تهاجم فرهنگي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : تهاجم فرهنگي تهيه و تنظيم مركز تحقيقات اسلامي سپاه - ويژه نامه نشريه مكتب جبهه وضعيت ويراست : [ويرايش 3؟]. مشخصات نشر : [تهران : سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نمايندگي ولي فقيه مركز فرهنگي معاونت انتشارات 1378. مشخصات ظاهري : جدول شابك : 4500ريال يادداشت : كتابنامه موضوع : فرهنگ زدايي -- ايران موضوع : استعمار فرهنگي -- ايران شناسه افزوده : مكتب جبهه نشريه شناسه افزوده : سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مركز فرهنگي معاونت انتشارات شناسه افزوده : سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. نمايندگي ولي فقيه. مركز تحقيقات اسلامي رده بندي كنگره : GN366 /ت87 1378 رده بندي ديويي : 303/48255 شماره كتابشناسي ملي : م 78-3976

مقدمه

فرهنگ كه فرايندى از آداب و رسوم ، خوى ها و خصلتها و چگونگى روابط حاكم بر مجموعه ها و گروههاى انسانى است ضمن آنكه خود زاييده زندگى اجتماعى انسانهاست ، تاثير شگرف و غير قابل ترديدى بر چگونگى زندگى و ادامه حيات اجتماعى و ملى ملتها دارد.

به عبارت ديگر، فرهنگ هر ملتى ريشه در اعتقادات ، طرز تلقى ها و نوع نگرش آنها به جهان و مسائل موجود در آن دارد. بنابراين به ميزانى كه پايه هاى اعتقادى و باورهاى اجتماعى ملتى مبتنى بر حقايق و ارزشهاى انسانى و الهى باشد، ارزشهاى فرهنگى او نيز شايسته تمجيد و در خور ستايش و قابل پيروى خواهد بود، اما پر واضح است كه در طول تاريخ حيات بشرى ، همواره آداب و سنن و خلق و خوى انسانها در جهت حق و بر اساس برداشتهاى حقجويانه و واقع گرايانه از قضايا و مسائل مختلف نبوده و

در بسيارى موارد و به دلايل عديده ، انحراف و كجروى و دورى از صراط مستقيم فلاح و رستگارى و در غلتيدن در دامن موهومات و باورهاى خرافى ، باطل گرايانه ، غير الهى و ضد بشرى گريبانگير اقوام و ملل مختلف شده است .

همچنين به علت خوى اجتماعى انسان ، مراوات و ارتباطات انسانى و به تبع آن روابط فرهنگى و مبالات فكرى نيز به موازات تاريخ تحولات و تمدن بشرى وجود داشته است .

در اين ميان ، بنا بر نص صريح قرآن ، تقابل و تضاد بين دو فرهنگ الهى و غير الهى و نزاع و درگيرى بين دو مقوله حق و باطل از صبحدم تاريخ وجود داشته و تا واپسين لحظات غروب حيات بشرى نيز ادامه خواهد داشت و در اين مسير، خدا پرستان و حقجويان ، همواره روياروى باطل گرايان و شب پرستان ، در نبردى آشتى ناپذير بسر خواهند برد.

امروزه با پيشرفت سريع تكنولوژى و علم و صنعت و با پيدايش قطبهاى غول آساى صنعتى ، اقتصادى و نظامى و با سيطره فرهنگ ابتذال ، رفاه زدگى و ماديت بر كفرستان شرق و هيچستان غرب اين امكان فراهم آمده است كه سران كفر و الحاد و مستكبران جهانخوار، دم از تشكيل دهكده جهانى زده و با گسترش سلطه شبكه سازمانهاى بين المللى بر سراسر عالم ، حاكميت نظم نوين جهانى را خواستار شوند. اينان بمنظور دستيابى به اين اهداف شوم ، و در پى بسط و توسعه سلطه و نفوذ شيطانى و اهريمنى خود در تمام شؤ ون زندگى ملتهاى گوناگون در سراسر دنيا، از طريق نهادهاى وابسته به سازمان

باصطلاح ملل متحد و با جهت دهى به تصميمات اين نهاد و كنترل حساب شده آنها، در سرنوشت تمامى ملتها به صورتى آشكار و نهان دخالت مى كنند؛ به بهانه دفاع از حقوق بشر، با استفاده از وحشانه ترين و رذيلانه ترين اقدامات ضد بشرى ، حكومتهاى كشورها را تغيير مى دهند، تصيفه هاى خونين نژادى را كه به ددمنشانه ترين روشها صورت مى گيرد، با ظرافت و ترفندهاى گوناگون توجيه مى كنند، از طريق پيمانهاى چند جانبه اقتصادى همانند گات و غيره زمينه هاى سلطه شوم اقتصادى خود را بر كشورهاى ضعيف و عقب مانده فراهم مى كنند و با آزمايش هر روزه سلاحهاى مخوف و ويرانگر خود ملل محروم و مستضعف را تهديد كرده به آنها چنگ و دندان نشان مى دهند و هر فرياد اعتراضى را به هر شكل ممكن در گلو خفه مى كنند و بالاخره با گسترش شبكه هاى مدرن و پيچيده ارتباطى و با بهره گيرى از حيوانى ترين روشها، فضاى فكرى ، اعتقادى و فرهنگى ملتها را لجن مال مى كنند و با ايجاد جو مسموم و خفه كننده فكرى و فرهنگى مانع هر گونه بيدارى ، ابتكار، پيشرفت ، آزادى خواهى و استقلال طلبى در ميان مردم فقر زده و در بند كشورهاى مورد هجوم مى شوند.

در عصرى كه بسيارى از واژه ها معناى حقيقى خود را از دست داده اند، اشاعه ابتذال و فساد، نام ترويج فرهنگ و خدمت به جامعه بشرى به خود مى گيرد و دفاع از هويت ملى و ارزشهاى والاى انسانى و فرهنگى واپسگرايى ، سكون و عقب ماندگى تلقى مى شود

و باندهاى آشكار و نهان مافيايى از هر وسيله اى براى استحاله فرهنگى و مسخ ارزشهاى معنوى بهره مى جويند. در اين بين ، هجوم و شبيخون بر بنيانهاى فرهنگى ، خطر ناكترين و كار سازترين حربه اى است كه اينك موجوديت ملتها بويژه ملل اسلامى را تهديد مى كند و انقلاب اسلامى و خاستگاه اصلى آن يعنى سرزمين دلاور خيز ايران در نوك اين حملات ناجوانمردانه و رذيلانه واقع گرديده است ؛ آنچنان كه سكاندار بيدار كشتى انقلاب و مقام منيع ولايت امر مسلمين فرياد بر مى آورد كه كارى كه امروز دشمن از لحاظ فرهنگى انجام مى دهد نه يك تهاجم ، كه يك شبيخون فرهنگى است .

در پى اين هشدارهاى پى در پى رهبر عظيم الشان انقلاب درباره اين موضوع تلاشهاى گسترده اى در سطح مملكت صورت گرفته كه هر يك به نوبه خود اقدامى مؤ ثر و شايسته در اين جهاد فرهنگى به حساب مى آيد.

در اين راستا، مركز تحقيقات اسلامى نمايندگى ولى فقيه در سپاه نيز به سهم خود و به منظور ايجاد توانايى هاى لازم براى مقابله با ترفندهاى گوناگون دشمن در اين شيوه تهاجم ، در بين مرزداران سلحشور مرزهاى عقيده و ايمان ، پاسداران و بسيجيان و رزمندگان غيور و كفر ستيز و بنا به درخواست معاونت آموزش عقيدتى سياسى نمايندگى ولى فقيه در نيروى زمينى سپاه ، معاونت كمك آموزشى مركز تحقيقات اسلامى مجموعه حاضر را به عنوان ويژه نامه نشريه مكتب جبهه تهيه و تدوين نموده است .

در اين مجموعه كه مشتمل بر هفت فصل مى باشد، سعى و كوشش زيادى به عمل آمده تا

با استفاده از منابع گوناگون و نظرات صاحبنظران در امور مختلف سياسى ، فرهنگى و اجتماعى ، بحثى همه جانبه و عميق درباره مساله تهاجم فرهنگى صورت گيرد.

بنابراين در لابلاى اين سطور، به مسائل مهمى ، مانند: مساله فرهنگ ، انواع فرهنگها، تبادل فرهنگى ، زمينه هاى پيدايش تهاجم فرهنگى اعم از زمينه هاى داخلى و خارجى آن ، پيشينه تهاجم فرهنگى و روند تحولات آن در بستر تاريخ تمدن بشرى و موقعيت كنونى آن بخصوص با توجه به فروپاشى نظام الحادى و كمونيستى امپراتورى شوروى سابق و پيدايش قطب بندى هاى جديد در عرصه تحولات بين الملل ، اهداف گوناگون مورد نظر در تهاجم فرهنگى و آثار و نتايج ويرانگرى كه اين شيوه تهاجم در پى خواهد داشت ، شيوه ها و روشهاى مختلف مورد عمل در اين نوع تهاجم ، ابزارهاى مورد استفاده دشمن در تهاجم فرهنگى و بالاخره راههاى مقابله و راه كارهاى عملى در اين رويارويى فرهنگى به بحث و بررسى گذاشته شده و مطالب و اطلاعات مفيد و جامعى را در اختيار خواننده قرار مى دهد.

اميد آن كه توانسته باشيم از اين طريق گامى هر چند كوچك در اين جهاد مقدس فرهنگى برداشته و گوشه اى از رسالت عظيمى را كه نسل امروز اسلامى بر عهده دارد ايفا نموده باشيم . اما در عين حال از ضعفها و نقايص كار خود غافل نيستيم ، به همه تلاشهايى كه از جانب افراد دلسوز و مراكز علمى و فرهنگى در سطح كشور در اين زمينه به عمل آمده و مى آيد ارج مى نهيم و از همه صاحبنظران و انديشمندان تقاضا داريم

كه با ارسال نظرات اصلاحى و نيز انجام تلاشهاى محققانه و انديشمندانه خود كمبودها و كاستيهاى موجود را جبران نموده و زمينه هاى آگاهى هر چه بيشتر همه مردم بويژه نسل جوان امروز را فراهم سازند.

فصل اول : فرهنگ چيست ؟

اشاره

نگاهى از بام تيره و هوس آلود سده بيست به روزگاران گذشته ، جهان را پهنه دگرگونيهاى بيشمار نشان مى دهد. دگرگونيهاى كه گاه نابودى و نامرادى ؛ و زمانى اميد و كامروايى به ارمغان آورده اند، و پرونده زندگى انسان را از لحظه هاى زشت و زيبا آكنده اند. بررسى مجموعه فراز و نشيبهاى تاريخ ، بشر را بدين حقيقت رهنمون مى كند كه : پديده هاى خوب و بد جوامع انسانى چيزى جز بازتاب روشن فرهنگهانيست به عبارت ديگر فرهنگ ، خاستگاه همه پيشرفتها، نوآوريها و منشا همه عقب ماندگى به شمار مى آيد.

با توجه بدين حقيقت ، شناخت فرهنگ و ارزيابى آن ارزش و اهميت خود را نمايان مى سازد.

فرهنگ

هر چند وسيع و جامع بودن مفهوم فرهنگ ، شناخت و شناساندن همه جانبه آن را دشوار ساخته است اما از ديرباز هر يك از انديشمندان ، به فراخور آگاهيهاى خويش ، در اين حقيقت نگريسته و تعاريفى از آن ارائه داده اند. اما مع الوصف هر يك از اين تعاريف پيرايه هايى از كاستى را نيز به همراه داشته و به تنهايى نمى تواند تعريف كاملى از فرهنگ به شمار آيد. به عنوان مثال تايلر دانشور آمريكايى مى گويد:

در روزگار ما اين كلمه (فرهنگ ) بر همه ابزارهايى كه در اختيار ماست دلالت دارد. و (همچنن ) بر همه رسمها و باورها، دانشها، هنرها، نهادها، و سازمانهاى جامعه . انسان از گذرگاه فرهنگ جامعه خود و به بركت آن ، موجود اجتماعى مى شود. و با مردم پيرامون خود از صدها جهت ، همرنگى و همنوايى مى يابد، و از مردم

جوامع ديگر ممتاز مى شود.(1)

نيم كوف جامعه شناس برجسته غرب در اين باره مى نويسد:

فرهنگ عصاره زندگى اجتماعى است . و در تمام افكار، اميال ، الفاظ و تكاپوهاى ما منعكس مى شود و حتى در اطوار و حركات خفيف چهره ما را دارد.(2)

بر اين اساس ، فرهنگ مجموعه پيچيده اى است متضمن معلومات ، معتقدات ، هنرها، اخلاق ، قوانين ، آداب و رسوم و تمامى تمايلات ، قابليتها و عادات مكتسبه كه آدمى در حالت عضويت در يك اجتماع حاصل مى نمايد.(3)

انواع فرهنگ

اشاره

در يك نگاه كلى مى توان همه فرهنگهاى موجود را به دو نوع مادى و الهى تقسيم كرد و مورد بازنگرى قرار داد:

فرهنگ مادى

اين فرهنگ بر پوچ انگارى ارزشهاى الهى و انسانى بنا نهاده شده است . جنبه انسانى انسان به فراموشى سپرده شده و تنها به عنوان موجود مادى مورد ارزيابى قرار مى گيرد. چنين فرهنگى افراد پيرو خويش را پيرامون رفاه فزونتر، آزادى و بهره ورى بيشتر از غرايز و سودپرستى به جنبش در مى آورد.

در فرهنگ مادى ، هدف وسيله را توجيه مى كند. بنابراين ، پيروان چنين فرهنگى براى رسيدن به اهداف مادى و بهره مندى هر چه بيشتر از مزاياى زندگى به هر وسيله اى دست مى يازند و از هر شيوه ممكن سود مى جويند. بدين ترتيب در سايه چنين فرهنگى ، بنيادهاى اخلاقى جامعه فرو مى ريزد، ارزشهاى انسانى كم رنگ مى شود، آمار بزهكاريها فزونى مى يابد و بشر در گرداب بى پناهى و تنهايى گرفتار آمده اضطراب و تشويق بر سراسر زندگى وى حاكم مى شود. در اين باره نمونه اى از اظهارات جامعه شناس معروف سوروكين را به عنوان شاهد مى آوريم كه چنين گفت :

هر يك از جنبه هاى مهم زندگى ، سازمان و تمدن جامعه غربى دستخوش بحرانى غير عادى شده است ... كالبد روح اين تمدن هر دو به شدت بيمار است به سختى نقطه اى كه مجروح نباشد در پيكر تمدن تمدن غرب و يا عصبى كه درستى انجام وظيفه كند در سلسه اعصاب آن مى توان يافت ما آشكارا در برزخ ميان دو عصر بسر مى بريم در پايان عصر

محتضر فرهنگ مادى ديروز پر شكوه و طلوع تمدن معنوى فردائى زايا، مادر حال زندگى انديشه و عمل در واپسين دقايق روز طولانى تمدن مادى بسر مى بريم كه مدت شش قرن مى درخشيده است هنوز پرتوهاى لرزان و كم فروغ خورشيد شامگاهى بر شكوه عصرى وداع گر مى تابد، ليكن اين روشنائى ديگر درخشانى نيست فروغش اميد بخش و تابان نيست در پرتو غروب در سايه هائى كه پيوسته ژرفى تيرگى شان فزونى مى يابند، در جهت يابى و تشخيص سالكان راه بمراتب دشوار مى گردد، شب يلداى برزخ مدنى با همه كابوسها با همه كابوسها با همه اشباح و سايه هاى دلهره انگيزش با همه هراسها و دهشت هاى رل آزار و جان كاهش در برابر ماه چهره مى نمايد.(4)

فرهنگ الهى

فرهنگ الهى ، انسان را آميزه اى از پيكر خاكى و روان آسمانى مى داند. كه فرهنگ اسلامى تبلور تمام و كمال آن است ، و هدفش دستيابى به كمال است كه در تابش آفتاب وحى حاصل مى شود و معيار برترى افراد را نيز پرهيزگارى و پايبندى به اصول ثابت اخلاقى مى داند. قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:

ان اكرمكم عند الله اتقيكم (5)

هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست .

اصولا براى شناخت اصالت و ميزان بر خوردارى يك فرهنگ ار روح و حيات نياز به مطالعه و شناخت ، عناصر برجسته ، جهت و حركت ، آهنگ رشد و انگيزه هاى حاكم بر آن فرهنگ ، مى باشد تا مشخص شود كه آيا داراى شخصيت مستقلى مى باشد؟ و يا اينكه التقاطى بوده و دنباله رو فرهنگهاى ديگر

است .

فرهنگ اسلامى بر خلاف فرهنگ مادى كه ساخته و پرداخته دست بشر است ، به اين ويژگى منحصر به فرد، آراسته گشته و به حيات خود ادامه مى دهد. متفكر بزرگ اسلامى ، استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين باره مى فرمايد:

فرهنگ اسلامى مانند يك سلول زنده رشد كرد و فرهنگهايى را از يونانى و هندى و ايرانى و غيره در خود جذب كرد و به صورت موجود جديد با چهره و سيماى مخصوص به خود ظهور كرد و به اعتراف محققان تاريخ فرهنگ و تمدن ، تمدن اسلامى در رديف بزرگترين فرهنگها و تمدنهاى بشرى است . (6)

برخى از ارزشهاى دينى در فرهنگ اسلامى

1 پرستش خدا اساسى ترين ارزش دين :

شناخت خدا و پرستش و ايمان به او، هدف و اساسى نظام اعتقادى اسلام است . قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:

و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (7)

و ما جن و انس را نيافريدم مگر براى عبادت .

خداشناسى و پرستش خدا بنيان استوارى است كه نه تنها حركت دائمى انسان را بسوى كمال و رشد تضمين مى كند، بلكه به صورتى اطمينان بخش جلو انحراف فرد و جمع را نيز مى گيرد، آنكه به خدا مى پيوندد از پليديها، بيداگريها، هوى و هوس ، تمايلات بى ارزش و از خود خواهيها، مى رهاند و تسليم خدا مى شود و خود را از شر طاغوتها، و از نفوذ قدرتهاى اهريمنى آزاد مى سازد.(8)

2 پرورش روح عدالتخواهى :

عدالت از اركان اصلى حيات انسانى است . جامعه اى كه در آن ظلم و بى عدالتى برقرار باشد انسانيت انسان در آن جامعه مضمحل مى گردد. جامعه

اى اسلامى است كه در آن نظام عدل الهى حاكم باشد. در اين جامعه كار و كوشش اساس مالكيت است . در چنين جامعه اى استثمار و بهره كشى از انسانها گناه نا بخشودنى تلقى مى شود. رسالت پيامبران از نظر اسلام اقامه عدل است .(9)

قرآن مجيد در اين رابطه مى فرمايد:

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس با لقسط (10)

ما رسولان خود را با دلايل روشن فرو فرستاديم و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.

3 مسئوليت فرد:

از ديدگاه اسلام ، فرد ضمن اينكه مسئول اعمال خود است نسبت به اجتماع پيرامون خويش نيز داراى مسئوليت هايى است كه عواقب اعمال و حركات سكنات او نيز متوجه خودش مى باشد، از طرف ديگر بى تفاوتى و نداشتن تعهد نسبت به مسائل اجتماعى هم بشدت مورد نكوهش و مذمت قرار گرفته است . پيامبر عظيم الشان اسلام (ص ) در اين زمينه چنين مى فرمايند:

همه شما در برابر يكديگر مسؤ ول هستيد.(11)

4 پرورش روح اجتماعى :

در فرهنگ اسلامى حركت در جهت حل امور مسلمين ، به اندازه اى از اهميت برخوردار است كه پيامبر عظيم الشان اسلام در اين رابطه فرمود:

كسى كه صبح از خواب برخيزد و در حل امور و مشكلات مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نيست . (12)

وجه تمايز فرهنگ مادى و الهى

زير بناى فرهنگ مادى اقتصاد و بهره جوئى از لذتهاى مادى است از اين رو، انسان را تنها از اين ديدگاه مى نگرند و تمام هدف را در رفاه و آسايش و كاميابى و لذت جوئى خلاصه مى كنند، قدرت و بهره جوئى

حيوانى را، كمال انسان مى دانند و او را در اين مسير به پيش مى رانند. به همين دليل است كه دنياى امروز دنياى تبليغات فريبنده و ميدان نمايش و عرضه كالاهاى متنوع مصرفى شده است زيرا در اين فرهنگ ، اخلاق ، معنويت و ارزشهاى انسانى جايى ندارد.

در فرهنگ الهى بناى آن بر اخلاق و ارزشهاى الهى و انسانى گذاشته شده وضع بگونه اى ديگر است . اقتصاد و بهره جوئى از ماديات وسيله است نه هدف . يعنى در اين فرهنگ اخلاق اصل و رفاه و ماديات فرع هستند و آدمى به اعتدال ميان اين دو رهنمون مى شود. در واقع در اين فرهنگ هم بعد مادى در حد ضرورت و نياز مورد توجه است و هم بعد معنوى در حد اعلى .

فرهنگ الهى با طبيعت آدمى ، نيازها و رشد و تكامل او سازگار است . هم بعد اجتماعى حيات انسانى را در نظر مى گيرد و هم به نيازهاى اجتماعى و عقلانى انسان توجه دارد، هم احساسات و عواطف را تحريك مى كند و هم ميل به كنجكاوى و حقيقت جوئى انسان را ارضاء مى كند.

فرهنگ مادى بعلت ناديده گرفتن معنويات و اعتقاد به حيات موقتى با جنبه هاى عقلائى انسان و همچنين آرمانهاى اخلاقى و معنوى او در رابطه با ديگران و آفريدگار جهان توافق ندارد. همچنين موقتى تلقى كردن حيات انسان در فرهنگ مادى ، انگيزه تلاش را در افراد كاهش مى دهد، زندگى را بر انسان به صورتى بى معنا در مى آورد، و افراد را به پوچى ، بى هدفى و احساس عدم امنيت و تزلزل دچار

مى سازد، اما فرهنگ الهى راه را براى رشد و تكامل دائمى و نامحدود انسان هموار مى سازد و از اين جهت انسانى را كه فطر تا كمالجو و ترقى طلب است راضى مى كند.(13)

وجود مشترك فرهنگ

همه فرهنگها، گذشته از خاستگاه خود، از ويژگيهاى مشتركى برخوردارند؛ كه اشاره به برخى از آنها مى تواند در بررسى پديده هاى اجتماعى سودمند افتد:

1 فراگرفتنى است . بدين معنى كه فرهنگ ، قابل آموختن است . و از وراثت به ديگرى انتقال نمى يابد. در واقع فلسفه وجود آموزش و پرورش در جامعه انسانى نيز همين ويژگى است .

2 خاستگاه فرهنگ اجتماعى بشرى است . در واقع ، فرهنگ يك موضوع اجتماعى است كه در جامعه شكل مى گيرد، بارور مى شود و مفهوم مى يابد.

3 هر چند فرهنگ ، بزرگترين نياز جامعه بشرى است ، ولى خود اساسى ترين نيازمنديهاى زندگى انسان را برآورده مى سازد.

4 فرهنگ ، ايستايى نمى پذيرد و با گذشت زمان پيوسته تحول مى يابد.

5 فرهنگ قابل انتقال است و از نسلى به نسلى يا از ملتى به ملتى ديگر منتقل مى شود.(14)

تبادل فرهنگى

امروزه پيشرفت شتابان دانش ، مرزهاى بين المللى را در هم شكسته و پديد آمدن سيستمهاى نوين ارتباطى ، جوامع پراكنده انسانى را در يك مجموعه فرهنگى واحد جاى داده است به اين ترتيب مجموعه اى به نام دهكده جهانى در اثر ارتباط و نزديكى روز افزون ملل گوناگون انتقال ارزشها و تاثير و تاثيرهاى متقابل فرهنگى ، با وسعت و سرعت باور نكردنى در حال انجام است .

اما در اين ميان بايد دو مقوله تبادل فرهنگى و تهاجم فرهنگى تفاوت قائل شد چنانكه رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيه الله خامنه اى به اين امر اشاره كرده ، مى فرمايند:

تهاجم فرهنگى با تبادل فرهنگى متفاوت است . تبادل فرهنگى لازم است و هيچ ملتى از

اينكه معارفى را در تمام زمنيه ها از جمله فرهنگ و مسائلى كه عنوان فرهنگ به آن اطلاق مى شود. از ملتهاى ديگر بياموزد، بى نياز نيست .

در هميشه تاريخ هم همين طور بوده و ملتها در رفت و آمدهايشان با يكديگر، آداب زندگى ، خلقيات ، علم ، نحوه لباس پوشيدن ، آداب معاشرت ، زبان ، معارف و دين را از هم فرا گرفته اند. اين مهمترين مبادله ملتها با هم بوده كه از تبادل اقتصادى و كالا هم مهمتر بوده است .(15)

گرفتن دانش و فنون مختلف و كشف مجهولات و نمونه بردارى از ابزارها و وسايل كار از ساير ملتها، بخشى از تبادل فرهنگى است . و اين همان چيزى است كه مورد تاييد و تاكيد اسلام نيز قرار گرفته است ، پيامبر اكرم (ص ) فرمود:

دانش را فرا بگيريد و هر چند لازم باشد به چين برويد(16) ، ناظر بر همين معناست .

بنابراين ، تبادل فرهنگى كه همان ارتباط منطقى و درست فرهنگهاست ، مى تواند در پيشرفت ارزشهاى انسانى و بهسازى زندگى بشر بسيار سودمند افتد. زيرا همه مردم جهان از تجربه ، آگاهى و باورهاى درست يكديگر بهره مى برند و از آزمايش روشهاى نادرست آزموده شده ، بى نياز مى شوند.

بر اين اساس بايد از تبادل فرهنگى استقبال كرد. زيرا فرهنگ گرانمايه اسلامى مى تواند به يارى ارتباطات ، در كمترين زمان ممكن بر دلها و انديشه ها چيرگى بايد و سنگرهاى كليدى جهان را فتح كند.

البته بايد توجه داشت كه نخستين شرط موفقيت در عرصه تبادل فرهنگى ، خود باورى ، اعتماد به نفس ، شناخت ،

ايمان به ارزشهاى انسانى و الهى فرهنگ خودى است . پيشواى بزرگ انقلاب اسلامى امام خمينى (ره ) به اين حقيقت مهم اشاره كرده مى فرمايد:

... به هر صورت آن چيزى كه وظيفه همه مسلمين هست ... اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامى كه ما خودمان فرهنگ غنى داريم . فرهنگ ما طورى بوده است كه ... صادر شده است به خارج .

آن پير فرزانه در بخش ديگرى از گفتار خويش ، حضور فعال در جامعه جهانى و پيگيرى ديپلماسى هوشمند و روشنگرانه را يك ضرورت مى داند:

... ما بايد همان گونه كه صدر اسلام ، پيامبر سفير به اين طرف و آن طرف مى فرستاد كه روابط درست كند، عمل كنيم ... اين معنا كه با هيچ دولتى نبايد رابطه داشته باشيم ، هيچ عقل و هيچ انسانى آن را نمى پذيرد. چون معنايش شكست خوردن و مدفون شدن است .(17)

از اين رو بايد دستاوردهاى دانش نوين را مورد توجه و استفاده قرار داد و پيام فرهنگ زندگى بخش وحى را با بهره گيرى از شيوه هاى مدرن به جهانيان عرضه داشت .

فصل دوم : زمينه هاى پيدايش تهاجم فرهنگى

اشاره

پديده هاى اجتماعى با علت و زمينه واحدى بوجود نمى آيند و براى بررسى و شناخت آن بايد علل و عوامل متعددى را مورد شناسايى قرار داد. تهاجم فرهنگى نيز يكى از پديده هاى مهم اجتماعى است كه مى بايست زمينه هاى پيدايش و گسترش آن بطور دقيق و جامع بررسى شود.

تهاجم فرهنگى امرى است كه هميشه داراى دو طرف مهاجم و مورد هجوم مى باشد. و علل و عوامل مربوط به هر كدام از آنها با يكديگر

متفاوت ولى با هم مرتبط مى باشند. بنابراين ، بحث را در دو بخش زمينه هاى خارجى تهاجم فرهنگى پى مى گيريم .

بخش اول : زمينه هاى داخلى تهاجم فرهنگى

در يك بررسى اجمالى از وضعيت كشورهاى مورد هجوم ، به ويژگيهاى مشتركى دست مى يابيم كه نشان مى دهد اين ويژگيها به عنوان عوامل كليدى در گسترش تهاجم فرهنگى نقش اساسى را دارا هستند. بعضى از اين ويژگيها توسط استعمارگران و مهاجمين ايجاد شده و براى سهولت در امر تهاجم و استعمار، به جوامع ديگر تحميل شده و برخى ديگر، مختص ساختار داخلى جوامع مورد هجوم مى باشد. برخى از مهمترين اين ويژگيها كه به عنوان زمينه هاى داخلى تهاجم فرهنگى نيز مطرح مى باشند عبارتند از:

الف- بى توجهى نسبت به فرهنگ خودى :

هر يك از جوامع انسانى ، فرهنگ خاص خود را دارند، كه طى ساليان متمادى در اثر خاطرات تلخ و شيرين در تاريخ سرزمين آنها شكل گرفته و به صورت فرهنگ آن سرزمين در آمده است كه از آن به فرهنگ خودى تعبير مى شود.

تا زمانى كه فرهنگ خودى به حيات خود ادامه داده و قدرت هضم و دفع تاره هاى فرهنگ وارداتى را داشته باشد هيچگونه آسيبى نخواهد ديد. ولى اگر فرهنگ خودى ، پويايى و جذابيت خود را از دست داده و قدرت انطباق با مقتضيات زمان را نداشته باشد، فرهنگ بيگانه براحتى مى تواند جايگاه خود را پيدا كند و فرهنگ خودى را به انحطاط و فراموشى سپارد.

از همين روست كه همه اديان الهى بويژه دين مبين اسلام سعادت جامعه بشرى را با احياء و احترام به اصول انسانى و معنوى مى داند و

همواره هشدار مى دهد كه براى حفظ ارزشهاى انسانى در جامعه همه بايد كوشا باشند.

در اسلام عنصر مهم امر به معروف و نهى از منكر يكى از مصاديق بارزى است كه به صورت يك موتور نيرو بخش عمل كرده و به فرهنگ جامعه ، پويايى و حيات مستمر مى بخشد عمل به اين فريضه الهى ، از غفلت و بى توجهى نسبت به فرهنگ غنى اسلامى جلوگيرى مى نمايد. و ترك آن ، سلطه فرهنگى بيگانگان بر جامعه اسلامى را به دنبال خواهد داشت ، از اين رو در دين اسلام به اجراى آن تاكيد فراوانى شده است .

ب خود باختگى فرهنگى :

حالت خود باختگى بيشتر ناشى از خود كم بينى و احساس حقارت در قبال پيشرفت و موفقيت هاى ديگران است ، لذا استكبار جهانى با دست يافتن به پيشرفتهاى مادى ، چنين تبليغ مى كند كه علت پيشرفتهاى مختلف شگفت آور جهان غرب ناشى از فرهنگ آنها است .

اينگونه تبليغات در افراد ضعيف النفس و كسانى كه از آگاهى و تحليل صحيحى برخوردار نيستند تاثير گذارده ، آنان را مجذوب فرهنگ غرب مى كند. اين افراد سعى مى كنند خود را با فرهنگ بيگانه تطبيق دهند تا شايد از اين طريق بتوانند به منزلت و پيشرفت دست يابند، حال آنكه اينگونه افراد در چشم بيگانگان ، به صورت مقلدينى ديده مى شوند كه از خود هيچ گونه اراده اى ندارند.

اين خود باختگى فرهنگى در جوامع در حال توسعه ، بسيار به چشم مى خورد. ايران كه خود از روزگاران قديم بعنوان مهد فرهنگ و تمدن شناخته مى شد، با كمال تاسف از

زمان حضور استعمار در منطقه (يعنى از قرن هيجدهم ) حالت پويايى و تهاجمى خود را از دست داده به حالت انفعالى درآمد. زيرا تهاجم همه جانبه استعمار و سرسپردگى پادشاهان و حكام از دوره قاجار تا دوره پهلوى باعث شد كه فرهنگ بيگانه جاى خود را در ايران باز كند. البته اين بدان معنا نيست كه ملت اصيل و مسلمان ايران نيز در مقابل آن تسليم شده باشند، بلكه مبارزات مردمى همواره عليه هجوم فرهنگى استعمار وجود داشته ، بخصوص قيام عمومى ملت مسلمان و انقلابى ايران ، برهبرى امام خمينى (ره ) كه ثمره اش در بهمن ماه 1357 نمايان گشت ، طومار عمر استعمار و ايادى داخلى اش را در هم پيچيده و بار ديگر فرهنگ خودى را احياء كرد.

با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران ، دشمن دست از شيطنت بر نداشته ، بلكه با شيوه هاى مدرن ترى به تهاجم خود ادامه مى دهد كه آن شيوه تهاجم فرهنگى است و براى اين كار از روشنفكر نمايان وابسته كه رسوبات فكرى القاء شده روزنامه ها، كلاسهاى درس و هر فرصتى كه بدست آورده اند به تضعيف فرهنگ خودى و تقويت فرهنگ بيگانه پرداخته و مى پردازند. و از طرف ديگر، دشمن به شيوه مستقيم بااستفاده از وسايل پيشرفته ارتباطات (ويدئو و تلويزيون ، گيرنده هاى ماهواره اى ) سعى در القاى خود كم بينى و خود باختگى فرهنگى را دارد.

ج- بى لياقتى سران حكومتها:

شكى نيست كه قدرت و هيات حاكمه در يك جامعه تاثير چشم گيرى بر فرهنگ آن جامعه دارد. اگر حكمرانان مقيد و مطيع ارزشهاى بومى و دينى

جامعه خود باشند به دوام وگسترش فرهنگ خودى كمك بسزايى مى نمايند و اگر فاسد و بى لياقت باشند، صدمات جبران ناپذيرى بر فرهنگ و ذخاير معنوى و مادى جامعه وارد مى كنند. به همين دليل دشمن از طريق حكام وابسته و فاسد خيلى سريعتر مى تواند به مسخ فرهنگ بومى و جايگزين كردن فرهنگ مورد نظر خود دست يازد.

نقش حكومتها براى مهاجمان ، تا آن حد مهم و كارساز است كه حتى حاضرند براى سرنگون كردن حكومتهاى ملى و اصيل يك جامعه و روى كار آوردن يك حكومت سر سپرده ، به جنگ و خونريزى و كودتا دست بزنند. تاريخ از اين گونه كودتاها و جنگها بسيار سراغ دارد كه آخرين نمونه آن دخالت و نقض آشكار حاكميت هائيت توسط آمريكا است . آمريكا تنها به اين دليل كه حكومت ژنرال سدراس با منافع او سازگارى نداشت دست به اشغال نظامى در كشور هائيتى زد و با ريختن خون مردم بى گناه ، حكومت دلخواه خودش را روى كار آورد.

رفاه طلبى و تجمل گرايى :

القاء روحيه رفاه طلبى و دنيا گرايى يكى از محورهاى اصلى استكبار در تهاجم فرهنگى مى باشد. دشمن براى سست كردن عقايد و اصول فرهنگ جوامع مستقل ، بخصوص كشورهاى اسلامى طرحهاى مختلف و متنوعى را پى ريزى مى كند.

از زمانى كه غربى ها قدرت وحدت بخش مكتب اسلام و برنامه هاى آن را براى زندگى سعادتمندانه بشر تجربه كردند، موقعيت استكبارى خود را در معرض خطر ديده به فكر خنثى كردن حركت فرهنگى اسلام افتادند.

يكى از عوامل فرهنگى كه باعث موفقيت اسلام و وحدت پيروانش مى شود، تاكيد

بر عدم وابستگى و دلبستگى مسلمانان به زخارف دنيوى و هواهاى نفسانى است كه اين امر باعث مى شود كه دلهاى آنان همواره متوجه خدا بوده و خدا محور اصلى وحدت براى همه باشد؛ و از طرفى عدم دلبستگى به ماديات دنيا باعث دوام و بقاء روحيه جهادى در امت اسلامى خواهد شد كه در اين صورت هيچ قدرتى را ياراى غلبه بر امت اسلامى نخواهد بود.

استكبار جهانى به اين نتيجه رسيد كه اگر روحيه دينى در ميان مسلمانان دست نخورده باقى بماند نه تنها نمى تواند بر آنها سلطه يابد بلكه اسلام خطر بالقوه اى براى برچيدن بساط استكبارى آنها در سراسر جهان خواهد بود. بر اين اساس در صدد زدودن روحيه مقاوم و جهادى مسلمين بر آمدند.

براى اولين بار اين حركت تهاجمى فرهنگى با نيت تخليه و استحاله روحى و معنوى جوانان مسلمان در اندلس (اسپانياى فعلى ) به آزمايش گذاشته شد كه متاسفانه نتيجه مثبتى را براى دشمن به ارمغان آورد. آنها براحتى توانستند از طريق بد حجابى و بى حجابى و وسايل عيش و نوش و ديگر عوامل نفسانى ، جوانان رزمنده و سلحشور را به كاباره ها كشانده ، كم كم ملت مسلمان اندلس را از روحيه جهادى و دنيا گريزى تخليه كنند و در گام بعدى به راحتى ، جلوى گسترش و نفوذ اسلام را در آن منطقه بگيرند.

روشن است كه اين حربه هنوز هم كارساز است بويژه پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى ، دشمن پس از بكارگيرى همه حربه هاى سياسى ، نظامى ، اقتصادى خود به اين نتيجه رسيده است كه عوامل ريشه اى را كه

باعث حضور دائم و قدرتمند و آگاهانه مسلمانان در صحنه هاى مختلف اجتماعى مى شود بخشكاند.

دين زدايى امروز در دستور كار استكبار جهانى است كه تمام تبليغات خود را صرف اين كار مى كند. پخش عكسهاى مبتذل در مدارس ، ايجاد مدلهاى مختلف لباس غربى ، پخش فيلم ها و نوارها و كتب ضاله ، ايجاد روحيه و تفكر تجمل گرائى و رفاه طلبى در جامعه ، از جمله برنامه هايى است كه غرب براى مبارزه با فرهنگ اصيل اسلامى به اجرا در مى آورد.

ه عقب ماندگى علمى و صنعتى :

سرزمين شرق تا قبل از شروع انقلاب صنعتى ، بعنوان مركز صدور فرهنگ و تمدن براى جهان محسوب مى شد، غربى ها براى تهيه وسايل تجارى و اقتصادى خود از قبيل پارچه ، ادويجات و غيره با پيمودن كيلومترها راه دريايى و خشكى و قبول همه خطرات به ملل شرق رو مى آورند تا از امكانات و پيشرفتهاى آنان بهره ببرند. آنها نه تنها از نظر علمى و صنعتى نسبت به شرق برترى نداشته بلكه محتاج علوم و صنايع خاور زمين نيز بودند.

با بروز انقلاب صنعتى در غرب (اواسط قرن هيجدهم ) علاوه بر توليد و انباشت چشم گير كالا بر كيفيت و لطافت آن نيز افزوده شد. و اين فراوانى كالا به حدى رسيد كه جمعيت داخلى قادر به مصرف آن نبود (اشباع بازار داخلى ).

مشكل مصرف از يك طرف و مشكل تهيه مواد اوليه مورد نياز براى توليد هر چه بيشتر كالا از طرف ديگر باعث شد كه كشورهاى صنعتى به جوامع عقب مانده و غير صنعتى روى آورده تا علاوه بر

غارت منابع و مواد معدنى موجود در آن سرزمين و استثمار كارگران و فراد بومى ، كالاهاى ساخته شده و مصرفى خود را بر بازارهاى اين جوامع تحميل نمايند.

اين عمل مستلزم اين بود كه كشورهاى جهان سوم ، همواره محتاج استعمارگران و كشورهاى صنعتى باقى بمانند.

براى اجراى اين نقشه سعى كردند بر توليدات داخلى اين كشورها ضربه وارد كنند و معادن آنها را به غارت ببرند و كشورها تك محصولى قرار دهند. امروزه كشورهاى اسلامى و بسيارى از كشورهاى غير صنعتى نيز به اين بلاى خانمانسوز مبتلا هستند.

بيشتر كشورهاى اسلامى به درآمدهاى نفتى خود وابسته هستند و تازه آن را بايد به كشورهاى صنعتى و استعمارگر بفروشند و اگر چنانچه به حكومتى كه مورد دلخواه آنها نباشد فشار وارد كنند و با تحريم اقتصادى و منع خريد نفت از آن حكومت او را بزانو در مى آورند.

اين وابستگى دايم كشورهاى توسعه يافته باعث عقب ماندگى هر چه بيشتر، و سلطه همه جانبه غرب بر آنها شد به طورى كه اين فقر مادى و علمى و صنعتى و فرسودگى سبب فرار مغزهاى متفكر كشورهاى عقب مانده از كشور خود و جذب كشورهاى صنعتى شدند.

بنابراين ، توسعه و پيشرفت صنعتى براى كشورهاى عقب افتاده امر بسيار مشكلى بوده و نياز به شركت هاى چند مليتى كه تمامى صنايع و پروژه هاى تكنولوژيكى را در انحصار خود در آورده اند بعنوان عاملان اصلى استعمار نو در جهان پراكنده شده اند و در هر كشورى كه وارد شوند به جاى پيشرفت و توسعه ، فقر و فلاكت و وابستگى بيشتر را به ارمغان مى آورند و ثروت ملى آنان

را بهتر و بيشتر به يغما مى برند.

تنها راه نجات از وابستگى همان راهى است كه نقلاب اسلامى در پيش پاى ملت ها، بخصوص ملت ايران گذاشت و استقلال كامل سياسى ، اقتصادى و فرهنگى را مد نظر قرار داده و هر گونه سلطه جويى و استعمار را محكوم كرد. البته تحقق كامل اين هدف مقدس با آگاهى ملت و انتخاب صحيح راه اقتصادى توسط مسؤ ولان و همچنين تلاش و كوشش در جهت پرورش مبتكران و دانشمندان خلاق در داخل كشور و تقويت بنيه صادرات از نظر كمى و كيفى و مبارزه با فرهنگ مصرف گرايى و تجمل پرستى ميسر خواهد بود.

و- عدم شناخت صحيح از دين و بى توجهى درعمل به آن :

عدم درك و شناخت صحيح مسلمانان از فرامين دينى و احكام شريعت يكى از عوامل مهم سلطه پذيرى ممالك اسلامى محسوب مى شود. اگر همه ملتهاى مسلمان آگاه شوند كه قرآن مجيد با تاكيد فراوان ، هر گونه سلطه سياسى و اقتصادى و... بيگانگان را بر مسلمان نفى و منع كرده ، به هيچ وجه سلطه كفار غربى را نمى پذيرند.

اما امروزه دلايل مختلفى ، از جمله وجود حكام جور و سر سپرده در اين كشورها، باعث عدم آگاهى ملتها از حقايق اسلامى شده است . يك نمونه بارز آن ، كشور عربستان مى باشد، كشورى كه قبله گاه مسلمين است و شهر مقدس مكه را به دست غارتگران امريكايى سپرده تا جلوى بيدارى و آگاهى مسلمانان جهان را بگيرد و از حضور و نفوذ بيشتر انقلاب اسلامى در مراسم جهانى حج بكاهد. و اين مصداق روشن سلطه بيگانه بر بلاد

مسلمين است و جا دارد كه مسلمانان جهان بر ضد آن قيام كنند.

براى رهايى از اين مشكل ، بايد مسلمانان را نسبت به تكاليف و احكام دينى آشنا و مقيد ساخت و به شيوه هاى مختلف علمى و تبليغى ، ملتها را آگاه كرد كه بر ضد رژيم هاى حاكم كه مانع اجراى احكام اسلامى هستند به پا خيزند. همانطور كه ملت وظايف خود نه تنها عزت و استقلال آنها كسب نخواهد شد بلكه ميزان سلطه بيگانگان در ممالك اسلامى گسترش بيشترى خواهد يافت .

بخش دوم : زمينه هاى خارجى تهاجم فرهنگى

همان گونه كه در قسمت اول اين بحث عنوان شد، منشا اصلى تهاجم فرهنگى ، اوضاع و شرايط سياسى ، اجتماعى خارجى ، بخصوص وضعيت بحرانى كشورهاى استعمارى مى باشد.

وقتى كشورهاى بزرگ صنعتى دچار بحرانهاى اقتصادى ، فرهنگى و اجتماعى شدند، تنها راه چاره را در انتقال اين بحران به جوامع غير صنعتى يافتند، به اين صورت كه با تسخير كشورهاى عقب افتاده ، علاوه بر تامين مواد اوليه و كارگر ارزان ، با ارسال متخصصان ، كارمندان و كالاهاى مصنوعى خود به اين جوامع ، مشكل تورم و بيكارى خود را تا حدودى از اين طريق حل كردند. در اين قسمت عمده ترين عوامل خارجى تهاجم فرهنگى را بر مى شمريم :

الف تبليغ عليه تعاليم الهى :

دشمنان اديان الهى هميشه سعى مى كنند دين را از صحنه و متن زندگى خارج نموده و آن را به حاشيه برده امرى غير ضرورى جلوه دهند. زيرا دين حقيقى را مانع چپاولگرى و غارت خود مى بينند.

آنان براى رسيدن به اين هدف ، تمام امكانات خود را بسيج مى كنند و

با تبليغات گسترده و دامنه دار سعى دارند چهره دين را نا مطلوب ، ناقص ، عقب افتاده و در يك كلمه غير ضرورى و بى اهميت نشان دهند.

اگر قوانين و مقررات الهى در بين جامعه سست ، تضعيف و تحريف شود، گردنكشان به راحتى مى توانند به اهداف شوم استكبارى خود دست يابند. به همين دليل سعى مى كنند قوانين الهى را به اشكال مختلف مورد هجوم قرار داده تا بتوانند به امكانات و ذخاير مادى و معنوى كشورها، خاصه مسلمانان چنگ انداخته و زمينه را براى هر گونه تاخت و تاز و تهاجم فراهم نمايند.

بنابراين مستكبران دين را مانع اصلى خود مى بينند، از اين رو با تمام توان آن را مورد تهاجمات خود، خاصه تهاجم فرهنگى قرار مى دهند.

ب برترى نژادى :

قوم گراى و نژاد پرستى همواره يكى از معضلات بشريت بوده و مى باشد از زمانهاى گذشته تاكنون درگيرى و اختلافات نژادى بدترين نوع جنگها بوده و بيشترين خونريزى را بدنبال داشته است . امروزه با وجود ادعاهاى فراوان مبنى بر پيشرفت فرهنگ و تمدن بشر، هنوز هم شاهد تصفيه هاى خونين قومى و نژادى در اطراف و اكناف دنيا هستيم كه يكى از نمونه هاى فاجعه آميز آن ، جنايات صربها عليه ملت مسلمان و مظلوم بوسنى ، آنهم در قلب اروپاى وحشى بظاهر متمدن مى باشد.

قرآن ، فلسفه اصلى اختلاف رنگ ، پوست ، زبان ، قبيله و نژاد را عامل تسهيل در شناسائى گروههاى مختلف از يكديگر مى داند.

... وجعلناكم شعربا و قبائل لتعارفوا...(18)

... شما را ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد...

اما

بشر با برداشت نادرست از اين فلسفه خلقت ، آن را پايه اصلى اختلاف و برترى طلبى خود قرار داد و جنگهاى فراوانى براه انداخت كه از جمله آنها دو جنگ جهانى اول و دوم بود كه مايه خسارت فراوانى بر زندگى بشر شد.

بنابراين تا زمانى كه اين حس غير اخلاقى و زشت بر انسانها و دولتها، حكومت مى كند، زمينه جنگ و تهاجم نيز وجود خواهد داشت ، كما اينكه در حال حاضر نيز شاهد تهاجمات فرهنگى مبتنى بر حس برترى طلبى غربى ها به رهبرى امريكا، عليه كشورهاى ديگرى مى باشيم .

ج رشد صنعت و تكنولوژى :

از زمانى كه كشورهاى اروپايى از سلطه جو خفقان قرن وسطايى نجات يافتند، تحول چشم گيرى در زمينه علوم و صنايع بدست آوردند، اين پيشرفت فنى و تكنولوژيكى اگر چه در بسيارى از زمينه ها به خدمت بشريت شتافت ؛ اما بعلت فقدان روحيه الهى و معنوى و انسان دوستانه ، صاحبان اين تكنولوژى ، خسارات جبران ناپذيرى را نيز براى بشريت به بار آوردند. كشورهاى صنعتى ، سلاحهاى مرگبار و مخرب ناشى از تكنولوژى جديد را به خدمت حس نژاد پرستى قديمى خود گرفته و در سطح گسترده ترى دست به تهاجم زدند.

پيدايش ماشين هاى صنعتى تحول عظيمى در جوامع بشرى ايجاد كرد، همان كسانى كه براى تهيه نان شب ، دچار مشكل بودند، آنهايى كه براى توليد نخ و پارچه مى بايست هفته ها و ماهها روى دوك نخ ريسى تلاش كنند تا شايد چند متر پارچه ببافند، بعد از انقلاب صنعتى به مدد وسايل پيشرفته ، به كالاهاى فراوانى دست يافتند تا جايى

كه جمعيت آنها قادر به مصرف آن همه كالاى انباشته شده نبود و حتى توليد فراوان براى آنان مشكلات عديده اى ايجاد كرد. از جمله اين مشكلات موارد زير را مى توان بر شمرد:

1 مشكل كالاهاى مازاد بر مصرف و باقى مانده در انبارها.

2 كمبود مواد اوليه مورد نياز كارخانه ها و صنايع .

3 مواجهه با مشكل بيكارى بدلايل جايگزينى ماشين به جاى انسان .

4 نياز به بازارهاى مصرف جهانى دائمى و مقرون به صرفه .

اين موارد، بلافاصله پس از انقلاب صنعتى گريبانگير كشورهاى صنعتى شد و آنها را به ورشكستگى نزديك كرد. در نهايت چاره مشكل را در انتقال اين بحران به كشورهاى غير صنعتى ديدند و در واقع استعمار به معناى علمى از اينجا آغاز شد.

استعمار براى دست يابى به مقاصد فوق از حربه تهاجم فرهنگى استفاده كرد. و با اين شعار كه كشورهاى پيشرفته و صنعتى ، ملل متمدن ، و جوامع غير صنعتى ملل وحشى ، هستند، و اينكه كشورهاى متمدن وظيفه تعمير و آبادانى كشورهاى عقب مانده را بعهده دارند، اذهان عمومى را براى هجوم و اشتغال نظامى آماده كردند و سپس دست به تجاوز عليه كشورهاى غير صنعتى زدند.

بسيارى از كشورها فريب اين شعارها را خورده و باور كردند كه آنها واقعا براى نجات انسان هاى عقب مانده تلاش مى كنند. بخصوص وقتى ديدند، استعمار پس از وارد شدن در هر سرزمين عقب مانده تلاش مى كنند. بخصوص وقتى ديدند، استعمار پس از وارد شدن در هر سرزمين اقدام به تاسيس امكانات رفاهى از قبيل جاده ، راه آهن و غيره مى كند، بر اعتمادشان افزوده شد. غافل از

اينكه اين اقدامات براى سهولت در امر غارت مواد اوليه و منابع ارزشمند نهفته در آن سرزمين بود.

كشورهاى استعمارى موفق شدند كه با استفاده از تهاجم به فرهنگ ملل مختلف حضور همه جانبه اى در كشورهاى توسعه نيافته پيدا كنند و همزمان با غارت منابع اقتصادى به تحقير فرهنگى اين جوامع از داخل بپردازند؛ به طورى كه به ملتها تلقين كنند كه بدون كمك كشورهاى صنعتى ادامه حيات و دسترسى به صنايع پيشرفته محال مى باشد. اما اين وضع چندان طول نكشيد و بالاخره برخى ملتها بيدار و متوجه شدند كه حضور استعمار چيزى جز فقر و فلاكت براى آنها بجاى نمى گذارد، بر اين اساس ملتهاى آسيايى ، افريقايى و آمريكاى لاتين كه سالها در زير يوغ استعمار مورد استثمار واقع شده بودند به فكر استقلال افتاده و مبارزات چشمگيرى را براى اخراج بيگانگان از سرزمين خود آغاز كردند. د شكست شيوه استعمار مستقيم :

كشورهاى سرمايدارى غرب براى حل مشكلات داخلى خود با تظاهر به خدمت به بشريت و با استفاده از تسليحات و نيروهاى نظامى پيشرفته خود، دخالت در امور داخلى ملل مختلف جهان را آغاز كردند و بطور مستقيم در اين كشورها حضور فيزيكى يافتند. آنها حتى حكام و فرمانروايان جوامع مورد اشغال را از نيروهاى زبده و مورد نظر خود انتخاب مى كردند. يكى از قربانيان اوليه و اصلى اين تجاوز مستقيم كشور هند است كه استعمار پير انگليس ضمن تسلط بر تمامى شؤ ونات اجتماعى ، سياسى اين كشور سالها به غارت منابع آن مشغول بود.

تا مدتى زيادى از طريق اشغال مستقيم ، نيازهاى كشورهاى صنعتى بر آورده مى

شد اما پس از قيام ملتها عليه استعمار، ادامه اين روند براى استعمارگران بسيار گران تمام شد و علاوه بر به خطر افتادن نيروهاى اشغالگر و بالا رفتن هزينه ادامه اشغال ، بحران داخلى نيز مجددا عود كرد و صنايع و كارخانجات را در ورطه سقوط قرار داد، بازارهاى مصرف يكى پس از ديگرى در حال سقوط بود و مواد اوليه تامين نمى شد. وجود كارمندان و متخصصان خارجى در كشورهاى استقلال يافته پذيرفته نمى شد و آنها ناچار به عقب نشينى به كشور خود بودند كه خود بخود به مساله بيكارى و عدم اشتغال دامن مى زد.

بطور كلى كشورهاى سرمايه دارى در اين مرحله نيز با بحران مهمى مواجه شدند كه باز هم در صدد يافتن راههايى براى انتقال اين بحران جديد، به كشورهاى توسعه نيافته بر آمدند.

ه شيوه استعمار نامرئى :

پس از شكست استعمار شكل مستقيم ، استعمارگران با روش غير مستقيم و نامرئى وارد صحنه شدند كه به شيوه هاى پيشرفته ترى آن را به اجرا در آوردند. در واقع مرحله جديدى از تهاجم فرهنگى كه زمينه را براى ادامه غارت منابع كشورهاى عقب افتاده آماده كرد. بدينصورت ، وقتى استعمار خود را ناچار به پايان دادن تحول كامل در زير ساخت اجتماعى ، اقتصادى آن جوامع ، جريان استمرار وابستگى آنها به كشورهاى صنعتى و پيشرفته را تضمين كند.

براى دستيابى به اين هدف شوم در زمينه هاى فرهنگى ، اقتصادى و سياسى شروع به فعاليت گسترده كرد. در درجه اول فرهنگ مولد و پوياى اين جوامع را به يك فرهنگ غير متحرك ، مصرفى و مرده تبديل نمود و به

ترتيب نيروهاى فرهنگى وابسته پرداخته و راه را براى فرار مغزهاى خلاق و مبتكر اين جوامع بازگذاشت تا نتوانند به توانايى هاى داخلى برسند.

از نظر اقتصادى سعى كردند كه تمام صنايع بومى و محلى را نابود كنند و با تبليغات فرهنگى ، مصنوعات خود را جايگزين كالاهاى محلى كردند و اينگونه تلقين كردند كه كالاهاى خارجى بعلت مرغوبيت و با دوام بودن براى جوامع عقب افتاده مقرون به صرفه تر است .

از طرف ديگر براى تداوم وابستگى اقتصادى اين كشورها، تمامى ريشه هاى اقتصادى آنها را خشكانيده و آنان را به صورت تك محصولى در آوردند بعنوان مثال كشور گويا وابسته به محصول شكر كشور مصر وابسته به محصول پنبه ، كشور ايران و بسيارى از كشورهاى اسلامى وابسته به محصول نفت ، شدند و در ديگر جنبه هاى اقتصادى هيچگونه توانايى و توليدى نداشتند و بطور كامل به استعمارگران محتاج بودند.

از نظر سياسى نيز اقدام به تربيت روشنفكر نمايان وابسته در هر جامعه كردند و بجاى حكومت مستقيم بر مردم تحت استعمار، اينبار مهره هاى خود فروخته استعمارى اين مسئوليت را بعهده داشتند و براى اربابان خود فعاليت مى كردند.مهمترين وظيفه اين مهره هاى وابسته ، اغفال مردم و كم كردن حساسيت آنها نسبت به سرنوشت خودشان بود و در صورت مقاومت ملت ، براحتى با حمايتهاى پشت پرده استعمارگران ، آنان را به خاك و خون مى كشيدند. با اجراى اين ترفندها، استعمار نامرئى كه كاملترين مرحله استعمار است به اوج خود رسيد و نظامهاى چپاولگر براحتى توانستند به غارت منافع اين ملتها و به سلطه خود همچنان ادامه دهند. اين بار بجاى

نيروهاى خشن نظامى ، از عناصر مرموز ديپلماسى و فرهنگى و اقتصادى ، تحت لواى ديپلمات ، كشيش و خبرنگار شركتهاى چند مليتى بهره جستند كه منافع فراوانى را براى آنها به دنبال داشت .

و- وابستگى فرهنگى زمينه ساز ساير سلطه ها: دوام و قوام هر جامعه به فرهنگ آن جامعه است . اگر چنانچه يك ملتى در حفظ اصول و ارزشهاى فرهنگى خود موفق باشد در ساير زمينه ها نيز موفق خواهد شد.اما ملتى كه در پاسدارى از فرهنگ خود كوشا نباشد شكى نيست كه اين جامعه در مسير تهاجم فرهنگى دشمنان خود، علاوه بر پذيرش سلطه فرهنگى بيگانگان ناچار است سلطه هاى سياسى و اقتصادى و نظامى آنان را نيز بپذيرد. چون فرهنگ به مثابه موتور محرك ، مايه شكوفايى ذهنهاى خلاق و مستعد مى باشد و در سايه فرهنگ زنده و مبارز است كه افراد جامعه به رشد و استقلال سياسى ، اقتصادى مى رسند. بنابراين رسيدن به خودكفايى اقتصادى ، سياسى و نظامى ، زمانى ميسر است كه ((استقلال فرهنگى )) وجود داشته باشد.

نظامهاى منحط سرمايه دارى ، پس از سالها تجربه آزمايش به اين نتيجه رسيده اند كه مهمترين مانع توسعه طلبى آنها در كشورهاى جهان سوم قدرت فرهنگى اين ملتهاست و تا زمانى كه علايق مذهبى و فرهنگى جوامع مذكور دست نخورده باقى بماند، چپاول منافع آنان امر مشكلى خواهد بود. لذا به اين فكر افتادند كه قبل از هر چيز سلطه فرهنگى را كامل كنند.

پس از سلطه فرهنگى است كه احساس حقارت و پوچى و ناتوانى در ملتها بسيار آسان ايجاد خواهد شد و آنها كم كم به

اين يقين دروغين مى رسند كه قدرت انجام هيچ كار عظيم و مهمى را ندارند و بايستى تا آخر عمرشان تابع و تحت سلطه سياسى ، اقتصادى بيگانگان باقى بمانند.

پس از ايجاد چنين باورهايى است كه دشمن مى تواند سلطه اقتصادى ، نظامى خود را نيز تكامل بخشيده و به آسانى مقدرات امور ملتها را در دست بگيرد. ملتهاى جهان بويژه ملل مسلمان مدتهاست كه در خطر چنين تهاجم و سلطه فرهنگى قرار گرفته اند.

بنابراين براى جلوگيرى از سلطه فرهنگى و به تبع آن سلطه اقتصادى دشمن ايجاد حساسيت دو جانبه ضرورى مى باشد. از يك طرف حساس بودن به فرهنگ خودى كه بايستى به مثابه روح جامعه تلقى و مورد احترام قرار گيرد كه البته بستگى زيادى به توجه و عملكرد كليه مسؤ ولان مملكتى دارد. از طرف ديگر حساسيت شديد به فرهنگ مهاجم غرب بايد در تمامى حركات و سكنات مسؤ ولان نظام و عموم ملت ايجاد شود و همگى خود را در اجراى اين حساسيت دو جانبه مسؤ ول و سهيم بدانند.

در غير اين صورت با بى توجهى و فراموشى فرهنگ و مذهب خودى و پذيرش تدريجى فرهنگ بيگانه ، تهاجم فرهنگى به شكل خزنده اى پيش آمده و بالاخره خود را بر تمامى امور فرهنگى ، سياسى ، اقتصادى جامعه ، مسلط خواهد كرد كه رهايى مجدد از آن به سادگى حاصل نخواهد شد و نيازمند قربانى دادنهاى بسيار، و نثار خونهاى فراوان و مجاهدتهاى پيگيرى مى باشد.

فصل سوم : تهاجم فرهنگى از آغاز تا كنون

بخش اول : فرهنگ و تهاجم در زندگى بشر

انسان جزئى از هستى بيكران است ، ناگزير وابسته و مرتبط به ساير اجزاى آن نيز مى باشد. به همين دليل از طبيعت

درس مى گيرد و از رموز حاكم بر آن براى تصرف در طبيعت استفاده مى نمايد تا بتواند آن را در خدمت خود در آورد.

اما انسان زندگى خود را چگونه آغاز كرد؟ آيا همه چيز را از اول مى دانست ، يا به تجربه آموخت ؟ آيا او ذاتا موجودى شرور ستيزه جوست يا با سرشت نيك و فطرت پاك آفريده شده و نيازها او را به حالت تهاجم و كشمكش مى كشاند؟

جامعه شناسان و دانشمندان علوم اجتماعى در پاسخ اين پرسشها اختلاف نظر دارند. اما آنچه مورد تاءييد همه آنهاست اين است كه انسان زندگى را به شكل ابتدايى آغاز كرده و رفته رفته در اثر فعاليتهاى كه براى رفع نيازهاى مادى و معنوى خود داشته به پيشرفتهاى امروزين رسيده است .

برخى معتقدند كه انسان ذاتا جنگ طلب و مهاجم است . همه چيز را براى خود مى خواهد و رحم و شفقت براى انسان بى معناست و در واقع انسانها به صورت طبيعى همواره در حال جنگ با يكديگرند. يكى از طرفداران و شايد مؤ سسين اين نظريه توماس هابس دانشمند انگليسى قرن هفدهم مى باشد كه مى گويد:

به نظر من تمايل عمومى آدميان در درجه اول خواهشى است دائم و بى آرام كه در جستجو و در پى قدرت است و اين ميل فقط با مرگ فرو مى نشيند. و علت اين تمايل هميشه آن نيست كه بشر اميدوار است كه به لذاتى بيش از آنچه از پيش بدان رسيده است ، دست يابد، و يا آنكه به يك قدرت متعادل قناعت ورزد. بلكه سبب آن است كه نمى تواند يقين داشته

باشد كه آن قدرت و افزار زندگى را كه هم اكنون در دسترس خود دارد بدون تحصيل قدرت بيشتر، براى خويشتن محفوظ خواهد داشت . (19)

دانشمند ديگر ژان ژاك روسو برخلاف هابس ، معتقد به پاكى سرشت انسان است او معتقد است كه انسان از مادر پاك متولد مى شود ولى اجتماع او را به انحراف و كجروى وا مى دارد وى در كتاب اعترافات خود چنين مى گويد:

اگر مى توانستم يك چهارم آنچه را كه احساس كرده بودم بر روى كاغذ بياورم ، با چه صراحتى مى توانستم همه تضادهاى نظام اجتماعيمان را بيان كنم ! با چه قدرتى مى توانستم ناهنجاريهاى نهادهايمان را فاش سازيم ! و چه راحت مى توانستم ثابت كنم كه انسان طبيعتا موجود خوبى است و فقط نهادهاى اجتماعى است كه او را به صورت موجودى تبهكار در مى آورد. (20)

حال جواب اين سؤ ال را از زبان قرآن مجيد جويا شويم . قرآن مجيد مى فرمايد:

كان الناس امة واحدة ... (21) انسانها ابتدا امت واحدى بودند...

علامه طباطبايى (ره ) در تفسير اين آيه شريفه چنين مى فرمايد:

ظاهر آيه دلالت دارد بر اينكه دورانى بر بشر گذشته كه افراد با يكديگر متحد و متفق بودند و ساده و بى سر و صدا زندگى مى كردند نه در امور زندگى با يكديگر نزاع و جنگى داشتند و نه در امور دينى و عقايد مذهبى اختلاف و تفرقه اى در بين ايشان وجود داشت (22)

اما همين انسان به دليل برخوردارى از قواى فكرى و قدرت تصرف در طبيعت از يك طرف ، و تلاش براى مالكيت هر چه بيشتر و بهره

كشى از تمامى موجودات براى رفع نيازهاى مادى و معنوى خود از طرف ديگر، دست به تهاجم مى زند و سعى مى كند به هر وسيله اى خواسته خود را بر ديگران تحميل كند.

همانطورى كه ياد آورى شد، انسان از ابتدا، زندگى بسيار ساده اى را شروع كرد و در مواجهه با طبيعت به تجربياتش افزود. از نظر جامعه شناسان ، انسان از آغاز تاكنون سه دوره متمايز از هم را طى كرده است :

1 - دوره گردآورى خوراك

در اين دوره انسان بدون تلاش چندانى ، به جمع آورى ميوه و خوراك اطراف خود اقدام نموده و غذاى روزمره اش را تهيه مى كرد و كم كم از حالت ميوه چينى طبيعى به شكار روى مى آورد كه زحمت بيشترى را متحمل مى شد. شيوه هاى شكار انسان نيز از حالت ساده به شكلهاى پيچيده تر رسيد. ابتدا با نيزه هايى كه از سنگ و استخوان ساخته مى شد به جانوران حمله ور مى شدند و كم كم به اين فكر دست يافتند كه علاوه بر شيوه آشكار از شيوه هاى تهاجم پنهانى نيز بهره جويند مانند استفاده از تله . (23)

شيوه ديگر شكار شيوه نفوذ در جبهه مقابل از طريق همرنگ شدن بود. يعنى براى شكار بسيارى از حيوانات ، خود را به شكل آنها در آورد و تهاجم از درون را آغاز نمود و بعدها از اين شيوه براى استثمار همنوع خود نيز استفاده كرد.

2 - دوره توليد خوراك

انسان از حالت گردآورى به فكر توليد مى افتد و كشاورزى را از اين دوره آغاز مى كند كه خود بخود مساءله مالكيت

و ذخيره جيره غذايى نيز بوجود مى آيد و ماديات براى انسان ارزش بيشترى پيدا مى كند و بهره كشى و استثمار و برده دارى آغاز شد.

خوى فطرى انسانى ، او را به عنوان موجودى اجتماعى به جامعه گرايى و اجتماعى شدن سوق مى داد. اين ويژگى با مختصه ديگر انسان به عنوان موجودى سخنگو آميخت و از آن پس زبان و خط پديد آمد و انباشتگى تجربيات انسانى و دست آوردهاى او را نويد مى داد. تمامى اين فرايند به خلق فرهنگ توسط انسان انجاميد.

3 - دوره توليد ماشين (24)

در اين دوره تسلط انسان بر طبيعت بيش از پيش مى شد و ابزار فنى و پيشرفته ساخت و اما او اين كارها را از كجا آموخته بود؟

همه اين پيشرفتها ناشى از طبيعت و خلقت جهان منظم است كه انسان سعى كرده از آن تقليد كند و نمونه صنعتى اش را بسازد و به كارهايش سرعت بخشد.

مارشال مك لوهان پرآوازه ترين دانشمند جديد در زمينه ارتباطات جمعى ، نظراتى دارد تحت عنوان نظريه امتداد به زعم او هر وسيله ارتباطى ، در امتداد حواس انسان است ؛ به عنوان مثال ، خط، امتداد چشم است و راديو امتداد گوش . در نتيجه سير زندگى انسان از تهاجم ابتدايى به طبيعت آغاز و به شكل تهاجم پيچيده فيزيكى و فرهنگى به طبيعت و جامعه انسانى انجاميده است . بنابراين بايد گفت : فرهنگ انسانى كه زاييده نحوه انديشه و زندگى اوست ، در هر دوره اى و يا در هر جامعه اى از جوامع بشرى به فراخور مقتضيات آن با دوره ديگر و يا جامعه

ديگر متفاوت بوده و اينك نيز اين تفاوت را به روشنى مى توان دريافت . و اختلاف فرهنگ ، در كنار ساير اختلافاتى كه در بين انسانها و جوامع گوناگون انسانى وجود دارد، ضمن آنكه يكى از دلايل ستيزه گرى هاى انسان است ، خود يكى از شيوه هاى ستيزه و تهاجم نيز به شمار مى رود. در طول تاريخ هر گاه ساير روشهاى تهاجم به شكست انجاميده و يا كارآيى خود را از دست داده ، تهاجم فرهنگى به عنوان روشى كارآمد و مؤ ثر مورد استفاده قرار گرفته است .

بخش دوم : فرهنگهاى غالب و مهاجم

اشاره

گفتيم كه انسان ناگزير از داشتن زندگى اجتماعى است و لازمه زندگى اجتماعى وجود روابط گوناگون و پيدايش فرهنگهاى مختلف انسانى است و هر فرهنگى متناسب با مقتضيات جامعه اى ماست كه در آن پديد آمده و رشد و گسترش يافته است .

يكى از پيامدهاى روابط اجتماعى و مبادلات گوناگون بين جوامع مختلف ، به وجود آمدن ارتباطهاى فرهنگى آنهاست و در اين ميان ، بعضى از فرهنگها به دليل ارزشها و پيامهاى خاصى كه دارند، مى توانند ساير فرهنگها را تحت تاءثير و نفوذ خود قرار داده و حتى آنها را بطور كامل استحاله نموده از ميان بردارند. در اينجا، اين موضوع را در ادوار مختلف تاريخى مورد بررسى و مطالعه قرار مى دهيم .

فرهنگهاى غالب در عهد باستان (25)

قديمى ترين فرهنگها در كناره هاى درياى خزر، رود نيل ، بين النهرين ، يونان ، روم و چين بوجود آمد و كم كم در ساير نقاط جهان گسترش يافت . هر يك از اقوام ساكن در اين مناطق ، از فرهنگ

و تمدن ويژه اى برخوردار بودند كه در كشمكش و درگيرى با اقوام ديگر تاءثير و تاءثرهاى فرهنگى زيادى نيز داشت . بعنوان نمونه ، در منطقه بين النهرين ابتدا سومريها حاكم شدند و شهرها و تمدنهاى اوليه را بوجود آوردند و كم كم بزرگترين امپراتورى آن زمان ايجاد شد. سومريها خط ميخى را اختراع كردند و به اين وسيله فرهنگ و آداب و رسوم خود را ثبت و در اقصى نقاط عالم ، در آن روزگار، گسترش دادند.

پس از چندى حكومت سومريها توسط بابليان ساقط شد و فرهنگ آنها، ارزش و نفوذ خود را از دست داد. بابليان ، تمدن جديد خود را بر فرهنگ سومريها بنا نهادند. گستردگى فرهنگ جديد و جهانى بودن آن ، توانست بر بسيارى از فرهنگهاى معاصر خود هجوم آورده و آنها را تحت تاءثير خود قرار دهد.

آئين حمورابى كه توسط پادشاه بابل وضع شد براى نيازهاى گوناگون و طبع و سرشت انسان اهميت زيادى قائل بود؛ از اين رو تا مدتها مورد احترام اقوام و ملل مختلف قرار گرفت و به عنوان يك فرهنگ رايج ، مورد پذيرش واقع شد به گونه اى كه على رغم فرو پاشى حكومت بابليان به وسيله آشوريها، اين فرهنگ همچنان پا بر جا ماند و منجر به برقرارى مجدد امپراتورى بابليان گرديد.

در ادامه فرهنگ و تمدن بين النهرين ، مردم ايران زمين نيز از جنبه هاى مختلف به پيشرفتهايى رسيدند، بخصوص در زمان هخامنشيان ايران ، به بالاترين تكنولوژى دريايى دست يافت و بزرگترين قدرت دريايى را به وجود آورد. در اين زمان فرهنگ و تمدن ايرانى به عنوان فرهنگى پيشرفته و

برتر، سيطره خود را بر مناطق وسيعى از جهان گستراند و ساير فرهنگهاى ضعيف را در خود مضمحل نمود.

در كناره هاى درياى سياه و درياى اژه تمدن يونانى بوجود آمد، يونانى ها بعلت پيشرفت در فنون دريايى به قوم دريايى معروف شدند و به همين دليل قسمت اعظم سواحل مديترانه را در اختيار گرفتند. يونان هرگز نتوانست مثل تمدن مصر و بين النهرين يك حكومت يكپارچه بوجود آورد و در داخل آن دولت شهرهاى متفاوت ايجاد شد كه اغلب در كشمكش و تهاجم نظامى و فرهنگى بسر مى بردند. نمونه بارز آن جنگ بين مردمان آتن و اسپارت بود.

يونانى ها هر قومى غير از خود را بربر و وحشى مى خواندند. آنان با پيشرفت در علوم عقلى ، منشاء خدمات زيادى براى جهان بشريت شدند؛ دانشمندان و فيلسوفانى چون سقراط، افلاطون ، ارسطو، و... از اين خطه برخاستند و تمدن و فرهنگ عظيمى را پى ريزى كردند كه نتوانست بر قسمتهاى عظيمى از جهان غرب و ساير نقاط دنيا نفوذ كند و مدتها به عنوان فرهنگ غالب و برتر سيادت فرهنگ را موجب شود.

در بررسى تاريخ تمدن و فرهنگهاى باستانى ، به روشنى مى توان دريافت كه در كشاكش برخوردها و ارتباطهاى فرهنگى ملل مختلف ، ضمن تاءثير و تاءثرهاى فرهنگى كه موجب رشد و پالودگى اين فرهنگها از معايب و نقاط ضعف مى شد، همواره فرهنگى كه از قدرت و اصالت بيشترى برخوردار بود، فرهنگهاى مقابل خود را شديدا تحت هجوم و تاءثير خود قرار مى داد و در پاره اى موارد بكلى آنها را مضمحل و نابود مى ساخت .

به همين سبب فرهنگهايى

كه در ارتباط كمترى با ساير فرهنگها قرار داشتند از اصالت بيشترى برخوردار بودند مانند تمدن چين كه با فرهنگهاى بين النهرين و كناره هاى مديترانه ارتباط كمى داشت و كوههاى بلند و سركش هيماليا نيز آن را از تمدن فرهنگ هندوستان جدا مى كرد، تا اوايل قرن نوزدهم ، اصالت فرهنگ ، زبان و ادبيات خود را كاملا حفظ نموده بود.

بدين ترتيب مى بينيم كه در روابط انسانى ، پيدايش اختلاف و تجاوز از حريم حق ، موجب مى شود كه هر قومى فرهنگ و مرام زندگى خود را برتر و والا تر از ساير فرهنگها و مرامها تلقى كند و به شيوه هاى مختلف در ترويج و گسترش آن بكوشد.

در اين ميان ، انبياى عظام ، با فرهنگ الهى خود، به مقابله با كژيها، گمراهيها و انحرافهاى فرهنگى بر مى خاستند و مردمان را نسبت به عواقب شوم پيروى از فرهنگ باطل آگاه ساختند و مزايا و فوايد فرهنگ الهى را كه موجب سعادت و رستگارى آنان است بر مى شمردند. چنانكه قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه (26)

خداوند، پيامبران را برانگيخت ؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى ، كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم ، در آنچه اختلاف داشتند داورى كند.

اما همه مردم داورى پيامبران را نپذيرفتند و عده اى فرهنگ غلط خود را حفظ كرده به مقابله با پيام آوران الهى برخاستند.

بدين ترتيب ، نزاع و تهاجم متقابل بين دو

فرهنگ حق و باطل در تاريخ به وجود آمد و تا واپسين لحظات غروب خورشيد حيات و تمدن بشر ادامه خواهد داشت .

جنبه هاى دوگانه در تهاجم و فرهنگ

در بررسى اوراق تاريخ و سرنوشت تمدنهاى مختلف ، مساءله تهاجم و فرهنگ ، از دو جهت قابل تاءمل و بررسى است ، زيرا گاهى فرهنگ وسيله و شيوه اى براى هجوم به ديگران بوده و زمانى هم تهاجم وسيله اى براى گسترش و اشاعه فرهنگ .

در بررسى و مطالعه ستيزه ها و نزاعهاى جمعى انسانها به مواردى بر مى خوريم كه ملتى از نظر نظامى بطور كامل مقهور و منكوب دشمنان و مهاجمان گشته اند. اما همين ملت شكست خورده و تسليم ، توانسته است با استفاده از فرهنگ و جلوه ها و ارزشهاى فرهنگ ريشه دار خود، دشمن خشن ، وحشى و غدار خود را آنچنان رام و مطيع خود سازد كه به دست غارتگران ، چپاولگران ويرانگر ديروز، كاخهاى رفيع تمدن جديد خود را بر ويرانه هاى به جا مانده از تجاوز و وحشيگرى بنا كنند. مانند مقابله تمدن و فرهنگ غنى و دير پاى ايران قبل از اسلام با فرهنگ يونانى و بعد از اسلام با فرهنگ مغولى .

قبل از اسلام ، اسكندر مقدونى به قصد ايجاد امپراتورى بزرگ و جهانى بر مبناى فرهنگ و تمدن هلنى (يونانى ) پاى در حريم سرزمين مقدس ايران نهاد و به علت بى كفايتى پادشاه ايران (داريوش سوم ) پس از كشتار فجيع و قتل و غارت و ارتكاب جنايات دهشتناك ، سيطره نظامى خود را بر سراسر اين سرزمين برقرار نمود؛ اما در اندك زمانى آنچنان تحت تاءثير فرهنگ و

آداب و رسوم اين ملت قرار گرفت كه خشم مقدونيها را برانگيخت تا آنكه نقشه قتل فرمانده بى بديل خود را كشيدند. (27)

پس از او جانشينان وى (سلوكيان ) نيز هرگز نتوانستند فرهنگ مورد نظر خود را بر مردم ايران تحمل كنند.

پس از اسلام نيز ياغيان وحشى مغول ، پس از آشنايى با فرهنگ نجات بخش اسلام ، مسلمان شدند و مردان بزرگى همچون خواجه نصير الدين طوسى ، رصد خانه ها و مراكز علمى - فرهنگى عظيم و بى مانندى مانند رصد خانه مراغه را به دست متجاوزانى همانند هولاكوخان بنا نهادند و فاتحان خونريزى از قبيل تيمور لنگ را آنچنان مجذوب و شيفته فرهنگ اصيل و ريشه دار اسلامى نمودند كه بزرگترين مراكز اسلامى را در جاى خود جاى متصرفات خود را ماوراء النهر تا اقصى نقاط ايران از خود به يادگار گذاشتند.

در همين بررسيها، به مواردى هم بر مى خوريم كه قضيه كاملا عكس موارد قبل است ؛ يعنى آنگاه كه دشمنى متجاوز از راه تهاجم نظامى و مستقيم نتوانسته به اهداف توسعه طلبانه و تجاوزگرانه خود دست يابد، شيوه تهاجم و نفوذ فرهنگى را برگزيده تا از اين راه بتواند زمينه سلطه همه جانبه نظامى ، سياسى ، اقتصادى ،... خود را فراهم سازد؛ همانند چگونگى ورود استعمار پير و مكار بريتانيا در شبه قاره هند.

بخش سوم : مسيحيت و تهاجم فرهنگى غرب

اشاره

تاريخ فرهنگ غرب آغاز و ابتداى بسيار ضعيفى دارد؛ مردم مغرب زمين از توحش و بربريت وحشتناكى به سوى تمدن و فرهنگ گام نهاده اند و اين پيشرفت و ترقى خود را در تمامى زمينه ها، مديون مشرق زمين مى باشند.

شرق كه مهد عقايد اسرارآميز

و روحانى بود برا غربى ها ايجاد حس رضايت نفسانى نمود و در طول ساليان متوالى مذاهب و عقايد مختلف از مشرق زمين به روم سرايت كرد و در آنجا ريشه دوانيد. از جمله مى توان به مذهب ما از آسياى صغير و آيين ميترا از ايران اشاره كرد كه در روم منتشر شدند و مردم آن سرزمين كم و بيش به اين آيينها گرويدند (28) و نمونه روشن تر، آيين مسيحيت است كه از فلسطين به غرب رفت .

زمانى كه ملل اروپا در توحش و بربريت بسر مى بردند، حضرت عيسى (ع )، تعاليم نجات بخش خود را به بشريت ارزانى داشت آن حضرت از نظر مكانى در ناحيه اى به دنيا آمد كه تحت استيلاى روميان قرار گرفته بود. روميان و يهوديان بطور كلى در دو قطب مخالف قرار داشتند و از نظر فرهنگى قابل ادغام نبودند و دائما در جنگ بسر مى بردند.

مشركين سابق اروپايى ، پس از قبول آيين مسيحيت ، حضرت عيسى را خدايى كه از مريم متولد گرديده محسوب داشتند و با افزودن روح القدس به پدر و پسر، اقانيم ثلاثه (تثليث ) را بوجود آوردند. (29)

آيين يهود كه قبل از مسيحيت وجود داشت اعتقاد به خدا را به صورت قومى و قبيله اى در آورد و يهوديان فقط نژاد خود را لايق يكتاپرستى مى دانستند، اما مسيحيت ، مذهب خود را امرى همگانى و جهانى اعلام كرد و يكتاپرستى از محدوديت قومى خارج شد، بنابراين دين عيسوى داراى پيامى جهانى شد و بعدها پيروانش به شيوه هاى مختلف سعى كردند فرهنگ مسيحيت را در سراسر عالم گسترش دهند.

غربى

ها از دين تحريف شده مسيحيت براى رسيدن به اغراض خود بهره گرفتند و با گسترش اين دين ، همواره سعى در سلطه در ديگران را داشتند. به اعتقاد آنها پس از مصلوب شدن حضرت مسيح ، چهار تن از پيروانش بنام متى - مرقس - لوقا و يوحنا شرح حال و تعليمات او را بين سالهاى 30 و 90 ميلادى تبليغ نمودند و به اين ترتيب كتاب انجيل به زبان يونانى تدوين يافت . (30)

علاوه بر رسولان چهارگانه (حواريون )، پولس را غالبا دومين مؤ سس مسيحيت لقب داده اند. اقدامات او باعث شد مسيحيت عالم گير شود و از اين جهت بزرگترين خدمت را در تحول تمدن غربى انجام دهد. پولس اصل و تبارش يهودى بود. او از اورشليم به عربستان و سپس به قبرس و از آنجا به آسياى صغير مسافرت كرد و در آنجاها كليساهايى تاءسيس كرد و با كشتى به مقدونيه و از آنجا به اروپا پا نهاد و در شهرهاى بزرگ و ساحلى يونان مجامع عيسوى را تشكيل داد. (31)

از قرن سوم ميلادى مسيحيت به صورت چشمگيرى گسترش يافت و كليسا داراى سازمانى شد كه از طرز حكومت و كشوردارى روم اتخاذ گرديد. همانطور كه امپراطور در راءس كشور قرار گرفته و به فرمان وى استانداران ، فرمانداران و بخشداران ، كشور را اداره مى كردند، پاپ نيز در راءس عالم مسيحيت بود و زير دست او بطركها (رئيس اسقف ها) و اسقف ها بودند كه كليسا را اداره مى كردند.

باين ترتيب سازمان كليسا قوت گرفت و رفته رفته دولتى شد. و از اين پس امپراتور و پاپ بعنوان

دو لبه يك قيچى با شعار مسيحيت ، دين نجات بخش شروع به تهاجم نظامى و فرهنگى به ملل ديگر نمودند. در سال 330 ميلادى در جزيره طبرنه واقع در كناره رودخانه نيل نخستين خانقاه كه مبلغ عقائد مسيحيت تحت عنوان زهد و چشم پوشى از دنيا بود، تاءسيس گرديد. بيست سال بعد رهبانيت كه پيام آن عبادت ، زهد و رياضت و دنيا گريزى بود. (32) در آسياى ميانه معمول شد و توسعه پيدا كرد و در اندك زمانى فرهنگ مسيحيت دامنه نفوذ خود را از اروپا به افريقا و آسيا توسعه داد.

هر اندازه به قدرت پاپ و كليسا افزوده مى گشت انحراف آن نيز بيشتر مى شد تا جايى كه كليسا و گردانندگان آن ادعا مى كردند كه واسطه خير بين خدا و بندگان هستند و هر چيزى ، از دولت گرفته تا اعمال فردى بايستى مشروعيت خود را از كليسا كسب كند.

در پى تحقق اين ايده ، تحول عظيمى در اروپا رخ داد و سايه هاى جهل و تاريكى بر آن سرزمين گسترانيده شد. اين دوران سراسر بدبختى به قرون وسطى شهرت يافت در اين دوره با هر گونه آزادى عقيده مخالفت مى شد، هر كشف و اختراع علمى با شرك مساوى بود و مخترعان تكفير و محكوم به اعدام مى شدند. انسانهاى بيشمارى به فرمان پاپ و كشيش در آتش سوختند و كتاب و كتابخانه سوزى نيز در كنار آن رواج يافت و دانشمندانى چون گاليله به جرم كشف حقايق علمى محاكمه و مجبور به توبه از اعمال خود شدند. (33)

در اين ايام كه ظلمت و جمود فكرى در اروپا حاكم

بود تمدن عظيم و شكوهمند اسلامى با فرهنگى غنى شكل مى گرفت . فرهنگى كه در آن كسب دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب تلقى شد، مردم در عقيده و مرام خود آزاد بودند و علم و عالم و تعليم ، ارزش و احترام فوق العاده اى داشت .

اروپاييان تشنه قدرت كه در قالب امپراتورى و كليسا عمل مى كردند، اينك اسلام را به عنوان بزرگترين مانع در جلوى خود مشاهده مى كردند كه با پيامى جهانى وارد مبارزه با آنها شده و تمامى كجرويها و انحرافات آنان را كه بنام دين و دولت و بعنوان رابطين بين خدا و بندگانش اجرا مى كردند زير سؤ ال برد. تا قبل از اسلام ، مسيحيت تنها تهديد جدى عليه فرهنگيها و نظامهاى حاكم بر سرزمينهاى مختلف محسوب مى شد و همه آنها را در خطر اضمحلال قرار داده بود.

بعنوان نمونه مى توان از امپراتورى ساسانى و دين زرتشت در ايران نام برد كه با وجود اديانى مثل بودا، مانى و مزدك ، هيچ كدام به اندازه دين مسيحيت نتوانست در اين كشور و هئيت حاكمه وقت نفوذ كرده و فرهنگ حاكم را مورد تهديد قرار دهد.

مسيحيت حتى در مدائن كه مركز حكومت وقت ايران بود، از گسترش چشم گيرى برخوردار بود و ملت ايران كه از جور دستگاه سلطنت ساسانى و خيانت موبدان زرتشتى جان به لب آورده بودند، در سرازيرى سقوط به مسيحيت انحرافى قرار داشتند و اين زمان اسلام به مدد و يارى آنها آمد و على رغم حضور اديان زرتشت ، مسيحيت ، بودائى ، مانوى ، مزدكى ، در قلوب

مردم ايران جاى گرفت و ملت ايران با آغوش باز اسلام را پذيرفته و از آن براى ساليان متمادى محافظت كردند. (34) با ظهور اسلام عالم مسيحيت كه ادعاى جهانى داشت متوجه شد كه اسلام نيز آيينى است با دعوت جهانى و يگانه مانع اهداف شوم آنها. به همين سبب ، در صدد مبارزه تمام عيار براى محو آيين اسلام از صحنه گيتى بر آمد. و خشم و كينه خود را در جنگ هاى 200 ساله معروف به جنگهاى صليبى آشكار كرد.

اين جنگ كه به فرمان و حمايت پاپ و كليسا و با قدرت و تجهيزات امپراتورى روم بر مسلمين تحميل شد به بهانه تصرف بيت المقدس و نجات مسيحيان آغاز شد ولى در پس آن اهداف شومى نهفته بود كه هرگز به آن دست نيافتند و آن براندازى كامل دين اسلام بود.

اگر چه جنگ هاى صليبى براى غربيان بدون پيروزى تمام شد اما اين جنگ اثرات و فوائد غير مستقيم زيادى براى آنان داشت در اين جنگ ها اروپائيان با علوم ، فرهنگ و تمدن مسلمين آشنا شده و حتى كتب مختلف اسلامى و يونانى را كه بدست دانشمندان مسلمان تاءليف يا ترجمه شده بود با خود به غرب برده به اين وسيله با دنياى علم و فرهنگ آشنا شدند و تصميم با ايجاد تحول در دين و حكومت خود گرفتند.

دانشمندان غربى با ديدن دنياى روشن و آزاد مسلمين به فكر نجات خود از بند اسارت قرون وسطايى افتادند، كه از آن به عنوان دوره رنسانس ياد مى شود. اما چرا رنسانس با لائيك و ضديت با خدا همراه است ؟ جواب ، كاملا

روشن است . ملت اروپا كه ساليان درازى ، تحت عنوان دين ، خدا، پاپ و كشيش در آتش سوختند و اين عوامل را باعث عقب افتادگى و شكنجه خود يافتند، در اين دوره بجاى تصفيه دين از امور انحرافى و گرايش به دين حقيقى و نجات بخش ، از اصل دين روى گردان شدند و از آن گرايش صرف آسمانى به گرايش صرف زمينى روى آوردند و همه چيز را از ديد مادى و به كمك تجربه قابل حل دانستند و در واقع از گرداب جهل قرون وسطى بيرون آمده و در گرداب بى دينى قرون جديد فرو غلتيدند.

رنسانس (35) در غرب

رنسانس بطور كلى دو نتيجه اساسى به همراه داشت ؛ 1 - اصلاح دينى ( رفورم مذهبى ) 2 - پيدايش بورژوازى اين دو با هم منجر به پيدايش انقلاب صنعتى شدند كه انقلاب صنعتى نقطه آغازين تحول بنيادين در فرهنگ و تمدن غرب محسوب مى شود. در ذيل ، دو نتيجه مذكور را بيشتر بررسى مى كنيم :

1 - اصلاح دينى (36)؛ عامل اصلى اين حركت را مى توان مارتين لوتر آلمانى دانست كه خود بعنوان يك كشيش ، عليه پاپ و اقدامات كليساى رومى قيام كرد و به كمك دهقانان و شهرياران آلمانى ، كليساى لوترى را تاءسيس و قدرت كليساى روم را محدود ساخت و اعلام كرد كه پاپ نمى تواند گناهان انسانها را تخفيف بدهد، اعمال و اعتقاد و رابطه مستقيم افراد با خدا، مهم است و كشيش نمى تواند واسطه بين خدا و بندگان باشد و با اين اعتراض ، ( Protest ) مذهب پروتستان را پايه ريزى نمود.

كالون بعد

از لوتر، مذهب پروتستان را ادامه داد او سعى كرد با شكل جديدترى دين را مطابق با پيشرفتهاى مادى بشر و صنعت جديد هماهنگ كند. از جمله اينكه بهره و ربا را مجاز اعلام كرد و از كار اقتصادى براى سود جويى و منفعت طلبى ستايش نمود هر چند از طرف مسيحيت قرون وسطى هر دو عمل مذكور مذمت مى شد.

2 - پيدايش بورژوازى ؛ نظريات جديد اقتصادى كالون زمينه را براى رشد بورژوازى كه هدفش سود جويى و جمع آورى مال بيشتر و انباشت سرمايه بود، مساعد كرد و اين طبقه اصالت النفعى بى ريشه طى مراحلى قدرت خود را بر جوامع اروپائى حاكم ساخت . و نمود عملى اين حاكميت در انقلاب صنعتى سال 1750 ميلادى انگليس و نهايتا در انقلاب 1789 ميلادى فرانسه آشكار شد.

حال بايد ديد كه غرب با آن توحش و بربريت اوليه و مسيحيت تحريف شده و با كمك ابزار پيشرفته صنعتى و عطش مادى بويژه طبقه بورژوازى چه آتشى بر پا خواهد كرد.!

گرايش تجربى و مادى اروپا از يك طرف و فاصله و بيزارى آنان از كليسا از طرف ديگر باعث رشد تك بعدى جامعه غربى شد. آنان در بعد صنعتى رشد فراينده اى كردند و اين صنعت در خدمت اقتصاد و سياست آنان قرار گرفت ولى از دين ، اخلاق و انسانيت خبرى نبود.

انقلاب صنعتى از اوايل قرن هفدهم در انگلستان آغاز شد و تا اواسط همين قرن به حد چشم گيرى رشد كرد. جامعه اروپا كه داراى اقتصاد سنتى و معيشتى بود اينك با ايجاد وسايل پيشرفته ، توليدات خود را در زمينه منسوجات و كشاورزى

چند برابر كرده بود و چون انبوه محصولات و توليدات در داخل كشور از حد كفاف جمعيت داخلى فراتر رفته و انباشت كالا و سرمايه را بوجود مى آورد. مى بايست براى صدور اين كالاها به خارج از كشور فكرى مى كردند.

به همين دليل دولت موظف شد امنيت لازم را براى تجارت خارجى ايجاد كند و تسهيلات لازم را فراهم آورد. انگليس به فكر تصرف سرزمينهاى ديگر و ايجاد مستعمرات افتاد كه اولين و مهمترين قربانى اين هدف شوم ، شبه قاره هند بود. استعمار در درجه اول دو هدف عمده را دنبال مى كرد يكى بدست آوردن مواد اوليه و نيروى كار ارزان و فراوان دوم پيدا كردن بازار فروش مناسب براى كالاها و محصولات انباشته شده در داخل كشور.

انقلاب صنعتى از كشور انگليس به كشورهاى ديگر نيز سرايت كرد. آلمان ، فرانسه ، هلند، بلژيك و آمريكا نيز به جمع كشورهاى صنعتى پيوستند در اين كشورهاى جريان صنعتى شدن ادامه يافت و منجر به كشور گشايى و ايجاد مستعمرات گوناگون شد، در نتيجه رقابت شديدى براى دستيابى به مستعمرات بيشتر در گرفت . آسيا و آفريقا و امريكاى لاتين بين جهانخواران استعمارگر تقسيم و غارت منابع و ثروت ملل محروم و مستضعف آغاز شد. اين بار توحش و بربريت غربى ها با ابزار و آلات پيشرفته ترى سايه هاى سرد خود را بر سراسر جهان افكند و در اين يغما گرى و توحش نيز از هيچ جنايتى فرو گذار نكردند.

استعمارگران در عمل با مشكل مواجه شدند و كشورهاى مورد هجوم بدلايل مختلف ملى و مذهبى به مخالفت برخاستند، دشمن تجاوز به فكر چاره

جويى براى اين مشكل افتاد. با شيوه هاى مردمان نخستين (هجوم مستقيم - تله و حيله همرنگ سازى ) و با همان سبوعيت ولى با تكنيك پيشرفته تر، مرحله هجوم مستقيم را به مرحله تله گذارى تواءم كردند.

در اين مرحله استعمار سعى كرد از تله هاى فرهنگى استفاده كند، مجددا كشيش و كليسا به ميدان آورده شد و براى تخريب افكار ملل ، كليساهاى فراوانى تاءسيس شد. تا شايد از طريق بتوانند ملتها را به دام اندازند و چپاول گرى خود را توجيه نمايند. دين و اخلاق براى اينان معنا نداشت . آنها بجاى خدا، آهن - طلا و نفت را مى پرستيدند و از مبلغان مذهبى هم نه براى ترويج دين بلكه بعنوان پيش قراولان لشكريان بى رحم خود استفاده مى كردند. به همين سبب هر فرد يا گروهى كه مانعى بر سر راه اهداف استعمارى آنان بود، نابود مى شد كه پاتريس لومومبا، رهبر استقلال طلبان در كنگو از جمله اين قربانيان بود. (37)

تله هاى فرهنگى تحت عناوين كليسا، مؤ سسه خيريه ، مؤ سسه علميه ، مدرسه ، دانشگاه و بيمارستان براى ممالك تسخير شده در نظر گرفته شد كه همگى وظيفه داشتند ضمن تحقير فرهنگ اصيل جوامع مذكور، برترى كشورهاى استعمارگر را تبليغ كنند، بنا بر اعتراف بسيارى از مبشران مسيحى ، آنها بجز كشورهاى اسلامى در اكثر جوامع مورد هجوم با استفاده از همين تله ها به اهداف شوم خود رسيدند.

يكى از مبشرين غربى بنام لورنس براون در اين باره مى گويد:

... دين اسلام دين دعوت است . اسلام بين نصارى و غير آن منتشر مى شود. مسلمانان چندين مرتبه

با اروپا جنگيدند و بمناسبتهاى زيادى اروپا را تسليم خود ساختند... ما از مكتبهاى مختلفى وحشت داشتيم ولى پس از وقت فراوان فهميديم كه اين همه ترس ما بى جا است ، زيرا ما از يهود، جنس زرد (ژاپن و چين ) و خطر كمونيسم مى ترسيديم ولى بعد فهميديم كه ترس مابى جا بوده است زيرا ديديم يهوديان دوست صميمى ما هستند. بنابراين ، دشمن آنان ، دشمن ماست . سپس ديديم كه بلشويكا (كمونيستها) هم پيمان ما گرديدند ولى خطر حقيقى در اساس اسلام است ، در نفوذ اسلام در پيروزى و در زندگى آن است . اسلام است كه سد حقيقى استعمار اروپاست . (38)

هنوز مهمترين و سخت ترين مانع در مقابل تجاوز طلبى اروپائيان اسلام است و آنان نيز كماكان كينه اسلام را به دل داشته و شكست در جنگهاى صليبى را فراموش نكرده اند.

اگر در آنجا از نظر نظامى شكست خورده اند اكنون در جبهه اى ديگر و با روشى ديگر در صدد ريشه كن كردن اسلام مى باشند. چرا كه بقول خودشان اسلام دين دعوت است و براى زندگى برنامه دارد بنابر اين براى آنان خطر اصلى محسوب مى شود.

در سالهاى اخير استعمار وارد مرحله جديدى شد كه به استعمار نو يا استعمار نامرئى معروف است . استعمارگران پس از جنگ جهانى اول و دوم و بروز مبارزات استقلال طلبانه كشورهاى مستعمره مانند مصر، الجزاير، اندونزى ، ويتنام و بسيارى ديگر از كشورهاى آسيايى و آفريقايى و آمريكاى لاتين به اين فكر افتادند كه بدون حضور فيزيكى و نظامى به استعمار خود ادامه دهند چون اين شيوه هم كم

خرج و كم خطر مى باشد و هم موجب برانگيختن احساسات ملى و مذهبى ممالك نخواهد شد و متاءسفانه در اين مرحله توفيقات زيادى نيز به دست آوردند.

استعمار، به حضور فيزيكى خود در بسيارى از مستعمرات كشورهاى مستعمره پايان داد و كشورها بظاهر مستقل شدند. ولى براى اطمينان از ادامه تاءمين منافعش در مستعمره هاى قبلى ، به مسخ فرهنگى دست زد و در كنار پايگاه اقتصادى خود پايگاه فرهنگى نيز تاءسيس كرد. اما چگونه ؟ گفتيم كه طبع سرمايه دارى ، طبع انسان دوستى ، نيست (هر چند بظاهر انسان دوستى را شعار خود قرار داده است .) او فقط نيروى كار مى خواهد. نيروى كارى كه بايد به بيگارى دهنده مطيع و بدون قدرت تعقل تبديل شوند ماشينى كه فقط كار مى كند و نمى فهمد.

براى رسيدن به اين هدف بايد تمام رگ و ريشه هايى كه بوميان را به يك جامعه ، به يك سنت ، به يك قوميت و يك تاريخ وصل مى كند خشك كرده و اين امر تنها از راه شستشوى مغزى عمومى ميسر است .

بدين منظور استعمار نه تنها تفسير تاريخ مستعمره خود، بلكه تدوين آن را هم به انحصار خود در مى آورد به وسيله باستان شناسان و مستشرقان خود، براى مستعمرات ، تاريخ مى نويسد و به همراه تفسير و تحليل به اصطلاح علمى (!)آن را به بوميان تحميل مى كنند و با اين تاريخ جعلى تاريخ اصيل و فرهنگ بوميان بطور كامل نفى يا مسخ مى كند.

ثمره اين دگرگونى فرهنگى ، پيدايش انسانهاى مسخ شده مستعمراتى است كه آدمهاى بى ريشه و مرعوب اربابان استعمارى

خود مى باشند.

حال كه استعمار با تلاش خود اين سيستم جعلى و دروغين را ايجاد كرده براى حفظ و حراست آن به نگهبان نياز دارد. در اين فرصت دو جاى پا و دو پايگاه از خود بجاى مى گذارد يكى پايگاه اقتصادى كه حافظ سلطه اقتصادى است يعنى بورژوازى دلال مسلك و وابسته به سرمايه استعمارى كه از خود هيچ ندارد و كاملا مصرفى ، تجمل گرا و مقلد صرف است و ديگرى پايگاه فرهنگى كه براى حفظ تسلط فرهنگى ايدئولوژيكى خود به آن نيازمند است .

ايجاد دو اداره اين پايگاه به عهده نخبگان و برگزيدگان مستعمراتى ، گذاشته شده است .

اين ماءموران وظيفه دارند فرهنگ بومى منطقه را از بين ببرند و جاى خالى آن را با فرهنگ دلخواه خود پر كند سپس به گسترش و حراست از آن بپردازند.

اين شبه فرهنگ وارداتى ، سراسر تقليدى است ، ناشيانه از ادبيات تا نقاشى و مجسمه سازى و شهر سازى و تمام حركات و سكنات مردم به سمت تقليد اين استعمار سوق داده مى شود. نكته جالب و مهم اين است كه استعمارگر، خود نيز به مخرب بودن فرهنگ اشاعه شده در مستعمره آگاه است و تلاش مى كند آن فرهنگ در كشور خودش نفوذ نكند، زيرا در صورت نفوذ، مردم كشور خودش نيز به سوى رخوت و سستى ، فساد و تباهى ، سقوط و بدبختى سوق داده مى شوند.

نمونه هاى تاريخى القاء فرهنگ انحرافى بسيار است در بعضى موارد مثل ايران و هندوستان با بيدارى ملتها، توطئه آنها خنثى شد ولى در مواردى مثل كشورهاى آسياى جنوب شرقى و خاورميانه و آفريقا هنوز

هم اين آثار و پايگاههاى اقتصادى و فرهنگى و نظامى استعمار محفوظ است . مالزى و سنگاپور، هنوز دچار اختلاف نژادى مصنوعى حاصل استعمار انگليس هستند. و از نظر فرهنگى با مشكلات بزرگى مواجهند.

بنابر اين در اين مرحله مبارزه با استعمار شكل اقتصادى سياسى فرهنگى ايدئولوژيكى بخود مى گيرد و در جبهه فرهنگى است كه نبرد طولانى و همه جانبه اى شروع مى شود.

و در اين مبارزه ديگر، روى حمله به سوى دشمن نيست ، بلكه متوجه طرز تفكر افراد خودى است . در اينجا اسلحه كار ساز نيست . بلكه تعليم و تربيت انسانها و احياى فرهنگ اصيل جامعه و زدودن القائات استعمارى مهم است كه كار و تلاش همه روزه و حتى همه ساعته را مى طلبد. اين حيله در جوامع اسلامى نيز كه تا كنون سرسختى خود را در مقابل دشمن نشان داده بودند، كارساز شد. و استعمار به شكل نامرئى توانست از درون جوامع اسلامى بين مسلمين تفرقه و شكاف ايجاد نمايد و با دامن زدن به اختلافات قومى و نژادى ، اساس وحدت اسلامى را خدشه دار نمايد. از جمله مى توان به ترويج پان عربيسم در منطقه خاورميانه و تشديد اختلاف و شكاف بين عرب و عجم اشاره كرد. همه انقلابات ضد استعمارى كه در منطقه به وقوع پيوسته ، ابتدا رنگ مذهبى داشتند ولى بتدريج رنگهاى مذهبى و اسلامى از آن زدوده و شكل نژادى بخود مى گيرد و در راه تضعيف اسلام بكار برده مى شود، مى كوشند تا ارتباط بين ممالك عربى را بر اساس نژادى برقرار سازند مثلا ارتباط بين سوريه - لبنان ، اردن

- الجزاير و... را بر اساس عروبت تلقى كنند نه اسلام . از طرفى رابطه اعراب با كشورهاى اسلامى غير عرب مثل ايران ، پاكستان ، تركيه ، اندونزى و... فرقى با رابطه آنها با كشورهاى غير اسلامى مثل آمريكا و انگليس و فرانسه و... ندارد، بلكه اين بيگانگان ارزش بيشترى پيدا كرده اند چون با آنها روابط تجارى و بازرگانى بالاترى برقرار مى كنند. (جريان سپتامبر سياه (1970) كه حسين شاه اردن در قتل عام مبارزان فلسطين از آمريكا كمك گرفت و به تهديد سوريه و مصر پرداخت ؛ نمونه اى از حضور و دخالت مستقيم استعمار است .)

استعمارگران در ابعاد مختلف سعى كردند اسلام و كشورهاى اسلامى را تضعيف كنند. در بعد اقتصادى با حضور شركتهاى چند مليتى به چپاول منابع داخلى پرداخته و همه كشورهاى اسلامى را تك محصولى و اكثرا متكى به نفت بار آوردند. و از رشد و توسعه و خودكفايى آنها جلوگيرى كردند.

در بعد سياسى با القائات شيطانى سعى كردند دين را از سياست جدا و عالمان دينى را منزوى كنند و حكومتهاى لائيك بر سر كار آوردند. (آتاتورك در تركيه ، پهلوى در ايران )

از نظر فرهنگى وقتى ديدند نمى توانند با فرهنگ مسلمانان مبارزه و آن را ساقط كنند، به انحراف فرهنگى افتادند. (حمله از درون ) خرافه هاى فرهنگى توسط فرقه هاى جديد التاسيس از قبيل خانقاهها، انجمن هاى فراماسونرى و بهايى ها، وهابى ها و ديگر عوامل استعمار سياه ، هجوم خود را آغاز كردند و تا حدودى هم توانستند به فرهنگ مسلمانان صدمه زده و ناخالصى هايى در آن ايجاد كنند.

شكل گيرى نظام دو قطبى

نظام سرمايه دارى

با غارت كشورهاى عقب افتاده به پيشرفتهاى اقتصادى و تكنولوژيكى چشم گيرى رسيد و اين تكنولوژى در جهت هر چه عقب مانده تر نگاهداشتن كشورهاى جهان سوم بهره گرفت . اما طولى نكشيد كه اين نظام بعلت خوى استعمارى اش از درون نيز دچار شكاف و انحراف شد و مسلك و مرامى بنام ماركسيسم از درون آن سر بر آورد، كه در واقع اعتراضى بود به روند سبعانه كاپيتاليسم .

در اين مرحله شاهد تمركز استعمار هستيم ؛ يعنى جهان بين دو ابر قدرت (آمريكا و شوروى سابق ) تقسيم شده و هر يك اقمارى را به گرد خود جمع كردند (اعضاى ناتو تابع آمريكا و اعضاى ورشو تابع شوروى سابق ) و تعدادى از كشورها كه نمى خواستند در زير چتر ابر قدرتها واقع شوند سازمانى بنام كشورهاى غير متعهد را ايجاد كردند. هر چند در شروع كار خوب عمل كردند ولى در ادامه ، تابع اراده شرق يا غرب شدند و عملا نتوانستند هيچ گونه اقدام مستقل مؤ ثرى داشته باشند.

هر يك از دو بلوك شرق و غرب سعى در ترويج افكار و عقايد و فرهنگ خود داشت و جنگ فرهنگى تبليغى بشدت اوج گرفت كه اين مرحله جنگ سرد نام گرفت و با توجه به قدرت نظامى - اتمى و برترى تبليغاتى دو قدرت ، همه كشورها به اين باور رسيده بودند كه بدون حمايت يكى از دو قدرت امكان ادامه حيات نيست .

تمام كشورهاى اسلامى بدون استثناء و عليرغم ميل ملتهاى مسلمان ، در زير يوغ يكى از دو ابر قدرت قرار گرفتند، و دولتهاى حاكم هر چند بظاهر عضو غير متعهدها

بودند ولى عملا نوكرى شرق يا غرب را مى نمودند. در ايران نيز رژيم پهلوى به اين دلخوش داشته بود كه به اشاره ارباب توانسته به ژاندارم منطقه خليج فارس تبديل شود، غافل از اينكه اين امر به قيمت تاراج فرهنگ و منافع يك ملت بزرگ صورت گرفته و روزى طغيانى مردمى عليه آن صورت خواهد گرفت .

در اين دوره همه چيز بر محور مسائل موجود بين دو بلوك اداره مى شد. نويسندگان ، سرمايه دارى و كمونيستى و روند پيشرفت آنها مى پرداختند.

سيستم تبليغاتى و فرهنگى جهان طورى تنظيم شده بود كه يكطرف آن آمريكا و نظام سرمايه دارى و طرف ديگر شوروى و كمونيسم باشد و فرهنگ و مكتب سومى نمى توانست ابزار وجود كند.

نظام ماركسيستى كه با شعارهاى انقلابى و دموكراتيك روى صحنه آمد، در عمل ، تعدادى از ملتها و فرهنگهاى مختلف را به زور سلاح و سرنيزه و با هجوم نظامى ارتش سرخ به فرمان خود در آورد و حدود 70 سال آزادى فرهنگى آنان را پايمال و به اجبار، تابع نظام الحادى خود كرد.

از طرف ديگر، غرب در امريكا، در ادامه شيوه استعمار كهن ، همچنان در جلب منافع خود از كشورهاى جهان سوم و تعميق ريشه هاى استعمارى تلاش مى كردند و در اين راستا از تمامى امكانات بين المللى به نفع خود بهره مى جستند، تا اينكه در واپسين دهه هاى قرن بيستم پديده اى نو قد علم كرد و با نفى سلطه هر دو قدرت جهانى ، موازنه ناحق بين المللى را بر هم زد. آن پديده ، انقلاب اسلامى ايران بود كه به رهبرى داهيانه

امام خمينى (ره ) آغاز شد و همچنان ادامه دارد.

بخش چهارم : خيزش مجدد اسلام

اشاره

با ظهور دوباره اسلام ، سنگرهاى فرهنگى كفر و الحاد، استعمار و استكبار يكى پس از ديگرى ، در جاى ، جاى وطن پهناور اسلامى در حال فرو ريختن است . ما براى بررسى دقيق تر تحولات اين برهه از تاريخ ، رستاخيز دوباره اسلام را در دو بعد قيام فرهنگى جهان اسلام عليه استكبار و تغيير استراتژيك در اهداف تهاجمى مستكبرين ، پى خواهيم گرفت .

قيام فرهنگى عليه استكبار جهانى

شروع انقلاب اسلامى زنگ خطرى بود براى دو قدرت جهانى ، و آنها اين انقلاب را متضاد با منافع خويش مى دانستند. از طرفى ديگر انقلاب اسلامى با قدرت تمام ، توانايى اسلام را براى اداره جهان به اثبات رساند. مكتب كمونيسم از اساس ، زير سؤ ال رفت ، چون يكى از محورهاى مهم تبليغاتش مخالفت با دين و خدا بود. از طرفى ديگر منافع اقتصادى سياسى و فرهنگى نظام سرمايه دارى ، يكى پس از ديگرى مورد حمله نيروهاى اسلام واقع شد. در ايران مهمترين و قويترين نظام امريكايى بدست مسلمانان انقلابى ساقط شد، در خاورميانه ، همه حكومتهاى وابسته به غرب ، مشروعيت خود را از دست دادند. و ملتها خواستار ايجاد حكومت اسلامى شدند. انور سادات ، حاكم مصر، كه از مهره هاى مورد اعتماد امريكا و اسرائيل بود، به دست اسلام گرايان طرفدار انقلاب اسلامى ، اعدام انقلابى شد. اسرائيل غاصب و صهيونيزم بين المللى مورد حمله مستقيم انقلاب اسلامى قرار گرفت .

انقلاب اسلامى بطور كلى ، براى دو گروه از مردم جهان پيام دارد:

1 - بيش از يك ميليارد مسلمان كه سالها گرفتار استعمار بوده و حضور قدرتمند اسلام را انتظار مى

كشيدند.

2 - تمام كشورها و ملتهاى تحت ستم كه تاكنون جراءت نه گفتن را در برابر ابر قدرتها نداشتند و از تبعيض و ظلم رنج مى بردند.

حضور مجدد اسلام و انقلاب اسلامى در جهان و مقابله آن با دو قدرت بزرگ جهانى ، يك پيام عمومى نيز براى جهانيان به همراه داشت ، و آن پوشالى و ضربه پذير بودن اين دو قدرت بود. انقلاب اسلامى ثابت كرد كه مى توان با ابر قدرتها در افتاد و منافعشان را به خطر انداخت . در ايران اسلامى با بروز انقلاب دوم و فتح لانه جاسوسى امريكا، طلسم اين قدرت جادوئى شكسته و تشت رسوايى او از بام كاخ سياه امريكا به زمين افتاد و جهانيان دريافتند كه براستى اگر ملتى بخواهد، امريكا هم هيچ غلطى نمى تواند بكند.

از طرفى ديگر حركت انقلابى ملت مسلمان ايران و ايستادگى آنها در مقابل شرق و غرب موجب شد كه ملتهاى گرفتار در بند كمونيسم نيز به خود آمده و به اين نتيجه برسند كه درگير شدن با ابر قدرت شرق محال نيست . اعتراضات در كشورهاى اروپايى شرقى (لهستان ، آلمان شرقى و...) شروع مى شود، كه در نهايت فرو پاشى بلوك شرق و امپراتورى كمونيسم را به ارمغان مى آورد.

بنابر اين اسلام با پيام جهانى ، جاى خود را در ميان ملتهاى مختلف شرق و غرب باز كرد. نهضتهاى اسلامى جانى تازه گرفتند، حجاب و احكام اسلامى نه تنها در ممالك مسلمين بلكه در قلب اروپا نيز مطرح شد. در فرانسه از حضور دختران محجبه در كلاسهاى درس و دانشگاهها به وحشت افتادند و استكبار با تمام وجود

خطر را در برابر خود احساس كرد.

تغيير استراتژيك در اهداف تهاجمى استكبار

مبارزه بين حق و باطل همواره وجود داشته است و با موضع گيرى انبياى الهى در برابر انحرافات و كجرويها، جبهه استكبار نيز شكل گرفت و به تهاجم عليه حق و حقيقت پرداخت و اين تهاجم در هر دورانى متفاوت بوده است .

با پيدايش انقلاب اسلامى بعنوان يك قدرت سوم در جهان ، اختلافات جزئى بين شرق و غرب كنار گذاشته شد و دو قدرت متحد شدند تا انقلاب اسلامى را در نطفه خفه و از صدور آن جلوگيرى كنند و اين اساس ، تهاجمى جديد عليه اسلام آغاز شد. اين بار نوع هجوم ، و ماهيت آن با گذشته متفاوت بود.

تاكنون ، تهاجم در جهانى خاموش و بدون مقاومت ، براى بدست آوردن منافع بيشتر صورت مى گرفت ، ولى اكنون منافع استكبار توسط يك قدرت فرهنگى جهانى بنام اسلام در خطر قرار گرفته و نقشه هاى تهاجمى در درجه اول براى پيشگيرى و جلوگيرى از اين خطر مى باشد و براى اولين بار استكبار جهانى موضعى دفاعى به خود گرفته و شاهد ضربات مهلك از طرف اسلام مى باشد، بنابر اين توطئه براندازى آغاز مى شود و اين مركز انفجار نور و فرهنگ اسلامى مورد هجوم همه جانبه قرار مى گيرد.

قبل از هر چيز دو قدرت متخاصم در جنگ سرد، دست در دست هم داده و پيمان دوستى عليه اسلام مى بندند. در آبان سال 1357، كارتر و برژنف (رؤ ساى اسبق امريكا و شوروى ) در جزاير كارائيب گرد هم آمده و پيمان سالت 2 را تحت عنوان خلع سلاح جهانى (!) امضاء كردند، كه

در واقع توطئه اى بود عليه بزرگترين قدرت حقيقى و الهى تاريخ ، قدرتى كه در ايران در حال شكل گيرى بود و مقدمات يك رستاخيز جهانى را تدارك مى ديد. در همين نشست قرار شد كه روس ها، افغانستان را اشغال كنند و امريكا با ناوهاى خود به سوى ايران هجوم آورد. يك هفته بعد، اشغال افغانستان ، عملى شد، ولى امريكا، بعلت بيدارى رهبران و ملت انقلابى ايران هيچ غلطى نتوانست بكند. (39)

بطور كلى ، عمليات هجومى جبهه استكبار عليه انقلاب اسلامى در دو بعد داخلى و خارجى ادامه يافت . در بعد داخلى ، دشمن تمامى امكانات نظامى - اقتصادى ، سياسى - ديپلماتيك فرهنگى - اجتماعى را با استفاده از همه شيوه هاى تجربه شده در تاريخ بشر، عليه انقلاب اسلامى ، بسيج كرد. ايجاد اغتشاش و ناامنى ، ترويج فرهنگ آنارشيستى (هرج و مرج طلبى ، تبليغ فرهنگ الحادى - كمونيستى (حزب توده - چريكهاى فدائى ) محاصره كامل اقتصادى ، ايجاد غائله هاى قومى - منطقه اى (كردستان - گنبد - سيستان بلوچستان و آذربايجان ) - حمله مستقيم آمريكا و غائله طبس - ايجاد رعب و وحشت با استفاده از ترور و بمب گذارى توسط (منافقين و فرقان ) و به شهادت رساندن چهره هاى انقلابى و پيشتازان فرهنگى - سياسى (مطهرى ، مفتح ، بهشتى و 72 تن همراه وى ، رجايى و باهنر، شهداى محراب و...) - كودتاى نظامى (نوژه و حزب توده در سال 62) و - تحميل جنگ 8 ساله (عراق عليه ايران ) و شيوع اعتياد و فساد از جمله اقداماتى است كه

عليه جمهورى نوپاى اسلامى به كار گرفته شد ولى يكى پس از ديگرى به لطف خدا و با هوشيارى امام و امت اسلامى خنثى و به شكست محكوم شد.

در بعد خارجى نيز اقدامات گسترده اى صورت گرفت : امپرياليزم خبرى با تمامى امكانات تبليغاتى به بمباران تبليغى - فرهنگى عليه اسلام و انقلاب اسلامى پرداخت .

سعى كرد چهره اسلام و انقلاب را خشن و بدور از تمدن نمايش دهد. در خاورميانه دست به اقدامات ويژه امنيتى زد. تشكيل نيروهاى واكنش سريع امريكا، سركوبى و كنترل رهبران نهضتهاى اسلامى در ممالك اسلامى (در عربستان سركوبى اخوان المسلمين ، در مصر اعدام خالد اسلامبولى و يارانش - در عراق به شهادت رساندن محمد باقر صدر، در افغانستان يورش وحشيانه ارتش سرخ شوروى و اشغال نظامى جنوب لبنان توسط اسرائيل و...). در كنار اين اقدامات از الفاظ و ارگانهاى ظاهر فريب مثل حقوق بشر، آزادى مطبوعات و سازمان ملل و شوراى امنيت نيز جهت توجيه جنايات خود بهره گرفت .

بعد از شكست همه توطئه هاى پيش بينى شده ، بخصوص پس از آنكه ملت مسلمان ايران از جنگ و دفاع مقدس 8 ساله خود سربلند و پيروز بيرون آمد، دشمنان اسلام جبهه تبليغى و تهاجم فرهنگى برنامه ريزى شده اى را عليه اسلام تدارك ديدند، كه از اقدام شيطانى سلمان رشدى مرتد، شروع كردند و با توهين به پيامبر اسلام و مقدسات مسلمين ، در يك طيف گسترده جهانى ، سعى در بى ارزش كردن اساس اسلام در اذهان عمومى جهان داشتند. كه اينبار نيز با هوشيارى و شجاعت رهبر فقيد انقلاب ، اين توطئه نيز خنثى شد.

ادامه

اين تهاجم فرهنگى امروزه ، بصورت ترويج و اشاعه فرهنگ مبتذل غرب ، مى باشد كه از راههاى گوناگون از جمله ويدئو فيلمهاى ماهواره اى به داخل خانه ها نيز راه يافته است و چنانچه اقدام اصولى در اين رابطه صورت نگيرد مى تواند خطر آفرين باشد.

نظام نوين جهانى و تهاجم فرهنگى

واژه نظام نوين در جهان معاصر، پس تز فرو پاشى امپراتورى كمونيزم ، براى جهانيان مطرح گرديد. همانطور كه بيان شد، بنا به دلايل متعدد، از جمله حضور قدرتمند انقلاب اسلامى ، نظام دو قطبى حاكم بر بين الملل متلاشى گشت . بلوك سرمايه دارى غرب به سركردگى امريكا سعى دارد از اين فرصت طلايى به نفع خود استفاده نمايد بر اين اساس ، مساءله نظم نوين جهانى از طرف امريكا طرح ريزى و به دنيا اعلام مى شود. آنها با يك استدلال عوام فريبانه ، سقوط رژيم مخوف شوروى را حاصل تلاشها و زحمات خود قلمداد كرده امريكا را بعنوان قدرت فاتح و بلامنازع معرفى مى كنند. به اين صورت كه مى گويند: در نظام دو قطبى و جنگ سرد، نزاع و كشمكش اصلى بين امريكا و شوروى وجود داشته و با زحمات امريكا، قدرت شرق ، دچار ورشكستگى شد؛ بنابراين قدرت باقى مانده (امريكا) پيروز و غالب جهان است . در اين رابطه ، بوش رئيس جمهور سابق آمريكا در نطق سالانه خود در كنگره ، (ژانويه 1992 م ) چنين مى گويد:

اما كمونيزم در سال جارى مرد... واقعيتى وجود دارد كه من هيچ نگرانى از اعلام آن در مقابل جهان ندارم ، بار عمده جنگ بر دوش مردم امريكا بوده است كه در طى سالهاى

طولانى جنگ سرد، ماليات پرداخته اند. آنان حق دارند كه بخش عمده غنايم اين جنگ را مطالبه كنند و... جهانى كه در روزگارى به دو اردوگاه مسلح تقسيم شده بود، امروز فقط يك قدرت فائق مطلق مى شناسد كه همان ايالات متحده امريكاست ... (40)

غرب تلاش مى كند با اين ظاهرسازيها، يك تهاجم فرهنگى جديد را آغاز نمايد. بخصوص امريكا كه ادعا دارد بعنوان يك قدرت برتر، از فرهنگ برتر نيز برخوردار است لذا اين فرهنگ بايد بر تمام جهان حاكم شود.

واضح است كه حاكميت فرهنگى امريكا بر جوامع ديگر نابودى و اضمحلال فرهنگهاى ملى و محلى را طلب مى كند؛ چون اگر فرهنگ اصيل يك ملت ، زنده و پرتوان باشد هيچ گاه اجازه حضور فرهنگ بيگانه را در سرزمين خويش نمى دهد. اينكه چگونه امريكا فرهنگ مبتذل و بعضا حيوانى خود را فرهنگ برتر معرفى مى كند، بحث مفصلى را مى طلبد كه در اين فرصت به آن نمى پردازيم . اما آنچه بعنوان واقعيت وجود دارد اين است كه غرب براى جايگزينى فرهنگ خود اقدامات گسترده اى را آغاز و با استفاده از ابزارهاى پيشرفته اطلاعاتى - خبرى مانند ويدئو، ماهواره و ديگر شبكه هاى ارتباطى ، براحتى مرزهاى ملى را پشت سر گذاشته و حتى در ميان خانه ها نيز رسوخ كرده است . دشمن براى پيشبرد اهداف خويش از حربه هايى چون حقوق بشر، امنيت جهانى ، آزادى بيان و قلم و امثال آن بهره مى گيرد، كه آخرين نمونه آن برپايى كنفرانس توسعه و جمعيت است كه در مصر برگزار شد و در آن مسايل مختلفى چون سقط جنين

و آزادى همجنس بازى مورد بحث واقع شد. معلوم است كه برگزارى چنين كنفرانسى در خاورميانه كه مركز اسلام است ؛ اهداف شوم استعمار را براى ريشه كنى فرهنگ اسلامى در بر دارد.

بايد گفت ، اين شيوه جديد تهاجم فرهنگى و نظم جديد جهانى ، با همه خطراتى كه دارد، در نهايت محكوم به شكست است . چون بانيان نظم نوين جهانى ، اشتباهات گذشته را تكرار كرده و از واقعيات ، بسيار دور هستند. آنها شكست نظام كمونيستى را دليل بر پيروزى نظام سرمايه دارى قلمداد مى كنند و اين يك اشتباه محض است . فرو پاشى بلوك شرق بيانگر يك واقعيت انكارناپذير است و آن گرايش جهان ، به سوى يك نظام معقول و اخلاقى است كه تحمل چپاولگرى قدرتهاى ظالم را ندارد.

امروزه ملتها دريافته اند كه سعادت و خوشبختى آنها در زير سايه سلاحهاى مرگبار و حضور قلدر مآبانه شرق و غرب تاءمين نخواهد شد، و اين نشان دهنده سير تدريجى نظام جهانى به سوى يك نظم انسانى ، فطرى و اخلاقى است و مردم جهان آگاهانه و يا ناآگاهانه ، كنترل معنوى جهان را طلب مى كنند. اينكه مى گوييم ناآگاهانه ، منظور اين است كه بعضى از مردم جهان ، حتى در خود امريكا، از بى بند و بارى فرهنگى خسته شده و از زندگى مشحون از ابتذال خود، ماءيوس و نااميد شده اند و چون به راه نجات بخش حقيقى دسترسى ندارند به خرافاتى مثل هندوئيسم ، بودائيسم فالگيرى و امثال آن پناه آورده اند.

بطور قاطع مى توان گفت آنچه در آينده نزديك ، حرف اول را در جهان

خواهد زد.

دين الهى اسلام است نه قدرت فائق نظامى ، فنى و اطلاعاتى .

فصل چهارم : اهداف و آثار تهاجم فرهنگى

بخش اول : اهداف تهاجم فرهنگى

بررسى انگيزه ها و اهداف رفتار بشر مى تواند پژوهشگران را در درك دامنه كنشهاى وى و نيز راههاى درست رويارويى با آن يارى دهد. با توجه به اين حقيقت روشن ، تلاش در بازشناسى اهداف و انگيزه هاى استكبار جهانى در يورش فرهنگى بسيار حايز اهميت است بر اين اساس بايد يادآور شد كه در پس پديده شوم تهاجم فرهنگى ، حقايقى ناگوار چهره مى نمايد؛ كه واسطه فرهنگى ، سياسى و اقتصادى از زشت ترين آنها به شمار مى آيد.

الف - سلطه فرهنگى

آرزوى چيرگى فرهنگى بر كشورهاى ديگر از دير باز در انديشه باختر نشينان مستكبر وجود داشته است . آنان در پيگيرى اين هدف شوم انگيزه هاى گوناگونى دارند كه بررسى بخشى از آنها مى تواند بسيار سودمند باشد.

1 - نابودى اسلام و حاكميت طاغوت : بى ترديد آيين رهايى بخش اسلام بزرگترين عامل ناكامى برنامه هاى استكبارى در كشورهاى مسلمان به شمار مى آيد.

آنچه مستكبران غربى را به شگفتى واداشته و آتش كينه اى هميشگى را در قلبهايشان شعله ور مى سازد، باورهاى اسلامى است كه تا ژرفاى وجود مسلمانان ريشه دوانيده و در مبارزه با ستمگران ، تا مرز ايثار و شهادت پيش مى برد. ادوارد گيبون (خاور شناس غربى ) درباره اين حقيقت چنين مى نويسد:

چيزى كه تعجب ما را برانگيخته است ثبات اسلام مى باشد، نه انتشار آن ؛ زيرا آن معنويت كامل كه در مكه و مدينه بود، همچنان در سينه هاى مسلمانان هند، افريقا و... نقش بسته است . (41)

واقعيت ياد

شده فزونخواهان باختر را بر آن مى دارد كه به عنوان نخستين گام در كشورهاى اسلامى ، به سست كردن اين باورها بپردازند و با مسخ چهره راستين اسلام ساختار اعتقادى و اخلاقى مسلمانان را آماج تيرهاى زهرآگين تبليغات خود قرار دهند. كنكاش در تاريخ نشان مى دهد كه هر گاه پيروان اين آيين آسمانى از باورهاى معنوى خود فاصله گرفته اند نه تنها از مسير پيشرفت و تعالى بازمانده اند، بلكه شتابان به دره هاى انحطاط و ابتذال فرو غلتيده اند.

عقب نشينى اندوهبار اسلام از شمال به جنوب و فرو پاشى دولت اسلامى در اندليس و در پى آن ، سپرى شدن دوران سيادت مسلمانان حقايق ناگوارى است كه كارايى يورش فرهنگى و ضرورت هشيارى روزافزون جوامع اسلامى را گوشزد مى كند.

2 - مبارزه با اصالتهاى فرهنگى و ارزشهاى انسانى : پژوهشهاى عميق و همه جانبه ، انديشمندان و مستشرقان غربى را واداشته است تا اطمينان يابند كه فرهنگهاى بومى براى آنان خطرساز بوده و در دراز مدت چيرگى غرب و ادامه رابطه غير انسانى شمال و جنوب را مورد تهديد قرار خواهد داد. از اين رو با پوچ انگارى و نفى فرهنگهاى بومى به گسترش فرهنگ مصرفى خويش به مثابه فرهنگى امروزين و پيشرفته مى پردازند. فرانتس فانون جامعه شناس الجزايرى در اين باره مى نويسد:

در چنين شرايطى فرهنگ ملى ، آماج حمله دشمن است و آنها به شكل دقيق و سازمان يافته اى سر نابودى آن را دارند و استعمارگر، استعمار زده را متقاعد مى كند كه فرهنگ او متعلق به دوران بربريت و توحش است تا نسبت به طرد آن همت

گمارد. (42)

در كشور ما نيز از ساليانى پيش ، دستگاههاى تبليغاتى غرب با كمك دستهاى آشكار و پنهان خويش تلاش وسيعى را در جهت هويت زدايى ، نفى فرهنگ بومى و دگرگون ساختن خواستها و سليقه هاى مردم آغاز كرده اند. يكى از دست اندركاران امور فرهنگى جمهورى اسلامى از اين حقيقت تلخ چنين پرده بر مى دارد:

... مشاهده شده است با اينكه هنوز مدتى از عرضه لباسهاى مبتذل در اروپا نگذشته است ، اين لباسها در داخل توليد و افرادى از آن استفاده مى كنند؛ كه اين امر نشان دهنده يك ارتباط تنگاتنگ و زنجيره اى بين استكبار جهانى و عوامل داخلى آن است . (43)

امروزه با پيشرفت شتابان دانش و تحول چشمگير تكنولوژى ارتباطات ، سردمداران استكبار ضرورت مبارزه با فرهنگهاى بومى را بيش از پيش احساس مى كنند و در انديشه بيمار خويش گيتى را دهكده اى مى پندارند كه بايد كدخداى واحد و فرهنگ واحد بر آن حاكم باشد. يكى از انديشمندان مسلمان در اين باره مى نويسد:

امپرياليسم جهانى كه خود را كدخداى دهكده جهانى ، مى داند، سعى دارد تا به مدد عوامل سرسپرده و عناصر ضد فرهنگى اش جريانهاى اصيل را مختل سازد و از طريق نقدهاى مسمومش ، تمامى خصوصيات فرهنگى اقوام و ملل ديگر را كم رنگ و يا محو سازد؛ تا بتواند بر نيات پليدش ، مبنى بر يكپارچه كردن تمامى فرهنگهاى اصيل جهان به نفع دهكده جهانى مورد نظر خود جامه عمل بپوشاند. (44)

3 - كنترل نظام آموزشى : اين حقيقت كه دانش آموزان امروز كارگزاران فرداى جامعه به شمار مى آيند بر كسى پوشيده

نيست . انديشمندان باختر با توجه بدين واقعيت ، نفوذ در نظام آموزشى و دگرگونى ساختار آن در جهت اهداف استكبار را از دير باز مورد توجه قرار داده اند. آنان نيك دريافته اند كه مى توان با الگوهاى ضد اخلاقى و انحرافى ، انديشه و استعداد دانشجويان را در مسيرى پوچ و بى هدف قرار داد و در كوچه هاى پرپيچ و خم غرايز اشباع نا شدنى ، سرگردان ساخت . از اين رو، آموزش و پرورش را سنگرى كليدى مى نگرند و دستهاى آشكار و پنهان خويش را براى تسخير آن به كار مى گيرند. رهبر فقيد انقلاب اسلامى امام خمينى (قدس سره ) اشاره به اين حقيقت دست اندركاران را چنين هشدار مى دهد:

دولت بايد درست توجه بكند كه ... رؤ سايى را كه انتخاب مى كنند براى دانشگاهها، براى مدارس ، معلمينى را كه انتخاب مى كنند، آنها براى تربيت اطفال ،... از... كسانى كه سابق در خدمت اشخاص بيگانه بودند... حالا نيايند و بچه هاى ما را باز به عقب برانند. اين هم يك مطلبى است كه در فرهنگ بسيار مهم است . (45)

ب . سلطه سياسى

از آنجا كه انديشه هاى منحط مستكبران تنها در سايه غرايز اشباع نشدنى نضج گرفته و از تابش آفتاب وحى بى بهره است از درك حقايق وراى ماده ناتوانند و به چيزى جز بهره گيرى فزونتر از غرايز نمى انديشند. استيلاى همه جانبه بر ملل ضعيف و محروم ، و در اختيار گرفتن منابع حياتى آنان از جمله اهداف پليد و غير انسانى آنان است . آنها در دستيابى به اين هدف شوم

، از هر وسيله ممكن سود مى جويند بر همين اساس همواره سلطه سياسى به عنوان كارآمدترين وسيله ، مورد توجه و استفاده آنها بوده است .

پژوهشگران غرب در سايه بررسيها و تجربه هاى چندين ساله آموخته اند كه گزينش افراد با استعداد و ساختن مهره هاى مورد نياز، مطمئن ترين راه براى دستيابى به اين سلطه اهريمنى است .

موريسون يكى از گردانندگان بنياد را كفلر در اين باره مى گويد:

اگر ما به سرمايه گذارى بيشترى در زمينه تربيت كادرها و آماده سازى مغزها مبادرت ورزيم ، دلارهاى ما به اهرمى بسيار نيرومند تبديل خواهند شد. (46)

در اين ميان نه تنها مراكز آموزشى غربى بلكه بنيادهاى تعليم و تربيت كشورهاى فرو دست نيز مورد بهره بردارى قرار مى گيرد. به اين ترتيب سرمايه هاى مادى و انسانى جهان سوم براى تربيت مهره هاى دست آموز سلطه جويان غربى بكار گرفته مى شود. هرار مدير بنياد را كفلر در اين باره چنين مى گويد:

مكانهاى آموزشى مى توانند به مراكز اصلى تربيت افراد مبدل شوند كه مقامهاى رهبرى را در تشكيلات حكومتى ، صنايع ، بازرگانى ، آموزش و تربيت و... در دست گيرند. (47)

نامبرده در ادامه مى افزايد:

به وسيله تربيت افراد بدقت دستچين شده اى كه انتظار مى رود رهبران آينده باشند، مى توان بيشترين تاءثير را بر حركت آن جامعه گذاشت . (48)

استعمارگران نيك دانسته اند كه با خريد افراد بومى و به كار گيرى ايشان در عرصه فعاليتهاى سياسى براحتى مى توانند حضور ناپيدا و ديرپاى خود را در كشورهاى زير سلطه بسط دهند. چارلز بى فاز از بنياد را كفلر، با تاءكيد بر

اصل مهره سازى آن را با اهميت ترين وسيله پيروزى نظام سلطه در پايدارى حاكميت خود بر ديگر كشورها دانسته و مى گويد:

... مهمترين قدم در اين راه (سلطه بر ديگر كشورها) بايد تربيت افرادى در كشورهاى توسعه نيافته باشد كه بتوانند به مردمشان در فهم تحولات جارى و آتى كمك كنند. (49)

امام خمينى (قدس سره ) كه از ديرباز شيوه هاى اهريمنى استكبار جهانى را شناخته بود، در قسمتى از گفتار خويش مسلمانان را اين گونه به بيدارى فرا مى خواند:

مسلمانان جهان بايد به فكر تربيت و كنترل و اصلاح سران خود فروخته بعضى از كشورها باشند... و به اين سر سپردگان و نوكران هشدار بدهند و خودشان هم با بصيرت كامل از خطر منافقين و دلالان استكبار جهانى غافل نشوند. (50)

ج . سلطه اقتصادى

چنانچه ياد آورى شد سلطه اقتصادى را مى توان مهمترين هدف يورش فرهنگى باختر نشينان مستكبر به شمار آورد. آنان بويژه پس از انقلاب صنعتى و نياز روزافزون به مواد اوليه ، بدون در نظر گرفتن حقوق ساير انسانها، تسلط بر سرزمينهاى ديگر را در برنامه خويش قرار دادند و با استفاده از طرحهاى كارشناسى دقيق كنترل منابع جهان سوم را در دست گرفتند. بدين ترتيب ، سيل مواد اوليه از جنوب به سوى شمال سرازير شد و در نتيجه ، غرب به پيشرفتى غير قابل تصور دست يافت و جهان سوم در دره هاى فقر و تهيدستى روز افزون فرو غلطيد از سوى ديگر، اين كشورها به دليل فقر بيش از حد ناگزيرند علاوه بر عرضه محصولات معدنى و كشاورزى ، نيروى كار - ارزان و بى توقع

- خود را نيز به بهايى ناچيز در اختيار بازار كار جهان صنعتى قرار دهند.

در اين جدال نابرابر، آنان تنها به غارت منابع جهان سوم بسنده نكردند بلكه با تحميل سياست تك محصولى ، اقتصاد اين كشورها را در ورطه نابودى قرار داده و هر يك از سرزمينهاى جنوب را به صورت انبار ارزان يكى از محصولات مورد نياز خويش در آوردند. بدين ترتيب برزيل به انبار قهوه ، آرژانتين انبار گوشت و پشم ، كشورهاى نفت خيز انبار انرژى ، بوليوى گنجينه قلع و شيلى به شمشيرى مسين در دستهاى تجاوز و بيداد مبدل گرديد. و اين همه ، از نظام سلطه غربى اختاپوسى هزار پا پديد آورد كه با حرص و طمع به بلعيدن منابع جهان مشغول است .

بخش دوم : آثار تهاجم فرهنگى

پيامدهاى شوم يورش فرهنگى ، بسى خطرناك و مصيبت بار است . ياد آورى اين آثار، نه شمارش حقايقى دور از دسترس ، بلكه بازگو نمودن دردهاى جانكاهى است كه روزگارى دراز بر پيكر ما - به عنوان جامعه اسلامى - رسوخ كرده و تا عمق استخوانمان را سوزانيده است .

از دست دادن سيادت اسلامى و افول ستاره شوكت و اقتدار تمدن ديرپاى آن ، حاصل تلاش ويرانگر و همه جانبه اى است كه غرب از دوران رنسانس آغاز كرد. اين انديشه پليد كه بيشتر به صورت تهاجم وسيع به مواضع فكرى و فرهنگى جهان اسلام تحقق يافت ، آثار شوم و محنت بارى را به دنبال داشت كه مهمترين آنها به قرار زير است :

الف - استحاله فرهنگى و محو فرهنگ ملى

يورش فرهنگى در نخستين گامهاى خويش به زدودن فرهنگ بومى مى

پردازد. مردم در سايه تبليغات دشمن داشته هاى خود را كالايى بى ارج پنداشته ، سراپا شيفته فرهنگ بيگانه مى شوند و در مسير توفان خانمان برانداز برنامه هاى دشمن ، به خواب مى روند.

كنكاشى فشرده در پاره اى از نشانه هاى خود باختگى فرهنگى مى تواند زنگهاى خطر را به صدا در آورد و خفتگان را به بيدارى و تلاش فرا خواند.

1 - پيروى كوركورانه از الگوهاى فرهنگ مهاجم : خود باختگان ، گنجينه هاى فرهنگى خويش را كالايى بى ارزش و زيان آور مى پندارند! در نگاه آنان پذيرش همه جانبه فرهنگ بيگانه تنها راه پيشرفت و نيكبختى به شمار مى آيد. در چنين فضايى ، پيروى از بيگانگان فراگير مى شود؛ پوشش ، آرايش ، گويش و حتى خواهشهاى مردم تيره بخت ، دگرگون شده و رنگ بيگانه مى پذيرد.

در اين ميان مردمى كه تا ديروز تن پوش بومى داشتند و خود را به شيوه هاى بومى مى آراستند، پوشش يورشگران را بر مى گزينند، خود را چون مهاجمان بيگانه مى آرايند، الفاظ آنان را به كار مى گيرند و بى توجه به درآمدهايشان ، به مصرف هر چه بيشتر كالاهاى ساخت بيگانگان روى مى آورند از بخت بد فاجعه غمبار و محنت آميز در همين جا پايان نمى پذيرد؛ مردم فرودست به اندازه اى در پيروى از دشمنان خود پيش مى روند كه عدد انگشت شمار دانشمندانشان نيز در پژوهشهاى علمى و آفرينشهاى ادبى - هنرى ، ديگران را الگوى خويش قرار مى دهند.

بدين ترتيب واپسين حلقه زنجير اسارت خود باختگان كامل مى شود و در كشورى كه انبوه مردم از

بدى تغذيه و بيماريهاى ساده رنج مى برند، دانشگاهيان كنگره اى با عنوان پزشكى به سوى سال 2000 بر پا مى كنند. (51) و هنرمندان با آثار مسموم خويش جامعه را به فرو غلتيدن هر چه بيشتر در دامان بيگانگان تشويق مى كنند.

2 - سست شدن بنيادهاى اخلاقى و باورهاى دينى : مردم جامعه مورد هجوم در زير بمباران فرهنگى مهاجمان ريشه هاى عقب ماندگى خويش را نه در دسيسه هاى دشمنان ، بلكه در باورهاى باصطلاح كهنه و واپسگرايانه خود مى پندارند. و در ذهن عليل و تخدير شده اين گروه ، پنداشتهاى فرهنگى خودى افيون توده ها و سد راه پيشرفت و تعالى آنان تلقى شده و دين و اخلاق ، باورى غير علمى ، پوچ و كهنه به حساب مى آيد. در چنين فضايى ، اصول انسانى و اخلاقى رنگ مى بازد و پايبندى به باورهاى مذهبى نشانى از انحطاط و جمودى فكرى جلوه مى كند. جامعه از برنامه هاى پيامبران ، دور و در گرداب پليد باورهاى مادى فرهنگ سلطه فرو مى غلتد. بدين ترتيب ، مردم زير سلطه نه تنها خطر ساز نيستند بلكه پذيرش برنامه هاى استعمارى را نيز نشانه سربلندى ، دانش و تمدن مى پندارند.

3 - دگرگونى ارزشها: همگام با گسترش بيگانه پرستى و سست شدن بنيادهاى ايمانى و اخلاقى جامعه ، ارزشهاى ويژه فرهنگ غالب نيز در دل جامعه ريشه مى دواند؛ حقايق بلند و مقدسى چون وفادارى ، غيرت ، شجاعت ، دوستى ، عشق ، جوانمردى ، پاكدامنى و... مفهوم خود را از دست مى دهد. و ساده زيستى ، عفاف ، نوع دوستى

، دستگيرى از افتادگان ، ايستادگى در برابر ستمگران و... كردارى ناپسند و مذموم به شمار مى آيد. گريز از دادگرى و ناديده گرفتن ارزشهاى اخلاقى ، امرى مطابق مصلحت ، و رشوه خوارى و باجگيرى عنوان حق و حساب به خود مى گيرد.

بدين ترتيب ، ايستادگى در برابر القائات فرهنگى بيگانگان ، نيز امرى ارتجاعى و واپسگرايانه و مقابله با پيشرفت و تمدن محسوب شد و استقبال از آنان ، نشانه رشد فرهنگى ، روشنفكرى و پاى نهادن در دنياى ترقى و توسعه قلمداد شد. با اين سير قهقرائى در اين استحاله فرهنگى و دگرگونى ارزشها، شرايطى به وجود خواهد آمد كه فرزانگان اصلاح طلب با عناوينى مانند ارتجاعى ، قشرى ، بنيادگرا و آشوب طلب ، محاكمه و اعدام مى شوند و به جاى آنان ، عمال بيگانه و سرسپردگان خود فروخته ، مبادى كليدى و اصلى اداره جامعه را در اختيار مى گيرند.

4 - گسترش فساد و بى بند و بارى : يكى از عوامل مهم و مخربى كه انسان و جوامع بشرى را به سمت هلاكت و نابودى سوق مى دهد، فساد و بى بند و بارى است ، زيرا، از نتايج حتمى فساد و بى بند و بارى گسسته شدن پيمانها، روابط، اصول و ارزشهاى انسانى است كه پايه هاى مستحكم جامعه را تشكيل مى دهند. به همين جهت ، اسلام با فساد، ظلم و تعدى مخالف است و هيچ گونه مسامحه و سهل انگارى را در اين باره جايز نمى داند.

فساد و بى بند و بارى در ابعاد مختلف آن ، موجب مى شود كه افراد به صورت بيمارانى

ناتوان و بى اراده در آيند. بيمارانى كه در فكر انجام كارهاى مهم نبوده و قدرت تصميم گيرى در جهت مخالفت با زورگويان و متجاوزان را ندارند مد از همين روست كه استعمارگران و مستكبران ، از فساد و بى بند و بارى به عنوان يك سلاح برنده در جهت اهداف ظالمانه خود بهره بردارى مى كنند. و به شيوه هاى مختلف و با ابزارهاى گوناگون ملتها - بويژه جوانان را - مورد توجه برنامه هاى فساد انگيز خود قرار مى دهند. تا نيرو و توان آنان در راه سازندگى خود و كشورشان به كار نيفتد و هيچگاه فكر مخالفت با بيگانگان در ذهن بيمارشان خطور نكند.

در اين صورت است كه زورگويان و سلطه جويان مى توانند به اهداف خود - كه همانا تسلط بر اقتصاد، سياست ، فرهنگ و به طور كلى سرنوشت ملت است - نايل آيند.

با نگاهى كوتاه به نظر محققان و دانشمندان علوم اجتماعى و مانند آن و همچنين آمار و ارقام فساد در دنيا، اين نكته روشن مى شود كه دست استعمارگران و مستكبران در اعمال همه هدفهاى ياد شده ديده مى شود.

با نگاهى به ديده انصاف ، در مى يابيم كه منشاء، فساد و انحراف در ابعادى اقتصادى ، سياسى و فرهنگى و مانند آن - كه بشريت را در ظلمت و تباهى فرو برده است ، در بى دينى و بى تقوايى و عدم پايبندى به ارزشهاى والاى انسانى نهفته است . مستكبران جهان ، با تمام توان تلاش مى كنند تا فساد در اشكال مختلف آن گسترش يابد تا راحت تر به اهداف خود برسند.

از اين رو

به روشنى قابل درك است كه اولين قدم براى مناديان آزادى از اين منجلاب فلاكت و بدبختى ارج نهادن به ارزشهاى اخلاقى و آراستن خود و جامه به زيور كرامتها و فضيلتهاى انسانى است .

5 - گسترش مواد مخدر: فرهنگ غرب به دليل ماهيت از خدا بريده اش ، فرهنگى منحط و عارى از بنيادهاى ارزشى و آرمانى است . مردمان فرو رفته در منجلاب زندگى ماشينى و جامعه تهى از پيوندهاى عاطفى و معنوى در راه گريز از وضع موجود، در جستجوى پناهگاهى آرامبخش به مواد افيونى و داروهاى روان گردان روى مى آورند. اين روى آورى ، در كشورهاى زير سلطه در دامنه اى وسيعتر صورت مى گيرد. زيرا از يك سو خود باختگان به دليل سرخوردگيهاى اجتماعى و الگو قرار دادن شخصيت هاى هنرى - اجتماعى دنياى غرب - بدين مواد دلبستگى نشان مى دهند. و از سوى ديگر شبكه هاى اهريمنى و دست اندركاران فرهنگى نظام سلطه ، براى جلوگيرى از بيدارى جوانان ، گسترش مواد اعتياد آور را در برنامه هاى خويش مى گنجانند.

بدين ترتيب آمار قربانيان مواد افيونى روز به روز فزونى مى يابد. و سرمايه هاى ملى به انگلهايى بى ارزش بدل مى شوند. البته گسترش مواد روان گردان تنها به بهاى از كار افتادن نيروى جوان جامعه صورت نمى پذيرد؛ بلكه آمار مفاسد، نابهنجاريها و بزهكاريهاى اجتماعى را نيز به نحو شتابنده اى بالا مى برد، زيرا از يك سو انبوه مبتلايان و معتادان براى دست يابى به مواد مورد نياز به ارتكاب انواع جرايم مانند سرقت ، خود فروشى و... تن مى دهند. و از سوى

ديگر، فرو پاشى خانواده هاى گرفتار افزايش طلاق ، (52) زنان و فرزندان بى شمارى كه اغلب آلوده و منحرفند، در سطح جامعه پراكنده مى شوند.

6 - فرار مغزها: سودجويان غرب به غارت منابع طبيعى بسنده نمى كنند. بلكه همواره انديشه چپاول نيروهاى انسانى را نيز در سر مى پرورانند. بر اساس آمارهاى موجود، امروزه بيش از چهار ميليون نفر از دانشمندان جهان سوم در كشورهاى پيشرفته زندگى مى كنند (53) راستى اين رقم دانشمند جذب شده از كشورهاى عقب مانده چه نقش عظيمى در رشد كشورهاى پيشرفته و صنعتى دارد و چه خسارت سنگينى براى كشورهاى جهان سوم محسوب مى شود؟

گريز مغزها نه تنها پيشرفت صنعتى كشورهاى عقب نگاه داشته شده را دشوار مى سازد بلكه اين كشورها ناچار مى شوند تا نيروى متخصص مورد نياز خويش را به بهاى بسيار گزاف از ممالك توسعه يافته و صنعتى وارد كنند؛ نيروهايى كه اغلب در پوشش كارشناس و عناوين علمى ديگر به جاسوسى پرداخته و در جهت تهى ساختن مراكز علمى و صنعتى جهان سوم از دانش و تكنولوژى ، و در نهايت ايجاد مانع در راه استقلال واقعى آنان تلاش مى كنند.

سودجويان غرب با استفاده از برنامه هاى مخرب در سطح دانشگاهها، زمينه را براى گريز متخصصان فراهم مى آورند. نگاهى به آمار دانشجويان به آمريكا گريخته دانشگاه شيراز در روزگاران پيش از انقلاب در شناخت عمق فاجعه بسيار مؤ ثر است : (54)

ب . وابستگى سياسى - اقتصادى

مردمانى كه در دامان فرهنگ بيگانه پرورش يافته اند نه تنها به خطر كردن در راه رهايى كشور نمى انديشند بلكه تنها راه نجات را

در انطباق دقيق و همه جانبه خود با برنامه هاى آنان مى پندارند. بدين ترتيب خود باختگان ، با شتاب فراوان به اجراى برنامه هاى ارائه شده از سوى كارشناسان بيگانه مى پردازند و طرحهاى ايشان را در بسته بنديهاى فريبنده ملى بر كشور تحميل مى كنند. نا گفته پيداست كه بيگانگان هرگز برنامه هايى به زيان خويش و به سود كشورهاى فرو دست تنظيم نمى كنند، و پياده كردن برنامه هاى آنان دست آوردى جز وابستگى ندارد.

كشور ما كه پيش از فرو غلتيدن به دامان فرهنگ غرب از صادر كنندگان فرآورده هاى كشاورزى به شمار مى آمد پس از اجراى اصلاحات ارضى (اوج فرمانروايى خود باختگان فرهنگ بيگانه ) چنان درمانده شد كه برنج ، گندم ، گوشت ، حبوبات و بسيار ديگر از نيازهاى كشاورزى خويش را از خارج وارد مى كرد.

البته فاجعه اقتصادى ايران بدين جا پايان نيافت ؛ سرسپردگان شيطان بزرگ از آغاز چيرگى بر كشور برنامه هاى استعمارى را به مورد اجرا گذاردند و ايران را به سوى تك محصولى و وابستگى سوق دادند. بدين ترتيب سهم صادرات غير نفتى از 26/96 درصد در سال 1331 به 05/1 درصد در سال 1343 رسيد. و صادرات نفت از 74/3 درصد در سال 1331 به 95/98 درصد در سال 1343 افزايش يافت . آمار منتشر شده از سوى وزارت اقتصاد مى تواند آينه تمام نماى فزونى وابستگى اقتصادى همگام با پيشرفت يورش فرهنگى باشد.

فصل پنجم : شيوه هاى تهاجم فرهنگى دشمن

اشاره

امروزه سلطه گران جهانى پس از سالها تجربه در چپاول و غارت ، بخوبى پى برده اند كه براى تداوم سلطه ، ناچارند از روشهاى مختلف و جديد

استفاده كنند؛ از اين رو به شيوه هاى مختلف فرهنگى و اجتماعى روى آورده اند و از اين راه با نفوذ در فرهنگ جوامع مختلف ، بويژه كشورهاى اسلامى مى كوشند تا مردم را متقاعد سازند كه معيارها و ارزشهاى ارائه نشده از سوى آنان ، همان هدف مطلوب ملتها و متناسب با شاءن و مقام والاى انسان متمدن و مترقى است . ميهن اسلامى ، نيز از جمله كشورهايى است كه آماج اين يورش فرهنگى بوده و هست . گر چه تهاجم فرهنگى استكبار جهانى در ايران ، از زمان رضا خان شروع شد، اين حركت شوم كه جهت اجراى اصول ديكته شده استعمارگران با خشونت وحشيانه اى همراه بود نقطه عطفى در مبارزه با فرهنگ غنى اسلام محسوب مى شود. مبارزه با حجاب و ترويج بى حجابى ، ممانعت از برگزارى مجالس مذهبى و سوگوارى اهل بيت ، در انزوا قرار دادن روحانيت و خلع لباس از ايشان ، برگزارى ميتينگ سياسى به سبك غربيان ، بستن مدارس علوم دينى و... از جمله امورى بودند كه استبداد رضا خانى براى استحاله فرهنگى از آنها بهره جست .

با سقوط رضا خان و روى كار آمدن فرزند فاسد او همان دستور العمل هاى ديكته شده قبلى ، با شيوه هاى پيچيده و متفاوت تر از قبل به مورد اجرا در آمد. عوامل استكبار اين بار سياست نرمش با مخالفان همراه با غير عقلائى جلوه دادن ارزشهاى ملى و اسلامى بهره جسته و بر طبق فرهنگ تحميلى و وارداتى به گشايش و گسترش تفريحگاهها، روزنامه ها، مجله ها، راديو و تلويزيون ، مدارس ، دانشگاهها، كاباره

ها، دانسينگ ها و ساير مراكز تاءثير گذارى سوء پرداختند. اين بار احساس خطر به حدى بود كه مقاومت ، بيدارى و خيزش مردم مسلمان ايران را موجب گشت و نهايت منجر به سرنگونى و فرو پاشى حكومت پهلوى شد.

استكبار جهانى پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران نيز به علت از دست دادن منافع خود و به هدف از بين بردن آرمانهاى اسلامى و نيروهاى انقلابى ، از شيوه هاى مختلفى چون : محاصره اقتصادى ، سياسى ، نظامى و انواع شيوه هاى فشار و ارعاب ديگر... استفاده كرد و چون هيچ يك از اين راهها نتوانست او را در رسيدن به اهداف پليدش يارى كند، تهاجم فرهنگى را به عنوان تنها راه باقى مانده و كار ساز در دستور كار خود قرار داد.

دشمن در طول سالهاى پر التهاب جنگ تحميلى ، به علت شور و هيجان موجود جو معنوى حاكم بر جامعه كه در پرتو فداكاريها و حماسه آفرينى هاى رزمندگان جان بر كف اسلام به وجود آمده بود، در اين زمينه نيز همانند جبهه نظامى توفيقى نداشت . پس از گذشت چند سال از پيروزى انقلاب - به ويژه پس از فرو كش كردن بحران جنگ - بار ديگر به درون مرزها راه يافت و در خيابانها، ادارات ، مطبوعات و مجلات ، بوتيكها و... در شكل كالاى لوكس مصرفى محموله هاى مواد مخدر و مدلهاى مبتذل لباس ، الگوهاى غربى و اشرافى مصرف ، تحليلهاى آنچنانى سياسى ، اقتصادى و فرهنگى ، طرحهاى هنرى ، فيلمها و نمايشنامه ها، كلوپهاى فساد و بى بند و بارى و دهها برنامه فساد انگيز ديگر

ظاهر شد.

رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آية الله خامنه اى در اين باره مى فرمايد:

دشمن با يك محاسبه فهميد كه جمهورى اسلامى را با تهاجم نظامى نمى شود از بين برد. محاسبه قبلى آنان غلط از آب در آمده بود. همين طور ديدند با محاصره اقتصادى هم نمى شود كارى كرد... لذا فهميدند كه بايد عقبه ما را بمباران كنند... عقبه ما در مبارزه ملت ايران با قلدرى استكبار جهانى ، عبارت از فرهنگ ما بود. منطقه عقبه ما عبارت از اخلاق اسلامى ، توكل به خدا، ايمان و علاقه به اسلام بود. (55)

شيوه هايى كه فرهنگ سلطه گر جهانى ، براى اسارت ملتهاى مستضعف جهان به كار گرفته ، بسيار متنوع و گوناگون است .

در اينجا به عنوان نمونه به برخى از مهمترين اين شيوه ها اشاره مى كنيم :

1 - تربيت دست آموزها

سياستمداران ، اساتيد دانشگاهها، دانشجويان فارغ التحصيل غرب ، تاجران ، صاحبان قلم ، هنرمندان و شاعران مى توانند بهترين عوامل براى نفوذ و نشر فرهنگ بيگانه باشند.

اينان در صورتى كه از هويت فرهنگى و ملى خود بيگانه شده و تبديل به مهره هاى ساخته و پرداخته استعمار گردند، با زبان و قلم خويش ، و با بهترين شيوه ، تلاش مى كنند تا فرهنگ مبتذل غرب را جايگزين فرهنگ ملى و بومى خود نمايند. همچنان كه خود مجذوب بى بند و باريهاى فرهنگ بيگانه مى شوند، مى كوشند تا ملت خود را از ارزشهاى فرهنگ خودى تهى كرده ، مجذوب جلوه هاى فرهنگ و تمدن نمايند. در اين ميان ، آنان كه دوره هاى تحصيلى و تخصصى خود را در دنياى غرب گذرانده

و اينك به عنوان استاد دانشگاه و متخصص رشته هاى گوناگون علمى و صنعتى به كشور خود باز مى گردند. مى توانند اين نقش مخرب فرهنگى را به بهترين وجه ايفا نمايند. (56) مگر آنكه پيش از آن در فرهنگ دينى و ملى خود پخته و وارسته شده باشند.

ژان پل - سارتر فيلسوف و سياستمدار فرانسوى در مقدمه كتاب دوزخيان روى زمين نوشته فرانس قانون ، در اين باره مى نويسد:

نخبگان اروپا به ساختن و پرداختن بوميان نخبه دست يازيدند، جوانهايى را برگزيدند و داغ اصول فرهنگ و تمدن غربى را بر پيشانى آنان زدند، و دهانشان را از حرفهاى گنده خمير مانند و دندان چسب ، پر كردند. و بيش از يك اقامت كوتاه در متروپل قلب شده روانه وطنشان نمودند. (57)

با تاءسف كشور ما نيز خالى از افراد وابسته و دلبسته به غرب نبوده و نيست ؛ زيرا قبل از انقلاب اسلامى افراد تحصيل كرده در داخل و خارج از كشور - كه داعيه روشنفكرى داشتند - به گونه اى تربيت مى شدند كه فرهنگ غربى در نزد اغلب آنان بهترين و كاملترين فرهنگها تلقى مى شد. در نگاه اين قلم به دستان بى اصالت و مارهاى خوش خط و خال دست پرورده استعمار، براى پيشرفت و رسيدن به تمدن ، از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شده تمامى آداب ، رسوم و الگوهاى رفتارى آنان را مورد تقليد بى چون و چرا قرار دهند. تقى زاده يكى از خائنان وطن فروش و دست آموز بيگانه پرست عصر مشروطيت ، در مجله كاوه مى نويسد:

به عقيده نويسنده سطور، امروز چيزى كه به

حد اعلا برا ايران لازم است ، و همه اين وطن دوستان ايران با تمام قوا بايد در آن راه بكوشند، و آن را بر همه چيز مقدم دارند، سه چيز است كه هر چه درباره شدت لزوم آن مبالغه شود كمتر از حقيقت گفته شده : نخست قبول و ترويج تمدن اروپا بلا شروط و قيد و تسليم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربيت و علوم و صنايع و زندگانى و كل اوضاع فرنگستان بدون هيچ استثنا... و خلاصه اينكه ايران بايد ظاهرا، باطنا، جسما، و روحا فرنگى مآب شود و بس . (58)

بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت امام خمينى (ره ) اين احساس حقارت در مقابل غرب را از بدبختى ملتها مى داند و مى فرمايد:

غرب در نظر يك قشرى از اين ملت جلوه كرده كه گمان مى كنند غير از غرب هيچ خبرى در هيچ جا نيست . و اين وابستگى عقلى ، وابستگى مغزى به خارج ، منشاء اكثر بدبختيهاى ملتهاست ... يكى از روشنفكرهاشان باصطلاح گفته بود كه ما تا همه چيزمان را انگليسى نكنيم نمى توانيم يك رشدى بكنيم . (59)

2 - ارائه الگوها و نمونه ها

اصولا كاركرد اساسى تحميل فرهنگ و وظيفه اصلى استعمار فكرى اين است كه افراد و ملتهاى زير سلطه ، شخصيت اصلى خويش را از دست داده و به صورت زائده و فرعى از كشور استعمارگر در آيند؛ آن هم زائده و فرعى كه اصول تفكر و فرهنگ اصل (استعمارگر) را به صورت بهترين ارمغان و يا حتى به شكل وحى منزل آسمانى پذيرا شده و آن را معلم مطلق فرهنگ ،

دانش ، آداب و... آن اعتراف نمايد. (60)

بر همين اساس است كه استعمار با ارائه الگوهايى براى افراد جوامع مختلف ، در جهت وابستگى فرهنگى آنان مى كوشد و فرهنگ خود را بگونه اى القا مى كند كه ملل استعمار شده فرهنگ اصيل خويش را رها كرده و مجذوب فرهنگ او شوند. از اين جهت ، كشور ما نيز مد نظر و مورد توجه اسعمارگران كهنه كار و هزار چهره بوده و هست . حضرت امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد:

از جمله نقشه ها، كه مع الاءسف تاءثير بزرگى در كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادى به جا مانده ، بيگانه نمودن كشورهاى استعمار زده از خويش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است ؛ به طورى كه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق - دو قطب قدرتمند را - نژاد برتر و فرهنگ آنان را والا تر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگى به يكى از دو قطب را از فرايض غير قابل اجتناب معرفى كردند. (61)

آرى اينكه مدهاى فصل به فصل لباس و كفش و كلاه و آرايش ، شكلهاى مختلف دكوراسيون و تزئين منازل ، ويلاها و باغها و گلخانه ها و مدلهاى پيشرفته لوكس و گران قيمت اتومبيلهاى غربى براى كشورهاى زير سلطه ، اين گونه جذاب و فريبنده است به اين علت است كه فرهنگ غرب راه ورود اين نوع اجناس لوكس و تجملى را به وسيله كتاب ، مجله ، روزنامه ، راديو و تلويزيون ،

كلاسهاى درس و خلاصه تمام رسانه هاى گروهى آنچنان باز كرده كه توانستند آمال و آرزوهاى هزاران پير و جوان و زن و مرد از خود بيگانه و غربزده به دلخواه خود تنظيم نمايد؛ بر اساس اين تفكر و فرهنگ تحميلى ، يك زن هر چند از نيكويى صورت و سيرت برخوردار باشد، فقط آنگاه زيبا محسوب مى شود كه سر تا پا غرق در آرايش به شيوه غربى باشد. و يا ساختمانى آنگاه كامل به حساب مى آيد كه به طور دقيق بر اساس متدهاى مهندسى غرب ساخته شده باشد؛ - هر چند منطبق بر نيازهاى واقعى صاحبان آن نباشد. فرد متشخص متمدن آن كسى است كه بخوبى بتواند راه و رسم معاشرت و غذا خوردن و صحبت كردن اروپايى را تقليد كند. يا يك فرد درس خوانده و صاحب فكر و نظر، آنگاه روشنفكر محسوب مى شود كه يك دو زبان اروپايى را بداند و با ادبيات و فلسفه غرب آشنا باشد، هر چند زبان مردم خويش را نفهمد، و دردهاى آنان را لمس نكند. (62)

اما با تاءسف كشور ما نيز يكى از بهترين هدفهاى اين القائات فرهنگى بوده و هست .

بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران در اين باره مى فرمايد:

ما را جور بار آورده بودند كه بايد فرنگى مآب باشيم يا هيچى . يك نفر جوان ، يك نفر خانم اگر سر تا پايش فرنگى مآب است ، اين معلوم مى شود خيلى عالى مقام است و اگر چنانچه مثل ساير مسلمانهاست ، اين خيلى عقب افتاده است ... آدم بودن را به كلاه و كفش و لباس و بزك و امثال ذلك

مى دانستند. (63)

مصرف گرايى : يكى از الگوهاى ارائه شده از سوى استكبار در كشور ما، الگوى مصرف گرايى است . چرا كه براى تسلط بر كشور، چاره اى جز وابستگى اقتصادى جامعه به خارج نيست . و چون حيات جامعه به كالاهاى خارجى وابسته گرديد، با ورود كالا از خارج ، فرهنگ غرب نيز همراه آن وارد خواهد شد. و در نتيجه منابع كشور هم به غارت خواهد رفت . از اين رو شاهد بوديم كه در رژيم پهلوى ، تبليغات وسيعى جهت تغيير الگوى مصرف و رواج فرهنگ مصرفى صورت مى گرفت و با ايجاد نيازهاى كاذب در مردم ، آنان را به استفاده از كالاها و اجناسى كه چندان ضرورتى نداشتند عادت داده و در ايشان نيازهاى كاذب به وجود مى آورند. به عنوان مثال ناگهان شايع شد كه فلان نوشابه چنين و چنان است و لذا ملت مظلوم بايد نفت - اين سرمايه با ارزش - را در اختيار سلطه گران قرار دهد، تا آدامس بادكنكى ، پپسى و سيگار خريدارى كند. (64)

3 - جدايى جوانان از اعتقادات دينى

جوانان سازندگان كشورند و اگر خوب تربيت شوند و باورهاى دينى را در قلب پاك خويش بپرورانند، هاديان جامعه اند. شور و نشاط جوانان وقتى با فرهنگ پاك و پوياى اسلام عجين شد، آنگاه به بار خواهد نشست و همگان از ثمرات آن بهره مند خواهند گرديد. دشمنان اسلام اين نكته را خوب مى دانند؛ از اين رو، باورهاى اسلامى در نوك پيكان يورش آنان است و مى كوشند از هر طريق اعتقادات مذهبى را در وجود جوانان سست و كم رنگ كنند تا به خود برسند؛ زيرا

با وجود فرهنگ اسلامى - كه با فطرت (بخصوص فطرت و بى آلايشى جوانان ) سازگار است - جاى هيچ نفوذى براى فرهنگ بيگانه نيست .

رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آية الله خامنه اى از اين توطئه شوم اينچنين نقاب بر مى گيرند:

يكى از راههاى تهاجم فرهنگى اين بود كه سعى كنند جوانهاى مؤ من را از پايبنديهاى متعصبانه به ايمان - كه همان چيزى است كه يك تمدن را نگه مى دارد - منصرف كنند؛ مانند همان كارى كه در قرنهاى گذشته در اندلس كردند. جوانها ريختند در عالم فساد، شهوترانى و ميگسارى ، اين كارها در حال حاضر دارد انجام مى گيرد. (65)

اين ايمان و اعتقاد جوانان حزب اللهى و بسيجى است كه بر سر راه استكبار جهانى قرار گرفته است و از انقلاب اسلامى و اسلام ناب ، پاسدارى و حراست مى كند. جوان با ايمان از امام راحل خويش آموخته است كه تا ايمان به خداى قادر دارد، راهى براى نفوذ بيگانگان و رخنه در انقلاب اسلامى نيست ، با اين وفا دارى به انقلاب اسلامى تسليم ناپذيرى غيور مردان با ايمان ، جايى براى غارتگرى جهانخوران نخواهد ماند. و اين را استكبار جهانى خوب دريافته است . از اين رو مى كوشد با فاسد كردن جوانان ، قدرت را از آنان بگيرند و آنها را به سوى تباهى و پوكى سوق دهند.

همچنين رهبر گرانقدر انقلاب اسلامى ايران حضرت آية الله خامنه اى فرمودند:

جوانان ما در كوره انقلاب ، پارسا و مبرا از آلودگيهاى مختلف شده اند، لذا دشمن كه اين امر را مخالف اهداف خود مى داند، از طريق باندهاى

فساد در تلاش است تا جوانان ما را به سوى تباهى سوق دهد؛ ولى ما با اين مفسدان در هر كجا كه باشند با شدت برخورد مى كنيم ؛ زيرا آنها را تباه كننده نسل جوان كشور مى دانيم . (66)

لجام گسيختگى و اشاعه شهوترانى در بين جوانان از رايجترين و شايد آسانترين روشهاى به تباهى كشيدن اين قشر مهم از جامعه است . استكبار جهانى براى اين منظور، سعى كرده است از راههاى گوناگون از قبيل استفاده از ماهواره ها، ارسال نوارهاى صوتى و تصويرى ، عكسهاى مبتذل ، كتاب و مجله و... بهره جويد.

رهبر مسلمانان جهان در اين باره مى فرمايند:

استعمارگران براى جدا كردن نسلهاى رو به رشد كشورها از دين ، عنان گسيختگى شهوات انسانى را ترويج كردند و به گسترش آن پرداختند. آنها به اين واقعيت دست يافته بودند كه با عنان گسيختگى شهوات ، رشد و پرورش روح انسان امكان پذير نخواهد بود؛ لذا با مبارزه با اسلام و ديگر اديان در هر جامعه اى تلاش خود را در جهت باز كردن راه شهوات به كار گرفتند كه مهمترين اقدام آنها در اين راه ، كشف حجاب بود و در پى آن ميخوارگى و شكستن رابطه محدود بين زن و مرد... را ترويج كردند. (67)

4 - ارائه معيارهاى فرهنگ غرب

از ديگر شيوه هاى عملى دشمن در جهت نابودى فرهنگ ملى و اسلامى كشور ما، ارائه معيارهاى ارزشى فرهنگ غرب و القاى آن به افراد جامعه است .

معيارهاى ارزشى در فرهنگ غرب : معيارها در زندگى غرب و آنچه استكبار در پى القاى آن به جامعه بشرى است عبارت است از، رفاه مادى ، بهره

جويى و لذت بردن بى حد و لجام گسيختگى در زندگى و بالاخره زندگى در چارچوب حيات مادى و حيوانى به دور از معنويات و اخلاق و انسانيت - كليه تلاشهاى آنان پيرامون محور مادى بودن انسان كه همه امكانات بايد در مسير لذت بيشتر بسيج شود - سير مى كند. از اين رو، انسان با معنويت و با تقوا در صورتى كه از سرمايه هاى بيشتر بى بهره باشد، انسانى مرتجع و غيره متمدن مى دانند، ولى بى بند و بار، رفاه طلب ، سود جو، ثروت اندوز، چپاولگر، بى دين و لامذهب را، انسانى متمدن ، متشخص و هماهنگ با زندگى مدرن امروز معرفى مى كنند.

بى توجهى به آينده و فقط حال را نگريستن - و به تعبير فرهنگ قرآنى تنها به فكر دنيا بودن - از جمله معيارهايى است كه نظامهاى استكبار براى انسان ترسيم مى كنند. و اعتقادات و اخلاق فردى و اجتماعى را از انسانها مى زدايد. در اين صورت هيچ اعتقادى به سراى ديگر و معاد و آخرت وجود ندارد. در نتيجه ارزشهاى اخلاقى - انسانى فداى ماديات و زندگى مادى مى شود.

معيارهاى ارزشى كه در آيين الهى اسلام مطرح است ، بكلى با معيارهاى فرهنگ غرب مغاير است . به عنوان مثال قرآن كريم مى فرمايد:

هر كسى به اندازه مثقالى كار خير انجام دهد، پاداش آن را مى بيند و هر كس به اندازه ذره اى كار شر انجام دهد به سزاى آن خواهد رسيد. (68)

بر اساس معيارهاى فرهنگ غربى ، دروغ ، خيانت ، كلاهبردارى و دست زدن به انواع نيرنگها، براى رسيدن به سود مادى جايز

است . و خود فروشى به عنوان نوعى بهره جويى از مواهب آزادى ، نه تنها مجاز است بلكه مورد حمايت قانون و افكار عمومى قرار مى گيرد و گاهى فخر و مباهات هم به دنبال دارد! داشتن اعتيادهاى خطرناك به دليل آنكه لحظات و يا ساعاتى انسان را از خود بى خود مى كند و به عالم مخمورى و بى خبرى مى كشاند، قابل توجيه است . (69)

بنابراين در قاموس استكبار، دفاع از ستمگران و سوداگران مرگ ، دفاع از حقوق بشر محسوب مى شود؛ اما دفاع از انسانيت و مظلومان و محرومان تا جايى شايسته است كه منافعى را در پى داشته باشد. اشغال كشورى ضعيف و محروم و غارت منابع آن ، نام دفاع از دموكراسى به خود مى گيرد. اما در مقابل ، دفاع ملتى از مرزهاى اعتقادى و فرهنگى خود، تجاوز و تعدى و دخالت در امور ديگران قلمداد مى شود.

5 - تبليغ فراماسونرى (70)

فراماسونرى ، كه انگليس از 350 سال قبل آن را با كلمات دلپذير آزادى ، برادرى ، برابرى و نوعدوستى رواج داد، از قرن هيجدهم به بعد، به بزرگترين حربه استعمار تبديل شد و مى رفت تا دين و اعتقادات مذهبى ملل مختلف را بكلى محو و نابود سازد. برخى از تحصيل كرده هاى كشورهاى آفريقايى و آسيايى خيلى زود فريب نيرنگهاى پيشگامان فراماسونرى را خوردند و در دام اين حزب خطرناك افتادند.

كشور ايران نيز، از يورش اين حزب استعمارى مصون نماند. فراماسيونها كه در نقش عاملان استعمار ظاهر شدند و در رده هاى بالاى حكومتهاى فاسد و وابسته گذشته ، نفوذ داشتند، اساس مليت و هويت ايرانى را

بر هم زدند و افتخارات اسلامى و ملى ايرانيان را به تمسخر گرفته و به تبليغ فرهنگ مبتذل غرب و بيگانه پرستى پرداختند.

روباه پير استعمار كه اين مار خوش خط و خال را در آستين پرورده بود، براى ترويج فساد و محو آثار اسلام و مذهب در ايران ، به اقدامات زيادى دست زد؛ از جمله بعد از قتل امير كبير تلاش كرد تا دست نشاندگان خود را بر مسند قدرت رسانده و براى آنكه هيچ گاه اينان به فكر استقلال فكرى و وطن پرستى نيفتند، همه را به سازمان جهان وطنى فراماسونرى وارد كرد. پس از خلع يد انگليس از صحنه سياست بين المللى نيز امريكاييهاى جهانخوار بهره بردارى و رهبرى اين تشكيلات پيچيده و مخوف را در دست گرفتند.

امريكاييها اكثر وزيران و صاحب منصبان و متصديان مشاغل حساس مملكتى را از فرماسونرها انتخاب كرده و از كسانى كه در اين شبكه وابسته به استكبار جهانى عضويت داشتند و به صورت فردى و يا جمعى در لژهاى فراماسونرى فعاليت داشتند، بهره برداريهاى سياسى و جاسوسى زيادى نمودند. بعدها، اسامى افراد زيادى از باصطلاح رجال سياسى و حكومتى ايران در خانه شريف امامى - كه استاد اعظم فراماسيونهاى ايران بود - به دست آمد كه گوياى اين واقعيت تلخ و عبرت آميز است .

6 - تشكيل مسابقات بين المللى ادبى ، هنرى ، علمى و ورزشى منطبق بر ارزشهاىغربى

از ديگر شيوه هاى تهاجم فرهنگى دشمن ، مسابقاتى است كه در سطح بين المللى در رشته هاى گوناگون ادبى ، هنرى و علمى و ورزشى برگزار و به هنرمندان و دانشمندان كشورها جوايزى اعطا مى شود. در اين تحليل جايزه اى كه داده مى شود مهم نيست ، بلكه مهم

افرادى هستند كه جايزه به آنان تعلق مى گيرد. و باصطلاح مورد توجه استكبار جهانى قرار مى گيرند، كه بيشتر افراد بى اصالت و دور از فرهنگ ملى و اسلامى و مزدوران را شامل مى شوند. غالب اين افراد كه ترويج كنندگان فساد و ابتذال هستند و انسانيت را خدشه دار ساخته اند، به عنوان چهره هاى بر جسته ادبى ، هنرى (!) و دانشمند (!) معرفى مى شوند! در نتيجه ، هر علم و هنرى كه بيانگر لجام گسيختگى آدمى و دور از معنويات بوده و در خدمت منافع غرب باشد، مورد تاءييد و تشويق قرار گرفته و مى گيرد و برنامه هاى مبتذلى مانند انتخاب ملكه زيبايى و غيره كه نه تنها فاقد ارزشهاى انسانى است ، بلكه مايه لگدكوب كردن شرافت انسان و كرامت ذاتى اوست - در راءس برنامه هاى آنان قرار مى گيرد.

به اين ترتيب هنرمندان وابسته اى كه كشور به تقليد از ادبيات و هنر اروپا و آمريكا مى پردازد مقبول استكبار قرار مى گيرند و روشنفكرانى كه فرهنگ اسلامى - ملى و سنتهاى بومى و دينى خويش را به صورتهاى مختلف مورد تحقير و تمسخر قرار مى دهند و همچون سلمان رشدى مرتد خود را با لامذهبى و بى قيدى زده و به رنگ اروپا و آمريكا در مى آيد - در مجامع علم و ادب غرب از مقام و موقعيت خوبى برخوردار مى شوند. (71)

فرهنگ و هنر انقلابى - كه با بيان حقايق و شكوفا ساختن استعدادها و فطرت انسان ، افراد را براى پذيرش حق آماده مى سازد و روحيه ظلم ستيزى و استقلال طلبى را

در آنان زنده مى كند - ريشه حقارت و از خود بيگانگى را در جامعه خشكانده و مانعى بزرگ براى سلطه گرى استعمارگران به شمار مى آيد.

از اين رو، تلاش استعمار اين است كه با منزوى ساختن ادب و هنر انقلابى ، هنر و بازدارنده غرب را مطرح سازد و بدين وسيله هنرمندان روشن بين و روشنگرا را با انواع برچسبهاى ناچسب از صحنه هنرى و فكرى جامعه حذف نمايد. چرا كه تنها با منزوى كردن نيروهاى مؤ من و جايگزين ساختن مزدوران وابسته و غير متعهد است كه مى تواند به اهداف پليد و شيطانى خود دست يابد. رهبر بيدار انقلاب حضرت آية الله العظمى خامنه اى - دام ظله العالى - با افشاى اين توطئه خطرناك ، مى فرمايند:

يكى از كارهاى آنها منزوى كردن جريان ادب و هنر و فرهنگ انقلابى در كشور بود... از جمله روشهايى كه براى منزوى كردن نيروهاى مؤ من به كار مى رود - و من هم احساس مى كنم كه اين از آن دردهاى خاموش است و انسان دوست دارد كه اين چيزها را همه مردم بوضوح بفهمند - اين است كه وقتى فيلم يا آثار و فراورده هاى هنرى ايران در مجامع جهانى مطرح مى شود، آثارى كه نشان از روحيات انقلاب داشته باشند، مورد بى اعتنايى قرار مى گيرند. اين مجامع جهانى بظاهر غير سياسى هستند؛ اما باطن قضيه جور ديگرى است ... چرا در ميان آثارى كه اينها جايزه دادند يك اثر انقلابى وجود ندارد. آيا ما فيلم انقلابى نداريم ؟ شعر انقلابى نداريم ؟ آيا اينها ارزش هنرى ندارد؟ بنده احتمال مى دهم

كه اين مجامع حتى جايزه نويل را هم بدهند به يكى از همين عناصر باصطلاح فرهنگى ضد اسلامى و ضد انقلابى ، براى اينكه آنها را در دنيا بزرگ و عناصر انقلابى را منزوى كنند. (72)

7 - اعزام مستشاران خارجى و شركتهاى چند مليتى

مستشاران خارجى اعم از نظامى ، اقتصادى و با هدايت سياستهاى داخلى و خارجى دولتهاى خود، از عوامل و مجارى گسترش غرب گرايى و ايجاد وابستگى به غرب بوده اند، مستشاران نظامى غرب در كشورهايى چون ايران قبل از انقلاب ، كنترل ارتش را در دست داشتند، مانع شكوفايى و نضج گرفتن جنبش اسلامى و عامل مهم سياستهاى غرب گرايانه دولت بوده اند. بر طبق گزارش سناى امريكا در سال 1975 م . شانزده هزار امريكايى در نيروهاى مسلح شاه كار مى كردند كه تا اواخر سقوط حكومت پهلوى اين رقم به پنجاه هزار نفر رسيده بود.

مجلس شوراى ملى در سال 1329 دليل مخالفت خود را با قرار داد شركت نفت ايران و انگليس در سال 1312 چنين بيان مى كند:

1 - مخالفت اجتماعى : در دنيا دو عامل قوى سرنوشت ممالك عقب افتاده را تعيين مى كند، يكى پول و يكى زور. شركت نفت ايران و انگليس كه هر دو عامل را در اختيار دارد و در شؤ ون اجتماعى كشور رخنه كرده و مانع رشد ملت ايران شده است . در مظاهر مختلف زندگى اجتماعى ايران نفوذ مخرب شركت ، مشهود است . مثلا در برنامه هاى دروس و تعليم و تربيت ، در امور بهداشت ، در اخلاق عمومى ، در وضع مناطقى كه شركت در آن عمل مى كند و خلاصه در تضعيف روحيه عمال

دولت . (73)

روحيه اين شركتها در مدت طولانى اقامت خويش در كشور، با شيوه هاى مختلف سعى در القاى فرهنگ خود داشتند. و آنچه كه به مردم معرفى مى نمودند چيزى جز تباهى انسان و رو آوردن به ماديات و دور شدن معنويات و اخلاق نبود.

چه آنكه هدف آنان كشاندن جامعه به سوى بى بند و بارى جنسى و وابستگى فكرى بود.

رهبر بيدار و ارجمند انقلاب اسلامى ايران حضرت آيت الله خامنه اى در اين باره مى فرمايند:

وقتى اروپاييها تهاجم فرهنگى را به كشور شروع كردند، روحيه وقت شناسى ، شجاعت ، خطر كردن در مسائل و تجسس و كنجكاوى علمى را براى ما نياوردند و سعى نكردند تا با تعليمات و تبليغات پيگير، ملت ايران يك ملت داراى وجدان كار و وجدان علمى بشود. آنها فقط بى بند و بارى جنسى را وارد كشور ما كردند. (74)

8 - طرح و تفسير دمكراسى به شيوه غرب

امروزه واژه دمكراسى بيش از هر زمانى بر سر زبانهاست . معناى حقيقى دمكراسى يعنى آزاديهاى مشروعى كه هر كدام از افراد انسانى مى توانند از آن بهره مند شوند. اما آن دمكراسى كه توسط غربيها مطرح شد، آزادى مطلق انسان را مد نظر قرار مى دهد كه در اين صورت آزادى نامشروع جزئى از حقوق طبيعى انسانها به حساب مى آيد و بر اين اساس بى بند و بارى ، همجنس بازى و مناسبات جنسى نامشروع و صدها فساد ديگر جنبه قانونى به خود مى گيرد.

ترويج اين تفكر، يكى از شيوه هاى تهاجم فرهنگى استكبار بر عليه ممالك اسلامى است بعنوان نمونه مطرح كردن كنفرانس جمعيت و توسعه كه با ارائه راه حلهائى از قبيل كورتاژ

و سقط جنين سياست گسترش بى بند و بارى و فساد اجتماعى را در جوامع اسلامى تعقيب مى نمايد، گواه صادقى بر اين مدعاست .

يكى ديگر از اقدامات دشمن در اين زمينه ، سوء استفاده از مقام و موقعيت زنان در جامعه است . جهان غرب با تبليغ اينكه زن بايد از هر بندى آزاد باشد، در صدد ترويج فساد و هرزگى در جامعه است و بدين منظور از راههاى مختلفى چون انتشار مقالات و كتب و فيلمها و تصاوير خلاف عفت و... بهره جسته و مى جويد كه همه اينها را تحت عنوان آزادى به مردم القاء مى كند.

دشمن اين شيوه را بهترين راه براى سر گرم كردن جوانان و از بين بردن فرهنگ اصيل اسلامى و انسانى و در نتيجه غارت منابع آنان مى داند و سعى دارد با همين شيوه فرهنگ انقلابى ملت ايران را نيز نابود سازد.

9 - تلاش در جهت نابودى افكار مخالف

استكبار جهانخوار هر عقيده و فكرى را كه مخالف سلطه گرى آنان باشد، مردود شمرده و سعى در نابودى آن دارد. كتاب آيات شيطانى كه به دستور استكبار جهانى ، نوشته شد و عقايد بيش از يك ميليارد مسلمان را به تمسخر گرفت بر همين انگيزه تدوين و انتشار يافت . دشمن تلاش داشت تا با مطرح ساختن اين مسايل ، توهين به اسلام و ديانت را عادى سازد. و يا به گفته خودش ، بشر مورد نظرش را آزاد بسازد.

رهبر معظم انقلاب اسلامى در اين باره مى فرمايد:

صهيونيستها با رايج كردن كتاب آيات شيطانى - كه پيامبر اسلام و اصحاب آن حضرت را به شكل وقيحى مورد اهانت قرار داده است - تلاش

كرده اند تا بتدريج اهانت به اسلام را عادى كنند. (75)

10 - ادعاى دلسوزى براى آزادى مطبوعات

شيوه ديگر استكبار براى مخدوش ساختن فرهنگ ملى كشورها از جمله كشور ما، فرياد عدم آزادى مطبوعات است . غرب با شعار آزادى مطبوعات تلاش مى كند تا كشور ما را مخالف آزادى مطبوعات جلوه دهد و به مردم القا كند كه در ايران آزادى مطبوعات وجود ندارد.

اين دروغگويى استكبار با وجود بيش از 400 مجله و روزنامه در كشور، وقاحت و بى شرمى زيادى را مى طلبد. همچنانكه حضرت آية الله خامنه اى فرمودند:

مزدوران قلم به دست در نوشته هايشان دشنام و ناسزا مى دهند تا ما را به جنگ مطبوعات بكشانند. و بعد فرياد بر مى آورند كه در جمهورى اسلامى آزادى وجود ندارد. ولى ما فريب آنها را نمى خوريم . در بحبوحه جنگ كه كشورها آزادى مطبوعات را سلب مى كنند، ما در ايران ، آزادى مطبوعات داشتيم . و امروز مطبوعات ، آزاد هستند تا هر آنچه را كه مى خواهند بنويسند، ولى انتشار مطالب بى اساس نمى تواند آزادى مطبوعات را متزلزل كند. (76)

مستكبران زياده طلب غرب ، شيوه هاى رذيلانه ديگرى را نيز در اين راه به كار مى گيرند كه به علت رعايت اختصار از پرداختن به آنها خود دارى مى كنيم و مطالعه پيرامون آن را به عهده خواننده گرامى مى گذاريم .

فصل ششم : ابزارهاى تهاجم فرهنگى

اشاره

از آنجا كه موضعگيرى انسان در زندگى فردى و اجتماعى بستگى به سه عامل توان ، نياز و آگاهى دارد، استكبار جهانى نيز با بكار گيرى از ابزارهاى مدرن و پيشرفته در صدد است تا با تبليغات وسيع و دامنه دار خويش از عوامل فوق در جهت منافع خود بهره بردارى نمايد.

با نگاهى

گذرا به اين ابزارها مى تواند انديشمندان آزاده جهان را به درك عمق فاجعه تهاجم جهانى عليه فرهنگ ملتها يارى داده و در جهت مبارزه با اين پديده مخرب ، مفيد واقع گردد.

1 - خبر گزاريهاى بين المللى

سرعت بيشتر در گرد آورى و پراكندگى خبرها از شرايط كاميابى رسانه هاى گروهى - به ويژه روزنامه ها و شبكه هاى خبر رسانى در جهان امروز - به شمار مى آيد. و اين خود، به سازمانى وسيع و پر هزينه نيازمند است ؛ كه اغلب از توان صاحبان رسانه ها بيرون است . استكبار جهانى از دير باز، با هدف كنترل آشكار رسانه هاى گروهى جهان سازمانهاى بزرگ خبر رسانى را بنيان نهاده است . اين بنيادها كه چشمان پيدا و پنهان خويش را در سراسر جهان گسترانيده اند خوراك هزاران نشريه و شبكه راديو و تلويزيونى را فراهم مى آورند.

آسوشيتد پرس ، يونايتد پرس آمريكايى ، رويتر انگليسى فرانس پرس فرانسوى ، هر يك با هزاران خبرنگار، مزدوران ناشناخته استكبار در جبهه اى به گستردگى زمين به شمار مى آيند. كه با تلاش خستگى ناپذير به كاناليزه كردن رسانه هاى گروهى در جهت اهداف استكبار مى پردازند. ارائه تفسير و تحليلهاى جهت دار، مخابره حوادثى كه هرگز تحقق نيافته ، گزارش نكردن حوادثى كه با فزونخواهى سرمايه داران غرب سازگارى ندارد. بزرگ نمايى برخى حوادث كوچك براى مخدوش ساختن چهره انقلابهاى ضد استكبارى ، ناچيز جلوه دادن تحركات آزاديخواهانه و نيز تزريق فرهنگ مصرفى غرب ، بخشى از برنامه اين خبرگزاريها براى كنترل رسانه هاى گروهى به شمار مى آيد.

نگاهى گذرا به حجم و كيفيت گزارشهاى ارائه شده از سوى

اين بنيادهاى استعمارى درباره يورش صدام به جمهورى اسلامى ايران و كويت ، و نيز به گروگان گرفته شدن كارگزاران جاسوس غرب در لبنان و گروگان گيرى كاردار جمهورى اسلامى از سوى فالانژها پرده از چهره مناديان دروغين آزادى و حقوق بشر بر مى دارد.

2 - مطبوعات

مطبوعات را در واقع و به مفهوم وسيع خود مى توان آينه افكار جامعه به شمار آورد. در روزگار ما با پيشرفت ابزار چاپ و امكانات پخش ، همه روزه هزاران عنوان كتاب ، مجله ، روزنامه و بولتنهاى رنگارنگ جاده ها را پست سر گذارده و در كمترين زمان ممكن خود را در دستهاى مشتاقان مطالعه و تحقيق جاى مى دهند. نقش اين پديده در شكل گيرى و سازندگى افكار عمومى به اندازه اى است كه والتريسين ، دانشمند امريكايى درباره آن مى گويد:

عقايد، ناشى از تصوراتى است كه اشياء و مسائل در ذهن ، ايجاد كرده اند و مطبوعات يوميه در قسمت اعظم اين تجسم ، شركت دارند. (77)

به دليل ويژگى ياد شده ، استكبار جهانى از دير باز مطبوعات را به عنوان ابزارى مطمئن براى دست يابى به اهداف خويش شناخته و در مسموم ساختن فضاى فرهنگى جوامع از آن سود برده است . رهبر كبير انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى (قده ) در اين باره مى فرمايد:

مجله ها با مقاله ها و عكسهاى افتضاح بار و اسف انگيز و روزنامه ها با مسابقات در مقالات ضد فرهنگى و ضد اسلامى خويش ، با افتخار، مردم - بويژه طبقه جوان و مؤ ثر - را به سوى غرب يا شرق هدايت مى كردند... (78)

3 - راديو و تلويزيون

راديو و تلويزيون به دليل ويژگيهاى خاصى كه دارد، پيوندى آسانتر و ژرفتر با مردم برقرار مى كند و اثرى فزونتر و سريعتر بر انديشه ها و رفتار و كردار يكايك افراد جامعه مى گذارد. استكبار از دير زمان نقش اين پديده ها را دريافته و كنترل آنها

را به دست گرفته است . بى ارزش جلوه دادن فرهنگ ، آيين ، رفتار و كردار بومى جوامع مورد تهاجم از يك سو و ارائه الگوهاى ايمان سوز در شيوه انديشه ، پوشش ، مصرف و... از سوى ديگر بخشى از برنامه هايى است كه تبليغات جهت دار استكبارى ، روزانه به سمت آنتنهاى راديو تلويزيونى در سراسر جهان مى فرستد. امام خمينى (قده ) در فرازى از سخنان خويش ، درباره اين پديده تمدن جديد مى فرمايد:

دستگاه راديو و تلويزيون چنانچه من را كرارا گفته ام ، يك دستگاهى است كه حساسترين دستگاههاى تبليغاتى هر كشورى است كه هم از طريق بصر و هم از طريق سمع ، از آن استفاده مى كنند و آن طورى كه مردم به راديو و تلويزيون - به تلويزيون - توجه مى كنند، به هيچ دستگاهى آن طور توجه نمى كنند؛ از دستگاه كوچكى كه براى بچه ها گذارده مى شود تا آن برنامه هايى كه براى ديگران . اگر اين دستگاه اصلاح بشود و برنامه هاى آن ، برنامه هاى اصلاحى باشد، اميد كه يك مملكت اصلاح بشود. و اگر اين دستگاه يك دستگاهى باشد كه نظير همان زمان طاغوت باشد، مردم به همان حال باقى مى مانند. (79)

4 - سينما، تئاتر

مستكبران جهان با چنگ اندازى به مرزهاى هنر و سرمايه گذارى در صنعت فيلم ، نه تنها خونهاى مسموم و آلوده فرهنگ ويژه خويش را بر پيكر نحيف جهان سوم تزريق مى كنند بلكه به كنترل مردمان ساكن در كشورهاى غربى نيز مى پردازد. سودجويان غرب با بهره گيرى از شيوه هاى پيچيده و مدرن توليد فيلم

، مفاهيم خاص ارزشى خود را كه غالب موارد نقش تخريبى ارزشهاى واقعى ساير فرهنگها را به عهده دارد، در قالبى بسيار زيبا و جذاب در ميان مردم ترويج مى كنند. و با تهى ساختن جامعه از معنويات ، راه را براى چپاول هر چه بيشتر آن هموار مى سازند. امام خمينى (قده ) در اين باره مى فرمايد:

تمام اين رسانه هاى گروهى را اجير كرده اند يا از قصد و نيت شوم خودشان بود كه طبقه جوان را به واسطه راديو و تلويزيون و سينما و تئاتر و مطبوعات و مجلات و... سرگرم به عياشى كنند و عياش بارشان بياورند. (80)

5 - مواد مخدر

تجربه چندين ساله نشان داد كه استكبار تنها به غارتى بهتر، فزونتر و ايمن تر مى انديشد. سرمايه داران غرب با اين ديدگاه ، هر انسان شرقى آگاه و متعهد به اصول انسانى را آتشفشانى خاموش مى بينند كه ممكن است روزى براى منافع آنان خطر آفرين باشد. از اين رو نگاه آنان ، گرفتار ساختن مردم جهان سوم - بويژه طبقه جوان و تحصيل كرده - در دام اعتياد و فساد تنها يك برنامه و توطئه ساده نيست ؛ بلكه نوعى يورش به زاغه مهمات طرف مقابل و به آتش كشيدن آن به شمار مى آيد. زيرا افرادى كه در معرض وزش توفان اعتياد قرار مى گيرند، نه تنها ديگر توليد كننده و انديشمند نخواهند بود، بلكه با تبديل شدن به انگلى نيمه جان و رها شده از چارچوبهاى معقول و معنوى - كه در نهايت فلاكت و بدبختى ، نيازمند اين افيونگر است - به عنوان ارزانترين وسيله در جهت اهداف

غرب به تباه ساختن بنيادهاى استقلال جامعه مى پردازد. رهبر فقيد انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى (ره ) پرده از اين توطئه برداشته و مى فرمايند:

شما اين را يك مساءله اتفاقى ندانيد كه من باب اتفاق يك دسته اى هروئين فروش شده اند و يك دسته اى هم ابتلا شده اند. اين همه يك توطئه اى است كه قدرتهاى بزرگ به اين وسيله ضربه مى زنند.

قشر جوان ، قشرى است كه مى شود از آن همه جور استفاده را كرد قشر جوان قشرى است كه مى تواند اقتصاد ما را اداره كند. قشر جوان مى تواند خود را در مقابل هجمات فرهنگى ، نظامى و سياسى مجهز كند.

اين جوان در حالى كه جوانيش ارزشمند است ، افكارش آن قدر عميق نيست كه توطئه ها را تا آخر بتواند بخواند. خيال مى كند كه خوب ، حالا، دلمان مى خواهد كه ترياك و يا هروئين بكشيم . اين يك نقشه اى است كه ... براى فلج كردن جوانهاى ماست . يك آدم هروئينى نمى تواند در سياست فكر كند.

نمى تواند در اقتصاد عمل كند. اگر يك گرفتارى پيش بيايد، نمى تواند در جنگ شركت كند. (81)

6 - كالاهاى صادراتى

سودجويان غرب همه اهرمهاى ممكن را در راه برقرارى سلطه همه جانبه و چيرگى سياسى و اقتصادى خود به كار مى گيرند. و كشورهاى تحت سلطه را حتى در گزينش كالاهاى صادراتى ، آزاد نمى گذارند. اينان از فقر مادى و نيازمنديهاى علمى ، صنعتى و تكنولوژيكى كشورهاى جهان سوم استفاده كرده و با ترفندهاى گوناگون ، زمينه ورود فرهنگ خويش را فراهم ساخته و با دستهاى پنهان و آشكار

خويش ، به چپاول منابع ارزنده آنان مى پردازند.

در اين شيوه ضد انسانى ، باور كردن كالاهاى لوكس - كه استفاده از آنها فرهنگ خاصى مى طلبد - مانند لوازم آرايش ، لباسهاى بدن نما با مدلهاى تحريك كننده و مانند آن ، خودروهاى سوارى پر زرق و برق و... به كشورهاى غارت شده ، و با تبليغات وسيع خويش ، تجمل گرايى و مصرف زدايى و روحيه اشرافيگرى را در بين سران كشورها و طبقه مرفه بى درد، ايجاد نموده و از غفلت و ناآگاهى طبقات مختلف مردم - كه موجب جدايى از بنيادهاى فكرى و فرهنگى بومى - مى شود، استفاده مى نمايند. آنان با تشديد و ترويج اين گسستگى فكرى ، ملتها را به استحاله فرهنگى و غرق شدن در دامهاى گسترده خود - كه فرا روى شيفتگان تجدد و تمدن و پيشرفت (!) پهن نموده اند - گرفتار مى سازند. ورود اين كالا علاوه بر اينكه بار فرهنگى ويژه اى را همراه دارد، از به جريان افتادن انديشه و سرمايه هاى اين كشورها در راههاى سازندگى پيشگيرى مى كند. مردمى كه در معرض وزش تندباد صادرات مصرفى غرب قرار مى گيرند، از يك سو با وجود انبوه كالاهاى مصرفى ارزان ، انگيزه توليد در داخل كشور را از دست مى دهند؛ و از سوى ديگر با فرو رفتن در منجلاب - فساد انگيزه رفاه كاذب - كه هديه مسموم اهريمنان ديو سيرت غرب است - از تفكر در آرمانهاى ملى - مذهبى و خطر كردن در راه آن باز مى مانند.

پيشواى خردمند جمهورى اسلامى ايران ، در بخشى از گفتار حكيمانه

خود با آگاهى از پيامدهاى ناگوار مصرف زدگى و تجمل گرايى ، مردم را از آلوده شدن به اين عادتهاى ناپسند برحذر داشته و هشدار مى دهد كه :

مبادا چنانكه در افراد سطحى و غافل ديده شده است ، نسل انقلابى و زنان مؤ من دوباره روى به مصرف و تجملهاى پوچ و گرايشهاى غير انقلابى بياورند. (82)

فصل هفتم : راههاى مقابله با تهاجم فرهنگى

اشاره

با كنكاشى فشرده در زمينه ها، ابزار و شيوه هاى يورش فرهنگى راههاى رويارويى با آن آشكار مى شود، ولى بر شمردن مؤ ثرترين آنها مى تواند چونان تذكارى مؤ منان را سودمند افتد و ايشان را در اين نبرد مقدس يارى دهد. بر اين اساس ، مهمترين اين راهها از نظر ثمر دهى و كارآيى به قرار زير است :

1 - شناخت فرهنگ و اهداف دشمن در تهاجم فرهنگى

بى ترديد شناسايى دشمن و برآورد اهداف ، توان و تفكر وى ، از الفباى مبارزه به شمار مى آيد، كه پيش از برداشتن نخستين گام بايد بدان پرداخته شود. براى رويارويى با يورش فرهنگى نيز بايد فرهنگ دشمن و ويژگيهاى آن مورد بررسى دقيق قرار گيرد.

چنين تحقيق وسيع و همه جانبه اى ، انديشمندان را در شناخت درست رد پاى انحراف يارى مى دهد از سوى ديگر، اهداف دشمن ، ابزار و شيوه هاى وى نيز بايد در اين يورش شناسايى شود. آگاهى از ابزار و شيوه هاى مورد استفاده يورشگران مى تواند مسؤ ولان و رزمندگان جبهه فرهنگى را در خلع سلاح مهاجمان كمك كند و نقشه هاى آنان را خنثى سازد. آشنايى با هدفهاى تهاجم دشمن نيز بسيار ارزنده و حايز اهميت است . زيرا در سايه شناسايى اهداف و مقابله اصولى با آن مى توان از آسيب پذيرى اقشار مختلف جامعه در برابر توطئه دشمن جلوگيرى كرد.

از اين رو سزاوار است چشمهاى بيدار و جستجو گرى وجود داشته باشد تا ضمن شناسايى اهداف ، ابزارها و شيوه هاى مورد استفاده دشمن در اين زمينه ، هر گونه تغيير روشى را نيز براى مردم و مسؤ ولان ياد آور شود.

2 - تقويت بينش دينى و سياسى

يقين به حقايق با عظمتى چون آفريدگار جهان ، پيامبران الهى و رستاخيز نوعى تعهد در انسان پديد مى آورد و ميزان مصونيت او را در برابر يورش فرهنگى بيگانگان افزايش مى دهد. به عبارت ديگر، تقويت باورهاى دينى و پى ريزى بينشى درست در زمينه مذهب و سياست مى تواند چون سنگرى نفوذناپذير مردم را در برابر بمباران فرهنگى دشمن محافظت

نمايد و سودجويان غرب را ناكام و نااميد سازد. بى ترديد، چنين ايمانى جامعه را به جهت گيرى صحيح رفتارى رهنمون مى شود و از كژ روى و ناهنجاريها باز مى دارد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

... يهديهم ربهم بايمانهم ... (83)

پروردگارشان به سبب ايمانشان هدايتشان مى كند.

نگاهى به سرنوشت انديشمندانى كه سالها در اروپا و امريكا به كسب دانش و تخصص پرداخته و پاى بندى خود را به اصول اعتقادى و مبانى فكرى اصيل خود همچنان حفظ كرده و پس از بازگشت به ميهن اسلامى نيز مردم را به پيروى از آن فرا خواندند بخوبى روشنگر اين حقيقت است كه ايمان درست و اعتقاد راسخ به اصول دين ، انسان را در برابر امواج فساد غرب مقاوم مى سازد. بر اين اساس ، دستگاههاى مذهبى چون حوزه هاى علوم دينى رسالتى سخت عظيم را بر عهده دارند. و بايد پرداختن به اصول دين و تقويت باورهاى مردم را بيش از هميشه مورد توجه قرار دهند.

البته در كنار پرورش نهال ايمان در دلهاى مردم ، آگاه ساختن آنان به مسائل سياسى روز و تبيين هدف شوم دشمن در يورش فرهنگى نيز ضرورى است . احمد هوبر روزنامه نگار مسلمان سوئيسى در اين باره مى گويد:

اولين كار آن است كه شما در رسانه هاى گروهى ايران ، راديو، تلويزيون و مطبوعات ، آنچه را كه درباره انحطاط اين فرهنگ تجارى مى دانيد، به گوش جوانان برسانيد و ثابت كنيد كه اين فرهنگ دروغين يا يك مد جديد لباس ، هيچ ارتباطى به شيوه جديد زندگى ندارد؛ بلكه تمام آن از پول و سياست سرچشمه

مى گيرد و در حقيقت جنگى است عليه اسلام . وظيفه دوم كه بايد انجام دهيد - و اين كار سفارتخانه هاى ايران در خارج از كشور است - آن است كه شما بايد صحنه - فرهنگى - را در اروپا و امريكا بدقت زير نظر داشته باشيد و تماسهايى نيز با مسلمانان اين كشورها برقرار كنيد تا اطلاعات لازم را در مورد تحولات فرهنگ غربى به شما رله كنند. به عنوان مثال هم اكنون عليه اين آلودگى وارداتى از امريكا در سراسر دنيا مفسده ايجاد كرده ، نهضتى در ميان جوانان و در همه جا، در امريكا، در انگلستان ، فرانسه و آلمان ، سوئيس و غيره در حركت است كه اين فرهنگ تجاربى امريكايى را نفى و رد مى كند. اين امر بسيار مهمى است براى دولت ايران كه به جوانان و نسل جوان خود نشان دهد كه عليه اين فرهنگ فساد انگيز امريكايى حتى در اروپا، جوانان به پا خاسته اند و اينك در امريكا و كشورهاى اروپايى فيلمها و مقالات گوناگونى در مطبوعات و برنامه هاى راديويى عليه اين موج فساد انگيز تبليغاتى - فرهنگى تهيه شده است . سفارتخانه هاى ايران در دنياى غرب راجع به اين فعاليتها مطلع هستند و مى توانند اطلاعات مربوط به آن را جمع آورى كنند و جمع آورى آن نيز كار مشكلى نيست و بعد مى توانيد آن را براى مبارزه با اين تاءثيرات و تحولات در ايران به كار گيريد. (84)

مردم بايد بدانند كه دشمن با يورش فرهنگى مى خواهد هسته مقاومت درونى ملت ها و انسانها را با امواج تبليغات ضد فرهنگى

خود منهدم سازد قبل از آنكه بخواهد دروازه را با نيروى نظامى بگشايد و اشغالگرانه وارد شهر شود، به تجربه دريافته است كه مى تواند با زحمت كمتر، ابتدا از دروازه دلها و انديشه ها و خواسته هاى آدمها بگذرد و به درون افكار و انديشه ها راه يابد و پس از آن به آسانى آنچه را كه مى خواهد در اختيار بگيرد. يعنى فتح مغزها و انديشه ها، فتح آرمانها و ايمانها و در يك كلام فتح فرهنگها. اگر چنين شود، آنگاه خود آدمها دروازه را از داخل به روى آنان باز خواهند كرد. (85)

پير راز دان امت ، حضرت امام خمينى (قدس سره ) در اين باره هشدار مى دهد كه :

آنان (استعمارگران ) چنانچه تجربه نشان داده ، جز تباهى شما و اغفالتان و ننگ وابستگى كشيدنتان و مصرفى نمودن ملت و كشورتان به چيز ديگرى فكر نمى كنند. و مى خواهند با اين وسايل و امثال آن شما را عقب مانده و به اصطلاح نيمه وحشى نگه دارند. (86)

3 - دقت در برنامه هاى آموزش و پرورش كودكان ، نوجوانان و جوانان

كودكان با دلهاى پاك و انديشه هاى شفاف براى پذيرش پيامهاى آموزشى و پرورشى از آمادگى ويژه اى برخوردارند. به گونه اى كه آثار پيامدهاى دريافت شده در روزگار خردسالى تا پايان زندگى در رفتار و كردار آنان باقى مى ماند. با توجه بدين حقيقت بزرگ دست اندركاران مسائل فرهنگى بايد از فرصت طلايى خردسالى سود برند و به يارى هنر، ورزش و انواع سرگرميها ارزشهاى والاى اسلامى را در ژرفاى وجود فرزندان اسلام جاى دهند.

البته روزگار نوجوانى و جوانى نيز ويژگيهاى خود را داراست و دولت اسلامى بايد به برنامه هاى

مناسب و استفاده از كارشناسان مؤ من ، اين دو قشر را از كژ روى باز دارند و به سوى نيكبختى و سعادت هدايت كنند.

نكته اى كه در اين نوشتار بايد ياد آورى شود آن است كه چنانچه بر انديشمندان پوشيده نيست همه باورها را بر دوش دست اندركاران و دولتمردان نهادن و تنها ديگران را مسؤ ول شناختن ، شيوه خردمندان نيست . زيرا بى ترديد همه در برابر آفريدگار مسؤ ولند و بايد هر كس به فرا خور حال خويش با سازماندهى واحد پرورشى ويژه و به كار گيرى شيوه هاى گيرا، كودكان ، نوجوانان و جوانان را چون گوهرى گرانبها زير نظر بگيرد و از دستبرد دزدان چراغ به دست غرب حفظ كند.

4 - زدودن فقر اقتصادى

تنگدستى را شايد بتوان از پليدترين پديده هاى جامعه به شمار آورد. حقيقت ناگوارى كه پيشوايان دين آن را به كفر نزديك دانسته اند (87) و دانشمندان از آن به عاملى براى آغاز انحراف و بزهكارى ياد كرده اند. (88)

بى ترديد بسيارى از ناهنجاريهاى اجتماعى چون سرقت ، ولگردى ، گدايى ، خود فروشى و... به علت تنگدستى و بى چيزى به وجود مى آيد. نگاهى گذرا به بزهكاران و ساكنان ندامتگاهها، ما را بدين حقيقت دردآور رهنمون مى شود كه شمار بسيارى از آنان در اثر تهيدستى ، پاى در اين راه شوم و بدفرجام نهاده اند. پديده فقر در هر جامعه اى كه چهره كريه خود را به نمايش بگذارد، مانند سيلى بنيان كن زير بناى تمامى ارزشهاى انسانى را از بن ويران مى كند و كاخهاى كرامت و شرافت آدمى را در بيغوله هاى ننگ و

بدنامى تبديل مى كند و در برابر پديده هاى اجتماعى خطرناكى همچون رشوه دهى و رشوه گيرى فريب و روباه صفتى دزدى ، حرص و طمع ، دست اندازى به اموال ديگران ، كم فروشى و... ارزشهاى فرهنگى جامعه را در كام شعله هاى سركش خود خواهد سوزاند.

5 - احياى عزت نفس

از جمله راههاى مبارزه با تهاجم فرهنگى ، احياى روحيه عزت نفس در بين اقشار مختلف جامعه مى باشد. بنابراين لازم است با تقويت اين روحيه و زدودن احساس خود كم بينى مردم جامعه اسلامى را از تقليد كوركورانه از روشهاى زندگى بيگانگان باز داشت . در اين باره امام صادق (ع ) مى فرمايد:

خداوند به پيامبرى از پيامبرانش وحى كرده كه به مؤ منان بگو:

لا تلبسوا لباس اعدائى ، و لا تطعموا مطاعم اعدائى ، و لا تسلكوا مسالك اعدائى ، فتكونوا اعدائى كما هم اعدائى (89)

لباس دشمنان مرا نپوشيد و غذاى دشمنان مرا نخوريد و به شيوه دشمنان من رفتار نكنيد كه شما نيز همانند آنان جزو دشمنان من خواهيد شد!

بنابراين لازم است روحيه عزت نفس و ترويج و تقويت شود تا زمينه پذيرش برنامه هاى فرهنگى دشمن از بين برود.

6 - مبارزه با روحيه تجمل گرايى

امروزه اثر مستقيم روحيه تجمل گرايى بر واردات كالاهاى مصرفى لوكس و پيروى از مدهاى گوناگونى كه حجم انبوهى از فرهنگ و ارزشهاى غربى را يدك مى كشند، بر كسى پوشيده نيست نگاهى به زندگى روزانه مرفهين بى درد نشانگر اين واقعيت است كه پيروى از مد، حتى در شيوه خوراك آنان نيز دگرگونى پديد آورده است . البته زيان روحيه رفاه جويى و تجمل گرايى تنها در تغيير شيوه پوشش ، خوراك و رفتارهاى اجتماعى و شخصى آشكار نمى شود بلكه در بالا رفتن ميزان بزهكاريها و زير پا نهادن اصول اخلاقى نيز اثرى شگرف دارد. افزايش خواسته هاى افراد كه در سايه چنين روحيه اى پديد مى آيد انگيزه اى نيرومند براى سرقت ، كلاهبردارى ، رشوه و... به شمار

مى آيند. (90)

از اين رو، در مبارزه فرهنگى ، زدودن روحيه تجمل گرايى از دلهاى مردم بايد به گونه اى جدى مورد توجه قرار گيرد. و اثرات منفى آن براى جامعه تبيين شود تا جامعه با نگرشى آگاهانه به مسائل بينديشند و از روى آوردن و تسليم بى چون و چرا در برابر امواج ويرانگر اين شبيخون مخرب در امان باشند.

7 - اشباع نيازهاى طبيعى انسان از راههاى مشروع

انسان مجموعه اى در هم پيچيده از غرايز گوناگون است . غرايزى كه پيوسته او را به جنبش در كوچه هاى پر پيچ و خم زندگى فرا مى خواند. اين خواستها به گونه اى نيرومندند كه مى توانند انسان را در پى خويش به بيغوله هاى تاريك و ناشناخته انحراف بكشانند.

با توجه بدين حقيقت برآورده نشدن اين غرايز در حد معقول و يا زياده روى در كامروايى غريزى مى تواند خطر ساز باشد. رها ساختن نامعقول مردم در بهره گيرى هر چه بيشتر و به هر شكل ممكن از اين نيروهاى مقدس ، آنان را از تلاش در سازندگى خويش و جامعه باز مى دارد و جلوگيرى از ارضاى غرايز در حد مشروع ، يا ناتوانى در برآوردن نيازهاى طبيعى نيز زمينه را براى روى آوردن همه جانبه به سوى برنامه هاى مخرب دشمن فراهم مى آورد؛ انبوه مردم سوخته در آتش غرايز را در دام سركشى و گسستن بندهاى اخلاق و عفاف گرفتار مى سازد.

8 - پيشگيرى از نفوذ عوامل فرهنگى دشمن

عناصر خود فروخته فرهنگى ، مطبوعات و مجله هاى گمراه كننده ، فيلمهاى مبتذل و... نمونه هايى از عوامل فرهنگى دشمن به شمار مى آيند.

نگاهبانى از ارزشهاى الهى ، بينشى ژرف نموده و در صورت لزوم طرد و منزوى سازد مطبوعات را بايد واداشت تا در چارچوب قانون فعاليت كنند و هرگز فرصت سمپاشى را به غربزدگان خود باخته ندهند. امام امت (ره ) در اين باره مى فرمايد:

اكنون وصيت من ... آن است كه نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجله ها، از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل

غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى شود، از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانيها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام است و عفت عمومى و مصالح كشور، حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است . و از آزاديهاى مخرب بايد جلوگيرى شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى است ، بطور قاطع اگر جلوگيرى نشود، همه مسؤ ول مى باشند. (91)

آن پير پارسا در بخشى ديگر از گفتار خويش هشدار مى دهد كه :

... اگر در اساتيد كسى پيدا شد كه مى خواهد انحراف ايجاد كند، او را ارشاد، و اگر نشد از خود و كلاس خود طرد كنند. (92)

9 - استفاده از همه ابزارهاى ممكن براى دفاع فرهنگى

اگر دشمن براى شكست ما به هر وسيله ممكن چنگ مى زند، ما نيز بايد به حكم دستور قرآنى و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة از هر وسيله مشروع سلاحى بسازيم و از فرهنگ اسلامى خويش پاسدارى كنيم . در اين راه بايد از يك سو امكانات فرهنگى ، هنرى و ورزشى توسعه يابد؛ تا جوانان به تفريحات سالم روى آورند و از سوى ديگر بايد همه كوششهاى فرهنگى و... در دفاع از ارزشهاى الهى هدايت شود. رهبر فقيد انقلاب اسلامى امام خمينى (قده ) در اين باره مى فرمايد:

در رژيم سابق تمام چيزها، خصوصا فرهنگ و هنر محتوايش عوض شده بود. يعنى كسى كه نام سينما را مى شنيد، خيال مى كرد كه آن جا بايد مركز فساد

و سوء اخلاق و مركز مخالفت با همه چيز باشد. و يا كلمه تئاتر در ذهن انسان چيز مبتذلى بود كه از آن بهره فساد برده شود؛ هكذا همه چيز ديگر. و عمده اين است كه ما ذهن اين جوانها و حتى پيرها و روشنفكرها نماها را آماده كنيم كه ما خودمان آدم هستيم و اين طور نيست كه در همه چيز دستمان را پيش ديگران دراز كنيم ... بنابراين مدتها بايد زحمت بكشيم و باور كنيم كه خودمان داراى يك فرهنگ بزرگ انسانى با ارزشهاى اسلامى هستيم . و اگر امروز كمبود نيروى انسانى هست ، به خاطر همين است كه افكار به آن طرز تفكر عادت كرده است ؛ لذا ساختن تئاترى كه مطابق با اخلاق انسانى - اسلامى باشد، زحمت دارد. و سينما هم اگر بخواهد چنين باشد، نيازمند به صرف مدتها وقت است و هرگز در متن سينما و تئاتر نوشته نشده است كه بايد مركز فساد باشند. (93)

10 - تدوين معيارهاى نوين ارزيابى آثار فرهنگى

بى ترديد هدايت كوششهاى جامعه در مسير فرهنگ الهى ، تلاشى همه جانبه و دير پا مى طلبد. دست اندركاران امور فرهنگى براى دستيابى بدين هدف ، بايد از يك سو به تدوين معيارهاى نوين ارزيابى آثار فرهنگى - هنرى بپردازند. زيرا هرگز معيارهاى دشمن با معيارهاى برآمده از فرهنگ ما يكسان نيست . و از سوى ديگر، بايد از نيروى جوانان مؤ من در پاسدارى از ارزشهاى الهى سود برد، و از منزوى ساختن آنان تنها به دليل تازه كار بودن و دست نيافتن به تشويقها و جوايز غربيان بر حذر بود. رهبر بيدار انقلاب اسلامى ، حضرت آية الله العظمى

خامنه اى در اين باره مى فرمايد:

ميدان بدهيد به همه و هر كس كه مى خواهد براى اين ملت كار كند. ما مى گوييم اجازه منزوى شدن عناصر خودى را ندهيد... من مى گويم اگر مى خواهيد هنر اين كشور رشد و اعتلا پيدا كند، به هنرمند جوان مؤ من تكيه بكنيد. تو مى تواند از اسلام و انقلاب و كشور دفاع كند. (94)

11 - گسترش امر به معروف و نهى از منكر

پيشگيرى از سقوط سنگرهاى فرهنگى در برابر يورش دشمنان ، علاوه بر موارد ياد شده ، بيدارى فراگير امت اسلامى را مى طلبد. پروردگار بزرگ در قرآن كريم مى فرمايد:

و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون (95)

بى ترديد اگر همه مردم به اين اصل مهم پايبند باشند و هر كس در محدوده زندگى خويش زشتكاران را از زشتى باز دارد و به كردار نيك فرمان دهد، دشمن هرگز روزنه اى براى نفوذ نخواهد يافت . رهبر هميشه بيدار انقلاب اسلامى حضرت آية الله العظمى خامنه اى در بخشى از سخنان خويش به اهميت اين حقيقت اشاره كرده و مى فرمايد:

مساءله امر به معروف ، تكليف هميشگى مسلمانهاست . جامعه اسلامى به امر به معروف و نهى از منكر زنده مى ماند. قوام حكومت اسلامى به امر به معروف و نهى از منكر... منكرات هم اخلاقى ، هم سياسى و هم اقتصادى است ؛ همه جا هم جاى نهى از منكر است ؛ يك دانشجو هم مى تواند در محيط درس و علم ، نهى از منكر كند. يك كارمند شريف هم در حيط كار خود مى تواند نهى از منكر

كند؛ يك كاسب مؤ من هم در محيط كار خود مى تواند نهى از منكر كند؛ يك هنرمند هم با وسايل هنرى خود مى تواند نهى از منكر كند. (96)

پايان

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109