کشتی نجات: چهل حدیث ناب از سخنان پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلم

مشخصات کتاب

سر شناسه: مکارم شیرازی، ناصر، 1305-

عنوان و نام پدیدآور: کشتی نجات: چهل حدیث ناب از سخنان پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلم / مکارم شیرازی (مدّ ظله)؛ تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی

مشخصات نشر: قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، 1396.

مشخصات ظاهری: 192 ص.؛ 5/14 * 5/21 س م.

شابک: 9-6-96864-600-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتابنامه به صورت زیر نویس

موضوع: محمد صلّی الله علیه وآله وسلم، پیامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11 ق.--احادیث

موضوع: Muhammad, Prophet -- Hadiths

موضوع: اربعینات -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده: علیان نژادی، ابوالقاسم، 1343 -، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1396 5ک م/142 BP

رده بندی دیویی: 279/218

شماره کتابشناسی ملی: 4722642

------------------------------------------

کشتی نجات

چهل حدیث ناب از سخنان پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلم

سلسله مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدّ ظلّه)

تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی

تیراژ: 2000 نسخه

نوبت چاپ: اوّل

صفحه و قطع: 192 صفحه / رقعی

تاریخ انتشار: 1396

چاپخانه: سلیمانزاده

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

شابک: 9-6-96864-600-978

آدرس ناشر: ایران - قم - ابتداى خیابان شهدا - کوچه 22

تلفن : 37732478

فکس: 37840099

www.amiralmomeninpub.ir

ص: 1

اشاره

کشتی نجات

چهل حدیث ناب از سخنان پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلم

تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی دامغانی

ص: 2

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

1. نظام ارزشى------------11

2. هوى و هوس، سلاح برنده شیطان------------15

3. برترى یک دانشمند بر هزار عابد!------------19

4. سعادتمند چه کسى است؟------------23

5. چرا هوى و هوس را هوى نامیده اند؟------------27

6. عنوان صحیفه مؤمن------------31

7. نگرانى هاى پیامبر رحمت------------35

8. چهار اصل مهم اخلاقى------------39

9. بدهى و وابستگى------------43

10. عقایدمان را از کجا بگیریم؟------------47

11. ارزش سخن حکمت آمیز------------51

12. آثار هدیه دادن------------55

13. نشانه هاى هشت گانه مؤمن------------59

14. طعم ایمان------------65

15. پاداش شهادت به یگانگى خداوند------------71

16. پرگویى عامل قساوت قلب------------75

17. اهمیت فراوان امانت!------------79

ص: 5

18. فرزند صالح، عامل سعادت------------83

19. سه نشانه یقین------------87

20. ملاک شناختن مسلمان واقعى------------91

21. وظایف روزه داران------------95

22. رأفت و خشونت------------101

23. شرائط ورود به بهشت------------105

24. حقوق متقابل والدین و فرزندان------------111

25. ارزش پرستارى------------115

26. قدر نعمت هاى الهى را بدانیم------------119

27. خطر زبان------------123

28. راه رسیدن به علم الهى!------------127

29. معیار ارزش ها------------131

30. غفلت از مرگ------------135

31. برترین مقام در روز قیامت------------139

32. وظیفه مبلّغان دین------------143

33. انتظار بلا!------------147

34. سؤال از شب قدر------------151

35. بدترین مسلمانان!------------155

36. مؤمن و مسلم و مهاجر------------159

37. معیار مباهات------------163

38. طالب علم همنشین با پیامبران------------173

39. نورانى شدن خانه ها با تلاوت قرآن------------177

40. قدر لحظات زندگى ات را بدان!------------183

ص: 6

مقدمه

نشر احادیث و سخنان معصومین (علیهم السلام) از عصر آن بزرگواران مورد اهتمام شیعیان و پیروانشان عموماً، و علما و دانشمندان خصوصاً بوده، و آن را یک وظیفه مى دانستند و بر همین اساس کتاب هاى فراوانى در طول تاریخ به رشته تحریر درآمده است.

در این میان، نوشتن چهل حدیث، به دلیل روایات متعددى که بر اهمیّت این کار تأکید و توصیه کرده،(1) برجستگى خاصّى داشته و در طول تاریخ بسیارى از بزرگان اقدام به این کار نموده اند(2)، که اربعین مرحوم شیخ بهایى و چهل حدیث امام خمینى (رحمه الله) از جمله معروف ترین آن هاست.

ص: 7


1- بخشى از این روایات در «بحار الانوار»، ج 2، ص 153 به بعد، باب 20، آمده است.
2- علّامه شیخ آقا بزرگ تهرانى، در کتاب ارزشمند «الذریعة الى تصانیف الشیعة»، ج 1، ص 409-434، و ج 5، ص 315، بیش از 80 کتاب چهل حدیث نام برده، که اکثر آن ها به عربى نگاشته شده است.

بر اساس همین سنّت حسنه سلف صالح، تصمیم گرفته شد از مباحث اخلاقى مرجع عالى قدر حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدّظلّه) از هر یک از معصومین (علیهم السلام) چهل حدیث ناب انتخاب و به نام همان معصوم بزرگوار منتشر گردد، تا حضرت استاد و این حقیر نیز مشمول روایات اربعین شده، و خوانندگان محترم از سفره پربرکت کلمات معصومین (علیهم السلام) بهره مند گردند و همگى در سایه فراگیرى و عمل به دستورات آن هادیان صراط مستقیم، سعادتمند و عاقبت به خیر شویم.

درس هاى اخلاقى حضرت استاد و روایاتى که به شرح تفسیر آن مى پردازند داراى ویژگى هاى متعدّدى از جمله امور زیر هستند:

1. بیان معظّم له ساده و روان و قابل فهم براى همگان است.

2. براى مضامین روایات، تحلیل عقلى قابل قبولى ارائه مى شود.

3. ارتباط بین جملات به ظاهر جداى روایات، تبیین مى گردد.

4. در بسیارى از موارد مفهوم روایات توسعه داده شده و معناى گسترده تر و فراگیرترى پیدا مى کند.

5. احادیث به روزرسانى و کاربردى مى شود.

6. پیام هاى روایات موشکافى و تحلیل شده و شنوندگان و خوانندگان دعوت به آن مى شوند.

7. نکات علمى جدید و جالبى از روایات استخراج مى شود.

ص: 8

8. اگر میان روایت مورد بحث و دیگر روایات یا قواعد مسلّم و اصول کلّى دین و مذهب، به ظاهر تعارضى وجود داشته باشد، با بیان شیواى استاد برطرف مى گردد.

9. طرح مباحث اخلاقى استاد پیرامون روایات مورد بحث، به گونه اى زیبا و پرجاذبه است که شنونده مجذوب روایت مى شود.

10. روى گشاده استاد در پاسخ به اشکالات شاگردان و شنوندگان، حتّى در مباحث اخلاقى و حسن انتخاب و سلیقه معظّم له در انتخاب روایات مورد بحث، جلسات دروس اخلاق ایشان را شلوغ تر و پرمخاطب تر از سایر دروس کرده است.

با مطالعه مباحث اخلاقى معظّم له نکات ده گانه فوق را تصدیق خواهید کرد، و با دقّت در آن مباحث به نکات دیگرى نیز خواهیم رسید.

* * *

مجموعه اى که اینک پیش روى شماست چهل حدیث ناب از سخنان حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است که روزهاى چهارشنبه در تاریخ هاى مختلف، در مسجد اعظم توسّط حضرت استاد (حفظه الله) بیان شده و پس از تحقیق و تتبّع کافى پیرامون مطالب و اسناد آن و ویراستارى لازم، در قالب کنونى در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است.

از خداوند بزرگ مى خواهیم که این خدمت کوچک را به لطف

ص: 9

و کرمش از ما قبول کرده، و ذخیره یوم المعادمان قرار داده، و به ما و شما توفیق عمل به این روایات ارزشمند را عنایت فرماید.

آمین یا رب العالمین

ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى

حوزه علمیّه قم

22 دى ماه 1395

ص: 10

1- نظام ارزشى

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «أَکْثَرُ النَّاسِ قِیمَةً أَکْثَرُهُمْ عِلْماً وَأَقَلُّ النَّاسِ قِیمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً؛ ارزشمندترین مردم عالم ترین آن ها هستند، و کم ارزش ترین آن ها، کم سوادترین آن ها مى باشند».(1)

چیزهاى ارزشمند و بى ارزش

در میان عقلاى دنیا چیزهایى پرارزش، و چیزهایى کم ارزش یا بى ارزش است. به تعبیر دیگر، هر قوم و ملّتى براى خود یک نظام ارزشى دارد که براساس آن، ارزش هاى مادّى و معنوى را مشخّص مى کند. سؤالى که در این جا مطرح مى شود این است که:

منشأ این نظام ارزشى چیست؟

در پاسخ مى توان گفت: معمولاً نظام ارزشى هر ملّتى از اعتقادات و نیازهاى آن ها سرچشمه مى گیرد.

ص: 11


1- بحارالانوار، ج 1، ص 164، ح 1.

علم و تقوا و ایمان

بر همین اساس، اسلام نیز چیزهایى را پرارزش، و چیزهایى را کم ارزش یا بى ارزش مى داند. در نظام قیمت گذارى اسلام، علم و دانش بسیار پرارزش است، کسانى که عالم ترند باارزش تر هستند، و کسانى که از دانش کمترى بهره مندند، ارزش کمترى دارند.

مسئله تقوا نیز از معیارهاى سنجش مى باشد؛ همان گونه که قرآن مجید با ارزش ترین افراد را با تقواترین آن ها بیان کرده است:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِّنْ ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبآ وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ)؛ «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این ها ملاک امتیاز نیست،) گرامى ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!».

ایمان نیز بالاترین قیمت ها را دارد. شاهد آن، آیه آخر سوره مجادله است که مؤمنین را به عنوان بهترین اقوام معرّفى کرده است. مى فرماید: (لاَّ تَجِدُ قَوْمآ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند،

ص: 12

هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دل هایشان نوشته و با روحى از ناحیه خود، آن ها را تقویت فرموده، و آن ها را در باغ هایى از بهشت وارد مى کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى مانند؛ خدا از آن ها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آن ها «حزب الله»اند؛ بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگاران اند».

ارتباط بین علم و تقوا و ایمان

عجیب این که بین این سه، رابطه وجود دارد؛ علم سرچشمه ایمان است و ایمان منشأ تقوى. به همین علت علمى که به ایمان نرسد علم نیست و ایمانى که ما را به تقوا نرساند ایمان نیست. خلاصه این که طبق این روایت شریف، علم و دانش در اسلام از بالاترین ارزش ها برخوردار است، لذا مجامع علمى ما - مانند حوزه ها و دانشگاه ها - داراى ارزش والایى در فرهنگ اسلام هستند.

ص: 13

ص: 14

2- هوى و هوس، سلاح برندۀ شیطان

اشاره

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «اِنَّ اِبْلیüسَ قالَ: اَهْلَکْتُهُمْ بِالذُّنوُبِ فَاَهْلَکُونى بِالْإِسْتِغْفارِ، فَلَمّا رَأَیْتُ ذلِکَ اَهْلَکْتُهُمْ بِالْأَهْواءِ فَهُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ فَلا یَسْتَغْفِرُونَ؛ ابلیس گفت: من با گناهان، بندگان خدا را به هلاکت افکندم و آنان مرا با استغفار هلاک کردند. پس، چون چنین دیدم، آنان را به واسطه هوس ها به هلاکت انداختم، زیرا (در این صورت) خیال مى کنند هدایت شده اند و بدین جهت، استغفار نمى کنند».(1)

مبارزه شیطان و انسان

عالم بشر از ابتداى خلقت، صحنه مبارزه شیطان با انسان بوده است. این مبارزه از زمان آفرینش آدم (علیه السلام) شروع شد و تا پایان این جهان ادامه خواهد داشت.

ص: 15


1- میزان الحکمة، ج 9، ص 303، باب 3971، ح 21389.

در این جنگ و نبرد هریک از طرفین ابزار ویژه اى براى مبارزه دارد که در این روایت به گوشه اى از آن اشاره شده است. شیطان مى گوید: من با یک اسلحه به نام گناه و نافرمانى پروردگار عالم به جنگ انسان رفتم؛ ولى آن ها این حمله مرا با استغفار و توبه و انابه پاسخ گفتند. بدین صورت که پس از ارتکاب گناه، به درگاه الهى رفته، و با اظهار ندامت و پشیمانى و چشمانى اشک آلود توبه کردند، و کم کم صاحب نفس لوامه شده، سپس به مقام نفس مطمئنه رسیدند.

هنگامى که سپر دفاعى انسان ها را دیدم حمله دیگرى را با سلاح جدیدى آغاز کردم. هوى وهوس ها را بر آن ها مسلّط کردم، به شکلى که آن ها راه باطل را مى پیمودند، در حالى که خیال مى کردند در مسیر حق هستند. به همین دلیل دیگر استغفار نمى کردند به این تصوّر که کسى که در مسیر حق است نیازى به استغفار ندارد.

گناه بسیار خطرناک!

این روایت بسیار پرمعناست. از این روایت استفاده مى شود که راه نفوذ شیطان گناهى نیست که انسان گناه بودن آن را بفهمد، بلکه گناهانى است که انسان آن ها را عبادت تصوّر مى کند و این نوع گناهان بسیار خطرناک است؛ بلکه هیچ دامى خطرناک تر از این دام

ص: 16

نیست، دامى که عقل و هوش انسان را اسیر مى کند و حجابى بر آن مى کشد، که واضح ترین مسائل را نمى بیند و زشت نمى شمرد!

بلکه زشت ترین کارها را زیبا پنداشته، و به گناه خود، که در لباس عبادت انجام مى دهد، افتخار مى کند.

مهم ترین نوع آزادى

امروزه از تمام اقسام آزادى سخن گفته مى شود، ولى از مهم ترین قسم آزادى، که آزادى از دام هوى و هوس است، سخنى به میان نمى آید، در حالى که این آزادى آن قدر ارزشمند است که یوسف پیامبر (علیه السلام) براى رسیدن به آن، زندان دنیا را پذیرفت و خود را در ظاهر اسیر کرد. شخصى که به این مرحله از آزادى برسد به کسى ظلم و ستم نمى کند.

ص: 17

ص: 18

3- برترى یک دانشمند بر هزار عابد!

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ؛ عالمى که از علمش استفاده شود، از هزار عابد بهتر است».(1)

علل برترى عالم بر عابد

علّت هاى مختلفى را مى توان براى این مسئله ذکر کرد، که به سه مورد آن اشاره مى شود:

1. عابد گلیم خویش بدر مى برد ز آب(2)؛ امّا عالم سعى مى کند که

ص: 19


1- نهج الفصاحه، ص 562، ح 1929. شبیه این روایت از امام باقر و حضرت صادق (علیهم السلام) نیز نقل شده است. امام پنجم (علیه السلام) فرمودند: «عالمى که از دانشش استفاده مى شود از هفتاد هزار عابد بهتر است» و امام ششم (علیه السلام) فرمودند: «دانشمند، بر هزار عابد و زاهد فضیلت دارد». میزان الحکمة، ج 6، ص 153، باب 2795، ح 13841 و 13842.
2- شاعر شهیر، سعدى شیرازى در این زمینه چنین مى گوید: گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود *** تا اختیار کردى از آن این فریق را گفت آن گلیم خویش بدر مى برد زموج *** وین جهد مى کند که بگیرد غریق را (کلیات سعدى، ص 128)

افراد در حال غرق شدن را هم نجات دهد. و چقدر تفاوت است بین کسى که فقط به فکر نجات خویش است و کسى که به نجات دیگران مى اندیشد. «نجات غریق» که جان ده ها و گاه صدها و شاید بیشتر را نجات مى دهد با کسى که فقط خود را نجات مى دهد یکسان نیستند.

2. عابد را نیز عالم حفظ مى کند. اگر تعلیمات عالم نباشد ممکن است عابد منحرف شود و عبادتش را به درستى انجام ندهد. بنابراین، عابد دست پرورده عالم و خدماتش مرهون زحمات عالم است.(1)

3. عبادت عابد با عبادت عالم یکسان نیست. عبادت عابد در سطحى پایین، امّا عبادت عالم در سطحى بالاست. در روایتى مى خوانیم: «إِنَّ الثَّوابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ؛ پاداش و ثواب عبادت ها براساس میزان عقل و معرفت عابد محاسبه مى شود».(2)

بنابراین، چون معرفت و عقل عالم بیشتر است، عبادتش نیز ارزش بیشترى دارد.

نتیجه این که فضیلت و برترى عالم بر عابد، حداقل سه دلیل دارد. به امید آن که همه ما مصداق دانشمندى باشیم که دیگران از

ص: 20


1- به این دو علت در برخى روایات اشاره شده است. شرح آن را در «میزان الحکمة»، ج 6، ص 154، باب 2796 مطالعه فرمایید.
2- میزان الحکمة، ج 6، ص 111، باب 2740، ح 13466.

دانش و آگاهى ما استفاده کنند و آن را همچون گنجى از دسترس دیگران دور نگه نداریم.(1)

عدد تکثیر و معناى آن

در ضمن، این اعداد، اعداد تکثیر است، نه عددى که کمتر یا زیادتر از آن مدّنظر باشد. یعنى به جاى این اعداد مى توان واژه «بسیار» یا «بسیار بسیار» را نهاد. شاهد این مطلب این که خداوند متعال در آیه شریفه 80 سوره توبه خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى فرماید:

(اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ)؛ «(حتّى) اگر هفتاد بار براى آن ها استغفار کنى هرگز خدا آن ها را نمى آمرزد».

معناى آیه این نیست که اگر 71 بار استغفار شود خداوند آنها را مى آمرزد؛ بلکه معنایش آن است که اگر براى آنها بسیار استغفار کنى هم خداوند هرگز آنها را نمى آمرزد.

یا در آیه شریفه 27 سوره لقمان، که درمورد گستره علم خداوند است، مى خوانیم: (وَلَوْ أَنَّ ما فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحَرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)؛ «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریا به آن افزوده شود، (این ها تمام مى شود ولى) کلمات خدا پایان نمى گیرد؛ خداوند توانا و حکیم است».

ص: 21


1- شرح بیشتر را در کتاب «به یاد معلم» ص 39 به بعد نوشته ایم.

منظور این نیست که اگر هشت دریاچه اضافه شود، علم خدا پایان مى پذیرد؛ بلکه منظور این است که اگر دریاچه هاى فراوانى هم اضافه شود علم خدا فناناپذیر است.

در ضمن فراموش نکنیم که این روایت رمانى بیان شد که جهل و نادانى بر سراسر جزیرة العرب سایه افکنده بود و این گونه دفاع از علم و عالم در حقیقت نوعى معجزه محسوب مى شود.(1)

ص: 22


1- به یاد معلم، ص 41 و 42.

4- سعادتمند چه کسى است؟

اشاره

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «طُوبَى لِمَنْ طَابَ کَسْبُهُ، وَصَلُحَتْ سَرِیرَتُهُ، وَحَسُنَتْ عَلانِیَتُهُ، وَاسْتَقَامَتْ خَلِیقَتُهُ؛ خوشا به حال کسى که (این چهار خصلت را دارد:) کسب و کارش پاکیزه و حلال، و درون و باطنش صالح و شایسته، و ظاهرش نیز پسندیده، و صفات اخلاقى اش در سرحدّ اعتدال است».(1)

طبق روایت فوق، که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در جملاتى کوتاه مطالب عمیقى را بیان کرده، کسانى که واجد چهار ویژگى باشند در دنیا و آخرت سعادتمند خواهند بود.

1. ارتزاق از راه حلال

اوّلین ویژگى و پایه اصلى سعادت و کامیابى، کسب و کار حلال

ص: 23


1- بحارالانوار، ج 77، ص 126، ح 32.

است. یعنى آنچه کسب مى کند و به دست مى آورد حاصل ظلم و ستم به مردم، مانند رشوه خواى، رباخوارى و امثال آن نباشد.

علاوه بر این، وجوهات شرعیّه اش را بپردازد، زیرا کمترین اثر مال حرام این است که نه تنها بین انسان و سعادت و کامیابى فاصله مى اندازد، بلکه مانع اجابت دعاهایش نیز مى شود.(1)

2. درونى پاکیزه

منافق کسى است که ظاهرى آراسته و درونى فاسد و ناصالح دارد و سعادتمند کسى است که درون و برونش هر دو پاکیزه، و از نفاق و دورویى به دور باشد.

خوشا به حال انسان هایى که نه تنها دورنماى زیبایى دارند، بلکه هرچه انسان به آن ها نزدیک تر مى شود عشق و علاقه و محبّتش به او بیشتر مى گردد؛ چون باطنش را بهتر از ظاهرش مى بیند.

3. ظاهرى آراسته

مسلمان سعادتمند نه تنها باید به اصلاح درون خویش همّت بگمارد و آن را از صفات رذیله و زشت اخلاقى پاکیزه نگه دارد، بلکه باید ظاهرى آراسته و جذّاب داشته باشد.

ص: 24


1- میزان الحکمة، ج 3، ص 225، باب 1206، ح 5819 به بعد.

بدین علت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هنگام خروج از منزل چهره خویش را در آینه مى دید(1) و اگر آینه اى در دسترس نبود از آب براى این منظور بهره مى گرفت.(2)

اسلام نه ظاهر آراسته و درون آلوده را مى پسندد، و لذا منافقان و دو چهره ها را که چنین هستند طرد مى کند، و نه ظاهر آلوده و درون پاک را قبول مى کند، بدین علت صوفیه و دراویش که خود را چنین جلوه مى دهند مورد پذیرش نیستند. بلکه هر دو ویژگى با هم مطلوب است، و لذا فقهاى ما در تعریف عدالت فرموده اند: «عدالت، حسن ظاهر که کاشف از ملکه عدالت که همان درون پاکیزه است مى باشد».

4. اعتدال در صفات اخلاقى

جمله چهارم روایت (وَاسْتَقامَتْ خَلِیقَتُهُ) تفسیرهاى متعدّدى مى تواند داشته باشد. که یکى از آن ها اعتدال در مسائل اخلاقى است. مسلمان باید در همه چیز معتدل باشد؛ در عبادت، خوردن، خوابیدن، مهر، خشم و تمام صفات دیگر اعتدال و میانه روى مطلوب و پسندیده است. طبق نظر برخى از علماى اخلاق، تمام اخلاق فضیله، حدّ وسط دو صفت رذیله است.(3)

ص: 25


1- بحارالانوار، ج 76، ص 239، ح 21.
2- بحارالانوار، ج 16، ص 249، ح 21.
3- شرح این مطلب را در کتاب «زندگى در پرتو اخلاق»، ص 45 به بعد مطالعه فرمایید.

ص: 26

5- چرا هوى و هوس را هوى نامیده اند؟

اشاره

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنَّما سُمِّىَ الْهَوى لِأَنَّهُ یَهْوى بِصاحِبِه؛ علّت این که هواى نفس «هوا» نامیده شده این است که صاحبش را بر زمین مى زند».(1)

سیلاب هاى ویرانگر و آباد کننده!

سیلابى که از کوه حرکت مى کند و به سوى آبادى ها و شهرها مى رود، نعمت خداست. همان گونه که قطره هاى باران که مایه حیات و آبادى و عمران است اگر دست به دست هم دهند جوى هاى آب را تشکیل مى دهند و جوى هاى متعدّد منتهى به نهرها و جویبارها مى شود و نهرهاى متعدّد تبدیل به سیلاب مى گردد. این سیلاب دو حالت دارد:

ص: 27


1- میزان الحکمة، ج 9، ص 303، باب 3971، ح 21387.

1. سدّى در مقابل آن نمى زنند، که در این صورت مایه خرابى، ویرانى و بدبختى بشر مى شود.

2. بر مسیر آن سدّى مى سازند، و در درون این سد دریچه هایى گذاشته مى شود. آب متراکم شده پشت سد از دریچه ها با حساب دقیق و به اندازه اى معیّن خارج مى شود، و این سیل مهار شده، سبب آبادى و عمران مى شود. (داستان قوم سبأ نمونه خوب سدّ مهار شده و ویرانگر است).

تمایلات سازنده و ویرانگر

مثال فوق دقیقاً در مورد تمایلات انسانى نیز صادق است. انسانى که داراى تمایلاتى از قبیل زن، فرزند، ثروت و جاه و مقام و شهرت و مانند آن است، اگر این تمایلات به صورت مهارنشده و سرکش درآیند مانند همان سیل ویرانگر است که همه چیز را با خود نابود کرده، و باعث سقوط انسان ها، خانواده ها، شهرها، کشورها، بلکه کلّ جهان مى شود که نمونه هایش فراوان است.

بنابراین، باید در مهار کردن تمایلات و هواهاى نفسانى خود کوشا باشیم، هواى نفسى که حضرت امام سجاد (علیه السلام) در مورد آن مى فرماید:

«فَوَ عِزَّتِکَ وَجَلالِکَ مَا أَرَدْتُ بِمَعْصِیَتِی اِیَّاکَ مُخَالَفَتَکَ وَلا عَصَیْتُکَ اِذْ عَصَیْتُکَ وَأَنَا بِمَکَانِکَ جَاهِل... وَلا لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّض وَ لا بِنَظَرِکَ مُسْتَخِفٌّ وَلَکِنْ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَأَعَانَتْنِی عَلَى ذَلِکَ شِقْوَتِی؛ به عزّت و جلالت

ص: 28

سوگند! هنگام ارتکاب معصیت هدفم مخالفت و سرپیچى از فرمانت نبود، و هنگامى که آلوده نافرمانى ات شدم نسبت به مکان و مرتبه ات جاهل نبودم، ... ولکن هواى نفسم گناه را در نظرم آراست و شقاوت و بدبختى ام بر انجام آن کمکم کرد».(1)

گناه پیش مى آید، ولى مهم این است که تسویل نفس نباشد، غلبه هوى نباشد، شقاوت و عدم تربیت نباشد.

مراقبت از نفس

باید مواظب این نفس، که انسان را به لبه پرتگاه مى برد و به همین علت آن را هواى نفس نامیده اند، باشیم، تا روز قیامت امان و آرامش را در آغوش بگیریم. همان گونه که حضرت على (علیه السلام) مى فرماید:

«وَ اِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ؛ من نفس سرکشم را با تقوا تمرین مى دهم و رام مى سازم، تا در آن روز بزرگ و خوفناک با ایمنى وارد صحنه قیامت شود».(2)

چراکه گاه یک لحظه غفلت از آن، عمرى تأسّف و ندامت و مجازات را به دنبال دارد.(3)

ص: 29


1- بحارالانوار، ج 87، ص 242، ح 51.
2- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 3، نامه 45، ص 122.
3- در روایتى از حضرت على (علیه السلام) مى خوانیم: «تَرْکُ الْخَطیئَتِه اَیْسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوبَةِ، وَکَمْ مِنْ شَهْوَةِ ساعَةٍ قَدْ اَورَثَتْ حُزْناً طَویلاً؛ ترک گناه آسان تر از توبه کردن، و چه بسا یک لحظه شهوت رانى حزن و اندوه طولانى در پى داشته باشد» (بحارالانوار، ج 78، ص 45، ح54).

ص: 30

6- عنوان صحیفه مؤمن

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام)؛ عنوان نامه اعمال شخص مؤمن، دوست داشتن حضرت على (علیه السلام) است».(1)

عنوان، چیزى است که بالاى نامه، مقاله، یا کتاب نوشته مى شود؛ که آن را سرفصل نیز مى گویند. عنوان یعنى جمله اى که خلاصه شده تمامى مطالبى است که درپى آن مى آید.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) طبق این حدیث، محبّت على (علیه السلام) را عنوان و تیتر نامه عمل مؤمنان مى داند.

نامه اعمال در قرآن

«نامه اعمال» از جمله امورى است که در قرآن مجید به آن اشاره

ص: 31


1- بحارالانوار، ج 27، ص 142، ح 149.

شده است، نامه اى که به تعبیر این کتاب الهى (لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَکَبِیرَةً)(1) هیچ عمل کوچک و بزرگى را فروگذار نمى کند، مگر این که آن را احصا کرده است.

نامه اعمال همان است که اگر نیکوکار باشید در روز قیامت آن را به دست راستتان مى دهند وگرنه به دست چپ سپرده مى شود. نیکوکاران آن را نورانى و زیبا مى یابند و از دیگران مى خواهند که نامه اعمال آن ها را بخوانند (هَاؤُمُ اقْرَءُوا کِتَابِیَهْ)(2) امّا زشت کاران آن را سیاه و تاریک مى بینند، و لذا آن را پشت سر مى گیرند تا کسى آن را نبیند و آرزو مى کنند که اى کاش نامه اعمالمان را به ما نمى دادند (یَا لَیْتَنِى لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ).(3)

ماهیّت نامه عمل

نامه عمل چیست؟ آیا لوحى است که ملائکه مى نویسند؟ یا منظور از آن پوست و گوشت و اعضاى بدن انسان است که روز قیامت خداوند آن ها را به نطق در مى آورد؟ یا روح انسان است که از تمام اعمال وى متأثّر مى شود؟

ص: 32


1- کهف، آیه 49.
2- حاقه، آیه 19؛ ترجمه: «نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید!».
3- حاقه، آیه 25.

هرچه هست همه اعمال انسان را ثبت و ضبط مى کند و قابل انکار نیست.(1) به هر حال، طبق روایت مورد بحث، آنچه در بالاى «نامه اعمال» مؤمنان نوشته مى شود «حبّ على بن ابى طالب (علیه السلام)» است. یعنى همه چیز در عشق و علاقه به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جمع است.

چرا عنوان نامه اعمال حبّ على (علیه السلام) است؟

چون تمام صفات عالى انسانى در حدّ اعلى در وجود آن حضرت متبلور بود و آنچه خوبان همه دارند حضرت به تنهایى داشت.

بنابراین عشق به على (علیه السلام) عشق به همه فضایل است و دوست داشتن فضایل و نیکى ها، انسان را به آن دعوت مى کند.

نتیجه: خلاصه و چکیده تمامى اعمال صالح به محبّت و عشق على (علیه السلام) بازمى گردد. همین یک روایت براى شیعه کافى است، به شرط آن که پیرو راستین و واقعى آن حضرت باشیم و محبّت على (علیه السلام) ما را به دنبال او بکشاند و در خطّ و مسیر او قرار بگیریم و سخنان و اعمال و حرکاتمان همه و همه رنگ و بوى على (علیه السلام) داشته باشد.

ص: 33


1- شرح بیشتر درمورد نامه اعمال را در تفسیر «پیام قرآن»، ج 6، ص 75 به بعد مطالعه فرمایید.

شاعر نکته سنج که به این نکته مهم پى برده، در شعر زیباى خود چنین سروده است:

گر منظر افلاک شود منزل تو *** وز کوثر اگر سرشته باشد گل تو

چون مهر على نباشد اندر دل تو *** مسکین تو و سعى هاى بى حاصل تو(1)

ص: 34


1- لغت نامه، ج 4، ص 1108؛ شعر مذکور به احمد ابن ابى الحسن ابن محمد ابن جریر ابن عبدالله ابن لیث ابن جریر ابن عبدالله البجلى الجامى الخراسانى نسبت داده شده و در شرح حال وى آمده است.

7- نگرانى هاى پیامبر رحمت

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أَخافُ عَلى أُمَّتی مِنْ بَعْدىü ثَلاثاً: ضَلالَةَ الْأَهْواءِ وَ اتِّباعَ الشَّهَواتِ فى الْبُطُونِ وَ الْفُرُوجِ، وَ الْغَفْلَةَ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ؛ پس از مرگم نسبت به سه چیز براى امّتم ترسان هستم؛ 1. گمراهى، 2. پیروى از شهوات در خوردنى ها و مسائل جنسى، 3. غفلت پس از معرفت».(1)

تعبیر به اَخافُ (مى ترسم) اشاره به نکته مهمى دارد، و آن این که بعضى اشخاص از برخى جهات آسیب پذیرند. به دلیل همین جهات آسیب پذیرى، گفته مى شود که از او مى ترسم. مثلاً درباره شخصى که از نظر قلبى آسیب پذیر است مى گوییم «از سکته قلبى او مى ترسیم». یا جوانى که از نظر ایمان آسیب پذیر است، گفته مى شود: «از ایمان او مى ترسیم» و همچنین مثال هاى دیگر.

ص: 35


1- نهج الفصاحة، ص 172، ح 105.

نقاط آسیب پذیرى مسلمانان

امّت ها و جمعیّت ها نیز همین طورند، امورى که زمینه هایش فراهم و اسباب و عواملش قوى است جهات آسیب پذیرى جمعیّت است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى فرماید: امت من از سه جهت آسیب پذیرند و از این سه جهت براى آن ها مى ترسم:

1. گمراهى هاى فکرى

کلمه «أهواء» در جمله «ضلالة الاهواء» به معناى هوى و هوس نیست؛ چون در جمله بعد مسئله شهوات و هوى و هوس مطرح شده است، بلکه أهواء در این جمله به معناى مکاتب انحرافى و افکار غیر صحیح است.(1)

طبق این تفسیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از گمراهى مکتب هاى انحرافى و نفوذ آن ها در دین امّت مسلمان مى ترسد. از کسانى که به نام علم و آزادى و اندیشه و حقوق بشر و سایر عبارت ها و مکتب هاى جذّاب و فریبنده دین مردم را تضعیف مى کنند. به ویژه ادیانى که بالاجبار مسلمان شده، و هرگز از عقاید خود دست برنداشته و به انحراف مسلمانان همّت گمارده اند.

ص: 36


1- شاهد بر این مطلب این که در کتاب هاى «ملل و نحل» مى گویند: «ارباب الملل و الاهواء» که اهواء در این تعبیر به معناى مکتب و عقیده مى باشد. (الملل و النحل، الجزء الاول، ص 12 و 13).

آن ها با تفسیر غلط قرآن، و داخل کردن عقاید خود در معارف اسلامى، و تفسیر به رأى و مانند آن، بر نگرانى پیامبر (صلی الله علیه و آله) افزودند.

متأسفانه مسلمانان این هشدار پیامبر (صلی الله علیه و آله) را جدّى نگرفته و به دسته ها و گروه هاى مختلف (هفتاد و چند فرقه) تقسیم شدند.

2. پیروى از شهوات

پیروى از شهوات جنسى و شکمى دومین چیزى است که باعث نگرانى پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به امّت خویش است. غذاهاى رنگارنگ حرام و آلودگى هاى جنسى، مردم را از توحید و امامت و نبوّت و تقوا و عفّت دور کرده؛ و سبب خسران آن ها در دنیا و آخرت مى شود.

3. غفلت بعد از شناخت

جمله «غفلت بعد از شناخت» جمله بسیار مهمّى است. انسان مسلمان پس از آگاهى بر معارف الهى، براثر غرق شدن در دنیا آن را فراموش مى کند و از دین خدا و یاد خدا غافل مى شود، همان گونه که برخى از مجاهدان سخت کوش بدر و حنین، در وادى غفلت افتادند و جنایات بزرگى آفریدند.

نکته قابل توجّه این که سه هشدار بالا مخصوص مسلمانان صدر اسلام نیست، بلکه هر سه لغزشگاه در تمام عصرها و زمان ها،

ص: 37

به ویژه در زمان ما وجود دارد و مسلمانان باید با هوشیارى و فراست و زیرکى مراقب آن باشند.

هم باید بکوشند تا به سلامت از لابه لاى انواع و اقسام گمراهى ها عبور کنند، و هم تمام تلاش خود را به کار گیرند تا در دام شهوات گرفتار نشوند و از آن بگذرند، و هم مراقب غفلت هاى بعد از معرفت باشند تا از آفت هاى آن رهایى یابند.

ص: 38

8- چهار اصل مهم اخلاقى

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا تَبَاغَضُوا وَلا تَحَاسَدُوا وَلا تَدَابَرُوا وَکُونُوا عِبَادَ اللَّهِ اِخْوَاناً؛ نسبت به یکدیگر بغض و کینه نداشته باشید، و حسادت نورزید، و با هم قهر نکنید، از قطع رابطه بپرهیزید، وبندگان خدا و برادر یکدیگر باشید».(1)

اسلام دین محبّت، دوستى، اتّحاد، صفا و صمیمیت است. بر همین اساس در این روایت ارزشمند چهار دستور مهم از ناحیه پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) صادر شده که عمل به آن زندگى انسان را متحوّل مى کند:

دستور اوّل: ترک کینه

در جمله اول فرمودند: «نسبت به یکدیگر کینه اى در دل نداشته باشید» مؤمنان مخلص کینه توز نیستند و یک ناراحتى کوچک را

ص: 39


1- بحارالانوار، ج 76، ص 38، ذیل حدیث 35.

چندین سال در سینه نگه نداشته، بلکه آن را به دست فراموشى مى سپارند.(1)

دستور دوم: ترک حسادت

برادران دینى نسبت به یکدیگر حسود هم نیستند. حسادت یکى از شاخه هاى اختلاف است، همان گونه که کینه توزى از شاخه هاى اختلاف محسوب مى شود.

حسد به معناى آرزوى زوال نعمت از دیگرى است. چرا حسود چنین آرزویى مى کند؟ آیا بهتر نیست به جاى این آرزوى ناپسند، از خداوند بخواهد نعمت بیشترى به او بدهد؟!

حضرت سلیمان (علیه السلام) نمى گوید: «آنچه به دیگران داده اى را بازپس گیر» بلکه خطاب به خداوند عرض مى کند: (رَبِّ اغْفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْکاً لاَّ یَنْبَغِى لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِى إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ)(2)؛ «پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده اى».

ص: 40


1- امام صادق (علیه السلام) در این زمینه فرمودند: «کینه مؤمن تا زمانى است که در همان جلسه نشسته است، هنگامى که از برادر دینى اش که سبب ناراحتى اش شده جدا شود چیزى در سینه اش باقى نمى ماند؛ اما کینه شخص کافر تا پایان عمر در سینه اش باقى مى ماند!» (میزان الحکمة، ج 2، ص 404، باب 882، ح 4223).
2- ص، آیه 35.

حسادت یکى از سرچشمه هاى بغض و عداوت است؛ زیرا هنگامى که شخصى مبتلا به حسادت شود کارشکنى مى کند و این کار، سبب تحریک طرف مقابل شده، و او نیز مقابله به مثل مى کند وچه بسا ادامه این کار سبب درگیرى و خون ریزى شود.

دستور سوم: ترک قهر

پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سومین جمله مى فرماید: «به یکدیگر پشت نکرده و با هم قهر نکنید». قهر کار بچّه هاست؛ انسان هاى بزرگ و با شخصیت قهر نمى کنند. هرچند متأسفانه برادرانى را سراغ داریم که بر سر مختصر ارث پدرى 14 سال با هم قهر بودند! طبق روایت دیگرى که از وجود مقدّس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «کسانى که بیش از سه روز با هم قهر باشند مسلمان نیستند».(1)

دستور چهارم: ترک قطع رابطه

در جمله آخر مى فرماید: «قطع رابطه نکنید.» این مطلب فراتر از قهر کردن است.

این که خداوند متعال در قرآن مجید امر به «صله» مى کند(2)،

ص: 41


1- میزان الحکمة، ج 9، ص 253، باب 2937، ح 21133.
2- رعد، آیه 21.

اختصاص به صله رحم ندارد؛ بلکه شامل صله مؤمنین، صله دوستان، صله بستگان و مانند آن نیز مى شود.

پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) پس از چهار دستور فوق، سفارش به عبودیّت و بندگى مى کند؛ که راز عمل کردن به سفارشات چهارگانه است.

ص: 42

9- بدهى و وابستگى

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا تَزَالُ نَفْسُ الْمُؤْمِنِ مُعَلَّقَةً مَا کَانَ عَلَیْهِ الدَّیْنُ؛ تا زمانى که شخص مؤمن بدهکار است، وابسته خواهد بود».(1)

ترک وابستگى ها

یک از مسائل مهمّى که در معارف دینى نسبت به آن تأکید شده، ترک وابستگى هاست. مؤمن کسى است که وابسته به غیر خدا نباشد، و اساساً معناى توحید افعالى همین است.

مؤمن باید در گفتار و عمل مترنّم به آیه 26 سوره آل عمران باشد؛ آن جا که خداوند مى فرماید: (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِى الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)؛ «بارالها! اى مالک حکومت ها! به هرکس

ص: 43


1- وسائل الشیعه، ج 13، ص 78، ح 7.

بخواهى، حکومت مى بخشى؛ و از هرکس بخواهى، حکومت را مى گیرى؛ هرکس را بخواهى، عزّت مى دهى؛ و هرکه را بخواهى خوار مى کنى. تمام خوبى ها به دست توست؛ تو بر هر چیزى توانایى».

آرى، کسى که توحید افعالى اش کامل است و وابستگى به غیر خدا ندارد مُلک و قدرت، عزّت و ذلّت و خلاصه کلید تمام خیرات و برکات را به دست خدا مى داند و وام دار هیچ کس نمى شود.

انسان مؤمن ممکن است بهترین پست و مقام را داشته باشد، ولى اسیر آن نمى شود؛ بلکه پست و مقام اسیر اوست. همانند حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) که درمورد ارزش حکومت بر مردم در پاسخ ابن عباس فرمود: «وَاللّهِ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ اَمْرِکُمْ هذا إلّا أنْ اُقِیمَ حَقّاً اَوْ اَدْفَعَ باطِلاً؛ به خدا قسم! ارزش این کفش وصله زده نزد من بیشتر از حکومت بر شماست؛ مگر این که حقّى را اقامه کنم یا باطلى را دفع نمایم».(1)

و لذا براى رسیدن به حکومت و حفظ و نگهدارى آن، آلوده گناه نشد. نه به کسى ظلم کرد، نه مرتکب رشوه خوارى شد و نه دست به معصیت دیگرى زد.

ص: 44


1- الارشاد، ص 132؛ شبیه این روایت در «بحارالانوار»، ج 32، ص 76، 50، و ص 113،ح 90 نیز آمده است.

وابستگى ناشى از بدهکارى

طبق این روایت، دِین و بدهى وابستگى مى آورد، و لذا مؤمن باید سعى کند زیر بار دین نرود. بسیارى از بدهى ها ضرورى و لازم نیست و انسان مؤمن نباید براى چیزى که ضرورت ندارد خود را وابسته کند.

بسیارى از کشورها براثر همین وام ها وابسته به مستکبران و استعمارگران شدند.

امتحان هاى سخت مالى

یکى از امتحانات سخت، امتحان در مسائل مالى است، که بسیارى از افراد در آن نمره قبولى نمى گیرند. اما محمّد بن ابى عمیر، یار دانشمند امام صادق (علیه السلام) از این امتحان روسفید خارج شد.

طبق روایتى که ابراهیم بن هاشم نقل کرده، محمّد بن ابى عمیر که شغلش بزازى بود سرمایه اش را از دست داد و نیازمند شد. اتفاقاً از شخصى ده هزار درهم طلب داشت. وقتى بدهکار داستان ورشکستگى او را شنید خانه اش را فروخت و ده هزار درهم را به در خانه محمد بن ابى عمیر آورد. هنگامى که ابن ابى عمیر مرد بدهکار و آن پول را دید گفت: این چیست؟ بدهکار گفت: این طلبى است که از من داشتید، آمده ام پرداخت کنم. پرسید: مالى به تو

ص: 45

به ارث رسیده است؟ گفت: نه. پرسید: کسى این مبلغ پول را به تو بخشیده؟ جواب داد: نه، پرسید: پول مزرعه اى است که آن را فروخته اى؟ گفت: نه. پرسید: پس چه پولى است؟ گفت: خانه مسکونى ام را فروختم تا بدهى ام را بدهم.

محمّد بن ابى عمیر گفت: از امام صادق (علیه السلام) شنیده ام که لازم نیست بدهکار خانه مسکونى اش را براى اداى دین بفروشد، بنابراین من به این ده هزار درهم دست نمى زنم در حالى که حتى به یک درهم آن هم محتاجم.(1)

خوشا به حال محمّد بن ابى عمیر که بلند طبع و متدیّن بود و حاضر نشد حتّى براى رسیدن به حقّ خودش دیگران در سختى و مشقّت بیفتند.

ما نیز باید با مطالعه سرگذشت این بزرگان عبرت بگیریم و مناعت طبع داشته باشیم.

ص: 46


1- وسائل الشیعه، ج 13، ص 95، ح 5.

10- عقایدمان را از کجا بگیریم؟

اشاره

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ اَخَذَ دینَهُ عَنِ التَّفَکُّرِ فى آلاءِ اللهِ تَعالى وَعَنِ التَّدَبُّرِ لِکِتابِهِ وَالتَّفَهُّمِ لِسُنَّتى، زالَتِ الرَّواسى وَلَمْ یَزَلْ، وَمَنْ اَخَذَ دینَهُ عَنْ اَفْواهِ الرَّجالِ وَقَلَّدَهُمْ فیهِ ذَهَبَ بِهِ الرِّجالُ مِنْ یَمینٍ اِلى شِمالٍ(1)؛ کسى که دین خود را براساس اندیشه در نعمت هاى پروردگار و تدبّر و دقّت در کتاب خداوند و فهم سنّت من پایه ریزى کند (دین استوارى خواهد داشت به گونه اى که) کوه ها متزلزل مى شوند، ولى او متزلزل نخواهد شد. و کسى که دین خود را بدون اندیشه و تفکّر و از دهان این و آن بگیرد و دنباله رو دیگران باشد، همان افراد او را از چپ به راست و از راست به چپ منحرف مى کنند».(2)

ص: 47


1- مسند الامام الشهید الحسین، ج 3، ص 80، ح 1.
2- مسائل اعتقادى بسیار مهم است و باید بر اساس تحقیق و اندیشه باشد و تقلید کردن درآن جایز نیست؛ همان گونه که مراجع بزرگوار تقلید در ابتداى رساله هاى عملیه خودنسبت به این مطلب تصریح کرده اند.

طبق این روایت ارزشمند مردم دو دسته اند:

1. استفاده کنندگان از عقل و وحى

گروه اوّل، کسانى هستند که عقایدشان را از دو منبع بسیار غنىّ عقل و وحى دریافت مى کنند. تدبّر در آلاءالله طریق عقل است؛ تعبیر به آلاء الله بسیار پرمعناست؛ چراکه مهم ترین برهان خداشناسى برهان نظم است(1)، که از راه تفکّر در آلاء الله به دست مى آید. تدبّر در کتاب الله و فهم سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز طریق نقلى اخذ عقاید انسان است.

اگر انسان دینش را از عقل صحیح و نقل معتبر بگیرد ایمان او متزلزل نمى شود، حتّى اگر کوه هاى عظیم متزلزل شوند؛ چون پایه هاى اعتقادى او محکم است.

2. محرومان از عقل و وحى

گروه دوم کسانى هستند که عقاید خود را از دهان این و آن مى گیرند و بدون فکر و تدبّر، کورکورانه از دیگران تقلید مى کنند. کوچک ترین شبهه اى که براى چنین کسانى ایجاد مى شود کاملاً تغییر کرده و دست از عقاید خود مى کشند، ولذا همه مراجع معظّم تقلید، در رساله هاى عملیّه خود گفته اند که اصول دین تقلیدى

ص: 48


1- شرح برهان نظم را در کتاب «تفسیر پیام قرآن»، ج 2، ص 54 به بعد، مطالعه فرمایید.

نیست و هرکس باید به فراخور حال خود، با دلیل و برهان به آن ها برسد.

پیام روایت: لزوم تقویت اعتقادات

اگر بخواهیم جامعه ما و تمام افراد آن، گرفتار مکاتب انحرافى نشوند، باید سعى کنیم اعتقادات آن ها بر پایه صحیحى پى ریزى گردد، که در این صورت، شبهات، تهاجم فرهنگى، کتاب هاى منحرف، فیلم هاى شبهه ناک، کانال هاى ماهواره اى فاسد و مفسد، شبکه هاى مجازى و مانند آن، ایمان جوانان را متزلزل نمى کند. بنابراین، هم باید اعتقادات خود را براساس استدلال و تدبّر و تفکّر بسازیم و هم عقاید افراد جامعه را بر چنین پایه اى پى ریزى کنیم.

ص: 49

ص: 50

11- ارزش سخن حکمت آمیز

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «کَلِمَةُ حِکْمَةٍ یَسْمَعُهَا الْمُؤْمِنُ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ؛ یک سخن حکمت آمیز که مؤمن آن را مى شنود از عبادت و بندگى یک سال ارزشمندتر است».(1)

سؤال: منظور از کلمه در این روایت چیست؟

جواب: منظور جمله است، نه یک «واژه» که معناى کاملى ندارد.

بنابراین، معناى حدیث چنین مى شود: «یک جمله حکمت آمیز که انسان مؤمن آن را بشنود از عبادت یک سال بهتر است».

اجر و مزد شنیدن حکمت!

جالب توجّه این که تنها «شنیدن» چنین سخنى این مقدار اجر دارد، نه عمل کردن به آن. در حالى که شنیدن کار پرزحمتى نیست؛ بلکه آنچه زحمت دارد عمل است، امّا از آن جا که مؤمن هنگامى که

ص: 51


1- بحارالانوار، ج 77، ص 172، ح 8.

بشنود، بالاخره در مسیر عمل قرار مى گیرد، براى شنیدن حکمت نیز مأجور است.

به هر حال شنیدن جمله اى حکمت آمیز، از یک سال عبادت بهتر است، چراکه ممکن است انسان عبادت هاى بى محتوایى انجام دهد که او را از خدا دور مى کند، و چه بسا عبادت هایى که انسان باید از آن توبه نماید!

عالمى مى گفت: «نمى گویم از گناهانتان استغفار کنید، بلکه توصیه مى کنم از عبادت هایتان توبه نمایید».(1) زیرا عبادتى که از روى آگاهى نباشد ظلمت است نه نور، مُبعد من الله است نه مقرب الى الله.

معناى حکمت

براى حکمت معانى مختلفى بیان شده است:

1. علم؛ کلمة الحکمة، یعنى یک جمله علمى.

2. آگاهى بر اسرار آفرینش؛ هر قدر انسان به اسرار آفرینش بیشتر آشنا شود، به خداوند نزدیک تر مى گردد؛ البته این معنا اخصّ از معناى اوّل است.

3. آگاهى بر حلال و حرام؛ همان گونه که در تفسیر آیه شریفه

ص: 52


1- جمع پراکنده، ص 180؛ مرحوم سیّد بن طاووس (اعلى الله مقامه) نیز در «فلاح السائل»، ص 338 به این مطلب اشاره دارد.

(وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ)(1) آمده، یکى از معانى حکمت، آگاهى بر حلال و حرام است.(2)

بنابراین، کسى که احکام الهى را فرا گیرد، شخصى که بر اسرار آفرینش آگاه شود، و فردى که حلال و حرام خدا را بشناسد، کارش از یک سال عبادت ارزشمندتر است.

کیفیّت عمل مهم است!

ثواب در پیشگاه خداوند بر مبناى کمّیت عمل داده نمى شود، بلکه طبق روایت «اِنَّ الثَّوابَ عَلى قَدْرِ الْعَقْلِ»(3) براساس کیفیّت عمل محاسبه مى شود. بدین علت، ممکن است ثواب دو رکعت نماز یک نفر، یک حسنه داشته باشد، ولى ثواب همین دو رکعت براى شخص دیگر، هزار حسنه باشد.

بنابراین، اگر ثواب به مقدار عقل و علم و آگاهى است، جاى تعجّب نیست که یک کلمه حکمت آمیز برتر از عبادت یک سال

ص: 53


1- این جمله در آیات 129 سوره بقره، و 164 سوره آل عمران، و 2 سوره جمعه تکرار شده است. در ضمن فرق میان «کتاب» و «حکمت» ممکن است این باشد که: اوّلى اشاره به قرآن و دومى اشاره به سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تعلیمات اوست، که «سنّت» نام دارد و نیز ممکن است «کتاب» اشاره به اصل دستورات اسلام باشد و حکمت اشاره به فلسفه و اسرار آن. (تفسیر نمونه، ج 24، ص 119، ذیل آیه 2 سوره جمعه).
2- میزان الحکمة، ج 2، ص 434، ح 4389.
3- میزان الحکمة، ج 6، ص 111، باب 2740، ح 13466.

باشد، چون ممکن است ضریب آن عبادت یک، و ضریب این کلمه حکمت آمیز میلیون باشد. آیا دو رکعت نماز حضرت على (علیه السلام) با دیگران یکسان و برابر است؟

خلاصه این که اسلام دین کیفیّت است نه کمّیت، آیین مغز و باطن است؛ نه پوسته و ظاهر.

ص: 54

12- آثار هدیه دادن

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تَهَادَوْا، تَحَابُّوا، تَهَادَوْا؛ فَاِنَّهَا تَذْهَبُ بِالضَّغَائِنِ؛ به یکدیگر هدیه دهید که سبب جلب محبّت مى شود. به همدیگر هدیه دهید که کینه ها را از بین مى برد».(1)

آیین رحمت

این روایت نیز نشان مى دهد که اسلام دین محبّت و مودّت و دوستى و عاطفه و انسانیّت است و در مسیر برطرف کردن کدورت ها و کینه ها و ناراحتى ها گام برمى دارد، ولذا اگر گفته شود: «کسانى که سهم بیشترى از محبّت و عاطفه دارند سهم بیشترى از اسلام دارند» سخن گزافه اى نیست.

ص: 55


1- الفروع من الکافى، ج 5، ص 144، ح 14.

بر همین اساس در برخى روایات بر حبّ و بغض در راه خدا تأکید شده است.(1)

حبّ و بغض

فضیل بن یسار از امام صادق (علیه السلام) پرسید: آیا حبّ و بغض هم جزئى از ایمان است؟ امام (علیه السلام) فرمود: «وَ هَلِ الْإِیمَانُ اِلاَّ الْحُبُ وَالْبُغْضُ ثُمَّ تَلا هَذِهِ الاْیَةَ (حَبَّبَ اِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ اِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ)(2)؛ آیا ایمان غیر از حبّ و بغض است؟ سپس این آیه را تلاوت کرد: «خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هایتان زینت بخشیده، و کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛ کسانى که داراى این صفت اند هدایت یافتگان اند».(3)

طبق این روایت، محبّت به خدا، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، حضرات ائمّه معصومین (علیهم السلام) انسان هاى مؤمن و حتّى دیگر انسان ها، مورد سفارش اسلام است.

پیوندها

تمام پیوندها به پیوند محبّت برمى گردد و اسلام هر چیزى را که

ص: 56


1- بخشى از این روایات در کتاب «الاصول من الکافى»، ج 2، ص 124-127 آمده است.
2- حجرات، آیه 7.
3- الاصول من الکافى، ج 2، ص 125، ح 5.

سبب جوشش و الفت شود مطلوب مى داند و آنچه را که به کاهش محبّت منتهى گردد، مبغوض مى شمرد.

سلام کردن، احترام گذاشتن، هدیه دادن، دید و بازدید، برخورد خوب، و مانند آن، از نوع اوّل، و غیبت و تهمت و سخن چینى و بدزبانى و ایذاء و آزار و اذیّت و خشونت، و مانند آن، از نوع دوم است.

راهکارهاى اسلام براى ایجاد محبّت

جایگاه محبّت ورزى در اسلام آن قدر والاست که برخى از گناهان بزرگ را در شرایط استثنایى براى ایجاد محبّت مى توان انجام داد، از جمله گاهى مى توان به منظور ایجاد اصلاح بین دو نفر دروغ گفت!(1)

هدیه دادن هم نقش مهمى در ایجاد محبّت دارد؛ حتّى هدایاى کوچکى که گاه آن را به حساب نمى آوریم. همین که هدیه گیرنده متوجه شود شما به فکر او بوده اید اهمیت زیادى دارد. مسافرى که به کربلا مى رود و به زیارت حضرت ابى عبدالله (علیه السلام) مشرف مى شود و یک مهر کربلا سوغات مى آورد کار مهمى کرده است؛ هرچند هدیه اش از نظر مادّى هدیه کوچکى محسوب مى شود.

ص: 57


1- اخلاق در قرآن، ج 3، ص 238 به بعد.

هدایاى مادّى و معنوى

هدیه فقط هدیه مادّى نیست، بلکه هدایاى معنوى نیز وجود دارد، که آن ها نیز مورد تأکید اسلام است. یکى از هدایاى ارزشمند معنوى، سخن حکمت آمیز است، ولذا در روایتى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم:

«مَا أَهْدَى الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ اِلَى أَخِیهِ هَدِیَّةً أَفْضَلَ مِنْ کَلِمَةِ حِکْمَةٍ یَزِیدُهُ اللَّهُ بِهَا هُدى وَیَرُدُّهُ عَنْ رَدى؛ بهترین هدیه اى که یک مسلمان مى تواند به برادر دینى اش بدهد کلمه حکمت آمیزى است که بر هدایتش بیفزاید یا از صفات ناپسندش بکاهد».(1)

هنگامى که سخن از گنج به میان مى آید، ذهن انسان به سمت گنج هاى مادّى مى رود، در حالى که گنج هاى معنوى نیز مورد توجّه اسلام است. در ذیل آیه شریفه (وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا)(2) روایت شده که گنج مورد نظر یک گنج معنوى بوده است.(3)

وجود انسان، 10 تا 30 درصد استدلال هاى عقلى و 70 تا 90 درصد احساسات و عواطف است. بنابراین، محبّت کردن و احترام گذاشتن تأثیرش بیش از استدلال هاى عقلى است.

ص: 58


1- سفینة البحار، ج 8، ص 636.
2- کهف، آیه 82.
3- الاصول من الکافى، ج 2، ص 59، ح 9، شرح این روایت را در کتاب «چهل حدیث اخلاقى» برگرفته از «اصول کافى»، ص 57 به بعد نوشته ایم.

13- نشانه هاى هشت گانه مؤمن

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَا عَلِیُّ یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ لِلْمُؤْمِنِ ثَمَانُ خِصَالٍ: وَقَارٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ، وَ صَبْرٌ عِنْدَ الْبَلاءِ، وَشُکْرٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ، وَقُنُوعٌ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ، لا یَظْلِمُ الْأَعْدَاءَ، وَلا یَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ، بَدَنُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ، وَالنَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ؛ اى على! شایسته است هر مؤمنى داراى هشت خصلت باشد: 1. باوقار هنگام حوادث تکان دهنده 2. صبور در زمان بلاها 3. شاکر هنگام خوشى 4. قانع به روزى خدا 5. به دشمنان ظلم نکند 6. خود را بر دوستان تحمیل ننماید 7. بدنش از او در سختى باشد 8. و مردم از وى در راحتى».(1)

ملاک سنجش ایمان

این صفات هشت گانه ملاک خوبى براى سنجش ایمان است.

ص: 59


1- بحارالانوار، ج 67، ص 294، ح 17؛ شبیه این روایت در «میزان الحکمة»، ج 1، ص 307، باب 295، ح 1473 نیز آمده است.

اگر براى هر صفت 5/2 نمره در نظر بگیریم کسى که واجد تمام این ویژگى ها باشد کامل الایمان است و کسى که برخى از صفات را داشته به همان مقدار امتیاز ایمان دارد. بنابراین با دقّت در این صفات، که شرح مختصر آن ها مى آید، تلاش کنیم صفاتى که نداریم را به دست آوریم و آنچه را که ضعیف است تقویت کنیم.

1. خصلت وقار

مؤمن همچون برگ خشکیده درختان و پشه و مگس سبک نیست که با هر نسیمى به هر کجا برود؛ بلکه مانند کوهى استوار است(1) که نه تنها تندبادهاى حوادث او را تکان نداده، و مسیرش را تغییر نمى دهد، که او مسیر تندبادها را عوض مى کند.

«هزاهز» چیزهاى تکان دهنده است و مصداق آن ممکن است مسائل اجتماعى یا سیاسى یا شبهات فکرى یا چیزهاى دیگر باشد. دریاى وجود مؤمن با مشکلات تکان دهنده متلاطم نمى شود و زبان به ناشکرى نمى گشاید.

2. ویژگى صبر

زندگى بشر آمیخته با انواع بلاها و مشکلات و حوادث است.

ص: 60


1- بلکه طبق برخى از روایات از کوه نیز سرسخت تر است. روایات مذکور را در «میزان الحکمة»، ج 1، ص 310، باب 296 مطالعه فرمایید.

یکى از نشانه هاى مؤمن، صبور بودن وى در مواجهه و برخورد با بلاهاست. بیمارى ها، زلزله ها، سیل ها، شکست ها، ناکامى ها، و رویدادهاى تلخ و ناگوار براى همه رخ مى دهد، هرچند ممکن است مقدار و نوع آن مختلف باشد. خصلت مؤمن در هنگام نزول بلاها صبر و شکیبایى و پرهیز از جزع و بى تابى است.

3. نشانه شکرگزارى

زندگى، یکنواخت و یکسان نیست؛ هم روى خوش دارد، و هم روى ناخوش، و انسان مؤمن با هر حادثه اى باید برخورد مناسب با آن را داشته باشد. نه بلاها و تلخى ها و شکست ها او را از ادامه راه ناامید کند، و نه پیروزى ها و موفّقیت ها وى را مغرور سازد. اگر زندگى به کامش شد، به مقام خوب و اموال زیاد و سلامتى تن رسید، و خلاصه زندگى روى خوشش را به وى نشان داد، همانند انسان هاى مشرک(1)، خدا را فراموش نکند، که منشأ همه خیرات و نیکى ها اوست و باید شکر نعمت دهنده را به جا آورد.

4. صفت قناعت

چهارمین خصلت مؤمن در این حدیث شریف قناعت است. مؤمن، ایمان دارد که خداوند آن مقدار که به صلاح اوست رزق

ص: 61


1- آیه شریفه 65 سوره عنکبوت اشاره به همین مطلب دارد.

و روزى اش مى دهد، و لذا به آن قناعت مى کند. انسان على رغم تلاش و کوشش براى کسب روزى حلال از طریق مشروع، نباید از قناعت غفلت کند. بدین منظور در مسائل مادّى به کسانى که وضع مالى بهترى دارند نگاه نکند، بلکه به فقیرتر از خود چشم بدوزد تا تحمّل زندگى موجود برایش راحت تر باشد.

5. مؤمن ظلم نمى کند

ایمان مؤمن اجازه ظلم به او نمى دهد؛ حتّى اگر طرف مقابل دشمنش باشد. خداوند متعال در آیه شریفه هشتم سوره مائده مى فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنئَانُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید!... دشمنى با جمعیّتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند، عدالت پیشه کنید، که به پرهیزکارى نزدیک تر است و از نافرمانى خدا بپرهیزید، که خداوند از آنچه انجام مى دهید، آگاه است».

6. خود را بر دیگران تحمیل نمى کند

هر کسى باید کارهایش را خود انجام دهد و آن را به دوش دیگران نیندازد؛ مگر این که ضرورتى داشته باشد. مؤمن از این قانون سرپیچى نمى کند. تحمیل بر دیگران هرچند ظلم نیست، امّا

ص: 62

کار شایسته اى نمى باشد. گاه جمعى از دوستان به سفر مى روند و در سفر، برخى بسیار زحمت مى کشند، امّا عدّه اى دست به سیاه وسفید نمى زنند، این کار صحیحى نیست و با روح ایمان سازگارى ندارد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در یکى از سفرها که جمعى از اصحاب همراهش بودند، به منظور تهیّه غذا دستور ذبح گوسفندى را دادند. هرکس انجام کارى را برعهده گرفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: جمع کردن هیزم ها برعهده من. اصحاب عرض کردند: اجازه دهید ما همه کارها را انجام دهیم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند دوست ندارد کسى سنگینى کار خود را بر دوش دیگران بیندازد».(1)

7 و 8. خود را به زحمت مى اندازد نه مردم را

ویژگى هفتم و هشتم مؤمن این است که «بدنش از او در سختى، امّا مردم از او در راحتى هستند». مثلاً اگر بیمار شود و یکى از اعضایش درد بگیرد، به خود مى پیچد، اما داد و فریاد نمى کند وخواب رابرخودحرام مى کند،امامزاحم خواب دیگران نمى شود.

از خداوند متعال مى خواهیم که به ما توفیق دهد تا این خصلت هاى هشت گانه را به صورت کامل در وجود خود پیاده کنیم و به درجات بالاى ایمان دست یابیم!

ص: 63


1- بحارالانوار، ج 76، ص 273، ح 31.

ص: 64

14- طعم ایمان

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ثَلاثٌ مَنْ کُنِّ فیهِ ذاقَ طَعْمُ الاْیمانِ: مَنْ کانَ لا شَىْءَ اَحَبُّ اِلَیْهِ مِنَ اللهِ وَرَسُولِه، وَمَنْ کانَ لَئِنْ یُحْرَقَ بِالنّارِ اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ اَنْ یَرْتَدَّ عَنْ دینِه، وَمَنْ کانَ یُحِبُّ لِلهِ وَیُبْغِضُ لِلّهِ؛ کسى که سه چیز در وجود او باشد طعم (شیرین) ایمان را مى چشد: 1. هیچ کس وهیچ چیز برایش محبوب تر از خدا و رسولش نباشد 2. اگر او را به آتش بکشند برایش بهتر است از این که از دین و آیینش برگردد ومرتد شود 3. دوستى ها و دشمنى هایش فقط براى خداست».(1)

روایات طعم ایمان

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمّه معصومین (علیهم السلام) روایاتى درمورد «کسانى که طعم ایمان را مى چشند» و «کسانى که طعم ایمان را نمى چشند»

ص: 65


1- میزان الحکمة، ج 1، ص 299، باب 284، ح 1404.

و علامت ها و نشانه هاى آن وارد شده(1) که خود بحث مفصّلى دارد، و اگر روایات آن جمع آورى گردد کتاب جذّابى خواهد شد.

طعم ایمان چیست؟

اشاره

در جواب این سؤال باید گفت: انسان ها در مقابل آنچه که مى بینند درک هاى متفاوتى دارند. گاهى مى شنود که عسل غذایى بسیار مقوى و شیرین است؛ ولى آن را نمى بیند. و گاه عسل را از نزدیک مى بیند، امّا آن را لمس نمى کند. گاهى انگشت مى زند ولمس مى کند ولى آن را نمى چشد، و بالاخره زمانى مقدارى از آن را در دهان مى گذارد و مى چشد، که درمورد خوراکى ها چشیدن بالاترین سطح درک است.

ایمان نیز چنین است، گاهى تنها چیزى مى شنود. گاه خود به مطالعه مى پردازد و از نزدیک مسائل دینى را مى بیند، و گاهى آن را لمس مى کند و در برخى موارد چنان آن را باور مى کند و ایمان در درون جانش نفوذ مى نماید که گویى آن را مى چشد و با تمام وجود آن را احساس مى کند.

خلاصه این که تعبیر به چشیدن طعم ایمان اشاره به درک عمیق و گسترده ایمان است.

ص: 66


1- بخشى از روایات مذکور در «میزان الحکمة»، ج 1،ص 299، به بعد آمده است.

طبق این روایت، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: سه صفت در هرکس باشد مؤمن حقیقى است:

1. عشق به خدا و رسول (صلی الله علیه و آله)

صفت اوّل که نشانه ایمان حقیقى است، عشق و علاقه به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى باشد. شخص مؤمن خودش، همسرش، بستگانش، آبرویش، مال و ثروتش، پست و مقامش، مملکت و وطنش را دوست دارد، امّا خداوند از همه این ها برایش محبوب تر است.

نشانه اش نیز این است که بر سر دو راهى هاى بین خدا و امور دیگر، به همه چیز پشت پا مى زند و خدا را انتخاب مى کند.

2. نگهدارى دین به هر قیمت

نشانه دیگر مؤمن حقیقى این است که دینش را به هیچ قیمتى نمى فروشد، حتّى اگر با آتش سوزانیده شود. چنین انسانى طعم ایمان را مى چشد.

3. همه چیز به رنگ خدا

سومین علامت شخصى که طعم ایمان را چشیده این است که تمام حبّ و بغض ها و عشق و علاقه هایش یک ملاک و معیار دارد و آن خداست. دوستان خدا را دوست دارد و دشمنانش او را

ص: 67

دشمن. جمله زیباى «اِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ، مُوَالٍ لِمَنْ وَالاکُمْ، وَعَدُو لِمَنْ عَادَاکُمْ» که در زیارت عاشورا(1) و برخى دیگر از زیارات(2) تکرار شده، پیام آور همین مطلب است. البتّه رسیدن به این مرحله و به دست آوردن این سه ویژگى و چشیدن طعم ایمان کار ساده اى نیست.

گفتگوى شیرین پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نوجوان بامعرفت!

روزى رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از کوچه هاى مدینه مى گذشت، که به تعدادى از بچه هاى کم سن وسال که مشغول بازى بودند برخورد. بچّه ها هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیدند بازى را رها کرده، و هر کدام به گوشه اى رفتند. امّا یکى از آن ها که جرأت بیشترى داشت جلو آمد و سلام کرد.

حضرت پس از جواب دادن سلامش پرسید: مرا بیشتر دوست دارى یا پدرت را؟ عرض کرد: جان پدرم به فداى شما!

حضرت دوباره پرسید: مرا بیشتر دوست دارى یا مادرت را؟ عرض کرد: جان مادرم به فداى شما!

حضرت سومین سؤال را این چنین مطرح کرد: مرا بیشتر دوست دارى یا چشمانت را؟ عرض کرد: چشمانم به قربان شما!

ص: 68


1- بحارالانوار، ج 101، ص 292، ح 1.
2- بحارالانوار، ج 101، ص 375، ح 16 و ج 102، ص 8، ح 1، و ص 131، ح 4.

حضرت پرسید: مرا بیشتر دوست دارى یا خدا را؟ عرض کرد : الله، الله، اى رسول خدا! تو را هم به خاطر این که پیامبر خدا هستى دوست دارم!

سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این گونه باشید.(1)

ص: 69


1- ارشاد القلوب، ج 1، ص 311.

ص: 70

15- پاداش شهادت به یگانگى خداوند

اشاره

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به جابر بن عبدالله انصارى فرمود:

«اِذْهَبْ فَنَادِ فِی النَّاسِ، أَنَّهُ مَنْ شَهِدَ اَنْ لا اِلهَ إِلاَّ اللهُ مُوقِناً اَوْ مُخْلِصاً فَلَهُ الْجَنَّةُ؛ در میان مردم با صداى بلند بگو: هر کسى از روى یقین یا اخلاص شهادت به یگانگى خداوند بدهد بهشت از آن او خواهد بود».(1)

شهادت به یگانگى خدا کارى سخت و آسان!

شهادت به یکتایى خداوند (لا اله الّا الله) کار فوق العاده ساده و در عین حال بسیار مشکلى است. ساده است از این جهت که گفتن آن آسان است؛ ولى یقین پیدا کردن به آن، یا بیان کردن آن از سر اخلاص کار ساده اى نیست.(2)

ص: 71


1- کنزالعمال، ج 1، ص 50، ح 144 و 195.
2- در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم که منظور از اخلاص در گفتن لا اله الّا الله این است که او را از محرمات الهى و گناهان بازدارد (بحارالانوار، ج 8، ص 359، ح 24).

حدیث سلسلة الذهب(1) اشاره به همین مطلب دارد (وَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِى)(2) آن زمان که مردم در نیشابور اطراف حضرت رضا (علیه السلام) حلقه زده بودند، و یک موقعیت کاملاً ممتاز به دست آمده بود، امام (علیه السلام) باید مهم ترین و سرنوشت سازترین مطالب را بیان کند، که جمله فوق را فرمود. جمله اى که گفتنش آسان است، امّا در درونش، معناى وسیعى نهفته است. به توضیح زیر توجّه بفرمایید:

انواع شرک

شرک به اشکال مختلف در زندگى مردم دیده مى شود؛ شرک خفى، شرک نیمه جلّى، شرک جلّى.

شرک جلّى آن است که کسى بتى بسازد و بر آن سجده کند؛ مانند بت پرستان طول تاریخ. بت پرست هنگامى که بت را بشکند و فقط به عبادت خداوند بپردازد موحّد مى شود؛ همان کارى که حضرت ابراهیم (علیه السلام) و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و حضرت على (علیه السلام) کردند.

امّا شرک خفیّ دایره اى بسیار گسترده دارد؛ هر چیزى که انسان به آن عشق بورزد و محبّتش را بر محبّت خداوند مقدّم بدارد بت او

ص: 72


1- علّت این که این روایت به سلسلة الذهب معروف شد این است که تمام راویان آن تا وجود مقدّس خداوند از پاکان و معصومان هستند.
2- بحارالانوار، ج 49، ص 127، ح 3.

به شمار مى رود! مثلاً اگر به پول علاقه زیاد دارد به گونه اى که باعث گناه شود و آن را بر محبّت خداوند مقدّم بدارد، این کار، نوعى شرک محسوب مى شود.

بت پرستى نوین

در اطراف ما بت هاى زیادى وجود دارد؛ که خطرناک تر از همه، بت هواى نفس است. کسانى هستند که صبح و شام «لا اله الا الله» مى گویند، ولى قلبشان بت خانه بزرگى است. بت مال، بت مقام، بت زن، بت فرزند، بت هوى وهوس و مانند آن، ازجمله بت هایى است که ممکن است در آن بت خانه وجود داشته باشد. به قول شاعر:

بت ساختیم و در دل خندیدیم *** بر کیش بد، برهمن و بودا را(1)

بسیارى از اوقات، هنگامى که به جمله «وحده لا شریک له» در تشهّد نماز مى رسم، به فکر فرو مى روم که آیا واقعاً به آنچه مى گوییم عمل مى کنیم؟ چه بسا هنگام خواندن تشهّد، زمانى که به جمله مذکور مى رسیم شیطان در مقابلمان ایستاده باشد و به طعنه و ریشخند این آیه شریفه را بخواند: (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِى آدَمَ أَنْ لاَّتَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).(2)

ص: 73


1- دیوان پروین اعتصامى، قصائد، قصیده اوّل، ص 24.
2- یس، آیه 60؛ ترجمه: «اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است؟!».

و بگوید: شما که مرا مى پرستید چرا «وحده لاشریک له» مى گویید؟

آیا صبح و شام تسلیم حسادت، غضب، کفر، سوءظن و هوى و هوس بودن بت پرستى نیست؟!

آیه شریفه (وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَهُمْ مُّشْرِکُونَ)(1) نیز اشاره به ابعاد گسترده شرک دارد. در آن روایت عجیب نیز مى خوانیم که حضرت فرمود: شرک (و ریا) در اعمال انسان مخفى تر از جاى پاى مورچه سیاه است که در شب ظلمانى بر سنگ سخت حرکت مى کند».(2)

راه برون رفت از شرک

براى رهایى از شرک و رسیدن به توحید کامل یک راه وجود دارد و آن بالا بردن سطح معرفت و آگاهى نسبت به این نکته است که هیچ کس کاره اى نیست، و همه چیز به دست خداست. اگر به این مطلب ایمان و یقین داشته باشیم، در مقابل غیر او خضوع نکرده و غیر او را پرستش نخواهیم کرد. و عجیب این که شرک تا آخر عمر گریبان گیر انسان خواهد بود (آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه).(3)

ص: 74


1- یوسف (12)، آیه 106؛ ترجمه: «و بیشتر آن ها به خدا ایمان نمى آورند، مگر آن که ایمان خود را با شرک آلوده مى کنند».
2- میزان الحکمة، ج 4، ص 406، باب 1977، ح 9481 و 9487.
3- اخلاق در قرآن، ج 3، ص 30.

16- پرگویى عامل قساوت قلب

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا تُکْثِرُوا الْکَلامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ، فَاِنَّ کَثْرَةَ الْکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، اِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِی؛ در غیر ذکر خدا زیاده گویى نکنید؛ زیرا پرگویى در غیر یاد خدا موجب قساوت قلب مى شود و انسان قسیّ القلب دورترین مردم از خداوند است».(1)

پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) در این روایت دستور بسیار مهمّى داده، و آن پرهیز از پرگویى است. سپس پرحرفى را عامل سنگدلى و قساوت قلب معرّفى کرده است.

رابطه قساوت قلب و پر حرفى

سوال: چه رابطه اى بین پرحرفى و قساوت قلب وجود دارد؟

جواب: انسان پرحرف در لابه لاى سخنانش بیش از هر عمل

ص: 75


1- میزان الحکمه، ج 7، ص 535، باب 3462، ح 17986.

دیگر گرفتار خطا و گناه مى شود؛ به ویژه که گناهان زبان فراوان است.

برخى از علماى اخلاق آن ها را تا 20 گناه شمارش کرده اند(1)؛ ولى بررسى هایى که ما کردیم معلوم شد حداقل سى گناه کبیره با زبان انجام مى شود.(2) انسان هنگامى که زیاد حرف بزند پرهیز از این همه گناه برایش مشکل است؛ غیبت، دروغ، تهمت، ناشکرى، اشاعه فحشا، قول بغیر علم، هتک مؤمن، ایذاء و آزار مؤمن، شایعه ساز و شایعه پراکنى و مانند آن از گناهان زبان است.

و روشن است که یکى از آثار شوم گناه در این دنیا، قساوت قلب و سنگدلى است.

خداوند متعال در آیه 76 سوره بقره، پس از بیان داستان معروف گاو بنى اسرائیل مى فرماید: (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً)؛ «سپس قلب هاى شما را قساوت فراگرفت و قلب هاى شما مانند سنگ و بلکه سخت تر از سنگ شد». دلیل آن این بود: [اِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ...] سنگ این خاصیت را دارد که گاهى مى شکافد و چشمه اى از آن مى جوشد، و گاه

ص: 76


1- محقّق بزرگوار مرحوم فیض کاشانى در کتاب «محجّة البیضاء» ، ج 5، ص 190 به بعد، بحث بسیار مشروحى تحت عنوان گناهان زبان ذکر کرده و بیست نوع انحراف و آفت براى زبان شمرده است.
2- گناهان سى گانه مذکور را در کتاب «اخلاق در قرآن» ج 1، ص 317 و 316 مطالعه فرمایید.

هرچند نمى شکافد، ولى قطراتى از آن تراوش مى کند و آن قطرات، انسان تشنه اى و گاه پرنده یا گیاهى را سیراب مى کند.

و گاه از خشیت خداوند از بالاى کوه سقوط مى کند؛ امّا قلب سخت و سنگین انسان قسیّ القلب و سنگدل نه منبع جوشان علم و دانش است، و نه چیزى از آن تراوش مى کند، و نه خشیت و تواضعى دارد.

نشانه هاى قساوت قلب

علامت هاى قساوت قلب فراوان است. ازجمله این که نسبت به افراد محروم و یتیم و ضعیف و ناتوان و مظلوم، انعطافى نشان نمى دهد، و از خوف خدا اشکى نمى ریزد؛ خلاصه این که انسان سنگدل نه رحمى دارد و نه عاطفه اى، نه اشکى دارد و نه ناله اى.

اسباب قساوت قلب

عوامل و علل قساوت قلب نیز فراوان است، یکى از آن ها که در روایت به آن پرداخته شده، پرگویى است. عامل دیگر آن، گناهان به طور عام است. دور ماندن از پند و موعظه، دنیاپرستى، و عشق به مال دنیا نیز از امورى است که باعث قساوت قلب مى شود.(1)

ص: 77


1- شرح بیشتر در مورد «اسباب قساوت قلب» را در «میزان الحکمة»، ج 7، ص 364 و 365، باب 3347 مطالعه فرمایید.

درمان قساوت قلب

یکى از فواید دعاها، نمازها و زیارات، رقّت قلب و نرم شدن آن است. قلب انسان مانند زمینى است که اگر نرم باشد بذرافشانى در آن فایده دارد؛ امّا اگر همچون سنگ سخت باشد، نه گلى در آن مى روید، نه گیاهى، نه میوه اى مى دهد، و نه هیچ چیز دیگرى. بدین علت قسىّ القلب از خداوند بسیار دور است و باید براى درمان قساوت قلب سعى و تلاش کند.

ص: 78

17- اهمیت فراوان امانت!

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَلْأَمانَةُ تَجْلِبُ الْغِناءَ وَالخِیانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ؛ امانت سبب غنا و بى نیازى انسان، و خیانت باعث فقر و تنگدستى او مى شود».(1)

آثار دین در دنیا

تصوّر بسیارى ار مردم این است که دین تنها وسیله نجات انسان و سعادت او در آخرت است و کارى به دنیاى او ندارد، در حالى که این، تفکرى اشتباه و اشتباهى خطرناک است.

توضیح: دستورات دینى در سه بخش خلاصه مى شود:

1. عبادات؛ که عبارت است از رابطه انسان با خداوند، و هر آنچه که مربوط به این رابطه است.

ص: 79


1- میزان الحکمه، ج 1، ص 319، باب 305، ح 1545، روایات دیگرى نیز در این زمینه درهمین صفحه موجود است.

2. معاملات؛ که شامل هرگونه رابطه اى بین انسان ها با یکدیگر مى شود.

3. سیاسات؛ که به رابطه انسان ها با حکومت و بالعکس مى پردازد.

تمام دستورات دینى، در هر سه بخش، علاوه بر جنبه آخرتى آن، ضامن سعادت انسان در دنیا نیز مى باشد.

آثار نماز در دنیا

نماز، که یکى از خالص ترین عبادات و پرستش هاست، تنها باعث نجات انسان در جهان آخرت نیست، بلکه آثار آن در این دنیا نیز کاملاً ملموس و قابل درک است. خداوند متعال مى فرماید: (إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ)؛ «نماز (انسان را) از زشتى ها واعمال ناپسند بازمى دارد».(1) و هنگامى که جلوى گناه گرفته شود، جلوى بسیارى از نابسامانى هاى اجتماعى را مى توان گرفت. پس نماز براى دنیاى انسان نیز مؤثّر است. بقیه عبادات نیز چنین است.

آثار امانت در دنیا

از جمله دستورات دینى، رعایت امانت است، که تأکیدات بسیار زیادى بر آن شده است؛ تأکیدهایى که در کمتر موضوع دیگرى

ص: 80


1- عنکبوت، آیه 45.

دیده مى شود. در برخى از روایات رعایت امانت آن قدر مهم شمرده شده که مایه آبادانى، و خیانت در آن، عامل خرابى و ویرانى معرّفى شده است.(1)

در مورد ثمرات و فواید امانت دارى، و مضرّات و بدى هاى خیانت، مطالب مختلفى در روایات دیده مى شود(2) که یک نمونه آن، روایت مورد بحث است: «امانت باعث غنا و بى نیازى، و خیانت پیام آور فقر و تنگدستى است».

بانک هاى دولتى هر کشورى معمولاً از مطمئن ترین مکان هایى هستند که مردم سرمایه هاى خود را به آن ها مى سپارند. راستى چرا مردم این همه پول را، که با زحمات فراوان و طاقت فرسا به دست آورده اند، به بانک ها مى سپارند؟ دلیل آن روشن است؛ چون آن ها امین مردم هستند و خیانت نمى کنند.

در اهمّیت امانت دارى همین بس که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در میان صفات و ویژگى هاى فراوان، به «محمّد امین»(3) مشهور شد.

ص: 81


1- در حدیثى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «أَرْبَعٌ لا تَدْخُلُ بَیْتاً وَاحِدَة مِنْهُنَّ اِلاَّ خَرِبَوَلَمْ یُعْمَرْ بِالْبَرَکَةِ الْخِیَانَةُ وَالسَّرِقَةُ وَشُرْبُ الْخَمْرِ وَالزِّنَاءُ؛ چهار چیز است که اگر(حتّى) یکى از آن ها وارد خانه اى شود آن را ویران مى کند و برکت از آن خانه مى رود: خیانت و دزدى و شرب خمر و زنا» (بحارالانوار، ج 75، ص 170، ح 2).
2- بخشى از روایات مذکور در کتاب «میزان الحکمة»، ج 1، ص 319، باب 305، ح 1545-1550 آمده است.
3- سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)، ص 32 و 33.

نتیجه این که رعایت امانت و دورى از خیانت ازجمله سفارشات مهم اسلام به مسلمانان است که حتّى در مورد امانت هاى غیر مسلمانان(1) مطلوب است، و نه تنها در جهان آخرت، که در دنیا نیز آثار و برکاتى دارد.

ص: 82


1- روایات مربوط به این موضوع، در کتاب «میزان الحکمة»، ج 1، ص 317 به بعد، باب 303آمده است.

18- فرزند صالح، عامل سعادت

اشاره

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مِنْ سَعَادَةِ الرَّجُلِ الْوَلَدُ الصَّالِحُ؛ یکى از اسباب سعادت انسان فرزند صالح است».(1)

سعادت و شقاوت در روایات حضرات معصومین (علیهم السلام) بحث مفصّل و دامنه دارى است، و روایات «من سعادة المرء...» فراوان است،(2) که روایت فوق یک نمونه آن مى باشد.

سعادت چیست؟

سعادت در یک کلمه همان «توفیق» است و توفیق را دانشمندان لغت چنین تفسیر کرده اند: «اجتماع اسباب الخیر»(3) یعنى اگر براى

ص: 83


1- بحارالانوار، ج 104، ص 98، ح 67.
2- از جمله مى توان به «بحارالانوار»، ج 6، ص 138 و ج 76، ص 149 و 152 و 154 و 155و 289 و ج 77، ص 159 و ج 103، ص 7 و 86 و 217 و ج 104، ص 92 و 95 و 98 و 101 و 102 اشاره کرد.
3- لغت نامه، ج 15،ص 1128.

انسانى وسایل و اسباب رسیدن به خیر آماده باشد او سعادتمند و داراى توفیق است. همان گونه که شقاوت و عدم توفیق، به «اجتماع موانع الخیر» تفسیر شده است.(1)

خلاصه این که اگر مسیر تکامل انسان هموار و بدون مانع باشد و تمام شرایط حرکت به سوى کمال مهیّا باشد چنین انسانى سعادتمند است.

ثمره سعادت

نتیجه سعادت همان است که در آیه شریفه 108 سوره هود آمده است. خداوند متعال در این آیه مى فرماید:

(وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ)؛ «و امّا کسانى که سعادتمند شدند، تا آسمان ها و زمین برپاست، جاودانه در بهشت خواهند ماند».

عوامل سعادت

سعادت عوامل و اسباب گوناگونى دارد. از جمله اسباب

ص: 84


1- سعادت، که گمشده همه انسان هاست و هر کس آن را در چیزى مى جوید و در جایى مى طلبد، به طور خلاصه عبارت است از: فراهم بودن اسباب تکامل براى یک فرد یا یک جامعه. و نقطه مقابل آن، شقاوت و بدبختى است که همه از آن متنفرند و آن عبارت است از: نامساعد بودن شرائط پیروزى و پیشرفت و تکامل (تفسیر نمونه، ج 9، ص 298).

سعادت، طبق آنچه در این روایت شریف آمده، فرزند صالح و شایسته است.

شخصیت انسان متأثّر از یک مثلّث سه ضلعى است؛ یک ضلع آن وراثت است که به صورت غیر اختیارى از پدر و مادر به فرزند منتقل مى شود. ضلع دیگر آن خانواده مى باشد، و ضلع سوم، که در شخصیت انسان تأثیر بسزایى دارد، محیط و جامعه است.

مجموعه این سه عامل است که شخصیّت انسان را مى سازد.

اگر بخواهیم فرزند صالح و شایسته اى داشته باشیم باید در هر سه جهت کار و تلاش کنیم.

سؤال: کار و تلاش در بعد «خانواده» و «محیط اجتماع» قابل قبول و امکان پذیر است؛ امّا در بعد وراثت چه کارى مى توان کرد، تا صفات منفى حاصل از وراثت از بین برود؟

جواب: اگر ما به دستورهاى اسلام، که جهت سعادت فرزندان حتّى قبل از انعقاد نطفه آن ها توصیه شده، عمل کنیم، به یقین جلوى این گونه صفات را هم مى توان گرفت. به عنوان نمونه در روایتى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد انتخاب همسر مى خوانیم: «اخْتَارُوا لِنُطَفِکُمْ؛ مادران خوب و مناسبى براى فرزندان آینده خود انتخاب کنید».(1)

همسرانى انتخاب کنید که مادران شایسته اى براى فرزندان شما باشند.

ص: 85


1- بحارالانوار، ج 103، ص 375، ح 16.

بنابراین، با دقّت در انتخاب همسر مى توان بر روى بعد وراثت هم درمورد شخصیت فرزند کار کرد.

غفلت از تربیت فرزندان

یکى از مسائلى که گاه حتّى برخى از بزرگان از آن غافل هستند تربیت فرزندان است. گاه پدر یا مادر آن قدر غرق در کارهاى روزانه خود مى شود که از نزدیک ترین نزدیکانش غافل مى گردد، در حالى که در روز قیامت در مورد تربیت فرزندان سؤال مى شود.

راستى چه برنامه اى براى تربیت فرزندانمان ریخته ایم؟ آیا آن ها را به هنگام کارهاى خوب تشویق کرده ایم؟ آیا از دوستان و رفقایشان پرس و جو نموده ایم؟ آیا مى دانیم به چه مکان هایى رفت وآمد دارند؟

نکته قابل توجّه این که مهم ترین عامل تربیت فرزند، اعمال و کردار والدین است. به تعبیر دیگر، فرزندان انعکاس اعمال پدران و مادران خود هستند. آن ها از تمام کارهاى بزرگترها فیلم بردارى کرده و آن را به حافظه خود مى سپارند.

ص: 86

19- سه نشانه یقین

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَا عَلِیُّ اِنَّ مِنَ الْیَقِینِ أَنْ لا تُرْضِیَ أَحَداً بِسَخَطِ اللَّهِ، وَلا تَحْمَدَ أَحَداً بِمَا آتَاکَ اللَّهُ، وَلا تَذُمَّ أَحَداً عَلَى مَا لَمْ یُؤْتِکَ اللَّهُ؛ اى على! از آثار یقین این است که رضایت هیچ انسانى را درمقابل خشم و سخط خداوند نخواهى، و از هیچ کس براى نعمتى که خداوند به تو ارزانى داشته تشکّر نکنى، و هیچ شخصى را به سبب نعمتى که خداوند (بنابر مصلحتى) تو را از آن محروم کرده مذمّت و سرزنش نکنى».(1)

اشاره اى به توحید افعالى

در این حدیث شریف، که سخن از آثار و میوه هاى شجره طیبّه یقین به میان آمده، به توحید افعالى اشاره شده است. از این روایت

ص: 87


1- بحار الانوار، ج 77، ص 61، ح 4. شبیه این حدیث به نقل از امام صاق (علیه السلام) در بحارالانوار، ج 70، ص 172 ح 22 نیز نقل شده است.

و روایات دیگر و دستورات و معارف دینى استفاده مى شود که بسیارى از فضایل اخلاقى ریشه در توحید افعالى دارد و خلاصه و چکیده توحید افعالى این است که «باور کنیم مبدأ هر چیزى خداست».

ثمرات سه گانه

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این روایت ارزشمند، سه اثر از آثار یقین را بیان کرده است. توجه بفرمایید:

1. رضاى مردم را با خشم خدا مخر

اوّلین ثمره یقین این است که انسان نباید رضاى مردم را با سخط خداوند و خشم او به دست آورد. یعنى اگر انسان مؤمن با خداى خود ارتباط خوب و مناسبى داشت و خدا از او راضى بود، نارضایتى مردم برایش مهم نباشد، زیرا خداوند قول داده که ارتباط چنین انسانى را با مردم خوب کند، ولذا در روایتى از على (علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ أَصْلَحَ فِیمَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ؛ هرکس رابطه بین خود و خداى عزوجل را اصلاح کند، خداوند ارتباط بین او و مردم را اصلاح خواهد کرد».(1)

ص: 88


1- بحارالانوار، ج 71، ص 181، ح 36.

این مطلب به شکل دیگر در قرآن مجید نیز آمده است، آن جا که مى فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید!، اگر (آیین) خدا را یارى کنید، (خداوند) شما را یارى مى کند و گام هایتان را استوار مى دارد».(1)

و یا در آیه 160 سوره آل عمران مى خوانیم: (إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللهُ فَلاَغَالِبَ لَکُمْ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُکُمْ مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)؛ «اگر خداوند شما را یارى کند، هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد؛ و اگر دست از یارى شما بردارد، کیست که بعد از او، شما را یارى کند؟! و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند».

2. از شکر نعمت هاى خدا غافل مشو

دومین اثر یقین این است که انسان از منعم حقیقى غافل نشود وشکر نعمت هایش را به جا آورد؛ نه این که راه را اشتباهى برود و از دیگران تشکّر کند.

سؤال: آیا معناى این سخن این است که نباید از مخلوق تشکّر کرد؟ اگر چنین است، پس معناى روایت امام رضا (علیه السلام) که فرمود: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ؛ هرکس

ص: 89


1- محمّد، آیه 7.

شکر نعمت دهنده از مخلوقین را به جا نیاورد، شکر خداى عزوجل را به جا نیاورده است»(1) چه مى شود؟

جواب: معناى سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) نفى تشکّر از مخلوق نیست؛ بلکه معناى آن این است که ولّى نعمت اصلى خداست و مخلوقات تنها واسطه هستند و واسطه ها نباید شما را از منبع اصلى فیض غافل کنند. در غیر این صورت مَثَل بنده خدا، مَثَل میهمانى مى شود که صاحب خانه را فراموش کرده و فقط از خدمه صاحب خانه تشکر مى کند!

3. مخلوق را به دلیل نرسیدن به نعمت مذمّت مکن

گاه انسان بنابر عللى از نعمتى محروم مى شود؛ مانند این که استحقاق آن را نداشته، یا به صلاحش نبوده که واجد آن نعمت باشد، یا مرتکب گناهى شده که خداوند به عنوان مجازات، آن نعمت را از وى سلب کرده، یا سلب نعمت جنبه امتحان داشته، یا به منظور تنبّه و بیدارى او بوده است. خلاصه این که به هر علّتى اگر نعمتى از انسان گرفته شد نباید مخلوقات خدا را به خاطر آن مذمّت کند، بلکه باید راضى به رضاى الهى باشد. به راستى اگر انسان چنین یقینى داشته باشد، در برخورد با مشکلات و حوادث مختلف چقدر راحت با آنها کنار مى آید.

ص: 90


1- میزان الحکمة، ج 4، ص 480، باب 2058، ح 9804.

20- ملاک شناختن مسلمان واقعى

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا تَنْظُرُوا اِلَى کَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ وَکَثْرَةِ الْحَجِّ وَالْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّیْلِ، انْظُرُوا اِلَى صِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ؛ به نماز زیاد و روزه و حجّ فراوان و زکات و کارهاى نیک بسیار و صداى رازونیاز نیمه شب آن ها نگاه نکنید، بلکه به صداقت در گفتار و اداى امانت آن ها بنگرید».(1)

این روایت معیار خوبى براى تشخیص مسلمان واقعى است. نماز و روزه و زکات و حج و کارهاى خیر و معروف و عبادت شبانه بسیار خوب است و اهمیت فراوانى دارد، ولى به تنهایى براى شناخت مسلمان حقیقى کفایت نمى کند، بلکه علاه بر این امور، صداقت در گفتار و رعایت امانت لازم است. اگر این دو چیز در جامعه باشد همه چیز خواهد بود.

ص: 91


1- بحارالانوار، ج 75، ص 115، ح 10.

قبح و زشتى دروغ

دروغ از گناهان کبیره محسوب مى شود و ابزار بسیارى از معاصى و خطاهاست. مردى خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و عرض کرد: اى رسول خدا! مبتلا به چهار کار زشتم: زنا، شراب خوارى، دزدى و دروغ. هر کدام را که بفرمایید به خاطر شما ترک مى کنم. حضرت فرمود: دروغ را رها کن. آن مرد از خدمت حضرت مرخّص شد و تصمیم گرفت ارتباط نامشروع برقرار کند، امّا با خود گفت: اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) درمورد کارم از من سؤال کند، چنانچه انکار کنم، قولى را که به ایشان داده ام، شکسته ام و اگر اقرار کنم، حدّ مى خورم، ولذا از آن آن منصرف شد. سپس تصمیم گرفت آلوده دزدى شود، امّا همین فکر او را از انجام آن نیز منصرف کرد. درمورد شرب خمر نیز همین اتّفاق افتاد.

لذا نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برگشت و عرض کرد: «قَدْ أَخَذْتَ عَلَىَّ السَّبیلَ کُلَّهُ فَقَدْ تَرَکْتُهُنَّ أَجْمَعْ؛ شما راه گناه را به کلّى به روى من بستید، من همه این گناهان را ترک کردم».(1)

درضمن دروغ، معناى وسیعى دارد؛ انسان گاه به خداوند دروغ مى گوید. کسى که ایاک نعبد و ایاک نستعین مى گوید، یا شهادت به وحدانیت خداوند مى دهد که معبودى جز او را نمى پرستد، امّا شیطان و هواى نفس و مال و مقام را مى پرستد، انسان صادقى

ص: 92


1- میزان الحکمة، ج 7، ص 452، باب 3403، ح 17525.

نیست. و گاه به مردم دروغ مى گوید و گاه به خود، که تمام اقسام آن حرام و گناه کبیره محسوب مى شود.

معناى وسیع امانت

امانت نیز معناى وسیعى دارد. یک نوع امانت همان معناى فقهى آن است که مراجع معظّم تقلید در توضیح المسائل خود احکام فقهى آن را بیان کرده اند.

نوع دیگر آن، معناى اخلاقى امانت است که همه چیز را شامل مى شود، چون همه چیز در دست ما امانت است؛ عمر، فرزندان، مال و اموال، انقلاب، مذهب، سلامتى، امنیّت و مانند آن، همه امانت هاى الهى هستند؛ که خداوند متعال دستور داده آن ها را به اهلشان بسپاریم. قرآن مجید دراین باره مى فرماید: (إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا)؛ «خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید».(1)

بنابراین، براى این که مسلمان واقعى باشیم باید در کنار انجام عبادات و مستحبات و کارهاى نیک، تلاش کنیم راست گفتار و امین باشیم.

ص: 93


1- نساء، آیه 58.

ص: 94

21- وظایف روزه داران

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ تَصَدَّقُوا عَلَى فُقَرَائِکُمْ وَمَسَاکِینِکُمْ، وَوَقِّرُوا کِبَارَکُمْ، وَارْحَمُوا صِغَارَکُمْ، وَصِلُوا أَرْحَامَکُمْ، وَاحْفَظُوا أَلْسِنَتَکُمْ، وَغُضُّوا عَمَّا لا یَحِلُّ النَّظَرُ اِلَیْهِ أَبْصَارَکُمْ، وَعَمَّا لا یَحِلُّ الْإِسْتِمَاعُ اِلَیْهِ أَسْمَاعَکُمْ، وَ تَحَنَّنُوا عَلَى أَیْتَامِ النَّاسِ یَتَحَنَّنُ عَلَى أَیْتَامِکُمْ، وَتُوبُوا اِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکُمْ، وَارْفَعُوا اِلَیْهِ أَیْدِیَکُمْ بِالدُّعَاءِ فِی أَوْقَاتِ صَلاتِکُم؛ به فقرا و مساکین کمک کنید، و بزرگانتان را مورد احترام قرار دهید، وبه کوچک ترها رحم کنید، و از صله رحم غفلت نورزید، و زبانتان را کنترل کنید، و چشمانتان را از آنچه که نگاه به آن جایز نیست نگاه دارید، و گوش هایتان را از آنچه که شنیدن آن حلال نیست بازدارید، و به یتیمان مردم رحم کنید تا به ایتام شما رحم کنند، و به درگاه خداوند از گناهانتان توبه کنید، و در اوقات نماز دست هایتان را به درگاهش براى دعا بالا ببرید».(1)

ص: 95


1- وسائل الشیعه، ج 7، ص 227، ح 20.

خطبه شعبانیّه

جامع ترین روایات مربوط به ماه مبارک رمضان در کتاب وسائل الشیعه آمده، که ازجمله آن ها خطبه شعبانیّه است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در یک بخش از خطبه مذکور ده سفارش کرده، که پنج مورد آن اجتماعى و مردمى، و پنج مورد دیگر، اخلاقى و فردى است.

سفارشات اجتماعى و مردمى

1. کمک به نیازمندان

اوّلین توصیه رسول مهربانى ها (صلی الله علیه و آله) به روزه داران ماه مبارک رمضان این است که به فکر نیازمندان و فقرا و مساکین جامعه خود باشند و از آن ها غفلت نکنند. مسلمانان همیشه باید به نیازمندان کمک کنند، امّا در ماه مبارک رمضان این کمک ها مضاعف و پررنگ تر باشد؛ چراکه یکى از فلسفه هاى روزه دارى، کاستن از آلام و دردهاى نیازمندان است.

2. احترام به بزرگان

دومین سفارش اجتماعى پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) احترام گذاشتن به بزرگ ترهاست. جوانان، پدران و مادران پیر را تحمّل کنند، نه این که در بهترین خانه ها ساکن شوند و پدران و مادران کهنسال خویش را راهى خانه سالمندان کنند. مانند هفت خواهر و برادرى که حاضر

ص: 96

به نگهدارى از والدین خویش نبودند و قصد داشتند آن ها را به خانه سالمندان بفرستند و اجازه صرف وجوهات شرعیه خویش را براى این منظور مى خواستند!!

3. ترحّم به کوچک ترها

توصیه سوم رحمة للعالمین (صلی الله علیه و آله) ارزش قائل شدن براى کوچک ترهاست. نوجوانان و جوانانى که راه استقلال را طى مى کنند نیاز به توجّه و عنایت و اعتماد دارند. مادران به دختران اعتماد کنند، اجازه دهند غذا بپزند و اگر غذا مشکلى پیدا کرد، داد و فریاد نکنند، بلکه با مهربانى و عطوفت به آن ها تذکّر دهند.

4. صله رحم

ماه رمضان ماه صله رحم است. با توجه به وجوب صله رحم، این فریضه در تمام ماه هاى سال باید انجام شود، ولى در ماه رمضان تأکید بیشترى درباره آن شده و معمولاً نسبت به سایر ماه هاى سال بیشتر انجام مى شود. ما نیز سعى کنیم این سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در نظر داشته و بیش از پیش به دیدن اقوام وخویشان برویم، نه این که از یکدیگر بى خبر باشیم؛ نظیر آنچه اکنون در جهان غرب اتّفاق افتاده است.

یکى از وعّاظ که جهت تبلیغ به انگلستان سفر کرده بود،

ص: 97

مى گفت: روزى به اتّفاق راننده به جایى مى رفتیم. پشت چراغ قرمز توقف کردیم. راننده از دور با راننده دیگرى، که او هم پشت چراغ قرمز ایستاده بود، احوال پرسى کرد. پرسیدم: کیست؟ گفت: پسرم. شنیدم ازدواج کرده! مى گویند فرزندى هم دارد!

مرگ عاطفه ها براى جامعه خطرناک است و سبب جنایات و مشکلاتى مى شود، همان گونه که نمونه هاى متعدّد آن را از رسانه هاى مختلف مى شنویم.

5. یتیم نوازى

سفارش اجتماعى پنجم پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) رعایت حال یتیمان است، تا جاى خالى پدر، آن ها را زیاد آزار ندهد. یتیمى فقط در انتظار فرزندان دیگران نیست، بلکه ممکن است فرزندان ما نیز با این مشکل روبه رو شوند، ولذا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سفارش مى کند که به یتیم هاى دیگران رحم کنید تا در آینده یتیم هاى شما نیز مورد عنایت دیگران قرار گیرند و مردم به آن ها اکرام کنند.

پنج توصیه فوق، سفارشات اجتماعى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به روزه داران بود. امّا پنج توصیه فردى آن حضرت به شرح زیر است:

سفارشات اخلاقى فردى

1. کنترل زبان

اوّلین توصیه فردى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به روزه داران ماه مبارک

ص: 98

رمضان مراقبت از زبان است، چراکه اصلاح زبان گام اوّل خودسازى و سیر و سلوک الى الله محسوب مى شود. اگر زبان اصلاح نشود هیچ چیز اصلاح نمى شود. مهم ترین ابزار قرب الى الله زبان است، همان گونه که مهم ترین وسیله براى اغوائات شیطانى است. درضمن، امورى که کار زبان را انجام مى دهد حکم زبان بر آن جارى مى شود؛ مانند قلم نویسندگان.

2. کنترل نگاه

نگاه نیز تأثیرى زیادى در زندگى و سعادت انسان دارد، و لذا به کنترل آن نیز توصیه شده است. گاه یک نگاه، زندگى انسان را متحوّل مى کند و حوادث و مشکلات، و حتّى ممکن است جنایاتى، به دنبال داشته باشد. بنابراین، باید از نگاه حرام خوددارى کرد، تا از عوارض آن در امان ماند.

3. کنترل گوش

شنیدنى ها نیز مانند گفتنى ها و دیدنى ها مى تواند از عوامل سعادت انسان محسوب شود، همان گونه که ممکن است انسان را به سمت شقاوت سوق دهد، ولذا نباید به هر چیزى گوش داد. بنابراین، باید از شنیدن موسیقى حرام، دروغ، غیبت، تهمت، شایعات، امورى که مشوّق گناه هستند و خلاصه هر شنیدنى حرامى، به ویژه در حال روزه اجتناب کرد.

ص: 99

4. توبه از گناهان

ندامت و پشیمانى از خطاها و لغزش ها و بازگشت به آغوش لطف و رحمت پروردگار مهربان، چهارمین سفارش فردى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است. توبه از گناهان واجب، فورى است و هرچه زودتر باید صورت پذیرد، ولى بهار توبه ماه مبارک رمضان است.

5. دعا به ویژه بعد از نماز

بالاترین عبادت و بهترین وسیله قرب الى الله دعاست، که زمان و مکان خاصّى ندارد؛ ولى در بعضى از زمان ها و مکان ها امید استجابت بیشترى مى رود. دعاى بعد از نماز، آن هم در ماه مبارک رمضان، از زمان هاى طلایى اجابت دعا محسوب مى شود.

ص: 100

22- رأفت و خشونت

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنَ الرِّفْقَ لَمْ یُوضَعْ عَلَى شَیْءٍ اِلاَّ زَانَهُ وَلانُزِعَ مِنْ شَیْءٍ اِلاَّ شَانَهُ؛ محبّت و دوستى در هر چیزى باعث زینت آن و خشونت و زبرى موجب زشتى آن است».(1)

مهربانى و مدارا از نظر اسلام

بحث خشونت از دیدگاه اسلام مبحث مهمى است و این روایت ناظر بر همین بحث مى باشد. در قرآن مجید و روایات ائمّه طاهرین (علیهم السلام) در مورد دوستى و محبّت و مدارا و صمیمیّت تأکیدات فراوانى شده، و اساساً یکى از ویژگى هاى اخلاقى پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) محبّت و ملایمت و تواضع آن حضرت است. قرآن مجید دراین باره مى فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّآ غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)؛ «به سبب رحمت الهى، دربرابر مؤمنان نرم

ص: 101


1- میزان الحکمه، ج 3، ص 525، باب 1530، ح 7556.

و مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند».(1)

طبق این آیه شریفه یکى از دلایل جذب سریع مردم به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و این دین مقدّس، اخلاق خوش آن حضرت بود و بدون شک اگر خشونت جایگزین این محبّت مى شد مردم از اطرافش پراکنده مى شدند.

تأثیر این صفت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جذب مردم به اسلام آن قدر زیاد بود که گاهى از آن به معجزه اخلاقى آن حضرت تعبیر مى شود. ایشان حتّى در مقابل برخى از دشمنان ملاطفت نشان مى داد و این سبب مى شد که دشمن تبدیل به دوست شود. قرآن مجید مى فرماید: (اِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ)؛ «بدى را با نیکى دفع کن».(2) که دشمن دیروز تبدیل به دوست امروز مى شود (کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ).(3)

از سوى دیگر تمام سوره هاى قرآن جز سوره توبه با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» که پیام آور مهربانى و لطافت است، آغاز شده است. علاوه بر این که مسلمانان هر روز حداقل 10 بار این جمله را در نمازهاى خود تکرار مى کنند. همان گونه که جمله «الرحمن الرحیم» را نیز ده بار تکرار مى نمایند.

ص: 102


1- آل عمران، آیه 159.
2- فصّلت، آیه 34.
3- فصّلت، آیه 34.

وقتى بخشش و مهربانى و عطوفت از صفات خداست، بندگان او نیز باید پرتوى از این اسما و صفات را داشته باشند. زندگانى حضرات معصومین (علیهم السلام) نیز نشان مى دهد که آن بزرگواران کانون محبّت و عاطفه بوده اند. در این جا توجّه به دو نکته لازم است.

1. اسلام دین رحمت است

دشمنان در مبارزه با اسلام به شیوه هاى مختلف متوسّل شده اند، که از جمله آن ها شیوه هاى تبلیغاتى است و یکى از سوژه هاى تبلیغى آنان، اتّهام خشونت است.

آن ها اسلام و مسلمانان را خشن معرّفى نموده و دین اسلام را دین شمشیر توصیف کرده اند و در طول تاریخ براى بدنام کردن مسلمانان و جلوگیرى از اسلام آوردن پیروان سایر ادیان، از این شگرد بهره جسته اند و معمولاً به جنگ هاى اسلامى استدلال مى کنند؛ در حالى که جنگ هاى مذکور با یکى از سه انگیزه زیر صورت گرفته است:

الف) دفاع از خویش ب) دفاع از آزادى ج) دفاع از مظلومین.

همه این ها در حقیقت دفاع یا نوعى جنگ است که بر مسلمانان تحمیل مى شد.(1) اگر ما بتوانیم این حربه تبلیغاتى را از دشمن بگیریم اسلام به سرعت پیش مى رود.

ص: 103


1- شرح این مطلب را درکتاب ما «آیین رحمت» مطالعه فرمایید.

2. دوستان نادان

گاه برخى از مسلمانان نادان نیز دیگر مسلمانان را متّهم به خشونت کرده، و با این کار، مهر تأیید بر ادّعاهاى واهى و بى اساس دشمنان اسلام مى زنند.(1)

برچسب خشونت مهم ترین و کارآمدترین برچسب در مبارزات سیاسى است. بنابراین، یکدیگر را متّهم به خشونت نکنیم و احکام قصاص و دیات و مجازات هاى اسلامى را که درحقیقت مایه حیات و زندگى و آرامش و آسایش است، نوعى خشونت نشماریم و به این نکته توجّه داشه باشیم که همان گونه که در تمام سوره هاى قرآن یک سوره استثنائاً و براساس حکمتى بسم الله الرحمن الرحیم ندارد، رأفت اسلامى نیز گاه براساس حکمتى استثنائاتى دارد. بنابراین، اصل در اسلام رأفت و رحمت است و خشونت استثناء است و قصاص و دیات و مجازات اسلامى خشونت نیست.

ص: 104


1- همان گونه که ممکن است عدّه اى از مسلمانان غافل دست به اعمالى بزنند که موجب سوء استفاده دشمنان شود و از آن به نفع خود بهره بردارى کنند. بنابراین، باید مسلمانان مراقب گفتار و کردارشان باشند، تا ندانسته آب به آسیاب دشمن نریزند.

23- شرائط ورود به بهشت

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تَقَبَّلُوا لِی بِسِتٍ أَتَقَبَّلْ لَکُمْ بِالْجَنَّةِ؛ شش چیز را شما از من بپذیرید (و به آن عمل کنید) تا من ضامن ورود شما به بهشت شوم».(1)

بهشتى شدن، آرزوى هر انسان معتقد به سراى آخرت است؛ چراکه بهشت، دار سعادت، خانه آرامش، سعادت جاویدان، کانون قرب خدا، مرکز اجتماع اولیاءالله و جایگاه استفاده از همه نعمت هاى پروردگار است.

امّا باید توجّه داشت که رسیدن به این سعادت بزرگ، آن گونه که برخى تصوّر مى کنند، آسان نیست؛ بلکه آمادگى ها و شرایط مختلفى لازم دارد، که در حدیث مورد بحث به آن اشاره شده است، توجه بفرمایید:

ص: 105


1- بحارالانوار، ج 75، ص 94، ح 9.

شرط اول: صداقت

«اِذَا حَدَّثْتُمْ فَلا تَکْذِبُوا؛ هنگامى که سخن مى گویید، سخنانتان را آلوده به دروغ نکنید».

اوّلین شرط ورود به بهشت صداقت و راستگویى است. راستگویى از نشانه هاى ایمان در تمام ادیان الهى است و اختصاص به اسلام ندارد. در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً اِلاَّ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ1»؛ آرى، راستگویى که سرچشمه اعتماد و اتّحاد و امنیّت و آرامش و شرط دخول در بهشت است، جزء برنامه همه پیامبران بوده است».

شرط دوم: عمل به وعده

«وَ اِذَا وَعَدْتُمْ فَلا تُخْلِفُوا؛ هنگامى که وعده مى دهید تخلّف نکنید».

انسان یا نباید به کسى وعده اى بدهد و یا اگر وعده داد باید به آن پایبند باشد و خلف وعده نکند، هرچند برایش گران تمام شود. عمل به وعده و وفاى به عهد آن قدر مهم است که خداوند در قرآن

ص: 106

مجید از پیامبرش حضرت اسماعیل به (صادِقُ الْوَعْدِ)(1) تعبیر کرده است.

در مورد آن حضرت در تواریخ چنین مى خوانیم:

«به شخصى قول داد که تا زمان بازگشت او در مکان معیّنى منتظرش بماند. به همین دلیل مدّت طولانى در آن مکان در انتظار بازگشت آن شخص ماند و حاضر نشد از وعده اش تخلّف کند».(2)

شرط سوم: رعایت امانت

«وَ اِذَا اُوتُمِنْتُمْ فَلا تَخُونُوا؛ و هنگامى که امانتى به شما سپرده شد خیانت نکنید».

رعایت امانت نیز از مسائلى است که تمام پیامبران (علیهم السلام) به آن سفارش شده اند.(3) از نظر اسلام در بحث امانت تفاوتى میان مسلمان و کافر و فاسق و نیکوکار نیست، و هر شخصى امانتى نزد مسلمانى گذاشت، باید بازگرداند و خیانت نکند.(4)

ص: 107


1- مریم، آیه 54.
2- تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 342، ح 99.
3- الاصول من الکافى، ج 2، ص 104، ح 1.
4- روایات مربوط به این موضوع را در «میزان الحکمة»، ج 1، ص 317، باب 303 مطالعه فرمایید.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اگر شمشیر ابن ملجم نیز به عنوان امانت به من سپرده شود بازمى گردانم».(1)

در ضمن، امانت یک مفهوم خاصّى دارد که همان امانت مالى است، و یک مفهوم عامى دارد که شامل هر چیزى مى شود که به انسان سپرده شده و روزى باید بازگردانده شود. طبق معناى دوم، دین، انقلاب، فرزندان، اسرار مردم، جوانى، نشاط و مانند آن امانت اند.

شرط چهارم: کنترل نگاه

«وَغُضُّوا أَبْصَارَکُمْ؛ نگاه هایتان را کوتاه کنید». «غمض» در لغت عرب به معناى چشم بر هم نهادن است، ولى «غض» به معناى کوتاه کردن نگاه مى باشد، تا انسان هنگام رعایت این فضیلت اخلاقى در چاه و گودى سقوط نکند.

در ضمن، از روایت استفاده مى شود که از هر چیز نامشروعى باید چشم پوشى کرد؛ زیرا روایت فوق مطلق است و اختصاص به نگاه به نامحرم ندارد.

شرط پنجم: اجتناب از آلودگى هاى جنسى

«وَاحْفَظُوا فُرُوجَکُمْ؛ خود را از بى عفّتى نگه دارید».

ص: 108


1- میزان الحکمة، ج 1، ص 318، باب 303، ح 1538.

یکى از مسائلى که در طول تاریخ مشکل آفرین بوده، شهوات و بى عفّتى ها بوده است.

برخى معتقدند که هر پرونده جنایى اى را در طول تاریخ مطالعه کنیم، ردّ پاى زن آلوده اى را در آن خواهیم یافت! در جنایاتى که بر ائمّه (علیهم السلام) وارد شده، این مطلب کاملاً مشهود و ملموس است.

شرط ششم: کنترل دست و زبان

«وَ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَلْسِنَتَکُمْ؛ دستان و زبانتان را کنترل کنید».(1)

زبان خود را از غیبت، تهمت، دروغ، شایعه سازى، ناشکرى ومانند آن حفظ کنید. و دستان خویش را از ظلم به دیگران، سرقت، نوشتن مطالب باطل و مانند آن بازدارید، تا با تحصیل شرایط شش گانه بهشتى شوید.

ص: 109


1- شبیه این روایت در کتاب «نهج الفصاحه»، ص 389، ح 1174، نیز آمده است.

ص: 110

24- حقوق متقابل والدین و فرزندان

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَلْزَمُ الْوالِدَ مِنَ الْحُقُوقِ لِوَلَدِهِ ما یَلْزَمُ الْوَلَدَ مِنَ الْحُقُوقِ لِوالِدِهِ؛ همان گونه که پدر حقوقى بر فرزند خویش دارد، فرزند نیز حقوقى بر پدرش دارد».(1)

معمولاً حقوق بین والدین و فرزندان یک طرفه تصوّر مى شود وخیال مى کنیم تنها پدر و مادر بر فرزندان خویش حقوقى دارند ومورد عقوق والدین قرار مى گیرند؛ در حالى که حدیث مورد بحث این حقوق را دو طرفه مى داند و براى فرزندان نیز حقوقى بر والدین قائل است.

معناى عقوق

عقوق معانى متعدّدى دارد، ازجمله معانى آن نافرمانى،

ص: 111


1- میزان الحکمة، ج 9، ص 577، باب 4150، ح 22736.

بنابراین، همان گونه که پدران و مادران بر فرزندان خویش حق حیات دارند(1) و رعایت نکردن حقوق آن ها، در همین دنیا اثر وضعى دارد و دامن گیر انسان مى شود، فرزندان نیز حقوقى بر والدین خویش دارند.

بدرفتارى، بدخویى، تنگ گرفتن و سخت گرفتن است و «وادى عقیق» را از این جهت عقیق گفته اند که درّه تنگى مى باشد.

«انگشتر عقیق» را نیز به این علت عقیق مى گویند که سنگ محکمى است و در هنگام تراشیدن از خود مقاومت نشان مى دهد.

بنابراین، این که گفته مى شود: «فلان فرزند عاق والدین است» منظوراین است که بدرفتارى کرده، و از پدر و مادرش اطاعت نمى کند.

عاق فرزندان!

طبق روایت فوق، عقوق فرزندان نیز تصوّر مى شود، یعنى امکان دارد پدر و مادر نیز عاق فرزندان شوند! بدین معنا که والدین با آن ها بدرفتارى کرده، یا سخت گیرى نموده، یا با خواسته هاى منطقى آن ها موافقت نکنند.

حق تربیت

یکى از حقوق فرزندان بر والدین حقّ تربیت است.(2) همان گونه

ص: 112


1- احقاف، آیه 15؛ میزان الحکمة، ج 9، ص 573، باب 4146، ح 22700.
2- میزان الحکمة، ج 9، ص 574، باب 4148، ح 22711.

که پدر و مادر تمام سعى و تلاش خویش را به کار مى گیرند تا آسایش جسمانى فرزندان خویش را تأمین کنند، باید تمام توان خود را براى تربیت روح و روان آن ها نیز بسیج نمایند.

روز قیامت عدّه اى از والدین سر راه فرزندان خویش را گرفته واز آن ها به دلیل ادا نکردن حقوقشان شکایت مى کنند. همان گونه که برخى از فرزندان نیز دامن پدر و مادرانشان را گرفته و از عدم رعایت حقوقشان گله کرده و مى گویند: خدایا! اگر ما منحرف شده و صحیح تربیت نشده ایم، والدین ما کوتاهى کرده اند! درحقیقت چنین والدینى عاق فرزندانشان شده اند.

حقّ نام نیک

این که گفته مى شود باید براى فرزند نام نیک انتخاب شود(1)، معنایش این است که مسئله تربیت از همان روزهاى اوّل زندگى آغاز مى گردد. بلکه طبق آنچه از دستورات اسلام استفاده مى شود مسئله تربیت از زمانى که جنین در رحم مادر شکل مى گیرد آغاز مى شود.(2)

بنابراین، کارهاى روزانه و سایر اشتغالات نباید ما را از تربیت فرزندان غافل کند. باید مراقب دوستانشان، آمد و رفت آن ها،

ص: 113


1- میزان الحکمة، ج 9، ص 574، باب 4148، ح 22708.
2- بحارالانوار، ج 103، ص 375، ح 16.

سخنانشان، و غیبت هاى ناگهانى آن ها باشیم، و مهم تر این که مراقب رفتار خویش باشیم، چراکه رفتار ما اثر بیشترى در تربیت آن ها دارد.

ص: 114

25- ارزش پرستارى

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ سَعَى لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ یَقْضِهَا خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ؛ کسى که در راه حلّ مشکل بیمارى تلاش کند، چه موفّق به حلّ آن بشود و چه نشود، خداوند او را همچون روزى که از مادر به دنیا آمده پاک مى کند».(1)

طبق این روایت شریف، یک پرستار ارزش فوق العاده اى پیدا مى کند، به ویژه اگر این حدیث را در کنار احادیث دیگرى بگذاریم که جمله «کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ»(2) در آن آمده، ارزش کار پرستار روشن تر شده، و خواهیم دانست که پرستارى در ردیف چه عبادت هاى بزرگى است. مثلاً درمورد شخصى که حجّش را صحیح به جا

ص: 115


1- وسائل الشیعه ج 2، ص 643، باب 18، ح 1.
2- بخشى از این روایات در «بحار الانوار»، ج 60، ص 231، و ج 76 ، ص 192 و 196 و 371 و 368 و ج 80، ص 315، و ج 81، ص 17 و 217 و ج 90، ص 479 و 281 و 304 و ج 91،ص 172 و ج 94، ص 55 و 64 آمده است.

آورده، در حدیثى مى خوانیم: «خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُّهُ».(1)

اگر این روایت را در کنار روایت بالا بگذاریم نتیجه مى گیریم که پرستارى از یک بیمار مساوى با انجام حج و زیارت خانه خداست.

پاداش عیادت از بیمار

همچنین اگر روایات مربوط به ثواب عیادت از مریض(2) را بخوانیم، ارزش کار پرستار روشن تر مى شود؛ چراکه عیادت کننده فقط لحظاتى در کنار مریض است؛ اما پرستار همواره در خدمت اوست.

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «مَنْ عَادَ مَرِیضاً، شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ

ص: 116


1- عوالى اللئالى، ج 1، ص 426، ح 113.
2- به دو روایت دیگر در این زمینه توجه فرمایید :اول: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عائِدُ الْمَرِیضِ یَخُوضُ فِى الرَّحْمَةِ؛ کسى که از بیمارى عیادت کند غرق در رحمت خدا مى شود». دوم: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ یَوْمَ الْقِیامَةِ: یَابْنَ آدَمَ، مَرِضْتُ فَلَمْتَعُدْنِى! قالَ: یَا رَبِّ کَیْفَ أعُودُکَ وَأنْتَ رَبُّ الْعالَمِینَ؟! قالَ: أمَا عَلِمْتَ اَنَّ عَبْدِیفُلاناً مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ؟! اَما عَلِمْتَ اَنَّکَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدَتْنِى عِنْدَهُ؟!؛ خداوند عزوجل در روز قیامت مى فرماید: اى فرزند آدم! من بیمار شدم و تو به عیادت من نیامدى! فرزند آدم عرضه مى دارد: اى پروردگار من! چگونه به عیادت تو بیایم در حالى که تو پروردگار جهانیان هستى؟! فرمود: آیا نمى دانستى که فلان بنده ام بیمار شد و از او عیادت نکردى؟! آیا نمى دانستى که اگر به عیادت او مى شتافتى مرا نزد او مى یافتى!؟» (میزان الحکمة، ج8،ص 112، باب 3623، ح 18897 و 18899).

یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ حَتّى یَرْجِعَ اِلى مَنْزِلِه؛ کسى که به عیادت مریضى مى رود هفتاد هزار فرشته، در حالى که برایش استغفار مى کنند، تا زمانى که به منزلش برمى گردد او را مشایعت و همراهى مى کنند».(1)

ص: 117


1- وسائل الشیعه، ج 2،ص 634، ابواب الاحتضار، باب 10، ح 2.

ص: 118

26- قدر نعمت هاى الهى را بدانیم

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أَحْسِنُوا مُجَاوَرَةَ النِّعَمِ لا تُمِلُّوهَا وَلاتُنَفِّرُوهَا؛ فَاِنَّهَا قَلَّ مَا نَفَرَتْ عَنْ قَوْمٍ فَعَادَتْ اِلَیْهِمْ؛ قدر نعمت هاى الهى را بدانید (از آن ها به طور صحیح بهره بردارى کنید) اظهار ملامت نکنید و نعمت هاى الهى را از خود فرارى ندهید؛ چون هر نعمتى از قومى فرار کند کمتر اتفاق مى افتد که برگردد».(1)

ناشکرى، ناسپاسى، استفاده نامشروع از نعمت ها، بخل وحسادت به آن، سبب فرار نعمت هاى الهى مى شود. علّت این سفارش مهم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این است که اگر نعمت هاى الهى را از دست بدهیم به آسانى به چنگ نخواهد آمد.

ص: 119


1- میزان الحکمة، ج 9، ص 72، باب 3848، ح 20417. شبیه این روایت در همان منبع از امام على و حضرت صادق و امام رضا و حضرت هادى (علیهم السلام) نیز نقل شده است. به عنوان نمونه امام (علیه السلام) فرمودند: «اِحْذَرُوا نِفارَ النِّعَمِ، فَما کُلُّ شارِدٍ بِمَرْدودٍ؛ از فرارى دادن نعمت ها بپرهیزید، چرا که هر نعمت فرارى داده شده بر نمى گردد».

قدرشناسى نعمت انقلاب

این روایت در مورد تمام نعمت هاى الهى، مادّى و معنوى، فردى و اجتماعى صادق است. یکى از نعمت هاى بزرگ، نعمت انقلاب و نظام اسلامى است. فراموش نکنیم که چه بودیم و چه شدیم! نمایندگان مجلس ما پس از مشورت با سفارتخانه هاى خارجى تعیین مى شدند! تنها در ارتش ما سى هزار مستشار خارجى وجود داشت(1) و مفاسد فراگیر بود.

خداوند به برکت خون شهیدان نعمت انقلاب اسلامى را به ما ارزانى داشت و این مفاسد را برچید؛ هرچند دشمنان بى وقفه مشکلاتى را براى ما به بار مى آورند، ولى این مهم نیست، مهم این است که قدر نعمت هاى الهى را بدانیم.

در کشورهاى همسایه کفران نعمت شد و دیدیم که با آن ها چه کردند!

داستان قوم سبأ

نمونه عبرت آموز کفران نعمت و فرار آن، داستان قوم سبأ مى باشد که در آیات 15 تا 19 سوره سبأ به طور مفصل آمده است.

ص: 120


1- طبق تحقیقات سناى آمریکا، تعداد مستشاران آمریکا در ایران از شانزده هزار نفر درسال 1972 م (1351 ش) به بیست و چهار هزار نفر در سال 1976 م (1355 ش) رسید و در سال 1978 م (1357 ش) به پنجاه هزار نفر افزایش یافته بود (مستشاران نظامى آمریکا در ایران، ص 252).

خداوند متعال مى فرماید: (لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِى مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِنْ رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ* فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَىْءٍ مِّنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ * ذَلِکَ جَزَیْنَاهُمْ بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِى إِلاَّ الْکَفُورَ * وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَکْنَا فِیهَا قُرىً ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِىَ وَأَیَّامآ آمِنِینَ * فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِى ذَلِکَ لاَیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ)؛ «براى قوم «سبأ» در محلّ سکونتشان نشانه اى (از قدرت الهى) بود؛ و دو باغ (بزرگ با میوه هاى فراوان) از راست وچپ (رودخانه عظیم؛ و به آن ها گفتیم:) از روزى پروردگارتان بخورید و شکر او را به جا آورید؛ شهرى است پاک و پاکیزه، وپروردگارى آمرزنده (و مهربان). امّا آن ها (از خدا) روى گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (پربرکت)شان را به دو باغ (بى ارزش) با میوه هاى تلخ و درختان «شوره گز» و اندکى درخت سدر مبدّل ساختیم. این کیفر را به خاطر کفرانشان به آن ها دادیم؛ و آیا ما کسى جز افراد کفران کننده را مجازات مى کنیم؟! و میان آن ها و شهرهایى که برکت داده بودیم، آبادى هاى آشکارى (بر سر راهشان) قرار دادیم؛ و سفر در میان آن ها را به طور متناسب (با فاصله نزدیک) مقرّر داشتیم؛ (و به آنان گفتیم:) شب ها و روزها در این آبادى ها با ایمنى سفر کنید. ولى

ص: 121

گفتند: «پروردگارا! میان سفرهاى ما دورى بیفکن» (تا بینوایان نتوانند با اغنیا سفر کنند. و این گونه) به خویشتن ستم کردند؛ و ما آنان را داستان هایى (براى عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیّتشان را به طور کامل متلاشى ساختیم؛ در این ماجرا، نشانه هاى عبرتى براى هر صبور شکرگزار است».

تأمّل و دقّت در این داستان عجیب، براى قدرشناسى نعمت هاى الهى لازم است.

ص: 122

27- خطر زبان

اشاره

روزى در محضر حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) صحبت از زبان وسخنانى که بر آن جارى مى شود به میان آمد. شخصى از حضرتش پرسید: «وَ إِنّا لَمُؤاخِذوُن بِما نَتَکَلَّمُ بِه؟؛ آیا در مقابل سخنانى که مى گوییم (در روز قیامت) مورد مؤاخذه قرار مى گیریم؟».

این جمله نشانگر همان ذهنیّتى است که برخى از مردم دارند که مى گویند: «حرف باد هواست!».

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در جواب، جمله تکان دهنده اى فرمود: «وَ هَلْ یَکُبُ النَّاسَ فِی النَّارِ اِلاَّ حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ؟!؛ آیا جز محصول زبان هاى مردم آن ها را با صورت در آتش مى افکند؟!».(1)

از این روایت استفاده مى شود که هرکس به شکلى در آتش

ص: 123


1- میزان الحکمة، ج 7، ص 586، باب 3512، ح 18315. شبیه این روایت، در «وسائل الشیعه»، ج 8، ص 534، باب 119، ح 8، نیز آمده است.

مى افتد، و گروهى از مردم با صورت در آتش مى افتند، و آن ها کسانى هستند که زبانشان در اختیار نفسشان بوده است.

آنچه در حکم زبان است

در عصر و زمان ما قلم ها، مطبوعات، رسانه ها و مانند آن نیز در حکم زبان اند، و متأسفانه برخى از زبان ها و قلم ها در جوامع امروزى منشأ فساد هستند. اگر زبان ها و قلم ها قیدوبند داشته باشند از بسیارى از فسادها پیشگیرى مى شود.

اندیشه قبل از سخن گفتن

حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: «زبان مؤمن ماوراء قلبش، امّا زبان منافق جلوى قلبش قرار دارد»(1) یعنى انسان منافق بدون مطالعه سخن مى گوید، هر مطلبى را مى نویسد، و آنچه را شنیده منتشر مى کند، امّا انسان باایمان نسبت به آنچه قصد دارد بگوید فکر مى کند که آیا جایز است، یا حرام؟ اشاعه فحشاست یا نه؟ غیبت محسوب مى شود یا نه؟ آبروى مؤمنى را لکّه دار مى کند یا نه؟ سپس سخن مى گوید.

ص: 124


1- میزان الحکمة، ج 7، ص 583، باب 3506، ح 18280.

زبان و گناهان بزرگ

به گفته بعضى از علماى اخلاق حداقل بیست گناه بزرگ با زبان انجام مى شود!(1)

بلکه طبق تحقیقات ما سى گناه کبیره توسّط زبان به وقوع مى پیوندد!(2)

هیچ عضوى از اعضاى بدن نمى تواند به اندازه زبان این قدر منشأ گناه شود. مشکل گناهان زبان، علاوه بر این که ابزار آن در اختیار همه است و در همه مکان ها و زمان ها مى توان از آن استفاده کرد، این است که حقّ الناس است. تهمت، غیبت، دروغ، ایذاء مؤمن، اشاعه فحشا، و مانند آن از این قبیل هستند، و راهى براى جبران آن جز جلب رضایت صاحب آن نیست.

بهترین ملاک براى تشخیص انسان هاى خوب این است که زبانشان قیدوبند داشته باشد. اگر مى خواهید قلبتان نورانى شود و آنچه را که اولیاءالله مى بینند شما هم ببینید، زبانتان را کنترل کنید.

ص: 125


1- اخلاق در قرآن، ج 1، ص 316.
2- اخلاق در قرآن، ج 1، ص 317.

ص: 126

28- راه رسیدن به علم الهى!

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ فَعَمِلَ عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَمْ یَعْلَمْ؛ هرکس به آنچه فراگرفته عمل کند، خداوند آنچه را که نمى داند به او تعلیم مى دهد».(1)

از آیات و روایات استفاده مى شود که علم داراى دو شاخه است:

1. علم اکتسابى

یعنى علمى که باید نزد استاد و معلم فرا گرفت و راهى جز تعلیم و فراگیرى ندارد. این همان علمى است که به ما دستور داده اند از گهواره تا گور(2) به دنبال آن باشیم. این همان دانشى است که بر هر زن و مرد مسلمان واجب و لازم است چنین علمى، که راه

ص: 127


1- کنز العمّال، ج 10، ص 132، ح 28661. شبیه این روایت از امام باقر (علیه السلام) نیز نقل شده است (بحارالانوار، ج 78، ص 189، ح 44).
2- نهج الفصاحة، ص 218، ح 327.

تحصیل آن زحمت و کوشش است، تنها با توسّل و دعا حاصل نمى شود؛ بلکه باید براى تحصیل آن تلاش پیگیرى کرد و زحمت خستگى ناپذیر کشید و این یک سنّت الهى است.(1)

2. علم الهى

که گاهى از آن به علم لدنّى تعبیر مى شود، و این تعبیر ظاهرا از داستان حضرت خضر و موسى (علیهما السلام) گرفته شده است. آن جا که مى فرماید: (وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَّدُنَّا عِلْماً)(2) حضرت خضر (علیه السلام) علم لدنّى داشت و به همین دلیل چیزهایى مى دانست که پیامبر زمانش به حسب ظاهر از آن بى اطلاع بود.

این علم را علم نورانى هم مى گویند، همان گونه که در روایتى مى خوانیم: «وَ اِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ؛ علم لدنى نورى است که خداوند در قلب هر کسى که بخواهد جاى مى دهد».(3)

آیات و روایات فراوانى بر وجود چنین دانشى دلالت دارد. ازجمله مى توان به آنچه درباره آصف، وزیر حضرت سلیمان (علیه السلام) که در قرآن آمده (الَّذِى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ)(4)، یا آنچه خداوند درباره

ص: 128


1- میزان الحکمة، ج 6، ص 156، باب 2801، ح 13866.
2- کهف، آیه 65.
3- منیة المرید، ص 167.
4- نمل، آیه 40.

خود حضرت سلیمان (علیه السلام) فرموده (عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ)(1) و یا آنچه در مورد علم تعبیر خواب به حضرت یوسف (علیه السلام) تعلیم شد(2)، اشاره کرد.

این شاخه از علم قابل فراگیرى از استاد نیست؛ بلکه با الهام قلبى به قلب انسان تابیده مى شود. قلبى که صاف و پاک و مرکز نور خدا و تقواست.

راه رسیدن به علم لدنى

حدیث نبوى مورد بحث، راه رسیدن به چنین علمى را نشان مى دهد. هرکس علم اکتسابى را بیاموزد و به آن عمل کند خداوند علم لدنى و الهى را به او مى آموزد. بنابراین، علم لدنى با گناه و معصیت سازگار نیست. بزرگانى که کارهاى بزرگى کرده اند، مانند شیخ طوسى، نویسنده جواهر الکلام، سیّد مرتضى، سید رضى و امثال آن ها، شاخه اى از این علم را در اختیار داشته اند، نه این که هر آنچه داشته اند از راه تحصیل به دست آورده باشند.

ما نیز اگر بخواهیم به آن علم دست یابیم باید این راه را طى کنیم. لقمان حکیم که سخنانش در قرآن مجید هم ردیف سخنان خداوند متعال ذکر شده و طبق نظر مشهور دانشمندان، پیامبر نبوده، بهره اى از این علم داشته است.

ص: 129


1- نمل، آیه 16.
2- یوسف، آیه 6.

ص: 130

29- معیار ارزش ها

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «لا نَعْلَمُ شَیْئاً خَیْراً مِنْ أَلْفِ مِثْلِه اِلاَّ الرَّجُلُ الْمُؤمِنُ؛ من چیزى را نمى شناسم که از همانندش هزار برابر بهتر باشد، مگر انسان مؤمن».(1)

منظور روایت فوق این است که اشیاى همانند، معمولاً قیمتشان همانند است؛ هرچند گاهى تفاوتى دارند. مثلاً انواع طلاها داراى عیارهاى مختلفى هستند و به همین دلیل قیمت آن ها متفاوت است؛ ولى یک یا دو یا سه برابر قیمت.

اما طبق این روایت چیزى وجود دارد که قیمت آن در مقایسه با مشابه خود هزار برابر برتر است و آن انسان مؤمن است. انسان مؤمن هزار برابر بهتر و باارزش تر از سایر انسان هاست و این به دلیل ایمان اوست.

ص: 131


1- نهج الفصاحة، ص 678، ح 2510.

عدد شمارش یا تکثیر؟

آیا عدد هزار عدد شمارش و تعداد است، یا عدد تکثیر؟ اگر آن را عدد تکثیر بدانیم ارزش مؤمن بیش از این مقدار خواهد بود. یعنى هزاران برابر است. البته ایمان درجاتى دارد. هرچه ایمان بالاتر رود به همان نسبت این عدد بالاتر مى رود.

این مضمون به شکلى دیگر در آیات قرآن نیز منعکس شده است. مثلاً در یکى از آیات قرآن مى خوانیم: (فَإِنْ یَکُنْ مِّنْکُمْ مِّائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ)؛ «صد مؤمن دربرابر دویست غیر مؤمن».(1)

در آیه دیگرى این نسبت به ده برابر رسیده است: (إِنْ یَکُنْ مِّنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ)(2) اما در روایت فوق این نسبت به هزار رسیده است.

درباره حضرت ابراهیم (علیه السلام) مسئله فراتر از این نسبت هاست و آن حضرت برابر با یک امّت(3) و ملّت مى شود.

غوغاى ایمان

سؤال: آیا بالاتر از این نیز تصوّر مى شود؟

جواب: آرى، بالاتر از این نسبت هم وجود دارد و آن جمله اى

ص: 132


1- انفال، آیه 66.
2- انفال، آیه 65.
3- نحل، آیه 120.

است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در جنگ خندق در شأن حضرت على (علیه السلام) فرمود:

«لَضَرْبَةُ عَلِیٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْنِ؛ ضربت شمشیر على (در جنگ خندق) از عبادت جنّ و انس ارزشمندتر است».(1)

مرد باایمانى همچون على (علیه السلام) در جنگ احزاب وارد میدان مى شود و در یک لحظه ضربه اى بر عمرو بن عبدود، قهرمان نامى عرب و دشمن سرسخت اسلام وارد مى کند. اصل این کار از نظر فیزیکى محدود و کوتاه مدّت بود، امّا اثرش نامحدود و به پهناى تمام جهان تا قیام قیامت! چراکه واژه «الثقلین» در کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) مقیّد به زمان و مکان خاصى نشده و شامل تمام زمان ها و مکان ها مى شود. طبق این حدیث، ارزش عبادت یک انسان بالاتر از تمام جهانیان مى شود! واقعاً ایمان غوغا مى کند.

شهداى کربلا چراغ هدایت بشریت

داستان کربلا نیز از همین قبیل است. حادثه اى در نصف روز واقع شد، که در آن عدّه اى شربت شهادت نوشیده و به ظاهر شکست خوردند، ولى قبور آن ها چراغ هدایت بشریت شد و در پرتو همان نصف روز، توبه ها، بیدارى ها، آزادى ها، قیام ها، نهضت ها و انقلاب هاى فراوانى در طول تاریخ به وقوع پیوست.

ص: 133


1- بحارالانوار، ج 39، ص 2، ح 1.

بنابراین، باید به نقش ایمان در سرنوشت انسان توجّه کرد و هر روز به درجه اى تازه از درجات ایمان اندیشید. همان گونه که یقین درجاتى به نام «علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین»(1) دارد ایمان نیز درجاتى دارد، بلکه درجات ایمان بیش از درجات یقین است.

تکامل متوقّف نمى شود

خلاصه این که تکامل انسان متوقّف نمى شود، هرچه بالاتر رود، بالاتر از آن نیز تصوّر مى شود. گاه براى برخى از عوام این تصوّر به وجود مى آید که محمّد و آل محمّد - صلوات الله علیهم اجمعین - به جایى رسیده اند که بالاتر از آن تصوّر نمى شود؛ در حالى که این مطلب صحیح نیست، چون ظاهر آیات و روایات این است که هرچه صلوات فرستاده شود درجات آن ها بالاتر مى رود. خوشا به حال کسانى که هر روز که از عمرشان مى گذرد قدمى به جلو برداشته و به درجه اى تازه از ایمان مى رسند و بیچاره کسانى که یک عمر درجا مى زنند و بیچاره تر اشخاصى که عقب گرد مى کنند، که واقعاً مصیبت است.

ص: 134


1- شرح مراحل سه گانه یقین را در «تفسیر نمونه»، ج 24، ص 485، ذیل آیه 51 سوره حاقّه مطالعه فرمایید.

30- غفلت از مرگ

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَا لِی أَرَى حُبَّ الدُّنْیَا قَدْ غَلَبَ عَلَى کَثِیرٍ مِنَ النَّاسِ حَتَّى کَأَنَّ الْمَوْتَ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَى غَیْرِهِمْ کُتِبَ وَکَأَنَّ الْحَقَّ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا عَلَى غَیْرِهِمْ وَجَبَ وَحَتَّى کَأَنَّ مَا یَسْمَعُونَ مِنْ خَبَرِ الْأَمْوَاتِ قَبْلَهُمْ عِنْدَهُمْ کَسَبِیلِ قَوْمٍ سَفْرٍ عَمَّا قَلِیلٍ اِلَیْهِمْ رَاجِعُونَ تُبَوِّءُونَهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَتَأْکُلُونَ تُرَاثَهُمْ وَأَنْتُمْ مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ؛ چه شده است که گروهى را مى بینیم آنچنان محبّت دنیا بر دل آن ها مسلّط شده که گویى مرگ براى آن هانیست وفقط براى دیگران است! و گویى حق در این دنیا بر غیر آن ها واجب شده است. (آن ها در مقابل اعمال و کردارشان مسئولیتى ندارند و تنها دیگران مسئول اند)، علاقه به دنیا آنچنان آن ها را غافل کرده که گویا مردگان را مسافرانى مى پندارند که چند روز دیگر برمى گردند! شما جسدهاى آن ها را در گور مى گذارید و میراث آن ها را مى خورید، ولى تصوّر مى کنید که خودتان نمى میرید و پس از آن ها براى همیشه در دنیا خواهید ماند؟!».(1)

ص: 135


1- بحارالانوار، ج 77، ص 125، ح 32.

چند نکته در مورد این حدیث قابل دقّت و توجّه است:

1. مرگ، واقعیّتى انکارناپذیر

آنچه در روایت فوق آمده غفلت از واقعیّتى است که بر گروه زیادى از مردم حاکم است. آن ها به قدرى غافل هستند که مرگ را باور نمى کنند! چنان غافل اند که مسئولیت ها را براى سایرین دانسته و خود را آزادِ آزاد مى پندارند تا هر کارى خواستند انجام دهند!

چنان غافل اند که تصوّر نمى کنند روزى اطلاعیه ترحیم، دفن در قبر، مجلس فاتحه و مانند آن براى آن ها نیز باشد! این گروه از مردم از نظر اعتقادى مرگ را قبول دارند؛ ولى اعمالشان نشانگر امور مذکور است، و این تضادّ بین عقیده و عمل نشانه نفاق و از ثمرات شوم غفلت است، و بدون شک، غفلت در زندگى مادّى و معنوى سرچشمه غالب مشکلات و گرفتارى هاست.

2. سرچشمه غفلت ها

نکته دوم این که سرچشمه این غفلت ها حبّ دنیاست. وابستگى به دنیا چشم انسان را کور و گوش آدمى را کر مى کند. حبّ دنیا به انسان اجازه تفکّر نمى دهد و نمى گذارد پیرامون مرگ بیندیشد. اجازه نمى دهد به گذشته تاریخ نگاهى بیندازد و متوجّه شود که خوب و بد، شقیّ و سعید، منجى و جانى، خوب ترین و بدترین

ص: 136

انسان ها، همگى مشمول قانون مرگ شده و هیچ کس مستثنا نگشته است و او نیز سرانجام باید بمیرد.

3. راه غفلت زدایى

یکى از اسباب زدودن غفلت «یاد مرگ و جهان آخرت» است. از همین رو در حدیثى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «أَکْیَسُکُمْ أَکْثَرُکُمْ لِلْمَوْتِ ذِکْراً؛ هوشیارترین شما کسى است که بیشتر به مرگ (و جهان آخرت) بیندیشد».(1)

همان گونه که بیمارى ها، مشکلات، مصائب و سختى ها نیز پرده غفلت را کنار مى زند.

ص: 137


1- بحارالانوار، ج 77، ص 176، ح 10. شرح بیشتر را در «میزان الحکمة»، ج 6، ص 445، باب 3050، و ص 448، باب 3057 مطالعه فرمایید.

ص: 138

31- برترین مقام در روز قیامت

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمْشَاهُمْ فِی أَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ؛ برترین مقام در پیشگاه خداوند در روز قیامت متعلّق به کسى است که بیش از همه براى خیرخواهى مردم گام بردارد».(1)

معناى نصیحت

نصیحت در اصل و اساس به معناى خالص کردن است. کسى که نیّتش را خالص مى کند انسان ناصحى است. علامه مجلسى؛ درمورد این که منظور از نصیحت مؤمن چیست؟ مى فرماید: «ارشاده الى مصالح دینه و دنیاه، وتعلیمه اذا کان جاهلا، وتنبیهه اذا کان غافلا، والذب عنه وعن أعراضه اذا کان ضعیفاً؛ منظور از نصیحت مؤمن این است که او را نسبت به مصالح دین و دنیایش ارشاد کند، و در

ص: 139


1- الاصول من الکافى، ج 2، ص 208، ح 5.

صورتى که جاهل باشد تعلیمش دهد، و اگر غافل باشد آگاهش کند، و اگر ضعیف و ناتوان است از او و آبرویش دفاع کند».

آیین مردمى

مکتب اسلام یک آیین مردمى است که بالاترین مقام را در روز قیامت ثمره نصیحت به خلق خدا مى داند. جالب این که تعبیر به «امشاهم فى ارضه» کرده است. یعنى فقط حرف نمى زند، بلکه حرکت مى کند و آن را عملى مى نماید.

علم و بیدارى و قدرتمندى

درضمن، از روایت استفاده مى شود که چنین مؤمنى اولاً: باید خودش عالم باشد تا بتواند دیگر مؤمنان را به سمت مصالح دین و دنیایشان ارشاد کند. ثانیاً: غافل نباشد تا بتواند غافلان را متنبّه و بیدار سازد. و ثالثاً: قدرتمند باشد تا بتواند مدافع ضعیفان باشد. چون حمایت از ضعیف، فرع بر قدرتمند بودن مدافع است.

این دستور اسلامى و دیگر معارف دینى مشابه را مقایسه کنید با آنچه در دنیاى امروز به عنوان دفاع از مردم ضعیف و حقوق بشر و دموکراسى گفته مى شود.

منظور آن ها از دموکراسى حکومت کسانى است که مصالح آن ها را تأمین کند، و لذا مردمى ترین حکومت دنیا، یعنى جمهورى

ص: 140

اسلامى ایران را قبول ندارند، چون در تضادّ با منافع استعمارى آن هاست. اما حکومت ظالمانه و مستبدّانه پادشاهى عربستان را که هیچ بویى از دموکراسى و دخالت آراء مردم نبرده قبول دارند؛ چون حافظ منافع نامشروع آن هاست! بیچاره کسانى که آلت دست این استعمارگران مى شوند، زیرا تا زمانى که به آن ها نیاز دارند از آن ها استفاده مى کنند و زمانى که بلااستفاده شدند رهایشان مى سازند.

اگر ما مسائل اجتماعى اسلام را پررنگ عرضه کنیم و به مردم نشان دهیم و خود نیز عامل باشیم، جاذبه اسلام بیشتر مى شود. نکته آخر این که: چقدر زیباست که مدیران و مسئولان، منطق «امشاهم فى ارضه بالنصیحة لخلقه» را در استخدام هاى خود لحاظ کنند وکسانى را به کار گیرند که بیش از همه خیرخواه مردم هستند.

ص: 141

ص: 142

32- وظیفه مبلّغان دین

اشاره

ابن عبّاس مى گوید: هنگامى که آیه شریفه 45 سوره احزاب نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به على (علیه السلام) و معاذ مأموریت داد که جهت تبلیغ به یمن بروند. سپس به آن ها فرمود: «اِنْطَلَقا فَبَشِّرا وَلا تُنَفِّرا وَیَسِّرا وَلاتُعَسِّرا، فَإِنَّهُ قَدْ اَنْزَلَ عَلَیَّ (یَا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً(1) وَمُبَشِّراً وَنَذِیراَ)؛ به سوى یمن بروید و به مردم بشارت دهید (و آن ها را جذب اسلام کنید) و کارى نکنید که از اسلام دور شوند. و بر مردم سخت نگیرید، بلکه آسان بگیرید؛ زیرا خداوند این آیه را بر من نازل کرده است: «اى پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و بیم دهنده!».(2)

ص: 143


1- به شهادت آیه شریفه 105 سوره توبه، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) گواه اعمال امت خویش، و به شهادت آیه شریفه 3 سوره نساء، شاهد و گواه بر انبیاى پیشین است.
2- الدر المنثور، ج 5، ص 390.

دو گروه خطرناک و زیان بار!

این روایت ارزشمند وظیفه مبلغان دین و چگونگى مواجهه آنان با مردم، به ویژه کسانى را که تازه با اسلام آشنا شده اند بیان مى کند.

متأسّفانه دو گروه با زیر پا گذاشتن امثال این روایت، و اعمال وگفتار ناپسند خود، چهره اى خشن وتنفّرآمیز از اسلام ارائه کرده اند: اوّل وهّابى هاى سلفى و خشک، که با ریختن خون بى گناهان وترورهاى کور و ناجوانمردانه، چهره اسلام را مکدّر کردند.

و دیگرى، غربى ها که براى جلوگیرى از اسلام آوردن مردمشان ناجوانمردانه اسلام را متّهم به خشونت و بى رحمى مى کنند. در خبرها آمده بود که سالانه 000/200 نفر در کشورهاى غربى به اسلام پیوسته و در صف مسلمین قرار مى گیرند.

معرّفى جاذبه هاى اسلام

ما باید درمقابل این دو گروه، جاذبه هاى اسلام را به مردم جهان نشان دهیم. لازم است به غیر مسلمان ها و کسانى که تازه به اسلام گرویده اند بگوییم: «پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) رحمة للعالمین(1) است». باید به آن ها اعلام کنیم که «تمام سوره هاى قرآن مجید، به غیر از سوره

ص: 144


1- انبیاء، آیه 107.

توبه(1)، با رحمت خداوند آغاز شده است؛ رحمتى که اختصاص به مسلمانان ندارد».

این نکته را به آن ها یادآورى مى کنیم که مسلمانان در هر نماز حداقل دوازده بار خداوند را به رحمت و مهربانى یاد کرده، و بدین وسیله رحمت و مهربانى را تمرین مى کنند.

تا آن ها بفهمند که اسلام، آنچه وهّابى ها و غربى ها معرّفى مى کنند نیست؛ بلکه دینى سراسر رأفت و مهربانى و عطوفت است و با خشونت و تندى میانه اى ندارد.

راه هاى تأثیرگذارى

درضمن، براى حفظ جاذبه هاى اسلام و تأثیرگذارى بیشتر آن، انجام کارهاى زیر مؤثّر است:

1. برخورد خوب با مردم، نظیر سلام و احوال پرسى و ملاقات

ص: 145


1- علّت عدم ذکر بسم الله در ابتداى سوره مذکور این است که سوره توبه در واقع با اعلان جنگ به دشمن پیمان شکن و اظهار برائت و بیزارى و پیش گرفتن یک روش محکم و سخت در مقابل آنان آغاز شده است، و نشان دهنده خشم خداوند نسبت به این گروه است و با بسم الله الرحمن الرحیم که نشانه صلح و دوستى و محبّت و بیان کننده صفت رحمانیّت و رحیمیّت خداست، تناسب ندارد. جنگ به دشمن پیمان شکن و اظهار برائت و بیزارى و پیش گرفتن یک روش محکم و سخت در مقابل آنان آغاز شده است، و نشان دهنده خشم خداوند نسبت به این گروه است و با بسم الله الرحمن الرحیم که نشانه صلح و دوستى و محبّت و بیان کننده صفت رحمانیّت و رحیمیّت خداست، تناسب ندارد (تفسیر نمونه، ج 7، ص 329، ذیل آیه 1 سوره توبه).

با روى گشاده و مانند آن، که ممکن است غیر مسلمانى را مسلمان کند.(1)

2. همدردى با مردم در سختى ها و مشکلاتشان که گاه معجزه کرده و در آن ها انقلابى ایجاد مى کند، که نمونه هاى فراوانى دارد.(2)

ص: 146


1- نظیر برخورد بسیار خوب حضرت على (علیه السلام) با مرد غیر مسلمانى که در نهایت سبب مسلمان شدن وى شد (شرح این روایت را در کتاب آداب معاشرت در اسلام، ص 38 به بعد نوشته ایم).
2- همانند حلم و بردبارى امام مجتبى (علیه السلام) و پیشنهاد کمک به حل مشکل مرد شامى که بهآن حضرت جسارت هاى فراوانى کرده بود، که این برخورد زیبا او را متحوّل کرد (بحارالانوار، ج 34، ص 344، ذیل ح 17).

33- انتظار بلا!

اشاره

پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اِذَا سَادَ الْقَوْمَ فَاسِقُهُمْ، وَکَانَ زَعِیمُ الْقَوْمِ أَذَلَّهُمْ، وَأُکْرِمَ الرَّجُلُ الْفَاسِقُ فَلْیُنْتَظَرِ الْبَلاءُ؛ هنگامى که فاسقانِ قومى بزرگان آن ها محسوب شوند، و انسان هاى پست رهبرى آن ها را به دست گیرند، و انسان هاى گناهکار و متظاهر به معصیت تکریم شوند، باید منتظر بلا باشند».(1)

فلسفه بلاها

اشاره

بلاهایى که از سوى خداوند نازل مى شود فلسفه هایى دارد که در بحث عدل الهى مطرح شده، و به چند مورد آن اشاره مى کنیم:

1. آزمایش و امتحان

هدف خداوند متعال از برخى بلاها آزمایش بندگان است. این

ص: 147


1- بحارالانوار، ج 77، ص 139، ح 10.

مطلب از آیه شریفه 155 سوره بقره استفاده مى شود:

(وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنْ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ)؛ «به یقین همه شما را با امورى همچون ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم و بشارت به صابران».

چراکه در شرایط عادى باطن انسان ها آشکار نمى شود، امّا هنگام بلاها و حوادث آشکار مى گردد.

2. نعمت و وسیله بیدارى

گاه بلاها جنبه بیدارى دارد. کسانى که به وسیله تریاک قصد خودکشى دارند، بعد از مصرف آن در خواب عمیقى فرو مى روند و پس از مدّتى مى میرند، ولذا به آن ها سیلى مى زنند تا نخوابند ونمیرند. سیلى براى آن ها نعمت و عامل بیدارى و نجات از مرگ است.

خداوند متعال نیز گاه بندگانش را با سیلى عذاب و بلا از خواب غفلت بیدار مى کند. به آیه 41 سوره روم توجه کنید: (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ)؛ «فساد، در صحرا و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده اند آشکار شده است؛ خداوند مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوى حق) بازگردند».

ص: 148

آیه شریفه 94 سوره اعراف شاهد دیگرى بر این مطلب است، مى فرماید: (وَمَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْیَةٍ مِّنْ نَّبِىٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ)؛ «و ما در هیچ شهر و آبادى پیامبر نفرستادیم مگر این که اهل آن را به سختى ها و رنج ها گرفتار ساختیم؛ شاید (به خود آیند، و به سوى خدا) بازگردند و تضرّع کنند».

خلاصه این که برخى عذاب ها و بلاها نعمت است، چون سبب مى شود مردم بیدار شده و گوش شنوا پیدا کنند و حرف پیامبران را شنیده و به آن عمل نمایند.

3. مجازات

خداوند گاه گناهکاران را در دنیا مجازات مى کند. این مجازات براى کسانى است که گناهانشان سنگین نیست. خداوند با این نوع مجازات آن ها را پاک کرده و به بهشت مى برد. و گاه فقط در آخرت مجازات مى نماید. و برخى را هم در دنیا و هم در آخرت مجازات مى کند. در آیه شریفه 21 سوره سجده مى خوانیم :

(وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ)؛ «به آنان از عذاب نزدیک (دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانیم، شاید بازگردند».

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) طبق روایت مورد بحث، مى فرماید: اگر مردم مرتکب سه کار شوند بلا و عذاب نوع سوم بر آن ها نازل مى شود.

ص: 149

به فاسقان و انسان هاى پست و رذل و گنهکار بها دهند و آن ها را امیر و رهبر خود کنند. در چنین وضعیّتى مردم باید منتظر بلا باشند.

انواع بلاها

بلا انواع و اقسامى دارد. وقتى گفته مى شود اوّلین تجارت دنیا، سلاح هاى مرگبار و دومین تجارت، موادّ مخدّر است، این ها درحقیقت بلاهایى است که براثر همان گناهان دامن گیر بشر شده است. بیمارى هاى صعب العلاج یا ناشناخته که هر از چندى انسان ها را زمین گیر مى کند از دیگر انواع بلاهاست.

ص: 150

34- سؤال از شب قدر

اشاره

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درمورد لیلة القدر سؤال شد. آن حضرت جوابى دادند که مطلب مهمّى در آن نهفته شده است. ایشان از جاى برخاست و خطبه اى خواند و در پاسخ سؤال مذکور فرمود: «اِعْلَمُوا أَیُّهَا النَّاسُ أَنَّهُ مَنْ وَرَدَ عَلَیْهِ شَهْرُ رَمَضَانَ وَهُوَ صَحِیحٌ فَصَامَ نَهَارَهُ وَقَامَ وِرْداً مِنْ لَیْلِهِ وَوَاظَبَ عَلَى صَلاتِهِ وَهَجَرَ اِلَى جُمُعَتِهِ وَغَدَا اِلَى عِیدِهِ فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ فَازَ بِجَائِزَةِ الرَّبِّ عَزَّ وَجَلَّ؛ اى بندگان خدا! بدانید وآگاه باشید که هرکس با بدن سالم وارد ماه مبارک رمضان شود وروزها روزه بگیرد و بخشى از شب را عبادت کند و نماز را با دقّت به جا آورد و در نماز جمعه شرکت کند و مراسم عید فطر را به جا آورد، شب قدر را (که در لابه لاى این شب ها بوده) درک کرده و به جایزه خداوند متعال دست یافته است».(1)

ص: 151


1- وسائل الشیعه، ج 7، ص 219، ح 1.

امام صادق (علیه السلام)، که راوى روایت فوق از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، پس از تمام شدن کلام آن حضرت، در تفسیر «جائزة الرب» فرمود : «فَازُوا وَاللَّهِ بِجَوَائِزَ لَیْسَتْ کَجَوَائِزِ الْعِبَادِ؛ به خدا قسم! روزه داران به جوایزى دست پیدا مى کنند که مانند جوایزى که بندگان خدا به یکدیگر مى دهند نیست».(1)

جایزه متناسب جایزه دهند

گرچه امام ششم (علیه السلام) اندکى جائزة الرب را شرح داد، امّا هنوز اجمال دارد. براى توضیح بیشتر باید گفت: جایزه چیزى است که درمقابل انجام کار مهمّى به انسان داده مى شود. اگر در ورزش بدرخشد جوایز ورزشى مى دهند و اگر در امور علمى موفقیّت هایى کسب کند جوایز علمى مى گیرد، و همچنین در رشته هاى دیگر.

ولى به هر حال جوایز بر حسب جایزه گیرندگان است، نه بر حسب جایزه دهندگان. بدون شک اگر شخص بزرگى به شخص کوچکى جایزه کوچکى بدهد در شأن آن بزرگ نیست، بلکه باید جایزه اى بدهد که مطابق شأن خود او باشد. اگر خداوند متعال بخواهد به بندگانش جایزه اى بدهد، متناسب با ذات اوست، ولذا

ص: 152


1- وسائل الشیعه، ج 7، ص 219، ح 1.

در دعاها مى خوانیم: «اَللّهُمَّ عامِلْنا بِفَضْلِکَ وَلاتُعامِلْنا بِعَدْلِکَ؛ اى معبود من! با ما به فضل و کرم و بزرگوارى ات عمل کن، نه با عدالتت».(1)

جایزه خداوند

با توجه به این مطلب، خداوند چه جایزه اى که متناسب با ذات پاک اوست، براى بندگانش در ماه مبارک رمضان و در شب قدر در نظر گرفته است؟

این جایزه همان چیزى است که در قرآن مجید به آن اشاره شده(2)، و در حدیث توضیح داده شده است. حضرت دراین باره فرمود: «فِى الْجَنَّةِ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ وَلا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ؛ نه چشمى آن را دیده، و نه گوشى چیزى درباره آن شنیده، و نه بر قلب انسانى خطور کرده است».(3)

به راستى چه جایزه اى بالاتر از قرب الهى؟ چه جایزه اى بهتر از عاقبت به خیرى؟ چه جایزه اى گواراتر از امنیّت حاصل از ایمان؟ آیا جایزه اى که به حر بن یزید ریاحى داده شد کم بود؟ چرا چنان جایزه اى به او داده شد؟ چون درمقابل امام حسین (علیه السلام) ادب کرد وجواب نفرین امام (علیه السلام) را نداد.

ص: 153


1- منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 356.
2- سجده، آیه 17.
3- نهج الفصاحة، ص 590، ح 2060.

درمقابل، افرادى را در تاریخ سراغ داریم که عابد و نیک نام و مستجاب الدعوه بودند؛ ولى عاقبت به شر شدند و با بدنامى از دنیا رفتند. از خداوند متعال درخواست کنیم که جایزه ما را عاقبت به خیرى و ایمان و یقین و آرامش و فرزندان صالح و سلامتى وامنیّت قرار دهد! آمین یا ربّ العالمین.

ص: 154

35- بدترین مسلمانان!

اشاره

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «شِرارُ أُمَّتى الَّذینَ غَذَّوا بِالنَّعیمِ، الَّذینَ یَأْکُلُونَ اَنْواعَ الطَّعامَ، وَ یَلْبَسُونَ أَلْوانَ الثّیابِ، وَ یَتَشَدَّقُونَ فی الْکَلامِ؛ بدترین افراد امّت من کسانى هستند که انواع غذاها را براى خود تهیه مى کنند (و از حدّ اقتصاد و قناعت خارج شده و دچار اسراف و تبذیر مى شوند) و لباس هاى رنگارنگ پوشیده (و هر روز به دنبال مُد تازه اى هستند) و همواره طلبکارند».(1)

اسراف در خوراک

یکى از صفات شرورترین مسلمانان، اسراف و تبذیر و بى خبرى از توده هاى محروم، گرسنه، نیازمند و بیمار است.

ص: 155


1- عوالم العلوم، ج 11، جزء دوم، ص 910.

متأسّفانه شنیده شده در بعضى از هتل هاى تهران، هجده نوع غذا تهیّه مى کنند! که قطعاً کار زشت و حرامى است.

چندى قبل خبر از بستنى هاى طلایى (حاوى مقدارى طلا) در برج میلاد به گوش رسید که از صفات شرار امّت رسول الله (صلی الله علیه و آله) محسوب مى شود. در حالى که مى توان با یکى دو نوع غذاى ساده و مناسب و آبرومند، مجالس را برگزار کرد و آلوده اسراف و تبذیر(1) نشد. حضرت ابراهیم (علیه السلام) براى میهمانانش گوساله بریان مى آورد(2) ولى اضافه آن را اسراف نمى کرد، بلکه در اختیار کارگران و کارمندانش قرار مى داد تا استفاده کنند.

ص: 156


1- درباره این که میان «اسراف» و «تبذیر» چه تفاوتى است؟ بحث روشنى از مفسران ندیده ایم، ولى با در نظر گرفتن ریشه این دو لغت، چنین به نظر مى رسد که وقتى این دو در مقابل هم قرار گیرند «اسراف» به معناى خارج شدن از حد اعتدال است، بى آن که چیزى را ظاهراً ضایع کرده باشد، مانند این که لباس گران قیمتى بپوشیم که بهایش صد برابر لباس مورد نیاز ما باشد و یا غذاى خود را آن چنان گرانقیمت تهیه کنیم که با قیمت آن بتوان عدّه زیادى را آبرومندانه تغذیه کرد. در این جا از حدّ گذرانده ایم، ولى ظاهراً چیزى نابود نشده است. اما «تبذیر» و ریخت و پاش آن است که آن چنان مصرف کنیم که به اتلاف و تضییع بینجامد، مانند این که براى دو نفر میهمان غذاى ده نفر را تهیه کنیم - آن گونه که بعضى از جاهلان مى کنند و نوعى افتخار مى دانند - و باقى مانده را در زباله دان بریزیم و اتلاف کنیم. ولى ناگفته نماند، بسیار مى شود که این دو کلمه درست در یک معنا به کار مى روند و حتّى به عنوان تأکید پشت سر یکدیگر قرار مى گیرند. (شرح و تفسیر لغات قرآن براساس تفسیر نمونه، ج 2، ص 351).
2- هود، آیه 69.

اسراف در لباس

اسراف در پوشش و مسابقه مد لباس متأسفانه غوغا مى کند. به ویژه لباس هایى که از غرب مى آید و مروّج فرهنگ فاسد آن هاست. سیره پیشوایان و معارف اسلامى، ما را به قناعت در همه چیز و پرهیز از اسراف و تبذیر دعوت کرده، و به کمک به دیگران، به ویژه نیازمندان و فقرا و تهیدستان فرا مى خواند.

طلبکارى!

سومین صفت زشتى که براى اشرار امّت بیان شده، طلبکار بودن از دیگران است. برخى، خود را ارباب و دیگران را رعیّت، خویش را رئیس و بقیّه را مرئوس، و خود را طلبکار و همه را بدهکار خویش مى پندارند.

آن دسته از مسئولین که از بیت المال بى حساب و کتاب هزینه مى کنند، و به فکر نیازمندان نیستند و خود را طلبکار از مردم مى دانند، شرار امّت محسوب مى شوند. باید جلوى ریخت و پاش ها گرفته شود تا الطاف الهى شامل حال مردم گردد.

ص: 157

ص: 158

36- مؤمن و مسلم و مهاجر

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «أَلا أُنَبِّئُکُمْ بِالْمُؤْمِنِ؟ الْمُؤْمِنُ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُؤْمِنُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ أُمُورِهِمْ، وَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِهِ، وَالْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ السَّیِّئَاتِ وَتَرَکَ مَا حَرَّمَهُ اللَّهُ؛ به شما خبر دهم که چه کسى مؤمن است؟ مؤمن کسى است که مؤمنین درمورد اموال و دیگر امورشان به وى اطمینان مى کنند، و مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او در امان اند، و مهاجر کسى است که از گناهان هجرت کرده و محرّمات را ترک مى کند».(1)

اهمیّت ایمان و اسلام و هجرت

سه واژه «مؤمن» و «مسلم» و «مهاجر» در آیات قرآن(2) و روایات

ص: 159


1- بحار الانوار، ج 67، ص 302، ح 31. شبیه این روایت در «کنز العمال»، ج 1، ص 150، ح 749 نیز آمده است.
2- واژه «مؤمن» با مشتقاتش، حدود 230 مرتبه، و واژه «مسلم» با مشتقاتش حدود 46 بار، و واژه «مهاجر» با مشتقاتش 8 بار در قرآن مجید تکرار شده است.

معصومان (علیهم السلام)(1) زیاد تکرار شده است، و این مطلب حکایت از عظمت و اهمیّت فراوان «ایمان» و «اسلام» و «هجرت» دارد. به عنوان مثال درمورد مؤمن در روایات تعابیر عجیبى به چشم مى خورد که به چند نمونه آن اشاره مى شود:

1. حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ؛ خداوند انسان مؤمن را از نور خود آفرید».(2)

2. یکى از معصومین (علیه السلام) فرمود: «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ؛ قلب مؤمن عرش خداست».(3)

3. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: «الْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ؛ مؤمن با استفاده از نور خدا به حقایق مى نگرد».(4)

درمورد دو واژه دیگر نیز تعبیرات مهمّى وجود دارد؛ که جهت رعایت اختصار از ذکر آن ها صرف نظر شد.

در حدیث مورد بحث، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سه تفسیر براى این سه کلمه بیان کرده است. درحقیقت آن حضرت این واژگان را از

ص: 160


1- بخشى از روایات مربوط به «مؤمن» را در «بحارالانوار»، ج 67، ص 73 به بعد، و روایات مربوط به «مسلم» را در «میزان الحکمة»، ج 4، ص 274 و 279، و روایات مربوط به «مهاجر» و «هجرت» را در «میزان الحکمة»، ج 9، ص 233 به بعد مطالعه فرمایید.
2- بحارالانوار، ج 67، ص 74، ح 2. همین روایت از امام رضا (علیه السلام) نیز نقل شده است. (بصائرالدرجات فى فضل آل محمد (علیهم السلام)، ص 80، باب 11، ح 1.
3- بحارالانوار، ج 58، ص 39، ذیل حدیث 61.
4- بحارالانوار، ج 67، ص 75، ح 9.

جنبه عملى تفسیر کرده، وگرنه از نظر اعتقادى تفسیر آن روشن است.

تفسیر مؤمن

مؤمن کسى است که مردم در مسائل مالى به او اطمینان کنند، نه تنها امور مالى، که در سایر امور نیز امین باشد. این تفسیر، همان گونه که گذشت، جنبه عملى ایمان است.

تفسیر مسلمان

امّا مسلمان کسى است که مسلمان ها از دست و زبانش در امان باشند، و به عبارت ساده، مسلمان کسى است که آزارش به دیگران نرسد؛ نه آزار زبانى و نه آزارهاى عملى. به راستى از یک میلیارد وخرده اى جمعیّت مسلمان دنیا، چند نفر داراى چنین ویژگى اى هستند؟!

تفسیر مهاجر

مهاجرت، یک بعد تکوینى و فیزیکى دارد، همان کارى که مسلمانان از مکّه به حبشه(1) و مدینه انجام دادند و پس از فتح مکّه،

ص: 161


1- شرح این هجرت را در «فروغ ابدیّت»، ج 1، ص 309 به بعد مطالعه فرمایید.

این نوع هجرت معنا نداشت. اکنون نیز اگر مسلمانى در منطقه اى باشد که نتواند وظایف شرعى اش را انجام دهد باید هجرت کند.

امّا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این حدیث شریف به جنبه دیگرى از هجرت، که درحقیقت یک هجرت معنوى است، نظر کرده و فرموده است: «مهاجر واقعى کسى است که از گناهان هجرت کند» چنین هجرتى اختصاص به مسلمانان خاص و منطقه ویژه اى ندارد، بلکه درباره همه مردم در هر زمان و مکانى امکان پذیر است.

بنابراین همگان باید از معاصى و گناهان صرف نظر و قطع علاقه کنند و به سراغ آن ها نروند.

ص: 162

37- معیار مباهات

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «إِذَا رَأَیْتُمُ الرَّجُلَ کَثِیرَ الصَّلاَةِ کَثِیرَ الصِّیَامِ فَلاَتُبَاهُوا بِهِ حَتَّى تَنْظُرُوا کَیْفَ عَقْلُهُ؛ هنگامى که دیدید کسى بسیار نماز مى خواند و زیاد روزه مى گیرد (تنها براى این ها) به او مباهات نکنید، تا نگاهى به میزان عقلش کنید (که عقلش در چه حدّى است)».(1)

اهمیّت نماز و روزه بر کسى پوشیده نیست. نماز ستون دین(2)، معراج مؤمن(3)، بازدارنده از فحشا و منکرات(4) و ملاک پذیرش و عدم پذیرش سایر اعمال است.(5) و روزه سپرى در برابر آتش

ص: 163


1- اصول کافى، ج 1، ص 26، ح 28.
2- میزان الحکمه، ج 5، ص 109، باب 2237، ح 10700-10704.
3- مستدرک سفینة البحار، ج 6، ص 333.
4- عنکبوت، آیه 45.
5- بحارالانوار، ج 7، ص 267، ح 33.

جهنم(1)، وسیله اى براى رسیدن به تقوا(2) و عبادتى خاص خداوند است که خود مستقیماً پاداشش را مى دهد.(3) آرى، اهمیت این دو عبادت بسیار زیاد است و طبیعتاً مکلّف هر مقدار بیشتر انجام دهد در درجه بالاترى قرار مى گیرد، اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز و روزه زیاد را (به تنهایى) مایه مباهات نمى داند، لذا مى فرماید: «ببینید عقلش چگونه است؟».

ظاهر و باطن اعمال

سؤال: منظور از جمله «حَتَّى تَنْظُرُوا کَیْفَ عَقْلُهُ» در روایت چیست؟

جواب: پاسخ این سؤال در تعبیر زیباى قرآن مجید درمورد جمعى از مشرکین و کفّار و منافقین و مسلمانان وظیفه نشناس آمده است، آن جا که مى فرماید:

«(یَعْلَمُونَ ظَاهِرآ مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ)؛ آن ها فقط ظاهرى از زندگى دنیا را مى دانند، و از آخرت (و پایان کار) غافل اند».(4)

ص: 164


1- میزان الحکمه، ج 5، ص 187، باب 2319، ح 11078.
2- بقره، آیه 183.
3- میزان الحکمه، ج 5، ص 185، باب 2317، ح 11066.
4- روم، آیه 7.

عبادات نیز ظاهرى دارد و باطنى؛ جمعى فقط به ظاهر عبادات قناعت مى کنند و از باطن آن غافل اند که نه تنها سودى به حالشان ندارد بلکه گاه نتیجه معکوس مى دهد؛ چون نمازها و روزه هاى زیاد، اگر همراه با تعقّل و تفکّر نباشد سبب غرور عابد و صائم مى گردد و غرور باعث مى شود که او براى خود حساب ویژه اى باز کند و بین خود و دیگران فاصله بیندازد؛ چراکه چنین افرادى به ظاهر و پوسته عبادت چسبیده اند.

اما عدّه اى که به باطن نماز نیز توجّه دارند و به کوچکى خود از یک سو و بزرگى پروردگار ازسوى دیگر مى اندیشند، خضوع و تسلیم و ذلّت در برابر پروردگار، محصول درخت نماز و روزه شان خواهد بود. خویشتن را ناقص و عباداتشان را ناچیز و آن را در کنار لطف و کرم خدا هیچ مى انگارند و این سبب تواضع آن ها مى شود.

عابدان تهى مغز!

نمونه روشن گروه اول که فقط به ظاهر عبادات چسبیده و از باطن آن غافل اند، خوارج نهروان در عصر حضرت على (علیه السلام) و وهابى هاى تکفیرى در عصر و زمان ما هستند. این ها نماز و روزه و تلاوت قرآن فراوانى دارند و از خود بسیار راضى اند، همانند خوارج که خود را از على (علیه السلام) نیز برتر مى دانستند، لذا آن حضرت را

ص: 165

تکفیر مى کردند! مرحوم محدث قمى داستان هاى عجیب وحیرت آورى ازاین ظاهربینان فاقد اندیشه و تفکّر نقل کرده است.

وى مى نویسد: عده اى از خوارج از جایى عبور مى کردند. یکى از آنان دانه خرمایى را روى زمین دید، آن را برداشت و خورد، بقیه به او اعتراض کردند که چرا مال مردم را بدون اجازه صاحبش خوردى! ناگهان «عبدالله بن خبّاب» در حالى که قرآنى در گردن داشت به همراه همسر حامله اش با آن ها مواجه شد. خوارج مى دانستند که او شیعه على (علیه السلام) است. به او گفتند: «قرآنى که همراه دارى به ما دستور مى دهد تو را بکشیم». سپس او را همچون گوسفند دربرابر زن و فرزندش سر بریدند!(1) این ها کسانى هستند که عقل ندارند، لذا پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: «به نماز و روزه وتلاوت قرآن آن ها توجّهى مکن».

مرحوم علّامه مجلسى؛ نیز داستان عجیبى درمورد آن ها نقل مى کند: «در مسیر راه خود به دو نفر برخوردند که یکى مسیحى ودیگرى مسلمان و شیعه على (علیه السلام) بود. به مسیحى گفتند: تو جزء کفار اهل ذمّه هستى و خونت همچون مال و آبرویت محترم است، مى توانى بروى. اما آن فرد مسلمان را به جرم پیروى از حضرت على (علیه السلام) گردن زدند!».(2)

ص: 166


1- سفینة البحار، ج 2، ص 582.
2- بحارالانوار، ج 33، ص 354.

خوارج عصر و زمان ما نیز که همان وهّابى هاى تکفیرى اند چنین هستند. آن ها کمربند انفجارى به خود مى بندند و در میان جمعى از شیعیان على (علیه السلام) آن را منفجر کرده، عده اى را شهید وزخمى مى کنند! این ها عقل ندارند و به باطن عبادات و مضامین نماز نمى اندیشند. (الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ) را در نماز تکرار مى کنند و با این تعبیر، خداوند را به رحمانیّت و رحیمیّت مى ستایند، اما خود بسیار بى رحم و خشن و سنگدل هستند.

از آنچه گفته شد روشن گردید که کسانى که عقل کافى ندارند هرچه کمتر عبادت کنند برایشان بهتر است، زیرا تکبّر و خودبرتربینى کمترى در آن ها به وجود مى آید.

اسلام دین خشونت نیست

اسلام برخلاف عملکرد خوارج آن روز و وهابى هاى تکفیرى وطالبان و القاعده امروز، دین خشونت و سخت گیرى نیست، لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) از اسلام به عنوان شریعت «سمحه سهله»(1) نام مى برد.

عجیب است! این ها که قرآن مى خوانند، چگونه در آن تفکر و اندیشه نمى کنند؟ در قرآن مى خوانیم: «وقتى فرشتگانِ مأمور نابودى قوم لوط (علیه السلام) خدمت حضرت ابراهیم (علیه السلام) رسیدند و حضرت از مأموریّت آن ها آگاه شد، با آن ها شروع به چانه زدن

ص: 167


1- بحارالانوار، ج 67، ص 136.

در مورد عذاب قوم لوط (علیه السلام) کرد تا شاید عذاب الهى را از آن ها برطرف کند».(1) آن هم جمعیتى که آلوده به بدترین گناهان بودند. اما فرشتگان گفتند: «این مأموریّت قطعى است و ما نمى توانیم سرپیچى کنیم».(2)

آن پیامبر الهى آن قدر مهربان، رحیم و پرعاطفه، و این ظاهربینان غافل از حقیقت دین، این قدر خشن، قسى القلب و بى رحم! دلیلش این است که اهل اندیشیدن نیستند. نتیجه این که هرچه عبادت وعلم و دانایى بیشتر مى شود باید تواضع انسان فزون تر گردد و عبادتى که باعث غرور و تکبر انسان شود، عبادت و خداپرستى نیست، بلکه خودپرستى است.

آفات عبادات بدون اندیشه

اشاره

طبق روایت مورد بحث، عقل، به عبادات ارزش و اعتبار مى دهد و اگر عقل ناقص باشد عبادات گرفتار آفات زیادى خواهد شد که به چند نمونه آن اشاره مى شود:

1. ریاکارى

ممکن است انسان تصوّر کند اهل ریا نیست، ولى طبق برخى

ص: 168


1- هود، آیه 74.
2- هود، آیه 76.

روایات، ریا از جاى پاى مورچه سیاه در شب تاریک و ظلمانى بر روى سنگ سخت مخفى تر است (اِنَّ الشِّرْکَ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاء).(1) آرى، اگر عقل ناقص باشد ریا به راحتى وارد عمل مى شود. گاه خیال مى کند حضورش در صف اوّل جماعت مخلصانه است، امّا یک روز که دیر مى رسد و مجبور مى شود در صف هاى بعد بایستد احساس کمبود مى کند؛ این نشانه ریاکارى اوست.

2. غرور

انسان ناقص العقل هنگامى که زیاد عبادت مى کند، دچار غرور گشته و (مثلا) با خود مى گوید: «این منم که داراى چنین توفیقاتى شده ام، و عندالله مأجورم، و دیگران مانند من نیستند!».

یا مى گوید: «چه کسى به مقدار من و همچون من با خداى خویش رازونیاز مى کند؟» در حالى که اگر عاقل باشد همچون پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به خداوند عرضه مى دارد: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَمَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ؛ (خدایا!) تو را آن طور که شایسته است عبادت نکردیم، و آن گونه که بایسته است نشناختیم».(2)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با آن همه عبادت و رازونیاز که طبق روایات،

ص: 169


1- میزان الحکمه، ج 4، ص 406، باب 1977، ح 9487.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 23 و 235.

باعث تورّم پاى مبارک آن حضرت شده بود (حَتَّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاه)(1) و خداوند به او سفارش کرد: (مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)؛ «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را سخت به زحمت بیفکنى»(2)

معتقد است که حقّ عبادت پروردگار را به جا نیاورده است، با این حال، دیگران چگونه به عبادات ناقص و ناخالص خود مغرور مى شوند؟ شبیه این تعبیر از حضرات ائمه معصومین: نیز نقل شده است.(3) امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «حق عبادت خدا را نمى توان ادا کرد» (فَاِنَّ اللهَ لایُعْبَدُ حَقَّ عِبادَتِهِ).(4)

3. طلبکارى

یکى دیگر از آفاتى که ممکن است در سایه نقص عقل دامن گیر انسان شود، آفت طلبکارى است. مانند این که بعضى از این افراد خطاب به خداوند مى گویند: «این قدر توسّل جستم، به مسجد جمکران رفتم، نمازهاى مستحبّى خواندم؛ امّا مشکلم حل نشد، چرا با من چنین کردى؟ چرا حاجتم را روا نکردى؟» در حالى که توجّه ندارد که اگر بعضى از خواسته هایش روا مى شد چه بلایى بر

ص: 170


1- بحارالانوار، ج 10، ص 40.
2- طه، آیه 2.
3- مرحوم سید نعمت الله جزایرى در کتاب «نورالبراهین»، ج 1، ص 35 چنین آورده است : «قال سیّد البشر واولاده الأئمّة الاثنى عشر، تب علینا فاننا بشر، ما عرفناک حق معرفتک».
4- بحارالانوار، ج 71، ص 235، ح 16.

زندگى اش نازل مى گشت! آرى، انسان هاى ضعیف العقل از خداوند طلبکار مى شوند.

4. حبط اعمال

گاه انسان عبادت را به نحو احسن به جا مى آورد، امّا بعد از آن، کارهایى انجام مى دهد که همچون آتشى خرمن اعمالش را مى سوزاند، که آن را حبط اعمال مى گویند. مانند این که عبادات زیادى کرده، اما وظایفش را دربرابر پدر و مادرش انجام نداده، و آن ها نفرینش کرده اند؛ این کار باعث نابودى اعمالش مى گردد. وقتى عقل در حد کمال نباشد چنین مى شود.

5. پرداختن به پوسته عبادت

انسان هاى کم عقل به پوسته و ظاهر عبادات پرداخته و از روح و فلسفه آن غافل مى شوند، لذا عباداتشان نه ناهى از فحشاست، نه منتهى به تقوا مى شود و نه رشد آن ها را درپى دارد.

6. بى توجّهى به حق الناس

برخى عابدان، عبادت کنندگان خوبى هستند، اما توجهى به حقّ الناس ندارند. روز قیامت وقتى نامه عمل خود را مى گیرند با انبوهى از حقّ الناس مواجه مى شوند.

ص: 171

پروردگارا! روز به روز بر عقل و خرد و قدرت تفکّر ما بیفزا و ما را جزء اولواالالباب قرار ده!(1)

ص: 172


1- این حدیث (معیار مباهات) از کتاب «نخستین آفریده خدا»، ص 67 تا 74، گرفته شده است.

38- طالب علم همنشین با پیامبران

اشاره

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مَنْ طَلَبَ بابآ مِنَ الْعِلْمِ لِیُحْیِیَ بِهِ الْإِسْلامَ کَانَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ فِی الْجَنَّةِ؛ کسى که بابى از علم و دانش را فرابگیرد تا اسلام را زنده کند، بین او و پیامبران در بهشت یک درجه تفاوت است».(1)

نکات متعدّدى از این روایت استفاده مى شود:

1. علماى دین، حافظان اسلام

از عبارت «یُحْیِىَ بِهِ الْإِسْلامَ» استفاده مى شود که گاهى از اوقات اسلام به خطر مى افتد و در چنین هنگامى باید عالمان دین قیام کرده و با علومشان آن را احیا کنند.

در عصر و زمان ما اسلام واقعاً در معرض خطر است؛ چرا که در هیچ زمانى دین این قدر مورد هجمه دشمنان قرار نگرفته بود.

ص: 173


1- میزان الحکمة، ج 6، ص 158، باب 2804، ح 13891.

هزاران رسانه صوتى و تصویرى شبانه روز بر ضدّ اسلام تبلیغ مى کنند. بنابراین، حقیقتاً اسلام در معرض خطر است و باید احیا شود.

2. رسالت مبلّغان دین

اسلام این ظرفیّت را دارد که با تبلیغ در هر زمان معارفش زنده بماند، امّا مبلّغینى نیاز دارد که این وظیفه را بر دوش گیرند.

سؤال: آیا تبلیغات محدود ما دربرابر تبلیغات گسترده دشمنان تأثیرى دارد؟

جواب: تأثیر، درجاتى دارد. اگر درحدّ بالا اثر نکند در درجه پایین اثرگذار خواهد بود. اضافه بر این، خاموش شدن شعله هاى فتنه و شبهه شرط نیست؛ چراکه در روایت مى خوانیم: «اِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عِلْمَهُ؛ هر زمان که بدعتى ظاهر شد، بر عالم واجب است که علمش را آشکار کند!».(1)

عالم باید موضعش را درمورد بدعت(2) اظهار کند تا در تاریخ

ص: 174


1- میزان الحکمة، ج 1، ص 359، باب 338، ح 1761.
2- بدعت در لغت به معناى انجام یک امر بى سابقه است، ولى در میان فقها و علماى اسلام به معناى کاستن یا افزودن چیزى بر دین است، بدون هیچ دلیل معتبر؛ و از آنجا که معارف و احکام الهى باید از طریق وحى و ادلّه معتبر به ثبوت برسد، هر بدعتى گناه بزرگ و عظیمى است و معمولاً تمام انحرافات از بدعت ها شروع شده است و اگر جلوى بدعت گرفته نشود و هر کس با سلیقه شخصى و فکر قاصر خود چیزى بر آیین خدا بیفزاید و یا از آن بکاهد، مدّتى نمى گذرد که دین الهى به طور کلّى مسخ، محو و نابود مى شود؛ و این قانون تحریم بدعت بوده که تاکنون قرآن و اسلام را نگه داشته است. (پیام امام امیرالمؤمنین 7، ج 1، ص 577).

ثبت شود که موافق بدعت نبوده و آن را امضا نکرده است.

بنابراین، بر علما لازم است گفتنى ها را بگویند و با بدعت و تحریف ها و خرافات مبارزه کنند چراکه این آفات، سرمایه هاى بزرگ ما، چون عزادارى امام حسین (علیه السلام)، را نیز ممکن است کم اثر یا بى اثر کند.

ص: 175

ص: 176

39- نورانى شدن خانه ها با تلاوت قرآن

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ وَلا تَتَّخِذُوهَا قُبُوراً کَمَا فَعَلَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى، صَلَّوْا فِی الْکَنَائِسِ وَالْبِیَعِ(1) وَعَطَّلُوا بُیُوتَهُمْ، فَاِنَّ الْبَیْتَ اِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلاوَةُ الْقُرْآنِ کَثُرَ خَیْرُهُ وَاتَّسَعَ أَهْلُهُ وَأَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا؛ خانه هایتان را با تلاوت قرآن نورانى کرده، آن ها را همچون قبرها نکنید، همان گونه که یهودیان و مسیحیان چنین کردند. چراکه عباداتشان را فقط در عبادتگاه ها انجام دادند و خانه ها را خالى از عبادت گذاشتند. هنگامى که در خانه اى قرآن زیاد تلاوت گردد خیر و برکتش فراوان مى شود، و اهل آن خانه در گشایش قرار مى گیرند و چنان خانه اى نزد ساکنان آسمان نورانى خواهد بود، همان گونه که ستارگان آسمان براى اهل زمین نورانى اند».(2)

ص: 177


1- «کنائس» جمع «کنیسه» معبد یهود و نصارى و کفّار است و بیع (بر وزن سدرة) جمع «بیعة» محلّ عبادت نصارى است (اصول کافى، ج 2، ص 610، پاورقى 1).
2- الاصول من الکافى، ج 2، ص 610، ح 1.

تشبیه به قبر

سؤال: چرا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خانه اى را که در آن تلاوت قرآن نمى شود تشبیه به قبر کرده است؟

جواب: علّت آن روشن است. همان گونه که قبرها تاریک و ظلمانى است و نور و روشنایى راهى به آن ندارد، خانه هایى که در آن قرآن تلاوت نمى شود نیز تاریک و ظلمانى است و روشنایى و نور از آن رخت برمى بندد.

ارتباط با خدا در همه جا

نکته مهم دیگرى که در این حدیث ارزشمند به آن اشاره شده، این است که عبادت و ارتباط با خدا مخصوص مساجد و مکان هاى مقدّس نیست، بلکه انسان باایمان و مسلمان، در هر مکان و هر زمان باید ارتباطش را با خالقش حفظ کند و از عبادت وپرستش پروردگارش لذّت ببرد و از آثار و برکات آن بهره مند شود.

لذا در قرآن مجید مى خوانیم: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثِیراً* وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأصِیلاً)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید، و صبح و شام او را تسبیح گویید».(1)

ص: 178


1- احزاب، آیات 41 و 42؛ شبیه آیه دوم، در سوره مریم، آیه 11 نیز دیده مى شود.

براى آیه دوم دو تفسیر شده است:

1. صبح و شام خدا را تسبیح کنید.

2. همواره خدا را تسبیح گویید؛ نه فقط صبح و شام. در محاوره هاى اجتماعى نیز براى انجام کارى به صورت مداوم، به صبح و شام تعبیر مى شود.(1)

آیه اوّل نیز شاهد دیگرى بر عدم محدودیت یاد خدا به زمان و مکان خاصّى است. روایت «جُعِلَتْ لِىَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَطَهُوراً»(2) نیز نشان مى دهد که تمام کره زمین سجده گاه انسان است و در هر جایى مى تواند در برابر عظمت خداوند به خاک بیفتد.

برکات تلاوت قرآن در خانه

اشاره

اگر آیات قرآن در خانه تلاوت شود اهل خانه به یاد خدا خواهند افتاد، و کسانى که توفیق رفتن به مسجد را ندارند با قرآن آشنا شده و از این مائده آسمانى محروم نمى شوند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) طبق روایت مورد بحث سه فایده براى تلاوت قرآن در خانه ذکر کرده است:

1. برکت

هنگامى که تلاوت قرآن در خانه زیاد شود، برکت خانه نیز

ص: 179


1- تفسیر نمونه، ج 17، ص 378، ذیل آیه 42 سوره احزاب.
2- بحارالانوار، ج 8، ص 38، ح 17.

افزایش پیدا کرده، و آفات و بلاها از آن دور مى شود. جایى که قرآن تلاوت شود فرشتگان الهى در آن حضور پیدا کرده، و سبب خیر و برکت مى شود.(1)

2. توسعه ایمان اهل خانه

دومین برکت تلاوت قرآن در خانه، گسترش ایمان اهل خانه است. این که در قرآن مجید مى خوانیم: (رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى)(2) شرح صدر به معناى گسترش معرفت و آگاهى است، بلکه مى توان گفت: تلاوت قرآن سبب وسعت در ایمان و آگاهى و معرفت وحتّى رزق و روزى اهل خانه مى شود.

3. نورانیّت خانه

خانه اى که محل تلاوت قرآن باشد تبدیل به یک ستاره نورانى درخشان مى شود که براى ساکنان آسمان ها نورافشانى مى کند. همیشه از آسمان نور به زمین مى آید؛ ولى طبق حدیث مورد بحث، هنگام تلاوت قرآن نور از زمین به آسمان ساطع مى شود!

در حالات حضرت زهرا (علیها السلام) نیز مى خوانیم:

«هنگامى که در محراب عبادت مى ایستاد نور عبادتش

ص: 180


1- بحارالانوار، ج 93، ص 161، ح 42.
2- طه، آیه 25.

به آسمان ها مى رسید و اهل آسمان ها از نور حضرت بهره مى بردند».(1)

قرآن در همه جا

قرآن مجید، این نسخه کامل شفا و داروى نجات بخش بشر، باید در همه جا حضور داشته باشد و مردم مؤظف اند حرمت آن را حفظ کنند، ولذا در عصر حضرات معصومین (علیهم السلام) سکّه هایى که منقش به اسماء متبرکّه بود ضرب شد و در دست مردم بود و امامان ما از آن نهى نکردند(2) هرچند مردم موظف بودند حرمت آن را نگه دارند.

ص: 181


1- بحارالانوار، ج 43، ص 12، ح 6.
2- العقد المنیر، ص 18، به نقل از آداب معاشرت در اسلام، ص 148.

ص: 182

40- قدر لحظات زندگى ات را بدان!

اشاره

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یا اَبَاذَرُ! اِذَا أَصْبَحْتَ فَلا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ أَنْ تُمْسِیَ، فَخُذْ مِنْ حَیَاتِکَ لِمَوْتِکَ، وَمِنْ صِحَّتِکَ لِسُقْمِکَ، فَاِنَّکَ لا تَدْرِی مَا اسْمُکَ غَداً؛ اى ابوذر! صبح که مى شود با خود نگو که تا عصر زنده ام، و هنگامى که عصر مى شود نگو که تا فردا صبح زنده ام. در زمان سلامتى قبل از آن که بیمار شوى از آن استفاده کن و قبل از مرگ از زندگى ات بهره بگیر، چراکه نمى دانى فردا چه اتفاقى خواهد افتاد».(1)

مخاطب شناسى

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هر زمان مخاطب مستعدّ و آماده اى مى یافت، مطابق ظرفیتش مطالب بلند و ارزشمندى خطاب به وى مى گفت، ولذا بخشى از بهترین سخنان آن حضرت خطاب به على (علیه السلام) و ابوذر

ص: 183


1- بحارالانوار، ج 77، ص 75، ح 3.

غفارى است. همان گونه که حضرت على (علیه السلام) سخنان نغز و عمیقى خطاب به کمیل بن زیاد فرمود و امام کاظم (علیه السلام) هشام بن حکم را براى این منظور انتخاب کرد و مطالب دقیق و گسترده اى درمورد عقل خطاب به وى به زبان آورد.

فاصله بین مرگ و زندگى

برخى تصور مى کنند بین زندگى و مرگ هزاران فرسنگ فاصله است در حالى که چنین نیست و فاصله بین این دو بسیار کم است، کمتر از یک میلى متر! اگر یکى از رگ هاى قلب بسته شود قلب از کار بازمى ایستد و انسان مى میرد. یا اگر یکى از مویرگ هاى منتهى به مغز پاره شود یا مسدود گردد سکته مغزى به وقوع مى پیوندد. پس فاصله مرگ و زندگى بسیار کم است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روایتى سوگند یاد کرد که به اندازه یک چشم بر هم زدن اطمینان ندارم که زنده باشم.(1)

استفاده از سلامتى

سفارش دیگر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به ابوذر غفارى استفاده از نعمت سلامتى است. حال که زندگى این قدر بى اعتبار مى باشد، تا زمانى که فرصت هست، باید از آن بهره بردارى کرد. به عبارت دقیق تر،

ص: 184


1- بحارالانوار، ج 73، ص 166، ح 27.

حضرت دو سفارش کرده است: یکى استفاده از تندرستى قبل از بیمارى، دوم استفاده از حیات و زندگى قبل از مرگ و نیستى. چراکه نمى دانى فردا اسمت چیست؟ تو را زنده مى نامند یا میّت، شادروان گویند یا انسان داراى جان.(1) پس اکنون که سالم و زنده ای از سلامتى و زندگى ات خوب استفاده کن.

قطع نخاعى ها نمونه اى کامل هستند براى عبرت و قدرشناسى نعمت هاى الهى! اگر این ضایعه از گردن به پایین باشد تمام بدن از حرکت باز مى ایستد به جز سر و گردن! نه کنترل ادرار دارد نه مدفوع! و تاکنون متأسفانه هیچ معالجه اى براى آن یافت نشده است. شما به راحتى تطهیر مى کنید و به نظافت خود مى پردازید و وضو مى سازید و نماز مى خوانید. آیا فکر کرده اید که این عزیزان براى همین کارهاى ساده با چه مشکلاتى روبرو هستند؟

آنچه گفته شد تنها یک نمونه بود. نعمت سلامتى و تندرستى یکى از نعمت هاى خداست، دیگر نعمت هاى او فراوان و غیر قابل شمارش است و ما بندگان باید شکرش را به جا آوریم.

ص: 185


1- عجیب این که حدیث مذکور صبح روز چهارشنبه 24/9/1395 بعد از اذان صبح پاکنویس شد، و ساعت 9 صبح همان روز هنگام عبور از خیابان شهداى قم شاهد ترافیک سنگینى بودم که چون درس دیر مى شد به سرعت عبور کردم. بعداً از یکى از دوستان که شاهد و ناظر بود، علّت را پرسیدم، گفت: راننده اى در حال رانندگى سکته مى کند، ماشین متوقف مى شود، او را به خارج ماشین منتقل کرده شروع به تنفّس مصنوعى مى کنند، امّا قبل از آن که اورژانس برسد جان به جان آفرین تسلیم مى کند!. آرى لحظاتى قبل نام او «زنده» بود و لحظاتى بعد «میّت» شد!

ص: 186

فهرست منابع و مآخذ

1. القرآن الکریم؛ ترجمه آیت الله العظمى مکارم، انتشارات امام علیّ بن ابی طالب (علیه السلام)، قم، چاپ دوم، مرحله نهم، سال 1389ش.

2. آئین رحمت؛ آیت الله العظمى مکارم، گردآورى و تحقیق: ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات امام علیّ بن ابیطالب (علیه السلام)، قم، چاپ سوّم، سال 1391 ش.

3. آداب معاشرت در اسلام؛ آیت الله العظمى مکارم، تهیّه و تدوین: ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات صفحه نگار، قم، چاپ اوّل، سال 1391 ش.

4. اخلاق در قرآن؛ آیت الله العظمى مکارم با همکارى جمعى از فضلاء و دانشمندان، انتشارات نسل جوان، قم، چاپ اول، سال 1380 ش.

5. الارشاد؛ محمّد بن النعمان، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، سال 1399 ق.

ص: 187

6. ارشاد القلوب؛ محمّد دیلمى، تحقیق: سید هاشم میلانى، دارالاسوة للطباعة، تهران، چاپ پنجم، سال 1392 ش.

7. الاصول من الکافى؛ محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینى، دار صعب و دار التعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، سال 1401 ق.

8. بحارالانوار؛ علّامه محمّد باقر مجلسى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، سال 1403 ق.

9. بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد (صلی الله علیه و آله)؛ محمد بن العین بن فروخ الصفار القمى، مکتبة آیت الله العظمى المرعشى النجفى، قم، چاپ اوّل، سال 1404 ق.

10. به یاد معلّم؛ آیت الله العظمى مکارم، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى، انتشارات امام علیّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1393 ش.

11. پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ آیت الله العظمى مکارم و همکاران، دارالکتب الاسلامیّة، تهران، چاپ اول، سال 1375 ش.

12. پیام قرآن؛ آیت الله العظمى مکارم با همکارى جمعى از فضلا، مدرسة الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ چهارم، سال 1374ش.

13. تفسیر نمونه؛ آیت الله العظمى مکارم با همکارى جمعى از نویسندگان، دارالکتب الاسلامیّة، تهران، چاپ بیست و هفتم، سال 1386 ش.

ص: 188

14. تفسیر نور الثقلین؛ الشیخ جمعة العروسى الحویزى، مؤسّسة اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، سال 1373 ش.

15. جمع پراکنده؛ محسن برزگر، انتشارات اشک یاس، قم، چاپ هفتم، سال 1390 ش.

16. چهل حدیث اخلاقى برگرفته از اصول کافى؛ آیت الله العظمى مکارم، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى، انتشارات امام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1393 ش.

17. الدر المنثور فى التفسیر المأثور؛ عبدالرحمان بن ابى بکر السیوطى، دارالکتب العلمیّة، بیروت، چاپ دوم، سال 1424 ق.

18. دیوان پروین اعتصامى؛ منوچهر مظفریان، مؤسسه چاپ و انتشارات علمى، تهران، چاپ پنجم، سال 1364 ش.

19. الذریعة الى تصانیف الشیعة؛ آقا بزرگ تهرانى، دارالاضواء، بیروت، چاپ سوم، سال 1403 ق.

20. زندگى در پرتو اخلاق؛ آیت الله العظمى مکارم، انتشارات سرور، قم، چاپ نهم، سال 1394 ش.

21. سفینة البحار؛ شیخ عبّاس قمى، دارالاسوة للطباعة و النشر، تهران، چاپ اوّل، سال 1414 ق.

22. سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)؛ محمّد محمّدى اشتهاردى، نشر مطهّر، تهران، چاپ اوّل، سال 1377 ش.

23. شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه؛ جعفر

ص: 189

شریعتمدارى، بنیاد پژوهش هاى اسلامى، مشهد، چاپ سوم، سال 1387 ش.

24. العقد المنیر؛ سیّد موسى مازندرانى، مطبعة العلمیّة، نجف، چاپ اوّل، سال 1361 ق.

25. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال؛ شیخ عبدالله البحرانى الاصفهانى، مؤسّسة الامام المهدى (علیه السلام)، قم، چاپ چهارم، سال 1425 ق.

26. عوالى اللئالى العزیزیة، محمد بن على بن ابراهیم الاحسائى، مطبعة سیّدالشهداء قم، چاپ اوّل، سال 1403 ق.

27. الفروع من الکافى؛ محمّد بن اسحاق الکلینى، دار صعب و دار التعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ سوم، سال 1401 ق.

28. فروغ ابدیت؛ جعفر سبحانى، نشر دانش اسلامى، قم، چاپ اوّل، سال 1363 ش.

29. فلاح السائل؛ السیّد ابن طاووس، تحقیق: غلامحسین المجیدى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اوّل، سال 1377 ش.

30. کلیّات سعدى؛ مقدّمه و شرح حال از محمّدعلى فروغى «ذکاء الملک»، سازمان انتشارات ایران، تهران، چاپ دوم، سال 1363 ش.

31. کنز العمّال فى سنن الاقوال و الافعال؛ على المتّقى الهندى، مؤسّسة الرسالة، بیروت، چاپ پنجم، سال 1405 ق.

ص: 190

32. لغت نامه؛ على اکبر دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، چاپ اوّل سال 1325 ش.

33. محجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء؛ مولى محسن کاشانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، بى تا.

34. مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول؛ محمّدباقر مجلسى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، سال 1363 ش.

35. مستدرک سفینة البحار؛ على نمازى شاهرودى، مؤسّسة البعثة، تهران، چاپ اوّل، سال 1404 ق.

36. مسند الامام الشهید؛ عزیزالله عطاردى، انتشارات عطارد، تهران، چاپ اوّل، سال 1376 ش.

37. مستشاران نظامى آمریکا در ایران؛ شاداب عسکرى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، چاپ اوّل، سال 1393 ش.

38. الملل و النحل؛ محمّد بن عبدالکریم بن ابى بکر احمد الشهرستانى، مطبعة مصطفى البابى الحلبى و اولاده، مصر، چاپ اوّل، سال 1387 ق.

39. منهاج البراعة؛ میرزا حبیب الله هاشمى خویى، مکتبة الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، بى تا.

40. منیة المرید؛ شیخ زین الدین على العاملى، مؤسّسه بوستان کتاب، قم، چاپ ششم، سال 1385 ش .

41. میزان الحکمة، محمّد الرى شهرى، دارالحدیث للطباعة والنشر، بیروت، چاپ ششم، سال 1433 ق.

ص: 191

42. نخستین آفریده خدا؛ آیت الله العظمى مکارم، گردآورى وتحقیق: ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى، انتشارات امام علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) ، قم، چاپ اوّل، سال 1394 ش.

43. نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده؛ محمّدجعفر امامى و محمّدرضا آشتیانى زیر نظر آیت الله العظمى مکارم، مدرسة الامام علیّ بن ابى طالب (علیه السلام) ، قم، چاپ سیزدهم، سال 1381 ش .

44. نهج الفصاحة؛ ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، تهران، چاپ اوّل، سال 1374 ش.

45. نور البراهین؛ سیّد نعمت الله جزایرى، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، چاپ دوم، سال 1430 ق.

46. وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة؛ شیخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ چهارم، سال 1391 ق.

ص: 192

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109