سرشناسه : عطاردی قوچانی ، عزیزالله ، 1307 - 1393.
عنوان و نام پديدآور : روایات تفسیری در کلام امام صادق علیه السلام (برگرفته از مسند امام صادق علیه السلام)/ تالیف عزیزالله عطاردی؛ ترجمه محمدرضا عطائی؛ تلخیص سیدمجید نبوی؛ تدوین سمیه خلیلی آشتیانی؛ تحت نظارت عبدالحسین طالعی.
مشخصات نشر : تهران: موسسه فرهنگی نبأ ، 1401.
مشخصات ظاهری : 756 ص. ؛ 5/14×5/21 س م.
شابک : 1800000 ریال : 978-600-264-147-2
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : جعفربن محمد(ع)، امام ششم، 83 - 148ق. -- احادیث
موضوع : Jafar ibn Muhammad، Imam VI, 702- 765 -- Hadiths
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
شناسه افزوده : عطائی ، محمدرضا، 1315 - ، مترجم
شناسه افزوده : نبوی، سیدمجید، 1366 خرداد-
شناسه افزوده : خلیلی آشتیانی، سمیه، 1360 -
شناسه افزوده : طالعی ، عبدالحسین ، 1340 -
رده بندی کنگره : BP45/2
رده بندی دیویی : 297/9553
شماره کتابشناسی ملی : 8812757
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا
ص: 1
روايات تفسيرى در كلام امام صادق عليه السلام (برگرفته از مسند امام صادق عليه السلام)
تأليف: عالم محقق مرحوم شيخ عزيز اللّه عطاردى
ترجمه: حجت الاسلام و المسلمين محمد رضا عطائى
تلخيص: سيد مجيد نبوى
تدوين و تنظيم: دكتر سميه خليلى آشتيانى(عضو هيئت علمى دانشگاه آزاد اسلامى - واحد تهران غرب)
انتشارات نبأ
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 3
ص: 4
تصویر
ص: 5
تصویر
ص: 6
تصویر
ص: 7
تصویر
ص: 8
تصویر
ص: 9
تصویر
ص: 10
تصویر
ص: 11
تصویر
ص: 12
تصویر
ص: 13
تصویر
ص: 14
تصویر
ص: 15
تصویر
ص: 16
تصویر
ص: 17
تصویر
ص: 18
تصویر
ص: 19
تصویر
ص: 20
تصویر
ص: 21
تصویر
ص: 22
تصویر
ص: 23
تصویر
ص: 24
تصویر
ص: 25
تصویر
ص: 26
تصویر
ص: 27
تصویر
ص: 28
تصویر
ص: 29
تصویر
ص: 30
تصویر
ص: 31
تصویر
ص: 32
تصویر
ص: 33
تصویر
ص: 34
تصویر
ص: 35
تصویر
ص: 36
تصویر
ص: 37
تصویر
ص: 38
تصویر
ص: 39
تصویر
ص: 40
تصویر
ص: 41
تصویر
ص: 42
تصویر
ص: 43
تصویر
ص: 44
تصویر
ص: 45
ص: 46
تفسير و تبيين قرآن كريم شيوه ها و روش هاى مختلفى را در طول رشد و بالندگى خود از سرگذرانده است، روش هاى تفسيرى متأثر از منبعى است كه مفسر در تفسير آيات از آن بهره مى گيرد، يكى از اين منابع كه تا امروز هم از آن استفاده مى شود، روايات صادره از پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام است كه با نام تفسير روايى يا تفسير مأثور شناخته مى شود.
تفسير روايى با نزول نخستين آيات قرآن كريم بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم متولد شد، از آن جا كه آياتى از قرآن كريم وظيفه ى تبيين آيات الهى را بر عهده ى پيامبر مى گذارد و مى فرمايد:
«وَ أَنْزَلْنَا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ»(1)
ص: 47
و پس از ايشان نيز بنا به آيه تطهير «اِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»(1)، تنها كسانى كه شايستگى تبيين قرآن كريم را دارند ائمه معصومين عليهم السلام هستند و حديث ثقلين نيز بر عِدل بودن ايشان نسبت به قرآن كريم در هدايت امت اسلامى تأكيد مى كند.
آن چه امروز در تفاسيرى مانند تفسير قمى، نورالثقلين و البرهان و تفاسيرى مانند آن ها مى بينيم، ما حصل جمع آورى روايات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و اهل بيت ايشان عليهم السلام در تفسير آيات قرآن كريم است.بنابراين نخستين مرحله از تفسير روايى در عصر نبوى تبلور يافت و مخاطبان آن نيز صحابه بودند، از جمله على عليه السلام كه تفسير نبوى را مكتوب مى نمود، چنان كه خود آن حضرت مى فرمايد:
«آيه اى از قرآن نبود كه بر پيامبر نازل شد، مگر آن كه بر من مى خواند و آن را بر من املا مى كرد و من با خط خود آن را مى نوشتم و آن حضرت تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من ياد داد، و براى من دعا نمود كه خداوند فهم و حفظ آن را به من عطا كند؛ و من هيچ آيه و هيچ علمى كه بر من املا شده بود،فراموش نكردم و آن را نوشتم...»(2).
نگارش و جمع آورى روايات تفسيرى از سياست منع نقل و نگارش حديث در دوره ى سه خليفه ى اول، متأثر شد اما تعطيل نشد چنانچه روايات تفسيرى برجاى مانده از ابن عباس كه شاگرد تفسيرى حضرت
ص: 48
على عليه السلام است و شاگردان او مانند مجاهدبن جبر و سعيدبن جبير نشان دهنده ى فعاليت هاى در اين زمينه است. اين نكته را بايد متذكر شد كه تفسير روايى از روش هاى مشترك بين مفسران شيعه و اهل تسنن است و از اين ميان تفاسير مشهورى هم چون جامع البيان فى تأويل آى القرآن از طبرى و الدرالمنثور اثر سيوطى را مى توان برشمرد.
در ميان شيعيان اين شيوه ى تفسيرى هم چنان با پشت سر گذاشتن نزديك به يك قرن فراز و نشيب، دوره اى جديد از حيات خود را آغاز كرد كه دو دوره ى نشأت گرفته ازفرهنگ اهل بيت عليهم السلام را شامل مى شود:
1 . دوره ى امام باقر و امام صادق عليهماالسلام، 2 . دوره ى امام كاظم تا امام حسن عسكرى عليهماالسلام.
با توجه به موضوع اين نوشتار كه روايات تفسيرى امام صادق عليه السلام است، به توضيح اندكى درباره ى دوره ى نخست اكتفا مى كنيم، اين دوره تقريبا از سال 85ق - دهه ى آخر حيات امام سجاد عليه السلام - آغاز مى شود و تا سال 150 ق - اندكى پس از شهادت امام صادق عليه السلام - ادامه مى يابد.
شاخصه هاى اين دوره را چنين برمى شماريم، روايات تفسيرىبسيارى از صادقين عليهماالسلام در اين دوره بيان شده است، در اين دوره شاگردان ائمه عليهم السلام به جمع آورى روايات تفسيرى مبادرت كردند، مفسران بزرگ روايى نيز پا به وادى قرآن گذاشته و درخشيدند، هم چون جابربن يزيد جعفى (م 128 ق)، اسماعيل بن عبدالرحمن معروف به سُدّى كبير (م 127 ق)، محمدبن سائب كلبى (م 146 ق) و ابن بن تغلب (م 141 ق) و صادقين عليهماالسلام به ويژه امام صادق عليه السلام، اصول
ص: 49
فقه استدلالى را به شاگردان خود تعليم دادند كه زمينه ساز اجتهاد در دوره هاى بعد شد.
بخش قابل توجهى از روايات تفسيرى امام صادق عليه السلام كه خلاصه اى از آن را در ادامه از نظر مى گذرانيد، به مسائل فقهى و آيات الاحكام مربوط است، اما به اين سبب كه بسيارى از احكام روايى نياز به تبيين دارند، اين روايات در ادامه ذكر نشده است.
روايات تفسيرى حاضر تلخيصى از مسند امام صادق عليه السلام است كه توسط محقق عطاردى رحمه الله در 22 مجلد به عربى نوشته و انتشار داده و توسط جناب عطايى به فارسىبرگردانده شده است. در ترجمه ايشان اسناد روايات حذف و روايات فقهى نقل نشده است. لازم به توضيح است مرحله اول تلخيص توسط آقاى نبوى انجام شد، در مرحله دوم روايات را باز بينى كردم و به هر روايت عنوان داده شد، روايات مربوط به مقدمات تفسير در فصلى جداگانه قرار گرفت و در آخر رواياتى كه فهمش نياز به مقدماتى داشت و در اين مجال بيان آن مقدمات ممكن نبود، از تلخيص حذف شد و روايات يا عباراتى كه نياز به توضيح داشت، در پاورقى تبيين شد.هدف اصلى تدوين و نشر اين كتاب دسترسى و آشنايى عموم با روايات تفسيرى امام صادق عليه السلام است كه به سفارش مؤسسه ى فرهنگى نبأ و با همكارى مركز فرهنگى خراسان انجام شده و به زيور طبع درآمده و اميد است در بهره مندى از معارف برجاى مانده از امام صادق عليه السلام مفيد و راهگشا باشد.
در اين مجال از زحمات آقاى مهندس شهرى ناشر محترم اين اثر و
ص: 50
ويراستار آن آقاى دكتر عبدالحسين طالعى كه مشفقانه براى اعتلاى اين اثر ارزشمند مرا راهنمايى كردند تشكر مى كنم.
و الحمدللّه ربّ العالمين آذرماه 1400 5 جمادى الاول 1443 هجرى مصادف با سالروز ميلاد حضرت زينب كبرى عليهاالسلام سميه خليلى آشتيانى
ص: 51
ص: 52
آيات قرآن چهار بخش است:
1 . امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا قرآن در چهار بخش نازل شده است، يك چهارم حلال، يك چهارم حرام، يك چهارم سنّت ها و يك چهارم اخبار پيش از شما و بعد از شما و حل اختلاف ما بين شماست.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«نخستين چيزى كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد: «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» و آخرين (سوره كامل) آن «اِذا جاءَ نَصْرُ اللّه » بود.(2)
ص: 53
3 . حفص بن غياث نقل مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»(1) پرسيدم؛ آيا نزول قرآن بين اوّلين (آيه) و آخرين (آيه) بيست سال طول كشيد؟ فرمود:
«قرآن يك جا در ماه رمضان به بيت المعمور(2) نازل شد سپس در طول بيست سال فرود آمد.» آن گاه فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: صحف ابراهيم شب اول ماه رمضان و تورات شب ششم ماه رمضان و انجيل شب سيزدهم ماه رمضان و زبور شب هيجدهم و قرآن شب بيست و سوم ماه رمضان نازل شد».
4 . عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قرآن و فرقان پرسيدم، فرمود:
«قرآن تمام كتاب (خدا) و اخبار آن چه هست و فرقان آن بخش محكمى است كه مورد عمل است و هر محكمى فرقان است.»(3)
ص: 54
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قرآن به گونه (كِنائى) به در مى گويم ديوار بشنو، نازل شده است.»(1) 6. امام صادق عليه السلام شنيدم فرمود:
«قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است؛ فرمان به بهشت مى دهد و از دوزخ باز مى دارد.»(2)
1 . امام صادق از قول پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«اى مردم! شما هم اكنون در سراى صلح و سازش هستيد وآماده سفريد، شما را با شتاب مى برند در حالى كه شب و روز و خورشيد و ماه هر تازه اى را كهنه مى كنند و هر دورى را نزديك و هر وعده اى را به سر مى آورند، شما هم آماده باشيد براى گذرگاهى دور! مِقدادبن اسود با شنيدن اين سخنان از جا بلند شد و عرض كرد: يا رسول اللّه ! خانه صلح و سازش چيست؟ فرمود: خانه اى كه رسيدن و كوچ كردن است. هرگاه آشوب ها چون شب تيره شما را فرا گرفت به قرآن چنگ بزنيد، زيرا شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته است و گزارشگرى است باور
ص: 55
شده، هركه آن را رهبر خود سازد به بهشت كشاند و هركه آن را پشت سر نهد به دوزخ راند. راهنمايى است كه بهترين راه را نشان مى دهد، كتابى است داراى تفصيل و بيان و تحصيل، شوخى و ياوه نيست. ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش استوار و باطنش دانش؛ ظاهرش زيبا و باطنش ژرفا، اخترانى دارد و اخترانش اخترانى، شگفتى هايش بى شمار و تازه هايش كهنه نشدنى، داراى چراغ هاى هدايت و مشعل حكمت و راهنماى معرفت براى راه شناسى كه ديدگان خود را به هر سوى آن بگرداند و نظرى دقيق براى درك صفت آن نمايد. نجات بخش كسى است كه در معرض هلاكت است ورهايى بخش آن كه گرفتار چنگال (اهريمن) است.
به راستى انديشه باعث حيات دل بيناست چنان كه روشنى خواه به وسيله ى نور در تاريكى ها راه مى رود بر شما باد به خوش برآمدن و كم توقّف كردن!»(1)
2 . امام صادق عليه السلام آورده است فرمود:
«به راستى كه خداى عزيز جبّار كتاب خود را بر شما فرو فرستاد و آن است كه راستگو و خيرخواه است، خبر شما و خبر پيشينيان و پسينيان شما و خبر آسمان و زمين در آن است و اگر كسى نزدشما بيايد از آن گزارش دهد شما شگفت زده مى شويد.»(2)
ص: 56
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى در اين قرآن مشعل هدايت و چراغ هاى شب تار است بايد هر جوينده اى ديده اش را در آن بگرداند و براى روشنى آن نظر خود را بگشايد به راستى انديشه، حيات دل بينا است همان طورى كه طالب روشنى به وسيله نور در تاريكى ها راه مى رود.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«در سفارش اميرالمؤمنين عليه السلام به يارانش آمده است: بدانيد كه قرآن رهبر روز و روشنايى شب تار دربرابر هر سختى و تنگدستى است.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«روز قيامت سه ديوان و دفتر وجود دارد: دفترى كه در آن نعمت ها ثبت شده و دفترى كه در آن حسنات است و دفترى كه در آن سيّئات است. دفتر نعمت ها را با دفتر حسنات مقابله كنند، نعمت ها تمام حسنات را فراگيرد و دفتر سيّئات بجا ماند. فرزند آدم مؤمن را براى حساب فراخوانند، قرآن در زيباترين صورت جلوى او مى آيد و مى گويد: پروردگارا من قرآنم و اين بنده مؤمن تو خود را براى خواندن من به زحمت انداخت و شبش را در
ص: 57
تمرين با من به درازا كشاند، چون مشغول نماز مى شد اشك از چشمانش جارى بود. او را خشنود گردان همان طورى كه او مرا خشنود كرد.
فرمود:
پس خداى عزيز جبّار مى فرمايد: اى بنده ى من دست راستت را باز كن! خداوند دست راست او را از رضوان عزيز جبار و دست چپش را از رحمت الهى پُر سازد. سپس گفته مى شود: اين بهشت ارزانيت باد! بخوان و بالا رو، هرگاه آيه اى بخواند مرتبه اى بالا رود.»(1)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه خداى عزّوجلّ خَلق اولين و آخرين را در محشر گرد آورد، ناگاه همگى ببينند شخصى پيش آمد كه هرگز صورتى زيباتر از او ديده نشده است، چون چشم مؤمنان به او افتد كه قرآن است گويند: از ماست اين بهترين چيزى است كه ما ديديم و چون به آن ها رسد از آن ها بگذرد، شهيدان آن را ببينند، تا اين كه به آخر آن ها رسيده و از آن ها نيز بگذرد گويند: اين قرآن است تا به فرشتگان برسد، مى گويند: اين قرآن است و از آن ها نيز بگذرد به سمت راست عرش بايستد خداى جبّار بفرمايد: به عزّت و جلالم و به مرتبه والايم سوگند كه امروز گرامى دارم هركه را كه تو را گرامى داشته و خوارسازم آن كه تو را خوار ساخته است.»(2)
ص: 58
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بر شما باد به قرآن! هر آيه اى در آن يافتيد كه پيشنيان بدان وسيله نجات يافته اند بكار بنديد و آن چه را كه ديديد باعث هلاكت افراد پيش از شما شده است، از آن اجتناب كنيد!»(1)
8 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«همانا خداوند ولايت ما اهل بيت عليهم السلام را محور و مدار قرآن و همه كتاب ها(ى آسمانى) قرار داده است، محكمات قرآن بر آن محور مى گردد و به وسيله آن ها كتاب ها(ى آسمانى) بلند وپرآوازه شوند و ايمان تجلّى نمايد. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم دستور داد به قرآن و آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم اقتدا كنند؛ اين مطلب را در آخرين خطبه اى كه ايراد كرد فرمود: همانا من در بين شما دو چيز گرانقدر مى گذارم: ثقل اكبر و ثقل اصغر؛ امّا ثقل اكبر كتاب پروردگار من است و اما ثقل اصغر عترتم، اهل بيت من است حق مرا در آن دو پاس داريد و تا وقتى كه به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد.»(2)
1 . امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
ص: 59
«هركه با سنّت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم مخالفت كند محقّقاً كافر است.»(1) 2. امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«هرگاه از قول ما حديثى نقل گرديد، گواراترين، آسان ترين و هدايت گرترين آن را بپذيريد، اگر با كتاب خدا موافق بود من آن را گفته ام ولى اگر با كتاب خدا موافق نبود، من آن را نگفته ام.»(2)
1 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«به راستى اهل قرآن در بالاترين درجه از آدميانند، جز پيامبران و رسولان. حقوق اهل قرآن را كوچك نشماريد، زيرا كه ايشان از طرف خداى عزيز جبّار مقام ارجمندى دارند.»(3)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«حافظ قرآن كه به آن عمل كند با فرشتگان نيكوكار گرامى است.»(4)
3 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
ص: 60
«سزاوارترين مردم به خشوع در برابر خدا در نهان و عيان حامل قرآن است. به راستى كه سزاوارترين مردم در نهان و آشكار به نماز و روزه عالم به قرآن است. آن گاه با صداى بلند فرياد زند: اى حامل قرآن! بدان وسيله تواضع پيشه كن تا خدايت بالا برد و آن را وسيله تكبّر نگردان كه خدا خوارت كند. اى حامل قرآن! خود را به خاطر خدا با آن بياراى تا خدا تو را بدان وسيله بيارايد. خود را با آن براى مردم آراسته نكن تا خدا بدان وسيله تو را زشت نمايد.
هركه تمام قرآن را حفظ كند، گويا نبوّت را در دل خود جا داده، ولى به او وحى نمى شود. هركه جامع قرآن باشد و آن را بفهمد، در برابر كسى كه به او نادانى ورزد اوبردبار باشد و در برابر هركه به او خشم گيرد او شكيبا باشد و در برابر آن كه با او تندى كند، او تند نشود بلكه چشم پوشى نمايد و ببخشد و به خاطر تعظيم قرآن بردبار باشد. هركه قرآن به او داده شده است، گمان بَرَد به كسى بهتر از او را داده اند هر آينه آن چه را كه خدا كوچك شمرده او بزرگ دانسته و آن چه را كه خدا بزرگ شمرده، او كوچك دانسته است!»(1)
4 . ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:
«مردم چهار دسته اند.»گفتم:
فدايت شوم! آن ها كيستند؟ فرمود:
«مردى كه ايمانش دادند ولى قرآنش ندادند. مردى كه قرآنش
ص: 61
داده اند ولى ايمانش نداده اند. مردى كه هم قرآن داده اند و هم ايمان. مردى كه نه قرآن داده اند و نه ايمان.» گفتم:
فدايت شوم! آن ها را براى من بيان كن! فرمود:
«آن كه ايمان داده اند ولى قرآن نداده اند چون ميوه ى شيرين بى بو است و آن كه قرآن داده اند ولى ايمان نداده اند مانند ميوه ى خوشبو و تلخ مزه است و آن كه هم قرآن داده اند و هم ايمان بمانند ترنج خوشبو و خوشمزه است، امّا آن را كه نه قرآن داده اند و نه ايمان چون حَنظَل تلخ بى بوست.»(1)
5 . معاويه بن عمّار نقل كرده است: امام صادق عليه السلام به من فرمود:«هركه قرآن را بخواند، چنان بى نياز شود كه پس از آن نيازمندى نباشد و اگرنه به هيچ وسيله به بى نيازى دست نيابد.»(2)
6 . سَكّونى به نقل از امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«حاملان قرآن عرفاى بهشتيانند و مجتهدان رهبران اهل بهشت و سفيران سروران بهشتيان هستند.»(3)
ص: 62
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى كسى كه با قرآن همدم شد، قرآن را با زحمت و اندك اندك حفظ مى كند، او را دو پاداش است.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بر مؤمن سزاست كه قرآن را بياموزد و يا در راه فراگيرى آن باشد.»(2)
3 . يعقوب بن احمر مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! مرا غم هايى رسيده و هيچ خيرى نمانده، مگر بخشى از آن را از دستم ربوده است حتّى قرآن را كه قسمتى از آن يادم رفته است. مى گويد: همين كه نام قرآن را بردم امام عليه السلام ناراحت شد، فرمود:
«به راستى كسى كه سوره اى از قرآن را فراموش مى كند، روز قيامت آن سوره نزد او مى آيد تا بر او اشراف يابد از درجه اى از درجات بهشتى به او سلام مى دهد و او پس از جواب سلام مى پرسد: تو كيستى؟ مى گويد: من فلان سوره ام كه مرا ضايع و ترك كردى، اما اگر به من چنگ زده بودىتو را به اين درجه مى رساندم.»
ص: 63
سپس با انگشتش اشاره كرد و فرمود:
«به قرآن تمسّك جوييد و آن را بياموزيد! به راستى بعضى از مردم قرآن را ياد مى گيرند براى شهرت، تا بگويند فلانى قارى قرآن است، بعضى آن را مى آموزند و طالب صوتند تا مردم بگويند: فلانى خوش صداست در اين آموختن خيرى نيست و بعضى آن را مى آموزند تا شب و روز به آن عمل كنند و توجه ندارند كه كسى از آن آگاه باشد يا نباشد.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:«مؤمن را سزاست كه نميرد تا قرآن را بياموزد يا در راه آموختن آن باشد.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قرائت قرآن بالاتر از ذكر و ذكر بالاتر از صدقه و صدقه بالاتر از روزه دارى است و روزه سپرى در برابر دوزخ است.»(3)
6 . اسحاق بن عمّار نقل مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم من قرآن را به خاطر سپرده و حفظ كرده ام، از حفظ بخوانم بهتر است يا در مصحف نگاه كنم؟ فرمود:
ص: 64
«نه، بلكه آن را در مصحف نگاه كن و بخوان كه بهتر است مگر نمى دانى نگاه كردن به قرآن عبادت است؟»(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«سه چيز است كه به خداى عزيز جليل شكايت مى كند: مسجد خرابى كه اهل آن در آن نماز نمى خوانند، عالِمى كه بين جاهلان است، قرآنى كه معلّق است و گردوغبار روى آن نشسته كسى نمى خواند.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هركه از روى قرآن بخواند، چشمش سود بَرَد و از گناهان والدينش كم شود، هرچند كه كافر باشند.»(3)
3 . امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل كرده است، كه فرمود:
«هيچ چيزى بر شيطان سخت تر از خواندن قرآن از رو نيست، وجود قرآن در خانه، شيطان را طرد مى كند.»(4)
ص: 65
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قرآن پيمان خدا به خلق اوست، از اين رو سزاوار است كه مسلمان به عهد الهى نگاه كند و هر روز پنجاه آيه را بخواند.»(1)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون در خانه اى مسلمانى باشد كه قرآن بخواند اهل آسمان آن خانه را به يكديگر نشان دهند همان طورى كه اهل زمين ستاره پُر نور آسمان را به هم نشان مى دهند.»(2)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هركس يك حرف از قرآن را گوش كند و نخواند، يك حسنه براى او نوشته شود و يك سيّئه از او محو گردد و يك درجه بالا رود. هركه با نگاه كردن بدون تلفّظ و صدا بخواند ، به هر حرفى براى او يك حسنه بنويسند و يك سيّئه محو نمايند و يك درجه بالا برند و هركه يك حرف ظاهر آن را بياموزد خداوند ده حسنه براى او بنويسد و ده سيّئه از او را محو كند و ده درجه بالا برد.
فرمود: نمى گويم به هر آيه بلكه به هر حرف با يا تا و مانند اين ها. فرمود: هركه يك حرف ظاهر آن را در نماز نشسته بخواند خداوند براى او پنجاه حسنه بنويسد و پنجاه سيئه محو نمايد و
ص: 66
پنجاه درجه بالا برد و هركه آن را ايستاده در نمازش بخواند خداوند به هر حرفى صد حسنه براى او بنويسد و صد سيّئه او را محو گرداند و صد درجه بالا برد و هركه آن را ختم كند دعاى اجابت شده اى دير يا زود دارد.» راوى عرض كرد: فدايت شوم! تمام قرآن را ختم كند، فرمود:
«تمام آن را ختم كند.»(1)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مرا خوش آيد كه در خانه مصحفى باشد خداى عزّوجلّ بدان وسيله شيطان را طرد كند و سزاوار است كه در آن قرائت كنند، اگرچه از حفظ به خوبى قرائتمى شود آن را ترك نكنند.»(2)
1 . عبداللّه بن سليمان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به تفسير قول خداى عزّوجلّ: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»(3) پرسيدم، فرمود:
«اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است: (يعنى) آن را خوب بيان كن و كلماتش را ادا كن، مثل شعر با عجله نخوان و مانند ريگ پراكنده
ص: 67
نكن! بلكه دل هاى سخت خود را با آن به هراس اندازيد! مبادا همّ شما آن باشد كه سوره را به آخر برساند!»(1)
2 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«قرآن را با لحن و صوت هاى عرب بخوانيد، زنهار از لحن بدكاران و صاحبان گناهان كبيره دورى كنيد! زيرا كه پس از من مردمانى بيايند كه قرآن را چون آوازخوانى، نوحه خوانى و رهبانيت در حنجره بگردانند و از گلوگاهشان نگذرد، دل هاى ايشان واژگونه است و دل آن كه از خواندنآن ها خوشش آيد نيز وارونه است.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است:
«هر چيزى را زيورى است و زيور قرآن آواى خوش است.»(3)
4 . علىّ بن حمزه مى گويد: من حاضر بودم، ابوبصير به امام صادق عليه السلام گفت: فدايت شوم! من قرآن را يك شبه بخوانم؟ فرمود: «نه» گفت: در دو شب بخوانم؟ فرمود: «نه» تا رسيد به شش شبامام عليه السلام با دست خود اشاره كرد: بخوان! سپس امام عليه السلام فرمود:
«اى ابومحمّد! به راستى كه اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله وسلم پيش از شما
ص: 68
قرآن را در يك ماه و كمتر مى خواندند. قرآن را نبايد با عجله خواند بلكه بايد آرام و به ترتيل خواند، چون به آيه اى رسيدى كه در آن از دوزخ ياد شده است بايست و از آتش دوزخ به خدا پناه ببر!» ابوبصير گفت: در ماه رمضان همه ى قرآن را يك شبه بخوانم؟ فرمود: «نه» گفت: در دو شب؟ فرمود: «نه» گفت: در سه شب؟ فرمود: بله، با دست خود اشاره كرد:
«آرى ماه رمضان است هيچ كدام از ماه ها چون او نيست آن را حق و حرمتى است؛ هرچه مى توانى نماز زياد بخوان!»(1)
1 . على بن سالم از پدرش نقل كه مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم: يابن رسول اللّه ! چه مى فرماييد درباره ى قرآن؟ فرمود:
«قرآن كلام خدا، سخن خدا، كتاب خدا و وحى و تنزيل خداست و آن كتاب باعزّتى است كه نه از پيش رو و نه از پشت سر باطل كننده اى آن را نيايد، تنزيلى است از جانب حكيم ستوده.»(2)
2 . از عبدالرّحيم قصير نقل كرده، مى گويد: نامه اى به دست عبدالملك بن اَعيَن براى امام صادقعليه السلام فرستادم و عرض كردم: فدايت
ص: 69
شوم! مردم درباره چيزهايى اختلاف دارند كه من خدمت شما آن ها را نوشته ام فدايت شوم! اگر صلاح دانستيد تمام آن چه را كه نوشته ام برايم شرح دهيد! فدايت شوم مردم در عراق بين دو گروه معترف و منكر اختلاف دارند! مرا خبر دهيد كه آيا آن دو (قرآن و معرفت) مخلوقند؟ و درباره ى قرآن اختلاف دارند؛ گروهى برآنند كه قرآن كلام خدا غير مخلوق است و ديگران گويند: كلام خدا مخلوق است. و راجع به استطاعت آيا پيش از انجام كار يا با انجام آن است؟ اصحاب ما (شيعيان) درآن بارهاختلاف دارند و در آن باره روايت دارند.
راجع به خداى تبارك و تعالى آيا به شكل و شمايل قابل وصف است؟ فدايت شوم! اگر صلاح دانستيد عقيده ى صحيح را به من بنويسيد و راجع به حركات، آيا مخلوقند يا غيرمخلوق و راجع به ايمان كه ايمان چيست؟ امام عليه السلام به وسيله عبدالملك بن اعين (در پاسخ وى) نوشت:
«راجع به معرفت پرسيده بودى كه چيست؟ بدان! خدايت رحمت كند! معرفت از صُنع خداى عزّوجلّ در دل، مخلوق است و انكار (جُحُود)، صنعِ خدا در قلب مخلوق است و بندگان هيچ دخالتىدر آن دو ندارند و مردم درباره ى آن دو اختيار اكتساب دارند بنابراين به ميل خودشان معرفت را برگزينند و بدان وسيله مؤمن عارفند و با ميل كفران خود جحود و انكار را برگزينند پس بدان وسيله كافر منكر گمراه باشند و آن وسيله توفيق الهى به ايشان و خوار ساختن كسى است كه خداوند او را خوار ساخته است. براساس همين اختيار و اكتساب ايشان، خداوند آنان را كيفر و
ص: 70
پاداش مى دهد.
خدايت بيامرزد! راجع به قرآن و اختلاف مردم پيش از شما پرسيده بودى؛ براستى قرآن كلام خدا پديده ى غير مخلوق و غيرازلى با خداى تعالى است، خداوند بسى از اين حرف ها بالاتر است! خداوند بود و چيزى جز خدا؛ شناخته و ناشناخته نبود، خداوند عزّوجلّ بود نه گوينده اى نه با اراده اى، نه متحركى و نه فاعلى بود، پروردگار ما بالاتر و عزيزتر از اين ها است! پس همه ى اين صفات پديده است به هنگام حدوث فعل از او. پروردگار ما والا و باعزّت است و قرآن، كلام خدا، مخلوق نيست در آن خبر پيش از شما و خبر پس ازشماست.
از جانب خدا بر محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شده است.
خدايت بيامرزد! تو از استطاعت براى انجام كارى پرسيده بودى، خداى عزّوجلّ بنده را آفريد و ابزار و تندرستى را براى او قرار داد و آن نيرويى است كه بنده بدان وسيله متحرِّك مستطيع براى انجام عملى مى گردد. و هيچ متحركى نيست مگر قصد انجام كارى را دارد و آن صفتى است مربوط به ميلى كه خداى عزّوجلّ در وجود انسان آميخته است، چون آن ميل در انسان بجنبد، چيزى را بخواهد و آن را اراده كند از اين رو انسان را «مُريد» گفته اند. بنابراين چون اراده ى انجام كارى را بكند و انجام دهد با استطاعت و حركت است، از اين رو به اينبنده مستطيع و متحرّك گويند ولى چون انسان بى حركت و بدون اراده انجام كارى باشد و ابزار كار را داشته باشد يعنى همان توانمندى و سلامتى كه حركات انسان و فعلش به وسيله آن ها صورت
ص: 71
مى گيرد، سكونش به علّت سكون ميل اوست، او را ساكن گويند و به سكون وصف شود.
و هرگاه انسان مايل شود و ميلى كه در او آميخته است به حركت درآيد، مايل به انجام كار شده و به وسيله قوه عجين شده در او تحرّك يابد و آن ابزارى را كه بدان وسيله فعلى را انجام مى دهد به كار اندازد پس در وقت تحرّك، فعل از او سرزند و آن را فراهم سازد، گويند: فاعل، متحرّك، مكتسب و مستطيع. مگر نمى بينى كه تمام اين ها صفاتى است كه انسان بدان ها متّصف مى شود.
خدايت بيامرزد! راجع به توحيد و عقيده مردم پيش از خود پرسيده بودى! خداوند تعالى، بى نظير است و شنوا و بينا و برتر ازآن است كه وصف كنندگان وصف كنند و تشبيه كنندگان دروغ پرداز بر خداى عزّوجلّ، او را به خلق خود تشبيه نمايند.
پس خدايت بيامرزد. بدان كه مذهب صحيح در توحيد همان است كه قرآن از صفات خداى عزّوجلّ نازل كرده است بنابراين از خداوند بطلان و تشبيه را نفى كن! كه نفى و تشبيهى در كار نيست او خداوند ثابت موجود است، خداوند از آن چه توصيف كنندگان وصف كنند بالاتر است! و از قرآن تجاوز نكن كه پس از بيان آن گمراه مى شوى! خدايت بيامرزد! از ايمان پرسيده بودى، ايمان همان اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل به اركان است. بنابراين ايمان درهماست و گاهى بنده اى مسلمان است، پيش از اين كه مؤمن باشد و مؤمن نمى شود تا مسلمان شود. پس اسلام پيش از ايمان و با ايمان شريك است، و چون بنده اى مرتكب گناه كبيره اى از
ص: 72
گناهان بزرگ شود يا صغيره اى از گناهان كوچك كه خداى عزّوجلّ از آن ها نهى فرموده است از ايمان خارج شده و نام ايمان از او ساقط ولى نام اسلام بر او ثابت است.
بنابراين اگر او توبه و استغفار كند دوباره به ايمان برگردد و به كفر و انكار و اباحى گرى نيافتد و هرگاه به حلالى بگويد: اين حرام است و به حرامى بگويد: اين حلال است و به آن معتقد باشد از ايمان و اسلام به كفر درآمده و به منزله ى كسى خواهد بود كه وارد حرم (مسجد الحرام) سپس وارد كعبه شده و در كعبه مدفوع كرده باشد و او را از كعبه و حرم بيرونكرده و گردنش را بزنند و راهى آتش دوزخ گردد.»(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«كسى كه شناختى از امر ما نسبت به قرآن را ندارد از فتنه ها دورى نمى كند.»(2)
2 . عمربن حنظله مى گويد: چون امام صادق عليه السلام مرا ديد كه درباره قول خداى تعالى: «قُلْ كَفَى بِاللّه ِ شَهِيد بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُالْكِتَابِ»(3) و نظاير آن از قرآن پى گير هستم فرمود:
ص: 73
«در اين كتاب (قرآن) همه چيز از آغاز تا انجامش مانند اين آيه تو را كفايت مى كند، چرا كه مقصود آن درباره ى ائمّه عليهم السلام است.»(1)
3 . ايّوب بن حرّ مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: بعضى از امامان از بعضى عالم ترند؟ فرمود:
«آرى ولى علم آن ها به حلال و حرام و تفسير قرآن يكسان است.»(2)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر درست هم باشداجرى ندارد و اگر خطا كند، گناهش به گردن اوست.»(3) . از امام صادق عليه السلام راجع به حكومت و داورى پرسيدند، فرمود:
«هركه بين دو نفر به رأى خود حكم كند، كافر شده است و هركه آيه اى از كتاب خدا را به رأى خود تفسير كند كافر است.»(4)
ص: 74
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هيچ نوشته اى از آسمان نازل نشد مگر اوّل آن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بوده است.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«آنان(2) بسم اللّه الرّحمن الرّحيم را كتمان كردند، آرى به خدا كه آن ها اسماء الهى را كتمان كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم چنان بود كه هر وقت وارد منزلش مى شد و قريش براو وارد مى شدند، «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» را آشكارا با صداى بلند مى گفت، قريش روگردانده فرار مى كردند، از اين رو خداى عزّوجلّ درآن باره اين آيه را نازل كرد: «اِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورا»(3)و(4)
3 . مردى به امام صادق عليه السلام گفت: يابن رسول اللّه ! مرا بر خدا راهنمايى كنيد كه مجادله كنندگان با من زيادند و مرا سرگردان كرده اند!
ص: 75
امام عليه السلام فرمود:
«اى بنده خدا هرگز به كشتى سوار شده اى؟» عرض كرد: آرى. فرمود:
«آيا در جايى كشتى تو شكسته است كه كشتى ديگرى نبود تا تو را نجات دهد و نه شنا بلد بودى كه تو را از كشتى بى نيازت كند؟» گفت:
آرى. فرمود:
«آيا در آن حال و آن جا به چيزى از اشيا دل بسته بودى كه بتواند تو را از آن هلاكت نجات دهد؟» عرض كرد: آرى. امام عليه السلام فرمود:
«همو خدايى است كه بر نجات بخشيدن درجايى كه راه نجاتى نيست و بر يارى كردن آن جا كه يارى كننده اى نيست، تواناست.» سپس امام صادق عليه السلام فرمود:«چه بسا برخى شيعيان ما در آغاز كارش «بسم اللّه الرّحمان الرّحيم» را ترك كرده است، پس خداوند او را گرفتار امر ناگوارى كرده است، تا بر شكر و سپاس خداى تبارك و تعالى و ثناگويى او توجه دهد و از او عيب كوتاهيش را در وقت ترك «بسم اللّه الرّحمان الرّحيم» محو گرداند.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به وسيله پناه بردن به خدا (استعاذه) درهاى معصيت را به روى
ص: 76
خود ببنديد و درهاى رحمت را با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بگشاييد!»(1)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون روز قيامت شود گروه هايى سوار بر مركب هاى نخبه اى(2) از نور بيايند، در حالى كه با صداى بلند مى گويند: سپاس خدا را كه وعده خودش را با ما قطعى كرد! سپاس خدا را كه ما را وارثان زمين خود ساخت هرجاى از بهشت را بخواهيم ساكن مى شويم! مردمان مى گويند: اين گروه پيامبران است، ناگهان ندايى از درگاه خدا رسد: اين ها شيعيان علىّ بن ابى طالبعليه السلام هستند كه برگزيده ى من از ميان بندگان و گزيدگانم هستند. پس خلايق مى گويند: خداى ما و آقاى ما! آن ها به چه وسيله به اين مقام رسيده اند؟ ندايى از درگاه خداى عزّوجلّ آيد آن ها با انگشترى به دست راست كردن و به جا آوردن پنجاه و يك ركعت نماز و غذا دادن به مستمندان و پيشانى به خاك ساييدن و در نماز « بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» را آشكارا گفتن به اين مقام رسيده اند.»(3)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 77
«چه شده است آن ها را خدا بكشد! كه به بزرگ ترين آيه در كتاب خدا (قرآن) توجه نكرده اند و پنداشته اند كه آن را اگر اظهار كنند بدعت است! و آن آيه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم است.»(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر كه سه روز بر او بگذرد و قل هو اللّه احد را نخواند در حقيقت خوار گشته و رشته ايمان را از گردن خود برداشته است و اگر در اين سه روز بميرد به خداى بزرگ كافر بوده است.»
2 . در روايت اسحاق بن عمّار است مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«هركس جمعه اى بر او بگذرد كه (قل هو اللّه احد) را نخوانده باشد، سپس بميرد بر آيين ابولهب مرده است!»(2)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس را بيمارى يا سختى پيش آيد درحال بيمارى يا سختى
ص: 78
«قل هو اللّه احد» را نخواند، سپس درحال بيمارى يا سختى كه پيش آمده است بميرد، در آتش دوزخ است.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: مَثَل تو مثل (قل هو اللّه احد) است كه هر كس آن را بخواند گويا يك سوم قرآن را خوانده و هر كس دوبار آن را بخواند، گويا دو سوم قرآن را خوانده و هركه سه بار بخواند، گويا تمام قرآن را خوانده است، هم چنين هركه تو را به قلب دوست بدارد بمانند يك سوم ثواب اعمال بندگان را دارد و هركه به قلب تو را دوستبدارد و به زبانش تو را يارى كند به مانند دوسوم اعمال بندگان را دارد، و هركه تو را به قلب دوست بدارد و به زبان و دست ياريت كند بمانند ثواب اعمال بندگان را دارد.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر جنازه ى سعدبن مُعاذ نماز خواند و پس از آن فرمود:
«هفتاد هزار فرشته از جمله جبرئيل آمدند، بر جنازه ى او نماز خواندند، گفتم: اى جبرئيل! براى چه او سزاوار نماز خواندن شما بر خود شده است؟ گفت: براى خواندن «قل هو اللّه احد» در حالايستاده، نشسته، سواره و پياده و در حال راه رفتنش.»(3)
ص: 79
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در بستر خوابش «قل يا ايّها الكافرون و قل هو اللّه احد» را بخواند خداى عزّوجلّ برايش دورى از شرك را مقرّر فرمايد.»(1)
امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه «آيه الكرسى» را بخواند خداوند هزار غم و اندوه دنيوى را از او برطرف كند كه آسان ترينش تنگدستى باشد و هزار غم از شدايد آخرت را از او دفع كند، كه آسان ترينش عذاب قبر باشد.»(2)*
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هيچ بنده اى نيست كه آيه آخر سوره ى كهف را بخواند جز اين كه هر ساعتى كه بخواهد از خواب بيدار شود.»(3) 2. ابن عباس مى گويد: هركه سوره ى انعام را در هر شب بخواند از جمله امان يافتگان روز قيامت است و به چشم خود هرگز آمدن آتش را نخواهد ديد. امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره ى انعام يك جا نازل شد در حالى كه هفتاد هزار فرشته آنرا بدرقه مى كردند تا بر محمّد صلى الله عليه و آله وسلم فرود آمد، بنابراين آن را
ص: 80
بزرگ داريد و احترام كنيد، زيرا كه نام خدا در هفتاد موضع آن آمده و اگر مردم مى دانستند كه چه فضيلتى دارد آن را ترك نمى كردند.»(1) 3. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس به خواندن سوره ى مريم مداومت كند، نميرد تا به حدى برسد كه در خود و مال و اولادش بى نياز گردد و در آخرت از اصحاب عيسى بن مريم عليهماالسلام باشد و هم چنين در آخرت مثل مُلك سليمان بن داود عليهماالسلام در دنيا را به او دهند.»(2).
4. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى انبيا را به خاطر دوست داشتن آن بخواند هم چون كسى خواهد بود كه با تمام انبيا همراه بوده و در زندگى دنيا به چشم مردم باشكوه باشد.»(3) 5. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى مؤمنون را بخواند خداوند عاقبت او را به سعادت ختم كند و اگر در هر جمعه به قرائت آن مداومت كند، منزل وى در فردوس اعلى (بهشت برين) با پيامبران و مرسلين خواهد بود.»(4) 6. امام صادق عليه السلام فرمود:«اموال و ناموستان را با تلاوت سوره ى نور، هم چنين زنانتان را با
ص: 81
آن در دژ محكم قرار دهيد. فرمود: «هركس در هر روز يا هر شب بر قرائت آن مداومت كند هرگز از خاندان او كسى زنا نكند تا بميرد و چون بميرد، هفتاد هزار فرشته تا قبر او را تشييع كنند كه همگى براى او دعا و از خدا طلب آمرزش نمايند تا داخل قبرش شود.»(1) 7. امام صادق عليه السلام فرمود:
«اموال، زنان و كنيزانتان را با قرائت «اِنّا فَتَحنا لَكَ فتحا مُبينا»» از تلف شدن نگه داريد، زيرا كه شخصى چون خواندن آن را ادامه دهد روز قيامت مناديى ندا دهد به طورى كه خلايق بشنوند! تو از بندگان مخلصِ منى، او را بهبندگان شايسته من ملحق سازيد و وارد بهشت پرنعمت نماييد و از شربت سربسته آميخته به كافور سيرابش كنيد!»(2) 8. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس در هر شب يا هر روز سوره ى «حجرات» را بخواند از جمله زائران محمّد صلى الله عليه و آله وسلم باشد.»(3) 9. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در هر روز يا هر شب به خواندن [سوره ى ]«النّجم» مداومت كند، بين مردم پسنديده زندگى كند و نعمتش فراوان گردد و محبوب ميان مردم باشد.»(4)
ص: 82
10. امام صادق عليه السلام فرمود:
«خواندن سوره «الرحمان» و اقدام به آن را ترك نكن! زيرا كه اين سوره در دل منافقان آرام نگيرد و روز قيامت پروردگارش آن را در صورت آدمى به بهترين صورت و خوشبوترين حال بياورد تا جايى در پيشگاه خدا بايستد كه هيچ كس نزديك تر از او نباشد پس به او بگويد: چه كسى در زندگى دنيا تو را اقامه كرد و به خواندنت ادامه داد؟ بگويد: پروردگارا فلان و فلان پس صورت آن ها سفيد شود. به آن ها گويند: هركه را دوست داريد شفاعت كنيد! آن ها شفاعت مى كنند حتى خواسته اى براى آن ها نماند و نه كسى كه شفاعت كنند. پس بهايشان بفرمايد: وارد بهشت شويد و در آن جا هرجا خواستيد ساكن گرديد.»(1) 11. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره الرّحمان را بخواند، در نزد هر «فبأىّ آلا ربّكُما تكذِّبانِ»بگويد «لاشَيى مِن آلائِكَ رَبِّ اُكَذِّبُ»؛ اگر شب بخواند، سپس بميرد شهيد مرده است و اگر روز بخواند سپس بميرد، شهيد مرده است.»(2) 12. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در شب جمعه سوره ى واقعه را بخواند، خداوند او را دوست بدارد و محبوب همه مردم گرداند، وى در دنيا هرگز بدىو فقر و فاقه و آفتى از آفت هاى دنيا را نبيند و از همراهان
ص: 83
اميرالمؤمنين عليه السلام باشد و اين سوره مخصوص اميرالمؤمنين است و كسى با او شريك نيست.»(1) 13. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه مشتاق بهشت و وصف آن است بايد سوره ى واقعه را بخواند و هركه دوست دارد اوصاف دوزخ را بنگرد سوره ى سجده و لقمان را قرائت كند.»(2) 14. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى جن را زياد بخواند او را در زندگى دنيا از شرّ گروه جنّيان و دَم آن ها و سِحر ايشان و كِيدشان حفظ كند و با محمّد صلى الله عليه و آله وسلم خواهد بود. بگويد: يا ربّ! به جاى او كسى رانمى خواهم و از او دگرگونى را نمى جويم!»(3) 15. امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«هركه اين دو سوره «الشمس و عبس» را بخواند و آن ها را در نماز واجب و مستحب نصب العين خود قرار دهد، خداوند او را از هيچ حاجتى و هيچ مانعى حاجب و حاجز نشود و همواره به او توجه كند تا از حساب مردم فارغ شود.»(4) 16. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس قرائت نمازهاى واجبش سوره «الطّارق» باشد، روز قيامت در پيشگاه خدا جاه و مقامى دارد و از همراهان پيامبران و
ص: 84
اصحاب آنان در بهشت باشد.»(1) 17. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس بر قرائت « الغاشيه» در نماز واجب يا نافله مداومت كند خداوند او را در دنيا و آخرت به رحمت خود پوشش دهد و روز قيامت در حالى بيايد كه از آتش دوزخ در امان است.»(2) 18. امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره ى فجر را در نمازهاى واجب و مستحبّتان بخوانيد كه آن سوره حسين بن على عليهماالسلام است، هركه آن را بخواند در روز قيامت با حسين عليه السلام در بهشت در درجه او خواهد بود، خداوند به راستى كه باعزّت و حكيم است.»(3) 19. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در نماز واجب قرائتش سوره ى «البلد» باشد، در دنيا معروف خواهد شد كه با صالحان است و در آخرت معروف خواهد شد كه در پيشگاه خدا جايگاهى دارد و روز قيامت از همراهان پيامبران و شهيدان و صالحان خواهد بود.»(4) 20. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره «التّين» را در نمازهاى واجب و مستحب خود بخواند از بهشت به قدرى ان شاءاللّه او را عطا كنند كه راضى شود.»(5)
ص: 85
21. امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«هركس در شب و يا روزش «علق» را بخواند سپس همان روز يا همان شب بميرد، شهيد مرده است و خداوند او را شهيد مبعوث كند و شهيد زنده نمايد و هم چون كسى باشد كه در راه خدا با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شمشير زده باشد.»(1) 22. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى «العاديات» را بخواند و به خواندن آن مداومت كند خداى عزّوجلّ روز قيامت او را با اميرالمؤمنين عليه السلام به طورخاصّ مبعوث گرداند و در كنار وى و همراهانش باشد.»(2) 23. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره «العصر» را در نمازهاى مستحبى خود بخواند خداوند او را روز قيامت با چهره نورانى، لب خندان، چشم روشن برانگيزد تا وارد بهشت شود.»(3) 24. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس سوره ى «هُمَزه» را در نمازهاى واجبش بخواند خداوند فقر را از او دور، روزى را بر او جلب و مرگ بد را از او برطرف سازد.»(4) 25. امام صادق عليه السلام فرمود:«هركه در نمازهاى واجب و مستحبّى خود سوره ى «كوثر» را
ص: 86
بخواند، خداوند روز قيامت او را از آب كوثر بياشاماند و سخن او در كنار درخت طوبى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم باشد.»(1) 26. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس شب اول ماه دو ركعت نماز بخواند كه پس از حمد، «سوره انعام» را در هر ركعت قرائت كند و از خدا بخواهد كه او را از هر بيم و دردى نگاه دارد خداوند در اين ماه او را از هرچه ناخشنودى است حفظ كند.»(2)
ص: 87
ص: 88
1 . ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «اَلْحَمْدُ للّه ِ» فرمود:
«سپاس خداى را» درباره «رَبِّ الْعالَمِينَ» فرمود: «خدايى كه مخلوقات را آفريده است». «الرَّحْمنِ» به همه ى آفريدگانش، «الرَّحِيمِ» تنها به مؤمنان، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فرمود: «مالكروز حساب و دليل بر آن قول خداى تعالى: «وَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا هذَا يَوْمُ الدِّينِ»(1) يعنى روز حساب. «اِيِّاكَ نَعْبُدُ» مخاطب خداى عزّوجلّ است و «وَ اِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» نيز همان طور. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» صِرَاطَ يعنى راه و شناخت امام.».(2)
ص: 89
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«صراط مستقيم اميرالمؤمنين عليه السلام و شناختن اوست و دليل بر اين كه منظور اميرالمؤمنين عليه السلام است، قول خداى تعالى: «وَ اِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ»(1) يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام و در امّ الكتاب (فاتحه) و در قول خدا: «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»».(2)
3 . امام صادق عليه السلام به ابوحنيفه فرمود:
«كدام سوره است كه اوّلش ستايش و وسطش اخلاص و آخرش دعاست؟»ابوحنيفه سرگردان ماند، سپس گفت: نمى دانم. امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره اى كه آغازش ستايش كردن، وسطش اخلاص و پايانش دعاست سوره حمد است.»(3)
4 . امام صادق عليه السلام تفسير آيه «وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعا مِنَ الْمَثَانِى وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»(4) پرسيده شد، ايشان فرمود:
«آن سوره حمد است و آن هفت آيه دارد كه از جمله (بسم اللّه
ص: 90
الرّحمان الرّحيم) است و تنها از اين جهت آن را مثانى ناميده اند كه در دو ركعت [نماز ]دو بار خوانده مى شود.»(1)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«ابليس چهار بار فرياد كشيد: اولين فريادش روزى بود كه لعنت شد و روزى كه از آسمان پايين آمد و موقعى كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم پس از مدتى از رسولان برانگيخته شد و موقعى كه امّ الكتاب؛ «الحمدللّه ربّ العالمين» نازل شد.»(2)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هرگاه حاجتى داشتى سوره مثانى (حمد) و سوره ديگرى را بخوان و دو ركعت نماز به جا آور و از خداوند درخواست كن!».
گفتم:
خداوند امر شما را اصلاح كند! منظور از مثانى چيست؟ فرمود:
«فاتحه الكتاب؛ «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعالَمِينَ».(3)
7 . امام صادق عليهم السلام فرمود درباره ى قول خداى عزّوجلّ: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»فرموده:
است
ص: 91
«مى گويد: ما را به راه راست ارشاد كن و به پايبندى آن راهى راهنما باش، كه به محبّتِ تو انجامد و به آيين تو رساند و مانع از پيروى هواى نفسمان باشد تا نابود شويم يا به رأى و نظر خود عمل كنيم و هلاك گرديم.»(1)
ص: 92
3 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»(1) و قول خدا: «وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرِّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِن أَبْوَابِهِا»(2) فرمود:
«مدينه را باران فراگرفت، همين كه ابرها از آسمان پراكنده شد و آفتاب درآمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ميان مردم مهاجر و انصار بيرون شد و نشست و آن ها هم اطرافش نشستند، ناگهان علىّ بن ابى طالب عليه السلام جلو آمد و رسول خداصلى الله عليه و آله وسلم به افراد اطرافش فرمود: اين على عليه السلام با دلى پاك، دست هاى پاكيزه نزد شما آمد، او جز حق را نمى گويد؛ كوه ها نابود مى شوند ولى او از دينش دست برنمى دارد.
چون على عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نزديك شد، او را جلوى خودش نشاند و فرمود: يا على! من شهر علمم و تو دروازه ى آن شهرى، بنابراين هركه از دروازه وارد شهر شود به مقصود برسد! مردم به يكديگر گفتند: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از اين حرف ها چه منظورى دارد، از او بخواهيد درآن باره آيه اى از قرآن براى ما بياورد! پس خداوند اين آيه: «ليسَ الْبِرُّ...» قرآن را نازل كرد.»(3)
ص: 94
4 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداى تعالى: «صِبْغَةَ اللّه ِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه ِ صِبْغَةً»(1) فرمود:
«رنگ آميزى مؤمنان به ولايت در پيمان و ميثاق است.» به اسناد خود آورده است، كه آن حضرت درباره ى قول خداى تعالى: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ»(2) فرمود:
«درباره ى اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است».
و قول خداى تعالى: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَط لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَىالنَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا»(3) فرمود:
«ماييم امّت وسط و ماييم گواهان خدا بر خلق و حجّت هاى او در زمينش.»(4)
5 . ابوبصير در تفسير: «الم ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»(5) به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:
«منظور از كتاب، على عليه السلام است و بى ترديد در او هدايت است براى پرهيزكاران.»
ص: 95
فرمود:
«بيان است براى شيعيان ما».
«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(1) فرمود:
«از آن چه ما ايشان را تعليم داده ايم، خبر مى دهند و از آن چه ياد داده ايم مى خوانند.» فرمود:
«الم، حرفى از حروف اسم اعظم خداست، در قرآنى كه بدان وسيله پيامبر و امام مخاطب قرار گرفته اند، جدا آمده است؛ هرگاه به وسيله آن درخواست شود اجابت گردد.هدايت در قرآن به چهارگونه است: از جمله براى بيان به كسانى است كه ايمان به غيب دارند، بعث و نشور، وعد ووعيد را باور دارند. ايمان در كتاب خدا (قرآن) به چهار صورت است: از جمله اقرار به زبان كه خداوند آن را ايمان ناميده است. از جمله تصديق به قلب است و از جمله انجام عمل است و از جمله تأييد (آن ها) مى باشد.
اول، ايمانى كه اقرار به زبان است و خداى تعالى آن را ايمان ناميده و با اين فرموده اش اهل آن ايمان را ندا داده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعا وَ اِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَيُبَطِّئَنَّ فَاِنْأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّه ُ عَلَيَّ اِذْ لَمْ أَكُن مَعَهُمْ شَهِيد وَ لَئِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ
ص: 96
مِنَ اللّه ِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَم تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَا لَيْتَنِى كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيما»(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر اين كلمه را مردم مشرق و مغرب مى گفتند، بدان وسيله از ايمان بيرون شده بودند ولى خداوند آنان را به خاطر اقرارشان مؤمنان ناميده است. و قول خداى تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِهِ»(2) خداوند آنان را به دليل اقرارشان مؤمن ناميده سپس به ايشان مى فرمايد: باور كنيد! دوم، ايمانى كه باور قلبى است، قول خداى تعالى: «الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِى الآخِرَةِ»(3) يعنى: راست گويند. و قول خداى متعال: «(قالوا) لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّه َ جَهْرَةً»(4) يعنى باور نداريم. و قول خدا: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» يعنى اى كسانى كه اقرار داريد باور كنيد! پس ايمان راستين، همان باور است و براى باور داشتن
ص: 97
شرايطى است كه باور كامل نمى شود مگر به وسيله آن ها.
قول خداى تعالى: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّه ِ وَ الْيَومِ الآخِرِ وَ الْمَلاَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ الْسَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِى الرِّقابِ وَ أَقَامَ الصَّلاَةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اِذَا عَاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِى الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»(1) بنابراين هركس اين شرايط را بپا دارد او مؤمن با باور است.سوم، ايمانى است كه همان انجام عمل باشد، همان است گفته ى خداوند موقعى كه قبله ى پيامبرش را به سمت كعبه تغيير داد، اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! نماز ما به سمت بيت المقدس باطل بود! خداى تبارك و تعالى اين آيه را نازل كرد: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُضِيعَ اِيمَانَكُمْ»(2) از اين رو نماز را ايمان ناميدند.
چهارم، از جمله ايمان تأييد و پشتيبانى است كه خداوند آن را در دل هاى مؤمنان به صورت روح ايمان قرار داد، و فرموده است: «لاَ تَجِدُ قَوْما يُؤْمِنُونَ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْأَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ اِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الاِْيمَانَ وَ أَيَّدَهُم
ص: 98
بِروحٍ مِنْهُ»(1) سپس فرمود: «هيچ دلى نيست مگر دو گوش دارد، كه بر يكى از آن ها فرشته اى راهنما و بر ديگرى شيطانى فريبكار است، اين يكى او را فرمان مى دهد و آن ديگرى او را باز مى دارد. از جمله ايمان چيزى است كه خداوند در قرآن ياد كرده است، آن جا كه فرموده است: «مَا كَانَ اللّه ُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(2) و از جمله ايشان كسى است كه مؤمنِ باوردار است ولى ايمانش را به ستمى آلوده مى كند: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا اِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُهْتَدُونَ».(3)بنابراين كسى كه مؤمن بود، سپس وارد گناهانى شد كه خداوند از آن ها نهى فرموده است، در حقيقت ايمانش را به ظلم آميخته است، ديگر ايمان سودى به حال او ندارد تا به درگاه خدا از ظلمى كه ايمانش را پوشانده است توبه كند، تا براى خدا خالص شود. اين بود گونه هاى ايمان در كتاب خدا (قرآن)».(4)
6 . قول خداى تعالى: «وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ اِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ»(5) فرمود:
ص: 99
«به آن چه از قرآن به سوى تو نازل شده و آن چه از كتاب ها بر پيامبران پيش از تو نازل شده است (ايمان دارند).»(1)
7 . در تفسير قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(2) از ابوعمر زبيدى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است، فرمود:
«كفر در كتاب خدا پنج گونه است: از جمله كفر با حق كشى و انكار، كه خود بر دو قسم است: انكار از روى آگاهى و انكار بدون آگاهى؛ اما كسانى كه انكار بدون آگاهى كنند،همان كسانى هستند كه خداوند در اين كلام خود آن ها را بيان كرده است: «وَ قَالُوا مَا هِيَ اِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلاَّ يَظُنُّونَ»(3) و قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(4) پس اينان بدون علم كفر ورزيدند و انكار كردند. امّا كسانى كه كافر شدند و از روى آگاهى انكار كردند آن ها كسانى هستند كه
ص: 100
خداى تبارك و تعالى فرموده است: «وَ كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ»(1) اينان كفر ورزيدند و با آگاهى حق كشى كردند».
حَريز از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:
«اين آيه «وَ كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ...» درباره يهود و نصارا نازل شده است».
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ - يعنى تورات و انجيل - يَعْرِفُونَهُ - يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را - كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ»(2) زيرا كه خداى عزّوجلّ درتورات، زبور و انجيل صفات محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و اصحاب او را و مبعث و هجرت او را بر ايشان نازل كرده بود، از اين رو مى فرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعا سُجَّدا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّه ِ وَ رِضْوَانا سِيَماهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الاِْنجِيلِ»(3) اين صفت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اصحاب او در تورات و انجيل است و چون
ص: 101
او را مبعوث كرد، اهل كتاب او را شناختند، همان طورى كه خداوند فرموده است: «فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ»(1) از اين رو يهود به عرب ها پيش از آمدن پيامبر مى گفتند: اى مردمِ عرب! اينك زمان پيامبرى است كه از مكه خروج مى كند و هجرتش به مدينه است و او آخرين و برترين پيامبران است. در چشمانش قرمزى و بين دو شانه اش مهر نبوّت است، عبا بر تن دارد و به گِرده ى نانى و چند خرما بسنده مى كند و به الاغ برهنه سوار مى شود، قدرتش را مى رساند، بند كفش و نعلش كنده است. اى توده ى عرب! خداوند بهوسيله او شما را هم چون كشتن قوم عاد مى كشد. چون خداوند پيامبر خود را با همين اوصاف مبعوث كرد بر او رشك بردند و به او كافر شدند، همان طورى كه خداوند فرمود: «وَ كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّه ِ عَلَى الْكَافِرِينَ»(2) از جمله ى كفر، بيزارى است همان كه در قول خداى تعالى آمده است: «ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ»(3) يعنى از يكديگر بيزارى مى جويند.
از جمله ى كفر، شرك است بدان چه خدا فرمان داده است و آنفرموده خدا: «وَ للّه ِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً و مَنْ كَفَرَ»(4) است، يعنى با اين كه مستطيع بوده حج را ترك كرده، كافر است
ص: 102
.از جمله كفران نعمت هاست و آن قول خداى تعالى: «لِيَبْلُوَنِى ءَأَشْكُرُ أَم أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَاِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ»(1) يعنى و كسى كه نعمت خدا را شكر نكند، در حقيقت كافر است. اين بود اقسام كفر در كتاب خدا.
اين كلام خدا: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّه ِ وَ بِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ»(2) درباره ى قوم منافقى نازل شده است كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اظهار اسلام كردند در صورتى كه هر وقت كافران را مى ديدند مى گفتند: ما با شماييم و چون مؤمنانرا مى ديدند مى گفتند: ما مؤمنيم و همواره به كافران مى گفتند: «اِنَّا مَعَكُمْ اِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» از اين رو خداوند حرف آن ها را رد كرد و فرمود: «اللّه ُ يَسْتَهْزِىُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ».(3) قول خداى تعالى: «أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى»(4) ضلالت همان سرگردانى و هدايت همان بيان و روشنى است. آن ها سرگردانى و گمراهى را بر هدايت و بيان برگزيدند از اين رو خداوند درباره ى آن ها مثلى زد و فرمود: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَار فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُذَهَبَ
ص: 103
اللّه ُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَاتٍ لاَيُبْصِرُونَ» و كلام او: «صُمٌ بُكْمٌ عُمْىٌ».(1) «صُمّ» كسى است كه نمى شنود، «بُكم» كسى است كه كور مادرزاد است و «عُمى» كسى است كه بينا بوده، بعد نابينا شده است.
قول او: «اَو كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ» يعنى چون باران آسمانى، آن مثل كافران است. «يَخْطِفُ اَبْصارَهُمْ»(2) يعنى كور مى كند. قول او «اِنْ كُنْتُمْ فى رَيبٍ مِمّا اَنْزَلنا عَلى عَبْدِنا» يعنى در شك هستيد «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ» يعنى كسانى را كه عبادت و اطاعت مى كنيد «مِنْ دُونِ اللّه ِ اِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(3) قول خداى تعالى: «كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِه» فرمود: «از يك ميوه با رنگ هاى مختلف و متفاوت داده مى شود. «وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ»(4) يعنى نه عادت ماهيانه مى بينند و نه مدفوعى دارند.
اما قول خداى تعالى: «اِنَّ اللّه َ لاَ يَسْتَحْيِى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا
ص: 104
فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّه ُ بِهذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيرا»(1) امام صادق عليه السلام فرموده است: «اين سخن از جانب خداى عزّوجلّ رد بر كسى است كه پنداشته خداى تعالى بندگان را گمراه مى كند، سپس به خاطر گمراهيشان آن ها را عذاب مى كند، از اين رو خداوند فرموده است: «اِنَّ لا يَسْتَحيى اَن...»(2)
8 . درباره ى تفسير قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»(3) از جميل نقل شده كه مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به آن چه خداوند خلق را برانجام آن تشويق كرد، آيا گمراهى را نيز در آن وارد كرد؟ پرسيدند، فرمود:
«آرى و كافران در آن وارد شدند، زيراكه خداى تعالى فرشتگان را به سجده بر آدم فرمان داد و فرشتگان در امر او وارد شدند و ابليس هم وارد شد، زيرا كه ابليس در آسمان با فرشتگان، خدا را عبادت مى كرد و فرشتگان گمان مى كردند كه او از جمله ايشان
ص: 105
است در حالى كه از آن ها نبود. همين كه فرشتگان را دستور سجده براى آدم عليه السلام داد، آن چه در دل ابليس از حسد بود برآورده شد، آن وقت فرشتگان دانستند كه ابليس مانند ايشان نيست.» به آن حضرت گفتند: چگونه اين فرمان بر ابليس تعلّق گرفت در صورتى كه خداوند تنها فرشتگان را براى سجده كردن به آدم فرمان داده بود؟ فرمود:
«ابليس به سبب سرپرستى از جمله فرشتگان بود ولى از جنس فرشتگان نبود؛ توضيح اين كه خداوند پيش از آدم خلقى را آفريد و ابليس از جمله ى ايشان در زمين حاكم بود پس سركشى وفساد كردند و خونريزى نمودند، خداوند فرشتگان را گسيل داشت، آن ها را كشتند و ابليس را اسير كردند و او را به آسمان بالا بردند، فرشتگان خدا را مى پرستيدند تا اين كه خداى تعالى آدم عليه السلام را آفريد.»(1)
9 . درباره ى قول خداى: «وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلاَ مِنْهَا رَغَدا حَيْثُ شِئْتَما وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»(2) از امام صادق عليه السلام از بهشتى كه آدم عليه السلام بود، پرسيده شد آيا از باغ هاى دنيا بود يا از بهشت هاى آخرت؟ فرمود:
ص: 106
«از باغ هاى دنيا بود كه خورشيد و ماه در آن طلوع مى كرد، درصورتى كه اگر از بهشت هاى آخرت بود هرگز آدم را از آن جا بيرون نمى كردند و ابليس وارد آن جا نمى شد.» فرمود: «خداوند او را در آن بهشت (باغ) جا داد ولى او از روى ناآگاهى به سراغ آن درخت رفت! از اين رو بيرون كرد، زيرا كه او (آدم) مخلوقى است كه در آفرينش بقايش بدون امر و نهى و پوشش و مسكن و ازدواج ممكن نيست و سود و زيانش را جز به آگاهى دادن درك نمى كند. از اين رو ابليس به سراغ او آمد و گفت: شما دوتا (آدم و حوّا) اگر از اين درختى كه خدا شما را نهى كرده است، بخوريد دو فرشته مى شويد و هميشه در بهشت باقىمى مانيد، ولى اگر نخوريد خداوند شما را از اين بهشت بيرون مى كند و سوگند ياد كرد كه او خيرخواه آن هاست همان طورى كه خداوند از وى حكايت كرده است:
«مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ وَ قَاسَمَهُمَا اِنِّى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»آدم عليه السلام حرف او را قبول كرد و از آن درخت خوردند، پس چنان شد كه خداوند نقل كرده است: «بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا» و پوشش آن ها كه خداوند از لباس بهشتى بر تنشان پوشانده بود، افتاد و شروع كردند با برگ درختان باغ، خود را پوشاندن «وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْأَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَكُمَا اِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌ مُبِينٌ»آن ها همان طورى كه خداى عزّوجلّ از ايشان گزارش كرده است، گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ اِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا
ص: 107
لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»(1) پس خداوند به ايشان فرمود: «اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوى وَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌ وَ مَتَاعٌ اِلَى حِينٍ»(2) آدم عليه السلام روى كوه صفا فرود آمد، از اين رو آن را صفا گفتند كه برگزيده ى خدا روى آن فرود آمد و حوا بر روى كوه مروه فرود آمد و از آن رو آن را مروه گفتند كه زنى روى آن فرود آمد. و آدم عليه السلام چهل روز به حال سجده ماند هم چنان بر فراق بهشت مى گريست تا اين كه جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد و گفت: اى آدم!مگر خداوند تو را به دست قدرت خود نيافريد، و در تو از روح خود دميد و ملائكه را به سجده تو واداشت؟ گفت:
چرا؟ جبرئيل عليه السلام گفت: تو را فرمان داد تا از آن درخت نخورى چرا نافرمانى كردى؟ گفت: اى جبرئيل! ابليس براى من به خدا سوگند خورد كه من خيرخواه توام! من گمان نكردم كه خداوند خلقى را آفريده باشد كه به دروغ بر خدا سوگند ياد كند!»(3)
ص: 108
10 . امّا قول خداى تعالى: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(1) از ابان بن عثمان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«همانا آدم عليه السلام چهل روز به حال سجده روى كوه صفا ماند، در حالى كه بر دورى از بهشت و بيرون شدنش از آن جا از جوار رحمت خداى عزّوجلّ مى گريست. جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد و گفت: اى آدم! چرا گريه مى كنى؟ گفت: چرا گريه نكنم در حالى كه خداوند مرا از بهشت؛ از جوار رحمت خود بيرون كرد و به دنيافرود آورد! جبرئيل گفت: به درگاه خدا توبه كن! آدم گفت: چگونه توبه كنم؟ خداوند قبّه اى از نور را بر او فرود آورد كه در آن محل خانه (كعبه) بود پس نور آن در كوه هاى مكه ساطع شد از اين جهت آن جاها حرم است. پس خداوند به جبرئيل عليه السلام دستور داد كه بر آن ها نشانه هايى بگذارد. جبرئيل عليه السلام گفت: اى آدم برخيز! او را روز تَرويه(2) بيرون كرد و دستور داد تا غسل كند و مُحرم شود.
از بهشت روز اول ذيقعده بيرون شد و چون روز هشتم ذيحجه فرا رسيد، جبرئيل عليه السلام او را به مِنا برد آن جا شب را به سر بردهمين كه آفتاب روز عرفه به نيمروز رسيد تلبيه را قطع كرد و
ص: 109
دستور داد غسل كند، چون نماز عصر را خواند او را در عرفات نگهداشت و كلماتى را به او آموخت كه از پروردگارش آموخته بود و آن كلمات اين بود: «پروردگارا منزّهى تو و سپاس تو را سزاست هيچ معبود بحقّى جز تو نيست. من كار بدى كردم و به خود ستم نمودم و به گناه خويش اعتراف دارم پس مرا بيامرز! زيرا كه تو بسيار آمرزنده و بخشاينده اى! خداوندا! تو منزّهى و سپاس تو را، هيچ خداى به حقى جز تو نيست، من بد كردم و به خود ستم نمودم و به گناهم اقرار دارم، مرا بيامرز كه تو بهترين آمرزندگانى! خداوندا تو منزّهى و سپاس تو را سزاست، هيچ معبود راستينى جز تو نيست من بد كردم و بهخود ستم نمودم و به گناهم اعتراف دارم پس مرا بيامرز! زيرا كه تو بسيار توبه پذير و بخشاينده اى! پس از آن هم چنان ماند تا آفتاب غروب كرد، دست ها را به طرف آسمان بلند نمود، به درگاه خدا مى ناليد و گريه مى كرد. پس از غروب خورشيد او را به مشعر بازگرداند، آن جا شب را سپرى نمود همين كه صبح شد از مشعرالحرام بپا خاست و با كلماتى خدا را خواند و به درگاه او توبه كرد سپس به منا رفت.
جبرئيل عليه السلام او را دستور داد تا موهايش را بتراشد، تراشيد. سپس به مكّه بازگرداند، او را نزد جمره اولى آورد، ابليس در آن جا خود را به وى عرضه كرد و گفت: اى آدم! قصدكجا را دارى؟ جبرئيل به وى دستور داد تا با هفت سنگريزه او را بزند، او سنگريزه ها را زد و با هر سنگريزه اى تكبير بگويد، گفت. سپس رفت، باز كنار جمره دوّم ابليس به او عرضه شد و جبرئيل او را دستور داد با هفت سنگريزه بزند و او زد و با هر سنگريزه اى تكبيرى گفت، باز
ص: 110
رفت، ابليس كنار جمره سوم به او عرضه شد، جبرئيل عليه السلام دستور داد با هفت سنگريزه او را بزند و با هر سنگريزه تكبيرى بگويد! (او انجام داد) ابليس - خدايش لعنت كند - به راه خود رفت. جبرئيل عليه السلام گفت: البتّه بعد از امروز هرگز او را نخواهى ديد.
او را به بيت اللّه الحرام برد و دستور داد هفت دور طواف كند، او كرد. پس به او گفت: خداوند توبه تو را قبول كرد و همسرت به تو حلال شد.
امام عليه السلام فرمود: «چون آدم عليه السلام حج خود را پايان داد، فرشتگان او را در ابطح (بيابان حجاز) ديدند و گفتند: اى آدم، حجّ تو قبولاست، اما ما اين خانه را دوهزار سال پيش از تو حج كرديم.»(1)
11 . اما قول خداى تعالى: «يَا بَنِى اِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ اِيَّايَ فَارْهَبُونِ»(2) از جميل نقل شده است كه مردى به امام صادق عليه السلام گفت: فدايت شوم! خداى تعالى مى فرمايد: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(3) و ما دعا مى كنيم ولى براى ما اجابت نمى شود؟ فرمود:«چون شما به پيمان خدا وفا نمى كنيد، در حالى كه خداوند مى فرمايد: «أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» به خدا سوگند كه اگر شما براى خدا وفا كنيد خداوند براى شما وفا خواهد كرد.»
ص: 111
اما قول خداى تعالى: «أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ»(1) فرمود:
«درباره ى قصاص نازل شده است و آن فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام است كه بالاى هر منبرى از ايشان خطيبى سخنور است، بر خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و بر كتاب خدا دروغ مى بندد.» قول خداى تعالى: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَ الصَّلاَةِ» فرمود: «صبر همان روزه است.» «وَ اِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ اِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ» يعنى نماز. و قول خدا: «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ اِلَيْهِ رَاجِعُونَ»(2) فرمود: «ظنّ (گمان)در كتاب خدا دو گونه است: از جمله ى ظنّ، يقين است و از جمله ى ظنّ، شكّ است و در اين جا ظن، يقين است و شك در قول تعالى: «اِن نَظُنُّ اِلاَّ ظَنّا وَ مَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ»(3) و «وَ ظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ»(4). اما قول خداى تعالى: «يَا بَنِى اِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»(5) فرمود: «لفظ عالمين عام است، ولى معنايش خاص، و به يقين آنان را بر همه ى مردم زمان خودشان - به خاطر چيزهايى كه
ص: 112
اختصاص به آن ها داده بود، مانند مَنُّ و سَلوى (غذاى لذيذ و نيروبخش) و آن سنگى كه دوازده چشمه از آن جارى شد - برترى داد.
و قول خداى تعالى: «وَ اتَّقُوا يَوْما لاَ تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا وَ لاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ»(1) و همان است قول آن حضرت كه فرمود:
«به خدا سوگند اگر همه ى فرشتگان مقرّب يا پيامبران مُرسَل، درباره ى يك ناصبى (مخالف ولايت) شفاعت كنند پذيرفته نخواهد شد.» قول خداى تعالى: «وَ اِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ»(2) و چون به فرعون رسيد كه بنى اسرائيل مى گويند: در بين ما مردى به دنيا مى آيد كه هلاكت فرعون و اصحابش به دست اوست، از اين رو پسران آن ها را مى كشت و دختران را وامى گذاشت.
امّا قول خداى تعالى: «وَ اِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً...»(3) خداى تبارك و تعالى به موسى عليه السلام وحى كرد كه من به تو تورات را كه در آن احكامى است تا چهل روز نازل مى كنم، يعنى ماه ذيقعده و ده روز از ذيحجه. موسى عليه السلام به اصحابشگفت: همانا خداوند به من وعده داده
ص: 113
است كه تا سى روز تورات روى تخته هايى بر من فرو فرستد و خداوند به وى فرمان داد تا چهل روز به آن ها نگويد، پس سينه هاى آن ها تنگ شد.
قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»(1) به راستى موسى عليه السلام به ميقات رفت و نزد قومش برگشت، در حالى كه گوساله را مى پرستيدند به آن ها گفت: «يَا قَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ» گفتند: و چگونه ما خودمان را بكشيم؟ موسى عليه السلام گفت: فردا صبحهر يك از شما به بيت المقدّس برويد و با خود كاردى يا آهن يا شمشيرى داشته باشيد همين كه من روى منبر بنى اسرائيل رفتم، همگى رويتان را پوشيده باشيد تا كسى همراهيش را نشناسد پس يكديگر را بكشيد! پس هفتاد هزار مرد در بيت المقدّس از آن كسانى كه گوساله را پرستيده بودند گرد آمدند. همين كه موسى عليه السلام با ايشان نماز گزارد، بالاى منبر رفت، مردم رو به كشتن يكديگر آوردند تا اين كه جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: اى موسى به ايشان بگو: خداوند محقّقا توبه ى شما را پذيرفت، ده هزارنفر كشته شده است و اين دستور را خداوند نازل كرد: «ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ اِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ» و اين آيه را «وَ اِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ
ص: 114
حَتَّى نَرَى اللّه َ جَهْرَةً...»(1) آنان هفتاد تن بودند كه موسى عليه السلام انتخاب كرده بود تا كلام خدا را بشنوند، چون شنيدند گفتند: اى موسى! ما به تو ايمان نمى آوريم تا خدا را آشكارا ببينيم از اين رو خداوند صاعقه اى را بر ايشان فرستاد، آن ها را سوزاند.
سپس آن ها را پس از سوختن دوباره زنده كرد و پيامبرانى را برايشان مبعوث نمود، اين خود دليل بر رجعت در امّت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است، زيرا كه خود آن حضرت فرمود: چيزى در بنى اسرائيل نبودمگر در امّت من نيز مانند آن وجود دارد.
قول خداى تعالى: «وَ ظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى»(2) به راستى بنى اسرائيل را چون موسى از دريا عبور داد در بيابانى فرود آمدند، گفتند: يا موسى! ما را هلاك ساختى و كشتى را از جاى آباد به بيابانى درآوردى كه نه سايه دارد، نه درختى و نه آبى! چنان شد كه روز، ابرى مى آمد آن ها را از خورشيد سايه مى كرد و شب منّ (غذاى لذيذ) برايشان نازل مى شد و آن روى گياهان، درخت و سنگ قرار مى گرفت و مردم آن رامى خوردند و شامگاه مرغ بريانى براى
ص: 115
ايشان مى آمد و روى سفره هاى ايشان واقع مى شد. و چون مى خوردند و سير مى شدند، مى پريد.
همراه موسى عليه السلام سنگى بود كه آن را در وسط سپاه مى گذاشت. سپس با عصايش آن را مى زد و از آن دوازده چشمه جارى مى شد؛ آن طورى كه خداوند نقل كرده است، هر گروهى با وسائلشان آن جا مى رفتند و دوازده گروه بودند. همين كه اين مدّت بر آن ها به درازا كشيد، گفتند: يا موسى: «لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا»: ما هرگز با يك نوع غذا نمى توانيم صبر كنيمبنابراين از خدا بخواه تا از آن چه از زمين مى رويد از سبزى ها، خيار، سير، عدس و پياز براى ما قرار دهد»(1) فُوم يعنى گندم. موسى عليه السلام در پاسخ آن ها فرمود: «أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْر فَاِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ»(2) گفتند: «يَا مُوسى اِنَّ فِيهَا قَوْما جَبَّارِينَ وَ اِنَّا لَن نَدْخُلَهُا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُوا مِنْهَا فَاِنَّا دَاخِلُونَ»(3) بنابراين نيمى از آيه در سوره بقره و تمام جواب آن براى موسى عليه السلام در سوره ى مائده است. وقول خداى تعالى «وَ قُولُوا حِطَّةٌ» يعنى گناهان ما را از ما بزداى! ولى آن ها عوض آن گفتند: «حِنطَةٌ» و خداوند فرمود: «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى
ص: 116
الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزا مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ»(1) و قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارى وَ الصَّابِئِينَ»(2) فرمود: «صابئون گروه خاصى بودند، نه يهودى بودند، نه نصرانى و نه مسلمان بلكه ستارگان ثابت و سيار را مى پرستيدند.» قول خداى تعالى: «وَ اِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ»(3) چون موسى عليه السلام نزد بنى اسرائيل برگشت و تورات را به همراه داشت، از او نپذيرفتند. خداوند كوه طور سينا را بالا سر ايشانبلند كرد و موسى عليه السلام به ايشان گفت: هر آينه اگر نپذيريد كوه بر سر شما مى افتد و به يقين شما را مى كشد! آن ها سرها را به زير انداختند و گفتند: آن را مى پذيريم.»(4)
12 . امّا قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً»(5) از ابن ابى عُمَير با يك واسطه از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، فرمود: «مردى از برگزيدگان و دانشمندان بنى اسرائيل زنى را از ايشان خواستگارى كرد با او موافقت كرد و پسرعموى آن مرد نيز
ص: 117
خواستگارى كرده بود، كه مرد فاسق و رذلى بود با او موافقت نكردند، پسرعموى وى با او كه موافقت كرده بودند، حسد ورزيد و بر سر راه او نشست و او را ناگهانى به قتل رساند سپس كشته ى او را نزد موسى عليه السلام برد و گفت: اى پيامبر خدا اين پسرعموى من است كه كشته اند! موسى عليه السلام فرمود: چه كسى او را كشته است؟ گفت: من نمى دانم. و قتل در بين بنى اسرائيل بسيار مهم بود، اين موضوع بر موسى عليه السلام گران آمد، بنى اسرائيل برايشان جمع شدند، گفتند: اى پيامبر خدا چه مى فرماييد؟ در بين بنى اسرائيل مردى بود، ماده گاوى داشت و پسر نيكوكارىداشت و نزد آن پسر كالايى بود كه مردم به سراغ كالاى او مى آمدند و كليد خانه اش زير سر پدرش بود و او خوابيده بود، پسر او نمى خواست او را بيدار كند و خوابش را بشكند، مردم برگشتند و كالاى او را نخريدند، پدرش همين كه بيدار شد، گفت: پسرم! با كالايت چه كردى؟ گفت: سر جايش هست، آن را نفروخته ام چون كليد زير سر شما بود نخواستم از خواب بيدارت كنم و خوابت را درهم بشكنم! پدر گفت: اين ماده گاو را عوض سودى كه از كالايت از دست داده اى به تو دادم و خداوند از پسر او به خاطر كارى كه با پدرش كرد شاكر شد و بهبنى اسرائيل دستور داد تا همان ماده گاو را سر ببرند، همين كه پيرامون موسى عليه السلام جمع شدند و گريه و زارى كردند، موسى عليه السلام به ايشان گفت: «اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً» تعجب كردند و گفتند: «أَتَتَّخِذُنَا هُزُوا»(1) كشته اى را نزد تو مى آوريم مى گويى: ماده گاورى را بكشيد؟! موسى گفت: «أَعُوذُ بِاللّه ِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»(2) پس دانستند كه آن ها اشتباه
ص: 118
كرده اند گفتند: «ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ اِنَّهُ يَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ فَارِضٌ وَ لاَ بِكْرٌ»(1) فارض حيوانى است كه حيوان نر با او آميزش كرده ولى باردار نشده است و بكر حيوانى است كه حيوان نر با او آميزش نكرده باشد. «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ اِنَّهُ يَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا - يعنى زرد پررنگ - تَسُرُّ النَّاظِرِينَ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ اِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَ اِنَّا اِنْ شَاءَ اللّه ُ لَمُهْتَدُونَ قَالَ اِنَّهُ يَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ - يعنى رام و آماده نباشد - وَ لاَ تَسْقِى الْحَرْثَ - يعنى: زراعت راآبيارى نكند - مُسَلَّمَةٌ لاَ شِيَةَ فِيهَا - يعنى خالى جز زردى نداشته باشد - قَالُوا الاْنَ جَئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَ مَا كَادُوا يَفْعَلُونَ»(2) آن ماده گاو براى فلانى است. پس رفتند كه آن را بخرند، گفت: نمى فروشم مگر پوست او را پر از طلا كنيد! دوباره پيش موسى عليه السلام برگشتند و به او خبر دادند، موسى به ايشان فرمود: شما ناگزير از سر بريدن همان ماده گاويد (به بهاى) پر كردن پوست او از طلا، پس آن را
ص: 119
سر بريدند، سپس گفتند: اى پيامبر خدا اكنون به ما چه فرمان مى دهى؟ خداى تعالى به او وحى كرد: به آن ها بگو: با قسمتى از بدن گاو مقتول را بزنيد و بگوييد: چه كسى تو را كشت؟ پس دُم گاو را گرفتند و بدان وسيله او را زدند و گفتند: فلانى چه كسى تو را كشته است؟ گفت: فلان كس پسر فلانى؛ پسر عموى من كه او را آورد و آن است، قول خداى تعالى: «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذلِكَ يُحْيِى اللّه ُ الْمَوْتَى وَ يُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(1) قول خداى تعالى: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّه ِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَاعَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ...»(2) اين آيه درباره ى يهود نازل شده است در حالى كه آن ها اظهار اسلام مى كردند ولى منافق بودند و چنان بودند كه هرگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را مى ديدند، مى گفتند: ما با شماييم و چون يهوديان را مى ديدند مى گفتند: با شماييم و به مسلمانان آن چه در تورات از اوصاف رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اصحابش آمده بود خبر مى دادند، بزرگان و دانشمندان ايشان به آن ها گفتند: «أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّه ُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»(3)پس خداوند بر ردّ ايشان فرمود: «أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّه َ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ
ص: 120
مَا يُعْلِنُونَ وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَيَعْلَمُونَ الْكِتَابَ اِلاَّ أَمَانِيَّ وَ اِنْ هُمْ اِلاَّ يَظُنُّونَ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّه ِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»(1) و قول خداى تعالى: «وَ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ اِلاَّ أَيَّاما مَعْدُودَةً» بنى اسرائيل گفتند: هرگز آتش دوزخ به ما نمى رسد و هرگز جز چند روزى كه ما گوساله را پرستيديم. پس خداوند بر ردّ گفته آن ها فرمود: «وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا...» يا محمّد به آن ها بگو: «أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّه ِ عَهْدَ فَلَنْيُخْلِفَ اللّه ُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّه ِ مَا لاَتَعْلَمُونَ»(2) و اين قول خدا: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(3) درباره ى يهود نازل شد سپس با اين كلام خدا: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(4) نسخ شد.
اما قول خداى تعالى: «وَاِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَتَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ...»(5) تنها درباره
ص: 121
ابوذر رحمه الله و عثمان بن عفّان نازل شده است. علّت آن هم اين بود كه چون عثمان دستور داد، ابوذر را به ربذه تبعيد كنند، ابوذر بر او وارد شد، بيمار بود به چوب دستيش تكيه داده بود در حالى كه جلوى عثمان صدهزار درهم از بعضى نواحى آورده بودند و اصحابش در پيرامون او داشتند به پول ها نگاه مى كردند و منتظر بودند كه بين آن ها تقسيم كند. ابوذر به عثمان گفت: اين مال چيست؟ عثمان گفت: صدهزار درهم است، از يكى از نواحى براى من آورده اند؛ مى خواهم همان قدر هم بر آن ها بيافزايم تا بعد ببينمچه كنم؟ ابوذر گفت: يا عثمان! صدهزار درهم بيشتر است يا چهار دينار؟ عثمان گفت: البته كه صد هزار درهم. ابوذر گفت: به خاطر دارى كه شامگاهى من و تو بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم وارد شديم ديديم افسرده و غمگين است، به او سلام داديم جواب سلام ما را نداد چون صبح كرديم خدمتش رفتيم ديديم خندان و مسرور است عرض كرديم: پدران و مادرانمان به فدايت! ديشب خدمت شما آمديم ديديم ناراحت و غمگين هستيد، سپس امروز برگشته ايم مى بينيم خوشحال و شادمانيد؟فرمود:
آرى در نزد من از ماليات مسلمان ها چهار دينار مانده بود كه نتوانستم تقسيم كنم ترسيدم كه مرگ به سراغم بيايد و آن مبلغ نزد من بماند ولى امروز آن را تقسيم كردم و از آن بابت راحت شدم.
عثمان نگاهى به كعب الأحبار كرد و گفت: يا ابااسحاق! چه مى گويى درباره مردى كه زكات واجب مالش را داده است، آيا چيزى بر او واجب است؟ او گفت: نه، اگر خشتى از طلا و خشتى از نقره داشته باشد، چيزى بر او واجب نيست. ابوذر چوب دستيش را بلند كرد و آن را
ص: 122
بر سر كعب زد سپس فرمود: يهودى زاده كافر! تو را چه به اظهارنظر در احكام مسلمانان، قول خدا راست تر از حرف تو است آن جا كه فرموده است: «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللّه ِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ»(1) عثمان گفت: اى ابوذر! تو پير نادانى هستى و عقلت را از دست داده اى و اگر صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نبودى هر آينه كشته بودمت!ابوذر گفت: عثمان! دروغ گفتى. حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
ابوذر! نه تو را مى توانند منحرف كنند و نه مى توانند بكشند! اما عقل من به قدرى مانده است كه حديثى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درباره ى تو و اصحاب تو شنيده ام به خاطر داشته باشم! عثمان گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درباره ى من و قوم من چه شنيده اى؟ گفت: شنيدم كه مى فرمود: چون خاندان ابوالعاص به سى مرد برسند، مال خدا را دست به دست بگردانند و كتاب خدا را درهم پيچند و بندگان او را به بردگى بگيرند و باتبهكاران هم دسته شده و با شايستگان بجنگند! عثمان گفت: اى توده ى اصحاب محمّد! آيا كسى از شما اين را از
ص: 123
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيده است؟ گفتند:
ما اين حرف را از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نشنيده ايم! عثمان گفت: على را فراخوان! اميرالمؤمنين عليه السلام آمد، عثمان گفت: يا اباالحسن! ببين اين پيرمرد دروغگو چه مى گويد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «يا عثمان! ساكت باش! نگو: دروغگو! كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيدم كه مى فرمود: «آسمان سايه نيافكنده و زمين حمل نكرده است، كسى را راستگوتر از ابوذر! اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پس از شنيدن سخن اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند: ابوذر راست گفت؛ ما اين را ازرسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيديم! آن جا بود كه ابوذر گريه كرد و گفت: واى بر شما، همه ى شما گردنتان را به سمت اين مال دراز كرده ايد، گمان كرديد كه من دروغ بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مى بندم! سپس نگاهى به ايشان كرد و گفت: كدام يك بهترين شماست؟ آن ها گفتند: (تو بگو) چه كسى بهترين ماست؟ ابوذر گفت: من. آن ها گفتند: تو مى گويى بهترين ما هستى؟ فرمود: آرى من حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را در همين لباسِ تنم پشت سر گذاشتم در حالى كه او از من راضى بود، در حالى كه شما كارهاى (ناشايست) فراوانى داشتيد! و خدا شما را از آن هابازخواست مى كند ولى از من بازخواست نمى كند.
عثمان گفت: يا اباذر! به حق رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كه چيزى را از تو مى پرسم بايد خبر دهى! ابوذر گفت: به خدا كه اگر به حق محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هم نپرسيده بودى، تو را خبر مى دادم.
پرسيد: كدام يك از شهرها را بيشتر دوست دارى كه آن جا باشى؟ ابوذر گفت: مكّه حرم خدا و هم چنين حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را كه خدا
ص: 124
را عبادت كنم تا مرگم فرا رسد! عثمان گفت: نه، مناسب تو نيست. فرمود: مدينه حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ، عثمان گفت، نه، مناسب تو نيست. ابوذر سكوت كرد، عثمان گفت: از كدام يك از شهرها بيشتر ناراحتى كه در آن جا باشى؟ فرمود: ربذه كه من در آن جا بر غير دين اسلام بودم! عثمان گفت: پس به همان جا برو! ابوذر گفت: تو از من پرسيدى و من به تو راست گفتم، پس من هم از تو مى پرسم، جواب مرا راست بگو! عثمان گفت: آرى. ابوذر گفت: به من بگو، اگر مرا به همراه اصحابت به سراغ مشركان فرستاده بودى وآن ها مرا اسير مى گرفتند و مى گفتند: ما عوض او را جز يك سوم ثروتت نمى پذيريم چه مى كردى؟ عثمان گفت: فديه مى دادم. گفت: اگر مى گفتند: قبول نمى كنيم مگر نصف ثروت خود را بدهى؟ گفت: فديه مى دادم. باز ابوذر گفت: اگر مى گفتند: عوض او را نمى پذيريم مگر تمام ثروت خود را بدهى؟ گفت: مى دادم. ابوذر گفت: اللّه اكبر روزى حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: يا اباذر چگونه خواهى بود وقتى كه به تو بگويند: كدام يك از شهرها را بيشتر دوست دارى كه در آن جا باشى مى گويى مكه حرم خدا و رسولش كه خدا را در آن عبادت كنم تا مرگبه سراغ من بيايد! پس به تو گفته شود: نه و كرامتى براى تو نيست. باز مى گويى مدينه حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را. گويند: نه و كرامتى براى تو نيست. سپس به تو گفته مى شود: كدام يك از شهرها برايت مبغوض تر است كه در آن جا باشى؟ مى گويى ربذه كه در آن جا به غير دين اسلام بودم! به تو گويند: به آن جا برو
ص: 125
!عرض كردم: به راستى اين شدنى است؟ فرمود: آرى به خدايى كه جان من دست اوست، حتمى مى شود.
... در حالى كه خداوند درباره ى تو و عثمان آيه اى نازل كرده است. گفتم: كدام آيه را يا رسول اللّه ؟ فرمود: قول خداى تعالى: «وَ اِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لاَتُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ اِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ اِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ اِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَااللّه ُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(1) و اما قول خداى تعالى: «وَ أُشْرِبُوا فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ».(2) آن ها گوساله را دوست داشتند تا آن جا كه پرستيدند. سپس گفتند: ما دوستداران خداييم، از اين رو خداى عزّوجلّ فرمود: اگر شما اولياى خدا هستيد آن طورى كه مى گوييد: «فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ
ص: 126
صَادِقِينَ»(1) چون در تورات نوشته شده است كه اولياى خدا آرزوى مرگ دارند و از مردن نمى ترسند.قول خداى تعالى: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوا لِجِبْرِيلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِاِذْنِ اللّه ِ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِين» چون اين آيه درباره ى يهوديانى نازل شد كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند: به راستى ما را در بين فرشتگان، دوستان و دشمنانى است. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
چه كسى دوست شما و چه كسى دشمن شماست؟ گفتند: جبرئيل دشمن ماست؛ زيرا كه او عذاب را مى آورد و اگر آن كه قرآن را بر تو نازل مى كند، ميكائيل بود ما به تو ايمان مى آورديم! چرا كه ميكائيل دوست ما و جبرئيل فرشته ى جدايى و عذاب و ميكائيل فرشته ىرحمت است. از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُواً لِجِبْرِيلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِاِذْنِ اللّه ِ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ مَنْ كَانَ عَدُواً للّه ِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكَالَ فَاِنَّ اللّه َ عَدُوٌ لِلْكَافِرِينَ»(2)و(3)
ص: 127
13 . قول خداى تعالى: «وَ اِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَاِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اِذَا دَعَانِ»(1) از حمّاد نقل كرده شده كه مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: خودم را به دعا كردن براى برادران و اهل ولايت سرگرم كرده ام، در اين باره نظر شما چيست؟ فرمود: «خداى تبارك و تعالى دعاى غايب براى غايب و دعاى كسى كه براى مردان و زنان مؤمن و اهل مودّتِ ما دعا كند اجابت مى كند و اززمان آدم عليه السلام تا روز قيامت براى هر مؤمنى حسنه اى به او باز مى دهد.
سپس فرمود: «خداى تعالى نمازها را در بهترين ساعات واجب كرده است، بر شما باد به دعاى پس از نماز!» آن گاه براى من و حاضران دعا كرد.
قول خداى تعالى: «وَ لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا اِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالاِْثْمِ»(2) امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى خداوند مى دانست كه حاكمانى به غير حق حكم مى كنند از اين رو از مراجعه به حكم آن ها نهى فرمود، زيرا كهآن ها به حق حكم نمى كنند پس اموال باطل (و حرام) مى گردد.»
ص: 128
قول خداى تعالى: «يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الحَجِّ».(1) چون اوقاتى از آن ها معلوم و مشهور است در وقت هاى شناخته شده ولى قسمتى از آن ها مبهم است. امّا اوقات معروف و مشهور چهارتاست: ماه هاى حرام كه خداوند در كلام خود آن ها را ياد كرده است: «مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ»(2) و دوازده ماهى كه خداوند آن ها را آفريده و معروف به هلال است؛ اول آن ها محرّم و آخر آن ها ذيحجه است و چهار ماه حرام: ماه رجب و ماه هاى ذيقعده و ذى حجه و محرمكه به هم پيوسته است؛ خداوند پيكار در آن ها را حرام كرده و گناهان و هم چنين حسنات در آن ها دو برابر است.
ماه هايى كه به ماه هاى جهانگردى معروف است، عبارتند از: بيست روز از ماه ذيحجه، محرّم، صفر و ماه ربيع الاوّل و بيست روز از ماه ربيع الثانى كه خداوند در آن ها پيكار با مشركان را حلال شمرده است در كلام خود: «فَسِيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ»(3) و ماه هايى كه به ماه هاى حج معروف است و آن ماه شوال، ذيقعده و ذيحجه است، از اين جهت آن ها را ماه هاى حج گفته اند كههركس در اين ماه ها؛ در شوال يا ذيقعده و يا ذيحجه عمره بجا آورد و نيّت كند كه در مكه بماند تا حج را به جا آورد، در حقيقت عمره را تا حج تمتّع بجا آورده است. ولى اگر كسى در غير اين ماه ها عمره انجام دهد سپس نيت كند كه تا موسم حج اقامت كند يا نيّت نكند از جمله كسانى نخواهد بود كه عمره را تا حج
ص: 129
تمتّع بجا آورده است، زيرا كه او در ماه هاى حج وارد مكه نشده است، پس اين ها را ماه هاى حج ناميده و خداى تعالى فرموده است: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ»(1) و ماه رمضان معروف است و اما اوقات مبهمى كه هرگاه پيش آمدى شود بايد انتظار آن ماه ها را كشيد، مانند عدّه زنان در وقت طلاق و زنى كه شوهرش فوت كرده است. بنابراين زنى را كه شوهرش طلاق داده است اگر در عادت ماهيانه باشد پاك شدن هايش را عده نگاه مى دارد ،كه خداوند فرموده است و اگر عادت ماهيانه نمى بيند سه ماه پاكبودن را بدون خون و عدّه زنى كه شوهرش وفات يافته است، چهار ماه و ده روز است و عدّه زن طلاق داده شده باردار وضع حمل اوست و مدّت ايلا (مردى كه سوگند به عدم تماس با همسرش خورده است) چهار ماه است و هم چنين در وام هايى كه بين اشخاص تا مدّت معينى است و دو ماه پياپى در مورد ظِهار(2) و دو ماه روزه پياپى در كفّاره قتل غير عمد و ده روز روزه گرفتن در حج، براى كسى كه به قربانى دسترسى نداشته است و سه روز روزه واجبدر كفّاره قَسم، اين ها اوقات شناخته شده و مبهمى است كه خداى عزّوجلّ در كتاب آن ها را ياد كرده، مى فرمايد: «يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الحَجِّ»(3)
ص: 130
امّا قول خداى تعالى: «لَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرِّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِن أَبْوَابِهِا»(1) فرمود:
«درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است به دليل قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم : من شهر علمم و علىّ عليه السلام دروازه ى آن شهر است و وارد شهر نشويد جز از دروازه ى آن.» قول خداى تعالى: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ للّه ِ فَاِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْى وَ لاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضا أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ»(2)زيرا كه چون شخصى براى عمره تا حج تمتّع احرام ببندد و مُحرِم شود، سپس در بين راه پيش از رسيدن به مكه اتّفاقى براى او بيفتد كه نتواند برود، او در جاى خودش كه محاصره شده مى ماند و از طرف خود يك قربانى؛ اگر توانگر است شترى و اگر متوسّط الحال است گاوى و اگر تنگدست است گوسفندى مى فرستد و هم چنان در لباس احرام خود مى ماند و اگر در سرش دردى يا زخمى باشد، سرش را بتراشد و از احرام درآيد و لباس هايش را بپوشد و يك قربانى دهد يا شش روز روزه بگيرد يا ده مستمند را صدقهدهد يا نُسُك؛ و آن خون، يعنى ذبح گوسفند است. بنابراين كسى كه عمره ى حج تمتّع را به جا آورد، لازم
ص: 131
است كه در وقت احرام شرط كند و بگويد: خداوندا! من قصد عمره تا حج تمتّع را دارم براساس كتاب تو و سنّت پيامبرت، بنابراين اگر مانعى مرا بازدارد يا بازدارنده اى مرا باز بدارد، تو مرا به قدرت خودت كه بر من قادرى هر وقت مرا بازداشتند آزاد كن! سپس از ميقاتى كه رسول خدا تعيين كرد و تلبيه گفت، تلبيه بگويد، مى گويد: «لبّيك الّلهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك اِنَّ الْحمد و النّعمة لك و الملك لاشريك لك لبّيك حجّة بعمرة تمامها و بلاغها عليك».
چون وارد مكه شد دو چشمش به خانه هاى مكه افتاد تلبيه را قطعكند و هفت شَوط(1)، اطراف كعبه طواف نمايد و نزد مقام ابراهيم عليه السلام دو ركعت نماز بخواند و بين صفا و مروه هفت شوط سعى كند سپس از احرام درآيد و از جامه ها و زنان (همسران) و بوى خوش بهرمند شود و تا روز ترويه (هشتم ذى الحجه) اقامه حج مى كند و چون روز ترويه شد، موقع ظهر از همان اقامتگاه محرم مى شود سپس تلبيه گويان به سمت منا بيرون آيد و هم چنان تا نيمروز روز عرفه تلبيه گويد. چون آفتاب روز عرفه به نيمه رسيد، تلبيه را قطع كرده و در عرفات براى دعاوقوف مى كند: (اللّه اكبر و لااله الاّ اللّه والحمدللّه ) مى گويد. همين كه آفتاب غروب كرد به مُزدَلَفه برمى گردد و آن جا شب را سپرى مى كند چون صبح شد در مشعرالحرام مى ايستد و دعا و تهليل، تسبيح و تكبير مى گويد سپس از آن جا به سمت منا حركت كند و رَمى جمرات و قربانى كند سر بتراشد؛ اگر توانگر است شترى و اگر متوسط الحال است
ص: 132
گاوى و اگر تنگدست است گوسفندى قربانى كند و كسى كه دسترسى به قربانى نداشت سه روز در مكه روزه بگيرد و چون به خانه اش برگشت هفت روز، روزه مى گيرد و اين ده روز جاى قربانى را مى گيرد كه بر او واجب بود، همان است قول خداى تعالى: «فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِى الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ اِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ»(1) اين ها براى كسى است كه مقيم مكّه و اهل مكه نباشد، اما اهل مكه و هركه اطراف مكه تا چهل و هشت ميلى باشد، حج تمتع ندارد بلكه حج اِفراد بجا مى آورد به دليل قولخداى تعالى: «لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(2) اما قول خدا: «فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجِّ»؛(3) رَفَث به معنى آميزش و فسوق يعنى دروغ و جدال به معنى خصومت است.»(4)
14 . قول خداى تعالى: «فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فِى الاْخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ»(5) از سُفيان بن عُيَينه نقل كرده است، مى گويد: مردى از امام صادق عليه السلام پس از بازگشت وى از موقف پرسيد و گفت: آيا به نظر شما خداوند از همه ى اين خلقاجابت مى كند؟ امام صادق عليه السلام
ص: 133
فرمود: «هيچ كسى از مردم در اين موقف چه مؤمن و چه كافر نايستد، مگر خداوند او را بيامرزد! جز اين كه آن ها در آمرزششان بر سه جايگاهند: مؤمنى كه خداوند گناهان گذشته و آينده او را بيامرزد و او را از آتش دوزخ آزاد كند و آن است قول خداى تعالى: «وَ مِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(1) و مؤمنى كه خداوند گناهان گذشته او را بيامرزد و به او گفته شود: در باقيمانده عمرت خوش كردار باش! و آن است قول خداى تعالى: «فَمَن تَعَجَّلَ فِىيَوْمَيْنِ فَلاَ اِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلاَ اِثْمَ عَلَيهْ لِمَنِ اتَّقَى» (از گناهان كبيره بپرهيزند»(2) امّا توده ى مردم، آن ها مى گويند: هركه تعجيل كند در دو روز انجام دهد، گناهى بر ايشان نيست و هركه تأخير كند، گناهى بر او نيست؛ براى كسى كه از شكار خوددارى كند! آيا ديده اى كه خداوند متعال شكار را پس از اين كه حلال كرده است، حرام گرداند؟ به دليل قول او: «وَ اِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا»(3) در تفسير عامه معناى اين جمله چنين آمدهاست:
هرگاه از احرام بيرون آمديد، از صيد بپرهيزيد! اما كافر كه در اين موقف وقوف كرده، طالب زينت دنياست، خداوند گناهان گذشته او را بيامرزد اگر از شرك توبه كند و اگر توبه نكند، مزد او را در دنيا مرحمت مى كند و از پاداش اين موقف او را
ص: 134
محروم نمى سازد.
آن است قول خداى تعالى: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ اِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الاْخِرَةِ اِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَ بَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»(1) و قول خدا: «وَ اذْكُرُوا اللّه َ فِى أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ»(2) فرمود:
«سه روز تشريق (سه روزِ پس از عيد قربان) و ده روز معلوم از ذيحجه است.» قول خداى تعالى: «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»(3) فرمود:«حرث در اين جا آيين و نسل، مردم است و اين آيه درباره فلانى نازل شده - و به قولى درباره معاويه - است.» قول خداى متعال: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ»(4) فرمود:
«آن شخص اميرالمؤمنين عليه السلام است و معناى يشرى يعنى نثار مى كند.» قول خداوند: «اُدْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً»(5) فرمود:
«در ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام».
ص: 135
قول خداى تعالى: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» فرمود:
«پيش از (نبوّت) نوح مردم بر يك مذهب بودند، بينشان اختلاف افتاد، از اين رو «فَبَعَثَ اللّه ُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ»».(1) و قول خداى تعالى: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ»(2) در مدينه نازل شد و آيه: «كُفُّوا اَيْدِيَكُمْ»(3) را كه در مكه نازل شده بود نسخ كرد.»اما قول خداى تعالى: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌ عَن سَبِيلِ اللّه ِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ اِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّه ِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»(4) سبب نزول اين آيه آن بود كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به مدينه مهاجرت كرد، جمعى از مبارزان را به جاده هايى فرستاد كه وارد مدينه مى شد تا متعرض كاروان هاى قريش گردند تا اين كه عبداللّه بن جحش را با جمعى از اصحابش جانب نخله فرستاد و آن باغى بود متعلّق به بنى عامر تا كاروان قريش را موقعى كه از طائفبا خود كشمش و مواد غذايى و طعام مى آورند بگيرند، در حالى كه كاروان
ص: 136
فرود آمده بود همه آن ها را گرفتند، در بين آن ها عبداللّه حضرمى بود كه هم پيمان عتبه بن ربيعه بوده است، همين كه چشم حضرمى به عبداللّه بن جَحش و يارانش افتاد، بى تابى كردند و آماده جنگ شدند و گفتند: اينان اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله وسلم هستند.
عبداللّه بن جحش به يارانش فرمان داد، فرود آيند و سرهايشان را بتراشند، فرود آمدند و سرهايشان را تراشيدند. ابن حضرمى گفت: اين ها گروهى هستند اهل عبادت ما ترسى از آن ها نداريم. همين كه آرام گرفتند اسلحه برداشتند، عبداللّه بن جَحش بر ايشان حمله برد و ابن حَضرمى را به قتل رساند واصحابش فرار كردند و تمام كاروان را با آن چه داشتند گرفتند و به مدينه بردند و اين رويداد در نخستين روز ماه رجب از ماه هاى حرام بود، از كاروان و آن چه داشتند فاصله گرفتند و چيزى ار آن ها برنداشتند، قريش طى نامه اى به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نوشتند تو حُرمت ماه حرام را شكستى و در ماه حرام خونريزى كردى و مال را برگرفتى و حرف هاى زيادى در آن باره نوشتند، اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و گفتند: يا رسول اللّه ! آيا قتل در ماه حرام جايزاست؟ اين آيه «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ...»(1) نازل شد.
به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «قتال (جنگ) در ماه حرام گناه بزرگى است، ولى آن چه را كه قريش با تو اى محمّد! از بستن راه مسجدالحرام و كفر به خدا و بيرون كردن تو بسى از آن بزرگ تر است در نزد خدا و ايجاد فتنه يعنى كفر به خدا از قتل هم بالاتر است، سپس اين آيه نازل شد: «الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ...»(2) و قول خداى تعالى: «وَ يَسْأَلُونَكَ
ص: 137
مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»(1) فرمود: «يعنى: نه خِسّت و نه اسراف و ولخرجى.» و اين آيه: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ اِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ اِن تُخَالِطُوهُمْ فَاِخْوَانُكُمْ»(2)و(3) راندن يتيم 15 . امام صادق عليه السلام فرمود: «چون اين آيه نازل شد: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْما اِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَار وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(4) هركس يتيمى در نزد خود داشت بيرون كرد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درباره ىبيرون كردن آن ها پرسيدند، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى...» امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشكالى ندارد غذاى خود را با غذاى يتيم مخلوط كنى، زيرا كه بزرگسال شايد با خردسال هم خوراك شود، اما پوشاك و ديگر چيزها به قدر نياز بر هر يك از خردسال و بزرگسال محاسبه مى شود.»
ص: 138
امّا قول خداى تعالى: «وَ لاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا»(1) و قول خداى تعالى: «وَلاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» به وسيله اين آيه نسخ شده است: «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ»(2) ولى قول خداوند: «وَ لاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا» به حال خود باقى است و نسخ نشده است.» و قول خداى تعالى: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِى الْمَحِيضِ وَ لاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ- يعنى زنان تا [قبل از اين كه] غسل كنند نبايد با آن ها آميزش كنيد - فَاِذَا تَطَهَّرْنَ - يعنى غسل كردند - فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّه ُ»(3) و قول خداى تعالى: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»(4) يعنى هر زمان كه خواستيد ولى عامه در مورد اين كلام خدا: «أَنَّى شِئْتُمْ» تأويل كردند به هركجا خواستيد در جلو و عقب. امام صادق عليه السلام فرمود: «أَنَّى شِئْتُمْ» يعنى هر زمان خواستيد در فَرْج آميزش كنيد. دليل بر فرموده ايشان «در فرج» اين قول خداست: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌلَكُمْ» حَرْث يعنى كشت در فرج، در محلّ زايش. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس در نخستين روزهاى عادت ماهيانه همسرش با او
ص: 139
آميزش كند، بايد يك دينار صدقه دهد و يك چهارم حد زناكار يعنى بيست و پنج تازيانه بخورد و اگر در آخرين روزهاى عادت ماهيانه همسرش باشد، بايد نصف دينار صدقه دهد و دوازده و نيم ضربه مى خورد.» قول خداى تعالى: «وَ لاَ تَجْعَلُوا اللّه َ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ»(1) فرمود: «آن سخن مرد است در هر حال: نه به خدا و آرى به خدا. امّا قول خداى تعالى: «لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَاِن فَاؤُوا فَاِنَّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِيمٌوَ اِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَاِنَّ اللّه َ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(2)و(3)
16 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«ايلاء آن است كه مرد درباره ى همسرش سوگند ياد كند كه با او هم بستر نشود، در آن صورت اگر زن صبر كرد كه مى تواند صبر كند ولى اگر به حاكم (امام) شكايت نمود، مرد را تا چهار ماه مهلت مى دهد، سپس مى گويد: يا به آميزش با زنش بازگردد و يا او را طلاق دهد، اگر نه زندان ابد شود.» از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده اند كه آن حضرت خانه اى از نِى
ص: 140
ساخته بود و مردى را در آن قرار داده بود كه نسبت به زنش ايلاء داشت پس از چهارماه به او گفت: يا به هم بسترى با او بازمى گردى يا او را طلاق مى دهى و اگر نه اين خانه [از] نى را بر سرت مى سوزانم! قول خداى تعالى: «وَ الْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ»فرمود: «زن طلاق داده شده سه پاكى از عادت ماهيانه را اگر عادت مى شود، عدّه نگاه مى دارد «وَ لاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّه ُ فِى أَرْحَامِهِنَّ اِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ»(1) فرمود: «بر زن روا نيست كه باردارى خود را يا عادت ماهيانه و يا پاكىخود را كتمان كند، در حالى كه خداوند سه چيز را بر زنان ضرورى ساخته است: پاك بودن از عادت و عادت ماهيانه و باردارى را» و قول خداى تعالى: «وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ»(2) فرمود: «حق مردان بر زنان بالاتر از حق زنان بر مردان است.»(3)
17 . قول خداى تعالى: «فَشَرِبُوا مِنْهُ اِلاّ قَليلاً مِنْهُم» آن ها كه از آن آب آشاميدند شصت هزار نفر بودند و اين آزمونى بود چنان كه خداوند فرموده است آن ها بدان وسيله آزمايش شدند.از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«افراد كمى كه نياشاميدند و مشتى از آن آب نخوردند سيصد و
ص: 141
سيزده تن بودند. و چون از رود عبور كردند و چشمشان به سپاهيان جالوت افتاد، آن ها كه از آن آب آشاميده بودند، گفتند: «لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ»(1) و آن ها كه نياشاميده بودند گفتند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»(2) و داوود عليه السلام آمد تا در مقابل جالوت ايستاد در حالى كه جالوت سوار بر فيلى و تاجى بر سر داشت و در رأس تاج ياقوتى كه نورش مى درخشيد و سپاهيانش جلوى او بودند. داوود عليه السلام از آن سنگ ها يك سنگ برداشت و آن را به سمتراست جالوت انداخت، در هوا بالا رفت و روى آن ها افتاد، آن ها به هزيمت رفتند و سنگ ديگرى برداشت و در سمت چپ جالوت پرت كرد، روى سر آن ها افتاد آن ها نيز فرار كردند و سنگ سومى را به سمت جالوت انداخت، آن ياقوت در پيشانى وى فرورفت و به مغزش رسيد، او مرده روى زمين افتاد و آن است قول خداى تعالى: «فَهَزَمُوهُم بِاِذْنِ اللّه ِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللّه ُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ»»(3)و(4)
ص: 142
18 . اما قول خداى تعالى: «وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللّه ِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلكِنَّ اللّه َ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ»(1) امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى كه خداوند به وسيله ى نمازگزاران از شيعيان ما از كسانى از شيعيان ما كه نماز نمى گزارند، دفاع مى كند و اگر همگى نماز را ترك كنند، هلاك شوند. و محقّقا خداوند به وسيله كسانى از شيعيان ما كه زكات مى دهند از كسانى كه از شيعيان ما زكات نمى دهند، دفاع مى كند در صورتى كه اگر همگى زكات را ترك كنند به يقين هلاك شوند و خداوند به وسيله كسى از شيعيان ماكه حج بجا مى آورد، از كسى كه حج بجا نمى آورد از شيعيان ما دفاع مى كند و اگر همگى حج را ترك كنند به يقين هلاك شوند و همان است قول خداى تعالى: «وَ لَوْلاَ دَفْعُ اللّه ِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ...»».(2)
19 . قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قَالَ اِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِى كَيْفَ تُحْيِى الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلكِن لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْء ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَّكَ سَعْيا وَ اعْلَمْ أَنَّ اللّه َ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(3) امام صادق عليه السلام فرمود
ص: 143
:«ابراهيم عليه السلام نگاهى به مردارى كرد كه بر ساحل دريا افتاده بود، درندگان صحرا و دريا آن را مى خوردند سپس درندگان به يكديگر حمله مى بردند و يكديگر را مى خوردند، ابراهيم عليه السلام درشگفت شد و گفت: «رَبِّ اَرِنى...» پس ابراهيم عليه السلام طاووس، خروس، كبوتر و كلاغ را گرفت. خداى عزّوجلّ فرمود: «فَصُرْهُنَّ اِلَيْكَ» يعنى آن ها را قطعه قطعه كن، سپس گوشت آن ها را در هم بياميز و بر روى ده كوه جداجدا قرار ده و بعد منقار آن پرندگان را بگير و آن ها را فراخوان، به سرعت سوى تو مى آيند! ابراهيم عليه السلام چنان كرد و روى ده كوهجداگانه قرار داد سپس آن ها را فراخواند و فرمود: «به اذن خدا مرا اجابت كنيد! پس گرد آمده و گوشت و استخوان هر كدام به سمت سر خود آمده و به سمت ابراهيم عليه السلام پرواز كردند. اين جا بود كه ابراهيم عليه السلام گفت:
خداوند توانا و حكيم است.»(1)
20 . درباره قول خداى تعالى: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنّا وَ لاَ أَذىً...»(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول
ص: 144
خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هر كه به مؤمنى احسانى بكند و سپس با سخنى يا منّتى بر او، او را بيازارد، صدقه خود را بر باد داده است. آن گاه خداوند در آن باره مثلى زده و فرمود: «كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لاَيُؤْمِنُ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدا لاَ يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّه ُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»(1) فرمود:
«هركه انفاق بسيار بكند ولى كسى را كه صدقه داده است بيازارد، صدقه اش را باطل كرده است همان طورى كه خاكى كه روىسنگ صاف است - صفوان، سنگ بزرگى است كه در بيابان قرار دارد - بارانى بيايد و آن خاك را از روى سنگ بشويد و آن را بِبَرد. پس خداوند اين مثل را براى كسى زده است كه كار نيكى بكند سپس در پى آن منّت و آزار داشته باشد.» امام صادق عليه السلام فرمود:
«چيزى در نزد من محبوب تر از مردى از پيشينيان نيست كه او دست كمك به سوى ديگرى و آن ديگرى نيز به سوى او داشت زيرا كه من ديدم، منع پسينيان را كه زبان شكر پيشينيان را مى بُرَد!» سپس خداوند مثل مؤمنان را زده، مى فرمايد: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ وَتَثْبِيتَا مِنْأَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ
ص: 145
فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَاِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌ وَاللّه ُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»(1) فرمود:
مَثَلِ ايشان بمانند باغى است كه در نقطه بلندى باشد و باران هاى درشت و پياپى به آن برسد، پس ميوه خود را دوچندان دهد، همان طور است پاداش كسى كه مالش را براى خشنودى خدا بدهد. «طَلّ» بارانى است كه شب هنگام روى درخت و گياه ببارد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند براى هر كه مالش را در راه خشنودى خدا انفاق كند دوچندان مى دهد.»فرمود:
«هر كه جهت رضاى خدا انفاق كند سپس بر آن كه صدقه داده است، منّت گذارد، هم چون كسى است كه خداوند فرموده است: «أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الث-َّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا اِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ».(2) گويد: «اعصار» بادهاست، كسى بر آن كه صدقه داده منّت گذارد، مانند كسى است كه باغى پرميوه دارد ولى خود پير ناتوان و
ص: 146
فرزندانش خردسال ناتوان هستند، باد يا آتشى مى آيد و تمام مال او مى سوزد.» اما قول خداى تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ»(1) سبب نزول اين آيه آن است كه گروهى بودند چون ميوه ى درختان خرما را جمع مى كردند، به سراغ بدترين خرماهاى خشكيده مى رفتند و آن ها را صدقه مى دادند، از اين رو خداوند آن ها را از اين كار منع كرد و فرمود: «لاتَيَمَّمُوا الْخَبيثَ...» يعنى اگرهمان ها را به خودِ شما بدهند نمى گيريد! امّا قول خداى تعالى: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ» به راستى كه شيطان مى گويد: انفاق نكن فقير مى شوى! «وَ اللّه ُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»(2) يعنى خدا شما را مى آمرزد اگر به خاطر خدا انفاق كنيد، فزونى مى دهد.
قول خداى تعالى: «يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْر كَثِيرا»(3) فرمود:«خير كثير معرفت اميرالمؤمنين و امامان عليهم السلام است.»
ص: 147
قول خداى تعالى: «اِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِىَ» فرمود:
«زكات واجب را آشكارا بيرون مى كنى و آشكارا مى پردازى و پس از آن، غير زكات واجب را اگر پنهانى بدهى بهتر است.» قول خداى تعالى: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِى سَبِيلِ اللّه ِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبا فِى الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيَماهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ اِلْحَافا»(1) بنابراين آن ها يا اصرار از راضيان و تجمّل گرايان در دين چيزى درخواست نمى كنند؛ آن ها كه با اصرار درخواست نمى كنند ونمى توانند در زمين سفر كنند، افراد نادان آن ها را از شدّت عفاف بى نياز تصوّر مى كنند.(2)
21 . قول خداى متعال: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ اِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»(3) از هشام به نقل از امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«چون مرا شبانه به آسمان سير دادند [شب معراج]، قومى را ديدم كه يكى از آن ها مى خواست بلند شود از بزرگى شكمش نمى توانست از جا بلند شود! گفتم: جبرئيل!اين ها كيستند؟ گفت:
ص: 148
اين ها كسانى هستند كه ربا مى خوردند، نمى توانند برخيزند مگر مانند كسى كه شيطان با او تماس گرفته و ديوانه مى باشد.»(1)
22 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«گناه يك درهم ربا در نزد خدا بزرگ تر از هفتاد زناى با محارم در بيت اللّه الحرام است.» فرمود: «ربا هفتاد جز دارد كه آسان ترينش زناى مرد با مادر خود در بيت اللّه الحرام است.»(2)
23 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى بقره و آل عمران را بخواند، آن دو سوره در روزقيامت در حالى بيايند كه بر سر او مانند دو ابر يا دو سايبان سايه مى افكنند.»(3)
25 . جميل بن دراج مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به ابليس پرسيدم آيا از فرشتگان بود يا عهده دار چيزى از امر آسمان؟ فرمود:
«او از فرشتگان نبود، ولى فرشتگان تصور مى كردند از آن هاست و خداوند مى دانست كه او از فرشتگان نيست و عهده دار هيچ امر آسمانى هم نبود و كرامتى نداشت.».(1)
26 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«نخستين كفرى كه نسبت به خدا سرزد از زمانى بود كه خداوند آدم را خلق كرد، كفر ابليس بود كه فرمان خدا را بر او رد كرد ونخستين حسدى كه صورت گرفت همان حسد فرزند آدم (قابيل) به برادرش (هابيل) بود و اوّلين حرصى كه آدم ورزيد خداوند او را از خوردن آن درخت نهى كرد، ولى او خورد و حرص او، او را از بهشت بيرون كرد.»(2)
28 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«فطره را پيش از نماز (عيد فطر) بده! و آن است قول خداى تعالى «وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الْزَّكَاةَ»(1) و كسى كه از او گرفته مى شود بايد از خود و از افراد نانخور خود را بپردازد و اگر ندهد تا از نمازش برگردد، با فطره [قبل از پرداخت نماز عيد در ثوابش] برابرى نمى كند!»(2)
29 . مسمع مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«يا مسمع! وقتى كه يكى از شما را غمى از غم هاى دنيا واردمى شود، چه مانعى دارد كه وضو بگيرد، سپس وارد مسجد شود و دو ركعت نماز بخواند و از خداوند در آن ركعت نماز بخواهد! مگر اين سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: «وَ اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ»»(3)و(4)
30 . اسحاق بن عمار مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى: «خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ»(5) پرسيدم كه آيا منظور نيروى بدنى است يا قوّت قلبى آن هاست؟
ص: 151
فرمود:
«هر دو مورد نظر است.»(1)
31 . بُرَير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: به مرد مستمندى كه نمى دانم مسلمان است، آيا غذا بدهم؟ فرمود:
«آرى تا وقتى كه او را به ولايت و عداوت (ما اهل بيت) نمى شناسى اطعام كن! چرا كه خداوند مى فرمايد: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(2) ولى كسى را كه نسبت به چيزى از خلق مخالفت مى ورزد يا به چيزى از باطل ادّعا دارد، اطعام نكن!»(3)
32 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند در كتاب خود حكايت از قول يهود، مى فرمايد: «اِنَّ اللّه َ عَهِدَ اِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ...»(4) پس فرمود: «لِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللّه ِ مِنْ قَبْلُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»(5) اين آيه تنها درباره ى قوم يهود نازل شد كه در زمان محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بودند، پيامبران را به دست خود نكشته بودند و نه در زمان آن ها كشته شدند، بلكه پيشينيان كه قبل از آن ها بودند كشته بودند و آن
ص: 152
قاتلان به ايشان وارد شدند، از اين رو خداوند ايشان را از آن ها قرار داد و عمل پيشينيان آن ها را به خاطر پيروى از آن ها و دوست داشتن آن ها به ايشان نسبت داد.»(1)
33 . ابوولاد مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره آيه: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ»(2) پرسيدم، فرمود:
«آنان ائمه عليهم السلام هستند.»(3)
34 . اسباط زطّى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: اين قول خداى تعالى:
«لاَ يُقْبَلُ مِنْهُ صِرْفا وَ لاَ عَدْلاً»(4) (يعنى چه)؟ فرمود:
«صرف يعنى نافله [مستحب] و عدل يعنى واجب.»(5)
35 . حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به مردى پرسيدم كه در حج يا عمره، طواف واجب اطراف خانه را انجام داده است ولى نمى دانست كه نزد مقام ابراهيم دو ركعت نماز را بخواند؟ فرمود:
«اگر چه پس از مدّتى باشد آن را بخواند! زيرا كه خداى تعالى
ص: 153
مى فرمايد:
«وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ مُصَلىً»(1)و(2)
36 . حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا زنان وقتى كه كنار خانه بيايند بايد غسل كنند؟ فرمود:
«آرى، زيراكه خداوند مى فرمايد: «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُكَّعِ السُّجُودِ»(3) سزاوار است بنده اى وارد نشود مگر پاكيزه باشد در حالى كه از خود عرق و آن چه باعث آزار است شسته وخود را پاك كرده است.»(4)
37 . ابوعمرو زبيرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: بفرماييد امّت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم چه كسانى هستند؟ فرمود:
«امت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم به طور خاص بنى هاشم است».
گفتم: حجّت در ميان امّت محمّد چيست؟ آيا اهل بيت آن حضرت است كه ياد كردى نه ديگران؟ فرمود:
«قول خداى تعالى: «وَ اِذْ يَرْفَعُ اِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ اِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ
ص: 154
عَلَيْنَا اِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(1) پس چون خداوند پاسخ ابراهيم و اسماعيل را داد و از ذرّيه آن ها امّتى مسلمان قرار داد و در بين آن ها رسولى از خودشان را مبعوث كرد، يعنى از همان امت كه برايشان آياتش را بخواند و آن ها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت را به آن ها تعليم دهد. ابراهيم در رديف درخواست نخستين خود، درخواست ديگرى كرد و از خداوند براى ايشان پاكى از شرك و از بت پرستى را تقاضا كرد تا امر وى در بين آن ها سامان بگيرد و از ديگران پيروى نكنند و عرضه داشت: «وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ رَبِّ اِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيرا مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِى فَاِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَاِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»(2) بنابراين، آيه شريفه دلالت بر آن دارد كه امامان و امّت مسلمان و تسليمى كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم در بين آن ها مبعوث شده است نمى شود مگر از ذرّيه ابراهيم به دليل قول وى «وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ»(3)
ص: 155
38 . ابوعمرو زبيرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا به من خبر نمى دهى آيا ايمان قول و عمل است يا قول بدون عمل است؟ فرمود:
«ايمان تمامش عمل است و قول بخشى از آن است؛ از جانب خدا واجب شده و در كتابش بيان و نورش واضح و حجّتش ثابت است كتاب «قرآن» گواه آن است و به سوى آن فرا مى خواند.
چون خداوند پيامبرش را از بيت المقدس به جانب كعبه برگرداند، مسلمانان به پيامبر گفتند: آيا به نظر شما نماز ما كه به سوى بيت المقدس مى خوانديم وضع ما در آن ها چيست و حال كسانى كه از اموات ما درگذشته اند و به جانب بيت المقدس نماز مى خواندند چه مى باشد؟ اين بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُضِيعَ اِيمَانَكُمْ اِنَّ اللّه َ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ»(1) از اين رو نماز را ايمان ناميدند، بنابراين هركه خداترس باشد، اعضاى بدنش را نگاه مى دارد در حالى كه هر عضوى از اعضاى خود را به آن چه خداوند به او واجب كرده است، مشغول مى كند، خداوند را با ايمان كامل از اهل بهشت ديدار مى كند ولى هركه در چيزى از آن ها خيانت كند يا از آن چه خداوند درباره آن ها فرمان داده است، تجاوز كند خدا را ناقص الايمان ملاقات نمايد.»(2)
ص: 156
39 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«چهار چيز است كه در هر كس باشد در پرتو [عنايت و توجه] خداى اعظم است: هركه عصمت كارش شهادت (لااله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه ) باشد و هركه در صورت پيش آمد مصيبتى بگويد: (انّا للّه و انّا اليه راجعون) و هركه در وقت رسيدن به خيرى بگويد: (الحمدللّه ) و آن كه در صورت برخورد با خطا بگويد: (استغفراللّه و اتوب اليه).»(1)
40 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«خداى متعال مى فرمايد: بنده مؤمنم را اگر ببخشم، عطا كنم، روزى دهم و از او وام بطلبم، اگر باگذشت به من وام دهد، من عوض يكى، صدهزار و بيشتر به او دهم و اگر اين كار را نكند، از او به وسيله گرفتارى هايى در مالش از روى جبر بازستانم، ولى اگر صبر كند سه خصلت به او عطا كنم، اگر به وسيله يكى از آن ها فرشتگان من او را بيازمايند (و از عهده آن برآيد) آن را برگزينند.».(2)
41 . يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام راجع به سعى بين صفا و مروه پرسيد كه آيا واجب است يا سنت؟ فرمود: «واجب است» گفت: مگر
ص: 157
خداوند نمى فرمايد: «فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا»(1)؟ امام فرمود:
«آن درباره عمرة القضا است، توضيح اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بر ايشان (مشركان) شرط كرده بود كه بت ها را از كعبه بردارند، مردى از اصحاب آن حضرت سرگرم بود، كه بت ها را برگرداندند. خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و از آن حضرت پرسيدند، به او گفته شد كه فلانى طواف نكرده بود كه بت ها را بازگرداندند، فرمود: «اين جا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «اِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّه ِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا»(2) يعنى با وجود بت ها...»(3)
42 . زيد شحّام مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به عذاب قبر پرسيدند؟ فرمود:
«همانا ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام نقل كرد كه مردى نزد سلمان فارسى آمد و گفت: حديثى برايم بگو! او ساكت ماند، سپس آن مرد دوباره پرسيد، باز ساكت ماند، آن مرد در حالى رفت كه مى گفت و اين آيه را تلاوت مى كرد: «اِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَامِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ»(4) سلمان به او گفت: برگرد! ما اگر فرد امينى را بيابيم، او را حديث
ص: 158
مى كنيم ولى به منكر و نكير توجه كن كه هرگاه در قبر به سراغ تو آمدند و از رسول خدا از تو پرسيدند، اگر ترديد داشتى يا انكار با گُرزى كه همراه دارند بر سرت مى زنند، به خاكستر تبديل مى شوى! گفتم: همين جا تمام است؟! گفت: بازمى گردد دوباره عذاب مى كند.
گفتم:
منكر و نكير چيستند؟ فرمود: نگهبانان قبرند. گفتم: آيا دو فرشته اند كه مردم را در قبرشان عذاب مى كنند؟ گفت: آرى.»(1)
43 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّه ُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ»(2) فرمود:
«او مردى است كه مالى وامى گذارد كه به خاطر بخل در طاعت خدا انفاق نكرده است سپس مى ميرد و آن را براى كسى بجا مى گذارد كه او در طاعت خدا يا در معصيت خدا صرف مى كند؛ اگر در طاعت خدا بكار برد آن را در ميزان عمل ديگرى مى بيند و حسرتش زياد مى شود درصورتى كه مال او بوده است يا در معصيت خدا به كار برده است در حقيقت او را با آن مال تقويت كرده تا در راه معاصى خدا به كار برده است.»(3)
44 . منصوربن حازم مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: منظور اين
ص: 159
آيه:
«وَ مَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ»(1) كيست؟ فرمود:
«دشمنان على عليه السلام كه تا ابد الآبدين و تمام روزگاران در آتش هستند.»(2)
45 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ»(3) فرمود:
«باغى يعنى ستمكار و عادى يعنى غاصب.»(4)
46 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ»(5) فرمود:
«باغى كسى است كه بر امام خروج كرده و عادى يعنى دزد.»(6)
47 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ اِلَيْهِ بِاِحْسَانٍ»(7) فرمود:
ص: 160
«سزاوار است آن كه حقى دارد برادر (دينى) خود را نيازارد در حالى كه بر پرداخت ديه هم توانايى دارد و سزاوار است كسى كه حقى برگردن اوست برادرش را در صورت قدرت بر پرداخت معطّل نكند و به خوبى ادا كند.» در ادامه فرمود:
«يعنى در صورتى كه از قصاص بگذرند، ديه را به اولياى مقتول در پى آن بپردازند تا خون شخص مسلمان هدر نرود.»(1)
48 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «اِن تَرَكَ خَيْر الْوَصِيَّةُ»(2) فرمود:«حقى است كه خداوند آن را در اموال مردم براى صاحب اين امر قرار داده است» گفتم: آيا براى آن حدّ معيّنى است؟ فرمود: «آرى» گفتم: چقدر است؟ فرمود: «كم ترين آن يك ششم و بيش ترين آن يك سوم است.»(3)
49 . مثنّى بن عبدالسلام مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره كسى پرسيدم كه برايش وصيّتى شده و پيش از دريافت، وى از دنيا رفته است و بازمانده اى هم ندارد؟ فرمود:
«از وارث يا مولاى او جستجو كن (اگر بود) به او بده! زيرا كه
ص: 161
خداوند مى فرمايد: «فَمَن بَدَّلَهُ...»(1) گفتم: آن مرد اهل فارس بود، وارد اسلام شده و كسى را نام نبرده و وليّى برايش شناخته نيست. فرمود: «كوشش كن تا ولىّ او را پيدا كنى اگر نيافتى و خداوند تلاش تو را دانست آن وقت آن مال را صدقه بده!»(2)
50 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ»(3) و «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصّيامَ» پرسيدم، فرمود:
«تمام اين ها شامل گمراهان و منافقان و هركه به ظاهر اقرار به دعوت كرد[مسلمان شد]، مى شود.»(4)
51 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون ماه رمضان فرا رسد، بگو: خدايا ماه رمضان فرارسيده در حالى كه روزه آن را بر ما واجب و قرآن را براى هدايت مردم و با نشانه هاى هدايت و معيار سنجش حق و باطل نازل فرموده اى، خدايا ما را بر روزه دارى آن يارى كن و آن را از ما بپذير و ما را در آن سالم و آن را از ما سالم بدار و ما را براى آن در راحتى و عافيت نگهدار زيرا كه تو بر هر كارى توانايى، اى مهربان ترين مهربانان.»(5)
ص: 162
52 . صباح بن سيابه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
ابن ابى يعفور مرا مأموريت داد از شما چند مسأله را بپرسم! فرمود: «آن ها چه است؟» مى گويد: چون ماه رمضان داخل شد من در خانه ام هستم مى توانم مسافرت كنم؟ فرمود: «خداوند مى فرمايد: «فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ»(1) بنابراين كسى كه ماه رمضان بر او وارد شد و او بين خانواده خويش است، حق ندارد مسافرت كند مگر براى حج يا عمره و يا در جستن مالى كه بيم تلف شدن آن را دارد.»(2)
53 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در مسافرت، نه روزه مستحبى مى گرفت و نه واجب؛ بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم دروغ مى بستند، اين آيه در كُراع الغَميم(3) موقع نماز صبح نازل شد، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ظرفى را طلبيد و آب آشاميد و به مردم نيز فرمان داد افطار كردند، گروهى گفتند: روز فرا رسيده چه خوب بود امروز روزه داشتيم! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن ها را «عُصاة» سركشان ناميد و هم چنان تا رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم زنده بود به آن نام خوانده مى شدند.»(4)
ص: 163
54 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: تفسير قول خداوند: «لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِها اِلَى الحُكّام»(1) چيست؟ فرمود:
«ابوبصير! خداوند مى دانست كه در بين امّت حاكمانى هستند كه ستم مى كنند، البته منظور حاكمان عادل نيست، بلكه حاكمان جور مورد نظر است.
يا ابامحمّد! اگر حقى بر كسى داشتى و او را به حاكمان عدل فراخواندى سرپيچى كرد خواست به حاكمان جور مراجعه دهد تا به نفع او حكم كنند، از كسانى خواهد بود كهبه طاغوت مراجعه مى كند.»(2)
55 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اگر مردى آن چه را كه در دست دارد در راه خدا انفاق كند، نه كار خوب و نه مناسبى كرده است، مگر خداوند نمى فرمايد: «وَ لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ اِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا اِنَّ اللّه َ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(3) يعنى (خداوند دوست مى دارد) افراد مقتصد و ميانه رو را.»(4)
ص: 164
56 . عبدالأعلى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(1) پرسيدم، فرمود:
«خشنودى خدا و بهشت در آخرت و گشايش در زندگى و حُسن خلق در دنياست.»(2)
57 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه در مورد آيه: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ»(3) فرمود:«آيا مى دانى سِلم چيست؟» گفتم: تو بهتر مى دانى. فرمود: «ولايت على و امامان اوصياى پس از وى است.» و فرمود: «خطوات شيطان به خدا كه ولايت فلانى و فلانى است.»(4)
59 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«صلاة وُسطى نماز ظهر است «قُومُوا للّه ِ قَانِتِينَ»(1) توجه شخص است بر نمازش و محافظت بر وقت نماز به طورى كه چيزى او را بازندارد و سرگرم خود نسازد.»(2)
60 . عبدالرّحمان نقل كرده، مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى: «فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَانا» پرسيدم: كسى كه از درنده يا دزد مى ترسد، چه كند و چه بگويد، چگونه نماز بخواند؟ فرمود:«تكبير گويد و با سرش به گونه اى اشاره كند.»(3)
61 . از محمّد حلبى به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، درباره اين قول خداى تعالى: «أَلَمْ تَرَ اِلَى الْمَلاَءِ مِن بَنَى اِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى اِذْ قَالُوا لِنَبِىٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكا نُقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ»(4) فرمود:
«پادشاه آن زمان كسى بود كه سپاهيان را راه مى برد و پيامبر امر او را بپامى داشت و از جانب پروردگارش او را خبر مى داد، چونآن را به پيامبرشان گفتند، فرمود: نه شما وفاداريد، نه صداقت و
ص: 166
نه ميل جهاد. آن ها گفتند: ما از جهاد مى هراسيم، چون ما و فرزندان ما را از سرزمين خود بيرون كنند، ما ناگزير به پيكاريم و پروردگارمان را در برابر دشمنمان اطاعت مى كنيم.
فرمود:
«فَاِنَّ اللّه َ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكا»(1) بزرگان بنى اسرائيل گفتند: طالوت چه جايگاهى دارد كه بر ما سلطنت كند و او نه از خاندان نبوّت و نه سلطنت بوده است؟ در حالى كه تو مى دانى نبوّت و پادشاهى در خاندان لاوى و يهودا از نوادگان ابن يامين پسر يعقوب بود.«فَقَالَ لَهُم نَبيّهُم اِنَّ اللّه َ (قَدْ) اصْطَفَاهُ (عَلَيْكُمْ) وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»(2) و مُلك در دست خداست، هرجا بخواهد قرار مى دهد، شما حق نداريد آن را برگزينيد «اِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ»(3) از جانب خدا «تَحْمِلُهُ الْمَلاَئِكَةُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَ آلُ هَارُونَ»(4) و او كسى است كه بدان وسيله شما با هركه برخورد كنيد شكست مى دهيد! گفتند: اگر تابوت را بياورد ما راضى هستيم و تسليم مى باشيم.»(5)
ص: 167
62 . معاويه بن عمّار مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: منظور از آيه «مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ»(1) چيست؟ فرمود:
«ماييم آن شفيعان».(2)
63 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ»(3) فرمود:
«آسمان ها و زمين و تمام آن چه را كه خداوند آفريده در كرسى است.»(4)
64 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«ابوذر عرض كرد: يا رسول اللّه ! كدام آيه برترين آيه اى بود كه بر تو نازل شد؟ فرمود: آيه الكرسى، آسمان هاى هفت گانه و زمين هاى هفت گانه در كرسى نيست، مگر چون حلقه اى افتاده در بيابانى خشك (كوير)».(5)
65 . عبداللّه بن ابى يعفور مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من با
ص: 168
مردم معاشرت دارم و تعجّبم از مردمانى است كه داراى امانت و صداقت و وفادارى هستند، شما را دوست نمى دارند و فلانى و فلانى را دوست مى دارند! و گروه هايى نيز شما را دوست مى دارند كه نه امانت دارند و نه وفا و صداقت! مى گويد:
امام صادق عليه السلام راست نشست وخشمگين نگاهى به من كرد، سپس فرمود:
«دين ندارد كسى كه معتقد به ولايت و پيشواى ستمگرى شود كه از جانب خدا نيست و هيچ ملامتى نيست بر كسى كه به ولايت پيشواى عادل معتقد است.» گفتم:
آن ها دين ندارند و بر اين ها هم ملامتى نيست؟ فرمود:«آرى آن ها دين ندارند و بر اين ها سرزنشى نيست».
سپس فرمود:
«مگر اين قول خدا را نشنيده اى: «اللّه ُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُمَاتِ».(1) راوى مى گويد: گفتم: مگر مقصود آيه كفّار نيست آن جا كه فرمود: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا» فرمود:
«براى آن كه كافر است، كدام نور است كه از آن به تاريكى ها درآورده باشد بلكه تنها به اين جهت خداوند اين را فرموده كه بر نور اسلام بودند، چون هر پيشواى جائرىكه از جانب خدا نباشد ،
ص: 169
آن ها را از نور اسلام به تاريكى هاى كفر درآورد، بر آن ها نيز با كافران آتش دوزخ واجب گردد از اين رو فرمود: «أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(1)و(2)
66 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه مؤمن عمل خود را به خوبى انجام دهد خداوند عمل او را چند برابر كند، به هر حسنه هفتصد برابر دهد. همان است قول خداى تعالى: «وَ اللّه ُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ»(3) بنابراين اعمالى را كه انجام مى دهيد به خاطر پاداش الهى خوب انجام دهيد!»گفتم:
خوب انجام دادن چگونه است؟ فرمود:
«هر وقت نماز مى خوانى ركوع و سجودت را خوب انجام ده! و هرگاه روزه گرفتى از هرچه كه روزه را تباه مى سازد دورى كن! و هرگاه حج رفتى از هرچه در حج و عمره بر تو حرام است اجتناب كن! فرمود: و هر عملى كه انجام مى دهى بايد از پليدى و آلودگى پاك باشد.»(4)
67 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه بنده مؤمن نيكى كند خداوند عمل او را برايش دوچندان
ص: 170
و هر خوبى را هفتصد برابر نمايد و آن است قول خداوند: «وَ اللّه ُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ»(1)و(2)
68 . امام صادق عليه السلام فرمود:
««وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ»(3) اميرالمؤمنين عليه السلام برترين ايشان است و او از كسانى است كه مال خود را براى كسب خشنودى خدا انفاق مى كرد.»(4)
69 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام از تفسير قول خدا: «وَ مِمَّاأَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ»(5) پرسيدم، فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هرگاه دستور مى داد زكات خرما را بدهند، مردم چند رنگ خرما مى آوردند كه از پست ترين خرما بود كه از زكاتشان مى دادند، به آن جعرور و معافاة مى گفتند؛ كم گوشت، هسته درشت بود و بعضى هم از خرماى خوب مى دادند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: اين دو نوع خرما را تخمين نزنيد و چيزى از آن ها را نياوريد و در آن باره خداوند نازل كرد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمبِآخِذِيهِ اِلاَّ أَن تُغْمِضُوا فِيهِ
ص: 171
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ غَنِىٌ حَمِيدٌ»(1) و اغماض آن است كه اين دو نوع خرما را بگيرند! و فرمود: «صدقه از كسب حرام به درگاه خدا نمى رسد.»(2)
70 . هارون بن خارجه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من بدون خوشى كه در جان، مال و در دوستانم ببينم، خوشحال مى شوم و بدون اين كه غمى در خودم، در مالم و در دوستم ببينم، غمگينم؟ فرمود:
«آرى شيطان در دل وسوسه مى كند و مى گويد: اگر نزد خداخيرى براى تو بود تو را دشمن بين و نيازمند به او نمى كرد، آيا انتظارى دارى جز مانند آن چه را كه افراد پيش از تو انتظار داشتند و آيا آن ها چيزى گفته اند؟ اين است كه بدون عاملِ اندوهى، غمگين مى سازد و اما خوشحالى، فرشته اى به دل اشاره مى كند، مى گويد: اگر خداوند دشمنت را بر تو نماياند و تو را به او محتاج كرد، تنها چند روز اندكى است تو را به آمرزش و مرحمتى از جانب خدا مژده باد! و همان است قول خداوند: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللّه ُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»(3)و(4)
ص: 172
71 . سليمان بن خالد مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرا كَثِيرا»»(1) پرسيدم، فرمود:
«همانا حكمت، معرفت و بينش دينى است، بنابراين هركه از شما فقيه باشد او حكيم است و كسى نيست از مؤمنان بميرد كه در نظر ابليس محبوب تر از مرگ فقيه باشد.»(2)
72 . حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ اِنتُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»(3) پرسيدم، فرمود:
«آن زكات نيست، بلكه شخصى براى خود صدقه مى دهد و زكات آشكار است نه پنهانى.»(4)
73 . شهاب بن عبد ربّه مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«رباخوار از دنيا بيرون نمى شود تا اين كه شيطان او را هم چون ديوانه اى سازد.»(5)
ص: 173
74 . محمّدبن مسلم به نقل از امام صادق عليه السلام درباره خداى تعالى: «فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ اِلَى اللّه ِ»(1)، فرمود:
«موعظه همان توبه است.»(2)
75 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند مى فرمايد: هيچ چيز نيست مگر كسى را بر آن وكالت داده ام جز خودم [كه] آن را دريافت مى كند مگر صدقه را كه من آن را به نوعى با دست خود مى گيرم. حتى مرد يا زنى خرمايى و نصف خرمايى را صدقه مى دهد من آن رابالنده مى سازم، همان طورى كه مردى فرزند خردسال و كودك خود را تربيت مى كند و روز قيامت در حالى مرا مى بيند كه بمانند (كوه) احد و بزرگتر از احد شده است.»(3)
76 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى خداوند ايمان را بر جوارح آدميزادگان فرض و تقسيم كرده و پراكنده است. بنابراين هيچ يك از جوارح او نيست مگرعهده دار بخشى از ايمان است غير از آن چه كه عضو ديگر
ص: 174
برعهده دارد. از جمله قلب وى كه بدان وسيله درك مى كند و مى انديشد و مى فهمد و آن فرمانرواى بدن اوست كه هيچ يك از جوارح واردات و صادراتى بدون نظر و فرمان او ندارد.
اما آن چه از ايمان بر قلب واجب شده است، اقرار و معرفت و اعتقاد و رضايت و تسليم به اين است كه هيچ معبودى جز او نيست كه تنها و بى شريك؛ خداى يكتاست نه همسرى و نه فرزندى دارد و محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بنده و فرستاده اوست و اقرار به آن چه از جانب خدا از پيامبر و كتاب آمده است، اين ها چيزهايى است از اقرار و معرفت خداوند كه بر قلبواجب كرده و كار اوست و همان است قول خداى تعالى:
«اِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌ بِالاِْيمَانِ وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْر»(1) و فرموده: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّه ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(2) و فرمود: «الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ»(3) و فرمود: «وَ اِن تُبْدُوا مَا فِى أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّه ُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ»(4) اين هاست كه خداوند بر قلب واجب كرده از اقرار و معرفت و آن است عمل قلب و همانرأس ايمان است.»(5)
ص: 175
77 . ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى: «وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرا كَثِيرا»(1) پرسيدم، فرمود:
«آن اطاعت و معرفت امام است.»(2)
78 . سليمان بن خالد مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من خانواده اى دارم كه از من حرف شنوايى دارند، آيا آن ها را به اين امر (امامت) دعوت كنم؟ فرمود:«آرى، خداوند مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ»(3)و(4)
79 . سماعه بن مهران مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: قول خداى تعالى: «مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا»(5) يعنى چه؟ فرمود:
«هركه ديگرى را از گمراهى به هدايت درآورد درحقيقت او را
ص: 176
زنده كرده است و هركس ديگرى را از هدايت به گمراهىدرآورد درحقيقت او را كشته است.»(1)
80 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ»(2) فرمود:
«آسمان ها و زمين و آن چه مابين آن هاست در كرسى است و عرش همان علمى است كه كسى نمى تواند اندازه ى آن را بداند.»(3)
81 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «صِبْغَةَ اللّه ِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه ِ صِبْغَةً»(4) فرمود:
«آن (رنگ) اسلام است.»(5)
يحيى بن ابى القاسم مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «الم ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(6) پرسيدم، فرمود
ص: 177
:««متّقين» شيعيان على عليه السلام و «غيب» حجت غايب است.» و شاهد بر اين مطلب قول خداى متعال: «وَ يَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَيْبُ للّه ِ فَانتَظِرُوا اِنِّى مَعَكُم مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ»(1)و(2)
84 . مفضّل بن عمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ اِذِ ابْتَلَى اِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ»(1) پرسيدم: اين كلمات چه بود؟ فرمود:
«كلماتى كه آدم آن ها را از پروردگارش دريافت كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت، اين بود كه عرض كرد: پروردگارا تو را به حق محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين درخواست مى كنم كه توبه مرا بپذيرى! «فَتَابَ عَلَيْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(2) گفتم: مقصود از قول خدا: «فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟ فرمود: «آن هارا وسيله قائم دوازدهمين امام تمام كرد.»(3)
85 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ»(4) فرمود:
«آيات خدا را به ترتيل مى خوانند و معانى آن را مى فهمند و به احكامش عمل مى كنند و به وعده اميدوار و از عذابش بيمناكند و داستان هايش را در نظر تجسّم مى كنند و از مثل هايش عبرت مى گيرند و دستورهايش را انجام و از زنهارهايش اجتناب
ص: 179
مى كنند.
به خدا كه اين ها به حفظ كردن آيات قرآن و مرتب خواندن حروف آن و تلاوت سوره ها و آموختن ده جز و پنج جزئش نيست. آنان حروف قرآن را حفظ كردند ولى حدود آن را ضايع نمودند! بلكه تدبّر آيات قرآن مورد توجه است، خداى تعالى مى فرمايد: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ اِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ»»(1)و(2)
86 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَالْأَرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ»(3) فرمود:
«نزد مردم در وقتى كه اسلام آوردند، درآمدهايى از ربا و مال هاى ناپاك بود و شخصى از بين مالش همان ها را برمى داشت و صدقه مى داد خداوند ايشان را از آن كار منع كرد.»(4)
87 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى عزّوجلّ: «وَ لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِى أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللّه ُ أَنَّكُمْ
ص: 180
سَتَذْكُرُونَهُنَّوَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِراً اِلاَّ أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفا»(1) فرمود:
«شايسته نيست كه مردى از زنى كه در عده است خواستگارى كند».(2)
88 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(3) فرمود:
«معنايش آن است كه از آن چه به ايشان تعليم داده ايم، نشر مى دهند.»(4)گفتم:
يابن رسول اللّه ! پس معناى «فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟ فرمود: تا قائم عليه السلام آن ها (كلمات) را [با] دوازده امام تمام كرد كه نُه تن از ايشان از فرزندان حسين عليه السلام هستند.
مفضّل گويد: گفتم: يابن رسول اللّه ! مرا از (كلمة اللّه ) خبر دهيد كه خداوند آن را در نسل وى ماندگار ساخت؟ فرمود: «منظور امامت است كه خداوند آن را در نسل حسين عليه السلام تا روز قيامت قرار داد.» عرض كردم: يابن رسول اللّه ! چگونه امامت در فرزندان حسين عليه السلام شد، نه در فرزندان حسن عليه السلام درصورتى كه هردوى آن ها فرزندان و نوادگان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم
ص: 181
و سروران اهل بهشتند؟ فرمود:
«موسى و هارون دو برادر بودند، خداوند نبوت را در صلب هارون قرار داد، نه در صلب موسى عليه السلام و كسى را نمى رسيد كه بگويد: چرا خداوند آن طور قرار داد. و امامت جانشينى خداى عزّوجلّ است، كسى را نمى رسد كه بگويد: چرا خداوند آن را در صلب حسين قرار داد، نه در صلب حسن! زيرا كه خداى عزّوجلّ در كارهايش حكيم است، از آن چه انجام مى دهد سؤال نمى شود ولى آن ها (بندگان) مورد سؤال قرار مى گيرند.»(1)
89 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ»(2) فرمود:
«آن ثمرات دل هاست يعنى آنان را محبوب مردم قرار داد تا به وسيله ايشان به پاداش برسند و به يقين هركه به خدا ايمان داشته باشد به اين موهبت اختصاص دارد، زيرا كه خداى تعالى در پاسخ درخواست او (ابراهيم) از خداوند امامت را براى فرزندانش به او اعلام كرد كه در نسل وى ستمگرانى هستند با اين كلام خود: «لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ»(3) از اين رو ابراهيم درخواست خود را به روزىِ مؤمناناختصاص داد از باب تأدّب به ادب الهى.»(4)
ص: 182
90 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به ارواح مؤمنان پرسيدم، فرمود:
«در بهشت به صورت هاى بدن هاى خويش هستند، چنان كه اگر آن ها را ببينى گويى: فلانى است.»(1)
ص: 183
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«در آن بين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ميان جمعى از اصحابش نشسته بود، ناگهان مردى باديه نشين وارد شد، گفت: يا رسول اللّه ! من شنيده ام كه خداوند در كتاب خود مى فرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه ِ جَمِيعا وَ لاَ تَفَرَّقُوا»(1)اين ريسمانى كه ما را به چنگ زدن به آن فرمان داده است چه چيز است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دست خود را بر شانه ى على عليه السلام زد و فرمود: ولايت على عليه السلام است، مرد باديه نشين برخاست و تمام انگشتانش را بست سپس گفت: گواهى مى دهم كه معبود بحقّى جز خدا نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم رسول خداست و به ريسمان خدا چنگ مى زنم و انگشتانش را باز كرد.»(2)
ص: 184
2 . از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«شيعيان على عليه السلام روز قيامت درحالى بيايند كه سيراب و اشباع شده اند، صورت هايشان سفيد است و دشمنان على عليه السلام در حالى محشور مى شوند كه چهره هايشان سياه است و تشنه هستند. سپس اين آيه را قرائت فرمود: «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ»(1)و(2)
3 . عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداىتعالى:
«الم اللّه ُ لاَ اِلهَ اِلاَّ هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الاِْنجِيلَ مِن قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ»(3) پرسيدم، فرمود:
«فرقان هر امر محكم است ولى كتاب همه قرآن است كه پيامبران پيش از آن، تصديقش مى نمايند.
قول خداوند: «هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ»(4) يعنى مرد، زن، سياه، سفيد، سرخ، تندرست و بيمار همه را تصويرمى كند.
ص: 185
و قول خداوند: «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ»(1) اما محكم از قرآن آيه اى است كه تأويل آن در تنزيل آن است مثل قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِذَا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ اِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ اِلَى الْكَعْبَيْنِ»(2) و مثل قول خدا: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ أَخَوَاتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خَالاَتُكُمْ وَ بَنَاتُ الْأَخِ وَ بَنَاتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِىأَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوَاتُكُم مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَ رَبَائِبُكُمُ اللاَّتِى فِى حُجُورِكُم مِن نِسَائِكُمُ اللاَّتِى دَخَلْتُم بِهِنَّ فَاِن لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَ أَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ اِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللّه َ كَانَ غَفُورا رَحِيما»(3) مثل اين فراوان آيه محكم است كه تأويل آن در تنزيل آن است».
اما متشابه، هر آن چه در قرآن از كلماتى كه با يك لفظ آمده، معانى متفاوتى دارد، از جمله آن چه از انواع كفر، گفتيم كه به پنج گونه استو
ص: 186
ايمان چهارگونه و مانند فتنه و ضلالت كه اقسامى دارد.(1)
4 . ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:
«اگر ما به شما درباره مردى از خودمان (اهل بيت) چيزى بگوييم و در آن مرد نباشد، در فرزند يا فرزند فرزندش خواهد بود بنابراين آن را انكار نكنيد! خداوند به عمران وحى كرد كه محقّقا به تو پسرى با ميمنت خواهم داد كه كور مادرزاد و مبتلا به پيسى را بهبود مى بخشد و به اذن من مرده را زنده مى كند و من او را سوى بنى اسرائيل مى فرستم. آن را به همسرش «حَنَّه»يعنى مادر مريم نقل كرد، همين كه وى باردار شد، از نظر وى بارش پسر بود: «فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ اِنِّى وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَ اللّه ُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى» زيرا كه دختر، رسول خدا نمى شود، خداوند مى فرمايد: «وَ اللّه ُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ»(2) و چون خداوند به مريم، عيسى عليه السلام را داد، وى همان بود كه خداوند به عمران بشارت او و وعده او را داده بود. بنابراين هر وقت به شما درباره كسى از ما (اهل بيت) چيزى را گفتيم، در فرزند يا فرزندِ فرزندش خواهد بود، آن را انكار نكنيد! چون مريم به حد بلوغ رسيد، وارد محراب شد و پرده اى بر خودافكند و كسى او را نمى ديد ولى زكريّا در محراب نزد وى مى رفت؛ در نزد وى ميوه تابستانى را در زمستان و ميوه زمستانى
ص: 187
را در تابستان مى ديد. همواره به او مى گفت: اين ميوه ها را از كجا آوردى؟ او در جواب مى گفت: «هُوَ مِنْ عِندِ اللّه ِ اِنَّ اللّه َ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّى فِى الْمحْرَابِ أَنَّ اللّه َ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّه ِ وَ سَيِّدا وَ حَصُورا وَ نَبِيّا مِنَ الصَّالِحِينَ»(1) «حَصور» كسى است كه ميل به زنان ندارد. «قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِى غُلاَمٌ وَ قَدْ بَلَغَنِى الْكِبَرُ وَامْرَأَتِى عَاقِرٌ». عاقِر زنى است كه ازعادت ماهيانه نااميد (و نازا)ست. «قَالَ كَذلِكَ اللّه ُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِى آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اِلاَّ رَمْزَا»(2) و اين بدان جهت بود كه زكريّا گمان كرد آن كه او را مژده داد، از شياطين بودند، عرض كرد: «قَالَ رَبِّ اجْعَل لِى آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اِلاَّ رَمْزَا» از اين رو سه روز قادر به تكلم نبود.
و قول خدا: «وَ اِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ اِنَّ اللّه َ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ
ص: 188
وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»(1) فرمود: «خداوند مريم را دو باربرگزيد:
بار اول او را برگزيد، يعنى او را انتخاب كرد، اما بار دوم او بدون شوهر باردار شد پس بدان وسيله او را بر زنان جهانيان برگزيد.
و قول خداوند: «يَا مَرْيَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِينَ»(2) البته آن گزينش «وَ ارْكَعِى وَ اسْجُدِى»است. سپس به پيامبرش فرمود: «ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ اِلَيْكَ وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ اِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ اِذْ يَخْتَصِمُونَ».(3) امام عليه السلام فرمود: «همين كه مريم وضع حمل كرد، خاندان عمران در آن باره با هم به ستيزبرخاستند هركدام از آن ها گفتند: ما كفالت او را برعهده مى گيريم، پس درآمدند با تيرها بين خود قرعه انداختند، تير زكريا درآمد و زكريا او را تكفّل كرد.» «اِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ اِنَّ اللّه َ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيها فِى الْدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ»(4)
ص: 189
- يعنى صاحب وجهه و مقام - و زاد روز و خبر او را در سوره مريم مى نويسيم.
و قول خداوند: «أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»(1) يعنى قدرت داريم و آن آفرينش تقدير است.»(2)
5 . على بن ابراهيم درباره قول خداوند: «وَ لِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ»(3) مى گويد: و آن روز شنبه و (پاره اى از) چربى هاى حيوانات و بعضى از (پرندگان) بود كه خداوند بر بنى اسرائيل حرام كرده بود] حلال شد]همو مى نويسد: ابن ابى عمير از قول مردى درباره قول خداوند: «فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ»(4) يعنى همين كه شنيد و ديد آن ها كفر مى ورزند. حواس پنجگانه كه خداوند آن ها را در مردمان مقدر فرموده است: شنوايى براى صدا، بينايى براى رنگ ها و تشخيص آن هاست، بويايى براى درك بوهاى خوش و ناخوش، چشائى براى مزه ها و تشخيص آن ها و بسائى براى شناخت گرما و سرما و نرم و درشتى است.»(5)
ص: 190
6 . قول خداى تعالى: «اِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّه ِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُن مِنَ الْمُمْتَرِينَ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»(1) از ابن سنان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «چون نصاراى نجران دسته جمعى (نمايندگانشان) نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند، بزرگ آن ها اهتمّ، عاقب و سيد بود، وقت نمازشان رسيد، شروع به نواختن ناقوس كردند و نماز خواندند، اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند: اين عمل در مسجد شما اتّفاق افتاد! پيامبر فرمود:آن ها را واگذاريد! چون فارغ شدند، به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نزديك شدند و گفتند: شما به چه چيز دعوت مى كنيد؟ فرمود: به شهادت اين كه معبود به حقى نيست جز خدا و اين كه من فرستاده خدايم و عيسى بنده اى است مخلوق خدا كه مى خورد و مى آشامد و دفع مى كند.
پرسيدند:
پدر او كيست؟ به رسول خدا وحى نازل شد؛ به آن ها بگو: آن چه شما درباره آدم عليه السلام مى گوييد: آيا آدم بنده آفريده خدا بود، مى خورد و مى آشاميد و با همسرش آميزش مى كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از ايشان پرسيد، گفتند: آرى. فرمود: پدرش كه بود؟سرگردان شدند و ساكت ماندند! اين بود كه خداوند آيه: «اِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّه ِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُنمِنَ الْمُمْتَرِينَ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ
ص: 191
أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه ِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(1) را نازل كرد.
و اما قول خداوند: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه ِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: با من مباهله كنيد اگر من راست گويم، لعنت بر شما نازلخواهد شد و اگر دروغ بگويم بر من نازل خواهد شد. گفتند: انصاف دادى پس قرار مباهله گذاشتند. همين كه به منزل هايشان برگشتند، سيد، عاقب و اهتم گفتند اگر وى با قوم خودش با ما مباهله كند، ما هم مباهله مى كنيم زيرا كه وى (در آن صورت پيامبر نيست) ولى اگر با اعضاى مخصوص خانواده ى خود مباهله كند ما با وى مباهله نمى كنيم، زيرا كه بر اهل بيت خود چنين اقدامى را نمى كند، آن ها را جلو نمى اندازد مگر راستگو باشد.
چون صبح كردند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درحالى آمد كه اميرالمؤمنين،فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام به همراه او بودند، نصارا پرسيدند: اين ها كيستند؟ به ايشان گفتند: اين پسرعمو، وصىّ و داماد او علىّ بن ابى طالب و اين زن، دختر او فاطمه و اين دو پسران او حسن و حسين عليهم السلام هستند.
پس آن ها را شناختند و گفتند: يا رسول اللّه ، ما رضايت تو را جلب
ص: 192
مى كنيم ما را از مباهله معاف بدار! از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بر جزيه با آن ها مصالحه كرد و برگشتند.
قول خداى تعالى: «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِى اِبْرَاهِيمَ وَ مَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَ الاِْنْجِيلُ اِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ» - يعنى شما - اى حاضران «حَاجَجْتُمْ»- يعنى به آن چه در تورات و انجيل است - «فَلِمَ تُحَاجُّونَ... بِهِ عِلْمٌ» - يعنى به آن چه در صحف ابراهيم است - «وَاللّه ُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ مَا كَانَ اِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّا وَ لاَ نَصْرَانِيّا وَلكِن كَانَ حَنِيفا مُسْلِما وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».(1) سپس خداىعزّوجلّ كسى را كه سزاوارتر به ابراهيم عليه السلام است بر او احتجاج كرده، توصيف مى نمايد.»(2)
7 . اما قول خداى تعالى: «وَ اِذْ أَخَذَ اللّه ُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»(3) محققا خداوند عهد و پيمان پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را بر انبيا گرفت كه به او ايمان آورند و او را يارى كنند و به امت هاى خويش خبر او را
ص: 193
گزارش نمايند.
از ابن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «خداوند هيچ پيامبرى را از آدم تا به آخر مبعوث نفرمود مگر به دنيا رجعت كند و اميرالمؤمنين عليه السلام را يارى نمايد و همان است قول خداوند: «لَتُؤمِنَنَّ بِهِ» يعنى به رسول خدا «ولَتَنْصُرَنَّهُ» يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام را، سپس در عالم ذرّ به ايشان فرمود: «ءَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذلِكُمْ اِصْرِى» - يعنى عهد مرا - «قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ»(خداوند به فرشتگان گفت) «فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ»(1) اين با آيه اى كه درسوره احزاب است در قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَ مِنكَ وَ مِن نُوحٍ وَ اِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقا غَلِيظا»(2) و آيه اى كه در سوره اعراف است؛ قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»(3) اين سه آيه در سه سوره نوشته شده است.
سپس خداى عزّوجلّ فرمود: «أَفَغَيْرَ دِينِ اللّه ِ يَبْغُونَ» فرمود: «آيا غير از اين كه به شما گفتم: به محمّد و وصيّش ايمان آوريد «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعا وَ كَرْها»(4)يعنى جداى از شمشير [يعنى ايمان از روى اختيار].
ص: 194
سپس به پيامبرش دستور داد تا به پيامبران و رسولان و كتاب هاى (آسمانى) اقرار كند، فرمود: «يا محمّد بگو: «آمَنَّا بِاللّه ِ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ عَلَى اِبْرَاهِيمَ وَ اِسْمَاعِيلَ وَ اِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِيَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(1) و قول خداوند: «وَ مَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلاَمِ دِينا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ» زيرا كه اين آيه محكم است. سپس خداى عزّوجلّ كسانى را ياد مى كند كه عهد خدا را درباره اميرالمؤمنين عليه السلام شكستند و پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كافر شدند و فرمود: «كَيْفَ يَهْدِى اللّه ُ قَوْماكَفَرُوا بَعْدَ اِيمَانِهِمْ وَ شَهَدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّه ُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ أُولئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّه ِ وَ المَلاَئِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لاَ هُمْ يُنْظَرُونَ اِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَاِنَّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِيمٌ اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ اِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْر لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَبا وَ لَوِ افْتَدَى بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَ مَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ»(2)
ص: 195
همه اين آيات درباره دشمنان آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است. سپس فرمود: «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنفِقُوا مِن شَىْ ءٍ فَاِنَّ اللّه َ بِهِ عَلِيمٌ»(1) يعنى هرگز به پاداش نمى رسند تا حقّ آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را از خمس، انفال و فيئى بازنگردانند.
اما قول خداوند: «كُلُّ الطَّعامِ كَانَ حِلاً لِبَنِى اِسْرَائِيلَ اِلاَّ مَا حَرَّمَ اِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ» فرمود: «يعقوب عليه السلام مبتلا به بيمارى سياتيك شد و گوشت شتر را بر خود حرام كرد، يهود گفتند: گوشت شتر در تورات حرام شده است.خداى عزّوجلّ فرمود: «فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا اِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(2) بلكه اين را اسرائيل (يعقوب) بر خود حرام كرد و بر مردم حرام نكرد و اين بود داستانى از يهود و عبارت عين عبارت خبر است.»(3)
ص: 196
8 . قول خداوند: «وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّى ءُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَ اللّه ُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(1) از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «سبب نزول اين آيه آن بود كه قريش از مكّه به قصد جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بيرون شدند و آن حضرت از شهر در جستجوى جاى مناسبى براى جنگ بيرون شد.
و قول خداوند: «اِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ» درباره عبداللّه بن اُبَى نازل شده است و گروهى از اصحابش در ترك خروج از شهر وخوددارى از يارى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از نظر او پيروى كردند.
فرمود:
«علّت جنگ احد آن بود كه قريش چون از بدر به مكه مراجعت كردند، درحالى كه بر سر آن ها از قتل و اسارت آمده بود، آن چه آمده بود! زيرا كه از آن ها هفتاد تن كشته و هفتاد نفر هم اسير شده بود. همين كه به مكه برگشتند، ابوسفيان گفت: اى توده ى قريش! نگذاريد زنانتان بر كشته هايتان بگريند زيرا كه گريه و اشك چون درآيد، غم و سوز و عداوت محمّد را از بين ببرد و محمّد و اصحابش ما را سرزنش مى كنند!و چون آن ها با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در روز احد به نبرد پرداختند، به زنانشان پس از جنگ اجازه گريه و ندبه دادند و چون خواستند با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به جنگ احد بروند به سراغ هم پيمانانشان از قبيله كنانه و ديگران رفتند و افراد و سلاح جمع كردند و از مكه با سه هزار سواره و دو هزار پياده درآمدند و زنان را با خود درآوردند كه آن ها را
ص: 197
نام مى بردند و به جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم تشويق مى كردند و ابوسفيان هند دختر عتبه را بيرون آورد و همراه آن ها عمره دختر علقمه حارثيّه درآمده بود.چون آن خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم رسيد اصحابش را جمع كرد و به آن ها خبر داد كه خداوند به وى خبر داده است كه قريش گرد آمده و آهنگ مدينه را دارند. و اصحاب خود را به جهاد و قيام واداشت. عبداللّه بن ابى سَلول و قوم وى گفتند: يا رسول اللّه از داخل مدينه بيرون نرو تا در كوچه هاى مدينه با آن ها بجنگيم! يك مرد ناتوان و زن و غلام و كنيز همگى بر دهانه كوچه ها و پشت بام ها مى جنگند. به اين ترتيب هيچ قومى هرگز با ما نخواهد جنگيد كه بر ما پيروز شوند درحالى كه ما داخل سنگرها و خانه هايمان هستيم و هرگز ما بهدشمنانمان خروج نكرديم مگر پيروزى از آنِ ايشان بود.
سعدبن معاذ - خدايش بيامرزد! - و ديگران از قبيله اوس برخاستند و گفتند: يا رسول اللّه ! كسى از عرب به ما طمع نبست درحالى كه ما مشرك بوديم و بت ها را مى پرستيديم، اكنون كه شما در بين ما هستيد چگونه آن ها طمع مى كنند، نه! بلكه ما بيرون مى شويم و با آن ها مى جنگيم؛ هركه از ما كشته شود، شهيد است و هركه از ما نجات يابد، در راه خدا جهاد كرده است! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم قول او را قبول كرد و با جمعى از اصحابش بيرون آمد،در جستجوى پايگاه قتال، همان طورى كه خداوند، فرموده است: «وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّى ءُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَ اللّه ُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ اِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ»(1) يعنى
ص: 198
عبداللّه بن اُبَى و اصحابش.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پايگاه سپاهش را پشت جاده عراق بپا كرد و عبداللّه بن ابى و قومش از قبيله خزرج به پيروى از نظر او در خانه نشستند. قريش به اُحُد رسيد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اصحاب خود را شمرد؛ هفتصد مرد بودند. عبداللّه بن جبير را با پنجاه تيرانداز به دروازه ى شِعب (درّه) قرار داد و بيمناك بود از اين كه در آن جا كسى كمين ايشان را بكند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به عبداللّه بن جبير و همراهانش فرمود: «اگر ديديد دشمن را شكست داديم حتى آن ها را وارد مكه كرديم، مبادا شمااز اين جا بيرون شويد و اگر ديديد آن ها ما را شكست دادند حتى وارد مدينه كردند، نبايد شما جاى خودتان را ترك كنيد و هم چنان پابرجا بمانيد! و ابوسفيان خالدبن وليد را با دويست سواره در كمين قرار داد و به آن ها گفت: هرگاه ديديد ما درهم آميختيم از آن دره بر آن ها درآييد تا در پشت سر آن ها باشيد! چون سپاه جلو آمد و آراسته شدند و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اصحاب خود را آماده جنگ كرد، پرچم را به دست اميرالمؤمنين عليه السلام داد، انصار به مشركان قريش حمله كردند و شكست بدى خوردند و اصحاب رسول خدا با عجله به سراغوسايل و ابزار آن ها رفتند و خالدبن وليد با دويست سواره سرازير شد عبداللّه بن جبير ديد فورى با تيرها آن ها را هدف قرار داد. ولى اصحاب عبداللّه بن جبير نگاهى به
ص: 199
اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كردند، ديدند دارند وسايل و ابزار آن قوم را غارت مى كنند به عبداللّه بن جبير گفتند: تو ما را اين جا نگاه مى دارى درحالى كه اصحاب ما غنايم را مى برند و ما بدون غنيمت مى مانيم! عبداللّه گفت: از خدا بترسيد! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به ما پيشنهاد كرد كه مبادا جاى خودمان را ترك كنيم! حرف او را قبول نكردند و يكى يكى رفتند تا مركزشان را خالى كردند و عبداللّه بن جبير با دوازده نفر باقى ماند و پرچم قريش دست طلحه بن طلحه عدوى(1) از قبيله عبدالدّار بود مبارز طلبيد و صدا زد:يا محمّد! گمان مى كنى كه شما با شمشيرهايتان ما را راهى دوزخ مى كنيد و ما با شمشيرهايمان شما را به بهشت مى فرستيم، بنابراين هركس مايل است به بهشت خود برسد، به مبارزه ى من بيايد، پس اميرالمؤمنين عليه السلام به مبارزه ى او رفت، درحالى كه مى فرمود:
اى طلحه اگر چنان است كه تو مى گويى ما را سوارانى و شما را سرنيزه هاست! پس بمان تا ببينيم كدام يك از ما كشته مى شويمو كدام يك از ما به آن چه مى گويى شايسته تريم! اينك سوى تو شيرى غران با شمشيرى آمد كه هرگز كُند نمى شود، با يارى خداى غالب و رسول خدا طلحه پرسيد: آى پسر! تو كيستى؟ فرمود: من علىّ بن ابى طالبم. گفت: من دانستم. كسى جز تو جرأت روبرو شدن با من را ندارد. پس طلحه بر او حمله كرد و ضربتى زد و اميرالمؤمنين عليه السلام آن را فورى رد
ص: 200
كرد، سپس ضربتى بر ران هاى او زد كه هر دو ران او را قطع كرد و او به پشت سر سقوط كرد و پرچم بر زمين افتاد و على عليه السلام رفت تا كار او را يك سره كند، او على عليه السلام را به خويشاوندى سوگند داد، از او روگرداند، مسلمانان گفتند: چرا كار او را تمام نكردى؟ فرمود: من او را ضربتى زدم كه هرگز با آن زنده نخواهد ماند.
پرچم را ابوسعيدبن ابى طلحه برداشت پس على عليه السلام او را هم كشت و پرچم به زمين افتاد، شافع بن ابى طلحه آن را برداشت، باز على عليه السلام او را كشت و پرچم به زمين افتاد،حارث بن ابى طلحه آن را برداشت و على عليه السلام او را هم به قتل رساند و پرچم به زمين افتاد و ابوعذيربن عثمان آن را برداشت و على عليه السلام او را هم كشت و پرچم به زمين افتاد و اميرالمؤمنين عليه السلام نهمين نفر از پسران عبدالدّار يعنى ارطاه بن شرحبيل را در حال مبارزه كشت، و پرچم به زمين افتاد پس از آن غلام آن ها به نام صواب پرچم را برداشت. اميرالمؤمنين عليه السلام ضربتى به دست راست او زد و آن را قطع كرد و پرچم به زمين افتاد، آن را به دست چپش گرفت، اميرالمؤمنين عليه السلام ضربتى به دست چپ او زد و آن را قطع كرد و پرچم به زمين افتاد ولى آن را با دست هاى بريده اش برداشت، سپس گفت: اى فرزند عبدالدّار! آيا بين خود و شما كوتاهى كردم؟! پس اميرالمؤمنين عليه السلام ضربتى بر سر او زد و او را كشت و پرچم بر زمين افتاد و آن را عمره دختر علقمه حارثيّه برداشت و نگه داشت.
خالدبن وليد بر عبداللّه بن جبير فرود آمد، درحالى كه يارانش فرار كرده بودند و با عدّه كمى مانده بود آن ها را بر دروازه ى شعب (درّه) كشت و مسلمانان را تعقيب كرد و شمشير ميان آن ها نهاد و قريش در حال شكست خود به پرچم نگاه كردندكه برافراشته است پس به آن
ص: 201
پناه بردند و خالدبن وليد آهنگ كشتن مسلمانان را كرد، اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شكست بدى خوردند و در هر طرف رو به رفتن بالاى كوه ها كردند! چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرار آن ها را ديد كلاه خود از سر برداشت و فرمود: من رسول خدايم، به كجا از خدا و رسولش فرار مى كنيد؟!»(1)
9 . اما قول خداوند: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللّه ِ أَمْوَاتا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ» از ابوبصير به نقل ازامام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«به خدا سوگند كه آن ها شيعيان ما هستند (كه در راه خدا كشته شده اند)، چون وارد بهشت شوند و از جانب خداوند باكرامت استقبال شوند، به كسانى از برادران مؤمنشان كه در دنيا هستند مژده دهند «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»(2) و آن ردّ بر كسى است كه ثواب و عقاب پس از مرگ را باطل مى داند.»اما قول خداوند: «وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْر لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» فرمود:
«كسى كه بخل ورزد و مال خود را در طاعت خداوند صرف نكند،
ص: 202
روز قيامت همان مال طوقى از آتش در گردن او شود و همان است قول خداوند: «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(1) امّا قول خداوند: «لَقَدْ سَمِعَ اللّه ُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا اِنَّ اللّه َ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِيَاءُ»(2) فرمود:
«به خدا كه آن ها خداى تعالى را نديده اند كه او نيازمند است بلكه آن ها اولياى خدا را ديده اند كه تهى دستانند و گفتند: اگر خدا توانگر بود هر آينه اولياى خود را توانگر كرده بود.» اما قول خداوند: «الَّذِينَ قَالُوا اِنَّ اللّه َ عَهِدَ اِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىيَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ» چون قومى از يهود به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند:
ما به تو ايمان نمى آوريم مگر ما را قربانيى دهد كه آتش آن را بخورد. نزد بنى اسرائيل طشتى بود كه قربانى را انجام مى دادند و آن را داخل طشت قرار مى دادند، آتشى مى آمد و در آن مى افتاد، او را مى سوزاند از اين رو به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا ما را قربانيى بياورى كه آتش آن را بخورد همان طورى كه براى بنى اسرائيل بود، پس خداوند فرمود: يا محمّد! به ايشان بگو: «قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِن قَبْلِى بِالْبَيِّنَاتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِن كُنتُمْ صَادِقِينَ».(3)
ص: 203
10 . در تفسير قول خداوند: «اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا»(1) از ابن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود:
«در برابر مصائب پايدار باشيد و بر واجبات استقامت كنيد و در برابر امامان عليهم السلاممرزبانى نماييد!»(2)
11 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «اتَّقُوا اللّه َ حَقَّ تُقَاتِهِ»(3) پرسيدم، فرمود:«خدا را اطاعت كنند و نافرمانى نكنند به ياد خدا باشند او را فراموش نكنند و سپاسگزار او باشند، كفران نكنند.»(4)
12 . از عبداللّه بن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «حَنِيفا مُسْلِما»(5) آورده است، فرمود
ص: 204
:«خالص، مخلص بدون آميختگى به چيزى باشد.»(1)
13 . عمار ساباطى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه ِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه ِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّه ِ»فرمود:
«منظور از «اَلَّذينَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّه »(2) امامان عليهم السلامهستند. اى عمّار! به خدا سوگند كه هم ايشان باعث درجاتى براى مؤمنانند و به خاطر ولايت و معرفت ايشان ما را، خداوند اعمال ايشان را دوبرابر مى كند و براى آن ها درجات بلندى را بالا مى برد.»(3)
14 . عبدالأعلى آزاد شده آل سام مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ»(4) مگر خداوند به بنى اميه ملك و سلطنت نداده است؟ فرمود:
«چنان نيست كه تو تصوّر مى كنى، همانا خداى عزّوجلّ ملك را به ما داده بود ولى بنى اميه از ما گرفتند، بمانند مردى كه جامه
ص: 205
مال اوست ولى ديگرى مى گيرد امّا آن لباس مال او نيست.»(1)
15 . ابوبصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«ما راسخان در علم هستيم و ماييم كه تأويل آن (قرآن) را مى دانيم.»(2)
16 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«زياد بگوييد: «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنَا»(3) و از تيرگى دل ايمن نباشيد (خود را ايمن ندانيد)!»(4)
17 . از ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: تفسير اين قول خدا: «وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالأسْحارِ»(5) چه مى شود؟ فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در نماز وَتر خود هفتاد بار استغفار مى كرد.»(6)
18 . عمربن يزيد نقل كرده كه از امام صادق عليه السلام شنيدم، مى فرمود:
ص: 206
«هركس هفتاد مرتبه در نماز وتر پس از ركوع از خدا طلب آمرزش كند و يك سال بر آن ادامه دهد از جمله استغفار كنندگان در سحرهاست.»(1)
19 . رِبعى بن عبداللّه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتند: فدايت شوم! ما نام شما و نام پدران شما را برخود مى گذاريم آيا سودى به حال ما دارد؟ فرمود: «آرى به خدا قسم و آيا دين چيزى جز محبّت است، خداوند فرموده است: «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا».(2)و(3)
20 . ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:
«چون زكريّا از پروردگارش خواست كه به او پسرى دهد، پس فرشتگان او را به وسيله ى نداى خاص خود، او را ندايى دادند بهتر آن است كه دانسته شود آن صدا از درگاه خدا بود، به او وحى فرمود: نشانى، آن كه زبانش را سه روز از حرف زدن باز دارد. فرمود: چون زبانش را بازداشت و حرفى نزد، دانست كه كسى جز خدا را چنان توانى نيست و آن است، قول خداى تعالى: «رَبِّ اجْعَللِى آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اِلاَّ رَمْزَا»(4)و(5)
ص: 207
21 . امام صادق عليه السلام فرمود: شنيدم كه مى فرمود:
«طاعت خدا خدمت خدا در زمين است و هيچ چيزى از خدمت او با نماز برابرى نمى كند، از اين رو فرشتگان زكريّا را درحالى ندا دادند كه او در محراب نماز مى خواند.»(1)
22 . رفاعه بن موسى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه درباره قول خداوند «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعا وَ كَرْها»(2) مى فرمود:«چون قائم عليه السلام قيام كند، هيچ زمينى نماند مگر در آن به شهادت اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد رسول خداست، ندا داده شود.»(3)
23 . مفضّل بن عمر نقل مى گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، همراه من چيزى بود كه در مقابل آن حضرت گذاشتم، فرمود: «اين چيست؟» عرض كردم: تقديمى مواليان و بندگان شماست. فرمود:
«يا مفضّل! من اين را قبول نمى كنم و با همه نيازم من آن را
ص: 208
نمى پذيرم مگر زكات آن را بپردازند.
سپس فرمود: من از پدرم شنيدم كه مى فرمود: هركه يك سال بر او بگذرد از مالش كم يا زياد به ما نرسد روز قيامت خداوند بر او نظر نكند مگر اين كه خداوند از او بگذرد. آن گاه فرمود: يا مفضّل! البته آن واجبى است كه خداوند در كتاب خود آن را بر شيعيان ما واجب كرده است، زيرا كه مى فرمايد: «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(1)، ماييم آن برّ و تقوا و راه هدايت و دروازه تقوا و دعاى ما در درگاه خدا محجوب نمى ماند. بر حلال و حرامتان بسنده كنيد و زنهار مبادا از كسى از فقيهان چيزى را بپرسيد كه بهشما مربوط نمى شود و خداوند از شما پنهان داشته است.»(2)
24 . عبداللّه بن ابى يعفور مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند «كُلُّ الطَّعامِ كَانَ حِلاً لِبَنِى اِسْرَائِيلَ اِلاَّ مَا حَرَّمَ اِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ»(3) پرسيدم، فرمود:
«اسرائيل (يعقوب عليه السلام) هرگاه گوشت شتر مى خورد، درد خاصره بر او عارض مى شد از اين رو گوشت شتر را به خود حرام كرد. و اين مطلب پيش از نزول تورات بود، چون تورات نازل شد، آن را حرام نكرد ولى خود نخورد.»(4)
ص: 209
25 . عبدالصّمدبن سعد مى گويد: ابوجعفر (منصور) خواست از مردم مكه خانه هايشان را بخرد و به مسجد بيافزايد، آن ها خوددارى كردند، آن ها را تشويق كرد بازهم خوددارى كردند، ناراحت شد. خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت: من از اين ها مقدارى از خانه هايشان و فضاى منزلشان را خواستم تا در مسجد اضافه كنيم از من بازداشتند، مرا سخت غمگين كرده است! امام صادق عليه السلام فرمود:
«آيا اين كار با وجود حجّت و دليل روشنى در آن باره تو را غمگين نمودهاست؟» پرسيد: به چه چيز استدلال كنم؟ فرمود: «به كتاب خدا» عرض كرد: به كدام مورد؟ فرمود: «به قول خداوند: «اِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ»(1) خداوند خبر داده است كه نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شده همان است كه در بكّه (مكه) است، بنابراين اگر آن ها پيش از خانه (كعبه) ولايت داشتند پس حياط منزل هايشان مال آن هاست ولى اگر خانه (كعبه) پيش از آن ها از قديم بوده پس حياط خانه ها مال كعبه است». پس ابوجعفر آن ها را خواست و هميناستدلال را كرد، گفتند: هرچه خواهى انجام ده!(2)
26 . ابن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ»(3) پرسيدم كه اين آيات روشن چيست؟ فرمود:
ص: 210
«مقام ابراهيم عليه السلام موقعى كه روى آن ايستاد ردّ پاهايش در آن ماند و آن حجر مى باشد.»(1)
27 . عبداللّه بن سنان مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: به نظر شما در قول خداوند: «وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنا» منظور خانه است يا حرم؟ فرمود:
«هركه به قصد پناهندگى وارد حرم شود، درامان است. و هركه از مؤمنان وارد خانه (كعبه) شود به قصد پناه جويى از خشم خدا در امان است. و هركه از حيوانات وحشى، درّندگان و پرندگان وارد حرم شود، از اذيّت و آزار در امان است تا از حرم بيرون شود.»(2)
28 . هشام بن سالم به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:
«هركه وارد مكه؛ مسجدالحرام شود درحالى كه به حق ما و حرمت ما معرفت دارد، همان را از حق و حرمت آن بدارد خداوند گناه او را بيامرزد و مهمات از امر دنيا و آخرت او را كفايت كند و آن است قول خداوند: «وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنا»(3)».(4)
29 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «وَ للّه ِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَيْهِ سَبِيلاً» فرمود:
ص: 211
«هركس تندرست و خاطرجمع باشد زاد و راحله داشته باشد براى حج استطاعت دارد.»(1)
30 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(2) فرمود:
«در اين آيه نسبت كفر به اهل قبله به خاطر گناهان است، زيرا هركه از مسلمانان، ديگران را به سوى نيكى ها فرانخواند و امر به معروف و نهى از منكر نكند، از جمله امّتى نمى باشد كه خداوند توصيف كرده است، چرا كه شما گمان مى بريد تمام مسلمانان ازامّت محمّدند در حالى كه اين آيه فاش كرده و امت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را به فراخوانى به سوى نيكى و امر به معروف و نهى از منكر توصيف كرده است، بنابراين در هر كه اين صفتى كه توصيف فرموده يافت نشود چگونه مى تواند از امت باشد درحالى كه بر خلاف شرط و وصفى است كه خداوند براى اين امت تعيين كرده است؟!»(3)
31 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «اِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّه ِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ»(4) فرمود
ص: 212
:«ريسمانى از جانب خدا كتاب خدا (قرآن) و ريسمانى از مردم على بن ابى طالب عليه السلام است.»(1)
32 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خدا بيامرزد كسى را كه از خود راضى نباشد زيرا كه ابليس در دينش نظير اوست و در كتاب خدا (قرآن) است نجات از پستى و نكبت و بصيرت از نابينايى و راهنمايى به سوى هدايت و شفاى آن چه در دل هاست. در دستورى كه خداوند از درخواست آمرزش به وسيله توبه داده، فرموده است:
«وَ الَّذِينَ اِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّه َ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اللّه ُ وَلَمْيُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ»(2) و «مَن يَعْمَلْ سُو أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّه َ يَجِدِ اللّه َ غَفُور رَحِيما»(3) بنابراين آن چه خدا از طلب آمرزش فرمان داده، اين است و با آن توبه را شرط كرده است و نيز دل كندن از آن چه خداوند حرام كرده است، مى فرمايد: «اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ
ص: 213
الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»(1) اين آيه دلالت دارد بر اين كه استغفار را به درگاه خدا بالا نمى بردمگر عمل صالح و توبه.»(2)
33 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»(3) آورده است، فرمود:
«از زمانى كه خداوند آدم عليه السلام را آفريده است همواره دولتى براى خدا و دولتى از آنِ ابليس بوده است ولى دولت خداوند كجا؟ آرى آن جز به تنهايى سرپا نمى ماند.»(4)
34 . داوود رقّى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند:«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللّه ُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ»(5) پرسيدم، فرمود:
«خداوند به آن چه ساخته اوست پيش از آن كه آن را بسازد آگاه تر بوده است، در حالى كه آن ها به صورت ذراتى بودند و كسى را كه مجاهدت مى كند، از آن كه مجاهدت نمى كند به خوبى مى دانست.
ص: 214
همان طورى كه به ميراندن خلق خود آگاه است پيش از آن كه آن ها را بميراند ولى مرگ آن ها را درحالى كه زنده اند به آن ها ننمايانده است.»(1)
35 . عماربن مروان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه ِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه ِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» پرسيدم، فرمود:
«آنان امامانند، به خدا سوگند اى عمار! مؤمنان را در پيشگاه خدا و به خاطر دوستى و معرفتشان ما را درجاتى است كه خداوند براى مؤمنان حسناتشان را دوچندان و براى آن ها درجات بلندىرا بالا مى برد و اما قول خداوند: «كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه ِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»(2) اى عمّار! به خدا آن هايى هستند كه حق على بن ابى طالب و امامان از ما اهل بيت را انكار كردند و به سوى خشم خدا بازگشتند.»(3)
36 . ابن سنان به نقل از امام صادق از پدر و نياكانش عليهم السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«هيچ صاحب زكات مال؛ شتر، گاو و گوسفندى نيست كه زكات
ص: 215
مال خود را ندهد، مگر روز قيامت روى زمين بى آب و علفى بپا داشته شود؛ هر شاخدارى با شاخ و هر نيش دارى با نيشش او را بزند و هر سمدارى او را با سمش لگدكوب كند تا خداوند از حساب خلق خود خلاص شود. و هيچ صاحب زكات مال از درخت خرما و زراعت و درخت انگور نيست كه مانع زكات مالش شود مگر زمين در هفت طبقه، طوقى در گردن او تا روز قيامت انداخته شود.»(1)
37 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا رفت، جبرئيل عليه السلام نزد ايشان آمددرحالى كه روى بدن پيامبر روكشى بود و در خانه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلامبودند، گفت: السّلام عليكم يا اهل بيت الرّحمه «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ اِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا اِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»(2) همانا در پيشگاه خدا تسليتى از هر مصيبت و جبرانى از هر دست رفته اى و جايگزينى از هر هلاك شده اى است. به خدا اعتماد كنيد و به او اميدوار باشيد. مصيبت زده تنها آن كسى است كه از پاداش محروم باشد، اين آخرين نزول من به
ص: 216
دنياست. (اهل بيت)گفتند:
ما صدايى را شنيديم ولى شخص را نديديم.»(1)
38 . زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه درباره ى قول خداوند: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعا وَ كَرْها»(2) مى فرمود:
«منظور توحيد ايشان براى خداى عزّوجلّ است.»(3)
39 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون اين آيه: «وَ الَّذِينَ اِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوااللّه َ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ»(4) نازل شد ابليس بالاى كوهى در مكه رفت به نام كوه ثور و با بلندترين فريادش عفريت هاى خود را صدا زد، به گرد او جمع شدند، گفتند: سرور ما براى چه ما را خواستى؟ گفت: اين آيه نازل شده است، چه كسى حريف آن است؟ عفريتى از شيطان ها بپا خاست، گفت: من به اين ترتيب و آن ترتيب حريف آنم. ابليس گفت: تو حريف آن نيستى، عفريت ديگرى برخاست، همان حرف را زد به او هم گفت: كار تو نيست.
ص: 217
پس وسواس خنّاس بلند شد و گفت: من عهده دار مى شوم، پرسيد: به چه وسيله؟ گفت: آن ها را آماده و ايمن مى كنم تا مرتكب گناه شوند و چون مرتكب گناه شدند، طلب آمرزش را از خاطر آن ها مى برم، ابليس گفت: تو حريف آنى، پس او را تا روز قيامت بر آن گمارد.»(1)
1 . حسن بن زياد عطّار مى گويد: از امام صادق عليه السلام از قول خداى عزّوجلّ: «أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ»(1) پرسيدم، فرمود:
«درباره حسن بن على عليهماالسلام چه نازل شد كه خداوند او را مأمور به خويشتن دارى كرده است» راوى مى گويد:گفتم:
پس «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ»(2) چه؟ فرمود: «درباره حسين بن على عليهماالسلامنازل شده؛ خداوند بر او و بر اهل زمين مقرّر داشته است كه همراه او قتال كنند!»(3)
ص: 220
2 . ابومريم مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(1) پرسيدم كه آيا اطاعت على عليه السلام واجب است؟ فرمود:
«اطاعت خاص رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم واجب است به دليل قول خداوند: «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه َ»(2) و طاعت على بن ابى طالب عليه السلام از طاعت رسول خداست.»(3)
3 . ابراهيم مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: درباره اين آيه چه مى فرماييد: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ اِبرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُم مُلْكا عَظِيما»(4)؟ فرمود:
«ماييم آن مردمى كه خداوند فرموده و ما مورد حسديم و ما اهل ملك و وارثان پيامبرانيم و عصاى موسى عليه السلام نزد ماست و ماييم خزانه داران خدا در زمين، نه گنجداران طلا و نقره! و به راستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و حسن و حسين عليهما السلام از ما هستند.»(5)
ص: 221
4 . عيسى بن سرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از پايه هاى اسلام آگاه سازيد كه هيچ كس را نمى رسد از معرفت چيزى از آن ها كوتاهى كند، هركه از معرفت يكى از آن ها كوتاهى كند دينش فاسد و عملش پذيرفته نيست [و هركه آن ها را بشناسد و عمل كند دينش درست و عملش پذيرفته است] و آن چه از آن ها را ندانسته است، بر او تنگ گرفته نشود! فرمود:
«شهادت بر اين كه معبودى جز خدا نيست و ايمان به رسول او و اقرار بدان چه او از جانب خدا آورده و زكات و ولايتى كه خداوند به آن فرمان داده يعنى ولايت آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم ».
گفتم:
آيا در دوستى چيزى غير از چيز ديگر فضيلتى است كه دارنده آن مشخّص مى شود؟ فرمود:
«آرى، قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(1) كه اميرالمؤمنين عليه السلام است.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بزرگ ترين گناهان كبيره هفت تاست: 1 . شرك به خداى بزرگ، 2 . كشتن كسى كه خداوند حرام كرده 3 . خوردن اموال يتيمان 4 . عقوق والدين 5 . نسبت زنا به زنان پاك 6 .فرار از جبهه، 7 . انكار آن چه خدا نازل كرده است. اما شرك به خداى بزرگ به شما
ص: 222
آن چه را كه خدا نازل كرده و آن چه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است به شما رسيده پس به خدا و به رسول او بازگردانيد و اما قتل نفس حرام، قتل حسين عليه السلام و ياران او [خدايشان بيامرزد] است و اما خوردن مال يتيمان، آن ها ماليات مربوط به ما را به ستم گرفتند و از بين بردند ... و اما نسبت ناروا به زن پاك و پاكيزه اى چون فاطمه عليهماالسلامدختر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روى منبرهايشان دادند. اما فرار از جبهه، با اميرالمؤمنين على [بن ابى طالب عليه السلام] از روى ميل بدون اجبار بيعت كردند، سپس از او فرار كردند و او را تنها گذاشتند و اما انكار آن چه خداوند نازل كرده است، حق ما را انكار و منع كردند درحالى كه هيچ كس از آن ناآگاه نبود. خداوند در كتاب خود مى فرمايد: «اِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم وَ نُدْخِلْكُم مُدْخَلاً كَرِيما»(1)و(2)
6 . امام صادق عليه السلام مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«خداى تعالى مرا و اهل بيت و دوستان ما را از خاكى آفريد كه غير ما را نيافريد، بنابراين ما نخستين كسانى هستيم كه آفرينش با ما شروع شده است و چون ما خلق شديم هر سرشت پاكى از نور ما برآمد و هر طينت پاكى به وسيله ما زنده شد. سپسخداوند فرمود: «اينان برگزيدگان خلق و حاملان عرش من و گنجداران علم من و سروران اهل آسمان و زمينند. اينان
ص: 223
راهنمايان هدايت جويانند و به وسيله ايشان هدايت شوند. هركه با ولايت ايشان بيايد بهشتم را واجب و كرامتم را روا دارم و هركه با دشمنى ايشان به درگاهم آيد، آتشم را بر او واجب و عذابم را بر او مقرر گردانم.
سپس فرمود: «اصل ايمان به خدا و فرشتگان او و تمام او ماييم و رقيب بر خلق خدا از ماست و بدان وسيله است، بنياد اعمال صالحان و ماييم قسمت الهى كه بازخواست مى شود و ماييم وصيّت خدا در اوّلين وآخرين و همان است قول خداوند: «وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ اِنَّاللّه َ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَا»(1)و(2)
7 . سليمان ديلمى مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه ابوبصير وارد شد نفس نفس مى زد، همين كه جاى خودش آرام گرفت، امام عليه السلام فرمود:
«يا ابامحمّد! اين نفس كشيدن بلند چيست؟» عرض كرد: فدايت شوم! يابن رسول اللّه ! سنّم بالا رفته و استخوانم نرم شده و اجلم نزديك، نمى دانم امر آخرت من چه مى شود؟! امام صادق عليه السلام فرمود:«ابومحمّد! خداوند شما را در كتاب مبين خود ياد كرده است، مى فرمايد: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّه ُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَ
ص: 224
الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا»»(1) پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در اين آيه «نبيّين» و ما در اين جا «صدّيقين و شهدا» و شما «صالحان» هستيد. يا ابامحمّد آن ها به خير و صلاح مشخّص شدند همان طورى كه خداوند شما را مشخّص كرد.»(2)
8 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، كه فرمود:
«قول ميگسار را چون ميگسارى كند، باور نكنيد و چون خواستگارى كرد، او را همسر ندهيد و وقتى كه بيمار شد، عيادت نكنيد و چون بميرد تشييع نكنيد و بر امانتى او را امين نشماريد و هركه او را به امانتى امين داند، امانتش را نابود كرده است و بر خدا لازم نيست كه آن (مال) را جايگزين كند و نه او را اجرى دهد. زيرا كه خداوند مى فرمايد: «وَ لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ»(3) كدام نادان نادان تر از ميگسار است؟!»(4)
9 . اما قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْما اِنَّمَا
ص: 225
يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(1) از هشام بن سالم به نقل از امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«چون مرا به آسمان بردند، قومى را ديدم كه در درونشان آتش مى ريزند و از نشيمنگاهشان بيرون مى آيد، گفتم: جبرئيل! اين ها كيستند؟ گفت: اين ها همان كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند».(2)
10 . قول خداوند: «كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ اِنَّ اللّه َ كَانَ عَزِيزا حَكِيما»»(3) به امام صادق عليه السلام گفتند: چگونه پوست هاى ديگر بجاى آن ها قرار مى گيرد؟ فرمود:
«آيا ديده اى اگر خشتى را بردارى و بشكنى و آن را به صورت خاك درآورى سپس آن را دوباره در قالب بيندازى، آيا آن همان است كه بود؟ آن هم همين طور است.» و تفسير ديگرى فرمود كه اصل هر دو يكى است. سپس خداوند مؤمنان معتقد به ولايت آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را ياد كرده است به قولخود:
«وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاً ظَلِيلاً»(4) آن گاه
ص: 226
امامان عليهم السلام را مخاطب قرار داده و فرموده است: «اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ اِلَى أَهْلِهَا»(1) فرمود:
«خداوند بر امام واجب كرده است كه بين مردم به عدالت داورى كند و فرموده است: «وَ اِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ»(2) سپس طاعت ايشان را بر مردم واجب كرده و فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»»(3)و(4)
11 . على بن ابراهيم درباره قول خداوند: «لاَ خَيْرَ فِى كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ» گويد:
خيرى در بسيارى از سخنان و محاورات مردم نيست، مگر امر به صدقه يا نيكى و يا آشتى بين مردم باشد. «وَ مَن يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرا عَظِيما».
از حمّاد به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «خداوند در قرآن تحمّل را واجب كرده است.» گفتم: فدايت شوم تحمّل چيست؟ فرمود: «صورتت گشاده تر از
ص: 227
صورت برادر باشد و او را تحمّل كنى، همان است قول خداى تعالى: «وَ لاَ خَيْرَ فِى كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ»(1)
12 . و قول خداوند: «وَ لَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاء»(2)، نقل كرده اند كه مردى از زنديقان به ابوجعفر (مؤمن طاق) گفت: مرا از قول خداوند: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَاِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً»(3) آگاه كن در حالى كه آخر سوره مى گويد: «وَ لَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْحَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ»(4) بين اين دو كلام تفاوت است؟ ابوجعفر گفت: در آن باره من پاسخى نداشتم از اين رو به مدينه رفتم. خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، از هر دو آيه پرسيدم، فرمود: «اما قول خداوند: «فَاِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً» منظورش عدالت در هزينه است ولى قول خداوند: «وَ لَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ» منظور محبّت قلبى است. كسى را توان آن نيست كه بين دو زن در محبّت قلبى عدالت ورزد» ابوجعفر برگشت و به آن مرد خبر داد.(5)
ص: 228
13 . سماعه بن مهران مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به مردى پرسيدم كه مال يتيم را خورده است آيا راه توبه دارد؟ فرمود:
«آن مال را به اهلش بدهد! زيرا كه خداوند مى فرمايد: «اِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْما اِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(1) و فرموده است: «اِنَّهُ كَانَ حُوبا كَبِيرا»(2)
16 . على بن حمزه مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ» پرسيدم، فرمود:
«آنان يتيمانند كه نبايد تا رشد و كمالشان را نفهميديد، اموالشان را به آن ها دهيد.» گفتم: چگونه اموال ايشان اموال ما مى شود؟ فرمود: «وقتى است كه تو وارث براى ايشان باشى.»(1)
17 . ابواسامه به نقل از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»(2) آورده است، فرمود:«آن مردى است كه خود را وقف اموال يتيمان مى كند و درباره ى آن اموال و براى ايشان كار مى كند، از كسب معيشت خود را باز داشته، اشكالى ندارد كه مطابق عرف بخورد در صورتى كه اموال ايشان را سامان مى دهد ولى اگر مال اندكى است نبايد چيزى بخورد.»(3)
18 . عجلان مى گويد: از امام صادق عليه السلام حكم كسى را پرسيدم كه مال يتيم را بخورد؟ فرمود: «او چنان است كه خداوند فرمود: «اِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(4) راوى مى گويد: بدوناين كه
ص: 230
من بپرسم فرمود:
«كسى كه يتيم را سرپرستى كند تا يتيميش سر آيد يا خودكفا شود خداوند بهشت را براى او واجب كند، همان طورى كه براى خوردن مال يتيم دوزخ را واجب كرده است.»(1)
21 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند روزى ها را بين بندگان تقسيم كرده است و ارزاق زيادى دارد كه بين كسى تقسيم نكرده است، خداوند فرموده است: «وَ سْأَلُوا اللّه َ مِن فَضْلِهِ»(1)و(2)
22 . زيد شحام به نقل از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «فَابْعَثُوا حَكَما مِنْ أَهْلِهِ»(3) آورده است، كه فرمود:«آن دو حَكَم (داور) حق ندارند تا مرد و زن اجازه نداده اند آن ها را جدا كنند (حكم طلاق صادر كنند).»(4)
23 . ابوالعباس مى گويد: از امام صادق عليه السلام از كم ترين چيزى كه باعث مشرك شدن انسان مى شود پرسيدم، فرمود:
«هركه مطلبى را بدعت گذارى كند بخواهد يا نخواهد (مشرك است)!».(5)
24 . قتيبه اعشى مى گويد: از امام صادق عليه السلام از تفسير قول خداوند:
ص: 232
«اِنَّ اللّه َ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»(1) پرسيدم، فرمود:
«همه چيز در اين استثنا وارد است.»(2)
25 . ابن ابى يعفور به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ اِلَى أَهْلِهَا وَ اِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ»(3) آورده است، كه فرمود:«خداوند فرمان داده است امام را كه آن چه در نزد اوست به امام پس از خود بدهد و به امامان عليهم السلام دستور داده است كه به عدالت حكم كنند و به مردم امر فرموده است تا از ايشان اطاعت نمايند.»(4)
26 . يحيى بن سرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از پايه هايى خبر دهيد كه دين بر آن ها استوار است و كسى را نمى رسد كه درباره ى چيزى از آن ها كوتاهى كند، هركه از شناخت چيزى از آن ها كوتاهى كند، دينش نادرست و عملش پذيرفته نيست و اگر عمل كند، دينشدرست و عملش پذيرفته است و ندانستن چيزى از امور اگر نداند زيانى به حال او ندارد! فرمود
ص: 233
:«آرى، شهادت بر اين كه معبودى جز خداى يگانه نيست و ايمان به فرستاده ى او و اقرار به آن چه او از نزد خدا آورده و حقى از اموال به نام زكات است و ولايتى كه خداوند به آن فرمان داده ولايت آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است.» راوى مى گويد: امام عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است: هركه بميرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. بنابراين امام، على عليه السلام و پس از او حسن بن على، سپس حسين بن على و بعد على بن حسين، آن گاه ابوجعفر محمّدبن على است. شيعه پيش از ابوجعفر (امام باقر) مناسك حج و حلال و حرامشان را نمى شناختند تا اين كه ابوجعفر براى آن ها حج انجام داد ومناسك حجّشان و حلال و حرام آن ها را بيان كرد تا از مردم ديگر بى نياز شدند و مردم ديگر - با اين كه قبلاً آن ها از مردم مى آموختند - از ايشان آموختند و امر بر همين روال است و زمين بدون امام نمى شود».
27 . ابواسحاق نحوى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«خداوند پيامبرش را بر محبّت خود تربيت كرد و فرمود: «اِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»(1) سپس امر را بر او واگذارد و فرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسولُ... فَانْتَهُوا»(2) و فرمود: «مَن يُطِعِالرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه َ»(3)
ص: 234
و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيز به على عليه السلام واگذارد و او را امين شمرد، از اين رو شما تسليم شديد، ولى مردم انكار كردند. پس به خدا سوگند كه ما شما را دوست داريم كه هرگاه ما بگوييم شما هم مى گوييد و هرگاه ما ساكت باشيم، شما هم ساكتيد. و ما، بين شما و خدا واسطه ايم و خداوند خيرى در مخالفت امر ما قرار نداده است.»(1)
28 . سليمان بن خالد مى گويد: به امام صادق عليه السلام اين گفته مردم را درباره على عليه السلام گفتم كه اگر حقىداشت چه چيز مانع از قيام به آن شد؟ فرمود:
«همانا خداوند جز رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كسى را مكلّف به اين نكرده است، فرمود: «فَقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ... وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ»(2) بنابراين چنين دستورى جز براى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيست و درباره ى ديگران فرموده است: «اِلاَّ مُتَحَرِّفا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزا اِلى فِئَةٍ»(3) و در آن روز گروهى كه او را بر امر خود يارى كنند، نبودند.»(4)
ص: 235
29 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگز چيزى را از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نخواستند كه بگويد: نه، اگر داشت عطا مى كرد و اگر نداشت مى فرمود: اگر خدا بخواهد فراهم مى شود و هرگز به بدى برابرى نكرد و از زمانى كه آيه «فَقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ لاَ تُكَلَّفُ اِلاَّ نَفْسَكَ»(1) نازل شد هيچ جنگ كوچكى اتّفاق نيفتاد مگر خود سرپرستى كرد.»(2)
30 . سيف بن عميرمى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند:«اَنْ يُقاتِلُوكُمْ... فَلقاتَلوكُمْ» پرسيدم، فرمود:
«پدرم مى فرمود: اين آيه درباره بنى مُدلَج نازل شد؛ آن ها كناره گرفته بودند، نه با پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى جنگيدند و نه با قوم خود بودند» گفتم: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم با آن ها چه كرد؟ فرمود: «با ايشان پيكار نكرد تا از دشمنانش فارغ شد سپس با آن ها رفتارى برابر داشت» و فرمود: «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ»(3) يعنى در تنگنا قرار داشتند.»(4)
ص: 236
31 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ»(1) آورده است، فرمود:
«آن ها نه توان يافتن راه حق را دارند تا در آن وارد شوند و نه راه چاره ى اهل دفع را تا از خود دفاع كنند. فرمود: «اينان با اعمال حسنه و دورى از حرام هايى كه خداوند نهى كرده است وارد بهشت مى شوند ولى به جايگاه هاى نيكان نمى رسند.»(2)
32 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ الصَّلاَةَ.. مَوْقُوتا» آورده است، كه فرمود:
«تنها مقصود وجوب نماز بر مؤمنان است و نه ديگرى.»(3)
34 . از امام صادق عليه السلام نقل شده است، كه مردى بر آن حضرت وارد شد و عرض كرد: سلام بر تو اى اميرالمؤمنين! و سرپا ايستاد! امام عليه السلام فرمود:
«ساكت باش! اين نام را جز اميرالمؤمنين عليه السلام كسى شايسته نيست، خداوند او را به اين نام ناميد و فرد ديگرى جز او به اين نام ناميده نشود و آن است قول خداوند در كتاب خود: «اِن يَدْعُونَ... شَيْطَانا مَرِيدا»»(1) راوى مى گويد: عرض كردم: پس قائم شما را چه مى خوانند؟ فرمود: «به او گفته مى شود: درود برتو اى بقيّة اللّه ! درود بر تو يابن رسول اللّه !»(2)
35 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند ايمان را بر تمام اعضاى بنى آدم واجب كرده و بين آن ها تقسيم نموده است، بنابراين هيچ عضوى نيست مگر عهده دار ايمان به غير چيزى است كه عضو ديگر عهده دار است؛ از جمله گوش هايش كه با آن ها مى شنود، بر شنوايى واجب كرده است كه منزّه از شنيدن محرمات، و دور باشد از آن چه حلال نيست در چيزهايى كه خداوند از آن ها نهى كرده و گوش دادن به آن چهباعث خشم خداست و فرموده است: «وَ قَد نَزَّلَ... غَيْرُهُ».(3)
ص: 238
سپس مورد فراموشى را استثنا كرده و فرموده است: «وَ اِمَّا يُنسِيَنَّكَ... الظَّالِمِينَ»(1) و فرموده: «فَبَشِّرْ عِبَادِىَ... أُولُوا الْأَلْبَابِ»(2) و فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ... مُعْرِضُونَ»(3) و فرموده است: «وَ اِذَا سَمِعُوا... عَنْهُ»(4) و فرمود: «وَ اِذا مَرَّوا... كِراما»(5) اين بود آن چه را كه از ايمان بر شنوايى واجب كرده است و نبايد به آن چه حلال نيست گوش فرادهد و آن استرفتار آن و آن بخشى از ايمان است.»(6)
36 . از امام صادق عليه السلام راجع به قول خدا: «وَاِن مِنْ أَهْلِ الكِتابِ...» پرسيدم، فرمود:
«اين آيه به طور خاص درباره ما (اهل بيت) نازل شده است، زيرا كه هيچ مردى از فرزندان فاطمه عليهاالسلام نمى ميرد و از دنيا نمى رود تا براى امامى به امامتش اقرار كند همان طورى كه فرزندان
ص: 239
يعقوب عليه السلام براى يوسف عليه السلام اقرار كردند موقعى كه گفتند: «تَاللّه ِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّه ُ عَلَيْنَا».(1)و(2)
37 . عبداللّه بن سليمان مى گويد: به امام صادق عليه السلام قول خداوند: «قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ... نُور مُبِينا»(3) گفتم؟ فرمود:
«صراط مستقيم على عليه السلام است.»(4)
38 . احمدبن عمر حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قولخداى عزّوجلّ: «اِن تَجْتَنِبُوا... سَيِّئَاتِكُم»(5) پرسيدم، فرمود:
«هركه دورى كند از آن چه خداوند درباره ى آن وعده آتش دوزخ داده است در صورتى كه مؤمن باشد خداوند از گناهان او بگذرد و او را به جايگاه نيكويى وارد سازد.»(6)
39 . ابوولاّد حنّاط مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحْسانا»(7) پرسيدم: اين احسان چيست؟ فرمود
ص: 240
:«آن است كه همراهى با آن ها را نيكو شمارى و آن ها را وادار نكنى تا از تو چيزى از نيازمندى هاى خود را بخواهند، هرچند كه بى نياز و توانگر باشند. زيرا كه خداى متعال مى فرمايد: «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(1) سپس فرمود: «اِمّا يَبْلُغُنَّ... اُف»اگرچه آن ها تو را برنجانند تو نبايد بر سر آن ها فرياد بزنى، هرچند كه آن ها تو را بزنند «وَ قُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيما» قول كريم آن است كه به آن ها بگويى: خدا شما را بيامرزد! اين قول كريم از جانب تو است «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»(2) و آن چنين استكه نبايد به آن ها خيره نگاه كنى بلكه با رحمت و مهربانى بر آن ها نگاه كنى و مبادا صدايت را از صداى آن ها بلندتر و دست خود را از دست آن ها بالاتر ببرى و جلوتر از آن ها راه بروى!»(3)
40 . از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ»(4) پرسيدند، فرمود:
«آنان زنان همسردارند.» گفتم: «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُوا
ص: 241
الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ»(1)؟ فرمود: «آنان زنان پاكدامنند.»(2)
41 . عبداللّه بن بكير مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ لاَ جُنَاحَ... بَعْدِ الْفَرِيضَةِ»(3) پرسيدم، فرمود:
«پس از نكاح زن و شوهر به هر مقدار (از مهر) راضى شدند، جايز است؛ ولى پيش از نكاح (آميزش) جز با رضايت زن جايز نيست.»(4)
42 . از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:«هركه بميرد امامِ زنده ى روزگار خودش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است» پرسيدند، گفتند: آيا هركه امام از آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم يا ديگرى را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است؟ فرمود: «هركس منكر امام باشد به مرگ جاهليّت مرده است، از آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم باشد يا ديگران.»(5)
ص: 242
3 . جعفربن محمّد خزاعى از قول پدرش نقل كرده است، كه مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم، مى فرمود:
«چون روز جمعه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در عرفات فرود آمد جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: يامحمّد خداوند تو را سلام مى رساند، مى فرمايد: به امّتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ ... الاِسْلامَ دينا»(1) پس از اين (چيزى) بر شما نازل نخواهم كرد، نماز، زكات، روزه، حج و آن پنجمى است كه بر شما نازل كردم و اين چهار را جز بدان وسيله نخواهم پذيرفت.»(2)
4 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «قالَتِ اليَهودُ... مَبْسوطَتانِ»(3) فرمود:
«يهود مى گويند: خداوند از كار (آفرينش) فارغ شده، چيزى جز آن چه در تقدير نخستين مقدّر فرموده بود، به وجود نمى آورد! از اين رو خداوند در ردّ گفته آن ها فرمود: بلكه دست هاى خدا باز است هرچه را بخواهد انفاق مى كند، يعنى مقدّم و مؤخّر و زياد و كم مى كند و او را بدا و اراده است.» و درباره ى قول خداوند
ص: 245
:«كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَار لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّه ُ»(1) فرمود: «هر ستمگرى از ستمگران كه قصد نابودى آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را داشته باشد خداوند او را درهم شكند.»(2)
5 . عبيدبن زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَمَن يَكْفُرْ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»(3) پرسيدم، فرمود:
«ترك عملى كه به آن اقرار كرده است از جمله ترك نماز بدون بيمارى و گرفتارى است» گفتم: كبائر بزرگ ترين گناهان است؟ فرمود: «آرى» گفتم: از ترك نماز بزرگ تراست؟ فرمود: «هرگاه نماز را بى دليل ترك كند وارد يكى از هفت مورد (گناهان كبيره) است.»(4)
6 . عبدالرّحمان مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«كم ترين چيزى كه شخص بدان وسيله از اسلام بيرون مى شود آن است كه عقيده اى برخلاف حق داشته باشد و بر آن پافشارى كند، خداوند فرموده است: «وَ مَن يَكْفُرْ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ
ص: 246
عَمَلُهُ»(1) و فرمود: كسى كه كفر ورزد به ايمان كسى است كه بهدستور خدا عمل نكند و به آن راضى نباشد.»(2)
7 . مسعده بن صدقه مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللّه ُ لَكُمْ»(3) پرسيدند، فرمود:
«آن را بر ايشان مقرّر فرمود سپس محو ساخت، بعدها براى فرزندانشان مقرّر كرد و آن ها وارد شدند. خداوند هرچه را بخواهد محو مى كند و هرچه را بخواهد اثبات مى كند و امّ الكتاب نزد اوست.»(4)
8 . جميل بن درّاج مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «اِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ...» پرسيدم: چه حدى از اين حدود نامبرده بر ايشان است؟ فرمود:
«امام اگر خواست دست و پا قطع كند و اگر خواست دار بزند و اگر خواست بكشد و اگر خواست تبعيد كند!» گفتم: تبعيد به كجا؟ فرمود: «از شهرى به شهر ديگر» و فرمود: «على عليه السلام دو مرد را از كوفه به بصره تبعيد كرد.»(5)
ص: 247
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه خداوند درباره بنده اى اراده خير كند، در دلش نقطه سفيدى مى اندازد و شنوايى هاى قلبش را مى گشايد و فرشته اى را بر او بگمارد تا او را پشتيبانى كند و چون نسبت به بنده اى اراده بدى كند، نقطه سياهى در دلش اندازد و شنوايى هاى قلبش را ببندد و شيطانى را بر او بگمارد تا گمراهش كند. سپس اين آيه را تلاوت كرد: «فَمَن يُرِدِ اللّه ُ... حَرَجا...»»(1) و فرموده است: «اِنَّ الَّذِينَ... لاَ يُؤْمِنُونَ»(2) و فرموده: «أُولئِكَالَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّه ُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ»(3)و(4)
10 . ابن ابى يعفور مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: دينم را كه بر آن پايبندم بر شما عرضه كنم؟ فرمود: «بگو!» گفتم: گواهى مى دهم كه معبود راستينى جز خداى يكتا نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم رسول خداست و بدانچه او از جانب خدا آورده است اقرار دارم.مى گويد: سپس امامان عليهم السلام را براى او توصيف كردم تا به امام
ص: 248
باقر عليه السلام رسيدم و گفتم: به امامت شما اقرار دارم همان طورى كه درباره آن ها اقرار دارم. فرمود: «من تو را از اين كه نام مرا در بين مردم ببرى نهى مى كنم. ابان مى گويد: ابن ابى يعفور گفت: با همان سخنان اوّل به امام عليه السلام گفتم: و من معتقدم آن ها كسانى هستند كه خداوند در قرآن فرموده است: «أَطِيعُوا اللّه َ... مِنْكُمْ»(1) امام عليه السلام فرمود: «و آيه ديگر را بخوان!» گفتم: فدايت شوم! كدام آيهرا؟ گفت: «اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّه ُ... وَهُمْ رَاكِعُونَ».(2) مى گويد:
امام عليه السلام فرمود: «خدا تو را بيامرزد!» گفتم: شما به خاطر اين امر مى فرماييد: خدايت بيامرزد؟ فرمود: «خدايت [تو را ]به خاطر اين امر بيامرزد!»(3)
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون آيه درباره ولايت نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در دوحات (جاى درختان خار) غدير خم فرمان داد: توقّف كردم سپس نداى اجتماع عمومى (الصّلاة جامعه) دادند. بعد فرمود: اى مردم! آيامن به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: هركه را من مولا و سرپرستم على مولا و سرپرست اوست. پروردگارا دوست بدار هركه او را دوست بدارد و دشمن بدار هركه
ص: 249
او را دشمن بدارد! آن گاه دستور داد مردم با وى بيعت كنند، مردم بيعت كردند كسى نيامده بود مگر با او بيعت كرد و چيزى نگفت تا اين كه ابوبكر آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: ابوبكر! با على به عنوان ولايت بيعت كن! گفت: از طرف خدا يا از رسول خداست؟ فرمود: هم از طرف خدا و هم رسول خداست. سپس عمر آمد، فرمود: با على به ولايت بيعت كن! گفت: دستور خداست يا از رسول خدا؟ فرمود: هم از طرف خدا و هم رسول خداست. بعد كه صورتش را برگرداند با هم ملاقات كردند، به ابوبكر گفت: او با تمام وجود از پسرعمويش حمايت مى كند! سپس از ميان جمع مردم با سرعت بيرون شد، طولى نكشيدخدمت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم برگشت و گفت: يارسول اللّه براى حاجتى از ميان جمع بيرون شدم، مردى را با لباس سفيد ديدم كه بهتر از او نديده بودم، آن مرد از خوش سيماترين و خوشبوترين مردم بود، گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پيمانى براى على عليه السلام بست كه جز كافران آن را نشكند.
پيامبر فرمود: عمر! آيا دانستى او كه بود؟ گفت: نه. فرمود: «او جبرئيل بود، زنهار مبادا نخستين كسى باشى كه بيعت او را بشكنى و كافر شوى!» آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: «در روز غدير دوازده هزار مرد حضورداشتند و گواهى به (ولايت) على عليه السلام مى دادند ولى او نتوانست حق خودش را بگيرد درصورتىكه يكى از شما مالى دارد، دو شاهد داشته باشد حقش را مى گيرد، البتّه حزب خدا درباره ى على عليه السلام غالب و پيروزند.»(1)
ص: 250
12 . زراره مى گويد: با يكى از شيعيان در مورد روايتى كه مردم از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل مى كنند كه فرمود:
«هركه به خدا مشرك شود آتش دوزخ بر او واجب گردد و هركه مشرك نشود بهشت بر او واجب گردد.» نوشتيم، فرمود: «اما كسى كه شرك به خدا آورد، منظور شرك آشكار است و آن است قول خداوند: «مَن يُشْرِكْ بِاللّه ِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّه ُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»(1) و اما قول آن حضرت: هركه به خدا مشرك نشود، بهشت بر او واجب است، امام صادق عليه السلام فرمود: «اين جانظرى است كه كسى معصيت خدا را نكند.»(2)
13 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى عزّوجلّ: «اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّه ُ... آمنُوا» فرمود:
«يعنى نسبت به شما سزاوارتر و شايسته تر به كارهاى شما و خود شما و اموالتان، خداست و رسولش و كسانى كه ايمان آورده اند؛ يعنى على و اولاد او امامان عليهم السلام تا روز قيامت. سپس خداى عزّوجلّ آن ها را وصف نمود و فرمود: «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(3) اميرالمؤمنينعليه السلام در نماز ظهر بود
ص: 251
،دو ركعت خوانده بود و در حال ركوع بود و بر تن حلّه اى داشت به بهاى هزار دينار كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر او پوشانده بود و نجاشى آن جامه را براى وى فرستاده بود.
سائلى آمد و گفت: السلام عليك يا ولىّ اللّه و اولى به مؤمنان از خودشان! بر مستمندى صدقه اى مرحمت كن! على عليه السلام آن جامه را (از تن بيرون كرد و) نزد وى انداخت و با دست اشاره كرد آن را بردارد و خدا هم اين آيه را براى او نازل كرد و به وسيله انعام به او به فرزندانش نيز انعام داد و هركدام از فرزندانش كه به امامت برسند به واسطه اين صفت بوده است كه بمانند او بدان متّصفند (گويى) كه در حال ركوع صدقه داده اند و آن سائلى كه ازاميرالمؤمنين درخواست كرد، از فرشتگان بود و سائلى كه از ديگر امامان سؤال كند نيز از ملائكه مى باشد.»(1)
14 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«معناى سخن خدا: «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ اِلَيْكَ مِن رَبِّكَ» - فى فَضْلِ عَلىِ بن ابى طالب عليه السلام(2) - چون اين آيه نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هركه را من مولا و صاحب اختيارم، پس على مولا و صاحب اختيار اوست.»(3)
ص: 252
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قلب را دو گوش است، سمت راست آن روح ايمان (مأمور به) خير است و سمت چپ آن شيطان كه (عامل) شر است هر كدام از آن ها كه بر صاحب قلب ظاهر شود، غالب خواهد بود.» راوى گويد: امام عليه السلام فرمود:«هر گاه مردى زنا كند خداوند روح ايمان را از بدن او بيرون سازد» گفتم: همان روحى كه خدواند متعال فرموده است: «وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ»(1) فرمود: «آرى».(2)
ص: 254
2 . اسحاق بن عمار صرّاف مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: يابن رسول اللّه مرا از تفسير قول خداوند: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى اِلاَّ مِثْلَهَا»(1) خبر دهيد! فرمود:
«نيكى، پوشاندن و بدى فاش كردن سخن ماست.»(2) [توضيح آن كه به دليل اين كه اهل بيت در زمان حكومت جور بودند به پيروان خود دستور به تقيه و فاش نكردن اسرار خود مى كردند، چرا كه وقتى پيروان اسرار اهل بيت رافاش مى كردند حاكمان جور آن ها را به قتل مى رساندند.]
3 . ابومريم مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا اِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُهْتَدُونَ»(3) پرسيدم، فرمود:
«ابومريم! اين آيه به طور خاص درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است كه ايمانش را به شرك، ظلم، دروغ، دزدى، و خيانت آلوده نكرد، به خدا سوگند كه درباره او به طور خاص نازل شده است.»(4)
ص: 255
4 . امام صادق عليه السلام آيه: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشثرُ اَمْثالِها» را قرائت كرد (و فرمود:) هرگاه خوبى را با ولايت انجام دهد، ده برابر پاداش دارد «وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ جَهَنَّمَ»(1) از آن جا بيرون نمى شود و عذاب آن كم نمى گردد «وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ» از ديگران مجازاتى جز مانند آن را ندارد. قول خداوند: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةَ آمَنَ»(2) ايمن از فزع روز قيامت است.فرمود:
«حسنه، ولايت و محبت ماست «وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ»(3) عمل و انفاق و عدالت آن ها پذيرفته نمى شود، پس (سَيّئَه) همان دشمنى ما اهل بيت است، آيا پاداشى جز عمل خويش داده مى شوند؟!»(4)
5 . على بن ابراهيم درباره ى قول خداوند: «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلٌ مُسَمّىً عِندَهُ»(5) از عبداللّه بن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:«اجلى كه در قضاى الهى گذشته است، همان اجل حتمى است
ص: 256
كه خداوند مقرر و حتمى كرده است ولى اجل مسمّى اجلى است كه در آن بدا هست، آن چه را خداوند بخواهد مقدّم مى دارد و آن چه را بخواهد مؤخّر مى گرداند ولى در قضاى حتمى پس و پيش ندارد.»(1)
6 . راوى مى گويد: آيه «قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لاَيُكَذِّبُونَكَ وَلكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّه ِ يَجْحَدُونَ»(2) را بر امام صادق عليه السلام قرائت كردم، فرمود:«آرى، به خدا كه او را به بدترين صورت تكذيب كردند و تنها خداوند اين كلام «لايَأْتُونَكَ»(3) را نازل كرد، يعنى حقى را نخواهند آورد تا حق را باطل كند!». حفص بن غياث بخترى مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: اى حفص! هر كس صبر كند، اندكى صبر كند اندكى صبر كرده و هر كه بى تابى كند مدت كمى بى تابى كرده است!» سپس فرمود: «بر تو باد صبر و استقامت در همه كارهايت! زيرا خداوند محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را مبعوث كرد و او را فرمان استقامت و مدارا داد و فرمود: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرا جَمِيلاً»(4) و فرمود: «ادْفَعْبِالَّتِى هِيَ أَحْسَنُ فَاِذَا
ص: 257
الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ»(1) از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به قدرى صبر كرد كه حتى با بزرگ ترين حوادث مقابله كردند و هدف قرار دادند، پس سينه اش تنگ شد و خداوند اين آيه را نازل كرد! «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ»(2) باز او را تكذيب كردند و نسبت ناروا دادند از آن بابت غمگين شد و خداوند اين آيه را نازل كرد: «قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لاَيُكَذِّبُونَكَ وَلكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّه ِ يَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَاكُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْنَصْرُنَا»(3) پس صبر پيشه كرد و آن ها (باز ايستادند و) خوددارى كردند و خداى تعالى را به بدى ياد كردند و او را تكذيب نمودند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: من درباره ى خود و خانواده و آبرويم صبر كردم، ولى بر بد گفتن ايشان به خدايم نمى توانم صبر كنم. از اين رو خداوند آيه: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ»(4) را نازل فرمود، پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در تمام حالاتش صبر كرد، سپس درباره ى امامان از عترتشبشارت داد و آنان را
ص: 258
به صبر توصيف كرد: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»(1) در آن هنگام فرمود: «صبر از ايمان هم چون سر نسبت به بدن است و خدا را از آن بابت سپاس گفت و خداوند اين آيه را: «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِى اِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا كَانُوا يَعْرِشُونَ»(2) نازل فرمود و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«اين آيه بشارت و انتقام است» از اين رو خداوند كشتن مشركان را هر جا يافتند، روا شمرد و به دست رسولخدا صلى الله عليه و آله وسلم و دوستانش آن ها كشته شدند و خداوند پاداش صبر او را به علاوه آن چه در آخرت براى او اندوخته است، بزودى مرحمت كرد.»(3)
7 . فضيل بن عياض مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به ورع پرسيدم فرمود:
«كسى كه از محرمات الهى بپرهيزد و از شبهات هم خوددارى كند ولى اگر از شبهات نپرهيزد ناخودآگاه در حرام افتد. و چون كار بدى را ببيند و نهى از منكر نكند در حالى كه مى توانست، پس دوست داشته است كه از روى اختيار معصيت خدا انجام گيرد وهر كه دوست بدارد نافرمانى خدا شود، خدا را به دشمنى فراخوانده و هر كس بقاى ستمگران را بخواهد در حقيقت دوست
ص: 259
دارد كه خدا را معصيت كنند! خداى تبارك و تعالى خود را به خاطر نابود ساختن ستمگران ستوده است، مى فرمايد: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(1) و اين فرموده خدا: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ اِنْ أَخَذَ اللّه ُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللّه ِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ» و فرمود:به قريش بگو: «اِنْ أَخَذَ اللّه ُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم»(2) چه كسى آن را جز خدا مى تواند به شما بازگرداند؟!»(3)
8 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ كَذلِكَ نُرِى اِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»(4) سؤال شد، ايشان فرمود:
«براى وى (ابراهيم) از زمين و آسمان و هر كه در آن ها بود و فرش حامل آن ها و عرش و هر كه بر آن است پرده برداشت و همين كار را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام انجام داد».(5)
ص: 260
9 . اما قول خداوند: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَبا قَالَ هذَا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِينَ»(1) از ابن مسكان نقل كرده است، كه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«آزر پدر ابراهيم عليه السلام ستاره شناس نمرودبن كنعان بود به وى گفت: من در حساب نجوم مى بينم كه در اين زمان مردى پديد مى آيد كه اين آيين را از بين مى برد و آيين ديگرى مى آورد. نمرود گفت: در كدام سرزمين اين اتفاق مى افتد؟ گفت: در همين سرزمين.نمرود به وى گفت: آيا او به دنيا آمده است؟ آزر گفت: نه. گفت: پس سزاوار است كه بين مردان و زنان جدا شود. از اين رو بين مردان را با زنان جدا كرد در حالى كه مادر ابراهيم عليه السلام باردار بود ولى معلوم نبود همين كه زمان زايمانش شد گفت: آزر! من آزرده ام و مى خواهم از تو كناره گيرى كنم! در آن زمان چنان بود كه هرگاه زنى مريض و آزرده بود از شوهرش فاصله مى گرفت.
مادر ابراهيم عليه السلام بيرون شد و از شوهرش فاصله گرفت و در غارى عزلت جست و ابراهيم عليه السلام را به دنيا آورد و او را آماده كرد و قنداقشكرد؛ به خانه اش بازگشت و در غار را با سنگى بست. خداوند براى ابراهيم عليه السلام از انگشت شستش شيرى جارى ساخت و مادرش به سراغ او مى رفت، در حالى كه نمرود به هر زن باردارى مأمورى گذاشته بودكه هر نوزاد پسر را سر مى بريدند. مادر ابراهيم عليه السلام ابراهيم را از سر
ص: 261
بريدن فرارى داد و ابراهيم عليه السلام در آن غار هر روز بقدرى رشد مى كرد كه ديگران در يك ماه رشد مى كردند تا اين كه سيزده سال داخل آن غار بر او گذشت. مادرش پس از آن، همين كه از او ديدن كرد خواست برود ابراهيم عليه السلام به او چسبيد و گفت: مادر! مرا از اين غار بيرون كن! مادر گفت: پسرم! اگر پادشاه بداند كه تو در اين زمان به دنيا آمده اى تو را خواهد كشت.همين كه مادر از غار بيرون شد او نيز بيرون آمد در حالى كه آفتاب غروب كرده بود، نگاهى در آسمان به ستاره زهره (ناهيد) كرد، گفت: اين پروردگار من است ولى چون غروب كرد، گفت: اگر اين پروردگار من بود كه حركت نمى كرد و از بين نمى رفت، سپس گفت: «لاَ أُحِبُّ الآفِلِينَ»(1) چون به سمت مشرق نگاه كرد، ماه را ديد برآمده است گفت: اين پروردگار من، اين بزرگتر و بهتر است. همين كه حركت كرد و نابودشد، گفت: «لَئِن لَمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ».(2) همين كه صبح شد و آفتاب طلوع كرد و روشنايى آن را ديد كه تمام دنيا را با طلوع خود روشن كرده است، گفت: اين است پروردگار من، اين بزرگتر و بهتر است و چون آن هم حركت كرد و نابود شد، خداوند براى او درهاى آسمان ها را گشود به حدى كه عرش و هر كه بر آن بود مشاهده كرد و ملكوت آسمان ها و زمين را ديد. در آن جا بود كه گفت: «يَا قَوْمِ اِنِّى بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ اِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماوَاتِوَ
ص: 262
الْأَرْضَ حَنِيفا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(1) نزد مادرش آمد و مادر او را وارد خانه اش كرد و بين فرزندانش قرار داد.»(2) از امام صادق عليه السلام راجع به سخن ابراهيم عليه السلام پرسيدند كه او با اين سخن مشرك شد؟ امام عليه السلام فرمود: «نه، امروز اگر كسى اين حرف را بزند او مشرك است ولى از ابراهيم شرك نبود بلكه او در جستجوى پروردگارش بود و آن سخن از ديگرى شرك است. همين كه مادر ابراهيم عليه السلام او را وارد خانه اشكرد، آزر نگاهى به او كرد، پرسيد: اين كيست كه از سلطه ى پادشاه دور مانده است در حالى كه پادشاه فرزندان مردم را مى كشد؟ مادر ابراهيم گفت: اين پسر تو است كه من در فلان زمان موقعى كه از تو دورى جستم او را به دنيا آوردم! آزر گفت: واى بر تو! اگر شاه اين را بداند مقام من نزد او از بين مى رود. آزر مشاور و وزير نمرود بود كه بت ها را براى او و مردم فراهم مى كرد و به فرزندانش مى داد، آن ها مى فروختند.
مادر ابراهيم عليه السلام گفت: اگر شاه نداند، باكى بر تو نيست؛فرزندمان براى ما مى ماند و اگر دانست، من با استدلال از او تو را بازمى دارم! و آزر چنان بود كه هر گاه به ابراهيم عليه السلام نگاه مى كرد به شدت او را دوست مى داشت و بت ها را به او مى داد تا مثل برادرانش
ص: 263
ببرد و بفروشد! ابراهيم عليه السلام نخ هايى به گردن بت ها مى بست و روى زمين آن ها را مى كشيد و مى گفت: چه كسى مى خرد چيزى را كه نه سودى دارد و نه زيان! و آن ها را داخل آب و لجن مى برد و به آن ها مى گفت: بخوريد و بنوشيد و حرف بزنيد! برادرانش اين را به پدرشان گزارش دادند، پدر او را از اين كار نهى كرد ولى او خوددارى ننمود پس او را در خانه بازداشت كرد و اجازه بيرون رفتن نداد.
«وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ - پس ابراهيم - قَالَ أَتُحَاجُّونِّى فِى اللّه ِ وَقَدْ هَدَانِ - يعنى برايم روشن كرد - وَ لاَ أَخَافُمَاتُشْرِكُونَ بِهِ اِلاَّ أَن يَشَاءَ رَبِّى شَيْئا وَسِعَ رَبِّى كُلَّ شَىْ ءٍ عِلْما أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ»(1) سپس به آن ها گفت: «وَ كَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَ لاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللّه ِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ اِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»(2) يعنى من سزاوارتر به امنيتم كه خدا را مى پرستم يا شما كه بت ها را مى پرستيد؟»(3)
ص: 264
10 . قول خداوند: «وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّه ِ فَيَسُبُّوا اللّه َ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ»(1) از مسعدبن صدقه نقل كرده است، مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم «شرك پنهان تر از راه رفتن مورچه روى سنگ صاف سياه در شب تيره است» پرسيدند؟ فرمود:
«مؤمنان چيزهايى را كه مشركان جز خدا مى پرستيدند، دشنام مى دادند. خداوند مؤمنان را از دشنام به خدايان آن ها نهى كرد تا كافران خداى مؤمنان را دشنام ندهند، مباداكه مؤمنان ندانسته شرك به خدا آورده باشند!».(2)
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره ى انعام يك جا نازل شد و هفتاد هزار فرشته آن را موقعى كه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد بدرقه كردند و آن را تعظيم و تكريم كردند زيرا كه نام «اللّه » تبارك و تعالى در هفتاد جاى آن آمده است. و اگر مردم بدانند كه در قرائت آن، چه فضيلتى است آن را ترك نخواهند كرد.» سپس امام صادق عليه السلام فرمود:
هر كه حاجتى به درگاه خدا داشت، بخواهد برآورده شود بايد چهار ركعت با سوره حمد و انعام بخواند وچون از قرائت فارغ شد در نماز خود بگويد:
ص: 265
يا كريم، يا كريم، يا كريم و يا عظيم، يا عظيم، يا عظيم و يا عظيم من كل عظيم يا سميع الدعا يا من لاتغيّره الايّام و اللّيالى صلّ على محمّد و آل محمّد و ارحم ضعفى و فقرى و فاقتى و مسكنتى فانك اعلم بها مِنّى و انت اعلم بحاجتى يا من رحم الشّيخ يعقوب حين ردّ عليه يوسف قرة عينه يا من رحم ايّوب بعد حلول بَلائِه يا من رحم محمّدا صلى الله عليه و آله وسلم و من اليَتْمِ آواهُ و نصره على جبابرة قريش و طواقيتها و اَمْكَنَهُ منهم يا مُغِيثُ يا مُغِيثُ يا مُغِيثُ.
چندين بار اين كلمات را بگويد. به خدايى كه جان من در دست اوست اگر بدان وسيله خدا را پس از خواندناين نماز درپى اين سوره بخوانى، سپس حوائج خود را بخواهى خداوند بر تو بخل نخواهد كرد و اگر بخواهد تو را عطا خواهد نمود.»(1)
12 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «ثُمَّ قَضَى اَجلاً و أَجَلٌ مُسَمّىً عِندَهُ»(2) فرمود:
«اجل غير مسمّى موقوف بر مشيّت خداست؛ هر چه را بخواهد مقدّم و هر چه را بخواهد مؤخّر مى دارد و اما اجل مسمّى همان است كه از آن چه خداوند خواسته از شب قدر تا سال آينده آن شب نازل مى شود. و آن است قول خداوند:«فَاِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ
ص: 266
لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ»(1)و(2)
13 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند روز قيامت چنان بخششى دارد كه بر فكر كسى خطور نكرده است تا آن جا كه مشركان مى گويند: «وَاللّه ِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ»(3)و(4)
14 . فضيل بن عياض مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به پرهيز از مردم پرسيدم، فرمود:«كسى كه از محرمات الهى پرهيز مى كند و از اين ها اجتناب مى ورزد و چون از موارد شبهه ناك نپرهيزد، ناخودآگاه در حرام مى افتد و چون منكر را ببيند و نهى از آن نكند، در حالى كه بر آن توانايى داشت در حقيقت معصيت خدا را دوست داشته و هر كه معصيت خدا را دوست بدارد به دشمنى خدا برخاسته است و هر كه بقاى ستمگر را دوست بدارد در حقيقت معصيت خدا را دوست داشته است، در حالى كه خداى تعالى خود را به خاطرهلاك ستمگران ستوده و فرموده است: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ
ص: 267
ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(1)و(2)
15 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند بيامرزد بنده اى را كه پيش از مرگ توبه كند، زيرا كه توبه پاك كننده از پليدىِ گناه و نجات بخش از نگون بختى هلاكت است؛ خداوند آن را براى بندگان شايسته اش بر خود واجب كرده و فرموده است: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوء بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(3)، «وَمَنيَعْمَلْ سُوء أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّه َ يَجِدِ اللّه َ غَفُور رَحِيما».(4)
16 . ابوالربيع شامى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ اِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ اِلاَّ فِى كِتَابٍ مُبِينٍ»(5) پرسيدم، فرمود:
«ورقه سقط (جنين) و «حَبَّةٍ» فرزند و «ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» رحم ها
ص: 268
و «رَطب» چيزهايى است كه زنده مى باشد «يابس» چيزهايىاست كه خشك مى شود و همه اين ها در كتاب مبين است.»(1)
17 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: «وَلَمْ يَلْبِسُوا اِيمَانَهُم بِظُلْمٍ»(2) آيا زنا از آن جمله است؟ فرمود:
«به خدا پناه مى برم از آن! نه، ولى آن گناه است اگر توبه كند خداوند آن را مى پذيرد» و فرمود: «كسى كه مداومت بر زنا و دزدى كند و مى گسار مانند بت پرست است.»(3)
18 . عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِى جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورا وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا»(4) پرسيدم، فرمود:
«آن ها هر چه را مى خواستند پنهان مى كردند و آن چه را مى خواستند آشكار مى ساختند!». و در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است: «آن ها در كاغذها مى نوشتند سپس آن چه را مى خواستند پنهان مى كردند.» و فرمود: «هر كتابى كه نازل شده در نزد اهل دانش (اهل بيت) است».(5)
ص: 269
19 . فضيل مى گويد از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهونِ»(1) شنيدم فرمود:
«(آن عذاب) تشنگى است».(2)
20 . سعيدبن ابى الاصبغ مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه از مستقر و مستودع پرسيدند، فرمود:
«مستقرّ در رحم و مستودع در صلب و گاهى شخص ايمانش امانى است، سپس از او جدا مى شود. زبير موقعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا رفت در روشنايى ونور ايمان حركت مى كرد تا آن جا كه دست به شمشير حركت كرده، مى گفت: جز با على عليه السلام بيعت نمى كنم!»(3)
21 . يونس بن ظبيان مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«چون خداوند اراده كند كه امامى را در پشت امامى قرار دهد، هشت برگ بهشتى را بياورد آن ها را پيش از آميزش تناول كند و چون در رحم قرار گيرد در شكم مادر، صدا را بشنود و چون مادر او را به دنيا آورد ستونى از نور برايش بين آسمان و زمين
ص: 270
برافرازد كه مابين مشرق و مغرب را ببيند و بر بازوى راستش بنويسد: «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقا وَ عَدْلاً».(1) وَشّا مى گويد: موقعى كه اين حديث گذشت، امام عليه السلام فرمود:
«اين حديث را براى شما نقل نخواهم كرد، شما هم از من نقل نكنيد!»(2) [توضيح اين كه به دليل وجود شرايطى كه بايد تقيه مى كردند؛ امام، اصحاب را از نقل اسرار منع مى كرد]
22 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّه ُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ»(3)، فرمود:
«آن (پليدى) شك است.»(4)
23 . امام صادق عليه السلام از قول اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«روزه يك ماه همان صبر و بردبارى است و روزه سه روز در ماه، غم هاى دل را مى زدايد و روزه سه روز در ماه برابر روزه روزگاران است، چرا كه خداوند مى فرمايد: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا».(5)و(6)
ص: 271
24 . ابن يسار به نقل از پدرش آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«يسار! چه مى دانى سه روز روزه دارى چيست؟!» مى گويد: گفتم: فدايت شوم! نمى دانم. فرمود: «آن را در زمان رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آوردند: پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه است، همان است قول خداوند: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» او روزگارى مداوم روزه دار است.» سپس فرمود: چقدر از نظر من روزه دار مورد رشك است كه در سايه ى طاعت خداست در حالى كه راه مى رود و ميل به خوردنىو آشاميدنى دارد! براستى كه روزه يار و ياور و نگهبان پيكر و پاسدار آن است!»(1)
26 . مسعدبن زياد مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه در پاسخ سؤال از قول خداى تعالى: «فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»(1) فرمود:
«خداى تعالى در روز قيامت مى فرمايد: بنده ى من! آيا عالم بودى؟ اگر بگويد: آرى، بفرمايد: پس چرا بدانچه مى دانستى عمل نكردى؟ و اگر بگويد: جاهل بودم، بفرمايد: چرا نرفتى ياد بگيرى تا عمل كنى؟ پس او را مغلوب مى كند و آن است حجت بالغه! و درود خدا بر سرور ما و پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و وصىّ او و سلامى ويژه بر ايشان باد!»(2)
27 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُوا اِلَى رَبِّهِمْ»(3) فرمود:
«به وسيله قرآن بيم ده كسانى را كه اميد وصول به (رحمت) پروردگارشان را با اشتياق در آن چه نزد اوست دارند، زيرا كه قرآن شفاعت كننده، شفاعت پذير است براى آن ها.»(4)
ص: 273
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»(1) فرمود:
«خداوند از پشت آدم عليه السلام تا روز قيامت هر چه از فرزندان او رادرآورد، هم چون ذره اى بيرون آمدند و خود را به آن ها شناساند و بر آن ها نماياندكه اگر چنين نبود كسى پروردگار خود را نمى شناخت.
فرمود:
آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى هستى.فرمود: محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بنده ى من و فرستاده ى من است و اميرالمؤمنين على عليه السلام خليفه و امين من است. و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هر
ص: 274
نوزادى بر اساس شناخت (خدا) به دنيا مى آيد؛ همانا خداوند متعال آفريدگار اوست و آن است قول خداوند: «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللّه ُ»(1)و(2)
2 . على بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «اِنّى لَكما لَمِنَ النّاصِحِينَ»(3) از امام صادق عليه السلام روايت كرده است، كه فرمود:
«چون آدم عليه السلام را از بهشت بيرون كردند، جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: اى آدم! مگر خدا تو را به دست قدرت خود نيافريد؟ و از روح خود بر تو دميد و فرشتگان را فرمان داد تا تو را سجده كردند و ... حوا عليهاالسلام را به همسرى تو درآورد و تو را در بهشت جاى داد و آن را بر تو روا دانست و به زبان تو را از خوردن اين شجره نهى فرمود، ولى تو خوردى و نافرمانى خدا را كردى!آدم عليه السلام گفت: جبرئيل! ابليس به خدا سوگند خورد كه خيرخواه من است و من گمان نداشتم كه كسى از خَلق خدا به دروغ، بر خدا سوگند ياد كند.»(4)
3 . على بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ بَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَ عَلَى
ص: 275
الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ»(1) از بريد به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«اعراف دو تپه بين بهشت و دوزخ است و (منظور از) رجال امامان عليهم السلامهستند كه بر اعراف به خاطر(گنهكاران از) شيعيان خود مى ايستند، در حالى كه مؤمنان بدون حساب به طرف بهشت روانند، به شيعيان گنهكار خود مى گويند:به برادران خود در بهشت نگاه كنيد كه بى حساب به آن جا روانند! و آن است قول خداوند: «سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ»(2) سپس به آن ها گفته مى شود: به دشمنانتان در آتش دوزخ نگاه كنيد! و همان است قول خداى تعالى: «وَ اِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَ نَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم - فِى النّارِ - قَالُوا مَاأَغْنَى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ مَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ».(3) سپس به كسانى كه در دوزخند از دشمنان ايشان مى گويند: آيا اين شيعيان و برادران من بودند كه شما در دنيا سوگند ياد مى كرديد خداوند آن ها را به رحمت خود نمى رساند؟!آن گاه ائمه عليهم السلام به شيعيان خود مى گويند: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ
ص: 276
عَلَيْكُمْ وَ لاَ أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ»(1) سپس «نَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّه ُ»(2)و(3)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»(4) فرمود:
«نخستين كسى از رسولان به گفتن «بلى» پيشى گرفت،محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بود چه آن كه او نزديكترينِ خلق به خدا و در جايگاهى است كه جبرئيل در شب معراج گفت: يا محمّد! جلو برو! در جايى گام نهاده اى كه هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسل گام ننهاده است. و اگر روح و جان او از آن جايگاه نبود نمى توانست به آن جا برسد! نسبت به خداى عزّوجلّ چنان بود كه خداوند فرمود: «قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»(5) يعنى بلكه نزديكتر! او چون به فرمان خدا (پيامبر) از دنيا رفت، امر خدا به اولياى او (امامان) عليهم السلام قرار گرفت.
امام صادق عليه السلام فرمود: «پيمان الهى از مردم به ربوبيت خدا و نبوت رسول خدا و امامت اميرالمؤمنين وامامان عليهم السلام بود،
ص: 277
فرمود: آيا من پروردگار شما و محمّد پيامبر شما و على امام شما و امامانِ هدايتگر، امامان شما نيستند؟ گفتند: آرى ما شاهد بوديم. خداى تعالى فرمود: «اَنْ تَقُولُوا يَومَ الْقِيامَةِ - تا روز قيامت نگوييد - اِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ»(1) بنابراين نخستين پيمانى كه خداوند متعال گرفت از انبيا بر ربوبيت خود بود و همان است قول خداوند: «وَاِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ»(2) پس همه ى پيامبران را ذكر كرده، سپس برترين آن ها را با نامشان مشخّص نمود فرمود:يا محمّد! رسول خدا را جلوانداخت، زيرا كه او برترين انبيا است از نوح، ابراهيم، موسى و عيسى بن مريم كه اين پنج تن، بالاترين پيامبران و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برترين همه است.
آن گاه پس از آن، پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را بر انبيا به ايمان به وى و يارى اميرالمؤمنين عليه السلام گرفت و فرمود: «وَ اِذْ أَخَذَ اللّه ُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ - يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم - لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»(3) يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام و بهامت هاى ايشان خبر او و خبر ولى او از امامان عليهم السلام را داد.»(4)
ص: 278
5 . از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»(1) آورده است، فرمود:
«خداوند هيچ پيامبرى را از آدم عليه السلام تا آخر (تا پيامبر خاتم) مبعوث نكرد، مگر اين كه به دنيا برگردد و بجنگد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام را يارى كند. وانگهى براى انبيا عليهم السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيز پيمان گرفت و فرمود: يا محمّد! بگو: «آمَنَّا بِاللّه ِ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَيْنَاَ وَ مَا أُنزِلَ عَلَى اِبْرَاهِيمَ وَ اِسْمَاعِيلَ وَ اِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِىَ مُوسَى وَعِيسَى وَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(2)و(3)
6 . ابن مِسكان مى گويد: راجع به تفسير قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»(4) از امام صادق عليه السلام پرسيدم:
آيا اين (گفتگو) علنى بود؟ فرمود:
«آرى، پس شناسايى ثابت شد، ولى آن جايگاه را فراموش كردند و بزودى يادآور خواهند شد و اگر چنين نبود كسى خالق و رازق
ص: 279
خود را نمى شناخت. بعضى از آن ها در عالم ذر به زبان اقرار كردن، ولى به قلب خود ايمان نداشتند از اين رو خداوند فرمود: «فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ»(1)و(2)
امام صادق عليه السلام فرمود:
«فرشتگان گمان داشتند كه ابليس از ايشان است، در صورتى كه در علم خدا بود كه وى از ايشان نيست. از اين رو خداوند باطن او را وسيله نخوت و كبر او درآورد و گفت: «خَلَقْتَنِى مِن نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(3)و(4)
7 . امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود: موسى عليه السلام از پروردگارش خواست تا بين او را با پدرش آدم عليه السلام آن موقعى كه او را در امر نماز به معراج برد، جمع كند! خداوند هم جمع كرد. موسى عليه السلام گفت: اى آدم! خداوند تو را به دست قدرت خود آفريد و از روح خود در تو دميد و فرشتگانش را براى سجده تو واداشت و بهشت را بر تو ارزانى فرمود و در جوار خود تو را جا داد و قبلاً با تو سخن گفت سپس تو را از يك درخت نهى فرمود، تو از آن درخت خوددارى نكردى تا بدان جهت به زمين فرود آورد، تونتوانستى از آن خويشتن دارى كنى تا
ص: 280
اين كه ابليس فريبت داد و از او اطاعت كردى. بنابراين تويى كه به خاطر نافرمانيت خداوند از بهشت بيرون كرد! آدم عليه السلام گفت: پسر عزيزم با پدرت در غم آن چه در امر آن درخت آمده، مدارا كن! پسرم! دشمنم از راه مكر و فريب به سراغ من آمد و به خداوند براى من سوگند ياد كرد كه او در رايزنى اش بر من از خيرخواهان است. به اين ترتيب كه به من خيرخواهانه گفت: اى آدم! من غمخوار توام! گفتم: چگونه؟ گفت: من با تو همدم بودم و به خاطرنزديكى تو به من! در حالى كه از جايى كه هستى به جايى كه خوش ندارى بيرون خواهى رفت.
گفتم: راه چاره چيست؟ گفت: راه چاره اينك همراه تو است. آيا نمى خواهى تو را بر درخت جاودانگى و سلطنت پايدار راهنمايى كنم؟ بنابراين هر دو، تو و همسرت از آن درخت بخوريد تا با من در بهشت هميشه باشيد! و به دروغ برايم به خدا سوگند ياد كرد كه از جمله خيرخواهان است، و اى موسى! من گمان نمى كردم كه كسى به دروغ بر خدا سوگند بخورد و به سوگند او اعتماد كردم. اين است عذر من. بنابراين پسرم! آيا در آن چه خداوند بهتو نازل كرده است راهى پيدا مى كنى كه خطاى من پيش از آفرينشم رقم خورده باشد؟ موسى عليه السلام گفت: مدت درازى است. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: آدم عليه السلام حج را به موسى عليه السلام آموخت».(1)
ص: 281
8 . طيار مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:اصحاب اعراف چه كاره اند؟ فرمود:
«خوبى ها و بدى هاى آن ها برابر است، اگر خدا آنان را وارد بهشت كند به رحمت خود كرده و اگر عذابشان كند به ايشان ستم نكرده است.»(1)
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:
««يَومَ التَّناد»(2) روزى است كه دوزخيان اهل بهشت را ندا مى كنند كه بر ما از آن آب مرحمت نماييد!»(3)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«موسى عليه السلام هفتاد مرد از قوم خود را برگزيد و چون ايشان را زلزله ى عظيمى گرفت، گفت: پروردگارا! اصحابم! اصحابم! خطاب رسيد: من عوض آن ها را به تو مى دهم، كسانى را كه از ايشان براى شما بهتر است. گفت: من ايشان را شناختم و بوى ايشان را دريافتم. فرمود: پس خداوند آن ها را برانگيخت و بر ايشان پيامبرانى فرستاد.»(4)
ص: 282
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يكى از قريش به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفت: به چه چيزى شما بر پيامبران پيشى گرفتى در حالى كه آخرين فردى بودى كه مبعوث شدى و پايان بخش آن ها بودى؟ فرمود: من نخستين كسى بودم كه به پروردگارم اقرار نمودم و اولين كسى كه جواب دادم، موقعى كه از پيامبران پيمان گرفت و آنان را گواه بر خودشان قرار داد (فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند:آرى، من نخستين كسى بودم كه گفتم: آرى. بنابراين در اقرار به خدا، من برايشان پيشى گرفتم.»(1)
12 . زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ...»(2) پرسيدم، فرمود:
«محمّد صلى الله عليه و آله وسلم نخستين كسى بود كه آرى گفت.» گفتم:آيا آن ديدار به چشم بود؟ فرمود: «شناخت را در دل آن ها استوار كرد ولى آن ها اين پيمان را فراموش كردند و به زودى يادآور خواهند شد و اگر چنين نبود كسى آفريدگار و روزى دهنده ى خود را نمى شناخت».(3)
ص: 283
13 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از عالم ذر خبر دهيد! آن موقعى كه خداوند آن ها را بر خودشان گواه گرفت و (گفت:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى و بعضى خلاف آن چه را كه اظهار كردند، در دل پنهان داشتند! گفتم: چگونه آن ها سخن (خدا) را فهميدند وقتى كه به ايشان گفته شد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ فرمود:
«خداوند در ايشان چيزى (نيرويى) قرار داده بود كه هر گاه از آن ها سؤال شود، پاسخ دهند.»(1)
14 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند در كتاب خود مى فرمايد: «وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِىَ السُّوءُ»(2) يعنى فقر و تنگدستى.»(3)
15 . زيدبن ابى اسامه مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «اِنّ الَّذِينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّتْهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»(4) پرسيدم، فرمود:
ص: 284
«آن گناهى است كه بنده اى قصد آن را مى كند، ولى به خود مى آيد و آن را ترك مى گويد.»(1)
16 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اذْكُر رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ و الآصَالِ»(2) آورده است، فرمود:
«شامگاهان مى گويى: هيچ معبودى نيست جز خداى يگانه بى شريك، ملك و ستايش او را سزاست، زنده مى كند و مى ميراند و مى ميراند و زنده مى كند و او بر هر كارى تواناست.»گفتم:
«بيده الخير» خير به دست اوست؟ فرمود: «خير و نيكى به دست اوست، ولى همان طورى كه به تو مى گويم: ده مرتبه (بگو:) و به خداى شنواى دانا پناه مى برم، از وسوسه هاى شياطين و پروردگارا به تو پناه مى برم از اين كه آن ها نزد من حاضر شوند. به راستى كه خداوند شنوا و داناست. ده مرتبه موقع طلوع و ده بار موقع غروب آفتاب مى گويى.»(3)
17 . عبداللّه بن وليد مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود:
«اصحاب تو درباره اميرالمؤمنين عليه السلام و عيسى و موسى عليهماالسلامچه
ص: 285
مى گويند؟ آيا آن ها داناترند؟» عرض كردم:آن ها كسى را بر پيامبران اولوالعزم مقدّم نمى دارند. فرمود: «اما تو اگر بخواهى با آن ها به كتاب خدا احتجاج كنى مى توانى دليل بياورى!» مى گويد:پرسيدم: آن دليل كجاى كتاب خداست؟ فرمود: «خداوند درباره ى موسى عليه السلام فرمود: «وَ كَتَبْنَا لَهُ فِى الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً»(1) و نفرمود: همه چيز و درباره عيسى عليه السلام فرمود: «وَ لِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ...»(2) و نفرمود: همه چيز. ولى درباره صاحب شما(على عليه السلام) فرمود: «كَفَى بِاللّه ِ شَهِيد بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(3)و(4)
18 . امام صادق عليه السلام فرمود: ابن كوّاء خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين! «وَ عَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ»(5) (يعنى چه؟) فرمود:
«آن اعراف ما هستيم كه ياران خود را به سيمايشان مى شناسيم و ماييم آن اعرافى كه خداى عزّوجلّ شناخته نشود، مگر بر
ص: 286
صراط.
بنابراين وارد بهشت نكند مگر كسى را كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم و وارد دوزخ نگرداند مگر كسى را كه ما را نشناسد و ما او را نشناسيم! همانا خداوند اگر مى خواست خود را به بندگان بشناساند، مى شناساند ولى ما را درهاى (شناخت خود) و جاده و راه و جهتى قرار داد كه از آن سو به درگاه او بيايند. بنابراين هر كس از ولايت ما منحرف شود يا ديگرى را بر ما برترى دهد به يقين از راه راست منحرف است و آن كه مردم بر او چنگ زنند با آن كه برود هر جا كه مردم رفتند، برابر نيست.
مردمان به سراغ چشمه هاى كدر و لاى بروند در حالى كه برخى حق برخى را هدر كنند. و رفت آن كه بهسوى ما رفت؛ به جانب چشمه هاى پاك و زلال كه به امر پروردگارشان روانند كه پايان و انقطاع ندارند.»(1)
19 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَللّه ِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(2) فرمود:
«به خداسوگند كه ماييم آن اسماء حسنى كه هيچ عملى از بندگان پذيرفته نمى شود، مگر به معرفت ما».(3)
20 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الْحَمْدُ للّه ِ الَّذِى هَدَانَا
ص: 287
لِهذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّه ُ»(1) فرمود:
«چون روز قيامت شود، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم اميرالمؤمنين و امامان از فرزندان او عليهم السلامفراخوانده شوند و براى مردم آن ها مشخّص كردند و چون آنان را شيعيانشان ببينند، گويند: سپاس خدايى را كه ما را به اين راه راهنمايى كرد در حالى كه ما خود توان راهيابى را نداشتيم اگر خداوند ما را راهنمايى نكرده بود!» يعنى خداوند ما را در راه ولايت اميرالمؤمنين و امامان از فرزندان وى عليهم السلامراهنمايى كرد.(2)
21 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ»»(3) آورده است، فرمود:
«مردم سه دسته اند؛ يك دسته فرمان بردند و فرمان دادند، پس نجات يافتند. دسته اى فرمان بردند ولى ديگران را فرمان ندادند به صورت ذراتى درآمدند و دسته اى نه فرمان بردند و نه فرمان دادند، آن ها هلاك شدند.»(4)
22 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ اِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةًقَالُوا
ص: 288
وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَ اللّه ُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ اِنَّ اللّه َ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّه ِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(1) پرسيدم، فرمود:
«آيا كسى را ديده اى كه معتقد باشد خداوند او را به زنا و مى گسارى يا چيزى از اين قبيل محرمات، فرمان داده باشد؟» گفتم: نه. فرمود: «پس اين زشتى هايى كه مدعى هستند خداوند آنان را بدان ها فرمان داده، چيست؟!» گفتم: خدا و ولىّ خدا بهتر مى دانند. فرمود: «براستى كه اين روش در بين دوستداران رهبران جور است كه مدّعى هستند خداوند آن ها را به رهبرى قومى فرمان داده است در حالى كه خداوندبه ايشان رهبرى آنان را فرمان نداده است. از اين رو خداوند در ردّ بر ايشان فرموده و خبر داده است كه آن ها به او دروغ بسته اند وآن را نسبت به ايشان (فاحشه) زشت كارى ناميده است.»(2)
24 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون خداوند به بنده اى اراده خير فرمايد، او مرتكب گناهى شده در پى آن گرفتارى و سختى ببيند و او را به ياد استغفار و طلب آمرزش اندازد و هر گاه خداوند به بنده اى اراده شر نمايد، گناهى مرتكب شود و به دنبال آن نعمتى ببيند تا استغفار را فراموش كند و با آن، گناه را ادامه دهد و همان است قول خداوند متعال: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لاَيَعْلَمُونَ».(1) به وسيله نعمت ها در وقت ارتكاب گناهان.»(2)
25 . امان بن عمر داماد آل ميثم مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم، سفيان بن مصعب عبدى خدمت آن حضرت شرفياب شد و عرض كرد: خداوند مرا فداى شما گرداند! چه مى فرماييد درباره قول خداوند: «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ...»؟ فرمود:
«آنان اوصياى آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم دوازده تن هستند كه خدا را نشناسند، مگر كسى كه آن ها را بشناسد وآن ها نيز او را بشناسند.» گفت:
فدايت شوم! اعراف چيست؟ فرمود:
«تپه هايى از مُشك است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اوصيا برآنند «يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ».(3)
ص: 290
سفيان گفت: پس من چيزى در آن باره نگويم! پس شعرى از قصيده اى را گفت:
اى سرزمين خرم ايشان! آيا امروز مرا جاى خرمى هست؟ و آيا شب هاى مرا در تو بازگشتى وجود دارد؟ و در همان قصيده مى گويد:
شماييد صاحبان حشر و نشر و پاداش و شما براى روز گرفتارى و ترس پناهگاهيد! و شما بر اعراف يعنى بالاى آن تپه هاييد كه از مشك است، ناز و نعمتش به وسيله شما پراكنده مى شود هشت تن (از ايشان) حاملان عرش هستندو پس از آن ها چهارتن راهنمايان در زمين مى باشند.(1)
1 . ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ للّه ِ وَ الرَّسُولِ»(1) را پرسيد كه درباره ى چه كسى نازل شده است؟ فرمود:«به خدا سوگند كه مخصوص ما نازل شده و كسى در آن شريك ما نيست».(2)
2 . على بن ابراهيم در تفسير خود (مى نويسد:) «بِسْمِ اللّه ِ الرّحمان الرّحيم يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ للّه ِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّه َ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ
ص: 292
بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّه َ وَ رَسُولَهُ اِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ»(1) پدرم از اسحاق بن عمار نقل كرد كه از امام صادق عليه السلام از انفال پرسيدم، فرمود:
«آن ها آبادى هايى است كه ويران شده و اهل آن ها، آن ها راترك كرده اند. پس به خداو رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم تعلق دارند و هر چه در اختيار شاهان است، مال امام است و هر چه از زمين هاى خَراج است كه با جنگ و سپاه گرفته نشده و هر زمين بدون صاحب و معادن آن ها و هر كه بميرد و سرپرستى نداشته باشد، مال وى از جمله انفال است.» فرمود: «اين آيه در روز بدر موقعى كه مردم به هزيمت رفتند [شكست خوردند]،نازل شد؛ اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم سه دسته بودند: دسته اى كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بودند و دسته اى سرگرم غارت اموال دشمن بودند و دسته اى هم در پى دشمن كه آن ها را اسير كرده و غنايمى گرفتند. همين كه غنايم و اسيران را جمعكردند، انصار درباره ى اسيران سخن گفتند. خداى تعالى اين آيه را: «مَا كَانَ لِنَبِى أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِى الْأَرْضِ»(2) نازل كرد و چون خداوند، اسيران و غنايم را بر ايشان مباح كرد، سعدبن مُعاذ كه از جمله ايستادگان كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بود گفت: يا رسول اللّه ! ما را خوددارى از جهاد و ترس از دشمن مانعپيگيرى و تعقيب دشمن نشد بلكه ما ترسيديم از كنار شما برويم، سپاه مشركان به سمت شما بيايد! در حالى كه بزرگان مهاجرين و
ص: 293
انصار كنار خيمه ايستاده بودند و كسى از ايشان ترديدى نداشت، در حالى كه يا رسول اللّه ! مردم زيادند و غنايم اندك! هر گاه به اينان مرحمت كنيد، چيزى براى اصحابتان نماند! و از آن بيم داشت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم غنايم و آن چه را كه از كشتگان غارت شده بين قاتلان تقسيم كند و به كسانى كه كنار خيمه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در عقب بودند، چيزى نرسد.
از اين رو مابين آن ها اختلاف افتاد تا آن جا كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پرسيدند: اين غنايم مالكيست؟ خداوند آيه: «يَسْأَلُونَكَ...»(1) را نازل كرد و مردم برگشتند در حالى كه چيزى از غنايم براى آن ها نبود. پس از آن اين آيه نازل شد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَىْ ءٍ فَأَنَّ للّه ِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ»(2) آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بين آن ها تقسيم كرد.
سعدبن ابى وقاص گفت: يا رسول اللّه ! آيا به سواران قوم كه پشتيبانى مى كردند، به قدر افراد ناتوان (پيادگان) مرحمت مى كنى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: مادرت بهعزايت بنشيند! آيا كسى جز ناتوانان را يارى مى كنيد؟!» امام عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در جنگ بدر، خمس غنايم را جدا نكرد و همه را بين اصحاب خود تقسيم كرد. پس از جنگ بدر، شروع به گرفتن خمس فرمود. و اين قول خداوند:
ص: 294
« يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفالِ » پس از پايان جنگ بدر نازل شد وآن را در آغاز سوره نوشتند و رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به آن جنگ را پس از آن».(1)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر كس در هر ماهى، سوره ى برائت (توبه) و انفال را بخواند هرگز نفاق بر (دل) او وارد نشود و به حق از شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و روز قيامت با شيعيان على عليه السلام از غذاهاى بهشتى خورد تا مردم از حساب خلاص شوند.»(2)
4 . جابر مى گويد: از امام صادق عليه السلام از باطن اين آيه: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ»(3) پرسيدم، فرمود:
«آن (آب) على عليه السلام است كه قلب دوستانش را پاكيزه كند، و اما قول خداوند: «وَ يُذْهِبٌ عَنْكُمُ رِجْزَ الشَّيْطانِ» هر كه على عليه السلام را دوست بدارد، آلودگى را از او برطرف مى كند و دلش را قوت مى بخشد. «وَ لِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ» مقصود على عليه السلام است، هر كه على عليه السلام را دوست بدارد، خداوند دل او را
ص: 295
به على پيوند مى دهد، در نتيجه بر ولايت او ثابت قدم مى گردد.»(1)
5 . ابوبصير به نقل از امام صادق از قول پدر و نياكانش از اميرالمؤمنين عليهم السلامآورده است، فرمود:
«از آب آسمان بياشاميد كه بدن را پاك و بيمارى ها را برطرف مى كند. خداوند فرموده است: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ...»(2)و(3)
6 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءُ قَلْبِهِ»(4) فرمود:
«آن عبارت است از اين كه كسى چيزى را با گوش، چشم، زبان و دستش مايل است، اما اگر چيزى از اين خواسته ها او را به خود مشغول كند در حقيقت آن چيز را انجام نمى دهد، مگر در دل خود منكر آن بوده است. آن چه را كه انجام مى دهد، قبول ندارد و خود او مى داند كه در آن خبرى از حق و راستى نيست.»(5)
ص: 296
7 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَائَهُ»، فرمود:
«مشركان سرپرستان خانه خدا نبودند «اِنْ أَوْلِياؤُهُ اِلاَّ الْمُتَّقُونَ» بلكه اولياى خدا هر جا باشند، به خانه خدا سزاوارتر از مشركانند «وَ مَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ اِلاَّ مُكَاءً وَ تَصْدِيَةً»(1) فرمود: «نماز آن ها جز سوت و كف زدن نبود.»(2)
8 . از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «قَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَايُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً»(3) و «حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ للّه ِ»(4) را پرسيدند، فرمود:
«(وقت) تأويل اين آيه نرسيده است، پس از قيام قائم ما (عج) هر كه او را درك كند، آن چه را كه مربوط به تأويل اين آيه است، خواهد ديد و آيين محمّد صلى الله عليه و آله وسلم همان شب به جايى كه بايد برسد، مى رسد به طورى كه طبق فرموده ى خداوند بر پشت زمين، شركى نخواهد بود.»(5)
ص: 297
9 . از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَاِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا»(1) پرسيدند: سِلم چيست؟ فرمود:
«ورود شما در امر (ولايت)».(2)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون على بن ابى طالب عليه السلام با عثمان بن عفان درباره ى مردى كه بميرد و كسى از بستگانش نباشد تا از او ارث ببرد و خويشاوندانى باشند كه وارث او نيستند و سهم واجبى ندارند، اختلاف نظر پيدا كردند. على عليه السلام فرمود: ميراث وى مال خويشاوندان اوست به اين دليل كه خداوند مى فرمايد: «و أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللّه ِ»(3) و عثمان مى گفت: من ارث او را در بيت المال مسلمين مى گذارم و كسى از خويشاوندان او از او ارث نمى برد.»(4)
11 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَىْ ءٍ فَأَنَّ للّه ِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى»(5) فرمود:
ص: 298
(ذى القربى) اميرالمؤمنين و امامان عليهم السلاماست.»(1)
12 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: براستى كه شما را حيات و ممات من خير است. گفتند: يا رسول اللّه ! اما در زمان حيات شما را مى دانيم، بفرماييد در وفات شما چه خيرى براى ماست؟ فرمود: اما در حيات من، خداى عزّوجلّ فرموده است: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ»(2) و اما در ممات من، اعمال شما را به من عرضه مى كنند و من براى شما طلب آمرزش مى كنم.»(3)
13 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(4) فرمود:
«خداوند بين (قلب) آدمى و بين اين كه او باطل را حق بداند حايل مى شود. و بعضى گفته اند خداى تعالى بين شخص و قلب او به وسيله مرگ حايل مى شود.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداى متعال بنده را از شقاوت به سعادت منتقل مى كند، ولى از سعادت به شقاوت منتقل نمى كند».(5)
ص: 299
1 . جابر نقل مى گويد: از امام صادق عليهم السلام شنيدم مى فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اصحاب خود را فرا مى خواند، هر كه را خداوند اراده خير كرده بود، آن چه را كه او را به سمت آن فراخوانده بود، مى شنيد و مى فهميد و هر كه را خداوند (در اثر نالايقى خود او) اراده شر داشت بر قلبش مهر مى زد، او نه مى شنيد و نهمى فهميد و همان است قول خداى تعالى: «اِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفا أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّه ُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاَهُمْ»(1) و فرمود: «اِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لاَتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ اِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمَيِ عَن
ص: 300
ضَلاَلَتِهِمْ اِن تُسْمِعُ اِلاَّ مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ»(1)و(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«حسين عليه السلام همراه مادرش بود، او را حمل مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم او را گرفت و فرمود: «خداوند قاتل تو و غارت كننده ى لباس هاى تو را لعنت كند و خداوند هم يارى كنندگان بر ضد تو را نابود سازد و بين من و كسانى را كه بر ضد تو هم يارى كردند، حكم كند!فاطمه زهرا عليهاالسلام عرض كرد: پدر! چه مى فرماييد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: دخترم به ياد آزار و ستم (يا مكر) و تجاوزى كه پس از من و تو به او مى رسد، افتادم و او در آن روز با جمعى است كه گويى ستارگان آسمانند؛ بر يكديگر در شهادت سبقت مى گيرند و گويى من سپاه ايشان را مى بينم و تا محل رحلت و تربت آن ها را مشاهده مى كنم! فاطمه عليهاالسلام گفت: پدر! جايى كه شما توصيف مى كنيد كجاست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: جايى به نام كربلا كه سراى گرفتارى و بلا براى من و امّت من است كه (در برابر ايشان) بدان امّت من، خروج مى كنند و اگر يكى از آن ها را اهل آسمان ها و زمين هاشفاعت كنند، شفاعت شان پذيرفته نشود و آن ها هميشه در آتش دوزخند.
فاطمه عليهاالسلام گفت: پدرجان! بنابراين او (حسين) كشته مى شود؟
ص: 301
پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: آرى دخترم در حالى كه هيچ كشته اى پيش از او نبوده است كه آسمان ها و زمين ها و فرشتگان (و حيوانات بيابان) و گياهان، درياها و كوه ها بر او بگريند و اگر براى آن ها اذن بود، روى زمين جاندارى نمى ماند! گروهى از دوستداران ما به (زيارت) او بيايند كه در زمين داناتر به خدا و استوارتر به حق ما از ايشان باشد و روى زمين كسى جز ايشان متوجه وى نباشد. آنانند چراغ ها در تاريكى هاى ستم و آن ها شفاعت كنندگانند و فرداى قيامت واردحوض من مى شوند كه من به سيمايشان آن ها و هر ديندار را (كه طالب امامان خود هستند) و طالب ما و جز ما را نمى طلبند، مى شناسم و همان ها قوام زمين هستند و به خاطر ايشان، باران نازل مى شود.
فاطمه عليهاالسلام گفت: پدرجان! اِنا للّه و گريه كرد پيامبر فرمود: اهل بهشت همان شهيدان در دنيا هستند كه «خداوند جان و مالشان را خريدارى مى كند و در برابر اين، متاع بهشت را به آنان مى دهد. آن ها در راه خدا مى جنگند و دشمنان را مى كشند و خود كشته مى شوند.»(1) بنابراين آن چه در نزد خداست بهتر از دنيا و هر چه در دنياست مى باشد؛ كشته شدن (در راه خدا)بهتر از مرگ طبيعى است. هر كه را قتل مقرر شده باشد به بستر قتل (شهادت) خود درآيد و كسى هم كه كشته نشود به زودى خواهد مُرد.
يا فاطمه، دختر محمّد! دوست ندارى كه فردا(ى قيامت) (تو را فرمان رسد) و تو در وقت حساب درباره اين خلق، فرمان خدا را ببرى؟ آيا نمى خواهى كه پسرت از حاملان عرش باشد؟ آيا نمى پسندى كه به سراغ پدرت بيايند و از او درخواست شفاعت
ص: 302
كنند؟ آيا راضى نيستى كه همسرت، خلق را در روز تشنگى از حوض كوثر دور سازد و دوستانش را از آن سيراب كند و دشمنانش را از آن دور كند؟ آيا نمى پسندى كه شوهرت تقسيم كننده ى دوزخ باشد و به آتش دستور دهد و او اطاعت كند؛ هر كه را بخواهد از آن بيرون كند و هر كه را بخواهد واگذارد. آيا نمى خواهى كه ببينى فرشتگان در اطراف آسمان به تو مى نگرند و به سوى آن چه تو فرمان دهى و به همسرت نگاه كنند در حالى كه مردمان حاضرند و او با ايشان در پيشگاه خدا، مخاصمه مى كند. پس به نظر تو، خداوند با قاتل فرزندانت و قاتلين تو وقتى كه حجت او بر خلايق پيروز شود،چه مى كند و آتش مأمور باشد كه از او فرمان ببرد. آيا تو راضى نيستى كه فرشتگان بر مصيبت پسرت بگريند و همه چيز بر او افسوس خورد؟ آيا نمى خواهى تا هر كه به زيارت (قبر) او آيد در ضمانت و حمايت خدا باشد و به منزله كسى باشد كه حج خانه خدا و عمره را بجا آورده است و از رحمت خدا، چشم برهم زدنى دور نباشد. و چون بميرد، شهيد از دنيا رود و اگر بماند همواره فرشتگان نگهبان تا باقى است براى او دعا كنند و پيوسته در حفاظت و امنيت الهى باشد تا دنيا را ترك كند.
فاطمه عليهاالسلام گفت: پدرجان! من تسليم و راضيم و بر خدا توكل مى كنم! پس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دست بر قلباو و بر چشمانش كشيد و فرمود: من و همسرت و تو و دو پسرت در جايگاهى هستيم كه تو خرسند و دلخوشى.»(1)
ص: 303
3 . على بن ابراهيم (قمى) در تفسير قول خداوند: «بَرَاَةٌ مِنَ اللّه ِ وَ رَسُولِهِ اِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(1) از ابوالصباح به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«اين آيه پس از مراجعت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از جنگ تبوك در سال هفتم هجرى نازل شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم چون مكه را فتح كرد، در آن سال مشركان را از حج، مانع نشد. و در بين عرب، سنتى بود كه هر كس وارد مكه مى شد و با لباس، خانه [كعبه] را طواف مى كرد، روا نبود كه آن لباس ها را نگه دارد، آن ها را صدقه مى دادند و پس از طواف، آنلباس ها را نمى پوشيدند و هر كس به مكه مى آمد، لباس عاريه مى گرفت و با آن طواف مى كرد سپس باز مى گرداند و هر كس هم عاريه پيدا نمى كرد، جامه هايى كرايه مى گرفت. و آن كه عاريه و كرايه، پيدا نمى كرد، جز يك جامه نداشت و برهنه، خانه را طواف مى كرد.
زنى از عرب ها آمد، خوشگل و زيبا، جامه عاريه يا كرايه خواست، بدست نياورد. به او گفتند:اگر با لباس هايت طواف كنى بايد آن ها را صدقه دهى. گفت: چگونه آن ها را صدقه دهم در حالى كه من جز آن ها لباسى ندارم. از اين رو برهنه طواف كرد در حالى كه مردم او را مى ديدند...»(2)
ص: 304
4 . در تفسير قول خداوند: «قَاتِلُوا الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّه ِ وَ لاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ لاَيُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ وَ لاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ»(1) از زراره نقل شده است كه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: حد جزيه بر اهل كتاب چقدر است؟ و آيا بر ايشان چيز قابل توصيف (و مشخّصى) است كه قابل تجاوز به غير آن نيست؟ فرمود:
«آن در اختيار امام است. از هر فرد ايشان، هر مقدار كه بخواهد مى گيرد به اندازه ى توانايى هاى مالى او.آن ها قومى هستند كه عوض خودشان را مى پردازند مبادا به بردگى كشيده شوند يا كشته شوند. از اين رو به قدر توانايى آن ها از ايشان گرفته مى شود تا اسلام بياورند. زيرا كه خداوند فرموده است: «حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ».
گفتم:
چگونه خضوع دارد در حالى كه به آن چه از او گرفته مى شود، اهميت نمى دهد؟ فرمود: «نه، تا احساس ذلت كند در برابر آن چه از او مى گيرند و از آن بابت رنجيده شده و تسليم گردد.»(2)
ص: 305
5 . در تفسير قول خداوند: «اِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّه ُ اِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ اِذْ هُمَا فِى الْغَارِ اِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ اِنَّ اللّه َ مَعَنَا»(1) در حديث مرفوعى تا امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در غار به فلانى گفت: من گويى كشتى جعفر (طيار) را مى بينم كه در دريا با اصحابش حضور دارد و به انصار مى نگرم كه در آستانه خانه هايشان به خاطر خدا ايستاده اند.
فلانى گفت: يا رسول اللّه ! آيا شما مى بينيد؟ فرمود: آرى. گفت: آن ها را به من هم نشان دهيد! پيامبرصلى الله عليه و آله وسلم دست بر چشمان او كشيد و آن ها را ديد. با خود گفت: اكنون باور كردم كه تو جادوگرى! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: تو راست گفتى!»(2)
6 . على بن عقبه به نقل از پدرش مى گويد: من با مُعلّى خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم، فرمود:
«مژده باد شما را به يكى از دو نيكى؛ خداوند دل هاى شما را شفا بخشيد و خشم دل هايتان را از بين ببرد و شما را بر دشمنانتان پيروز گرداند. و آن است قول خداى تعالى: «وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ»(3) و اگر پيش از ديدار آن ها درگذشتيد بر آيين خدا از
ص: 306
دنيا رفته ايد كه خداوند آن را براى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام پسنديده است.»(1)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند: ما را از بالاترين فضايل خود خبر ده! فرمود: آرى من و عباس و عثمان بن ابى شيبه در مسجد الحرام بوديم. عثمان بن ابى شيبه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اختيار خزانه يعنى كليدهاى كعبه را به من داده. عباس گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اختيار آب دادن يعنى زمزم را به من مرحمت كرده، يا على به تو چيزى نداده است؟ فرمود: اين آيه نازل شد: «أَجَعَلْتُمْسِقَايَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِالْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِى سَبِيلِ اللّه ِ لاَيَسْتَوُونَ عِندَاللّه ِ»»(2)و(3)
8 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِن دُونِ اللّه ِ»(4) فرمود:
«بدانيد به خدا سوگند كه آن ها نه براى ايشان روزه گرفتند و نه
ص: 307
نماز گزاردند، بلكه حرامى را براى آن ها حلال و حلالى را حرام كردند و آن ها هم پيروى نمودند.»(1) در حديث ديگرى امام فرمود:
«بلكه آن ها در نافرمانى خدا از ايشان اطاعت كردند.»(2)
9 . از سماعة در تفسير قول خداوند: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(3) از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، فرمود:
«چون قائم عليه السلام قيام كند، هيچ مشرك به خداى بزرگ و كافرىنماند، مگر از قيام آن حضرت ناراضى است.»(4)
10 . يوسف بن ثابت مى گويد: به امام صادق عليه السلام چون وارد شديم، گفته شد: ما شما را به خاطر خويشاوندى با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم دوست داريم و چون خداوند حق شما را واجب كرده است، نه براى دنيا كه از شما بهره دنيايى ببريم مگر به خاطر خدا و سراى آخرت و براى اين كه مردى از ما دين خود را اصلاح كند. امام صادق عليه السلام فرمود:
«راست گفتيد، راست گفتيد! و هر كه ما را دوست بدارد، روزقيامت - بين دو انگشت سبابه اش را جمع كرد - اين چنين با ما
ص: 308
بيايد.
فرمود: «به خدا سوگند اگر كسى روز را روزه بگيرد و شب را نماز بخواند سپس بدون ولايت ما، خدا را ملاقات كند، او را ناخشنود يا خشمگين بر او ملاقات كند. سپس فرمود: «و آن است قول خداوند: «وَ مَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ اِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّه ِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ اِلاَّ وَ هُمْ كُسَالَى وَ لاَ يُنفِقُونَ اِلاَّ وَ هُمْ كَارِهُونَ فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ اِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ»».(1) سپس فرمود:«و هم چنين هيچ عملى با وجود ايمان به او زيان نرساند و هم چنين هيچ عملى با وجود كفر، سودى نخواهد داشت.»(2)
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در غدير خم فرمود آن چه را كه بايد بفرمايد و داخل خيمه ها رفتند. مقداد به گروهى از ايشان گذر كرد كه مى گفتند: به خدا سوگند اگر ما با قيصر (پادشاه روم) بوديم، هرآينه لباس ابريشمى پر نقش و نگار، حرير و انواع بافتنى مى پوشيديم در صورتى كه با وى زندگى سخت و خشنى داريم. خوراك خشن مى خوريم و لباس خشنمى پوشيم، اكنون كه
ص: 309
مرگش نزديك و روزگارش سپرى شده و اجلش فرا رسيده مى خواهد على را پس از خود والى كند! به خدا كه بايد آن ها بدانند! مقداد رفت و آن خبر را به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم رساند، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: همگى جمع شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود، آن ها گفتند: مقداد به ما تهمت زده است. برخاستند، گفتند: ما قسم مى خوريم. آمدند تا در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم قرار گرفتند و گفتند: يا رسول اللّه ! پدران و مادران ما فداى شما باد! نه به خدايى كه تو را به حق فرستاده است و تو را به وسيله نبوت گرامى داشته، آن چه به شما رسيده است ما نگفته ايم! نه به خدا كه تورا بر بشر گزيده است! پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: به نام خداوند بخشنده مهربان «يَحْلِفُونَ بِاللّه ِ مَا قَالُوا وَ لَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ اِسْلاَمِهِمْ وَ هَمُّوا - يا محمّد! در شب عقبه قصد جان تو را داشتند - وَ مانَقَمُوا اِلاّ اَنْ اَغْناهُمُ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ».(1) يكى از آن ها كله پاچه فروش و ديگرى چاروا فروش(2) بود و موتابى مى كرد، خدا و رسولش آن ها را به حد بى نيازى رساند، بعد آن ها شدت عمل و تيزىشمشيرشان را به طرف آن حضرت گرفتند.»(3)
ص: 310
12 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِى الْصَّدَقَاتِ»(1) فرمود:
«اميرالمؤمنين عليه السلام خود را در برابر هر سطل آبكشى يك خرما، مزدور كرد؛ خرماها را جمع كرد، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آورد. عبدالرحمان بن عوف جلوى در بود او را بد گفت. پس اين آيه: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ » نازل شد تا «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّه ُ لَهُمْ»».(2)و(3)
13 . معلّى بن خنيس مى گويد: امام صادق عليه السلام در شب بارانى بيرون آمد، قصد سايبان هاى بنى ساعده را داشت. من هم دنبال آن حضرت مى رفتم، ناگهان چيزى از دست آن حضرت افتاد. فرمود: «به نام خدا، خداوندا! آن را به ما بازگردان! جلو آمدم، سلام دادم. فرمود: «معلّى!» گفتم: آرى فدايت شوم! فرمود: «با دست جستجو كن! اگر چيزى يافتى به من بده!» ناگهان نان زيادى را ديدم پراكنده شده است. شروع كردم يك گرده و دو گرده به او مى دادم، ديدم انبانى دارد كه قادر به حمل آن
ص: 311
نيست. گفتم: فدايت شوم آن را پشت من بدهيد! فرمود: «من خود از تو به حمل آن سزاوارترم ولى با هم برويم! به سايبان هاى بنى ساعده رسيديم. ناگهان گروهى راديدم خوابيده اند. پس امام عليه السلام شروع كرد يك نان و دو نان زير پوششى گذاشتن تا آخرين نفرشان. همين كه برگشتيم، پرسيدم: آيا اين ها امر ولايت را مى شناسند؟ فرمود: «نه، اگر مى شناختند كه بر ما واجب بود تا با آن ها از آرد و نمك برابر باشيم! همانا خداوند چيزى را نيافريده است، مگر خازنى دارد كه آن را نگاه مى دارد جز صدقه كه پروردگار متعال خود آن را عهده دار است. پدرمهر گاه چيزى را صدقه مى داد تا آن را دست مستمند قرار مى داد، پس از باز گرداندن آن را مى بوسيد و مى بوييد، بعد به دست مستمند باز مى گرداند. اين بدان جهت است كه صدقه در دست خدا قرار مى گيرد پيش از آن كه در دست مستمند قرار گيرد. از اين رو من هم دوست داشتم چون خدا عهده دار آن است و پدرم آن را دوست داشت، آنرا ببوسم. همانا صدقه شبانه، آتش خشم خدا را خاموش و گناه بزرگ را محو مى كند و حساب را آسان مى گرداند. و صدقه در روز مال رازياد و عمر را مى افزايد.»(1)
14 . امام صادق عليه السلام از قول على بن حسين عليهماالسلام آورده است، فرمود:
«من بر اعتماد به پروردگارم ضمانت مى كنم كه صدقه در دست بنده واقع نمى شود تا در دست پروردگار واقع نشود و همان است
ص: 312
قول خداوند: «هُوَ الّذى يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ»».(1)و(2)
15 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مردم شش دسته اند كه به سه گروه؛ ايمان، كفر و گمراهى خلاصه مى شوند. آنان را وعده اى است از جانب خدا كه وعده ى بهشت و دوزخ داده است. همانان مؤمن و كافر و مستضعف و كسانى هستند كه كارشان متوقف به امر خداست يا آن ها را عذاب مى كند و يا توبه ايشان را مى پذيرد. و كسانى كه به گناهانشان اعتراف دارند و عمل شايسته و ناشايست رادر هم آميخته و اهل اعراف اند».(3)
17 . ابراهيم بن ابى البلاد با يك واسطه آورده است، كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«مردم درباره ى اين قول خداوند: «وَ مَا كَانَ اسْتِغْفَارُ اِبْرَاهِيمَ لأَبِيهِ اِلاَّ عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا اِيَّاهُ»(1) چه مى گويند؟ گفتم: مى گويند: ابراهيم عليه السلام به پدرش وعده داده بود تا برايش طلب آمرزش كند. فرمود: «چنين نيست، ابراهيم عليه السلام او را وعده داده بود كه او اسلام بياورد [يعنى موحد باشد] ، پس برايش طلب آمرزش كند و چون معلوم شد كه او دشمن خداست از وى بيزارى جست.»(2)
18 . عبدالاعلى مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُضِلَّ قَوْما بَعْدَ اِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَايَتَّقُونَ»(3) را پرسيدم، فرمود:
«تا به ايشان آن چه را كه خوش دارد و آن چه را كه ناخوش دارد بشناساند.» سپس فرمود: «اما من براى مؤمن نمى پسندم آن چه را كه خداوند به دليل نادانى، عذر مردم را نمى پذيرد. توقف در برابر شبهه بهتر از افتادن در هلاكت است و ترك نقل حديثى كه به خاطر ندارى، براى تو بهتر از نقل حديث بيشمار است. به
ص: 314
راستى كه هر حقى، حقيقتى دارد و بر هر پاداشى، نورى است. بنابراين آن چه موافق كتاب خداست، بگيريد (عمل كنيد) و آن چه مخالف كتاب خداست، ترك كنيد در صورتى كه هرگز بسيارى از مردم اين دنيا، فرو گذار نيستند!.»(1)
19 . عمروبن سعيدبن هلال مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا سفارشى كنيد! فرمود:
«تو را به تقواى الهى و پرهيزكارى و تلاش توصيه مى كنم و بدان كه هيچ عملى بدون اجتهاد و ورع سودى نداد. و به كسى كه پايين تر از تو است نگاه كن، نه به بالاتر زيرا كه چه بسيار،خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ»(2) و فرمود: «وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(3) بنابراين اگر هواى نفست تو را به جانب چيزى از آن ها كشاند، بدان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خوراكش نان جوين و شيرينى اش خرما و فرشش بوريا بود. و هر گاه به مصيبتى برخوردى از مصيبت هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ياد كن كه مردم هرگز به مانند مصيبت او را نديده و نخواهند ديد.»(4)
ص: 315
20 . ابوحنيفه مغربى به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه از تفسير قول خداوند: «اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ»(1) پرسيدند، فرمود:
«فقير كسى است كه روى سؤال ندارد و مسكين از او ناتوان تر است و بائسِ فقير از هر دوى آن ها بد حال تر است. زكات داده نمى شود مگر به اهل ولايت از مؤمنان». گفتند: اگر چنين كسى در محل نبود در صورتى كه نيازمند زكات داريم؟ فرمود: «زكات را به جايى بفرستيد تا بين اهل ولايت تقسيم شود و نبايد به گروهى دهى كه اگر آن ها را فراخوانى تو را اجابتنكنند هر چند كه به قتل انجامد - با دست، اشاره به حلقش كرد - ». گفتند: اگر مؤمن مستحق پيدا نشد؟ فرمود: «به مستضعفانى كه مخالف ولايت نيستند داده شود. و به مؤمن از زكات به قدرى داده شود كه بخورد، بياشامد و بپوشد، ازدواج كند و حج رود و صدقه دهد.»(2)
22 . امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش از قول جدش آورده است، فرمود:
«على عليه السلام روى منبر كوفه سخنرانى كرد و ضمن سخنانش فرمود: به خدا سوگند كه من روز جزا، جزا دهنده مردم و تقسيم كننده بهشت و دوزخم. كسى وارد آن ها نشود مگر يكى از دوقسم باشد. منم فاروق اكبر و منم جميع رسولان، فرشتگان و ارواح، آنان براى آفرينش ما، آفريده شده اند. براستى مرا نُه ويژگى داده شده كه كسى به آن ها بر من، پيشى نگرفته است: مرا فصل الخطاب آموخته اند و راه كتاب را نشان داده اند و من به خداى سبحان، وارد مى شوم. به من علم منايا و بلايا و قضايا را تعليم داده اند و كمال آيين به وسيله من است. و منم آن نعمتى كه خداوند بر خلق خود مرحمت كرده است.
ص: 317
همه اين ها از جانب خدا، احسانى است به من. و از ماست، مراقبى بر خلق و ماييم قسمت الهى و حجت او در بين بندگان. آن جا كه مى فرمايد: «اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِير وَ نِسَاءً وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ اِنَّ اللّه َ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَا».(1) بنابراين ما خاندانى هستيم كه خداوند ما را از اين كه آشوبگر يا دروغگو و يا جادوگر و يا متكبر باشيم، بازداشته است. بنابراين در هر كس از اين ويژگى ها باشد، نه او از ما و نه ما از او هستيم.همانا ما خاندانى هستيم كه خداوند از هر پليدى ما را پاك داشته است. ما چون سخن گوييم، راستگويانيم و هر گاه از ما بپرسند، ما دانايانيم. خداوند ما را ده ويژگى داده است كه براى كسى پيش از ما نبوده است و پس از ما نخواهد بود: شكيبايى، دانايى، خردورزى، پيامبرى، دلاورى، بخشندگى، بردبارى، پاكدامنى و پاكيزگى. ماييم كلمه تقوا و راه هدايت و مَثَل اعلى و حجت عُظمى و رشته محكم و حقى كه خداوند به آن مُهر قبولى نهاده است: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ اِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»»(2)و(3)
ص: 318
23 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«جبرئيل عليه السلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيامد مگر اندوهگين و غمناك و همواره چنان بود از زمانى كه خداوند، فرعون را هلاك كرد ولى چون دستور نزول اين آيه را داد: «آلاْنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»(1) جبرئيل عليه السلام بر آن حضرت در حالى نازل شد كه خندان و خرسند بود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: جبرئيل! هيچ وقت نيامدى مگر اثر غم در چهره ات تا امروز نمودار بود؟ گفت: يا محمّد! چون خداوند، فرعون را غرق كرد، گفت: ايمان آوردم كه خدايى جز خدايى كهبنى اسرائيل به او ايمان دارند، نيست و من از مسلمانانم! پس من، گل سياهى برداشتم و در دهان وى نهادم. سپس به او گفتم: حالا! در صورتى كه تو از قبل نافرمانى كردى و از جمله تبهكاران بودى! اين كار را بدون فرمان خدا، انجام دادم. ترسيدم كه رحمت خدا، شامل حال او شود و مرا به خاطر عملم، عذاب كند. و چون اكنون خداوند مرا مأمور كرد آن چه را كه به فرعون گفته بودم به شما بازگو كنم، ايمن شدم و دانستم كه آن كار مورد رضايت پروردگار بود.
قول خداوند: «اَلْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ»(2) چون موسى عليه السلام به بنى اسرائيل خبر داد كه خداوند، فرعون راغرق كرده است او را
ص: 319
باور نكردند، از اين رو خداوند به دريا دستور داد پيكر او را به ساحل دريا اندازد تا آن را ببينند. و قول خداوند: «وَ لَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِى اِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ»(1) فرمود: آنان را به مصر بازگرداند و فرعون را غرق كرد. و قول خداوند: «فَاِن كُنْتَ فِى شَك مِمَّا أَنْزَلْنَا اِلَيْكَ فَسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ»(2) يعنى پيامبران.(3)
24 . در تفسير قول خداوند: «فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها اِيمَانُهَا اِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَالْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ اِلَى حِينٍ»(4) از جميل نقل كرده است، مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند عذاب را بازنگرداند مگر از قوم يونس؛ يونس ايشان را به اسلام دعوت مى كرد و آن ها خوددارى مى كردند، پس تصميم به نفرين ايشان گرفت ولى در بين آن ها دو مرد عابد و عالِم بود، اسم يكى از آن ها مليخا و ديگرى روبيل بود.
عابد به يونس پيشنهاد نفرين بر ايشان داشت ولى آن عالم او را منع مى كرد و مى گفت: بر ايشان نفرين نكن، زيرا كه خداوند دعاى تو را مستجاب مى كند ولى نابودى بندگانش را دوست نمى دارد
ص: 320
.يونس قول عابد را قبول كرد و حرف عالم را نپذيرفت و بر ايشان نفرين كرد، پس خداوند به او وحى كرد كه در سال فلان و ماه و روز فلان بر ايشان عذاب نازل مى شود، همين كه آن زمان نزديك شد يونس با آن عابد از بين آن ها بيرون شد ولى عالم ميان آن ها ماند، چون آن روز فرارسيد عذاب نازل شد، عالم به مردم گفت: اى مردم! به درگاه خدا بناليد شايد به شما رحم كند و عذاب را از شما بازدارد! گفتند:
چه كنيم؟ گفت: جمع شويد و به بيابان برويد، بين زن ها و بچه ها و بين شتران و بچه شتران، بين گاوها و گوساله ها و بين گوسفندان و بره هايشان را جدا كنيد سپس بگرييد و دعا كنيد!آن ها رفتند و همان كار را كردند و ناليدند و گريه كردند، خداوند آن ها را مورد رحمتش قرار داد و عذاب را از آن ها برداشت، يونس آمد تا ببيند خداوند آن ها را چگونه هلاك كرده است، ديد كشاورزان در زمينشان كشاورزى مى كنند، پرسيد: قوم يونس چه كردند؟ درحالى كه نمى شناختند او يونس است. به او گفتند: يونس بر آن ها نفرين كرد و خداوند استجابت فرمود و عذاب نازل شد ولى آن ها جمع شدند، گريستند و دعا كردند خداوند مشمول رحمتش قرار داد و عذاب را از آن ها بازداشت و عذاب را به كوه ها پراكند و آنان اينك در پى يونس هستند تا به او ايمان آورند! يونس خشمگين شد و به رو بر زمين افتاد ازخشم خدا همان طورى كه خداوند نقل كرده است تا به ساحل دريا رسيد، ديد يك كشتى پر شده، مى خواهند آن را حركت دهند، يونس از آن ها خواست تا او را سوار كنند! او را سوار كردند همين كه وسط دريا رسيدند، خداوند نهنگ بزرگى را برانگيخت كشتى را از حركت
ص: 321
بازداشت.
يونس نگاهى به او كرد و از او ترسيد به عقب كشتى رفت و نهنگ دور زد و دهانش را گشود، اهل كشتى بيرون آمدند، گفتند: دربين ما گنهكارى است! قرعه زدند و قرعه به نام يونس درآمد و همان است قول خداوند: «فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ»(1) پس او را درآوردند و داخل دريا انداختند و نهنگ او را گرفت و او را داخل آب برد.»(2)
27 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«دو آيه در قرآن است كه خداوند مردم را محدود كرده است تا چيزى را كه نمى دانند نگويند: قول خداوند: «أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَى اللّه ِ اِلاَّ الْحَقَّ»(1) و قول خداوند: «بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ»».(2)و(3)
28 . حمران مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «اِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ»(4) پرسيدم، فرمود:
«آن اجلى است كه شب قدر به فرشته مرگ گفته اند.»(5)
29 . عُقبه بن خالد مى گويد: من و مُعَلّى خدمت امام صادق عليه السلام بوديم، فرمود:
«اى عقبه! خداوند در روز قيامت از بندگان نمى پذيرد مگر همين آيينى را كه شما داريد و بين فردى از شما و ديدن آن چه كه
ص: 323
باعث شادمانى اوست فاصله اى نيست مگر جانش - با دست اشاره به رگ گردن - به اين جا برسد» سپس تكيه داد و معلّى با چشم به من اشاره كرد كه بپرس! گفتم: يابن رسول اللّه ! وقتى كه جان وى به اين جا برسد چه چيز را مى بيند؟ فرمود: «مى بيند» بيش از ده بار گفتم: چه چيز را مى بيند؟ در آخر فرمود: «يا عقبه!» گفتم: لبيك و سعديك. فرمود: «خوددارى نكردم مگر اين كه تو بدانى!» گفتم: آرى يابن رسول اللّه ! دين من به خونم آميخته است؛ چون دينم برود چنين خواهد شد تا چه رسد به شما يابن رسول اللّه همه ساعت را گريه كردم دلش به حال من سوخت، فرمود: «به خداكه آن دو را مى بينى» گفتم: پدر و مادرم به فدايت! آن ها كيستند؟ فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام اى عقبه هرگز مؤمنى نمى ميرد تا آن دو را ببيند».
گفتم:
چون مؤمن آن ها را ببيند، به دنيا بازمى گردد؟ فرمود: «نه، پيشاپيش درگذرد [چون آن دو را ببيند، پيشاپيش درگذرد]، عرض كردم: فدايت شوم! آيا آن دو چيزى به او مى گويند؟ فرمود: «آرى هر دو با هم بر آن مؤمن وارد مى شوند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بالاى سرش و على عليه السلام زير پاهايش مى نشيند، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خود را روى او مى اندازد و مى گويد: اى ولىّ خدا! بشارت باد تو را كه من رسول خدايم،من براى تو بهتر از تمام آن چيزى هستم كه در دنيا واگذاشتى! سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برمى خيزد و على عليه السلام بلند مى شود تا خود را روى او مى افكند و مى گويد: اى ولىّ خدا مژده باد تو را من على بن
ص: 324
ابى طالبم كه دوستم داشتى بدان كه من تو را سودمندم! سپس فرمود: «بدان كه اين ها در كتاب خداست». گفتم: فدايت شوم! در كجاى كتاب خدا؟ فرمود: در سوره يونس: «الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِى الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّه ِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»».(1)و(2)
30 . امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«همانا خداوند خلق را آفريد پس هركه را دوست داشت از آن چه دوست داشت آفريد و آن چه را كهمى خواست از دوستانش را از خاك بهشتى آفريد و هركه را خوش نداشت از آن چه خوش نداشت آفريد و آن چه را كه ناخوش داشت از خاك جهنم آفريد سپس آن ها را در سايه ها برانگيخت» گفتم: سايه ها چيست؟ فرمود: «مگر سايه خود را در مقابل آفتاب نمى بينى كه چيزى نيست. سپس در بين آن ها پيامبران را مبعوث كرد تا آن ها را بر اقرار به خدا فراخواند، بعضى اقرار كردند و بعضى انكار. سپس به ولايت ما فراخواندند پس خداوند آن ها را به اقرار بر ولايت ما - آن كه را خدا دوست داشت - واداشت و آن كه را دشمن داشت ولايت ما را انكار كرد و همان است قولخداوند:
«فَمَا كَانُوا
ص: 325
لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبلُ».(1) سپس امام باقر عليه السلام فرمود:
«تكذيب همين جا بود».(2)
31 . امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«بين اين سخن خدا: «قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا»(3) و بين نابود ساختن فرعون چهل سال فاصله شد.»(4)
32 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اين امر (ولايت) خود را براى خدا قرار دهيد، نه براى مردم زيرا آن چه براى خدا باشد براى خداست و آن چهبراى مردم باشد به درگاه خدا بالا نمى رود. و با مردم درباره آيين خود ستيز نكنيد كه ستيز دل را مى ميراند همانا خداوند به پيامبرش فرمود: (يا محمّد!) «اِنَّكَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللّه َ يَهْدِى مَن يَشَاءُ»(5) و فرمود: «أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»(6) مردم را به حال خود بگذاريد چرا كه مردم از مردم مى گيرند ولى شما از
ص: 326
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام و اين دو نوع برابر نيستند. همانا من از پدرم عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هرگاه خداوند مقرر فرمايد كه مؤمنى وارد اين امر (ولايت) شود، او بدان سمت شتابان تر از پرنده به سمت آشيانه خود مى رود.»(1)
35 . على بن يعقوب مى گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود:
«مردم نبايد تو را به خود مغرور كنند، زيرا كه پاداش از جانب ديگرى به تو مى رسد و مبادا روزت را به چنين و چنان بگذرانى! زيرا كه به همراه تو كسى مراقب تو است و خير اندك را كوچك نشمار، زيرا كه تو فردا (در قيامت) آن رامى بينى و شر اندك را ناچيز نشمار زيرا كه تو آن را به گونه اى مى بينى كه باعث ناراحتى تو مى شود. نيكى كن كه من چيزى را مطلوب تر و زود جبران كننده تر از نيكى براى گناه پيشين نديده ام! همانا خداى تعالى مى فرمايد: «اِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ»».(1)و(2)
ص: 328
36 . حمران نقل مى كند:
به امام صادق عليه السلام گفتم: محقّقا به ما رسيده است كه جهنم نابود مى شود، به طورى كه درهايش هموار مى گردد! فرمود: «نه به خدا سوگند كه او هميشگى است» گفتم: «خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَ الْأَرْضُ اِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ»(1) فرمود: «اين در مورد كسانى است كه از آتش دوزخ بيرون مى آيند.»(2)
37 . امام صادق عليه السلام فرمود:«سبب نزول اين آيه آن بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روزى بيرون آمد و به على عليه السلام گفت: يا على! من امشب از خدا خواستم كه تو را وزير من قرار دهد و قرار داد و از او خواستم كه تو را وصىّ من قرار دهد و او چنان كرد و خواستم كه تو را خليفه من در بين امّتم قرار دهد كه قرار داد. پس مردى از اصحاب وى از منافقان گفت: به خدا كه ده سير خرما داخل انبان پوسيده از آن چه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم از پروردگارش درخواست كرده است نزد من محبوب تر است، مگر او فرشته اى را درخواست مى كرد كه او را يارى كند يا مالى كه در برابر نيازمندى هايش از آن كمك بگيرد! به خدا كه او هرگزعلى را به حق يا باطلى فرانخواند مگر اجابت كرد!
ص: 329
از اين رو خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل كرد: «فَلَعَلَّكَ تَارِكُ بَعْضَ مَا يُوحَى اِلَيْكَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ وَاللّه ُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»(1) و اين آيه را: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللّه ِ اِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(2) يعنى حرف آن ها كه گفتند: خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمان ولايت على عليه السلام را نداده بود بلكه از پيش خود آن را مى گفت! از اين رو خداى عزّوجلّ فرمود: «فَاِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْفَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلمِ اللّه ِ» - يعنى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از جانب خدا - «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ اِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الاْخِرَةِ اِلاَّ النَّارُ»(3) فرمود:
«هركه كار نيك انجام دهد به خاطر اين كه خداوند پاداش آن را در دنيا دهد، خداوند در دنيا او را پاداش دهد و در آخرت جز آتش براى او نباشد.»(4)
ص: 330
38 . در تفسير قول خداوند: «وَ أُوحِيَ اِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ اِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»(1) از ابن سنان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«نوح عليه السلام در ميان قوم خودش سيصد سال ماند، آن ها را به خدا دعوت مى كرد آن ها اجابتش نكردند تصميم گرفت بر ايشان نفرين كند، موقع طلوع آفتاب دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دنيا كه از بزرگان فرشتگان بودند نزد او آمدند. نوح عليه السلام به ايشان گفت: شما كه هستيد؟ گفتند: ما دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دنيا هستيم.محققا مسير ضخامت آسمان دنيا پانصد سال و از آسمان دنيا تا دنيا مسير پانصد سال راه است، ما به هنگام طلوع آفتاب بيرون شديم و اينك به نزد تو رسيده ايم تا از تو درخواست كنيم كه قوم خود را نفرين نكنى، نوح گفت: من آن ها را سيصد سال مهلت دادم. چون ششصد سال بر آن ها گذشت ايمان نياوردند تصميم گرفت بر آن ها نفرين كند، دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دوم آمدند، فرمود: شما كه هستيد؟ گفتند: ما دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دوم هستيم و ضخامت آسمان دوم مسير پانصد سال و از آسمان دوم تا آسمان دنيا مسير پانصد سال وحجم آسمان دنيا مسير پانصد سال و از آسمان دنيا تا دنيا مسيرپانصد سال است موقع طلوع آفتاب درآمده ايم، اكنون رسيده ايم
ص: 331
از تو درخواست داريم كه بر آن ها نفرين نكنى! نوح عليه السلام گفت:
من سيصد سال مهلت دادم، چون نهصد سال بر آن ها گذشت تصميم گرفت بر آن ها نفرين كند.
خداوند اين آيه را نازل كرد: «أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ اِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»(1) نوح عليه السلام عرضه داشت: «رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّار اِنَّكَ اِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا اِلاَّ فَاجِر كَفَّار».(2) پس خداوند به او دستور داد درخت خرما بكار، مردم از كنار اومى گذشتند و او را مسخره و استهزا مى كردند و مى گفتند: پيرمرد نهصد سال عمر كرده، درخت خرما مى كارد و او را با سنگ مى زدند! چون پنجاه سال گذشت و درختان خرما رشد كرد و استحكام يافت، دستور داد آن را ببرد، باز از اين بابت او را مسخره كردند و گفتند: درختان خرما به حد رشد رسيده است، همان است قول خداوند:
«وَ كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ اِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَاِنَّا نَسْخَرُ مِنكُم كَمَا تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»(3) پس خداوند دستور
ص: 332
داد تا كشتى را درست كند، به جبرئيل عليه السلام فرمان داد بر نوح نازل شود و به او بياموزد كه چگونه فراهم كند؛ هزار و دويست ذراع طول و هشتصد ذراع عرض و ارتفاع آن در فضا هشتاد ذراع تعيين شد.
نوح عليه السلام عرضه داشت: پروردگارا چه كسى در ساختن كشتى مرا كمك مى كند؟ از جانب خدا به او وحى شد در بين قوم خود جار بكش چه كسى مرا يارى مى كند و بخشى از آن را تراشيد، تراشه هاى آن طلا و نقره شد.
نوح عليه السلام در بين مردم بدان وسيله ندا داد و او را يارى دادند درحالى كه او را مسخره مى كردند ومى گفتند:
در خشكى كشتى مى سازد!»(1)
39 . ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
چون خداوند متعال نابودى قوم نوح را اراده كرد رحم زنان را چهل سال نازا ساخت و در بين مردم نوزادى به دنيا نيامد.
همين كه نوح عليه السلام از ساختن كشتى فارغ شد خداوند او را فرمان داد تا به زبان سريانى ندا دهد! هيچ چهارپا و جاندارى نماند مگر حاضر شد، نوح عليه السلام از هر جنسى از اجناس حيوان جفتى را وارد كشتى كرد و از همه مردم دنيا هشتاد نفر بهاو ايمان آورده بودند. خداى عزّوجلّ فرمود:
«احْمِلْ فِيهَا مِن كُل زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ اِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ
ص: 333
وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ اِلاَّ قَلِيلٌ»(1) و تراش كشتى در محل مسجد كوفه بود، چون روزى فرا رسيد كه خداوند مى خواست آن ها را هلاك سازد همسر نوح درجايى كه معروف به «فارالتّنور» است داشت نان مى پخت و نوح عليه السلام براى هر نوعى از اجناس جانداران داخل كشتى جايى را تعيين كرد و براى آن ها در كشتى آن چه از خوراك لازم داشت گرد آورد. همسر نوح عليه السلام چون تنور جوشيد فرياد برآورد، نوح به سراغ تنور آمد و روى آن را گل نهاد و آن را مهر كرد تا اين كه همه جانداران را وارد كشتى كرد سپس به سراغ تنور آمد و مهر را شكاند و گل رابرداشت و خورشيد گرفت و آب نه به صورت ريزش قطره اى، سيل آسا از آسمان جارى شد و از زمين چشمه ها جوشيدن گرفت و آن است قول خداوند: «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّماءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ وَ حَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَ دُسُرٍ»(2) خداى عزّوجلّ فرمود: «وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللّه ِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا»(3) مى فرمايد: «مَجراها» يعنى مسير آن و «مرساها» يعنى ايستگاه آن. پس كشتى دور زد، نوحعليه السلام نگاهى به سمت پسرش كرد كه مى افتاد و بلند مى شد
ص: 334
!فرمود: «يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلاَ تُكُن مَعَ الْكَافِرِينَ»پسرش، آن طورى كه خداوند نقل كرده است: «قَالَ: سَآوِى اِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنى مِنَ الْمَاءِ» نوح گفت: «قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّه ِ اِلاَّ مَن رَحِمَ (اللّه )»(1) سپس نوح گفت: «رَبِّ اِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ»خداوند فرمود: «يَانُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنِّى أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»نوح عليه السلام - آن طورى كه خداوند حكايت كرده است - گفت: «رَبِّ اِنِّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَمَا لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وَاِلاَّ تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنى أَكُن مِنَ الْخَاسِرِينَ»پس آن طورى كه خداوند نقل كرده است، شد: «وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «كشتى دور زد و امواج آن را زد (رفت) تا به مكه رسيد و دور خانه (كعبه) طواف كرد و همه دنيا زير آب غرق شد جز محلّ خانه (كعبه) و از آن جهت «بيت العتيق» نام گرفت كه از غرق شدن نجات يافت و
ص: 335
آب هم چنان بود، چهل روز از آسمان مى ريخت و چشمه ها از زمين مى جوشيد تا كشتى بالا آمد و آسمان را شكافت.
امام عليه السلام فرمود: «نوح عليه السلام دست به طرف آسمان (به زبان سريانى) گفت: يا (رهمان اخفرس)! يعنى پروردگارا احسان كن! پس خداوند دستور داد كه زمين آبش را فروخورد و آن است قول خداى تعالى: «يَا أَرْضُ ابْلَعِى مَاءَكِ وَ يَا سَماءُ أَقْلِعِى وَ غِيضَ الْمَاءُ وَ قُضِى الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلى الْجُودِيِّ»(1) پس زمين آبش را فروكشيد و آب آسمانى خواست وارد زمين شود، زمين از قبول آن خوددارى كرد و گفت: خداوند به منفرمان داده است كه آبم را فرو برم، از اين رو آب آسمان بر روى زمين ماند و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت و آن كوه بزرگى در موصل است.
پس خداوند جبرئيل را فرستاد، آب را بر درياهاى اطراف دنيا راند و خداوند بر نوح نازل كرد: «يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَ بَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ».(2) پس نوح در موصل با هشتاد تن از كشتى فرود آمد و شهر هشتاد را بنا كرد و نوح عليه السلام دخترى داشت كه با او كشتى
ص: 336
سوار شد و مردم از او به دنيا آمدند و آن است قول پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم كه فرمود: نوح يكى از دو پدر است. سپس خداى عزّوجلّ به پيامبرش گفت: «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها اِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ اِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ»(1) در خبر آمده است كه اسم نوح عبدالغفّار بود و بدان جهت نوح گفتند كه بر حال خود گريه و ندبه مى كرد.»(2)
40 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ نَادَى نوحٌ ابْنَهُ»(3) فرمود:«او پسر وى نبود بلكه پسر او از همسرش بود كه به زبان طى به پسر همسر، پسر گويند».(4)
41 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِن سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً»(5) فرمود: «وَاِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّه َ مَا لَكُم مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ اِنِّى أَرَاكُم بِخَيْرٍ
ص: 337
وَاِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِوَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»(1) خداوند شعيب عليه السلام را به مدين فرستاد و آن آباديى بر سر راه شام است و آن ها به وى ايمان نياوردند و خداوند قول آن ها را حكايت كرده است: «قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَو أَن نَفْعَلَ فِى أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ اِنَّكَ لأنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ».(2) گفتند: تو سفيه نادانى ولى خداوند متعال از قول آن ها كنايه آورده است: «اِنَّكَ لأنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ» و خداوند آن ها را به خاطر كمدادن پيمانه و وزن نابود ساخت.
«قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ اِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّى وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقا حَسَنا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ اِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ اِنْ أُرِيدُ اِلاَّ الاِْصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِى اِلاَّ بِاللّه ِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ أُنِيبُ»(3) آن گاه آن ها را يادآور شده و به
ص: 338
وسيله آن چه به امّت هاى گذشته نازل كرده است، بيم داده و فرموده است: «وَ يَا قَوْمِ لاَ يَجْرِ مَنَّكُمْ شِقَاقِى أَن يُصِيبَكُم مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِنكُم بِبَعِيدٍ وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ اِنَّ رَبِّى رَحِيمٌ وَدُودٌ قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِير مِمَّا تَقُولُ وَ اِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفا - بينائيش ضعيف بود - وَ لَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَ مَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِى أَعَزُّ عَلَيْكُم مِنَ اللّه ِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيّا اِنَّ رَبِّى بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ وَ يَا قَوْمٍ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ اِنِّى عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا اِنِّى مَعَكُمْ رَقِيبٌ».(1)يعنى منتظر باشيد! پس خداوند صيحه ى آسمانى را بر ايشان فرستاد همگى مردند و آن است قول خداوند: «وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ كَأَن لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلاَ بُعْد لِمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ»(2) سپس خداوند داستان موسى عليه السلام را نقل كرد و گفت: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ اِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ
ص: 339
فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُالْمَوْرُودُ وَأُتْبِعُوا فِى هذِهِ لَعْنَةً - يعنى هلاكت و غرق شدن - وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ - يعنى خداوند آن ها را وسيله عذاب از رحمت خود دور مى كند. سپس به پيامبرش فرمود: - ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى - يعنى اخبار آن هاست - نَقُصُّهُ عَلَيْكَ - يا محمّد - مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتى يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّه ِ مِن شَيْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ - يعنى - خسارت بردن - وَكَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ اِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ اِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ اِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ - يعنى پيامبران ورسولان گواهى مى دهند - وَ مَا نُؤَخِّرُهُ اِلاَّ لاِجَلٍ مَعْدُودٍ يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاَّ بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَ الْأَرْضُ اِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ اِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ وَ أَمَّا الَّذِينَ ُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ».
اين در آتش دنيا پيش از قيامت است تا وقتى كه آسمان ها و زمين برپاست. و قول خداوند: «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا - در بهشت هاى دنيوى كه ارواح مؤمنان به آن جا منتقل مى شوند - مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ اِلاَّ ما شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءًغَيْرَ مَجْذُوذٍ»(1) يعنى بى پايان از
ص: 340
نعمت هاى آخرت در بهشت كه همواره و پيوسته است. و اين رد بر كسى است كه منكر عذاب قبر و پاداش و كيفر در دنيا در عالم برزخ پيش از قيامت است.
قول خداوند: «وَ اِنَّ كُلاّ لَمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ»»(1) فرمود: «در قيامت» سپس به پيامبرش فرمود: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْا - يعنى در دنيا سركشى نكن - »(2) «وَلاَ تَرْكَنُوا اِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا - فرمود: «ركون محبت و نصيحت و طاعت - وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللّه ِ مِنْ أَوْلِيَاءَثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ»(3) و قول خداوند: «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ - صبح و
ص: 341
مغرب - وَ زُلَفا مِنَ اللَّيْلِ - عشاى آخر - اِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(1) چون نماز مؤمنان در شب، تمام بدى هايى را كه در روز مرتكب شده اند از بين مى برد.
سپس فرمود: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً - يعنى بر يك مذهب - وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ اِلاَّ مَن رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ»(2)و(3)
42 . امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «فَلَعَلَّكَ تَارِكُ بَعْضَ مَا يُوحَى اِلَيْكَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُوا لَوْلاَأُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ»(4) فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم چون در محلّ غدير فرود آمد، به على عليه السلام فرمود: من از پروردگارم خواستم تا بين من و تو دوستى برقرار كند، كرد و درخواست كردم بين من و تو برادرى ايجاد كند، كرد و از پروردگارم خواستم تو را وصىّ من قرار دهد، قرار داد.
دو مرد از قريش گفتند: به خدا كه ده سير خرما در انبان پوسيده براى ما بهتر بود تا آن چه محمّد از پروردگارش درخواست كرد، چرا او فرشته اى تقاضا نكرد تا در برابردشمنش پشتيبان او باشد يا گنجى كه در برابر تنگدستى خود كمك بگيرد! به خدا كه چيزى او را وادار به بيهوده
ص: 342
كارى نمى كند، مگر حرف شنوايى وى (على) از او.
از اين رو خداوند نازل كرد: «فَلَعَلَّكَ تَارِكُ بَعْضَ مَا يُوحَى اِلَيْكَ وَ ضَائِقُ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ وَاللّه ُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در آخر نمازش براى اميرالمؤمنين عليه السلام دعا كرد، درحالى كه صدايش را بلند كرد، مردم مى شنيدند، مى گفت: پروردگارا! براى على محبّت در دل هاى مومنان وهيبت و عظمت در سينه منافقان مرحمت كن! از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد: «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّ فَاِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْما لُّدّ»(1) يعنى بنى اميه كه «رمع» گفت: به خدا كه ده سير خرما داخل انبان پوسيده بر من محبوب تر از آن بود كه محمّد از پروردگارش خواست، چرا فرشته اى درخواست نكرد تا پشتيبان او باشد يا گنجى كه بدان وسيله در برابر تنگدستى خود كمك بگيرد! از اين رو خداوند ده آيه از سوره هود را نازل كرد؛ اولش: «فَلَعَلَّكَ تَارِكُ بَعْضَ مَايُوحَى اِلَيْكَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ وَاللّه ُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ» يعنى ولايت على عليه السلام «قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللّه ِ اِن كُنتُمْ صَادِقِينَ فَاِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ» در ولايت على عليه السلام«فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلمِ اللّه ِ وَ أَن لاَ اِلهَ اِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُسْلِمُونَ» براى على عليه السلام ولايتش را، «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا - يعنى فلانى و فلانى را- نُوَفِّ اِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا»، «أَفَمَن كَانَ عَلَى
ص: 343
بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ - رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم - وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ - اميرالمؤمنين عليه السلام - وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى اِمَاما وَرَحْمَةً»فرمود: «ولايت على عليه السلام در كتاب موسى بود. «أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَكُ فِى مِرْيَةٍ مِنْهُ» در ولايت على عليه السلام. «اِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّه ِ كَذِبا أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ» آنان امامانند. «هَؤُلاَءِ الَّذِين كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّه ِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّه ِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجا وَ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ وَ مَا كَانَ لَهُمْ مِن دُونِ اللّه ِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُوا يُبْصِرُونَ اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا اِلَى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْفِيهَا خَالِدُونَ مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ»(1)و(2)
43 . مفضّل بن عمر مى گويد: در كوفه، روزهايى كه امام صادق عليه السلام نزد ابوالعباس مى آمد همراه او بودم همين كه به دروازه شهر رسيديم، نگاهى به سمت چپش كرد، فرمود: «اى مفضّل! همين جا عمويم زيد را به دار مى زنند» سپس رفت تا به كوى روغن فروشان رسيد كه آخر بازار سرّاجان بود، فرود آمد و به من هم فرمود: «پياده شو كه اين جا مسجدكوفه نخستين جايى است كه آدم عليه السلام آن را ترسيم كرد. و من دوست
ص: 344
ندارم سواره وارد آن جا شوم!» عرض كردم: چه كسى پرداخته آدم عليه السلام را تغيير داد؟ فرمود:
اما اولين بار تغيير آن توسط طوفان، زمان نوح عليه السلام بود سپس اصحاب كسرى (پادشاه ايران) و نعمان بن منذر و پس از آن زيادبن ابى سفيان آن را تغيير داد.» گفتم: فدايت شوم! آيا كوفه و مسجد آن در زمان نوح عليه السلام بود؟ فرمود: «آرى يا مفضّل! منزل نوح و قومش در آباديى كنار فرات بود از سمت غربى كوفه. نوح عليه السلام مرد نجارى بود كه خداوند او را به رسالت فرستاد و برگزيد و نوح عليه السلام نخستين كسى است كه كشتى ساخت و آنروى آب حركت مى كرد و نوح عليه السلام ميان قوم خود نهصد و پنجاه سال درنگ كرد؛ آن ها را به هدايت فرا مى خواند و آن ها از كنارش عبور مى كردند و او را مسخره مى كردند، چون از آن ها چنين رفتارى را ديد نفرين كرد و گفت: «رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّار اِنَّكَ اِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا اِلاَّ فَاجِر كَفَّار»(1) خداوند به او وحى كرد: اى نوح «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ» آن را با وسعت بساز و در ساختنش تعجيل كن! «بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا»(2) پس نوح عليه السلام در مسجد كوفه به دست خود چوبمى آورد و كشتى را ساخت تا اين كه فارغ شد.» مفضّل گفت: سخن امام عليه السلام اين جا قطع شد به موقع ظهر، بلند شد نماز ظهر، سپس عصر را خواند بعد از مسجد برگشت و به سمت چپش نگاهى كرد و با دست خود به جاى سراى داريين اشاره كرد كه موضع
ص: 345
سراى ابن حكيم بود و امروزه آن جا فرات است، به من فرمود: «مفضّل! اين جا بت هاى قوم نوح: يغوث، يعوق و نسر را گذاشته بودند.» آن گاه رفت تا به مركبش سوار شد، عرض كردم: فدايت شوم! در چه مدت نوح عليه السلام كشتى را ساخت تا از آن فارغ شد؟ فرمود: «در دو دوران». گفتم: دوران چقدر است؟ فرمود: «هشتاد سال».(1)
44 . امام صادق عليه السلام قول خداوند: «حَتَّى اِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ»(2) راملاحظه فرموده ايد؟ اين تنّور چيست؟ و كجا و چگونه بوده است؟ فرمود:
«تنّور همان طور بود كه توصيف كردم» گفتم: شروع بيرون آمدن آب از آن تنّور چگونه بود؟ فرمود:
«آرى، خداوند دوست داشت كه قوم نوح معجزه اى ببينند! وانگهى پس از آن بارانى بر آن ها فرستاد كه به شدت جارى و آب فرات نيز و همه چشمه ها به شدت افزون شد پس خداوند آنان را غرق كرد و نوح و همراهانش را در كشتى نجات داد».
گفتم: چه مدتى نوح و همراهانش در كشتى بودند تا آب فروكش كرد و از آن بيرون شدند؟ فرمود:«هفت روز و شب داخل كشتى بودند، كشتى اطراف خانه (كعبه) طواف كرد، سپس بر كوه جودى پهلو گرفت و آن جا فرات كوفه است» گفتم: مسجد كوفه قديمى است؟ فرمود: «آرى، آن نمازگاه پيامبران بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم موقعى كه جبرئيل او را بر بُراق(3) سوار كرد و برد چون به دارالسّلام رسيد يعنى كنار كوفه و عازم
ص: 346
بيت المقدس شد در آن جا نماز خواند. جبرئيل عليه السلام گفت: يا محمّد! اين مسجد پدرت آدم و نمازگاه پيامبران است، فرود آى و نماز بخوان! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرود آمد و نماز خواند، سپس راهى بيت المقدس شد و آن جا نماز گزارد آنگاه جبرئيل عليه السلام او را به آسمان عروج داد.»(1)
45 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«كشتى را در صد سال ساخت، سپس دستور داد از هر جفتى دو تا هشت جفت از حلال گوشتى كه آدم عليه السلام با خود از بهشت آورده بود برداردتا معيشت فرزندان نوح عليه السلام در زمين باشد،همان طورى كه فرزندان آدم معيشت داشتند چون زمين با آن چه در آن بود غرق مى شد جز آن چه همراه وى در كشتى بود.
فرمود: «نوح در كشتى از هشت جفتى كه خداوند فرموده است: «وَ أَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ»(2)، «ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ؛مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ»(3) حمل كرد. بنابراين يك جفت از گوسفندى كه مردم آن ها را بزرگ مى كنند و به نگهداريش مى رسند و از گوسفند كه در كوهستان هاى سخت زندگى مى كند و شكارش حلال است و از بز يك جفت، جفتى كه مردم ادارهمى كنند و جفتى از نوع آهو [آن را زوج دوم ناميده اند ]و از گاو يك جفت، جفتى را كه مردم نگهدارى مى كنند و جفتى هم گاو
ص: 347
وحشى است و از شتر يك جفت از نوع نجاتى و عراب (نوع مرغوب) و هر پرنده وحشى يا اهلى (حمل كرد)، سپس زمين غرق شد.»(1)
46 . امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«خداوند چهار فرشته را براى هلاك كردن قوم لوط فرستاد: جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل، كروبيل، به ابراهيم عليه السلام گذر كردند درحالى كه آن ها شال بر سر داشتند، سلام دادند ابراهيم عليه السلام آن ها را نشناخت، ولى هيأت زيبايى مشاهده كرد. فرمود: جز خود من كسى نبايد از آن ها پذيرايى كند! مهمانانىداشت، گوساله فربهى را براى ايشان بريان كرد و پخت سپس نزديك آن ها برد، همين كه جلوى آن ها گذاشت «رَأى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ اِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً».(2) چون جبرئيل عليه السلام آن حالت را ديد شال را از چهره اش برداشت، ابراهيم عليه السلام او را شناخت و فرمود: تو همانى؟ گفت: آرى، همسر وى ساره از آن جا گذر كرد: «فَبَشَّرْنَاهَا بِاِسْحَاقَ وَ مِن وَرَاءِ اِسْحَاقَ يَعْقُوبَ»(3) ساره گفت: خداوند چه فرموده است؟ آن ها بدان چه در كتاب آمده پاسخ دادند
ص: 348
.ابراهيم عليه السلام پرسيد: براى چه آمده ايد؟ گفتند: جهت نابودى قوم لوط. ابراهيم عليه السلام فرمود: اگر در بين آن ها صد نفر از مؤمنان باشد باز هم هلاك مى كنيد؟ جبرئيل عليه السلام گفت: نه. فرمود: اگر پنجاه نفر باشند؟ گفت: نه. فرمود: اگر سى نفر باشند؟ گفت: نه. فرمود: اگر بيست نفر باشند؟ گفت: نه. فرمود: اگر ده نفر باشند؟ گفت: نه. فرمود: اگر پنج نفر باشند؟ گفت: نه. ابراهيم گفت: اگر يك نفر مؤمن باشد؟ جبرئيل گفت: نه. (قَالَ اِنَّ فِيهَا لُوطا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ اِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ»(1) سپس رفتند.راوى مى گويد: و حسن بن على گويد: من اين سخن را چيزى جز اين نمى دانم كه ابراهيم عليه السلام بقاى ايشان را خواسته است و همان است قول خداوند: «يُجَادِلُنَا فِى قَوْمِ لُوطٍ»».(2)و(3)
48 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند به ابراهيم وحى كرد كه به زودى صاحب فرزندى مى شوى! ابراهيم عليه السلام به ساره گفت. ساره گفت: «ءَأَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ»(1) پس خداوند به ابراهيم وحى كرد: همو فرزندى براى تو به دنيا مى آورد و اولاد وى چهارصد سال عذاب مى شوند به خاطر اين كه او سخن مرا رد كرد.
امام عليه السلام فرمود: «چون عذاب بر بنى اسرائيل طولانى شد، به درگاه خدا چهل روز ناله و گريه كردند، پس خداوند به موسى و هارون وحى كرد كه ايشان را از شرّ فرعوننجات مى دهد، پس صدوهفتاد سال از ايشان عذاب را برداشت.
امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه شما هم همين طور عمل كنيد خداوند عذاب را از ما برمى دارد اما اگر چنان نباشيد اين كار به آخر مى انجامد!».(2)
50 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند چهار فرشته جهت هلاكت قوم لوط؛ جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و كروبيل را فرستاد و او در حال كشاورزى نزديك آبادى بود.
به وى سلام دادند درحالى كه شال بسته بودند. همين كه لوط آن ها را ديد با هيأتى نيكو، جامه ها و شال هاى سفيد پيشنهاد رفتن منزل را كرد، گفتند: آرى، جلوى آن ها افتاد و آن ها پشت سر وى حركت كردند، از پيشنهاد منزل پشيمان شد، گفت: اگر قوم من به سراغ آن ها بيايند چه كنم من كه آن ها را مى شناسم! نگاهى به سمت آن ها كرد و گفت: شما به سمت بدترينمخلوقات خدا مى رويد! جبرئيل گفت: برايشان نشتابيد تا سه مرتبه (لوط) شهادت دهد! پس از سخن لوط، گفت: اين يك بار. سپس لحظه اى رفت باز به سمت ايشان برگشت و گفت: شما به نزد بدترين هاى خلق خدا مى رويد! جبرئيل گفت: اين دوبار باز رفت همين كه به دروازه ى شهر رسيد نگاهى به آن ها كرد و گفت: محقّقا شما به سمت بدترين افراد از خلق خدا مى رويد! جبرئيل گفت: اين سه بار.
سپس لوط وارد شد و آن ها نيز با وى وارد شدند همين كه وارد خانه اش شد همسر لوط آن ها را با هيأت نيكو ديد، پشت بام رفت فرياد زد، نشنيدند پس دودى بلند كرد، همين كه دود راديدند به سرعت و ولع رو آوردند تا جلوى در رسيدند، زن لوط به نزد ايشان رفت و گفت: نزد وى (لوط) گروهى هستند كه هرگز خوش هيأت تر از آن ها را نديده ام، آن ها جلوى در آمدند تا وارد
ص: 351
شوند همين كه لوط آن ها را ديد: «قَالَ يَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتى هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللّه َ وَلاَ تُخْزُونِ فِى ضَيْفِى أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ»(1) آن ها را به حلال دعوت كرد، آن ها گفتند: «مَا لَنَا فِى بَنَاتِكَ مِنْ حَق وَاِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ»(2) لوط به ايشان گفت: «لَوْ أَنَّ لِى بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِى اِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ»(3)امام عليه السلام فرمود: «جبرئيل عليه السلام گفت: اگر او مى دانست چه نيرويى دارد! پس با ايشان ستيزه كرد تا آن ها وارد خانه شدند، جبرئيل عليه السلام فرياد زد: يا لوط آن ها را واگذار، وارد شوند، چون وارد شدند، جبرئيل با انگشتانش سوى آن ها اشاره كرد چشمانشان (بيناييشان) از بين رفت و آن است قول خداوند: «فَطَمَسْنا اَعْيُنَهُمْ»(4) سپس جبرئيل عليه السلام لوط را ندا داد: «اِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوا اِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ»(5) جبرئيل به وى گفت: ما جهت نابود كردن ايشان فرستاده شده ايم! لوطگفت:
يا جبرئيل! بشتاب! «اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ
ص: 352
بِقَرِيبٍ»(1) پس به وى دستور داد خود و همراهانش را حركت دهد جز همسرش را سپس جبرئيل شهر را با بال خود از هفت طبقه زمين كند، آن گاه تا آن جا كه اهل آسمان دنيا صداى سگ ها و آواز خروس ها را شنيدند، سپس واژگون كرد و باران سنگ از گِل پخته روى شهر و بر سر كسانى كه اطراف شهر بودند باريد.»(2)
51 . امام صادق عليه السلام فرمود:««اَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفىِ النَّهارِ» دو طرف روز يعنى مغرب و صبح «وَ زُلَفا مِنَ الَّيلِ»(3) يعنى نماز عشاى آخر».(4)
52 . ابراهيم كرخى مى گويد:
خدمت امام صادق عليه السلام بودم، غلام وى وارد شد امام عليه السلام پرسيد: «فلانى چه وقت آمدى؟» او جوابى نداد. فرمود: «تو از اين جا و از آن جا آمدى ببين به چه وسيله روز خودت را مى گذرانى، به راستى كه همراه تو فرشته اى موكل است هر كارى كه مى كنى او ثبت مى كند. بنابراين هيچ گناهى را هر چند كوچك باشد كوچك نشمار، زيرا كه همان، يك روز تو راناراحت مى كند و هيچ نيكى
ص: 353
را ناچيز ندان، زيرا كه هيچ مطلوب تر و زود دريافت تر از نيكى نيست، به يقين همان گناه بزرگ قديم را مى يابد و از بين مى برد، خداوند در كتاب خود فرموده است: «اِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(1) فرمود: «نماز شب گناهان روز را از بين مى برد» و فرمود: «آن چه مفاسد داريد از بين مى برد».(2)
53 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفا مِنَ اللَّيْلِ اِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(3) آورده است، فرمود:«نماز شب در شب آن چه از گناه به جا آمده است از بين مى برد.»(4)
54 . ابراهيم كرخى مى گويد:
خدمت امام صادق عليه السلام بودم مردى از اهل مدينه وارد شد، امام عليه السلام پرسيد: «فلانى از كجا آمده اى؟» (او جواب نداد) فرمود: «از اين جا و آن جا آمدى نه در پى معاش و نه كار اخروى، ببين روز و شب خود را به چه چيز سپرى مى كنى! بدان كه فرشته بزرگوارى بر تو گمارده است كه عمل تو را ثبت مى كند و بر نهان تو كه از مردم پنهان مى دارى آگاه است،بنابراين شرم كن و گناه را كوچك ندان كه روزى تو را ناراحت
ص: 354
خواهد كرد و نيكى را كوچك نشمار، هرچند در نظر تو ناچيز و اندك باشد كه به زودى تو را شادمان خواهد كرد. بدان كه هيچ چيز براى خطا مطلوب تر و زود جبران كننده تر از نيكى نيست. بدان كه نيكى، گناه بزرگ قديمى فراموش شده از نظر صاحبش را درمى يابد و او را سود مى رساند و (گناه را) ساقط مى كند و پس از بدى آن را از بين مى برد، همان است قول خداوند: «اِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ»».(1)و(2)
55 . عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ اِلاَّ مَن رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ»(3) پرسيدند، فرمود:
«همه مردم يك امّت بودند، خداوند پيامبران را مبعوث كرد تا بر ايشان حجت را تمام كنند.»(4)
56 . داوود رِقّى مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ»(5) را پرسيدم، فرمود
ص: 355
:«آن ها چه مى گويند؟» گفتم: مى گويند: عرش روى آب و پروردگار بالاى آن است. فرمود: «دروغ مى گويند، هركه اين عقيده را داشته باشد خدا را محمول قرار داده و به صفت مخصوص مخلوقات توصيف كرده است و پيامدش آن است، چيزى كه خدا را حمل كرده، نيرومندتر از او باشد!» گفتم: فدايت شوم، شما برايم بيان كنيد! فرمود: «خداوند دين و دانش خود را پيش از وجود زمين، آسمان، جنّ و انس خورشيد و ماه روى آب قرار داد. چون خواست مردم را خلق كند آن ها را برابر خود پراكند و فرمود: پروردگار شما كيست؟ نخستين كسى كه سخن گفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم واميرالمؤمنين و امامان عليهم السلام بودند، گفتند: تو پروردگار مايى. از اين رو دين و دانش را به ايشان سپرد، سپس به فرشتگان فرمود: اينان حاملان دين و دانش من هستند و امينان من بر خلق و هم مسئولند. سپس به فرزندان آدم فرمود: براى خدا به پروردگارى و براى اين چند نفر به ولايت و طاعت اعتراف كنيد! گفتند: آرى پروردگارا اعتراف نموديم.
به فرشتگان فرمود: گواه باشيد! فرشتگان گفتند: گواهى مى دهيم كه فردا نگويند ما بى خبر بوديم يا بگويند: پدران ما پيش از اين مشرك شدند و ما نسل بعد آن ها بوديم، نتوانستيم تخلّف كنيم. آيا ما را براى عملِ بيهوده خواهان هلاكمى كنى؟! اى داوود (راوى)! ولايت ما (اهل بيت) در عالم ميثاق بر ايشان تأكيد شده است.»(1)
ص: 356
57 . امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: چهار چيز است كه در هركس باشد با وجود آن ها در برابر خدا هلاك نمى شود مگر عامل هلاكتى باشد، بنده حسنه اى را منظور مى كند و به جا مى آورد و اگر بجا نياورد خدا به خاطر نيت خوبش حسنه را مى نويسد و اگر بجا آورد ده حسنه مى نويسد و قصد سيئه اى را مى كند كه به جا آورد اگر بجا نياورد بر او نوشته نشود و اگر بجا آورد هفت ساعت مهلت (توبه) دهد. صاحب حسنات به صاحب سيئات كه از اصحاب شمال است، مى گويد: شتاب نكن، شايد او حسنه اى درپى آن انجام دهد كه آن را محو نمايد! زيرا كه خداى عزّوجلّ مى فرمايد: «اِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ»(1) يا طلب آمرزش زيرا اگر بگويد: «از خدايى كه جز او معبودى نيست طلب آمرزش مى كنيم؛ او كه به غيب و شهود آگاه است، مقتدر و دانا؛ بخشنده و مهربان است، صاحب جلال و اكرام است و به سوى او باز مى گردم، در آن صورت چيزى بر او نوشته نشود و اگر هم مرتكب گناهى شود، هفت ساعت او را مهلت دهد (تا توبه كند) و (فرشته) محافظ حسنات به فرشته سيئات گويد: بر گردن اين بدبخت محروم بنويس!».(2)
ص: 357
58 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(1)، فرمود:
«نه آن كه عملش بيشتر باشد بلكه عملش درست تر باشد. درستى همان ترس از عذاب خدا و نيّت راستين نيكوست، سپس فرمود: «بر همان رفتار صحيح پايدار ماندن تا اين كه به شدت عملش را خالص كند و عمل خالص آن عملى است كه انتظار ستايش كسى را نداشته باشى جز خداى عزّوجلّ و نيّت خالص بالاتر از خودِ عمل است. بدانيد كه نيّت همان عمل است.»سپس اين آيه را تلاوت كرد: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ»(2) يعنى براساس نيّتش».(3)
59 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ»(4) فرمود:
«نوح عليه السلام روز اول ماه رجب سوار كشتى شد و خود روزه گرفت و دستور داد همراهانش نيز آن روز روزه بگيرند و فرمود: هركس امروز روزه بگيرد، آتش دوزخ به مسافت يك سال از او دور شود.»(5)
ص: 358
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «قُلْ هذِهِ سَبِيلى أَدْعُوا اِلَى اللّه ِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى»(1) فرمود:
«به خدا سوگند آن راه ولايت ما اهل بيت است، كسى منكر آن نباشد مگر گمراه. فرمود: و كسى بر علىعليه السلام خورده نمى گيرد جز گمراه.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون زليخا آهنگ يوسف را كرد، زليخا به سمت بتى رفت كه درخانه اش بود و روپوشى بر آن انداخت.
ص: 359
يوسف گفت: چه مى كنى؟ گفت: جامه اى روى اين بت انداختم تا ما را نبيند چرا كه من از او شرم مى كنم.
يوسف عليه السلام گفت: تو از بتى كه نه مى شنود و نه مى بيند شرم مى كنى و من از پروردگارم شرم نكنم! پس به سرعت جست و زليخا پشت سر او، عزيز آن ها را بر آن حالت ديد. آن است قول خداى تعالى: «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَ أَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ» پس زن عزيز مصر مبادرت كرد و به عزيز: «قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوء اِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» يوسف به عزيز گفت: «هِيَرَاوَدَتْنِي عَن نَفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا»(1) خداوند به يوسف الهام كرد كه به پادشاه بگويد: از اين كودك داخل گهواره بپرس! او گواهى مى دهد كه وى مرا به سوى خود فراخواند. پس عزيز از كودك پرسيد و خداوند كودك در گهواره را به خاطر يوسف به زبان آورد و گفت: «اِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَاِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ»(2) و چون او ديد پيراهن يوسف از پشت پاره شده است به همسرش گفت: «اِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّاِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ» آنگاه به يوسف گفت: «أَعْرِضْ عَنْ هذَا وَ اسْتَغْفِرِى لِذَنبِكِ
ص: 360
اِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ»(1) اين خبر داخل شهر پيچيد و زن ها شروع كردند به نقل داستان وى (زليخا) و بر او عيب مى گرفتند و او را ياد مى كردند، همان است قول خداوند: «وَقَالَ نِسْوَةٌ فِى الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَفْسِهِ»(2) اين مطلب به همسر عزيز رسيد، دنبال همه زنان سرشناس فرستاد و همه را در خانه اش گرد آورد و براى آن ها انجمنى تشكيل داد و دست هر زنىيك ترنج با يك چاقو داد و گفت: ترنج را ببريد و سپس به يوسف فرمان داد «اُخْرُجْ عَلَيْهُنَّ» او كه در خانه اى بود، در برابر زنان درآمد، همين كه چشم زنان به او افتاد دست هاى خود را بريدند! و چنانكه خداى عزّوجلّ حكايت كرده است: «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ اِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً - يعنى ترنجى را- وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ للّه ِ مَا هذَا بَشَر گفتند: اِنْ هذَا اِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ»(3)همسر عزيز گفت: «فَذَلِكُنَّ الَّذِى لُمْتُنَّنِى فِيهِ - يعنى به خاطر محبّت
ص: 361
او- وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ - يعنى او را به خود فرا خواندم - فَاسْتَعْصَمَ - او خوددارى كرد - وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلَ مَا َامُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونا مِنَ الصَّاغِرِينَ»(1) پس يوسف در آن خانه شب را به صبح نرساند مگر هر زنى كه او را ديده بود، به خود فراخواند و يوسف عليه السلام عرض كرد: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ اِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي اِلَيْهِ».(2)و(3)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ»(4) فرمود:
«جبرئيل عليه السلام نزد يوسف آمد و گفت: اى يوسف! پروردگار جهانيان تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: چه كسى تو را در زيباترين آفرينش خود قرار داد؟ يوسف فرياد برآورد و صورت خود را بر زمين نهاد، سپس عرضه داشت: تو پروردگارا! سپس گفت: خداوند مى فرمايد: چه كسى تو را محبوب پدرت ساخت نه برادرانت را؟ باز يوسف عليه السلام فرياد برآورد و صورت را بر خاك نهاد و گفت: تو اى پروردگار من! جبرئيل گفت: پروردگارت مى فرمايد چهكسى پس از اين كه به
ص: 362
چاه انداختند و يقين داشتى كه هلاك مى شوى، نجاتت داد؟ ناله اى زد و صورتش را بر زمين نهاد سپس عرضه داشت: تو پروردگار من! جبرئيل گفت: پروردگارت به خاطر استغاثه از ديگرى مجازات سنگينى برايت مقرر كرد تا چندين سال در زندان بمانى! امام صادق عليه السلام فرمود: «چون آن مدت سرآمد خداوند او را اذن درخواست گشايش داد و او صورت بر خاك نهاد و عرض كرد: خداوندا اگر گناهانم روى مرا در پيشگاه تو تيره كرده من به آبروى پدران شايسته ام: ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و يعقوب رو به درگاه تو آورده ام! خداوند گرفتارى او را برطرف كرد.»گفتم:
فدايت شوم! آيا ما هم مى توانيم با همين دعا از خدا درخواست كنيم؟ فرمود: «مثل آن را بگوييد: خداوندا اگر گناهانم مرا در درگاه تو روسياه كرده است اينك به وسيله پيامبرت پيامبر رحمت؛ محمّد صلى الله عليه و آله وسلم ، على، فاطمه، حسن، حسين و امامان عليهم السلام رو به درگاه تو آورده ام!».(1)
4 . در تفسير آيه: «ثُمَّ يَأْتِى مِن بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ(2) يعنى: در هفت سال قحطى شديد آن چه را كه در هفت سال گذشته براى آن ها فراهم كرديد، مى خورند. امام صادق عليه السلام فرمود:«ما قَرَّبْتُم لَهُنَّ» نازل شد - ثُمَّ يَأْتِى مِن بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا
ص: 363
قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ اِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ ثُمَّ يَأْتِى مِن بَعْدِ ذلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ»(1) يعنى سال هايى پر باران است.
امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى در حضور اميرالمؤمنين عليه السلام اين آيه را: «ثُمَّ يَأْتِى مِن بَعْدِ ذلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ» قرائت كرد، فرمود: واى بر تو! چه چيز را مى فشاردند؟ آيا شراب را مى فشاردند؟ آن مرد گفت: يا اميرالمؤمنين! چگونه قرائت كنم؟ فرمود: «عامٌ فيهِ يُغاثُالنّاسُ وَ فيهِ يُعصِرونَ» يعنى پس از سال هاى قحطى آن ها را باران زيادى مى بارد، دليل اين مطلب قول خداوند: «وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجا»(2) پس آن مرد نزد شاه برگشت و گفته يوسف را به او خبر داد، شاه گفت: «ائْتُونِى بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ اِلَى رَبِّكَ - يعنى نزد شاه - فَسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِى قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ اِنَّ رَبِّى بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ»(3) پس پادشاه آن زنان را جمع كرد و گفت: «مَا خَطْبُكُنَّ اِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ للّه ِ مَا عَلِمْنَاعَلَيْهِ مِن سُوٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزيِزِ الاْنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَاِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّى لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَ أَنَّ اللّه َ لاَ يَهْدِى كَيْدَ الْخَائِنِينَ»(4) يعنى اكنون من بر او دروغ
ص: 364
نمى بندم آن طورى كه قبلاً دروغ بستم.
سپس (زليخا) گفت: «وَ مَا أُبَرِّىُ نَفْسِى اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ»(1) يعنى نفس (سركش) به بدى فرمان مى دهد! اين جا بود كه پادشاه گفت: «اِئتُونى بِهِ اَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسى» همين كه چشمش به يوسف افتاد: «قالَ اِنَّكَ الْيَومَ لَدَينا مَكينٌ اَمينٌ»(2) خواسته ات را از من بخواه! «قَالَ اجْعَلْنِى عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ اِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ»يعنى مرا بر كندوها و انبارها(ى غله) بگمار! پادشاه او را گمارد و همان است قول خداوند: «وَ كَذلِكَ مَكَّنَّالِيُوسُفَ فِى الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ».(3) يوسف عليه السلام دستور داد كندوهايى از سنگ بسازند و با آهك آلوده و روكش كنند، سپس به كشاورزان مصر فرمان داد زراعتشان را درو كنند و به هر كسى سهم او را داد و بقيه را با خوشه واگذاشت و نكوبيد همان
ص: 365
طورى داخل كندوها قرار داد؛ هفت سال همين كار را كرد همين كه سال خشكى رسيد، آن سنبل ها را درمى آورد و هر قدر كه مى خواست مى فروخت.
بين يوسف و پدرش هيجده روز راه فاصله بود، آن ها در بيابانى ساكن بودند. مردم از اطراف به جانب مصر مى رفتند تا خوراكى فراهم كنند و يعقوب و فرزندانش در بيابانى اقامت داشتند كه شنزار بود.
برادران يوسف از همان امكانات كمى كه داشتند برداشتند و به مصر بردند تا بدان وسيله خوراكى فراهم كنند، يوسف كه خود، فروشغله را سرپرستى مى كرد همين كه برادرانش بر يوسف وارد شدند، آن ها را شناخت ولى آن ها او را نشناختند، چنانكه خداوند حكايت كرده است: «وَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ» و به آن ها داد، در پيمانه به آن ها احسان كرد، پرسيد: شما كه هستيد؟ گفتند:
ما فرزندان يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل اللّهيم كه نمرود او را داخل آتش انداخت و نسوخت و خداوند آتش را بر او سرد و سلامت ساخت.
پرسيد: پس پدرتان چه كرد؟ گفتند: پير ناتوان است. گفت: شما برادر ديگرى هم داريد؟ گفتند: مابرادرى پدرى داريم كه از مادر ما نيست. گفت: چون دوباره نزد ما آمديد او را بياوريد! و همان است قول خداوند: «ائْتُونِى بِأَخٍ لَّكُم مِنْ أَبِيكُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّى أُوفِى الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ فَاِن لَمْ تَأْتُونِى بِهِ فَلاَ كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِى وَلاَ تَقْرَبُونِ
ص: 366
قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَاِنَّا لَفَاعِلُونَ»(1) سپس يوسف به قوم خود گفت: اين متاعى را كه آن ها نزد ما آورده اند به خودشان بازگردانيد و بين بارهايشان قرار دهيد تا به منزل هايشان برگردانند و آن راببينند و دوباره نزد ما بيايند.
همان است قول خداوند: «وَقَالَ لِفِتْيَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِى رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا اِذَا انْقَلَبُوا اِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ فَلَمَّا رَجَعُوا اِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَاأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَاِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(2) «فَقَالَ يعقوبُ هَلْ أَمَنُكُمْ عَلَيْهِ اِلاَّ كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللّه ُ خَيْرٌ حَافِظ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ اِلَيْهِمْ - در بين بارهايشان كه به مصر برده بودند - قَالُوا يَاأَبَانَا مَا نَبْغِى - يعنى ما نخواستيم - هَذهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ اِلَيْنَا وَنَميرُ أَهْلَنَاوَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ - يعقوب گفت: - لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقا مِنَ اللّه ِ لَتَأْتُنَّنِى بِهِ اِلاَّ أَن يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا َاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ - يعقوب گفت: - اللّه ُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ. آن هابيرون رفتند ولى يعقوب به آن ها گفت: لاَ تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحدٍ وَادْخُلُوا
ص: 367
مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ»(1)و(2)
5 . از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «أَيَّتُهَا الْعِيرُ اِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»(3) پرسيدند، فرمود: آن ها دزدى نكرده و يوسف عليه السلام نيز دروغ نگفت بلكه منظورش اين بود كه شما يوسف را از پدرش دزديديد! و قول وى «أَيَّتُهَا الْعِيرُ» معنايش: اى اهلكاروان است و نظير آن قول ايشان به پدرشان است: «وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِى أَقْبَلْنَا فِيهَا»(4) يعنى اهل كاروان.
چون پيمانه را براى يوسف از ميان بار برادرش درآوردند، برادرانش گفتند: «اِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ» منظورشان يوسف بود ولى يوسف خود را به غفلت زد و آن است قول خداوند: «فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَكَانا وَاللّه ُ أَعْلَمُ بِمَا
ص: 368
تَصِفُونَ»(1) آن ها اطراف يوسف جمع شدند درحالى كه از پوستبدنشان خون زرد مى چكيد و درباره حبس وى (در چاه) با هم مشاجره مى كردند.
درحالى كه آن ها مى گفتند: «يَا أَيُّهَا الْعَزِيرُ اِنَّ لَهُ أَبا شَيْخا كَبِير فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ اِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ» اين را رها كنيد! چون يوسف چنان ديد، گفت: «مَعَاذَ اللّه ِ أَن نَّأْخُذَ اِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ - نگفت: مگر كسى را كه متاع ما را دزديده است - اِنَّا اِذ لَظَالِمُونَ فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ - و خواستند نزد پدرشان برگردند، لاوى پسر يعقوب به ايشان گفت: «أَلَمْ تَعْلَمُوا - فَارْجِعوا اَنْتُمْ اِلى اَبيكُمْ - اما منبرنمى گردم - حَتَّى يَأْذَنَ لِى - وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ» سپس به آن ها گفت: «ارْجِعُوا اِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَاأَبَانَا اِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ مَا شَهِدْنَا اِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَ مَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنَّا فِيهَا وَ الْعِيرَ الَّتِى أَقْبَلْنَا فِيهَا - يعنى اهل شهر و اهل كاروان - وَ اِنَّا لَصَادِقُونَ»(2)
ص: 369
يعقوب گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ - وَابْيَضَّتْ عَيْناه مِنَ الحُزْنِ يعنى از زيادى گريه نابينا شد - أَمْر فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَى اللّه ُ أَن يَأْتِيَنِى بِهِم جَميعا اِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم»(1) يعنى غمگين و اَسَف سخت تر از غم است.(2)
6 . از امام صادق عليه السلام پرسيدند، غم و اندوه يعقوب بر يوسف چقدر بود؟ فرمود:«به قدر اندوه هفتاد مادر فرزند مرده! يعقوب با استرجاع آشنا نبود، از اين رو گفت: وا اسفا بر يوسف! (فرزندانش) گفتند: «تَاللّه ِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ اِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّى وَ حُزْنِى اِلَى اللّه ِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّه ِ مَا لاَتَعْلَمُونَ»(3)و(4)
ص: 370
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون برادران يوسف عليه السلام او را در چاه انداختند، جبرئيل عليه السلام نزد وى آمد در حالى كه او در چاه بود، گفت: اى پسر! چه كسى تو را در اين چاه افكند؟ يوسف گفت: برادرانم به خاطر جايگاه من نزد پدرم، بر من حسد بردند و مرا در چاه افكندند؟ جبرئيل گفت: دوست دارى از چاه بيرون آيى؟ يوسف گفت: آن به دست خداى ابراهيم، اسحاق و يعقوب عليهم السلام است. جبرئيل عليه السلام گفت: خداى ابراهيم، اسحاق و يعقوب مى گويد: بگو: خدايا من از تو درخواست مى كنم چرا كه تمام حمد از آنِ تو است خدايى جز تو، بخشنده بخشايشگر پديدآورنده آسمان ها وزمين، صاحب جلال و اكرام، نيست و بر محمّد و آل محمّد درود فرست و در كار من گشايش و راه درآمدى قرار ده! و مرا از جايى كه انتظار دارم و ندارم روزى برسان!»(1)
8 . در تفسير آيه: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِى هَذا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِى يَأْتِ بَصِيرا وَ أْتُونِى بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ»(2) از مفضّل جعفى نقل كرده است، مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «بگو ببينم كه پيراهن يوسف چه بود؟» گفتم: نمى دانم. فرمود: «چون براى ابراهيم عليه السلام آتش افروختند،جبرئيل عليه السلام جامه اى از جامه هاى بهشتى را براى او آورد و بر او
ص: 371
پوشاند از اين رو او را گرما و سرما نمى رسيد و چون ابراهيم عليه السلام در آستانه مرگ قرار گرفت، آن را داخل حرزى گذاشت و بر اسحاق آويخت و اسحاق بر يعقوب. و چون براى يعقوب، يوسف به دنيا آمد، آن را به گردن يوسف آويخت و در گردن او بود تا اين اتفاق براى او افتاد، چون يوسف آن پيراهن را از داخل حرز درآورد، يعقوب بوى آن را استشمام كرد. همان است قول خداى تعالى: «اِنِّى لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ»(1) و آن همان پيراهنى است كه از بهشت فرود آمد.»گفتم:
فدايت شوم! اكنون آن پيراهن دست كيست؟ فرمود: «دست اهلش است.» سپس فرمود: «هر پيامبرى علم يا غير از علم را به ارث نهاد! تا به محمّد صلى الله عليه و آله وسلم رسيد.
يعقوب عليه السلام در فلسطين بود و كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، يعقوب بوى يوسف را استشمام كرد و آن بو از همين پيراهن بود كه از بهشت درآوردند و ماييم وارثان او.»(2)
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هركس [در هر روز يا] در هر شب سوره يوسف را بخواند، خداوند او را روز قيامت درحالى برانگيزد كه جمالى چون جمال يوسف را دارد و روز قيامت او را از هول و هراس قيامت نرسد آن چه را كه به مردم مى رسد و همسايگانش از بندگان صالح خدا
ص: 372
باشند.» سپس فرمود: «يوسف عليه السلام از بندگان صالح خدا بود و در دنيا از زناكارى و بدزبانى در امان بود.»(1)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«پدرم فرمود: به خدا سوگند كه من با بعضى از فرزندانم همكارى دارم و او را روى زانويم مى نشانم و به وى محبّت زيادى مى كنمو به خاطر او بسيار سپاسگزارم! اگرچه حق با ديگر فرزندان من است ولى از باب محافظت بر او از جانب خودش و ديگران چنين رفتارى را دارم، مبادا با او كارى كنند كه با يوسف و برادرانش انجام شد و خداوند سوره يوسف را نازل نكرد، مگر نمونه اى باشد تا ما به يكديگر حسد نورزيم آن طورى كه برادران يوسف به وى حسد ورزيدند و به او ستم كردند و خداوند آن را حجتى قرار داد براى كسانى كه ما را دوست بدارند و قرين محبت ما باشند و منكر دشمنان ما؛ كسانى كه براى ما پرچم جنگ و ستيز برافراشتند.»(2)
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«از آن جهت يعقوب به فراغ يوسف مبتلا شد كه قوچ فربهى را ذبح كرد، مرد نيازمندى از اصحاب وى از مردم كمك خواست و چيزى به دست نياورد تا با آن افطار كند و يعقوب نيز از او غفلت
ص: 373
كرد و غذايى به او نداد، از اين رو به فراغ يوسف مبتلا شد و پس از آن هر بامداد منادى او ندا مى داد هركس روزه ندارد به نهار يعقوب حاضر شود و چون شب مى شد ندا مى داد: هركس روزه دار است به غذاى شام يعقوب حاضر شود.»(1)
12 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ»(2) فرمود:
«بيست درهم بود».(3)
13 . امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«جبرئيل عليه السلام در زندان نزد يوسف عليه السلام آمد، گفت: بعد از هر نماز واجب بگو: «خداوندا براى من گشايش و راه بيرون آمدنى قرار ده! و از جاى حساب شده و بى حساب مرا روزى مرحمت كن!».(4)
14 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون پادشاه فرمان بازداشت يوسف را در زندان صادر كرد خداوند به وى علم تأويل رؤيا را الهام كرد، از اين رو براى زندانيان خواب هايشان را تعبير مى كرد. دو جوان را با او روزى كه
ص: 374
بازداشت كردند، وارد زندان كردند همين كه خوابيدندصبح كه شد گفتند: ما خوابى ديده ايم براى ما تعبير كن! پرسيد: چه خوابى ديده ايد؟ يكى از آن ها گفت: «اِنِّى أَرَانِى أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِى خُبْز تَأْكُلُ الطَّيْرُ»(1) و ديگرى گفت: ديدم كه پادشاه را شراب مى نوشانم! رؤياى هر دو را مطابق آن چه در قرآن آمده است تعبير كرد. سپس به آن كه گمان داشت از آن دو نفر نجات مى يابد گفت: مرا نزد اربابت ياد كن! امام عليه السلام فرمود: «يوسف در حال خود، به درگاه خدا نناليد تا از او بخواهد، از اين رو خداوند فرمود: «فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَفِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ»(2) خداوند در همان لحظه به وى وحى كرد: اى يوسف! چه كسى خوابى را كه ديدى به تو نماياند؟ گفت: تو اى پروردگار. فرمود: چه كسى تو را محبوب پدرت كرد؟ عرض كرد: تو پروردگار من. فرمود: چه كسى آن كاروان را به سوى تو روان كرد؟ عرض كرد: تو اى پروردگار! فرمود: چه كسى تو را دعايى ياد داد كه بدان وسيله از خدا خواستى تا خداوند براى تو از چاه راه خلاصى قرار داد؟ گفت: تو اى پروردگار من! فرمود: چه كسى از مكر زنان راه نجاتى براى تو فراهم كرد؟ عرض كرد: تو پروردگار من! فرمود: چه كسى مكر زنعزيز مصر و زنان ديگر را از تو برطرف كرد؟ عرض كرد: تو اى پروردگار من. فرمود: چه كسى تعبيرخواب را به تو الهام نمود؟ گفت: تو اى پروردگار من
ص: 375
!فرمود:
پس چگونه از غير من يارى طلبيدى و به من پناهنده نشده و از من نخواستى تا تو را از زندان نجات دهم و از بنده اى از بندگان من يارى طلبيدى آرزو كردى تا تو را نزد مخلوقى از مخلوقات من كه در قبضه قدرت من است خواستى تا تو را يادآورى كند و به درگاه من نناليدى! بنابراين چند سالى - به خاطر گناه پيام فرستادن توسط بنده اى به بنده اى - در زندان بمان!» ابن عمير از ابن حمزه نقل كرده است كه يوسف بيست سال در زندان ماند.(1)
15 . امام صادق عليه السلام فرمود:«كسى به قدر سه تن گريه نكرد! آدم، يوسف و داوود» گفتم: چقدر آن ها گريستند؟ فرمود: «امّا آدم موقعى كه از بهشت بيرون شد و سرش در دروازه اى از دروازه هاى آسمان بود به قدرى گريه كرد كه اهل آسمان آزرده شدند و از آن به درگاه خدا شكوه كردند و قامتش خميده شد و امّا داوود به قدرى گريه كرد كه از اشك چشمش گياه روييد و البته او آهى آتشين مى كشيد كه از حرارت آن هرچه در اثر اشك او روييده بود مى سوخت. و اما يوسف در زندان به حال پدرش يعقوب مى گريست به حدى كه زندانيان آزرده شدند پس با آن ها قرارگذاشت يك روز گريه كند و روزى ساكت باشد.»(2)
ص: 376
16 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَلَبِثَ فِى السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ»(1) آورده است، فرمود:
«هفت سال در زندان ماند».(2)
17 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون برادران يوسف بر او وارد شدند در صورتى كه برادرشان (بنيامين) را با خود آورده بودند، چند سفره براى آن ها گسترد سپس فرمود: هر كدام از شما با برادر مادرى خود بر سر يك سفره بنشيند، آن ها نشستند، برادر وى (برادر مادرى يوسف، بنيامين) سرپا ماند، فرمود: چرا با برادرانتنمى نشينى؟ گفت: مرا برادر مادرى از ميان ايشان نيست.
يوسف گفت: تو هم برادر مادرى داشتى كه اين ها وانمود كردند گرگ او را خورد؟ گفت: آرى. فرمود: پس بنشين و با من غذا بخور! امام عليه السلام فرمود: «برادران يوسف از خوردن خوددارى كردند و گفتند ما در پى كارى هستيم ولى خداوند نمى خواهد مگر برترى فرزند يامين (بنيامين) را بر ما! فرمود: «چون از باربندى، آن ها فارغ شدند دستور داد تا پيمانه را داخل بار برادرش (بنيامين) قرار دهند، همين كه مقدارى فاصله گرفتند، ندا دهنده اى ندا داد:
ص: 377
«أَيَّتُهَا الْعِيرُ اِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»(1) پس برگشتند و گفتند: «مَّاذَا تَفْقِدُونَ قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ قَالُوا تَاللّه ِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِى الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ اِن كُنتُم كَاذِبِينَ قَالُوا جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِى رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ»(2) منظورشان سنّت معمولى بود كه در بين آن ها جارى بود يعنى زندانى شود. «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَلِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِى دينِ الْمَلِكِ اِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّه ُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَن نَّشَاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِى عِلْمٍ عَلِيمٌ قَالُوا اِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ»»(3)و(4)
18 . از امام صادق پرسيدند: با اين كه جبرئيل خبر داد يوسف نمرده است و به زودى به وى بازمى گردد، چگونه يعقوب بر او اندوهناك
ص: 378
بود؟ فرمود:
«او اين (پيام جبرئيل) را فراموش كرد.»(1)
19 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يعقوب عليه السلام نزد پادشاه ناحيه ايشان، آمد از او درخواستى داشت، پادشاه پرسيد: تو ابراهيمى؟ فرمود: نه گفت: تو اسحاق بن ابراهيمى فرمود: نه. گفت: پس تو كه هستى؟ فرمود: من يعقوب بن اسحاقم. پرسيد: با اين سن كم چه بر سرت آمده است؟ گفت: غم پسرم يوسف! گفت: به راستى كه يعقوب نهايت اندوه بر تو رسيده است! يعقوب گفت: ما گروه پيامبران را زودتر بلا مى رسد، از مردم هم هر كه به درگاه خدا مقرب تر است [زودتر بلا به او مى رسد!] وى حاجت يعقوب را برآورد همين كه از در خانه او گذشت، جبرئيل بر او نازل شد و گفت: اى يعقوب!پروردگارت سلام مى رساند و مى گويد: تو شكايت مرا به مردم كردى! يعقوب صورت بر خاك ساييد و گفت: پروردگارا لغزشى بود، بر من ببخشيد دوباره هرگز مرتكب نخواهم شد.
سپس جبرئيل نزد وى برگشت و گفت: اى يعقوب! سرت را بلند كن كه پروردگارت تو را سلام مى رساند و مى گويد: تو را عفو كردم، دوباره شكايت مرا به مخلوقم نكن! پس از آن نديدند كه سخنى درباره وضعى كه داشت بگويد، حتّى پسرانش آمدند صورتش را به سمت ديوار گرداند و گفت: «اِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّى
ص: 379
وَحُزْنِى اِلَى اللّه ِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّه ِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»»(1)و(2)
20 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مردى از فرزندان فاطمه عليهاالسلام نمى ميرد و از دنيا بيرون نمى شود تا به امامت امامى اقرار كند، چنان كه فرزندان يعقوب به يوسف اقرار كردند، موقعى كه گفتند: «تَاللّه ِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّه ُ عَلَيْنَا»»(3)و(4)
21 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يعقوب بوى پيراهن يوسف را از فاصله ده شب راه دريافت، درحالى كه او در بيت المقدس و يوسف در مصر بود و آن پيراهنى بود كه از بهشت بر ابراهيم عليه السلام نازل شده بود و ابراهيم عليه السلام آنرا به اسحاق داد و اسحاق به يعقوب و يعقوب به يوسف.»(5)
22 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى»(6) آورده است، كه فرمود:
«يعقوب (بخشش) آن ها را تا سحر تأخير انداخت و گفت
ص: 380
:پروردگارا گناه ايشان بين من و آن هاست! خداوند به او وحى كرد كه من آن ها را بخشيدم».(1)
23 . امام صادق عليه السلام آورده است كه درباره قول خداوند «اَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى» فرمود:
«آن را تا سحر شب جمعه تأخير انداخت.»(2)
24 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ»(3) آورده است، فرمود: «عرش يعنى تخت». و قول خداوند:«وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدا»(4) فرمود: «آن سجده ايشان عبادتى براى خدا بود».(5)
25 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يعقوب به يوسف موقعى كه با هم ملاقات كردند، گفت: پسرم به من بگو: با تو چه كردند؟ يوسف گفت: مرا بردند و بر سر آن چاه نشاندند، گفتند: پيراهنت را درآور! گفتم: شما را به حق پدرم يعقوب صديق مرا برهنه نكنيد و پيراهنم را درنياوريد، فلانى چاقويى بر من كشيد! يعقوب با شنيدن اين جمله از هوش رفت همين كه به هوش آمد گفت: نقل كن كه با تو چه كردند؟ يوسف
ص: 381
گفت:
پدرجان از شما تقاضا مى كنم كه بس كنيد! او هم بس كرد!».(1)
26 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند به يوسف پيام داد: اى پسر يعقوب! چه كسى تو را با خطاكاران هم منزل كرد؟ گفت: جرم خودم. فرمود: چون به جرم خود اعتراف كرد، خداوند او را از زندان درآورد و به نشست خود نسبت به وى اعتراف كرد كه چون نشست مرد نسبت به خانواده خود بود، به وى فرمود: اين دعا را بخوان: اى بزرگتر از هر بزرگ! اى بى شريك و بى وزير! اى آفريننده ى خورشيد و ماه تابان! اىنگهدارنده درمانده نابينا! اى درهم شكننده هر ستمكار ويرانگر! اى بى نياز كننده ى نيازمند پريشان حال! اى ترميم كننده استخوان شكسته! اى آزاد كننده زندانى اسير تو را به حق محمّد و آل محمّد درخواست مى كنم كه مرا از اين گرفتارى گشايش و نجات دهى و از جايى كه انتظار دارم و ندارم مرا روزى بخشى! فرمود:
«چون صبح شد پادشاه او را خواست و آزادش كرد. همان است قول خداوند: «وَقَدْ أَحْسَنَ بِى اِذْ أَخْرَجَنِى مِنَ السِّجْنِ»»(2)و(3)
27 . امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 382
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در آن ميان كه بين خانواده خود نشسته بود يك باره فرمود: دوست داشتم كه يوسف عليه السلام اعتماد به نفس داشت! پرسيدند: به چه وسيله يا رسول اللّه ! فرمود: چون عزيز مصر او را از سرپرستى مصر بركنار كرد دو جامه نو - يا فرمود: دو جامه پاكيزه - پوشيد و به بيابان گسترده اى از آن سرزمين رسيد چند ركعت نماز خواند همين كه از نماز فارغ شد دست به طرف آسمان بلند كرد و گفت: پرورگارا! به من سلطنت دادى و مرا تأويل و تعبير خواب آموختى، اى آفريننده آسمان ها و زمين! تو در دنيا و آخرت سرپرست منى.
پس جبرئيل نازل شد و گفت: يا يوسف چه حاجتى دارى؟ عرضكرد:
پروردگارا «تَوَفَّنِى مُسْلِما وَ أَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ»»(1)و(2)
ص: 383
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّه ِ أَلاَ بِذِكْرِاللّه ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(1) فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به على عليه السلام گفت: آيا مى دانى اين آيه درباره چه كسى نازل شده است؟ عرض كرد: خدا و رسولش بهتر مى دانند. فرمود: درباره كسى نازل شده است كه به من ايمان آورده و تصديقم كرده و تو را و عترت تو را پس از تو دوست بدارد و امر (امامت) براى تو را پس از تو به امامان تسليم نمايد.»(2)
ص: 384
2 . على بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ اِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»(1) از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«مُنذِر (بيم دهنده) رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و هادى اميرالمؤمنين عليه السلام و پس از او امامان عليهم السلام هستند. و آن است قول خداوند: «وَ لِكُلِّ قَومٍ هادٍ» يعنى در هر زمان امام هدايتگر آشكارى است و آن ردّ بر كسى است كه منكر است. در هر عصر و زمانى امامى مى باشد و زمين خالى از حجت نيست، همان طورى كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
زمين خالى از امامى قائم به حجت الهى نمى شود؛ يا آشكار زبانزد است و يا بيمناك مغلوب (غايب) تا حجت هاى الهى و دلايلش باطل نگردد.
هدايتگرى در كتاب خدا به چند صورت است، از جمله امامان هستند و آن است قول خداوند: «وَ لِكُلِّ قَومٍ هادٍ». يعنى امامى آشكارا و بيان از آن جمله است و همان است قول خداوند: «أَوَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ»(2) و قول خداوند: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ»(3) يعنى براى ايشان بيان كرديم و نظير آن بسيار است و از آن جمله است پاداش و همان است قول خداوند:«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا
ص: 385
لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَاِنَّ اللّه َ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»(1) يعنى براى ايشان بيان مى كنيم.
و از آن جمله است نجات و همان است قول خداوند: «كَلاّ اِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»(2) يعنى به زودى مرا نجات مى دهد و از آن جمله است دلالت و ارشاد، و همان است قول خداوند: «وَ أَهْدِيَكَ اِلَى رَبِّكَ»(3) يعنى تو را دلالت مى كنم.»(4)
3 . در تفسير قول خداوند: «وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ»(5) آورده است كه مردى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد، امام عليه السلام فرمود:
«چرا فلانى از تو شكايت دارد؟» عرض كرد: من حقم را از او مطالبه كردم. فرمود: «به نظر تو وقتى كه زياد به او مى گويى او را ناراحت نمى كنى؟ آيا ديده اى آن چه را كه خداوند در قول خود نقل كرده است: «وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ»يعنى بر ايشان ستم مى كند به خدا كه آن ها بيمى از آن نداشتند بلكه آن ها از زياد گفتن بيمناك بودند و خداوند آن را سوء الحساب ناميد!»(6)
ص: 386
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير آيه: «وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّ وَعَلاَنِيَةً وَ يَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»(1) فرمود:
«يعنى بدى را به وسيله نيكى دفع مى كنند» از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به على عليه السلام فرمود: يا على! هيچ سرايى نيست كه در آن شادمانى باشد، مگر به دنبال آن غم و اندوهى است! و هيچ غم و اندوهى نيست مگر گشايشى دارد جز اندوه دوزخيان. بنابراين هرگاه كار بدى مرتكبشدى به دنبال آن كار نيكى كن تا آن را زود محو كنى.
بر تو باد كارهاى نيكو كردن كه نيكى ها گرفتارى هاى بد را برطرف مى كند و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به اميرالمؤمنين عليه السلام به خاطر تأديب و آموزش به مردم اين ها را گفت نه آن كه اميرالمؤمنين بدى هايى مرتكب شده باشد.(2)
5 . در مورد قول خداوند: «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»(3) امام صادق فرمود:
ص: 387
«درباره امامان عليهم السلام و شيعيان ايشان كه صبر كردند نازل شده است.»(1)
6 . در تفسير قول خداوند: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّه ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ»(2) فرمود: «يعنى بازگشت نيكو» از ابوعبيده به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «طوبى درختى است در بهشت داخل سراى اميرالمؤمنين عليه السلام و هيچ يك از شيعيان ايشان نيست مگر شاخه اى از شاخه هاى آن و برگى از برگ هاى آن داخل سراى اوست كهگروهى از امت ها، زير آن سايه مى گيرند.» از آن حضرت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فاطمه عليهاالسلام را زياد مى بوسيد عايشه نسبت به آن اعتراض كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
عايشه! چون مرا به آسمان بردند وارد بهشت شدم، جبرئيل مرا نزديك درخت طوبى برد و از ميوه هاى آن به من داد و خوردم و خداوند آن را به آبى در پشت من تبديل كرد و چون به زمين فرود آمدم با خديجه همبستر شدم، او به فاطمه حامله شد! از اين رو هرگز من او را نمى بوسم مگر بوى درخت طوبى را از او استشمام مى كنم. در قول خداوند: «وَلَوْأَنَّ قُرآنا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْكُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بِل للّه ِ الْأَمْرُ
ص: 388
جَمِيعا»(1) فرمود: «اگر در قرآن چيزى اين چنين باشد همين است. و قول خداوند: «أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنوا أَن لَوْ يَشَاءُ اللّه ُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعا»(2) يعنى همه آنان را مؤمن قرار داده بود. و قول خداوند: «وَلاَ يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ»(3) يعنى عذاب.(4)
7 . در تفسير قول خداوند: «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ يَمْحُوا اللّه ُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»(5) امام صادق عليه السلام فرمود: «چون شب قدر شود، فرشتگان و روح و كاتبان به آسمان دنيا نازل شوند و آن چه در آن سال از قضاى خداى تعالى است مى نويسند و چون خداوند اراده كند، پس و پيش اندازد يا چيزى را كم و زياد كند دستور مى دهد تا آن چه را كه مى خواهد محو شود و آن چه خواهد اثبات گردد.» گفتم: و همه چيز در كتاب او به اندازه اثبات شده است؟ فرمود: «آرى» گفتم: بنابراين پس از آن چهمى شود؟ فرمود: «سبحان اللّه ، سپس
ص: 389
باز آن چه را كه خداى تبارك و تعالى بخواهد پديد مى آورد.
و قول خداوند: «أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِى الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا - فرمود:
يعنى مرگ دانشمندان زمين - وَاللّه ُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ»(1) يعنى مانعى از حكم او نيست. و قول خداوند: «وَقَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعا - فرمود: مكر از جانب خدا همان عذاب است - وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ»(2) يعنى پاداش قيامت.(3)
8 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «قُلْ كَفَى بِاللّه ِ شَهِيد بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(4) فرمود:
«آن كه علم كتاب نزد اوست اميرالمؤمنين عليه السلام است.» و از آن كه نزد او بخشى از علم كتاب است پرسيدند: آيا همان كسى است كه علم تمام كتاب نزد اوست؟ فرمود: «علم آن كه بخشى از كتاب را مى داند در برابر آن كه علم تمام كتاب را دارد به قدر آبى است كه مگسى با بال خود از دريايى بردارد. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
بدان! علمى را كه آدم عليه السلام با آن از آسمان به زمين هبوط كرد و
ص: 390
تمام فضايلى كهپيامبران تا خاتم پيغمبران داشتند، همگى در عترت خاتم پيامبران است.»(1)
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«همانا قرآن زنده است نمى ميرد و هم چون شب و روز و خورشيد و ماه همواره جارى است و بر آخرين فرد ما هم چون نخستين فرد ما جريان دارد.»(2)
10 . مسعده بن صدقه به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يَحْفِظونَهُ مِنْ اَمْرِ اللّه ِ» آورده است، كه فرمود:«به فرمان خدا» سپس فرمود: «هيچ بنده اى نيست مگر دو فرشته به همراه اوست، او را حفظ مى كنند، چون حادثه اى از جانب خدا بيايد، بين او و بين فرمان خدا را خالى مى كنند.»(3)
11 . ابوعمرو مداينى نقل كرده است، كه امام فرمود:
«پدرم همواره مى فرمود: خداوند به حكم قطعى مقرر فرموده است كه نعمتى را به بنده اى نمى دهد، تا از او بازگيرد پيش از آن كه از بنده گناهى سرزند كه به وسيله ى آن گناه مستوجب
ص: 391
سلب آن نعمت گردد و همان است قول خداى تعالى: «اِنَّ اللّه َ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»»(1)و(2)
12 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يك ساعت فكر كردن بهتر از عبادت يك سال است، خداوند فرموده است: «اِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»».(3)
13 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«صله ى رحم اعمال را پاك و اموال را رشد مى دهد و حساب را آسان و بلا را دفع و عمر را زياد مى كند.»(4)
15 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مؤمن چون برادر مؤمنش را ملاقات كند و با او مصافحه نمايد همواره تا وقتى كه دست در دست هم دارند گناهانشان مى ريزد، همان طورى كه برگ از درخت مى ريزد و چون از هم جدا شوند و فرشته (موكّل) آن ها گويند خداوند به شما از خودتان جزاى خير دهد! و اگر آن دو يكديگر را در آغوش بگيرند، ندادهنده اى ندا دهد (طوبى لكما) خوشا به حال شما! چه سرانجام خوبى! طوبى درختى است در بهشت كه اصل آن در سراى اميرالمؤمنين عليه السلام و شاخه هاى آن در خانه هاى اهل بهشت است و چون از هم جدا شوند آن دو فرشته ى بزرگوار ندا دهند: مژدهباد شما دوستان خدا را به كرامت خدا و بهشت پيش روى شماست.»(1)
16 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند چيزى به كسى از رسولان نداده است مگر آن را به محمّد صلى الله عليه و آله وسلم داده است و خداوند محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را داده است همان طورى كه به رسولان پيش از او داده بود» سپس اين آيه را تلاوت كرد: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجا وَ ذُرِّيَّةً»».(2)و(3)
ص: 393
17 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است: خداوند مردم را دو قسمت آفريد: قسمى را انداخت و قسمى را نگاه داشت، سپس همين قسم را به سه بخش كرد، دو بخش آن را انداخت و يك سوم را نگهداشت آن گاه از اين يك سوم قريش را برگزيد و از قريش فرزندان عبدالمطّلب را سپس از فرزندان عبدالمطّلب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را و ما از فرزندان او هستيم. و اگر به مردم گفتى: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرزندانى دارد و آن ها انكار كردند، درحالى كه خداوند مى فرمايد: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً... ماييم ذريّه او» مفضل مى گويد: عرض كردم: گواهى مى دهم كه شما ذريّه اوهستيد.
سپس گفتم: فدايت شوم! دعا كنيد خداوند مرا در دنيا و آخرت با شما قرار دهد! برايم اين دعا را كرد و كف دستش را بوسيدم.»(1)
18 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند پيامبرى را مبعوث نكرد مگر سه ويژگى را بر او پيمان گرفت: اقرار به بندگى خدا، و دورى از مانند خدا و اين كه خداوند هرچه را بخواهد مقدّم و موخّر مى دارد.»(2)
19 . امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
ص: 394
«آن چه را كه خدا بخواهد مقدّم و مؤخّر و محو و اثبات مى كند و اصل كتاب نزد اوست. هر كارى را كه خدا مى خواهد پيش از ساختنش در علم اوست و چيزى را او خلق نمى كند مگر در علم او باشد، خداوند از روى جهل چيزى را نمى آفريند.»(1)
20 . امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «يَمْحُوا اللّه ُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّالْكِتَابِ» پرسيدند، فرمود:
«آن كتابى است كه خداوند هرچه را بخواهد محو مى كند و اثباتمى نمايد از آن جمله دعا، حكم قطعى الهى را بازمى گرداند و همان دعا بر آن نوشته است كه بدين وسيله قضاى الهى باز مى گردد تا وقتى كه به امّ الكتاب نوشته شود در آن صورت دعا تأثيرى در آن ندارد.»(2)
22 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، فرمود:
«هر امامى هدايتگر قرنى است كه وى در بين آن مردم است.»(1)
23 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«در مدينه باران زيادى بر مردم باريد همين كه پاره ابر، قطع شد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بيرون آمد، جمعى از اصحابش؛ مهاجر و انصار همراه او بودند و على عليه السلام در آن ميان نبود همين كه از دروازه ى مدينه بيرون آمدند پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به انتظار على عليه السلام نشست و اصحاب در پيرامون آن حضرت در آن بينكه نشسته بودند، ناگهان على عليه السلام از مدينه درآمد، جبرئيل گفت: يا محمّد! اين على است كه با دو دست پاك و قلب پاكيزه، با كمال راه مى رود و حق را مى گويد، دارد مى آيد، اگر كوه ها بلغزد او نمى لغزد! همين كه نزديك پيامبر رسيد شروع كرد صورت خود را با دست پاك مى كرد و آن را به صورت على عليه السلام مى كشيد و مى گفت: منم بيم دهنده و تو پس از من هدايت گرى! پس خداوند در آن لحظه اين آيه را: «اِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» نازل فرمود.
پس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بلند شد، آن گاه جبرئيل بالا رفت، سپس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم سرش را بلند كرد ناگهان كفى را مشاهده كردسفيدتر از برف كه نمايان گر انارى بود سبزتر از زمرّد، انار با صدا به سمت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم سقوط مى كرد همين كه در دست پيامبر
ص: 396
قرار گرفت، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم چند بار از آن با دندان فشرد سپس به على عليه السلام داد و به وى گفت: بخور و مقدارى هم به دخترم (فاطمه) و پسرانم - يعنى حسن و حسين - بده! آنگاه رو به مردم كرد و گفت: اى مردم! اين هديه اى بود از جانب خدا به من و به وصىّ و به دخترم و به پسران و نوادگانم! اگر خداوند به من اذن داده بود كه از آن به شما بدهم مى دادم، پس مرا معذور بداريد، خدا شما را عافيت بخشد! سلمان گفت: فدايت شوم! تسبيح درخت چيست؟ فرمود: منزهاست خدايى كه درخت سرسبز او را تسبيح گويد! منزه است پروردگار بزرگ من، منزه است كسى كه از شاخه هاى تازه درخت آتش روشنى بخش برافروخت! منزه است پروردگار بخشنده من! و گفته مى شود: آن از جمله تسبيح مريم عليهاالسلام است.»(1)
1 . محمّدبن قاسم بن عبيد مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند را درباره آل ابراهيم: «وَآتَيْنَاهُم مُلْكا عَظِيما»(1) پرسيدم، فرمود:
«ملك عظيم آن است كه از ايشان امامانى قرار داده است، هر كه از آن ها اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و هركه نافرمانى ايشانرا كند نافرمانى خدا را كرده است، اين است ملك عظيم.»(2)
2 . على بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللّه ِ»(3) (از امام
ص: 398
صادق عليه السلام نقل كرده است) فرمود:
«ايام اللّه سه روز است: روز (قيام) قائم، روز مرگ و روز رستاخيز. و قول خداوند: «وَاِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ»(1) فرمود: «اين كفران نعمت هاست». آن گاه فرمود: «هر بنده اى را كه خداوند نعمتى داد و او قدر آن را با دل شناخت و با زبانش خدا را سپاسگزار بود، آن را از دست ندهد تا خداوند دستور فزونى آن را دهد و همان است قول خداوند: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»(2) و قول خداوند: «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَوَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ يَعْلَمُهُمْ اِلاَّ اللّه ُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدّوا أَيْدِيَهُمْ فِى أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا اِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَاِنَّا لَفِى شَك مِمَّا تَدْعُونَنَا اِلَيْهِ مُرِيبٍ»».(3)و(4)
ص: 399
3 . ابراهيم بن عمر با يك واسطه در تفسير قول خداوند: «وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللّه ِ»(1) از امام صادق عليه السلام، فرمود:
«يعنى نعمت هاى خدا را ياد كن!»(2)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر بنده اى كه خداوند بر او نعمتى داده و او قدر آن نعمت را به دل بشناسد - و در روايتى به دل بشناسد و به زبان سپاسگزار آن باشد - هنوز سخنش تمام نشده است خداوند به فزونى آن فرمان مى دهد.»(3)
5 . ابوولاد مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا اين نعمت ظاهرى كه از جانب خدا به ما داده شده است ملاحظه مى كنيد، اگر ما شاكر آن باشيم و سپاس گوييم بر ما بيفزايد، چنان كه خداوند در كتاب خود فرموده است: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»(4)؟ فرمود:
«آرى هركه سپاسگزار و شاكر نعمت او باشد و بداند كه آن از جانب اوست نه ديگرى [خداوند نعمتش را افزون كند]».(5)
ص: 400
6 . عبدالرّحمان بن سالم اشل به نقل از پدرش از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «ضَرَبَ اللّه ُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّماءِ تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِاِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّه ُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» - يعنى دو آيه - آورده است، فرمود:
«اين مثلى است كه خداوند براى اهل بيت پيامبرش زده است و براى دشمنان ايشان (نيز فرموده است:) «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ»».(1)و(2)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«شيطان به سراغ فردى از اولياى ما به هنگام مرگ مى آيد: از طرف راست او و از سمت چپ او مى آيد تا او را از عقايدى كه دارد بازدارد، ولى خداوند اين را براى او سزا نمى داند و به وى اجازه نمى دهد و قول خداوند چنين است كه مى فرمايد: «يُثَبِّتُ اللّه ُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِى الاْخِرَةِ»».(3)و(4)
ص: 401
8 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مرده را چون از خانه اش بيرون كنند فرشتگان تا قبر او را تشييع كنند و بر او رحمت فرستند تا به قبرش رسد، زمين به او گويد مرحبا و خوش آمدى، به خدا كه من دوست داشتم كسى چون تو بر من گام نهد ناگزير خواهى ديد با تو چه كنم! پس تا آن جا كه چشم او مى بيند گسترش پيدا مى كند و دو فرشته نگهبان قبر: منكر و نكير وارد در قبر او مى شوند پس روح بر پيكر او القا مى شود او را مى نشانند و سؤال مى كنند به او مى گويند: پروردگارت كيست؟ مى گويد: خدا. مى گويد: دينت چيست؟ مى گويد: اسلام. مى پرسند: پيامبرت كيست؟مى گويد:
محمّد صلى الله عليه و آله وسلم . مى پرسند: امامت كيست؟ مى گويد: على. پس ندادهنده اى از آسمان ندا مى دهد: بنده من راست گفت. در قبر براى او فرش بهشتى بگستريد و از جامه هاى بهشتى بر او بپوشانيد و درى به سوى بهشت در قبر او بگشاييد تا نزد ما بيايد و آن چه نزد ماست براى او بهتر است. آن گاه به وى گويند: بخواب مانند خواب عروس! بخواب خوابى كه رؤيايى در آن نيست! و اگر مرده كافر باشد، فرشتگانى براى او درآيند، پيكر او را تا قبر تشييع كنند درحالى كه او را لعن مى نمايند، چون به آن نقطه زمين برسد زمين گويد: نه مرحبا و نه خوشآمد! بدان به خدا سوگند كه من خوش نداشتم مانند تو كسى بر من گام نهد، ناگزير امروز خواهى ديد كه با تو چه مى كنم! به قدرى بر او تنگ شود كه اعضاى بدنش درهم شوند و دو فرشته نگهبان؛ منكر و نكير
ص: 402
وارد قبر او شوند.» راوى مى گويد: عرض كردم: فدايت شوم! آيا بر مؤمن و كافر در يك شكل وارد مى شوند؟ فرمود: «نه، او را مى نشانند و مى پرسند: پروردگار تو كيست؟ مى گويد: از مردم شنيدم، مى گفتند! آن ها مى گويند: نفهميدى! دينت چيست؟ مى گويد: از مردم شنيدم مى گويند! و زبانش لكنت پيدا مى كند. پس مناديى ندا مى دهد: بنده من دروغ گفت، برايش در قبر او فرشى از آتش بگستريد و از جامه هاى آتش دوزخ بر او بپوشانيد و دروازه اى به سوى دوزخ براى او بگشاييد! تا سوى ما بيايد و آن چه نزد ماست بدتر است براى او. سپس او را با گُرزى كه همراه دارند سه ضربت مى زنند كه هيچضربتى نيست مگر در قبرش آتش شعله ور مى شود كه اگر آن ضربت به كوه هاى تَهامه زده شود خاكستر مى شود.» امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند در قبر بر او مارها و عقرب هايى را مسلّط مى كند تا به نحوى او را بگزند و شياطينى تا او را به نوعى غمزده كنند، عذاب او را تمام خلق خدا جز جن و انس مى شنوند و او نيز صداى كفش آن ها و بهم خوردن دست هايشان را مى شنود و آن است قول خداى تعالى: «يُثَبِّتُ اللّه ُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا - در وقت مردنش - وَ فِى الاْخِرَةِ»و فرمود: «در قبرش «وَيُضِلُّ اللّه ُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللّه ُ مَا يَشَاءُ»».(1)و(2)
ص: 403
9 . مالك بن انس مى گويد: چون سُفيان ثورى به امام صادق عليه السلام گفت: برنمى خيزم تا مرا حديثى بفرماييد! امام عليه السلام فرمود: «اما من حديثى براى تو مى گويم ولى حديث زياد براى تو خيرى ندارد. اى سفيان! هرگاه خداوند نعمتى را به تو داد و دوست داشتى پايدار و هميشگى باشد زياد سپاسگزار باش و شكر بر آن نعمت كن، زيرا كه خداوند در كتاب خود فرموده است: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ»(1) و اگر روزيت دير رسيد زياد استغفار كن! زيرا كه خداوند فرموده است:«اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ اِنَّهُ كَانَ غَفَّار يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْرَار وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ - يعنى در دنيا و آخرت - وَ يَجْعَل لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَكُمْ أَنْهَار»(2) يا سفيان! هرگاه چيزى از طرف پادشاه يا ديگرى تو را غمگين كرد زياد لاحول و لا قوّة الا باللّه بگو كه آن كليد گشايش و گنجى از گنج هاى بهشت است.» سفيان پس از شنيدن سخنان امام عليه السلام دستش را بست و فرمود: سه پند چه سه پندى! مولايمان صادق عليه السلام فرمود: آن ها را تعقّل كن و بهخدا سوگند به خدا كه بدان وسيله قطعا بهره مند مى شوى!(3)
ص: 404
10 . امام صادق از قول پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است كه در تفسير قول خداوند: «وَيُسْقَى مِن مَّاءٍ صَدِيدٍ»(1) فرمود:
«هركه شراب بخورد تا چهل روز نمازش قبول نيست و اگر درحالى بميرد كه چيزى از آن در شكمش باشد، بر خداى عزّوجلّ لازم است كه او را از «طينت خيال» يعنى آب بدبوى متعفّن دوزخيان بياشاماند و آن چه كه از فرج زناكاران درمى آيد و آن ها را در ديگ هاى جهنم گردآورد سپس به دوزخيان بياشاماندتا بدان وسيله آن چه در شكم و پوست ايشان است، آب كند!»(2)
ص: 405
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعا مِنَ الْمَثَانِى وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»(1) فرمود:
«ماييم وجه اللّه كه در حضور شما فرود آمده است، هركه ما را بشناسد شناخته است و هركه ما را نشناسدپس يقين يعنى مرگ پيش روى اوست.»(2)
2 . سُدير صيرفى مى گويد:
به امام صادق عليه السلام وارد شدم درحالى كه ردايى از خز بر دوش داشت، گفتم: يابن رسول اللّه ! چه قدر خداوند شيعيان شما را بر محبّت شما اهل بيت استوار مى دارد! فرمود: «مگر دل تو بر اين
ص: 406
اطمينان ندارد؟» عرض كرد: چرا جز اين كه در دلم خدشه اى است! آن گاه امام عليه السلام به غلامش فرمود: «تخم مرغى براى من بياور! [تخم مرغى آورد ]امام عليه السلام آن را روى آتش گذاشت تا پخته شد سپس آن را با پوست داخل آتش انداخت، فرمود: «پدرم از قول جدم خبر داد كه چون روز قيامت شود مخالفان ما را اين چنين داخل آتش اندازند!» سپس مقدارى جرم سياه را از آتش درآورد و آن را به كف دست راستش گرفت [قرار داد] آن گاه فرمود: «به خدا سوگند كه ما گزيده خداونديم همان طورى كه اين جرم گزيده اين تخم مرغ است.»سپس انگشترى نقره اى را خواست و آن جرم را با سفيدى و سفيدى را با آن جرم سياه مخلوط كرد و بعد فرمود: «پدرم از نياكانم از قول جدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خبر داد كه وى فرمود: چون روز قيامت شود شيعيان ما با ما - درحالى كه انگشتانش را داخل هم كرده بود - (اين چنين) در كنار هم قرار مى گيريم!» آن گاه فرمود: «اِخْوَانا عَلَى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ»(1)و(2)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«همين كه اين آيه نازل شد: «لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِأَزْوَاجا مِّنْهُمْ وَلاَتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(3)
ص: 407
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هركه خود را با ارتباط به خدا آرامش بخشد، جانش با حسرت ها از دنيا بريده شود و هركه چشم طمع به آن چه در دست ديگرى است داشته باشد، اندوهش زياد گردد و خشمش فروننشيند و هركه نداند خدا را بر او نعمت است نه در دست آن كه غذا مى دهد يا لباس در حقيقت عملش اندك و عذابش نزديك است و هركس صبح كند درحالى كه غم دنيا را دارد بر خدا خشمناك است و هركه از مصيبتى كه بر او وارد شده است شاكى باشد در حقيقت از پروردگارش شاكى است و هركه از اين امت وارد دوزخ شود از كسانى است كه قرآن را قرائت كردهولى از كسانى بوده كه قرآن را به مسخره گرفته است.
و هركه سراغ توانگرى برود و به خاطر درخواست از دارايى او برايش كرنش كند دو سوم دينش از دست رفته است.» سپس فرمود: «شتاب نكن! چنين نيست كه كسى از كسى درخواست كمكى كند، پس او را تعظيم و تكريم كند كه در حقيقت وظيفه او همين است ولى مى بيند كه او مى خواهد با اظهار خشوع نسبت به آن چه نزد خداست قصد جستن مال او را دارد!»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:«چون على بن حسين عليهماالسلام به «ملتزم»(2) آمد عرضه داشت:
ص: 408
خداوندا نزد من انواع گناهان و شمارى از خطاهاست و در پيشگاه تو انواع رحمت و مغفرت است، اى كسى كه درخواست دشمن ترين و بدترين خلق خود را اجابت كردى؛ موقعى كه عرضه داشت: «فَأَنظِرْنِى اِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»(1)، دعاى مرا اجابت كن و با من چنين و چنان رفتار نما!»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«ابليس در آسمان چهارم خدا را در دو ركعت (نماز) شش هزار سال پرستيد و از جمله كسانى است كه به خاطر پيشينه آنعبادتش تا روز وقت معلوم از مهلت خداوند برخوردار شد.»(3)
6 . وهب بن جميع مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره گفته ابليس: «رَبِّ فَأَنظِرْنِى اِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ اِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(4) پرسيدم، فدايت شوم! كدام روز است آن روز؟ فرمود:
«وهب! آيا گمان مى كنى كه آن روزى است كه مردم را خداوند مبعوث مى كند؟ خداوند او را تا روزى كه قائم ما برانگيخته
ص: 409
مى شود، مهلت داده است و چون خداوند قائم ما را مبعوث كند، در مسجد كوفه ابليس بيايد تا در مقابل او به دو زانو بنشيند و بگويد: واى از امروز! قائم عليه السلام موهاى پيشانى او را مى گيرد و گردنش را مى زند! پس آن روز است، وقت معين.»(1)
7 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«ما خاندان رحمت و بيت نعمت و بركتيم و ما در زمين بنيان و پايه هستيم و شيعيان ما تكيه گاه اسلامند و دعاى ابراهيم جز براى ما و شيعيان ما نبود و خداوند ابليس را تا روز قيامت استثنا كرد و فرمود: «اِنَّ عِبَادِى لَيْسَلَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ»».(2)و(3)
9 . اسباط بن سالم مى گويد: مردى از مردم هيت(1) از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ وَاِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ»(2) را پرسيد، فرمود:
«ماييم آن هوشياران و راه راست در ما برقرار است.»(3)
10 . ابوبكر حضرمى به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، كه فرمود:
«هرگاه حاجتى داشتى سوره حمد را با سوره ديگر و دو ركعتنماز بخوان و از خدا درخواست كن!» گفتم: خداوند امر شما را اصلاح كند! «مثانى» چيست؟ فرمود: فاتحة الكتاب، «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعالَمِينَ».(4)
11 . محمّدبن مسلم مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»(5) پرسيدم، اين دميدن روح چگونه بوده است؟ فرمود:
«روح چون باد در جنبش است و از اين جهت روح ناميده شده
ص: 411
است كه از ريح اشتقاق يافته و بدين جهت از كلمه ريح اشتقاق يافته است كه ارواح، هم جنس بادند و خداوند آن را به خود نسبت داده است، چون آن را بر ارواح ديگر برگزيده است چنان كه به خانه اى از خانه ها گفته است: خانه ى من و به فرستاده اى از فرستادگان فرموده است خليلِ من و مانند آن و همه اين ها آفريده، ساخته و پديده و پرورده ى(او) هستند.»(1)
12 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون آيه: «لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجا مِّنْهُمْ وَلاَتَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(2) نازل شد، فرمود: «هركس با ارتباط به خدا تسليت و آرامش پيدا نكند، از دنيا با حسرت ها جانش كنده شود! و هركه چشم طمع به دست مردم بدوزد غمش طولانى شود و خشمش فروننشيند و هركه نعمت الهى را جز در خوردن و آشاميدن بر خود نبيند، عمرش كوتاه و عذابش نزديك شود.»(3)
ص: 412
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پيوسته اصحاب خود را دعوت مى كرد: هركه را خداوند خير او را بخواهد آن چه را كه او به سوى آن دعوت مى كند بشنود و بفهمد و هركه را شر او را بخواهد دلش را مهر زند، نه بشنود و نه بفهمد! و آن است قول خداوند: «اِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَآنِفا أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّه ُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاَهُمْ»(1) و «وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمَيِ عَن ضَلاَلَتِهِمْ اِن تُسْمِعُ اِلاَّ مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ»»(2)و(3)
ص: 413
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«تقيّه سپر مؤمن است، هركه تقيه ندارد، ايمان ندارد» گفتم: فدايت شوم! اين قول خداى تعالى را ملاحظه فرموده ايد: «اِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِن ى بِالاِْيمَانِ»(1)؟ فرمود: «آيا تقيّه جز اين است؟»(2)
3 . على بن ابراهيم در تفسير آيه: «وَعَلاَمَاتٍ وِبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»از معلى بن خنيس به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:«نجم رسول خدا و علامت ها امامان عليهم السلامهستند.» و قول خداوند: «وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّه ِ لاَ يَخْلُقُونَ شَيْئا وَهُمْ يُخْلَقُونَ»(3) ردّ بر بت پرستان است.»(4)
4 . در تفسير قول خداوند: «أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه ِ كُفْر»(5) امام صادق عليه السلام فرمود:«به خدا سوگند كه ماييم آن نعمتى كه خداوند آن را به بندگانش
ص: 414
مرحمت كرده است و به وسيله ى ما رستگار شد، آن كه رستگار است.
در تفسير قول خداوند: «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيد»(1) فرمود:
«براى همه زمان ها و امّت هر امامى است هر امّتى با امام خود مبعوث مى شود. و قول خداوند: «الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللّه ِ زِدْنَاهُمْ عَذَابا فَوْقَ الْعَذَابِ» فرمود: پس از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آن ها كافر شدند و از (اطاعت) اميرالمؤمنين عليه السلام مانع شدند «زِدْنَاهُمْ عَذَابا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يُفْسِدُونَ».(2)سپس فرمود: «وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِى كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيد عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ» يعنى از ائمه عليهم السلام.
آن گاه به پيامبرش فرمود: «وَجِئْنَا بِكَ [يا محمّد] شَهِيد عَلَى هؤُلاَءِ»(3) يعنى بر امامان كه خود شاهدان بر مردم هستند.
و قول خداوند: «اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِْحْسَانِ وَ اِيتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظُكُمْ»(4) فرمود: «منظور از عدل، گواهى به اين كه معبود به حقى جز خدا نيست و محمّد صلى الله عليه و آله وسلم رسول خداست و احسان به اميرالمؤمنين عليه السلام است.و فحشا، منكر و بَغى، فلانى، فلانى و فلانى است.»(5)
ص: 415
5 . على بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّه ِ اِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّه َ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً»(1) در حديث مرفوعى از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«چون آيه ى ولايت نازل شد و اين مطلب از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در غدير خم بود كه بر على عليه السلام با عنوان اميرالمؤمنين سلام دهيد! گفتند: آيا اين دستور از جانب خدا و رسول اوست؟ فرمود: آرى حقى از جانب خدا و رسول اوست. فرمود: او اميرمؤمنان و پيشواى پرهيزكاران و رهبر برجسته نخبگان است كه خداوند روز قيامت او را بر صراط بنشاند، پس او دوستان خود را وارد بهشت و دشمنانش را وارد آتش دوزخ كند. و خداى عزّوجلّ اين آيه را نازل كرد: «وَلاَ تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللّه َ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً اِنَّ اللّه َ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»يعنى قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را از جانب خدا و رسولش. سپس براى آن ها مثلى زده و فرموده است: «وَلاَ تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ»».(2)و(3)
ص: 416
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«نخستين كسى كه با قائم عليه السلام بيعت مى كند جبرئيل است كه به صورت پرنده ى سفيدى بر او نازل مى شود و با او بيعت مى كند سپس يك پا در بيت الحرام و يك پا بر بيت المقدس مى نهد آن گاه با صداى بلند صدا مى زند كه تمام خلايق مى شنوند: «أَتَى أَمْرُ اللّه ِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ»».(1)و(2)
7 . حمزه بن محمّدبن طيّار مى گويد: من سخنى از پدرم را به عرض امام صادق عليه السلام رساندم.
فرمود:«بنويس! شما نمى توانيد درباره آن چه به شما نازل شده است چيزى را كه نمى دانيد، بگوييد جز اين كه خوددارى كنيد و درباره ى آن ثبات قدم داشته باشيد و به امامان هدايت آن را بازگردانيد تا آن ها شما را به مقصد برسانند و ناآگاهى را در آن باره، از شما برطرف سازند. خداوند فرموده است: «فَسأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ اِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ»».(3)و(4)
8 . امام صادق عليه السلام شنيدم كه در تفسير قول خدا: «فَاِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّه ِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى
ص: 417
رَبِّهِمْيَتَوَكَّلُونَ اِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»(1) فرمود:
«به خدا آن ها كه مشركند او [شيطان] هم بر بدن هايشان و هم بر دينشان مسلط مى گردد».(2)
9 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «فَاِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّه ِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» پرسيدم: چگونه (استعاذه) بگويم؟ فرمود:
«مى گويى: به خداىِ شنواىِ دانا از شرّ شيطان رانده شده پناه مى جويم» و فرمود: «رجيم پليدترين شيطان هاست» گفتم: چرااو را رجيم گفته اند؟ فرمود: «چون او را سنگسار مى كنند» عرض كردم: آيا مدت زمانى از آن سنگسارى خلاصى يافته است؟ فرمود: «نه» گفتم: پس چگونه رجيم ناميده شده است با وجود اين كه هنوز سنگسار نشده است؟ فرمود: «در علم خدا هست كه او سنگسار مى شود».(3)
10 . حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه در شروع هر سوره (قرآن) چگونه از خدا درخواست پناهندگى (از شر شيطان)
ص: 418
بجوييم؟ فرمود:
«آرى از شيطان رجيم به خدا پناه ببر و خاطرنشان كن كه او ناپاك ترين شيطان هاست.» گفتم: چرا او را رجيم گفته اند؟ فرمود: «چون او رانده مى شود» گفتيم: آيا به چيزى در وقت رجم خلاص مى شود؟ فرمود: «نه، ولى او در علم خدا رجيم است».(1)
11 . حمادبن عيسى در حديث مرفوعى تا امام صادق عليه السلام آمده است كه در پاسخ سؤال من از تفسير قول خداوند: «اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ اِنَّمَاسُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ»(2) فرمود:
«او نمى تواند كه مردم را از ولايت دور سازد اما گناهان و نظاير آن را از ايشان دسترسى دارد،(3) همان طورى كه از ديگران دارد.»(4)
12 . امام صادق عليه السلام مى فرمود:
«پدرم خوش نداشت كه دستش را در حالى كه مقدارى از غذا در آن است با دستمال پاك كند به احترام آن، ... سپس فرمود: مردم آبادى را، پيش از شما خداوند روزى زيادى داده بود تا آن جا كه
ص: 419
آن را ناچيز شمردند، به يكديگر گفتند خوب بود از اين خوردنى پاكيزه كه نرم تر است به جاى سنگ براى پاك كردن خودمان استفاده كنيم! چون چنين كردند خداوند حشراتى كوچكتر از ملخ به سرزمين آن ها فرستاد، چيزى را براى آن ها باقى نگذاشت كه خداوند با قدرتى كه به آن داده بود؛ از روييدنى و غير آن مگر همه را خورد و كار آن ها به جايى رسيد كه رو به همان مواد مى آوردند كه خودشان را پاك كرده بودند و همان را مى خوردند و همان آبادى است كه خداوند فرموده: «وَ ضَرَبَ اللّه ُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَد مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِاللّه ِ فَأَذَاقَهَا اللّه ُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ»»(1)و(2)
13 . منصوربن حازم مى گويد:
به امام صادق عليه السلام گفتم: مُحرِمى درمانده شده است، شكار كند يا گوشت مردار بخورد، كدام را بخورد؟ فرمود: «از شكار بخورد» گفتم: خداوند در وقت اضطرار اكل ميته [مردار] را حلال كرده است.
فرمود:
«آرى، ولى مگر نمى بينى كه او از مال خود مى خورد و (بعد با دادن قربانى) جبران مى كند.»(3)
ص: 420
1 . در تفسير قول خداوند: «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ» از امام صادق عليه السلام نقل شده است، كه فرمود:
«دلوك شمس، گذشت روز از نصف و غسق اللّيل، گذشت شب از نصف است كه خداوند ما بين اين دو وقت چهار (وعده) نماز را واجب كرده است».سپس فرمود:
«وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرآنَ الْفَجْر كانَ عَنْهُ مَشْهود».(1) «يعنى نماز صبح كه در آن پاسداران شب و روز از فرشتگان جمع مى شوند».(2)
ص: 421
2 . از آن حضرت است در تفسير قول خداوند: «لاَ تَجْعَلْ مَعَ اللّه ِ اِلها آخَرَ فَتُلْقَى فِى جَهَنَّمَ مَلُوما مَّدْحُورا»(1) يعنى در آتش؛ مخاطب سخن خدا، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است ولى مقصود مردمانند و مانند اين فراوان است كه خداوند پيامبرش را مخاطب قرار داده ولى مقصود امّت اوست.
اين سخن از امام صادق عليه السلام است:
«خداوند پيامبرش را - به تو مى گويم همسايه بشنو! (به در مى گويم ديوار بشنود) - مبعوث فرموده است.»در تفسير قول خداوند: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا اِلاَّ اِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ اِحْسَانا اِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَهُمَا أُف»يعنى با آن ها دشمنى نكنى! در حديث ديگرى «اُفّ» با الف آمده است، يعنى به آن ها اُفّ نگو! «وَ قُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيما - يعنى سخن نيكو - وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ - فرمود: در برابر آن ها كرنش كن نه بزرگ منشى - وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيرا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِى نُفُوسِكُمْ اِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَاِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ - يعنى توبه كاران - غَفُورا».(2)
ص: 422
و آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ» يعنى خويشان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كه درباره فاطمه عليهاالسلام نازل شد از اين رو فدك را براى او قرار داد. و مسكين از فرزندان فاطمه عليهاالسلام و ابن سبيل از آل محمّد و فرزندان فاطمه عليهاالسلام است «وَ لاَ تُبَذِّرْ تَبْذِير» - يعنى مال را در غير طاعت خدا صرف نكن - «اِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا اِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ» - مخاطب پيامبر، ولى منظور مردم است سپس به مخاطب درباره والدين عطف كرده و فرموده است: «وَاِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ» يعنى از والدين وقتى كه عيالوار يا عليل و يا تهى دستى - «فَقُل لَّهُمْ قَوْلاًمَّيْسُورا»(1) يعنى سخن نيكو بگو! اگر توان احسان و خدمت آن ها را ندارى، پس از خدا براى ايشان آرزوى رحمت كن! قول خداوند: «وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوما مَّحْسُورا»(2) سبب نزولش اين بود كه رسول خدا چنان بود؛ كسى را كه چيزى از او مى خواست دست خالى برنمى گرداند، مردى آمد، درخواستى كرد چيزى در نزد او نبود، فرمود: ان شاءاللّه خدا مى رساند! عرض كرد: يا رسول اللّه !پيراهنتان را مرحمت كن! آن
ص: 423
حضرت كه كسى را از آن چه داشت محروم نمى كرد، پيراهنش را به او داد، خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً اِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوما مَّحْسُورا» او را از بخل ورزى و ولخرجى نهى كرد كه مبادا حسرت زده بدون جامه زمين گير شود. امام صادق فرمود: «محسور يعنى برهنه.» و قول خداوند: «وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ اِمْلاَقٍ» - يعنى از ترس فقر و گرسنگى، چون عرب ها فرزندانشان را به اين خاطر مى كشتند از اين رو خداوند فرمود: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِيَّاكُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئا كَبِيرا»(1)و(2)
3 . امّا قول خداوند: «عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاما مَّحمُودا»(3) از سماعه نقل كرده است، مى گويد:
«از امام صادق عليه السلام راجع به شفاعت پيامبر روز قيامت پرسيدم، فرمود: روز قيامت مردم غرق در عرق، مى گويند: ما را نزد آدم ببريد تا نزد پروردگارمان شفاعت كند، مى آورند مى گويند: اى آدم ما را نزد پروردگارت شفاعت كن! او مى گويد: من خود خطايى دارم نزد نوح برويد! نزد نوح آيند او نيز رد مى كند، پيامبران پشت سر هم رد مى كنند تا به عيسى مى رسد، مى گويد: بر شما باد به محمّد رسول خدا! خود را به او مى رسانند ودرخواست مى كنند، مى گويد: ببريد! آن ها را تا درِ بهشت مى برند، خود [پيامبر اسلام
ص: 424
]رو به در رحمت رفته و سجده اى طولانى مى كند خداوند خطاب مى كند سرت را بلند كن و شفاعت كن و درخواست شما پذيرفته و عطا مى شود.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير آيه: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى»(2) فرمود:
«آن فرشته اى است بزرگ تر از جبرئيل و ميكائيل و با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و با امامان عليهم السلامبوده است».
در خبر ديگرى آمده است كه آن (روح) از عالم ملكوت است. اما قول خداوند: «وَ قَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىتَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعا»(3) درباره عبداللّه بن ابى اميّه برادر امّ سلمه (رحمة اللّه عليها) نازل شده است.
اين بدان جهت بود كه وى پيش از هجرت به مكه اين را به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفت، همين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم راهى فتح مكه شد، عبداللّه بن ابى اميه از او استقبال كرد و به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم سلام داد ولى جواب سلام او را نداد و صورتش را برگرداند و چيزى در جواب او نگفت در حالى كه خواهرش امّ سلمه همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بود، نزد وى آمد و گفت: خواهر! رسول خداصلى الله عليه و آله وسلم اسلام همه را پذيرفت، ولى اسلام مرا رد كرد و هم چون ديگران از من قبول نمى كند! وقتى كه رسول
ص: 425
خدا صلى الله عليه و آله وسلم نزد امّ سلمه آمد، عرض كرد: يا رسول اللّه پدر و مادرم به فدايت! همه ى مردم به وسيله تو خوشبخت شدند جز برادر من، از ميان عرب و قريش شما اسلام او را رد كرده اى در صورتى كه اسلام همه ى مردم را قبول كرده ايد! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: امّ سلمه! برادر تو مرا به شدّت تكذيب كرد به طورى كه كسى از مردم نكرد، او بود كه گفت: «لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعا أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِير أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفا أَوْ تَأْتِيَ بِاللّه ِ وَ الْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِى السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَاكِتَابا نَّقْرَؤُهُ»(1) امّ سلمه گفت: پدر و مادرم به فدايت! مگر شما نفرموديد: اسلام آن چه را كه قبلاً بوده است (از خطاها) همه را مى پوشاند؟ فرمود: آرى، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اسلام او را قبول كرد.(2)
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَ لاَ تُخَافِتْ بِهَا»(3) فرمود:
ص: 426
«صدا را بلند كردن و زياد آهسته خواندن به طورى كه خودت نشنوى».
راوى مى گويد: گفتم: مردى در پيشانيش زخمى است نمى تواند سجده كند؟ فرمود:
«بين موهايش سجده كند اگر نه روى ابروى راستش، اگر نه روى ابروى چپش و اگرنه روى چانه اش سجده كند» گفتم: بر چانه اش؟ فرمود: «آرى مگر كتاب خدا را نخوانده اى: «يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدا»(1)و(2)
6 . هارون بن خارجه مى گويد:امام صادق عليه السلام فرمود: «اى هارون! چه قدر بين منزل تو و مسجد اعظم فاصله است؟» گفتم: نزديك است. فرمود: «يك ميل مى شود؟» گفتم: بلكه نزديكتر است. فرمود: «بنابراين همه نمازهايت را در آن نمى خوانى؟» گفتم: نه بخدا.
راوى مى گويد: آن گاه با دستش اشاره كرد و چنين فرمود: «هيچ فرشته ى مقرب و پيامبر مرسل و بنده صالحى نيست مگر در مسجد كوفه نماز خوانده است حتى محمّد صلى الله عليه و آله وسلم در شبى كه به آسمان رفت، جبرئيل او را فرمان داد و گفت: يا محمّد! اين مسجد كوفه است. فرمود: براى من اجازه بگير تا دو ركعت نماز در آن بخوانم. جبرئيل اذن گرفت و او پيادهشد و دو ركعت
ص: 427
نماز خواند. سپس فرمود: مگر نمى دانى كه سمت راست آن باغى از باغ هاى بهشت و سمت چپ آن باغى از باغ هاى بهشت است.
مگر نمى دانى نماز واجب آن جا معادل هزار نماز غير آن جا و نماز نافله در آن جا برابر پانصد نماز و نشستن در آن جا بدون خواندن قرآن، عبادت است. سپس فرمود: اين چنين با انگشتانش و آن ها را حركت داد و فرمود: پس از آن دو مسجد (مسجدالحرام و مسجدالنّبى)، هيچ مسجدى بالاتر از مسجد كوفه نيست.»(1)
7 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ»(2) فرمود:
«تمام عمل بنده را و آن چه در نامه ى عملش نوشته اند به خاطرش مى آورند به طورى كه گويى هم اكنون انجام داده است، از اين رو گويند: «يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً اِلاَّ أَحْصَاهَا»(3)و(4)
8 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَاِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ
ص: 428
غَفُورا»(1) فرمود:
«ايشان توبه كاران متعبّدند».(2)
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يا ابامحمّد بر شما باد به ورع و اجتهاد و اداى امانت و راستگويى و همراهى خوب با كسى كه همراه شماست و سجده هاى طولانى كه از سنت هاى توبه كاران است. ابوبصير گفت: اَوّابُون همان توبه كارانند».(3)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هركس چهار ركعت نماز بخواند؛ در هر ركعت پنجاه مرتبه قل هو اللّه احد، همان نماز فاطمه عليهاالسلام و نماز توبه كاران است.»(4)
11 . ابان بن تغلِب مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فدك را به فاطمه عليهاالسلام داد؟ فرمود:
«وقف او كرد، پس خداوند اين آيه را نازل فرمود: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن را به عنوان حق فاطمه عليهاالسلام به وى داد، بلكه خداوند به او عطا كرد.»(5)
ص: 429
12 . عبدالرّحمان بن حجّاج مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً»(1) پرسيدم، فرمود:
«هركه چيزى را در غير طاعت خدا صرف كند مبذّر است و هركه در راه خير صرف كند مقتصد است.»(2)
13 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا» شنيدم، فرمود:
«از خدا بپرهيز، اسراف نكن و خسّت نورز بلكه بين آن دو معتدل باش، براستى كه تبذير نوعى ولخرجىاست، خداوند فرموده است: «وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيرا»» محقّقا خداوند اعتدال را عذاب نمى كند.»(3)
15 . ابوجعفر مى گويد:
نزد امام صادق عليه السلام بودم كه مردى به آن حضرت گفت: پدر و مادرم به فدايت! من وارد سايبانم مى شوم، همسايه اى دارم كه كنيزانى دارد، آواز مى خوانند و عود مى نوازند چه بسا جهت شنيدن ساز و آواز آن ها مى خواهم بنشينم! فرمود: «اين كار را نكن!» آن مرد گفت: به خدا كه من به سراغ آن ها نمى روم تنها آوايى را با گوش مى شنوم! امام عليه السلام فرمود: «مگر اين قول خداوند: «اِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»(1) را نشنيده اى؟» گفت: آرى به خداسوگند گويى كه اين آيه را از كتاب خدا از هيچ عجم و عربى نشنيده بودم، ناگزير ان شا اللّه دوباره گوش نخواهم داد و از خداوند طلب آمرزش مى كنم.
فرمود:
«بلند شو، غسل كن و هرچه توانستى نماز بخوان كه تو بر سر كار بزرگى بوده اى، اگر بر آن حال مى مردى بدترين حال را داشتى، خدا را سپاس گو و از آن چه او نمى پسندد درخواست توبه كن كه همه زشتى ها ناپسند اوست و كار زشت را به اهلش واگذار كه هرچيزى اهلى دارد.»(2)
16 . صفوان جمّال نقل مى كند:خدمت امام صادق عليه السلام بودم عيسى بن منصور اذن ورود به
ص: 431
محضر آن حضرت را خواست، فرمود: «اى عيسى! تو را به فلانى چه كار؟ بدان كه او تو را دوست نمى دارد.» عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت! او حرف ما را مى زند و كسى را دوست مى دارد كه ما دوست مى داريم! فرمود: «او نخوت ابليس را دارد» عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت! مگر ابليس نمى گفت: «خَلَقْتَنِى مِن نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(1)؟ امام صادق عليه السلام فرمود: «خداى متعال مى فرمايد: «وَشَارِكْهُمْ فِى الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ»(2) بنابراين شيطان اين چنين - انگشتانش را بهم نزديك كرد -شريك فرزند آدم مى شود.»(3)
17 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«زمين بدون امامى كه حلالش را حلال و حرامش را حرام داند واگذارده نشود و همان است قول خداى تعالى: «يومَ نَدعُوا كُلّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ» سپس فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است: هركه بميرد بدون (اعتقاد به) امام به مرگ جاهليت مرده است».(4)
18 . محمّدبن حمران به نقل از امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 432
«اگر مى خواهيد روز قيامت با ما باشيد در حالى كه يكديگر را لعنت نكنيم، پس از خدا بترسيد و او را اطاعت كنيد زيرا كه خداوند مى فرمايد: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَ لاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»».(1)
19 . امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ» فرمود:
«دلوك شمس، غروب آن در دل آسمان است «اِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ» تا نيمه شب است كه خداوند بين اين دو چهار نماز: ظهر، عصر، مغرب و عشا را واجب كرده است.«وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» يعنى قرائت «اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودا»(2) فرمود: «در نماز صبح جزئى از فرشتگانِ شب و روز اجتماع مى كنند و چون زوال آفتاب برسد، هنگام دو نماز (ظهر و عصر) رسيده است پيش از آن جز تسبيح كه سنت بر آن جارى است، نبايد كارى بكند «و قرآنَ الفَجرِ» دو ركعت صبح است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن ها را قرار داد و براى مردم تعيين كرد.»(3)
20 . زراره، حمران و محمّدبن مسلم از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در تفسير قول خداوند: «أَقِمِ الصَّلاَةَلِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ
ص: 433
الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودا» آورده است، فرمود:
«نمازها همگى در اين آيه جمع است، دلوك شمس زوال ظهر و غسق ليل نيمه شب است» و فرمود:
«همه شب ندادهنده اى از آسمان ندا مى دهد: هركه از وقت نماز عشا تا اين ساعت خوابيده باشد چشمانش نخوابد! و فرمود «قرآنَ الفَجرِ»، «نماز صبح است» و اما قول خداوند: «كَانَ مَشْهُودا» فرمود: «فرشتگان شب و فرشتگان روز همگى حضور مى يابند.»(1)
21 . عبداللّه بن سنان مى گويد: به امام صادق عليه السلام (از تنگدستى) شكايت كردم، فرمود:
«نمى خواهى چيزى را به تو بياموزم كه اگر بگويى خداوند دِينت را ادا كند و حالت را بهبود بخشد!» عرض كردم: چقدر به آن نياز دارم آن دعا را به من تعليم دهيد! فرمود: «پس از نماز صبح بگو: «تَوَكَّلتُ عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَموتُ وَ الْحَمدُللّه ِ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرهُ تَكبيرا، اَللّهُمّ اِنّى اَعوذُ بِك مِنَ البُؤْسِ وَ الْفَقْرِ وَ مِنْ غَلَبَةِ الدَّيْنِ وَ السُّقْمِ وَ اَسْأَلُكَ اَنْ تُعينَنى عَلى اَداءِ حَقِّكَ اِلَيْكَ وَ اِلَى النّاسِ»(2)
ص: 434
22 . محمّدبن سنان با يك واسطه نقل كرده است، مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَ مَن قُتِلَ مُظْلُوما فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانا فَلا يُسْرِف فِى الْقَتْلِ اِنَّهُ كَانَ مَنصُورا»(1) را پرسيدم، فرمود:
«آن درباره ى قائم آل محمّد است كه خروج مى كند و به انتقام خون حسين عليه السلام مى كشد. و قول خداوند: «فَلا يُسْرِف فِى الْقَتْلِ» او كارى را كه اسراف باشد نمى كند.
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند كه فرزندان قاتلان حسين عليه السلام را به خاطر (رضايت آن ها به)كار پدرانشان مى كشد.»(2)
23 . از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودا»(3) پرسيدند، فرمود:
«آن دو ركعت نماز پيش از نماز صبح است» و ما از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نقل كرديم كه چون آن حضرت و اصحابش پيش از اين كه دو ركعت فجر و پس از آن نماز صبح را بخوانند چون هردو از ايشان فوت شده بود، قضاى هردو را بجا آوردند.»(4)
ص: 435
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ لاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(1) آورده است، فرمود:
«آن بنده اى است كه چيزى از طاعات خدا را بجا مى آورد، نه به قصد رضاى خدا بلكه هدفش خودستايى بين مردم است، دوست دارد مردم آن را بشنوند! اين كسى است كه نسبت به عبادت پروردگارش مشرك است.» فرمود:
«بنده اى نيست كه كار خوبى را پنهان سازد مگر پس از گذشت زمانى خداوند آن نيكى را براى او ظاهر سازد و هيچ بنده اى نيست كه كار بدى را پنهان سازد، مگر خداوند پس از گذشت مدّتى برايش همان بدى را فاش گرداند!»(2)
ص: 436
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«سبب نزول سوره ى كهف آن است كه قريش سه نفر را به نجران فرستادند: نضربن حارث بن كلده، عقبه بن ابى معيط و عاص بن وائل سهمى را تا از يهود و نصارا مسائلى را ياد بگيرند و همان ها را از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بپرسند! به نجران نزد دانشمندان يهود رفتند و از آن ها پرسيدند! گفتند: سه مسأله بپرسيد اگر او (پيامبر) مطابق آن چه نزد ماست جواب داد پس او صادق است ولى اگر تنها ادّعاى دانستن آن ها را كرد، او دروغگو و كاذب است!گفتند: راجع به جوانمردان كه در زمان پيشين بوده اند از او بپرسيد! همان ها كه بيرون رفتند و از نظرها ناپديد گشتند و (در غار) خوابيدند، چه مدتى در خواب بودند تا بيدار شدند و چند نفر بودند و غير از خودشان چه چيز با آن ها بود و داستان آن ها چيست؟ و راجع به موسى عليه السلام بپرسيد موقعى كه خداوند او را فرمان داد كه از آن عالِم پيروى كند و از او بياموزد، او كه بود و چگونه از او پيروى كرد و داستان او با وى چگونه بود؟ و از او راجع به گردشگرى كه از مغرب و مشرق آفتاب دور زد تا به سدّ يأجوج و مأجوج رسيد، بپرسيد او كه بود وداستانش چگونه بود؟ وانگهى پاسخ او را به اين سه مسأله بنويسيد! و به آن ها گفتند: اگر مطابق املاى ما بر شما جواب داد راستگوست و اگر بر خلاف آن جواب داد پس حرف هاى او را باور نكنيد! گفتند: مسأله چهارم چيست؟ گفت: از او بپرسيد: قيامت چه وقت است؟ اگر ادّعا كرد كه من مى دانم پس دروغگوست زيرا كه زمانقيامت را جز خداى تعالى كسى نمى داند!
ص: 437
آن ها به مكه برگشتند و نزد ابوطالب جمع شدند، گفتند: يا اباطالب! برادرزاده ى تو معتقد است كه از آسمان به او خبر داده مى شود و ما چند مسأله از او مى پرسيم اگر از آن ها جواب داد كه او راستگوست ولى اگر جواب ما را نداد پس دروغگوست. ابوطالب گفت: آن چه خواستيد از او بپرسيد! پس آن سه مسأله را پرسيدند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: فردا جواب شما را مى دهم و استثنا نكرد (ان شااللّه نگفت) تا چهل روز وحى نيامدبه طورى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم غمگين شد و اصحابش كه به وى ايمان آورده بودند دچار شك و ترديد شدند و قريش خوشحال گشتند و او را مسخره كردند و آزردند و ابوطالب محزون گشت.
چون روز چهلم شد، سوره ى كهف نازل شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: جبرئيل! دير كردى؟ عرض كرد: من بدون اذن خدا نمى توانم چيزى نازل كنم! پس اين آيه نازل شد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبا اِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ اِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَ هَيِّىْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدا»(1)امام صادق عليه السلام فرمود: «اصحاب كهف و رقيم در زمان پادشاه ستمگر سركشى بودند كه مردم كشورش را به بت پرستى دعوت مى كرد و هركس كه نمى پذيرفت او را مى كشت. در صورتى كه آن ها مردم با ايمانى بودند؛ خداى عزّوجلّ را مى پرستيدند. پادشاه به دروازه ى شهر، مأمورانى گمارد و كسى را اجازه ى بيرون رفتن نداد تا بت ها را بپرستند
ص: 438
ولى اين عدّه (جوانمردان) به حيله شكار كردن بيرون شدند؛ توضيح اين كه در بين راهشان به چوپانى برخورد كردند او را به عقيده ى خودشان دعوت كردند و او نپذيرفت و آن چوپان سگى داشت كه آن سگ حرف آن ها را قبول كرد و به همراه ايشان رفت! امام صادق عليه السلام فرمود: «از چهارپايان جز سه چيز وارد بهشت نمى گردد: الاغ بلعم بن باعورا، گرگ يوسف عليه السلام و سگ اصحاب كهف.» اصحاب كهف با حيله شكار به خاطر فرار از آيين آن شاه از شهر بيرون رفتند، چون شب فرا رسيد وارد آن غار شدند و سگ نيز با آن ها بودخداوند خواب سبكى بر آن ها افكند، چنانكه خداى تعالى فرموده است: «فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَد»(1) پس آن ها به خواب رفتند تا اين كه آن پادشاه را خداوند هلاك ساخت و اهل مملكت او نابود شدند و آن زمان سپرى شد و زمان ديگرى و قوم ديگرى پديدار شد.
آن گاه از خواب بيدار شدند به يكديگر گفتند: ما چقدر در اين جا به خواب رفته ايم؟ به آفتاب نگاه كردند كه بالا آمده بود گفتند: يك روز يا قسمتى از روز را خواب بوديم! سپس به يكى از خودشان گفتند: اينپول را بردار و ناشناس وارد شهر بشو كه تو را نشناسند طعامى براى ما بخر! چرا كه اگر آن ها از ما اطلاع پيدا كنند ما را مى كشند يا ما را به آيين خودشان بازمى گردانند! آن مرد آمد، شهر را برخلاف آن چه در ذهنش بود مشاهده كرد و گروهى را برخلاف آن ها كه ديده بود، ديد؛ آن ها را نشناخت و آن ها زبان او را نفهميدند و او هم زبان آن ها را
ص: 439
!پرسيدند:
تو كيستى و از كجا آمده اى؟ به آن ها خبر داد و صاحب آن شهر با يارانش به همراه آن مرد رفتند تا درِ غار ايستادند و شروع به بررسى آن غار كردند، بعضى گفتند: اين ها سه نفر و چهارمى آن ها سگشان است و بعضى گفتند: پنج نفرند و ششمين آن ها سگ آن هاست و بعضى گفتند: هفت نفرند و هشتمى آن ها سگشان است و خداوند آن ها را با حجابى از ترس و هراس پوشاند و كسى جرأت ورود بر ايشان را نداشت جز همراهيشان.
او هم وقتى كه بر ايشان وارد شد آن ها را بيمناك يافت، مبادا ياران دقيانوس از آن ها اطلاع يافته باشند وبه پادشاهشان خبر دهند. آرى آن ها اين مدّت طولانى را خفته بودند و آيتى براى مردم بودند، از اين رو گريستند و از خدا خواستند كه به خوابگاهشان چنانكه بودند بازگرداند. سپس آن پادشاه گفت: سزاوار است كه ما در اين جا مسجدى بنا كنيم و آن را زيارت كنيم چرا كه اين ها گروهى با ايمان بودند! آن ها در هر سال يك پهلو به پهلوشدنى داشتند، شش ماه به پهلوى راست مى خوابيدند و شش ماه به پهلوى چپ و سگ آن ها بازوهايش را در جلوى غار گشوده بود و آن است قول خداوند: «وَ كَلْبُهُمْ بَاسِطٌذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ»(1) يعنى به آستانه غار. «وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ»(2) آن هايى كه تا درِ غار رفتند «سَبْعَةٌ وَ ثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ» پس خداوند به پيامبرش فرمود: «قُل رَبِّى أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَا يَعْلَمُهُمْ اِلاَّ قَلِيلٌ» سپس خبر ايشان را قطع كرد و فرمود: «فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ اِلاَّ مِرَاءً ظَاهِرا وَ لاَ تَسْتَفْتِ فِيهِم مِنْهُمْ أَحَدا»(3)،
ص: 440
«وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ اِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَدا اِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّه ُ» او را خبر داد كه چهل روز وحى بازداشته شد؛ چون او به قريش گفت: فردا جواب مسائل شما را مى دهم و استثنايى (ان شاءاللّه ) نكرد پس خداوند فرمود: «وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ اِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَدا اِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّه ُ وَاذْكُر رَّبَّكَ اِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّى لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدا»(1) سپس به خبر اول كه از قول ايشان نقل كرد، آن ها مى گويند: سه نفرند، چهارمى آن ها سگشان است عطف كرد: «وَ لَبِثُوا فِى كَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعا» و آن حكايت از قول ايشان است و عبارتِهمان خبر است و دليل بر اين كه آن حكايت از قول آن هاست قول خداوند: «قُلِ اللّه ُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ»(2) است.(3)
3 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ اِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا» آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«اين آيه چنين نازل شد: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ - يعنى ولايت على عليه السلام -
ص: 441
فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ اِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ - به آل محمّد - نَارا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَ اِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ - فرمود: مُهل آن چيزى است كه در اصل روغن جوشيده مى ماند - يَشْوِى الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفَقا».(1) آن گاه آن چه را كه خداوند براى مؤمنان فراهم كرده است، آن ها را ياد كرده، مى گويد: «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ اِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِيَابا خُضْر مِن سُندُسٍ وَ اِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَىالْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقا»(2) و قول خداوند: «وَ اضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعا»(3) فرمود: «درباره ى مردى نازل شد كه دو باغ بسيار بزرگ پر خرما داشت، آن طورى كه خداوند حكايت كرده و در آن باغ ها خرما
ص: 442
و زراعت بود و همسايه فقيرى داشت، اين ثروتمند بر آن فقير مباهات مى كرد و مى گفت: «أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَرا وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ - وارد بوستانش شد - وَ قالَ وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُّدِدتُّ اِلَى رَبِّى لَأَجِدَنَّ خَيْرا مِنْهَا مُنقَلَبا»(1) آن فقير گفت: «أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً لكِنَّ هُوَ اللّه ُ رَبِّى وَ لاَ أُشْرِكُ بِرَبِّى أَحَدا»(2) آن گاه فقير به آن ثروتمند گفت: «وَ لَوْلاَ اِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللّه ُ لاَ قُوَّةَ اِلاَّ بِاللّه ِ اِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالاً وَوَلَدا» باز همان فقير گفت: «فَعَسَى رَبِّى أَن يُؤْتِيَنِ خَيْرا مِن جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانا مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدا زَلَقا أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرا فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبا»(3) پس در همان شب كه فقير آن حرف را زده بود، حادثه اى رخ داد، ثروتمند صبح كرد در حالى كه: «يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى ما أَنفَقَ فِيهَا وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّى أَحَدا وَ لَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ
ص: 443
مِن دُونِ اللّه ِ وَ مَا كَانَ مَنتَصِرا»(1) اين است مجازات سركشى!و قول خداوند: «وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيما تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَ كَانَ اللّه ُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِرا الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابا وَ خَيْرٌ أَمَلاً»(2)و(3)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اى مردم! امر به معروف و نهى از منكر كنيد، زيرا كه امر به معروف و نهى از منكر نه اجل كسى را نزديك و نه روزى كسىرا دور مى كند. چرا كه اين امر مانند قطره هاى باران در هر روز براى هر كس به مقدارى كه خداوند مقدّر كرده است از آسمان بدون كم و زياد در خانواده، مال يا جان نازل مى شود و چون كسى از شما را مصيبتى در مال يا جان رسيد و در نزد برادرش آرامش را ديد نبايد براى او آزمونى باشد! زيرا كه فرد مسلمان تا
ص: 444
وقتى كه پستى باطنى خود را ظاهر نكرده و چون توجه كند گرفتار آن است شكسته شود و مردمان پست مانند بيمار فلجى كه منتظر بازگشت كاسه خالى است فريب او را مى خورند كه بدان وسيله به غنيمتى برسد و غرامتى را از او دور سازد، هم چنين مسلمان پاك از خيانت و دروغ منتظر يكى از دو خوبى است: يااز جانب خدا فراخوانند (به لقاى رحمت خدا رود) كه آن چه نزد خداست براى او بهتر است و يا روزى الهى كه با وجود خانواده و ثروت دين و شخصيت هم دارد در حالى كه مال و فرزندان بهره دنياست ولى عمل صالح كِشت آخرت است و خداوند هر دوى آن ها را براى اقوامى جمع مى كند.»(1)
5 . قول خداوند: «وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا»(2) از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَ يَوْمَنَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجا»(3) پرسيدند، فرمود:
«مردم در آن باره چه مى گويند؟» گفتم: آن ها مى گويند: آن در قيامت است. امام عليه السلام فرمود:
«خداوند روز قيامت از هر امّتى گروهى را محشور مى كند و بقيه را وامى گذارد؟ البته كه اين مربوط به رجعت است، اما آيه قيامت اين است: «وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا وَ عُرِضُوا
ص: 445
عَلَى رَبِّكَ صَفّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَ لَّن نَجْعَلَلَكُم مَوْعِدا»»(1) كه آيه از محكمات است.» قول خداوند: «وَ وُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً اِلاَّ أَحْصَاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرا وَ لاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا»(2) فرمود: «هرچه كرده اند همه را مكتوب مى يابند. و قول خداوند: «وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدا - يعنى ياور - وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ مَّوْبِقا - يعنى پوشش. و قول خداوند: «وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا»(3) يعنى بدانند پس اين ظنّ يقين است. و قول خداوند: «وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا اِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ اِلاَّ أَن تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ اِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ يُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ - يعنى به دليل بيهوده با هم دشمنى مى كنند - لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ - يعنى حق را دفع كنند - وَ اتَّخَذُوا آيَاتِى وَ مَا أُنذِرُوا هُزُوا وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَ نَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ اِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرا وَ اِن
ص: 446
تَدْعُهُمْ اِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا اِذا أَبَدا وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَهُم مَوْعِدا» كه از محكمات است. و قول خداوند: «لَّن يَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلاً- يعنى پناهگاهى - وَ تِلْكَ الْقُرَى - يعنى اهل آبادى ها - أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَوْعِدا»(1) يعنى روز قيامت تا وارد دوزخ شوند.
چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خبر اصحاب كهف را به قريش داد، گفتند: به ما بگو: آن عالمى كه خداوند موسى عليه السلام را امر كرد كه در پى او برود، داستانش چه بود؟ خداوند متعال اينآيه را نازل كرد: «وَ اِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لاَ أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبا»(2) فرمود: علّتش آن بود كه چون موسى عليه السلام به نوعى با خدا سخن گفت و الواح بر او نازل شد و در آن الواح چنانكه خداوند فرموده است: «وَكَتَبْنَا لَهُ فِى الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ»»(3) موسى نزد بنى اسرائيل برگشت و
ص: 447
منبر رفت و به ايشان خبر داد كه خداوند تورات را بر او نازل كرده است و با او سخن گفته، با خود گفت: خداوند مخلوقى بزرگ تر از من نيافريده است! از اين رو خداوند به جبرئيل وحى كرد كه موسى را درياب! كه هلاك شد و به او اعلام كن كه در نزد برخورد دو دريا كنار آن سنگ بزرگ، مردى داناتر از تو است، نزد وى برو! و از علم او بياموز! جبرئيل به موسى نازل شد و به او خبر داد، موسى در نزد خود خوار شد و دانست كه خطا كرد و ترسى بر دل او وارد شد، به وصىّ خود يوشع بن نون فرمود: خداوند مرافرمان داده است كه پى مردى كنار محل برخورد دو دريا بروم و از او چيزى بياموزم! يوشع ماهى نمك زده اى را توشه راه برداشت، هردو بيرون شدند.
چون بيرون آمدند و به آن محل رسيدند، مردى را ديدند به پشت خوابيده او را نشناختند، وصىّ موسى آن ماهى را درآورد و آن را با آب شست و روى سنگ بزرگ گذاشت و رفتند و ماهى را فراموش كردند و آن ماهى زنده شد و داخل آب رفت، موسى و يوشع به همراه او رفتند تا شامگاه، موسى به وصيّش گفت: «آتِنَاغَدَاَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هذَا نَصَبا»(1) يعنى رنج ديديم.
وصىّ موسى به ياد ماهى افتاد و به موسى گفت: من ماهى را روى آن سنگ فراموش كرده ام.
موسى گفت: آن مردى را كه كنار آن سنگ ديديم همان بود كه مى خواستيم پس پشت سر از همان راه برگشتند نزد آن مرد درحالى كه
ص: 448
او مشغول نمازش بود، موسى نشست تا او از نمازش فارغ شد بر آن دو سلام داد.»(1)
6 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» فرمود: «در آفرينش زيرا كه وى در آفرينش مانند ايشان مخلوق است»، «يُوحَى اِلَيَّ أَنَّمَا اِلهُكُمْ اِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحا وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(2) فرمود: «يعنى با ولايت آل محمّد ولايت ديگران را نمى پذيرد، ولايت ايشان همان عمل شايسته است، بنابراينهر كس به عبادت پروردگارش مشرك شود در حقيقت به ولايت ما (اهل بيت) مشرك شده و به آن كفر ورزيده است و حق اميرالمؤمنين و ولايت او را انكار كرده است.»(3) گفتم: قول خداوند: «الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِى غِطَاءٍ عَن ذِكْرِى»؟(4) فرمود: «منظور از ذكر ولايت على عليه السلام است و آن قول خداوند ذِكْرى مى باشد» گفتم: «لاَ يَسْتَطِيعُونَ سَمْعا؟» فرمود: «آن ها به خاطر كينه زياد و دشمنى نسبت به وى و خاندانش نمى توانستند ياد على عليه السلام را تحمّل كنند!» گفتم: قول خداوند: «أَفَحَسِبَالَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِى مِن دُونِى أَوْلِيَاءَ...» يعنى آن دو نفر و پيروان ايشان را به جاى خدا دوست خود گرفتند و معتقد بودند كه دوستى ايشان آن ها را از عذاب خدا نجات مى دهد و به خاطر دوستى ايشان كافر شدند.»
ص: 449
گفتم:
قول خداوند: «اِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلاً»(1) يعنى آن جا منزل آن دو و پيروان ايشان از جانب خدا آماده است» پرسيدم: «نُزُلاً» يعنى چه؟ فرمود: «منزل و مأوى».(2)
7 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبا»»(3) آورده است، فرمود:
«آن ها گروهى بودند كه فرار كردند و پادشاه زمان ايشان نام آن ها و نام پدران و قبيله شان را در صفحاتى از مس نوشته بود، آناست قول خداوند: «اَصْحابَ الْكَهْفِ و الرَّقِيمْ».(4)
8 . ابوعمرو زبيرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من كم و زيادى ايمان را مى فهمم، زيادى ايمان از كجا مى آيد و چه دليلى دارد؟ فرمود:
«قول خداوند: «وَ اِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ اِيمَانا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ اِيمَانا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسا اِلَى رِجْسِهِمْ»(5)
ص: 450
و فرمود: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ اِنَّهمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدىً»(1) و اگر ايمان همه يكى بود بدون زياد و كم هيچكدام بر ديگرى فضيلتى نداشت و نعمت ايمان و نيز مردم برابر نبودند و برترى باطل بود در صورتى كه به تمام بودن ايمان، مؤمنان وارد بهشت مى شوند و با فزونى ايمان مؤمنان در پيشگاه خدا برترى درجات يافته و با كاستىِ آن در دوزخ سقوط كنند.»(2)
9 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«سپرهايتان را برگيريد! گفتند: يا رسول اللّه ! دشمنى در كار است؟ فرمود: نه، بلكه سپرهايتان را در برابر آتش! گفتند: يا رسول اللّه ! سپرهاى ما در برابر آتش دوزخ چيست؟ فرمود: (ذكر) سبحان اللّه وَ اَلْحَمْدُللّه و لا اِلهَ اِلاّ اللّه ُ وَ اللّه اَكْبَرُ. زيرا كه اين ها روز قيامت در حالى مى آيند كه مقدّمات و مؤخّراتى و مُنجيات و معقّباتى دارند و اين ها باقيات صالحات و ارزش هاى پايدارند.».
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: «وَ لَذِكْرُ اللّه ِ اَكْبَرُ»(3) فرمود: «ياد
ص: 451
خدا در جايى كه او حلال فرموده يا حرام كرده و نظير آن و مؤخّرات».(1)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداى عزّوجلّ فرموده است: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(2) همان طورى كه هشت ركعت نمازى كه بنده آخر شب بجا مى آورد زينت آخرت است.»(3)
11 . حفص بن بَخترى در تفسير قول موسى به همسفرش: «آتِنا غَداءَنا»(4) و قول وى: «فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىاِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ اِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ اِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ»(5) از قول امام صادق عليه السلام نقل كرده است، فرمود:
«منظورش خوراكى بود، چرا كه موسى سخت گرسنه بود.».(6)
12 . امام صادق عليه السلام فرمود: «موسى منبر رفت، منبر وى سه پله داشت، (لحظه اى) با خود گفت: خداوند داناتر از مرا نيافريده است! جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: تو گرفتار (خودپسندى) شدى، از منبر
ص: 452
پايين بيا كه در زمين داناتر از تو وجود دارد سراغ او برو!پس به يوشع پيام داد كه من گرفتار شدم، توشه ى راهى براى ما فراهم كن و با ما بيا! [از ماهى هاى زنده] يك ماهى خريد و راهى آذربايجان شد، سپس آن ماهى را بريان كرد و داخل سبدى گذاشت آنگاه رفتند، هم چنان در ساحل دريا حركت مى كردند. پيامبر وقتى كه مأموريت پيدا مى كند به جايى برود هرگز خسته نمى شود تا آن زمان بگذرد و به آن مقصد برسد.
فرمود: در آن بين كه مى رفتند ديدند پيرمردى با چوبدستى، به پشت خوابيده، چوب دستيش را پهلويش گذاشته و عبايى بر اوست كه اگر سرش را بپوشد پاهايش بيرونمى آيد و چون پاهايش را بپوشد سرش بيرون مى آيد. موسى شروع كرد به نماز خواندن و به يوشع گفت: مواظب من باش! پس قطره اى از آسمان داخل سبد چكيد، آن ماهى تكان خورد و بعد از سبد به داخل دريا جست، همان است قول خداوند: «فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَبا»(1) سپس پرنده اى آمد، كنار دريا نشست، منقارش را داخل آب برد و گفت: اى موسى! تو از علم پروردگارت به قدرى دريافت كرده اى كه روى منقار من از تمام آب اين دريا قرار دارد!فرمود: سپس بلند شد، مى رفت و يوشع در پى او، موسى در حالى كه يوشع آن سبد را فراموش كرده بود و در حالى كه آن زمان سپرى شده بود، درمانده گشت و گفت: «آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هذَا نَصَبا قَالَ أَرَأَيْتَ اِذْ أَوَيْنَا اِلَى الصَّخْرَةِ فَاِنِّى نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنْسانِيهُ اِلاَّ الشَّيْطَانُ أَن
ص: 453
أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ عَجَبا»(1) موسى عقب برگشت تا به آن پيرمرد رسيد در حالى كه هم چنان به پشت خوابيده بود، موسى گفت: درود بر تو. او گفت: و بر تو درود اى عالم بنى اسرائيل! سپس جست وچوبدستيش را برداشت! موسى گفت: من مأموريت دارم دنبال شما بيايم تا از آن كمالى كه دارى به من بياموزى! آن طورى كه شما را خبر داده اند؛ او گفت: «اِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا»(2) رفتند تا به بندرى رسيدند. چون اهل بندر آن ها را ديدند، گفتند: به خدا كه ما امروز اين ها را مى بريم و چيزى از اين ها نمى گيريم، همين كه كشتى حركت كرد، آب زياد شد (خضر) كشتى را سوراخ كرد، موسى - آن طور كه خبر داده اند - گفت: سپس وى (خضر) گفت: «أَلَمْ أَقُلْ اِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَصَبْرا قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَ لاَ تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرا»(3) فرمود: كنار دريا درآمدند، ديدند پسربچّه اى با پيراهن ابريشمى سبز دو مرواريد در گوش ها دارد با پسربچّه ها بازى مى كند، آن عالم او را گرفت و سر بريد، موسى گفت: «أَقَتَلْتَ نَفْسا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئا نُّكْرا»(4) فرمود: «فَانطَلَقَا حتَّى اِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن
ص: 454
يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرا»(1) نانى مى گرفتى كه ما گرسنه ايم! فرمود:
آن شهرى بر ساحل دريا به نام ناصره بود كه به خاطر آن نصارا را نصارا گفته اند، آن ها را ضيافت نكردند و پس از آن ها تا قيامت هم از كسى ضيافت نخواهند كرد.(2)
15 . امام صادق عليه السلام تفسير اين آيه را: «فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحا وَ لاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(1) پرسيدم، فرمود:
«هر كه نماز بخواند يا روزه بگيرد يا برده آزاد كند يا حج برود به قصد ستايش مردم، در آن عملش مشرك است».(2)
16 . امام صادق عليه السلام آورده است: [فرمود:] «هر كس در عبادت پروردگارش به كسى اميدوار باشد [او] مردى نيست كه كار نيكى كرده باشد، باعملش رضاى خدا را نخواسته بلكه منظورش خودستايى بوده، مى خواسته مردم بشنوند، همان است كه به عبادت پروردگارش شرك ورزيده است».(3)
17 . امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «مَن يَهْدِ اللّه ُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيّا مُرْشِدا»(4) فرمود:
«خداى تعالى روز قيامت ستمگران را از سراى كرامتش گمراه مى سازد و اهل ايمان و صالحان را به بهشت خود راهنمايىمى كند، چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ يُضِلُّ اللّه ُ
ص: 456
الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللّه ُ مَا يَشَاءُ»(1) و فرمود: «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِاِيمَانِهِمْ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِى جَنَّاتِ النَّعِيمِ»(2) گفتم: قول خداوند: «وَ مَا تَوْفِيقِى اِلاَّ بِاللّه ِ»(3) و قول خداوند: «اِن يَنصُرْكُمُ اللّه ُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ»؟(4) فرمود: «هرگاه بنده آن چه را كه خداوند فرمان داده است انجام دهد و عملش مطابق فرمان خدا باشد، آن بنده، بنده ى موفّق ناميده مى شود وهرگاه او بخواهد وارد يكى از گناهان شود، خداى تعالى بين او و آن گناه حايل مى شود در نتيجه آن را ترك مى كند و اين ترك گناه به توفيق خداست و هر وقت بين او و بين گناه خالى باشد و خداوند حايل نشود تا آن را مرتكب شود در حقيقت او را خوار و بى ياور گذاشته و موفق نكرده است».(5)
ص: 457
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ جَعَلَنِى مُبَارَكا أَيْنَ مَا كُنتُ»(1) آورده است، فرمود:
«يعنى بسيار سودمند».(2)
2 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«چون مرا شبانه به آسمان بردند وارد بهشت شدم، در آن جا زمين پهناورى را ديدم كه در حال ساختن است و فرشتگانى را در آن جا ديدم كه خشتى از طلا و خشتى از نقره مى چينند و چه بسا خوددارى مى كنند، گفتم: شما را چه شده است كه گاهى مى سازيد و گاهى خوددارى مى كنيد؟ گفتند: تا هزينه به ما برسد
ص: 458
كار مى كنيم. گفتم: هزينه ى شما چيست؟ گفتند: اين كه مؤمن در دنيا بگويد: سبحان اللّه و الحمدللّه و اللّه اكبر، چون بگويد ما بنا مى كنيم و چون خوددارى كند ما هم خوددارى مى كنيم.
فرمود: قول خداى تعالى: «أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَىالْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّا»(1) درباره ى مانعان خمس و زكات و كار نيك نازل شده است كه خداوند بر آن ها سلطانى يا شيطانى را برمى انگيزد تا آن چه را كه از زكات و خمس بر او واجب است در غير طاعت خدا خرج كند و خداوند به آن خاطر او را عذاب نمايد.» و قول خداوند: «فَلاَ تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ اِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدّا»(2) امام عليه السلام از من پرسيد: «نظر تو چيست؟» گفتم: منظور شمار روزهاست. فرمود: «نه، پدران و مادران آن را مى شمارند بلكه منظور شمار نفس هاست.»(3)
3 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در تفسير قول خداوند: «لايَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ اِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْدا»(4) فرمود:
«هركه موقع مرگ وصيتش خوب نباشد در جوانمرديش
ص: 459
نقصى است گفتم: يا رسول اللّه ! چگونه ميت وقت مردن وصيت كند؟ فرمود: چون هنگام مردنش رسد و مردم اطرافش جمع شوند بگويد: اى خداوند آفريدگار آسمان ها و زمين داناى غيب و شهود، بخشاينده ى مهربان، همانا من در دار دنيا با تو عهد مى كنم؛ به راستى من گواهى مى دهم كه معبود راستينى جز تو وجود ندارد تنهاى بى شريكى و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بنده و فرستاده تو است و اين كه بهشت و دوزخ و بعث و حساب و سنجش و ميزان حق است و دين چنان است كه تو وصف كرده اى و اسلام چنان است كه تو مقرر فرموده اى و سخن هماناست كه تو گفته اى و قرآن چنان است كه تو نازل كرده اى و محقّقا تو پادشاه راستين آشكارى، خداوند محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را بهترين پاداش را بدهد و محمّد و آل او را درود و سلام ابلاغ فرمايد! خدايا! اى ذخيره ى روز غم و اندوه من! و اى باور و مونسم به هنگام سختى ها و اى ولى نعمت من! و اى خداى من و نياكانم! مرا يك چشم برهم زدن به خودم وانگذار، زيرا كه تو اگر مرا به خودم واگذارى به شر و بدى نزديكتر و از خير و نيكى دورتر خواهم شد و گرفتار فتنه ها خواهم گشت. پس خداوندا در قبر وحشتم [تنهايى ام] را تو انيس و مونس باش و اين پيمان را روزديدار (رحمت) خود براى من منشورى قرار ده! آن گاه حاجت خود و تصديق اين وصيت را در سوره ى مريم سفارش مى كند و مى فرمايد: «لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ اِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ
ص: 460
عِندَ الرَّحْمنِ عَهْدا»(1) بنابراين، اين عهد و وصيت ميّت بر هر مسلمانى حق است كه آن را پاس بدارد و به كار بندد. على عليه السلام فرمود: اين را رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به من آموخت و فرمود: آن را جبرئيل عليه السلام به من آموخته است. و قول خداوند: «لَّقَدْ جِئْتُمْ شَيْئا اِدّا»(2) يعنى مرتكب ظلمى شده ايد!»(3)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«سبب نزول آيه: «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا»(4) اين بود كه اميرالمؤمنينعليه السلام در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نشسته بود، فرمود: يا على! بگو: خداوندا براى من در دل هاى مؤمنان محبّت و دوستى فراهم كن! از اين رو اين آيه نازل شد، سپس خداى عزّوجلّ به پيامبرش خطاب كرد و گفت: «فَاِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْما لُّدّا»(5) فرمود: اهل سخن و خصومت و سپس گروه هاى هلاك شونده را ياد كرده و فرمود: «وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَا»».(6)
ص: 461
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَاما وَ أَحْسَنُ نَدِيّا» فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم قريش را به ولايت و امامت فراخواند، آن ها رميدند و انكار كردند و كسانى از قريش كه به ولايت كافر شدند با آنانكه به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام ايمان آوردند و به ولايت او و ما اهل بيت اقرار كردند، گفتند: «كدام دسته از ما و شما مقام بهتر و محفل آراسته ترى دارد؟» براى سرزنش آن ها خداوند در جواب آن ها فرمود: «وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ (مِنَ الأُممِ السّالِفة) هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثا وَ رِءْيا»(1)عرض كردم: پس قول خداوند: «من كانَ فِى الضَّلالَةِ فَلِيَمْدُد لَهُ الرَّحمانُ مَدّا»؟ فرمود: «همه ى آن ها در گمراهى بودند به ولايت اميرالمؤمنين و ولايت ما ايمان نداشتند و گمراه و گمراه كننده بودند، به اين ضلالت و گمراهى ادامه مى دادند تا مى مردند و خداوند آن ها را به بدترين جا و سست ترين وضع از نظر سپاه جنگى مى كشانيد.» گفتم: قول خداوند: «حَتَّى اِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ اِمَّا الْعَذَابَ وَ اِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانا وَ أَضْعَفُ جُنْدا»(2)؟ فرمود: «اما اينسخن خدا «حَتى اذا رأوا ما يوعدون» مقصود خروج قائم عليه السلام است كه از آن تعبير به ساعت شده، به خوبى آن
ص: 462
روز را بدانند و آن چه را كه از طرف خدا به دست امام قائم عليه السلام بر آن فرود آيد، به خوبى درك كنند و اين است قول خداوند: «مَنْ هُوَ شَرى مَكَانا وَ أَضْعَفُ جُنْدا» گفتم: قول خداوند: «وَ يَزِيدُ اللّه ُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً»(1) (يعنى چه؟) فرمود: «خداوند در آن روز راهنمايى بر راهنمايى آن ها بيفزايد، براى پيروى از امام قائم عليه السلام؛ او را رد نكنند و منكر نشوند.» گفتم: قول خداوند: «لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ اِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْدا»(2)؟ فرمود: «يعنى مگر آن كسى كه با ولايت اميرالمؤمنين وامامان عليهم السلام براى خدا ديندارى كرده است، اين در نزد خدا عهد معتبرى است.» گفتم:
اين قول خداوند: «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّا»(3)؟ فرمود: «آن «ودّ» كه خداى تعالى فرموده است، ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است.» گفتم: «فَاِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْما لُّدّا»(4) چه؟ فرمود: «آن را به زبان وى آسان كرد، چون اميرالمؤمنين عليه السلام را به ولايت منصوب كرد و مؤمنان را به آن مژده دادو كافران را بيم؛ آن ها كه خدايشان در قرآن ايشان را لجباز خوانده است يعنى كافران.» از تفسير قول خداوند: «لِتُنذِرَ قَوْما مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ»
ص: 463
پرسيدم، فرمود: «تا آن مردمى را بيم دهى كه تو در ميان آن ها هستى، چنانچه پدرانشان بيم داده شدند و آنان در غفلت از خدا و رسول خدا و تهديد خدا به سر بردند «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» به امامت اميرالمؤمنين و اوصياى پس از وى چون اقرار نكردند كيفر آن ها همان است كه خداوند ياد كرده: «اِنَّا جَعَلْنَا فِى أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِىَ اِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ وَ جَعَلْنَا مِن بَيْنِ اِيْدِيهِمْ سَدّ وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ» براى كيفرشان و مجازات انكارشان نسبت به ولايت اميرالمؤمنين و امامان پس از او، اين در دنياست و در آخرتنيز آتش دوزخ براى آن هاست، درحالى كه چشم بسته و سر به هوايند.» آن گاه فرمود: «يا محمّد! «وَ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» به خدا و به ولايت على و امامان پس از وى ايمان نمى آورند، سپس فرمود: «اِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ»».(1)و(2)
6 . جابر از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «هَلْ تُحِسُّمِنْهُم
ص: 464
مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَا»(1) نقل كرده است، فرمود:
«جابر! آن ها بنى اميه هستند كه شايد كسى از آن ها احساس اميدوارى و ترس ننمايد» گفتم: خداوند شما را مشمول رحمت خود گرداند! آيا چنين اتفاقى خواهد افتاد؟ فرمود: «چقدر زود! من از علىّ بن حسين عليهماالسلامشنيدم كه مى فرمود: اسباب و عوامل آن را ديده است!»(2) [توضيح آن كه بنى اميه بسيار دولت ظالم و ستمگر بودند و بر مردم سيطره داشتند امام آن ها را مصداق اين آيه معرفى كرد]
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداى تعالى به عمران وحى كرد كه من تو را پسرى با ميمنت مى بخشايم كه كور مادرزاد و پيس را شفا مى دهد و مردگان را به اذن خدا زنده مى كند و او را سفير خود به بنى اسرائيل قرار مى دهم! عمران آن را به همسرش حِنّه يعنى مادر مريم نقل كرد، همين كه به وى باردار شد، پيش خودش آن را پسر تصور مى كرد از اين رو گفت: «رَبِّ اِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرا»(3) پس دختر به دنيا آورد و پس از آن گفت: «وَلَيْسَالذَّكَرُ كَالْأُنْثَى»(4) چرا كه دختر نمى تواند فرستاده ى خدا شود و
ص: 465
چون خداوند بعدها عيسى را به مريم داد، وى همان بود كه خداوند بشارت او را به عمران داده بود.»(1)
8 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يَا زَكَرِيَّا اِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيّا»(2) آورده است، فرمود:
«هم چنين حسين عليه السلام هم نامى پيش از خود نداشت و (اهل)آسمان بر كسى نگريست، جز بر آن دو، چهل روز گريه كرد.» گفتم: گريه آن چه بود؟ فرمود: «آفتاب سرخ طلوع مى كرد»فرمود:
«قاتل حسين و قاتل يحيى زنازاده بودند.»(3)
ص: 466
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَاتٍ لِأُولِى النُّهَى»(1) فرمود:
«به خدا سوگند كه آن خردمندان ماييم و ماييم گمارندگان خدا بر خلق و خزانه دارانِ دين او كه آن را اندوخته مى كنيم و مى پوشانيم و از شر دشمنان محفوظمى داريم.
همان طورى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم براى شما پنهان داشت تا خدا او را اذن مهاجرت و جهاد با مشركان داد. بنابراين ما بر روش رسول خداييم تا خداى تعالى اذن ابراز دينش را با شمشير بدهد و ما مردم را به سوى آن دعوت كنيم و به خاطر آن با ايشان مى جنگيم، همان كارى كه رسول خدا از اول انجام داد.»(2)
ص: 467
2 . از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»(1) پرسيدند؟ فرمود:
«خداوند بر همه چيز استيلا داشت و چيزى به او نزديك تر از چيزى نبود.»(2)
3 . مروان در تفسير آيه: «اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَاتٍ لِأُولِى النُّهَى»(3) مى گويد:
از امام صادق عليه السلام پرسيدم، فرمود:
«به خدا كه ماييم آن خردمندان» گفتم: فدايت شوم! معناى «اولى النّهى» چيست؟فرمود:
«چيزى كه خداوند به پيامبرش از وقايع پس از او خبر داد، از ادعاى فلانى نسبت به خلافت و قيام به آن و ديگرى پس از وى و سومى پس از آن دو و بنى اميه! كه خداوند به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خبر داد و همان طور شد كه خداوند به پيامبرش خبر داده بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به على عليه السلام خبر داد و همان طور از على عليه السلام به ما، در مورد وقايع پس از خودش؛ از سلطنت بنى اميه و ديگران.
بنابراين، آيه اى را كه خداوند در قرآن ذكر كرده است: «اِنَّ فِى ذلِكَ لاَيَاتٍ لِأُولِى النُّهَى»(4) علم همه ى آن ها به ما رسيده است و
ص: 468
ما طبق فرمان خدا صبر كرديم از اين رو ماييم...»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون آيه: «وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى»(2) نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم راست نشست، سپس فرمود: هركس با تسليت خداوند تسلّى نيابد با حسرت ها نَفَسش از دنيا قطع شود و هركه چشمش در دست ديگران باشد، غمش طولانى گردد و خشمش فروننشيند و هركه نعمت خدا را جزخوردنى و آشاميدنى درباره ى خود نشناسد، عمرش كوتاه و عذابش نزديك باشد.»(3)
5 . اسماعيل بن فضل مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداى عزّوجلّ: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِهَا»(4) را پرسيدم، فرمود:
«بر هر مسلمانى واجب است (اين وجوب، وجوب فقهى نيست) كه پيش از طلوع و غروب آفتاب ده مرتبه بگويد «لا اله الاّ اللّه
ص: 469
وحده لا شريك له، لهُ المُلك و له الحمد يُحيى و يُميت و هو حَىّ لايموت بيده الخير و هو على كلّ شى ء قدير» من گفتم: ... يحيى و يميت و يميت و يحيى! فرمود: «فلانى! ترديدى نيست كه خداوند زنده مى كند و مى ميراند و مى ميراند و زنده مى كند، ولى همان طورى كه من گفتم تو هم بگو!»(1)
6 . محمّدبن مسلم مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «يَعَلمُ السِرِّ وَ اَخْفى»(2) را پرسيدم، فرمود:
«سرّ آن چيزى است كه در دلت پنهان دارى، اخفى چيزى استكه بر دلت خطور كرده است و سپس آن را فراموش كرده اى.»(3)
7 . امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «اَلَّرحمانُ عَلَى الْعَرْشِ السْتَوى» را پرسيدم، فرمود:
«نسبت به همه چيز استوار است، چيزى به او نزديك تر از چيزى نيست؛ دور از او دور نيست و نزديك به او نزديك نيست، نسبتش با همه برابر است.»(4)
ص: 470
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِى بَرْدا وَ سَلاَما عَلَى اِبْرَاهِيمَ»(1) آورده است، فرمود:
«نخستين منجنيقى كه در دنيا ساخته شد براى ابراهيم عليه السلام در كنار شهر كوفه و در قريه اى به نام «قنطانا» بود. همين كه ابليسمنجنيق را ساخت و ابراهيم عليه السلام را داخل آن نشاندند، خواستند او را داخل آتش بيندازند، جبرئيل نزد او آمد و گفت: درود و رحمت و بركات خدا بر تو اى ابراهيم! آيا حاجتى به من دارى؟ فرمود: مرا به تو حاجتى نيست، پس از آن بود كه خداوند فرمود: «يَا نَارُ كُونِى بَرْدا وَ سَلاَما عَلَى اِبْرَاهِيمَ»».(2)
ص: 471
2 . اما قول خداوند: «وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ اِذْ يَحْكُمَانِ فِى الْحَرْثِ اِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ»(1) از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«در بنى اسرائيل مردى بود تاكستانى داشت، شبانه گوسفندان مردى آن را چريده بودند و آن ها را درهم شكسته و خراب كرده بودند، صاحب تاكستان خدمت داوود عليه السلام آمد و از صاحب گوسفندان شكايت كرد. داوود عليه السلام گفت: خدمت سليمان برويد تا بين شما قضاوت كند! نزد وى رفتند - سليمان گفت: اگرگوسفندان درختان را با شاخ و برگ خورده اند، صاحب گوسفندان بايد گوسفندان را با آن چه در شكم دارند به صاحب تاكستان بدهد ولى اگر تنها برگ و بر را خورده اند و اصل درختان از بين نرفته است، بره هاى گوسفندان را به صاحب تاكستان بدهد! و اين حكم داوود بود، تنها مى خواست بدين وسيله به بنى اسرائيل بفهماند كه سليمان پس از وى وصىّ اوست و حكم آن دو با هم اختلافى ندارد و اگر حكم آن ها مختلف بود، مى فرمود: هر آينه ما داورى آن ها را شاهديم! قول خداوند: «وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ - لبوس يعنى زره - لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ»».(2)
ص: 472
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ»(1) آورده است فرمود:
«[مقصود از موازين] پيامبران و اوصياء عليهم السلام است».(2)
4 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ آتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَ ذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ»(3) پرسيدم، چگونه فرزندان او را و همانندشان را با خود ايشان داده اند؟ فرمود:«براى وى از فرزندانش كه پيش از آن ها به اجل خود مرده بودند، همانند كسانى را كه آن روز هلاك شدند، دوباره زنده كرد.»(4)
5 . مردى از شيعيان مى گويد: از امام صادق عليه السلام در داستان ابراهيم از اين قول خداى تعالى: «قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ اِن كَانُوا يَنطِقُونَ»(5) پرسيدم. فرمود:
ص: 473
«نه بزرگ ترين بت ها آن كار را كرده بود و نه ابراهيم عليه السلام دروغ گفت» گفتم: پس چگونه بوده است؟ فرمود: «ابراهيم گفت: بپرسيد اگر آن ها حرف مى زنند! اگر حرف زدند پس بزرگشان آن كار را كرده و اگر حرف نزدند پس بزرگشان هيچ كارى نكرده است و آن ها حرف نزدند و ابراهيم عليه السلام هم دروغ نگفت.» گفتم: قول خداوند درباره يوسف «أَيَّتُهَا الْعِيرُ اِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»(1)؟ فرمود: «آن ها يوسف را از پدرش دزديدند، مگر نمى بينى، موقعى كه به آن ها گفت: «چه چيز را گم كرده ايد؟ گفتند: ما پيمانه شاه را گم كرده ايم»(2) و نگفت: شما پيمانه شاه رادزديده ايد، بلكه منظورشان اين بود كه شما يوسف را از پدرش دزديديد.» گفتم:
اين قول ابراهيم كه گفت: «من بيمارم»(3)؟ فرمود: «ابراهيم بيمار نبود و دروغ هم نگفت بلكه منظورش اين بود كه وى در آيين خود بيمار و در جستجو است» و نقل كرده اند كه وى از اين كه گفت: «بيمارم، يعنى بيمار خواهم شد چرا كه هر مرده اى بيمار است و خداوند متعال به پيامبرش فرمود: «انَّكَ مَيِّتٌ»(4) يعنى كه تو بزودى خواهى مرد.»(5)
ص: 474
1 . امام صادق عليه السلام فرمود: «آيه: «فَاِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ اِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»(1) درباره ى قومى نازل شد كه خدا را به يگانگى مى پرستيدند و غير خدا را عبادت نمى كردند و از شرك درآمدندولى قبول نداشتند كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم رسول خداست، خدا را با شك در (نبوت) محمّد و آن چه او آورده است عبادت مى كردند، نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و با خود گفتند: ما مى نگريم اگر اموالمان زياد شد و خودمان و فرزندانمان در عافيت بوديم، خواهيم دانست كه وى صادق و رسول خداست و اگر جز
ص: 475
اين بود، تصميم مى گيريم! از اين رو خداوند، اين آيه را: «فَاِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ اِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» را نازل كرد.»قول خداى تعالى: «يَدْعُوا مِن دُونِ اللّه ِ مَا لاَ يَضُرُّهُ وَمَا لاَ يَنفَعُهُ»(1) آن قوم مشرك گرديده، غير خدا را مى پرستد؛ بعضى از آن ها معرفت يافته و ايمان در دلش وارد مى شود، پس مؤمن است و از جايگاه شكش به ايمان تبديل مى شود و بعضى هم چنان در شك و ترديد خود مى ماند و برخى هم به شرك منقلب شوند.
اما قول خداوند: «مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللّه ُ فِى الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ»(2)، ظنّ در كتاب خدا (قرآن) بر دو گونه و دو روش است: ظنّ يقين و ظنّ شك، اين مورد (در آيه) ظنّ شكاست. فرمود: «هركس شك كند كه خداوند هرگز او را در دنيا و آخرت پاداش نخواهد داد «فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ اِلَى السَّماءِ»(3) يعنى بين خود و خدا دليلى قرار دهد. و دليل بر اين كه سبب همان دليل است، قول خداوند در سوره ى كهف است: «وَ آتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبا فَأَتْبَعَ سَبَبا»(4) يعنى دليلى را «ثمَّ لِيَقطَع» يعنى تميز دهد و دليل بر اين كه قطع به معنى تمييز است قول خداوند: «وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ
ص: 476
عَشْرَةَ أَسْبَاطا أُمَما»(1) يعنى آن ها را تمييز و از هم جدا و مشخّصكرديم.
بنابراين قول خداوند: «ثُمَّ لِيَقْطَعْ - يعنى جدا سازد - فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ»(2) يعنى حيله و مكر او را، دليل بر اين كه كيد همان مكر است، اين قول خداوند: «كَذالِكَ كِدْنا لِيوسُفَ»(3) يعنى راه چاره اى نشان داديم تا برادرش را بازداشت كرد و قول خداوند كه از قول فرعون نقل مى كند: «اِجْمَعُوا كَيْدَكُمْ»(4) يعنى حيله خود را. فرمود: «چون براى خود دليلى قرار داد، دليلش او را بر حق دلالت كرد. اما عامّه دراين باره روايتكرده اند، هركس گفته خدا را باور نكند، پس بايد ريسمانى را به سقف خانه اش بياويزد و خود را حلق آويز كند. آن گاه خداى عزّوجلّ كبريائىِ والا و نعمت هايش را يادآور شده، فرموده است: «اَلَمْ تَرَ - مى فرمايد: يا محمّد آيا نمى دانى - أَنَّ اللّه َ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِى السَّماوَاتِ وَ مَن فِى الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ - لفظ شجر مفرد ولى معنايش جمع است - وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَ مَن يُهِنِ اللّه ُ فَمَا لَهُ مِن مُكْرِمٍ اِنَّ اللّه َ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ» - و قول خداوند: «هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِى رَبِّهِمْ» - فرمود: - ماييم و بنى اميه، ما مى گوييم: خدا ورسولش راست گفتند ولى بنى اميه گويند: خدا و رسولش دروغ گفتند! - «فَالَّذِينَ كَفَرُوا - يعنى بنى اميه - قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُُوسِهِمُ الْحَمِيمُ يُصْهَرُ بِهِ مَا فِى بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ»(5)
ص: 477
فرمود:
«آتش او را فرامى گيرد و لب پايينش آويز مى شود تا به نافش مى رسد و لب بالايش بالا مى رود تا به وسط سرش مى رسد - «وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ» فرمود: گرزهايى كه با آن ها به شدت مى زنند.»(1) دوزخ 2 . در مورد آيه: «كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَم أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ»(2) ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: يابن رسول اللّه ! مرا بيم دهيد كه دلم سخت شده است! فرمود:«ابومحمّد! براى زندگى طولانى آماده شو! زيرا كه جبرئيل عليه السلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم رسيد، درحالى كه گرفته بود در صورتى كه پيش از آن با لبخند مى آمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: يا جبرئيل! امروز گرفته آمده اى؟ عرض كرد: يا محمّد! نَفَس كِش هاى دوزخ را بستم. فرمود: نفس كش هاى دوزخ چيست؟ جبرئيل گفت: يا محمّد! خداى عزّوجلّ به دوزخ فرمان داد، او بر خود هزار سال دميد تا سفيد شد و هزار سال دميد تا
ص: 478
سرخ شد، سپس هزار سال دميد تا سياه شد، از اين رو سياهِ تاريك است. اگر يك قطره از آن چرك (دوزخيان) در آشاميدنى اهل دنيا بيفتد همه آن ها از بوى بد آن بميرند و اگر حلقه اى را ازآن زنجيرى كه طول آن هفتاد ذراع است بر اين دنيا قرار دهند، دنيا از گرماى آن آب شود. و اگر شلوارى از شلوارهاى اهل دوزخ را بين آسمان و زمين بياويزند، اهل زمين از بو و حرارت آن بميرند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از شنيدن آن گريست و جبرئيل گريست. خداوند فرشته اى را بر ايشان فرستاد، به ايشان گفت: پروردگارتان سلام مى رساند و مى گويد: من شما دو تا را امان دادم كه گناه كرديد شما را بر آن گناه عذاب كنم. امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پس از آن جبرئيل را با لبخند نديد. سپس فرمود: «دوزخيان دوزخ را و بهشتيان بهشت و نعمت هاىآن را بزرگ مى شمرند و اهل دوزخ چون وارد دوزخ شوند، مسير هفتاد سال را سقوط كنند و چون بالاى دوزخ رسند به بندهاى آهنين بسته شوند و در پايين دوزخ بازافتند، اين حال ايشان است و آن است قول خداوند: «كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَم أُعِيدُوا فِيهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ» سپس پوست هايشان تبديل مى شود به غير از آن چه داشتند!» آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: «يا ابامحمّد! تو را بس است؟» گفتم: بس است مرا، بس است مرا!»(1)
ص: 479
3 . از ابوبصير درباره آيه: «اِنَّ اللّه َ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤا وَ لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ»(1) آورده است، گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
فدايت شوم يابن رسول اللّه ! مرا تشويق كنيد! فرمود: «يا ابامحمّد! از نزديك ترين نعمت هاى بهشت بوى آن را از مسير هزار سال از مسافت دنيا مى توان فهميد و پايين ترين جايگاه اهل بهشت را اگر جن و انس وارد شوند از خوردنى و آشاميدنى همه را گنجايش دارد و از آن چهدارد كم نمى آورد و آسان ترين جايگاهى كه شخصى وارد بهشت مى شود، سه بوستان براى او افراشته مى شود و چون وارد نزديك ترين آن ها شود، در آن جا از همسران و خدمتكاران ورودها و ميوه ها آن چه خدا خواسته است ببيند؛ از آن چه باعث روشنايى چشم و شادى قلب او مى گردد و چون شكر و سپاس خدا را گويد، گويند: سرت را بلند كن به سمت باغ دومى كه در آن چيزهايى است كه در ديگرى نيست! پس عرضه مى دارد: پروردگارا! اين را هم به من عطا كن! خداوند مى فرمايد: من آن را هم به تو دادم، جز آن را از من مى خواهى! مى گويد:پروردگارا! اين را، اين را ناگهان وارد آن شود، خدا را شكر و سپاس گويد.
پس گفته شود: دروازه ى بهشت را به روى او بگشاييد و به وى گويند: سرت را بلند كن! ناگهان درى از بهشت به روى او باز شود و چند
ص: 480
برابر آن چه را قبلاً داشته است ببيند. پس در وقت دو چندان شدن شادمانيش بگويد: پروردگارا تو را سپاسى بى شمار چرا كه به وسيله ى باغ هاى بهشتى بر من منّت نهادى و از آتش دوزخ مرا نجات دادى! ابوبصير گويد: من با شنيدن سخنان امام عليه السلام گريه كردم، عرض كردم: فدايت شوم! بيشتر بفرماييد!فرمود:
«اى ابومحمّد! در بهشت رودى است، در پيرامون آن دختركانى نورس است» گفتم:
فدايت شوم! بيشتر بفرماييد! فرمود: « در بين آن ها با كسى هم بسترى نمى كند، مگر دوباره همان طور (دوشيزه) مى يابد» گفتم: فدايت شوم! حورالعين از چه چيز خلق شده اند؟ فرمود: «از خاك نورانى بهشت؛ مغز استخوان ساق هايش از پشت هفتاد لباس فاخر ديده مى شود، كبد وى آينه او است.» گفتم: فدايت شوم! آيا آن ها با اهل بهشت حرف هم مى زنند؟ فرمود: «آرى، سخنى كه حرف مى زنند خلايق مانند آن را نشنيده اند»گفتم:
چه مى گويند؟ فرمود: «مى گويند: ما جاودانه ايم، نمى ميريم و ما تازه ايم نمى خشكيم، ما پايداريم، منقطع نمى شويم و ما خوشنوديم، خشمگين نمى گرديم. خوشا به حال كسى كه ما براى او خلق شده ايم. ما كسانى هستيم كه اگر يكى از ما را در جو آسمان بياويزند، نورش چشم ها را خيره كند! بنابراين اين دو آيه و تفسير آن ها رد بر كسى است كه منكر آفرينش بهشت و دوزخ است.
قول خداوند: «وَهُدُوا اِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ - فرمود: «توحيد و اخلاص» - وَ هُدُوا اِلَى صِرَاطِ الْحَمِيدِ» - فرمود: «سوى ولايت» و قولخداوند: «اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّه ِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِى
ص: 481
جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاً الْعَاكِفُ فِيهِ وَ الْبَادِ»(1) فرمود: «درباره ى قريش نازل شده است، موقعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را از (ورود) به مكه مانع شدند.
قول خداوند: «سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ» فرمود: «اهل مكه و كسانى كه از شهرها سوى ايشان آيند، همه آن ها برابرند، كسى از فرود آمدن و ورود به حرم مانع نمى شود.» قول خداوند: «وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ»(2) فرمود: «درباره ى كسى نازل شده است كه منكر(ولايت) اميرالمؤمنين عليه السلام است. و قول خداوند: «وَ اِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ»(3) يعنى به او نشان داديم».(4)
4 . در تفسير آيه: «ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ - يعنى سرهايشان را بتراشند و از چرك خود را بشويند - وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»(5) عتيق گفتند چون از غرق شدن رهايى يافت. «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» - از هشام به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «پليدى از بت ها و قول زور(باطل)، غنا (موسيقى) است - قول
ص: 482
خداوند: «حُنَفاءَ للّه ِ» يعنى پاكيزگان و قول خداوند: «مِنْ مَكانٍ سَحيقٍ»(1) يعنى از جاى دور. و قول خداوند: «وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللّه ِ فَاِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»فرمود: «بزرگ داشت حيوانات قربانى و خوبى به آن ها. و قول خداوند: «لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ اِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً» فرمود: «مركب (شتر) را از جايى كه احرام مى بندد زيانى به او نرسانده و با او درشتى نكند و اگر شيرى داشت تا روز قربانى از شير او مى خورد و آن است قول خداوند: «ثُمَّ مَحِلُّهَا اِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ».(2)قول خداوند: «فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ»(3) فرمود: يعنى عبادت كنندگان.
و قول خداوند: «فَاذْكُرُوا اسْمَ اللّه ِ عَلَيْهَا صَوَافَّ - فرمود: ايستاده نحر نكن - فَاِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا - يعنى روى زمين افتاد - فَكُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ»(4) فرمود: قانع كسى است كه درخواست مى كند و به او مى دهند و معتَرّ كسى است كه خود مى نمايد و درخواست نمى كند.
قول خداوند: «لَن يَنَالَ اللّه َ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَىمِنكُمْ»(5) يعنى از آن چه بدان وسيله تقرب به خدا مى جوييد و نه از
ص: 483
نحر آن اگر تقواى الهى نباشد، چيزى به خدا نمى رسد بلكه نحرآن را خداوند از پرهيزكاران مى پذيرد.
و قول خداوند: «لِتُكَبِّرُوا اللّه َ عَلَى مَا هَدَاكُمْ»(1) فرمود: در ايّام تشريق (دهم تا سيزدهم ذيحجه) در منا به دنبال پانزده نماز و در شهرها به دنبال ده نماز تكبير گوييد! و قول خداوند: «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّه َ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»(2) فرمود: «درباره ى على، جعفر و حمزه نازل شد، سپس حكمى جارى گشت».(3)
5 . قول خداوند: «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَق»(4) اين آيه را حسين عليه السلام موقعى كه يزيد - خدايش لعنت كند! - او را طلبيد تا به شام ببرد ولى او به كوفه فرار كرد و در كربلا (طف) به شهادت رسيد - قرائت كرد.
از ابن مسكان در تفسير قول خداوند: «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَاِنَّ اللّه َ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ» از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «عامه مى گويند: درباره ى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شده چون او را قريشاز مكه بيرون كردند و حال اين كه آن درباره قائم عليه السلام است چون به
ص: 484
خونخواهى حسين قيام كند و سخن اوست كه مى گويد: ماييم اولياى دم و خواهان ديه! سپس خداوند عبادت و سيره امامان عليهم السلام را ياد كرده، مى فرمايد: «الَّذِينَ اِن مَكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَللّه ِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»(1) و اما قول خداوند: «وَ بِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَّشِيدٍ»(2) فرمود: «آن مَثَلىبراى آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است.» بئر معطّله چاهى است كه آبى از آن براى آشاميدن نگيرند و امامى است كه غايب است و از نور علم او بهرمند نشوند و قصر مشيد يعنى مرتفع، مثلى است براى اميرالمؤمنين و امامان عليهم السلام و فضايل فروزان ايشان بر دنيا و اهل آن است قول خداوند: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(3)و(4)
6 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحَادٍ بِظُلْمٍ»(5) فرمود
ص: 485
:«در حق آنان نازل شده است، چون داخل كعبه رفتند و پيمان بستند كه به كفر خود و انكار آن چه را خدا درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل كرده بمانند و در خانه خدا بر ستم به رسول خدا و وليّش ملحد شدند، دور باد (از رحمت خدا) ستمگران!»(1)
7 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ مَن يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحَادٍ بِظُلْمٍ»(2) آورده است، فرمود:
«هركس غير خدا را بپرستد يا غير اولياى خدا را دوست بدارد او ملحد ستمكار است و بر خداى تعالى حقاست كه او را از عذابى دردناك بچشاند.»(3)
8 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند آورده است فرمود: «فَاِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا - هرگاه به پهلويشان افتند (جان دهند) [مقصود قربانى است] - فَكُلُوا مِنْهَا وَ أَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ»(4) فرمود:
«قانع كسى است كه به هرچه دادى قانع است، و خشم نمى گيرد و روترش نمى كند و از غضب لبش را پهن نمى كند. ولى معترّ كسى است كه به شما مى رسد و شما او را غذا مى دهى.»(5)
ص: 486
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«سعيدبن عبدالملك به قصد حج آمده بود، پدرم را ديد و گفت: من قربانى معيوبى داده ام چه كنم؟ فرمود: «سه بار خانواده ات را و سه بار يك قانع را و سه بار مسكين را اطعام كن» گفتم: مسكين يعنى سائل (گدا)؟ فرمود: «آرى و قانع كسى است كه به آن چه از مال كم و زياد دادى قانع است و معترّ كسى است كه تو را متوجه نياز خود مى كند، ولى درخواست نمى كند.»(1)
10 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «يَذْكُرُوا اسْمَ اللّه ِ فِى أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ»(2) فرمود:
«ايّام ده گانه (دهه آخر ذيحجه)»(3)
11 . حمادبن عيسى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به «قول زور» پرسيدم، فرمود:
«از آن جمله است، كسى كه به يك آوازخوان: احسنت بگويد».(4)
12 . امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 487
«قرائت كننده بدون علم هم چون خودپسندى است كه نه مالى دارد و نه ملكى، بلكه به خاطر فقرش دشمن مردم است و به خاطر خودخواهيش مردم با او دشمن اند؛ او همواره با مردم در امر غير لازمى در ستيز است و هركه با مردم در ستيز باشد، در راهى كه وظيفه ندارد در حقيقت با آفريدگارى و ربوبيت خدا در ستيز است، خداوند فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِى اللّه ِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لاَ هُدىً وَ لاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ ثَانِيَ عِطْفِهِ»(1) كسى مجازاتش سخت تر از آن كس نيست كه ظاهرى عابدانهبدون حقيقت و معنى داشته باشد!»(2)
ص: 488
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى متعال: «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ»(1) فرمود:
«يعنى روزى حلال».(2)
2 . امام صادق فرمود:«چون خداوند بهشت را آفريد، فرمود: حرف بزن! گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * و الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ»فرمود: در نمازها فروهشتن چشم و توجه به نماز «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» از موسيقى و كارهاى لهو و بيهوه «وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ» فرمود: هركه قيراطى از زكات را ندهد نه مؤمن است،
ص: 489
نه مسلمان و نه كرامتى دارد، «وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ اِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ»يعنى كنيزان زرخريد «فَاِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ» حدّ متعه حدّ كنيزان زرخريد است «فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ»(1) فرمود:«هركس از آن تجاوز كند، از جمله تجاوزگران است. و قول خداوند: «وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ»(2) فرمود: «بر اوقات و حدود نماز مراقبت مى كنند.»(3)
3 . تفسير قول خداوند: «اولئكَ هُمُ الْوارِثونَ» امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند هيچ مخلوقى را نيافريده است مگر براى او جايى در بهشت و جايى در دوزخ قرار داده است، و هرگاه بهشتيان واردبهشت و دوزخيان وارد دوزخ گردند، مناديى ندا دهد: اى اهل بهشت! بنگريد! پس بر اهل دوزخ بنگرند و منازل ايشان هم در دوزخ بالا رود، سپس به آن ها گفته شود: اين است منزل شما اگر نافرمانى خدا را كرده بوديد وارد آن جا يعنى دوزخ مى شديد! فرمود: اگر كسى بنا بود از خوشى بميرد، بهشتيان در آن روز از
ص: 490
خوشحالى مى مردند كه از آن عذاب رهايى يافته اند! آن گاه ندادهنده اى دوزخيان را ندا دهد: سرهاتان را بالا كنيد! سرهاشان را بلند كنند و جاهاى خود را در بهشت با آن همه نعمت ها ببينند، به آن ها گفته شود: اگر شما اطاعت پروردگارتان را مى كرديد، اين ها منزل شما بود وارد آن جا مى شديد! فرمود: اگر بنا بود كسى از غصّه بميرد هرآينه اهل دوزخ از غصّه مى مردند! پس آنان منزل هاى اين ها را وارث مى شوند و اين ها منازل آن ها را و آن است قول خداى تعالى: «أُولئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»».(1)و(2)
4 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «فَاِذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لاَ يَتَساءَلُونَ» مى گويد: اين كلام ردّ بر كسى است كه به نَسَب ها افتخار مى كند. امام صادق عليه السلام فرمود: روز قيامت كسى پيش نمى افتد، مگر با اعمال و دليل بر آن قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم است كه فرمود: اى مردم!، عرب بودن، پدر و جد كسى نيست بلكه زبانى است، هركس به آن زبان حرف بزند عرب است. بدانيد كه شما فرزندان آدم هستيد و آدم از خاك، به خدا سوگند كه بنده حبشى هنگامى كه اطاعت خدا را بكند بهتر از سيد قريشى استكه نافرمانى خدا را بكند و به يقين گرامى ترين شما پرهيزكارترين شماست و دليل بر اين مطلب قول خداى عزّوجلّ است: «فَاِذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لاَ
ص: 491
يَتَساءَلُونَ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» يعنى با اعمال نيكو «فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ» فرمود: از اعمال نيك، «فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِى جَهَنَّمَ خَالِدُونَ» و قول خداوند: «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» بر آن ها آتش شعله مى زند و آن ها را مى سوزاند «وَ هُمْ فِيهَا كَالِحُونَ»(1) يعنى دهانشان باز،صورت ها تيره. و قول خداوند: «قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِى الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْما أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْأَلِ الْعَادِّينَ»(2) فرمود: از فرشتگانى بپرس كه روزها را بر ما مى شمارند و ساعات ما را مى نويسند و اعمالى را كه ما در آن ايّام با مردم انجام مى دهيم. پس خداوند قول آن ها را رد كرد و فرمود: يا محمّد! به ايشان بگو: «اِن لَبِثْتُمْ اِلاَّ قَلِيلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنتُم تَعْلَمُونَ»(3) «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثا وَ أَنَّكُمْ اِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ»(4) و قول خداوند:«وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللّه ِ اِلها آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ» يعنى براى كارش حجتى در
ص: 492
برابر خدا ندارد «فَاِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ اِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ وَ قُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ أَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ»».(1)و(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از روزى كه مبعوث شد تا از دنيا رفت به خاطر تواضع در پيشگاه خدا هرگز تكيه داده چيزى نخورد و زانوهايش را در برابر همنشينش نديدند و مردى با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هرگز مصافحه نكرد كه اودستش را بكشد، تا وقتى كه آن مرد دستش را مى كشيد، و هرگز در برابر بدى كسى، بدى نكرد. خداى تعالى فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِى هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ»(3) و او هم چنان كرد و هيچ سائلى را هرگز بى پاسخ نگذاشت؛ اگر چيزى داشت مى داد و اگرنه مى گفت: خدا به او بدهد! و به حساب خدا چيزى را هرگز نداد، مگر خدا به او اجازه داده بود؛ اگر بهشت را مى داد خداوند متعال آن را به او اجازه داده بود. امام عليه السلام فرمود:
برادرش [على عليه السلام] پس از وى گفت: به خدايى كه او را از دنيا برد، هرگز از دنيا حرامى را نخورد تا از دنيا بيرون شد، به خداسوگند اگر دو كار بر او عرضه مى شد كه هر دو طاعت خدا بود، كارى را كه بر بدن او دشوارتر بود اختيار مى كرد. به خدا سوگند كه
ص: 493
وى هزار برده را براى رضاى خدا آزاد كرد درحالى كه دست هايش پشت سر آن ها خالى بود! به خدا سوگند كه كسى جز رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را پس از وى طاقت رفتار او نبود. به خدا كه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هرگز حادثه اى نازل نشد، مگر اين كه قدمش ثابت تر از وى بود و اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم او را به جنگى مى فرستاد جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از چپ او مى جنگيد، وانگهى برنمى گشت تا خداونداو را پيروز مى كرد.»(1)
8 . شيخ طوسى از جُعفى نقل كرده است، كه مى گويد:
ما نزد امام صادق عليه السلام بوديم، مردى گفت: خداوندا از تو درخواست روزى پاكيزه دارم! امام عليه السلام فرمود: «هيهات، هيهات! آن روزى پيامبران است، بلكه از پروردگارت روزيى بطلب كه روز قيامت به خاطر آن تو را عذابت نكند، هيهات! خداوند مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِح»(1)
9 . امام صادق از پدر و نياكانش عليهم السلام آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«خداى تعالى مى فرمايد: بنده ى مؤمن من وقتى كه چيزى از امور دنيا به ضرر او اتفاق مى افتد، غمگين مى شود و حال اين كه آن امر او را به من نزديك تر مى كند، و خوشحال مى شود وقتى كه دنيا به سود او فراهم مى شود و آن به اين خاطر است كه او را از من دور سازد! سپس اين آيه را تلاوت كرد: «نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَل لاَّ يَشْعُرُونَ»».(2)و(3)
ص: 495
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»(1) فرمود:
«هركه درباره ى مؤمنى چيزى را بگويد كه نه به چشم ديده و نه با گوشش شنيده است از جمله كسانى خواهدبود كه خداوند فرموده است: «اِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» سپس خداوند خَلق خود را ادب كرده و فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ فَاِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدا فَلاَ تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ»(2) فرمود:
ص: 496
«معنايش تعليم به مردم است كه اگر در خانه كسى نبود تا اجازه ورود دهد، نبايد وارد شويد تا اذن ورود به شما دهند!»(1)
2 . در تفسير قول خداوند: «حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا» مى گويد: استيناس، كسب اجازه كردن است. از عبدالرّحمان بن ابى عبداللّه به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«استيناس كفش كندن و سلام دادن است.»(2)
3 . علىّ بن ابراهيم درباره قول خداوند: «فَاِذَا دَخَلْتُم بُيُوتا فَسَلِّمُواعَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللّه ِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً»(3) (از امام صادق عليه السلام آورده است) فرمود:
«منظور سلام دادن تو به اهل خانه و جواب آن ها به شماست، پس در حقيقت سلام دادن به خود توست. سپس خداى تعالى اجازه داده، مى فرمايد: «لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ»(4) امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «منظور
ص: 497
حمام ها و كاروانسراها و آسياب هاست كه بدون اجازه وارد آن جاها مى شوى.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «قُل لِّلْمؤمنين يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»(2) فرمود:
«هر آيه اى كه در قرآن واژه ى «فروج» ذكر شده است مربوط به زنا است، جز اين آيه كه مربوط به نگاه است، بنابراين بر مرد مؤمن حلال نيست كه به آلت برادرش و به زن مؤمن حلال نيست كه به آلت خواهرش نگاه كند.»(3)
5 . طلحه بن زيد به نقل امام صادق از پدرش عليهماالسلام در تفسير اين آيه، فرمود: «اللّه ُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» خداوند به نور خود آغاز كرد «مَثَلُ نُورِهِ» مثل هدايت خدا در دل مؤمن «كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ» مشكات باطن مؤمن و قنديل قلب او و مصباح نورى است خداوند آن را در قلب مؤمن نهاده است «يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ»فرمود:
«شجره همان مؤمن است «زَيْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِيِّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ» فرمود: بنا به برابرى يك نسل است؛ نه غربى و نه شرقى، يعنى وقتى كه خورشيد بر آن طلوع و غروب كند بر آن نسلطلوع و غروب مى كند «يَكَادُ زَيْتُهَا
ص: 498
يُضِى ءُ» واجب روى واجب و سنت روى سنت «يَهْدِى اللّه ُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ» خداوند براى واجبات و مستحباتش هركه را (لايق بداند) بخواهد هدايت مى كند «وَ يَضْرِبُ اللّه ُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ»(1) اين مثلى است كه خداوند براى مؤمن زده است.
فرمود: «بنابراين مؤمن ميان پنج نور زير و رو مى شود: درون و بيرونش نور، علم و كلامش نور و سرانجامش روز قيامت به جانب بهشت نور است.» راوى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم،سرورم! آن ها مى گويند: مثل نور پروردگار.
فرمود:
«سبحان اللّه ، خدا را مثل و مانندى نيست، خداوند مى فرمايد: «فَلاَ تَضْرِبُوا للّه ِ الْأَمْثَالَ»».(2)و(3)
6 . در تفسير قول خداوند: «وَ اللّه ُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِى عَلَى بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِى عَلَى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُم مَن يَمْشِى عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللّه ُ مَا يَشَاءُ اِنَّ اللّه َ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(4) مى گويد: مردمان بر دو پا راه مى روند، و مارها بر شكم، و حيواناتِچهارپا بر چهارپا، راه مى روند. امام صادق عليه السلام فرمود: «و بعضى روى بيش از چهارپا راه مى روند.» در تفسير قول خداوند: «وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللّه ِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ
ص: 499
مِّنْهُم مِن بَعْدِ ذلِكَ وَ مَا أُولئِكَ بِالْمؤمنين»(1) از ابن سنان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «اين آيه درباره ى اميرالمؤمنين عليه السلام و خليفه ى سوم نازل شده است؛ توضيح اين كه بين آن ها راجع به باغى اختلاف افتاد، اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: به (داورى) رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم راضى هستيم، عبدالرّحمان بن عوفگفت: داورى را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نبرى كه به نفع او (على) و به زيان تو حكم مى كند، بلكه نزد ابن ابى شيبه يهودى ببر! از اين رو به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: من به داورى كسى جز ابن شيبه يهودى راضى نيستم! ابن شيبه به وى گفت: شما محمّد [رسول خدا] را بر وحى آسمانى امين مى دانيد ولى در احكام او را متهم مى كنيد، از اين رو اين آيه بر رسول خدا نازل شد: «وَ اِذَا دُعُوا اِلَى اللّه ِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ اِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ وَاِن يَكُن لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا اِلَيْهِ مُذْعِنِينَ أَفِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللّه ُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(2) سپس اميرالمؤمنين را يادآور شد و گفت: «اِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمؤمنين اِذَا دُعُوا اِلَى اللّه ِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنَا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَن يُطِعِ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّه َ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ»(3)
ص: 500
و قول خداوند: «قُلْ أَطِيعُوا اللّه َ وَ الرَّسُولَ فَاِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَيهِ ما حُمِّلَ» - فرمود: پيامبر آن چه از بار نبوت بر دوش دارد «وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُم» از طاعت.
آن گاه خداوند امامان را مخاطب قرار داده و وعده داد كه پس از مظلوميت و غصب حقّشان آن ها را در زمين جانشين گرداند و فرمود: «وَعَدَ اللّه ُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنا يَعْبُدُونَنِى لاَ يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا»(1)و اين از چيزهايى است كه ما گفتيم تأويل آن پس از تنزيل آن بوده است و معطوف بر قول خداوند: «رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللّه ِ»».(2)و(3)
ص: 501
7 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللّه ُ أَن تُرْفَعَ»(1) را پرسيدم، فرمود:
«منظور خانه هاى پيامبر است.»(2)
8 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير آيه: «التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِى الاِْرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ»(3) را پرسيدم، فرمود:
«وى فرد سفيهى است كه ديگران بر او سرپرستى دارند، و تمايلى به زن ندارد.»(4)
9 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اللّه ُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ»(5) فرمود:
«آن مثلى است كه خداوند براى ما زده است؛ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و ائمّه عليهم السلام از دلالت ها و آيات الهى هستند كه خداوند به وسيله ى ايشان به توحيد و مصالح دينى، شرايع اسلام، واجبات و مستحبات راهنمايى مى كند، هيچ نيرو و توانى نيست جز به خداى بلند پايه ى عظيم.»(6)
ص: 502
1 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ كُلاّ تَبَّرْنَا تَتْبِيرا»(1) فرمود:
«يعنى به شدّت آن را شكستيم، واژه اى به زبان نبطى است.»(2)
2 . مردى به امام صادق عليه السلام گفت: فدايت شوم يابن رسول اللّه ! چه بسيار نماز شب، يك ماه و دو و سه ماه از من فوت شده است و من قضاى آن ها را روز بجا آورده ام، آيا جايز است؟ سه مرتبه فرمود: «به خدا كه روشنايى چشم تو است! خداوند مى فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً»(3) و آن قضاى نماز روز در شب و قضاى نماز شب در
ص: 504
روز است و راز نهفته اى از آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است. و قول خداوند: «وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرضِ هَوْنا»(1) درباره ائمّه عليهم السلام نازل شده است.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چهار نفر دعايشان مستجاب نمى شود: مردى كه در خانه اش نشسته است، مى گويد: پروردگارا مرا روزى مرحمت كن! خداوند مى فرمايد: مگر من تو را فرمان ندادم كه دنبال روزى برو! و مردى كه زنى دارد بر او مسلّط است، مى فرمايد: مگر من امر او را در اختيار تو قرار ندادم. و مردى كه مالىداشته است و آن را تباه كرده، مى گويد: پروردگارا مرا روزى بده! مى فرمايد: مگر من تو را مأمور به ميانه روى و اقتصاد نكردم!» سپس اين آيه را قرائت كرد: «وَ الَّذِينَ اِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذلِكَ قوَاما»(3) و مردى كه مالى داشته است و آن را به ديگران بدون مدرك و شاهد وام داده است مى فرمايد: مگر من تو را فرمان ندادم (دست كم) شاهد بگير!».(4)
ص: 505
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ»(1) آورده است، فرمود:
«از فاصله ى مسير يك سال».(2)
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرضِ هَوْنا»آورده است، فرمود:
«او مردى است كه با همان سرشت طبيعى خود بدون تكلّف و تكبر راه مى رود.»(3)
ص: 506
1 . امام صادق عليه السلام درباره اين آيه: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ وَلاَ صَدِيقٍ حَمِيمٍ»(1) فرمود:
«درباره ى ما و شيعيان ما نازل شده است؛ خداوند ما و شيعيان ما را تا آن جا برترى مى دهد كه ما و آن ها شفاعت كنيم - و فرمود: - چون آن فضيلت را افراد بيگانه بينند، گويند:«فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ وَ لاَ صَدِيقٍ حَمِيمٍ»».(2)
2 . ابان بن عثمان در تفسير آيه: «وَ اِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»(3) از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، كه فرمود
ص: 507
:«چون خداوند موسى عليه السلام را به سراغ فرعون فرستاد، درِ خانه او آمد و اذن ورود خواست، اذن نداد با عصايش در را زد، درها به شدّت بهم خورد و باز شد سپس بر فرعون وارد شد و اطلاع داد كه فرستاده ى پروردگار جهانيانم و از او خواست كه بنى اسرائيل را همراه او بفرستد! فرعون گفت - آن طورى كه خداوند حكايت كرده است - «أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيد وَ لَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِى فَعَلْتَ - يعنى آن مرد را كشتى - وَ أَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ»(1) يعنى كفران نعمت مرا كردى. موسى آن طور كه خداوند نقل كرده است،فرمود: «فَعَلْتُهَا اِذ وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِى رَبِّى حُكْما وَ جَعَلَنِى مِنَ الْمُرْسَلِينَ وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِياِسْرَائِيلَ»(2)، «قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ» از چگونگى خدا پرسيد، موسى گفت: «رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا اِن كُنتُم مُوقِنِينَ»(3) پس فرعون از روى تعجب به اصحاب خود گفت: «أَلاَّ تَسْتَمِعُونَ» من از كيفيت پروردگار او پرسيدم، او از صفاتش پاسخ مى دهد!موسى گفت: «رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ»(4) سپس او به موسى گفت:
ص: 508
«لَئِنِ اتَّخَذْتَ اِلها غَيْرِى لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ» موسى فرمود: «أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ» فرعون گفت: «فَأْتِ بِهِ اِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ فَأَلْقَى عَصَاهُ فَاِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ»(1) كسى از هم نشينان فرعون نماند مگر فرار كرد و بقدرى ترس بر فرعون وارد شد كه نتوانست خوددارى كند! فرعون گفت: تو را به خدا و شيرى كه خورده اى سوگند مى دهم آن را از من بازدارى! پس موسى آن را بازداشت آن گاه: «نَزَعَ يَدَهُ فَاِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ».(2) همين كه موسى عصا راگرفت فرعون به خود آمد و تصميم گرفت او را تصديق كند، هامان رو به او كرد و گفت: درحالى كه تو خدا بودى مى پرستيدند، ناگهان تابع يك بنده اى شدى! سپس فرعون «قَالَ لِلْمَلاَءِ حَوْلَهُ اِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ قَالُوا أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ وَ ابْعَثْ فِى الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ»(3) فرعون و هامان خود سِحر آموخته بودند و بر مردم با سِحر غلبه كرده بودند و فرعون به وسيله سحر ادّعاى
ص: 509
پروردگارى داشت! چون صبح كرد، مأموران را به تمام شهرهااعزام كرد و هزار ساحر را گرد آورد و از هزار تا صد تن را برگزيد و از صد تا هشتاد نفر را. پس ساحران به فرعون گفتند: تو خوب مى دانى كه در اين دنيا ساحرتر از ما نيست، پس اگر ما به موسى غلبه كنيم چه پاداشى نزد تو داريم؟ گفت: «وَ اِنَّكُمْ اِذا لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ»(1) شما را در سلطنت خويش شريك مى سازم.
گفتند: اگر موسى بر ما غالب شد و سحر ما را باطل كرد خواهيم دانست كه آن چه آورده است از قبيل سحر و حيله گرى نيست و به اوايمان مى آوريم و او را تصديق مى كنيم. فرعون گفت: اگر موسى بر شما غالب شد من هم با شما او را تصديق مى كنم ولى هر مهارتى داريد همه را گردآوريد! فرمود: «وعده ى آن ها روز عيدشان بود، چون روز بالا آمد همان روز فرعون مردم و ساحران را جمع كرد و تالارى داشت ارتفاعش هشتاد ذراع بود كه با آهن و فولاد صيقلى روكش شده بود و چنان بود كه هر وقت آفتاب بر آن مى تابيد، كسى از برق آهن و تابش آفتاب نمى توانست به آن نگاه كند و فرعون و هامان آمدند و روى آن گنبدى نشستند و تماشا مى كردند وموسى به سمت آسمان مى نگريست، ساحران به فرعون گفتند: ما اين مرد را مى بينيم كه به آسمان مى نگرد درحالى كه جادوهاى ما هرگز به آسمان نمى رسد و ما تنها ضامن ساحران روى زمين هستيم.
به موسى گفتند: «اِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ اِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ»(2) «قَالَ لَهُم
ص: 510
مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُلْقُونَ فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ»(1) پس عصاها و طناب ها به صورت مارهاى بزرگ به حركت درآمدند: «قالُوا بِعِزَّةِ فرعَونَ اِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ». «فَأَوْجَسَ فِى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى» پس ندا آمد: «لاَ تَخَفْ اِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى وَ أَلْقِ مَا فِى يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا اِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى»(2) پس موسى عصا را انداخت در زمين مانند سرب گداخته شد، سپس سرش را درآورد و دهانش را باز كرد و لب بالايش را بر سر گنبد فرعون گذاشت آنگاه دور زد و لب پايينش راآويخت تمام عصاها و طناب هاى ساحران را بلعيد و بر همه ساحران غالب شد و مردم چون آن را ديدند و عظمت آن و هول و هراس آن را كه هيچ چشمى نظير آن را نديده و واصفان مانند آن را وصف نكرده بودند، فرار كردند خداوند او را ندا داد: «خُذْهَا وَلاَ تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى».(3) موسى عليه السلام برگشت و عبايش را كه در دستش بود به دستش پيچيد، سپس دستش را به دهان آن مار كرد ناگهان ديد همان عصاست چنانكه بود و چنان شد كه خداوند فرموده است: «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ رَبِّمُوسَى وَ هَارُونَ»(4) فرعون در آن
ص: 511
هنگام به شدت خشمگين شد و «قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ أَذَنَ لَكُمْ اِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُم مِنْ خِلاَفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ»(1) آن طورى كه خداوند نقل كره است، آن ها در جواب او گفتند: «لاَ ضَيْرَ اِنَّا اِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ اِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمؤمنين»(2) پس فرعون همه كسانى را كه به موسى عليه السلام ايمان آوردند بازداشت كرد تا اين كه خداوند طوفان، ملخ، شپش، قورباغه ها و خون را بر آن ها مسلط كرد پس فرعون آن ها را رهاساخت، خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: «وَ أَوْحَيْنَا اِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِى اِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ»(3) پس موسى عليه السلام بنى اسرائيل را برد تا آن ها را از دريا عبور دهد، فرعون اصحاب خود را جمع كرد و به همه شهرها مأمور فرستاد، مردم را جمع كرد و در پيشاپيش آن ها ششصد هزار نفر را جلو انداخت و خود در بين هزار هزار سواره (يك ميليون) سوار بر مركب، آن طورى كه خداوند نقل كرده، درآمد «فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ وَ كُنُوزٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ كَذلِكَوَ أَوْرَثْنَاهَا بَنِى اِسْرَائِيلَ فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ»(4)
ص: 512
چون موسى نزديك دريا رسيد و فرعون به موسى نزديك شد «قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى اِنَّا لَمُدْرَكُونَ قَالَ (موسى) كَلاّ اِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»(1) يعنى مرا نجات خواهد داد. پس موسى نزديك دريا رسيد، گفت: شكافته شو! يوشع بن نون از جا برخاست و به موسى گفت: يا رسول اللّه ! فرمان خدا تو را چيست؟ فرمود: عبور از دريا! پس يوشع اسب خود را در آب فرو برد، به موسى خداوند وحى كرد: «أَنِ اضْرِب بِعَصَاكَ الْبَحْرَ (فَضَرَبه) فَانفَلَقَ فَكَانَكُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ»(2) يعنى هم چون كوهى بزرگ. پس در دريا براى او دوازده راه باز شد؛ هر گروهى از آن ها در راهى حركت كردند درحالى كه آب بالا آمده بود ولى زمين خشك بود؛ آفتاب در آن تابيده و خشك كرده بود، آن طورى كه خداوند نقل كرده است: «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقا فِى الْبَحْرِ يَبَسا لاَّ تَخَافُ دَرَكا وَلاَ تَخْشَى»(3) موسى وارد دريا شد و يارانش كه دوازده گروه بودند خداوند، براى ايشان در دريا دوازده راه فراهم كرد و هر گروهى راهى رااختيار كردند درحالى كه آب مانند كوه ها از سرشان بالاتر بود
ص: 513
.فرعون با سپاهيانش آمد همين كه همگى به دريا رسيدند به اصحابش گفت: مگر نمى دانيد كه منم بزرگ ترين پروردگار شما، دريا به خاطر من شكافته شد! ولى كسى جرأت نكرد وارد دريا شود و اسب ها خوددارى كردند چون از آب مى ترسيدند.
فرعون جلو رفت تا به ساحل دريا رسيد، منجّم وى گفت: وارد دريا نشو ولى او مخالفت كرد و حرف او را قبول نكرد. وارد دريا شد و اصحاب وى نيز دنبال او وارد شدند.
چون همگى وارد آب شدند تا آخرين فرد از اصحاب وى در حالى كه آخرين فرد از اصحاب موسىبيرون شد. خداوند به بادها فرمان داد دريا را بهم زده آب ها مانند كوه هايى بر سر آنان فرود آمد، آن جا بود كه فرعون گفت: «آمَنَتْ بِهِ بَنُوا اِسْرَائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ»(1) در پاسخ به او گفته شد: «الانَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»».(2)و(3) درباره روز عيد غدير 3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَلِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ»(4) آورده است فرمود:
ص: 514
«روز غدير درباره ى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«جبرئيل بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد درحالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم غمگين و محزون بود، عرض كرد: يا رسول اللّه ! چه شده است كه شما را غمگين مى بينم؟ فرمود: امشب خوابى را ديدم، پرسيدم: چه ديديد؟ فرمود ديدم بنى اميه بالاى منبرها مى روند و پايين مى آيند. جبرئيل گفت: به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرده است، در اين باره چيزى نمى دانم! و به آسمان بالا رفت سپس خداوند او را با چند آيه قرآن فرستاد تا بدان وسيله پيامبر را دلدارى دهد؛ قول خداوند: «أَفَرَأَيْتَ اِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ»(2) و باز اين آيات را نازل فرمود: «اِنَّا انزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(3) به اين ترتيب شب قدر را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بهتر از هزار ماه قرار داد.»(4)
ص: 515
5 . از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى گفت:
«فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَ الْغَاوُونَ»،(1) «غاوون» آن كسانى هستند كه حق را شناختند ولى به خلاف آن عمل كردند.»(2)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«صاحب نيت راستين، صاحب قلب سليم است، زيرا كه سلامت قلب از خطورات بد، تنها با پاك داشت نيت در تمام امور براى خداست، خداى متعال فرموده است: «يَوْمَ لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَاِلاَّ مَنْ أَتَى اللّه َ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(3) و پيامبر فرمود: نيت مؤمن بهتر از عمل اوست و نيز فرمود: اعمال تنها به نيت ها بستگى دارد و هركسى را همان است كه نيت كرده و ناگزير هر بنده اى را در هر حركت و سكونى نيت خالص لازم است، چرا كه اگر چنين نباشد او غافل است و غافلان را خداوند وصف كرده، گويد: «أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سبيلاً» و فرموده است: «أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»».(4)و(5)
ص: 516
1 . در تفسير قول خداوند: «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ»(1) فرمود: سليمان روى تخت نشست و باد او را برد، به وادى مورچگان گذر كرد؛ چون سليمان به وادى مورچگان رسيد، مورچه اى گفت: «يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لاَ يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكا مِن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلَى وَالِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحا تَرْضَاهُ وَ أَدْخِلْنِى بِرَحْمَتِكَ فِى عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ»(2) سليمان چنان بود كه هر وقت روى تخت
ص: 517
مى نشست، تمام پرندگانى كه خداوند براى سليمان مسخّر كرده بود مى آمدند و تخت و بساط او را سايه مى كردند با تمام كسانى كه روى آن بودند. هدهد از بين پرندگان از نظر وى غايب شد و از جاى او در كنار سليمان آفتاب افتاد، سرش را بلند كرد و گفت: - آن طور كه خداوند نقل كرده است - «مَا لِيَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابا شَدِيد أَوْ لَأَذبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّى بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ»(1) يعنى اگر دليل محكمى نداشته باشد. ديرى نپاييد كه ناگهان هدهد آمد سليمان پرسيد: كجا بودى؟ «قَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِن سَبَاءِبِنَبَاءٍ يَقِينٍ اِنِّى وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ»(2) و اين عبارت با لفظ عام است ولى معناى خاصى دارد. آن گاه گفت: «وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللّه ِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ» سپس هدهد افزود: «أَلاَّ يَسْجُدُوا للّه ِ الَّذِى يُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِى السَّماوَاتِ»(3) يعنى باران و در زمين گياه را.
ص: 518
آن گاه سليمان گفت: «سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ اذْهَب بِكِتَابِى هذَا فَأَلْقِهْ اِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ»(1) هدهد گفت: البته او در دژى مرتفع در سختى بزرگ نشسته بود.
سليمان گفت: اين نوشته را ببر و روى كاخ او بينداز! هدهد آمد و نوشته را در دامن او انداخت و او از ديدن آن به خود لرزيد و سپاهيانش را جمع كرد و به ايشان گفت: - آن طور كه خداوند متعال نقل كرده است - «يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا اِنِّى أُلْقِيَ اِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ اِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ اِنَّهُ بِسْمِ اللّه ِالرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ»(2) يعنى بر من تكبّر نورزى.
آن گاه گفت: «يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِى فِى أَمْرِى مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرا حَتَّى تَشْهَدُونِ»آن ها در جواب طورى كه خداوند حكايت كرده است، گفتند: «نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ اِلَيْكِ فَانظُرِى مَاذَا تَأْمُرِينَ قَالَتْ اِنَّ الْمُلُوكَ اِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً - پس خداوند عزّوجلّ فرمود: - وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ».(3)
ص: 519
سپس گفت: اگر او پيامبر از جانب خدا باشد آن طورى كه مدّعى است ما را تاب مقاومت در برابر او نيست زيرا كه خدا مغلوب نمى شود! ولى من به زودى هديه اى خواهم فرستاد اگر پادشاه باشد و مايل به دنيا آن را بپذيرد و ما خواهيم دانست كه او بر ما غالب نخواهد شد! از اين رو جعبه اى پر از گوهر بزرگ سوى وى فرستاد، سليمان به آن پيك گفت: «فَمَا آتَانى اللّه ُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ».(1) «ارْجِعْ اِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لاَّ قِبَلَ لَهُم بِهَا - يعنى طاقت آن را نداشتهباشند - «وَ لَنُخْرِجَنَّهُم مِنْهَا أَذِلَّةً وَ هُمْ صَاغِرُون»».(2) قاصد برگشت و ماجرا را و نيرومندى سليمان را به اطلاع او رساند و او دانست كه چاره اى از آن ندارد، به جانب سليمان كوچ كرد همين كه سليمان از آمدن او اطلاع يافت به جن و شياطين گفت: «أَيُّكُمْ يَأْتِينِى بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِى مُسْلِمِينَ قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَ اِنِّى عَلَيْهِ لَقَوِىٌّ أَمِينٌ»(3)سليمان گفت: من زودتر از اين مى خواهم. آصف بن برخيا گفت: «أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ اِلَيْكَ طَرْفُكَ»(4)
ص: 520
پس خدا را به اسم اعظمش خواند، تخت از زير تخت سليمان بيرون آمد! «قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِى أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لاَ يَهْتَدُونَ فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ»(1) سليمان فرمان داده بود كه خانه اى براى او از بلور صاف درست كنند و آن را روى آب قرار داد سپس «قِيلَ لَهَا ادْخُلِى الصَّرْحَ» او گمان كرد، آب است از اين رو جامه اش را بالا گرفت. ساق هاى پايش نمايان شد، ديد موى زيادى دارد! به او گفتند: «اِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَوَارِيرَ قَالَتْرَبِّ اِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ للّه ِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».(2) پس سليمان او را به همسرى خود درآورد؛ وى بلقيس دختر شُرح حِميَرى بود و دستور داد شياطين براى او چيزى را فراهم كردند كه مو را از او زدود! پس حمام هايى براى او ساختند و نوره را پختند و حمام ها و نوره از چيزهايى است كه شياطين براى بلقيس فراهم كردند و همين طور آسياب هايى كه با آب مى گشتند.»(3)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به سليمان بن داوود با علمى كه داشت، سخن گفتن به هر زبانى و فهميدن زبان ها و زبان پرندگان، چهارپايان و درندگان را داده
ص: 521
بودند، چنان بود كه هرگاه جنگ ها را مى ديد به فارسى سخن مى گفت و چون براى كارگزاران و سپاهيان و مردم كشورش جلوس مى كرد به زبان رومى حرف مى زد و هرگاه با زنانش خلوت مى كرد به سريانى و نبطى تكلّم مى نمود و چون در محراب خود براى مناجات با پروردگارش مى ايستاد به عربى سخن مى گفت و هرگاه با نمايندگان بيگانه و دشمنان سخن مى گفت به زبان عبرانى حرف مى زد.»(1)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ اِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ»(2) فرمود:
«درباره ى قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم نازل شده است، به خدا كه او مضطرّ است چون دو ركعت نماز در مقام (ابراهيم) بخواند و از خدا بخواهد اجابت كند و بدى و ناراحتى را از او برطرف سازد و او را خليفه روى زمين قرار دهد.»(3)
4 . در تفسير قول خداوند: «وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدا»(4) از مفضّل به نقل از امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِن
ص: 522
كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجا»(1) آورده است، كه فرمود: كسى از مؤمنان نيست كه كشته شود مگر در رجعت برمى گردد تا به اجل خود از دنيا رود و برنمى گردد مگر كسى كه مؤمن محض و كافر خالص باشد.» امام صادق عليه السلام فرمود: «مردى به عمّاربن ياسر گفت: اى ابويقظان! آيه اى از قرآن قلب مرا تباه كرده و مرا به شك واداشته است! عمّار پرسيد: كدام آيه؟ گفت: قول خداوند: «وَ اِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ»(2) آن جنبنده كدام است؟ عمار گفت: به خدا كه ننشستم ونه خوردم و نياشاميدم تا آن آيه را ديدم. پس عمار با آن مرد خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد در حالى كه او داشت خرما و كره مى خورد! فرمود: ابويقظان! جلو بيا! عمار نشست و شروع كرد با او به خوردن، آن مرد تعجب كرد! همين كه عمار برخاست، آن مرد گفت: سبحان اللّه اى ابويقظان! تو سوگند ياد كردى كه نخورى و نياشامى و ننشينى تا آن را (دابه را) به من بنمايانى! عمار گفت: اگر فهميدى كه من آن را به تو نماياندم و قول خداى تعالى: «وَ كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ»- فرمود:
يعنى خاشعين - و قول خداوند: «وَ تَرَىالْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللّه ِ الَّذِى اتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ»(3)و(4)
ص: 523
5 . قول خداوند: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا»(1) و قول او: «وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ»(2) امام صادق عليه السلام فرمود:
«به خدا سوگند كه ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام حسنه و دشمنى او سيّئه است.» از عبدالرّحمن بن كثير به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها»(3) آورده است، فرمود:«آن براى همه مسلمانان است و حسنه ولايت است، بنابراين هركه كار نيكى كند ده برابر پاداش دارد و اگر هم ولايت نداشته باشد به خاطر عمل نيكش در دنيا آن پاداش را دارد، ولى در آخرت بى بهره است.»(4)
6 . از امام صادق عليه السلام شنيدم فرمود:
«چون اين آيه بر پيامبر نازل شد: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا»(5) رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم عرضه داشت: پروردگارا مرا فزون تر دهيد! خداوند متعال اين آيه را نازل كرد: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ
ص: 524
عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(1)رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم عرض كرد بيشتر مرحمت كن! خداوند اين آيه را نازل كرد: «مَن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللّه َ قَرْضا حَسَنا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافا كَثِيرَةً»(2) رسول خدا دانست كه پاداش زيادى از جانب خدا بى شمار و بى پايان دارد.»(3)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مردم خدا را به سه گونه پرستش مى كنند: دسته اى او را به خاطر پاداش او مى پرستند كه آن پرستش حريصان، يعنى به خاطر طمع است و گروه ديگرى او را از ترس آتش دوزخ مى پرستند كه آن پرستش بردگان، يعنى ازروى ترس است ولى من او را به خاطر دوست داشتنش مى پرستم كه آن عبادت كريمان، يعنى همان ايمنى است به دليل قول خداوند: «هُم مِن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»(4) و به دليل قول خداوند: «قُلْ اِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه َ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللّه ُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ»(5) بنابراين هركس خدا را دوست بدارد خداوند او را دوست دارد و هركه را خدا دوست بدارد از ايمن شدگان است.»(6)
ص: 525
8 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ»فرمود:
«به سليمان بن داوود سلطنت شرق و غرب عالم را دادند، هفتصد سال و هفت ماه به تمام اهل دنيا از جن، انس، شياطين، جنبندگان، پرندگان و درندگان سلطنت كرد و علم همه چيز و زبان همه چيز را به او دادند و در زمان او صنعت هاى عجيبى كه مردم شنيده اند، ساخته شد و آن است قول خداوند: «عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوِتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ اِنَّ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ»».(1)و(2)
ص: 526
1 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «بَينى و بَينَكَ ايّما اَلاَجلَينِ قَضَيتُ»(1) آورده است، راوى مى گويد:
از امام صادق عليه السلام پرسيدم: كدام يك از دو مدّت را انجام داد؟ فرمود: «ده سال را كامل كرد»گفتم:
فدايت شوم! كدام يك از دخترانش را شعيب عليه السلام به همسرى او درآورد؟ فرمود: «همان كه دنبال موسى عليه السلام رفت و او را فراخواند و به پدرش گفت: «اى پدر! اين جوان را استخدام كن چرا كه بهترين كسى است كه مى توانى استخدام كنى! فردى قوى و امين است.»(2) چون موسى آن مدّت را تمام كرد به شعيب گفت: من ناگزير بايد
ص: 527
به وطنم و نزد پدر و مادرم برگردم! من چيزى نزد شما ندارم ولى شعيب گفت هرچه گوسفندانم در اين سال بره ابلق (سياه و سفيد) به دنيا آورده است مال تو است.گوسفندان آن سال جز بره ابلق (سياه و سفيد) نزاييدند؛ چون يك سال گذشت، همسر موسى حامله شد و شعيب او را از خودش توشه داد و او گوسفندانش را چوپانى كرد.
موسى عليه السلام گوسفندانش را حركت داد و به قصد مصر از شهر (مدين) بيرون شد، چون در بيابان پهناورى با خانواده اش قرار گرفت، سرماى شديد و باد و ظلمت آن ها را فراگرفت و شب بر آن ها سايه افكند، موسى ديد آتشى ظاهر شد همان طورى كه خداوند فرموده است: «فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوااِنِّى آنَسْتُ نَارا لَعَلِّى آتِيكُم مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ»(1) پس رو به آن آتش رفت تا پرتوى برگيرد! رو به او سرازير شد، موسى از آن ترسيد و برگشت! آتش به جانب درخت رفت، موسى به سوى آن توجه كرد درحالى كه به جانب درخت برگشته بود، دوباره مراجعت كرد تا پرتوى برگيرد آتش به جانب او سرازير شد برگشت و آن را ترك كرد. سپس به سمت آتش نگاه كرد در حالى كه سوى درخت برگشته بود، بار سوم سراغ آن (آتش) رفت و آتش به سوى او سرازير شد. موسىبرگشت و ديگر مراجعت نكرد؛ پس خداوند او را ندا داد: «أَن يَا مُوسَى
ص: 528
اِنِّى أَنَا اللّه ُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»(1) موسى گفت: چه دليلى بر آن است؟ خداوند فرمود: همان (عصايى) كه در دست دارى! عرض كرد: اين عصاى من است، خطاب رسيد: اى موسى! آن را بيانداز! موسى عصا را انداخت، مار بزرگى شد كه به سرعت مى رفت، موسى از آن ترسيد و برگشت. خداوند ندا داد: آن را بگير! «وَ لاَ تَخَفْ اِنَّكَ مِنَ الاْمِنِينَ اسْلُكْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ»(2) يعنىبدون هيچ علتى و توضيح، اين كه موسى به شدّت گندمگون بود! پس دستش را از گريبان برآورد، دنيا برايش روشن شد! خداى عزّوجلّ فرمود: «فَذَانِكَ بُرْهَانَان مِن رَّبِّكَ اِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ اِنَّهُمْ كَانُوا قَوْما فَاسِقِينَ»(3) موسى گفت: - آن طورى كه كه خداوند نقل كرده است - «قَالَ رَبِّ اِنِّى قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ»(4) اما قول خداوند: «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ اِلهٍ غَيْرِى فَأَوْقِدْ لِى يَا هامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِىصَرْحا لَعَلِّى أَطَّلِعُ اِلَى اِلهِ مُوسَى وَ اِنِّى لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ»(5)
ص: 529
فرمود: پس هامان براى او (فرعون) برج بلندى ساخت تا بجايى رسيد كه انسان از تندبادهاى موجود در هوا نمى توانست روى آن بايستد! به فرعون گفت: من نمى توانم بيش از اين بالا ببرم! پس خداوند بادهايى فرستاد، آن را انداخت! فرعون در آن وقت سركش تر از هميشه بود، سپس خداوند فرمود: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ اِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لاَ يُنصَرُونَ»(1) سپس خداوند پيامبر خود را مخاطب قرار داد و فرمود: «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ اِذْ قَضَيْنَا اِلَى مُوسَى الْأَمْرَ»(2) يعنى او راآگاه ساختيم. «وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ اِذْ نَادَيْنَا»(3) و قول خداوند: «وَلكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ»(4) يعنى عمرهايشان طولانى شد، پس نافرمانى خدا را كردند.
و قول خداوند: «وَمَا كُنتَ ثَاوِيا فِى أَهْلِ مَدْيَنَ»(5) يعنى تو (بين مردم مدين) نمانده بودى، و قول خداوند: «ساحرانِ تظاهرا» فرمود: يعنى موسى و هارون. و قول خداوند: «وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(6)
ص: 530
يعنى تا متذكر شوند.(1)
2 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا» مى گويد: يعنى امامان عليهم السلام و امام صادق عليه السلام فرمود:
«ما بردباريم و شيعيان ما بردبارتر از ما، چرا كه ما بدانچه مى دانيم صبر مى كنيم، ولى شيعيان بر آن چه نمى دانند صبر مى كنند. قول خداوند: «وَ يَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»يعنى بدى هاى كسانى را كه به آن ها بدى كرده اند با نيكى ها دفع مى كنند «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ وَ اِذَاسَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ»(2) فرمود: لغو يعنى دروغ، و لهو يعنى غنا و آنان امامان عليهم السلامهستند كه از تمام اين ها اعراض مى كنند.
قول خداوند: «وَ قَالُوا اِن نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا» و قول خداوند: «أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَما آمِنا يُجْبَى اِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقا مِن لَدُنَّا وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»(3) و قول خداوند: «وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَساكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَنْ
ص: 531
مِنْ بَعْدِهِمْ اِلاّ قَليلاً»(1) و قول خداوند: «وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُأَيْنَ شرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هؤُلاَءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا اِلَيْكَ مَا كَانُوا اِيَّانَا يَعْبُدُونَ وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ»».(2)
3 . قول خداوند: «وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ»(3) عامه نقل كرده اند كه آن در قيامت است، محمّدبن مسلم به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:«چون بنده وارد قبر شود، مُنْكَر به سراغ او بيايد از او بترسد؛ از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى پرسد، مى گويد: چه مى گويى درباره ى اين مردى كه در ميان شما بود؟ اگر مؤمن باشد، مى گويد: گواهى مى دهم كه فرستاده ى خدا بود و به حق آمده بود! به او گويند، بخواب خوابى
ص: 532
كه هيچ رؤيايى نبينى و شيطان از او دور مى شود و قبرش هفت ذراع گشاده مى شود و جاى خود را در بهشت مى بيند.
اگر كافر باشد، گويد: نمى دانم پس ضربتى او را بزنند كه هر مخلوقِ خدا جز انسان آن را بشنود و شيطان بر او مسلّط گردد، درحالى كه دو چشم دارد از مِس يا آتش كه چون برق رباينده مى درخشند؛ به او مى گويد: من برادر توام! و مارها و عقرب هايى بر او مسلّط مى شوند و قبرش بر او تاريك مى گردد وانگهى به شدّت او را فشار مى دهد به طورى كه اضلاعش جابجا مى گردد!»(1)
4 . قول خداوند: «تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّا فِى الْأَرْضِ وَلاَ فَسَادا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»(2) حفص بن غياث به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«اى حفص! دنيا در نظر من چيزى جز به منزله ى مردارى نيست كه هرگاه ناگزير از آن شوم چيزى از آن را بخورم. اى حفص! خداى تبارك و تعالى مى دانست كه بندگان چه مى كنند و سرانجامشان چيست، از اين رو در وقت عملِ بدِ آن ها به دليل علم سابقش درباره ى آن ها، صبورى مى كند.بنابراين خوش خواهى نسبت به كسى كه بيم فوتش نيست تو را نفريبد. سپس اين آيه را تلاوت كرد: «تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ» و شروع به گريه كرد و مى فرمود: «به خدا كه در نزد اين آيه تمام آرزوها (دنيوى)
ص: 533
بر باد است.» سپس فرمود: «به خدا كه نيكان رستگارند! آيا مى دانى آن ها كيستند؟ آن ها كسانى هستند كه مورچه ى ريزى را نمى آزارند. در ترس از خدا، داشتن علم كافى است و درباره ى غرور در برابر خدا نادانى بس است. اى حفص! براى نادان هفتاد گناه را ببخشند، پيش از آن كه براى دانا يك گناه بخشوده شود! هركه بياموزد و بداند و مطابق دانسته اش عمل كند در ملكوت آسمان ها بزرگ شمرده شود و گفته شود كه او براى خدا آموخته و براى خدا عمل كرده و براى خدا دانسته است.»گفتم:
فدايت شوم! اندازه ى پارسايى در دنيا چيست؟ فرمود: «خداوند در كتاب خود (قرآن) اندازه ى آن را تعيين كرده و فرموده است: «لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»(1) به راستى داناترين مردم به خدا كسى است كه پيش از همه خوف خدا را دارد و خائف ترين مردم از خدا، آگاه ترين آن هاست و آگاه ترين آنان، پارساترين ايشان است.» مردى عرض كرد: يابن رسول اللّه ! مرا نصيحت كن! فرمود: «هرجاهستى از خدا بترس زيرا كه تو احساس ترس نمى كنى»(2)
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ اِلاَّ وَجْهَهُ»(3) فرمود:
ص: 534
«همه چيز نابودشدنى است جز كسى كه راهى [راه اهل بيت ]را پيش گرفته است كه شما برآنيد.»(1)
6 . معلىّ بن خنيس به نقل از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللّه ِ»(2) آورده است، كه فرمود:
«يعنى كسى كه دين خود را رأى و نظر ِخود، بدون هدايت امامانى از ائمّه هدى عليهم السلام، بداند!»(3)
7 . در تفسير قول خداوند: «كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ اِلاَّ وَجْهَهُ» امام صادق عليه السلام فرمود:
«منظور (از وجه) ماييم.»(4)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون آيه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»(1) نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فاطمه عليهاالسلامرا طلبيد و فدك را به او عطا كرد.» ابان مى گويد: عرض كردم: آيا محمّد رسول خداصلى الله عليه و آله وسلم آن را عطا كرد؟ فرمود: «بلكه خداوند آن را عطا كرد.»(2)
2 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ»(3) از امام صادق عليه السلام آورده است، كه فرمود:
«چون با ابوبكر بيعت كردند و كار امارت او بر همه ى مهاجرين و
ص: 538
انصار سامان گرفت، كسانى را به فدك فرستاد و نماينده ى فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را از آن جا بيرون كرد. پس فاطمه عليهاالسلام نزد ابوبكر آمد و گفت: اى ابوبكر! مرا از ميراث رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بازداشتى و نماينده ى مرا از فدك بيرونكردى در صورتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن را به امر خدا براى من قرار داده بود! ابوبكر گفت: بر اين گفته شاهدانى بياور! فاطمه عليهاالسلام اُمّ ايمَن را آورد، او گفت: من گواهى نمى دهم تا احتجاج كنم! يا ابابكر! بر تو باد سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ؛ من تو را به خدا سوگند مى دهم آيا تو نمى دانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: امّ اَيمَن از اهل بهشت است! ابوبكر گفت: چرا [مى دانم ]امّ ايمن گفت: بنابراين شهادت مى دهم كه خداوند به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم وحى كرد: «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»(1) پس به دستور خدا فدك را براى فاطمه عليهاالسلامقرارداد. و على عليه السلام آمد بمانند همان شهادت را داد. پس ابوبكر نوشته اى را راجع به فدك نوشت و به وى داد، عمر وارد شد و گفت: اين نوشته چيست؟ ابوبكر گفت: فاطمه مدّعى فدك بود و امّ ايمن و على براى او گواهى دادند، از اين رو من فدك را براى او نوشتم. عمر آن نوشته را از فاطمه گرفت و آن را مچاله كرد و گفت: اين ماليات مسلمان هاست و گفت: اوس بن حدثان، عايشه و حفصه گواهى مى دهند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: ما توده ى پيامبران ارثى بجا نمى گذاريم، آن چه را كه ما باقى مى گذاريم صدقه است؛ بنابراين على كه همسر اوست، به نفع خود گواهى مى دهد و امّ ايمن هم كه زن صالحى است،اگر ديگرى به همراه
ص: 539
او باشد درباره اش فكر مى كنيم! فاطمه عليهاالسلام از نزد آن دو با گريه و اندوه بيرون شد و پس از آن على عليه السلام نزد ابوبكر آمد، در حالى كه او در مسجد بود و مهاجران و انصار پيرامون او بودند، فرمود: اى ابوبكر! چرا مانع ارث بَرى فاطمه عليهاالسلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شدى؟ در صورتى كه آن را در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مالك شده بود. ابوبكر گفت: اين ماليات مسلمين است، اگر فاطمه شهودى داشت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن را به وى داده است، اگر نه هيچ حقى در آن ندارد.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اى ابوبكر! در بين ما بر خلاف حكم رايج خدا، در ميان مسلمين حكم مى كنى؟گفت:
نه. فرمود: اگر در دست مسلمانان چيزى باشد (طبق قاعده ى فقهى يد) مالك آن هستند، من بيايم ادّعايى درباره ى آن چيز كنم، از چه كسى بيّنه (شاهد) مى طلبى؟ گفت: از كسى بيّنه مى طلبم كه در برابر مسلمين ادّعا كند.
فرمود: اگر در دست من چيزى باشد و مسلمانان در آن باره ى ادّعا كنند، درباره ى آن چه دست من است آيا از من بيّنه مى طلبى، درحالى كه در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و پس از او من مالكم و تو از مسلمانان بيّنه - يعنى شهود بر آن چه آن ها در برابر من ادعا داشتند - نخواستى آن طورى كه از من خواستى، بر اساس آن چه من در برابر آن هاادعا داشتم! ابوبكر با شنيدن اين سخنان ساكت ماند، ولى عمر گفت: يا على! ما را از اين حرف هايت بگذر كه ما تاب حجت هاى تو را نداريم؛ اگر شاهدان عادل آوردى، اگر نه مالياتِ متعلق به مسلمانان است تو
ص: 540
و فاطمه را حقى بر آن نيست! اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اى ابوبكر! آيا كتاب خدا (قرآن) را مى خوانى؟ گفت: آرى. فرمود: بگو ببينم قول خدا: «اِنَّمَا يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»(1) درباره ى چه كسى نازل شده است؟ درباره ى ما يا درباره ى ديگران؟ ابوبكر گفت: بلكه درباره ى شما. فرمود: بنابرايناگر دو شاهد عليه فاطمه عليهاالسلام شهادت به گناه زشت! دهند تو چه مى كنى؟ گفت: حدّ را بر او جارى مى كنم همان طورى كه بر ساير مسلمانان جارى مى كنم. فرمود: «در آن صورت از جمله كافران در نزد خدا خواهى بود. پرسيد چرا؟، فرمود: چون شهادت خدا را درباره ى او به طهارت رد كرده اى و شهادت مردم را بر ضد او پذيرفته اى! همان طورى كه حكم خدا و رسولش را رد كردى كه فدك را رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم براى او قرار داد و در زمان حيات پيامبر فاطمه آن را متصرّف بود، سپس تو شهادت عربى را كه چون شتر بر عقبش بول مى كند، قبول كردى و فدك را از او گرفتى و گمانكردى كه آن ماليات مسلمانان است. درحالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: بيّنه (شاهد) بر كسى است كه مدّعى باشد و سوگند بر مدّعى عليه (منكر) است.
امام صادق عليه السلام فرمود: اين جا بود كه مردمِ غضبناك سخنانى گفتند و بعضى گريه كردند و گفتند: به خدا كه على راست گفت، و على عليه السلام به منزلش بازگشت و فاطمه عليهاالسلام وارد مسجد شد و دور
ص: 541
قبر پدرش مى گشت و مى گريست و مى گفت:
(پدرجان!) ما از تو محروم مانديم، بمانند محروم ماندن زمين از باران تند.
و قوم تو دگرگون شدند؛ تو بر آن ها شاهدى نه پنهان! (پدرجان) پس از تو خبرها و غوغايى به پا شدكه اگر تو بودى اين همه گرفتارى رخ نمى نمود جبرئيل به وسيله آيات با ما انس داشت از ما نهان شد و تمام نيكى ها پوشيده گشت تو ماه شب چهارده و نورى پر فروغ بودى بر تو از جانب ربّ العزة كتاب ها نازل مى گشت مردانى خشن با ما مواجه شده و ما را سبك شمردند چون تو از ما نهان شدى همه حقوق ما را به تاراج بردند هر خانواده اى را كه در پيشگاه خدا قرب و منزلتى باشد در برابر مردمان طبقه پايين قرب و منزلتى دارند مردانى در برابر ما بروز كردند كه چون تو رفتى محتواى سينه هايشان چون تلّى بين تو فاصله شدما با مصائبى روبرو شديم كه هيچ كس از مخلوقات نه عرب و نه عجم بدان گرفتار نگشته است! البته ما به چنان مصيبت ها تنها به خاطر خُلق و خوهاى پسنديده ى خود و فرزندان و بستگان، گرفتار شديم تو بهترينِ تمام بندگان خدا هستى و صادق ترينِ مردم آنگاه كه راست و دروغ برملا شود ما تا زنده ايم و تا چشمان ما باقى است در سوگ تو
ص: 542
مى گرييم و از ديدگانمان اشك غم مى باريم! آن كسى كه به ما خانواده ستم روا داشت به زودى مى فهمد روز قيامت به چه سرانجام شومى دچار خواهد شد.
امام صادق عليه السلام فرمود: «ابوبكر از مسجد به خانه اش برگشت و دنبال عمر فرستاد و او را طلبيد سپس گفت: امروز موضع على را نسبت به ما ديدى؟ به خدا سوگند اگر نشستى مانند آن را داشته باشد امر ما را تباه مى سازد، نظر تو چيست؟ عمر گفت: به نظر من بايد فرمان قتل او را صادر كنى! ابوبكر گفت: چه كسى او را بكشد؟ عمر گفت: خالدبن وليد. دنبال خالد فرستادند او نزد ايشان آمد، گفتند: مى خواهيم تو را به كار بزرگى واداريم! گفت:هرچه مى خواهيد مرا واداريد هرچند كه كشتن على باشد! گفتند: همان است.
خالد گفت: چه وقت او را بكشم؟ ابوبكر گفت: وقتى كه مسجد حاضر شد تو در حال نماز كنار او بايست چون من سلام دادم به او حمله كن و گردنش را بزن! خالد گفت: آرى. اسماء بنت عميس كه همسر ابوبكر بود، آن را شنيد و به كنيزش گفت: به خانه ى على و فاطمه عليهماالسلام برو! سلام برسان و به على بگو كه اين جمع با هم مشورت مى كردند كه تو را بكشند، بنابراين بيرون شو كه من از خيرخوهان توام! كنيز نزد ايشان آمد و به على عليه السلام گفت:
اسماء بنت عميس به شما سلام مى رساند و مى گويد: اين اشرافبا هم رايزنى داشتند كه تو را بكشند، بنابراين بيرون شو كه من از خيرخواهان شما هستم. على عليه السلام فرمود: به اسماء بگو كه خداوند بين آن ها و آن چه مى خواهند حايل مى شود. سپس برخاست و
ص: 543
آماده نماز شد و در مسجد حضور يافت و پشت سر ابوبكر ايستاد و نماز خودش را (فرادى) خواند درحالى كه خالدبن وليد كنار او به همراه شمشيرى بود، همين كه ابوبكر در تشهّد نشست، از گفته اش پشيمان شد و از آشوب و سرسختى على عليه السلام ترسيد و هم چنان فكر مى كرد، جرأت سلام دادن نداشت به طورى كه مردم گمان كردند سهو كرده است سپس رو به خالد كرد و گفت: يا خالد! آن چه گفتم انجام نده، السّلام عليكم ورحمة اللّه و بركاته.
اميرالمؤمنين فرمود: خالد! تو را به چه چيز فرمان داده بود؟ گفت: مرا مأمور كرده بود گردنت را بزنم! فرمود: اين كار را مى كردى؟ گفت: آرى به خدا اگر نگفته بود انجام نده! پس از سلام نماز تو را كشته بودم. على عليه السلام او را گرفت و به زمين زد و مردم جمع شدند، عمر گفت: سوگند به پروردگار كعبه او را مى كشد! مردم گفتند: يا اباالحسن! خدا را، به حق صاحب اين قبر او را رها كن! نگاهى به عمر كرد و گريبان او را گرفت و گفت: اى پسر كنيز سياه! اگر از قِبَل عهد و پيمانى از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و كتاب خدا نبود مى دانستى چه كسى بى ياور و كم نيرواست! سپس وارد منزل خود شد.»(1)
3 . حفص بن غياث در تفسير آيه: «وَ مَا آتَيْتُم مِن رِبا لِيَرْبُوَا فِى أَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللّه ِ»(2) از امام صادق عليه السلام نقل كرده است فرمود
ص: 544
:«ربا دو نوع است: يكى از آن ها حلال و ديگرى حرام است. اما رباى حلال آن است كه مردى به برادرش وام مى دهد به طمع اين كه او را زيادتر و عوض آن را بيش از آن چه گرفته است - بدون اين كه شرطى بين آن ها باشد - بدهد. بنابراين اگر بيش از آن چه گرفته است بدون اين كه شرطى بين آن ها باشد بپردازد براى او مباح است، ولى در پيشگاه خدا بابت وامى كه داده، پاداشى نيست و همان است قول خداوند: «فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللّه ِ»اما رباى حرام، مردى وامى مى دهد و شرط مى كند كه بيشتر از آن چه گرفته است باز پس دهد، اين همان رباى حرام است؛ قول خداوند: «وَ مَا آتَيْتُم مِن رِبا لِيَرْبُوَا فِىأَمْوَالِ النَّاسِ فَلاَ يَرْبُوا عِندَ اللّه ِ وَ ما آتَيْتُم مِن زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللّه ِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ»(1) يعنى آن احسانى كه بدان وسيله به برادران خود كرده و وامى داده ايد نه به طمع زيادت، امام صادق عليه السلام فرمود: «بر سر دروازه ى بهشت نوشته شده است: قرض الحسنه هيجده برابر و صدقه ده برابر پاداش دارد.» سپس خداوند قدرت و تفضّل خود را بر خلق خويش ياد كرده و فرموده است: «اللّه ُ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابا فَيَبْسُطُهُ فِى السَّماءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ فَاِذَاأَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ اِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ وَ اِن كَانُوا مِن قَبْلِ
ص: 545
أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ فَانظُرْ اِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللّه ِ كَيْفَ يُحْيِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا اِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِى الْمَوْتَى»(1) كه بر رد فرقه ى دهريّه است.»(2)
4 . قول خداوند: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ»(3) مى گويد: وقتى كه باران نيايد سبب فساد جانداران بيابان است و هم چنين سبب فساد جانداران درياست و امام صادق عليه السلام فرمود:
«زندگى جانداران دريا به وسيله ى باران است و چون باران نيايد تباهى موجودات خشكى و دريا ظاهر شود و آن در وقتى است كه گناهان و معاصى زياد شود.»(4)
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فِطْرَتَ اللّه ِ الَّتِى فَطَرَ
ص: 546
1 . علىّ بن نضر مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! تفسير قول خداوند: «وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»(1) چه مى شود؟ فرمود:
«(به لقمان) معرفت امام زمانش را عطا كردند.»(2)
2 . در تفسير قول خداوند: «وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ للّه ِ وَ مَن يَشْكُرْ فَاِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَاِنَّ اللّه َ غَنِىٌّ حَمِيدٌ»(3) از حمّاد نقل شده است، مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به لقمان و حكمت او پرسيدم
ص: 548
كه خداوند آن را (در قرآن) ياد كرده است، فرمود:
«بدان به خدا سوگند كه به لقمان شخصيت (مادى) و ثروت و خاندان و گسترش قدرت جسمى و زيبايى ندادند، بلكه او مردى بود كه در [انجامِ] كار، خدايى و نيرومند و پرهيزكار؛ در راه خدا ساكت و آرام و ژرف نگر و دورانديش، تندنظر و عبرت گير از عبرت ها بود، هرگز روز را نخوابيد و كسى او را در حال ... غسل كردن نديد چون زياد پرده پوش و ژرف بين و مراقب در كارش بود و هرگز از اين كه مبادا گناه باشد از چيزى نخنديد و هرگز خشمگين نشد و هرگز با انسانى شوخى نكرد و به چيزى از كار دنيا كه انجام دهد، خوشحال و بر چيزى ازآن هرگز غمگين نشد.
از زنان همسر گزيد و فرزندان زيادى داشت. او بر مرگ كسى نگريست و به دو نفر كه با هم در ستيز باشند يا در حال كشتن يك ديگر باشند، برخورد نكرد مگر بين آن ها را اصلاح كرد و از آن ها نگذشت، مگر آن ها را يارى كرد و هرگز سخنى را از كسى نشنيد كه در نظرش خوب باشد مگر از تفسير آن و از گوينده ى آن پرسيد و با فقها و حكما زياد هم نشينى مى كرد ولى از قُضات، ملوك و شاهان (ظالم) دورى مى كرد.
براى گرفتارى قُضات مرثيه مى گفت و به ملوك و شاهان به خاطرفخرشان به خدا و اعتمادشان درآن باره دلسوزى مى كرد و عبرت مى گرفت و آن چه را كه باعث مغلوب كردن نفس خود باشد مى آموخت و بدان وسيله با هواى نفسش مجاهدت و از شيطان دورى مى كرد. قلب خود را با انديشيدن و جان خود را با عبرت گزينى معالجه
ص: 549
مى كرد و نمى رفت مگر دنبال چيزى كه مفيد باشد و بدان وسيله حكمت داده شد و عصمت يافت، زيرا كه خداى تعالى گروه هايى از فرشتگان را فرمان داد، تا به هنگام نيمروز و آرام گرفتن چشم ها با او سخن بگويند، از اين رو لقمان را به گونه اى ندا دادند كه بشنود ولى نبيند! گفتند: اى لقمان! آيا حاضرى خداوند تو را خليفه خود در زمين قرار دهد تا بين مردم داورى كنى؟ لقمان گفت: اگر مرا بدان فرمان دهد، مى شنوم و اطاعت مى كنم، زيرا اگر او با من چنين كند كمكم مى كند و آگاهم مى سازد و مرا از انحراف نگاهمى دارد و اگر او مرا برگزيند با سلامتى مى پذيرم! فرشتگان گفتند: يا لقمان! چرا اين حرف ها را زدى؟ گفت: چون داورى بين مردم از سخت ترين مراحل دينى و پر آشوب و بلاترين چيزهايى است كه خوار مى سازد و پشتوانه اى ندارد و از هر طرف در پوشش ستم قرار دارد و صاحب آن بين دو امر است كه اگر در آن به حق رسيده باشد، سزاوار سالم ماندن است و اگر خطا كند راه بهشت را خطا كرده است.
هركه در دنيا خوار و ناتوان باشد، در معاد بر او سهل تر خواهد بود كه در آن داورى بزرگ و شريف باشد و هركه دنيا را بر آخرت ترجيحدهد در هر دوى آن ها زيان بيند؛ اين از بين مى رود و آن را نمى بيند.
امام عليه السلام فرمود: «فرشتگان از حكمت او شگفت زده شده و خداى رحمان منطق او را نيكو شمرد! چون شب شد و او به بستر شبانه اش رفت خداوند حكمت را بر او فروفرستاد و او را از فرق سر تا به پايش پوشش داد، در حالى كه او خوابيده بود و او را با پوشش حكمت در هم پيچيد، درحالى بيدار شد كه با حكمت ترين فرد زمان خود بود. بين
ص: 550
مردم آمد از روى حكمت سخن مى گفت و در آن راه ثابت قدم بود! فرمود: چون حكم خلافت به او داده شد، او قبول نكرد خداوند فرشتگان را فرمان داد، داوود عليه السلام را به خلافت ندا دادند و او پذيرفت و هيچ شرطى در آن باره چون شرط لقمان را نكرد، از اين رو خلافت زمين را خداوند به او داد و بارها او را آزمايش كرد و در تمام آن ها مى رفت كه خطا كند، خداوند او را مى پذيرفت و مى بخشيد و لقمان زياد از داوود ديدن مى كرد و با مواعظ، حكمت و علم فراوانش او را موعظه مى نمود و داوود مى گفت: خوشا به حال تو اى لقمان! كه تو راحكمت دادند و بلا را از تو دفع كردند، ولى به داوود خلافت را دادند و به داورى و آزمون او را مبتلا ساختند.
سپس امام صادق عليه السلام گفت: «وَ اِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللّه ِ اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»(1) فرمود: «لقمان به پسرش به قدرى از آثار موعظه كرد كه او شكوفا و قلبش باز شد.
اى حماد! از جمله مواعظ لقمان اين بود كه گفت: پسرم! تو از روزى كه به دنيا افتادى، دنيا را پشت كرده و رو به آخرتى. بنابراين خانه اى كه تو سوى آن مى روى به تونزديك تر از خانه اى است كه از آن دور مى شوى! پسرم! با دانشمندان هم نشينى كن و با زانوهايت (زانو زدن در محضر آن ها) مزاحم آن ها شو! مبادا با آن ها مجادله كنى تا مانع تو شوند. و از دنيا رسيدن (به قدر نياز) را بگير و آن را ترك نكن تا سربار
ص: 551
مردم باشى و چنان وارد دنيا نشو كه به آخرتت صدمه زند و به قدرى روزه بگير كه شهوت تو را بازگيرد، نه آن قدر كه مانع نماز تو شود؛ زيرا كه نماز در پيشگاه خدا محبوب تر از روزه است. پسرم! دنيا درياى ژرفى است كه جمع زيادى در آنغرق شده اند، بنابراين كشتى خود را ايمان، و بادبان آن را توكّل و توشه ى خود را در آن تقواى الهى قرار ده! پس اگر نجات يافتى به رحمت الهى نجات يافته اى و اگر هلاك شدى به خاطر گناهان خود تو است. پسرم! اگر در خردسالى ادب يافتى، در بزرگى سود برى و هركه به وسيله ى ادب بى نياز شد به آن اهتمام ورزد و هركه به آن اهتمام ورزد، به شدّت پى علم رود و هركه با زحمت پى علم رود، به شدت آن را بطلبد و هركه به شدت طالب آن شود، سودش را بيابد و آن را رسم خود قرار دهد. زيرا كه تو آن را ازپيشينيان گرفته اى و افراد پس از خود را بدان وسيله سودبخشى و شخص علاقمند به تو اميد بندد و از صولت تو شخص پارسا بيمناك گردد. زنهار از تنبلى در آموزش و طلب علم براى چيز ديگرى! زيرا اگر بر دنيا هم غالب شوى، بر آخرت نمى توانى غالب شوى و چون در جاى خودش طلب دانش را از دست دهى در حقيقت مغلوب آخرت شده اى. در روزها و شب ها و ساعات خود بهره اى براى خودت در طلب دانش قرار ده! زيرا كه تو هرگز تضييعى بدتر از ترك دانش نخواهى يافت! و درآن باره با آدم لجباز و فقيه مجادله نكن و با سلطه گر ستيزه ننما و باستمگرى همگام نشو و دوستى نكن و با فاسق آلوده رفاقت و با آدم تهمت زننده مصاحبت ننما! علم خود را هم چون نقدينه ات (پول نقد) حفظ كن! پسرم! از خداوند چنان بترس كه اگر در قيامت خوبى جنّ و انس را بياورى از آن
ص: 552
ترسى كه عذابت كنند و چنان به خدا اميدوار باش كه اگر با گناه جن و انس به قيامت آيى اميدوار باشى كه تو را بيامرزند! پسرش عرضه داشت: پدر! چگونه اين همه را تحمل كنم، من تنها يك دل دارم؟ لقمان فرمود: پسرم! اگر قلب مؤمن را درآورند و بشكافند در آن دو نور بينند: نورى براى خوف، و نورى براى اميد، كه اگر آن دو را وزن كنند هيچكدام به وزن ذره اى بر ديگرى افزونى ندارد! بنابراين هركه مؤمن به خدا باشد آن چه را كه خدا فرموده است، باور كند و هركه سخن خدا را باور كند، به فرمان او عمل كند و هركه بهفرمان او عمل نكند گفته خدا را باور نكرده است، چرا كه اين خُلق و خوها گواه يكديگرند.
بنابراين هركه ايمان راستين دارد براى خدا خالصانه و خيرخواهانه عمل مى كند، پس به خدا صادقانه ايمان دارد، و هركه خدا را اطاعت كند، خوف او را دارد و هركه خوف خدا را داشته باشد، او را دوست دارد و هركه او را دوست بدارد از فرمان او پيروى كند و هركه از فرمان او پيروى كند، سزاوار بهشت و مرضات او خواهد بود و هركه تابع رضاى خدا نباشد، خشم خدا بر او سهل گردد.پسرم! به دنيا اعتماد نكن و بر آن دل مبند، زيرا كه خداوند هيچ مخلوقى پست تر از دنيا را نيافريده است، مگر نمى بينى كه خداوند نعمت هاى آن را پاداش مطيعان قرار نداده و بلاى آن را كيفر سركشان! و قول خداوند: «وَ وَصَّيْنَا الاِْنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنا عَلَى وَهْنٍ»(1)
ص: 553
سپس فرمود: «وَ اِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفا وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ اِلَيَّ ثُمَّ اِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(1)و(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ اللّه َ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِى الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَد وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ اِنَّ اللّه َ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»(3) آگاهى از قيامت ويژهخداست؛ اوست كه باران نازل مى كند، آن چه در رحم هاست مى داند، كسى نمى داند فردا چه به دست مى آورد و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد فرمود:
«اين ها پنج چيز است كه هيچ فرشته مقرّب و پيامبر مرسَل آن ها را نمى دانند و از جمله صفات خداى عزّوجلّ است.»(4)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن
ص: 554
يَشْتَرِى لَهْوَ الْحَدِيثِ»(1) فرمود:
«منظور طعنه زدن درباره ى حق و مسخره كردن آن است؛ كارى كه ابوجهل و اصحابش مى كردند؛ هنگامى كه گفت: اى توده ى قريش! آيا شما را از زقّومى كه صاحبتان مى ترساند بخورانم؟ سپس كره و خرما مى فرستاد و مى گفت: اين همان زقّومى است كه بدان وسيله شما را مى ترساند. امام صادق عليه السلام فرمود: «از آن جمله است: غنا و موسيقى».(2)
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اِذْ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ»(3) فرمود:
«در وصيت لقمان به پسرش (آمده است:) پسرم! با شمشير، كفش، شال، خيمه، مشك آب، نخ و سوزن و درفش خود مسافرت كن و از داروها بقدرى كه به حال تو و همراهانت سودمند باشد همراهت بردار و با همراهانت موافق باش مگر در نافرمانى خداى متعال.
پسرم! چون با گروهى سفر كردى، با آن ها در كار خود و امور ايشان زياد رايزنى كن و زياد روبروى آن ها لبخند داشته باش و درباره ى توشه خود بين آن ها كريمانه رفتاركن! هرگاه فراخواندند اجابت كن! اگر كمك خواستند، آن ها را يارى كن و سكوت زياد و نماز فراوان و سخاوت به آن چه از مركب و مال يا توشه دارى
ص: 555
داشته باش و چون شهادت بر حق خواستند، گواه آن ها باش و اگر با تو مشورت كردند نظر خود را براى آن ها مجدّانه ابراز كن! وانگهى تا استوار نشده و نيانديشيده اى تصميم نگير و در مشورتى تا نشست و برخاست نكرده و خواب و خوراك و نماز برگزار نكرده اى، پاسخ نده! چرا كه تو فكر و حكمت خود را در مشورت وى به كار مى گيرى. زيرا كه اگر كسى در برابر مشورت ديگران خيرخواهى خالصانه نكند، خداوند انديشه او را سلب كند.
هرگاه ديدى همراهانت مى روند با آن ها برو و چون ديدى كارى را مى كنند با آن ها كار كن و از آن كه سنش از تو بيشتر است حرف شنوايى داشته باش! هرگاه تو را بهكارى فرمان داد و چيزى از تو خواست بگو: آرى و نگو: نه! زيرا نه گفتن، عيب و ملامت است و چون در راه سرگردان مانديد پياده شويد و چون در مقصدتان شك كرديد بايستيد و با هم مشورت كنيد و چون كسى را ديديد از راهتان نپرسيد و از او راهنمايى نخواهيد، چرا كه يك نفر تنها در يك دشت، غلط انداز است شايد او جاسوس دزدان باشد يا شيطانى كه شما را سرگردان كند! از دو شخص نيز برحذر باشيد، مگر در آن ها چيزى ببينيد كه من نمى بينم، زيرا كه عاقل هرگاه چيزى را با چشم خود ببيند حق را بشناسد و حاضر چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند. پسرم!هرگاه وقت نماز شد براى هيچ كارى آن را تأخير نيانداز و آن را بجاى آور و از آن آسوده شو، زيرا كه آن دَين است. و با جماعت نماز بخوان، هرچند كه بر سر نيزه باشد و روى مركب نخواب، زيرا كه آن به پشت سر مى اندازد و اين كار افراد دانا نيست، مگر داخل كجاوه باشى كه استراحت براى رفع خستگى مفاصل
ص: 556
فراهم است. و چون نزديك منزل رسيدى از مركبت پياده شو، ابتدا او را علف بده پيش از اين كه غذا بخورى و چون خواستيد فرود آييد بر شما باد از قطعات زمين بهترين رنگ آن و نرم ترين خاك و پرعلف ترين آن را انتخاب كنيد! و چون فرود آمدى دو ركعت نماز بخوان پيش از آن كه بنشينى و چون خواستى قضاى حاجت كنى به دورترين نقطه برو! چون خواستى حركت كنى باز دو ركعت نماز بخوان، سپس آن زمينى را كه فرود آمده بودى ترك كن و با اهل آن جا خداحافظى كن، زيرا كه هر نقطه اى اهلى از فرشتگان دارد. و اگر توانستى غذايى را نخورى تا ابتدا از آن صدقه اى بدهى اين كار را بكن! برتو باد به قرائت قرآن تا وقتى كه سواره اى و تسبيح تا وقتى كه مشغول كارى هستى و بر تو باد به دعا تا وقتى كه بى كارى و زنهار از راه رفتن اوّل شب تا آخر آن و زنهار از بلند كردن صدا در طول راه!».(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند به دست قدرت خود بهشتى را آفريد كه نه چشمى آن را ديده و نه مخلوقى بر آن اطلاع يافته است، پروردگار تعالى هربامداد آن را مى گشايد و مى گويد: عطر و بويت را بيافزا! او در جواب مى گويد: مؤمنان رستگارند. و همان است قول خداوند: «فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ جَزَاً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»».(1)و(2)
ص: 558
2 . امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در تفسير قول خداوند: «قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ»(1) فرمود:
«چون مرا شبانه به آسمان بردند، فرشته اى از فرشتگان را ديدم كه در دستش لوحى از نور است به راست و چپ نگاه نمى كند، مانند فردى غمگين رو به جلو مى آيد، گفتم: يا جبرئيل! اين كيست؟ گفت: فرشته ى مرگ، مشغول گرفتن جان هاست. گفتم: جبرئيل! مرا نزديك او ببر! تا با او حرف بزنم مرا نزديك او برد، گفتم: ملك الموت! آيا هركه مرده يا بعدهامى ميرد همه را تو قبض روح مى كنى؟ گفت:
آرى. گفتم: خود شخصا حاضر مى شوى؟ گفت: آرى تمام دنيا نزد من در وضعى كه خداوند برايم مسخّر كرده و مرا نسبت به آن اختيار داده است، چيزى نيست مگر همانند يك درهم كه در كف دست مردى باشد، هرطور بخواهد زيرو رو كند و هيچ سرايى در دنيا نيست مگر من هر روز پنج مرتبه وارد آن مى شوم و مى گويم: هرگاه اهل خانه اى بر مرده شان مى گريند شما بر او نگرييد زيرا من سوى شما برمى گردم و برمى گردم تا كسى از شما باقى نماند.
پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: يا جبرئيل! همين قدر در بزرگىمصيبت مرگ كافى است! جبرئيل گفت: پس از مرگ، مهم تر و بزرگ تر از مرگ است. در تفسير قول خداوند: «وَلَوْ شِئْنَا لاَتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا»(2) فرمود: «اگر بخواهيم همه را معصوم قرار
ص: 559
مى دهيم مى توانيم. و در تفسير قول خداوند: «فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا اِنَّا نَسِينَاكُمْ»(1) فرمود: يعنى شما را واگذارديم».(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفا وَ طَمَعا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» فرمود:
«هيچ كار خوبى نيست كه بنده اى انجام دهد مگر براى آن در قرآن پاداشى است، جز نماز شب كه خداوند به خاطر اهميت زياد آن در پيشگاهش پاداش آن را بيان نكرده است، فرمود:«تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفا وَ طَمَعا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»(3) سپس فرمود: «خداوند را هر روز جمعه كرامتى درباره ى بندگان مؤمن خود است، چون روز جمعه شود، خداوند فرشته اى را با دو جامه ى فاخر سوى مؤمنان فرستد، تا بر درِ بهشت رسد، بگويد: براى من اذن ورود بر فلانى را بگيريد! به او گويند: اينك فرستاده ى پروردگارت بر درِ بهشت است! او به همسرانش
ص: 560
مى گويد:
به نظر شما درباره ى من كدام بهتر است؟ آن ها مى گويند: سرور ما! آن خدايى كه بهشت را بر تو ارزانى داشته است چيزى براى تو بهتر از اين را نمى بينيم كه خداوند براى تو فرستاده باشد.
پس آن دو جامه ى فاخر را بگيرد يكى را به كمر و ديگرى را بر دوش خود بياندازد، پس به چيزى گذر نكند مگر آن را روشن سازد تا به وعده گاه برسد! و چون اجتماع كنند، پروردگار تعالى بر آن ها تجلّى كند و چون به او يعنى به رحمت او بنگرند، به حال سجده افتند! بگويد: بندگان من! سرهايتان را بلند كنيد امروز روز سجده و عبادت نيست؛ از شما زحمت را برداشته ام. عرضه بدارند:
پروردگارا! چه چيز بالاتر از اين كه بهشت را به ما مرحمت كرده اى؟ پس بفرمايد: براى شما هفتاد برابر مانند آن است كه در اختيار داريد. از اين رو مؤمن هر جمعه هفتاد برابر آن چه را در اختيار دارد مى بيند و همان است قول خداوند: «وَ لَدَيْنا مَزيدٌ»(1) و آن روز جمعه است كه شبش برجسته ترين شب و روزش درخشان ترين است.
پس در آن روز تسبيح، تهليل، تكبير و ثناى بر خدا و درود بر رسول خدا را زياد بگوييد! فرمود: پس مؤمن به چيزى نمى گذرد مگر بر او نورافشانى كند تا به همسرانش برسد، بگويند: به خدايى كه بهشت را بر ما ارزانى داشته استسرور ما هيچگاه تو را بهتر از اين ساعت نديده بوديم! پس بگويد: من به نور پروردگارم نظر كردم. سپس فرمود: «همسران وى مفتون چيزى
ص: 561
نشوند و عادت ماهيانه نبينند و گزافه گويى نكنند!» راوى مى گويد: عرض كردم: فدايت شوم! من مى خواهم سؤالى بكنم خجالت مى كشم! فرمود:
«بپرس!» گفتم: فدايت شوم! آيا در بهشت موسيقى هست؟ فرمود: «در بهشت درختى است كه خداوند بادهاى بهشتى را فرمان مى دهد تا بوزند پس به آن درخت با صداهايى بخورند كه خلايق به خوبى نظير آن را نشنيده اند». سپس فرمود: «اين در عوض ترك شنيدن غناى دنيا از ترس (عذاب) خداست.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا»(2) مى فرمايد: در علم خدا بوده است كه آن ها صبر مى كنند در برابر مصايبى كه بر آن ها وارد مى شود، از اين رو ايشان را پيشوايان قرار داد.
از طلحه بن زيد به نقل از امام صادق عليه السلام از قول پدرش آورده است، فرمود:
«امامان در كتاب خدا دو نوعند: امام عدل و امام جور. خداوند فرموده است: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا»نه بهامر مردم، امر خدا را به امر خود مقدّم مى دارند و حكم خدا را پيش از حكم خود مى دانند و (نيز) فرمود: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً
ص: 562
يَدْعُونَ اِلَى النَّارِ»(1) فرمان خود را مقدّم بر فرمان خدا و حكم خود را پيش از حكم خدا اجرا مى كنند و برخلاف آن چه در كتاب خداست به هواى نفس خود عمل مى كنند.»(2)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون اميرالمؤمنين عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كردند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم تا چهل روز هر بامداد درِ خانه فاطمه عليهاالسلام مى آمد و در مى زد سپس مى فرمود: سلام بر شما اى خاندان نبوّت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان! ...خدا شما را مشمولرحمت خود قرار دهد!«اِنَّمَا يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»(1) فرمود: «آن گاه با شدت بيشتر از آن در را مى زد و مى فرمود: همانا من در صلحم با كسى كه با شما در صلح باشد و در جنگم با كسى كه با شما در جنگ باشد.»(2)
ص: 564
2 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللّه َ وَلاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ اِنَّ اللّه َ كَانَ عَلِيما حَكِيما»(1) مى نويسد: اين همان آيه اى است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند پيامبرش را به تو مى گويم همسايه بشنو [نظير فارسى آن: به در مى گويم ديوار بشنو!] مبعوث فرمود، مخاطب پيامبر ولى مقصود مردم است.»(2)
3 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْأَبْنَاءَكُمْ»(3) آورده است مى گويد: سبب نزول اين آيه آن بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم چون با خديجه بنت خُوَيلد ازدواج كرد، جهت تجارت براى وى به بازار عُكّاظ درآمد، ديد زيد را مى فروشند و او را غلامى هوشيار و بى عيب يافت. پس او را خريد و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به نبوّت رسيد، او را به اسلام فراخواند، او هم اسلام آورد، از اين رو زيد را غلام محمّد صلى الله عليه و آله وسلم مى گفتند، همين كه حارث-بن شُرحَبيل كلبى خبر فرزندش زيد را شنيد به مكه آمد، نزد ابوطالب آمد و گفت: اى ابوطالب! پسر من اسير شده و اطلاعيافتم كه دست برادرزاده ىشماست، از او بخواهيد يا به من بفروشد يا جزيه آن را بگيرد و يا
ص: 565
آزادش كند! ابوطالب با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم صحبت كرد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
او آزاد است، هرجا مى خواهد برود! حارثه بلند شد و دست زيد را گرفت و گفت: پسرم به شرف و شخصيّت خود بپيوند! زيد گفت: من از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هرگز جدا نمى شوم. پدرش گفت: حَسَب و نسبت را ترك مى كنى و برده ى قريش مى شوى؟ زيد گفت: تا زنده ام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم جدا نمى شوم! پدرش خشمگين شد و گفت:اى توده ى قريش! گواه باشيد كه من از اين پسر بيزارى جستم و او پسر من نيست و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: گواه باشيد كه زيد پسر من است، من از او و او از من ارث مى برد. از اين رو زيدبن محمّد مى گفتند و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم او را دوست مى داشت و او را زيد دوست داشتنى ناميد.
همين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به مدينه مهاجرت كرد، زينب دختر جَحش را به همسرى او درآورد (بعد مدتى اختلاف بين زيد و زينب پيش آمد و زيد تصميم به طلاق دادن زينب گرفت)رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: برو از خدا بترس و همسرت را نگهدار! سپس خداوند حكايت كرده و فرمود: «أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللّه َ وَ تُخْفِى فِى نَفْسِكَ مَا اللّه ُ مِبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَاللّه ُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْلاَ يَكُونَ عَلَى الْمؤمنين حَرَجٌ فِى أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ اِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا وَ كَانَ أَمْرُ اللّه ِ مَفْعُولاً»(1) پس خداوند او را از بالاى
ص: 566
عرش خود تزويج كرد.[پيامبر زينب را به همسرى خود درآورد] منافقان گفتند: زنان پسرانِ ما بر ما حرام است درحالى كه پيامبر با زنِ پسرش ازدواج مى كند! از اين رو خداوند اين آيه را در آن باره نازل فرمود: «مَّا جَعَلَ اللّه ُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللاّئِى تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَ مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللّه ُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِى السَّبِيلَ»(1) سپس فرمود: «ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللّه ِ فَاِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَاِخْوَانُكُمْ فِى الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ»(2) پسخداوند اعلام كرد كه زيد پسر محمّد صلى الله عليه و آله وسلم نيست بلكه تنها او را به سببى كه گفتيم پسرخوانده ساخت و در اين باره مطالب ديگرى است در غير اين مورد مى نويسيم؛ در ذيل آيه «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللّه ِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللّه ُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيما»(3) قول خداوند: «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمؤمنين مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ»(4) را مى گويد: نازل شد كه پيامبر (به منزله ى) پدر ايشان و همسران پيامبر مادران ايشان است، از اين رو خداوند مؤمنان را اولاد رسولخدا صلى الله عليه و آله وسلم و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را پدر ايشان قرار داد (به خصوص)
ص: 567
براى كسى كه قادر بر اراده ى خود نبوده و مالى ندارد و او را ولايت بر خويشتن نمى باشد. خداى تعالى براى پيامبرش ولايت بر مؤمنان را نسبت به جانشان قرار داده و نيز سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در غدير خم: اى مردم! آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى سپس براى اميرالمؤمنين عليه السلام واجب شمرد آن چه را كه از ولايت براى خود واجب كرده بود و فرمود: بدانيد هركه را من مولاى او هستم على مولاى اوست.
چون خداوند پيامبر را پدر مؤمنين قرار داد، او را به اداره ى زندگىايشان و تربيت يتيمانشان ملزم فرمود، اين جا بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به منبر رفت و فرمود: هركس مالى بجا گذارد (بدون وارث باشد) منم وارث او و هركه وامى يا ملكى واگذارد، وام او بر عهده ى من و ملك او مال من است! از اين رو خداوند پيامبرش را به چيزى ملزم كرد كه پدر را ملزم فرموده است و مؤمنان را نيز به طاعت او ملزم كرد بر چيزهايى كه فرزند براى پدر ملزم است و همين طور اميرالمؤمنين عليه السلام را پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و پس از اوامامان را يكى پس از ديگرى ملزم نمود. بنابراين رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام دو پدرند، قول خداوند: «وَاعْبُدُوا اللّه َ وَ لاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا وَ بِالْوَالِدَيْنِ اِحْسَانا»(1) پس دو پدر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام است.
امام صادق عليه السلام فرمود: «اسلام آوردن عموم يهود به اين دليل بود كه آن ها بر جان خود و خانواده شان ايمن باشند.»
ص: 568
قول خداوند: «وَ أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللّه ِ»(1) فرمود: در باب امامت نازل شده است و قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَ مِنكَ وَ مِن نُوحٍ وَ اِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ»(2) فرمود: اين واو در «وَ مِنْكَ» زايد است بلكه «مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ»بوده است.
بنابراين خداوند براى خود از انبيا پيمان گرفت سپس براى پيامبرش صلى الله عليه و آله وسلم از پيامبران و امامان عليهم السلام سپس براى پيامبران از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم .قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّه ِ عَلَيْكُمْ اِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحا وَ جُنُودا لَّمْ تَرَوْهَا وَ كَانَ اللّه ُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرا اِذْ جَآءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَ اِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّه ِ الظُّنُونَا»(3) اين آيه در داستان احزاب قريش و عرب نازل شد كه بر ضد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم همدست شدند. مى گويد: قريش در سال پنجم هجرى همگرايى كردند و در بين عرب ها رفتند و آن ها را جلب كردند و آن ها را براى نبرد بارسول خدا آماده ساختند و به ده هزار تن رسيدند كه همراهشان قبايل كنانه، سليم و فزاره بودند و
ص: 569
موقعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بنى نضير را از مدينه بيرون كرد، آن ها تيره اى از يهود مدينه و رئيسشان حُيىّ بن اخطب بود، آنان يهوديانى از فرزندان هارون عليه السلام بودند؛ همين كه از مدينه اخراج شدند، به خيبر رفتند و حُيىّ بن اخطب و آن ها به مكه نزد قريش رفتند و به آن ها گفتند كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم هم به شما ستم كرده و هم به ما، ما را از مدينه از ديار و اموالمان و از عموزاده هايمانبنى قَينُقاع را دور كرده است بنابراين در زمين سير كنيد و هم پيمانتان و ديگران را گردآوريد تا همگى به سراغ ايشان رويم، زيرا كه از قوم من هفتصد جنگجو در مدينه مانده كه بنى قريظه اند، بين ايشان و محمّد عهد و پيمانى است و من آن ها را وادار به پيمان شكنى خود با محمّد مى كنم و با ما بر ضد آن ها خواهند بود، شما از بالا و ما از پايين به سراغ آن ها مى رويم.
سخن درست 4 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوااللّه َ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيدا»(1) مى گويد: يعنى قول صحيح.(2)
6. از امام صادق عليه السلام پرسيدند: «اذْكُرُوا اللّه َ ذِكْرا كَثِيرا»(1) اين ذكر كثير چيست؟ فرمود:
«هركه تسبيح فاطمه عليهاالسلام را بگويد ذكر كثير خدا را گفته است.»(2)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند مى فرمايد: «اِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الاِنسَانُ اِنَّهُ كَانَ ظَلُوما جَهُولاً»(3) منظور از امانت ولايتعلىّ بن ابى طالب عليه السلام است.»(4)
9 . ابن ابى حمزه از قول پدرش نقل كرده است مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «اِنَّ اللّه َ وَ مَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما» پرسيدم، فرمود:
«صلا از جانب خدا رحمت، از فرشتگان پاكداشت و از مردم دعاست. اما قول خداوند «و سَلِّموا تسليما»(1) يعنى در برابر آن چه از او وارد شده است، تسليم بودن» گفتم: چگونه بر محمّد و آلش درود فرستيم؟ فرمود: «مى گوييد: «درود خدا و فرشتگان و انبيا و رسولان خدا و تمام خلق او بر محمّد و آل او و سلام و رحمت و بركات خدابر او و بر ايشان باد!» گفتم: پاداش كسى كه اين صلوات را بر پيامبر و آلش بفرستد چيست؟ فرمود: «به خدا كه بيرون شدن از گناهان چون روزِ به دنيا آمدن از مادرش.»(2)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس سوره ى احزاب را زياد قرائت كند روز قيامت در جوار محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و همسرانش خواهد بود.»(3)
11 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «يَا
ص: 572
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما»(1)پرسيدم و گفتم: درود خدا بر رسولش چگونه است؟ فرمود:
«يا ابامحمّد! منزه دانستن او در بالاترين آسمان هاست» گفتم: درود خود را بر او دانستم، تسليم به او چگونه است؟ فرمود: «تسليم در تمام امور است. بنابراين معناى «و سَلِّموا تسليما» اين است كه مطيع فرمان او باشيد و در طاعت و انجام تمام اوامر او بكوشيد.»(2)
ص: 573
1 . عمربن يزيد مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «قُلْ اِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ» پرسيدم، فرمود:
«يعنى به ولايت» گفتم: آن چگونه است؟ فرمود: «چون پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم على عليه السلام را براى مردم تعيين كرد، گفت: هركس را من مولاى او هستم، پس على مولاى اوست. مردم ترديد كردندو گفتند: محمّد در هر زمانى ما را به امر تازه اى فرا مى خواند، از اهل بيتش شروع كرد آن ها را صاحب اختيار ما قرار داد! از اين رو بر پيامبر آن آيه قرآن را نازل كرد و فرمود: يا محمّد «قُلْ اِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ» در حقيقت آن چه را كه پروردگار شما بر شما واجب كرده است من به شما ادا كردم» گفتم: معنى اين قول خدا: «أَن تَقُومُوا للّه ِ مَثْنَى وَ فُرَادَى»(1) چيست؟ فرمود: «مثنى يعنى
ص: 574
طاعت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام و اما «فُرادى» يعنى پس از آن ها طاعت امامى از فرزندان ايشان، نه به خدا سوگند جز اين را اراده نفرمود.»(1)
2 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِى السَّماوَاتِ وَ لاَ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ أَصْغَرُ مِن ذلِكَ وَ لاَ أَكْبَرُ اِلاَّ فِى كِتَابٍ مُّبِينٍ»(2) از هشام به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:«نخستين چيزى را كه خداوند آفريد، قلم بود، فرمود: بنويس! پس آن چه را كه بود و تا روز قيامت خواهد بود همه را نوشت.
و قول خداوند: «وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ اِلَيْكَ مِن رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ»(3) فرمود: او اميرالمؤمنين عليه السلام است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را با آن چه از طرف پروردگارش بر او نازل شده، تصديق كرد، سپس قول زنادقه را نقل كرده، فرمود: «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ اِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ -
ص: 575
يعنى مُرديد و خاك شديد - اِنَّكُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِيدٍ - تعجب كردند كه خداوند آن ها را به صورت خلق جديدى بازگرداند - أَفْتَرَىعَلَى اللّه ِ كَذِبا أَم بِهِ جِنَّةٌ - يعنى ديوانه است، پس خداوند بر رد آن ها فرمود: - بَلِ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ فِى الْعَذَابِ وَ الضَّلاَلِ الْبَعِيدِ».(1) سپس آن چه را كه به داوود عليه السلام عطا كرد يادآور شده و فرمود: «وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً يَاجِبَالُ أَوِّبِى مَعَهُ - يعنى با او تسبيح خدا را بگوييد - وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ»(2) فرمود: «داوود هرگاه در بيابان ها گذر مى كرد زبور را قرائت مى نمود، كوه ها، پرندگان و حيوانات بيابان با او تسبيح مى گفتند و آهن را خداوند براى اوچون شمع به گونه اى نرم كرد كه هرچه مى خواست از آن مى ساخت.»(3)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود: «حاجت ها را روز سه شنبه بخواهيد كه آن روزى است كه خداوند آهن را براى داوود عليه السلام نرم كرد و فرمود: «أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ - يعنى زِرِه ها - وَ قَدِّرْ فِى السَّرْدِ - يعنى ميخ هايى كه در
ص: 576
زِره قرار مى گيرد - وَ اعْمَلُوا صَالِحا اِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» و قول خداوند: «وَ لِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ»فرمود: «باد تخت سليمانرا حمل مى كرد، در بامداد مسير يك ماه و شامگاه مسير يك ماه را مى برد.» و قول خداوند: «وَ أَسَلَنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ - يعنى (چشمه) مِس - وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَ مَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ»(1) و قول خداى تعالى: «يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَ تَمَاثِيلَ» فرمود: «در درخت» و قول خداوند: «وَ جِفَانٍ كَالْجَوَابِ - يعنى حوض هاى بزرگ - وَ قُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ - يعنى ثابتات. سپس فرمود: اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْرا - يعنى كارى كنيدسپاسگزار آن باشد - وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ»(2) سپس فرمود: «فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ اِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ»(3) فرمود: «چون خداوند به سليمان وحى كرد كه تو مى ميرى به شياطين دستور داد تا براى او خانه اى از جنس شيشه ها بسازند و آن را
ص: 577
در عمق دريا قرار دادند و سليمان وارد آن شد و به عصايش تكيه داد و داشت زبور مى خواند و شياطين در اطرافش به او نگاه مى كردند،جرأت نداشتند جابجا شوند، در آن ميان كه وى در آن حال بود، ناگهان نظر وى را جلب كرد كه مردى با وى داخل تالار است. سليمان از او ترسيد، پرسيد تو كيستى؟ گفت: من آن كسى هستم كه رشوه قبول نمى كنم، از پادشاهان نمى ترسم و جان او را گرفت! درحالى كه او يك سال به عصايش تكيه داده بود و جنيان براى او كار مى كردند و نمى دانستند كه او مرده است تا اين كه خداوند موريانه را فرستاد و عصاى او را خورد همين كه روى صورتش به زمين افتاد، آدميان فهميدند.«أَن لَّوْ كَانُوا - يعنى جنّيان - يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِى الْعَذَابِ الْمُهِينِ»(1) اين آيه چنين نازل شده است. توضيح اين كه آدميان همواره مى گفتند: جنّيان غيب مى دانند ولى همين كه سليمان به رو درافتاد اگر جن غيب مى دانست يك سال براى سليمان كه مرده بود، كار نمى كرد، در حالى كه آن ها تصوّر كردند او زنده است.
امام عليه السلام فرمود: «از اين رو جنّيان از موريانه تشكر كردند به خاطر كارى كه با عصاى سليمان كرد.(2)
4 . در تفسير قول خداوند: «وَ مَا أَنفَقْتُم مِن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ
ص: 578
الرَّازِقِينَ»(1) از حَريز به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، كه فرمود:
«پروردگار متعال هر شب جمعه، از اول شب امر خود را به آسمان دنيا نازل مى كند، و در هر شبى يك سوم آخر شب، لطف و عنايت مى نمايد و پيشاپيش آن فرشته اى ندا مى دهد: آيا توبه كننده اى هست كه به جانب خدا برگردد؟ آيا آمرزش طلبى هست كه خداوند او را بيامرزد؟ آيا درخواست كننده اى هست كه خداوند به او عطا كند؟. خداوندا به هر انفاق كننده اى جايگزين، و براىهر ممسكى وسيله ى تلف [آن چه به وسطه اش مال او از بين برود ]مرحمت كن! تا فجر طلوع مى كند، همين كه فجر طلوع كرد، فرمان پروردگار به عرش باز مى گردد و ارزاق را بين بندگان تقسيم مى نمايد.» سپس به فُضيل بن يسار فرمود: «يا فضيل! تو هم بهره اى از آن دارى و همان است قول خداوند: «وَ مَا أَنفَقْتُم مِن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»(2) و قول خداوند: «وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلاَئِكَةِ أَهؤُلاَءِ اِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ»فرشتگان مى گويند:
«سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوايَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ»».(3)و(4)
ص: 579
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْرا»(1) فرمود:
«آن ها سى مرد و هفتاد زن بودند، هيچ مردى از آن ها از محرابى كه نماز مى خواند، غايب نمى شد و آن ها آل داوود بودند، همين كه داوود درگذشت، سليمان زمامدار شد، گفت: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ»(2) خداوند جنّ و انس را براى او تسخير كرد و هيچ پادشاهى را در ناحيه اى از زمين نمى شنيد، مگر به سراغ او مى رفت. تا او را خوار ساخته و وارد آيين خود مى نمود و باد رابراى او مسخّر كرده بود، چنان بود كه هرگاه از مجلس خود بيرون مى شد، پرندگان اطراف او را مى گرفتند و جن و انس برمى خاستند و هرگاه قصد جنگ مى كرد، به سپاهيانش فرمان مى داد، بساطى از چوب براى او مى زدند سپس مردمان و چهارپايان و ابزار جنگ همه را روى آن بساط قرار مى داد تا با وى هرچه را كه مى خواهد حمل كنند به تندبادى از بادها فرمان مى داد، باد زير چوب وارد مى شد و آن را حمل مى كرد تا به محل مورد نظرش مى رساند و سرعت آن بامدادان به قدر مسافت يك ماه و شامگاهان يك ماه بود.»(3)
ص: 580
1 . علىّ بن ابراهيم مى نويسد: «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّه ِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِى أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ»(1) امام صادق عليه السلام فرمود:«خداوند فرشتگان را گوناگون آفريده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم جبرئيل عليه السلام را ديد با ششصد بال، بر ساق پايش دُرّى مانند قطره اى روى سبزى است و فرمود: چون خداوند ميكائيل را فرمان دهد كه به دنيا فرود آيد پاى راستش در آسمان هفتم و ديگرى در زمين هفتم قرار گيرد و خدا را فرشتگانى است كه نيمى از يخ و نيمى از آتش است، مى گويند: اى سازش دهنده
ص: 581
بين سردى و آتش، دل هاى ما را به طاعت خودت استوار كن! فرمود: خدا را فرشته اى است كه بين لاله گوشش تا چشمانش، مسير پانصد سال پرواز پرنده است و فرمود: فرشتگان نه چيزى مى خورند و نه مى آشامند و نه نكاح مى كنند و تنها به نسيمعرش زندگى مى كنند و خدا را فرشتگانى است كه تا روز قيامت در حال ركوع و فرشتگانى درحال سجده اند.
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است: هيچ چيزى را خداوند بيشتر از فرشتگان نيافريده و به راستى در هر روز يا هر شب هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند به بيت الحرام مى روند و طواف مى كنند، سپس خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و بعد نزد اميرالمؤمنين عليه السلام مى روند و به ايشان سلام مى دهند، بعد به محضر حسين عليه السلام مى آيند و نزد وى اقامت مى كنند، چون نزديك سحر شود بر ايشان عروج به آسمان مقرر شده است و ديگر هرگز برنمى گردند.»(1)
3 . ابوعبداللّه كوفى علوى از امام صادق عليه السلام آورده است كه از آن حضرت تفسير قول خداوند: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِاِذْنِ اللّه ِ»(1) را پرسيدم، فرمود:
«ستمگر بر محور خود مى چرخد، مقتصد بر محور قلب خود ولى سابق بر محور پروردگار عزّوجلّ خود حركت مى كند.»(2)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«از گناهان صغيره بپرهيزيد، زيرا كه آن ها طالب دارند؛ هيچكدام از شما نمى گويد: من گنهكارم و از خداوند طلب آمرزش مى كنم! درحالى كه خداوند مى فرمايد: «وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي اِمَامٍ مُبِينٍ»(1) و فرمودهاست:
«اِنَّهَا اِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِى صَخْرَةٍ أَوْ فِى السَّماوَاتِ أَوْ فِى الْأَرْضِ»».(2)و(3)
ص: 584
2 . علىّ بن ابراهيم مى نويسد:
«بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ»امام صادق عليه السلام فرمود: يس نام رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم است، دليل بر آن قول خداست: «اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ».(1)و(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «سُبْحَانَ الَّذِى خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ» فرمود:«نطفه (آب) از آسمان به زمين بر گياهان، خرما و درختان واقع مى شود، مردم و چهارپايان از آن مى خورند و در آن ها جريان پيدا مى كند. و قول خداوند: «وَ آيَةٌ لَّهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَاِذَا هُم مُّظْلِمُونَ»(3) يعنى ما بيرون مى آوريم.» و قول خداوند: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتَقَر لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ»(4) فرمود: «عُرجون
ص: 585
شاخه ى كهنه ى نخل است و آن بمانند هلال در آغاز برآمدن آن است.»(1)
4 . نعمانى از مفضّل بن عمر به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«يك خبر (حديث) را خوب بفهمى بهتر از ده خبرى است كه نقل مى كنى! زيرا كه هر حقى را حقيقتى و هر كار درستى را نورانيّتى است.» سپس فرمود: «به خدا سوگند كه مردى را از شيعيان خود فقيه نمى شماريم تا براى او (حقيقت) معلوم شود و معروف به آگاهى باشد، زيرا كه اميرالمؤمنين عليه السلام روى منبركوفه فرمود: پيش روى شما فتنه هاى تيره و كورى است كه حق را مى پوشاند، كسى از آن نجات پيدا نمى كند جز «نومه» پرسيدند: يا اميرالمؤمنين! «نومه» چيست؟ فرمود: كسى كه او مردم را بشناسد ولى مردم او را نشناسند. بدانيد كه زمين خالى از حجت خدا نمى شود، ولى خداوند به زودى مردم را به خاطر ظلم و جور و اسراف بر خودشان نسبت به آن (حجت) نابينا مى كند، در صورتى كه اگر يك ساعت زمين خالى از حجت باشد اهلش را فرومى برد. ولى آن حجت مردم را مى شناسد، اما مردم او را نمى شناسند، چنان كه يوسف عليه السلام مردم را مى شناخت ولى مردم او را نمى شناختند.
ص: 586
سپس اين آيه را تلاوت كرد: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ اِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ»».(1)و(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر چيزى را قلبى است و قلب قرآن «يس» است، بنابراين هركه «يس» را در روز پيش از اين كه راه برود قرائت كند در آن روز از جمله افراد محفوظ و مرزوق خواهد بود تا شامگاه و هركه در شب پيش از خواب آن را بخواند، خداوند هزار فرشته را بر او بگمارد تا او را از شر شيطان رجيم و از هر آفتى بازدارند و اگر همان روز بميرد خداوند او را وارد بهشتگرداند و سى هزار فرشته براى غسل دادن او حاضر شوند كه همگى براى او استغفار كنند و تا قبرش با استغفار جنازه ى او را تشييع نمايند و چون وارد لحد شود، در درون قبر با او باشند خدا را عبادت كنند و پاداش عبادتشان براى او باشد. و تا جايى كه چشمش ببيند، قبر او گسترش يابد و از فشار قبر در امان باشد. و همواره در قبر او نورى تا دامنه ى آسمان بالا رود تا زمانى كه از قبرش بيرون آيد و چون از قبر بيرون آورند، هم چنان فرشتگان خدا او را بدرقه كنند و با او هم صحبت شوند و به روى او بخندند و به هر نيكى او را بشارت دهند تا او را از صراط و ميزان عبور دهند و درپيشگاه خدا او را در جايگاهى نگهدارند كه هيچ خلقى نزديك تر
ص: 587
از او در نزد خدا نباشد، جز فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل، و او با پيامبران در محضر خدا بايستد.
او با افراد غمگين غمناك نباشد و با افراد اندوهناك، اندوهگين نباشد و با افراد بى تاب، بى تابى نكند. سپس پروردگار متعال به او بگويد: در پيشگاه من شفاعت كن كه شفاعت تو را درباره ى آن چه شفاعت كنى مى پذيرم و محاسبه نمى شود. درباره ى كسى كه او محاسبه كند و او خوار نگردد با كسى كه خوار سازد و هيچ از خطا و چيزى از عمل بدش را ننويسند و كتابى گشوده به او عطا شود كه تمام مردم بگويند: سبحان اللّه اين بنده حتى يكگناه نداشته است و از رفقاى محمّد صلى الله عليه و آله وسلم مى باشد.»(1)
ص: 588
1 . ابن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به شخص مورد ذبح پرسيدم، فرمود:
«اسماعيل» و از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نقل كرده اند كه فرمود: من فرزند دو ذبيحم يعنى اسماعيل و عبداللّه بن عبدالمطّلب». اين دو خبر از شيعه در مورد ذبيح است، درحالى كه در مورد اسحاقو اسماعيل و عبداللّه اختلاف نظر است و عامّه (اهل سنّت) دو خبر مختلف درباره اسماعيل و اسحاق نقل كرده اند.
پس خداوند او (ابراهيم) را ندا داد: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ»(1) امام عليه السلام فرمود: «چون ابراهيم عليه السلام تصميم به ذبح پسرش گرفت و هر دو تسليم امر خدا شدند، خداوند فرمود: «اِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ اِمَاما»ابراهيم گفت: «وَمِنْ ذُرِّيَتِى»
ص: 589
فرمود: «لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ»(1) يعنى طبق عهد من امام، ستمگر نمى شود».(2)
2 . بُرَيدبن معاويه عِجلى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: بين بشارت ابراهيم به (ولادت) اسماعيل و بشارت به (ولادت) اسحاق چند سال فاصله شد؟ فرمود:
«بين آن ها پنج سال فاصله شد، خداى سبحان فرمود: «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِيمٍ»(3) يعنى اسماعيل. و آن نخستين بشارتى بود كه خداوند به ابراهيم درباره ى فرزند داد».(4)
ص: 590
1 . ابان بن احمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ»(1) پرسيدم: چرا ذوالاوتاد ناميده اند؟ فرمود:
«چون او وقتى كه مردى را شكنجه مى كرد، او را روى صورتش بر زمين مى خوابند و دست و پايش را باز مى كرد و با چهارميخ درزمين ميخ مى كرد و چه بسا او را روى چوب پهن مى خواباند و دست و پايش را با چهارميخ، ميخ مى كرد، سپس به حال خود رها مى كرد تا بميرد، از اين رو خداوند او را صاحب ميخ ها ناميد!»(2)
ص: 591
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«جبرئيل عليه السلام چهل روز گذشت و بر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نازل نشد، عرض كرد: پروردگارا زياد مشتاق ديدار پيامبر توام، مرا اذن دهيد! خداى تعالى به جبرئيل وحى كرد به حبيب و پيامبرم فرود آى و سلام مرا برسان و به او بگو: من او را به نبوّت اختصاص دادم وبر همه ى پيامبران برترى دادم و وصىّ او را از جانب من سلام برسان و بگو من او را به وصايت اختصاص دادم و بر همه اوصيا برترى دادم.
فرمود: جبرئيل نازل شد و چنان بود كه هرگاه بر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نازل مى شد براى او متّكايى از پوست پر از ليف خرما قرار مى دادند، در حضور آن حضرت نشست و گفت: يا محمّد! خداى تعالى تو را سلام مى رساند و خبر مى دهد كه تو را به نبوّت
ص: 592
اختصاص داده و بر همه ى پيامبران برترى داده است و وصىّ تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: او را به وصايت اختصاص و بر همه ى اوصيا برترى داده است. مى فرمايد: پيامبر دنبال على عليه السلام فرستاد و او را طلبيد و آن چه را كه جبرئيل گفته بود گزارش كرد. على عليه السلام با شنيدن اين خبر گريه شديدى كرد. سپس گفت: از خداوند درخواست دارم كه دين مرا از من نگيرد و كرامتش را از من دريغ نكند و به آن چه وعده داده است مرا مرحمت كند! جبرئيل عليه السلام گفت: يا محمّد! بر خدا سزاست كه على و هيچ يك از مواليانش را عذاب نكند. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: يا جبرئيل! آيا آن چه از ايشان بوده يا همگى درنجاتند؟جبرئيل گفت: يا محمّد! هر كه شيث را دوست داشت به وسيله شيث نجات يافت، و شيث وسيله ى آدم و آدم به وسيله ى خدا نجات يافت. دوستداران سام به وسيله ى سام و سام خود به وسيله ى نوح و نوح به وسيله ى خدا نجات يافت. و هركه آصف را دوست داشت وسيله ى آصف و آصف وسيله ى سليمان و سليمان به وسيله ى خداوند نجات يافت. دوستداران يوشع به وسيله ى يوشع، يوشع وسيله ى موسى عليه السلام و موسى به وسيله ى خدا نجات يافت. دوستداران شمعون وسيله ى شمعون و شمعون وسيله ى عيسى عليه السلام و عيسى به وسيله ى خداوند نجات يافت. هر كهدوستدار على باشد به وسيله ى على عليه السلام و على وسيله ى تو و تو خود به وسيله ى خدا نجات يافتى و همه چيز تنها به وسيله ى خدا انجام مى گيرد، فرشتگان و نگهبانان به خاطر مصاحبتشان با خدا بر تمام فرشتگان افتخار مى كنند! پس على نشسته بود و سخن جبرئيل را مى شنيد ولى او را
ص: 593
نمى ديد، راوى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! آن ها وقتى كه جمع شدند، حرفشان چه بود؟ فرمود: «ياد خداى تعالى و عظمت بى پايان او! سپس فضيلت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و آن چه از علم او را داده و رسالتى كه بر عهده ى اوست. وانگهى امر شيعيان ما و دعاى بر آن ها ذكرشان بوده و پايان كار ايشان همحمد و ثناى بر خدا بود.» گفتم: فدايت شوم! آيا فرشتگان ما را مى شناسند؟ فرمود: «سبحان اللّه چه گونه شما را نمى شناسند درحالى كه موظّف به دعاگويى شما هستند و فرشتگانى بر پيرامون زمين مى گردند: «يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا»(1) آن ها جز استغفارى براى شما نه ديگران، كارى ندارند.»(2)
2 . سليمان اعمش مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و گفتم:فدايت شوم! مردم به ما رافضى مى گويند! فرمود:
«به خدا كه آن ها شما را به اين نام نناميدند، خداوند در تورات و انجيل به زبان موسى و عيسى عليهماالسلام شما را به آن ناميد؛ توضيح اين كه هفتاد تن از قوم فرعون او را ترك گفته و به آيين موسى عليه السلام درآمدند، خداوند آن ها را «رافضى» ناميد و به موسى عليه السلام وحى كرد كه اين نام را در تورات ثبت كند تا به زبان محمّد صلى الله عليه و آله وسلم مالك آن نام باشند، پس خداوند آنان را چندين فرقه كرد و به دسته هاى فراوان دسته دسته شدند، از خير فاصله
ص: 594
گرفتند ولى شما شر و بدى را واگذاشتيد و با اهل بيت پيامبرتان پايدار مانديد و راهى را رفتيد كه پيامبرتانرفت و آن چه را كه خدا و رسولش برگزيده بودند برگزيديد، مژده باد شما را باز هم مژده باد كه شما آمرزيدگان ايد.
از كسانى كه پذيرفته از نيكوكار، گذشت نموده از بدكارشان هستيد و هركه بمانند ديدار شما با خدا ملاقات نكند نه عمل نيكش پذيرفته و نه از كار بدش چشم پوشى شده است! يا سليمان آيا خرسندت كردم؟» گفتم: فدايت شوم! بيشتر بفرماييد! فرمود: «خداى عزّوجلّ فرشتگانى دارند كه براى شما طلب آمرزش مى كنند تا گناهان شما بريزد، همان طورى كه برگ درختان در روزى كه باد مى آيد فرو مى ريزد.و همان است قول خداى تعالى: «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا»(1) به خدا كه آن ها شيعيان ما هستند، اى سليمان! آيا شادمانت كردم؟» گفتم: فدايت شوم! بيشتر بفرماييد! فرمود: «كسى بر روش ملت ابراهيم عليه السلام نيست جز ما و شيعيان ما و ساير مردم از آن بدورند.»(2)
3 . در تفسير قول خداوند: «وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللّه ِ وُجُوهُهُم مُسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِى جَهَنَّمَ مَثْوىًلِلْمُتَكَبِّرِينَ»(3) ابوالمغرى به نقل از
ص: 595
امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«هركس ادعاى امامت كند و امام نباشد روز قيامت آن ها را كه به خدا دروغ بستند با روهاى سياه مى بينى» گفتم: اگرچه علوىِ فاطمى باشد! فرمود: «اگر چه علوى فاطمى [از اولاد على و فاطمه عليهماالسلام] باشد.»(1)
4 . در تفسير قول خداوند: «أَلَيْسَ فِى جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ»(2) از عبداللّه بن بكير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«در جهنم براى متكبّران واديى است بنام سَقَر، از شدت گرما به درگاه خدا شكايت كرد، درخواست كرد كه نفسى بكشد، به او اذن داد، نفس كشيد پس جهنّم را سوزاند.
قول خداوند: «لَهُ مَقَالِيدُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(3) يعنى كليدهاى آسمان ها. سپس پيامبرِ خودش را مخاطب قرار داد و فرمود: «وَ لَقَدْ أُوحِيَ اِلَيْكَ وَ اِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»(4) در اين آيه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم طرف خطاب است ولى منظور امت اوست و همان است كه امام صادق عليه السلام فرمود: «خداى تعالى پيامبرش را به (كنايه) - با توام همسايه بشنو! - مبعوث كرد.»
ص: 596
دليل بر اين قول خداوند است: «بَلِ اللّه َ فَاعْبُدْ وَكُن مِنَ الشَّاكِرِينَ»(1) در حالى كه خداوند مى دانست كه پيامبرش او را عبادت مى كند و سپاسگزار است ولى از پيامبرش خواسته است تا او را عبادت كند جهت تأديب امّتش».(2)
5 . ابوعلى حسان عِجلى مى گويد: من نشسته بودم مردى از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداى تعالى: «هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لاَيَعْلَمُونَ اِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»(3) را پرسيد، فرمود:«آن ها كه مى دانند ماييم و دشمنان ما كسانى هستند كه نمى دانند و شيعيان ما خردمندان اند.»(4)
6 . سليمان بن مهران مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَ الْأَرْضُ جَمِيعا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(5) را پرسيدم، فرمود:
«يعنى مُلك اوست، كسى با او شريك مُلك نيست» كلمه ى قبض در جايى ديگر از طرف خدا به معناى منع و كلمه بسط به معناى بخشش و گشايش است چنانكه فرموده است: «وَ اللّه ُ يَقْبِضُ وَ يَبْسُطُ وَاِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(6) يعنىمى بخشد و گشايش
ص: 597
مى دهد و بازمى دارد و در تنگنا قرار مى دهد.
واژه ى قبض از جانب خدا در جهت ديگر به معنى گرفتن است و گرفتن در شكل قبول از جانب او آمده است، چنانكه فرموده است: «وَ يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ»(1) يعنى از اهلش مى پذيرد و بر آن پاداش مى دهد. گفتم: قول خداوند: «وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» (يعنى چه)؟ فرمود: «يمين يعنى دست، و دست يعنى قدرت و قوّت. از اين رو خداوند مى فرمايد: آسمان ها به قدرت و قوت خداوند پيچيده است «سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ»».(2)و(3)
ص: 598
1 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ اِلَى خُرُوجٍ مِن سَبِيلٍ»(1) از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:
«آن در رجعت است و قول خداوند: «ذلِكُم بِأَنَّهُ اِذَا دُعِيَ اللّه ُ وَحْدَهُكَفَرْتُمْ - يعنى انكار مى كنيد - وَ اِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا»(2) پس كفر در اين جا به معنى انكار است، مى فرمايد: چون خداوند به يگانگى خوانده مى شد انكار مى كرديد و اگر شريك قائل مى شدند، ايمان مى آورديد.»(3)
ص: 599
2 . در تفسير آيه: «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ للّه ِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(1) عبيدبن زراره مى گويد: من از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«چون خداوند اهل زمين را بميراند به اندازه اى كه خلق را آفريد و به قدرى كه آن ها را ميراند و چند برابر آن درنگ كند، سپس اهل آسمان دنيا را بميراند و بعد به قدرى كه خلق را آفريد و بقدرى كه اهل زمين و آسمان دنيا را ميراند و چند برابر آن درنگ كند، آن گاه اهل آسمان دوم را بميراند، سپس به قدرى كه خلق را آفريد و بقدرى كه اهل زمين و آسمان دنيا و آسماندوم را آفريد و دو چندان آن درنگ نمايد، سپس اهل آسمان سوم را بميراند و بعد به قدرى كه خلق را آفريد و آن قدر كه اهل زمين و آسمان دنيا و اهل آسمان دوم و سوم را بميراند و چند برابر آن درنگ كند؛ در هر آسمانى همين طور و چند برابر تا سرانجام ميكائيل را بميراند، سپس به قدرى كه خلق را آفريد و بقدر تمام آن ها و چند برابر آن درنگ كند. آن گاه جبرئيل را بميراند و پس از آن به قدرى كه خلق را آفريد و به اندازه ى همه آن ها و چند برابر آن درنگ كند، سپس اسرافيل را بميراند و بعد به قدرى كه خلق را آفريد و به اندازه ى تمام اين ها و چند برابر آن ها درنگ كند، آن گاه ملك الموت رابميراند و بعد به اندازه اى كه خلق را آفريده و به اندازه ى تمام اين ها درنگ كند، سپس بگويد: «لِمَنِ الْمُلْكُ»و به خود پاسخ دهد: «للّه الْقَهّارِ»كجايندستمگران و كجايند آن ها كه با من خداى ديگرى را مدّعى
ص: 600
بودند؟ كجاست متكبّران و كبرشان؟ آن گاه خلق را مبعوث نمايد.»(1)
3 . در تفسير قول خداوند: «الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِى آيَاتِ اللّه ِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ» يعنى: بدون برهانى با هم جدال مى كنند: «اِنْ فِى صُدُورِهِمْ إلاَّ كِبْرٌ مَا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللّه ِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»(2) منصوربن يونس به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:«در داخل آتش دوزخ آتشى است كه دوزخيان از آن پناه مى جويند؛ اين آتش آفريده نشده است مگر براى متكبّر جبّار سركش و براى هر شيطان متمرّد و براى متكبّرى كه به روز جزا ايمان ندارد و هر مخالفى كه با آل محمّد دشمنى دارد.
فرمود:
روز قيامت از همه ى مردم عذاب كسى آسان تر است كه در آتشى كم عمق باشد با كفش هايى از آتش كه بند كفش هايش نيز از آتش است، مغزش از حرارت آن مانند ديگى مى جوشد، در دوزخ كسى را كه عذابش سخت تر از او و هم آسان تر از او ديده نشود.قول خداوند: «فَوَقَاهُ اللّه ُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا»(3) يعنى مؤمن آل
ص: 601
فرعون را، امام صادق عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند او را قطعه قطعه كردند، ولى خدا اجازه نداد دين او را از او بگيرند» در تفسير قول خداوند: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّا وَ عَشِيّا»(1) فرمود: اين در دنيا پيش از قيامت است، چرا كه در قيامت صبح و شامى نيست، چون صبح و شام مربوط به حركت خورشيد و ماه است، در بهشت جاويدان و در دوزخ خورشيد و ماهى نيست.»(2)
4 . قول خداوند: «وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ اِلاَّ فِى ضَلاَلٍ» - يعنى دربيهودگى - و قول خداوند: «اِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» مربوط به رجعت است؛ هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و امامان عليهم السلام بازگردند، از جميل نقل كرده است، مى گويد: از امام صادق عليه السلام قول خداوند: «اِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»(3) را پرسيدم، فرمود:
«به خدا سوگند كه آن در رجعت است. مگر نمى دانى كه پيامبران زيادى را در دنيا يارى نكردند و آن ها و امامان پس از ايشان را كشتند و ياريشان نكردند، اين در رجعت است.»(4)
ص: 602
5 . در تفسير قول خداوند: «وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ اِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»(1) امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداى متعال روز قيامت بر بنده ى مؤمنش احسان مى كند، فرمان مى دهد كه به رحمت او نزديك شود! نزديك مى شود سپس به ياد نعمت هايى كه به او داده مى اندازد، مى فرمايد: آيا در فلان روز درخواست نكردى كه من اجابت كردم، آيا فلان روز از من نخواستى كه من خواسته ات را عطا كردم؟ آيا در فلان روز از من كمك نخواستى كه من ياريت كردم؟ آياگرفتارى چنين و چنان را از من درخواست نكردى كه برطرف كردم و به ناله ى تو ترحّم نمودم؟ آيا از من مالى نخواستى كه تو را دادم؟ آيا از من خدمتكار نخواستى كه به خدمتت درآوردم؟ آيا از من همسرىِ فلان زن را نخواستى و او در بين فاميل ارجمند بود و من او را به همسرى تو درآوردم؟ پس بنده مى گويد: آرى پرورگار من، مرا آن چه خواستم دادى و همواره بهشت را از تو خواهانم! خداوند مى فرمايد: من به تو مى دهم آن چه از بهشت خواستى بر تو مباح است آيا راضى شدى؟ مؤمن گويد: آرى پروردگار من! آيا تو هم از من راضى هستى؟خداوند بفرمايد: بنده ى من همواره از اعمال تو راضى بوده ام و
ص: 603
البته براى تو بهترين پاداش را پسنديدم، چرا كه بهترين پاداش نزد من آن است كه تو را ساكن بهشت گردانم! و آن است قول خداوند: «اُدعُونى اَستَجِب لَكُم»».(1)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يا ابامحمّد! خداى تعالى فرشتگانى دارد كه بار گناهان را از پشت شيعيان ما مى ريزند، همان طورى كه باد برگ را از درخت در وقت برگ ريزان مى ريزد و همان است قول خداى تعالى: «يُسَبِّحونَ بِحَمِد رَبِّهِم وَ يؤمِنونَ بِهِ وَيَسْتَغفِرونَ لِلَّذينَ آمَنوا»(2) به خدا كه جز شما را اراده نفرموده است.»(3)
ص: 604
1 . معاويه بن عمّار مى گويد:
به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! «لاَ تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لاَ الْسَّيِّئَةُ»(يعنى چه)؟ فرمود: «حسنه تقيه و سيّئه اشاعه است» گفتم: فدايت شوم! «ادْفَعْ بِالَّتِى هِيَ أَحْسَنُ»؟(1) فرمود: «سكوت و نگفتن!» آن گاه فرمود: «تو را به خدا سوگندآيا اين را در خودت مى بينى كه با گروهى باشى كه ندانند تو چه آيينى دارى و بين شما محبت و دوستى هم نباشد و چون بشناسند و از دين تو آگاه شوند دشمنت گردند؟» گفتم: راست گفتيد. فرمود: «اين همان است.»(2)
ص: 605
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«آن ها به خداوند عرضه مى دارند: پروردگارا اين ها فرشتگان تو هستند كه براى تو شهادت مى دهند، سپس به خدا سوگند مى خورند كه كارى نسبت به آن نكرده اند! آن است قول خداوند: «يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللّه ُ جَمِيعا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ»(1) همان هايند كه حق اميرالمؤمنين عليه السلام را غصب كردند، آن جاست كه بر زبانشان مهر مى زنند و جوارحشان سخن مى گويد! پس گوش به آن چه از محرمات خدا شنيده و چشم به آن چه از محرماتخدا نگاه كرده و دست ها آن چه از محرمات خدا را مرتكب شده است، گواهى مى دهند و دست ها آن چه گرفته اند و پاها در هر حرام الهى كه گام نهاده و فرج بدانچه از محرمات الهى مرتكب شده است شهادت مى دهند آن گاه زبان هاى آنان را خداوند گويا سازد و آن هايند «وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللّه ُ الَّذِى أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُون»».(2)و(3)
ص: 606
3 . عبدالرّحمان بن حجّاج مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
حديثى است كه مردم نقل مى كنند درباره ى كسى كه آخر همه مردم فرمان مى رسد تا او را سوى آتش ببرند. فرمود:
«بدان كه آن حديث چنان نيست كه مى گويند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: آخرين بنده اى كه فرمان مى رسد به دوزخ ببرند چون فرمان مى رسد مى بينند، نگاه مى كند خداوند جبار مى فرمايد: او را بازگردانيد! باز مى گردانند، مى فرمايد: چرا به درگاه ما نگاه مى كردى؟ مى گويد: پروردگارا! گمانم به تو اين نبود! خطاب مى رسد: گمان تو به من چه بود؟ مى گويد:پروردگارا گمانم اين بود كه خطاهاى مرا بيامرزى و مرا در بهشت جا دهى! خداى جبار بفرمايد: اى فرشتگان من نه به عزّت و جلالم و به نعمت ها و بلندى مقام و جايگاه والايم بنده من هرگز ساعتى گمان خوب به من نداشت، اگر يك ساعت گمان خوب به من داشت ما او را از آتش نمى ترسانديم، دروغ او را روا دانيد و وارد بهشت كنيد! سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هيچ بنده خوش گمان به خدا نيست، مگر خداوند در نزد ظن وى قرار دارد و آن است قول خداوند: «وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِى ظَنَنْتُم بِرَبِّكُمْ أَرَدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِنَ الْخَاسِرِينَ»».(1)و(2)
ص: 607
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«دوستدار ما و مخالف دشمنان ما نمى ميرد، مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين، حسن و حسين عليهم السلام در نزد او حاضر مى شوند، او را خوشنود مى سازند و بشارت مى دهند و اگر غير دوستدار ما باشد، آنان را به گونه اى مى بيند كه ناراحتش مى كند، دليل بر آن قول اميرالمؤمنين به حارث همدانى است: «اى حارث همدانى هر كه بميرد مرا مى بيند - چه مؤمن باشد يا منافق - وعده داده شده است.» وانگهى خداوند پيامبرش را ادب كرده، فرموده است: «وَلاَ تَسْتَوِىالْحَسَنَةُ وَلاَ الْسَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِيَ أَحْسَنُ»(1) فرمود: بدى كسى را كه به تو بد كرده است، با نيكى برطرف كن تا آن كه بين تو و او كه دشمنى است چنان شود كه گويى دوست صميمى است. سپس فرمود: «وَ مَا يُلَقَّاهَا اِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ مَا يُلَقَّاهَا اِلاَّ ذُو حَظ عَظِيمٍ وَ اِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ - يعنى اگر به قلبت وسوسه اى از شيطان عارض شد - فَاسْتَعِذْ بِاللّه ِ»(2) مخاطب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ولى منظور مردمان است.(3)
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ مَّنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنكا» آورده است، فرمود:
ص: 608
«مقصود ولايت اميرمؤمنان است». گفتم: «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»(1)؟ فرمود: «يعنى نابينايى چشم در آخرت و كوردلى در دنيا از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام. فرمود: «او در قيامت سرگردان، مى گويد: «لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِير قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا - فرمود: آيات، امامان عليهم السلاماست - وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى»(2) يعنى تو آن ها را واگذاشتى و هم چنين امروز تو در آتش واگذاشته مى شوى، همان طورى كه امامان عليهم السلامرا واگذاشتى وامرشان را اطاعت نكردى و به حرفشان گوش ندادى.» گفتم: «وَ كَذلِكَ نَجْزِى مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُّ الاْخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى»؟(3) فرمود: «يعنى كسى كه به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام ديگران را شركت دهد و به آيات پروردگارش ايمان نياورد و از روى عناد امامان عليهم السلام را واگذارد و از آثار ايشان پيروى ننمايد و آنان را سرپرست خود نداند.» گفتم: «اللّه ُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ»(4) فرمود: «ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را.
گفتم: «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاْخِرَةِ - فرمود: شناخت اميرالمؤمنين
ص: 609
و امامان عليهم السلام -نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِ - فرمود: از آن ها به وى فزونى مى دهيم و نصيب خود را به طور كامل از دولت ايشان مى برد - وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِى الاْخِرَةِ مِن نَصِيبٍ»(1) فرمود: براى او در دولت حق با قائم عليه السلام بهره اى نيست.(2)
6 . در تفسير قول خداوند: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِى الاْفَاقِ وَفِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(3) امام صادق عليه السلام فرمود:«فرو رفتن به زمين، مسخ شدن و پرت گشتن و سقوط» گفتم: تا براى ايشان آشكار شود؟ فرمود: «آن را واگذار! آن قيام قائم است.»(4)
7 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَأَصْبَحْتُم مِنَ الْخَاسِرِينَ»(5) نقل كرده است فرمود:
ص: 610
«سزاوار است كه مؤمن چنان از خدا بترسد كه گويى از طرفى بر دوزخ اشراف دارد و از سويى چنان به خدا اميدوار است كه گويى از اهل بهشت است، خداوند مى فرمايد: «وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِى ظَنَنْتُم بِرَبِّكُمْ»».(1)و(2)
ص: 611
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون اين آيه: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بپا خاست و فرمود: اى مردم! خداى تبارك و تعالى براى من واجبى را بر شما فرض كرده است، آيا شما آن را خواهيد پرداخت؟ فرمود: كسى ازآن ها جواب پيامبر را نداد، او رفت، فردا در بين جمعيت بپا خاست همان حرف را زد، باز در روز سوم بين آن ها سرپا ايستاد، همان را گفت و كسى حرف نزد، فرمود: اى مردم! آن مزد طلا و نقره، خوردنى و آشاميدنى نيست. گفتند: پس آن را بفرماييد! فرمود: خداى تبارك و تعالى آيه: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» را نازل فرموده است. گفتند: آن كه چيزى نيست، قبول است.
ص: 612
امام صادق عليه السلام فرمود: «به خدا كه جز هفت تن وفا نكردند: سلمان، ابوذر، عمّار، مقدادبن اسود كِندى، جابربن عبداللّه انصارى و غلامى از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به نام ثبت و زيدبن اَرقم.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام به احول (مؤمن طاق) فرمود: «بصره رفتى؟» عرض كرد: آرى، فرمود:
«شتاب مردم را در اين امر (ولايت) و ورود ايشان در آن را چگونه ديدى؟» عرض كرد: به خدا كه آن ها اندكند، البته آن ها ولايت را پذيرفته اند ولى تعدادشان كم است. پس از آن فرمود:«بر تو باد به نوجوانان چرا كه آن ها به هر كار خيرى شتابان ترند!» فرمود: «اهل بصره درباره ى اين آيه: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»چه مى گويند؟» گفتم:
فدايت شوم! مى گويند: آن براى خويشاوندى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اهل بيت اوست. فرمود: «اين آيه درباره ى ما اهل بيت: حسن، حسين، على، فاطمه؛ اصحاب كسا نازل شده است.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ - فرمود: - وَلاَ تَتَفَرَّقُوا» آن كنايه ازاميرالمؤمنين عليه السلام است. سپس فرمود
ص: 613
:«كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ اِلَيْهِ - از امر ولايت على عليه السلام - اللّه ُ يَجْتَبِى اِلَيْهِ مَن يَشَاءُ - كنايه از على است - وَ يَهْدِى اِلَيْهِ مَن يُنِيبُ».(1) سپس فرمود: «فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ - يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام - وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللّه ُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللّه ُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللّه ُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ اِلَيْهِ الْمَصِيرُ».(2)آن گاه خداى عزّوجلّ فرمود: «وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِى اللّه ِ - يعنى در برابر خدا احتجاج مى كنند پس از خواست خدا كه رسولان و كتاب هايى سوى ايشان بفرستد، از اين رو رسولان و كتاب ها را سوى ايشان فرستاد، آن ها دگرگون و عوض كردند، سپس در روز قيامت مقابل خدا احتجاج مى كنند - فَحُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ - يعنى باطل است - عِندَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ».(3) سپس فرمود: «اللّه ُ الَّذِى أَنزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَ
ص: 614
الْمِيزَانَ»(1) ميزان اميرالمؤمنين عليه السلام است و دليل آن قول خداوند در سوره ى رحمان است: «وَ السَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ»(2) فرمود: يعنى امام.
قول خداوند: «يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِهَا» كنايه از قيامت است، زيرا كه آن ها هم چنان به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مى گفتند: قيامت را براى ما برپادار و عذابى را كه به ما وعده مى دهى اگر راست مى گويى؛ بياور! از اين رو خداوند فرمود: «أَلاَ اِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِى السَّاعَةِ»(3) يعنى با هم ستيزه و مجادله مى كنند.قول خداوند: «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِ - يعنى پاداش اخروى - وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِى الاْخِرَةِ مِن نَصِيبٍ»».(4)و(5)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مال و فرزندان كِشت دنياست و عمل صالح كشت آخرت است و خداوند گاهى هردو را براى اقوام جمع مى كند.»
ص: 615
قول خداوند: «وَ لَوْلاَ كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ»(1) فرمود: كلمه يعنى امام، دليل بر آن قول خداوند: «وَ جَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِى عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»(2) يعنى امامت، سپس فرمود: «تَرَى الظّالِمينَ - يعنى كسانى كه بحق آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم ستم كردند - مُشفِقينُ مِمّا كَسَبوا - يعنى بيمناك از رفتار و كردارشان - وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ»يعنى آن چه را كه مى ترسيدند بر سرشان مى آيد.
سپس خداوند كسانى را ياد كرده است كه به كلمه، ايمان دارند و از آن پيروى مى كنند و فرموده است: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِى رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَايَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ ذلِكَ الَّذِى يُبَشِّرُ اللّه ُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا - به اين كلمه - وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»(3) از آن چه كه به آن فرمان داده شده اند.»(4)
5 . علىّ بن رآب مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند
ص: 616
:«وَ مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَن كَثِيرٍ»(1) را پرسيدم، فرمود:
«مگر نديده اى كه بر سر على عليه السلام و اهل بيتش چه آمد، آيا به خاطر عمل آن ها بود، در صورتى كه آن ها اهل طهارت و معصوم بودند؟ فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بدون هيچ گناهى در هر روز و شب صد مرتبه به درگاه خدا توبه و استغفار مى كرد، خداوند اوصياى خود را بدون هيچ گناهى به مصائبى اختصاص داده است تا آن ها را به خاطر آن مصائب پاداش دهد.»(2)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون علىّ بن حسين عليهماالسلام را وارد مجلس يزيد كردند، نگاهى به سمت او كرد، سپس گفت: اى علىّ بن حسين! هر مصيبتى كه سر شما آمد به خاطر عملى بود كه خود انجام داديد! علىّ بن حسين عليهماالسلام فرمود: هرگز! آن آيه درباره ما نازل نشده است، بلكه اين آيه درباره ما نازل شده است: «مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنفُسِكُمْ اِلاَّ فِى كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا اِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّه ِ يَسِيرٌ لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»(3)
ص: 617
پس ماييم آن كسانى كه آن چه از امر دنيا را از دست داديم، تأسف نمى خوريم و به آن چه به ما داده اند دلخوش نيستيم. و قول خداوند: «وَ اِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ»».(1)و(2)
7 . ابوحمزه نقل مى كند: از امام صادق عليه السلام راجع به علم پرسيدم آيا همان چيزى است كه عالِم از زبانِ مردان بزرگ مى آموزد يا در كتابى است نزد شما كه آن را مى خوانيد و از آن مى آموزيد؟ فرمود: «امرى مهم تر از اين ها و لازمتر است، مگر اين سخن خدارا نشنيده اى: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنَا اِلَيْكَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لاَ الاِْيمَانُ»(3)؟ سپس فرمود: «اصحاب شما درباره اين آيه چه مى گويند؛ آيا قبول دارند كه پيامبر در حالى بوده است كه نمى دانست كتاب و ايمان چيست؟» گفتم: فدايت شوم نمى دانم چه مى گويند.
فرمود: «آرى، او درحالى بود كه نمى دانست كتاب و ايمان چيست تا اين كه خداوند روحى را كه در كتاب نام برده است مبعوث كرد، و چون آن را به وى وحى كرد، بدان وسيله علم و آگاهى يافت. آن همانروحى است كه خداوند هركه را بخواهد مرحمت كند و چون بنده اى را عطا كند او را آگاهى دهد.»(4)
ص: 618
8 . از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ائمّه عليهم السلام را مى شناخت؟ فرمود:
«نوح عليه السلام آن ها را مى شناخت، گواه بر آن قول خداى عزّوجلّ است: «شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحا وَ الَّذِى أَوْحَيْنَا اِلَيْكَ وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ اِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى»(1) فرمود: «اى توده شيعيان! خداوند دينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود.»(2)
9 . به امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در تفسير قول خداوند: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنَا اِلَيْكَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا» گفتند: روح كه فرشته اى بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل است، با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بوده است؟ امام باقر و امام صادق عليهماالسلام فرمودند:
«آن روح به آسمان بالا نرفته و آن در ماست.»(3)
10 . ابوحنيفه ى مغربى در تفسير قول خداوند: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»(4) از امام صادق عليه السلام نقل كرده، مى گويد:
ص: 619
«جماعتى از شيعيان بر او وارد شدند، در بين آن ها مردى نابينا بود، يكى از ايشان عرض كرد: يابن رسول اللّه ! اين مرد شما را دوست مى دارد و ولايت شما را قبول دارد! امام عليه السلام نگاهى چون فرد خشمگين به سمت او كرد، فرمود: «بهترين دوستى آن است كه براى خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم باشد و در محبت جز اين خيرى نيست - و دو بار دستش را حركت داد و فرمود: - انصار خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و گفتند: يا رسول اللّه ! ما گمراه بوديم خداوند به وسيله ى تو ما را هدايت كرد، بى چيز بوديم، خداوند به وسيله ى شما ما را بى نياز كرد بنابراين از اموال ما هرچه مى خواهيد از آنِ شماست. پس خداوند اين آيه را نازل كرد: «قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»سپس امام صادق عليه السلام دست خود را به سمت آسمان برد و گريست به قدرى كه محاسنش را تر كرد و گفت: سپاس خدا را كه ما را برترى داد.»(1)
ص: 620
1 . در تفسير قول خداوند: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوى اِلاَّ الْمُتَّقِينَ»(1) مى گويد: يعنى دوستان با يكديگر دشمن مى شوند. امام صادق عليه السلام فرمود:
«بدانيد كه هر دوستى اى كه در دنيا در راه غير خدا باشد، روز قيامت به دشمنى انجامد.» و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
فرداى قيامت دست ستمگر بر دندان (از پشيمانى گاز مى گيرد) و پايش لرزان و دوستان برندامتند جز پرهيزگاران.»(2)
2 . در تفسير قول خداوند مى گويد: «الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا - يعنى به امامان - وَ كَانُوا مُسْلِمِينَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ
ص: 621
- يعنى گرامى داشته مى شويد - يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِن ذَهَبٍ وَ أَكْوَابٍ - يعنى كاسه و ظرف ها - وَ فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْتَعْمَلُونَ لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ»(1) ابن يَسار به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «همانا شخصى در بهشت كنار سفره ى غذاى روزگار دنيايش مى ماند و در يك نوبت به اندازه ى آن چه در دنيا خورده است مى خورَد. سپس خداوند آن چه را كه براى دشمنان آل محمّد آماده كرده است ياد كرده، مى فرمايد: «اِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِى عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ لاَ يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ»(2) يعنى از خير نا اميد مى شوند.اين است قول اميرالمؤمنين عليه السلام: اما گنهكاران در آتش هميشه هستند و پاهايشان بسته و دست هايشان به گردنشان با زنجير بسته شده است و بر بدنشان پوششى از قطران و قطعاتى از آتش براى آن ها جدا شده، آن ها در عذابى هستند كه حرارتش بس شديد و آتشى كه اهلش را فرا گرفته است، هرگز از آن ها نگشايد و هرگز بادى بر آن ها وارد نشود و غم از آن ها زايل نگردد و
ص: 622
عذاب هم چنان شديد و مجازات نو به نو! نه آن سرا از بين رفتنى است تا نابود شود و نه آن قوم عمرشان پايان پذير است.»(1)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ»(2) آورده است، فرمود:
«خداى عزّوجلّ مانند ما تأسّف نمى خورد، بلكه اوليائى را براى خود آفريده است كه آن ها تأسف مى خورند و راضى مى شوند كه مخلوق و پروريده او هستند، پس رضاى آن ها را رضاى خود و خشم آن ها را خشم خود قرار داده است. زيرا كه خداوند آن ها راداعيان و راهنمايان سوى خود قرار داده است، از اين رو چنان گرديده اند. نه آن كه از گناهان مردم زمانى به خدا برسد آن طورى كه به مردم مى رسد ولى اين است معناى آن چه در اين باره گفته شده؛ فرموده است: هركس ولىّ مرا اهانت كند در حقيقت مرا به مبارزه طلبيده و به پيكار فراخوانده است.
و فرمود: «هركه پيامبر را اطاعت كند درحقيقت خدا را اطاعت كرده است»(3) و فرمود: «اِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ اِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللّه َ يَدُ اللّه ِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(4) تمام اين ها و نظير آن همان طورى كه گفتم و
ص: 623
هم چنين خشنودى و خشم و ديگر چيزها از آن چه شبيه اين هاست. اگر روا باشد تأسف و دلتنگى به خدا برسد، درحالى كه او آن ها را خلق و ايجاد كرده، جايز است گوينده اى بگويد: روزى شود كه آفريدگار جهان نابود گردد! زيرا اگر خشم و دلتنگى بر او وارد شود دگرگونى در او رخ دهد! و هرچه در معرض دگرگونى باشد، از نابودى در امان نيست و در اين صورت فرقى بين پديدآورنده و پديد شده و ميان قادر توانا و آن چه مسخّر قدرت اوست و هم چنين ميان خالق و مخلوق نباشد درحالى كه خداوند بسى بالاتر و برتر از اين سخن ناهنجار است! بلكه اوست آفريدگار همه چيز، بدون نيازمندى! و چونبر پايه ى نيازمندى نبوده محال است محدوديت و چگونگى در او باشد، پس اگر خداى تعالى خواهد اين را خوب بفهم!»(1)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ جَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِى عَقِبِهِ»(2) فرمود:
«منظور امامت است كه خداوند متعال آن را در فرزندان حسين عليه السلام تا روز قيامت ماندگار ساخته است.»(3)
5 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقيةً فى
ص: 624
عَقِبِهِ» فرمود:
«كلمه ى باقيه در فرزندان او [پيامبر اسلام] يعنى امامت تا روز قيامت!»(1)
6 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «وَ اِنَّا اِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ»(2) فرمود:
«ياد كردن نعمت خدا آن است كه بگويى: سپاس خداى را كه مرا به اسلام راهنمايى كرد و قرآن را به ما آموخت و به وسيله ى محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بر ما منّت نهاد! و پس از آن بگويى: منزّه است خداوندى كه اين را براى ما مسخّر كرد...»(3)
ص: 625
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه ما را ياد كند، يا (مصيبت) ما را در نزد او ياد كنند و از چشمش اشكى بقدر بال مگسى درآيد خداوند گناهان او را بيامرزد، هرچند بقدر كف دريا باشد.»(1)
2 . هشام نقل مى كند: به امام صادق عليه السلام گفتم: اين كلام خدا در قرآن: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ»(2) (يعنى چه؟) فرمود:
«آن شب قدر است كه در آن (مقدّرات) نوشته مى شود: از سفر گروه حاجيان و آن چه از طاعت و معصيت يا مرگ و زندگى در آن باشد و خداوند در آن شب و روز هرچه را بخواهد پديد آورد
ص: 626
،سپس به رؤيت صاحب زمين برساند» حرث بن مغيره بصرى مى گويد: پرسيدم: صاحب زمين كيست؟ فرمود: «صاحب شما».(1)
1 . سليمان ديلمى مى گويد: محضر امام صادق عليه السلام بودم طولى نگذشت كه صداى لبيك شنيديم، فرمود: «على عليه السلام روزى درحالى كه پشته ى هيزمى به پشت داشت از راه رسيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بلند شد و با او معانقه كرد، بطورى كهسفيدى زيربغل هر دو پيدا شد، سپس فرمود: يا على! من از خدا خواستم كه تو را در بهشت با من قرار دهد، قرار داد و درخواست كردم بر من فزونى دهد، داد (دخترم فاطمه را) به همسرى تو درآوردم و خواستم باز هم بيافزايد، دوستان و فرزندان تو را افزود، و درخواست كردم دوستانت را بر من بيافزايد! افزود بدون اين كه من درخواست كنم، دوستان دوستداران تو را افزود! اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام با شنيدن سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم شادمان شد. سپس گفت: پدر و مادرم به فدايت! دوستِ دوستمن؟
ص: 628
فرمود: آرى يا على! چون روز قيامت شود، براى من منبرى از ياقوت سرخ قرار دهند كه با زبرجد سبز پوشانده شده، هفتاد هزار پله دارد، فاصله هر پله اى تا پله ديگر سه روز راه بانشاط است، من بر آن منبر روم سپس تو را بخوانند و مردم گردن سوى تو كشند مى گويند: اين شخص در بين پيامبران نيست، پس مناديى دهد: اين سرور اوصياست.
آن گاه تو بالا بيايى و روى منبر با هم معانقه كنيم، سپس تو دامن مرا بگيرى و من دامن (رحمت) پروردگارم را. بدان كه دامن خداهمان حق است و ذريّه تو دامن تو را و شيعيانت دامن ذريّه تو را گيرند، پس حق به بهشت برده شود. و چون وارد بهشت شويد با همسرانتان جايگزين شويد و به منازل خود فرود آييد! خداوند به مالك وحى كند: در دوزخ را باز كن تا اولياى من ببينند چه برترى آن ها را به دشمنانشان داده ايم! پس درهاى دوزخ گشوده شود و ايشان ببينند و چون (اهل دوزخ) بوى بهشت را بيابند، گويند: اى مالك! آيا ما مى توانيم اميد تخفيف عذاب را از خدا داشته باشيم تا نسيمى را بيابيم؟ مالك به آن ها گويد: خداوند به من وحى فرمود: كه درهاى دوزخرا باز كنم تا اوليايش به شما بنگرند! پس سرهايشان را بلند كنند، يكى بگويد: اى فلانى! آيا گرسنه نبودى كه سير كردم؟ آن ديگرى بگويد: آى فلانى! برهنه نبودى كه من پوشاندم و آن يكى مى گويد: آيا بيمناك نبودى كه من پناه دادم و اين يكى بگويد: چيزى را به من نقل نكردى كه من پنهان داشتم! پس از آن مى گويند: از پروردگارتان بخواهيد ما را ببخشد! پس براى ايشان دعا كنند و آن ها از دوزخ به سمت بهشت درآيند، ولى در بهشت بى جا و مكان اند و دوزخيان ناميده مى شوند!
ص: 629
مى گويند: شما كه از پروردگارتان خواستيد ما را از عذابش نجات داد از او بخواهيد تا اين اسم را از روى ما بردارد و در بهشت پناهگاهى براى ما قرار دهد! پس دعا كنند، خداوند به باد وحى كند تا بر دهان بهشتيان بوزد و آن ها آن اسم را فراموش كنند و در بهشت پناهگاهى براى ايشان قرار دهد! اين آيات در آن باره نازل شد: «قُل لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ أَيَّامَ اللّه ِ لِيَجْزِيَ قَوْمَا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ مَنْ عَمِلَ صَالِحا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ اِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ وَ لَقَدْ آتَيْنَا بَنِى اِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ وَ آتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا اِلاَّ مِن بَعْدِ مَاجَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيا بَيْنَهُمْ اِنَّ رَبَّكَ يَقْضِى بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ»».(1)و(2)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «قُل لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ أَيَّامَ اللّه ِ لِيَجْزِىَ قَوْمَا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(3) فرمود:
ص: 630
«بگو: به كسانى كه ما با معرفت خود بر ايشان منّت نهاديم تا كسانى را كه نمى دانند؛ ببخشايند و چون آن ها را شناختند، آن ها را بخشيدند.»(1)
ص: 631
1 . علىّ بن ابراهيم مى نويسد: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ماجراى حسين عليه السلام و قتل او را به فاطمه عليهاالسلام خبر داد از اين رو با ناراحتى او را حمل كرد. سپس امام صادق عليه السلام فرمود:
«شما كسى را ديده ايد كه بشارت فرزند پسرى را به او بدهند ولىاو از روى كراهت حمل كند يعنى غمگين و ناراضى باشد؟! براى اين كه از شهادت او باخبر شد و او را از روى كراهت به دنيا آورد، چون آن (كشته شدن او را) دانست. بين باردارى فاطمه عليهاالسلامبر حسن و حسين عليهماالسلام يك طُهر (حدود يك ماه) فاصله بود؛ حسين عليه السلام شش ماه در شكم مادرش بود و از شير گرفتنش بيست و چهار ماه، آن است قول خداوند: «وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْر»».(1)و(2)
ص: 632
2 . سماعه بن مهران مى گويد: از امام صادق عليه السلام قول خداوند: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ اولوالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»(1) را پرسيدم، فرمود:
«نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمّد درود خدا بر او و خاندان او و بر همه پيامبران و رسولانش» گفتم: چگونه اولوالعزم شدند؟ فرمود: «چون نوح عليه السلام را با كتاب و شريعتى مبعوث كرد و هر پيامبرى كه پس از وى آمد، شريعت و راه او را پيش گرفت تا ابراهيم عليه السلام با صحف و تصميم بر ترك كتاب نوح عليه السلام آمد نه انكار آن. و هر پيامبرى كه پس از ابراهيم عليه السلام مى آمد به شريعتابراهيم و روش او و مطابق صُحُف عمل مى كرد تا اين كه موسى عليه السلام تورات را آورد و با شريعت و روش آن و تصميم بر ترك صُحُف و هر پيامبرى پس از موسى عليه السلام آمد تورات و شريعت و روش او را گرفت تا اين كه مسيح انجيل را آورد با تصميم بر ترك شريعت و روش موسى عليه السلام، تا اين كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم قرآن و شريعت و روش آن را آورد، پس از حال تا روز قيامت حلال او حلال و حرام او تا روز قيامت حرام است و اين ها پيامبران اولواالعزم هستند.»(2)
ص: 633
1 . مفضّل بن عمر مى گويد: از سرورم امام صادق عليه السلام از تفسير قول خداوند: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ»(1) پرسيدند، فرمود:
«اين آيه درباره ى على و اولاد و شيعيانشان نازل شده است،آنان پرهيزكاران و اهل بهشت و مغفرت اند.»(2)
2 . يزيدبن فرقد نحوى از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ»(3) فرمود:
ص: 634
«هرگاه خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را اطاعت كنند، اعمالشان باطل نمى شود - فرمود: - دشمنى ما اعمالشان را باطل مى كند.»(1)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند نقل كرده، فرمود:
««اِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم - از ايمان با ترك ولايت اميرمؤمنان على عليه السلام برگشتند - الشيطانُ سَوَّلَ لَهُمْ»(2) يعنى بنى فلان، بنى فلان و بنى اميّه.»در قول خداوند: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللّه ُ - يعنى آن چه از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را كه خداوند بر خلق خود واجب كرده است - سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ»(3) فرمود: «آن ها بنى اميه را به پيمان خود فراخواندند تا اين امر را پس از پيامبر به ما نگذارند و چيزى از خمس را به ما ندهند. و گفتند: اگر خمس را به ايشان دهيم، بدان وسيله بى نياز خواهند شد و اين كه گفت: بزودى در بخشى از اين از شما اطاعت مى كنيم يعنى چيزى از خمس را به ايشان ندهيد! از اين رو خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْر فَاِنَّامُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لاَ
ص: 635
1 . درباره ى سبب نزول سوره فتح «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحا مُبِينا»(1) از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه سبب نزول اين سوره يعنى «فتح بزرگ» آن است كه خداى عزّوجلّ پيامبرش را در عالم خواب فرمان داد تا وارد مسجدالحرامشود و طواف كند و با حاجى ها كه سر مى تراشند، سرش را بتراشد، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به اصحابش خبر داد و فرمان خروج صادر كرد! چون بيرون آمدند و در ذوالحليفه فرود آمده و براى عمره مُحرِم شدند و گاو و شترهاى فربه براى قربانى آورده بودند و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شصت و شش شتر قربانى به همراه داشت و در وقت محرم شدنش اعلام فرمود و از ذوالحليفه احرام بستند و براى عمره تَلبيه گفتند، بعضى از آن ها قربانى ها را با شعارهاى افتخارآميز
ص: 637
مى راندند همين كهاين خبر به قريش رسيد، خالدبن وليد را با دويست سواره به كمين فرستادند تا به پيشروى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برود، او همواره از روى كوه ها مراقب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بود، چون در قسمتى از راه وقت نماز ظهر شد، بلال اذان گفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم با مردم به نماز ايستاد خالدبن وليد گفت: اگر ما بر ايشان حمله كنيم آن ها در نمازند، قطعا بر آن ها پيروز مى شويم چرا كه آن ها نمازشان را قطع نمى كنند ولى اكنون نماز ديگرشان فرا مى رسد كه از نور چشمشان براى آن ها محبوب تراست همين كه وارد نماز شدند بر آن ها حمله مى كنيم!جبرئيل عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد با اين قول خداوند نماز خوف را آورد: «وَ اِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُم مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَاِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِن وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ»(1) اين آيه در سوره نساء است كه ذكر داستان نماز خوف در آن جا گذشت. چون روز دوم شد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در حديبيه فرود آمد و آن انتهاى حرم است و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم چنان بود كه عرب ها در بين راه از او فاصله مى گرفتند ودنبال او نمى آمدند، مى گفتند: محمّد و يارانش طمع دارند كه وارد حرم شوند در صورتى كه قريش در درون خانه هايشان با آن ها جنگيدند و آن ها را كشتند و محقّقا محمّد و يارانش هرگز به مدينه بازنخواهند گشت.
ص: 638
همين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در حديبيه فرود آمد، قريش درحالى كه به لات و عزّى سوگند مى خوردند، درآمدند تا نگذارند محمّد صلى الله عليه و آله وسلم وارد مكه شود و در بين آن ها جاسوسى بود كه خبر مى داد. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كسى را فرستاد و فرمود: من براى جنگ نيامده ام و تنها جهت اداى مناسك حج و قربانى آمده ام و گوشت قربانى ها را به شما وامى گذارم! پس از پيام پيامبر عروبن مسعود ثقفى را كه مرد عاقل و دانايى بود، فرستادند وى همان كسى است كه خداوند درباره ى او نازل كرد: «وَ قَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَىرَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ»(1) وقتى كه به سراغ رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمد، آن را مهم دانست و گفت: يا محمّد! قوم خود را واگذاشتى درحالى كه آن ها بناها ساخته و بچه شتران را با مادرانشان درآورده اند، آن ها به لات و عزّى سوگند مى خورند كه به تو اجازه ى ورود به مكه را ندهند، چرا كه مكه حرم آن هاست و در بين آن ها جاسوس هايى مراقب است. يا محمّد! آيا قصد دارى كه خود و قوم خود را نابود سازى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: من براى جنگ نيامده ام تنها آمده ام اعمال حج را انجام دهم وشتران قربانى را نحر كنم و گوشت آن ها را براى شما بگذارم! عمرو گفت: به خدا كه مثل امروز كسى را نديده ام، بمانند تو پافشارى كند! به نزد قريش بازگشت و به آن ها خبر داد، قريش گفتند: به خدا كه اگر محمّد وارد مكه شود، عرب ها آن را به گوش هم برسانند هرآينه ما را خوار شمارند و نسبت به ما گستاخى كنند، از اين رو
ص: 639
حفص بن احنف و سهيل بن عمرو را فرستادند.
همين كه چشم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به آن دو نفر افتاد، فرمود: واى بر قريش كه لباس جنگ پوشيده اند! چرا اين ها مرا با عرب ها تنهانمى گذارند كه اگر من راست گفته باشم، سلطنت را با نبوّت سوى ايشان بياورم و اگر دروغ گفته باشم، گرگ هاى عرب از آن ها كفايت مى كنند! امروز مردمى از قريش از من مشكلى را مى خواهند كه خدا را خشمى در آن نيست مگر من خواسته ى ايشان را اجابت كنم.
امام عليه السلام مى فرمايد: «ناگهان به سراغ رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و گفتند: يا محمّد! چرا امسال را برنمى گردى تا ما ببينيم سرانجام كار تو با عرب چه مى شود، چرا كه عرب ها آمدن تو را از يكديگر شنيده اند اگروارد شهر ما و حرم ما شوى، عرب ها ما را خوار شمارند و بر ما جرى شوند. درحالى كه سال آينده در همين ماه سه روز اين خانه را به تو واگذار مى كنيم تا مناسك خود را بجا آورى و از نزد ما بازگردى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم با آن شرط پيشنهاد آن ها را قبول كرد و به وى گفتند: هركه از افراد ما نزد تو آمد به ما بازمى گردانى و هركه از طرف شما نزد ما آمد به تو برمى گردانيم! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هركس از افراد ما نزد شما آمد ما را نيازى به او نيست، ولى مسلمانان مكه در اظهار اسلامشان نبايد آزار شوند وناراحتى ببينند و نبايد چيزى از احكام اسلام را كه انجام مى دهند بر آن ها اعتراض شود! آن ها قبول كردند و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پيشنهاد صلح را پذيرفت عموم اصحابش اعتراض كردند و بيش از همه فلانى معترض بود، گفت: يا رسول اللّه ! مگر ما به حق و دشمن ما بر باطل نيست؟ فرمود: چرا. گفت: ما در دين مان ذلّت پذير شديم! پيامبر فرمود: خداوند مرا وعده داده
ص: 640
است، و هرگز وعده ى خلافى نمى كند.
فرمود: اگر چهل مرد با من بود مخالفت مى كردم! سهل بن عمرو و حفص بن احنف نزد قريش برگشتندخبر صلح را دادند. عمر گفت: يا رسول اللّه ! مگر شما نگفتى ما وارد مسجدالحرام مى شويم و با ديگران سرمان را مى تراشيم؟ فرمود: آيا من همين امسال تو را وعده دادم؟ من گفتم: خداى عزّوجلّ مرا وعده داده است كه مكه را فتح كنم و طواف نمايم با افرادى كه سر مى تراشند سعى به جا آورم.
چون زياد اعتراض كردند به آن ها گفت: اگر صلح را قبول نداريد با آن ها بجنگيد! به سمت قريش رفتند درحالى كه آن ها آماده جنگ بودند، به اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم حمله كردند و شكست بدى خوردند وبه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پيوستند، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم لبخندى زد، سپس فرمود: يا على شمشير بردار و به مقابله قريش برو! اميرالمؤمنين عليه السلام شمشير برگرفت و بر قريش حمله كرد چون اميرالمؤمنين عليه السلام را ديدند، برگشتند و گفتند: يا على! آيا براى محمّد صلى الله عليه و آله وسلم در قولى كه به ما داده بود بدا حاصل شده؟ فرمود: نه.
اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم با شرمندگى برگشتند، درحالى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم عذرخواهى مى كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به ايشانفرمود:
مگر شما همان اصحاب من در روز جنگ بدر نبوديد كه درباره شما اين آيه نازل شد: «اِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّى مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ»(1)
ص: 641
آيا شما همان اصحاب روز جنگ احد نبوديد؟ «اِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاَ تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِى أُخْرَاكُمْ»(1) آيا شما همان اصحاب من روز فلان نبوديد؟ آيا اصحاب من در روز چنين نبوديد؟ پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم عذرخواهى كردند و از كرده ى خود پشيمان شدند و گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند. هرچه صلاح مى دانى انجام ده! حفص بن احنف و سهيل بن عمرو دوباره خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برگشتند و گفتند: يا محمّد! قريش شرطى كه در برابرآن ها راجع به اظهار اسلام كردى پذيرفتند و اين كه كسى را بر دينش اكراهى نباشد! پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ابزار نوشتن خواست و اميرالمؤمنين عليه السلام را طلبيد و فرمود: بنويس: «بسم اللّه الرّحمان الرّحيم» سهيل بن عمرو گفت: ما رحمان را نمى شناسيم، همان طور بنويس كه پدرانت مى نوشتند: باسمك اللّهم! پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: بنويس: «باسمك اللّهم» زيرا كه آن نامى از نام هاى خداست، پس از آن نوشت: اين است آن چيزى كه محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و جمعى از قريش بر آن توافق كردند. سهيل بن عمرو گفت: اگر ما تو رارسول خدا مى دانستيم كه با تو جنگ نمى كرديم، بنويس: اين چيزى است كه محمّدبن عبداللّه . محمّد! آيا از نسب خود عار دارى؟! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: من رسول خدايم هرچند شما اقرار نكنيد! سپس فرمود: يا على! پاك كن! بنويس محمّدبن عبداللّه ! اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: من هرگز نام شما را از نبوّت پاك نمى كنم! پس رسول
ص: 642
خدا صلى الله عليه و آله وسلم به دست خود آن را محو كرد.
سپس نوشت: اين است آن چه را كه محمّدبن عبداللّه و جمعى از قريش و سهيل بن عمرو بر آن توافق كردند و بر اين صلح كردند كه ده سالجنگ مابين خود را زمين بگذارند و از يكديگر بازايستند و غل و زنجيرى در كار نباشد، درحالى كه بين ما و ايشان بدگويى (و توطئه اى) پشت سر نباشد و اين كه هركس دوست داشت در عهد و پيمان محمّد وارد شود، بشود و كسى از قريش ميان اصحاب محمّد بدون اذن سرپرستش بيايد او را بازگرداند و اگر كسى از اصحاب محمّد به سراغ قريش برود به وى بازنگردانند و اسلام در مكه علنى باشد، كسى را بر دينش مجبور نكنند و او را آزار و اذيّت ننمايند و محمّد با اصحابش برگردد، سپس سال آينده بر ما، وارد مكه شود و سه روز آن جا بماند. بااسلحه وارد مكه نشود جز اسلحه ى مسافر يعنى شمشيرها در غلاف باشد.
علىّ بن ابى طالب عليه السلام نوشت و مهاجران و انصار هم گواهى دادند. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: يا على! تو از محو كردن نام من به عنوان پيامبر خوددارى كردى به خدايى كه مرا بر حق به پيامبرى مبعوث كرده است، فرزندان ايشان هم چنان پاسخى را به تو خواهند داد درحالى كه تو دردمند و ستمديده اى! چون روز صفين شد و آن ها به حكميت راضى شدند، اميرالمؤمنين نوشت: اين است آن چيزى كهاميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب و معاويه بن ابى سفيان صلح كردند، عمروبن عاص گفت: اگر ما تو را اميرالمؤمنين مى دانستيم كه با تو جنگ نمى كرديم، بلكه بنويس اين چيزى است كه علىّ بن ابى طالب و معاويه بن ابى سفيان بر آن صلح
ص: 643
كردند.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: راست گفت خدا و رسول خدا! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اين را به من خبر داد.
آن گاه صلح نامه را نوشت، خُزاعه برخاستند و گفتند: ما در عهد و پيمان قريش بوديم، دو نسخه نوشتند يكى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و نسخه اى نزد سهيل بن عمرو و حفص بن احنف كه نزد قريش بردند و به آن ها خبر دادند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به اصحابش فرمود: قربانى ها را نحر كنيد و سرهاتان را بتراشيد! آن ها خوددارى كردند و گفتند: چگونه شتر بكشيم (قربانى كنيم) و سر بتراشيمدرحالى كه خانه را طواف نكرده و بين صفا و مروه سعى ننموده ايم؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم غمگين شد و ماجرا را به امّ سلمه گفت: امّ سلمه عرض كرد: يا رسول اللّه تو قربانى كن و سر بتراش! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم (شتران را) قربانى كرد و سر تراشيد و مردم نيز براساس يقين، (بعضى با) شك و ترديد قربانى كردند! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از باب تعظيمِ قربانى ها فرمود: خدا كسانى را كه سر تراشيدند بيامرزد! گروهى گفتند: يا رسول اللّه ! آن ها كه قربانى نكردند و تقصير نمودند؟ زيرا كسى كه قربانى نكرده سر تراشيدن بر اوواجب نيست. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم دوباره فرمود: خدا بيامرزد كسانى را كه سر تراشيدند، قربانى نكردند! باز گفتند: يا رسول اللّه ! و آن ها كه تقصير كردند؟ فرمود: خدا رحمت كند تقصيركنندگان را.
آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به سمت مدينه حركت كرد، به تنعيم بازگشت و زير درختى فرود آمد و اصحاب آن حضرت كه به صلح اعتراض داشتند، آمدند و عذرخواهى كردند و از وضعى كه داشتند
ص: 644
اظهار پشيمانى نمودند و از رسول خدا خواستند تا براى ايشان طلبآمرزش كند! پس آيه رضوان نازل شد: «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحا مُبِينا لِيَغْفِرَ لَكَ اللّه ُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ»».(1)و(2)
2 . عمربن يزيد بيّاع سابرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: اين سخن خدا در قرآن: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللّه ُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ»؟ فرمود:
«نه پيامبر گناهى داشت و نه قصد گناهى كرد بلكه خداوند گناهان پيروان او را به حساب ايشان گذاشت سپس به خاطر او بخشيد.»(3)
1 . سُدَير صيرفى مى گويد: من خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم تا مسائل چندى را كه اصحاب ما (شيعيان) داده بودند بر او عرضه كنم، ناگهان سؤالى به دلم افتاد عرض كردم: مسأله اى هم اكنون به دلم افتاد! فرمود: «آن در بين مسائل ديگر نيست؟» گفتم: نه. فرمود: «آنچيست؟» عرض كردم: اين سخن اميرالمؤمنين عليه السلام: «امر ما سخت و سختگير [صَعب مُستَصعَب ]است، كسى به آن اقرار نمى كند مگر فرشته مقرّب يا پيامبر مُرسَل و يا بنده ى مؤمنى كه خداوند قلب او را به وسيله ى ايمان آزموده است.» فرمود: «آرى بعضى از فرشتگان مقرّب و بعضى غير مقرّبند و بعضى از پيامبران، مرسل و بعضى غير مرسلند و برخى مؤمنان آزموده و ناآزموده اند و اين امر ما بر فرشتگان عرضه شد، اقرار نكردند جز فرشتگان مقرّب و بر پيامبران عرضه شد و اقرار نكردند جز مرسلين و بر مؤمنانعرضه شد و اقرار نكردند جز افراد با
ص: 646
اخلاص و مؤمنان خالص.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ»(2) فرمود:
«منظور خداوند شكستن (حرمت) خانه هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و خانه علىّ بن ابى طالب عليه السلام است، زيرا مردمانى بودند كه از شهرها مى آمدند مى گفتند: اين خانه ى كيست؟ مى گفتند: خانه ى پيامبر است و مى گفتند: اين خانه كيست؟ مى گفتند: خانه ىاميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام است.»(3)
3 . زيد شحّام مى گويد: از امام صادق عليه السلام معانى رَفَث، فسوق و جدال را پرسيدم، فرمود:
«رفث آميزش و فسوق دروغ گفتن است، مگر قول خداى تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَاءٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْما بِجَهَالَةٍ»(4) را نشنيده اى؟ و اما جدال، گفتن فردى: نه به خدا و آرى به خدا و دشنام كسى به كسى است.»(5)
ص: 647
4 . ابان بن تَغلِب مى گويد: محضر امام صادق عليه السلام بودم، ناگهان مردى از اهل يمن وارد شد، سلام داد و امام عليه السلام جواب داد، فرمود: «سعيد! چرا آمده اى؟» عرض كرد: مادرم مرا به اين نام ناميده و كم تر كسى مرا به اين نام مى شناسد. امام عليه السلام فرمود: «راست گفتى سعيد مزنى!» آن مرد گفت: فدايت شوم! مرا به اين لقب مى خوانند. امام عليه السلام فرمود: «در اين لقب خيرى نيست، خداى عزّوجلّ مى فرمايد: «وَ لاَ تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِْسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيَمانِ»(1) اى سعيد مزنى چهشغلى دارى؟» آن مرد گفت: فدايت شوم من مردى سرشناس از خاندان ستاره شناسانم و در يمن كسى را داناتر به علم نجوم از خودمان سراغ ندارم! امام عليه السلام فرمود: «من سؤالى از شما دارم؟» يمانى گفت هرچه مى خواهيد از نجوم بپرسيد فدايتان شوم! تا من با آگاهى پاسخ دهم! امام عليه السلام فرمود: «بگو ببينم نور ماه چند درجه از نور زهره بيشتر است؟» گفت: نمى دانم فرمود: «نور زهره چند درجه از نور مشترى بيشتر است؟» گفت: نمى دانم. فرمود: «راست گفتى نمى دانى، حالا بگو: نور مشترى چقدر از نور عطاردبيشتر است؟» گفت: نمى دانم. فرمود: «نام ستارگانى كه وقت طلوع آن ها شتر هيجان پيدا مى كند چيست؟» عرض كرد: نمى دانم. فرمود: نام ستارگانى كه در وقت طلوعشان سگ ها هيجانى مى شوند، چيست؟» گفت: نمى دانم. فرمود: «پس نام ستارگانى
ص: 648
را بگو كه در وقت برآمدن آن ها گاو هيجان مى يابد؟» گفت: نمى دانم. فرمود: «در گفته ات: «نمى دانم» راست گويى، ستاره زحل در نظر شما چگونه است؟» عرض كرد: ستاره نحس است! فرمود:
«اين حرف را نزن! زيرا كه آن ستاره اميرالمؤمنين عليه السلام و ستاره ى اوصيا و ستاره اى فروزان است كه خداوند او را در كتاب خود (قرآن) ياد كرده است.» عرض كرد: ثاقب يعنى چه؟ فرمود: «محل طلوع آن آسمان هفتم است و آن با نورش مى افروزد تا به آسمان دنيا مى رسد، از اين رو خداوند آن را نجم ثاقب ناميده است.برادر يمنى آيا شما علمايى داريد؟» عرض كرد: آرى فدايت شوم! در يمن گروهى هستند كه در بين مردم كسى در علم نظير آن ها نيست و به حد علم عالم ايشان نمى رسد، گفت: عالم ايشان پرنده اى را مى راند و آن را پيگيرى مى كند و در يك ساعت، مسيرِ يك ماه سوار تندرو را مى پيمايد! امام عليه السلام فرمود: «عالم مدينه از عالم يمن داناتر است» عرض كرد: فدايت شوم از عالم مدينه چه اطّلاعى داريد؟ فرمود: «عالم مدينه نه اثرى را پى گيرى مى كند و نه پرنده اى را مى راند ولى در يك لحظه با قدم علم مسير خورشيد رادوازده خشكى و دوازده دريا و دوازده عالَم را طى مى كند» عرض كرد: فدايت شوم! من كسى را گمان نمى كنم كه چنين علمى داشته باشد يا حقيقت آن را بداند! فرمود: «راست گفتى تو نمى دانى» سپس آن مرد يمنى بلند شد و رفت.(1)
ص: 649
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ»(1) آورده است، فرمود: «آن ها دو فرشته اند». از قول خداوند: «هذَا مَا لَدَىَّ عَتِيدٌ»(2) پرسيدم، فرمود: «آن فرشته اى استكه از عمل آدمى نگهدارى مى كند. و از قول خداوند: «قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَيْتُهُ»(3) پرسيدم، فرمود: «او شيطان است.»(4)
ص: 650
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الذَّارِيَاتِ ذَرْوا» آورده است، فرمود:
«ابن كَوّا از اميرالمؤمنين عليه السلام از معناى «وَالذّارِياتِ ذَرْوا»پرسيد:
فرمود: يعنى باد و از «فَالْحامِلاَتِ وِقْرا» فرمود: يعنى ابر و «فَالْجَارِيَاتِ يُسْرا»فرمود: كشتى ها، و «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْرا»فرمود:
فرشتگان و آن حضرت همه را تقسيم كرد و خبر داد «اِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ وَاِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ»(1) يعنى مجازات و مكافات».(2)
ص: 651
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند به پيامبرش فرمود: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ» خواست اهل زمين را عذاب كند، سپس بدا حاصل شد، رحمت نازل گرديد و فرمود: يا محمّد يادآورى كن! «اِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمؤمنين»(1) باز دوباره سال آينده خدمت امام صادق عليه السلام برگشتم و گفتم: فدايت شوم! من براى شيعيان نقل كردم، گفتند: خدا را چيزى بدا حاصل شده كه در علم وى نبود؟ امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند دو نوع علم دارد، علمى كه هيچ كس از خلق را بر آن اطّلاعى نيست و علمى را كه بهفرشتگان و سفيرانش آگاهى داده و آن چه به فرشتگان آگاهى داده است به ما رسيده است.»(2)
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِاِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»(1) فرمود:
«كسانى كه به پيامبر، اميرالمؤمنين و ذريّه امامان و اوصيا عليهم السلام ايمان آورده اند ما به آن ها ذرّيه شان را ملحق مى سازيم و ذرّيه ىايشان را از آن برهانى كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم درباره ى على عليه السلام آورده است نمى كاهيم، درحالى كه حجت ايشان يكى و طاعتشان يكى است.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ
ص: 653
ذُرِّيَّتُهُم بِاِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»(1) فرمود:
«عمل فرزندان از عمل پدران كم تر بود، خداوند متعال فرزندان را به پدران ملحق ساخت تا بدان وسيله چشم آن ها را روشن سازد!»(2)
1 . امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «فَلاَ تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى»(1) پرسيدم، فرمود:
«آن گفته ى انسانى است كه مى گويد: ديشب نماز خواندم، ديروز روزه گرفتم و نظير اين ها.» سپس فرمود: «گروهى بودند صبح كه مى كردند، مى گفتند: ديشب نماز خوانديمو ديروز روزه داشتيم!»(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روز غدير خم اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام را به پا داشت، سخنى را خاطرنشان كرد، خداى
ص: 655
تعالى به زبان جبرئيل عليه السلام بر او نازل كرد، گفت: يا محمّد! من فردا پيش از ظهر ستاره اى را از آسمان نازل مى كنم كه نورش بر نور خورشيد غلبه دارد، به اصحابت اعلام كن كه هركس اين ستاره به خانه اش فرود آيد، او پس از تو جانشين تو است! پس رسول خدا اعلام كرد كه فردا از آسمان ستاره اى فرود مى آيد كه نورش بر نور خورشيد غلبه دارد و هركس كه آن ستاره در سرايش فرود آيد خليفه ى پس از من است! همگى در منزل خود نشستند، منتظر بودند كه آن ستاره در منزل وى فرود آيد، ديرى نگذشت كه در سراى [اميرالمؤمنين] علىّ بن ابى طالب و فاطمه عليهماالسلامفرود آمد و مردم جمع شدند وگفتند:
به خدا سوگند كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم جز از روى هواى نفس درباره ى وى سخن نگفت! از اين رو خداى تعالى به پيامبرش نازل كرد: «وَ النَّجْمِ اِذَا هَوَى مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ [فى على] وَ مَا غَوَى وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى اِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى»».(1)و(2)
ص: 656
3 . علىّ بن مُعمَّر نقل مى كند از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «هذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى»(1) را پرسيدم، فرمود:
«خداى تعالى چون خلق را در عالم ذرِّ نخستين آفريد، آن ها را در صف هايى قرار داد و محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را برانگيخت؛ گروهى به او ايمان آوردند و گروهى انكار كردند از اين رو خداوند فرمود: «هذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى» منظورش محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بود كه در عالم ذرّ نخست آن ها را به جانب خدا فراخواند.» علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «أَزِفَتِ الاْزِفَةُ - گويد: قيامتنزديك شده - لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّه ِ كَاشِفَةٌ - يعنى كسى جز خدا نمى تواند آن را برطرف كند - أَفَمِنْ هذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ - يعنى به آن چه از اخبار كه ذكرش گذشت - وَ تَضْحَكُونَ وَ لاَ تَبْكُونَ وَ أَنتُمْ سَامِدُونَ»(2) يعنى سرگرم لهو و سهويد!(3)
4 . امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «سدرةُ المنتهى» و قول خداوند: «أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّماءِ»(4) را پرسيدم، فرمود:
ص: 657
«به خدا سوگند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ريشه ى آن درخت و على عليه السلام تنه آن و فاطمه عليهاالسلام فرع آن و امامان عليهم السلامشاخه هاى آن و شيعيان ايشان برگ هاى آن است.» عرض كردم: فدايت شوم! پس معناى «منتهى» چيست؟ فرمود: «به خدا سوگند كه اين دين به آن منتهى مى شود، هركس از آن درخت نباشد، مؤمن نيست و از شيعيان ما نمى باشد.»(1)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند هيچ پيامبرى را گرامى تر از محمّد صلى الله عليه و آله وسلم مبعوث نكرده و نه پيش از او خلقى را آفريده است و نه خداوند خلق خود را بهوسيله ى كسى از خلق خود، پيش از محمّد صلى الله عليه و آله وسلم (آن قدر) بيم داده است، از اين رو خداوند فرموده است: «هذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى»(2) و فرمود: «اِنَّما اَنتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قومٍ هادٍ»(3) و پيش از او در بين خلق كسى مطاع نبوده و پس او نيز تا قيام قيامت در تمام روزگار نخواهد بود، تا وقتى كه خداوند وارث زمين و اهل زمين گردد.»(4)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 658
««فَأَوْحَى اِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى»(1) آن گاه به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نوشته اى را داد كه در آن اسامى اصحاب يمين و اصحاب شمال بود، پيامبر كتاب اصحاب يمين را به دست راست گرفت، ديد نام اهل بهشت و نام پدرانشان و قبيله هايشان در آن است، پس خداوند فرمود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ اِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ بِاللّه ِ...»(2) پس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم عرض كرد: «رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا اِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا - خداوند فرمود: چنان كردم، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم عرضه داشت: - وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا اِصْرا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَمِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»(3) تمام اين ها را خداوند مى فرمود: انجام دادم. سپس آن نوشته را درهم پيچيد و به دست راست نگهداشت و صحيفه اصحاب شمال را گشود، ديد در آن اسامى دوزخيان و نام پدران و قبايلشان آمده است. سپس امام صادق عليه السلام ادامه داد تا آن جا كه فرمود: «آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به همراه آن دو نوشته فرود آمد و آن ها را به علىّ بن ابى طالب عليه السلام داد.»(4)
ص: 659
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«شب چهاردهم ذيحجه چهارده تن از اصحاب عقبه جمع شدند به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم گفتند: هيچ پيامبرى نيست مگر نشانه اى دارد، نشانه ى شما امشب چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: شما چه مى خواهيد؟ گفتند: اگر تورا نزد پروردگارت منزلتى هست به ماه فرمان بده تا دو نيم شود! پس جبرئيلعليه السلام فرود آمد و گفت: يا محمّد! خدايت سلام مى رساند و مى فرمايد: من همه چيز را به اطاعت فرمان تو دستور دادم! پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم سرش را بلند كرد و ماه را فرمان داد تا دو نيم شود و پس دو نيم شد! پس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم براى خدا سجده شكر به جا آورد و شيعيان ما سجده كردند. آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و آن ها سرشان را بلند كردند و گفتند: به حال اوّل برگردد! به حال اوّل برگشت.
ص: 660
باز گفتند: سر ماه شكافته شود! فرمان داد: شكافته شد، پيامبر سجده شكر خدا را به جا آورد و شيعيان ما سجده كردند، گفتند: يا محمّد! موقعى كه فرستادگان ما از شام و يمن برمى گردند از آن ها مى پرسيم كه امشب چه ديده اند؛ اگر آن ها هم نظير آن چه را كه ما ديديم ديده باشند مى دانيم كه از جانب پروردگار تو است و اگرنه نظير آن چه را كه ديديم نديده باشند مى فهميم كه اين كار تو جادو بوده تو ما را جادو كردى! از اين رو «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ» تا آخر سوره نازل شد.»(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«آيه اى در كتاب خدا (قرآن) ثبت است.» گفتم: كدام آيه؟ فرمود: «قول خداوند: «هَلْ جَزَاُ الاِْحْسَانِ اِلاَّ الاِْحْسَانُ»(1) كه درباره مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار جارى است؛ هركه را نيكى كنند، بر او لازم است كه پاداش آن را بدهد و پاداش آننيست كه عين همان كار را بكند بلكه علاوه بر كارى كه اولى كرده، بالاتر از او را انجام دهد!»(2)
2 . امام صادق عليه السلام شنيدم در تفسير قول خداوند: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ
ص: 662
يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَ يَبْغِيَانِ» فرمود:
«على و فاطمه دو درياى ژرفند كه هيچ كدام به ديگرى غلبه نمى كند «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»(1) فرمود: «حسن و حسين عليهماالسلام».(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»(3) فرمود:
«خداى تبارك و تعالى فرمود: كدام يك از نعمت: محمّد صلى الله عليه و آله وسلم يا على عليه السلام را كفران مى كنيد؟!»(4)
4 . درباره قول خداوند: «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ»(5) در روايتى از ابوبصير نقل است، مى گويد: از امام صادق عليه السلام از تفسير اين آيه پرسيدم، فرمود:«مشرقين رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام و مغربَين حسن و حسين عليهماالسلاماست و درباره ى امثال ايشان «فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»جارى است، فرمود: يعنى محمّد و على عليهماالسلام».(6)
ص: 663
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مستحب است روز جمعه سوره ى رحمان خوانده شود و هرگاه آيه «فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» خوانده مى شود بگويد: «لا بِشَى ءٍ مِنْ آلائِكَ رَبّ اُكَذِّبُ»».(1)و(2)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره رحمان را شب بخواند و نزد هر «فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»بگويد: «لا بِشَى ءٍ مِنْ آلائِكَ رَبّ اُكَذِّبُ»، خداوند فرشته اى را بگمارد از اول شب كه آن راقرائت كرده تا به صبح او را حفظ كند و اگر روز خوانده است، فرشته اى را موكل كند تا شب او را پاسدارى كند.»(3)
7 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! بفرماييد مؤمنى كه زن با ايمانى دارد، هر دو بهشت مى روند همسر يكديگر مى شوند؟ فرمود:
«اى ابامحمّد! خداوند داور عادل است، اگر مرد برتر از آن زن باشد او را مخيّر كند؛ اگر او را اختيار كرد از همسرانش خواهد بود و اگر آن زن بهتر از او باشد در صورتى كه او را اختيار كند، همسراو خواهد بود.» امام صادق عليه السلام فرمود: «نگوييد: بهشت يكى
ص: 664
است! زيرا كه خداوند مى فرمايد: «وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ»(1) و نگوييد: يك درجه دارد، زيرا كه خداوند مى فرمايد: درجاتى كه بعضى بالاتر از بعضى است.(2) تنها برترى افراد به يكديگر وسيله ى اعمال است.» گفتم: مؤمنان وارد بهشت مى شوند؛ يكى جايگاهش از ديگرى بالاتر است، مى خواهد رفيقش را ببيند؟ فرمود: «آن كه بالاتر است حق دارد پايين بيايد ولى آن كه پايين است نمى تواند بالا برود، زيرا كه به آن جايگاه نمى رسد ولى اگر آن ها دوست داشته باشند و بخواهند دستهجمعى مى توانند ملاقات كنند.»(3)
8 . علاءبن سيابه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مردم از ما تعجّب مى كنند وقتى كه ما مى گوييم گروهى از جهنم بيرون مى آيند و وارد بهشت مى شوند! مى گويند: آن ها با اولياى خدا در بهشتند؟! فرمود:
«اى علا! خداوند مى فرمايد: «وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ»(4) نه به خدا سوگند، آن ها با اولياى خدا نيستند» گفتم: آن ها كافرند؟ فرمود: «نه به خدا اگر كافر بودند وارد بهشت نمى شدند» گفتم: آن هامؤمنند؟ فرمود: «نه به خدا سوگند اگر مؤمن بودند كه وارد دوزخ نمى شدند، بلكه بين اين دو هستند.»(5)
ص: 665
1 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: معناى قول خداوند: «فَلَوْلاَ اِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ وَنَحْنُ أَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنكُمْ وَلكِن لاَتُبْصِرُونَ فَلَوْلاَ اِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ تَرْجِعُونَهَا اِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(1) چيست؟ فرمود:
«جان كسى كه جان مى دهد، چون به حلقوم برسد و مؤمن باشد، جاى خود را در بهشت مى بيند، گويد: مرا به دنيا برگردانيد تا به اهل دنيا خبر دهم آن چه را كه ديدم! گويند: راهى به بازگشت نيست.»(2)
ص: 666
2 . حسين بن سعيد مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الاْخِرِينَ»(1) را پرسيدم، فرمود:
«ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ»، پسر مقتول آدم عليه السلام و مؤمن آل فرعون؛ حبيب نجّار صاحب يس است و «وَ ثُلَّةٌ مِنَ الاْخِرِينَ»، علىّ بن ابى طالب عليه السلام است.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ أَمَّا اِن كَانَ مِنْ أَصْحَابِالْيَمِينِ فَسَلاَمٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ»(3) فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به على عليه السلام فرمود: آنان شيعيان تو هستند.»(4)
4 . داوودبن كثير رِقّى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! مرا از قول خداوند: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»(5) با خبر كنيد! فرمود: «خداوند اين را روزى كه خلق را در ميثاق آفريد، بيان كرد؛ دو هزار سال پيش از آن كه خلق را بيافريند» عرض كردم، اين كلام، مرا خوشحال كرد. فرمود:«خداى متعال چون خواست خلق را بيافريند؛ آن ها را از گل
ص: 667
(خاك) آفريد و آتشى براى آن ها برافروخت، فرمود: داخل آتش برويد! نخستين كسى كه وارد شد رسول خدا محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين، حسن و حسين و نُه امام يكى پس از ديگرى بود، آن گاه شيعيانِ ايشان از آن ها پيروى كردند. پس به خدا سوگند كه آنان سابقين هستند.»(1)
ص: 668
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بين مردم در روز قيامت به قدر ايمانشان نور تقسيم مى شود و براى منافق نيز تقسيم مى شود؛ نور وى به قدر انگشت ابهام پاى چپش مى باشد، نور وى كه داده مى شود (خطاب به مؤمنان مى گويد:) بايستيد تا از نور شما اقتباس كنم! «قِيلَ ارْجِعُواوَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا»(1) يعنى آن جا كه نور را قسمت كردند! فرمود: «پس برمى گردند ولى بين آن ها ديوارى زده مى شود، از پشت ديوار ندا مى دهند: «أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللّه ِ وَ غَرَّكُم بِاللّه ِ الْغَرُورُ فَالْيَوْمَ لاَ يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلاَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ»(2) سپس فرمود: «يا
ص: 669
ابامحمّد! بدان به خدا سوگند كه خداوند به يهود و نصارا نفرمود، بلكه منظورش اهل قبله است.»(1)
2 . علىّ بن ابراهيم درباره قول خداوند: «مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِى الْأَرْضِ وَلاَ فِى أَنفُسِكُمْ اِلاَّ فِى كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا اِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّه ِ يَسِيرٌ»(2) از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، كه فرمود:
«چون سر حسين بن على عليهماالسلام را بر يزيد - خدايش لعنت كند - وارد كردند و علىّ بن حسين عليهماالسلام و دختران اميرالمؤمنين عليه السلام را وارد مجلس او كردند، درحالى كه علىّ بن حسين عليهماالسلام به غُل وزنجير بسته بود، يزيد گفت: اى علىّ بن حسين! سپاس خدا را كه پدرت را كشت! علىّ بن حسين عليهماالسلامفرمود: خدا قاتل پدرم را لعنت كند! يزيد خشمگين شد و دستور داد تا گردن او را بزنند! علىّ بن حسين عليهماالسلامفرمود: چون مرا بكشى چه كسى دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را به خانه هايشان برمى گرداند چرا كه آن ها محرمى جز من ندارند؟ يزيد گفت: تو خود آن ها را برمى گردانى، سپس سوهانى طلبيد و شروع كرد به دست خود غل جامعه را از گردن او بريدن! سپس گفت: اى علىّ بن حسين! فهميدى از اين عمل چه هدفى داشتم؟
ص: 670
فرمود: آرى، خواستى كه مرا جز تو منّتى نباشد! يزيد گفت: همين، به خدا كه من نمى خواستم اين كار رابكنم! سپس يزيد گفت: يا علىّ بن حسين! «مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ»(1) علىّ بن حسين عليه السلام فرمود: هرگز اين آيه درباره ى ما نازل نشده است، بلكه اين آيه درباره ى ما نازل شده: «مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِى الْأَرْضِ وَ لاَ فِى أَنفُسِكُمْ اِلاَّ فِى كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا اِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّه ِ يَسِيرٌ لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»(2) پس ماييم كه بر آن چه از ما فوت شده تأسف نمى خوريم و نه به آن چه ما را داده اند شادمانيم.قول خداوند: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ»(3) فرمود: ميزان يعنى امام.
و قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ - فرمود: دو بهره از رحمتش: يكى اين كه داخل آتش نكند و دوم اين كه وارد بهشت گرداند - وَ يَجْعَل لَكُمْ نُورا تَمْشُونَ بِهِ»(4) يعنى ايمان».(5)
ص: 671
3 . از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ»(1) را پرسيدند كه: معناى «اول» را دانستيم اما كلمه «آخِر» را براى ما تفسير كنيد! امام فرمود:
«مطلب اين است كه هرچيزى جز خدا نابود مى شود يا تغيير مى كند يا تغيير و زوال دارد يا رنگ به رنگ مى شود يا وصفش عوض مى شود يا از فزونى به كاستى يا از كاستى به فزونى مى رود، تنها پروردگار جهانيان است كه از ازل تا ابد به يك حال است. او اول پيش از هر چيز و او آخرِ همه چيز است، چنانچه هميشه بوده است، اوصاف و اسمايشمختلف نگردد آن طورى كه از غير او مى گردد. مثل انسان كه يك بار خاك بوده، يك بار گوشت و خون و يك بار استخوان پوسيده و خاكسترى و مثل خرما يك بار كرف، يك بار غوره، يك بار رطب شيرين و يك بار خرماى خشك كه اوصاف و نام هايش عوض مى شود ولى خداى عزّوجلّ چنين نيست.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام درباره اين آيه «وَ لاَ يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ»(1) در سوره حديد فرمود: «درباره ى مردم زمان غيبت نازل شده است.» سپس خداى عزّوجلّ فرمود: «أَنَّ اللّه َ يُحْيِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(2) فرمود:
«آن مدّت، مدّت غيبت است. خداوند اراده فرموده است: اى امّت محمّد! يا اى توده ى شيعيان، هم چون كسانى نباشيد كه از قبلكتابى به آن ها داده شد و مدّت زيادى بر آن ها گذشت. تأويل اين آيه درباره ى مردم زمان غيبت و روزگار آن ها غير از مردم زمان هاى ديگر است و خداوند شيعه را از شك درباره ى حجت خدا يا اين تصور كه خداوند متعال زمين خود را يك چشم برهم زدن خالى از حجت مى كند برحذر داشته است، همان طورى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كلام خود به كميل بن زياد فرمود: آرى زمين از كسى كه براى خدا با حجت و برهان بپاخيزد خالى نمى ماند؛ او يا ظاهر و شناخته شده است يا بيمناك و پنهان، تا حجت ها و نشانه هاى روشن خدا باطل نگردد و آنان را برحذر داشته است از اين كه شك و ترديد كنند چونمدّت طولانى بر آن ها بگذرد، قلب هايشان سخت شود!» سپس فرمود: «مگر قول
ص: 673
خداى تعالى را - در آيه دنبال اين آيه - نشنيده اى؟ «اعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ يُحْيِى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(1) يعنى خداوند زمين را پس از مرگ آن به وسيله ى ظلم رهبران ضلالت، به هنگام ظهور قائم به عدل قائم عليه السلام زنده مى كند.(2)
ص: 674
1 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «مَا يَكُونُ مِن نَجْوَى ثَلاَثَةٍ اِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَةٍ اِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لاَ أَدْنَى مِن ذلِكَ وَ لاَ أَكْثَرَ اِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ اِنَّ اللّه َ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ»(1) فرمود:«اين آيه درباره ى فلان و فلان [خليفه ى اول و دوم] و ابوعبيدبن جراح و عبدالرّحمان بن عوف و سالم غلام ابوحذيفه و مغيربن شعبه نازل شد، موقعى كه آن ها بين خود چيزى نوشتند و با هم عهد بستند و توافق كردند كه اگر محمّد صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا رفت، خلافت و نبوّت هرگز در خاندان بنى هاشم نباشد، از اين رو خداوند اين آيه را درباره ى ايشان نازل كرد.»(2)
ص: 675
1 . ابواسحاق نحوى مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم فرمود:
«خداوند پيامبرش را بر محبّت خود تربيت كرد و فرمود: «وَ اِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»(1) سپس اين امر (كارها) را به او واگذارد و فرمود: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»(2) و نيز فرمود: «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه َ»(3) ورسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هم به على عليه السلام واگذار كرد و او را امين دانست و شما تسليم شديد، ولى مردم انكار كردند. به خدا سوگند كه ما شما را
ص: 676
دوست مى داريم كه هرگاه ما گفتيم بگوييد و هرگاه ساكت بوديم، شما هم ساكت باشيد و ما در بين شما و بين خدا واسطه ايم و خداوند براى كسى در خلاف امر خود خيرى قرار نداده است.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بهترين شما بخشنده ترين شما و بدترين شما بخيل ترين شماست و هركه با اعمال نيك با برادران دينيش همراهى كندو در برآوردن نيازمندى هايشان بكوشد، در آن است به خاك ماليدن بينى شيطان و نجات از آتش دوزخ و ورود بهشت! يا جميل! اين حديث را به ياران نخبه ات بگو!» عرض كردم: ياران نخبه ام چه كسانى هستند؟ فرمود: «آن ها كه به برادران دينى در سختى و آسانى، خوبى و احسان كنند» سپس فرمود: «بدان كه اين عمل بر آن هاكه زياد دارند سهل است و خداوند، تنگدستان را ستوده و فرموده است: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2) و خداوندما را بس است و او نيكو وكيلى است و درود و سلام مخصوص خدا بر سرور ما محمّد پيامبر و خاندان او باد!»(3)
ص: 677
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه به خداى عزّوجلّ تمسك كند، هدايت يافته و هركه بر خدا توكّل كند كفايت شده و هركه به روزىِ خدا قناعت كند بى نياز گشته و هركه تقواى الهى را داشته باشد نجات يافته است. پس اى بندگان خدا! تا مى توانيد خدا ترس باشيد و از خداوند اطاعت كنيد و كار را به اهلش بسپاريد تا رستگار شويد و صبور باشيد كه خداوند با صابران است. «وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّه َ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(1) «لاَ يَسْتَوِى اصْحَابُ النَّارِ وَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُالْفَائِزُونَ»(2) و آنان شيعيان على عليه السلام هستند. اين را پدرم از پدرش از قول امّ سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل كرد و گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم اين آيه را براى من همين طور قرائت فرمود».(3)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه دين خود را از كتاب خداى متعال بشناسد، كوه ها نابود شوند پيش از آن كه او نابود شود و هركه وارد امر ناشناخته اى شود به نادانى از آن بيرون رود.» گفتم: در كتاب خدا دين
ص: 678
چيست؟ فرمود: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»(1) و قول خداوند: «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه َ»».(2)و(3)
ص: 679
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«حواريّون عيسى عليه السلام شيعيان او بودند و شيعيان ما حواريّون ما هستند و حواريّون عيسى عليه السلام فرمانبرتر از حواريّون ما نبودند.
عيسى عليه السلام به حواريّون گفت: «مَنْ أَنصَارِى اِلَى اللّه ِ قَالَالْحواريّون نَحْنُ أَنصَارُ اللّه ِ»(1) به خدا سوگند او را در برابر يهود يارى نكردند و با آن ها به خاطر وى پيكار ننمودند در صورتى كه شيعيان ما به خدا سوگند همواره از زمانى كه خداوند رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را از اين دنيا بُرد ما را يارى مى كنند و به خاطر ما مى جنگند و سوزانده و شكنجه مى شوند و پراكنده شهرها مى گردند، خداوند ايشان را از جانب ما پاداش خير دهد!
ص: 681
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر با شمشير رگ بينى دوستان ما را بزنند، با ما دشمنى نمى كنند! به خدا كه اگر من به دشمنم نزديك شوم و مالى را به او ببخشم آن ها دوست خواهند داشت آن چه را كه ما دوست داريم.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(2) فرمود:
«چون قائم عليه السلام خروج كند هيچ مشرك به خداى بزرگ و كافرىنماند، مگر از خروج او ناخشنود است، حتى اگر در دل سنگى باشد، خواهد گفت: اى مؤمن در درون من مشركى است، مرا بشكن و او را بكش!»(3)
ص: 682
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ»(1) فرمود:
«آن ها مى نوشتند ولى كتابى از جانب خدا با خود نداشتند و پيامبرى به جانب ايشان مبعوث نشدهبود از اين رو خداوند آن ها را به امّيين منسوب كرد».
قول خداوند: «وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ»(2) فرمود: «پس از ايشان وارد اسلام شوند. سپس مَثَلى در بنى اسرائيل زده و فرموده است: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَار»(3) فرمود: «الاغ كتاب ها را حمل مى كند
ص: 683
ولى نمى داند داخل آن ها چيست و نه به آن ها عمل مى كند، بنى اسرائيل نيز هم چون الاغ حامل تورات بودند، ولى نمى دانستند درون آن چيست و نه به آن عمل مى كردند!» در تفسير قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا اِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للّه ِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(1) فرمود: در تورات نوشته است كه اولياى خدا آرزوى مرگ كنند».(2)
2 . از امام صادق عليه السلام پرسيدند: امامِ جمعه چگونه خطبه را بخواند؟ فرمود:
«ايستاده، زيرا كه خداوند مى فرمايد: «وَ تَرَكُوكَ قَائِما»».(3)و(4)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«من در مورد حاجتى كه خداوند آن را كفايت مى كند، كارى جز خواهش و پى گيرى نمى كنم تا خداوند مرا در حال طلب روزى حلال ببيند، مگر اين قول خداى متعال را نشنيده اى: «فَاِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِى الْأَرْضِ وَابْتَغُوا
ص: 684
مِن فَضْلِ اللّه ِ»(1)؟آيا نديده كه اگر مردى وارد خانه شود و در را به روى خود ببندد، سپس بگويد: روزيم بر من نازل مى شود! «مگر چنين چيزى شدنى است؟) بدان كه او يكى از سه نفر است كه خواسته اش برآورده نمى شود.» گفتم: اين سه نفر چه كسانى هستند؟ فرمود: «مردى كه زنى دارد و بر او نفرين مى كند، مستجاب نمى شود زيرا كه نگهداشت او در دست مرد است، اگر بخواهد او را طلاق مى دهد. و مردى كه حقّى بر كسى دارد شاهدى نگرفته است و او حق وى را انكار مى كند، بر او نفرين مى كند؛ دعايش مستجاب نمى شود، چرا كه او فرمان خدا را ترك گفته است! و مردى كه چيزى نزد خود دارد،در خانه اش مى نشيند نه آن را منتشر مى كند و نه مى جويد و نه پى آن مى رود تا بخورد سپس دعا مى كند، دعايش مستجاب نمى شود.»(2)
ص: 685
1 . حسين بن نعيم صحّاف مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُؤْمِنٌ»(1) را پرسيدم، فرمود:
«خداوند ايمان ايشان را به ولايت ما و كفر آن ها را به ترك ولايت در آن روزى دانست كه از ايشانپيمان گرفت درحالى كه در عالم ذر و پشت آدم عليه السلام بودند.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«دل ميان سينه و حنجره در حركت است تا به ايمان بسته شود و چون بر ايمان بسته شد، آرام مى گيرد و آن است قول خداى
ص: 686
تعالى:
«وَ مَن يُؤْمِن بِاللّه ِ يَهْدِ قَلْبَهُ»(1) فرمود: «يعنى آرام مى گيرد.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود: «وَ أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَاِن تَوَلَّيْتُمْ فَاِنَّمَا عَلَى رسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ»(3) فرمود:
«بدان! به خدا قسم هلاك نشد كسى كه هلاك شد تا قائم ما قيام كند، مگر در ترك ولايت ما و انكار حق ما، در صورتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا بيرون نشد، تا اين كه حق ما را به گردن اين امّت واجب گردانيد و خداوند هركه رابخواهد به راه راست هدايت كند.»(4)
ص: 687
1 . محمّدبن مسلم مى گويد: از امام صادق عليه السلام از آيه: «وَ مَن يَتَّقِ اللّه َ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ»(1) پرسيدم، فرمود:
«در دنياى اوست.»(2)
2 . معاويه بن وهب مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«يا معاويه! هركه را سه چيز دادند از سه چيز محروم نگرديد: هركه را دعا دادند، اجابت دادند و هركه را (توفيق) شكرگزارى دادند، فزونى (نعمت) دادند و هركه را توكّل دادند، كفايت دادند. خداى عزّوجلّ مى فرمايد: «وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّه ِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللّه َ
ص: 688
بَالِغُ أَمْرِهِ»(1) و فرمود: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ»(2) و فرمود: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ اِنَّ الَّذِينَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»».(3)و(4)
ص: 689
1 . ابوبصير در تفسير قول خداوند: «قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَار وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ»(1) مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم: من خودم را نگاه مى دارم چگونه خانواده ام را نگاه دارم؟ فرمود:«آن ها را به آن چه خداوند فرمان داده است، فرمان مى دهى و از آن چه نهى كرده است، نهى مى كنى اگر فرمان تو را بردند كه آن ها را نگاه داشته اى و اگر نبردند، وظيفه ات را نسبت به آن ها انجام داده اى.»(2)
ص: 690
2 . از امام صادق عليه السلام معناى قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا اِلَى اللّه ِ تَوْبَةً نَصُوحا»(1) پرسيده شد، فرمود:
«آن گناهى است كه هرگز به آن باز نمى گردد!» گفتم: كدام يك از ما باز نمى گردد؟ فرمود: «يا ابامحمّد! همانا خداوند از بندگانش، بنده ى گرفتار فتنه[بلا و امتحان] و توبه كار را دوست مى دارد.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِالْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ»(3) نقل كرده است، فرمود:
«اين چنين نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم با كافران و على عليه السلام با منافقان پيكار كردند، پس جهاد على عليه السلام همان جهاد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بود.»(4)
4 . سليمان بن خالد مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من خانواده اى دارم كه از من حرف شنوايى دارند، آيا آن ها را به اين امر (ولايت) دعوت كنم؟ فرمود:
ص: 691
«آرى، خداى متعال مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ»».(1)و(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون آيه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارا»نازل شد، مردى از مسلمانان نشسته گريه مى كرد و گفت: من از خود ناتوان بودم، درحالى كه مكلّف به خانواده ام شدم! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: تو را همين قدر بس، آن ها را بدانچه خود مأمورى فرمان دهى و از آن چه خود نهىشده اى، آن ها را نهى كنى.»(3)
6 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا»(4) فرمود:
«نخستين كسى كه قرعه به نام او زده شد، مريم دختر عمران بود كه مادرش نذر كرد كه آن چه در شكم دارد خدمتكار كنيسه (عبادتگاه) شود. پس ازآن دخترى به دنيا آورد، او نوجوان شد و به عبادت كنندگان در پذيرش قربانى مقدّسشان خدمت مى كرد تا اين كه به سن بلوغ رسيد، زكريّا عليه السلام مأمور شد براى او حجابى در
ص: 692
برابرعبادت كنندگان فراهم كند و زكريا نزد او مى رفت؛ نزد وى ميوه زمستانى را در فصل تابستان و ميوه تابستانى را در فصل زمستان مى ديد! «قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّه ِ»(1)و(2)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون اين آيه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارا»(3) نازل شد، مردم گفتند: يا رسول اللّه ! ما چگونه خود و خانواده خويش را از آتش نگاه داريم؟ فرمود: كار نيك انجام دهيد و آنرا به خانواده تان بگوييد و به طاعت خداوند آن ها را تربيت كنيد!» سپس امام صادق عليه السلام فرمود: «مگر نمى بينى كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا»(4) و فرموده است: «وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ اِسْماعِيلَ اِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَّبِيّا وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّا»(5)و(6)
ص: 693
1 . داوودبن سرحان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيْئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوْا وَقِيلَ هذَا الَّذِى كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ»(1) پرسيدم، فرمود:
«آن ها در روز قيامت چون منزلت و مقام اميرالمؤمنين عليه السلام را در پيشگاه خدا ببينند، دست هايشان را (ازندامت) بجوند كه چرا در ولايت آن حضرت كوتاهى كرده اند!»(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 694
«چون خداوند پرچم حمد را به محمّد صلى الله عليه و آله وسلم دهد؛ زير آن پرچم تمام فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل هستند تا آن را به على عليه السلام مى دهد، صورت كافران زشت و سياه مى شود و به آن ها گفته مى شود: اين همان است كه تقاضا داشتيد!»(1)
3 . مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: خداوند براى چه پيامبران و رسولان را سوى مردم فرستاد؟ فرمود:
«براى اين كه پس از رسولان، مردم در برابر خدا حجّتى نداشته باشند و نگويند بشارت دهنده و ترساننده اىما را نيامد. مگر اين قول خداى تعالى را به نقل از خازنان جهنم و احتجاج آن ها در برابر دوزخيان به وجود پيامبران و رسولان نشنيده اى: «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَ قُلْنَا مَا نَزَّلَ اللّه ُ مِن شَىْ ءٍ اِنْ أَنتُمْ اِلاَّ فِى ضَلاَلٍ كَبِيرٍ»».(2)و(3)
ص: 695
1 . عبدالرّحمان قصير در تفسير «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ»(1) آورده است، مى گويد: راجع به «ن والقَلَم» از امام صادق عليه السلام پرسيدم، فرمود:«خداوند قلم را از درختى در بهشت آفريد كه به آن خُلد مى گويند، سپس به رودى در بهشت فرمود مركب شو! پس آن رود جامد شد؛ از برف سفيدتر و از عسل شيرين تر بود. آن گاه به قلم گفت: بنويس! عرضه داشت: پروردگارا چه بنويسم؟ فرمود: بنويس آن چه را كه هست و آن چه را كه تا قيامت خواهد شد! پس قلم نوشت در برگى سفيدتر از نقره و پاكيزه تر از ياقوت، سپس آن را پيچاند، در داخل پايه ى عرش نهاد. آن گاه بر دهانه ى قلم مهرى زد كه هنوز حرف نزده و هرگز حرفى نخواهد
ص: 696
زد و آن است كتاب نهفته اى كه تمام نسخه ها از روى آن است. مگر شما عرب نيستيد؟ پس چگونه معناى سخن را نمى فهميد در حالى كه يكى از شما به رفيقش مى گويد: آن كتاب را نسخه بردارى كن! آيا چنين نيست كه از كتابى رونويسى مى شود يعنى از اصل برمى گيرند؟ و همان است قول خداوند: «اِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»».(1)و(2)
1 . علىّ بن ابراهيم ذيل آيه: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ»(1) مى نويسد:
امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر امّتى را امام زمانش محاسبه مى كند و امامان عليهم السلامدوستان و دشمنان خود را به سيمايشان مى شناسند و آن است قول خداى تعالى: «وَ عَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ -يعنى امامان - يَعْرِفُونَ كُلا بِسِيَماهُمْ»».(2)و(3)
ص: 698
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ»(1) فرمود:
«اين در مورد نماز مستحبى است؛ كسى است كه مراقبت بر آن دارد و آن چه را كه از او فوت شده قضا مى كند. و فرمود: علىّ بن حسين عليه السلام چنان بود كه اگر از نماز شبشفوت شده بود، روز قضاى آن را بجا مى آورد و آن چه (نماز مستحبى و عبادات مستحبى) روز فوت شده بود، شب قضاى آن را انجام مى داد.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ الَّذِينَ فِى أَمْوَالِهِمْ
ص: 700
حَق ى مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»(1) آورده است، فرمود:
«حق معلوم غير از زكات، چيزى است كه از مال خود اگر بخواهد هر ماه جدا مى كند و براى هركه بيشتر جدا كند برترى است.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«حق معلوم آن است كه صله ى رحم كنى و به آن كه تو را محروم كرده عطا كنى و در برابر كسى كه تو را دشمنى كرده است صدقه دهى!»(3)
ص: 701
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»(1) فرمود:«هرگاه به آيه اى برخورد كردى كه در آن از بهشت ياد شده است، از خدا بهشت را درخواست كن و هرگاه به آيه اى برخوردى كه در آن از دوزخ ياد كرده است، از آتش دوزخ به خدا پناه ببر!»(2)
2 . امام صادق عليه السلام دراين باره فرمود:
«ترتيل آن است كه در آن درنگ كنى و صدايت را نيكو گردانى.»(3)
ص: 704
3 . از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَ أَقْوَمُ قِيلاً»(1) آورده است كه فرمودند:
«يعنى قيام آخر شب تا وقت نماز شب.»(2)
4 . از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در تفسير قول خداوند «تَبَتُّلْ» نقل كرده است كه:
«تبتّل بلند كردن دست ها در نماز است و در روايت محمّدبن مسلم، زراره و حمران از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نيز همين طور آمده است ولى در روايت ابوبصيرآمده؛ بلند كردن دست هايت به سوى خدا و تضرّع تو به درگاه اوست».(3)
ص: 705
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه: «مَا سَلَكَكُمْ فِى سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ»(1) فرمود:
«منظور آن است كه ما از پيروان امامانى نبوديم كه خداوند درباره ى آن ها فرموده است: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَالْمُقَرَّبُونَ»(2) مگر نمى بينى كه مردم نفر دوم اسب دوانى را مصلّى مى گويند، همان را اراده كرده مى گويد: «لَم نكُ مِنَ المُصَلّينَ» از دنباله روان سابقين نبوديم.»(3)
ص: 706
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَاِذَا نُقِرَ فِى النَّاقُورِ»(1) فرمود:
«امامى از ما اهل بيت پنهان است، چون خدا اراده كند كه امر او را اظهار فرمايد، انگيزه اى در دل او ايجاد كند او ظهور نمايد و به امر خداى تعالى قيام كند.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»(3) فرمود:
«خداى متعال مى فرمايد: من شايستگى آن را دارم كه از منبپرهيزند و بنده ام كسى را شريك من نسازد و من سزاوار آنم كه بنده ام چيزى را شريك من نگرداند تا او را وارد بهشت سازم.
و فرمود: خداى تعالى به عزّت و جلال خود سوگند ياد كرده كه يكتاپرستان خود را هرگز گرفتار عذاب دوزخ نگرداند.»(4)
4 . مُفضّل بن عمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد تفسير جابر پرسيدم، فرمود:
«آن را براى كم خردان نقل نكن كه آن را شايع مى سازند، مگر
ص: 707
كتاب خدا را نخوانده اى: «فَاِذَا نُقِرَ فِى النَّاقُورِ»(1) همانا امامىپنهان از ماست كه چون خداوند اراده ى اظهار او را كند در دلش حركتى ايجاد نمايد، پس او به امر خدا قيام نمايد.»(2)
ص: 708
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِى رَحْمَتِهِ»(1) فرمود:
«رحمت، علىّ بن ابى طالب عليه السلام است.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:«يا مفضّل! خداوند ما را از نور خود آفريد و شيعيان ما را از ما خلق كرد و ساير مردم در دوزخند! به وسيله ما خداوند رافرمان مى برند و نافرمانى مى كنند. مفضّل از جانب خدا تصميمى از قبل گرفته شده است كه از كسى جز به وسيله ما پذيرفته نشود و كسى جز به خاطر ما عذاب نشود. بنابراين ما باب اللّه و حجت او
ص: 709
و امينان او بر خلق و خزانه داران او در آسمان و زمين او هستيم. حلال ما از جانب خدا و حرام ما از خداست، هرگاه ما چيزى را بخواهيم از جانب خدا پوشانده نمى شود «وَ مَا تَشَاؤُونَ اِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّه ُ»(1) استثنا شده است و از اين رو فرموده اند: خداى تعالى قلب ولىّ خود را آشيانه اراده خود قرار داده است، پس هرگاه خدا بخواهد ما مى خواهيم.»(2)
3 . علىّ بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينا وَ يَتِيما وَ أَسِيرا»(3) ازعبداللّه بن ميمون قدّاح به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«مقدارى جو نزد فاطمه عليهاالسلام بود آن را آرد كرد، همين كه پخت و جلوى خود گذاشتند، مستمندى آمد و گفت: خدا شما را بيامرزد! از آن چه خدا به شما روزى داده است مرا اطعام كنيد! پس على عليه السلام بپا خاست يك سوم آن را به او داد، طولى نكشيد كه يتيمى آمد و گفت: خدا شما را بيامرزد! مرا از آن چه خدا روزى شما كرده است اطعام كنيد! باز على عليه السلام بلند شد يك سوم ديگر را به او داد و فاصله اى نشد كه اسيرى آمد و گفت: خدا شما را بيامرزد! از آن چه خداوند نصيب شما كرده است مرا اطعام كنيد! باز على عليه السلام برخاست و يك سوم باقى ماندهرا نيز به او داد و خود از آن نچشيدند، پس خداوند اين آيه را تا قول خداوند: «وَ
ص: 710
كَانَ سَعْيُكُم مَشْكُورا»(1) را درباره ى اميرالمؤمنين عليه السلام نازل كرد كه درباره ى هر مؤمنى چنين كارى را بكند جارى است.
«قَمطرير»(2) يعنى سخت و شديد. قول خداوند: «مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ»(3) مى فرمايد: در حجله ها بر تخت ها تكيه داده اند. قول خداوند: «وَ دَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلاَلُهَا»مى فرمايد:
سايه ى درختان به آن ها نزديك است و قول خداوند «أَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَقَوَارِيرَ مِن فِضَّةٍ» اكواب يعنى كوزه هاى بزرگ كه گوش و پوشش ندارند، كوزه هاى سيمين بهشتى كه داخل آن ها آشاميدنى هايى است كه مى آشامند، «قَدَّرُوهَا تَقْدِيرا»(4) مى فرمايد: براى آن ها به قدر مقامشان ساخته شده، تنگنا و جدايى از آن ها نيست. و قول خداوند: «مِن سُندُسٍ خُضْرٌ وَ اِسْتَبْرَقٌ»(5) استبرق يعنى ابريشم».(6)
4 . زراربن اعين مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند:«اِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ اِمَّا شَاكِرا وَ اِمَّا كَفُورا»(7) را پرسيدم، فرمود:
ص: 711
«راه را بشناسد يا سپاسگزار خواهد بود يا تارك كه ناسپاس است.»(1)
5 . صدوق از عباس بن يزيد نقل كرده است كه مى گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم، گفتم: مرا از تفسير قول خداى تعالى: «وَ اِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نِعِيما وَ مُلْكا كَبِيرا»(2) با خبر كنيد: اين ملكى كه خداوند بزرگ شمرده و كبير خوانده چيست؟ فرمود:
«چون خداوند بهشتيان را وارد بهشت كند، قاصدى نزد وليّى از اولياى خود فرستد، مى بيند دربانانىجلوى در او هستند به او بگويند: بايست تا ما اذن بگيريم! فرستاده ى خدا هم بدون اذن او دسترسى به او ندارد، آن است قول خداوند: «وَ اِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نِعِيما وَ مُلْكا كَبِيرا».(3)
1 . حمران بن اعين مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «لاَبِثِينَ فِيهَا أَحْقَابا لاَ يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدا وَ لاَ شَرَابا اِلاَّ حَمِيما وَ غَسَّاقا»(1) را پرسيدم، فرمود:
«اين درباره ى كسانى است كه از آتش دوزخ بيرون نمى شوند.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «لاَّ يَتَكَلَّمُونَ اِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَابا»(3) فرمود:
«به خدا سوگند كه مائيم آن كسانى كه اذن سخن در آن روز داده
ص: 713
مى شوند و سخن حق را مى گويند.» گفتم: فدايت شوم! وقتى كه سخن مى گوييد چه مى فرماييد؟ فرمود: «پروردگارمان را تمجيد مى كنيم و بر پيامبرمان درود مى فرستيم و براى شيعيان خود شفاعت مى كنيم و پروردگارمان شفاعت ما را رد نمى كند.»(1)
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»(1) آورده است، فرمود:
«آن همان حق واجب ما بر مردم و محبت واجب ما بر خلق است كه مودّت ما را كشتند و نابود ساختند.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ»«مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ»(3) فرمود:
ص: 716
«يعنى جبرئيل» فرمود: «يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كه در نزد پروردگارش مورد اطاعت و امين روز قيامت است.» گفتم:
قول خداوند: «و َمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ»(1)؟ فرمود: «يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در تعيين اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان شاخص، براى مردم ديوانه نبوده است».
گفتم: قول خداوند: «وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ»(2)؟ فرمود:
«يعنى كاهنانى كه در بين قريش بودند و حرف هاى خودشان را به گفته هاى شياطين نسبت مى دادند كه با آن ها بودند و به زبان آن ها سخن مى گفتند، خداوند فرمود: و اين(قرآن) گفته شيطان رجيم، مانند حرف هاى آن ها نيست».
گفتم: قول خداوند: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ اِنْ هُوَ اِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»(3)؟ فرمود: «درباره ى على عليه السلام يعنى از ولايت او كجا مى رويد و از ولايت او به كجا فرار مى كنيد كه او جز يادآورى براى جهانيان نيست؛ براى آن ها كه خداوند از ايشان بر ولايت وى پيمان گرفته است. گفتم: «لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ»(4)؟ فرمود:
«درباره ى طاعت على و امامانِ عليهم السلام پس از وى» و گفتم: قول خداوند: «وَ مَا تَشَاؤُونَ اِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّه ُ رَبُّالْعَالَمِينَ»(5)؟ فرمود:
«چون مشيّت مربوط به خداست نه مردم».(6)
ص: 717
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«پنج آيه: «كَلاَّ اِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِى عِلِّيِّينَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ كِتَابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ اِنَّ الْأَبْرَارَلَفِى نَعِيمٍ عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ تَعْرِفُ فِى وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ يُسْقَوْنَ مِن رَحِيقٍ مَخْتُومٍ خِتَامُهُ مِسْكٌ وَ فِى ذلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ وَ مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ عَيْنا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ»(1) نازل شد و آن پنج آيه همان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام است.»(2)
ص: 718
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ - يعنى به خاطر خسّت كه - الَّذِينَ اِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ - يعنى وقتى كه به سراغ حقوق خود از غنيمت ها مى روند كامل مى گيرند - وَ اِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»(1) يعنى هنگامى كه خمس آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را از آن ها مى خواهند، كم مى دهند.»(2)
ص: 719
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداى تعالى چون اراده فرمايد كه از مؤمن حسابرسى كند، نامه ى عمل او را به دست راستش دهد و بين خود و او محاسبه نمايد و بگويد: بنده ى من چنين و چنان كردى و اين كار و آن كار را انجام دادى؟ او بگويد: آرى پروردگارا من چنان كردم پس بفرمايد: آن ها را بر تو بخشيدم و به حسناتمبدّل نمودم. مردم مى گويند: سبحان اللّه ! مگر اين بنده هيچ بدى نداشت! همان است قول خداوند: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابا يَسِيرا وَ يَنقَلِبُ اِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورا»(1) گفتم: كدام خانواده اش؟ فرمود: «همان خانواده در دنيا، خانواده ى او در
ص: 720
بهشت است؛ اگر مؤمن باشند و هرگاه خداوند به بنده اى اراده شرّ نمايد در حضور مردم از او حساب مى كشد و او را ساكت مى كند و نامه ى عملش را به دست چپ او مى دهد، همان است قول خداى تعالى: «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُورا وَ يَصْلَى سَعِيرا اِنَّهُ كَانَ فِى أَهْلِهِ مَسْرُورا»(1) گفتم: كدام خانواده اش؟ فرمود: «همان خانواده دنيايش». گفتم: قول خداوند: «اِنَّهُ ظَنَّ أَن لَن يَحُورَ»(2)؟ فرمود: «او گمان داشت كه هرگز برنمى گردد».(3)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» فرمود:
«مقصود از مؤمنان، سلمان و مقداد و عمّار و ابوذر است كه پاداشى بى منّت دارند «فَما يُكَذِّبُكَ بَعدُ بِالدّينِ»(4) فرمود: او اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام است.»(5)
ص: 721
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر دشمن مخالف ما (ناصِبى) منسوب به اين آيه است: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ تَصْلَى نَار حَامِيَةً تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ»».(1)و(2)
2 . قبيصه بن يزيد جُعفى مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، بؤس بن ابى دروس، ابن ظبيان و قاسم صيرفى در نزد آن حضرت بودند، سلام دادم و نشستم و گفتم: يابن رسول اللّه ، خدمت شما آمدم تا بهرمند
ص: 723
شوم! فرمود: «بپرس و مختصر بگو!» گفتم: پيش از اين كه خداوند آسمان برافراشته و زمين گسترده را بيافريند شما كجا بوديد؛ ثابت بوديد يا تاريك و روشن فرمود: «يا قبيصه! چرا در چنين وقتى از اين حديث پرسيدى؟ مگر نمى دانى كه محبّت ما پنهان، ولى دشمنى با ما آشكار است و ما را دشمنانى از جنّ است كه حديث ما را به دشمنان ما از انسان ها مى رسانند و اين ديوارها گوش هايى چون گوش هاى آدميان دارند.» عرض كردم: حالا كه سؤال كرده ام! فرمود: يا قبيصه! ما اشباحى نورانى در پيرامون عرش بوديم، پانصد هزار سال پيش از خلقت آدم؛خدا را تسبيح مى گفتيم، چون آدم را خداوند خلق كرد ما را در صُلب او قرار داد، پس همواره از صلب پاكى به رحم پاكيزه اى منتقل فرمود تا اين كه خداوند محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را برانگيخت.
بنابراين ماييم رشته ى محكم خدا هركه به ما چنگ زند، نجات يابد و هركه از ما تخلّف كند سقوط كرده است. ما او را در باب پستى وارد نمى كنيم و از باب هدايت بيرون نمى سازيم، ما پاسداران دين خدا و عترت رسول خداييم. ماييم آن خرگاهى كه طناب هايش طولانى و فضايش گسترده است؛ هركه به ما پناهنده شود به سمت بهشت نجاتيابد و هركه از ما تخلّف ورزد به دوزخ فروافتد.» گفتم:
با سپاس به ذات پروردگارم، از قول خداوند: «اِنَّ اِلَيْنَا اِيَابَهُمْ ثُمَّ اِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ»(1) مى پرسم؟ فرمود: «قرآن در (بين) ما نازل شده است» گفتم: من تنها از تفسير
ص: 724
آيه پرسيدم فرمود: «آرى يا قبيصه! چون روز قيامت شود، خداوند حساب شيعيان ما را بر ما قرار دهد؛ آن چه را بين ايشان و بين خدا بوده است محمّد صلى الله عليه و آله وسلم از خدا طلب بخشش كند و آن چه را كه بين ايشان و بين مردم از مظالم باشد محمّد صلى الله عليه و آله وسلم از طرف ايشان ادا كند و آن چه بين ما و ايشان است ما آن را به ايشان مى بخشيم تا بدون حساب وارد بهشت گردند.»(1)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:«روزى من با پدرم بيرون آمدم، ناگهان مردمانى از اصحاب خود را بين منبر و قبر (پيامبر) ديديم پدرم به ايشان سلام داد سپس فرمود: بدانيد به خدا سوگند كه من بو و ارواح شما را دوست مى دارم، پس مرا باتقوا و كوشش خودتان بر آن اساس يارى كنيد! هركه بنده اى را امام خود قرار داد، بايد مطابق عمل او عمل كند. شما شيعيان آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم ، برگزيدگان خدا و ياوران خداييد و شما پيشگامان اوّلين و آخرين در دنيا و پيشگامان در آخرت به سوى بهشتيد! ما براى شما بهشت را ضمانت كرده ايم با ضمانت الهى و ضمانت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ،شما پاكان و زنانتان پاكيزگان اند. هر زن با ايمان زن بهشتى است و هر مرد با ايمان راستگو است.
بارها اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام به قنبر مى فرمود: يا قنبر! تو را بشارت و مژده باد و شادباش! به خدا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا رفت درحالى كه به تمام امّتش جز شيعه خشمگين بود! بدان كه هر
ص: 725
چيزى را شرافتى است، شرف دين شيعه است، بدان كه هر چيزى را رشته اى است و رشته اين دين شيعه است. بدان كه هرچيزى را سَرورى است، سرور انجمن ها، انجمن هاى شيعه است و بدان كه هر چيزى راخواهشى است و خواسته ى دنيا سكونت شيعيان ما در آن است.
به خدا كه اگر در زمين از شما نبود، مخالفان شما را هيچ چيز پاكيزه اى فراهم نبود و در آخرت نيز هيچ بهره اى براى هيچ ناصبى (مخالف ولايت) نبود. او هرچند متعبّد باشد به اين آيه منسوب است: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ تَصْلَى نَارا حَامِيَةً تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ»(1) و هركه از مخالفان براى شما دعا كند، اجابت دعايش براى شماست و هركه از شما حاجتى از خدا بخواهد، عطا كند و هركه درخواستى نمايد، اجابت كند و هركه دعايى داشتهباشد، محقّق سازد و هركس از شما يك حسنه انجام دهد، پاداش بى شمارى دارد و هركه مرتكب عمل بدى شود پس محمّد صلى الله عليه و آله وسلم از طرف او محاجّه كند (عذرخواهى نمايد!) ...
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: روز قيامت اهل ولايت ما با چهره هاى درخشان و شادمان از قبرهايشان بيرون مى آيند درحالى كه خط امان در دست دارند، مردمان بيمناك اند و آن ها بيمى ندارند و مردمان غمگين اند و آن ها غمى ندارند. به خدا سوگند كه بنده اى از شما به نماز خود قيام نمى كند مگر اين كه فرشتگان از پشت سر او را احاطه كرده، براو درود مى فرستند و برايش دعا مى كنند تا از نماز خود فارغ شود. بدان كه براى هرچيزى جوهرى است و جوهر فرزندان آدم عليه السلام
ص: 726
محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و ما و شيعيان ما هستند.» سعدان بن مسلم مى گويد: عيثم بن اسلم از قول معاويه بن عمار از امام صادق عليه السلام افزوده، مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند اگر شما نبوديد بهشت آراسته نبود، به خدا اگر شما نبوديد حوريان آفريده نمى شدند، به خدا اگر شما نبوديد قطره ى بارانى نازل نمى شد، به خدا اگر شما نبوديد دانه اى نمى روييد! به خدا كه اگر شما نبوديد چشمى روشن نبود به خدا كه خداوند از من شما را بيشتر دوست دارد، ما را با ورع و اجتهاد و اطاعت خدا يارىكنيد! به خدا كه اگر شما نبوديد خداوند نه به طفلى رحم كرده و نه چهارپايى چرا مى كرد.»(1)
4 . كلينى از قول محمّد از پدرش نقل كرده است، كه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
«هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ»(2) (يعنى چه)؟ فرمود:
«قائم عليه السلام آن ها را با شمشير پوشش مى دهد» گفتم: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ»چه؟ فرمود: «تسليم اند و توان خوددارى ندارند» گفتم: «عَامِلَةٌ»؟ فرمود: «عمل بر خلاف فرمان خدا كرده است» گفتم: «نَاصِبَةٌ»؟ فرمود: «به غير واليان امرتوجه داشته است» گفتم: «تَصْلَى نَارا حَامِيَةً»؟ فرمود: «در دنيا به آتش جنگِ زمان قائم عليه السلام و در آخرت به آتش دوزخ وارد گردند.»(3)
ص: 727
1 . فرات از ابوبصير نقل كرده است، مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! مؤمن بيرون شدن روح (از بدنش) را خوش ندارد؟ فرمود: «نه به خدا سوگند» گفتم: آن چگونه است؟ فرمود: «مؤمن چون هنگام وفاتش فرا مى رسد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اهل بيتش: اميرالمؤمنينعلىّ بن ابى طالب، فاطمه، حسن، حسين و همه امامان عليهم السلامحاضر مى شوند- ولى از صراحت نام فاطمه خوددارى كرد- و جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل عليهم السلام حاضر مى شوند.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى گويد: يا رسول اللّه ! او از دوستداران و مواليان ماست، شما او را دوست بداريد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مى فرمايد: يا جبرئيل! وى از دوستداران على و ذرّيه اوست، او را دوست بدار! پس جبرئيل به ميكائيل و اسرافيل همين حرف را مى زنند، آن گاه همگى به ملك الموت مى گويند: وى دوستدار محمّد و آل محمّدصلى الله عليه و آله وسلم مى باشد
ص: 728
و على و فرزندان او را سرپرست خود مى داند با او مدارا كن! پس ملك الموت مى گويد: به خدايى كه شما را برگزيده و كرامت بخشيده است و محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را به نبوت انتخاب كرده و او را ويژه ى رسالت قرار داده است، من به او رفيق تر از پدر، رفيق و مهربان تر از برادر مهربانم.
آن گاه ملك الموت به وى توجه مى كند و مى گويد: اى بنده ى خدا! تو آزادى خود و گروگان امانت خويش را دريافت كردى؟ او مى گويد: آرى. مى پرسد: به چه وسيله؟ مى گويد: به خاطر دوست داشتن محمّدو آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و به خاطر ولايت على و فرزندان او را. ملك الموت مى گويد: تو از آن چه مى ترسيدى خداوند تو را از آن امان بخشيد و به آن چه اميدوار بودى تو را مرحمت كرد. چشمان خود را باز كن آن چه در نزد خوددارى ببين! فرمود:
پس او چشمان خود را باز كند و به يكايك حاضران نگاه كند و درى به سوى بهشت برايش گشوده شود و به آن بنگرد. پس بگويد: اين را خداوند براى تو آماده كرده و اينان همراهان تو هستند، آيا دوست دارى با آن ها باشى يا به دنيا برگردى؟امام صادق عليه السلام فرمود: «مگر چشمش و ابروانش را به سمت بالا نمى بينى، بيانگر آن است كه مرا نيازى به دنيا و بازگشت به دنيا نيست. مناديى از درون عرش ندا مى دهد كه او و حاضران كنار او مى شنوند: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ - به محمّد و آل محمّد و وصى او و امامان پس از او - ارْجِعِى اِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً - به ولايت على - مَرْضِيَّةً - به اجر و پاداش - فَادْخُلِى فِى عِبَادِى - با محمّد و اهل بيتش عليهم السلام - وَادْخُلِى
ص: 729
جَنَّتِى (1) - بدون هيچ ترديد - .»(2)
2 . از امام صادق عليه السلام سؤال شد: آيا مؤمن قبض روح خود را خوش ندارد؟ فرمود: «نه به خدا سوگند» گفتم: آن چگونه است؟ فرمود: «چون ملك الموت نزد او حاضر شود او بى تابى كند، پس ملك الموت به او گويد: بى تابى نكن! به خدا سوگند كه من نسبت به تو نيكوكردارتر و مهربان تر از پدر مهربانم كه نزد تو آيد! چشمانت را بگشا و ببين! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين و حسن و حسين و امامان پس از ايشان و فاطمه عليهم السلامبراى او تهليل گويند. پس نگاهى به ايشان كند و به وسيله ى آن ها شادمان گردد! آيا در آنوقت نگاه او را نديده اى؟» گفتم: چرا. فرمود: «او تنها به ايشان نگاه مى كند» گفتم: فدايت شوم! مؤمن و كافر گاهى نگاه مى كنند؟ فرمود: «واى بر تو! كافر به پشت سرش نگاه مى كند زيرا كه ملك الموت به سراغ او مى آيد تا از پشت سر به او حمله كند، ولى مؤمن به جلو نگاه مى كند و مناديى از انتهاى عرش از بالاى بالاترين افق از جانب پروردگار بزرگ روح او را ندا مى دهد و مى گويد: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى اِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى»(3) پس ملك الموت مى گويد: منمأمورم تو را مخيّر كنم بين
ص: 730
بازگشت به دنيا و رفتن از دنيا! ولى هيچ چيزى براى او محبوب تر از بيرون كردن روحش (از قفس تن) نيست.»(1)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى اِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى» فرمود:
«يعنى حسين بن على عليه السلام».(2)
1 . ابان از امام صادق عليه السلام تفسير اين آيه: «فَلا اقتَحَمَ الْعَقَبَةَ»(1) را پرسيد، فرمود:
«يا ابان! آيا چيزى از كسى در آن باره شنيده اى؟» گفتم: نه، فرمود: «ابان! ماييم آن گردنه و كسى به سوى ما بالا نمى آيد مگر از ما باشد» سپس فرمود: «آيا كلمه اىبر تو نيافزايم كه بالاتر از دنيا و مافى هاست؟» گفتم: چرا فدايت شوم! فرمود: «مردمان از آنِ دوزخند جز تو و جز اصحاب تو كه از آن جداييد» گفتم: فدايت شوم! به چه وسيله از آن جداييم؟ فرمود: «به خاطر ولايت پذيرى شما از اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب عليه السلام».(2)
ص: 732
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ فَكُّ رَقَبَةٍ»(1) فرمود:
«آزاد كردن برده ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام است براستى كه آن آزاد كردن برده است.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» فرمود:
«كسى را كه خداوند به وسيله ولايت ما گرامى دارد از آن گردنه بگذرد! و ماييم آن عقبه كه هركس از آن بگذرد نجات يافتهاست.» مى گويد: ساكت شد، بعد به من فرمود: «آيا حرفى را به تو تعليم ندهم كه براى تو از دنيا و مافيها بهتر است؟» گفتم: چرا فدايت شوم! فرمود: «قول خداوند «فَكُّ رَقَبَةٍ». آن گاه فرمود: «تمام مردم بردگان دوزخند جز تو و جز اصحاب تو كه خداى تعالى شما را به خاطر دوستى شما نسبت به اهل بيت، از آتش دوزخ آزاد كرده است.»(3)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ»(4)
ص: 733
علىّ بن ابى طالب عليه السلام است كه در پى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمد و او [على عليه السلام] را به طور كامل از علم برخوردار كرد.» «وَ النَّهَارِ اِذَا جَلاَّهَا»(1) فرمود: «آن امام از ذريّه فاطمه عليهاالسلاماست.»(2)
3 . درباره «وَاللَّيْلِ اِذَا يَغْشَاهَا»(3) سؤال شد، فرمود: «آن ها رهبران جورند كه خودسرانه عمل مى كنند، بدون نظر آل رسول اللّه و در جايى نشسته اند كه آل رسول اللّه سزاوارتر از ايشان بودند، پس دين رسول خدا را با ظلم و جور پوشاندند، آناست قول خداوند: «وَ اللَّيْلِ اِذَا يَغْشَاهَا» فرمود: ستم و تيرگى ايشان نور روز را پوشاند.» گفتم: «وَ النَّهَارِ اِذَا جَلاَّهَا»(4)؟ فرمود: «آن امام از ذريّه فاطمه عليهاالسلام است كه از وى آيين رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را مى پرسند و او براى كسى كه مى پرسد آن را جلوه مى دهد، از اين رو خداوند به قول خودش «وَ النَّهَارِ اِذَا جَلاَّهَا» آن را حكايت كرده است.
قول خداوند: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا»(5)؟ فرمود: «خداوند آن را آفريد و به تصوير كشيد» و قول خداوند: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»(6) يعنى آن راشناساند و الهام فرمود، سپس او را مخيّر كرد و او مختار شد!.»(7)
ص: 736
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَاَمّا مَنْ اَعْطى وَ التَّقى وَ صَدَّقَ بِالحُسنى» فرمود:«ولايت را تصديق كند» و همين طور آيه: «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى وَ اَمّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسنى»فرمود: «ولايت را تكذيب كند «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى»».(1)و(2)
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَأَنذَرْتُكُمْ نَارا تَلَظَّى لاَيَصْلاَهَا اِلاَّ الْأَشْقَى الَّذِى كَذَّبَ وَ تَوَلَّى»(3)، فرمود:
ص: 737
«در جهنم واديى است كه در آن آتش است، كسى جز بدبخت ترين آدمى كه قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را درباره ى على عليه السلام تكذيب كرد، و از ولايت او روگرداند، وارد نمى شود».
سپس فرمود: «آتش هاى دوزخ باهم متفاوتند، آن چه در اين وادى است براى مخالفان ولايت (ناصبى ها) است.»(1)
ص: 738
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير «فَاِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ»(1) فرمود:
«على عليه السلام را براى ولايت نصب كن!»(2)
2 . امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه درباره قول خداوند: «فَاِذَافَرَغْتَ فَانصَبْ وَ اِلَى رَبِّكَ فَارْغَب» فرمود:
«دعا پس از نماز واجب است، مبادا آن را ترك كنى، چرا كه فضيلت آن پس از نماز واجب مانند فضيلت واجب بر مستحب است.» سپس فرمود: «خداى عزّوجلّ مى فرمايد: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ اِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ
ص: 739
دَاخِرِينَ»(1) و برترين عبادت دعاست و منظور آن است.» و از قول خداوند: «اِنَّ اِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ»(2) پرسيدند، فرمود: اوّاه يعنى پر دعا.»(3)
ص: 740
طبرسى از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«سجده در سوره هاى عزايم: الم تنزيل، حم سجده، والنّجم اذا هوى، اقرأ باسم ربّك واجب است، جز اين ها در سراسر قرآن مستحب است نه واجب.»(1)
ص: 741
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
««اِنَّا انزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ»(1) ليله، فاطمه عليهاالسلام و قدر، اللّه است، بنابراين هركه فاطمه عليهاالسلام را چنانكه سزاست بشناسد، در حقيقت ليله القدر را درك كرده است و فاطمه عليهاالسلامرا فاطمه ناميدند، چون خلق از معرفت او ناتوانند.
و قول خداوند: «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ - يعنى بهتر از هزار مؤمن و او مادر مؤمنان است - تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا - و فرشتگان با ايمان آن هايند كه مالك علم آل محمّدند و روح القدس همان فاطمه عليهاالسلام است - بِاِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ سَلاَمٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ
ص: 742
الْفَجْرِ»(1) يعنى تا قائم عليه السلام ظهور كند.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام مى گويد:«علىّ بن حسين عليهماالسلام مى فرمود: «اِنَّا انزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» خداوند راست گفته است؛ قرآن را در شب قدر نازل كرد «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» - رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفت: نمى دانم. خداى عزوجلّ فرمود: «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَ لْفِ شَهْرٍ»(3) (هزار ماهى كه) شب قدر در آن ها نباشد. به رسول خدا عليه السلام فرمود: آيا مى دانى چرا آن شب بهتر از هزار ماه است؟ گفت: نه، فرمود: چون در آن شب فرشتگان و روح نازل مى شوند «بِاِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ - و چون خداوند به چيزى اذن دهد در حقيقت آن را پسنديده است -سَلاَمٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»(4) مى فرمايد: يا محمّد! فرشتگان و روح با سلام من از آغازى كه به زمين فرود مى آيند، تا طلوع فجر تو را سلام مى دهند سپس در قسمتى از كتاب خود فرمود: «وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً»(5) درباره «اِنَّا انزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» است.
آن گاه در بخشى از كتاب خود، مى فرمايد: «وَ مَا محمّد اِلاَّ رَسُولٌ
ص: 743
قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَاِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّه َ شَيْئا وَسَيَجْزِى اللّه ُ الشَّاكِرِينَ»(1) در آيه ى اول مى فرمايد: هنگامى كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بميرد مخالفان مى گويند: به فرمان خدا شب قدر با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گذشت و تمام شد. پس اين فتنه اى است كه تنها به ايشان رسد و بدان وسيله به عقب برگشته و مرتدّ گردند! زيرا اگر آن ها گفته بودند امر خدا باقى است ناگزير خداى تعالى را درآن باره فرمانى است و چون به امر خدا اقرار كنند به ناچار صاحب امر بايد باشد!»(2)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّا انزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم همين كه دهه ى آخر (ماه رمضان) وارد مى شد، كمربند را محكم مى بست و از زنان فاصله مى گرفت و شب زنده دارى مى كرد و تنها به عبادت مى پرداخت.»(3).
ص: 744
شهاب بن عبد ربّه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از شب قدر خبر دهيد! فرمود:
«شب بيست و يكم و بيست و سوم (ماه رمضان).»(1) . امام صادق عليه السلام راجع به شب قدر فرمود:
«آن را در شب هاى نوزدهم، بيست و يكم و بيست و سوم (ماه رمضان) جستجو كن!» عرض كرد: اگر توان همه ى آن ها را نداشتم؟ فرمود: «هر قدر از آن دو شب ممكن بود، پى گير باش!» گفتم: چه بسا شب اول ماه نزد ما رؤيت مى شود ولى از جاى ديگر خلاف آن را خبر مى آورند؟ فرمود: «هر قدر از چهارشب را ممكن بود در جستجو باش!» گفتم: فدايت شوم! شب بيست و سوم شب جُهَنى است! فرمود: «آن حرفى است كه مى زنند!» گفتم: سليمان بن خالد نقل كرده است كه در شب نوزدهم، سفر حاجى مقرر مى شود! فرمود: «يا ابامحمّد! سفر حاجى در شب قدر نوشته مى شود و منايا و بلايا و روزى ها و نظاير اين ها در سال آينده در آن شب مقرر مى گردد، بنابراين آن ها را در شب بيست و يكم و بيست و سوم جستجو كن و در هر يك از آن ها صد ركعت نماز بخوان و شب زنده دارى كن تا وقت روشنى (هوا) اگر توانستى و هر دو شب غسل كن!»گفتم:
اگر ايستاده نتوانستم؟ فرمود: «نشسته نماز بخوان!» گفتم: اگر نشسته نتوانستم؟ فرمود: «(خوابيده) در بسترت (بخوان!)» گفتم: اگر نتوانستم؟ فرمود: «باكى بر تو نيست كه سرشب كمى
ص: 745
بخوابى! همانا درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده مى شود و شيطان دربند و اعمال مؤمنان مقبول است. ماه رمضان ماه خوبى است بر محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ماه خوش يمن (مرزوق) ناميده مى شد.»(1)
ص: 746
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (1)فرمود:
«ما از جمله آن نعمت هايى هستيم كه خداوند از آن ها ياد كرده است.» سپس فرمود: «اِذْ تَقُولُ لِلَّذِى أَنْعَمَ اللّه ُعَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ»».(2)و(3)
2 . حنّان بن سدير مى گويد:
ص: 747
خدمت امام صادق عليه السلام بودم، غذايى براى ما آورد كه هرگز چنان طعامى نخورده ام، پس به من فرمود: «پسر سدير! غذاى ما را چگونه ديدى؟» گفتم: پدر و مادرم به فدايت يابن رسول اللّه ! من هرگز چنان غذايى نخورده و گمان نمى برم كه چنان غذايى را بخورم! آن گاه چشمانم اشك آلود شد گريستم، فرمود: «چرا گريه مى كنى؟» گفتم: يابن رسول اللّه ! به ياد آيه اى افتادم كه در كتاب خدا (قرآن) آمده است. فرمود: «كدام آيه؟» گفتم: قول خداوند: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»ترسيدم كه همين غذا [از جمله همان نعمت ها ]باشد كه خداوند از ما راجع به آن مى پرسد! امام عليه السلام خنديد به طورى كه دندان هاىكرسى او ديده شد، سپس فرمود: «از طعام پاكيزه و جامه ى نرم و بوى خوش نمى پرسند، بلكه اين ها براى ما خلق شده و ما براى آن آفريده شده ايم و بايد درآن باره اطاعت كنيم.» گفتم:
پدر و مادرم به فدايت يابن رسول اللّه ، پس كدام نعمت هاست؟ فرمود: «محبّت على و عترت اوست كه خداوند روز قيامت از مردم مى پرسد كه سپاسگزارى شما از من در حالى كه محبّت على و عترت او را به شما عطا كردم چگونه بود؟»(1)
3 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» فرمود:
«از اين امّت آن چه را كه خداوند به وسيله ى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و
ص: 748
پس از وى به وسيله ى اهل بيت معصومش انعام فرموده است، بازخواهى مى كند.»(1)و(2) (يعنى از نعمت اهل بيت سؤال خواهد شد)
ص: 749
1 . از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ»(1) سؤال شد: آيا از وسوسه ى شيطان است؟ فرمود:
«نه چنان نيست هركس را وسوسه ى شيطان برسد بلكه از نمازغفلت مى كند و نماز اول وقت را ترك مى نمايد.»(2) زيد شحّام مى گويد: امام صادق عليه السلام راجع به آيه: «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ»فرمود:
«ترك نماز و سهل انگارى در آن است.»(3)
ص: 750
2 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ»(1) فرمود:
«وامى كه مى دهد و روزى و وسايل خانه كه عاريه مى دهد» گفتم: ما همسايگانى داريم عاريه كه مى دهيم مى شكنند و خراب مى كنند، اگر به آن ها ندهيم آيا گناه كرده ايم؟ فرمود: «اگر چنان باشند، شما اگر [وسايل خانه] به آن ها ندهيد، گناه نكرده ايد.»(2)
ص: 751
1 . محمّدبن عمير مى گويد: ابوشاكر (ديصانى) از ابوجعفر احول (مؤمن طاق) تفسير قول خداوند: «قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ» را پرسيد كه آيا شخص حكيم چنين سخنى را مى گويد؛ آن هم چند مرتبه تكرار كند؟ ابوجعفر احول جوابى نداشت، واردمدينه شد، آن را از امام صادق عليه السلام پرسيد، فرمود:
«سبب نزول و تكرار آن اين بود كه قريش به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند تو يك سال خدايان ما را عبادت مى كنى و ما هم يك سال خداى تو را! و (باز) تو يك سال خدايان ما را عبادت مى كنى و ما هم يك سال خداى تو را، از اين رو خداوند طبق گفته آن ها پاسخ داد و درباره ى آن چه آن ها گفتند: تو يك سال خدايان ما را عبادت مى كنى، فرمود: «يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ»و درباره ى گفته آن ها (دوباره) كه ما خداى تو را يك سال عبادت
ص: 753
مى كنيم، (فرمود:) «وَ لاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ» و (باز) درباره ى آن چه گفتند: تو خدايان ما را يك سال عبادت مى كنى! فرمود: «وَ لاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ» و در مورد گفته شان كه خداى تو را يك سال عبادت مى كنيم (فرمود:) «وَ لاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ» امام عليه السلام فرمود: «ابوجعفر احول نزد ابوشاكر برگشت و به او خبر داد، ابوشاكر گفت: اين مطلبى است از حجاز به شتر بار شده (يعنى از امام صادق عليه السلام است) و امام صادق عليه السلام چنان بود كه هرگاه از قرائت اين سوره فارغ مى شد، سه مرتبه مى فرمود: «دين من اسلام است.»(1)
1 . امام صادق عليه السلام مى فرمود:
««قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ» يك چهارم قرآن است، چنان است كه هر وقت آن را قرائت مى كرد، مى فرمود: «تنها خدا را، تنها خدا را مى پرستم.»(2)
ص: 754
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بر جنازه ى سعدبن مُعاذ نماز خواند، همين كه نماز را خواند فرمود: هفتاد هزار از فرشتگان كه جبرئيل عليه السلام در بين آن ها بود آمدند و بر او نماز گزاردند، گفتم: جبرئيل! به چه دليل وى سزاوار نماز شما شد؟ گفت: به خاطر اين كه وى ايستاده و نشسته، سواره و پياده، درحال رفت و آمدسوره ى «قل هو اللّه احد» را قرائت مى كرد.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس يك روز بر او بگذرد و پنج وعده ى نماز را در آن
ص: 755
بخواند، ولى «قل هو اللّه احد» را در آن روز نخواند، به او گويند: بنده ى خدا! تو از نماز گزاران نيستى!»(1)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه به خدا و روز جزا ايمان دارد، نبايد در تعقيب نماز واجب «قل هو اللّه احد» را ترك كند، زيرا كه هركس آن را قرائت كند خداوند خير دنيا و آخرت را براى او گردآورد و او و پدر و مادر و فرزندانشان را بيامرزد.»(2)
4 . امام صادق عليه السلام از پدرش امام باقر از قول پدرش نقل كرد كه اهل بصره به حسين بن على عليه السلام نوشتند و از وى معناى صمد را پرسيدند، در جواب نوشت:
«بنام خداوند بخشنده ى مهربان، بارى در قرآن زياد فرو نرويد و درباره ى آن مجادله نكنيد و بدون آگاهى درباره ى آن سخن نگوييد كه من از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيدم، مى فرمود: هركه سخنى ناآگاهانه درباره ى قرآن بگويد نشيمنگاهش از آتش پر شود و به راستى كه خداى سبحان «صمد» را تفسير كرده و فرموده است: خداى يگانه اى كه همه ى نيازمندان آهنگ او كنند. سپس آن را تفسير كرده و فرموده است: هرگز فرزند ندارد و متولد نشده است و براى او هيچ شبيه و مانندى نيست».(3)
ص: 756