وقت رهایی: اهمیت مجلس دعا برای ظهور امام مهدی (عج)

مشخصات کتاب

سرشناسه: خدامیان آرانی، مهدی، 1353

عنوان و نام پديدآور: وقت رهایی: اهمیت مجلس دعا برای ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) / مهدی خدامیان آرانی

مشخصات نشر: مشهد: اعتقاد ما، [با همکاری] قم، موسسه علمی- فرهنگی موعود

ثقلین، 1401

مشخصات ظاهری: 108 ص.

ISBN : 978-622-5981-09 -6

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: عنوان دیگر: اهمیت مجلس دعا برای ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

یادداشت: کتابنامه.

موضوع: مهدویت - انتظار Mahdism -- Waiting

موضوع: محمدبن حسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، امام دوازدهم، 255ق Muhammad ibn Hasan, Imam XII .

موضوع: دعا - تاثیر Prayer -- *Influence

موضوع: دعاها - خواص.

شناسه افزوده: موسسه علمی- فرهنگی موعود ثقلین

رده بندی کنگره: BP 224/4

رده بندی دیویی: 462 / 297

شماره مدرک: 9288538

کاری از مؤسسه علمی - فرهنگی موعود ثقلین

عنوان کتاب: وقت رهایی

تألیف: دکتر مهدی خدّامیان آرانی

ناشر: اعتقاد ما

مدیر هنری: محمد عبّاس زاده

تیراژ: 2000

نسخه بهاء: 40000 تومان

نوبت چاپ: اول، زمستان 1401

ISBN: 978-622-5981-09-6

مشهد: تقاطع شهدا، خیابان بهجت، بین کوچه 4 و 6، نشر اعتقاد ما

09352224629-05132225610 * nashre-eteghadema@yahoo.com

قم: خیابان کلهری بعد از کوچه 43 خیابان حیدریان بین ک 3 و 5

09369894472-09388154652 * ketabashura@hotmail.com

قم: خیابان سمیه، خیابان رجائی، کوچهٔ پنجم، پلاک 51، مؤسسهٔ موعود ثقلین

09191607616 * moudethagalain

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

سیما بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

ان اصبحتم لاترون منهم احداً فاستغیثوا بالله و عزوجل

اگر روزی آمد که هیچکدام ار امامان را ندیدید، به درگاه خدا استغاثه کرده و پناه ببرید!

کمال الدین و تمام النعمة ج1، ص328

ص: 2

وقت رهايى

اهميّت مجلس دعا براى ظهور مهدى(عليه السلام)

دكتر مهدى خُدّاميان آرانى

ص: 3

ص: 4

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيمِ

آيا شما از پيامى كه امام زمان براى ما فرستاده اند باخبر هستيد؟ آيا مى دانيد كه آن حضرت از ما خواسته است تا براى ظهور او زياد دعا كنيم؟ به راستى چه رمز و رازى در اين ميان است كه آن حضرت از ماچنين خواسته است؟ دعا براى ظهور چه روشى دارد و ما بايد چگونه دعا كنيم؟

پاسخ اين سوالات را در اين كتاب مى توانيد بيابيد، در اين كتاب مى خواهم از راز غفلتى كه بيش از هزار سال است شيعه به آن گرفتار است سخن بگوييم و از هجوم سپاه شيطان براى غافل كردن شيعيان پرده بردارم.فرياد من از سرگردانى شيعه بين امور مهم و بين امر مهم تر است، بايد چشم ها را شست، بايد به اين موضوع به گونه اى ديگر نگريست. ما گرفتار تقصيرى بزرگ شده ايم و در حق امامِ خود كوتاهى كرده ايم، در روزگارى كه امام ما در زندان سختى ها گرفتار است ما عهد خود را از ياد برده ايمو براى ظهور او، زياد دعا نمى كنيم.

ص: 5

ما از ياد برده ايم كه نبايد به روزگار غيبتِ امام، عادت كنيم، بلكه بايد به خدا شِكوه كنيم، اين روزگار، روزگار ناكامى هاى انسان است، انسانيّت ها بر باد رفته است، اميدها از همه كس و همه جا قطع شده است، بايد به خدا پناه ببريم و از سويداى دل ازاو بخواهيم آقاى ما را به ما بازگرداند.

اميدوارم اين كتاب قدمى هر چند كوتاه براى بيان اهميّت دعا براى ظهور آن يار سفر كرده باشد!

قم - مهدى خدّاميان

اسفند سال 1399 هجرى شمسى

ص: 6

قسمت 1

به من نگاه مى كنى، اين همه كتاب و كاغذ همراه خود به اينجا آورده ام، تعجّب كرده اى، پس چنين مى گويى: آقاى نويسنده! همه به مسجد جمكران مى آيند تا نماز بخوانند و دعا كنند، تو اينجا آمده اى كه بنويسى؟! نوشتن را براى خانه بگذار و اينجا نماز بخوان.به تو حقّ مى دهم، ولى نكته مهم اين است كه من در خانه نمى توانم اين كتاب را بنويسم، هراس مرا فرا مى گيرد، من از دست دشمن به اينجا پناه آورده ام.

كدام دشمن؟ دشمنى كه از هر دشمنى، دشمن تر است، دشمنى كه سوگند ياد كرده است نسل بشر را به تباهى بكشد، من از دست شيطان به اينجا پناه آورده ام.يادت هست كه چند بار به تو گفتم مى خواهم اين كتاب را بنويسم، تو هر بار كه مرا مى ديدى از من درباره آن سؤال مى كردى و من هم به تو جوابى مى دادم كه نااميد مى شدى،

ص: 7

شيطان همه قدرتش را به ميدان آورده بود، او نمى گذاشت من كارى انجام بدهم.

تو كه دوست من هستى مى دانى كه وقتى نمى توانمبنويسم چقدر زندگى برايم سخت مى شود، هيچ كس به اندازه يك نويسنده كه نمى تواند بنويسد زجر نمى كشد، يادت هست يك بار به تو گفتم آرزو نكن نويسنده باشى، زيرا طاقت اين زجر را ندارى، حالا كه دانستم كه چقدر مقصّر هستم و چرا زودتر در اين باره ننوشته ام، بيشتر زجر مى كشم، من بايد خيلى زودتر در اين درباره،كتاب مى نوشتم، خيلى دير دست به قلم بردم.

امّا چه جلسه خوبى بود! ديشب را مى گويم كه با هم به مجلس روضه رفتيم، ديدى كه من چقدر مضطر بودم، در دلم غوغايى بود، خيلى التماس كردم كه بتوانم از اين مرحله عبور كنم، وقتى روضه تمام شد به دلم افتاد كه بايد به مسجد جمكران بروم، فاصله خانه من تا مسجدجمكران 110 كيلومتر است، براى همين بود كه كتاب هايم را در دست گرفتم و به اين مسجد كه خانه امام زمان است پناه آوردم.

هر كس در اين مسجد نماز بخواند مانند اين است كه در خانه كعبه نماز خوانده است، اين سخن از حضرت مهدى(عليه السلام) است.(1)

من بر اين باورم كسى كه به اينجا پناه بياورد، ديگرشيطان از او نااميد مى شود، من به اينجا پناه آورده ام. اكنون تو به من آفرين مى گويى، ديگر مى دانى كه اگر من خودم باشم و خودم، چقدر ناچيز و ضعيف و ناتوانم، من از شكست خود سخن گفتم، زيرا از

ص: 8


1- . فمن صلاها فكانما صلى فى البيت العتيق: بحار الانوار ج 53 ص 230.

خود هيچ ندارم و يك نهيب شيطان مرا بيچاره مى كند!

اگر قرار باشد كه ميدان مبارزه را ترك نكنم و بهجنگ شيطان بروم، اوّل بايد خودم را بشكنم، به ضعف و ناتوانى خود اقرار كنم، من نوكرى ناچيزم، من نمى نويسم كه آقايى كنم، بلكه مى نويسم تا نوكرى خود را نشان بدهم، من نوكر درِ خانه مولايم مهدى(عليه السلام) هستم، براى همين وقتى بى پناه شدم به او پناه مى آورم، اكنون در خانه اومنزل كردم تا يارى ام كند كه بتوانم بنويسم.

* * *

از كجا مى دانستى كه من چاى مى خواهم، ممنونم كه رفتى و اين ليوان چاى را برايم تهيه كردى، خسته راه بودم، چند ساعت هم مطالعه كرده ام، حالا مى خواهم بنوسم، اين چاى چقدر مى چسبد! خدا تو را از من نگيرد! اگر تو نباشى با چهانگيزه اى بنويسم؟ يادت هست يك بار برايت گفتم كه اگر تو نباشى، نويسندگىِ من، بيهوده مى شود، من خوشبخت ترين نويسنده جهان هستم چون دوستى مانند تو دارم كه پا به پاى من مى آيى و مرا تنها نمى گذارى.

مطالب زيادى در ذهن من هست كه بايد آنها را بازگو كنم، نياز به زمان دارم تا بتوانم مطالب را حلاجى كنمو آنها را در جاى خود بازگو كنم، ممنونم كه حوصله به خرج مى دهى و همراه من هستى.

نگاهت مى كنم، مى دانم كه سؤالى دارى، مى خواهى با من حرف بزنى، سؤالت 13را بپرس من گوش مى كنم:

ص: 9

آقاى نويسنده! اين همه كتاب نوشته مى شود، خودت بيش از صد كتاب نوشته اى،هيچ كجا شيطان تو را زمين نزد، پس چرا براى نوشتن اين كتاب كم آوردى؟ مگر تو مى خواهى از چه مطلب مهمى بنويسى؟ چرا مى گويى شيطان با تو اين گونه، دشمنى كرده است؟

شخص جواهرفروشى در بازار، مغازه اى داشت، او نوكرى داشت كه گاهى او را به دنبال كارى مى فرستاد، يك روز به نوكر خود، دُرّگران قيمتى داد تا آن را به جايى ببرد، دزدى در كمين آن نوكر بود، آن دزد مى دانست كه آن دُرّ چقدر قيمتى است و مى توان با آن، نصف بازار آن شهر را خريد، خود آن نوكر كه ارزشى نداشت، آن دُرّ كه ساعتى در دست او بود، قيمتى بود، وقتى شيطان فهميد كه مى خواهم از رازى ارزشمند بنويسم به ميدان آمد و اين گونه مرا آزار داد.بيش از اين تو را معطل نمى كنم، موضوع اين كتاب درباره اهميّت مجلس دعا براى ظهور است، اين كتاب مى خواهد كليد ظهور آن حضرت را به جامعه معرفى كند و همه را تشويق كند تا براى ظهور آن حضرت، زياد دعا كنند، دعا براى ظهور، آدابى دارد كه بايد آن را آموخت، ما در هنگام دعاى ظهور از سختى ها وگرفتارى ها به خدا شكايت كنيم و از او بخواهيم اين گرفتارى ها را برطرف كند، بايد از مصيبت ها و گرفتارى هاى مولاى خود باخبر بشويم، بايد بدانيم مولاى ما در زندان سختى ها گرفتار شده است، پس براى نجات او دست به دعا برداريم، بايد

ص: 10

به بيچارگى خود نيز پى ببريم و از خدا بخواهيم به اين بيچارگى مارحم كند. من مى خواهم درباره اين مطالب سخن بگويم، تك تك اين مطالب را شرح دهم تا معناى آن واضح و روشن شود.

قبل از هر چيز بايد برايت بگويم كه روز ظهور، روز مرگ شيطان است، براى همين است كه او هر كارى كه بتواند انجام مى دهد تا شيعيان كمتر براى ظهور دعا كنند، او همه توان و نيروىخود را به ميدان مى آورد تا ظهور، عقب بيفتد! او سوگند ياد كرده است كه نسل بشر را به تباهى بكشد، اگر يك روز هم ظهور عقب بيفتد او تعداد بيشترى را مى تواند به خاك سياه بنشاند، او مانند گرگى است كه به طعمه هاى زيادتر فكر مى كند، او دشمن سعادت بشر است...

* * *

در قرآن در آيه 80 سوره «ص» داستان شيطان بازگو شده است، همه ما مى دانيم كه وقتى خدا آدم(عليه السلام) را آفريد فرمان داد تا همه فرشتگان بر او سجده كنند، شيطان در آن زمان در ميان فرشتگان بود، اين دستور خدا شامل حال او هم مى شد، ولى شيطان بر آدم(عليه السلام) سجده نكرد، خدا به او چنين گفت: «اى شيطان ! از مقامفرشتگان من دور شو ! تو شايستگى اين مقام را ندارى، تو از درگاه من دور شده اى و تا روز قيامت، لعنت من بر تو خواهد بود».

شيطان در پاسخ گفت: «خدايا! مرا تا روز قيامت مهلت بده و زنده بدار!»، خدا به او گفت: «من به تو مهلت مى دهم، امّا نه تا روز

ص: 11

قيامت، بلكه تا روز مشخّصى به تو فرصت مى دهم و جانتو را نمى گيرم، تو فقط تا آن روز زنده مى مانى».(1)

آيا مى دانى چرا خدا به شيطان مهلت داد؟ شيطان سال ها خدا را عبادت كرده بود، او دو ركعت نماز خوانده بود كه چهار هزار سال طول كشيد. اين يك قانون است: خدا هرگز به كسى ظلم نمى كند، او عادل است و اگر كسى كار خوبى انجام دهد، نتيجه آن رابه او مى دهد، شيطان در مقابل اين عبادت ها، از خدا خواست كه به او عمرى طولانى بدهد، خدا تقاضاى او را طبق قانون عدالت پذيرفت.(2)

چرا عبادت هاى شيطان سبب نجات او نشد؟ او در اين عبادت ها، اخلاص نداشت و اين عبادت ها را براى خدا انجام نمى داد، او مى خواستتا در ميان فرشتگان به خوبى مشهور شود. اگر عبادت او از روى اخلاص بود، قطعاً سبب نجات او مى شد.

از طرف ديگر، شيطان از خدا خواست كه تا روز قيامت به او مهلت بدهد، امّا خدا به او تا زمان مشخّصى فرصت داد. آن زمان مشخّص، روزگار ظهور مهدى(عليه السلام)است، در آن روزگار، شيطان همه پيروان خود راجمع مى كند و به جنگ مهدى(عليه السلام)

ص: 12


1- . ص : آيه 81 - 75: قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ (75 ) قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَار وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِين (76 ) قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (77 ) وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ (78 ) قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (79 ) قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (80 )إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81 )
2- . جعلت فداك بماذا استوجب إبليس من الله أن أعطاه ما أعطاه ؟ فقال: بشئ كان منه شكره الله عليه، قلت: وما كان منه جعلت فداك ؟ قال: ركعتين ركعهما في السماء في أربعة آلاف سنة: وسائل الشيعة ج 4 ص 37، بحار الأنوار ج 11 ص 142 جامع احاديث الشيعة ج 14 ص 367، تفسير القمي ج 1 ص 42، التفسير الصافي ج 2 ص 185.

مى آيد، جنگى در مى گيرد و شيطان از لشكر مهدى(عليه السلام)شكست مى خورد، ياران مهدى(عليه السلام)شيطان را نزد آن حضرت مى آورند، آن روز، روز مرگ شيطان است، مرگى كه با ذلّت و خوارى همراه است، آن شيطانى كه تكبّر و غرور داشت خوارىو ذلّت را به چشم مى بيند و براى هميشه دنيا از شرّ او راحت مى شود.(1)

آرى، روز ظهور، روز مرگ شيطان است، براى همين است كه او هر كارى مى كند و هر نقشه اى مى كشد تا شيعيان براى ظهور دعا نكنند، شيطان به خوبى مى داند كه اگر شيعيان يكدل شوند و همه براى ظهوردعا كنند، خدا هر چه زودتر به وعده اش عمل مى كند و روزگار غم ها و گرفتارى ها به سر مى آيد و مهدى(عليه السلام) ظهور مى كند، آن وقت است كه شيطان به سزاى اعمالش مى رسد، پس براى همين تلاش مى كند تا شيعيان را به خواب غفلت فرو ببرد، او كارى مى كند كه كمتر كسى براى ظهور دعا كند، او مى داند كه دعارمز ظهور است، پس مردم را غافل مى كند...

* * *

نگاهى به من مى كنى، اكنون ديگر حق را به من مى دهى، رو به من مى كنى و مى گويى: اگر قرار باشد اين كتاب كارى كند تا عدّه اى از خواب غفلت بيدار شوند، پس خوب كارى كردى كه به مسجد جمكران كه خانه امام زمان است پناه آوردى!

ص: 13


1- . الوقت المعلوم يوم قيام القائم فإذا بعثه اللّه كان في مسجد الكوفة و جاء إبليس حتّي يجثو علي ركبتيه فيقول يا ويلاه من هذا اليوم فيأخذ بناصيته فيضرب عنقه فذلك يوم الوقت المعلوم: تفسير العياشى ج 2 ص 242، بحار الانوار ج 52 ص 376.

خوشحال مى شوم كه ديگر منظور مرا متوجّه شدى، من در نوشتن هيچ كتابى مانند اين كتاب، اين قدر اذّيت نشدم! بارها خواستم بنويسم، امّا هر بار، مانعى پيش مى آمد، آن قدر اين ماجرا تكرار شد تا سرانجام به مسجد جمكران پناه آوردم، در اينجا نماز خواندم، توسّل پيدا كردم و الحمد لله اكنون دارم مى نويسم...

* * *

يادش به خير! سى سال قبل جوانى بودم كه در جستجوى علم و معرفت، تكاپو داشتم، يك روز به ديدار يكى از دوستانم رفته بود كه سخن از سختى هاى اين دنيا به ميان آمد، انسان در اين دنيا چقدر بلا و گرفتارى مى بيند، خدا انسان را از ملكوت به اين دنيا آورد تا در اين مسير به كمال برسد، ولى گاهى اينبلاها و مشكلات بر انسان خيلى سخت جلوه مى كند، دوستم آن روز گفت: «ارزش دارد كه انسان براى رسيدن به مسجد جمكران به اين دنيا بيايد و همه اين سختى ها را تحمّل كند»، اين سخن چقدر به دلم نشست، آرى، درست است كه زندگى دنيا پر از سختى است ولى ارزش دارد كه انسان همه اين سختى ها را تحمل كند و در عوض دراين مكان مقدّس حضور پيدا كند، مسجد جمكران آن قدر شرافت دارد كه براى رسيدن به آن شرافت، تحمّل سختى هاى دنيا آسان جلوه مى كند.

دوستم به من مى گفت: سعى كن در محل قديمى مسجد جمكران حضور پيدا كنى، درست است كه مكان هاى ديگر مسجد هم شرافت دارد، امّا آن محل قديمى مسجد كه به دست امام زمان(عليه السلام)به عنوان مسجد مشخّص شده است قطعه اى از ملكوت است. من هر وقت به مسجد

ص: 14

جمكران مى روم به مسجد اصلى مى روم و در قسمت نزديك محراب اصلى نماز مى خوانم (اگر كسى از خادمان مسجد درباره اين قسمت اصلى سؤال كند، او را راهنمايى مى كنند). الان مسجد خلوت است و من درهمان قسمت نشسته ام، اينجا جلوه بهشت نيست، بلكه جلوه بالاترين جايگاه بهشت است...

ص: 15

ص: 16

قسمت 2

چقدر شيطان استاد است!! او چقدر در غافل كردن مردم، هنر دارد، او هر كسى را به چيزى مشغول مى كند تا مبادا دعاى براى ظهور، فراگير شود! اوّلين كار او اين است كه تهمت هاى ناروا به مهدى(عليه السلام) مى زند، كارى مى كند كه مردم خيال كنند وقتى مهدى(عليه السلام)بيايد حمام خون راهمى اندازد و بيشتر مردم روى زمين را مى كُشد.

در حالى كه آن حضرت، مهربان تر از همه است، او با كسانى كه ظالم و ستمگرند و با حق و حقيقت دشمنى دارند سر جنگ دارد، او مى آيد تا اشك از صورت يتيم پاك كند و دل شكسته مظلوم را شاد كند و ياور بى پناهان باشد ، او مى آيد تا با ظلم ها و بى عدالتى ها مبارزه كند،كسانى كه خونِ مردم را در شيشه كرده اند حاضر نيستند از قدرت كنار بروند، آنان هستند كه جنگ را آغاز مى كنند، مهدى(عليه السلام) از خود و يارانش دفاع مى كند و آنان را به پذيرش حق دعوت مى كند، امّا آنان حق را نمى پذيرند و كار به جنگ مى رسد و آن ستمكاران به سزاى اعمالشان مى رسند.

ص: 17

* * *

حتماً نام سفيانى را شنيده اى؟ او چند ماه قبل از ظهور مهدى(عليه السلام)قيام خواهد كرد، هدف او اين است كه از برقرارى عدالت مهدوى جلوگيرى كند، او دشمن اصلى مكتب تشيع است، از سوريه به سمت عراق مى آيد، شهر كوفه را تصرف مى كند، شيعيان زيادى را به شهادت مى رساند، اوجنايت هاى بيشمارى انجام مى دهد، حمام خون به راه مى اندازد، خون بى گناهان زيادى را به زمين مى ريزد.

وقتى مهدى(عليه السلام) ظهور مى كند به سوى كوفه مى آيد، اينجاست كه سفيانى تصميم مى گيرد توبه كند و جان خويش را نجات دهد، به نظر شما آيا مهدى(عليه السلام)توبه او را قبول مى كند؟سفيانى از سپاهيان خود جدا مى شود و تنهاىِ تنها به سوى مهدى(عليه السلام) مى آيد و با آن حضرت گفتگو مى كند و توبه خود را اعلام مى دارد، اينجاست كه مهدى(عليه السلام) او را مى پذيرد..(1)

اين چه مهربانى است كه در دل مهدى(عليه السلام)است كه حتى سفيانى را هم مى بخشد! پس چرا عدّه اى،مردم را از شمشير آن حضرت ترسانده اند؟ چرا عدّه اى آن تهمت هاى ناروا را پذيرفته اند؟ شيطان چقدر در كارش استاد است! خدا او را لعنت كند كه چگونه جلوه مهربانى مهدى(عليه السلام)را نزد مردم خراب مى كند و ترس و وحشت در دل مردم مى اندازد.

همين شيطان سرانجام باعث بدبختى سفيانى مى شود،وقتى سفيانى به نزد سپاهيان خود بازمى گردد، يارانش از او مى پرسند:

ص: 18


1- . إذا بلغ السفياني... يتجرّد بخيله حتّى يلقى القائم...: بحار الأنوار ج 52 ص 388.

-- جناب فرمانده! سرانجام كار شما چه شد؟

-- من تسليم شدم و با امام بيعت كردم.(1)

-- چه كار اشتباهى كرديد و ذلّت را براى خود خريديد.

-- منظور شما چيست؟

-- شما فرمانده لشكرى بزرگ بوديد و ما همه گوش بهفرمان تو بوديم; امّا اكنون سربازى بيش نيستى كه بايد از فرمانده خود اطاعت كنى !(2)

آرى، شيطان بار ديگر او را فريب مى دهد، او مقدارى فكر مى كند و سرانجام عهد و پيمان خود را مى شكند و تصميم مى گيرد بار ديگر به شهر كوفه يورش ببرد و با امام بجنگد، ولى او در اينجنگ شكست مى خورد و اين بار به سزاى اعمالش مى رسد.

* * *

شيطان چه تهمت هاى ناروايى را به مهدى(عليه السلام)زده است، او سخنان باطلى را به ذهن بعضى ها تلقين كرده است و عدّه اى مى گويند: «دعا نكن مهدى بيايد، زيرا اگر او بيايد، اول گردن من و تو را مى زند»،«وقتى مهدى بيايد حمام خون راه مى اندازد» و... اين تهمت هاى ناروا را چه كسى درست كرده است؟ همان شيطان كه دشمن اصلى مهدى(عليه السلام) است، دشمن

ص: 19


1- . فيجيء السفياني فيبايعه ، ثمّ ينصرف إلى أصحابه: بحار الأنوار ج 52 ص 388.
2- . ثمّ ينصرف إلى أصحابه فيقولون: ما صنعت؟ فيقول: أسلمت وبايعت،فيقولون له: قبّح الله رأيك، بينما أنت خليفة متبوع فصرت تابعاً: بحار الأنوار ج 52 ص 388.

كار خودش را مى كند، از او توقعى نيست، درد اين است كه چرا گروهى از شيعيان اين تهمت هاى ناروا را قبول كرده اند، واى بر ما كه چقدر در حق امام مهربانخود ظلم مى كنيم و سخن هاى دروغى را كه شيطان آن را رواج داده است مى پذيريم، به راستى آيا مگر مهدى(عليه السلام) فرزند پيامبر رحمت نيست؟ او مى آيد كه به شيوه پيامبر عمل كند، همان پيامبرى كه منادى مهربانى بود.

ظهور، زيباترين اتّفاق در جهان است، يك شيعه بايد دلش از ظهور شاد شود زيراهمه زيبايى ها در آن زمان اتّفاق مى افتد، امّا اين شيطان چه كرده است، او كارى كرده است تا كسانى كه بايد مشتاق ظهور باشد، از ظهور مى هراسند! دوران ظهور، دوران عزت شيعه است، آن روزگار، روزگار رهايى است و عدالت در همه جا سايه مى گستراند، امّا ما مى بينيم كه ستم ديدگان از ظهور در هراس هستند، اين همان برنامه اى است كه شيطان آن را اجرا كرده است، بيشتر كسانى كه قرار است براى ظهور دعا كنند همين ستم ديدگان هستند كه ظهور نجات بخش آنان از دست ظلم ها و ستم ها است ولى همين ستم ديدگان را از ظهور ترسانده اند...

* * *

وقتى ما از زيبايى هاى روزگار ظهور سخنمى گوييم نقشه شيطان دروغگو را بى اثر مى كنيم، ما بايد به همه بگوييم كه در روزگار ظهور چه اتّفاقاتى روى مى دهد، همه خوبى ها در آن روزگار است، وقتى مولاى ما ظهور كند، همه مردم زمين در شادى و نشاط

ص: 20

خواهند بود، زيرا آن زمان، حكومت عدل برقرار مى شود و از ظلم و ستم، نشانى نخواهد بود.(1)

آرى، در آن دوران، فقر از ميان مى رود، مردم، ديگر فقيرى را نمى يابند تا به او صدقه بدهند. مردم به جاى عشق به دنيا، عاشق عبادت مى شوند و كمال خويش را در عبادت و بندگى خدا جستجو مى كنند و هرگز گناه نمى كنند.(2)فرشتگان همواره بر انسان ها سلام مى كنند و در مجالس آنها شركت مى كنند. قلب مردم آن قدر پاك شده است كه مى توانند فرشتگان را ببينند.(3)

خداوند دست رحمت خويش را بر سر مردمان مى كشد و عقل همه انسان ها كامل مى شود. علم و دانش رشد زيادى مى كند به طورى كهدانش بشر، ده ها برابر مى شود.(4)

ص: 21


1- . الخير كلّه في ذلك الزمان يقوم قائمنا: الغيبة ص 213، يفرح به أهل السماء والأرض ، والطير في الهواء ، والحيتان في البحر: الملاحم والفتن ص 281، لا تذهب الدنيا حتّى يملك رجل من أهل بيتى... اسمه اسمي يملأ الأرض عدلاًوقسطاً...: فتح الباري ج 13 ص 185، المعجم الصغير ج 2 ص 148، صحيح ابن حبّان ج 15ص 238، المعجم الأوسط ج 4 ص 256، تفسير الرازي ج 2 ص 28، الجرح والتعديل ج 2 ص 494، تاريخ بغداد ج 1 ص387، سير أعلام النبلاء ج5 ص 116.
2- . لا يجد الرجل منكم يومئذ موضعاً لصدقته ولا لبرّه ; لشمول الغنى جميع المؤمنين: الإرشاد ج 2 ص 384، بحار الأنوار ج 2 ص 384، يطلب الرجل منكم من يصله... فلا يجد أحداً يقبل منه: الإرشاد ج 2 ص 381، بحار الأنوار ج 52 ص 337، يحسن حال عامّة الناس... لا يُعصى الله في أرضه...: بحار الأنوار ج 52 ص 128.
3- . إذا قام القائم ، يأمر الله الملائكة بالسلام على المؤمنين والجلوس معهم في مجالسهم...: دلائل الإمامة ص 455.
4- . إذا قام قائمنا وضع الله يده على رؤوس العباد ، فجمع بها عقولهم...»: الكافي ج 1 ص 25، كمال الدين ص 674، الخرائج والجرائح ج 1 ص 24، العلم سبعة وعشرون حرفاً ، فجميع ما جاءت به الرسل حرفان ، فلم يعرف الناس حتّى اليوم غير حرفين ، فإذا قام القائم أخرج الخمسة والعشرين حرفاً فبثّها في الناس...: مختصر بصائر الدرجات ص 117، بحار الأنوار ج 52 ص 336.

خداوند قواى بينايى و شنوايى مردم را زياد مى كند تا آنجا كه مردم بدون هيچ گونه وسيله اى، در هر كجاى دنيا كه باشند مى توانند امام را ببينند و كلام او را بشنوند.(1)

فرشتگان كسانى را كه دوست دارند خدمت امامبرسند به كوفه مى برند، در هيچ جاى دنيا، بيمارى ديده نمى شود و همه در سلامت كامل زندگى مى كنند. هيچ اختلافى در سرتاسر دنيا به چشم نمى خورد و مردم از هر قبيله و قومى كه باشند در صلح و صفا با هم زندگى مى كنند.(2)

هيچ كس با ديگرى دشمنى ندارد و مردم به هم حسادتنمىورزند و همه با هم صميمى هستند. جهان در امنيّت كامل است به طورى كه حيوانات وحشى هم، ديگر به انسان ها آزار نمى رسانند و حتّى گرگ هم به گوسفند حمله نمى كند. باران رحمت الهى زياد مى بارد و سرتاسر دنيا، سرسبز و خرّم است.(3)

ص: 22


1- . إنّ قائمنا إذا قام ، مدّ الله عزّ وجلّ لشيعتنا في أسماعهم وأبصارهم ، حتّى لا يكون بينهم وبين القائم بريد ، يكلّمهم فيسمعون...: الكافي ج 8 ص 241، بحار الأنوار ج 52 ص 336.
2- . فإذا أراد واحد حاجة أرسل القائم من بعض الملائكة أن يحمله...: دلائل الإمامة ص 455، ... ولا يمرض ، ويقول الرجل لغنمه ولدوابه: اذهبوا وارعوا...: الملاحم والفتن ص 203، كتاب الفتن للمروزي ص 354، ليرفع عن الملل والأديان الاختلاف ، ويكون الدين كلّه واحداً...: مختصر بصائر الدرجات ص 180، بحار الأنوار ج 53 ص 4.
3- . ولا تشاحّ ولا تحاسد ولا تباغض: الجامع الصغير ج 2 ص 135، كنز العمّال ج 14 ص 333، الحيّات والعقارب ظاهرة ، لا تؤذي أحد ولا يؤذيها أحد ، والسبع على أبواب الدور يستطعم ، لا يؤذي أحد...: الملاحم والفتن ص 203، كتاب الفتن للمروزي ص 354، وحتّى يمرّ الرجل على الأسد فلا يضرّه: الجامع الصغير ج 2 ص 135، كنز العمّال ج 14 ص 333، فلا تمنع السماء شيئاً من قطرها ، ولا الأرض شيئاً من نباتها: الجامع الصغير ج 2 ص 402، مجمع الزوائد ج 7 ص 314، الكامل ج 3 ص 99، تذكرة الحفّاظ ج 3 ص 838، تاريخ ابن خلدون ج 1 ص 808، يؤذَن للسماء في القطر ، ويؤذَن للأرض في النبات ، حتّى لو بذرت حبك في الصفا لنبت...: الجامع الصغير ج 2 ص 135، فوائد العراقيين ص 44، لأنزلت السماء قطرها ، ولأخرجت الأرض نباتها: تحف العقول ص 115، الخصال ص 624، بحار الأنوار ج 52 ص 316.

اين همان روزگار ظهورى است كه همه خوبان دنيا منتظر آن هستند و شيطان هم تلاش مى كند با دروغ هاى خود، ما را از آن روزگار بترساند، زيرا ديگر كار شيطان در آن روزگار به پايان مى رسد و او با ذلت و خوارى به دست مهدى(عليه السلام) به سزاى اعمالش مى رسد. لعنت خدا بر اين شيطان مكّار!

ص: 23

ص: 24

قسمت 3

اين پيام مهدى(عليه السلام) براى شيعيان است: «براى ظهور من بسيار دعا كنيد كه بسيار دعا كردن براى ظهور، گشايش امور خودتان است». ما بايد به اين پيام اهميّت زيادى بدهيم، انتظار امام از ما، «زياد دعا كردن» است، ما بايد براى ظهورش، زياد دعا كنيم كه با ظهور او، همه گرفتارى ها برطرف خواهدشد و عدل و داد، همه جهان را فرا خواهد گرفت.(1)

آرى، يكى از مهم ترين وظيفه هاى ما در اين روزگار، دعا براى ظهور است تا مهدى(عليه السلام) از زندان غيبت آزاد گردد، ما بايد از خدا بخواهيم تا خدا هر چه زودتر او را از زندان گرفتارى ها نجات بدهد، وقتى ما مى گوييم: «اللهمّ عَجِّل لِوليّكَ الفَرَج»، يعنى خدايا!حجّت خودت را از زندان گرفتارها آزاد بگردان!.

ص: 25


1- . واكثروا الدعا بتعجيل الفرج فان فى ذلك فرجكم: الخرائج والجرائح ج 3 ص 1113.

* * *

امروز امام ما از ديده ها پنهان است، او در پس پرده غيبت است و ما نمى توانيم او را ببينيم. من پيام مهدى(عليه السلام) را برايت بازگو كردم، لحظه اى دقّت كن، اين پيام را نائب دوم آن حضرت براى ما بازگو كرده اند (نائب دوم محمدبن عثمان(قدسسره)بود كه در سال 305 هجرى قمرى از دنيا رفته است)، يعنى تقريباً 40 سال از زمان غيبت گذشته بود كه مهدى(عليه السلام)از شيعيان خواست كه براى ظهور زياد دعا كنند، ولى آيا شيعيان به اين وظيفه خود عمل كردند؟ وقتى تاريخ را بررسى مى كنيم مى بينيم كه زياد دعا كردن براى ظهور تبديل به فرهنگ عمومى شيعيان نشدو براى همين بود كه دوران غيبتِ امام، اين قدر به طول كشيد!

اين نكته دقيقى است: چهل سال از روزگار غيبت گذشته بود و امام از شيعيان خواستند تا زياد دعا كنند، ولى آنها اين كار را نكردند، پس امروز كه تقريباً هزار و صد سال از آن پيام مى گذرد، امام براى ما چه پيامى دارد؟ آيا ما به اين موضوع فكر كرده ايم؟ ما دركجاى تاريخ ايستاده ايم؟ به كجا مى رويم؟ شيطان ما را به راه غفلت برد و ما را از وظيفه اصلى خود، دور كرد! اين درد چه زمان درمان خواهد شد؟ اين پريشانى كى به سامان خواهد رسيد؟

* * *

اين نكته را گفتم كه تقريباً در سال 300 هجرى، امام زمان پيام دادند كه براى ظهور من بسيار دعا كنيد، هزار و سىسال از اين پيام گذشته بود، سال 1330 هجرى قمرى فرا رسيده بود، «آيت

ص: 26

الله موسوى اصفهانى» خيلى شيفته حضرت مهدى(عليه السلام)بود، شبى از شب ها، او آن حضرت را در عالَم رؤيا ديد كه به او چنين فرمود: «كتابى درباره فوائد دعا براى ظهور بنويس و اسم آن را مِكيال المَكارِم بگذار!».اينجا بود كه آن عالم بزرگوار دست به قلم برد و آن كتاب را نوشت و همه تلاش خود را براى بيان فايده هاى دعا براى ظهور مهدى(عليه السلام)به كار برد، من در اينجا مى خواهم اين نكته را بازگو كنم: آقاىِ ما در سال 300 هجرى از ما خواستند تا براى ظهور او زياد دعا كنيم، هزار و سى سال از اين ماجرا گذشت، اواز يكى از علماى شيعه مى خواهد تا درباره فايده هاى دعا براى ظهور، كتابى بنويسد.

اين نشان مى دهد كه در اين مدّت طولانى، شيعه به وظيفه خود عمل نكرده است و كار به آنجا رسيده است كه آن امام غريب و مظلوم از عالمى مى خواهد تا فوايد دعا براى ظهور را براى مردم بازگو كند و در اين باره كتاببنويسد. بيش از هزار سال، دعا براى ظهور تبديل به فرهنگ عمومى نشد و چه بسا در بعضى از زمان ها، شيعه اين خواسته مهم مولاى خود را فراموش كرد...

* * *

چه شد كه شيعه وظيفه اصلى خود را از ياد برد؟ جواب اين سؤال چيزى جز «غفلت» نيست. شيعه دچار غفلت شد، شيطان به ميدان آمد و شيعه را دچار يك غفلت تاريخى كرد و هنوز هم كه هنوز است اين غفلت ادامه دارد، اين غفلت را

ص: 27

مى توان اين گونه بازگو كرد: «پرداختن به امر مهم و غفلت از امر مهم تر».

به اين مثال دقّت كن: روز ولادت حضرت فاطمه(عليها السلام)، روز مادر است، همه در اين روز به ديدار مادران خود مى روند و از مقام مادر تجليل مى كنند، همه مى دانيمكه تجليل از مادر، امرى بسيار مهم و پسنديده است، هيچ كس با اين كار زيبا، مخالفتى ندارد، امّا نكته مهم اين است كه اين روز، روز ولادت مادرِ شيعه است، روزى است كه خدا فاطمه(عليها السلام)را به پيامبر داده است، خيلى ها در اين روز، اصلاً فراموش مى كنند كه بايد از فاطمه(عليها السلام)سخن بگويند و به مقام او توجّه كنند، توجّه به مقام فاطمه(عليها السلام)، هويّت شيعه است، يك نفر كه از اهل سنّت است هم به مادر خود احترام مى گذارد، آنچه شيعه را از ديگران جدا مى كند عشق به فاطمه(عليها السلام) است، پس اگر با اين ديد به موضوع نگاه كنيم توجّه به فاطمه(عليها السلام) امرى است مهم تر! ولىخيلى ها اين امر مهم تر را فراموش مى كنند و به امر مهم (تجليل مقام مادر) مى پردازند. اين همان «پرداختن به امر مهم و غفلت از امر مهم تر» است.

اكنون كه مطلب روشن شد به بررسى جامعه مى پردازيم: ديدار مهدى(عليه السلام)امرى مهم و عالى است، هر شيعه اى آرزو دارد كه امام مهربان خود را ببيندو اين سعادتى بس بزرگ است، خيلى ها در فراق مولا گريه مى كنند و دعا مى كنند تا خدا به آنان توفيق بدهد كه مهدى(عليه السلام) را ببينند، چقدر شب ها كه آنان در خلوت خود با خدا، گريه مى كنند و حاجت خود را از خدا مى خواهند، ولى آنان از ياد مى برند كه ظهور مهدى(عليه السلام) مهم تر از ديدار اوست.در اين روزگار غيبت، امام در زندان گرفتارى ها زندانى شده است، او از ترس دشمنان و مكر شيطان، آواره كوه و بيابان است،

ص: 28

دل او غرق غم و اندوه است، ديدار مولايى كه دلش غرقِ خون است، زير چشمش از شدت گريه، گود افتاده است صفاىِ زيادى ندارد، اگر چه ديدن او، توفيق بزرگى است و دعا براى اين ديدار، امرى مهم است، امّاوظيفه اصلى، دعا براى ظهور آن حضرت است. آيا تا به حال به دعاى ندبه توجّه كرده اى؟ در آنجا چنين مى گوييم: «آقاى من! كى مى شود روبروى تو بنشينيم و تو ما را ببينى و ما تو را ببينيم در حالى كه پرچم پيروزى را در همه جا برافراشته باشى؟ كى مى شود دور تو حلقه بزنيم و تو در نماز، پيشواى ما باشى و ما باتو نماز بخوانيم؟ كى مى شود ببينيم كه تو زمين را پر از عدل و داد نموده اى و دشمنانت را كيفر داده اى و كافران و بدخواهان را از بين برده اى؟ كى مى شود كه ببينيم تو ريشه ظلم و ستم را از بين برده اى و همه ستمكاران را هلاك كرده اى؟ كى مى شود كه تو بيايى و دشمنان را نابود كنى و همه ما خدا را شكر كنيم و حمد او را به جاى آوريم؟».

آرى، دعاى نُدبه، درس نامه انتظار است، در اين دعا از خدا مى خواهيم تا ظهور مهدى(عليه السلام) را فرا برساند و ما پاى ركاب آن حضرت باشيم و او را در اوج شادمانى ببينيم، زمانى كه او ريشه ظلم ها و ستم ها را از بين برده است و پيشواى همه جهانيان شده است وعدالت را برپا نموده است و غم ها و گرفتارى هاى او برطرف شده است. آيا تا به حال دقّت كرده اى كه اگر ما امام را ببينيم فقط دل ما شاد مى شود، امّا وقتى امر ظهور امام فرا برسد، هم دل آن حضرت شاد مى شود و هم دل ما غرق شادى مى شود، شادى دل ما كجا و شادى دلِ مولا كجا؟ به راستى كدام مهم تر است؟

ص: 29

باز هم تأكيد مى كنم: ديدار مهدى(عليه السلام)در اين روزگار غيبت، امرى پسنديده و مهم است ولى سخن در اين است كه عدّه اى چنين دعا مى كنند: «خدايا! ديدار روى مهدى(عليه السلام) را نصيب ما بگردان»، ولى براى ظهور آن حضرت دعا نمى كنند، فضاى ذهنى آنان بيشتر به ديدار مهدى(عليه السلام)گرايش دارد امّا به فكردرمانِ دردها و غصه هاى آن حضرت نيستند، چقدر خوب است آنان هم ديدار آن حضرت را از خدا بخواهند و هم در دعاى خود چنين بگويند: «خدايا! ظهور مهدى ات را نزديك تر بگردان».

* * *

در دعاى «عهد» چنين مى خوانيم: «خدايا! آن چهره زيبا را به من نشان بده!» ولىبعد از چند كلمه اين چنين مى گوييم: «خدايا! ظهور او را نزديك بگردان!». به راستى كه هر كس به اين دعا دقّت كند، راه را هرگز گم نمى كند، ما بايد هم مهم را از خدا بخواهيم و هم مهم تر را! ما نبايد از مهم تر غافل شويم، دعاى عهد به ما مى آموزد كه هم ديدار مهدى(عليه السلام) را از خدا بخواهيم و هم براى ظهور او دعا كنيم. (همانطوركه در روز ولادت حضرت فاطمه(عليها السلام) هم مقام مادر را پاس مى داريم و هم از مقام فاطمه(عليها السلام) كه مهم تر است ياد مى كنيم و محبت به آن حضرت را در دل هاى خود زنده مى كنيم). غفلت از امر مهم تر، ما را از كمال واقعى دور مى كند.(1)

ص: 30


1- . الله ارنى الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة و اكحل ناظرى بنظرة منى اليه و عجل فرجه و سهل مخرجه: مصباح المتهجد ص 550، البلد الامين ص 82، بحار الانوار ج 53 ص 95.

قسمت 4

سخن درباره سرگردانى شيعه بين «امر مهم» و «امر مهم تر» بود، ما همواره عدّه اى را مى بينيم كه از امر مهم تر غافل مى شوند و به امر مهم مشغول مى شوند، اكنون نمونه ديگرى از آن را بازگو مى كنم:

روز عاشورا، روزى است كه شيعه به عزادارى مى پردازد، زيباترين خاطره ها براى يك شيعه در آن روز شكل مى گيرد، در آن روز هر كس در هر كجا باشد دوست دارد به وطن خود بازگردد و در مراسم عزادارى آنجا شركت كند، چون از زمان كودكى به عزادارى در وطن خود، انس زيادى گرفته است.

گريه بر مظلوم كربلا، دل را نورانى مى كند و براى همين است كه شيعه در روزعاشورا، يك حسّ معنوى را تجربه مى كند كه در اوج پاكى و زيبايى است، او احساس مى كند كه روح او، سبك شده است و مى تواند در آسمان معنويت پرواز كند. وقتى غروب عاشورا فرا مى رسد، او خدا را شكر مى كند كه توانسته است در اين مراسم مهم شركت كند، اين تجربه معنوى چه بسابراى او لذتى معنوى به همراه بياورد.

ص: 31

همه اين ها كه گفتم بسيار پسنديده، زيبا و عالى است، امّا در اين ميان كمتر كسى به اين فكر مى كند كه قرار است مهدى در روز عاشورا ظهور كند، اكنون كه عاشورا تمام شد و او ظهور نكرد پس غم ها و غصه هاى مولا ادامه پيدا كرده است! كسى كه به اين معرفت و آگاهى رسيدهباشد، حسّ غم و اندوه همه دل او را فرا مى گيرد، او به غم مولاى خود، غمگين مى شود. او با خود مى گويد: «امروز قرار بود آقاى من بيايد، ولى نيامد، آن يار سفر كرده ما نيامد؟ ديدى چه خاكى بر سر ما شد؟»، او هنگام غروب در حالى كه اشك در چشم دارد به خدا از طولانى شدن اين روزگار سياهى ها، شكايت مى كند، او اشك مى ريزد وباز هم دعا مى كند، در حالى كه ديگران در حس و حال ديگرى هستند، او از عمق وجودش به خاطر طولانى شدن غيبت امام مى سوزد، آه مى كشد...

* * *

اربعين فرا مى رسد، خيلى ها در اين مراسم باشكوه شركت مى كنند، مراسمى كه در نوع خود، مثل و مانند ندارد، اجتماع ميليون ها شيعه دركربلا براى عزادارى سيد الشهداء. خيلى ها با پاى پياده اين مسير را طى مى كنند، سفر آنان چندين روز به طول مى كشد، حسّ معنوى عجيبى به آنان دست مى دهد، هر قدم كه در اين سفر برمى دارند ثواب يك حجّ دارد، پاك شدن روح از همه آلودگى ها باعث طراوت روح مى شود و اين طراوت روحى، لذتى معنوى به همراه دارد، ولى

ص: 32

عدّه اى به همين بسنده مى كنند، امام حسين(عليه السلام) را زيارت مى كنند و برمى گردند و كمتر به يادِ حسينِ زمان هستند! حسينِ زمان همان آقايى كه از ما خواسته است براى ظهورش، بسيار دعا كنيم. عدّه اى به گونه اى روضه مى خوانند كه مجلس روضه آنان فقط «نقل يك گزارش تاريخى» مى شود، اين كار هر چندپسنديده و خوب است ولى چقدر عالى است اگر مجلس روضه به «حكايتِ الان» تبديل شود و از غربت آن آقاى غريب سخن به ميان آيد.

آرى، شركت در مراسم اربعين، بسيار زيبا، عالى و پسنديده است و ما بايد تلاش كنيم اين مراسم هر چه باشكوه تر برگزار شود، ولى مسلّم است كه اين مراسم، امر مهم است و ما نبايد از امرمهم تر كه درخواست ظهور است غافل شويم و اگر هر دو در كنار هم باشند ما را به كمال واقعى مى رسانند.

* * *

مادرى از ايران همراه با پسر كوچك خود به سفر اربعين آمده بود، او مسير نجف تا كربلا را با پاى پياده طى مى كرد، در ميانه راه پسر او گم شد و اينجا بود كه بى قرارى مادر آغاز شد، اوتمام روز را به دنبال پسرش گشت امّا او را نيافت، خسته شد، وارد موكبى شد، ساعتى آنجا نشست تا جان تازه اى بگيرد و دوباره به دنبال پسرش بگردد.

نماز جماعت در موكب برگزار شد و حسّ و حال خوبى داشت، يكى از خانم ها به او گفت: چقدر باصفاست كه در موكب، نماز جماعت خوانديم و خاطره اين نمازجماعت براى هميشه در خاطر ما

ص: 33

مى ماند، آن مادر به او گفت: دل من بى قرار است، من بچّه ام را گم كرده ام و در جستجوى او هستم، اين حس و حالى كه تو از آن سخن مى گويى با اين بى قرارى من، سازگارى ندارد!

كسى كه در سفر اربعين به دنبال امر مهم است، خيلى از چيزها برايش جلوه گرى مى كند، امّا آن كسى كه به دنبال امر مهم تر است، بى قرار است، او هر لحظه براى ظهور مولايش دعا مى كند، به خدا شكايت مى كند كه چرا اين قدر اين روزگار غيبت، طولانى شد، او ضجّه مى زند و از خدا مى خواهد هر چه زودتر ظهور آقا را برساند...

* * *

خيلى ها در بين «امر مهم» و «امر مهم تر» سرگردان هستند، آنان از امر مهم تر غافل مى شوند و به امر مهم مشغول مى شوند، ولى كسانى كه اهل معرفت شده اند به امر مهم تر اهميّت مى دهند آنان هرگز سخن امام باقر(عليه السلام)را از ياد نمى برند كه حضرت درباره مهدى(عليه السلام)چنين فرمود: «اوآواره، طرد شده، غريب و تنهاست».(1)

«الشَّريد، الطَّريد، الْفَريد، الْوَحيد».

كسانى كه اهل معرفتند اين چهار كلمه را بارها و بارها تكرار مى كنند، اين چهار كلمه، ويژگى هاى مهدى(عليه السلام)در اين روزگار است، اين چهار كلمه راحتى و آسايش را از دل هاى اهلمعرفت ربوده است، آنان اين كلمات را اين گونه تفسير مى كنند:

1 - «شَريد» به معناى «آواره و بى پناه» است، كسى كه از

ص: 34


1- . لقيت اباجعفر محمّد بن على (ع) فى حج او عمرة... فقال: ان الشريد الطريد الفريد الوحيد المفرد من اهله الموتور بوالده...: الغيبة للنعمانى ص 178، بحار الانوار ج 51 ص 37.

شهر و ديار خود بيرون آمده است، مهدى(عليه السلام)در شهرها هيچ پناهى ندارد و به بيابان ها پناه آورده است.

2 - «طَريد» به معناى «طرد شده» است، مردم اين آقاىمهربان را از خود رانده اند و او را از ياد برده اند.

3 - «فَريد» به معناى «تنها» مى باشد، كسى كه در اوجِ تنهايى است و يار و ياورى ندارد، وقتى ياد مهدى(عليه السلام) از خاطره ها رفته است ديگر ياورى براى او باقى نمانده است.

4 - «وَحيد» به معناى «غريب» است، كسى كه در اوج غربت است.اهل معرفت مى دانند كه گرفتارى هاى مهدى(عليه السلام) همين مقدار نيست، كاش او فقط در بيابان ها، آواره بود امّا دلش شاد بود، در حالى كه چنين نيست، دل او پر از غم و غصّه است، او در زندان غم ها گرفتار شده است. امام باقر(عليه السلام)در حديث ديگرى چنين فرمود: «مهدى(عليه السلام)مانند يوسف(عليه السلام)است و همانند او به زندان سختى ها گرفتار مى شود».(1)

ص: 35


1- . عن أبي بصير قال سمعت أبا جعفر الباقر ع يقول في صاحب هذا الأمر سنن من أربعة أنبياء سنة من موسى و سنة من عيسى و سنة من يوسف و سنة من محمّد صلوات الله عليهم أجمعين فقلت ما سنة موسى قال خائف يترقب قلت و ما سنة عيسى فقال يقال فيه ما قيل في عيسى قلت فما سنة يوسف قال السجن و الغيبة قلت و ما سنة محمّد ص قال إذا قام سار بسيرة رسول الله ص إلا أنه يبين آثار محمّد...: الغيبة للنعماني ص 165، بحار الانوار ج 52 ص 347، عن أبي بصير قال سمعت أبا جعفر ع يقول في صاحب هذا الأمر أربع سنن من أربعة أنبياء ع سنة من موسى و سنة من عيسى و سنة من يوسف و سنة من محمّد فأما من موسى فخائف يترقب و أما من يوسف فالحبس و أما من عيسى فيقال إنه مات و لم يمت و أما من محمّد فالسيف: كمال الدين ج 1 ص 327.

آرى، مهدى(عليه السلام) در زندان سختى ها گرفتار شده است، او در اين ويژگى، شبيه يوسف(عليه السلام)است، همانطور كه يوسف(عليه السلام) به زندان افتادمهدى(عليه السلام)هم به آماج سختى ها مبتلا مى شود و در زندان سختى ها مى افتد. درست است كه مهدى(عليه السلام) قدرت فراوان دارد و نيروى امامت در دست اوست، ولى در روزگار غيبت، دست او بسته است، مصلحت بر اين است كه او از قدرت امامت (براى رهايى از اين زندان) استفاده نكند، او بلاها و سختى هاى شيعيانخود را هم مى بيند، ولى بايد مثل كسى كه در زندان است صبر كند.

چشم اهل معرفت براى غربت و مظلوميت مهدى(عليه السلام)اشكبار است، آنان به خاطر اين اشك ها نزد خدا مقامى بس بزرگ پيدا كرده اند، خدا اين بندگانش را خيلى دوست دارد، زيرا در روزگارى كه خيلى ها دچار غفلت شده اندآنان، بار غم حجّت خدا را به دوش گرفته اند و فقط آنها هستند كه با مهدى(عليه السلام)همدردى مى كنند و او را واقعا دوست دارند.

ص: 36

قسمت 5

يكى از اعمال شب هاى ماه رمضان اين است كه دعاى «افتتاح» بخوانيم، اين دعا را امام زمان براى شيعيان بازگو كرده اند، شايد بتوان گفت كه اين دعا سفارش مهم امام زمان به ما مى باشد كه تقريباً در سال 300 هجرى به دست شيعيان رسيده است.

فرازهاى زيادى از اين دعا را مى خوانيم تا به جمله هاىپايانى دعا مى رسيم (من بر اين باور هستم كه همه دعا مقدمه اى براى رسيدن به اين جمله هاى پايانى است)، محور اين جملات هم اين نكته مهم است: «شِكوه به خدا از طولانى شدن روزگار غيبت»!

آرى، سخن من درباره مهم ترين دعاى ماه رمضان است، من از مهم ترين پيام اين دعا سخن مى گويم،گروهى همواره از خدا شكايت مى كنند كه چرا روزگار غيبت طول كشيده است،

ص: 37

آنان به حكمتِ خدا اعتراض مى كنند، اين اعتراض آنان، كارى ناشايست است، ما نبايد از كارهاى خدا شكايت كنيم، همه كارهاى خدا از روى حكمت و مصلحت است و ما حق نداريم از خدا شكايت كنيم،پس «شكايت از خدا» كارى اشتباه است.

ولى دقّت كن كه در اين دعا سخن از «شِكوه به خدا» است، يعنى ما از سختى هاى اين روزگار به درگاه خدا شِكوه مى بريم و از او مى خواهيم تا گره از كار بگشايد.

اين كه ما سختى ها را به خدا عرضه كنيم و به او التماس كنيم كه ما را از آن سختى هانجات بدهد، كارى پسنديده است، خدا دوست دارد ما به او پناه ببريم و سختى هاى خود را براى او بازگو كنيم و به درگاه او ضجّه و ناله بزنيم و از او بخواهيم ما را نجات بدهد. اين همان شِكوه به خدا است.

شِكوه به خدا، مفهومى قرآنى است، خدا در سوره يوسف ماجراى يعقوب را بازگو مى كند، وقتى يعقوب به فراقيوسف گرفتار شد، آن قدر گريه كرد كه چشمش نابينا شد، يك روز كه فرزندانش نزد او بودند به آنان گفت: «من از غم و غصّه به خدا شِكوه مى كنم!».(1)

آرى، يعقوب در آن روز نگفت: «خدايا! چرا مرا به فراق يوسف مبتلا كردى؟»، بلكه چنين گفت: «خدايا! از اين غم و غصّه به تو شِكوه مى برم، پس مرا از اين اندوهجانكاه نجات بده و يوسف مرا به من برگردان!». شيعه واقعى هرگز نمى گويد: «خدايا! چرا مهدى(عليه السلام) ظهور نمى كند؟»، زيرا اين سخن نشانه اعتراض به حكمت خداست، بلكه او چنين مى گويد: «خدايا! در روزگار غيبت گرفتار

ص: 38


1- . سورة يوسف آيه 87: (قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ).

شده ام، از اين سختى ها و گرفتارى ها به تو شِكوهمى كنم، پس ظهور مولاى مرا نزديك گردان».

* * *

اكنون مى خواهم جمله هاى پايانى دعاى افتتاح را بازگو كنم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا...».

بارخدايا! ما به تو از فقدان پيامبر خود و غيبت امام خود شِكوه مى كنيم، ما از زيادى دشمنان و شدت گرفتن فتنه ها و سختى هاى روزگار به توشِكوه مى كنيم پس بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و ظهور مولاى ما را برسان...(1)

* * *

آن شب را از ياد نمى برم كه به تهران رفته بودم و در خانه يكى از دوستانم مهمان بودم، ساعت نزديك دوازده شب بود كه دوستم مرا به اتاقى راهنمايى كرد تا استراحت كنم، لحظاتى گذشت، من ديگر آماده خواب شده بودم كه ناگهان صداى جاروبرقى همسايه به گوشم رسيد، تعجّب كردم كه چرا آن همسايه مراعات زمان را نمى كند، من از دست اين همسايه خيلى شاكى شده بودم.

ص: 39


1- . اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَعِنَّا عَلَى ذَلِكَ بِفَتْح مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرّ تَكْشِفُهُ وَ نَصْر تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَة مِنْكَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِيَة مِنْكَ تُلْبِسُنَاهَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ: تهذيب الاحكام ج 3 ص 110 (دقت كنيد در اين كتاب «غيبة امامنا» ذكر شده است، مصباح الكفعمى ص 578، الاقبال ص 58 (دقت كنيد در اين كتاب «غيبة ولينا» به جاى «غيبة امامنا» ذكر شده است، بحار الانوار ج 24 ص 166.

صبح كه شد به دوستم ماجرا را گفتم، او به من گفت: بيشتر شب ها او اين كار را انجاممى دهد، من گفتم: خوب به اين وضع اعتراض و شكايت كنيد! پاسخ داد: ما ديگر به اين وضع عادت كرده ايم، براى چه اعتراض و شكايت كنيم؟ آرى، او عادت كرده بود و اين وضع براى او عادى شده بود. اين حكايت ما در اين روزگار است، غيبت امام براى ما عادى شده است، حالا ديگر ما عادت كرده ايم كه آقا و مولاى ما در پسپرده غيبت باشد، براى همين ديگر حوصله نداريم به خدا از اين وضع شكايت كنيم! شايد ما در ضميرناخودآگاه خود به اين باور رسيده باشيم كه اين روزگار، كم و زياد خوب است، به قدر كافى ثروت دنيا داريم، قناعت هم چيز خوبى است، زهد هم كه بسيار عالى است، امام زمان كه بيايد ما دنياى بهترى خواهيم داشت، ولى خوب،زهد هم چيزى خوبى است، ما به اين وضع عادت كرده ايم و خيلى هم اوضاع ما بد نيست!

امام زمان دعاى افتتاح را براى شيعيان بازگو كردند تا شيعه از روزگار غيبت به خدا شِكوه كند، اين شِكوه باعث مى شود تا شيعه به روزگار غيبت عادت نكند و آن را عادى نبيند. اگر كسى اين وضع را عادى بداند، معلوم است كه به خدا شكايت نمى كند!

* * *

يك بار به بررسى دعاهايى كه درباره ماه رمضان است فكر مى كردم، دعاى ابوحمزه ثمالى كه دعايى بسيار طولانى است، دعاى جوشن كبير كه آن هم دعايى طولانى است، اگر همه

ص: 40

دعاهاى ماه رمضان را در كتابى جمع كنيم شايد به صد صفحه دعا برسد.

اكنون كه اين مطلب را دانستى اين سؤال را مى پرسم: به راستى چرا امام زمان دعاى افتتاح را براى شيعيان بازگو كردند؟ چرا از شيعيان خواستند اين دعا را بخوانند؟ دعاى ابوحمزه ثمالى از امام سجاد(عليه السلام) است، اين دعا براى زمانى است كهامام در جامعه حضور داشت، دعاى جوشن كبير را هم پيامبر براى مسلمانان بازگو كرد، امّا وقتى 40 سال از روزگار غيبت مهدى(عليه السلام) گذشت، شرايط ديگر فرق كرد، امام از ديده ها پنهان شد و سختى ها و مشكلات همه جا را فرا گرفت، امام در زندان غيبت گرفتار شد، آن آقاى بيابان نشين از شيعيان خودشخواست تا دعاى افتتاح را بخوانند. آرى، اگر دعاهاى ديگر كافى بود كه ديگر نياز به اين دعا نبود، معلوم مى شود كه آن صد صفحه دعايى كه براى ماه رمضان است براى شرايط حضور امام است و اين دعاى افتتاح براى شرايطى است كه امام از ديده ها پنهان است و در انواع بلا و سختى گرفتار شده است.

* * *

بار ديگر سخن از سرگردانى شيعه بين «امر مهم» و «امر مهم تر» به ميان مى آيد، خواندن دعاى «ابوحمزه ثمالى» و دعاى «جوشن كبير» امرى است بسيار مهم و پسنديده ولى خواندن دعاى «افتتاح» مهم تر است و حياتى تر و ما هرگز نبايد از آن غافل شويم، ما نبايد به روزگار غيبت، عادت كنيم وآن را عادى بپنداريم، براى همين بايد همواره (چه در ماه رمضان و چه در غير ماه رمضان) اين

ص: 41

جمله را تكرار كنيم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا». اين جمله بايد وِرد زبان ما باشد: «خدايا! ما به تو از فقدان پيامبر خود و غيبت امام خود شِكوه مى كنيم».

* * *

آرى، خيلى وقت ها ما براى فراق مولاى خود گريه مى كنيم، امّا بايد گريه ما، گريه شِكوه اى باشد، بايد از اين كه امام ما در زندان غيبت است شِكوه كنيم و اشك بريزيم، اگر ما امام را ببينيم ولى روزگار غيبت ادامه داشته باشد، اين ديدار صفاى زيادى ندارد، ديدار يارى كه دلش غمگين است، دل را بيشتر به درد مى آورد، آنانكه در اين روزگار، آقا را ديده اند براى ما گفته اند كه دل آقا پر از غم است، چهره او، غمگين است، او تنهاى تنهاست...

* * *

افسوس و هزار افسوس كه نزديك به پنجاه سال عمر از خدا گرفتم و هيچ كس به من نگفت كه يكى از اعمالِ نماز شب اين است كه به خدا از غائب بودن امام خود شِكوهكنم، افسوس و هزار افسوس كه من از اين نكته غافل بودم و كسى هم به من آن را نگفت! اكنون من مانده ام و سال هاى زيادى كه گذشت و نماز شب من، رنگ و بوىِ امام زمان را نداشت! من به چه غفلتى گرفتار شده بودم، چرا من در نماز شب، به امر مهم پرداخته بودم و از امر مهم تر غافل شده بودم؟چگونه خواهم توانست تاوان اين غفلت را بدهم؟

افسوس كه خيال مى كردم شِكوه از روزگار غيبت، مخصوص دعاى افتتاح است كه در شب هاى ماه رمضان

ص: 42

بايد آن را بخوانم، در حالى كه شِكوه از روزگار غيبت از اعمال هر شب در نماز شب است! ممكن است كسى سى سال نماز شب بخواند و براى اصلاح خودش دعا كند، چقدرزيباست كه او براى ظهور دعا كند كه در اين صورت، كارِ همه عالم اصلاح مى شود، كسى كه نماز شب مى خواند و دعا مى كند تا شيطان از او دور شود، چقدر خوب است دعا كند كه ظهور فرا برسد و شيطان كشته شود و همه مردم جهان از شرّ او آسوده شوند.

شيخ طوسى يكى از بزرگ ترين علماى شيعه است، او در كتاب «امالى» خود دعايى را نقل مى كند، اين دعا را شخصى به نام «ابنوليد قمى» نقل كرده است. قلم من ناتوان از بيان عظمت علمى اين مرد بزرگ است، آن قدر بگويم وقتى او حديثى را نقل مى كند من صد در صد به آن حديث اعتماد مى كنم، او كارشناسى بسيار دقيق در علم حديث است، اهل دقّت مى دانند كه من از چهچيزى سخن مى گويم، جايگاه ابنوليد قمى، جايگاه بسيار والا و بزرگى است، او حديث نقل كرده است كه امام باقر(عليه السلام) به شيعيان ياد دادند كه در قنوت آخرين ركعت نماز شب (نماز وَتر) اين گونه دعا كنند: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا...». خدايا! ما به تو از فقدان پيامبر و غيبت امام خود شِكوه مى كنيم، ما بهتو از زيادى دشمنان و شدت گرفتن فتنه ها و سختى هاى روزگار شِكوه مى كنيم پس بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و ظهور مولاى ما را برسان...».(1)

ص: 43


1- . اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أَعِنَّا عَلَى ذَلِكَ بِفَتْح مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرّ تَكْشِفُهُ وَ نَصْر تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَة مِنْكَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِيَة مِنْكَ تُلْبِسُنَاهَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ: الامالى للطوسى ص 432.

آرى، در آن خلوت شب كه انسان به مناجات با خدا مى ايستد بايد از اين روزگار غيبت به خدا شِكوه كند، او نبايد به اين روزگار سياهى هاراضى باشد، او بايد ناله بزند، اشك بريزد و از خدا بخواهد ظهور يار را نزديك گرداند.

* * *

چه رمز و رازى در شِكوه به خدا نهفته است؟ مگر اين روزگار، روزگار ناكامى هاى انسان نيست؟ مگر انسانيّت ها بر باد نرفته است؟ مگر اميدها از همه كس و همه جا قطع نشدهاست؟ اگر اميد را از انسان بگيرند ديگر چه چيزى براى او باقى مى ماند؟ زنده نگه داشتنِ حسّ اميد، بزرگ ترين هديه به قلب انسان ها است.

اگر لحظه اى دقّت كنى سرخوردگى نسل ها را مى بينى، نسل امروز كه دچار بيم ها و نگرانى ها، يأس و سرخوردگى ها شده است، نااميدى از هر سو بهجامعه ما رو آورده است و اين بزرگ ترين خطرى است كه دين ما بلكه هستى ما را تهديد مى كند، هيچ خطرى براى يك جامعه بدتر از نااميدى نيست، وقتى جامعه ما از گذرگاه تاريخى نااميدى نتواند عبور كند، ديگر روى سعادت را نخواهد ديد و باورهاى شيعه به تاراج خواهد رفت و سقوط جامعه حتمى خواهد بود. آرى،بزرگ ترين مشكل دين دارى در اين روزگار، هجوم يأس و سرخوردگى ها است!

همه اين ها را گفتم تا به اينجا برسم كه اگر شيعه به فرهنگ شِكوه به خدا رو كند، هرگز نااميد نمى شود، شِكوه به خدا يعنى پناه بردن به خدايى كه بر هر كارى قادر و توانا است، خدايى كه

ص: 44

بر همه چيز آگاهى دارد، تباهى ستمكاران را مى بيند و سرانجام روزىاز همه آنان انتقام خواهد گرفت.

اگر كسى به خدا شِكوه ببرد، قلبش پر از نور مى شود، شيعه به درگاه خدا اشك مى ريزد، گريه مى كند و ضجّه مى زند و از خدا ظهور مهدى(عليه السلام) را طلب مى كند، او در اين گذرگاه تاريخى از نااميدى ها رنگ نمى گيرد. درست است كه او در لحظه دعا، شِكوه مى كندامّا بعد از دعا به آرامشى مى رسد كه در اميد به آينده اى زيبا ريشه دارد.

او همانند درختى است كه در دل زمين ريشه دوانده است و طوفانِ نااميدى نمى تواند او را از جا بركند، او هر شب در نماز شب از سختى هاى روزگار به خدا شِكوه مى برد و همين شِكوه هاى شبانه باعث مى شوند تا ريشه او عميق تر بشود و او محكم تردر مقابل طوفان سرخوردگى ها مى ايستد، در روزگارى كه همه در مقابل طوفان نااميدى سر، خم كرده اند، او استوار ايستاده است.

اين همان راز شِكوه است. شِكوه يعنى فرياد بيدارى! شيطان همگان را در خواب غفلت فرو مى برد، امّا شِكوه يعنى من بيدار هستم، فريب شيطان را نمى خورم، دراوج سختى ها و سياهى ها به خدا پناه مى برم...

* * *

شِكوه به خدا يك نوع از دعا است، كسى كه به خدا شِكوه مى كند در واقع خدا را با جِديّت مى خواند و به درگاه او دعا مى كند، حتماً شنيده اى كه دعا، سلاح مؤمن است، وظيفه ما اين است

ص: 45

كه از سويداى دل براى ظهور آقاى خود دعا كنيم و البته تسليم امر خدا باشيم، اين خداست كه تصميم مى گيرد چه زمانى مهدى(عليه السلام) ظهور كند، ولى دعاى ما، سلاح ماست، اين دعاست كه ما را از وسوسه هاى شيطان و دشمنان، حفظ مى كند، كسى كه براى ظهور دعا مى كند ديگر دچار نااميدى نمى شود، زيرا سلاح خود را از دست نداده است.كشورى كه بهترين سلاح ها را دارد، كشورى قوى و پيروز است، دشمنان ديگر جرأت نمى كنند به آن كشور حمله كنند زيرا مى دانند آن كشور، بهترين سلاح ها را دارد، همين داشتن سلاح باعث حفظ آن كشور مى شود، همين طور اگر ما بهترين سلاح (كه همان دعا است را داشته باشيم) ديگر شيطان جرأت نمى كند ما راوسوسه كند و در دل ما شك و ترديد ايجاد كند.

حتماً متوجّه اصل سخن من شده اى، ما براى ظهور دعا مى كنيم و آرزو مى كنيم كه ظهور مهدى(عليه السلام) همين امروز باشد، ولى اگر حكمت و مصلحت خدا چيز ديگرى بود، باز ما به نتيجه اى بسيار عالى رسيده ايم، ما با دعا كردن به سلاحى قوى دست پيداكرده ايم، سلاحى كه شيطان و وسوسه هاى او را از ما دور مى كند.

ص: 46

قسمت 6

خدا را شكر مى كنم كه تا اينجاى كتاب را نوشتم، هنوز مطالب زيادى در ذهنم هست، ولى كمى خسته شدم، نماز مغرب و عشا نزديك است، نماز كه خوانديم به خانه يكى از دوستان مى رويم، يك طبقه از خانه او، حسينيّه است و سال هاى سال در آنجا مجلس روضه برقرار شده است، مندوست دارم براى استراحت به آن حسينيّه بروم.

نماز مى خوانيم و بعد به خانه دوستم مى رويم، از مسجد تا خانه او فقط ده دقيقه راه است. وقتى به خانه او مى رسيم او بسيار خوشحال مى شود. شب را استراحت مى كنم و صبح زود، بار ديگر به سوى مسجد جمكران مى آيم، دفترم را باز مى كنم،مسير نوشتن را ادامه مى دهم...

ص: 47

* * *

سخن به اينجا رسيد كه در سبك زندگى ما بايد شِكوه به خدا حتماً وجود داشته باشد، اين شِكوه باعث مى شود كه ما از نااميدى دور بشويم، در دعاى «نُدبه» چقدر زيبا به اهميّت شِكوه اشاره شده است، در آنجا خطاب به مهدى(عليه السلام)چنين عرضه مى كنيم:«آقاى من! تو در سختى ها گرفتار شده اى و من شِكوه و ضجّه اى ندارم، ناله اى ندارم!».

آرى، منتظر واقعى كسى است كه دوست ندارد روزگار غيبت براى او عادى قلمداد شود، شايد او گاهى دچار غفلت مى شود و مصيبت ها و گرفتارى هاى امامِ خود را از ياد مى برد، ولى وقتى از خواب غفلت بيدار مى شودخود را خطاكار مى بيند و از سر پشيمانى فرياد برمى آورد كه چرا من شِكوه و ناله اى نداشتم؟ وقتى امام من در زندان سختى ها گرفتار بود چرا من به دنيا و جلوه هاى پر فريب آن دل خوش كردم؟ چرا ناله نزدم؟ چرا گريه نكردم؟

به راستى آيا من از بلاها و سختى هايى كه بر مهدى(عليه السلام) مى گذرد باخبرهستم؟ مدت ها من فكر مى كردم كه آن حضرت در كنار رودخانه اى به دور از مردم زندگى مى كند و گاهى هم در ميان مردم مى آيد، ولى او روزگار خوبى دارد و منتظر است تا خدا به او فرمان بدهد كه ظهور كند، تصوّر من از امام خود اين چنين بود تا اين كه حديثى شنيدم كه مهدى(عليه السلام) در يك ويژگى همانندايوب(عليه السلام)است و آن ويژگى همان گرفتار شدن به بلاها و سپس برطرف شدن آن ها مى باشد.

«فالفَرَج بَعدَ البَلْوى»

ص: 48

اين حديث از امام سجّاد(عليه السلام) است، وقتى اين حديث را خواندم فهميدم كه امام من اكنون در آماج گرفتارى ها و بلاهاست و زمانى كه خدا اذن بدهد و ظهورش فرا برسد، آن گرفتارى ها برطرف خواهدشد، همانگونه كه ايوب(عليه السلام) به سختى و گرفتارى هاى زيادى مبتلا شد، ايوب(عليه السلام)پيامبر خدا بود و آن همه سختى ديد و سرانجام خدا آن گرفتارى ها را از او برطرف نمود.(1)

* * *

چه كسانى باعث شده اند امام من در زندان غيبت گرفتار باشد؟ جواب روشن و آشكار است: «دشمنان». آن دشمنانى كه تشنه خون امام هستند اگر به او دسترسى پيدا كنند، آن حضرت را شهيد مى كنند، لحظه اى فكر كن، بعضى از وهابى ها فتوا داده اند كه كشتن شيعه باعث ورود به بهشت مى شود، آنان كه چنين فتوا داده اند اگر قدرت داشتندشيعيان را قتل عام مى كردند، كسانى كه آرزوى قتل شيعيان را دارند اگر به امامِ شيعيان دسترسى داشتند چه مى كردند؟ يكى از علّت هاى غيبت امام همين حفظ جان امام است.

پس

ص: 49


1- عن سعيد بن جبير قال سمعت سيد العابدين علي بن الحسين ع يقول في القائم منا سنن من الأنبياء سنة من أبينا آدم و سنة من نوح و سنة من إبراهيم و سنة من موسى و سنة من عيسى و سنة من أيوب و سنة من محمّد فأما من آدم و نوح فطول العمر و أما من إبراهيم فخفاء الولادة و اعتزال الناس و أما من موسى فالخوف و الغيبة و أما من عيسى فاختلاف الناس فيه و أما من أيوب فالفرج بعد البلوى و أما من محمّد فالخروج بالسيف: كمال الدين ج 1 321، كشف الغمة ج 2 ص 522، اعلام الورى ص 427، بحار الانوار ج 51 ص 217.

حالا كه دشمنىِ دشمنان براى تو روشن شد، پس از اين دشمنان به خدا شكايت كن و از او بخواه كه آنان را نابود كند براى همين بايد در دعاى خود از واژه «غَضَب» استفاده كنى، تو بايد چنين بگويى: «خدايا! بر دشمنان مولاى من، غضب كن! خدايا! حالا ديگر از دشمنان انتقام بگير!».

به اين نكته اى كه برايت بازگو كردم، خيلى دقّت كن، دعا براى ظهور آدابى دارد، اگر همه شيعيان به اين آداب آشنا باشند، حتماً دعاى آنها اثر بيشترى خواهد داشت.

* * *

حقّ دارى دليل سخن مرا از من بخواهى، پس بايد حديثى از امام صادق(عليه السلام) را براى تو بازگو كنم، حتماً شنيده اى كه ظهور مهدى(عليه السلام)در روز جمعه خواهد بود، شب جمعه اى كه قرار است مهدى(عليه السلام) ظهور كند اتّفاقاتى مى افتد، در آن شب جمعه خدا فرشته اى رامى فرستد تا چهار منبر براى پيامبر و على و حسن و حسين(عليهم السلام) آماده كند، آن فرشته، اين چهار منبر را در عرش خدا قرار مى دهد.

فرشتگان و پيامبران و روح مؤمنانى كه قبلاً از دنيا رفته اند در اطراف اين چهار منبر جمع مى شوند، پس پيامبر و على و حسن و حسين(عليهم السلام) مى آيندو بالاى آن منبرها مى نشينند، غوغايى بر پا است، همه صبر مى كنند تا اذان ظهر روز جمعه گفته شود، در آن لحظه درهاى آسمان باز مى شود، در همان موقع اذان، پيامبر دست به دعا برمى دارد و چنين دعا مى كند: «خدايا! تو وعده دادى كه

ص: 50

سرانجام، بندگان خوبت در روى زمين حكومت خواهند كرد»، سپس پيامبر به سجده مى رود، همراه او على و حسن و حسين(عليهم السلام) هم به سجده مى روند، آنها در سجده چنين مى گويند: «يا رَبِّ اِغْضَبْ...»، «خدايا! بر دشمنان غضب كن كه آنان حرمت تو را نگه نداشتند و دوستان تو را كشتند و مؤمنان را ذليل كردند». اينجاست كه خدا دعاى پيامبر را مستجاب مى كند و اذن ظهور رامى دهد و مهدى(عليه السلام)ظهور مى كند.(1)

* * *

اين حديث به ما مى آموزد كه ايمان واقعى در دوست داشتن امام زمان و دشمنى كردن با دشمنان اوست، شيعه واقعى كسى است كه هم «تولّى» دارد و هم «تبرّى». كسى كهمى گويد من اهل بيت(عليهم السلام) را دوست دارم امّا از دشمنان آنان، بيزار نيست، يك دروغگو است، او بهره اى از ايمانِ واقعى ندارد.

ص: 51


1- . فإذا طلع الفجر جلس ذلك الملك على العرش فوق البيت المعمور و نصب لمحمد و علي و الحسن و الحسين ع منابر من نور فيصعدون عليها و تجمع لهم الملائكة و النبيون و المؤمنون و تفتح أبواب السماء فإذا زالت الشمس قال رسول الله ص يا رب ميعادك الذي وعدت به في كتابك و هو هذه الآية وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً ثم يقول الملائكة و النبيون مثل ذلك ثم يخر محمد و علي و الحسن و الحسين سجدا ثم يقولون يا رب اغضب فإنه قد هتك حريمك و قتل أصفياؤك و أذل عبادك الصالحون فيفعل الله ما يشاء و ذلك يوم معلوم: الغيبة للنعمانى ص 276، بحار الانوار ج 52 ص 297.

حقيقت دين، چيزى جز تولّى و تبرّى نيست. تولّى يعنى با دوستان خدا دوست بودن! تبرّى يعنى با دشمنان خدا دشمن بودن!

از طرف ديگر اين حديث به ما مى گويد كه يكى از بهترينوقت هايى كه ما بايد براى ظهور دعا كنيم ظهر روز جمعه است، همچنين به ما مى آموزد كه آن دعايى كه باعث فرا رسيدن ظهور مى شود اين جمله كه همراه با شِكوه و شكايت است كه «يا رَبِّ اِغْضَبْ» يعنى خدايا بر دشمنان غضب كن به راستى كه آنها تا آنجا كه توانستند ظلم و ستم كردند!آرى، پيامبر به مردم سفارش كرد كه اهل بيت(عليهم السلام) او را دوست بدارند، ولى بعد از اين كه پيامبر از دنيا رفت، اتّفاقاتى در مدينه روى داد كه دل شيعه را به درد مى آورد، دشمنان به خانه فاطمه(عليها السلام) هجوم بردند، آن خانه را به آتش كشيدند و دختر پيامبر را ميان در و ديوار قرار دادند، محسن(عليه السلام)را كشتند،على(عليه السلام) را همچون اسير به مسجد بردند و... ظلم ها و ستم ها تا آنجا پيش رفت كه در كربلا حسين(عليه السلام)را با لب تشنه به شهادت رساندند و خاندان او را به سفر اسارت بردند و حرمت آنان را شكستند...

بهترين دعا براى ظهور اين است كه به خدا بگويم: «اى خدا! بر دشمنان غضب كن» و بعد از آن، روضه بخوانيمو مصيبت هاى اهل بيت(عليهم السلام) را ياد كنيم و از خدا بخواهيم كه مُنتقِم خونِ حسين(عليه السلام) را برساند! آرى، هنوز خون حسين(عليه السلام)در گودال قتلگاه جارى است، هنوز

ص: 52

اشك چشم مادرش (در ملكوت) خشك نشده است، خدايا! تو غضب كن!

* * *

وقت آن است كه ماجراى قوم بنى اسرائيل را بازگو كنم، اين ماجرا را امام صادق(عليه السلام) براى ما ذكر كرده است: بنى اسرائيل گرفتار ظلم و ستم هاى فرعون شده بودند، فرعون آن مردم را در تنگناى شديد قرار داده بود، مردان آنان را به اسارت مى گرفت و زنانشان را به كنيزى مى برد، بنى اسرائيل بر اين باور بودند كه سرانجامخدا پيامبرى به نام موسى را براى نجات آنان خواهد فرستاد، يك بار آنان تصميم گرفتند كه چهل روز دست به دعا بردارند و ضجّه بزنند و گريه كنند و از خدا بخواهند موسى(عليه السلام)را براى نجات آنان بفرستد.

آنان با هم چهل روز با گريه و ضجّه دعا كردند، وقتى خدا اين دعاى آنان را كه با سوز دل و گريه همراه بود ديد،تصميم گرفت تا موسى(عليه السلام) را زودتر، از وقت اصلى براى نجات آنان بفرستد. قرار بود كه نجات آنان 170 سال بعد باشد، ولى دعاى آنان اثر كرد و آنان 170 سال زودتر از دست فرعون نجات پيدا كردند.

وقتى سخن امام صادق(عليه السلام) به اينجا رسيد، فرمود: «اگر شيعيان ما اين گونه به درگاه خدا بروندخدا لحظه ظهور مهدى(عليه السلام)

ص: 53

را زودتر خواهد رساند ولى اگر شيعيان در دعا كردن، كوتاهى كنند پايان دوران غيبت در همان وقت اصلى خود خواهد بود».(1)

آرى، اگر ما شيعيان چهل روز، هر روز همه با هم با گريه و ضجّه زدن، دعا مى كرديم و ظهور مهدى(عليه السلام)را از خدا مى خواستيم خدا دعاى ما را مستجاب مى كرد، اكنون بايد به پا خيزيم و همه دست به دعا برداريم كه اگر همه با هم دعا كنيم و ضجّه بزنيم و از دوران غيبت و مصيبت هاى آن به درگاه خدا شِكوه كنيم واز خدا ظهور مولاى خود را بخواهيم، پس در صورتى كه خدا اذن دهد، مولاى ما خواهد آمد.

ص: 54


1- . عن فضل بن أبي قرة قال سمعت أبا عبد الله(ع)يقول: أوحى الله إلى إبراهيم أنه سيولد لك، فقال لسارة، فقالت « أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ فأوحى الله إليه أنها ستلد و يعذب أولادها أربعمائة سنة بردها الكلام علي، قال فلما طال على بني إسرائيل العذاب ضجوا و بكوا إلى الله أربعين صباحا فأوحى الله إلى موسى و هارون أن يخلصهم من فرعون فحط عنهم سبعين و مائة سنة، قال و قال أبو عبد الله هكذا أنتم لو فعلتم لفرج الله عنا، فأما إذا لم تكونوا فإن الأمر ينتهي إلى منتهاه: تفسير العياشى ج 2 ص 154، بحار الانوار ج 52 ص 131. در اينجا دو نكته را بازگو مى كنم: نكته اول: كلمه «صباح» در اين روايت به معناى «صبح» نيست، بلكه به معناى «شبانه روز» است، در حديثى چنين مى خوانيم: «من ترك اللحم اربعين صباحا ساء خلقه» (المحاسن ج 2 ص 456) روشن است كه منظور از «صباح»، همان شبانه روز است. استعمال كلمه صباح به معناى شبانه روز بسيار متداول است. نكته دوم: گويا حضور بنى اسرائيل در بيابان به دليل اين بوده است كه آنان در مصر كه تحت حكومت فرعون بود جايى را به عنوان مسجد و محل عبادت نداشتند و در خانه هاى خود هم امكان جمع شدن نداشتند، زيرا ماموران فرعون آنان را به شدت زير فشار قرار داده بودند و حتى خيلى از آنها خانه اى از خود هم نداشتند، هر گونه اجتماع آنان ممنوع بود، پس بهترين راه اين بود كه آنان در بيابان گرد هم جمع شوند.

* * *

ماجراى قومِ يونس هم شنيدنى است، خدا يونس را به پيامبرى انتخاب كرد و از او خواست تا به سوى مردمى برود كه در نينوا (در كشور عراق) زندگى مى كردند. او به نينوا رفت و سى و سهسال، مردم آنجا را به يكتاپرستى دعوت كرد.

آن مردم با يونس(عليه السلام) تندى مى كردند و او را تهديد به قتل نمودند، سرانجام يونس(عليه السلام) آنان را نفرين كرد و از خدا خواست تا بر آنان عذاب را نازل كند.

خدا به يونس(عليه السلام) وحى كرد كه روز چهارشنبه، نيمه ماه، هنگام طلوع آفتاب،وقت آمدن عذاب بر آن مردم است. يونس(عليه السلام) اين ماجرا را به شخصى اطّلاع داد. آن شخص به يونس(عليه السلام)ايمان آورده بود، نام او «روبيل» بود.

يونس(عليه السلام) پيش خود فكر كرد كه ديگر بايد از آن شهر برود، او قبل از آن كه عذاب فرا برسد، از شهر خارج شد.روبيل براى كارى كه داشت در شهر ماند، گويا او تصميم داشت تا كارش را انجام بدهد و بعداً از شهر بيرون برود، روبيل پيش خود گفت: خوب است يكبار ديگر اين مردم را از عذاب خدا بترسانم و بعداً از شهر بروم.

او به بالاى بلندى رفت فرياد برآورد: «اى مردم ! دل من به حال شما مى سوزد، عذابى كه يونس(عليه السلام) به شماوعده داده بود، نزديك شده است، از عذاب خدا بترسيد».

روبيل اين سخن را براى اتمام حجّت گفت و شايد هم باور نمى كرد اين سخن را گوش كنند، امّا چون نشانه هاى عذاب

ص: 55

فرا رسيده بود، آنان تصميم گرفتند توبه كنند. آنان نزد روبيل آمدند و گفتند:

-- اى روبيل ! به ما بگو اكنون چه كنيم.

-- از خانه هاى خود بيرون بياييد و مادران را از كودكان جدا كنيد.

-- چرا؟

-- وقتى كودكان گريه كنند، زمينه گريه براى شما فراهم مى شود، آنگاه شروع به ناله كنيد و توبه كنيد و از خدا بخواهيد شما را ببخشد.

-- چگونه توبه كنيم؟

-- دست هاى خود را رو به آسمان بگيريد و بگوييد:«خدايا ! ما به خود ستم كرديم كه پيامبر تو را دروغگو پنداشتيم، اكنون توبه مى كنيم و از تو مى خواهيم ما را ببخشى».

آنان به سخنان روبيل عمل كردند، پس بچه هاى كوچك را از مادرانشان جدا كردند، خاكستر بر سر و روى خود ريختند، غوغايى بر پا شد، هم با هم ضجّه و ناله زدند، آرى، آنان توبه كردند و از خداخواستند تا عذاب را از آنان بردارد، خدا هم توبه آنان را پذيرفت و عذاب را از آنان برداشت.(1)

ص: 56


1- . واقام روبيل مع قومه فى قريتهم، حتى اذا دخل عليهم شوّال، صرخ روبيل باعلى صوته...: تفسير العيّاشي ج 2 ص 132، التفسير الصافي ج 2 ص 423، البرهان ج 3 ص 61، نور الثقلين ج 2 ص 324، بحار الأنوار ج 14 ص 395.

* * *

ما همانند قوم يونس گرفتار بلايى بزرگ شده ايم، چه بلايى بدتر از اين روزگار غيبت! روزگارى كه حجت خدا از ديده ها پنهان است، ظلم و ستم فراگير شده است،بايد همانند قوم يونس ضجّه بزنيم و به درگاه خدا التماس كنيم و از او بخواهيم اين روزگار سياه را به پايان برساند.

نكته مهمى كه هم در ماجراى بنى اسرائيل و هم در ماجراى قوم يونس(عليه السلام) به چشم مى آيد اين است: «دعاى دسته جمعى». البته لازم است اين دعاى دسته جمعى به صورت ضجّه باشد و همراهبا گريه و سوز باشد، اين همان رازى است كه ظهور را مى تواند نزديك و نزديك تر سازد. ما بايد همّت كنيم، هر كس به اندازه توان خود، كارى كند تا دعاى دسته جمعى شيعيان تبديل به يك فرهنگ عمومى شود، ما بايد دور هم جمع شويم و گريه كنيم و از خدا بخواهيم ظهور آقا را برساند.

* * *

در دعاى نُدبه چنين مى خوانيم: در مصيبت هايى كه بر اهل بيت(عليهم السلام) وارد شد، بايد كسانى كه ناله مى زنند ناله كنند، كسانى كه گريه مى كنند و ضجّه مى زنند بايد گريه كنند و ضجّه بزنند. «وليَصرُخ الصارِخون وليَعِجَّ العاجّون». در اين دعا سخن از گريه مردم عادى نيست، بلكه به اين نكته تاكيد مى شود:كسانى كه ضجّه مى زنند بايد بيشتر ضجّه بزنند.

آرى، در اين مصيبت بزرگ غيبتِ امام بايد بيش از پيش گريه كرد و فرياد به ناله بلند كرد، اگر كسى به اين جمله دعاى

ص: 57

ندبه به خوبى فكر كند، متوجّه مى شود كه ضجّه زدن و فرياد برآوردن چيزى است كه مؤمنان به آن امر شده اند. كسى ضجّه مى زند و ناله مى كند كه به اضطرار رسيدهاست، ما بايد اضطرار خود را اين گونه نشان بدهيم.

شيعه بايد در فراق مولاى خود، آن گونه سرگشته باشد كه ناله و ضجّه اش بلند باشد، كسى كه سبك زندگى اش اين گونه باشد، شيطان ديگر نمى تواند او را فريب بدهد، تجربه نشان داده است، كسانى كه اهل معرفت هستند به اين راز آشنا هستند، ضجّه براى غربت امام زمان، كمرشيطان را مى شكند و او را فرارى مى دهد، هيچ چيز مانند آن نمى تواند از سياهى هاى عصر غيبت بكاهد و دل انسان را به سوى روشنايى ببرد. اين شعار شيعه در اين روزگار است، يك سبك زندگى كه جامعه را غرق هدايت مى كند و از سلطه شيطان مى كاهد: «وليَصرُخ الصارِخون وليعِجَّ العاجّون». شيعه هرگز اين دوجمله را از ياد نمى برد، او در اين روزگار از درد غيبت امام، ضجّه مى زند و فرياد برمى آورد...

ص: 58

قسمت 7

آيا تا به حال به اين فكر كرده اى كه دعا براى ظهور، نياز به برنامه دارد؟ من تا اينجاى كتاب به «شِكوه به خدا»، «درخواست از خدا براى انتقام گرفتن از دشمنان» و «دعاى دسته جمعى»، اشاره كردم، اكنون مى خواهم درباره اين جمله بيشتر سخن بگويم:«اِرْحَمْ اِستِكانَتَنا». «خدايا! به بيچارگى ما رحم كن!».

اين جمله در پايان دعاى عهد آمده است، «اِستكانَة» به معناى «آشكار ساختن بيچارگى» است، وقتى كسى گرفتار بلاها و سختى ها شده است وقتى به درگاه خدا رو مى كند، خدا دوست دارد تا او بيچارگى خود را آشكار كند و نشان بدهد، در ماجراى قوم يونس(عليه السلام) خوانديم كه آنها خاكستر بر سر ريختند و بعضى از آنها هم ريسمان به گردن آويختند، آنها اين گونه بيچارگى خود را نشان دادند.

ص: 59

نمى دانم اين حكايت را شنيده اى كه خدا به حضرت موسى(عليه السلام) فرمود: اى موسى! آيا مى دانى كه چرا من تو را به پيامبرى انتخاب كردم و تو را براى هم صحبتىِ خود انتخاب نمودم؟ موسى در جواب گفت: نه. خدا فرمود: اى موسى! ديدم كه تو در مقابل عظمت من به سجده مى روى و صورت خود را بر خاك مى نهى، پس تو را از همه مردم دنيا متواضع تر يافتم و براى همين تو را به پيامبرى انتخاب نمودم.

در اين هنگام موسى(عليه السلام) بار ديگر به سجده رفت و صورت خود را برخاك قرار داد. خطاب رسيد: اى موسى! سر خود را بالا بگير، و اين خاك ها كه بر صورت دارى را بر بدن خود بمال كه من اين خاك را شفاى درد جسم و جان تو قرار داده ام.(1)

آرى، خدا دوست دارد بنده اش بر روى خاك سجده كند و صورت او خاك آلودهشود، اين حالت همان وقتى است كه بنده به خدا خيلى نزديك است، در اين حالت بايد براى ظهور دعا كرد، صورت خاك آلود، مدال افتخارى براى بنده است، اين نهايت تضرّع به درگاه خداست.

* * *

در اينجا مى خواهم دستور امام صادق(عليه السلام) را بازگو كنم، دستور

ص: 60


1- . أوحى الله تعالى إلى موسى بن عمران: أتدري يا موسى لِمَ انتجبتك مِن خلقي، واصطفيتك لكلامي؟ فقال : لا يا ربّ، فأوحى الله إليه أنّي اطّلعت إلى الأرض فلم أجد عليها أشدّ تواضعاً لي منك. فخرّ موسى ساجداً وعفّر خدّيه في التراب تذلّلاً منه لربّه عزّ وجلّ، فأوحى الله إليه: ارفع رأسك يا موسى، وامرر يدك في موضع سجودك، وامسح بها وجهك وما نالته من بدنك; فإنّه أمان من كلّ سقم وداء وآفة وعاهة»: الأمالي للطوسي ص 164، وسائل الشيعة ج 7 ص 14.

آن حضرت اين است: به جايى برو كه فقط زمين باشد و خاك! آن گاه آستين خود را بالا بزن و به سجده برو! سجده اى بر روى خاك تا آنجا كه بازو و زانوى تو هم خاك آلود شود.(1)

آرى، بگذار خاك بر صورت و اعضاى بدن تو بنشيند و در آن حالت خدا را صدا بزن. اين كار رحمت خدا را به سوى تو مى كشاند و تو درسجده به اين فكر مى كنى كه سرانجام مرگ فرامى رسد و همين بدن تو ميان خاك قرار مى گيرد، اينجاست كه جلوه هاى پرفريب دنيا رنگ مى بازد، آن وقت است كه ديگر دعاى تو، خالص مى شود، تو براى مولاى خود دعا مى كنى، از خدا مى خواهى او را از گرفتارى ها نجات بدهد، تو به دنبالِ دنياى پست و بى ارزشنيستى، فقط به خاطر مولايت دعا مى كنى و مى خواهى غم از دل او زدوده شود...

اگر نمى توانى به بيابان بروى، پس مقدارى خاك تميز تهيه كن و آن را در دستمالى قرار بده، در فرصت هاى مناسب آن دستمال را پهن كن و بر آن خاك ها سجده كن. (براى اين كه خاك را ضدعفونى كنى مى توانى آن خاك را حرارت بدهى، وقتىخاك حرارت زياد مى بيند ديگر مى توانى از آن در خانه براى سجده استفاده كنى).

* * *

اگر مى خواهيم براى ظهور دعا كنيم بايد بيچارگى خود را به درگاه خدا نشان بدهيم و آن بيچارگى را آشكار كنيم، بايد بر روى خاك سجده كنيم تا سر و صورت ما خاك آلود شود، گردن خود را در مقابلخدا، كج كنيم، دست خود را مانند كسانى كه بيچاره شده اند پشت سر هم تكان دهيم و

ص: 61


1- . مكارم الأخلاق، ص 346; بحارالانوار، ج 95، ص 159.

التماس كنيم و بگوييم: «اِرْحَمْ اِستِكانَتَنا». «خدايا! به بيچارگى ما رحم كن!». در آن هنگام است كه است كه خدا به ما نظر مهربانى مى كند.

* * *

به چهره تو نگاه مى كنم، مى بينم مطالبى را كه تا اينجاگفته ام با دقّت پيگيرى مى كنى، اكنون سؤالى از تو مى پرسم: قبلاً گفتم كه بايد از خدا بخواهيم غضب كند و انتقام بگيرد، الان مى گويم كه بايد از خدا بخواهيم به ما مهربانى كند. چگونه مى شود بين غضب خدا و مهربانى خدا جمع كرد؟ بالاخره آيا خدا بايد غضب كند يا اين كه مهربانى كند؟تو لبخندى مى زنى و پاسخ مرا اين گونه مى دهى (پاسخ تو نشانه آن است كه چقدر با دقّت مطالب كتاب را مى خوانى). وقتى مى گوييم: «ياربِّ اِغضَبْ: خدايا! غضب كن»، منظورمان اين است كه خدا بر دشمنانِ امام زمان غضب كند و آنان را نابود نمايد، روشن است كه اين خشمِ خدا براى دشمنان، عذابى دردناك است ولى براىدوستان مهدى(عليه السلام) چيزى جز رحمت نيست! غضب كردن خدا به دشمنان باعث مى شود موانع ظهور برطرف شود و ظهور فرا برسد و اين همان رحمت خدا براى مؤمنان است. مؤمنان در سختى و بيچارگى هستند، آنان گرفتار بلاها و سختى ها شده اند، ما به خدا مى گوييم: خدا به بيچارگى ما رحم كن، خدايا! مهربانى خودت رابراى ما بفرست، روشن است كه ظهور مهدى(عليه السلام)، جلوه مهربانى خداست. مهدى(عليه السلام) مى آيد

ص: 62

و در سرتاسر جهان عدالت را برپا مى كند، عدالت او، مهربانى خداست، او مى آيد و دشمنان را به سزاى اعمالشان مى رساند، ظهور او براى دشمنان حق و حقيقت، جلوه غضب خداست ولى همينظهور براى مؤمنان، جلوه رحمت خداست.

ص: 63

ص: 64

قسمت 8

يك روز امام حسن عسكرى(عليه السلام)درباره روزگار غيبت سخن گفتند و به فتنه هايى كه جامعه را فرا مى گيرد اشاره كردند، يكى از ياران آن حضرت پرسيد: «چه كسانى از آن فتنه ها نجات پيدا مى كنند؟»، امام چنين پاسخ داد: «فقط كسانى از آن فتنه ها نجات پيدا مى كنند كه بر اعتقاد بهامامت مهدى ثابت بمانند و خدا به آنان توفيق بدهد كه براى ظهور دعا كنند».(1)

ص: 65


1- . يا أحمد بن إسحاق، لولا كرامتك على الله عزّ وجلّ وعلى حججه ما عرضتُ عليك ابني هذا، إنّه سميّ رسول الله صلّى الله عليه وآله وكنيّه، الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلِئت جوراً وظلماً. يا أحمد بن إسحاق، مَثَلُهُ في هذه الأُمّة مَثَلُ الخضر، ومَثَلُهُ مَثَلُ ذي القرنين، والله ليغيبنّ غيبةً لا ينجو فيها من الهلكة إلاّ من ثبّته الله عزّ وجلّ على القول بإمامته، وفقه فيها للدعاء بتعجيل فرجه...: كمال الدين ص 384، مدينة المعاجز ج 7 ص 606، معجم أحاديث الإمام المهدي ج 4 ص 267، أعلام الورى ج 2 ص 248، كشف الغمّة ج 3 ص 333.

آرى، اين حديث به ما گوشزد مى كند كه دعا براى ظهور مهدى(عليه السلام)چيزى است كه خدا توفيق آن را مى دهد، بايد لطف خدا شامل حال ما شود، وگرنه شيطان در كمين است و ما را به هرچيزى مشغول مى كند و نمى گذارد ما براى ظهور مولاى خود دعا كنيم، هر گاه كه نسيم رحمت بوزد و ما را از خواب غفلت بيدار كند دعا براى ظهور بر زبان ما جارى مى شود.

* * *

ما بايد با خدا آشتى كنيم و از او بخواهيم تا تقصير ما را ببخشد، ما دچار يك غفلت تاريخى شده ايم، به امور مهمو خوب بسنده كرده ايم و از امر مهم تر كه دعا براى ظهور است غافل شده ايم، چقدر هيأت ها را ديده ايم كه نزديك به يك ساعت براى امام حسين(عليه السلام)سينه مى زنند (كه كارى خوب و عالى است) امّا در آخر جلسه فقط به يك دعا براى ظهور اكتفا مى كنند، تازه آن دعا هم با بى توجّهى همراه است، چگونه است كه يك ساعتسينه زنى خستگى نمى آورد امّا اگر بخواهيم مثلاً ده دقيقه براى ظهور آقاى خود دعا كنيم، عدّه اى مى گويند: «جمعيّت خسته مى شود»، روشن و آشكار است كه شيطان به دعاى ظهور بسيار حسّاس است، او هر كارى مى كند تا مبادا شيعيان همگى با دل هاى متّحد، دست به دعا بردارند و ظهور مولا را بخواهند. تجربه نشان دادهاست اگر جمعى هم پيدا بشوند كه دغدغه دعاى ظهور را داشته باشند، شيطان به ميدان مى آيد و ميان آنان به اندك بهانه اى اختلاف مى اندازد، كسانى كه مى خواهند براى ظهور دعا كنند بايد بسيار هشيار باشند، بايد بدانند كه

ص: 66

مى خواهند مستقيم با خود شيطان وارد مبارزه شوند، پس هر چيزى را كه باعث مى شود شيطان بهانه پيدا كندبايد كنار بگذارند، هر كس كه مى خواهد در مسير دعاى ظهور باشد بايد تواضع بسيار زيادى داشته باشد، او بايد فروتن باشد، اگر فروتنى او كم باشد، شيطان بهانه اى پيدا مى كند و اختلاف ايجاد مى كند.

* * *

ما بايد از اين تقصير خود توبه كنيم و به سوى خدا بازگرديم، اين جملات دعاىكميل چقدر زيبا زبان حال ما را بازگو مى كند: «وَ قَدْ أَتَيْتُكَ يَا إِلَهِي بَعْدَ تَقْصِيرِي وَ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي مُعْتَذِراً نَادِماً...»، «خدايا! ما به درگاه تو آمده ايم بعد از آن كه مقصّر هستيم و بر خود ظلم كرده ايم، ما مولاى خود را از ياد برديم و گرفتارى هاى ما از آنجا شروع شد، اكنون به سوى تو باز مى گرديم در حالى كه پشيمان و سرافكندههستيم، پس تو به اين بيچارگى ما رحم كن».

* * *

ما بايد به آنجا برسيم كه براى گرفتارىِ خود گريه كنيم و ضجّه بزنيم، اگر اهل معرفت شويم ديگر به زندگى در روزگار غيبت، راضى نمى شويم، شايد ديگران به ما نگاه كنند و بگويند: شما كه زندگى خوبى داريد، پس چرا اين قدر ناله مى كنيد؟ چراضجّه مى زنيد؟ آنان نمى دانند كه ما براى حالِ بد خود گريه مى كنيم، ما زندگى بدون امام را چيزى جز مردگى نمى دانيم، ما مى خواهيم آقاى ما به نزد ما بازگردد، ما به حال خود گريه مى كنيم و اشك مى ريزيم...

ص: 67

* * *

وقتى بلا و گرفتارى ها زياد مى شود، چه بسا دل انسان غرق غم و اندوه مى شود وديگر حال دعا را هم ندارد، اينجاست كه شيطان به ميدان مى آيد و تلاش مى كند انسان را به سوى نااميدى ببرد، پس در اين لحظه هاست كه بايد فرياد برآورد: «اى خدا! ما جز تو اميدى نداريم، به تو دل بسته ايم، فقير و بيچاره ايم، ما را به حال خود رها نكن، دعاى ما را بشنو و فريادرس ما را به فرياد ما برسان، مولاى ما را بازگردان كه مااز خطاهاى خود توبه كرديم و به سوى تو بازگشته ايم!».

آرى، بايد بارها به خود يادآورى كنيم كه مقصّر خدا نيست كه امام ما غائب است، مشكل از طرف خدا نيست، اين تهديد دشمنان و سپس كوتاهى ماست كه باعث شده است ظهور عقب بيفتد، آرى، ما كوتاهى كرديم و در غفلتى هزار ساله گرفتار آمديم، بهامور مهم مشغول شديم و امر مهم تر را از ياد برديم.

سال هاى سال است كه آقاى ما، آواره بيابان ها است امّا به اين موضوع اصلاً فكر نكرده ايم كه چرا غيبت اين قدر طول كشيد، روزگار غيبت براى ما عادى شد و اين گونه در حق آقاى خود كوتاهى كرديم.

اكنون وقت آن است كه فرياد برآوريم و هر كدام از ما بهدرگاه خدا عرضه بداريم: «سُبحانَكَ اِنّى كُنتُ مِنَ الظالِمين»، «خدايا! تو از هر عيب به دور هستى، اين من هستم كه ظلم كردم و ستم نمودم...».

اگر ما به اين آگاهى برسيم كه هر كداممان به اندازه خود، مقصّر هستيم زيرا در حق مولاى خود كوتاهى كرديم، ديگر استجابت دعاى ما خيلى نزديك مى شود، اينوعده خداست

ص: 68

و خدا هرگز در وعده اش تخلّف نمى كند. ما بايد به اين باور برسيم كه خدا بخل ندارد، اگر ما همه از سويداى دل دعا كنيم و بازگشت مولاى خود را بخواهيم و بر خطاى خود اعتراف كنيم، خدا به وعده اش عمل مى كند.

به اين نكته اى كه گفتم خيلى دقّت كن، من عدّه اى را ديدم كه سال ها براى ظهور دعامى كردند ولى خود را طلبكار مى دانستند، به گونه اى دعا مى كردند كه گويى آنها گل سرسبد جهان هستند و اين خدا است كه در حق آنان كوتاهى مى كند، اگر ما اين گونه دعا كنيم راه به جايى نمى بريم، ما بايد خود را مقصّر بدانيم و مشكل را از طرف خود بدانيم، بايد براى ظهور، تضرّع كنيم، اين رمز استجابت دعاى ظهور است.

ص: 69

ص: 70

قسمت 9

وقتى براى ظهور امام خود دعا مى كنى درهاى خير و سعادت به روى تو باز مى شود، همين دعا براى ظهور باعث مى شود تا قلب تو نورانى شود، گناهان تو بخشيده شود، بلاها از تو دور شود، عمر تو طولانى گردد، تو در نزد خدا عزيز مى شوى، او به تو نظر مهربانى مى كند، از تشنگىروز قيامت در امان خواهى بود و از شفاعت پيامبر بهره مند خواهى شد.

وقتى دعا براى ظهور مى كنى به چهره شيطان خراش مى اندازى و او را بسيار ناراحت مى كنى، تو در سايه گسترده رحمت خدا قرار مى گيرى و خدا و پيامبر را از خودت خوشحال مى سازى.با دعا براى ظهور، غم و اندوه از دل خودت برطرف مى گردد، يك شادمانى درونى به قلب تو وارد مى شود، فرشتگان در حق تو دعا مى كنند و به كمال ايمان مى رسى...

ص: 71

همه اين ها آثار دعا براى ظهور است كه من قسمتى از آن را بازگو كردم، اگر به كتاب «مكيال المكارم» مراجعه كنى مى بينى كه درآنجا براى دعاى ظهور 90 اثر و فايده ذكر شده است، آرى، اگر آن كتاب را با دقّت مطالعه كنى متوجّه مى شوى كه دعا براى ظهور يعنى رسيدن به همه خوبى ها! با اين دعا مى توان به عصاره همه زيبايى ها دست يافت.

* * *

در اينجا مى خواهم خاطره اى را بازگو كنم: يكى از دوستانم مى گفت: «اگر يكدعاى مستجاب داشته باشى پس براى عاقبت به خير شدن خودت دعا كن»، او بر اين باور بود كه بايد انسان بيش از همه چيز براى عاقبت به خير شدن دعا كند و گاهى به من اعتراض مى كرد كه چرا در جلسات براى ظهور دعا مى كنى ولى براى عاقبت به خيرى دعا نمى كنى.

يك روز به او چنين گفتم: مگر تو نمى خواهى عاقبت بهخير بشوى؟ وقتى تو براى ظهور دعا مى كنى، اين دعا باعث عاقبت به خيرى تو مى شود! گويا او تا به حال اين سخن را نشنيده بود، او از من دليل اين سخنم را پرسيد، من هم براى او مطالبى از كتاب «مكيال المكارم» بازگو كردم، در آن كتاب در فايده شماره 27 چنين آمده است: «دعا براى ظهور باعث اشراقِ نورِ امام بر دلمى شود»، كسى كه براى ظهور دعا مى كند نور امام بر قلب او تابيده مى شود و آن وقت است كه قلب او به نور ايمان، روشن مى گردد، امام به قلب او توجّه مى كند و او غرق در نورِ حق مى شود،

ص: 72

اكنون سؤال مى كنم: مگر عاقبت به خير شدن چيست؟ كسى كه امام به قلب او توجّه كرده است و قلب او با نورِ امام روشن شده است به بهترين عاقبت به خيرى ها رسيده است، اگر كسى همواره و در همه حال براى ظهور آقاى خود دعا كند، پس قلب او مورد توجّه امام است و خوشا به حال چنين كسى كه اين گونه سعادت را به سوى خود جذب كرده است.

سپس براى او فايده 10 از كتاب «مكيال المكارم» را خواندم كه چنين آمده است: «كسى كه براى ظهور دعاكند مهدى(عليه السلام) براى او دعا مى كند»، در آنجا به اين مطلب اشاره شده است كه هر كس براى امام حسين(عليه السلام)اشك بريزد و سپس براى ظهور دعا كند، مهدى(عليه السلام) براى او دعا مى كند.

آرى، امروز روزگار غريبى امام زمان است، دعا براى ظهور او، باعث شادى دل او مى شود، كسى كه براىظهور زياد دعا مى كند حتماً مهدى(عليه السلام) در حق او دعا مى كند و اين شخص عاقبت به خير مى شود، اين اثر دعاى امام است.

روشن و واضح است سخن من درباره كسى است كه از سويداى دل دعا مى كند، نه اين كه دعا براى او يك لقلقه زبان باشد، اگر كسى بفهمد كه امام او در زندان سختى ها گرفتار است و از سوز دل وبا اخلاص براى ظهور مولا زياد دعا كند، عاقبت به خير مى شود زيرا امام در حق او دعا مى كند.

وقتى سخن به اينجا رسيد ديدم كه او به فكر فرو رفت، چند روز بعد او را ديدم، او به من گفت: حق با تو است، «دعاى امام» يعنى «عاقبت به خيرى». اينجا بود كه من به او گفتم: اين باور من است، اگر من ميليون ها بار به خدابگويم: «خدايا! عاقبت مرا ختم به

ص: 73

خير كن»، معلوم نيست آيا اين دعاى من مورد قبول خدا واقع مى شود يا نه، ولى اگر يك بار امام زمان يك دعا در حق من بنمايد، ديگر كار تمام است و من عاقبت به خير شده ام، براى همين همواره و هميشه و در همه جا از سوز دل و با اخلاص چنين مى گويم: «اللهمّ عَجِّل لِوليّكَ الفَرَج»، «خدايا! آقاىمرا از زندان گرفتارى ها نجات بده و ظهور او را نزديك گردان!».

* * *

وقتى به گذشته نگاه مى كنم مى بينم كه بيست سال پيش، تلاش مى كردم از زيبايى هاى زمان ظهور براى مردم سخن بگويم، من ساعت ها از عدالتى كه در روزگار ظهور در جهان گسترده خواهد شد براى مردمسخن مى گفتم، امّا اكنون كه نزديك به پنجاه سال دارم به تجربه بهتر دست يافته ام، فهميدم كه عدّه اى از مردم با شنيدن زيبايى هاى دوران ظهور مشتاق مى شوند و دست به دعا برمى دارند و بيشتر براى ظهور دعا مى كنند، امّا گروه ديگرى با خود مى گويند: «اين سخنان مربوط به آينده است و معلوم نيست كه ما آن روز زندهباشيم و آن آينده را درك كنيم يا نه».

من بايد به آنان احترام مى گذاشتم، شخصيّت آنان به گونه اى بود كه خود را بين گذشته و آينده سرگردان مى ديدند، وقتى براى آنان از زيبايى هاى عدالت حضرت على(عليه السلام) سخن مى گفتم، حسّ مى كردند كه اين سخنان درباره زمان گذشته است و افسوس كه آناندر آن زمان نبودند، وقتى براى آنان از ماجراى كربلا سخن مى گفتم حسرت مى خوردند كه در آن زمان نبودند

ص: 74

تا امام حسين(عليه السلام) را يارى كنند، اكنون هم كه معلوم نيست زنده باشند تا زمان ظهور را درك كنند. آنان بين گذشته و آينده سرگردان بودند. (تأكيد مى كنم كه اصلِ بيان زيبايى هاى ظهور، كارى پسنديده و زيباست ولى من متوجّه شدم كه براى عدّه اى جذابيّت زيادى ندارد).

اينجا بود كه من تصميم گرفتم براى آنان از همين روزگار غيبت سخن بگويم، از اين كه الان و همين لحظه، مهدى(عليه السلام) غريب و تنها مانده است، او آواره بيابان ها است، يار و ياورى ندارد، او منتظر ماست تا براى او از صميم دل دعا كنيمو به درگاه خدا از ظلمِ دشمنان كه مولاى ما را غريب نموده اند، شكايت كنيم! ما در حق او كوتاهى كرديم، ما فراموش كرده ايم كه او در زندان سختى ها گرفتار است، بايد براى آزادى او از اين زندان، كارى كنيم، بايد هر كدام از ما به حد توان خود، قدمى برداريم، بايد ديگران را از خواب غفلت بيدار كنيم، شيطان به ميدانآمده است و همگى را در غفلتى سنگين فرو برده است، ما به دوران غيبت عادت كرده ايم...

وقتى اين سخنان را براى آنان بازگو مى كردم، آنان حسّ مى كردند كه اين سخنان، حسِ امروز را دارد، من براى آنان از گذشته يا آينده حرف نمى زدم، من از آن مهدى(عليه السلام) سخن مى گفتم كه الان در زندانسختى ها گرفتار است و منتظر دعاى ما است و براى ما پيام داده است كه براى ظهورم، بسيار دعا كنيد. اين سخنان رنگ و بوىِ امروز را دارد.

آرى، الان بايد كارى كرد! بايد دعاى ظهور را تبديل به فرهنگ عمومى كرد، بايد همه شيعيان از خدا بخواهند و ظهور يك خواسته عمومى آنان بشود، بايد براى غربتمولا ضجّه

ص: 75

زد، ناله كرد و فرياد برآورد، بايد با شيطان به مبارزه پرداخت، شيطان به ميدان آمده است، بايد نگذاشت غفلت از ظهور امام بيش از اين، جامعه را فرا بگيرد.

من تجربه كرده ام كه اين سخنان خيلى بيشتر از تأكيد بر زيبايى هاى ظهور جواب مى دهد، آرى، اين سخنان مى تواند خيلى ها را مشتاق كند كه قدمى بردارند، بهاميدى روزى كه دعاى ظهور تبديل به فرهنگ عمومى بشود.

* * *

شايد كسى بگويد: چرا تو اين همه به دعا تأكيد مى كنى؟ دعا فقط يك خواستن است، اثر زيادى ندارد.

در جواب به او چنين مى گويم: وقتى تو براى مولاى خود دعا مى كنى زندگى، فكر، عقيده، مرام وسبكِ زندگى ات تغيير مى كند، دعا كردن براى ظهور، قلب تو را تسخير مى كند.

هر كس مدّتى براى آن يار سفر كرده دعا كند، بعد از چند روز، احساس مى كند كه آن آدم قبلى نيست، او از دنياىِ سياهى ها به دنياىِ نور وارد مى شود، او با دعاى ظهور اعلام مى كند كه به نابودىِ باطل، باور دارد، اوهرگز هرگز به بن بست نمى رسد، او اميد دارد و اين يك حقيقت است كه بزرگ ترين سرمايه انسان، اميد است.

ص: 76

قسمت 10

اشاره

من قدرى بايد فكر كنم، اگر قرار باشد مثلاً يك شبانه روز از عمر مرا به صورت فيلم مستند در آورند آيا در اين فيلم نشانه اى از دعا براى ظهور مهدى(عليه السلام) پيدا مى شود؟ آيا در شبانه روز، من لحظاتى را براى دعاى ظهور اختصاص مى دهم؟

بايد كمى فكر كنم، بايد زندگى خود را رنگ و بوى ديگرىبدهم، بايد زندگى من، با زندگى كسى كه اصلاً به مهدى(عليه السلام) باور ندارد فرقى داشته باشد! مگر آن حضرت از من نخواسته است تا زياد براى ظهور او دعا كنم؟ «زياد دعا كردن يعنى اين كه روزى صد بار براى ظهور دعا بنمايم».(1)

ص: 77


1- . اين كه عدد 100 همان «ذكر كثير» است از حديث زير استفاده مى شود: «عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ تَسْبِيحُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ع مِنَ الذِّكْرِ الْكَثِيرِ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثِيراً»: الكافي ج 2 ص 500. ما مى دانيم كه مجموع ذكرهاى در تسبيح حضرت زهرا عدد 100 مى باشد، وقتى ثابت شد كه «ذكر كثير» يا «ذكر زياد» همان عدد 100 است، پس استفاده مى كنيم كه «دعاى كثير» هم همان صد بار دعا كردن است.

بايد يك تصميم مهم بگيرم، وقتى نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء را مى خوانم سعى كنم در قنوت هر نماز، بيست بار چنين بگويم: «اللهمَّ عَجِّل لِوَليِّكَ الفَرَج» (اگر در قنوت اين كار را انجام ندادم، پس بعد از نماز، بيست بار اين ذكر را تكرار كنم). در اين صورت هر روز، صد بار براىآزادى امام خود از زندان گرفتارى ها دعا كرده ام.

اگر من نمى توانم روزى صد بار براى ظهور دعا كنم چقدر خوب است حدّاقل روزى سى بار دعا كنم زيرا كسى كه هر روز سى بار براى ظهور دعا كند، زياد براى ظهور دعا كرده است.(1)چقدر خوب است هر روز صبح، دعاى عهد را بخوانم، دعاى عهد تجديد پيمان با امام زمان و درخواست تعجيل در ظهور آن حضرت است. تلاش كنم در فرصت هاى مناسب زيارت آل ياسين را بخوانم، اين زيارت، مناجات با امام زمان و زيارت آن حضرت و يك دوره معارف مكتب تشيّع است. در نماز شب هم به ياد آن حضرتباشم و از طولانى شدن دوران غيبت به خدا شِكوه كنم و در روزهاى جمعه دعاى ندبه را بخوانم و با آن حضرت نجوا كنم.

چطور وقتى شب عاشورا مى شود به دنبال مجلس روضه هستم، به دنبال اين هستم تا كسى براى من روضه بخواند، در روزهاى جمعه بايد به دنبال كسى باشم كه براى من روضه

ص: 78


1- . دليل اين كه عدد 30 مصداق «ذكر كثير» است اين حديث مى باشد: عَنِ ابْنِ بُكَيْر قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اذْكُرُوا اللّهَ ذِكْراً كَثِيراً مَا ذَا الذِّكْرُ الْكَثِيرُ قَالَ أَنْ يُسَبِّحَ فِي دُبُرِ الْمَكْتُوبَةِ ثَلَاثِينَ مَرَّةً: (تهذيب الأحكام ج 2 ص 108) وقتى ثابت شد كه «ذكر كثير» يا «ذكر زياد» عدد 30 است، پس استفاده مى كنيم كه «دعاى كثير» هم همان سى بار مى تواند باشد.

غربت مهدى(عليه السلام) را بخواند و من با او گريه كنم و فرياد برآورم، اين نكته در دعاى ندبه آمده است: «هَلْ مِنْ معُينْ فَاُطيلَ مَعَه العَويلَ وَ البُكاء»، «آيا كسى هست مرا يارى كند تا با او گريه و ناله را طولانى كنم».

* * *

همه ما شنيده ايم كه امام رضا(عليه السلام) به يكى از شيعيانش كه«ابن شَبيب» بود چنين فرمود: «اگر مى خواهى براى چيزى گريه كنى پس بر حسين(عليه السلام) گريه كن». شيعيان در طول تاريخ به اين سفارش امام رضا(عليه السلام) عمل كردند و به خوبى و زيبايى اين سفارش آن حضرت را تبديل به فرهنگ عمومى كردند، شكر خدا كه شيعه در هر جاى جهان باشد، براىامام حسين(عليه السلام)مجلس روضه مى گيرد، روضه خوان روضه مى خواند و مجلس عزا برپا مى شود، اشك ها جارى مى شود، آن وقت است كه رحمت خدا نازل مى شود و گناهان بخشيده مى شود. در پايان مجلس هم معمولاً غذايى به شركت كنندگان داده مى شود.اما من در اينجا مى خواهم از سفارش ديگر امام رضا(عليه السلام) سخن بگويم، به اين سخن دقّت كن: «أَنَّهُ كَانَ يَأْمُرُ بِالدُّعَاءِ لِلْحُجَّةِ صَاحِبِ الزَّمَانِ»، يعنى امام رضا(عليه السلام) بارها و بارها به شيعيان امر مى كرد كه براى صاحب الزمان دعا كنند. به راستى چه شده است كه عدّه اى به اين سفارش امام رضا(عليه السلام) كمتر

ص: 79

اهميّت مى دهند؟ امام رضا(عليه السلام) نه يكبار بلكه بارها و بارها خواسته اند ما براى مهدى(عليه السلام) دعا كنيم.

* * *

اين پيام مهدى(عليه السلام) براى شيعيان است: «براى ظهور من بسيار دعا كنيد كه بسيار دعا براى ظهور كردن، گشايش امور خودتان است». ما بايد به اين پيام بسياراهميّت بدهيم، انتظار امام از ما، «زياد دعا كردن» است، ما بايد براى ظهورش، زياد دعا كنيم.(1)

* * *

«اللهمَّ عَجِّل لِوَليِّكَ الفَرَج»

خيلى از ما اين جمله زيبا را بازگو مى كنيم ولى نمى دانيم كه اين جمله، يادگارى از امام صادق(عليه السلام) است، البته جمله آن حضرت دو كلمه ديگر هم اضافه داردكه بهتر است آن دو كلمه را هم بازگو كنيم و چنين بگوييم:

«اللهمَّ عَجِّل لِوَليِّكَ الفَرَج و العافية و النصر»، يعنى: «خدايا تو مهدى(عليه السلام) را از زندان غيبت آزاد بگردان و هر چه زودتر به او عافيت و يارى عطا كن!». (2)

«عافيت» يعنى چه؟ يعنى بلاها را از آن حضرت دور كن! پس از اين جمله معلوم مى شود كه الان مهدى(عليه السلام) در سختى و بلا گرفتار است و ما بايد دعا كنيم كه هر چه زودتر آن بلاها و گرفتارى ها از آن حضرت دور شود.

ص: 80


1- . واكثروا الدعا بتعجيل الفرج فان فى ذلك فرجكم: الخرائج والجرائح ج 3 ص 1113.
2- بحارالانوار، ج83، ص7.

پی نوشت

در اينجا مى خواهم سه ماجرا را نقل كنم تا بيشتر با اثرات دعاى ظهور آشنا شوى:

* ماجراى اول:

جوانى مى خواست ازدواج كند، نه كار داشت و نه پول. كسى به او زن نمى داد، به هر كجا براى خواستگارى مى رفت به او جواب منفى مى دادند، او مدت ها براى حاجت خود دعا كرد ولى به خواسته خود نرسيد، كم كم داشت نااميد مى شد.

روزى از روزها او به مجلسى رفت، سخنران درباره اهميّت دعا براى ظهور سخن گفت و سپس روضه خواند اشك ها جارى شد او بيش از صد بار چنين گفت: «اللهمَّ عَجِّل لِوَليِّكَ الفَرَج» و اهل مجلس هم با او همراهى كردند و اين دعا را تكرار كردند.

آنجا بود كه آن جوان به فكر فرو رفت، تصميم گرفت تا براى امام زمان خود دعا كند و ظهور او را از خدا بخواهد، پس مصمم شد تا در قنوت هاى نمازش بارها چنين بگويد: «اللهمَّ عَجِّل لِوَليِّكَ الفَرَج». او ديگر براى حاجت خود دعا نمى كرد، او به اهميّت دعا براى امام پى برده بود پس همه همت خود را براى دعاى ظهور قرار داده بود.

مدّتى گذشت، به بركت همان دعاهاى او، يك خانواده به او دختر دادند و براى او خانه اى هم تهيه كردند و اسباب كار او را هم فراهم ساختند، او هم ازدواج كرد و هم صاحبِ خانه شد و هم كار آبرومند برايش فراهم شد، او به اين باور رسيد كه سخن مهدى(ع) حقّ است، اين پيام آن حضرت از حقيقتى بزرگ خبر مى هد: «براى ظهور من بسيار دعا كنيد كه بسيار دعا براى ظهور كردن، گشايش امور خودتان است». اين جوان ماجراى خود را براى دوستانش بازگو مى كرد تا همه به اثرات دعا براى مهدى(ع) پى ببرند و يقينشان به اين سخن زيادتر شود.

* * *

* ماجراى دوم:

خانمى سال هاى سال بود كه ازدواج كرده بود ولى در اين مدّت خدا به او فرزندى نمى داد، او همراه با همسرش به پزشك مراجعه كرده بود، پزشك علت نابارورى را در او تشخيص داده بود، او دارو هم مصرف كرد امّا نتيجه اى نگرفت.

سرزنش دوستان و آشنايان او را اذّيت و آزار مى داد، خيلى دوست داشت كه خدا به او فرزندى عطا كند، هر دعايى كه بلد بود خواند، روش هاى مختلف توسل را امتحان كرد، امّا به نتيجه نرسيد.

ص: 81

يك روز او به نزد عالمى دلسوخته رفت، آن عالم به او سفارش كرد كه براى مهدى(ع) زياد دعا كند كه اين زياد دعا كردن باعث رفع گرفتارى او مى شود. او به اين سخن گوش فرا داد، در شبانه روز هر وقت كه فرصت پيدا مى كرد، اين دعا را زمزمه مى كرد: «اللهمَّ عَجِّل لِوَليِّكَ الفَرَج». او از سويداى دل براى ظهور آقاى خود دعا مى كرد، بعضى از روزها شايد بيش از هزار بار اين ذكر را مى گفت.

تقريباً پنج ماه گذشت كه نشانه هاى باردار شدن را در خود احساس كرد، ابتدا باور نمى كرد وقتى نزد پزشك رفت، پزشك به او دستور داد تا آزمايش خون انجام بدهد، جواب آزمايش او، مثبت بود، او باردار شده بود، او سجده شكر به جا آورد و دعا براى ظهور را ادامه داد، اكنون فرزند او نزديك به سه سال دارد.

* * *

* ماجراى سوم:

شخصى در طب اسلامى مطالعات زيادى انجام داده بود و در زمينه معالجه بيماران موفقيت هاى خوبى را كسب كرده بود، مردم او را شناخته بودند و به او مراجعه مى كردند.

عدّه اى از روى حسادت از او شكايت كردند و پرونده هاى قضايى براى او تشكيل دادند، اين پرونده ها باعث شد كه همه برنامه هاى او به هم بريزد و آسايش او هم مختل شود، زيرا پيگيرى اين پرونده ها ماه ها به طول كشيده بود. او همواره براى رفع مشكل خود دعا مى كرد ولى به نتيجه اى نمى رسيد.

يك شب او تصميم گرفت تا همه همت خود را صرف دعا براى ظهور قرار دهد، او در شبانه روز هر وقت فرصت مى كرد براى مهدى(ع) دعا مى كرد و از صميم قلب خود، ظهور او را از خدا مى خواست.

مدّتى گذشت، پرونده هاى قضايى به طور معجزه آسايى، يكى بعد از ديگرى حل شد، همه كسانى كه از او شكايت كرده بودند خودشان نزد قاضى رفتند و اعلام رضايت كردند و همه مشكلات او حل شد.

* * *

ماجراهاى ديگرى هم در اين باره شنيده ام ولى به همين سه ماجرا (كه به آن اطمينان زياد دارم) اكتفا مى كنم زيرا هدف اين كتاب، مطلب ديگرى است، ذكر ماجراى كسانى كه از دعاى ظهور به حاجت هاى خود رسيده اند مى تواند

ص: 82

موضوع كتاب جداگانه اى باشد، در اينجا ماجرايى را كه چند روز قبل براى خودم روى داده است بازگو مى كنم.

تقريباً دو سال تمام براى نوشتن كتابِ خود، وقت گذاشته بودم، من آن كتاب را در برنامه اى در كامپيوتر تايپ كرده بودم، هيچ كاغذ و برگه اى از آن نداشتم، فايل آن كتاب در كامپيوتر من بود.

وقتى كتاب تمام شد تصميم گرفتم مدّتى صبر كنم تا با مطالعات جديدى كه مى كنم كتاب، حالت پختگى بيشترى پيدا كند، گاه گاهى به فايل كتاب مراجعه مى كردم و آن كتاب را كامل تر مى كردم.

مدّتى گذشت و من مشغول موضوع ديگرى شدم و كم كم از فضاى آن كتاب فاصله گرفتم، تقريباً شش ماه مى شد كه به آن فايل مراجعه نكرده بودم، چند روز قبل با خود گفتم كه ديگر وقت آن است فايل را براى ناشرى بفرستم و آن كتاب چاپ شود، امّا هر چه در كامپيوتر جستجو كردم، كتاب را نيافتم، نتيجه دو سال بى خوابى ها و زحمات من از بين رفته بود! مدّتى همه فايل ها را جستجو كردم ولى بى فايده بود، ديگر يقين كردم كه كتاب را از دست داده ام، من چه كار مى توانستم بكنم، هيچ چيز از آن كتاب باقى نمانده بود.

خيلى اندوهناك بودم، ولى به ذهنم رسيد كه به جاى اندوه، برنامه دعا براى ظهور را در پيش بگيرم، به جاى آنكه به كتاب از دست رفته ام فكر كنم فقط براى ظهور مولا دعا كردم.

چند روز گذشت، يكى از دوستانم به طور اتّفاقى تماس گرفت، او به من گفت: مدّتى قبل فايلى را براى من فرستاده اى. اين فايل رمز دارد و من نتوانستم آن را باز كنم. من به او گفتم: آن فايل را براى من بفرست ببينم چه فايلى است. باور نمى كردم آن فايل كتاب من بود، يك شب آخر شب، اشتباهى آن فايل را براى او فرستاده بودم، حالا اين فايل نزد او بود، من چقدر خدا را شكر كردم كه نتيجه دو سال زحمت من به نزد من بازگشته بود، اگر آن دوستم زنگ نمى زد يا به فايلى كه رمز دارد بى توجّهى مى كرد من ديگر نمى توانستم به آن كتاب خود دسترسى پيدا كنم، من خيلى خدا را شكر كردم...

ص: 83

ص: 84

قسمت 11

زمانه عوض شده است، قبلاً مردم وقت و حوصله خواندن كتاب هاى طولانى را داشتند،ولى من تجربه كرده ام، اگر كتاب طولانى باشد، مردم رغبت كمترى به مطالعه آن پيدا مى كنند، براى همين به پايان كتاب نزديك شده ايم، سخنانى هنوز در ذهنم مانده است ولى آنها را براى فرصت ديگر مى گذارم، من از تو تشكّر مى كنم كه اين مدّت همراه من بودى، تو بهترين دوست من بودى، بدانكه دل من براى تو تنگ مى شود.

تأكيد كردم كه چقدر خوب است شيعيان دور هم جمع شوند و براى ظهور دعا كنند. (فرقى نمى كند چه وقتى از شبانه روز اين اتّفاق بيفتد، صبح باشد يا شب، در خانه باشد يا در مسجد و حسينيّه يا در جاى ديگر)، چقدر خوب است كه صورت ها را روى خاك بگذارند و اين گونه بيچارگى خود را به درگاه خدا نشان بدهند، گردن كج كنند، دست خود را تكان بدهند، اين گونه به خدا التماس كنند كه ظهور را نزديك گرداند.

ص: 85

چگونه مجلس روضه امام حسين(عليه السلام) تبديل به يك فرهنگ عمومى شده است، به اميد آن روز كه «مجلس دعاى ظهور» نيز اين چنين شود، ما بايد كودكان خود را همراه خود به اينمجالس ببريم، تا آنان با اين فرهنگ آشنا شوند، كسانى كه ذوق فكرى دارند براى پربارتر كردن اين مجالس همت گمارند، چقدر خوب است در پايان مجلس، سفره اطعام هم باشد، كسانى كه از پول خود در راه رونق مجلس دعاى ظهور خرج كنند از پاداش زيادى برخوردار خواهند شد و خدا به مال آنان بركت خواهد داد.شايد كسى سؤال كند: در مجلس دعاى ظهور چه بگوييم؟ اين سؤال را كسانى مى پرسند كه تاكنون در اين گونه مجالس شركت نكرده اند، پس من در اينجا جملاتى را كه در مجلس دعاى ظهور خوب است گفته شود بازگو مى كنم. چه بسا بعضى از افراد نتوانند در اين مجالس شركت كنند، پس آنها مى توانند هر شب، (ده تاپانزده دقيقه) زن و بچه خود را جمع كنند و رو به قبله بنشينند و اين جملات را با هم بخوانند، اين گونه است كه يك مجلس دعاى خانگى تشكيل مى شود و اگر اين امر تبديل به يك فرهنگ عمومى بشود چه بسا در يك شب، در ميليون ها خانه، مجلس دعاى ظهور برپا مى شود و خير و بركت آن جامعه را فرا مى گيرد.اگر وقت ندارى كه هر شب اين برنامه را داشته باشى، پس هر هفته يك شب را براى اين برنامه اختصاص بده، هرگز بهانه نياور كه كار من زياد است و وقت ندارم، اختصاص ده تا پانزده دقيقه در هفته براى امام زمان(عليه السلام)باعث مى شود كه كار و زندگى تو بركت بگيرد. تو مى توانى دوستان خودت راهم به خانه

ص: 86

خود دعوت كنى و با هم براى ظهور دعا كنيد.

قبل از بازگو كردن برنامه مجلس دعاى ظهور به اين نكته اشاره كنم كه آنچه من در اينجا مى نويسم مى تواند كامل تر بشود، هر كس به سليقه خود مى تواند جملاتى به آن اضافه كند يا جملاتى را كم كند. هدف من فقط آشنايى با جلسه دعاى ظهور است.نكته مهمى را بايد بازگو كنم: در مجلس دعاى ظهور بايد اجتماع قلب ها شكل بگيرد، همه بايد در كنار هم با صفا و صميميت حضور پيدا كنند، اگر هر كسى در گوشه اى بنشيند و براى خودش دعا كند، اجتماع قلب ها نمى شود، گاهى انسان مى خواهد با خدا خلوت كند و با او مناجات داشته باشد، در آن صورت، خوب است كههر كسى در گوشه اى بنشيند ولى رمز و راز دعاى ظهور، اجتماع دل ها است. امام زمان در نامه اى كه به شيخ مفيد نوشته اند به «اجتماع دل ها» اشاره كرده اند، پس بايد همه كسانى كه در جلسه دعاى ظهور شركت كرده اند بدون فاصله در كنار هم بنشينند و همه با هم دعا كنند، همه يكصدا دعاها را تكرار كنند تا بهبهترين صورت، اجتماع دل ها شكل گيرد.(1)

چقدر زيباست كه در پايان مجلس، دست ها را در دست يكديگر گره بزنيم و دعاى «اِلهى عَظُمَ البَلاء» را بخوانيم و اين گونه

ص: 87


1- . وَلَوْ اَنَّ اشْياعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَي اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلي حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَكْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ: الاحتجاج ج ص ص 498، بحار الانوار ج 53 ص 176.

وحدت و يكپارچگى خود را نشان بدهيم و شيطان را نااميد كنيم، زيرا شيطان به هر شكل مى خواهد اين اتحاد و يكپارچگى دلها رااز بين ببرد و از اتحاد دل ها مى هراسد، ما بايد به هر شكل كه مى توانيم اتحاد خود را نشان بدهيم، دست ها را در دست يكديگر گره بزنيم، در پايان دعا هم همديگر را در آغوش بگيريم و عشق و محبت را به يكديگر هديه كنيم تا شيطان از ما نااميد شود.

در ادامه كتاب، يك نمونه از مجلس ظهور را بازگو مى كنم، پس وضو بگير وروبه قبله بنشين و اين جملات را بازگو كن...

ص: 88

قسمت 12: مجلس دعاى ظهور

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيمِ

اللهمّ صَلِّ على محّمد و آلِ محمّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم وَ الْعَنْ وَ اَهْلِكْ اَعْدائَهُم اَجمعين. أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْه. الحمد الله على كُلّ حال. (1)

* * *

خدايا! بر محمّد و بر آل محمّد درود بفرست و ظهور مهدى را نزديك كن و دشمنان آنان را لعنت كن و آن دشمنان را نابود كن! اى خدايى كه جز تو خدايى نيست من از همه گناهانم توبه مى كنم و از تو كه زنده و پاينده هستىمى خواهم مرا ببخشى كه اكنون به سوى تو رو كرده ام. من تو را در هر حال ستايش مى كنم كه تو شايسته حمد و ستايش هستى.

ص: 89


1- «أَسْتَغْفِرُ الله ... أتُوبُ إِلَيْه»: الكافي ج 2 ص 437، (الحمد لله على كل حال): الکافی ج 2 ص 97

* * *

السّلام عَلَيْكَ يا صاحِبَ الزّمان!

سلام بر تو اى آقاى من كه مرا به سوى خدا فرا مى خوانى، سلام بر تو كه «بابُ الله» هستى! هر كس مى خواهد به سوى خدا برود، بايد به سوى تو رو كند. سلامبر تو كه دين خدا را زنده مى كنى.

دوست دارم هميشه سلام خويش را هديه ات كنم، در همه لحظه ها بر تو سلام مى كنم. سلام اى ذخيره خدا در روى زمين! سلام بر تو كه پيمان بزرگ خدايى! همان پيمانى كه خدا بر آن تأكيد زيادى كرده است.

تو موعودى هستى كه خدا وعده آن را به اهل ايمان دادهاست و آن را ضمانت كرده است. تو راه سعادت را براى ما روشن مى كنى، نور تو هدايتگر همه است، تو صاحب پرچمى هستى كه خدا آن را برافراشته مى سازد.

مولاى من! سلام بر تو زمانى كه به امر خدا قيام مى كنى، سلام بر تو زمانى كه از ديده ها پنهان و در پسِ پرده غيبت هستى. سلام بر تو زمانى كه نماز مى خوانى وبا خداى خويش سخن مى گويى. سلام بر تو هنگامى كه شعار توحيد بر زبان جارى مى كنى و خدا را به بزرگى ياد مى كنى.

سلام بر تو زمانى كه حمد و ثناى خدا به جا مى آورى و براى شيعيانت طلب بخشش مى كنى. من هر صبح و شام بر تو سلام مى كنم. سلام بر تو هنگامى كه صبح فرا مى رسد! سلام بر تو هنگامىكه شب آغاز مى گردد! سلام بر تو اى امام مهربان من! اى كه همچون پدر براى شيعيان خود دلسوزى مى كنى، تو امام و پيشواى من هستى، تو آرزوى همه خوبان هستى...

ص: 90

* * *

اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ إِمَامِنَا. (1)

بارخدايا! ما به تو از فقدان پيامبر خود و غيبت امام خود شِكوه مى كنيم، ما از زيادى دشمنان و شدت گرفتن فتنه ها و سختى هاى روزگار به توشِكوه مى كنيم پس بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و ظهور مولاى ما را برسان...

ما تسليم امر تو هستيم، از دورى امام خود به تو شِكوه مى كنيم، از تو مى خواهيم با ظهور مهدى بر ما منت بگذارى! خدايا! به بيچارگى ما رحم كن، ما از اين روزگار سياه به تنگ آمده ايم، هر كس به ما مى رسد مى بيند كه آقاى مابالاى سر ما نيست پس جرأت مى كند و به ما ستم مى كند، پس آقاى ما را برسان، خدايا! ما فهميده ام كه زندگى بدون امام يعنى مردگى، ما از اين مردگى به تنگ آمده ايم پس به تو شِكوه مى كنيم زيرا كسى را جز تو نداريم، تو آن خدايى هستى كه صداى ما را مى شنوى و بر بندگان خود مهربانى مى كنى، پس به يتيمى ما رحم كن و بر مامنت بگذار و آقاى ما را برسان. دل مولاى ما را به مژده ظهورش خوشحال بگردان.

وَارْحَم اِستَكانَتِنا بَعدَهُ و فَامْنُنْ عَلَينا بِظُهورِه (2)

خدايا! به بيچارگى ما رحم كن و بر ما منّت بگذار و ظهورش را برسان!

خدايا! آقاى ما غريب و تنهاست، او آواره و بيابان نشين است، كسى را ندارد و از همه جا رانده شده است، او در زندان سختى هاگرفتار شده است، پس از تو مى خواهيم او را از زندان غيبت آزاد گردانى كه تو بر هر كارى توانا هستى!

ص: 91


1- مصباح الكفعمي ص 578، الاقبال ص 58
2- اقبال الاعمال ص 113.

المهدىُ الشَّريد! المهدىُ الطَّريد! المهدىُ الْفَريد! المهدىُ الْوَحيد. (1)

من فداى آن آقاى آواره اى كه از همه جا طرد شده است بشوم! من فداى آن آقاى تنها و غريب بشوم!

خدايا! دشمنان براى مولاى ما نقشه ها مى كشند، اگر به او دسترسى پيدا كنند مى خواهند او را شهيد كنند،پس از تو مى خواهيم كه جان او را حفظ كنى كه هركس كه تو او را حفظ كنى، دشمنان هرگز نمى توانند به او گزندى برسانند.

خدايا! شنيده ام كه وقتى او ظهور مى كند عدّه اى به او مى گويند: «ما به تو نيازى نداريم، پس به همان جايى برگرد كه از آنجا آمدى»، خدايا! من به تو پناه مى برم كه در زمره آن گروه باشم،پس خودت پناهم بده و هرگز مرا از كسانى قرار مده كه در مقابل امام مى ايستند.

خدايا! شنيده ام كه امام من در زمانى ظهور مى كند كه عده زيادى در غفلت از ياد او هستند، پس مرا از آن گروه قرار مده!

خدايا! دل مولاى من پر از غم و اندوه است، پس دل او را به مژده ظهورش، خوشحال بگردان. خدايا! ما چاره اى جز دعا كردننداريم، پس تو را مى خوانيم و از تو ظهور مولاى خود را طلب مى كنيم:

* * *

پس 50 بار اين دعا را زمزمه مى كنيم: «اللهمّ عَجِّل لِوليّكَ الفَرَج». (2)

* * *

اكنون سر از سجده بر مى داريم و چنين مى گوييم:

خدايا! پيامبر تو در اين دنيا چقدر سختى ها كشيد تا مردم

ص: 92


1- الغيبة للنعماني ص 178.
2- البلد الامین ص 13.

را هدايت كند، دشمنان چقدر او را اذّيت و آزار كردند، پس از تو مى خواهيم بر دشمنان غضب كنى.خدايا! او چقدر به مردم سفارش كرد كه خاندان مرا دوست بداريد، ولى بعد از او، مردم با خاندان او چه ظلم ها كردند، عدّه اى هيزم آوردند و در خانه دخترش را آتش زدند، آنان حرمت ها را شكستند و فاطمه را ميان در و ديوار قرار دادند، سيلى به صورتش زدند، پهلويش را شكستند.خدايا! به صورت نيلى شده فاطمه، به پهلوى شكسته اش، به چشم اشكبارش، به مظلوميتش، از تو مى خواهيم كه بر دشمنان غضب كنى و حالا ديگر انتقام فاطمه را بگيرى! اِغْضَب يا الله!

خدايا! غضب كن و بر دشمنان خشم بگير و ديگر به آنان مهلت مده!

خدايا! به پيشانى شكافته على، به غم و غصه هاى او،به گريه هاى شبانه اش در نخلستان هاى مدينه، به تنهايى و غربتش، به مظلوميتش خدايا! حالا ديگر بر دشمنان غضب كن!

خدايا! به مظلوميت حسن و غربت او بر دشمنان خشم بگير!

خدايا! تو را به حسين و غربتش سوگند مى دهيم، به آن صورتى كه خاك آلود شد و به خون آغشته شد، به آنقلبى كه آماج تيرها شد، به لب هايى كه از تشنگى ترك برداشته بود، به سينه اى كه پايمال سم اسب ها شد، به نوزاد شش ماهه اش كه در آغوشش شهيد شد، به جوان رعنايش كه در مقابل چشمم پرپر شد، به دست هاى قطع شده برادرش عبّاس، به اضطراب خواهرش زينب، به يتيمى دخترش رقيه... خدايا!بر دشمنان غضب كن! اِغْضَب يا الله!

ص: 93

* * *

اكنون 50 بار (در حالت سجده) چنين مى گوييم: «اللهمّ عَجِّل لِوليّكَ الفَرَج». (1)

* * *

اكنون با مولاى خود اين گونه نجوا مى كنيم:

آقاى من! چقدر بر من سخت است كه من بر تو گريه كنم و ببينم مردم تو را از ياد برده اند! بر من سخت است ببينم كه تو گرفتار غيبت شده اى و دشمنانت جلوه نمايى مى كنند!آيا كسى هست كه مرا يارى كند و با من هم ناله شود و من ناله فراق طولانى از دل بركشم؟ كى مى شود تو را ببينيم در حالى كه پرچم پيروزى را در همه جا برافراشته باشى؟ كى مى شود ببينيم كه تو زمين را پر از عدل و داد نموده اى و دشمنانت را كيفر داده اى و كافران و بدخواهان را از بين برده اى؟ كى مى شود كهببينيم تو ريشه ظلم و ستم را از بين برده اى و همه ستمكاران را هلاك كرده اى؟ كى مى شود كه تو بيايى و دشمنان را نابود كنى و همه ما خدا را شكر كنيم و حمد او را به جاى آوريم؟

* * *

خدايا! من در حق مولاى خود كوتاهى كردم، من خطاكارم كه در غفلتى هزار ساله گرفتار آمدم، سال هاىسال است كه آقاى من، آواره بيابان ها است امّا من در غفلت هستم و غيبت امام خود را عادى پنداشتم، اكنون پشيمان هستم و به خطاى

ص: 94


1- البلد الامین ص 13.

خود اعتراف مى كنم و چنين مى گويم: «سُبحانَكَ اِنّى كُنتُ مِنَ الظالِمين»، «خدايا! تو از هر عيب به دور هستى، اين من هستم كه ظلم كردم و ستم نمودم...». (1)

* * *

اكنون دست در دست يكديگر، گره می زنيم و دست ها را بالاى سر مى آوريم چنين زمزمه می کنيم:

يا غِياثَ الُمستَغيثين ا«َ

«اَغِثْنا وأدْرِْكنا! يا غِياثَ المُستَغيثين»(2)

اى فريادرس! به فرياد ما برس!

خدايا! مى دانيم كه درِ رحمت تو هميشه باز است، تو به فرياد بيچارگان مى رسى و از آنان دستگيرى مى كنى، هميشه عادت تو بر اين بوده است كه بر گنهكاران نيكويى كنى و با مهربانى با آنان برخورد كنى. اينك ما به درگاه تو رو كرده ايم پس صداى ما را بشنو و دعاى مارا مستجاب كن و ما را نااميد نكن!

ص: 95


1- سوره انبیاء آیه 21.
2- «اغثنا و ادركنا» البد الامین ص 326، «يا غياث المستغيثين»: تهذيب الاحكام ج 3 ص 114.

ص: 96

قسمت 13: مجلس کوتاه

شايد وقت تو كم باشد، پس خلاصه اى از مجلس دعاى ظهور را در اينجا ذكر می کنم، اگر فرصت مجلس قبلى را ندارى، پس

اين مجلس كوتاه را قدر بدان:

بِسِم الِلَّه الرَّحمَنِ الرَّحِيِم

«اللهمّ صَلِّ على محّمدٍ و آلِ محمّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم وَ الْعَنْ وَ اَهْلِكْ اَعْدائََهُم».

خدايا! بر محمّد و بر آل محمّد درود بفرست و ظهور مهدى را نزديك كن و دشمنان آنان را لعنت كن و آن دشمنان را نابود كن!

* * *

«السّلام عََليْكَ يا صاحِبَ الزّمان!»

مولاى من! سلام بر تو زمانى كه به امر خدا قيام می کنى، سلام بر تو زمانى كه نماز می خوانى و با خداى خويش سخن می گویي. سلام بر تو هنگامى كه شعار توحيد بر زبان جارى می کنى و خدا را به بزرگى ياد می کنى.

ص: 97

* * *

«الَّلهُمَّ إَّنا نشْكُو إَليْكَ فقْدَ نِبيِّنَا و غَيْبَةَ إمَامِنَا.»(1)

بارخدايا! ما به تو از فقدان پيامبر خود و غيبت امام خود شِكوه می کنيم، ما از زيادى دشمنان و شدت گرفتن فتنه ها و سختی هاى روزگار به تو شِكوه می کنيم پس بر محمّد و آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) درود بفرست و ظهور مولاى ما را برسان...

* * *

«واْرحَم استَكاَنِتنا بعدَُه و فامْنُُْن عََلينا بظُهورِه.»(2)

خدايا! به بيچارگى ما رحم كن و بر ما منّت بگذار و ظهورش را برسان! خدايا! آقاى ما غريب و تنهاست، او آواره و بيابان نشين است، كسى را ندارد و از همه جا رانده شده است.

* * *

«المهدی الشديد الطَّريد اْلفَريد اْلَوحيد.»(3)

من فداى آن آقاى آواره اى كه از همه جا طرد شده است بشوم! من فداى آن آقاى تنها و غريب بشوم! خدايا! دل مولاى من پر از غم و اندوه است، پس دل او را به مژده ظهورش، خوشحال بگردان. خدايا! ما چاره اى جز دعا كردن نداريم، پس تو را می خوانيم و از تو ظهور مولاى خود را طلب می کنيم:

پس 15 بار می گویي: «اللهمّ عَجِّل لِوليّكَ الفَرَج.»

اكنون به سجده می رويم و چنين می گو ييم:

خدايا! به حق پيامبر تو را سوگند می دهيم بر دشمنان غضب كن! خدايا! به صورت نيلى شده فاطمه، به پهلوى شكسته اش،

ص: 98


1- مصباح الكفعمي ص 578، الاقبال ص 58.
2- اقبال الاعمال ص 113.
3- الغيبة للنعماني ص 178.

به چشم اشكبارش، به مظلوميتش، از تو می خواهيم كه بر دشمنان غضب كنى! اغْضَب يا اللَّه!

خدايا! به پيشانى شكافته على، به غم و غصه هاى او به تنهایي و غربتش، به مظلوميتش، خدايا! به مظلوميت حسن و غربت او تو را سوگند می دهيم بر دشمنان غضب كن! به آن قلبى كه آماج تيرها شد، به لب هایي كه از تشنگى ترك برداشته بود، به سينه اى كه پايمال سم اسب ها شد... بر دشمنان غضب كن! اغْضَب يا اللَّه!

پس 15 بار اين دعا را (در حالت سجده) زمزمه می کنيم: «اللهمّ عَجِّل لِوليّكَ الفَرَج».(1)

* * *

اكنون سر از سجده بر می داريم و چنين می گو ييم: خدايا! من در حق مولاى خود كوتاهى كردم، من خطاكارم كه در غفلتى هزار ساله گرفتار آمدم، اكنون پشيمان هستم و به خطاى خود اعتراف می کنم و چنين می گويم: «سُبحانَكَ اِنّّى كُنتُ مِنَ الظالِِمين» ، «خدايا! تو از هر عيب به دور هستى، اين من هستم كه ظلم كردم و ستم نمودم ...»(2)

اكنون دست در دست يكديگر، گره می زنيم و دست ها را بالاى سر می آوريم چنين زمزمه می کنيم:

اَغِثْنا و أدْرِْكنا! يا غِياثَ الُمستَغيثين اى فريادرس! به فرياد ما برس! خدايا! هميشه عادت تو بر اين بوده است كه بر گنهكاران نیكويى كنى و با مهربانى با آنان برخورد كنى. اينك ما به درگاه تو رو كرده ايم پس صداى ما را بشنو و دعاى ما را مستجاب كن و ما را نااميد نكن!(3)

ص: 99


1- در این مجلس دعا برای ظهور را 30 بار ذکر کردم، دلیل این که عدد 30 مصداق «ذکر کثیر» است این حدیث میباشد: «عَنِ ابْنِ بُكَيْرِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً مَا ذَا الذِّكْرُ الْكَثِيرُ قَالَ أَنْ يُن ن يُسَبِّحَ فِي دُبُرِ المتكْتُوبَةِ ثَلَاثِينَ مَرَّةٌ »: تهذيب الأحكام ج 2 ص 108، وقتی ثابت شد که «ذکر کثیر» یا «ذکر زیاد» عدد 30 است پس استفاده می کنیم که «دعای کثیر» هم همان سی بار می تواند باشد.
2- سوره انبیاء آیه 21 .
3- «اغثنا و ادركنا» البلد الامین ص 326، «يا غياث المستغيثين»: تهذيب الاحكام ج 3 ص 114 .

ص: 100

پرسش نامه

1. چرا بعضی ستم دیدگان و مظلومان از ظهور ترسان شده اند؟

أ. به جهت پذیرش ظلم ظالمان

ب. به علت امتحانات سنگینی که در زمان ظهور رخ می دهد.

ج. چون شیطان این گونه فریب داده که اگر امام زمان ظهور كند، حمام خون راه می اندازد.

د. هیچ کدام.

2. در زمان ظهور، خداوند دست .......... خویش را بر سر مردمان می کشد و ......... همه انسان ها کامل می شود.

أ. رحمت - عقل

ب. قدرت - فطرت

ج. رحمت انسانیت

د. كمال - روح

ص: 101

3. کدام گزینه از زیبایی های ظهور است؟

أ) حتى حيوانات وحشی، دیگر به انسان ها آزار نمی رسانند.

ب) قوای بینایی و شنوایی شیعیان بگونه ای تقویت می شود که در هر کجای دنیا باشند می توانند امام را ببینند و کلام او را بشنوند.

ج) سرتاسر دنیا سرسبز و خرم می شود.

د) همه موارد.

4. محمد بن عثمان، ........ امام عصر علیه السلام بعد از گذشت حدود ....... سال از زمان غیبت این پیام را از جانب حضرت برای شیعیان بازگو نمود:

«برای ظهور من بسیار دعا كنيد كه بسيار دعا کردن برای ظهور موجب گشایش امور خودتان است.»

أ) نائب دوم - 20 سال

ب) نائب دوم - 100 سال

ج) نائب چهارم - 25 سال

د) نائب سوم - 25 سال

5. هزار و اندی سال پس از امر امام زمان به زیاد دعا کردن برای فرج، حضرتشان به ......... امر فرمودند کتابی درباره فواید دعا برای ظهور بنویس و اسم آن را .......... بگذار.

أ) آیت الله صافی گلپایگانی - منتخب الاثر

ب) آیت الله میرزا حسین نوری - نجم الثاقب

ج) آیت الله موسوی اصفهانی – مکیال المکارم

د) آیت الله شیخ علی اكبر نهاوندى - العبقرى الحسان

ص: 102

6. امام باقر علیه السلام، امام عصر را به شرید، طرید و وحید توصیف کرده اند.

کدام گزینه در ترجمه کلام حضرت صحیح است؟

أ) شرید به معنای آواره و بی پناه است ؛ امام مهدی علیه السلام نیز هیچ پناهی ندارد و به بیابان ها پناه آورده است.

ب) طرید به معنای طرد شده است چرا که مردم این آقای مهربان را از خود رانده اند و او را از یادها برده اند.

ج) وحید به معنای غریب است ؛ امام عصر علیه السلام در اوج غربت است.

د) همه موارد.

7. كدام گزینه صحیح است؟

أ) بایستی از مشکلات به درگاه خدای متعال شکوه کنیم.

ب) بایستی در مشکلات از خدای متعال شکوه کنیم.

ج) هر دو گزینه الف وب به تناسب موقعیت شان

د) نه شکوه از خدا و نه به خدا درست نیست و خلاف ادب است.

8. دعایی که از جانب امام عصر مخصوص شب های ماه مبارک رمضان صادر شده است.

أ) آل ياسين

ب) عرفه

ج) ابو حمزه

د) افتتاح

ص: 103

9. کدام گزینه اشتباه و نادرست است؟

أ) این خداست که تصمیم می گیرد چه زمانی امام مهدی ظهور كند، اما دعا وظیفه و سلاح ماست و ما را از وسوسه های شیطانی دور کرده و امیدوار می کند.

ب) امام زمان در زمان غیبت در باغی زیبا و کنار رودخانه ای پر آب و روان به دور از مردم زندگی می کنند گاهی میان مردم هم می آیند اما روزگار خوبی داشته منتظر فرمان ظهور از سوی خدا هستند.

ج) امام زمان اکنون آماج گرفتاری ها و بلا هاست تا زمانی که خدا اذن دهد و ظهورش فرا برسد.

د) ما باید امر مهم را از خدا بطلبیم؛ مانند طلب دیدار امام عصر در زمان غیبت اما نباید از امر مهم تر که دعا برای ظهور است غافل شویم.

10. نكته مهمی که در ماجرای منجی طلبی بنی اسرائیل و ماجرای نجات قوم یونس علیه السلام از عذاب به چشم می آید ........... است.

أ) معجزه حجت الهی در حاصل شدن فرج

ب) نجات به دلیل استغاثه و دعای دسته جمعی مردم به درگاه خدا

ج) عدم تسلیم و شکایت از خدا و پافشاری بر شکوه ها تا حاصل شدن فرج

د) امر به معروف و نهی از منکر توسط مومنین

ص: 104

11. حدیث امام عسکری را کامل کنید: «فقط کسانی از فتنه های دوره غیبت نجات پیدا میکنند که بر اعتقاد به امامت مهدی ثابت بمانند و خدا به آنان توفیق بدهد که ........

أ) برای ظهور دعا کنند.

ب برای غربت مهدی گریه کنند.

ج) به وظیفه خود عمل کنند.

د) همه موارد.

12. روایت زیر در توصیف کدام یک از امامان معصوم آمده است؟ انه كان يامر بالدعا للحجة صاحب الزمان علیه السلام.

ایشان بارها و بارها به شیعیان امر میکرد که برای صاحب الزمان علیه السلام دعا کنند.

أ) امام حسن عسكرى علیه السلام

ب) امیرالمومنین علیه السلام

ج) امام حسین علیه السلام

د) امام رضا علیه السلام

13. خداوند تا چه روزی به شیطان مهلت حیات داده است؟

أ) تا روز قیامت

ب) تا ایام رجعت امامان

ج) تا زمان ظهور امام زمان علیه السلام

د تا کمی پیش از ظهور حضرت

14. اینکه برای امام زمان عافیت می طلبیم به چه معناست؟

أ) درخواست سلامتی برای پیروان و منتسبین به امام زمان.

ب) در زمان ظهور امام زمان سختی ها برایشان آسان گردد.

ج) از خدا می خواهیم که بلاها از امام زمان دور شود.

د) به همان معنای فرج خواهی است.

ص: 105

ص: 106

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109