِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که گوشتش گوشت من، و خونش خون من است و جایگاه او نسبت به من به منزلۀ هارون به موسی(علیهما السلام) می باشد؛ جز آن که بعد از من پیامبری نیست و فرمودند: ای ام سلمه! شاهد باش و بشنو! که این علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و صندوق دانش من و دری برای من است که از آن می توان وارد شد، و جانشین من بر امتم در میان اهل بیتم می باشد. او در دنیا برادر من و در آخرت دوست من است و در جایگاه بلند بهشت با من است. (1)
39_ الباب فيما نذكره عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) من تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و خير الوصيين أقدم الناس سلماً و أكثر الناس علماً برواية القاضي أبي الحسن علي بن محمد القزويني من رجالهم رأينا ذلك في نسخة عتيقة عليها ما يقتضي أنها في حياة مصنفها بما هذا لفظة كتابه
قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ
ص: 109
خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ كَانَتْ لَيْلَةَ أُمِّ حَبِيبَةَ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ. فَأَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِوَضُوءٍ فَقَالَ: يَا أَنَسُ! يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ، أَقْدَمُ النَّاسِ سِلْماً وَ أَكْثَرُ النَّاسِ عِلْماً وَ أَرْجَحُ النَّاسِ حِلْماً. قُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنْ قَوْمِي.
فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) مِنَ الْبَابِ وَرَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَتَوَضَّأُ وَ يَرُدُّ الْمَاءَ عَلَى وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) حَتَّى امْتَلَأَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْمَاءِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَلْ حَدَثَ فِيَّ حَدَثٌ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا حَدَثَ فِيكَ يَا عَلِيُّ إِلَّا خَيْرٌ. يَا عَلِيُّ أَنَا مِنْكَ وَ أَنْتَ مِنِّي، تُؤَدِّي عَنِّي وَ تَفِي بِذِمَّتِي وَ تُغَسِّلُنِي وَ تُوَارِينِي فِي لَحْدِي وَ تُسْمِعُ النَّاسَ عَنِّي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مِنْ بَعْدِي. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ مَا بَلَّغْتَ؟ قَالَ: بَلَى، تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ بَعْدِي.
انس بن مالک می گوید: من همواره خدمتگزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. در شبی که نوبت ام حبیبه دختر ابوسفیان بود، من آبی برای وضوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردم. فرمودند: ای انس! از این در، امیرمؤمنان و بهترین جانشینان و پیشگام ترین مردم از نظر اسلام و دانشمند ترین مردم و بردبارترین آن ها بر تو وارد می شود. من گفتم: بارخدایا! او را یکی از قوم من قرار بده. دیری نپائید که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از در وارد شد، درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وضو می ساخت، آب وضویش را بر صورت علی (علیه السلام) می ریخت تا آن که چشمان او از آب پر شد.
علی (علیه السلام) به او عرض کرد: آیا دربارۀ من چیزی پدید آمده است؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! هیچ چیزی جز خیر و خوبی درباره تو پدید نیامده است. ای علی! من از تو و تو از من هستی، دیون مرا تو پرداخت می نمایی، و
ص: 110
آن چه در ذمۀ من است تو وفا می کنی، و تو مرا غسل می دهی و در لحدم به خاک می سپاری، و صدای مرا به مردم می رسانی و بعد از من برای آن ها [معارف دین را] روشن می کنی. پس علی (علیه السلام) به او عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما آن را نرسانده اید؟ فرمودند: چرا! آن چه را بعد از من در آن اختلاف می کنند برای آن ها بیان می کنی. (1)
40_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب القزويني في تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و هذا القاضي القزويني يقتضي روايته أنه كان يروي عن هارون التلعكبري الذي قال فيه الشيخ الطوسي (رضی الله عنه) ما هذا لفظه.
هارون بن موسى التلعكبري يكنى أبا محمد جليل القدر عظيم المنزلة واسع الرواية عديم النظير ثقة روى جميع الأصول و المصنفات مات سنة خمس و ثمانين و ثلاثمائة أخبرنا عنه جماعة من أصحابنا.قَالَ فِي الْكِتَابِ الْمَذْكُورِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنِي هَارُونُ بْنُ مُوسَى أَبُو مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾ قَالَ: هِيَ التَّوْحِيدُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
عبدالرحمن بن کثیر مولی ابی جعفر از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل می کند که ایشان در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «فطرتی است که خداوند مردم را بر آن آفریده» فرمودند: آن فطرت، همان توحید است و آن که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده خدا و علی (علیه السلام) ولی خدا و امیرمؤمنان می باشد. (2)
ص: 111
41_ الباب فيما نذكره من كتاب القاضي القزويني أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
قَالَ فِي كِتَابِهِ بِلَفْظِهِ: الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ وَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ رُوِيَ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: حَوْلَ الْعَرْشِ كِتَابٌ خُلِقَ مَسْطُوراً أَنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا_ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
حارث بن مغیره می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: در اطراف عرش، کتاب آفریده شده ای موجود است که در آن نوشته شده: همانا من خدائی هستم که معبودی جز من نیست، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا، علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (1)
42_ الباب فيما نذكره من كتاب القاضي القزويني أيضاً في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
قَالَ فِي كِتَابِهِ بِلَفْظِهِ: أَخْبَرَنِي هَارُونُ بْنُ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ عَنِ الْحِمْيَرِيِّ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ آدَمُ (علیه السلام): يَا رَبِّ! بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ. فَأَوْحَى اللَّهُإِلَيْهِ: يَا آدَمُ! وَ مَا عِلْمُكَ بِمُحَمَّدٍ؟ قَالَ: حِينَ خَلَقْتَنِي رَفَعْتُ رَأْسِي فَرَأَيْتُ فِي الْعَرْشِ مَكْتُوباً: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
حِمْیَریٖ این روایت را مرفوعاً نقل می کند که فرمودند: حضرت آدم (علیه السلام) به خدای جلیل عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و حسن و حسین (علیهم السلام) توبۀ
ص: 112
مرا بپذیر. پس خداوند تعالی به او وحی فرستاد: ای آدم! چگونه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را شناختی؟
عرض کرد: آنگاه که مرا آفریدی، سرم را بالا گرفته و دیدم که بر عرش نوشته شده است: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا، علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (1)
43_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين سماه سيد المرسلين برجال الجمهور رأيت ذلك و رويته من كتاب مولد مولانا علي (علیه السلام) بالبيت تأليف أبي جعفر محمد بن بابويه قد رواه عن رجال الجمهور فلذلك أذكره و أقتصر على المراد منه لأنه نحو خمس قوائم.
فَقَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَطَا قَالَ حَدَّثَنَا شَاذَانُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ قَالَ: حَدَّثَنِي مُسْلِمُ بْنُ خَالِدٍ الْمَكِّيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْ مِيلَادِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ: آه آه! لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ بَعْدِي عَلَى سُنَّةِ الْمَسِيحِ (علیه السلام) .
و ذكر من اصطفاء الله _جلّ جلاله_ لسيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و لمولانا علي (علیه السلام) شيئاً عظيماً ثم قال: و من قبل أن يقع في بطن أمه كان في زمانه رجل راهب عابد يقال له المبرم بن دعيت و كان مذكوراً في العبادة قد عبد الله عز و جل مائة و سبعين سنة و ذكر في الحديث عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن المبرم الراهب بشر بولادة علي أمير المؤمنين (علیه السلام) . و ضمن الحديث أيضاً عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن علياً (علیه السلام) سمي إمام المتقين و أمير المؤمنين و ناصر الدين و قامع المشركين و مغيظ المنافقين و زين العابدين و وصي رسول رب العالمين قبل ولادته. صلى الله على رسوله و على وصيه و على من يرضاه الصلاة عليه من الأولين و الآخرين.
ص: 113
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا علی (علیه السلام) قبل از ولادتش، پیشوای پرهیزکاران و امیرمؤمنان و یاور دین و درهم کوبندۀ مشرکان و مایۀ خشم منافقان و زینت عبادت کنندگان و جانشین فرستادۀ پروردگار جهانیان نامیده شد.
44_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين سماه به سيد المرسلين صلوات الله عليهم أجمعين روينا ذلك من كتاب المعرفة تأليف أبي إسحاق إبراهيم بن محمد الثقفي و قد أثنى عليه محمد بن إسحاق النديم في كتاب الفهرست في الرابع فقال ما هذا لفظه: أبو إسحاق إبراهيم بن محمد الأصفهاني من ثقات العلماء المصنفين. فقال: إن هذا أبا إسحاق إبراهيم بن محمد الثقفي كان من الكوفة و مذهبه مذهب الزيدية ثم رجع إلى اعتقاد الإمامية و صنف هذا الكتاب المعرفة فقال له الكوفيون: تتركه و لا تخرجه لأجل ما فيه من كشف الأمور فقال لهم: أي البلاد أبعد من مذهب الشيعة؟ فقالوا: أصفهان. فرحل من الكوفة إليها و حلف أنه لا يرويه إلّا بها فانتقل إلى أصفهان و رواه بها ثقة منه بصحة ما رواه فيه. و كانت وفاته سنة ثلاث و ثمانين و مائتين. و الذي ننقله عنه من الأحاديث رواها برجال المذاهب الأربعة ليكون أبلغ في الحجة. و وجدنا هذا الكتاب أربعة أجزاء ظاهراً أنها كتبت في حياة أبي إسحاق إبراهيم الثقفي الأصفهاني و نرويها بطرقنا التي ذكرناها في كتاب الإجازات لما يخصني من الإجازات و ننقل ما ذكره في تلك النسخة فقال إبراهيم الثقفي الأصفهاني في كتاب المعرفة ما هذا لفظه في تسمية علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين على عهد النبي (صلی الله علیه و آله و سلم).
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أُمَيَّةَ الْمُقْرِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْغَفَّارِ بْنُ الْقَاسِمِ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ الْعَامِرِيِّ عَنْ جُنْدَبٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: وَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ عَنْ جُنْدَبٍ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ قَبْلَ أَنْ يَحْجُبَ النِّسَاءَ فَأَشَارَ
ص: 114
بِيَدِهِ أَنِ اجْلِسْ بَيْنِي وَ بَيْنَ عَائِشَةَ. فَجَلَسْتُ. فَقَالَتْ: تَنَحَّ عَنِّي. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا ذَا تُرِيدِينَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ؟
جُندب از علی (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: من بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم؛ درحالی که مردمانی نزد او بودند و این پیش از آن بود که زنان پوشیده و در حجاب شوند؛ پس ایشان با دستشان اشاره کردند که میان من و عایشه بنشین (با حفظ حریم و فاصله) پس من هم نشستم.
عایشه گفت: از من دور شو! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: باامیرمؤمنان (علیه السلام) چه کار داری؟(1)
45_ الباب فيما نذكره عن إبراهيم الثقفي أيضاً من كتاب المعرفة بتسمية مولانا و سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أمير الغر المحجلين فقال إبراهيم الثقفي الأصفهاني في كتاب المعرفة و يحتمل أن يكون في مجلس آخر غير الأول ما هذا لفظه.
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ الْأَزْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا صَبَّاحٌ الْمُزَنِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي جَابِرٌ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ. فَجَلَسَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَائِشَةَ. فَقَالَتْ: مَا وَجَدْتَ لِاسْتِكَ مَجْلِساً غَيْرَ فَخِذِي أَوْ فَخِذِ رَسُولِ اللَّهِ؟
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَهْلًا لَا تُؤْذِينِي فِي أَخِي فَإِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. يُقْعِدُهُ اللَّهُ عَلَى الصِّرَاطِ فَيُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
ص: 115
عبدالله بن حارث از علی (علیه السلام) نقل می کند که ایشان بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند؛ درحالی که ابوبکر و عمر نزد آن بزرگوار بودند. پس میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه نشست (با حفظ حریم و فاصله). عایشه گفت: آیا برای نشیمن گاه خود، جایی جز ران من یا، ران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیدا نکردی؟ (این نوع سخن گفتن کمال جسارت و اهانت از جانب عایشه بود).
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ساکت باش و مرا دربارۀ برادرم آزار مده! (با جسارت به او مرا آزار مده) چون او امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان، و امیر دست وروسفیدان روز قیامت است. خداوند متعال او را بر پل قیامت می نشاند؛ پس او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش جهنم وارد می کند. (1)
46_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً للثقفي الأصفهاني في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَيْمُونٍ وَعَمَّارُ بْنُ سَعْدٍ قَالا: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبَّاسٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءاً أَتَوَضَّأُ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ قَالَ: يَا أَنَسُ! يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلاً مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَتَمْتُهُ، إِذْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟! فَقُلْتُ: عَلِيٌّ. فَقَامَ مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ، ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ وَ
ص: 116
عَرَقَ وَجْهِ عَلِيٍّ بِوَجْهِهِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ بِي الْيَوْمَ شَيْئاً مَا صَنَعْتَهُ بِي قَطُّ. قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي.
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای من آب وضو حاضر کن تا وضو بگیرم. آنگاه برخاسته و دو رکعت نمازگزارده، سپس فرمودند: ای انس! از این در امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان، و پیشوای دست وروسفیدان و ختم کنندۀ جانشینان بر تو وارد می شود.
من گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده و آن را کتمان کردم که ناگهان علی (علیه السلام) داخل شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس او کیست؟
عرض کردم: علی (علیه السلام) است. پس شادمان برخاست و او را در آغوش کشید. سپس عرق صورتش را به صورت علی (علیه السلام) ، و عرق صورت علی (علیه السلام) را با صورت خود پاک می کرد. پس علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! امروز با من رفتاری داشتی که قبلاً هرگز چنین رفتاری با من نکرده بودی!؟ فرمودند: چرا چنین نکنم؟ درحالی که تو دیون مرا پرداخت می کنی، و صدای مرا به مردم می رسانی، و آن چه را بعد از من در آن اختلاف می کنند برای آنان روشن می سازی. (1)
47_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين و أمير الغر المحجلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَنْصُورٍ وَ عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ قَالا: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ يَعْقُوبَ الْجُعْفِيُّ عَنْ أَبِي
ص: 117
الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَا أَنَا أُوَضِّيهِ إِذْ قَالَ: يَدْخُلُ دَاخِلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلاً مِنَ الْأَنْصَارِ؛ حَتَّى قُرِعَ الْبَابُ فَإِذَا عَلِيٌّ (علیه السلام) . فَلَمَّا دَخَلَ عَرَقَ وَجْهُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَقاً شَدِيداً فَمَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ فَقَالَ: مَا لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! أَ نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟
فَقَالَ: أَنْتَ مِنِّي وَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تَبْلُغَ رِسَالَتِي. قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَمْ تُبَلِّغِ الرِّسَالَةَ؟ قَالَ: بَلَى! وَ لَكِنْ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَا لَمْ يَعْلَمُوا أَوْ تُخْبِرُهُمْ.
انس بن مالک می گوید: من همواره خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می کردم تا این که یک بار آب وضو برای او حاضر نمودم که فرمودند: کسی بر تو داخل می شود که او امیرمؤمنان و بزرگ مسلمانان و بهترین جانشینان و نزدیک ترین و سزاوارترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و امیر دست وروسفیدان است. پس من گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده. تا این که علی (علیه السلام) در را کوبید وقتی او وارد شد چهرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرق زیادی نموده بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با صورت علی (علیه السلام) عرق از صورت خویش پاک نمود. او عرض کرد: یا رسول الله! چه شده؟ آیا چیزی برای من نازل شده است؟ فرمودند: تو از من هستی و دیون مرا پرداخت می نمایی و ذمۀ مرا فارغ می کنی و رسالت مرا می رسانی. عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما رسالت خویش را نرسانده ای؟ فرمودند: چرا، ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تأویل قرآن نمی دانند به آن ها یاد داده یا خبر می دهی. (1)
ص: 118
48_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين سماه به رسول رب العالمين (صلی الله علیه و آله و سلم)
فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا ثَابِتٌ الثُّمَالِيُّ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ أَنَسِبْنِ مَالِكٍ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بنحوه.
با سند دیگر مشابه حدیث قبل است.
49_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين سماه به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ننقله من كتاب المعرفة المشار إليه بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ عَنْ نَافِعٍ مَوْلَى عَائِشَةَ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِعَائِشَةَ وَ أَنَا غُلَامٌ أُعَاطِيهِمْ إِذَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا. فَبَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَ عَائِشَةَ إِذْ جَاءَ جَاءٍ فَدَقَّ الْبَابَ. فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا جَارِيَةٌ مَعَهَا إِنَاءٌ مُغَطَّى. فَرَجَعْتُ إِلَى عَائِشَةَ فَأَخْبَرْتُهَا. فَقَالَتْ: أَدْخِلْهَا فَدَخَلَتْ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْ عَائِشَةَ، فَوَضَعَتْهُ عَائِشَةُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَمَدَّ يَدَهُ يَأْكُلُ: ثُمَّ قَالَ: لَيْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ يَأْكُلُ مَعِي.
قَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَسَكَتَ، ثُمَّ أَعَادَ، فَسَأَلَتْ فَسَكَتَ. ثُمَّ جَاءَ جَاءٍ فَدَقَّ الْبَابَ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَرَجَعْتُ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَخْبَرْتُهُ فَقَالَ: أَدْخِلْهُ. فَدَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: مَرْحَباً وَ أَهْلًا لَقَدْ تَمَنَّيْتُكَ حَتَّى لَوْ أَبْطَأْتَ عَلَيَّ لَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَجِي ءَ بِكَ، اجْلِسْ فَكُلْ. فَجَلَسَ فَأَكَلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَاتَلَ اللَّهُ مَنْ يُقَاتِلُكَ وَ
ص: 119
مَنْ يُعَادِيكَ قَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ يُعَادِيهِ؟ قَالَ: أَنْتِ وَ مَنْ مَعَكِ، أَنْتِ وَ مَنْ مَعَكِ.
نافع غلام عایشه می گوید: همواره خدمت عایشه می کردم و غلامی بودم که کارهای آن ها را فراهم می نمودم تا آن که روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نزد او بودند. یکی آمد و در را کوبید. من به سوی او رفته، کنیزی را دیدم که ظرف سر پوشیده ای با او بود. به سوی عایشه برگشته و او را با خبر نمودم. گفت: او را درون خانه بیاور. پس او وارد شده و آن ظرف را در برابر عایشه به زمین گذارد، عایشه هم آن را در مقابل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشت. پس ایشان دست دراز کرده تا بخورند، سپس فرمودند: ای کاش! امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان می آمد و با من می خورد.
عایشه گفت: امیرالمؤمنین کیست؟ پس او (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)) ساکتشد و عایشه دوباره پرسید؟
باز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ساکت شد. در همین هنگام شخصی در را کوبید. من به سوی او رفتم، دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. من به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برگشته و خبر آمدن او را دادم.
فرمودند: او را (علی (علیه السلام) ) داخل خانه کن. او (علی (علیه السلام) ) داخل شد. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خوش آمدی! من آرزوی(آمدن) تو را نمودم، تا حدّی که اگر دیر می آمدی از خدا می خواستم که تو را بیاورد. حالا بنشین و بخور. پس او (علی (علیه السلام) ) نشست و خورد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدا بکشد کسی را که با تو می جنگد و با تو دشمنی می کند.
عایشه گفت: چه کسی با او دشمنی می کند؟! فرمودند: تو و کسی که با توست، تو و کسی که با توست. (1)
ص: 120
50_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) نذكره بلفظه:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا نَاصِحٌ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ قَدْ وَثَّقَهُ أَصْحَابُنَا عَنْ سِمَاكِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَقُولُ: أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قُبِضَ مَنْ كَانَ يَكُونُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا أَنَا؟ وَ رُبَّمَا قِيلَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ هُوَ يَتَبَسَّمُ.
جابر بن سَمُره می گوید: همواره علی (علیه السلام) می فرمودند: مرا خبر بدهید اگر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا برود چه کسی جز من امیرمؤمنان خواهد بود؟ و چه بسا به او گفته می شد: یا امیرالمؤمنین! درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او می نگریست و لبخند می زد. (1)
51_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أمير الغر المحجلين يقعده الله غداً يوم القيامة على الصراطحَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي مُخَوَّلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ شَيْبَةَ المبتلي قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ الْجُعْفِيَّ يَقُولُ: أَخْبَرَنِي وَصِيُّ الْأَوْصِيَاءِ قَالَ: دَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ، فَجَلَسَ قَرِيباً مِنْهَا، فَقَالَتْ: مَا وَجَدْتَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ مَقْعَداً إِلَّا فَخِذِي؟ فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى ظَهْرِهَا فَقَالَ: يَا عَائِشَةُ! لَا تُؤْذِينِي فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، يُقْعِدُهُ اللَّهُ غَداً يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى
ص: 121
الصِّرَاطِ فَيُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
جابر جعفی (رضی الله عنه) می گوید: جانشین همه اوصیاء _ امام باقرالعلوم (علیه السلام) _ به من خبر داد که علی (علیه السلام) بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد، درحالی که عایشه نزد او بود. پس در مکانی که نزدیک به عایشه بود نشست.
او گفت: ای پسر ابوطالب! جائی برای نشستن، جز روی پای من نیافتی؟ (این جمله از هتّاکی و بدزبانی او بود).
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر پشت او زده و فرمودند: ای عایشه! مرا در بارۀ امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان، و پیشوای دست وروسفیدان آزار مده. فردای قیامت خداوند تعالی او را بر پل جهنم می نشاند، پس او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش جهنم وارد می کند. (1)
52_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أمير الغر المحجلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَكَمُ بْنُ زُهَيْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَاعِداً مَعَ أَصْحَابِهِ فَرَأَى عَلِيّاً فَقَالَ: هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَجَلَسَ بَيْنَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بَيْنَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ: يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ مَا وَجَدْتَ مَقْعَداً غَيْرَ فَخِذِي؟ فَضَرَبَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِيَدِهِ مِنْ خَلْفِهَا ثُمَّ قَالَ: لَا تُؤْذِينِي فِي حَبِيبِي فَإِنَّهُ لَا يُبْغِضُهُ إِلَّا ثَلَاثَةٌ؛ لِزَنْيَةٍ أَوْ مُنَافِقٌ أَوْ مَنْ لَغَتَهُ اللَّهُفِي بَعْضِ حَيْضَتِهَا.
أقول: كذا الأصل لغته: الله و لعلها كانت حملته أمّه.
ص: 122
جابر (رضی الله عنه) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحابش نشسته بود که علی (علیه السلام) را دید، پس فرمودند: این امیرمؤمنان و بزرگ مسلمانان و امیر دست وروسفیدان است پس او «با حفظ حریم و فاصله» میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه نشست.
عایشه گفت: ای پسر ابوطالب! جائی برای نشستن جز روی پای من نیافتی؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر پشت او زده و فرمودند: مرا دربارۀ دوستم آزار مده، زیرا که او را کسی دشمن نمی دارد مگر سه نفر: زنا زاده یا منافق یا کسی را که خدا در برخی از حیض های مادرش آفریده باشد.
در اصل و مأخذ «لَغَنَةُ الله» است و شاید چنین باشد که: مادرش او را در آن حالت باردار شده است. (1)
53_ الباب فيما نذكره أيضاً من كتاب المعرفة لإبراهيم الثقفي الأصفهاني أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أمرهم أن يسلموا على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين، قال: يا رسول الله! و أنت حي؟ قال؟ و أنا حي. و هذا الباب يشتمل على ثلاثة أحاديث بثلاثة طرق نذكرها كما ذكرها.
قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ صَبِيحٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ: كُنَّا إِذَا سَافَرْنَا مَعَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) صَاحِبَ مَتَاعِهِ يَضُمُّهُ إِلَيْهِ، فَإِذَا نَزَلْنَا يَتَعَاهَدُ مَتَاعَهُ فَإِنْ رَأَى شَيْئاً يَرُمُّهُ رَمَّهُ وَ إِنْ كَانَ نَعْلٌ خَصَفَهَا، فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا فَأَقْبَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلَ أَبُوبَكْرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ أَنْتَ حَيٌّ؟! قَالَ: وَ أَنَا حَيٌّ. قَالَ: مَنْ ذَلِكَ؟ قَالَ: خَاصِفُ النَّعْلِ. ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ
ص: 123
بُرَيْدَةُ: وَ كُنْتُ أَنَا فِيمَنْ دَخَلَ مَعَهُمْ فَأَمَرَنِي أَنْ أُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ كَمَا سَلَّمُوا،فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ: وَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْجَارُودِ قَالَ: حَدَّثَنِي حَبِيبُ بْنُ يَسَارٍ وَ عُثْمَانُ بْنُ بسط بِمِثْلِهِ. حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي عُثْمَانُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَفْصٍ الْأَعْشَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْجَارُودِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْحَازِمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ بِمِثْلِهِ.
بریدۀ اسلمی می گوید: همواره وقتی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسافرت می کردیم علی (علیه السلام) نگه دارندۀ اثاث ایشان بوده و آن ها را به سوی خویش کشیده و جمع می نمود پس وقتی فرود می آمدیم متاع او را سرکشی می کرد و اگر در آن مشکلی می دید آن را اصلاح می کرد و اگر کفش بود آن را پینه می زد. یک بار در منزلی فرود آمدیم و علی (علیه السلام) داشت کفش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را پینه می زد که ابوبکر وارد شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: برو و بر امیرمؤمنان سلام بده.
عرض کرد: یا رسول الله! درحالی که تو هنوز زنده هستی؟!
فرمودند: درحالی که من زنده هستم.
گفت: او کیست؟
فرمودند: همین پینه زننده بر کفش.
سپس عمر آمد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او همچنین فرمودند: برو و بر امیرمؤمنان سلام بده.
بریده می گوید: من هم جزء کسانی بودم که با آن ها بر ایشان داخل شدند پس به من فرمان داد که بر علی (علیه السلام) سلام بدهم، پس بر او سلام دادم همان طور که آن ها سلام دادند. (1)
ص: 124
54_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً للثقفي الأصفهاني في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و فيه حديثان من طريقين بلفظ واحد
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ الْعَبْدِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْنُ سَبْعَةٌ وَ أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ، وَ ذَكَرَ هَذَا الْحَدِيثَ مِنْ طَرِيقٍ آخَرَ فَقَالَ: وَ حَدَّثَنَا الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ بِمِثْلِهِ.
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم؛ در حالی که ما هفت نفر بودیم و من کوچک ترین آن ها بودم.(1)
55_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً للثقفي الأصفهاني من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ مُحْرِزُ بْنُ هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا السُّدِّيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَزَوَّرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَهُمْ أَنْ يُسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.
بریده می گوید: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره به مردم فرمان می داد که بر
ص: 125
علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند. پس عمر بن خطاب گفت: یا رسول الله! آیا این حکم از جانب خدا یا پیامبرش می باشد؟
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بله از خدا و پیامبرش می باشد. (1)
56_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة أيضاً من أن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أمرهم أن يسلموا على مولانا علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ: وَ أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: سَأَلْتُ مُوسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ حَدِيثِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَهُمْ أَنْ يُسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ.
فَقَالَ مُوسَى: يَحِقُّ لَهُ يَحِقُّ لَهُ. قَالَ: قُلْتُ: وَ مَا يَحِقُّ لَهُ؟ قَالَ: أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ. وَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ: قَالَ مُخَوَّلٌ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ كَانَ فَاضِلًا عَنْ ذَلِكَ؟ فَقَالَ لِي: قول مِثْلَ [قَوْلِ] مُوسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ يَحِقُّ لَهُ يَحِقُّ لَهُ.يقول مولانا الصاحب الصدر الكبير العالم الفقيه الكامل العلامة الفاضل الزاهد العابد الورع المجاهد النقيب الطاهر ذو المناقب و المفاخر نقيب نقباء آل أبي طالب في الأقارب و الأجانب رضي الدين ركن الإسلام و المسلمين جمال العارفين، افتخار السادة، عمدة أهل بيت النبوة، مجد آل الرسول، شرف العترة الطاهرة، ذو الحسبين أبو القاسم علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد الطاوس أبلغه الله أمانيه و كبت أعاديه: هذه خمسة عشر حديثاً من رجال الأربعة المذاهب من كتاب المعرفة الذي باهل مؤلفه به علماء أصفهان و احتج به على الأقارب و الأجانب و ما ترك رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عذراً لأحد يعتذر به يوم القيامة إليه.
ص: 126
ابراهیم بن مُخَوّل می گوید: از موسی بن عبدالله بن الحسن دربارۀ حدیثی از ابی العلاء از بریده پرسیدم: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم دستور دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند؟!
پس موسی بن عبدالله گفت: برای او ثابت و استوار شد، برای او ثابت و استوار شد!
گفت: گفتم: چه چیزی برای او ثابت و محقّق شد؟
گفت: اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: منزلت و جایگاه تو نسبت به من به منزلۀ هارون (علیه السلام) است به حضرت موسی (علیه السلام) و هر کس را که من بر او ولایت دارم علی (علیه السلام) هم ولی اوست.
ابراهیم می گوید: مخوّل گفت: از جعفر بن عبدالله بن الحسن بن علی پرسیدم؟ پس او نیز گفتاری مثل گفتار موسی بن عبدالله گفت: ثابت شد برای او، ثابت شد برای او. (1)
57_ الباب في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) إمام المتقين و سيد المسلمين و
أمير المؤمنين و خير الوصيين و قائد الغر المحجلين نذكره من كتاب التنزيل في النص على أمير المؤمنين (علیه السلام) تأليف الكاتب الثقة محمد بن أحمد بن أبي الثلج و قد مدحه و أثنى عليه أبو العباس أحمد بن علي النجاشي في كتاب الفهرست فقال ما هذا لفظه: محمد بن أحمد بن عبد الله بن أبي بكر يعرف بابن أبي الثلج هو عبد الله بن إسماعيل الكاتب ثقة عين كثير الحديث له كتب منها كتاب ما نزل من القرآن في أمير المؤمنين (علیه السلام) . و نحن نروي هذا من عدة طرق قد ذكرناها في كتاب الإجازات و وجدنا في نسخة عتيقة عسى أن تكون كتابتها في حياة مؤلفها بأسانيده إلى أبي الجارود في عدة أحاديث، فمنها ما يأتي لفظه في تأويل قوله تعالى: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾.
رَوَاهُ أَبُو الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ
ص: 127
وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ الْآيَةِ، قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): تُحْشَرُ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَرُدُوا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَتَرِدُ رَايَةُ إِمَام الْمُتَّقِينَ وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرِ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَأَقُولُ: مَا فَعَلْتُمْ بالثقلين بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: أَمَّا الْأَكْبَرُ فاتّبعنا وَ صَدَّقْنَا وَ أَطَعْنَا، وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَأَحْبَبْنَا وَ وَالِيَنَا حَتَّى هرقت دِمَائُنَا. فَأَقُولُ: رَدُّوا رواءً مرويّين مُبيَضّةً وُجُوهُكُمْ الْحَوْضَ، وَ هُوَ تَفْسِيرُ الْآيَةِ.
ابوالجارود می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «روزی که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه گردد(1)»
می فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: روز قیامت امت من محشور شده و در کنار حوض بر من وارد می شوند، پس پرچم پیشوای پرهیزکاران، و مهتر و بزرگ مسلمانان، و امیرمؤمنان، و بهترین جانشینان، و جلودار دست وروسفیدان که او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است وارد می شود.
من به آن ها می گویم: بعد از من با آن دو ثقل گرانبها چه کار کردید؟ می گویند: اما ثقل بزرگ تر، یعنی قرآن را پیروی کرده و تصدیق نموده و اطاعتش نمودیم، و اما ثقل کوچک تر، یعنی اهل بیت را پس دوست داشتیم و یاری نمودیم تا این که خون ما ریخته شد. پس من می گویم: سیراب و شاداب برگردید، در حالی که چهره های شما سفید باشد و از این حوض سیراب شوید و این تفسیر آیه است. (2)
58_ الباب فيما نذكره من كتاب الثقة أبي بكر محمد بن أبي الثلج في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين نذكر المراد منه بلفظه:
ص: 128
وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ (علیه السلام): لَمْ يَمْضِ بَعْدَ كَمَالِ الدِّينِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ، إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِكُرَاعِ الْغَمِيمِ: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فِي عَلِيٍّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ فَذَكَرَ قِيَامَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْوَلَايَةِ بِغَدِيرِ خُمٍّ. قَالَ: وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً﴾ بِعَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فِي هَذَا الْيَوْمِ أَكْمَلَ لَكُمْ مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ دِينَكُمْ وَ أَتَمَّ عَلَيْكُمْ نِعْمَتَهُ وَ رَضِيَ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً. فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا تَفُوزُوا وَ تَغْنَمُوا.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا نرفتند، مگر بعد از آن که دین کامل گشت و نعمت تمام شد و پروردگار از این دین اسلام خشنود بود. خداوند تبارک و تعالی در وادی کُراع الغمیم این آیه را بر پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد: «ای پیامبر! آن چه را که از جانب پروردگارت_ درباره علی (علیه السلام) _ به تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از مردم نگه می دارد». (1) پس قیام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ولایت را، در غدیر خم یادآوری کرده و فرمودند: جبریل (علیه السلام) این فرمایش خدای عزّ وجل را فرود آورد: «امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خودم را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم»، (2) به این که امروز علی (علیه السلام) امیرمؤمنان گشت. ای گروه مهاجر و انصار! در چنین روزی دین شما را کامل، و نعمت خود را بر شما تمام، و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندید؛ پس به او گوش داده و اطاعتش نمائید تا رستگار شده و بهره مند گردید.(3)
ص: 129
59_ الباب فيما نذكره من كتاب التنزيل تأليف الكاتب الثقة محمد بن أبي الثلج
في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين ما هذا لفظه و قوله تعالى: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾.
حَدَّثَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي زَكَرِيَّا الْمَوْصِلِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام)، أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِهِ فِي ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ، حَيْثُ أَقَامَهُمْ فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا جَمِيعاً: بَلى! فَقَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولِي؟ فَقَالُوا جَمِيعاً: بَلَى! فَقَالَ: وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالُوا جَمِيعاً: لَا! اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَنْ وَلَايَتِكَ، إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَلِيلِ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ.
جابر بن یزیدجعفی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم از پدرش از جدش (علیهم السلام) نقل می فرماید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمودند: تو همان کسی هستی که خداوند تعالی در ابتدای آفرینش، وقتی آن ها را سر پا نگه داشت به وسیله تو، به ایشان احتجاج نموده و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ همگی گفتند: آری!
پس فرمود: آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده من نیست؟ همگی گفتند: آری!
پس فرمود: و آیا علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیست؟ همگی از روی تکبر و با سرپیچی از ولایت تو گفتند: خیر، مگر گروهی اندک که آنان بی نهایت کم بودند و ایشان همان اصحاب یمین هستند. (1)
60_ الباب فيما نذكره من كتاب التنزيل تأليف الكاتب الثقة محمد بن أبي الثلج في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين قال ما هذا لفظه القول في قول الله عز و جل: ﴿أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ﴾
ص: 130
رَوَى الْفَضْلُ بْنُ رمز عَنْ أَخِي بُرَيْدَةَ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ: سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: لَا وَ اللَّهِ لَا تُجْمَعُ النُّبُوَّةُ وَ الْخِلَافَةُ فِي أَهْلِ بَيْتٍ أَبَداً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ﴾.
بریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به برخی از اصحابشان فرمودند: بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید.
پس مردی از آن گروه گفت: نه! به خدا سوگند! هرگز نبوت و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود.
خداوند متعال نیز این آیه را فرستاد: «آیا آنان گمان می کنند که ما راز و نجوایشان را نمی شنویم؟! چرا می شنویم! فرستادگان یعنی فرشتگان ما نزد آن ها هستند و می نویسند». (1)
(در حدیث شماره 95 می آید که این گوینده چه کسی بوده است). (2)
61_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب لأهل البيت (علیهم السلام) تأليف محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ من تسمية ذي الفقار لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين قال في خطبته ما هذا لفظه: حدثنا الشيخ الموفق محمد بن جرير الطبري ببغداد في مسجد الرصافة قال: هذا ما ألفته من جميعالروايات من الكوفيين و البصريين و المكيين و الشاميين و أهل الفضل كلهم و اختلافهم في أهل البيت (علیهم السلام) فجمعته و ألفته أبواباً و مناقب ذكرت فيه باباً باباً و فصلت بينهم و بين فضائل غيرهم و خصصت أهل هذا البيت بما خصهم الله به من الفضل. قلت أنا: و قال أبو بكر أحمد بن ثابت خطيب بغداد في تاريخه في مدح محمد بن جرير الطبري ما
ص: 131
هذا لفظه: استوطن الطبري ببغداد و أقام بها إلى حين وفاته و كان أحد أئمة العلماء يحكم بقوله و يرجع إلى رأيه لمعرفته و فضيلته و كان قد جمع من العلوم ما لم يشاركه فيه أحد و كان حافظاً لكتاب الله عارفاً بالقراءة بصيراً بالمعاني فقيهاً في أحكام القرآن عالماً بالسنن و طرقها و صحيحها و سقيمها و ناسخها و منسوخها عارفاً بأقوال الصحابة و التابعين من بعدهم من الخالفين ثم ذكر أنه بقي أربعين سنة يكتب كل يوم أربعين ورقة. و ذكر عن محمد بن إسحاق بن خزيمة أنه قال: ما أعلم على أديم الأرض أعلم من محمد بن جرير الطبري، و لقد ظلمته الحنابلة و ذكر أنه مات يوم السبت و دفن يوم الأحد في داره لأربع بقين من شوال سنة ست عشرة و ثلاثمائة. ثم ذكر أنه صلى عليه من لا يحصيهم إلا الله و صلى على قبره شهوراً ليلاً و نهاراً. و سيأتي من الثناء على هذا محمد بن جرير الطبري في أواخر هذا الكتاب ما يدل على الاعتماد عليه فيما أسندناه إليه. أقول: و قد ذكرنا هذا الثناء و المدح من الخطيب على محمد بن جرير الطبري ليكون ما ننقله عن حجة لله _جلّ جلاله_ و لرسوله (صلی الله علیه و آله و سلم). و قد ذكر في كتاب المناقب المشار إليه من تسمية مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بأمير المؤمنين ثلاثة أحاديث نذكرها في ثلاثة أبواب.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: وَ حَدَّثَنِي مُسَدَّدُ بْنُ مُسَرْهَدٍ الْأَسَدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي رُوحُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْجُرْجَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو الْأَخْوَصِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَسَارٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَعْطَانِي رَبِّي ذَا الْفَقَارِ. قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! خُذْهُ وَ أَعْطِهِ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ. فَقُلْتُ: مَنْ ذَلِكَ يَا رَبِّ؟ قَالَ: خَلِيفَتِي فِي الْأَرْضِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ إِنَّ ذَا الْفَقَارِ كَانَ يَنْطِقُ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ يُحَدِّثُهُ حَتَّى أَنَّهُ هَمَّ يَوْماً بِكَسْرِهِ فَقَالَ: مَهْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي مَأْمُورٌ وَ قَدْ بَقِيَ فِي أَجَلِ الْمُشْرِكِ تَأْخِيرٌ.
أقول أنا: يمكن أن يكون قد سقط بعد قوله: همّ يوماً بكسره «و قد ضرب به مشركاً فلم يقتله».
ص: 132
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی شمشیر ذوالفقار(1) را به من عطا کرده و فرمود: ای محمد! این را بگیر و به بهترین مردم روی
ص: 133
زمین عطا کن. عرض کردم: پروردگارا! او کیست؟
فرمود: خلیفه و جانشین من بر روی زمین، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. و این ذوالفقار همواره با علی (علیه السلام) سخن می گفت و او را حدیث می نمود؛ تا این که روزی قصد کرد آن را بشکند. او گفت: آرام باش ای امیرمؤمنان! به درستی که من مأمورم و تا مرگ این مشرک مدتی باقی مانده است.می گویم: شاید بعد از جملۀ_ قصد کرد آن را بشکند_ این کلمات حذف شده باشد: «چون با آن مشرکی را زده ولی او را نکشته بود». (1)
62_ الباب فيما نذكره عن أبي جعفر بن جرير الطبري برجالهم في تسمية علي (علیه السلام) يوم القيامة بأمير المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي زُرَيْقُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْيَسَعِ عَنْ أَبِي الْيَمَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾ فَقَالَ: يُنَادَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَيْنَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَلَا يُجِيبُ أَحَدٌ لَهُ أَحَداً وَ لَا يَقُومُ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ مَنْ مَعَهُ وَ سَائِرُ الْأُمَمِ كُلُّهُمْ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ.
(فصل) أقول: كذا رأيت هذا الحديث «و سائر الأمم» و لعله كان «و سائر الأئمة» يعني الذين سماهم الله في كتابه بقوله: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ﴾ و الله أعلم أو كان «سائر الفرق».
ابن عباس در ذیل فرمایش خدای تبارک و تعالی که می فرماید: «روزی که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم»(2) می گوید: روز قیامت منادی ندا می کند: امیرمؤمنان
ص: 134
کجاست؟ هیچ کس جواب او را نداده و بر پا نمی خیزد جز علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و کسانی که با او هستند و سایر مردم همگی به سوی آتش فراخوانده می شوند. (1)
مرحوم سید (رضی الله عنه) می گوید: این حدیث را چنین یافتم که سائر الامم آمده، و شاید سائر الائمة باشد، یعنی همان کسانی که خداوند تعالی در کتابش آن ها را ائمه نامیده است یعنی پیشوایان آتش، «و ما آن ها را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش فرا می خوانند و روز قیامت کمک نمی شوند». خدا داناترست شاید هم سائر الفرق باشد.
63_ الباب فيما نذكره عن أبي جعفر بن جرير الطبري برواية رجالهم أن جبرئيل (علیه السلام) خاطب علياً (علیه السلام) في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و سماه أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد ولد آدم ما خلا النبيين و المرسلين
وَ هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا نَاقِدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِالْوَاحِدِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ جَابِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا سَلْمَانَ أَيُّوبَ بْنَ يُونُسَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُصَيْنُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِيلًا وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) يُحِبُّ أَنْ لَا يَسْبِقَهُ إِلَيْهِ أَحَدٌ. فَغَدَا إِلَيْهِ ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ فِي صَحْنِ دَارِهِ، فَإِذَا رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ. فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ. ثُمَّ قَالَ: يَا حَبِيبِي! ادْنُ مِنِّي لَكَ عِنْدِي مِدْحَةٌ نَزُفُّهَا إِلَيْكَ؛ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ. لِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِكَ وَ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَعِي زَفّاً. قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ خَابَ وَ خَسِرَ مَنْ تَخَلَّاكَ. مُحِبُّو مُحَمَّدٍ مُحِبُّوكَ وَ مُبْغِضُو مُحَمَّدٍ مُبْغِضُوكَ. لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَتِي، ادْنُ مِنِّي. قَالَ: فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ.
أقول:كان في الأصل محبّو محمّد أحبوك.
ص: 135
(فصل) فقد ذكرنا هذا الحديث فيما تقدم بغير هذا الطريق و ذلك أتم في اللفظ و المعنى و أوضح في التوفيق فمن أراد نظره على التمام فلينظره من هناك.
ام سلمه رضی الله عنها می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیمار بودند و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) دوست می داشت کسی در آمدن نزد ایشان بر وی سبقت نگیرد. پس روزی به نزد آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد، در حالی که ایشان در میان خانه سرشان در دامن دحیة بن خلیفۀ کلبی بود. پس بر او سلام کرد، او نیز جواب سلامش داده و عرض کرد: ای دوست من! نزدیک بیا که برای تو به نزد من مدحت و ستایشی است تا خبر خوش آن را به تو بدهم. تو امیرمؤمنان، و پیشوای دست وروسفیدان، و بزرگ فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) به جز پیامبران و رسولان در روز قیامت هستی. پرچم حمد به دست توست، تو و شیعیانت همراه من به سرعت می شتابید. کسی که ولایت و دوستی تو را داشت رستگار و پیروز شد، و کسی که از تو جدا شد به ناامیدی و زیان افتاد. دوستان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستان تو و دشمنان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنان تو هستند، هرگز شفاعت من به آن ها نخواهد رسید. نزد من بیا! پس او سر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و در دامن علی (علیه السلام) گذاشت.
فصل: مؤلف می فرماید: این حدیث در شماره 24 گذشت ولی آن حدیث در لفظ و معنا تمام تر و روشن تر است، هر کس تمام آن را بخواهد آنجانگاه کند. (1)
64_ الباب فيما نذكره من كتاب أسماء مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن الله _جلّ جلاله_ عهد إلى النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) في علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين و سيد الوصيين و أولى الناس بالنبيين و الكلمة التي ألزمها التقوى
وَ هَذَا الْكِتَابُ رِوَايَةُ أَبِي طَالِبٍ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَعْقُوبَ الْأَنْبَارِيِّ بِرِجَالِهِمْ مِنْ نُسْخَةٍ عَتِيقَةٍ يُوشِكُ أَنْ تَكُونَ فِي حَيَاةِ مُؤَلِّفِهَا فَقَالَ مَا هَذَا
ص: 136
لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبَّاسٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُنْذِرِ الطَّرَيقِيِّ عَنْ سُكَيْنٍ الرِّحَالِ عَنْ فُضَيْلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ أَبِي نَذْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَهَدِ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ عَهْداً. فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ بَيِّنْ لِي. قَالَ: اسْمَعْ! قُلْتُ: اللَّهُمَّ قَدْ سَمِعْتُ. قَالَ: أَخْبِرْ عَلِيّاً أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ.
ابونذره می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: همانا خدای عزّ وجل دربارۀ علی (علیه السلام) عهدی را به من واگذار نمود. عرض کردم: بارخدایا! آن را برای من روشن بنما؟فرمود: بشنو! عرض کردم: بارخدایا! به گوشم.
فرمود: به علی (علیه السلام) خبر بده که او امیرمؤمنان، و مهتر مسلمانان، و سزاوارترین مردم به مردم و او کلمه ای است که آن را بر پرهیزکاران لازم دانستم. (1)
65_ الباب فيما نذكره من المجلد الأول من كتاب الدلائل تأليف الشيخ الثقة أبي جعفر محمد بن جرير الطبري بتقديم تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ لُؤْلُؤٍ الْبَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سُهَيْلٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الْعَبَّاسِ عِيسَى بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ: سَأَلْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ هَرَاسَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام): لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا وَلَايَتَهُ. قُلْتُ: رَحِمَكَ اللَّهُ! مَتَى سُمِّيَ
ص: 137
عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: كَانَ رَبُّكَ عَزَّ وَ جَلَّ حَيْثُ أَخَذَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
جابر بن یزید جعفی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند، هرگز ولایت او را انکار نمی کردند.
عرض کردم: خداوند شما را رحمت کند! چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند؟ فرمودند: هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم (علیه السلام) ، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم و آیا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ من و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیستند؟(1)
66_ الباب فيما نذكره من كتاب الدلائل من الجزء الأول برواية أبي جعفر محمد بن جرير الطبري بما يقتضي أن علياً (علیه السلام) كان يسمى في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أمير المؤمنين نذكره بلفظه لتعلموا أنه رواية من رجالهم
حَدَّثَنِي الْقَاضِي أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ زَكَرِيَّا الْمُحَارِبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ هِشَامِ بْنِ يُونُسَ النَّهْشَلِيُّ قَالَ: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ سَائِبٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ قَالَ: اجْتَازَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ رَهْطٌ مَعَهُ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! بُيُوتُنَا قَاصِيَةٌ وَ لَا نَجِدُ مُتَحَدِّثاً دُونَ الْمَسْجِدِ؛ إِنَّ قَوْمَنَا لَمَّا
ص: 138
رَأَوْنَا قَدْ صَدَّقْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ تَرَكْنَا دِيْنَهُمْ أَظْهَرُوا لَنَا الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ وَ أَقْسَمُوا أَنْ لَا يُخَالِطُونَا وَ لَا يُكَلِّمُونَا فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيْنَا فَبَيْنَا هُمْ يَشْكُونَ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم)، إِذْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ فَلَمَّا قَرَأَهَا عَلَيْهِمْ قَالُوا: قَدْ رَضِينَا بِمَا رَضِيَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ رَضِينَا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ. وَ أَذَّنَ بِلَالٌالْعَصْرَ وَ خَرَجَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلَ وَ النَّاسُ يُصَلُّونَ مَا بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ وَ إِذَا مِسْكِينٌ يَسْأَلُهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَلْ أَعْطَاكَ أَحَدٌ شَيْئاً؟ فَقَالَ: نَعَمْ! قَالَ: مَاذَا؟ قَالَ: خَاتَمُ فِضَّةٍ. قَالَ: مَنْ أَعْطَاكَ؟ قَالَ: ذَاكَ الرَّجُلُ الْقَائِمُ. قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَلَى أَيِّ حَالٍ أَعْطَاكَهُ؟ قَالَ: أَعْطَانِيهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ. فَنَظَرْنَا فَإِذَا هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «ولی و سرپرست شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند». (1) می گوید: عبدالله بن سلام و گروهی که با او بودند بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته و عرض کردند: یا رسول الله! خانه های ما دور است و هم سخن و ندیمی جز مسجد برای خود نمی یابیم. وقتی قوم ما می بینند که ما به خدا و پیامبر ایمان آورده و دین و آئین آنان را رها نموده ایم، عداوت و دشمنی خود را با ما آشکار کرده و سوگند خورده اند که با ما رفت و آمد نکنند و با ما سخن نگویند. پس این بر ما بسیار سنگین آمده است. درحالی که آن ها به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین شکایت می کردند، این آیه نازل شد:
ص: 139
﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون﴾ پس وقتی این آیه را بر آن ها خواندند گفتند: ما به آن چه خدا و پیامبرش راضی است خشنودیم، و به خدا و پیامبرش و به اهل ایمان راضی و خشنود هستیم؛ و بلال اذان عصر را داده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفت و داخل مسجد شد درحالی که مردم نماز می خواندند، یکی در رکوع، و دیگری در سجده و دیگری نشسته بودند. در این هنگام تهیدستی درخواست کمک کرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: آیا کسی چیزی به تو عطا کرد؟عرض کرد: آری!
فرمودند: چه چیزی به تو داد؟ عرض کرد: انگشتری از نقره به من عطا نمود.
فرمودند: چه کسی آن را به تو داد؟
عرض کرد: همین مردی که به نماز ایستاده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در چه حالی آن را به تو عطا نمود؟
عرض کرد: در حال رکوع آن را به من عطا کرد. پس ما نگاهکردیم دیدیم او امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. (1)
67_ الباب فيما نذكره من كتاب الدلائل لمحمد بن جرير الطبري في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أمير المؤمنين و سيد الوصيين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مُحَسِّنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ طَاوُسٍ مَوْلَى الصَّادِقِ (علیه السلام) ، قَالَ: حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ زِيَادٍ الْخَيَّاطُ الْكَفَرْثُوثِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الرَّبِيعُ بْنُ كَامِلٍ ابْنُ عَمِّ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِيعِ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الرَّبِيعِ أَنَّ الْمَنْصُورَ كَانَ قَبْلَ الدَّوْلَةِ كَالْمُنْقَطِعِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) عَلَى عَهْدِ مَرْوَانَ الْحِمَارِ، عَنْ سَجْدَةِ الشُّكْرِ الَّتِي سَجَدَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا كَانَ سَبَبُهَا؟ فَحَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ:
ص: 140
حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَجَّهَهُ فِي أَمْرٍ مِنْ أُمُورِهِ، فَحَسُنَ فِيهِ بَلَاؤُهُ وَ عَظُمَ عَنَاؤُهُ. فَلَمَّا قَدِمَ مِنْ وَجْهِهِ ذَلِكَ أَقْبَلَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَدْ خَرَجَ يُصَلِّي الصَّلَاةَ، فَصَلَّى مَعَهُ. فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنَ الصَّلَاةِ أَقْبَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاعْتَنَقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ مَسِيرِهِ ذَلِكَ وَ مَا صَنَعَ فِيهِ، فَجَعَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) يُحَدِّثُهُ وَ أَسَارِيرُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَلْمَعُ سُرُوراً بِمَا حَدَّثَهُ. فَلَمَّا أَتَى (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى آخِرِ حَدِيثِهِ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَ لَا أُبَشِّرُكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ؟! قَالَ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! فَكَمْ مِنْ خَيْرٍ بَشَّرْتَ بِهِ. قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) هَبَطَ عَلَيَّ فِي وَقْتِ الزَّوَالِ فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! هَذَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِيٌّ وَارِدٌ عَلَيْكَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْلَى الْمُسْلِمِينَ بِهِ بَلاءً حَسَناً وَ إِنَّهُ كَانَ مِنْ صُنْعِهِ كَذَا وَ كَذَا، فَحَدَّثَنِي بِمَا أَنْبَأْتَنِي بِهِ. فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّهُ نَجَا مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ مَنْ تَوَلَّى شَيْثَ بْنَ آدَمَ وَصِيَّ أَبِيهِ آدَمَ بِشَيْثٍ، وَ نَجَا شَيْثٌ بِأَبِيهِ آدَمَ وَ نَجَا آدَمُ بِاللَّهِ. يَا مُحَمَّدُ! وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى سَامَ بْنَ نُوحٍ وَصِيَّ أَبِيهِ نُوحٍ بَسَامٍ وَ نَجَا سَامٌ بِنُوحٍ وَ نَجَا نُوحٌ بِاللَّهِ يَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى إِسْمَاعِيلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ وَصِيَّ أَبِيهِ إِبْرَاهِيمَ بِإِسْمَاعِيلَ وَ نَجَا إِسْمَاعِيلُ بِإِبْرَاهِيمَ وَ نَجَا إِبْرَاهِيمُ بِاللَّهِ. يَا مُحَمَّدُ! وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى يُوشَعَ بْنَ نُونٍ وَصِيَّ مُوسَى بِيُوشَعَ وَ نَجَا يُوشَعُ بِمُوسَى وَ نَجَا مُوسَى بِاللَّهِ. يَا مُحَمَّدُ! وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى شَمْعُونَ الصَّفَا وَصِيَّ عِيسَى بِشَمْعُونَ وَ نَجَا شَمْعُونُ بِعِيسَى وَ نَجَا عِيسَى بِاللَّهِ يَا مُحَمَّدُ وَ نَجَا مَنْ تَوَلَّى عَلِيّاً وَزِيرَكَ فِي حَيَاتِكَ وَ وَصِيَّكَ عِنْدَ وَفَاتِكَ بِعَلِيٍّ وَ نَجَا عَلِيٌّ بِكَ وَ نَجَوْتَ أَنْتَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ. يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ اللَّهَ جَعَلَكَ سَيِّدَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلَ عليا سَيِّدَ الْأَوْصِيَاءِ وَ خَيْرَهُمْ وَ جَعَلَ الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِكُمَا إِلَى أَنْ
ص: 141
يَرِثَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها. فَسَجَدَ عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ جَعَلَ يُقَبِّلُ الْأَرْضَ شُكْراً لِلهِ تَعَالَى؛ وَ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (علیهم السلام) أَشْبَاحاً يُسَبِّحُونَهُ وَ يُمَجِّدُونَهُ وَ يُهَلِّلُونَهُ بَيْنَ يَدَيْ عَرْشِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ. فَجَعَلَهُمْ نُوراً يَنْقُلُهُمْ مِنْ ظُهُورِ الْأَخْيَارِ مِنَ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ الْخَيْرَاتِ الْمُطَهَّرَاتِ وَ الْمُهَذَّبَاتِ مِنَ النِّسَاءِ مِنْ عَصْرٍ إِلَى عَصْرٍ. فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُبَيِّنَ لَنَا فَضْلَهُمْ وَ يُعَرِّفَنَا مَنْزِلَتَهُمْ وَ يُوجِبَ عَلَيْنَا حَقَّهُمْ، أَخَذَ ذَلِكَ النُّورَ وَ قَسَمَهُ قِسْمَيْنِ.
جَعَلَ قِسْماً فِي عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَكَانَ مِنْهُ مُحَمَّدٌ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمُ الْمُرْسَلِينَ وَ جَعَلَ فِيهِ النُّبُوَّةَ، وَ جَعَلَ الْقِسْمَ الثَّانِيَ فِي عَبْدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبِ بْنُ عَبْدِ مَنَافٍ فَكَانَ مِنْهُ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَلِيَّهُ وَ وَصِيَّهُ وَ خَلِيفَتَهُ وَ زَوْجَ ابْنَتِهِ وَ قَاضِيَ دَيْنِهِ وَ كَاشِفَ كُرْبَتِهِ وَ مُنْجِزَ وَعْدِهِ وَ نَاصِرَ دِينِهِ.
ربیع بن کامل، پسرعموی فضل بن ربیع از او نقل می کند: گویا منصور دوانیقی قبل از ریاست بسیار وابسته و علاقمند به امام جعفر صادق (علیه السلام) بود.
می گوید: در دوران حکومت مروان حمار، از امام جعفر صادق (علیه السلام) دربارۀ سجده شکری که امیرمؤمنان (علیه السلام) انجام داد پرسیدم که سبب آن چه چیزی بود؟
پس او از پدرش امام محمد بن علی(علیهما السلام)، و او از پدرش امام علی بن الحسین(علیهما السلام)، و او از پدرش امام حسین (علیه السلام) و او از پدرش علی بن ابی طالب(علیهما السلام) مرا حدیث نمود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را برای کاری به جایی فرستادند. پس او به آزمایشی نیکو و زحمتی زیاد دچار گشت. وقتی از سفرش بازگشت، یک سره به سوی مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم)رفت؛ درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم برای نمازخواندن به
ص: 142
آنجا رفته بودند و با او نماز گذارد. وقتی از نمازش فارغ شد، به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را در آغوش گرفته و از او دربارۀ سیر و سفر و کارهایی که در آن انجام داده بود پرسیدند؟ علی (علیه السلام) وقایع را به ایشان خبر می داد و خطوط پیشانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی خوشحالی به آن چه نقل می کرد، می درخشید. پس وقتی تمام ماجرا را نقل کرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی فرمودند: ای ابوالحسن! آیا نمی خواهی تو را مژده ای بدهم؟ عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! چه بسیار خبرهایی که شما به آن بشارت داده اید.
فرمودند: هنگام زوال ظهر، جبریل (علیه السلام) بر من فرود آمده و به من گفت: ای محمد! این پسرعمویت علی (علیه السلام) است که بر تو وارد می شود، و خداوند عزّ وجل مسلمانان را به وسیله او آزمایش بسیار نیکویی کرد و به درستی که او چنین و چنان انجام داده است. پس آن چه را تو به من خبردادی، او برای من نقل کرد و به من گفت: ای محمد! همانا کسانی از فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) نجات پیدا کردند که ولایت شیث (علیه السلام) پسر حضرت آدم (علیه السلام) ، جانشین پدرش را پذیرفتند؛ و جناب شیث (علیه السلام) خودش به پدرش حضرت آدم (علیه السلام) نجات یافت و حضرت آدم (علیه السلام) به خدا رهایی یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت سام (علیه السلام) پسر حضرت نوح (علیه السلام) ، جانشین پدرش نوح (علیه السلام) را پذیرفت، به وسیله سام (علیه السلام) نجات یافت و خود سام (علیه السلام) به نوح (علیه السلام) ، و نوح (علیه السلام) به خداوند تعالی نجات یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت حضرت اسماعیل (علیه السلام) پسر حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (علیه السلام) ، جانشین پدرش ابراهیم (علیه السلام) را پذیرفت، به اسماعیل (علیه السلام) نجات یافت و اسماعیل (علیه السلام) فرزندش به حضرت ابراهیم (علیه السلام) ، و حضرت ابراهیم (علیه السلام) به خدای متعال نجات یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت یوشع بن نون (علیه السلام) جانشین حضرت موسی (علیه السلام) را پذیرفت، به یوشع (علیه السلام) نجات یافت و یوشع (علیه السلام) خودش به موسی (علیه السلام) ، و موسی (علیه السلام) به خداوند عزّ وجل نجات یافت.
ص: 143
ای محمد! و هر کس ولایت شمعون الصفا (علیه السلام) جانشین حضرت عیسی (علیه السلام) را پذیرفت، به شمعون (علیه السلام) نجات یافت و شمعون (علیه السلام) به عیسی (علیه السلام) ، و عیسی (علیه السلام) به خدای تعالی نجات یافت.
ای محمد! و هر کس ولایت علی (علیه السلام) که وزیر تو در زندگانیت، و جانشین تو در هنگام وفاتت است را پذیرفت، به علی (علیه السلام) نجات یافت و علی (علیه السلام) به تو، و تو به خدای عزّ وجل نجات یافتی.
ای محمد! همانا خدای عزّ وجل تو را بزرگ همه پیامبران، و علی (علیه السلام) را بزرگ وبهتر از همه جانشینان قرار داد، و امامان و پیشوایان را از نسل شما دو نفر قرار داد تا او زمین و هر که بر رویآن است را ارث ببرد. پس علی (علیه السلام) به سجده افتاد و برای شکر خدای متعال شروع به بوسیدن زمین کرد. و به درستی که خداوند عزّ وجل حضرات محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را چهارده هزار سال قبل از آفرینش حضرت آدم (علیه السلام) به صورت شبح و کالبدهایی آفرید، که او _ سبحانه و تعالی _ را در مقابل عرش تسبیح و تمجید و تهلیل می کردند. پس آنان را به صورت نوری قرار داد و ایشان را در پشت مردانی نیکوکار، و رحم هایی نیکو و پاکیزه از عصری به عصر دیگر منتقل می کرد.
وقتی خدای عزّ وجل اراده کرد که فضیلت و برتری آنان را برای ما روشن سازد و جایگاه ایشان را به ما معرفی کند و حقوقشان را بر ما واجب گرداند، آن نور را گرفت و به دو بخش تقسیم کرد، نیمی را در پشت عبدالله (علیه السلام) پسر عبدالمطلب (علیه السلام) قرار داد و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگ همه پیامبران و پایان دهندۀ همه رسولان (علیهم السلام) از آن نور می باشد و در آن پیامبری را قرار داد، و نیمۀ دوم را در پشت عبد مناف یعنی ابوطالب (علیه السلام) پسر عبدالمطلب (علیه السلام) پسر هاشم، پسر عبدمناف قرار داد. پس علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و بزرگ همه جانشینان از همان نور است. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ولی و جانشین، خلیفۀ خود، و همسر دخترش، و پرداخت کنندۀ دیون خود، و برطرف کنندۀ غم و اندوه های خویش، و وفاکنندۀ به وعده هایش و یاور دین خودش قرار داد. (1)
ص: 144
68_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة من الأخبار و الروايات عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و عن الصحابة و التابعين بالأسانيد الصحاح في أن الله تعالى بعث جبرئيل أن يشهد لعلي (علیه السلام) بالولاية في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و تسميته أمير المؤمنين، رأينا ذلك في نسخة عتيقة جداً تاريخ كتابتها شهر رمضان سنة تسع و عشرين و مائتين.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا ذَرِيحٌ الْمُحَارِبِيُّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ أَنَّهُ سَمِعَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِيلَ أَنْ يَشْهَدَ لِعَلِيٍّ بِالْوَلَايَةِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ تَسْمِيَتِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَدَعَا نَبِيُّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تِسْعَةَ رَهْطٍ فَقَالَ: إِنَّمَا دَعَوْتُكُمْ لِتَكُونُوا مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ، أَقَمْتُمُ أَمْ كَتَمْتُمْ قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالُوا: عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ سَمَّيْتَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟! قَالَ: نَعَمْ. فَقَامُوا فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ سَمَّى التِّسْعَةَ.
ذَریح مُحاربی (رضی الله عنه) از ابوحمزۀ ثمالی (رضی الله عنه) نقل می کند که او از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیده که می فرمودند: خدای عزّ وجل جبریل (علیه السلام) را فرستاد تا در زندگانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به ولایت علی (علیه السلام) و نامیدنش به عنوان امیرمؤمنان شهادت بدهد. سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه گروه را دعوت نموده و فرمودند: شما را فرا خواندم تا از شاهدان خداوند تعالی باشید. چه شهادت را به پا داشته یا کتمان نمائید.
برخیزید و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید. آنان گفتند: آیا به فرمان خدا و پیامبرش او را امیرمؤمنان نامیدی؟
فرمودند: آری! پس برخاسته و بر او سلام دادند. آنگاه آن نه گروه را نام بردند. (1)
ص: 145
69_ الباب فيما نذكره من أحاديث أخر من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح عن ثلاثة طرق في أمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن يسلم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو سُفْيَانَ كُلَيْبٌ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ الْعَبْدِيُّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ بُرَيْدَةَ بْنِ خَصِيبٍ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَحْنُ سَبْعَةٌ وَ أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ.
قَالَ يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ: وَ حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِمِثْلِهِ. قَالَ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِمِثْلِهِ.
بریدة بن خصیب اسلمی می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمان دادند که به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم و ما هفت نفر بودیم که من کوچک ترین آن ها بودم. (1)
70_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة من الأخبار و الروايات بالأسانيد الصحاح في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحْرِزُ بْنُ هِشَامٍ الْمُرَادِيُّ وَ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالا: حَدَّثَنَا السَّرِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِحَزَوَّرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو دَاوُدَ الْهَمْدَانِيُّ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ فُلَانٌ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ.
ص: 146
بُریده می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمان دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم. پس فلانی به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: آیا این فرمان از جانب خدا یا پیامبرش می باشد؟ پس ایشان فرمودند: بلکه از خدا و رسولش می باشد. (1)
71_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح في أن علياً (علیه السلام) سمي بأمير المؤمنين عند ابتداء الخلائق
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْعُرَنِيُّ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ الْمَكِّيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ. فَقِيلَ لَهُ: مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَرَأَ: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا﴾ قَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
معروف بن خَرّبوذ مکی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که علی (علیه السلام) در چه زمانی امیرمؤمنان نامیده شد، هرگز حقش را انکار نمی کردند. به او عرض شد: چه زمانی او امیرمؤمنان نامیده شد؟
پس امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم اولاد آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری شهادت می دهیم». (2)
فرمود: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (3)
ص: 147
72_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح في شهادة ملكين بأن علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين عند خلق العرش
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: عَنْ بُنْدَارَ بْنِ عَاصِمٍ عَمَّنْ حَدَّثَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَرْشَ خَلَقَ مَلَكَيْنِ فَاكْتَنَفَاهُ. فَقَالَ: اشْهَدَا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا، فَشَهِدَا. ثُمَّ قَالَ: اشْهَدَا أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، فَشَهِدَا. ثُمَّ قَالَ: اشْهَدَا أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، فَشَهِدَا.
عبدالله بن سِنان (رضی الله عنه) می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که خداوند تعالی عرش را آفرید، دو فرشته را خلق نمود. پس آن ها او را در بر گرفتند. پس فرمود: شهادت بدهید که معبودی جز من نیست، آن ها گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خداست، آن ها نیز گواهی دادند. سپس فرمود: شهادت بدهید که علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است، آن ها باز هم گواهی دادند. (1)
73_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة بالأسانيد الصحاح أن حول العرش كتابا فيه إني أنا الله لا إله إلا أنا محمد رسول الله علي أمير المؤمنين نذكر الحديث بلفظه
وَ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ النَّصْرِيِّ قَالَ: حَوْلَ الْعَرْشِ كِتَابٌ جَلِيلٌ فِيهِ مَسْطُورٌ: أَنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
حارث بن مغیره نصری می گوید: در اطراف عرش الهی کتاب بزرگی است که در آن نوشته شده: همانا من خدایی هستم که معبودی جز من نیست، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
ص: 148
پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (1)
74_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة المذكور بالأسانيد الصحاح أن على العرش مكتوباً: محمد رسول الله علي أمير المؤمنين و هذا لفظه
وَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا أَخْطَأَ آدَمُ (علیه السلام) خَطِيئَتَهُ تَوَجَّهَ بِمُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ. فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: يَا آدَمُ! مَا عِلْمُكَ بِمُحَمَّدٍ؟ قَالَ: حِينَ خَلَقْتَنِي رَفَعْتُ رَأْسِي فَرَأَيْتُفِي الْعَرْشِ مَكْتُوباً: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
عبدالله بن سِنان (رضی الله عنه) می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که حضرت آدم (علیه السلام) دچار خطای ترک اولی شد، به حضرت محمد و اهل بیت او (علیهم السلام) روی آورد. پس خداوند تعالی به او وحی فرستاد: ای آدم! از کجا به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) علم پیدا کردی؟ عرض کرد: زمانی که مرا آفریدی، سرم را بالا گرفتم، دیدم بر عرش نوشته شده است: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است.(2)
75_ الباب فيما نذكره من كتاب الإمامة المذكور بالأسانيد الصحاح في تسمية علي (علیه السلام) أمير المؤمنين عند ابتداء الخلائق
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْعَلَاءِ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ الْمَكِّيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ. فَقِيلَ لَهُ: مَتَى سُمِّيَ؟ فَقَرَأَ: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾ الْآيَةَ قَالَ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
ص: 149
معروف بن خَرّبوذ مکی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که علی (علیه السلام) در چه زمانی امیرمؤمنان نامیده شدند، هرگز حقش را انکار نمی کردند. به ایشان عرض شد: چه زمانی امیرمؤمنان نامیده شد؟
پس امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «و به یاد آور هنگامی را که پروردگارت از پشت بنی آدم اولادشان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیامن پروردگار شما نیستم؟(1)
گفتند: آری شهادت می دهیم». فرمود: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است. (2)
76_ الباب فيما نذكره بأسانيد رجال الأربعة المذاهب قول النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام): أنت أمير المؤمنين و إمام المتقين و سيد الوصيين و وارث علم النبيين و خير الصديقين و أفضل السابقين و خليفة خيرالمرسلين. روينا ذلك بأسانيدنا التي ذكرناها في كتاب ا لإجازات لما يخصني من الإجازات بطرقنا إلى السعيد أبي عبد الله محمد بن شهريار الخازن إلى محمد بن هارون بن موسى التلعكبري عن والده هارون من المائة حديث التي جمعها أبو الحسن محمد بن أحمد بن الحسن بن شاذان في فضائل مولانا علي (علیه السلام) . و هذا محمد بن أحمد بن علي بن حسن بن شاذان من شيوخ موفق بن أحمد المكي الخوارزمي سماه في حديثه عنه بالإمام و هو في أعيان رجالهم. فقال في المنقبة التاسعة ما هذا لفظه:
حَدَّثَنِي نُوحُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي حُصَيْنٍ قَالَ: حَدَّثَنِي جَدِّي عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ قَالَ: حَدَّثَنِي مَيْسَرَةُ بْنُ الرَّبِيعِ عَنْ سُلَيْمَانَ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ (علیهم السلام) قَالَ: حَدَّثَنِي
ص: 150
أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ! أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ وَارِثُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ خَيْرُ الصِّدِّيقِينَ وَ أَفْضَلُ السَّابِقِينَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ خَلِيفَةُ خَيْرِ الْمُرْسَلِينَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ. اسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَ اسْتَحَقَّ دُخُولَ النَّارِ مَنْ عَادَاكَ. يَا عَلِيُّ! وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ، لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ مَا قُبِلَ ذَلِكَ مِنْهُ إِلَّا بِوَلَايَتِكَ وَ وَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ، بِذَلِكَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ: ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾.
سلیمان اعمش (رضی الله عنه) می گوید: امام جعفر صادق از پدرش، از امام علی بن الحسین از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که فرمودند: امیرمؤمنان (علیه السلام) مرا حدیث فرمودند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! تو امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران هستی.
ای علی! تو مهتر همه جانشینان و میراث برِ دانش همه پیامبران و بهترین راستگویان و برترین سبقت گیرندگان هستی.
ای علی! تو همسر سرور زنان جهان، و خلیفه و جانشین فرستادگان و پیامبران الهی هستی.
ای علی! تو مولا و سرپرست اهل ایمان و حجت بعد از من بر همه مردمان هستی. هر کس ولایت تو را پذیرفت شایسته بهشت می گردد، و هر کس با تو دشمنی کرد مستحق آتش جهنم می شود.ای علی! سوگند به کسی که مرا به پیامبری برانگیخت و مرا بر همه مخلوقات برگزید، اگر بنده ای هزار سال خدا را بپرستد، تمام این ها جز به ولایت تو و ولایت امامان از فرزندان تو پذیرفته نمی شود. این را جبریل (علیه السلام) به من خبر داد. «پس هر
ص: 151
کس می خواهد ایمان می آورد و هر کس می خواهد کافر می شود». (1)
77_ الباب فيما نذكره بطريقهم و هو الحديث السادس عشر من جملة المائة حديث في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الْقُدُّوسِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَكِيعٍ الْجَرَّاحِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ مَرْزُوقٍ عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ مَلَكَيْنِ يَقْعُدَانِ عَلَى الصِّرَاطِ، فَلَا يَجُوزُ أَحَدٌ إِلَّا بِبَرَاءَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ بَرَاءَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ قُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا تَعْنِي بِبَرَاءَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
ابوسعید خُدری(2) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند:زمانی که
ص: 152
قیامت بر پا شود، خداوند تعالی به دو فرشته ای که بر پل قیامت می نشینند فرمان می دهد: هیچ کس، جز به جواز امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از اینجا نمی گذرد، و هر کس برگه جواز امیرمؤمنان (علیه السلام) با او نباشد، خداوند عزّ وجل او را با صورتش در آتش جهنم می اندازد و این همان فرمایش خدای عزّ وجل است: «و آنان را نگه دارید به درستی که ایشان مورد بازپرسی قرار می گیرند». (1)
عرض کردم: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت! منظور شما از برگۀ جواز امیرمؤمنان چیست؟
فرمودند: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اینکه علی (علیه السلام) امیر و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (2)
78_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث الرابع و العشرون بأن الله _جلّ جلاله_ كتب على الكرسي و العرش و الفلك لا إله إلّا الله محمد رسول الله علي أمير المؤمنين و إمام المسلمين و سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين و حجة الله على الخلق أجمعين نذكره بلفظه
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبَّادِ
ص: 153
بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً مَا اسْتَقَرَّ الْكُرْسِيُّ وَ الْعَرْشُ وَ لَا دَارَ الْفَلَكُ وَ لَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا بِأَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهَا: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَ اخْتَصَّنِي بِطَيْفِ نِدَائِهِ، قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ. قَالَ: أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ. شَقَقْتُ اسْمَكَ مِنِ اسْمِي وَ فَضَّلْتُكَ عَلَى جَمِيعِ بَرِيَّتِي. فَانْصِبْ أَخَاكَ عَلِيّاً عَلَماً لِعِبَادِي يَهْدِيهِمْ إِلَى دِينِي. يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي قَدْ جَعَلْتُ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَمَنْ تَأَمَّرَ عَلَيْهِ لَعَنْتُهُ وَ مَنْخَالَفَهُ عَذَّبْتُهُ وَ مَنْ أَطَاعَهُ قَرَّبْتُهُ. يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي جَعَلْتُ عَلِيّاً إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ، فَمَنْ تَقَدَّمَ عَلَيْهِ أَخْزَيْتُهُ وَ مَنْ عَصَاهُ سَجَنْتُهُ. إِنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ حُجَّتِي عَلَى الْخَلِيقَةِ أَجْمَعِينَ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سوگند به کسی که مرا به حق بشارت دهنده برانگیخت! کرسی و عرش استقرار نیافتند و افلاک به گردش نیامدند و آسمان ها و زمین سر پا نایستادند؛ مگر به آن که بر روی آن ها نوشته شد: لا إله إلّا الله، محمدٌ رسولُ الله، علیٌ امیرُالمؤمنین و همانا خدای متعال وقتی مرا به آسمان بالا برد و مرا به ندای پر محبت خود مخصوص گردانید، فرمود: ای محمد! عرض کردم: لبیک ربی و سَعدَیک! بله ای پروردگار من!
فرمود: من محمود و تو محمد هستی. نام تو را از نام خویش برگرفتم و تو را بر همه آفریده هایم برتری دادم. پس برادرت علی (علیه السلام) را به عنوان پرچم هدایت برای بندگانم منصوب بنما تا آنان را به سوی دین من راهنمایی کند.
ص: 154
ای محمد! همانا من علی (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان قرار دادم، پس هر کس به زور بر او امارت و حکومت یابد او را لعنت کردم، و هر کس با او مخالفت نماید او را عذاب می کنم، و هر کس از او اطاعت کند مقربش گردانم.
ای محمد! همانا من علی (علیه السلام) را پیشوای مسلمانان قرار دادم. پس هر کس بر او پیشی گیرد خوار و ذلیلش گردانم و هر کس از او نافرمانی کند او را به زندان جهنم گرفتارش نمایم. همانا علی (علیه السلام) مهتر و بزرگ همه جانشینان، و پیشوای دست وروسفیدان و حجت من بر تمام آفریده های من می باشد. (1)
79_ الباب فيما نذكره من المائة حديث برجالهم و هو الحديث السادس و العشرون في تسليم النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) على علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و تسمية الله _جلّ جلاله_ له في السماء بأمير المؤمنين نذكره بلفظه:
حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الدبري عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَاوُسٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنَّا جُلُوساً مَعَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ! فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ أَنْتَ حَيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ أَنَا حَيٌّ. يَا عَلِيُّ! مَرَرْتَ بِنَا أَمْسِ يَوْمِنَا وَ أَنَا وَ جَبْرَئِيلُ فِي حَدِيثٍ وَ لَمْ تُسَلِّمْ؟ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام): مَا بَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مَرَّ بِنَا وَ لَمْ يُسَلِّمْ؟ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ سَلَّمَ لَسُرِرْنَا وَ رَدَدْنَا عَلَيْهِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! رَأَيْتُكَ وَ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ اسْتَخْلَيْتُمَا فِي حَدِيثٍ فَكَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ عَلَيْكُمَا. فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ وَ إِنَّمَا كَانَ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) . فَقُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! كَيْفَ سَمَّيْتَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: كَانَ اللَّهُ أَوْحَى إِلَيَّ
ص: 155
فِي غَزْوَةِ بَدْرٍ أَنِ اهْبِطْ إِلَى مُحَمَّدٍ فَأْمُرْهُ أَنْ يَأْمُرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَنْ يَجُولَ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ فَسَمَّاهُ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي السَّمَاءِ. فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ! أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي السَّمَاءِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْأَرْضِ. لَا يَتَقَدَّمُكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ لَا يَتَخَلَّفُ عَنْكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ يُسَمُّونَكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
ابن عباس می گوید: ما در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) وارد شد و عرض کرد: السلام علیک یا رسول الله! ایشان فرمودند: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته!
پس علی (علیه السلام) عرض کرد: در حالی که شما زنده هستی یا رسول الله؟! فرمودند: آری! در حالی که من زنده ام. ای علی! دیروز من و جبریل (علیه السلام) در گفت وگو بودیم که تو از کنار ما گذشتی؛ ولی سلام نکردی؟ پس جبریل (علیه السلام) گفت: چه شده که امیرمؤمنان از کنار ما می گذرد ولی بر ما سلام نمی کند؟! به خدا سوگند! اگر او سلام می داد ما خیلی مسرور می شدیم و جواب سلام او را می دادیم.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! شما را با دحیه دیدم که در خلوت گفت وگو می کنید، خوش نداشتم که سخن شما را قطع کنم. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: او دحیه نبود بلکه او جبریل (علیه السلام) بود و من به او گفتم: ای جبریل! چگونه او را امیرمؤمنان نامیدی؟ گفت: خداوند تعالی در جنگ بدر به من وحی فرمود: به سوی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آی و به او فرمان بده که به امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) دستور بدهد که میان دو لشکر جولان بدهد، پس او را در آسمان امیرمؤمنان نامید. بنابراین ای علی! تو در آسمان امیرمؤمنان هستی؛ ایعلی! تو در زمین امیرمؤمنان هستی. هیچ کس بعد از من بر تو مقدم نمی شود، مگر آن که کافر است و هیچ کس بعد از من، از تو سرپیچی نمی کند، مگر آن که کافر است، و
ص: 156
به درستی که اهل آسمان ها تو را امیرمؤمنان می نامند. (1)
80_ الباب فيما نذكره من المائة حديث و هو الثاني و الثلاثون في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و خير الوصيين و أولى الناس بالنبيين و قائد الغر المحجّلين نذكره بلفظه
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَيْمُونٍ وَ عُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عَنْ يَعْقُوبَ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ خَادِماً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَبَيْنَمَا أُوَضِّيهِ، إِذْ قَالَ: يَدْخُلُ دَاخِلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
قُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ، حَتَّى إِذَا فَرَغَ فَإِذَا هُوَ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَلَمَّا دَخَلَ عَرَقَ وَجْهُ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَقاً شَدِيداً فَمَسَحَ النَّبِيُّ الْعَرَقَ مِنْ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) . فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ نَزَلَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟ قَالَ: أَنْتَ مِنِّي تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُبَلِّغُ رِسَالَتِي. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَمْ تُبَلِّغِ الرِّسَالَةَ. فَقَالَ: بَلَى! وَ لَكِنْ تُعَلِّمُ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي مِنْ تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ مَا لَمْ يَعْلَمُوا وَ تُخْبِرُهُمْ.
جابر بن یزیدجعفی (رضی الله عنه) می گوید: انس بن مالک گفت: من به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خدمت می کردم؛ پس در آن وقتی که آب وضوی او را فراهم می کردم فرمودند: کسی به اینجا داخل می شود که او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و بهترین جانشینان و نزدیک ترین مردم به پیامبران (علیهم السلام) و پیشوای دست وروسفیدان است.
ص: 157
من با خود گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده؛ تا این که ایشان از وضو فارغ شدند، ناگهان دیدم این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که آمده، و وقتی وارد شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرق بسیار شدیدی کرده بودند. پس عرق خویش را با صورت علی (علیه السلام) پاک نمودند.علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا دربارۀ من چیزی نازل شده است؟
فرمودند: تو از من می باشی و دیون مرا پرداخت می کنی و ذمّه مرا فارغ می نمایی و رسالت مرا می رسانی. علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما رسالت خویش را نرسانده ای؟
فرمودند: چرا! ولی تو بعد از من آن چه را مردم از تأویل قرآن نمی دانند به آن ها یاد می دهی و به آن ها خبر می دهی. (1)
81_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطرقهم و هو الحديث الحادي و الأربعون من تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) سيد الوصيين و أمير المؤمنين و أخو رسول رب العالمين و خليفته على الناس أجمعين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ اعْلَمُوا أَنَّ لِلهِ بَاباً مَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنَ النَّارِ، فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! اهْدِنَا إِلَى هَذَا الْبَابِ حَتَّى نَعْرِفَهُ. قَالَ: هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَخُو رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى الَّتِي لَا انْفِصامَ لَها فَلْيَسْتَمْسِكْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَإِنَّ وَلَايَتَهُ وَلَايَتِي وَ طَاعَتَهُ
ص: 158
طَاعَتِي. مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْرِفَ الْحُجَّةَ بَعْدِي فَلِيَعْرِفْ عَلِيَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَتَوَلَّى وَلَايَةَ اللَّهِ فَلْيَقْتَدِ بِعَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِي، فَإِنَّهُمْ خُزَّانُ عِلْمِي.
فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا عِدَّةُ الْأَئِمَّةِ؟ فَقَالَ: يَا جَابِرُ! سَأَلْتَنِي رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ بِأَجْمَعِهِ؛ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِيَ ﴿عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾ وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الْعُيُونِ الَّتِي انْفَجَرَتْ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) حِينَ ضَرَبَ بِعَصَاهُ ﴿الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً﴾ وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾ فَالْأَئِمَّةُ يَا جَابِرُ، أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ.
ابن عباس می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: ای مردم! بدانید برای خداوند تعالی دری هست که هر کس به آن وارد شود ایمن از آتش می گردد. پس ابوسعید خُدری برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! ما را به این در راهنمایی کن تا آن را بشناسیم؟ فرمودند: آن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) مهتر همه جانشینان و امیرمؤمنان و برادر فرستادۀ پروردگار جهانیان و خلیفۀ او بر تمامی مردمان است.
ای مردم! هر کس دوست دارد که به دستگیره محکمی که گسستنی برای آن نیست چنگ بزند، پس باید به ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) چنگ بزند، زیرا ولایت او ولایت من و فرمانبرداری از او فرمانبرداری از من است.
ای مردم! هر کس دوست دارد که حجت بعد از من را بشناسد، پس باید علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) را بشناسد.
ای مردم! هر کس دوست دارد که ولایت خدا را عهده دار شود، پس باید به علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) و امامان از نسل من اقتدا کند؛ چون ایشان گنجینه داران دانش
ص: 159
من هستند. پس جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما برخاسته و عرض کرد: یا رسول الله! امامان چه تعداد هستند؟
فرمودند: ای جابر! خدا تو را رحمت کند! از تمامی اسلام پرسیدی. شمارۀ آن ها شمارۀ ماه های سال است و «آن نزد خداوند تعالی، و در کتاب او از روزی که آسمان ها و زمین را آفرید دوازده تاست»،(1)
و شمارۀ آن ها شمارۀ چشمه هایی است که برای حضرت موسی بن عمران(علیهما السلام) جوشید، «در آن موقعی که عصای خود را بر آن سنگ زد و دوازده چشمه از آن جوشید»،(2) و شمارۀ آن ها شمارۀ سرپرستان و نقبای بنی اسرائیل است، خداوند تعالی فرمود: «خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده نقیب برانگیخت».(3) پس ای جابر! اولین از آن امامان، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و آخرشان حضرت قائم (علیه السلام) است.(4)
82_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث الثالث و الأربعون في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين نذكره بلفظه
حَدَّثَنِي الشَّرِيفُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْعَلَوِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبِ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ زِيَادٍ الْبَزَّازِ عَنْ أَبِي إِدْرِيسَ عَنْ نَافِعٍ مَوْلَى عَائِشَةَ قَالَ: كُنْتُ غُلَاماً أَخْدُمُ عَائِشَةَ وَ كُنْتُ إِذَا كَانَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا قَرِيباً أُعَاطِيهِمْ. فَبَيْنَمَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِنْدَهَا ذَاتَ يَوْمٍ وَ إِذَا دَاقٌّ يَدُقُّ الْبَابَ. فَخَرَجْتُ وَ إِذَا جَارِيَةٌ مَعَهَا طَبَقٌ مُغَطًّى. قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَى عَائِشَةَ
ص: 160
فَأَخْبَرْتُهَا. فَقَالَتْ: أَدْخِلْهَا، فَدَخَلَتْ فَوَضَعَتْهُ بَيْنَ يَدَيْ عَائِشَةَ. فَوَضَعَتْهُ عَائِشَةُ بَيْنَ يَدَيِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَجَعَلَ يَتَنَاوَلُ مِنْهُ وَ يَأْكُلُ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَيْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ يَأْكُلُ مَعِي. فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ؟ فَسَكَتَ ثُمَّ أَعَادَ الْكَلَامَ مَرَّةً أُخْرَى فَقَالَتْ عَائِشَةُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَسَكَتَ. فَإِذَا دَاقٌّ يَدُقُّ الْبَابَ فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَرَجَعْتُ فَقُلْتُ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَرْحَباً وَ أَهْلًا لَقَدْ تَمَنَّيْتُكَ مَرَّتَيْنِ، حَتَّى لَوْ أَبْطَأْتَ عَلَيَّ لَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَأْتِيَنِي بِكَ. اجْلِسْ فَكُلْ. قَالَ: فَجَلَسَ فَأَكَلَ مَعَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَاتَلَ اللَّهُ مَنْ قَاتَلَكَ وَ عَادَى مَنْ عَادَاكَ.
فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَ مَنْ يُقَاتِلُهُ وَ مَنْ يُعَادِيهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَنْتِ وَ مَنْ مَعَكِ مَرَّتَيْنِ. أَيْدِيهِمْ أَيْدِيهِمْ مَعَكِ مَرَّتَيْنِ وَ تَرْضِينَ بِذَلِكَ وَ لَا تُنْكِرِينَهُ.
أقول:كذا وجدت الأصل و معناه ما يخفى.
نافع، غلام عایشه می گوید: من به عنوان غلام، همواره خدمتگزار عایشه بودم و هرگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نزد او بودند من نیازشان را برآورده می کردم. روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد عایشه بود، ناگهان یکی در خانه را کوبید. من بیرون رفته و کنیزی را دیدم که با او طبقی سر پوشیده بود. در نتیجه من به نزد عایشه برگشته و ماجرا را به او خبر دادم، او گفت: او را وارد خانه کن.
پس او وارد شده و آن ظرف را مقابل عایشه به زمین گذاشت وعایشه هم آن را در برابر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر زمین نهاد. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع به خوردن نموده و می فرمودند: ای کاش! امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران می آمد و با
ص: 161
من از این طعام می خورد. عایشه گفت: امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران کیست؟
ایشان ساکت شد و دوباره همان گفتار را تکرار فرمودند. عایشه نیز همان سخن را بازگو کرد، ولی باز هم پیامبر جواب او را ندادند، که ناگهان کوبنده ای در خانه را کوبید. پس من به سوی او بیرون رفتم و دیدم او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. برگشته و عرض کردم: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خوش آمدی! من دو بار آمدنِ تو را تقاضا نمودم، تا این که اگر دیر می آمدی، از خداوند تعالی درخواست می کردم تا تو را به نزد من بیاورد. پس بنشین و بخور. نشست و با ایشان هم غذا شده و خوردند.
سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدا بکشد هر کس را که با تو پیکار نماید، و خدا دشمنی کند با هر کس که با تو دشمنی کند. عایشه گفت: چه کسی با او نبرد می کند و چه کسی با او دشمنی می نماید؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار فرمودند: تو و کسانی که با تو هستند. دستان آن ها، دستان آن ها با توست، دوبار آن را فرمودند. تو به این کار خشنودی و آن را انکار نمی کنی.(1)
83_ الباب فيما نذكره من المائة حديث برجالهم و هو الحديث الخامس و الستون في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين نذكره بلفظه
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَلْحَةَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَكَرِيَّا النَّيْشَابُورِيُّ عَنْ شَابُورَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْهُشَيْمِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ شُعْبَةَ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ نُوراً ضَرَبَ بِهِ وَجْهِي. فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ: مَا هَذَا النُّورُ الَّذِي رَأَيْتَهُ؟ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! لَيْسَ هَذَا نُورُ الشَّمْسِ وَ لَا نُورُ
ص: 162
الْقَمَرِ وَ لَكِنْ حُورِيَّةٌ مِنْ حَوَارِيِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) طَلَعَتْ مِنْ قَصْرِهَا فَنَظَرَتْ إِلَيْكَ وَ ضَحِكَتْ، فَهَذَا النُّورُ خَرَجَ مِنْ فِيهَا وَ هِيَ تَدُورُ فِي الْجَنَّةِ إِلَى أَنْ يَدْخُلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّبْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس می گوید: از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: شبی که به آسمان رفتم، مرا به بهشت بردند. پس نوری را دیدم که به صورتم برخورد نمود. به جبریل (علیه السلام) گفتم: این چه نوری است که آن را دیدم؟
گفت: این نور، نور خورشید و ماه نیست؛ بلکه حوریه ای است از حوریگان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) که از کاخ خود آشکار گردیده و به شما نگریسته و خندید؛ پس این نور از دهان او خارج شد و در بهشت به سر می برد تا امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به آن در آید. (1)
84_ الباب فيما نذكره من المائة حديث برجالهم و هو الحديث التاسع و الستون في تسمية سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي بن أبي طالب (علیه السلام) أمير المؤمنين نذكره بلفظه
حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مَسْرُورٍ اللَّحَّامُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بِلَالٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ صَالِحٍ الْأَنْمَاطِيِّ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ (علیهم السلام) قَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ طُوبَى شَجَرَةٌ فِي دَارِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي الْجَنَّةِ لَيْسَ فِي الْجَنَّةِ شَيْ ءٌ إِلَّا هُوَ فِيهَا.
ص: 163
عبدالصمد می گوید: امام جعفر صادق از پدرش، و او از علی بن الحسین، و او از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «خوشا به حالشان و خوش سرانجامی دارند»؛(1) پرسیده شد؟
فرمودند: این آیه دربارۀ امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) فرود آمد و طوبی درختی در خانه امیرمؤمنان (علیه السلام) در بهشت است. و خانه ای در بهشت نیست، مگر آن که آن درخت در آن می باشد. (2)
85_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث الحادي والثمانون في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد الوصيين و مولى المسلمين
نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ حَدَّثَنِي قَاضِي الْقُضَاةِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ هَارُونَ الضَّبِّيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ (علیهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَيَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ مُظْلِمَةٌ، النَّاجِي فِيهَا مَنْ تَمَسَّكَ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى.
فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى؟ قَالَ: وَلَايَةُ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَنْ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ؟ قَالَ: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. قِيلَ: وَ مَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: مَوْلَى الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُهُمْ بَعْدِي.
قِيلَ: وَ مَنْ مَوْلَى الْمُسْلِمِينَ؟ قَالَ: أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ص: 164
احمد بن محمد، از امام هادی علی بن محمد، از پدرش از جدش علی بن موسی الرضا، از پدرش از جدش جعفر بن محمد، از پدرش از علی بن الحسین از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به زودی بعد از من فتنه بسیار تاریکی اتفاق می افتد. تنها کسی از آن نجات می یابد که به دستگیره محکم الهی چنگ بزند.
گفته شد: یا رسول الله! دستگیرۀ محکم چیست؟
فرمودند: ولایت مهتر همه جانشینان.
گفته شد: یا رسول الله! مهتر جانشینان کیست؟
فرمودند: امیرمؤمنان.
گفته شد: امیرمؤمنان کیست؟
فرمودند: سرپرست و ولی مسلمانان و پیشوایشان بعد از من.
گفته شد: سرپرست و ولی مسلمانان کیست؟
فرمودند: برادرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام). (1)
86_ الباب فيما نذكره من المائة حديث بطريقهم و هو الحديث السادس و التسعون في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين نَذْكُرُهُ بِلَفْظِهِ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَنْبَسَةَ عَنْ بَكْرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْجَرَّاحِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ الْأَهْوَازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) عَنْ أَبِيهَا وَ عَمِّهَا الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) قَالا: حَدَّثَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ
ص: 165
اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا دَخَلْتُ الْجَنَّةَ رَأَيْتُ فِيهَا شَجَرَةً تَحْمِلُ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ، أَسْفَلُهَا خَيْلٌ بُلْقٌ، وَ أَوْسَطُهَا حُورُ الْعِينِ، وَ فِي أَعْلَاهَا الرِّضْوَانُ. قُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! لِمَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةُ؟ قَالَ: هَذِهِ لِابْنِ عَمِّكَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَإِذَا أَمَرَ اللَّهُ بِدُخُولِ الْجَنَّةِ يُؤْتَى بِشِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؛ حَتَّى يُنْتَهَى بِهِمْ إِلَى هَذِهِ الشَّجَرَةِ، فَيَلْبَسُونَ الْحُلِيَّ وَ الْحُلَلَ وَ يَرْكَبُونَ الْخَيْلَ الْبُلْقَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ: هَؤُلَاءِ شِيعَةُ عَلِيٍّ (علیه السلام) ، صَبَرُوا فِي الدُّنْيَا عَلَى الْأَذَى، فَحُبُوا فِي هَذَا الْيَوْمِ بِهَذَا.
جناب فاطمه (سلام الله علیها) دختر امام حسین از پدر و عمویش امام حسن مجتبی (علیهم السلام) نقل می کند که فرمودند: امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به ما خبر دادند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که به بهشت برده شدم، درختی را دیدم که از جامه و زیور آلات بار گرفته بود. در زیر آن اسبان رنگارنگ و در میانۀ آن حوریان و در بالای آن خشنودی خدای متعال بود.
گفتم: ای جبریل! این درخت از برای کیست؟
گفت: این از برای پسرعمویت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. هرگاه خدا دستور بدهد که آفریده های او به بهشت وارد شوند، شیعیان علی (علیه السلام) را می آورند، تا این که آن ها را به این درخت می رسانند؛ پس آن ها از این جامه ها و زیور آلات می پوشند، و بر آن اسبان رنگارنگ سوار می شوند، و منادی ندا می کند: اینان شیعیان علی (علیه السلام) هستند که در دنیا بر آزار و اذیت ها شکیبائی نمودند؛ پس امروز مورد چنین عنایت و بخشش قرار گرفتند. (1)
ص: 166
87_ الباب في [إقرار اليهود أن علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد الوصيين و حجة الله في أرضه لمعجزة اقترنت بذلك] ما نذكره من رواياتهم في كتاب الأربعين و أصله في الخزانة النظامية العتيقة و عليه ما هذا لفظه جمعها الشيخ العالم الصالح أبو عبد الله محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي و رواها عن الرجال الثقات مرفوعة إلى النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و أهل بيته (علیهم السلام) في إقرار اليهود أن علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد الوصيين و حجة الله في أرضه لمعجزة اقترنت بذلك
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ الثَّالِثُ وَ الثَّلَاثُونَ حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ زَكِيُّ الدِّينِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَحْمُودٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي شَرَفُ الدِّينِ أبي [أَبُو] بَكْرٍ النَّيْشَابُورِيُّ بِبَغْدَادَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْعَلَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا جُبَيْرُ بْنُ الرِّضَا عَنْ عَبْدِ مُسْهِرٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْأَصْهَبِ عَنْ كَيْسَانَ بْنِ أَبِي عَاصِمٍ عَنْ مُرَّةَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدِ بْنِ جعديان عَنِ الْقَائِدِ أَبِي نَصْرِ بْنِ مَنْصُورٍ التُّسْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ المهاطي عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْقَوَّاسِ عَنْ سُلَيْمٍ النَّجَّارِ عَنْ حَامِدِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ خَالِصِ بْنِ ثَعْلَبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَالِدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْكُوفَةِ إِذْ عَبَرَ بِالصَّعِيدِ الَّتِي يُقَالُ لَهَا النَّخْلَةُ عَلَى فَرْسَخَيْنِ مِنَ الْكُوفَةِ.
فَخَرَجَ مِنْهَا خَمْسُونَ رَجُلًا مِنَ الْيَهُودِ وَ قَالُوا: أَنْتَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الْإِمَامُ؟ فَقَالَ: أَنَا ذَا. فَقَالُوا: لَنَا صَخْرَةٌ مَذْكُورَةٌ فِي كُتُبِنَا عَلَيْهَا اسْمُ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ هُوَ ذَا نَطْلُبُ الصَّخْرَةَ فَلَا نَجِدُهَا، فَإِنْ كُنْتَ إِمَاماً وَجِّدْنَا الصَّخْرَةَ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): اتَّبِعُونِي. قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَالِدٍ: فَسَارَ الْقَوْمُ خَلْفَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَنِ اسْتَبْطَنَ فِيهِمُ الْبَرَّ وَ إِذَا بِجَبَلٍ مِنْ رَمْلٍ عَظِيمٍ، فَقَالَ (علیه السلام): أَيَّتُهَا الرِّيحُ! انْسِفِي الرَّمْلَ عَنِ الصَّخْرَةِ بِحَقِّ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ. فَمَا كَانَ إِلَّا سَاعَةً حَتَّى نُسِفَتِ الرَّمْلُ وَ ظَهَرَتِ الصَّخْرَةُ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام):
ص: 167
هَذِهِ صَخْرَتُكُمْ. فَقَالُوا: عَلَيْهَا اسْمُ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى مَا سَمِعْنَا وَ قَرَأْنَا فِي كُتُبِنَا وَ لَسْنَا نَرَى عَلَيْهَا الْأَسْمَاءَ. فَقَالَ (علیه السلام): الْأَسْمَاءُ الَّتِي عَلَيْهَا، فَهِيَ فِي وَجْهِهَا الَّذِي عَلَى الْأَرْضِ فَاقْلِبُوهَا فَاعْصَوْصَبَ عَلَيْهَا أَلْفُ رَجُلٍ حَضَرُوا فِي هَذَا الْمَكَانِ فَمَا قَدَرُوا عَلَى قَلْبِهَا فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) تَنَحُّوا عَنْهَا فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهَا فَقَلَبَهَا فَوَجَدُوا عَلَيْهَا اسْمُ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ أَصْحَابِ الشَّرَائِعِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ (علیهم السلام).فَقَالَ النَّفَرُ الْيَهُودُ: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، مَنْ عَرَفَكَ سَعِدَ وَ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَكَ ضَلَّ وَ غَوَى وَ إِلَى الْحَمِيمِ هَوَى، جَلَّتْ مَنَاقِبُكَ عَنِ التَّحْدِيدِ وَ كَثُرَتْ آثَارُ نَعْتِكَ عَنِ التَّعْدِيدِ.
عبدالله بن خالد بن سعید بن عاص می گوید: من با امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بودم، درحالی که ایشان از کوفه بیرون آمده بودند. ایشان از سرزمینی در دو فرسخی کوفه عبور کردند که به آن نخله گفته می شد. پنجاه نفر از یهودیان از آنجا بیرون آمده و عرض کردند: تو علی بن ابی طالب پیشوای مردم هستی؟
فرمودند: آری! من همان هستم.
گفتند: صخره و قطعه سنگی در کتاب های ما یاد شده که بر آن نام شش نفر از پیامبران (علیهم السلام) نوشته شده و ما آن صخره را جست وجو می کنیم ولی آن را نمی یابیم؛ پس اگر تو امام هستی آن صخره را برای ما پیدا کن.
علی (علیه السلام) فرمودند: همراه من بیائید.
عبدالله بن خالد می گوید: آن جمعیت پشت سر امیرمؤمنان (علیه السلام) به راه افتاده تا به میانه بیابانی رسیدند که در آن جا تپه بزرگی از ریگ بود. ایشان فرمودند: ای باد! به حق اسم اعظم پروردگار این تپه ریگ را از روی آن صخره پراکنده ساز؛ پس
ص: 168
دیری نپائید که ریگ ها پراکنده شده و آن صخره آشکار گردید. علی (علیه السلام) فرمودند: این همان صخره شماست.
عرض کردند: بنابر آن چه شنیده شده و در کتاب های خود خوانده ایم نام شش نفر از پیامبران الهی (علیهم السلام) بر روی آن می باشد و ما آن ها را بر این سنگ نمی بینیم.
فرمودند: آن نام ها بر آن طرفی می باشد که بر روی زمین قرار گرفته است؛ آن را برگردانید خواهید یافت. هزار نفری که در آنجا حاضر شده بودند بر گرد آن سنگ اجتماع نمودند ولی نتوانستند آن را برگرداندند. پس ایشان فرمودند: کنار بروید؛ پس دستشان را به طرف آن دراز نموده و برگردانند، دیدند بر روی آن نام شش نفر از پیامبران (علیهم السلام) که دارندگان شریعت هستند موجود می باشد؛ یعنی آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (علیهم السلام) .
پس آن گروه یهود گفتند: ما شهادت می دهیم که معبودی جز خدا نیست و این که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و تو امیرمؤمنان و مهترجانشینان و حجت خدا بر روی زمین هستی. هر کس تو را شناخت سعادتمند گردید، و هر کس با تو مخالفت ورزید گمراه و ناامید شد و به آتش جهنم سرنگون گردید. مناقب و فضایل تو بیرون از شماره و اوصاف تو نامتناهی است. (1)
88_ الباب فيما نذكره من رواياتهم في كتاب الأربعين المذكورة من إنطاق الله _جلّ جلاله_ للسبع في مخاطبة مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و خير الوصيين و وارث علم النبيين و مفرق بين الحق و الباطل و هو من معجزات سيد المسلمين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ الثَّامِنُ وَ الثَّلَاثُونَ وَ حَدَّثَنِي الصَّدْرُ الْإِمَامُ الْكَبِيرُ الْعَالِمُ صَدْرُ الدِّينِ نِظَامُ الْإِسْلَامِ سُلْطَانُ الْعُلَمَاءِ أَبُوبَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّطِيفِ الْخُجَنْدِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ الْعَزِيزَ بِشِيرَازَ فِي مَدْرَسَةِ الْخَاتُونِ الزَّاهِدَةِ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْكَيَادَارُ بْنُ يُوسُفَ مُرَادٍ الدَّيْلَمِيُّ فِي قَلْعَةِ
ص: 169
إِصْطَخْرَ قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْأَدِيبُ مَحْمُودُ بْنُ مُحَمَّدٍ التَّبْرِيزِيُّ فِي تَبْرِيزَ قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْمُقْرِي دَانِيَالُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ التَّبْرِيزِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الرَّايَاتِ بْنُ أَحْمَدَ الْبَزَّازُ الْغُنْدِجَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السِّيرَافِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْمَهْرُوفَانِيِّ الْمُؤَدِّبِ عَنْ شَبِيبِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْغَنَوِيِّ عَنِ الْعَامُونِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصِّينِيِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ أَبِي مُسْلِمٍ السَّمَّانِ عَنْ حَبَّةَ بِنْتِ زُرَيْقٍ عَنْ بَعْضِ حَشَمِ الْخَلِيفَةِ قَالَتْ: حَدَّثَنِي زَوْجِي مُنْقِذُ بْنُ الْأَبْقَعِ الْأَسَدِيُ أَحَدُ خَوَاصِّ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ هُوَ يُرِيدُ مَوْضِعاً لَهُ كَانَ يَأْوِي فِيهِ بِاللَّيْلِ وَ أَنَا مَعَهُ حَتَّى أَتَى الْمَوْضِعَ فَنَزَلَ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ حَمْحَمَتِ الْبَغْلَةُ وَ رَفَعْتَ أُذُنَيْهَا وَ جَذَبَتْنِي. فَحَسَّ بِذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ: مَا وَرَاءَكَ؟ فَقُلْتُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! الْبَغْلَةُ تَنْظُرُ شَيْئاً وَ قَدْ شَخَصَتْ إِلَيْهِ وَ تُحَمْحِمُ وَ لَا أَدْرِي مَا ذَا دَهَاهَا. فَنَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَى سَوَادٍ فَقَالَ: سَبُعٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. فَقَامَ مِنْ مِحْرَابِهِ مُتَقَلِّداً سَيْفَهُ فَجَعَلَ يَخْطُو ثُمَّ قَالَ: صَائِحاً بِهِ: قِفْ. فَخَفَّ السَّبُعُ وَ وَقَفَ فَعِنْدَهَا اسْتَقَرَّتِ الْبَغْلَةُ.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): يَا لَيْثُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّي اللَّيْثُ وَ أَنِّي الضِّرْغَامُ وَ الْقَسْوَرُ وَ الْحَيْدَرُ؟ ثُمَّ قَالَ: مَا جَاءَ بِكَ أَيُّهَا اللَّيْثُ؟! ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَنْطِقْ لِسَانَهُ. فَقَالَ السَّبُعُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ يَاخَيْرَ الْوَصِيِّينَ! وَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ! وَ يَا مُفَرِّقَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ! مَا افْتَرَسْتُ مُنْذُ سَبْعٍ شَيْئاً وَ قَدْ أَضَرَّ بِيَ الْجُوعُ وَ رَأَيْتُكُمْ مِنْ مَسَافَةِ فَرْسَخَيْنِ فَدَنَوْتُ مِنْكُمْ وَ قُلْتُ: أَذْهَبُ وَ أَنْظُرُ مَا هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ وَ مَنْ هُمْ، فَإِنْ كَانَ لِي بِهِمْ مَقْدُرَةٌ وَ يَكُونُ لِي فِيهِمْ فَرِيسَةٌ.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)مُجِيباً لَهُ: أَيُّهَا اللَّيْثُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّي عَلِيٌّ أَبُو
ص: 170
الْأَشْبَالِ الْأَحَدَ عَشَرَ، بَرَاثِنِي أَمْثَلُ مِنْ مَخَالِبِكَ؟ وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَرَيْتُكَ، ثُمَّ امْتَدَّ السَّبُعُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ جَعَلَ يَمْسَحُ يَدَهُ عَلَى هَامَتِهِ وَ يَقُولُ: مَا جَاءَ بِكَ يَا لَيْثُ؟ أَنْتَ كَلْبُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ. قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! الْجُوعُ الْجُوعُ. قَالَ: فَقَالَ: اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ بِرِزْقٍ بِقَدْرِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ. قَالَ: فَالْتَفَتُّ فَإِذَا بِالْأَسَدِ يَأْكُلُ شَيْئاً كَهَيْئَةِ الْجَمَلِ حَتَّى أَتَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ اللَّهِ مَا نَأْكُلُ نَحْنُ مَعَاشِرَ السِّبَاعِ رَجُلًا يُحِبُّكَ وَ يُحِبُّ عِتْرَتَكَ، فَإِنَّ خَالِي أَكَلَ فُلَاناً وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ نَنْتَحِلُ مَحَبَّةَ الْهَاشِمِيِّ وَ عِتْرَتِهِ.
ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا السَّبُعُ! أَيْنَ تَأْوِي وَ أَيْنَ تَكُونُ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي مُسَلَّطٌ عَلَى كِلَابِ أَهْلِ الشَّامِ وَ كَذَلِكَ أَهْلُ بَيْتِي وَ هُمْ فَرِيسَتُنَا وَ نَحْنُ نَأْوِي النِّيلَ. قَالَ: فَمَا جَاءَ بِكَ إِلَى الْكُوفَةِ؟ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَتَيْتُ الْحِجَازَ فَلَمْ أُصَادِفْ شَيْئاً وَ أَنَا فِي هَذِهِ الْبَرِيَّةِ وَ الْفَيَافِي الَّتِي لَا مَاءَ فِيهَا وَ لَا خَيْرَ مَوْضِعِي هَذَا وَ إِنِّي لَمُنْصَرِفٌ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ إِلَى رَجُلٍ يُقَالُ لَهُ سِنَانُ بْنُ وَائِلٍ، فِيمَنْ أَفْلَتَ مِنْ حَرْبِ صِفِّينَ يَنْزِلُ الْقَادِسِيَّةَ وَ هُوَ رِزْقِي فِي لَيْلَتِي هَذِهِ وَ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَا إِلَيْهِ مُتَوَجِّهٌ، ثُمَّ قَامَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ ذَهَبَ. فَتَعَجَّبْتُ مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ لِي: مِمَّ تَعَجَّبْتَ؟ هَذَا أَعْجَبُ من [أَمِ] الشَّمْسُ، أَمِ الْعَيْنُ، أَمِ الْكَوَاكِبُ، أَمْ سَائِرُ ذَلِكَ؟ فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ أَحْبَبْتُ أَنْ أُرِيَ النَّاسَ مِمَّا عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنَ الْآيَاتِ وَ الْعَجَائِبِ، لَكَادَ يَرْجِعُونَ كُفَّاراً.
ثُمَّ رَجَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَى مُسْتَقَرِّهِ وَ وَجَّهَنِي إِلَى الْقَادِسِيَّةِ. فَرَكِبْتُ مِنْ لَيْلَتِي فَوَافَيْتُ الْقَادِسِيَّةَ قَبْلَ أَنْ يُقِيمَ الْمُؤَذِّنُ الْإِقَامَةَ، فَسَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ: افْتَرَسَ سِنَاناً السَّبُعُ، فَأَتَيْتُهُ فِيمَنْ أَتَاهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِ فَمَا تَرَكَ الْأَسَدُ إِلَّا رَأْسَهُ وَ بَعْضَ أَعْضَائِهِ مِثْلَ أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ وَ إِنِّي عَلَى بَابِهِ يُحْمَلُ رَأْسُهُ
ص: 171
إِلَى الْكُوفَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . فَبَقِيتُ مُتَعَجِّباً. فَحَدَّثْتُ النَّاسَ مَا كَانَ مِنْحَدِيثِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ السَّبُعِ.
فَجَعَلَ النَّاسُ يَتَبَرَّكُونَ بِتُرَابٍ تَحْتَ قَدَمَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ يَسْتَشْفُونَ بِهِ. فَقَامَ خَطِيباً: فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَا أَحَبَّنَا رَجُلٌ فَدَخَلَ النَّارَ، وَ مَا أَبْغَضَنَا رَجُلٌ فَدَخَلَ الْجَنَّةَ، أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَقْسِمُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ هَذِهِ إِلَى الْجَنَّةِ يَمِيناً وَ هَذِهِ إِلَى النَّارِ شِمَالًا. أَقُولُ لِجَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: هَذَا لِي وَ هَذَا لَكِ حَتَّى تَجُوزَ شِيعَتِي عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ الرَّعْدِ الْعَاصِفِ وَ كَالطَّيْرِ الْمُسْرِعِ وَ كَالْجَوَادِ السَّابِقِ. فَقَامَ النَّاسُ إِلَيْهِ بِأَجْمَعِهِمْ عُنُقاً وَاحِداً وَ هُمْ يَقُولُونَ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي فَضَّلَكَ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ.
قَالَ: ثُمَّ تَلَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾.
حبه دختر زُرَیق می گوید: شوهرم مُنقِذ بن ابقع اسدی که یکی از وابستگان خاص علی (علیه السلام) بود، برای من نقل کرد که در نیمۀ شعبان با امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم و او می خواست به جایی برود که معمولا شب ها در آن مکان جای می گرفت. تا به آنجا رسید از مرکبش فرود آمد. بعد از مدتی آن استر همهمه و سر و صدائی به راه انداخته و گوش های خود را برافراشته نمود و من را به سوی خود کشید، پس این صحنه را امیرمؤمنان (علیه السلام) احساس کرده، فرمودند: آنجا چه خبر است؟
عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت باد! گویا این استر چیزی را می بیند و به آن رو کرده و سر و صدا می کند و من نمی دانم آن چیست که او را این چنین به ترس و
ص: 172
وحشت انداخته است؟!!
پس امیرمؤمنان (علیه السلام) به آن ناحیه نگاهی کرده و فرمودند: به پروردگار کعبه درنده ای است، لذا از محرابش برخاست، درحالی که شمشیرش را حمائل کرده بود همان طور قدم زنان جلو می رفت. سپس به او بانگ زد: بایست! پس آن درنده به آرامی آمد و ایستاد، و مرکب هم آرام شد.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای شیر! آیا ندانستی که من هم شیر هستم و من هم ضرغام یعنی شیر درنده و غرّنده و شیر بیشه و حیدرم؟
سپس فرمودند: ای شیر! چه چیزی تو را به این جا آورده است؟ آن گاه گفت: بارخدایا! زبانش را گویا بگردان. پس آن درنده گفت: ای امیرمؤمنان! و ای بهترین جانشینان! و ای وارث علوم تمام پیامبران! و ای جدا کنندۀ حق و باطل! من مدت هفت روز است که چیزی شکارنکرده ام و گرسنگی مرا به زحمت انداخته، من شما را از مسافت دو فرسنگی دیدم و به شما نزدیک شدم و با خود گفتم: می روم ببینم این قوم چه کسانی هستند؟ اگر بر آن ها دست یابم و قدرتی بر آن ها داشته باشم و حیوانی در میان آن ها باشد شکار نمایم. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) در جواب او فرمودند: ای شیر! آیا ندانسته ای که من علی پدر یازده بچه شیرم؟ پنجه های من از چنگال های تو قوی تر است و اگر دوست داری نشانت بدهم؟
آنگاه آن درنده دستانش را در برابر حضرت کشید و آن بزرگوار شروع به دست کشیدن بر سر او نموده و می فرمودند: ای شیر! تو درندۀ خدا بر روی زمینش هستی. گفت: یا امیرالمؤمنین! گرسنگی گرسنگی، پس آن حضرت عرض کرد: بارخدایا! به حرمت محمد و اهل بیتش (علیهم السلام) به او روزی بده.
راوی می گوید: ناگهان شیر را دیدم که چیزی را همانند شتر می خورد تا این که کارش را تمام کرده و گفت: ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند! ما درندگان کسی که تو و خانواده ات را دوست داشته باشد نمی خوریم. به درستی که دائی من فلانی را خورد و خاندان ما دوستیِ هاشمی نسب ها و خانواده شان را به خود بسته ایم، سپس
ص: 173
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای درنده! کجا منزل داری و کجا می باشی؟
عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من و خاندانم بر درندگان شام مسلط هستیم و آن ها شکارهای ما هستند و ما در کنار نیل جای داریم.
فرمودند: چه چیزی تو را به کوفه آورد؟
عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من به حجاز آمدم، چیزی نیافتم. من در بیابان و صحرائی بودم که هیچ آب و برکتی در آن نبود و امشب داشتم به سوی مردی به نام سنان بن وابل می رفتم. او از جنگ صفین فرار کرده و در قادسیه منزل کرده. او که از اهل شام است روزیِ امشب من می باشد. من دارم به سوی او می روم. سپس در برابر امیرمؤمنان (علیه السلام) برخاست؛ پس امام (علیه السلام) رو به من کرده و فرمودند: از چه تعجب می کنی؟
آیا این عجبیب تر است، یا خورشید، یا آن چشمه، یا ستارگان، یا سایر موارد از معجزات؟! سوگند به خدائی که دانه را شکافت و مردم را آفرید، اگر می خواستم از آن معجزات و عجائبی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من یاد داده به مردم نشان دهم آن ها کافر می گشتند. آن گاه بر جای خودشان برگشته و مرا به سوی قادسیه فرستادند. من همان شب، سوار شده و قبل از اذان صبح به قادسیه رسیدم و شنیدم که مردم می گفتند: سنان را درنده ای شکار کرده و خورده است. من هم همراه دیگران که به سوی او می رفتند تا او را ببینند رفتم و دیدم از بدن او جزسر و برخی از اعضایش مثل سر انگشتان چیزی باقی نگذارده است. من بر در خانۀ آن حضرت ایستاده بودم که سر او را برای امیرمؤمنان (علیه السلام) به کوفه آوردند. من شگفت زده مانده بودم و ماجرای امیرمؤمنان (علیه السلام) و آن درنده را برای مردم نقل می کردم و مردم به خاک پای امیرمؤمنان (علیه السلام) تبرک جسته و از آن شفا می خواستند.
پس حضرت برای سخنرانی سر پا ایستاده و حمد و ثنای الهی به جا آورده سپس فرمودند: ای مردم! هیچ مردی نیست که ما را دوست داشته باشد و داخل آتش شود و هیچ مردی نیست که بغض ما را داشته باشد و داخل بهشت شود، و من
ص: 174
تقسیم کننده بهشت و جهنم هستم، میان بهشت و جهنم را تقسیم می کنم؛ که این قسمت راست، به سوی بهشت و قسمت چپ، به سوی آتش جهنم است. روز قیامت به جهنم می گویم: این برای من و این برای تو، تا این که شیعیان من به سرعت برق و باد توفنده و پرندۀ شتابنده و اسب تیز رو از پل می گذرند، پس همه مردم یک جا به سوی او رفته درحالی که می گفتند: حمد و سپاس خدائی را که تو را بر بسیاری از آفریده های خود برتری داد. آن گاه امیرمؤمنان (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «همان کسانی که مردم به ایشان گفتند: مردمان برای جنگ با شما جمع شده اند، پس از آن بترسید؛ ولی این سخن بر ایمان آن ها افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و او خوب وکیل و کارگزاری است. پس با نعمت و بخششی از جانب خدا بازگشتند درحالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود و هم چنان خشنودی خدا را پیروی کردند و خداوند دارای بخششی بزرگ است»(1).(2)
89_ الباب فيما نذكره من كتاب الأربعين من جمع الشيخ العالم محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي المشار إليه و ذكر أنه رواها من الثقات و أهل الورع و الديانات و هذا الكتاب أصله وجدناه بالنظامية العتيقة ببغداد كما أشرنا إليه نذكر منه ما يختص بتسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و هو الحديث الثاني عشر من الأصل و فيه رجال المخالفين نكتبه بألفاظه
قَالَ: حَدَّثَنِي الصَّدْرُ الْكَبِيرُ الْإِمَامُ الْعَالِمُ الزَّاهِدُ الْأَنْوَرُ الْمُرْتَضَى عِزُّ الْمِلَّةِ وَ الدِّينِ ضِيَاءُ الْإِسْلَامِ وَ الْمُسْلِمِينَ وَ سَيِّدُ الْأَئِمَّةِ مِنَ الْعَالَمِينَ وَ وَارِثُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْلِيَاءِ الْمُرْسَلِينَ مَلِكُ الْعُلَمَاءِ عَلَمُ الْهُدَى قُدْوَةُ الْحَقِّ نَقِيبُ النُّقَبَاءِ وَ السَّادَةِ سَيِّدُ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ عَلِيُّ بْنُ الصَّدْرِ الْإِمَامُ السَّعِيدُ الشَّهِيدُ ضِيَاءُ الدِّينِ فَضْلُ اللَّهِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِيُّ أَدَامَ اللَّهُ عَلَاهُ وَ كَبَتَ
ص: 175
أَعْدَاءَهُ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِيالْمَوْلَى ضِيَاءُ الدِّينِ الْمَذْكُورُ (رضی الله عنه) وَ أَرْضَاهُ وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مُنْقَلَبَهُ وَ مَثْوَاهُ قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّيِّدُ الْإِمَامُ الصَّفِيُّ أَبُو تُرَابٍ الْمُرْتَضَى بْنُ الدَّاعِي الْحُسَيْنِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْحَافِظُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْمُوسَوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَاذَانَ الْقَزْوِينِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى خَلْقاً أَكْثَرَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّهُ لَيَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ كُلَّ مَسَاءٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ لَيْلَتَهُمْ حَتَّى إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ انْصَرَفُوا إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَأْتُونَ إِلَى قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ إِلَى قَبْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ إِلَى قَبْرِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ، ثُمَّ يَنْزِلُ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فَيَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ الْحَرَامِ نَهَارَهُمْ حَتَّى إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ انْصَرَفُوا إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ الْحَسَنِ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ تَغِيبَ الشَّمْسُ.
وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ حَوْلَ قَبْرِهِ أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً يَبْكُونَ عَلَيْهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. وَ فِي رِوَايَةٍ قَدْ وَكَّلَ اللَّهُ تَعَالَى بِالْحُسَيْنِ (علیه السلام) سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً يُصَلُّونَ عَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ وَ يَدْعُونَ لِمَنْ زَارَهُ وَ رَئِيسُهُمْ مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ، فَلَا يَزُورُهُ زَائِرٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا وَدَّعَهُ مُوَدِّعٌ إِلَّا شَيَّعُوهُ وَ لَا يَمْرُضُ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا يَمُوتُ إِلَّا صَلَّوْا عَلَى جَنَازَتِهِ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ.
ص: 176
وهب بن وهب می گوید: امام جعفر صادق از پدرش از پدرانش (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند تعالی هیچ مخلوقی را بیشتر از فرشتگان نیافریده است و هر شب هفتاد هزار فرشته از آسمان فرود می آیند و شبشان را تا طلوع فجر بر گرد خانه خدا طواف می کنند، آن گاه به سوی قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو آورده و براو سلام می دهند، سپس به سوی قبر امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده و بر او سلام می دهند، سپس به قبر امام حسین (علیه السلام) می آیند و بر او سلام می دهند، آن گاه پیش از طلوع خورشید بالا می روند، سپس هفتاد هزار فرشته روز فرود می آیند و روزشان را تا غروب آفتاب به طواف بیت الله الحرام می پردازند، آن گاه به سوی قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو آورده و به او سلام می دهند، سپس به سوی قبر امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده و بر او سلام می دهند، آن گاه به قبر امام حسن (علیه السلام) آمده و بر او سلام می دهند، سپس به قبر امام حسین (علیه السلام) می آیند و بر او سلام می دهند، آن گاه پیش از مغرب بالا می روند. سوگند به کسی که جانم در دست اوست! اطراف قبر او چهار هزار فرشته ژولیده و غبارآلود همواره تا روز قیامت بر او می گریند.
و در روایتی خداوند تعالی به امام حسین (علیه السلام) هفتاد هزار فرشته ژولیده غبارآلود موکّل نموده که هر روز بر او صلوات فرستاده و برای کسی که او را زیارت می کند دعا می کنند و رئیس آن ها فرشته ای به نام منصور است. پس هیچ زائری او را زیارت نمی کند، مگر آن که آن ها استقبالش می کنند و هیچ وداع کننده ای با او خدا حافظی نمی کند، مگر آن که او را همراهی و بدرقه می کنند و بیمار نمی شود مگر آن که او را عیادت کرده، و نمی میرد، مگر آن که بر جنازه اش نماز می خوانند و بعد از مرگش برایش آمرزش می طلبند. (1)
ص: 177
90_ الباب فيما نذكره عن العالم محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس المذكور من كتابه الذي أصله بالنظامية العتيقة و فيه تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و هو الحديث السادس و العشرون ننقله بألفاظه
قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ الْعَالِمُ جَمَالُ الدِّينِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الطُّوسِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ تَاجُ الدِّينِ مَسْعُودُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْغَزْنَوِيُّ بِبُخَارَا قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ قَالَ حَدَّثَنَا الطَّبَرَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا تَلِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي الْجَحَّافِ عَنْ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ (رضی الله عنه) قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً بِالْأَبْطَحِ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ هُوَ مُقْبِلٌعَلَيْنَا بِالْحَدِيثِ، إِذْ نَظَرَ إِلَى زَوْبَعَةٍ قَدِ ارْتَفَعَتْ فَأَثَارَتِ الْغُبَارَ وَ مَا زَالَتْ تَدْنُو وَ الْغُبَارُ يَعْلُو إِلَى أَنْ وَقَعَتْ بِحِذَاءِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) شَخْصٌ فِيهَا ثُمَّ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي وَافِدُ قَوْمِي وَ قَدِ اسْتَجَرْنَا بِكَ، فَأَجِرْنَا وَ ابْعَثْ مَعِي مِنْ قِبَلِكَ مَنْ يُشْرِفُ عَلَى قَوْمِنَا فَإِنَّ بَعْضَهُمْ قَدْ بَغَوْا عَلَيْنَا لِيَحْكُمَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ كِتَابِهِ وَ خُذْ عَلَيَّ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ الْمُؤَكَّدَةَ أَنِّي أَرُدُّهُ إِلَيْكَ سَالِماً فِي غَدَاةٍ إِلَّا أَنْ يَحْدُثَ عَلَيَّ حَادِثَةٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ.
فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَنْ أَنْتَ وَ مَنْ قَوْمُكَ؟ قَالَ: أَنَا عُرْفُطَةُ بْنُ سمراخ [شِمْرَاخٍ] أَحَدُ بَنِي كاخ [نَجَاحٍ] مِنَ الْجِنِّ الْمُؤْمِنِينَ. أَنَا وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِي كُنَّا نَسْتَرِقُ السَّمْعَ فَلَمَّا مَنَعْنَا ذَلِكَ وَ بَعَثَكَ اللَّهُ نَبِيّاً آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَا قَوْلَكَ وَ قَدْ خَلَّفْنَا بَعْضَ الْقَوْمِ مُؤْمِنِينَ وَ بَعْضَهُمْ أَقَامُوا عَلَى مَا كَانُوا عَلَيْهِ فَوَقَعَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمُ الْخِلَافُ وَ هُمْ أَكْثَرُ مِنَّا عَدَداً وَ قُوَّةً وَ قَدْ غَلَبُوا عَلَى الْمَاءِ
ص: 178
وَ الْمَرَاعِي وَ أَضَرُّوا بِنَا وَ بِدَوَابِّنَا فَابْعَثْ مَعِي مَنْ يَحْكُمُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ.
فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): اكْشِفْ لَنَا وَجْهَكَ حَتَّى نَرَاكَ عَلَى هَيْئَتِكَ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا. فَكَشَفَ لَنَا عَنْ صُورَتِهِ فَنَظَرْنَا إِلَى شَخْصٍ عَلَيْهِ شَعْرٌ كَثِيرٌ وَ إِذَا رَأْسُهُ طَوِيلٌ، طَوِيلُ الْعَيْنَيْنِ، عَيْنَاهُ فِي طُولِ رَأْسِهِ، صَغِيرُ الْحَدَقَتَيْنِ فِي، فِيهِ أَسْنَانٌ كَأَسْنَانِ السَّبُعِ، ثُمَّ إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَخَذَ عَلَيْهِ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ عَلَى أَنْ يَرُدَّ عَلَيْهِ فِي غَدٍ مَنْ يَبْعَثُ مَعَهُ بِهِ. فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ ذَلِكَ الْتَفَتَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ قَالَ: سِرْ مَعَ أَخِينَا عُرْفُطَةَ وَ تُشْرِفُ عَلَى قَوْمِهِ وَ تَنْظُرُ إِلَى مَا هُمْ عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ أَيْنَ هُمْ؟ قَالَ: هُمْ تَحْتَ الْأَرْضِ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: وَ كَيْفَ أُطِيقُ النُّزُولَ فِي الْأَرْضِ وَ كَيْفَ أَحْكُمُ بَيْنَهُمْ وَ لَا أُحْسِنُ كَلَامَهُمْ؟ فَالْتَفَتَ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ قَالَ لَهُ مِثْلَ قَوْلِ أَبِي بَكْرٍ. فَأَجَابَ بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِي بَكْرٍ.
ثُمَّ اسْتَدْعَى بِعَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ سِرْ مَعَ أَخِينَا عُرْفُطَةَ وَ تُشْرِفُ عَلَى قَوْمِهِ وَ تَنْظُرُ إِلَى مَا هُمْ عَلَيْهِ وَ تَحْكُمُ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ. فَقَامَ عَلِيٌ (علیه السلام) مَعَ عُرْفُطَةَ وَ قَدْ تَقَلَّدَ بِسَيْفِهِ وَ تَبِعَهُ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ. قَالا: نَحْنُ اتّبعناها [اتَّبَعْنَاهُمَا] إِلَى أَنْ صَارَا إِلَى وَادٍ، فَلَمَّا تَوَسَّطَاهُ نَظَرَ إِلَيْنَا عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: قَدْ شَكَرَ اللَّهُ سَعْيَكُمَا، فَارْجِعَا فَقُمْنَا نَنْظُرُإِلَيْهِمَا. فَانْشَقَّتِ الْأَرْضُ وَ دَخَلَا فِيهَا وَ عَادَتْ إِلَى مَا كَانَتْ وَ رَجَعْنَا وَ قَدْ تَدَاخَلَنَا مِنَ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ، مَا اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ، كُلُّ ذَلِكَ تَأَسُّفاً عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) . وَ أَصْبَحَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ صَلَّى بِالنَّاسِ الْغَدَاةَ ثُمَّ جَاءَ وَ جَلَسَ عَلَى الصَّفَا وَ حَفَّ بِهِ أَصْحَابُهُ وَ تَأَخَّرَ عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ وَ أَكْثَرَ النَّاسُ الْكَلَامَ إِلَى أَنْ زَالَتِ الشَّمْسُ وَ قَالُوا: إِنَّ الْجِنِّيَّ احْتَالَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدْ أَرَاحَنَا اللَّهُ مِنْ أَبِي تُرَابٍ وَ ذَهَبَ عَنَّا افْتِخَارُهُ بِابْنِ
ص: 179
عَمِّهِ عَلَيْنَا وَ أَكْثَرُوا الْكَلَامَ إِلَى أَنْ صَلَّى النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَلَاةَ الْأُولَى وَ عَادَ إِلَى مَكَانِهِ وَ جَلَسَ عَلَى الصَّفَا وَ مَا زَالَ أَصْحَابُهُ فِي الْحَدِيثِ إِلَى أَنْ وَجَبَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ وَ أَكْثَرَ الْقَوْمُ الْكَلَامَ وَ أَظْهَرُوا الْيَأْسَ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . وَ صَلَّى بِنَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَلَاةَ الْعَصْرِ وَ جَاءَ وَ جَلَسَ عَلَى الصَّفَا وَ أَظْهَرَ الْفِكْرَ فِي عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ ظَهَرَتْ شَمَاتَةُ الْمُنَافِقِينَ بِعَلِيٍّ (علیه السلام) ، فَكَادَتِ الشَّمْسُ تَغْرُبُ وَ تَيَقَّنَ الْقَوْمُ أَنَّهُ هَلَكَ إِذِ انْشَقَّ الصَّفَا وَ طَلَعَ عَلِيٌّ (علیه السلام) مِنْهُ وَ سَيْفُهُ يَقْطُرُ دَماً وَ مَعَهُ عُرْفُطَةُ.
فَقَامَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ جَبِينَهُ فَقَالَ لَهُ: مَا الَّذِي حَبَسَكَ عَنِّي إِلَى هَذَا الْوَقْتِ؟ فَقَالَ: صِرْتُ إِلَى خَلْقٍ كَثِيرٍ قَدْ بَغَوْا عَلَى عُرْفُطَةَ وَ قَوْمِهِ الْمُوَافِقِينَ وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ فَأَبَوْا عَلَيَّ ذَلِكَ؛ دَعْوَتُهُمْ إِلَى الْإِيمَانِ بِاللَّهِ تَعَالَى وَ الْإِقْرَارِ بِنُبُوَّتِكَ وَ رِسَالَتِكَ فَأَبَوْا، فَدَعَوْتُهُمْ إِلَى الْجِزْيَةِ فَأَبَوْا، وَ سَأَلْتُهُمْ أَنْ يُصَالِحُوا عُرْفُطَةَ وَ قَوْمَهُ فَيَكُونَ بَعْضُ الْمَرْعَى لِعُرْفُطَةَ وَ قَوْمِهِ وَ كَذَلِكَ الْمَاءُ فَأَبَوْا، فَوَضَعْتُ سَيْفِي فِيهِمْ وَ قَتَلْتُ مِنْهُمْ رَهْطاً ثَمَانِينَ أَلْفاً؛ فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى مَا حَلَّ بِهِمْ طَلَبُوا الْأَمَانَ وَ الصُّلْحَ، ثُمَّ آمَنُوا وَ صَارُوا إِخْوَاناً وَ زَالَ الْخِلَافُ بَيْنَهُمْ وَ مَا زِلْتُ مَعَهُمْ إِلَى السَّاعَةِ، فَقَالَ عُرْفُطَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! جَزَاكَ اللَّهُ وَ عَلِيّاً خَيْراً وَ انْصَرَفَ.
سلمان فارسی (رحمه الله) می گوید: روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان جمعی از اصحاب خود در وادی ابطح _ مکه_ نشسته بودند و به ما رو کرده حدیث می فرمودند که ناگهان بزرگ جنیان آمده و بادی وزیدن گرفته و غباری را برانگیخت، همین طور جلو آمده و غبار بالا می رفت تا در مقابل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاد. آن گاه شخصی از درون آن پیدا شده وعرض کرد: یا رسول الله! من نمایندۀ قوم و ملت خودم هستم. که به
ص: 180
شما پناه آورده ایم پس ما را پناه بده و کسی را از جانب خود بر این قوم بفرست تا بر آن ها نظارت و سرکشی نماید، چون عده ای از آن ها بر ما ستم روا می دارند تا او میان ما و آن ها به قانون خدا و کتابش قضاوت و داوری کند؛ و شما در برابر آن کسی که می فرستی از من عهد و پیمان و سند و وثیقۀ محکم بگیر که فردا او را سلامت به سوی شما برگردانم مگر آن که به ارادۀ خدا حادثه ای اتفاق بیفتد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تو کیستی و قوم تو کیستند؟
عرض کرد: من عُطرفه [یا عُرفطه] پسر شِمراخ یکی از افراد طائفۀ بنی نجاح هستم. من و گروهی از خانواده ام از جنیان بودیم که همواره در عالم بالا استراق سمع می کردیم و اخبار بالا را دزدانه می گرفتیم. وقتی ما از این کار ممنوع و رانده شدیم ایمان آوردیم و همان طور که شما می دانید هنگامی که خداوند تعالی شما را به پیامبری برانگیخت، ما به تو ایمان آورده و تصدیقت نموده ایم، امّا عده ای دیگر از مردم ما با ما مخالفت کرده اند و بر همان گمراهی خود پایدار مانده اند، در نتیجه میان ما و آن ها در گیری و اختلاف افتاده است؛ درحالی که آن ها از نظر تعداد و قدرت برتر از ما هستند و بر آب و چراگاه های ما غالب شده و به ما و چهار پایان ما ضرر می رسانند، پس کسی را با من روانه کن که به حق میان ما داوری نماید.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: پرده از چهره ات بردار تا آن هیئت و شکلی را که تو بر آن هستی ببینیم.
سلمان (رحمه الله) می گوید: پس او با برداشتن پرده چهره اش را برای ما آشکار نمود و ما شخصی را دیدیم که دارای موهای بسیار زیاد و سری بسیار بزرگ بود، چشمان او در طول سرش کشیده و حدقۀ چشمانش کوچک و دندان هایی همچو دندان درندگان داشت، آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عهد و پیمانی مؤکد از او گرفت تا کسی را که به همراه او می فرستد فردا او را بر گرداند. پس وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از این گفت وگو فارغ شدند به ابوبکر رو کرده و فرمودند: با برادرمان عطرفه [عرفطه] حرکت کن و ماجرای آن ها را بررسی بنما و به حق و حقیقت میان آن ها داوری کن.
ص: 181
عرض کرد: یا رسول الله! آن ها کجا هستند؟
فرمودند: ایشان در زیر زمین می باشند!
ابوبکر گفت: من چگونه می توانم به زیر زمین بروم و چطور میان آن ها داوری کنم درحالی که زبان و گفتارشان را نمی دانم!
سپس رو به عمر کرده و گفتارشان را تکرار فرمودند. او هم جوابی مثل جواب ابی بکر داد. آن گاه به عثمان رو کرده و مثل گفتارشان به آندو به او فرمودند. پس او جوابی همانند جواب آن ها را داد. سپس ایشان خواستار علی (علیه السلام) شد و به او فرمودند: ای علی! با برادرمان عطرفه حرکت کن و جریان قومش را بررسی بنما و به دقت مشکلاتشان را نگاه کرده و میان آن ها به حق قضاوت کن. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) با عطرفه به راه افتاد درحالی که شمشیرش را حمائل کرده بود.
ابوسعید خُدری و سلمان فارسی (رضوان الله علیه) به دنبال آن ها حرکت کردند. ایشان می گویند: ما همراه آن ها شدیم تا به سرزمینی رسیدیم. وقتی در دل آن وادی قرار گرفتیم، علی (علیه السلام) به ما نگریسته و فرمودند: خداوند تعالی به سعی و تلاش شما پاداش بدهد، شما برگردید. پس ما ایستادیم و به آن دو، چشم دوخته بودیم که ناگهان زمین شکافته و هر دو به درون آن رفته و زمین به حالت اول خود برگشت. ما برگشتیم درحالی که چنان افسوس و حسرتی بر ما واردشده بود که خدا به آن داناتر است و تمام تأسف و اندوه ما دربارۀ علی (علیه السلام) بود.
فردا صبح پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز را به جماعت با مردم خوانده، سپس آمده و بر کوه صفا نشست. یارانش بر گرد او حلقه زده و جمع شدند درحالی که آمدن امیرالمؤمنین (علیه السلام) به تأخیر افتاده بود. روز بالا آمده و گفت وگوی مردم هم زیاد شد تا این که خورشید به وسط آسمان آمد. مردم می گفتند: او پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گول زد. البته خدا ما را هم از ابوتراب راحت نمود و افتخار و مباهات او به پسرعمویش در برابر ما از بین رفت. سخن در این باره به درازا کشید تا این که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز اول (ظهر) را خوانده و دوباره به همان جا برگشت.
ص: 182
مردم دیگر از امیرمؤمنان (علیه السلام) ناامید شده بودند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز عصرش را خوانده و دوباره به صفا آمد و بر آن نشسته و در فکر امیرمؤمنان (علیه السلام) فرو رفت. منافقان هم دربارۀ امیرمؤمنان (علیه السلام) زبان به شماتت باز کردند، نزدیک غروب خورشید شد، مردم یقین کردند که او هلاک شده است. ناگهان کوه صَفا شکافت و امیرمؤمنان (علیه السلام) از آن پیدا شد، درحالی که از لبۀ شمشیر او خون می ریخت و عُطرفه هم همراه ایشان بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و به سوی او رفت و میان چشمان و پیشانی او را بوسید و به او فرمودند: چه چیزی تو را تا این وقت نگه داشت؟
عرض کرد: من به سوی عدۀ زیادی از جنیان رفتم، درحالی که آن منافقان بر عُطرفه و قومش ستم می کردند. پس من آن ها را به سه کار فرا خواندم ولی آن ها قبول نکردند و آن برنامه از این قرار بود که: من آن ها را به ایمان به خدای متعال و اقرار به پیامبری و رسالت تو دعوت کردم، ولی آن ها امتناع کردند، بار دیگر آن ها را به پرداخت جزیه فرا خواندم، آن ها این را هم نپذیرفتند. پس از آن ها خواستم که باعطرفه و قومش سازش و مصالحه کنند تا بخشی از چراگاه و آب برای عطرفه باشد، آن ها تمام این موارد را رد کردند. پس من شمشیرم را در میان آن ها گذاشته و هشتاد هزار از آن ها را کشتم، وقتی آن ها این سختی و شدت را که بر آن ها وارد شده دیدند خواستار امان و صلح شدند، سپس ایمان آورده و اختلاف از میان آن ها برداشته شد و تا الان با آن ها بودم، پس عُطرفه عرض کرد: یا رسول الله! خداوند از جانب ما به تو و امیرمؤمنان (علیه السلام) جزای خیر بدهد و او برگشت. (1)
91_ الباب فيما نذكره عن الشيخ العالم محمد بن أبي الفوارس من حديثه و تسمية سعد بن أبي وقاص بما يفهم به أنه في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و هو الحديث السابع و العشرون نذكره بلفظه
قَالَ: أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ السَّعِيدُ نَجِيبُ الدِّينِ أَبُو الْمَكَارِمِ سَعْدُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ
ص: 183
الرَّازِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ: أَخْبَرَنِي عَمِّي الْإِمَامُ زَيْنُ الدِّينِ عَبْدُ الْجَلِيلِ بْنُ عِيسَى قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَكٍ الْقَزْوِينِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ مَسْعُودُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْوَاسِطِيُّ الْمُقِيمُ بِسِمْنَانَ قَالَ: أَخْبَرَنَا يَحْيَى بْنُ يُوسُفَ الْبَغْدَادِيُّ بِمَدِينَةِ بِسْطَامَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ الْأَنْبَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ بِفِنَاءِ الْكَعْبَةِ وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَعَنَا إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا مِمَّا يَلِي الرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ شَيْ ءٌ عَظِيمٌ كَأَعْظَمِ مَا يَكُونُ مِنَ الْفِيَلَةِ. فَتَفَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ: لُعِنْتَ أَوْ خَزِيتَ. فَشَكَّ سَعْدٌ فَقَامَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ قَالَ: مَا هَذَا يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: أَ وَ مَا تَعْرِفُهُ يَا عَلِيُّ؟! قَالَ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: هَذَا إِبْلِيسُ. فَوَثَبَ عَلِيٌّ (علیه السلام) مِنْ مَكَانِهِ وَ أَخَذَ بِنَاصِيَتِهِ وَ جَذَبَهُ عَنْ مَكَانِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَقْتُلُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: أَ وَ مَا عَلِمْتَ يَا عَلِيُّ! أَنَّهُ قَدْ أُجِّلَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ؟ فَجَذَبَهُ مِنْ يَدِهِ وَ وَقَفَ وَ قَالَ: مَا لِي وَ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ اللَّهِ مَا يُبْغِضُكَ أَحَدٌ إِلَّا وَ قَدْ شَارَكْتُ أَبَاهُ فِيهِ.
سعد بن ابی وقاص می گوید: روزی ما به همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آستانۀ کعبه بودیم که از کنار رکن یمانی شیء بزرگی به طرف ما آمد.
گویا او بزرگ تر از یک فیل بود. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آب دهان انداخته و فرمودند: ملعون و رانده از رحمت خدا شدی یا به خواری و خذلان افتادی _ شک و تردید از سعد است_ پس امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) برخاست و عرض کرد: یا رسول الله! این چیست؟
ص: 184
فرمودند: یا علی! آیا او را نمی شناسی؟عرض کرد: خدا و پیامبرش داناترند.
فرمودند: این ابلیس است. پس علی (علیه السلام) از جا پرید و موهای جلوی پیشانی او را گرفته و او را از جایش کشید. سپس عرض کرد: یا رسول الله! او را بکشم؟
فرمودند: یا علی! آیا نمی دانی که به او تا وقت معلوم مهلت داده شده است؟ پس او خود را از دست حضرت کشیده و ایستاد و گفت: ای پسر ابوطالب! مرا با تو چه کار؟ به خدا سوگند! هیچ کس با تو دشمنی نمی کند مگر آن که من با پدرش در [نطفه و پیدایش] او شریک بودم. (1)
92_ الباب فيما نذكره من كتاب الأربعين و هو الحديث الرابع و الثلاثون مما رواه من تسليم دراج على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين.
اعلم أن هذا لو كان برجال الشيعة ما نقلته و لكن رأيتهم قد رووا لمشايخهم و زهادهم من الكرامات ما يشهد عليهم تصديق مثل هذه الروايات و نحن نذكر ما ننقله بلفظه
قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ مُجَاهِدُ الدِّينِ أَبُو الْفُتُوحِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَغْدَادِيُّ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْقَاضِي رُكْنُ الدِّينِ أَبُو الْفَضْلِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بِدِمَشْقَ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو نَصْرِ بْنُ إِسْفَنْدِيَارَ الْحَلَبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْعَسْقَلَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْكَاظِمِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً (علیه السلام) كَانَ يَسْعَى عَلَى الصَّفَا بِمَكَّةَ فَإِذَا هُوَ بِدُرَّاجٍ يَتَدَرَّجُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ، فَوَقَعَ بِإِزَاءِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدُّرَّاجُ! فَقَالَ الدُّرَّاجُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ: لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا الدُّرَّاجُ! مَا تَصْنَعُ فِي هَذَا الْمَكَانِ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي فِي هَذَا الْمَكَانِ مُنْذُ كَذَا وَ كَذَا
ص: 185
عَامٍ أُسَبِّحُ اللَّهَوَ أُقَدِّسُهُ وَ أُمَجِّدُهُ وَ أَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا الدُّرَّاجُ! إِنَّهُ لَصَفاً نَقِيٌّ لَا مَطْعَمَ فِيهِ وَ لَا مَشْرَبَ، فَمِنْ أَيْنَ لَكَ المَطْعَمُ وَ الْمَشْرَبُ؟ فَأَجَابَهُ الدُّرَّاجُ وَ هُوَ يَقُولُ: وَ قَرَابَتِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي كُلَّمَا جُعْتُ دَعَوْتُ اللَّهَ لِشِيعَتِكَ وَ مُحِبِّيكَ فَأَشْبَعُ وَ إِذَا عَطِشْتُ دَعَوْتُ اللَّهَ عَلَى مُبْغِضِيكَ وَ مُنْتَقِصِيكَ فَأَرْوَى.
جعفر بن بشیر از پدرش نقل می کند که امام ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) فرمودند: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در صفا، در مکه سعی می کردند که به پرندۀ درّاج برخورد کرد که بر روی زمین راه می رفت و در برابر امیرمؤمنان (علیه السلام) ایستاده، سپس حضرت به او فرمودند: سلام بر تو ای درّاج! پس درّاج عرض کرد: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته یا امیرالمؤمنین!
پس امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: ای درّاج! تو در این مکان چه می کنی؟
عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من از فلان زمان در این مکان بوده ام و خدا را تسبیح و تقدیس و تمجید می کنم و او را به حقِ عبادت پرستش می نمایم. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: ای دراج! اینجا سرزمین سنگلاخ و خالی از گل و گیاه است که هیچ خوردنی و آشامیدنی در آن یافت نمی شود، پس آب و دانه تو از کجاست؟
درّاج او را جواب داده و می گفت: ای امیرمؤمنان! سوگند به آن قرابت و نزدیکی که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داری، هرگاه گرسنه می شوم برای شیعیان و دوستانت خدا را می خوانم و دعا می کنم پس سیر می شوم و هرگاه تشنه شدم بر دشمنانت و کسانی که حق تو را برده و کاستند نفرین می کنم و سیراب می شوم. (1)
ص: 186
93_ الباب فيما نذكره من كتاب الأربعين رواية الملقب بمنتجب الدين محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي الذي ذكرناه برجالهم من كلام الجمل لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و خير الوصيين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْأَجَلُّ الْإِمَامُ الْعَالِمُ مُنْتَجَبُ الدِّينِ مُرْشِدُ الْإِسْلَامِ كَمَالُ الْعُلَمَاءِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي مُسْلِمِ بْنِ أَبِي الْفَوَارِسِ الرَّازِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي دَارِهِ بِدَرْبِ الْبَصْرِيِّينَ فِي مُنْتَصَفِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ إِحْدَى وَ ثَمَانِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْإِمَامُ الْكَبِيرُ السَّيِّدُ الْأَمِيرُ كَمَالُ الدِّينِ عِزُّ الْإِسْلَامِ فَخْرُ الْعِتْرَةِ عَلَمُ الْهُدَى شَرَفُ آلِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَبُو مُحَمَّدٍ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ الْحُسَيْنِيُّ الْمُوسَوِيُّ بِكَازِرُونَ فِي التَّاسِعِ عَشَرَ مِنْ رَجَبٍ الْمُرَجَّبِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سَبْعِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْعَارِفُ شَهْرِيَارُ بْنُ تَاجٍ الْفَارِسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاضِي أَبُو الْقَاسِمِ أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ السُّورِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ شَرَفُ الْعَارِفِينَ أَبُو الْمُخْتَارِ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو النَّجِيبِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ مُرَّةَ عَنِ الْمُثَنَّى بْنِ سَعِيدٍ عَنْ هِلَالِ بْنِ كَيْسَانَ عَنِ الطَّيِّبِ الْقَوَاصِرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَمَةَ الْمُنْتَجَي عَنْ سَفَارَةَ بْنِ الأصميد الْبَغْدَادِيِّ عَنِ ابْنِ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي الْفَتْحِ الْمَغَازِلِيِّ عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ قَالَ: كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ إِذَا بِصَوْتٍ قَدْ أَخَذَ جَامِعَ الْكُوفَةِ فَقَالَ: يَا عَمَّارُ! ائْتِ بِذِي الْفَقَارِ الْبَاتِرِ الْأَعْمَارِ، فَجِئْتُهُ بِذِي الْفَقَارِ. فَقَالَ: اخْرُجْ يَا عَمَّارُ وَ امْنَعِ الرَّجُلَ عَنْ ظُلَامَةِ هَذِهِ الْمَرْأَةِ، فَإِنْ انْتَهَى وَ إِلَّا مَنَعْتُهُ بِذِي الْفَقَارِ. قَالَ: فَخَرَجْتُ وَ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ وَ امْرَأَةٍ قَدْ تَعَلَّقُوا بِزِمَامِ جَمَلٍ وَ الْمَرْأَةُ تَقُولُ: الْجَمَلُ لِي، وَ الرَّجُلُ يَقُولُ: الْجَمَلُ لِي. فَقُلْتُ: إِنَّ
ص: 187
أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَنْهَاكَ عَنْ ظُلْمِ هَذِهِ الْمَرْأَةِ. فَقَالَ: يَشْتَغِلُ عَلِيٌّ بِشُغُلِهِ وَ يَغْسِلُ يَدَهُ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ الَّذِينَ قَتَلَهُمْ بِالْبَصْرَةِ وَ يُرِيدُ أَنْ يَأْخُذَ جَمَلِي وَ يَدْفَعَهُ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَةِ الْكَاذِبَةِ. فَقَالَ عَمَّارٌ (رضی الله عنه): فَرَجَعْتُ لِأُخْبِرَ مَوْلَايَ وَ إِذَا بِهِ قَدْ خَرَجَ وَ لَاحَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ وَ قَالَ: وَيْلَكَ! خَلِّ جَمَلَ الْمَرْأَةِ. فَقَالَ: هُوَ لِي. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): كَذَبْتَ يَا لَعِينُ! قَالَ: فَمَنْ يَشْهَدُ أَنَّهُ لِلْمَرْأَةِ يَا عَلِيُّ! فَقَالَ: الشَّاهِدُ الَّذِي لَا يُكَذِّبُهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ. فَقَالَ الرَّجُلُ: إِذَا شَهِدَ شَاهِدٌ وَ كَانَ صَادِقاً سَلَّمْتُهُ إِلَى الْمَرْأَةِ. فَقَالَ (علیه السلام): تَكَلَّمْ أَيُّهَا الْجَمَلُ! لِمَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرَ الْوَصِيِّينَ! أَنَا لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ مُنْذُ بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): خُذِي جَمَلَكِ، وَ عَارَضَ الرَّجُلَ بِضَرْبَةٍ قَسَمَهُ نِصْفَيْنِ.
عمار یاسر (رضی الله عنه) می گوید: در محضر مولایم امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم که ناگهان سر و صدائی از مسجد کوفه بلند شد. ایشان فرمودند: ای عمار!ذوالفقار برّنده و درهم کوبندۀ عمرها را بیاور. من آن را برای ایشان آوردم.
فرمودند: ای عمار! بیرون برو و این مرد را از ستمی که بر این زن روا می دارد باز دار، پس اگر او دست برداشت چه خوب و الّا با همین ذوالفقار او را باز می دارم. من بیرون آمده و مرد و زنی را دیدم که به افسار شتر نری چسبیده و آن زن می گوید: این شتر از برای من است و مرد هم می گوید: این شتر برای من است.
من گفتم: امیرمؤمنان (علیه السلام) تو را از ظلم و ستم به این زن نهی کرده و باز می دارد.
گفت: علی مشغول کار خودش باشد و دستش را از خون مسلمانانی که در بصره آن ها را کشته بشوید، حالا او می خواهد شترم را گرفته و به این زن دروغ گو بدهد؟
عمار (رضی الله عنه) می گوید: برگشتم تا ماجرا را برای مولایم بازگو کنم که دیدم او خودش از خانه بیرون آمده و آثار خشم و غضب در چهره اش پیداست، پس به آن مرد
ص: 188
فرمودند: شتر این زن را رها کن.
گفت: آن برای من است. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای ملعون! دروغ می گوئی.
گفت: ای علی! چه کسی شهادت می دهد که این شتر از برای این زن است؟
فرمودند: شاهدی که هیچ کس در کوفه او را تکذیب نکند.
مرد گفت: اگر شاهدی شهادت بدهد و راست بگوید، آن را به این زن واگذار می کنم. پس حضرت (علیه السلام) فرمودند: ای شتر! سخن بگو که تو از برای کیستی؟ پس او به زبان بسیار فصیح و گویا گفت: ای امیرمؤمنان! و ای بهترین جانشینان، من بیش از ده سال است که از برای این زن می باشم. علی (علیه السلام) به آن زن فرمودند: شترت را بگیر و به آن مرد ضربتی وارد کرده و او را به دو نیم تقسیم نمودند. (1)
94_ الباب فيما نذكره عن جابر بن عبد الله الأنصاري برواية الملقب منتجب الدين محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس الرازي بتسميته لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و محنة المنافقين و بوار سيفه على القاسطين و المارقين و الناكثين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ الْحَادِي وَ الثَّلَاثُونَ إِمْلَاءُ سَيِّدِنَا الشَّيْخِ الْإِمَامِ مُنْتَجَبِ الدِّينِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي مُسْلِمٍ الرَّازِيِّ بماردينيَرْفَعُهُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ(علیهما السلام) أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَ: ذَاكَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِحْنَةُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ سَيْفِهِ عَلَى الْقَاسِطِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْمَارِقِينَ. سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِأُذُنَيَّ هَاتَيْنِ يَقُولُ وَ إِلَّا فَصُمَّتَا: عَلِيٌّ بَعْدِي خَيْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ.
محمد بن ابی مسلم رازی حدیث را مرفوعاً از امام باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می کند که ایشان فرمودند: از جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما دربارۀ علی (علیه السلام)
ص: 189
پرسیده شد؟ ایشان گفتند: به خدا سوگند! او امیرمؤمنان و مایۀ امتحان منافقان و شمشیر او مایۀ هلاکت قاسطین و ناکثین و مارقین است.
از خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم _ و اگر نشنیده باشم و دروغ بگویم گوش هایم کر باد_ می فرمودند: علی (علیه السلام) بعد از من بهترین بشر است، هر کس این را نپذیرد پس او در حقیقت کافر است. (1)
95_ الباب فيما نذكره من الرواية عن رجالهم من كتاب المعرفة تأليف أبي سعيد عباد بن يعقوب الرواجني من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين ذكر جدي أبو جعفر الطوسي في كتاب الفهرست عن هذا عباد بن يعقوب ما هذا لفظه: عباد بن يعقوب الرواجني عامي المذهب له كتاب أخبار المهدي أخبرنا أحمد بن عبدون عن أبي بكر الدوري عن أبي الفرج علي بن الحسين الكاتب قال: حدثنا علي بن العباس المقانعي قال: حدثنا عباد بن يعقوب عن مشيخته.
أقول
أنا: إذا كان عباد بن يعقوب عامي المذهب فهو أبلغ في الحجة فيما نرويه عنه. أنا أروي كل ما يرويه جدي أبو جعفر الطوسي (رضی الله عنه) بطرق كثيرة و قد ذكرناها في كتاب الإجازات لما يخصني من الإجازات. و نحن ذاكرون من هذا الكتاب المعرفة للرواجني في مناظرة أبي بكر و معاتبته على تعديه على مولانا علي (علیه السلام) بعد ما كان قد عرفه من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لهم بالتسليم عليه بإمرة المؤمنين بإسناده ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ هَارُونُ بْنُ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ التَّلَّعُكْبَرِيُّ وَ أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ بْنِ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى الْمُحَارِبِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالسُّورَانِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ وَ حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ الْوَلِيدِ الْبَجَلِيُّ الْمُقَانِعِيُّ إِجَازَةًقَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ
ص: 190
الرَّوَاجِنِيُّ قَالَ: قَالَ: أَخْبَرَنِي السَّرِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ خرور [حَزَوَّرٍ] قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ الْخَفَّافُ عَلَى أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ حِينَ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ فَجَرَى الْحَدِيثُ فَقُلْتُ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ! أُحَدِّثُكَ بِحَدِيثٍ حَدَّثَنِيهِ أَخُوكَ أَبُو دَاوُدَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ الْخُزَاعِيِّ وَ بُرَيْدَةَ بْنِ حُصَيْبٍ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ: نَعَمْ! فَقُلْتُ: حَدَّثَنِي أَبُو دَاوُدَ أَنَّ بُرَيْدَةَ أَتَى عِمْرَانَ بْنَ حُصَيْنٍ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فِي مَنْزِلِهِ حِينَ بَايَعَ النَّاسُ أَبَا بَكْرٍ فَقَالَ: يَا عِمْرَانُ! تَرَى الْقَوْمَ نَسُوا مَا سَمِعُوا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي حَائِطِ بَنِي فُلَانٍ أَهْلِ بَيْتٍ مِنَ الْأَنْصَارِ. فَجَعَلَ لَا يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إِلَّا رَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ لَهُ: سَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. فَلَمْ يَرُدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَوْمَئِذٍ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا عُمَرُ، فَإِنَّهُ قَالَ: عَنْ أَمْرِ اللَّهِ أَوْ عَنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. قَالَ: عِمْرَانُ قَدْ أَذْكُرُ ذَا. فَقَالَ: بُرَيْدَةُ: فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَنَسْأَلَهُ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ، فَإِنْ كَانَ عِنْدَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَهِدَهُ إِلَيْهِ بَعْدَ هَذَا الْأَمْرِ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَ بِهِ فَإِنَّهُ لَا يُخْبِرُنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِكَذِبٍ وَ لَا يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
فَانْطَلَقْنَا فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي بَكْرٍ فَذَكَرْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ قُلْنَا لَهُ فَلَمْ يَدْخُلْ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَسَلَّمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَّا قَالَ لَهُ: سَلِّمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ وَ كُنْتَ أَنْتَ مِمَّنْ سَلَّمَ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: قَدْ أَذْكُرُ ذَلِكَ. فَقَالَ لَهُ بُرَيْدَةُ: لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَتَأَمَّرَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ (علیه السلام) بَعْدَ أَنْ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنْ كَانَ عِنْدَكَ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَهِدَهُ إِلَيْكَ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَكَ بِهِ بَعْدَ هَذَا، فَأَنْتَ عِنْدَنَا مُصَدَّقٌ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: لَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي عَهْدٌ مِنْ
ص: 191
رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا أَمْرٌ أَمَرَنِي بِهِ وَ لَكِنَّ الْمُسْلِمِينَ رَأَوْا رَأْياً فَتَابَعْتُهُمْ بِهِ عَلَى رَأْيِهِمْ. فَقَالَ لَهُ بُرَيْدَةُ: وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ لَكَ وَ لَا لِلْمُسْلِمِينَ خِلَافُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: أُرْسِلُ لَكُمْ عُمَرَ فَجَاءَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُوبَكْرٍ: إِنَّ هَذَيْنِ سَأَلَانِي عَنْ أَمْرٍ قَدْ شَهِدْتُهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ كَلَامَهُمَا. فَقَالَ عُمَرُ: قَدْ سَمِعْتُ ذَلِكَ وَ لَكِنْ عِنْدِي الْمَخْرَجُ مِنْ ذَلِكَ.
فَقَالَ لَهُ بُرَيْدَةُ: عِنْدَكَ؟ قَالَ: عِنْدِي. قَالَ: فَمَا هُوَ؟ قَالَ: لَاتَجْتَمِعُ النُّبُوَّةُ وَ الْمُلْكُ فِي أَهْلِ بَيْتٍ وَاحِدٍ. وَ قَالَ: فَاغْتَنَمَهَا بُرَيْدَةُ وَ كَانَ رَجُلًا مُفَوَّهاً جَرِيّاً عَلَى الْكَلَامِ، فَقَالَ: يَا عُمَرُ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبَى ذَلِكَ عَلَيْكَ. أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ فِي كِتَابِهِ يَقُولُ: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾ فَقَدْ جَمَعَ اللَّهُ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْمُلْكَ. قَالَ: فَغَضِبَ عُمَرُ، حَتَّى رَأَيْتُ عَيْنَيْهِ تُوقَدَانِ. ثُمَّ قَالَ: مَا جِئْتُمَا إِلَّا لِتُفَرِّقَا جَمَاعَةَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ تُشَتِّتَا أَمْرَهَا، فَمَا زِلْنَا نَعْرِفُ مِنْهُ الْغَضَبَ حَتَّى هَلَكَ.
فصل: أقول أنا: فهل ترى إلا أن الذي جرى من التقدم على مولانا علي (علیه السلام) ما كان لبيان النص عليه بالخلافة و إنما كان لأجل ما قاله عمر في حديث عبد الله بن عباس عنه الذي يأتي ذكره في الكتاب فيما رويناه عن الحافظ أحمد بن مردويه أن عمر قال لعبد الله بن العباس: إن علياً (علیه السلام) أحق بالأمر من أبي بكر و منه و اعتذر عمر في التقدم على علي (علیه السلام) بأنهم خافوا أن العرب لا تجتمع عليه لأجل ما وترهم في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و مجاهدته لهم و إيثاره برضا الله و رضا رسوله على رضاهم و لأمور قد ذكر مولانا علي (علیه السلام) في خطبه و كشف عن حججه و دعواهم.
علی بن جزور می گوید: وقتی ابواسحاق سبیعی از خراسان آمد، من و علاء بن هلال خفّاف به نزد او رفتیم و گفت وگوهایی انجام شد. پس من گفتم: ای ابو
ص: 192
اسحاق! آیا می خواهی حدیثی را برای تو بازگو کنم که برادرت ابوداود از عمران بن حصین خزاعی و بریدة بن حصیب اسلمی آن را برای من حدیث کرده است؟
گفت: آری!
من گفتم: ابوداود به من حدیث کرد که: در وقتی که مردم با ابوبکر بیعت می کردند، بریده به خانۀ عِمران بن حصین آمد؛ پس بریده گفت: ای عمران! آیا این مردم را می بینی که آن چه را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در باغ فلان مرد انصاری شنیدند فراموش کردند؟ هیچ مسلمانی بر او وارد نمی شد که بر او سلام دهد، مگر آن که جواب او را می داد. سپس به او می فرمودند: بر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) سلام بده. پس آن روز هیچ یک از مردم، جز عمر در مقابل ایشان جبهه گیری نکرد، زیرا او گفت: آیا این کار به فرمان خدا یا فرمان رسول خداست؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بلکه به فرمان خدا و پیامبر اوست.
عِمران گفت: آری! خوب آن را به یاد دارم.
بریده گفت: پس بیا به نزد ابوبکر برویم تا این جریان را از او بپرسیم که اگر نزدش گفتار و توصیه ای از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او باشدکه بعد از آن واقعه به او فرموده یا دستوری جدید به او داده باشد، او که از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دروغ نمی گوید و بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ نمی بندد (او به خیال خود یا تنزّلاً این را گفته و الا او زیاد دروغ بر پیامبر بسته است). پس ما رفتیم و بر ابوبکر وارد شده و برنامه آن روز را یادآوری نمودیم و به او گفتیم: آن روز هیچ مسلمانی بر او وارد نشد که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام داشت، مگر آن که به او فرمودند: بر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) سلام بده و تو نیز از کسانی بودی که بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام دادی.
ابوبکر گفت: این را به یاد دارم، پس بریده به او گفت: بر هیچ یک از مسلمانان سزاوار نیست که بر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) امارت و حکومت نماید، بعد از آن که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را امیرمؤمنان نامیدند، پس اگر در نزد تو گفتار و توصیه ای از رسول خدا هست که به تو فرموده یا جریانی جدید رخ داده که بعد از آن تو را به آن
ص: 193
فرمان داده، در این صورت تو مورد تصدیق ما هستی.
ابوبکر گفت: خیر! به خدا قسم هیچ توصیه و خبری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من نشده و کار جدیدی نبوده که مرا به آن فرمان داده باشد؛ ولی مسلمانان چنین رأی و نظری داشتند، پس من هم، رأی آن ها را متابعت و پیروی کردم!!
بریده گفت: به خدا سوگند! چنین حقی نه برای تو، نه برای مسلمانان است که بر خلاف فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتار کنید. ابوبکر گفت: من برای جواب شما به دنبال عمر می فرستم. پس او آمد و ابوبکر به او گفت: این دو نفر از من چیزی را پرسیدند که من در آن صحنه حضور داشته و شاهد بوده ام و گفتار آن دو نفر را بر او حکایت کرد.
عمر گفت: من هم این را شنیده ام ولی نزد من راه برون رفتی از این کار هست.
بریده به او گفت: نزد تو؟ گفت: آری نزد من!
گفت: آن راه برون رفت چیست؟
گفت: هرگز پیامبری و پادشاهی در یک خانواده جمع نمی شود. (1)
بریده که مردی بسیار فهمیده و با هوش و سخنور بود، این نکته را غنیمت شمرده و گفت: ای عمر! خداوند عزّ وجل این حرف تو را رد کرده و نپذیرفته است، آیا نشنیده ای که خداوند متعال در کتابش می فرماید: «بلکه حسد می ورزند مردم را بر آن چه خدا از فضل و بخشش خود به آن ها داد. به تحقیق ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهی بزرگ دادیم». (2) پس در حقیقت خداوند عزّ وجل برای آن ها_ یعنی آل ابراهیم (علیه السلام) _ پیامبری و پادشاهی را یک جا جمع نموده است.
گفت: عمر به غضب آمد، تا جایی که دیدم چشم های او برافروخته گشت و گفت: شما دو نفر نیامدید مگر آن که می خواهید وحدت و اتحاد این امت را در هم بشکنید و کارشان را در هم و پراکنده سازید. [راوی می گوید:] ما همواره در او آثار
ص: 194
خشم و غضب را به خودمان می دیدیم تا به هلاکت رسید. (1)
فصل: من می گویم: پس تو هم اکنون آن جریانی را که آن ها خود را بر مولای ما علی (علیه السلام) مقدم داشتند، می بینی. هیچ دستور و دلیلی بر خلافت خود نداشتند، بلکه تنها به خاطر آن حدیثی بود که عمر به ابن عباس گفت و در همین کتاب خواهد آمد که: علی (علیه السلام) در کار خلافت شایسته تر از ابوبکر بود و تنها بهانه و عذرتراشی شان در مقدم شدن بر علی (علیه السلام) در این است که آن ها ترسیدند که عرب بر گرد او جمع نشوند. چون خون هایی در زندگانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن ها ریخته و با آن ها به جهاد برخاسته و خشنودی خدا و رسولش را، بر خشنودی آن ها برگزیده، و به کارهایی دیگر، که مولای ما علی (علیه السلام) برخی از آن ها را درخطبه های خود یاد نموده و پرده از حجت های خود و ادعای پوچ آن ها برداشته است.
96_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة تأليف عباد بن يعقوب الرواجني برجالهم في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين نذكر منه بلفظه ما يحتمله هذا الكتاب و يليق ذكره بالصواب من حديث الخمس رايات
فَيَقُولُ عَبَّادٌ: قَدْ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ حَصِيرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلِ الصِّينِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ (رضی الله عنه) قَالَ: لَمَّا أَنْ سُيِّرَ أَبُو ذَرٍّ (رضی الله عنه) اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيُّ. قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: أُمَّتِي تَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ أَوَّلُهَا رَايَةُ الْعِجْلِ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ، فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ يَتْبَعُهُ، فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ اضْطَهَدْنَا الْأَصْغَرَ وَ ابْتَزَيْنَاهُ حَقَّهُ. فَأَقُولُ:
ص: 195
اسْلُكُوا ذَاتَ الشِّمَالِ، فَيُصْرَفُونَظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً. ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فِرْعَوْنِ أُمَّتِي فَمِنْهُمْ أَكْثَرُ النَّاسِ وَ هُمُ الْمُبَهْرَجُونَ. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْمُبَهْرَجُونَ: أَ بَهْرَجُوا الطَّرِيقَ؟
قَالَ: لَا ! وَ لَكِنَّهُمْ بَهْرَجُوا دِينَهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ يَغْضَبُونَ لِلدُّنْيَا وَ لَهَا يَرْضَوْنَ وَ لَهَا يَسْخَطُونَ وَ لَهَا يَنْصِبُونَ فَآخُذُ بِيَدِ صَاحِبِهِمْ، فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي فَيَقُولُونَ كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ قَتَلْنَاهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا طَرِيقَ أَصْحَابِكُمْ. فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً.
ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فُلَانٍ وَ هُوَ إِمَامُ خَمْسِينَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِي. فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ، فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ عَصَيْنَاهُ وَ خَذَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ خُذِلْنَا عَنْهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا سَبِيلَ أَصْحَابِكُمْ فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ، لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً.
ثُمَّ يَرِدُ عَلَيَّ الْمُخْدَجُ بِرَايَتِهِ وَ هُوَ إِمَامُ سَبْعِينَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِي. فَآخُذُ بِيَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ عَصَيْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ فَقَتَلْنَاهُ فَأَقُولُ: اسْلُكُوا سَبِيلَ أَصْحَابِكُمْ. فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ
ص: 196
بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ اتَّبَعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ فَنَصَرْنَاهُ وَ قُتِلْنَا مَعَهُ. فَأَقُولُ: رُدُّوا رِوَاءً مَرْوِيِّينَ فَيَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً. وَجْهُ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ كَأَضْوَء نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ.
ثُمَّ قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ! ﴿وَ إِنَّا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾. قَالَ الْحَارِثُ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ صَخْرَ بْنَ الْحَكَمِ حَدَّثَنِي بِهِ قَالَ صَخْرٌ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ الرَّبِيعَ بْنَ جَمِيلٍ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ الرَّبِيعُ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَاعِنْدَ اللَّهِ أَنَّ مَالِكَ بْنَ ضَمُرَةَ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ مَالِكٌ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ أَبَا ذَرٍّ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ (رضی الله عنه): اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأَبِي ذَرٍّ: اشْهَدْ أَنَّ جَبْرَئِيلَ حَدَّثَنِي بِهِ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ الْحَارِثَ حَدَّثَنِي بِهِ وَ قَالَ عَبَّادٌ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ حَدَّثَنِي بِهِ قَالَ عَبَّادٌ: وَ اسْمُ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ عَبَّاداً حَدَّثَنِي بِهِ، قَالَ أَبُو عَلِيٍّ عُمَرُ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ عَبَّاسٍ حَدَّثَنِي بِهِ.
مالک بن ضمره رواسی می گوید: هنگامی که ابوذر (رضی الله عنه) تبعید شد، او و علی (علیه السلام) و مقداد بن اسود (رضی الله عنه) در یک جا جمع شدند. او گفت: آیا شما شاهد نبودید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: امت من با پنج پرچم در کنار حوض بر من وارد می شوند: اولین آن ها پرچم گوساله است، پس من می ایستم و دست او را می گیرم،
ص: 197
هنگامی که دستش را بگیرم صورتش سیاه و قدم هایش لرزان و درونش به طپش می افتد و هر کس با او همکاری داشته چنین می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت نفیس و گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: امانت بزرگتر (قرآن) را تکذیب و پاره پاره کرده و امانت کوچک تر (اهل بیت) را خانه نشین نموده و حقشان را غصب کردیم. پس من می گویم: راه چپ را بروید لذا آن ها تشنه و روسیاه می روند و یک قطره از آن حوض نمی خورند.
سپس پرچم فرعون این امت بر من وارد می شود، درحالی که بیشتر مردم زیر این پرچم باشند و آن ها هدرشدگانند. عرض شد: یا رسول الله! هدرشدگان چه کسانی هستند؟ آیا راه را گم کرده اند؟
فرمودند: خیر! ولی آن ها دینشان را گم کرده اند و کسانی هستند که برای دنیا خشمناک و برای آن شادمان شده، و برای آن غضب می کنند و سختی می کشند. پس من بر می خیزم و دست او را می گیرم. همین که دستش را بگیرم، چهره اش سیاه و پاهایش لرزان و اندرونش به طپش می افتد و هر کس با او همکاری داشته چنین می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: بزرگ تر را تکذیب و پاره پاره کرده و با کوچک تر جنگیدهو او را کشتیم. پس من می گویم: راه رفیقان خود را بروید. در نتیجه آن ها تشنه لب و روسیاه بر می گردند درحالی که قطره ای از آب آن حوض را نمی خورند.
سپس پرچم فلان که پیشوای پنجاه هزار نفر از امت من است بر من وارد می شود. پس من بر می خیزم و دستش را می گیرم، همین که دستش را بگیرم چهره اش سیاه و قدم هایش لرزان و اندرونش به طپش می افتد و پیروانشان که از او متابعت کرده اند چنین می شوند. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهای من چه کردید؟
می گویند: بزرگ تر را تکذیب نموده و نافرمانی او کردیم و کوچک تر را یاری ننموده ایم. من می گویم: راه رفیقان خود را در پیش گیرید، پس تشنه و رو سیاه بر می گردند درحالی که یک قطره از آن حوض نمی خورند.
ص: 198
سپس مُخدج (ذو الثدیه رئیس خوارج) با پرچم بر من وارد می شود که او پیشوای هفتاد هزار نفر از امت من است. وقتی دستش را بگیرم، چهره اش سیاه و قدم هایش لرزان و اندرونش به طپش می افتد و هر کس با او همکاری داشته چنین می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: بزرگ تر را تکذیب کرده و نافرمانیش نموده و با کوچک تر جنگیدیم و او را کشتیم. پس من می گویم: راه رفیقان خود را بروید؛ در نتیجه آن ها تشنه لب و روسیاه بر می گردند درحالی که قطره ای از آب آن حوض را نمی خورند.
سپس علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان بر من وارد می شود. پس من می ایستم و دست او را می گیرم، روی او و یارانش سفید می شود. پس من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهای من چه کردید؟
آن ها می گویند: از بزرگ تر پیروی کرده و او را تصدیق نمودیم و کوچک تر را کمک و حمایت کردیم و در رکاب او کشته شدیم. پس من می گویم: سیراب شوید. آن ها آبی می نوشند که دیگر هرگز تشنه نمی شوند.
چهرۀ پیشوای آن ها بسان خورشید تابان و چهره های یارانشان همچو ماه شب چهارده یا نور ستاره های فروزان در آسمان باشد، سپس ابوذر (رحمه الله) فرمود: آیا شما بر این شاهد نبودید؟
گفتند: آری! ما هم بر این از گواهانیم.
حرث گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که صخر بن حکم مرا به این، حدیث نمود. و صخر گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که ربیع بن جمیل مرا به این، حدیث نمود. و ربیع گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید کهمالک بن ضمره مرا به آن، حدیث نموده و مالک گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که ابوذر آن را به من حدیث کرد. ابوذر (رحمه الله) گفت: بر این نزد خدا بر من شاهد باشید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابی ذر فرمودند، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اباذر (رحمه الله) فرمودند: نزد خدا بر من شاهد باش که جبریل (علیه السلام) آن را از جانب خدای متعال برای من حدیث کرد و عبد الرحمن گفت:
ص: 199
نزد خدا بر من شاهد باشید که حارث آن را به من حدیث نمود و عبّاد گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که عبدالرحمن آن را به من حدیث کرد، و عبّاد گفت: اسم پدر عبد الرحمن، عبدالله بن عبدالملک بن ابی عبیده بن عبدالله بن مسعود بود. علی بن عباس گفت: نزد خدا شاهد باشید که این را عباد برای من حدیث کرد و ابو علی عمر گفت: نزد خدا شاهد باشید که مرا علی بن عباس به آن حدیث کرد. (1)
97_ الباب فيما نذكره من كتاب المعرفة تأليف عباد بن يعقوب الرواجني الموصوف بأنه من رجال المذاهب الأربعة مما رواه عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن أهل السماوات يسمون علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين، رويناه بإسنادنا كما أشرنا إليه و لو لا أنه من رجالهم ما كنا ننقل هذا الحديث الذي يأتي ذكره لكن دركه عليه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَبَّادٌ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى التَّمِيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ صَاحِبِ رَايَةِ الْأَنْصَارِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): يَا عَلِيُّ! لَا يَتَقَدَّمُكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ لَيُسَمُّونَكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
فصل:
و قد روينا في كتاب الطرائف نحو هذا من طرق من خالف أهل بيت النبوة (علیهم السلام) من الطوائف قد تقدم ذكره أيضاً من طريقهم نحوه.
حارث بن خزرج، پرچم دار انصار به همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) می فرمودند: یا علی! بعد از من کسی جز کافر بر تو مقدّم نمی شود، و همانا اهل آسمان ها (یعنی فرشتگان) تو را امیرالمؤمنین می نامند.(2)
ص: 200
98_ الباب فيما نذكره من كتاب تأويل ما نزل من القرآن الكريم في النبي و آله صلّى الله عليه و عليهم من المجلد الأول منه تأليف الشيخالعالم محمد بن العباس بن علي بن مروان في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين، اعلم أنّ هذا محمد بن العباس قد تقدم مما ذكرناه عن أبي العباس أحمد بن علي النجاشي أنه ذكر عنه (رضی الله عنه) أنه ثقة ثقة عين، و ذكر أيضاً أن جماعة من أصحابه ذكروا أن هذا الكتاب الذي ننقل و نروي عنه لم يصنف في معناه مثله و قيل: إنه ألف ورقة. و قد روى أحاديثه عن رجال العامة لتكون أبلغ في الحجة و أوضح في المحجة و هو عشرة أجزاء. و النسخة التي عندنا الآن قالب و نصف الورقة مجلدان ضخمان قد نسخت من أصل عليه خط أحمد بن الحاجب الخراساني فيه إجازة تاريخها في صفر سنة ثمان و ثلاثين و ثلاثمائة و إجازة بخط الشيخ أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي و تاريخها في جمادي الآخرة سنة ثلاث و ثلاثين و أربعمائة. و هذا الكتاب أرويه بعدة طرق منها عن الشيخ الفاضل أسعد بن عبد القاهر المعروف جده بسفرويه الأصفهاني حدثني بذلك لما ورد إلى بغداد في صفر سنة خمس و ثلاثين و ستمائة بداري بالجانب الشرقي من بغداد التي أنعم بها علينا الخليفة المستنصر جزاه الله خير الجزاء عند المأمونية في الدرب المعروف بدرب الحوبة عن الشيخ العالم أبي الفرج علي بن العبد أبي الحسين الراوندي عن أبيه عن الشيخ أبي جعفر محمد بن علي بن المحسن الحلبي عن السعيد أبي جعفر الطوسي رضي الله عنهم. و أخبرني بذلك الشيخ الصالح حسين بن أحمد السوراوي إجازة في جمادى الآخرة سنة سبع و ستمائة عن الشيخ السعيد محمد بن القاسم الطبري عن الشيخ المفيد أبي علي الحسن بن محمد الطوسي عن والده السعيد محمد بن الحسن الطوسي. و أخبرني بذلك أيضاً الشيخ علي بن يحيى الحافظ إجازة تاريخها شهر ربيع الأول سنة تسع و ستمائة عن الشيخ السعيد عربي بن مسافر العبادي عن الشيخ محمد بن القاسم الطبري عن الشيخ المفيد أبي علي الحسن بن محمد الطوسي و غير هؤلاء يطول ذكرهم عن السعيد الفاضل في علوم كثيرة من علوم الإسلام والده أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي قال: أخبرنا بكتب هذا الشيخ العالم أبي
ص: 201
عبد الله بن محمد بن العباس بن مروان و رواياته جماعة من أصحابنا عن أبي محمد بن هارون بن موسى التلعكبري عن أبي عبد الله محمد بن العباس بن مروان المذكور. فقال في كتابه الذي قدمنا ذكره في تفسير قوله جل جلاله: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾ ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُحَارِبِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حُبَابِ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ الصِّينِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِيذَرٍّ الْغِفَارِيِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: تَرِدُ عَلَيَّ أُمَّتِي عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ، فَذَكَرَ الْحَدِيثَ إِلَى أَنْ قَالَ: ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: بِمَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: اتَّبَعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قُتِلْنَا مَعَهُ. فَأَقُولُ: رِدُوا رِوَاءً مَرْوِيِّينَ، فَيَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا وَجْهُ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وَجْهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ أَوْ كَأَضْوَإِ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ. قَالَ أَبُو ذَرٍّ لِعَلِيٍّ وَ الْمِقْدَادِ وَ عَمَّارٍ وَ حُذَيْفَةَ وَ ابْنِ مَسْعُودٍ وَ كَانُوا شَيَّعُوهُ لَمَّا سُيِّرَ: أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِكَ؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.
مالک بن ضَمره رواسی از ابوذر غفاری (رحمه الله) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بر امت من پنج پرچم وارد می شود، بعد حدیث را ادامه می دهد تا این که می گوید: پرچم امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان بر من وارد می شود. من می ایستم و دست او را می گیرم پس چهرۀ او و یارانش سفید و نورانی می شود، من
ص: 202
می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهایم چه کردید؟
می گویند: امانت بزرگ تر _ یعنی قرآن_ را پیروی و تصدیقش نمودیم و کوچک تر را حمایت و یاری نموده و در رکاب او کشته شدیم. پس من می گویم: سیراب شوید سیراب شدنی، آن ها آبی می نوشند که دیگر هرگز بعد از آن تشنه نمی شوند و صورتِ امامشان همچو خورشید تابان و چهرۀ آن ها همچو ماه شب چهارده، یا روشن تر از ستاره آسمان می درخشد.
ابوذر (رضی الله عنه) به هنگام تبعیدش به علی (علیه السلام) و مقداد وعمار و حذیفه و عبدالله بن مسعود رضوان الله تعالی علیهم اجمعین که از شیعیان او بودند گفت: آیا شما بر این شاهد بودید؟
گفتند: آری! ما بر این حاضر و شاهد بودیم.
ابوذر گفت: من هم بر این شهادت می دهم.
99_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه الذي أشرنا إليه في تفسير قوله جل و عز وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى، و علي أمير المؤمنين ما هذا لفظه حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي زَكَرِيَّا الْمَوْصِلِيِّ الْمَعْرُوفِ بِكَوْكَبِ الدَّمِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي وَصِيُّ الْوَصِيِّينَ وَ وَارِثُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ ابْنُ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بَاقِرُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام) قَالَ: إِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ الَّذِي احْتَجَّ اللَّهُ بِكَ فِي ابْتِدَاءِ الْخَلْقِ حَيْثُ أَقَامَهُمْ فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ فَقَالُوا: بَلَى. فَقَالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ؟ فَقَالُوا: جَمِيعاً بَلَى. فَقَالَ: وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ الْخَلْقُ جَمِيعاً: لَا؛ اسْتِكْبَاراً وَ عُتُوّاً عَنْ وَلَايَتِكَ إِلَّا نَفَرٌ قَلِيلٌ وَ هُمْ أَقَلُّ الْقَلِيلِ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْيَمِينِ.
ص: 203
جابر بن یزید جعفی (رحمه الله) می گوید: جانشین جانشینان و وارث علوم پیامبران و پسر آقایِ همه فرستادگان، شکافنده علوم انبیاء، امام باقرالعلوم از پدرش از جدش (علیهم السلام) به من حدیث فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمودند: تو همان کسی هستی که خداوند تعالی در ابتدای آفرینش وقتی آن ها را سر پا نگه داشت به وسیله تو به ایشان احتجاج نموده و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟
همگی گفتند: آری! پس فرمود: آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده من نیست؟
همگی گفتند: آری! پس فرمود: و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است؟
همگی از روی تکبر و با سر پیچی از ولایت تو گفتند: خیر! مگر گروهی اندک که آنان به نهایت کم بودند و ایشان همان اصحاب یمین هستند. (1)
100_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه أيضاً في تسمية علي (علیه السلام) أمير المؤمنين من تفسير الآية المقدم ذكرها ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ الْبَاهِلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا وَلَايَتَهُ.
قُلْتُ: وَ مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: يَوْمَ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُبِرَبِّكُمْ؟ قالُوا: بَلى! قَالَ: وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: بَلَى! ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام): وَ لَقَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ بِاسْمٍ مَا سَمَّى بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ.
ص: 204
جابر (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر مردم می دانستند که چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند، هرگز ولایت او را انکار نمی کردند.
عرض کردم: در چه زمانی او امیرمؤمنان نامیده شد؟
فرمودند: روزی که خدا عهد و پیمان را از پشت و صلب فرزندان آدم (علیه السلام) گرفت و آن ها را بر خودشان شاهد گرفت و گفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری!
گفت: آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیستند؟
گفتند: آری!
آنگاه امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند! خداوند تعالی او را به اسمی نامید که قبل از او هیچ کس را به آن نخوانده بود. (1)
101_ الباب فيما نذكره أيضاً عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه الذي ذكرناه في تسمية علي (علیه السلام) أمير المؤمنين بطريق آخر عند تفسير الآية المقدم ذكرها بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ الْغَزَّالُ قَالَ: حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْمُعَدِّلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَوْ أَنَّ جُهَّالَ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَعْلَمُونَ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَمْ يُنْكِرُوا وَلَايَتَهُ وَ طَاعَتَهُ. قُلْتُ: مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: حَيْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ (علیه السلام) كَذَا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قالُوا: بَلى. ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام): وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمَّاهُ اللَّهُ بِاسْمٍ مَا سَمَّى بِهِ أَحَداً قَبْلَهُ.
ص: 205
خالد بن یزید می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: اگر نادانان اینامت می دانستند که از چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد هرگز ولایت و اطاعت او را منکر نمی شدند.
عرض کردم: در چه زمانی او امیرمؤمنان نامیده شدند؟
فرمودند: زمانی که خدای متعال عهد و پیمان را از فرزندان آدم (علیه السلام) گرفت، این چنین آن را جبریل (علیه السلام) بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آورد: «و _ یاد کن_ هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم نسل آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟»(1)
و آیا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ من و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیستند؟ گفتند: آری! سپس امام باقر العلوم (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند خداوند تعالی او را به اسمی نامید که قبل از او هیچ کس را به آن نخوانده بود. (2)
102_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان أيضاً من كتابه الذي ذكرناه في تفسير قوله جل و عز: ﴿وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾ في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ بْنِ بُزُرْجَ عَنْ زَيْدِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: سَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ: لَمَّا سَلَّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأَبِي بَكْرٍ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ يَا رَسُولَ
ص: 206
اللَّهِ؟! قَالَ: نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ قَالَ لِعُمَرَ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ.
ثُمَّ قَالَ: يَا مِقْدَادُ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمْ يَقُلْ شَيْئاً، ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا سَلْمَانُ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَامَ فَسَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا أَبَا ذَرٍّ! فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَامَ وَ لَمْ يَقُلْ شَيْئاً. ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا حُذَيْفَةُ! فَقَامَ وَ لَمْ يَقُلْ شَيْئاً وَ سَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ! فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا عَمَّارُ! فَقَامَ عَمَّارٌ وَ سَلَّمَ ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ! فَقَامَ فَسَلَّمَ حَتَّى إِذَا خَرَجَ الرَّجُلَانِ وَهُمَا يَقُولَانِ: لَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾.
زید بن جهم می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: هنگامی که به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوبکر فرمودند: برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. گفت: آیا به دستور خدا و پیامبر اوست؟ فرمودند: آری! به فرمان خدا و پیامبر اوست.
سپس به عمر فرمودند: برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. گفت: آیا به دستور خدا و پیامبر اوست؟فرمودند: به فرمان خدا و پیامبر اوست.
سپس فرمودند: ای مقداد! برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده، او چیزی نگفت و برخاست و سلام داد.
سپس فرمودند: ای سلمان! بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. پس او هم سلام داد. سپس فرمودند: ای ابوذر! بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده. او چیزی نگفت و برخاست و سلام داد. سپس فرمودند: ای حذیفه! بر خیز و سلام بده او هم بر خاست و چیزی نگفت و سلام داد. سپس فرمودند: ای پسر مسعود!
ص: 207
برخیز. او هم برخاست و سلام داد.
سپس فرمودند: ای عمار! برخیز. عمار هم برخاست و سلام داد. سپس فرمودند: ای بریده اسلمی! برخیز. او نیز برخاست و سلام داد، تا این که آن دو نفر _ یعنی ابوبکر وعمر_ از مجلس بیرون رفته درحالی که می گفتند: ما هرگز در برابر آن چه او گفت تسلیم نخواهیم شد و ولایتش را نخواهیم پذیرفت. پس خداوند عزّ وجل این آیه را فرو فرستاد. «و چون با خدا پیمان بستید به پیمان خود وفا کنید و سوگندهای خود را پس از استوارکردن آن نشکنید، در حالی که خدا را بر خود ضامن گرفته اید همانا آن چه را انجام می دهید خدا می داند». (1)
103_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان من كتابه المشار إليه في تفسير هذه الآية المقدم ذكرها من تسمية علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين لما أمرهم النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم عليه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْزَيْدِ بْنِ الْجَهْمِ الْهِلَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ﴾ يَعْنِي بِهِ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حِينَ قَالَ: قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالُوا: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟
زید بن جهم هلالی می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «و سوگندهای خود را پس از استوارکردن آن ها نشکنید، درحالی که خدا را بر خود ضامن گرفته اید؛ همانا آن چه را انجام می دهید
ص: 208
خدا می داند». (1)
فرمودند: خداوند تعالی این فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را قصد کرده زمانی که فرمودند: برخیزید و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید. پس آن ها گفتند: آیا به دستور خدا و پیامبر اوست؟(2)
104_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة من كتابه المقدم ذكره في تسمية جبرئيل و بعض أنبياء الله _جلّ جلاله_ علياً أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد المسلمين من تفسير سورة ﴿سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى﴾
رُوِّينَا ذَلِكَ بِإِسْنَادِنَا الْمُقَدَّمِ ذَكَرَهَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ الْمَذْكُورِ فَقَالَ فِي كِتَابِهِ الْمُعْتَمَدِ عَلَيْهِ الْمُشَارِ إِلَيْهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ الْمَعْرُوفُ بِمَاجِيلَوَيْهِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ: وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ مُزَاحِمٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الطُّهَوِيِّ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَخْرَةَ عَنِ الرِّعْلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): كُنْتُ نَائِماً فِي الْحِجْرِ إِذْ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ فَحَرَّكَنِي تَحْرِيكاً لَطِيفاً ثُمَّ قَالَ لِي: عَفَا اللَّهُ عَنْكَ يَا مُحَمَّدُ! قُمْ وَ ارْكَبْ فَأَفِدْ إِلَى رَبِّكَ. فَأَتَانِي بِدَابَّةٍ دُونَ الْبَغْلِ وَ فَوْقَ الْحِمَارِ خَطْوُهَا مَدَّ الْبَصَرِ لَهُ جَنَاحَانِ مِنْ جَوْهَرٍ يُدْعَى الْبُرَاقَ. قَالَ: فَرَكِبْتُ حَتَّى طَعَنْتُ فِي الثَّنِيَّةِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ قَائِمٍ مُتَّصِلٍ شَعْرُهُ إِلَى كَتِفَيْهِ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: السَّلَامُعَلَيْكَ يَا أَوَّلُ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا آخِرُ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَاشِرُ! قَالَ: فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: رُدَّ عَلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ! قَالَ:
ص: 209
فَقُلْتُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ!
قَالَ: فَلَمَّا أَنْ جُزْتُ الرَّجُلَ فَطَعَنْتُ فِي وَسَطِ الثَّنِيَّةِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ أَبْيَضِ الْوَجْهِ جَعْدِ الشَّعْرِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ مِثْلَ تَسْلِيمِ الْأَوَّلِ. فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: رُدَّ عَلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ! فَقُلْتُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ! قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! احْتَفِظْ بِالْوَصِيِّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) الْمُقَرَّبِ مِنْ رَبِّهِ. قَالَ: فَلَمَّا جُزْتُ الرَّجُلَ وَ انْتَهَيْتُ إِلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ إِذَا أَنَا بِرَجُلٍ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَتَمِّ النَّاسِ جِسْماً وَ أَحْسَنِ النَّاسِ بَشَرَةً. قَالَ: فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيُّ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلُ، مِثْلَ تَسْلِيمِ الْأَوَّلِ قَالَ: فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! رُدَّ عَلَيْهِ فَقُلْتُ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ! قَالَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! احْتَفِظْ بِالْوَصِيِّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الْمُقَرَّبِ مِنْ رَبِّهِ الْأَمِينِ عَلَى حَوْضِكَ صَاحِبِ شَفَاعَةِ الْجَنَّةِ. قَالَ: فَنَزَلْتُ عَنْ دَابَّتِي عَمْداً قَالَ: فَأَخَذَ جَبْرَئِيلُ بِيَدِي فَأَدْخَلَنِي الْمَسْجِدَ فَخَرَقَ بِيَ الصُّفُوفَ وَ الْمَسْجِدُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ. قَالَ: فَإِذَا بِيَدٍ مِنْ فَوْقِي تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ!
قَالَ: فَقَدَّمَنِي جَبْرَئِيلُ فَصَلَّيْتُ بِهِمْ. قَالَ: ثُمَّ وُضِعَ لَنَا مِنْهُ سُلَّمٌ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا مِنْ لُؤْلُؤٍ فَأَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ فَخَرَقَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً﴾ قَالَ: فَقَرَعَ جَبْرَئِيلُ الْبَابَ فَقَالُوا لَهُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: أَنَا جَبْرَئِيلُ. قَالُوا: مَنْ مَعَكَ؟ قَالَ: مَعِي أَخِي مُحَمَّدٌ. قَالُوا: وَ قَدْ أَرْسَلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَفَتَحُوا لَنَا. ثُمَّ قَالُوا: مَرْحَباً بِكَ مِنْ أَخٍ وَ مِنْ خَلِيفَةٍ فَنِعْمَ الْأَخُ وَ نِعْمَ الْخَلِيفَةُ وَ نِعْمَ الْمُخْتَارُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ، ثُمَّ وُضِعَ لَنَا مِنْهَا سُلَّمٌ مِنْ يَاقُوتٍ مُوَشَّحٍ بِالزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ.
قَالَ: فَصَعِدْنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَرَعَ جَبْرَئِيلُ الْبَابَ. فَقَالُوا مِثْلَ الْقَوْلِ
ص: 210
الْأَوَّلِ وَ قَالَ جَبْرَئِيلُ مِثْلَ الْقَوْلِ الْأَوَّلِ. فَفُتِحَ لَنَا ثُمَّ وُضِعَ لَنَا سُلَّمٌ مِنْ نُورٍ مَحْفُوفٍ حَوْلُهُ بِالنُّورِ. قَالَ: فَقَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! تَثَبَّتْ وَ اهْتَدِ هُدِيتَ ثُمَّ ارْتَفَعْنَا إِلَى الثَّالِثَةِ وَ الرَّابِعَةِ وَ الْخَامِسَةِ وَ السَّادِسَةِ وَ السَّابِعَةِ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا بِصَوْتٍ وَ صَيْحَةٍ شَدِيدَةٍ. قَالَ: قُلْتُ: يَا جَبْرَئِيلُ! مَا هَذَا الصَّوْتُ؟ فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! هَذَا صَوْتُ طُوبَى قَدِ اشْتَاقَتْ إِلَيْكَ. قَالَ: فَقَالَ رَسُولُاللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): فَغَشِيَنِي عِنْدَ ذَلِكَ مَخَافَةٌ شَدِيدَةٌ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! تَقَرَّبْ إِلَى رَبِّكَ فَقَدْ وَطِئْتُ الْيَوْمَ مَكَاناً بِكَرَامَتِكَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا وَطِئْتُهُ قَطُّ وَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ لَأَحْرَقَنِي هَذَا النُّورُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيَّ. قَالَ: فَتَقَدَّمْتُ فَكُشِفَ لِي عَنْ سَبْعِينَ حِجَاباً.
قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! فَخَرَرْتُ سَاجِداً وَ قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبَّ الْعِزَّةِ لَبَّيْكَ. قَالَ: فَقِيلَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ يَا مُحَمَّدُ! أَنْتَ حَبِيبِي وَ صَفِيِّي وَ رَسُولِي إِلَى خَلْقِي وَ أَمِينِي فِي عِبَادِي. مَنْ خَلَّفْتَ فِي قَوْمِكَ حِينَ وَفَدْتَ إِلَيَّ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: مَنْ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ نَاصِرِي وَ وَزِيرِي وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ مُنْجِزِ وَعَدَاتِي. فَقَالَ لِي رَبِّي: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ جُودِي وَ مَجْدِي وَ قُدْرَتِي عَلَى خَلْقِي لَا أَقْبَلُ الْإِيمَانَ بِي وَ لَا بِأَنَّكَ نَبِيٌّ إِلَّا بِالْوَلَايَةِ لَهُ يَا مُحَمَّدُ! أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاءِ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: رَبِّي وَ كَيْفَ لِي بِهِ وَ قَدْ خَلَّفْتُهُ فِي الْأَرْضِ؟ قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَكَ. قَالَ: فَرَفَعْتُ رَأْسِي وَ إِذَا أَنَا بِهِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ مِمَّا يَلِي السَّمَاءَ الْأَعْلَى. قَالَ: فَضَحِكْتُ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِدِي. قَالَ فَقُلْتُ: يَا رَبِّ! الْيَوْمَ قَرَّتْ عَيْنِي. قَالَ: ثُمَّ قِيلَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ! ذَا الْعِزَّةِ لَبَّيْكَ!
قَالَ: إِنِّي أَعْهَدُ إِلَيْكَ فِي عَلِيٍّ عَهْداً فَاسْمَعْهُ. قَالَ: قُلْتُ: مَا هُوَ؟ يَا رَبِّ!
ص: 211
قَالَ: عَلِيٌّ رَايَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الْأَبْرَارِ وَ قَاتِلُ الْفُجَّارِ وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ أَوْرَثْتُهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي، فَمَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي إِنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ يَا مُحَمَّدُ! قَالَ: ثُمَّ أَتَانِي جَبْرَئِيلُ. قَالَ: فَقَالَ لِي: يَقُولُ اللَّهُ لَكَ يَا مُحَمَّدُ! ﴿وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها﴾ وَلَايَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ تَقَدَّمْ بَيْنَ يَدَيَّ يَا مُحَمَّدُ! فَتَقَدَّمْتُ فَإِذَا أَنَا بِنَهَرٍ حَافَتَاهُ قِبَابُ الدُّرَرِ وَ الْيَوَاقِيتِ أَشَدُّ بَيَاضاً مِنَ الْفِضَّةِ وَ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَ أَطْيَبُ رِيحاً مِنَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ. قَالَ: فَضَرَبْتُ بِيَدِي فَإِذَا طِينُهُ مِسْكَةٌ ذَفِرَةٌ. قَالَ: فَأَتَانِي جَبْرَئِيلُ فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! أَيُّ نَهَرٍ هَذَا؟ قَالَ: قُلْتُ: أَيُّ نَهَرٍ هَذَا؟ يَا جَبْرَئِيلُ! قَالَ: هَذَا نَهَرُكَ وَ هُوَ الَّذِي يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ﴾ إِلَى مَوْضِعِ الْأَبْتَرُ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ هُوَ الْأَبْتَرُ. قَالَ: ثُمَّ الْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِرِجَالٍ يُقْذَفُ بِهِمْ فِي نَارِ جَهَنَّمَ. قَالَ: فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ؟ فَقَالَ لِي: هَؤُلَاءِ الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِيَّةُ وَ الْحَرُورِيَّةُ وَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ النَّاصِبُ لِذُرِّيَّتِكَ الْعَدَاوَةَ هَؤُلَاءِالْخَمْسَةُ لَا سَهْمَ لَهُمْ فِي الْإِسْلَامِ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي: أَ رَضِيتَ عَنْ رَبِّكَ مَا قَسَمَ لَكَ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: سُبْحَانَ رَبِّي اتَّخَذَ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا وَ كَلَّمَ مُوسى تَكْلِيماً وَ أَعْطَى سُلَيْمَانَ مُلْكاً عَظِيماً وَ كَلَّمَنِي رَبِّي وَ اتَّخَذَنِي خَلِيلًا وَ أَعْطَانِي فِي عَلِيٍّ (علیه السلام) أَمْراً عَظِيماً، يَا جَبْرَئِيلُ مَنِ الَّذِي لَقِيتُ فِي أَوَّلِ الثَّنِيَّةِ؟
قَالَ: ذَاكَ أَخُوكَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ. قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلُ! فَأَنْتَ مُبَشِّرُ أَوَّلِ الْبَشَرِ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا آخِرُ! فَأَنْتَ تُبْعَثُ آخِرَ النَّبِيِّينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَاشِرُ فَأَنْتَ عَلَى حَشْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ. قَالَ: فَمَنِ الَّذِي لَقِيتُ فِي وَسَطِ الثَّنِيَّةِ؟ قَالَ: ذَاكَ أَخُوكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يُوصِيكَ بِأَخِيكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَإِنَّهُ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ.
ص: 212
قَالَ: فَمَنِ الَّذِي لَقِيتُ عِنْدَ الْبَابِ بَابِ الْمَقْدِسِ؟ قَالَ: ذَاكَ أَبُوكَ آدَمُ. يُوصِيكَ بِوَصِيِّكَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ خَيْراً وَ يُخْبِرُكَ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. قَالَ: فَمَنِ الَّذِي صَلَّيْتَ بِهِمْ؟ قَالَ: أُولَئِكَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْمَلَائِكَةُ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ أَكْرَمَكَ بِهَا يَا مُحَمَّدُ! ثُمَّ هَبَطَ بِي الْأَرْضَ. قَالَ: فَلَمَّا أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بَعَثَ إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ فَدَعَاهُ. فَلَمَّا جَاءَهُ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ادْعُ لِي عَلِيّاً فَأَتَاهُ، فَقَالَ: يَا عَلِيُّ! أُبَشِّرُكَ؟ قَالَ: بِمَا ذَا؟ قَالَ: لَقِيتُ أَخَاكَ مُوسَى وَ أَخَاكَ عِيسَى وَ أَبَاكَ آدَمَ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَكُلُّهُمْ يُوصِي بِكَ. قَالَ: فَبَكَى عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ قَالَ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي لَمْ يَجْعَلْنِي عِنْدَهُ مَنْسِيّاً. ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ! أَ لَا أُبَشِّرُكَ؟ قَالَ: قُلْتُ بَشِّرْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: يَا عَلِيُّ! صَوَّبْتُ بِعَيْنِي إِلَى عَرْشِ رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ فَرَأَيْتُ مِثْلَكَ فِي السَّمَاءِ الْأَعْلَى وَ عَهِدَ إِلَيَّ فِيكَ عَهْداً. قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّه!ِ أَ وَ كُلُّ ذَلِكَ كَانُوا يَذْكُرُونَ إِلَيْكَ. قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ الْمَلَأَ الْأَعْلَى لَيَدْعُونَ لَكَ وَ إِنَّ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارَ لَيَرْغَبُونَ إِلَى رَبِّهِمْ جَلَّ وَ عَزَّ أَنْ يَجْعَلَ لَهُمُ السَّبِيلَ إِلَى النَّظَرِ إِلَيْكَ وَ إِنَّكَ تَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْأُمَمَ كُلَّهُمْ مَوْقُوفُونَ عَلَى جُرُفِ جَهَنَّمَ. قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَمَنِ الَّذِينَ كَانُوا يُقْذَفُ بِهِمْ فِي نَارِ جَهَنَّمَ؟ قَالَ: أُولَئِكَ الْمُرْجِئَةُ وَ الْحَرُورِيَّةُ وَ الْقَدَرِيَّةُ وَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ مُنَاصِبيِكَ الْعَدَاوَةَ. يَا عَلِيُّ! هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْإِسْلَامِ نَصِيبٌ.فصل: أقول: إن هذا الحديث رويناه كما نقلناه من هذه الطرق عن هذا الشيخ الذي شهد بثقته من ذكرناه و لا يستعظم لله جلّ جلاله أن يكون يكرم محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بما أوردناه فإن الله تعالى يقول له في صريح الآيات:﴿أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ﴾.
ص: 213
رِعْلی از علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و محمد بن عجلان از زید بن علی(علیهما السلام) نقل می کنند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: من در حجر اسماعیل (علیه السلام) خوابیده بودم که جبریل (علیه السلام) به نزد من آمده و مرا آرام حرکت داده و به من گفت: ای محمد! خداوند تعالی تو را مورد عنایت خویش قرار داده، برخیز و سوار شو و به نزد پروردگارت وارد شو. لذا مرکبی به نام بُراق که کوچک تر از استر و بزرگ تر از درازگوش بود برای من آورد که گام های او به مقدار دید چشم بود و او دو بال بسیار نفیس و گرانبها داشت. من بر آن سوار شدم تا این که بیرون مکه به گردنه ای وارد شدم و مردی را ایستاده دیدم که موهای بلندش تا شانه هایش رسیده بود. وقتی نگاهش به من افتاد، گفت: السلام علیک یا اَوّلُ، السلام علیک یا آخِرُ، السلام علیک یا حاشرُ.
جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! سلام او را جواب بده.
من هم گفتم: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته. وقتی از او گذشتم و به میان آن بیابان رسیدم، ناگهان مردی را با موهای پیچیده و چهره ای سفید و نورانی دیدم. وقتی نگاهش به من افتاد، سلامی همانند سلام اول به من داد. پس جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! سلام او را جواب بده. من هم گفتم: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته. او سه بار به من گفت: وصی وجانشینت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را که مقرب درگاه پروردگارش هست به خوبی محافظت بنما. وقتی از او هم گذشته و به بیت المقدس رسیدم به مردی رسیدم که نیکوترین چهره و کامل ترین اندام و بهترین پوست بدن را داشت. پس وقتی نگاهش به من افتاد گفت: سلام بر تو ای پسر عزیزم! و بعد سلامی همچو سلام اول داشت. جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! سلام او را جواب بده. من هم گفتم: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته، پس او نیز سه بار به من گفت: ای محمد! وصی و جانشینت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را که مقرب درگاه پروردگارش و امین بر حوض تو و دارندۀ شفاعت برای بهشت است به خوبی از او نگهداری کن، پس من به قصد آن
ص: 214
مسجد (بیت المقدس) از مرکبم فرود آمدم و جبریل (علیه السلام) دستم را گرفته و داخلآن مسجد کرد؛ درحالی که مسجد پر از جمعیت بود، صف ها را برایم شکافت. ناگهان ندائی از بالای سر به گوشم آمد که می گفت: جلو بایست ای محمد! پس جبریل (علیه السلام) مرا جلو برده و با آنان نماز جماعت خواندم. سپس از آنجا نردبانی از مروارید به سوی آسمان برای ما گذاشته شد. جبریل (علیه السلام) دستم را گرفته و به آسمان بالا برد پس آن جا را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم. سپس جبریل (علیه السلام) در را کوبید، به او گفتند: کیستی؟
گفت: من جبریل هستم.
گفتند: چه کسی با توست؟
گفت: برادرم حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با من است.
گفتند: آیا او فرستاده شده است؟
گفت: آری! پس در را به روی ما گشوده و گفتند: خوش آمدی ای برادر و ای خلیفه و کارگزار خدا! که تو بهترین برادر و بهترین خلیفه ها و بهترین پیامبر برگزیده هستی که بعد از تو دیگر پیامبری نباشد. سپس از همان جا برای ما نردبانی از یاقوت آمیخته به زبرجد سبز گذاشته و از آن جا تا آسمان دوم بالا رفتیم. پس جبریل (علیه السلام) در را کوبید و آن ها گفتاری همانند گفتار اول داشته و جبریل (علیه السلام) نیز به مثل گفتار اول جواب داد. پس در برای ما گشوده شد، آنگاه نردبانی از نور که اطراف آن نیز پوشیده به نور بود برای ما نهاده شد و جبریل (علیه السلام) گفت: ای محمد! درنگ نما و هدایت بجوی که تو هدایت یافته ای، پس به اذن خدا به آسمان سوم و چهارم و پنجم و ششم و هفتم بالا رفتیم که ناگهان به صدا و آوایی بسیار شدید برخورد نمودیم! گفتم: ای جبریل! این چه صدائی است؟
گفت: ای محمد! این صدای طوبی است، او بسیار به تو اشتیاق دارد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در این هنگام ترس بسیار شدیدی وجودم را پوشانید. سپس جبریل (علیه السلام) به من گفت: ای محمد! به سوی پروردگارت نزدیک بشو به تحقیق
ص: 215
امروز به خاطر کرامت و عزت تو در نزد خدایت من به جائی قدم گذاشتم که هرگز به آن پای نگذاشته بودم، و اگر آن کرامت و بزرگی تو نبود این نوری که در برابر من است مرا می سوزانید. پس من جلو رفتم و هفتاد پرده و حجاب از من برداشته شد و خداوند سبحان به من فرمود: ای محمد! من به سجده افتاده و عرض کردم: لبیک! لبیک! ای پروردگار بزرگ! پس به من گفته شد: ای محمد! سرت را بالا بگیر و سؤال کن که عطا می شوی و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته است. ای محمد! تو دوست و برگزیده و فرستادۀ من به سوی آفریده هایم و امین من بر بندگانم هستی زمانی کهبه سوی من حرکت کردی چه کسی را به جای خود گذاشتی؟
عرض کردم: کسی را که تو به آن آگاه تر هستی؛ برادر و پسرعمویم، و یاور و وزیرم، و صندوق و دربردارندۀ دانشم و وفاکنندۀ وعده های خودم را منصوب کردم. پس پروردگارم به من فرمود: سوگند به عزت و جلالم! و سوگند به جود و بزرگیم! و سوگند به قدرتم بر آفریده هایم! هیچ ایمانی را به خودم و به پیامبری تو، جز به ولایت او نمی پذیرم. ای محمد! آیا دوست داری که او را در ملکوت آسمان ببینی؟
عرض کردم: پروردگارا! چگونه او را در آنجا ببینم درحالی که من او را در زمین جا گذاردم؟
پس به من فرمود: ای محمد! سرت را بالا بگیر. پس من سرم را بالا گرفتم ناگهان او را با فرشتگان مقرب که در آسمان بالا بودند دیدم. پس من به طوری خندیدم که دندان های آخرم پیدا شد و عرض کردم: پروردگارا! امروز چشمم روشن شد. پس به من گفته شد: ای محمد! عرض کردم: لبیک! لبیک! ای صاحب عزت و شوکت! فرمود: من دربارۀ علی (علیه السلام) به تو عهدی دارم پس آن را بشنو.
عرض کردم: پروردگارا! آن چیست؟
فرمود: علی (علیه السلام) پرچم هدایت و پیشوای نیکوکاران و کشندۀ بدکاران و جلودار کسانی است که از من اطاعت می کنند و او همان کلمه ای است که من آن را بر پرهیزکاران لازم کرده ام. من دانش و دانایی خود را به او واگذار کرده ام، پس هر
ص: 216
کس او را دوست بدارد در حقیقت مرا دوست داشته و هر کس با او دشمنی کند در حقیقت با من دشمنی کرده است. به درستی که او آزموده شده و دیگران به او آزمایش می شوند، پس ای محمد! این را به او مژده بده آن گاه جبریل (علیه السلام) به سوی من آمده و به من گفت: خداوند تعالی0 به تو می فرماید: ای محمد! «کلمه و روح تقوی را ملازم و همراه آنان نمود و آنان به آن سزاوارتر و اهل آن بودند». (1) و آن کلمه ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. پس ای محمد! به محضر من پیش بیا. من جلو آمدم که ناگهان به نهری رسیدم که دو طرف آن قبه هایی از مروارید و یاقوت داشت و آب آن سفیدتر از نقره و شیرین تر از عسل و خوشبوتر از مشک معطر بود. دستی به آن زدم دیدم خاکش معطر با بوی مشک است. پس جبریل (علیه السلام) به نزد من آمده و گفت: ای محمد! این چه نهری است؟
من گفتم: ای جبریل! این چه نهری است؟
گفت: این نهر توست و این همان نهری است که خدای عزّ وجل می فرماید: «همانا ما به تو کوثر عطا کردیم، پس برای پروردگارت نماز بگذار و قربانی کن، بی تردید دشمن تو نسل بریده است»(2) و ابتر همان عمرو عاص است. آنگاه توجهی نمودم که ناگهان مردانی را دیدم که در آتش جهنم می افتند. گفتم: ای جبریل! این ها کیستند؟
گفت: اینان گروه های مرجئه، قدریه، حروریه، بنی امیه و ناصبی هایی هستند که با فرزندان تو دشمنی نمودند؛ این پنج طائفه هیچ بهره ای از اسلام ندارند. سپس به من گفت: آیا از پروردگارت به این بهره و عنایتی که به تو داشت خشنود شدی؟
گفتم: پروردگار من منزه است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را خلیل خود، حضرت موسی (علیه السلام) را کلیم خویش گرفت، و به حضرت سلیمان (علیه السلام) پادشاهی بزرگ عطا
ص: 217
فرمود، و با من سخن گفت و مرا خلیل و دوست خود گرفت، و دربارۀ علی (علیه السلام) چیزی بزرگ به من عطا نمود. ای جبریل! آن مردی را که در اول آن وادی دیدم چه کسی بود؟
گفت: او برادرت موسی بن عمران(علیهما السلام) بود. که گفت: السلام علیک یا اول، پس تو بشارت دهنده به عنوان اولین بشر هستی و السلام علیک یا آخر، پس تو به عنوان آخرین پیامبر برانگیخته شدی و السلام علیک یا حاشر، پس تو بر حشر و جمع این امت حاضر می باشی.
گفتم: آن کسی که در میان آن وادی دیدار نمودم چه کسی بود؟ گفت: آن برادرت عیسی بن مریم(علیهما السلام) بود که تو را به برادرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) توصیه و سفارش نمود، زیرا او پیشوای دست وروسفیدان و امیرمؤمنان می باشد و تو بزرگ و مهتر فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) هستی.
گفتم: پس آن کسی را که جلو در بیت المقدس دیدار نمودم که بود؟ گفت: او پدرت حضرت آدم (علیه السلام) بود که تو را به پسرش و جانشینت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) سفارشی نیکو نمود و به تو خبر داد که او امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است.
گفتم: کسانی را که با ایشان نماز خواندم که بودند؟ گفت: ایشان پیامبران الهی و فرشتگان (علیهم السلام) بودند. ای محمد! این کرامت و بخششی از جانب خدای متعال به تو بود، آنگاه آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی زمین فرود آمدند.
پس وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صبح نمود دنبال انس بن مالک فرستاده و او را فرا خواند هنگامی که او آمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: علی (علیه السلام) را برای من بخوان. زمانی که او آمد فرمودند: ای علی! آیا به تو مژده بدهم؟ عرض کرد: به چه چیزی؟
فرمودند: برادرت حضرت موسی و برادرت حضرت عیسی (علیه السلام) وپدرت حضرت آدم (علیهم السلام) همگی دربارۀ تو سفارش و توصیه هایی داشتند. پس علی (علیه السلام) به گریه افتاده و گفت: حمد و سپاس خدائی را که مرا در محضر خود رها و فراموش ننموده
ص: 218
است. سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! آیا به تو مژده ای بدهم؟ عرض کردم: مرا بشارت بده یا رسول الله!
فرمودند: با چشمانم به عرش پروردگارم _ عزوجل_ نگریستم، و همانند تو را در آسمان بالا دیدم و خداوند تعالی دربارۀ تو با من عهد و پیمان بست.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت آیا تمام این ها را به تو یادآوری نمودند؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! همانا بزرگان عالمِ بالا برای تو دعا می کنند و همانا برگزیدگان و خوبان از پروردگارشان درخواست می کنند که راهی به دیدن تو برای آن ها قرار بدهد، و بی تردید تو روز قیامت شفاعت خواهی نمود درحالی که تمامی امت ها در پرتگاه جهنم ایستاده باشند.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آن هایی که در آتش جهنم پرتاب می شدند چه کسانی بودند؟ فرمودند: آن ها گروه های مرجئه، حروریه، قدریه، بنی امیه و دشمنان تو بودند. «ای علی! برای آن ها هیچ بهره ای از اسلام نیست». (1)
فصل: می گویم: این حدیث را همان طور که برای ما گفته شده، نقل نمودیم از آن شیخی که مورد وثاقت و اطمینان افرادی است که آن ها را در سند یاد کردیم و این را نباید برای خدای _جلّ جلاله_ بزرگ شمرد که این چنین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد اکرام و عنایت خویش قرار می دهد؛ زیرا خداوند متعال به طور صریح در آیات قرآن می فرماید: «آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند، ما در زندگی دنیا معیشت ایشان را میانشان تقسیم کردیم و برخی از آنان را به برخی دیگر برتری دادیم». (2)
105_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة من كتابه فيما نزل من القرآن في النبي و آله (علیهم السلام) و الذي أشرنا إليه من تفسير ﴿سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى﴾ في أخذ عهود الأنبياء بالوحدانية و الرسالة المحمدية و أن علياً أمير المؤمنين و سيد الوصيين بما هذا لفظه:
ص: 219
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: أَتَى رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ قَدِ احْتَبَى بِحَمَائِلِ سَيْفِهِ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنَّ فِي الْقُرْآنِ آيَةً قَدْ أَفْسَدَتْ عَلَيَّ دِينِي وَ شَكَّكَتْنِي فِي دِينِي. قَالَ: وَ مَا ذَاكَ؟ قَالَ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ﴾ فَهَلْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ نَبِيٌّ غَيْرُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيَسْأَلُهُ عَنْهُ؟
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): اجْلِسْ أُخْبِرْكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: ﴿سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا﴾ فَكَانَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ الَّتِي أَرَاهَا مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ انْتَهَى جَبْرَئِيلُ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ الْمَسْجِدُ الْأَقْصَى فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ أَتَى جَبْرَئِيلُ عَيْناً فَتَوَضَّأَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! تَوَضَّأْ ثُمَّ قَامَ جَبْرَئِيلُ فَأَذَّنَ.
ثُمَّ قَالَ لِلنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَقَدَّمْ فَصَلِّ وَ اجْهَرْ بِالْقِرَاءَةِ فَإِنَّ خَلْفَكَ أُفُقاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يَعْلَمُ عِدَّتَهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ آدَمُ وَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ هُودٌ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ كُلُّ نَبِيٍّ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ إِلَى أَنْ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم).
فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَصَلَّى بِهِمْ غَيْرَ هَائِبٍ وَ لَا مُحْتَشِمٍ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ كَلَمْحِ الْبَصَرِ: سَلْ يَا مُحَمَّدُ! مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ؟ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِجَمِيعِهِ فَقَالَ: بِمَ تَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ
ص: 220
لَهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَصِيُّكَ، وَ أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ أُخِذَتْ عَلَى ذَلِكَ مَوَاثِيقُنَا لَكُمَا بِالشَّهَادَةِ.
فَقَالَ الرَّجُلُ: أَحْيَيْتَ قَلْبِي وَ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
ابوبکر حضرمی می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: مردی در مسجد کوفه به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمد، درحالی که حضرت تسمه و بند شمشیرش را به خود بسته بود و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! آیه ای در قرآن هست که دینم را فاسد کرده و مرا در آئینم به شک و تردید انداخته است. فرمودند: آن چیست؟
عرض کرد: این فرمایش خدای عزوجل: «از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس که آیا به جای خدای رحمان، معبودانی که موردپرستش قرار گیرند، قرار دادیم»(1) آیا در آن زمان به جز حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری بود تا از او، آن را بپرسد؟ (مشکلش این بوده که چگونه از پیامبرانی که از دنیا رفته اند می شود پرسش کرد).
امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: بنشین تا آن را به تو خبر بدهم ان شاء الله، همانا خدای عزّ وجل در کتابش قرآن می فرماید: «منزه است آن خدایی که بنده اش را شبانگاه از مسجدالحرام به سوی مسجد الاقصی برد که اطرافش را برکت دادیم تا گوشه هایی از نشانه های خود را به او نشان بدهیم(2) پس بخشی از آیات را که خدا به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داد این بود که جبریل (علیه السلام) او را به سوی بیت المعمور»(3)
ص: 221
برد و آن همان مسجد الاقصی است. پس وقتی به آن نزدیک شد، جبریل (علیه السلام) بر سر چشمه ای آمد و از آن وضو گرفت. سپس عرض کرد: ای محمد! وضو بگیر.
سپس جبریل (علیه السلام) برخاست و اذان داد و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: جلو بایست و نماز بگذار و آن را بلند بخوان، چون پشت سر تو گروهی از فرشتگان هستند که شماره آن ها را جز خدای عزّ وجل کسی نمی داند، در صف اول حضرت آدم و نوح و ابراهیم و هود و موسی و عیسی (علیهم السلام) و هر پیامبری که خدای تبارک و تعالی از ابتدای خلقت آسمان ها و زمین تا بعثت حضرت محمد (علیهم السلام) آن ها را فرستاده بود قرار داشتند. پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جلو ایستاده و بدون هیچ ترس و شرمی نماز را با آن ها به جماعت برگزار نمود. وقتی از نماز منصرف شد، خداوند تعالی به یک چشم بر هم زدن به او وحی فرستاد: ای محمد! از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس، آیا به جای خدایرحمان، معبودانی برای پرستش قرار دادیم؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همۀ ایشان توجه نموده و فرمودند: به چه چیزی شهادت می دهید؟ گفتند: شهادت می دهیم به این که معبودی جز خدا نیست، او یگانه و بدون شریک است، و همانا تو پیامبر خدا هستی، و بی تردید علی (علیه السلام) امیرمؤمنان وصی و جانشین توست، و به درستی که تو فرستادۀ خدا و مهتر همۀ پیامبران هستی، و این که علی (علیه السلام) مهتر همۀ جانشینان است، از ما برای شما دو نفر چنین عهد و پیمان گرفته شده است.
پس آن مرد عرض کرد: ای امیرمؤمنان! قلبم را زنده کردی و مشکلم را برطرف نمودی. (1)
ص: 222
106_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الذي قدمنا ذكره من التسمية لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين روينا ذلك بالأسانيد المقدم ذكرها عن محمد بن العباس بن مروان المذكور ما هذا لفظه:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هِشَامِ بْنِ سُهَيْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْعَسْكَرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي عِيسَى بْنُ دَاوُدَ النَّجَّارُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (علیهم السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ﴾ قَالَ: الْعَهْدُ مَا أَخَذَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى النَّاسِ مِنْ مَوَدَّتِنَا وَ طَاعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، أَنْ لَا يُخَالِفُوهُ وَ لَا يَتَقَدَّمُوهُ وَ لَا يَقْطَعُوا رَحِمَهُ وَ أَعْلَمَهُمْ أَنَّهُمْ مَسْئُولُونَ عَنْهُ وَ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، وَ أَمَّا الْقِسْطَاسُ، فَهُوَ الْإِمَامُ وَ هُوَ الْعَدْلُ مِنَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ هُوَ حُكْمُ الْأَئِمَّةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ قَالَ: هُوَ أَعْرَفُ بِتَأْوِيلِ الْقُرْآنِ وَ مَا يَحْكُمُ وَ يَقْضِي.
عیسی بن داود نجار از امام ابوالحسن موسی بن جعفر از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «به پیمان خود وفا کنید زیرا دربارۀ پیمان پرسیده می شوید و هنگامی که پیمانه می کنید پیمانه را تمام بدهید و با ترازوی درست وزن کنید». (1) فرمودند: عهد و پیمان، همان چیزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ مودت و دوستی ما و پیروی از امیرمؤمنان (علیه السلام) از مردم گرفتند که با او مخالفت نکرده و خود را بر او مقدم ندارند وپیوند رحم معنوی خود را از او قطع نکنند و آن ها را آگاه نمود که دربارۀ او و کتاب خدای عزّ وجل مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
ص: 223
و اما مراد از قسطاس و ترازو همان امام، و عدل در میان تمامی آفریدگان و حکم نمودن امامان است. خداوند عزّ وجل می فرماید: «این برای شما بهتر و عاقبتش نیکوتر است»(1)
فرمودند: یعنی او به تأویل و بیان قرآن و آن چه حکم و قضاوت می کند داناتر است. (2)
107_ الباب فيما نذكره من المجلد الثاني من كتاب ما نزل من القرآن في النبي و آله (علیه السلام) تأليف محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة في تسمية الله _جلّ جلاله_ لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و أولى الناس بالناس و الكلمة التي ألزمتها المتقين من تفسير قوله جل و عز ﴿وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى﴾
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا الْمُقَدَّمِ ذِكْرُهَا بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا فُضَيْلٌ الرَّسَّانُ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ أَبِي بَرْزَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ عَهْداً فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ بَيِّنْ لِي. فَقَالَ لِي: اسْمَعْ! فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ قَدْ سَمِعْتُ. فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ: أَخْبِرْ عَلِيّاً بِأَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ.
ابوبرزه می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: همانا خدای عزّ وجل دربارۀ علی (علیه السلام) به من عهد و پیمانی بست. عرض کردم: بارخدایا! آن را برای من روشن بنما. پس به من فرمود: گوش کن! عرض کردم: بارخدایا به گوشم.
خدای عزّ وجل فرمود: علی (علیه السلام) را خبر کن که او امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان و نزدیک ترین و سزاوارترین مردم به مردم است و او کلمه ای است که آن را بر پرهیزکاران لازم نمودم. (3)
ص: 224
108_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة من كتابه المذكور في تسمية الله _جلّ جلاله_ لعلي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين إلى جنات النعيم من تفسير قوله جل و عز ﴿ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى﴾ الآيةرُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا الْمُقَدَّمِ ذِكْرُهَا مِنْ كِتَابِهِ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْعَلَوِيِّ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ دَاوُدَ النَّجَّارُ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام) فِي قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ: ﴿ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى إِلَى قَوْلِهِ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى﴾ فَإِنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى رَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ: وَقَفَ بِي جَبْرَئِيلُ عِنْدَ شَجَرَةٍ عَظِيمَةٍ لَمْ أَرَ مِثْلَهَا، عَلَى كُلِّ غُصْنٍ مِنْهَا مَلَكٌ وَ عَلَى كُلِّ وَرَقَةٍ مِنْهَا مَلَكٌ وَ عَلَى كُلِّ ثَمَرَةٍ مِنْهَا مَلَكٌ وَ قَدْ كَلَّلَهَا نُورٌ مِنْ نُورِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ.
فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: هَذِهِ السِّدْرَةُ الْمُنْتَهَى كَانَ يَنْتَهِي الْأَنْبِيَاءُ مِنْ قَبْلِكَ إِلَيْهَا، ثُمَّ لَا يُجَاوِزُونَهَا وَ أَنْتَ تَجُوزُهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لِيُرِيَكَ مِنْ آيَاتِهِ الْكُبْرَى. فَاطْمَئِنَّ أَيَّدَكَ اللَّهُ بِالثَّبَاتِ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ كَرَامَاتِ اللَّهِ وَ تَصِيرَ إِلَى جِوَارِهِ. ثُمَّ صَعِدَ بِي حَتَّى صِرْتُ تَحْتَ الْعَرْشِ فَدَنَا لِي رَفْرَفٌ أَخْضَرُ مَا أُحْسِنُ أَصِفُهُ فَرَفَعَنِي الرَّفْرَفُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِلَى رَبِّي. فَصِرْتُ عِنْدَهُ وَ انْقَطَعَ عَنِّي أَصْوَاتُ الْمَلَائِكَةِ وَ دَوِيُّهُمْ وَ ذَهَبَتْ عَنِّي الْمَخَاوِفُ وَ النَّزَعَاتُ وَ هَدَأَتْ نَفْسِي وَ اسْتَبْشَرْتُ وَ ظَنَنْتُ أَنَّ جَمِيعَ الْخَلَائِقِ قَدْ مَاتُوا أَجْمَعِينَ وَ لَمْ أَرَ عِنْدِي أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ، فَتَرَكَنِي مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَدَّ عَلَيَّ رُوحِي فَأَفَقْتُ فَكَانَ تَوْفِيقاً مِنْ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ غَمَّضْتُ عَيْنِي وَ كَلَّ بَصَرِي وَ غَشِيَنِي عَنِ النَّظَرِ فَجَعَلْتُ أُبْصِرُ بِقَلْبِي كَمَا أُبْصِرُ بِعَيْنِي بَلْ أَبْعَدُ وَ أَبْلَغُ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى* لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى﴾.
ص: 225
وَ إِنَّمَا كُنْتُ أَرَى فِي مِثْلِ مَخِيطِ الْإِبْرَةِ وَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي لَا تُطِيقُهُ الْأَبْصَارُ فَنَادَانِي رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ إِلَهِي، لَبَّيْكَ! قَالَ: هَلْ عَرَفْتَ قَدْرَكَ عِنْدِي وَ مَنْزِلَتَكَ وَ مَوْضِعَكَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ يَا سَيِّدِي! قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! هَلْ عَرَفْتَ مَوْقِفَكَ مِنِّي وَ مَوْضِعَ ذُرِّيَّتِكَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ يَا سَيِّدِي! قَالَ: فَهَلْ تَعْلَمُ يَا مُحَمَّدُ فِيمَ اخْتَصَمَ الْمَلَأُ الْأَعْلَى؟ فَقُلْتُ: يَا رَبِّ! أَنْتَ أَعْلَمُ وَ أَحْكَمُ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ. قَالَ: اخْتَصَمُوا فِي الدَّرَجَاتِ وَ الْحَسَنَاتِ. فَهَلْ تَدْرِي مَا الدَّرَجَاتُ وَ الْحَسَنَاتُ؟ قُلْتُ: أَنْتَ أَعْلَمُ يَا سَيِّدِي وَ أَحْكَمُ. قَالَ: إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ فِي الْمَكْرُوهَاتِ وَ الْمَشْيُ عَلَى الْأَقْدَامِ إِلَى الْجُمُعَاتِ مَعَكَ وَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ وَ انْتِظَارُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الصَّلَاةِ وَإِفْشَاءُ السَّلَامِ وَ إِطْعَامُ الطَّعَامِ وَ التَّهَجُّدُ بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ.
قَالَ: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ قُلْتُ: نَعَمْ يَا رَبِّ! ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ! ﴿لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ﴾ وَ أَغْفِرُ لَهُمْ. فَقُلْتُ: ﴿رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا﴾ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ.
قَالَ: ذَلِكَ لَكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ إِلَهِي! قَالَ: أَسْأَلُكَ عَمَّا أَنَا أَعْلَمُ بِهِ مِنْكَ مَنْ خَلَّفْتَ فِي الْأَرْضِ بَعْدَكَ؟ قُلْتُ: خَيْرُ أَهْلِهَا لَهَا أَخِي وَ ابْنُ عَمِّي وَ نَاصِرُ دِينِكَ يَا رَبِّ وَ الْغَاضِبُ لِمَحَارِمِكَ إِذَا اسْتُحِلَّتْ وَ لِنَبِيِّكَ غَضِبَ غَضَبَ النَّمِرِ إِذَا جَدَلَ؛ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ بِالنُّبُوَّةِ وَ بَعَثْتُكَ بِالرِّسَالَةِ وَ امْتَحَنْتُ عَلِيّاً بِالْبَلَاغِ وَ الشَّهَادَةِ إِلَى أُمَّتِكَ وَ جَعَلْتُهُ حُجَّةً فِي
ص: 226
الْأَرْضِ مَعَكَ وَ بَعْدَكَ وَ هُوَ نُورُ أَوْلِيَائِي وَلِيُّ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ، يَا مُحَمَّدُ! وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ وَ إِنَّهُ وَصِيُّكَ وَ وَارِثُكَ وَ وَزِيرُكَ وَ غَاسِلُ عَوْرَتِكَ وَ نَاصِرُ دِينِكَ وَ الْمَقْتُولُ عَلَى سُنَّتِي وَ سُنَّتِكَ، يَقْتُلُهُ شَقِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ثُمَّ أَمَرَنِي رَبِّي بِأُمُورٍ وَ أَشْيَاءَ أَمَرَنِي أَنْ أَكْتُمَهَا وَ لَمْ يَأْذَنْ لِي فِي إِخْبَارِ أَصْحَابِي بِهَا، ثُمَّ هَوَى بِيَ الرَّفْرَفُ [فَإِذَا] أَنَا بِجَبْرَئِيلَ فَتَنَاقَلَنِي مِنْهُ حَتَّى صِرْتُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى فَوَقَفَ بِي تَحْتَهَا، ثُمَّ أَدْخَلَنِي إِلَى جَنَّةِ الْمَأْوَى، فَرَأَيْتُ مَسْكَنِي وَ مَسْكَنَكَ يَا عَلِيُّ! فِيهَا. فَبَيْنَا جَبْرَئِيلُ يُكَلِّمُنِي إِذْ تَجَلَّى لِي نُورٌ مِنْ نُورِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَنَظَرْتُ إِلَى مِثْلِ مَخِيطِ الْإِبْرَةِ إِلَى مِثْلِ مَا كُنْتُ نَظَرْتُ إِلَيْهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى، فَنَادَانِي رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ إِلَهِي! قَالَ: سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي لَكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ. أَنْتَ مُقَرَّبِي مِنْ خَلْقِي وَ أَنْتَ أَمِينِي وَ حَبِيبِي وَ رَسُولِي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي.
لَوْ لَقِيَنِي جَمِيعُ خَلْقِي يَشْكُّونَ فِيكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَوْ يُبْغِضُونَ صَفْوَتِي مِنْ ذُرِّيَّتِكَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ نَارِي وَ لَا أُبَالِي. يَا مُحَمَّدُ! عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ، أَبُو السِّبْطَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ جَنَّتِي الْمَقْتُولَيْنِ ظُلْماً، ثُمَّ حَرَّضَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ مَا أَرَادَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قَدْ كُنْتُ قَرِيباً مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى مِثْلَ مَا بَيْنَ كَبِدِ الْقَوْسِ إِلَىسنيه [سِيَتِهِ] فَذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ: ﴿قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى﴾ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ ذَكَرَ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَى. فَقَالَ: ﴿وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى* عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى* عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى* إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى* ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى﴾ يَعْنِي يَغْشَى مَا غَشِيَ السِّدْرَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ عَظَمَتِهِ.
ص: 227
عیسی بن داود نجار از امام ابوالحسن موسی بن جعفر از پدرش از جدش (علیهم السلام) نقل می کند که در ذیل فرمایش خداوند عزّ وجل که می فرماید: «همان که دارای نیرو و توان است، به صورت اصلی خود بایستاد. . . آن گاه که سدره را پوشانید آن چه پوشانید». (1)
فرمودند: وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی پروردگارش عزّ وجل سیر داده شد، فرمودند: جبریل (علیه السلام) مرا کنار درخت بزرگی نگه داشت که هرگز مثل آن را ندیده بودم. به هر شاخه و به هر برگ و بر میوه اش فرشته ای بود و نوری از نور خدای عزّ وجل آن را احاطه و پوشانده بود، پس جبریل (علیه السلام) گفت: این سدرة المنتهی است که پیامبران پیش از تو به اینجا می آمدند ولی دیگر از آن بالاتر نرفته اند ولی تو به خواست خدا از آن عبور خواهی نمود تا خداوند تعالی آیات و نشانه های بزرگ خود را به تو نشان بدهد.
پس بااطمینان و آرامش باش، خداوند جلیل تو را به ثبات و پایداری یاری نماید تا کرامات الهی را کامل گردانی و به جوار رحمت او روی آوری. آنگاه مرا بالا برده تا در زیر عرش قرار گرفتم، پس رفرف و جامه ای سبزرنگ به من نزدیک شد که نمی توانم آن را به تمام معنا توصیف کنم.
آن جامه به اذن خدای تعالی مرا به سوی پروردگارم بالا برد تا در محضر قدس او رسیدم و دیگر همهمه و صدای فرشتگان از من قطع شد، و هر نوع ترس و وحشتی از من بیرون رفت، و روح و روانم آرام گرفته و شادمان گردیدم و پنداشتم که همه خلائق مرده اند و هیچ یک از آفریده های او را نزد خود نمی دیدم. پس آن چه خدای متعال می خواست مرا رها نموده، آنگاه دوباره روحم را به من برگردانید و من بهبودی یافتم. این توفیق و عنایتی از جانب پروردگارم عزّ وجل بود که چشمم بسته، و بینائیم کند مانده و نگاهم پوشیده گردید. پس داشتم با چشم دلم می دیدم همان گونه که با چشم سر می بینم، بلکه دورتر و بالاتر را مشاهده می کردم و این
ص: 228
همان فرمایش خدای عزّ وجل است: «دیده اش هرگز منحرف نشد و از حد در نگذشت و به تحقیق پاره ای ازآیات بزرگ پروردگارش را دید». (1)
و همواره داشتم در مثل گذر سوزن و نوری در محضر پروردگارم که همه دیدگان توان آن را ندارند، می دیدم. پس پروردگارم جل و عز به من ندا کرده و فرمود: ای محمد!
عرض کردم: لبیک! لبیک بار پروردگارا و ای بزرگ و معبود من!
فرمود: آیا قدر و منزلت و جایگاه خودت را نزد ما می دانی؟
عرض کردم: آری؛ ای بزرگ من!
فرمود: ای محمد! آیا موقف و وضعیت خود و فرزندانت را به نزد من می دانی؟
عرض کردم: آری؛ ای بزرگ من!
فرمود: ای محمد! آیا می دانی که در ملأ اعلی مرافعه به سر چیست؟
عرض کردم: پروردگارا! تو داناتر و فرمانت نافذتر و تو دانای هر نهانی هستی.
فرمود: آن ها در باب درجات و حسنات با یکدیگر مرافعه می کنند. آیا می دانی درجات و حسنات چیستند؟
عرض کردم: ای بزرگ من! تو داناتر و فرمانت نافذتر است.
فرمود: وضوی پر آب و شاداب در سختی ها گرفتن، و بر روی پاها با تو و امامان از فرزندان تو به سوی نماز جمعه رفتن، و چشم انتظار نماز بعد از نماز بودن و آشکار کردن سلام، و خوراندن طعام، و تهجّد و بیداری در شب درحالی که مردم در خواب هستند می باشد.
خداوند تعالی فرمود: «پیامبر به آنچه از پروردگارش به او فرود آمد ایمان آورد». عرض کردم: آری پروردگارا! «و اهل ایمان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و پیامبرانش ایمان آوردند، و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! ما آمرزشَت را می خواهیم و بازگشت تنها به سوی توست».
فرمود: راست گفتی ای محمد! «خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش
ص: 229
تکلیف نمی کند، هرآن چه از خوبی ها به دست آورد به سود او و آن چه از بدی ها را به دست آورد به زیان اوست» و آن ها را می آمرزم. عرض کردم: «پروردگارا! اگر فراموش یا اشتباه نمودیم ما را مؤاخذه مفرما . . . » تا آخر سوره. (1)
فرمود: ای محمد! این برای تو و فرزندانت باشد.
عرض کردم: تو پروردگار و بزرگ و معبود من هستی.
فرمود: چیزی را از تو می پرسم که من از تو داناترم، چه کسی را بعد از خودت روی زمین، به جای خود گذاردی؟عرض کردم: پروردگارا! بهترین اهل زمین را برای آن ها قرار دادم، یعنی برادرم و پسرعمو و یاری کنندۀ دینم، و کسی که برای شکسته شدن حریم و حرمت ها (آن چه که شکستن آن روا نیست) به خشم می آید، زمانی که شکسته شوند و برای پیامبرت خشم پلنگ را دارد، زمانی که به ستیزه برخیزد یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام).
فرمود: راست گفتی ای محمد! همانا من تو را برای نبوت اختیار کرده و برای رسالت برانگیختم و علی (علیه السلام) را به رساندن رسالت و گواه بودن به امتت آزمودم و او را با تو و بعد از تو در روی زمین حجت قرار دادم، او نور اولیا و دوستان من و سرپرست اطاعت کنندگان از من می باشد.
ای محمد! او کلمه ای است که آن را بر پرهیزکاران لازم گردانیدم. همسر او فاطمه (علیها السلام) است و به درستی که او جانشین، وارث، وزیر، شوینده اندام و یاور دین توست. او کسی است که بر سنت من و راه و روش تو کشته می شود، او را نگون بخت این امت می کشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سپس پروردگارم مرا به کارها و چیزهایی فرمان داد و به من دستور داد که آن را کتمان نمایم و به من اجازه نداد تا آن را به یارانم خبر بدهم. بعد همان جامه و رفرف مرا فرود آورد و به جبریل (علیه السلام) برخورد نمودم. پس مرا از آن جا منتقل کرده تا به سدرة المنتهی رسیدم و مرا در زیر آن قرار داد، سپس مرا به جنة المأوی بهشت وارد کرد.
ص: 230
پس ای علی! خانۀ خود و تو را در آن دیدم و زمانی که جبریل (علیه السلام) با من سخن می گفت، نوری از نور خدای عزّ وجل بر من پدیدار شد. پس در مثل گذر و سوراخ سوزنی نگاه کردم به مثل آن چه در دفعه اول به آن نگریستم. آن گاه پروردگارم عزّ وجل به من ندا کرد: ای محمد! عرض کردم: لبیک ای پروردگار و بزرگ و معبود من! فرمود: رحمت من بر غضبم برای تو و فرزندانت پیشی گرفته است، تو در میان آفریدگانم مقرب و نزدیک به بارگاه قدس من هستی، و تو امین و دوست و فرستادۀ من می باشی. به عزت و جلالم سوگند! اگر تمام آفریده های من مرا ملاقات کنند، درحالی که یک چشم بر هم زدن در تو تردید داشته باشند، یا با برگزیده ای از فرزندان تو دشمنی کنند مسلّماً آن ها را در آتش خود وارد می کنم و هیچ باکی هم ندارم.
ای محمد! علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان به سوی بهشتِ پر ناز و نعمت است. او پدر دو سبط و نوۀ تو، آقایان جوانان اهل بهشت من است که آن ها هر دو از روی ظلم و ستم کشته می شوند، آن گاه مرا به نماز و آن چه او تبارک و تعالی می خواست تحریص و تحریک نمود، درحالی که به او نسبت به مرتبهاول به اندازه خمیدگی کمان تا سر آن نزدیک تر بودم.
پس این همان فرمایش خدای عزّ وجل است: «تا آن که فاصله اش به اندازه دو کمان یا نزدیک تر شد»(1)
سپس سدرة المنتهی را یادآوری کرده و فرمودند: «و به تحقیق یک بار دیگر هم او را دیده است، * در همان جا که جنّة الماوی است؛* هنگامی که پوشیده بود سدره آن چه را که پوشیده بود* دیده اش منحرف نگشت و از حد در نگذشت»(2) مراد از پوشش سدره همان نور خدا و عظمت اوست. (3)
ص: 231
109_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان الثقة الثقة أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) عرف أصحابه أمير المؤمنين في تفسير بعض سورة التحريم
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا مِنْ كِتَابِهِ الَّذِي قَدَّمْنَا ذِكْرَهُ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى حَدَّثَنَا ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْكَلْبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرَّفَ أَصْحَابَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَرَّتَيْنِ إِنَّهُ قَالَ لَهُمْ: أَ تَدْرُونَ مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي؟ قَالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَالَ: ﴿فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ الْمَرَّةَ الثَّانِيَةَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار امیرمؤمنان (علیه السلام) را به اصحابشان معرفی کردند؛ یک بار به آن ها فرمودند: آیا می دانید ولی و سرپرست شما بعد از من کیست؟
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.
فرمودند: همانا خداوند عزوجل فرمود: «البته خدا و جبریل و صالح مؤمنان یاور او هستند». (1)
مراد از صالح مؤمنان امیرمؤمنان (علیه السلام) است و او بعد از من ولی و سرپرست شماست و بار دوم در غدیر خم بود زمانی که گفت: هر کس را که من مولای او هستم علی (علیه السلام) هم مولای اوست. (2)
ص: 232
110_ الباب فيما نذكره عن محمد بن العباس بن مروان المذكور من تفسير قوله عز و جل: ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ في تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين من كتابه الذي أشرنا إليه بأسانيدنا إليه بما هذا لفظه:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ خَالِدٍ وَ عُبَيْسُ بْنُ هِشَامٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ قَالَ: تَدْرُونَ مَا رَأَوْا؟ رَأَوْا وَ اللَّهِ عَلِيّاً (علیه السلام) مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ. تُسَمُّونَ بِهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. يَا فُضَيْلُ! لَمْ يُسَمَّ بِهَا وَ اللَّهِ بَعْدَ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا مُفْتَرٍ كَذَّابٌ إِلَى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا.
فضیل بن یسار می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) این آیه را تلاوت کردند: «پس وقتی آن را از نزدیک ببینند چهره های کسانی که کفر ورزیدند بد شود»(1)
سپس فرمودند: آیا می دانید چه چیزی را می بینند؟ به خدا سوگند علی (علیه السلام) را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می بینند همان کسی که آن را ادعا می کردید به نام امیرمؤمنان می نامیدید.
ای فضیل! به خدا سوگند! بعد از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) تا روز قیامت کسی به آن نامیده نشد مگر آن که افترازننده و دروغگوست. (2)
ترجمه حدیث 111 و 112 در حدیث شماره 33 گذشت.
113_ الباب فيما نذكره من الرواية بتسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين مما ذكره الحسين بن سعيد الأهوازي المجمع على عدالته و ثقته عند أهل ملته في كتابه المسمى كتاب البهار و الأصل منقول من نسخة عتيقة و كان على ظهرها قرأه و أجازه في صفر سنة تسع و ثلاثين و أربعمائة. و هذا الحسين بن سعيد من موالي
ص: 233
مولانا علي بن الحسين(علیهما السلام) و نحن نروي كتبه بعدة طرق قد ذكرنا بعضها في كتاب الإجازات فيما يخصني من الإجازات و رواه برواية فيها من رجالهم.
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَبُو أَحْمَدَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ بُزُرْجَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ هَارُونَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا سُلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، خَرَجَ الرَّجُلَانِ وَ هُمَا يَقُولَانِ: وَ اللَّهِلَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً.
سلیمان بن هارون می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: وقتی به علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام داده شد، آن دو نفر «اولی و دومی» بیرون آمدند درحالی که می گفتند: ما هرگز در برابر آن چه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند تسلیم نخواهیم شد. (1)
114_ الباب فيما نذكره من كتاب البهار من رواية الحسين بن سعيد بتسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين برجالهم نذكر من الحديث ما نحتاج إليه فإنه طويل و فيه ما لا ضرورة إلى الوقوف عليه و هذا لفظ ما يذكره
الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَزَوَّرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَبْدِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثُمَّ ذَكَرَ مَا مَعْنَاهُ أَنَّهُ سَأَلَهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَمَّا يَتَجَدَّدُ بَعْدَهُ مِنَ الْأُمُورِ فَأَخْبَرَهُ، ثُمَّ ذَكَرَ مَا جَرَى لِعُثْمَانَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! ثُمَّ يَكُونُ مَا ذَا؟
قَالَ: ثُمَّ يُبَايِعُ النَّاسُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، حَتَّى إِذَا وَجَبَتْ لَهُ الصَّفْقَةُ عَلَى مَنْ صَلَّى الْقِبْلَةَ وَ أَدَّى الْجِزْيَةَ، انْطَلَقَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَحَمَلَا امْرَأَةً مِنْ أُمَّهَاتِ الْمُسْلِمِينَ ثُمَّ ذَكَرَ مَا جَرَى مِنْ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ وَ عَائِشَةَ.
ص: 234
مالک بن ضمره رواسی از ابی ذر (رضی الله عنه) نقل می کند که او گفت: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی را در رابطه با حوادثی که بعد از ایشان اتفاق می افتد پرسیدم، پس ایشان هم آن را به او خبر دادند، آن گاه ماجرای عثمان و آن اتفاقات را مطرح فرمودند. ابوذر عرض کرد: یا رسول الله! سپس چه اتفاقی می افتد؟
فرمودند: آن گاه مردم با امیرمؤمنان (علیه السلام) بیعت می کنند تا جایی که بر کسی که بر قبله نماز گزارده و جزیه پرداخت نموده بیعت با او واجب می شود. فلان و فلان (طلحه و زبیر) راه می افتند و زنی را که به عنوان ام المؤمنین معروف شده حرکت می دهند سپس ماجرای طلحه و زبیر و عایشه را یاد کرد. (1)
115_ الباب فيما نذكره أيضاً عن الحسين بن سعيد من كتاب البهار لموافقة بريدة لأبي بكر و إذكاره بما سمع من رسول الله رب العالمين من أمره لهم بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين تذكر من الحديث ما نحتاج إليه بلفظه الذي يعتمد عليه و نترك منه ما لا ضرورة إليه.
فَنَقُولُ: إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ سَعِيدٍ رَفَعَ الْحَدِيثَ إِلَى سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ وَ ذَكَرَ مَا جَرَى عِنْدَ بِيعَةِ أَبِي بَكْرٍ وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَقْبَلَ بُرَيْدَةُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا بَكْرٍ! أَ لَسْتَ الَّذِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ: انْطَلِقْ إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَسَلِّمْ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقُلْتَ: عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ لَكَ: نَعَمْ فَانْطَلَقْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَيْهِ؟ وَ اللَّهِ لَا أَسْكُنُ بَلْدَةً أَنْتَ فِيهَا.
سلیم بن قیس هلالی ماجرایی را که هنگام بیعت با ابوبکر اتفاق افتاد نقل
ص: 235
می کند و آن مطلب چنین است: بریده رفت و خودش را به ابوبکر رسانید و به او گفت: ای ابوبکر! آیا تو همان کسی نیستی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو فرمودند: به سوی علی (علیه السلام) برو و به عنوان امیرمؤمنان به او سلام بده. تو گفتی: آیا این کار از فرمان خداو پیامبرش می باشد؟
به تو گفت: آری! پس تو رفتی و به او سلام دادی، به خدا سوگند در شهری که تو در آن باشی، من سکونت نمی کنم. (1)
116_ الباب فيما نذكره عن الحسين بن سعيد من كتابه كتاب البهار في إذكار أسامة بن زيد لأبي بكر بأمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لهم أن يسلموا على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين نذكر ما نحتاج إليه بلفظه المعتمد عليه و نترك ما لا ضرورة إليه فنقول.
عَنْ رِجَالِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ مَا هَذَا لَفْظُهُ: مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ فُضَيْلٍ الرَّسَّانِ وَ الْحَسَنِ بْنِ سَكَنٍ العرار عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِي أُمَامَةَ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَتَبَ أَبُوبَكْرٍ إِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ: مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ إِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا عَلَيَّ لَمَّا أَنْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَأَقْبِلْ. قَالَ: فَكَتَبَ إِلَيْهِ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ جَاءَنِي كِتَابٌ لَكَ يَنْقُضُ آخِرُهُ أَوَّلَهُ؛ كَتَبْتَإِلَيَّ: مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ، ثُمَّ أَخْبَرْتَنِي أَنَّ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا عَلَيْكَ! قَالَ: فَلَمَّا قَدِمَ أُسَامَةُ عَلَيْهِ قَالَ لَهُ: يَا أَبَا بَكْرٍ! أَ مَا تَذْكُرُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ حِينَ أَمَرَنَا أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقُلْتَ: أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ لَكَ: نَعَمْ! ثُمَّ قَامَ عُمَرُ فَقَالَ: أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ! ثُمَّ قَامَ الْقَوْمُ
ص: 236
فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَكُنْتُ أَصْغَرَكُمْ سِنّاً، فَقُمْتُ فَسَلَّمْتُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ يَجْمَعُ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ.
ابوامامه می گوید: هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند، ابوبکر به اسامة بن زید نوشت: از ابوبکر خلیفۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اسامة بن زید:(1)
اما بعد، وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند مسلمانان بر گرد من جمع شدند. هرگاه این نوشته من به تو برسد به سوی من بیا! پس اسامة بن زید در جواب او نوشت:
اما بعد؛ همانا نوشتۀ تو به من رسید، نوشته ای که آخر آن اولش رانقض کرده و در هم می شکند، چون تو به من نوشته ای: از ابوبکر خلیفۀ پیامبر خدا، آنگاه مرا خبر
ص: 237
می دهی که مسلمانان بر دور تو جمع شده و به تو رأی داده اند!؟ وقتی اسامه به نزدش آمد به او گفت: ای ابوبکر! آیا یاد نداری که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمان داد که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بگوئیم. تو گفتی: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟ ایشان به تو فرمودند: آری! آنگاه عمر برخاسته و گفت: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟ پس ایشان فرمودند: آری! و همه بر او سلام دادند پس سن من از همه شما کوچک تر بود برخاستم و به عنوان امیرمؤمنان بر او سلام دادم؟
ابوبکر در جواب گفت: خداوند بر آن نیست که نبوت و خلافت را یک جا برایشان جمع کند!!(1)
جواب او در حدیث 95 گذشت.
117_ الباب فيما نذكره عن الحسين بن سعيد الثقة المجمع عليه من كتاب البهار يتضمن أمر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لجماعة من الصحابة بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين نذكر منه ما نحتاج إليه بلفظه و نترك ما لا ضرورة إلى الوقوف عليه.
فَقَالَ فِي إِسْنَادِهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ بَعْدَ كَلَامٍ لَا ضَرُورَةَ إِلَيْهِ: إِنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) مَرِضَ فَعَادَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَمَرَ هَؤُلَاءِ فَعَادُوهُ وَ قَالَ لَهُمْ: سَلِّمُوا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَامَ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ فَقَالُوا: أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. قَالَ: فَانْطَلِقُوا فَسَلِّمُوا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُمْ عِنْدَهُ. فَقَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ! مَا قَالُوا لَكَ؟ فَقَالَ: سَلَّمُوا عَلَيَّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: فَقَالَ لَهُمْ: إِنَّ هَذَا اسْمٌ نَحَلَهُ اللَّهُ عَلِيّاً (علیه السلام) لَيْسَ هُوَ إِلَّا لَهُ، ثُمَّ ذَكَرَ تَمَامَ الْحَدِيثِ.
ص: 238
فصل: أقول: قوله في الحديث إن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عاد علياً (علیه السلام) يعني أنه عاده و خرج من عنده و أمر الجماعة المشار إليهم بالعيادة لعلي (علیه السلام) و التسليم عليه بإمرة المؤمنين، ثم عاد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و دخل إليهم فسأله عمّا قالوا له و عرفهم ما ذكره في الحديث المشار إليه.
محمد بن سلیمان از پدرش از امام جعفر صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت (بعد از کلامی که فعلاً نیازی به بازگوکردن آن نیست) فرمودند: همانا علی (علیه السلام) بیمار شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از او عیادت کردند و به آن ها یعنی ابوبکر و عمر و عثمان فرمودند: از او عیادت کنید. در نتیجه ایشان به دیدارش آمدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان فرمودند: بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید.
ابوبکر و عمر و عثمان برخاسته و گفتند: آیا این دستوری از خدا و پیامبرش می باشد؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن ها فرمودند: از جانب خدا و پیامبرش است. آن ها رفتند و بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند، بعد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن ها وارد شد درحالی که آنان نزد امیرمؤمنان بودند پس به او فرمودند: ای علی!آن ها به تو چه گفتند؟
عرض کرد: بر من به عنوان امیرمؤمنان سلام دادند. به آن ها فرمودند: به درستی که این اسمی است که خدا به علی (علیه السلام) بخشیده است و این لقب جز بر او جائز نیست. آنگاه تمام حدیث را نقل کرده است. (1)
فصل: من می گویم: این که در این حدیث دارد: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از علی (علیه السلام) عیادت کرد یعنی بعد از عیادت، از نزد او بیرون رفته و به آن جمعیتی که اشاره شد فرمان دادند به عیادت علی (علیه السلام) بروند تا به عنوان امیرمؤمنان بر او سلام بدهند سپس بار دیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن ها وارد شده و آن چه را ایشان گفته بودند از مولا علی (علیه السلام) پرسید و به آن چه در حدیث آمده آنان را آشنا کرد.
ص: 239
118_ الباب فيما نذكره من رواية إسماعيل بن أحمد البستي من علمائهم و أعيان رجالهم في كتابه الذي سماه فضائل علي بن أبي طالب و مراتب أمير المؤمنين (علیه السلام) في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و فارس المسلمين و قائد الغر المحجلين و قاتل الناكثين و المارقين و القاسطين و إمام المتقين
فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ مِنْ أَسْمَائِهِ مَا سَمَّاهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) بِهَا عَلَى مَا رَوَاهُ الْخَلَفُ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَجَدْتُهُ وَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ، فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ لِي دِحْيَةُ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ فَارِسَ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ قَاتِلَ النَّاكِثِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ الْقَاسِطِينَ. وَ قَالَ: وَ إِمَامَ الْمُتَّقِينَ _ فِي بَعْضِ الرِّوَايَاتِ _ . ثُمَّ قَالَ لَهُ: تَعَالَ خُذْ رَأْسَ ابْنِ عَمِّكَ فِي حَجْرِكَ، فَأَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِكَ.فَلَمَّا دَنَوْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ وَضَعْتُ رَأْسَهُ فِي حَجْرِي، لَمْ أَرَ دِحْيَةَ وَ فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَيْنَهُ وَ قَالَ: يَا عَلِيُّ! مَنْ كُنْتَ تُكَلِّمُ؟ قُلْتُ: دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ وَ قَصَصْتُ عَلَيْهِ الْقِصَّةَ. قَالَ: لَمْ يَكُنْ دِحْيَةَ وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ جَبْرَئِيلَ، أَتَاكَ لِيُعَرِّفَكَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَمَّاكَ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ.
اسماعیل بن احمد البُستی که از علمای اهل خلاف است در کتاب خود به نام فضائل علی بن ابی طالب(علیهما السلام) می گوید: بنابر آن چه از خود حضرت علی (علیه السلام) نقل شده، یکی از نام هایی که جبریل (علیه السلام) ایشان را به این نام نامیده، این است که ایشان فرمودند: من بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم درحالی که سر مبارک آن بزرگوار در دامن دحیۀ کلبی بود، پس من بر او سلام کردم.
دحیه در جواب به من گفت: و علیک السلام! سلام بر تو ای امیرمؤمنان و شهسوار مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان و کُشندۀ ناکثین و مارقین و قاسطین و در روایتی گفت: ای پیشوای پرهیزکاران! سپس به او گفت: بیا و سر پسرعمویت را
ص: 240
به دامنت بگذار، چون تو به این کار شایسته و سزاوارتر هستی. وقتی من به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک شده و سر مبارکشان را در دامن خویش گذاشتم، دیگر دحیه را ندیدیم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چشمشان را باز نموده و فرمودند: یا علی! با چه کسی سخن می گفتی؟
عرض کردم: دحیۀ کلبی بود و حکایت کلام او را به ایشان بازگو کردم. ایشان به من فرمودند: او دحیه نبود، بلکه جبریل (علیه السلام) بود که به نزد تو آمد، تا تو را خبردار کند که خداوند تعالی تو را به این اسامی نامگذاری کرده است. (1)
119_ الباب فيما نذكره أيضاً من رواية إسماعيل بن أحمد البستي في كتابه فضائل علي (علیه السلام) في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أصحابه أن يسلموا على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ فِي الْحَدِيثِ أَنَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَ أَصْحَابَهُ أَنْ يُسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: رَأْيٌ رَأَيْتَهُ أَوْ وَحْيٌ نَزَلَ؟ قَالَ: بَلَى! وَحْيٌ نَزَلَ. فَقَالَ: سَمْعاً وَ طَاعَةً، وَ الْقِصَّةُ مَشْهُورَةٌ.
فصل: أقول: أنا وجدت في آخر النسخة التي نقلت منها هذين الحديثين ما هذا لفظه: عن كتاب مراتب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(علیهما السلام) من إملاء الشيخ الإمام أبي القاسم إسماعيل بن أحمد البستي رحمه الله انتسخ هذه النسخة من نسخة مصحّحة طالعها الكبار من العلماء و تلك النسخة موضوعة في دار الكتب التي بناها في المسجد الجامع العتيق بهمدان الصدر السعيد الكبير ضياء الدين أبو محمد عبد الملك بن محمد هذا ما وجدناه و نقلناه كما رأيناه و الحمد لله.
اسماعیل بن احمد البُستی از علمای مخالفین، در کتابش به نام فضائل علی (علیه السلام) ، دربارۀ دستور دادن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحابش که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند چنین نقل می کند: ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) به یاران خود فرمان دادند که
ص: 241
بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند. پس عمر به ایشان گفت: آیا این نظر شخصی خودت هست یا وحی آسمانی نازل شده است؟!
فرمودند: بلکه وحی است که نازل شده است.
او گفت: به گوش هستم و اطاعت می کنیم، و قصۀ آن مشهور است. (1)
120_ الباب فيما نذكره من كتاب لبعض علمائهم صنّفه برجالهم في فضائل علي (علیه السلام) نذكر منه ما يختص بتسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين أول أسانيد هذا الكتاب حدثنا أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي و قال في آخره: و كان الفراغ من نسخه في ربيع الآخر سنة إحدى عشرة و أربعمائة بالقاهرة المعزية.
فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْخَثْعَمِيُّ الْعَدْلُ وَ عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَكَمِ التَّمِيمِيُّ الْعَدْلُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْعِجْلِيُّ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ السَّكَنِ الْأَسَدِيُّ الْكُوفِيُّونَ قَالُوا: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الْأَسَدِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّرِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَزَوَّرٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ عَلَى أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ حَيْثُ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ، فَقَالَ: حَدَّثَنِيأَخُوكَ أَبُو دَاوُدَ السَّبِيعِيُّ عَنْ بُرَيْدَةَ بْنِ خصيب [حُصَيْبٍ] الْأَسْلَمِيِّ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَدَخَلَ عَلَيْنَا أَبُوبَكْرٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ! فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ
ص: 242
رَسُولِهِ. ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ عُمَرُ: مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ جَاءَ سَلْمَانُ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فَسَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَسَلَّمَ.
ثُمَّ جَاءَ عَمَّارٌ فَسَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قُمْ يَا عَمَّارُ! فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَامَ فَسَلَّمَ، ثُمَّ دَنَا فَجَلَسَ، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِوَجْهِهِ فَقَالَ: إِنِّي قَدْ أَخَذْتُ مِيثَاقَكُمْ عَلَى ذَلِكَ، كَمَا أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ فَقَالَ لَهُمْ: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى ﴾ وَ سَأَلْتُمُونِي أَنْتُمْ: أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقُلْتُ: بَلَى. أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهُ لَتَكْفُرُونَ فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ يَضْرِبُ بِإِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى ثُمَّ قَالَ: كَلَّا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. فَقُلْتُ: مَنْ ذَلِكَ الرَّجُلُ؟ قَالَ: لَا تَتَحَمَّلْهُ، وَ جَابِرٌ مِنْ خَلْفِي يَغْمِزُنِي أَنْ سَلْهُ، فَأَلْحَحْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: الْأَعْرَابِيُّ يَعْنِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ.
فصل:أقول أنا: هذا لفظ الحديث ذكرناه كما وجدناه و مصنفه و رجاله ما هم من رجال الإمامية فدرك ذلك عليهم و هم أعرف بأحاديثهم النبوية.
علی بن حزوّر می گوید: هنگامی که ابواسحاق سبیعی من و علاء بن هلال از خراسان آمده بود بر او وارد شدیم، پس او گفت: برادرت ابو داود از بریدة بن حصیب اسلمی به من حدیث کرد و گفت: من در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم که ابوبکر بر ما وارد شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ای ابوبکر! برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده.
ابوبکر گفت: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟
ص: 243
فرمودند: از جانب خدا و پیامبرش می باشد. سپس عمر آمد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او نیز فرمودند: بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده.
عمر نیز گفت: آیا این کار به دستور خدا و پیامبرش می باشد؟فرمودند: از جانب خدا و پیامبرش می باشد.
آن گاه سلمان رضوان الله تعالی علیه آمد و سلام داد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او نیز فرمودند: بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده و او هم سلام داد. پس از آن عمار رضوان الله تعالی علیه آمد سلام داده و نشست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عمار نیز فرمودند: ای عمار! برخیز و بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده، او برخاسته و سلام داد، سپس نزدیک آمد و نشست. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با چهرۀ خویش رو نموده و فرمودند: در حقیقت من از شما بر این کار عهد و پیمان گرفتم، همان طور که خداوند تعالی از فرزندان آدم (علیه السلام) پیمان گرفت و به آن ها فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری».
و شما از من پرسیدید: آیا این کار از خدا و پیامبرش هست؟
من هم گفتم: آری! آگاه باشید! به خدا سوگند! اگر این عهد و پیمان را بشکنید مسلّماً کافر خواهید شد. پس آن ها از نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون رفتند و مردی از آن جمعیت دست بر روی دست می زد و می گفت: به خدای کعبه! هرگز این کار را نخواهیم کرد.
من گفتم: آن مرد که بود؟ گفت: تحمل شنیدن آن را نداری، و جابر که در پشت سر من بود نِشگونی به من گرفت و اشاره کرد که از او بپرس. پس من بر او اصرار و پافشاری کردم، گفت: او یک اَعرابی بود یعنی عمر بن خطاب. (1)
121_ الباب فيما نذكره عن أحمد بن محمد الطبري من كتابه الذي أشرنا إليه في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و ولي المؤمنين و وصي رسول رب العالمين
ص: 244
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ الدَّلَّالُ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الْخَزَّازُ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ القرار [الْقَزَّازُ] قَالَ: حَدَّثَنَا عَامِرُ بْنُ كَثِيرٍ السَّرَّاجُ قَالَ: وَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ يَقُولُ: شَجَرَةٌ أَصْلُهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، وَ فَرْعُهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ(علیهما السلام)، وَ أَغْصَانُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ ثَمَرَتُهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام). فَإِنَّهَا شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ نَبْتُ الرَّحْمَةِ وَ مِفْتَاحُ الْحِكْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ مَوْضِعُ سِرِّ اللَّهِ وَ وَدِيعَتُهُ وَ الْأَمَانَةُ الَّتِي عُرِضَتْ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ حَرَمُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ وَ بَيْتُ اللَّهِ الْعَتِيقُ وَحَرَمُهُ. عِنْدَنَا عَلِمُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْوَصَايَا وَ فَصْلُ الْخِطَابِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ.
كَانُوا نُوراً مُشْرِقاً حَوْلَ عَرْشِ رَبِّهِمْ فَأَمَرَهُمْ فَسَبَّحُوا فَسَبَّحَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ بِتَسْبِيحِهِمْ، ثُمَّ أُهْبِطُوا إِلَى الْأَرْضِ فَأَمَرَهُمْ فَسَبَّحُوا فَسَبَّحَ أَهْلُ الْأَرْضِ بِتَسْبِيحِهِمْ، فَإِنَّهُمْ لَهُمُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمُسَبِّحُونَ. فَمَنْ أَوْفَى بِذِمَّتِهِمْ فَقَدْ أَوْفَى بِذِمَّةِ اللَّهِ وَ مَنْ عَرَفَ حَقَّهُمْ، فَقَدْ عَرَفَ حَقَّ اللَّهِ. هُمْ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خُزَّانُ وَحْيِ اللَّهِ وَ وَرَثَةُ كِتَابِ اللَّهِ وَ هُمُ الْمُصْطَفَوْنَ بِسِرِّ اللَّهِ وَ الْأُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِ اللَّهِ. هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ الْمُسْتَأْنِسُونَ بِخَفْقِ أَجْنِحَةِ الْمَلَائِكَةِ بِمَنْ كَانَ يَغْدُوهُمْ جَبْرَئِيلُ مِنَ الْمَلِكِ الْجَلِيلِ بِخَيْرِ التَّنْزِيلِ وَ بُرْهَانِ التَّأْوِيلِ.
هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتٍ أَكْرَمَهُمُ اللَّهُ بِسِرِّهِ وَ شَرَّفَهُمْ بِكَرَامَتِهِ وَ أَعَزَّهُمْ بِالْهُدَى وَ ثَبَّتَهُمْ بِالْوَحْيِ وَ جَعَلَهُمْ أَئِمَّةَ هُدًى وَ نُوراً فِي الظُّلَمِ لِلنَّجَاةِ وَ اخْتَصَّهُمْ لِدِينِهِ وَ فَضَّلَهُمْ بِعِلْمِهِ وَ آتَاهُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ وَ جَعَلَهُمْ
ص: 245
عِمَاداً لِدِينِهِ وَ مُسْتَوْدَعاً لِمَكْنُونِ سِرِّهِ وَ أُمَنَاءَ عَلَى وَحْيِهِ، نُجَبَاءَ مِنْ خَلْقِهِ وَ شُهَدَاءَ عَلَى بَرِيَّتِهِ، اخْتَارَهُمُ اللَّهُ وَ حَبَاهُمْ وَ خَصَّهُمْ وَ اصْطَفَاهُمْ وَ فَضَّلَهُمْ وَ ارْتَضَاهُمْ وَ انْتَجَبَهُمْ وَ انْتَقَاهُمْ وَ جَعَلَهُمْ لِلْبِلَادِ وَ الْعِبَادِ عُمَّاراً وَ أَدِلَّاءَ لِلْأُمَّةِ عَلَى الصِّرَاطِ.
فَهُمْ أَئِمَّةُ الْهُدَى وَ الدُّعَاةُ إِلَى التَّقْوَى وَ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ حُجَّةُ اللَّهِ الْعُظْمَى وَ هُمُ النَّجَاةُ وَ الزُّلْفَى. هُمُ الْخِيَرَةُ الْكِرَامُ، هُمُ الْأَصْفِيَاءُ الْحُكَّامُ، هُمُ النُّجُومُ الْأَعْلَامُ، هُمُ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ، هُمُ السَّبِيلُ الْأَقْوَمُ. الرَّاغِبُ عَنْهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ، نُورُ اللَّهِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْبِحَارُ السَّائِغَةُ لِلشَّارِبِينَ، أَمْنٌ لِمَنِ الْتَجَأَ إِلَيْهِمْ وَ أَمَانٌ لِمَنْ تَمَسَّكَ، بِهِمْ إِلَى اللَّهِ يَدْعُونَ وَ لَهُ يُسَلِّمُونَ وَ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ وَ بِكِتَابِهِ يَحْكُمُونَ.
مِنْهُمْ بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ وَ عَلَيْهِمْ هَبَطَتْ مَلَائِكَتُهُ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ سَكِينَتُهُ وَ إِلَيْهِمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ مَنّاً مِنَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ، فَضَّلَهُمْ بِهِ وَ خَصَّهُمْ وَ أُصُولٌ مُبَارَكَةٌ، مُسْتَقَرُّ قَرَارِ الرَّحْمَةِ، خُزَّانُ الْعِلْمِ وَ وَرَثَةُ الْحِلْمِ وَ أُولُو التُّقَى وَ النُّهَى وَ النُّورُ وَ الضِّيَاءُ وَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ بَقِيَّةُ الْأَوْصِيَاءِ.
مِنْهُمُ الطَّيِّبُ ذِكْرُهُ وَ الْمُبَارَكُ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْمُصْطَفَى الْمُرْتَضَى وَ رَسُولُهُ النَّبِيُّ الْأُمِّيُّ وَ مِنْهُمُ الْمَلِكُ الْأَزْهَرُ وَ الْأَسَدُ الْمُرْسَلُ حَمْزَةُ وَ مِنْهُمُ الْمُسْمتَسْقَى بِهِ يَوْمَ الزِّيَارَةِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ صِنْوُ أَبِيهِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ وَ ذُو الْهِجْرَتَيْنِ وَ الْقِبْلَتَيْنِ وَ الْبَيْعَتَيْنِ مِنَ الشَّجَرَةِ الْمُبَارَكَةِ، صَحِيحٌ الْأَدِيمِ وَ وَاضِحُ الْبُرْهَانِ.
وَ مِنْهُمْ حَبِيبُ مُحَمَّدٍ وَ أَخُوهُ وَ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ مِنْ بَعْدِهِ الْبُرْهَانَ وَ التَّأْوِيلَ وَ مُحْكَمَ التَّفْسِيرِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ الصَّلَوَاتُ الزَّكِيَّةُ وَ الْبَرَكَاتُ السَّنِيَّةُ فَهَؤُلَاءِ
ص: 246
الَّذِينَ افْتَرَضَ اللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ وَ وَلَايَتَهُمْ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ؛ فَقَالَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ لِنَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ﴾ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام): اقْتِرَافُ الْحَسَنَةِ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
زیاد بن مُنذر می گوید: از امام باقرالعلوم (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: ما درختی هستیم که ریشۀ آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ساقۀ آن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ، شاخه های آن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دختر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و میوه اش امام حسن و حسین(علیهما السلام) هستند، به درستی که آن درخت نبوت و خانۀ رحمت و کلید حکمت و معدن دانش و جایگاه رسالت و محل رفت وآمد فرشتگان و موضع راز و ودایع الهی و امانتی است که بر آسمان ها و زمین عرضه شد و حرم بزرگ خداوند و خانۀ عتیق خدا و امان و ضمان خداوند تعالی است، و علم و دانش مرگ و میرهای مردم و بلاها و امتحانات (سختی و آفات و نیز خیرات) و وصایا (توصیه های پیامبران و جانشینانشان) و فصل الخطاب (کلامی که میان حق و باطل جدائی می اندازد) و جایگاه ولادت اسلام (که چه کسی بر اسلام یا بر کفر متولد می شود) و نژاد عرب (به پاکی و ناپاکی آن ها) تنها نزد ماست.
همانا امامان (علیهم السلام) همواره نوری درخشان در اطراف عرش پروردگارشان بودند که خداوند تعالی به ایشان فرمان داد تا او را تسبیح کنند، پس اهل آسمان ها به تسبیح آنان تسبیح گفتند و به درستی که ایشان برای آنان صف زدگان و تسبیح کنندگانند. هر کس به عهد و پیمان آن ها وفا کند به تحقیق به پیمان خدا وفا کرده است، و هر کس حق آنان را بشناسد به تحقیق حق خدا را شناخته است. ایشان عترت و خانوادۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشند، و هر کس حق آنان را انکار نماید به تحقیق حق خدا را انکار کرده است. ایشان والیان و کارگزاران امر خدا وگنجینه داران وحی او و
ص: 247
میراث بران کتاب او هستند و ایشان به فرمان خدا برگزیده شده اند، و امینان بر وحی خدایند. ایشان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جایگاه رسالتند، اینان کسانی هستند که با برهم خوردن بال های فرشتگان انس دارند، همان کسانی که جبریل (علیه السلام) فرشتۀ الهی، به فرمان خدای بزرگ ایشان را به تنزیل و تأویل قرآن سرشار و سیر می کند.
اینان خانواده ای هستند که خداوند تعالی آن ها را به شرافت خود اکرام و به کرامت خویش آنان را بزرگ و به هدایت و راهنمایی خود ایشان را عزیز و به وسیلۀ وحی، آن ها را استوار و بر پا داشته است. و آن ها را پیشوایان هدایت و روشنائی در تاریکی ها برای نجات مردم قرار داده است، و ایشان را شایسته و مخصوص به دین خود دانسته، و به واسطه علم خویش آن ها را برتری داده. آن چه را که به هیچ یک از مردم جهان نداده به آنان عطا نمود، و آن ها را پایه های دین و محرم و امانت دار اسرار خود و امینان بر وحی و گواهان آفریده های خویش قرار داد، و خداوند آن ها را اختیار کرده و برگزید، و آن ها را مخصوص خود گردانیده و انتخابشان نمود و برتریشان داد و شایان دربار خود قرار داده و انتخابشان کرد، و ایشان را نور شهرها و پایه هایی برای بندگان و حجت و برهان بزرگ خود و اهل نجات و مقرب درگاهش قرارشان داد.
آن ها برگزیدگان ارجمندند، آن ها داوران و حاکمانند، آن ها ستارگان و نشانه های هدایتند، آن ها راه راست و مستقیمند، آن ها راه درست تر و نزدیک ترند، هر کس از آن ها دوری و اعراض نماید از دین بیرون شده، و هر کس در حق آن ها کوتاهی کند نابود گشته، و آن که ملازم و همراه ایشان باشد به دین خدا رسیده است.
ایشان نور خدا در دل های اهل ایمان و دریای گوارا برای نوشندگانند، مایۀ امنیت و آرامش برای کسی هستند که به آن ها پناهنده شود، و مایۀ امن و امان هستند برای کسی که به آن ها چنگ بزند.
ایشان مردم را تنها به خدا فرا می خوانند، و فقط تسلیم دربار اویند، و تنها به فرمان او عمل می کنند و به توصیف و تعریف او حکم می کنند، خداوند متعال پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) را در میان آن ها برانگیخت و فرشتگانش بر آن ها فرود آمدند و سکینه و
ص: 248
آرامش از ناحیه او در میان آن ها نازل شد و خداوند عزّ وجل بر آن ها منّت گذاشته و روح الامین جبریل (علیه السلام) به سوی آن ها برانگیخته شد، ایشان را به او برتری داد، و آنان را به این مخصوص گردانید، ریشه های با برکت و جایگاه رحمت خداوند و گنجینه داران علوم الهی و وارثان بردباری و صاحبان پرهیزکاری و عقل و نور و روشنایی و وارثان پیامبران و بقایای جانشینان هستند. برخی از این خانواده که یادشان پاک و پاکیزه ونامشان پر برکت است، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و پسندیده خدای یکتا و پیامبر درس ناخوانده اش می باشد، و برخی از آن ها پادشاه نورانی و شیر شجاع یعنی، حمزة بن عبدالمطلب(علیهما السلام) است و برخی از آن ها کسی بود که مردم به هنگام زیارت خانۀ خدای عزوجل از او درخواست آب می کردند یعنی عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که هم ریشه و هم شاخه پدرش بود، و جعفر طیار (علیه السلام) که دارای دو بال و صاحب دو هجرت و دو بیعت، و نمازگزارنده بر دو قبله از درختی پر برکت، با منظر و اندامی صحیح و برهانی روشن بود، و برخی از آن ها دوست و برادر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همان کسی که بعد از او برهان و تأویل و تفسیر محکم قرآن را از جانب او رساننده است یعنی امیرمؤمنان و سرپرست اهل ایمان و جانشین فرستادۀ پروردگار جهان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) می باشد.
اینان کسانی هستند که خداوند عزّ وجل دوستی و ولایت آن ها را بر هر مرد و زن مسلمان واجب کرده و در آیات محکم کتابش به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «بگو: در برابر آن هیچ پاداشی از شما نمی خواهم مگر دوستی خویشاوندان و هر کس نیکی به جای آورد بر نیکی او می افزائیم، همانا خداوند بسیار آمرزنده و سپاسگزار است».(1) آن گاه امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: اقترافِ حسنه «به دست آوردن نیکی» همان ولایت ما اهل بیت است. (2)
ص: 249
122_ الباب فيما نذكره عن أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي المقدم ذكره من كتابه المشار إليه من تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين في حياة النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و أمره بالتسليم عليه بذلك
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِيُّ الْمَعْرُوفُ بِالْخَلِيلِيِّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ ثَعْلَبَةَ الْحِمَّانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُخَوَّلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ النَّهْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: كُنْتُ أَتَتَبَّعُ غَضَبَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِذَا ذَكَرَ شَيْئاً أَوْ هَاجَهُ خَبَرٌ، فَلَمَّا كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ كَتَبَ إِلَيْهِ بَعْضُ شِيعَتِهِ مِنَ الشَّامِ يَذْكُرُ فِي كِتَابِهِ: أَنَّ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ عُتْبَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ وَ الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ وَ مَرْوَانَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ مُعَاوِيَةَ فَذَكَرُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَعَابُوهُ وَ أَلْقَوْا فِي أَفْوَاهِ النَّاسِ أَنَّهُ يَنْتَقِصُ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَيَذْكُرُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَا هُوَ أَهْلُهُ وَ ذَلِكَ لَمَّا أَمَرَ أَصْحَابَهُ بِالانْتِظَارِ لَهُ بِالنُّخَيْلَةِ، فَدَخَلُوا الْكُوفَةَ وَ تَرَكُوهُ فَغَلُظَ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ جَاءَ هَذَا الْخَبَرُ. فَأَتَيْتُ بَابَهُ فِي اللَّيْلِ فَقُلْتُ: يَا قَنْبَرُ! أَيُّ شَيْ ءٍ خَبَرُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: هُوَ نَائِمٌ. فَسَمِعَ كَلَامِي. فَقَالَ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! قَالَ: ادْخُلْ. فَدَخَلْتُ فَإِذَا هُوَ قَاعِدٌ نَاحِيَةً عَنْ فِرَاشِهِ فِي ثَوْبٍ جَالِسٌ كَهَيْئَةِ الْمَهْمُومِ. فَقُلْتُ: مَا لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اللَّيْلَةَ؟ فَقَالَ: وَيْحَكَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ كَيْفَ تَنَامُ عَيْنَا قَلْبٍ مَشْغُولٍ. يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! مَلِكُ جَوَارِحِكَ قَلْبُكَ فَإِذَا أَدْهَاهُ أَمْرٌ طَارَ النَّوْمُ عَنْهُ، هَا أَنَا ذَا كَمَا تَرَى مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ اعْتَرَانِي الْفِكْرُ وَ السَّهَرُ لِمَا تَقَدَّمَ مِنْ نَقْضِ عَهْدِ أَوَّلِ هَذِهِ الْأُمَّةِ الْمُقَدَّرِ عَلَيْهَا نَقْضُ عَهْدِهَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَ مَنْ أَمَرَ مِنْ أَصْحَابِهِ بِالسَّلَامِ عَلَيَّ فِي حَيَاتِهِ بِإِمْرَةِ
ص: 250
الْمُؤْمِنِينَ فَكُنْتُ أُؤَكِّدُ أَنْ أَكُونَ كَذَلِكَ بَعْدَ وَفَاتِهِ. يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! أَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ بَعْدَهُ وَ لَكِنْ أُمُورٌ اجْتَمَعَتْ عَلَى رَغْبَةِ النَّاسِ فِي الدُّنْيَا وَ أَمْرِهَا وَ نَهْيِهَا وَ صَرْفِ قُلُوبِ أَهْلِهَا عَنِّي وَ أَصْلُ ذَلِكَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾
فَلَوْ لَمْ يَكُنْ ثَوَابٌ وَ لَا عِقَابٌ لَكَانَ بِتَبْلِيغِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَرْضٌ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُهُ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ أ تَرَاهُمْ نُهُوا عَنِّي فَأَطَاعُوا. وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ غَدَا بِرُوحِ أَبِي الْقَاسِمِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى الْجَنَّةِ، لَقَدْ قُرِنْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَيْثُ يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾، وَ لَقَدْ أَطَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ فِكْرِي وَ هَمِّي وَ تَجَرُّعِي غُصَّةً بَعْدَ غُصَّةٍ وُرُودُ قَوْمٍ عَلَى مَعَاصِي اللَّهِ وَ حَاجَتُهُمْ إِلَيَّ فِي حُكْمِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، حَتَّى إِذَا أَتَاهُمْ أَمْنُ الدُّنْيَا أَظْهَرُوا الْغِنَى عَنِّي كَأَنْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: ﴿وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾ الْآيَةَ، وَ لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّهُمْ احْتَاجُوا إِلَيَّ وَ لَقَدْ غَنِيتُ عَنْهُمْ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها فَمَضَى مَنْ مَضَى قَالٍ عَلَيَّ بِضِغْنِ الْقُلُوبِ وَ أَوْرَثَهَا الْحِقْدَ عَلَيَّ وَ مَا ذَلِكَ إِلَّا مِنْ أَجْلِ طَاعَتِهِ فِي قَتْلِ الْأَقَارِبِ الْمُشْرِكِينَ، فَامْتَلَئُوا غَيْظاً وَ اعْتِرَاضاً وَ لَوْ صَبَرُوا فِي ذَاتِ اللَّهِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ الْآيَةَ.
فَأَبْطَنُوا مِنْ تَرْكِ الرِّضَا بِأَمْرِ اللَّهِ مَا أَوْرَثَهُمُ النِّفَاقَ وَ أَلْزَمَهُمْ بِقِلَّةِ الرِّضَا الشِّقَاقَ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا﴾، فَالْآنَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! قُرِنْتُ بِابْنِ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ وَ عَمْرٍو وَ عُتْبَةَ وَ الْوَلِيدِ وَ مَرْوَانَ وَ
ص: 251
أَتْبَاعِهِمْ وَ صَارَ مَعَهُمْ فِي حَدِيثٍ فَمَتَى اخْتَلَجَ فِي صَدْرِي وَ أُلْقِيَ فِي رُوعِي أَنَّ الْأَمْرَ يَنْقَادُ إِلَى دُنْيَا يَكُونُ هَؤُلَاءِ فِيهَا رُؤَسَاءَ يُطَاعُونَ فِيهِمْ فِي ذِكْرِ أَوْلِيَاءِ الرَّحْمَنِ، يَسْلُبُونَهُمْ وَ يَرْمُونَهُمْ بِعَظَائِمِ الْأُمُورِ مِنْ أنك [إِفْكٍ] مُخْتَلَقٍ وَ حِقْدٍ قَدْ سَبَقَ وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِمَّنْ بَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّ عَامَّةَ أَعْدَائِي مَنْ أَجَابَ الشَّيْطَانَ عَلَيَّ وَ زَهَّدَ النَّاسَ فِيَّ وَ أَطَاعَ هَوَاهُ فِي مَا يَضُرُّهُ فِي آخِرَتِهِ، وَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْغِنَى وَ هُوَ الْمُوَفِّقُ لِلرَّشَادِ وَ السَّدَادِ.
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَيْلٌ لِمَنْ ظَلَمَنِي وَ دَفَعَ حَقِّي وَ أَذْهَبَ عَنِّي عَظِيمَ مَنْزِلَتِي، أَيْنَ كَانُوا أُولَئِكَ وَ أَنَا أُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَغِيراً لَمْ يُكْتَبْ عَلَيَّ صَلَاةٌ وَ هُمْ عَبْدَةُ الْأَوْثَانِ وَ عُصَاةُ الرَّحْمَنِ وَ لَهُمْ يُوقَدُ النِّيرَانُ. فَلَمَّا قَرُبَ إِصْعَارُ الْخُدُودِ وَ إِتْعَاسُ الْحُدُودِ أَسْلَمُوا كَرْهاً وَ أَبْطَنُوا غَيْرَ مَا أَظْهَرُوا طَمَعاً فِي أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَرَبَّصُوا انْقِضَاءَ أَمْرِ الرَّسُولِ وَ فَنَاءَ مُدَّتِهِ لِمَا أَطْمَعُوا أَنْفُسَهُمْ فِي قَتْلِهِ وَ مَشُورَتِهِمْ فِي دَارِ نَدْوَتِهِمْ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ﴾ وَ ﴿يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! هَدَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي حَيَاتِهِ بِوَحْيٍ مِنَ اللَّهِ يَأْمُرُهُمْ بِمُوَالاتِي. فَحَمَلَ الْقَوْمُ مَا حَمَلَهُمْ مِمَّا حُقِدَ عَلَى أَبِينَا آدَمَ مِنْ حَسَدِ اللَّعِينِ لَهُ فَخَرَجَ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ رِضْوَانِهِ وَ أُلْزِمَ اللَّعْنَةَ لِحَسَدِهِ لِوَلِيِّ اللَّهِ وَ مَا ذَاكَ بِضَارِّي إِنْ شَاءَ اللَّهُ شَيْئاً.
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! أَرَادَ كُلُّ امْرِئٍ أَنْ يَكُونَ رَأْساً مُطَاعاً تَمِيلُ إِلَيْهِ الدُّنْيَا وَ إِلَى أَقَارِبِهِ فَحَمَلَهُ هَوَاهُ وَ لَذَّةُ دُنْيَاهُ وَ اتِّبَاعُ النَّاسِ إِلَيْهِ أَنْ يَغْصِبَ مَا جُعِلَ لِي، وَ لَوْ لَا اتِّقَائِي عَلَى الثَّقَلِ الْأَصْغَرِ أَنْ يَبِيدَ فَيَنْقَطِعَ شَجَرَةُ الْعِلْمِ وَ زَهْرَةُ الدُّنْيَا وَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ حِصْنُهُ الْأَمِينُ وَلَدُ رَسُولِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
ص: 252
لَكَانَ طَلَبُ الْمَوْتِ وَ الْخُرُوجُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَذَّ عِنْدِي مِنْ شَرْبَةِ ظَمْآنَ وَ نَوْمِ وَسْنَانَ وَ لَكِنِّي صَبَرْتُ وَ فِي الصَّدْرِ بَلَابِلُ وَ فِي النَّفْسِ وَسَاوِسُ. ﴿فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ﴾ وَ لَقَدِيماً ظُلِمَ الْأَنْبِيَاءُ وَ قُتِلَ الْأَوْلِيَاءُ قَدِيماً فِي الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ﴾.
وَ اللَّهِ أَحْلِفُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إنَّهُ كَمَا فُتِحَ بِنَا يُخْتَمُ بِنَا وَ مَا أَقُولُ لَكَ إِلَّا حَقّاً. يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إِنَّ الظُّلْمَ يَتَّسِقُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ وَ يَطُولُ الظُّلْمُ وَ يَظْهَرُ الْفِسْقُ وَ تَعْلُو كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَوْلِيَاءِ الدِّينِ أَنْ لَا يُقَارُّوا أَعْدَاءَهُ، بِذَلِكَ أَمَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ عَلَى لِسَانِ الصَّادِقِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: ﴿تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ﴾.
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! ذَهَبَ الْأَنْبِيَاءُ فَلَا تَرَى نَبِيّاً وَ الْأَوْصِيَاءُ وَرَثَتُهُمْ عَنْهُمْ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ تَحْقِيقُ الْأَسْبَابِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ﴾ فَلَا يَزَالُ الرَّسُولُ بَاقِياً مَا نفدت [نَفَذَتْ] أَحْكَامُهُ وَ عُمِلَ بِسُنَّتِهِ وَ دَارَ أَحْوَالُ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ بِاللَّهِ أَحْلِفُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! لَقَدْ نُبِذَ الْكِتَابُ وَ تُرِكَ قَوْلُ الرَّسُولِ إِلَّا مَا لَا يُطِيقُونَ تَرْكَهُ مِنْ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ لَمْ يَصْبِرُوا عَلَى كُلِّ أَمْرِ نَبِيِّهِمْ ﴿وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ﴾ ﴿ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ﴾ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ الْمَرْجِعُ إِلَى اللَّهِ ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ﴾ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! عَامِلِ اللَّهَ فِي سِرِّهِ وَ عَلَانِيَتِهِ تَكُنْ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ دَعْ مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً وَ يَحْسِبُ مُعَاوِيَةَ مَا عَمِلَ وَ مَا يُعْمَلُ بِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ لْيُمِدَّهُ ابْنُ الْعَاصِ فِي غَيِّهِ فَكَأَنَّ عُمُرَهُ قَدِ انْقَضَى وَ كَيْدَهُ قَدْ هَوَى ﴿وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّار﴾. وَ أَذَّنَ الْمُؤَذِّنُ فَقَالَ (علیه السلام): الصَّلَاةَ يَا ابْنَ
ص: 253
عَبَّاسٍ! لَا تَفُتْ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَغَمَّنِي انْقِطَاعُ اللَّيْلِ وَ تَلَهَّفْتُ عَلَى ذَهَابِهِ.
جابر رضوان الله تعالی علیه از امام باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می کند که ابن عباس گفت: زمانی که امیرمؤمنان (علیه السلام) چیزی را به خاطر می آورد یا خبری او را هیجان زده می کرد، من همواره غضب او را پی گیری می کردم، تا این که روزی یکی از شیعیانش از شام طی نامه ای به ایشان نوشت که معاویه و عمروعاص و عتبه پسر ابوسفیان و ولید پسر عقبه و مروان دور هم جمع شده و امیرمؤمنان (علیه السلام) را یاد کرده و او را سرزنش نموده و در دهان مردم انداخته و شایعه کرده اند که او اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تحقیر و بی منزلت نموده است، و هر کدام از آن ها چیزی را می گویند که خود سزاوارتر به آن می باشند. و آن قصّه چنینبود: وقتی که به اصحابشان دستور دادند که در نُخیله منتظر ایشان بمانند، ولی آن ها داخل کوفه شده و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را رها کردند و این قضیه بر آن بزرگوار سخت و سنگین آمد. خبر این جریان به ما رسید، من شبانه به درخانۀ او رفته و به قنبر گفتم: چه خبر از امیرمؤمنان؟
گفت: ایشان خواب است.
حضرت (علیه السلام) سخن من را شنیده و فرمودند: کیست؟
گفتم: یا امیرالمؤمنین! ابن عباس هستم.
فرمودند: داخل شو؛ من وارد شدم و دیدم که او در گوشه ای از بستر خود محزون در جامه ای نشسته است.
عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! امشب چه اتفاقی برای شما افتاده است؟
فرمودند: وای بر تو ای ابن عباس! کسی که قلبش در تشویش است چگونه چشمان او بخوابد؟
ص: 254
ای ابن عباس! فرماندۀ اعضا و جوارح تو قلبت می باشد، پس وقتی کاری او را بیمناک کرده باشد خواب از چشم می پرد. هم اکنون من همان هستم که می بینی، از اول شب فکر و بیداری مرا فرا گرفته به خاطر آن پیمان شکنی که در ابتدای این امت شکل گرفت، همان چیزی که بر آن ها مقدر شده بود.
همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اصحاب و یارانش را در زندگانی خود فرمان داده بود که بر من به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند و همواره دربارۀ من تأکید می کرد که بعد از وفات او هم چنان امیر باشم.
ای ابن عباس! من سزاورترین مردم به آن ها هستم اما کارها و حوادثی رخ داد که به خاطر دنیا و امر و نهی آن و گردش دل های دنیاطلبان، مردم از من روی گرداندند و ریشۀ این کار همان چیزی است که خدای تعالی در کتابش می فرماید: «بلکه آنان به مردم برای آن چه خدا از فضل خود به آنان عطا فرموده حسادت می ورزند، در حقیقت ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آن ها پادشاهی بزرگ بخشیدیم»(1) پس اگر هیچ ثواب و عقابی هم در کار نبود، باز بر طبق ابلاغ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مردم واجب شده بود که از او پیروی کنند، چون خدای عزّ وجل می فرماید: «آن چه را پیامبر خدا برای شما آورده بگیرید و از آن چه نهی کرده خودداری نمائید». (2) آیا آن ها را می بینی که از من نهی شده اند، پس آن را اطاعت کرده اند؟
به خدائی که دانه را شکافت و مردم را آفرید و روح پاک حضرت ابوالقاسم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به سوی بهشت برد، هرآینه من در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده شده ام چنانچه خدای عزّ وجل می فرماید: «جز ایننیست که خدا می خواهد هر گونه پلیدی را از شما خانواده برطرف نماید و شما را پاک و پاکیزه گرداند». (3)
ای ابن عباس! فکر و اندوه و غصه های پیوسته من به خاطر مردمی که به راه
ص: 255
معصیت و نافرمانی خدا رفته اند زیاد شد، درحالی که در احکام حلال و حرام سخت به من نیازمندند، که وقتی دنیا به آن ها روی آورد چنان خود را از من بی نیاز دیدند که گویا هرگز این فرمایش خدای عزّ وجل را نشنیده اند: «اگر آن را به پیامبر و والیان امر باز می گرداندند، قطعاً از میان آنان کسانی که قدرت استنباط دارند، آن را می فهمیدند»(1) و آن ها خوب می دانند که آنان به من محتاج هستند ولی من هیچ نیازی به آنان ندارم یا بر دل هایشان قفل هایی است، پس کسانی خشمناک و با دل های پر کینه بر من گذشتند و حِقد و کینه های خود را بر من به ارث به دیگران گذاردند و این نبود مگر به خاطر کاری که من به اطاعت خدا در کشتن نزدیکان مشرکشان انجام داده بودم پس دل هایشان را پر از خشم و اعتراض نمودند و اگر برای خدا صبر و شکیبایی می کردند البته برای آن ها بهتر بود.
خداوند عزّ وجل فرمود: «هیچ گروهی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند»(2) پس به خاطر رضایت نداشتن به فرمان خدا، پنهان داشتند چیزی را که نفاق در آن ها به ارث گذاشته بود و به سبب ناخشنودی از خدا، شقاوت و بدبختی ملازم آن ها شد؛ درحالی که خدای عزّ وجل می فرماید: «پس دربارۀ آنان شتاب مکن جز این نیست که ما برای ایشان می شماریم شمردنی». (3)
ای ابن عباس! من هم اکنون با پسرِ خورندۀ جگرها (معاویه) وعمرو و عتبه و ولید و مروان و پیروانشان هم ردیف شده ام!!!
ای ابن عباس! وای بر کسانی که بر من ستم روا داشتند و حقم را از من دور کردند و جایگاه بلند مرا بردند! آنان کجا بودند درحالی که من در دوران کودکی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز می گزاردم و هنوز نمازی بر من واجب نشده بود؛ ولی آن ها
ص: 256
بت پرست و به خدای رحمان نافرمان بودند و به اینها آتش جهنم برافروخته می گردد. پس وقتی نزدیک شد که آن چهره های سرشناس دگرگون و آن زور و دلاوریشان کم و کوچک گردد، از روی ناچاری اسلام آورده و پنهان داشتند غیر آن چه را که آشکار می کردند، به خاطر آن که طمع داشتند که با پف دهانشان نورخدا را خاموش کرده و چشم انتظار فرا رسیدن مرگ و پایان عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛ چون در کشتن او و مشورتشان در دار النّدوه (محل گرد همایی آن ها) بسیار حریص و امیدوار بودند.
خداوند عزّ وجل می فرماید: «مکر ورزیدند، خداوند هم جزای مکرشان را داد و خداوند بهترین جزادهندۀ نیرنگ زنندگان است»(1)
و فرمود: «می خواهند نور خدا را با دهان های خود خاموش کنند و خدا نمی خواهد، مگر آن که نور خود را کامل کند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند». (2)
ای ابن عباس! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حیات خود به فرمان خدای عزّ وجل آن ها را هدایت و ایشان را به موالات من مأمور کرد، پس این مردم عهده دار و گرفتار چیزی شدند که بر همان حسادت شیطان ملعون به پدرمان حضرت آدم (علیه السلام) مورد دشمنی قرار گرفت و از رحمت و خشنودی خداوند بیرون شد و به خاطر رشک و حسدش به حجت خدا مورد لعنت همیشگی قرار گرفت. البته اگر خدا بخواهد این حسادت و کینه توزی این ها هیچ ضرری به من ندارد «و ترک اولایی از من سر نمی زد».
ای ابن عباس! هر شخصی ذاتاً دوست دارد که صاحب ریاست بوده و همگان از او اطاعت کنند و دنیا به او و نزدیکانش روی آورد، پس هوا و هوس او _غصب کنندۀ ولایت_ و لذت دنیایش و دنباله روی مردم از او، وادارش کرد که آن چه را که برای من قرار داده شده بود غصب نماید و من از آن ممنوع گردم، و اگر ترس من بر ثقل و بار کوچک تر (اهل بیت) نبود که آن ها نابود و دوراُفتاده گردند و در نتیجه درخت
ص: 257
علم و دانش، خوبی و خوشی دنیا، ریسمان محکم دین و قلعۀ نگهدارنده و پُراعتماد او که فرزندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند منقطع گشته و فرو ماند، هرآینه تقاضای مرگ و رفتن به سوی خدای عزّ وجل به نزد من از آبی که تشنه ای بنوشد و خوابی که شخص خواب آلود داشته باشد لذیذتر و گواراتر بود. ولی من شکیبایی ورزیدم(1)
درحالی که در سینه ام آشوب و آشفتگی، و در جان و روانم نگرانی و پریشانی بود. «اینک من صبری نیکو خواهم نمود و بر آنچه می گوئید از خدا یاری می جویم»(2) و هر آینه در روزگار گذشته نیز پیامبران (علیهم السلام) مورد ظلمو ستم واقع شده و اولیاء الهی کشته شدند «پس منتظر بمانید تا خداوند فرمان خویش را بیاورد».(3)
و به خدا سوگند می خورم ای ابن عباس! همان طور که دین به وسیله ما آغاز شد به ما هم پایان می پذیرد و من جز حق برای تو نمی گویم.
ای ابن عباس! همانا ظلم و ستم پیوسته و مرتب بر این امت می رود، بیدادگری طولانی می شود، فسق و فجور آشکار می گردد، سخن ستمکاران اوج می گیرد و به تحقیق خداوند تعالی از اولیاء دین پیمان گرفته که بر دشمنان او آرام نگیرند، به همین مطلب خداوند عزّ وجل در کتابش بر زبان پیامبر راستگوی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان داده و فرموده است: «در نیکوکاری با یکدیگر همکاری کنید و هم دیگر را بر گناه و تجاوز یاری ندهید و از خداوند پرهیز نمائید که مجازات خدا شدید است». (4)
ای ابن عباس! پیامبران (علیهم السلام) رفتند پس دیگر پیامبری را نمی بینی، و جانشینان و اوصیا، میراث بران آن ها هستند که علم و دانش کتاب، و راه درست رفتن تنها از آن ها گرفته می شود. خداوند عزّ وجل می فرماید: «و چگونه کفر می ورزید با آن که آیات خدا بر شما خوانده می شود و پیامبر او در میان شماست».(5) پس همواره پیامبر باقی است تا زمانی که احکامش نفوذ داشته و اجرا شود و به سنت او عمل گردد و
ص: 258
بر محور امر و نهی او دور بزنند.
ای ابن عباس! به خدا سوگند می خورم کتاب خداوند دور افکنده شد و فرمایشات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متروک و مهجور ماند مگر آن چه را که مثل حلال و حرام نمی توانستند رهایش کنند، و بر تمام دستورات پیامبرشان شکیبایی به خرج ندادند «و این ها مثل هایی است که برای مردم می زنیم و آن را جز دانایان در نمی یابند»(1)، «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما باز گردانیده نمی شوید»؟!(2)
پس میان ما و آن ها بازگشت به سوی خداست که داوری نماید «و کسانی که ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می گردند»!!(3)
ای ابن عباس! در پنهان و آشکار دستورات خدا را به کارگیر تا از رستگاران باشی، و رها کن کسی را که از هوای خود پیروی کرده و کارش اسراف و زیاده روی است و آن چه را معاویه انجام داده و آن چه بعد از او انجام می شود خداوند به حساب او نوشته و می شمارد، عمروعاص باید او را در گمراهیش امداد نماید. گویا عمر او به پایان رسیده و نیرنگ او فرو نشسته و «کافران به زودی خواهند دانست که سرای آخرت از آن کیست»؟!! (4)
در آن حال مؤذن اذان گفت پس آن بزرگوار (علیه السلام) فرمودند: ای ابن عباس! نماز از دست نرود من برای خویش و برای تو درخواست آمرزش می کنم، خداوند ما را بس است و او نیکو کارگذاری است و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
ابن عباس می گوید: و پایان یافتن شب مرا اندوهناک کرد و بر رفتن آن افسوس خوردم. (5)
ص: 259
123_ الباب فيما نذكره عن أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي من كتابه الذي أشرنا إليه في أن أهل السماوات يسمون علياً أمير المؤمنين نذكره بلفظه
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَاتِمٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيُّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مَالِكٍ الْفَزَارِيُّ الْكُوفِيُّونَ قَالُوا: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى التَّمِيمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَةَ الْحَرَّانِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ صَاحِبِ رَايَةِ الْأَنْصَارِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): يَا عَلِيُّ! لَا يَتَقَدَّمُكَ بَعْدِي إِلَّا كَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ يُسَمُّونَكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
حارث بن خزرج صاحب پرچم انصار که همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود می گوید: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) فرمودند: بعد از من جز کافر کسی بر تو مقدم نمی شود و همانا اهل آسمان ها تو را همواره امیرمؤمنان می نامند. (1)
124_ الباب فيما نذكره عن هذا أحمد بن محمد الطبري من كتابه برجالهم في حديث الخمس رايات و ذكر فيها تسمية مولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
فَقَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ الْعَدْلُ وَعَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَاتِمٍ التَّمِيمِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُّ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْعِجْلِيُّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيُّ وَ الْحَسَنُ بْنُ السَّكَنِ الْأَسَدِيُّ الْكُوفِيُّونَ قَالُوا: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ وَ زِيَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مِيثَمٍ الْكَيَّالِ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرُّؤَاسِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ
ص: 260
هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَرِدُ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ؛ فَأَوَّلُهَا مَعَ عِجْلِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَتَرْجُفُ قَدَمَاهُ وَ يَسْوَدُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ، فَأَقُولُ: مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ؟ فَيَقُولُونَ: أَمَّا الْأَكْبَرُ فَحَرَّقْنَاهُ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَعَادَيْنَاهُ وَ أَبْغَضْنَاهُ. فَأَقُولُ: رُدُّوا ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُكُمْ فَيُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ لَا يُسْقَوْنَ قَطْرَةً. ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فِرْعَوْنِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ ثُمَّ تَرْجُفُ قَدَمَاهُ وَ يَسْوَدُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: أَمَّا الْأَكْبَرُ فَمَزَّقْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَبَرِئْنَا مِنْهُ وَ لَعَنَّاهُ.
فَأَقُولُ: رِدُوا ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُكُمْ فَيُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ لَا يُسْقَوْنَ قَطْرَةً. ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ ذِي الثَّدْيَةِ مَعَهَا أَوَّلُ خَارِجَةٍ وَ آخِرُهَا فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَتَرْجُفُ قَدَمَاهُ وَ تَسْوَدُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: أَمَّا الْأَكْبَرُ فَمَرَّقْنَا مِنْهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَبَرِئْنَا مِنْهُ وَ لَعَنَّاهُ، فَأَقُولُ: رِدُوا ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُكُمْ فَيُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ لَا يُسْقَوْنَ قَطْرَةً. ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا فَعَلْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: أَمَّا الْأَكْبَرُ فَاتَّبَعْنَاهُ وَ أَطَعْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَقَاتَلْنَا مَعَهُ حَتَّى قُتِلْنَا. فَأَقُولُ: رِدُوا رِوَاءً مَرْوِيِّينَ مُبْيَضَّةً وُجُوهُكُمْ فَيُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ* وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ. ﴾
ص: 261
مالک بن ضمره از ابی ذر (رضی الله عنه) نقل می کند که گفت: هنگامی که این آیه فرود آمد: «روزی که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه گردد»(1)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: روز قیامت پنج پرچم(2) بر من وارد می شود:
اولین آن ها با گوساله این امت همراه است، پس من دست او را می گیرم. قدم های او می لرزد و صورت او و یارانش سیاه می گردد. من از آن ها می پرسم بعد از من با دو امانت بزرگ چه کار کردید؟
می گویند: اما ثقل اکبر یعنی قرآن را سوزانده و پاره پاره کردیم و ثقل اصغر یعنی اهل بیت (علیهم السلام) را، با آنان عداوت نموده و دشمنی کردیم، پس من می گویم: تشنه و سیاه چهره به آتش جهنم وارد شوید.
آن ها به سمت چپ رانده می شوند و قطره ای از آب به آن ها نمی نوشانند.
سپس با فرعون این امت، پرچمی بر من وارد می شود، من دست او را می گیرم، قدم های او می لرزد و چهرۀ او و یارانش سیاه می گردد. من می گویم: با دو امانت بزرگم چه کار کردید؟
می گویند: اما ثقل اکبر را پاره پاره اش نمودیم و ثقل اصغر را از آن برائت و بیزاری جسته و لعنتش نمودیم. پس من می گویم: تشنه و سیاه چهره وارد آتش شوید، آن ها نیز به سمت
ص: 262
چپ رانده می شوند و قطره ای از آب به آن ها نمی نوشانند.
سپس پرچم ذو الثدیه بر من وارد می شود درحالی که با او اول و آخر خوارج می باشند. پس من می ایستم و دست او را می گیرم، قدم های او بلرزد و چهرۀ او و یارانش سیاه گردد. من می گویم: بعد از من با دو امانتم چه کار کردید؟
می گویند: اما ثقل اکبر را پاره پاره کرده و ثقل اصغر را از آن بیزاری جسته و لعنتش نمودیم. پس من می گویم: تشنه و سیاه چهره وارد آتش شوید. آن ها نیز به سمت چپ رانده می شوند و قطره ای از آب به آن ها نمی نوشانند.
آن گاه پرچم امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای پرهیزکاران و جلودار دست وروسفیدان بر من وارد می شود. پس من بر می خیزم و دست او را می گیرم و صورت او و یارانش سفید می گردد. من می گویم: بعد از من با دو امانت بزرگ من چه کردید؟
می گویند: اما ثقل اکبر را پیروی نموده و اطاعتش کردیم و ثقل اصغر را در رکابش جنگیدیم تا کشته شدیم. پس من می گویم: سیراب شده با چهره های روشن و سفید وارد شوید و آن ها به سمت راست برده می شوند و این همان فرمایش خداوند عزّ وجل است:«روزی که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه می گردد پس اما آنان که صورت هایشان سیاه شده (به آنان می گویند:) آیا بعد از ایمانتان کفر ورزیدید؟ پس به سزای آن که کفر می ورزیدید این عذاب را بچشید* و اما آنان که چهره هایشان سفید گشته همواره در رحمت خداوند جاودانند». (1)
125_ الباب فيما نذكره عن أحمد بن محمد الطبري من كتابه المقدم ذكره في تسمية سيد المسلمين علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه و الوصي على الأموات من أهل بيتي و الخليفة على الأحياء من أمتي نذكره بألفاظه
حَدَّثَنَا أَبُوبَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ هِشَامٍ الطَّبَرِيُّ بِطَبَرِسْتَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَاهِرٍ مُحَمَّدُ بْنُ نَسِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ يَحْيَى بْنِ يَعْلَى عَنِ الْأَعْمَشِ وَ حَدَّثَنِي أَيْضاً جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ الرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي [عَنْ أَبِيهِ] أبي دَاهِرِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ الْأَسَدِيِّ قَالَ: بَيْنَمَا ابْنُ عَبَّاسٍ يُحَدِّثُ النَّاسَ بِمَكَّةَ عَلَى شَفِيرِ زَمْزَمَ، فَلَمَّا قَضَى حَدِيثَهُ نَهَضَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْمَلَإِ فَقَالَ: يَا ابْنَ
ص: 263
عَبَّاسٍ! إِنِّي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ. فَقَالَ: أَعْوَانُ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْهُمْ، فَسَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ. قَالَ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إِنَّمَا جِئْتُكَ لِأَسْأَلَكَ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ قِتَالِهِ أَهْلَ لا إله إلّا الله لَمْ يَكْفُرُوا بِقِبْلَةٍ وَ لَا قُرْآنٍ وَ لَا بِحَجٍّ وَ لَا بِصِيَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ سَلْ عَمَّا يَعْنِيكَ وَ لَا تَسْأَلْ عَمَّا لَا يَعْنِيكَ. فَقَالَ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! مَا جِئْتُ أَضْرِبُ إِلَيْكَ مِنْ حِمْصَ لِحَجٍّ وَ لَا لِعُمْرَةٍ وَ لَكِنِّي جِئْتُكَ لِأَسْأَلَكَ لِتَشْرَحَ لِي أَمْرَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ قِتَالِهِ أَهْلَ لا إله إلّا الله.
فَقَالَ: وَيْحَكَ! إِنَّ عِلْمَ الْعَالِمِ صَعْبٌ وَ لَا يَحْتَمِلُ وَ لَا تَقْبَلُهُ الْقُلُوبُ إِلَّا قَلْبُ مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ. إِنَّ مَثَلَ عَلِيٍّ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ مُوسَى وَ الْعَالِمِ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: ﴿إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾ قَالَ: ﴿وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ ءٍ﴾، فَكَانَ مُوسَى (علیه السلام) يَرَى أَنَّ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ قَدْ أُثْبِتَتْ لَهُ كَمَا تَرَوْنَ أَنْتُمْ أَنَّ عُلَمَاءَكُمْ أَثْبَتُوا لَكُمْ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ، فَلَمَّا انْتَهَى مُوسَى إِلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ لَقِيَ الْعَالِمَ فَاسْتَنْطَقَهُ فَأَقَرَّ لَهُ بِفَضْلِ عِلْمِهِ وَ لَمْ يَحْسُدْهُ كَمَا حَسَدْتُمْ أَنْتُمْ عَلِيّاً فِي عِلْمِهِ فَ- ﴿قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّاعُلِّمْتَ رُشْداً﴾ فَعَلِمَ الْعَالِمُ أَنَّ مُوسَى لَا يُطِيقُ صُحْبَتَهُ وَ لَا يَصْبِرُ عَلَى عِلْمِهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ: ﴿إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً* وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾ فَعَلِمَ أَنَّ مُوسَى لَمْ يَصْبِرْ عَلَى عِلْمِهِ فَقَالَ لَهُ: ﴿فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً﴾ فَرَكِبَا فِي السَّفِينَةِ فَخَرَقَهَا الْعَالِمُ وَ كَانَ فِي خَرْقِهَا لِلهِ رِضًى وَ لِمُوسَى سَخَطاً وَ لَقِيَ الْغُلَامُ فَقَتَلَهُ وَ كَانَ قَتْلُهُ لِلهِ رِضًى وَ لِمُوسَى سَخَطاً، ثُمَّ أَقَامَ الْحَائِطَ فَكَانَ إِقَامَتُهُ لِلهِ رِضًى وَ لِمُوسَى سَخَطاً.
ص: 264
كَذَلِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) لَمْ يَقْتُلْ إِلَّا مَنْ كَانَ قَتْلُهُ لِلهِ رِضًى وَ لِأَهْلِ الْجَهَالَةِ مِنَ النَّاسِ سَخَطاً. اجْلِسْ أُخْبِرْكَ الَّذِي سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَايَنْتُهُ. أُخْبِرُكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَزَوَّجَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَوْلَمَ وَ كَانَتْ وَلِيمَتُهُ الْحَيْسَ فَكَانَ يَدْعُو عَشَرَةً عَشَرَةً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَكَانُوا إِذَا أَصَابُوا طَعَامَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) اسْتَأْنَسُوا إِلَى حَدِيثِهِ وَ اشْتَهَوُا النَّظَرَ إِلَى وَجْهِهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَشْتَهِي أَنْ يُخَفِّفُوا عَنْهُ فَيَخْلُو لَهُ الْمَنْزِلِ لِأَنَّهُ كَانَ حَدِيثَ عَهْدٍ بِعُرْسٍ وَ كَانَ مُحِبّاً لِزَيْنَبَ وَ كَانَ يَكْرَهُ أَذَى الْمُؤْمِنِينَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِ قُرْآناً [وَ ذَلِكَ] قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ الْآيَةَ، فَكَانُوا إِذَا أَصَابُوا طَعَاماً لَمْ يَلْبَثُوا أَنْ يَخْرُجُوا. قَالَ: فَمَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ لَيَالِيهِنَّ ثُمَّ تَحَوَّلْ إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ بِنْتِ أَبِي أُمَيَّةَ وَ كَانَتْ لَيْلَتَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ صَبِيحَةَ يَوْمِهَا.
فَلَمَّا تَعَالَى النَّهَارُ انْتَهَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِلَى الْبَابِ فَدَقَّهُ دَقّاً خَفِيفاً عَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) دَقَّهُ وَ أَنْكَرَتْ أُمُّ سَلَمَةَ قَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! قُومِي فَافْتَحِي الْبَابَ. قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ هَذَا الَّذِي بَلَغَ مِنْ خَطَرِهِ أَنْ أَفْتَحَ لَهُ الْبَابَ وَ قَدْ نَزَلَ فِينَا بِالْأَمْسِ حَيْثُ يَقُولُ: ﴿وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ مَنِ الَّذِي بَلَغَ مِنْ خَطَرِهِ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مَحَاسِنِي وَ مَعَاصِمِي. فَقَالَ لَهَا نَبِيُّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَهَيْئَةِ الْمُغْضَبِ: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾ قُومِي وَ افْتَحِي لَهُ الْبَابَ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلًا لَيْسَ بِالْخَرِقِ وَ لَا بِالنَّزِقِ وَ لَا بِالْعَجِلِ فِي أَمْرِهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. يَا أُمَّ
ص: 265
سَلَمَةَ! إِنَّهُ آخِذٌ بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ فَلَيْسَ بِفَاتِحِهِ حَتَّى تَتَوَارِي وَ لَا دَاخِلَ الْبَيْتِحَتَّى تَغِيبَ عَنْهُ الْوَطْءُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
فَقَامَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ هِيَ لَا تَدْرِي مَنْ بِالْبَابِ غَيْرَ أَنَّهَا قَدْ حَفِظَتِ الْمَدْحَ فَمَشَتْ نَحْوَ الْبَابِ وَ هِيَ تَقُولُ: بَخْ بَخْ لِرَجُلٍ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، فَفَتَحَتْ وَ أَمْسَكَ عَلِيٌّ (علیه السلام) بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ، فَلَمْ يَزَلْ قَائِماً حَتَّى غَابَ عَنْهُ الْوَطْءُ وَ دَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ خِدْرَهَا فَفَتَحَ الْبَابَ وَ دَخَلَ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أُمَّ سَلَمَةَ! هَلْ تَعْرِفِينَهُ؟ فَقَالَتْ: نَعَمْ! فَهَنِيئاً لَهُ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. قَالَ: صَدَقْتِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ! هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اسْمَعِي وَ اشْهَدِي هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ الْخَلِيفَةُ عَلَى الْأَحْيَاءِ مِنْ أُمَّتِي أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ قَرِينِي فِي الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى. اشْهَدِي يَا أُمَّ سَلَمَةَ! إِنَّهُ يُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ. فَقَالَ الشَّامِيُّ: فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ.
عبایۀ اسدی می گوید: ابن عباس در کنار زمزم با مردم حدیث می کرد. وقتی سخن او تمام شد، مردی از میان جمعیت به پاخاسته و به سوی او رفته و گفت: ای ابن عباس! من مردی از اهل شام هستم.
گفت: همان کسانی که یاری دهندۀ هر ستمگری هستند، جز کسانی که آن ها را خداوند عزوجل نگه داشته است؛ پس آن چه می خواهی بپرس.
گفت: ای ابن عباس! من به نزد تو آمده ام تا درباره علی (علیه السلام) و جنگ او با اهل لا
ص: 266
إله إلّا الله یعنی یکتاپرستانی که به قبله و قرآن و حج و روزه ماه رمضان کفر نورزیدند بپرسم.
ابن عباس گفت: مادرت به عزایت بنشیند! از آن چه برای تو فایده دارد بپرس و از آن چه به دردت نمی خورد مپرس.
گفت: ای ابن عباس! من در شهر حمصِ شام برای انجام حج و عمره به سوی تو نیامدم، بلکه به نزد تو آمدم تا از تو بپرسم که جریان علی (علیه السلام) و جنگ او با اهل لا إله إلّا الله را به طور تفصیل برایم شرح دهی.
گفت: وای بر تو! همانا علم عالم بسیار سخت و سنگین است، آن را بر نمی دارد و دل ها قبولش نمی کند مگر دلی که خداوند آن را نگهداشته باشد. داستان علی (علیه السلام) در این امت همانند داستان موسی (علیه السلام) و آن عالم است و این همان است که خدای تبارک و تعالی در کتابش می فرماید: «گفت: ای موسی! تو را به رسالت های خود و به سخن گفتنم بر مردم برگزیدم، پس آن چه را به تو دادم بگیر و از سپاسگزاران باش» گفت: «و در الواح برای او در هر موردی پندی و برای هر چیزی سخنی روشن نوشتیم».(1)
پس موسی (علیه السلام) همواره می پنداشت که تمام چیزها برای او ثابت و محقق گشته همان گونه که شما می پندارید علمای شما همه چیزها را برای شما قرار دادند. پس وقتی حضرت موسی (علیه السلام) به ساحل دریا رسید و با آن عالم (یعنی حضرت خضر (علیه السلام)) برخورد نمود و با او به گفت وگو پرداخت، به علم و دانش زیاد او اقرار کرد و به او هیچ حسادتی نورزید همان طور که شما درباره علم علی (علیه السلام) رشک و حسد بردید. «پس حضرت موسی (علیه السلام) به او گفت: آیا من از تو پیروی کنم تا از آن دانشی که فراگرفته ای به من بیاموزی؟». (2)
اما آن عالم دانست که حضرت موسی (علیه السلام) توانایی همراهی او را نداشته و بر علم
ص: 267
او صبر و شکیبایی ندارد، در نتیجه آن عالم به او گفت: «تو هرگز نمی توانی با من شکیبائی نمایی* و چگونه صبر کنی بر چیزی که به آن احاطه نداری»؟(1)
ولی جناب خضر (علیه السلام) می دانست که موسی (علیه السلام) بر دانش او صبر و شکیبایی ندارد پس به او گفت: «اگر به دنبال من آمدی از هیچ چیزی سؤال نکن تا خودم آن را برای تو بازگو کنم». (2) پس هر دو سوار کشتی شدند، آن عالم کشتی را سوراخ نمود درحالی که خداوند تعالی به سوراخ شدن کشتی رضایت داشت، ولی موسی (علیه السلام) از آن خشمناک شد، و او به پسربچه ای برخورد کرد و وی را کشت و کشتن او مورد رضایت خداوند متعال و موجب خشم حضرت موسی (علیه السلام) بود. آن گاه دیوار آن باغ را راست گردانید، سرپاداشتن آن دیوار مورد رضایت خداوند تعالی و موجب خشم حضرت موسی (علیه السلام) بود.
علی بن ابی طالب(علیهما السلام) نیز چنین است؛ نکشت مگر آن که هر کس را که کشت، خدای متعال از آن راضی و مردم نادان از آن خشمناک بودند. بنشین تا آن چه را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده و دیده ام به تو خبر بدهم. بدان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با زینب دختر جحش ازدواج کرد و ولیمه عروسی داد و ولیمه اش طعامی آمیخته از خرما و روغن و آردبود، ایشان ده نفر ده نفر از اهل ایمان را فرا می خواند و آن ها وقتی طعام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می خوردند، مشغول گفت وشنود شده تا با آن بزرگوار مأنوس باشند و علاقه داشتند که به چهرۀ زیبای او نگاه کنند؛ ولی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست داشت که کمتر بنشینند و بر او تخفیف بدهند و ایجاد مزاحمت نکنند و منزل را برای او خلوت نماید؛ چون تازه به عروس و همسرشان رسیده بودند و از طرفی هم بسیار زینب را دوست می داشتند و آزاردادن مؤمنان مایۀ ناخوشی او بود.
پس خداوند تعالی در این باره کلماتی از قرآن را فرو فرستاد: «ای کسانی که ایمان آورده اید! داخل اتاق های پیامبر نشوید مگر آن که برای خوردن طعامی به
ص: 268
شما اجازه داده شود، بی آن که در انتظار فرا رسیدن وقت خوردنش باشید؛ ولی هنگامی که فرا خوانده شدید داخل گردید و هرگاه غذا خوردید پراکنده شوید، بی آن که سرگرم صحبت گردید، چون این کار شما پیامبر را آزار می دهد و او از شما حیا می کند ولی خدا از حق شرم نمی کند، و چون از زنان چیزی بخواهید از پشت پرده از آنان طلب نمائید که این برای دل های شما و دل های آن ها پاکیزه تر است. . . »(1) و عادت مردم بر این بود که وقتی غذایشان را صرف می کردند زود از آنجا بیرون نمی رفتند پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سه شبانه روز در خانۀ زینب مانده، سپس به خانه ام سلمه رضی الله عنها دختر ابی امیه رفتند. چون آن شب و روز نوبت او بود که با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. وقتی قدری روز بالا آمد علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به در خانه او آمد، آرام در را کوبید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این نوع کوبیدن را شناخت که کوبندۀ آن کیست، ولی ام سلمه نمی شناخت. فرمودند: ای ام سلمه! برخیز و در را باز کن.
عرض کرد: یا رسول الله! او کیست که مرتبه اش به جائی رسیده که من برای او در بگشایم درحالی که همین دیروز آیۀ حجاب برای ما آمده که می فرماید: «چون از آن ها چیزی بخواهید از پشت پرده از آنان طلب نمائید».(2) او کیست که مقامش به جایی رسیده که به محاسن و مچ دست من نگاه کند؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خشمناک به او فرمودند: «هر کس اطاعت از پیامبر کند، پس از خداوند اطاعت نموده است» (3) برخیز و در را به روی او بگشا، زیرا پشت در مردی قرار گرفته که نه ساده و نادان، و نه سبک سر و بی پروا و نه در کارهایش شتاب زده است، او خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. ایام سلمه! او دو طرف چهارچوبه را گرفته، ولی در را نمی گشاید تا این که تو
ص: 269
پوشیده و پنهان گردی و قدمت را مستور بداری ان شاء الله.
ام سلمه برخاست درحالی که نمی دانست پشت در کیست جز آن که مدح و ستایش او را فرا گرفته بود. به طرف در به راه افتاد درحالی که می گفت: به به! آفرین! آفرین به مردی که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش هم او را دوست می دارند! پس در را گشود درحالی که علی (علیه السلام) چهارچوبه در را گرفته بود. ایشان همان طور سر پا ایستاده تا صدای پا از او پنهان گردیده و ام سلمه به پشت پرده رفت، آن گاه در را گشوده و داخل شد و بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام داد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای ام سلمه! آیا او را شناختی؟
عرض کرد: آری! بر او گوارا و مبارک باد، این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.
فرمودند: ای ام سلمه! راست گفتی او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است، گوشت او گوشت من و خون او خون من است. جایگاه او برای من همانند جایگاه هارون به موسی(علیهما السلام)می باشد جز آن که بعد از من دیگر پیامبری نیست.
ای ام سلمه! بشنو و شهادت بده، این علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و مهتر و بزرگ همه مسلمانان و صندوق علم و دانش من، و دری برای (رسیدن به) من است که تنها از آن آمده می شود و وصی بر اموات از اهل بیت من، و خلیفه بر زندگانِ از امت من می باشد. او برادر من در دنیا و آخرت است و با من در مقامات بلند بهشت است.
ای ام سلمه! شهادت بده که او با ناکثین و قاسطین و مارقین می جنگد.
پس آن مرد شامی گفت: مشکل مرا برطرف نمودی خدا مشکلات تو را بگشاید.(1)
126_ الباب فيما نذكره عن هذا أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي من رواتهم و رجالهم فيما رواه من إنكار اثني عشر نفساً على أبي بكر بصريح مقالهم عقيب ولايته على المسلمين و أذكره بعضهم بما عرف من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن علياً أمير المؤمنين، و رواه أيضاً محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ في كتاب
ص: 270
مناقب أهل البيت (علیهم السلام) و يزيد بعضهم على بعض في روايته، اعلم أن هذا الحديث روته الشيعة متواترين و لو كانت هذه الرواية برجال الشيعة ما نقلناه لأنهم عند مخالفيهم في مقام متهمين و لكن نذكره حيث هو من طريقهم الذي يعتمدون عليه و درك ذلك على من رواه و صنفه في كتابه المشار إليه.
فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِيُّ مَا هَذَا لَفْظُهُ: خَبَرُ الِاثْنَيْ عَشَرَالَّذِينَ أَنْكَرُوا عَلَى أَبِي بَكْرٍ جُلُوسَهُ فِي مَجْلِسِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ النَّحَّاسُ الْكُوفِيُّ الْعَدْلُ الْأَسَدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي الْحُسَيْنِ الْعَامِرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي أَبُو مُعَمَّرٍ سَعِيدُ بْنُ خَيْثَمٍ الْأَسَدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي عُثْمَانُ الْأَعْشَى عَنْ زَيْدِ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: كَانَ الَّذِينَ أَنْكَرُوا عَلَى أَبِي بَكْرٍ جُلُوسَهُ فِي مَجْلِسِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ: عَمْرُو بْنُ سَعِيدٍ الْعَاصِ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ، وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ، وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ، وَ بُرَيْدَةُ بْنُ حُصَيْبٍ الْأَسْلَمِيُّ؛ وَ كَانَ مِنْ الْأَنْصَارِ: خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ، وَ سَهْلٌ وَ عُثْمَانُ ابْنَا حُنَيْفٍ، وَ أَبُو أَيُّوبَ خَالِدُ بْنُ زَيْدٍ الْأَنْصَارِيُّ، وَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ، وَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ، وَ نَاسٌ مِنْ إِخْوَانِهِمْ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ. فَلَمَّا صَعِدَ أَبُوبَكْرٍ مِنْبَرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَشَاجَرُوا بَيْنَهُمْ فِي أَمْرِهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: هَلَّا نَأْتِيَهُ فَنُزِيلَهُ عَنْ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ آخَرُونَ: إِنَّكُمْ إِنْ أَتَيْتُمُوهُ لِتُزِيلُوهُ عَنْ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَعَنْتُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ؟ وَ لَكِنِ امْضُوا بِنَا إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) نَسْتَشِيرُهُ وَ نَطَّلِعُ رَأْيَهُ. فَأَتَوْا عَلِيّاً (علیه السلام) فَقَالُوا لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! ضَيَّعْتَ نَفْسَكَ وَ أَضَعْتَ حَقَّكَ لِمَنْ أَنْتَ أَوْلَى بِالْأَمْرِ مِنْهُ وَ قَدْ أَرَدْنَا أَنْ نَأْتِيَ الرَّجُلَ فَنُزِيلَهُ عَنْ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ نُعْلِمَهُ أَنَّ الْحَقَّ حَقُّكَ وَ أَنْتَ
ص: 271
أَوْلَى بِالْأَمْرِ مِنْهُ فَكَرِهْنَا أَنْ نَرْكَبَ أَمْراً دُونَ مُشَاوَرَتِكَ.
فَقَالَ لَهُمْ عَلِيٌّ (علیه السلام): لَوْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ مَا كُنْتُمْ وَ هُمْ إِلَّا كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ وَ الْمِلْحِ فِي الزَّادِ، وَ قَدْ أُضِيعَتِ الْأُمَّةُ النَّاكِبَةُ التَّارِكَةُ قَوْلَ نَبِيِّهَا (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْكَاذِبَةُ عَلَى رَبِّهَا بِبَيْعَتِهِ، وَ لَقَدْ شَاوَرْتُ فِي ذَلِكَ أَهْلَ بَيْتِي وَ صَالِحَ الْمُؤْمِنِينَ فَأَبَوْا إِلَّا السُّكُوتَ بِمَا يَعْلَمُونَ مِنْ وَغْرَةِ صُدُورِ الْقَوْمِ وَ بُغْضِهِمْ لِلهِ وَ لِأَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَطْلُبُونَهُمْ بِالتُّبُولِ وَ تُرَاثِ الْجَاهِلِيَّةِ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ لَكُنْتُمْ كَأَنَا إِذْ أَتَوْنِي وَ قَدْ شَهَرُوا سُيُوفَهُمْ مُسْتَعِدِّينَ لِلْحَرْبِ وَ الْقِتَالِ حَتَّى قَهَرُونِي عَلَى نَفْسِي وَ قَالُوا: بَايِعْ وَ إِلَّا قَتَلْنَاكَ، فَلَمْ أَجِدْ إِلَّا أَنْ أَدْفَعَ الْقَوْمَ عَنْ نَفْسِي وَ ذَاكَ أَنِّي ذَكَرْتُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ! إِنَّ الْقَوْمَ نَقَضُوا أَمْرَكَ وَ اسْتَبَدُّوا بِهَا دُونَكَ وَ عَصَوْنِي فِيكَ فَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ حَتَّى يَنْزِلَ الْأَمْرُ فَإِنَّهُمْ سَيَغْدِرُونَ بِكَ لَا مَحَالَةَ فَلَا تَجْعَلْ لَهُمْ سَبِيلًا عَلَى نَفْسِكَ لِإِذْلَالِكَ فَإِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ مِنْبَعْدِي، كَذَلِكَ أَخْبَرَنِي بِهِ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) وَ لَكِنِ ائْتُوا الرَّجُلَ فَأَخْبِرُوهُ بِمَا سَمِعْتُمْ مِنْ قَوْلِ نَبِيِّكُمْ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَا تَدَعُوهُ فِي شُبْهَةٍ مِنْ أَمْرِهِ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِلْحُجَّةِ عَلَيْهِ وَ أَبْلَغَ فِيهِ فِي عُقُوبَتِهِ إِذَا أَتَى رَبَّهُ وَ قَدْ عَصَى نَبِيَّهُ وَ خَالَفَ أَمْرَهُ.
فَانْطَلَقُوا فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّى حَفُّوا بِمِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالُوا: يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ قَدَّمَكُمْ. فَقَالَ: ﴿لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ﴾ وَ قَالَ: ﴿السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ. ﴾
فَكَانَ أَوَّلُ مَنْ تَكَلَّمَ عَمْرَو بْنَ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ! اتَّقِ اللَّهِ فَقَدْ عَلِمْتَ مَا تَقَدَّمَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ: لَنَا وَ نَحْنُ مُحْتَوِشُوهُ بِيَوْمِ بَنِي قُرَيْضَةَ إِذْ فَتَحَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَدْ قَتَلَ
ص: 272
عَلِيٌّ (علیه السلام) عَشَرَةً مِنْ رِجَالِهِمْ وَ أُولِي النَّجْدَةِ مِنْهُمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ! إِنِّي أُوصِيكُمْ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظُوهَا وَ مُوعِزٌ إِلَيْكُمْ أَمْراً فَاحْفَظُوهُ؛ أَلَا وَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ أَوْصَانِي بِذَلِكَ رَبِّي عَلَى أَنَّكُمْ إِنْ لَمْ تَحْفَظُوا وَصِيَّتِي فِيهِ وَ تُوَازِرُوهُ وَ لَمْ تَنْصُرُوهُ اخْتَلَفْتُمْ فِي أَحْكَامِكُمْ وَ اضْطَرَبَ عَلَيْكُمْ أَمْرُ دِينِكُمْ وَ وَلَّاكُمْ شِرَارُكُمْ، أَلَا إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي هُمُ الْوَارِثُونَ لِأَمْرِي الْقَائِمُونَ بِأَمْرِ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي. اللَّهُمَّ فَمَنْ أَطَاعَهُمْ مِنْ أُمَّتِي وَ حَفِظَ فِيهِمْ وَصِيَّتِي فَاحْشُرْهُ فِي زُمْرَتِي وَ اجْعَلْ لَهُ مِنْ مُرَافَقَتِي نَصِيباً يُدْرِكُ بِهِ فَوْزَ الْآخِرَةِ، اللَّهُمَّ مَنْ أَسَاءَ خِلَافَتِي فِيهِمْ فَاحْرِمْهُ الْجَنَّةَ الَّتِي عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ.
قَالَ عُمَرُ: اسْكُتْ يَا عَمْرُو! فَلَسْتَ مِنْ أَهْلِ الْمَشُورَةِ وَ لَا مِمَّنْ يَرْضَى بِقَوْلِهِ. فَقَالَ لَهُ عَمْرٌو: اسْكُتْ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ! فَوَ اللَّهِ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنَّكَ تَنْطِقُ بِغَيْرِ لِسَانِكَ وَ تَعْتَصِمُ بِغَيْرِ أَرْكَانِكَ، وَ اللَّهِ إِنَّ قُرَيْشاً لَتَعْلَمُ أَنَّكَ أَلْأَمُهَا حَسَباً وَ أَدْنَاهَا مَنْصِباً وَ أَخْمَلَهَا ذِكْراً وَ أَقَلَّهَا غِنًى عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِنَّكَ لَجَبَانٌ عِنْدَ الْحَرْبِ وَ أَنْتَ لَئِيمُ الْعُنْصُرِ مَا لَكَ فِي قُرَيْشٍ مِنْ مَفْخَرٍ. قَالَ: فَسَكَتَ عُمَرُ وَ جَعَلَ يَقْرَعُ سِنَّهُ بِأَنَامِلِهِ.
ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ (رحمه الله) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ! يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! وَ يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِينَ بِإِحْسَانٍ! لَقَدْ عَلِمْتُمْ وَ عَلِمَ خِيَارُكُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِي لِعَلِيٍّ ثُمَّ فِي أَهْلِبَيْتِي مِنْ وُلْدِ ابْنِي الْحُسَيْنِ. فَاطَّرَحْتُمْ قَوْلَ نَبِيِّكُمْ وَ نَسِيتُمْ مَا أَوْعَزَ إِلَيْكُمْ وَ اتَّبَعْتُمُ الدُّنْيَا الْفَانِيَةَ وَ بِعْتُمُ الْآخِرَةَ الْبَاقِيَةَ الَّتِي لَا يَهْرَمُ شَبَابُهَا وَ لَا يَزُولُ نَعِيمُهَا وَ لَا يَحْزَنُ أَهْلُهَا وَ لَا يَمُوتُ سَاكِنُهَا بِقَلِيلٍ مِنَ الدُّنْيَا فَانٍ، وَ كَذَلِكَ الْأُمَمُ مِنْ قَبْلِكُمْ كَفَرَتْ بَعْدَ أَنْبِيَائِهَا وَ بَدَّلْتَ وَ غَيَّرَتْ وَ اخْتَلَفَتْ
ص: 273
فَحَاذَيْتُمُوهُمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ. عَمَّا قَلِيلٍ تَذُوقُوا وَبَالَ أَمْرِكُمْ وَ مَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ.
ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ (رضی الله عنه) فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ! إِلَى مَنْ تُسْنِدُ أَمْرَكَ إِذَا نَزَلَ بِكَ الْمَوْتُ؟ وَ إِلَى مَنْ تَفْزَعُ إِذَا سُئِلْتَ عَمَّا لَا تَعْلَمُ؟ وَ فِي الْقَوْمِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْكَ وَ أَكْثَرُ فِي الْخَيْرِ إِعْلَاماً مِنْكَ وَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَرَابَةً مِنْكَ قَدْ قَدَّمَهُ فِي حَيَاتِهِ وَ أَوْعَزَ إِلَيْكُمْ عِنْدَ وَفَاتِهِ فَنَبَذْتُمْ قَوْلَهُ وَ تَنَاسَيْتُمْ وَصِيَّتَهُ، فَعَمَّا قَلِيلٍ يَصْفُوَ لَكَ الْأَمْرُ وَ تَزُورُ الْقُبُورَ وَ قَدْ أُثْقِلْتَ الْأَوْزَارَ وَ حَمَلْتَ مَعَكَ إِلَى قَبْرِكَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ؛ فَإِنْ رَاجَعْتَ الْحَقِّ وَ أَنْصَفْتَ أَهْلَهُ كَانَ ذَلِكَ نَجَاةً لَكَ يَوْمَ تَحْتَاجُ إِلَى عَمَلِكَ وَ تَفَرَّدُ فِي الْآخِرَةِ بِذُنُوبِكَ وَ قَدْ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا فَلَمْ يَرْدَعْكَ ذَلِكَ عَمَّا أَنْتَ فَاعِلٌ. فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَقَدْ أَعْذَرَ مَنْ أَنْذَرَ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ.
ثُمَّ قَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ (رضی الله عنه) وَ قَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ ارْبَعْ عَلَى ضِلْعِكَ وَ قِسْ عَلَى شِبْرِكَ بِفِتْرِكَ وَ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ ابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ أَسْلَمُ لَكَ فِي حَيَاتِكَ وَ مَمَاتِكَ وَ تَرُدُّ هَذَا الْأَمْرَ حَيْثُ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَا تَرْكَنْ إِلَى الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكَ مِنْ قُرَيْشٍ أَوْغَادُهَا فَعَمَّا قَلِيلٍ يَضْمَحِلُّ عَنْكَ دُنْيَاكَ ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى رَبِّكَ فَيُجْزِيكَ بِعَمَلِكَ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ عَلِيّاً (علیه السلام) صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاجْعَلَنَّهُ لَهُ فَإِنَّ ذَلِكَ أَسْلَمُ لَكَ وَ أَحْسَنُ لِذِكْرِكَ وَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ وَ قَدْ نَصَحْتُ لَكَ إِنْ قَبِلْتَ نُصْحِي وَ إِلَى اللَّهِ تَرْجِعُ بِخَيْرٍ كَانَ أَوْ بِشَرٍّ.
ثُمَّ قَامَ بُرَيْدَةُ بْنُ حُصَيْبٍ الْأَسْلَمِيُّ فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ! أَ نَسِيتَ أَمْ تَنَاسَيْتَ أَمْ خَدَعَتْكَ نَفْسُكَ؟ أَ مَا تَذْكُرُ إِذَا أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَسَلَّمْنَا عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ نَبِيُّنَا بَيْنَ أَظْهُرِنَا؟ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ تَدَارَكْ نَفْسَكَ قَبْلَ
ص: 274
أَنْ لَا تَدَارَكَهَا وَ ادْفَعْ هَذَا الْأَمْرَ إِلَى مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْكَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَا تَمَادَ فِي اغْتِصَابِهِ وَ ارْجِعْ وَ أَنْتَ مُسْتَطِيعٌ أَنْ تَرْجِعَ فَقَدْ مَحَضْتُ نُصْحَكَ وَ بَيَّنْتُ لَكَ مَا عِنْدِي مَا إِنْ فَعَلْتَهُ وُفِّقْتَ وَ رَشِدْتَ.ثُمَّ قَامَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرِ (رضی الله عنه) فَقَالَ: يَا مَعَاشِرَ قُرَيْشٍ! قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَمُرُوا صَاحِبَكُمْ فَلْيَرُدَّ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ قَبْلَ أَنْ يَضْطَرِبَ حَبْلُكُمْ وَ يَضْعُفَ مَسْلَكُكُمْ وَ تَخْتَلِفُونَ فِيمَا بَيْنَكُمْ، فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ بَنِي هَاشِمٍ أَوْلَى بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّ السَّابِقَةَ لَنَا فَأَهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَقْدَمُ مِنْكُمْ سَابِقَةً وَ أَعْظَمُ غِنًى مِنْ صَاحِبِكُمْ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكُمْ فَأَعْطُوهُ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ وَ لَا تَرُدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ.
ثُمَّ قَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ! لَا تَجْحَدْ حَقّاً مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَكَ وَ لَا تَكُنْ أَوَّلَ مَنْ عَصَى رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَدِّ الْحَقَّ إِلَى أَهْلِهِ، تُخَفِّفْ عَنْ ظَهْرِكَ ثِقْلَ وُزْرِكَ وَ تَلْقَى رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) رَاضِياً وَ لَا تَخُصَّ بِهِ نَفْسَكَ فَعَمَّا قَلِيلٍ يَنْقَضِي عَنْكَ مَا أَنْتَ فِيهِ ثُمَّ تَصِيرُ إِلَى الْمَلِكِ الرَّحْمَنِ فَيُحَاسِبُكَ بِعَمَلِكَ وَ يَسْأَلُكَ عَمَّا جِئْتَ لَهُ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ.
ثُمَّ قَامَ خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ! أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَبِلَ شَهَادَتِي وَحْدِي وَ لَمْ يُرَدُّ مَعِي غَيْرِي؟ قَالَ: نَعَمْ! قَالَ: فَاشْهَدْ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: عَلِيٌّ إِمَامُكُمْ بَعْدِي.
قَالَ: وَ قَامَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: أَهْلُ بَيْتِي يُفَرِّقُونَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ يُقْتَدَى بِهِمْ. وَ قَامَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ قَالَ: وَ أَنَا أَشْهَدُ عَلَى نَبِيِّنَا (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ
ص: 275
أَقَامَ عَلِيّاً عَلَيْنَا لِنُسَلِّمَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: مَا أَقَامَهُ إِلَّا لِلْخِلَافَةِ، وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: إِلَّا لِيُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّهُ مَوْلَى مَنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَوْلَاهُ، فَتَشَاجَرُوا فِي ذَلِكَ، فَبَعَثُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) رَجُلًا يَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي وَ أَنْصَحُ النَّاسِ لَكُمْ بَعْدَ وَفَاتِي.
وَ قَامَ عُثْمَانُ بْنُ حُنَيْفٍ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: أَهْلُ بَيْتِي نُجُومُ الْأَرْضِ وَ نُورُ الْأَرْضِ فَلَا تَقَدَّمُوهُمْ فَهُمُ الْوُلَاةُ بَعْدِي. فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ أَيُّ أَهْلِ بَيْتِكَ أَوْلَى بِذَلِكَ؟ فَقَالَ: عَلِيٌّ وَ وُلْدُهُ. وَ قَامَ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ اتَّقُوا اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ وَ رُدُّوا إِلَيْهِمْ حَقَّهُمُ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَقَدْ سَمِعْنَا مِثْلَ مَا سَمِعَ إِخْوَانُنَا فِي مَقَامٍ بَعْدَ مَقَامٍ لِنَبِيِّنَا (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مَجْلِسٍ بَعْدَ مَجْلِسٍ يَقُولُ: أَهْلُ بَيْتِي أَئِمَّتُكُمْبَعْدِي.
قَالَ: فَجَلَسَ أَبُوبَكْرٍ فِي بَيْتِهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَأَتَاهُ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ طَلْحَةُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ سَعِيدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ فَأَتَاهُ كُلٌّ مِنْهُمْ مُتَسَلِّحاً فِي قَوْمِهِ حَتَّى أَخْرَجُوهُ مِنْ بَيْتِهِ ثُمَّ أَصْعَدُوهُ عَلَى الْمِنْبَرِ وَ قَدْ سَلُّوا سُيُوفَهُمْ فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: وَ اللَّهِ لَئِنْ عَادَ أَحَدٌ مِنْكُمْ بِمِثْلِ مَا تَكَلَّمَ بِهِ رَعَاعٌ مِنْكُمْ بِالْأَمْسِ لَتُمْلَأَنَّ سُيُوفُنَا مِنْهُ فَأَحْجَمَ وَ اللَّهِ الْقَوْمُ وَ كَرِهُوا الْمَوْتَ.
ماجرای دوازده نفر از مهاجر و انصار که با نشستن ابوبکر در جایگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت کرده و او را از این کار بازداشتند.
از مهاجران: عمرو بن سعید عاص، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی و بریدة بن حصیب اسلمی و از انصار: خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین،
ص: 276
دو پسر حُنیف؛ سهل و عثمان، ابو ایّوب خالد بن زید انصاری، ابوالهیثم بن التیهان، اُبیّ بن کعب و مردمانی دیگر از مهاجر و انصار از برادران دینی ایشان.
زمانی که ابوبکر بر منبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست، میان آن ها دربارۀ کار او مشاجره و گفت وگو در گرفت. برخی از آنان گفتند: چرا نرویم و او را از منبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آوریم و عده ای دیگر گفتند: اگر شما به نزد او بروید تا او را از منبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آورید، درد سر برای خودتان درست کرده اید، درحالی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای مؤمن شایسته نیست که خویش را ذلیل و خوار گرداند، ولی بیائید به نزد علی (علیه السلام) رفته تا با او مشورت نموده و نظر او را جویا شویم. در نتیجه به نزد علی (علیه السلام) آمده و به او عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! خود را تباه نمودی و حقی را که خودت به آن سزاوارتر بودی ضایع و رها کردی. حقیقت آن است که ما تصمیم داریم تا به نزد این مرد رفته و او را از منبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آوریم، چون خوب می دانیم که این حق از آن توست و تو به خلافت و پیشوائی بر مردم سزاوار تر از او هستی، پس دوست نداشتیم که بدون مشورت با تو دست به کاری بزنیم.
علی (علیه السلام) به آنان فرمودند: اگر این کار را انجام بدهید شما در برابر آن ها همچو سرمه ای در چشم و نمکی در توشه راه بیش نیستید و به تحقیق این امت رنج دیده و مصیبت زده هلاک شدند که فرمایش پیامبرشان را رها کرده و در بیعت با ابی بکر بر پروردگار خود دروغبستند. من با خاندان خودم و صلحای اهل ایمان مشورت نمودم، پس آن ها هم چاره ای جز سکوت ندیدند زیرا می دانند که سینه های این مردم از کینه و خشم به خدای عزّ وجل و خاندان پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) آکنده است و هنوز خون هایی را که در دوران جاهلیت ریخته شده مطالبه می کنند. به خدا سوگند! اگر این کار را کرده بودید شما نیز همانند من می شدید، چون آن ها با شمشیرهای کشیده آماده جنگ و پیکار به سوی من آمدند تا آن که بر من چیره و غالب شده و گفتند: بیعت کن و گرنه تو را می کشیم، پس من چاره ای ندیدم جز آن که ایشان را از خودم دور کنم، و این برای آن بود که من به یاد فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) افتادم
ص: 277
که فرمودند: یا علی! هرگاه این مردم کار تو را درهم شکسته و با خود کامگی غیر تو را اختیار کرده و دربارۀ تو نافرمانی مرا کردند، پس بر تو باد که شکیبایی نمایی تا فرمان خدا نازل شود، و آن ها قطعا بر تو نیرنگ خواهند کرد، پس تو برای آن ها راهی بر خود قرار مده تا بر تو مسلط شده و تو را خوار و ذلیل گردانند. به درستی که این امت به زودی بعد از من با تو مکر و حیله خواهند داشت، این چنین جبریل (علیه السلام) به آن مرا خبر داده است؛ ولی شما به نزد این مرد یعنی ابوبکر بروید و به آن چه از پیامبرتان (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده اید به او خبر بدهید و او را در کارهای مبهم و شبهه انگیزش رها مکنید تا این تذکر شما بزرگ ترین حجت بر او بوده باشد و نیز زمانی که به محضر پروردگارش بیاید او را زودتر به کیفر و عقوبتش بر ساند چون او پیامبرش را نافرمانی و دستورات او را مخالفت کرده است.
آن ها روز جمعه رفته و همگی بر گرد منبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع شده و گفتند: ای گروه مهاجران! خدای عزّ وجل شما را در قرآن جلوتر یاد کرده و فرموده: «همانا خداوند توبۀ پیامبر و مهاجر و انصاری که او را پیروی کرده اند قبول نمود»(1)، و فرمود: «پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کرده اند».(2) پس اولین کسی که برخاست و سخن آغاز کرد عمرو بن سعید بن عاص بود، او گفت: ای ابوبکر! از خدا بترس تو آن چه را پیش تر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ علی (علیه السلام) فرموده خوب می دانی. تو آگاهی در روز جنگ با بنی قریظه که علی (علیه السلام) ده نفر از مردان نامدار و بزرگان آن ها را کشت، وقتی که ما اطراف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفتیم به ما فرمودند: ای گروه مهاجر و انصار! من نکته ای را به شما توصیه می کنم، پس آن را خوب حفظ کنید و کاری را به شما اشاره کرده و می فهمانم، پس در نگهداری آن کوشا باشید؛ آگاه باشید که علیبن ابی طالب(علیهما السلام) بعد از من امیر و فرمانده و جانشین من در میان شماست، این توصیه
ص: 278
را پروردگارم به من فرموده که اگر سفارشات مرا دربارۀ او نپذیرید و او را کمک و یاری نکنید در احکامتان اختلاف کرده و در امور دینیتان دچار اضطراب و تشویش خواهید شد و بدهای شما و اشرارتان بر شما حکومت خواهند کرد. آگاه باشید که این اهل بیت من وارث برنامه های دینی من و بعد از من امور امت مرا عهده دار هستند و سر پا نگاه خواهند داشت.
بار خدایا! هر کس از امت من آنان را اطاعت کند و سفارشات مرا دربارۀ ایشان مراعات و حفظ نماید او را در گروه من محشور فرما و از رفاقت و همراهی با من آن چنان بهره ای به آن ها عطا فرما که رستگاری آخرت را دریابند.
بارالها! هر کس در کار جانشینی من با آن ها بدی نماید او را از بهشتی که پهنا و گستره آن به اندازه آسمان ها و زمین است محروم فرما.
عمر گفت: ساکت باش ای عمرو! که تو، نه شایستگی مشورت را داری و نه از کسانی هستی که سخنانت قابل قبول و پسندیده باشد.
عمرو به او گفت: ای پسر خطاب! تو خودت ساکت باش، به خدا سوگند! تو خوب می دانی که از زبان دیگری سخن می گوئی و دست به ارکان دیگران زده ای، به خدا سوگند! قریش می دانند که تو پست ترین حسب و پائین ترین جایگاه را داری و تو از همه بی نام ونشان تر و در نزد خدای تعالی و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) فرومایه تر از همه هستی. تو در هنگام جنگ بسیار ترسو بوده و از نظر ریشه و بنیاد خانوادگی بسیار پست می باشی و در قریش هیچ گونه افتخاری نداری. پس عمر خاموش شده و از خشم زیاد با انگشتش بر دندانش می کوبید.
سپس ابوذر غفاری (رحمه الله) برخاسته و حمد و ثنای الهی را به جا آورده و بر پیامبر و خاندانش (علیهم السلام) درود فرستاده و فرمود: اما بعد! ای قریش و ای گروه مهاجر و انصار و ای تابعان و نیکوکاران! شما خوب می دانید و خوبان شما هم می دانند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: کار خلافت بعد از من برای علی (علیه السلام) است، آن گاه جانشینی در اهل بیت من یعنی فرزندان و پسرانم امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) می باشد، ولی
ص: 279
شما فرمایشات پیامبرتان را دور انداخته و آن چه را به شما اشاره کرده و فهمانیده بود فراموش کردید و این دنیای زود گذر و فناپذیر را پیروی نموده و آخرت ماندگار و پایدار را که جوانانش پیر نشوند و نعمت های آن از بین نرود و اهل آن محزون نشوند و ساکنان آن هرگز نمیرند به بهرۀ اندکی از دنیا فروختید. آری! امت های قبل از شما نیز چنین بودند که بعد از رفتن پیامبرشان ناسپاسی ورزیده و به کفر گرائیدند و دین و آئین را تبدیل و تغییر داده و به اختلاف و دو دستگیدچار شدند. شما نیز قدم جای قدم آنان گذارده و پابه پا با آنان برابری کردید و به همین زودی کیفر سخت کارتان و آن چه را پیش فرستادید می چشید و خداوند به بندگانش هیچ گونه ستمی روا نمی دارد.
سپس سلمان فارسی (رضی الله عنه) برخاسته و گفت: ای ابوبکر! زمانی که مرگ برای تو فرا رسد کارت را به گردن چه کسی می اندازی؟ و هرگاه از چیزی که نمی دانی سؤال شوی به چه کسی پناه می بری؟ در حالی که میان این مردم کسی هست که او از تو داناتر و نشانه های خوبی او از تو بیشتر و خویشی او با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از تو نزدیک تر است، ایشان او را در زندگانی خود بر همه مقدم داشته و هنگام مرگش شما را نسبت به او آگاه نمودند ولی شما فرمایش او را دورانداخته و سفارشِ او را به وادی فراموشی سپردید، پس به همین زودی کار بر تو روشن خواهد شد. و گورستان را دیدار خواهی نمود درحالی که پشتت آکنده از گناه باشد و با آن چه با دستان خویش پیش فرستاده ای به سوی قبرت راهی خواهی شد. اگر به سوی حق بر می گشتی و با اهل حق از در انصاف وارد می شدی مایۀ نجات تو می شد، در روزی که سخت به عملت نیازمند باشی و با گناهانی که از تو سر زده همراه باشی؛ درحالی که تو شنیده ای آن چه را ما شنیده ایم و دیده ای آن چه را که ما دیده ایم اما تو را از آن چه که انجام داده ای باز نداشت. پس خدا را خدا را دربارۀ خودت در نظر داشته باش که هر کس به کاری که می کند اگر هشدار داده شود دیگر جای عذرخواهی بر او باقی نمی ماند و حجت بر او تمام است و خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمی دارد.
ص: 280
سپس مقداد بن اسود (رضی الله عنه) از جای برخاسته و گفت: ای ابوبکر! جای خودت بنشین و با وجَبت فاصلۀ میان انگشت ابهام و سبّابه ات را اندازه بگیر، و ملازم خانه ات باش و بر گناهانت گریه کن زیرا این کار در زندگانی و مرگت برای تو بهتر است، و این امرِ خلافت را به جائی برگردان که خدای عزّ وجل و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را قرار داده اند، و به این دنیا اعتماد مکن، و بی خردانِ احمق از قبیلۀ قریش تو را فریب ندهند که به همین زودی دنیایت از بین می رود، آنگاه تو به سوی پروردگارت می روی و او در برابر کارهایت به تو جزا می دهد، و تو خوب می دانی که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیه السلام) لایق خلافت می باشد پس آن را برای او قرار بده، زیرا این کار برای تو صحیح و سالم تر، و برای یاد تو نیکو تر و اجر و مزدت سنگین تر باشد، اگر پند و اندرز مرا قبول کنی که من نهایت خیرخواهی را در حق تو انجام دادم، تنها به سوی خدا بازگشت خواهی نمود چه به خیر و خوبی یا به شر و بدی همراه باشی.
سپس بریدة بن حصیب اسلمی (رضی الله عنه) به پا خاسته و گفت: ای ابوبکر!آیا فراموش کردی یا خود را به فراموشی زده ای، یا نفست تو را فریب داده است؟ آیا به یاد نداری آن زمانی را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما دستور داد که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم درحالی که خود او در میان ما بود؟ پس از خداوند بترس و خودت را دریاب و کارهایت را جبران کن پیش از آن که نتوانی آن را جبران کنی و این کار خلافت را به کسی که از تو سزاوارتر است واگذار نما، در غصب کردن آن پافشاری مکن، و قدمی برمدار، و درحالی که هنوز قدرت برگشتن داری برگرد که من خالصانه تو را اندرز گفتم، و آن چه در نزد من بود از تو دریغ نداشتم که اگر آن را بپذیری و انجام دهی توفیق یافته و رستگار خواهی شد.
سپس عمار بن یاسر (رضی الله عنه) از جا برخاسته و گفت: ای مردم قریش! شما به خوبی می دانید که خاندان پیامبرتان به کار خلافت از شما شایسته تر و سزاوارترند، پس رفیق خودتان را بگوئید که حق را به اهلش برگرداند پیش از آن که ریسمان شما به اضطراب و لرزش بیفتد و مسلک و راه شما سست و ضعیف گردد و میان خودتان
ص: 281
به اختلاف و پراکندگی دچار شوید. شما واقعاً می دانید که بنی هاشم به کار خلافت از شما سزاوارتر و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک ترند و اگر شما اعتقاد دارید و می گوئید: سبقت در اسلام از آن شماست، سبقت اهل بیت پیامبرتان (علیهم السلام) از شما جلو تر است و به سرمایۀ علمی از صاحب و حاکم شما پُربارترند و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) شایستۀ خلافت بعد از پیامبر شما می باشد، پس آن چیزی را که خداوند تعالی برایش قرار داده به او واگذار کنید و به دوران گذشته و جاهلیت خود برنگردید که زیان کار خواهید بود.
سپس سهل پسر حنیف انصاری (رضی الله عنه) برخاسته و گفت: ای ابوبکر! حقی را که خدا برای تو قرار نداده ادّعا مکن و از اهلش دریغ مدار و از اولین کسانی مباش که با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ اهل بیتش مخالفت کرده باشد، حق را به اهلش بسپار تا پشت تو از بار گناه سبک گردد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدار کنی درحالی که از تو خشنود باشد. آن حق را به خویش اختصاص مده زیرا آن چه را که در آن هستی به زودی از تو گرفته و دوره ات سپری می شود، آن گاه به سوی خدای رحمان می روی و تو را در برابر کارهایت محاسبه و رسیدگی کرده و از آن چه کرده ای از تو خواهد پرسید و خداوند هیچ ستمی بر بندگانش روا نمی دارد.
سپس خُزیمة بن ثابت ذو الشهادتین (رضی الله عنه) برخاسته و گفت: ای ابوبکر! آیا تو نمی دانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت مرا به تنهایی پذیرفت و دیگری را در کنار من برای گواهی قرار نداد؟ گفت: آری.گفت: خدا را گواه می گیرم که من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: علی (علیه السلام) بعد از من پیشوا و امام شماست.
سپس اُبیّ بن کعب انصاری (رضی الله عنه) برخاسته و گفت: گواهی می دهم که من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: اهل بیت من میان حق و باطل جدائی می اندازند و آنان پیشوایانی هستند که باید از آنان پیروی شود.
و ابوالهیثم بن تیهان (رضی الله عنه) برخاسته و گفت: من بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت
ص: 282
می دهم که ایشان علی (علیه السلام) را بر پاداشته تا بر او سلام بدهیم، پس برخی از آن ها گفتند: او را جز برای خلافت بلند نکرد و برخی دیگر گفتند: او را به پا داشت تا مردم بدانند او مولی و سرپرست کسانی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مولای آن هاست، پس مردم در این باره به اختلاف افتاده و مردی را به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند تا این را از او بپرسد؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او بعد از من مولی و سرپرست شماست و بعد از وفاتم او خیرخواه ترین مردم برای شماست.
و عثمان بن حنیف انصاری (رضی الله عنه) به پا خاسته و گفت: من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: خانوادۀ من ستارگان و نور زمین هستند، از آن ها پیشی نگیرید و بعد از من ایشان والی و فرمانروای شما هستند، پس مردی به سوی او رفته و عرض کرد: یا رسول الله! کدام یک از خانوادۀ تو به این کار سزاوارترند؟
فرمودند: علی و فرزندانش (علیهم السلام).
و ابو ایوب انصاری (رضی الله عنه) برخاسته و گفت: دربارۀ اهل بیت پیامبرتان از خدا بترسید و حقی را که خدا برای آن ها قرار داده به آنان برگردانید، چون بارها ما از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدیم آنچه را که برادران ما در مقامی بعد از مقامی و در مجلسی بعد از مجلسی شنیده اند که می فرمودند: اهل بیت من امامان و پیشوایان شما بعد از من می باشند.
راوی می گوید: پس ابوبکر سه روز در خانه اش نشست. آن گاه عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و ابو عبیدة بن جرّاح و سعید بن عمرو بن نفیل هر یک با لباس رزم در میان قومش به نزد او آمده و او را از خانه اش بیرون آوردند. پس یکی از آن ها گفت: به خدا سوگند! اگر یکی از شما سخنانی همانند آن چه مردمانی فرومایه و پست در روزهای گذشته گفتند بگوید شمشیرهای خودمان را از خون او پر و سیراب خواهیم کرد، پس مردم از ترس، عقب نشینی کرده و مرگ را خوش نداشتند.
ص: 283
127_ الباب فيما نذكره عن هذا أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليليمن روايته للكتاب الذي أشرنا إليه في حديث يوم الغدير و تسمية مولانا علي (علیه السلام) فيه مراراً بلفظ أمير المؤمنين نرويه برجالهم الذين ينقلون لهم ما ينقلونه من حرامهم و حلالهم و الدرك فيما نذكره عليهم و فيه ذكر المهدي (علیه السلام) و تعظيم دولته و هذا لفظ الحديث المشار إليه خطبة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ أَبُو مُحَمَّدٍ الدِّينَوَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا سَيْفُ بْنُ عَمِيرَةَ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ قَيْسِ بْنِ سِمْعَانَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) قَالَ: حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ، فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ اللَّهَ يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ: إِنِّي لَمْ أَقْبِضْ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِي وَ رَسُولًا مِنْ رُسُلِي إِلَّا مِنْ بَعْدِ كَمَالِ دِينِي وَ تَمَامِ حُجَّتِي وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا يَحْتَاجُ أَنْ تُبَلِّغَ قَوْمَكَ فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلَايَةِ وَ الْخَلِيفَةِ مِنْ بَعْدِكَ، فَإِنِّي لَمْ أُخْلِ أَرْضِي مِنْ حُجَّةٍ وَ لَنْ أُخْلِيَهَا أَبَداً وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَأْمُرُكَ أَنْ تُبَلِّغَ قَوْمَكَ الْحَجَّ وَ لْيَحُجَّ مَعَكَ مَنِ اسْتَطَاعَ السَّبِيلَ مِنْ أَهْلِ الْحَضَرِ وَ الْأَطْرَافِ وَ الْأَعْرَابِ فَتُعَلِّمَهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ مِثْلَ مَا عَلَّمْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صِيَامِهِمْ وَ تُوقِفَهُمْ مِنْ ذَلِكَ عَلَى مِثْلِ الَّذِي أَوْقَفْتَهُمْ عَلَيْهِ مِنْ جَمِيعِ مَا بَلَّغْتَهُمْ مِنَ الشَّرَائِعِ.
فَنَادَى مُنَادِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ يُرِيدُ الْحَجَّ وَ أَنْ يُعَلِّمَكُمْ مِنْ ذَلِكَ مِثْلَ الَّذِي عَلَّمَكُمْ مِنْ شَرَائِعِ دِينِكُمْ وَ يُوقِفَكُمْ مِنْ ذَلِكَ عَلَى مِثْلِ مَا أَوْقَفَكُمْ. قَالَ: فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ خَرَجَ مَعَهُ نَاسٌ وَ صَفُّوا لَهُ لِيَنْظُرُوا
ص: 284
مَا يَصْنَعُ وَ كَانَ جَمِيعُ مَنْ حَجَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ الْأَعْرَابِ سَبْعِينَ أَلْفاً أَوْ يَزِيدُونَ عَلَى نَحْوِ عَدَدِ أَصْحَابِ مُوسَى السَّبْعِينَ أَلْفاً الَّذِينَ أَخَذَ عَلَيْهِمْ بِيعَةَ هَارُونَ فَنَكَثُوا أَوِ اتَّبَعُوا السَّامِرِيَّ وَ الْعِجْلَ، وَ كَذَلِكَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) الْبَيْعَةَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) بِالْخِلَافَةِ عَلَى نَحْوِ عَدَدِ أَصْحَابِ مُوسَى (علیه السلام) سَبْعِينَ أَلْفاً فَنَكَثُوا الْبَيْعَةَ وَ اتَّبَعُوا الْعِجْلَ سُنَّةً بِسُنَّةٍ وَ مِثْلًا بِمِثْلٍ لَمْ يَخْرِمْ مِنْهُ شَيْ ءٌ وَ اتَّصَلَتِ التَّلْبِيَةُ مَا بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ.فَلَمَّا وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْمَوْقِفِ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) عَنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ اللَّهَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ: إِنَّهُ قَدْ دَنَا أَجَلُكَ وَ مُدَّتُكَ وَ إِنِّي أَسْتَقِدُمَك عَلَى مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا عَنْهُ مَحِيصٌ. اعْهَدْ عَهْدَكَ وَ تَقَدَّمْ فِي وَصِيَّتِكَ وَ اعْهَدْ إِلَى مَا عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ وَ مِيرَاثِ عُلُومِ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِكَ وَ السِّلَاحِ وَ التَّابُوتِ وَ جَمِيعِ مَا عِنْدَكَ مِنْ آيَاتِ الْأَنْبِيَاءِ فَسَلِّمْهُ إِلَى وَصِيِّكَ وَ خَلِيفَتِكَ مِنْ بَعْدِكَ حُجَّتِي الْبَالِغَةِ عَلَى خَلْقِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأَقِمْهُ لِلنَّاسِ وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ وَ مِيثَاقَكَ وَ بَيْعَتَهُ وَ ذَكِّرْهُمْ مَا فِي الذَّرِّ مِنْ بَيْعَتِي وَ مِيثَاقِي الَّذِي أَوْثَقْتُهُمْ بِهِ وَ عَهْدِي الَّذِي عَهِدْتُ إِلَيْهِمْ مِنَ الْوَلَايَةِ لِمَوْلَاهُمْ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنِّي لَمْ أَقْبِضْ نَبِيّاً إِلَّا بَعْدَ إِكْمَالِ دِينِي وَ تَمَامِ نِعْمَتِي بِوَلَايَةِ أَوْلِيَائِي وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِي وَ ذَلِكَ كَمَالُ تَوْحِيدِي وَ تَمَامُ نِعْمَتِي عَلَى خَلْقِي بِاتِّبَاعِ وَلِيِّي وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ ذَلِكَ أَنِّي لَا أَتْرُكُ أَرْضِي بِغَيْرِ قَيِّمٍ لِيَكُونَ حُجَّةً لِي عَلَى خَلْقِي فَ- ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً﴾ بِوَلِيِّي وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِيٍّ عَبْدِي وَ وَصِيِّ نَبِيِّي وَ الْخَلِيفَةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ حُجَّتِي الْبَالِغَةِ عَلَى خَلْقِي مَقْرُونٍ طَاعَتُهُ بِطَاعَةِ مُحَمَّدٍ نَبِيِّي وَ مَقْرُونٍ طَاعَتُهُ مَعَ طَاعَةِ
ص: 285
مُحَمَّدٍ بِطَاعَتِي، مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِي.
جَعَلْتُهُ عَلَماً بَيْنِي وَ بَيْنَ خَلْقِي مَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ أَشْرَكَ مَعَهُ كَانَ مُشْرِكاً، مَنْ لَقِيَنِي بِوَلَايَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَقِيَنِي بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ. فَأَقِمْ يَا مُحَمَّدُ عَلِيّاً وَ خُذْ عَلَيْهِ الْبَيْعَةَ وَ جَدِّدْ عَهْدِي وَ مِيثَاقِي لَهُمْ الَّذِي أَوْثَقْتُهُمْ عَلَيْهِ فَإِنِّي قَابِضُكَ إِلَيَّ وَ مُسْتَقْدِمُكَ.
قَالَ: فَخَشِيَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَوْمَهُ وَ أَهْلَ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ بِأَنْ يَتَفَرَّقُوا أَوْ يَرْجِعُوا جَاهِلِيَّةً لِمَا عَرَفَ مِنْ عَدَاوَتِهِمْ وَ مَا تَنْطَوِي عَلَى ذَلِكَ أَنْفُسُهُمْ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) مِنْ الْبَغْضَاءَ وَ سَأَلَ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) أَنْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ إِلَى أَنْ بَلَغَ مَسْجِدَ الْخَيْفِ فَأَمَرَهُ أَنْ يَعْهَدَ عَهْدَهُ وَ يُقِيمَ عَلِيّاً (علیه السلام) لِلنَّاسِ وَلِيّاً وَ أَوْعَدَهُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ بِالَّذِي أَرَادَ حَتَّى إِذَا أَتَى كُرَاعَ الْغَمِيمِ بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ فَأَمَرَهُ بِالَّذِي أَتَاهُ بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ فَقَالَ: يَا جَبْرَئِيلُ! إِنِّي أَخْشَى قَوْمِي يُكَذِّبُونِي وَ لَا يَقْبَلُونَ قَوْلِي فِي عَلِيٍّ فدفع [فَرَحَلَ] حَتَّى بَلَغَ غَدِيرَ خُمٍّ قَبْلَالْجُحْفَةِ بِثَلَاثَةِ أَمْيَالٍ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ عَلَى خَمْسِ سَاعَاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهَارِ بِالزَّجْرِ وَ الِانْتِهَارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ فَكَانَ أَوَّلُهُمْ قُرْبَ الْجُحْفَةِ.
فَأَمَرَ أَنْ يَرُدَّ مَنْ تَقَدَّمَ مِنْهُمْ وَ يَحْبِسَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ أَنْ يُقِيمَهُ لِلنَّاسِ وَ يُبَلِّغَهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ فِي عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ أَخْبَرَهُ أَنْ قَدْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنَ النَّاسِ. فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مُنَادِيَهُ يُنَادِي فِي النَّاسِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ تَنَحَّى إِلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ وَ فِيهِ سَلَمَاتٌ. فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ يُقَمَّ مَا تَحْتَهُنَّ وَ أَنْ يُنْصَبَ لَهُ أَحْجَارٌ كَهَيْئَةِ مِنْبَرٍ يُشْرِفُ عَلَى النَّاسِ فَرَجَعَ أَوَائِلُ النَّاسِ وَ احْتَبَسَ أَوَاخِرُهُمْ.
فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوْقَ تِلْكَ الْأَحْجَارِ فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ص: 286
الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي عَلَا بِتَوْحِيدِهِ وَ دَنَا بِتَفْرِيدِهِ وَ جَلَّ فِي سُلْطَانِهِ وَ عَظُمَ فِي بُرْهَانِهِ، مَجِيداً لَمْ يَزَلْ وَ مَحْمُوداً لَا يَزَالُ بَارِئُ الْمَسْمُوكَاتِ وَ دَاحِي الْمَدْحُوَّاتِ وَ جَبَّارُ السَّمَاوَاتِ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ مُتَفَضِّلٌ عَلَى جَمِيعِ مَنْ بَرَأَهُ وَ مُتَطَاوِلٌ عَلَى مَنْ أَدْنَاهُ، يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَ الْعُيُونُ لَا تَرَاهُ، كَرِيمٌ حَلِيمٌ ذُو أَنَاةٍ قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِنِعْمَتِهِ، لَا يَعْجَلُ عَلَيْهِمْ بِانْتِقَامٍ وَ لَا يُبَادِرُ إِلَيْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذَابِهِ، قَدْ فَهِمَ السَّرَائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمَائِرَ وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْهِ الْمَكْنُونَاتُ وَ لَا اشْتَبَهَتْ عَلَيْهِ الْخَفِيَّاتُ، لَهُ الْإِحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ الْقُوَّةُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّيْ ءَ حِينَ لَا شَيْ ءَ وَ دَائِمٌ غَنِيٌّ وَ قَائِمٌ بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، جَلَّ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، لَا يَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مَعَانِيهِ وَ لَا يَجِدُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَ مِنْ سِرٍّ وَ عَلَانِيَةٍ إِلَّا بِمَا دَلَّ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَفْسِهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ اللَّهُ الَّذِي مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسَهُ وَ الَّذِي يَغْشَى الْأَبَدَ نُورُهُ وَ الَّذِي يَنْفُذُ أَمْرُهُ بِلَا مُشَاوَرَةِ مُشِيرٍ وَ لَا مَعَهُ شَرِيكٌ فِي تَقْدِيرِهِ وَ لَا تَفَاوُتٍ فِي تَدْبِيرِهِ، صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ وَ خَلَقَ مَا خَلَقَ بِلَا مَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَ لَا تَكَلُّفٍ وَ لَا احْتِيَالٍ، أَنْشَأَهَا فَكَانَتْ وَ بَرَأَهَا فَبَانَتْ فَهُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمُتْقِنُ الصَّنْعَةِ وَ الْحَسَنُ المنعة [الصَّنِيعَةِ] الْعَدْلُ الَّذِي لَا يَجُورُ وَ الْأَكْرَمُ الَّذِي تَرْجِعُ إِلَيْهِ الْأُمُورُ، أَشْهَدُ أَنَّهُ الَّذِي تَوَاضَعَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِعَظَمَتِهِ وَ ذَلَّ كُلُّشَيْ ءٍ لِعِزَّتِهِ وَ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِقُدْرَتِهِ وَ خَضَعَ كُلُّ شَيْ ءٍ لِهَيْبَتِهِ، مَالِكُ الْأَمْلَاكِ وَ مُفَلِّكُ الْأَفْلَاكِ وَ مُسَخِّرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً.
ص: 287
قَاصِمُ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ مُهْلِكُ كُلِّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ وَ لَا نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَ رَبٌّ مَاجِدُ يَشَاءُ فَيَمْضِي وَ يُرِيدُ فَيَقْضِي وَ يَعْلَمُ وَ يُحْصِي وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي وَ يُفْقِرُ وَ يُغْنِي وَ يُضْحِكُ وَ يُبْكِي وَ يُدْنِي وَ يُقْصِي وَ يَمْنَعُ وَ يُثْرِي لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ، يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ لا إله إلّا الله الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ، مُسْتَجِيبُ الدُّعَاءِ وَ مُجْزِلُ الْعَطَاءِ وَ مُحْصِي الْأَنْفَاسِ وَ رَبُّ الْجَنَّةِ وَ النَّاسِ الَّذِي لَا يُشْكِلُ عَلَيْهِ شَيْ ءٌ وَ لَا يُضْجِرُهُ صُرَاخُ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَا يُبْرِمُهُ [إِلْحَاحُ] الْمُلِحِّينَ، الْعَاصِمُ لِلصَّالِحِينَ الْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحِينَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ رَبُّ الْعَالَمِينَ الَّذِي اسْتَحَقَّ مِنْ كُلِّ [مَنْ] خَلَقَ أَنْ يَشْكُرَهُ وَ يَحْمَدَهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الشِدَّةِ وَ الرَّخَاءِ.
فَأُومِنُ بِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ أَسْمَعُ لِأَمْرِهِ وَ أُطِيعُ وَ أُبَادِرُ إِلَى كُلِّ مَا يَرْضَاهُ وَ أَسْتَسْلِمُ لِمَا قَضَاهُ رَغْبَةً فِي طَاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ لِأَنَّهُ اللَّهُ الَّذِي لَا يُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَ لَا يُخَافُ جَوْرُهُ، أُقِرُّ لَهُ عَلَى نَفْسِي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ أُؤَدِّي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ بِهِ حَذَراً أَنْ لَا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بِي قَارِعَةٌ لَا يَدْفَعُهَا عَنِّي أَحَدٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ وَ صِفَةُ حِيلَتِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِأَنَّهُ أَعْلَمَنِي عَزَّ وَ جَلَّ أَنِّي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيَّ فِي حَقِّ عَلِيٍّ فَمَا بَلَّغْتُ رِسَالَتَهُ وَ قَدْ ضَمِنَ لِي الْعِصْمَةَ مِنَ النَّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكَافِي الْكَرِيمُ وَ أَوْحَى إِلَيَّ: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فِي عَلِيٍّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ فِي تَبْلِيغِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيَّ وَ أَنَا أُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هَذِهِ الْآيَةِ. إِنَّ جَبْرَئِيلَ هَبَطَ عَلَيَّ مِرَاراً ثَلَاثاً يَأْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ رَبِّ
ص: 288
السَّلَامِ أَنْ أَقُومَ فِي هَذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي مَحَلُّهُ مِنِّي مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُعَلَيَّ بِذَلِكَ آيَةً هِيَ فِي كِتَابِهِ: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ فَعَلَيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ هُوَ رَاكِعٌ يُرِيدُ وَجْهَ اللَّهِ يُرِيدُهُ اللَّهُ فِي كُلِّ حَالٍ.
فَسَأَلْتُ جَبْرَئِيلَ أَنْ يَسْتَعْفِيَ لِيَ السَّلَامَ عَنْ تَبْلِيغِ ذَلِكَ إِلَيْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِي بِقِلَّةِ الْمُتَّقِينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنَافِقِينَ وَ ادِّعَاءِ اللَّائِمِينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِءِينَ بِالْإِسْلَامِ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ بِأَنَّهُمْ ﴿يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ﴾ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ وَ كَثْرَةِ أَذَاهُمْ لِي غَيْرَ مَرَّةٍ حَتَّى سَمَّوْنِي أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّي كَذَلِكَ لِكَثْرَةِ مُلَازَمَتِهِ إِيَّايَ وَ إِقْبَالِي عَلَيْهِ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ فِي ذَلِكَ قُرْآناً فَقَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ: ﴿وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ﴾ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ. وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُسَمِّيَ الْقَائِلِينَ بِذَلِكَ بِأَسْمَائِهِمْ لَسَمَّيْتُ وَ أَنْ أُومِيَ إِلَى أَعْيَانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَ أَنْ أَدُلَّ عَلَيْهِمْ لَدَلَلْتُ وَ لَكِنِّي وَ اللَّهِ فِي أُمُورِهِمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ وَ كُلَّ ذَلِكَ لَا يَرْضَى اللَّهُ مِنِّي إِلَّا أَنْ أُبَلِّغَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيَّ فِي حَقِّ عَلِيٍّ. ثُمَّ تَلَا (صلی الله علیه و آله و سلم): ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فِي حَقِّ عَلِيٍّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ .
فَاعْلَمُوا مَعَاشِرَ النَّاسِ ذَلِكَ فِيهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ إِمَاماً مَفْرُوضاً طَاعَتُهُ عَلَى الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ عَلَى التَّابِعِينَ بِإِحْسَانٍ وَ عَلَى الْبَادِي وَ الْحَاضِرِ وَ عَلَى الْأَعْجَمِيِّ وَ الْعَرَبِيِّ وَ الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ وَ الصَّغِيرِ
ص: 289
وَ الْكَبِيرِ وَ عَلَى الْأَبْيَضِ وَ الْأَسْوَدِ وَ عَلَى كُلِّ مُوَحِّدٍ مَاضٍ حُكْمُهُ جَائِزٌ قَوْلُهُ نَافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خَالَفَهُ مَأْجُورٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ مَنْ صَدَّقَهُ وَ أَطَاعَهُ فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ سَمِعَ وَ أَطَاعَ لَهُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ آخِرُ مَقَامٍ أَقُومُهُ فِي هَذَا الْمَشْهَدِ فَاسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ انْقَادُوا لِأَمْرِ اللَّهِ رَبِّكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاكُمْ ثُمَّ رَسُولُهُ الْمُخَاطِبُ لَكُمْ ثُمَ عَلِيٌّ بَعْدِي وَلِيُّكُمْ وَ إِمَامُكُمْ بِأَمْرِ رَبِّكُمْ وَ الْإِمَامَةُ فِي ذُرِّيَّتِي مِنْ وُلْدِهِ إِلَى يَوْمِ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، لَا حَلَالَ إِلَّا مَا أَحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ وَ لَا حَرَامَ إِلَّا مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَّفَنِيَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ أَنَا عَرَّفْتُ عَلِيّاً مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ أَحْصَاهُ اللَّهُ فِيَّ وَ كُلُّ عِلْمٍ عَلَّمَنِيهِ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً وَ الْمُتَّقِينَ مِنْ وُلْدِهِ وَ هُوَ الْإِمَامُ الْمُبِينُ الَّذِي ذَكَرَهُ اللَّهُ فِي سُورَةِ يس ﴿وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ فَلَا تَضِلُّوا عَنْهُ وَ لَا تَنْفِرُوا مِنْهُ وَ لَا تَسْتَنْكِفُوا مِنْ وَلَايَتِهِ فَإِنَّهُ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يُزْهِقُ الْبَاطِلَ وَ يَنْهَى عَنْهُ وَ لَا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ إِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَى الْإِيمَانِ بِي أَحَدٌ، وَ الَّذِي فَدَا رَسُولَ اللَّهِ بِنَفْسِهِ وَ الَّذِي كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا أَحَدَ يَعْبُدُ اللَّهَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الرِّجَالِ غَيْرُهُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ بُعِثَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوَّلُ النَّاسِ صَلَاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ مَعِي أَمَرْتُهُ عَنِ اللَّهِ أَنْ يَنَامَ فِي مَضْجَعِي فَفَعَلَ فَادِياً لِي بِنَفْسِهِ فَفَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللَّهُ وَ اقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللَّهُ. مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ إِمَامُكُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ لَا يَتُوبُ اللَّهُ عَلَى أَحَدٍ أَنْكَرَ وَلَايَتَهُ وَ لَا يَغْفِرُ لَهُ حَتْماً عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ اسْمُهُ أَنْ يُعَذِّبَ مَنْ يَجْحَدُهُ وَ يُعَانِدُهُ مَعِي عَذاباً نُكْراً أَبَدَ الْآبِدِينَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرِينَ وَ احْذَرُوا أَنْ تُخَالِفُوهُ فَتَصْلَوْا بِنَارٍ وَقُودُهَا النَّاسُ
ص: 290
وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ بِي وَ اللَّهِ بَشَّرَ الْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْحُجَّةُ عَلَى جَمِيعِ الْمَخْلُوقِينَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ فَمَنْ شَكَّ فِي ذَلِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَ مَنْ شَكَّ فِي شَيْ ءٍ مِنْ قَوْلِي هَذَا فَقَدْ شَكَّ فِي كُلِّ مَا أُنْزِلَ عَلَيَّ وَ مَنْ شَكَّ فِي وَاحِدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِي الْكُلِّ مِنْهُمْ وَ الشَّاكُّ فِينَا فِي النَّارِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَبَانِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ مِنَّةً عَلَيَّ وَ إِحْسَاناً مِنْهُ إِلَيَّ فَلَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَبَدَ الْآبِدِينَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرِينَ وَ عَلَى كُلِّ حَالٍ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ فَضَّلَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ وَ هُوَ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدِي مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى مَا أُنْزِلَ الرِّزْقُ وَ بَقِيَ وَاحِدٌ مِنَ الْخَلْقِ، مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ خَالَفَ قَوْلِي هَذَا وَ لَمْ يُوَافِقْهُ. أَلَا إِنَّ جَبْرَئِيلَ يُخْبِرُنِي عَنِ اللَّهِ بِذَلِكَ وَ يَقُولُ مَنْ عَادَى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَالاهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتِي وَ غَضَبِي فَلْتَنْظُرْ كُلُّ نَفْسٍ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ أَنْ تَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ جَنْبُ اللَّهِ الَّذِي ذَكَرَهُ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ فَقَالَتَعَالَى مُخْبِراً عَمَّنْ يُخَالِفُهُ: ﴿يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ﴾ الْآيَةَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آيَاتِهِ وَ انْظُرُوا فِي مُحْكَمَاتِهِ وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهُ فَوَ اللَّهِ لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زَوَاجِرَهُ وَ لَا يُوَضِّحُ لَكُمْ تَفْسِيرَهُ إِلَّا الَّذِي أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَ شَائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ رَافِعُهُ بِيَدِي وَ مُعْلِمُكُمْ أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ هُوَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ مُوَالاتُهُ مِنَ اللَّهِ أَنْزَلَهَا عَلَيَّ. مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً وَ الطَّاهِرِينَ مِنْ ذُرِّيَّتِي وَ وُلْدِي وَ وُلْدَهُ هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ
ص: 291
لَهُ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.
أَلَا إِنَّهُمْ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُكَّامُهُ فِي أَرْضِهِ، أَلَا وَ قَدْ أَدَّيْتُ، أَلَا وَ قَدْ أَسْمَعْتُ، أَلَا وَ قَدْ بَلَّغْتُ، أَلَا وَ قَدْ أَوْضَحْتُ. أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ وَ إِنِّي أَقُولُ عَنِ اللَّهِ: إِنَّهُ لَيْسَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرَ أَخِي وَ لَا تَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنِينَ لِأَحَدٍ بَعْدِي غَيْرِهِ.
ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى عَضُدِ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَرَفَعَهَا وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مُذْ أَوَّلِ مَا صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى دَرَجَةٍ دُونَ مَقَامِهِ فَبَسَطَ يَدَهُ نَحْوَ وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِيَدِهِ حَتَّى اسْتَكْمَلَ بَسْطَهُمَا إِلَى السَّمَاءِ وَ شَالَ عَلِيّاً (علیه السلام) حَتَّى صَارَتْ رِجْلَاهُ مَعَ رُكْبَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِيٌّ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَاعِي عِلْمِي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي عَلَى مَنْ آمَنَ بِي، أَلَا إِنَّ تَنْزِيلَ الْقُرْآنِ عَلَيَّ وَ تَأْوِيلَهُ وَ تَفْسِيرَهُ بَعْدِي عَلَيْهِ وَ الْعَمَلُ بِمَا يُرْضِي اللَّهَ وَ مُحَارَبَةُ أَعْدَائِهِ وَ الدَّالُّ عَلَى طَاعَتِهِ وَ النَّاهِي عَنْ مَعْصِيَتِهِ، إِنَّهُ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْإِمَامُ الْهَادِي وَ قَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَقُولُ: ﴿ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ. ﴾ بِأَمْرِكَ يَا رَبِّي أَقُولُ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ الْعَنْ مَنْ أَنْكَرَهُ وَ اغْضَبْ عَلَى مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ. اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ عَلَيَّ أَنَّ الْإِمَامَةَ لِعَلِيٍّ وَ أَنَّكَ عِنْدَ بَيَانِي ذَلِكَ وَ نَصْبِي إِيَّاهُ لَمَّا أَكْمَلْتَ لَهُمْ دِينَهُمْ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِمْ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً وَ قُلْتَ: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾ وَ قُلْتَ: ﴿وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ﴾ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي قَدْ بَلَّغْتُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ قَدْ أَكْمَلَ اللَّهُ دِينَكُمْ بِإِمَامَتِهِ فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِوَ بِمَنْ يَقُومُ بِوُلْدِي مِنْ صُلْبِهِ إِلَى يَوْمِ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ
ص: 292
أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ فِي النَّارِ هُمْ خالِدُونَ ﴿فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ﴾، مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِيٌّ أَنْصَرُكُمْ لِي وَ أَحَقُّكُمْ وَ أَقْرَبُكُمْ وَ أَعَزَّكُمْ عَلَيَّ وَ اللَّهُ وَ أَنَا عَنْهُ رَاضِيَانِ وَ مَا نَزَلَتْ آيَةُ رِضًى فِي الْقُرْآنِ إِلَّا فِيهِ وَ لَا خَاطَبَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَّا بَدَأَ بِهِ وَ لَا شَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ فِي ﴿هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ﴾ إِلَّا لَهُ وَ لَا أَنْزَلَهَا فِي سِوَاهُ وَ لَا مَدَحَ بِهَا غَيْرَهُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ هُوَ قَاضِي دَيْنِي وَ الْمُجَادِلُ عَنِّي وَ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ نَبِيُّهُ خَيْرُ الْأَنْبِيَاءِ وَ هُوَ خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ ذُرِّيَّةُ كُلِّ نَبِيٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ ذُرِّيَّتِي مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ فَلَا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ تَزِلَّ أَقْدَامُكُمْ فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ بِذَنْبِهِ وَ خَطِيئَتِهِ وَ إِنَّ الْمَلْعُونَ حَسَدَهُ عَلَى الشَّجَرَةِ وَ هُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ فَكَيْفَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ قَدْ كَثُرَ أَعْدَاءُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يُبْغِضُ عَلِيّاً إِلَّا شَقِيٌّ وَ لَا يَتَوَلَّاهُ إِلَّا تَقِيٌّ وَ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ فِيهِ نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ﴾ السُّورَةَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ أَشْهَدْتُ اللَّهَ وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسَالَتِي وَ مَا عَلَيَّ إِلَّا الْبَلَاغُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ ﴿اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ﴾ بِاللَّهِ مَا عَنَى بِهَذِهِ الْآيَةِ إِلَّا قَوْماً مِنْ أَصْحَابِي أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ قَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلَى مَا يَجِدُ لِعَلِيٍّ فِي قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ النُّورُ مِنَ اللَّهِ مَسْبُوكٌ فِيَّ ثُمَّ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ فِي
ص: 293
النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقَائِمِ الْمَهْدِيِّ الَّذِي يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَنَا حُجَّةً عَلَى الْمُعَانِدِينَ وَ عَلَى الْمُقَصِّرِينَ وَ الْمُخَالِفِينَ وَ الْخَائِنِينَ وَ الْآثِمِينَ وَ الظَّالِمِينَ وَ الْغَاصِبِينَ مِنْ جَمِيعِ الْعَالَمِينَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ أُنْذِرُكُمْ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِيَ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ مِتُّ أَوْ قُتِلْتُ ﴿انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾. أَلَا وَ إِنَّ عَلِيّاً الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّكْرِ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ فِي وُلْدِي مِنْ صُلْبِهِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ بِإِسْلَامِكُمْ بَلْ لَا تَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ فَيَحْبَطَ عَمَلُكُمْ وَ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُوَاظٍ مِنْ نَارٍ وَ نُحَاسٍ إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ وَ أَنَا بَرِيئَانِ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَنْصَارِهِمْ وَ جَمِيعُهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ بِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ، أَلَا إِنَّهُمْ أَصْحَابُ الصَّحِيفَةِ، مَعَاشِرَ النَّاسِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ فِي صَحِيفَتِهِ.
قَالَ: فَذَهَبَ عَلَى النَّاسِ إِلَّا شِرْذِمَةً مِنْهُمْ أَمْرُ الصَّحِيفَةِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِي عَقِبِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِهِ حُجَّةً عَلَى كُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى مَنْ شَهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدْ وَ وُلِدَ أَمْ لَمْ يُولَدْ فَلْيُبَلِّغْ حَاضِرُكُمْ غَائِبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ سَيَجْعَلُونَ الْإِمَامَةَ بَعْدِي مُلْكاً وَ اغْتِصَاباً، أَلَا لَعَنَ اللَّهُ الْغَاصِبِينَ وَ الْمُغْتَصِبِينَ وَ عِنْدَهَا يَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ مَنْ يَفْرُغُ فَ- ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ ﴿عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ
ص: 294
الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ مَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَ اللَّهِ مُهْلِكُهَا بِتَكْذِيبِهَا وَ كَذَلِكَ يُهْلِكُ قَرْيَتَكُمْ وَ هُوَ الْمُوَاعِدُ كَمَا ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ هُوَ مِنِّي وَ مِنْ صُلْبِي وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ فَأَهْلَكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ مُهْلِكُ الْآخِرِينَ ثُمَّ تَلَا الْآيَةَ إِلَى آخِرِهَا ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي وَ نَهَانِي وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَ نَهَيْتُهُ بِأَمْرِهِ فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ لَدَيْهِ فَاسْمَعُوا الْأَمْرَ مِنْهُ تَسْلَمُوا وَ أَطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا عَمَّا يَنْهَاكُمْ عَنْهُ تَرْشُدُوا وَ لَا تَتَفَرَّقُ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبِيلِهِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ أَنَا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ الَّذِي أَمَرَكُمْ أَنْ تَسْأَلُوا الْهُدَى إِلَيْهِ ثُمَّ عَلِيٌّ بَعْدِي وَ قَرَأَ سُورَةَ الْحَمْدِ وَ قَالَ: فِيهِمْ نَزَلَتْ فِيهِمْ ذَكَرَتْ لَهُمْ شَمِلَتْ إِيَّاهُمْ خَصَّتْ وَ عَمَّتْ أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ الَّذِينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ الْغَاوُونَ إِخْوَانُ الشَّيَاطِينِ ﴿يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً﴾، أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ الَّذِينَ ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ: ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ الْآيَةَ، أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فَقَالَ: ﴿لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ﴾، أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَرْتَابُوا، أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ الَّذِينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ آمِنِينَ وَ تَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ بِالتَّسْلِيمِ يَقُولُونَ: ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ﴾ وَ هُمُ الَّذِينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ . . . بِغَيْرِ حِسابٍ.
أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِينَ يَصْلَوْنَ سَعِيراً، أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ وَ يَرَوْنَ لَهَا زَفِيراً ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾.
أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:﴿ كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها
ص: 295
أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ* قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ إِلَى قَوْلِهِ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ﴾.
أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ ﴿الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ بَيَّنَّا مَا بَيْنَ السَّعِيرِ وَ الْأَجْرِ الْكَبِيرِ عَدُوُّنَا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ وَ وَلِيُّنَا مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَدَحَهُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا إِنِّي النَّذِيرُ وَ عَلِيٌّ الْبَشِيرُ، أَلَا إِنِّي الْمُنْذِرُ وَ عَلِيٌّ الْهَادِي، أَلَا إِنِّي النَّبِيُّ وَ عَلِيٌّ الْوَصِيُّ، أَلَا إِنِّي الرَّسُولُ وَ عَلِيٌّ الْإِمَامُ وَ الْوَصِيُّ مِنْ بَعْدِي.
أَلَا إِنَّ الْإِمَامَ الْمَهْدِيَّ مِنَّا، أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الْأَدْيَانِ، أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِينَ، أَلَا إِنَّهُ فَاتِحٌ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا وَ قَاتَلَ كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ الشِّرْكِ الْمُدْرِكُ لِكُلِّ ثَارَ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ، أَلَا إِنَّهُ نَاصِرُ دِينِ اللَّهِ، أَلَا إِنَّهُ الْمُجْتَازُ مِنْ بَحْرٍ عَمِيقٍ، أَلَا إِنَّهُ الْمُجَازِي كُلَّ ذِي فَضْلِ بِفَضْلِهِ وَ كُلَّ ذِي جَهْلٍ بِجَهْلِهِ، أَلَا إِنَّهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتَارُهُ، أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِيطُ بِهِ، أَلَا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ السَّدِيدُ، أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَيْهِ، أَلَا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرُونِ بَيْنَ يَدَيْهِ، أَلَا إِنَّهُ بَاقِي حُجَجِ الْحَجِيجِ وَ لَا حَقَّ إِلَّا مَعَهُ، أَلَا وَ إِنَّهُ وَلِيُّ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حَكَمُهُ فِي خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ فِي عَلَانِيَتِهِ وَ سِرِّهِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ وَ فَهَّمْتُكُمْ وَ هَذَا عَلِيٌّ يُفَهِّمُكُمْ بَعْدِي أَلَا إِنِّي أَدْعُوكُمْ عِنْدَ انْقِضَاءِ خُطْبَتِي إِلَى مُصَافَقَتِي إلى [عَلَى] بَيْعَتِهِ وَ الْإِقْرَارِ بِهِ ثُمَّ مُصَافَقَتِهِ بَعْدِي أَلَا إِنِّي قَدْ بَايَعْتُاللَّهَ وَ عَلِيٌّ قَدْ بَايَعَنِي وَ أَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ ﴿فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا
ص: 296
جُناحَ عَلَيْهِ﴾ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ، فَمَا وَرَدَهُ أَهْلُ بَيْتٍ إِلَّا اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِرُوا وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُ إِلَّا بَتَرُوا وَ افْتَقَرُوا وَ مَا وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ فَإِذَا قَضَى حَجَّهُ اسْتَأْنَفَ بِهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ الحاج [الْحُجَّاجُ] مُعَانُونَ وَ نَفَقَاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ وَ اللَّهُ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالٍ فِي الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لَا تَنْصَرِفُوا مِنَ الْمَشَاهِدِ إِلَّا بِتَوْبَةٍ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ فَإِذَا طَالَ عَلَيْكُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْ نَسِيتُمْ فَعَلِيٌّ وَلِيُّكُمُ الَّذِي قَدْ نَصَبَهُ اللَّهُ لَكُمْ بَعْدِي أَمِينُ خَلْقِهِ، إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ مِنْ ذُرِّيَّتِي يُخْبِرُونَكُمْ بِمَا تُسْأَلُونَ مِنْهُ وَ يُبَيِّنُونَ لَكُمْ إِلَيْهِمْ فِيهِ تُرْجَعُونَ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ.
أَلَا وَ إِنَّ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِيَهُمَا وَ أَعُدَّهُمَا فَآمُرَ بِالْحَلَالِ وَ أَنْهَى عَنِ الْحَرَامِ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ وَ قَدْ أُمِرْتُ فِيهِ أَنْ آخُذَ عَلَيْكُمْ بِالْبَيْعَةِ وَ الصَّفْقَةِ بِقَبُولِ مَا جِئْتُ بِهِ مِنَ اللَّهِ فِي عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَوْصِيَاءِ الَّذِينَ هُمْ مِنِّي وَ مِنْهُ الْإِمَامَةُ فِيهِمْ قَائِمَةٌ خَاتَمُهَا الْمَهْدِيُّ إِلَى يَوْمِ يَلْقَى اللَّهَ الَّذِي يُقَدِّرُ وَ يَقْضِي كُلُّ حَلَالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَ [كُلُ] حَرَامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإِنِّي لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذَلِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْهُ، أَلَا فَاذْكُرُوا وَ احْفَظُوا وَ تَرَاضَوْا وَ لَا تُبَدِّلُوهُ وَ لَا تُغَيِّرُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ، أَلَا وَ إِنَّ رَأْسَ أَعْمَالِكُمْ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ فَعَرِّفُوا مَنْ لَمْ يَحْضُرْ مَقَامِي وَ يَسْمَعْ مَقَالِي هَذَا فَإِنَّهُ بِأَمْرِ اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ وَ لَا أَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْيَ عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ مَعْصُومٍ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي أُخَلِّفُ فِيكُمُ الْقُرْآنَ وَصِيِّي عَلِيٌّ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدِي قَدْ عَرَفْتُمْ أَنَّهُمْ مِنِّي فَإِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا، أَلَا إِنَّ خَيْرَ زَادِكُمُ التَّقْوَى وَ احْذَرُوا السَّاعَةَ ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ ءٌ عَظِيمٌ﴾ وَ اذْكُرُوا
ص: 297
الْمَوْتَ وَ الْمَعَادَ وَ الْحِسَابَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمِيزَانَ وَ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ فَمَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثِيبُ عَلَيْهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِي الْجَنَّةِ مِنْ نَصِيبٍ.مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّكُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُصَافِقُونِي بِكَفٍّ وَاحِدٍ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ قَدْ أَمَرَنِي اللَّهُ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمْ الْإِقْرَارَ بِمَا عَقَدْتُ لِعَلِيٍّ مِنْ إِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لِمَنْ جَاءَ بَعْدَهُ مِنْ وُلْدِهِ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَقُولُوا بِأَجْمَعِكُمْ: بِأَنَّا سَامِعُونَ مُطِيعُونَ رَاضُونَ مُنْقَادُونَ لِمَا بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنَا وَ رَبِّكَ فِي إِمَامِنَا وَ أَئِمَّتِنَا مِنْ وُلْدِهِ نُبَايِعُكَ عَلَى ذَلِكَ بِقُلُوبِنَا وَ أَنْفُسِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا وَ أَيْدِينَا عَلَى ذَلِكَ نَحْيَا وَ عَلَيْهِ نَمُوتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ لَا نُغَيِّرُ وَ لَا نُبَدِّلُ وَ لَا نَشُكُّ وَ لَا نَجْحَدُ وَ لَا نَرْتَابُ عَنِ الْعَهْدِ وَ لَا نَنْقُضُ الْمِيثَاقَ وَعَظْتَنَا بِوَعْظِ اللَّهِ فِي عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ الَّتِي ذَكَرْتَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ بَعْدَهُمَا فَالْعَهْدُ وَ الْمِيثَاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا مِنْ قُلُوبِنَا وَ أَنْفُسِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا وَ ضَمَائِرِنَا وَ أَيْدِينَا مَنْ أَدْرَكَهَا بِيَدِهِ وَ إِلَّا فَقَدْ أَقَرَّ بِهَا بِلِسَانِهِ وَ لَا نَبْتَغِ بِذَلِكَ بَدَلًا وَ لَا يَرَى اللَّهُ مِنْ أَنْفُسِنَا حِوَلًا نَحْنُ نُؤَدِّي ذَلِكَ عَنْكَ الدَّانِي وَ الْقَاصِي مِنْ أَوْلَادِنَا وَ أَهَالِينَا وَ نُشْهِدُ اللَّهَ بِذَلِكَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً وَ أَنْتَ عَلَيْنَا بِهِ شَهِيدٌ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا تَقُولُونَ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ ﴿خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ﴾ ﴿فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها﴾ وَ مَنْ بَايَعَ فَإِنَّمَا يُبَايِعُ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيكُمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، فَبَايِعُوا اللَّهَ وَ بَايِعُونِي وَ بَايِعُوا عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بِكَلِمَةٍ بَاقِيَةٍ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ لَقِّنُوا مَا لَقَّنْتُكُمْ وَ قُولُوا مَا قُلْتُهُ وَ سَلِّمُوا عَلَى أَمِيرِكُمْ وَ قُولُوا:
ص: 298
﴿سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ ﴿وَ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ فَضَائِلَ عَلِيٍّ وَ مَا خَصَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الْقُرْآنِ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أَذْكُرَهَا فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ فَمَنْ أَنْبَأَكُمْ بِهَا فَصَدِّقُوهُ بِهَا.
مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أُولِي الْأَمْرِ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً ﴿السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ﴾ إِلَى بَيْعَتِهِ وَ التَّسْلِيمِ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ فَقُولُوا مَا يَرْضَى اللَّهُ عَنْكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ بِمَا أَدَّيْتَ وَ أَمَرْتَ وَ اغْضَبْ عَلَى الْجَاحِدِينَ وَ الْكَافِرِينَ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
قَالَ: فَتَبَادَرَ النَّاسُ إِلَى بَيْعَتِهِ وَ قَالُوا: سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا لِمَا أَمَرَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ بِقُلُوبِنَا وَ أَنْفُسِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا وَ جَمِيعِجَوَارِحِنَا ثُمَّ انْكَبُّوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى عَلِيٍّ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِأَيْدِيهِمْ وَ كَانَ أَوَّلَ مَنْ صَافَقَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ ثُمَّ بَاقِي الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ النَّاسُ عَلَى طَبَقَاتِهِمْ وَ مِقْدَارِ مَنَازِلِهِمْ إِلَى أَنْ صُلِّيَتِ الظُّهْرُ وَ الْعَصْرُ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ لَمْ يَزَالُوا يَتَوَاصَلُونَ الْبَيْعَةَ وَ الْمُصَافَقَةَ ثَلَاثاً وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كُلَّمَا بَايَعَهُ فَوْجٌ بَعْدَ فَوْجٍ يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى جَمِيعِ الْعَالَمِينَ وَ صَارَتِ الْمُصَافَقَةُ سُنَّةً وَ رَسْماً وَ اسْتَعْمَلَهَا مَنْ لَيْسَ لَهُ حَقٌّ فِيهَا.
علقمة بن محمّد حضرمی از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مدینۀ منوره به حج رفتند درحالی که تمام احکام شریعت و دین به جز حج و ولایت را به مردم رسانده بودند. پس جبریل (علیه السلام) به محضرشان آمده و به او
ص: 299
عرض کرد: ای محمد! خداوند جلیل به تو سلام می رساند و می فرماید: من روح هیچ پیامبری از پیامبرانم و هیچ فرستاده ای از فرستادگانم را نگرفتم مگر بعد از آن که دینم را کامل و کار حجتم را محکم و استوار نمودم و از برنامه های دینی، دو واجب مهم دیگر بر عهده ات باقی مانده که مردم نیاز دارند تا آن را به ایشان برسانی: آداب حج و برنامۀ ولایت و جانشینی بعد از خودت، زیرا من هیچ گاه زمینم را خالی از حجت نگذاشته ام و هرگز هم آن را خالی نخواهم گذاشت. و خداوند عزّ وجل به تو دستور می دهد که حج را به پیروانت برسانی و خودت و تمام افرادی که در وطن و اطراف و اکناف شهر مدینه قدرت رفتن به مکه را دارند با تو حج نمایند و همان گونه که نماز و زکات و روزه را به آن ها آموختی احکام حج را هم به آنان یاد بده و بر همان منوال و راه و روشی که آن ها را به سایر شرایع واقف گرداندی، به این احکام نیز آنان را واقف گردان.
پس منادی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم ندا داد: آگاه باشید که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آهنگ حج رفتن دارد و می خواهد مثل سایر شرایعی که به شما یاد داده، شما را به احکام حج آشنا و واقف گرداند.
به همین ترتیب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت کردند و مردم هم با ایشان به راه افتادند و به او توجه نموده تا ببینند او چه می کند تا مثل ایشان آن اعمال را انجام بدهند. در نتیجه، از مردم مدینه و اطراف و اکناف هفتادهزار نفر یا بیشتر، به تعداد یاران حضرت موسی (علیه السلام) که هفتادهزار نفر بودند، با او حج به جا آوردند. همان کسانی که از ایشان،برای حضرت هارون (علیه السلام) بیعت گرفت، پس آن ها بیعت را شکسته و گوساله و سامری را انتخاب کردند؛ و همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خلافت حضرت علی (علیه السلام) به تعداد اصحاب موسی (علیه السلام) از هفتادهزار نفر بیعت گرفت، و ایشان هم به همان روش بیعت را شکسته و گوساله و سامری را انتخاب کردند، سنت به سنت و موبه مو نظیر آن داستان را تکرار کردند و حال آنکه لبیک گویی مردم به ندای پیامبر به اندازۀ فاصلۀ ما بین مکه و مدینه بود.
ص: 300
پس مراسم لبیک گفتن در میان مکه و مدینه انجام شد، وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در موقف توقف کردند، جبریل (علیه السلام) از جانب خدای تعالی به نزد ایشان آمده و عرض کرد: ای محمد! خدای عزّ وجل به شما سلام می رساند و می فرماید: مرگ تو نزدیک شده و عمرت به آخر، و من تو را به سوی راهی می برم که چاره ای از آن نیست یعنی رفتن از این جهان و لاجرم باید انجام گیرد. عهد خویش را به جای آور و توصیه و سفارشات خود را بازگو کن و هر آنچه از دانش و میراث علوم انبیای پیشین و سلاح و صندوق و هر آنچه از نشانه های انبیای گذشته در نزد خود داری، آن ها را به وصی و جانشین بعد از خودت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) که حجت بالغه و رسای من بر خلقم است واگذار کن، و او را عَلَم و نشانه هدایت برای مردم قرار بده، وبا آن ها تجدید عهد بنما، و بیعت و پیمانی را که در عالم ذرّ از ایشان گرفته ام و آن عهدی که برای ولایت مولایشان و مولای هر مرد و زن مؤمن، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) با ایشان بسته ام را به ایشان یادآوری نما؛ زیرا من جان هیچ پیامبری از پیامبران را نگرفتم، جز بعد از کامل گردانیدن دین و تمام نمودن نعمتم به ولایت و دوستی کردن با اولیاء و دشمنی نمودن با دشمنانم، و این برای آن است که کمال توحید و دین و تمام نمودن نعمت من بر مخلوقاتم به پیروی نمودن از ولی من می باشد که اطاعت از او اطاعت از من می باشد و باز این برای آن است که من هرگز زمینم را بدون سرپرست و برپادارنده ای رها ننمودم تا این که او برای من حجت بر آفریده هایم باشد، پس «امروز دینم را برای شما کامل و نعمتم را بر شما تمام کرده و راضی و خشنود شدم(1) که _ به سبب ولی خودم و مولای هر مرد و زن با ایمان، علی (علیه السلام) _ اسلام دین من باشد». همو که بندۀ من و جانشین پیامبرم و خلیفۀ بعد از اوست و حجت بالغه و رسا بر مخلوقاتم می باشد. او که طاعتش به طاعت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر من مقرون گشته و طاعت او به همراه طاعت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به طاعت من قرین گشته است.
هر کس از او اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس نافرمانی از او کند مرا
ص: 301
نافرمانی کرده. او را در میان خود و مخلوقاتم به عنوان پرچم هدایت قرار دادم، هر کس او را بشناسد مؤمن، و هر کس امامت او را انکار نماید کافر است و هر کس در بیعت با او دیگری را شریک گرداند مشرک می باشد، و هر کس با ولایت او مرا دیدار نماید به بهشت در آید و هر کس با دشمنی او مرا ملاقات کند وارد آتش جهنم شود. پس ای محمد! علی (علیه السلام) را عَلَم و پرچم هدایت قرار بده و از آنان برای او بیعت بگیر و آن عهد و پیمانی را که از آنان گرفتی تجدید بنما، زیرا من روح تو را گرفته و به سوی خویش می برم و تو را بر خودم وارد می کنم.
اما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از قوم خود و افراد نفاق پیشه و کینه توز بیم داشت که پراکنده شوند و باز به دوران جاهلیت برگردند، چون عداوت و دشمنی آن ها را با علی (علیه السلام) که در سینه ها نهفته بودند خوب می شناخت. از جبریل (علیه السلام) درخواست کرد که او از خداوند تقاضا کند تا او را از آسیب و گزند این مردم نگه بدارد و به انتظار نشست تا جبریل (علیه السلام) آن وعدۀ عصمت و نگهداری را از جانب خدای عزّ وجل برای او بیاورد.
پس ابلاغ این رسالت را به تأخیر انداخته تا به مسجد خیف رسیدند، جبریل (علیه السلام) در آن جا به حضور ایشان مشرف شده و باز به ایشان دستور داد که عهد و پیمان او را بر آنان تجدید کند و علی (علیه السلام) را به عنوان پرچم هدایت مردم قرار بدهد، امّا باز هم وعدۀ عصمت و نگهداری برای ایشان نیامد؛ تا این که میان مکه و مدینه به وادی کراع الغمیم رسیدند که جبریل (علیه السلام) به حضورش رسیده و باز به آن چه از جانب خداوند تعالی آورده بود، دستور داد ولی چیزی از عصمت و نگهداری مطرح نکرد. بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای جبریل! می ترسم که قوم من مرا تکذیب کنند و گفتارم را دربارۀ علی (علیه السلام) نپذیرند، پس از آنجا به راه افتادند و سه میل قبل از جحفه به غدیر خم رسیدند.
پنج ساعت از روز گذشته جبرئیل با فرمان استوار و امان از مردم باز آمد.
پیش افتادگان این قوم تا نزدیک جحفه آمده بودند پس به ایشان فرمان داد تا
ص: 302
کسانی که جلوتر رفته اند برگردند و کسانی که عقب افتاده اند در این مکان گرد آمده و آن ها را در آن جا متوقف ساخت تا علی (علیه السلام) را برپا داشته و آن چه را خدای عزّ وجل دربارۀ علی (علیه السلام) فرستاده به آن ها برساند و در ضمن به ایشان خبر داد که خدای عزّ وجل او را از آزار و اذیت این مردم نگه می دارد. وقتی این وعدۀ عصمت و نگهداری فرارسید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان داد تا منادی در میان مردم به صلاة جامعه و گردهمایی ندا کند و قدری از آن مکان دور شد. در آن مکان بوته و درختان خارداری بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند که آن جا تمیز و رُفته گردد و برای ایشان از سنگ ها چیزی به مانند منبر بر پا کنند تا بر مردم اِشراف و احاطه داشته باشند، پس مردم برگشتند و ماندگان آن ها به آن مکان رسیدند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی همان سنگ ها ایستاده و حمد و ثنای الهی را به جا آورده و فرمودند: به نام خداوند بخشندۀ مهربان، تمام حمد و ستایش از آن خدایی است که در یکتاییش بلندمرتبه، در یگانگیش بر هر چیزی نزدیک، در سلطنت و پادشاهیش برتر، در برهانش بزرگ و بر هر چیزی احاطۀ علمی دارد و به واسطه قدرت و برهان خود بر تمام آفریده هایش تسلط و چیرگی دارد، همواره بزرگ بوده و همیشه مورد ستایش است. او آفرینندۀ آسمان ها و زمین، گسترش دهندۀ زمین ها، مسلط و چیره بر همۀ آسمان هاست. پاک و پاکیزه از صفات ممکنات، پروردگار فرشتگان و روح است. همو که بر تمام آفریده های خود برتری داشته و بر هر کسی که او را به خود نزدیک نموده غلبه دارد. او هر چشمی را می بیند درحالی که چشم ها او را نمی بینند.
او کریم و بخشنده، حلیم و بردبار و صاحب متانت است، عجول در کارها نیست، رحمت او شامل هر چیزی شده و نعمتش را بر آن ها عطا فرموده است. در انتقام گرفتن شتاب نمی کند و در کیفردادن کسانی که استحقاق عذاب دارند عجله نمی نماید.
او به پنهانی ها دانا و به نهفته ها آگاه است، هیچ پوشیده ای بر او مخفی نیست و هیچ پنهانی بر او مشتبه نمی شود.
ص: 303
او احاطه علمی بر هر چیزی دارد، غالب و مسلط بر هر چیزی می باشد، در هر چیزی قدرت دارد و بر هر چیزی تواناست.
هیچ چیزی همانند او نیست. و اوست به وجودآورندۀ هر چیزی در آن زمانی که هیچ چیزی نبود.
او کسی است که هستیش همیشگی و برپادارندۀ عدالت است، معبودی جز او نیست، مقتدر و حکیم است، بزرگ تر از آن است که دیدگان (حتی اوهام) او را درک کنند. البته او همه دیدگان و اوهام را درک می کند، و باریک بین و آگاه است، هیچ کس از راه دیده به او دست نمی یابد، هیچ کس به کنه و حقیقت او نمی تواند برسد و هیچ کس از راه نهان و آشکار او را در نمی یابد که او چگونه است مگر به آن چه که او عزّ وجل بر خودش راهنمایی فرموده است، و شهادت می دهم که او کسی است که قدس و پاکیش روزگار را پر کرده و کسی است که نورش ابدیت را پوشانده است.او کسی است که فرمانش نفوذ دارد بدون آن که با مشورت کننده ای، مشورت داشته باشد و شریکی در تقدیر امور با او نیست و در تدبیر کارها هیچ خلل و اضطرابی برای او نیست، هر چیزی را که پدید آورد بدون هیچ مشابهی به او صورت داد و آن چه را آفرید بدون کمک گرفتن از کسی و بدون هیچ رنج و مشقت آن ها را به وجود آورد. آن ها را آفرید پس بلافاصله موجود شدند و آن ها را ایجاد کرده پس محقق شدند.
او خداوندی است که معبودی جز او نیست همان که مصنوعات و آفریده هایش در کمال استواری و نیکویی است، آن مظهر عدالتی است که هیچ گاه ستم نمی کند، آن بزرگوار و کریمی است که تمام کارها تنها به او بر می گردد. شهادت می دهم که هر چیزی در مقابل عظمت و بزرگی او فروتنی می کند و هر چیزی در برابر شوکت و عزت او ذلیل و حقیر است و هر چیزی در ازای قدرت او تسلیم، و هر چیزی در مقابل هیبت و جلال او خاشع است، مالک همه پادشاهان و به وجودآورندۀ همه افلاک و
ص: 304
تسخیرکنندۀ ماه و خورشید است، تمام آن ها تا مدتی معین در حرکت هستد، شب را به روز و روز را به شب داخل می کند درحالی که شب روز را شتابان می طلبد.
او درهم شکنندۀ شوکت هر زورگوی ستمگر و نابودکنندۀ هر شیطان سرکشی است. با او نه ضدی و نه همانندی بوده، او یکتای بی نیاز است، نه کسی را زاده و نه زاده شده است و او را هیچ همتایی نباشد. معبود یگانه و پروردگار شریف و بزرگ است، آنچه را بخواهد پس همان را انجام می دهد و اراده می کند پس آن را می آورد و می داند پس به طور کامل احصاء می کند و می میراند و زنده می کند، و نیازمند و بی نیاز می نماید، و می خنداند و می گریاند، و نزدیک و دور می گرداند، منع و عطا می کند، پادشاهی تنها برای اوست و ستایش فقط از آن اوست، هر خیری تنها به دست قدرت اوست.
او بر هر چیزی تواناست، شب را در روز و روز را در شب داخل می کند.
آگاه باشید! او مقتدر و توانای بسیار آمرزنده است، پاسخ دهندۀ دعا و پرداخت کنندۀ عطاست، شمارندۀ همگان و پروردگار پریان و مردمان است. هیچ چیزی برای او مشتبه نمی شود و فریاد پناه جویان او را خسته نمی کند و پافشاری اصرارکنندگان او را ملول نمی گرداند.
او نگه دارندۀ شایستگان و توفیق دهندۀ رستگاران و سرپرست اهل ایمان و پروردگار جهانیان است، همان کسی که شایستگی دارد که همه موجودات و آفریده ها شکرگزارش باشند و در توانگری و تهیدستی، شادی و غم، سختی و آسانی او را ستایش کنند. من به او و فرشتگان و کتاب ها و فرستاده های او ایمان آورده و فرمانش را می شنوم و اطاعتاز او می کنم و به هر چیزی که موجب خشنودی اوست پیشی می گیرم و تسلیم فرمان و قضای او هستم درحالی که به اطاعت از او راغب و از کیفرش بیمناکم، چون او خدائی است که هیچ کس از کیفر او ایمن نیست و از ستم او نمی ترسد (چون ظلم نمی کند). بندگی او را بر خود نوشته ام و بر ربوبیت او شهادت می دهم و آن چه را به من وحی شده انجام می دهم، از این پرهیز دارم که اگر آن را
ص: 305
انجام ندهم عذابی بر من فرود آید که هیچ کس نتواند آن را از من دور بدارد اگرچه چاره جوئی او زیاد باشد، معبودی جز او نیست.
زیرا او به من خبر داده: اگر آن چه را در حقّ علی بر من نازل کرده به مردم نرسانم، پیام او را نرسانده ام و او تبارک و تعالی وعدۀ نگهداری مرا داده است.
او خدائی کفایت کننده و کریم و بخشنده است پس او به من وحی فرستاده: «بسم الله الرحمن الرحیم ای پیامبر! آن چه دربارۀ علی از سوی پروردگارت به سوی تو فرستاده شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی پس پیامش را نرسانده ای و خداوند تو را از گزند مردم نگه می دارد». (1)
ای مردم! در آن چه به من فرو فرستاده من هیچ کوتاهی نکردم و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می کنم؛ جبریل (علیه السلام) سه بار پیوسته بر من فرود آمده و از جانب سلام یعنی پروردگارم به من فرمان داد که در این جمعیت و گردهمایی بایستم و به هر سفید و سیاهی خبر بدهم که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) برادر و جانشین و خلیفۀ من و امام بعد از من است.
او همان کسی است که جایگاهش برای من همانند جایگاه هارون نسبت به موسی(علیهما السلام)است جز آن که بعد از من دیگر پیامبری نیست.
او بعد از خدا و پیامبرش ولی و سرپرست شماست و خداوند تبارک و تعالی این آیه از کتابش را بر من فرو فرستاده است: «سرپرست و ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند»(2) و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) هم نماز را به پا داشته و هم درحالی که در رکوع بوده زکات پرداخت نموده است، قصد و نیت او در هر حالی فقط برای خداست.
ای مردم! من از جبریل (علیه السلام) تقاضا نمودم که مرا از رساندن این پیام به شما معاف بدارد چون من می دانم که جمعیت اهل ایمان کم و افراد نفاق پیشه زیادند و
ص: 306
به نیرنگ گناهکاران و مکر مسخره کنندگان آگاهم،همان کسانی که خداوند تعالی در کتابش آنان را چنین توصیف نموده است: «به زبانشان چیزی را می گویند که در دل هایشان نیست»«و آن را کاری آسان و ساده می پندارند با آن که نزد خدا کاری بسیار بزرگ است».(1)
و بارها مرا آزار دادند تا جائی که مرا گوش نامیدند و پنداشتند که من واقعاً چنین هستم چون من زیاد با او ملازم بوده و بسیار به او توجه داشتم تا این که خداوند عزوجل در این باره این آیه را فرستاد: «و برخی از آن منافقان کسانی هستند که همواره پیامبر را آزار می دهند و می گویند او گوش است (یعنی خوش باور می باشد) بگو: گوش نیکویی برای شماست(2)
و اگر بخواهم نام کسانی که این حرف را گفته اند بگویم می توانم نام ببرم، و اگر می خواستم انگشت اشاره به شخص خودشان داشته باشم اشاره می کردم، و اگر می خواستم کارشان را بر دیگران نشان دهم آن ها را متوجه می ساختم، ولی به خدا قسم من در کارشان کریمانه گذشتم و در تمام این کارها خدا از من خشنود نمی شود مگر آن که آن چه را بر من فرو فرستاده ابلاغ نمایم. آن گاه این آیه را خواندند: «ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت درباره علی (علیه السلام) به سوی تو فرستاده شده برسان و اگر انجام ندهی پس پیامش را نرسانده ای و خداوند تو را از گزند مردم نگه می دارد». (3)
ای مردم! بدانید که خداوند سرپرست و ولی و امامی را برای شما قرار داده که اطاعت از او بر مهاجر و انصار و بر کسانی که به نیکی از ایشان پیروی کرده اند، بر غائب و حاضر، بر عجم و عرب، آزاد و بنده، کوچک و بزرگ، بر سفید و سیاه و بر هر یکتاپرستی واجب است، حکم او انجام شدنی و گفتارش گذرا و فرمانش قابل اجراست، هر کس با او مخالفت کند ملعون و هر کس از او پیروی کند مشمول
ص: 307
رحمت خداست و هر کس او را تصدیق نماید و از او بشنود و اطاعتش کند خداوند متعال او را می آمرزد.
ای مردم! این آخرین مقام و مکانی است که در میان جمعیت شما می ایستم، پس خوب بشنوید و اطاعت کنید و تسلیم فرمان پروردگارتان باشید چون خدای عزّ وجل همان سرپرست و ولی و معبود شماست. آن گاه بعد از او پیامبرتان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سرپرست و ولی شماست که با شما سخن می گوید، سپس بعد از من به فرمان پروردگارتان علی (علیه السلام) سرپرست و ولی و پیشوای شماست، سپس امامت در دودمان از فرزندان من است تا روزی که خداوند عزّ وجل و پیامبرش را دیدار نمائید، هیچ حلالی نیست مگر آن چه را خدا و رسولش و امامان حلالکرده باشند و هیچ حرامی نیست مگر آن چه را خدا و رسولش و امامان حرام کرده باشند. و خداوند هر حلال و حرامی را به من یاد داده و آن چه را پروردگارم از کتابش و حلال و حرامش به من آموخته به شما رساندم.
ای مردم! هیچ دانشی نیست مگر آن که خداوند تعالی آن را در وجود من قرار داده و هر علمی را که من می دانم آن را در علی (علیه السلام) و فرزندان پرهیزکار او احصاء و واگذار نمودم و او امام مبین و روشنگری است که خداوند تعالی او را در سوره یاسین یاد کرده و فرموده: و ما هر چیزی را در امام مبین جمع نمودیم.(1)
ای مردم! از راه او به بیراهه نروید و گمراه نشوید و از او فاصله نگرفته و از ولایتش ممانعت و عقب نشینی نکنید، پس او کسی است که به شما را حق و حقیقت راهنمایی کرده و خود به آن عمل می کند و باطل را نابود کرده و دیگران را از آن باز می دارد و در راه خدا سرزنش هیچ سرزنش کننده ای او را مانع نمی شود. او اولین کسی است که به خدا و پیامبرش ایمان آورده و او کسی است که جانش را فدای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود. و او کسی است که همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود درحالی که از مردان هیچ کس همراه با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را عبادت نمی کرد. او
ص: 308
اول کسی است که با من نماز گذارده و اول کسی است که همراه من خدا را عبادت نموده و من از سوی خداوند تعالی به او دستور دادم که در بسترم بخوابد و او هم این کار را انجام داد درحالی که جانش را برای من در طبق اخلاص گذاشت تا فدا کند.
ای مردم! او را برتر بشمارید که خداوند او را برتر شمرده و او را بپذیرید که خداوند او را به امامت منصوب کرده است.
ای مردم! امامت او از جانب خداوند بزرگ است، و کسی که ولایتش را انکار نماید هرگز توبه اش را نخواهد پذیرفت و هرگز او را نمی آمرزد. بر خداوند تعالی حتم و لازم است که هر کس او را مخالفت کند برای همیشه و جاودانه او را به شکنجه بسیار سختی عذاب نماید، پس از مخالفت با او پرهیز کنید که به آتشی وارد می شوید که هیزم آن بدن های مردم و سنگ هاست و برای کافران آماده شده است.
ای مردم! به خدا سوگند پیامبران و فرستادگان گذشته (علیهم السلام) به من بشارت داده اند که من ختم کنندۀ همه پیامبران و فرستادگانم و حجت بر تمام موجودات از اهل آسمان و زمین هستم، پس هر کس در این شک و تردید نماید به کفر و جاهلیت گذشته گرائیده است و هر کس در چیزی از این گفتار من شک نماید پس در حقیقت در تمام آن چه بر من نازل شده شککرده و هر کس در یکی از امامان شک کند در همۀ آنان شک کرده و شک کنندۀ دربارۀ ما در آتش جهنم است.
ای مردم! خداوند متعال این فضیلت را از روی بخشش و احسان خویش به من عطا فرموده است و معبودی جز او نیست و حمد و سپاس همیشه و جاودانه و در هر حالی تنها از برای اوست.
ای مردم! علی (علیه السلام) را برتر بدانید زیرا او بعد از من از هر مرد و زنی برتر است، تنها به خاطر ما خداوند تعالی روزی فرو می فرستد تا مخلوقات باقی و پابرجا هستند، ملعون است ملعون است، مورد خشم و غضب است مورد خشم و غضب است هر کس این گفتار را رد نماید و با آن موافقت ننماید. آگاه باشید! این را جبریل (علیه السلام) از جانب خدای متعال به من خبر داده و می فرماید: هر کس با علی (علیه السلام) دشمنی کند و
ص: 309
ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد، پس هر کس باید بنگرد که برای فردای خود چه چیزی از پیش فرستاده است و از خدا بترسید که با او مخالفت کنید و گام هایتان بعد از استواری بلغزد همانا خداوند به آن چه انجام می دهید داناست.
ای گروه مردم! همانا او همان جنب الله هست که در کتاب خدا نازل شده است: «دریغ و افسوس بر کوتاهی که دربارۀ خدا کردم».(1)
ای مردم! دربارۀ قرآن تدبر نمائید و آیات آن را بفهمید و در محکمات آن نگاه کنید و متشابهاتش را پیروی مکنید، به خدا سوگند! هرگز کسی نواهی آن را برای شما بیان نمی کند و تفسیرش را برای شما روشن نمی نماید مگر آن که من دستش را گرفته ام و او را به سوی خود کشیده و بازویش را بالا برده ام و به شما اعلام کرده ام که هر کس را من مولا و سرپرست او هستم پس این علی هم مولای اوست و او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) برادر و جانشین من است و موالات و دوستی او از جانب خدای عزّ وجل نازل شده است.
ای مردم! همانا علی و پاکیزگان از فرزندان من (علیهم السلام) همان ثقل کوچک تر و قرآن، همان ثقل بزرگ تر است و هر یک از این دو از دیگری خبر می دهد و با آن موافقت دارد، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
آگاه باشید! که آن ها از جانب خدای سبحان افرادی امین در میان مخلوقاتش و دارندگان حکمت و دانش در زمینش هستند.
آگاه باشید! که من وظیفه ام را ادا کردم.
آگاه باشید! که من پیام او را رسانیدم.
آگاه باشید! که من به گوش شما رسانیدم.آگاه باشید! که من برای شما توضیح دادم.
آگاه باشید! که خداوند عزّ وجل فرمود و من هم از جانب خدای عزّ وجل می گویم.
آگاه باشید! که هیچ کس جز این برادرم امیرمؤمنان نیست و بعد از من به
ص: 310
هیچ کس جز او جائز نیست که امیرمؤمنان گفته شود.
آن گاه دستش را بر بازوی او زده و او را بالا برد و او اولین کسی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را یک پله پائین تر از خودش قرار داد. پس او دستش را به طرف صورت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گشود و ایشان هم علی (علیه السلام) را بالا برده تا این که پایش کنار زانوی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت، سپس فرمودند: ای مردم! این علی برادر و جانشین و نگه دارندۀ دانش و خلیفۀ من بر مؤمنان امّتم می باشد.
آگاه باشید! که تنزیل قرآن بر من است و تأویل و تفسیرش بعد از من بر عهده اوست و به هر چه خدا را خشنود می کند عمل می کند و جنگ کنندۀ با دشمنان اوست، او همگان را به اطاعت از او راهنمایی کرده و از معصیت و نافرمانی او باز می دارد.
او خلیفۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان و پیشوای هدایت گر و جنگ کنندۀ با ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ستمگران) و مارقین (کسانی که از دین خارج شدند) می باشد.
من به فرمان خدا می گویم «و پیش من فرمان و حکم او دگرگون نمی شود»(1) و من به فرمان پروردگارم گویم: بارخدایا! دوست باش با هر که او را دوست می دارد و دشمن باش با هر کس که با او دشمنی می کند و لعنت بنما هر کس او را انکار می کند و خشمناک باش با هر کس که حق او را رد می نماید.
بارخدایا! تو بر من فرو فرستادی که امامت مخصوص علی (علیه السلام) ولیّ تو باشد و تو به هنگامی که من آن را برای آن ها روشن نموده و او را منصوب کردم دین بندگانت را کامل و نعمتت را بر آن ها تمام کردی و راضی شدی که اسلام، دین واقعی برای آن ها باشد و فرمودی:«همانا دین در نزد خداوند تنها اسلام است»(2)
و فرمودی: «و هر کس دینی غیر از اسلام را بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و در آخرت از زیانکاران باشد».(3)
ص: 311
بارخدایا! من تو را گواه می گیرم که این مأموریت را رساندم.
ای مردم! خداوند عزّ وجل دین شما را به امامت او کامل گردانید، پس کسی که تا روز قیامت و جایگاه عرضۀ اعمال بر خدای عز وجل،به او و به فرزندان من _ که از پشت اویند _ اقتدا نکند تمام اعمالش در دنیا و آخرت حبط و نابود گشته و در آتش جهنم جاودانه بمانند «و عذاب بر آنان تخفیف داده نشود و مهلت داده نمی شوند».(1)
ای مردم! این علی (علیه السلام) است که بیش از شما مرا یاری کرده و پُرحق ترین و سزاوارترین شما به من و نزدیک ترین شما به من و عزیزترین شما در نزد من است و خدای عزّ وجل و من هر دو از او خشنودیم و هیچ آیۀ رضایت و خشنودی نازل نشده مگر آن که دربارۀ اوست و خدا هیچ اهل ایمانی را مورد خطاب قرار نداد مگر آن که به او شروع نمود و هیچ آیۀ مدح و ستایشی در قرآن فرود نیامد مگر آن که دربارۀ اوست و در سوره هل اتی علی الإنسان(2) برای کسی جز او به بهشت شهادت نداد و آن را دربارۀ غیر او نازل نکرد و در آن کسی را غیر از او مدح ننمود.
ای مردم! او یاری دهندۀ دین خدای عزّ وجل و مدافع از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و او پرهیزکار و پاکیزه و هدایت گر هدایت یافته می باشد. پیامبر شما بهترین پیامبر، و وصی پیامبر شما بهترین وصی، و پسرانش بهترین اوصیاء و جانشینان هستند.
ای مردم! فرزندان هر پیامبری از پشت خود اوست ولی فرزندان من از پشت علی (علیه السلام) است.
ای مردم! همانا ابلیس حضرت آدم (علیه السلام) را به واسطه حسادت از بهشت بیرون راند، پس بر او رشک نبرید که تمام کارهایتان از بین می رود و قدم هایتان خواهد لغزید، چون حضرت آدم (علیه السلام) به خاطر یک خطا و ترک اولی به زمین رانده شد درحالی که او برگزیدۀ خدای عزّ وجل بود و او با شما چگونه برخورد خواهد کرد
ص: 312
درحالی که شما شمائید (یعنی غیر برگزیده و غیر معصوم هستید) و در میان شما دشمنان خدا هستند.
آگاه باشید! کسی جز شقی و بدبخت با علی (علیه السلام) دشمنی نمی کند و علی (علیه السلام) را جز پرهیزکار دوست نمی دارد، و به او ایمان نمی آورد مگر کسی که مؤمن با اخلاص باشد. به خدا سوگند! سوره والعصر در باره علی (علیه السلام) فرود آمد: «بسم الله الرحمن الرحیم سوگند به عصر* همانا انسان در زیان است»(1)
تا آخر سوره.
ای مردم! خدا را شاهد گرفتم و پیام خویش را به شما رسانیدم و البته بر عهدۀ من چیزی جز رساندن آشکار نیست.
ای مردم! «از خدا بترسید آن طور که سزاوار ترسیدن است و نمیریدمگر درحالی که شما مسلمان باشید». (2)
ای مردم! «به خدا و پیامبرش و نوری که با او فرو فرستاده شده ایمان بیاورید پیش از آن که چهره هایی را محو کنیم سپس آن ها را بر قفا و پشت سرشان برگردانیم و آن ها را همانند اصحاب شنبه لعنت کنیم». (3)
به خدا سوگند! از این آیه جز گروهی از اصحاب من قصد نشده اند که من نام و نشان آن ها را خوب می شناسم، دستور دارم که کریمانه از کنار آن ها بگذرم پس هر کس به آن چه در دلش از دوستی و دشمنی که با علی (علیه السلام) می یابد عمل کند!!
ای مردم! آن نور در من، سپس در علی (علیه السلام)، سپس در دودمان او تا حضرت قائم (علیهم السلام) مهدی راه یافته، همان کسی که حق خدا و حقی را که برای ماست می گیرد.
آگاه باشید! که خداوند عزّ وجل ما را بر کسانی که کوتاهی نموده و دشمنی و مخالفت و خیانت کرده و بر همه گناه کاران و ستم کاران و غاصبان در تمام عوالم حجت قرار داده است.
ص: 313
ای مردم! من به شما هشدار دادم که من پیامبر خدا هستم، به تحقیق پیامبرانی پیش از من هم بوده و رفته اند، پس اگر من مُردم یا کشته شدم «شما به پشت سرتان (دوران جاهلیت) بر می گردید؟ و هر کس به پشت سر خود برگردد پس هرگز کمترین زیانی برای خدا ندارد و به زودی خداوند پاداش شکرگزاران را عطا می فرماید»،(1) آگاه باشید! که علی (علیه السلام) همان کسی است که به شکیبایی و شکرگزاری توصیف شده، سپس بعد از او فرزندان من از پشت او.
ای مردم! اسلام آوردن خود را بر خدا منّت ننهید که بر شما خشم می گیرد و عذابی را از جانب خود بر شما می فرستد چون او در کمین گاه شماست.
ای مردم! به زودی بعد از من پیشوایانی هستند که مردم را به آتش جهنم دعوت می کنند و روز قیامت یاری نمی شوند.
ای مردم! همانا خدا و من هر دو از آن ها بیزار و متنفّر هستیم.
ای مردم! آنان و یاری دهندگانشان و پیروانشان و همراهانشان در پائین ترین جای آتش جهنم خواهند بود و چه بد جائی است جایگاه متکبران.
آگاه باشید! که آن ها یاران صحیفه اند (همان صحیفه و پیمان نامه ای که نوشتند تا خلافت را از اهل بیت (علیهم السلام) بیرون کنند)، پس هر کدام از شما باید در صحیفه و طومار خود بنگرد. چون جریان این صحیفه همه مردمرا جز اندکی با خود برد.
ای مردم! همانا من امر امامت و وراثت را تا روز قیامت بر نسل خودم واگذار کردم و من بر هر حاضر و غائب و هر کس که در اینجا حضور داشته یا حاضر نبوده، متولد شده یا به دنیا نیامده آن چه را به آن مأموریت داشتم رساندم، پس تا روز قیامت حاضرین به غائبین و پدران به فرزندان برسانند و به زودی امامت را غاصبانه به صورت پادشاهی قرار می دهند.
آگاه باشید! خداوند لعنت کند کسانی را که به زور و از روی ظلم و ستم چیزی را غصب می کنند و در آن هنگام به حساب شما می پردازیم. «ای دو گروه انس و
ص: 314
جن! بر سر شما شراره هایی از آتش و مس فرستاده خواهد شد و نمی توانید یکدیگر را کمک کنید».(1) ای گروه مردم خداوند بر آن نیست که اهل ایمان را به آن وضعی که شما بر آن قرار دارید واگذارد، (بلکه بر آن است) تا این که پلید را از پاک جدا نماید و خدا بر آن نیست که شما را بر غیب آگاه کند.(2)
ای مردم! هیچ منطقه ای نیست مگر آن که خداوند تعالی به خاطر تکذیبشان آنان را هلاک کرده است و همان طور که خداوند متعال یادآوری کرده است این چنین مناطق شما را نابود می کند و این امام و سرپرست شما از جانب من و از صلب من است و خداوند وعده هایش را عملی می کند.
ای مردم! پیش از شما بیشتر گذشتگان به گمراهی و ضلالت دچار گشتند و خداوند هم آن ها را نابود گردانید و او نابودکنندۀ آیندگان نیز هست.
ای مردم! همانا خداوند به من امر و نهی فرموده و من هم به علی (علیه السلام) امر و نهی نمودم، پس علم امر و نهی در نزد اوست، پس دستورات او را گوش کنید تا سالم بمانید، و از او اطاعت کنید تا هدایت یابید، و نهی او را به کار بندید تا به رشد و کمال برسید، و به اهداف او روی بیاورید و راه های گوناگون شما را از راه بر حق او پراکنده نسازد.
ای مردم! من همان راه مستقیم خداوندم که شما را به پیروی از آن فرمان داده است، سپس بعد از من علی (علیه السلام) و بعد از او فرزندان از نسل او پیشوایانی هستند که به حق هدایت کرده و به آن داوری می کنند. سپس سوره الحمد لله رب العالمین را تا آخرش خوانده و فرمودند: دربارۀ من و آن ها این سوره نازل شد و آن ها را در بر گرفته و تنها به آن ها اختصاص دارد، اولیاء خدا ایشان هستند که هیچ گونه ترسی برایشان نیست و نه اندوهناک می شوند.
آگاه باشید! که «حزب خدا همان رستگاران و پیروزشوندگانند».(3)
ص: 315
آگاه باشید! دشمنان علی (علیه السلام) اهل تفرقه و کینه توزی و برادران شیاطین هستند که «برخی از آن ها به برخی دیگر برای فریب دادن سخنان آراسته را در پنهانی می گویند».(1)
آگاه باشید! که اولیاء ائمه (علیهم السلام) همان مؤمنانی هستند که خداوند تعالی آن ها را در کتابش یادآوری نموده و می فرماید: «هیچ قومی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و پیامبرش دوستی کنند»(2)
تا آخر آیه.
آگاه باشید! که اولیاء آنان کسانی هستند که خداوند عزّ وجل آن ها را توصیف کرده و می فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به ستم آلوده نکردند ایمنی از برای آن هاست و ایشان هدایت یافتگانند». (3)
آگاه باشید! اولیاء آنان کسانی هستند که در حال ایمنی و آسایش به بهشت در می آیند و فرشتگان با سلام و درود با آنان برخورد کرده و می گویند: « سلام و درود بر شما پاکیزه و نیکو شدید پس در آن وارد شوید که جاودانه اید».(4) و آنان کسانی هستند که بدون حساب وارد بهشت می شوند.
آگاه باشید! که دشمنان آنان کسانی هستند که وارد آتش می شوند.
آگاه باشید! که دشمنان آن ها کسانی هستند که از جهنم خروشی می شنوند درحالی که می جوشد و برای آن ناله ای است «هرگاه گروهی در آن افکنده شوند هم کیشان خود را لعنت کنند».(5)
آگاه باشید! دشمنان آن ها کسانی هستند که خدای عزّ وجل می فرماید: «هرگاه گروهی در آتش افکنده شوند نگهبانانش از آنان می پرسند: آیا شما را هشداردهنده ای نیامد؟ می گویند: آری؛ برای ما بیم دهنده آمد تا جائی که
ص: 316
می فرماید: پس هلاکت و نابودی بر اهل جهنم باد». (1)
آگاه باشید! که اولیاء آنان کسانی هستند که «در پنهانی از پروردگارشان می ترسند برای آن ها آمرزش و پاداش بزرگی است». (2)
ای مردم! ما تفاوت میان جهنم و اجر بزرگ را بیان کردیم، پس دشمن ما کسی است که خداوند او را مذمت و لعنت کرده و دوست ماکسی است که خداوند تعالی او را ستوده و دوستش دارد.
ای مردم! همانا من بیم دهنده ام و علی (علیه السلام) هدایت کننده است.
ای مردم! همانا من پیامبرم و علی (علیه السلام) جانشین من است.
آگاه باشید! پایان دهنده امامان از ما حضرت قائم مهدی (علیه السلام) است.
آگاه باشید! که او حمایت گر و پشتیبان دین است.
آگاه باشید! که او انتقام گیرندۀ از ستمگران است.
آگاه باشید! که او گشایندۀ قلعه ها و ویران کنندۀ آن هاست.
آگاه باشید! که او پیکارکنندۀ با هر قبیلۀ مشرکی است.
آگاه باشید! که او جوینده و به دست آورندۀ حق هر خون ریخته شدۀ اولیاء خداوند عزّ وجل است.
آگاه باشید! که او یاری دهندۀ دین خداست.
آگاه باشید! که او آبی فراوان از دریای ژرف و عمیق است.
آگاه باشید! که او پاداش دهندۀ هر صاحب فضلی است به خاطر فضل و برتری او و جزادهنده هر نادانی است به خاطر جهالت او.
آگاه باشید! که او برگزیدۀ خداست و خداوند او را اختیار نموده است.
آگاه باشید! که او هر علمی را ارث برده و به آن احاطه کامل دارد.
آگاه باشید! که او خبر دهنده از جانب پروردگاری است که گفتار او استوار و درست بوده و هیچ باطلی در آن راه ندارد.
ص: 317
آگاه باشید! که او به کمال و تمام و استوار است.
آگاه باشید! که امورات دین به او واگذار و تفویض شده است.
آگاه باشید! که گذشتگان برای او بشارت داده اند.
آگاه باشید! که او باقیماندۀ حجت های غالب است، حق جز با او نیست.
آگاه باشید! که او ولی و سرپرست از جانب خدا بر روی زمین و حکم کنندۀ او در میان مخلوقاتش و امین او بر نهان و آشکار اوست.
ای مردم! من حقیقت را بر شما روشن کردم و مطالب را به شما فهمانیدم و این علی (علیه السلام) است که باز بعد از من شما را دانا می گرداند.
آگاه باشید! که بعد از تمام شدن خطبه و سخنرانی من همۀ شما را فرا می خوانم که به عنوان بیعت و اقرار با او دست در دست من بگذارید، سپس بعد از من دست در دست او بنهید.
آگاه باشید! که من با خدا بیعت نموده و علی (علیه السلام) هم با من بیعت کرده و من از جانب خدای عزّ وجل از شما برای او بیعت می گیرم. همانا کسانی که با او بیعت می کنند جز این نیست که با خدا بیعت می کنند «دست خدا بالای دست آن هاست و هر که بر آن چه با خدا پیمان بسته وفا دار بماند به زودی خدا پاداش بزرگی به او می بخشد، پس هر کسپیمان را بشکند تنها به زیان خود آن را شکسته است».(1)
ای مردم! «همانا حج و عمره از شعائر الهی هستند پس هر که خانه خدا را حج کند یا عمره بگذارد بر او گناهی نیست که بر آن دو کوه طواف کند. (2)
ای مردم! حج خانه خدا را به جا آورید که هیچ خانواده ای به آن وارد نشد مگر آن که بی نیاز شده، و هیچ کس از آن تخلف و سر پیچی ننمود مگر آن که نیازمند گردید.
ای مردم! هیچ مؤمنی در موقف توقف نکرد مگر آن که خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت آمرزید، پس هرگاه حجش تمام شود عمل او از سر گرفته می شود.
ص: 318
ای مردم! حاجیان مورد کمک و عنایت الهی قرار گرفته و هزینه های آن ها هم پرداخت می شود و خداوند اجرت نیکوکاران را ضایع نمی گرداند.
ای مردم! حج خانه خدا را با دین کامل و دانایی و فقاهت انجام بدهید و از آن مشاهد و جایگاه های مقدس جز به توبه و برطرف کردن گناه برنگردید.
ای مردم! نماز را به پا دارید و زکات را پرداخت کنید همان گونه که خدای عزّ وجل به شما دستور داده است. اگر زمانی طولانی بر شما گذشت و کوتاهی کرده یا فراموش نمودید پس علی (علیه السلام) سرپرست و ولی شماست و برای شما روشن و بیان می کند. همان کسی که خداوند عزّ وجل او را بعد از من منصوب کرده و کسی که خداوند متعال او را از من و مرا از او آفریده است از آن چه از او می پرسید به شما خبر می دهد و آن چه را نمی دانید برای شما تفسیر می کند.
آگاه باشید! که حلال و حرام بیشتر از آن است که من آن ها را بشمارم و شما را یک جا از آن خبردار کنم. شما را به حلال فرمان می دهم و از حرام باز می دارم. من مأمور شدم که از شما بیعت و عهد و پیمان بگیرم که آن چه دربارۀ علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و امامان بعد از او از جانب خدای عزّ وجل آمده است را قبول کنید. همان کسانی که آن ها از نسل من و او هستند و آن موضوع امامتی است که فقط در آن ها بر پا خواهد بود و حضرت مهدی (علیه السلام) پایان دهنده آنان است تا روزی که خدا را ملاقات می کند پا بر جاست. همان خدائی که هر حلالی را که شما را بر آن راهنمایی کردم و هر حرامی را که شما را از آن بازداشتم تقدیر و حکم کرده و دیگر من از آن بر نمی گردم و هرگز آن را تغییر نمی دهم.آگاه باشید! من این گفتار را بر شما تجدید می کنم.
آگاه باشید! نماز را بر پا دارید و زکات را پرداخت نمائید و امر به معروف و نهی از منکر کنید.
آگاه باشید! که قلّه و اوج امر به معروف این است که به گفتار من روی بیاورید و آن را به کسی که حضور ندارد برسانید، و او را به قبول آن تشویق و تحریک نموده
ص: 319
و از مخالفت کردن با ایشان باز دارید، زیرا این فرمانی از جانب خدای عزّ وجل و از جانب من است و هیچ امر به معروف و نهی از منکری بدون امام معصوم نمی تواند محقق شود.
ای مردم!من قرآن را در میان شما می گذارم و امامان بعد از من از فرزندان او هستند و من به شمامی آموزم که آنان از من و من از آنان هستم چون خدای عزّ وجل می فرماید: و آن «یکتا پرستی» را کلمه ای پاینده در میان نسل او قرار داد و من گفتم: تا زمانی که به این دو «قرآن و عترت» چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید.
ای مردم! پرهیزکاری، پرهیزکاری، و از قیامت بر حذر بوده باشید و از آن بترسید همان طور که خدای عزّ وجل می فرماید: «به درستی که زلزله قیامت چیزی بسیار بزرگی است»(1)
مرگ، حساب، ترازو و حساب رسی در محضر پروردگار جهانیان و پاداش و کیفر را یاد کنید و هر کسی حسنه و نیکی بیاورد پاداش داده می شود و هر کس سیّئه و بدی بیاورد پس در بهشت برای او هیچ بهره ای نباشد.
ای مردم! شما بسیار بیش تر از آن هستید که با یک دست در یک وقت با من دست بیعت بدهید. خداوند عزّ وجل به من فرمان داده که از شما اقرار زبانی بگیرم به آن چه برای علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان از شما بیعت گرفتم و نیز به امامانی که بعد از او از نسل من و او می آیند، بنا بر آن چه به شما اعلام کردم که فرزندان من از پشت او هستند، پس همگی بگوئید: ما شنیدیم و اطاعت می کنیم و به آن چه شما از جانب پروردگار ما و پروردگار خودت دربارۀ جریان علی (علیه السلام) و فرزندان از نسل او یعنی ائمه (علیهم السلام) به ما رساندی راضی و تسلیم هستیم و بر آن با دل و جان و زبان خودمان با تو بیعت می کنیم. بر آن زنده می مانیم و بر آن می میریم و بر آن برانگیخته می شویم و آن را تغییر نداده و جابه جا نمی کنیم و در آن شک و تردیدی نداریم و از عهدی که بستیم بر نمی گردیم و پیمان خود را نمی شکنیم و تو ما را به اندرزهای الهی دربارۀ علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و امامان از نسل و نژاد او که بعد از او؛ امام حسن و حسین(علیهما السلام)و
ص: 320
کسانی را که خداوند متعال بعد از آن دو منصوبنموده موعظه کردی، پس عهد و پیمان برای آن ها از دل و جان و زبانمان و درونمان و دست هایمان گرفته شد، هر که آن بیعت را با دستش درک کرد و الّا باید با زبانش به آن اقرار نماید. ما به آن بَدل و تغییری نمی جوئیم و از خودمان برای آن هرگز جابه جائی نمی بینیم و ما این را از جانب تو به دور و نزدیک از فرزندان و اهل خودمان می رسانیم و بر این کار خدا را شاهد می گیریم و بس است که خداوند شاهد باشد و تو نیز بر ما به آن گواه باشی.
ای مردم! چه می گوئید؟ خداوند تعالی هر صدا «و هر نگاه خائنانه و آن چه را سینه ها پنهان می دارند را می داند»، «پس هر کس هدایت شود برای خودش مفید است و هر کس گمراه گردد پس قطعاً به زیان خود گمراه می شود»(1)
و هر کس بیعت کند در حقیقت با خداوند عزّ وجل بیعت کرده است دست خدا بالای دست شماست، و هر کس آن را بشکند بر علیه خود آن را شکسته، پس با خداوند متعال و من بیعت کنید و با علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و امام حسن و حسین و امامان (علیهم السلام) بیعت کنید همان کسانی که کلمۀ پاکیزه و پاینده می باشند.
ای مردم! بگوئید آن چه را من برای شما گفتم و در برابر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان تسلیم باشید و بگوئید: «شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا! آمرزش تو را خواستاریم و بازگشت تنها به سوی توست»(2) و بگوئید: «حمد و ستایش برای خدائی است که ما را به این هدایت نمود و اگر ما را هدایت نکرده بود ما هدایت نمی یافتیم».(3)
ای مردم! همانا فضائل علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و آن چه را خداوند در قرآن نازل کرده بیش تر از آن است که آن ها را در یک مجلس بشمارم پس هر کس شما را به آن ها خبر داد و آن ها را معرفی کرد تصدیقش کنید.
ص: 321
ای مردم! هر کس خدا و پیامبرش و علی و والیان امر (علیهم السلام) را اطاعت نماید، به تحقیق به رستگاری بزرگی نائل آمده است.
ای مردم! کسانی که در بیعت و دوستی با او و تسلیم در برابر او به عنوان امیرمؤمنان پیشی بگیرند «ایشان همان رستگاران در باغستان های پر ناز و نعمت بهشت می باشند».(1)
ای مردم! آن گفتاری را بگوئید که خداوند از شما خشنود می شود پس اگر شما و هر کس که روی زمین است همگی کفران و ناسپاسی نمایند هیچ زیان و ضرری به خدا نمی رساند.بار خدایا! اهل ایمان را بیامرز و کافران را نابود گردان و تمام حمد و ستایش تنها برای پروردگار جهانیان است.
پس مردم ندا کردند: آری؛ فرمان خدا و پیامبرش را به دل و جان و زبان و دستمان و تمام اعضا و جوارحمان شنیده و اطاعت نمودیم و به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) به شدت روی آورده و با دستان خود بیعت نمودند. اولین کسانی که دست بیعت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دادند ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند و بعد، بقیه مهاجر و انصار بودند که به مقدار قدر و منزلتشان بیعت نمودند تا این که نماز ظهر و عصر در یک وقت و مغرب و عشا نیز در یک زمان آورده شد و سه بار بیعت کرده و دست دادند، و هرگاه قومی بیعت می کردند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمودند: حمد و ثنا برای خدایی است که ما را بر همۀ جهانیان برتری داد و دست دادن به عنوان بیعت کردن یک سنتی در بین مردم شد و رسمیت یافت
ص: 322
ولی کسانی که حقی در آن نداشتند آن را به کار می گرفتند(1).2
128_ الباب فيما نذكره من كتاب الرسالة الموضحة تأليف المظفّر بن جعفر بن الحسن في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بالتسليم على مولانا علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين في حياة سيد المرسلين صلوات الله عليهم أجمعين و هو ممّن يروي عنه محمد بن جرير
ص: 323
الطبري ننقل ذلك من خط مصنفه من الخزانة العتيقة بالنظامية ببغداد
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ وَ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصِ قَالا: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ يَحْيَى الْمُزَنِيِّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ بُرَيْدَةَ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ: كُنَّا نُسَلِّمُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) بِحَضْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ نَقُولُ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ يَرُدُّ عَلَيْنَا.
بریدۀ اسلمی می گوید: ما همواره در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام می دادیم و می گفتیم: السلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته و ایشان جواب سلام ما را می دادند.(1)
129_ الباب فيما نذكره عن المظفر بن جعفر بن الحسن المذكور من كتابه الذي أشرنا إليه بالخزانة العتيقة بالنظامية من حديث الخمس رايات و تسمية سيدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و إمام الغر المحجلين صلوات الله عليهم أجمعين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ وَ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ نُوحِ بْنِ أَبِي النُّعْمَانِ الْأَزْدِيِّ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ الْحَرْبِ الْأَزْدِيِّ عَنْ رَبِيعِ بْنِ حُمَيْدٍ الضَّبِّيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ قَالَ: لَمَّا سُيِّرَ أَبُو ذَرٍّ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي
ص: 324
طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ فَقَالَ أَبُوذَرٍّ: حَدِّثُوا بِحَدِيثٍ نَذْكُرُ فِيهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَنَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَنُصَدِّقُهُ. قَالُوا: حَدِّثْنَا يَا عَلِيُّ. قَالَ: لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا هَذَا زَمَانُ حَدِيثِي. قَالُوا: صَدَقْتَ، قَالُوا: حَدِّثْنَا يَا حُذَيْفَةُ، قَالَ: لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سُئِلْتُ عَنِ الْمُعْضِلَاتِ فَحَدَّثْتُهُنَّ. قَالُوا: يَا ابْنَ مَسْعُودٍ حَدِّثْنَا قَالَ: لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ. قَالُوا: حَدِّثْنَا يَا عَمَّارُ قَالَ: لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي نَسِي ءٌ إِلَّا أَنْ أَذْكُرَ. قَالَ: فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ أَنَا أُحَدِّثُكُمْ بِحَدِيثٍ سَمِعْتُمُوهُ أَوْ مَنْ سَمِعَهُ مِنْكُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّهُ حَقٌّ. أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ عَلَى ذَلِكَ. قَالَ: وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ.
قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَدَّثَنَا أَنَّ شِرَارَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، اثْنَا عَشَرَ؟ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ، ثُمَّ سَمَّى الْأَوَّلِينَ ابْنَ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الْآخِرِينَ وَ سَمَّى الْآخِرِينَ سِتَّةً الْعِجْلَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الْأَبْتَرَ. قَالُوا: نَشْهَدُ عَلَى ذَلِكَ. قَالَ: وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.
قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ؟ وَ هِيَ رَايَةُ الْعِجْلِ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِكَ بِمَنْ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا ذَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبْنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ اضْطَهَدْنَا الْأَصْغَرَ وَ ابْتَزَزْنَاهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا ذَاتَ الشِّمَالِ
ص: 325
فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً. ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فِرْعَوْنِ أُمَّتِي وَ هُمْ أَكْثَرُ النَّاسِ وَ مِنْهُمُ الْبَهَارِجِيُّونَ قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ بَهْرَجُوا الطَّرِيقَ؟ قَالَ: لَا وَ لَكِنَّهُمْ بَهْرَجُوا دِينَهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ يَصْنَعُونَ لِلدُّنْيَا وَ لَهَا يَرْضَوْنَ وَ لَهَا يَسْخَطُونَ وَ لَهَا يَنْصَبُونَ، فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِ صَاحِبِهِمْ وَ ذَكَرَ مِثْلَ الْأَوَّلِ. فَيَقُولُونَ: كَذَّبْنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ قَتَلْنَاهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا طَرِيقَ أَصْحَابِكُمْ فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يُسْقَوْنَ مِنْهُ قَطْرَةً.
ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فُلَانٍ وَ سَمَّاهُ وَ هُوَ إِمَامُ خَمْسِينَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِي فَآخُذُ بِيَدِهِ وَ ذَكَرَ مِثْلَ الْأَوَّلِ فَيَقُولُونَ: كَذَّبْنَا الْأَكْبَرَ وَ خَذَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ عَدَلْنَا عَنْهُ فَيَكُونُ سَبِيلُهُمْ سَبِيلَ مَنْ تَقَدَّمَهُمْ، ثُمَّ تَرِدُعَلَيَّ رَايَةُ فُلَانٍ وَ سَمَّاهُ بِرَايَتِهِ وَ هُوَ إِمَامُ سَبْعِينَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِي فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ وَ ذَكَرَ مِثْلَ ذَلِكَ فَيَقُولُونَ: كَذَّبْنَا الْأَكْبَرَ وَ عَصَيْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ قَتَلْنَاهُ فَيَكُونُ سَبِيلُهُمْ سَبِيلَ مَنْ تَقَدَّمَهُمْ، ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: تَبِعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قُتِلْنَا مَعَهُ. فَأَقُولُ: رووا [رِدُوا] فَيَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا وَ لَا يَنْصِبُونَ وَ لَا يَفْزَعُونَ وَجْهُ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ أَوْ كَأَضْوَإِ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ. فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: وَ هُوَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ.
قَالَ [ابْنُ] أَبُو النُّعْمَانِ: قَالَ لِي صَخْرٌ اشْهَدْ بِهَذَا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ أَنِّي حَدَّثْتُكَ بِهِ عَنْ حَنَانٍ، قَالَ حَنَانٌ لِصَخْرٍ: اشْهَدْ بِهَذَا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ أَنِّي حَدَّثْتُكَ بِهِ عَنْ رَبِيعِ بْنِ حُمَيْدٍ، قَالَ: وَ قَالَ رَبِيعٌ لِحَنَانٍ: اشْهَدْ بِهَذَا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ أَنِّي حَدَّثْتُكَ بِهَذَا عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ، وَ قَالَ مَالِكُ بْنُ ضَمْرَةَ لِرَبِيعٍ: اشْهَدْ
ص: 326
بِهَذَا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ أَنِّي حَدَّثْتُكَ بِهَذَا عَنْ أَبِي ذَرٍّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأَبِي ذَرٍّ: وَ اشْهَدْ بِهَذَا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ أَنِّي حَدَّثْتُكَ بِهَذَا لَيْسَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَبِي ذَرٍّ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحَدٌ.
مشابه آن در حدیث 96 گذشت.
130_ الباب فيما نذكره عن المظفر بن جعفر بن الحسن من كتابه بخطّه في النظامية العتيقة ببغداد و تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي بن أبي طالب(علیهما السلام) بأمير المؤمنين و سيّد المسلمين و قائد الغرّ المحجّلين نذكره بلفظه
وَ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ الْخَثْعَمِيُّ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ رَاشِدٍ الرَّاشِدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ الْفَرَّاءُ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَدْخُلُ الْآنَ.
قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ يَدْخُلُ الْآنَ؟ قَالَ: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. قَالَ: قُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ، فَدَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام). فَقَامَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مُسْتَبْشِراً فَجَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام). فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّكَ تَصْنَعُ بِيشَيْئاً مَا صَنَعْتَهُ بِي! قَالَ: وَ لِمَ لَا أَصْنَعُ هَذَا وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي وَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ بَعْدِي.
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: الآن وارد می شود! به ایشان عرض شد: یا رسول الله! چه کسی الآن داخل می شود؟
فرمودند: امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست و رو سفیدان.
انس می گوید: عرض کردم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده. پس علی (علیه السلام)
ص: 327
وارد شد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوشحال و شادمان برخاسته و عرق چهرۀ خویش را با چهرۀ علی (علیه السلام) پاک می کرد. او عرض کرد: یا رسول الله! امروز با من رفتاری داشتی که هرگز با من چنین نکرده بودی. فرمودند: چرا این کار را نکنم و حال آن که تو از جانب من دینم را می رسانی و به وعده های من وفا می کنی و دیون مرا پرداخت می نمایی و بعد از من در آن چه اختلاف می کنند برای آن ها بیان و روشن می کنی.(1)
131_ الباب فيما نذكره عن المظفّر بن جعفر بن الحسن من كتابه بخطه بالنظامية العتيقة ببغداد بتسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و عيبة علمي و بابي الذي أوتي منه و من رجال الحديث محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ الذي روى الخطيب في تاريخه أنه ما كان تحت أديم السماء مثله
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: فَمِنْهَا مَا حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ (رحمه الله) قَالَ: وَجَدْتُ فِي كِتَابِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِيرٍ الطَّبَرِيِّ قَالَ: وَجَدْتُ فِي كِتَابِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمَيْدٍ الرَّازِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا دَاهِرُ بْنُ يَحْيَى الْأَحْمَرِيُّ الْمُقْرِي عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ الْأَسَدِيِّ قَالَ: بَيْنَا ابْنُ عَبَّاسٍ بِمَكَّةَ يُحَدِّثُ النَّاسَ عَلَى شَفِيرِ زَمْزَمَ فَلَمَّا قَضَى حَدِيثَهُ نَهَضَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْمَلَإِ فَقَالَ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إِنِّي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ. فَقَالَ: أَعْوَانُ كُلِّ ظَالِمٍ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ مِنْكُمْ فَسَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ. قَالَ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! إِنَّمَا جِئْتُكَ لِأَسْأَلَكَ عَنْ عَلِيٍّ وَ قِتَالِهِ أَهْلَ لا إله إلّا الله لَمْ يَكْفُرُوا بِصَلَاةٍ وَ لَا حَجٍّ وَ لَا صِيَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ؟ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ سَلْ عَمَّا يَعْنِيكَ.
فَقَالَ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! مَا جِئْتُ أَضْرِبُ عَلَيْكَ مِنْ حِمْصٍ لِحَجٍّ وَ لَا لِعُمْرَةٍ وَ
ص: 328
لَكِنْ جِئْتُ أَسْأَلُكَ لِتَشْرَحَ لِي أَمْرَ عَلِيٍّ وَ قِتَالِهِ؟ قَالَ: وَيْحَكَ إِنَّ عِلْمَ الْعَالِمِ صَعْبٌ لَا تَحْتَمِلُهُ وَ لَا تَقْبَلُهُ الْقُلُوبُ. إِنَّ مَثَلَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ مُوسَى وَ الْعَالِمِ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ لِمُوسَى فِي كِتَابِهِ: ﴿إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ* وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ ءٍ﴾ فَكَانَ مُوسَى (علیه السلام) يَرَى أَنَّ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ قَدْ أُثْبِتَتْ لَهُ كَمَا تَرَوْنَ أَنَّ عُلَمَاءَكُمْ قَدْ أَثْبَتُوا لَكُمْ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ وَ لَمَّا يُثْبِتُوهُ. فَلَمَّا انْتَهَى مُوسَى إِلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ لَقِيَ الْعَالِمَ فَاسْتَنْطَقَهُ فَأَقَرَّ لَهُ بِفَضْلِ عِلْمِهِ وَ لَمْ يَحْسُدْهُ كَمَا حَسَدْتُمْ أَنْتُمْ عَلِيّاً فِي فِعْلِهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى: وَ رَغِبَ إِلَيْهِ ﴿هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً﴾، فَعَلِمَ الْعَالِمُ أَنَّ مُوسَى لَا يُطِيقُ صُحْبَتَهُ وَ لَا يَصْبِرُ عَلَى عِلْمِهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ: ﴿إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً*وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً﴾ قَالَ مُوسَى وَ هُوَ يَعْتَذِرُ: ﴿سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً﴾ فَعَلِمَ أَنَّ مُوسَى لَمْ يَصْبِرْ عَلَى عِلْمِهِ فَقَالَ لَهُ: ﴿فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً﴾ فَرَكِبَا فِي السَّفِينَةِ فَخَرَقَهَا الْعَالِمُ وَ كَانَ خَرْقُهَا لِلهِ رِضًى وَ لِمُوسَى سَخَطاً كَذَلِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) لَمْ يَقْتُلْ إِلَّا مَنْ كَانَ قَتْلُهُ لِلهِ رِضًى وَ لِأَهْلِ الْجَهَالَةِ مِنَ النَّاسِ سَخَطاً. اجْلِسْ فَأُخْبِرَكَ بِالَّذِي سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عَايَنْتُهُ مِنْهُ.
أُخْبِرُكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَزَوَّجَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَوْلَمَ فَكَانَتْ وَلِيمَتُهُ الْحَيْسَ وَ كَانَ يَدْعُو عَشَرَةً عَشَرَةً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَكَانُوا إِذَا أَصَابُوا طَعَامَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَشْتَهِي أَنْ يُخَفِّفُوا عَنْهُ فَيَخْلُوَ لَهُ الْمَنْزِلُ لِأَنَّهُ كَانَ حَدِيثَ عَهْدٍ بِعِرْسٍ وَ كَانَ مُحِبّاً لِزَيْنَبَ وَ كَانَ يَكْرَهُ أَذَى الْمُؤْمِنِينَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ
ص: 329
ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا﴾ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ.
فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ كَانُوا إِذَا أَصَابُوا طَعَاماً لَمْ يَلْبَثُوا أَنْ يَخْرُجُوا قَالَ: فَمَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ لَيَالِيهِنَّ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ ابْنَةِ أَبِي أُمَيَّةَ وَ كَانَتْ لَيْلَتَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ صَحِبَتْهُ يَوْماً فَلَمَّا تَعَالَى النَّهَارُ انْتَهَى عَلِيٌّ (علیه السلام) إِلَى الْبَابِ فَدَقَّ دَقّاً خَفِيفاً عَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ دَقَّهُ وَ أَنْكَرَتْ أُمُّ سَلَمَةَ. قَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! قُومِي فَافْتَحِي الْبَابَ. قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ هَذَا الَّذِيقَدْ بَلَغَ مِنْ خَطَرِهِ أَنْ أَفْتَحَ لَهُ الْبَابَ وَ قَدْ نَزَلَ فِينَا بِالْأَمْسِ مَا نَزَلَ حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾ مَنِ الَّذِي بَلَغَ مِنْ خَطَرِهِ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مَحَاسِنِي وَ مَعَاصِمِي.
فَقَالَ لَهَا نَبِيُّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَهَيْئَةِ الْمُغْضَبِ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾ قُومِي فَافْتَحِي لَهُ الْبَابَ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلًا لَيْسَ بِالْخَرِقِ وَ لَا بِالنَّزِقِ وَ لَا بِالْعَجِلِ فِي أَمْرِهِ، يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. يَا أُمَّ سَلَمَةَ! إِنَّهُ آخِذٌ بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ فَلَيْسَ بِفَاتِحِهِ حَتَّى تَتَوَارِي عَنْهُ وَ لَا دَاخِلٌ الدَّارَ حَتَّى يَغِيبَ الْوَطِي ءُ عَنْهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَقَامَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ هِيَ لَا تَدْرِي مَنْ بِالْبَابِ غَيْرَ أَنَّهَا قَدْ حَفِظَتِ الْمَدْحَ فَمَشَتْ نَحْوَ الْبَابِ، وَ هِيَ تَقُولُ: بَخْ بَخْ لِرَجُلٍ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ.
فَفَتَحَتْ وَ أَمْسَكَ عَلِيٌّ (علیه السلام) بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ فَلَمْ يَزَلْ قَائِماً حَتَّى غَابَ عَنْهُ الْوَطِي ءُ. فَدَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فِي خِدْرِهَا فَفَتَحَ عَلِيٌّ الْبَابَ فَدَخَلَ وَ سَلَّمَ عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أُمَّ سَلَمَةَ! هَلْ تَعْرِفِينَهُ؟ فَقَالَتْ: نَعَمْ فَهَنِيئاً لَهُ. فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.
ص: 330
يَا أُمَّ سَلَمَةَ! هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ الْخَلِيفَةُ عَلَى الْأَحْيَاءِ مِنْ أُمَّتِي، أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ قَرِينِي فِي الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى. اشْهَدِي يَا أُمَّ سَلَمَةَ! أَنَّهُ يُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ. فَقَالَ الشَّامِيُّ: فَرَّجْتَ عَنِّي يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ.
مشابه آن در حدیث 125 گذشت.
132_ الباب فيما نذكره عن المظفر بن جعفر بن الحسن من كتابه بخطه في النظامية العتيقة كما قدمناه و هو حديث يوم الغدير على نحو ما قدّمناه عن أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي نذكر منه الإسناد بلفظه لأجل اختلاف روايته و نذكر ما لا بدّ منه من ذكر لفظه في التسمية لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و إمامهم و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين
فَنَقُولُ: قَالَ: وَ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْمَرٍ الْكُوفِيِّقَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْمُعَافَى قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرٍ (علیهم السلام) قَالَ: يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ يَوْمٌ شَرِيفٌ عَظِيمٌ أَخَذَ اللَّهُ الْمِيثَاقَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَمَرَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ يَنْصِبَهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَ شَرَحَ الْحَالَ وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ، ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُعْلِمَ أُمَّتَكَ وَلَايَةَ مَنْ فَرَضْتُ طَاعَتَهُ وَ مَنْ يَقُومُ بِأَمْرِهِمْ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَكَّدَ ذَلِكَ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ فَقَالَ: أَيْ رَبِّ وَ مَنْ وَلِيُّ أَمْرِهِمْ بَعْدِي؟ فَقَالَ: مَنْ هُوَ لَمْ يُشْرِكْ بِي طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ لَمْ يَعْبُدْ وَثَناً وَ لَا أَقْسَمَ بِزَلَمٍ؛ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُهُمْ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. فَهُوَ
ص: 331
الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ وَ الْبَابُ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِي.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَيْ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ قُرَيْشاً وَ النَّاسَ عَلَى نَفْسِي وَ عَلِيٍّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَعِيداً وَ تَهْدِيداً: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. فِي عَلِيٍّ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ ثُمَّ ذَكَرَ صُورَةَ مَا جَرَى بِغَدِيرِ خُمٍّ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام).
ابوجعفر احمد بن معافی می گوید: امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا از پدرش از جدش امام جعفر صادق (علیهم السلام) نقل می کند که فرمودند: روز غدیر روز با شرافت و بزرگی است. خداوند تعالی برای امیرمؤمنان (علیه السلام) عهد و پیمان گرفت و به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد که او را به عنوان پرچم هدایت منصوب بنما و ماجری را چنین نقل می فرماید: آن گاه جبریل (علیه السلام) فرود آمد و عرض کرد: ای محمد! همانا خداوند تعالی به تو فرمان می دهد که ولایت کسی را به امت خود اعلام کنی که اطاعت از او را واجب کردم و آن کسی که بعد از تو عهده دار امر آن ها می شود و آن را خداوند تعالی در کتابش تأکید کرده و می فرماید: «خدا را اطاعت کنید و پیامبر و والیان امر از خودتان را اطاعت کنید».(1) پس او عرض کرد: بار پروردگارا! ولیِّ امر مردم بعد از من کیست؟
فرمود: آن که یک چشم برهم زدن به من شرک نورزیده و هرگز بت پرستی ننموده و هرگز از گوشتی به رسم دوران جاهلیت از راهشرط بندی و بخت آزمایی بهره نبرده،(2)
او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان می باشد. او کلمه ای است که من آن را بر اهل تقوی و پرهیزکاران لازم نمودم و او
ص: 332
دری است که تنها از آن آمده می شود، هر کس از او اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس از او نافرمانی کند از من نافرمانی کرده است. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پروردگارا! من از قریش و مردم، بر خودم و علی (علیه السلام) می ترسم. پس خدای تبارک و تعالی از روی هشدار و تهدید این آیه را فرستاد: «ای پیامبر! آن چه دربارۀ علی (علیه السلام) از جانب پروردگارت به تو رسیده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی پیام او را نرسانده ای و خداوند تو را از آسیب و گزند مردم نگه می دارد»(1) آن گاه ماجرای غدیر خم دربارۀ ولایت (علیه السلام) را یاد کرد.(2)
133_ الباب فيما نذكره و نرويه من كتاب الإستنصار في النص على الأئمّة الأطهار تأليف الفقيه الفاضل محمد بن علي بن عثمان الكراجكي وجدنا فيه حديثاً واحداً رواه من طرق العامّة في تسميته (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بسيد المسلمين و أمير المؤمنين و أخو رسول رب العالمين و خليفته على الناس أجمعين فنذكر عنه (رضی الله عنه) بلفظه فقال: باب من روايات العامة في النص على الأئمة صلوات الله عليهم و سلامه.
فَمِنْ ذَلِكَ مَا سَمِعْنَاهُ عَنِ الشَّيْخِ الْفَقِيهِ أَبِي الْحَسَنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ شَاذَانَ الْقُمِّيِّ (رضی الله عنه) مِنْ كِتَابِهِ الْمَعْرُوفِ بِإِيضَاحِ دَفَائِنِ النَّوَاصِبِ بِمَكَّةَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ سَنَةَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ حَدَّثَنِي الشَّيْخُ أَبُو الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ: حَدَّثَنِي زِيَادُ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ: حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ اعْلَمُوا أَنَّ لِلهِ تَعَالَى بَاباً مَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنَ النَّارِ وَ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ، فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! اهْدِنَا إِلَى هَذَا
ص: 333
الْبَابِ حَتَّى نَعْرِفَهُ. فَقَالَ: هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَخُو رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ خَلِيفَتُهُ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ.مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى الَّتِي لَا انْفِصامَ لَها فَلْيَسْتَمْسِكْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّ وَلَايَتَهُ وَلَايَتِي وَ طَاعَتَهُ طَاعَتِي. مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَعْرِفَ الْحُجَّةَ بَعْدِي فَليَعْرِفْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَإِنَّهُمْ خُزَّانُ عِلْمِي.
فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا عِدَّةُ الْأَئِمَّةِ؟ فَقَالَ: يَا جَابِرُ! سَأَلْتَنِي رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلَامِ بِأَجْمَعِهِ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِيَ ﴿عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾ وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الْعُيُونِ الَّتِي تَفَجَّرَتْ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ(علیهما السلام) حِينَ ضَرَبَ بِعَصَاهُ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾ فَالْأَئِمَّةُ يَا جَابِرُ اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ.
ابن عباس می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: ای مردم! بدانید که برای خدای متعال دری می باشد که هر کس به آن داخل شود از آتش جهنم و ترس بزرگ روز قیامت ایمن گردد. پس ابوسعید خُدری برخاست و به سوی او رفته و عرض کرد: یا رسول الله! ما را به این در راهنمائی کن تا آن را بشناسیم.
فرمودند: آن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) مهتر همه جانشینان و امیرمؤمنان و برادر فرستادۀ پروردگار جهانیان و خلیفۀ او بر همۀ مردمان است.
ای مردم! هر کس دوست دارد که به دستگیرۀ محکمی که گسستنی برای آن
ص: 334
نیست چنگ بزند پس باید به ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) چنگ بزند چون ولایت او ولایت من و طاعت او طاعت من است.
ای مردم! هر کس دوست دارد که حجت بعد از من را بشناسد پس باید علی بن ابی طالب و امامان از فرزندان من (علیهم السلام) را بشناسد، زیرا ایشان گنجینه داران علوم من هستند. پس جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما برخاست و عرض کرد: یا رسول الله! آن امامان چه تعداد هستند؟
فرمودند: ای جابر! خدا تو را رحمت کند از تمام اسلام پرسیدی، شمارۀ آنان به تعداد ماه های سال است و آن نزد خدای متعال در کتابشدر روز آفرینش آسمان ها و زمین دوازده ماه است.(1)
و شمارۀ آنان به تعداد چشمه هایی است که برای موسی بن عمران(علیهما السلام) شکافته شد در آن موقعی که عصایش را بر آن سنگ زد، پس دوازده چشمه از آن جوشید.(2) و شماره آنان به تعداد نقبای بنی اسرائیل است خداوند تعالی می فرماید: «و به تحقیق خداوند از بنی اسرائیل عهد و پیمان گرفت و از میان آن ها دوازده نقیب برانگیختیم».(3) پس ای جابر! امامان دوازده نفر هستند که اول آنان علی بن ابی طالب و آخرشان حضرت قائم (علیهم السلام) می باشند. (4)
134_ الباب فيما نذكره من حديث البساط و أهل الكهف روينا من عدة طرق و رأينا من عدة طرقهم و تصانيفهم في مواضع من جماعة و يزيد بعض الرواة على بعض و نحن نذكر الآن ما رأيناه في نسخة فيها ذكر أسماء علي (علیه السلام) أول خطبة النسخة الحمد لله المستحق الحمد بآلائه المستوجب للشكر على نعمائه و فيه تسمية مولانا علي بإمرة المؤمنين و هذا لفظها
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا
ص: 335
الْحَسَنُ بْنُ دِينَارٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ (علیهم السلام) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: خَرَجَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَوْماً وَ نَحْنُ فِي مَسْجِدِهِ فَقَالَ: مَنْ هَاهُنَا؟ فَقُلْتُ: أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ.
فَقَالَ: يَا سَلْمَانُ! اذْهَبْ فَادْعُ لِي مَوْلَاكَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ. قَالَ جَابِرٌ: فَذَهَبَ سَلْمَانُ ينبدر [يَبْتَدِرُ بِهِ] حَتَّى أَخْرَجَ عَلِيّاً (علیه السلام) مِنْ مَنْزِلِهِ فَلَمَّا دَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَامَ فَخَلَا بِهِ وَ أَطَالَ مُنَاجَاتَهُ وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقْطُرُ عَرَقاً كَهَيْئَةِ اللُّؤْلُؤِ وَ يَتَهَلَّلُ حُسْناً، ثُمَّ انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ مُنَاجَاتِهِ وَ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ: أَ سَمِعْتَ يَا عَلِيُّ وَ وَعَيْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ جَابِرٌ: ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ وَ قَالَ: يَا جَابِرُ! ادْعُ لِي أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ الزُّهْرِيَّ. قَالَ جَابِرٌ: فَذَهَبْتُ مُسْرِعاً فَدَعَوْتُهُمْ.
فَلَمَّا حَضَرُوا قَالَ: يَا سَلْمَانُ! اذْهَبْ إِلَى مَنْزِلِ أُمِّكَ أُمِّ سَلَمَةَ فَأْتِنِي بِبِسَاطِ الشَّعْرِ الْخَيْبَرِيِّ. قَالَ جَابِرٌ: فَذَهَبَ سَلْمَانُ فَلَمْ يَلْبَثْأَنْ جَاءَ بِالْبِسَاطِ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) سَلْمَانَ فَبَسَطَهُ ثُمَّ قَالَ لِأَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ: اجْلِسُوا عَلَى الْبِسَاطِ، فَجَلَسُوا كَمَا أَمَرَهُمْ ثُمَّ خَلَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) سَلْمَانَ فَلَمَّا جَاءَهُ أَسَرَّ إِلَيْهِ شَيْئاً ثُمَّ قَالَ لَهُ: اجْلِسْ فِي الزَّاوِيَةِ الرَّابِعَةِ. فَجَلَسَ سَلْمَانُ ثُمَّ أَمَرَ عَلِيّاً (علیه السلام) أَنْ يَجْلِسَ فِي وَسَطِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: قُلْ مَا أَمَرْتُكَ فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ شِئْتُ قُلْتُ عَلَى الْجَبَلِ لَسَارَ فَحَرَّكَ عَلِيٌّ (علیه السلام) شَفَتَيْهِ. قَالَ جَابِرٌ: فَاخْتَلَجَ الْبِسَاطُ فَمَرَّ بِهِمْ. قَالَ جَابِرٌ: فَسَأَلْتُ سَلْمَانَ فَقُلْتُ أَيْنَ مَرَّ بِكُمُ الْبِسَاطُ؟ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا شَعَرْنَا بِشَيْ ءٍ حَتَّى انْقَضَّ بِنَا الْبِسَاطُ فِي ذِرْوَةِ جَبَلٍ شَاهِقٍ وَ صِرْنَا إِلَى بَابِ كَهْفٍ.
قَالَ سَلْمَانُ: فَقُمْتُ وَ قُلْتُ لِأَبِي بَكْرٍ يَا أَبَا بَكْرٍ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ
ص: 336
نَصْرَخَ فِي هَذَا الْكَهْفِ بِالْفِتْيَةِ الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ فَقَامَ أَبُوبَكْرٍ فَصَرَخَ بِهِمْ بِأَعْلَى صَوْتِهِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ، ثُمَّ قُلْتُ لِعُمَرَ أَنْ تَصْرُخَ بِهِمْ فَقَامَ فَصَرَخَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ، ثُمَّ قُلْتُ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ قُمْ فَاصْرُخْ بِهِمْ كَمَا صَرَخَ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَامَ وَ صَرَخَ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ، ثُمَّ قُمْتُ أَنَا وَ صَرَخْتُ بِهِمْ بِأَعْلَى صَوْتِي فَلَمْ يُجِبْنِي أَحَدٌ، ثُمَّ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام): قُمْ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ اصْرُخْ فِي هَذَا الْكَهْفِ فَإِنَّهُ أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنْ آمُرَكَ كَمَا أَمَرْتُهُمْ.
فَقَامَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَصَاحَ بِهِمْ بِصَوْتٍ خَفِيٍّ فَانْفَتَحَ بَابُ الْكَهْفِ وَ نَظَرْنَا إِلَى دَاخِلِهِ يَتَوَقَّدُ نُوراً وَ يَأْتَلِقُ إِشْرَاقاً وَ سَمِعْنَا صَيْحَةً وَ وَجْبَةً شَدِيدَةً فَمُلِئْنَا رُعْباً وَ وَلَّى الْقَوْمُ هَارِبِينَ. فَنَادَاهُمْ: مَهْلًا يَا قَوْمِ ارْجِعُوا، فَرَجَعُوا وَ قَالُوا: مَا هَذَا يَا سَلْمَانُ؟ قُلْتُ: هَذَا الْكَهْفُ الَّذِي وَصَفَهُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فِي كِتَابِهِ وَ الَّذِينَ نَرَاهُمْ هُمُ الْفِتْيَةُ الَّذِينَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمُ الْفِتْيَةُ الْمُؤْمِنُونَ وَ عَلِيٌّ (علیه السلام) وَاقِفٌ يُكَلِّمُهُمُ.
فَعَادُوا إِلَى مَوْضِعِهِمْ، قَالَ سَلْمَانُ: وَ أَعَادَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ، فَقَالُوا كُلُّهُمْ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ مِنَّا السَّلَامُ أَبْلِغْهُ مِنَّا السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ: قَدْ شَهِدُوا لَكَ بِالنُّبُوَّةِ الَّتِي أُمِرْنَا قَبْلَ وَقْتِ مَبْعَثِكَ بِأَعْوَامٍ كَثِيرَةٍ وَ لَكَ يَا عَلِيُّ بِالْوَصِيَّةِ فَأَعَادَ عَلِيٌّ (علیه السلام) سَلَامَهَ عَلَيْهِمْ فَقَالُوا كُلُّهُمْ: وَ عَلَيْكَ وَ عَلَى مُحَمَّدٍ مِنَّا السَّلَامُ، نَشْهَدُ بِأَنَّكَ مَوْلَانَا وَ مَوْلَى كُلِّ مَنْ آمَنَ بِمُحَمَّدٍ.
قَالَ سَلْمَانُ: فَلَمَّا سَمِعَ الْقَوْمُ أَخَذُوا بِالْبُكَاءِ وَ فَزِعُوا وَ اعْتَذَرُوا إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ قَامُوا كُلُّهُمْ إِلَيْهِ يُقَبِّلُونَ رَأْسَهُ وَ يَقُولُونَ: قَدْ عَلِمْنَا مَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مَدُّوا أَيْدِيَهُمْ وَ بَايَعُوهُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ شَهِدُوا لَهُ
ص: 337
بِالْوَلَايَةِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)، ثُمَّ جَلَسَ كُلُّ وَاحِدٍ مَكَانَهُ مِنَ الْبِسَاطِ وَ جَلَسَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فِي وَسَطِهِ ثُمَّ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ فَاخْتَلَجَ الْبِسَاطُ فَلَمْ نَدْرِ كَيْفَ مَرَّ بِنَا فِي الْبَرِّ أَمْ فِي الْبَحْرِ حَتَّى انْقَضَّ بِنَا عَلَى بَابِ مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، قَالَ: فَخَرَجَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: كَيْفَ رَأَيْتُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَمَا شَهِدَ أَهْلُ الْكَهْفِ وَ نُؤْمِنُ كَمَا آمَنُوا. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اللَّهُ أَكْبَرُ لَا تَقُولُوا ﴿سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ ﴾وَ لَا ﴿تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ﴾ وَ اللَّهِ لَئِنْ فَعَلْتُمْ لَتَهْتَدُونَ ﴿وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ﴾ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا تَخْتَلِفُوا وَ مَنْ وَفَى وَفَى اللَّهُ لَهُ وَ مَنْ يَكْتُمُ مَا سَمِعَهُ فَعَلَى عَقِبَيْهِ يَنْقَلِبُ وَ لَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً أَ فَبَعْدَ الْحُجَّةِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ الْبَيِّنَةَ خَلَفٌ؟ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ أُمِرْتُ أَنْ آمُرَكُمْ بِبَيْعَتِهِ وَ طَاعَتِهِ فَبَايِعُوهُ وَ أَطِيعُوهُ بَعْدِي ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ يَعْنِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ بَايَعْنَاهُ وَ شَهِدَ عَلَيْنَا أَهْلُ الْكَهْفِ.
فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنْ صَدَقْتُمْ فَقَدْ أُسْقِيتُمْ مَاءً غَدَقاً وَ أَكَلْتُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ تَسْلُكُوُنَ طُرُقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَمَنْ تَمَسَّكَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) لَقِيَنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنَا عَنْهُ رَاضٍ. قَالَ سَلْمَانُ: وَ الْقَوْمُ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآيَةَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ: ﴿أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾، قَالَ سَلْمَانُ: فَاصْفَرَّتْ وُجُوهُهُمْ يَنْظُرُ كُلُّ وَاحِدٍ إِلَى صَاحِبِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ * وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ﴾ فَكَانَ ذَهَابُهُمْ إِلَى الْكَهْفِ وَ مَجِيئُهُمْ مِنْ زَوَالِ الشَّمْسِ إِلَى وَقْتِ الْعَصْرِ.
ص: 338
عبدالله بن موسی از پدرش از جدش امام جعفر صادق از پدرش امام باقرالعلوم از پدرش (علیهم السلام) از جابر بن عبدالله انصاری (رحمة الله علیهِ) نقل می کندکه گفت: روزی ما در مسجد بودیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی ما آمده و فرمودند: چه کسی اینجاست؟
عرض کردم: یا رسول الله! من و سلمان فارسی.
فرمودند: ای سلمان! برو و مولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را برای من بخوان. پس سلمان (رضوان الله علیه) شتابان رفت و علی (علیه السلام) را از خانه اش آورد، وقتی او به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک شد برخاست و با او خلوت نمود و مناجات او بسیار طول کشید درحالی که بر چهرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرق همچو مروارید نشسته و از نیکویی می درخشید، آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مناجات خود برگشته و نشستند و به او فرمودند: ای علی! آیا شنیدی و نگه داشتی؟
عرض کرد: آری یا رسول الله!
جابر می گوید: آن گاه به من روی کرده و فرمودند: ای جابر! ابوبکر و عمر و عبدالرحمن بن عوف زهری را برای من بخوان.
جابر می گوید: من به سرعت رفته و آن ها را فرا خواندم، وقتی حاضر شدند فرمودند: ای سلمان! به خانه مادرت ام سلمه رضی الله عنها برو و آن فرش موئین خیبری را برای من بیاور.
جابر می گوید: سلمان رفت و طولی نکشید که آن فرش را آورد. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سلمان دستور داد آن را باز نماید. آن گاه به ابوبکر و عمر و عبدالرحمن فرمودند: بر این فرش بنشینید. پس همان طور که به آن ها فرموده بود نشستند، سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با سلمان خلوت نموده و چیزی را پنهانی به او فرمودند، و به او فرمودند: در گوشۀ چهارم آن بنشین. پس سلمان نشست آن گاه به علی (علیه السلام) فرمان داد که در میانۀ آن بنشیند، سپس به او فرمودند: آن چه را به تو دستور دادم بگو. پس سوگند به کسی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت اگر بخواهم بر کوه بگویم به
ص: 339
حرکت می آید. پس لبان پاک علی (علیه السلام) به حرکت آمد.
جابر می گوید: فرش به جنبش آمد و آن ها را به حرکت در آورد.
جابر می گوید: بعداً از سلمان پرسیدم این فرش شما را به کجا برد؟
گفت: به خدا سوگند! ما هیچ چیزی را احساس نکردیم تا این که آن فرش ما را در قله ای بلند فرود آورد و به در غار اصحاب کهف رسیدیم.
سلمان گفت: من برخاستم و به ابی بکر گفتم: ای ابوبکر! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من دستور داده که در این غار فریاد کشیده و جوانمردانی را که خداوند تعالی در کتاب خود یاد کرده فرا بخوانیم. پس ابوبکر برخاست و با صدای بلند آن ها را فرا خواند ولی کسی جواب او را نداد. آن گاه به عمر گفتم: تو آنان را صدا بزن پس او هم برخاسته و با صدای بلند آنان را خواند، ولی کسی جواب او را هم نداد. آن گاه به عبدالرحمن گفتم: برخیز و آنان را صدا بزن همان گونه که ابوبکر و عمر صدا زدند. پس او برخاست و صدا زد ولی کسی جواب او را نداد. سپس من برخاسته و به بالاترین صدایم آن ها را صدا زدم ولی کسی جوابم را نداد.
آن گاه به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) عرض کردم: یا ابالحسن! برخیز و در این غار فریاد بزن که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمان داده که به تو هم بگویم همان طور که به آن ها فرمان دادم. پس علی (علیه السلام) برخاسته و با صدائی آهسته آنان را صدا زد پس در غار گشوده شد و به درون آن نگاه کردیم که از نور برافروخته و می درخشید و صیحه و صدائی شدید شنیدیم. پس سر تا پای ما را ترس گرفت و آن جمعیت پشت کرده و گریختند حضرت (علیه السلام) آن ها را صدا زد: ای قوم! آرام باشید و برگردید. پس آن ها برگشته و گفتند: ای سلمان! این چه چیزی بود؟
گفتم: این غاری است که خدای عزّ وجل در کتابش آن را توصیف کرده است و ایشان همان جوانمردان با ایمان هستند و علی (علیه السلام) ایستاده و با آن ها سخن می گوید. پس آن ها به جایگاه خود برگشتند.
سلمان گفت: علی (علیه السلام) دوباره بر آن ها سخن گفته و بر ایشان سلام دادند. پس
ص: 340
آن ها همگی گفتند: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته بر تو و بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم همۀ پیامبران سلام باد و سلام ما را به ایشان برسان و به او بگو: آن ها به پیامبری تو شهادت دادند، همان نبوتی که سال های بسیار دور پیش از بعثت تو به آن فرمان داده شده بودیم و همچنین به وصایت و جانشینی تو ای علی شهادت می دهیم. پس علی (علیه السلام) سلام بر آنان را تکرار نمود و آن ها همگی گفتند: و بر تو و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب ما سلام باد، شهادت می دهیم که تو مولای ما و مولای هر کسی هستی که به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده است.
سلمان گفت: وقتی این افراد آن را شنیدند به گریه افتاده و ترسیدند و از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) پوزش طلبیده و همگی برخاسته و به سوی او رفته و سر او را می بوسیدند و می گفتند: آن چه را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اراده کرده ما دانستیم و به ولایت او بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت دادند، سپس هر کدام از آن ها در جایگاه خود بر روی فرش نشستند و علی (علیه السلام) همچنان در میان آن نشست، آن گاه لبان مبارک خود را حرکت داد باز فرش به جنبش در آمد و ندانستیم ما را به کدام سمت وسو به خشکی یا به دریا می برد تا این که ما را جلوی در مسجد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آورد.
جابر می گوید: پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی ما آمده و فرمودند: ای ابوبکر! چگونه دیدید؟
عرض کرد: یا رسول الله! ما شهادت می دهیم همان گونه که اهلکهف شهادت دادند و ایمان می آوریم همان گونه که آن ها ایمان آوردند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: الله اکبر! نگوئید «ما چشم بندی شدیم و ما قومی هستیم که افسون و جادو شده ایم»(1)
«و در روز قیامت نگوئید ما از این بی خبر بوده ایم».(2) به خدا سوگند! اگر این کار را بکنید (و به او ایمان واقعی بیاورید) هدایت می یابید «و بر عهده پیامبر
ص: 341
جز رساندن آشکار وظیفه ای دیگر نیست»(1) ولی اگر این کار را نکنید دچار اختلاف می شوید و هر کس به آن وفا کند خدا هم به وعده هایش برای او وفا می کند و هر کس آن چه را شنیده کتمان و پوشیده بدارد پس به گذشته خود باز گشته است و البته هرگز اندک زیانی به خدا ندارد. آیا بعد از این حجت و دلیل روشن و این شناخت و معرفت و بیّنۀ آشکار باید مخالفت کنند؟!
سوگند به کسی که مرا به پیامبری برانگیخت من مأموریت یافتم که به بیعت و اطاعت از او شما را فرمان بدهم. پس بعد از من با او بیعت نموده و از او اطاعت کنید. آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند: «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و والیان امر از خودتان را اطاعت نمائید»(2)
یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام).
عرض کردند: یا رسول الله! ما با او بیعت نمودیم و اصحاب کهف بر ما گواهند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اگر راست بگوئید از آب فراوانی سیراب و بهره مند می شوید و از نعمت های بالای سرتان هم می خورید (یعنی از آسمان و زمین برکت بر شما سرازیر می شود) یا این که شما گروه گروه و متفرّق می شوید و راه بنی اسرائیل را خواهید پیمود. پس هر کس به ولایت علی (علیه السلام) چنگ بزند در روز قیامت مرا دیدار نماید درحالی که من از او خشنود باشم.
سلمان گفت: درحالی که مردم به یکدیگر نگاه می کردند این آیه در آن روز نازل شد: «آیا ندانستند که خداوند نهان و سخنان در گوشی آن ها را می داند و این که خداوند داننده پنهانی هاست».(3)
سلمان می گوید: پس چهره های آنان زردشد و هر کدام به یکدیگر می نگریستند. پس خداوند تعالی این آیه را فرو فرستاد: «او نگاه های دزدانه و خائنانه و آن چه را سینه ها پنهان می دارند می داند* و خداوند به حق داوری می نماید».(4) رفت و
ص: 342
برگشت آن ها به سوی غار اصحابکهف از ظهر تا زمان عصر بود.(1)
135_ الباب فيما نذكره من رواية الخليفة الناصر من بني العباس و فضائل لمولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) و فيها تسميته بأمير المؤمنين في اللوح المحفوظ روينا هذا الكتاب و كلّما رواه الخليفة الناصر عن السيد فخار بن معد الموسوي فيما أجازه له فقال ما هذا لفظه: القول فيمن جحد علياً (علیه السلام) إمرة المؤمنين
قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ عَبْدُ الْحَقِّ بْنُ أَبِي الْفَرَجِ الْأَمِينُ إِجَازَةً: أَنْبَأَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَيْمُونٍ الْخَطِيبُ: أَنْبَأَنَا الشَّرِيفُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَسَنِيُّ الْعَلَوِيُّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ التَّمِيمِيُّ: أَنْبَأَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ بْنُ سَعِيدٍ: حَدَّثَنَا الْمُنْذِرُ الْقَابُوسِيُّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام) قَالَ: إِنَّ فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ تَحْتَ الْعَرْشِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
امام علی بن الحسین از پدرش از جدش (علیهم السلام) نقل می کند که فرمودند: در زیر عرش در لوح محفوظ نوشته شده: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان است.(2)
136_ الباب فيما نرويه عن السيد النسابة فخار بن معد الموسوي عن الخليفة الناصر من كتابه الذي أشرنا إليه في تسمية علي (علیه السلام) عند ابتداء الخلائق أمير المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَنْبَأَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْقَصَّاصِ إِجَازَةِ: أَنْبَأَنَا ابْنُ تَيَّهَانَ: أَنْبَأَنَا ابْنُ شَاذَانَ: أَنْبَأَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ إِسْحَاقَ الْأَنْصَارِيُّ: حَدَّثَنَا أَبُو مُوسَى الْمُؤَدِّبُ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَرَاسَةَ
ص: 343
عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام): لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا وَلَايَتَهُ.
قُلْتُ: وَ مَتَى سُمِّيَ؟ قَالَ: إِنَّ رَبَّكَ عَزَّ وَ جَلَّ حِينَ أَخَذَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ قَالَ: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ ﴾وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي إِلَيْكُمْ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟
جابر بن یزید جعفی (رضی الله عنه) می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) به من فرمودند: اگر مردم می دانستند که در چه زمانی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند هرگز ولایت ایشان را انکار نمی کردند. عرض کردم: در چه زمانی به این لقب نامیده شدند؟
فرمودند: همانا پروردگار تو عزّ وجل هنگامی که از پشت بنی آدم نسلشان را پدید آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم»(1) و آیا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ من و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نیستند؟!(2)
137_ الباب فيما نذكره بإسنادنا إلى الخليفة الناصر من كتابه المشار إليه في تسمية سيّدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو لَاحِقِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَنْصُورِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ دَاوُدَ الْمُقْرِي إِجَازَةً: أَنْبَأَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْغَنَائِمِ الْكَاتِبُ قِرَاءَةً عَلَيْهِ: أَنْبَأَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَبِي زَكَرِيَّا الْبَزَّازِ: أَنْبَأَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ دُرُسْتَوَيْهِ النَّحْوِيُّ: حَدَّثَنَا أَبُو يُوسُفَ يَعْقُوبُ بْنُ سُفْيَانَ الْفَسَوِيُّ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نَسِيمٍ الْحَضْرَمِيُّ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْعُرَنِيُّ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عِيسَى الرَّمْلِيُّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي
ص: 344
ثَابِتٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِأُمِّ سَلَمَةَ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وِعَاءُ عِلْمِي وَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ، أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى يَقْتُلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ام سلمه رضی الله عنها فرمودند: این علی ابن ابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان است، او ظرف علوم من و دری برای (رسیدن به) من است که تنها از این راه می آیند. او برادر من در دنیا و آخرت است و در جایگاه بالای بهشت با من می باشد، او کشندۀ ناکثین و قاسطین و مارقین است.
138_ الباب فيما نذكره من الكتاب المسمى حجة التفصيل و شرححذيفة بن اليمان بتسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين في زمان صاحب الرسالة (صلی الله علیه و آله و سلم) بزيادة في التفصيل تأليف ابن الأثير نذكر ذلك من نسخة عتيقة تاريخ كتابتها سنة تسع و ستين و أربعمائة و على ظهرها بخط السعيد الحسن بن محمد بن الحسن الطوسي رضي الله عنهما ما هذا لفظه نظرت في أصول هذا الكتاب فوجدته قد اشتمل على أشياء لم تسبق مصنفه أحسن الله توفيقه إليها من حسن اللفظ و غزارة المعنى و لطيف المناظرة و الأدلة المستخرجة من كتاب الله عز و جل و هذا يدل على فضل كبير و عقل غزير و الله تعالى ينفعه به و يجازيه أفضل ما يجازي مثله ممّن سلك سبيله و توخى طريقه و جرى في ميدانه و كتب الحسن بن محمد بن الحسن الطوسي حامداً لله و مصلياً على رسوله و أهل بيته (علیهم السلام) في رجب من سنة اثنتين و سبعين و أربعمائة و على المجلّد أيضاً خطوط ثلاثة من العلماء بالثناء على مصنفه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: خَبَرُ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْوَاسِطِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ زِيَادٍ الْأَنْمَاطِيُّ
ص: 345
قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ عَنْ رَبِيعَةَ السَّعْدِيِّ قَالَ: كَانَ حُذَيْفَةُ وَالِياً لِعُثْمَانَ عَلَى الْمَدَائِنِ، فَلَمَّا صَارَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَتَبَ لِحُذَيْفَةَ عَهْداً يُخْبِرُهُ بِمَا كَانَ مِنْ أَمْرِهِ وَ بِيعَةِ النَّاسِ إِيَّاهُ فَاسْتَوَى حُذَيْفَةُ جَالِساً وَ كَانَ عَلِيلًا فَقَالَ: قَدْ وَ اللَّهِ وَلِيَكُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً، قَالَهَا ثَلَاثاً.
فَقَامَ إِلَيْهِ شَابٌّ مِنَ الْفْرُسِ مُتَقَلِّداً سَيْفَهُ فَقَالَ: أَيُّهَا الْأَمِيرُ! أَ تَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: الْيَوْمَ صَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَوَ لَمْ يَزَلْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ حُذَيْفَةُ: بَلْ لَمْ يَزَلْ وَ اللَّهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: وَ كَيْفَ لَنَا بِمَا تَقُولُ؟ قَالَ: بَيْنِي وَ بَيْنَكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ شِئْتَ حَدَّثْتُكَ ذَلِكَ لِعَهْدٍ عَلَيَّ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ، فَقَالَ الشَّابُّ: حَدِّثْنَا يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ! فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ لِأَصْحَابِهِ: إِذَا رَأَيْتُمْ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ عِنْدِي فَلَا يَدْخُلَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ إِنِّي أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَوْماً فِي حَاجَةٍ فَرَأَيْتُ شَمْلَةً مُرْخَاةً عَلَى الْبَابِ.
قَالَ: فَرَفَعْتُ الشَّمْلَةَ فَإِذَا أَنَا بِدِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ، فَرَجَعْتُ. قَالَ: فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): ارْجِعْ يَا حُذَيْفَةُ فَإِنِّي أَرْجُو أَنْ يَكُونَ هَذَا الْيَوْمُ حُجَّةً عَلَى هَذَا الْخَلْقِ. قَالَ: فَرَجَعْتُ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَوَقَفْتُ عَلَى الْبَابِ وَ دَخَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ رَدَّ دِحْيَةُ. فَقَالَ: عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يَاأَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! مَنْ أَنَا؟ قَالَ: أَظُنُّكَ دِحْيَةَ الْكَلْبِيَّ. قَالَ: أَجَلْ خُذْ رَأْسَ ابْنِ عَمِّكَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِهِ فَمَا كَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ رَفَعَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) رَأْسَهُ.
فَقَالَ: يَا عَلِيُّ! مِنْ حَجْرِ مَنْ أَخَذْتَ رَأْسِي وَ غَابَ دِحْيَةُ، فَقَالَ: أَظُنُّهُ مِنْ حَجْرِ دِحْيَةَ الْكَلْبِيِّ، قَالَ: أَجَلْ فَأَيَّ شَيْ ءٍ قُلْتَ وَ أَيَّ شَيْ ءٍ قَالَ لَكَ؟
ص: 346
قَالَ: قُلْتُ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَرَدَّ عَلَيَّ وَ قَالَ: وَ عَلَيْكُمُ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): طُوبَى لَكَ يَا عَلِيُّ! سَلَّمَتْ عَلَيْكَ الْمَلَائِكَةُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. قَالَ: فَخَرَجَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: يَا حُذَيْفَةُ! أَسَمِعْتَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَكَيْفَ سَمِعْتَ؟ قُلْتُ: كَالَّذِي سَمِعْتَ. قَالَ فَقَالَ الْفَارِسِيُّ: فَأَيْنَ كَانَتْ أَسْيَافُكُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ يَعْنِي يَوْمَ بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ. قَالَ: وَيْحَكَ، تِلْكَ قُلُوبٌ ضُرِبَ عَلَيْهَا بِالْغَفْلَةِ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ.
فصل: و رأيت هذا حديث حذيفة أبسط و أكثر من هذا في تسمية علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و هو بإسناد هذا لفظه حدّثني عمّي السعيد الموفق أبو طالب حمزة بن محمد بن أحمد بن شهريار الخازن (رحمه الله) بمشهد مولانا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(علیهما السلام) في شهر الله الأصم رجب من سنة أربع و خمسين و خمسمائة قال: حدّثني خالي السعيد أبو علي الحسن بن محمد بن علي عن والده السعيد أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي المصنّف رضي الله عنهما عن الحسين بن عبيد الله و أحمد بن عبدون و أبي طالب بن عزور و أبي الحسن الصقال عن أبي المفضل محمد بن عبد الله بن محمد بن عبد الله بن عبد المطلب الشيباني قال: حدّثنا أبو عبد الله محمد بن زكريا المحاربي قال: حدّثنا أبو طاهر محمد بن تسنيم الحضرمي قال: حدّثنا علي بن أسباط عن إبراهيم بن أبي البلاد عن فرات بن أحنف عن عبد الله بن هند الجملي عن عبيد الله بن سلمة و مقدار هذه الرواية أكثر من خمس و ثلاثين قائمة بقالب اليمن يتضّمن أيضاً أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) من حضر من المسلمين بالتسليم على علي بإمرة المؤمنين، و فيه: أنّ حذيفة بن اليمان اعتذر إلى الشاب في سكوتهم عن الإنكار المتقدم على مولانا علي (علیه السلام) بما هذا لفظه أيضاً فقال: أيّها الفتى إنّه أخذ و اللهِ بأسماعنا و أبصارنا و كرهنا الموت و زيّنت عندنا الحياة و سبق علم الله و نحن نسأل الله التغمّد لذنوبنا و العصمة فيما بقي من آجالنا فإنّه مالك ذلك.
ص: 347
ربیعه سعدی می گوید: حذیفۀ یمانی (رضی الله عنه) از جانب عثمان والی برمدائن بود هنگامی که علی (علیه السلام) امارت بر مؤمنان را یافت، نامه ای به حذیفه نوشت و او را از حوادث اتفاق افتاده و بیعت کردن مردم با او آگاه نمود، حذیفه که بیمار بود برخاست و راست نشست و گفت: به خدا سوگند امیرمؤمنان واقعی بر شما ولایت پیدا کرد و این جمله را سه بار تکرار نمود. پس جوانی از فارس که شمشیر به کمر بسته بود به سوی او رفت و گفت: ای امیر! اجازه سخن گفتن به من می دهی؟
فرمود: آری! گفت: آیا او امروز امیرمؤمنان شد یا همیشه امیرمؤمنان بوده است؟
حذیفه فرمود: بلکه به خدا سوگند او همیشه امیرمؤمنان بوده است.
گفت: چگونه آن را برای ما می گوئی؟!
فرمود: میان من و شما کتاب خداوند عزّ وجل باشد، اگر بخواهی برایت بگویم و این عهدی میان من و تو باشد. پس آن جوان گفت: ای ابوعبدالرحمن! آن را به ما بگو. فرمود: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یارانش فرمودند: هرگاه دحیۀ کلبی را نزد من دیدید هیچ یک از شما بر من وارد نشود. روزی من برای کاری به سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدم و پرده ای را بر در خانه دیدم که آویخته بود، پرده را بالا زدم و دحیۀ کلبی را مشاهده نمودم چشمم را بسته و برگشتم. سپس علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را ملاقات کردم، ایشان به من فرمودند: ای ابوعبدالرحمن از کجا می آیی؟
عرض کردم: برای کاری به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم، وقتی به منزلش رسیدم بر در خانه پرده ای را آویخته دیدم، آن را بالا زدم و دحیۀ کلبی را مشاهده نموده و برگشتم. پس علی (علیه السلام) فرمودند: ای حذیفه! برگرد که من امیدوارم وقایع امروز ما حجتی بر این مردم باشد. من هم با علی (علیه السلام) برگشته و بر جلو در ایستادم، ولی علی (علیه السلام) داخل شده و گفت: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. پس دحیه در جواب او گفت: علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا امیرالمؤمنین! من کیستم؟
فرمودند: گمان کنم تو دحیۀ کلبی باشی. عرض کرد: آری! بیا سر پسرعمویت را
ص: 348
بگیر که تو بر این کار شایسته تر هستی. پس دیری نپائید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سر برداشته و فرمودند: ای علی! از دامن چه کسی سر مرا گرفتی؟ این در حالی بود که دحیه غائب شده بود. گفت: گمان کنم که از دامن دحیۀ کلبی بود.
فرمودند: آری! تو چه چیزی گفتی و به تو چه گفته شد؟عرض کرد: من گفتم: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. پس او جواب مرا به این چنین داد: و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته یا امیرالمؤمنین! پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! خوشا به احوالت که فرشتگان ازجانب پروردگار جهانیان به عنوان امیرمؤمنان بر تو سلام دادند.
پس علی (علیه السلام) بیرون آمده و فرمودند: ای حذیفه! آیا شنیدی؟ عرض کردم: آری!
فرمودند: چه شنیدی؟ عرض کردم: همان که شما شنیدید.
پس آن جوان فارسی گفت: پس آن روز (یعنی روز بیعت با ابوبکر) شمشیرهای شما کجا بود؟ فرمود: وای بر تو! دل هایی بود که غفلت و بی خبری آن ها را پوشانده بود (آن ها گروهی بودند که درگذشتند) آن چه به دست آوردند مربوط به خود آنان است، و آن چه شما به دست آوردید برای خود شماست، و از آن چه آن ها انجام می دادند پرسیده نخواهید شد.(1)
139_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين من رواية أبي عمر و محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي عن طريق الجمهور و في الحديث بعض رجالهم الذين رووا عنهم و صدقوهم أنقله من خط جدي أبي جعفر الطوسي
قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ: حَدَّثَنِي الْعَبَّاسُ بْنُ عَامِرٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ الْأَحْمَرِ عَنْ فُضَيْلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ قَالَ: حَضَرْتُهُ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ جَابِرٌ الْجُعْفِيُّ عِنْدَ رَأْسِهِ قَالَ: فَهَمَّ أَنْ يُحَدِّثَ فَلَمْ يَقْدِرْ قَالَ: قَالَ: مُحَمَّدُ بْنُ جَابِرٍ اسْأَلْهُ، قَالَ: فَقُلْتُ: يَا أَبَا دَاوُدَ حَدِّثْنَا الْحَدِيثَ الَّذِي
ص: 349
أَرَدْتَ قَالَ: حَدَّثَنِي عِمْرَانُ بْنُ حُصَيْنٍ الْخُزَاعِيُّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمَرَ فُلَاناً وَ فُلَاناً أَنْ يُسَلِّمَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالا: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ أَمَرَ حُذَيْفَةَ وَ سَلْمَانَ فَسَلَّمَا، ثُمَّ أَمَرَ الْمِقْدَادَ فَسَلَّمَ وَ أَمَرَ بُرَيْدَةَ أَخِي وَ كَانَ أَخَاهُ لِأُمِّهِ. فَقَالَ: إِنَّكُمْ سَأَلْتُمُونِي مَنْ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي وَ قَدْ أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ وَ أَخَذْتُ عَلَيْكُمُ الْمِيثَاقَ كَمَا أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى بَنِي آدَمَ ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى﴾ وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهَا لَتَكْفُرُونَ.
فُضیل رسّان می گوید: من هنگام مرگ ابوداود نزد او حاضر بودم و جابر جعفی (رضی الله عنه) نیز بالای سر او نشسته بود. او می خواست حدیث کند ولی قدرت نداشت. محمد بن جابر گفت: از او بپرس. من گفتم: ایابوداود! حدیثی را که می خواهی برای ما نقل کنی بگو. گفت: عمران بن حصین خزاعی مرا حدیث کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به فلان و فلان دستور فرمودند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهند. پس هر دو گفتند: آیا این فرمان از خدا و از پیامبرش می باشد؟ فرمودند: آری از جانب خدا و پیامبرش می باشد. آن گاه به حذیفه و سلمان فرمان داد که بر او سلام بدهند، پس آن ها سلام دادند. آن گاه به مقداد دستور داد، او هم سلام داد. و باز به برادرم فرمان داد «یعنی بریده که برادر مادری او بود».
آن گاه حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شما از من پرسیدید که ولی و سرپرست شما بعد از من کیست؟ من هم شما را به او خبر دادم و از شما عهد و پیمان گرفتم همان گونه که خداوند تعالی بر فرزندان آدم پیمان گرفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری!»(1)
فرمودند: سوگند به خدا اگر این عهد و پیمان را شما بشکنید هر آینه کافر می شوید.(2)
ص: 350
140_ الباب فيما نذكره أيضاً من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و خير الوصيين وجدناه في كتاب نهج النجاة في فضائل أمير المؤمنين و الأئمة الطاهرين من ذريته صلوات الله عليهم أجمعين تأليف الحسين بن محمد بن الحسن بن مصر الحلواني من نسخة تاريخ كتابتها جمادي الأولى سنة خمس و سبعين و ثلاثمائة و ظاهر حالها أنّه كتب في زمان مصنفه و لعله بخطه في الحديث المذكور بعض رجال الجمهور فلذلك نقلناه و جعلناه حجة عليهم فيما أوردناه و هذا لفظ ما وجدناه
وَ عَنْهُ يَعْنِي مَا قَدَّمَهُ وَ هُوَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْمُفِيدُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ الْوَاسِطِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا سربيل بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي رَبِيعَةَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: لَقِيتُ حَمْزَةَ بْنَ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ بِوَاسِطَةِ الْقَصَبِ وَ ذَلِكَ فِي إِمْرَةِ حَجَّاجٍ فَحَدَّثَنِي عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ قَالَ: كُنْتُ خَادِمَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَجَلَسْتُ بِبَابِ أُمِّ حَبِيبٍ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ وَ فِي الْحُجْرَةِ رِجَالٌ مِنْ أَهْلِهِ وَ ذَلِكَ فِي يَوْمِ أُمِّ حَبِيبٍ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ.
فَأَقْبَلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَيْهِمْ وَ قَالَ: سَيَدْخُلُ عَلَيْكُمُ السَّاعَةَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ أَقْدَمُ أُمَّتِي سِلْماً وَأَكْثَرُهُمْ عِلْماً فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ النَّبِيُّ عَلَى طَهُورِهِ يَتَوَضَّأُ فَرَدَّ مِنْ مَاءِ يَدِهِ عَلَى وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) حَتَّى امْتَلَأَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْمَاءِ. فَأَشْفَقَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ حَدَثَ فِيَّ شَيْ ءٌ؟ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا حَدَثَ فِيكَ يَا عَلِيُّ إِلَّا خَيْرٌ، يَا عَلِيُّ! أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ تَغْسِلُ جَسَدِي وَ تُوَارِي لَحْدِي وَ تُبَلِّغُ النَّاسَ عَنِّي. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَيْسَ قَدْ بَلَّغْتَهُمْ؟ قَالَ: بَلَى وَ لَكِنْ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ بَعْدِي.
ص: 351
حمزه پسر انس بن مالک در زمان ریاست حجّاج از پدرش نقل می کند که او در بیماری که منجر به مرگش شد برایش حدیث کرد و گفت: من همواره خدمتگزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم پس به درگاه ام حبیبه دختر ابوسفیان نشستم درحالی که در حجره و اتاق او مردانی از خاندان ابوسفیان بودند و این روز، نوبت ام حبیبه دختر ابوسفیان بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید به نزد او به سر می بردند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن ها روی آورده و فرمودند: هم اکنون از این در امیرمؤمنان و بهترین جانشینان بر شما وارد می شود، همان کسی که زودتر از همۀ امت اسلام آورده و علم و دانش او از همگان بیشتر است. پس دیری نپائید که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) داخل شد درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کنار آب، وضو می گرفت. پس قدری از آب دست خود را بر صورت علی (علیه السلام) پاشید تا این که چشمان او پر از آب شد.
او عرض کرد: آیا چیزی در من پدید آمده است؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: چیزی جز خیر دربارۀ تواتفاق نیفتاده است.
ای علی! تو از من و من از تو هستم، تو بدنم را غسل داده و در قبر و لحدم می گذاری و از جانب من این دین را به مردم می رسانی. پس علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا تو آن را به آن ها نرسانده ای؟ فرمودند: آری! ولی آن چه را بعد از من در آن اختلاف می کنند برای آنان روشن و بیان می کنی.(1)
141_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين عن ديك في السماء ليلة الإسراء رأيت ذلك في جزء و فيه اثنا عشر حديثاً في فضل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(علیهما السلام) تخريج الشيخ الفاضل أبي علي الحسن بن علي بن الحسن بن علي بن عمّار بروايته عن آبائه رحمهم الله سماعاً كاتب الجزء علي بن أحمد بن أبي الحبيس البواريحي منقول من خطّ مؤلفه و هذا لفظ الحديث الثاني عشر منه
ص: 352
قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ: وَ أَخْبَرَنِي وَالِدِي الْإِمَامُ أَبُو الْبَرَكَاتِ يَقْرَأُ عَلَيْهِ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ يَقْرَأُ عَلَيْهِ وَالِدِي بِإِجَازَتِهِ لِي قَالا: أَخْبَرَنَا أَبُونَا أَبُو الْبَرَكَاتِ عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَمَّارٍ قِرَاءَةً عَلَيْهِ فِي سَابِعِ شَوَّالٍ سَنَةَ إِحْدَى وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْعَدْلُ أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْبَاقِي بْنِ طَوْقٍ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ ثَامِنِ شَهْرِ رَبِيعٍ الْآخِرِ مِنْ سَنَةِ أَرْبَعٍ وَ أَرْبَعِينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْفَتْحِ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عِيسَى الْعَسْكَرِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ سَعْدَوَيْهِ الرَّازِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ بُسْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اللُّؤْلُؤِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ (رضی الله عنه) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): رَأَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ دِيكاً مِنْ زَبَرْجَدَةٍ بَيْضَاءَ وَ عَيْنَاهُ يَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ وَ رِجْلَاهُ مِنَ الزَّبَرْجَدِ الْأَخْضَرِ وَ هُوَ يُنَادِي: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ، فَاطِمَةُ وَ وَلَدَاهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ، يَا غَافِلِينَ اذْكُرُوا اللَّهَ عَلَى مُبْغِضِيهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شبی که مرا به معراج بردند در آسمان چهارم خروسی را از زبرجد سفید دیدم، درحالی که دو چشم او از یاقوت سرخ و پاهایش از زبرجد سبز بود. او ندا می کرد: لا إله إلّا الله، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرالمؤمنین ولی الله یعنی علی (علیه السلام) امیرمؤمنان ولی خدا، و فاطمه (علیها السلام) و فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) برگزیدگان خدایند. ای غافلان و بی خبران! خدا را یاد کنید، بر دشمنان ایشان لعنت خدا باد.
ص: 353
142_ الباب فيما نذكره من تسمية الله _جلّ جلاله_ لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين رأيت في مجموع عتيق قد كان للخزانة الظافرية لعلّ تاريخ نسخه منذ مائتين من السنين أوّله حديث هذا لفظه: روي عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أنّه قال: من زارني متعمّداً و سلّم علي مرّة واحدة سلّم الله وملائكته عليه اثنتي عشرة سنة. و في هذا المجموع العتيق في رأس ابتداء عشرين قائمة من آخره في تسمية الله _جلّ جلاله_ لمولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) ما هذا لفظه
سَارَ بَعْضُ السُّرَاةِ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَهُ: كَيْفَ كَانَ عَلِيُّ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: وَيْلَكَ وَ لِمَ لَمْ تُؤَمِّرْهُ بِالاسْمِ الَّذِي أَمَّرَهُ اللَّهُ بِهِ مِنْ إِمْرَتِهِ لِلْمُؤْمِنِينَ كَانَ وَ اللَّهِ عَلِيٌّ شَبِيهَ الْقَمَرِ الزَّاهِرِ وَ الْأَسَدِ الْخَادِرِ وَ الْفُرَاتِ الزَّاخِرِ وَ الرَّبِيعِ الْبَاكِرِ فَشَبَهُهُ مِنَ الْقَمَرِ ضِيَاؤُهُ وَ بَهَاؤُهُ وَ مِنَ الْأَسَدِ شَجَاعَتُهُ وَ مَضَاؤُهُ وَ مِنَ الْفُرَاتِ جُودُهُ وَ سَخَاؤُهُ وَ مِنَ الرَّبِيعِ خَصْبُهُ وَ حَبَاؤُهُ. قَالَ: فَإِنِّي قَدْ كُنْتُ أَقُولُ قَوْلًا وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْهُ.
برخی از سران و بزرگان به نزد عبدالله بن عباس آمده و به او گفتند: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) چگونه بود؟
گفت: وای بر تو! چرا او را به لقب امیرمؤمنان که خداوند تعالی او را به آن خواند، نخواندی؟ به خدا سوگند علی (علیه السلام) همانند ماه درخشنده و شیر بیشه و آب فراوان، شیرین و گوارا و باران لطیف بهاری است. پس شباهت او به ماه نورانیت و نیکویی جمالش، و به شیر شجاعت و نفوذ و قدرتش، و به فرات بخشش و سخاوتش، و به بهار خیر و برکت و بخشش اوست. سپس گفت: من به چیزی دیگر قائل و معتقد بودم ولی از آن از خدا آمرزش می طلبم.
143_ الباب فيما نذكره من حديث السبع الذي قدّمنا ذكره و تسليمه على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين رأيناه برواياتهم في أربعين حديثاً و هو في هذه الرواية
ص: 354
الحديث الأربعون بما هذا لفظه
حَدَّثَنَا الْإِمَامُ الزَّاهِدُ الْعَالِمُ الْمُلَقَّبُ مُنْتَجَبُ الدِّينِ كَمَالُ الْعُلَمَاءِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي مُسْلِمِ بْنِ أَبِي الْفَوَارِسِ الرَّازِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي دَرْبِ الْبَصْرِيِّينَ غُرَّةَ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ إِحْدَى وَ ثَمَانِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ بَعْدَ رُجُوعِي مِنْ مَكَّةَ حَرَسَهَا اللَّهُ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الصَّلْتِ الْإِمَامُ الرَّئِيسُ صَدْرُ الدِّينِ نِظَامُ الْإِسْلَامِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّطِيفِ الْخُجَنْدِيِّ تَغَمَّدَهُ اللَّهُ بِرَحْمَتِهِ بِشِيرَازَ فِي مَدْرَسَةِ خَاتُونَ الزَّاهِدَةِ سَلْخَ مُحَرَّمٍ سَنَةَ أَرْبَعِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنِي الْكِيَادَارُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ دَارِيٍّ الدَّيْلَمِيُّ بِقَلْعَةَ إِصْطَخْرَ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْبَرَكَاتِ دَانِيَالُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ التَّبْرِيزُيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْبَرَكَاتِ بْنُ أَحْمَدَ الْبَزَّازُ الغندجاني قَالَ:أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السَّيْرَافِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الميروني الْمُؤَدِّبِ عَنْ شَبِيبِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْغَنَوِيِّ عَنِ الهابوت بْنِ مُحَمَّدٍ الصِّينِيِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُسْلِمٍ السَّمَّانِ عَنْ حَبَّةَ بِنْتِ زُرَيْقٍ عَنْ بَعْضِ الْحَنَفِيَّةِ قَالَتْ: حَدَّثَنِي زَوْجِي منقض [مُنْقِذُ] بْنُ الْأَبْقَعِ الْأَسَدِيُّ أَحَدُ خَوَاصِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ وَ هُوَ يُرِيدُ مَوْضِعاً لَهُ كَانَ يَأْوِي فِيهِ بِاللَّيْلِ وَ أَنَا مَعَهُ حَتَّى أَتَى الْمَوْضِعَ فَنَزَلَ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ حَمْحَمَتِ الْبَغْلَةُ وَ رَفَعَتْ أُذُنَيْهَا وَ جَذَبَتْنِي. فَحَسَّ بِذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ: مَا وَرَاكَ؟ فَقُلْتُ: بِأَبِي وَ أُمِّي الْبَغْلَةُ تَنْظُرُ شَيْئاً وَ قَدْ شَخَصَتْ فَلَا أَدْرِي مَا ذَا دَهَاهَا.
فَنَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) سَوَاداً فَقَالَ: سَبُعٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. فَقَامَ مِنْ مِحْرَابِهِ مُتَقَلِّداً بِسَيْفِهِ فَجَعَلَ يَخْطُو نَحْوَ السَّبُعِ ثُمَّ قَالَ صَائِحاً لَهُ: قِفْ فَخَفَّ السَّبُعُ وَ وَقَفَ فَعِنْدَهَا اسْتَقَرَّتِ الْبَغْلَةُ.
ص: 355
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): يَا لَيْثُ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّي لَيْثٌ وَ أَنِّي الضِّرْغَامُ الْهَصُورُ وَ الْقَسْوَرُ وَ الْحَيْدَرُ؟! ثُمَّ قَالَ: مَا جَاءَ بِكَ أَيُّهَا اللَّيْثُ؟! ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَنْطِقْ لِسَانَهُ، فَقَالَ السَّبُعُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ يَا خَيْرَ الْوَصِيِّينَ وَ يَا وَارِثَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَ يَا مُفَرِّقاً بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ مَا افْتَرَسْتُ مُنْذُ سَبْعٍ شَيْئاً وَ قَدْ أَضَرَّ بِيَ الْجُوعُ وَ رَأَيْتُكُمْ مِنْ مَسَافَةِ فَرْسَخَيْنِ فَدَنَوْتُ مِنْكُمْ وَ قُلْتُ: أَذْهَبُ وَ أَنْظُرُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ وَ مَنْ هُمْ فَإِنْ كَانَ لِي بِهِمْ مَقْدُرَةٌ يَكُونُ لِي فَرِيسَةٌ.
فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا اللَّيْثُ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّي عَلِيٌّ أَبُو الْأَشْبَالِ الْأَحَدَ عَشَرَ؟ ثُمَّ امْتَدَّ السَّبُعُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ جَعَلَ يَمْسَحُ يَدَهُ عَلَى هَامَتِهِ وَ يَقُولُ: مَا جَاءَ بِكَ أَيُّهَا اللَّيْثُ؟! أَنْتَ كَلْبُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ. قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! الْجُوعُ الْجُوعُ.
فَقَالَ: اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ بِقَدْرِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ. قَالَ: فَالْتَفَتُّ فَإِذَا الْأَسَدُ يَأْكُلُ شَيْئاً كَهَيْئَةِ الْجَمَلِ حَتَّى أَتَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ اللَّهِ مَا نَأْكُلُ نَحْنُ مَعَاشِرَ السِّبَاعِ رَجُلاً يُحِبُّكَ وَ يُحِبُّ عِتْرَتَكَ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ نَنْتَحِلُ مَحَبَّةَ الْهَاشِمِيِّ وَ عِتْرَتِهِ. ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا السَّبُعُ! أَيْنَ تَأْوِي وَ أَيْنَ تَكُونُ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي مُسَلَّطٌ عَلَى كِلَابِ أَهْلِ الشَّامِ وَ كَذَلِكَ أَهْلُ بَيْتِي وَ هُمْ فَرِيسَتُنَا وَ نَحْنُ نَأْوِي النِّيلَ. قَالَ: فَمَا جَاءَ بِكَ إِلَىالْكُوفَةِ؟ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَتَيْتُ الْحِجَازَ فَلَمْ أُصَادِفْ شَيْئاً وَ أَنَا فِي هَذِهِ الْبَرِيَّةِ وَ الْفَيَافِي الَّتِي لَا مَاءَ فِيهَا وَ لَا خَيْرَ وَ إِنِّي لَمُنْصَرِفٌ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ إِلَى رَجُلٍ يُقَالُ لَهُ: سِنَانُ بْنُ وَائِلٍ مِمَّنْ أَفْلَتَ مِنْ حَرْبِ صِفِّينَ يَنْزِلُ الْقَادِسِيَّةَ وَ هُوَ رِزْقِي فِي لَيْلَتِي هَذِهِ وَ إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَا مُتَوَجِّهٌ إِلَيْهِ.
ثُمَّ قَامَ بَيْنَ يَدَيْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ (علیه السلام) لِي: مِمَّ تَعَجَّبْتَ هَذَا
ص: 356
أَعْجَبُ أَمِ الشَّمْسُ أَمِ الْعَيْنُ أَوِ الْكَوَاكِبُ أَمْ سَائِرُ ذَلِكَ؟ فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ أَحْبَبْتُ أَنْ أُرِيَ النَّاسَ مِمَّا عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنَ الْآيَاتِ وَ الْعَجَائِبِ لَكَانُوا يَرْجِعُونَ كُفَّاراً.
ثُمَّ رَجَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَى مُسْتَقَرِّهِ وَ وَجَّهَنِي إِلَى الْقَادِسِيَّةِ فَرَكِبْتُ وَ وَافَيْتُ الْقَادِسِيَّةَ قَبْلَ أَنْ يُقِيمَ الْمُؤَذِّنُ الْإِقَامَةَ، فَسَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ افْتَرَسَ سِنَاناً السَّبُعُ فَأَتَيْتُ فِيمَنْ أَتَاهُ نَنْظُرُ إِلَيْهِ فَمَا تَرَكَ السَّبُعُ إِلَّا رَأْسَهُ وَ بَعْضَ أَعْضَائِهِ مِثْلَ أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ وَ أَتَى عَلَى بَاقِيهِ. فَحُمِلَ رَأْسُهُ إِلَى الْكُوفَةِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَبَقِيتُ مُتَعَجِّباً فَحَدَّثْتُ النَّاسَ بِمَا كَانَ مِنْ حَدِيثِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ السَّبُعِ. فَجَعَلَ النَّاسُ يَتَبَرَّكُونَ بِتُرَابٍ تَحْتَ قَدَمِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَسْتَشْفُونَ بِهِ.
فَقَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ فَقَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَا أَحَبَّنَا رَجُلٌ فَدَخَلَ النَّارَ وَ مَا أَبْغَضَنَا رَجُلٌ فَدَخَلَ الْجَنَّةَ وَ أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَقْسِمُ بَيْنَ الْجَنَّةِ هَذَا إِلَى الْجَنَّةِ يَمِيناً وَ هَذَا إِلَى النَّارِ شِمَالًا أَقُولُ لِجَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: هَذِهِ لِي وَ هَذِهِ لَكِ حَتَّى تَجُوزَ شِيعَتِي عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ كَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ كَالطَّيْرِ الْمُسْرِعِ وَ كَالْجَوَادِ السَّابِقِ. فَقَامَ إِلَيْهِ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ عُنُقاً وَاحِداً وَ هُمْ يَقُولُونَ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي فَضَّلَكَ عَلَى كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ، ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): ﴿الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ* فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾.
مُنقِذ بن ابقع اسدی که یکی از یاران خاص امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بود می گوید: در نیمه ماه شعبانی همراه امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم و او می خواست به مکانی برود که
ص: 357
معمولاً شبانه در آن منزل می کرد. من هم دنبال اورفتم تا به آن جایگاه رسید و از مرکبش فرود آمد که ناگهان آن استر گوش هایش را بالا گرفت و مرا به خویش جذب نمود. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) این صحنه را احساس نموده و فرمودند: چه خبر است؟
عرض کردم: پدر و مادرم فدایت باد! گویا استر چیزی را می نگرد و به آن خیره شده و همهمه کرده و شیهه می کشد. پس به اطراف آن وادی نگاهی نموده و فرمودند: به خدای کعبه درنده ای است! از محرابشان برخاسته و به راه افتادند درحالی که شمشیر خود را حمائل کرده بودند. پس بر او فریاد کشیده و فرمودند: بایست! آن درنده آرام شده و ایستاد، در نتیجه استر هم آرام گرفت. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای شیر! آیا ندانستی من آن شیر بیشۀ شجاعتم و من شیر درنده و شیر بیشه و حیدر می باشم؟ آنگاه فرمودند: ای شیر! چه چیزی تو را به این جا آورده است؟ سپس گفت: بارخدایا! زبانش را به سخن گفتن باز کن. پس آن درنده گفت: ای امیرمؤمنان و ای بهترین جانشینیان و ای وارث علوم همه پیامبران و ای جداکننده میان حق و باطل! من هفت روز است که چیزی شکار ننموده ام و گرسنگی مرا آزار می دهد و من شما را در دو فرسخی دیدم و به شما نزدیک شدم و با خود گفتم: می روم ببینم که این مردم کیستند؟ پس اگر قدرت و توانی بر آن ها داشته باشم و در میان آن ها شکاری برای من باشد بهره مند شوم.
امیرمؤمنان (علیه السلام) در جواب او فرمودند: ای شیر! آیا ندانسته ای که منِ علی پدر شیر بچّه های دوازده گانه هستم؟ سپس آن درنده در برابر آن حضرت (علیه السلام) دراز کشید و ایشان دست خود را بر سر او کشیده و می فرمودند: ای شیر! چه چیزی تو را به این جا آورده درحالی که تو درنده ای از مخلوقات خدا در زمین او هستی؟
گفت: ای امیرمؤمنان! گرسنگی گرسنگی!
حضرت عرض کرد: بارخدایا! به جایگاه و حرمت محمد و آلش (علیهم السلام) به او روزی عنایت کن.
راوی می گوید: من به شیر نگاه کردم دیدم او چیزی شبیه به شتر می خورد تا آن
ص: 358
که همه آن را تمام کرد و گفت: ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند کسی که تو و خاندانت را دوست بدارد ما درندگان او را نمی خوریم چون ما خانواده ای هستیم که به پیامبر هاشمی و عترتش (علیهم السلام) محبت و دوستی داریم. آن گاه امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای شیر درنده! منزلت کجاست و در کجا زندگی می کنی؟
گفت: ای امیرمؤمنان! من و خانواده ام بر سگان شام گمارده شده ایم و آن ها شکار ما در اطراف رود نیل هستند.
فرمود: پس چه چیزی شما را به سوی کوفه آورده است؟
گفت: ای امیرمؤمنان! من به سرزمین حجاز رفتم و چیزی پیدانکردم. من در آن بیابان و سرزمین بی آب و علف هستم که هیچ چیزی در آن یافت نمی شود، ولی امشب به سوی مردی به نام سنان بن وائل بر می گردم که او از جنگ صفین گریخته است و در قادسیه فرود می آید، او که از اهل شام می باشد روزی امشب من است که به سوی او می روم. آن گاه از مقابل امیرمؤمنان (علیه السلام) برخاست.
پس حضرت به من فرمود: از چه چیزی شگفت زده شدی؟ این عجیب تر است یا خورشید یا چشمه یا ستارگان یا چیزهای دیگر؟ سوگند به خدایی که دانه را شکافت و مردمان را آفرید اگر می خواستم برخی از آیات و عجائبی را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به من آموخته به مردم نشان دهم آن ها به کفر بر می گشتند. سپس امیرمؤمنان (علیه السلام) به جایگاه خویش برگشته و مرا به سوی قادسیه فرستاد. پس من همان شب سوار شدم و پیش از اقامه یعنی قد قامت الصلاة گفتن مؤذن به قادسیه رسیدم و از مردم شنیدم که می گفتند: درنده ای سنان را شکار کرده و خورده است. پس من به همراه کسانی که برای دیدن او رفته بودند آمدم و دیدم شیر جز سر و بعضی از اعضای او مثل سر انگشتانش چیزی باقی نگذاشته بود.
من بر در خانۀ حضرت بودم که سر نحس او به کوفه به سوی امیرمؤمنان (علیه السلام) فرستاده شد، من بسیار تعجب نموده و ماجرای امیرمؤمنان (علیه السلام) و شیر را برای مردم بازگو کردم. پس مردم به خاک زیر پای امیرمؤمنان (علیه السلام) تبرک جسته و از آن شفا می جستند.
ص: 359
حضرت برای سخنرانی به پا خاسته و حمد و ثنای الهی به جا آورده و فرمودند: ای مردم! هیچ کس ما را دوست نداشته که داخل آتش شود و هیچ کس با ما دشمنی نکرد که داخل بهشت گردد، من تقسیم کننده بهشت و جهنم هستم، میان بهشت و آتش جهنم چنین تقسیم می کنم که این افراد دست راست من به طرف بهشت و این افراد دست چپ من به سوی جهنم می روند. روز قیامت به جهنم می گویم: این برای من و این برای توست، تا این که شیعیان من همچو برق گذرا و رعدی غرّنده و پرنده ای تیزپرواز و اسبی تیزرو بر پل عبور می کنند.
پس مردم یک پارچه به سوی ایشان رفته درحالی که می گفتند: حمد و ستایش برای خدائی است که شما را بر بسیاری از مخلوقاتش برتری داد. سپس امیرمؤمنان (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «مؤمنان همان کسانی هستند که مردم به آنان گفتند: مردم (مکّه) برای جنگ با شما جمع شده اند از آنان بترسید ولی این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و او خوب وکیلی است* پس با نعمتی از سوی خدا بازگشتند درحالی که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود و از خشنودی خداپیروی کردند و خداوند دارای بخششی بزرگ است».(1)
144_ الباب فيما نذكره برجالهم من كلام الجمل لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و خير الوصيين من كتاب الأربعين رواية الملقب منتجب الدين محمد بن أبي مسلم بن أبي الفوارس و هذا لفظه
حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْأَجَلُّ الْإِمَامُ الْعَالِمُ مُنْتَجَبُ الدِّينِ مُرْشِدُ الْإِسْلَامِ كَمَالُ الْعُلَمَاءِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي مُسْلِمِ بْنِ أَبِي الْفَوَارِسِ الرَّازِيِّ (رحمه الله) بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي دَارِهِ بِدَرْبِ الْبَصْرِيِّينَ فِي مُنْتَصَفِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ إِحْدَى وَ ثَمَانِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْإِمَامُ الْكَبِيرُ السَّيِّدُ الْأَمِيرُ الْأَشْرَفُ جَمَالُ الدِّينِ عِزُّ الْإِسْلَامِ فَخْرُ الْعِتْرَةِ عَلَمُ الْهُدَى شَرَفُ آلِ
ص: 360
الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَبُو مُحَمَّدٍ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُّ الْحُسَيْنِيُّ الْمُوسَوِيُّ بِكَازِرُونَ فِي السَّابِعِ عَشَرَ مِنْ رَجَبِ سَنَةً إِحْدَى وَ سَبْعِينَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْعَارِفُ شَهْرِيَارُ بْنُ تَاجٍ الْفَارِسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاضِي أَبُو الْقَاسِمِ أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الثَّوْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ شَرَفُ الْعَارِفِينَ أَبُو الْمُخْتَارِ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو التُّحَفِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ مُرَّةَ عَنِ الْمُثَنَّى بْنِ سَعِيدٍ عَنْ هِلَالِ بْنِ كَيْسَانَ عَنِ الطَّبِيبِ الْقَوَاصِيرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَمَةَ الْمُنْتَجَى عَنْ صَفَّارِ بْنِ الأصيمد الْبَغْدَادِيِّ عَنِ ابْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الْفَتْحِ الْمَغَازِلِيِّ عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ (رضی الله عنه) قَالَ: كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَإِذَا بِصَوْتٍ قَدْ أَخَذَ جَامِعَ الْكُوفَةِ فَقَالَ: يَا عَمَّارُ! ائْتِ بِذِي الْفَقَارِ الْبَاتِرِ الْأَعْمَارِ فَجِئْتُهُ بِذِي الْفَقَارِ وَ قَالَ: اخْرُجْ يَا عَمَّارُ وَ امْنَعِ الرَّجُلَ عَنْ ظُلَامَةِ الْمَرْأَةِ فَإِنِ انْتَهَى وَ إِلَّا مَنَعْتُهُ بِذِي الْفَقَارِ. قَالَ عَمَّارٌ: فَخَرَجْتُ وَ إِذَا بِرَجُلٍ وَ مَرْأَةٍ قَدْ تَعَلَّقَا بِزِمَامِ جَمَلٍ وَ الْمَرْأَةُ تَقُولُ: الْجَمَلُ لِي وَ الرَّجُلُ يَقُولُ: الْجَمَلُ لِي. فَقُلْتُ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَنْهَاكَ عَنْ ظُلَامَةِ هَذِهِ الْمَرْأَةِ.
قَالَ: يَشْتَغِلُ عَلِيٌّ بِشُغُلِهِ وَ يَغْسِلُ يَدَهُ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ الَّذِينَ قَتَلَهُمْ بِالْبَصْرَةِ وَ يُرِيدُ أَنْ يَأْخُذَ جَمَلِي وَ يَدْفَعَهُ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَةِ الْكَاذِبَةِ. فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ (رضی الله عنه): فَرَجَعْتُ لِأُخْبِرَ مَوْلَايَ وَ إِذَا بِهِ قَدْ خَرَجَ وَ لَاحَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ وَ قَالَ: وَيْلَكَخَلِّ جَمَلَ الْمَرْأَةِ.
فَقَالَ: هُوَ لِي. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): كَذَبْتَ يَا لَعِينُ. قَالَ: فَمَنْ يَشْهَدُ أَنَّهُ لِلْمَرْأَةِ يَا عَلِيُّ! قَالَ (علیه السلام): الشَّاهِدُ الَّذِي لَا يُكَذِّبُهُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ. فَقَالَ الرَّجُلُ: إِذَا شَهِدَ شَاهِدٌ وَ كَانَ صَادِقاً سَلَّمْتُهُ إِلَى الْمَرْأَةِ.
ص: 361
فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): أَيُّهَا الْجَمَلُ! لِمَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ! أَنَا لِهَذِهِ الْمَرْأَةِ بِضْعَ عَشَرَ سَنَةً.
فَقَالَ (علیه السلام): خُذِي جَمَلَكِ وَ عَارَضَ الرَّجُلَ بِضَرْبَةٍ قَسَمَتْهُ نِصْفَيْنِ.
عمار یاسر (رضی الله عنه) می گوید: من در محضر مولای خود امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم که ناگهان صدایی به گوش آمد که همه مسجد کوفه را پر کرده بود. پس امام (علیه السلام) فرمودند: ای عمار! شمشیر ذوالفقار را که عمرها را در هم می شکند برای من بیاور. من آن را برای ایشان آوردم. پس فرمودند: ای عمار! بیرون برو و آن مرد را از ظلم و ستم بر آن زن بازدار، که اگر باز ایستاد چه خوب و الّا با همین ذوالفقار او را باز می دارم.
عمار گفت: من بیرون رفتم و مرد و زنی را دیدم که هر دو به افسار شتری چسبیده اند، زن می گوید: این شتر مال من است، مرد هم می گوید: این شتر از برای من است.
من گفتم: امیرمؤمنان (علیه السلام) تو را از ظلم و ستم بر این زن بازداشته، دست از او بردار. گفت: علی به کار خودش مشغول باشد و دستش را از خون مسلمانانی که در بصره آن ها را کشته بشوید، او حالا می خواهد شترم را گرفته و به این زن دروغگو رد کند؟! عمار (رضی الله عنه) می گوید: من برگشتم تا ماجرا را برای مولای خود بازگو کنم دیدم او خودش از خانه بیرون آمده و آثار غضب در چهره اش پیداست. به او فرمودند: وای بر تو، از شتر این زن دست بردار! گفت: این شتر مال خودم می باشد.
امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای ملعون دروغ می گوئی!
او گفت: ای علی! چه کسی شهادت می دهد که این شتر برای اوست؟
فرمودند: شاهدی که هیچ کس در کوفه او را تکذیب ننماید.
مرد گفت: هرگاه چنین شاهدی شهادت بدهد و راست بگوید من آن را به این زن واگذار می کنم. پس علی (علیه السلام) فرمودند: ای شتر! تو خود سخن بگو که از برای
ص: 362
کیستی؟ پس او به زبانی فصیح و روشن گفت: ای امیرمؤمنان و ای بهترین جانشینان! بالای ده سال است که من درملک این زن هستم. پس علی (علیه السلام) فرمودند: ای زن! شترت را بگیر و با یک ضربه آن مرد ناصبی را دو نیم کرد.(1)
145_ الباب فيما نذكره لما رووه عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من تسليم سبعين ألف ملك على قبره الشريف و قبر أمير المؤمنين و قبر الحسين(علیهما السلام) وجدته قد رواه الملقّب منتجب الدين محمد بن أبي مسلم في أربعين حديثاً اختارها و هو في روايته الحديث السابع
رَوَاهُ بِرِجَالِهِ وَ إِسْنَادِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَّهُ قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى خَلْقاً أَكْثَرَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّهُ لَيَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ كُلَّ مَسَاءٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ لَيْلَتَهُمْ حَتَّى إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ انْصَرَفُوا إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ إِلَى قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ؛ ثُمَّ تَنْزِلُ مَلَائِكَةُ النَّهَارِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَطُوفُونَ بِالْبَيْتِ الْحَرَامِ نَهَارَهُمْ حَتَّى إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ انْصَرَفُوا إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ تَغِيبَ الشَّمْسُ.
وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ حَوْلَ قَبْرِهِ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً يَبْكُونَ عَلَيْهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ فِي رِوَايَةٍ قَدْ وَكَّلَ اللَّهُ تَعَالَى بِالْحُسَيْنِ (علیه السلام) سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً يُصَلُّونَ عَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ وَ يَدْعُونَ لِمَنْ زَارَهُ وَ رَئِيسُهُمْ مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ: مَنْصُورٌ، فَلَا يَزُورُهُ زَائِرٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا وَدَّعَهُ مُوَدِّعٌ إِلَّا شَيَّعُوهُ وَ لَا يَمْرَضُ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا يَمُوتُ إِلَّا صَلَّوْا عَلَى جِنَازَتِهِ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ.
ص: 363
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند تعالی هیچ موجودی را بیشتر از فرشتگان نیافرید، در هر شامگاهی هفتادهزار فرشته فرود می آیند و همواره شب خود را تا طلوع فجر به طواف خانه خدا می پردازند آن گاه به کنار قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می روند و بر ایشان سلام می دهند، سپسبه سوی قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) می روند و بر ایشان سلام می دهند، سپس به کنار قبر حضرت حسین بن علی(علیهما السلام) رفته و به ایشان سلام می دهند، آن گاه پیش از طلوع خورشید به آسمان بالا می روند و هفتادهزار فرشته روز فرود می آیند تمام روز خود را تا غروب آفتاب بر گرد خانه خدا طواف می کنند آن گاه به سوی قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و بر ایشان سلام می دهند، سپس به سوی قبر حضرت حسین بن علی(علیهما السلام) رفته و بر ایشان نیز سلام می دهند، آن گاه پیش از غروب خورشید به آسمان بالا می روند.
سوگند به کسی که جانم به دست قدرت اوست! اطراف قبرش چهارهزار فرشته ژولیده و غبارآلود هستند که تا روز قیامت بر ایشان می گریند و در روایت دیگری آمده: خداوند متعال هفتادهزار فرشته ژولیده و غبارآلود بر مزار امام حسین (علیه السلام) گمارده که هر روز بر او صلوات می فرستند و برای زائران او دعا می کنند و رئیس آن ها فرشته ای به نام منصور است.
پس هیچ زائری او را زیارت نمی کند، مگر آن که او را استقبال می کنند و هیچ وداع کننده ای او را وداع نمی کند، مگر آن که او را همراهی می کنند و هیچ یک از آن ها بیمار نمی شوند، مگر آن که به عیادت او می روند و نمی میرند، مگر آن که بر جنازه اش نماز می گزارند و بعد از مرگش برای او استغفار می کنند.(1)
ص: 364
146_ الباب فيما نذكره من حديث الصخرة الذي قدمناه عن اليهود و شهادتهم أنّه أمير المؤمنين و سيد الوصيين و حجة الله في أرضه
رَأَيْنَا هَذَا الْحَدِيثَ عَنِ الْمُلَقَّبِ مُنْتَجَبِ الدِّينِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي مُسْلِمٍ الرَّازِيِّ رَوَاهُ بماردين فِي جَامِعِهَا فَقَالَ بِإِسْنَادِهِ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَالِدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْكُوفَةِ إِذْ عَبَرَ بِالصَّعِيدِ الَّذِي يُقَالُ لَهَا: النُّخَيْلَةُ، عَلَى فَرْسَخَيْنِ مِنَ الْكُوفَةِ فَخَرَجَ مِنْهَا خَمْسُونَ رَجُلاً وَ قَالُوا: أَنْتَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الْإِمَامُ. فَقَالَ: أَنَا ذَا. فَقَالُوا: إِنَّ صَخْرَةً مَذْكُورَةً فِي كُتُبِنَا عَلَيْهَا اسْمُ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ هُوَ ذَا نَطْلُبُ الصَّخْرَةَ فَلَا نَجِدُهَا فَإِنْ كُنْتَ إِمَاماً فَأَوْجِدْنَا الصَّخْرَةَ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): اتَّبِعُونِي.
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَالِدٍ: فَسَارَ الْقَوْمُ خَلْفَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَى أَنِ اسْتَبْطَنَ بِهِمُ الْبَرُّ وَ إِذَا بِجَبَلٍ مِنْ رَمْلِ عَظِيمٍ فَقَالَ (علیه السلام):أَيَّتُهَا الرِّيحُ انْسِفِي الرَّمْلَ عَنِ الصَّخْرَةِ. بِحَقِّ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَمَا كَانَ إِلَّا سَاعَةً حَتَّى نُسِفَتِ الرَّمْلُ وَ ظَهَرَتِ الصَّخْرَةُ. قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): هَذِهِ صَخْرَتُكُمْ. فَقَالَ: إِنَّ عَلَيْهَا اسْمَ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَى مَا سَمِعْنَاهُ وَ قَرَأْنَاهُ فِي كُتُبِنَا وَ لَسْنَا نَرَى عَلَيْهَا الْأَسْمَاءَ.
فَقَالَ (علیه السلام): الْأَسْمَاءُ الَّتِي عَلَيْهَا فَهِيَ عَلَى وَجْهِهَا الَّذِي عَلَى الْأَرْضِ فَاقْلِبُوهَا فَاعْصَوْصَبَ عَلَيْهَا أَلْفُ رَجُلٍ أُحْضِرُوا فِي هَذَا الْمَكَانِ فَمَا قَدَرُوا عَلَى قَلْبِهَا فَقَالَ (علیه السلام): تَنَحَّوْا عَنْهَا فَمَدَّ يَدَهُ إِلَيْهَا فَقَلَّبَهَا فَوَجَدُوا عَلَيْهَا اسْمَ سِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ أَصْحَابِ الشَّرَائِعِ آدَمَ وَ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٍ (علیه السلام).
فَقَالَ النَّفَرُ الْيَهُودُ: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ
ص: 365
أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ مَنْ عَرَفَكَ سَعِدَ وَ نَجَا وَ مَنْ خَالَفَكَ ضَلَّ وَ غَوَى وَ إِلَى الْجَحِيمِ هَوَى جَلَّتْ مَنَاقِبُكَ عَنِ التَّحْدِيدِ وَ كَثُرَتْ آثَارُ نَعْتِكَ عَنِ التَّعْدِيدِ.
عبدالله بن خالد بن سعید العاص می گوید: من همراه امیرمؤمنان (علیه السلام) بودم درحالی که او از کوفه بیرون شده و به دو فرسخی کوفه به نام نُخیله رسیده بود، که از آن جا پنجاه مرد بیرون آمده و گفتند: آیا تو همان علی بن ابی طالب امام و پیشوا هستی؟
فرمودند: آری من همان هستم!
گفتند: صخره و سنگی در کتاب ما یاد شده که بر آن نام شش نفر از پیامبران (علیهم السلام) نوشته شده است و ما آن سنگ را می جوئیم ولی آن را نمی یابیم. حال اگر تو امام هستی آن سنگ را برای ما پیدا بنما. پس حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: دنبال من بیائید.
عبدالله بن خالد می گوید: تمام آن گروه پشت سر امیرمؤمنان (علیه السلام) به راه افتاده تا به وسط بیابانی رسیدند که در آن جا ریگ بسیاری بود. پس حضرت (علیه السلام) فرمودند: ای باد! تو را به حق اسم اعظم خدا با وزش خود این ریگ ها را از این سنگ ببر. بلافاصله بادی وزیدن گرفته و ریگ ها را برده و آن سنگ پیدا شد.
علی (علیه السلام) فرمودند: این همان سنگ شماست!
گفتند: بر طبق آن چه ما شنیده و در کتاب های خود خوانده ایم بر روی آن نام مقدس شش نفر از پیامبران (علیهم السلام) نوشته شده است و ما نام ها را بر آن نمی بینیم. حضرت (علیه السلام) فرمودند: آن اسامی بر طرف دیگر سنگ که روی زمین است می باشد آن را برگردانید. هزار نفر از مردانی که در آن جا حاضر شده بودند همگی هم دست شده ولی نتوانستند آن رابرگردانند.
حضرت (علیه السلام) فرمودند: کنار بروید. آن گاه خودشان به آن سنگ دست انداخته و
ص: 366
آن را برگرداندند. آن ها نام شش نفر از پیامبران یعنی آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم را که صاحب شریعت بودند بر آن یافتند.
آن گروه از یهودیان گفتند: ما شهادت می دهیم که معبودی جز خداوند نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و تو امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر همه جانشینان و حجت خدا در زمینش هستی، هر کس تو را شناخت سعادتمند گردیده و نجات یافت و هر کس با تو مخالفت ورزید گمراه شده و در آتش جهنم افتاد، مناقب و فضیلت تو نا محدود و اوصاف تو از شماره بیرون است.(1)
147_ الباب فيما نذكره من حديث الدرّاج و تسليمه على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين برواية أخرى برجالهم رأيناه في الأربعين حديثاً التي ذكرها الملقب منتجب الدين أيضاً محمد بن أبي مسلم الرازي، رواه بماردين في جامعها في شهر ربيع الأول سنة ست و ثمانين و خمسمائة و هو الحديث الثاني و الثلاثون من أخباره الأربعين
فَقَالَ بِإِسْنَادِهِ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) كَانَ يَسْعَى عَلَى الصَّفَا بِمَكَّةَ وَ إِذَا هُوَ بِدُرَّاجٍ يَتَدَرَّجُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَوَقَعَ بِإِزَاءِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ (علیه السلام): السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدُّرَّاجُ! مَا تَصْنَعُ فِي هَذَا الْمَكَانِ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي فِي هَذَا الْمَكَانِ مُنْذُ أَرْبَعِمِائَةِ عَامٍ أُسَبِّحُ اللَّهَ وَ أُقَدِّسُهُ وَ أُمَجِّدُهُ وَ أَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): أَيُّهَا الدُّرَّاجُ إِنَّهُ لَصَفاً نَقِيٌّ لَا مَطْعَمَ فِيهِ وَ لَا مَشْرَبَ؟ فَمِنْ أَيْنَ لَكَ المَطْعَمُ وَ الْمَشْرَبُ؟ فَأَجَابَهُ الدُّرَّاجُ وَ هُوَ يَقُولُ: وَ قَرَابَتِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي كُلَّمَا جُعْتُ دَعَوْتُ اللَّهَ لِشِيعَتِكَ وَ مُحِبِّيكَ فَأَشْبَعُ وَ إِذَا ظَمِأْتُ دَعَوْتُ اللَّهَ عَلَى مُبْغِضِيكَ وَ غَاصِبِيكَ فَأَرْوَى.
ص: 367
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در مکه سعی صفا و مروه می کردند ناگهان به پرندۀ دُرّاجی برخورد کردند که بر روی زمین در حرکت بود. پس او در برابر امیرمؤمنان (علیه السلام) قرار گرفت و حضرت (علیه السلام) به او فرمودند: سلام بر تو ای دراج! تو در این جا چه می کنی؟عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من چهار صد سال است(1)
که در این مکان می باشم و خدا را تسبیح و تقدیس و تمجید نموده و او را به طوری که شایسته او باشد عبادت می کنم. پس امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای درّاج! این سرزمین بدون آب و علف است و هیچ گونه خوراک و نوشیدنی در آن یافت نمی شود آب و دانه تو از کجاست؟
دراج عرض کرد: ای امیرمؤمنان! سوگند به خویشاوندی تو به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه من گرسنه می شوم به شیعیان و دوستان تو دعا می کنم، سیر می شوم و هرگاه تشنه شدم بر دشمنان و غاصبان تو نفرین می کنم، سیراب می گردم.(2)
148_ الباب فيما نذكره من قضايا مولانا علي (علیه السلام) من رواية أبي الحسن بكر بن محمد الشامي من شهادة بعض النبيّين بأنّ علياً أمير المؤمنين و سيد الوصيين بما هذا لفظه
قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ التَّمَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا زُهَيْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الطَّائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الطَّائِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ هُوَ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ قَدِ احْتَبَى بِسَيْفِهِ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنَّ فِي الْقُرْآنِ آيَةً قَدْ أَفْسَدَتْ قَلْبِي وَ شَكَّكَتْنِي فِي دِينِي.
ص: 368
قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ مَا هِيَ؟ قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا﴾، هَلْ كَانَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ غَيْرُهُ؟ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): اجْلِسْ أُخْبِرْكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: ﴿سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا﴾ فَكَانَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي أَرَاهَا مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) فَاحْتَمَلَهُ مِنْ مَكَّةَ فَوَافَى بِهِ بَيْتَ الْمَقْدِسِ فِي سَاعَةٍ مِنَ اللَّيْلِ ثُمَّ أَتَاهُ بِالْبُرَاقِ فَرَفَعَهُ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ إِلَى الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ فَتَوَضَّأَ جَبْرَئِيلُ وَ تَوَضَّأَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَوُضُوئِهِ وَ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى وَ قَالَ لِلنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَقَدَّمْ وَ صَلِّ وَ اجْهَرْ بِصَلَاتِكَ فَإِنَّ خَلْفَكَ صُفُوفاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يَعْلَمُ عَدَدَهُمْ إِلَّا اللَّهُ وَ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ أَبُوكَ آدَمُوَ نُوحٌ وَ هُودٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ كُلُّ نَبِيٍّ أَرْسَلَهُ اللَّهُ مُذْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ إِلَى أَنْ بَعَثَكَ، يَا مُحَمَّدُ فَتَقَدَّمَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَصَلَّى بِهِمْ غَيْرَ هَائِبٍ وَ لَا مُحْتَشَمٍ رَكْعَتَيْنِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: ﴿وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا﴾ الْآيَةَ.
فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: بِمَ تَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيُّكَ وَ كُلُّ نَبِيٍّ مَاتَ خَلَّفَ وَصِيّاً مِنْ عُصْبَتِهِ غَيْرَ هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ فَإِنَّهُ لَا عُصْبَةَ لَهُ وَ كَانَ وَصِيُّهُ شَمْعُونَ الصَّفَا بْنَ حَمُّونَ بْنِ عامة [عمَامَةَ] وَ نَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ أُخِذَتْ عَلَى ذَلِكَ مَوَاثِيقُنَا لَكُمَا بِالشَّهَادَةِ. فَقَالَ الرَّجُلُ: أَحْيَيْتَ قَلْبِي وَ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
ص: 369
ابوصبّاح طائی می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: مردی در مسجد کوفه به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده و بر شمشیر خود تکیه زده و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! در قرآن آیه ای است که دلم را فاسد و افسرده نموده و مرا در دینم به شک و تردید انداخته است.
علی (علیه السلام) فرمودند: آن کدام آیه است؟
عرض کرد: این فرمایش خداوند عزوجل: «از پیامبرانی که پیش از تو آن ها را فرستادیم بپرس»(1) آیا در آن زمان پیامبری غیر از او بوده است.
حضرت (علیه السلام) به او فرمودند: بنشین تا إن شاء الله تو را آگاه گردانم. همانا خدای عزّ وجل در کتابش قرآن می فرماید: «منزه است خدایی که بنده اش را در شبی از مسجد الحرام به مسجدالاقصی که پیرامونش را برکت داده ایم سیر داد تا از نشانه های خود به او بنمایانیم».(2)
یکی از آیاتی که خدای عزّ وجل به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان داد این بود که جبریل (علیه السلام) به نزد ایشان آمده و ایشان را از مکه برداشت و در ساعتی از شب به بیت المقدس نزدیکش کرد، آن گاه مرکب بُراق را برای او آورده و او را به آسمان، سپس به بیت المعمور بالا برد. پس جبریل (علیه السلام) وضو گرفت و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز وضویی همانند وضوی او گرفتند و جبریل (علیه السلام) اذان داده و اقامه را دوتادو تا گفت و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: جلو بایست و با صدای بلند نماز بگزار چون پشت سرت صف هایی از فرشتگان هستند که شماره آن ها را جز خدا کسی نمی داند.
ای محمد! در صف اول نماز پدرت آدم و نوح و هود و ابراهیم و موسی (علیهم السلام) و هر پیامبری که خداوند از ابتدای آفرینش آسمان ها و زمین تا برانگیختن تو فرستاده
ص: 370
می باشند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جلو ایستاده و بدون هیچ ترس و هراس و بدون شرم و خجلت با آنان دو رکعت نماز خواند. وقتی نمازشان را تمام شد و به آنان روی کردند، خداوند متعال به ایشان وحی فرمود: از پیامبرانی که پیش از تو آن ها را فرستادیم بپرس. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به ایشان رو کرده و فرمودند: به چه چیزی شهادت می دهید؟
عرض کردند: شهادت می دهیم که معبودی جز خدای یگانه نبوده و برای او شریکی نیست و دیگر آن که تو فرستادۀ خدا هستی و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و جانشین توست و به جز این پیامبر، هر پیامبری که از دنیا رفت وصی و جانشینش از خویشان او بوده است و به حضرت عیسی بن مریم(علیهما السلام) اشاره نمود چون برای او فرزندی نبود و وصی او شمعون صفا پسر حَمّون پسر عمامه بود، و شهادت می دهیم که تو فرستادۀ خدای تعالی، بزرگ و مهتر همه پیامبران هستی و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) سرور همه جانشینان است، بر همین عقاید از ما عهد و پیمان گرفته شده که برای شما دو بزرگوار چنین شهادت بدهیم.
آن مرد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! دلم را زنده کردی و گره و مشکلم را باز نمودی.(1)
149_ الباب فيما نذكره من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمن حضره من الصحابة بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين بغير الطرق التي ذكرناها فيما تقدم نذكرها من الأصل المتضمّن أسماء مولانا علي (علیه السلام) تاريخه سنة تسع و سبعين و ثلاثمائة من ترجمة أربعة و خمسين و مائة أمير المؤمنين ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ بْنِ أَبِي لَيْلَى قَالَ: حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ الْفَضْلِ الْخَيَّاطُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ ابْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ﴾ دَخَلَ
ص: 371
أَبُوبَكْرٍ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ لَهُ: سَلِّمْعَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ قَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ دَخَلَ عُمَرُ قَالَ: سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. فَقَالَ: ثُمَّ نَزَلَتْ: ﴿يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ﴾ مِمَّا لَمْ يَفْعَلْهُ لِمَا أُمِرَ بِهِ مِنَ السَّلَامِ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ.
ابن دَرّاج می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: وقتی این آیه:«بلکه انسان می خواهد در آینده و تمام عمرش کار بد کند»(1)
نازل شد، ابوبکر بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بده!
گفت: این دستور از جانب خدا و پیامبرش هست؟
فرمودند: آری، از جانب خدا و پیامبرش می باشد. سپس این آیه فرود آمد: «در آن روز آدمی به آن چه پیش فرستاده و به تأخیر انداخته خبر داده شود».(2) فرمودند: از آن چیزهایی که آن را انجام نداده وقتی که به آن دستور داده شده بود، یعنی سلام بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان.(3)
150_ الباب فيما نذكره من كتاب أسماء مولانا علي (علیه السلام) من تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين قد قدمنا في هذا الكتاب رواية بذلك بغير بعض الرجال الذين نذكرهم الآن و حيث تختلف الطرق في الروايات فهو أبلغ في الدلالات فقال في ترجمة الخمسين و ثلاثمائة ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا قَالَ: حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ الْأَسَدِ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ
ص: 372
الْحَكَمِ عَنْ حَنَانِ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ قَالَ: لَمَّا سُيِّرَ أَبُو ذَرٍّ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ الْمِقْدَادُ وَ حُذَيْفَةُ وَ عَمَّارٌ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ أَبُو ذَرٍّ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: إِنَّ أُمَّتِي تَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ؟ أَوَّلُهَا رَايَةُ الْعِجْلِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِكَ بِتَبَعِهِ.ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فِرْعَوْنِ أُمَّتِي فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِكَ بِتَبَعِهِ، ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ الْمُخْدَجِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ ارْتَعَدَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِكَ بِتَبَعِهِ فَأَقُولُ لَهُمْ: اسْلُكُوا سَبِيلَ أَصْحَابِكُمْ، فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً وَ لَمْ يَذْكُرِ الرَّايَةَ الثَّالِثَةَ وَ الرَّابِعَةَ ثُمَّ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: ثُمَّ يَرِدُ عَلَيَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: بِمَا ذَا خَلَفْتُمُونِي بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: اتَّبَعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قُتِلْنَا مَعَهُ، فَأَقُولُ: رِدُوا فَيَشْرَبُونَ مِنْهُ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً فَيَنْصَرِفُونَ رِوَاءً مَرْوِيِّينَ تَرَى وَجْهَ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهَهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ عَلَى أَضْوَإِ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ.
قَالَ أَبُو ذَرٍّ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) وَ الْمِقْدَادِ وَ عَمَّارٍ وَ حُذَيْفَةَ وَ ابْنِ مَسْعُودٍ: أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِكَ؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ وَ ذَلِكَ تَأْوِيلُ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ﴾.
ص: 373
ابوالحسین می گوید: هنگامی که جناب ابوذر (رضی الله عنه) به تبعید فرستاده می شد او با علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و مقداد و حذیفه وعمار و عبدالله بن مسعود گرد هم آمدند.
ابوذر گفت: آیا شما شاهد نبودید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا امت من در کنار حوض با پنج نوع پرچم بر من وارد می شوند؟ اولین آن ها پرچم گوسالۀ این اُمت (اولی) است. وقتی دست او را بگیرم صورتش سیاه می شود و قدم هایش می لرزد و دلش در درون به طپش می افتد و این کار با پیروانش هم انجام می گردد؟
آن گاه پرچم فرعون این امت (دومی) بر من وارد می شود. پس وقتی دست او را بگیرم صورتش سیاه گشته و قدم هایش می لرزد و دلش در درون به طپش می افتد و این کار با پیروانش هم انجام می گردد؟
آن گاه پرچم مُخدَج رئیس خوارج یعنی ذو الثدیه ناقص الخلقه بر من وارد می شود. پس وقتی دست او را بگیرم صورتش سیاه گشته و قدم هایش می لرزد و دلش در درون به طپش می افتد و این کار با پیروانش هم انجام می گردد. من به آن ها می گویم راه یاران خود رابروید، و آن ها تشنه کام و روسیاه بر می گردند و قطره ای از آب آن حوض نمی خورند؟ و از پرچم سوم و چهارم یادی نکرد.
سپس چنین فرمودند: آن گاه امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان بر من وارد می شود. پس من می ایستم و دست او را می گیرم. صورت او و یارانش روشن و سفید می گردد. من می گویم: بعد از من چگونه جانشینی برایم بودید؟
می گویند: از ثقل اکبر یعنی قرآن پیروی کرده و آن را تصدیق نمودیم و ثقل اصغر یعنی اهل بیت (علیهم السلام) را کمک و حمایت کردیم و در رکاب آن ها کشته شدیم. پس من می گویم: بر حوض من وارد شوید. از آن می نوشند به طوری که دیگر بعد از آن هرگز تشنه نمی شوند. و ایشان سیر و سیراب بر می گردند، درحالی که چهرۀ امام و پیشوای آن ها را همچو خورشید فروزان و صورت یارانشان را همانند ماه شب چهارده و روشن ترین ستارۀ آسمان می بینی.
ص: 374
ابوذر به حضرت علی (علیه السلام) و مقداد وعمار و حذیفه و ابن مسعود گفت: آیا شما این جریان را مشاهده نکردید؟ گفتند: آری!
گفت: و من هم شاهد این ماجرا بودم و این تأویل و معنای فرمایش خدای عزّ وجل است: «روزی که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه می گردد».(1)
151_ الباب فيما نذكره في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين من تفسير الحافظ محمد بن مؤمن النيشابوري و قد ذكر أنه استخرجه من التفاسير الاثني عشر في تفسير قوله تعالى: ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ* عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ* الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ﴾.(2)
وَ بِإِسْنَادِ الْحَافِظِ الْمَذْكُورِ يَرْفَعُهُ قَالَ: أَقْبَلَ صَخْرُ بْنُ حَرْبٍ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! هَذَا الْأَمْرُ لَنَا مِنْ بَعْدِكَ أَمْ لِمَنْ؟ قَالَ: يَا صَخْرُ! الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِي لِمَنْ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾ يَعْنِي يَسْأَلُكَ أَهْلُ مَكَّةَ عَنْ خِلَافَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ﴿عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ﴾ مِنْهُمُ الْمُصَدِّقُ بِوَلَايَتِهِ وَ خِلَافَتِهِ ﴿كَلَّا رَدْعٌ وَ رَدٌّ عَلَيْهِمْ سَيَعْلَمُونَ﴾ سَيَعْرِفُونَ خِلَافَتَهُ بَعْدَكَ أَنَّهَا حَقٌّ يَكُونُ ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ سَيَعْرِفُونَ خِلَافَتَهُ وَ وَلَايَتَهُ إِذْ يُسْأَلُونَ عَنْهَا فِي قُبُورِهِمْ فَلَا يَبْقَى مَيِّتٌ فِي شَرْقٍ وَ لَا فِي غَرْبٍ وَ لَا فِي بَرٍّ وَ لَافِي بَحْرٍ إِلَّا وَ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ يَسْأَلَانِهِ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ بَعْدَ الْمَوْتِ، يَقُولَانِ لِلْمَيِّتِ: مَنْ رَبُّكَ؟ وَ مَا دِينُكَ؟ وَ مَنْ نَبِيُّكَ؟ وَ مَنْ إِمَامُكَ؟
ص: 375
حافظ محمد بن مؤمن نیشابوری از علمای مخالفین می گوید: صخر بن حرب(1)
آمد تا آن که در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست و عرض کرد: ای محمد! این برنامه خلافت و جانشینی بعد از تو برای ماست یا برای کیست؟
فرمودند: ای صخر! جانشینی بعد از من برای کسی است که او برای من به منزله و جایگاه هارون به موسی(علیهما السلام)است. پس خدای متعال این آیه را فرستاد: ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾ آن ها از چه چیز از یکدیگر می پرسند؟ یعنی اهل مکه از خلافت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) می پرسند «از آن خبر بزرگ که پیوسته دربارۀ آن با یکدیگر اختلاف دارند» که برخی از آن ها ولایت و خلافت او را تصدیق می کنند. کلمه کَلّا، بازداشتن و برگرداندن آن ها از این رأی و نظر است. «به زودی می فهمند» و خلافت بعد از تو را می شناسند که آن حق است و انجام خواهد شد، نه چنان است به زودی خلافت و ولایت او را خواهند دانست، آن ها در قبرشان از این مسئله پرسیده شوند. پس هیچ مرده ای در شرق و غرب و در خشکی و دریا باقی نمی ماند مگر آن که نکیر و منکر
ص: 376
بعد از مرگ دربارۀ ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) از او می پرسند. آن دو فرشته به مرده می گویند: پروردگارت کیست؟ و دینت چیست؟ وپیامبرت کیست؟ و امام و پیشوایت کیست؟(1)
152_ الباب فيما نذكره أيضاً من تفسير الحافظ محمد بن مؤمن المذكور في تفسيره عند ذكر قوله تعالى: ﴿وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ و تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلْقَمَةَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: وَقَعَتِ الْخِلَافَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْقُرْآنِ لِثَلَاثَةٍ نَفَرٍ لآِدَمَ (علیه السلام) لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ يَعْنِي خَالِفٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً يَعْنِي آدَمَ (علیه السلام)، وَ لِدَاوُدَ (علیه السلام) لِقَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾ يَعْنِي بَيْتَ الْمَقْدِسِ، وَ الْخَلِيفَةُ الثَّالِثُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فِي السُّورَةِ الَّتِي يَذْكُرُ فِيهَا النُّورَ: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَعْنِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ آدَمَ وَ دَاوُدَ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أَمْناً يَعْنِي بِالْمَدِينَةِ يَعْبُدُونَنِي وَ يُوَحِّدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ يَعْنِي الْعَاصِينَ لِلهِ وَ لِرَسُولِهِ.
عبدالله بن مسعود(2)می گوید: داستان خلافت در قرآن از جانب خدای عزّ وجل
ص: 377
برای سه نفر واقع شده است: برای حضرت آدم (علیه السلام) به دلیل فرمایش خدای متعال: «یاد کن هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: به درستی که من در زمین جانشینی قرار خواهم داد»(1) یعنی من در روی زمین خلیفه ای را قرار دهنده ام که مراد حضرت آدم (علیه السلام) است.
و برای حضرت داود (علیه السلام) به دلیل فرمایش خدای متعال: «ای داود! به درستی که ما تو را در زمین جانشین گردانیدیم»(2)
یعنی در بیت المقدس.
و خلیفۀ سوم امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است به دلیل فرمایش خدای متعال در سوره ای که آیه نور در آن آمده است: «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده داده است_ یعنی به علی بن ابی طالب(علیهما السلام)_ که به طور حتم آنان را در زمین جانشین کند همان گونه که پیشینیان
ص: 378
آنان را جانشین کرد (یعنی آدم و داود(علیهما السلام)) ودینشان را که برای آن ها پسندیده است استوار سازد و تبدیل کند از بعد ترسشان را (از اهل مکه) به ایمنی مبدل سازد (یعنی در مدینه) تا مرا بپرستند (و مرا یکتا و یگانه بدانند) و هیچ شریکی برای من نگیرند و هر کس بعد از این کفر ورزد (یعنی به ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام)) پس ایشان همان فاسقانند».(1) یعنی کسانی هستند که از فرمان خدا و پیامبرش سرپیچی کرده اند.(2)
153_ الباب فيما نذكره من رواية الحافظ محمد بن مؤمن الشيرازي المذكور في تسمية علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
فَقَالَ: فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ﴾ بِإِسْنَادِهِ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحَسَنِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي صَدَّقُوا بِاللَّهِ أَنَّهُ وَاحِدٌ؛ عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ، قَالَ: صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ الصَّدِيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ، الْخَبَرَ.
ابن عباس می گوید: «کسانی که ایمان آوردند» یعنی خدا را تصدیق کرده و به یکتایی او ایمان آوردند که مراد از ایمان آورندگان علی و حمزة بن عبدالمطلب و جعفر طیار (علیهم السلام) هستند، «آن ها همان راستگویانند»(3) او در ادامه می گوید: صدّیق و راستگوی این امت امیرمؤمنان (علیه السلام) است و او همان راستگوی بزرگ تر و برترین جدااندازندۀ میان حق و باطل می باشد.(4)
ص: 379
154_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين من الكتاب العتيق الذي فيه خطبته (علیه السلام) القاصعة تاريخه سنة ثمان و مائتين و قد قدمنا وصفه أن أوّل إسناده عن عبد الله بن جعفر الزهري بغير الأسانيد المتقدمة في روايته
فَقَالَ فِيهِ عَنْ مَوْلَانَا عَلِيٍّ (علیه السلام) مَا هَذَا لَفْظُهُ: هَاتُوا مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: مَا أَقُولُ لَكُمْ وَ كَأَنِّي مَعَهُ الْآنَ وَ هُوَ يَقُولُ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ذَلِكَ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): قُومِي فَافْتَحِي الْبَابَ. فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ هَذَا الَّذِي بَلَغَ مِنْ خَطْرِهِ مَا أَفْتَحُ لَهُ الْبَابَ؟ وَ قَدْ نَزَلَ فِينَا قُرْآنٌ بِالْأَمْسِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ﴾، فَمَنْ هَذَا الَّذِي بَلَغَ مِنْ خَطَرِهِ أَنْ أَسْتَقْبِلَهُ بِمَحَاسِنِي وَ مَعَاصِمِي؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَهَيْئَةِ الْمُغْضَبِ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ﴾ قُومِي فَافْتَحِي الْبَابَ فَإِنَّ بِالْبَابِ رَجُلًا لَيْسَ بِالْخَرِقِ وَ لَا بِالنَّزِقِ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ.
يَا أُمَّ سَلَمَةَ! إِنَّهُ آخِذٌ بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ لَيْسَ بِفَاتِحِ الْبَابِ وَ لَا بِدَاخِلِ الدَّارِ حَتَّى يَغِيبَ عَنْهُ الْوَطِي ءُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.
فَقَامَتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَمْشِي نَحْوَ الْبَابِ وَ هِيَ لَا تَثَبَّتُ مَنْ فِي الْبَابِ غَيْرَ أَنَّهَا قَدْ حَفِظَتِ النَّعْتَ وَ الْوَصْفَ وَ هِيَ تَقُولُ: بَخْ بَخْ لِرَجُلٍ يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. فَفَتَحْتُ الْبَابَ فَأَخَذْتُ بِعِضَادَتَيِ الْبَابِ فَلَمْ أَزَلْ قَائِماً حَتَّى غَابَ الْوَطِي ءُ. فَدَخَلَتْ أُمُّ سَلَمَةَ خِدْرَهَا وَ دَخَلْتُ فَسَلَّمْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أُمَّ سَلَمَةَ! هَلْ تَعْرِفِينَهُ؟ قَالَتْ: نَعَمْ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ هَنِيئاً لَهُ. قَالَ: صَدَقْتِ يَا أُمَّسَلَمَةَ! بَلَى هَنِيئاً لَهُ هَذَا
ص: 380
لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمُهُ مِنْ دَمِي وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى شَدَّ بِهِ أَزْرِي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. يَا أُمَّ سَلَمَةَ! اسْمَعِي وَ اشْهَدِي هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ عِنْدَهُ عَلَمُ الدِّينِ وَ هُوَ الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ الْخَلِيفَةُ عَلَى الْأَحْيَاءِ مِنْ أُمَّتِي أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ قَرِينِي فِي الْآخِرَةِ وَ مَعِي فِي الْمَلَإِ الْأَعْلَى، اشْهَدِي عَلَيَّ يَا أُمَّ سَلَمَةَ أَنَّهُ صَاحِبُ حَوْضٍ يَذُودُ عَنِّي كَمَا يَذُودُ الرَّاعِي عَنِ الْحَوْضِ.
اشْهَدِي يَا أُمَّ سَلَمَةَ أَنَّهُ قَرِينِي فِي الْآخِرَةِ وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ثَمَرَةُ قَلْبِي اشْهَدِي أَنَّ زَوْجَتَهُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ. يَا أُمَّ سَلَمَةَ! إِنِّي عَلَى الْمِيزَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّهُ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ تُسَمَّى مُحْتَوِيَةَ تُزَاحِمُنِي بِرِكَابِهَا لَا يُزَاحِمُنِي غَيْرُهَا. اشْهَدِي يَا أُمَّ سَلَمَةَ! أَنَّهُ سَيُقَاتِلُ بَعْدِيَ النَّاكِثِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ أَنَّهُ يَقْتُلُ الشيطان [شَيْطَانَ] الرَّدَّةِ وَ أَنَّهُ يُقْتَلُ شَهِيداً وَ يَقْدَمُ عَلَيَّ حَيّاً طَرِيّاً.
أقول:هذا لفظ ما وجدناه نقلناه تأكيداً لما قدمناه أيضاً.
مولای ما علی (علیه السلام) فرمودند: کسی را بیاورید که آن چه را من می گویم از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده باشد، گویا من هم اکنون در اتاق ام سلمه رضی الله عنها با ایشان هستم که این را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ام سلمه رضی الله عنها فرمودند: برخیز و در را باز کن!
او عرض کرد: ای پیامبر خدا! او کیست که بزرگی و شرافتش به جایی رسیده که من برای او در بگشایم؟ درحالی که همین دیروز آیۀ قرآن دربارۀ حجاب برای ما نازل شده و خدای عزّ وجل می فرماید: «و هنگامی که از آنان (زنان پیامبر) چیزی را خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید»(1) پس او کیست که موقعیتش به جائی
ص: 381
رسیده که من با این اوصاف و جمال و با دست و رویم به استقبال او بروم؟ پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال خشم فرمودند:
ای ام سلمه! «هر کس از پیامبر اطاعت کند به تحقیق از خداوند پیروی نموده است». (1)
برخیز و در را باز کن زیرا پشت در خانه مردی نادان و بی پروا و سبک سر نیست؛ او خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا وپیامبرش نیز او را دوست می دارند.
ای ام سلمه! او دو بازو و چهارچوبه در را گرفته ولی هرگز در را باز نکرده و وارد نمی شود تا کسی که برای بازنمودن در خانه جلو آمده و اقدام نموده از او پنهان شود ان شاء الله تعالی. پس ام سلمه رضی الله عنها برخاسته و به طرف در حرکت کرد درحالی که او نمی دانست پشت در کیست جز آن که اوصاف و احوال او را شنیده و حفظ کرده بود و پیوسته می گفت: به به! آفرین! آفرین! بر مردی که خدا و پیامبرش را دوست می دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست می دارند. پس او در را گشود و من چهارچوبه در را گرفته و در جای خود ایستاده بودم تا این که او از من پنهان شد و در پرده و پوشش خودش داخل شد. و من وارد شده و بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام دادم. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای ام سلمه! آیا او را می شناسی؟
عرض کرد: آری! این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است بر او گوارا باد.
فرمودند: ای ام سلمه! راست گفتی آری گوارایش باد، او گوشتش گوشت من و خونش خون من است و او از برای من بسان هارون به موسی(علیهما السلام) می باشد که پشتم را به او محکم و استوار می نمایم، جز آن که بعد از من دیگر پیامبری نمی آید.
ای ام سلمه! بشنو و شاهد باش این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که امیرمؤمنان و مهتر همه مسلمانان می باشد و علوم دین نزد اوست. و او وصی بر مردگان از خاندان من و خلیفۀ بر زندگان از امت من است. او در دنیا برادر من و در آخرت در آن جایگاه برتر بهشت هم ردیف من است.
ای ام سلمه! بر من شاهد باش که او صاحب حوض من است و از من حمایت
ص: 382
می کند همان گونه که چوپان از حوض خود دفاع می کند.
ای ام سلمه! شاهد باش در آخرت او هم ردیف و نور چشم و میوه دل من است. شاهد باش که همسر او سرور زنان جهانیان است.
ای ام سلمه! من در روز قیامت بر کنار ترازو هستم و او بر شتری از شتران بهشتی به نام محتویه سوار و بر روی شترش تنگاتنگ با من است و غیر از او هیچ کس آن قدر فشرده در کنار من نمی باشد.
ای ام سلمه! شاهد باش به درستی که او به زودی بعد از من با پیمان شکنان و از دین به درروندگان و ستمکاران می جنگد و او ذوالثدیه(1)
شیطان صفت را می کشد و خود او با کشته شدن به شهادت می رسد و زندهو تر و تازه بر من وارد می شود.(2)
155_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين بلسان حيوان الماء ممّا رواه الشريف الجليل أبو يعلى محمد بن الشريف أبو القاسم الحسن الأقساسي برواية الجمهور في تفسير قصيدة الشاعر محمد بن عبيد الله المخزومي المعروف بالسلامي التي مدح بها مولانا علياً (علیه السلام) و زاره بها و أولها سلام على زمزم و الصفا، أنقل الرواية بإسنادها من نسخة بخط السلامي تاريخها في شهر رمضان سنة ثلاث و ثلاثين و أربعمائة و هذا لفظ ما وجدناه.
حَدَّثَنِي الشَّرِيفُ أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُحَمَّدِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ وُهْبَانَ الْهُنَائِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي دُجَانَةَ الرَّزَّازُ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الزَّعْفَرَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي سُمَيْنَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَيَّاطِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مُدَّ الْفُرَاتُ عِنْدَكُمْ عَلَى عَهْدِ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ النَّاسُ فَقَالُوا: يَا
ص: 383
أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! نَحْنُ نَخَافُ الْغَرَقَ لِأَنَّ فِي الْفُرَاتِ قَدْ جَاءَ مِنَ الْمَاءِ مَا لَمْ يُرَ مِثْلُهُ وَ قَدِ امْتَلَأَتْ جَنْبَتَاهُ فَاللَّهَ اللَّهَ فَرَكِبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ النَّاسُ مَعَهُ وَ حَوْلَهُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَمَرَّ بِمَسْجِدِ ثَقِيفٍ فَغَمَزَهُ بَعْضُ شُبَّانِهِمْ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمْ مُغْضَباً فَقَالَ: صغار [صَعَّارُ] الْخُدُودِ لَئَّامُ الْجُدُودِ بَقِيَّةُ ثَمُودَ مَنْ يَشْتَرِي مِنِّي هَؤُلَاءِ الْأَعْبُدَ، فَقَامَ إِلَيْهِ مَشَايِخُهُمْ فَقَالُوا لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنَّ هَؤُلَاءِ شُبَّانٌ لَا يَعْقِلُونَ مَا هُمْ فِيهِ فَلَا تُؤَاخِذْنَا بِهِمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّنَا كُنَّا لِهَذَا كَارِهِينَ وَ مَا مِنَّا أَحَدٌ يَرْضَى هَذَا الْكَلَامَ لَكَ فَاعْفُ عَنَّا عَفَى اللَّهُ عَنْكَ. قَالَ: فَكَأَنَّهُ (علیه السلام) اسْتَحَى.
فَقَالَ: لَسْتُ أَعْفُو عَنْكُمْ إِلَّا عَلَى أَنْ لَا أَرْجِعَ حَتَّى تَهْدِمُوا مَجْلِسَكُمْ وَ كُلَّ كُوَّةٍ وَ مِيزَابٍ وَ بَالُوعَةٍ إِلَى طَرِيقِ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ هَذَا أَذًى لِلْمُسْلِمِينَ. فَقَالُوا: نَحْنُ نَفْعَلُ ذَلِكَ فَمَضَى وَ تَرَكَهُمْ فَكَسَرُوا مَجْلِسَهُمْ وَ جَمِيعَ مَا أَمَرَ بِهِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْفُرَاتِ وَ هُوَ يَزْخَرُ بِأَمْوَاجِهِ، فَوَقَفَ وَ النَّاسُ يَنْظُرُونَ، فَتَكَلَّمَ بِالْعِبْرَانِيَّةِ كَلَاماً فَضَرَبَهُ بِقَضِيبٍ كَانَ مَعَهُ وَ زَجَرَهُ وَ نَزَلَ الْفُرَاتُ ذِرَاعاً فَقَالَ: حَسْبُكُمْ. قَالُوا: زِدْنَا. فَضَرَبَهُ بِقَضِيبٍ كَانَ مَعَهُ وَ إِذَابِالْحِيتَانِ فَاغِرَةً أَفْوَاهَهَا فَقَالَتْ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! عُرِضَتْ وَلَايَتُكَ عَلَيْنَا فَقَبِلْنَا مَا خَلَا الْجِرِّيَّ وَ الْمَارَمَاهِيَّ وَ الزِّمَّارَ.
فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَمَّا تَفَرَّقُوا عَنِ الْمَائِدَةِ فَمَنْ كَانَ أَخَذَ مِنْهُمْ بَرّاً كَانَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةُ وَ الْخَنَازِيرُ وَ مَنْ أَخَذَ بَحْراً كَانَ الْجِرِّيِّ وَ الْمَارَمَاهِيَّ وَ الزِّمَّارُ، ثُمَّ أَقْبَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ فَقَالُوا: هَذِهِ رُمَّانَةٌ مَا رَأَيْنَا مِثْلَهَا قَطُّ جَاءَ بِهَا الْمَاءُ وَ قَدْ أَحَبَسَتِ الْجِسْرَ مِنْ عِظَمِهَا وَ كِبَرِهَا. فَقَالَ: هَذِهِ رُمَّانَةٌ مِنْ رُمَّانِ الْجَنَّةِ فَدَعَا بِالرِّجَالِ وَ بِالْحِبَالِ فَأَخْرَجُوهَا فَمَا بَقِيَ بَيْتٌ بِالْكُوفَةِ إِلَّا دَخَلَهُ مِنْهَا شَيْ ءٌ.
ص: 384
ابوبصیر می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: در عهد و دوران علی (علیه السلام) آب فرات بالا آمد. پس مردم به سوی او آمده و عرض کردند: ای امیرمؤمنان! ما از غرق شدن می ترسیم چون به قدری آب در فرات جمع شده و دو طرف آن پر گشته که هرگز مثل آن دیده نشده است. پس برای خدا ما را دریاب!
امیرمؤمنان (علیه السلام) سوار شده درحالی که مردم به همراه او در طرف راست و چپش بودند. آن بزرگوار گذرش به مسجد ثقیف(1) افتاد که برخی از جوانان آن ها با بد گویی به ایشان اهانت و جسارت کردند. حضرت (علیه السلام) با خشم و غضب به آن ها رو نموده و فرمودند: اینان بسیار متکبر و لئیم و از بقایای قوم ثمودند، چه کسی این بندگان را از من می خرد؟
بزرگان آن ها به نزد ایشان آمده و عرض کردند: ای
امیرمؤمنان! اینان جوانانی نادان هستند که نمی دانند چه کار می کنند. پس به خاطر ما آن ها را مؤاخذه مکن! به خدا سوگند! ما نیز از کار آن ها ناراحت هستیم و هیچ یک از ما از این کلام آن ها خشنود نیستیم. پس از ما بگذر خداوند از تو بگذرد.
حضرت (علیه السلام) شرم و حیا کرده و فرمودند: من شما را مورد عفو قرار نمی دهم مگر آن که تا بر می گردم مجالس و نشستن های خودتان را از کنار راه مردم تعطیل نمائید و هر سوراخ دیوار و ناودان و چاهک هایی که در مسیر مسلمانان است از بین ببرید چون این ها مایۀاذیت و آزار و دردسر برای مسلمانان می باشد. عرض کردند: ما این کار را انجام می دهیم. حضرت (علیه السلام) آنان را رها کرده و از آن جا گذشتند و آن ها نیز کوچه نشینی و آن چه را به آن فرمان داده بود در هم شکستند تا این که حضرت به فرات رسیدند. پس با چوبی که به همراه داشتند به آن نهر زدند که ناگهان ماهیانی
ص: 385
با دهانی باز پیدا شده و عرض کردند: ای امیرمؤمنان! ولایت شما بر ما عرضه شد، پس همگی به جز جِرّی و مارماهی و زِمّار آن را پذیرفتیم. (ماهیانی که خوردن آن ها شرعاً حرام است).
آن گاه ایشان (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که بنی اسرائیل از آن سفره(1) پراکنده شدند هر کدام از آن ها که راه خشکی را در پیش گرفتند به صورت میمون و خوک در آمدند و هر یک از آن ها که راهی دریا شدند به صورت جرّی و مار ماهی و زمّار در آمدند. آن گاه مردم به او روی آورده و عرض کردند: یک دانه اناری که مثل آن را هرگز ندیده ایم، آب آن را آورده و به خاطر بزرگی و عظمتش پل بسته شده است. فرمودند: این اناری از انارهای بهشت است. پس مردانی را با ریسمان هایی فراخوانده و آن را
ص: 386
بیرون آوردند و هیچ خانه ای در کوفه باقی نماند مگر قدری از آن، به آن جا وارد شد.(1)
156_ الباب فيما نذكره من تفسير قصيدة السلامي من النسخة المقدم ذكرها بتسليم الذئب على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين
وَ هَذَا لَفْظُ الْحَدِيثِ وَ فِيهِ رَوَاهُ الْجُمْهُورُ قَالَ: أَخْبَرَنِي الشَّرِيفُ أَبُو الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقُرَشِيُّ الْمُجَاوِرُ بِمَدِينَةِ الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُغِيرَةِ الْمَلَّاحُ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ سِنَانٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو يَعْقُوبَ يُوسُفُ بْنُ حَمْدَانَ الْمَدَنِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حُمَيْدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا حُكَّامُ بْنُ سَلَمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ قَتَادَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ قَالَ: تَبِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِينَةِ فَإِذَا أَنَا بِذِئْبٍ أَدْرَعَ أَزَبَّ قَدْ أَقْبَلَ يُهَرْوِلُ حَتَّى أَتَى الْمَكَانَ الَّذِي فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَدَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام) فَجَعَلَ الذِّئْبُ يُعَفِّرُ خَدَّيْهِ عَلَى الْأَرْضِ وَ يُوْمِي بِيَدَيْهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): اللَّهُمَّ أَطْلِقْ لِسَانَ الذِّئْبِ فَيُكَلِّمُنِي. فَأَطْلَقَ اللَّهُ لِسَانَ الذِّئْبِ فَإِذَا الذِّئْبُ يَقُولُ بِلِسَانٍ طَلِقٍ ذَلِقٍ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! قَالَ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ مِنْ أَيْنَ أَقْبَلْتَ؟ قَالَ: مِنْ بَلَدِ الْفُجَّارِ الْكَفَرَةِ. قَالَ: وَ أَيْنَ تُرِيدُ؟ قَالَ: بَلَدَ الْأَنْبِيَاءِ الْبَرَرَةِ. قَالَ: وَ فِيمَا ذَا؟ قَالَ: لِأَدْخُلَ فِي بَيْعَتِكَ مَرَّةً أُخْرَى. قَالَ: كَأَنَّكُمْ قَدْ بَايَعْتُمُونَا.
قَالَ: صَاحَ بِنَا صَائِحٌ مِنَ السَّمَاءِ أَنِ اجْتَمِعُوا فَاجْتَمَعْنَا إِلَى بَيْتٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَنُشِرَ فِيهَا أَعْلَامٌ بِيضٌ وَ رَايَاتٌ خُضْرٌ وَ نُصِبَ فِيهَا مِنْبَرٌ مِنْ ذَهَبٍ
ص: 387
أَحْمَرَ وَ عَلَا عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) فَخَطَبَ خُطْبَةً بَلِيغَةً وَجِلَ مِنْهَا الْقُلُوبُ وَ أَبْكَى مِنْهَا الْعُيُونَ ثُمَّ قَالَ: يَا مَعْشَرَ الْوُحُوشِ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ دَعَا مُحَمَّداً فَأَجَابَهُ وَ اسْتَخْلَفَ عَلَى عِبَادِهِ مِنْ بَعْدِهِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ أَمَرَكُمْ أَنْ تُبَايِعُوهُ فَقَالُوا: سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا مَا خَلَا الذِّئْبَ فَإِنَّهُ جَحَدَ حَقَّكَ وَ أَنْكَرَ مَعْرِفَتَكَ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَيْحَكَ أَيُّهَا الذِّئْبُ كَأَنَّكَ مِنَ الْجِنِّ. فَقَالَ: مَا أَنَا مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ أَنَا ذِئْبٌ شَرِيفٌ. قَالَ: وَ كَيْفَ تَكُونُ شَرِيفاً وَ أَنْتَ ذِئْبٌ؟ قَالَ: شَرِيفٌ لِأَنِّي مِنْ شِيعَتِكَ وَآخر [أَخْبَرنِي أَبِي] أَنِّي مِنْ وُلْدِ ذَلِكَ الذِّئْبِ الَّذِي اصْطَادَهُ أَوْلَادُ يَعْقُوبَ فَقَالُوا: هَذَا أَكَلَ أَخَانَا بِالْأَمْسِ وَ أَنَا مِنْهُمْ.
عماریاسر (رضی الله عنه) می گوید: در یکی از راه های مدینه با امیرمؤمنان (علیه السلام) همراه بودم که ناگهان به گرگی سیاه وسفید و پشمالو برخورد کردم که شتابان به ما روی آورد و در آن مکانی که امیرمؤمنان و فرزندانش امام حسن و حسین (علیهم السلام) بودند آمده و گونه هایش را بر زمین می مالید و با دستش به سوی امیرمؤمنان (علیه السلام) اشاره می کرد. پس حضرت علی (علیه السلام) گفت: بارخدایا! زبان این گرگ را باز کن تا با من سخن بگوید! بلافاصله خدای متعال زبان آن گرگ را باز نموده و او با زبانی فصیح و روان چنین گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین! حضرت فرمودند: و علیک السلام از کجا می آئی؟
عرض کرد: از شهر بدکاران و کافران. فرمودند: به کجا می روی؟
عرض کرد: به شهر پیامبران نیکوکار. فرمودند: به دنبال چه کاری می روی؟
عرض کرد: تا بار دیگر در بیعت شما وارد شوم. فرمودند: گویا شما با ما بیعت کرده اید.
عرض کرد: منادی از آسمان به ما ندا کرد که جمع شوید، ما نیز بر تپه ای از قوم بنی اسرائیل گرد هم آمدیم. پس در آن جا پرچم های سفید و سبز گشوده شد و
ص: 388
منبرهایی از طلای قرمز گذارده شده و جبریل (علیه السلام) بر بالای آن رفته و خطبه و سخنرانی بسیار رسایی داشتند که دل ها از آن به هراس افتاد و چشم ها را به گریه انداخت. سپس فرمود: ای گروه جانواران بیابان! خداوند عزّ وجل حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرا خوانده و او نیز دعوتش را اجابت نموده است و بعد از او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را به عنوان جانشین وی بر بندگانش برگزیده و شما را فرمان داده که با او بیعت کنید. پس همگی آن ها _ جز گرگ _ گفتند: شنیدیم و اطاعت نمودیم. پس او حق و معرفت به شما را انکار نمود.
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای گرگ! وای بر تو گویا از طائفه جن هستی؟! عرض کرد: من نه از جن و نه از آدمی هستم بلکه من گرگ شریفی هستم.
فرمودند: تو چگونه با شرافت هستی درحالی که گرگ می باشی؟ عرض کرد: شرافت و بزرگی من برای این است که من از شیعیان تو هستم و پدرم به من خبر داده که من از فرزندان همان گرگی هستم که اولاد حضرت یعقوب (علیه السلام) آن را صید کرده و گفتند: این همان گرگیاست که برادرمان را خورد و به او تهمت زدند.(1)
157_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين حقاً حقاً على
لسان العلماء و الأحبار من بني إسرائيل برواية الأعمش عن جابر بن عبد الله الأنصاري وجدنا ذلك بخط المحدث الأخباري محمد بن المشهدي
بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَشَايِخِهِ عَنْ سُلَيْمَانَ الْأَعْمَشِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ وَ كَانَ خَادِمَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: لَمَّا رَجَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) مِنْ قِتَالِ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ نَزَلَ بَرَاثَا وَ كَانَ بِهَا رَاهِبٌ فِي قَلَّايَتِهِ وَ كَانَ اسْمُهُ الْحُبَابَ فَلَمَّا سَمِعَ الرَّاهِبُ الصَّيْحَةَ وَ الْعَسْكَرَ أَشْرَفَ مِنْ قَلَّايَتِهِ إِلَى الْأَرْضِ فَنَظَرَ إِلَى عَسْكَرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَاسْتَفْظَعَ ذَلِكَ
ص: 389
وَ نَزَلَ مُبَادِراً قَالَ: مَنْ هَذَا وَ مَنْ رَئِيسُ هَذَا الْعَسْكَرِ؟ فَقِيلَ لَهُ: هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام). وَ قَدْ رَجَعَ مِنْ قِتَالِ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ فَجَاءَ الْحُبَابُ مُبَادِراً يَتَخَطَّى النَّاسَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً. فَقَالَ لَهُ: وَ مَا عِلْمُكَ بِأَنِّي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً؟ قَالَ لَهُ: بِذَلِكَ أَخْبَرَنَا عُلَمَ اؤُنَا وَ أَحْبَارُنَا.
فَقَالَ لَهُ: يَا حُبَابُ! فَقَالَ لَهُ الرَّاهِبُ: وَ مَا عِلْمُكَ بِاسْمِي؟ فَقَالَ: أَعْلَمَنِي بِذَلِكَ حَبِيبِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَقَالَ لَهُ الْحُبَابُ: مُدَّ يَدَكَ لِأُبَايِعَكَ فَأَنَا أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّهُ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): وَ أَيْنَ تَأْوِي؟ فَقَالَ: أَكُونُ فِي قَلَّايَةٍ لِي هَاهُنَا. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): بَعْدَ يَوْمِكَ هَذَا لَا تَسْكُنْ فِيهَا وَ لَكِنِ ابْنِ هَاهُنَا مَسْجِداً وَ سَمِّهِ بِاسْمِ بَانِيهِ فَبَنَاهُ رَجُلٌ اسْمُهُ بَرَاثَا فَسَمَّى الْمَسْجِدَ بِبَرَاثَا بِاسْمِ الْبَانِي لَهُ. ثُمَّ قَالَ: وَ مِنْ أَيْنَ تَشْرَبُ يَا حُبَابُ؟ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! مِنْ دِجْلَةَ هَاهُنَا. قَالَ: فَلِمَ لَا تَحْفِرُ هَاهُنَا عَيْناً أَوْ بِئْراً؟ فَقَالَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! كُلَّمَا حَفَرْنَا بِئْراً وَجَدْنَاهَا مَالِحَةً غَيْرَ عَذْبَةٍ.
فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): احْفِرْ هَاهُنَا بِئْراً فَحَفَرَ فَخَرَجَتْ عَلَيْهِمْ صَخْرَةٌ لَمْ يَسْتَطِيعُوا قَلْعَهَا، فَقَلَعَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَانْقَلَعَتْ عَنْ عَيْنٍ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلَذَّ مِنَ الزُّبْدِ. فَقَالَ لَهُ: يَا حُبَابُ! يَكُونُ شُرْبُكَ مِنْ هَذِهِ الْعَيْنِ، أَمَا إِنَّهُ يَا حُبَابُ سَنتُبْنَى إِلَى جَنْبِ مَسْجِدِكَ هَذَا مَدِينَةٌ وَ تَكْثُرُ الْجَبَابِرَةُ فِيهَا وَ يَعْظُمُ الْبَلَاءُ حَتَّى إِنَّهُ لَيُرْكَبُ فِيهَا كُلَّ لَيْلَةِ جُمُعَةٍ سَبْعُونَ أَلْفَ فَرْجٍ حَرَامٍ؛ فَإِذَا عَظُمَ بَلَاؤُهُمْ سَدُّوا عَلَى مَسْجِدِكَ بِقَنْطَرَةٍ ثُمَّ وَ ابْنِهِ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ وَ ابْنِهِ لَا يَهْدِمُهُ إِلَّا كَافِرٌ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ مُنِعُوا الْحَجَّ ثَلَاثَ سِنِينَ وَ
ص: 390
احْتَرَقَتْ خُضْرُهُمْ وَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ السَّفْحِ لَا يَدْخُلُ بَلَداً إِلَّا أَهْلَكَهُ وَ أَهْلَكَ أَهْلَهُ ثُمَّ ليعد [لَيَعُودُ] عَلَيْهِمْ مَرَّةً أُخْرَى.
ثُمَّ يَأْخُذُهُمُ الْقَحْطُ وَ الْغَلَاءُ ثَلَاثَ سِنِينَ حَتَّى يَبْلُغَ بِهِمُ الْجَهْدُ، ثُمَّ يَعُودُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ يَدْخُلُ الْبَصْرَةَ فَلَا يَدَعُ فِيهَا قَائِمَةٌ إِلَّا سَخَطَهَا وَ أَهْلَكَهَا وَ أَهْلَكَ أَهْلَهَا وَ ذَلِكَ إِذَا عُمِّرَتِ الْخَرِبَةُ وَ بُنِيَ فِيهَا مَسْجِدٌ جَامِعٌ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ هَلَاكُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ.
ثُمَّ يَدْخُلُ مَدِينَةً بَنَاهَا الْحَجَّاجُ يُقَالُ لَهَا: وَاسِطُ فَيَفْعَلُ مِثْلَ ذَلِكَ ثُمَّ يَتَوَجَّهُ نَحْوَ بَغْدَادَ فَيَدْخُلُهَا عَفْواً ثُمَّ يَلْتَجِئُ النَّاسُ إِلَى الْكُوفَةِ وَ لَا يَكُونُ بَلَدٌ مِنَ الْكُوفَةِ إِلَّا تَشَوَّشَ لَهُ الْأَمْرُ ثُمَّ يَخْرُجُ هُوَ وَ الَّذِي أَدْخَلَهُ بَغْدَادَ نَحْوَ قَبْرِي لِيَنْبِشَهُ فَيَتَلَقَّاهُمَا السُّفْيَانِيُّ فَيَهْزِمُهُمَا ثُمَّ يَقْتُلُهُمَا وَ يَتَوَجَّهُ جَيْشٌ نَحْوَ الْكُوفَةِ فَيَسْتَعْبِدُ بَعْضَ أَهْلِهَا وَ يَجِي ءُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَيُلْجِئِهُمْ إِلَى سُورٍ فَمَنْ لَجَأَ إِلَيْهَا أَمِنَ، وَ يَدْخُلُ جَيْشُ السُّفْيَانِيُّ إِلَى الْكُوفَةِ فَلَا يَدَعُونَ أَحَداً إِلَّا قَتَلُوهُ وَ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيَمُرُّ بِالدُّرَّةِ الْمَطْرُوحَةِ الْعَظِيمَةِ فَلَا يَتَعَرَّضُ لَهَا وَ يَرَى الصَّبِيَّ الصَّغِيرَ فَيَلْحَقُهُ فَيَقْتُلُهُ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَا حُبَابُ يُتَوَقَّعُ بَعْدَهَا، هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ وَ أُمُورٌ عِظَامٌ وَ فِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ يَا حُبَابُ.
جابر بن عبدالله انصاری (رضی الله عنه) می گوید: انس بن مالک که خادم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود مرا حدیث کرد و گفت: هنگامی که امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از جنگ نهروان بازگشت، و در یکی از نواحی قدیمی بغداد به نام بَراثا فرود آمد، در آن جا راهبی به نام حُباب در صومعه و عبادتگاهش بود، وقتی سر و صدای لشکریان را شنید از بالای دیرش به زمین نگاه کرد و نگاهش به لشکر امیرمؤمنان (علیه السلام) افتاد که از
ص: 391
جنگ با نهروانیان بر می گشت. پس حباب شتابان آمده و از مردم عبور کرده و در برابر امیرمؤمنان (علیه السلام) ایستاد و عرض کرد: السلام علیک یا امیرالمؤمنین حقاً حقاً؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان که به حقیقت و درستی، تو امیرمؤمنان هستی!
حضرت به او فرمودند: از کجا دانستی که من به حقیقت امیرمؤمنان هستم؟
عرض کرد: علما و دانشمندان ما این را به ما خبر داده اند.
حضرت او را به اسمش صدا کرده و فرمودند: ای حباب! عرض کرد: از کجا نام مرا دانستی؟
حضرت فرمودند: حبیب من پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به من خبر داده است! عرض کرد: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم، من شهادت می دهم که معبودی جز خداوند نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده اوست و تو علی بن ابی طالب جانشین وی هستی.
امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: منزلت کجاست؟ عرض کرد: این جا در صومعه ای زندگی می کنم.
امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: از امروز به بعد دیگر هرگز در آن سکونت مکن، بلکه در این جا مسجدی بنا کن و آن را به نام سازنده آن نام گذاری بنما که مردی به نام براثا آن را بنا کرد و آن مسجد به نام بانی و سازندۀ آن نام گذاری شد.
سپس به او فرمودند: ای حباب! از کجا می نوشی؟ عرض کرد: ای امیرمؤمنان! در این جا از دجله استفاده می کنم.
فرمودند: چرا در این جا، چشمه یا چاهی حفر نمی کنی؟ عرض کرد: ای امیرمؤمنان! در این جا هر چاهی حفر کنیم آبش شور و بدمزه است.
امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: همین جا چاهی حفر کن، پس او مشغولِ کندن شده و به سنگی بزرگ برخورد نمود که نمی توانست آن را بردارد. امیرمؤمنان (علیه السلام) آن را از جا کندند و چشمه ای شیرین تر از عسل و لذیذتر از سر شیر جوشید.
پس حضرت (علیه السلام) فرمودند: ای حباب! در کنار این مسجد تو، شهری بنا می شود
ص: 392
که جباران و زورگویان زیادی در آن پیدا می شوند و بلا و سختی سنگین ظاهر می گردد تا جائی که در هر شب جمعه ای هفتاد هزار زنا اتفاق می افتد. هنگامی که بلای آنان زیاد شد، راه را بر مسجد تو می بندند. کسی این مسجد را خراب نمی کند مگر اینکه کافر باشد(1) آن گاه دوباره آن را از نو می سازند.
زمانی که این کار را کردند تا سه سال از رفتن به حج محروم می شوند و کِشت و زرع آن ها می سوزد و خداوند متعال مردی از اهل سفح را که محلی در عراق است بر اینان مسلط می گرداند، او به هرشهری وارد شود آن را خراب می کند و مردمش را می کشد. سپس بار دیگر به سوی آن ها برمی گردد، آن گاه مردم آن جا تا سه سال به قحطی و خشک سالی و گرانی مبتلا می شوند، تا جائی که سختی و مشکلات زیادی به آن ها می رسد. بار دیگر همین مرد سفحی به سوی آن ها بر می گردد. سپس وارد بصره می شود و هر خانه ای را که پیدا کند ویران کرده و مردمانش را می کشد و این در زمانی است که شهر آباد و مسجد جامعی در آن ساخته شود، پس در آن زمان نابودی بصره فرا می رسد. بعد وارد شهری به نام واسط می شود که حجاج آن را بنا کرده است و همان بلا را بر سر آن ها در می آورد.
سپس به سوی بغداد می رود و بدون هیچ گونه مقاومتی از ناحیه آن ها وارد آن جا می شود و مردم بغداد به کوفه پناه می برند و هیچ شهری در کوفه باقی نمی ماند مگر آن که آشفته و پریشان می شوند. آن گاه او و کسانی را که به بغداد برده بود به سوی قبر من حرکت کرده تا آن را نبش کنند. در آن وقت سفیانی به آن ها برخورد کرده و با ایشان می جنگد و آنان را شکست داده و همگی آن ها را می کشد و لشکری را به سوی کوفه می فرستد. پس برخی از مردم کوفه را به فرمانبرداری فرا می خواند، آن گاه مردی از اهل کوفه می آید و آن ها را در قلعه ای پناه می دهد، هر کس به آن پناه ببرد نجات پیدا می کند. لشکر سفیانی به کوفه وارد شده و همه مردم آن را می کشد و یکی از آن ها به مروارید بزرگی که روی زمین افتاده می گذرد، ولی هیچ اعتنایی به
ص: 393
آن نمی کند اما بچه کوچکی را که می بیند، می رود و او را می کشد.
ای حباب! در آن وقت کارهایی بزرگ و فتنه هایی همچون شب تاریک رخ می دهد. ای حباب! آن چه را به تو گفتم حفظ بنما.(1)
158_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين من شيعته و أهل بيته إلى جنات النعيم بأمر رب العالمين
عَنْ أَبِي جَعْفَرِ بْنِ بَابَوَيْهِ بِرِجَالِ الْمُخَالِفِينَ رَوَيْنَاهُ مِنْ كِتَابِهِ كِتَابِ أَخْبَارِ الزَّهْرَاءِ (علیها السلام) فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ بْنُ خَلَفِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ الْوَاسِطِيُّ بِوَاسِطَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى الصَّنْعَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُعَمَّرٌ عَنْ أَبِي يَحْيَى عَنْ مُجَاهِدٍعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِيّاً (علیه السلام) فَاطِمَةَ (علیها السلام) تَحَدَّثْنَ نِسَاءُ قُرَيْشٍ وَ غَيْرُهُنَّ وَ عَيَّرْنَهَا وَ قُلْنَ: زَوَّجَكِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ عَائِلٍ لَا مَالَ لَهُ.
فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا فَاطِمَةُ! أَ مَا تَرْضَيْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهَا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوكِ وَ الْآخَرُ بَعْلُكِ؟ يَا فَاطِمَةُ! كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُورَيْنِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُطِيعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ قَسَمَ ذَلِكِ النُّورَ جُزْءَيْنِ جُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِيٌّ، ثُمَّ إِنَّ قُرَيْشاً تَكَلَّمَتْ فِي ذَلِكَ وَ فَشَا الْخَبَرُ فَبَلَغَ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَأَمَرَ بِلَالًا فَجَمَعَ النَّاسَ وَ خَرَجَ إِلَى مَسْجِدِهِ وَ رَقَى مِنْبَرَهُ يُحَدِّثُ
ص: 394
النَّاسَ بِمَا خَصَّهُ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الْكَرَامَةِ وَ بِمَا خَصَّ بِهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ (علیها السلام).
فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ النَّاسِ! إِنَّهُ بَلَغَنِي مَقَالَتَكُمْ وَ إِنِّي مُحَدِّثُكُمْ حَدِيثاً فَعُوهُ وَ احْفَظُوهُ مِنِّي وَ اسْمَعُوهُ فَإِنِّي مُخْبِرُكُمْ بِمَا خَصَّ بِهِ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ بِمَا خَصَّ بِهِ عَلِيّاً مِنَ الْفَضْلِ وَ الْكَرَامَةِ وَ فَضَّلَهُ عَلَيْكُمْ فَلَا تُخَالِفُوهُ فَتَنْقَلِبُوا عَلَى أَعْقَابِكُمْ ﴿وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾.
مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ اللَّهَ قَدِ اخْتَارَنِي مِنْ خَلْقِهِ فَبَعَثَنِي إِلَيْكُمْ رَسُولًا وَ اخْتَارَ لِي عَلِيّاً خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً.
مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنِّي لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَ تَخَلَّفَ عَنِّي جَمِيعُ مَنْ كَانَ مَعِي مِنْ مَلَائِكَةِ السَّمَاوَاتِ وَ جَبْرَئِيلَ وَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ وَصَلْتُ إِلَى حُجُبِ رَبِّي دَخَلْتُ سَبْعِينَ أَلْفَ حِجَابٍ بَيْنَ كُلِّ حِجَابٍ إِلَى حِجَابٍ مِنْ حُجُبِ الْعِزَّةِ وَ الْقُدْرَةِ وَ الْبَهَاءِ وَ الْكَرَامَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ النُّورِ وَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى وَصَلْتُ إِلَى حِجَابِ الْجَلَالِ فَنَاجَيْتُ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ قُمْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَقَدَّمَ إِلَيَّ عَزَّ ذِكْرُهُ بِمَا أَحَبَّهُ وَ أَمَرَنِي بِمَا أَرَادَ لَمْ أَسْأَلْهُ لِنَفْسِي شَيْئاً فِي عَلِيٍّ (علیه السلام) إِلَّا أَعْطَانِي وَ وَعَدَنِي الشَّفَاعَةَ فِي شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ. ثُمَّ قَالَ لِي الْجَلِيلُ جَلَّ جَلَالُهُ: يَا مُحَمَّدُ! مَنْ تُحِبُّ مِنْ خَلْقِي؟ قُلْتُ: أُحِبُّ الَّذِي تُحِبُّهُ أَنْتَ يَا رَبِّي.
قَالَ لِي جَلَّ جَلَالُهُ: فَأَحِبَّ عَلِيّاً فَإِنِّي أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ، فَخَرَرْتُ لِلهِ سَاجِداً مُسَبِّحاً شَاكِراً لِرَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى. فَقَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! عَلِيٌّ وَلِيِّي وَ خِيَرَتِي بَعْدَكَ مِنْ خَلْقِي اخْتَرْتُهُ لَكَ أَخاً وَ وَصِيّاً وَ وَزِيراً وَ صَفِيّاً وَ خَلِيفَةً وَ نَاصِراً لَكَ عَلَى أَعْدَائِي. يَامُحَمَّدُ! وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يُنَاوِي عَلِيّاً جَبَّارٌ إِلَّا قَصَمْتُهُ وَ لَا يُقَاتِلُ عَلِيّاً عَدُوٌّ مِنْ أَعْدَائِي إِلَّا هَزَمْتُهُ وَ أَبَدْتُهُ. يَا
ص: 395
مُحَمَّدُ! إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى قُلُوبِ عِبَادِي فَوَجَدْتُ عَلِيّاً أَنْصَحَ خَلْقِي لَكَ وَ أَطْوَعَهُمْ لَكَ فَاتَّخِذْهُ أَخاً وَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً وَ زَوِّجْهُ ابْنَتَكَ فَإِنِّي سَأَهَبُ لَهُمَا غُلَامَيْنِ طَيِّبَيْنِ طَاهِرَيْنِ تَقِيَّيْنِ نَقِيَّيْنِ فَبِي حَلَفْتُ وَ عَلَى نَفْسِي حَتَمْتُ أَنَّهُ لَا يَتَوَلَّيَنَّ عَلِيّاً وَ زَوْجَتَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُمَا أَحَدٌ مِنْ خَلْقِي إِلَّا رَفَعْتُ لِوَاءَهُ إِلَى قَائِمَةِ عَرْشِي وَ جَنَّتِي وَ بُحْبُوحَةِ كَرَامَتِي وَ سَقَيْتُهُ مِنْ حَظِيرَةِ قُدْسِي وَ لَا يُعَادِيهِمْ أَحَدٌ وَ يَعْدِلُ عَنْ وَلَايَتِهِمْ يَا مُحَمَّدُ إِلَّا سَلَبْتُهُ وُدِّي وَ بَاعَدْتُهُ مِنْ قُرْبِي وَ ضَاعَفْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي وَ لَعْنَتِي.
يَا مُحَمَّدُ! إِنَّكَ رَسُولِي إِلَى جَمِيعِ خَلْقِي وَ إِنَّ عَلِيّاً وَلِيِّي وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى ذَلِكَ أَخَذْتُ مِيثَاقَ مَلَائِكَتِي وَ أَنْبِيَائِي وَ جَمِيعِ خَلْقِي مِنْ قَبْلِ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً فِي سَمَائِي وَ أَرْضِي مَحَبَّةً مِنِّي لَكَ يَا مُحَمَّدُ وَ لِعَلِيٍّ وَ لِوَلَدِكُمَا وَ لِمَنْ أَحَبَّكُمَا وَ كَانَ مِنْ شِيعَتِكُمَا وَ لِذَلِكَ خَلَقْتُهُمْ مِنْ خَلِيقَتِكُمَا. فَقُلْتُ: إِلَهِي وَ سَيِّدِي فَاجْمَعُ الْأُمَّةَ عَلَيْهِ فَأَبَى عَلِيٌّ وَ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنَّهُ الْمُبْتَلَى وَ الْمُبْتَلَى بِهِ وَ إِنِّي جَعَلْتُكُمْ مِحْنَةً لِخَلْقِي أَمْتَحِنُ بِكُمْ جَمِيعَ عِبَادِي وَ خَلْقِي فِي سَمَائِي وَ أَرْضِي وَ مَا فِيهِنَّ لِأُكْمِلَ الثَّوَابَ لِمَنْ أَطَاعَنِي فِيكُمْ وَ أُحِلَّ عَذَابِي وَ لَعْنَتِي عَلَى مَنْ خَالَفَنِي فِيكُمْ وَ عَصَانِي وَ بِكُمْ أَمِيزُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ.
يَا مُحَمَّدُ! وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَوْلَاكَ مَا خَلَقْتُ آدَمَ وَ لَوْ لَا عَلِيٌّ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِأَنِّي بِكُمْ أَجْزِي الْعِبَادَ يَوْمَ الْمَعَادِ بِالثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ بِعَلِيٍّ وَ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِي فِي دَارِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيَّ الْمَصِيرُ لِلْعِبَادِ وَ الْمَعَادِ وَ أُحَكِّمُكُمَا فِي جَنَّتِي وَ نَارِي فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ لَكُمَا عَدُوٌّ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ لَكُمَا وَلِيٌّ، وَ بِذَلِكَ أَقْسَمْتُ عَلَى نَفْسِي ثُمَّ انْصَرَفْتُ فَجَعَلْتُ لَا أَخْرُجُ مِنْ حِجَابٍ مِنْ حُجُبِ رَبِّي ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ إِلَّا
ص: 396
سَمِعْتُ فِي النِّدَاءِ وَرَائِي. يَا مُحَمَّدُ! قَدِّمْ عَلِيّاً، يَا مُحَمَّدُ! اسْتَخْلِفْ عَلِيّاً، يَا مُحَمَّدُ! أَوْصِ إِلَى عَلِيٍّ، يَا مُحَمَّدُ! وَاخِ عَلِيّاً، يَا مُحَمَّدُ! أَحِبَّ مَنْ يُحِبُّ عَلِيّاً، يَا مُحَمَّدُ! اسْتَوْصِ بِعَلِيٍّ وَ شِيعَتِهِ خَيْراً. فَلَمَّا وَصَلْتُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ جَعَلُوا يُهَنِّئُونَنِي فِي السَّمَاوَاتِ وَ يَقُولُونَ: هَنِيئاً لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بِكَرَامَةٍ لَكَ وَ لِعَلِيٍّ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ! عَلِيٌّ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ وَصِيِّي وَأَمِينِي عَلَى سِرِّي وَ سِرِّ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ وَزِيرِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ وَفَاتِي، لَا يَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ غَيْرِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي وَ لَقَدْ أَعْلَمَنِي رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِي وَ وَارِثُ النَّبِيِّينَ وَ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ مِنْ شِيعَتِهِ وَ أَهْلِ وَلَايَتِهِ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ بِأَمْرِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، يَبْعَثُهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَقَاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ بِيَدِهِ لِوَائِي لِوَاءُ الْحَمْدِ يَسِيرُ بِهِ أَمَامِي وَ تَحْتَهُ آدَمُ وَ جَمِيعُ مَنْ وُلِدَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ حَتْماً مِنَ اللَّهِ مَحْتُوماً مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَعْدٌ وَعَدَنِيهِ رَبِّي فِيهِ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.
ابن عباس می گوید: هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت فاطمه (علیها السلام) را به ازدواج حضرت علی (علیه السلام) در آورد، زنان قریش و غیر آن ها به گفت وگو نشسته و او را سرزنش کرده و می گفتند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را به نیازمندی داده که هیچ مال و ثروتی ندارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ای فاطمه! آیا خشنود نیستی که خداوند تبارک و تعالی نگاهی به زمین انداخته و از آن دو مرد را برگزید، که یکی از آن ها پدرت و دیگری شوهرت می باشند؟
ص: 397
ای فاطمه! من و علی (علیه السلام) در محضر خداوند عزّ وجل به صورت نوری بودیم و چهارده هزار سال پیش از آن که حضرت آدم (علیه السلام) را بیافریند از او اطاعت می کردیم. هنگامی که حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید این نور را به دو جزء تقسیم نمود، قسمتی از آن من و قسمتی علی (علیه السلام) شد. آن گاه قریش دربارۀ این ازدواج سخن گفتند و این خبر پراکنده شده تا به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید.
ایشان به بلال دستور دادند که مردم را جمع کند، بعد از آن که مردم جمع شدند حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی مسجد حرکت کرده و بالای منبر رفته و از کرامت و بزرگی که خداوند متعال او و حضرت علی و فاطمه (علیهم السلام) را به آن مخصوص گردانیده برای مردم سخن گفته و فرمودند: ای مردم! گفتار شما به من رسید. من نیز برای شما خبری را می گویم، آن را از من خوب نگه داشته و حفظ نمائید و آن را بشنوید به درستی که آن چه را خداوند متعال مخصوص اهل بیتم قرار داده و نیز آن فضیلت و کرامتی را که علی (علیه السلام) را به آن مخصوص گردانیده و اورا بر شما برتری داده من به شما خبر می دهم. پس هرگز مخالفت و سرپیچی از او ننمائید که به دوران گذشته خودتان (زمان جاهلیت و کفر) بر می گردید «و هر کس به عقب خویش بر گردد، هرگز به خدا زیانی نمی رساند و خداوند به زودی سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».(1)
ای مردم! خداوند متعال مرا از میان مخلوقات خود اختیار نمود و به عنوان پیامبر و فرستادۀ خود به سوی شما برانگیخت.
ای مردم! به درستی که وقتی به آسمان برده شدم، تمام فرشتگان آسمان ها و جبریل (علیه السلام) و فرشتگان مقرّب که با من بودند باز ماندند و من به حجاب و پرده های الهی رسیدم. به هفتاد هزار پرده رسیدم که میان هر پرده تا پرده ای دیگر حجابی از حجاب های عزت و قدرت و کرامت و بزرگی و عظمت و نور و تاریکی و سنگینی و وقار بود تا این که به حجاب جلال پروردگار رسیدم.
پس با پروردگار خود تبارک و تعالی مناجات نموده و در محضر معنوی او
ص: 398
ایستاده و آن چه را می خواست به من فرمان داد؛ و من برای خویش و علی (علیه السلام) چیزی را درخواست نکردم مگر آن که به من عطا فرمود و شفاعت شیعیان و دوستانش را به من وعده داد. آن گاه خدای جلیل _جلّ جلاله_ به من فرمود: ای محمد! چه کسی از آفریده های مرا دوست می داری؟
عرض کردم: ای پروردگار! من کسی را دوست می دارم که تو او را دوست می داری. پس خدای _جلّ جلاله_ به من فرمود: علی (علیه السلام) را دوست داشته باش، چون من او را دوست می دارم و هر کس او و دوستانش را دوست بدارد، دوست می دارم. من سجده کنان و تسبیح گویان و شکرکننده برای پرودگارم تبارک و تعالی به زمین افتادم. پس به من فرمود: ای محمد! بعد از تو علی (علیه السلام) ولی و برگزیده از میان خلوقات من است، او را برای تو برادر و جانشین و وزیر و برگزیده و خلیفه و کمک کننده ات بر دشمنانم اختیار کردم.
ای محمد! به عزت و جلالم سوگند هیچ جبار و سرکشی با او دشمنی نمی کند، مگر آن که او را در هم می شکنم و هیچ دشمنی از دشمنان من با او نمی جنگد، مگر آن که او را شکست داده و نابودش می کنم.
ای محمد! من بر دل های بندگانم واقف شدم، علی (علیه السلام) را خیرخواه ترین و مطیع ترین آفریده هایم برای تو یافتم. پس او را برادر و خلیفه و جانشین خودت بگیر و دخترت را به همسری او در آور، چون به زودی دو پسر پاک و پاکیزه و پرهیزکار و برگزیده به آن دومی بخشم. پس من به خودم سوگند خورده و بر خویش لازم کردم که هیچ یک از آفریده هایم علی و همسر و فرزندانشان (علیهم السلام) را دوست نمی دارد، مگر آن که پرچمش را به سوی ستون عرش و بهشت خود و در میان کرامت خویش بالا می برم و او را از جایگاه بهشتم سیراب می نمایم و هیچ کس با آنان دشمنی نمی کند و از ولایت ایشان روی نمی گرداند، مگر آن که دوستی خودم را از او بر می دارم و او را از نزدیک شدن به جوار خودم دور می کنم و عذاب و لعنت خودم را بر آن ها دو چندان می نمایم.
ص: 399
ای محمد! به درستی که تو پیامبر و فرستادۀ من بر تمام آفریده هایم هستی، علی (علیه السلام) نیز ولی من و امیرمؤمنان است که بر همین از تمام فرشتگان و پیامبران و مخلوقاتم پیمان گرفتم درحالی که آن ها در عالم ارواح بودند پیش از آن که مخلوقی را در آسمان و زمینم بیافرینم.
ای محمد! این به خاطر دوستی من به تو و علی و فرزندان شما (علیهم السلام) و دوستان شما که از شیعیان شما باشند می باشد و برای همین آن ها را از گل و سرشت شما آفریدم. پس من عرض کردم: ای معبود و بزرگ من! تمام امتم را متّفق و هم داستان بگردان، اما خدا این را از من نپذیرفت و امتناع نموده و فرمود: ای محمد! به درستی که او آزموده شده و همگان به او آزمایش می شوند، و به درستی که من شما را مایۀ آزمایش مخلوقاتم قرار دادم و تمام بندگان و مخلوقاتم را در آسمان و زمینم و آن چه در آن هاست به وسیلۀ شما امتحان می کنم تا هر کس مرا دربارۀ شما اطاعت کند ثوابش را تمام گردانده و هر کس دربارۀ شما مخالفت و نافرمانی من نماید، عذاب و لعنت خودم را بر آن ها وارد نمایم و تنها به وسیلۀ شما هر پلیدی را از پاکیزگان جدا می سازم.
ای محمد! به عزت و جلالم سوگند اگر تو نبودی هرگز آدم (علیه السلام) را نمی آفریدم، اگر علی (علیه السلام) نبود بهشت را خلق نمی کردم، زیرا من در قیامت به وسیلۀ شما بندگانم را پاداش و کیفر می دهم و در دنیا به وسیلۀ علی و امامان از فرزندان او (علیهم السلام) از دشمنانم انتقام می گیرم، سپس بازگشت همه بندگان تنها به سوی من است و شما دو نفر را دربارۀ بهشت و جهنم حاکم و داور می گردانم، در نتیجه دشمن شما به بهشت و دوست شما به آتش جهنم در نیاید و بر این بر خویش سوگند یاد نموده ام.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: آن گاه از آن جایگاه برگشتم و از هیچ حجابی از حجاب های پروردگار بزرگ و بلندمرتبه بیرون نمی آمدم، مگر آن که از پشت سرم ندا می شنیدم ای محمد! علی (علیه السلام) را دوست داشته باش.
ای محمد! علی (علیه السلام) را بزرگ بدار.
ای محمد! علی (علیه السلام) را مقدم بدار.
ص: 400
ای محمد! علی (علیه السلام) را خلیفه خود قرار بده.
ای محمد! علی (علیه السلام) را وصی خود بنما.
ای محمد! علی (علیه السلام) را برادر خودت بگیر.
ای محمد! هر کس علی (علیه السلام) را دوست می دارد، دوست داشته باش.
ای محمد! برای علی (علیه السلام) و شیعیانش سفارش به نیکی بنما. پس وقتی در آسمان ها به فرشتگان رسیدم، شروع به تبریک گفتن به من نمودند و می گفتند: یا رسول الله! گوارایت باد که خداوند تعالی تو و علی (علیه السلام) را مشمول کرامت خود نمود.
ای مردم! علی (علیه السلام) برادر من در دنیا و آخرت و جانشین من، و امین من بر اسرار من و اسرار پروردگار جهانیان، و وزیر و خلیفۀ من بر شما در زندگانی من و بعد از وفات من است. هیچ کس جز من بر او پیشی نمی گیرد و بهترین خلیفه بعد از من است و همانا پروردگارم تبارک و تعالی به من خبر داد که او بزرگ و مهتر مسلمانان، و پیشوای پرهیزکاران و امیرمؤمنان، و وارث من و تمام پیامبران، و جانشین فرستاده پروردگار جهانیان است، و پیشوای دست وروسفیدان از شیعیان و ولایت مداران به سوی بهشت و باغستان های پر ناز و نعمت، به فرمان پروردگار جهانیان است.
خداوند عزّ وجل او را در جایگاه بسیار پسندیده ای بر می انگیزد که خلق اول و آخر به او رشک می برند. پرچم من که به نام پرچم حمد است فقط به دست اوست و از جلوی من با آن حرکت می کند درحالی که حضرت آدم (علیه السلام) و تمام فرزندان او از پیامبران و شهدا و شایستگان و نیکوکاران در زیر آن به سوی بهشت سرسبز و خرم می روند و این وعده حتمی و قطعی است که پروردگار جهانیان دربارۀ او به من داده و خداوند تعالی در وعده اش هرگز تخلف نمی کند و من بر آن از گواهان هستم.(1)
159_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين في حياة سيد المرسلين برجال المخالفين وجدنا ذلك في مجلد عندنا عتيق أوله كتاب روح النفوس في تصحيح الأسانيد المنسوبة إلى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(علیهما السلام) و
ص: 401
هو في آخر المجلد في كراريس توشك أن تكون مكتوبة من مئات من السنين و في آخره ما كان قد كتب بعد تاريخه المحرم سنة ثمان و ثلاثمائة أولها حديث المؤاخاة بين سيدنا رسول الله و بين مولانا علي (علیه السلام) فقال ما هذا لفظه ما جاء أن علي بن أبي طالب(علیهما السلام) كان يقال له: أمير المؤمنين في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ كَعْبٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا نَاصِحٌ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سِمَاكِ بْنِ حَرْبٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنَّا نَقُولُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَاضِرٌ فَلَا يُنْكِرُ وَ يَتَبَسَّمُ.
جابر بن سمره می گوید: ما همواره به علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، امیرالمؤمنین می گفتیم درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور داشتند. ایشان نه تنها ممانعت نمی کردند بلکه لبخند شادی می زدند.(1)
160_ الباب فيما نذكره من تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين من الكتاب العتيق المذكور بهذا الإسناد
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَطِيَّةَ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعَّادُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ نَوْفَلٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ عِنْدَهُ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ عَائِشَةُ فَجَلَسْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عَائِشَةَ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: مَا لَكَ مَجْلِسٌ إِلَّا عَلَى فَخِذِي يَا عَلِيُّ؟! فَضَرَبَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) ظَهْرَهَا وَ قَالَ: لَا تُؤْذِينِي فِي أَخِي فَإِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يُقْعِدُهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَيُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
ص: 402
اسحاق بن عبدالله بن حرث بن نوفل از پدرش نقل می کند که علی (علیه السلام) فرمودند: من به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم درحالی که ابوبکر و عمر و عایشه نزد او بودند. پس من میان ایشان و عایشه (با فاصله و حفظ حریم) نشستم. عایشه (از روی عناد) گفت: ای علی! برای نشستن جایی جز روی پای من نیافتی؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر پشت او زده و فرمودند: مرا دربارۀ برادرم آزار مده زیرا او امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است. خداوند تعالی در روز قیامت او را بر کنار پل می نشاند، پس او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به آتش جهنموارد می کند.(1)
161_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و سيد المسلمين و خاتم الوصيين و إمام الغر المحجلين من الكتاب العتيق المشار إليه
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَكَمِ الْحِبَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ الْأَزْدِيُّ قَاللَ: حَدَّثَنَا الصَّبَّاحُ بْنُ يَحْيَى الْمُزَنِيُّ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ الْأَزْدِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ جُنْدَبٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اسْكُبْ لِي وَضُوءاً وَ مَاءً. قَالَ: فَتَوَضَّأَ ثُمَّ صَلَّى ثُمَّ انْصَرَفَ ثُمَّ قَالَ: يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيَّ الْيَوْمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ وَ إِمَامُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ لَمْ أُبْدِهَا لَهُ فَجَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَضَرَبَ الْبَابَ. فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟! فَقُلْتُ: هَذَا عَلِيٌّ (علیه السلام). قَالَ: افْتَحْ فَدَخَلَ فَقَامَ إِلَيْهِ حَتَّى اعْتَنَقَهُ فَجَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ فَيَمْسَحُ وَجْهَهُ. قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ صَنَعْتَ بِيَ الْيَوْمَ مَا لَمْ
ص: 403
تَصْنَعْهُ بِي قَطُّ. قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي أَوْ قَالَ: وَ لِمَ لَا أَفْعَلُ وَ أَنْتَ تُؤَدِّي دَيْنِي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ بَعْدِي؟
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای من آب وضو حاضر کن. پس ایشان وضو ساخته و سپس نماز گذاردند. آن گاه از نماز رو گردانده و فرمودند: ای انس! اولین کسی که امروز بر من وارد می شود امیرمؤمنان، و مهتر مسلمانان، و خاتم جانشینیان پیامبران و پیشوای دست وروسفیدان است.
انس می گوید: عرض کردم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده.
پس علی (علیه السلام) آمد و در را کوبید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! او کیست؟
عرض کردم: علی است.
فرمودند: در را باز کن! او وارد شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به استقبال او رفته تا این که او را در آغوش گرفت. سپس عرق صورتش را گرفته وبر چهره او می کشید.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم به فدایت باد! امروز با من رفتاری داشتی که هرگز چنین رفتاری را با من نداشتی؟
فرمودند: چه چیزی مرا از این کار باز دارد؟ یا فرمودند: چرا این کار را نکنم درحالی که تو اداکننده دیون من یا رساننده دین و آئین من هستی و صدای مرا به گوش آن ها می رسانی و بعد از من در هر چه اختلاف پیدا کنند برای آن ها بیان می کنی؟
162_ الباب في تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين ننقله من نسخة فيها ذكر أسماء علي (علیه السلام) أول خطبة النسخة الحمد لله المستحق للحمد بآلائه المستوجب الشكر على نعمائه
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾ قَالَ: التَّوْحِيدُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
ص: 404
امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای متعال که می فرماید: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾(1) «این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده» فرمودند: آن توحید یعنی لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است.
163_ الباب فيما نذكره من الكتاب المسمى كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب(علیهما السلام) تأليف محدث الشام صدر الحفاظ محمد بن يوسف القرشي الكنجي الشافعي من الباب السادس منه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً أمير المؤمنين و إمام الغر المحجلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُتَوَكِّلُ عَلَى اللَّهِ بِبَغْدَادَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْحَمِيدِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَرَزْدَقُ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ الْفُرَاتِ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلِ الضَّبِّيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الدوسي [الرَّوَّاسِيِ] عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ رَايَةُأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟
فَيَقُولُونَ: تَبِعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا مَعَهُ. فَأَقُولُ: رِدُوا رِوَاءً مَرْوِيِّينَ فَيَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً وَجْهُ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ كَأَضْوَإِ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ.
ص: 405
ابوذر غفاری (رحمه الله) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پرچم امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان در کنار حوض بر من وارد می شود. من می ایستم و دست او را می گیرم. پس صورت او و یارانش روشن و سفید می شود. من می گویم: با دو ثقل گرانبهای من چه برخوردی داشتید؟
می گویند: از ثقل اکبر یعنی قرآن پیروی کرده و تصدیقش نمودیم و ثقل اصغر یعنی اهل بیت (علیهم السلام) را یاری و کمک کرده و در رکاب او جنگیدیم. من می گویم: سیر و سیراب برگردید. به قدری از آن حوض می نوشند که بعد از آن دیگر هرگز تشنه نمی شوند، صورت پیشوای آنان همچو خورشید فروزان و صورت آن ها همچو ماه شب چهارده و نورانی تر از ستاره آسمان است.
164_ الباب فيما نذكره من كفاية الطالب الذي قدمنا ذكره فيما ذكره في الباب الثاني و الأربعين في تسمية مناد من بطنان العرش لمولانا علي (علیه السلام) أنه وصي رسول رب العالمين و أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين إلى جنات النعيم فقال ما هذا لفظه: الباب الثاني و الأربعون في تخصيص علي (علیه السلام) بالنداء من بطنان العرش يوم القيامة
أَخْبَرَنِي الْمُقْرِي عَتِيقُ بْنُ أَبِي الْفَضْلِ السَّلْمَانِيُّ أَخْبَرَنَا مُحَدِّثُ الشَّامِ أَبُو الْقَاسِمِ عَلِيٌّ أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَحْمَدَ السَّمَرْقَنْدِيُّ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ عَاصِمُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِيُّ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَهْدِيٍّ أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَمْدَانِيُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَوَانِيُّ حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ يَوْمٌ مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ.
ص: 406
فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَمُّهُ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! مَنْهَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ؟ فَقَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِيَ الْعَضْبَاءَ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ مِنْ مَسِيرَةِ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ، يُنَادِي: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ.
فَتَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَنْ هَذَا؟ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ حَامِلُ عَرْشٍ؟ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ بِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا بِنَبِيٍّ مُرْسَلٍ وَ لَا حَامِلِ عَرْشٍ، هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: روزی بر این مردم می آید که در آن روز هیچ سواره ای جز ما چهار نفر نیست، عمویش عباس بن عبدالمطلب عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! آن چهار نفر کیستند؟
فرمودند: من سوار بر براق، و برادرم حضرت صالح (علیه السلام) سوار بر شتری که قومش آن را پی کرده و کشتند، و عمویم حمزه (علیه السلام) شیر خدا و شیر پیامبرش بر شتر عضبای من، و برادرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بر شتری از شتران بهشت سوارند، درحالی که دو طرف شتر علی (علیه السلام) از پارچه های دیبا آراسته شده و بر خود او دو دست لباس سبزرنگ از جانب خدای رحمان و بر سرش تاجی از نور می باشد، برای آن تاج هفتاد پایه که بر هر پایه ای یاقوتی قرمز رنگ است که به اندازه سه روز راه سواره ای را روشن می کند و در دست او پرچم حمد می باشد درحالی که ندا می دهد: لا إله إلّا
ص: 407
الله، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). پس مردم می گویند: این کیست؟ آیا فرشتۀ مقرّب یا پیامبر مرسل یا بردارندۀ عرش است؟ پس از دل عرش ندا می آید، او نه فرشتۀ مقرّب و نه پیامبر مرسل و نه بردارندۀ عرش است، بلکه این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) جانشین فرستادۀ پرودگار جهانیان، و امیرمؤمنان، و پیشوای دست وروسفیدان به سوی بهشت و باغستان های پر ناز و نعمت است.(1)
165_ الباب فيما نذكره من كتاب كفاية الطالب أيضاً الذي أشرنا إليه في ما ذكره في الباب الرابع و الخمسين منه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) أمير المؤمنين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين نذكره بلفظه
أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَحْمُودِ بْنِ سَالِمِ بْنِ مَهْدِيٍّ بِبَغْدَادَ وَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ أَبِي الْبَرَكَاتِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ قينا بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْبَاقِي وَ أَخْبَرَنَا أَبُو طَالِبِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْجَوْهَرِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ السَّمِيعِ بْنِ الْوَاثِقِ بِاللَّهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ البطي أَخْبَرَنَا أَبُو الفضلين [الْفَضْلِ] بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَحْمُودِ بْنِ مَيْمُونٍ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَابِسٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْعَيْنِيِّ عَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا أَنَسُ! اسْكُبْ لِي وَضُوءاً يُعِينُنِي، فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَامَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ قَالَ: يَا أَنَسُ! أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ. قَالَ أَنَسٌ: فَقُلْتُ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَتَمْتُهُ، إِذْ جَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَنَسُ؟! فَقُلْتُ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ص: 408
فَقَامَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) مُسْتَبْشِراً فَاعْتَنَقَهُ ثُمَّ جَعَلَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِهِ بِوَجْهِهِ وَ يَمْسَحُ عَرَقَ وَجْهِ عَلِيٍّ (علیه السلام) بِوَجْهِهِ. قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ بِي شَيْئاً مَا صَنَعْتَ بِي قَبْلُ. قَالَ: وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ بَعْدِي؟
انس بن مالک می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! آب وضو برای من بریز و در فراهم کردن آب مرا یاری بده. پس وضو گرفته و به نماز ایستاده و دو رکعت نماز خواندند. آنگاه فرمودند: ای انس! اول کسی که از این در بر تو وارد می شود امیرمؤمنان و مهتر مسلمان و پیشوای دست وروسفیدان و پایان دهندۀ همه جانشینان است.
انس می گوید: من پیش خود گفتم: بارخدایا! او را یکی از انصار قرار بده و من آن را کتمان و پوشیده داشتم که ناگهان علی (علیه السلام) آمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای انس! او کیست؟
عرض کردم: او علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شادمان برخاسته و او را در آغوش گرفتند، سپس عرق صورتشان را به صورت او کشیدند و عرق صورت علی (علیه السلام) را به صورت خودشان کشیدند.
علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! می بینم که با من کاری کردی که پیش از این چنین کاری با من نکرده بودی؟!
فرمودند: چه چیزی مرا از این کار باز دارد! درحالی که تو اداکننده دیون من یا رسانندۀ دین و شریعت من هستی و صدای مرا به گوش آن ها می رسانی و بعد از من در هر چه اختلاف پیدا کنند برای آن ها بیان می کنی.(1)
166_ الباب فيما نذكره من كفاية الطالب الذي أشرنا إليه فيما ذكره في الباب التاسع و الثمانين منه في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين
ص: 409
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا الْعَدْلُ مُحَمَّدُ بْنُ طَرْخَانَ الدِّمَشْقِيُّ بِهَا عَنِ الْحَافِظِ أَبِي الْعَلَاءِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَطَّارِ حَدَّثَنَا نُورُ الْهُدَى أَبُو طَالِبٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءُ عَنِ الْإِمَامِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ حَدَّثَنَا طَلْحَةُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا أَبُو زَكَرِيَّا النَّيْشَابُورِيُّ عَنْ شَابُورَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ هَيْثَمٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ نُوراً ضَرَبَ بِهِ وَجْهِي فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ: مَا هَذَا النُّورُ الَّذِي رَأَيْتُهُ؟ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! لَيْسَ هَذَا نُورُ الشَّمْسِ وَ لَا نُورُ الْقَمَرِ وَ لَكِنْ جَارِيَةٌ مِنْ جَوَارِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) طَلَعَتْ مِنْ قَصْرِهَا فَنَظَرَتْ إِلَيْكَ وَ ضَحِكَتْ وَ هَذَا النُّورُ خَرَجَ مِنْ فِيهَا وَ هِيَ تَدُورُ فِي الْجَنَّةِ إِلَى أَنْ يَدْخُلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: آن شبی که مرا به آسمان بردند وارد بهشت شدم، نوری را دیدم که به صورتم برخورد نمود. به جبریل (علیه السلام) گفتم: این چه نوری است که می بینم؟
گفت: ای محمد! این نور خورشید و نور ماه نیست، بلکه کنیزی ازکنیزان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از کاخش بیرون آمده و به تو نگاه کرد و خندید و این نور از دهان او بیرون آمد و او در بهشت می گردد تا امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به آن وارد شود.(1)
ص: 410
167_ الباب فيما نذكره من جزء فيه أخبار ملاح منتقاة من نسخة عتيقة في تسمية جبرئيل (علیه السلام) لمولانا علي (علیه السلام) أنه أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين و سيد ولد آدم يوم القيامة ما خلا النبيين و المرسلين
فَقَالَ فِي الْجُزْءِ الْمَذْكُورِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سُلَيْمَانَ الْأَشْعَثُ السِّجِسْتَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ زَيْدٍ النَّهْشَلِيُّ شَاذَانُ قَالَ: حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى الْخَزَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا مَنْدَلُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَنَزِيُّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَغْدُو إِلَيْهِ عَلِيٌّ (علیه السلام) فِي الْغَدَاةِ وَ كَانَ يُحِبُّ أَنْ لَا يَسْبِقَهُ إِلَيْهِ أَحَدٌ فَإِذَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي صَحْنِ الدَّارِ وَ إِذَا رَأْسُهُ فِي حَجْرِ دِحْيَةَ بْنِ خَلِيفَةَ الْكَلْبِيِّ. فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ، كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ؟ قَالَ: بِخَيْرٍ يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ! فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): جَزَاكَ اللَّهُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ خَيْراً.
قَالَ دِحْيَةُ: إِنِّي أُحِبُّكَ وَ إِنَّ لَكَ عِنْدِي مَدِيحَةً أُهْدِيهَا إِلَيْكَ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا خَلَا النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ لِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُزَفُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ حِزْبِهِ إِلَى الْجِنَانِ وَ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ وَالاكَ وَ خَابَ وَ خَسِرَ مَنْ تَوَلَّاكَ مَنْ يُحِبُّ مُحَمَّداً أَحَبُّوكَ وَ مَنْ يُبْغِضُهُ أَبْغَضُوكَ لَنْ تَنَالَهُمْ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) ادْنُ مِنِّي صَفْوَةَ اللَّهِ فَأَخَذَ رَأْسَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ. فَانْتَبَهَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: مَا هَذِهِ الْهَمْهَمَةُ؟ فَأَخْبَرَهُ الْحَدِيثَ. فَقَالَ: لَمْ يَكُنْ دِحْيَةَ كَانَ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) سَمَّاكَ بِاسْمٍ سَمَّاكَ اللَّهُ بِهِ وَ هُوَ الَّذِي أَلْقَى مَحَبَّتَكَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَهْبَتَكَ فِي صُدُورِ الْكَافِرِينَ.
ابن عباس می گوید: همواره علی (علیه السلام) بامدادان نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می آمد و
ص: 411
دوست می داشت که کسی زودتر از ایشان بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد نشود. یک بار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حیاط خانه بودند درحالی که سرشان در دامن دحیۀ کلبی بود. فرمودند: السلام علیک! حال پیامبر چگونه است؟عرض کرد: حالش خوب است ای برادر رسول خدا! پسعلی (علیه السلام) فرمودند: خداوند _جلّ جلاله_ از جانب ما اهل بیت پاداشی نیکو به تو عطا فرماید.
دحیه به ایشان عرض کرد: من شما را بسیار دوست می دارم، همانا نزد من ستایشی برای شماست که آن را به شما هدیه می کنم. تو
امیرمؤمنان، و پیشوای دست وروسفیدان، و در روز قیامت مهتر فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) به جز پیامبران و فرستادگان الهی هستی. روز قیامت پرچم حمد به دست توست. تو و شیعیانت به همراه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حزب او به سوی بهشت می شتابید. به تحقیق هر کس که تو را دوست داشته باشد رستگار، و هر کس از تو رو بگرداند ناکام و زیان کار است. هر کس حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست داشته باشد تو را دوست می دارد و هر کس با او دشمن باشد با تو دشمنی نماید و هرگز شفاعت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شامل حال آن ها نخواهد شد. ای برگزیدۀ خدا! هم اکنون نزدیک من بیا و سر مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته و در دامن او نهاد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیدار شده و فرمودند: این همهمه و سر و صدا چیست؟
علی (علیه السلام) ماجرا را برای ایشان بازگو کردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: او دحیه نبود بلکه جبریل (علیه السلام) بود، تو را به نامی نامید که خداوند عزّ وجل تو را به آن نامیده است و او کسی است که دوستی و محبت تو را در دل های اهل ایمان و ترس از تو را در سینه های کافران افکنده است.(1)
168_ الباب فيما نذكره من جزء عليه رواية أبي بكر أحمد بن جعفر بن حمدان بن مالك القطيعي في تسمية مناد ينادي من بطنان العرش لمولانا علي (علیه السلام) أنه وصي رسول رب العالمين و أمير المؤمنين و قائد الغر المحجلين
ص: 412
وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا خُزَيْمَةُ بْنُ مَاهَانَ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَأْتِي عَلَى النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقْتٌ مَا فِيهِ رَاكِبٌ إِلَّا نَحْنُ أَرْبَعَةٌ. فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ: فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! وَ مَنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ؟ قَالَ: أَنَا عَلَى الْبُرَاقِ وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِي الْعَضْبَاءَ وَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِمُدَبَّجَةَ الْجَنْبَيْنِ عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ مِنْ كِسْوَةِ الرَّحْمَنِ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً عَلَى كُلِّ رُكْنٍ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ مَسِيرَةَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ. يُنَادِي: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ. فَتَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَنْ هَذَا؟ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ حَامِلُ عَرْشٍ؟ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ: لَيْسَ بِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ وَ لَا حَامِلِ عَرْشٍ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.(1)
این حدیث درست بر معنای حدیث 164 می باشد، به آن جا مراجعه شود.
169_ الباب فيما نذكره من جزء عتيق عليه مكتوب في هذا الجزء حديث الرايات و خطبة أبي بن كعب و عليه سماع تاريخه في جمادى الآخرة سنة اثنتين و أربعمائة في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) بأمير المؤمنين و إمام الغر المحجلين فقد تقدم هذا الحديث بغير هذا الإسناد
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْقَاضِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ
ص: 413
الْحُسَيْنِ الْجُعْفِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ فَأَقَرَّ بِهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَرَزْدَقُ الْقَطْعِيُّ الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَيَّانَ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ يُكَنَّى أَبَا عَقِيلٍ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلِ الضَّبِّيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرَّوَّاسِيِّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ أَنَّهُ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ قَالَ: فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ: حَدِّثُونَا حَدِيثاً نَذْكُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَنَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ. فَقَالُوا: حَدِّثْنَا يَا عَلِيُّ! فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا هَذَا زَمَانُ حَدِيثِي. قَالُوا: صَدَقْتَ. قَالَ: فَقَالُوا حَدِّثْنَا يَا حُذَيْفَةُ. قَالَ: لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سُئِلْتُ عَنِ الْمُعْضِلَاتِ فَحَذَرْتُهُنَّ. فَقَالُوا: صَدَقْتَ. قَالَ: فَقَالُوا حَدِّثْنَا يَا ابْنَ مَسْعُودٍ. قَالَ: لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ.قَالُوا: صَدَقْتَ. قَالَ: فَقَالُوا حَدِّثْنَا يَا مِقْدَادُ. قَالَ: لَقَدْ عَلِمْتُمْ إِنَّمَا كُنْتُ فَارِساً بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أُقَاتِلُ وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ. فَقَالُوا: صَدَقْتَ. قَالَ: فَقَالُوا حَدِّثْنَا يَا عَمَّارُ. قَالَ: فَقَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي إِنْسَانٌ أَنْسَى إِلَّا أَنْ أُذَكَّرَ فَأَذْكُرَ. قَالُوا: صَدَقْتَ.
قَالَ: فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ (رحمة الله علیهِ): إِنَّمَا أُحَدِّثُكُمْ بِحَدِيثٍ سَمِعْتُمُوهُ أَوْ مَنْ سَمِعَهُ مِنْكُمْ بَلَّغَ تَشْهَدُونَ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ﴿وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ﴾ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ. قَالُوا: نَشْهَدُ، قَالَ: وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ.
قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَدَّثَنَا أَنَّ شَرَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ
ص: 414
اثْنَا عَشَرَ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ؟ ثُمَّ سَمَّى مِنَ الْأَوَّلِينَ ابْنَ آدَمَ النَّبِيِّ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ السَّامِرِيَّ وَ الدَّجَّالَ اسْمُهُ فِي الْأَوَّلِينَ وَ يَخْرُجُ فِي الْآخِرِينَ، وَ سَمَّى مِنَ الْآخِرِينَ سِتَّةً الْعِجْلَ وَ هُوَ عُثْمَانُ وَ فِرْعَوْنَ وَ هُوَ مُعَاوِيَةُ وَ هَامَانَ وَ هُوَ زِيَادُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ وَ قَارُونَ وَ هُوَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَ السَّامِرِيَّ وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَيْسٍ أَبُو مُوسَى. قِيلَ: وَ مَا السَّامِرِيُّ؟ قَالَ: لَا مِسَاسَ. قَالَ: يَقُولُونَ لَا قِتَالَ وَ الْأَبْتَرَ وَ هُوَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ. قَالُوا: وَ مَا أَبْتَرُهَا بِعَيْنِهَا لَا دِينٌ وَ لَا نَسَبٌ؟ قَالَ: قَالُوا: نَشْهَدُ عَلَى ذَلِكَ. قَالَ: وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.
ثُمَّ قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: إِنَ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ عَلَى خَمْسِ رَايَاتٍ؟ أَوَّلُهُنَّ رَايَةُ الْعِجْلِ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِكَ بِمَنْ مَعَهُ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبَنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ وَ اضْطَهَدْنَاهُ وَ أَمَّا الْأَصْغَرُ فَابْتَزَزْنَا حَقَّهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا ذَاتَ الشِّمَالِ فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً، ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ فِرْعَوْنِ أُمَّتِي وَ هُمْ أَكْثَرُ النَّاسِ الْبَهْرَجِيُّونَ. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْبَهْرَجِيُّونَ؟ أَ بَهْرَجُوا الطَّرِيقَ؟ قَالَ: لَا وَ لَكِنْ بَهْرَجُوا دِينَهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ يَغْضَبُونَ لِلدُّنْيَا وَ لَهَا يَرْضَوْنَ وَ لَهَا يَسْخَطُونَ وَ لَهَا يَنْصَبُونَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِ صَاحِبِهِمْ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِكَ بِمَنْ تَبِعَهُ. فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِيالثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبْنَا الْأَكْبَرَ وَ مَزَّقْنَاهُ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ قَتَلْنَاهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا طَرِيقَ أَصْحَابِكُمْ فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً، ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ عَبْدِ اللَّهِ
ص: 415
بْنِ قَيْسٍ وَ هُوَ إِمَامُ خَمْسِينَ أَلْفاً مِنْ أُمَّتِي فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فُعِلَ ذَلِكَ بِمَنْ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبْنَا الْأَكْبَرَ وَ عَصَيْنَاهُ وَ خَذَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ خَذَلْنَا عَنْهُ.
فَأَقُولُ: اسْلُكُوا سَبِيلَ أَصْحَابِكُمْ. فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً، ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ الْمُخْدَجِ وَ هُوَ إِمَامُ سَبْعِينَ أَلْفاً مِنَ النَّاسِ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَإِذَا أَخَذْتُ بِيَدِهِ اسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ رَجَفَتْ قَدَمَاهُ وَ خَفَقَتْ أَحْشَاؤُهُ وَ فَعَلَ ذَلِكَ مَنْ تَبِعَهُ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: كَذَّبْنَا الْأَكْبَرَ وَ عَصَيْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا الْأَصْغَرَ وَ قَتَلْنَاهُ. فَأَقُولُ: اسْلُكُوا سَبِيلَ أَصْحَابِكُمْ فَيَنْصَرِفُونَ ظِمَاءً مُظْمَئِينَ مُسْوَدَّةً وُجُوهُهُمْ لَا يَطْعَمُونَ مِنْهُ قَطْرَةً.
ثُمَّ تَرِدُ عَلَيَّ رَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ فَأَقُومُ فَآخُذُ بِيَدِهِ فَيَبْيَضُّ وَجْهُهُ وَ وُجُوهُ أَصْحَابِهِ فَأَقُولُ: مَا خَلَفْتُمُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ بَعْدِي؟ فَيَقُولُونَ: تَبِعْنَا الْأَكْبَرَ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ وَازَرْنَا الْأَصْغَرَ وَ نَصَرْنَاهُ وَ قَاتَلْنَا مَعَهُ. فَأَقُولُ: رِدُوا رِوَاءً مَرْوِيِّينَ فَيَشْرَبُونَ شَرْبَةً لَا يَظْمَئُونَ بَعْدَهَا أَبَداً وَجْهُ إِمَامِهِمْ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ وَ وُجُوهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ أَوْ كَأَضْوَإِ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ. ثُمَّ قَالَ: أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ عَلَى ذَلِكَ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: وَ أَنَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ. قَالَ لَنَا الْقَاضِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ: أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَزْدَقِ حَدَّثَنِي بِهَذَا وَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ حَدَّثَنِي بِهَذَا وَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ يَحْيَى بْنَ الْحَسَنِ حَدَّثَنِي بِهَذَا وَ قَالَ
ص: 416
يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ حَدَّثَنِي بِهَذَا وَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَصِيرَةَ حَدَّثَنِي بِهَذَا عَنْ صَخْرِ بْنِ الْحَكَمِ وَ قَالَ الْحَارِثُ بْنُ حَصِيرَةَ: اشْهَدُوا عَلَيَّ عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ صَخْرَ بْنَ الْحَكَمِ حَدَّثَنِي بِهَذَا عَنْ حَيَّانَ بْنِالْحَارِثِ وَ قَالَ صَخْرُ بْنُ الْحَكَمِ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ حَيَّانَ بْنَ الْحَارِثِ حَدَّثَنِي بِهَذَا عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ الضَّبِّيِّ وَ قَالَ رَبِيعُ بْنُ جَمِيلٍ الضَّبِّيُّ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ مَالِكَ بْنَ ضَمْرَةَ حَدَّثَنِي بِهَذَا عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَ قَالَ مَالِكُ بْنُ ضَمْرَةَ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ أَبَا ذَرٍّ الْغِفَارِيَّ حَدَّثَنِي بِهَذَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ: اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَدَّثَنِي بِهَذَا عَنْ جَبْرَئِيلَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اشْهَدُوا عَلَيَّ بِهَذَا عِنْدَ اللَّهِ أَنَّ جَبْرَئِيلَ حَدَّثَنِي عَنِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ وَ قَالَ يُوسُفُ بْنُ كُلَيْبٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حَنْبَلٍ: أَنَّ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ حَدَّثَهُ بِهَذَا الْحَدِيثِ بِهَذَا الْإِسْنَادِ وَ بِهَذَا الْكَلَامِ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ: وَ زَعَمَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ أَنَّهُ سَمِعَ هَذَا الْحَدِيثَ حَدِيثَ الرَّايَاتِ مِنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيِّ.
مالک بن ضمره می گوید: ابوذر غفاری رضوان الله تعالی عَلیه با علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و عبدالله بن مسعود و مقداد بن اسود و عمار بن یاسر و حذیفه بن یمانی رضوان الله تعالی علیهم گرد هم جمع شدند. ابوذر گفت: حدیثی برای ما بازگو کنید تا با آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاد کنیم و برای او شهادت داده و دعایش نموده و تصدیقش کنیم. آن ها نیز گفتند: یا علی! شما برای ما حدیثی را بفرمائید.
علی (علیه السلام) فرمودند: شما می دانید این زمان موقع حدیث گفتن من نیست.
ص: 417
عرض کردند: راست می گوئی!
گفتند: ای حذیفه! تو برای ما حدیثی را بگو.
گفت: شما می دانید من از مسائل پیچیده و مشکل پرسیده ام ولی از نقل آن ها پرهیز دارم.
عرض کردند: راست می گوئی!
گفتند: ای ابن مسعود! تو برای ما حدیثی بگو.
گفت: شما می دانید من قرآن را خوانده ام و از غیر آن چیزی نپرسیده ام.
عرض کردند: راست می گوئی.
گفتند: ای مقداد! تو برای ما حدیثی بگو.
گفت: شما می دانید من سواره در برابر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می جنگیدم لکن شما اصحاب حدیث هستید.
عرض کردند: راست می گوئی.گفتند: ای عمار! تو برای ما حدیثی بگو.
گفت: شما می دانید من شخص فراموش کاری هستم مگر چیزی به من یادآوری شود و آن را به یاد بیاورم.
گفتند: راست می گوئی!
پس ابوذر گفت: من حدیثی را برای شما می گویم که شما نیز آن را شنیده اید یا کسی اگر از شما شنیده آن را برساند. آیا شما شهادت می دهید که معبودی جز خدای یگانه نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستادۀ اوست «و این که هیچ تردیدی نیست که قیامت آمدنی است و خداوند تعالی هر کس را که در قبرهاست بر می انگیزد»(1)
و برانگیختن قیامت حق است و بهشت و آتش جهنم نیز حق است؟
گفتند: شهادت می دهیم.
گفت: و من هم از شهادت دهندگانم.
ص: 418
گفت: آیا شما حاضر نبودید که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما حدیث کرد که بدترین خلق اول و آخر دوازده نفرند، شش نفر از پیشینیان و شش نفر از دورۀ آخر می باشند، آن گاه از پیشینیان نام بردند: پسر حضرت آدم (علیه السلام) که برادرش را کشت و فرعون و هامان و قارون و سامری و دجال که نام او در پیشینیان موجود بوده و در دروۀ آخر خروج می کند و در دورۀ آخرالزمان هم شش نفر را نام بردند: گوسالۀ این امت یعنی عثمان، و فرعون امت یعنی معاویه، و هامان آن یعنی زیاد بن ابی سفیان، و قارون آن یعنی سعد بن ابی وقّاص، و سامری آن که او عبدالله بن قیس یعنی ابوموسی اشعری بودند.
گفته شد: جریان سامری چیست؟
گفت: لا مَساس؛ ماجرا از این قرار بود که حضرت موسی (علیه السلام) به سامری گفت: کیفری برای توست که هر کس به تو نزدیک شود بگویی مرا لمس نکن یعنی دور شو که با همدیگر تماس نداشته باشیم چون هر کس با او تماس می گرفت تب دار می شد.
و اَبتر که عمروعاص است. گفته شد: مراد از ابتر چیست؟
فرمود: یعنی دین و نسبی برای او نیست. گفت: آیا شما به این مطلب گواهی می دهید؟ آن ها گفتند: آری! ما نیز بر آن گواه هستیم.
سپس گفت: آیا شما گواهی نمی دهید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: امت من با پنج پرچم در کنار حوض بر من وارد می شوند؛ اولین پرچم، پرچم همان گوساله است. پس من می ایستم و دست او را می گیرم، وقتی دست او را بگیرم چهره اش سیاه شده و پاهایش می لرزد و قلبش به طپش می افتد و هر کس که با او بوده نیز چنین می شود. من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهایم چه کار کردید؟
می گویند: امانت بزرگ تر یعنی قرآن را دروغ پنداشتیم و پاره پاره اش نمودیم و امانت کوچک تر یعنی اهل بیت را حقشان را ربودیم. پس من می گویم: راه چپ را بروید. پس آن ها تشنه و روسیاه بر می گردند درحالی که قطره ای آب به آن ها داده نمی شود تا بنوشند.
آن گاه پرچم فرعون این امت بر من وارد می شود و بیشتر مردم که بهرجی هستند زیر آن پرچم می باشند.
ص: 419
عرض کردم: یا رسول الله! بهرجی ها چه کسانی هستند؟ آیا آن ها افرادی هستند که راه را بیجا و بیهوده رفته اند؟
فرمودند: نه؛ بلکه آن ها دینشان را هدر داده اند. آنان کسانی هستند که به خاطر دنیا خشمناک و شادمان می شوند و برای آن خود را به زحمت می اندازند. من می ایستم و دست جلودار و صاحب آن ها را می گیرم. وقتی دست او را بگیرم رویش سیاه شده و قلبش به طپش می افتد و هر که با او بوده نیز چنین می شود. من می گویم: بعد از من با دو امانت گرانبهای من چه کردید؟
می گویند: اما ثقل بزرگ تر را دروغ پنداشتیم و پاره پاره اش کردیم و با کوچک تر آن جنگیده و او را کشتیم. من می گویم: راه یاران خودتان را بروید و قطره ای از آن آب نمی نوشند.
سپس پرچم عبدالله بن قیس به همراه پنجاه هزار نفر از امتم بر من وارد می شود. من می ایستم و دست او را می گیرم، وقتی دستش را بگیرم رویش سیاه شده و پاهایش می لرزد و قلبش به طپش می افتد و هر که با او بوده نیز چنین می شود. من می گویم: بعد از من با دو ثقل و امانت من چه کردید؟
می گویند: ثقل بزرگ تر را دروغ پنداشتیم و کوچک تر را خوار نموده و از او جدا شده و فرمانش را نبردیم. من می گویم: راه یاران خودتان را بروید، در نتیجه آن ها تشنه و روسیاه بر می گردند درحالی که قطره ای از آن حوض نمی نوشند.
سپس مُخدَج با پرچمش بر من وارد می شود درحالی که او پیشوای هفتاد هزار نفر از مردم است. من می ایستم و دست او را می گیرم، وقتی دستش را گرفتم رویش سیاه شده و پاهایش می لرزد و اندرونش به ترس می افتد و هر که با او بوده نیز چنین می شود. من می گویم: بعد از من با دو ثقل و امانت من چه کردید؟
می گویند: ثقل بزرگ تر را دروغ پنداشته و نافرمانی او کردیم و با کوچک تر جنگیده و او را کشتیم. من می گویم: راه یاران خودتان را بروید، آن ها تشنه کام و روسیاه بر می گردند درحالی که قطره ای از آن آب نمی نوشند.
ص: 420
آن گاه پرچم علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان بر من وارد می شود. من می ایستم و دست او را می گیرم، چهرۀ او و یارانش سفید و نورانی می شود. من می گویم: بعد از من با دو ثقل و امانت من چه کردید؟
می گویند: ثقل و امانت بزرگ تر را پیروی نموده و آن را تصدیق کردیم و کوچک تر را حمایت و یاری نمودیم و در رکاب او جنگیدیم. من می گویم: سیراب برگردید و ایشان از آن حوض آبی می نوشند که دیگر بعد از آن هرگز تشنه نمی شوند. صورت پیشوای آن ها همچو خورشید فروزان و چهره یارانش مانند ماه شب چهارده و ستاره های آسمان روشن است. آن گاه ابوذر گفت: آیا بر این مطالب گواهی می دهید؟
گفتند: آری!
گفت: من هم بر آن از گواهانم.
قاضی محمد بن عبدالله به ما گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که حسین بن فرزدق این را برای من حدیث کرد و حسین بن محمد گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که حسین بن علی بن بزیع این را برای من حدیث کرد و حسین بن بزیع گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که یحیی بن حسن این را برای من حدیث کرد و یحیی بن حسن گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که ابوعبدالرحمن این را برای من حدیث کرد و عبدالله بن عبدالملک گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که حرث بن حضیره این را از صخر بن حکم برای من حدیث کرد و حرث بن حضیره گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که صخر بن حکم این را از حیان بن حرث برای من حدیث کرد و صخر بن حکم گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که حیان بن حرث این را از ربیع بن جمیل برای من حدیث کرد و ربیع بن جمیل گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که مالک بن ضمره این را از ابوذر غفاری برای من حدیث کرد و مالک بن ضمره گفت: نزد خدا بر من شاهد باشید که ابوذر غفاری این را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جبریل (علیه السلام) برای من حدیث کرد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نزد خدا بر من شاهد باشید که این را جبریل (علیه السلام) از نزد خدای جلیل برای من حدیث کرد و یوسف بن
ص: 421
کلیب و محمد بن حنبل می گویند: ابوعبدالرحمن با این سند و این کلام آن را حدیث کرده است و حسن بن علی بن بزیع می گوید: اسماعیل بن ابان گمانش بر این است که این حدیث پرچم ها را از ابوعبدالرحمن مسعودی شنیده است.(1)
170_ الباب فيما نذكره من الجزء الذي فيه حديث الرايات الذي أشرنا إليه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بسيد الصديقين و أفضلالمتقين و أطوع الأمة لرب العالمين و أمره بالتسليم عليه بخلافة المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَزْدَقِ الْفَزَارِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي هَارُونَ الْمُقْرِي الْعَلَّافُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُخَوَّلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا خَطَبَ أَبُوبَكْرٍ قَامَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ يَوْمَ جُمُعَةٍ وَ كَانَ أَوَّلَ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ! الَّذِينَ هَاجَرُوا وَ اتَّبَعُوا مَرْضَاتِ الرَّحْمَنِ وَ أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي الْقُرْآنِ وَ يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ! الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ وَ يَا مَنْ أَثْنَى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي الْقُرْآنِ، تَنَاسَيْتُمْ أَمْ نَسِيتُمْ أَمْ بَدَّلْتُمْ أَمْ غَيَّرْتُمْ أَمْ خَذَلْتُمْ أَمْ عَجَزْتُمْ؟ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَامَ فِينَا مَقَاماً أَقَامَ لَنَا عَلِيّاً (علیه السلام) فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ مَنْ كُنْتُ أَنَا نَبِيُّهُ فَهَذَا أَمِيرُهُ؟
أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى طَاعَتُكَ وَاجِبَةٌ عَلَى مَنْ بَعْدِي؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خَيْراً فَقَدِّمُوهُمْ وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ وَ أَمِّرُوهُمْ وَ لَا تَأَمَّرُوا عَلَيْهِمْ؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: أَهْلُ بَيْتِي الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: أَهْلُ بَيْتِي
ص: 422
مَنَارُ الْهُدَى وَ الْمُدِلُّونَ عَلَى اللَّهِ؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: يَا عَلِيُّ! أَنْتَ الْهَادِي لِمَنْ ضَلَّ؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: عَلِيٌّ الْمُحْيِي لِسُنَّتِي وَ مُعَلِّمُ أُمَّتِي وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِي وَ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدِي وَ سَيِّدُ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى طَاعَتِهِ مِنْ بَعْدِي كَطَاعَتِي عَلَى أُمَّتِي؟
أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَمْ يُوَلِّ عَلَى عَلِيٍّ أَحَداً مِنْكُمْ وَ وَلَّاهُ فِي كُلِّ غَيْبَةٍ عَلَيْكُمْ؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُمَا كَانَ مَنْزِلَتُهُمَا وَاحِداً وَ أَمْرُهُمَا وَاحِداً؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّهُ قَالَ: إِذَا غِبْتُ عَنْكُمْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ عَلِيّاً فَقَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ رَجُلًا كَنَفْسِي؟ أَ وَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) جَمَعَنَا قَبْلَ مَوْتِهِ فِي بَيْتِ ابْنَتِهِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) فَقَالَ لَنَا: إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى مُوسَى أَنِ اتَّخِذْ أَخاً مِنْ أَهْلِكَ و اجْعَلْهُ نَبِيّاً وَ اجْعَلْ أَهْلَهُ لَكَ وُلْداً وَ أُطَهِّرْهُمْ مِنَ الْآفَاتِ وَ أَخْلَعْهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ؟ فَاتَّخَذَ مُوسَى هَارُونَ وَ وُلْدَهُ وَ كَانُوا أَئِمَّةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ الَّذِينَ يَحِلُّ لَهُمْ مِنْ مَسَاجِدِهِمْ مَايَحِلُّ لِمُوسَى أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أَتَّخِذَ عَلِيّاً أَخاً كَمُوسَى اتَّخَذَ هَارُونَ أَخاً وَ أَتَّخِذَ وُلْدَهُ وُلْداً كَمَا اتَّخَذَ مُوسَى وُلْدَ هَارُونَ وُلْداً فَقَدْ طَهَّرْتُهُمْ كَمَا طَهَّرْتُ وُلْدَ هَارُونَ.
أَلَا وَ إِنِّي خَتَمْتُ بِكَ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَكَ فَهُمُ الْأَئِمَّةُ، أَ فَمَا تَعْمَهُونَ أَ مَا تُبْصِرُونَ؟ أَ مَا تَسْمَعُونَ؟ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الشُّبُهَاتُ فَكَانَ مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ رَجُلٍ فِي سَفَرٍ أَصَابَهُ عَطَشٌ شَدِيدٌ حَتَّى خَشِيَ أَنْ يَهْلِكَ فَلَقِيَ رَجُلًا هَادِياً بِالطَّرِيقِ فَسَأَلَهُ عَنِ الْمَاءِ فَقَالَ: أَمَامَكَ عَيْنَانِ إِحْدَاهُمَا مَالِحَةٌ وَ الْأُخْرَى عَذْبَةٌ فَإِنْ أَصَبْتَ مِنَ الْمَالِحَةِ ضَلَلْتَ وَ هَلَكْتَ وَ إِنْ أَصَبْتَ الْعَذْبَةَ هُدِيتَ وَ رَوِيتَ.
فَهَذَا مَثَلُكِ أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُهْمَلَةُ كَمَا زَعَمْتِ وَ ايْمُ اللَّهِ مَا أُهْمِلْتِ لَقَدْ
ص: 423
نَصَبَ لَكُمْ عَلَماً يُحِلُّ لَكُمُ الْحَلَالَ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْكُمُ الْحَرَامَ وَ لَوْ أَطَعْتُمُوهُ لَمَا خلفتم [اخْتَلَفْتُمْ] وَ لَا تَدَابَرْتُمْ وَ لَا تَعَلَّلْتُمْ وَ لَا بَرِئَ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ، فَوَ اللَّهِ إِنَّكُمْ بَعْدَهُ لَمُخْتَلِفُونَ فِي أَحْكَامِكُمْ وَ إِنَّكُمْ بَعْدَهُ لَنَاقِضُونَ عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِنَّكُمْ عَلَى عِتْرَتِهِ لَمُخْتَلِفُونَ وَ تُبَاغِضُونَ إِنْ سُئِلَ هَذَا عَنْ غَيْرِ مَا عَلِمَ أَفْتَى بِرَأْيِهِ وَ إِنْ سُئِلَ هَذَا عَمَّا يَعْلَمُ أَفْتَى بِرَأْيِهِ فَقَدْ تَحَارَبْتُمْ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّ الِاخْتِلَافَ رَحْمَةٌ.
هَيْهَاتَ أَبَى كِتَابُ اللَّهِ ذَلِكَ عَلَيْكُمْ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ﴾ وَ أَخْبَرَنَا بِاخْتِلَافِهِمْ فَقَالَ: ﴿وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ﴾ لِلرَّحْمَةِ وَ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ وَ شِيعَتُهُمْ.
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: يَا عَلِيُّ! أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ النَّاسُ مِنْهَا بَرَاءٌ فَهَلَّا قَبِلْتُمْ مِنْ نَبِيِّكُمْ وَ هُوَ يُخْبِرُكُمْ بِانْتِكَاصِكُمْ وَ نَهَاكُمْ عَنْ خِلَافِ وَصِيِّهِ وَ أَمِينِهِ وَ وَزِيرِهِ وَ أَخِيهِ وَ وَلِيِّهِ أَطْهَرِكُمْ قَلْباً وَ أَعْلَمِكُمْ عِلْماً وَ أَقْدَمِكُمْ إِسْلَاماً وَ أَعْظَمِكُمْ عَنَاءً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). أَعْطَاهُ تُرَاثَهُ وَ أَوْصَاهُ بِعِدَاتِهِ وَ اسْتَخْلَفَهُ عَلَى أُمَّتِهِ وَ وَضَعَ عِنْدَهُ سِرَّهُ فَهُوَ وَلِيُّهُ دُونَكُمْ أَجْمَعِينَ وَ أَحَقَّ بِهِ مِنْكُمْ أَكْتَعِينَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ أَفْضَلُ الْمُتَّقِينَ وَ أَطْوَعُ الْأُمَّةِ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ وَ سُلِّمَ عَلَيْهِ بِخِلَافَةِ الْمُؤْمِنِينَ فِي حَيَاةِ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِينَ قَدْ أَعْذَرَ مَنْ أَنْذَرَ وَ أَدَّى النَّصِيحَةَ مَنْ وَعَظَ وَ بَصَّرَ مَنْ عَمِيَ وَ تَعَاشَى وَ رَدِيَ فَقَدْ سَمِعْتُمْ كَمَا سَمِعْنَا وَ رَأَيْتُمْ كَمَا رَأَيْنَا وَ شَهِدْتُمْ كَمَا شَهِدْنَا.
فَقَامَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَ مُعَاذُبْنُ جَبَلٍ فَقَالُوا: اقْعُدْ يَا أُبَيُّ! أَصَابَكَ خَبَلٌ أَمْ بِكَ جِنَّةٌ؟ فَقَالَ: بَلِ الْخَبَلُ فِيكُمْ،
ص: 424
كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَأَلْفَيْتُهُ يُكَلِّمُ رَجُلًا أَسْمَعُ كَلَامَهُ وَ لَا أَرَى وَجْهَهُ فَقَالَ فِيمَا يُخَاطِبُهُ: يَا مُحَمَّدُ! مَا أَنْصَحَهُ لَكَ وَ لِأُمَّتِكَ وَ أَعْلَمَهُ لِسُنَّتِكَ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَ فَتَرَى أُمَّتِي تَنْقَادُ لَهُ بَعْدَ وَفَاتِي؟ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! يَتْبَعُهُ مِنْ أُمَّتِكَ أَبْرَارُهَا وَ يُخَالِفُ عَلَيْهِ مِنْ أُمَّتِكَ فُجَّارُهَا وَ كَذَلِكَ أَوْصِيَاءُ النَّبِيِّينَ مِنْ قَبْلُ.
يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ أَوْصَى إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ كَانَ أَعْلَمَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ أَطْوَعَهُمْ لَهُ فَأَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَهُ وَصِيّاً كَمَا اتَّخَذْتَ عَلِيّاً وَصِيّاً وَ كَمَا يَأْمُرُهُ خِيَرَةُ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ فَسَخَطَ بَنُو إِسْرَائِيلَ سِبْطَ مُوسَى خَاصَّةً فَلَعَنُوهُ وَ شَتَمُوهُ وَ عَنَّفُوهُ وَ وَضَعُوا أَمْرَهُ، فَإِنْ أَخَذَتْ أُمَّتُكَ سُنَنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَذَّبُوا وَصِيَّكَ وَ جَعَلُوا أَمْرَهُ وَ نَبَذُوا خِلَافَتَهُ وَ غَالَطُوهُ فِي عِلْمِهِ.
فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مَلَكٌ مِنْ مَلَائِكَةِ رَبِّي يُنْبِئُ أَنَّ أُمَّتِي تَخْتَلِفُ عَلَى أَخِي وَ وَصِيِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنِّي أُوصِيكَ يَا أُبَيُّ بِوَصِيَّةٍ إِنْ أَنْتَ حَفِظْتَهَا لَمْ تَزَلْ بِخَيْرٍ. يَا أُبَيُّ! عَلَيْكَ بِعَلِيٍّ فَإِنَّهُ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ النَّاصِحُ لِأُمَّتِي الْمُحْيِي لِسُنَّتِي وَ هُوَ إِمَامُكُمْ بَعْدِي فَمَنْ رَضِيَ بِذَلِكَ لَقِيَنِي عَلَى مَا فَارَقَتُهُ عَلَيْهِ وَ مَنْ غَيَّرَ وَ بَدَّلَ لَقِيَنِي نَاكِثاً لِبَيْعَتِي عَاصِياً لِأَمْرِي جَاحِداً لِنُبُوَّتِي لَا أَشْفَعُ لَهُ عِنْدَ رَبِّي وَ لَا أَسْقِيهِ مِنْ حَوْضِي فَقَامَتْ إِلَيْهِ رِجَالُ الْأَنْصَارِ فَقَالُوا: اقْعُدْ رَحِمَكَ اللَّهُ فَقَدْ أَدَّيْتَ مَا سَمِعْتَ وَ وَفَيْتَ بِعَهْدِكَ.
یحیی بن عبدالله بن حسن از جدش از حضرت علی (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: ابوبکر در روز جمعه ای که روز اول ماه رمضان بود خطبه می خواند، اُبیِّ
ص: 425
بن کعب ایستاد و گفت: ای گروه مهاجران که هجرت نموده و خشنودی خدای رحمن را پیروی کرده و خداوند تعالی در قرآن شما را مورد ستایش قرار داده است. و ای گروه انصار که در مدینه، سرای هجرت و ایمان جای گرفتید.
و ای کسانی که خداوند تعالی در قرآن شما را مورد ستایش قرار داده است، آیا خود را به شب کوری زده اید یا فراموش کرده اید یا دینتان دگرگون و تغییر کرده و یا خوار و ناتوان شده اید؟!آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان ما ایستادند و علی (علیه السلام) را به عنوان امام نصب کرده و فرمودند: هر کس را که من مولای اویم علی (علیه السلام) نیز مولای اوست، و هر کس را که من پیامبر او باشم پس این علی (علیه السلام) هم امیر اوست؟!
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یا علی! تو برای من همانند هارون برای موسی(علیهما السلام)هستی، اطاعت نمودن از تو بر کسانی که بعد از من هستند واجب است؟!
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شما را به نیکی نمودن بر اهل بیت خودم سفارش می کنم، پس ایشان را مقدم داشته و بر آنان پیشی نگیرید و ایشان را امیر و حاکم بر خود بدانید و بر آن ها امارت ننمائید؟!
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اهل بیت من بعد از من امام و پیشوایان شما هستند؟!
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اهل بیت من برج های نورانی هدایت هستند و راه یافتگان بر خدای تعالی می باشند؟!
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یا علی! تو هدایتگر گمراهان هستی؟!
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی (علیه السلام) زنده کننده آئین و سنت من و آموزگار و پرورش دهندۀ امت من و نگهبان و برپادارندۀ حجت من است. و او بهترین خلیفه و جانشینی است که بعد از خودم می گذارم. و او بزرگ و مهتر خاندان من و محبوب ترین مردم نزد من است. پیروی از او بعد از من، همانند پیروی از من بر امتم می باشد؟!
ص: 426
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ یک از شما را بر علی (علیه السلام) ولایت و امارت نداد و هر بار به هنگام نبودن خویش او را بر شما می گماشت؟!
آیا شما نمی دانید که این دو نفر یعنی پیامبر و علی(علیهما السلام)جایگاهشان و کارشان یکسان است؟!
آیا شما نمی دانید که ایشان (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرگاه من از شما غائب گردم علی (علیه السلام) را در میان شما خلیفه و جانشین خودم قرار می دهم. پس به تحقیق مردی را که همانند خود من است در میان شما خلیفه گردانیدم؟!
آیا شما نمی دانید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از مرگ خود، ما را در خانه دخترش فاطمه (علیها السلام) جمع نموده و به ما فرمودند: همانا خدای عزّ وجل به حضرت موسی (علیه السلام) وحی فرستاد که از خاندانت برادری برای خود بگیر، او را به عنوان پیامبر منصوب گردان و خاندان او رافرزندان خودت قرار بده و آن ها را از آفات پاک و از گناهان جدا گردان. پس حضرت موسی (علیه السلام) هم هارون (علیه السلام) و فرزندانش را برگزیده و اختیار نمود و آنان بعد از او امام و پیشوای بنی اسرائیل بودند و کسانی بودند که آن چه برای حضرت موسی (علیه السلام) در مساجدشان حلال بود برای آنان هم حلال بود؟!
آگاه باشید! که خدای متعال به من وحی فرستاد که علی (علیه السلام) را برادر خود بگیرم همان گونه که حضرت موسی (علیه السلام) حضرت هارون (علیه السلام) را برادر خویش گرفت و من نیز فرزندان او را فرزندان خود می گیرم، همان گونه که او فرزندان حضرت هارون (علیه السلام) را فرزندان خود گرفت. پس خداوند تعالی فرمود: به تحقیق من آن ها را تطهیر و پاک نمودم همان طور که فرزندان حضرت هارون (علیه السلام) پاک گردیده شدند.
آگاه باشید! که من پیامبری پیامبران را به وسیلۀ تو پایان دادم، در نتیجه بعد از تو دیگر پیامبری نیست. پس آن ها امام و پیشوا هستند.
پس چرا کور گشته و نمی فهمید؟! آیا نمی بینید؟! آیا نمی شنوید؟! شبهات و مبهمات بر شما روی آورده، داستان شما همانند داستان کسی است که در مسافرت به تشنگی بسیار شدید دچار گشته تا جایی که می ترسد هلاک شود، پس مردی راه بلد و
ص: 427
دانا به او برخورد می کند و از او دربارۀ آب می پرسد، او می گوید: در مقابل شما دو چشمه وجود دارد که یکی از آن ها شور و دیگری شیرین و گواراست، اگر به آب شور برسی گمراه و نابود می شوی و اگر به آب گوارا دست یابی هدایت یافته و سیراب می گردی. به عقیده من این قصه شماست. ای امت غافل! سوگند به خدا که شما به حال خود رها نشده اید، هر آینه برای شما پرچمی نصب شده که حلال خدا را حلال و حرامش را حرام می داند و اگر از او پیروی نمائید هرگز دچار اختلاف نشده و با هم دشمنی نکرده و به کارهای بیهوده مشغول نشوید و از یکدیگر نفرت و بیزاری نجوئید.
به خدا سوگند! شما بعد از او در احکامتان دچار اختلاف شدید و بعد از او عهد و پیمان با پیامبر خود را شکستید و بر علیه خاندان او رفت وآمد کرده و با آن ها دشمنی نمودید. اگر از یکی از شما از چیزی که نمی داند سؤال شود به نظر خودش فتوی می دهد و اگر از دیگری از چیزی که می داند سؤال شود باز به نظر خودش فتوی می دهد. شما با یکدیگر درگیر شدید و پنداشتید که اختلاف مایۀ رحمت است که این یک اندیشه و فکر بسیار بعید است. کتاب خدا قرآن این فکر را از شما نمی پذیرد. خدای تبارک و تعالی می فرماید: «همانند کسانی نباشید که بعد از آمدن دلائل روشن برای آنان، پراکنده شده و اختلاف نمودند وبرای آن ها عذاب بزرگی است»(1) و خداوند به اختلاف آن ها خبر داده و می فرماید: «همواره در امورات دینی در اختلافند* مگر کسانی که پروردگارت به آنان رحم کرده و به همین سبب آن ها را آفریده است»(2)،
یعنی برای رحمت و آن ها آل محمد (علیهم السلام) و شیعیانشان هستند. من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: یا علی! تو و شیعیانت بر فطرت توحیدی هستید ولی سایر مردم از آن به دورند. پس چرا شما از پیامبرتان نپذیرفتید؟!
چگونه قبول نمی نمائید درحالی که او شما را به کناره گیری و عقب گردمان خبر می داد و شما را از مخالفت با جانشین و امین و وزیر و برادر و ولی خود باز
ص: 428
می داشت؟ که قلب او از همه شما پاک تر و علمش از شما بیشتر است و از همه شما زودتر اسلام را پذیرفته و از ناحیۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بی نیازترین شما هستند. ایشان میراث و سرمایۀ علمی خود را به او عطا کرده و او را به وعده های خویش وصیت نموده و او را بر امت خود خلیفه قرار داده و سِرّ خویش را نزد او نهاده است.
پس تنها او ولی و جانشین ایشان است نه شما، و او از همه شما به این کار سزاوار تر است. او آقای همۀ جانشینان و برترین پرهیزکاران و فرمانبرترین امت به پروردگار جهانیان است و در روزگار سرور و بزرگ پیامبران و خاتم رسولان (علیهم السلام) بر او به عنوان خلیفۀ بر مؤمنین سلام داده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با هشدار خود عذر همگان را قطع نمودند، با پند و اندرزشان خیرخواهی کردند و کوردلان و کج روندگان را هوشیار و بیدار نمودند، پس آن چه را ما شنیدیم شما هم شنیدید و آن چه را ما حاضر و ناظر بودیم شما نیز حاضر بودید.
پس عبدالرحمن بن عوف و ابوعبیدۀ جراح و معاذ بن جبل به پا خاسته و گفتند: ای اُبیّ! بنشین آیا عقلت ناقص گردیده یا دیوانه شده ای؟! گفت: بلکه کم خردی و دیوانگی از آن شماست. من در محضر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم ایشان را چنان یافتم که با مردی سخن می گوید من کلام او را می شنیدم ولی چهره اش را نمی دیدم، پس در ضمن گفت وگویش با ایشان عرض کرد:
ای محمد! همانا حضرت موسی بن عمران(علیهما السلام) یوشع بن نون(علیهما السلام) را جانشین خود قرار داد چون او داناترین شخص از بنی اسرائیل بوده، و ترس و اطاعتش از خدا از همۀ مردم بیشتر بود. پس خداوند عزّ وجل به وی فرمان داد که او را جانشین خود بگیرد همان طور که تو علی (علیه السلام) را جانشین خود گرفتی و همان گونه که تو بهآن مأموریت یافتی. پس بنی اسرائیل با خاندان حضرت موسی (علیه السلام) دشمنی کرده و او را لعنت نموده و با او مخالفت و بدرفتاری کردند و کار او را بر زمین نهادند. پس اگر امت تو نیز راه بنی اسرائیل را در پیش بگیرند، جانشین تو را دروغگو پنداشته و کار او را منکر شده و خلافت او را به دور انداخته و نسبت به علم و دانش او بد رفتاری و
ص: 429
مغالطه خواهند نمود.
من عرض کردم: یا رسول الله! این کیست؟ فرمودند: این فرشته ای از فرشتگان پروردگار من است که مرا خبر می دهد که امت من دربارۀ برادرم و جانشینم یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به اختلاف می افتند.
و ای اُبیّ! من سفارش و توصیه ای به تو دارم که اگر آن را نگهداری نمایی همیشه به خیر و خوبی باشی. ای اُبیّ! بر تو باد که با علی (علیه السلام) باشی چون او هدایت گر هدایت یافته، و خیرخواه امت و زنده کنندۀ سنّت من است، و او بعد از من امام و پیشوای شماست. پس هر کس به این خشنود باشد مرا بر آن چه با آن مفارقت کردم دیدار کند و هر کس آن را تغییر داده و جابه جا نماید مرا ملاقات کند درحالی که بیعت با من را شکسته و فرمان من را مخالفت نموده و پیامبری مرا انکار نموده باشد و من هرگز در پیشگاه پروردگارم از او شفاعت نخواهم کرد و از حوض خودم او را سیراب نمی نمایم. پس مردانی از انصار به پا خاسته و به سوی او رفته و عرض کردند: بنشین خداوند تو را رحمت نماید زیرا آن چه را شنیدی ادا کردی و به عهدت وفا نمودی.(1)
171_ الباب فيما نذكره من الجزء الذي فيه حديث الرايات المذكور في أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) للصحابة بالتسليم على علي (علیه السلام) بإمرة المؤمنين نذكره من حديث المنكرين على أبي بكر خلافته و قد تقدم ذكره و إسناده بغير هذا الإسناد فنذكر منه ما يليق بهذا الكتاب مما هذا لفظه
قَالَ: ثُمَّ قَامَ بُرَيْدَةُ الْأَسْلَمِيُّ فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ! أَ نَسِيتَ أَمْ تَنَاسَيْتَ أَمْ خَادَعَتْكَ نَفْسُكَ؟ أَمَا تَذْكُرُ إِذْ أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَسَلَّمْنَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ بَيْنَ أَظْهُرِنَا؟ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ تَدَارَكْ نَفْسَكَ قَبْلَ أَنْ لَا تَدَارَكَهَا وَ أَنْقِذْهَا مِنْ هَلَكَتِهَا وَ ادْفَعْ هَذَا الْأَمْرَ إِلَى مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْكَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَا تَمَادَ فِي اغْتِصَابِهِ وَ ارْجِعْ وَ أَنْتَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَرْجِعَ فَقَدْ مَحَضْتُ نَصِيحَتَكَ وَ بَذَلْتُ لَكَ مَا عِنْدِي مَا إِنْ فَعَلْتَهُ وُفِّقْتَ وَ رُشِدْتَ.
ص: 430
در ضمن اعتراض بر خلافت ابوبکر چنین آمده که بریدۀ اسلمی برخاست و گفت: ای ابوبکر! آیا فراموش کردی یا خود را به فراموشی انداخته ای یا خودت را فریب داده ای؟ آیا به یاد نمی آوری زمانی را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما فرمان دادند (که بر او به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام بدهیم) پس ما بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام دادیم درحالی که خود آن بزرگوار هنوز در میان ما بودند؟
پس تقوای الهی را پیشه کن و به فکر خودت باش پیش از آن که نتوانی تدارک و جبران نمایی و خودت را پیش از به هلاکت افتادن نجات بده و این کار ولایت و امامت را به خانواده او که از تو شایسته ترند واگذار کن و به ظلم و ستم آن را غصب منما، تا قدرت برگشتن داری از این کار برگرد که من خالصانه و بی شائبه به تو نصیحت کرده و آن چه در نزد من بود برای تو به کار بردم که اگر آن را انجام بدهی توفیق یافته و هدایت یابی.
172_ الباب فيما نذكره من جزء في المجلد المذكور عليه من فضائل أمير المؤمنين رواية جعفر بن الحسين بن عبد ربه في تسمية بعض اليهود لمولانا أمير المؤمنين علي (علیه السلام) في حياة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بأمير المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ حَدَّثَنِي أَيَّدَ اللَّهُ تَمْكِينَهُ أَيْضاً فَقَالَ: حَدَّثَنِي فِي مَشْهَدِ النِّيلِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَى صَاحِبِهِ مُؤَدِّبٌ كَانَ بِالنُّعْمَانِيَّةِ مِنْ أَهْلِ السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ وَ كَانَ حَافِظاً مُتَأَدِّباً قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعُمُرِ ثَمَانِينَ سَنَةً فَقَالَ: حَدَّثَنِي وَالِدِي فَقَدْ كَانَ عَلَى مِثْلِ صُورَتِهِ فِي الْعِلْمِ وَ الْأَدَبِ وَ الْحِفْظِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَقَالَ: حَدَّثَنِي الرِّيَاحِيُّ بِالْبَصْرَةِ عَنْ شُيُوخِهِ فَقَالَ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) دَخَلَ يَوْماً إِلَى مَنْزِلِهِ فَالْتَمَسَ شَيْئاً مِنَ الطَّعَامِ فَأَجَابَتْهُ الزَّهْرَاءُ فَاطِمَةُ (علیها السلام) فَقَالَتْ: مَا عِنْدَنَا شَيْ ءٌ وَ إِنَّنِي مُنْذُ يَوْمَيْنِ أُعَلِّلُ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ. فَقَالَ: أَعْطُونَا مِرْطاً نَضَعْهُ عِنْدَ بَعْضِ النَّاسِ عَلَى شَيْ ءٍ، فَأُعْطِيَ فَخَرَجَ لَهُ إِلَى يَهُودِيٍّ كَانَ فِي جِيرَانِهِ فَقَالَ لَهُ: أَخَا تُبَّعِ الْيَهُودِ
ص: 431
أَعْطِنَا عَلَى هَذَا الْمِرْطِ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ. فَأَخْرَجَ إِلَيْهِ الْيَهُودِيُّ الشَّعِيرَ فَطَرَحَهُ فِي كُمِّهِ وَ مَشَى (علیه السلام) خُطُوَاتٍ فَنَادَاهُ الْيَهُودِيُّ: أَقْسَمْتُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا وَقَفْتَ لِأُشَافِهَكَ، فَجَلَسَ وَ لَحِقَهُ الْيَهُودِيُّ.
فَقَالَ لَهُ: إِنَّ ابْنَ عَمِّكَ يَزْعُمُ أَنَّهُ حَبِيبُ اللَّهِ وَ خَاصَّتُهُ وَ خَالِصَتُهُ وَ أَنَّهُ أَشْرَفُ الرُّسُلِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَقُلْ لَهُ: أَ فَلَا سَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يُغْنِيَكَ عَنْ هَذِهِ الْفَاقَةِ الَّتِي أَنْتُمْ عَلَيْهَا؟ فَأَمْسَكَ (علیه السلام)سَاعَةً وَ نَكَتَ بِإِصْبَعِهِ الْأَرْضَ وَ قَالَ لَهُ: يَا أَخَا تُبَّعِ الْيَهُودِ، وَ اللَّهِ إِنَّ لِلهِ عِبَاداً لَوْ أَقْسَمُوا عَلَيْهِ أَنْ يُحَوِّلَ هَذَا الْجِدَارَ ذَهَباً لَفَعَلَ.
قَالَ: فَاتَّقَدَ الْجِدَارُ ذَهَباً فَقَالَ لَهُ (علیه السلام): مَا أَعْنِيكَ، إِنَّمَا ضَرَبْتُكَ مَثَلًا فَأَسْلَمَ الْيَهُودِيُّ.
ریاحی در بصره از بعضی اساتید خود چنین نقل می کند که: روزی امیرمؤمنان (علیه السلام) وارد خانه اش شده و مقداری طعام خواستند.
حضرت فاطمۀ زهرا (علیها السلام) به او جواب داد: چیزی از طعام نزد ما موجود نیست و دو روز است که امام حسن و حسین(علیهما السلام)را به اندک طعام سرگرم نموده ام.
علی (علیه السلام) فرمودند: عبا و جامۀ پشمینه ای را به من بده تا برای گرفتن چیزی آن را به نزد برخی از مردم به عنوان عاریه بگذارم. حضرت صدّیقه (علیها السلام) آن را به ایشان داده و ایشان نیز آن جامه را به نزد مردی یهودی که در همساگیشان بود، برده و به او فرمودند: ای برادر قوم تبّع یهودی! در برابر این جامه پشمینه یک مَن جو به من بده. مرد یهودی آن جو را حاضر نموده و در ظرف ایشان ریخت و حضرت (علیه السلام) حرکت کرده و چند قدم به راه افتاد که یهودی او را ندا داده و گفت: ای امیرمؤمنان! تو را سوگند می دهم بایستی تا رویارو با تو سخنی بگویم.
پس حضرت نشست و یهودی به ایشان ملحق شده و گفت: همانا اعتقاد پسرعمویت بر این است که او محبوب و برگزیده و اختیارشدۀ خداست و در پیشگاه او از برترین فرستادگان است، پس چرا
ص: 432
او از خداوند تعالی درخواست نمی کند تا شما را از این فقر و تنگدستی که بر آن هستید بی نیاز گرداند؟
حضرت (علیه السلام) سکوت کرده و با انگشتشان بر روی زمین کوبیده و به او فرمودند: ای برادر قوم تبّع یهودی! به خدا سوگند برای خداوند بندگانی هست که اگر او را قسم بدهند که این دیوار را طلا گرداند هرآینه انجام می دهد. پس دیوار به صورت طلا بر افروخته گردید، حضرت به آن دیوار فرمودند: من تو را قصد نکرده بودم بلکه به تو مثالی زدم. پس آن یهودی اسلام اختیار کرد.(1)
173_ الباب فيما نذكره من جزء فيه أخبار ملاح منتقاة من نسخة عتيقة في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أمير المؤمنين و سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ الرَّزَّازُ أَبُو الْعَبَّاسِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو أُمِّي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْقَيْسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ زَيْدٍ الطَّائِيُّ عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ الْعَامِرِيِّ عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ لِلهِ الْبَجَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَبْلَ أَنْ يَضْرِبَ الْحِجَابَ وَ هُوَ فِي مَنْزِلِ عَائِشَةَ فَجَلَسْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا فَقَالَتْ: يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ مَا وَجَدْتَ مَكَاناً لِاسْتِكَ غَيْرَ فَخِذِي؟ أَمِطْ عَنِّي. فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بَيْنَ كَتِفَيْهَا ثُمَّ قَالَ لَهَا: وَيْكِ مَا تُرِيدِينَ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ؟
جندب بن عبدالله بَجَلی می گوید: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) فرمودند: پیش از ورود آیۀ حجاب و زدن پرده بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم درحالی که او در اتاق
ص: 433
عایشه بود. پس (با حفظ حریم) در میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و او نشستم. عایشه گفت: ای پسر ابی طالب! آیا برای نشیمنگاه خود جایی جز پای من نیافتی؟ از من دور شو!(1)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستی بر میان دو شانه او زده و فرمودند: وای بر تو! از امیرمؤمنان و بزرگ و مهتر مسلمانان و پیشوای دست و رو سفیدان چه می خواهی؟!(2)
174_ الباب فيما نذكره من أمر النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) من حضر من أصحابه بالتسليم على مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين من كتاب الأنوار تأليف الصاحب الفاضل إسماعيل بن عبّاد و إن كان في تصانيفه ما يقتضي موافقة الشيعة في الاعتقاد لأننا وجدنا شيخ الإمامية في زمانه المفيد محمد بن النعمان قدس الله روحه قد نسب إسماعيل بن عباد إلى جانب المعتزلة في خطبة كتاب نهج الحق و كذلك رأينا المرتضى نور الله ضريحه قد نسب إسماعيل بن عباد إلى جانب المعتزلة في كتاب الإنصاف الذي رد فيه على ابن عباد الذي يتعصّب للجاحظ، فقال إسماعيل بن عباد في كتاب الأنوار الذي ذكرناه ما هذا لفظه:
الْإِمَامُ الْأَوَّلُ اسْمُهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قَصِيٍّ وَ لَهُ أَسَامٍ كَثِيرَةٌ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الْفُرْقَانِ وَ الزَّبُورِ وَ بِشَرْحِهَا يَطُولُ الْكِتَابُ وَ يُكَنَّى:أَبَا الْحَسَنِ، وَ لَقَّبَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ خَاصّاً لَهُ حِينَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: قُومُوا وَ سَلِّمُوا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، رَوَى ذَلِكَ أَبُو بُرْدَةَ وَ غَيْرُهُ فِي قِصَّةٍ طَوِيلَةٍ وَ يُقَالُ لَهُ: الْمُرْتَضَى وَ الْوَصِيُّ وَ الْوَلِيُّ، وَ لَقَّبَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْوَزِيرِ.
این قسمت از کتاب را از کتاب الاَنوارِ اسماعیل بن عُبّاد معروف به صاحب(3)
ص: 434
ص: 435
می آوریم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب خود را که درحضورش بودند دستور می فرمودند که بر مولای ما علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان (علیه السلام) سلام بدهند، اگرچه در کتاب هایی که او به رشته تحریر آورده چیزهایی یافت می شود که موافق با اعتقادات شیعه است، ولی بزرگ مذهب امامیه محمد بن نعمان یعنی شیخ مفید قدس الله روحه را چنین یافتیم که در خطبه کتاب نهج الحق، اسماعیل بن عباد را به سوی مذهب معتزله نسبت داده است و همچنین مرحوم سید مرتضی نور الله ضریحه را دیدیم که در کتاب الانصاف که این کتاب ردّیه بر ابن عباد است گفته: او سخت به جاحظ تعصب و رضایت داشته و اسماعیل بن عباد را به سوی معتزله نسبت داده است. امّا اسماعیل بن عباد در کتاب انوارش که ما آن را یاد کردیم چنین می گوید:
نام امام و پیشوای اول، علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی (علیهم السلام) است و برای ایشان نام های زیادی در تورات و انجیل و فرقان و زبور می باشد که شرح و تفصیل آن کتاب را طولانی می کند، و کنیه او ابوالحسن است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین را، لقب اختصاصی او قرار دادند در آن وقتی که به اصحابش فرمودند: برخیزید و بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهید. این مطلب را ابوبَرَده و دیگران در حکایتی طولانی روایت کرده اند و همچنین به او
ص: 436
مرتضی و وصی و ولی هم گفته می شد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به وزیر لقب دادند.
175_ الباب فيما نذكره من ما يختص به مولانا علي (علیه السلام) من الألقاب
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: لَقَبُهُ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الْوَصِيُّ وَ حَيْدَرَةُ وَ أَبُو تُرَابٍ.ملحق: يقول مولانا المولى الصاحب الصدر الكبير العالم العامل الفقيه الكامل العلامة الفاضل الزاهد العابد الورع المجاهد النقيب الطاهر ذو المناقب و المراتب نقيب نقباء آل أبي طالب في الأقارب و الأجانب رضي الدين ركن الإسلام و المسلمين جمال العارفين أنموذج سلفه الطاهرين افتخار السادة عمدة أهل بيت النبوة مجد آل الرسول شرف العترة الطاهرة أبو القاسم علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد الطاوس العلوي الفاطمي أعز الله أنصاره و كبت أعداءه: و حيث قد انتهينا إلى ما شرفنا الله _جلّ جلاله_ بالاطّلاع عليه و هدانا إليه من جميع الأحاديث و الآثار التي تضمنت التصريح بتسمية مولانا علي أمير المؤمنين (علیه السلام) و بلغنا الله _جلّ جلاله_ من ذلك برحمته ما لم يبلغ آمالنا إليه، فقد رأينا في خاطرنا و في الاستخارة أننا نلحق بعض الأحاديث التي وردت بما معناه أنه ما أنزلت في القرآن آية يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إلا و علي أميرها لأننا رأينا في كتاب الواحدة لمحمد بن جمهور العمي عن مولانا موسى بن جعفر الكاظم(علیهما السلام) أنه احتجّ على الرشيد بأن تسمية أمير المؤمنين يختص بها أمير المؤمنين مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بهذه الرواية و وافقه هارون الرشيد عليها. و كانت في زماننا مشهورة كالدراية فنقول:
إننا روينا للأحاديث في هذا المعنى بإسنادنا إلى الحافظ محمد بن أحمد بن علي النطنزي المشهور بعدالته عند الجمهور في كتابه المسمى بالخصائص من ثلاث طرق و رويناه من كتاب المناقب للحافظ ا بن مردويه طراز المحدثين من أكثر من عشر طرق و رويناه من كتاب ما نزل من القرآن في النبي و آله (صلی الله علیه و آله و سلم) تأليف محمد بن العباس بن مروان المشهور بثقته و تزكيته أكثر من عشرين طريقا و رويناه من كتاب
ص: 437
المناقب تأليف أخطب خطباء خوارزم موفق بن أحمد المكي الذي أثنى عليه محمد بن النجار شيخ المحدثين ببغداد و غير هؤلاء و نحن نذكر من هذه الروايات حديثين مسندين في بابين فنقول.
از القابی که مولای ما علی (علیه السلام) به آن اختصاص یافته چنین است: بزرگ و مهتر جانشینیان، و پیشوای دست وروسفیدان، و بسیار راستگوی برتر، و بسیار جدااندازه میان حق و باطل، تقسیم کنندۀ اهل بهشت و جهنم و و صی و حیدر و ابوتراب.
مولای ما دانشمند عامل و فقیه برجسته، علامه با فضیلت، زاهد عابد، پرهیزکار مجاهد، بزرگ و دانای به نسب و نژاد قوم و طائفه بزرگ ابوطالب (علیه السلام)، رضی الدین، رکن اسلام و مسلمین، مایه زینت همه عارفان، نمونه و یادگار نیاکان، پاکیزه و افتخار سادات، پایه ای از اهل بیت بزرگ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مایۀ شرافت خاندان پاک نبیمکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد طاووس علوی فاطمی که خداوند یارانش را عزیز، و دشمنانش را خوار و ذلیل گرداند چنین می گوید:
حالا که خداوند بزرگ، چنین شرافتی را شامل حال ما کرد و ما را آگاه به اخبار و احادیثی کرد که مولای ما علی (علیه السلام) را به طور صریح و روشن امیرمؤمنان نامید و این بخش خاتمه یافت، و از این ناحیه خداوند تعالی به رحمت خویش ما را به جائی رسانید که آمال و آرزوهای ما به آن نرسیده بود، چنین به ذهن ما خطور نمود که بعضی از احادیثی را که در همین راستا و معنا وارد شده به آن ها ملحق نمائیم و آن این است که هیچ آیه «یَا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» در قرآن نازل نشد مگر آن که علی (علیه السلام) امیر و سالار آن می باشد؛ زیرا ما در کتاب واحدة از محمد بن جمهور دیدیم که از مولای ما امام موسی بن جعفر صلوات الله علیهما نقل کرده که ایشان بر هارون
ص: 438
الرشید ملعون احتجاج کرد که نام امیرمؤمنان تنها به مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) اختصاص دارد و رشیدِ نارشید هم در این مطلب با او موافقت کرد.
176_ الباب فيما نذكره من قول النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) ما أنزل الله عز و جل آية يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إلا و عليٌّ رأسها و أميرها من كتاب نادرة الفلك محمد بن علي النطنزي
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُقْرِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ غَالِبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي خَيْثَمَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ الرَّوَاجِنِيُّ يُقَالُ: كَانَ مِنْ أَصْحَابِنَا أَوْ مِنَ الزَّيْدِيَّةِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ عُثْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِيٌّ رَأْسُهَا وَ أَمِيرُهَا.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند عزّ وجل هیچ آیه از «یا ایها الذین آمنوا» را نفرستاد، مگر آن که علی (علیه السلام) سرور و امیر آن می باشد.(1)
177_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب تأليف موفق بن أحمد المكي الخوارزمي و قد قدمنا الثناء عليه فيما رواه عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أنه قال ما أنزل آية فيها يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إلا و علي (علیه السلام) رأسها و أميرها بروايةعن أبي العلاء الحافظ المتفق على أمانته و عدالته
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ أَنْبَأَنِي أَبُو الْعَلَاءِ الْحَافِظُ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْعَطَّارُ الْهَمْدَانِيُّ إِجَازَةً أَخْبَرَنِي الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْحَدَّادُ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الْحَافِظُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ غَالِبٍ
ص: 439
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي خَيْثَمَةَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عُثْمَانَ الْحَضْرَمِيُّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا أُنْزِلَ آيَةٌ فِيهَا يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِلَّا وَ عَلِيٌّ رَأْسُهَا وَ أَمِيرُهَا.
موفق بن احمد مکی خوارزمی در کتاب مناقبش در ضمن آن چه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده می گوید: ایشان فرمودند: هیچ آیه ای فرود نیامد که در آن «یا أیها الذین آمنوا» باشد، مگر آن که علی (علیه السلام) رئیس و امیر آن می باشد. (1)
ص: 440
ص: 441
ص: 442
القسم الثاني من كتاب اليقين:
الأحاديث المتضمّنة لتسميته (علیه السلام) بإمام المتّقين
فصل:و نبدأ الآن بالأحاديث المتضمّنة بتسمية مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) بإمام المتّقين متّصلاً ذلك بعدد الأبواب لأجل ما رجونا أن يكون أقرب إلى الصواب إن شاء الله تعالى.
178_ الباب فيما نذكره من كتاب كفاية الطالب الذي قدمنا ذكره من الباب الخامس و الأربعين منه فيما أوحي إلى النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) في علي (علیه السلام) أنه سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
فقال ما هذا لفظه: الباب الخامس و الأربعون في تخصيص علي (علیه السلام) بثلاث خصال خصّه النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بها.
أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّالِحِيُّ بِجَامِعِ دِمَشْقَ أَخْبَرَنَا الْحَافِظُ أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ هِبَةِ اللَّهِ الشَّافِعِيُّ أَخْبَرَنَا أَبُو الْفَتْحِ يُوسُفُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَاهَانَ أَخْبَرَنَا أَبُو مَنْصُورٍ شُجَاعُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُجَاعٍ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الْحَافِظُ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ كَثِيرٍ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْأَقْمَرِ عَنْ هِلَالٍ الصَّدَفِيِّ حَدَّثَنَا أَبُو كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ انْتُهِيَ بِي إِلَى قَصْرٍ مِنْ لُؤْلُؤٍ فِرَاشُهُ مِنْ ذَهَبٍ يَتَلَأْلَأُ وَ أَوْحَى اللَّهُ
ص: 443
إِلَيَّ وَ أَمَرَنِي فِي عَلِيٍّ بِثَلَاثِ خِصَالٍ: بِأَنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
این بخش را از کتاب کفایة الطالب که پیشتر در چهل و پنجمین حدیث این کتاب در ضمن آن چه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ علی (علیه السلام) وحی شد که او بزرگ و مهتر مسلمانان، و جلودار پرهیزکاران، و پیشوای دست وروسفیدان است یادآور شدیم می آوریم. پس او در باب 45 چنین می گوید: این باب دربارۀ مخصوص گردانیدن علی (علیه السلام) به سه ویژگی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را به آن اختصاص داده است:عبدالله بن اسعد بن زراره می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: وقتی به سفر آسمانی برده شدم، به کاخی از مروارید رسیدم که فرش آن از طلای درخشنده بود و خداوند تعالی به من وحی فرستاد و مرا دربارۀ علی (علیه السلام) به سه ویژگی فرمان داد؛ به این که او بزرگ و مهتر مسلمانان، و جلودار پرهیزکاران، و پیشوای دست وروسفیدان است.(1)
179_ الباب فيما نذكره من كتاب سنة الأربعين في سنة الأربعين رواية السعيد الكامل فضل الله بن علي الراوندي و في إسناده من رجال الجمهور في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) أنه سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين و يعسوب الدين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ السَّادِسُ وَ الْعِشْرُونَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: أَخْبَرَنَا السَّيِّدُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْخَطِيبُ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ مَهْرَوَيْهِ الْقَزْوِينِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا دَاوُدُ بْنُ سُلَيْمَانَ الْغَازِي عَنِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ
ص: 444
مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الدِّينِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ وَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ.
و الوصي فيما وصفه عبد الله بن أحمد بن أحمد بن أحمد بن الخشّاب في كتابه المسمّى: مواليد و وفيات أهل البيت (علیهم السلام) و أين دفنوا، روينا ذلك عن الفقيه الصفي محمد بن معد في العشر الأخير من صفر سنة عشر و ستمائة بما تضمّنه إسناده من رجال الجمهور فقال: أخبرنا السيد العالم الفقيه صفي الدين أبو جعفر محمد بن معد الموسوي أطال الله في الصلاح بقاءه و دام بالفلاح ارتقاؤه في العشر الأخير من صفر سنة ستة عشر و ستمائة قال: أخبرنا الأجل السيد العالم الكبير الجليل زين الدين أبو العز أحمد بن سعيد جلال الدين أبو المظفر محمد بن عبد الله بن محمد بن جعفر أحسن الله له الخاتمة و أعانه على أمور الدنيا و الآخرة قراءة عليه فأقر به و ذلك في آخر نهار الخميس ثامن صفر من السنة المذكورة بمدينة السلام بدرب الدواب قال: أخبرنا الشيخ الإمام العالم الأوحد حجة الإسلام أبو محمد عبد الله بن أحمد بن أحمد بن أحمد أطال الله بقاءه قال: قرأت على الشيخ أبي منصور محمد بن عبد الملك بن الحسن بن خيرون المقري يوم السبت الخامس و العشرين من محرم سنة إحدى و ثلاثين و خمسمائة من أصله بخطه بخط عمه في يوم الجمعة سادس عشر شعبانمن سنة أربع و ثمانين و أربعمائة أخبركم أبو الفضل أحمد بن الحسن فأقر به قال: أخبرنا أبو علي الحسن بن الحسين بن العباس بن الفضل بن روما قراءة عليه و أنا أسمع في سنة خمس و ستين و ثلاثمائة قال: حدثنا حرب بن محمد المؤدّب قال حدثنا الحسن بن محمد العمي البصري قال: حدثنا محمد بن الحسين عن محمد بن مسكان عن أبي بصير عن أبي عبد الله الصادق جعفر بن محمد(علیهما السلام)، و أخبرنا الزارع قال: حدثنا صدقة بن موسى أبو العباس قال: حدثنا أبي عن الحسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن حبيب السجستاني عن أبي جعفر محمد بن علي(علیهما السلام) و ذكر ما يختصّ.
ص: 445
داود بن سلیمان غازی می گوید: امام ابو الحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) از پدرش موسی بن جعفر از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از پدرش امیرالمؤمنین (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یا علی! همانا تو بزرگ و مهتر مسلمانان و جلودار پرهیزکاران و پیشوای دست وروسفیدان و پادشاه دین و امیرمؤمنان و راستگوی بزرگ تر و بسیار جدااندازۀ میان حق و باطل و تقسیم کنندۀ بهشت و جهنم هستی.(1)
180_ الباب فيما نذكره من تسمية الله _جلّ جلاله_ بالوحي إلى النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) ليلة الإسراء بتسمية مولانا علي (علیه السلام) سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين ننقله من كتاب الخصائص العلوية تأليف محمد بن علي بن الفتح الكاتب المعروف بالنطنزي لأنه من أفضل علمائهم و رواتهم للأحاديث النبوية.
قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا الْأُسْتَاذُ الْإِمَامُ شَيْخُ الْإِسْلَامِ أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ أَحْمَدَ الخواص قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَ أَنَا أَسْمَعُ سَنَةَ إِحْدَى وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ: حَدَّثَنِي عُمَرُ بْنُ عَبْدَوَيْهِ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مَخْلَدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَرِيرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ حَاتِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا رِيَاحُ بْنُ خَالِدٍ الْأَسَدِيُّ عَنْ جَعْفَرٍ الْأَحْمَرِ عَنْ هِلَالِ بْنِ مِقْلَاصٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) بِثَلَاثِ خِصَالٍ أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
ص: 446
در این بخش از کتاب یادآوری می کنیم که خدای عزّ وجل در شب معراج از راه وحی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مولای ما علی (علیه السلام) را به نام بزرگ و مهتر مسلمانان، و جلودار پرهیزکاران، و پیشوای دست وروسفیدان نامید. و ما آن را از کتاب خصائص العلویه تألیف محمد بن علی بن الفتح که معروف به نطنزی است نقل می کنیم. چون او از برترین علما و دانشمندان و راویان آن ها به احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد.
او سند را به عبدالله بن اسعد بن زراره می رساند که از پدرش روایت می کند که گفت: من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: در شبی که به آسمان برده شدم دربارۀ سه ویژگی از علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به من چنین وحی شد که او بزرگ و مهتر مسلمانان و جلودار پرهیزکاران و پیشوای دست وروسفیدان است.(1)
181_ الباب فيما نذكره عن الحافظ المذكور محمد بن علي الكاتب المعروف بالنطنزي من كتاب الخصائص بطريق آخر برجالهم أن علياً (علیه السلام) سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْإِمَامُ أَبُو الْقَاسِمِ إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ الْحَافِظُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَنْدَةَ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ: أَخْبَرَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الْأَحْمَرُ عَنْ هِلَالٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو كَثِيرٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ انْتُهِيَ بِي إِلَى قَصْرٍ مِنْ لُؤْلُؤٍ فِرَاشُهُ مِنْ ذَهَبٍ يَتَلَأْلَأُ فَأُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) وَ أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلَاثِ خِصَالٍ: أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
ص: 447
عبدالله بن اسعد بن زراره از پدرش نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که به آسمان برده شدم، به کاخی از مروارید رسیدم که فرش آن از طلای درخشنده بود. پس به من وحی شد که آن خانه از برای علی (علیه السلام) است و نیز دربارۀ سه ویژگی علی (علیه السلام) به من وحی شد: که او بزرگ و مهتر مسلمانان، و جلودار پرهیزکاران، و پیشوایدست وروسفیدان است.(1)
182_ الباب فيما نذكره عن الحافظ المذكور محمد بن علي الكاتب المعروف بالنطنزي المعتمد عليه من كتابه كتاب الخصائص المشار إليه في أن علياً (علیه السلام) سيد المسلمين و إمام المتقين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَدَّادُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْقَصَبَانِيُّ الْقَاضِي قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيٌّ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَرْحَباً بِسَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ فَقِيلَ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): فَأَيَّ شَيْ ءٍ كَانَ مِنْ شُكْرِكَ؟ قَالَ: حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَى مَا آتَانِي وَ سَأَلْتُهُ الشُّكْرَ عَلَى مَا أَوْلَانِي وَ أَنْ يَزِيدَ فِيمَا أَعْطَانِي.
شعبی (رضی الله عنه) می گوید: حضرت علی (علیه السلام) برای من حدیث کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مرحبا به بزرگ و مهتر مسلمانان و جلودار پرهیزکاران! پس به علی (علیه السلام) عرض شد: شکر تو چگونه و بر چه چیزی می باشد؟ فرمودند: خداوند را بر آن چه به
ص: 448
من داده حمد و سپاس می گویم و از او می خواهم که بر آن چه به من نعمت بخشیده، سپاسگزاری کنم و او بر آن چه به من عطا فرموده بیفزاید.(1)
183_ الباب فيما رواه عثمان بن أحمد المعروف بأبي عمرو بن السماك عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) في كتاب له في فضائل علي (علیه السلام) أن علياً (علیه السلام) خير الوصيين و إمام الغر المحجلين ذكر الخطيب في تاريخه في مدح هذا عثمان بن سماك أنه كان ثقة ثبتاً و كان يسمى النار الأبيض و روي أنه الثقة المأمون و قال: كان صدوقاً صالحاً فقال: من نسخة عليها خطه تاريخ سنة أربعين و ثلاثمائة ما هذا لفظه:
قَالَ عُثْمَانُ بْنُ سِمَاكٍ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ يَحْيَى بْنِ هِلَالٍ عَنْ حَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَانَ قَاعِداً مَعَ أَصْحَابِهِ فَرَأَى عَلِيّاً (علیه السلام) فَقَالَ: هَذَا خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
جابر می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با یارانشان نشسته بود که علی (علیه السلام) را دیدند، پس فرمودند: این بهترین جانشینان و امیر و پیشوای همۀ دست وروسفیدان است.(2)
184_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) إمام المتقين و فيه إشارة إلى ضلال مَن خالفه بعد النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) رويناه من كتاب رشح الولاء في شرح الدعاء تأليف الحافظ أسعد بن عبد القاهر الأصبهاني و هو أحد الشيوخ الذين روينا عنهم، وصل إلى بغداد في سنة خمس و ثلاثين و حضر عندي في داري في الجانب الشرقي عند المأمونية في درب البدريين
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَفْتَرِقُ أُمَّتِي بَعْدِي ثَلَاثَ فِرَقٍ؛ فِرْقَةٌ أَهْلُ حَقٍّ لَا
ص: 449
يَشُوبُونَ بِبَاطِلٍ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الذَّهَبِ كُلَّمَا صَهَرْتَهُ بِالنَّارِ ازْدَادَ جَمَالًا وَ حُسْناً وَ إِمَامُهُمْ الْهَادِي هَذَا لَأَحَدُ الثَّلَاثَةِ، وَ فِرْقَةٌ أَهْلُ بَاطِلٍ لَا يَشُوبُونَ بِحَقٍّ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ خَبَثِ الْحَدِيدِ كُلَّمَا فَتَنْتَهُ بِالنَّارِ ازْدَادَ خَبَثاً وَ نَتْناً وَ إِمَامُهُمْ هَذَا لَأَحَدُ الثَّلَاثَةِ، وَ فِرْقَةٌ أَهْلُ ضَلَالَةٍ وَ فِرْقَةٌ مُذَبْذَبِينَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ إِمَامُهُمْ هَذَا لَأَحَدُ الثَّلَاثَةِ. فَسَأَلْتُهُ عَنْ أَهْلِ الْحَقِّ وَ إِمَامِهِمْ فَقَالَ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ أَمْسَكَ عَنِ الِاثْنَيْنِ فَجَهَدْتُ أَنْ يُسَمِّيَهُمْ فَلَمْ يَفْعَلْ.
وَ كَذَلِكَ بِالْإِسْنَادِ السَّابِقِ عَنِ الشَّيْخِ الْإِمَامِ أَبِي بَكْرٍ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ أَنْبَأَنَا الطَّبَرَانِيُّ سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ رَحِمَهُ اللَّهُ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ حَدَّثَنَا جَنْدَلُ بْنُ وَاثِقٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَبِيبٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِيمٍ عَنْ سَلْمَانَ (رضی الله عنه) وَ بِالْإِسْنَادِ السَّابِقِ عَنْ صَدْرِ الْأَئِمَّةِ أَخْطَبَ خُوَارِزْمَ (رحمه الله) قَالَ: أَخْبَرَنَا قَاضِي الْقُضَاةِ نَجْمُ الدِّينِ أَبُو مَنْصُورٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَغْدَادِيُّ فِيمَا كَتَبَ إِلَيَّ مِنْ هَمْدَانَ أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ الشَّرِيفُ نُورُ الْهُدَى أَبُو طَالِبٍ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الزَّيْنَبِيُّ رَحِمَهُمُ اللَّهُ عَنِ الْإِمَامِ الْحَافِظِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُرَّةَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَاصِمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَبِي الشَّوَارِبِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَيْمَانَ الضُّبَعِيِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ سَلْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ.
این روایت بر دو چیز دلالت دارد:
1_ نامیده شدن مولای ما علی (علیه السلام) به امام المتقین یعنی پیشوای پرهیزکاران.
ص: 450
2_ گمراهی کسانی که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با او مخالفت نمودند. ما این روایت را از کتاب رشح الولاء فی شرح الدعاء تألیف حافظ اسعد بن عبدالقاهر اصفهانی نقل می کنیم که او یکی از شیوخی است که ما از او روایت می نمائیم و در سال 35 هجری به بغداد وارد شده و در خانۀ من در جانب شرقی شهر در منطقۀ مأمونیه درب بدری ها نزد من حاضر شد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: امتم بعد از من به سه گروه و دسته تقسیم می شوند: گروهی اهل حق و حقیقت هستند که به باطلی نگرائیده و در آن وارد نمی شوند، داستان آن ها داستان طلاست که هر چه در آتش بماند و بسوزد بر زیبایی و نیکوئی آن افزوده می شود و پیشوای آنان امام هدایت گر است، این یک طائفه شد. و گروهی دیگر اهل ضلالت و گمراهی و گروهی نه به اینان و نه به آنان متمایلند.
پس من دربارۀ اهل حق و پیشوای آن ها پرسیدم؟
فرمودند: این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) پیشوای پرهیزکاران است و از نام بردن سرپرست آن دو گروه خودداری کردند، من هر چه تلاش کردم که ایشان نامشان را بگویند این کار را نکرد.(1)
185_ الباب فيما نذكره من روايات الحافظ ابن مردويه و قد قدمنا أنه يسمى الإمام الحافظ الناقد ملك الحفاظ طراز المحدثين أحمد بن موسى بن مردويه روى في كتابه كتاب المناقب المشار إليه أن علياً (علیه السلام) إمام المتقين و ضلال من خالفه بعد سيد المسلمين (صلی الله علیه و آله و سلم) رواه من أربع طرق في ترجمة ما ذكر عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أنه قال علي إمام المتقين نذكر منها طريقين
قَالَ: حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ رَزِينٍ الْوَاسِطِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ عَدِيٍّ الطَّائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ عِيسَى قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي هَاشِمُ بْنُ الْبَرِيدِ وَ ابْنُ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ
ص: 451
عَنْ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَبْنَ الْأَسْوَدِ وَ سَلْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا: كُنَّا قُعُوداً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا مَعَنَا غَيْرُنَا إِذْ أَقْبَلَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ الْبَدْرِيِّينَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): تَفْتَرِقُ أُمَّتِي ثَلَاثَ فِرَقٍ؛ فِرْقَةٌ أَهْلُ حَقٍّ لَا يَشُوبُونَ بِبَاطِلٍ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الذَّهَبِ كُلَّمَا فَتَنْتَهُ بِالنَّارِ ازْدَادَ حُسْناً وَ ثَنَاءً إِمَامُهُمْ هَذَا لَأَحَدُ الثَّلَاثَةِ، وَ فِرْقَةٌ أَهْلُ بَاطِلٍ لَا يَشُوبُونَ بِحَقٍّ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الْحَدِيدِ كُلَّمَا فَتَنْتَهُ بِالنَّارِ ازْدَادَ خَبَثاً وَ نَتْناً وَ إِمَامُهُمْ هَذَا لَأَحَدُ الثَّلَاثَةِ وَ فِرْقَةٌ أَهْلُ ضَلَالَةٍ ﴿مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ﴾ وَ لا إِلى هؤُلاءِ إِمَامُهُمْ هَذَا لَأَحَدُ الثَّلَاثَةِ.
قَالَ: فَسَأَلْتُهُ عَنْ أَهْلِ الْحَقِّ وَ إِمَامِهِمْ فَقَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ أَمْسَكَ عَنِ الِاثْنَيْنِ، فَجَهَدْتُ أَنْ يَفْعَلَ فَلَمْ يَفْعَلْ.
ابان بن تغلب از مسلم نقل می کند که او گفت: من از ابوذر و مقداد بن اسود و سلمان فارسی رضوان الله تعالی علیهم اجمعین شنیدم که می فرمودند: ما در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم و هیچ کس با ما نبود که سه گروه از مهاجران اهل بدر آمدند. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: امت من به سه فرقه پراکنده می شوند یک فرقه اهل حق و حقیقت هستند که به هیچ باطلی آمیخته و وارد نمی شوند. داستان آن ها، داستان طلاست که هر چه در آتش بماند و بسوزد بر زیبائی و نیکوئی آن افزوده می شود این پیشوای یکی از آن سه گروه می باشد.
و فرقه ای دیگر اهل باطل هستند که هرگز به حق در نیامیزند. حکایت آن ها، حکایت آهن است که هر چه در آتش بماند بر پلیدی و گند آن افزوده می گردد و این پیشوای یکی از این سه گروه می باشد.
و فرقه ای دیگر اهل ضلالت و گمراهی هستند «آن ها در میان این دو گروه مترددند نه به سوی این گروه و نه به سوی آن گروه متمایلند» و این پیشوای یکی از
ص: 452
این سه گروه می باشد.
راوی می گوید: من درباره اهل حق و پیشوای آن ها پرسیدم؟
فرمودند: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) پیشوای پرهیزکاران است، و از نام بردن آن دو نفر خودداری کردند. و من هر چه تلاش کردم که نامشان را بگوید این کار را انجام نداند.(1)
186_ الباب فيما نذكره من الحديث الآخر عن الحافظ أحمد بن مردويهمن كتابه أيضاً عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: أوحي إلي في علي ثلاث خصال أنه سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْعَلَاءِ الرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا هِلَالُ بْنُ أَبِي الْحَمِيدِ الْوَزَّانُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ ثَلَاثٌ؛ أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
عبدالله بن اسعد بن زاره از پدرش نقل می کند که گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سه چیز درباره علی (علیه السلام) به من وحی شد این که او بزرگ و مهتر مسلمانان و جلودار پرهیزکاران وپیشوای دست وروسفیدان است.(2)
187_ الباب فيما نذكره عن الحافظ محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و هو الأمير بعدي قد قدمنا في هذا الكتاب بعض ما ذكره الخطيب في تاريخ بغداد من مدح محمد بن جرير الطبري و أنه ما كان تحت أديم السماء مثله و بعض ما ذكره ابن الأثير من تاريخه عنه أنه كان لا يأخذه في الله لومة لائم، فقال محمد بن جرير
ص: 453
الطبري المذكور في كتاب مناقب أهل البيت (علیهم السلام) في باب الهاء من حديث نذكر إسناده و المراد منه بلفظه
أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ ثُمَّ ذَكَرَ فِيهِ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ قَامَ سَلْمَانُ (رحمة الله علیهِ) فَقَالَ: يَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ! أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ وَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): أَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ؟ فَقَالُوا: بَلَى وَ اللَّهِ نَشْهَدُ بِذَلِكَ.
قَالَ: فَأَنَا أَشْهَدُ بِهِ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: عَلِيٌّ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ هُوَ الْأَمِيرُ مِنْ بَعْدِي.
سعید بن مسیب می گوید: سلمان که خدایش رحمت کند برخاست و فرمود: ای گروه مسلمانان! شما را به خدا و به حق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سوگند می دهم آیا شما شاهد و گواه نبودید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: سلمان از ما اهل بیت است؟ همگی گفتند: آری؛ به خدا سوگند ما شهادت می دهیم!
فرمودند: پس من هم شهادت می دهم که خودم از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: علی (علیه السلام) جلودار پرهیزکاران، و پیشوای دست وروسفیدان، و فرمانروای بعد از من است.(1)
188_ الباب فيما نذكره عن محمد بن عبد الله بن سليمان الحضرمي الذي مدحه الدارقطني و قال عنه: إنه أصل لوثاقته، في أن علياً (علیه السلام) إمام المتقين و سيد المسلمين و خير الوصيين و قد ذكرنا تفصيل المدح له و الثناء عليه في كتابنا المسمى بري الظمآن من مروي محمد بن عبد الله بن سليمان
ص: 454
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عُثْمَانَ الصَّيْرَفِيُّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدٍ الزُّجَاجِيُّ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ يَعْفُورٍ الْجُعْفِيُّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كُنْتُ أَخْدُمُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ لِي: يَا أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ! يَدْخُلُ عَلَيَّ رَجُلٌ إِمَامُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ. فَضُرِبَ الْبَابُ فَإِذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَدَخَلَ يَعْرَقُ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَمْسَحُ الْعَرَقَ عَنْ وَجْهِهِ وَ يَقُولُ: أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي أَوْ تُبَلِّغُ عَنِّي. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ وَ لَمْ تُبَلِّغْ رِسَالاتِ رَبِّكَ؟ قَالَ: بَلَى وَ لَكِنْ أَنْتَ تُعَلِّمُ النَّاسَ.
انس بن مالک می گوید: من همواره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خدمت می نمودم که به من فرمودند: ای انس بن مالک! اکنون مردی بر من وارد می شود که پیشوای اهل ایمان، و بزرگ و مهتر مسلمانان، و بهترین جانشینان است. پس در خانه زده شد و ناگهان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) عرق ریزان داخل شد. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن عرق را از چهره اش پاک نموده و می فرمودند: تو اداکننده دیون من یا رسانندۀ رسالت من هستی. پس او عرض کرد: یا رسول الله! آیا شما رسالت های پروردگارت را نرسانده ای؟
فرمودند: آری؛ ولی تو آن را به مردم می آموزی.(1)
189_ الباب فيما نذكره من خط جدي السعيد ورام بن أبي فراس قدس الله روحه و نور ضريحه في تسمية مولانا علي (علیه السلام) وصي رسول ربالعالمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين مما حكاه في مجموعه اللطيف عن ناظر الحلة ابن الحداد ممّا انتقاه من تاريخ الخطيب و كان ابن الحداد حنبلياً و لعله اختصر الحديث فقال ما يأتي لفظه.
ص: 455
فِيمَا كَتَبَهُ جَدِّي وَرَّامٌ عَنْهُ (رضی الله عنه) مِمَّا انْتَقَاهُ ابْنُ الْحَدَّادِ مِنْ تَارِيخِ الْخَطِيبِ يَرْفَعُهُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ رَبِيعَةَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا فِي الْقِيَامَةِ رَاكِبٌ غَيْرُنَا أَرْبَعَةٌ. فَقَالَ لَهُ عَمُّهُ الْعَبَّاسُ: وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! فَقَالَ: أَمَّا أَنَا فَعَلَى الْبُرَاقِ وَ وَصَفَهَا، فَقَالَ: وَجْهُهَا كَوَجْهِ الْإِنْسَانِ وَ خَدُّهَا كَخَدِّ الْفَرَسِ وَ عُرْفُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ مَسْمُوطٍ وَ أُذُنَاهَا زَبَرْجَدَتَانِ خَضْرَاوَانِ وَ عَيْنَاهَا مِثْلُ كَوْكَبِ الزُّهْرَةِ وَ وَصَفَهَا (صلی الله علیه و آله و سلم) بِوَصْفٍ طَوِيلٍ. قَالَ الْعَبَّاسُ: وَ مَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: وَ أَخِي صَالِحٌ عَلَى نَاقَةِ اللَّهِ وَ سُقْيَاهَا الَّتِي عَقَرَهَا قَوْمُهُ. قَالَ الْعَبَّاسُ: وَ مَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: وَ عَمِّي حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ عَلَى نَاقَتِي الْعَضْبَاءَ.
قَالَ الْعَبَّاسُ: وَ مَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: وَ أَخِي عَلِيٌّ (علیه السلام) عَلَى نَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ زِمَامُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ عَلَيْهَا مَحْمِلٌ مِنْ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ نصابها [قُضْبَانُهَا] مِنَ الدُّرِّ الْأَبْيَضِ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِذَلِكَ التَّاجِ سَبْعُونَ رُكْناً مَا مِنْ رُكْنٍ إِلَّا وَ فِيهِ يَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ تُضِي ءُ لِلرَّاكِبِ الْمُحِثِّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ عَلَيْهِ حُلَّتَانِ خَضْرَاوَانِ وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ وَ هُوَ يُنَادِي: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ. يَقُولُ الْخَلَائِقُ: مَا هَذَا إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ حَامِلُ عَرْشٍ. فَيُنَادِي مُنَادٍ: مَا هَذَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا حَامِلُ عَرْشٍ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: در روز قیامت جز ما چهار نفر کسی سواره نباشد. عمویشان عباس به ایشان عرض کرد: یا رسول الله! آنان کیستند؟
فرمودند: اما من بر براق سوار هستم و آن را چنین توصیف کردند: صورتش همچو
ص: 456
صورت انسان، و گونه اش همچو گونه اسب، و یالش از مروارید به رشته کشیده، و گوش هایش از زبرجدهای سبز رنگ، و چشمانش همانند ستارۀ زهره نورانی است و با نشانه های طولانی دیگرآن را توصیف فرمودند.
عباس عرض کرد: یا رسول الله! دیگر کیست؟ فرمودند: برادرم حضرت صالح (علیه السلام) سوار بر شتری است که خداوند عزوجل آن را آفرید و با آبشخورش واگذار کرد ولی قومش آن را پی کردند.
عباس عرض کرد: یا رسول الله! دیگر کیست؟ فرمودند: عمویم حمزة بن عبدالمطلب(علیهما السلام) شیر خدا و شیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که بر شتر عضبای من سوار است.
عباس عرض کرد: یا رسول الله! دیگر کیست؟ فرمودند: برادرم علی (علیه السلام) بر شتری از شتران بهشتی سوار است درحالی که مهارش از مروارید تر و تازه، و هودجی از یاقوت سرخ بر آن نهاده شده که چوب های محملش از درّ سفید است. بر سر او تاجی از نور، و برای آن تاج هفتاد پایه و در هر پایه ای، یاقوت قرمزی هست که به اندازۀ مسیر سه روز که اسب سواری پر سرعت بتازد راه را روشن می سازد. بر اندام خود او، دو جامۀ سبز رنگ و در دستش پرچم حمد می باشد درحالی که چنین ندا می کند: أشهد أن لا إله إلّا الله و أن محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) گواهی می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده خداست.
مردم می گویند: این شخص جز پیامبر مرسل یا فرشته ای مقرّب یا بردارندۀ عرش کسی دیگر نیست. پس منادی ندا می کند: این شخص نه فرشته مقرّب و نه پیامبر مرسل و نه بردارندۀ عرش است، بلکه این علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است که جانشین فرستادۀ پروردگار جهانیان و پیشوای پرهیزکاران و جلودار دست وروسفیدان است.(1)
190_ الباب فيما نذكره من كتاب مناقب أهل البيت (علیهم السلام) تأليف القاضي علي بن محمد بن الطيب الجلابي الشافعي في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين
ص: 457
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَنْبَأَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: أَنْبَأَنَا أَبُو عُمَرَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ حَيَّوَيْهِ الْخَزَّازُ إِجَازَةً قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي دَاوُدَ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبَّادٍ الْكِرْمَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ أَبِي بَكْرٍ أَنْبَأَنَا مَعَدُّ بْنُ زِيَادٍ عَنْ هِلَالٍ الْوَزَّانِ عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ أُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ ثَلَاثٌ أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
عبدالله بن اسعد بن زراره می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شبی که به معراج برده شدم به سدرة المنتهی رسیدم و سه چیز دربارۀ علی (علیه السلام) به من وحی شد؛ که او جلودار پرهیزکاران، و بزرگ مسلمانان، و پیشوای دست وروسفیدان به باغستان های پر ناز و نعمت بهشت است.(1)
191_ الباب فيما نذكره من طريق آخر عن القاضي علي بن محمد بن محمد الطيب المغازلي المذكور من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) إمام المتقين و سيد المسلمين و قائد الغر المحجلين
بِإِسْنَادِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا كَانَ لَيْلَةُ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ إِذَا قَصْرٌ أَحْمَرُ مِنْ يَاقُوتٍ يَتَلَأْلَأُ فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ أَنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شبی که به آسمان برده شدم ناگهان به کاخی از
ص: 458
یاقوت قرمز رسیدم که می درخشید. پس دربارۀ علی (علیه السلام) به من وحی شد که او مهتر مسلمانان و جلودار پرهیزکاران و پیشوای دست وروسفیدان است.(1)
192_ الباب فيما نذكره من كتاب الحلية لأبي نعيم الحافظ في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) سيد المسلمين و إمام المتقين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْقَاضِي الْقَصَبَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الشَّعْبِيِّ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَرْحَباً بِسَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ. فَقِيلَ لِعَلِيٍّ: فَأَيَّ شَيْ ءٍ كَانَ مِنْ شُكْرِكَ؟ فَقَالَ: حَمِدْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا آتَانِي وَ سَأَلْتُهُ الشُّكْرَ عَلَى مَا أَوْلَانِي وَ أَنْ يَزِيدَنِي فِيمَا أَعْطَانِي.
شعبی می گوید: علی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمودند:مرحبا به بزرگ مسلمانان و جلودار پرهیزکاران. پس به علی (علیه السلام) عرض شد: پس شکر تو چگونه و بر چه چیزی می باشد؟ فرمودند: خداوند را بر آن چه به من داده حمد و سپاس می گویم و از او می خواهم که بر آن چه به من نعمت بخشیده سپاسگزاری کرده و بر آنچه به من عطا فرموده بیفزاید.(2)
193_ الباب فيما نذكره أيضاً من روايتهم أن علياً (علیه السلام) إمام المتقين و قائد الغر المحجلين من كتاب رتبة أبي طالب في قريش و مراتب ولده في بني هاشم صنفه أبو الحسن النسابة من نسخة عتيقة ذكر في أولها أن تأليفها في شوال سنة عشرة و ثلاثمائة
ص: 459
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ بِشْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا كَادِحُ بْنُ رَحْمَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ لَهِيعَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
جابر بن عبدالله انصاری (رضوان الله علیه) می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمودند: تو پیشوای پرهیزکاران و جلودار دست وروسفیدان هستی.(1)
194_ الباب فيما نذكره من رواية أبي العلاء الهمداني من تسمية مولانا علي (علیه السلام) ولي الله و إمام المتقين و وصي رسول رب العالمين من الجزء الذي فيه مولد مولانا أمير المؤمنين (علیه السلام) و هو أكثر من سبع قوائم مدح شيخ المحدثين محمد بن النجار في تذييله على تاريخ الخطيب هذا أبا العلاء الهمداني أبلغ المدائح حتى قال فيه: إنه تعذر وجود مثله في أعصار كثيرة فائق على أهل زمانه، نذكر منه موضع الحاجة إليه بلفظه و نبدأ بإسناده
قَالَ: أَخْبَرَنِي السَّيِّدُ الْإِمَامُ الْعَالِمُ الزَّاهِدُ الْعَابِدُ كَمَالُ الدِّينِ شَرَفُ الْإِسْلَامِ رَبُّ الْفَصَاحَةِ سَيِّدُ الْعُلَمَاءِ حَيْدَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ وَ نَوَّرَ ضَرِيحَهُ قِرَاءَةً عَلَيْهِ فِي السَّبْتِ سَادِسُ عَشَرَ جُمَادَى الْآخِرَةِ مِنْ سَنَةِ عِشْرِينَ وَ سِتِّمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَهُ الْإِمَامُ الْمُحَدِّثُ كَمَالُ الدِّينِ أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّشِيدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْفَهَانِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ فِي الْعَاشِرِ مِنْ رَجَبٍ سَنَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ سِتِّمِائَةٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ الْبَارِعُ النَّاقِدُ قُطْبُ الدِّينِ شَيْخُ الْإِسْلَامِ أَبُو الْعَلَاءِ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْعَطَّارُ الْهَمْدَانِيُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ إِجَازَةً
ص: 460
قَالَ: حَدَّثَنَا الْإِمَامُ رُكْنُ الدِّينِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْفَارِسِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا فَارُوقٌ الْخَطَّابِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مِنْهَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِمْرَانَ القسري [الْفَسَوِيِ] عَنْ شَاذَانَ بْنِ الْعَلَاءِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عَبْدِ الصَّمَدِ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ الْمَكِّيِّ عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ (رضی الله عنه) قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَنْ مِيلَادِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ: آهْ آهْ! لَقَدْ سَأَلْتَ يَا جَابِرُ عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ فِي شِبْهِ الْمَسِيحِ. إِنَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ عَلِيّاً نُوراً مِنْ نُورِي وَ خَلَقَنِي نُوراً مِنْ نُورِهِ وَ كِلَانَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ ثُمَّ شَرَحَ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَبْدَأَ وِلَادَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ أَنَّ رَجُلًا كَانَ يُسَمَّى الْمُبْرَمَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ مِائَتَيْ سَنَةٍ وَ سَبْعِينَ سَنَةً أَسْكَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي قَلْبِهِ الْحِكْمَةَ وَ أَلْهَمَهُ بِحُسْنِ طَاعَةِ رَبِّهِ وَ أَنَّهُ بَشَّرَ أَبَا طَالِبٍ بِمَا هَذَا لَفْظُهُ:
أَبْشِرْ يَا هَذَا بِأَنَّ الْعَلِيَّ الْأَعْلَى أَلْهَمَنِي إِلْهَاماً فِيهِ بِشَارَتُكَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَ: يُولَدُ مِنْ ظَهْرِكَ مَنْ هُوَ وَلِيُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ وَصِيُّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَإِنْ أَنْتَ أَدْرَكْتَ ذَلِكَ الْمَوْلِدَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ الْمُبْرَمَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ بِهِ تَتِمُّ النُّبُوَّةُ وَ بِعَلِيٍّ تَتِمُّ الْوَصِيَّةُ.
ثمّ
ذكر الحديث إلى آخره و هذا ما أردنا منه.
جابر بن عبدالله انصاری (رضوان الله علیه) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ ولادت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) پرسیدم، فرمودند: آه آه! ای جابر! از بهترین فرزند و مولودی که شبیه حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) است پرسیدی! همانا خدای تبارک و تعالی علی (علیه السلام) را به صورت نوری از نور من آفرید، و مرا به صورت نوری از نور خویش خلق نمود، و هر دو
ص: 461
نفر ما از یک نور بودیم. سپس آغاز ولادت علی (علیه السلام) را توضیح داد و آن این که در آن زمان مردی به نام مُبرَم بود که دویست و هفتاد سال خدا را عبادت نموده بود. خداوند عزّ وجل حکمت و دانش را در دلش نهاده و طاعت نیکوی پروردگارش را به وی الهام کرد و او ابوطالب (علیه السلام) را به این کلمات مژده داد: ای مرد! تو را بشارت باد که خداوند بلندمرتبه به من الهامی نمود که در آن بشارتی برای تو بود.
ابوطالب (علیه السلام) فرمود: آن چیست؟ گفت: از پشت تو کسی به دنیا می آید، که او ولی و سرپرست از جانب خدای عزّ وجل و پیشوای پرهیزکاران و جانشین فرستادۀ پروردگار جهانیان است. پس اگر تو ولادتش را درک نمودی از جانب من به او سلام برسان و به او بگو: مُبرَم به تو سلام رسانید و گفت: من گواهی می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ خداست، به او (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری و به علی (علیه السلام) جانشینی تمام می شود.
(حدیث ادامه دارد ما به اندازه نیاز آن را نقل کردیم).(1)
195_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) يعسوب الدين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و الحامل غداً لواء رب العالمين ننقله ممّا رواه أبو جعفر محمد بن جرير الطبري صاحب التاريخ و هو من أعظم و أزهد علماء الأربعة المذاهب في كتابه كتاب مناقب أهل البيت (علیهم السلام) لأجل ما قدمنا ذكره من ثناء الخطيب عليه و أنه ما كان تحت أديم السماء مثله، و ذكر أيضاً أحمد بن كامل بن شجرة في كتابه الملحق بتاريخ الطبري عن محمد بن جرير الطبري أنه بقي قبره شهورا يصلي الناس عليه روى ابن الأثير في تاريخ سنة عشر و ثلاثمائة في مدح محمد بن جرير الطبري أنه كان ممّن لا تأخذه في الله لومة لائم و أن أهل الورع و الدين غير منكرين علمه و فضله و زهده و تركه للدنيا مع إقبالها عليه و قناعته بما كان يرد عليه من قرية خلفها له أبوه بطبرستان يسيرة قال: و مناقبه كثيرة، فقال: هذا محمد بن جرير الطبري في كتابه مناقب أهل
ص: 462
البيت (علیهم السلام) ممّا لم يذكر فيه لفظة أمير المؤمنين (علیه السلام) و فيه تصريح بالنص الصحيح على علي بن أبي طالب و عترته الطاهرين (علیهم السلام) ما هذا لفظه
أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زرات بْنُ يَعْلَى بْنِ أَحْمَدَ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو قَتَادَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ قَالَ: قُلْنَا يَوْماً يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنِ الْخَلِيفَةُ بَعْدَكَ حَتَّى نَعْلَمَهُ؟ قَالَ لِي: يَا سَلْمَانُ! أَدْخِلْ عَلَيَّ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ وَ أَبَا أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيَ وَ أُمُّ سَلَمَةَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ، ثُمَّ قَالَ: اشْهَدُوا وَ افْهَمُوا عَنِّي أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ قَاضِي دَيْنِي وَ عُدَّتِي وَ هُوَ الْفَارُوقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ الْحَامِلُ غَداًلِوَاءَ رَبِّ الْعَالَمِينَ هُوَ وَ وَلَدُهُ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ مِنَ الْحُسَيْنِ ابْنِي أَئِمَّةٌ تِسْعَةٌ هُدَاةٌ مَهْدِيُّونَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَشْكُو إِلَى اللَّهِ جُحُودَ أُمَّتِي لِأَخِي وَ تَظَاهُرَهُمْ عَلَيْهِ وَ ظُلْمَهُمْ لَهُ وَ أَخْذَهُمْ حَقَّهُ.
قَالَ: فَقُلْنَا لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ يَكُونُ ذَلِكَ؟ قَالَ: نَعَمْ يُقْتَلُ مَظْلُوماً مِنْ بَعْدِ أَنْ يُمْلَأَ غَيْظاً وَ يُوجَدُ عِنْدَ ذَلِكَ صَابِراً. قَالَ: فَلَمَّا سَمِعَتْ ذَلِكَ فَاطِمَةُ (علیها السلام) أَقْبَلَتْ حَتَّى دَخَلَتْ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ وَ هِيَ بَاكِيَةٌ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا يُبْكِيكِ يَا بُنَيَّةُ؟ قَالَتْ: سَمِعْتُكَ تَقُولُ فِي ابْنِ عَمِّكَ وَ وُلْدِي مَا تَقُولُ. قَالَ: وَ أَنْتِ تُظْلَمِينَ وَ عَنْ حَقِّكِ تُدْفَعِينَ وَ أَنْتِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَاحِقٌ بِي بَعْدَ أَرْبَعِينَ. يَا فَاطِمَةُ! أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكِ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكِ أَسْتَوْدِعُكِ اللَّهَ تَعَالَى وَ جَبْرَئِيلَ وَ صَالِحَ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.
(فصل:) أقول: فهل ترى ترك النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) حجة أو عذراً لأحد على الله _جلّ
ص: 463
جلاله_ و عليه و لو لم يرد في الإسلام إلّا هذا الحديث المعتمد عليه لكان حجّة كافية لعلي (علیه السلام) و للنبي (صلی الله علیه و آله و سلم) الذي نص عليه بالخلافة و على الأئمة من ذرّيته و قد ذكرنا ما مدحوه به لمحمد بن جرير الطبري و شهدوا له من علمه و ثقته.
جابر بن عبدالله انصاری (رضوان الله علیه) می گوید: سلمان فارسی (رضی الله عنه) گفت: روزی من به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردم: یا رسول الله! خلیفۀ بعد از شما کیست تا ما او را بشناسیم؟
ایشان به من فرمودند: ای سلمان! ابوذر و مقداد و ابو ایوب انصاری رضوان الله تعالی علیهم اجمعین را نزد من حاضر کن، درحالی که ام سلمه رضی الله عنها همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پشت در بود.
سپس ایشان فرمودند: شاهد باشید و بدانید که علی بن ابی طالب(علیهما السلام) جانشین و وارث من، و پرداخت کنندۀ دیون و وعده های من است. او کسی است که بسیار دقیق میان حق و باطل فاصله می اندازد. او رهبر مسلمانان و جلودار پرهیزکاران و پیشوای دست وروسفیدان است، و او فردای قیامت بردارندۀ پرچم پروردگار جهانیان می باشد. او و فرزندان بعد از وی، سپس از نسل پسرم امام حسین (علیه السلام) نه پیشوای هدایت گر هدایت یافته تا روز قیامت می باشند.
من از این که امتم او را انکار می نمایند و بر علیه او همدست و متحد می گردند و بر او ستم روا می دارند و حقش را از او می گیرند به خدا شکایت می کنم! سلمان (رضی الله عنه) می گوید: ما به ایشان عرض کردیم: یارسول الله! آیا چنین اتفاقی خواهد افتاد؟ فرمودند: آری؛ بعد از آن که او وجودش از خشم آکنده می شود _ ولی با این وجود از او صبر و شکیبائی یافت می شود_ مظلومانه کشته می گردد. وقتی این جریان را حضرت فاطمه (علیها السلام) شنید با چشم گریان از پس پرده بیرون آمد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی فرمودند: ای دختر عزیزم! چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟ عرض کرد: آن چه را که دربارۀ پسرعمو و فرزندانم فرمودی شنیدم!
فرمودند: و تو نیز مورد ظلم و ستم قرار می گیری و از حقت محروم می کنند و از
ص: 464
اهل بیت من تو اولین کسی هستی که بعد از چهل روز به من ملحق می شوی.
ای فاطمه! من در صلح و سازشم با هر که با تو در صلح است و در جنگم با کسی که با تو سر جنگ داشته باشد. تو را در پناه خدای متعال و جبریل (علیه السلام) و صالح المؤمنین (علی (علیه السلام)) قرار می دهم و با تو خداحافظی می کنم.
سلمان (رضی الله عنه) می گوید: عرض کردم: یا رسول الله! صالح المؤمنین کیست؟
فرمودند: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.(1)
196_ الباب فيما نذكره عن الثقة محمد بن العباس بن مروان من كتاب ما نزل من القرآن في النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و أن علياً يعسوب المؤمنين و غاية السابقين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و خاتم الوصيين
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَيْهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ حَدَّثَنَا أَبِي حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: خَطَبَ عَلِيٌّ (علیه السلام) النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ! سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، أَنَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ غَايَةُ السَّابِقِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ وَ وَارِثُ الْوُرَّاثِ أَنَا قَسِيمُ النَّارِ وَ خَازِنُ الْجِنَانِ وَ صَاحِبُ الْحَوْضِ وَ لَيْسَ مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ عَالِمٌ بِجَمِيعِ أَهْلِ وَلَايَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ: ﴿إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾.
اصبغ بن نباته (رضی الله عنه) می گوید: علی (علیه السلام) برای مردم خطبه خواندند. حمد و ثنای الهی را به جای آورده و سپس فرمودند: ای مردم! از منبپرسید پیش از آن که مرا نیابید. من پادشاه اهل ایمان، و مقصود پیشی گیرندگان، و جلودار پرهیزکاران، و
ص: 465
پیشوای دست وروسفیدان، و پایان دهندۀ جانشینان و میراث برندۀ همه ارث برندگان هستم. من تقسیم کنندۀ آتش جهنم، و نگهبان باغستان های بهشت، و صاحب حوض کوثر هستم. هیچ یک از ما نیست مگر آن که او به تمامی اهل ولایت خویش آگاه و داناست و این همان فرمایش خدای عزّ وجل است: «تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی هدایت گری است».(1)
197_ الباب فيما نذكره من رواية العدل علي بن محمد بن محمد الطيب الجلابي من كتاب المناقب بطريق آخر في أن علياً (علیه السلام) سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب الدين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَنْبَأَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ غَسَّانَ الْبَصْرِيُّ إِجَازَةً أَنَّ أَبَا عَلِيٍّ الْحَسَنَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي زَيْدٍ حَدَّثَهُمْ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ الطَّائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَامِرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا(علیهما السلام) قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ(علیهما السلام) حَدَّثَنِي أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام) حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام) قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الدِّينِ.
قال أبو القاسم الطائي: سألت أحمد بن يحيى بن ثعلب عن اليعسوب، قال: هو الذكر من النحل الذي يقدمها.
احمد بن عامر می گوید: امام ابو الحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم موسی بن جعفر(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم جعفر بن
ص: 466
محمد(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم محمد بن علی(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم علی بن الحسین(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: و پدرم حسین بن علی(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! همانا تو مهتر همۀ مسلمانان، و جلودار پرهیزکاران، و پیشوای دست وروسفیدان و پادشاهدین هستی.(1)
198_ الباب فيما نذكره من رواية الحافظ أحمد بن مردويه من كتابه المشار إليه في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) بسيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ.
احمد بن عامر طائی می گوید: پدرم مرا حدیث کرد و گفت: امام ابو الحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم موسی بن جعفر(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم جعفر بن محمد(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم محمد بن علی(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم علی بن الحسین(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم حسین بن علی(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پدرم علی بن
ص: 467
ابی طالب(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! همانا تو مهتر مسلمانان و جلودار پرهیزکاران و پادشاه اهل ایمان هستی.(1)
199_ الباب فيما نذكره من كتاب مختصر الأربعين في مناقب أهل البيت الطاهرين تخريج الشيخ الجليل يوسف بن أحمد بن إبراهيم بن محمد البغدادي بإسناده في كتابه في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي بسيد المسلمين و يعسوب المؤمنين و قائد الغر المحجلين في الحديث الرابع
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: وَ بِالْإِسْنَادِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
قال أبو القاسم الطائي: سألت أحمد بن يحيى بن ثعلب عن اليعسوب فقال:
هو الذكر من النحل الذي يقدمها و يحامي عنها.
با همان سند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی! همانا تو مهتر مسلمانان، و پادشاه اهل ایمان، و جلودار پرهیزکاران، و پیشوای دست وروسفیدان هستی.(2)
200_ الباب فيما نذكره من تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) سيد المسلمين و إمام المتقين و قائد الغر المحجلين و يعسوب المؤمنين نذكره من كتاب أسماء مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) من نسخة تاريخها سنة تسع و سبعين و ثلاثمائة
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَبُو حَمْزَةَ وَ جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ وَ مُسْلِمَةُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالُوا: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنِي الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾، قَالَ: يُدْعَوْنَ بِإِمَامِ زَمَانِهِمْ وَ كِتَابِ
ص: 468
رَبِّهِمْ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِمْ وَ قَالَ: يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ.
داود بن سلیمان می گوید: امام ابو الحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) مرا حدیث کرد و فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: «روزی که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم».(1)
فرمودند: آن ها را به امام زمانشان و کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان می خوانند و فرمودند: ای علی! همانا تو مهتر مسلمانان، و جلودار پرهیزکاران، و پیشوای دست وروسفیدان، و پادشاه اهل ایمان هستی.(2)
201_ الباب فيما نذكره مما رواه الحافظ المسمى بنادرة الفلك محمد بن أحمد بن علي النطنزي في كتابه الذي قدّمنا الإشارة إليه عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن علياً (علیه السلام) وصيه و إمام أمته و خليفته عليها و أن من ولده القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ذكر أمته و طول غيبته و قد زكاه محمد بن النجار فيتذييله كما قدمناه و قال: إنه كان نادرة الفلك و فاق أهل زمانه في بعض فضائله
فَقَالَ فِيهِ مَا هَذَا لَفْظُهُ: فَقَرَأْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْمُقْرِي قُلْتُ لَهُ: أَخْبَرَكُمْ عَلِيُّ بْنُّ شُجَاعِ بْنِ عَلِيٍّ الصَّيْقَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي الشَّرِيفُ أَبُو الْقَاسِمِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) بِجَلَوْلَا قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ
ص: 469
الْبَرْمَكِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَصِيِّي وَ إِمَامُ أُمَّتِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْهَا بَعْدِي وَ مِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهِ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً إِنْ الثَّابِتِينَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ.
فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ لِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِكَ غَيْبَةٌ؟ قَالَ: إِي وَ رَبِّي ﴿وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ﴾، يَا جَابِرُ! إِنَّ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِيٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ، إِيَّاكَ وَ الشَّكَّ فِيهِ فَإِنَّ الشَّكَّ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كُفْرٌ.
فصل: أقول: و من نظر في هذا الحديث المعظّم الذي هو حجة على من وصل إليه عرف أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) ما ترك لأحد حجة عليه في علي (علیه السلام) و في ولده المهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و طول غيبته و كان ذلك من آيات الله _جلّ جلاله_ و حجج محمد رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) أخبر بولادة آباء المهدي (علیهم السلام) و ولادته قبل وجوده و أخبر بتكامل صفاتهم في العلم و العمل كما كانوا عليه بعد وجودهم ثم أخبر بطول غيبة المهدي (علیه السلام) قبل أن يعلم بما انتهت إليه حال المهدي (علیه السلام) في الغيبة إليه فللّه _جلّ جلاله_ و لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) الحجة البالغة على من أرسل إليه في دار الفناء و يوم الجزاء.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) جانشین من و پیشوای امت من و خلیفۀ بعد از من بر آن هاست و از فرزندان او، آن قیام کنندۀ انتظار برده شده می باشد که خداوند تعالی به وسیلۀ او زمین را پر از عدل و داد می کند همان طورکه از جور و ستم پر شده باشد. سوگند به کسی که به حق
ص: 470
مرا بشار ت دهنده و بیم کننده فرستاد، کسانی که در زمان غیبت و پنهان شدن او در عقیدۀ به او ثابت قدم بمانند از کبریت احمر کمیاب ترند. پس جابر بن عبدالله انصاری (رضوان الله علیه) به سوی ایشان رفته و عرض کرد: یا رسول الله! آیا برای قیا م کنندۀ از فرزندان شما غیبتی است؟ فرمودند: آری؛ سوگند به پروردگارم «تا خداوند افراد با ایمان را پاک و خالص گرداند و کافران را نابود سازد».
ای جابر! این کاری از کارهای خداوند و رمز و رازی از اسرار الهی است که بر بندگانش پوشیده است. پس از شک و تردید در کار خدا پرهیز کن که آن کفرست.(1)
مرحوم سید بن طاوس (رضوان الله علیه) می فرماید: هر کس در این حدیث بسیار مهم که خود دلیل و حجتی می باشد بر کسانی که این خبر به آن ها رسیده، خوب نگاه کند می فهمد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ حجتی را دربارۀ حضرت علی (علیه السلام) و فرزندش حضرت مهدی (علیه السلام) و طولانی بودن غیبت او ترک ننموده، و این از آیات بزرگ الهی و معجزه های پیامبر او حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که هم خبر به ولادت پدران مهدی (علیه السلام) و ولادت خود او پیش از تولدش داده، و هم به کمال صفات ایشان در علم وعمل خبر داد؛ همان طور که آن ها نیز بعد از به وجودآمدنشان دارای همان صفات بودند. آن گاه پیش از آن که دانسته شود که احوال حضرت مهدی (علیه السلام) در امر غیبت به چه چیزی منتهی می شود به طولانی بودن غیبت او خبر داد. پس در این دنیای فانی و گذرا و در روز جزا برای خدای _ جلّ جلاله_ و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، بر کسانی که او به سوی آنان فرستاده شده است حجت بالغه و رسا است.
ص: 471
ص: 472
ص: 473
ص: 474
القسم الثالث من كتاب اليقين:
الأحاديث المتضمّنة لتسميته (علیه السلام) بيعسوب المؤمنين
(فصل:) يقول مولانا المولى الصاحب الصدر الكبير العالم العامل الفقيه الكامل العلّامة الفاضل الزاهد العابد الورع المجاهد النقيب الطاهر ذو المناقب و المراتب نقيب نقباء آل أبي طالب في الأقارب و الأجانب رضي الدين ركن الإسلام و المسلمين جمال العارفين أفضل السادة عمدة أهل بيت النبوة مجد آل الرسول شرف العترة الطاهرة ذو الحسبين أبو القاسم علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد الطاوس العلوي الفاطمي سرف الله قدره و قدس في الملإ الأعلى ذكره: و لما رأينا من فضل الله _جلّ جلاله_ علينا تأهيلنا لاستخراج هذه الأحاديث من معادنها و إظهارها من مواطنها و كشف أسرارها و ظهور أنوارها و وجدنا تسمية مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) يعسوب الدين مشابهة لتسميته بأمير المؤمنين اقتضى ذلك إثباتها في هذا الكتاب اليقين و قد ذكرالجوهري في كتاب الصحاح في اللغة في تفسير اليعسوب ما هذا لفظه و اليعسوب سلطان النحل و منه قيل السيد يعسوب قومه.
202_ الباب فيما نذكره من رواية الحافظ أحمد بن مردويه من كتابه المشار إليه في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ الضَّحَّاكِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ ضُرَيْسٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَلِيٌّ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْمُنَافِقِينَ.
ص: 475
عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر می گوید: پدرم از پدرش از جدش از علی (علیه السلام) مرا حدیث کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی (علیه السلام) پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار منافقان است.(1)
203_ الباب في تسمية مولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين برواية الحافظ ابن مردويه أيضاً
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَيْهِ مِنْ كِتَابِهِ الْمُشَارِ إِلَيْهِ بِلَفْظِهِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِي ذَرٍّ (رضی الله عنه) أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ تُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْكَفَرَةِ.
ابو رافع از جناب ابوذر (رضی الله عنه) روایت می کند که او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اول کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می کنی و دست در دست من قرار می دهی، و تو بسیار راستگوی برتری، و تو بسیار جدااَندازندۀ میان حق و باطل، و پادشاه و بزرگ اهل ایمان هستی، و مال و ثروت، سالارکافران است.(2)
ص: 476
204_ الباب فيما نذكره من رواية عبد الله بن العباس عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن علياً (علیه السلام) يعسوب المؤمنين من كتاب الحافظ ابن مردويه بلفظه
حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ الْأَسَدِيِّ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَتَكُونُ فِتْنَةٌ فَإِنْ أَدْرَكَهَا أَحَدٌ مِنْكُمْ فَعَلَيْهِ بِخَصْلَتَيْنِ، كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ وَ هُوَ آخِذٌ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام): هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ.
ابن عباس می گوید: به زودی فتنه ای پدید می آید، پس اگر کسی آن را درک نماید دو ویژگی مهم را باید مراعات کند: کتاب خدا قرآن و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را، زیرا من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم درحالی که دست علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را گرفته بودند، می فرمودند: این شخص اولین کسی است که به من ایمان آورد، و اولین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه می کند و دست در دست من قرار می دهد، و او در میان این امت بین حق و باطل را بسیار دقیق جدائی می اندازد، و او پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار ستمگران است. و او بسیار راستگوی بزرگ تر و تنها دری است که از آن آمده می شود.(1)
205_ الباب فيما نذكره أيضاً عن طريق آخر عن أبي ذر عن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن علياً (علیه السلام) يعسوب المؤمنين
رُوِّينَا ذَلِكَ بِأَسَانِيدِنَا إِلَى الْحَافِظِ أَحْمَدَ بْنِ مَرْدَوَيْهِ مِنْ كِتَابِهِ فَقَالَ مَا
ص: 477
هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ أَبُو الصَّلْتِ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ الرَّافِعِيُّ مَوْلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ أَبِي ذَرٍّ (رضی الله عنه) قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام) أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ صَدَّقَنِي وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الَّذِي يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ.
ابوذر (رضی الله عنه) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده است، و تو اولین کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می کند و دست در دست قرار می دهد، و تو بسیار راستگوی بزرگتر، و بسیار جدااَندازندۀ میان حق و باطل می باشی. و تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان و مال و ثروت سالار ستمگران است.(1)
206_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين برواية رجال الجمهور من كتاب ترجمته كما قدمناه ما هذا لفظه ذكر رتبة أبي طالب في قريش و مراتب ولده من بني هاشم صنفه أبو الحسن النسابة من نسخة عتيقة ذكر أن تاريخها في شوال سنة عشر و ثلاثمائة ما هذا لفظه
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ السَّلَامِ بْنُ صَالِحٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ
ص: 478
لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ.
ابوذر (رضی الله عنه) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می کنی. و تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان هستی.(1)
207_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين من كتاب الأربعين في المنتقى من مناقب أمير المؤمنين علي المرتضى (علیه السلام) تأليف أحمد بن إسماعيل القزويني فقال ما هذا لفظه: الباب الحادي و العشرون في أسماء كريمة و أوصاف جليلة لعلي المرتضى (علیه السلام)قَالَ: أَخْبَرَنَا دَاهِرٌ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْبَيْهَقِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْأَسْفَرَائِينِيُّ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ السُّيُوطِيُّ حَدَّثَنَا مَذْكُورُ بْنُ سُلَيْمَانَ حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِيُّ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ صَدَّقَنِي وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ تُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ.
ابوذر (رضی الله عنه) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده است، تو اولین کسی هستی که
ص: 479
در روز قیامت با من مصافحه می کند، تو میان حق و باطل را بسیار دقیق جدائی می اندازی، تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار ستمگران است.(1)
208_ الباب فيما نذكره من تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مولانا علياً (علیه السلام) يعسوب المؤمنين بغير الطرق المتقدمة و وجدت ذلك في كتاب عتيق تاريخه سنة ثمان و مائتين هجرية ترجمته كتاب فيه خطبة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(علیهما السلام) و هي التي تسمى القاصعة و أخبار حسان لأهل البيت (علیهم السلام) بإسناد في أوله ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الزُّهْرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَنَا كُنْتُ مَعَهُ يَوْمَ قَالَ: يَأْتِي تِسْعُ نَفَرٍ مِنْ حَضْرَمَوْتَ فَيُسْلِمُ مِنْهُمْ سِتَّةٌ وَ لَا يُسْلِمُ مِنْهُمْ ثَلَاثَةٌ فَوَقَعَ فِي قُلُوبِ كَثِيرٍ مِنْ كَلَامِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَقَعَ. فَقُلْتُ أَنَا: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ هُوَ كَمَا قُلْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ: أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُهُمْ وَ تَرَى مَا أَرَى وَ تَعْلَمُ مَا أَعْلَمُ وَ أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً وَ كَذَلِكَ خَلَقَكَ اللَّهُ وَ نَزَعَ مِنْكَ الشَّكَّ وَ الضَّلَالَ فَأَنْتَ الْهَادِي الثَّانِي وَ الْوَزِيرُ الصَّادِقُ فَلَمَّا أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَعَدَ فِي مَجْلِسِهِ ذَلِكَ وَ أَنَا عَنْ يَمِينِهِ أَقْبَلَ التِّسْعَةُ رَهْطٍ مِنْ حَضْرَمَوْتَ حَتَّى دَنَوْا مِنَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ سَلَّمُوا فَرَدَّ عَلَيْهِمُ السَّلَامَ وَ قَالُوا: يَا مُحَمَّدُ! أَعْرِضْ عَلَيْنَاالْإِسْلَامَ. فَأَسْلَمَ مِنْهُمْ سِتَّةٌ وَ لَمْ يُسْلِمِ الثَّلَاثَةُ فَانْصَرَفُوا.
فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِلثَّلَاثَةِ: أَمَّا أَنْتَ يَا فُلَانُ فَسَتَمُوتُ بِصَاعِقَةٍ مِنَ السَّمَاءِ، وَ أَنْتَ يَا فُلَانُ فَسَيَضْرِبُكَ أَفْعًى فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا، وَ أَمَّا أَنْتَ يَا فُلَانُ فَإِنَّكَ تَخْرُجُ فِي طَلَبِ مَاشِيَةٍ وَ إِبِلٍ لَكَ فَيَسْتَقْبِلُكَ نَاسٌ مِنْ كَذَا فَيَقْتُلُونَكَ. فَوَقَعَ فِي قُلُوبِ الَّذِينَ أَسْلَمُوا فَرَجَعُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ
ص: 480
لَهُمْ: مَا فَعَلَ أَصْحَابُكُمُ الثَّلَاثَةُ الَّذِينَ تَوَلَّوْا عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُسْلِمُوا؟ فَقَالُوا: وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا جَاوَزُوا مَا قُلْتَ وَ كُلٌّ مَاتَ بِمَا قُلْتَ وَ إِنَّا جِئْنَاكَ لِنُجَدِّدَ الْإِسْلَامَ وَ نَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ [وَ] أَنَّكَ الْأَمِينُ عَلَى الْأَحْيَاءِ وَ الْأَمْوَاتِ بَعْدَ هَذَا وَ هَذِهِ.
عبدالله بن جعفر زهری از پدرش از امام جعفر صادق از پدرش از جدش یعنی علی (علیهم السلام) روایت می کند: روزی من با ایشان _ یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)_ بودم که چنین فرمودند: نه نفر از وادی حَضرمَوت می آیند، شش نفر از آنان اسلام می آورند ولی سه نفرشان مسلمان نمی شوند. پس از گفتار آن بزرگوار، آن چه را خدا می داند در دل بسیاری از آن ها افتاد. ولی من گفتم: خدا و پیامبرش راست گفتند. یا رسول الله! مطلب همان طور است که شما فرمودید.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تو بسیار راستگوی بزرگتر و پادشاه و بزرگ اهل ایمان و پیشوایشان هستی، و می بینی آن چه را من می بینم، و می دانی آن چه را من می دانم. تو اول مؤمن هستی که ایمان آوردی، و این چنین خداوند تو را آفرید و شک و گمراهی را از تو برداشت. پس تو هدایت گر دوم و وزیر راستگو هستی. وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صبح نمود و در جایگاه خویش نشست و من هم در جانب راستش بودم که آن نه نفر از منطقه حَضرمَوت آمده و در نزدیک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته و سلام دادند. پیامبر نیز جواب سلامشان را دادند.
آن ها عرض کردند: ای محمد! اسلام را بر ما عرضه کن. در نتیجه شش نفر از آنان اسلام آورده ولی سه نفرشان مسلمان نشده برگشتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن سه نفر فرمودند: اما تو ای فلان! به زودی بر اثر رعد و برق آسمانی می میری. و اما تو ای فلان! در فلان وادی ماری افعی تو را می گزد. و اما تو ای فلان! به دنبال حیوان و شترت بیرون می روی، آن گاه گروهی از مردم فلان قوم به تو برخورد می کنند و تو را می کشند.
ص: 481
آن دسته ای که از این گروه اسلام آورده بودند تردیدی در دلشان افتادتا این که بعد از مدت زمانی به سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برگشتند. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن ها فرمودند: آن سه نفر از دوستانتان که پشت به اسلام کرده و اسلام نیاوردند چه کار کردند؟
عرض کردند: سوگند به خدائی که تو را به حق برانگیخت! از آن چه شما فرموده بودید نگذشتند و همگی آن ها به آن چه شما فرموده بودید از دنیا رفتند و ما الان به حضور شما آمده ایم تا اسلام خود را دوباره تجدید کنیم و گواهی بدهیم که تو فرستادۀ خدا هستی، درود خداوند بر تو باد و تو بعد از این امین خداوند متعال بر زندگان و مردگان می باشی.
209_ الباب فيما نذكره من كتاب الأربعين تأليف أبي الخير أحمد بن إسماعيل بن يوسف القزويني و أصله في مدرسة أمّ الخليفة الناصر و هو الحديث الحادي و العشرون نذكره بإسناده و لفظه
قَالَ: أَخْبَرَنَا دَاهِرٌ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُوبَكْرٍ الْبَيْهَقِيُّ إِذْناً قَالَ: أَخْبَرَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ حَدَّثَنَا أَبُو الصَّلْتِ الْهَرَوِيُّ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ صَدَّقَنِي وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ.
ابوذر غفاری (رضی الله عنه) می گوید: من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، و تو اولین کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می کند و دست در دست من می گذارد. تو همان بسیار راستگوی بزرگ تر و بسیار جدااَندازندۀ میان حق و باطل هستی. تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار ستمگران است.
ص: 482
210_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين من كتاب الأربعين عن الأربعين تأليف أبي سعيد محمد بن أحمد بن الحسين النيسابوري و هو الحديث الثلاثون نذكره بلفظه
وَ عَنْهُ (رضی الله عنه) قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو سَعِيدٍ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو رشيق الْعَدْلُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زُرَيْقِ بْنِ جَامِعٍ الْمُزَنِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو حُسَيْنِ بْنُ سُفْيَانَ بْنِ بِشْرٍ الْأَسَدِيُّ الْكُوفِيُّ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ (رضی الله عنه)أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الَّذِي تُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ.
محمد بن عبدالله بن ابی رافع از پدرش از ابی ذر (رضی الله عنه) روایت می کند که او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده که به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و اولین کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می نمایی. تو همان بسیار راستگوی بزرگ تر و بسیار جدااَندازندۀ میان حق و باطل هستی. تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار ستمگران است.(1)
211_ الباب فيما نذكره من تسمية مولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين من النسخة العتيقة التي قدمنا ذكرها أن أولها ما جاء عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام): أنت أخي في الدنيا و الآخرة نذكره بلفظه
وَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ أَنَّهُ قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ ذَاتَ يَوْمٍ بِبَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) نَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ إِلَيْنَا إِذْ
ص: 483
خَرَجَ فَقُمْنَا لَهُ تَفْخِيماً وَ تَعْظِيماً وَ فِينَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَامَ فِيمَنْ قَامَ فَأَخَذَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِيَدِهِ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ! إِنِّي أُحَاجُّكَ فَدَمَعَتْ عَيْنَاهُ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فِيمَ تُحَاجُّنِي وَ قَدْ تَعْلَمُ أَنِّي لَمْ أُعَاتِبْكَ فِي شَيْ ءٍ قَطُّ.
قَالَ: أُحَاجُّكَ بِالنُّبُوَّةِ وَ تُحَاجُّ النَّاسَ مِنْ بَعْدِي بِإِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْقِسْمَةِ بِالسَّوِيَّةِ وَ إِقَامَةِ الْحُدُودِ. ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَنِي وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ الَّذِي يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ ضِيَاءٌ فِي ظُلْمَةِ الضَّلَالِ.
عبدالله بن مسعود می گوید: روزی به در خانۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته و چشم انتظار بیرون آمدن ایشان بودیم که ناگهان از خانه بیرونآمدند. پس ما به پاس احترام برای ایشان برخاستیم و در میان ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) هم بود که با کسانی که برخاسته بودند برخاست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دست او را گرفته و فرمودند: ای علی! من با تو احتجاج می کنم. پس اشک از چشمان او ریخت و عرض کرد: یا رسول الله! دربارۀ چه چیزی با من احتجاج می کنی درحالی که شما می دانید من هرگز دربارۀ چیزی شما را سرزنش ننمودم؟
فرمودند: من با پیامبری با تو احتجاج می کنم و تو بعد از من با برپاداشتن نماز، و دادن زکات، و امر به معروف و نهی از منکر، و تقسیم بیت المال به طور مساوی و برپایی حدود الهی با مردم احتجاج می کنی. سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این اولین کسی است که به من ایمان آورده و اولین کسی است که مرا تصدیق نموده است. او همان راستگوی بزرگتر، و جدااَندازندۀ میان حق و باطل، و پادشاه و بزرگ
ص: 484
اهل ایمان و روشنی در تاریکی های گمراهی است.(1)
212_ الباب فيما نذكره من كتاب كفاية الطالب الذي قدمنا ذكره من الباب الرابع و الأربعين في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أنه فاروق هذه الأمة يفرق بين الحق و الباطل و هو يعسوب المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا الْعَلَّامَةُ مُفْتِي الشَّامِ أَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ هِبَةِ اللَّهِ الْقَاضِي أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْحَافِظُ أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ السَّمَرْقَنْدِيِّ أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ بْنُ مَسْعَدَةَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَمْرٍو الْفَارِسِيُّ أَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ بْنُ عَدِيٍّ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ سَعِيدِ بْنِ بَشِيرٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاهِرٍ الرَّازِيُّ حَدَّثَنَا أَبِي عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَتَكُونُ فِتْنَةٌ فَمَنْ أَدْرَكَهَا مِنْكُمْ فَعَلَيْهِ بِخَصْلَتَيْنِ: كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُوَ آخِذٌ بِيَدِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ يَقُولُ: هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ الْأُمَّةِ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ بَابِيَ الَّذِي أُوتَى مِنْهُ وَ هُوَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي.
ابن عباس می گوید: به زودی فتنه ای پدید می آید، پس اگر کسی از شما آن را درک نماید دو ویژگی بر او لازم است که مراعات نماید؛ کتابخدای متعال و علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، زیرا من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم درحالی که دست علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را گرفته بودند می فرمودند: این اولین کسی است که به من ایمان آورده و اولین کسی است که با من مصافحه می کند. او در میان این امت بین حق و باطل بسیار دقیق جدائی می اندازد. او پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و
ص: 485
ثروت سالار ستمگران است. او بسیار راستگوی بزرگتر و تنها دری است که از آن آمده می شود و او خلیفه و جانشین بعد از من می باشد.(1)
213_ الباب فيما نذكره من كتاب كفاية الطالب أيضاً الذي قدمنا ذكره في أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: علي يعسوب المؤمنين و المال يعسوب المنافقين من الباب السادس و الخمسين بما هذا لفظه
أَخْبَرَنَا بَقِيَّةُ السَّلَفِ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الصَّالِحِيُّ أَخْبَرَنَا الْحَافِظُ أَبُو الْقَاسِمِ عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الشَّافِعِيُّ أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ الْإِسْمَاعِيلِيُّ أَخْبَرَنَا حَمْزَةُ بْنُ يُوسُفَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَدِيٍّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ ضُرَيْسٍ حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هِلَالٍ الْعَلَوِيُّ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): عَلِيٌّ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْمُنَافِقِينَ.
عیسی بن عبدالله بن محمد بن هلال علوی از پدرش از جدش از علی (علیه السلام) روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی (علیه السلام) پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار اهل نفاق است.(2)
214_ الباب فيما نذكره من كتاب سنة الأربعين للسعيد الكامل فضل الله الراوندي من الحديث الرابع و العشرين و فيه من رجال الجمهور في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: الْحَدِيثُ الرَّابِعُ وَ الْعِشْرُونَ أَخْبَرَنَا أَبُو النُّورِ الْبَاقِي قِرَاءَةً
ص: 486
عَلَيْهِ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْخَيْرِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّزَّازُ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ مَرْدَوَيْهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْفَضْلِ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْأَبِيهِ عَنْ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِي ذَرٍّ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ تُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْكُفَّارِ.
محمد بن عبیدالله بن ابی رافع از پدرش، از ابو رافع، از ابوذر (رضی الله عنه) روایت می کند که او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می کنی. تو همان بسیار راستگوی بزرگ تر و بسیار جدااَندازندۀ میان حق و باطل می باشی. تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار کافران است.(1)
215_ الباب فيما نذكره من الجزء الثاني من فضائل أمير المؤمنين تأليف عثمان بن أحمد المعروف بابن السماك الذي أثنى عليه الخطيب في تاريخه في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ قَالَ: وَجَدْتُ فِي كِتَابِي حَدَّثَنَا أَبُو حَاتِمٍ الرَّازِيُّ عَنْ بِلَالِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِيُّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَمَالٍ عَنْ أَبِي أُسَيْدٍ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي سُخَيْلَةَ النُّمَيْرِيِّ قَالَ: خَرَجْنَا حُجَّاجاً مَعَ سُلَيْمَانَ فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى الرخمة [الرَّحْبَةِ] مِلْتُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَقَعَدْنَا إِلَيْهِ فَبَيْنَمَا هُوَ يُحَدِّثُ إِذْ قَالَ:
ص: 487
إِنَّهُ سَتَكُونُ فِتْنَةٌ فَإِنْ أَدْرَكْتُمَاهَا فَعَلَيْكُمَا بِاثْنَيْنِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) آخِذٌ بِيَدِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: هَذَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ صَدَّقَنِي وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ وَ هُوَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ هُوَ الْفَارُوقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.
ابو سُخَیله نُمیری می گوید: ما به همراه سلیمان برای حج بیرون شدیم پس وقتی به رخمه یا رحبه رسیدیم، من به سوی ابوذر (رضی الله عنه) رفته و در نزد او نشستم در حالی که او حدیث می کرد و سخن می گفت. ناگهانچنین فرمود: به زودی فتنه ای به وجود می آید، پس اگر شما آن را درک کردید، بر شما باد که به دو چیز چنگ بزنید: کتاب خدای عزّ وجل و علی بن ابی طالب(علیهما السلام). چون من پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم درحالی که دست او را گرفته بودند، چنین می فرمودند: این اولین کسی است که به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده است، او اولین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه می کند و دست در دست من می گذارد، او پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار ستمگران است، او راستگوی برتر و بسیار جدااَندازندۀ میان حق و باطل است.(1)
216_ الباب فيما نذكره من كتاب مناقب علي بن أبي طالب و فضائل بني هاشم من نسخة عتيقة يقارب تاريخها ثلاثمائة سنة رواية محمد بن يوسف القراء المقري في تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الكفّار و فيه من رجال الجمهور
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي جَعْفَرٍ الْمُقْرِي قَالَ:
ص: 488
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْأَشْعَرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِي ذَرٍّ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الَّذِي تُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْكُفَّارِ.
محمد بن عبیدالله بن ابی رافع از پدرش از جدش علی بن ابی رافع از ابوذر (رحمه الله) روایت می کند که او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و تو بسیار جدااَندازندۀ میان حق و باطل هستی. تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار کافران است.
217_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب العتيق أيضاً الذي أشرنا إليه في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلي (علیه السلام) أنه يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الكافرين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنَا الْحَكَمُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ: أَخْبَرَنَا يَحْيَى بْنُ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: عَلِيٌّ أَوَّلُمَنْ آمَنَ بِي. وَ أَخْبَرَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَيْمُونٍ الْأَزْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي رَافِعٍ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا ذَرٍّ يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ تُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْكَافِرِينَ.
ص: 489
محمد بن عبیدالله بن علی از پدرش از جدش از ابوذر (رضی الله عنه) روایت کرده است که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: علی (علیه السلام) اولین کسی است که به من ایمان آورد. و باز ابو رافع از پدرش از جدش علی بن رافع روایت می کند که از ابی ذر (رضی الله عنه) شنیده که می گفت: من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و اولین کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می کنی. تو همان راستگوی برتر و بسیار جدااَندازنده ای می باشی که میان حق و باطل جدائی را بسار دقیق می اندازد. تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار کافران است.
218_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب العتيق أيضاً في تسمية النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) لمولانا علي (علیه السلام) أنه يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الكافرين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنِي أَبُو زَكَرِيَّا يَحْيَى بْنُ صَالِحٍ الْحَرِيرِيُّ(1) قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ الْأَشْقَرُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ لِعَلِيٍّ (علیه السلام): أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الَّذِي يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْكَافِرِينَ.(2)
و باز ابو رافع از پدرش از ابوذر (رضی الله عنه) روایت می کند که او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده که به علی (علیه السلام) می فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و اولین کسی
ص: 490
هستی که در روز قیامت با من مصافحه می کند. تو همان راستگوی برتر و بسیار جدااَندازنده ای می باشی که میان حق و باطل را به کمال و تمام جدایی می اندازد. تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار کافران است.
219_ الباب فيما نذكره من كتاب المناقب العتيق أيضاً في تسمية النبي لعلي (صلی الله علیه و آله و سلم) أنه يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الكافرين
فَقَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ: أَخْبَرَنِي مُخَوَّلُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي رَافِعٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: لَمَّا سَيَّرَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ إِلَى الرَّبَذَةِ أَتَيْتُهُ أُسَلِّمُ عَلَيْهِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ لِي وَ لِأُنَاسٍ مَعِي عِدَّةٍ: إِنَّهَا سَتَكُونُ فِتْنَةٌ وَ لَسْتُ أُدْرِكُهَا فَمَنْ أَدْرَكَهَا وَ لَعَلَّكُمْ تُدْرِكُونَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَيْكُمْ بِالشَّيْخِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُوَ يَقُولُ لَهُ: أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِي وَ أَوَّلُ مَنْ يُصَافِحُنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنْتَ الْفَارُوقُ الَّذِي يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ أَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْكَفَرَةِ.
عبدالرحمن بن ابی رافع از پدرش از ابوذر (رضی الله عنه) روایت می کند: وقتی ابوذر (رضی الله عنه) به ربذه تبعید شد من به نزد او رفته تا بر او سلام بدهم. پس ابوذر (رضی الله عنه) به من و افرادی که همراه من بودند فرمود: همانا به زودی فتنه ای پدید می آید ولی من آن را درک نمی کنم. پس هر کس آن را درک نماید _ و شاید شما آن را دریابید_ پس از خدا بترسید و بر شما باد که ملازم و همراه بزرگ امت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) باشید چون من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به او می فرمودند: تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و اولین کسی هستی که در روز قیامت با من مصافحه می نماید. تو همان راستگوی برتر و بسیار جدااَندازنده ای می باشی که میان حق و باطل جدایی
ص: 491
می اندازد. تو پادشاه و بزرگ اهل ایمان، و مال و ثروت سالار کافران است.
220_ الباب فيما نذكره من تسمية رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علياً (علیه السلام) يعسوب المؤمنين ننقله من كتاب الشيخ العالم الحافظ إسماعيل بن أحمد البستي في فضل مولانا علي (علیه السلام) و قدمنا ذكر هذا الكتاب و أن مصنفه من علماء الجمهور فقال في الفصل السابع من كتابه المذكور في شرف مولانا علي (علیه السلام) في أسمائه ما هذا لفظه: و من أسمائه يعسوب المؤمنين.
وَ قَالَ لَهُ الرَّسُولُ (صلی الله علیه و آله و سلم): الْيَعْسُوبُ أَمِيرُ النَّحْلِ وَ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
و نیز یکی از علمای اهل سنت به نام اسماعیل بن احمد البستی در فضیلت مولا علی (علیه السلام) در بخش هفتم از کتابش دربارۀ نام های علی (علیه السلام) چنین می گوید: یکی از اسامی آن بزرگوار یعسوب المؤمنین است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: یعسوب، پادشاه و ملکۀ زنبور عسل است و تو امیر اهل ایمان می باشی.
ص: 492
كلام المصنّف ختاماً لكتاب اليقين
يقول مولانا الصاحب الصدر الكبير العالم العامل الفقيه الكامل العلّامة الفاضل الزاهد العابد الورع المجاهد النقيب الطاهر ذو المناقب و المفاخر نقيب نقباء آل أبي طالب في الأقارب و الأجانب رضي الدين ركن الإسلام و المسلمين ملك العلماء و السادات في العالمين جمال العارفين أنموذج سلفه الطاهرين افتخار السادة عمدة أهل بيت النبوة مجد آل الرسول شرف العترة الطاهرة ذو الأعراق الزكية و الأخلاق النبوية أبو القاسم علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد الطاوس العلوي الفاطمي أسبغ الله عليه نعمه الباطنة و الظاهرة و جمع له بين سعادة الدنيا و الآخرة:
هذا ما أردنا الاقتصار عليه من تسمية مولانا علي (علیه السلام) بأمير المؤمنين و إمام المتّقين و يعسوب المؤمنين مع ما اشتملت عليه أبوابها من زيادة المعاني المقتضية لرئاسة مولانا علي (علیه السلام) على المسلمين في أمور الدنيا و الدين.
و جميع الكتب التي روينا منها هذه الأحاديث المذكورة أو رأيناها فيها مسطورة في خزانة كتبنا التي وقفناها على أولادنا الذكور وقفا صحيحاً شرعياً على اختلاف الأعصار و الدهور.
و لم نعتبرها جميعها على التفصيل و إنّما نظرنا ما وقع في خاطرنا أنه يتضمّن ذكر تسمية مولانا علي (علیه السلام) بهذه الأسماء بحسب ما هدانا إليه جود الله _جلّ جلاله_ و عنايته لهذا المقام الجليل فكيف لو نظرنا جميع ما وقفناه أو طلبنا من خزائن كتب المدارس و الربط و غيرها ما يمكن أن يوجد فيها مما ذكرنا أو ضممنا إليها ما روته الشيعة بإسنادها التي لا يبلغ الاجتهاد إلى أقصاه فكم عسى كان يبلغ تعداد الأبواب و كشفها لحجج رب الأرباب في هذا الباب.
ص: 493
مولای ما صاحب سینه ای بزرگ و گشاده از علم و دانش، عالم عامل، دانشمند کامل، علامه فاضل، زاهد عابد، پرهیزکار مجاهد، سرپرست سادات، انسان وارسته و پاکیزه، دارندۀ مناقب و مفاخر، بزرگ سرپرستان خانوادۀ دور و نزدیک ابوطالب (علیه السلام) ، رضی الدین، رکن الاسلام و المسلمین، بزرگ دانشمندان و سادات جهان، زینت عارفان، نمونۀ کامل گذشتگان، پاکیزه و صاحبِ سرشتِ پاک و دارندۀاخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن محمد الطاووس سید علوی و فاطمی که خداوند جلیل نعمت ظاهر و باطن را بر او سرازیر نماید و سعادت دنیا و آخرت را برای او جمع کند می گوید:
این تألیف دربارۀ نامیدن مولایمان علی (علیه السلام) به نام امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران و پادشاه اهل ایمان همان چیزی بود که ما می خواستیم آن را ارائه بدهیم، به علاوه این کتاب ابواب دیگری دارد که در بردارندۀ معانی است که با ریاست مولایمان علی (علیه السلام) بر کارهای دنیا و دین مسلمین مناسبت دارد، و تمام کتاب هایی را که احادیث یاد شده را از آن نقل کرده ایم یا آن ها را در آن دیده ایم، در خزانۀ ما موجود است که آن ها را بر فرزندان پسر خود در تمام اعصار و قرون آینده به طور صحیح وقف کردیم.
البته ما تمام این کتاب ها را به طور دقیق بررسی ننموده ایم بلکه تنها آن چه را به ذهن ما خطور می کرد که آن ها در بر دارندۀ نامیده شدن مولایمان علی (علیه السلام) به این اسماء بود، به مقدار آن چه خداوند _جلّ جلاله_ با عنایت خود ما را راهنمایی کرد نگاه انداختیم و شاید اگر در تمام آن چه که ما وقف کردیم با دقت بیشتری نگاه می کردیم، یا از مخزن کتابخانه های مدارس آن را درخواست می نمودیم ممکن بود از آن چه که ما آوردیم باز در آن ها چیزهایی یافت شود که شیعیان آن ها را با سندهای خود روایت کرده اند و ما آن را ضمیمه می کردیم؛ چون کسی با تلاش و کوشش زیاد هم به پایان آن نمی تواند برسد و چه بسا تعداد ابواب برای حجت های الهی در این زمینه و موضوع بیش تر باشد.
ص: 494
▣ فصل
و إيّاك أن تقول: فكيف تهنأ مخالفة سيد المرسلين و خاتم النبيين (صلی الله علیه و آله و سلم) في مثل هذه النصوص الصريحة التي قد بلغت حدود اليقين فإننا قد قدمنا في خطبة هذا الكتاب ما بلغت إليه مكابرة ذوي الألباب و العدول عن المعلوم من الصواب في الدنيا و يوم الحساب.
فصل: مبادا تو چنین بگوئی که پس با وجود این همه احادیث و روایات آشکار و روشن که ما را به یقین می رساند، چگونه با سرور رسولان و خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالفت شد؟ چون جواب این شبهه را در مقدمه همین کتاب به طور مفصل بیان داشتیم که زورگوئی خردمندان سبب شده که از چیزی که در دنیا و آخرت روشن بود روی گردان شوند.▣ فصل
و قد عرفت من بعد كل عاقل يترك العمل بالعقل الواضح الراجح و يعدل عنه إلى فعل متكبر أو فاضح أو جارح و إنه في تلك الحال قد كابر الحق و الصدق و عدل عنه و ترك نص الله _جلّ جلاله_ على اتباع العقل و تعوض بالجهل و بما نصره بما لا بد منه.
فصل: بعد از همۀ این نکات تو شناختی که هر عاقلی با فکر و اندیشۀ نورانی نیز ممکن است عمل را ترک کند و به سوی فعل متکبران روی آورد، و نیز دانستی که او در آن حال با حق و راستی در افتاده و از آن عدول نموده و فرمان روشن خدای متعال مبنی بر پیروی کردن از عقل را ترک گفته، و آن را با جهل و نادانی و چیزی که یار و مددکار او بوده مبادله کرده است.
▣ فصل
و متى نظرت في التواريخ و الأديان من لدن آدم (علیه السلام) إلى الآن عساك أن لا تجد عصر من الأعصار و لا أمة من الأمم إلّا و قد ترك فرقة منهم أو أكثرهم المعلوم
ص: 495
اليقين من الصواب في كثير من الأسباب و عدلوا إلى ما يضرّ منهم في الدنيا و يوم الحساب. و قد روينا من الكتابين المعروفين بالصحيحين الذين سماهما الجمهور صحيح البخاري و صحيح مسلم و هذان الكتابان عندهم حجة فيما تضمناه من الأمور من الحديث الرابع من مسند عبد الله بن عبد الله من المتفق على صحته و المعلوم بينهم بثبوت روايته من كتاب الجمع بين الصحيحين جمع الحافظ محمد بن أبي نصر بن عبد الله الحميدي من نسخة عليها عدة سماعات و إجازات تاريخ بعضها سنة إحدى و أربعين و خمسمائة ما هذا لفظه
قَالَ: قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الْخَمِيسِ فِي رِوَايَةٍ ثُمَّ بَكَى حَتَّى بَلَّ دَمْعُهُ الْحَصَى فَقُلْتُ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ مَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟ قَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَجَعُهُ. فَقَالَ: ائْتُونِي بِكَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَتَنَازَعُوا. فَقَالَ: لَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ. فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ هَجَرَ اسْتَفْهِمُوهُ فَذَهَبُوا يُرَدِّدُونَ عَلَيْهِ فَقَالَ: ذَرُونِي دَعُونِي فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ.
وَ فِي رِوَايَةٍ مِنَ الْحَدِيثِ الرَّابِعِ مِنَ الصَّحِيحَيْنِ فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بَيْنَ كِتَابِهِ.و روي حديث الكتاب الذي أراد أن يكتبه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لأمته لأمانهم من الضلال عن رسالة جابر بن عبد الله الأنصاري في المتفق عليه من صحيح مسلم فقال في الحديث السادس و التسعين من إفراد مسلم من مسند جابر بن عبد الله ما هذا لفظه
قالَ: وَ دَعا رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِصَحيفَةٍ عِندَ مَوتِهِ فَأرادَ أن يَكتُبَ لَهُم كِتاباً لا يَضِلُّونَ بَعدَهُ وَ كَثُرَ اللَّغطُ وَ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَرَفَضَها (صلی الله علیه و آله و سلم).
أقول: فإذا كان قد شهدوا أن النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) سألهم أن يكتب لهم كتاباً لا يضلّون بعده أبداً. فقالوا: ما شأنه هجر. و في هذا المجلّد الثاني من صحيح مسلم فقالوا: إن رسول الله هجر و معنى الهجر الهذيان كما ذكره مصنّف كتاب اللغة
ص: 496
في الصحاح و غيره و اعترفوا أن الحاضرين ما قبلوا نص النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) على هذا الكتاب الذي أراد أن يكتبه لئلّا يضلّوا بعده أبداً و مع كونهم ما قبلوا هذه السعادة التي هلك بإهمالها اثنتان و سبعون فرقة ممّن ضلّ عن الإيجاب و كان في قبولها أعظم النفع لجميع الأديان حتى قالوا في وجهه الشريف إنه يهجر و نسبوه _ و حاشاه _ إلى الهذيان و قد نزّهه من اصطفاه عما أقدموا عليه من البهتان فقال _جلّ جلاله_ : ﴿وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى﴾ بشهادة القرآن و لقد توعدهم _جلّ جلاله_ متى خاطبوه كبعضهم أنهم هالكون في قوله _جلّ جلاله_ : ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ﴾.
فكيف بقي نستبعد ترك النصوص على علي بن أبي طالب(علیهما السلام) و قد عادى في الله _جلّ جلاله_ كلّ قبيلة قتل من أهلها من قتله في حياة النبي عليه أفضل الصلاة و هم أصحاب القوة و الكثرة في تلك الأوقات.
فصل: و هرگاه شما به تاریخ و ادیان از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا الآن نگاه کنید هیچ زمان و امتی را نمی یابید، مگر آن که گروهی از آن ها یا بیشترشان چیزی روشن و یقینی را با وجود دلائل بسیار ترک و انکار کرده اند و به سوی چیزی که در دنیا و آخرت مایۀ زیان آن ها بوده روی آورده اند؛ و ما از دو کتابی روایت می آوریم که با عنوان صحیح معروف شده و به نام صحیح بخاری و صحیح مسلم نامیده شده اند، و حافظ محمد بن ابی نصر بن عبدالله حمیدی که جامع بین الصحیحین را دارد، در نسخه ای که تاریخ بعضی از اجازات آن به سال 541 هجری قمری بر می گردد، حدیثی صحیح السند را روایت می کند که راوی می گوید:
ابن عباس گفت: روز پنج شنبه!!
بعد آن قدر گریه کرد که اشک چشمش سنگریزه را مرطوب نمود. من گفتم: ای ابن عباس! روز پنج شنبه چیست؟
گفت: درد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شدت یافت. بعد فرمودند: کتف گوسفندی را برای من بیاورید تا برای شما چیزی را بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. پس مردم
ص: 497
به اختلاف و کشمکش پرداختند. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شایسته نیست که در نزد من منازعه و دعوی کنید.
آن گاه فرمودند: مرا واگذارید! مرا رها کنید! آن چه من در آن هستم، بهتر است از آن چه که شما مرا به آن فرا می خوانید. و در روایت دیگر از حدیث چهارم از کتاب صحیحین دارد که ابن عباس همواره می گفت: مصیبت تمام زمانی بود که میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نوشتن او ممانعت ایجاد شد.
و او حدیث کتاب (قلم و دوات) را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست آن را برای امّتش بنویسد تا از گمراهی در امان باشند از رسالۀ جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنهما از صحیح مسلم نقل کرده است پس در حدیث نود و شش از صحیح مسلم از مسند جابر بن عبدالله رضی الله عنهما چنین می گوید:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام مرگش کاغذی را تقاضا نمود و می خواست برای آن ها چیزی را بنویسد که بعد از او هرگز گمراه نشوند هیاهو زیاد شد و برخروشیدند و عمر به سخن آمد. پس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را واگذاشته و ترک نمودند.
من می گویم: هنگامی که آنان در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور داشتند، از آن ها درخواست نمود تا مطالبی برایشان بنویسد که بعد از آن دیگر هرگز دچار گمراهی نشوند و در جلد دوم از کتاب صحیح مسلم آمده: آنان گفتند: پیامبر هجر می گوید و معنای هجر همان طور که صاحب کتاب اللغة في الصحاح و دیگران گفته اند، هذیان و سخنان بیهوده و نامربوط است.
و مخالفین خودشان اعتراف و اقرار کرده اند که حضّار فرمایش روشن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبنی بر آن چه که ایشان چیزی را بنویسند که هرگز مردم گمراه نشوند نپذیرفتند، به علاوه آن که آن ها با این سهل انگاری سعادتی را قبول نکرده و ردّ کردند که موجب هلاکت هفتاد و دو فرقه شد؛ درحالی که اگر می پذیرفتند بالاترین منفعت را برای همه ادیان داشت. نه تنها قبول نکردند بلکه رودررو به ایشان نسبت هذیان و بیهوده گویی دادند و حال آن که خداوند کسی را که برانگیخته بود، از
ص: 498
این بهتان ها منزّه داشته بود. چنانچه خداوند عزّ وجل فرمود: «او از روی هوی و هوس سخن نمی گوید* آن نیست مگرسخن وحی که به او نازل می شود»(1)
و همانا خدای _جلّ جلاله_ برخی از کسانی را که با صدای بلند ایشان را مورد خطاب قرار می دادند به هلاکت و نابودی بیم داده و می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید صدایتان را بر صدای پیامبر بلند نکنید، همچنان که بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می گویید مبادا اعمالتان تباه گردد و خود ندانید».(2)
پس چگونه جا دارد که ما بعید بشماریم که نصوص و سخنان روشن بر امامت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را ترک کردند و به آن بی اعتنا شدند، درحالی که هر قبیله ای در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خدای عز وجل؛ با کسی که افراد آن ها را کشته بودند دشمنی کردند، با آن که آنان اشخاصی بودند که در آن زمان دارای نیرو و جمعیت زیادی بودند.
▣ فصل
و قد كان النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) بلا خلاف بين أهل الإسلام نصّ قبل وفاته (صلی الله علیه و آله و سلم) على أسامة بن زيد بإمارة معلومة و على رعيته الذين يتوجهون في صحبته ثم توفي النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) فلم يستقر إمارة أسامة بن زيد و لا لزوم رعيته حكم الامتثال لرعايته و رأوا المصلحة في أن يكون أسامة بن زيد رعيته و مأموراً و بعض رعيته حاكماً عليه و أميراً. و ما كان الجماعة الذين تقدموا على مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) يخفى عنهم استحقاقه للتقدم عليهم و النصوص عليه و لكنّهم قالوا: إن العرب و قريش و كل من عادى مولانا علياً (صلی الله علیه و آله و سلم) لا يوافقون على تقدمه عليهم و أنه لا مصلحة لهم في العمل بالنصوص عليه كما رأوا أنه لا مصلحة في الكتاب الذي أراد النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) أن يكتب لهم ليسلموا من الاختلاف الذي انتهت حال المسلمين إليه.
فصل: مسلمانان هیچ اختلافی ندارند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از رحلتشان بر
ص: 499
امارت و ریاست اسامة بن زید بر آن لشکر تصریح فرموده و او را سرپرست بر آن ها قرار داد. آن گاه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت، امارت اسامه پابرجا نماند و آن ها مصلحت را در این دیدند که اسامة بن زید به جای امیربودن مأمور باشد و تحت فرمان آن ها قرار گیرد و برخی از افراد لشکر او که تحت فرمانش بودند بر او حکومت کرده و بر او فرمانده شدند.همچنین افرادی که بر مولای ما علی (علیه السلام) در ریاست پیشی گرفتند چیزی از شایستگی و وارستگی او بر آن ها پوشیده نبود، چون خوب می دانستند که تنها او لیاقت ریاست دارد و فرمان روشن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤید اوست ولی آن ها گفتند: عرب و قریش و هر کس که با مولای ما علی (علیه السلام) دشمنی ورزیده بر تقدم و امامت او موافقت و اجماع ندارند و برای خویش چنین مصلحت ندیدند که به نص فرمایش حضرت عمل کنند، همان طور که رای آن ها بر این قرار گرفت که کلماتی را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست بنویسد تا مردم دچار اختلاف نشوند مصلحت ندیدند که آن را بنویسد.
▣ فصل
و قد ذكر الحافظ المسمّى طراز المحدثين أبو بكر أحمد بن موسى بن مردويه في كتاب مناقب مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) فيما جرت الحال عليه من كتاب محرّر عليه ما يقتضي الاعتماد عليه فقال ما هذا لفظه
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ يُوسُفَ قَالَ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: حَدَّثَنَا يَحْيَى الْحِمَّانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَكَمُ بْنُ ظُهَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنْتُ أَسِيرُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي لَيْلَةٍ وَ عُمَرُ عَلَى بَغْلٍ وَ أَنَا عَلَى فَرَسٍ فَقَرَأَ آيَةً فِيهَا ذِكْرُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ! لَقَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ أَوْلَى بِهَذَا الْأَمْرِ مِنِّي وَ مِنْ أَبِي بَكْرٍ. فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: لَا أَقَالَنِي اللَّهُ إِنْ أَقَلْتُكَ. فَقُلْتُ: أَنْتَ تَقُولُ ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ وَ
ص: 500
صَاحِبُكَ اللَّذَانِ وَثَبْتُمَا وَ انْتَزَعْتُمَا مِنَّا الْأَمْرَ دُونَ النَّاسِ. فَقَالَ: إِلَيْكُمْ يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَمَا إِنَّكُمْ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، وَ تَأَخَّرْتُ وَ تَقَدَّمَ هُنَيْئَةً فَقَالَ: سِرْ لَا سِرْتَ. فَقَالَ: أَعِدْ عَلَيَّ كَلَامَكَ، فَقُلْتُ: إِنَّمَا ذَكَرَتْ شَيْئاً فَرَدَدْتُ جَوَابَهُ وَ لَوْ سَكَتَّ سَكَتْنَا.
فَقَالَ: وَ اللَّهِ إِنَّا مَا فَعَلْنَا مَا فَعَلْنَا عَدَاوَةً وَ لَكِنِ اسْتَصْغَرْنَاهُ وَ خَشِينَا أَنْ لَا تَجْتَمِعَ عَلَيْهِ الْعَرَبُ وَ قُرَيْشٌ لِمَا قَدْ وَتَرَهَا. فَأَرَدْتُ أَنْ أَقُولَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَبْعَثُهُ فِي الْكَتِيبَةِ فَيَنْطِحُ كَبْشَهَا فَلَمْ يَسْتَصْغِرْهُ فَتَسْتَصْغِرُهُ أَنْتَ وَ صَاحِبُكَ. فَقَالَ: لَا جَرَمَ فَكَيْفَ تَرَى وَ اللَّهِ مَا نَقْطَعُ أَمْراً دُونَهُ وَ لَا نَعْمَلُ شَيْئاً حَتَّى نَسْتَأْذِنَهُ.
أقول: هذا لفظ ما ذكره و رواه الحافظ أحمد بن موسى بن مردويه منكتاب المناقب الذي أشرنا إليه و اعتمدنا عليه و الدرك عليه.
فصل: عالم و دانشمند مخالفین یعنی حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مَردویه که طراز المحدثین نامیده می شود، در کتاب مورد اعتمادشان چنین روایت کرده که ابن عباس (رضی الله عنه) می گوید: شبی من به همراه عمر بن خطاب حرکت می کردیم درحالی که عمر بر استر و من بر اسبی سوار بودم. پس او آیه ای را خواند که در آن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) یاد شده بود آن گاه گفت: ای پسران عبدالمطلب! به خدا سوگند صاحب و امام شما به کار خلافت از من و ابوبکر شایسته تر بود!!
پس من پیش خود گفتم: خدا از من نگذرد اگر از شما بگذرم.
گفتم: یا امیرالمؤمنین! تو این را می گوئی درحالی که تو و رفیقت هر دو بر حکومت پریده و برنامه و شیرازۀ خلافت را دریده و از ما گرفتید؟
عمر گفت: ای فرزندان عبدالمطلب! دور شوید. بعد از روی تهدید گفت: شما اصحاب عمر هستید پس من قدری خود را عقب کشیدم و او اندکی جلو افتاد آن گاه گفت: نمی آیی؟ راه بیا و بار دیگر گفتارت را تکرار کن گفتم: تو، به نکته ای
ص: 501
اشاره کردی من هم جوابش را دادم و اگر ساکت می شدی ما هم ساکت می شدیم. گفت: به خدا سوگند! آن چه را ما انجام دادیم از روی دشمنی انجام ندادیم بلکه ما او را کار کوچک شمردیم و ترسیدیم عرب و قریش به خاطر خونی که از آن ها ریخته شده بخواهند قصاص کنند و بر گرد او جمع نشوند!!
پس من می خواستم بگویم: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را طلایه دار لشکری می فرستاد. پس او سرانشان را می راند و دور می کرد، او را کوچک نمی شمردند بلکه تو و رفیقت وی را کوچک شمردید. پس عمر گفت: بالاخره چگونه می بینی چیزی را که ما بدون او بر آن قطع پیدا نمی کنیم و کاری را بدون اذن او انجام نمی دهیم.
می گویم: این عبارتی است که او گفته و حافظ احمد بن موسی بن مردویه در کتاب مناقبی که به آن اشاره کردیم روایت نموده و ما بر آن اعتماد نمودیم.
▣ فصل
و روى أيضاً الحافظ أبو بكر أحمد بن موسى بن مردويه في كتاب مناقب مولانا علي (صلی الله علیه و آله و سلم) في المعنى الذي أشرنا إليه ما هذا لفظه.
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ يُوسُفَ قَالَ: حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْن ُسَعْدٍ أَبُو الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُمَارَةَ عَنِ الْحَكِيمِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ عِيسَى بْنِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ قَالَ: خَرَجَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى الشَّامِ وَ أَخْرَجَ مَعَهُ الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ قَالَ: فَجَعَلَ النَّاسُ يَتَلَقَّوْنَ الْعَبَّاسَ وَ يَقُولُونَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَكَانَ الْعَبَّاسُ رَجُلًا جَمِيلًا فَيَقُولُ: هَذَا صَاحِبُكُمْ، فَلَمَّا كَثُرَ عَلَيْهِ الْتَفَتَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ: تَرَى أَنَا، وَ اللَّهِ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنِّي وَ مِنْكَ رَجُلٌ خَلَّفْتُهُ أَنَا وَ أَنْتَ بِالْمَدِينَةِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
فصل: و باز همین حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مَردویه در کتاب مناقب مولانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) چیزی را در همین معنایی که گفتم روایت کرده که
ص: 502
متن عبارت او چنین است:
. . . عیسی بن طلحة بن عبیدالله می گوید: عمر بن خطاب به سوی شام بیرون شد و با خودش عباس بن عبدالمطلب را برد. پس مردم با عباس برخورد کرده و می گفتند: السلام علیک یا امیرالمؤمنین! چون عباس مرد بسیار زیبایی بود، پس عباس می گفت: این رهبر شماست. وقتی که جمعیت زیادی بر گرد او جمع شدند، رو به عمر کرده و گفت: می بینی به خدا قسم که من از تو به این کار خلافت شایسته تر هستم.
عمر گفت: ساکت باش! به خدا سوگند که شایسته تر از من و تو مردی است که من و تو او را در مدینه جا گذاشتیم، یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام).
▣ فصل
و ها أنا قد أوضحنا أحاديث هذه النصوص الصريحة التي لا تحتمل تأويل المتأوّلين و لا اعتذار المعتذرين و رواتها من جهات متفرّقات و في أوقات مختلفات و ما هم ممّن يتّهم بالتعصّب على مولانا علي بن أبي طالب(علیهما السلام) و قد أراد الله _جلّ جلاله_ إخراجها على أيدينا في هذا الوقت الذي اختاره لها فهدانا لاستخراج هذه الأحاديث كما أشرنا إليه و كان ذلك من رحمته لنا و عنايته بنا و فضله علينا الذي نعجز عن الشكر عليه. اللهم و قد تقربنا بذلك إليك و نحن نعرضه عليك فاجعله من الوسائل لديك في كل ما يقتضيه كامل جودك و مقدس وعودك و بلغ سيدنا رسولك صلواتك و سلامك عليه و آله و مولانا علياً سلامك جل جلالك عليه و عترتهما الطاهرين صلواتك عليهم أجمعين أنّنا اجتهدنا فيما نعتقد برأينا إلى رضاك و مدخلاً لنا في حماك و أماناً ليوم نلقاك و إنّنا ما قد قصدنا تعصّباً على مذهب من المذاهب إلّا تأدية لأداء الحق الواجب و قد أوضحنا في كتاب الأنوار الباهرة في انتصار عترته الطاهرة من الأحاديث المتظاهرة التي رواها رجالهم حتىصارت في حكم المتواترة، و من الحجج التي مَن وقف بها و عرفها على التحقيق لم يبق عنده شك فيما كشفناه من صحيح الطريق و سبيل التوفيق و صلى الله على سيد المرسلين محمد النبي و آله
ص: 503
الطاهرين و سلّم تسليماً كثيراً وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
فصل: ما از احادیث و روایات بسیار صریح پرده برداشتیم که احتمال هیچ تأویلی در آن ها نمی رود و هیچ کس نمی تواند از آن عذری بیاورد، چون راویان و زمان آن ها مختلف بوده و هیچ کدام از آن ها از کسانی نیستند که تعصّبی بر مولای ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) داشته باشند، و خداوند عزّ وجل خواست در این زمانی که او را برای آن اختیار کرد، با دست ما آن ها را (احادیث را) اخراج نماید، پس ما را برای استخراج این احادیث هدایت و راهنمایی فرمود همان طور که اشاره نمودیم، و این از رحمت و عنایت و بخشش او بر ما بود که ما از شکر و سپاس آن ناتوان هستیم.
بار خدایا! ما به این کار به سوی تو تقرب جسته و آن را بر تو عرضه می داریم پس آن را نزد خود وسیله ای قرار بده به آن چه که بخشش تمام و وعده های پاک تو آن را اقتضا می کند، و بر آقای ما پیامبر خودت (صلی الله علیه و آله و سلم) و بر مولای ما علی (علیه السلام) و خاندان پاک آن دو (علیهم السلام) سلام و درودت را برسان. ما به نظر خودمان تمام تلاشمان را برای خشنودی و برخورداری از حمایت و عنایت تو، و ایمنی در روزی که تو را دیدار می کنیم به کار بردیم و تمام همّت ما در این کار، پایبندی به این مذهب برای ادای حق واجبی که بر عهدۀ ماست بود؛ و ما در کتاب انوارالباهرة في انتصار عترة الطاهرة احادیث بسیار فراوانی را از راویان مخالفین نقل کردیم تا جایی که آن ها در مرز تواتر قرار گرفت و نیز در آن جا دلائل و حجت هایی را آوردیم که هر کس بر آن آگاه شود و به حقیقت آن پی ببرد، جای هیچ گونه شک و تردیدی در این راه صحیحی که ما آشکار کردیم برای او باقی نمی ماند.
و صلی الله علی سید المرسلین محمد النبی و آله الطاهرین و سلم تسلیماً.
و الحمد لله رب العالمین.
ص: 504
ملحقات
همان طور که مؤلف محترم مرحوم سید بن طاوس در اواخر این کتاب فرمود: روایات زیادی در این موضوع دربارۀ مولا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) در کتاب های شیعیان وارد شده که تصمیم ما بر این است که بخشی از این روایات را یادآور شویم با این مقدمه که مرحوم علامه جلیل القدر مجلسی (رحمه الله) در جلد 37 از بحارالانوار باب 54 صفحه 290 بابی را در این زمینه باز نموده و بر آن باب پنج سرلوحه بسیار مهم قرار داده است:
1_ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل ایمان را فرمان دادند که بر علی (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام داده شود.
2_ این نام بر غیر او نارَواست.
3_ علت نامگذاری ایشان به این لقب با ارزش.
4_ بخشی از مناقب آن بزرگوار.
5_ بعضی از نصوص و کلماتی که بر امامت ایشان دلالت دارد.
قسمت طولانی این باب -- یعنی باب 54 بحارالانوار -- برگرفته شده از همین کتاب الیقین مرحوم سید بن طاووس (رحمه الله) است. اما بخشی از آن هم، روایات دیگری است که ما آن ها را در کنار این مجموعۀ پُرارزش بیان می کنیم. ان شاء الله که مورد استفادۀ همگان قرار بگیرد.
ص: 505
ص: 506
ص: 507
ص: 508
▣ اما سایر روایات:
1_ قَالَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ: جَلَسْتُ إِلَى سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَجَلَسَ إِلَيْهِمْ مُسْتَرْشِداً. فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ: عَلَيْكَ بِكِتَابِ اللَّهِ فَالْزَمْهُ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَإِنَّهُ مَعَ الْكِتَابِ لَا يُفَارِقُهُ فَإِنَّا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: إِنَّ عَلِيّاً يَدُورُ مَعَ الْحَقِّ حَيْثُ دَارَ وَ إِنَّ عَلِيّاً هُوَ الصِّدِّيقُوَ الْفَارُوقُ يُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ.
قَالَ: فَمَا بَالُ النَّاسِ يُسَمُّونَ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ وَ عُمَرَ الْفَارُوقَ؟
قَالَ: نَحَلَهُمَا النَّاسُ اسْمَ غَيْرِهِمَا كَمَا نَحَلُوهُمَا خِلَافَةَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِمْرَةَ الْمُؤْمِنِينَ، لَقَدْ أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمَرَهُمَا مَعَنَا فَسَلَّمْنَا جَمِيعاً عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ.
سُلَیم بن قیس هلالی می گوید: من با سلمان فارسی و مقداد و ابوذر رضوان الله علیهم اجمعین نشسته بودم که مردی از اهل کوفه آمده و برای گرفتن راهنمایی کنار ایشان نشست. سلمان فارسی (رحمه الله) به او فرمود: بر تو باد به کتاب خدا پس همراه و ملازم آن و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) باش؛ زیرا او با کتاب و قرآن است و هرگز از آن جدا نمی شود. ما گواهی می دهیم که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدیم که می فرمودند: همانا هر کجا حق دور بزند علی (علیه السلام) نیز با آن دور می زند و همانا علی (علیه السلام) همان بسیار راستگویِ جدااَندازندۀ میان حق و باطل است.
ص: 509
آن مرد عرض کرد: پس چرا مردم ابوبکر را به عنوان صِدّیق (راستگو) و عمر را فاروق (جدااَندازندۀ بین حق و باطل) نامیدند؟!
فرمود: مردم نام دیگران را به آن ها بستند همان طور که خلافت و جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان بودن را به آن دو بستند، حقیقتِ ماجرا چنین است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما و آن دو فرمان داد که همگی بر علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم.(1)
2_ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لِمَ سُمِّيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: لِأَنَّهُ يَمِيرُهُمُ الْعِلْمَ، أَ مَا سَمِعْتَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ نَمِيرُ أَهْلَنا﴾.
بيان: الميرة بالكسر جلب الطعام، يقال: مار عياله يمير ميراً و أمارهم و امتار لهم، و يرد عليه أن الأمير فعيل من الأمر لا من الأجوف و يمكن التفصي عنه بوجوه: الأول أن يكون على القلب و فيه بُعدٌ من وجوه لا يخفى. الثاني أن يكون أمير فعلاً مضارعاً على صيغة المتكلم و يكون (علیه السلام) قد قال ذلك ثمّ اشتهر به كما في تأبّط شرّاً. الثالث أن يكون المعنى أن أمراء الدنيا إنما يسمّون بالأمير لكونهم متكفّلين لميرة الخلق وما يحتاجون إليه في معاشهم بزعمهم و أمّا أمير المؤمنين (علیه السلام) فإمارته لأمر أعظم من ذلك لأنه يميرهم ما هو سبب لحياتهم الأبدية و قوتهم الروحانية و إن شارك سائر الأمراء في الميرة الجسمانية و هذا أظهر الوجوه.
جابر بن یزید جعفی (رضی الله عنه)(2) می گوید: به امام باقرالعلوم (علیه السلام) عرض کردم: فدایت
ص: 510
گردم برای چه امیرمؤمنان (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند؟
فرمودند: چون ایشان به آنان طعام علمی می دادند آیا کتاب خدای عزّ وجل را نشنیده ای که می فرماید: «ما برای خانواده خویش خوار و بار و مواد غذائی می آوریم». (1)
بیان حدیث: کلمه مِیرَة جلب و درخواست طعام است و مائر، آورندۀ خوار و بار است و اشکال در این است که کلمه امیر بر وزن فعیل از ماده_ اَمَرَ_ مهموز الفاء و میرَة اجوف یایی می باشد؛ پس چگونه امام (علیه السلام) آیه نَمیرُ اَهلَنا را شاهد برای امیر آورده که در واقع از دو نوع ریشه هستند؟
مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه می فرماید: ممکن است چندین جواب از آن داشته باشیم:
1_ این از باب قلب و جابجائی حروف یک کلمه است (مثل کلمه جاه که از ریشۀ وجه می باشد و جای جیم و واو عوض شده است) البته خدشه هایی در این جواب هست.
2_ کلمه امیر صیغه متکلم وحده فعل مضارع باشد که حضرت علی (علیه السلام) همواره این کلمه امیر را _ من فرمانده هستم_ برای خود به کار می بردند تا کم کم آن فعل به عنوان اسم ایشان شهرت یافته مثل تأبط شراً.
3_ معمولاً فرماندهان جهان را امیر می نامند چون آن ها عهده دارآذوقه و خوراک مردم هستند و نیازمندی های زندگی آن ها را تأمین می کنند، اما امارت امیرمؤمنان (علیه السلام) برتر و بزرگ تر از آن است، چون ایشان عهده دار چیزی است که آن مایۀ حیات و زندگی ابدی و تقویت روحی آن هاست و به علاوه ایشان در تأمین امور
ص: 511
جسمی مردم با سایر امرای جهان شریک است و این بهترین جواب است.(1)
3_ عَنِ الثُّمَالِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ(علیهما السلام) يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! لِمَ سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ اسْمٌ مَا سُمِّيَ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ مِيرَةُ الْعِلْمِ يُمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا يُمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ غَيْرِهِ. قَالَ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَلِمَ سُمِّيَ سَيْفُهُ ذَا الْفَقَارِ؟ فَقَالَ (علیه السلام): لِأَنَّهُ مَا ضَرَبَ بِهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ إِلَّا أَفْقَرَهُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ أَفْقَرَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْجَنَّةِ.
قَالَ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَلَسْتُمْ كُلُّكُمْ قَائِمِينَ بِالْحَقِّ؟ قَالَ: بَلَى، قُلْتُ: فَلِمَ سُمِّيَ الْقَائِمُ قَائِماً؟ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا! أَ تَغْفُلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَكَ وَ ابْنَ صَفْوَتِكَ وَ خِيَرَتَكَ مِنْ خَلْقِكَ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِمْ: قَرُّوا مَلَائِكَتِي فَوَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ، ثُمَّ كَشَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) لِلْمَلَائِكَةِ فَسُرَّتِ الْمَلَائِكَةُ بِذَلِكَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ يُصَلِّي، فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ.
بيان:
قال الجزري فيه أنه كان اسم سيفه ذا الفقار لأنه كان فيه حفر صغار حسان و المفقر من السيوف الذي فيه حزوز مطمئنة.
ابوحمزۀ ثمالی (رضی الله عنه) می گوید: از امام باقرالعلوم (علیه السلام) پرسیدم: یا ابن رسول الله! برای چه علی (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شدند درحالی که آن اسمی است که هیچ کس
ص: 512
پیش از او به این نامیده نشده و بعد از او برای هیچ کس جائز نیست که به آن نامیده شود؟
فرمودند: چون ایشان مایۀ طعام علمی مردم بودند که از ایشان تقاضای طعام علمی می شد و از هیچ کس جز او این مهم خواسته نمی شد.ابوحمزه می گوید: عرض کردم: یا ابن رسول الله! چرا شمشیرشان به نام ذوالفَقار خوانده شد؟
فرمودند: چون هیچ کس را با آن نزدند، مگر آن که او را از این دنیا یعنی از خانواده و فرزندانش محتاج و نیازمند می کرد و در آخرت نیز او را از بهشت محروم می نمود.
گفت: عرض کردم: یا ابن رسول الله! آیا همه شما قائم به حق و قیام کنندۀ به آن نیستید؟ فرمودند: آری.
عرض کردم: پس چرا حضرت قائم (علیه السلام) به قائم نامیده شده اند؟
فرمودند: هنگامی که جدّمان امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند، فرشتگان با گریه و ناله به سوی خدای عزّ وجل فریاد و غوغا به پا کرده و عرض کردند: ای معبود و بزرگ ما! آیا از کسی که برگزیدۀ تو و پسر برگزیده و بهترین آفریده ات را کشته غافل شده ای؟!
خدای عزّ وجل به آن ها وحی فرمود: ای فرشتگان من! آرام بگیرید به عزت و شوکت خویش سوگند از آن ها انتقام می گیرم اگرچه بعد از مدت زمانی باشد. آن گاه خداوند عزّ وجل از امامان از نسل امام حسین (علیه السلام) برای فرشتگان پرده برداشت که یکی از آن ها را به نماز ایستاده دیدند، پس خدای عزّ وجل فرمود: به این ایستاده از آن ها انتقام خواهم گرفت.(1)
4_ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ يَقُولُ وَ قَدْ بَلَغَهُ عَنْ أُنَاسٍ مِنْ قُرَيْشٍ إِنْكَارُ تَسْمِيَتِهِ لِعَلِيٍّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ رَسُولًا وَ أَمَرَنِي أَنْ أَسْتَخْلِفَ عَلَيْكُمْ
ص: 513
عَلِيّاً أَمِيراً أَلَا فَمَنْ كُنْتُ نَبِيَّهُ فَإِنَّ عَلِيّاً أَمِيرُهُ تَأْمِيرٌ أَمَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْكُمْ، وَ أَمَرَنِي أَنْ أُعْلِمَكُمْ ذَلِكَ لِتَسْمَعُوا لَهُ وَ تُطِيعُوا إِذَا أَمَرَكُمْ بِأَمْرٍ تَأْتَمِرُونَ وَ إِذَا نَهَاكُمْ عَنْ أَمْرٍ تَنْتَهُونَ أَلَا فَلَا يَأْتَمِرَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فِي حَيَاتِي وَ لَا بَعْدَ وَفَاتِي فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَّرَهُ عَلَيْكُمْ وَ سَمَّاهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمْ يُسَمِّ أَحَداً مِنْ قَبْلِهِ بِهَذَا الِاسْمِ وَ قَدْ أَبْلَغْتُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ فِي عَلِيٍّ؛ فَمَنْ أَطَاعَنِي فِيهِ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَانِي فِيهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ كَانَ مَصِيرُهُ إِلَى النَّارِ وَ إِلَى مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيكِتَابِهِ: ﴿وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها﴾.
ابن عباس (رضی الله عنه) می گوید: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درحالی که خبرِ انکار عده ای از قریش از نامیدن امیرمؤمنان برای علی (علیه السلام) به ایشان رسیده بود شنیدم که بر منبر می فرمودند: ای مردم! خداوند عزّ وجل مرا به عنوان فرستادۀ خود به سوی شما فرستاد و برانگیخت و به من دستور داد که علی (علیه السلام) را به عنوان امیر بر شما به خلافت بنشانم.
آگاه باشید! هر کس را که من پیامبر اویم پس این علی (علیه السلام) هم امیر اوست. این امارتی است که خدای عزّ وجل او را بر شما امیر گردانیده است، و به من فرمان داد تا این را به شما اعلام بدارم تا شما گوش به فرمانش بوده و از او اطاعت و پیروی کنید، زمانی که شما را به کاری فرمان دهد، فرمان ببرید و هرگاه شما را از کاری باز می دارد، باز بایستید.
آگاه باشید! نباید هیچ یک از شما در زندگانی من و بعد از مرگم بر او فرمان بدهد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی او را بر شما امیر و فرمانده قرار داده و او را امیرمؤمنان نامید درحالی که هیچ کس را پیش از او به این اسم نامگذاری نکرده است و من آن چه را دربارۀ علی (علیه السلام) مأموریت داشته و به آن فرستاده شده بودم به
ص: 514
شما رسانیدم، پس هر کس دربارۀ او مرا اطاعت کند در واقع از خداوند عزوجل اطاعت نموده و هر کس دربارۀ او مرا نافرمانی نماید در حقیقت خدای عزّ وجل را عصیان کرده و هیچ حجت و دلیلی برای او نزد خداوند عزّ وجل نباشد و بازگشت او به سوی آتش جهنم خواهد بود و این همان چیزی است که خدای عزّ وجل در کتابش فرموده است: «هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند و از حدودش تجاوز کند او را به آتش وارد کرده و همواره در آن خواهد بود».(1)
5_ عَنْ سِنَانِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ إِنَّا أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتٍ نَوَّهَ اللَّهُ بِأَسْمَائِنَا إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِياً فَنَادَى: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله ثَلَاثاً أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ثَلَاثاً أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً ثَلَاثاً.
سنان بن طریف می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: همانا مااولین خانواده ای هستیم که خداوند تعالی ما را به نام هایمان ستایش نموده است، زیرا هنگامی که خداوند تعالی آسمان ها و زمین را آفرید منادیش را فرمان داد، پس او ندا کرده و سه بار گفت: أشهد أن لا إله إلّا الله و سه بار گفت: أشهد أن محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله و سه بار گفت: أشهد أن علیاً (علیه السلام) أمیرُالمؤمنین حقّاً. شهادت می دهم که معبودی جز خداوند نیست و شهادت می دهم که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ خداست و شهادت می دهم که علی (علیه السلام) به حقیقت امیرمؤمنان است.(2)
6_ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ لِي: لِأَنَّ مِيرَةَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ هُوَ كَانَ يَمِيرُهُمُ الْعِلْمَ.
ص: 515
عبدالمؤمن می گوید: به امام باقرالعلوم (علیه السلام) عرض کردم: چرا امیرمؤمنان (علیه السلام) به امیرمؤمنان ملقّب شدند؟ به من فرمودند: چون طعام اهل ایمان از جانب اوست، او همواره عهده دار طعام علمی آن هاست.(1)
7_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الرَّازِيِّ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَامَ عَلَى قَدَمَيْهِ فَقَالَ: مَهْ! هَذَا اسْمٌ لَا يَصْلُحُ إِلَّا لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ سَمَّاهُ بِهِ وَ لَمْ يُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ غَيْرُهُ فَرَضِيَ بِهِ إِلَّا كَانَ مَنْكُوحاً وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ ابْتُلِيَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ: ﴿إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً﴾.
قَالَ: قُلْتُ فَمَا ذَا يُدْعَى بِهِ قَائِمُكُمْ؟ قَالَ: يُقَالُ لَهُ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
مرحوم عیاشی (رضی الله عنه) از محمد بن اسماعیل رازی از مردی که او نام برده، نقل می کند که مردی به خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد:
السلام علیک یا امیرالمؤمنین! پس ایشان بر روی پاهای خودایستاده و فرمودند: ساکت باش! این اسمی است که جز به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) شایسته نیست، چون خداوند تعالی او را به آن اسم نامیده و هیچ کس جزاو به آن نامیده نمی شود که به آن خشنود شود مگر آن که مورد لواط قرار گرفته و اگر چنین نبوده به آن گناه مبتلی خواهد شد و این همان فرمایش خداوند عزّ وجل در کتابش می باشد: «آنان
ص: 516
نمی خوانند جز زنان (بُتان) را و جز شیطان سرکش گمراه را پیروی نمی کنند»(1)
یعنی او نیز مانند زنان مورد تجاوز قرار می گیرد.
راوی گفت: عرض کردم: پس قیام کنندۀ شما به چه نامی خوانده می شود؟ فرمودند: به او گفته می شود: السلام علیک یا بقیّةَ الله السلام علیک یا ابن رسول الله.(2)
8_ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام): مَتَى سُمِّيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: وَ اللَّهِ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم): ﴿وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَسَمَّاهُ اللَّهُ وَ اللَّهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
وَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام): يَا جَابِرُ! لَوْ يَعْلَمُ الْجُهَّالُ مَتَى سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ لَمْ يُنْكِرُوا حَقَّهُ. قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ! مَتَى سُمِّيَ؟ فَقَالَ لِي: قَوْلُهُ: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ إِلَى أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي: يَا جَابِرُ! هَكَذَا وَ اللَّهِ جَاءَ بِهَا مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم).
جابر (رضی الله عنه) می گوید: به امام باقرالعلوم (علیه السلام) عرض کردم: از چه زمانی +
امیرمؤمنان (علیه السلام) به امیرالمؤمنین نامیده شدند؟
فرمودند: به خدا سوگند! این آیه بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آمد: «و آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم» و این محمد فرستادۀ خدا و علی امیرمؤمنان است؟ پس به خداوند سوگند خداوند تعالی او را امیرمؤمنان نامید.
و جابر می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) به من فرمودند: اگر نادانان می دانستند که از
ص: 517
چه زمانی علی (علیه السلام) به نام امیرمؤمنان نامیده شدند هرگز حق او را انکار نمی کردند.
عرض کردم: فدایت گردم! از چه زمانی به این نام نامیده شدند؟
به من فرمودند: همان فرمایش خدای متعال: «زمانی که پروردگارت از صلب فرزندان آدم ذریه آن ها را گرفت (و آن ها را بر خودشان گواه ساخت) آیا من پروردگار شما نیستم»(1)
و محمد فرستادۀ من و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است.
جابر می گوید: سپس به من فرمودند: ای جابر! به خدا سوگند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) این چنین آیه را آورد. (2)
9_ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ آلِكَ جَاءَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: إِنَّ عَلِيّاً سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَبْلِي. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَبْلَكَ؟ قَالَ: وَ قَبْلَ عِيسَى وَ مُوسَى. فَقَالُوا: وَ قَبْلَ عِيسَى وَ مُوسَى. قَالَ: وَ قَبْلَ سُلَيْمَانَ وَ دَاوُدَ وَ لَمْ يَزَلْ حَتَّى عَدَّدَ الْأَنْبِيَاءَ كُلَّهُمْ إِلَى آدَمَ (علیه السلام) . ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ طِيناً خَلَقَ مِنْ عَيْنَيْهِ دُرَّةً تُسَبِّحُ اللَّهَ وَ تُقَدِّسُهُ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: لَأُسْكِنَنَّكِ رَجُلًا أَجْعَلُهُ أَمِيرَ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَسْكَنَ الدُّرَّةَ فِيهِ فَسُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ.
ابن عباس می گوید: حضرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) روی آورده و به نزد ما آمدند، پس مردم گفتند: یا رسول الله! صلوات خدا بر تو و خاندانت باد، امیرمؤمنان (علیه السلام) آمدند. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا علی (علیه السلام) پیش از من امیرمؤمنان نامیده شدند. به ایشان عرض شد: یا رسول الله! پیش از شما؟!
ص: 518
فرمودند: بلکه پیش از حضرت عیسی و حضرت موسی(علیهما السلام)!
عرض کردند: پیش از حضرت عیسی و حضرت موسی(علیهما السلام)؟!
فرمودند: بلکه پیش از حضرت سلیمان و داود(علیهما السلام)و همین طور تمام پیامبران را تا حضرت آدم (علیهم السلام) بر شمردند، سپس فرمودند: واقعیت این است که وقتی خداوند متعال حضرت آدم (علیه السلام) را به صورت گل آفرید، مرواریدی را از دو چشم او آفرید که خداوند تعالی را تسبیح و تقدیس می کرد. خداوند عزّ وجل فرمود: تو را در مردی ساکن می گردانم که او را امیر بر همه مخلوقات قرار می دهم پس وقتی خداوند علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را خلق نمود آن مروارید را در او قرار داد، پس او پیش از خلقت حضرت آدم (علیه السلام) امیرمؤمنان نامیده شد. (1)
10_ جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة: رَوَى الْحُسَيْنُ صَاحِبُ كِتَابِ الْبَحْثِ مُسْنَداً إِلَى الْبَاقِرِ (علیه السلام) قَالَ: سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ﴾ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) وَ أَقَامَ وَ جَمَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءَ وَ الْمَلَائِكَةَ وَ تَقَدَّمْتُ وَ صَلَّيْتُ بِهِمْ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَالَ جَبْرَئِيلُ: قُلْ لَهُمْ: بِمَ يَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
مرحوم کراجکی رضوان الله تعالی علیه در جامع الفوائد از امام باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: دربارۀ این فرمایش خدای عزوجل: «اگر در آن چه بر تو فرو فرستادیم تردید داری از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می خواندند
ص: 519
بپرس»(1) از ایشان سؤال شد که آن ها چه کسانی هستند؟ فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که من به آسمان چهارم برده شدم جبریل (علیه السلام) اذان و اقامه گفت و تمام پیامبران و صدیقان و شهداء و فرشتگان را جمع نمود و من جلو ایستاده و با آنان نماز گزاردم، وقتی از نماز رو گردانیدم جبریل (علیه السلام) گفت: به ایشان بفرمائید که به چیزی شهادت می دهند؟ گفتند: ما به یکتایی خداوند تعالی و پیامبری تو و امیرمؤمنان بودن علی (علیه السلام) شهادت می دهیم.
بیان: جناب موسی پسر امام جواد (علیه السلام) می گوید: یحیی بن اکثم از من چیزهایی را پرسید و در ضمن سؤالاتش این بود که این آیه: «اگر در آنچه بر تو فرو فرستادیم تردید داری» آیا دربارۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است یا غیر او؟ اگر دربارۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد لازم می آید که آن حضرت در آنچه بر او نازل می شده در شک و تردید باشد، درحالی که آن بزرگوار هرگز شک نداشتند و اگر دربارۀ دیگران باشد لازم می آید که برای غیر پیامبر هم از جانب خدای متعال کتابی نازل شده باشد.
موسی می گوید: سؤال او را به گوش برادرم امام هادی (علیه السلام) رسانیدم.
آن بزرگوار فرمودند: این خطاب دربارۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. البته در او شکی نبود بلکه گروهی از نادانان می گفتند: چرا خدای متعال فرشته ای را نفرستاد که به خوردن و آشامیدن و راه رفتن در بازار نیازی نداشته باشد؟ پس خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی فرستادکه: اگر تو را، یعنی جهّال قومت را شکی هست در آنچه به تو نازل کردم، در حضور آنان از اهل کتاب آسمانی بپرس که آیا خدای متعال قبل از من پیامبری که طعام بخورد و در بازار راه برود مبعوث نموده یا نه؟ چون همه معترف بودند به آمدن پیامبری که می خورد و راه می رفت پس لازم است شما را ای نادانان که اقتدا به گذشتگان خود کنید و در نبوت من شکی نداشته باشید.(2)
ص: 520
11_ وَ رَوَى الشَّيْخُ الْفَقِيهُ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدِيثاً مُسْنَداً عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِيٍّ: يَا عَلِيُّ! طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّكَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ وَ كَذَّبَ بِكَ، أَنْتَ الْعَلَمُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ أَحَبَّكَ فَازَ وَ مَنْ أَبْغَضَكَ هَلَكَ. يَا عَلِيُّ! أَنَا الْمَدِينَةُ وَ أَنْتَ الْبَابُ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ. يَا عَلِيُّ! ذِكْرُكَ فِي التَّوْرَاةِ وَ ذِكْرُ شِيعَتِكَ قَبْلَ أَنْ يُخْلَقُوا بِكُلِّ خَيْرٍ وَ كَذَلِكَ ذِكْرُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ وَ مَا أَعْطَاكَ اللَّهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ فَإِنَّ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ يُعَظِّمُونَ إلياء [إِلْيَا] وَ شِيعَتَهُ وَ مَا يَعْرِفُونَهُمْ وَ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَذْكُورُونَ فِي كُتُبِهِمْ فَأَخْبِرْ أَصْحَابَكَ أَنَّ ذِكْرَهُمْ فِي السَّمَاءِ أَفْضَلُ وَ أَعْظَمُ مِنْ ذِكْرِهِمْ فِي الْأَرْضِ فَلْيَفْرَحُوا بِذَلِكَ وَ يَزْدَادُوا اجْتِهَاداً فَإِنَّ شِيعَتَكَ عَلَى مِنْهَاجِ الْحَقِّ وَ الِاسْتِقَامَةِ، الْحَدِيثَ.
وَ رَوَى الْكَرَاجُكِيُّ فِي كَنْزِ الْفَوَائِدِ حَدِيثاً مُسْنَداً إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً مَا اسْتَقَرَّ الْكُرْسِيُّ وَ الْعَرْشُ وَ لَا دَارَ الْفَلَكُ وَ لَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا بِأَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهَا: لا إله إلّا الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَ اخْتَصَّنِي اللَّطِيفُ بِنِدَائِي قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ! قَالَ: أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ شَقَقْتُ اسْمَكَ مِنِ اسْمِي وَ فَضَّلْتُكَ عَلَى جَمِيعِ بَرِيَّتِي فَانْصِبْ أَخَاكَ عَلِيّاً عَلَماً لِعِبَادِي يَهْدِيهِمْ إِلَى دِينِي. يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي قَدْ جَعَلْتُ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَنْ تَأَمَّرَ عَلَيْهِ لَعَنْتُهُ وَ مَنْ خَالَفَهُ عَذَّبْتُهُ وَ مَنْ أَطَاعَهُ قَرَّبْتُهُ. يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي قَدْ جَعَلْتُ عَلِيّاً إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ فَمَنْ تَقَدَّمَ عَلَيْهِ أَخَّرْتُهُ وَ مَنْ عَصَاهُ أَسْحَقْتُهُ إِنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ
ص: 521
حُجَّتِيعَلَى الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ.
و باز مرحوم کراچکی سند را به انس ابن مالک می رساند که او گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمودند: یا علی! خوشا به حال کسی که تو را دوست بدارد و وای بر کسی که دشمن تو باشد و تو را تکذیب نماید، تو پرچم هدایت برای این امت می باشی، هر کس تو را دوست بدارد به رستگاری آمده و هر کس تو را دشمن بدارد به هلاکت رسیده است.
یا علی! من شهر علم هستم و تو در آن می باشی.
یا علی! تو امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان هستی.
یا علی! تو و شیعیانت پیش از آن که آفریده شوند به تمام خوبی ها در تورات یاد شده اید و هم چنین یاد ایشان و آن چه از علم و دانش خدای متعال به تو عطا کرده در انجیل آمده است. پس به درستی که اهل انجیل اِلیا و شیعیانش و آن چه را از آن ها می شناسند بزرگ می شمارند تو و شیعیانت در کتاب هایشان یاد شده اید.
پس یارانت را خبر بده که یاد آن ها در آسمان برتر و بزرگ تر از یادشان در زمین است، در نتیجه باید به آن شادمان بوده و بر کوشش خود بیفزایند زیرا شیعیان تو بر راه حق و حقیقت و استقامت هستند. . .
در ادامه مرحوم کراچکی در کنز الفوائد سند را به ابن عباس می رساند که او گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: سوگند به کسی که مرا به حق به عنوان پیامبر مژده دهنده و ترساننده برانگیخت، کرسی و عرش سر پا نایستاد و افلاک به گردش نیامد و آسمان ها و زمین بر پا نشد مگر آن که خدای متعال بر آن نوشت: لا إله إلّا الله محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
همانا خدای تعالی هنگامی که مرا به آسمان برد و با لطف و مهربانی مرا به ندای خویش مخصوص گردانید، فرمود: یا محمد! عرض کردم: لبیک ربی و سعدیک! بله ای پروردگارم!
ص: 522
فرمود: من محمود و تو محمد هستی، نام تو را از نام خویش جدا نمودم و تو را بر همۀ آفریده هایم برتری دادم، پس تو برادرت علی (علیه السلام) را به عنوان پرچم هدایت برای بندگانم نصب بنما تا ایشان را به دین من هدایت کند.
یا محمد! همانا من علی (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان قرار دادم پس هر کس خود را بر او امیر و فرمانروا قرار بدهد من او را لعنت کردم، و هر کس با او مخالفت ورزد عذابش نمایم، و هر کس او را اطاعت کند او را به خویش نزدیک گردانم.یا محمد! همانا من علی (علیه السلام) را پیشوای مسلمانان قرار دادم، پس هر کس بر او پیشی بگیرد او را مؤخّر بدارم و هر کس از او نافرمانی نماید او را از رحمت خود دور می دارم. همانا علی (علیه السلام) مهتر و بزرگ همه جانشینان و جلودار دست وروسفیدان و حجت من بر تمام مخلوقات است.(1)
12_ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى شَكَّكَتْنِي. قَالَ: مَا؟ قَالَ: قُلْتُ قَوْلُهُ: ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ﴾ الْآيَةَ، مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أُمِرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِسُؤَالِهِمْ؟ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ فَصِرْتُ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ جَمَعَ اللَّهُ إِلَيَّ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الْمَلَائِكَةَ فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ ثُمَّ قَدَّمَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَصَلَّى بِهِمْ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: بِمَ تَشْهَدُونَ؟ قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؛ فَهُوَ مَعْنَى قَوْلِهِ:﴿فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ﴾.
زرارة بن اعین(2) می گوید: به امام باقرالعلوم (علیه السلام) عرض کردم: آیه ای در کتاب
ص: 523
خدای تعالی مرا به شک و تردید انداخته است.
فرمودند: آن چیست؟
عرض کردم: فرمایش او: «اگر در آن چه بر تو فرو فرستادیم تردید داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می خواندند بپرس. . . »(1)
آنان کیستند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سؤال از آن ها دستور یافته است؟
فرمودند: همانا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که من به آسمان برده شدم و به آسمان چهارم رسیدم، خداوند متعال تمام پیامبران و صدّیقان و فرشتگان را به سوی من جمع نمود، پس جبریل (علیه السلام) اذان و اقامه نماز را گفت؛ آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جلو ایستاده و با آن ها نماز گذاشت. پس وقتی از نماز رو گردانید به آنان فرمودند: شما به چه چیزی شهادت می دهید؟
گفتند: شهادت به یکتائی خداوند می دهیم و این که تو پیامبر خدا هستی و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است پس این همان معنای فرمایش خداوند متعال است:
ص: 524
«پس از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می خواندند بپرس».(1)
13_ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا سَمَّيْنَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حَتَّى سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ؛ كُنَّا نَحْنُ مَارِّينَ فِي أَزِقَّةِ الْمَدِينَةِ يَوْماً إِذْ أَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. فَقَالَ: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. كَيْفَ أَصْبَحْتَ؟ فَقَالَ: أَصْبَحْتُ وَ نَوْمِي خَطَرَاتٌ وَ يَقَظَتِي فَرَغَاتٌ وَ فِكْرَتِي فِي يَوْمِ الْمَمَاتِ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَعَجِبْتُ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي عَلِيٍّ. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا الَّذِي قُلْتَ فِي ابْنِ عَمِّي؟ أَ حُبّاً لَهُ أَمْ شَيْئاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا قُلْتُ فِيهِ شَيْئاً إِلَّا رَأَيْتُ بِعَيْنَيَّ. قُلْتُ: وَ مَا الَّذِي رَأَيْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي فِي السَّمَاءِ مَا مَرَرْتُ بِبَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ رَأَيْتُ مَكْتُوباً عَلَيْهِ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، مِنْ قَبْلِ أَنْ يُخْلَقَ آدَمُ بِسَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ.
ابن عباس می گوید: به خدا سوگند ما علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را به امیرمؤمنان لقب ندادیم تا این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به آن نامیدند. ما روزی در یکی از کوچه های مدینه عبور می کردیم که علی بنابی طالب(علیهما السلام) به سوی ما آمده و گفت: السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته.
پس ایشان فرمودند: و علیک السلام یا امیرالمؤمنین! در چه حالی شب را صبح کردی؟
عرض کرد: صبح کردم درحالی که خوابم دچار نوسان و بیداریم به اضطراب و اندیشه ام در روز مردن بود.
ص: 525
ابن عباس گفت: من از فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ علی (علیه السلام) به شگفتی آمده و عرض کردم: یا رسول الله! این چیست که دربارۀ پسر عمویم فرمودید؟ آیا از روی محبت و دوستی به اوست یا چیزی از جانب خداوند تعالی آمده است؟
فرمودند: نه به خدا سوگند! جز آن چه به چشم خود دیدم چیزی دربارۀ او نگفتم.
عرض کردم: یا رسول الله! چه چیزی را دیدید؟
فرمودند: شبی که به آسمان برده شدم بر هیچ دری از درهای بهشت عبور نکردم مگر آن که دیدم هفت هزار سال پیش از آن که آدم (علیه السلام) آفریده شود بر آن نوشته شده: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان است.(1)
مرحوم مجلسی در پایان این بخش از کتاب خود می فرماید: هیچ شخص با انصافی در تواتر این اخباری که از جانب شیعه و مخالفین با سندهای بسیار و گوناگون نقل شده شک نمی کند، علاوه بر آن که ما برخی از آن ها را به خاطر طولانی شدن کتاب ترک نمودیم و برخی دیگر را در سایر ابواب ذکر کردیم؛ البته همین مقدار برای مقصود ما کافی است و با این اخبار و احادیث دیگر هیچ شک و تردیدی نیست که این ها نص در امامت و خلافت او نیز می باشد، چون هرگاه او در زندگانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از وفات او از جانب خدا و رسولش امیرمؤمنان باشد پس بر همگان لازم است که در آن چه او به آن امر می کند و از هر چه باز می دارد از او اطاعت کند، و به خاطر آن که کلمه مؤمن جمع مُحَلّای به الف و لام آمده عمومیت داشته و این اطاعت بر همه اهل ایمان لازم گشته است، و این همان معنای امامت کبری و ریاست عظمی است.(2)
14_ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَجَدْتُ عَلَى كُلِّ بَابِ سَمَاءٍ مَكْتُوباً: لا
ص: 526
إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. وَ لَمَّا صِرْتُ إِلَى حُجُبِ النُّورِ رَأَيْتُ عَلَى كُلِّ حِجَابٍ مَكْتُوباً: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. وَ لَمَّا صِرْتُ إِلَى الْعَرْشِ وَجَدْتُ عَلَى كُلِّ رُكْنٍ مِنْ أَرْكَانِهِ مَكْتُوباً: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
جابر بن یزید جعفی (رضی الله عنه) از جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما نقل می کند که او گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: وقتی مرا به آسمان هفتم بردند بر هر دری از آسمان دیدم نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ خدا، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیر مؤمنان است، و هنگامی که به پرده های نور وارد شدم دیدم بر هر پرده ای نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ خدا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیر مؤمنان است. و زمانی که به عرش رسیدم دیدم که بر هر پایه ای از پایه های آن نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ خدا و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیر مؤمنان است.(1)
15_ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلَ أَبُو بَصِيرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! كَمْ عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ فَقَالَ: مَرَّتَيْنِ، فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِيلُ مَوْقِفاً فَقَالَ لَهُ: مَكَانَكَ يَا مُحَمَّدُ! فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَكٌ قَطُّ وَ لَا نَبِيٌّ، إِنَّ رَبَّكَ يُصَلِّي. فَقَالَ: يَا جَبْرَئِيلُ! وَ كَيْفَ يُصَلِّي؟ قَالَ: يَقُولُ: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي. فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ.
ص: 527
قَالَ: وَ كَانَ كَمَا قَالَ اللَّهُ: ﴿قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى﴾، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! مَا قَابُ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى؟ قَالَ: مَا بَيْنَ سِيَتِهَا إِلَى رَأْسِهَا. قَالَ: فَكَانَ كَمَا قَالَ، بَيْنَهُمَا حِجَابٌ يَتَلَأْلَأُ بِخَفْقٍ وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا وَ قَدْ قَالَ: زَبَرْجَدٌ، فَنَظَرَ فِي مِثْلِ سَمِّ الْإِبْرَةِ إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ نُورِ الْعَظَمَةِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: يَا مُحَمَّدُ! قَالَ: لَبَّيْكَ رَبِّي! قَالَ: مَنْ لِأُمَّتِكَ مِنْ بَعْدِكَ؟ قَالَ: اللَّهُ أَعْلَمُ. قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
قَالَ: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) لِأَبِي بَصِيرٍ: يَا بَا مُحَمَّدٍ! وَ اللَّهِ مَاجَاءَتْ وَلَايَةُ عَلِيٍّ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَكِنْ جَاءَتْ مِنَ السَّمَاءِ مُشَافَهَةً.
علی بن ابی حمزه بطائنی(1) می گوید: درحالی که من در محضر امام جعفر
ص: 528
ص: 529
صادق (علیه السلام) حاضر بودم، ابوبصیر از ایشان پرسید: فدایت گردم! پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)چند بار به معراج رفت؟
فرمودند: دو بار، پس جبریل (علیه السلام) ایشان را در جایگاهی متوقف نموده و عرض کرد: یا محمد! همین جا بایست که تو به مکانی قدم گذارده ای که هرگز هیچ فرشته و هیچ پیامبری به این جا قدم نگذارده است، همانا پروردگارت در حال صلاة یعنی در حال ریزش رحمت یا درود و تحیت بر توست.
گفتم: ای جبرئیل! آن، چگونه صلاتی است؟
گفت: می فرماید: سبوح و قدوس، من پروردگار فرشتگان و روح هستم که رحمتم بر خشمم پیشی دارد.
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: بارخدایا! عفو و گذشت تو را خواستارم. بعد امام (علیه السلام) فرمودند: آن بزرگوار (صلی الله علیه و آله و سلم) در چنان جایگاهی بود که خداوند متعال می فرماید: «تا به اندازۀ دو کمان یا کمتر»(1)در محضر معنوی او رسید.
پس ابوبصیر به او عرض کرد: فدایت گردم مراد از این دو کمان یا کمتر چیست؟
فرمودند: به اندازۀ فاصله میان دو سر هلال ماه. آن گاه فرمودند: و در میان آن دو پرده ای می درخشید و خاموش می شد و به گمانم فرمودند: آن زبرجدی بود، پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نور عظمت رابه اندازه سوراخ سوزن تا هر آن چه خداوند بخواهد، دید. خدای تبارک و تعالی فرمود: ای محمد!
عرض کرد: لبیک ای پروردگارم!
فرمود: بعد از تو چه کسی برای امتت می باشد؟
عرض کرد: خداوند _جلّ جلاله_ آگاه تر است.
ص: 530
فرمود: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) همو که امیرمؤمنان و مهتر مسلمانان و پیشوای دست وروسفیدان است. سپس امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: ای ابا محمد! به خدا سوگند ولایت حضرت علی (علیه السلام) از زمین نیامده و تعیین نشده بلکه به صورت مشافهه ای از آسمان رسیده است. (1)
16_ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيٍّ (علیه السلام): يَا عَلِيُّ! أَنْتَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ حُجَّةُ اللَّهِ بَعْدِي عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ وَصِيُّ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ. يَا عَلِيُّ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ مِنْهَا إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ مِنْهَا إِلَى حُجُبِ النُّورِ وَ أَكْرَمَنِي رَبِّي جَلَّ جَلَالُه بِمُنَاجَاتِهِ قَالَ لِي: يَا مُحَمَّدُ! قُلْتُ: لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ! تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ. قَالَ: إِنَّ عَلِيّاً إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورٌ لِمَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِي فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! بَلَغَ مِنْ قَدْرِي حَتَّى إِنِّي أُذْكَرُ هُنَاكَ. فَقَالَ: نَعَمْ يَا عَلِيُّ! فَاشْكُرْ رَبَّكَ.
فَخَرَّ عَلِيٌّ (علیه السلام) سَاجِداً شُكْراً لِلهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْهِ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ارْفَعْ رَأْسَكَ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ بَاهَى بِكَ مَلَائِكَتَهُ.
سعید بن جبیر(2) از ابن عباس نقل می کند که او گفت: پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت
ص: 531
علی (علیه السلام) فرمودند: یا علی! تو پیشوای مسلمانان و امیرمؤمنان و جلودار دست وروسفیدان می باشی و بعد از من حجت خدا بر همه آفریدگان و مهتر جانشینان و جانشین مهتر پیامبران هستی. یا علی! هنگامی که من به آسمان هفتم رفتم، بخشی از آن سدرة المنتهی و بخشی دیگر از آن حجاب های نور بود و در آن جا پروردگارم _جلّ جلاله_ با سخن گفتن با من مرا گرامی داشته و به من فرمود: یا محمد!
عرض کردم: لبیک ای پروردگارم! تو بلندمرتبه و والا هستی.
فرمود: همانا علی (علیه السلام) پیشوای دوستان من و نور است برای هر کس که از من اطاعت کند و او کلمه ای است که آن را بر پرهیزکاران لازم نمودم. هر کس از او اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس از او نافرمانی کند از من نافرمانی کرده است، پس این را به او مژده بده.
حضرت علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! آیا قدر و منزلت من به جائی رسیده که در آن مکان یاد شوم؟!
فرمودند: آری ای علی! از پروردگارت سپاسگزاری بنما.
ص: 532
پس حضرت علی (علیه السلام) به عنوان تشکر از خداوند متعال بر آن چه که به او نعمت عطا کرده به سجده افتاد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: یا علی! سر بردار که خداوند تعالی به تو بر فرشتگان مباهات نمود.(1)
17_ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ هُوَ بِالْأَبْطَحِ بِالْبُرَاقِ أَصْغَرَ مِنَ الْبَغْلِ وَ أَكْبَرَ مِنَ الْحِمَارِ عَلَيْهِ أَلْفُ أَلْفِ مِحَفَّةٍ مِنْ نُورٍ فشَمَسَ الْبُرَاقُ حِينَ أَدْنَاهُ مِنْهُ لِيَرْكَبَهُ فَلَطَمَهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام)لَطْمَةً عَرِقَ الْبُرَاقُ مِنْهَا ثُمَّ قَالَ: اسْكُنْ فَإِنَّهُ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ رَفَّ بِهِ مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ إِلَى السَّمَاءِ فَتَطَايَرَتِ الْمَلَائِكَةُ مِنْ أَبْوَابِ السَّمَاءِ، فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: اللَّهُ أَكْبَرُ! اللَّهُ أَكْبَرُ! فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: عَبْدٌ مَخْلُوقٌ. قَالَ: ثُمَّ لَقُوا جَبْرَئِيلَ فَقَالُوا: يَا جَبْرَئِيلُ! مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُحَمَّدٌ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ ثُمَّ رَفَّ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَتَطَايَرَتِ الْمَلَائِكَةُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله.
فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: عَبْدٌ مَخْلُوقٌ فَلَقُوا جَبْرَئِيلَ. فَقَالُوا: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: مُحَمَّدٌ، فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ فِي سَمَاءٍ سَمَاءٍ ثُمَّ أَتَمَّ الْأَذَانَ ثُمَّ صَلَّى بِهِمْ رَسُولُ اللَّهِ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ أَمَّهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ثُمَّ مَضَى بِهِ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) حَتَّى انْتَهَى بِهِ إِلَى مَوْضِعٍ فَوَضَعَ إِصْبَعَهُ عَلَى مَنْكِبِهِ ثُمَّ رَفَعَهُ فَقَالَ لَهُ: امْضِ يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ لَهُ: يَا جَبْرَئِيلُ! تَدَعُنِي فِي هَذَا الْمَوْضِعِ؟ قَالَ: فَقَالَ لَهُ: يَا مُحَمَّدُ! لَيْسَ لِي أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَقَامَ وَ لَقَدْ وَطِئْتَ مَوْضِعاً مَا وَطِئَهُ أَحَدٌ قَبْلَكَ وَ لَا يَطَؤُهُ أَحَدٌ بَعْدَكَ.
قَالَ: فَفَتَحَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْعَظِيمِ مَا شَاءَ اللَّهُ قَالَ: فَكَلَّمَهُ اللَّهُ ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما
ص: 533
أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ﴾ قَالَ نَعَمْ: يَا رَبِّ ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ﴾ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ﴾ قَالَ مُحَمَّدٌ: ﴿رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ﴾ قَالَ: قَالَ اللَّهُ: يَا مُحَمَّدُ! مَنْ لِأُمَّتِكَ بَعْدَكَ؟ فَقَالَ: اللَّهُ أَعْلَمُ. قَالَ: عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ وَلَايَتُهُ إِلَّا مِنَ اللَّهِ مُشَافَهَةً لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم).
عبدالصمد بن بشیر می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: جبریل (علیه السلام) در وادی ابطح بُراق را که کوچک تر از قاطر و بزرگ تر از الاغ بود برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد، درحالی که بر آن یک میلیون پوشش از نور بود. وقتی آن براق را نزدیک آورد تا ایشان سوار شوند قدری چموشی و نافرمانی کرد، جبریل (علیه السلام) یک سیلی بر او زد که براق از آن ضربه به عرق افتاد.
سپس گفت: آرام بگیر که او محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است، آن گاه بال گشود و اورا از بیت المقدس به آسمان بالا برده و فرشتگان از درهای آسمان به پرواز آمدند.
جبریل (علیه السلام) گفت: الله اکبر! الله اکبر!
پس فرشتگان گفتند: او بنده ای آفریده شده است. سپس آنان با جبریل (علیه السلام) دیدار نموده و گفتند: ای جبریل! او کیست؟
گفت: او حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس بر او سلام دادند، آن گاه ایشان را با براق به آسمان دوم برده و فرشتگان به پرواز در آمدند. جبریل (علیه السلام) گفت: اشهد ان لا إله إلّا الله، اشهد ان لا إله إلّا الله. پس فرشتگان گفتند: او بنده ای آفریده شده است
ص: 534
پس با جبریل (علیه السلام) دیدار نموده و گفتند: او کیست؟
گفت: او حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است، آن ها بر او سلام دادند. همین طور ایشان آسمان به آسمان را پیمودند، آنگاه جبرئیل (علیه السلام) اذان را تمام کرد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با آنان در آسمان هفتم نماز خوانده و بر آن ها امامت نمودند، سپس جبریل (علیه السلام) ایشان را بردند تا به جایگاهی رسید و انگشت خود را بر شانه های ایشان گذاشت. دوباره او را بالا برده و به او عرض کرد: یا محمد! دیگر بر من جائز نیست و امکان ندارد که بالاتر بیایم و به تحقیق تو در جایی قدم گذاردی که هیچ کس پیش از تو پا نگذاشته و هیچ کس بعد از تو به آن پا نخواهد گذاشت، پس خداوند عزّ وجل آن چه می خواست عظمت و بزرگی را بر او گشود. خدای عزّ وجل با او سخن گفت: «پیامبر به آن چه از جانب پروردگارش بر او فرستاده شد ایمان آورده است». (1)
گفت: آری ای پروردگار من! «و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگانش ایمان آورده اند و گفتند: میان هیچ یک از فرستادگانش تفاوت نمی گذاریم و گفتند: شنیدیم و گردن نهادیم پروردگارا آمرزش تو را می خواهیم و بازگشت به سوی تو است». خدای تبارک و تعالی فرمود: «و خداوند هیچ کس را جز به اندازه قدرتش تکلیف نمی کند، آن چه از خوبی به دست آورده به سود اوست و آن چه از بدی به دست آورده بر ضرر اوست».
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: پرودگارا! «اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر. پروردگارا! هیچ بار گرانی بر ما مگذار هم چنان که بر کسانی که پیش از ما بودند نهادی. پرودگارا! و آن چه تاب آن را نداریم بر ما تحمیل مکن و از ما در گذر و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور سرور ما توئی پس ما را بر گروه کافران پیروزکن».(2)
خداوند متعال فرمود: یا محمد! چه کسی بعد از تو سرپرست برای امت باشد؟
عرض کرد: خداوند داناتر است.
ص: 535
فرمود: علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند که ولایت او از جانب خدائیست که رو در رو، آن را به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود. (1)
18_ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَلْقَمَةَ الْإِيَادِيِّ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ (رضی الله عنه) يَسْتَنْفِرَانِ النَّاسَ خَرَجَ حُذَيْفَةُ (رحمه الله) وَ هُوَ مَرِيضٌ مَرَضُهُ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ فَخَرَجَ يَتَهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ فَحَرَّصَ النَّاسَ عَلَى اتِّبَاعِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ طَاعَتِهِ وَ نُصْرَتِهِ ثُمَّ قَالَ: أَلَا مَنْ أَرَادَ _ وَ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ _ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، أَلَا فَوَازِرُوهُ وَاتَّبِعُوهُ وَانْصُرُوهُ. قَالَ يَعْقُوبُ: أَنَا وَ اللَّهِ سَمِعْتُهُ مِنْ عَلِيِّ بْنِ عَلْقَمَةَ وَمِنْ عُمُومَتِي يَذْكُرُونَهُ عَنْ حُذَيْفَةَ.
علی بن علقمۀ ایادی می گوید: هنگامی که امام حسین بن علی(علیهما السلام)و عمار بن یاسر (رضی الله عنه) پا به میدان گذاشته و مردم را می رماندند، حذیفه (رحمه الله) با بیماری که منجر به مرگ او شد بیرون آمد، و درحالی که در میان دو نفر به آرامی راه می رفت مردم را به پیروی و اطاعت و یاری نمودن حضرت علی (علیه السلام) تحریک و تشویق می کرد. سپس گفت: آگاه باشید! به خدایی که معبودی جز او نیست، هر کس بخواهد که به امیرمؤمنان حقیقی و واقعی بنگرد باید به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) نگاه کند.
آگاه باشید! او را یاری کنید و از او پیروی و حمایت نمائید.
یعقوب بن زیاد می گوید: به خدا سوگند! من از علی بن علقمه و از عموهایم شنیدم که این ماجرا را از حذیفه نقل می کردند.(2)
ص: 536
19_ قَالَ الْبَاقِرُ (علیه السلام): جَاءَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ غَيْرُهُمْبَعْدَ ذَلِكَ إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالُوا لَهُ: أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِالنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) هَلُمَّ يَدَكَ نُبَايِعْكَ فَوَ اللَّهِ لَنَمُوتَنَّ قُدَّامَكَ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَاغْدُوا عَلَيَّ غَداً مُحَلِّقِينَ. فَحَلَقَ عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ حَلَقَ سَلْمَانُ وَ حَلَقَ مِقْدَادٌ وَ حَلَقَ أَبُو ذَرٍّ وَ لَمْ يَحْلِقْ غَيْرُهُمْ ثُمَّ انْصَرَفُوا فَجَاءُوا مَرَّةً أُخْرَى بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالُوا لَهُ: أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنْتَ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِالنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) هَلُمَّ يَدَكَ نُبَايِعْكَ وَ حَلَفُوا. فَقَالَ: إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَاغْدُوا عَلَيَّ مُحَلِّقِينَ فَمَا حَلَقَ إِلَّا هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةُ. قُلْتُ: فَمَا كَانَ مِنْهُمْ عَمَّارٌ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَعَمَّارٌ مِنْ أَهْلِ النَّارِ. فَقَالَ: إِنَّ عَمَّاراً قَدْ قَاتَلَ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام).
امام باقرالعلوم (علیه السلام) می فرمایند: بعد از آن که آن ها خلافت را ربودند، گروهی از مهاجر و انصار به سوی حضرت علی (علیه السلام) آمده و به ایشان عرض کردند: به خدا سوگند! تو امیرمؤمنان هستی و تو سزاوارترین و شایسته ترین و نزدیک ترین مردم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشی، دست جلو بیاور تا با تو بیعت کنیم، به خدا سوگند! ما در برابر تو می میریم و پیش مرگ شما می شویم.
امّا پس علی (علیه السلام) فرمودند: اگر راست می گوئید فردا صبح به نزد من بیائید درحالی که سرهایتان را تراشیده باشید پس علی (علیه السلام) و سلمان و مقداد و ابوذر رضوان الله تعالی علیهم اجمعین نیز سر تراشیدند ولی کسی غیر از این ها سر نتراشید. آن گاه برگشتند و یک بار دیگر بعد از آن آمده و عرض کردند: به خدا سوگند! تو امیرمؤمنان هستی و تو سزاوارترین و شایسته ترین و نزدیک ترین مردم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشی، بیا تا با تو بیعت نمائیم و به آن سوگند یاد کردند. پس علی (علیه السلام) فرمودند: اگر راست میگوئید فردا صبح به نزد من بیائید درحالی که سرهایتان را
ص: 537
تراشیده باشید، امّا جز همین سه نفر کسی سرش را نتراشید.
عرض کردم: در میان این گروه عمار بن یاسر نبود؟
فرمودند: خیر.
عرض کردم: آیا عمار اهل آتش است؟
فرمودند: همانا عمار به همراه علی (علیه السلام) به کارزار و جنگ پرداخت.(1)
20_ احْتِجَاجُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي جَوَابِ كِتَابٍ كَتَبَهُ إِلَيْهِ كَانَ حِينَ هُوَ عَامِلُهُ عَلَى الْمَدَائِنِ بَعْدَ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ سَلْمَانَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ؛
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ قَدْ أَتَانِي مِنْكَ كِتَابٌ _ يَا عُمَرُ _ تُؤَنِّبُنِي فِيهِ وَ تُعَيِّرُنِي وَ تَذْكُرُ فِيهِ أَنَّكَ بَعَثْتَنِي أَمِيراً عَلَى أَهْلِ الْمَدَائِنِ وَ أَمَرْتَنِي أَنْ أَقُصَّ أَثَرَ حُذَيْفَةَ وَ أَسْتَقْصِيَ أَيَّامَ أَعْمَالِهِ وَ سِيَرِهِ ثُمَّ أُعَلِّمَكَ قَبِيحَهَا وَ حَسَنَهَا وَ قَدْ نَهَانِيَ اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ _ يَا عُمَرُ _ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ حَيْثُ قَالَ:﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ﴾ وَ مَا كُنْتُ لِأَعْصِيَ اللَّهَ فِي أَثَرِ حُذَيْفَةَ وَ أُطِيعَكَ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ أَنِّي أَقْبَلْتُ عَلَى سَفِّ الْخُوصِ وَ أَكْلِ الشَّعِيرِ فَمَا هُمَا مِمَّا يُعَيَّرُ بِهِ مُؤْمِنٌ وَ يُؤَنَّبُ عَلَيْهِ. وَايْمُ اللَّهِ يَا عُمَرُ! لَأَكْلُ الشَّعِيرِ وَ سَفُّ الْخُوصِ وَ الِاسْتِغْنَاءُ بِهِ عَنْ رَيْعِ الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ وَ عَنْ غَصْبِ مُؤْمِنٍ وَ ادِّعَاءِ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍ أَفْضَلُ وَ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذَا أَصَابَ الشَّعِيرَ أَكَلَهُ وَ فَرِحَ بِهِ وَ لَمْ يَسْخَطْ، وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَطَائِي
ص: 538
فَإِنِّي قَدَّمْتُهُ لِيَوْمِ فَاقَتِي وَ حَاجَتِي، وَ رَبِّ الْعِزَّةِ يَا عُمَرُ! مَا أُبَالِي إِذَا جَازَ طَعَامِي لَهَوَاتِي وَ سَاغَ لِي فِي حَلْقِي أَ لُبَابَ الْبُرِّ وَ مُخَّ الْمَعْزِ كَانَ أَوْ خُشَارَةَ الشَّعِيرِ؟
وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنِّي أَضْعَفْتُ سُلْطَانَ اللَّهِ وَ أَوْهَنْتُهُ وَ أَذْلَلْتُ نَفْسِي وَ امْتَهَنْتُهَا حَتَّى جَهِلَ أَهْلُ الْمَدَائِنِ إِمَارَتِي فَاتَّخَذُونِي جِسْراً يَمْشُونَ فَوْقِي وَ يَحْمِلُونَ عَلَيَّ ثِقْلَ حُمُولَتِهِمْ وَ زَعَمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُوهِنُ سُلْطَانَ اللَّهِ وَ يُذِلُّهُ فَاعْلَمْ أَنَّ التَّذَلُّلَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ التَّعَزُّزِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَتَأَلَّفُ النَّاسَ وَ يَتَقَرَّبُ مِنْهُمْ وَ يَتَقَرَّبُونَ مِنْهُ فِي نُبُوَّتِهِ وَ سُلْطَانِهِ حَتَّى كَانَ بَعْضُهُمْ فِي الدُّنُوِّ مِنْهُمْ وَ قَدْ كَانَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ كَانَ النَّاسُ عِنْدَهُ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ سَوَاءً فِي الدِّينِ. فَأَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُهُ يَقُولُ: مَنْ وَلِيَ سَبْعَةً مِنَ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي ثُمَّ لَمْ يَعْدِلْ فِيهِمْ لَقِيَ اللَّهَ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ.
فَلَيْتَنِي يَا عُمَرُ! أَسْلَمُ مِنْ إِمَارَةِ الْمَدَائِنِ مَعَ مَا ذَكَرْتَ أَنِّيذَلَّلْتُ نَفْسِي وَ امْتَهَنْتُهَا، فَكَيْفَ يَا عُمَرُ حَالُ مَنْ وَلِيَ الْأُمَّةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟ وَ إِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ يَقُولُ:﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾.
اعْلَمْ أَنِّي لَمْ أَتَوَجَّهْ أَسُوسُهُمْ وَ أُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ فِيهِمْ إِلَّا بِإِرْشَادِ دَلِيلٍ عَالِمٍ فَنَهَجْتُ فِيهِمْ بِنَهْجِهِ وَ سِرْتُ فِيهِمْ بِسِيرَتِهِ. وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ أَرَادَ بِهَذِهِ الْأُمَّةِ خَيْراً وَ أَرَادَ بِهِمْ رُشْداً لَوَلَّى عَلَيْهِمْ أَفْضَلَهُمْ وَ أَعْلَمَهُمْ وَ لَوْ كَانَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ مِنَ اللَّهِ خَائِفِينَ وَ لِقَوْلِ نَبِيِّهَا مُتَّبِعِينَ وَ بِالْحَقِّ عَالِمِينَ مَا سَمَّوْكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ فَإِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾، وَ لَا تَغْتَرَّ بِطُولِ عَفْوِ اللَّهِ وَ تَمْدِيدِهِ لَكَ مِنْ تَعْجِيلِ
ص: 539
عُقُوبَتِهِ، وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَتُدْرِكُكَ عَوَاقِبُ ظُلْمِكَ فِي دُنْيَاكَ وَ أُخْرَاكَ وَ سَوْفَ تُسْأَلُ عَمَّا قَدَّمْتَ وَ أَخَّرْتَ.
بيان: سففت الخوص نسجته و الخوص بالضم ورق النخل، و الريع الزيادة و النماء و اللهوات اللحمات في سقف أقصى الفم و ساغ الشراب سهل مدخله في الحلق، و الخشارة بالضم ما يبقى على المائدة مما لا خير فيه و كذلك الردي من كل شي ء و ما لا لبّ له من الشعير، ويقال: طعام جشب أي غليظ، ويقال: هو الذي لا أدم معه.
در زمانی که سلمان رضوان الله تعالی علیه پس از حذیفه بن یمان (رضی الله عنه) از طرف عمر والی مدائن شد، در جواب نامۀ او ضمن احتجاجی پر مغز به عمر بن خطاب نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم از سلمان غلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عمر بن خطاب.
اما بعد؛ ای عمر! نامه ات به دستم رسید. در این نوشته، تو مرا مورد سرزنش و توبیخ قرار دادی و گفته بودی که من تو را والی بر مردم مداین قرار دادم و نیز نوشته بودی که کارکرد و راه و روش حذیفه را تفحص و جست وجو کرده و کارهای خوب و بدش را به تو اعلام بدارم، درحالی که ای عمر! خداوند تعالی در کتابش مرا از این کار نهی کرده آن جا که فرموده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها پرهیز کنید زیرا برخی از گمان ها گناه است و تجسس و کاوش نکنید و از یکدگر غیبت ننمائید. آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ قطعاً از آن نفرت و کراهت دارید. از خداوند پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است».(1)
ای عمر! من هرگز به دنبال اطاعت از تو و مخالفت از فرمان خدا نبوده ام، و اما این که گفتی: من زنبیل بافی را شغل خود ساخته و همیشه نان جو می خورم، این
ص: 540
کارها چیزی نیست که کسی مؤمنی را بر آن سرزنش نماید. به خدا سوگند ای عمر! زنبیل بافتن، و نان جو خوردن، و خوی بی نیازی جستن، دوری گزیدن از غذا و نوشیدنی نیکو، غصب حق مؤمن نکردن و ادعای به ناحق ننمودن نزد خدای عزّ وجل با فضیلت تر و محبوب تر و به تقوی و پرهیزکاری نزدیک تر است. هر آینه خودم دیدم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه به نان جوی دست می یافت می خورد و به آن خوشحال بود و هرگز از آن ناراحت نمی شد. و اما این که به عطای من اشاره نمودی بدان که من آن را برای روز نیازمندی خود پیش فرستادم.
به خدا سوگند ای عمر! من به طعام و نوشیدنی نیکو هیچ توجهی نداشته و نظری به خوب و بد آن ندارم، چون هر غذایی که از گلوی انسان پائین رود و گرسنگی را بر طرف کند همین بس است، چه از آرد گندم و مغز گوسفند یا جوی بی مغز باشد.
و اما اینکه گفتی: من سلطنت خداوندی را ضعیف و سست نمودم و خودم را خوار و رام کرده تا مردم مدائن مرا امیر خود ندانند؛ بلکه مرا همچو پلی گرفته و بر بالای آن عبور کنند و هر نوع بار و سنگینی که دارند بر من بار نمایند؛ گویا گمان تو بر آن است که این گونه کارها موجب سستی و ذلت سلطنت و حکومت پرودگار می شود، بدان که ذلت در بندگی خدا نزد من محبوب تر از بزرگ منشی در نافرمانی اوست و تو خوب می دانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نزدیک بودن با مردم گویا یکی از ایشان بود و غذای آن بزرگوار درشت و لباسش خشن بود و پلاس می پوشید و همۀ مردم قرشی و هاشمی و عرب و سفید و سیاه در نزد او مساوی و برابر بودند.
من شهادت می دهم که از آن بزرگوار شنیدم که می فرمودند: هر کس بعد از من ولایت و سرپرستی هفت نفر از مسلمانان را عهده دار شود و بر راه عدل و عدالت نباشد خدا را ملاقات کند درحالی که بر او غضبناک باشد.
ای عمر! با این که نفسم را شکسته و آن را ذلیل و رام کرده ام امیدوارم از امارت مدائن سالم بیرون آیم. ای عمر! حال کسی که ولایت امت را بعد از پیامبر اکرم
ص: 541
پذیرفته چگونه باشد؟ و حال آن که من شنیدم خداوند تعالی می فرماید: «آن خانۀ آخرت را برای کسانیقرار می دهیم که در روی زمین خواستار برتری و فساد نیستند و عاقبت از برای پرهیزکاران است».(1)
ای عمر! بدان که من ولایت مردم مدائن را عهده دار نشدم مگر آن که تنها به راه و روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کنم و به ارشاد و راهنمائی عالم این امت _ یعنی حضرت علی (علیه السلام) _ حدود الهی را اقامه کنم و راه او را بپیمایم، و بدان اگر خداوند تبارک و تعالی خیری را برای این امت بخواهد و رشد و هدایتی را برای آن ها اراده نماید هر آینه داناترین و بافضیلت ترین آنان را والی بر آن ها قرار می دهد، و اگر این مردم از خداوند تعالی می ترسیدند و از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی می نمودند هرگز تو را به عنوان امیرمؤمنان نگرفته و نامگذاری نمی کردند «پس هر چه خواهی حکم کن، تو تنها در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی»(2) و به عفو طولانی خداوند و تأخیر کیفرش مغرور مشو چون عقوبت او در موقع خودش خواهد رسید، و بدان که فرجام کارهای ناپسند و ظلم و ستم هایت در دنیا و آخرت به تو خواهد رسید و به زودی از آن چه پیش فرستادی و از آن چه از خود باقی گذاردی بازجویی خواهی شد.(3)
21_ سُلَيْمَانَ عَنِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (علیه السلام): يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَخْبِرْنِي عَنِ الشَّجَرَةِ الَّتِي أَكَلَ مِنْهَا آدَمُ وَ حَوَّاءُ مَا كَانَتْ؟ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهَا فَمِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا الْحِنْطَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا الْعِنَبُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا شَجَرَةُ الْحَسَدِ. فَقَالَ: كُلُّ ذَلِكَ حَقٌّ. قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى هَذِهِ الْوُجُوهِ عَلَى اخْتِلَافِهَا؟ فَقَالَ: يَا أَبَا الصَّلْتِ! إِنَّ شَجَرَةَ الْجَنَّةِ تَحْمِلُ أَنْوَاعاً، فَكَانَتْ شَجَرَةَ الْحِنْطَةِ وَ فِيهَا عِنَبٌ وَ لَيْسَتْ كَشَجَرَةِ
ص: 542
الدُّنْيَا وَ إِنَّ آدَمَ لَمَّا أَكْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِإِسْجَادِ مَلَائِكَتِهِ لَهُ وَ بِإِدْخَالِهِ الْجَنَّةَ قَالَ فِي نَفْسِهِ: هَلْ خَلَقَ اللَّهُ بَشَراً أَفْضَلَ مِنِّي؟
فَعَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا وَقَعَ فِي نَفْسِهِ فَنَادَاهُ: ارْفَعْ رَأْسَكَ يَا آدَمُ! فَانْظُرْ إِلَى سَاقِ عَرْشِي. فَرَفَعَ آدَمُ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَوَجَدَ عَلَيْهِ مَكْتُوباً: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِالْعَالَمِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.
فَقَالَ آدَمُ (علیه السلام): يَا رَبِّ! مَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: مِنْ ذُرِّيَّتِكَ وَ هُمْ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِي وَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ فَإِيَّاكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ فَأُخْرِجَكَ عَنْ جِوَارِي فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ وَ تَمَنَّى مَنْزِلَتَهُمْ فَتَسَلَّطَ الشَّيْطَانُ عَلَيْهِ حَتَّى أَكَلَ مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتِي نُهِيَ عَنْهَا وَ تَسَلَّطَ عَلَى حَوَّاءَ لِنَظَرِهَا إِلَى فَاطِمَةَ (علیها السلام) بِعَيْنِ الْحَسَدِ حَتَّى أَكَلَتْ مِنَ الشَّجَرَةِ كَمَا أَكَلَ آدَمُ فَأَخْرَجَهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُمَا عَنْ جِوَارِهِ إِلَى الْأَرْضِ.
بيان:لعلّ المراد بنظر الحسد تمنّي أحوالهم و الوصول إلى منازلهم و كان ذلك منهما ترك الأولى لأنه مع العلم بأن الله تعالى فضلهم عليهما كان ينبغي لهما أن يكونا في مقام الرضا و التسليم و أن لا يتمنّيا درجاتهم صلوات الله عليهم.
اباصلت هروی (رضی الله عنه)(1) می گوید: به امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام)
ص: 543
عرض کردم: یا ابن رسول الله! مرا از درختی که حضرت آدم و حواء از آن خوردند خبر دهید که چه بود؟ چون مردم دربارۀ آن به اختلاف افتاده و برخی از آن ها روایت می کنند: گندم بوده و برخی می گویند: انگور بوده و برخی از آن ها روایت می کنند: درخت حسد بوده است؟
فرمودند: تمام این ها درست است!
عرض کردم: معنای این ها با چنین اختلافی چه می شود؟
فرمودند: ای اباصلت! درخت بهشت به هر نوع میوه ای بار می گیرد، پس آن درخت گندم است در حالیکه انگور هم بر آن باشد و همچو درخت های دنیایی نیست. وقتی حضرت آدم (علیه السلام) را خداوند تعالی با سجدۀ ملائکه بر او و ورود به بهشت گرامی داشت او در پیش خودگفت: آیا آفریده و بشری برتر از من نیز هست؟
پس خداوند عزّ وجل خودستایی و خطورات ذهنی او را دانست و به او ندا داد: ای آدم! سرت را بالا بیاور و به ساق عرش من نگاه کن، پس او چنین یافت که بر روی آن نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرالمؤمنین، و زوجته فاطمه (علیها السلام) سیدة نساء العالمین و الحسن و الحسین(علیهما السلام)سیدا شباب اهل الجنة؛ یعنی معبودی جز خدای یکتا نیست، و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا، و علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان، و همسرش فاطمه (علیها السلام) مهتر همه زنان جهان، و امام حسن و حسین(علیهما السلام) بزرگ جوانان بهشتیان هستند.
پس آدم (علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا اینان کیستند؟
خدای عزّ وجل فرمود: آنان از فرزندان تو می باشند، ایشان از تو و تمام آفریده هایم بهترند و اگر ایشان نبودند نه تو، و نه بهشت و نه جهنم و نه آسمان و زمین را می آفریدم؛ پس سخت پرهیز کن از این که با دید رشک و حسادت به آنان بنگری که
ص: 544
تو را از رحمت خویش بیرون می کنم. بالاخره او به دید رشک آمیز به آنان نگریست و جایگاه بلند ایشان را آرزو کرد و شیطان بر او تسلط یافت تا این که او از درختی که از آن بازداشته شده بود تناول نمود، و بر حواء تسلط پیدا کرد تا او نیز با دید حسادت به فاطمه (علیها السلام) بنگرد و در نتیجه حواء هم همانند آدم از آن خورد، پس خداوند عزّ وجل هر دو را از بهشت خود بیرون کرد و از جوار خویش بر روی زمین فرود آورد.(1)
22_ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ آدَمُ (علیه السلام) يَا رَبِّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: يَا آدَمُ! وَ مَا عِلْمُكَ بِمُحَمَّدٍ؟ فَقَالَ: حِينَ خَلَقْتَنِي رَفَعْتُ رَأْسِي فَرَأَيْتُ فِي الْعَرْشِ مَكْتُوباً مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
عبدالله بن سنان (رضی الله عنه) می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: حضرت آدم (علیه السلام) به خدای متعال عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) توبه ام را بپذیر!
خداوند تعالی به او وحی نمود: ای آدم! چگونه به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آگاهی یافتی؟
عرض کرد: آن گاه که مرا آفریدی سرم را بالا آوردم، دیدم که بر عرش نوشته شده: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرُالمؤمنین. یعنیحضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ خدا و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان می باشند.(2)
23_ رُوِيَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): هَؤُلَاءِ يَرْوُونَ حَدِيثاً فِي مِعْرَاجِهِمْ أَنَّهُ لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) رَأَى عَلَى الْعَرْشِ لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، أَبُوبَكْرٍ الصِّدِّيقُ. فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ! غَيَّرُوا
ص: 545
كُلَّ شَيْ ءٍ حَتَّى هَذَا. قُلْتُ: نَعَمْ! قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ الْعَرْشَ كَتَبَ عَلَى قَوَائِمِهِ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَاءَ كَتَبَ فِي مَجْرَاهُ لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْكُرْسِيَّ كَتَبَ عَلَى قَوَائِمِهِ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّوْحَ كَتَبَ فِيهِ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِسْرَافِيلَ كَتَبَ عَلَى جَبْهَتِهِ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَبْرَئِيلَ كَتَبَ عَلَى جَنَاحِهِ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ كَتَبَ فِي أَكْنَافِهَا: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرَضِينَ كَتَبَ فِي أَطْبَاقِهَا: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْجِبَالَ كَتَبَ فِي رُءُوسِهَا: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الشَّمْسَ كَتَبَ عَلَيْهَا: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْقَمَرَ كَتَبَ عَلَيْهِ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ السَّوَادُ الَّذِي تَرَوْنَهُ فِي الْقَمَرِ فَإِذَا قَالَ أَحَدُكُمْ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَلْيَقُلْ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ.
قاسم بن معاویه می گوید: به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کردم: اینان _ مخالفین_ حدیثی را دربارۀ معراج روایت می کنند که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
ص: 546
شبانگاه به سفر آسمانی برده شدند، دیدند که بر روی عرش نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله، ابوبکر الصدیقُ!!! یعنی معبودی جز خدای یکتا نیست و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر خدا و ابوبکر صدیق و بسیار راستگوست!!
فرمودند: سبحان الله! جای بسیار شگفتی است که اینان هر چیزی را حتی این را هم تغییر دادند! عرض کردم: آری!
فرمودند: همانا خدای عزّ وجل هنگامی که عرش را آفرید بر پایه های آن نوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که آب را آفرید در مجرای آن نوشت: لا الله الا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل کرسی را آفرید بر پایه های آن نوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل لوح را آفرید در آن نوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل اسرافیل (علیه السلام) را آفرید بر پیشانی اونوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل جبریل (علیه السلام) را آفرید بر بال های اونوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین
و هنگامی که خدای عزّ وجل آسمان ها را آفرید بر کناره های آن نوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل زمین ها را آفرید بر هر طبقه ای از آن ها نوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل کوه ها را آفرید بر قله های آن ها نوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل خورشید را آفرید بر روی آن نوشت: لا إله إلّا الله،
ص: 547
محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین.
و هنگامی که خدای عزّ وجل ماه را آفرید بر روی آن نوشت: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین، و این همان سیاهی است که شما در ماه می بینید، پس هرگاه یکی از شما بگوید: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، پس باید بگوید: علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین ولی الله.(1)
24_ عَنْ جَابِرٍ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَلُومُونَنِي فِي مَحَبَّتِي لِأَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ! فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا أَحْبَبْتُهُ حَتَّى أَمَرَنِي رَبِّيجَلَّ جَلَالُهُ بِمَحَبَّتِهِ، ثُمَّ قَالَ: مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَلُومُونَنِي فِي تَقْدِيمِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ! فَوَ عِزَّةِ رَبِّي مَا قَدَّمْتُهُ حَتَّى أَمَرَنِي عَزَّ اسْمُهُ بِتَقْدِيمِهِ وَ جَعَلَهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَمِيرَ أُمَّتِي وَ إِمَامَهَا. أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَجَدْتُ عَلَى كُلِّ بَابِ سَمَاءٍ مَكْتُوباً: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا صِرْتُ إِلَى حُجُبِ النُّورِ رَأَيْتُ عَلَى كُلِّ حِجَابٍ مَكْتُوباً: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَمَّا صِرْتُ إِلَى الْعَرْشِ وَجَدْتُ عَلَى كُلِّ رُكْنٍ مِنْ أَرْكَانِهِ مَكْتُوباً: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
جابر بن یزید جعفی از جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهم أجمعین نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چه شده است که گروهی مرا دربارۀ دوستی با برادرم علی بن ابی طالب(علیهما السلام) ملامت و سرزنش می کنند؟! سوگند به کسی که مرا به حق به عنوان پیامبر برانگیخت، من او را دوست نداشتم مگر آن
ص: 548
که پروردگارم _ جلّ جلاله_ مرا به دوستی او فرمان داد. سپس فرمودند: چه شده است که گروهی مرا ملامت می کنند به خاطر آن که من او را بر دیگران مقدم داشتم، به عزت و شوکت پروردگارم سوگند من او را مقدم نداشتم مگر آن که خدای عزّ وجل مرا به مقدّم داشتن او فرمان داد و او را امیرمؤمنین و امیر امّتم و امام بر آن ها قرار داد.
ای مردم! هنگامی که من به سفر آسمانی رفته و به آسمان هفتم رسیدم دیدم بر هر آسمانی نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرالمؤمنین، و هنگامی که به پرده های نور وارد شدم دیدم که بر هر پرده ای نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرالمؤمنین، و هنگامی که به عرش رسیدم دیدم بر هر پایه ای از پایه های آن نوشته شده: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرالمؤمنین.(1)
25_ وَ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ، طَاعَتُهُمْ طَاعَتِي وَ مَعْصِيَتُهُمْ مَعْصِيَتِي مَنْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْأَنْكَرَنِي.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: امامان بعد از من دوازده نفرند که اول ایشان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و آخرشان حضرت قائم (علیه السلام) است، اطاعت از آنان اطاعت از من و نافرمانی از آن ها نافرمانی از من می باشد. هر کس یکی از ایشان را انکار نماید گویا مرا انکار کرده است.(2)
26_ فِي كِتَابِ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ، بِرِوَايَةِ ابْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِي بَيْتِهِ وَ مَعَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَحَدَّثَنَا فَكَانَ فِيمَا حَدَّثَنَا أَنْ قَالَ: يَا إِخْوَتِي! تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَوْمَ
ص: 549
تُوُفِّيَ فَلَمْ يُوضَعْ فِي حُفْرَتِهِ حَتَّى نَكَثَ النَّاسُ وَ ارْتَدُّوا وَ أَجْمَعُوا عَلَى الْخِلَافِ وَ اشْتَغَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّى فَرَغَ مِنْ غُسْلِهِ وَ تَكْفِينِهِ وَ تَحْنِيطِهِ وَ وَضَعَهُ فِي حُفْرَتِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى تَأْلِيفِ الْقُرْآنِ وَ شَغَلَ عَنْهُمْ بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَمْ يَكُنْ هِمَّتُهُ الْمُلْكَ لِمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَخْبَرَهُ عَنِ الْقَوْمِ فَافْتَتَنَ النَّاسُ بِالَّذِي افْتَتَنُوا بِهِ مِنَ الرَّجُلَيْنِ فَلَمْ يَبْقَ إِلَّا عَلِيٌّ (علیه السلام) وَ بَنُو هَاشِمٍ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ فِي أُنَاسٍ مَعَهُمْ يَسِيرٍ.
فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ: يَا هَذَا! إِنَّ النَّاسَ أَجْمَعِينَ قَدْ بَايَعُوكَ مَا خَلَا هَذَا الرَّجُلَ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ وَ هَؤُلَاءِ النَّفَرَ فَابْعَثْ إِلَيْهِ، فَبَعَثَ إِلَيْهِ ابْنَ عَمٍّ لِعُمَرَ يُقَالُ لَهُ: قُنْفُذٌ، فَقَالَ لَهُ: يَا قُنْفُذُ! انْطَلِقْ إِلَى عَلِيٍّ فَقُلْ لَهُ أَجِبْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ، فَانْطَلَقَ فَأَبْلَغَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): مَا أَسْرَعَ مَا كَذَبْتُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ ارْتَدَدْتُمْ! وَ اللَّهِ مَا اسْتَخْلَفَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) غَيْرِي. فَارْجِعْ يَا قُنْفُذُ فَإِنَّمَا أَنْتَ رَسُولٌ، فَقُلْ لَهُ: قَالَ لَكَ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ اللَّهِ مَا اسْتَخْلَفَكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَنْ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ.
فَأَقْبَلَ قُنْفُذٌ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَبَلَّغَهُ الرِّسَالَةَ فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: صَدَقَ عَلِيٌّ مَا اسْتَخْلَفَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَغَضِبَ عُمَرُ وَ وَثَبَ وَ قَامَ فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: اجْلِسْ ثُمَّ قَالَ لِقُنْفُذٍ: اذْهَبْ إِلَيْهِ فَقُلْ لَهُ: أَجِبْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَبَا بَكْرٍ. فَأَقْبَلَ قُنْفُذٌ حَتَّى دَخَلَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام)فَأَبْلَغَهُ الرِّسَالَةَ فَقَالَ: كَذَبَ وَ اللَّهِ، انْطَلِقْ إِلَيْهِ فَقُلْ لَهُ: لَقَدْ تَسَمَّيْتَ بِاسْمٍ لَيْسَ لَكَ فَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُكَ.
فَرَجَعَ قُنْفُذٌ فَأَخْبَرَهُمَا فَوَثَبَ عُمَرُ غَضْبَانَ فَقَالَ: وَ اللَّهِ إِنِّي لَعَارِفٌ بِسَخْفِهِ وَ ضَعْفِ رَأْيِهِ وَ إِنَّهُ لَا يَسْتَقِيمُ لَنَا أَمْرٌ حَتَّى نَقْتُلَهُ فَخَلِّنِي آتِيكَ
ص: 550
بِرَأْسِهِ. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: اجْلِسْ فَأَبَى فَأَقْسَمَ عَلَيْهِ فَجَلَسَ. ثُمَّ قَالَ: يَا قُنْفُذُ! انْطَلِقْ فَقُلْ لَهُ: أَجِبْ أَبَا بَكْرٍ: فَأَقْبَلَ قُنْفُذٌ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ! أَجِبْ أَبَا بَكْرٍ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): إِنِّي لَفِي شُغُلٍ عَنْهُ وَ مَا كُنْتُ بِالَّذِي أَتْرُكُ وَصِيَّةَ خَلِيلِي وَ أَخِي، وَ انْطَلِقْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ مَا اجْتَمَعْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْجَوْرِ.
فَانْطَلَقَ قُنْفُذٌ فَأَخْبَرَ أَبَا بَكْرٍ فَوَثَبَ عُمَرُ غَضْبَانَ فَنَادَى خَالِدَ بْنَ الْوَلِيدِ وَ قُنْفُذاً فَأَمَرَهُمَا أَنْ يَحْمِلَا حَطَباً وَ نَاراً، ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةُ(علیهما السلام) قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ، قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَ نَحَلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم). فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ افْتَحِ الْبَابَ. فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(علیهما السلام): يَا عُمَرُ! مَا لَنَا وَ لَكَ؟ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيهِ. قَالَ: افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ. فَقَالَتْ: يَا عُمَرُ! أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَى دَارِي؟
فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ، ثُمَّ عَادَ عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ(علیهما السلام) وَ صَاحَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَرَفَعَ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ، فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا. فَصَاحَتْ: يَا أَبَتَاهْ! فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَأَخَذَ بَتَلَابِيبِ عُمَرَ ثُمَّ هَزَّهُ فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ، فَذُكِّرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مَا أَوْصَى بِهِ مِنَ الصَّبْرِ وَ الطَّاعَةِ فَقَالَ: وَ الَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ! لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي . . .
سلیم بن قیس هلالی (رضی الله عنه) می گوید: من به همراه گروهی از شیعیان علی (علیه السلام) نزد ابن عباس در خانه اش بودیم و او برای ما سخنانی را گفت که بخشی از آن چنین
ص: 551
است: ای برادرانم! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از دنیا رفت هنوز ایشان در قبر گذاشته نشده بود که مردم عهدشکنی کرده و به ارتداد افتاده و بر مخالفت با او متحد شدند. حضرت علی بنابی طالب(علیهما السلام) به کارهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول شدند تا آن که از غسل و کفن و حنوط فارغ گشته و ایشان را دفن نمودند، آن گاه مشغول جمع آوری قرآن شده و به خاطر توصیۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن ها روی گردانیدند و هدفشان حکمرانی و ریاست نبود چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ماجرای این مردم را به وی خبر داده بودند. پس مردم به فتنه آن دو نفر گرفتار شده و همه با آن ها بیعت کردند، تنها حضرت علی (علیه السلام) و بنی هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و گروهی اندک بیعت نکردند.
عمر به ابوبکر گفت: جز این مرد و خاندانش و این چند نفر همگان با تو بیعت کرده اند پس کسی را به دنبال او بفرست. او هم پسر عموی عمر به نام قنفذ را به سویش فرستاد و به او گفت: ای قنفذ! به نزد علی (علیه السلام) برو و به او بگو: خلیفۀ پیامبر را اجابت کن!!
او رفت و گفتارش را رسانید، علی (علیه السلام) فرمودند: چه زود بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ بستید و مرتد شدید. به خدا سوگند! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جز من کسی را خلیفۀ خود قرار نداد، ای قنفذ! برگرد که تو یک پیام رسانی و به او بگو: علی به تو می گوید: به خدا سوگند! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را خلیفه قرار نداد و تو خوب می دانی که خلیفۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کیست!
قنفذ به سوی ابوبکر برگشت و پیغام او را رسانید.
ابوبکر گفت: علی راست می گوید پیامبر مرا خلیفۀ خویش قرار نداده است.
عمر به غضب آمده و از جای خود پرید و ایستاد.
ابوبکر گفت: بنشین، سپس به قنفذ گفت: به نزد علی برو و به او بگو: امیرمؤمنان ابوبکر را اجابت کن. قنفذ بار دیگر به نزد علی (علیه السلام) آمد و پیغام او را رسانید. حضرت (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند او دروغ می گوید! به سوی او برو و به او بگو: به خدا سوگند نامی را که از برای تو نیست بر خود گذارده ای و خودت خوب می دانی که امیرمؤمنان غیر تو می باشد.
ص: 552
قنفذ بازگشت و به آن ها گزارش داد. پس عمر خشمگین از جای خود پریده و گفت: من کم خردی و ضعف اندیشه و تدبیر او را می شناسم و خوب می دانم که کار ما راست و استوار نمی شود تا آن که او را بکشیم، پس مرا رها کن تا سرش را برای تو بیاورم.
ابوبکر گفت: بنشین، ولی عمر نپذیرفت و ابوبکر او را سوگند داد تا نشست. آن گاه گفت: ای قنفذ! نزد او برو و به او بگو: ابوبکر را اجابت کن. قنفذ رفت و به او گفت: یا علی! ابوبکر را اجابت کن.
علی (علیه السلام) فرمودند: من مشغول کاری هستم و نمی خواهم سفارش و توصیه دوست و برادرم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را رها کنم و به سوی ابوبکر وستم هایی که بر آن جمع شده اید بیایم.
قنفذ رفت و جریان را به ابوبکر خبر داد. عمر با کمال خشم از جای خود پرید و خالد بن ولید و قنفذ را فرا خوانده و به آنان دستور داد تا با خودشان آتش و هیزم بیاورند، سپس حرکت کرده تا به درخانۀ علی (علیه السلام) رسید درحالی که حضرت زهرا (علیها السلام) سرخود را بسته و پشت در نشسته بود و در سوگ پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اندامش لاغر شده بود. عمر جلو آمد و در را کوبید و صدا زد: ای پسر ابوطالب! در را باز کن.
حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمودند: ای عمر! تو را با ما چه کار است؟ آیا ما را به حال خود رها نمی کنی؟
گفت: در را باز کن و الّا خانه را با شما به آتش می کشیم.
ایشان فرمودند: ای عمر! آیا از خدای عزّ وجل نمی هراسی که به خانه ام وارد می شوی و بر منزل من هجوم می آوری؟!
پس عمر از اراده اش برنگشت و آتش خواست، و آن آتش را به در خانۀ عصمت کبری (سلام الله علیها) انداخت و آن را سوزانید و در را فشار داد، پس حضرت فاطمه (علیها السلام) با او مقابل شد و فریاد کشید: ای پدر! ای پیامبر خدا! او شمشیرش را که در غلاف بود بالا آورده و بر پهلوی آن مظلومه کوبید. بار دیگر او فریاد کشید، سپس آن را بر دستش زد، در نتیجه او ناله ای زد: ای پدر! در این جا بود که حضرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) از جای خود پرید و گریبان عمر را گرفت، و او را سخت تکان داده
ص: 553
و به زمین کوبید و دستی بر بینی و گردن او زد و خواست او را بکشد، اما به یاد فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد که او را به شکیبایی و اطاعت توصیه کرده بود.
پس فرمودند: ای پسر صهّاک ( صهّاک نام مادر عمر است) ، سوگند به خدایی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری گرامی داشت اگر تقدیر الهی نبود می دانستی که تو نمی توانی به خانه من وارد شوی. . .(1)
27_ عَنْ رَقَبَةَ بْنِ مَصْقَلَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حوية الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: أَتَى عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَجُلَانِ يَسْأَلَانِ عَنْ طَلَاقِ الْأَمَةِ فَالْتَفَتَ إِلَى خَلْفِهِ فَنَظَرَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ: يَا أَصْلَعُ! مَا تَرَى فِي طَلَاقِ الْأَمَةِ؟ فَقَالَ بِإِصْبَعِهِ: هَكَذَا وَ أَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَ الَّتِي تَلِيهَا. فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمَا عُمَرُ وَ قَالَ: ثِنْتَانِ. فَقَالا: سُبْحَانَ اللَّهِ! جِئْنَاكَ وَ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَسَأَلْنَاكَ فَجِئْتَ إِلَى رَجُلٍ سَأَلْتَهُ؟ وَ اللَّهِ مَا كَلَّمَكَ. فَقَالَ عُمَرُ: تَدْرِيَانِ مَنْ هَذَا؟ قَالا: لَا. قَالَ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَ الْأَرَضِينَ السَّبْعَ وُضِعَتَا فِي كِفَّةٍ وَ وُضِعَ إِيمَانُ عَلِيٍّ فِي كِفَّةٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ عَلِيٍّ (علیه السلام).
رَقبة بن مَصقلة بن عبدالله العبدی از پدرش از جدش نقل می کند: دو نفر به نزد عمر بن خطاب آمده و از او دربارۀ طلاق کنیز پرسیدند؟ پس او به پشت سر خود نگاه کرد و نگاهش به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) افتاد و گفت: ای اصلع! رأی و نظر تو دربارۀ طلاق کنیز چیست؟
ایشان با دو انگشت سبّابه و کنارش اشاره کرده و گفت: این است (یعنی دو طهر).
ص: 554
پس عمر به آن دو نفر رو کرده و گفت: دو تا (یعنی بعد از طلاق دو بار باید حیض ببیند تا عدّه اش تمام شود، ولی زن آزاد باید دو بار حیض ببیند و پاک شود همین که حیض سوم را دید عده اش تمام می شود و می تواند ازدواج کند) یکی از آن دو نفر گفت: سبحان الله! ما به نزد تو آمده ایم و تو امیرمؤمنان هستی، ما از تو می پرسیم و تو نزد این مرد می روی و از او می پرسی؟! و به خدا سوگند که او تو را پاسخ نمی دهد و تنها با انگشتان خود اشاره می کند!
عمر گفت: آیا می دانید او کیست؟ گفتند: نه! گفت: این علی بن ابی طالب است، من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: اگر هفت آسمان و زمین در کفه ای و ایمان علی (علیه السلام) در کفه ای دیگر گذاشته شود، ایمان علی (علیه السلام) زیادتی دارد.(1)
28_ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لَمَّا نَزَلَتِ الْآيَةُ: ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾ الْتَفَتَ النَّبِيُّ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَ تَدْرُونَ فِيمَنْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ؟ قَالُوا: لَا وَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا نَدْرِي. فَقَالَ أَبُو دُجَانَةَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! كُلُّنَا مِنَ الصَّادِقِينَ قَدْ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَاكَ. قَالَ: لَا يَا أَبَا دُجَانَةَ! هَذِهِ نَزَلَتْ فِي ابْنِ عَمِّي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ خَاصَّةً دُونَ النَّاسِ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ.
ابوسعید خُدری می گوید: هنگامی که این آیه فرود آمد: ﴿اتقَّوا اللهَ و کونوا معَ الصادقین﴾(2) یعنی «از خداوند تعالی پروا کنید و با راستگویان باشید» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یارانشان روی آورده و فرمودند: آیا می دانید این آیه دربارۀ چه کسی نازل شده است؟
عرض کردند: نه، به خدا سوگند یا رسول الله ما نمی دانیم!
ص: 555
پس ابودجانه عرض کرد: یا رسول الله! همۀ ما از راستگویانی هستیم که به شما ایمان آورده و شما را تصدیق نمودیم؟
فرمودند: خیر؛ ای ابودجانه! این آیه تنها دربارۀ پسر عمویم امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) نازل شده نه دیگران و او از راستگویان است.(1)
29_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي مُسْلِمٍ الرَّازِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَ: ذَاكَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِحْنَةُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ سَيْفِهِ عَلَى الْقَاسِطِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْمَارِقِينَ، سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ وَ إِلَّا فَصَمَّتَا: عَلِيٌّ بَعْدِي خَيْرُ الْبَشَرِ مَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ .
امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: از جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما دربارۀ علی بن ابی طالب(علیهما السلام) پرسیده شد؟
گفت: به خدا سوگند او امیرمؤمنان، و مایۀ هلاکت کافران، و کشندۀ ستمگران و پیمان شکنان و بیرون روندگان از ایمان است.
همانا من از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: حضرت علی (علیه السلام) بعد از من بهترین بشر است پس هر کس در آن شک و تردید نماید کافر است.(2)
30_ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ أَوَّلَ وَصِيٍّ كَانَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ هِبَةُ اللَّهِ بْنُ آدَمَ وَ مَا مِنْ نَبِيٍّ مَضَى إِلَّا وَ لَهُ وَصِيٌّ، كَانَ عَدَدُ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ، خَمْسَةٌ مِنْهُمْ أُولُو الْعَزْمِ نُوحٌ وَإِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ مُحَمَّدٌ (علیهم السلام)، وَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ
ص: 556
أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) كَانَ هِبَةَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ وَرِثَ عِلْمَ الْأَوْصِيَاءِ وَ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ كَمَا أَنَّ مُحَمَّداً وَرِثَ عِلْمَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ، وَ عَلَى قَائِمَةِ الْعَرْشِ مَكْتُوبٌ: حَمْزَةُ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِ اللَّهِ وَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ، وَ فِي زَوَايَا الْعَرْشِ مَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ رَبِّهَا وَ كِلْتَا يَدَيْهِ يَمِينٌ: عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، فَهَذِهِ حُجَّتُنَا عَلَى مَنْ أَنْكَرَ حَقَّنَا وَ جَحَدَنَا مِيرَاثَنَا وَ مَا نَاصَفَنَا مِنَ الْكَلَامِ فَأَيُّ حُجَّةٍ تَكُونُ أَبْلَغَ مِنْ هَذَا؟
عبدالرحمن بن کثیر هَجَری از امام باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اولین جانشین بر روی کره زمین هبة الله پسر حضرت آدم(علیهما السلام) بود و هیچ پیامبری از دنیا نرفت مگر آن که برای او جانشینی بود. تعداد همۀ پیامبران الهی (علیهم السلام) 000/124 نفر می باشد که پنج نفرشان اولوالعزم و صاحب شریعت جدید بودند: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (علیهم السلام) ، و همانا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) هبة الله برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.
او علم و دانش همه جانشینان و هر کس که پیش از او بوده به ارث برد، همان طور که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) علم تمام پیامبران و رسولان پیش از خودشان را به ارث بردند و بر پایه عرش نوشته شده: حمزه (علیه السلام) شیرخدا و شیر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و آقای همه شهیدان است، و در کناره های عرش طرف راست آن _ که البته هر دو طرف آن یمین و با برکت است_ نوشته شده: علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است، او حجت ماست بر کسی که حق را انکار کرده و میراث ما را منکر شده و از راه انصاف وعدالت با ما سخن نگفته، پس کدام حجت و دلیل رساتر از این می باشد؟!!(1)
ص: 557
31_ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): الْمُخَالِفُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَعْدِي كَافِرٌ وَ الْمُشْرِكُ بِهِ مُشْرِكٌ وَ الْمُحِبُّ لَهُ مُؤْمِنٌ وَ الْمُبْغِضُ لَهُ مُنَافِقٌ وَ الْمُقْتَفِي لِأَثَرِهِ لَاحِقٌ وَ الْمُحَارِبُ لَهُ مَارِقٌ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ زَاهِقٌ، عَلِيٌّ نُورُ اللَّهِ فِي بِلَادِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، عَلِيٌّ سَيْفُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ وَارِثُ عِلْمِ أَنْبِيَائِهِ، عَلِيٌّ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ أَعْدَائِهِ السُّفْلَى عَلِيٌّ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَ وَصِيُّ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ الْإِيمَانَ إِلَّا بِوَلَايَتِهِ وَ طَاعَتِه.
بيان:
مارق أي خارج عن الدين و المارق أيضاً بمعنى الفاسد.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: کسی که بعد از من با علی بن ابی طالب(علیهما السلام) مخالفت بورزد کافر است، و کسی که در کنار او شریک بگیرد [در جریان امامت] مشرک می باشد، و دوستدار او مؤمن و دشمن او منافق است، و کسی که دنبال او برود و قدم به جای پایش بگذارد به حقیقت نائل گشته، و کسی که با او بجنگد از دین بیرون شده، و کسی که در صدد ردّ او بر آید نابود و هلاک گشته است.
علی (علیه السلام) نور خدای عزّ وجل در شهرها و زمین او، و حجت و برهان قاطع او بر بندگانش می باشد. علی (علیه السلام) شمشیر خدای متعال بر دشمنانش و میراث برندۀ علوم پیامبرانش (علیهم السلام) است. علی (علیه السلام) همان کلمۀ برتر الهی و کلمۀ دشمنانش گفتار فروتر و پست تر است. علی (علیه السلام) مهتر همۀ جانشینان، و جانشین بزرگ همه پیامبران (علیهم السلام) است. علی (علیه السلام) امیرمؤمنان و جلودار دست وروسفیدان و پیشوای مسلمانان است که خداوند متعال ایمان هیچ کس را جز به ولایت و پیروی از او نمی پذیرد.(1)
ص: 558
32_ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيٍّ (علیه السلام): يَا عَلِيُّ! أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي وَ أَنْتَ مِنِّي كَشَيْثٍ مِنْ آدَمَ وَ كَسَامٍ مِنْ نُوحٍ وَ كَإِسْمَاعِيلَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ كَيُوشَعٍ مِنْ مُوسَى وَ كَشَمْعُونَ مِنْ عِيسَى. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ غَاسِلُ جُثَّتِي وَ أَنْتَ الَّذِي تُوَارِينِي فِي حُفْرَتِي وَ تُؤَدِّي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي.
يَا عَلِيُّ! أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُتَّقِينَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ زَوْجُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ أَبُو سِبْطَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ. يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ ذُرِّيَّةَ كُلِّ نَبِيٍّ مِنْ صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُرِّيَّتِي مِنْ صُلْبِكَ. يَا عَلِيُّ مَنْ أَحَبَّكَ وَ وَالاكَ أَحْبَبْتُهُ وَ وَالَيْتُهُ وَ مَنْ أَبْغَضَكَ وَ عَادَاكَ أَبْغَضْتُهُ وَ عَادَيْتُهُ لِأَنَّكَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ. يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَطَهَّرَنَا وَ اصْطَفَانَا لَمْ يَلْتَقِ لَنَا أَبَوَانِ عَلَى سِفَاحٍ قَطُّ مِنْ لَدُنْ آدَمَ فَلَا يُحِبُّنَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ. يَا عَلِيُّ! أَبْشِرْ بِالسَّعَادَةِ فَإِنَّكَ مَظْلُومٌ بَعْدِي وَ مَقْتُولٌ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟ قَالَ: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ. يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ لَمْ تَضِلَّ وَ لَنْ تَزِلَّ وَ لَوْلَاكَ لَمْ يُعْرَفْ حِزْبُ اللَّهِ بَعْدِي.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: یا علی! تو در زندگانی من و بعد از مرگم خلیفه من بر امتم می باشی و تو از برای من همانند شیث (علیه السلام) از برای آدم (علیه السلام) ، سام (علیه السلام) از برای نوح (علیه السلام) ، اسماعیل (علیه السلام) از برای ابراهیم (علیه السلام) ، یوشع (علیه السلام) از برای موسی (علیه السلام) ، شمعون (علیه السلام) از برای عیسی (علیه السلام) هستی.
یا علی! تو جانشین و وارث من و غسل دهنده پیکرم هستی، تو کسی هستی که مرا در گودال قبرم پوشانده و دفن می نمایی و دیون مرا پرداخت کرده و وعده های
ص: 559
مرا انجام می دهی.
یا علی! تو امیرمؤمنان، و پیشوای مسلمانان، و جلودار دست وروسفیدان، و پادشاه پرهیزکاران می باشی.
یا علی! تو همسر سرور و بزرگ همۀ زنان؛ حضرت فاطمه (علیها السلام) دختر من و پدر دو نوۀ من امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) هستی.
یا علی! همانا خدای تبارک و تعالی نسل هر پیامبری را در صلب خود او قرار داده، ولی نسل مرا از صلب تو قرار داده است.
یاعلی! هر کس تو را دوست بدارد و به تو محبت داشته باشد من او را دوست داشته و به او محبت کنم، و هر کس با تو دشمنی کند من با او دشمن می باشم چرا که تو از من می باشی و من از تو هستم.
یا علی! همانا خدای متعال ما را پاک نموده و برگزیده است و از آدم ابوالبشر (علیه السلام) تا به الان هیچ پدر و مادری از ما به عمل شنیع زنا روی نیاورده، پس هیچ کس ما را دوست نمی دارد مگر آن که ولادتش از آلودگی زنا پاک است.
یا علی! تو را به سعادت و نیک بختی بشارت باد، به درستی که تو بعد از من مورد ظلم و ستم ستمگران قرار می گیری و به شهادت می رسی.
پس حضرت علی (علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! این ها در سلامتی از دین من است؟ فرمودند: آری در سلامتی از دینت می باشی.
یا علی! تو گمراه نبودی و هرگز نخواهی لغزید و اگر تو نبودی حزب خدا بعد از من شناخته نمی شد.(1)
33_ عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ قَالَ: كُنَّا ذَاتَ يَوْمٍ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي مَسْجِدِ قُبَاءَ وَ نَحْنُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذْ قَالَ: مَعَاشِرَ أَصْحَابِي! يَدْخُلُ عَلَيْكُمْ مِنْ هَذَا الْبَابِ رَجُلٌ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ. قَالَ:
ص: 560
فَنَظَرُوا وَ كُنْتُ فِيمَنْ نَظَرَ فَإِذَا نَحْنُ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَدْ طَلَعَ، فَقَامَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَاسْتَقْبَلَهُ وَ عَانَقَهُ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ جَاءَ بِهِ حَتَّى أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ فَقَالَ: هَذَا إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي، طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ مَعْصِيَتُهُ مَعْصِيَتِي وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتِي مَعْصِيَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
ابوذر غفاری (رضی الله عنه) می گوید: با گروهی از اصحاب در مسجد قبا(1) در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که ایشان فرمودند: ای یاران من! هم اکنون از این در مردی به شما وارد می شود که او امیرمؤمنان و پیشوای مسلمانان است.
ابوذر می گوید: پس آنان نگاه کردند و من نیز در میان نگاه کنندگان بودم که ناگهان خورشید عالم تاب علی بن ابی طالب(علیهما السلام) طلوع کرده و پیدا شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به استقبال او رفته و او را در آغوش کشیده و با او معانقه نمود، و میان هر دو
ص: 561
چشمش را بوسه داد و او را آورد تا کنار خویش نشانید. آن گاه با چهره مبارکشان به ما روی کرده و فرمودند: این امام و پیشوای شما بعد از من می باشد، اطاعت و پیروی از او طاعت از من و نافرمانی از او نافرمانی از من است، و اطاعت ازمن اطاعت از خدای عزّ وجل و نافرمانی از من نافرمانی از خدای عزّ وجل است.(1)
34_ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِعَلِيٍّ: يَا عَلِيُّ! أَنْتَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَنْتَ بَابُ اللَّهِ وَ أَنْتَ الطَّرِيقُ إِلَى اللَّهِ وَ أَنْتَ النَّبَأُ الْعَظِيمُ وَ أَنْتَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ وَ أَنْتَ الْمَثَلُ الْأَعْلى، يَا عَلِيُّ! أَنْتَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَيْرُ الْوَصِيِّينَ وَ سَيِّدُ الصِّدِّيقِينَ، يَا عَلِيُّ! أَنْتَ الْفَارُوقُ الْأَعْظَمُ وَ أَنْتَ الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ، يَا عَلِيُّ! أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي وَ أَنْتَ قَاضِي دَيْنِي وَ أَنْتَ مُنْجِزُ عِدَاتِي، يَا عَلِيُّ! أَنْتَ الْمَظْلُومُ بَعْدِي، يَا عَلِيُّ! أَنْتَ الْمُفَارِقُ بَعْدِي، يَا عَلِيُّ! أَنْتَ الْمَهْجُورُ بَعْدِي أُشْهِدُ اللَّهَ تَعَالَى وَ مَنْ حَضَرَ مِنْ أُمَّتِي أَنَّ حِزْبَكَ حِزْبِي وَ حِزْبِي حِزْبُ اللَّهِ وَ أَنَّ حِزْبَ أَعْدَائِكِ حِزْبُ الشَّيْطَانِ.
یاسر خادم می گوید: امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا از پدرانش از امام حسین بن علی (علیهم السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) فرمودند:
یا علی! تو حجت خدا، و باب الله، و راهی به سوی خدای عز وجل، و همان خبر بزرگ، و راه راست و مثل برتر هستی.
یا علی! تو پیشوای مسلمانان، و امیرمؤمنان، و بهترین جانشینان، و مهتر راستگویان هستی.
ص: 562
یا علی! تو همان فاروق و جدااَندازندۀ بزرگ میان حق و باطل و همان راستگوی بزرگ تر هستی.
یا علی! تو خلیفه و جانشین بر امت من، و پرداخت کنندۀ دیون و عمل کننندۀ به وعده های من هستی.
یا علی! تو بعد از من مورد ظلم و ستم قرار می گیری.
یا علی! تو بعد از من جداکنندۀ مردم از باطل هستی.
یا علی! تو بعد از من مهجور می گردی و مردم از تو جدا می شوند، من خدای تعالی و کسانی را که از امتم حضور دارند شاهد می گیرم که حزب تو حزب من، و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان تو حزب شیطان است.(1)
35_ عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِيُّ رَفَعَ الْحَدِيثَ قَالَ: أَتَتِ امْرَأَةٌمِنَ الْجِنِّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَآمَنَتْ بِهِ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهَا فَجَعَلَتْ تَجِيئُهُ فِي كُلِّ أُسْبُوعٍ فَغَابَتْ عَنْهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً، ثُمَّ أَتَتْهُ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا الَّذِي أَبْطَأَ بِكِ يَا جِنِّيَّةُ؟!
فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَتَيْتُ الْبَحْرَ الَّذِي هُوَ مُحِيطٌ بِالدُّنْيَا فِي أَمْرٍ أَرَدْتُهُ فَرَأَيْتُ عَلَى شَطِّ ذَلِكَ الْبَحْرِ صَخْرَةً خَضْرَاءَ وَ عَلَيْهَا رَجُلٌ جَالِسٌ قَدْ رَفَعَ يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ هُوَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا مَا غَفَرْتَ لِي. فَقُلْتُ لَهُ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا إِبْلِيسُ. فَقُلْتُ: وَ مِنْ أَيْنَ تَعْرِفُ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ: إِنِّي عَبَدْتُ رَبِّي فِي الْأَرْضِ كَذَا وَ كَذَا سَنَةً وَ عَبَدْتُ رَبِّي فِي السَّمَاءِ كَذَا وَ كَذَا سَنَةً مَا رَأَيْتُ فِي السَّمَاءِ أُسْطُوَانَةً إِلَّا وَ عَلَيْهَا مَكْتُوبٌ: لا إله إلّا الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَيَّدْتُهُ بِهِ.
ص: 563
علی بن حسّان واسطی روایتی را مرفوعاً نقل می کند و می گوید: زنی از جنیان به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده و به ایشان ایمان آورده و اسلامش نیکو شد. او هر هفته به محضر آن بزرگوار (صلی الله علیه و آله و سلم) می آمد تا این که چهل روز غایب گشت، آن گاه دوباره آمد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ای زن جنی چرا با تأخیر آمدی؟
عرض کرد: یا رسول الله! من برای کاری به دریایی که دور زمین را احاطه نموده بود رفتم، بر کنارۀ آن دریا سنگ سبزرنگی را دیدم که مردی بر روی آن نشسته بود درحالی که دستانش را به سوی آسمان بالا گرفته بود و چنین می گفت: بارخدایا! از تو درخواست می کنم که به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) مرا بیامرزی؟
من به او گفتم: تو کیستی؟
گفت: من ابلیس هستم.
گفتم: تو از کجا ایشان را می شناسی؟
گفت: من سالیان سال خدا را در روی زمین عبادت کردم. و سالیان سال خدا را در آسمان پرستیدم و در آسمان هیچ ستونی را ندیدم مگر آن که بر روی آن نوشته شده بود: لا إله إلّا الله، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله، علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین. من پیامبر را به وسیله وی یاری نمودم.(1)
36_ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ يَحْيَى الدَّهَّانِ قَالَ: كُنْتُ بِبَغْدَادَ عِنْدَ قَاضِي بَغْدَادَ وَ اسْمُهُ سَمَاعَةُ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ كِبَارِ أَهْلِ بَغْدَادَ فَقَالَلَهُ: أَصْلَحَ اللَّهُ الْقَاضِيَ إِنِّي حَجَجْتُ فِي السِّنِينَ الْمَاضِيَةِ فَمَرَرْتُ بِالْكُوفَةِ فَدَخَلْتُ فِي مَرْجِعِي إِلَى مَسْجِدِهَا فَبَيْنَا أَنَا وَاقِفٌ فِي الْمَسْجِدِ أُرِيدُ الصَّلَاةَ إِذَا أَمَامِي امْرَأَةٌ أَعْرَابِيَّةٌ بَدَوِيَّةٌ مُرْخِيَةُ الذَّوَائِبِ عَلَيْهَا شَمْلَةٌ وَ هِيَ تُنَادِي وَ تَقُولُ: يَا
ص: 564
مَشْهُوراً فِي السَّمَاوَاتِ! يَا مَشْهُوراً فِي الْأَرَضِينَ! يَا مَشْهُوراً فِي الْآخِرَةِ! يَا مَشْهُوراً فِي الدُّنْيَا! جَهَدَتِ الْجَبَابِرَةُ وَ الْمُلُوكُ عَلَى إِطْفَاءِ نُورِكَ وَ إِخْمَادِ ذِكْرِكَ فَأَبَى اللَّهُ لِذِكْرِكَ إِلَّا عُلُوّاً وَ لِنُورِكَ إِلَّا ضِيَاءً وَ تَمَاماً وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ.
قَالَ: فَقُلْتُ: يَا أَمَةَ اللَّهِ! وَ مَنْ هَذَا الَّذِي تَصِفِينَهُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ؟ قَالَتْ: ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ.
قَالَ: فَقُلْتُ لَهَا: أَيُّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ هُوَ؟ قَالَتْ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الَّذِي لَا يَجُوزُ التَّوْحِيدُ إِلَّا بِهِ وَ بِوَلَايَتِهِ. قَالَ: فَالْتَفَتُّ إِلَيْهَا فَلَمْ أَرَ أَحَداً.
حسن بن یحیی دهّان می گوید: من در نزد قاضی بغداد به نام سَماعَه بودم که مردی از بزرگان بغداد بر او وارد شده و به او گفت: خداوند قاضی را سلامت بدارد. من در سال های گذشته به حج رفتم و گذرم به کوفه افتاد، در برگشتم به مسجد آن شهر وارد شدم. همان طور که در آن مسجد ایستاده بودم ناگهان در مقابل خود زنی بیابانی و دهاتی را دیدم، درحالی که گیسوانش آویخته و چادر و جبّه ای بر اندامش بود. او فریاد می کشید و می گفت:
ای کسی که در آسمان ها شهرت داری!
ای کسی که در زمین ها شهرت داری!
ای کسی که در آخرت شهرت داری!
ای کسی که در دنیا شهرت داری!
همه ستمگران و پادشاهان زورگو برای خاموشی نورت و فرونشاندن یادت تلاش کردند، ولی خداوند نخواست و اراده کرد تا یادت بلندآوازه و نورت پُرفروغ گردد، اگرچه این کار خوشایند مشرکان نباشد.
من گفتم: ای زن و ای بنده خدا! این کسی را که چنین توصیف می کنی کیست؟
ص: 565
گفت: او امیرمؤمنان است!
به او گفتم: او کدام امیرمؤمنان است؟
گفت: علی بن ابی طالب(علیهما السلام) که یکتاپرستی و موحدبودن، جز به اوو ولایتش ممکن و محقق نمی شود. باز به سوی او توجه نمودم اما دیگر کسی را ندیدم.(1)
37_ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ بَيْنَ جِبَالِ تِهَامَةَ إِذَا رَجُلٌ عَلَى عُكَّازَةٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): لُغَةُ جِنِّيٍّ وَ وَطْؤُهُمْ مِنْ جِبَالِ تِهَامَةَ فَقَالَ: مَنِ الرَّجُلُ؟ قَالَ: أَنَا هَامُ بْنُ هِيمِ بْنِ لَاقِيسَ السَّلِيمِ بْنِ إِبْلِيسَ. قَالَ: لَيْسَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ إِبْلِيسَ غَيْرُ أَبَوَيْنِ. قَالَ: لَا. قَالَ: أَكَلْتُ عَامَّةَ عُمُرِ الدُّنْيَا قَالَ: عَلَى ذَلِكَ كَمْ أَتَى عَلَيْكَ؟ قَالَ: كُنْتُ أَيَّامَ قَتْلِ قَابِيلَ هَابِيلَ أَخَاهُ غُلَاماً أَعْلُو الْآكَامَ وَ أَنْهَى عَنِ الِاعْتِصَامِ وَ آمُرُ بِفَسَادِ الطَّعَامِ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): بِئْسَ _ لَعَمْرُ اللَّهِ _ عَمَلُ الشَّيْخِ الْمُتَوَسِّمِ وَ الشَّابِّ الْمُؤَمِّلِ. فَقَالَ: دَعْ يَا مُحَمَّدُ! عَنْكَ اللَّوْمَ وَ الْهَتْكَ فَقَدْ جِئْتُكَ تَائِباً وَ إِنِّي أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَ إِبْرَاهِيمَ فَلَمْ أَزَلْ مَعَهُ حَتَّى أُلْقِيَ فِي النَّارِ فَقَالَ لِي: إِنْ لَقِيتَ عِيسَى فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ، وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَ عِيسَى فَقَالَ لِي: إِنْ لَقِيتَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى جَمِيعِ أَنْبِيَائِهِ وَ رُسُلِهِ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ عَلَّمَنِي الْإِنْجِيلَ.
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ عَلَى عِيسَى السَّلَامُ مَا دَامَتِ الدُّنْيَا وَ عَلَيْكَ يَا هَامَةُ بِمَا أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ. هَاتِ حَاجَتَكَ! قَالَ: عَلِّمْنِي مِنَ الْقُرْآنِ.
قَالَ: فَأَمَرَ عَلِيّاً (علیه السلام) أَنْ يُعَلِّمَهُ. فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ هَذَا الَّذِي أَمَرْتَنِي أَنْ أَتَعَلَّمَ مِنْهُ؟ قَالَ: يَا هَامَةُ! مَنْ كَانَ وَصِيُّ آدَمَ؟ قَالَ: كَانَ شَيْثٌ، قَالَ: مَنْ
ص: 566
كَانَ وَصِيَّ نُوحٍ؟ قَالَ: كَانَ سَامٌ، قَالَ: فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِيَّ هُودٍ؟ قَالَ: ذَاكَ يَاسِرُ بْنُ هُودٍ، قَالَ: فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِيَّ عِيسَى؟ قَالَ: شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ الصَّفَا ابْنُ عَمِّ مَرْيَمَ (علیها السلام)، ثُمَّ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): يَا هَامُ! وَ لِمَ كَانُوا هَؤُلَاءِ أَوْصِيَاءَ الْأَنْبِيَاءِ؟ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! لِأَنَّهُمْ كَانُوا أَزْهَدَ النَّاسِ فِي الدُّنْيَا وَ أَرْغَبَ النَّاسِ فِي الْآخِرَةِ.
فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): فَمَنْ وَجَدْتُمْ وَصِيَّ مُحَمَّدٍ؟ قَالَ هَامُ: ذَاكَ إِلْيَا ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)، قَالَ: فَهُوَ عَلِيٌّ وَ هُوَ وَصِيِّي وَ أَخِي وَ هُوَ أَزْهَدُ أُمَّتِي فِي الدُّنْيَا وَ أَرْغَبُ إِلَى اللَّهِ فِي الْآخِرَةِ.قَالَ: فَسَلَّمَ هَامٌ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ تَعَلَّمَ مِنْهُ سُوَراً. ثُمَّ قَالَ: أَخْبِرْنِي بِهَذِهِ السُّوَرِ أُصَلِّي بِهَا، قَالَ لَهُ: نَعَمْ يَا هَامُ! قَلِيلُ الْقُرْآنِ كَثِيرٌ فَسَلَّمَ هَامٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ انْصَرَفَ فَلَمْ يَلْقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّى قُبِضَ (صلی الله علیه و آله و سلم)، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الْهَرِيرِ أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي حَرْبِهِ، فَقَالَ لَهُ: يَا وَصِيَّ مُحَمَّدٍ! إِنَّا وَجَدْنَا فِي كُتُبِ الْأَنْبِيَاءِ أَنَّ الْأَصْلَعَ وَصِيَّ مُحَمَّدٍ خَيْرُ النَّاسِ اكْشِفْ رَأْسَكَ فَكَشَفَ عَنْ رَأْسِهِ مِغْفَرَهُ فَقَالَ: أَنَا وَ اللَّهِ ذَاكَ يَا هَامُ.
امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید: هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان کوه های مکه بود، مردی را که بر عصایش تکیه زده بود دید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی تعجب فرمودند: لغت و زبان او زبان جنیان است ولی در میان کوه های مکه چه کار می کند؟ بعد به او فرمودند: تو کیستی؟
گفت: من هام پسر هیم پسر لاقیس سلیم پسر ابلیس هستم.
فرمودند: میان تو و ابلیس بیش از دو پدر فاصله نیست؟
گفت: خیر؛ من تمام عمر دنیا را خورده ام.
ص: 567
فرمودند: بنابراین چند سال بر تو گذشته است؟
گفت: من در زمانی که قابیل برادرش هابیل را کشت پسربچه ای بودم که بر تپه ها بالا می رفتم و مردم را از پاکی و پاکیزگی باز می داشتم و در صدد نابودی طعام آن ها بودم.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به خدا سوگند! چه بد است کار پیری که دارای زیرکی و جوانی که دارای آرزوی بلند است.
عرض کرد: یا محمد! از سرزنش و پرده دری نسبت به من دست بردار چون با توبه به سوی تو آمدم و به خدا پناه می برم که از نادانان باشم، من پیوسته همراه حضرت ابراهیم (علیه السلام) بودم تا این که در آتش افکنده شد، پس او به من فرمود: اگر حضرت عیسی (علیه السلام) را درک کردی از جانب من به او سلام برسان. آن گاه با حضرت عیسی (علیه السلام) بودم، پس او به من فرمود: اگر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کردی سلام مرا به او برسان و او انجیل را به من آموخت.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: تا زمانی که دنیا بر پاست بر حضرت عیسی (علیه السلام) و بر تو ای هامه سلام باد به خاطر آن که امانت او یعنی سلام او را رساندی، حال حاجت خود را بخواه.
عرض کرد: قدری از قرآن را به من بیاموز.پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) دستور دادند که قرآن را به او بیاموزد.
او گفت: یا رسول الله! او چه کسی که است که به من فرمان می دهی که از او قرآن را فرا بگیرم؟
فرمودند: ای هامه! وصی و جانشین حضرت آدم (علیه السلام) چه کسی بود؟ عرض کرد: شیث (علیه السلام).
فرمودند: وصی حضرت نوح (علیه السلام) چه کسی بود؟ عرض کرد: سام (علیه السلام).
فرمودند: چه کسی را وصی حضرت هود (علیه السلام) یافتید؟ عرض کرد: او یاسر پسر حضرت هود (علیه السلام) بود.
فرمودند: چه کسی را وصی حضرت عیسی (علیه السلام) یافتید؟
ص: 568
عرض کرد: شمعون بن حَمُّون صفا پسرعموی حضرت مریم (علیها السلام).
آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ای هام! برای چه چیزی آن ها جانشین پیامبران شدند؟
عرض کرد: یا رسول الله! چون ایشان زهدشان به دنیا و میل و رغبتشان به آخرت از همۀ مردم بیش تر بود.
پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: چه کسی را وصی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یافتید؟ هام عرض کرد: او اِلیا پسرعموی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
فرمودند: پس او همین علی (علیه السلام) است که او جانشین و برادر من است، که زهد او در دنیا و میل و رغبت او به آخرت از همۀ مردم بیشتر است.
پس هام بر امیرمؤمنان سلام داده و از او سوره هایی را فرا گرفت. آن گاه عرض کرد: به من بگو: آیا این سوره را در نماز می توانم بخوانم؟
فرمودند: آری؛ ای هام! اندکی از قرآن هم زیاد است. پس بار دیگر هام بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام داده و برگشت و دیگر نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیامد تا وقتی که حضرت از دنیا رفت. تا اینکه در جنگ صفین در آن شب بسیار سخت به نام لیلة الهریر به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده و عرض کرد: ای جانشین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)! ما در کتاب های پیامبران (علیهم السلام) چنین یافتیم که شخصی اصلع، وصی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و بهترین مردم می باشد، سرّت را آشکار کن. پس ایشان کلاه خودشان را از سر برداشته و او گفت: به خدا سوگد! من همان کس یعنی هام هستم. (1)
38_ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ (رضی الله عنه) فِي قَوْلِ اللَّهِ: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُواالصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ شَجَرَةٌ أَصْلُهَا فِي دَارِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فِي الْجَنَّةِ وَ فِي دَارِ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْهَا غُصْنٌ يُقَالُ لَهَا: طُوبَى، فَذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ بِحُسْنِ﴾ الْمَرْجِعِ.
ص: 569
ابن عباس (رضی الله عنه) در ذیل فرمایش خدای عزّ وجل که می فرماید: « کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند خوشا به حالشان و خوب سرانجامی دارند».(1) گفت: درختی در بهشت است که اصل و ریشۀ آن در خانه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است و در خانۀ هر مؤمنی شاخه ای از آن می باشد که به آن طوبی گفته می شود، پس این همان فرمایش خداست: «طوبی و خوشحالی برای آن ها باد و خوب سرانجامی دارند» به بازگشتی نیکو. (2)
39_ عَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَقُولُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ! اعْلَمُوا أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فِيكُمْ مِثْلُ النَّجْمِ الزَّاهِرِ فِي السَّمَاءِ إِذَا طَلَعَ أَضَاءَ مَا حَوْلَهُ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! اعْلَمُوا أَنِّي إِنَّمَا قُلْتُ هَذَا لِأَتَقَدَّمَ إِلَيْكُمْ لِيَوْمِ الْوَعِيدِ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ حُشِرَ النَّاسُ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ حُشِرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فِي وَسَطِ الْفَوْجِ فَأَنَا فِي أَوَّلِهِ وَ وُلْدُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فِي آخِرِ الْفَوْجِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ! فَهَلْ رَأَيْتُمْ عَبْداً يَسْبِقُ مَوْلَاهُ؟ مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّهُ لَا يَنْجُو فِي ذَلِكَ الْمَوْقِفِ إِلَّا كُلُّ ضَامِرٍ مَهْزُولٍ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! اعْلَمُوا أَنَّ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَرْضٌ عَلَيْكُمْ أَحْفَظَهُ اللَّهُ عَلَيْكُمْ وَ هُوَ قَوْلُ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) هَبَطَ بِهِ إِلَيَّ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! اعْلَمُوا أَنَّهُ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ: ﴿وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾.
ص: 570
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: (رضی الله عنه) وَ اللَّهِ لَا أَشْرَكْتُ فِي حُبِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) مَعَهُ غَيْرَهُ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُاللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): اعْلَمُوا أَنَّ هَذِهِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ فَمِنَ الْيَمِينِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ عَلَى الشَّمَالِ شَيْطَانٌ إِنِ اتَّبَعْتُمُوهُ أَضَلَّكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُ أَدْخَلَكُمُ النَّارَ، وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِنِ اتَّبَعْتُمُوهُ هَدَاكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُ أَدْخَلَكُمُ الْجَنَّةَ.
فَوَثَبَ إِلَيْهِ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَيْفَ قُلْتَ ذَا؟ قَالَ: لِأَنَّهُ يَأْمُرُ بِالتُّقَى وَ يَعْمَلُ بِهَا، وَ الشَّيْطَانُ يَأْمُرُ بِالْمُنْكَرِ وَ يَعْمَلُ بِالْفَحْشَاءِ.
عبدالله پسر عمر از پدرش نقل می کند که گفت: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمودند: ای مردم! بدانید که مثل امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) در میان شما همانند ستارۀ درخشند ه ای در آسمان است که هرگاه طلوع کند اطراف خود را روشن می کند.
ای مردم! من این را به شما گفتم تا برای روز ترسناک قیامت به شما سفارشی کرده باشم.
ای مردم! هرگاه قیامت بر پا گردد، مردم در یک سرزمین جمع شوند و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) در میان انبوهی از مردم محشور شود، و من در ابتدا، و فرزندان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) در آخر آن جمعیت باشیم.
ای مردم! آیا تا به حال دیده اید که بنده ای بر مولا و ارباب خویش پیشی بگیرد؟!
ای مردم! در آن جایگاه هیچ کس نجات نمی یابد مگر کسی که اندامش _ بر اثر عبادت_ لاغر و خشک و چروک شده باشد.
ای مردم! بدانید که ولایت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بر شما واجب
ص: 571
گشته و خداوند تعالی آن را بر شما لازم گردانیده است، و این همان گفتار جبریل (علیه السلام) می باشد که آن را از جانب پروردگار جهانیان بر من فرود آورد.
ای مردم! بدانید این فرمایش خدای متعال در کتابش می باشد: «آن چه را پیامبر برای شما آورد آن را بگیرید و از هر چه شما را از آن بازداشت باز بایستید».(1)
ابن عباس (رضی الله عنه) گفت: به خدا سوگند! در دوستی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) کسی را با او شریک نگرفتم. آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بدانید این بهشت و جهنم است که از طرف راست آن علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و از طرف چپ آن شیطان می باشد که اگر از او پیرویکنید، شما را گمراه می کند و اگر از او اطاعت نمائید، شما را به آتش جهنم داخل گرداند، و اگر از علی بن ابی طالب(علیهما السلام) پیروی کنید، شما را هدایت نماید و اگر از او اطاعت کنید، شما را به بهشت داخل گرداند.
پس ابوذر غفاری (رضی الله عنه) برخاست و به سوی ایشان رفته و عرض کرد: یا رسول الله! چگونه این را فرمودید؟
فرمودند: چون او شما را به تقوی و پرهیزکاری فرمان می دهد و به آن عمل می کند؛ ولی شیطان شما را به زشتی و منکرات دستور می دهد و به زشتی عمل می کند.(2)
40_ أَبُو الْقَاسِمِ الْعَلَوِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ يَقُولُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ*وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ*وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ﴾ إِلَّا مَنْ أَتَى بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ لَا يَفِرُّ مِمَّنْ وَالاهُ وَ لَا يُعَادِي مَنْ أَحَبَّهُ وَ لَا يُحِبُّ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ لَا يَوَدُّ مَنْ عَادَاهُ، وَ عَلِيٌّ لَهُ فِي الْجَنَّةِ قَصْرٌ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ أَسْفَلُهَا مِنْ زَبَرْجَدٍ
ص: 572
أَخْضَرَ وَ أَعْلَاهَا مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ وَسَطُهَا أَحْمَرُ وَ ثُلُثَا الْقَصْرِ مُرَصَّعٌ بِأَنْوَاعِ الْيَاقُوتِ وَ الْجَوْهَرِ، عَلَيْهِ شُرَفٌ يُعْرَفُ بِتَسْبِيحِهِ وَ تَقْدِيسِهِ وَ تَحْمِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ لَهُ.
يَا أَبَا هُرَيْرَةَ! مَا هُوَ؟ قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: مَا أَدْرِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: هُوَ الْعَرْشُ وَ أَرْضُهُ الزَّعْفَرَانُ. قَالَ لَهُ الرَّحْمَنُ: كُنْ فَكَانَ لَا يَسْكُنُهُ إِلَّا عَلِيٌّ وَ أَصْحَابُهُ وَ أَنَا وَ عَلِيٌّ فِي دَارٍ وَاحِدَةٍ وَ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ غَيْرُهُ مَعَ الْبَاطِلِ.
ابوهریره می گوید: از حضرت ابوالقاسم محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که در ذیل این آیه: «روزی که انسان از برادرش و مادرش و پدرش و همسرش و پسرانش می گریزد»(1)
می فرمودند: مگر کسی که با ولایت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بیاید، پس او از کسانی که آن ها را دوست داشته فرار نمی کند، و با کسانی که آن ها را دوست می داشته دشمنی نمی کند، و کسی را که با او دشمن بوده دوست نمی دارد. در بهشت کاخی است از یاقوت قرمز که پائین آن زبرجد سبزرنگ و بالایش یاقوت قرمز و میانه آن هم قرمز می باشد و دوسوم آن قصر به انواع یاقوت و گوهرها آراسته شده و بر بالای آن کنگره هایی است، باتسبیح و تقدیس و شکر گذاری و تمجیدش برای خدا شناخته می شود و این کاخ برای علی (علیه السلام) است.
ای ابوهریره! آن چیست؟ابوهریره گفت: یا رسول الله! نمی دانم.
فرمودند: آن عرش است و زمینش از زعفران باشد که خدای رحمان به آن فرمود: باش پس آن هم واقع شده، در آن سکونت نمی کند مگر علی (علیه السلام) ویارانش. و من و علی (علیه السلام) دریک خانه هستیم و علی (علیه السلام) با حق و غیر او همراه با باطل است.(2)
ص: 573
41_ وَ حَكَى وَالِدِي (رحمه الله) قَالَ: اجْتَزْتُ يَوْماً فِي بَعْضِ دُرُوبِ بَغْدَادَ مَعَ أَصْحَابِي فَأَصَابَنِي عَطَشٌ. فَقُلْتُ لِبَعْضِ أَصْحَابِي: اطْلُبْ مَاءً مِنْ بَعْضِ الدُّرُوبِ، فَمَضَى يَطْلُبُ الْمَاءَ وَ وَقَفْتُ أَنَا وَ بَاقِي أَصْحَابِي نَنْتَظِرُ الْمَاءَ وَ صَبِيَّانِ يَلْعَبَانِ، أَحَدُهُمَا يَقُولُ: الْإِمَامُ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْآخَرُ يَقُولُ: إِنَّهُ أَبُوبَكْرٍ.
فَقُلْتُ: صَدَقَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا عَلِيُّ! مَا يُحِبُّكَ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُكَ إِلَّا وَلَدُ حَيْضَةٍ، فَخَرَجَتِ الْمَرْأَةُ بِالْمَاءِ فَقَالَتْ: بِاللَّهِ عَلَيْكَ يَا سَيِّدِي أَسْمِعْنِي مَا قُلْتَ. فَقُلْتُ: حَدِيثٌ رَوَيْتُهُ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَا حَاجَةَ إِلَى ذِكْرِهِ. فَكَرَّرَتِ السُّؤَالَ فَرَوَيْتُهُ لَهَا. فَقَالَتْ: وَ اللَّهِ يَا سَيِّدِي! إِنَّهُ لَخَبَرُ صِدْقٍ؛ إِنَّ هَذَيْنِ وَلَدَايَ الَّذِي يُحِبُّ عَلِيّاً وَلَدُ طُهْرٍ وَ الَّذِي يُبْغِضُهُ حَمَلْتُهُ فِي الْحَيْضِ جَاءَ وَالِدُهُ إِلَيَّ فَكَابَرَنِي عَلَى نَفْسِي حَالَةَ الْحَيْضِ فَنَالَ مِنِّي فَحَمَلْتُ بِهَذَا الَّذِي يُبْغِضُ عَلِيّاً.
مرحوم علّامه حلی (رحمه الله) (1) در کشف الیقین می فرماید: پدرم که رحمت خدا بر او
ص: 574
ص: 575
باد حکایت کرده که روزی با همراهانم در بعضی از دروازه های بغداد می گذشتیم که احساس تشنگی زیادی نمودم، به برخی از اطرافیانم گفتم: از یکی از دروازه ها قدری آب بیاورید. او به دنبال آب رفت و من و بقیۀ دوستان به انتظار آب ایستادیم. در آن جا دو کودک مشغول بازی بودند. یکی از آن ها می گفت: امام همان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) امیرمؤمنان است و دیگری می گفت: او ابوبکر است.
من گفتم: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) راست فرمودند: یا علی! تو را جز مؤمن دوست نمی دارد و تو را جز فرزند حیض دشمن نمی دارد.
در همان لحظه زنی با آبی که همراه خود داشت آمد و گفت: ای آقای من! تو را به خدا سوگند آن چه را گفتی بار دیگر برای من بازگو کن.
گفتم: حدیثی را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردم که نیازی به گفتنش نیست. او سؤالش را تکرار کرد من هم آن روایت را برای او خواندم.
ص: 576
او گفت: ای آقای من! به خدا قسم این، حدیثی راست و درست است چرا که این دو کودک، فرزندان من هستند. آن که علی (علیه السلام) را دوست دارد فرزند پاکی است؛ اما آن که با او دشمنی دارد او را از راه حیض باردار شدم. چون وقتی پدرش به نزد من آمد من به عادت ماهیانه مبتلا بودم، به زور و اجبار نزدیکی نمود و من به این دشمن علی (علیه السلام) باردار شدم.(1)
42_ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: لَوْلَا أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَى الْأَرْض.
یونس بن ظبیان می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: اگر خداوند تعالی امیرمؤمنان (علیه السلام) را نمی آفرید، بر روی کره زمین هرگز برای حضرت فاطمه (علیها السلام) همتایی پیدا نمی شد.(2)
43_ عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ قَالَ: كُنَّا فِي مَنْزِلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ نَحْنُ نَتَذَاكَرُ فَضَائِلَ الْأَنْبِيَاءِ فَقَالَ (علیه السلام) مُجِيباً لَنَا: وَ اللَّهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَفْضَلُ مِنْهُ، ثُمَّ خَلَعَ خَاتَمَهُ وَ وَضَعَهُ عَلَى الْأَرْضِ وَ تَكَلَّمَ بِشَيْ ءٍ فَانْصَدَعَتِ الْأَرْضُ وَ انْفَرَجَتْ بِقُدْرَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا نَحْنُ بِبَحْرٍ عَجَّاجٍ فِي وَسَطِهِ سَفِينَةٌ خَضْرَاءُ مِنْ زَبَرْجَدَةٍ خَضْرَاءَ فِي وَسَطِهَا قُبَّةٌ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ حَوْلَهَا دَارٌ خَضْرَاءُ مَكْتُوبٌ عَلَيْهِ: لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، بَشِّرِ الْقَائِمَ فَإِنَّهُ يُقَاتِلُ الْأَعْدَاءَ وَ يُغِيثُ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَنْصُرُهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْمَلَائِكَةِ فِي عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ.
ثُمَّ تَكَلَّمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ بِكَلَامٍ فَثَارَ مَاءُ الْبَحْرِ وَ ارْتَفَعَ مَعَ السَّفِينَةِ
ص: 577
فَقَالَ: ادْخُلُوهَا فَدَخَلْنَا الْقُبَّةَ الَّتِي فِي السَّفِينَةِ فَإِذَا فِيهَا أَرْبَعَةُ كَرَاسِيَّ مِنْ أَلْوَانِ الْجَوَاهِرِ فَجَلَسَ هُوَ عَلَى أَحَدِهَا وَ أَجْلَسَنِي عَلَى وَاحِدٍ وَ أَجْلَسَ مُوسَى (علیه السلام) وَ إِسْمَاعِيلَ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى كُرْسِيٍّ ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) لِلسَّفِينَةِ: سِيرِي بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى، فَسَارَتْ فِي بَحْرٍ عَجَّاجٍ بَيْنَ جِبَالِ الدُّرِّ وَ الْيَوَاقِيتِ ثُمَّ أَدْخَلَ يَدَهُ فِي الْبَحْرِ وَ أَخْرَجَ دُرَراً وَ يَاقُوتاً فَقَالَ: يَا دَاوُدُ! إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الدُّنْيَا فَخُذْ حَاجَتَكَ.
فَقُلْتُ: يَا مَوْلَايَ! لَا حَاجَةَ لِي فِي الدُّنْيَا، فَرَمَى بِهِ فِي الْبَحْرِ وَ غَمَسَ يَدَهُ فِي الْبَحْرِ وَ أَخْرَجَ مِسْكاً وَ عَنْبَراً فَشَمَّهُ وَ شمني [شَمَّمَنِي] وَ شَمَّمَ مُوسَى وَ إِسْمَاعِيلَ (علیه السلام) ثُمَّ رَمَى بِهِ فِي الْبَحْرِ وَ سَارَتِ السَّفِينَةُ حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى جَزِيرَةٍ عَظِيمَةٍ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ الْبَحْرِ وَ إِذَا فِيهَا قِبَابٌ مِنَ الدُّرِّ الْأَبْيَضِ مَفْرُوشَةٌ بِالسُّنْدُسِ وَ الْإِسْتَبْرَقِ عَلَيْهَا سُتُورُ الْأُرْجُوَانِ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَلَائِكَةِ، فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَيْنَا أَقْبَلُوا مُذْعِنِينَ لَهُ بِالطَّاعَةِ مُقِرِّينَ لَهُ بِالْوَلَايَةِ.
فَقُلْتُ: مَوْلَايَ، لِمَنْ هَذِهِ الْقِبَابُ؟ فَقَالَ: لِلْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) كُلَّمَا قُبِضَ إِمَامٌ صَارَ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ الَّذِي ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى، ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): قُومُوا بِنَا حَتَّى نُسَلِّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام). فَقُمْنَا وَ قَامَ وَ وَقَفْنَا بِبَابِ إِحْدَى الْقِبَابِالْمُزَيَّنَةِ وَ هِيَ أَجَلُّهَا وَ أَعْظَمُهَا وَ سَلَّمْنَا عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ هُوَ قَاعِدٌ فِيهَا، ثُمَّ عَدَلَ إِلَى قُبَّةٍ أُخْرَى وَ عَدَلْنَا مَعَهُ فَسَلَّمَ وَ سَلَّمْنَا عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام)، وَ عَدَلْنَا مِنْهَا إِلَى قُبَّةٍ بِإِزَائِهَا فَسَلَّمْنَا عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام)، ثُمَّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام)، ثُمَّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ فِي قُبَّةٍ مُزَيَّنَةٍ مُزَخْرَفَةٍ ثُمَّ عَدَلَ إِلَى بِنْيَةٍ بِالْجَزِيرَةِ وَ عَدَلْنَا مَعَهُ وَ إِذَا فِيهَا قُبَّةٌ عَظِيمَةٌ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ مُزَيَّنَةٌ بِفُنُونِ الْفُرُشِ وَ السُّتُورِ وَ إِذَا فِيهَا سَرِيرٌ مِنْ ذَهَبٍ مُرَصَّعٌ بِأَنْوَاعِ الْجَوْهَرِ.
ص: 578
فَقُلْتُ: يَا مَوْلَايَ! لِمَنْ هَذِهِ الْقُبَّةُ؟ فَقَالَ: لِلْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ صَاحِبِ الزَّمَانِ (علیه السلام)، ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ وَ تَكَلَّمَ بِشَيْ ءٍ وَ إِذَا نَحْنُ فَوْقَ الْأَرْضِ بِالْمَدِينَةِ فِي مَنْزِلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ(علیهما السلام) وَ أَخْرَجَ خَاتَمَهُ وَ خَتَمَ الْأَرْضَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَلَمْ أَرَ فِيهَا صَدْعاً وَ لَا فُرْجَةً.
داود بن کثیر رَقی (رضی الله عنه)(1) می گوید: ما در منزل امام جعفر صادق (علیه السلام) بودیم و دربارۀ فضایل و مناقب پیامبران (علیهم السلام) گفت وگو می کردیم، پس امام (علیه السلام) در جواب ما فرمودند: به خدا سوگند! خداوند متعال هیچ پیامبری را نیافرید مگر آن که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برتر از اوست. آن گاه انگشتری خویش را از انگشت کشید و آن را بر روی زمین قرار داد و به چیزی تکلم نمود که زمین به قدرت خدای عزّ وجل شکافته شد. پس ما خود را کنار دریایی موّاج و خروشان دیدیم که در وسط آن کشتی سبزرنگ از زبرجد بود و در میان آن کشتی قبّه ای از مروارید سفید قرار داشت، در کنار آن قبّه خانه ای سبزرنگ بود که بر روی آن نوشته بود: لا إله إلّا الله، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت قائم (علیه السلام) را بشارت بده که او با دشمنان می جنگد و به فریاد اهل ایمان می رسد و خداوند عزّ وجل به وسیلۀ فرشتگانی به تعداد ستارگان آسمان او را کمک می کند.
آن گاه امام (علیه السلام) به کلامی تکلّم نمود و آب به شدت خروشید و باکشتی بالا آمد. امام (علیه السلام) فرمودند: به آن وارد شوید. ما هم به آن قبّۀ درون کشتی وارد شدیم و با چهار تخت که از انواع جواهرات ساخته شده بود برخورد نمودیم. امام خودشان
ص: 579
بر روی یکی از آن ها نشستند و مرا نیز بر یکی از آن ها نشانیدند و موسی بن جعفر(علیهما السلام) و اسماعیل را هر کدام بر روی یکی از آن ها نشانیدند. سپس به کشتی دستور دادند که به قدرت خدای تعالی حرکت کن، پس آن کشتی در آن دریای پر خروش و موّاج میان کوه هایی از مروارید و یاقوت به راه افتاد. امام (علیه السلام) دست مبارک خود را در آن دریا فرو بردند و مقداری از مروارید و یاقوت بیرون آورده و فرمودند: ای داود! اگر دنیا را می خواهی به مقدار نیازت از آن بردار.
عرض کردم: من هیچ نیازی به دنیا ندارم. و بار دیگر دستشان را در آن دریا فرو بردند و قدری مشک و عنبر بیرون آورده و آن را بوئیدند و من نیز بوئیدم و موسی بن جعفر(علیهما السلام) و اسماعیل (علیه السلام) هم بوئیدند. سپس آن را به دریا پرتاب نمودند. و کشتی هم چنان به راه افتاد تا به جزیره ای بزرگ در میان آن دریا رسیدیم که در آن قبّه هایی از مروارید سفید وجود داشت درحالی که به سندس و استبرق فرش شده بود، و بر آن ها پرده هایی با گل قرمز و آویخته و اطراف آن ها را فرشتگان پوشانیده بودند. وقتی به ما نگاه کردند به ما روی آورده درحالی که به طاعت و پیروی از ایشان اعتراف، و به ولایت ایشان اقرار داشتند.
عرض کردم: ای آقای من! این قبّه ها از کیست؟
فرمودند: این ها از امامان از نسل حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد، هرگاه امامی از دنیا می رود تا وقت معلومی که خداوند تعالی آن را مقدّر کرده به این جا منتقل می شوند. سپس فرمودند: به پا خیزید تا بر امیرمؤمنان (علیه السلام) سلام بدهیم. پس ما و ایشان برخاسته و جلوی در یکی از قبّه های زینت شده ایستادیم که آن کاخ از همه بزرگ تر و وسیع تر بود و به امیرمؤمنان (علیه السلام) سلام دادیم درحالی که ایشان نشسته بودند.
آن گاه امام (علیه السلام) به قبّه ای دیگر برگشتند و ما هم با ایشان برگشتیم. پس او و ما به امام حسن بن علی(علیهما السلام) سلام دادیم، و از آن جا به قبّه ای در برابر همان قبّه برگشتند و بر امام حسین بن علی(علیهما السلام) سلام دادیم. سپس بر امام علی بن الحسین، سپس بر امام محمد بن علی الباقر (علیهم السلام) سلام دادیم درحالی که هر یک از ایشان در قبّه ای
ص: 580
آراسته و زینت شده بودند.
آن گاه امام (علیه السلام) به ساختمانی در آن جزیره برگشتند و ما نیز همراه با ایشان برگشتیم که ناگهان در آنجا به قبّه ای بزرگ از مروارید سفید، که به انواع فرش ها و پرده ها آراسته شده بود برخورد کردیم و در آن تختی از طلا وجود داشت که با گوهرهای گوناگون زینت داده شده بود. عرض کردم: ای مولای من! این قبّه برای کیست؟ فرمودند: برای قیام کنندۀ از ما اهل بیت، یعنی حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است. سپس با دستشان اشاره کرده و به چیزی تکلّم نمودند که ما ناگهان بر روی زمین، در مدینه در خانۀ امام جعفر صادق (علیه السلام) بودیم و ایشان باز انگشترشان را بیرون آورده و زمین در برابر خودشان را مهر نمودند، دیگر هیچ اثری از شکاف وجود نداشت.(1)
44_ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلَى مِنْبَرِهِ: يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ فَرَضِيتَ بِهِمْ إِخْوَاناً وَ رَضُوا بِكَ إِمَاماً فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّكَ وَ صَدَّقَ عَلَيْكَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ وَ كَذَّبَ عَلَيْكَ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ الْعَلَمُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ؛ مَنْ أَحَبَّكَ فَازَ وَ مَنْ أَبْغَضَكَ هَلَكَ. يَا عَلِيُّ! أَنَا الْمَدِينَةُ وَ أَنْتَ بَابُهَا. يَا عَلِيُّ! أَهْلُ مَوَدَّتِكَ كُلُّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ وَ كُلُّ ذِي طِمْرٍ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لَبَرَّ قَسَمَهُ.
يَا عَلِيُّ! إِخْوَانُكَ كُلُّ طَاهِرٍ زَكِيٍّ مُجْتَهِدٍ عِنْدَ الْخَلْقِ عَظِيمِ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. يَا عَلِيُّ! مُحِبُّوكَ جِيرَانُ اللَّهِ فِي دَارِ الْفِرْدَوْسِ لَا يَأْسَفُونَ عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا. يَا عَلِيُّ! أَنَا وَلِيٌّ لِمَنْ وَالَيْتَ وَ أَنَا عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَيْتَ. يَا عَلِيُّ! مَنْ أَحَبَّكَ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَكَ فَقَدْ أَبْغَضَنِي. يَا عَلِيُّ! إِخْوَانُكَ الذُّبُلُ الشِّفَاهِ تُعْرَفُ الرَّهْبَانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ.
ص: 581
يَا عَلِيُّ! إِخْوَانُكَ يَفْرَحُونَ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ: عِنْدَ خُرُوجِ أَنْفُسِهِمْ وَ أَنَا شَاهِدُهُمْ وَ أَنْتَ، وَ عِنْدَ الْمُسَاءَلَةِ فِي قُبُورِهِمْ، وَ عِنْدَ الْعَرْضِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ إِذَا سُئِلَ الْخَلْقُ عَنْ إِيمَانِهِمْ فَلَمْ يُجِيبُوا. يَا عَلِيُّ! حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي وَ حَرْبِي حَرْبُ اللَّهِ وَ سِلْمِي سِلْمُ اللَّهِ وَ مَنْ سَالَمَكَ فَقَدْ سَالَمَنِي وَ مَنْ سَالَمَنِي فَقَدْ سَالَمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ.
يَا عَلِيُّ! بَشِّرْ إِخْوَانَكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ رَضِيَ عَنْهُمْ إِذْ رَضِيَكَ لَهُمْ قَائِداً وَ رَضُوا بِكَ وَلِيّاً. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ.
يَا عَلِيُّ! شِيعَتُكَ الْمُنْتَجَبُونَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَا قَامَ لِلهِعَزَّ وَ جَلَّ دِينٌ وَ لَوْ لَا مَنْ فِي الْأَرْضِ مِنْكُمْ لَمَا أَنْزَلَتِ السَّمَاءُ قَطْرَهَا. يَا عَلِيُّ! لَكَ كَنْزٌ فِي الْجَنَّةِ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا شِيعَتُكَ تُعْرَفُ بِحِزْبِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ الْفَائِزُونَ بِالْقِسْطِ وَ خِيَرَةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ. يَا عَلِيُّ! أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْ رَأْسِهِ وَ أَنْتَ مَعِي ثُمَّ سَائِرُ الْخَلْقِ. يَا عَلِيُّ! أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ عَلَى الْحَوْضِ تُسْقُونَ مَنْ أَحْبَبْتُمْ وَ تَمْنَعُونَ مَنْ كَرِهْتُمْ وَ أَنْتُمُ الْآمِنُونَ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ فِي ظِلِّ الْعَرْشِ يَفْزَعُ النَّاسُ وَ لَا تَفْزَعُونَ وَ يَحْزَنُ النَّاسُ وَ لَا تَحْزَنُونَ، فِيكُمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: ﴿إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ﴾ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ: ﴿لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾.
يَا عَلِيُّ! أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ تُطْلَبُونَ فِي الْمَوْقِفِ وَ أَنْتُمْ فِي الْجِنَانِ تَتَنَعَّمُونَ. يَا عَلِيُّ! إِنَّ الْمَلَائِكَةَ وَ الْخُزَّانَ يَشْتَاقُونَ إِلَيْكُمْ وَ إِنَّ حَمَلَةَ الْعَرْشِ وَ الْمَلَائِكَةَ الْمُقَرَّبِينَ لَيَخُصُّونَكُمْ بِالدُّعَاءِ وَ يَسْأَلُونَ اللَّهَ لِمُحِبِّيكُمْ وَ يَفْرَحُونَ لِمَنْ قَدِمَ عَلَيْهِمْ مِنْكُمْ كَمَا يَفْرَحُ الْأَهْلُ بِالْغَائِبِ الْقَادِمِ بَعْدَ
ص: 582
طُولِ الْغَيْبَةِ. يَا عَلِيُّ! شِيعَتُكَ الَّذِينَ يَخَافُونَ اللَّهَ فِي السِّرِّ وَ يَنْصَحُونَهُ فِي الْعَلَانِيَةِ. يَا عَلِيُّ! شِيعَتُكَ الَّذِينَ يَتَنَافَسُونَ فِي الدَّرَجَاتِ لِأَنَّهُمْ يَلْقَوْنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا عَلَيْهِمْ ذَنْبٌ. يَا عَلِيُّ! إِنَّ أَعْمَالَ شِيعَتِكَ سَتُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ مَا يَبْلُغُنِي مِنْ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَيِّئَاتِهِمْ.
يَا عَلِيُّ! ذِكْرُكَ فِي التَّوْرَاةِ وَ ذِكْرُ شِيعَتِكَ قَبْلَ أَنْ يُخْلَقُوا بِكُلِّ خَيْرٍ وَ كَذَلِكَ فِي الْإِنْجِيلِ فَاسْأَلْ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ وَ أَهْلَ الْكِتَابِ يُخْبِرُونَكَ عَنْ إِلْيَا مَعَ عِلْمِكَ بِالتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ مَا أَعْطَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ وَ إِنَّ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ لَيَتَعَاظَمُونَ إِلْيَا وَ مَا يَعْرِفُونَهُ وَ مَا يَعْرِفُونَ شِيعَتَهُ وَ إِنَّمَا يَعْرِفُونَهُمْ بِمَا يَجِدُونَهُمْ فِي كُتُبِهِمْ.
يَا عَلِيُّ! إِنَّ أَصْحَابَكَ ذِكْرُهُمْ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ وَ أَعْظَمُ مِنْ ذِكْرِ أَهْلِ اْلْأَرْضِ لَهُمْ بِالْخَيْرِ فَلْيَفْرَحُوا بِذَلِكَ وَ لْيَزْدَادُوا اجْتِهَاداً. يَا عَلِيُّ! إِنَّ أَرْوَاحَ شِيعَتِكَ لَتَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ فِي رُقَادِهِمْ وَ وَفَاتِهِمْ فَتَنْظُرُ الْمَلَائِكَةُ إِلَيْهَا كَمَا يَنْظُرُ النَّاسُ إِلَى الْهِلَالِ شَوْقاً إِلَيْهِمْ وَ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. يَا عَلِيُّ! قُلْ لِأَصْحَابِكَ الْعَارِفِينَ بِكَ يَتَنَزَّهُونَ عَنِ الْأَعْمَالِ الَّتِي يُقَارِفُهَا عَدُوُّهُمْ فَمَا مِنْ يَوْمٍ وَ لَا لَيْلَةٍ إِلَّا وَ رَحْمَةُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَغْشَاهُمْ فَلْيَجْتَنِبُوا الدَّنَسَ. يَا عَلِيُّ! اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَنْ قَلَاهُمْ وَبَرِئَ مِنْكَ وَ مِنْهُمْ وَ اسْتَبْدَلَ بِكَ وَ بِهِمْ وَ مَالَ إِلَى عَدُوِّكَ وَ تَرَكَكَ وَ شِيعَتَكَ وَ اخْتَارَ الضَّلَالَ وَ نَصَبَ الْحَرْبَ لَكَ وَ لِشِيعَتِكَ وَ أَبْغَضَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَبْغَضَ مَنْ وَالاكَ وَ نَصَرَكَ وَ اخْتَارَكَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ وَ مَالَهُ فِينَا.
يَا عَلِيُّ! أَقْرِئْهُمْ مِنِّي السَّلَامَ مَنْ رَآنِي مِنْهُمْ وَ مَنْ لَمْ يَرَنِي وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُمْ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ أَشْتَاقُ إِلَيْهِمْ فَلْيُلْقُوا عَمَلِي إِلَى مَنْ لَمْ يَبْلُغْ قَرْنِي مِنْ أَهْلِ
ص: 583
الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِي وَ لْيَتَمَسَّكُوا بِحَبْلِ اللَّهِ وَ لْيَعْتَصِمُوا بِهِ وَ لْيَجْتَهِدُوا فِي الْعَمَلِ فَإِنَّا لَا نُخْرِجُهُمْ مِنْ هُدًى إِلَى ضَلَالَةٍ، وَ أَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَاضٍ عَنْهُمْ وَ أَنَّهُ يُبَاهِي مَلَائِكَتَهُ وَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ بِرَحْمَتِهِ وَ يَأْمُرُ الْمَلَائِكَةَ أَنْ تَسْتَغْفِرَ لَهُمْ.
يَا عَلِيُّ! لَا تَرْغَبْ عَنْ نُصْرَةِ قَوْمٍ يَبْلُغُهُمْ أَوْ يَسْمَعُونَ أَنِّي أُحِبُّكَ فَأَحَبُّوكَ لِحُبِّي إِيَّاكَ وَ دَانُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ وَ أَعْطَوْكَ صَفْوَ الْمَوَدَّةِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ اخْتَارُوكَ عَلَى الْآباءِ وَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَوْلَادِ وَ سَلَكُوا طَرِيقَكَ وَ قَدْ حُمِلُوا عَلَى الْمَكَارِهِ فِينَا فَأَبَوْا إِلَّا نَصْرَنَا وَ بَذْلَ الْمُهَجِ فِينَا مَعَ الْأَذَى وَ سُوءِ الْقَوْلِ وَ مَا يُقَاسُونَهُ مِنْ مَضَاضَةِ ذَلِكَ فَكُنْ بِهِمْ رَحِيماً وَ اقْنَعْ بِهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَهُمْ بِعِلْمِهِ لَنَا مِنْ بَيْنِ الْخَلْقِ وَ خَلَقَهُمْ مِنْ طِينَتِنَا وَ اسْتَوْدَعَهُمْ سِرَّنَا وَ أَلْزَمَ قُلُوبَهُمْ مَعْرِفَةَ حَقِّنَا وَ شَرَحَ صُدُورَهُمْ مُتَمَسِّكِينَ بِحَبْلِنَا لَا يُؤْثِرُونَ عَلَيْنَا مَنْ خَالَفَنَا مَعَ مَا يَزُولُ مِنَ الدُّنْيَا عَنْهُمْ، أَيَّدَهُمُ اللَّهُ وَ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ الْهُدَى فَاعْتَصَمُوا بِهِ فَالنَّاسُ فِي عَمَهِ الضَّلَالَةِ مُتَحَيِّرُونَ فِي الْأَهْوَاءِ عَمُوا عَنِ الْحُجَّةِ وَ مَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَهُمْ يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ فِي سَخَطِ اللَّهِ وَ شِيعَتُكَ عَلَى مِنْهَاجِ الْحَقِّ وَ الِاسْتِقَامَةِ لَا يَسْتَأْنِسُونَ إِلَى مَنْ خَالَفَهُمْ وَ لَيْسَتِ الدُّنْيَا مِنْهُمْ وَ لَيْسُوا مِنْهَا أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الدُّجَى أُولَئِكَ مَصَابِيحُ الدُّجَى.
ابوبصیر می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) از پدرانش (علیهم السلام) از امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یا علی! همانا خدای عزّ وجل دوستی تهیدستان و مستضعفان روی زمین را به تو بخشید و تو به برادری با آن ها خشنود شدی و آن ها نیز به امامت توراضی گشتند. پس خوشا به حال کسی که تو را
ص: 584
دوست داشته باشد و گفتار تو را تأیید کرده و با آن موافقت نماید و تو را باور کند، و وای بر کسی که با تو دشمنی کرده و بر تو دروغ ببندد.
یا علی! تو پرچم و نشانه ای برای این امت هستی، هر کس تو را دوست بدارد رستگار شده و هر کس با تو دشمنی نماید هلاک گردیده است.
یا علی! من شهر علم و تو در آن هستی پس آیا به آن شهر جز از درش می توان وارد شد؟
یا علی! دوست واقعی تو، هر بازگشت کننده به سوی خدا و نگه دارندۀ احکام و حدود الهی است و هر ژولیده لباس از آن ها که خدا را قسم بدهد سوگندش را می پذیرد.
یا علی! برادران تو هر پاک و پاکیزه ای است که نزد مردم کوشا می باشد و جایگاه بس بزرگی نزد خداوند عز وجل دارد.
یا علی! دوستان تو در خانۀ فردوس بهشت در جوار رحمت خداوند تعالی هستند، همان کسانی که آن چه از دنیا از دستشان رفته اندوهناک نمی شوند.
یا علی! من دوست کسی هستم که تو را دوست بدارد و دشمن کسی هستم که با تو دشمنی نماید.
یا علی! برادران تو کسانی هستند که لب هایشان [ به خاطر روزه و عبادت] خشک و پژمرده گشته است و ترس و پارسایی در چهرۀ آن ها شناخته می شود.
یا علی! برادران تو در سه جا شادمان می شوند: هنگام بیرون آمدن روح از بدنشان که من و تو شاهد بر آن ها هستیم، و هنگام سؤال در قبر، و هنگام عرضۀ اعمال و هنگام پل قیامت زمانی که دیگران از ایمانشان سؤال می شوند و نمی توانند جواب بدهند.
یا علی! جنگ تو، جنگ من و صلح تو، صلح من است. و جنگ من، جنگ خداست، و صلح من صلح خداست، هر کس با تو مسالمت کند، با من مسالمت کرده و هر کس با من مسالمت کند در واقع با خدای عزّ وجل مسالمت کرده است.
یا علی! برادرانت را بشارت بده به این که خداوند تعالی از آن ها خشنود است زیرا
ص: 585
رضایت دارد که تو پیشوای آن ها باشی و آن ها خشنودند که تو سرپرست آن ها باشی.
یا علی! تو امیرمؤمنان و پیشوای دست وروسفیدان هستی.
یا علی! شیعیان تو برگزیدگانند و اگر تو و شیعیانت نبودید، دینی برای خدا استوار نمی ماند و اگر کسی از شما بر روی زمین نبود، قطره ای آب از آسمان فرو نمی ریخت.یا علی! برای تو گنجی در بهشت است و تو مالک دو طرف بهشت هستی. شیعیان تو به عنوان حزب خدای عزّوجلّ شناخته می شوند.
یا علی! تو و شیعیانت بر پادارندگان قسط و عدالت و برگزیدگان خلق خدا هستید.
یا علی! من اولین کسی هستم که خاک را از سر و روی خود می ریزد و تو با من هستی، سپس سائر مردم.
یا علی! تو و شیعیانت در کنار حوض کوثر بوده و هر کس را که شما دوست داشته باشید سیرابش می کنید و کسانی را که دوست نداشته باشید از نوشیدن آن باز می دارید، و شما ایمن یافتگان روز وحشتناک قیامت در سایۀ عرش هستید. همۀ مردم به ترس و وحشت باشند ولی شما بیمناک نباشید، و همه مردم محزون و اندوهناکند ولی شما محزون نباشید. این آیه دربارۀ شما فرود آمد: «همانا کسانی که پیش تر از جانب ما وعده ای نیک به آنان داده اند از دوزخ دورشان نگه می دارند»(1)
کمترین صدای آن را هم نمی شنود و آنان در آن چه دلشان بخواهند جاودانه اند «آن وحشت و ترس بزرگ آنان را غمگین نمی کند و فرشتگان به استقبالشان می آیند این همان روز شماست که به آن وعده داده می شدید».(2)
یا علی! تو و شیعیانت را در موقف و ایستگاه های قیامت می جویند درحالی که شما در بهشت در نعمت های آن به سر می برید.
یا علی! همانا فرشتگان و دربانان بهشت مشتاق دیدار شما هستند و بردارندگان
ص: 586
عرش و فرشتگان مقرب تنها به شما دعا می کنند و برای دوستان شما از خداوند تعالی درخواست و تقاضا می کنند و به ورودشان بر آنان خوشحال می شوند همان طور که هر خانواده ای به ورود کسی که مدت ها غائب بوده شادمان می شود.
یا علی! شیعیان تو کسانی هستند که در پنهان از خداوند تعالی می ترسند و در آشکارا برای او خیرخواهی می کنند.
یا علی! شیعیان تو کسانی هستند که به درجات بالا رغبت و شوق دارند چون آنان خداوند متعال را دیدار خواهند کرد درحالی که بر آن ها گناهی نباشد.
یا علی! اعمال شیعیان تو در هر روز جمعه بر من عرضه می گردد، پس به کارهای نیکوی آن ها که به من می رسد خرسند می شوم و برای گناهانشان استغفار می کنم.
یا علی! تو و شیعیانت پیش از آن که آفریده شوید در تورات و انجیل به انواع خیر و خوبی ها یاد شده اید. پس با وجود علمی که تو به توراتو انجیل داری و آن چه خداوند تعالی علم الکتاب به تو داده از اهل انجیل و اهل کتاب دربارۀ اِلیا بپرس که انجیلیان الیا را بزرگ می دارند درحالی که او و شیعیانش را نمی شناسند بلکه به آن چه در کتاب هایشان می یابند آن ها را می شناسند.
یا علی! یاد اصحاب و یاران تو به خوبی در آسمان بزرگتر از یاد آنان بر روی زمین است، پس باید به این شادمان باشند و بیشتر کوشش بنمایند.
یا علی! ارواح شیعیان تو به هنگام خواب و مرگشان به سوی آسمان بالا می رود، پس فرشتگان از سر شوق به آنان و جایگاهشان نزد خداوند عزّ وجل می نگرند همان گونه که مردم به هلال ماه نگاه می کنند.
یا علی! به یارانت که شناخت به تو دارند بگو: از کارهایی که معمولا دشمنان آن ها انجام می دهند خود را پاک بدارند. هیچ روز و شبی نیست مگر آن که رحمت خدای تبارک و تعالی آن ها را می پوشاند، پس باید از چرک و گناهان دوری گزینند.
یا علی! خشم خداوند عزّ وجل شدت یافت بر کسانی که با آن ها دشمنی کرده و از تو و آن ها بیزاری می جویند، و به جای تو و آن ها دیگران را اختیار کرده و به سوی
ص: 587
دشمنانت تمایل داشته و تو و شیعیانت را رها می کنند و گمراهی را برگزیده و به تو و پیروانت اعلان جنگ نموده و با ما اهل بیت دشمنی می نمایند، و هم چنین با کسانی که تو را دوست داشته و یاری نموده و اختیارت کرده، و خون و مال خود را در راه ما در طبق اخلاص گذاشته و از آن گذشته اند دشمنی می کنند.
یا علی! به هر کسی از آن ها که مرا دیده و ندیده اند سلام مرا برسان و به ایشان اعلام کن که آن ها برادران من هستند، همان کسانی که من مشتاق ایشان هستم. پس باید کار من را به کسانی که بعد از من دوران مرا درک نکرده اند برسانند، و باید به ریسمان الهی چنگ بزنند و به آن اعتصام جویند و در عمل کردن کوشش نمایند چون ما آن ها را از هدایت به ضلالت و گمراهی وارد نمی کنیم. و به آن ها خبر بده که خدای عزّ وجل از آنان خشنود است و به آن ها بر فرشتگان مباهات می کند و در هر جمعه به آن ها نظر لطف و رحمت دارد و به فرشتگان فرمان می دهد که برای آنان استغفار نمایند.
یاعلی! به کسانی که به ایشان رسیده یا شنیده اند که من تو را دوست دارم و آن ها به خاطر دوستی من تو را دوست دارند از کمک و یاری دریغ مفرما.
و نیز به کسانی که با همین دوستی، خدای عزّ وجل را عبادت می کنند و مودت و دوستی خالصانه خود را به تو پیشکش می دارند، و تو را بر پدران و برادران و فرزندان خود اختیار می نمایند و راه تو رامی پیمایند، و در راه ما متحمل سختی و گرفتاری ها می شوند، ما را کمک کرده و با بودن هر نوع آزار و بدزبانی دشمنان، خون قلب خود را در راه ما می بخشند و در برابر آن مصائب و ناگواری ها بردباری می نمایند، پس با آن ها مهربان باش و به ایشان قناعت کن که خداوند عزّ وجل در میان آفریدگان خود به علم خودش آن ها را برای ما اختیار کرد و ایشان را از گل و سرشت ما پدید آورد، و اسرار ما را به آن ها سپرد، و شناخت و معرفت به حق ما را ملازم و چسبیده به دل های آنان قرار داد، و سینۀ آن ها را با چنگ زدن به ریسمان ما گشاد گردانید، و با این که دنیا از آن ها رخت بر بسته و از دستشان رفت، ولی دیگران را بر ما اختیار نکردند.
ص: 588
خداوند عزّ وجل آن ها را کمک نماید، و راه هدایت را به آن ها نشان دهد. پس آن ها به آن راه روشن چنگ زدند، ولی مردم مخالف، بر کوری و گمراهی دچار شده و در اهواء و آرزوهای باطل متحیر گشته و از حجت واقعی و آن چه از جانب خدای عزّ وجل آمده کور شدند. آن مخالفین صبح و شب در خشم خداوند به سر می برند، درحالی که شیعیان تو بر راه حق و استواری گام برمی دارند و با مخالفان خود هیچ گونه اُنس و رفاقتی ندارند. نه دنیا از ایشان بهره برده و نه ایشان به دنیا دل بستند. آری ایشان چراغ های تاریکی هستند. ایشان چراغ های تاریکی هستند.(1)
45_ عَنْ حَيَّانَ السَّرَّاجِ قَالَ: سَمِعْتُ السَّيِّدَ ابْنَ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيَّ يَقُولُ: كُنْتُ أَقُولُ بِالْغُلُوِّ وَ أَعْتَقِدُ غَيْبَةَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ (رضی الله عنه) قَدْ ضَلَلْتُ فِي ذَلِكَ زَمَاناً فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيَّ بِالصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) وَ أَنْقَذَنِي بِهِ مِنَ النَّارِ وَ هَدَانِي إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ، فَسَأَلْتُهُ بَعْدَ مَا صَحَّ عِنْدِي بِالدَّلَائِلِ الَّتِي شَاهَدْتُهَا مِنْهُ أَنَّهُ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيَّ وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ أَنَّهُ الْإِمَامُ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ وَ أَوْجَبَ الِاقْتِدَاءَ بِهِ.
فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! قَدْ رُوِيَ لَنَا أَخْبَارٌ عَنْ آبَائِكَ (علیهم السلام) فِي الْغَيْبَةِ وَ صِحَّةِ كَوْنِهَا فَأَخْبِرْنِي بِمَنْ يَقَعُ؟ فَقَالَ (علیه السلام): سَتَقَعُ بِالسَّادِسِ مِنْ وُلْدِي وَ هُوَ الثَّانِي عَشَرَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ اللَّهِ لَوْ بَقِيَ فِي غَيْبَتِهِ مَا بَقِيَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَظْهَرَ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْجَوْراً وَ ظُلْماً. قَالَ السَّيِّدُ: فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِكَ مِنْ مَوْلَايَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام) تُبْتُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ وَ قُلْتُ قَصِيدَةً أَوَّلُهَا:
ص: 589
فَلَمَّا رَأَيْتُ النَّاسَ فِي الدِّينِ قَدْ غَوَوْا *** تَجَعْفَرْتُ بِاسْمِ اللَّهِ فِيمَنْ تَجَعْفَرُوا
تَجَعْفَرْتُ بِاسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ *** وَ أَيْقَنْتُ أَنَّ اللَّهَ يَعْفُو وَ يَغْفِرُ
وَ دِنْتُ بِدِينٍ غَيْرِ مَا كُنْتُ دَيِّناً *** بِهِ وَ نَهَانِي وَاحِدُ النَّاسِ جَعْفَرٌ
فَقُلْتُ: فَهَبْنِي قَدْ تَهَوَّدْتُ بُرْهَةً *** وَ إِلَّا فَدِينِي دِينُ مَنْ يَتَنَصَّرُ
وَ إِنِّي إِلَى الرَّحْمَنِ مِنْ ذَاكَ تَائِبٌ *** وَ إِنِّي قَدْ أَسْلَمْتُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ
فَلَسْتُ بِغَالٍ مَا حَيِيتُ وَ رَاجِعٍ *** إِلَى مَا عَلَيْهِ كُنْتُ أُخْفِي وَ أُظْهِرُ
وَ لَا قَائِلًا حَيٌّ بِرَضْوَى مُحَمَّدٌ *** وَ إِنْ عَابَ جُهَّالٌ مَقَالِي فَأَكْثَرُوا
وَ لَكِنَّهُ مِمَّنْ مَضَى لِسَبِيلِهِ *** عَلَى أَفْضَلِ الْحَالاتِ يُقْفَى وَ يُخْبَرُ
عَلَى أَفْضَلِ الْحَالاتِ يُقْفَى وَ يُخْبَرُ *** مِنَ الْمُصْطَفَى فَرْعٌ زَكِيٌّ وَ عُنْصُرٌ
إِلَى آخِرِ الْقَصِيدَةِ.
و كان حيّان السَّرّاج؛ الراوي لهذا الحديث من الكيسانيّة.
حَیّان سَرّاج که خود بر عقیده کیسانیه بود (یعنی محمد حنفیه را بعد از امام حسین (علیه السلام) خلیفه می دانست) می گوید: از سید حمیری شنیدم که می گفت: من همواره اهل غلو در دین بودم و اعتقادم بر این بود که محمد حنفیه در غیبت به سر می برد و ظهور خواهد نمود. مدت زمانی بر این عقیده در گمراهی به سر می بردم، تا این که خداوند منّان بر من منت نهاده و به وسیله امام جعفر صادق (علیه السلام) مرا از آتش نجات داد و مرا به راه راست هدایت نمود. پس بعد از آن که دلائل روشنی که از ایشان مشاهده کردم و دانستم او حجت خدا بر من و تمام مردم زمان خود می باشد و او همان امامی است که خداوند تعالی اطاعت از او را واجب نموده و اقتدای به او را لازم شمرده به ایشان عرض کردم: یا ابن رسول الله! اخباری از پدرانت دربارۀ غیبت و صحت وقوع آن به ما رسیده پس مرا خبر بده که به چه کسی این اتفاق خواهد افتاد؟
فرمودند: آن غیبت به ششمین نفر از فرزندان نسل من رخ خواهد داد، و او
ص: 590
دوازدهمین از پیشوایان هدایت گر بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که اول ایشان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و آخرشان قیام کنندۀ به حق بقیة الله بر روی زمین و صاحب الزمان می باشد. به خدا سوگند! اگر او در عصر غیبتش آن قدر بماند که حضرت نوح (علیه السلام) در قومش باقی ماند از دنیا بیرون نخواهد رفت تا آن که ظهور نماید و زمین را پر از عدل و داد نماید همان گونه که از جور و ستم پر شده باشد.
سید حمیری می گوید: هنگامی که من این را از مولای خود امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم به دست پاک او به سوی خدای تعالی توبه نموده و قصیده ای را سرودم که اول آن چنین است:
هنگامی که مردم در دین به گمراهی افتادند، من به نام خداوند در میان جعفری ها، جعفری مسلک گشتم.
به نام خداوند، جعفری شدم و خداوند بزرگ تر از هر چیزی است، و یقین نمودم که خدای متعال عفو می کند و می بخشد.
و الان به دینی غیر آن چه قبول داشتم عقیده پیدا کردم، و یکی از مردم به نام جعفر (علیه السلام) مرا از آن بیراهه بازداشت.
پس من گفتم: مرا ببخش که مدت زمانی یهودی مسلک بودم، اگر آن نبوده پس دین من دین نصرانی ها بوده است.
و به درستی که من از این فکر و عقیده باطل به سوی خدا توبه نمودم، و اسلام واقعی اختیار کردم و خداوند بزرگ است.
پس من تا زمانی که زنده هستم دیگر اهل غلو و زیاده روی نیستم، و از آن چه همواره آن را پنهان می داشتم برگشته و حق را آشکار می کنم.
و دیگر بر این عقیده ندارم که محمد حنفیه در وادی رِضوی زنده است، اگر چه نادانان به گفتار من خرده بگیرند و زیاد عیب گیری کنند.
و لکن او از کسانی است که به راه خود رفت، بر بهترین احوال و بر او افتراء و تهمت زده شد. .
ص: 591
و او به همراه پاکان و پاکیزگان گذشته خود می باشد، و او شاخه و شعبه ای از خانوادۀ برگزیده محمد مصطفی است.(1)
46_ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي حَرْبٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى السَّيِّدِ ابْنِ مُحَمَّدٍ الْحِمْيَرِيِّ عَائِداً فِي عِلَّتِهِ الَّتِي مَاتَ فِيهَا فَوَجَدْتُهُ يُسَاقُ بِهِ وَ وَجَدْتُ عِنْدَهُ جَمَاعَةً مِنْ جِيرَانِهِ وَ كَانُوا عُثْمَانِيَّةً وَ كَانَ السَّيِّدُ جَمِيلَ الْوَجْهِ رَحْبَ الْجَبْهَةِ عَرِيضَ مَا بَيْنَ السَّالِفَتَيْنِ فَبَدَتْ فِي وَجْهِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ مِثْلُ النُّقْطَةِ مِنَ الْمِدَادِ ثُمَّ لَمْ تَزَلْ تَزِيدُ وَ تَنْمِي حَتَّى طَبَّقَتْ وَجْهَهُ يَعْنِي اسْوِدَاداً فَاغْتَمَّ لِذَلِكَ مَنْ حَضَرَهُ مِنَ الشِّيعَةِ وَ ظَهَرَ مِنَ النَّاصِبَةِ سُرُورٌ وَ شَمَاتَةٌ فَلَمْ يَلْبَثْ بِذَلِكَ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى بَدَتْ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ مِنْ وَجْهِهِ لُمْعَةٌ بَيْضَاءُ؛ فَلَمْ تَزَلْ تَزِيدُ أَيْضاً وَ تَنْمِي حَتَّى أَسْفَرَ وَجْهُهُ وَ أَشْرَقَ وَ افْتَرَّ السَّيِّدُ ضَاحِكاً وَ أَنْشَأَ يَقُولُ:
كَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِيّاً *** لَنْ يُنَجِّيَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاتٍ
قَدْ وَ رَبِّي دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ *** وَ عَفَا لِيَ الْإِلَهُ عَنْ سَيِّئَاتِي
فَأَبْشِرُوا الْيَوْمَ أَوْلِيَاءَ عَلِيٍّ *** وَ تَوَلَّوْا عَلِيَّ حَتَّى الْمَمَاتِ
ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِيهِ *** وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ
ثُمَّ أَتْبَعَ قَوْلَهُ هَذَا: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا اللهُ، ثُمَّ أَغْمَضَ عَيْنَهُ بِنَفْسِهِ فَكَأَنَّمَا كَانَتْ رُوحُهُ ذُبَالَةً طُفِئَتْ أَوْ حَصَاةً سَقَطَتْ فَانْتَشَرَ هَذَا القَوْلُ فِي النَّاسِ فَشَهِدَ جَنَازَتَهُ _ وَ اللَّهِ _ الْمُوَافِقُ وَ الْمُفَارِقُ.
ص: 592
مرحوم شیخ طوسی اعلی الله مقامه در امالی از ابن ابی حَرب از پدرش نقل می کند که گفت: من در مرضی که سید حِمیری(1) با آن ازدنیا رفت بر او وارد شدم دیدم که او در حال جان کندن است و گروهی از همسایگانش که عثمانی مسلک
ص: 593
بودند در کنارش بودند.
سید حمیری مردی زیبارو و پیشانی گشاده و گردنی ستبر داشت. پس نقطه ای سیاه همچو سیاهی مداد در صورت او پیدا شد. آن گاه رفته رفته زیاد شد، تا تمام چهره اش را پوشانید یعنی به طور کامل سیاه گشت، در نتیجه همه شیعیانی که در آن جا حاضر بودند اندوهگین شدند ولی ناصبی ها بسیار مسرور و شادمان گشته و زبان به شماتت گشودند. دیری نپائید که در همان مکان از صورتش نقطه ای روشن و سفید آشکار شد پس رفته رفته زیاد گشته تا آن که تمام چهره اش روشن و نورانی گشت و سید، لب به خنده گشود و در همان لحظه این اشعار را سرود:
1_ كَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِيّاً *** لَنْ يُنْجِيَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاةٍ
2_ قَدْ وَ رَبِّي دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ *** وَ عَفَا لِي الْإِلَهُ عَنْ سَيِّئَاتِي
3_ فَأَبْشِرُوا الْيَوْمَ أَوْلِيَاءَ عَلِيٍّ *** وَ تَوَلَّوْا عَلِيّاً حَتَّى الْمَمَاتِ
4_ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِيهِ *** وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ
1_ دروغ گفتند کسانی که فکر می کنند که حضرت علی (علیه السلام) دوستانش را از بلا و سختی نجات نمی دهد.
2_ سوگند به پروردگارم! که من به بهشت جاودان وارد شده و معبود من گناهانم را پاک نمود.
3_ پس امروز بر دوستان حضرت علی (علیه السلام) بشارت باد و بر کسانی که ولایت وصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تا هنگام مرگ بر عهده دارند.
4_ سپس بعد از او پسرانش را یکی بعد از دیگری به همان اوصاف، ولی و سرپرست خود گرفتند.
آن گاه بعد از این اشعار گفت: أشهد أن لا إله إلّا الله حقّاً حقّاً، و أشهد أنّ محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) رسول الله حقّاً حقّاً، و أشهد أنّ علیّاً (علیه السلام) أمیرالمؤمنین حقّاً حقّاً، أشهد أن لا إله إلّا الله. سپس چشمانش به روی هم افتاد، گویاروحش فتیله چراغی بود که خاموش شد، یا سنگریزه ای بود که سقوط کرد و این گفتار در میان مردم منتشر
ص: 594
گشت. پس در تشییع جنازه او دوست و دشمن شرکت کردند.(1)
مخالفان علی را درست نیست نماز *** اگر چه سینۀ اُشتر کنند پیشانی
47_ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا: مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ يُحْيِي اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ يُظْهِرُ بِهِ دِينَ الْحَقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ. لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ عَلَى الدِّينِ فِيهَا آخَرُونَ فيودون [فَيُؤْذَوْنَ] وَ يُقَالُ لَهُمْ: ﴿مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ﴾ أَمَا إِنَّ الصَّابِرَ فِي غَيْبَتِهِ عَلَى الْأَذَى وَ التَّكْذِيبِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم).
عبدالرحمن بن سلیط می گوید: حضرت حسین بن علی(علیهما السلام) فرمودند: از ما خانواده، دوازده نفر مهدی (هدایت یافته) می باشد که اول ایشان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) و آخرشان نهمین از فرزندان من است. او امامی است که به حق قیام می کند، خداوند تعالی به واسطه او زمین را بعد از مردنش زنده می گرداند و به واسطۀ او دین حق را بر همۀ ادیان پیروز و غالب می گرداند، اگرچه مشرکان را خوش نیاید. برای او غیبتی خواهد بود که اقوام و گروه هایی در آن به ارتداد افتاده و از دین بر می گردند و عده ای دیگر ثابت و استوار بر دین باقی می مانند. برخی از روی سرزنش به آن ها می گویند: «اگر راست می گوئید هنگام این وعده چه وقت است؟»(2)
آگاه باشید! آنان که در غیبت او بر آزار و تکذیب آن ها صبر و شکیبائی داشته باشند همانند کسانی هستند که با شمشیر در رکاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جهاد کردند.(3)
ص: 595
48_ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) فِي حَدِيثٍ لَهُ طَوِيلٍ اخْتَصَرْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ أَنَّهُ قَالَ: لَا بُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمَّاءَ صَيْلَمٍ يَسْقُطُ فِيهَا كُلُّ بِطَانَةٍ وَ وَلِيجَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ الشِّيعَةِالثَّالِثَ مِنْ وُلْدِي، يَبْكِي عَلَيْهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ كَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَرَّانُ حَزِينٌ عِنْدَ فَقْدِ الْمَاءِ الْمَعِينِ، كَأَنِّي بِهِمْ أَسَرَّ مَا يَكُونُونَ وَ قَدْ نُودُوا نِدَاءً يَسْمَعُهُ مَنْ بَعُدَ كَمَا يَسْمَعُهُ مَنْ قَرُبَ؛ يَكُونُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً عَلَى الْكَافِرِينَ.
فَقُلْتُ: وَ أَيُّ نِدَاءٍ هُوَ؟ قَالَ: يُنَادَوْنَ فِي رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَصْوَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ صَوْتاً مِنْهَا: ﴿أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ وَ الصَّوْتَ الثَّانِيَ: ﴿أَزِفَتِ الْآزِفَةُ﴾ يَا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ الصَّوْتَ الثَّالِثَ: يَرَوْنَ بَدَناً بَارِزاً نَحْوَ عَيْنِ الشَّمْسِ: هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، قَدْ كَرَّ فِي هَلَاكِ الظَّالِمِينَ.
وَ فِي رِوَايَةِ الْحِمْيَرِيِّ: وَ الصَّوْتُ بَدَنٌ يُرَى فِي قَرْنِ الشَّمْسِ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ فُلَاناً فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا، وَ قَالا جَمِيعاً: فَعِنْدَ ذَلِكَ يَأْتِي النَّاسَ الْفَرَجُ وَ تَوَدُّ النَّاسُ لَوْ كَانُوا أَحْيَاءً وَ يَشْفِي اللَّهُ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ.
مرحوم شیخ طوسی اعلی الله مقامه در کتاب غیبت خود از ابن محبوب از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) نقل می کند که آن بزرگوار در ضمن حدیثی طولانی فرمودند: به طور قطع فتنه ای اتفاق خواهد افتاد که افراد زیرک و محتاط که از وابستگان نزدیک ما می باشند گرفتار به آن می شوند و این در زمانی است که شیعه سومین از فرزندان مرا از دست می دهند. اهل آسمان و زمین بر او می گریند. چه زیاد هستند مؤمنانی که هنگام از دست رفتن (ماء معین) آب زلال (یعنی حضرت مهدی (علیه السلام)) اندوهناک و تشنه و محزون می باشند. گویا ایشان را در پوشیده ترین حالات می بینم در حالی که آن ها را صدا و ندا می کنند و آن ندا همان طور که از
ص: 596
نزدیک شنیده می شود از دور نیز شنیده می شود. این صدا برای مؤمنان مایۀ رحمت و برای کافران عذاب است. عرض کردم: آن صدا چیست؟
فرمودند: در ماه رجب سه ندا از آسمان شنیده می شود:
ندای اول می گوید: ﴿أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾؛(1)
یعنی آگاه باشید! لعنت خدا بر ستمکاران باد.
و ندای دوم می گوید: ای اهل ایمان! «رستاخیز نزدیک است». (2)
و ندای سوم در حالی که شخصی در کنار خورشید دیده می شودمی گوید: این امیرمؤمنان است که برای نابودی ستمگران برگشته است.
و در روایت حمیری آمده: آن صدا به صورت بدنی مجسّم شده نزدیک خورشید دیده می شود که می گوید: خداوند فلانی را برانگیخت، گفتارش را شنیده و از او اطاعت کنید. در این هنگام فرج و گشایش کارهای مردم فرا می رسد و مردگان دوست می دارند که زنده بودند و خداوند عزّ وجل سینه های مردم مؤمن را شفا می دهد. (3)
49_ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ دَاهِرٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام): لَنُسَلِّمُ عَلَى الْقَائِمِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: لَا ذَلِكَ اسْمٌ سَمَّاهُ اللَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُسَمَّى بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ إِلَّا كَافِرٌ.
قَالَ: فَكَيْفَ نُسَلِّمُ عَلَيْهِ؟ قَالَ: تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ.
قَالَ: ثُمَّ قَرَأَ جَعْفَرٌ (علیه السلام): ﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾.
عمران بن داهر می گوید: مردی به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کرد: آیا ما به حضرت قائم (علیه السلام) به عنوان امیرمؤمنان سلام بدهیم؟
ص: 597
فرمودند: خیر؛ این اسمی است که خداوند عزّ وجل تنها امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را به آن نامیده است و هیچ کس جز کافر پیش از او و بعد از او به این نام نامیده نمی شود.
عرض کرد: پس چگونه بر او سلام بدهیم؟
فرمودند: می گوئی: السلام علیک یا بقیة الله.
راوی می گوید: سپس امام جعفر صادق (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند: «بقیةالله برای شما بهتر است اگر که مؤمن باشید».(1)
50_ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿الْحَمْدُ لِلهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾، قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام): خَلَقَ اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ مُخْتَلِفَةً وَ قَدْ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) جَبْرَئِيلَ وَ لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاحٍ عَلَى سَاقِهِ الدُّرُّ مِثْلُ الْقَطْرِ عَلَى الْبَقْلِ قَدْ مَلَأَ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ قَالَ: إِذَا أَمَرَ اللَّهُ مِيكَائِيلَ بِالْهُبُوطِ إِلَى الدُّنْيَا صَارَتْ رِجْلُهُ الْيُمْنَى فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ الْأُخْرَى فِي الْأَرْضِ السَّابِعَةِ وَ إِنَّ لِلهِ مَلَائِكَةً أَنْصَافُهُمْ مِنْ بَرْدٍ وَ أَنْصَافُهُمْ مِنْ نَارٍ يَقُولُونَ: يَا مُؤَلِّفُ بَيْنِ الْبَرْدِ وَ النَّارِ ثَبِّتْ قُلُوبَنَا عَلَى طَاعَتِكَ.وَ قَالَ: إِنَّ لِلهِ مَلَكاً بُعْدُ مَا بَيْنَ شَحْمَةِ أُذُنِهِ إِلَى عَيْنَيْهِ مَسِيرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامِ خَفَقَانِ الطَّيْرِ وَ قَالَ: إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَا يَأْكُلُونَ وَ لَا يَشْرَبُونَ وَ لَا يَنْكِحُونَ وَ إِنَّمَا يَعِيشُونَ بِنَسِيمِ الْعَرْشِ وَ إِنَّ لِلهِ مَلَائِكَةً رُكَّعاً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ لِلهِ مَلَائِكَةً سُجَّداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): مَا مِنْ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ أَكْثَرَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّهُ لَيَهْبِطُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فَيَأْتُونَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ فَيَطُوفُونَ بِهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، ثُمَّ يَأْتُونَ أَمِيرَ
ص: 598
الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَيُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَأْتُونَ الْحُسَيْنَ فَيُقِيمُونَ عِنْدَهُ فَإِذَا كَانَ السَّحَرُ وُضِعَ لَهُمْ مِعْرَاجٌ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ لَا يَعُودُونَ أَبَداً.
در ذیل فرمایش خدای متعال که می فرماید: «همۀ ستایش ها از برای خدایی است که آفرینندۀ آسمان ها و زمین است و فرشتگان را که دارای بال های دو گانه و سه گانه و چهار گانه اند رسولانی قرار داده است».(1)
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند متعال فرشتگان را گوناگون آفرید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جبریل (علیه السلام) را با ششصد بال دید که بر ساق او مرواریدی همچو قطره ای بر روی سبزی بود که میان آسمان و زمین را پر کرده بود. و نیز فرمودند: زمانی که خداوند تعالی به میکائیل (علیه السلام) دستور داد که به آسمان دنیا فرود آید، پای راستش را در آسمان هفتم و پای دیگرش را در زمین هفتم نهاد. و همانا برای خداوند متعال فرشتگانی است که نیمی از آن ها یخ و نیمی از آتش است. آن ها می گویند: ای پیونددهنده و جمع کننده میان یخ و آتش! دل های ما را بر اطاعت از خود ثابت بدار. و نیز فرمودند: همانا برای خداوند فرشتگانی است که فاصله میان نرمه گوشش تا چشمش به اندازه پانصد سال پرواز پرنده ای است. و همچنین فرمودند: همانا فرشتگان نه می خورند و نه می نوشند و نه ازدواج می کنند بلکه به نسیم عرش زندگی می کنند. و همانا برای خداوند متعال فرشتگانی است که تا روز قیامت در رکوع هستند، و فرشتگانی دارد که تا روز قیامت به سجده اند. سپس امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هیچ چیزی را خداوند متعال بیشتر از فرشتگان نیافریده است و در هر روز و هر شب هفتاد هزار فرشته فرود می آیند، ابتدا به بیت الحرام آمده، سپس به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می روند، آن گاه به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) می روند و بر او سلام می دهند. آن گاه به نزد امام حسین (علیه السلام) رفته و
ص: 599
نزد او می مانند. بعد در سحرگاه، نردبانی به سوی آسمان برای آن ها گذاشته می شود، بالا می روند و دیگر هرگز بر نمی گردند.(1)
51_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَكْثَرَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّهُ لَيَنْزِلُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ فَيَأْتُونَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ فَيَطُوفُونَ بِهِ فَإِذَا هُمْ طَافُوا بِهِ نَزَلُوا فَطَافُوا بِالْكَعْبَةِ، فَإِذَا طَافُوا بِهَا أَتَوْا قَبْرَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ أَتَوْا قَبْرَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ أَتَوْا قَبْرَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، ثُمَّ عَرَجُوا وَ يَنْزِلُ مِثْلُهُمْ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
محمد بن مسلم می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند متعال هیچ مخلوقی را بیشتر از فرشتگان نیافریده است. به طور پیوسته هر روز هفتاد هزار فرشته فرود می آیند، ابتدا به بیت المعمور آمده و بر گِرد آن طواف می نمایند. وقتی به دور آن طواف کردند فرود می آیند و بر گرد کعبه می چرخند، وقتی آن را طواف کردند به نزد قبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و بر او سلام می دهند. سپس به کنار قبر امیرمؤمنان (علیه السلام) رفته و بر او سلام می دهند. سپس به نزد قبر امام حسین (علیه السلام) می روند و بر او سلام می دهند. آن گاه بالا می روند و همین طور همانند ایشان تا روز قیامت فرود می آیند.(2)
52_ عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ الْحَسَنِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) فَلَمَّا بَصُرَ بِي قَالَ لِي: مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ! أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ
ص: 600
عَلَيْكَ دِينِي فَإِنْ كَانَ مَرْضِيّاً ثبتت [ثَبَتُ] عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ.
فَقَالَ: هَاتِهَا أَبَا الْقَاسِمِ! فَقُلْتُ: إِنِّي أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ الْإِبْطَالِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ، وَ إِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لَا صُورَةٍ وَ لَا عَرَضٍ وَ لَاجَوْهَرٍ بَلْ هُوَ مُجَسِّمُ الْأَجْسَامِ وَ مُصَوِّرُ الصُّوَرِ وَ خَالِقُ الْأَعْرَاضِ وَ الْجَوَاهِرِ وَ رَبُّ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ مَالِكُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ، وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة.
وَ أَقُولُ: إِنَّ الْإِمَامَ وَ الْخَلِيفَةَ وَ وَلِيَّ الْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنْتَ يَا مَوْلَايَ.
فَقَالَ (علیه السلام): وَ مِنْ بَعْدِي الْحَسَنُ ابْنِي فَكَيْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟ قَالَ: فَقُلْتُ: وَ كَيْفَ ذَلِكَ يَا مَوْلَايَ؟! قَالَ: لِأَنَّهُ لَا يُرَى شَخْصُهُ وَ لَا يَحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
قَالَ: فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ: إِنَّ وَلِيَّهُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُمْ مَعْصِيَةُ اللَّهِ وَ أَقُولُ: إِنَّ الْمِعْرَاجَ حَقٌّ وَ الْمُسَاءَلَةَ فِي الْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ.
وَ أَقُولُ: إِنَّ الْفَرَائِضَ الْوَاجِبَةَ بَعْدَ الْوَلَايَةِ: الصَّلَاةُ وَ الزَّكَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ.
فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام): يَا أَبَا الْقَاسِمِ! هَذَا وَ اللَّهِ دِينُ اللَّهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَيْهِ ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ.
ص: 601
جناب شاه عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) می فرماید: به خدمت آقای خودم امام علی بن محمد الهادی (علیه السلام) رسیدم. هنگامی که نگاهشان به من افتاد به من فرمودند: یا ابا القاسم! خوش آمدی تو از دوستان واقعی ما هستی!
عرض کردم: یا ابن رسول الله! من می خواهم دین و عقیده ام را بر شما عرضه بدارم؛ اگر مورد رضایت شما باشد، تا زمانی که خدای عزّ وجل را دیدار کنم بر آن ثابت بمانم.
فرمودند: یا اَبا القاسم! آن را بیاور.
عرض کردم: اعتقادم بر این است که خداوند تبارک و تعالی یکتاست، و هیچ چیزی همانند او نیست، او از حدّ ابطال و تشبیه(نبودن و شبیه بودن) بیرون است، و او جسم نیست. او صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه او به هر جسمی جسمیت بخشید، و هر صورتی را صورت داده و او آفرینندۀ اَعراض و جواهر است. او پروردگار و مالک و برقرارکننده و پدیدآورندۀ هر چیزی است.
و اعتقادم بر این است که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستادۀ او و پایان دهندۀ رشتۀ پیامبری است. در نتیجه بعد از ایشان تا روز قیامت هیچ پیامبری نخواهد آمد و شریعت و آئین او تمام کنندۀ همه ادیان است و بعد از آن دین تا روز قیامت هیچ شریعتی نخواهد آمد.
و اعتقادم بر آن است که امام و خلیفه و سرپرست بعد از او امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است، سپس امام حسن (علیه السلام)، سپس امام حسین (علیه السلام)، سپس علی بن الحسین(علیهما السلام)، سپس محمد بن علی(علیهما السلام)، سپس جعفر بن محمد(علیهما السلام)، سپس موسی بن جعفر(علیهما السلام)، سپس علی بن موسی(علیهما السلام)، سپس محمد بن علی(علیهما السلام) و سپس _ ای مولای من _ شما هستید.
امام هادی (علیه السلام) فرمودند: و بعد از من پسرم امام حسن عسکری (علیه السلام) است. پس حال مردم دربارۀ خلیفۀ بعد از او چگونه خواهد بود؟
ص: 602
عرض کردم: ای مولای من! آن چگونه است؟
فرمودند: چون او خودش دیده نمی شود و یادکردن اسم او تا زمانی که خروج کند حلال نمی باشد. سپس زمین را پر از عدل و داد می کند همان طور که آن پر از ظلم و جور شده باشد.
عرض کردم: اقرار کردم.
و اعتقادم بر این است که دوست ایشان دوست خداوند، دشمن ایشان دشمن خداوند، اطاعت از ایشان اطاعت از خداوند، و نافرمانی از ایشان نافرمانی از خداوند است.
و اعتقادم بر این است که معراج، پرسش در قبر ، بهشت و جهنم، پل قیامت و ترازوی آن حق است. و دیگر آن که قیامت _ بدون شک و تردید _ آمدنی است و خداوند هر کس را که در قبرها بوده بر می انگیزد.
و اعتقادم بر این است که بعد از ولایت، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر از واجبات الهی هستند.
پس امام هادی (علیه السلام) فرمودند: یا اَباالقاسم! به خدا سوگند این همان دینی است که خداوند آن را برای بندگانش پسندیده است، بر آن ثابت قدم باش. خداوند تو را در دنیا و آخرت به گفتار و اعتقاد درست استوار بدارد.(1)
53_ وَجَدْتُ بِخَطِّ بَعْضِ الْأَفَاضِلِ نَقْلًا مِنْ خَطِّ الشَّهِيدِ مُحَمَّدِبْنِ مَكِّيٍّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُمَا قَالَ: رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّ مِنَ السُّنَنِ أَنْ يَقُولَ الْمُؤْمِنُ فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ مِائَةَ مَرَّةٍ: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي جَعَلَ كَمَالَ دِينِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
مرحوم علامه مجلسی (رحمه الله) می فرمایند: من به خط بعضی از بزرگان و دانشمندان
ص: 603
یافتم که ایشان از خط شهید اول مرحوم محمد بن مکی (رضوان الله علیه) نقل می کند که ایشان نوشته اند: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند: همانا از آداب و سنن روز عید غدیر این است که مؤمن در آن روز صدبار بگوید: اَلحَمدُ للهِ الذي جَعَلَ کَمالَ دینِهِ وَ تَمامَ نِعمَتِهِ بِولایةِ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام)؛ تمام حمد و سپاس از آن خدائی است که کمال دینش و تمام نعمتش را به ولایت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) قرار داد.(1)
54_ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ قَالَ: شَهِدْنَا الصَّلَاةَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ اجْتَمَعْنَا إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَبَايَعْنَاهُ وَ أَقَمْنَا أَيَّاماً نَخْتَلِفُ إِلَى الْمَسْجِدِ إِلَيْهِ حَتَّى سَمَّوْهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَبَيْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَهُ يَوْماً إِذْ جَاءَ يَهُودِيٌّ مِنْ يَهُودِ الْمَدِينَةِ وَ هُوَ يَزْعُمُ أَنَّهُ مِنْ وُلْدِ هَارُونَ أَخِي مُوسَى (علیه السلام) حَتَّى وَقَفَ عَلَى عُمَرَ فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَيُّكُمْ أَعْلَمُ بِعِلْمِ نَبِيِّكُمْ وَ كِتَابِ رَبِّكُمْ حَتَّى أَسْأَلَهُ عَمَّا أُرِيدُ؟
فَأَشَارَ عُمَرُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: أَ كَذَلِكَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ (علیه السلام)؟ قَالَ (علیه السلام): نَعَمْ سَلْ عَمَّا تُرِيدُ. قَالَ: إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثٍ وَ عَنْ ثَلَاثٍ وَ وَاحِدَةٍ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): لِمَ لَا تَقُولُ: إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ سَبْعٍ؟ قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثٍ فَإِنْ أَصَبْتَ فِيهِنَّ سَأَلْتُكَ عَنِ الثَّلَاثِ الْأُخْرَى، فَإِنْ أَصَبْتَ سَأَلْتُكَ عَنِ الْوَاحِدَةِ وَ إِنْ أَخْطَأْتَ فِي الثَّلَاثِ الْأُولَى لَمْ أَسْأَلْكَ عَنْ شَيْ ءٍ.
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ مَا يُدْرِيكَ إِذَا سَأَلْتَنِي فَأَجَبْتُكَ أَصَبْتُ أَمْ أَخْطَأْتُ؟ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى كُمِّهِ فَاسْتَخْرَجَ كِتَاباً عَتِيقاً فَقَالَ: هَذَا وَرِثْتُهُ عَنْ آبَائِي وَ أَجْدَادِي إِمْلَاءُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ خَطُّ هَارُونَ وَ فِيهِ هَذِهِ الْخِصَالُ الَّتِي
ص: 604
أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهَا.
فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): إِنَّ عَلَيْكَ إِنْ أَجَبْتُكَ فِيهِنَّ بِالصَّوَابِ أَنْ تُسْلِمَ. فَقَالَ الْيَهُودِيُّ: وَ اللَّهِ إِنْ أَجَبْتَنِي فِيهِنَّ بِالصَّوَابِ لَأُسْلِمَنَّ السَّاعَةَ عَلَى يَدَيْكَ. قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): سَلْ.
قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ، وَ أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ شَجَرَةٍ نَبَتَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ، وَ أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ عَيْنٍ نَبَعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا يَهُودِيُّ! أَمَّا أَوَّلُ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَإِنَّ الْيَهُودَ يَزْعُمُونَ أَنَّهَا صَخْرُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ كَذَبُوا وَ لَكِنَّهُ الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ نَزَلَ بِهِ آدَمُ (علیه السلام) مِنَ الْجَنَّةِ فَوَضَعَهُ فِي رُكْنِ الْبَيْتِ وَ النَّاسُ يَتَمَسَّحُونَ بِهِ وَ يُقَبِّلُونَهُ وَ يُجَدِّدُونَ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. قَالَ الْيَهُودِيُّ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ صَدَقْتَ.
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ أَمَّا أَوَّلُ شَجَرَةٍ نَبَتَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَإِنَّ الْيَهُودَ يَزْعُمُونَ أَنَّهَا الزَّيْتُونُ وَ كَذَبُوا وَ لَكِنَّهَا النَّخْلَةُ مِنَ الْعَجْوَةِ نَزَلَ بِهَا آدَمُ (علیه السلام) مَعَهُ مِنَ الْجَنَّةِ فَأَصْلُ النَّخْلِ كُلِّهِ مِنَ الْعَجْوَةِ. قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ صَدَقْتَ. قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ أَمَّا أَوَّلُ عَيْنٍ نَبَعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَإِنَّ الْيَهُودَ يَزْعُمُونَ أَنَّهَا الْعَيْنُ الَّتِي نَبَعَتْ تَحْتَ صَخْرَةِ بَيْتِ الْمَقْدِسِ وَ كَذَبُوا وَ لَكِنَّهَا عَيْنُ الْحَيَاةِ الَّتِي نَسِيَ عِنْدَهَا صَاحِبُ مُوسَى السَّمَكَةَ الْمَالِحَةَ فَلَمَّا أَصَابَهَا مَاءُ الْعَيْنِ عَاشَتْ وَ سَرَبَتْ فَاتَّبَعَهَا مُوسَى وَ صَاحِبُهُ فَلَقِيَا الْخَضِرَ. قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ صَدَقْتَ.
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): سَلْ. قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمْ لَهَا بَعْدَ نَبِيِّهَا مِنْ إِمَامٍ عَادِلٍ، وَ أَخْبِرْنِي عَنْ مَنْزِلِ مُحَمَّدٍ أَيْنَ هُوَ مِنَ الْجَنَّةِ؟ وَ مَنْ يَسْكُنُ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ؟
ص: 605
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا يَهُودِيُّ! يَكُونُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا لَا يَضُرُّهُمْ خِلَافُ مَنْ خَالَفَ عَلَيْهِمْ. قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: أَشْهَدُ لَقَدْ صَدَقْتَ. قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ أَمَّا مَنْزِلُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) مِنَ الْجَنَّةِ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ وَ هِيَ وَسَطُ الْجِنَانِ وَ أَقْرَبُهَا إِلَى عَرْشِ الرَّحْمَنِ جَلَّ جَلَالُهُ. قَالَ لَهُ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ صَدَقْتَ. قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ الَّذِينَ يَسْكُنُونَ مَعَهُ فِي الْجَنَّةِ هَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ إِمَاماً. قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ صَدَقْتَ.
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): سَلْ. قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)مِنْ أَهْلِهِ كَمْ يَعِيشُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هَلْ يَمُوتُ مَوْتاً أَوْ يُقْتَلُ قَتْلًا. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): يَا يَهُودِيُّ! يَعِيشُ بَعْدَهُ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ يُخْضَبُ مِنْهُ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى رَأْسِهِ. قَالَ: فَوَثَبَ إِلَيْهِ الْيَهُودِيُّ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ.
ابوطُفیل عامر بن واثله می گوید: در نماز میت بر ابوبکر حاضر شدیم، پس بر گِرد عمر بن خطاب اجتماع نموده و با او بیعت کردیم و چند روزی در مسجد به نزد او رفت و آمد می کردیم تا این که او را به نام امیرالمؤمنین نامیدند. روزی نزد او نشسته بودیم که یکی از یهودیان مدینه آمد و در برابر عمر ایستاد او خود را یکی از فرزندان حضرت هارون (علیه السلام) برادر حضرت موسی (علیه السلام) می دانست.
یهودی به عمر گفت: یا امیرالمؤمنین! کدام یک از شما مردم، به علم پیامبرتان و کتاب پروردگارتان داناتر هستید تا آن چه را من می خواهم از او بپرسم؟
پس عمر به علی بن ابی طالب(علیهما السلام) اشاره کرد.
یهودی به او عرض کرد: یا علی! آیا تو چنین هستی؟
فرمودند: آری؛ از آن چه می خواهی بپرس؟
ص: 606
عرض کرد: همانا از تو دربارۀ سه تا و سه تا و یکی می پرسم؟
مولا علی (علیه السلام) به او فرمودند: چرا نگفتی من از هفت چیز می پرسم؟(1)
عرض کرد: ابتدا از سه چیز می پرسم اگر جواب ها را درست گفتی از سه تای بعدی می پرسم، پس اگر درست جواب دادی از آن یکی می پرسم، ولی اگر از آن سه تای اول به خطا افتادی دیگر از هیچ چیزی از تو نمی پرسم!
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: اگر جوابت را بگویم از کجا می دانی درست گفتم یا به خطا افتادم؟
او دستی به آستین خویش زده و نوشته هایی قدیمی از آن بیرون آورده و عرض کرد: این چیزی است که از پدران و اجدادم ارث بردم. آن ها را حضرت موسی (علیه السلام) املاء فرموده و حضرت هارون (علیه السلام) نوشته است و چیزهایی را که از تو دربارۀ آن ها می پرسم در آن موجود می باشد.پس علی (علیه السلام) فرمودند: همانا بر تو لازم می آید اگر جواب ها را مطابق واقع گفتم اسلام بیاوری؟
یهودی گفت: به خدا سوگند! اگر جواب ها را درست بگویی هم اکنون به دست شما اسلام می آورم.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: بپرس.
عرض کرد: مرا از اولین سنگی که بر روی زمین گذاشته شد، و از اولین درختی که بر روی زمین روئید و از اولین چشمه ای که بر روی زمین جوشید خبر بده؟
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: ای یهودی! اما اولین سنگی که بر روی زمین گذاشته شد، یهودیان معتقدند که آن صخره و سنگ بیت المقدس است ولی دروغ گفتند، بلکه آن حجر الاسود می باشد که به همراه حضرت آدم (علیه السلام) از بهشت فرود
ص: 607
آمد و آن را در رکن و پایۀ خانه خدا قرار داد و مردم به آن دست می کشند و آن را می بوسند و عهد و پیمان خود را که میان خود و خدایشان بسته اند تجدید می کنند.
یهودی گفت: خداوند را شاهد می گیرم که درست گفتی.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: اما اولین درختی که بر روی زمین روئید، یهودیان معتقدند که آن درخت زیتون است ولی دروغ گفتند بلکه آن درخت خرمایی به نام عجوه است که با حضرت آدم (علیه السلام) از بهشت فرود آمد. پس اصل و ریشۀ هر درخت خرمایی از همان عجوه است.
یهودی عرض کرد: خداوند را شاهد می گیرم که درست گفتی.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: اما اولین چشمه ای که بر روی زمین جوشید، یهودیان معتقدند آن چشمه ای است که زیر صخره بیت المقدس بود ولی دروغ گفتند، بلکه آن چشمۀ حیات است که در کنار آن یوشع (علیه السلام) همراه حضرت موسی (علیه السلام) شورماهی خود را نزد آن فراموش نمود، پس وقتی آب آن چشمه به آن ماهی رسید زنده شد و راهی دریا شد، موسی و همراهش به دنبال آن رفتند و حضرت خضر نبی (علیه السلام) را ملاقات کردند.
یهودی گفت: خداوند را شاهد می گیرم که درست گفتی.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: بپرس.
عرض کرد: مرا از این امت خبر بده که بعد از پیامبرشان چند امام عادل دارند؟ و مرا از منزل حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر بده که در کجای بهشت است؟ و چه کسی در خانه اش با او ساکن می شود؟
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: ای یهودی! برای این امت بعد از پیامبرشان دوازده امام عادل می باشد که مخالفت مخالفین آن ها هیچ ضرری به ایشان نمی زند.
یهودی به او عرض کرد: خداوند را شاهد می گیرم که درست گفتی.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: اما خانۀ بهشتی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در
ص: 608
بهشت عدن یعنی جاودانه است که آن در میان باغستان های بهشت قرار دارد و نزدیک ترین آن ها به عرش خدای رحمان _جلّ جلاله_ است.
یهودی عرض کرد: خداوند را شاهد می گیرم درست گفتی.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: و کسانی که در بهشت با او ساکن می شوند همان دوازده امام می باشند.
یهودی عرض کرد: خداوند را شاهد می گیرم که درست گفتی.
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: بپرس.
گفت: مرا از جانشین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که از خانواده اش هست خبر بده که او بعد از ایشان چقدر زندگی می کند و آیا به مرگ طبیعی می میرد یا کشته می شود؟
حضرت علی (علیه السلام) به او فرمودند: ای یهودی! او بعد از ایشان سی سال زندگی می کند و این محاسن از این جلوی سر رنگین می شود و به سر خود اشاره کردند.
راوی می گوید: پس یهودی شتابان به سوی ایشان رفت و عرض کرد: أشهد أن لا إله إلّا الله و أنّ محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أنّک وصی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت می دهم که تو جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی.(1)
55_ كنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة رَوَى الشَّيْخُ الْمُفِيدُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ السَّائِبِ الْكَلْبِيِّ قَالَ: لَمَّا قَدِمَ الصَّادِقُ (علیه السلام) الْعِرَاقَ نَزَلَ الْحِيرَةَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو حَنِيفَةَ وَ سَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ وَ كَانَ مِمَّا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ؟! فَقَالَ (علیه السلام): الْمَعْرُوفُ؛ يَا أَبَا حَنِيفَةَ! الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ، الْمَعْرُوفُ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَمَا الْمُنْكَرُ؟ قَالَ: اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَهُ وَ حَمَلَا النَّاسَ عَلَى كَتِفِهِ. قَالَ: أَلَا مَا هُوَ أَنْ تَرَى الرَّجُلَ عَلَى مَعَاصِي اللَّهِ
ص: 609
فَتَنْهَاهُ عَنْهَا؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): لَيْسَ ذَاكَ بِأَمْرٍ بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْيٍ عَنْ مُنْكَرٍ إِنَّمَا ذَاكَ خَيْرٌ قَدَّمَهُ. قَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: أَخْبِرْنِي جُعِلْتُ فِدَاكَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ﴾ قَالَ: فَمَا هُوَ عِنْدَكَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ؟ قَالَ: الْأَمْنُ فِي السَّرْبِ وَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الْقُوتُ الْحَاضِرُ.فَقَالَ: يَا أَبَا حَنِيفَةَ! لَئِنْ وَقَّفَكَ اللَّهُ وَ أَوْقَفَكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَسْأَلَكَ عَنْ كُلِّ أَكْلَةٍ أَكَلْتَهَا وَ شَرْبَةٍ شَرِبْتَهَا لَيَطُولَنَّ وُقُوفُكَ. قَالَ: فَمَا النَّعِيمُ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟! قَالَ: النَّعِيمُ نَحْنُ الَّذِينَ أَنْقَذَ اللَّهُ النَّاسَ بِنَا مِنَ الضَّلَالَةِ وَ بَصَّرَهُمْ بِنَا مِنَ الْعَمَى وَ عَلَّمَهُمْ بِنَا مِنَ الْجَهْلِ. قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَكَيْفَ كَانَ الْقُرْآنُ جَدِيداً أَبَداً؟ قَالَ: لِأَنَّهُ لَمْ يُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ فَتُخْلِقَهُ الْأَيَّامُ وَ لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَفَنِيَ الْقُرْآنُ قَبْلَ فَنَاءِ الْعَالَمِ.
مرحوم کراجکی (رحمه الله) (1)
در کنز الفوائد می فرماید: عالم بزرگوار مرحوم شیخ مفید (قدس سره)
ص: 610
سندش را به محمد بن سائب می رساند که او می گوید: وقتی حضرت صادق آل محمد (علیهم السلام) به عراق تشریف آوردند، در وادی حیره پشت کوفه؛ همان نجف فرود آمدند. آن گاه ابو حنیفه از سردمداران مخالفین بر ایشان وارد شد و مسائلی چند از آن بزرگوار (علیه السلام) پرسید و در ضمن سؤالاتش از آن امام همام پرسید: فدایت گردم! امر به معروف چیست؟
حضرت فرمودند: ای ابو حنیفه! آن که در میان اهل آسمان ها یعنی فرشتگان معروف و شناخته شده است، و آنکه در میان مردم رویزمین معروف می باشد و او امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.
عرض کرد: فدایت گردم! پس منکر چیست؟
فرمودند: آن دو نفری که نسبت به حق او _ جریان ولایت و خلافت_ ظلم و ستم نموده و به برنامۀ جانشینی او پریده و از او ربوده، و مردم را به سوی او شورانیدند.
عرض کرد: هنگامی که شخصی را بر گناه و نافرمانی از خدا می بینی و او را از آن کار باز می داری این چیست؟
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: این حقیقت امر به معروف و نهی از منکر نیست. بلکه این کار خوب و نیکویی است که آن را پیش فرستاده است.
ابو حنیفه عرض کرد: فدایت گردم! مرا از این فرمایش خدای عزو جل خبر بده که می فرماید: «سپس قطعاً در آن روز از نعیم پرسیده می شوید». (1)
فرمودند: ای ابوحنیفه! در این باره چه چیزی نزد توست؟
عرض کرد: امنیت و آرامش جاده و سلامتی بدن و قوت و غذای امروز.
امام (علیه السلام) فرمودند: ای ابوحنیفه! اگر خداوند تو را در روز قیامت نگه بدارد تا از هر
ص: 611
خوردنی که تو خورده ای و از هر نوشیدنی که نوشیده ای بپرسد، مسلماً ایستادن تو طولانی می گردد!
عرض کرد: پس نعیم چیست؟
فرمودند: نعیم و نعمت ما هستیم که خداوند تعالی به وسیلۀ ما مردم را از ضلالت و گمراهی نجات داده، و به وسیلۀ ما آن ها را از کوری بینا گردانید، و به وسیلۀ ما آن ها را از جهالت رهانیده و دانا نمود.
عرض کرد: فدایت گردم! چرا قرآن همیشه جدید و با طراوت می باشد؟
فرمودند: برای آنکه آن کتاب برای زمان خاصی قرار داده نشده تا گذر روزگار آن را کهنه نماید و اگر چنین بود مسلّماً قرآن قبل از نابودی عوالم وجود فانی می شد. (1)
جز علی لایق اورنگ خلافت کس نیست *** بر خلاف است کسی گر ز خلافت دم زد
بیان: این نکته قابل تذکر است که توهم نشود چرا ابو حنیفه به امام (علیه السلام) می گوید: فدایت گردم. چون این همان تعارف و لقلقۀ زبان فارسی ماست که عرف مردم در برخورد با یکدیگر می گویند: قربانت شود، لفظ تو خالی و بدون حقیقت است.56_ رُوِيَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) أَنَّ غُلَاماً يَهُودِيّاً قَدِمَ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي خِلَافَتِهِ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا بَكْرٍ، فَوُجِئَ عُنُقُهُ وَ قِيلَ لَهُ: لِمَ لَا تُسَلِّمُ عَلَيْهِ بِالْخِلَافَةِ؟ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَبُوبَكْرٍ: مَا حَاجَتُكَ؟ قَالَ مَاتَ أَبِي يَهُودِيّاً وَ خَلَّفَ كُنُوزاً وَ أَمْوَالًا، فَإِنْ أَنْتَ أَظْهَرْتَهَا وَ أَخْرَجْتَهَا لِي أَسْلَمْتُ عَلَى يَدَيْكَ وَ كُنْتُ مَوْلَاكَ وَ جَعَلْتُ لَكَ ثُلُثَ ذَلِكَ الْمَالِ وَ ثُلُثاً لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ ثُلُثاً لِي. فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: يَا خَبِيثُ! وَ هَلْ يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ نَهَضَ أَبُوبَكْرٍ ثُمَّ انْتَهَى الْيَهُودِيُّ إِلَى عُمَرَ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ قَالَ: إِنِّي أَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ أَسْأَلُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأُوجِعْتُ ضَرْباً وَ أَنَا أَسْأَلُكَ عَنِ الْمَسْأَلَةِ وَ حَكَى قِصَّتَهُ. قَالَ: وَ هَلْ يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ؟
ص: 612
ثُمَّ خَرَجَ الْيَهُودِيُّ إِلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ فِي الْمَسْجِدِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ قَدْ سَمِعَهُ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ فَوَكَزُوهُ وَ قَالُوا: يَا خَبِيثُ! هَلَّا سَلَّمْتَ عَلَى الْأَوَّلِ كَمَا سَلَّمْتَ عَلَى عَلِيٍّ وَ الْخَلِيفَةُ أَبُوبَكْرٍ! فَقَالَ الْيَهُودِيُّ: وَ اللَّهِ مَا سَمَّيْتُهُ بِهَذَا الِاسْمِ حَتَّى وَجَدْتُ ذَلِكَ فِي كُتُبِ آبَائِي وَ أَجْدَادِي فِي التَّوْرَاةِ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): وَ تَفِي بِمَا تَقُولُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ وَ جَمِيعَ مَنْ يَحْضُرُنِي. قَالَ: نَعَمْ! فَدَعَا برَقٍّ أَبْيَضَ فَكَتَبَ عَلَيْهِ كِتَاباً ثُمَّ قَالَ: تُحْسِنُ أَنْ تَكْتُبَ. قَالَ: نَعَمْ.
قَالَ: خُذْ مَعَكَ أَلْوَاحاً وَ صِرْ إِلَى بِلَادِ الْيَمَنِ وَ سَلْ عَنْ وَادِي بَرَهُوتَ بِحَضْرَمَوْتَ فَإِذَا صِرْتَ بِطَرَفِ الْوَادِي عِنْدَ غُرُوبِ الشَّمْسِ، فَاقْعُدْ هُنَاكَ فَإِنَّهُ سَيَأْتِيكَ غَرَابِيبُ سُودٌ مَنَاقِيرُهَا وَ هِيَ تَنْعِبُ فَإِذَا نَعَبَتْ هِيَ فَاهْتِفْ بِاسْمِ أَبِيكَ وَ قُلْ: يَا فُلَانُ! أَنَا رَسُولُ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَكَلِّمْنِي، فَإِنَّهُ سَيُجِيبُكَ أَبُوكَ وَ لَا تقر [تَفْتُرْ] عَنْ سُؤَالِهِ عَنِ الْكُنُوزِ الَّتِي خَلَّفَهَا فَكُلُّ مَا أَجَابَكَ بِهِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ وَ تِلْكَ السَّاعَةِ فَاكْتُبْ فِي أَلْوَاحِكَ؛ فَإِذَا انْصَرَفْتَ إِلَى بِلَادِكَ بِلَادِ خَيْبَرَ فَتَتَبَّعْ مَا فِي أَلْوَاحِكَ وَ اعْمَلْ بِمَا فِيهَا.
فَمَضَى الْيَهُودِيُّ حَتَّى انْتَهَى إِلَى وَادِي الْيَمَنِ وَ قَعَدَ هُنَاكَ كَمَا أَمَرَهُ فَإِذَا هُوَ بِالْغَرَابِيبِ السُّودِ قَدْ أَقْبَلَتْ تَنْعِبُ فَهَتَفَ الْيَهُودِيُّ فَأَجَابَهُ أَبُوهُ وَ قَالَ: وَيْلَكَ مَا جَاءَ بِكَ فِي هَذَا الْوَقْتِ إِلَى هَذَا الْمَوْطِنِ وَ هُوَ مِنْ مَوَاطِنِ أَهْلِ النَّارِ؟! قَالَ: جِئْتُكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُنُوزِكَ أَيْنَ خَلَّفْتَهَا. قَالَ: فِي جِدَارِ كَذَا فِي مَوْضِعِ كَذَا فِي حِيطَانِ كَذَا، فَكَتَبَ الْغُلَامُ ذَلِكَ، ثُمَّ قَالَ: وَيْلَكَ! اتَّبِعْ دِينَ مُحَمَّدٍ. وَانْصَرَفَتِ الْغَرَابِيبُ وَ رَجَعَ الْيَهُودِيُّ إِلَى بِلَادِ خَيْبَرَ وَ خَرَجَ بِغِلْمَانِهِ وَ فَعَلَتِهِ وَ إِبِلٍ وَ جَوَالِيقَ وَ تَتَبَّعَ مَا فِي أَلْوَاحِهِ فَأَخْرَجَ كَنْزاً مِنْ أَوَانِي
ص: 613
الْفِضَّةِ وَ كَنْزاً مِنْ أَوَانِي الذَّهَبِ، ثُمَّ أَوْقَرَ عِيراً وَ جَاءَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ وَ أَخُوهُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً كَمَا سُمِّيتَ وَ هَذِهِ عِيرٌ دَرَاهِمُ وَ دَنَانِيرُ فَاصْرِفْهَا حَيْثُ أَمَرَكَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ.
وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَقَالُوا لِعَلِيٍّ: كَيْفَ عَلِمْتَ هَذَا؟ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِنْ شِئْتُ خَبَّرْتُكُمْ بِمَا هُوَ أَصْعَبُ مِنْ هَذَا. قَالُوا: فَافْعَلْ. قَالَ: كُنْتُ ذَاتَ يَوْمٍ تَحْتَ سَقِيفَةٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ إِنِّي لَأُحْصِي سِتّاً وَ سِتِّينَ وَطْأَةً كُلٌّ مَلَائِكَةٌ أَعْرِفُهُمْ بِلُغَاتِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ وَ أَسْمَائِهِمْ وَ وَطْئِهِم.
امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا از پدرانش (علیهم السلام) روایت می کند که: جوانی یهودی در زمان خلافت ابوبکر بر او وارد شد و گفت: السلام علیک یا ابابکر!
برخی از مردم پس گردنی بر او زده و به او گفتند: چرا به عنوان خلافت بر او سلام ندادی؟
آن گاه ابوبکر به او گفت: چه کار داری؟
گفت: پدرم یهودی از دنیا رفت و اموال و گنج های فراوانی از خود باقی گذارده است، پس اگر تو جای آن ها را برای من آشکار سازی و آن ها را بیرون آوری به دست تو اسلام آورده و از ارادتمندان تو می شوم و یک سوم آن اموال را برای تو، و یک سوم آن را برای مهاجر و انصار، و یک سوم آن را برای خودم قرار می دهم.
ابوبکر به او گفت: ای مرد خبیث و پلید! آیا کسی جز خداوند غیب را می داند؟!! آنگاه ابوبکر از جای خود برخاست و رفت.
سپس آن مرد یهودی به نزد عمر رفت و بر او سلام داده و گفت: من به نزد ابوبکر رفتم تا جریانی را از او بپرسم ولی مرا کتک زدند. حال کارم را از تو می پرسم پس ماجرای خود را نقل کرد. عمر نیز گفت: آیا کسی جز خداوند غیب می داند؟!!
ص: 614
سپس مرد یهودی به سوی حضرت علی (علیه السلام) به مسجد رفت و در حالی که ابوبکر و عمر می شنیدند با این عبارت بر او سلام داد: السلام علیک یا
امیرالمؤمنین!
مردم او را سخت کتک زده و گفتند: ای مرد خبیث! چرا این سلامیرا که به علی (علیه السلام) دادی به اولی ندادی و حال آنکه ابوبکرخلیفه است؟!
یهودی گفت: به خدا قسم من او را به این نام صدا نزدم تا این که آن را در کتاب تورات پدران و اجدادم دیدم!
امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: آیا به آن چه می گوئی وفا می کنی؟
عرض کرد: آری! من خداوند و فرشتگانش و همه کسانی را که در این جا حضور دارند گواه می گیرم.
حضرت علی (علیه السلام) کاغذ سفیدی را خواستند و بر آن چیزی را نوشته آن گاه به او فرمودند: آیا می توانی نیکو بنویسی؟
عرض کرد: آری!
فرمودند: کاغذی را با خود بردار و به سوی یمن برو و در آنجا از منطقه برهوت در وادی حَضْرَمَوت سؤال کن، پس هنگام غروب خورشید که به جانب آن سرزمین رسیدی آن جا بنشین، کلاغ هایی با منقارهای سیاه به سوی تو می آیند درحالی که می خوانند، وقتی آن ها صدا کردند پس با فریاد نام پدرت را بخوان و بگو: ای فلان! من فرستادۀ جانشین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشم با من سخن بگو. در آن وقت پدرت تو را جواب می گوید. تو نیز از پرسش آن اموال و گنج هایی که از خود باقی گذارده هیچ کوتاهی مکن، در همان ساعت آن چه را به تو جواب می دهد در کاغذ خویش بنویس، موقعی که به شهر خودت یعنی خیبر برگشتی به آن چه در کاغذت موجود می باشد دقت کرده و به آن عمل بنما.
در نتیجه آن یهودی به راه افتاد تا به وادی یمن رسید و همان طور که حضرت (علیه السلام) به او دستور داده بود آن جا نشست که ناگهان کلاغ هایی سیاه رنگ فریادکنان به سوی او آمدند، آن مرد نیز پدرش را فرا خواند و او جوابش را داد و
ص: 615
گفت: وای بر تو! چه چیزی باعث شده که تو به این منطقه بیائی چون اینجا جایگاه دوزخیان و اهل آتش است؟
گفت: من آمده ام تا از اموالت بپرسم که در کجا پنهان کرده ای؟
گفت: در فلان نقطه در میان دیواری گذارده ام، پس آن جوان یهودی تمام مطالب را نوشت. سپس پدرش به او گفت: وای بر تو! از دین حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی کن، و کلاغ ها برگشته و مرد یهودی هم به سوی خیبر مراجعت نمود، و با خود غلام و کارگر برداشته و به همراه شتر و کیسه هایی بیرون شد. آن گاه به آن چه در کاغذش نوشته بود دقت نمود، پس گنجی از ظروف نقره و گنجی از ظروف طلا بیرون آورد و آن ها را بر پشت شتر بار نموده و حرکت کرد تا به محضر علی (علیه السلام) رسیده و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ وَصِيُّ مُحَمَّدٍ وَ أَخُوهُ وَ أمیرُالمؤمنین حَقّاً كَمَا سُمِّيتَ یعنی: ای امیرمؤمنان! شهادت می دهم که معبودی جزخداوند یکتا نیست، و حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادۀ خدا، و تو برادر و جانشین او، و امیرمؤمنان حقیقی و واقعی می باشی همان طور که به این اسم نامیده شده ای، و این بار درهم و دینارهاست، هرطور خداوند متعال و رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو فرمان داده اند آن ها را مصرف کن. مردم جمع شده و به علی (علیه السلام) عرض کردند: این مطالب را از کجا دانستی؟
فرمودند: اینها را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم و اگر بخواهم چیزهایی مشکل تر از این به شما خبر می دهم!
عرض کردند: پس آن را انجام بده.
فرمودند: روزی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در زیر سقفی بودم که جای پای شصت و شش قدم را شمردم که همگی فرشته بودند و من لغات و صفات و نام و جای قدمشان را می شناسم. (1)
ص: 616
57_ سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ: سَمِعْتُ يُونُسَ بْنَ يَعْقُوبَ عَنْ سِنَانِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ، قَالَ: إِنَّا أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتٍ نَوَّهَ اللَّهُ بِأَسْمَائِنَا، إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِياً فَنَادَى: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله ثَلَاثاً، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ثَلَاثاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً ثَلَاثاً.
سنان بن طریف می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: همانا ما خانواده ای هستیم که خداوند تعالی نام ما خاندان را بلندمرتبه گردانید، حقیقت آن است که وقتی آسمان ها و زمین را آفرید منادی و سخنگوی خود را فرمان به ندا داد، پس او هم سه بار ندا کرد: أشهد أن لا إله إلّا الله و سه بار گفت: أشهد أن محمداً رسول الله و سه بار ندا برداشت: أشهد أن علیاً أمیرالمؤمنین حقاً. (1)
58_ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي (علیه السلام) قَالَ: أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ مَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى يَدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ، فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَيْئَةِ وَ اللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ فَجَلَسَ. ثُمَّ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَكِبُوا مِنْ أَمْرِكَ مَا قُضِيَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْ لَيْسُوا بِمَأْمُونِينَ فِي دُنْيَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ وَ إِنْتَكُنِ الْأُخْرَى عَلِمْتُ أَنَّكَ وَ هُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): سَلْنِي عَمَّا بَدَا لَكَ.
قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّجُلِ إِذَا نَامَ أَيْنَ تَذْهَبُ رُوحُهُ، وَ عَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ
ص: 617
يَذْكُرُ وَ يَنْسَى، وَ عَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يُشْبِهُ وَلَدُهُ الْأَعْمَامَ وَ الْأَخْوَالَ. فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) إِلَى الْحَسَنِ فَقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَجِبْهُ. قَالَ: فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام) . فَقَالَ الرَّجُلُ: أَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِكَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَ أَشَارَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا، وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَ أَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ (علیه السلام)، وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ وَ الْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ، وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَهُ، وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَ أَشْهَدُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ، وَ أَشْهَدُ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ، وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى، وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، وَ أَشْهَدُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ، وَ أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا يُكَنَّى وَ لَا يُسَمَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.
ثُمَّ قَامَ فَمَضَى. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! اتْبَعْهُ فَانْظُرْ أَيْنَ يَقْصِدُ. فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام) فَقَالَ: مَا كَانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَيْتُ أَيْنَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللَّهِ. فَرَجَعْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَأَعْلَمْتُهُ فَقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَ تَعْرِفُهُ؟ قُلْتُ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ. قَالَ: هُوَ الْخَضِرُ (علیه السلام).
ص: 618
داود بن قاسم ابوهاشم جعفری می گوید: امام جوادالائمه (علیه السلام) فرمودند: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به همراه امام مجتبی (علیه السلام) درحالی که بر دست سلمان فارسی (رضی الله عنه) تکیه کرده بود به مسجد الحرام وارد شدند و نشستند درهمین موقع مردی با چهره ای زیبا و لباسی نیکو به سوی ایشان آمد و بر امیرمؤمنان (علیه السلام) سلام داد. ایشان هم جواب سلامش را دادند. او هم نشست و عرض کرد: یا أمیرالمؤمنین! سه نکته را از تو می پرسم اگر جواب آن ها را به من بگوئی می فهمم که این مردم به تو بد ظلم نموده و حکومت را غصب کردند و در دنیا و آخرت آسوده و در امان نیستند و اگر جواب درست ندادی می دانم تو نیز با ایشان برابر هستی؟!
پس امیرمؤمنان (علیه السلام) به او فرمودند: از آن چه می خواهی از من بپرس.
عرض کرد: بفرمائید: وقتی آدمی می خوابد روحش به کجا می رود؟ و چرا انسان گاهی چیزی را به یاد می آورد و گاهی فراموش می کند؟ و چرا فرزند آدمی شباهت به عمو و دائی خود پیدا می کند؟
امیرمؤمنان (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) روی آورده و فرمودند: ای ابا محمد! جوابش را بگو.
امام حسن (علیه السلام) جواب او را داد.
آن مرد گفت: گواهی می دهم که معبودی جز خدا نیست و همواره به آن گواهی می دهم، و همواره شهادت می دهم که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده خدای متعال است و همواره شهادت می دهم که تو جانشین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی و به حجت او قیام کرده ای و به امیرمؤمنان (علیه السلام) اشاره کرد، و به امام حسن (علیه السلام) اشاره نمود که تو جانشین او و قائم به حجت او هستی، و شهادت می دهم که حضرت حسین بن علی(علیهما السلام) بعد برادرش جانشین و قائم به حجت اوست، و شهادت می دهم که حضرت علی بن الحسین(علیهما السلام) بعد از امام حسین (علیه السلام) قائم به امر امامت اوست، و شهادت می دهم که امام محمد بن علی(علیهما السلام) قائم به امر امامت علی بن الحسین(علیهما السلام) است، و شهادت می دهم که امام جعفر بن محمد(علیهما السلام) قائم به امر امامت امام محمد
ص: 619
باقر (علیه السلام) است، و شهادت می دهم که امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) قائم به امر امامت امام جعفر بن محمد(علیهما السلام) است، و شهادت می دهم که امام علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) قائم به امر امامت امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) است، و شهادت می دهم که امام محمد بن علی الجواد(علیهما السلام) قائم به امر امامت امام علی بن موسی(علیهما السلام) است، و شهادت می دهم که امام علی بن محمد هادی(علیهما السلام) قائم به امر امامت امام محمد بن علی(علیهما السلام)است، و شهادت می دهم امام حسن بن علی العسکری(علیهما السلام) قائم به امر امامت امام محمد بن علی(علیهما السلام) است، و شهادت می دهم که مردی از فرزندان امام حسن عسکری (علیه السلام) که نباید ایشان به کنیه و نام خوانده شود تا زمانی امرش آشکار گردد و زمین را از عدالت پر کند همان طور که از ظلم و ستم پر شده باشد. و ای امیرمؤمنان! سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد آن گاه برخاست و رفت.امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: ای ابامحمد! به دنبال او برو و ببین به کجا می رود؟
امام حسن مجتبی (علیه السلام) بیرون آمد و فرمود: همین که او پای خود را از مسجد بیرون گذاشت ندانستم به کدام نقطه از زمین خدا رفت آنگاه به خدمت امیرمؤمنان (علیه السلام) برگشتم و به ایشان خبر دادم.
ایشان فرمودند: ای ابو محمد! او را شناختی؟
گفتم: خدای عزوجل و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) داناترند.
فرمودند: او جناب خضر (علیه السلام) بود. (1)
59_ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) لِفَاطِمَةَ (علیها السلام) مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ.
یونس بن ظبیان می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمودند: اگر
ص: 620
خداوند تبارک و تعالی امیرمؤمنان (علیه السلام) را برای حضرت فاطمه (علیها السلام) نمی آفرید، هرگز بر روی زمین برای او همتائی از حضرت آدم (علیه السلام) و بعد از او پیدا نمی شد.(1)
60_ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى حَيْثُ خَلَقَ الْخَلْقَ خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً، فَامْتَزَجَ الْمَاءَانِ فَأَخَذَ طِيناً مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً. فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ هُمْ كَالذَّرِّ: يَدِبُّونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: إِلَى النَّارِ وَ لَا أُبَالِي. ثُمَّ قَالَ: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ﴾ ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى النَّبِيِّينَ.
فَقَالَ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ أَنَّ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قالُوا: بَلى. فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَنَّنِي رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمِي (علیهم السلام) وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِي وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِي وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِي وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ كَرْهاً. قَالُوا: أَقْرَرْنَا يَا رَبِّ وَ شَهِدْنَاوَ لَمْ يَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ يُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِيمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِي الْمَهْدِيِّ وَ لَمْ يَكُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ قَالَ: إِنَّمَا هُوَ فَتَرَكَ ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُجِّجَتْ. فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ: ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْيَمِينِ: ادْخُلُوهَا، فَدَخَلُوهَا فَكَانَتْ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً. فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ: يَا رَبِّ! أَقِلْنَا. فَقَالَ: قَدْ أَقَلْتُكُمُ اذْهَبُوا فَادْخُلُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْوَلَايَةُ وَ الْمَعْصِيَةُ.
ص: 621
حمران بن اعین می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که خداوند تبارک و تعالی مخلوقات را آفرید، آبی شیرین و گوارا و آبی شور و تلخ پدید آورد و هر دو آب را مخلوط نمود. آن گاه از سطح زمین خاکی را گرفت و سخت در هم کوبید و مالش داد پس به اصحاب یمین که به صورت مورچه ای ریز می جنبیدند فرمود: بدون هیچ رنج و عذابی به سوی بهشت بروید و به اصحاب شمال فرمود: به سوی آتش بروید و از این عذاب کردن شما هیچ باکی ندارم (چون حجت و برهان را بر شما تمام و روشن نمودم) سپس فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری؛ تو پروردگار ما هستی گواهی می دهیم _ ایشان را بر خود شاهد گرفتیم_ تا مبادا روز قیامت بگوئید: ما از گواهی آگاه نبودیم»(1) آن گاه از پیامبران خود عهد و پیمان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و آیا این حضرت محمّد فرستاده من نیست؟ و آیا این علی امیرمؤمنان نیست؟ گفتند: بله و شهادت دادند؛ پس نبوت را برای آنان ثابت نمود و ایشان را پیغمبر قرار داد. سپس میثاق بر اولو العزم گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و این محمّد فرستادۀ من نیست؟ و علی امیرمؤمنان و جانشینان بعد از او ولایت مداران من و گنجینه داران علم من نیستند؟ و آیا این مهدی (علیه السلام) نیست که به واسطه او دینم را یاری می دهم و دولت خود را آشکار می سازم و از دشمنان خود انتقام می گیرم و به وسیله او خواه ناخواه عبادت می شوم؟
گفتند: پروردگارا! اقرار نمودیم و گواهی می دهیم اما حضرت آدم (علیه السلام) نه انکار کرده و نه اقرار نمود پس مقام اولوالعزم داشتن برای آن پنج نفر از جهت حضرت مهدی (علیه السلام) ثابت گشت و برای آدم (علیه السلام) عزمی برای اقرار به آن دیده نشد. این است فرمایش خدای عزوجل و هرآینه از پیش با آدم (علیه السلام) عهدی کردیم او آن را ترک کرد و برای اوتصمیمی نیافتیم(2) آنگاه به آتش فرمان داد پس برافروخته گردید و به
ص: 622
اصحاب شمال فرمود: به آن وارد شوید، آن ها از ورود در آن ترسیدند. و به اصحاب یمین فرمود: به آن وارد شوید و ایشان در آن داخل شدند و آن آتش بر آنان سرد و سلامت گردید. اصحاب شمال عرض کردند: پروردگارا! اقاله کن و ما را عفو نما.
فرمود: اقاله نمودم و به آن وارد شوید، ولی باز آن ها ترسیدند پس از همین جا طاعت و ولایت و معصیت ثابت گردید. (1)
61_ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ هُوَ فِي مَنْزِلِ أَخِيهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! مَا حَوَّلَكَ إِلَى هَذَا الْمَنْزِلِ؟ قَالَ: طَلَبُ النُّزْهَةِ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! أَ لَا أَقُصُّ عَلَيْكَ دِينِي؟ فَقَالَ: بَلَى. قُلْتُ: أَدِينُ اللَّهَ بِشَهَادَةِ أَنْ لا إله إلّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ، وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ، وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَ صَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ حِجِّ الْبَيْتِ، وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْوَلَايَةِ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَ الْوَلَايَةِ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ لَكَ مِنْ بَعْدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ أَنَّكُمْ أَئِمَّتِي، عَلَيْهِ أَحْيَا وَ عَلَيْهِ أَمُوتُ وَ أَدِينُ اللَّهَ بِهِ. فَقَالَ: يَا عَمْرُو! هَذَا وَ اللَّهِ دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ آبَائِيَ الَّذِي أَدِينُ اللَّهَ بِهِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ فَاتَّقِ اللَّهَ وَ كُفَّ لِسَانَكَ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَ لَا تَقُلْ: إِنِّي هَدَيْتُ نَفْسِي؛ بَلِ اللَّهُ هَدَاكَ فَأَدِّ شُكْرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَلَيْكَ وَ لَا تَكُنْ مِمَّنْ إِذَا أَقْبَلَ طُعِنَ فِي عَيْنِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَ طُعِنَ فِي قَفَاهُ، وَ لَا تَحْمِلِ النَّاسَ عَلَى كَاهِلِكَ، فَإِنَّكَ أَوْشَكَ إِنْ حَمَلْتَ النَّاسَ عَلَى كَاهِلِكَ أَنْ يُصَدِّعُوا شَعَبَ كَاهِلِكَ.
ص: 623
عمرو بن حریث می گوید: درحالی که امام جعفر صادق (علیه السلام) در منزل برادرش عبدالله بود به خدمتشان رسیدم و عرض کردم: فدایت گردم! چه چیز شما را به این منزل آورده است؟ فرمودند: به دنبال رفع خستگی و تفریح بودم.
عرض کردم: فدایت گردم! آیا دین و عقیده ام را برای شما بازگونمایم؟
فرمودند: آری!
عرض کردم: خدا را معتقد بوده و پرستش می نمایم به این که شهادت می دهم معبودی جز او نیست و برای او شریکی وجود ندارد، و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست، و قیامت بدون شک آمدنی است و خداوند توانا همه مردگان درون گورستان را بر می انگیزد، و با به پا داشتن نماز، و پرداخت زکات، و روزه ماه رمضان، و حج خانه خدا، و ولایت علی امیرمؤمنان (علیه السلام) بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و ولایت امام حسن و امام حسین، و ولایت علی بن الحسین، و ولایت محمد بن علی و ولایت شما بعد از او صلوات الله علیهم اجمعین خداوند را می پرستم و شما پیشوایان و امامان من هستید، بر این عقیده زنده و بر آن می میرم و با آن خداوند را عبادت می کنم.
امام فرمودند: ای عمرو! به خدا سوگند این همان دین پروردگار و آئین پدران من است که با آن در پنهان و آشکار خدا را می پرستم. پس تقوای خدا را پیشه کن و زبانت را جز از خیر و خوبی بگیر و هرگز مگو: من خودم را به هدایت رسانیدم؛ بلکه خداوند تعالی تو را هدایت نمود و شکر این نعمت را که به تو ارزانی داشته به جا بیاور، و از آن هایی مباش که چون رو می کنند در حضور مورد سرزنش قرار می گیرد، و چون برگشته و پشت می کنند بدش را می گویند، و مردم را بر دوش خود سوار و مسلط مکن زیرا اگر تو مردم را بر شانه خود سوار کنی احتمال می رود که استخوان شانه ات را در هم بشکنند. (1)
ص: 624
62_ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ (علیه السلام).
مفضل بن عمر می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: اسلام بر پنج پایه بنا گردیده شد: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت امیرمؤمنان و امامان از فرزندان او.(1)
63_ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّهُ تُسْتَحَبُّ الصَّلَاةُ فِي مَسْجِدِ الْغَدِيرِ، لِأَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَقَامَ فِيهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ هُوَ مَوْضِعٌ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ الْحَقَّ.
ابان بن تغلب می گوید: در مسجد غدیر مستحب است که نماز خوانده شود، چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین مکان امیرمؤمنان (علیه السلام) را به عنوان امیرمؤمنان منصوب کردند و این جایگاهی است که خداوند عزوجل حق را آشکار نمود.(2)
64_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجُرْجَانِيِّ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(علیهما السلام): أَوَّلُ جَمَاعَةٍ كَانَتْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَانَ يُصَلِّي وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) مَعَهُ إِذْ مَرَّ أَبُو طَالِبٍ بِهِ وَ جَعْفَرٌ مَعَهُ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ! صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّكَ، فَلَمَّا أَحَسَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) تَقَدَّمَهُمَا وَ انْصَرَفَ أَبُو طَالِبٍ مَسْرُوراً إِلَى أَنْ قَالَ: فَكَانَتْ أَوَّلَ جَمَاعَةٍ جُمِّعَتْ ذَلِكَ الْيَوْمَ.
ص: 625
محمد جرجانی می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: اولین نماز جماعتی که بر پا شد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز می خواند و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) با او نماز می خواند که جناب ابوطالب (علیه السلام) درحالی که جعفر طیار با او بود از کنار او گذشت. پس به جعفر گفت: ای پسر عزیزم! کنار پسر عمویت بایست و نماز بگزار.
پس وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدای آن دو را احساس کردند، ابوطالب (علیه السلام) شادمان برگشتند. . . پس این اولین جماعتی بود که در آن روز برقرار شد. (1)
65_ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): هَلْ لِلْمُسْلِمِينَ عِيدٌ غَيْرُ يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ؟ قَالَ: نَعَمْ أَعْظَمُهَا حُرْمَةً. قُلْتُ: وَ أَيُّ عِيدٍ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟! قَالَ: الْيَوْمُ الَّذِي نَصَبَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ. قُلْتُ: وَ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ؟ قَالَ: وَ مَا تَصْنَعُ بِالْيَوْمِ إِنَّ السَّنَةَ تَدُورُ وَ لَكِنَّهُ يَوْمُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ.
فَقُلْتُ: وَ مَا يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَفْعَلَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ؟ قَالَ: تَذْكُرُونَ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ فِيهِ بِالصِّيَامِ وَ الْعِبَادَةِ وَ الذِّكْرِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْصَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَنْ يَتَّخِذَ ذَلِكَالْيَوْمَ عِيداً وَ كَذَلِكَ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ تَفْعَلُ كَانُوا يُوصُونَ أَوْصِيَاءَهُمْ بِذَلِكَ فَيَتَّخِذُونَهُ عِيداً.
عبد الرحمن بن سالم از پدرش نقل می کند که: می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا به جز روز جمعه و عید قربان و عید فطر عیدی دیگری هست؟ فرمودند: آری! عیدی هست که حرمت آن از همه آنها بیشتر است!
ص: 626
عرض کردم: فدایت گردم آن کدام عید است؟
فرمودند: آن روزی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان (علیه السلام) را به عنوان امامت نصب نموده و فرمودند: من کنت مولاه فعلی مولاه هر که را من مولای او هستم علی هم مولای اوست.
عرض کردم: آن کدام روز است؟
فرمودند: در آن روز چه کار می کنی، زیرا سال دور می زند ولی آن روز هیجدهم ذی الحجه می باشد.
عرض کردم: در آن روز چه کاری شایسته است انجام بدهیم؟
فرمودند: با روزه داری و عبادت و یاد محمد و آل محمد (علیهم السلام) خدای عزوجل را همواره یاد کنید؛ زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرمؤمنان (علیه السلام) سفارش کرد که آن روز را عید بگیرد و تمام پیامبران الهی چنین بودند و همواره جانشینان خود را به این کار توصیه می کردند، پس آن ها هم آن روز را عید می گرفتند. (1)
66_ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً﴾ قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ خُطِفَ قَوْلُ لا إله إلّا الله مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ فِي الْمَوْقِفِ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ هُوَ قَوْلُهُ: إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ مِنْ أَهْلِ وَلَايَتِهِ فَهُمُ الَّذِينَ يُؤْذَنُ لَهُمْ بِقَوْلِ لا إله إلّا الله.
ابوالجارود می گوید: از امام باقرالعلوم (علیه السلام) دربارۀ این فرمایش خدای متعال پرسیدم: «روزی که روح و فرشتگان در یک صف می ایستند و سخن نمی گوید مگر کسی که خداوند رحمان به او اذن دهد و سخن حقو درست بگوید»؟(2)
فرمودند: زمانی که قیامت بر پا گردد در آن ایستگاه، کلمات لا إله إلّا الله از دل های همۀ بندگان گرفته می شود؛ مگر کسی که به ولایت امیرمؤمنان علی بن
ص: 627
ابی طالب(علیهما السلام) اقرار داشته است و این همان فرمایش خدای بزرگ است: مگر کسی که خداوند رحمان به او اجازه بدهد یعنی کسانی که دارای ولایت آن بزرگوار باشند، پس ایشان همان کسانی هستند که به گفتن لا إله إلّا الله اجازه پیدا می کنند.(1)
67_ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ فِي هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ* وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ* وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ﴾ إِلَّا مَنْ تَوَلَّى بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَإِنَّهُ لَا يَفِرُّ مَنْ وَالاهُ وَ لَا يُعَادِي مَنْ أَحَبَّهُ وَ لَا يُحِبُّ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ لَا يَوَدُّ مَنْ عَادَاهُ، الْحَدِيثَ.
ابوهریره از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که در ذیل این آیه: «رزوی که آدمی از برادر و مادر و پدر و همسر و پسران خود می گریزد»(2) فرمودند: مگر کسی که ولایت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را عهده دار باشد. او از کسی که ولایت آن بزرگوار را داشته فرار نمی کند و هر کس او را دوست داشته است با وی دشمنی نمی کند و همچنین با هر کس که با او دشمنی و کینه داشته اظهار دوستی نمی نماید.(3)
68_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (علیهم السلام) قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُصِبَ مِنْبَرٌ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ لَهُ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ مِرْقَاةً وَ يَجِي ءُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ بِيَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ فَيَرْتَقِيهِ وَ يَعْلُوهُ وَ يُعْرَضُ الْخَلَائِقُ عَلَيْهِ، فَمَنْ عَرَفَهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ دَخَلَ النَّارَ وَ تَفْسِيرُ ذَلِكَ فِي كِتَابِ اللَّهِ: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ قَالَ: هُوَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ص: 628
مرحوم عیاشی(1) در تفسیرش از امام باقرالعلوم (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند: زمانی که قیامت بر پا شود منبری در طرف راست عرش گذارده می شود که دارای بیست و چهار پله می باشد. حضرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) درحالی که پرچم حمد در دست اوست می آید و بر آن پا گذارده و از آن بالا می رود و تمام مخلوقات بر او عرضه می شوند. پس هر کس او را به عنوان امام بشناسد داخل بهشت می گردد و کسی که منکر امامت او بوده به آتش جهنم داخل می شود و تفسیر آن در کتاب خداست که می فرماید: بگو عمل کنید، خداوند و فرستاده او و مؤمنان کارهای شما را می بینند. (2) امام فرمودند: به خدا سوگند! مراد از مؤمنان که کارهای شما را می بینند، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) می باشد.(3)
69_ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الشِّيرَازِيُّ فِي كِتَابِهِ حَدِيثاً يَرْفَعُهُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ مَالِكاً أَنْ يُسَعِّرَ النِّيرَانَ السَّبْعَ وَ يَأْمُرُ رِضْوَانَ أَنْ يُزَخْرِفَ الْجِنَانَ الثَّمَانَ وَ يَقُولُ: يَا مِيكَائِيلُ! مُدَّ الصِّرَاطَ عَلَى مَتْنِ جَهَنَّمَ وَ يَقُولُ: يَا جَبْرَئِيلُ انْصِبْ مِيزَانَ الْعَدْلِ تَحْتَ الْعَرْشِ، وَ يَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ! قَرِّبْ أُمَّتَكَ لِلْحِسَابِ. ثُمَّ يَأْمُرُ اللَّهُ أَنْ يُعْقَدَ عَلَى الصِّرَاطِ سَبْعُ قَنَاطِرَ طُولُ كُلِّ قَنْطَرَةٍ سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ
ص: 629
فَرْسَخٍ وَ عَلَى كُلِّ قَنْطَرَةٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ.
يَسْأَلُونَ هَذِهِ الْأُمَّةَ نِسَاءَهُمْ وَ رِجَالَهُمْ فِي الْقَنْطَرَةِ الْأُولَى عَنْ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ حُبِّ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) فَمَنْ أَتَى بِهِ جَازَ الْقَنْطَرَةَ الْأُولَى كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ مَنْ لَمْ يُحِبَّ أَهْلَ بَيْتِهِ سَقَطَ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ فِي قَعْرِ جَهَنَّمَ وَ لَوْ كَانَ مَعَهُ مِنْ أَعْمَالِ الْبِرِّ عَمَلُ سَبْعِينَ صِدِّيقاً.
ابن عباس می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هرگاه قیامت بر پا گردد، خداوند تعالی به دربان جهنم یعنی مالک فرمان می دهد که آتش جهنمی که هفت در دارد بر افروخته گرداند و به دربان بهشت یعنی رضوان فرمان می دهد که بهشتی را که هشت در دارد آراسته نماید و می فرماید: ای میکائیل! پل قیامت را بر روی جهنم بکش و باز می فرماید: ای جبریل! ترازوی عدالت را در زیر عرش بر پا ساز و می فرماید: ای محمّد! امت خود را برای حسابرسی جلو بیاور.
آنگاه خداوند عزوجل دستور می دهد که بر روی پل قیامت هفت قنطره و پل قرار داده شود که مسافت هر پلی هفده هزار فرسخ می باشد و بر هر پلی هفتاد هزار فرشته قرار گرفته اند. آن ها در پل اول از زن و مرد این امت درباره ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) و دوستی با اهل بیت (علیهم السلام) می پرسند کسی که خاندان نبوت را دوست نداشته از سر به درون جهنم سقوط می کند اگرچه دارنده کارهای هفتاد صدیق و راستگو باشد.(1)
70_ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ (علیه السلام) قَالَ: لَمَّا هَاجَرَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى الْمَدِينَةِ وَ حَضَرَ خُرُوجُهُ إِلَى بَدْرٍ دَعَا النَّاسَ إِلَى الْبَيْعَةِ، فَبَايَعَ كُلُّهُمْ عَلَى السَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذَا خَلَا دَعَا عَلِيّاً فَأَخْبَرَهُ مَنْ يَفِي مِنْهُمْ وَ مَنْ لَا يَفِي وَ يَسْأَلُهُ كِتْمَانَ ذَلِكَ. ثُمَّ
ص: 630
دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِيّاً وَ حَمْزَةَ وَ فَاطِمَةَ (علیهم السلام) فَقَالَ لَهُمْ: بَايِعُونِي بَيْعَةَ الرِّضَا. فَقَالَ حَمْزَةُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! عَلَى مَا نُبَايِعُ أَ لَيْسَ قَدْ بَايَعْنَا؟ فَقَالَ: يَا أَسَدَ اللَّهِ وَ أَسَدَ رَسُولِهِ تُبَايِعُ لِلهِ وَ لِرَسُولِهِ بِالْوَفَاءِ وَ الِاسْتِقَامَةِ لِابْنِ أَخِيكَ إِذَنْ تَسْتَكْمِلَ الْإِيمَانَ.
قَالَ: نَعَمْ سَمْعاً وَ طَاعَةً وَ بَسَطَ يَدَهُ. فَقَالَ لَهُمْ: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيكُمْ ﴾ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ حَمْزَةُ سَيِّدُالشُّهَدَاءِ وَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ، وَ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ السِّبْطَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ. هَذَا شَرْطٌ مِنَ اللَّهِ عَلَى جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِينَ ﴿فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً﴾ ثُمَّ قَرَأَ: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ ﴾ قَالَ: وَ لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي أُصِيبَ حَمْزَةُ فِي يَوْمِهَا دَعَا بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: يَا حَمْزَةُ! يَا عَمَّ رَسُولِ اللَّهِ! يُوشِكُ أَنْ تَغِيبَ غَيْبَةً بَعِيدَةً فَمَا تَقُولُ لَوْ وَرَدْتَ عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ سَأَلَكَ عَنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَشُرُوطِ الْإِيمَانِ.
فَبَكَى حَمْزَةُ وَ قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَرْشِدْنِي وَ فَهِّمْنِي! فَقَالَ: يَا حَمْزَةُ! تَشْهَدُ أَنْ لا إله إلّا الله مُخْلِصاً، وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ تَعَالَى بِالْحَقِ. قَالَ حَمْزَةُ: شَهِدْتُ. قَالَ: وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌ ﴿وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها﴾ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ ﴿وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ* وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴾ وَ ﴿فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ﴾ وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ حَمْزَةُ: شَهِدْتُ وَ أَقْرَرْتُ وَ آمَنْتُ وَ صَدَّقْتُ. وَ قَالَ: الْأَئِمَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْإِمَامَةَ فِي ذُرِّيَّتِهِ. قَالَ حَمْزَةُ: آمَنْتُ وَ صَدَّقْتُ. وَ قَالَ: فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ.
قَالَ: نَعَمْ صَدَّقْتُ. وَ قَالَ: حَمْزَةَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ
ص: 631
عَمُّ نَبِيِّهِ. فَبَكَى حَمْزَةُ حَتَّى سَقَطَ عَلَى وَجْهِهِ وَ جَعَلَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَالَ: جعفر [جَعْفَراً] ابْنَ أَخِيكَ طَيَّارٌ فِي الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ، تُؤْمِنُ يَا حَمْزَةُ بِسِرِّهِمْ وَ عَلَانِيَتِهِمْ وَ ظَاهِرِهِمْ وَ بَاطِنِهِمْ وَ تَحْيَا عَلَى ذَلِكَ وَ تَمُوتُ تُوَالِي مَنْ وَالاهُمْ وَ تُعَادِي مَنْ عَادَاهُمْ. قَالَ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ! أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُكَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): سَدَّدَكَ اللَّهُ وَ وَفَّقَكَ.
عیسی بن مستفاد از امام ابوالحسن موسی بن جعفر از پدرش (علیهم السلام) نقل می کند که فرمودند: زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت نموده و خواستند به سوی بدر حرکت کنند، همۀ مردم را به بیعت فرا خواندند. پس همه مردم به عنوان گوش به فرمان بودن و اطاعت از ایشان بیعت نمودند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه خلوت می کردند، حضرت علی (علیه السلام) را می خواستند و به او خبر می دادند که چه کسانی از آن ها به این بیعت وفا کرده و چه کسانی وفادار نخواهند بود و از او می خواست که این مطلب را پوشیده بدارد. سپس پیامبر اکرم علی و حمزه و فاطمه (علیهم السلام) را فرا خوانده و به ایشان فرمودند: با من به عنوان بیعت رضوان بیعت نمائید.
حمزه (علیه السلام) عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! ما بر چه چیزی بیعت کنیم، آیا با تو بیعت نکرده ایم؟ فرمودند: ای شیر خدا و شیر رسول خدا! با خدا و پیامبرش بیعت می کنی که برای پسر برادرت وفادار و ثابت قدم باشی تا ایمانت کامل گردد. عرض کرد: آری! ازروی دل و جان با تو بیعت می کنم و دست خود را به عنوان بیعت گشود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به آنان فرمودند: دست قدرت خداوند توانا برتر از دست شماست.
حضرت علی امیرمؤمنان و حمزه سیدالشهداء و جعفر طیار(علیهما السلام) در بهشت می باشند و حضرت فاطمه (علیها السلام) بزرگ زنان جهانیان است و دو نوه های من یعنی
ص: 632
امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) مهتر جوانان اهل بهشت هستند. این شرطی از جانب خدای تعالی به همه مسلمانان از جن و انس می باشد «پس هر کس آن را بشکند بر زیان خود آن را می شکند و هر کس به آن چه با خدا پیمان بسته وفا نماید، خداوند به زودی پاداش بزرگ به او می دهد».(1) آن گاه ابتدای این آیه راتلاوت نمود: «همانا کسانی که با تو بیعت می کنند جز این نیست که با خدا بیعت می کنند».
بعد، امام (علیه السلام) فرمودند: آن شبی که فردایش حمزه (علیه السلام) به شهادت رسید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را فراخوانده و به او فرمودند: ای حمزه! ای عموی رسول خدا! چنین برداشت می شود که تو غیبت طولانی از ما داشته باشی، پس وقتی بر خدای تبارک و تعالی وارد شوی و او درباره شرائع اسلام و شرائط ایمان از تو بپرسد چه خواهی گفت؟ حمزه به گریه افتاده و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد! مرا راهنمایی فرما و آگاهم بنما. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای حمزه! باید از سر اخلاص شهادت بدهی که معبودی جز خدای یکتا نیست و این که من به حق و راستی فرستادۀ خدایم. حمزه (علیه السلام) گفت: شهادت دادم.
فرمودند: و باید شهادت بدهی که بهشت و آتش جهنم حق است «ساعت قیامت قطعاً آمدنی است و هیچ شکی در وقوع آن نیست»،(2) و این که صراط و پل قیامت و ترازوی آن حق است، «هر کس به مقدار ذره ای نیکی نماید جزای آن را می بیند و هر کس ذره ای کار بدی انجام بدهد جزای آن بدی را می بیند». (3) و «گروهی در بهشت و گروهی در آتش سوزانند»(4) و دیگر آن که حضرت علی (علیه السلام) امیرمؤمنان است.
حمزه (علیه السلام) گفت: شهادت داده و اقرار نموده و ایمان آورده و تصدیق کردم و فرمودند: امامان از نسل او امام حسن و امام حسین هستند و امتداد امامت در نسل اوست. حمزه (علیه السلام) گفت: ایمان آورده و تصدیق کردم. فرمودند: حضرت فاطمه (علیها السلام)
ص: 633
مهتر و بزرگ زنان جهانیان است. حمزه (علیه السلام) گفت: آری تصدیق نمودم.
فرمودند: جناب حمزه (علیه السلام) ، سید الشهداء و شیر خدا و شیر رسول خداو عموی پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد. حمزه (علیه السلام) گریست تا این که بر روی صورت افتاد و مرتب میان هر دو چشم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را می بوسید. و نیز فرمودند: جعفر پسر برادرت در بهشت همراه با فرشتگان پرواز می نماید و حضرت محمد و خاندان او (علیهم السلام) بهترین مخلوقاتند. ای حمزه! آیا به نهان و آشکار آن ها و ظاهر و باطنشان ایمان می آوری؟ و آیا بر این زنده مانده و می میری و دوستان آن ها را دوست می داری و با دشمنانشان دشمنی می کنی؟
عرض کرد: آری یا رسول الله! خدا و تو را شاهد می گیرم «و بس است که خداوند گواه باشد».(1) پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند تعالی تو را استوار بدارد و به تو توفیق عنایت فرماید.(2)
71_ تفسير القمي: ﴿وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ﴾ وَ هُمُ النُّقَبَاءُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ سَلْمَانُ وَ عَمَّارٌ وَ مَنْ آمَنَ وَ صَدَّقَ وَ ثَبَتَ عَلَى وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل این آیه که می فرماید: «پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار»(3) فرمودند: آن ها همان نقبا و ابوذر و مقداد و سلمان و عمارند رضی الله عنهم أجمعین و کسانی که ایمان آورده و تصدیق نموده و بر ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) ثابت قدم باقی ماندند. (4)
ص: 634
72_ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ (علیه السلام) قَالَ: قَدِمَ جَمَاعَةٌ فَاسْتَأْذَنُوا عَلَى الرِّضَا (علیه السلام) وَ قَالُوا: نَحْنُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ.
فَمَنَعَهُمْ أَيَّاماً، ثُمَّ لَمَّا دَخَلُوا قَالَ لَهُمْ: وَيْحَكُمْ! إِنَّمَا شِيعَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ الَّذِينَ لَمْ يُخَالِفُوا شَيْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ.
امام حسن العسکری (علیه السلام) فرمودند: گروهی از اهل ایمان خواستار ملاقات با امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) شدند و می گفتند: ما از شیعیان علی (علیه السلام) می باشیم ولی حضرت رضا (علیه السلام) چند روزی به آن ها اجازه ورود و دیدار ندادند.پس هنگامی که وارد شدند به آن ها فرمودند: وای بر شما! شیعیان و پیروان واقعی امیرمؤمنان (علیه السلام)، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابی بکر رضی الله عنهم اجمعین هستند همان کسانی که هرگز اندک مخالفتی با دستورات او نداشتند.(1)
73_ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ﴾ قَالَ: هُمُ الْمُؤْمِنُونَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ مِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارٌ وَ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.
امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند برای ایشان پاداش
ص: 635
تمام نشدنی است»(1) فرمودند: آن مؤمنان سلمان فارسی، مقداد بن اسود، عمار و ابوذر رضوان الله تعالی علیهم و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) هستند که برای آن ها پاداشی قطع نشدنی است.(2)
74_ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: ﴿يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ﴾ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): هُوَ نُورُ إِمَامِ الْمُؤْمِنِينَ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، إِذَا أَذِنَ اللَّهُ لَهُ أَنْ يَأْتِيَ مَنْزِلَهُ فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ هُمْ يَتَّبِعُونَهُ حَتَّى يَدْخُلُونَ مَعَهُ. وَ أَمَّا قَوْلُهُ: ﴿وَ بِأَيْمانِهِمْ﴾ فَأَنْتُمْ تَأْخُذُونَ بِحُجَزِ آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)، وَ يَأْخُذُ آلُهُ بِحُجَزِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) وَ يأخذهما [يَأْخُذَانِ] بِحُجَزِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ يَأْخُذُ عَلِيٌّ بِحُجَزِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّى يَدْخُلُونَ مَعَهُ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ. فَذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾.
جابر می گوید: از امام باقرالعلوم (علیه السلام) دربارۀ این فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «روزی که مردان و زنان با ایمان را می بینیکه نورشان در پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت می کند»(3) پرسیدم؟
فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آن نور امام اهل ایمان است که در روز قیامت در جلوی آن ها می شتابد در آن زمانی که خداوند متعال به آن امام اجازه می دهد که در باغستان های جاودان به منزلش درآید درحالی که آن ها نیز او را همراهی می کنند تا این که با او وارد می شوند.
ص: 636
و اما فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «و از جانب راستشان» پس شما دامن آل محمد (علیهم السلام) را می گیرید و خاندان خودشان دامن امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را می گیرند و دو دامن امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را می گیرند، و علی (علیه السلام) دامن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می گیرد تا به همراه او در بهشت عدن و جاودان وارد می شوند؛ پس این است فرمایش خدای متعال که در ادامه همان آیه می فرماید: «امروز شما را مژده باد به بهشت هایی که از زیر درختان آن نهرها جاری است در آن ها جاودانه هستید این همان رستگاری بزرگ است».(1)
75_ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾ قَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(علیهما السلام) ﴿وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ﴾ قَالَ: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
ابن عباس دربارۀ این فرمایش خدای متعال که می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی را پیشه کنید و به پیامبرش ایمان بیاورید تا دو بهره از رحمتش را به شما عطا نماید»، یعنی: امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) «و برای شما نوری قرار داد که به وسیله آن راه سپارید»(2) می گوید: مراد از آن نور امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.(3)
76_ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ قَالَ: هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.
ص: 637
امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل این فرمایش خدای متعال که می فرماید: «آیا او (آن مرد گنگ) با کسی که به عدالت فرمان می دهد و خود بر راه راست می باشد یکسان است»؟(1) فرمودند: او امیرمؤمنان (علیه السلام) است که به عدالت فرمان می دهد و خودش بر راه راست می باشد.(2)
77_ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ سَأَلَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾ فَقَالَ: وَ هَلْ تَدْرِي مَا الْحَسَنَةُ؟ إِنَّمَا الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ طَاعَتُهُ وَ طَاعَتُهُ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ.
عمار ساباطی می گوید: من در محضر امام جعفر صادق (علیه السلام) بودم که جناب عبدالله بن ابی یعفور درباره این فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «هر کس حسنه و کار نیکی بیاورد پاداشی بهتر از آن برای اوست و آنان در آن روز از ترس و هراسی بزرگ در امانند»(3) پرسید، امام فرمودند: آیا می دانی حسنه چیست؟ حسنه همان شناخت و معرفت به امام معصوم و اطاعت از او می باشد که پیروی از او همان اطاعت از خداست.
وَ بِالْإِسْنَادِ الْمَذْكُورِ عَنْهُ قَالَ: الْحَسَنَةُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
و در حدیث دیگر فرمودند: حسنه و کار خیر همان ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است.(4)
ص: 638
78_ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾ يَعْنِي: الْأَمْنَ وَ الصِّحَّةَ وَ وَلَايَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «سپس در آن روز از نعمت ها پرسیده خواهید شد»، (1) فرمودند: مراد از نعیم امنیت و سلامتی و ولایت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) است.التَّنْوِيرُ فِي مَعَانِي التَّفْسِيرِ، الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ(علیهما السلام): النَّعِيمُ وَلَايَةُ أَمِير الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
و در حدیث دیگر فرمودند: نعیم ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است. (2)
79_ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) فَقَدَّمَ إِلَيْنَا طَعَاماً مَا أَكَلْتُ طَعَاماً مِثْلَهُ قَطُّ. فَقَالَ لِي: يَا سَدِيرُ! كَيْفَ رَأَيْتَ طَعَامَنَا هَذَا؟ قُلْتُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! مَا أَكَلْتُ مِثْلَهُ قَطُّ وَ لَا أَظُنُّ أَنِّي آكُلُ أَبَداً مِثْلَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَيْنِي تَغَرْغَرَتْ فَبَكَيْتُ. فَقَالَ: يَا سَدِيرُ! مَا يُبْكِيكَ؟ قُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! ذَكَرْتُ آيَةً فِي كِتَابِ اللَّهِ. قَالَ: وَ مَا هِيَ؟ قُلْتُ: قَوْلُ اللَّهِ فِي كِتَابِهِ: ﴿ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾ فَخِفْتُ أَنْ يَكُونَ هَذَا الطَّعَامُ الَّذِي يَسْأَلُنَا اللَّهُ عَنْهُ. فَضَحِكَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قَالَ: يَا سَدِيرُ! لَا تُسْأَلُ عَنْ طَعَامٍ طَيِّبٍ وَ لَا ثَوْبٍ لَيِّنٍ وَ لَا رَائِحَةٍ طَيِّبَةٍ بَلْ لَنَا خُلِقَ وَ لَهُ خُلِقْنَا وَ لْنَعْمَلْ فِيهِ بِالطَّاعَةِ، وَ قُلْتُ لَهُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَمَا النَّعِيمُ؟
ص: 639
قَالَ لِي: حُبُّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ عِتْرَتِهِ (علیهم السلام) يَسْأَلُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَيْفَ كَانَ شُكْرُكُمْ لِي حِينَ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ بِحُبِّ عَلِيٍّ وَ عِتْرَتِهِ.
حنان بن سدیر از پدرش نقل می کند که می گوید: در محضر امام جعفر صادق (علیه السلام) بودم که طعامی برای ما آورده شد که هرگز چنین غذائی نخورده بودم. امام به من فرمودند: طعام ما را چگونه دیدی؟
عرض کردم: یا ابن رسول الله! پدر و مادرم به فدایت باد! من هرگز چنین غذائی نخورده بودم و فکر نکنم که هیچ گاه چنین طعامی بخورم. آن وقت چشم من پر از آب گردید و گریستم. فرمودند: چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟
عرض کردم: یا ابن رسول الله! به یاد آیه ای در قرآن کتاب خدا افتادم!
فرمودند: آن کدام آیه است؟ عرض کردم: این فرمایش خداوند تعالی که می فرماید: «سپس شما در آن روز از نعمت پرسیده خواهید شد»(1) من ترسیدم که این طعام همان چیزی باشد که خداوند تعالی دربارۀ آن از ما می پرسد!امام به قدری خندیدند که دندان های آخر ایشان آشکار گردید. سپس فرمودند: ای سدیر! هرگز از غذای خوب و لباس نرم و لطیف و بوی خوش مؤاخذه نخواهی شد؛ بلکه این ها برای ما آفریده شده و ما هم برای آن آفریده شده ایم و ما باید آن ها را در اطاعت از خدای عزوجل به کار ببندیم. به ایشان عرض کردم: یا ابن رسول الله! پدر و مادرم به فدایت باد! پس بالاخره منظور از نعیم چیست؟
فرمودند: منظور دوستی و محبت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب و خاندانش (علیهم السلام) می باشد. روز قیامت خداوند عزوجل از آن ها می پرسد که شکرگزاری شما برای من
ص: 640
چگونه بود هنگامی که من نعمت محبت حضرت علی و خاندانش (علیهم السلام) را به شما ارزانی داشتم؟(1)
80_ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: كُنْتُ مَعَهُ جَالِساً فَقَالَ لِي: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى﴾ قَالَ: الْعَدْلُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، وَ الْإِحْسَانُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، وَ إِيتَاءُ ذِي الْقُرْبَى فَاطِمَةُ (علیها السلام).
راوی می گوید: من با امام باقرالعلوم (علیه السلام) نشسته بودم که به من فرمودند: همانا خداوند تعالی می فرماید: «به راستی خداوند به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد».(2) بعد امام فرمودند: عدل و عدالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و احسان و نیکی امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، و بخشش به ذوی القربی و خویشاوندان حضرت فاطمه (علیها السلام) هستند.(3)
2
81_ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: الْعَدْلُ شَهَادَةُ أَنْ لا إله إلّا الله، وَ الْإِحْسَانُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ الْفَحْشَاءُ الْأَوَّلُ وَ الْمُنْكَرُ الثَّانِي وَ الْبَغْيُ الثَّالِثُ.
امام باقرالعلوم (علیه السلام) باز فرمودند: عدل و عدالت شهادت به وحدانیت خدای عزوجل، و احسان ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است، و فحشاء اولی، و منکر دومی، و بغی و ستم سومی هستند.(4)
ص: 641
82_ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَآمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً﴾ قَالَ فِي وَلَايَتِنَا.
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: السِّلْمُ وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام).
امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید همگی از در تسلیم درآئید»(1) فرمودند: یعنی در ولایت ما داخل شوید.
و در حدیثی دیگر فرمودند: مراد از سلم و تسلیم ولایت امیرمؤمنان و امامان (علیهم السلام) هستند.(2)
83_ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ﴾ فَقَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ دُعِيَ بِالنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ (علیهم السلام) فَيُنْصَبُونَ لِلنَّاسِ، فَإِذَا رَأَتْهُمْ شِيعَتُهُمْ قَالُوا: ﴿الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ﴾ يَعْنِي: هَدَانَا اللَّهُ فِي وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ (علیهم السلام).
ابوبصیر می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «ستایش خدائی را که ما را به این راه هدایت نمود و اگر خدا ما را هدایت نمی کرد ما خود هدایت نمی یافتیم»(3)، فرمودند: زمانی که قیامت بر پا شود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) و امامان از نسل او (علیهم السلام) فراخوانده می شوند و
ص: 642
ایشان را برای مردم به پا می دارند، پس هرگاه شیعیان و پیروانشان ایشان را ببینند می گویند: ستایش خدائی را که ما را به این راه هدایت نمود و اگر ما را هدایت نمی کرد ما خود هدایت نمی یافتیم، یعنی: خداوند ما را به ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) و امامان از نسل او (علیهم السلام) هدایت فرمود.(1)
84_ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى﴾ قَالَ: إِلَى وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
جابر می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای متعال که می فرماید: «و همانا من می آمرزم هر کس را که توبه نماید و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام بدهد سپس هدایت شود»(2)، فرمودند: یعنی به سوی ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام)
هدایت یابد.(3)
85_ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ السَّائِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ﴾ قَالَ: جَنْبُ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ كَذَلِكَ مَنْ كَانَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ بِالْمَكَانِ الرَّفِيعِ إِلَى أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى الْأَخِيرِ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا هُوَ كَائِنٌ بَعْدَهُ.
علی بن سوید السائی می گوید: امام ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرمایند: «تا مبادا کسی بگوید: دریغا بر کوتاهی هایی که دربارۀ جنب و پهلوی خدا کردم»(4) فرمودند: جنب الله امیرمؤمنان علی بن
ص: 643
ابی طالب(علیهما السلام) و همچنین جانشینان و اوصیاء والامقام بعد از او هستند تا این که این مقام به آخرین از آن ها می رسد و خداوند تعالی به آن چه بعد از او اتفاق می افتد داناترست.(1)
86_ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الرَّمَادِيِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ﴾ قَالَ: بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) .
عبدالله رمادی می گوید: امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا از پدران بزرگوارش (علیهم السلام) در ذیل این فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «آیا دیدی کسی را که روز جزا را تکذیب می کند»(2) می فرماید: یعنی ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) را دروغ می پندارد.(3)
87_ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا﴾ قَالَ: وَلَايَتَهُمْ ﴿وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى﴾ قَالَ: وَلَايَةُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ﴿إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى صُحُفِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى﴾.
مفضل می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) راجع به این آیه پرسیدم: «بلکه شما زندگانی دنیا را بر می گزینید؟» فرمودند: ولایت سردمداران ضلالت و گمراهی است، «در حالی که آخرت بهتر و پایدار تر است»(4) فرمودند: آن ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است.(5)
88_ عَنْ صَبَّاحٍ الْأَزْرَقِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا
ص: 644
الْأَنْهارُ﴾ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ شِيعَتُهُ.
صباح ازرق می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند برای آنها باغستان هایی در بهشت است که از زیر آن ها نهرهایی روان است»(1) فرمودند: مراد از آن امیرمؤمنان (علیه السلام) و شیعیان او هستند.(2)
89_ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي﴾ قَالَ: ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَوْصِيَاءُ مِنْ بَعْدِهِمَا.
سلام بن مستنیر می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «بگو این راه من است که من و هر کس که از من پیروی کرد با بصیرت و بینائی به سوی خدا دعوت می کنم»(3) فرمودند: مراد از کلمۀ من در آیه، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مراد از پیروی کنندگان از او امیرمؤمنان (علیه السلام) و جانشینان بعد از آن دو می باشند.(4)
90_ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿الرَّحْمنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ قَالَ: اللَّهُ عَلَّمَ مُحَمَّداً الْقُرْآنَ. قُلْتُ: ﴿خَلَقَ الْإِنْسانَ﴾ قَالَ: ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . قُلْتُ: ﴿عَلَّمَهُ الْبَيانَ﴾ قَالَ: عَلَّمَهُ
ص: 645
بَيَانَ كُلِّ شَيْ ءٍ يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ. . .
حسین بن خالد می گوید: امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) در ذیل این فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «خدای رحمان* قرآن را یاد داد» یعنی خداوند متعال قرآن را به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت.
عرض کردم: «انسان را آفرید»؟
فرمودند: او امیرمؤمنان (علیه السلام) است.
عرض کردم: «به او بیان را آموخت»؟(1)
فرمودند: تفسیر و بیان هر چیزی که مردم به آن نیازمند هستند به او یاد داد. . .(2)
91_ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: ﴿رَبُ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ ﴾ قَالَ: الْمَشْرِقَيْنِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ الْمَغْرِبَيْنِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ أَمْثَالُهُمَا تَجْرِي ﴿فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ ﴾ قَالَ: مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ(علیهما السلام).
ابوبصیر می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) دربارۀ فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است»(3) پرسیدم: فرمودند: مراد از دو مشرق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) هستند و مراد از دو مغرب امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و امثال این دو بزرگوار می باشند، «پس کدام یک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید»؟(4)
ص: 646
فرمودند: نعمت هایی که به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) عطا فرموده است.(1)
92_ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾ قَالَ: الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْضَحَ اللَّهُ بِهِ لِلنَّاسِ دِينَهُمْ. قُلْتُ: ﴿وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾ قَالَ: ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام). قُلْتُ: ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها﴾ قَالَ: ذَاكَ الْإِمَامُ مِنْ ذُرِّيَّةِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) يَسْأَلُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَيُجَلِّي لِمَنْ سَأَلَهُ فَحَكَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَنْهُ.
فَقَالَ: ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها﴾ قُلْتُ: ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها﴾ قَالَ: ذَاكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ الَّذِينَ اسْتَبَدُّوا بِالْأَمْرِ دُونَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، وَ جَلَسُوا مَجْلِساً كَانَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ فَغَشُوا دِينَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ وَ هُوَ قَوْلُهُ: ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها﴾ قَالَ: يَغْشَى ظُلْمَةُ اللَّيْلِ ضَوْءَ النَّهَارِ. ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾ قَالَ: خَلَقَهَا وَ صَوَّرَهَا وَ قَوْلُهُ: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ أَيْ عَرَّفَهَا وَ أَلْهَمَهَا ثُمَّ خَيَّرَهَا فَاخْتَارَتْ. ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾ يَعْنِي: نَفْسَهُ طَهَّرَهَا ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾ أَيْ أَغْوَاهَا.
ابوبصیر می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) دربارۀ این فرمایش خدای عزوجل پرسیدم: «سوگند به خورشید و تابندگی اش!»
فرمودند: خورشید پیامبر خداست (صلی الله علیه و آله و سلم) که خداوند متعال به واسطه او دین مردم را بر آن ها روشن می نماید.
عرض کردم: «و سوگند به ماه هنگامی که از پی آن در می آید!».
فرمودند: آن امیرمؤمنان (علیه السلام) است.
عرض کردم: «و سوگند به روز چون آن را آشکار کند!»
ص: 647
فرمودند: آن امام از نسل حضرت فاطمه (علیها السلام) است او از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می پرسند پس برای هر کس که آن را از او بپرسد آشکار و ظاهر می سازد که خداوند سبحان از او حکایت می نماید. سپس فرمود: سوگند به روز چون آن را آشکار می سازد.
عرض کردم: «و سوگند به شب هنگامی که خورشید را فرو پوشد!»
فرمودند: آن امامان جور و ستم هستند، همان کسانی که به جای خاندان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امر خلافت را به زور عهده دار شدند و بر جایگاهی که شایستۀ خاندان وحی (علیهم السلام) بود قرار گرفتند، و با ظلم و جور خود، بر دین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرده انداختند و این همان فرمایش خداوند متعال است که می فرماید: «و سوگند به شب هنگامی که خورشید را فرو پوشد». فرمودند: تاریکی شب روشنایی روز را می پوشاند «و سوگند به نفس و آن که آن را درست و نیکو نمود» فرمودند: یعنی آن را آفرید وبه آن صورت داد و فرمایش او که می فرماید: پس بزهکاری و پرهیزکاریش را به او الهام کرد» یعنی به او شناخت داد و آگاهش نمود، آن گاه او را مخیر گردانید. سپس اختیار کرد. «به تحقیق کسی که نفس خود را رشد داد رستگار شد» یعنی نفسش را از آلودگی پاک و تطهیر کرد «و کسی که آن را آلوده کرد ناامید شد»(1) یعنی آن را گمراه نمود.(2)
93_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ: ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى﴾ قَالَ: اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ الثَّانِي غَشَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ عَلَيْهِ وَ أُمِرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَنْ يَصْبِرَ فِي دَوْلَتِهِمْ حَتَّى تَنْقَضِيَ. قَالَ: ﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى﴾ قَالَ: النَّهَارُ هُوَ الْقَائِمُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ (علیهم السلام) إِذَا قَامَ غَلَبَ دَوْلَةَ الْبَاطِلِ وَ الْقُرْآنُ ضَرَبَ فِيهِ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ خَاطَبَ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِهِ وَ نَحْنُ فَلَيْسَ يَعْلَمُهُ غَيْرُنَا.
ص: 648
محمد بن مسلم می گوید: از امام باقرالعلوم (علیه السلام) دربارۀ این فرمایش خدای عزوجل پرسیدم که می فرماید: «سوگند به شب آن گاه که بپوشاند!»
فرمودند: منظور از شب در این جا دومین ربایندۀ خلافت است که در دولتی که غاصبانه برای خود تشکیل داد، به امیرمؤمنان (علیه السلام) خیانت و جنایت نمود و تاریکی خود را بر همگان پوشانید و امیرمؤمنان (علیه السلام) از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور یافتند که در حکومت آن ها صبر و شکیبایی پیشه نماید تا دورۀ ایشان پایان یابد. و در ادامه خدای متعال فرمود: «و سوگند به روز هنگامی که آشکار گردد»(1). امام (علیه السلام) فرمودند: منظور از نهار و روز، همان حضرت قائم (علیه السلام) و قیام کنندۀ از ما اهل بیت (علیهم السلام) است؛ زمانی که به پا خیزد بر دولت باطل غالب و پیروز گردد و در قرآن ضرب المثل هایی برای مردم زده شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ما مخاطب آن هستیم، و کسی جز ما معانی باطنی آن را نمی داند.(2)
94_ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿وَ الْفَجْرِ﴾ هُوَ الْقَائِمُ، ﴿وَ اللَّيَالِي الْعَشْرُ﴾ الْأَئِمَّةُ (علیهم السلام) مِنَ الْحَسَنِ إِلَى الْحَسَنِ، ﴿وَ الشَّفْعِ﴾ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ(علیهما السلام)، ﴿وَ الْوَتْرِ﴾هُوَ اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ﴾ هِيَ دَوْلَةُ حَبْتَرٍ فَهِيَ تَسْرِي إِلَى قِيَامِ الْقَائِمِ (علیه السلام).
جابر می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) دربارۀ فرمایش خدای متعال که می فرماید: «سوگند به فجر» فرمودند: او حضرت قائم (علیه السلام) است و منظور از «شب های ده گانه» ائمه از امام حسن مجتبی تا امام حسن العسکری (علیهم السلام) می باشند، و منظور از «شفع» امیرمؤمنان و حضرت فاطمه(علیهما السلام) هستند، و منظور از
ص: 649
سوگند به «وتر» خود خدای یگانه است که شریکی برای او نیست و مراد از «سوگند به شب هنگامی که سپری شود و بگذری»(1) آن حکومت حَبتَر(2) یعنی غاصب دوم است که تا زمان قیام حضرت قائم آل محمد (علیهم السلام) ادامه می یابد.(3)
95_ تفسير العياشي عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾ قَالَ: هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
مرحوم عیاشی در تفسیر خود سند را به یکی از دو امام باقرالعلوم و امام جعفر صادق(علیهما السلام) می رساند که در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «و نیز نشانه هایی قرار داد و در تاریکی به وسیله ستارگان هدایت می شوند»(4) فرمودند: مراد از ستارۀ هدایت امیرمؤمنان (علیه السلام) می باشد.(5)
96_ تفسير القمي ﴿وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها﴾ قَالَ: ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل این آیۀ شریفه که می فرماید: «و انسان می گوید: زمین را چه شده است»(6) می گوید: اوامیرمؤمنان (علیه السلام) است.(7)
97_ تفسير القمي: ﴿وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ* وَ طُورِ سِينِينَ* وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ﴾ قَالَ: التِّينُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، وَ الزَّيْتُونُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ، وَ طُورُ سِينِينَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(علیهما السلام)، وَ هَذَا الْبَلَدُ الْأَمِينُ الْأَئِمَّةُ (علیهم السلام)، ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا
ص: 650
الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ﴾ قَالَ: نَزَلَتْ فِي الْأَوَّلِ، ﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ* إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ﴾ قَالَ: ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ﴿فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ﴾ أَيْ لَا يُمَنُّ عَلَيْهِمْ بِهِ، ثُمَّ قَالَ لِنَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): ﴿فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ﴾، قَالَ: أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ﴿أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحاكِمِينَ﴾.
و باز مرحوم علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود در ذیل این فرمایشات خدای عزوجل که می فرماید: «سوگند به انجیر و زیتون* و سوگند به طور سینین* و سوگند به این شهر امن» می گوید: منظور از تین و انجیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و مراد از زیتون امیرمؤمنان (علیه السلام) ، و طور سینین امام حسن و حسین(علیهما السلام) و شهر امن، امامان (علیهم السلام) می باشند. «به تحقیق ما انسان را در بهترین صورت آفریدیم» فرمود: درباره اولین غاصب حکومت نازل شد، «سپس او را در پائین ترین مرحله برگرداندیم* مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند» فرمود: آن امیرمؤمنان (علیه السلام) است «پس برای ایشان پاداشی بی منت و بی پایان است» یعنی خداوند تعالی به واسطه عطای آن پاداش به آن ها منت نمی گذارد. سپس به پیامبرش می فرماید: «پس چه چیزی باعث می شود که بعد از این همه دلائل واضح و روشن روز جزا را انکار می کنی»؟
فرمود: منظور از دین امیرمؤمنان (علیه السلام) است (و خطاب به منکران ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است) «آیا خداوند بهترین حکم کنندگان نیست». (1)
98_ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ السَّابِرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ﴾ قَالَ: أَصْلُهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، وَ فَرْعُهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام) ثَمَرُهَا، وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ
ص: 651
الْحُسَيْنِ أَغْصَانُهَا، وَ الشِّيعَةُ وَرَقُهَا. وَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَةِ. قُلْتُ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ﴾ قَالَ: مَا يَخْرُجُ مِنْ عِلْمِ الْإِمَامِ إِلَيْكُمْ فِي كُلِّ حَجٍّ وَ عُمْرَةٍ.
عمر بن یزید السابری می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) دربارۀ این آیۀشریفه که می فرماید: «آیا ندیدی چگونه خداوند کلمۀ طیبه و پاکیزۀ توحید را به درخت پاکیزه ای مثل زد که ریشۀ آن در زمین استوار، و شاخه اش در آسمان است»؟ پرسیدم، فرمودند: اصل و ریشۀ آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و ساقه اش امیرمؤمنان (علیه السلام)، و میوۀ آن امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)، و شاخه هایش نُه نفر از فرزندان امام حسین (علیهم السلام)، و برگ هایش شیعیان می باشند، به خدا سوگند هرگاه مردی از آن ها از دنیا برود برگی از آن درخت می افتد.
عرض کردم: معنای این فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «در هر زمان میوه خود را به خواست پروردگارش می دهد چیست».(1)
فرمودند: آن علم و دانش امام است که هر ساله در حج و عمره به شما می رسد.(2)
99_ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقْرَأُ: ﴿وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ﴾ قَالَ: فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
صالح بن سهل می گوید: از امام جعفر صادق (علیه السلام) شنیدم که این آیه را تلاوت می کردند: «و ما هر چیزی را در کتابی روشن برشمردیم»(3) سپس فرمودند: یعنی همۀ
ص: 652
چیزها را در امیرمؤمنان (علیه السلام) احصاء نمودیم.(1)
100_ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ: ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ﴾ فَقَالَ: اسْتَثْنَى أَهْلَ صَفْوَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ حَيْثُ قَالَ: ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ يَقُولُ: آمَنُوا بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ مَنْ خَلَّفُوا بِالْوَلَايَةِ وَ تَواصَوْا بِهَا وَ صَبَرُوا عَلَيْهَا.
عبدالرحمن بن کثیر می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل فرمایش خداوند تعالی که می فرماید: «مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش کردند و همدیگر را به صبر توصیه نمودند»،(2) فرمودند: خداوند عزوجل برگزیدگان از مخلوقاتش را از زیان کاران استثناء و خارج نموده و فرموده: «همانا انسان ها در خسران هستند مگر آن هایی که ایمان آوردند»، می فرماید: به ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) ایمان آورده و فرزندان یکدیگر را به حق یعنی به ولایت سفارش نموده و همدیگر را به آن ولایت توصیه کرده و بر آن در برابر اذیت و آزار دشمنان بردباری می کنند.(3)
101_ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ﴾ قَالَ: الْمُؤَذِّنُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیهم السلام).
ص: 653
احمد بن عمر حلال می گوید: از امام ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) دربارۀ این فرمایش خدای عزوجل پرسیدم: «پس آوازدهنده ای ندا می کند که لعنت خدا بر ستمگران باد»(1) فرمودند: مؤذن و فریاددهنده امیرمؤمنان (علیه السلام) است.(2)
102_ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَأَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم): قَدْ أَتَاكُمْ أَخِي ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْكَعْبَةِ فَضَرَبَهَا بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ: وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ! إِنَّ هَذَا وَ شِيعَتَهُ لَهُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ أَوَّلُكُمْ إِيمَاناً مَعِي، وَ أَوْفَاكُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ، وَ أَقْوَمُكُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ، وَ أَعْدَلُكُمْ فِي الرَّعِيَّةِ، وَ أَقْسَمُكُمْ بِالسَّوِيَّةِ، وَ أَعْظَمُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِيَّةً. قَالَ: فَنَزَلَتْ: ﴿إِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ﴾ قَالَ: فَكَانَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِذْ أَقْبَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) قَالُوا قَدْ جَاءَ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ.
جابر بن عبدالله انصاری رضوان الله تعالی علیهما می گوید: ما در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم که امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) به سوی ما آمد؛ هنگامی که نگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اوافتاد فرمودند: برادرم به سوی شما آمد، آن گاه به سوی کعبه توجه نموده و فرمودند: سوگند به پروردگار این خانه! او و شیعیانش همان رستگاران در روز قیامت هستند. سپس صورت خویش را به سوی ما گردانده و
ص: 654
فرمودند: آگاه باشید! به خدا سوگند او نخستین فرد از شماست که ایمان به خدا داشته، و با ثبات تر از شما به اجرای فرمان خدا، و باوفاترین شما به عهد و پیمان خدا، و دانا ترین داور از میان شما به حکم خداست، و در تقسیم بیت المال بالاترین مواسات را در میان شما دارد، و در برخورد با مردم با عدالت ترین شماست و نزد خداوند عزوجل برترین مزیت را داراست.
جابر می گوید: «پس خدای متعال این آیه را نازل فرمود: همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند این ها همان بهترین مخلوقاتند». (1)
جابر می گوید: از آن به بعد هرگاه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) روی می آوردند اصحاب
می گفتند: بهترین مخلوق بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سوی شما آمد.(2)
103_ عَنِ السُّدِّيِّ فِي قَوْلِهِ: ﴿فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ عَنْ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ: ﴿عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ عَنْ أَعْمَالِهِمْ فِي الدُّنْيَا صَحِيفَةُ أَهْلِ الْبَيْتِ (علیهم السلام).
سُدّی در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «به پروردگارت سوگند! از همه آن ها بازخواست خواهیم کرد» گفت: یعنی از ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) می پرسیم. پس خداوند تعالی می فرماید: «از آن چه همواره انجام می دادند»(3) یعنی از کارهایشان در دنیا نسبت به اهل بیت (علیهم السلام). (4)
104_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي (علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾ قَالَ: يُرِيدُونَ
ص: 655
لِيُطْفِئُوا وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِأَفْوَاهِهِمْ. قُلْتُ: ﴿وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾ قَالَ: وَ اللَّهُ مُتِمُّ الْإِمَامَةِ.
محمد بن فضیل می گوید: از امام ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) دربارۀ فرمایش خدای عزوجل پرسیدم: «می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند»
فرمودند: قصد دارند که ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) را با دهانشان خاموش نمایند.
عرض کردم: «در حالی که خداوند کامل کننده نور خویش است».(1)
فرمودند: اما خداوند متعال امامت را تمام می گرداند. (2)
105_ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ* عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ* الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ﴾ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: مَا لِلهِ نَبَأٌ أَعْظَمُ مِنِّي، وَ مَا لِلهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي، وَ قَدْ عُرِضَ فَضْلِي عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ عَلَى اخْتِلَافِ أَلْسِنَتِهَا فَلَمْ تُقِرَّ بِفَضْلِي.
حسین بن خالد می گوید: حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) در ذیل فرمایش خدای متعال که می فرماید: «دربارۀ چه چیزی از یکدیگر می پرسند* از آن خبر بزرگ* که همواره در آن با هم اختلاف دارند»(3)
فرمودند: خود امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: برای خداوند خبری بزرگ تر از من نیست، و برای خدا آیه و نشانه ای برتر از من نیست، و فضیلت و عظمت من بر امت های گذشته با وجود اختلاف زبان هایشان عرضه شد اما آن ها به آن اقرار نکردند. (4)
ص: 656
106_ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیهم السلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾ قَالَ: هُوَ التَّوْحِيدُ وَ مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيدُ.
حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا از پدرش از جدش (علیهم السلام) در ذیل این فرمایش خداوند عزوجل که می فرماید: «همان فطرتی که خداوند همه را بر آن آفریده»(1) فرمودند: آن فطرت و سرشت همان توحید و محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) امیرمؤمنان می باشد، و توحیدو یکتاپرستی تا همین جا امتداد دارد. (2)
107_ تفسير القمي: ﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾ قَالَ: الْفَضْلُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الرَّحْمَةُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا قَالَ: فَلْيَفْرَحْ شِيعَتُنَا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا أُعْطِيَ أَعْدَاؤُنَا مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ.
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در ذیل این آیه «بگو به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این بهتر از آن چیزی است که جمع می کنند»(3) می گوید: فضل، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و رحمت، امیرمؤمنان (علیه السلام) است، پس باید به آن شادمان شوند. می گوید: باید شیعیان ما خوشحال شوند و این بهتر از آن طلا و نقره ای است که به دشمنان ما داده شده است.(4)
ص: 657
108_ الْبَاقِرُ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾ قَالَ: الْيُسْرُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ الْعُسْرُ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ.
امام باقرالعلوم (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «خداوند آسانی و راحتی شما را می خواهد نه دشواری و سختی شما را» فرمودند: مراد از یُسر و آسانی امیرمؤمنان (علیه السلام) و عسر و دشواری فلان و فلان هستند.(1)
109_ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: ﴿وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي﴾ قَالَ: بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أُوفِ بِعَهْدِكُمْ أُوفِ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ.
سماعه می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) دربارۀ فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «به عهد من وفا کنید» فرمودند: یعنی به ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام)، «من به عهد شما وفا می کنم» یعنی وعدۀ بهشت را برای شما محقق و عملی می کنم.(2)
110_ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ:﴿ وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً﴾ قَالَ: يَعْنِي بِهِ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام). قُلْتُ: ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى﴾ قَالَ: يَعْنِي أَعْمَى الْبَصَرِ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى الْقَلْبِ فِي الدُّنْيَا عَنْ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام).
قالَ: وَ هُوَ مُتَحَيِّرٌ فِي الْقِيَامَةِ يَقُولُ: ﴿لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً*قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها﴾ قَالَ: الْآيَاتُ الْأَئِمَّةُ (علیهم السلام)، ﴿فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى﴾ يَعْنِي: تَرَكْتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُتْرَكُ فِي النَّارِ كَمَا تَرَكْتَ الْأَئِمَّةَ (علیهم السلام)
ص: 658
فَلَمْ تُطِعْ أَمْرَهُمْ وَ لَمْ تَسْمَعْ لَهُمْ. قُلْتُ: ﴿وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى﴾ قَالَ: يَعْنِي مَنْ أَشْرَكَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرَهُ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآيَاتِ رَبِّهِ وَ تَرَكَ الْأَئِمَّةَ مُعَانَدَةً فَلَمْ يَتَّبِعْ آثَارَهُمْ وَ لَمْ يَتَوَلَّهُمْ. قُلْتُ: ﴿اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ﴾ قَالَ: وَلَايَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. قُلْتُ: ﴿مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ﴾ قَالَ: مَعْرِفَةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) ﴿نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ﴾ قَالَ: نَزِيدُهُ مِنْهَا.
قَالَ: يَسْتَوْفِي نَصِيبَهُ مِنْ دَوْلَتِهِمْ ﴿وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ﴾ قَالَ: لَيْسَ لَهُ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ مَعَ الْقَائِمِ نَصِيبٌ.
ابوبصیر می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل فرمایش خدای متعال که می فرماید: «و هر کس از یاد من روی گردان شود پس برای او زندگی تنگی خواهد بود»(1) فرمودند: مراد از ذکر همان ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است.
عرض کردم: «و روز قیامت او را کور محشور می کنیم».
فرمودند: یعنی کور چشم در آخرت و کور دل از ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) در دنیاست و در جهان آخرت متحیّر و سرگردان بوده و می گوید: «چرا مرا کور محشور کردی و حال آن که در دنیا من بینا بودم».
می فرماید: چنین است آیات ما برای تو آمد و تو ایشان را فراموش کردی.(2)فرمودند: منظور از آیات، ائمه (علیهم السلام) می باشند «که تو آن ها را رها و فراموش کردی، همان گونه امروز تو فراموش می شوی»(3) یعنی تو آن ها را رهاکردی، حال این چنین تو در آتش رها می شوی همان گونه که تو ایشان را ترک نمودی و فرمانشان را اطاعت
ص: 659
ننمودی و گوش به فرمان ایشان نبودی.
عرض کردم: «و این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند و به آیات پروردگار خود ایمان نیاورد و عذاب آخرت سخت تر و پایدارترست». (1)
فرمودند: کسی که دیگری را با ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) شریک بگیرد، و به آیات پروردگارش ایمان نیاورده و از روی عناد و سرکشی ائمه (علیهم السلام) را ترک نماید، و از آثار آن ها پیروی نکند و ولایت آن ها را بر عهده نگیرد.
عرض کردم: «خداوند به بندگانش مهربان است هر کس را بخواهد روزی می دهد».
فرمودند: مراد از روزی ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) است.
عرض کردم: «کسی که زراعت آخرت را بخواهد».
فرمود: معرفت و شناخت امیرمؤمنان و ائمه (علیهم السلام) است.
عرض کردم: «بر زراعتش می افزائیم».
فرمودند: بر معرفت او می افزائیم و بهره او از حکومت آن بزرگواران به کمال و تمام می آید «و هر کس زراعت دنیا را بخواهد از همان به او می دهیم و برای او در آخرت هیچ بهره ای نیست».(2)
فرمودند: یعنی در دولت و حکومت حضرت حق، همراه با حضرت قائم (علیه السلام) هیچ بهره ای برای او نخواهد بود. (3)
111_ رُوِيَ مِنْ طَرِيقِ الْعَامَّةِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ: ﴿وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ﴾ قَالَ: الْأَعْمَى أَبُو جَهْلٍ وَ الْبَصِيرُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ، ﴿وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ﴾ فَالظُّلُمَاتُ أَبُو جَهْلٍ وَ النُّورُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، ﴿وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ﴾ فَالظِّلُّ ظِلُّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فِي الْجَنَّةِ
ص: 660
وَ الْحَرُورُ يَعْنِي جَهَنَّمَ لِأَبِي جَهْلٍ؛ ثُمَّ جَمَعَهُمْ جَمِيعاً فَقَالَ: ﴿وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ﴾ فَالْأَحْيَاءُ عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ وَخَدِيجَةُ (علیهم السلام)، وَ الْأَمْوَاتُ كُفَّارُ مَكَّةَ.
مخالفین از ابن عباس نقل می کنند که در ذیل این فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «نابینا و بینا یکسان نیستند» چنین گفت: کور ابوجهل و بینا امیرمؤمنان (علیه السلام) است، «و نه تاریکی ها و روشنائی» ظلمت و تاریکی ابوجهل و نور و روشنائی امیرمؤمنان (علیه السلام) است، «و نه سایه و باد گرم سوزان» ظلّ و سایه سایه امیرمؤمنان (علیه السلام) در بهشت و حرور و گرما یعنی جهنم برای ابی جهل می باشد، سپس همگی آن ها را یک جا جمع کرده و می فرماید: «و زندگان و مردگان یکسان نیستند»، (1) که اَحیاء و زندگان حضرت علی، حمزه، جعفر طیار، امام حسن، امام حسین، حضرت فاطمۀ زهرا و حضرت خدیجۀ کبری (علیهم السلام) هستند و مراد از اموات کافران مکه اند. (2)
112_ تفسير القمي، قَوْلُهُ: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها﴾ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ زَكَّاهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم).
مرحوم علی بن ابراهیم قمی در ذیل فرمایش خدای عزوجل که می فرماید: «هر کس نفس خود را پاکیزه نمود رستگار شد»(3) می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را _ از قبائح صغیره و
ص: 661
کبیره_ پاک و منزه نمود و مایه رشد او گردید. (1)
113_ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (رضی الله عنه)، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَا مِنْ جَانِبٍ وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مِنْ جَانِبٍ إِذْ أَقْبَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ قَدْ تَلَبَّبَ بِهِ، فَقَالَ: مَا بَالُهُ؟ قَالَ: حَكَى عَنْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّكَ قُلْتَ: مَنْ قَالَ لا إله إلّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ هَذَا إِذَا سَمِعَتْهُ النَّاسُ فَرَّطُوا فِي الْأَعْمَالِ، أَ فَأَنْتَ قُلْتَ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)؟. قَالَ: نَعَمْ، إِذَا تَمَسَّكَ بِمَحَبَّةِ هَذَا وَ وَلَايَتِهِ.
جابر بن عبدالله رضی الله عنهما می گوید: در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) من در یک طرف و حضرت علی امیرمؤمنان (علیه السلام) در طرف دیگر ایشان نشسته بودیم که عمر بن خطاب به سوی ما آمد درحالی که او مردی را با خود می آورد لباسش را به دور گردنش پیچیده بود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمودند: ماجرای او چیست؟
گفت: یا رسول الله! این مرد از شما حکایت می کند که شما گفته اید: هر کس بگوید: لا إله إلّا الله محمد رسول الله به بهشت وارد می شود، اگر مردم این حرف را بشنوند در انجام اعمال خود کوتاهی خواهند نمود!
یا رسول الله! آیا تو چنین گفته ای؟(2)
فرمودند: آری؛ هرگاه به محبت و ولایت این _ یعنی علی (علیه السلام) _ چنگ بزنند. (3)
ص: 662
114_ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِيِّ قَالَ: كُنَّا نَأْتِي الْحَسَنَ بْنَ صَالِحٍ وَ كَانَ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ، فَإِذَا فَرَغَ مِنَ الْقُرْآنِ سَأَلَهُ أَصْحَابُ الْمَسَائِلِ حَتَّى إِذَا فَرَغُوا قَامَ إِلَيْهِ شَابٌّ فَقَالَ لَهُ: قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ: ﴿أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ﴾ فَمَكَثَ يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ طَوِيلًا، ثُمَّ قَالَ: عَنِ الْعَنِيدِ تَسْأَلُنِي؟ قَالَ: لَا، أَسْأَلُكَ عَنْ أَلْقِيا. قَالَ: فَمَكَثَ الْحَسَنُ سَاعَةً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَقُومُ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهم السلام) عَلَى شَفِيرِ جَهَنَّمَ فَلَا يَمُرُّ بِهِ أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِهِ إِلَّا قَالَ هَذَا لِي وَ هَذَا لَكِ.
صَبّاح مُزَنی می گوید: ما همواره به نزد حسن بن صالح می رفتیم و او قرآن می خواند، وقتی از تلاوت دست می کشید مردم مسائلی را از او می پرسیدند. یکبار وقتی سؤالات آن ها تمام شد، جوانی به سوی او رفت و از این فرمایش خدای تعالی پرسید: «هر کافر سر سختی را در جهنم فرو افکنید» او هم قدری درنگ کرده و مدتی طولانی با انگشت بر روی زمین می کوبید، سپس گفت: تو دربارۀ کلمۀ عنید و سرکش، ازمن پرسیدی؟
گفت: خیر! بلکه من از تو دربارۀ القیا یعنی: «شما دو نفر در جهنم فرو افکنید»(1) پرسیدم؟
باز حسن قدری بر روی زمین کوبیده آن گاه گفت: هنگامی که قیامت بر پا شود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بر اطراف جهنم می ایستند و هیچ یک از شیعیان او از آن جا نمی گذرند مگر آن که به جهنم می فرماید: این برای من و این برای توست. (2)
ص: 663
115_ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) نَزَلَتِ الْآيَةُ: ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام).
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: این آیه ﴿یا ایّتها النفس المطمئنّه﴾(1) «ای روح و جان آرام گرفته» دربارۀ امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) فرود آمد. (2)
116_ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ مِائَةَ أَلْفِ مَلَكٍ، وَ فِي السَّمَاءِ الْخَامِسَةِ ثَلَاثَمِائَةِ أَلْفِ مَلَكٍ، وَ فِي السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَكاً رَأْسُهُ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ رِجْلَاهُ تَحْتَ الثَّرَى، وَ مَلَائِكَةً أَكْثَرَ مِنْ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ وَ لَا شَرَابٌ إِلَّا الصَّلَاةَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) وَ مُحِبِّيهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ لِشِيعَتِهِ الْمُذْنِبِينَ وَ مَوَالِيهِ.
ابوهریره می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانا خدای عزوجل در آسمان چهارم صد هزار فرشته و در آسمان پنجم سیصد هزار فرشته آفرید، و در آسمان هفتم فرشته ای را خلق فرمود که سر او زیر عرش الهی و هر دو پایش زیر زمین است، و در آنجا فرشتگانی را آفرید که شماره آن ها بیشتر از دو قوم بزرگ عرب ربیعه و مُضَر می باشد؛ برای آن ها هیچ گونه آب و غذائی نیست جز صلوات و درود بر امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام)و دوستان او، و نیز استغفار ودرخواست آمرزش برای شیعیان گناهکار و ارادتمندان به او. (3)
ص: 664
117_ عَنِ الْأَزْهَرِ الْبِطِّيخِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَرَضَ وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَبِلَهَا الْمَلَائِكَةُ وَ أَبَاهَا مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ فُطْرُسُ، فَكَسَرَ اللَّهُ جَنَاحَهُ. فَلَمَّا وُلِدَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام) بَعَثَ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ فِي سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ إِلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) يُهَنِّئُهُمْ بِوِلَادَتِهِ، فَمَرَّ بِفُطْرُسَ فَقَالَ لَهُ فُطْرُسُ: يَا جَبْرَئِيلُ! إِلَى أَيْنَ تَذْهَبُ؟ قَالَ: بَعَثَنِيَ اللَّهُ إِلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) أُهَنِّئُهُمْ بِمَوْلُودٍ وُلِدَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ. فَقَالَ لَهُ فُطْرُسُ: احْمِلْنِي مَعَكَ وَ سَلْ مُحَمَّداً يَدْعُو لِي.
فَقَالَ لَهُ: جَبْرَئِيلُ ارْكَبْ جَنَاحِي. فَرَكِبَ جَنَاحَهُ، فَأَتَى مُحَمَّداً فَدَخَلَ عَلَيْهِ وَ هَنَّأَهُ فَقَالَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ فُطْرُسَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ أُخُوَّةٌ وَ سَأَلَنِي أَنْ أَسْأَلَكَ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ لَهُ أَنْ يَرُدَّ عَلَيْهِ جَنَاحَهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِفُطْرُسَ: أَ تَفْعَلُ. قَالَ: نَعَمْ. فَعَرَضَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَقَبِلَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): شَأْنَكَ بِالْمَهْدِ فَتَمَسَّحْ بِهِ وَ تَمَرَّغْ فِيهِ. قَالَ: فَمَضَى فُطْرُسُ إِلَى مَهْدِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَدْعُو لَهُ. قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): فَنَظَرْتُ إِلَى رِيشِهِ وَ إِنَّهُ لَيَطْلُعُ وَ يَجْرِي مِنْهُ الدَّمُ وَ يَطُولُ حَتَّى لَحِقَ بِجَنَاحِهِ الْآخَرِ وَ عُرِجَ مَعَ جَبْرَئِيلَ إِلَى السَّمَاءِ وَ صَارَ إِلَى مَوْضِعِهِ.
ازهر بطّیخی می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: همانا خدای عزوجل ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) را بر فرشتگان عرضه داشت و همۀ آن ها آن را پذیرفتند، امّا فطرس ملک از پذیرش آن سرباز زد، در نتیجه خداوند عزوجل بال و پر او را در هم شکست. هنگامی که حضرت حسین بن علی(علیهما السلام) متولد شد، پروردگار متعال
ص: 665
جناب جبریل (علیه السلام) را به همراه هفتاد هزار فرشته به سوی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد تا ولادت او را تبریک بگویند. گذر ایشان به فطرس افتاد.
فطرس به او گفت: ای جبریل! به کجا می روی؟
گفت: خداوند متعال مرا به سوی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده تا او را برای فرزندی که امشب برایش متولد شده تبریک بگویم.گفت: مرا هم با خود ببر و از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بخواه که برای من دعا کند.
جبریل (علیه السلام) به او گفت: بر بال من بنشین، پس بر بال او سوار شد و به نزد آن بزرگوار (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرف گشته و تبریک خود را ابلاغ نمود. سپس عرض کرد: یا رسول الله! میان من و فطرس برادری است، او از من تقاضا کرده که من از شما بخواهم به درگاه خدای عزوجل برای او دعا کنید که پر و بالش را به او برگرداند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به فطرس فرمودند: آیا آن چه بگویم انجام می دهی؟
عرض کرد: آری.
پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) را بر او عرضه داشت و او آن را پذیرفت، در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: کنار گهواره برو و خودت را به آن بکش. فطرس به سوی گهواره امام حسین بن علی(علیهما السلام) رفت درحالی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای وی دعا می کرد.
فرستاده خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: پس من به بال او نگاه کردم دیدم آشکار می گردد و از آن خون جاری می شود و آن قدر پر و بالش گسترده شد تا آن که دو بالش به همدیگر رسید و همراه با جبریل (علیه السلام) به آسمان بالا رفت و در جایگاه و موقعیت خود قرار گرفت. (1)
118_ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: أَعْطَانِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كِتَاباً فَقَالَ: أَمْسِكِي هَذَا فَإِذَا رَأَيْتِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَعِدَ مِنْبَرِي فَجَاءَ يَطْلُبُ هَذَا الْكِتَابَ
ص: 666
فَادْفِعِيهِ إِلَيْهِ. قَالَتْ: فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَعِدَ أَبُو بِكْرٍ الْمِنْبَرَ فَانْتَظَرْتُهُ فَلَمْ يَسْأَلْهَا، فَلَمَّا مَاتَ صَعِدَ عُمَرُ فَانْتَظَرْتُهُ يَسْأَلُهَا فَلَمْ يَسْأَلْهَا، فَلَمَّا مَاتَ عُمَرُ صَعِدَ عُثْمَانُ فَانْتَظَرْتُهُ فَلَمْ يَسْأَلْهَا. فَلَمَّا مَاتَ عُثْمَانُ صَعِدَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ، فَلَمَّا صَعِدَ وَ نَزَلَ جَاءَ فَقَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ! أَرِينِي الْكِتَابَ الَّذِي أَعْطَاكِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، فَأَعْطَيْتُهُ. فَكَانَ عِنْدَهُ قَالَ: قُلْتُ: أَيُّ شَيْ ءٍ كَانَ ذَلِكَ؟ قَالَتْ: كُلُّ شَيْ ءٍ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ وُلْدُ آدَمَ.
ام سلمه رضی الله عنها می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته ای را به من داده و فرمودند: این را نگه بدار، پس هرگاه دیدی امیرمؤمنان بر منبر من بالا رود و بعد بیاید و این نوشته را از تو بخواهد این را به او بده.ام سلمه می گوید: وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت ابوبکر بر منبر بالا رفت، پس من چشم انتظار آمدن او بودم ولی او چنین درخواستی ننمود. وقتی او مُرد عمر از منبر بالا رفت، باز من چشم انتظار ماندم تا او، آن را از من بخواهد اما او هم چنین درخواستی را ننمود. و وقتی عمر مُرد، عثمان از منبر بالا رفت، باز من چشم انتظار ماندم تا آن را از من بخواهد اما او هم چنین درخواستی را نمود.
پس وقتی عثمان مُرد امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بر منبر بالا رفت، بعد از آن که از منبر فرود آمد به نزد من آمده و فرمود: ای ام سلمه! آن نوشته ای را که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو دادند به من نشان بده، پس من آن را به ایشان دادم و آن نزد حضرت (علیه السلام) موجود می باشد.
راوی می گوید: گفتم: چه چیزهایی در آن می باشد؟
گفت: هر چیزی را که آدمیزاد به آن نیازمند باشد. (1)
ص: 667
119_ رُوِيَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: تَفُوحُ رَوَائِحُ الْجَنَّةِ مِنْ قِبَلِ قَرَنٍ وَا شَوْقَاهْ إِلَيْكَ يَا أُوَيْسُ الْقَرَنِيُّ، أَلَا وَ مَنْ لَقِيَهُ فَلْيُقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ. فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَنْ أُوَيْسٌ الْقَرَنِيُّ؟ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): إِنْ غَابَ عَنْكُمْ لَمْ تَفْتَقِدُوهُ وَ إِنْ ظَهَرَ لَكُمْ لَمْ تَكْتَرِثُوا بِهِ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ فِي شَفَاعَتِهِ مِثْلُ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ يُؤْمِنُ بِي وَ لَا يَرَانِي وَ يُقْتَلُ بَيْنَ يَدَيْ خَلِيفَتِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) فِي صِفِّينَ.
مرا به او برساند.
عرض شد: یا رسول الله! اویس قرنی کیست؟
فرمودند: اگر او از میان شما غایب گردد، سراغی از او نگیرید و جستجویش ننمائید و اگر نزد شما بیاید، هیچ گونه اعتنایی به او ندارید؛ اما به شفاعت او به شماره قبیله های ربیعه و مُضَر وارد بهشت می شوند. او درحالی که مرا ندیده است به من ایمان می آورد و در رکاب خلیفه و جانشین من امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیهما السلام) در وادی صفین به شهادت می رسد. (1)
120_ بِإِسْنَادِهِ إِلَى جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: جَاءَ النَّاسُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) فَقَالُوا أَرِنَا مِنْ عَجَائِبِ أَبِيكَ الَّتِي كَانَ يُرِينَا. فَقَالَ: وَ تُؤْمِنُونَ بِذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ نُؤْمِنُ وَ اللَّهِ بِذَلِكَ. قَالَ: أَ لَيْسَ تَعْرِفُونَ أَبِي؟ قَالُوا جَمِيعاً: بَلْ نَعْرِفُهُ. فَرَفَعَ لَهُمْ جَانِبَ السِّتْرِ فَإِذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) قَاعِدٌ. فَقَالَ: تَعْرِفُونَهُ؟ قَالُوا: بِأَجْمَعِهِمْ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ، وَ نَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ وَلِيُّ اللَّهِ حَقّاً وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِهِ وَ لَقَدْ أَرَيْتَنَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بَعْدَ مَوْتِهِ كَمَا أَرَى أَبُوكَ أَبَا بَكْرٍ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِي مَسْجِدِ قُبَا بَعْدَ مَوْتِهِ. فَقَالَ الْحَسَنُ (علیه السلام): وَيْحَكُمْ! أَ مَا سَمِعْتُمْ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ﴾ فَإِذَا كَانَ هَذَا نَزَلَ فِيمَنْ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا تَقُولُونَ فِينَا؟ قَالُوا: آمَنَّا وَ صَدَّقْنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.
جابر رضی الله عنه می گوید: امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: مردم به نزد امام حسن مجتبی (علیه السلام) آمده و عرض کردند: از آن عجائب و شگفتی هایی که همواره پدرت به ما نشان می داد به ما نشان بده؟
ص: 669
فرمودند: آیا به آن ایمان می آورید و تصدیق می کنید؟
عرض کردند: آری! به خدا سوگند آن را باور داشته و تصدیق می کنیم.
فرمودند: آیا پدرم را می شناسید؟
همگی گفتند: آری! او را خوب می شناسیم.
پس امام مجتبی (علیه السلام) گوشۀ پرده را برای آن ها بالا گرفت که ناگهان دیدند در آن جا امیرمؤمنان (علیه السلام) نشسته است. فرمودند: آیا او را می شناسید؟
همگی یک زبان گفتند: او امیرمؤمنان (علیه السلام) است و ما شهادت می دهیم که تو به طور قطع و یقین حجت و ولی خدا هستی و امام بعد از او می باشی. شما امیرمؤمنان (علیه السلام) را بعد از مرگش به ما نشان دادی همان طور که پدرت در آن ماجرای عجیب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بعد از مرگش در مسجد قُبا به ابوبکر نشان داد. (1)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) به آن ها فرمودند: وای بر شما! این فرمایش خدای عزوجل را نشنیده اید که می فرماید: «کسانی را که در راه خدا کشته شد نگویید که مردگانند، بلکه آنها زنده هستند اما شما نمی فهمید»(2) وقتی این حیات و زنده بودن دربارۀ کسانی که در راه خدای عزوجل کشته شده اند نازل شده باشد پس دربارۀ ما دیگر چه می گوئید؟
گفتند: یا ابن رسول الله! ما ایمان آورده و تصدیق نمودیم. (3)
ص: 670
121_ رَوَى عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَ غَيْرُهُ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ: مَا يَمُوتُ مُوَالٍ لَنَا وَ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِنَا إِلَّا وَ يَحْضُرُهُ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیهم السلام) فَيَرَاهُمْ وَ يُبَشِّرُونَهُ، وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مُوَالٍ يَرَاهُمْ بِحَيْثُ يَسُوؤُهُمْ.
مرحوم علی بن ابراهیم قمی و محدثان دیگر روایت کرده اند که امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هیچ دوست و دشمنی از ما نمی میرد، مگر آن که پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) کنار اوحضور می یابند؛ پس اگر محتضر اهل محبت باشد آنان را می بیند و ایشان به او مژده می دهند و اگر از دشمنان باشد او نیز آنان را می بیند ولی این دیدار، وی را ناراحت می کند (ومایۀ افسوس او می شود).(1)
122_ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام) يَعْمَلُ فِي أَرْضٍ لَهُ وَ قَدِ اسْتَنْقَعَتْ قَدَمَاهُ فِي الْعَرَقِ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! أَيْنَ الرِّجَالُ؟ فَقَالَ: يَا عَلِيُّ! عَمِلَ بِالْيَدِ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ مِنْ أَبِي فِي أَرْضِهِ. فَقُلْتُ لَهُ: مَنْ هُوَ؟ فَقَالَ: رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ آبَائِي (علیهم السلام) كُلُّهُمْ قَدْ عَمِلُوا بِأَيْدِيهِمْ وَ هُوَ مِنْ عَمَلِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الصَّالِحِينَ.
علی بن حمزۀ بطائنی می گوید: امام ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) را دیدم که در زمین خود کار می کرد درحالی که از شدت عرق و گرما هر دو پایش غرق آب گشته و گویا در آن آب فرو رفته بود.
عرض کردم: فدایت گردم! مردان کجایند؟
ص: 671
فرمودند: ای علی! کسانی که از من و پدرم بهتر بودند در زمین خویش کار کردند.
عرض کردم: آن ها چه کسانی بودند؟
فرمودند: پیامبر اکرم و امیرمؤمنان و پدرانم (علیهم السلام) همگی ایشان با دستان خود به کار پرداختند و این کشت و زرع کار همه پیامبران و رسولان بوده است. (1)
123_ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) يَمَصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ قِيلَ لَهُ: وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِيمُ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): وَ الْعِلْمُ الَّذِي آتَاهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهُ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) سُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم). قِيلَ لَهُ: وَ مَا تِلْكَ السُّنَنُ؟ قَالَ: عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ إِنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِلْمَ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَعْلَمُ أَوْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام): اسْمَعُوا مَا يَقُولُ، إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ. إِنِّي حَدَّثْتُ أَنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) عِلْمَ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّهُ جَعَلَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ يَسْأَلُنِي هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ.
امام باقرالعلوم (علیه السلام) فرمودند: مردم اندک آب باقی مانده ته مشک را می مکند درحالی که نهر بزرگ را رها می کنند!
عرض شد: نهر بزرگ چیست؟
فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علمی که خداوند متعال به او عطا کرده است، همانا خدای عزوجل تمام آئین و سنت های پیامبران، از آدم تا خاتم (علیهم السلام) را برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع نمود.
ص: 672
عرض شد: آن آئین و سنت ها چه چیزی بوده است؟
فرمودند: علوم تمام پیامبران (علیهم السلام) ، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام این ها را نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) واگذر نمود.
مردی به ایشان عرض کرد: یا ابن رسول الله! آیا امیرمؤمنان (علیه السلام) داناتر و عالم تر بود یا برخی از پیامبران؟
امام باقرالعلوم (علیه السلام) از روی تعجب و حسرت فرمودند: بشنوید که او چه می گوید؟! خداوند متعال گوش هر کس را که بخواهد می گشاید، من دارم می گویم که خداوند تعالی علوم تمام پیامبران (علیهم السلام) را برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گردآوری فرمود و ایشان هم تمام این ها را به نزد امیرمؤمنان (علیه السلام) واگذار نمود، باز این مرد از من می پرسد: او داناترست یا برخی از پیامبران!!!(1)
124_ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ أَعْمَالَ الْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارَهَا وَ فُجَّارَهَا فَاحْذَرُوا فَلْيَسْتَحْيِ أَحَدُكُمْ أَنْ يُعْرَضَ عَلَى نَبِيِّهِ الْعَمَلُ الْقَبِيحُ.
عَنْهُ (علیه السلام) قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَمُوتُ أَوْ كَافِرٍ يُوضَعُ فِي قَبْرِهِ حَتَّى يُعْرَضَ عَمَلُهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى آخِرِ مَنْ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ: ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ﴾.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: اعمال بندگان خدا، نیکوکاران و بدکاران آن ها در هر بامداد بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه می شود، پس هر کدام از شما باید شرم کند که
ص: 673
کارهای شما بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه می شود. و هیچ مؤمن یا کافری نمی میرد که در قبرش گذارده شود، مگر آن که اعمالش بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و تمام کسانی که اطاعت آن ها واجب است عرضه می گردد؛ پس این همان گفتار خدای عزوجل است: «و بگو عمل کنید هر کاری می خواهید انجام بدهید که به زودی خداوند پیامبرش و مؤمنان کارهای شما را می بینند». (1)
125_ عَنْ يُونُسَ بْنِ أَبِي وَهْبٍ الْقَصْرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ فَأَتَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! أَتَيْتُكَ وَ لَمْ أَزُرْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . قَالَ: بِئْسَ مَا صَنَعْتَ لَوْ لَا أَنَّكَ مِنْ شِيعَتِنَا مَا نَظَرْتُ إِلَيْكَ أَ لَا تَزُورُ مَنْ يَزُورُهُ اللَّهُ مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ يَزُورُهُ الْأَنْبِيَاءُ وَ يَزُورُهُ الْمُؤْمِنُونَ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! مَا عَلِمْتُ ذَلِكَ؟ قَالَ: اعْلَمْ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ كُلِّهِمْ وَ لَهُ ثَوَابُ أَعْمَالِهِمْ وَ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ فُضِّلُوا.
یونس بن ابی وهب قصری می گوید: من وارد مدینه شده و به خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) رسیدم. آنگاه به ایشان عرض کردم: فدایت گردم! من به خدمت شما رسیدم ولی امیرمؤمنان را زیارت ننمودم!
فرمودند: کار بسیار بدی را انجام دادی، اگر تو از شیعیان ما نبودی هرگز به تو نگاه نمی کردم. چرا زیارت نمی کنی کسی را که خدای سبحان به همراه فرشتگان او را زیارت می کند و پیامبران الهی و اهل ایمان او را زیارت می نمایند؟!
عرض کردم: فدایت گردم! من این را نمی دانستم.
فرمودند: بدان در نزد خداوند عزوجل امیرمؤمنان (علیه السلام) از همه امامان برتر است و پاداش همه کارهای آن ها برای اوست و به اندازۀ اعمالشان برتری می یابند. (2)
ص: 674
126_ رَافِعِ بْنِ سَلَمَةَ قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَوْمَ النَّهْرَوَانِ، فَبَيْنَا عَلِيٌّ (علیه السلام) جَالِسٌ إِذْ جَاءَفَارِسٌ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَلِيُّ! فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ! مَا لَكَ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ لَمْ تُسَلِّمْ عَلَيَّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: بَلَى سَأُخْبِرُكَ عَنْ ذَلِكَ. كُنْتُ إِذْ كُنْتَ عَلَى الْحَقِّ بِصِفِّينَ، فَلَمَّا حَكَّمْتَ الْحَكَمَيْنِ بَرِئْتُ مِنْكَ وَ سَمَّيْتُكَ مُشْرِكاً، فَأَصْبَحْتُ لَا أَدْرِي إِلَى أَيْنَ أَصْرِفُ وَلَايَتِي؟ وَ اللَّهِ لَأَنْ أَعْرِفَ هُدَاكَ مِنْ ضَلَالَتِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ (علیه السلام): ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ قِفْ مِنِّي قَرِيباً أُرِيكَ عَلَامَاتِ الْهُدَى مِنْ عَلَامَاتِ الضَّلَالَةِ.
فَوَقَفَ الرَّجُلُ قَرِيباً مِنْهُ فَبَيْنَمَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ فَارِسٌ يَرْكُضُ حَتَّى أَتَى عَلِيّاً (علیه السلام) فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَبْشِرْ بِالْفَتْحِ أَقَرَّ اللَّهُ عَيْنَكَ قَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ الْقَوْمُ أَجْمَعُونَ. فَقَالَ لَهُ: مِنْ دُونِ النَّهَرِ أَوْ مِنْ خَلْفِهِ؟ قَالَ: بَلْ مِنْ دُونِهِ. فَقَالَ: كَذَبْتَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَا يَعْبُرُونَ أَبَداً حَتَّى يُقْتَلُوا. فَقَالَ الرَّجُلُ: فَازْدَدْتُ فِيهِ بَصِيرَةً. فَجَاءَ آخَرُ يَرْكُضُ عَلَى فَرَسٍ لَهُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَرَدَّ عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) مِثْلَ الَّذِي رَدَّ عَلَى صَاحِبِهِ. قَالَ الرَّجُلُ الشَّاكُّ: وَ هَمَمْتُ أَنْ أَحْمِلَ عَلَى عَلِيٍّ (علیه السلام) فَأَفْلَقَ هَامَتَهُ بِالسَّيْفِ؛ ثُمَّ جَاءَ فَارِسَانِ يَرْكُضَانِ قَدْ أَعْرَقَا فَرَسَيْهِمَا فَقَالا: أَقَرَّ اللَّهُ عَيْنَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أَبْشِرْ بِالْفَتْحِ قَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ الْقَوْمُ أَجْمَعُونَ.
فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): أَ مِنْ خَلْفِ النَّهَرِ أَوْ مِنْ دُونِهِ؟ قَالا: لَا بَلْ مِنْ خَلْفِهِ، إِنَّهُمْ لَمَّا اقْتَحَمُوا خَيْلَهُمُ النَّهْرَوَانَ وَ ضَرَبَ الْمَاءُ لَبَّاتِ خُيُولِهِمْ رَجَعُوا فَأُصِيبُوا. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): صَدَقْتُمَا. فَنَزَلَ الرَّجُلُ عَنْ فَرَسِهِ فَأَخَذَ بِيَدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ بِرِجْلِهِ فَقَبَّلَهُمَا. فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام): هَذِهِ لَكَ آيَةٌ.
ص: 675
رافع بن سلمه می گوید: در روز جنگ نهروان به هنگامی که آن بزرگوار (علیه السلام) نشسته بودند، همراه مولا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بودم که مردی سواره آمده و عرض کرد: السلام علیک یا علی! حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: علیک السلام! مادر به عزایت بنشیند، چرا به عنوان امیر مؤمنان بر من سلام ندادی؟! عرض کرد: بله، هم اکنون علّتش را می گویم: تو امیر مؤمنان بودی تا زمانی که در وادی صفین بر حق ثابت قدم بودی و یا اینکه من به تو به عنوان امارت و امیر مؤمنان سلام می دادمتا آن موقع که بر حق پا برجا بودی، اما وقتی حکومت حکمین(1)را پذیرفتی من از تو بیزاری جستم و تو
ص: 676
را مشرک می دانم، حال چنان در حیرت فرو رفته ام که نمی دانم از چه کسی پیروی کنم. به خدا سوگند! اگر هدایت تو را از گمراهیت تشخیص دهم و حق و باطلت را بدانم، برای من از دنیا و آنچه در آن هست بهتر است. حضرت علی صلوات الله علیه به او فرمودند: مادر به عزایت بنشیند! نزدیک من بیا تا علائم هدایت را از گمراهی به تو نشان دهم؛ آن مرد سواره جلو آمد و نزدیک آن حضرت (علیه السلام) ایستاد. ناگهان سواره ای شتابان آمد تا به حضور مولا علی (علیه السلام) رسید و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! تو را به پیروزی بشارت می دهم. خداوند چشمت را روشن نماید. به خدا سوگند! تمام لشکر دشمن کشته شدند.
حضرت به او فرمودند: این سوی نهر یا آن طرف؟! عرض کرد: آنطرف نهر، فرمودند: دروغ گفتی! سوگند به آنکه دانه را شکافت و جانداران را آفرید آن ها هرگز از این نهر عبور نخواهند کرد تا کشته شوند.
آن مرد معترض می گوید: بینایی و بصیرتم دربارۀ علی زیاد گشت که فکر من در بیزاری از او و مشرک بودن او درست بوده است، چون گفتار این گوینده را تکذیب نمود!! در این هنگام سوارۀ دیگری شتابان از راه رسید و همان مطالب را بازگو کرد. امیرمؤمنان (علیه السلام) همان جواب را نیز به او فرمودند. مرد متحیر می گوید: با خود گفتم: عزمم را جزم کرده و همّت بگمارم و با این شمشیر فرقش را دو نیم کنم.
در این فکر بودم که دو سوارۀ دیگر شتابان رسیدند، در حالی که اسب های آن ها بسیار عرق کرده بودند. عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! خداوند چشمانت را روشن گرداند، تو را بر این پیروزی مژده می دهیم. به خدا سوگند! دشمنانت همگی کشته
ص: 677
شدند. مولا علی (علیه السلام) فرمودند: در این سوی نهر یا آن طرف نهر؟ عرض کردند: خیر! بلکه این طرف نهر، زمانی که اسبان خویش را به سوی نهروان راندند، آب تا زیر گردن اسبانشان رسید و یالشان را فرا گرفت، در نتیجه آنها برگشته و کشته شدند. امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: شما راست گفتید. اینجا بود که آن مرد از اسب خویش فرود آمد و دست و پای امیرمؤمنان (علیه السلام) را گرفته و بوسه باران نمود، و در اینجا مولا علی (علیه السلام) فرمودند: این است علامت و معجزه برای تو!!(1)
127_ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُلَانٍ الْوَاقِفِيِّ قَالَ: كَانَ لِيَ ابْنُ عَمٍّ يُقَالُ لَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، كَانَ زَاهِداً وَ كَانَ مِنْ أَعْبَدِ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ كَانَ يَتَّقِيهِ السُّلْطَانُ لِجِدِّهِ فِي الدِّينِ وَ اجْتِهَادِهِ وَ رُبَّمَا اسْتَقْبَلَ السُّلْطَانَ بِكَلَامٍ صَعْبٍ يَعِظُهُ وَ يَأْمُرُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ كَانَ السُّلْطَانُ يَحْتَمِلُهُ لِصَلَاحِهِ وَ لَمْ تَزَلْ هَذِهِ حَالَتَهُ حَتَّى كَانَ يَوْمٌ مِنَ الْأَيَّامِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه السلام) وَ هُوَ فِي الْمَسْجِدِ؛ فَرَآهُ فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا عَلِيٍّ! مَا أَحَبَّ إِلَيَّ مَا أَنْتَ فِيهِ وَ أَسَرَّنِي إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَتْ لَكَ مَعْرِفَةٌ فَاطْلُبِ الْمَعْرِفَةَ. قَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! وَ مَا الْمَعْرِفَةُ؟
قَالَ: اذْهَبْ فَتَفَقَّهْ وَ اطْلُبِ الْحَدِيثَ. قَالَ: عَمَّنْ؟ قَالَ: عَنْ فُقَهَاءِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ثُمَّ اعْرِضْ عَلَيَّ الْحَدِيثَ. قَالَ: فَذَهَبَ فَكَتَبَ ثُمَّ جَاءَهُ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِ فَأَسْقَطَهُ كُلَّهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: اذْهَبْ فَاعْرِفِ الْمَعْرِفَةَ وَ كَانَ الرَّجُلُ مَعْنِيّاً بِدِينِهِ فَلَمْ يَزَلْ يَتَرَصَّدُ أَبَاالْحَسَنِ (علیه السلام) حَتَّى خَرَجَ إِلَى ضَيْعَةٍ لَهُ فَلَقِيَهُ فِي الطَّرِيقِ فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنِّي أَحْتَجُّ عَلَيْكَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَدُلَّنِي عَلَى الْمَعْرِفَةِ. قَالَ: فَأَخْبَرَهُ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ مَا كَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَخْبَرَهُ بِأَمْرِ الرَّجُلَيْنِ فَقَبِلَ مِنْهُ.
ص: 678
ثُمَّ قَالَ لَهُ: فَمَنْ كَانَ بَعْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ؟ قَالَ: الْحَسَنُ (علیه السلام) ، ثُمَّ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى نَفْسِهِ ثُمَّ سَكَتَ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَمَنْ هُوَ الْيَوْمَ؟ قَالَ: إِنْ أَخْبَرْتُكَ تَقْبَلُ؟ قَالَ: بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ! قَالَ؟ أَنَا هُوَ. قَالَ: فَشَيْ ءٌ أَسْتَدِلُّ بِهِ؟ قَالَ: اذْهَبْ إِلَى تِلْكَ الشَّجَرَةِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى أُمِّ غَيْلَانَ فَقُلْ لَهَا: يَقُولُ لَكِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ أَقْبِلِي.
قَالَ: فَأَتَيْتُهَا فَرَأَيْتُهَا وَ اللَّهِ تَخُدُّ الْأَرْضَ خَدّاً حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ أَشَارَ إِلَيْهَا فَرَجَعَتْ. قَالَ: فَأَقَرَّ بِهِ ثُمَّ لَزِمَ الصَّمْتَ وَ الْعِبَادَةَ فَكَانَ لَا يَرَاهُ أَحَدٌ يَتَكَلَّمُ بَعْدَ ذَلِكَ.
مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب اصول کافی بخش کتاب الحجة بابی را به این عنوان می گشاید: باب تشخیص ادعای امام و پیشوای راستین از امام دروغگو، که هشتمین روایت این باب بسیار با اهمّیت است:
محمّد بن فلان واقفی می گوید: من پسرعمویی به نام حسن بن عبدالله داشتم، او مردی زاهد و عابد بود، چندان که در عبادت یگانۀ دوران خود به شمار می رفت. او در برنامه های دینی خود بسیار کوشا و پرکار بود و حاکم وقت همواره از او پروا می کرد و چه بسا سخنان درشت و سنگین به عنوان پند و اندرز به حاکم می گفت، و او را امر به معروف و نهی از منکر می کرد. او نیز به خاطر شایستگی و پرهیزکاریش حرف های او را تحمل می نمود. او پیوسته به این حالت و عادت بود تا اینکه روزی امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) در مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) بر او وارد شده و به وی اشاره ای کرد، او به نزد حضرت (علیه السلام) آمد.
حضرت به او فرمودند: ای ابو علی! آنچه را انجام می دهی خیلی دوست دارم و کارت مرا بسیار خوشحال و مسرور می کند ولی حیف که معرفت نداری! برو و معرفت پیدا کن.
ص: 679
عرض کرد: فدایت گردم معرفت چیست؟!
فرمودند: برو فقاهت و دانایی بجو و علم حدیث فرا بگیر.
عرض کرد: از چه کسی بیاموزم؟ فرمودند: از فقهاء و دانشمندانمدینه، ولی آن احادیث را بر من عرضه بدار.
او رفت و احادیثی را فرا گرفته و یاداشت نموده و آن ها را به محضر امام (علیه السلام) آورد و تمامش را برایشان خواند. امام (علیه السلام) همه آن ها را از درجۀ اعتبار ساقط کرده و باطل دانستند و دوباره به او فرمودند: برو و معرفت و شناخت پیدا کن.
او که بسیار به دین خود اهتمام و توجه داشت همواره مراقب بود تا در جایی خلوت با امام کاظم (علیه السلام) دیدار کند. از قضا روزی آن بزرگوار (علیه السلام) به مزرعۀ خود در بیرون مدینه می رفت. در میان راه با ایشان برخورد نموده و عرض کرد: فدایت گردم! من در پیشگاه خداوند تعالی با شما احتجاج خواهم کرد، مرا به معرفت راهنمایی کنید.
امام (علیه السلام) ماجرای امیرمؤمنان و آنچه بعد از پیامبر _غصب خلافت_ اتفاق افتاد را به او بازگو فرمودند، و نیز برنامۀ آن دو نفر (1) یعنی ابوبکر و عمر را بیان کردند. او هم پذیرفت. آن گاه عرض کرد: بعد از امیرمؤمنان (علیه السلام) چه کسی به مقام امامت رسید؟
فرمودند: امام حسن (علیه السلام) ، سپس امام حسین (علیه السلام) تا اینکه امر امامت به خود ایشان منتهی شد، در اینجا دیگر امام (علیه السلام) سکوت فرمودند. او عرض کرد: فدایت گردم، امروز چه کسی امر خطیر امامت را عهده دار است؟
فرمودند: اگر به تو بگویم می پذیری؟ عرض کرد: بله فدایت گردم.
ص: 680
فرمودند: آن امام من هستم. عرض کرد: معجزه ای از شما می خواهم که به آن استدلال نمایم.
امام به درختی به نام ام غیلان اشاره نموده و فرمودند: به نزد این درخت برو و بگو: موسی بن جعفر(علیهما السلام) به تو می گوید: به سوی من بیا. او می گوید: من به نزد آن درخت رفته و پیام ایشان را رسانیدم، به خدا قسم! بلافاصله دیدم زمین را می شکافد و می آید تا اینکه در برابر حضرت ایستاد. سپس امام (علیه السلام) به او اشاره کردند که برگرد و او هم برگشت. او به امامتش اقرار کرد و خاموشی گزید و مشغول عبادت شد و دیگر کسی او را ندید که سخن بگوید.
128_ وَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ لَتُفَتَّحُ عِنْدَدُعَاءِ الزَّائِرِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَلَا تَكُنْ عَنِ الْخَيْرِ نَوَّاماً.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: همانا درهای آسمان هنگام دعای زائر امیرمؤمنان (علیه السلام) گشوده می شود پس تو هرگز در خواب غفلت مباش. (1)
129_ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الصَّيْمَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَنْ زَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَجَّةً وَ عُمْرَةً فَإِنْ رَجَعَ مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَجَّتَيْنِ وَ عُمْرَتَيْنِ.
حسین بن اسماعیل صیمری می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هر کس امیرمؤمنان (علیه السلام) را با پای پیاده زیارت کند، خداوند عزوجل برای او به هر گامی یک حج و یک عمره می نویسد. پس اگر آن زائر پیاده هم برگردد خداوند عزوجل
ص: 681
برای او به هر گامی ثواب دو حج و دو عمره می نویسد. (1)
130_ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ الْخُرَاسَانِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام): أَيُّمَا أَفْضَلُ، زِيَارَةُ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) أَوْ زِيَارَةُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ الْحُسَيْنَ قُتِلَ مَكْرُوباً فَحَقِيقٌ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلَّا يَأْتِيَهُ مَكْرُوبٌ إِلَّا فَرَّجَ اللَّهُ كَرْبَهُ، وَ فَضْلُ زِيَارَةِ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) عَلَى زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ، كَفَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) عَلَى الْحُسَيْنِ (علیه السلام) . ثُمَّ قَالَ لِي: أَيْنَ تَسْكُنُ؟ قُلْتُ: الْكُوفَةَ. فَقَالَ: إِنَّ مَسْجِدَ الْكُوفَةِ بَيْتُ نُوحٍ، لَوْ دَخَلَهُ رَجُلٌ مِائَةَ مَرَّةٍ لَكَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ مَغْفِرَةٍ أَمَا إِنَّ فِيهِ دَعْوَةَ نُوحٍ (علیه السلام) حَيْثُ قَالَ: ﴿رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً﴾ قُلْتُ: مَنْ عَنَى بِوَالِدَيَّ؟ قَالَ: آدَمَ وَ حَوَّاءَ.
ابی شعیب خراسانی می گوید: به امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(علیهما السلام)عرض کردم: زیارت قبر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) افضلیت دارد یا زیارت امام حسین (علیه السلام) ؟فرمودند: همانا امام حسین (علیه السلام) با سختی تمام کشته شدند پس بر خداوند عزوجل شایسته است که هیچ مغموم و مهمومی به نزد او نمی رود مگر آن که گرفتاری او را برطرف سازد، و برتری زیارت قبر امیرمؤمنان (علیه السلام) بر زیارت امام حسین (علیه السلام) ، همانند برتری خود امیرمؤمنان (علیه السلام) بر امام حسین (علیه السلام) است.
سپس به من فرمودند: تو ساکن کجا هستی؟
عرض کردم: کوفی هستم.
فرمودند: همانا مسجد کوفه خانه حضرت نوح (علیه السلام) است. اگر مردی صد بار بر آن جا وارد شود خداوند عزوجل صد مغفرت و آمرزش برای او می نویسد.
ص: 682
آگاه باش! نفرین حضرت نوح (علیه السلام) در همان جا واقع شد که گفت: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را و هر کس با ایمان به خانه ام درآید بیامرز».
عرض کردم: مراد از اینکه گفت پدر و مادرم کیستند؟
فرمودند: آدم و حوا. (1)
131_ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَقُلْتُ لَهُ: إِنِّي أَشْتَاقُ إِلَى الْغَرِيِّ. فَقَالَ: مَا شَوْقُكَ إِلَيْهِ؟ فَقُلْتُ لَهُ: إِنِّي أُحِبُّ أَنْ أَزُورَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . فَقَالَ: هَلْ تَعْرِفُ فَضْلَ زِيَارَتِهِ؟ قُلْتُ: لَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَلِكَ.
فَقَالَ: إِذَا زُرْتَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَاعْلَمْ أَنَّكَ زَائِرٌ عِظَامَ آدَمَ وَ بَدَنَ نُوحٍ وَ جِسْمَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام). فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنَّ آدَمَ هَبَطَ بِسَرَانْدِيبَ فِي مَطْلَعِ الشَّمْسِ وَ زَعَمُوا أَنَّ عِظَامَهُ فِي بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ، فَكَيْفَ صَارَتْ عِظَامُهُ فِي الْكُوفَةِ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى نُوحٍ (علیه السلام) وَ هُوَ فِي السَّفِينَةِ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ أُسْبُوعاً فَطَافَ بِالْبَيْتِ كَمَا أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ، ثُمَّ نَزَلَ فِي الْمَاءِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ فَاسْتَخْرَجَ تَابُوتاً فِيهِ عِظَامُ آدَمَ فَحَمَلَهُ فِي جَوْفِ السَّفِينَةِ حَتَّى طَافَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَطُوفَ، ثُمَّ وَرَدَ إِلَى بَابِ الْكُوفَةِ فِي وَسَطِ مَسْجِدِهَا فَفِيهَا قَالَ اللَّهُ لِلْأَرْضِ: ﴿ابْلَعِي ماءَكِ﴾ فَبَلَعَتْ مَاءَهَا مِنْ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ كَمَا بَدَأَ الْمَاءُ مِنْهُ وَ تَفَرَّقَ الْجَمْعُ الَّذِينَ كَانُوا مَعَ نُوحٍ فِي السَّفِينَةِ.
فَأَخَذَ نُوحٌ (علیه السلام) التَّابُوتَ فَدَفَنَهُ فِي الْغَرِيِّ وَ هُوَ قِطْعَةٌ مِنَالْجَبَلِ الَّذِي كَلَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ مُوسَى تَكْلِيماً، وَ قَدَّسَ عَلَيْهِ عِيسَى تَقْدِيساً، وَ اتَّخَذَ عَلَيْهِ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا، وَ اتَّخَذَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) حَبِيباً. وَ جَعَلَهُ لِلنَّبِيِّينَ مَسْكَناً. وَ اللَّهِ
ص: 683
مَا سَكَنَ فِيهِ بَعْدَ أَبَوَيْهِ الطَّيِّبَيْنِ آدَمَ وَ نُوحٍ أَكْرَمُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) . فَإِذَا زُرْتَ جَانِبَ النَّجَفِ فَزُرْ عِظَامَ آدَمَ وَ بَدَنَ نُوحٍ وَ جِسْمَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام)، فَإِنَّكَ زَائِرٌ الْآبَاءَ الْأَوَّلِينَ وَ مُحَمَّداً خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ عَلِيّاً سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ وَ إِنَّ زَائِرَهُ تُفْتَحُ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ عِنْدَ دَعْوَتِهِ فَلَا تَكُنْ عَنِ الْخَيْرِ نَوَّاماً.
مفضل بن عمر می گوید: به خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) رسیدم و به او عرض کردم: من بسیار مشتاق نجف اشرف هستم.
فرمودند: چرا شوق آن جا را داری؟
عرض کردم: دوست دارم که امیرمؤمنان (علیه السلام) را زیارت نمایم.
فرمودند: آیا فضیلت زیارتش را می دانی؟
عرض کردم: خیر؛ ای پسر پیامبر! هیچ چیزی از آن نمی دانم مگر آن که شما مرا به آن آگاه نمائید.
فرمودند: هرگاه امیرمؤمنان (علیه السلام) را زیارت نمائی، بدان که تو زائر استخوان های حضرت آدم و بدن حضرت نوح و جسم حضرت علی بن ابی طالب (علیهم السلام) بوده ای.
عرض کردم: ای پسر پیامبر! حضرت آدم (علیه السلام) به کوه سراندیب در شرق زمین فرود آمد و مردم معتقدند که استخوان های او در بیت الله الحرام است. پس چگونه استخوان های او به کوفه منتقل شده است؟
فرمودند: خداوند تعالی به حضرت نوح (علیه السلام) که در کشتی بود، وحی نمود که هفت دور خانه خدای عزوجل را طواف کند پس همان طور که خدا به او وحی فرستاد او هم بر گرد آن خانه دور زد، آن گاه در آب فرود آمد درحالی که تا زانوهای او را آب فرا گرفته بود و تابوتی را بیرون آورد که در آن استخوان های حضرت آدم (علیه السلام) بود، آن را درون کشتی نهاد تا این که آن چه خدا می خواست کشتی به
ص: 684
دور افتاد و سپس در وسط مسجد وارد شد و در همان جا خداوند تعالی به زمین فرمان داد: «آبت را فرو ببر» پس زمین آن آب ها را در مسجد کوفه بلعید همان طور که آب ها ابتدا از آنجا پدید آمد و افرادی که در کشتی با حضرت نوح (علیه السلام) بودند پراکنده گشتند. حضرت نوح (علیه السلام) هم آن تابوت را گرفت و در وادی نجف اشرف دفن کرد و آن قطعه ای از کوهی بود که خداوند متعال بر آن با حضرت موسی (علیه السلام) سخن گفت، و برروی همان کوه حضرت عیسی (علیه السلام) را تقدیس کرد، و حضرت ابراهیم (علیه السلام) را خلیل خود گرفت و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را حبیب خود نمود و آن را برای پیامبران مسکن قرار داد. به خدا سوگند! بعد از آن دو پدر بزرگوار، یعنی حضرت آدم و نوح(علیهما السلام) بزرگ تر و شریف تر از امیرمؤمنان (علیه السلام) در آن ساکن نگردیده است. پس هرگاه تو در نجف اشرف رفته و زیارت نمودی، استخوان های حضرت آدم (علیه السلام) و بدن حضرت نوح (علیه السلام) و جسم حضرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را زیارت بنما؛ زیرا تو زائر پدران گذشته و خاتم الانبیاء حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و سید الاوصیاء علی (علیه السلام) می باشی و همانا برای زائر او هنگام دعا کردن، درهای آسمان گشوده می شود پس هرگز از کار خیر در خواب غفلت مباش. (1)
132_ وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ زَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) عَارِفاً بِحَقِّهِ غَيْرَ مُتَجَبِّرٍ وَ لَا مُتَكَبِّرٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَ مِائَةِ أَلْفِ شَهِيدٍ وَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ بُعِثَ مِنَ الْآمِنِينَ وَ هَوَّنَ عَلَيْهِ الْحِسَابَ وَ اسْتَقْبَلَتْهُ الْمَلَائِكَةُ فَإِذَا انْصَرَفَ شَيَّعَتْهُ إِلَى مَنْزِلِهِ فَإِنْ مَرِضَ عَادُوهُ وَ إِنْ مَاتَ تَبِعُوهُ بِالاسْتِغْفَارِ إِلَى قَبْرِهِ.
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: هر کس امیرمؤمنان (علیه السلام) را بدون هیچ تکبر و بزرگ منشی زیارت نماید، درحالی که حق او را بشناسد خداوند تعالی برای او اجر صد هزار شهید می نویسد، و گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد، و در قیامت در
ص: 685
زمرۀ ایمن یافتگان محشور می شود، و حساب را بر او آسان می گیرد، و فرشتگان او را استقبال می کنند. پس زمانی که از زیارت برگشت فرشتگان او را تا خانه اش همراهی می کنند، اگر بیمار شود به عیادتش می روند و اگر بمیرد تا کنار قبرش همراه با استغفار دنبالش می آیند. (1)
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَفْوَةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ السَّلَامُعَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ مَا حَمَّلَكَ وَ حَفِظْتَ مَا اسْتَوْدَعَكَ وَ حَلَّلْتَ حَلَالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اللَّهِ وَ تَلَوْتَ كِتَابَ اللَّهِ وَ صَبَرْتَ عَلَى الْأَذَى فِي جَنْبِ اللَّهِ مُحْتَسِباً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَالَفَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِكَ فَرَضِيَ بِهِ أَنَا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بَرَاءٌ.
ثُمَّ تَنْكَبُّ عَلَى الْقَبْرِ وَ تُقَبِّلُهُ وَ تَضَعُ خَدَّكَ الْأَيْمَنَ عَلَيْهِ ثُمَّ الْأَيْسَرَ ثُمَّ تَتَحَوَّلُ إِلَى عِنْدِ الرَّأْسِ تَقِفُ عَلَيْهِ وَ تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ الْأَوْصِيَاءِ وَ وَارِثَ عِلْمِ الْأَنْبِيَاءِ أَشْهَدُ لَكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ بِالْبَلَاغِ وَ الْأَدَاءِ أَتَيْتُكَ زَائِراً عَارِفاً بِحَقِّكَ مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِكَ مُوَالِياً لِأَوْلِيَائِكَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِكَ مُتَقَرِّباً إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِزِيَارَتِكَ فِي خَلَاصِ نَفْسِي وَ فَكَاكِ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ وَ قَضَاءِ حَوَائِجِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَاشْفَعْ لِي عِنْدَ
ص: 686
رَبِّكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ.
تبرکاً با یکی از زیارات مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) کتاب را پایان می دهیم که در این زیارت هم مثل دیگر زیارات، به ایشان به عنوان امیرمؤمنان سلام می دهیم که می فرماید: ابتدا غسل زیارت می کنی و به سوی قبر مطهر حرکت کرده و کنار مرقد پاک ایشان می ایستی و قبر را مقابل صورت خود می گیری؛ درحالی که قبله را ما بین دو شانه خود قرار داده باشی می گوئی:
سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد ای امیرمؤمنان! سلام بر تو ای ولی خدا!
سلام بر تو ای برگزیده خدا! سلام بر تو ای محبوب خدا! سلام بر تو ای مهتر همه جانشینان! سلام بر تو ای جانشین فرستادۀ خدا پروردگار جهانیان!
شهادت می دهم که آن چه را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو واگذار کرده بود رساندی، و آن چه را نزد تو ودیعه نهاده بود محافظت کردی، و حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام شمردی، و کتاب خدا را تلاوت نمودی و خالصانه در راه خدا بر اذیت و آزار کفار و منافقان صبر و شکیبایی کردی تا مرگت فرا رسید.
خداوند لعنت کند هر کسی را که با تو مخالفت نمود، و خدا لعنت کند هر کس که تو را به شهادت رساند، و خداوند لعنت کند هر کس را که شهادت تو به او رسید و خشنود گشت، ما از آن ها به سوی خداوند بیزاریم.
آن گاه خود را بر روی قبر انداخته و آن را می بوسی.آن گاه گونۀ راست و بعد گونۀ چپت را بر آن قرار می دهی، (1) سپس به طرف بالای سر مبارک می روی و آن جا می ایستی و می گوئی: سلام بر تو ای جانشین همه جانشینان و ای میراث بر علوم همه پیامبران!
ای ولی خدا! من برای تو شهادت می دهم مأموریت خودت را به تمام و کمال
ص: 687
رسانده و اداء نمودی.
من به عنوان زیارت به سوی تو آمدم درحالی که خوب حق تو را می شناسم و به مقام و جایگاه تو آشنا و بینایم.
دوستان تو را دوست داشته و دشمنانت را دشمن دارم.
با زیارت کردن تو به سوی خداوند متعال تقرب جسته و خواستار آزادی بدنم از آتش جهنم هستم و با این زیارت خواستار برآمدن حاجات دنیا و آخرت خود می باشم. (1)
ص: 688
ص: 689
ص: 690
1_ حبُ علیِ بنِ ابی طالب *** اَحلی مِنَ الشَّهدِ الی الشاربِ
2_ حبُ علیِ بن ابی طالب *** فُرضٌ عَلی الحاضرِ و الغائبِ
3_ مَن لَم یُحِبَّ ابنَ ابی طالب *** اُمُّهُ زَنَتْ و هو مِنَ الکاذبِ
4_ وَاللهِ لو لا ابنُ ابی طالب *** ما عُرِفَ الشیعیُ مِنَ الناصبِ
5_ لَو فَتَشَوا قَلبی رَأوا وسَطَه *** سَطرینِ قَدْ خُطّا بِلا کاتبِ
6_ اَلعدل و التوحیدُ فی جانبٍ *** و حبُّ اهلِ البیتِ فی جانبٍ
7_ اِن کانَ فیما قُلتُه صادقاً *** فلعنة اللهِ عَلی الکاتب
8_ یَلوُمنی الناصبُ فی حُبِّه *** فلعنةُ اللهِ عَلی العاتبِ
9_ لا تُقبَلُ التَّوبةُ مِن تائبٍ *** اِلّا بِحُبِّ ابنِ ابی طالب
10_ یا قومِ مَن مِثلُ علیٍّ وَ قَدْ *** رُدَّتْ علیه الشمسُ من غائبٍ
11_ یا ایها القومُ اَلاٰ فَاصبِروُا *** لاٰ تَفزَعُوا کالخائنِ الهاربِ
12_ لو عَبَدَ اللهَ فتیً دهرَه *** و لم یُحِبَّ ابنَ ابی طالب
13_ قَد بَطَلَتْ اَعمالُه کلُّها *** وَ اُدخِلَ النارَ معَ الناصبِ
14_ قَد خابَ مَن قد قَضیٰ عُمُرَه *** وَ لَم یُوالِ ابنَ ابی طالب
15_ فُحُبُّهُ فرضٌ علینا مِنَ اللهِ *** العلیِ القادرِ الواجبِ
1_ دوستی حضرت علی بن ابی طالب(علیهما السلام) شیرین تر از عسل برای نوشنده است.
2_ مهر و محبت به مولا علی بن ابی طالب(علیهما السلام) بر هر حاضر و غائبی واجب و لازم است.
3_ هر کس که محبت و دوستی به پسر ابوطالب (علیه السلام) نداشته باشد مادر او زناکار بوده و خودش از دروغگویان است.
4_ به خدا سوگند اگر پسر ابوطالب (علیه السلام) نبود شیعیان از ناصبی ها و دشمنان شناخته نمی شدند.
5_ اگر قلب مرا بشکافند در میان آن دو خط را می بینند که بدون هیچ نویسنده ای
ص: 691
نوشته شده است.
6_ عدل الهی و توحید و یکتا پرستی در یک طرف، و دوستی اهل بیت (علیهم السلام) در طرف دیگر.
7_ اگر در آنچه می گویم راست بگویم که نوشته بدون نویسنده است پس لعنت به نویسنده اش باد.8_ ناصبی مرا در دوستی او سرزنش می کند پس لعنت خدا بر ملامت کننده باد.
9_ هیچ توبه ای از توبه کننده جز به دوستی علی بن ابی طالب(علیهما السلام) پذیرفته نمی شود.
10_ ای مردم! چه کسی همانند علی (علیه السلام) می تواند باشد درحالی که خورشید برای او از پس کوه برگشت.
11_ ای مردم! آگاه باشید و صبر و شکیبایی داشته باشید و همچو افراد خائن گریز پا به جزع و فزع مباشید.
12_ اگر کسی همه دوران خود را به عبادت به سر ببرد ولی علی بن ابی طالب(علیهما السلام) را دوست نداشته باشد.
13_ تمام اعمال او باطل گشته و همراه با ناصبیان به آتش جهنم وارد شود.
14_ به ضرر و زیان افتاد هر کس که عمرش تمام گشت ولی پسر ابو طالب (علیه السلام) را دوست نداشت.
15_ پس محبت و دوستی او از جانب خدای بزرگ و دانا بر ما واجب گشته است.
*****
1_ لَو اَنَّ عبداً اَتیٰ بالصالحاتِ غداً *** بِوُدِّ کلِ نبیٍ مرسَلٍ و ولیٍ
2_ و صامَ ما صامَ صَوّامٌ بِلا مَلَلٍ *** و قامَ ما قامَ قوّامٌ بِلا کَسَلٍ
3_ و عاشَ فی الناسِ آلافاً مؤلفة *** عارٍ مِن الذنبِ مَعصُوماً مِنَ الزَّللِ
4_ ما کانَ فی الحشرِ یومَ البعثِ مُنَتفِعاً *** اِلاّٰ بِحُبِّ امیرِالمؤمنینَ علیٍ
1_ اگر فردای قیامت کسی به همراه دوستی هر پیامبر مرسل و هر ولی خدا و با اعمال نیکو بیاید.
2_ و بدون هیچ ملالت و سستی مثل کسانی که همیشه روزه دارند روزه بگیرد و همانند همه شب زنده داران بدون هیچ کسالت و خستگی به عبادت شبانه بپردازد.
3_ و در میان مردم هزاران سال بدون هیچ گناهی زندگی کند و از لغزش و خطاها پاک باشد.
4_ با این وجود در روز قیامت از هیچ یک از این ها نمی تواند بهره مند شود مگر به دوستی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) .
ص: 692
حریم کعبه را بنگر، که دارد منظری جالب *** ملائک با ادب استاده، صف در صف به هر جانب
زمین همواره کسب نور، اگر از آسمان می کرد *** بود نور زمین امشب، به نور آسمان غالب
همان کو، جذبه مهرش، مدار کهکشان ها شد *** کنون بر قبله گاه دل، شهاب حُسن او ثاقب
یدالله و امین الله و سرّ الله می آید *** که شد میلاد مسعود علی بن ابی طالب
چو در کعبه تولد یافت، امشب یاور قرآن *** از آن شد بر در این خانه جبریل امین حاجب
چه مهماندار و مهمانی، چه دلداری، چه جانانی *** همه جان ها بدو قربان، همه دل ها بدو راغب
بدون حب او ایمان، به دل ها ره نمی یابد *** بدون عشق او انسان، ز کوثر کی بود شارب
خدای او نمی خواهد، عبادت، بی مودت را *** که اجر مصطفی در هر عبودیت بود واجب
علی ایمان، علی قرآن، علی در هر عمل میزان *** علی بر انس و جان شاهد، علی روز جزا حاسب
به خلوتگاه الا هو، صراط مستقیم است او *** ولای او بود شرط قبول توبه تائب
حریم کعبه همچون جسم بی جان بود پیش از این *** خدا از نفخه رحمت، دمیدش روح در قالب
حریم کعبه پیش از این، که بی نام و نشان بودی *** ز لوح یا علی امشب معیّن شد، وِرا صاحب
ص: 693
امیرالمؤمنین فاروق و صدیق است القابش *** نباشد سارق القاب او، جز کافری کاذب
علی پیروز میدان ها، علی شبگرد ویران ها *** علی ما فوق انسان ها، علی مطلوب هر طالب
علیٌ حبه جُنّه، امام الانس و الجِنّه *** قسیم النار و الجَنة نبی را اولین نایب
نگر بر بت شکن، حیدر، به روی دوش پیغمبر *** بود یک روح و دو پیکر، عیان زین منظر جالب
اگر مظلوم شد قرآن، بود مظلوم اول او *** که خود معنای قرآن است و قرآن را بود کاتب
شگفت از قدرت صبرش، که پیش چشم عین الله *** حریم عصمت الَّه را بسوزاند یکی غاصب
حسانا پرده از این راز عالم سوز، بردارد *** چو آید حجت آل محمد، مهدی غایب
*****
سید و سرور بگو کیست به غیر از علی *** جان پیمبر بگو کیست به غیر از علی
صاحب منبر بگو کیست به غیر از علی *** خواجه قنبر بگو کیست به غیر از علی
ساقی کوثر بگو کیست به غیر از علی
شاه ولایت که بود، راه هدایت که بود؟ *** عین عنایت که بود، جای حمایت که بود؟
باب رسالت که بود، نور امامت که بود؟ *** روح سخاوت که بود اصل شجاعت که بود؟
قاتل عنتر بگو کیست به غیر از علی
در همه عالم بگو کیست که در کعبه زاد *** دیده حق بین نخست بر رخ احمد گشاد
فیض لعاب نبی جمله علومش بداد *** یافت به طفلی ز حق خلعت رشد و رشاد
مرشد دیگر بگو کیست به غیر از علی
ص: 694
سوره یاسین بخوان کیست امام مبین *** سوره تحریم نیز صالح و مؤمن ببین
هادی خلقان که را گفت خداوند دین *** کیست پس از مصطفی وارث تخت و نگین
صاحب افسر بگو کیست به غیر از علی
*****
خشتی از کاخ جلال اوست عرش *** رد پائی از عبور اوست فرش
با کسی هرگز مکن او را قیاس *** چون قیاست را نمی باشد اساس
فیض بخش اولین و آخرین *** کیست جز مولا امیرالمؤمنین
اعظم القاب آن نفس الرسل *** هست نزد عارفان زوج البتول
فاطمه آن روح ختم الانبیاء *** فاطمه ناموس ذات کبریا
فاطمه مخدوم جبریل امین *** فاطمه دست خدا در آستین
فاطمه روح بقا، کنز حیا *** لیلة القدر تمام اولیاء
این عزیز حق تعالی بارها *** گفته من هستم کنیز مرتضی
یا علی جائی که زهرای عزیز *** از دل و جانش تو را باشد کنیز
من کجا و یاد دلجویت کجا *** من کجا و نام نیکویت کجا
من کجا و نوکران کوی تو *** من کجا و آرزوی روی تو
من کجا و خاکسارانت کجا *** من کجا و عشق بازانت کجا
گر تو پیچ زلف خود را واکنی *** عشق بازان را همه رسوا کنی
هر که گرد شمع تو پروانه شد *** عاقبت از عشق تو دیوانه شد
یا امیرالمؤمنین روحی فداک *** دستگیری کن ز مَن، مَن لی سَواک
این من و ایمان من قرآن من *** جنت من روضه رضوان من
من به جان همسرت زهرا قسم *** جان آن تکتاز عاشورا قسم
جان فدای خاکساران تو ام *** خاک بوس محبان توام
با تمام دشمنانت دشمنم *** دشمن خونی اعدائت منم
بندۀ تو بندۀ خاص خداست *** شافع صدها نفر روز جزاست
یک نگاهی گر تو بر سجّین کنی *** طینت آن را ز علیّین کنی
در تو حیران مانده ارباب عقول *** چون تعالی شأنک عمّا یقول
ص: 695
ای سقاهم ربهم در شأن تو *** هل اتی تصویری از احسان تو
شهسوار لا فتایی یا علی *** تاجدار انمایی یا علی
بر تمام انبیا و مرسلین *** عروة الوثقایی و حبل المتین
ای اسیر دام عشق آن جناب *** وی غلام خاکسار بوتراب
تا تو هستی جبهه سای درگهش *** سرمه چشمت کنی خاک رهش
تا بود ورد تو ذکر یا علی *** حشر و نشر توست با مولا علی
تا بود ظل ولایش بر سرت *** غم مخور از گیر و دار محشرت
غم مخور، مولا علی غم خوار توست *** هر کجا درمانده مانی یار توست
روز محشر نیز مأوایت دهد *** در جوار خویشتن جایت دهد
باعلی باش و تو ترک غیر کن *** ملتجی را هم دعای خیر کن
************
نظر کن بر علی جانا، ببین آن آیت کبری *** علی عقل و علی عاقل، علی دانش، علی دانا
علی روز و علی حکمت، علی همت، علی رأفت *** علی معلول، علی علت، علی همتا، علی تنها
علی فضل و علی فاضل، علی عدل و علی عادل *** علی حکم و علی حاکم، علی دین و علی دنیا
علی داد و علی داور، علی یار و علی یاور *** علی صبر و علی صابر، علی عُلوی، علی اعلا
علی تورات، علی قرآن، علی انجیل، علی عرفان *** علی مظهر، علی اطهر، علی زهد و علی تقوی
علی اعلم، علی افضل، علی اعدل، علی اکمل *** علی بهتر، علی برتر، علی مهتر، علی مولا
علی سرور، علی رهبر، علی حیدر، علی صفدر *** علی حسن و علی زیور، علی زینت، علی زیبا
ص: 696
علی هادی، علی مهدی، علی راضی علی مرضی *** علی ناجی، علی منجی، علی بینش، علی بینا
علی نصر و علی ناصر، علی فتح و علی فاتح *** علی مصلح، علی ناصح، علی فرد و علی یکتا
علی صدق و علی صادق، علی عشق و علی عاشق *** علی مطلوب، علی طالب، علی غالب، علی والا
علی مطلع، علی طالع، علی نور و علی انور *** علی مرشد، علی احمد، علی یاسین، علی طاها
علی رخشان، علی تابان، علی لؤلؤ، علی مرجان *** علی ساقی، علی کوثر، علی زمزم، علی صهبا
علی عرفان، علی عارف، علی اشرف، علی سید *** علی نطق و علی ناطق، علی منطق، علی گویا
علی قاف و علی نقطه، علی طاسین، علی حامیم *** علی قصد و علی مقصد، علی مقصود، علی معنا
اگر دیوانه روز و شب، همه مدح علی گوید *** تمام آن گفته از وصفش، شود یک قطره از دنیا
*****
ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شام *** هندوی خال تو را صد یوسف مصری غلام
گل به بویت گر چه می باشد نمی باشد بسی *** مه به رویت گر چه می ماند، نمی ماند تمام
گر نسازم سر فدایت، بر تو خون من حلال *** ور نمیرم در هوایت، زندگی بر من حرام
سرور فرخ رخ، عادل دلدل سوار *** قسور جنگ آور اژدر، دَرِ لیث انتقام
حیدر صفدر که در رزم از تن شیر فلک *** جان برآرد چون برآرد تیغ خون ریز از نیام
ساقی کوثر که تا ساقی نگردد در بهشت *** انبیاء را ز آب کوثر تر نخواهد گشت کام
فاتح خیبر که گر بودی زمین را حلقه ای *** در زمان کندی و افکندی درین فیروزه بام
ابن عمّ مصطفی بحر السخا بدر الدجی *** اصل و نسل بوالبشر، خیرالبشر، کهف الانام
ص: 697
از تقدم در امور مؤمنان نعم الامیر *** وز تقدس در صلوة قدسیان نعم الامام
آن که گر جمع نقیضین آید او را در ضمیر *** آب و آتش را دهد با هم به یک دم التیام
آب پیکانش گر آید در دل عظم رمیم *** از زمین خیزد که سبحان الذی یحیی العظام
سهمه فی قوسه کالطیر فی برج السماء *** سیفه فی کفه کالبرق فی جوف الغمام
پشت عصیان را به دیوار عطایش اعتماد *** دست طاعت را به دامان قبولش اعتصام
ای که هر صبح از سلام ساکنان هفت چرخ *** بارگاهت می شود از شش جهت دارالسلام
وی به هر شام از سجود محرمان نه فلک *** هست قصر احترامت ثانی بیت الحرام
روز احباب تو نورانی الی یوم الحساب *** روز اعدای تو ظلمانی الی یوم القیام
گر نکردی پایه عونت مدد افلاک را *** این رواق بیستون ایمن نبودی ز انهدام
ای مقالت مثل ما قال النبی خیر المقال *** وی کلامت بعد قرآن مبین خیر الکلام
من کجا و مدحت معجز کلامی همچو تو *** خاصه با این شعر بی پرگار و نظم بی نظام
سویت این ابیات سست آورده و شرمنده ام *** زانکه معلوم است نزد جوهری قدر رُخام
لیک می خواهم به یُمن مدحتت پیدا شود *** در کلام محتشم ای شاه گردون احتشام
یک تمنای دگر دارم که چون در روز حشر *** بر لب کوثر بود لب تشنگان را ازدحام
زان میان ظل ظلیلم بر سر اندازی ز لطف *** وز شراب سلسبیلم، جرعه ای ریزی به کام(1)
*****
خوش آن زبان که شود چون زبان لوح و قلم *** به مدح و منقبت شاه ذوالفقار عَلَم
خوش آن بنان که چو در خامه آورد جنبش *** نخست ثبت کند، مدحتِ اِمامِ اُمَم
برات خویش به مُهر دهنده ای برسان *** که در رکوع به خواهنده می دهد خاتَم
به صدق شو سگ آن آستان که محترمند *** سگان شیر خدا، همچو آهوان حرم
بدان که در کتب آسمانی آمده است *** ابوالحسن، بر بوالبشر، اقدَم
پس از رسول به از وی گلی نداد برون *** قدیم گلبنِ گلبارِ بوستانِ قِدَم
*****
ص: 698
علی اول، علی آخر، علی مولا، علی سرور *** علی افضل، علی برتر، علی هادی، علی رهبر
علی رحمت، علی حیدر، علی حق را بود مظهر
همه جسم و تن و پیکر، علی جان و روان و سر *** اگر ارزنده داری سر، هر آن سر را علی افسر
علی رحمت، علی حیدر، علی حق را بود مظهر
علی مرد سخن آور، علی گنج سخن را در *** علی داور، علی صفدر، علی سالار رزم آرا
علی رحمت، علی حیدر، علی حق را بود مظهر
علی صادق، علی اطهر، علی والا و بالاتر *** قریب خالق اکبر، علی سرچشمه کوثر
علی رحمت، علی حیدر، علی حق را بود مظهر
همه خاکیم و خاکستر، همه سنگ و علی گوهر *** همه ظلمت، علی اختر، همه مجرم، علی یاور
علی رحمت، علی حیدر، علی حق را بود مظهر
اگر زاری و گر مضطر، نداری یاوری دیگر *** به غیر از فاتح خیبر، که او یار است و هم یاور
علی رحمت، علی حیدر، علی حق را بود مظهر
چو داری شور او در سر، تو چون مژگان از این دفتر *** بخوان ذکر علی از بر، علی جانم، علی سرورچو داری شور او در سر، تو چون مژگان از این دفتر *** بخوان ذکر علی از بر، علی جانم، علی سرور
علی رحمت، علی حیدر، علی حق را بود مظهر
*****
دیده من غیر دیدار علی جوید؟ نجوید! *** یا زبانم غیر اوصاف علی گوید؟ نگوید!
دست من غیر از کتاب مدح او گیرد؟ نگیرد! *** پای من غیر از طریق عشق او پوید؟ نپوید!
مزرع جانم که آب آن بود از جوی رحمت *** اندر آن غیر از گیاه مهر او روید؟ نروید!
ذوق مهرش کی چشد بیگانه، بگذر زین توقع *** این گل خوشبوی را جز آشنا بوید؟ نبوید!
ز استماع مدحش افشان، اشک شوقی گر توانی *** آب دیگر نامه عصیان ما شوید؟ نشوید!
دایه لطفش دهد شیر عنایت طفل دل را *** جز به شوق آن لبن طفل دلم موید؟ نموید!
آن که خواهد مأمنی جوید «صغیر» اندر دو عالم *** به ز درگاه امیرالمؤمنین جوید؟ نجوید!
*****
ص: 699
نور ولایت تویی، شاه سلام علیک *** شمع هدایت تویی، شاه سلام علیک
معدن احسان تویی، مظهر عرفان تویی *** کاشف قرآن تویی، شاه سلام علیک
جام مصفا تویی، شاه معلّی تویی *** مقصد اقصی تویی، شاه سلام علیک
سد ولایت پناه، بنده روی تو ماه *** خصم تو بد رو سیاه، شاه سلام علیک
حضرت حق را ودود، مالک ملک شهود *** قامع گبر و یهود، شاه سلام علیک
آیت محکم تویی، اعلم و احکم تویی *** جام تویی، جم توئی، شاه سلام علیک
عید تو، نوروز تو، طالع فیروز تو *** ماه دل افروز تو، شاه سلام علیک
با همه انبیا، آمده ای در خفا *** ظاهر با مصطفی، شاه سلام علیک
لحمک لحم نبی، گفت تو را ای ولی *** سرور مردان تویی، شاه سلام علیک
درج درّ لا فتی، برج مه هل اتی *** انت ولی الوری، شاه سلام علیک
سرّ ولایت تویی، حسن و ملاحت تویی *** غایت غایت تویی، شاه سلام علیک
باب شبیر و شبر، خسرو والا گهر *** مرشد اهل هنر، شاه سلام علیک
حیدر صفدر تویی، ساقی کوثر تویی *** خواجه قنبر تویی، شاه سلام علیک
پشت و پناه امم در همه عالم عَلَم *** از همه رو محترم، شاه سلام علیک
قاسم مسکین تو، بر ره و بر دین تو *** بنده تمکین تو، شاه سلام علیک(1)
*********
من امیرالمؤمنین شیر خدایم *** سید بر اولیاء و اوصیایم
مکّیم پور صفا و ساقی بر سلسبیلم *** برترین پارسایان، اشرف بر اتقیایم
من سپهسالار ختم المرسلینم *** حیدرم یعسوب دین، فرّ همایم
راز دار و محرم سر نبیم *** در امورش پیش گامم، با وفایم
من هژ بر خشمناک روز جنگم *** ذوالفقارم در کفی و اندر کف دیگر لوایم
در درستیِ قضاوت پیش گامم *** بعد هر سوء القضا حُسن القضایم
مجری تأویل قرآنم، علی عالیم *** در جهان من خانه زاد کبریایم
نسبت من بر پیمبر همچو هارون است و موسی *** من کهنسال اصیل نخل تقوایم
ص: 700
نبأ روز عظیم و مُخبر بر رستخیزم *** من یکی از صالح ترین عبد خدایم
در شجاعت گشته ام نامی به قتّال العرب *** من همان بدرالدجی شمس الهدایم
یاور مستضعفینم بر یتیمانم پدر *** هم بدیشان صاحب جود و عطایم
وارث بر دانش پیغمبر والا مقامم *** همچو جانش برشمردی مصطفایم
من صراط مستقیم و حجت پروردگار *** بعد ختمی مرتبت من مقتدایم
من حوا میمم که در قرآن و آیاتم *** کشتی بحر نجاتم حاکم روز جزایم
توبه کرد آدم به نام من به درگاه خدا *** تا قبول توبه اش آمد ز سوی کبریایم
عارف بر هر علوم و قادر بر هر فنونم *** من همان طوفان علمم، فاخر علم بقایم
من ز نوح و آدم و عیسی و موسی برترم *** برتر از بعد پیمبر از تمام انبیایم
از برای شعیان مشکل گشایم *** در قیامت با همه یاران خویشم پا به پایم
*****
هر که را خواهند در حشمت سلیمانش کنند *** باید اول خاک پای شاه مردانش کنند
آنکه شاهان جهان با تخت و تاج سروری *** آرزوی آستان بوسی ز دربانش کنند
آن خدایی را کز او از بس خدایی دیده اند *** فرقه ای تهمت بر او بندند و یزدانش کنند
آنکه هنگام سواری در فلک فوج ملک *** ماه را نعل سمند برق جولانش کنند
لاف یک رنگی چو زد با قنبرش خورشید را *** تا ابد هر شب بدین عصیان به زندانش کنند
صالح و شیث و شعیب و هود و داود نبی *** جمله کسب معرفت اندر دبستانش کنند
هفت ایوانش کلاه مهر و مه از سر فتد *** سر به بالا چون برای سیر ایوانش کنند
نیست واجب نیست ممکن بلکه اندر عقل و نقل *** نی همین و نه همان، هم این و هم آنش کنند
یکجو از مهر علی آید فزون اندر عیار *** با عبادتها کونین ار که میزانش کنند
دردمندان را سر کویش نه گر دار الشفاست *** حیرتم آن درد را پس با چه درمانش کنند
پیکری باریک گردد در عبادت گر چو مو *** بی ولایش هیزم نیران سوزانش کنند
چرخ اگر باشد نباشد خم چو در تعظیم او *** طوق لعنت در گلو مانند شیطانش کنند
ص: 701
هزار بار فزون از عداد برگ و شجر *** هزار بار فزون از شمار شعر و وبر
هزار بار فزون از حساب لیل و نهار *** هزار بار فزون از عداد حجر و مدر
هزار بار فزون از نوشته های کتب *** هزار بار فزون از حروف زیر و زبر
هزار بار فزون از غبار تودۀ خاک *** هزار بار فزون از شمار لمح بصر
هزار بار فزون از تموّج ابحار *** هزار بار فزون از خطوط نقش و صور
هزار بار فزون از صفوف خیل ملک *** هزار بار فزون تر ز انجم و اختر
هزار بار فزون تر ز قطره های سحاب *** هزار بار فزون از شعاع شمس و قمر
به هر دمی و به هر ساعتی و هر آنی *** درود باد ز ما بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حیدر
بدین شمار درود و سلام با اخلاص *** به روح فاطمه و آل مصطفی یک سر
دو صد هزار فزون زین شمار هر آنی *** به دشمنان علی لعن، تا صف محشر(1)
*****
تویی آنکه سکه سلطنت زده حق به نام تو یا علی *** که به جز خدای تو مطلع بود از مقام تو یا علی؟
تو شه زمین، تو مه سما، تو صنم شکن، تو صمد نما *** تویی آنکه دین مبین به پا شده ز اهتمام تو یا علی
تو به خلق هادی و رهبری، تو به حشر ساقی کوثری *** چه خوش است حال کسی که می، بخورد زجام تو یا علی
شده خلقت دو جهان اگر به دو حرف نیر کاف و نون *** تویی آنکه خلقت کاف و نون، شده از کلام تو یا علی
نه همین قیام وجود را تو شدی سبب ز قیام خود *** به خدا دوام وجود هم، بود از دوام تو یا علی
ص: 702
همه خاص و عام و شه و گدا، بخورند و بی عوض و بها *** همه روز روزی خویشتن، سر خوان عام تو یا علی
به دلیل وافی لا فتی، پی نفی کفر و ثبوت دین *** به معارک ازل و ابد، تویی و حسام تو یا علی
شده خلق روح الامین از آن، که به هر زمان و به هر زبان *** به پیمبران پی امر دین ببرد پیام تو یا علی
تویی آن شهی که شود عیان بصف جزا ز تو قدر و شان *** چو زنند صف همه انس و جان ز پی سلام تو یا علی
نبد ار مقام تولدت، نشدی هر آینه قبله گه *** بود احترام حریم حق، همه زاحترام تو یا علی
ره سدره روح الامین همی، بنمود طی که مگر قوی *** شودش دو بال و چو صعدان بپرد به بام تو یا علی
نازل زمین شده تا ابد همه خاک راه جهانیان *** به امید این که بروی خود نگرد حزام تو یا علی
به دو کون فخر صغیر بس، که نموده حلقه به گوش جان *** به کسی که ز جان و دل بود او غلام تو یا علی(1)
*****
ذات بی مانند حق را اعظم اسماء علی است *** انبیاء و اولیاء را عروة الوثقی علی است
از ثریا تا ثری آیات سبحان است لیک *** در میان خلق عالم، آیت عظمی علی است
آنکه فوق عرش پایین تر ز جای پای اوست *** وانکه روی دوش پیغمبر گذارد پا علی است
ص: 703
او خدا نبود ولی قرآن گواهی می دهد *** دست و چشم و قلب و جنب خالق یکتا علی است
تحت فرمان همایونش، ملائک صف به صف *** هر یکی را معطی هر رتبه والا علی است
بود از رخسار او آیات والشمس و ضحی *** نور بخش ماه و خورشید جهان آرا علی است
گر چهل جا در شبی مهمان بود نبود عجب *** کمتر از یک طرفة العینی جهان پیما علی است
گر خدا روشن کند چشم و دلی را بنگرد *** آنچه منقوش است بر اشیا نقش یا علی است
بی جهت نبود که نامش می دهد دل را جلا *** مشتق از نام علیّ عالی اعلا علی است
هر کدام از انبیاء یک جلوه ای از آن جناب *** شیث و ابراهیم و نوح و آدم و طاها علی است
آنچه نازل شد به هر پیغمبری در شأن اوست *** مصحف پیغمبران را سرِّ ما اوحی علی است
هم عصا را می کند در دست موسی اژدها ** طبق نصّ حضرتش هم حضرت موسی علی است
آن که جرأت بهر اخذ اژدهای سهمگین *** با ندای لا تخف بر او کند القا علی است
آن ید بیضای موسی ذاتاً از موسی نبود *** آن که اعطا کرد بر او آن ید بیضا علی است
آن که هنگام طفولیت میان مهد ناز *** حضرت عیسی ابن مریم را کند گویا علی است
ص: 704
گر دم عیسی به جسم مردگان جان می دهد *** صاحب آن نفحۀ جان پرور عیسی علی است
بعد پیغمبر که عبد اوست مولانا علی *** تکیه زن بر کرسی قوسین او ادنی علی است
در سیاق آیۀ معراج با دقت نگرتا *** ببینی سرّ سبحان الذی اسری علی است
تا خدا خشنود گردد، در رکوع خویشتن *** آنکه بر سائل دهد انگشتر خود را علی است
مهر او چون شهد در شکّر، نهان در جان ماست *** روح ما، ریحان ما، قرآن و دین ما علی است
من ن می گویم علی مؤمن بود یا متقی *** بلکه گویم عین ایمان، واقع تقوی علی است
از زبان خاتم پیغمبران بشنو که می گفت *** آن که فضلش نیست هرگز در خور احصا علی است
کی شود حق سخن در مدح آن سرور ادا *** مدحتش این بس که کفو حضرت زهرا علی است
هر چه در شأن علی هر کس بگوید تا ابد *** جز نمی، نبود اگر گیری که خود دریا علی است
با تمام اقتداراتی که دارد از خدای *** اولین مظلوم در دنیا و ما فیها علی است
صبر او را کمتر از نیروی بازویش مدان *** آن که دشمن را به صبر خود کند رسوا علی است
هر که از حق علی امروز بنماید دفاع *** دستگیر و یاورش در سختی فردا علی است
ص: 705
برگۀ امن از عذاب آخرت را روز حشر *** آنکه بر ما می کند از لطف خود اعطا علی است
اهل دل شو تا بیابی ده به کوی حضرتش *** هم جوار اهل، در جنت المأوی علی است(1)
*****
مقتدای حق پرستان ملجأ اهل یقین *** یاور مُستضعفان و خصم مستکبر علیست
آن که مرحب را ز پا افکند و بستودش رسول *** کند با دست یداللّهی در از خیبر علیست
والد والای سِبْطین است و بابُ الزّینَبین *** دُخت ختم المرسلین را همدم و همسر علیست
طا و ها و یا و سین و هل اتی در شأن اوست *** مُرشد جبریل و بر جنّ و بشر رهبر علیست
هم ولی کردگار و هم وصی مصطفی *** رهنما و مقتدا و سید و سرور علیست
پاسدار مرز ایمان، حکمران مُلک دین *** شهریار شهر تقوا، حجّت اکبر علیست
کان فضل و کوه حِلم و شهر علم و بحر جود *** قلزم عرفان و ایمان را بهین گوهر علیست
عالم علم لدّنی، واقف اسرار حق *** باعث ایجاد عالم، حاکم محشر علیست
ناخدای کشتی دین، لنگر ارض و سما *** آفرینش را سبب، سلطان بحر و بر علیست
سر علی، سرور علی، آقا علی، مولا علی *** جان علی، جانان علی، دلجو علی، دلبر علیست
«موسوی» بیم از حسابم نیست در یوم الحساب *** زآنکه می باشد یقینم شافع محشر علیست(2)
*****
گویند که پیغمبر ما رفت ز دنیا *** میراث خلافت به ابوبکر و عمر داد و به عثمان
نَی نَی مَلِکان، مُلک به بیگانه ندادند *** رو دفتر شاهان جهان جمله تو بر خوان
با ابن عمّ و دختر و داماد و دو فرزند *** میراث به بیگانه دهد هیچ مسلمان
*****
ص: 706
از الف: اول امام از بعد پیغمبر علی است *** آمر امر الهی شاه دین پرور علی است(1)
ب:برادر با نبی، بیرق فراز دین حق *** بحر احسان، باب لطف بی حد و بی مر علی است
ت: تبارک تاج و طاها تخت و نصرالله سپاه *** تیغ آور خسرو مستغنی از لشگر علی است
ث: ثری مقدم، ثریا متکا، ثابت قدم *** ثانی احمد، به ذات کبریا مظهر علی است
ج: جاه و قدرش گر خواهی نزد ذوالجلال *** جل شانه جز نبی از جمله بالاتر علی است
ح: حدوثش با قدم مقرون، حدیثش حرف حق *** حاکم حکم الهی، حیه در حیدر علی است
خ: خداوند ظفر، خیبر گشا، مرحب شکار *** خسرو ملک ولایت، خلق را رهبر علی است
د: داماد نبی، دست خدا، دارای دین *** داعی ایجاد موجودات از داور علی است
ذ: ذاتش ذوالجلال و ذو المنن و از ذوالفقار *** ذلت افزا بر عدوی ملحد ابتر علی است
ر: رفیع القدر و والا رتبه، روح افزا سخن *** رهبر کلّ خلائق، بر همه رهبر علی است
ص: 707
ز: زبر دست و زکی و زاهد و زهد آفرین *** زیب بخش مسجد و زینت ده منبر علی است
س: سعید و سید و سرور، سلونی انتساب *** سرّ لا رطب و لا یابس الی آخر علی است
ش: او شفیع المذنبین، شیر خدا، شاه نجف *** شمع ایوان هدایت، شافع محشر علی است
ص: او صدیق و او صبور و صالح و صاحب کرم *** صبح صادق، از درون شب پدیدآور علی است
ض: ضرغام شجاعت، بیشۀ روشن ضمیر *** ضاربی کز ضرب او مضروب لا یخبر علی است
ط: او طبیب طبع وان مطلوب ارباب طلب *** طاق نه کاخ مطبق، چرخ را لنگر علی است
ظ: ظهیر ملک و ملت، ظاهر و باطن امام *** ظل ممدود خدای خالق اکبر علی است
ع: عین الله و عالی جاه و علام الغیوب *** عالم علم الاشیا، خشک و تر علی است
غ: غران، شیر یزدان، غیرت الله المبین *** غالب اندر غزوه ها بر خصم بد گوهر علی است
ف: فصیح و فاضل و فخر عرب، میر عجم *** فارس میدان مردی، فاتح خیبر علی است
ق: قلب عالم امکان، قسیم خلد و نار *** قاضی روز قیامت، خواجۀ قنبر علی است
ک: کنز علم ماکان و علوم ما یکون *** کاشف سر و علن، از اکبر و اصغر علی است
ص: 708
ل: لطفش شامل احوال کل ما خلق *** لازم التعظیم، شاه معدلت گستر علی است
م: ممدوح صحف، موصوف تورات و زبور *** مصحف و انجیل را مصداق و هم مصدر علی است
ن: نظام نُه فلک، از نام نیکش بر قرار *** نور بخش مهر و ماه و انجم و اختر علی است
و: واجب خلقت و ممکن نما، والا گهر *** واقف از ما یوقع و از ما وقع یک سر علی استه- : هو
الهادی المضلین فی الصراط المستقیم *** هر چه بهتر خوانمش صد بار از آن بهتر علی است
ی: یدالله فوق ایدیهم یکی از مدح او *** یک سر از یا تا الف هر حرف را مضمر علی است(1)
*****
نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی *** نه مرا زبان که بیان کنم، صفتِ کمال تو یا علی
شده مات عقل موحدین، همه در جمالِ تو یا علی *** چو نیافت غیر تو آگهی، ز بیانِ حالِ تو یا علی
(نبرد به وصف تو ره کسی، مگر از مقالِ تو یا علی)
هله ای مُجلّیِ عارفان، تو چه مطلعی، تو چه منظری؟ *** هله ای مولّد عاشقان، تو چه شاهدی، تو چه دلبَری؟
ص: 709
که ندیده ام به دو دیده ام، چو تو گوهری چو تو جوهری *** چه در انبیا چه در اولیا، نه تو راست عدلی و همسَری
(به کدام کس مَثلت زنم که بُوَد مثالِ تو یا علی)
تویی آنکه غیر وجود خود، به شهود و غیب ندیده ای *** همه دیده ای نه چنین بود، شه من تو دیدۀ دیده ای
فَقرات نفس شکسته ای، سُبحاتِ وَهم دریده ای *** ز حدودِ فصل گذشته ای، به صعودِ وصل رسیده ای
(ز فنای ذات به ذاتِ حق، بُوَد اتّصال تو یا علی)
چو عقول و افئده را نشد، ملکوتِ سرّ تو مُنکشف *** ز بیانِ وصف تو هر کسی، رقم گمان زده مختلف
همه گفته اند و نگفته شد، ز کتابِ فضل تو یک الف *** فصحای دهر به عجز خود، ز ادایِ وصف تو معترف
(بُلغای عصر به نطقِ خود، شده اند لالِ تو یا علی)
تویی آن که در همه آیتی، نگری به چشم خدای بین *** تویی آن که از کُشِفَ الغطا، نشود تو را زیاده یقین
شده از وجودِ مقدّست، همه سرّ کَنزِ خفا مبین *** ز چه رو قدم به سما نزنی، بزن بدلیل این
(که به نورِ حق شده منتهی، شرفِ کمال تو یا علی)
تو چه بنده ای که خدائیت، ز خداست منصب و مرتبت *** رسدت ز مایۀ بندگی، که رسی به پایۀ سلطنت
احدی نیافت ز اولیا، چو تو این شرافت و منزلت *** همه خاندانِ تو در صفت، چو توأند مشرقِ معرفت
(شده ختم دورۀ عِلم و دین، به کمالِ آل تو یا علی)
تو همان مَلیکِ مُهیمنی، که بهشت و جنّت و نه فلک *** شده ذکرِ نام مقدّست، همه وِردِ اَلسنۀ مَلَک
ص: 710
پیِ جستجوی تو سالکان، به طریقت آمدند یک به یک *** به خدا که احمدِ مصطفی، به فلک قدم نزد از سَمَک
(مگر آنکه داشت در این سفر، طلبِ وصالِ تو یا علی)
تویی آنکه سِدرۀ مُنتهی، بُودَت بلندیِ آشیان *** رسد استغاثۀ قدسیان، به درت ز لانۀ بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات، به مکان ز مشرقِ لا مکان *** چو به اوج خویش رسیده ای، ز عِلوّ قدر و سُموّ شان
(همه هفت کرسی و نُه طبق، شده پایمال تو یا علی)
نه همین بس است که بگویمت، به وجود جود مکرّمی *** نه همین بس است که خوانمت، به ظهورِ فیض مقدّمی
تو مُنزّهی ز ثنای من، که در اوجِ قُدس قدم همی *** به کمال خویش معرّفی، به جلالِ خویش مُسلّمی
(نه مراست قدرت آنکه دم، زنم از جلال تو یا علی)
نه فرشته یافته در بشر، چو تو ذو الکرم چو تو ذو العفا *** نه بشر شنیده فرشته را به چنین صفت، به چنین صفا
به خدا ظهور عجائبی، چو تو نیست در بشر از خدا *** که تعجبست به حقّ حق، ز تو آن قناعت و این سخا
(به طراز سورۀ هل اتی، چه نکوست فال تو یا علی)
تو که از علایق جان و تن، به کمالِ قُدس مُجرّدی *** تو که بر سرائرِ معرفت، به جمالِ اُنس مُخلّدی
تو که فانی از خود و مُتّصف، به صفاتِ ذاتِ محمّدی *** به شئونِ فانیِ این جهان، نه مُعطّلی نه مقیّدی
(بود این ریاست دنیوی، غم و ابتهالِ تو یا علی)
منم آن مجرد زنده دل، که دم از ولای تو می زنم *** ره کوه و دشت گرفته ام، قدم از برای تو می زنم
ص: 711
به همین نفس که تو دادیم، نفس از ثنای تو می زنم *** شب و روز حلقه التجا، به در سرای تو می زنم
(نروم اگر بکشی مرا، ز صف نعال تو یا علی)
چه اگر مقدّر عاصیان، شده از مشیت کبریا *** درکات دوزخ جانگزا، که رقم شد از قلم قضا
چو مراست مهر تو مُهر دل، ز گنه نترسم و از جزا *** تو اگر به دوزخ عاصیان، نشوی به روز جزا رضا
(ندهد خدای ملال ما، که دهد ملال تو یا علی)
نرسید کشتی همّتم، ز یم غمت به کناره ای *** بشکست فُلک مرا فَلک، به حجاره ای ز اشاره ای
به همین خوشم که نشسته ایم، به شکسته ای و به پاره ای *** چه کنم ز غرق شدن مرا، نه علاج هست و نه چاره ای
(مگرم ز غیب مدد کند، یکی از رجال تو یا علی)
تو که آگه از نفحات حق، به سرائری و ضمائری *** نظر خدایی و مطلّع، ز بواطنی و ظواهری
تو که بر تمامت انس و جان، ز کرم معینی و ناصری *** تو که در عوالم کن فکان، به احاطه حاضر و ناظری
(ز چه رو به پرسش ما، نشود مجال تو یاعلی)(1)
*****
قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد *** دل دادم در سایه لطفش بنشینم
شیرینی جنت بود از شهد ولایت *** ایمان به جز از مهر علی پایه ندارد
گفتند علی نور بود سایه ندارد *** این شهد به جز از مهر علی لایه ندارد
ص: 712
چو علی که خوانده فرشته اش، به سمو عرش علا علی *** چو علی که گفته محمدش، ز علو حمد و ثنا علی
چو علی که آمده ذات او، چو صفات ذات خدا علی *** چو علی که خالق ذوالمنن، کندش خطاب که یا علی
به جزای حبّ تو خلق را، بدهیم خلد مخلدا
تویی آنکه آمده انبیاء، به پناه ظلّ لوای تو *** دگر اولیا شده متعصم، به قمیص ذیل ردای تو
نشود قبول خدای تو، احدی مگر به ولای تو *** زده اند مذنب و متّقی، همه خیمه گرد سرای تو
که مصون ز قهر خدا بود، هله این رواق مشیّدا
چه مقام دارد و مرتبت، ملکوت عرصۀ دنیوی؟ *** که مهیمنی چو تو اندر او، بزند سرادق خسروی
تو ورای عالَم صورتی، مَلِک ممالک معنوی *** شه من تو آمدی از قِدم، چو به عرش افئده مستوی
به درت ز کثرت جان و دل، شده جمع جنه مجنّدا
تو که در قوالب مردگان، بدهی روان به یکی ندا *** تو که روح از تن زندگان، به یکی اشاره کنی جدا
ملکوت موت و حیات را، متصرف آمدی از خدا *** سزد ار کنند جهانیان، سر و جان به خاک درت فدا
که قتیل عشق تو را بود، ز ازل حیات مؤبّدا
جمرات نار محبتت، به دلم فکنده شراره ای *** زده ای به خرمن هستیم، ز فراق، نار دوباره ای
ص: 713
نه مرا ز بند تو مخلصی، نه مرا ز درد تو چاره ای *** چه شود که افکنی از کرم، به من نزار نظاره ای
به فضای عالم مطلّقم، کشی از جهان مقیّدا
نه همین ز کثرت انس و جان، به در تو شورش و غلغله *** که ز ازدحام کروبیان، همه شب به کوی تو ولوله
ز جلال خویش فکنده ای، به جبال افئده زلزله *** به کمند و سلسله بسته ای، دل خلق سلسله سلسله
چو به گرد چهره گشوده ای، گره ها به جعد مجعدا
ز نسیم فیض کریم تو، دم عیسی آمده جان فزا *** به کف کلیم ز قدرتت، دگر آن عصا شده اژدها
به تو پوش آمده ملتجی، که ز بطن حوت شده رها *** به تو یوسف آمده مرتجی، که خلاص گشته از ابتلا
ز توجه تو خلیل را، شده نار، برد مبرّدا
ز گناه خویش اگر چه من، همه غرق بحر خجالتم *** ز ره فؤاد نموده ای، تو به عفو خویش دلالتم
تو ملیک ملک هدایتی، برهان ز قید ضلالتم *** به صراط علم و ره عمل، بکش از طریق جهالتم
مگذار در سر کفر و دین، که شوم ز جهل مردّدا
من اگر ز قید گناه خود، به جهاد نفس نرسته ام *** به امید عفو شما بود، همه بسته قلب شکسته ام
ز گناه خود شده منفعل، به در امید نشسته ام *** عملم ثناست بر آل تو، خود از این عمل به تو بسته ام
نَبُرد فؤاد تو از تو دل، بود ار قبول و گر ردا(1)
ص: 714
*****
چون علی در عالم خلقت کسی مظلوم نیست *** هیچ کس مانند او از حق خود محروم نیست
از جنایاتی که دشمن کرد در حق علی *** در تواریخ مدون، صد یکش مرقوم نیست
غصه های او عیان از گفته های وی که گفت *** زندگی جز استخوانی مانده در حلقوم نیست
جانشین مصطفی در خانه شد عزلت نشین *** بین حکام الهی یک چنین محکوم نیست
صبر یزدان کرد نیروی یدالله را مهار *** شیر حق در چنگ روبه، بی جهت مظلوم نیست
شاه مردان، قهرمان خیبر و بدر و احد *** بی سبب ساکت به پیش مردکی میشوم نیست(1)
*****
هر آن که پیراهن مهر تو به تن نکند *** به صد کفن اگر آید به حشر عریان است
*****
والله علی به ملک امکان شاه است *** داماد و پسر عم رسول الله است
هر کس به ولایت و امامت علی شکاک است *** ناپاک و حرام زاده و گمراه است
*****
ما عالم کون زیر و بالا کردیم *** با نور محمدی تولی کردیم
عالم همه صورتند و معناست علی *** از هر چه به جز علی تبری کردیم
*****
کیست بعد از مصطفی مولای ما الّا علی *** برگزید از خلق عالم خالق یکتا علی
سعدیا شرمی بدار آخر چه می ترسی بگو *** نیست بعد از مصطفی مولای ما الّا علی
*****
ص: 715
یا امیرالمؤمنین یا ذا الکرم *** یا امام المتقین یا ذا النعم
اننا جئناک فی حاجاتنا *** لا تخیّبنا و قل فیها نَعَم
*****
سرمایه انبیا ولای تو علی است *** عارف به مقام تو خدای تو علی است
با عرش قیاس کردنت بی وجه است *** چون عرش خدای خاک پای تو علی است
*****
حیدر تویی، صفدر تویی، هم ساقی کوثر تویی *** بعد از پسر عمت نبی، از عرش بالاتر تویی
هم هل اتی، هم واقعه، آیات قرآنی همه *** تورات و انجیل و زبور، هم باعث قرآن تویی
*****
گر حب علی به دل به قدر عدس است *** در روز جزا علی بر او دادرس است
میزان عمل علی است در روز جزا *** در خانه اگر کس است یک حرف بس است
*****
گر همه عمرت عبادت کنی *** کعبه دو صد بار زیارت کنی
گر نبود مهر علی بر دلت *** آتش سوزنده بود منزلت
*****
بر دوزخ و فردوس قسیم است علی *** بر عالم ایجاد زعیم است علی
شمشیر کجش راست کند قامت دین را *** میزان و صراط مستقیم است علی
*****
ذکر فضائل اسدالله طاعت است *** مدح علی و آل شنیدن عبادت است
بودن به ذکر حیدر کرار یک نفس *** حقا برابر صد سال عبادت است
*****
شهی که بگذرد از نه سپهر افسر او *** اگر غلام علی نیست خاک بر سر او
محبت شه مردان مجو ز بی پدری *** که دست غیر گرفته پای مادر او
*****
ص: 716
خورشید کمال است نبی، ماه ولی *** اسلام محمد است و ایمان علی
گر بینه در این سخن می طلبی *** بنگر که ز بینات اسماست جلی
*****
ای حیدر شهسوار وقت مدد است *** ای زبده هشت و چار وقت مدد است
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار *** ای صاحب ذوالفقار وقت مدد است
*****
اوصاف علی به گفت وگو ممکن نیست *** گنجایش بحر در سبو ممکن نیست
من ذات علی به واجبی نشناسم *** اما دانم که مثل او ممکن نیست
*****
نُه چرخ که بر فراز هم نُه طبق است *** از دفتر مدح مرتضی یک ورق است
دیدار حق اَر طلب نمایی *** حق را در شخص علی ببین که مرآت حق است
*****
توحید که لااله الا الله است *** شرطش به خدا علی ولی الله است
اسماء دوازده امام معصوم *** توضیح محمد رسول الله است
*****
خورشید چراغکی ز دربار علی است *** مه نقطه کوچکی ز پرگار علی است
آن کس که به دل مهر علی را دارد *** همسایه دیوار به دیوار علی است
*****
حدیث فضل علی را تمام نتوان کرد *** اگر مداد شود ابحر و قلم اشجار
گمان مکن که در این گفت وگو بود اغراق *** چنین به ما خبر آمد ز احمد مختار
*****
چون نجات هر دو عالم شد ولای مرتضی *** در دو عالم مگسل از دامان او دست ولا
ساقی کوثر امیرالمؤمنین سالار کلّ *** سرور عالم ولی الله اعظم مرتضی
*****
از خدا خواهم که در هنگام مرگ و احتضار *** بر زبان گردد روانم حرف آخر یا علی
پس چو در قبرم ملک پرسد ز مولا و امام *** گویمش والله علی بالله علی تالله علی
ص: 717
*****
ولی ذات سرمد کسی به جز علی نیست *** چشم و چراغ احمد کسی به جز علی نیست
برادر محمد کسی به جز علی نیست *** همتای دختر او کسی به جز علی نیست
*****
تمام آیه قرآن همین است*** به قرآن حرف یزدان این چنین است
به کوری دو چشم خصم مولا *** فقط حیدر امیرالمؤمنین است
*****
همین است و همین است و همین است *** تمام دین امیرالمؤمنین است
همین است و همین است و جز این نیست *** به جز حیدر امیرالمؤمنین نیست
تمام لذت عمرم همین است *** که مولایم امیرالمؤمنین است
*****
بر دست نبی چو جلوه بنمود علی *** لب باز نمود و دیده بگشود علی
از سوره مؤمنون تلاوت فرمود *** زیرا که امیرمؤمنان بود علی
*****
گوش که تا گویمت ای دل آگاه *** تا که نگردی در این راه تو گمراه
جزو اذان نیست بلکه جان اذان است *** اشهد ان علیاً ولی الله
*****
ص: 718
ص: 719
▪قرآن کریم
▪انوار المواهب ،چاپ سنگی
▪بحارالانوار العلامة المجلسي ، بيروت - لبنان، مؤسسة الوفاء، 1403 – 1983م.
▪البرهان، بحرانی ، سید هاشم بن سليمان ، قم ، مؤسسه بعثه، 1374 ش
▪تحفة الاحباب ، قمى، شيخ عباس ، تهران، دار الكتب الاسلامية ، 1370 ش.
▪تفسيرفرات كوفى ، الكوفي ، فرات بن إبراهيم، طهران، نشر، ارشاد الإسلامي، 1410 – 1990 م.
▪تفسير نور الثقلين ، جمعة العروسى الحويزي، عبد على بن، قم، اسماعیلیان،1415 ق.
▪الغدير، الشيخ الأميني ، بيروت - لبنان، دار الكتاب العربي، 1977 - 1397 م.
▪فوائد الرضویه ، حاج شیخ عباس قمی، انتشارات مرکزی
▪قصص العلماء ، ميرزا محمد تنکابنی، انتشارات اسلامیه
▪الكافى ، كلینی، محمد بن يعقوب ، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.
▪کشکول امامت ، حاج سید عزیز الله امامت، اسلامیه، 1351 ش
▪الكنى والالقاب ، حاج شیخ عباس قمی، ناشر: مكتبة الصدر
▪مجالس المؤمنين ، قاضی سید نورالله شوشتری، اسلامیه تهران 1354 ش
▪مرآة العقول ، محمد باقر مجلسى، دار الكتب الاسلامیه ، 1356 ش.
▪من لا يحضره الفقيه ، شيخ صدوق، دار الكتب الاسلاميه، 1383ش.
▪وسائل الشيعه ، العاملي، الحر، بيروت - لبنان، دار إحياء التراث العربي، 1403 _ 1983 م.
ص: 720