سرشناسه:انجم روز، عباس، - 1304
عنوان و نام پديدآور:سیر تاریخی برقع از باستان تا به امروز برقع پوشان خلیج فارس و دریای عمان/ نگارش عباس انجم روز
مشخصات نشر:عباس انجم روز، 1371.
مشخصات ظاهری:158 ص.مصور
يادداشت:عنوان روی جبرقع پوشان خلیج فارس و دریای عمان: سیر تاریخی برقع از باستان تا به امروز.
یادداشت:کتابنامه بصورت زیرنویس
عنوان روی جلد:برقع پوشان خلیج فارس و دریای عمان: سیر تاریخی برقع از باستان تا به امروز.
عنوان دیگر:برقع پوشان خلیج فارس و دریای عمان: سیر تاریخی برقع از باستان تا به امروز
موضوع:حجاب -- تاریخ
رده بندی کنگره:BP230/17/الف8س9 1371
رده بندی دیویی:297/636
شماره کتابشناسی ملی:م 71-932
اطلاعات رکورد کتابشناسی:فهرست قبلی
ص: 1
ص: 2
پرند ماه را پیوند بگشاد
ز رُخ برقع، ز گیسو بند بگشاد
«نظامی گنجوی»
سیرتاریخی برقع
ازباستان تا به امروز
برقع پوشان خلیج فارس
و
دریای عمان
نگارش: عباس انجُم روز
سال 1371
ص: 3
ناشر: مؤلف
سیر تاریخی برقع از باستان تا به امروز
برقع پوشان خلیج فارس و دریای عمان
نگارش :عباس انجم روز
چاپ اول 1371 تهران
تیراژ :1100 نسخه
حروفچینی: گنجینه (6402579 )
لیتوگرافی: مردمک (399889)
چاپخانه :هما (315443)
صحافی: دلشاد (391195)
کلیه حقوق برای مؤلف محفوظ است
ص: 4
پیشگفتار مؤلف ...9
مقدمه: از آقای حسین نوربخش ...13
برقع داران درگذشته ...19
برقع، مقنعه و نقاب ...21
یونان منشاء اولیه برقع ...23
زنان فینیقی ...24
دوران جاهلیّت ...26
رابطه برقع با حجاب ...28
اسلام و حجاب ...30
دیدار و صدا و تماس ...35
تبرّج در اسلام ...37
قرآن و موضوع شعر و شاعری ...39
سخنگویان بزرگ و برقع پوشان ...42
اندیشه سخن سرایان و برقع ...44
برقع پوشان به خواب آمده ...55
ص: 5
تخیّلات و واقعیّت ...47
تناقض دید ...64
ازاین جا و آن جا ...67
مهاجرت ها و علل برقع پوش ...68
مردان برقع پوش ... 70
برقع از دیده ای مختلف ...73
انواع برقع ...77
طوارق کجاست؟ ...80
چرا کبود؟ ...82
شهرگولمینه ...84
ملکه زار ما ...87
زیربرف سفید ...89
دیانت طارقیها ...90
عصر نادری ...91
مرگ نادر...95
سر آغاز مهاجرت ...97
صحرا کجاست ...99
حملات عرب به صحرای آفریقا ...101
ایرانیان و خطه شمالی خلیج فارس ...103
چهره استعماری در زیر برقع ...105
در بازار برده فروشان ...108
سرقت فرزندان مردم آزاده ...110
نگارنده در بازار برده فروشی ...113
دوران گذشته تاریخ ...114
ص: 6
پوشش آدم ربائی در ... 117
گذری دیگر بر طوارقی ها ...118
وطن ...119
وجه تسمیه طوارقی برقع پوشان...120
برقع در سنت ایرانیان نیست ...122
مروری بر نا امنی ها ...124
اوضاع گومرون ...125
تازیان و ترکتازیهای آنان ...126
بلوچها را به بینیم ...127
در گیری بلوچها با هلندیها و انگلیسیها ...128
تهدید رئیس بلوچ ها...129
شهداد خان بلوچ ...130
سخن سرایان محل ...132
شعراء و سخنگویان خلیج فارس ...138
الف: شعرا معاصر در قید حیات ...139
ب: از شعراء گذشتگان ...142
آثارمنتشرنشده از این مؤلف ...159
آثاردردست تألیف و آماده چاپ از مؤلف ...160
ص: 7
ص: 8
بنام خداوند جان و خرد
درود بر خاتم پیامبران «محمد بن عبدالله و آله الطاهرین و یاران وفادارشان »دفتر حاضر از پوششی یاد می کند که تا امروز یکی از وسایل زینتی و احیاناً پوشش زنان در خطه بنادر و جزایر خلیج فارس و کرانه های دریای عمان است این پوشش روپوشی است به نام «برقع » که در ساحل استان هرمزگان و خطه ی ساحلی بلوچستان آن را «برکه و درحوزه بندرلنگه به نام «بتوله »خوانده میشود، بی شبهه استعمال برقع در بین ایرانیان معمول نبوده و هرگز از عادت پارسیان نیز نبوده است زیرا در تاریخ اجتماعی ایران بویژه خطه جنوب»تا آنجا که می دانیم چنین سابقه ای وجود نداشته است شعراء و سخنگویان محلی که در زادوبوم خود، در لارستان بنادر جزایر خلیج فارس به نام شاعر و سخن گو معروف گشته اند نیز در گفته های خود آن را از تازیان و تازی زبانان شناخته و به همین وجه آن را معرفی و شناسانده اند .
ایرانیان مقیم کرانه های جنوب خلیج فارس از آن به نام «بطوله »یا تخفیف و تشدید ، جسته و گریخته تلفظ گریخته تلفظ می کنند که درستی کنند که درستی کلمه برگردان شده آن «بتوله »
ص: 9
و واژه ی حاضر با حرف «ط»، عامیانه است درجائی دیگر از لارستان«بتیله »هم می نامند .(1)
دفترحاضر که از وجود برقع و برقع پوشان شمال و جنوب کشورمان حکایت دارد ، کتابی است شامل مسائل ،ادبی اجتماعی، فرهنگی و هنری که با همۀ اختصار ، خوانندگان عزیز را به سنت ایرانیان و آنچه که ره آورد مهاجران و سوقات وارده از خارج ،است رهنمود دارد ، بهمین جهت این کتاب، موجز و مختصر،ادبی حاوی سخنان سخنگویان بزرگ ما در خصوص برقع و برقع پوشان است که به شیرینی قند از آن یاد کرده اند.
اجتماعی است زیرا مربوط به گروه زیادی از هموطنان زن هموطن ما در بنادر و جزایر خلیج فارس و آبهای عمان است که آن را مورد پوشش چهره خود قرار داده و بدان آراسته اند.
فرهنگی است چون بسیاری از واژه و کلمات و لغات دری پارسی درآن نهفته است.
هنری است ازاینکه در ساخت ،برقع هنر زیادی بکار برده شده اگرچه دید ظاهری آن افسون گری است، لذا امید دارم که مطالعه این کتاب آگاهی خود برای خوانندگان عزیز باشد.
دفتر حاضر که با نام برقع پوشان خلیج فارس در دسترس خوانندگان عزیز
ص: 10
گذاشته می شود مقدمه ای است برای چاپهای آثار بعدی نگارنده که امیدوارم توفیق خداوندی همراه باشد و به سهم خود بتوانم در خدمت فرهنگ و ادب جنوب کشور ادای وظیفه ای هم برای هم وطنان ارجمندم عموماً و همشهریان عزیز و گرامی کرده ،باشم در این میان وظیفه مندم که به مدلول مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الناسَ لَمْ يَشْكُرِ الله، از فاضل ارجمند و مورخ و محقق گرانمایه جناب ایرج افشار سیستانی که از فرط بزرگواری خود در ویرایش این دفتر اقدام و رهنمون نگارنده گشته اند سپاسگذاری کنم هم چنین از آقای حسین نوربخش نویسنده و محقق معاصرکه از اول تا با مروز مشوّق این نگارنده در ادای این وظیفه بوده اند نهایت تشکر را مینمایم و امیدوارم که در چاپ آثار بعدی هم این توفیق حاصل بشود که مشمول عواطف و کمک آقایان محترم و ارجمند قراربگیرم :
منَ الله التوفيق وَ عَلَيْهِ التكان
بندر لنگه
عباس انجُم روز (خواجه)
مهر ماه سال 1370
ص: 11
ص: 12
آقای عباس انجم روز ، نویسنده محقّق و شاعر اهل و ساکن بندرلنگه، چندی قبل دست نویس کتاب برقع پوشان خلیج فارس را جهت مطالعه و تهیه مقدمه در اختیارم گذاردند کتاب مذکور اولین اثر نامبرده نبوده و ایشان دارای دست نوشته های بسیاری است که امید می رود ، تدریجاً به زیور طبع آراسته گردند .
سواحل، بنادر و جزایر گرم و شرجی خلیج فارس، مانند صدف های بسته مرواریدهایش از نقاط ناشناخته و بکر می باشند از این رو می توان سالها در اطراف خصوصیات طبیعی ،اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بسیاری از این سواحل و بنادر و ساکنان خونگرم و مهربان ،آنها مطالعه و تحقیق و بررسی نمود و ده ها کتاب و مقاله در اطراف آنها به رشته تحریردرآورد.
موضوع کتاب حاضر، برقع به (ضم ب) است، برقع یک نوع پوشش جالب و دیدنی زنان حاشیه شمالی و جنوبی خلیج فارس و دریای عمان است و احتمالاً تا حدود 3 میلیون نفر در این نقاط از این وسیله استفاده می کنند و با این حساب می توان گفت موضوع کتاب درباره پوششی گفتگو دارد که از جهت کمیت، زنان بسیاری را شامل می شود. از نظر کیفیت نیز کتاب دارای موضوع جالب و بکری است و تابحال در این مورد مطلبی چاپ و منتشر نشده است.
کتاب از جهت ادبی دارای لطف و شیرینی خاصی است و از دیدگاه ،فرهنگی بعلت دلبستگی انجم روز به زبان دری که زبان مادری ایشان است، سرشار از واژههای فارسی و دری است.
ص: 13
با نویسنده کتاب بین سالهای 1357- 1351 که در بندرلنگه خدمت می،کردم خصوصاً از طریق برنامه تلویزیونی فرهنگ و ادب جنوب کشور که شخصاً اداره و اجرا می کرد آشنا شدم انجم روز فرزند محمد و از تبار خواجه های خورلار - لارستان و از خاک پاک ،فارس، اهل و متولد و ساکن بندرلنگه شهر و بندر معروف مروارید و عروس بنادر ایران»است، وی در خرداد سال 1304 دربندرلنگه چشم به دنیا گشوده و طی سالهایی که بازرگان سیار بوده است، سفرهای دور و درازی که دست مایه تألیفات بسیار اوست به تمام سواحل و بنادر خلیج فارس و دریای عمان انجام داده و مجدداً به زادگاه خویش در لنگه بازگشته است تا آنجا که اطلاع دارم وی از سال 1327 وارد خدمت مطبوعات شد و سلسله مقالاتی در روزنامه های خاور به مدیریت احمد فرامرزی سپس در کیهان اطلاعات خواندنیها و روزنامه پارس شیراز، پیک خجسته، بهار ایران و ندای زاهدان نوشت و در سال 1338 عضو هیئت تحریریه مجله اکونومیست تهران بود و مقالات متعددی در سالهای 38 و 1339 در آن محله به چاپ رسانید و در این اواخر مقالاتی از وی در مجله مناطق آزاد ، چاپ ،تهران منتشر گردیده است.
برنامه تلویزیونی فرهنگ و ادب جنوب کشور که مدت دو سال بطول انجامید و مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت معرف شخصیت معنوی و فرهنگی اوست. چند جلد کتاب از نویسندگان جنوب کشور به تصحیح و تصرف وی انتشار یافته است، در حال حاضر انجم روز از محققان و نویسندگان و شعرای معاصر جنوب کشور است.
نویسنده این ،کتاب کتابهای تحقیقی انتشارنیافته ای تحت عناوین مسایل اقتصادی، اجتماعی و جغرافیایی خلیج فارس، بنادر و جزایر، دولتخانه کیش و کنگ، تاریخ ،بندرلنگه، فرهنگ و ادب ،جنوب در مکتب سعدی، حافظ و زندگانی او ، عبید زاکانی منابع دریائی ایران خرماستان ایران بلوچ و بلوچستان بادزار و نوبان دارند که هنوز چاپ و منتشر نشده اند وی همچنین دارای فرهنگی به نام فرهنگ دری است که واژههای آن سره پارسی و نیز دارای دیوان اشعاری به
ص: 14
زبان بومی منطقه با لهجه بلوکی و اوزی است که از لهجه های دیگر نیز استفاده کرده اند و شامل قصاید غزل رباعی و دوبیتی است تخلص شعری ایشان خواجه»می باشد، شعر و شاعری را به گفته خود به خاطر احیاء فرهنگ دری که زبان مادری اوست پیشه کرده است.
وی همانند سدیدالسلطنه کبابی که تألیفات بی شماری درباره مسائل مختلف خلیج فارس تألیف نموده و اینک بعد از گذشت نزدیک 100 سال، نوشته هایش یکی یکی به سعی استاد ارجمند آقای دکتر احمد اقتداری به چاپ می رسد و دراختیار علاقمندان به این آب و خاک و سواحل و بنادر خلیج فارس گذارده می شود، در آغاز قصد و نیت چاپ آثار خود را نداشت و بالاخره با اصرار این صاحب قلم حاضر شد کتاب برقع پوشان خلیج فارس خود را که درباره سیر تحول تاریخی و اجتماعی این پوشش جالب زنان جنوب کشورمان است به عنوان اولین اقدام در چاپ آثار خویش تقدیم دوستداران ادب و فرهنگ نماید و انشاء الله با پایان گرفتن چاپ و توزیع این کتاب همچنان به چاپ و انتشار سایر آثار خویش همت خواهند گمارد.
درخاتمه توفیق انجم روز و همۀ محققان و نویسندگان، مسائل خلیج فارس را در تدوین این قبیل نوشته ها و در خدمت به جمهوری اسلامی ایران و میهن عزیزمان از درگاه خداوند متعال خواستارم.
حسین نوربخش
تهران - 1370
ص: 15
ص: 16
عکس
ص: 17
ص: 18
غرض از تدوین و نگارش کتاب برقع داستانسرایی نیست بلکه این کتاب صرفاً و منحصراً جنبه ادبی و فرهنگی و اجتماعی دارد، در عین حال که حکایت از پوششی میکند که جزء عادتها و تقالید و سنن ایرانی نیست، خود معرف اختلاقی است که ارتباط سنتی با ایرانیان ندارد از فحوای تاریخ کشورمان اگر استفاده کنیم که در ایران نیز برقع پوشان مرد بوده اند، داستان فرقه ی اسماعیلیه به رهبری حسن صباح و نهضت او علیه حکومت سلاجقه را تداعی می کند که آنهم نوع برقع این فرقه پوششی از یک دستمال یا شال و یا پارچه ای بوده است، تا جائی که یک فدائی نامه ای یا خنجری در کنار بستر ملک سنجر پادشاه سلجوقی قرار می دهد و او را تهدید می کند که از رویدادهای تاریخی برخوردار است.
این افراد نیز در حملات به اصطلاح تاکتیکهای سیاسی، خود را با نقابی چنانکه اشاره شد می پوشانده اند که می توان آنها را در ردیف برقع پوشان سیاسی قرار داد.
ولی وجود بُرقع و روپوشی به نام «بتوله»که هم اکنون عموم زنان بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای مکران شمالی و جنوبی بر چهره دارند و بنام برقع جلوه گری می کند چیزی دیگر است که به نام حجاب بر خود گرفته اند و گاهی نیز بنام اینکه برای جلوگیری از آفتاب و سوختگی صورت است، عنوان می کنند .
ص: 19
چون قسمتی از فرهنگ حاضر مردم این نواحی و مربوط به عادتها و تقلیدهای ظاهری آنان است و در شمار فولکلور و فرهنگ توده مردم این خطه در آمده است لازم دانستم که یک سلسله بررسی و تحقیق درباره فرهنگ این مردم بنمایم.
درکتاب حاضر پاره ای از مسائل تحقیق شده عنوان شده است بطوریکه سخنگویان بزرگ کشورمان نیز درباره این پوشش خالق کلامی شده اند که خواندن آن بسیار ،شیرین و دلچسب تر اینکه این کتاب صرفاً گوشه ای از فرهنگ و ادب جنوب کشورمان را تشکیل میدهد به این امید که مورد توجه پژوهشگران و اهل فضل و مردم شریف ایران واقع شود.
ص: 20
دو پوشش پیش از اسلام و بعد از اسلام که در موارد خاصی مورد استفاده بوده اند:
1- برقع
2-مقنعه
برقع یک واژه ی عربی است البرقع جمع آن براقع می شود و در لغت عرب آمده است که «مَا تُستر به المرأةُ وَ جَهَهَا »یعنی برقع است که زنان روی خود را به آن می پوشانند ، برقع یا مقنعه یا نقاب مورد استفاده افرادی است که نمی خواهند شناخته شوند، در گذشته مردمان معروفی بیشتر از این دو پوشش به منظور عدم شناساندن خود استفاده می کردند و هر دو مورد استفاده مرد و زن نیز قرار میگرفته ولی مقنعه و برقع بیشتر مورد استفاده زنان است و جز در وضع خاصی مرد از آن استفاده نمی کند که آنهم نقاب ،است، اگرچه در کشورهای کویت بحرین و عراق نقاب نیز مورد استفاده زنان بی برقع است نهایت اینکه نوع نقاب مردان غیر از نوع پوشش زنان است افراد و قبیله ای نیز هستند که خود را با مقنعه شال یا عمامه یا روسری می پوشانند که نمونه آن در سرزمین طوارق آفریقا و نیز در بخش گسترده ای از بلوچستان خودمان نیز دیده میشوند که چهره این افراد را در این دفتر ملاحظه خواهید فرمود، مثلاً در بلوچستان و
ص: 21
خطه ی مکران بلوچها عادت دارند که پارچه ای برچهره خود زنند که فقط دو چشم آنها پیداست .(1)
هشام یا هاشم بن حکیم معروف به مقّنع از دهکده ای موسوم به کاوه کیمردان از قراء مرو پیدا شد که خود را جانشین ابو مسلم خراسانی می دانست، گویند چون چهره ای زشت داشت نقابی بر روی خود می افگند بهمین علت او را مقّنع لقب داده اند و بعضی گویند که یک چشم او نابینا بود، وی در زمان خلافت المهدى عباسی در خراسان قیام کرد و سرانجام در سال 199 هجری نبوی ص و از سپاه خلیفه شکست خورد ، ولی برای اینکه بدست دشمن گرفتار نشود خود و خانواده اش را از فرط ،غیرت به آتش افگند و بسوخت، پیروان مقنع چون لباس سفید می پوشیدند در خراسان به سپید) جامگان و در میان عرب به «بیضه»مشهور شدند، مقنع درشهر نخشب ماهی از چاه بیرون می آورد که مدتی در افق میماند و آن را نخشب یا مقینعه می خواندند ، (2) شخصیّتی از خاندان بزرگ رضوی (علیه السلام) سلام اله علیه به نام مبرقع داریم که موسی بن محمد بن علی بن موسی الرضا است (علیه السلام) ، (3) در ایران کنونی خانواده بزرگ و معروفی معروف به برقعی نیز داریم.
ص: 22
دکترمحمد فرید وجدی در دائرة المعارف قرن چهاردهم درباره حجاب چنین می گوید:
دربسیاری از کشورها زنان از قدیم عادت به حجاب داشته اند،دردائرة المعارف لاروس صفحه 451:
عادت زنانِ یونانِ بسیار قدیم این بوده که چهرۀ خود را به وسیلۀ گوشه ای از روسری خود می پوشانده اند، بعضی از زنان یونانی درمناطق مختلف این کشور یک نوع روپوش مخصوصی که درجزائر کوس و ارکوس ساخته می شده با آن روی خود را ازدیگران پنهان می داشته اند و این نوع روپوش به طرز بسیار جالبی بافته می شده و ظاهری شفاف و درخشان داشته است.
چنانکه هم اکنون برقع مورد استعمال زنان جنوب خلیج فارس شفاف و درخشان و آلوده به «نیل»است.
بتوله و شیله هر دو نیلی رنگ و آلوده به نیل است .(1)
ص: 23
زنان فینیقی نیز روی خود را با حجابی به رنگ قرمز می پوشانیدند ،قدیم ترین نویسندگان یونانی در نوشته های خود از حجاب نام برده اند، همین منابع می نویسند:
بينلوب همسرعویس پادشاه جزیره اتیاک با حجاب ظاهر می شد(1)زنان شهر ثیب (2)ازشهرهای دیگر قدیم یونان نیز خود را با حجاب مخصوصی که دربرابر روی خود قرار می دادند که روبه روی دو چشم دو سوراخ داشته و مورد استعمال شان بوده است و روپوششان از این گونه بوده و این همان برقع امروزه یا مانند آنست.
دوشیزگان «اسپرط»بی حجاب ظاهر می شدند ولی به محض اینکه شوهر اختیار می کردند در حجاب می رفتند (3) ، همین دائرة المعارف لاروس می گوید: امروز در بین زنان عرب خلیج فارس و مرزهای ساحلی عمان چنین رسمی کهن و
ص: 24
قدیمی سنت مؤکدی ،است معمول زنان رم (1)«ایتالیا »درزمان قدیم به اندازه ای در حجاب رفتن و درپوشاندن اعضاء و سروصورت و دست و پای خود غلو کردند که هیچ زنی حتی دایه ها که شغلشان ایجاب می کرده بیش از دیگران از خانه خارج شوند در انظار نمایان گردند نیز از خانه بیرون نمی رفتند ، مگراینکه از سرانگشت پا تا به فرق سر با پوشاک بلندی خود را می پوشانیدند ، بعلاوه تن پوشهای بلند خود، عبائی بلند نیز بر روی خود می انداختند، تا اندامشان کاملاً پوشیده و تناسب قامتشان بر احدی معلوم و ظاهر نشود.
با همۀ این گفته ها که نشان داده می شود مسأله حجاب یک امری قدیمی و در عهود باستان و در کشورهای مسیحی و حتی قبل از مسیح و کلیم معمول زنان بوده ولی در عهد جاهلیت در جزیرة العرب بی بند و باری وجود داشته است.
ص: 25
کسانی که به تاریخ اجتماعی اسلام و پیش از آمدن اسلام یعنی به روزگار جاهلیت آگاهی دارند می دانند که برقع و حجاب که عبارت از پوشش کامل باشد در میان اعراب جزیرة العرب معمول نبوده اسلام که آمد تا شارع مقدس اسلامی در مکه بود ،نیز سنت جاهلیت هم چنان به حال خود بوده ولی در سال پنجم هجرت قانون حجاب بر محمد ص و آله فرود آمد و از آن پس حجاب کامل معمول و مرسوم گشت و باین مسأله اهمیت زیادی داده شد زیرا تمام احکام اسلامی بنیادش بر ،پاکی طهارت عفت و بالاخره تقوی و حیا پایه گذاری شده تا جائی که پیامبر اکرم ص و آله حیاء را نیمه ای از ایمان معرفی فرموده است که:
اَلحَياءُ نصف الأيمان (1)
انوری ابیوردی در همین مورد می گوید که :
هر گرا شرم کرد از او دوری *** بدرد پرده های مستوری(2)
دوشیزگان عرب امارات جنوب خلیج فارس و ایرانیان عرب زبان شمال خلیج فارس و سلطنت نشین عمان نیز تا کنون این سنت را مجری و مرعی می دارند
ص: 26
و این مشاهدات سالهای متمادی نگارنده است.
دختران پیش از رفتن به خانه شوهر حجاب ندارند و به صورت خود نیل و زعفران میکشند و موی خود را با روغن و زعفران بوسیله مادران و بزرگسالان خود می آرایند ولی اولین شبی که به خانه شوهر رفتند از فردا در حجله عروسی بر چهره خود برقع میزنند و از آن پس مانند مادران برقع پوش خواهند بود. دیدنیها و مطالعات ،شخصی و قسمتی از مطالب آمده در این فصل را سید عبدالرحیم ،خطیب امام جماعت سنت و جماعت مرکز استان هرمز هرمزگان عالم و دانشمند معاصر مرقوم فرموده و در اختیار این نگارنده گذاشته است و لذا از این روحانی گرانمایه سپاسگذارم .
ص: 27
اگرچه برقع یا بتوله خود نیمه حجابی بر چهره میبخشد ولی از نظر اسلام کافی نیست، بخصوص اینکه نوع برقع یکسان و محجوب نیست، از نظر اسلام از این جهت کافی نیست که پوششی کامل نمی تواند باشد زیرا کتاب آسمانی ما در مورد حجاب به یک پوشش کاملی زنان مسلمان را دستور می دهد، بی گمان اولین آیه حجاب این باشد که بر پیامبر اکرم ص و آله نازل شده است:
يا أيها النبى قُلْ لازواجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِنْ جلا بيهن :
ای برگزیده محمد ص و آله به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگوئید که پرده ای بر چهرۀ خود ،بنهند آیه 28 از سوره احزاب (1)
محدثان و روات و تاریخ نگاران مینویسند که در آغاز اسلام حجاب نبوده چنانکه در آغاز بسیاری از احکام من جمله برخی از فرایض مانند روزه و زکات و حج و همچنین برخی از منهیّات مانند منع شراب و قمار و ربا و زکات نیز به تدریج امرونهی داشته است حجاب را نیز پس از هجرت فرمان آمده است که این شرایط خود حکمتی در اسلام دارد و جای بحث در این مقوله مختصر نیست.
همین منابع می نویسند که در یکی از شبهای مهتابی 13 یا 14 از ماه، زنانی
ص: 28
چند از شهر مدینه با روی باز از کوچه می گذشتند که از میان آنها حفصه دختر خطاب، همسر پیامبر اکرم بود، عمر که از روبروی آنها می گذشت، عمر بن گشاده زنان زیر نور مهتاب چشم گیر بود ، ناراحت میشود و می گوید که «ای زنان مدینه؟ آیا بهتر نیست که در عبورتان در خارج از خانه چهره خود را بپوشانید »؟
حفصه دخترش که صدای پدر را میشناسد جواب گوئی می کند و می گوید که ای پسر خطاب وحی در خانه ما نازل می شود و تو چنین دستوری را می دهی؟!
عُمَر که صدای دختر خود را میشناسد فردای آنروز به پیامبراکرم شکایت می برد و ماجرا را باز می گوید، گویا این اولین دستور حجاب آیه شریفه یاد شده است که بر پیامبر و مسلمانان فرود می آید این روایت اگر صحیح باشد حداقل این را می رساند که در آغاز بعثت حجاب نبوده و فرمان های آسمان در اینگونه موارد به تدریج و حتی اوامر و احکام فرائض نیز غالباً پس از هجرت نازل گردیده است.
ص: 29
چون برخی از برقع پوشان خلیج فارس شمال و جنوب »به استعمال برقع احکام حجاب بسته اند ، ما می خواهیم بگوئیم که اگر برقع از نظر آنها حجاب باشد باید گفت که حجاب کامل نیست رفع حجاب نمی کند و حجب آفرین از نظری دیگر نیز نبوده بلکه نگاه آفرین است نگاهی که از نظر شعراء و سخنگویان بزرگ ما و خود شعرای محل که زنانشان برقع را می بندند ، آنچنانی معرفی شده است بنابراین از دو نظر نگاه آفرین ،شده نگاهی موافق شاعر و ناظر و تماشاگر نگاهی مخالف که اتفاقاً یک شاعر در بسیاری از موارد با تناقض درباره برقع و برقع پوشان سخن آفرین شده است مد باصطلاح، دوخت آن نیز از حجاب عاریست و نه تنها حجب آفرین نبوده و نیست بلکه از نظر احکام شریعت اسلامی خود فتنه انگیز نیز هست که ما در فصل مربوط به خود این موضوع در بررسی افکار و اندیشه سخنگویان یکایک آنرا بر خواهیم شمرد.
قرآن مجید که بزرگترین سند اعجاز رسول اکرم ص و آله است علاوه بر دستور حجاب حتی پرسش مرد مسلمان از زن مسلمان را نیز منع می کند، زیرا دردین مقدس اسلام به مسئله حجاب زیاد اهمیت داده شده است و احادیث متواتری از رسول اکرم ص و آله یاد شده که در این مورد به تدریج ازنظر خوانندگان عزیز خواهد گذشت قرآن در مورد مخاطب «مرد »بیگانه با مخاطب
ص: 30
«زن»نامحرم و بیگانه از یکدیگر می فرماید که :
وَ اذَا سَلْتُمُوهُنَّ متاعاً فَسْلُوْهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجاب (1)
هرگاه از زنان غیر محرم خود پرسشی دارید از پشت پرده مورد پرسش خود را بگوئید و آنگاه تنها باین امر اکتفا نمی کند بلکه موجب آنرا نیز با صراحت بیان می کند و می فرماید که ذَالِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوْبِكُمْ وَ قُلُوْ بِهِنَ (2)
نقطه عطف نیز همین است که قرآن دستور می دهد و می گوید برای اینکه پرسش شما از پشت پرده با زنان غیر محرم خود، برای دل شما مردان و دل آنها «زنان»پاکتر خواهد بود، رسول الله و خاتم النّبین ص و آله در یک حدیثی که مرد را از زن بیگانه در جمع با هم منع می کند می فرماید هیچ زنی با مرد بیگانه ای در یک جا جمع نمی شود مگر اینکه سومی آندو ، شیطان باشد.
و نیز حدیثی دیگر از رسول بزرگوار ما نقل شده که می فرماید:
هرزنی که خود را زینت دهد و عطر آگین شود و از میان کوچه بازار و نامحرمانی بگذرد همانند یک زناکار خواهد بود که اگر بجای زنا گناه بکار بریم به واقعیت امر نزدیک تر است.
حضرت سُکَینَه دختر امام حسین علیهما سلام الله از برجسته ترین زنان، و از ادیب ترین شاعره های زمان خویش بود که در این مورد امتیاز فوق العاده وی علاوه بر حسب و نسب و شرف او ، روشن و معروف است که شعراء معاصر اشعار خود را برای تنقیح بحضورش میبردند و او از پس حجاب، اشعار سخنگویان را اصلاح و تنقیح می فرمود، پرسش هائی که پس از رحلت رسول اکرم ص و آله از زنان آنحضرت راجع به احادیث نبوی ص و آله مبادله می شد از پس پرده حجاب بوده است که وَ إِذَا سَئلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسْتَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حجاب ذالِكُمْ أَطْهَرُ
ص: 31
لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوْ بِهِنَ(1) زیرا حجاب علاوه بر تهذیب اخلاق، حد فاصل بین افساد و اصلاح است، باین معنا که حجاب صلاح است و روی گشاده و غیر حجاب فساد ، اگر چه امروز پای زنان به ادارات کشیده شده ولی حداکثر حجاب ضروری است.
ص: 32
عکس
ص: 33
ص: 34
ازنظر اجتماعی دیدار و صدا هر دو منع شده زیرا دید و صدای زن برای بیگانه یک شعله ی کبریت است که روشن میشود و از همین جاست که اسلام ظاهراً پرسش مرد نامحرم از زن نامحرم را حضوراً منع کرده است و پاکیزگی دل هر دو را به رعایت این نکات دانسته است که قرآن مجید می:گوید فَسْئَلُوْهُنَّ مِنْ وَ رَاءِ حِجاب،(1) از زنان غیر محرم خود از پشت پرده سئوال کنید، اگر پرسشی داشتید.
سید محمد ادریس ،شافعی، مروج مذهب چهارم اهل سنت و جماعت حتی در هنگام وضو ،نیز لمس مرد با زن حلال خود را منع و قدغن کرده است و این حداکثر تحذیر و پرهیز برای مبادا بهم خوردن وضو و یا احیانا لمس و تماس بعدی فیمابین است و زنان اهل سنت بهنگام داشتن وضو چیزی را از دست شوهر خود نمیگیرند و اگر بگیرند با سرانگشت و بدون تماس با هم خواهند گرفت این مسأله در فقه شافعی است چرا؟ چون هنگام وضو است و ادای نماز فرض و به موقع باید انجام گیرد، میترسد که این لمس اگر چه لحظه ای بیشتر نباشد ممکن است آن شعله را روشن کند و باعث بطلان وضو و تأخیر نماز گردد ، ولذا این تحذیر در موقع نماز برای جلوگیری از جمع با هم آمده است. این را از این جهت
ص: 35
درمذهب این جماعت وارد شده که در اسلام برای پیش گیری و وقایت آمده و پیش گیری در اسلام بموقع خود حتی در مسأله حلال نیز مورد توجه است و شرط اولی، و اما پس از طرح این مسأله اکنون شما را به یک داستان کوتاه ادبی توجه می دهیم که یاد آوری آن خالی از ظرافت طبع و شوخی خیالی شاعر دری زبان و پارسی نویس خطه لارستان نیست این واقعه خیالی شاعر را بررس می کنیم که گویا شاعر مورد نظر در عالم خیال یا واقع در کوچه ای با زن نامحرمی برخورد می کند و به یکبار دل از کف می دهد و تقاضای غیر مجازی را از وی می کند ولی زن بیگانه با سرزنش، با و پاسخ می دهد که نه :
بوسه ی خالی دلت قانع نکد *** ره پیئی تاتم تَوِ ره پی دگر
یعنی اگر اگر به تقاضای غیر مجاز تو تن در دهم تقاضائی دیگر از من خواهی
کرد از این رو به شاعر جواب رد می دهد و دست رد بر سینه نامحرم می زند، اینها اگر در عالم واقع صورت نگرفته باشد و تنها تخیل شاعر باشد ، نیز مورد توجه و اعتناست زیرا پاسخ قاطع طرف منفی است و دست رد وی در حد امرونهی است. بهمین جهت است که در اسلام خواندن قرآن یک زن با صدای بلند نیز قدغن شده است.
ص: 36
دراسلام تبرج کاملاً ممنوع و قدغن شده است، تبرج یعنی خود آراستن و خود آرائی در اسلام منحصراً برای شوهر و محرمان ،است، مورد قدغن آن اینست که می فرماید ولا تبرجو تَبَرُّجَ الجَاهِلِيَةِ الاولى الخ.....(1) برقع پوششی که ظاهراً ادعای نیمه حجابی از آن می رود خود یکنوع تبرج است زیرا هر چه که جلب توجه بیگانه کند آنرا می توان تبرج نامید و ما موارد آنرا در گذشته باختصار نیز یاد آور شده ایم.
اصولاً بشر عادت به دید زدن دارد و کمتر کسی است که بتواند در عالم تماشا از دید زدن خودداری کند بهر چیز و منظری که باشد، اما دید پرده دار بیشتر هوس انگیز و خیال پرور است و لذا به جرأت می توانم بگویم که برقع از ابزار تبرج است و تبرج در اسلام منع شده است زیرا از کارهای جاهلیت اولی است. گفتیم که صدای زن برای بیگانه حرام است و دیدار حرام تر از آن و قرآن مجید که واضع دستورات آسمانی است تکلیف مرد و زن بیگانه و نامحرم را روشن کرده است که
وَإِذَا سَئلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسُئِلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَاب ذَالِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ
ص: 37
قلوبهن :(1)
دراین جا هم مورد قدغن روشن شده است و هم پاسخ چرا؟ چون قرآن با صراحت برای هر دو دل و جان پاکی را خواسته است برای اینکه با اجرای این قانون هیچ گونه خدشه ای وارد نمیکند برای اینکه هوس انگیز نمیتواند باشد و مانع هوس انگیزی است چون اسلام دین ،صفا ،صدق طهارت و پاکیزگی دل و جان است.
ص: 38
ما هنگامیکه قرآن میخوانیم حالی می شویم که مشرکان و کافران به هنگام بعثت و اجرای رسالت محمدی ص و آله نسبتهای ناروای بیشماری به رسول الله و خاتم النبین می داده اند که از جمله آن افترا و تهمت ها یکی شعر و شاعری است که پیامبر را شاعر و کاهن و مجنون نیز می خوانده اند، قرآن مخالف شعر نیست و شاعر متعهد و متدین و نیک ضمیر و نیک گفتار را قدح نمی کند، بلکه اسلام با خیال پردازیها و اعتراف به گناه و تجاهر و تظاهر بآن مخالف است چرا؟ برای اینکه بگفته قرآن مجید :(1)
وَ أَنهُمْ يَقُوْلُوْنَ مَا لَا يَفْعَلُونَ (2)می گویند آنچه را که نمی کنند و در عالم خیال شایعه پردازی دارند و چون این مالایفعلون»پرده دری در پی دارد و حجب اخلاقی را می درد لذا در قرآن اینگونه شعرا را مورد نکوهش قرار داده است و فرموده است که:
الشعراء يتبعهم الغَاوُونَ وَأَنهُمْ يَقُولُونَ مَالَا يَفْعَلُونَ(3)
پاسخ پرسش و چرایش را هم بی سئوال داده است که میفرماید :
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلّ وَادِ يَهِيمُونَ؟(4)
ص: 39
وانهم يقولون مالا يفعلون برای چه؟ برای اینکه پاسخ گفتارهای ناکردار اینگونه سخن گویان را داده است که میفرماید :
كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ الله أَنْ تَقُوْلُوْ مَا لَا تَفْعَلُونَ،(1) منع شعر و شاعری در امر گفتار ناکردار است و ناکردار چیزی است بهر حال مذموم و ناپسند، چرا ؟ چون اینگونه شعراء در عالم خیال و در وادی گمان سرگردانند چنانکه در بالا بدان اشاره رفت و آیه مورد توجه بدان علت نگاشته شد که میفرماید آیا نمی بینید که شعراء در وادی خیال سر گردانند؟ حسان بن ثابت انصاری از شعراء مشهور عرب و معاصر و همزمان با رسول اکرم ص و آله بود که به حسان عرب مشهور است چنانکه خاقانی شاعر بزرگ و ادیب ما خویشتن را به سبب ستایش رسول اکرم حسان عجم لقب داده است و میگوید که:
درشعر چو افصح لسانم *** حسان عجم نهاده نامم
آری حسان بن ثابت انصاری ،شاعر، ابتدا اسلام و رسول اکرم را نیز قدح میکرد ولی پس از قبول اسلام بمدح و ستایش اسلام و پیامبر عظیم اسلام پرداخت و همواره از قدح گوئی خود پشیمان و درصدد جبران مافات خود بود اگرچه دین اسلام گناه ما قبل را زدوده شده شناخته است بعدها که این شاعر اسلام آورد پیامبر اکرم ویرا به سرودن اشعار حماسی و تعریف و تقدیس از دین اسلام و مسلمانان تشویق می کرد پس در اسلام شعرائی مورد نظر است که رعایت نکات اخلاقی را بکنند و در پی تعلیم و تربیت و ارشاد باشند ، شما وقتی گلستان سعدی شیراز را یا بوستان این سخنور نامی و بزرگ را می خوانید و یا ابیات و قصیده فارسیه رسیه ویرا مطالعه می کنید می بینید که سعدی یک مرشد به تمام معنای کلمه رشد و رشید است و در عصر خود یک منجی ،اخلاق اسلام همیشه میخواهد که تیغ را از دست رهزن بگیرد و لذا شعرائی در اسلام از نکوهش بر کنارند که خالق کلام
ص: 40
نیک ،حجاب عفّت و تقوی باشند، سخن در این زمینه زیاد است و من چون کتاب حاضر را که بیشتر آن جنبه ادبی و حجاب دارد و درباره برقع و منشاء پیدایش آن دارم تنها به شواهد سخن سرایان اکتفا کرده ام، لذا از اطناب سخن در موارد دیگر کوتاه آمده ام.
ص: 41
جا دارد که از همین جهت سخنان بزرگان و اندیشه و افکار سخنگویان کشورمان را یکی پس از دیگری مطرح کنیم و از جهت تأمین مقاصد عالیه اسلامی و انسانی استفاده و استفاضه ،بریم شهریار ملک سخن ایران سعدی در قصاید عربی در دیوان بی خزان خود میگوید :
آهَذَا هَلَالُ العيدُ أَمْ تَحْت برقع
يلوح جباه العَينُ شَبه أهلة
وی چهره برقع پوش را به هلال) عید ( یا ماه یکشبه که مشتاقان پس از روزه داری آن را می جویند تشبیه می کند و بقول خود او همانگونه که اشتیاق روزه دار به «الله اکبر»است همانطور نیز نگاه مشتاق هلال زیر برقع را مجسم کند و این همان گفته است که بحث گذشته آن را یکنوع «فتنه انگیزی »خوانده ایم.
مؤلف نیز در سخنان منظوم خود بزبان دری پارسی که زبان مادری اوست چنین میگوید که:
برقع منس(1) ای مَهِ دو هفته (2)کت کشت همه وزیربرقع
ص: 42
و این مغازله اگر دربین منظور و ناظری نباشد، بی گمان واقعیتی را نشان می دهد.
جلال الدین محمد مولوی صاحب کتاب مثنوی مسأله اجتناب زن را از مرد ،بیگانه جمع آتش و پنبه با هم دانسته است که جمع هر دو در مرحله بیگانگی جز احتراق و آتش سوزی نتیجه ای دیگر ندارد، زیرا حجاب علاوه بر رعایت حقوق زن و مرد، خود عامل مهمی نیز برای جلوگیری از اختلاط اصطکاک و برخورد که نتیجه ای جز لغزش ندارد معرفی شده است، ولی برقع هیچ مسأله ای را در حجاب رونق نمیدهد و این مغازله اگر در بین ناظر و منظوری نباشد نه تنها بی گمان واقعیتی را نشان میدهد بلکه بگفته شعراء و سخنگویان بزرگ کشورمان گاهی جمله معروف آنچنان را آنچنان تر میکند تداعی مینماید ، زیرا برقع از دید چشم یک مرد گاهی بازار زن بیگانه و مرد بیگانه را گرم و تیزتر می کند و بقول سعدی شهریار ملک سخن ،ایران خطاب به منظور میگوید که :
دیدار می نمائی و پرهیز می کنی *** بازار خویش و آتش تیز می کنی
آری واقعاً در بسیاری از موارد چنین است که این شاعر بزرگ رئالیست
وطن ما میگوید برای اینکه برقع زمانی دیدار مینماید و گاهی پرهیز و در میان این دو حالت متضاد بازاری گرم و آتشی را تیز مینماید.
ص: 43
شاید تنها پرسشی که از ماهیت وجودی برقع در ایران عزیزمان پیش آید این باشد که چرا این واژه در بیشتر سخنان شعراء بزرگ ایران چون سعدی ،حافظ نظامی ،عطار، جامی سنائی و خاقانی و تنی چند از سخن سرایان معروف ما و شعراء محلی و بومی آمده است؟ تا جائی که نظامی گنجوی بزرگ داستانسرای ایران رحمة الله علیه بیش از همه واژه برقع را به استعاره گرفته و در خسروشیرین لیلی و مجنون و هفت پیکر خود بیش از همه یاد آور میشود؟ با یادی به شیرینی شکر و بلکه شیرین تر از آن برقع را به استعاره میگیرد در غزلیات خود هم چنین در قصائد عربی دیوان جاوید خود و بالاخره خواجه شیراز «حافظ»سرآمد ادبای ایران حافظ سفر نکرده بخارج از کشور و به شهرهای ایران کم سفر با این حال برقع را در برداشت استعارات و کنایه های ،شعری نمک سخن خود قرار داده است مولانا جامی نیز همچنین، عطار عارف ربانی در پندنامه و اسرارنامه و در تمام دیوانش مشحون به استعاره گرفتن برقع است؟
در میان این سخن سرایان بزرگ و نامدار کشورمان، حافظ کم سفر که برای یکبار بدعوت محمود ،شاه بهمنی والی دکن حیدر آباد هندوستان تا جزیره هرمز بیش و پیش نرفت باید دید در کجای ایران برقع پوشان را تماشا کرده که از برقع
ص: 44
یاد کند و برای برقع پوشان زمان خود گاهی به تمنا و زمانی به پرهیز سخن سرائی کند، بی گمان وی برقع را درسفر به جزیره هرمز دیده و برقع پوشان جنوب وطن مان را در آنجا تماشا کرده است زیرا این قند پارسی که بنگاله را مقصد بوده تا طوطیان هند را شکر شکن کند ،چگونه سخنان متناقضی درباره برقع پوشان سروده است و این نیست جز آنکه همان اشاره پیش را یاد کنیم که معیار دید شاعر ، در هر مرحله دیدار منظوران است و نه یک ،منظور، زیرا در اینمورد گاهی می گوید که :
ترا که گفت که برقع برافگن ای فتان *** که ماه روی تو ، ما را بسوخت چون کتان
و زمانی می گوید که :
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفگن *** گوشه گیران انتظار جلوه ای خوش می کنند
و بنابراین می بینیم که شاعر ادیب و سخنگوی توانای ما چرا یکبار از افکندن برقع ناراحت می شود و بار دیگر فرمان بر افگندن برقع را می دهد که بنظر وی این بار خوش آیند او نیست و از همین جاست که گفته مجنون را بکار میبریم که گفت لیلی را از دریچه چشم مجنون باید دید و من که خود جنوبی و اهل فارس هستم بارها باین طبیعت افراد برخورد کرده ام که زمانی برقع پوشی را خوش آیند است و گاهی عکس ،آن که در هر دو صورت از نظر شرعی هر دو ناپسند ، و غیر وارد است اگر چه تخیل و تشبیب هر جمالی را بگونه ی خاصی جلوه گری میدهد ،
بهرحال چنانکه یاد آور شدیم نظامی گنجوی بیش از همه دراینمورد سخن آفرین شده و در این جا میگوید که :
پرند ماه را پیوند بگشاد *** ز رخ برقع، زگیسوبند بگشاد
زیرا هر برقعی بند گیسوئی رادار است چنانکه امروز نیز برقع پوشان جنوب
ص: 45
وطن ما را دارند که برقع را از چهره و بند را از گیسو می گشایند ، گوئی که داستانسرای بزرگ ما به کرات این وضع را دیده و تماشا کرده است.
نظامی در جائی دیگر میگوید:
همه برقع فرو هشتند از ماه *** روان گشتند سوی خدمت شاه
و مولانا عطار نیشابوری رح در مسأله انتظار یار عرفانی خود گوید:
برقع از روی برفگن تاجان *** پای کوبان کنم نثار تو من
واین میرساند که عده ای را که لازم بوده که بجهتی یا به حاجتی به درباری روان می شده اند برقع را از چهره انداخته و بی برقع به دربار پادشاه وقت خویش میرفته اند و من فکر می کنم که در این جا اختصاصی به برقع پوشان زن نداشته بلکه زن و مرد هر دو در آن عصر پوشش برقع را داشته اند، چون تعمیم سخن شاعر در ابراز کلمه «همه »چنین میرساند :
مؤلف نیز در این جا برخلاف گفته سابق خود در برخورد دیدی دیگر از برقع پوشیدن برقع را چنین نا زیبا و زشت نشان میدهد که میگوید:
شكل جنّ اُشُ گِرِتْ پَریروئی (1) *** بازتهُ بُرقعی و لوى جُهُوش
ماهى اد لوى زِمی شک روشن (2) *** برقع أش نه، أمَ وَ شكل و خوش
مولانا عبدالرحمان جامی خاتم سخن سرایان ایران نیز در جائی میگوید که
رسید یار و طریق جفا رها کرده *** گره زابروی و برقع زروی و اکرده
آری برقع از دیدی مختلف در بسیاری از موارد گرهی است بر پیشانی و لذا باید این گره را از چهره زدود.
ص: 46
عکس
ص: 47
ص: 48
یا نظیر این گفته سعدی که برای زیبا ،رویان برقع را نفی میکند و میگوید:
حاجت مشاطه نیست روی دل آرای را
واین مصراع از بیت الغزل سعدی مصداقیت دارد اگر چه به شیوه ای دیگر دلبران را حاجت مشاطه گری نفی میکند، براستی که برقع پوشان از خود راضی بودن را به برقع و بنام حجاب منع کرد.
وازهمین جاست که نظامی گنجوی باز در خسروشیرین بی نیازی مه رویان را از برقع وصف میکند و جمال روشن آفتاب و مهتاب را حاجتی به برقع نمیداند زیرا آفتاب را نمیتوان با گل اندود و یا ماه را با هاله ای پوشانید ، چه بی وجود برقع بقول شاعر جمال یار دل آرائی میکند و روشن بخشی می نماید چنانکه در اینمورد میگوید :
برافگن برقع از محراب جمشید
که حاجتمند برقع نیست خورشید(1)
و اگر زمانی در گفته شاعران و سخنگویان نامدار وطنمان تناقضی در مورد برقع پوشان دیده می شود باید پذیرفت که این تباین ،الفاظ، ناشی از آن دید و آن نگاه است که اجمالاً بدان اشارتی رفت و از همین جاست که مادران در جنوب کشورمان خواستگاران فرزند خویش همسر آینده شان را از درون آشپزخانه انتخاب می کنند نه در میان حجله و آرایشگاه .
سعدی در قصاید عربی خود گوید:
وَ أسفَرة البراقع مِنْ خُدُود *** تَقُولُ، تَحَمَّرَتْ بدَمَ الكَبودِ
یعنی نقابها برقعها»از چهره ها و گونه ها به یکسو رفت و سرخی گونه چهره ها چنان نمایان گردید که گوئی ازجگر پالوده شده باشد.
ص: 49
درجمع«بنی یاس»(1)او در میان مکرانیان ایرانمان چنان دیده میشود که بگونه ی دید سعدی است.
و هرکس در بین این دو جمع بسر برده و زندگی کرده باشد چنان خواهد دید که سعدی جهاندیده دیده است مولانا عبدالرحمان جامی گوید:
مراز پیش برافگن چون قصد جلوه کنی *** که نیست روی ترا جز وجود چون برقع
و از این جا معلوم است که در زیر برقع چه بُتی نهفته است و چگونه آن زمان که قصد جلوه گری می کند چسان مرد افگن میشود شگفت تر اینکه تعریف برقع و شناساندن برقع پوشان از نظر نظامی گنجوی بگونه ایست که برقع مورد استعمال امروزه را مجسم می کند و این می رساند که از عصر نظامی تا به امروز در ماهیت و چگونگی دوخت و استعمال برقع کمتر دستبرد و تغییراتی داده شده است آری :
پرند ماه را ، پیوند بگشاد *** ز رخ برقع، ز گیسوبند بگشاد
زیرا هر برقعی دارای یک بند زرینه ای است که از مطلّای سرخ و سفید ساخته اند و داستانسرای بزرگ ما در هفت پیکر نیز باین موضوع اشاره می کند و می گوید:
زهره را از فروغ مهتابی *** برقعی بر کشید سیمابی (2)
چون برخی از برقع نیز مفتولی از سیماب دارند و این ویژه برقع پوشان متمکن و داراست و ویژه نوعروسان و نوجوانان تازه شوهر کرده امروز عرب و ایرانیان حاضر در جنوب کشورمان که عرب وار خود را به برقع آراسته اند ، حافظ شیرازی یکی از بزرگترین ادبای ایران چنین میگوید که:
ص: 50
ترا که گفت که برقع بر افگن ای فتان *** که ماه روی تو ، ما را بسوخت چون کتان
شاعر بزرگ ما در این جا داشتن برقع معشوق را ضروری تر میدانسته، زیرا که طاقت دید روی ماه ویرا نداشته است وی در جائی دیگر نیز خطاب به یار خویش چنین ادا می کند که اگر برقع از روی برگیری:
درشهر هر که کشته شود در ضمان تست
پس از دید خواجه شیراز برقع افگنی مطلوب نیست و باید برقع را به چهره ،داشت زیرا که دید ،محض سوخت و سوز دارد و گشتنی به خصوص اینکه ضمانت خونبها و دیه را هم به گردن خود معشوق می اندازد ، نظامی گنجوی در خمسه بی خزان خود بیش از هر شاعری برقع را به استعاره گرفته و من برای توجه انندگان عزیز به این شرح گفته های این بزرگمرد دانشمند، حکیم و عارف گرانمایه را بر می شمرم آنجا که در صفت بهار می گوید :
صبا برقع گشاده مادگان را *** صلا در داده کار افتادگان را (1)
و درلیلی و مجنون گوید:
هرگنج که برقعی نپوشد *** در بردن آن جهان بکوشد(2)
و باز در لیلی و مجنون آنجا که از ملاحت و صباوت لیلی تعریف می کند و در رسیدن نامه لیلی به مجنون می گوید :
وز برقع آن چنان غباری *** رخساره نمود شهسواری
وله ايضاً
زهره را از فروغ مهتابی ***برقعی برکشید سیمابی (3)
ص: 51
و درمدح پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان گوید:
بر تن دشمنان برقع دوز*** برق شمشیر اوست برقع سوز
و در داستان کشتن بهرام اژدها را چنین می گوید:
در کشیده بجای زناری *** برقعی از پرند گلناری
نظامی باز درهفت پیکر خود در بردن بهرام گور به مهمانی می گوید:
برقع از ماه باز کرد و چو دید*** ز اشک برمه فشاند مروارید (1)
و درافسانه گنبد سیاه نیز از برقع چنین یاد می کند:
پس یکی لحظه چون نشست به جای *** برقع از رخ گشود و موزه زیای(2)
و درشرفنامه درداستان اسکندرو همچنین یادآور میشود که :
چو برقع زروی سخن برفگند ***سرآغاز آن از دعا برفگند(3)
و درجنگ پنجم اسکندر با رومیان چنین از کلمه برقع استعاره کرده یاد می آورد که:
چو در برقع کوه رفت آفتاب *** سر روز روشن در آمد به خواب؛(4)
و درپایان این داستان میگوید:
بیک ضربتش جان ز تن در کشید *** بجل برقعش برقع اندر کشید(5)
ص: 52
و در اقبالنامه در نعت رسول اکرم ص و آله برقع را در سخن باستعاره گرفته میگوید که:
گر او بر نکردی سر از طاق عرش *** که برقع دریدی بر این سبز فرش (1)
و در داستان اسکندر و ،شبان کلمه برقع را چنین در سخن منظوم قالب گیری می کند که میگوید:
چو افگنده بودش چو سرو روان *** فرو هشت برقع بروی جوان (2)
زرخ بند برقع بر انداختش *** درآن بزمگه بود و بنواختش
درداستان افسانه گوئی شبان و در داستان اسکندر و حکیمان نیز برقع را درکلام منظوم و شکرین خود چنین وارد میکند که می گوید:
نگر تا چه افسون در آموختی(3) *** که بر خود چنین برقعی دوختی
و تکراراین همه از کلمه برقع ازاین جهت بود که یادآور شدم در آن روزگاران موضوع برقع و برقع پوشی نیز معمول و یا به صورت معمول بوده که نظامی این پوشش را تا این حد هم چنان دنبال و یادآوری می کند و این میرساند که برقع از اولین حملات شاپور اول یا شاپور دوم به ایران عزیزمان وارد و چنانکه گفتیم یا به ضرورت معمول بوده و یا به عادت مرسوم ولی نظامی در تمام سخنان خود این برقع را زینت ایرانی و ایرانیان معرفی نمیکند و بسا که تخیّلات شاعر
ص: 53
دراین زمینه بیشتر باعث شده است که از برقع به تکرار یاد شود چنانکه حافظ، سعدی ،جامی ،عطار، مولوی و سایرسخنگویان دیگر ایران و خلاصه ی کلام اینست که آنچه را که نظامی در معاشقات قهرمانان داستانهایش بزبان شعر بیان می کند و هر چیزی را باستعاره می گیرد ، یک تخیل است و این تخیّل را ،دیگران اگر فاقد نباشند به اندازه این سخنگوی بزرگ نمی توانند هم درجه و هم داستان باشند، زیرا نظامی را سر آمد داستانسرایان جهان می توان شناخت.
یک شاعر دیگر می گوید که:(1)
دست برزلفش زدم شب بود و چشمش مست خواب *** برقع ازرویش گشودم تا در آید آفتاب
این شاعر دری زبان غالب اشعار خود را به زبان فارسی کنونی سروده و سراسر دیوانش مشحون به تاریخ نگاری است و حوادث و رویدادهای منطقه را به نظم در آورده است:
محمد عبدالهادی بستکی صاحب كتاب اخلاق المصطفویه که از شعراء و نویسندگان معروف بستک لارستان است می گوید:
نشناختمت زروی برقع *** عيبم ،مكن الغريبَ أعمى
ص: 54
مولانا جامی شاعر ارجمند و عارف نامی ایران سخنان عارفانه ای نیز خصوص برقع و برقع گذار دارد که میگوید:
گشاد از چهره مشکین برقع آن مه *** ارانى فيه وجه الله جهرها(1)
چون موضوع سخن در این کتاب اثبات وجود برقع در محلی دیگر و طی دوران و تحولی که وارده شده است لذا از هر نکته ای بهره ای می گیریم تا موضوع برقع را که تا این حد مورد توجه شعراء بزرگ ما قرار گرفته خود نقطه عطفی برای ارائه وجود آن و چگونگی منشاء پیدایش آن در ایران بوده است بیش ازپیش روشن کنیم بگفته ی نظامی:
نگر تا چه افسون در آمیختی *** که بر خود چنین برقعی دوختی
دربین اقوام و عشایر عرب شایع است که وقتی کسی از صلحاء و اولیا و یاپیامبران و امامان به خواب می بیند ، رؤیت خواب بین را در حال برقع پوشی میدهد و چهره را نشان نمی دهد و این مسأله بین عموم مردم بنادر و جزایر و لارستان نیز شهرت دارد که اغلب خواب های خوب و رؤیت صادقانه بوسیله مرد یا
ص: 55
زن خواب، آمده را در حال پوشیدن چهره با برقع دیده میشوند.
و غالب چهره ها در احلام و خوابها که بصورت روپوشیده بخواب می آیند تشبیه به فرشتگان آسمانی می کنند و یا به رسول اکرم و یا حضرت علی و زهرا بتول سلام الله علیهم یاد آور میشوند و خواب خود را باز میگویند و هر کدام از شما خوانندگان عزیز را مسلماً چنین خوابهائی دست داده است.
زیرا در لارستان و بنادر نقل خوابها اگر صریح و روشن و بنام انبیاء و امامان به صراحت نقل نکنند یا نه بینند همواره چهره سفید پوشی را در حال نقاب بخواب آمده معرفی می کنند.
مولانا محمد فریدالدین عطار نیشابوری گوید :
برقع(1)از ماه برانداز امشب *** آبرش حسن برون تازامشب
مولانا جامی درهفت اورنگ خود، دریکی ازنعتها به رسول اکرم ص و آله خطاب کرده می گوید :
ای قمر طلعت کمی مطلع *** مدنی مهد یمانی برقع
شقة برقع تو برق افروز *** لمعه برق رخت برقع سوز(2)
و دراورنگ ششم گوید:
از طلعت دلبران طناز*** بر طلعت خویش برقع انداز(3)
ص: 56
عکس
ص: 57
ص: 58
جالب ترین گفته حکیم نظامی برای من و هر فرد جنوبی کشورمان که اهل تحقیق و تتبع باشد این است که بارها لحظه حادثه را تماشا کرده باشد.
چنانکه نظامی در افسانه گنبد سیاه میگوید که:
فلان روز در فلان رّه تنگ *** برقعت را ربود باد از چنگ (1)
و برای برقع پوشان بدترین حادثه بین راه این است که برقع شان را باد به یکسو نهد و از چهره شان برباید و چهره زیبای نیم سوخته و غمگین را در گذر خود به عابر یا به همراه نشان دهد و من خود بارها در نوجوانی همراه کسان برقع پوش در سفر و حضر تماشاگر ربودن باد برقع را بوده ام.
در آن روزها که کاروانهای زمینی را زنان و مردان همراه بود ولی اماکن هر دو به موقع نزول و نشست از هم جدا اما در همراهی سفر بویژه اینکه هنوز نوجوان نوخاسته ای بیش نبودم شاهد وزش نسیم شمال و ربودن برقع شده ام چنانکه گوئی هم سفر حکیم نظامی بوده ام و واقعه را هر دو تماشا کرده ایم!
مولانا جامی در جایی دیگر میگوید که :
آمد برم آن نگار برقع بسته *** و زنام مرا سئوال کرد آهسته
ص: 59
گفتم که سه حرف است ز تسبیح وجود *** ز اغیار جدا بیکدیگر پیوسته (1)
و این می رساند که جامی خاتم شعرای ایران عزیزمان در بسیاری از موارد برقع پوشان و برقع رویان را در سفر و حضر و دررحل و اقامت همراه و تماشاگر بوده است. و در این میان می بینیم که گاهی وجود برقع عاشق منظور را می آزارد زیرا شرط دلدادگی این است که در بین ناظر و منظور حجابی و پرده ای نباشد و این تنها شرط یک رنگی است چنان که نظامی گنجوی در داستان اسکندر می گوید:
به برقع مکن روی این خلق ریش *** تو شو ، برقع انداز از چشم خویش
و نگارنده نیزدراین مورد به زبان مادری خود که دری پارسی است چنین می گوید :
مَز شمشير برقع کافتَد سُم *** که حاجت نی و شمشیر بتوله (2)
یا نظیر این گفته ام که در جائی به مناسبتی دیگر گفته ام:
و شمشير بتوله أم مَرُ بِش *** که کشته تم از اول بی بتوله (3)
و می بینم که منظور معشوق از فرط غرور به زیبائی خویشتن پاسخ ناظرخود را که حکیم نظامی با تخیّل دلپذیری از جانب وی سخن گو شده چنین می گوید:
چو برقع براندازم از روی خویش *** ندارم جهان را بیک موی خویش؛(4)
و نیز می بینیم که شهریار ملک سخن ایران سعدی در پس پندار چه می گوید:
ز روی کار من برقع برانداخت *** به یکبار آنکه در برقع نهانست
ص: 60
آری همه اینها در یک نگاه است و یک نگاه چگونه پرده از روی کار پندار شاعر برگرفته است تماشائی است و خواندنی که شعرا چگونه خالق کلامی می شوند که یاد آوری آن هر لحظه و یادگار همه لحظات است زیرا می بینیم آنجا که از برقع آنچه در سینه شاعر است از پرده بدر آورده و بیرون ریخته است و این به هنگام جوانی است زیرا پیران آنچه را که رشته اند بافته اند آری :
چون پیرشدی حافظ ازمیکده بیرون شو
سعدی در قصاید عربی خود بیتی دیگر دارد که مفهوم گفته ی قبلی اوست که :
فَكَشَفْنَ عَمَّا فى البراقع مختف *** و ترکن ما تخفي الصدور مكشفا
و خواجه شیراز در این خواسته چه بیداد می کند که می گوید :
حاجت مطرب و می نیست تو برقع برگیر*** که به رقص آوردم آتش رویت چو سپند
و می بینیم که سوختگی دل شاعر آنچنان است که از مخاطب خود می خواهد که برقع را بر گیرد، زیرا دیدار بیپرده که به جای آتشی بر دل شاعر ملتهب است شاعر را در سوختگی و شیفتگی چون اسپندی در آتش دان برقص درآورده است.
و سعدی تا سرحد خیال حتی پیران را شامل کرده می گوید:
چنین جوان که توئی برقعی فرو آویز *** و گرنه دل برود، پیر پای برجا را
و دراین جا بر خلاف گفته خود و رفتگان و آیندگان ضرورت برقع پوشی را یاد آور میشود زیرا معتقد است که با چنین جمالی که یار دارد ، پیران خسته و پای بر جا را نیز طاقت صبوری از دست می دهند.
که به گفتۀ او عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر میدانیم که اگر خدای نخواسته چنین پیش آید عشق پیران را چه رسوائی به بار خواهد آورد ، زیرا بسا که برف پیری بر سر نشسته و طبع او جوانی می کند و این چیز تازه ای نیست و خدا رحمت کند خود سعدی را که می گوید:
و ما أبری نفیسی و ما ازکیها: که هر چه نقل کنند ازبشر درامکان است.
ص: 61
سعدی شیرین سخن ایران بگفته بالا اکتفا نمی کند، بلکه دیدن چنین جمالی باعث فتنه و آشوب و کشت و کشتار دانسته و لذا معشوق را به ضمانت می طلبد و بدیهی است که اگر چنین باشد دیه آن معلوم است بله؟ زیرا می گوید :
گر برقعی فرو نگذاری تو بر جمال *** درشهر هر که کشته شود درضمان تست
و لذا یارمنظور به استعمال برقع دعوت میکند تا آشوب فرو نشیند نگارنده در این باره گفته است: ولوی با بتوله ام مکش چون*** که مرد سم م از دش بی بتوله(1)
و چنین تکلیفی که شاعرعاشق پیشه به معشوق می کند در شأن منظور نیست اگر نظری به گفته خواجه شیراز بیفگنیم بر خلاف شیخ ،اجل، بارها یار را به بیوفائی آزموده است و چنین می گوید:
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد (2) *** گفتا بکش جفا را تا وقت آن سر آید
گفتم زماه رویان مهرو وفا بیاموز *** گفتا ز خوبرویان این کارکمتر آید
پس روشن است که ضمانت کشته شدگان دل و جان باخته را از پری چهرگان چه توقع بیجائی است، پس بهتر است به سراغ شاعر بزرگ گنجه برویم که چه می گوید :
حکیم نظامی گنجوی در اقبال نامه خود چنین به خود چنین آورده است:
چوافگنده بودش چو سرو روان *** فرو هشت برقع بروی جوان
زرخ بند برقع بر انداختش *** در آن بزمگه بود و بنواختش
نگر تا چه افسون درآموخته *** که بر خود چنین برقعی دوخته
و این نوع برقع یاد آور نظامی برای رد پا گم کردن و ناشناساندن خویش است.
عطار نیشابوری در عرفان و مسئله توحید می گوید:
بر رخ او که عکس اوست دو کون *** برقع از زلف عنبرین دیدم
ص: 62
مؤلف گوید:
بی حجابی چرا؟ ک(1) برقعت؟ *** چه تکرد (2)؟ مكَ حيا أتني (3)؟
مردم ازسوی مات (4)انک گناه (5) ***تو مگ باکی ازگنا (6)ات نی؟!
ص: 63
خواجه شیراز (حافظ) در جائی دیگر خواسته یا تخیل خود را به طریقی دیگر ادا می کند و می گوید:
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفگن *** گوشه گیران انتظار جلوه ای خوش می کنند (1)
زیرا درجائی دیگر خلاف این گفته را می سراید که می گوید:
ترا که گفت که برقع برافگن ای فتّان *** که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
و این چنانکه پیش از این هم اشاره کردم دیدها مختلف است و مناف دگرگون بروی زیدی جلوه گری می کند و به چهره دیگری پرده دری، ضرورت دارد، چنانکه مؤلف نیز آزموده است که میگوید:
شکل جن اش گرِتْ پریروئی *** باز ته بُرقعی و لوي جهوش
ماهى أُدْ لُوّى زِ میشَ کِ روشن *** برقع أشْ نَامَ وَ شَكْلِ وحوش (2)
عبدالرحمن جامی میگوید:
مرا از پیش برافگن چو قصد جلوه کنی *** که نیست روی ترا جز وجود چون برقع
و جامی در جائی دیگر میگوید:
برافگن برقع از محراب جمشید *** که حاجتمند برقع نیست خورشید
ص: 64
عکس
ص: 65
ص: 66
گفته می شود که دراعصار قبل از اسلام در اسپانیا استعمال «برقع »معمول زنان این کشور بوده است و نیز جمعیتی به نام جمعیت مبرقعین »به نقاب افکنان معروف گشته اند .
طرفداران ابومسلم خراسانی نیز گاه گاه بر چهره خود پوششی گذاشته اند، طوارقی ها نیز زن و مرد برچهره خود نقاب می گذارده اند.
برخی معتقدند که اسماعیلی ها اولین مردمی بودند که در ایران در قیام خود علیه سلجوقیها نقاب به روی خود می گذاشته اند تا کسی آنان را نشناسد.
باید یاد آور شد که استعمال نقاب در میان فرقه اسماعیلیه یک نوع تاکتیک مبارزاتی و سیاسی بوده است و در مبارزه و کشاکش کارشان علیه سلاجقه مطلقاً به چنین صورتی که امروزه است نبوده خاصّه اینکه این گونه نقاب ویژه مردان مبارز و شبروان این فرقه بوده است در این جا بازگفت این مطلب ضرورت دارد بگویم اگر منشاء استعمال برقع در میان زنان یونانی را بدایت پیدایش قرار دهیم، باید قانع شویم که سیر اشاعه استعمال آن دراسپانیا، صحرای طوارق، عربستان امارات جنوب خلیج فارس سلطنت نشین عمان و مسقط و سپس سپس کرانه های دریای خلیج فارس و آبهای مکران را به عنوان یک دور تسلسل بپذیریم، اما سخن از اینکه کی و چه وقت به ایران آمده و یا چه کسانی آنها را به ساحل جنوب و جنوب خاوری ایران همراه آورده موضوعی است که از این پس به آن می پردازیم.
ص: 67
آنچه که نگارنده تحقیقات کافی در این خصوص نموده این است برقع دراسپانیا مورد استعمال زنان بوده است و انتقال آن به زنان عرب به روزگار پیش از اسلام از یونان و به عهد اسلامی از اسپانیا به صحرای آفریقا آمده است که ابتدا مردم طوارق و بربرها در میان زنان و حتی مردانشان نیز انتشار و مورد استعمال و روپوشی گردیده است مهاجرت آن دسته از مردم صحرا و بربر ) به نقاط مختلف عربستان و سپس عمان بویژه محلیان کرانه های سواحل خلیج فارس و آبهای مکران انتقال یافته ،است، در طوارق و بربر برقع تنها جنبه حجاب و روگیری نداشته بلکه استعمال آن در این جا بیشتر به خاطر حفظ چهره، از بادهای گرم و موسمی و سپس برای جلوگیری از تابش آفتاب صحرا بوده است تا از گزند گرما در امان مانند، ولی هنگامی که اسلام آمد و موضوع حجاب و روپوشی زن مسلمان از نامحرم»در گرفت، زنان مسلمان عرب نیز علاوه بر مزایائی که علت استعمال آن را یاد آور شدم جنبه حجاب و روپوشی از غیر محارم، به آن دادند.
آمیزش نژادی عرب با آنها باعث شد که این نژاد رنگی دیگر بخود گیرد و لذا اکنون مردمی چهره اند و پوست بدنشان غالباً قهوه ای سوخته »رنگ است.
زنان طوارقی از سال های پیش از ورود اسلام برقع پوش بوده و هستند. نگارنده گاهی دچار خلجان می شود که در سفرهای جنگی شاپور اول و شاپور
ص: 68
دوم که اعراب را گوشمالی دادند و هر دو عده ای از اسرای عرب را به ایران آوردند و در نقاط پهناور خوزستان پراکنده و اقامت دادند ، برقع از آن زمان پیدا شده، ولی در ابراز این اظهار نظر شگفتی من بر این است که زنان خوزستانی تا کنون فقط به استعمال روبند عادت دارند و این همان جلابیب (1)وارده در قرآن مجید و اجرای دستور آسمانی در مورد حجاب است در حالیکه برقع پوشان در دو خطه مکران ساحلی و خطه ی ساحلی حومه جنوب خلیج فارس و کرانه شمالی خلیج فارس بنادر و جزایر »با علاقه ی خاصی بروش سنتی همچنان مورد استعمال است.
ص: 69
مردان طوارقی نیز عادت دارند که 5 تا 6 متر پارچه را دور گردن خود می کنند تا جائی که گردنشان را تا زیر بینیشان گرفته است، این عادت درمیان بلوچ های سرحد نشین نیزتاکنون معمول است که غالباً تا زیر بینی خود را با بقیه عمامه شان بپوشانند ،علاوه براین درمیان خود طوارقی ها نیز یکنوع برقع معمول مردان است.(1)درتاریخ اجتماعی ملل و اقوام مختلف گیتی، اینها اولین قومی هستند که به نام مردان «برقع بند »دنیا معروف شده اند، زنان و مردانی از این سرزمین و سرزمین های نزدیک آن دین اسلام را پذیرفته اند که با خطه حجاز پیوندهای اجتماعی پیدا کردند این نقطه آغاز تحول برقع به سرزمین حجاز و کرانه های عربستان و عمان بود ، از این پس به تدریج بگونه ای که عادت انسانهاست، هر گروهی در طرز ساختن نقاب ابتکاراتی به خرج داد و برای خود ابداعی کرد تا سده های 19 و 20 م .که برقع بر چهره های زنان کرانه های بنادر و جزایر خلیج فارس و آبهای مکران را تماشا می کنیم و می بینیم که اکنون زیباترین نوع برقع از زنان ،بحرینی، بندر لنگه و عرب بو صمیت و غاریه است و سپس برقع زنان بنى ياس عرب ابوظبی و دبی و سایر امارات متحده عربی است. مؤلف دراین مورد
ص: 70
شعری دارد که میگوید:
نی از کرم عرب که با برقع *** کشتن تو و بی بتوله انگشتم
شگفت اینجاست که اکنون بر چهره زنان بندرعباسی ،کشاری ،کلاتی کشمی و زنان ساحلی آبهای مکران و بخشی از بنادر و جزایر شیبکوه تماشای برقع داریم توده ای هم در بندر لنگه و بنادر ثلاث نیز که کم و بیش از این برقع استفاده می کنند.
برای اینکه خوانندگان عزیز به خوبی دریابند که قبایل دیگر عرب فاقد برقع بوده اند توجه شما را به وضع پوشش زنان خوزستان جلب می کنم که به زمان شاپور اول و بار دیگر بعهد شاپور دوم بعنوان مزاحم مرزهای ایران به میهن ما جلب شدند و بار دیگر به عهد اسلامی، قبایلی دیگری از بین النهرین به این خطه آمدند ، ولی ما هم اکنون می بینیم که گروههای موجود استان خوزستان، فاقد برقع هستند و این خود میرساند که برقع جزو عادت تمام مردم عرب دنیا نبوده، جز گروهی که از آنها یاد کردیم و اگر برقع جزو عادات عرب زبان بود می بایستی زنان خوزستانی آن را بکار می بردند ،نه مردم پارسی زبان یا دری زبانان پارسی گوی .(1)
شگفت انگیز است که زنان بندر عباسی بیش از آفرینندگان برقع به این ابزار دلبستگی دارند ، طرفه تر اینکه نوع برقع یا بتوله آنها از زیبائی بی بهره است و شبیه به بتوله های بادیه نشینان عمان و بلوچ های مهاجر به آنجاست، در حالی که اعراب ساکن امارات جنوب خلیج فارس به یکباره برقع»را از چهره برداشته و آن را برای همیشه ترک کرده اند.
مؤلف گوید:
خنجرمَزُ، ای عرب و بُرقع *** مُ گشته بی بتوله تم (2)
و محیا شاعردوبیتی گوی لارستان گوید :
ص: 71
عرب زاده ز رو بردار شیله (1)
و سید محمد خالوده تلی نیز می گوید:
برقع شلودِنْ (2)چنْ عرب زاده
ومؤلف، نفرین کرده می گوید:
ولویِ (3) و از(4) چرا؟ بُرقعت کی (5)اِ ، زالم(6)
*** گنِا(7) پوش (8)که گنا اُتْ کِ (9)مردمی و گناه (10)
ص: 72
بسیاری از سخنگویان بزرگ ایران چون ،سعدی، حافظ، نظامی گنجوی و ...، در ایراد سخنان گهربارشان هرگاه کلمه برقع را به استعاره گرفته اند ، آن یکی به عنوان دلفریبی و این بمنظور دلزدائی لزوم پوشیدن و ضرورت نپوشیدن را ادا کرده اند و گاهی هر یک از سخنگویان خواهش متناقضی از خود نشان داده اند که این تناقض در گفتار بی گمان معلول نوع دید و خواهش نفسانی شاعر می تواند باشد و بسا در زندگی پیش آمده که یک دید در زمان مختلف و مکان مختلفی ،دیگر جلوه گری خاصی یا تباینی داشته است در حالیکه تماشاگر همان یکی بوده باشد ، و این تماشاگه راز است راز ،زندگی رازی که برای هر کس از درون حال خویشتن و برون از احوال دیگری دید متفاوتی را نشان داده است.
امّا این یاد آوریها هرگز نمیتواند برساند که مردم بخشی از ایرانیان اصلی برقع داشته اند (1)بلکه می تواند گویای این باشد که علاوه بر تخیّلات ناشی از شعر ، در سفرهای دور و درازشان با برقع و زنان برقع پوش برخورد زیادی داشته اند و این می رساند که پیش از عصر پرتغالی ها در تنگه هرمز و سایر جزایر غربی و جنوب غربی بی کشورمان یعنی در دوران صفویّه، اصولاً برقع در بندرعباس و سایر بنادر در آن روز وجود داشته است که مربوط به مهاجرت و احیاناً بردگان عرب
ص: 73
مهاجر بوده است و اگر زنان جنوب از آن تاریخ برقع پوشی داشته اند لامحاله مربوط به این اقوام مهاجر بوده است زیرا شواهد بعدی ازسخنگویان محلی نیز صادق می آید که برقع از عرب و عرب زادگان بوده است و بس .
ص: 74
عکس
ص: 75
ص: 76
چنانکه در گذشته اشاره شد برقع از منشاء خود (یونان) به اسپانیا و از آنجا به صحرای طوارق و «بربر»رفت تا جائی که به ساحل عربستان و عمان انتقال یافت و در بین زنان این کشورها انتشار پیدا کرد و بنام یک «زینت »دل پسندی آنرا پذیرفتند ، هر کدام از دارندگان برقع کوشش کردند تا برای خود در طرز ساختن آن ابداعی کنند، امروز که درمیان اقوام و گروههای مختلف جهان عرب و دسته ای از ایرانیان مرزنشین هنوز وجود برقع پرده از چهره ماهرویان آفتاب زده جنوبی نگرفته ساخت و مد برقع به اشکال مختلفی در آمده است که از نظر برش و ساختمان باصطلاح با «مُد »متنوعی درجه بندی میشود ،
در این درجه بندی شکل و زیبائی برقع و نوع مرغوب آن مورد توجه است.
1 - برقع زنان ،بحرینی قطری و کویتی که شکل واحدی دارند.
2- برقع زنان عرب امارات متحده عربی هفت واحد شیخ نشینهای سابق .
3- برقع بادیه نشینان عمان.
4 - برقع سواحل باطنه عمان و مسقط که شباهت زیادی به نوع برقع زنان امارات متحده عربی دارد.
5- برقع زنان بلوچ ساحل مکران که رنگ قرمزی دارد.
6-برقع زنان بندر عباس .
7- برقع روستائیان بندر عباس در کشار و کلات تا آخر.
8- برقع زنان گاوبندی باستثناء مرکز گاوبندی و بوچیر و بهده و کناردان
ص: 77
که تک بلندی دارد و در میان همه مشخص است و زشت ترین برقعی است که برنگ قرمز است.
9- برقع زنان بنادر شیبکوه تابع شهرستان بندر لنگه که ناپسندترین پوشش از لحاظ حجاب دارد و بدترین نوع برقع است در این میان برقع روستائیان بندر عباسی و نوع برقع زنان بدوی عمان با هم مشابه اند چنان که گویا از یکدیگر گرفته و قراردادی شده است، در ساحل عمان برقع یک زن بدوی «بادیه نشین»هنوز به برقع بدویه معروف است و شبیه برقع روستائیان بندرعباس و کشار و کلات عباسی است.(1)
الف .چهره گیرترین نوع برقع همانا برقع مورد استعمال روستائیان بندر عباس و اعراب بدوی عمان است.
ب. زیباترین نوع برقع موجود در ساحل شمال خلیج فارس برقع زناد بحارنه شیعه مذهب و عرب زبان بندر لنگه است که ظریف زیبا و هر بیننده ای را چشم گیر است.
ج.ازنظر زیبائی نسبی و شکل و طرح برقع زنان امارات متحده عربی از طایفه «بنی یاس» است که از نظر روگیری حد متوسط و میانگین دربین برقع های موجود دارد.
د.زشت ترین نوع برقع را زنان ساحلی و روستائیان بندرعباس دارند که هر ماهرخی و زهره جبینی را به شبحی »تغییر شکل می دهد.
و امّا از نظر هزینه پر خرج ترین نوع برقع بتوله مهاجرین بحرینی بندر لنگه است که از ایرانیان اصیل، سلیم النفس و نجیب این شهراند ، این گروه دارای مذهب حقه جعفری اثنا عشری است و زبان خانه و خانواده شان عربی است دیگر برقع زنان امارات متحده عربی است که هر دو دارای مفتول نقره یا طلا است، ولی نوع متوسط سط آن از مفتول سیمین «زری»است که واژه یا لفظ اخیر مفهوم زرین را
ص: 78
دارد ،و این همان نوع برقعی است که نظامی گنجوی با بهترین اسلوب گویائی با تمام کیفیت وجودش تعریف و توصیف و معرفی میکند که :
پرند ماه را پیوند بگشاد *** زرخ ،برقع،زگیسو بند بگشاد
«خسروشیرین»(1)
من درفصل خود منشاء برقع و سیر تکاملی آن از لحاظ ساختمانی را شرح دادم و نیز از مراحل انتقال آن ازیونان به اسپانیا و از اسپانیا به صحرای طوارق و از طوارقی ها به عرب جنوب خلیج فارس و اینک سخن ازانتقال آن به خطه ی شمال خلیج فارس و خطه شمال خاوری آن است که دارای بخشی است جداگانه ولی مربوط به مباحث گذشته دراین کتاب.
ص: 79
هرگاه به صحرای طوارق و چشم انداز سرخ و شنی آن نظری بیندازید ، بویژه چاشتگاه ها تا پسین روز یک رنگ طلائی متمایل به سرخ از دور چشمتان را می زند.
همیشه از روی این شنها بادهائی میوزد که دانه های شن همراه دارد و به سرو صورت بر می خورد و صدائی به اصطلاح «جرنگ جرنگ»همراه با زوزه های آن چشم و گوش هر دو را پر می کند، شنیده و دیده بودیم که زندگی یک بدوی چقدر ساده و در عین حال با مرارت و مشقت جانکاهی همراه است ولی در این صحرای جهنمی و مدهش چه کسانی از ،مردان ،زنان دختران، کودکان و پسران ناتوان گرانجانی می کنند؟ باید از نزدیک دید و زندگانی آنها را لمس کرد ، مثل معروف شنیدن کی بود مانند دیدن در این جا مصداقیت خود را حفظ کرده است هنوز در کشور خودمان در نقاط جنوب بویژه در خطه بشاگرد ، رودبار، مکران و حتی در گوشه و کنار ، لارستان آبادی که چه عرض کنم «به اصطلاح آبادی»وجود دارد که افرادی کمتر از تعداد انگشت، در آن زندگی می کنند ، انسان حیرت میبرد وقتی زندگی آنها را از نزدیک می بیند که از قدیم تا بامروز فاقد ،آب ،برق بهداشت و هرگونه وسایل زندگی است و هرگاه از آنها پرسیدیم جواب داده اند که «وطن»است و گور آبا و اجدادی.
آری این مردم چنان عشقی به وطن دارند که به قول سعدی هزار سال پس ازمرگ ،هم اگر بوئی ،باشد بوی عشق از آن می خیزد.
ص: 80
اگر این نویسنده انگلیسی را شگفت دهشت آوری از دیدن این نوع زندگی است ما خودمان این شگفتی را نداریم مسألۀ باد موسمی و شن روان را همه ساله در زادگاه برادرانمان«سیستان »با آن روبرو هستیم ولی عشق به وطن مانع جلای است از آنجا که نگارنده وجود جهنم را در کنار باطلاق شنی«ربع الخالی»که از منطقه ظفار تا نزدیکی شبه جزیره قطر در بر گرفته و صحرای برهوت و جهنمی بین«ثمریت و ظفار »را دارد لمس کرده گمان نمی برد این وسعت کمی از طوارق داشته باشد زیرا هلیکوپتر حامل ما از بلندی ده ها متر ، قبل از فرود آمدن هدف حمله ریگ های روان این خطه و صدای وحشت آور آن قرار می گرفت.(1)
این جهانگرد ، درمقابله مشروح خود، دیدنیهایش را چنین ادامه داده و می:نویسد: جالب تر این جاست وقتی که انسان عبور قوافل شتر و مکاریان و شتربانان را دسته دسته و قطار قطار را تماشا می کند.(2)چگونه اینها تله ها و تپه های سوزان شنی را می شکافند اگر به دیدنش نیرزد شنیدنش ارزنده است.(3)
اما خالق متعال در کنار این جهنم سوزان و تشنگی آور واحه هائی نیز بودیعه گذارده که در کنار مرتعی یا چراگاهی حداقل چاه آب شیرینی همراه آورده است.
شما هر کجا افراد بدوی و صحراگردی دیده باشید چهره شان با چهره های این مردم تفاوت دارد، از نژاد سرخ، سیاه سفید و زرد بسیار چیزها شنیده ایم و در صور سینمائی و احلام دیگر صورت های دگرگون آنها را بسی تماشا کرده ایم ولی در این جا زیر آسمانها همه چیز کبود است مانند خود آسمان به همین جهت است که عرب آنها را «رجال الزرق و نساء الزرق» خوانده یعنی مردان و زنان ،کبود رنگ مسجد کبود تبریزمان اگر دیده باشید با چهره اینها
شباهت زیادی دارد.
ص: 81
طارقی ها برخلاف سایر بدویها و صحرانشین ها عاشق نیل و رنگ نیلند گفتیم که اگر آسمانها همه جا کبود به نظر آیند و نیلگون اینها را برنگ خود در آورده است برای اینکه استعمال نیل ازرق در بین آنها تمام زندگی این قوم را پوشانده و به دنیای خارج نشان می دهد .
چهره نیلی لباسی نیلی و خیمه و جا و مکان نیلی است نیل در زندگی شان نقش خاصی را بازی می کنند.
ازنظر وراثت نیز نظام اجتماعی شان از مادر شروع و به مادر باز می گردد ، و شاید برای خواننده شگفت انگیز باشد اگر بگوئیم که همه یا اکثریت قریب به اتفاق چهره مادری خود را دارند.
ژان دولیفر جهانگردی که از مراکش با یک مینی بوس تمام لوازم زندگی و همراهان خود را به شهر گولمینه طوارق می رساند .(1)
شهری که مرکز آمد و رفت طوارقی ها و مرکز بازار خرید و فروش دام حیوان اعم از طیور و چارپایان است جائی که به گفتهٔ وی مردان کبود در آنجا گرد می آیند و پس از انجام نیازمندی های خود به سوی صحراهای بی نام و نشان خود باز می گردند.
گولمینه شهری است که دارای چند خیابان مختصر همراه با ساختمانهای
ص: 82
موجود در دو طرف آن و غالباً برحسب مقتضای طبیعت صحرا دو طبقه ساخته اند جلب توجه می کند، جائی که همه رنگهای زندگی این گروه نیلگون است حتی درو دیوارشان .
زوزه های سگ تازی و نهیق خر و صداهای گاو و شتر و گوسفند و بز از چهار طرف همه چیز را تحت تأثیر قرار داده است.
اینها متاع و کالاهائی هستند که از تمام ادنا و اقصای صحرا در این شهر گرد آورده به معرض تماشا گذارده میشود.
بازار مکاره شان هفتگی است و آدم باید برود و تماشا کند که در آن روزدر بازارچه میگذرد يخلق الله ما يشاء.
ص: 83
غالب مردم طوارق زبانشان عربی است ولی در عین حال خودشان غالباً به زبان مادری تکلم می کنند آنها بر تمام صحرای اسپانیا حکومت می کنند.
واحه ای بنام زگینط»در این جا وجود دارد که معروف است و با شهر گولمینه سه روز با چارپایان راه را باید طی کرد.
گلیم و جاجیم بافی از صنایع دستی پسران و دختران این قوم است، همین جهانگرد آنگاه میگوید که من با یک خانواده ای که بنام «سعیدی »معروف است آشنا شدم که خیمه شان با پوست شتر درست شده بود.
وی می گوید من وقتی وارد خانه این خانواده شدم که آنها داشتند ظروف مسینه شان را سفید میکردند و از سوی دیگر زن پنجاه ساله ای چای برای افراد خانواده میریخت در این چای گیاه نعنا خودمان را ریخته بودند . وی می گوید که من برای این خانواده زحمات سفر خود را شرح دادم و گفتم که من فقط برای کسب اطلاعی از شما و امثال شما خود را به این جا رسانده ام.(1)
ص: 84
عکس
ص: 85
ص: 86
درگذشته ای دور، ملکه ای به نام «زارما ( بر ما حکومت می کرد، کاخی از مرمر آسمانی رنگ داشت و مردم وی را خدای زمین و آسمانها می دانستند .
لباس ملکه ی ما از تارهای طلای ناب دوخته شده بود و تاج مُحکلّلی برسرداشت ملکه جشنها برپا می کرد و در آنها شرکت می کرد، وی در آرایش خود سنگهای قیمتی کبود رنگ بر سینه داشت. به هنگام حضور ملکه در جشن طبلها نواخته می شد و شمشیربازان در میان جمع به حرکت در می آمدند و از سایه های شمشیر خود ظلال هائی به وجود می آوردند که انسان حظ می کرد و در سایه آنها آرامش پیدا کرده و صدای فریاد تماشاگران به آسمان میرسید همان گونه که اشاره شد ملکه در رقص هایی به نام «قدر»شرکت داشت من درحالیکه این داستانها را از این بانوی طوارقی شنیدم خاطره ام داستان ملکه سبا را تداعی می کرد و در عالمی از خیال و حتی سیر در آفاق و انفس آنها پرداخته و عارفانه و ار گفته های وی را تبعیت می کردم و بالاخره داستان وی آن قدر به درازا کشید که خوابم برد و چون از چرت زدن به خود آمدم دیدم که وی منتظر بقیه داستان است.
سپس این زن طوارقی در حالی که آهی از درون سینه می کشید تو گوئی که خود او صاحب آن جاه و مقام و خوشی ها بوده مرا به تحریر بقیه داستان در از خود دعوت و تشویق می کرد، آنگاه به حکایت خواب و خیال خود که او یک زندگی واقع و دور از خیال حساب می کرد چنین خاتمه داد و گفت:
ص: 87
آری همۀ آن خوشیها به صورت خواب و خیالی در آمد، زمانی آسمانها را برق گرفت و زمین را صاعقه ها بسوخت زلزله های پی در پی همه موجودات را در زیر تلهای خود فرو برد و طوفان ها همۀ این حوادث را همراهی می کرد، و بالاخره رستاخیز حوادث در گرفت و اطلانطیه(1) به زیر آب دریا فرو رفت و همه چیز تمام ،شد تا آنجا که من شنیدم این بود که نوشتم و هم اکنون شما آن را می خوانید.
نام پسرخانواده احمد و نام دخترانش فارنا »و «لَلخا »بود ،چهره های (2)همه اعضای خانواده کبود و همه حکایت از این داشتند که زیر آسمان کبود ( با قساوت و گرمی هر چه بیشتر پوست و جانشان به کبودی آسمان رفته بود .
دخترها از مُهره ها خزف های صحرائی چیزهایی را بسینه آویخته بودند و معلوم شد که مرد خانواده همچنان در واحه مانده و مشغول چراندن گوسفندان و بزها است.
ص: 88
زن خانه برای من داستان طوارق و طوارقیها را چنین تعریف :کرد روزهایی بود که سینه مردم طوارق خالی از غم و اندوه بود، ما طوارقی ها در ابتدا روزگار را درسایه کوهها و زیر برف سفید همراه با مراتع و سبزه زارها زندگی کردیم نام محل زندگی مان اطلانطیه «اتلانتیک»بود جائی که از آن خطه شعراء و فلاسفه برخاسته اند و به اوج شهرت رسیده اند، استادان ماهری داشتیم - صنایع دستی نقره و طلای شان شهرت بقیه صنعت کاران را تحت الشعاع قرار
می داد و مردم طوارق زیر شاخه های انار و میوه هائی که نام آنها بذهن خطور نمی کند زندگی می کردند وقتی این بانو برای من از این مقولات سخن می راند ، با یکدست به تحریر گفته های وی می پرداختم و با افکار و اندیشه های دیگر به مفاهیم سخنان وی گوش می دادم ظاهراً داستان سرائی می کرد و قصه هایی گفت، ولی فحوای کلامش مرا به«درون آنچه که یافت می نشود»هدایت می کرد زیرا چنین سخنانی را از وی شگفت آور می دیدم گویا در روضه های بهشتی گشته بود و اینک در صحرای سوزان جهنم برای من این تعریف ها را به ارمغان آورده بود زیرا در دنیا، افرادی دیده می شوند که وجود ساده ای دارند و افکاری بدیع و نوتر از نو».(1)
ص: 89
طوارقی ها دیانت عجیب و غریبی دارند ، مردان و زنانشان بر چهره خود نقاب برقع را دارند، نهایت برقع مردان از نوع طیلسان یا پارچه ای دراز که بگردن می بندند ولی زنان در خارج از خانه برقع پوشند و در زندگی بسیار سخت کوش .
زنان در خانه شخصی خود برقع را از چهره بر می دارند، ولی در مهمانی ها و حتى منزل دوستان و کسان خود بتوله را از صورت خود بر نمی دارند جهانگردی که اخیراً از او بحث شد میگوید طارقی ها از لحاظ دیانت چیزی شبیه به تبتی ها »و هیمالائیها هستند و در عین حال که ادعای مسلمانی دارند، ولی نوع روش مسلمانی آنها غیر از سنت مسلمانان خاورمیانه و یا آسیای خاوری است.
طارق بن زیاد (1)سردار معروف عرب که تنگه جبل الطارق به نام او نشان گرفته یک طارقی بربری بوده است.(2)
ص: 90
افول دولت نادرشاه افشار که بدایت آن از زمان روی کار آمدن نادر و دوره سلطان حسین صفوی آغاز می شود ،نقطه عطف هرج و مرج مملکت بویژه در بنادر و جزایر بوده است حملات بلوچ ها به تنهایی و هجوم افاغنه هر یک مستقلاً و طی کمتر از ششماه به عصر سلطان حسین و تجدید هرج و مرج مجدد پس ازقتل نادر که گاهی افاغنه بلوچها را نیز همراه کرده و به بنادر عباس و بندر کنگ هجوم برده و مردم را به اسارت و اموال عموم را به غارت بردند، یکی از دوران سیاه و آشفته در جنوب ایران است از این تاریخ است که مناطق لارستان و بنادر و جزایر جنوب ایران ،کنگ ،چارک، نخیلو ، طاهری - کنگان و جزایر کوچک خارک و خارگو و بندر ریگ و گناوه و دیلم یکی پس از دیگری مطمح نظر اقوام مهاجر قرار گرفته و عناصر مهاجم و مهاجرهر یک به منظور خاصی ابتدا «خوش نشینی»اختیار و بعداً قدرتی بهم زده ادعای شیخوخیّت و گاهی امارت کردند و از آن پس دو سه سده به نام «شیخ»و «امیر»در بنادر جا گرفتند تا به روزی که در نسل ایرانی به ادغام رفته و تابعیت دولت ایران را پذیرفتند.(1)زیرا افول دولت نادری حتی از تاریخ حمله نادر به هندوستان و بدرازا کشیدن اقامت نادردرهند و شایعه پراکنی دشمنان ایران به کشته شدن نادر در هند، می توان سر آغاز ترکتازی اقوام مهاجم و مهاجر را بشمار آورد که مهاجرت عرب به شمال خلیج فارس و بخش
ص: 91
خاوری خلیج یاد شده که صفحات بنادر و جزایر آبهای مکران را نیز دربر میگرفت یکی از آن موارد خاص و قابل دقت و توجه تاریخ نویسان این خطه خواهد بود.
یاد آوری مکرر خواجه شیراز از «برقع »آری خواجه سفر نکرده به خارج که مقطع الرأس او جزیره هرمز بود خود می رساند که عارف سخنگو و شاعر ادیب ،ما در این سفر با برقع پوشان جنوب بر خورد داشته است و برقع را در هرمزی که دارای پادشاه و خیل و حشم و وزیر و دربار و تجار بود، و نگین انگشتر جهان به حساب می آمده تماشا کرده باشد و اگر این مورد را کنار بگذاریم با توجه به مهاجرت اهل خمسه باصری »فارس که حافظ آنها را لولیان شوخ و شیرین کار و شهر آشوب معرفی کرده مورد دیدار و تلاقی با خواجه شیراز بوده باشد و مورد دوم احتمال قریب به یقین تواند بود. یک نگاه اجمالی صفحه 155 و 156 کتاب اشرف افغان بر تختگاه اصفهان و محلات پی درپی بلوچ ها کافی است. (1)
ص: 92
عکس
ص: 93
ص: 94
تاریخ گویاست که پیش از مرگ نادرشاه افشار بین سالهای 1157 تا / 1161 ه-.ق اوضاع ایران به آشفتگی مینهاد، این نابسامانیها ناشی از اختلال فکری شاه بود که علت آن سعایت و بدگوئی اطرافیان نادرشاه از دیگران بود ، زیرا درباریان نادر برای اینکه ستاره دولت وی را خاموش کنند آنقدرازرضاقلی میرزا فرزند رشید و دلاور وی سعایت کردند تا نادر فرزند نامدار خود را از فرط سعایت نابینا ساخت و چون نادر پی به خطای خود برد، از این رو سعایت و پرده بدگوئی از برابر چشم نادر دریده شد و توطئه بر ملا گردید لذا کارش به اختلال فکری کشید و آنچه را که وی در سالهای بعد در شیراز و کرمان از خود نشان داد ناشی از این پیش آمد ناگوار بود از این تاریخ است که مهاجرت دسته جمعی اقوام مهاجم و مهاجر به صورت پراکنده ای با استفاده از آشفتگی اوضاع و عدم رضایت عموم بت عمومی در دو ساحل شمالی و جنوبی و شمال خاوری ایران آغاز شد .(1)
نادرشیعه بود و به مذهب حقه جعفری اثنا عشری پای بند ،اهتمام وی به تزئین بارگاه علی علیه السلام کرم الله وجهه و رضی الله عنه «امام اول»و نیز توجه وی بر تجدید یا تزئین بارگاه امام رضا (علیه السلام) این نظر را تأیید می کند زیرا اهل سنت و جماعت به تزئین بارگاه اهتمامی کمتر دارند باستثناء پیروان مذهب شافعی که از نظر فقه و تجویز موارد مذهبی به مذهب حقه جعفری اثنا عشری نزدیک و قرابت
ص: 95
بیشتری دارند و هنگامی که امام شافعی را متعصبان مذهبی متهم به «رفض »کردند خود می گوید اگر محبت آل بیت رفضی باشد پس دنیای انس و جن گواه باشد که من «شافعی»را فضی هستم
اصرار مکرر و صلح نادر به قبولاندن مذهب حقه جعفری اثنا عشری به سلاطین عثمانی و ایجاد یک رکن مذهبی در حرم مطهر کعبه برای پیروان امام جعفر صادق علیه السلام دلیل بر شیعه بودن نادر شاه بود، زیرا هدف غائی نادر ایجاد وحدت مسلمانان شیعه و سنی بود و اینکه گاهی از نادر سخت گیری در جهت حمایت از کردار اهل سنت و منع برخی از اعمال افراد نا آگاه شیعه مذهب دیده می شود ، دلیل صائب بودن نظر نادر بر وحدت مذهبی ایرانیان بود.
غرض اینکه اگر از تاریخ حرکات سیاسی شاپور اول بویژه شاپور دوم معروف به «ذوالاکتاف»بگذریم مورد پیدا شدن برقع در خطه ی جنوب ایران از این دوره آغاز می شود که در صفحات بعد در این مورد بحث خواهیم کرد.(1)
برای پی بردن به دخالت بیگانگان درخلیج فارس کافی است که به پاورقی صفحه 172 بنام اشرف افغان نوشته ی دکتر ویلم ،فورترجمه دکتر ابوالقاسم سری مراجعه شود که در ترکتازی هلندی چگونه نمایندۀ یک بیگانه ای حضور هلند در جزیره هرمز را تبریک می گوید .
و برای آشنا شدن بیشتر به ترکتازی افغانها بهتر است به صفحه 24 و 25 و 26 همین کتاب مراجعه شود.
ص: 96
به عقیده نگارنده پایان حیات نادرشاه را می توان سر آغاز مهاجرت اقوام و طوایف مختلفى من جمله عرب از خارج به بنادر و جزایر کشور دانست.(1)
پس از کشته شدن نادرشاه و آشفتگی اوضاع کشور، 3 دسته از جماعت مهاجر از جنوب خلیج فارس به سوی شمال خلیج که بنادر و جزایر ما را تشکیل میدهند روی آوردند، گروهی از جنوب شرقی به بخش شمال شرقی خلیج فارس و بخش کوچکتری از جنوب خلیج فارس به جناح شمال غربی خلیج فارس روی آوردند و ترکتازی کردند.
بدین ترتیب جزایر کشم ،هنگام ،سری ابوموسی و کرانه های شمالی آبهای خلیج فارس و بخشی از آبهای مکران به طور نامنظمی اشغال می شود، که در آغاز همه حرکات جنبۀ موقت و خوش نشینی و استفاده از مراتع شمالی خلیج فارس جلوه گر نمودند(2) این عناصر به نقطه ای ازجنوب کشورمان روی آوردند که دو بخش بنادر و جزایر خلیج فارس از نظر تقسیمات کنونی کشور
ص: 97
مربوط است که خود تاریخ جداگانه و مهاجرتی به صورت مهاجم در بردارد ، و امروز بازمانده این اسلاف درردیف رعایای دولت ایران بشمارند ، که چندین نسل از تابعیت آنها گذشته است هر کدام از دسته های مهاجر به قصدی به شمال خلیج فارس روی آوردند که هدفشان در اول تشکیل سکونت موقت محلی برای «ارتزاق و استفاده از مراتع و کشتزارهای بیشتر و مفیدتر » بود ولی بعدها در اثر ضعف حکومت مرکزی مخصوصاً در عصر قاجار، خود را به صورت حکومت محلی در آوردند و از این تاریخ است که بسیاری از بنادر و جزایر نام های جدید و نوینی به خود گرفت.(1)
بنادرو جزایر شیبکوه بندر لنگه از یک سو و بنادر و جزایر جنوب و شمال غربی از سوئی دیگر که امروز نام برخی از بنادر به ادغام در آورده است نمونه بارز آن است هر چند که به مرور زمان خود را تابع دولت ایران معرفی کردند، تقسیمات ارضی موجود بین خود اینها که در نتیجه ناتوانی دولت مرکزی بود خود مؤید این اظهارنظر است.
ص: 98
منطقه وسیع، خشک و بی آبی و علفی است که در شمال افریقا قرار دارد ، این سرزمین از باختر به اقیانوس«اطلس »و از خاور به دریای سرخ محدود است درسه ازای آن سه هزار مایل است که ازشمال به جنوب کشیده شده است، وسعت آن سه میلیون متر مربع یعنی برابر یک چهارم وسعت ،افریقاست اقوام مختلفی از بومیان آفریقائی در آن زندگی می کنند یکی از مهمترین قبایل شناخته شده و معروف آن قبیله «طوارقی»است که در کنار دریاچه چاد تا جنوبی ترین نقطه تونس زندگی می کنند.
طوارقی ها مردمی هستند شتر چران گله دار و احیاناً کم و بیش به شغل کشاورزی مشغولند، این مردم در حملات بعدی مسلمانان (1)دین اسلام را پذیرا شده اند و چون از اندامی بلند و بازوئی توانا برخوردار بودند مورد توجه مسلمانان عرب قرار گرفتند، بیشتر وسیله حمل و نقل آنها شتر است. (2)طارق ابن
ص: 99
زیاد سردار معروف ،عرب قریب 12 هزار نفر از آنها که بیشتر آنان بربر بودند در حمله به سوی اندلس برگزید، طارق آنها را از دریا بگذرانید و بر کوهی که بعداً به نام خود او شهرت یافت «جبل طارق»استیلا یافت ص 1058«همان اعلام، 2»از سال 1965/م 1344 ش در ناحیه اجله واقع در جنوب شرقی الجزائر، اكتشافات نفتی صورت گرفت و آن سرزمین به سبب استخراج نفت اهمیت ویژه ای یافت (1)
ص: 100
حملات عرب به صحراهای افریقا در بدایت اسلام موجب آمیختگی نژادی صحرانشینان با مسلمانان حجاز ، شام و بین النهرین گردید و یا عکس .
آن اعراب در برخورد با مردم صحرا نشنین آفریقا که خود هم از نظر اخلاق و سنن و آداب وضع مشابهی با آنها داشتند، با پوشش برقع آشنا شدند ، و آنچه به تحقیق می توان اظهار نظر کرد در آغاز نوع برقع موارد استعمال مردم صحرای افریقا و سپس برداشت عرب از آنها به این شکل و ساخت نبوده است.
در آن روز برقع یا بتوله(1) از پارچه ساخته می شد و زنان بر چهره می بستند به گونه ای که فقط هاله ای مانند بر چهره خود داشته اند. این هاله که در قرن معاصر از نوع تور سیاه و مصنوعی است در گذشته بر دو نوع بوده است.(2) که از آن زمان به امروز مورد استعمال زنان عمانی بحرینی کویتی و بخشی از عربستان سعودی است و این همان جلابیبی است که در قرآن مجید از آن یاد شده و زنان را به
ص: 101
استعمال آن به نام روپوشی از نامحرم، مأمورشده اند.
روپوشی که در میان آن به اندازۀ حدقه چشم و حریم و گرداگرد آن سوراخ داشته باشد که امروز به نام «برقع بتوله »خوانده می شود.
نگارنده گفته است که:
الف: کجا تاریکی و کُ (1)انورمهتو (2)
ب :کجا سایه کجا گرمای آفتو (3)
کجا ناطق کجا گگ (4) جن همت (5)کَی؟
ج: کجا کور و کجا نوشت(6)؟ آدم و گو ؟ ! (7)
اشاره به آیات شریفه: الف الايستوى الظلمات و النورِب وَلَا الظَّلُ وَلَا الحَرُورِ ج لا يستوى الأعمى و البصیرُ الف :نور و روشنائی با هم برابر نیستند ب: و نه سایه با آفتاب همسان :ج کور و بینا با هم برابر نتوانند بود.
ص: 102
ایرانیان کرانه های شمالی خلیج فارس به نسبت گروه های مقیم جنوب خلیج فارس مردمی ،مرفه ثروتمند، ملاک و دارای زمینهای شخصی و اقطاعی بودند و نقش تجارت منطقه را خود ایفا می کردند، منطقه شان از کشتزار دیمی غنی بارندگی سالانه به استمرار از مراتع و چراگاه های سبز و خرمی برخوردار بودند و از آب و گیاه و کشاورزی و صنایع دستی بهره ای کافی داشتند.
هنوز سدهای با نام و نشان جزیره کشم (قشم) خودنمایی می کند، جزایر ،کشم ،سری ، کیش و بندر باسعید و به صورت یکی از مهم ترین مصادر محصولات صیفی و شتوی بازار نیاز کشور عمان سعودی و شیخ نشین دیروز قطر و بحرین و کویت اشباع می کرد و مردم بی نیاز بودند، خطهٔ «مغستان»که در مبتدای ساحل مکران آغاز می شد و تا نیمه از نقطه مکران را در بر می گرفت جنگلهای عظیم نخل در بر گرفته و تا آنجا که مربوط به قرنهای پیش است سده های سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی یادآور می شود و مسیر خط هرمز به مغستان را تعریف کند که همه جا سایه افگن و کمتر آفتابی بوده هنوز سد معروف جگین در جاسک به منزله «سد مأرب » یمن و ملکه سبا به مردم نان میداده همه این مواهب خدادادی چشم گیر و بیگانگان در پی فرصت طلبی به همین جهت یکی از علل مهاجرت بیگانه حصول فرصت کافی با مشاهده ضعف دولتهای زندیه و قاجاریه،
ص: 103
برای استفاده از این مواهب بود، در چنین شرایطی با چنان مسائلی که استعمار تازه نفس در ایران جا گرفته بود و پشت پرده سیاست ایران حکومت میکرد بیگانگان دسته دسته از جنوب و شرق خلیج فارس به شمال و باختر آن روی آوردند ، و همین که موارد تمهیدی را یکی پس از دیگری تحقق بخشیدند عوامل بیگانه از هر طرف خود را به این خطه انداختند و حکومت های خان خانی و ملوک الطوایفی را عملاً درعهد قاجاریه ساری و جاری ساختند، و دولت مرکزی آنها نه سایه ای داشت و نه مایه ای ولی پس از آن هم انحصار تجارت کشف حجاب درعهد پهلوی مردم بنادر و جزایر و مهاجرت دسته جمعی ناگزیر ساخت و خطه ی شمالی خلیج فارس از جمعیت و تجارت خالی ماند .
ص: 104
مناسبت نیست که با یاد آوری واژه ی ساده برقع ببینیم که چهره های پنهانی در پس برقع سیاسی چه ارمغانی با خود داشت که برای ما حکم حنظل داشت و برای استعمار و عواملش کامیابی و شیرینی .
در مطلع سده نوزدهم پس از یک سلسله تمهید و چند دسته مهاجرت موقت هر دسته ای از این مهاجران به حکومت محلی خود مختاری مبدل شدند.
خان خانی در فارس آغاز گشت و بنادر و جزایر کشور یکی پس از دیگری که دیروز محل موقت خوش نشینها بود جای حرکات سیاسی به خود گرفت و در این دوره است که استعمار کهن در خلیج فارس، «امیرالبحر»این آبهای نیلگون فارس و مکران بود و هر رفت و آمدی را زیر نظر میگرفت و فرصتی اندک حتی به معترضان و رجال وطن پرست جنوب نمی داد، نمونه کامل آن جنگ تنگسیریها و مبارزه وطن پرستان تنگستانی با استعمار بود .
استعمار کهن که از آغاز عهد شاه عباس بزرگ نطفه استعمار را سیاسی و نظامی در دربار این پادشاه می پروراند و تا این عصر به اوج قدرت سیاسی خود رسیده بود عملاً خود را صاحب نفوذ و قدرت سیاسی می دید و به ترتیب هلند ،فرانسه آلمان و دولت مرده ریگ عثمانی را پشت سر گذاشت و خود را بلا معارض و یکه تاز وارد میدان سیاست کرده بود.
ص: 105
مهاجرانی که در بدایت قتل نادر آرزوی ایران کهن را برباد ده می دیدند درآغاز مهاجرتشان به عنوان استفاده از مراتع و بهره مندی از ییلاق های تابستانی بنادر و جزایر بود بعدها شکل راهزنی نیز پیدا کرد.
این یورش های پیاپی که در مطلع سده نوزدهم تا اوایل سده میلادی به طور نامنظمی صورت می گرفت منتهای آمال استعمار را در برداشت، ولی چیزی نگذشت که استعمار چاهی را که برای ایران و ایرانیان کنده بود خود را در آن دید مبارزه جلفاریهای دیروز که پس از آن نام رأس الخیمه به خود گرفت جلوه گری کرد زیرا سطوح راهزنی دریائی از جلفار که مبداء تحریکات و جنبش های ملی به خود گرفته بود بیشتر آبهای خلیج فارس تا تنگه هرمز را فرا گرفت.
من برخلاف مورخان دیگر که این جنبش را «راهزنی و دریائی»نام نهادند ، قبل از هر چیز می گویم که راهزنی دینی پیدا کرده بود و قدرت اسلامی از آن تجلی می کرد زیرا اگر افرادی چون من درمیان قبایل عرب جنوب خلیج فارس و طوایف و عشایر عرب داخلی عمان زندگی کرده بود و فرهنگ و اندیشه های آنها را به شمار می آورد هیچگاه به این مبارزه نام رهزنی نمی گذاشت. زیرا عرب در آن زمان به فرنگی به صورت اشباحی هول آور و نامتجانس نگاه می کرد و هرگاه یک اروپائی با کلاهش را می دید فوراً می گفت «خزاک الله »(1)چنانکه ما بسم الله را برای عدم مداخله شیطان بر زبان می آوریم و این احساسی است که بارها از فرد عرب عمانی و خلیجی دیده ام و نفرت آنها را درک کرده ام استعمار به وسیلهٔ عوامل خود چنان القاء می کرد که گویا آمده اند تا منطقه را به بهشت برین تبدیل
ص: 106
کنند و دیدیم که حتی یک قرص آسپرین را هم از جیب خود برای این مردم صرف نکردند بلکه برجان و مال آنها چیره گشتند تا جائی که نهضت جلفاریان به خاموشی گرائید و استعمار صاحب (ساحل المتهادن»شد و از آن امارات المتصالح نام گرفت! اینها را همه و همه برقع پوشان سیاست اعمال کردند .(1)
ص: 107
خوب به یاد دارم که در دهه چهارم نیمه اول سده 14 ه. ق. بازار برد فروشان تازه ای در واحه بریمی و بازار حماسه ونیز در النخیل و از آن سو در الاحساء ( سعودی گشوده شده بود، عصر روز 14 شهریور ماه سال 1318 .خودم شاهد فروش فرزندان مردم آزاده ای بودم که چون ماه می درخشیدند و دلالی با صدای بلند خویش که فریاد میزد و مشخصات و محسنات زن برده را گفت تا عاقبت به مبلغ 3200 روپیه نقره هندی که رواج بازار آن روز عمان بود در روستای بزرگ و معروف حماسه که دارای شیخی مستقل بود به فروش رسید و خریدار دست زن جوان را پس از پرداخت مبلغ روپیه هندی گرفت و به خانه خود برد و دلال پس از کسر پنجاه روپیه بقیه را به فروشنده تحویل داد ،
آری در روستا و شهرهای بزرگ ،النخیل ،رستاق واحه بریمی .(1)و «حماسه »(2)و «عبری »(3)چندین بازار برای خرید و فروش آزادگان کرانه های مکران ایران در این خطه ها به وجود آمد والاحساء و زنگبار و عمان به ترتیب مرکز انتقال
ص: 108
آزاد زادگان و مراکز فروش و خرید آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی برقع پوش بود، کشتیهایی که از سواحل آفریقا باز میگشتند متاع و کالای عمده شان سیه بچهگان افریقائی و کنیزکان سیاه پوست اما خوش صورت و کمر باریک و خوش سیمائی بودند که چشمهایشان برق میزد و این در تمام آغاز سده سیزدهم نیمه اول تا چهاردهم ه.ق بود.
از آن پس استعماری که با الطبع خود این عوامل را به وجود آورده بود میانجی شد و در این ساحل قانون خرید و فروش بردگان را به میان آورد و برده فروشی را از اول نیمه دوم قرن چهاردهم ه .ق در بازارهای دبی - ابوظبی - رأس الخيمه و سویق (1)ممنوع و قدغن کرد و سیاهان دسته دسته برای رهائی خود به کونسولگری انگلیس در شارجه و بحرین پناه می آوردند .
ص: 109
راهزنی نه بلکه ضعف دولت مرکزی تهران و وجود رجال مؤجری که بنادررا به اجاره در آورده بودند از یک سو و از سوی دیگر نهضت دریائی عرب جنوب خلیج فارس که در بندر(1)«جلفار »دژ مستحکمی پیدا کرده بود، چند تن از عناصر بلوچ نیز به هوسرانی و خودکامگی انداخت این ترکتازیها را میراث گذشته محمد خان بلوچ سردار متمرد و شجاع نادری به یادگار گذاشته بود . بلوچ های متمرد این عصر درس گردن کشی نیز به این افراد آموخته بودند، هر چند که پس از مرگ نادر شاه بلوچستان به یکباره آرامش خود را از دست داد ، ولی این بار راهزنی و دزدی آدم را از سواحل شمالی و خاوری خلیج فارس آغاز کار شده بود که دامنۀ آن بعدها تا به حوزه شهرستان میناب و حتی شهر میناب نیز کشیده شده بود.
نواحی جیرفت، بشاگرد و رودبار به یکباره مورد راهزنی و آدم دزدی قرار گرفته افرادی از ایل میر برکت خان بلوچ به نام مبارزه با دولت در دهه اول سدهٔ چهاردهم ه-.ق یکه تاز خطه مکران بود.
ص: 110
عکس
ص: 111
ص: 112
سده ای خود را به عقب بریم و از تسلط افاغنه و ضعف دولت مرکزی به ویژه تسلط اشرف و محمود افغان در دوره سلطان حسین صفوی را یاد آور شویم که دچار هرج و مرج عجیب و غریبی شده بودیم که پس از او نیز مرگ نادرشاه از نظر اجتماعی و سیاسی پایان نقطهٔ آرامش ایران بود، زیرا بلافاصله استعمار انگلیس در عمان جای گرفت و پای رقابت فرانسه و آلمان برای فروش به این بازار باز شد و رقابت سیاسی شدیدی بین این سه قدرت مخصوصاً میان انگلیس - فرانسه و انگلیس و آلمان در گرفت و در این شطرنج بازی سیاسی بالاخره استعمار انگلیس توانست هر دو را از میدان گوی چوگان سیاست عصر خویشتن به در برد و خود یکه تاز وارد میدان گردد، در تمام این اوضاع و احوال همه این بردگان در زیر پوشش برقع خرید و فروش می شدند و برده فروشی را که در مطلب گذشته از آن یاد کرده ام و به شخصه در بازار حماسۀ بریمی آنرا تماشاگر بودم یکی از آن موارد است.(1)
ص: 113
مقصودم از دوران گذشته تاریخ عصر شاپور اول پسر اردشیر بابکان و سپس روزگار شاپور دوم معروف به «ذوالاکتاف »و بالاخره تکرار این تاریخ به عصر نادر بزرگمرد تاریخ ایران در برابر عناصر مزاحم در مقابل ترکتازی های وقت در رویاروئی استعمار تازه به دوران رسیده و محرک که اعراب مزاحم را یکی پس از دیگری گوشمالی سختی دادند. شاپور اول و دوم هر کدام به نوبه خویش اسرای عرب را پس از گوشمالی همراه نیروی بلامنازع خود به جنوب ایران «خوزستان»آورد و در کار سد سازی در شوشتر و دزفول اسکان داد ،عصر نادری نیز از نظر این جانب تکرار تاریخی بود و همان حالتی را داشت که شاپور دوم در برابر مزاحمان تازی «بین النهرین »اقدام کرد به همین جهت اقدامات مدبرانه و قدرت قاطع و شکوه توانائی این دو پادشاه در جهت تأمین استقلال امنیت و تمامیت اراضی کشور رفع مزاحمت از مرزهای ایران کرد و این اقدام دو تن از شاهان ساسانی و اقدام بعد از یک هزار سال و اندی«نادری»برای ایران ،آزادی امنیت شرف و بزرگی را تجدید کرد که از آغاز اسلام تا آن روز در هیچ عصری و در زمان هیچ یک از پادشاهان و سلسله های گذشته سلاطین ،ایران شکوه و جلوه نادری را نداشت زیرا همان کاری که شاپور اول و دوم در تاریخ ساسانیان انجام داد نه تنها نادر به تکرار تاریخ تجدید مطلع کرد، بلکه اهمیت کار وی به نسبت گذشته چندین برابر و ارزش اقدامات بسیار گرانبها و به اصطلاح«بی قیمت»بود که نمیتوان حتی معیاری برای سنجش کارهای گذشته
ص: 114
تا اقدامات بعدی نادر ،سنجید، زیرا مزاحمت شاپور اول و دوم در خارج از مملکت و یا در مرزهای ایران بود، اما نادر فرصت ورود مزاحمان را به ایران نداد هم اکنون اثر و آثار این مرد بزرگ چون میل نادری در راه بلوچستان به سیستان در مرزهای جنوب خلیج فارس تا کنون خودنمایی میکند و نام و نشانی که این مرد فاتح و در آن خطه به یادگار گذشته نمونه ای بارز و فراموش نشدنی است آری اقدامات همه جانبه نادر سر دودمان سلسله افشار و حمایت و دفاع از مرزها و حریم ایران به علت ضعف دولت مرکزی در زمان آخرین سلاطین صفوی به قدری ارزشمند بود که تاریخ از یاد نمیبرد ولی افسوس که اقدامات داخلی و خارجی نادر از ثبات خوبی برخوردار نبود و همیشه تمرد و عصیان داخلی را پشت سر داشت.
این حقیقت تلخ را بگویم که سر آغاز افول دولت نادری سر آغاز همهٔ نابسامانیها در ایران بود به ویژه درخطه بنادر و جزایر کشور «میهن عزیزمان»، دراین تاریخ که برای تاریخ سیادت ایران مقطعی را به وجود آورد هر چند که دولت خوش نام زند»با وجود کریم خان بزرگمرد و مصلح ایران فرصت درازی را برای مزاحمانی که منتظر فرصت بودند باقی نگذاشت، ولی با کمال تأسف باید بگویم که دو نوع برقع در ایران گسترش پیدا کرد.
الف: برقع ساده ،روپوش چهره »زنان جنوب مان
ب :و برقع سیاسی که پس از زوال دولت زندیه بار دیگر گرانجانی می کرد و انتقال برقع زنان ایرانی در خطه جنوب کشور اگر مربوط به عهد شاپور اول یا شاپور دوم ساسانی ندانیم باید پذیرا شویم که همراه برقع سیاست بیگانگان و دشمنان ایران برقع عرب زاده را نیز همراه آورد که زنان ظاهراً به خاطر حفظ پوست چهره شان از تابش آفتاب گرم و سوزنده جنوب نگاه می داشت از یک سو و از سوی دیگر حفظ گونه و ابرو و لب و دهان و بینی را از دید نامحرم به قول خود برقع پوشان علاوه بر نقطه بهداشتی رنگ دینی و مذهبی را هم به آن دادند که در پی خواهد آمد. یاد آوری می کنم که بردگان آزاده خوب کشورمان که به وسیله آدم ربایان بلوچ به خارج از کشور برده می شدند، غالباً در خارج خرید و فروش
ص: 115
می شدند و در بنادر و جزایر خطه ی کشور به تمامی احدی بنام برده وجود نداشته همه مردمی آزاد و آزاد زاده و مختار و مستقل زندگی خود بودند. ولی دزدان آدم ربا در کمین داخلی، برقع را وسیله بسیار خوبی برای تأمین مقاصد خود می دیدند ، مؤلف در این زمینه می گوید:
و دزی (1)ابرقعی م لونه(2) احدم (3)
هسکه (4)اُش (5)ناشناختم که هدم (6)
چون برقع شناخت را گم می کند .
ص: 116
نکته ای که در این جا باید یاد آور شوم این است که از مجموع عواملی که برقع را در سواحل و کرانه های ایران و مرزهای دولت ایران به اصطلاح «مد»کرد و رواج داد، یکی ضرورت نقاب تحت عنوان و پوشش برقع»و به خاطر ناشناس ماندن آزاد زنان و آزاد مردان و آزاد بچگان ایرانی در کار آدم ربایی فرزندان ایران دراین عصر بود انتقال برقع به ایران و انتقال آزاد فرزندان ایرانی به آن ساحل از طریق آدم ربائی و به منظور ناشناس ماندن آنان در بازار برده فروشی «بریمی»مسقط ،ابوظبی و تا آخر.
خاطره ای که مرحوم مبارک «مبروک »سیاه زر خرید مرحوم عمویم خواجه (1)جمال محمد امین خوری به همراه تنی چند از بردگان سیاه و سفید آن در سالهای 1365 ه.ق برایم تعریف می کرد و چگونگی اوربائی ربودن وی از ساحل مکران و آوردن وی به بندر خورکان و سپس از آنجا به دبی و ابوظبی هنوز به عنوان خاطره ای برایم باقی مانده که به اصطلاح به صورت«گب شو » داستان شب هنوز از یاد نبرده ام بستکی ها - اوزی ها گله داریها و خواجه ها خود در این خطه از دارندگان بردههای افریقائی به شمارند که تا کنون نسل های آنها در این مرز و بوم به عنوان انسانهای آزاد زندگی می کنند .(2)
ص: 117
تاریخ قوم طوارقی ها به درستی روشن نیست، زیرا مردم آن ساکن صحرائی هستند که تا چشم کار میکند جز شن سفید و سرخ و گرم چیزی دیگردر آن به چشم نمی خورد، دنیائی است مجهول و طارقی ها این دنیای مجهول را از دیر به «میهنی »گرفته اند و به آن خو داده اند لذا ترک وطن برای آنان مشکل است چه نیک می گوید شاعر مجهول الهویه ای که گفته است:
حب وطن از ملک سلیمان بهتر *** خار وطن از لاله و ریحان بهتر
یوسف که به مصر پادشاهی می کرد *** می گفت گدا بودن کنعان خوشتر
آری این جماعت دنیائی مجهول دارند و قیافه و هیبتی غیر مجبول جهل و خرافات در این سرزمین سایه افکنده و تمام مبادی تاریخی را زیر بساط جهل خود پوشانده است، مردان و زنان این سرزمین برقع دار تواماً برای جهانگردان جهانگردانی که سعدی احیاناً آنها را بسیار دروغگو معرفی کرده لقمه چربی شده است.(1)
ص: 118
جون دو لینفر یا ژان دولنفر تحت عنوان «مرد کبود »از این گروه چیزی تحویل مردم دنیا داده که شبیه به اساطیر و افسانه است، زیرا زندگی این مردم خود اسطوره و افسانه است افسانه ای که از دیرباز هنوز حکایت و داستانهائی از آن تقریر و تحریر میشود که پایان پذیر نیست یک روز در گذشته ای که نمیتوان به درستی تاریخی بر آن نهاد این صحرا چشم گیر و کم پایان و باغ خدارا! معرفی می کردند باغ خدا از نظر یک یا چند طارقی عجیب این است که باغ باید همه مواهب را دارا باشد غیر از شن ،سرخ هوای گرم جانسوز و طاقت فرسا و بهتر بود که آن را «جهنم خدا »نام می دادند.
با این همه نکوهش هنگامی که به یک مرد یا زن طارقی بر می خوریم جرأت این را نداریم که بگوئیم این جا کجا است؟ و این چه زندگی است، زیرا از مرد یا زن طوارقی پاسخ میشنویم که این جا وطن است و میهن و جای دلبستگی و پیوستگی است و بالاخره هر کجا دل بستگی و پیوستگی باشد «باغ خدا »خواهد بود.
ص: 119
درحمله اعراب و در ازمنه مختلف که بدایت آن از نیمه آخر سده اول ه.ق. آغاز می شود، جماعتی از عرب به بربرها »حمله می کنند و از آنجا جمعی از طوارق ها بربرها را نیز با خود همراه می کنند که به وسیلهٔ «طارق»سردار معروف عرب به اسپانیا برده شدند، بعضی از مورخان تعداد این عده را هشت هزار نفر نوشته اند که درمیان آنها عده ای از برقع داران زن و مرد »همراه بوده اند ، و نیز نگاشته اند که چون بربرهای صحرای طوارق آن روز همراه طارق به اسپانیا می روند از آن روز برقع ازصحرای اسپانیا به بلاد عرب راه یافته است. به همین جهت این جمع را طوارقی نام نهاده اند که مفرد آن طارقی»است (1)نا گفته نماند که در مطالب گذشته این کتاب یاد آور شدیم که منشاء برقع (یونان»بوده و ملکه یونان خود برقع را استعمال می کرده است پس به گفتهٔ حکیم نظامی رحمة الله علیه:
برافگن برقع از محراب جمشید *** که حاجتمند برقع نیست خورشید
به راستی که چنین است ماه را چه نیازی به«کتّان»است؟ ! و چرا این چهره های زیبا که دیدنش برای محارم خود ما به آرامش دل است و نامحرمان را حجاب اسلامی لازم است با استعمال برقع خود را به چهره نامأنوسی تبدیل کنیم،
ص: 120
خواجه شیراز رحمة الله علیه نیک می گوید که:
برشکن طرف کلاه و برقع از رخ برفگن *** گوشه گیران انتظار جلوه ای خوش می کنند .
مؤلف گوید :
منه بر روی خود برقع عزیزم *** که مه را حاجت خرمن نباشد (1)
ص: 121
درسنت ما ایرانیان در عرف و عادات و تقالیدمان در آداب و رسوم زنان ایرانی برقع وارد نیست و این بدعت قرن هفدهم که تا نیمه اول قرن بیستم در سطوح مختلف کشور رواج داشت چنان که توضیح داده ام یک سنت غیر ایرانی است.
من برخلاف آنها که احساساتشان در مسائل تاریخی باعث می شود که مقداری غلو کنند و یا نا مربوطی را به ایران و ایرانیان نسبت دهند معتقدم که وجود برقع از آثار بیگانه و غیرایرانی است و اینکه مثلاً برخی افراد حتی روی احساسات نامربوطی برقع را از آثار استعمار می دانند معتقدم که استعمار از ره آورد یک چنین «شبحی»به دور است زیرا کار او روی مسائل منفی پیاده
نمی شود بلکه همیشه مسائل مثبت و زیربط به یک ملتی مورد نظر استعمار است.
رهزنان داخلی ایران در خطه جنوب خلیج فارس به خصوص در جناح جنوب خاوری خلیج فارس در سایۀ ربودن فرزندان آزاده ایران در مرزهای آبی خلیج فارس و دریای مکران این برقع را آورده یا به تدریج شیوع داده است، نکته ای که قابل ذکر است و نیازمند یاد آوری میدانم این است که مسئله ورود بردگان سیاه افریقائی و ترویج خرید و فروش آن درافریقا به علت وجود فقر شدید در بین خانواده ها، باعث شد که خریداران برده دلزده شوند و میل را به سوی سفید پوستان کشند این بود که عناصر راهزن یا مخالف دولت های وقت بر آن شدند که بازار بهتری و بردگان زیباتر و سفیدپوستی را به بازار عمان سعودی
ص: 122
عرضه کنند که هم خریدار بهتری داشت و هم پول بیشتری صرف آن می شد و هم رضایت و خشنودی زایدالوصفی از داشتن برده سفید پوست، لذا برقع را وسیله «ربودن »و ربایندگی خود قرار دادند و در ترویج بازار آن کوشیدند چنان که مشاهدات خود را همان گونه که تماشاگر آن بودم و به شخصه لمس کرده بودم و ، در فصل گذشته این کتاب یاد آورشدم.
گفتم که سوغات برقع یا بتوله از آثار استعمار نیست و علت آن را نیز توضیح دادم که مطلقاً از یک مسئله سیاسی به دور است و از نظر دیگر به خاطر احترام به یک سنت نامألوف و اینکه رهزنان داخلی و آدم ربایان خطه مکران برقع را به خاطر پوشش و برای خود یک حجابی که شناخت و شناسائی را به هم می زد پیشبرد کار خود قرار داده اند و از این رو آن را رواج دادند ولی پرسش این جانب هم اکنون این است که چرا زنان ایرانی غیر عرب بندری چنین ابزار ناخوش آیندی بر چهره خود می گذارند و چرا این زیبارویان آفتاب زده جنوبی به جای حجاب اسلامی چیزی را به نام برقع یا بتوله استعمال می کنند ما زبانمان دری فارسی است که حتی در تمام سخنان روزمره مان یک حرف و یالفظ بیگانه وجود ندارد ،حیف نیست که پرده بیگانگی بر چهره خود کشیم؟ پس بیائیم اگر می پذیریم این سنت غیر ایرانی را به دور افکنیم و به قافله زنان هم وطن خود بپیوندیم زیرا شما ایرانی پاک و خالص هستید و ایرانی پاک و خالص به عرف و عادت و سنت غیر ایرانی اقتدا یا تقلید نمی کند.
ص: 123
پیش از اینکه گفتاری درباره آدم ربائی و پوشش آن آغاز کنیم، بهتر است که نظری به اوضاع و احوال روزمره آن تاریخ بنمائیم و چگونگی اوضاع آشفته ایران را با اختصار هر چه تمام تر و زود گذر مورد بررسی قرار دهیم اینک این شما و این اوضاع آشفته ایران عزیزمان:(1) نویسنده کتاب «برافتادن صفویان و برآمدن محمود افغان»که نوشته هایش در این خصوص حجتی بشمار است زیرا به روشنی پرده از چهره اوضاع آشفته گوشه هائی از وطن ما برگرفته می نویسد که مشکلات حکومت صفویه فقط منحصر به جنوب نبود زیرا در ژوئیه 1717/م خبر رسید که عبدالله خان ابدالی حاکم صفوی را در هرات شکست داده و آن شهر را مسخر کرده است در این هنگام امرای افغان در اصفهان که منطقه ی بسیار وسیعی از وطن عزیزمان در اشغال خود داشتند، از آنها بیم آن می رفت که مشهد و خراسان نیز به زودی بدست افغانها سقوط کند، سراسر اصفهان نا امن بود، دهقانان در گیلان سربه شورش برداشته بودند و از سوی دیگر خبر رسید که در ششم اکتبر /1717/م بحرین بدست اعراب مسقط سقوط کرد و عمه ی پدری شاه مریم بیگم اصرار داشت که شاه دست به اقداماتی بزند زیرا می ترسید که تازیان مسقط همۀ بنادر
کشور را خواهند گرفت .(2)
ص: 124
در سال 1722/م اصفهان در محاصره افغانهای متجاوز بود و لزگیان به آذربایجان و گیلان رشت»تاخته بودند ولی بلوچها تا این زمان خود را آفتابی نمی کردند.
درگامبرون(1) وضع عادی نبود، بازرگانی سخت دچار کساد و شاه بندر میرزا زاهد علی برای گرفتن پیش کشهائی که سالانه برای شاه دریافت می کرد ، پافشاری نداشت و این نه به علت کسادی بازار بود بلکه به علت آشفتگی و جنگ بود، حاکم لار و گمبرون نورالله خان سرانجام با شمار سپاهی از لار به آبادی ایسین»و سپس به آشکارا به گمبرون آمد ، اوتس نماینده هلند باستقبال می رود و نور الله خان نماینده دربار به علل نامعلومی فرا خوانده می شود و بجای وی سید عبدالله خان والی عربستان به نمایندگی دربار گماشته می شود ؟(2) نویسنده در جائی دیگر ادامه داده و می گوید که «هلندیان و انگلیسها نمایندگی شان را در گمبرون استوار و محکم ساختند، هلند دیوار نمایندگی خود را بلندتر ساخت و انگلیسها دو سکو برای استقرار آتشبار خود ساختند در این رقابت هلندیها نیز دو سکو برای استقرار آتشبار خود برافراشتند و شهر گامبرون در دو سوی شمالی و خاوری و شمال باختری محل نمایندگیها را مرکز دفاع قرار دادند (3)و بدین سان سه سوی «محل نمایندگی ها »به زمینهای نزدیک شهر مشرف بود.
ص: 125
در 9 مارس 1723 خبر رسید که امام مسقط برای حمله به بصره سر تجهیز کشتیها است و در 15 مارس همان سال چهار کشتی بزرگ مسقطی که 15 فروند کشتی کوچک آنها را همراهی می کرده میان جزایر قشم و لارک دیده شد که مقصد آنها بندر «باسعیدو»بوده است و مردم شهر خود را به امام مسقط تسلیم کرده و برای حل قضیه به نحو صلح آمیزی گفتگوهائی انجام گرفته است، از 15 نوامبر 1722 م تا آوریل 1723/م هلندیها در گامبرون 158 تن سپاهی داشتند که بیست و دو تن از آنها مردند و تنها 1397 سپاهی باقیماندند و در 19 اوت به گمبرون خبر رسید که هفتصد افغانی و پنج هزار دهقان ایرانی که به زور از آنها جنگ آزمائی خواسته بودند ، شیراز را محاصره کردهاند در چنین اوضاعی در سی ام آوریل و سوم مه و دوم ژوئیه و دهم و بیست و چهارم تا 19 اوت شاه بندر مرتباً دریافتی های شاه از هلندیها مطالبه می کرد و در همین اوضاع و احوال یک مرد تازی نژاد به نام شیخ راشد نام های از سران افغانی که شیراز را در محاصره داشتند دریافت کرده بود که به هلندیان سمت جدید خود را بعنوان شاهبندر معرفی کند !
دکتر احمد اقتداری محقق و مورخ نامی معاصر که خود از خاندان بزرگ گراش لارستان و مطلع به اوضاع و بنادر و جزایر بیش از همه است چنین می نویسد به روزگار دودمان قاجاریه بندر لنگه و کنگ هم مانند سایر بنادرو سواحل خلیج فارس گهگاه به اجاره حکام مسقط در آمده و زمانی در این میان بین اجاره داران مسقطی و جواسمی اختلاف و کشمکش و جنگ و صلح به میان می آمده است»(1)
ص: 126
یان اوتس رئیس کمپانی هلندی در یکم نوامبر نامه ای از اصفهان دریافت کرد که خبر ورود هشت هزار بلوچ به حوالی شیراز و لار را داده بودند ، چند روز بعد پس از رفتن اوتس مردم روستای بندر عباس گریزان به شهر آمدند، آنها از ترس بلوچها که از آمدنشان خبرهای مطمئنی داشتند گریخته بودند و نخستین نشانه وجود بلوچها را در راه بندرعباس گزارش دادند و این به تاریخ نهم دسامبر 1721 بود و دیده شد که صد تا یکصد و پنجاه تن بلوچ ناگهان در روستای نایبان که تا بندر عباس یکساعت راه است وارد شده اند.
بلوچ ها هر کس را در این روستا یافتند حتی کودکان را هم در گهواره ها کشتند و پس از تاراج روستا هر چه را بردنی نبود سوختند.
در 26 دسامبر همان سال سپیده دمان سه هزار بلوچ سوار و پیاده به شهر هجوم آوردند از هلندیان کمک درخواست شد آنها با کردند، نزدیک سه چهارم بلوچان راه پشت گورستان را در سوی خاور شهر تسخیر کرده با شمشیرهای آخته به مدافعان شهر حمله بردند .(1)
ص: 127
نویسنده کتاب بر افتادن صفویان و بر آمدن افغانها که نگارنده از نوشته های
وی در این مورد بطور جسته و گریخته استفاده می کند به نوشته های خود ادامه داده و می گوید که در این اثنا بقایای بلوچ به جانب باختری شهر حمله برده و به مانعی برنخوردند و از باروی شهر گذشتند و درزمان به کشتار همگان و تاراج اموالشان پرداختند ، اندکی پس از این واقعه به کمپانی انگلیس حمله بردند و با اینکه زمینهای پیرامون کمپانی انگلیس بلندتر و سراشیب تر از زمین اطراف هلندیها بود معذالک بلوچان وحشیانه به آن حمله بردند و در این هنگام که هلندیها حمله وحشیانه بلوچها به کمپانی انگلیسها را دیدند بر آن شدند که نیروی دفاعی خود را تقویت کنند و لذا در حدود پنجاه تن به مزدوری گرفتند(1)، افراد مزبور هر روز بیست محمودی (2) یا 8:10 فلورین هلند مواجب داشتند در حالیکه مواجب پنج باشیان 10 محمودی بود، بلوچها در روز 27 دسامبر 1721 با فراغت بال به جانب خاور شهر روی آوردند و هر چه در سر راه خود یافتند نابود کردند در این حمله بلوچها چند کشته و زخمی دادند.
ص: 128
بلوچها پس از سرقت دو رأس اسب از زیر قلعه شهر به کمپانی هلند روی آوردند و شاه محمد الله فرمانده بلوچهای مهاجم در نامه ای که به هلندیان و رونوشت با نسخه دوم آن به انگلیسها نیز رسانیدند هر دو کمپانی را تهدید کردند که اگر کدام یکهزارتومان ندهند حمله خواهند کرد ولی پاسخی باو داده نشد اما پسین ،گاه هلندیان دریافتند که بلوچها عقب نشینی نکرده اند، چون پس از کشتار و تاراج برای استراحت به روستای نای بندان (1)که پایگاه اولیه خود را قرار داده بودند بازگشته و به استراحت پرداختند ، نمایندگیهای انگلیس و هلند از عدم عقب نشینی بلوچ که چندین کشته داده و حتی یکی از سرکردگان خود را از دست داده بودند به وحشت افتادند، در این عقب نشینی بلوچها خود را دور از تیررس قرار داده بودند ولی پیش از دمیدن آفتاب دیلماج کمپانی و خانه ی »در میداس دلال پیشین کمپانی را تصرف کرده بودند و از لایدرها و پنجره ها کمپانی را زیر را آتش دمادم قرار دادند ، بلوچها پس از آتش زدن محل و پناهگاه اولیه خود در نای بندان و هرچه را که در سر راه خود داشتند از میان بردند پس از این هلندیها سپاهیان مزدوری را که برای کمک به خود اجیر کرده بودند بعلت مزاحمت شان نیز منحل کردند.
ص: 129
درنهم ژانویه سال 1722 شهداد خان که از لار با غنایم تاراج کرده از بندرعباس می گذشت، شمار زیادی گاو و گوسفند که حدود ده هزار چارپا بودند با خود همراه می برد. این متجاوزان غارتگر و بی رحم چنان به آسودگی از بندر عباس گذشتند که گفتی از قلمرو خود می گذشتند ، وی نامه ای به هلندیان فرستاد و برای پرداخت مواجب سپاهیانش درخواست پول نموده و تهدید کرده بود که اگر با درخواست وی موافقت نشود سه ماه دیگر مانده و هرچه به دستش رسد تاراج خواهد کرد. هلندیان بر آن شدند که همان شیوه برخورد با «محمد الله خان »را پیش گرفته و از دادن پاسخ خودداری کنند. شهدادخان در روستای خاوری بندرعباس ماند و دسته هائی از آدمیان خود را به تدریج به محل زندگی خود فرستاد و خود در آبادی ایسین و نایبان (1)و سپس به آبادی باختری شهر ،رفت سرانجام خبر رسید که باردیگر شهدادخان در راه لار است، او هنوز در پی تصرف کمپانی هلند بود و پیوسته از کاروانیان سراغ می گرفت لیکن به زودی آشکار شد که بلوچان در راه بندرکنگ هر چه در مسیرشان بوده تاراج کرده و هزاران تن از مردم را به اسارت با خود می برند .(2) هر روز از پیش رفته های بلوچ خبرهائی می رسید و هلندیها بسختی جا پای آنها را مراقبت می کردند. عده همراهان شهداد خان مجموعاً چهارصد تن گزارش شده بود و میرزا ابوطالب و نیز سپاهیان ایران که زمانی دراز در انتظار آمدن بلوچان بودند در برابر این تاراج گذران هیچ کاری نکردند. شگفت آنکه هنوز محمد الله خان و شهداد خان به محل
ص: 130
خود یکی پس از دیگری نرسیده بودند که ناگهان خبر آمدن میرمسار خان مکران را دادند و هر روز وحشتی عجیب در میان مردم در می گرفت، بلوچها میناب را 25 روز در محاصره داشتند، از سوی دیگر تازیان مسقط، پس از دزدی دریائی در بندر عباس در راهزنی دیگر دریائی، سه کشتی نیز در بندر کنگ گرفتند.(1)
ص: 131
به نظراین جانب برقع از عادات عرب است و نگارنده در این دفتر برای خوانندگان عزیز روشن می کند که جامعه ایرانی از استعمال این پوشش که ره آورد بیگانه است بر کنار است.
از این پس شما را به سخنان سخنگویان و شعراء جنوب کشور که غالباً در خطۀ لارستان بزرگ فارس قدم به ظهور رسانده اند آشنا می سازیم اگر چه سخنگویان بزرگ وطنمان مانند عطار عارف شهیر و شاعر بزرگ و حکیم ناصر خسرو قبادیانی شاعر جهانگرد و مذهبی در این زمینه سخنان بسیاری گفته اند ولی برای رفع اطاله کلام و رسیدن به مقصود تنها از این پس گفته های سخن سرایان و شاعران جنوب را گواه مدعای خود قرار می دهیم که خود شیرینی بیشتری بر این برقع پوشان جنوب دارد .
سخنگویان بنادر و جزایر خلیج فارس و شعراء لارستان عموماً مانند مولانا نامی ،فتوئی سید ابراهیم سید خلیل قتالی معروف به براهیم خلیل، شیخ عبدالرحمن همت بستکی باقر ،دشتستانی فایز ،بستکی باقر فداغی لارستانی، سید محمد معروف به خالو ، سید محی الدین معروف به محیا »ازبرقع در گفته های خود به وجوه مختلفی یاد کرده اند.
این سخن سرایان تخیلات خود را در این مورد بسیار دنبال کرده و سمند سخن خویشتن را تا به حد کم سابقه ای راندهاند، گفته های شعرای لارستان به
ص: 132
خوبی پرده از ماهیت برقع و برقع پوشان بر می دارد و انتساب آن را به گرود تازیان و دور از کار و پسند دل ایرانیان دانسته اند.
عرب زاده از رو بردار شیله (1)***مکن آن حیله های بی وسیله
خدا را برقع از رویت بیفگن *** که تا رویت به بینم بی بتیله (2)
مؤلف در این مورد می گوید که :
با بتولم مکش عرب، ظالم (3)
bâ batulam makoš arab zâlem
ای بنی پاس بیبتوله بسه
cy baniyâs bibatula base
سید محمد خالو شاعرده تلی گودۀ جهانگیریه بستک لارستان نیز چنین معرفی می نماید:
omdi odâson dame darvaze
borqa šalu den čone arabzade
ص: 133
و این خود معرف این است که برقع ویژه سنتی عرب و عرب زاده است و بس مؤلف می گوید: نی از کرم ،عرب که با برقع ***کشتن تو و بی بتوله انگشتم
پس به شهادت سخن گویان محلی که تنها منحصر به قوم مهاجر به خلیج فارس و بنادر و جزایر و روستاهای آن بوده و هستند بی گمان روشن میشود که پوشش برقع از ابزار کار زنان ایرانی به دور بوده است و برقع سوغات و ره آورد مهاجران است مهاجرانی که به مروز زمان و گذشت تاریخ تابعیت دولت ایران را به حکم زندگی پذیرفته اند ، و اما اینکه دور تسلسل استعمال برفع چگونه بوده و در این مدت چه سیری داشته چه تغییراتی پیدا کرده و از کجا این روپوش بیرون از سنت ایرانیان و خارج از تقالید زنان پارسیان کی؟ از چه تاریخی؟ و از کجا به ایران منتقل گردیده موضوع مستند و جالبی است که از این پس روشن خواهیم کرد.
در داستان اسکندر و ،شبان نظامی در داستان دیگر چنین ادامه می دهد که:
نخستین به نوک مژه راه رفت *** دعا کرد و با آن دعا کرد و گفت
مولانا ظهوری در غزل معروف خود نیز از برقع چنین یاد می کند:
چو برقع برفکند آن ،مه قمر در آسمان گم شد *** چو گیسو برفشاند آن ،خور شکیب انسان و جان گم شد (1)
که چون شاه با من چنان کرد عهد *** که برقع کشم بر عروسان مهد
ازآن راز پنهان دلم سفته شد *** حکایت به چاهی فرو گفته شد
در روایات و گفته ها مکرر آمده که مولای متقیان علی علیه السلام از بسکه در خلافت آزار دید و در برابر شدت عدل آن حضرت مخالفت های بسیار نشان داده شد، آن حضرت به ستوه آمد به حدی که رازهای خود را به چاه می گفت و گمان شاعر این روی داد را به خاطر می آورد و بدان اشاره می کند .
ص: 134
معرفی شعراء لارستان و بنادر و جزایر
مؤلف می گوید :
نی از کرم عرب که با برقع
ni az karame arab ke ba borghe
بکشش که و بی بتوله انکشتم
bekšeš ke va bibatula otkoštom
سید محمد خالوی ده تلی معروف به «خالو »که از شعراء به نام و در سراسر اشعارش که غالباً به زبان دری پارسی سخن گفته به گناهان خود اعتراف نموده نیز چنین می گوید:
آمدی اداسن دم دروازه
omidi idâson dame darvâze
برقع شلو دن چن عرب زاده
borqap šalu den čone arabzâde
نگارنده در چند محل برقع و برقع پوش را چنین معرفی می کند.
و نگاه بتوله أت کشتم
va negâhe batula
بیگناهم بکش بتوله مز
bigonahom, bekoš batula mazo
و در جایی دیگر نگارنده بازگوید که:
همه مردم گمون شن بو،مِ وقتی که بتولت ن هود
ص: 135
hamey mardom gomunšon bu, me vaqti ke batulat na [hod]
چوات واس زلو از حسن خُتْ مردم گنا ات که
čo ot vâse ze lu, az hosne xot mardom genapot ke
حَسنَتْ وَ بتَولَه نَى مُزيش
hosnot va batula ni mazo bcs
محتاج بتوله نی لوی ماه
mohtâje batula ni loye mâh
و باز می گوید:
و بتولم مکش عرب زاده
va batulam makoš arabzâde
هر جهات کشت بی بتوله بسه
horĉe pot košte bibatula base
محمد امین بستکی می گوید:
یک نازنینی ز عرب زاده
بروی ماهش برقع بنهاده
و این در غزلی که به گناهی اعتراف میکند گفته است.
نگارنده گوید:
دام دونه ی بتوله أت، از لو
dâmo dunay batula ot az lu
واس بی پرده ماه خم به بنم
ص: 136
vâse, biparde mâhe xom bebenom
و همۀ اینها خود دلالت کافی و قاطع بر این دارد که دارنده برقع عرب بوده و زینت یا پوشش برقع بر چهره زنان عرب و عرب زاده دیده اند، و همۀ ما جنوبیها می دانیم که شیله و بتوله و به قول بستکیها بتیله و شیله»تن پوش و روپوش زنان عرب و عرب زاده بوده است و بس .(1)مولانا نامی درقطعه ای از اشعار عارفانه خود چنین می گوید :
حسنی که هوید است مجرد از نقاب است *** نه یار پس پرده و نی برقع حجاب است
مؤلف گوید :
سمند جورخت بشتر متازن *** وبرقعت ام مَزبشتر که مردم
ص: 137
شعراء و سخنگویان محلی که غالباً روی در نقاب خاک کشیده اند و از آنها در منطقه جز نام و نشانی نمانده و هم چنین شاعران و سخن سرایان معاصر که به انزوا و گوشه نشینی عادت کرده اند و منابع فرهنگ و ادب دری پارسی در وطن عزیزمان هستند هر کدام به نوبۀ خود واژه ،برقع نقاب بتوله یابتیله را درسخنان خود به استعاره گرفته و به مناسبت هائی از آن یاد کرده اند ، در این یاد آوری ها بی آنکه هدف و نظر خاصی داشته باشند معرفی و شناسانده اند که برقع از عرب و عرب زاده است و برقع پوشان را زنان عرب تشکیل می دهد، هر یک از سخن سرایان محلی که از این روپوش یاد کرده اند مشخص نموده اند که برقع از پوشش های وارده از خارج است و از سنت و عرف و آداب و تقالید ایرانیان کنار است برای اینکه در این جا همۀ شعراء و نامدارانی که چهره درخاک فرو پوشیده اند با نام و نشان معرفی شوند و به منظور اینکه مفهوم و معنای سخن شان در شناخت برقع و برقع پوشان مشخص و روشن گردد ، به شرح حال مختصری از ایشان می پردازیم:
ص: 138
1 - حسین ابن علی وحیدی خنجی از بندر لنگه (1)
2 - میر محمد ارفعی اوزی از اوز فارس و بندرعباس (2)
3 - احمد درود جناحی از جهانگیر به بستک در روستای جناح (3)
4 - عبد الله بن سلیمان حمادی از روستای مرباغ بندر لنگه (4)
5 - جعفر طالع لاری از شهر لار لارستان (5)
6 - احمد ساییانی از بندر عباس و روستای فین (6)
7 - عباس انجم روز «خواجه»از بندر لنگه (مؤلف) و نگارنده) (7)
8 - محمد علی غیرت از بستک لارستان
9 - قاسم حیدری از بندر لنگه و سبعه ی فارس (8)
ص: 139
پاورقی
(1)حسین وحیدی شاعریست که غالباً به زبان مادری خود که عرب زبان بوده سخن گفته و در نهایت فصاحت و بلاغت شعر میگوید نمونه شعری وی که به هندوستان در ایام
جوانی سروده اینست که:
و ذات رداء قد يسمى بساريا *** لها قامة هيفاء و الردف باديا
اشارت بطرف ناعس و تبسمت *** فخلت شعاعا لاح من ثغرها ليا الخ....
و در اشاره ای که به خرابی و ویرانی بندرلنگه به سال 1327 خورشیدی دارد چنین می گوید:
مولای انی الیکم رافعاً املی *** کی تلحظوا لنجةاً احبا بعطفكم
ان الخراب عليها مد اجنحة ا(2)و ظللتها ظلال كلها سقم *** الفقر طوقها و الداء انهكها
و الجهل جللها و العلم منعدم *** ولا مدارس لا علما و لا عملاً
و اصبح الكل في آماله حلم
از تالیف این شاعر فقیه و ادیب تاریخ بندرلنگه به زبان عربی و «سالنامه»نوروزی
ص: 140
است که در آن حساب زراعت و کشاورزی و اختلافات ماه و سال و روز را با تقویم آن بیان می کند.
«2»میرمحمد ارفعی از شعراء و ادباء و دارای اشعار پراکنده ایست در دست دوستانش که آماده چاپ است وی از خاندانی بزرگ و از بازرگانان بندرعباس است که به تهران مهاجرت نمود.
«3»از دانشمندان بنام و از شعراء معاصر جناح بستک لارستان است وی مردی است ،فقیه، شاعر، ادیب و به دو زبان فارسی و عربی تسلّط دارد.
«4»حمادی دارای اشعار و سخنان منظوم و ارزنده ایست که غالباً به زبان مادری خود «عربی»سروده است اشعاری به زبان فارسی نیز دارد ولی از انسجام خوبی برخوردار
نیست.
طالع
«5»از شعراء برجسته دری زبان است که به لهجه لاری سروده است، اشعارش در
نهایت انسجام و رعایت وزن و عروض است و در دست تالیف دارد.
سایبانی
«6»از ادبا و دانشمندان معاصر ، لیسانسیه علوم ادبی مقیم مرکز هرمزگان بندرعباس است که اثرو آثار زیادی در مطبوعات دارد و هم اکنون با مجله و زین «آینده»همکاری دارد.
عباس خواجه (انجم روز)
«7»مؤلف و نگارنده این کتاب که ادعای شعر و شاعری ندارد و تنها برای حفظ فرهنگ دری دیوانی از غزل قصیده، رباعی و دوبیتی دارد و شعر نو نیز می گوید و غالب اشعارش به زبان دری پارسی است که قطعاتی چند درباره برقع و برقع پوشان دراین دفتر دارد ،
«8»از شعراء و ادبای مقیم بستک مرکز جهانگیریه لارستان است پدرش نیز شاء بود و غالب فامیل و خویشاوندان وی با شعر و شاعری سروکار دارند.
«9»ازشعراء خوب و بنام بندرلنگه است که نمونه شعر وی در کتاب بندرلنگه تألیف حسین نوربخش صفحه 312 ملاحظه خواهید فرمود ،وی دست اندر کار تهیه تاریخ جزیره کشم است که تاریخی ارزنده دارد و امیدوارم که در کار خود توفیق حاصل کند.
ص: 141
1 - سید ابراهیم سید خلیل قتالی معروف به«براهیم خلیل از لارستان».
2 - مولانا محمد نامی فتوئی یا پتوئی از لارستان.
3 - سید محمد علی هاشمی رمکانی از جزیره کشم روستای رمکان
4 - مكرر - شیخ محمد شیخ عبدالهاوی مؤلف کتاب «اخلاق مصطفویه ».
5 - سید کامل کاملی از بندرلنگه - بندر عباس.
6 - محی الدین متخلص به محیا از لارستان شاعر معاصر شاه عباس اول صفوی.
7 - فایز دشتی از بوشهر و دشتی.
8- شیخ عبدالرحمن همت بستکی.
9 - باقر فداغی لارستانی شاعر شوریده .
10 - مصطفی خان بستکی متخلص به فایز.
11 - محمد حسن خوری متخلص به «مجرم»آخوند از خور لار - لارستان.
12 - سید محمد خالو ده تلی از روستای ده تل گوده.
13 - نجما و نعیمای اوزی از اوز لارستان فارس .
هم چنین از شعراء و ادباء معاصری که دیده از جهان فروبسته اند و از طبقه علماء - عرفاء و فقها هستند و اثر و آثار مشخص دلپذیری داشته اند به شرح زیر:
«1»از سادات قتالی و مداح رسول اکرم و علی ابن ابی ابیطالب و زهراء بتول و امامان حسنین سلام الله علیهم اجمعین و این جانب در سالهای 1338/1327 مقالات متعددی در شرح احوال این دو شاعر بزرگ و نامدار لارستان نگاشته ام که
ص: 142
درروزنامه پارس شیراز از نسخه های آن موجود است، براهیم خلیل دارای سفر نامههای منظوم و هم چنین شجره سادات قتالی است که بهمت مصطفی مصطفوی خلوری درامارت متحده عربی به چاپ رسیده و با طرززیبائی انتشار یافته است. وی در مورد برقع چنین می گوید:
به پیش قدول کی لاله خیزد (1) *** مه از شرم رخش با ناله خیزد
اگر برقع کشد از گلشن روی *** شکر بی قیمت از بنگاله خیزد
«براهیم خلیل»
«2»از شعراء معاصر صفویه و از مداحان حضرت رسول اکرم و مولای متقیان و حسنین علیهم السلام و در این باره تا سر حد غلو پیش میرود، دیوان او به همت کشمیری شیرازی و مراقبت یوسف فرزین اوزی و با نفقه ملامحمد حسن آخوند بازرگانان مقیم بحرین به چاپ رسیده است.
«3»ازدانشمندان و فقهاء معاصر ساکن روستای رمکان در جزیره کشم برای اطلاع از احوال آن شادروان به کتاب آثار شهرهای باستانی صفحه 761 تألیف دانشمند و محقق فاضل احمد اقتداری و کتاب جزیره قشم و خلیج فارس تألیف نویسنده و محقق معاصر حسین نوربخش صفحه 276 مراجعه شود.
«4»مکّرر - محمد شیخ عبدالهادی بستکی مؤلف «اخلاق مصطفویه»در ماه ربیع اول بسال یکهزاردویست و هفتاد ا و دو 1272 ،هجری نبوی ص و آله کتاب را به پایان رسانیده است تخلص شاعری وی «خرسند»است و خود در این مورد گوید:
هفتاد و دو شده و هزار و دویست سال
از هجرت رسول خداوند ذوالجلال
کین مختصر زیاری باری بشد تمام
ماه ربیع و روز دوشنبه قریب شام(2)
مؤلف به پیروی از گلستان سعدی کتاب را در سی باب نگاشته و حاوی
ص: 143
حکایتها و داستانهای کوتاه ،است وی از علماء و ادبای خطه لارستان است و اشعار عرفانی و دینی خود را در این کتاب آورده است.
«5»از افسران انتظامی شهربانی که سالها ریاست شهربانی بندرعباس را بعهده داشت و در همان لباس به شعر و شاعری و نشر مقالات درروزنامه محلی می پرداخت مرحوم کاملی دارای دیوانی از اشعار دری و فارسی کنونی است که قسمت اعظم آن را نگارنده در تلویزیون ملی ایران بندرعباس تحت عنوان «برنامه فرهنگ و ادب جنوب »باجرا گذاشته بودم که سرتاسر خلیج فارس «شمال و جنوب»بیش از دو میلیون نفر تماشاگر داشت وی از شعراء مداح خاندان آل رسول اکرم است و بسیاری از اشعار وی در دست این نگارنده و فرزندان آن شادروان است.
«6»از شعراء معاصر شاه عباس اول صفوی که تاریخ حیات وی نشان می دهد.
«7»از شعراء معروف دوبیتی گو و از سادات و خاندان آل رسول اکرم ص و آله تاریخ حیات وی 1046 هجری نبوی ص و آل نشان می دهد و خود در این مورد می گوید:
شکار افگند محیا با رفیقان
به ست و اربعین و الف تاریخ
«8»از شعراء شوریده و عارف و ادیب خطه دشتی و دشتستان بوشهر که دوبیتی های او رفیق سفرهای مسافران دریائی و زمینی و همه جا بر سر زبان است .
برای آشنائی بیشتر به احوال وی به کتاب سخنگویان فارس مرحوم محمد حسین رکن زاده آدمیت صفحه 22 جلد 4 مراجعه فرمائید.
«9»همّت از شعراء بلندپایه بستک لارستان و دارای تألیفاتی ارزنده به اسامی زیر است:
1»شرح اسماء الله
2»ترجمه منظوم مولود نبوی اقتباس از مولود سید جعفر برز نجی و دارای اشعار پراکنده و ادیبانه ایست که در دسترس اغلب مردم لارستان است و نگارنده
ص: 144
مشغول تهیه و تدوین شرح حال و افکار و اندیشه همه شعراء نامبرده در لارستان هستم و در دست چاپ و انتشار دارم.
من الله التوفيق آمين.
10»باقر فداغی لارستان از روستای فداغ صحرای باغ لارستان و از شعراء بسیار ارزنده و شوریده حال این خطه است گفته هایش سوزان و متأثر از یک عشق و ناکامی است از دختر عموی خود و از نظر بلاغت و روانی میتوان او را از بلیغ ترین شعراء لارستان نامید، بسال 1339 شرح حال و ابیات شعری وی را در اختیار صادق همایونی گذاشته ام که او هم نشریه ای بنام این شاعر منتشر نمود و ام مقدماتی ازاین شاعر در روزنامه پارس شیر از نگاشته شده است.
بستکی
11»از شعراء و از حکام بنام بستک مردی بوده متورع و اهل و قضاوت و سجاده »تواماً و از شعراء و حکماء خوشنام منطقه است اشعار بسیاری از وی در دسترس این نگارنده و درحال تدوین است به ص 258 کتاب تاریخ جهانگیری بنی عباسیان بستک تألیف شادروان محمد اعظم بنی عباسیان بکوشش این نگارنده
مراجعه شود.
12»مُجرم از علماء خور لار لارستان فارس است. اشعارپراکنده وی در - دسترس این نگارنده ،است شاعر متخلص به «مجرم»از تیره آخوند خور است وی مبادله و مناظره ای با شاعر معروف به «براهیم خلیل »دارد که درجای خود به نشر آن اقدام خواهد شد وی از جهات ما در پدرم با نگارنده نسبت دارد.
خالوده تلی
13»ازشعراء معروف و مشهور خطه گوده بستک است که در سراسر اشعارش به گناهان خویش اعتراف کرده است اشعار وی مخلوطی از فارسی و دری است.
14»هر دواز شعراء اوّز لارستان فارس هستند که اشعار پراکنده هر دو در نگارنده و بسیاری از مردم دیگر است از تاریخ حیات هر دو نشانی دردست نیست دوبیتی زیراز نعیما است :
ص: 145
نعيما سایه زلف تو خواهد *** و گرنه سایه دیوار بسیار
همه این شعراء در قید حیات و همۀ سخنگویان از دنیا رفتگان هر کدام به گونه ای برقع و برقع پوشان را در سخنان خود شناسانده اند :
محيا عرب زاده از رو بردار شیله *** مکن این حیله های بی وسیله
خدا را برقع از صورت بیفکن *** که تا رویت ببینم بی بتیله
گاهی شعراء محلی و سخنگویان لارستان و جنوب کشور برقع را «نقاب»یا لوبند نام نهاده اند و برقع و بتوله را بنام نقاب ولوبند به استعاره گرفته اند مولانا محمد نامی فتوئی شاعریست (بزرگ) که از نقاب و برقع زیاد نام برده و در این جا می گوید که برقع نقاب و حجاب نیست و در غزل عارفانه ای بمطلع حسنی که هویداست و از آن سخن رفت مضمومانه میگوید که برقع نمی تواند حجاب باشد.
پایان
ص: 146
فهرست اعلام نامها
الف
ابدالی، عبدالله خان ... 124
ابن علی ،وحیدی حسین ... 139
ابن سلیمان ،حمّادی عبدالله ... 139
ادریس شافعی، سید محمد ... 35
ارفعی لوزی میر محمد ... 139 ، 141
اسکندر... 52
افشار سیستانی، ایرج ... 11
اقتداری، احمد ... 15 ، 143
امام حسین (علیه السلام) ... 31
امام رضا (علیه السلام) ... 95
انجم ،روز عباس ... 11 ، 13 ، 14 ، 139
اوتس یان ... 125 ، 127
اِوَزی ، نجما ... 42
اِوَزی ، نعیما ... 142
ب
بابکان ،اردشیر... 114
براهیم خلیل ... 143، 145
ص: 147
برزنجی، سید جعفر... 144
بریمی ... 113
بستکی، فایز ...132
بستگی، مصطفی خان ... 142
بلوچ، محمدخان ... 110
بهرام ... 52
بهمن محمود شاه ... 44
بينلوب ... 24
ج
جلال الدین مولوی ... 43، 54
ح
حافظ ... 14، 44 ، 50، 54، 73، 147
حسان بن ثابت انصاری ... 40
حسنين (ععلیه السلام) ... 148
حضرت محمد (صلی الله علیه و اله) ... 9 ، 26 ، 28 ، 30، 56،53
حضرت على ...(علیه السلام) 56، 148
حضرت سکینه (دختر امام حسین) ... 31
حفضه ... 29
حکیم قبادیانی، ناصر خسرو... 132
حیدری، قاسم ...139
خ
خالوده تلی سید محمد ... 72
خالو ، سید محمد ... 133
ص: 148
خاقانی ... 44
خراسانی، ابو مسلم ... 22 ، 67
خلیفه ... 22
خوری محمد حسن ... 142
د
درود جناحی، احمد ... 139
دشتستانی، باقر... 132
دکتر ابوالقاسم سرّى ... 92 ، 96
دکتر اقتداری احمد ... 126
دلف عجلی، احمد بن عبدالعزیز... 22
ده تلی سید محمد خالو ... 135 ، 142
ر
راشد ، شیخ ... 126
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ... 148
رضوی (علیه السلام) ... 22
رضوی سادات ... 22
ژ
ژان دولیفر... 89
س
سایبانی احمد ... 139
سعدی ...14، 42 ، 44 ، 49 ، 50، 60 ، 61، 62، 14
ص: 149
سنائی ...44
سنجر... 19
سید خلیل قتالی سیدابراهیم ... 142
ش
شاپور اول ... 115
شاپور... 53 ، 68 ، 69، 96 ، 114
شاه عباس اول ... 144
شیخ عبدالهادی بستکی، محمد ...142، 143
ص
صباح، حسن ...19
ط
طارق بن زیاد ... 90
طالع لاری، جعفر... 139
ع
عباسی، المهدی ... 22
عبدالهادی، محمد ... 54
عبدالملک احمد ... 22
عطار نیشابوری ... 62
علاء الدین کرپ ،ارسلان سعید ... 52
علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ... 22
عمر بن خطاب ... 29
عويس ...24
ص: 150
غ
غیرت محمد علی ... 139
ف
فارنا 88
فداغی لارستانی باقر... 132 ، 142 ، 145
مولانا محمد فرید الدین عطار نیشابوری ...46،44، 56،54
فرامرزی، احمد ... 14
ق
،قتالی سادات ...142، 143
قتالی سید ابراهیم، سید خلیل ... 132
ک
کاملی، سید کامل ... 142
کبابی سدیدالسلطنه ... 15
گ
گنجوی، نظامی... ،44، 45 ، 46 ، 19 ، 50، 52 ، 50، 59 ، 60، 92 ، 73، 79
ل
للحا 88
م
محمد امین خوری، خواجه جمال ...117
محيا ...11
محی الدین ... 142
ص: 151
مرحوم مبارک ...117
مریم بیگم ...124
مصطفوى حلوری، مصطفی ...143
معین، محمد ...22
مولانا ظهوری ... 134
مولانا عبدالرحمن جامی ....،44 ، 46 ، 50، 55، 54، 64،60،56
میرزا، رضاقلی ... 95
ن
نادرشاه ... 95 ، 96، 97 ، 106 ، 110، 114، 115
نامی،فتوئی مولانا محمد ... 142، 146
نوربخش، حسین ... 11،15
و
وجدی، محمد فرید ... 23
وحیدی، حسین ... 140
ویلیام فور... 92
ه
هاشمی ،رمکانی، سید محمد علی ... 142
همایونی، صادق ... 145
همت بستکی، شیخ عبدالرحمن ... 132 ،142
ص: 152
فهرست اعلام جایها
الف
آبادی ایسین ...130
ابوظبی ... 70، 171
اتلانتیک ... 89
اوز فارس ... 139 ، 142
آذربایجان ... 125
اسپانیا ... ،67 ، 68، 77 ، 120
اسپرط ...24
اصفهان ...92 ، 125 ، 127
افریقا ... 99، 101 ، 122
افغان ... 126
آلمان ... 113
النخيل ... 108
انگلیس ... 109 ، 113 ، 129
ایتالیا ... 25
ایران ... 14 ، 15 ، 19 ، 20 ، 22 ، 44 ، 50، 53 ، 50، 55 ، 67 ، 95 ، 115 ،117
126،122، 134، 144 ، 147
ص: 153
ب
بحرینی ... 21، 77
بستک ... 139 ، 145
بلوچستان ... 9 ، 14 ، 21 ، 110 ، 115 ، 147
بوشهر ... 142
بندر جلفا ... 110
بندر عباس ... 77، 78، 91 ؛ 127 ، 130 ، 131 ، 139 ، 141 ، 142، 144، 148
بندر قشم ... 143
بندرکنگ ... 91، 130، 131
بندرلنگه ... 9 ، 11 ، 13 ، 14 ، 78، 98 ، 129 ، 139 ، 140، 142 ، 143
بندر مروارید ... 14
بين النهرين ... 101
ت
تیب ... 24
تنگه جبل الطارق ... 90
تهران ... 14
ج
جبل طارق ... 100
جزایر شیبکوه ... 98
جزیره قشم ... 126
جزیره کشم ... 141
جزیره هرمز... 44، 45 ، 92
جناح [روستا] ... 139
ص: 154
جیرفت ... 110
ح
حیدر آباد ...44
خ
خراسان ... 22 ، 124
خلیج فارس ... 9 ، 10 ، 11 ، 13 ، 14 ، 15 ، 19 ، 23 ، 24، 26 ، 30، 69،50 ،
، 13 ، 132 ، 126 ، 122 ، 115 ، 110 ، 105 ، 104 ، 103 ، 98 ،97 ،91 ،71
147 ، 148 ، 13 ، 138
خورلار... 14، 142
خوزستان ...69، 114
د
دبی ... 117
دریای عمان ... 9 ، 10 ، 13 ، 1، 2، 77
ده تل گوده اروستا ... 142
ر
رستاق ...108
رشت ... 125
رمکان [روستا ]... 142
س
سبعه ی فارس ... 139
سیستان ... 81 ، 115 ، 147
ص: 155
ش
شام ...101
شیراز ... 40 ، 51 ، 126 ، 127 ، 13 ، 115
ط
طوارق آفریقا ... 21
ع
عراق ...21
عربستان ... 77 ، 101
ف
فارس ... 14
فین [روستا ] 139
ق
قطری ...77
قم ... 22
ک
کاشان ... 22
کاوۀ کیمردان (مَرو) ... 22
کنگ ... 148،14
کویت ... 21 ، 77
كيش ...14 ، 148
ص: 156
گ
گامبرون ...125 ، 126
گولمینه ... 84،82
گومرون ... 148
گیلان ...125
ل
لار 127 ، 130 ، 115
لارستان ... 9 ، 11 ، 36، 56 ، 91 ، 132 ، 135 ، 140 ، 142، 144، 146 ،
،147 ، 148
لارک ... 126
م
مدینه ... 29
مرباغ بندر لنگه اروستا ...139
مسقط ... 117، 126، 131
مشهد ... 124
مکران ... 22 ، 117 ، 119 ، 131
میناب ...110، 131
ن
ناییان [روستا ] ...127 ، 130
نامی نیدان[روستا ]... 129
ص: 157
و
واحه بریمی ... 108
ه
هرمزگان ...9، 27
هلند ... 125 ، 126 ، 127 ، 128، 129، 130
هندوستان ...44 ، 91 ، 140
ی
یونان ...23 ، 2 ، 77 ، 120
ص: 158
طی 33 سال خدمت در مطبوعات کشور بعنوان نویسنده آزاد، از اردیبهشت ماه 1327 لغایت مهر ماه 1359 ش آثار زیر چاپ و منتشر شده است:
1- تکوین امارات واحد عربی در جنوب خلیج فارس قبل از پیدایش امارات.
2- روابط حسنه ایران و شیخ نشین های ده گانه.
3- برای آبادی و عمران بنادر و جزایر خلیج فارس چه کنیم؟
4 - جنگلهای دریائی و موارد استفاده ازآنها .
5- برای تأسیسات بندری و دریائی ایران در جنوب کشور چه باید کرد؟
6 - تاریخ سیستان و بلوچستان.
7- سعدی بزرگترین مربی و معلّم اجتماعی ایران.
8- حافظ «خواجه شیراز »، و مراحل سه گانه زندگی او .
9 - اسناد مالکیت ایران بر جزایر سه گانه ایران در خلیج فارس
10 - لزوم تجدید عمران و آبادانی بنادر و جزایر خلیج فارس و دریای عمان .
11 - فرهنگ و ادب جنوب .
12- سخنگویان و شعراء لارستان و بنادرو جزایر .
13 - مقالات انتقادی از دولتهای وقت و دستگاههای دولتی.
14 - فرهنگ دری و امثال و حکم آن .
ص: 159
1- فرهنگ و جغرافیای دری پارسی در لارستان و بنادر و جزایر کشور.
2 - امثال و حکم دری پارسی .
3-دیوان اشعار مؤلف به زبان دری شامل غزلیّات قصاید ، دوبیتی ها و رباعیات همراه با قطعات بسیاری به زبان فارسی در نعت رسول اکرم ص و حضرت علی و حسنین (علیهماالسلام) و چکامه های میهنی.
4- تاریخ اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی ادبی و هنری بنادر خلیج فارس، بندرلنگه .
5 -تاریخ دولت خانه کنگ و کیش و آثار موجود در آن.
6- تاریخ هرمز،گومرون«بندرعباس».
7-تاریخ اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی ادبی و هنری جزایر خلیج فارس.
8- مهاجران وارده به ایران در جنوب کشور و تاریخ و معرفی آنها .
9 -خیال انگیزان خلیج فارس - زار - نوبان و لیوا .
10- آبزیان آبهای خلیج فارس و بحر عمان و آبهای مکران .
11 - تاریخ امارات متحده عرب در جنوب خلیج فارس.
12 - تاریخ سلطنت عمان.
13 - فرهنگ کودک در لارستان و بنادر جنوب همراه با ترانه های کودکان -14 - فرهنگ مردم شناسی و فولکلور جنوب.
15 - سخنگویان و شعراء علماء و فقهاء و هنرمندانی که روی در نقاب خاک کشیده اند و از آنها نامی به میان نیامده است.
16 - خرماستان ایران .
17- معاوية بن ابی سفیان یا ریشه نفاق دراسلام .
ص: 160