نامه های امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه در جنگ صفین

مشخصات کتاب

نامه های امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه در جنگ صفین

امیر شیاسی

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

به امید روزی که زیر سایۀ موعود غدیر، حضرت مهدی(علیه السلام) چهره دشمنان غدیربرای همه عالمیان آشکار شود .

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين (علیه السلام). 11

اقرار معاويه به مقام امير المؤمنين(علیه السلام). 11

خونخواهى معاويه براى عثمان 12

لعن و برائت امير المؤمنين(علیه السلام)از ابو بكر و عمر و عثمان 13

مظلوميّت امير المؤمنين (علیه السلام). 14

جريان غصب خلافت از لسان معاويه 15

پيام و نامه امير المؤمنين(علیه السلام)به معاويه 19

قتل عثمان مربوط به امام مسلمين است 19

اثبات امامت امير المؤمنين(علیه السلام)از لسان آن حضرت 21

عدم ارتباط قتل عثمان به معاويه 22

تقدم فرزندان عثمان بر معاويه در خونخواهى 23

بيست هزار قاتل عثمان راضى به حكم امير المؤمنين(علیه السلام). 24

ص: 5

ابلاغ پيام امير المؤمنين(علیه السلام)و عكس العمل معاويه 29

مناشدات امير المؤمنين(علیه السلام)در صفّين 33

مناقب بى انتهاى امير المؤمنين(علیه السلام). 33

سبقت امير المؤمنين(علیه السلام)در اسلام 33

امير المؤمنين(علیه السلام)افضل اوصياء 34

اعلام ولايت در غدير. 34

حديث كساء و آيه تطهير. 41

تفسير «صادقين» به ائمه(علیهم السلام). 42

على(علیه السلام)همچون هارون(علیه السلام). 43

ائمه(علیهم السلام)شاهدان بر مردم 43

حديث ثقلين و نام دوازده امام. 45

درياى مناقب امير المؤمنين(علیه السلام). 47

نامه معاويه در جواب امير المؤمنين(علیه السلام). 51

عكس العمل معاويه در مقابل مناشدات امير المؤمنين.. 51

تقيّه امير المؤمنين(علیه السلام)در باره ابو بكر و عمر و عثمان 51

مشاهدات معاويه در سقيفه 52

نامه امير المؤمنين(علیه السلام)در جواب معاویه 57

ص: 6

تعجب از نظر دادن معاويه در امور مسلمين 57

معرّفى غاصبين خلافت 58

فرق پيامبر و امير المؤمنين(علیهما السلام) در ابلاغ دين الهى 59

اختلاف امّت براى امتحان 61

برنامه امير المؤمنين(علیه السلام)بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله) 62

قرآن حجّت بر مردم 66

دو آيه از قرآن در باره معاويه 68

آيه اى از قرآن در باره بنى اميّه 69

پيشگوئى از شهادت امامان 72

پيشگوئى از آينده سياه امت بدست بنى اميّه 73

پيشگوئى از حكومت بنی عبّاس 73

پيشگوئى از سفيانى 73

پيشگوئى از حضرت مهدى(علیه السلام). 75

هدف امير المؤمنين(علیه السلام)از مراسلات صفّين 76

جواب نهايى معاويه به امير المؤمنين(علیه السلام). 79

ص: 7

نامه ها و مراسلات امير المؤمنين(علیه السلام)

و معاويه در صفين

ص: 8

تصویر

ص: 9

ص: 10

پيام و نامه معاويه به امير المؤمنين (علیه السلام)

اشاره

سليم قیس مى گويد:

در حالى كه ما همراه امير المؤمنين(علیه السلام)در صفين بوديم، معاويه، ابو درداء و ابو هريره را فراخواند و به ايشان گفت: نزد على(علیه السلام)برويد و از قول من به او سلام برسانيد و به او بگوئيد:

اقرار معاويه به مقام امير المؤمنين(علیه السلام)

به خدا قسم من مى دانم كه تو سزاوارترين مردم به خلافت هستى و از من به آن سزاوارترى، زيرا تو از مهاجرينى هستى كه پيش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان(1) هستم.

ص: 11


1- . اشاره به فتح مكه است كه در آن روز همه مشركين از جمله معاويه و پدر و پسرش از آزادشدگان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شدند.

و من مثل سوابق تو در اسلام و خويشاوندى پيامبر و علم تو به كتاب خدا و سنت پيامبرش را ندارم.

مهاجرين و انصار هم با تو بيعت كردند پس از آنكه سه روز در باره تو مشورت نمودند.

سپس نزد تو آمدند و به خواست خود و بدون اجبار با تو بيعت كردند.

و اوّل كسانى كه با تو بيعت كردند طلحه و زبير بودند، ولى بعد بيعت خود را شكستند و به تو ظلم كردند و آنچه حقّشان نبود طلب كردند.

خونخواهى معاويه براى عثمان

من پسر عموى عثمان و طالب خون او هستم. به من خبر رسيده است كه تو در باره قتل عثمان عذر مى آورى و از خون او اظهار برائت مى نمائى و معتقدى كه وقتى او كشته شد تو در خانه ات عزلت گزيده بودى، و وقتى او كشته شد تو «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» گفته اى و نيز گفته اى: «خدايا من راضى نبودم و كمك هم نكردم».

در روز جنگ جمل وقتى اطرافيان شتر عايشه به هيجان در آمده و فرياد زده اند: «يا لثارات عثمان» تو گفته اى:

ص: 12

«امروز قاتلين عثمان به صورت در آتش در آيند. آيا ما او را كشتيم؟ او را آن دو (طلحه و زبير) و آن زن كه همراهشان است كشتند و فرمان قتل او را دادند در حالى كه من در خانه ام نشسته بودم»!من پسر عموى عثمان و ولىّ او و طالب خون او هستم. اگر مسأله چنين است كه تو مى گويى، قاتلين عثمان را در اختيار ما بگذار و آنان را به ما تحويل ده تا در مقابل پسر عمويمان آنان را به قتل برسانيم، و با تو بيعت كنيم و خلافت را به تو تسليم نمائيم! اين مطلب اوّل.

لعن و برائت امير المؤمنين(علیه السلام)از ابو بكر و عمر و عثمان

مطلب دوم اينكه جاسوسانم به من خبر داده اند و نامه هايى به دستم رسيده از طرف دوستان عثمان كه همراه تو مى جنگند و تو گمان مى كنى با تو هم عقيده اند و به خلافت تو راضى اند در حالى كه خواسته شان با ما و قلبشان نزد ما است و فقط بدنشان همراه توست.

و خبر اين است كه تو ولايت ابو بكر و عمر را اظهار مى نمائى و بر آن دو رحمت مى فرستى، ولى در باره عثمان خوددارى مى كنى و او را ياد نمى نمايى و بر او رحمت نمى فرستى و او را لعنت هم نمى كنى.

در باره تو به من خبر رسيده است كه وقتى با اهل سرّ خبيثت و شيعيانت و خواصّ گمراه و تغيير دهنده و كاذب خود در خلوت جمع مى شويد نزد آنان از ابو بكر و عمر و عثمان برائت مى جويى و آنان را

ص: 13

لعنت مى كنى! ادّعا كرده اى كه تو خليفه پيامبر در امّتش و وصىّ او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و دركتابش و سنّت پيامبرش به ولايت تو امر كرده است، و به محمّد دستور داده كه اين مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آيه نازل كرده است كه:

(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ)؛

«اى پيامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده برسان، و اگر چنين نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده اى، و خداوند ترا از شرّ مردم حفظ مى كند». (1)

او هم امّتش را در غدير خم جمع كرد و آنچه در باره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غائب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى، و تو نسبت به پيامبر همچون هارون نسبت به حضرت موسى هستى.

مظلوميّت امير المؤمنين­(علیه السلام)

در باره تو به من خبر رسيده است كه براى مردم خطبه اى نمى خوانى مگر آنكه قبل از پائين آمدن از منبر مى گوئى:

ص: 14


1- . سوره مائده: آيه 67.

«به خدا قسم من سزاوارترين مردم براى آنان هستم، و از روزى كه پيامبر از دنيا رفته همچنان مظلوم بوده ام».

جريان غصب خلافت از لسان معاويه

اگر اين خبرى كه در باره تو به من رسيده درست باشد ظلم ابو بكر و عمر نسبت به

تو بالاتر از ظلم عثمان است. پيامبر (صلی الله علیه و آله)از دنيا رفت و ما حاضر بوديم. عمر با ابو بكر بيعت كرد و از تو دستورى نخواست و نه با تو مشورت كرد. آن دو در مقابل انصار با حق و حجّت تو و خويشاوندى با پيامبر(صلی الله علیه و آله)انصار را محكوم كردند.

اگر در مقابل تو تسليم مى شدند و با تو بيعت مى كردند عثمان زودتر از همه مردم با تو بيعت مى كرد به خاطر خويشاوندى او با تو و حق تو بر او چرا كه او پسر عمو و پسر عمّه توست.

سپس ابو بكر عمدا اقدامى كرد و هنگام مرگش خلافت را به عمر برگرداند و هنگام جانشين قرار دادن او با تو مشورت نكرد و از تو دستورى نخواست و براى او بيعت گرفت.

سپس عمر تو را در شورى بين شش نفر قرارداد و همه مهاجرين و انصار و ديگران را از مسأله خلافت خارج ساخت.

ص: 15

شما هم وقتى در روز سوم ديديد مردم جمع شده اند و شمشيرها را كشيده اند و به خدا قسم ياد كرده اند كه اگر آفتاب غروب كند و يكى را از بين خود انتخاب نكرده باشيد گردنتان را بزنند و دستور وصيّت عمر را درباره شما اجرا كنند، وقتى اين برنامه را ديديد اختيار كار خود را به ابن عوف سپرديد. او با عثمان بيعت كرد و شما هم با او بيعت نموديد.

سپس عثمان مورد محاصره قرار گرفت و از شما كمك خواست، ولى او را يارى نكرديد، و شما را فرا خواند ولى او را اجابت نكرديد، و اين در حالى بود كه بيعت او بر گردن شما بود، و شما اى مهاجرين و انصار حاضر و شاهد بوديد، ولى اهل مصر را آزاد گذارديد تا او را كشتند و گروههايى از شما هم آنان را در قتل وى كمك كردند و اكثريت شما او را خوار كرديد.

بنا بر اين در باره او يا قاتل و يا دستور دهنده و يا خواركننده بوديد.

سپس مردم با تو بيعت كردند، و تو از من به امر خلافت سزاوارترى. پس قاتلان عثمان را در اختيار من بگذار تا آنان را بكشم و خلافت را به تو تسليم كنم، و من و همه افراد اهل شام كه نزد من هستند با تو بيعت كنيم.

ص: 16

تصویر

ص: 17

ص: 18

پيام و نامه امير المؤمنين(علیه السلام) به معاويه

اشاره

وقتى امير المؤمنين(علیه السلام)نامه معاويه را خواند، و ابو درداء و ابو هريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابو درداء فرمود:

آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همان طور كه از قول او به من رسانديد.

قتل عثمان مربوط به امام مسلمين است

به معاويه بگوئيد: عثمان بن عفان از اين دو فرض خارج نيست: يا امام هدايتى است كه ريختن خون او حرام و كمك او واجب است و سرپيچى از فرمان او حلال نيست و امت حقّ خواركردن او را ندارند، و يا اينكه امام گمراهى است كه ريختن خون او حلال است و ولايت و يارى او جايز نيست. بنا بر اين از اين دو حالت خارج نيست.

ص: 19

آنچه در حكم خدا و حكم اسلام بر مسلمين واجب است بعد از آنكه امامشان مرد يا كشته شد، چه گمراه باشد و چه هدايت شده، چه مظلومباشد و چه ظالم، چه ريختن خونش حلال باشد و چه حرام، اين است كه هيچ عملى انجام ندهند و كار جديدى به پا نكنند و دست از پا خطا نكنند و كارى را شروع نكنند قبل از آنكه براى خود امامى عفيف و عالم و با تقوى و عارف به قضاوت و به سنت برگزينند تا امور آنان را جمع نمايد و در بين آنان حكم نمايد و براى مظلوم از ظالم حقّش را بگيرد و مرزهاى آنان را حفظ نمايد و غنائم و حقوق مالى آنان را جمع آورى كند و حجّ و نماز جمعه آنان را بپا دارد و صدقات آنان را جمع نمايد.

سپس در باره امامشان كه به ظلم كشته شده نزد او براى حكم بروند و قاتلين او را براى محاكمه نزد او ببرند تا بين آنان به حق حكم نمايد:

اگر امامشان مظلوم كشته شده به نفع اولياء او خونش را ثابت كند، و اگر ظالم كشته شده نظر دهد كه حكم آن چيست.

اگر اختيار در امامت به دست مردم باشد اين اوّل كارى است كه بايد انجام دهند، و امامى انتخاب كنند تا امور آنان را منظّم نمايد و تابع او شوند و او را اطاعت نمايند.

ص: 20

ولى اگر اختيار به دست خداوند و پيامبرش است، خدا مردم را از نظر دادن در اين مسأله و انتخاب آن كفايت كرده است، و پيامبر(صلی الله علیه و آله)براى آنان امامى را پسنديده و آنان را به اطاعت و تابعيت او مأمور كرده است.مردم بعد از قتل عثمان با من بيعت كردند و مهاجرين و انصار پس از سه روز مشورت در باره ام با من بيعت نمودند، و هم آنان بودند كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند و امامت آنان را منعقد كردند.

اين مسأله را اهل بدر و سابقه داران از مهاجرين و انصار بر عهده گرفتند، با اين تفاوت كه با افراد قبل از من بدون مشورت عموم مردم بيعت كردند ولى بيعت من با مشورت عموم مردم بود.

اثبات امامت امير المؤمنين(علیه السلام)از لسان آن حضرت

بنا بر اين اگر خداوند جلّ اسمه اختيار را به دست امّت سپرده است و اين امت است كه بايد براى خود انتخاب كنند و نظر دهند، و انتخاب و نظرشان بهتر از انتخاب خدا و رسولش براى آنان است، و هر كس را امّت انتخاب كنند و با او بيعت نمايند بيعت او بيعت هدايت است و امامى مى شود كه اطاعت او و ياريش بر مردم واجب است، اگر چنين است در باره من نيز مشورت كردند و مرا به اجماع و اتفاق امّت انتخاب كردند.

ص: 21

و اگر خداوند عزّ و جلّ است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امّت انتخاب كرده است و به عنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب منزل خود و در سنّت پيامبرش مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجّت مرا قوى تر و حقّ مرا واجب تر مى نمايد.

عدم ارتباط قتل عثمان به معاويه

فرمود: اگر عثمان در زمان ابو بكر و عمر كشته شده بود، آيا معاويه حق داشت بعنوان خونخواهى عثمان به جنگ آنان و قيام بر عليه آنان اقدام كند؟

ابو هريرة و ابو درداء گفتند: نه.

حضرت فرمود: من نيز همين طور! اگر معاويه بگويد: «آرى»، به او بگوييد: در اين صورت براى هر كسى كه به او ظلمى شده يا كسى از نزديكانش كشته شده جايز مى شود عصاى مسلمين را بشكند و جماعت آنان را متفرق كند و مردم را بسوى خويش فراخواند!! اضافه بر اينكه فرزندان عثمان براى طلب خون پدرشان سزاوارتر از معاويه اند.

سليم مى گويد: ابو درداء و ابو هريره ساكت شدند و گفتند: نسبت به خودت به انصاف سخن گفتى!

ص: 22

تقدم فرزندان عثمان بر معاويه در خونخواهى

حضرت فرمود: به جان خودم قسم، معاويه هم اگر بر سخن خود و آنچه به من حق داده ثابت باشد نسبت به من انصاف داده است.

اينان پسران عثمان اند كه مرد شده اند و به سنّ بلوغ رسيده اند و كودك نيستند و كسى صاحب اختيار آنان نيست.بيايند تا بين آنان و قاتلين پدرشان جمع نمايم. اگر از استدلال در مقابل آنان عاجز ماندند براى معاويه شهادت دهند كه صاحب اختيار و وكيل آنان و نائب و طرف دعواى آنان در خصومتشان است.

آنگاه آنان و خصم هايشان در مقابل من مانند خصمهايى كه نزد امام و والى با اقرار به حكم او و اجراى قضاوت او مى نشينند حاضر شوند، و من در دليل آنان و دليل خصمهايشان نظر دهم.

اگر پدرشان ظالم كشته شده بود و ريختن خونش حلال بود خون او را باطل اعلام كنم، و اگر مظلوم بود و ريختن خونش حرام، نسبت به قاتل پدرشان حكم به قصاص كنم.

اگر بخواهند او را بكشند و اگر بخواهند عفو كنند و اگر بخواهند ديه قبول كنند.

ص: 23

بيست هزار قاتل عثمان راضى به حكم امير المؤمنين(علیه السلام)

اين قاتلان عثمان در لشكر من اند كه به قتل او اقرار دارند و به حكم من به نفع آنان يا بر عليه خود راضى اند.

فرزندان عثمان و يا معاويه- اگر صاحب اختيار و وكيل آنان است- نزد من بيايند و قاتلين او را مورد مخاصمه قرار دهند و آنان را به محاكمه بكشند تا بين آنان طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش حكم نمايم.و اگر معاويه مى خواهد گناهى كه نكرده ايم به ما نسبت دهد و در پى بهانه و اباطيل است، پس هر نسبتى مى خواهد بدهد كه خداوند به زودى بر عليه او يارى خواهد كرد.

ابو درداء و ابو هريره گفتند: بخدا قسم، نسبت به خود به انصاف سخن گفتى و از انصاف هم فراتر رفتى، و بهانه او را از بين بردى و دليل او را باطل كردى و دليل قوى و درستى آوردى كه اشكالى در آن نيست.

ابو هريره و ابو درداء بيرون آمدند. ناگهان بيست هزار نفر را با پوششهاى آهنين ديدند كه مى گفتند:

«ما قاتلين عثمان هستيم و به حكم على(علیه السلام)بر ضرر خود يا به نفعمان اقرار مى كنيم و راضى هستيم.

اولياء عثمان بيايند و ما را در مورد خون پدرشان نزد امير المؤمنين(علیه السلام)به محاكمه بكشند، اگر قصاص يا ديه بر ما لازم شد در مقابل حكم او صبر مى كنيم و تسليم مى شويم».

ص: 24

ابو درداء و ابو هريره گفتند:

به انصاف سخن گفتيد، و براى على(علیه السلام)هم جايز نيست شما را به معاويه تحويل دهد و نه اينكه شما را بكشد تا آنكه شما را نزد او به محاكمه بكشد و بين شما و خصمتان طبق كتاب خدا و سنّت پيامبرش حكم نمايد.

ص: 25

ص: 26

تصویر

ص: 27

ص: 28

ابلاغ پيام امير المؤمنين(علیه السلام) و عكس العمل معاويه

ابو درداء و ابو هريره براه افتادند تا نزد معاويه رسيدند و آنچه امير المؤمنين(علیه السلام)و نيز آنچه قاتلين عثمان و ابو النعمان بن ضمان گفته بودند به او خبر دادند.

معاويه گفت: در باره رحمت فرستادن بر ابو بكر و عمر و خوددارى او از رحمت بر عثمان، و اظهار برائت پنهانى از او و آنچه در باره جانشينى پيامبر(صلی الله علیه و آله)ادّعا مى كند، و اينكه از روز وفات پيامبر(صلی الله علیه و آله)دائما مظلوم بوده است، چه جوابى به شما داد؟

آن دو گفتند: بلى، نزد ما بر ابو بكر و عمر و عثمان رحمت فرستاد و ما مى شنيديم.

سپس در ضمن سخنانش به ما گفت:اگر خداوند اختيار را به امت داده است و آنانند كه انتخاب مى كنند و در باره خودشان نظر مى دهند و انتخاب آنان و نظرشان از انتخاب خدا

ص: 29

و رسولش براى آنان بهتر و هدايت يافته تر است، پس همانان بودند كه مرا انتخاب كردند و با من بيعت نمودند و بنا بر اين بيعت من بيعت هدايت است و من امامى هستم كه اطاعت و ياريم بر مردم واجب است زيرا آنان در باره من مشورت كردند و مرا انتخاب نمودند.

و اگر انتخاب خدا و رسولش از انتخاب و نظر خودشان بهتر و هدايت يافته تر است، پس خدا و رسولش مرا براى امت انتخاب كرده و خليفه بر آنان قرار داده اند و به آنان دستور يارى و اطاعت مرا در كتاب منزل خدا كه بر زبان پيامبر (صلی الله علیه و آله)مرسلش جارى شده داده اند، و اين براى حجّت من قوى تر است و حق مرا واجب تر مى كند.

ص: 30

تصویر

ص: 31

ص: 32

مناشدات امير المؤمنين(علیه السلام) در صفّين

اشاره

سپس امير المؤمنين(علیه السلام)در ميان لشكرش بر فراز منبر قرار گرفت و مردم را و هر كس از اهل آن منطقه و مهاجرين و انصار را كه حاضر بودند جمع كرد و حمد و ثناى الهى به جا آورد و سپس فرمود:

مناقب بى انتهاى امير المؤمنين(علیه السلام)

اى مردم، مناقب من بيشتر از آن است كه احصا گردد و شمرده شود. من با ذكر آنچه خداوند در كتابش نازل كرده و پيامبر(صلی الله علیه و آله)در باره ام فرموده از ذكر ساير مناقب و فضائلم صرف نظر مى كنم.

سبقت امير المؤمنين(علیه السلام)در اسلام

آيا مى دانيد كه خداوند در قرآن در بيش از يك آيه، سبقت گيرنده در اسلام را بر مسبوق فضيلت داده است، و احدى از امّت به سوى خدا و رسولش از من سبقت نگرفته است؟

گفتند: آرى به خدا قسم.

ص: 33

امير المؤمنين(علیه السلام)افضل اوصياء

فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم در اين باره كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله)پرسيده شد در باره قول خداوند(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ)(1) «سابقين، سابقين، آنانند مقرّبين»،

وآن حضرت فرمود: خداوند اين آيه را در باره انبياء و اوصياى آن نازل كرده است، و من افضل انبياء خدا و برادرم و وصيّم على بن ابى طالب افضل اوصياء است؟

در اينجا حدود هفتاد نفر از اهل بدر كه اكثرشان از انصار و بقيّه از مهاجرين بودند بپا خاستند كه از جمله آنان ابو الهيثم بن تيّهان و ابو ايوب خالد بن زيد انصارى و از مهاجرين عمار ياسر و غير او بودند.

اينان گفتند: ما شهادت مى دهيم از پيامبر(صلی الله علیه و آله)شنيديم كه اين مطلب را مى فرمود.

اعلام ولايت در غدير

فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم در باره قول خداوند:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ) (2)

ص: 34


1- .سوره واقعه، آیه 10و 11.
2- .سوره نساء، آیه 59.

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا و رسول و اولى الامر خود اطاعت كنيد».

و قول خداوند:

(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) (1)

«صاحب اختيار شما خدا و رسولش و كسانى هستند كه ايمان آورده نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند»،

و سپس مى فرمايد:

(وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً ) (2)

«غير از خدا و رسولش و مؤمنين براى خود محل اعتمادى بر نمى گزيند».

مردم پرسيدند: يا رسول اللَّه، آيا اين مخصوص بعضى از مؤمنين است يا شامل همه آنان است؟

خداوند عزّ و جلّ دستور داد تا به مردم بفهماند كه آيات در باره چه كسى نازل شده است و ولايت را براى آنان تفسير كند همان طور كه نماز و روزه و زكات و حجّشان را بيان كرده است.

ص: 35


1- .سوره مائده، آیه 55.
2- .سوره توبه، آیه 16.

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد و فرمود:«خداوند رسالتى را به من سپرده است كه به خاطر آن سينه ام به تنگ آمده است و چنين گمان برده ام كه مردم مراتكذيب مى كنند، ولى خداوند مرا ترسانده كه بايد ابلاغ كنم و گر نه مرا عذاب خواهد كرد. اى على بپا خيز»!

سپس نداى نماز جماعت داد و نماز ظهر را با مردم خواند و سپس فرمود:

«اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر آنان از خودشان بيشتر است.

بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار او بوده ام على(علیه السلام)صاحب اختيار اوست.

پروردگارا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد.

يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار گردان هر كس او را خوار كند».

سلمان فارسى بپا خاست و گفت:

يا رسول اللَّه، ولايت او چگونه است؟

ص: 36

فرمود:«ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيارتر از خودش هستم على هم نسبت به او صاحب اختيارتر است».

خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد:

( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً ) (1)

«امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما به حد كمال رساندم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

سلمان فارسى پرسيد: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص در باره حضرت على(علیه السلام)نازل شده است؟

پيامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود:

«در باره او و جانشينانم تا روز قيامت نازل شده است».

و سپس فرمود:

«اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غائبان برسانند.»

سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما.

ص: 37


1- .سوره مائده، آیه3 .

فرمود:«على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اوّل آنان فرزندم حسن و سپس حسين و سپس نه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند».

دوازده نفر از بدريّين برخاستند و گفتند:

ما شهادت مى دهيم كه اين مطالب را همان طور كه گفتى از پيامبر (صلی الله علیه و آله)شنيديم، نه يك حرف زياد نمودى و نه كم كردى، و پيامبر(صلی الله علیه و آله)ما را بر اين مطلب شاهد گرفت.

بقيّه هفتاد نفر هم گفتند:

اين مطالب را شنيديم ولى همه آن را حفظ نكرديم، ولى اين دوازده نفر برگزيدگان و بهتران ما هستند.

حضرت فرمود: راست گفتيد. همه مردم در حفظ يكسان نيستند، بعضى از مردم از ديگران بهتر حفظ مى كنند .

از بين دوازده نفر چهار نفر برخاستند: ابو الهيثم بن تيهان، ابو ايّوب انصارى، عمّار بن ياسر، خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين كه خداوند آنان را رحمت كند.

ص: 38

اينان گفتند:شهادت مى دهيم كه سخن پيامبر(صلی الله علیه و آله)را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على (علیه السلام)هم در كنار او ايستاده بود.

سپس پيامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود:

«اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصىّ پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امّتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گر نه مرا عذاب خواهد كرد.»

سپس پيامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود:

اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز دستور داده و من آن را براى شما بيان كردم و سنّتهاى آن را گفتم، و به زكات و روزه و حج امر كرده و من براى شما بيان كردم و تفسير نمودم، و در كتابش به ولايت دستور داده و من- اى مردم-

ص: 39

شما را شاهد مى گيرم كه آن مخصوص على بن ابى طالب و جانشينان از فرزندان من و فرزندان برادرم و وصيّم است.على اوّل ايشان و سپس حسن و بعد حسين و سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين اند.

از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.

اى مردم، من پناهگاه شما و امامتان بعد از خودم و راهنما و هدايت كننده شما را به شما معرّفى كرده ام و او برادرم على بن ابى طالب است.

او در بين شما مثل من در ميانتان است. دين خود را بر عهده او بسپاريد و در همه امورتان از او اطاعت كنيد.

همه آنچه خداوند به من آموخته نزد اوست، و خداوند به من دستور داده آنها را به او بياموزم و به شما بفهمانم كه آن علوم نزد اوست.

از او سؤال كنيد و از او و جانشينان بعد از او بياموزيد.

به آنان ياد ندهيد و از آنان پيشى نگيريد و از آنان تخلف نكنيد. آنان با حق اند و حق با آنان است، نه از آن جدا مى شوند و نه حقّ از آنان جدا مى شود».

ص: 40

حديث كساء و آيه تطهير

سپس على(علیه السلام)به ابو هريره و ابو درداء و كسانى كه در اطرافش بودند فرمود: اى مردم، آيا مى دانيد خداوند تبارك و تعالى در كتابش چنين نازل كرده است:

إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ) (1)

«خداوند چنين مى خواهد كه هر بدى را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك گرداند».

پيامبر(صلی الله علیه و آله)مرا و فاطمه و حسن و حسين را همراه خود زير عبايش جمع كرد و عرض كرد:

«خدايا، اينان عترت و خاصّان من و اهل بيتم هستند. هر بدى را از اينان ببر و ايشان را پاك گردان.»

امّ سلمه گفت: يا رسول اللَّه، آيا من هستم؟

فرمود:

«تو خوب هستى ولى اين آيه بخصوص در باره من و برادرم على و دخترم فاطمه و دو پسرم حسن و حسين و نه امام از

ص: 41


1- .سوره احزاب، آیه33 .

فرزندان پسرم حسين نازل شده و هيچ كس جز ما در اين مورد همراهمان نيست».همه افراد (يعنى هفتاد نفر اهل بدر) برخاستند و گفتند:

ما شهادت مى دهيم امّ سلمه اين مطلب را بر ايمان نقل كرد.

ما هم از پيامبر(صلی الله علیه و آله)اين مطلب را سؤال كرديم و آن حضرت همان طور كه امّ سلمه نقل كرده بود بر ايمان نقل كرد.

تفسير «صادقين» به ائمه­(علیهم السلام)

سپس على(صلی الله علیه و آله)فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه خداونددر كتابش چنين نازل كرده است:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ) (1)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و با صادقين باشيد».

سلمان پرسيد: يا رسول اللَّه، اين آيه عامّ است يا خاصّ؟

فرمود: آنان كه دستور داده شده اند عامّ اند زيرا جمعيّت مؤمنين به اين دستور مأمور شده اند، ولى «صادقين» مخصوص برادرم على بن ابى طالب و جانشينانم بعد از او تا روز قيامت است.

ص: 42


1- .سوره توبه، آیه119 .

امیر المؤمنین (علیه السلام)همچون هارون(علیه السلام)

امیر المؤمنین(علیه السلام)فرمود:من در جنگ تبوك به پيامبر(صلی الله علیه و آله)عرض كردم: يا رسول اللَّه، چرا مرا به جاى خود در مدينه گذاشتى (و با خود نبردى)؟

فرمود:

«يا على، مدينه صلاحيّت كسى جز من و تو را ندارد، و تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى مگر در نبوّت كه پيامبرى بعد از من نيست.»

عدّه اى از مهاجرين و انصار كه همراه حضرت بودند برخاستند و گفتند: شهادت مى دهيم كه اين مطلب را از پيامبر (صلی الله علیه و آله)در جنگ تبوك شنيديم.

ائمه(علیهم السلام) شاهدان بر مردم

فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه خداى عزّ و جلّ در سوره حج چنين نازل كرده است:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ جاهِدُوا فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا

ص: 43

لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ )

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، ركوع و سجده كنيد و پروردگارتان را عبادت نمائيد و كار خير انجام دهيد، به اميدآنكه رستگار شويد، و در راه خدا آن طور كه بايد جهاد كنيد. او شما را انتخاب كرده و در دين بر شما سختى قرار نداده است. دين پدرتان ابراهيم، كه او شما را از قبل «مسلمان» ناميد. و در اين باره تا پيامبر بر شما شاهد باشد و شما شاهد بر مردم باشيد. پس نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به خداوند اعتصام جوئيد. اوست صاحب اختيار شما، و خوب صاحب اختيار و خوب كمك كننده اى است».(1)

سلمان برخاست و عرض كرد:

يا رسول اللَّه، اينها چه كسانى هستند كه تو بر آنان شاهدى و آنان شاهد بر مردم اند، و خداوند آنان را انتخاب كرده و در دين براى آنان سختى قرار نداده، دين پدرشان ابراهيم؟

پيامبر فرمود:

ص: 44


1- .سوره حج، آیه77و 78.

«خداوند از اينان سيزده نفر را قصد كرده است: من و برادرم على بن ابى طالب و يازده نفر از فرزندانم يكى پس از ديگرى، كه همگى امام هستند. قرآن با آنان و آنان با قرآنند. از يك ديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند».

گفتند: آرى به خدا قسم.

حديث ثقلين و نام دوازده امام عليهم السّلام

حضرت فرمود:

شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله)به عنوان خطابه برخاست و بعد از آن خطبه اى نخواند، و فرمود:

«اى مردم، من در ميان شما دو چيز باقى گذاردم كه تا به آنها تمسّك كرده ايد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترت من اهل بيتم. خداوند لطيف خبير به من سپرده است كه اين دو از يك ديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند»؟

گفتند: آرى به خدا قسم، ما در همه اين مطالب نزد پيامبر حاضر بوديم.

فرمود:

ص: 45

خداوند مرا بس است.

دوازده نفر از جماعت اهل بدر برخاستند و گفتند:

شهادت مى دهيم وقتى پيامبر(صلی الله علیه و آله)اين خطابه را در روزى كه از دنيا رفت ايراد فرمود، عمر بن خطّاب به حالت شبه غضب برخاست و گفت: يا رسول اللَّه، آيا همه اهل بيتت؟

فرمود:نه، بلكه جانشينانم، برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ام در امّتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من از آنهاست و يازده نفر از فرزندانش.

اين (على) اوّل آنان و افضلشان است، سپس اين دو پسرم- و حضرت اشاره به امام حسن و امام حسين عليهما السّلام كردند- سپس وصىّ پسرم كه بنام برادرم على ناميده مى شود و پسر حسين است.

سپس وصىّ على كه فرزند اوست و نامش محمّد است.

سپس جعفر بن محمّد، سپس موسى بن جعفر، سپس علىّ بن موسى، سپس محمّد بن على، سپس علىّ بن محمّد، سپس حسن بن علىّ، سپس محمّد بن الحسن مهدىّ امّت كه نامش نام من و طينت او همچون طينت من است. طبق امر من امر مى كند و طبق نهى من نهى مى نمايد.

ص: 46

زمين را پر از عدل و داد مى كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد. هر كدام از آنها يكى پس از ديگرى و پشت سر هم خواهند آمد تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. آنان شاهدان خدا در زمين و حجّت هاى او بر خلقش هستند.

هر كس از آنان اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس از آنان سرپيچى كند خدا را عصيان كرده است.بقيّه هفتاد نفر بدريّين و همان تعداد از ديگران برخاستند و گفتند: مطلبى كه فراموش كرده بوديم بيادمان آوردى! ما شهادت مى دهيم كه اين مطلب را از پيامبر(صلی الله علیه و آله)شنيديم.

درياى مناقب امير المؤمنين(علیه السلام)

سپس امير المؤمنين(علیه السلام)به سؤال و جواب بازگشت و مطلبى از آنچه در زمان حكومت عثمان در مسجد پيامبر از آن حضرت پرسيده بودند باقى نگذاشت مگر آنكه در آن باره آنان را قسم داد، تا آن كه همه مناقبش را و آنچه پيامبر در باره اش فرموده بود ذكر كرد، و در همه آنها او را تصديق مى كردند و شهادت مى دادند كه مطلب حقّى است كه از پيامبر شنيده اند.

ص: 47

ص: 48

تصویر

ص: 49

ص: 50

نامه معاويه در جواب امير المؤمنين علیه السلام

عكس العمل معاويه در مقابل مناشدات امير المؤمنين علیه السلام

وقتى ابو درداء و ابو هريره همه اين مطالب را و نيز عكس العمل مردم را براى معاويه گفتند، از شدت ناراحتى رخ در هم كشيد و سر بزير انداخت

و گفت: اى ابو درداء و اى ابو هريره، اگر آنچه در باره او نقل مى كنيد حق باشد همه مهاجرين و انصار، جز او و اهل بيت و شيعيانش هلاك شده اند.

تقيّه امير المؤمنين عليه السّلام در باره ابو بكر و عمر و عثمان

سپس معاويه به امير المؤمنين(علیه السلام)چنين نوشت:

اگر آنچه گفته اى و ادعا كرده اى و اصحابت را بر آن شاهد گرفته اى حق باشد، در اين صورت ابو بكر و عمر و عثمان و همه مهاجرين و انصار غير تو و اهل بيت و شيعيانت هلاك شده اند.

ص: 51

خبر رحمت فرستادن و استغفار تو براى آنان به من رسيده است.

اين مطلب يكى از دو صورت است كه سوّمى ندارد:

يا از روى تقيّه است كه مى ترسى اگر از آنان اظهار برائت و بيزارى نمائى اهل لشكرت كه بوسيله آنان با من مى جنگى از اطرافت پراكنده شوند، و يا آنچه ادّعا كرده اى باطل و دروغ است! به من خبر رسيده و اين مطلب را يكى از خواصت كه به او اطمينان دارى برايم خبر آورده است كه تو به شيعيان گمراه و خواصّ خود كه بد معتمدانى هستند مى گوئى:

«من سه پسرم را به نامهاى ابو بكر و عمر و عثمان نامگذارى كرده ام. هر گاه از من شنيديد كه به يكى از امامان ضلالت رحمت مى فرستم پسرانم را قصد مى كنم».

مشاهدات معاويه در سقيفه

دليل بر راست بودن آنچه برايم آورده اند و خبر آن را به من رسانده اند اين است كه ما با چشمان خود ديديم و احتياج نداريم در اين باره از ديگرى سؤال كنيم.

تو را ديدم هنگامى كه با ابو بكر بيعت شد همسرت فاطمه علیها السلام را بر چهارپايى سوار كردى و دست دو پسرت حسن و حسين علیهما السلام را گرفتى و احدى از اهل بدر و سابقه داران را باقى نگذاشتى مگر اينكه آنان را فرا

ص: 52

خواندى و بر عليه ابو بكر به كمك خود دعوتكردى، ولى احدى از آنان را نيافتى مگر چهار نفر: سلمان و ابو ذر و مقداد و زبير.

به جان خودم قسم اگر بر حق بودى تو را اجابت مى كردند و مساعدت و يارى مى نمودند، ولى مطلبى باطل و چيزى را كه به آن اقرار نداشتند ادّعا مى نمودى.

دو گوش خودم از تو شنيد كه به ابو سفيان مى گفتى، هنگامى كه ابو سفيان به تو گفت:

«اى پسر ابو طالب در سلطنت پسر عمويت مغلوب شدى، و كسى كه بر تو غالب شد ذليل ترين طوائف قريش يعنى تيم و عدى بودند»، و ابو سفيان از تو خواست تا ياريت كند ولى تو در جواب او گفتى:

«اگر يارانى مى يافتم چهل نفر از مهاجرين و انصار از سابقه داران بر عليه اين مرد بپا مى خاستم»، پس چون جز چهار نفر نيافتى به اجبار بيعت كردى.

ص: 53

ص: 54

تصویر

ص: 55

ص: 56

نامه امير المؤمنين(علیه السلام)در جواب معاويه

اشاره

سليم مى گويد: امير المؤمنين(علیه السلام)در جواب او نوشت:

تعجب از نظر دادن معاويه در امور مسلمين

بسم اللَّه الرحمن الرحيم امّا بعد، نامه تو را خواندم و تعجّبم افزون گشت از آنچه دستت به نگارش در آورده بود و سخنت كه طول داده بودى و از بلاى عظيم و مسأله مهمى كه براى اين امّت پيش آمده، كه مثل توئى در كارهاى عام و خاصشان سخن بگويد يا نظر دهد، و تو كسى هستى كه خود مى دانى و پسر كسى هستى كه مى دانى و من نيز كسى هستم كه دانسته اى و پسر كسى هستم كه دانسته اى.

به زودى در باره آنچه نوشته اى جوابى به تو خواهم داد كه گمان ندارم آن را درك كنى،نه تو و نه وزيرت عمرو پسر نابغه كه هم رأى توست

ص: 57

همان طور كه «وافق شنّ طبقة»(1)، چرا كه او به تو دستور نوشتن اين نامه را داده و آن را براى تو تزيين نموده است، و همراه شما ابليس و اصحاب شرورش نيز حاضر بوده اند.

معرّفى غاصبين خلافت

به خدا قسم پيامبر به من خبر داد و به من شناسانيد، كه دوازده نفر امامان گمراهى از قريش را ديده كه از منبرش بالا مى روند و پائين مى آيند و به صورت مي مانند. آنها امّتش را از راه مستقيم به پشت سرشان بر مى گردانند.

آن حضرت فرد فرد آنان را با نامشان به من خبر داد و اينكه هر كدام آنها يكى پس از ديگرى چه مدت حكومت خواهند كرد.

ده نفر از آنان از بنى اميّه هستند و دو نفر از دو طايفه مختلف قريش، كه بر گردن آن دو نفر مثل گناهان جميع امّت تا روز قيامت و همه عذابشان خواهد بود. هيچ خونى نيست كه به غير حق ريخته شود و نه فرجى كه به حرام تصرّف شود و نه حكمى كه بر خلاف حق داده شود مگر آنكه وبال و گناهش بر گردن آن دو نفر است.

ص: 58


1- .جمله «وافق شنّ طبقة» يك ضرب المثل عربى است و در مورد دو چيز كه با هم متّفق باشند بكار برده مى شود.

و از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: هر گاه فرزندان ابى العاص به سى نفر برسند كتاب خدا را براى فريب مردم و بندگان خدا را غلام و كنيز خود و مال خدا را ثروت بين خود قرار مى دهند.

فرق پيامبر و امير المؤمنين(علیه السلام) در ابلاغ دين الهى

پيامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود: برادرم، تو مثل من نيستى از اين جهت كه خداوند به من دستور داده حقّ را آشكارا بيان كنم و به من خبر داده كه مرا از شر مردم حفظ مى كند، و به من دستور داده كه جهاد كنم اگر چه فقط خودم باشم، آنجا كه مى فرمايد:

(فَقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَهِ لا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ ) (1)

«در راه خدا جهاد كن كه مكلّف جز خودت نيستى»

و فرموده:

(حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ) (2)

«مؤمنين را بر جنگ ترغيب كن».

من و تو (اى على) دو مجاهد بوديم. آن مدت كه در مكه ماندم مأمور به جنگ نشدم، و سپس خداوند مرا به جنگ مأمور نمود، چرا كه

ص: 59


1- .سوره نساء، آیه84.
2- .سوره انفال، آیه65.

دينو شرايع و سنّتها و احكام و حدود و حلال و حرام جز با من شناخته نمى شوند.

مردم بعد از من رها مى كنند آنچه خداوند به آنان دستور داده و آنچه من در باره تو به ولايتت دستور داده ام و حجت تو را ظاهر ساخته ام، و اين كار را عمدا و بدون آنكه جاهل باشند و نه اينكه در اين مورد بر آنان مشتبه شده باشد انجام مى دهند، بخصوص به خاطر آن رفتارهايى كه از قبل بعنوان مخالفت با خداوند انجام داده اند.

پس اگر يارانى بر عليه آنان يافتى با آنان جهاد كن و اگر يارانى نيافتى دست نگه دار و خون خود را حفظ نما، چرا كه اگر با دشمنى با آنان مقابله كنى و از آنان جدا شوى تو را مى كشند. و اگر تابع تو شدند و اطاعت تو را كردند آنان را به حق وادار كن و گر نه رها كن.

و اگر ترا اجابت كردند و دشمنانت با تو اعلان جنگ دادند، تو نيز با آنان اعلام جنگ نما و با آنان جهاد كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را حفظ كن.

و بدان كه اگر آنان را دعوت كنى تو را اجابت نمى كنند، ولى اين را ترك مكن كه حجّت را بر آنان تمام كنى.

تو اى برادرم مثل من نيستى، از اين جهت كه من حجّت تو را بپا نموده ام و آنچه خداوند در باره تو نازل كرده ظاهر نموده ام، و هيچ كس

ص: 60

ندانسته كه من پيامبر خدايم و حق و اطاعت من واجب است تا هنگامى كه براى تو ظاهر نمودم

من حجّت تو را ظاهر نموده و براى خلافت تو قيام كرده ام، پس اگر در باره آنان سكوت كنى گناه نكرده اى و اگر حكم كنى و مردم را دعوت كنى هم گناه نكرده اى. ولى

من دوست دارم آنان را دعوت كنى اگر چه تو را اجابت نكنند و از تو نپذيرند.

ظالمين قريش بر عليه تو متّحد مى شوند و اگر با آنان رو در رو شوى و اعلام جنگ كنى و جهاد نمايى بدون آنكه گروهى كمك همراهت باشند كه باعث قوت تو شوند، مى ترسم تو را بكشند و در نتيجه نور خدا خاموش شود و خداوند در زمين عبادت نشود. تقيّه از دين خدا است و هر كس تقيّه ندارد دين ندارد.

اختلاف امّت براى امتحان

خداوند تفرقه و اختلاف را بين اين امّت مقدّر كرده است، و اگر خدا مى خواست همه آنان را بر هدايت جمع مى كرد و دو نفر از آنان و از تمام خلقش با هم اختلاف نمى كردند، و هيچ يك از اوامر پروردگار مورد منازعه قرار نمى گرفت و كسى كه در فضل كمتر است فضيلت صاحب فضل را انكار نمى كرد. و اگر خدا مى خواست عذاب آنان را زودرس

ص: 61

مى كرد و تغيير از جانب او مى شد تا ظالم مورد تكذيب قرار گيرد و حق راه خود را بداند.

خداوند دنيا را خانه اعمال و آخرت را خانه ثواب و عقاب قرار داده است تا آنان را كه بد كرده اند طبق اعمالشان جزا دهد و آنان را كه نيكى كرده اند به نيكى جزا دهد.

امير المؤمنين(علیه السلام)مى فرمايد:

گفتم: خدا را شكر بر نعمت هايش و صبر بر بلايش و تسليم و رضا بر مقدّراتش!

برنامه امير المؤمنين(علیه السلام)بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله)

سپس پيامبر (صلی الله علیه و آله)فرمود:

برادرم، بشارت بده كه زندگى و مرگ تو با من است. تو برادر من و وصىّ و وزير و وارث من هستى. تو طبق سنّت من جنگ مى كنى. تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى.

تو بايد از هارون نيك پيروى كنى هنگامى كه اهلش او را ضعيف شمردند و بر عليه او متّحد شدند و نزديك بود او را بقتل برسانند.

در برابر ظلم قريش و اتحادشان بر عليه تو صبر كن، چرا كه اينها كينه هايى درسينه هاى قومى است، كينه هاى بدر و خونهاى احد.

ص: 62

موسى هنگامى كه هارون را جانشين خود در قومش قرار داد به او دستور داد كه اگر گمراه شدند و يارانى پيدا كرد به وسيله آنان با گمراهان جهاد كند، و اگر كمكى نيافت دست نگه دارد و خون خود را حفظ كند و بين آنان تفرقه نيندازد.

تو هم اين چنين كن، اگر بر عليه آنان يارانى يافتى با آنها جهاد كن، و اگر يارى نيافتى دست نگه دار و خون خود را حفظ نما، چرا كه اگر با آنان از روى دشمنى مخالفت نشان دهى تو را مى كشند.پ

ولى اگر تابع تو شدند و اطاعت تو را كردند آنان را به حق وادار كن.

بدان كه اگر تو وقتى يارى نيافتى دست نگه ندارى و خون خود را حفظ نكنى مى ترسم از اينكه مردم به پرستش بتها و انكار پيامبرى من برگردند.

پس حجّت را بر آنان ظاهر كن و آنان را دعوت نما، تا آنان كه دشمنى تو را در دل دارند و آنان كه بر عليه تو قيام مى كنند هلاك شوند و عموم مردم و خواصّ دوستانت سلامت بمانند.

پس اگر روزى يارانى براى بر پا داشتن كتاب و سنّت يافتى بر سر تأويل قرآن جنگ نما همان طور كه من بر سر نازل شدن آن جنگيدم.

از اين امّت كسى هلاك مى شود كه در مقابل تو يا يكى از جانشينانت براى خود مقامى ادّعا كند و علم دشمنى بر افرازد و عداوت

ص: 63

نشان دهد و انكار نمايد و خلاف آنچه شما بر آن هستيد را به عنوان دين بپذيرد.

بيان تقيّه امير المؤمنين در رحمت فرستادن بر دشمنان

اى معاويه، به جان خودم قسم اگر بر تو و بر طلحه و زبير رحمت بفرستم رحمت فرستادنم بر شما باطلى را حق نمى كند، بلكه خداوند رحمت و استغفار مرا بر شما لعنت و عذاب قرار مى دهد.

تو و طلحه و زبير جرمتان كمتر و گناهتان كوچكتر و بدعت و گمراهيتان كمتر ازكسانى نيست كه براى تو و رفيقت كه طالب خون او هستى پايه گذارى كردند و راه را براى ظلم به ما اهل بيت برايتان باز كردند و شما را بر ما مسلّط كردند.

خداوند مى فرمايد:

(أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً

ص: 64

أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ )(1)

«نمى بينى كسانى را كه نصيبى از كتاب داده شدند، كه به جبت و طاغوت ايمان مى آورند و به كسانى كه كافر شدند مى گويند: راه اينان از آنان كه ايمان آوردند به هدايت نزديك تر است. اينان هستند كه خدا لعنتشان كرده و هر كس را خدا لعنت كند براى او يارى پيدا نخواهى كرد، يا آنكه نصيبى از پادشاهى پيدا كنندكه در اين صورت ذرّه اى به مردم نمى دهند، و يا آنكه بر مردم حسد مى برند در آنچه خداوند از فضلش به آنان داده است».

ما مراد از مردم هستيم و مائيم كه مورد حسد قرار مى گيريم.

خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد:

(فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً ) (2)

ص: 65


1- .سوره نساء، آیات 51-54.
2- . سوره نساء، آیات 54و 55.

«به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملك عظيم عنايت كرديم، بعضى از آنان به او ايمان آوردند و بعضى از آنان مانع آن شدند و جهنّم با شعله هايش كافى است».

«ملك عظيم» آن است كه خداوند بين آنان امامانى قرار داده كه هر كس از آنان اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كس از آنان سرپيچى كند خدا را عصيان كرده است. و «كتاب و حكمت» نبوّت است.

چرا اين مطلب را در باره آل ابراهيم قبول داريد ولى در مورد آل محمّد انكار مى كنيد؟

اى معاويه، اگر تو و رفيقت و طاغيان شام و يمن و اعراب ربيعه و مضر، اين جفاكاران امّت كه نزد تواند به اين مطلب كفر مى ورزيد خداوند قومى را به آن موكّل كرده كه بدان كافر نيستند.

قرآن حجّت بر مردم

اى معاويه، قرآن حقّ و نور و هدايت و رحمت و شفا براى مؤمنين است و آنان كه ايمان نمى آورند در گوششان سنگينى است و قرآن براى آنان كورى دل است.

اى معاويه، خداوند جلّ جلاله، هيچ صنفى از اصناف ضلالت و دعوت كنندگان به آتش را رها نكرده مگر آنكه در قرآن سخن آنان را رد كرده و بر آنان احتجاج كرده و از تابع شدن آنان نهى فرموده است.

ص: 66

در باره آنان قرآنى قاطع و ناطق فرستاده كه عده اى آن را مى دانند و عده اى به آن جاهلند.

من از پيامبر شنيدم كه مى فرمود:

هيچ آيه اى از قرآن نيست مگر آنكه ظاهرى و باطنى دارد و هيچ حرفى از آن نيست مگر آنكه تأويلى دارد و تأويل آن را جز خداوند و آنان كه در علم راسخ و عميقند نمى داند، راسخان در علم، ما آل محمّد هستيم و خداوند به ساير امّت دستور داده كه بگويند:

به آن ايمان آورديم و همه از طرف پروردگار ما است و جز صاحبان عقل متذكّر نمى شوند، و خداوند دستور داده كه در مقابل ما تسليم باشند و علم آن را به ما واگذار كنند.

خداوند مى فرمايد:( وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ) (1)

«اگر آن را به پيامبر و اولو الامر خود ارجاع دهند آنان كه استنباط مى كنند آن را مى فهمند».

و هم اينان هستند كه در آن باره مورد سؤال قرار مى گيرند و آن را طلب مى نمايند.

ص: 67


1- . سوره نساء، آیات 83.

دو آيه از قرآن در باره معاويه

به جان خودم قسم، اگر مردم هنگامى كه پيامبر از دنيا رفت، در مقابل ما تسليم مى شدند و تابع ما مى گشتند و امورشان را بدست ما مى سپردند از بالاى سرشان و زير پايشان نعمت ها را مى خوردند و تو اى معاويه در خلافت طمع نمى كردى! ولى آنچه مردم از ما از دست داده اند بيش از آنى است كه ما نسبت به آنان از دست داده ايم.

خداوند در باره من و تو به خصوص آيه اى از قرآن نازل كرده است كه تو و امثال تو آن را طبق ظاهرش مى خوانيد و نمى دانيد تأويل باطن آن چيست و آن در سوره «الحاقّه» است كه:

( فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً) (1)تا آنجا كه مى فرمايد:

(وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ ...) (2)تا آخر آيه

«كسى كه نامه عملش بدست راستش داده شود به زودى به آسانى مورد محاسبه قرار مى گيرد»

ص: 68


1- . سوره انشقاق، آیات 8.
2- . سوره الحاقه، آیات 19 تا 37..

تا آنجا كه مى فرمايد:

«و امّا كسى كه نامه عملش به دست چپش داده شود ...»،

و قضيّه چنين خواهد بود كه هر امام ضلالت و امام هدايتى فرا خوانده مى شوند و با هر كدام از آنها اصحابشان كه با او بيعت كرده اند خواهند بود، و من و تو هم فرا خوانده مى شويم.

اى معاويه، تو صاحب زنجير هستى كه مى گويد:

«اى كاش نامه عملم بدستم داده نمى شد و حساب خود را نمى دانستم» تا آخر آيات.

به خدا قسم اين مطلب را از پيامبر شنيدم كه در باره تو مى فرمود و همچنين در باره هر امام ضلالتى كه قبل از تو بوده و بعد از تو خواهد بود مثل همين خوارى و عذاب از جانب خدا خواهد بود.

آيه اى از قرآن در باره بنى اميّه

در باره شما (بنى اميّه) كلام خداوند عز و جل نازل شده است كه:(وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ) (1)

ص: 69


1- . سوره اسراء، آیه 60.

«رؤيايى كه به تو نشان داديم را امتحانى براى مردم و بعنوان شجره لعنت شده در قرآن قرار داديم».

و اين هنگامى بود كه پيامبر دوازده امام از امامان ضلالت را بر منبر خويش ديد كه مردم را (از دين خود) به عقب بر مى گردانند! دو نفر از دو طايفه مختلف قريش و ده نفر از بنى اميّه.

اوّل ده نفر رفيق توست كه به خونخواهى او آمده اى(1)

و تو و پسرت و هفت نفر از فرزندان حكم بن ابى العاص كه اوّلشان مروان است.

كسى كه پيامبر او را لعنت كرد و او و فرزندانش را طرد نمود هنگامى كه آمده بود تا مخفيانه سخن همسران پيامبر(صلی الله علیه و آله)را استماع كند. (2)

ص: 70


1- . يعنى عثمان و مجموع دوازده نفر عبارتند از: ابو بكر و عمر كه از دو طايفه تيم و عدى هستند و بعد عثمان و معاويه و پسرش يزيد و بعد از آن مروان و عبد الملك و فرزندان آنها هستند
2- . منظور از ملعون و مطرود پيامبر حكم بن ابى العاص است. در الغدير: ج 8 ص 243 چنين نقل كرده است: حكم بن ابى العاص در زمان جاهليت همسايه حضرت بود و در زمان اسلام از همه همسايگان بيشتر آن حضرت را اذيت مى كرد. آمدن او به مدينه بعد از فتح مكه بود و دين او تحت سؤال بود. او پشت سر پيامبر براه مى افتاد و با اشاره به حضرت چشمك مى زد و سخن آن حضرت را تكرار مى كرد و بينى و دهانش را حركت مى داد، و آنگاه كه حضرت به نماز مى ايستاد پشت سر مى ايستاد و با انگشت اشاره مى كرد. به همين جهت حركت دهان و بينى و چشمش بعنوان يك مرض در او ماند و به نوعى كم عقلى مبتلا شد. روزى به يكى از حجره هاى پيامبر كه حضرت با همسرش در آنجا بود سر كشيد و به داخل حجره نگاه كرد. حضرت او را شناخت و با چوبدستى به قصد او بيرون آمد و فرمود: چه كسى شرّ اين سوسمار ملعون را از سر من كم مى كند؟ سپس فرمود: «او و فرزندانش حق ندارند با من در يك شهر زندگى كنند». و لذا همه خانواده اش را به طائف تبعيد نمود. وقتى پيامبر از دنيا رفت عثمان در باره برگرداندن حكم بن ابى العاص با ابو بكر صحبت كرد ولى او نپذيرفت. در زمان عمر با او هم صحبت كرد ولى او هم صلاح نديد. وقتى عثمان به حكومت رسيد خانواده حكم بن ابى العاص را وارد مدينه كرد!!!

اى معاويه، ما اهل بيتى هستيم كه خداوند آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و دنيا را به عنوان اجر و ثواب ما راضى نشده است.

تو و وزيرت و رفيق بى مقدارت از پيامبر(صلی الله علیه و آله)شنيديد كه مى فرمود:«هر گاه فرزندان ابى العاص به سى نفر برسند كتاب خدا را براى فريب مردم و بندگان خدا را بندگان خود و اموال خدايى را ثروت بين خود اتخاذ مى كنند».

ص: 71

پيشگوئى از شهادت امامان

اى معاويه، پيامبر خدا زكريّا با ارّه بريده شد، و سر حضرت يحيى بريده شد و قومش او را كشتند در حالى كه آنان را به خدا دعوت مى كرد و اين به خاطر بى ارزشى دنياست.

دوستان شيطان از قديم با دوستان خداى رحمان جنگيده اند.

خداوند مى فرمايد:

(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ ) (1)

«كسانى كه به آيات خدا كفر مى ورزند و پيامبران را بناحق مى كشند و نيز مى كشند كسانى از مردم را كه به عدالت امر مى كنند، آنان را به عذابى دردناك بشارت بده».

اى معاويه، پيامبر(صلی الله علیه و آله)به من خبر داده كه امّتش بزودى محاسن مرا از خون سرم رنگين خواهند كرد و من شهيد مى شوم و تو بعد از من زمام امور امت را بدست مى گيرى.

ص: 72


1- . سوره آل عمران، آیه 21.

و به زودى تو پسرم حسن را با ناجوانمردى بوسيله سم مى كشى، و پسرت يزيد كه خدا او را لعنت كند به زودى پسرم حسين را مى كشد كه اين كار را به نيابت از او پسر زناكار بر عهده مى گيرد.

پيشگوئى از آينده سياه امت بدست بنى اميّه

حكومت اين امت را بعد از تو هفت نفر از فرزندان ابى العاص و مروان بن حكم و پنج نفر از فرزندانش به دست مى گيرند كه تكميل دوازده امامى است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله)دررؤيا آنان را ديد كه از منبرش پشت سر هم مانند ميمونها مى پرند و امّت او را از دين خدا به عقب بر مى گردانند.

و آنان شديدترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت هستند.

پيشگوئى از حكومت بنی عبّاس

خداوند به زودى خلافت را به وسيله پرچمهاى سياهى كه از طرف شرق مى آيد از آنان خارج مى كند، و آنان را بوسيله ايشان خوار مى نمايد و زير هر سنگى باشند آنان را به قتل مى رساند.

پيشگوئى از سفيانى

مردى از فرزندان تو كه شوم و ملعون و احمق و خشن و وارونه قلب و سنگدل و غليظ است و خداوند مهربانى و رحمت را از قلب او

ص: 73

برداشته، و دائى هايش از طايفه كلب است، گويا او را مى بينم، و اگر بخواهم نام او و صفتش و اينكه چند سال سنّ دارد را ذكر مى كنم، او لشكرى به مدينه مى فرستد. آنان وارد شهر مى شوند و كشتار و فواحش را در آنجا از حدّ مى گذرانند.

مردى از فرزندانم كه پاك و منزه است و زمين را پر از عدل و داد مى كند پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد از دست او فرار مى كند.

من نام او را و اينكه در آن روز در چه سنّى است و علامت او را مى دانم.

او از فرزندان پسرم حسين است كه پسرت يزيد او را مى كشد، و اوست كه براى خون پدرش قيام خواهد كرد. او به مكّه فرار مى كند.

صاحب آن لشكر مردى از فرزندانم را كه پاك و نيكوكار است در كنار سنگهاى زيتون مى كشد. سپس لشكر را بسوى مكّه حركت مى دهد.

من نام امير آنان و عدّه شان و نام آنها و علامات اسبهايشان را مى دانم.

آنگاه كه وارد سرزمين «بيداء» شدند و مستقر گرديدند خداوند آنان را در زمين فرو مى برد.

ص: 74

خداوند عز و جل مى فرمايد:( وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ ) (1)

«اگر ببينى هنگامى كه وحشت زده مى شوند و از دست نمى روند بلكه از مكان نزديكى گرفته مى شوند».

فرمود: يعنى از زير پاهايشان. از آن لشكر جز يك نفر باقى نمى ماند كه خداوند صورت او را به پشت سرش بر مى گرداند.

پيشگوئى از حضرت مهدى(علیه السلام)

خداوند براى مهدى اقوامى را مى فرستد كه از اطراف زمين جمع مى شوند مانند ابرهاى پراكنده پائيزى كه جمع مى شوند.

به خدا قسم من نام آنان و نام اميرشان و محل نزول سوارانشان را مى دانم.

مهدى داخل كعبه مى شود و گريه و تضرّع مى كند، خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد:

(أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ ) (2)

ص: 75


1- . سوره سبأ،آیه51.
2- . سوره نمل،آیه62.

«يا چه كسى است كه وقتى مضطرّ او را مى خواند اجابت كند و ناراحتى را از بين ببرد و شما را خليفه هاى در زمين قرار دهد».اين آيه مخصوص ما اهل بيت است.

هدف امير المؤمنين(علیه السلام)از مراسلات صفّين

بدان اى معاويه، بخدا قسم، اين نامه را براى تو نوشتم در حالى كه مى دانم تو از آن نفعى نمى برى. و تو خوشنود مى شوى كه خبر دادم به زودى تو و بعد از تو پسرت حكومت را بدست مى گيريد، چرا كه آخرت براى تو مهم نيست و تو به آخرت كافر هستى (و اعتقاد ندارى).

ولى به زودى پشيمان مى شوى همان طور كه پشيمان شدند آنان كه اين حكومت را براى تو پايه گذارى كردند و تو را بر ما مسلّط نمودند، ولى زمانى پشيمان شدند كه ندامت سودى نداشت.

از جمله امورى كه باعث شد براى تو نامه بنويسم اين بود كه به نويسنده ام دستور دادم اين نامه را براى شيعيانم و رؤساى اصحابم نسخه بردارى كند به اميد آنكه خداوند به وسيله اين نامه آنان را نفعى دهد، يا يكى از آنان كه نزد تو هستند آن را بخواند و خداوند به وسيله اين نامه و بوسيله ما او را از گمراهى به هدايت و از ظلم تو و اصحابت و فتنه آنان خارج كند، و نيز دوست داشتم حجّت را بر تو تمام كنم.

ص: 76

تصویر

ص: 77

ص: 78

جواب نهايى معاويه به امير المؤمنين (علیه السلام)

معاويه براى حضرت نوشت:

«اى ابو الحسن، گوارايت باد كه آخرت را مالك مى شوى، و گوارايمان باد كه دنيا را مالك مى شويم»!!

منابع این نامه:

1. كتاب سليم: حدیث 25.

2. بحار الانوار: ج 33، ص 141، ح 421.

3. بحار الانوار: ج 89، ص 196،ح 43.

4. اثبات الهداة: ج 2 ص 186 ح 909.

ص: 79

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109