سرشناسه : عطاردی قوچانی ، عزیزالله ، 1307 - 1393.
عنوان و نام پديدآور : روایات تفسیری در کلام امام صادق علیه السلام (برگرفته از مسند امام صادق علیه السلام)/ تالیف عزیزالله عطاردی؛ ترجمه محمدرضا عطائی؛ تلخیص سیدمجید نبوی؛ تدوین سمیه خلیلی آشتیانی؛ تحت نظارت عبدالحسین طالعی.
مشخصات نشر : تهران: موسسه فرهنگی نبأ ، 1401.
مشخصات ظاهری : 756 ص. ؛ 5/14×5/21 س م.
شابک : 1800000 ریال : 978-600-264-147-2
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : جعفربن محمد(ع)، امام ششم، 83 - 148ق. -- احادیث
موضوع : Jafar ibn Muhammad، Imam VI, 702- 765 -- Hadiths
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
شناسه افزوده : عطائی ، محمدرضا، 1315 - ، مترجم
شناسه افزوده : نبوی، سیدمجید، 1366 خرداد-
شناسه افزوده : خلیلی آشتیانی، سمیه، 1360 -
شناسه افزوده : طالعی ، عبدالحسین ، 1340 -
رده بندی کنگره : BP45/2
رده بندی دیویی : 297/9553
شماره کتابشناسی ملی : 8812757
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا
ص: 1
روايات تفسيرى در كلام امام صادق عليه السلام (برگرفته از مسند امام صادق عليه السلام)
تأليف: عالم محقق مرحوم شيخ عزيز اللّه عطاردى
ترجمه: حجت الاسلام و المسلمين محمد رضا عطائى
تلخيص: سيد مجيد نبوى
تدوين و تنظيم: دكتر سميه خليلى آشتيانى(عضو هيئت علمى دانشگاه آزاد اسلامى - واحد تهران غرب)
انتشارات نبأ
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 3
ص: 4
تصویر
ص: 5
تصویر
ص: 6
تصویر
ص: 7
تصویر
ص: 8
تصویر
ص: 9
تصویر
ص: 10
تصویر
ص: 11
تصویر
ص: 12
تصویر
ص: 13
تصویر
ص: 14
تصویر
ص: 15
تصویر
ص: 16
تصویر
ص: 17
تصویر
ص: 18
تصویر
ص: 19
تصویر
ص: 20
تصویر
ص: 21
تصویر
ص: 22
تصویر
ص: 23
تصویر
ص: 24
تصویر
ص: 25
تصویر
ص: 26
تصویر
ص: 27
تصویر
ص: 28
تصویر
ص: 29
تصویر
ص: 30
تصویر
ص: 31
تصویر
ص: 32
تصویر
ص: 33
تصویر
ص: 34
تصویر
ص: 35
تصویر
ص: 36
تصویر
ص: 37
تصویر
ص: 38
تصویر
ص: 39
تصویر
ص: 40
تصویر
ص: 41
تصویر
ص: 42
تصویر
ص: 43
تصویر
ص: 44
تصویر
ص: 45
ص: 46
تفسير و تبيين قرآن كريم شيوه ها و روش هاى مختلفى را در طول رشد و بالندگى خود از سرگذرانده است، روش هاى تفسيرى متأثر از منبعى است كه مفسر در تفسير آيات از آن بهره مى گيرد، يكى از اين منابع كه تا امروز هم از آن استفاده مى شود، روايات صادره از پيامبر اكرم و ائمه عليهم السلام است كه با نام تفسير روايى يا تفسير مأثور شناخته مى شود.
تفسير روايى با نزول نخستين آيات قرآن كريم بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم متولد شد، از آن جا كه آياتى از قرآن كريم وظيفه ى تبيين آيات الهى را بر عهده ى پيامبر مى گذارد و مى فرمايد:
«وَ أَنْزَلْنَا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ»(1)
ص: 47
و پس از ايشان نيز بنا به آيه تطهير «اِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»(1)، تنها كسانى كه شايستگى تبيين قرآن كريم را دارند ائمه معصومين عليهم السلام هستند و حديث ثقلين نيز بر عِدل بودن ايشان نسبت به قرآن كريم در هدايت امت اسلامى تأكيد مى كند.
آن چه امروز در تفاسيرى مانند تفسير قمى، نورالثقلين و البرهان و تفاسيرى مانند آن ها مى بينيم، ما حصل جمع آورى روايات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و اهل بيت ايشان عليهم السلام در تفسير آيات قرآن كريم است.بنابراين نخستين مرحله از تفسير روايى در عصر نبوى تبلور يافت و مخاطبان آن نيز صحابه بودند، از جمله على عليه السلام كه تفسير نبوى را مكتوب مى نمود، چنان كه خود آن حضرت مى فرمايد:
«آيه اى از قرآن نبود كه بر پيامبر نازل شد، مگر آن كه بر من مى خواند و آن را بر من املا مى كرد و من با خط خود آن را مى نوشتم و آن حضرت تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من ياد داد، و براى من دعا نمود كه خداوند فهم و حفظ آن را به من عطا كند؛ و من هيچ آيه و هيچ علمى كه بر من املا شده بود،فراموش نكردم و آن را نوشتم...»(2).
نگارش و جمع آورى روايات تفسيرى از سياست منع نقل و نگارش حديث در دوره ى سه خليفه ى اول، متأثر شد اما تعطيل نشد چنانچه روايات تفسيرى برجاى مانده از ابن عباس كه شاگرد تفسيرى حضرت
ص: 48
على عليه السلام است و شاگردان او مانند مجاهدبن جبر و سعيدبن جبير نشان دهنده ى فعاليت هاى در اين زمينه است. اين نكته را بايد متذكر شد كه تفسير روايى از روش هاى مشترك بين مفسران شيعه و اهل تسنن است و از اين ميان تفاسير مشهورى هم چون جامع البيان فى تأويل آى القرآن از طبرى و الدرالمنثور اثر سيوطى را مى توان برشمرد.
در ميان شيعيان اين شيوه ى تفسيرى هم چنان با پشت سر گذاشتن نزديك به يك قرن فراز و نشيب، دوره اى جديد از حيات خود را آغاز كرد كه دو دوره ى نشأت گرفته ازفرهنگ اهل بيت عليهم السلام را شامل مى شود:
1 . دوره ى امام باقر و امام صادق عليهماالسلام، 2 . دوره ى امام كاظم تا امام حسن عسكرى عليهماالسلام.
با توجه به موضوع اين نوشتار كه روايات تفسيرى امام صادق عليه السلام است، به توضيح اندكى درباره ى دوره ى نخست اكتفا مى كنيم، اين دوره تقريبا از سال 85ق - دهه ى آخر حيات امام سجاد عليه السلام - آغاز مى شود و تا سال 150 ق - اندكى پس از شهادت امام صادق عليه السلام - ادامه مى يابد.
شاخصه هاى اين دوره را چنين برمى شماريم، روايات تفسيرىبسيارى از صادقين عليهماالسلام در اين دوره بيان شده است، در اين دوره شاگردان ائمه عليهم السلام به جمع آورى روايات تفسيرى مبادرت كردند، مفسران بزرگ روايى نيز پا به وادى قرآن گذاشته و درخشيدند، هم چون جابربن يزيد جعفى (م 128 ق)، اسماعيل بن عبدالرحمن معروف به سُدّى كبير (م 127 ق)، محمدبن سائب كلبى (م 146 ق) و ابن بن تغلب (م 141 ق) و صادقين عليهماالسلام به ويژه امام صادق عليه السلام، اصول
ص: 49
فقه استدلالى را به شاگردان خود تعليم دادند كه زمينه ساز اجتهاد در دوره هاى بعد شد.
بخش قابل توجهى از روايات تفسيرى امام صادق عليه السلام كه خلاصه اى از آن را در ادامه از نظر مى گذرانيد، به مسائل فقهى و آيات الاحكام مربوط است، اما به اين سبب كه بسيارى از احكام روايى نياز به تبيين دارند، اين روايات در ادامه ذكر نشده است.
روايات تفسيرى حاضر تلخيصى از مسند امام صادق عليه السلام است كه توسط محقق عطاردى رحمه الله در 22 مجلد به عربى نوشته و انتشار داده و توسط جناب عطايى به فارسىبرگردانده شده است. در ترجمه ايشان اسناد روايات حذف و روايات فقهى نقل نشده است. لازم به توضيح است مرحله اول تلخيص توسط آقاى نبوى انجام شد، در مرحله دوم روايات را باز بينى كردم و به هر روايت عنوان داده شد، روايات مربوط به مقدمات تفسير در فصلى جداگانه قرار گرفت و در آخر رواياتى كه فهمش نياز به مقدماتى داشت و در اين مجال بيان آن مقدمات ممكن نبود، از تلخيص حذف شد و روايات يا عباراتى كه نياز به توضيح داشت، در پاورقى تبيين شد.هدف اصلى تدوين و نشر اين كتاب دسترسى و آشنايى عموم با روايات تفسيرى امام صادق عليه السلام است كه به سفارش مؤسسه ى فرهنگى نبأ و با همكارى مركز فرهنگى خراسان انجام شده و به زيور طبع درآمده و اميد است در بهره مندى از معارف برجاى مانده از امام صادق عليه السلام مفيد و راهگشا باشد.
در اين مجال از زحمات آقاى مهندس شهرى ناشر محترم اين اثر و
ص: 50
ويراستار آن آقاى دكتر عبدالحسين طالعى كه مشفقانه براى اعتلاى اين اثر ارزشمند مرا راهنمايى كردند تشكر مى كنم.
و الحمدللّه ربّ العالمين آذرماه 1400 5 جمادى الاول 1443 هجرى مصادف با سالروز ميلاد حضرت زينب كبرى عليهاالسلام سميه خليلى آشتيانى
ص: 51
ص: 52
آيات قرآن چهار بخش است:
1 . امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا قرآن در چهار بخش نازل شده است، يك چهارم حلال، يك چهارم حرام، يك چهارم سنّت ها و يك چهارم اخبار پيش از شما و بعد از شما و حل اختلاف ما بين شماست.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«نخستين چيزى كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد: «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» و آخرين (سوره كامل) آن «اِذا جاءَ نَصْرُ اللّه » بود.(2)
ص: 53
3 . حفص بن غياث نقل مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»(1) پرسيدم؛ آيا نزول قرآن بين اوّلين (آيه) و آخرين (آيه) بيست سال طول كشيد؟ فرمود:
«قرآن يك جا در ماه رمضان به بيت المعمور(2) نازل شد سپس در طول بيست سال فرود آمد.» آن گاه فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: صحف ابراهيم شب اول ماه رمضان و تورات شب ششم ماه رمضان و انجيل شب سيزدهم ماه رمضان و زبور شب هيجدهم و قرآن شب بيست و سوم ماه رمضان نازل شد».
4 . عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قرآن و فرقان پرسيدم، فرمود:
«قرآن تمام كتاب (خدا) و اخبار آن چه هست و فرقان آن بخش محكمى است كه مورد عمل است و هر محكمى فرقان است.»(3)
ص: 54
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قرآن به گونه (كِنائى) به در مى گويم ديوار بشنو، نازل شده است.»(1) 6. امام صادق عليه السلام شنيدم فرمود:
«قرآن بازدارنده و فرمان دهنده است؛ فرمان به بهشت مى دهد و از دوزخ باز مى دارد.»(2)
1 . امام صادق از قول پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«اى مردم! شما هم اكنون در سراى صلح و سازش هستيد وآماده سفريد، شما را با شتاب مى برند در حالى كه شب و روز و خورشيد و ماه هر تازه اى را كهنه مى كنند و هر دورى را نزديك و هر وعده اى را به سر مى آورند، شما هم آماده باشيد براى گذرگاهى دور! مِقدادبن اسود با شنيدن اين سخنان از جا بلند شد و عرض كرد: يا رسول اللّه ! خانه صلح و سازش چيست؟ فرمود: خانه اى كه رسيدن و كوچ كردن است. هرگاه آشوب ها چون شب تيره شما را فرا گرفت به قرآن چنگ بزنيد، زيرا شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته است و گزارشگرى است باور
ص: 55
شده، هركه آن را رهبر خود سازد به بهشت كشاند و هركه آن را پشت سر نهد به دوزخ راند. راهنمايى است كه بهترين راه را نشان مى دهد، كتابى است داراى تفصيل و بيان و تحصيل، شوخى و ياوه نيست. ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش استوار و باطنش دانش؛ ظاهرش زيبا و باطنش ژرفا، اخترانى دارد و اخترانش اخترانى، شگفتى هايش بى شمار و تازه هايش كهنه نشدنى، داراى چراغ هاى هدايت و مشعل حكمت و راهنماى معرفت براى راه شناسى كه ديدگان خود را به هر سوى آن بگرداند و نظرى دقيق براى درك صفت آن نمايد. نجات بخش كسى است كه در معرض هلاكت است ورهايى بخش آن كه گرفتار چنگال (اهريمن) است.
به راستى انديشه باعث حيات دل بيناست چنان كه روشنى خواه به وسيله ى نور در تاريكى ها راه مى رود بر شما باد به خوش برآمدن و كم توقّف كردن!»(1)
2 . امام صادق عليه السلام آورده است فرمود:
«به راستى كه خداى عزيز جبّار كتاب خود را بر شما فرو فرستاد و آن است كه راستگو و خيرخواه است، خبر شما و خبر پيشينيان و پسينيان شما و خبر آسمان و زمين در آن است و اگر كسى نزدشما بيايد از آن گزارش دهد شما شگفت زده مى شويد.»(2)
ص: 56
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى در اين قرآن مشعل هدايت و چراغ هاى شب تار است بايد هر جوينده اى ديده اش را در آن بگرداند و براى روشنى آن نظر خود را بگشايد به راستى انديشه، حيات دل بينا است همان طورى كه طالب روشنى به وسيله نور در تاريكى ها راه مى رود.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«در سفارش اميرالمؤمنين عليه السلام به يارانش آمده است: بدانيد كه قرآن رهبر روز و روشنايى شب تار دربرابر هر سختى و تنگدستى است.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«روز قيامت سه ديوان و دفتر وجود دارد: دفترى كه در آن نعمت ها ثبت شده و دفترى كه در آن حسنات است و دفترى كه در آن سيّئات است. دفتر نعمت ها را با دفتر حسنات مقابله كنند، نعمت ها تمام حسنات را فراگيرد و دفتر سيّئات بجا ماند. فرزند آدم مؤمن را براى حساب فراخوانند، قرآن در زيباترين صورت جلوى او مى آيد و مى گويد: پروردگارا من قرآنم و اين بنده مؤمن تو خود را براى خواندن من به زحمت انداخت و شبش را در
ص: 57
تمرين با من به درازا كشاند، چون مشغول نماز مى شد اشك از چشمانش جارى بود. او را خشنود گردان همان طورى كه او مرا خشنود كرد.
فرمود:
پس خداى عزيز جبّار مى فرمايد: اى بنده ى من دست راستت را باز كن! خداوند دست راست او را از رضوان عزيز جبار و دست چپش را از رحمت الهى پُر سازد. سپس گفته مى شود: اين بهشت ارزانيت باد! بخوان و بالا رو، هرگاه آيه اى بخواند مرتبه اى بالا رود.»(1)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه خداى عزّوجلّ خَلق اولين و آخرين را در محشر گرد آورد، ناگاه همگى ببينند شخصى پيش آمد كه هرگز صورتى زيباتر از او ديده نشده است، چون چشم مؤمنان به او افتد كه قرآن است گويند: از ماست اين بهترين چيزى است كه ما ديديم و چون به آن ها رسد از آن ها بگذرد، شهيدان آن را ببينند، تا اين كه به آخر آن ها رسيده و از آن ها نيز بگذرد گويند: اين قرآن است تا به فرشتگان برسد، مى گويند: اين قرآن است و از آن ها نيز بگذرد به سمت راست عرش بايستد خداى جبّار بفرمايد: به عزّت و جلالم و به مرتبه والايم سوگند كه امروز گرامى دارم هركه را كه تو را گرامى داشته و خوارسازم آن كه تو را خوار ساخته است.»(2)
ص: 58
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بر شما باد به قرآن! هر آيه اى در آن يافتيد كه پيشنيان بدان وسيله نجات يافته اند بكار بنديد و آن چه را كه ديديد باعث هلاكت افراد پيش از شما شده است، از آن اجتناب كنيد!»(1)
8 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«همانا خداوند ولايت ما اهل بيت عليهم السلام را محور و مدار قرآن و همه كتاب ها(ى آسمانى) قرار داده است، محكمات قرآن بر آن محور مى گردد و به وسيله آن ها كتاب ها(ى آسمانى) بلند وپرآوازه شوند و ايمان تجلّى نمايد. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم دستور داد به قرآن و آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم اقتدا كنند؛ اين مطلب را در آخرين خطبه اى كه ايراد كرد فرمود: همانا من در بين شما دو چيز گرانقدر مى گذارم: ثقل اكبر و ثقل اصغر؛ امّا ثقل اكبر كتاب پروردگار من است و اما ثقل اصغر عترتم، اهل بيت من است حق مرا در آن دو پاس داريد و تا وقتى كه به آن دو چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد.»(2)
1 . امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
ص: 59
«هركه با سنّت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم مخالفت كند محقّقاً كافر است.»(1) 2. امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«هرگاه از قول ما حديثى نقل گرديد، گواراترين، آسان ترين و هدايت گرترين آن را بپذيريد، اگر با كتاب خدا موافق بود من آن را گفته ام ولى اگر با كتاب خدا موافق نبود، من آن را نگفته ام.»(2)
1 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«به راستى اهل قرآن در بالاترين درجه از آدميانند، جز پيامبران و رسولان. حقوق اهل قرآن را كوچك نشماريد، زيرا كه ايشان از طرف خداى عزيز جبّار مقام ارجمندى دارند.»(3)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«حافظ قرآن كه به آن عمل كند با فرشتگان نيكوكار گرامى است.»(4)
3 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
ص: 60
«سزاوارترين مردم به خشوع در برابر خدا در نهان و عيان حامل قرآن است. به راستى كه سزاوارترين مردم در نهان و آشكار به نماز و روزه عالم به قرآن است. آن گاه با صداى بلند فرياد زند: اى حامل قرآن! بدان وسيله تواضع پيشه كن تا خدايت بالا برد و آن را وسيله تكبّر نگردان كه خدا خوارت كند. اى حامل قرآن! خود را به خاطر خدا با آن بياراى تا خدا تو را بدان وسيله بيارايد. خود را با آن براى مردم آراسته نكن تا خدا بدان وسيله تو را زشت نمايد.
هركه تمام قرآن را حفظ كند، گويا نبوّت را در دل خود جا داده، ولى به او وحى نمى شود. هركه جامع قرآن باشد و آن را بفهمد، در برابر كسى كه به او نادانى ورزد اوبردبار باشد و در برابر هركه به او خشم گيرد او شكيبا باشد و در برابر آن كه با او تندى كند، او تند نشود بلكه چشم پوشى نمايد و ببخشد و به خاطر تعظيم قرآن بردبار باشد. هركه قرآن به او داده شده است، گمان بَرَد به كسى بهتر از او را داده اند هر آينه آن چه را كه خدا كوچك شمرده او بزرگ دانسته و آن چه را كه خدا بزرگ شمرده، او كوچك دانسته است!»(1)
4 . ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:
«مردم چهار دسته اند.»گفتم:
فدايت شوم! آن ها كيستند؟ فرمود:
«مردى كه ايمانش دادند ولى قرآنش ندادند. مردى كه قرآنش
ص: 61
داده اند ولى ايمانش نداده اند. مردى كه هم قرآن داده اند و هم ايمان. مردى كه نه قرآن داده اند و نه ايمان.» گفتم:
فدايت شوم! آن ها را براى من بيان كن! فرمود:
«آن كه ايمان داده اند ولى قرآن نداده اند چون ميوه ى شيرين بى بو است و آن كه قرآن داده اند ولى ايمان نداده اند مانند ميوه ى خوشبو و تلخ مزه است و آن كه هم قرآن داده اند و هم ايمان بمانند ترنج خوشبو و خوشمزه است، امّا آن را كه نه قرآن داده اند و نه ايمان چون حَنظَل تلخ بى بوست.»(1)
5 . معاويه بن عمّار نقل كرده است: امام صادق عليه السلام به من فرمود:«هركه قرآن را بخواند، چنان بى نياز شود كه پس از آن نيازمندى نباشد و اگرنه به هيچ وسيله به بى نيازى دست نيابد.»(2)
6 . سَكّونى به نقل از امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«حاملان قرآن عرفاى بهشتيانند و مجتهدان رهبران اهل بهشت و سفيران سروران بهشتيان هستند.»(3)
ص: 62
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى كسى كه با قرآن همدم شد، قرآن را با زحمت و اندك اندك حفظ مى كند، او را دو پاداش است.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بر مؤمن سزاست كه قرآن را بياموزد و يا در راه فراگيرى آن باشد.»(2)
3 . يعقوب بن احمر مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم! مرا غم هايى رسيده و هيچ خيرى نمانده، مگر بخشى از آن را از دستم ربوده است حتّى قرآن را كه قسمتى از آن يادم رفته است. مى گويد: همين كه نام قرآن را بردم امام عليه السلام ناراحت شد، فرمود:
«به راستى كسى كه سوره اى از قرآن را فراموش مى كند، روز قيامت آن سوره نزد او مى آيد تا بر او اشراف يابد از درجه اى از درجات بهشتى به او سلام مى دهد و او پس از جواب سلام مى پرسد: تو كيستى؟ مى گويد: من فلان سوره ام كه مرا ضايع و ترك كردى، اما اگر به من چنگ زده بودىتو را به اين درجه مى رساندم.»
ص: 63
سپس با انگشتش اشاره كرد و فرمود:
«به قرآن تمسّك جوييد و آن را بياموزيد! به راستى بعضى از مردم قرآن را ياد مى گيرند براى شهرت، تا بگويند فلانى قارى قرآن است، بعضى آن را مى آموزند و طالب صوتند تا مردم بگويند: فلانى خوش صداست در اين آموختن خيرى نيست و بعضى آن را مى آموزند تا شب و روز به آن عمل كنند و توجه ندارند كه كسى از آن آگاه باشد يا نباشد.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:«مؤمن را سزاست كه نميرد تا قرآن را بياموزد يا در راه آموختن آن باشد.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قرائت قرآن بالاتر از ذكر و ذكر بالاتر از صدقه و صدقه بالاتر از روزه دارى است و روزه سپرى در برابر دوزخ است.»(3)
6 . اسحاق بن عمّار نقل مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: فدايت شوم من قرآن را به خاطر سپرده و حفظ كرده ام، از حفظ بخوانم بهتر است يا در مصحف نگاه كنم؟ فرمود:
ص: 64
«نه، بلكه آن را در مصحف نگاه كن و بخوان كه بهتر است مگر نمى دانى نگاه كردن به قرآن عبادت است؟»(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«سه چيز است كه به خداى عزيز جليل شكايت مى كند: مسجد خرابى كه اهل آن در آن نماز نمى خوانند، عالِمى كه بين جاهلان است، قرآنى كه معلّق است و گردوغبار روى آن نشسته كسى نمى خواند.»(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هركه از روى قرآن بخواند، چشمش سود بَرَد و از گناهان والدينش كم شود، هرچند كه كافر باشند.»(3)
3 . امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل كرده است، كه فرمود:
«هيچ چيزى بر شيطان سخت تر از خواندن قرآن از رو نيست، وجود قرآن در خانه، شيطان را طرد مى كند.»(4)
ص: 65
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قرآن پيمان خدا به خلق اوست، از اين رو سزاوار است كه مسلمان به عهد الهى نگاه كند و هر روز پنجاه آيه را بخواند.»(1)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون در خانه اى مسلمانى باشد كه قرآن بخواند اهل آسمان آن خانه را به يكديگر نشان دهند همان طورى كه اهل زمين ستاره پُر نور آسمان را به هم نشان مى دهند.»(2)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هركس يك حرف از قرآن را گوش كند و نخواند، يك حسنه براى او نوشته شود و يك سيّئه از او محو گردد و يك درجه بالا رود. هركه با نگاه كردن بدون تلفّظ و صدا بخواند ، به هر حرفى براى او يك حسنه بنويسند و يك سيّئه محو نمايند و يك درجه بالا برند و هركه يك حرف ظاهر آن را بياموزد خداوند ده حسنه براى او بنويسد و ده سيّئه از او را محو كند و ده درجه بالا برد.
فرمود: نمى گويم به هر آيه بلكه به هر حرف با يا تا و مانند اين ها. فرمود: هركه يك حرف ظاهر آن را در نماز نشسته بخواند خداوند براى او پنجاه حسنه بنويسد و پنجاه سيئه محو نمايد و
ص: 66
پنجاه درجه بالا برد و هركه آن را ايستاده در نمازش بخواند خداوند به هر حرفى صد حسنه براى او بنويسد و صد سيّئه او را محو گرداند و صد درجه بالا برد و هركه آن را ختم كند دعاى اجابت شده اى دير يا زود دارد.» راوى عرض كرد: فدايت شوم! تمام قرآن را ختم كند، فرمود:
«تمام آن را ختم كند.»(1)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مرا خوش آيد كه در خانه مصحفى باشد خداى عزّوجلّ بدان وسيله شيطان را طرد كند و سزاوار است كه در آن قرائت كنند، اگرچه از حفظ به خوبى قرائتمى شود آن را ترك نكنند.»(2)
1 . عبداللّه بن سليمان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به تفسير قول خداى عزّوجلّ: «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»(3) پرسيدم، فرمود:
«اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است: (يعنى) آن را خوب بيان كن و كلماتش را ادا كن، مثل شعر با عجله نخوان و مانند ريگ پراكنده
ص: 67
نكن! بلكه دل هاى سخت خود را با آن به هراس اندازيد! مبادا همّ شما آن باشد كه سوره را به آخر برساند!»(1)
2 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«قرآن را با لحن و صوت هاى عرب بخوانيد، زنهار از لحن بدكاران و صاحبان گناهان كبيره دورى كنيد! زيرا كه پس از من مردمانى بيايند كه قرآن را چون آوازخوانى، نوحه خوانى و رهبانيت در حنجره بگردانند و از گلوگاهشان نگذرد، دل هاى ايشان واژگونه است و دل آن كه از خواندنآن ها خوشش آيد نيز وارونه است.»(2)
3 . امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است:
«هر چيزى را زيورى است و زيور قرآن آواى خوش است.»(3)
4 . علىّ بن حمزه مى گويد: من حاضر بودم، ابوبصير به امام صادق عليه السلام گفت: فدايت شوم! من قرآن را يك شبه بخوانم؟ فرمود: «نه» گفت: در دو شب بخوانم؟ فرمود: «نه» تا رسيد به شش شبامام عليه السلام با دست خود اشاره كرد: بخوان! سپس امام عليه السلام فرمود:
«اى ابومحمّد! به راستى كه اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله وسلم پيش از شما
ص: 68
قرآن را در يك ماه و كمتر مى خواندند. قرآن را نبايد با عجله خواند بلكه بايد آرام و به ترتيل خواند، چون به آيه اى رسيدى كه در آن از دوزخ ياد شده است بايست و از آتش دوزخ به خدا پناه ببر!» ابوبصير گفت: در ماه رمضان همه ى قرآن را يك شبه بخوانم؟ فرمود: «نه» گفت: در دو شب؟ فرمود: «نه» گفت: در سه شب؟ فرمود: بله، با دست خود اشاره كرد:
«آرى ماه رمضان است هيچ كدام از ماه ها چون او نيست آن را حق و حرمتى است؛ هرچه مى توانى نماز زياد بخوان!»(1)
1 . على بن سالم از پدرش نقل كه مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم: يابن رسول اللّه ! چه مى فرماييد درباره ى قرآن؟ فرمود:
«قرآن كلام خدا، سخن خدا، كتاب خدا و وحى و تنزيل خداست و آن كتاب باعزّتى است كه نه از پيش رو و نه از پشت سر باطل كننده اى آن را نيايد، تنزيلى است از جانب حكيم ستوده.»(2)
2 . از عبدالرّحيم قصير نقل كرده، مى گويد: نامه اى به دست عبدالملك بن اَعيَن براى امام صادقعليه السلام فرستادم و عرض كردم: فدايت
ص: 69
شوم! مردم درباره چيزهايى اختلاف دارند كه من خدمت شما آن ها را نوشته ام فدايت شوم! اگر صلاح دانستيد تمام آن چه را كه نوشته ام برايم شرح دهيد! فدايت شوم مردم در عراق بين دو گروه معترف و منكر اختلاف دارند! مرا خبر دهيد كه آيا آن دو (قرآن و معرفت) مخلوقند؟ و درباره ى قرآن اختلاف دارند؛ گروهى برآنند كه قرآن كلام خدا غير مخلوق است و ديگران گويند: كلام خدا مخلوق است. و راجع به استطاعت آيا پيش از انجام كار يا با انجام آن است؟ اصحاب ما (شيعيان) درآن بارهاختلاف دارند و در آن باره روايت دارند.
راجع به خداى تبارك و تعالى آيا به شكل و شمايل قابل وصف است؟ فدايت شوم! اگر صلاح دانستيد عقيده ى صحيح را به من بنويسيد و راجع به حركات، آيا مخلوقند يا غيرمخلوق و راجع به ايمان كه ايمان چيست؟ امام عليه السلام به وسيله عبدالملك بن اعين (در پاسخ وى) نوشت:
«راجع به معرفت پرسيده بودى كه چيست؟ بدان! خدايت رحمت كند! معرفت از صُنع خداى عزّوجلّ در دل، مخلوق است و انكار (جُحُود)، صنعِ خدا در قلب مخلوق است و بندگان هيچ دخالتىدر آن دو ندارند و مردم درباره ى آن دو اختيار اكتساب دارند بنابراين به ميل خودشان معرفت را برگزينند و بدان وسيله مؤمن عارفند و با ميل كفران خود جحود و انكار را برگزينند پس بدان وسيله كافر منكر گمراه باشند و آن وسيله توفيق الهى به ايشان و خوار ساختن كسى است كه خداوند او را خوار ساخته است. براساس همين اختيار و اكتساب ايشان، خداوند آنان را كيفر و
ص: 70
پاداش مى دهد.
خدايت بيامرزد! راجع به قرآن و اختلاف مردم پيش از شما پرسيده بودى؛ براستى قرآن كلام خدا پديده ى غير مخلوق و غيرازلى با خداى تعالى است، خداوند بسى از اين حرف ها بالاتر است! خداوند بود و چيزى جز خدا؛ شناخته و ناشناخته نبود، خداوند عزّوجلّ بود نه گوينده اى نه با اراده اى، نه متحركى و نه فاعلى بود، پروردگار ما بالاتر و عزيزتر از اين ها است! پس همه ى اين صفات پديده است به هنگام حدوث فعل از او. پروردگار ما والا و باعزّت است و قرآن، كلام خدا، مخلوق نيست در آن خبر پيش از شما و خبر پس ازشماست.
از جانب خدا بر محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شده است.
خدايت بيامرزد! تو از استطاعت براى انجام كارى پرسيده بودى، خداى عزّوجلّ بنده را آفريد و ابزار و تندرستى را براى او قرار داد و آن نيرويى است كه بنده بدان وسيله متحرِّك مستطيع براى انجام عملى مى گردد. و هيچ متحركى نيست مگر قصد انجام كارى را دارد و آن صفتى است مربوط به ميلى كه خداى عزّوجلّ در وجود انسان آميخته است، چون آن ميل در انسان بجنبد، چيزى را بخواهد و آن را اراده كند از اين رو انسان را «مُريد» گفته اند. بنابراين چون اراده ى انجام كارى را بكند و انجام دهد با استطاعت و حركت است، از اين رو به اينبنده مستطيع و متحرّك گويند ولى چون انسان بى حركت و بدون اراده انجام كارى باشد و ابزار كار را داشته باشد يعنى همان توانمندى و سلامتى كه حركات انسان و فعلش به وسيله آن ها صورت
ص: 71
مى گيرد، سكونش به علّت سكون ميل اوست، او را ساكن گويند و به سكون وصف شود.
و هرگاه انسان مايل شود و ميلى كه در او آميخته است به حركت درآيد، مايل به انجام كار شده و به وسيله قوه عجين شده در او تحرّك يابد و آن ابزارى را كه بدان وسيله فعلى را انجام مى دهد به كار اندازد پس در وقت تحرّك، فعل از او سرزند و آن را فراهم سازد، گويند: فاعل، متحرّك، مكتسب و مستطيع. مگر نمى بينى كه تمام اين ها صفاتى است كه انسان بدان ها متّصف مى شود.
خدايت بيامرزد! راجع به توحيد و عقيده مردم پيش از خود پرسيده بودى! خداوند تعالى، بى نظير است و شنوا و بينا و برتر ازآن است كه وصف كنندگان وصف كنند و تشبيه كنندگان دروغ پرداز بر خداى عزّوجلّ، او را به خلق خود تشبيه نمايند.
پس خدايت بيامرزد. بدان كه مذهب صحيح در توحيد همان است كه قرآن از صفات خداى عزّوجلّ نازل كرده است بنابراين از خداوند بطلان و تشبيه را نفى كن! كه نفى و تشبيهى در كار نيست او خداوند ثابت موجود است، خداوند از آن چه توصيف كنندگان وصف كنند بالاتر است! و از قرآن تجاوز نكن كه پس از بيان آن گمراه مى شوى! خدايت بيامرزد! از ايمان پرسيده بودى، ايمان همان اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل به اركان است. بنابراين ايمان درهماست و گاهى بنده اى مسلمان است، پيش از اين كه مؤمن باشد و مؤمن نمى شود تا مسلمان شود. پس اسلام پيش از ايمان و با ايمان شريك است، و چون بنده اى مرتكب گناه كبيره اى از
ص: 72
گناهان بزرگ شود يا صغيره اى از گناهان كوچك كه خداى عزّوجلّ از آن ها نهى فرموده است از ايمان خارج شده و نام ايمان از او ساقط ولى نام اسلام بر او ثابت است.
بنابراين اگر او توبه و استغفار كند دوباره به ايمان برگردد و به كفر و انكار و اباحى گرى نيافتد و هرگاه به حلالى بگويد: اين حرام است و به حرامى بگويد: اين حلال است و به آن معتقد باشد از ايمان و اسلام به كفر درآمده و به منزله ى كسى خواهد بود كه وارد حرم (مسجد الحرام) سپس وارد كعبه شده و در كعبه مدفوع كرده باشد و او را از كعبه و حرم بيرونكرده و گردنش را بزنند و راهى آتش دوزخ گردد.»(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«كسى كه شناختى از امر ما نسبت به قرآن را ندارد از فتنه ها دورى نمى كند.»(2)
2 . عمربن حنظله مى گويد: چون امام صادق عليه السلام مرا ديد كه درباره قول خداى تعالى: «قُلْ كَفَى بِاللّه ِ شَهِيد بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُالْكِتَابِ»(3) و نظاير آن از قرآن پى گير هستم فرمود:
ص: 73
«در اين كتاب (قرآن) همه چيز از آغاز تا انجامش مانند اين آيه تو را كفايت مى كند، چرا كه مقصود آن درباره ى ائمّه عليهم السلام است.»(1)
3 . ايّوب بن حرّ مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: بعضى از امامان از بعضى عالم ترند؟ فرمود:
«آرى ولى علم آن ها به حلال و حرام و تفسير قرآن يكسان است.»(2)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر درست هم باشداجرى ندارد و اگر خطا كند، گناهش به گردن اوست.»(3) . از امام صادق عليه السلام راجع به حكومت و داورى پرسيدند، فرمود:
«هركه بين دو نفر به رأى خود حكم كند، كافر شده است و هركه آيه اى از كتاب خدا را به رأى خود تفسير كند كافر است.»(4)
ص: 74
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هيچ نوشته اى از آسمان نازل نشد مگر اوّل آن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بوده است.»(1)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«آنان(2) بسم اللّه الرّحمن الرّحيم را كتمان كردند، آرى به خدا كه آن ها اسماء الهى را كتمان كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم چنان بود كه هر وقت وارد منزلش مى شد و قريش براو وارد مى شدند، «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» را آشكارا با صداى بلند مى گفت، قريش روگردانده فرار مى كردند، از اين رو خداى عزّوجلّ درآن باره اين آيه را نازل كرد: «اِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورا»(3)و(4)
3 . مردى به امام صادق عليه السلام گفت: يابن رسول اللّه ! مرا بر خدا راهنمايى كنيد كه مجادله كنندگان با من زيادند و مرا سرگردان كرده اند!
ص: 75
امام عليه السلام فرمود:
«اى بنده خدا هرگز به كشتى سوار شده اى؟» عرض كرد: آرى. فرمود:
«آيا در جايى كشتى تو شكسته است كه كشتى ديگرى نبود تا تو را نجات دهد و نه شنا بلد بودى كه تو را از كشتى بى نيازت كند؟» گفت:
آرى. فرمود:
«آيا در آن حال و آن جا به چيزى از اشيا دل بسته بودى كه بتواند تو را از آن هلاكت نجات دهد؟» عرض كرد: آرى. امام عليه السلام فرمود:
«همو خدايى است كه بر نجات بخشيدن درجايى كه راه نجاتى نيست و بر يارى كردن آن جا كه يارى كننده اى نيست، تواناست.» سپس امام صادق عليه السلام فرمود:«چه بسا برخى شيعيان ما در آغاز كارش «بسم اللّه الرّحمان الرّحيم» را ترك كرده است، پس خداوند او را گرفتار امر ناگوارى كرده است، تا بر شكر و سپاس خداى تبارك و تعالى و ثناگويى او توجه دهد و از او عيب كوتاهيش را در وقت ترك «بسم اللّه الرّحمان الرّحيم» محو گرداند.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به وسيله پناه بردن به خدا (استعاذه) درهاى معصيت را به روى
ص: 76
خود ببنديد و درهاى رحمت را با «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» بگشاييد!»(1)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون روز قيامت شود گروه هايى سوار بر مركب هاى نخبه اى(2) از نور بيايند، در حالى كه با صداى بلند مى گويند: سپاس خدا را كه وعده خودش را با ما قطعى كرد! سپاس خدا را كه ما را وارثان زمين خود ساخت هرجاى از بهشت را بخواهيم ساكن مى شويم! مردمان مى گويند: اين گروه پيامبران است، ناگهان ندايى از درگاه خدا رسد: اين ها شيعيان علىّ بن ابى طالبعليه السلام هستند كه برگزيده ى من از ميان بندگان و گزيدگانم هستند. پس خلايق مى گويند: خداى ما و آقاى ما! آن ها به چه وسيله به اين مقام رسيده اند؟ ندايى از درگاه خداى عزّوجلّ آيد آن ها با انگشترى به دست راست كردن و به جا آوردن پنجاه و يك ركعت نماز و غذا دادن به مستمندان و پيشانى به خاك ساييدن و در نماز « بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» را آشكارا گفتن به اين مقام رسيده اند.»(3)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
ص: 77
«چه شده است آن ها را خدا بكشد! كه به بزرگ ترين آيه در كتاب خدا (قرآن) توجه نكرده اند و پنداشته اند كه آن را اگر اظهار كنند بدعت است! و آن آيه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم است.»(1)
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر كه سه روز بر او بگذرد و قل هو اللّه احد را نخواند در حقيقت خوار گشته و رشته ايمان را از گردن خود برداشته است و اگر در اين سه روز بميرد به خداى بزرگ كافر بوده است.»
2 . در روايت اسحاق بن عمّار است مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«هركس جمعه اى بر او بگذرد كه (قل هو اللّه احد) را نخوانده باشد، سپس بميرد بر آيين ابولهب مرده است!»(2)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس را بيمارى يا سختى پيش آيد درحال بيمارى يا سختى
ص: 78
«قل هو اللّه احد» را نخواند، سپس درحال بيمارى يا سختى كه پيش آمده است بميرد، در آتش دوزخ است.»(1)
4 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: مَثَل تو مثل (قل هو اللّه احد) است كه هر كس آن را بخواند گويا يك سوم قرآن را خوانده و هر كس دوبار آن را بخواند، گويا دو سوم قرآن را خوانده و هركه سه بار بخواند، گويا تمام قرآن را خوانده است، هم چنين هركه تو را به قلب دوست بدارد بمانند يك سوم ثواب اعمال بندگان را دارد و هركه به قلب تو را دوستبدارد و به زبانش تو را يارى كند به مانند دوسوم اعمال بندگان را دارد، و هركه تو را به قلب دوست بدارد و به زبان و دست ياريت كند بمانند ثواب اعمال بندگان را دارد.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر جنازه ى سعدبن مُعاذ نماز خواند و پس از آن فرمود:
«هفتاد هزار فرشته از جمله جبرئيل آمدند، بر جنازه ى او نماز خواندند، گفتم: اى جبرئيل! براى چه او سزاوار نماز خواندن شما بر خود شده است؟ گفت: براى خواندن «قل هو اللّه احد» در حالايستاده، نشسته، سواره و پياده و در حال راه رفتنش.»(3)
ص: 79
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در بستر خوابش «قل يا ايّها الكافرون و قل هو اللّه احد» را بخواند خداى عزّوجلّ برايش دورى از شرك را مقرّر فرمايد.»(1)
امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه «آيه الكرسى» را بخواند خداوند هزار غم و اندوه دنيوى را از او برطرف كند كه آسان ترينش تنگدستى باشد و هزار غم از شدايد آخرت را از او دفع كند، كه آسان ترينش عذاب قبر باشد.»(2)*
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هيچ بنده اى نيست كه آيه آخر سوره ى كهف را بخواند جز اين كه هر ساعتى كه بخواهد از خواب بيدار شود.»(3) 2. ابن عباس مى گويد: هركه سوره ى انعام را در هر شب بخواند از جمله امان يافتگان روز قيامت است و به چشم خود هرگز آمدن آتش را نخواهد ديد. امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره ى انعام يك جا نازل شد در حالى كه هفتاد هزار فرشته آنرا بدرقه مى كردند تا بر محمّد صلى الله عليه و آله وسلم فرود آمد، بنابراين آن را
ص: 80
بزرگ داريد و احترام كنيد، زيرا كه نام خدا در هفتاد موضع آن آمده و اگر مردم مى دانستند كه چه فضيلتى دارد آن را ترك نمى كردند.»(1) 3. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس به خواندن سوره ى مريم مداومت كند، نميرد تا به حدى برسد كه در خود و مال و اولادش بى نياز گردد و در آخرت از اصحاب عيسى بن مريم عليهماالسلام باشد و هم چنين در آخرت مثل مُلك سليمان بن داود عليهماالسلام در دنيا را به او دهند.»(2).
4. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى انبيا را به خاطر دوست داشتن آن بخواند هم چون كسى خواهد بود كه با تمام انبيا همراه بوده و در زندگى دنيا به چشم مردم باشكوه باشد.»(3) 5. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى مؤمنون را بخواند خداوند عاقبت او را به سعادت ختم كند و اگر در هر جمعه به قرائت آن مداومت كند، منزل وى در فردوس اعلى (بهشت برين) با پيامبران و مرسلين خواهد بود.»(4) 6. امام صادق عليه السلام فرمود:«اموال و ناموستان را با تلاوت سوره ى نور، هم چنين زنانتان را با
ص: 81
آن در دژ محكم قرار دهيد. فرمود: «هركس در هر روز يا هر شب بر قرائت آن مداومت كند هرگز از خاندان او كسى زنا نكند تا بميرد و چون بميرد، هفتاد هزار فرشته تا قبر او را تشييع كنند كه همگى براى او دعا و از خدا طلب آمرزش نمايند تا داخل قبرش شود.»(1) 7. امام صادق عليه السلام فرمود:
«اموال، زنان و كنيزانتان را با قرائت «اِنّا فَتَحنا لَكَ فتحا مُبينا»» از تلف شدن نگه داريد، زيرا كه شخصى چون خواندن آن را ادامه دهد روز قيامت مناديى ندا دهد به طورى كه خلايق بشنوند! تو از بندگان مخلصِ منى، او را بهبندگان شايسته من ملحق سازيد و وارد بهشت پرنعمت نماييد و از شربت سربسته آميخته به كافور سيرابش كنيد!»(2) 8. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس در هر شب يا هر روز سوره ى «حجرات» را بخواند از جمله زائران محمّد صلى الله عليه و آله وسلم باشد.»(3) 9. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در هر روز يا هر شب به خواندن [سوره ى ]«النّجم» مداومت كند، بين مردم پسنديده زندگى كند و نعمتش فراوان گردد و محبوب ميان مردم باشد.»(4)
ص: 82
10. امام صادق عليه السلام فرمود:
«خواندن سوره «الرحمان» و اقدام به آن را ترك نكن! زيرا كه اين سوره در دل منافقان آرام نگيرد و روز قيامت پروردگارش آن را در صورت آدمى به بهترين صورت و خوشبوترين حال بياورد تا جايى در پيشگاه خدا بايستد كه هيچ كس نزديك تر از او نباشد پس به او بگويد: چه كسى در زندگى دنيا تو را اقامه كرد و به خواندنت ادامه داد؟ بگويد: پروردگارا فلان و فلان پس صورت آن ها سفيد شود. به آن ها گويند: هركه را دوست داريد شفاعت كنيد! آن ها شفاعت مى كنند حتى خواسته اى براى آن ها نماند و نه كسى كه شفاعت كنند. پس بهايشان بفرمايد: وارد بهشت شويد و در آن جا هرجا خواستيد ساكن گرديد.»(1) 11. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره الرّحمان را بخواند، در نزد هر «فبأىّ آلا ربّكُما تكذِّبانِ»بگويد «لاشَيى مِن آلائِكَ رَبِّ اُكَذِّبُ»؛ اگر شب بخواند، سپس بميرد شهيد مرده است و اگر روز بخواند سپس بميرد، شهيد مرده است.»(2) 12. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در شب جمعه سوره ى واقعه را بخواند، خداوند او را دوست بدارد و محبوب همه مردم گرداند، وى در دنيا هرگز بدىو فقر و فاقه و آفتى از آفت هاى دنيا را نبيند و از همراهان
ص: 83
اميرالمؤمنين عليه السلام باشد و اين سوره مخصوص اميرالمؤمنين است و كسى با او شريك نيست.»(1) 13. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه مشتاق بهشت و وصف آن است بايد سوره ى واقعه را بخواند و هركه دوست دارد اوصاف دوزخ را بنگرد سوره ى سجده و لقمان را قرائت كند.»(2) 14. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى جن را زياد بخواند او را در زندگى دنيا از شرّ گروه جنّيان و دَم آن ها و سِحر ايشان و كِيدشان حفظ كند و با محمّد صلى الله عليه و آله وسلم خواهد بود. بگويد: يا ربّ! به جاى او كسى رانمى خواهم و از او دگرگونى را نمى جويم!»(3) 15. امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«هركه اين دو سوره «الشمس و عبس» را بخواند و آن ها را در نماز واجب و مستحب نصب العين خود قرار دهد، خداوند او را از هيچ حاجتى و هيچ مانعى حاجب و حاجز نشود و همواره به او توجه كند تا از حساب مردم فارغ شود.»(4) 16. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس قرائت نمازهاى واجبش سوره «الطّارق» باشد، روز قيامت در پيشگاه خدا جاه و مقامى دارد و از همراهان پيامبران و
ص: 84
اصحاب آنان در بهشت باشد.»(1) 17. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس بر قرائت « الغاشيه» در نماز واجب يا نافله مداومت كند خداوند او را در دنيا و آخرت به رحمت خود پوشش دهد و روز قيامت در حالى بيايد كه از آتش دوزخ در امان است.»(2) 18. امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره ى فجر را در نمازهاى واجب و مستحبّتان بخوانيد كه آن سوره حسين بن على عليهماالسلام است، هركه آن را بخواند در روز قيامت با حسين عليه السلام در بهشت در درجه او خواهد بود، خداوند به راستى كه باعزّت و حكيم است.»(3) 19. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه در نماز واجب قرائتش سوره ى «البلد» باشد، در دنيا معروف خواهد شد كه با صالحان است و در آخرت معروف خواهد شد كه در پيشگاه خدا جايگاهى دارد و روز قيامت از همراهان پيامبران و شهيدان و صالحان خواهد بود.»(4) 20. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره «التّين» را در نمازهاى واجب و مستحب خود بخواند از بهشت به قدرى ان شاءاللّه او را عطا كنند كه راضى شود.»(5)
ص: 85
21. امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«هركس در شب و يا روزش «علق» را بخواند سپس همان روز يا همان شب بميرد، شهيد مرده است و خداوند او را شهيد مبعوث كند و شهيد زنده نمايد و هم چون كسى باشد كه در راه خدا با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شمشير زده باشد.»(1) 22. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى «العاديات» را بخواند و به خواندن آن مداومت كند خداى عزّوجلّ روز قيامت او را با اميرالمؤمنين عليه السلام به طورخاصّ مبعوث گرداند و در كنار وى و همراهانش باشد.»(2) 23. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره «العصر» را در نمازهاى مستحبى خود بخواند خداوند او را روز قيامت با چهره نورانى، لب خندان، چشم روشن برانگيزد تا وارد بهشت شود.»(3) 24. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس سوره ى «هُمَزه» را در نمازهاى واجبش بخواند خداوند فقر را از او دور، روزى را بر او جلب و مرگ بد را از او برطرف سازد.»(4) 25. امام صادق عليه السلام فرمود:«هركه در نمازهاى واجب و مستحبّى خود سوره ى «كوثر» را
ص: 86
بخواند، خداوند روز قيامت او را از آب كوثر بياشاماند و سخن او در كنار درخت طوبى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم باشد.»(1) 26. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس شب اول ماه دو ركعت نماز بخواند كه پس از حمد، «سوره انعام» را در هر ركعت قرائت كند و از خدا بخواهد كه او را از هر بيم و دردى نگاه دارد خداوند در اين ماه او را از هرچه ناخشنودى است حفظ كند.»(2)
ص: 87
ص: 88
1 . ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «اَلْحَمْدُ للّه ِ» فرمود:
«سپاس خداى را» درباره «رَبِّ الْعالَمِينَ» فرمود: «خدايى كه مخلوقات را آفريده است». «الرَّحْمنِ» به همه ى آفريدگانش، «الرَّحِيمِ» تنها به مؤمنان، «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فرمود: «مالكروز حساب و دليل بر آن قول خداى تعالى: «وَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا هذَا يَوْمُ الدِّينِ»(1) يعنى روز حساب. «اِيِّاكَ نَعْبُدُ» مخاطب خداى عزّوجلّ است و «وَ اِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» نيز همان طور. «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» صِرَاطَ يعنى راه و شناخت امام.».(2)
ص: 89
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«صراط مستقيم اميرالمؤمنين عليه السلام و شناختن اوست و دليل بر اين كه منظور اميرالمؤمنين عليه السلام است، قول خداى تعالى: «وَ اِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ»(1) يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام و در امّ الكتاب (فاتحه) و در قول خدا: «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»».(2)
3 . امام صادق عليه السلام به ابوحنيفه فرمود:
«كدام سوره است كه اوّلش ستايش و وسطش اخلاص و آخرش دعاست؟»ابوحنيفه سرگردان ماند، سپس گفت: نمى دانم. امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره اى كه آغازش ستايش كردن، وسطش اخلاص و پايانش دعاست سوره حمد است.»(3)
4 . امام صادق عليه السلام تفسير آيه «وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعا مِنَ الْمَثَانِى وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ»(4) پرسيده شد، ايشان فرمود:
«آن سوره حمد است و آن هفت آيه دارد كه از جمله (بسم اللّه
ص: 90
الرّحمان الرّحيم) است و تنها از اين جهت آن را مثانى ناميده اند كه در دو ركعت [نماز ]دو بار خوانده مى شود.»(1)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«ابليس چهار بار فرياد كشيد: اولين فريادش روزى بود كه لعنت شد و روزى كه از آسمان پايين آمد و موقعى كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم پس از مدتى از رسولان برانگيخته شد و موقعى كه امّ الكتاب؛ «الحمدللّه ربّ العالمين» نازل شد.»(2)
6 . امام صادق عليه السلام فرمود:«هرگاه حاجتى داشتى سوره مثانى (حمد) و سوره ديگرى را بخوان و دو ركعت نماز به جا آور و از خداوند درخواست كن!».
گفتم:
خداوند امر شما را اصلاح كند! منظور از مثانى چيست؟ فرمود:
«فاتحه الكتاب؛ «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعالَمِينَ».(3)
7 . امام صادق عليهم السلام فرمود درباره ى قول خداى عزّوجلّ: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»فرموده:
است
ص: 91
«مى گويد: ما را به راه راست ارشاد كن و به پايبندى آن راهى راهنما باش، كه به محبّتِ تو انجامد و به آيين تو رساند و مانع از پيروى هواى نفسمان باشد تا نابود شويم يا به رأى و نظر خود عمل كنيم و هلاك گرديم.»(1)
ص: 92
3 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ»(1) و قول خدا: «وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرِّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِن أَبْوَابِهِا»(2) فرمود:
«مدينه را باران فراگرفت، همين كه ابرها از آسمان پراكنده شد و آفتاب درآمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ميان مردم مهاجر و انصار بيرون شد و نشست و آن ها هم اطرافش نشستند، ناگهان علىّ بن ابى طالب عليه السلام جلو آمد و رسول خداصلى الله عليه و آله وسلم به افراد اطرافش فرمود: اين على عليه السلام با دلى پاك، دست هاى پاكيزه نزد شما آمد، او جز حق را نمى گويد؛ كوه ها نابود مى شوند ولى او از دينش دست برنمى دارد.
چون على عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نزديك شد، او را جلوى خودش نشاند و فرمود: يا على! من شهر علمم و تو دروازه ى آن شهرى، بنابراين هركه از دروازه وارد شهر شود به مقصود برسد! مردم به يكديگر گفتند: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از اين حرف ها چه منظورى دارد، از او بخواهيد درآن باره آيه اى از قرآن براى ما بياورد! پس خداوند اين آيه: «ليسَ الْبِرُّ...» قرآن را نازل كرد.»(3)
ص: 94
4 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداى تعالى: «صِبْغَةَ اللّه ِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه ِ صِبْغَةً»(1) فرمود:
«رنگ آميزى مؤمنان به ولايت در پيمان و ميثاق است.» به اسناد خود آورده است، كه آن حضرت درباره ى قول خداى تعالى: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ»(2) فرمود:
«درباره ى اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است».
و قول خداى تعالى: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَط لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَىالنَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدا»(3) فرمود:
«ماييم امّت وسط و ماييم گواهان خدا بر خلق و حجّت هاى او در زمينش.»(4)
5 . ابوبصير در تفسير: «الم ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»(5) به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:
«منظور از كتاب، على عليه السلام است و بى ترديد در او هدايت است براى پرهيزكاران.»
ص: 95
فرمود:
«بيان است براى شيعيان ما».
«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(1) فرمود:
«از آن چه ما ايشان را تعليم داده ايم، خبر مى دهند و از آن چه ياد داده ايم مى خوانند.» فرمود:
«الم، حرفى از حروف اسم اعظم خداست، در قرآنى كه بدان وسيله پيامبر و امام مخاطب قرار گرفته اند، جدا آمده است؛ هرگاه به وسيله آن درخواست شود اجابت گردد.هدايت در قرآن به چهارگونه است: از جمله براى بيان به كسانى است كه ايمان به غيب دارند، بعث و نشور، وعد ووعيد را باور دارند. ايمان در كتاب خدا (قرآن) به چهار صورت است: از جمله اقرار به زبان كه خداوند آن را ايمان ناميده است. از جمله تصديق به قلب است و از جمله انجام عمل است و از جمله تأييد (آن ها) مى باشد.
اول، ايمانى كه اقرار به زبان است و خداى تعالى آن را ايمان ناميده و با اين فرموده اش اهل آن ايمان را ندا داده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعا وَ اِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَيُبَطِّئَنَّ فَاِنْأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّه ُ عَلَيَّ اِذْ لَمْ أَكُن مَعَهُمْ شَهِيد وَ لَئِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ
ص: 96
مِنَ اللّه ِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَم تَكُنْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَا لَيْتَنِى كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِيما»(1) امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر اين كلمه را مردم مشرق و مغرب مى گفتند، بدان وسيله از ايمان بيرون شده بودند ولى خداوند آنان را به خاطر اقرارشان مؤمنان ناميده است. و قول خداى تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِهِ»(2) خداوند آنان را به دليل اقرارشان مؤمن ناميده سپس به ايشان مى فرمايد: باور كنيد! دوم، ايمانى كه باور قلبى است، قول خداى تعالى: «الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِى الآخِرَةِ»(3) يعنى: راست گويند. و قول خداى متعال: «(قالوا) لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّه َ جَهْرَةً»(4) يعنى باور نداريم. و قول خدا: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» يعنى اى كسانى كه اقرار داريد باور كنيد! پس ايمان راستين، همان باور است و براى باور داشتن
ص: 97
شرايطى است كه باور كامل نمى شود مگر به وسيله آن ها.
قول خداى تعالى: «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّه ِ وَ الْيَومِ الآخِرِ وَ الْمَلاَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ الْسَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِى الرِّقابِ وَ أَقَامَ الصَّلاَةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ اِذَا عَاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِى الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»(1) بنابراين هركس اين شرايط را بپا دارد او مؤمن با باور است.سوم، ايمانى است كه همان انجام عمل باشد، همان است گفته ى خداوند موقعى كه قبله ى پيامبرش را به سمت كعبه تغيير داد، اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! نماز ما به سمت بيت المقدس باطل بود! خداى تبارك و تعالى اين آيه را نازل كرد: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُضِيعَ اِيمَانَكُمْ»(2) از اين رو نماز را ايمان ناميدند.
چهارم، از جمله ايمان تأييد و پشتيبانى است كه خداوند آن را در دل هاى مؤمنان به صورت روح ايمان قرار داد، و فرموده است: «لاَ تَجِدُ قَوْما يُؤْمِنُونَ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْأَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ اِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الاِْيمَانَ وَ أَيَّدَهُم
ص: 98
بِروحٍ مِنْهُ»(1) سپس فرمود: «هيچ دلى نيست مگر دو گوش دارد، كه بر يكى از آن ها فرشته اى راهنما و بر ديگرى شيطانى فريبكار است، اين يكى او را فرمان مى دهد و آن ديگرى او را باز مى دارد. از جمله ايمان چيزى است كه خداوند در قرآن ياد كرده است، آن جا كه فرموده است: «مَا كَانَ اللّه ُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(2) و از جمله ايشان كسى است كه مؤمنِ باوردار است ولى ايمانش را به ستمى آلوده مى كند: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا اِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُهْتَدُونَ».(3)بنابراين كسى كه مؤمن بود، سپس وارد گناهانى شد كه خداوند از آن ها نهى فرموده است، در حقيقت ايمانش را به ظلم آميخته است، ديگر ايمان سودى به حال او ندارد تا به درگاه خدا از ظلمى كه ايمانش را پوشانده است توبه كند، تا براى خدا خالص شود. اين بود گونه هاى ايمان در كتاب خدا (قرآن)».(4)
6 . قول خداى تعالى: «وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ اِلَيْكَ وَ مَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ»(5) فرمود:
ص: 99
«به آن چه از قرآن به سوى تو نازل شده و آن چه از كتاب ها بر پيامبران پيش از تو نازل شده است (ايمان دارند).»(1)
7 . در تفسير قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(2) از ابوعمر زبيدى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است، فرمود:
«كفر در كتاب خدا پنج گونه است: از جمله كفر با حق كشى و انكار، كه خود بر دو قسم است: انكار از روى آگاهى و انكار بدون آگاهى؛ اما كسانى كه انكار بدون آگاهى كنند،همان كسانى هستند كه خداوند در اين كلام خود آن ها را بيان كرده است: «وَ قَالُوا مَا هِيَ اِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ اِنْ هُمْ اِلاَّ يَظُنُّونَ»(3) و قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(4) پس اينان بدون علم كفر ورزيدند و انكار كردند. امّا كسانى كه كافر شدند و از روى آگاهى انكار كردند آن ها كسانى هستند كه
ص: 100
خداى تبارك و تعالى فرموده است: «وَ كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ»(1) اينان كفر ورزيدند و با آگاهى حق كشى كردند».
حَريز از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:
«اين آيه «وَ كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ...» درباره يهود و نصارا نازل شده است».
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ - يعنى تورات و انجيل - يَعْرِفُونَهُ - يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را - كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ»(2) زيرا كه خداى عزّوجلّ درتورات، زبور و انجيل صفات محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و اصحاب او را و مبعث و هجرت او را بر ايشان نازل كرده بود، از اين رو مى فرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعا سُجَّدا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّه ِ وَ رِضْوَانا سِيَماهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الاِْنجِيلِ»(3) اين صفت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اصحاب او در تورات و انجيل است و چون
ص: 101
او را مبعوث كرد، اهل كتاب او را شناختند، همان طورى كه خداوند فرموده است: «فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ»(1) از اين رو يهود به عرب ها پيش از آمدن پيامبر مى گفتند: اى مردمِ عرب! اينك زمان پيامبرى است كه از مكه خروج مى كند و هجرتش به مدينه است و او آخرين و برترين پيامبران است. در چشمانش قرمزى و بين دو شانه اش مهر نبوّت است، عبا بر تن دارد و به گِرده ى نانى و چند خرما بسنده مى كند و به الاغ برهنه سوار مى شود، قدرتش را مى رساند، بند كفش و نعلش كنده است. اى توده ى عرب! خداوند بهوسيله او شما را هم چون كشتن قوم عاد مى كشد. چون خداوند پيامبر خود را با همين اوصاف مبعوث كرد بر او رشك بردند و به او كافر شدند، همان طورى كه خداوند فرمود: «وَ كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّه ِ عَلَى الْكَافِرِينَ»(2) از جمله ى كفر، بيزارى است همان كه در قول خداى تعالى آمده است: «ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ»(3) يعنى از يكديگر بيزارى مى جويند.
از جمله ى كفر، شرك است بدان چه خدا فرمان داده است و آنفرموده خدا: «وَ للّه ِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً و مَنْ كَفَرَ»(4) است، يعنى با اين كه مستطيع بوده حج را ترك كرده، كافر است
ص: 102
.از جمله كفران نعمت هاست و آن قول خداى تعالى: «لِيَبْلُوَنِى ءَأَشْكُرُ أَم أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَاِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ»(1) يعنى و كسى كه نعمت خدا را شكر نكند، در حقيقت كافر است. اين بود اقسام كفر در كتاب خدا.
اين كلام خدا: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّه ِ وَ بِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ»(2) درباره ى قوم منافقى نازل شده است كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اظهار اسلام كردند در صورتى كه هر وقت كافران را مى ديدند مى گفتند: ما با شماييم و چون مؤمنانرا مى ديدند مى گفتند: ما مؤمنيم و همواره به كافران مى گفتند: «اِنَّا مَعَكُمْ اِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» از اين رو خداوند حرف آن ها را رد كرد و فرمود: «اللّه ُ يَسْتَهْزِىُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ».(3) قول خداى تعالى: «أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى»(4) ضلالت همان سرگردانى و هدايت همان بيان و روشنى است. آن ها سرگردانى و گمراهى را بر هدايت و بيان برگزيدند از اين رو خداوند درباره ى آن ها مثلى زد و فرمود: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَار فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُذَهَبَ
ص: 103
اللّه ُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَاتٍ لاَيُبْصِرُونَ» و كلام او: «صُمٌ بُكْمٌ عُمْىٌ».(1) «صُمّ» كسى است كه نمى شنود، «بُكم» كسى است كه كور مادرزاد است و «عُمى» كسى است كه بينا بوده، بعد نابينا شده است.
قول او: «اَو كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ» يعنى چون باران آسمانى، آن مثل كافران است. «يَخْطِفُ اَبْصارَهُمْ»(2) يعنى كور مى كند. قول او «اِنْ كُنْتُمْ فى رَيبٍ مِمّا اَنْزَلنا عَلى عَبْدِنا» يعنى در شك هستيد «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ» يعنى كسانى را كه عبادت و اطاعت مى كنيد «مِنْ دُونِ اللّه ِ اِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(3) قول خداى تعالى: «كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِه» فرمود: «از يك ميوه با رنگ هاى مختلف و متفاوت داده مى شود. «وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ»(4) يعنى نه عادت ماهيانه مى بينند و نه مدفوعى دارند.
اما قول خداى تعالى: «اِنَّ اللّه َ لاَ يَسْتَحْيِى أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا
ص: 104
فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّه ُ بِهذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيرا»(1) امام صادق عليه السلام فرموده است: «اين سخن از جانب خداى عزّوجلّ رد بر كسى است كه پنداشته خداى تعالى بندگان را گمراه مى كند، سپس به خاطر گمراهيشان آن ها را عذاب مى كند، از اين رو خداوند فرموده است: «اِنَّ لا يَسْتَحيى اَن...»(2)
8 . درباره ى تفسير قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاَّ اِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ»(3) از جميل نقل شده كه مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به آن چه خداوند خلق را برانجام آن تشويق كرد، آيا گمراهى را نيز در آن وارد كرد؟ پرسيدند، فرمود:
«آرى و كافران در آن وارد شدند، زيراكه خداى تعالى فرشتگان را به سجده بر آدم فرمان داد و فرشتگان در امر او وارد شدند و ابليس هم وارد شد، زيرا كه ابليس در آسمان با فرشتگان، خدا را عبادت مى كرد و فرشتگان گمان مى كردند كه او از جمله ايشان
ص: 105
است در حالى كه از آن ها نبود. همين كه فرشتگان را دستور سجده براى آدم عليه السلام داد، آن چه در دل ابليس از حسد بود برآورده شد، آن وقت فرشتگان دانستند كه ابليس مانند ايشان نيست.» به آن حضرت گفتند: چگونه اين فرمان بر ابليس تعلّق گرفت در صورتى كه خداوند تنها فرشتگان را براى سجده كردن به آدم فرمان داده بود؟ فرمود:
«ابليس به سبب سرپرستى از جمله فرشتگان بود ولى از جنس فرشتگان نبود؛ توضيح اين كه خداوند پيش از آدم خلقى را آفريد و ابليس از جمله ى ايشان در زمين حاكم بود پس سركشى وفساد كردند و خونريزى نمودند، خداوند فرشتگان را گسيل داشت، آن ها را كشتند و ابليس را اسير كردند و او را به آسمان بالا بردند، فرشتگان خدا را مى پرستيدند تا اين كه خداى تعالى آدم عليه السلام را آفريد.»(1)
9 . درباره ى قول خداى: «وَ قُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلاَ مِنْهَا رَغَدا حَيْثُ شِئْتَما وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ»(2) از امام صادق عليه السلام از بهشتى كه آدم عليه السلام بود، پرسيده شد آيا از باغ هاى دنيا بود يا از بهشت هاى آخرت؟ فرمود:
ص: 106
«از باغ هاى دنيا بود كه خورشيد و ماه در آن طلوع مى كرد، درصورتى كه اگر از بهشت هاى آخرت بود هرگز آدم را از آن جا بيرون نمى كردند و ابليس وارد آن جا نمى شد.» فرمود: «خداوند او را در آن بهشت (باغ) جا داد ولى او از روى ناآگاهى به سراغ آن درخت رفت! از اين رو بيرون كرد، زيرا كه او (آدم) مخلوقى است كه در آفرينش بقايش بدون امر و نهى و پوشش و مسكن و ازدواج ممكن نيست و سود و زيانش را جز به آگاهى دادن درك نمى كند. از اين رو ابليس به سراغ او آمد و گفت: شما دوتا (آدم و حوّا) اگر از اين درختى كه خدا شما را نهى كرده است، بخوريد دو فرشته مى شويد و هميشه در بهشت باقىمى مانيد، ولى اگر نخوريد خداوند شما را از اين بهشت بيرون مى كند و سوگند ياد كرد كه او خيرخواه آن هاست همان طورى كه خداوند از وى حكايت كرده است:
«مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ وَ قَاسَمَهُمَا اِنِّى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»آدم عليه السلام حرف او را قبول كرد و از آن درخت خوردند، پس چنان شد كه خداوند نقل كرده است: «بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا» و پوشش آن ها كه خداوند از لباس بهشتى بر تنشان پوشانده بود، افتاد و شروع كردند با برگ درختان باغ، خود را پوشاندن «وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْأَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُل لَكُمَا اِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌ مُبِينٌ»آن ها همان طورى كه خداى عزّوجلّ از ايشان گزارش كرده است، گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ اِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا
ص: 107
لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»(1) پس خداوند به ايشان فرمود: «اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوى وَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌ وَ مَتَاعٌ اِلَى حِينٍ»(2) آدم عليه السلام روى كوه صفا فرود آمد، از اين رو آن را صفا گفتند كه برگزيده ى خدا روى آن فرود آمد و حوا بر روى كوه مروه فرود آمد و از آن رو آن را مروه گفتند كه زنى روى آن فرود آمد. و آدم عليه السلام چهل روز به حال سجده ماند هم چنان بر فراق بهشت مى گريست تا اين كه جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد و گفت: اى آدم!مگر خداوند تو را به دست قدرت خود نيافريد، و در تو از روح خود دميد و ملائكه را به سجده تو واداشت؟ گفت:
چرا؟ جبرئيل عليه السلام گفت: تو را فرمان داد تا از آن درخت نخورى چرا نافرمانى كردى؟ گفت: اى جبرئيل! ابليس براى من به خدا سوگند خورد كه من خيرخواه توام! من گمان نكردم كه خداوند خلقى را آفريده باشد كه به دروغ بر خدا سوگند ياد كند!»(3)
ص: 108
10 . امّا قول خداى تعالى: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(1) از ابان بن عثمان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«همانا آدم عليه السلام چهل روز به حال سجده روى كوه صفا ماند، در حالى كه بر دورى از بهشت و بيرون شدنش از آن جا از جوار رحمت خداى عزّوجلّ مى گريست. جبرئيل عليه السلام بر او نازل شد و گفت: اى آدم! چرا گريه مى كنى؟ گفت: چرا گريه نكنم در حالى كه خداوند مرا از بهشت؛ از جوار رحمت خود بيرون كرد و به دنيافرود آورد! جبرئيل گفت: به درگاه خدا توبه كن! آدم گفت: چگونه توبه كنم؟ خداوند قبّه اى از نور را بر او فرود آورد كه در آن محل خانه (كعبه) بود پس نور آن در كوه هاى مكه ساطع شد از اين جهت آن جاها حرم است. پس خداوند به جبرئيل عليه السلام دستور داد كه بر آن ها نشانه هايى بگذارد. جبرئيل عليه السلام گفت: اى آدم برخيز! او را روز تَرويه(2) بيرون كرد و دستور داد تا غسل كند و مُحرم شود.
از بهشت روز اول ذيقعده بيرون شد و چون روز هشتم ذيحجه فرا رسيد، جبرئيل عليه السلام او را به مِنا برد آن جا شب را به سر بردهمين كه آفتاب روز عرفه به نيمروز رسيد تلبيه را قطع كرد و
ص: 109
دستور داد غسل كند، چون نماز عصر را خواند او را در عرفات نگهداشت و كلماتى را به او آموخت كه از پروردگارش آموخته بود و آن كلمات اين بود: «پروردگارا منزّهى تو و سپاس تو را سزاست هيچ معبود بحقّى جز تو نيست. من كار بدى كردم و به خود ستم نمودم و به گناه خويش اعتراف دارم پس مرا بيامرز! زيرا كه تو بسيار آمرزنده و بخشاينده اى! خداوندا! تو منزّهى و سپاس تو را، هيچ خداى به حقى جز تو نيست، من بد كردم و به خود ستم نمودم و به گناهم اقرار دارم، مرا بيامرز كه تو بهترين آمرزندگانى! خداوندا تو منزّهى و سپاس تو را سزاست، هيچ معبود راستينى جز تو نيست من بد كردم و بهخود ستم نمودم و به گناهم اعتراف دارم پس مرا بيامرز! زيرا كه تو بسيار توبه پذير و بخشاينده اى! پس از آن هم چنان ماند تا آفتاب غروب كرد، دست ها را به طرف آسمان بلند نمود، به درگاه خدا مى ناليد و گريه مى كرد. پس از غروب خورشيد او را به مشعر بازگرداند، آن جا شب را سپرى نمود همين كه صبح شد از مشعرالحرام بپا خاست و با كلماتى خدا را خواند و به درگاه او توبه كرد سپس به منا رفت.
جبرئيل عليه السلام او را دستور داد تا موهايش را بتراشد، تراشيد. سپس به مكّه بازگرداند، او را نزد جمره اولى آورد، ابليس در آن جا خود را به وى عرضه كرد و گفت: اى آدم! قصدكجا را دارى؟ جبرئيل به وى دستور داد تا با هفت سنگريزه او را بزند، او سنگريزه ها را زد و با هر سنگريزه اى تكبير بگويد، گفت. سپس رفت، باز كنار جمره دوّم ابليس به او عرضه شد و جبرئيل او را دستور داد با هفت سنگريزه بزند و او زد و با هر سنگريزه اى تكبيرى گفت، باز
ص: 110
رفت، ابليس كنار جمره سوم به او عرضه شد، جبرئيل عليه السلام دستور داد با هفت سنگريزه او را بزند و با هر سنگريزه تكبيرى بگويد! (او انجام داد) ابليس - خدايش لعنت كند - به راه خود رفت. جبرئيل عليه السلام گفت: البتّه بعد از امروز هرگز او را نخواهى ديد.
او را به بيت اللّه الحرام برد و دستور داد هفت دور طواف كند، او كرد. پس به او گفت: خداوند توبه تو را قبول كرد و همسرت به تو حلال شد.
امام عليه السلام فرمود: «چون آدم عليه السلام حج خود را پايان داد، فرشتگان او را در ابطح (بيابان حجاز) ديدند و گفتند: اى آدم، حجّ تو قبولاست، اما ما اين خانه را دوهزار سال پيش از تو حج كرديم.»(1)
11 . اما قول خداى تعالى: «يَا بَنِى اِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ اِيَّايَ فَارْهَبُونِ»(2) از جميل نقل شده است كه مردى به امام صادق عليه السلام گفت: فدايت شوم! خداى تعالى مى فرمايد: «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(3) و ما دعا مى كنيم ولى براى ما اجابت نمى شود؟ فرمود:«چون شما به پيمان خدا وفا نمى كنيد، در حالى كه خداوند مى فرمايد: «أَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» به خدا سوگند كه اگر شما براى خدا وفا كنيد خداوند براى شما وفا خواهد كرد.»
ص: 111
اما قول خداى تعالى: «أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ»(1) فرمود:
«درباره ى قصاص نازل شده است و آن فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام است كه بالاى هر منبرى از ايشان خطيبى سخنور است، بر خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و بر كتاب خدا دروغ مى بندد.» قول خداى تعالى: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَ الصَّلاَةِ» فرمود: «صبر همان روزه است.» «وَ اِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ اِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ» يعنى نماز. و قول خدا: «الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ اِلَيْهِ رَاجِعُونَ»(2) فرمود: «ظنّ (گمان)در كتاب خدا دو گونه است: از جمله ى ظنّ، يقين است و از جمله ى ظنّ، شكّ است و در اين جا ظن، يقين است و شك در قول تعالى: «اِن نَظُنُّ اِلاَّ ظَنّا وَ مَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ»(3) و «وَ ظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ»(4). اما قول خداى تعالى: «يَا بَنِى اِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»(5) فرمود: «لفظ عالمين عام است، ولى معنايش خاص، و به يقين آنان را بر همه ى مردم زمان خودشان - به خاطر چيزهايى كه
ص: 112
اختصاص به آن ها داده بود، مانند مَنُّ و سَلوى (غذاى لذيذ و نيروبخش) و آن سنگى كه دوازده چشمه از آن جارى شد - برترى داد.
و قول خداى تعالى: «وَ اتَّقُوا يَوْما لاَ تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا وَ لاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ»(1) و همان است قول آن حضرت كه فرمود:
«به خدا سوگند اگر همه ى فرشتگان مقرّب يا پيامبران مُرسَل، درباره ى يك ناصبى (مخالف ولايت) شفاعت كنند پذيرفته نخواهد شد.» قول خداى تعالى: «وَ اِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ»(2) و چون به فرعون رسيد كه بنى اسرائيل مى گويند: در بين ما مردى به دنيا مى آيد كه هلاكت فرعون و اصحابش به دست اوست، از اين رو پسران آن ها را مى كشت و دختران را وامى گذاشت.
امّا قول خداى تعالى: «وَ اِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً...»(3) خداى تبارك و تعالى به موسى عليه السلام وحى كرد كه من به تو تورات را كه در آن احكامى است تا چهل روز نازل مى كنم، يعنى ماه ذيقعده و ده روز از ذيحجه. موسى عليه السلام به اصحابشگفت: همانا خداوند به من وعده داده
ص: 113
است كه تا سى روز تورات روى تخته هايى بر من فرو فرستد و خداوند به وى فرمان داد تا چهل روز به آن ها نگويد، پس سينه هاى آن ها تنگ شد.
قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»(1) به راستى موسى عليه السلام به ميقات رفت و نزد قومش برگشت، در حالى كه گوساله را مى پرستيدند به آن ها گفت: «يَا قَوْمِ اِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ» گفتند: و چگونه ما خودمان را بكشيم؟ موسى عليه السلام گفت: فردا صبحهر يك از شما به بيت المقدّس برويد و با خود كاردى يا آهن يا شمشيرى داشته باشيد همين كه من روى منبر بنى اسرائيل رفتم، همگى رويتان را پوشيده باشيد تا كسى همراهيش را نشناسد پس يكديگر را بكشيد! پس هفتاد هزار مرد در بيت المقدّس از آن كسانى كه گوساله را پرستيده بودند گرد آمدند. همين كه موسى عليه السلام با ايشان نماز گزارد، بالاى منبر رفت، مردم رو به كشتن يكديگر آوردند تا اين كه جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: اى موسى به ايشان بگو: خداوند محقّقا توبه ى شما را پذيرفت، ده هزارنفر كشته شده است و اين دستور را خداوند نازل كرد: «ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ اِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِيمُ» و اين آيه را «وَ اِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ
ص: 114
حَتَّى نَرَى اللّه َ جَهْرَةً...»(1) آنان هفتاد تن بودند كه موسى عليه السلام انتخاب كرده بود تا كلام خدا را بشنوند، چون شنيدند گفتند: اى موسى! ما به تو ايمان نمى آوريم تا خدا را آشكارا ببينيم از اين رو خداوند صاعقه اى را بر ايشان فرستاد، آن ها را سوزاند.
سپس آن ها را پس از سوختن دوباره زنده كرد و پيامبرانى را برايشان مبعوث نمود، اين خود دليل بر رجعت در امّت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است، زيرا كه خود آن حضرت فرمود: چيزى در بنى اسرائيل نبودمگر در امّت من نيز مانند آن وجود دارد.
قول خداى تعالى: «وَ ظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى»(2) به راستى بنى اسرائيل را چون موسى از دريا عبور داد در بيابانى فرود آمدند، گفتند: يا موسى! ما را هلاك ساختى و كشتى را از جاى آباد به بيابانى درآوردى كه نه سايه دارد، نه درختى و نه آبى! چنان شد كه روز، ابرى مى آمد آن ها را از خورشيد سايه مى كرد و شب منّ (غذاى لذيذ) برايشان نازل مى شد و آن روى گياهان، درخت و سنگ قرار مى گرفت و مردم آن رامى خوردند و شامگاه مرغ بريانى براى
ص: 115
ايشان مى آمد و روى سفره هاى ايشان واقع مى شد. و چون مى خوردند و سير مى شدند، مى پريد.
همراه موسى عليه السلام سنگى بود كه آن را در وسط سپاه مى گذاشت. سپس با عصايش آن را مى زد و از آن دوازده چشمه جارى مى شد؛ آن طورى كه خداوند نقل كرده است، هر گروهى با وسائلشان آن جا مى رفتند و دوازده گروه بودند. همين كه اين مدّت بر آن ها به درازا كشيد، گفتند: يا موسى: «لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا»: ما هرگز با يك نوع غذا نمى توانيم صبر كنيمبنابراين از خدا بخواه تا از آن چه از زمين مى رويد از سبزى ها، خيار، سير، عدس و پياز براى ما قرار دهد»(1) فُوم يعنى گندم. موسى عليه السلام در پاسخ آن ها فرمود: «أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْر فَاِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ»(2) گفتند: «يَا مُوسى اِنَّ فِيهَا قَوْما جَبَّارِينَ وَ اِنَّا لَن نَدْخُلَهُا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن يَخْرُجُوا مِنْهَا فَاِنَّا دَاخِلُونَ»(3) بنابراين نيمى از آيه در سوره بقره و تمام جواب آن براى موسى عليه السلام در سوره ى مائده است. وقول خداى تعالى «وَ قُولُوا حِطَّةٌ» يعنى گناهان ما را از ما بزداى! ولى آن ها عوض آن گفتند: «حِنطَةٌ» و خداوند فرمود: «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى
ص: 116
الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزا مِنَ السَّماءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ»(1) و قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارى وَ الصَّابِئِينَ»(2) فرمود: «صابئون گروه خاصى بودند، نه يهودى بودند، نه نصرانى و نه مسلمان بلكه ستارگان ثابت و سيار را مى پرستيدند.» قول خداى تعالى: «وَ اِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ»(3) چون موسى عليه السلام نزد بنى اسرائيل برگشت و تورات را به همراه داشت، از او نپذيرفتند. خداوند كوه طور سينا را بالا سر ايشانبلند كرد و موسى عليه السلام به ايشان گفت: هر آينه اگر نپذيريد كوه بر سر شما مى افتد و به يقين شما را مى كشد! آن ها سرها را به زير انداختند و گفتند: آن را مى پذيريم.»(4)
12 . امّا قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً»(5) از ابن ابى عُمَير با يك واسطه از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، فرمود: «مردى از برگزيدگان و دانشمندان بنى اسرائيل زنى را از ايشان خواستگارى كرد با او موافقت كرد و پسرعموى آن مرد نيز
ص: 117
خواستگارى كرده بود، كه مرد فاسق و رذلى بود با او موافقت نكردند، پسرعموى وى با او كه موافقت كرده بودند، حسد ورزيد و بر سر راه او نشست و او را ناگهانى به قتل رساند سپس كشته ى او را نزد موسى عليه السلام برد و گفت: اى پيامبر خدا اين پسرعموى من است كه كشته اند! موسى عليه السلام فرمود: چه كسى او را كشته است؟ گفت: من نمى دانم. و قتل در بين بنى اسرائيل بسيار مهم بود، اين موضوع بر موسى عليه السلام گران آمد، بنى اسرائيل برايشان جمع شدند، گفتند: اى پيامبر خدا چه مى فرماييد؟ در بين بنى اسرائيل مردى بود، ماده گاوى داشت و پسر نيكوكارىداشت و نزد آن پسر كالايى بود كه مردم به سراغ كالاى او مى آمدند و كليد خانه اش زير سر پدرش بود و او خوابيده بود، پسر او نمى خواست او را بيدار كند و خوابش را بشكند، مردم برگشتند و كالاى او را نخريدند، پدرش همين كه بيدار شد، گفت: پسرم! با كالايت چه كردى؟ گفت: سر جايش هست، آن را نفروخته ام چون كليد زير سر شما بود نخواستم از خواب بيدارت كنم و خوابت را درهم بشكنم! پدر گفت: اين ماده گاو را عوض سودى كه از كالايت از دست داده اى به تو دادم و خداوند از پسر او به خاطر كارى كه با پدرش كرد شاكر شد و بهبنى اسرائيل دستور داد تا همان ماده گاو را سر ببرند، همين كه پيرامون موسى عليه السلام جمع شدند و گريه و زارى كردند، موسى عليه السلام به ايشان گفت: «اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبَحُوا بَقَرَةً» تعجب كردند و گفتند: «أَتَتَّخِذُنَا هُزُوا»(1) كشته اى را نزد تو مى آوريم مى گويى: ماده گاورى را بكشيد؟! موسى گفت: «أَعُوذُ بِاللّه ِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»(2) پس دانستند كه آن ها اشتباه
ص: 118
كرده اند گفتند: «ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ قَالَ اِنَّهُ يَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ فَارِضٌ وَ لاَ بِكْرٌ»(1) فارض حيوانى است كه حيوان نر با او آميزش كرده ولى باردار نشده است و بكر حيوانى است كه حيوان نر با او آميزش نكرده باشد. «قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ اِنَّهُ يَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا - يعنى زرد پررنگ - تَسُرُّ النَّاظِرِينَ قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنَا مَا هِيَ اِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَ اِنَّا اِنْ شَاءَ اللّه ُ لَمُهْتَدُونَ قَالَ اِنَّهُ يَقُولُ اِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ - يعنى رام و آماده نباشد - وَ لاَ تَسْقِى الْحَرْثَ - يعنى: زراعت راآبيارى نكند - مُسَلَّمَةٌ لاَ شِيَةَ فِيهَا - يعنى خالى جز زردى نداشته باشد - قَالُوا الاْنَ جَئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَ مَا كَادُوا يَفْعَلُونَ»(2) آن ماده گاو براى فلانى است. پس رفتند كه آن را بخرند، گفت: نمى فروشم مگر پوست او را پر از طلا كنيد! دوباره پيش موسى عليه السلام برگشتند و به او خبر دادند، موسى به ايشان فرمود: شما ناگزير از سر بريدن همان ماده گاويد (به بهاى) پر كردن پوست او از طلا، پس آن را
ص: 119
سر بريدند، سپس گفتند: اى پيامبر خدا اكنون به ما چه فرمان مى دهى؟ خداى تعالى به او وحى كرد: به آن ها بگو: با قسمتى از بدن گاو مقتول را بزنيد و بگوييد: چه كسى تو را كشت؟ پس دُم گاو را گرفتند و بدان وسيله او را زدند و گفتند: فلانى چه كسى تو را كشته است؟ گفت: فلان كس پسر فلانى؛ پسر عموى من كه او را آورد و آن است، قول خداى تعالى: «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذلِكَ يُحْيِى اللّه ُ الْمَوْتَى وَ يُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(1) قول خداى تعالى: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّه ِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَاعَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ...»(2) اين آيه درباره ى يهود نازل شده است در حالى كه آن ها اظهار اسلام مى كردند ولى منافق بودند و چنان بودند كه هرگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را مى ديدند، مى گفتند: ما با شماييم و چون يهوديان را مى ديدند مى گفتند: با شماييم و به مسلمانان آن چه در تورات از اوصاف رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اصحابش آمده بود خبر مى دادند، بزرگان و دانشمندان ايشان به آن ها گفتند: «أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللّه ُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»(3)پس خداوند بر ردّ ايشان فرمود: «أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّه َ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ
ص: 120
مَا يُعْلِنُونَ وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَيَعْلَمُونَ الْكِتَابَ اِلاَّ أَمَانِيَّ وَ اِنْ هُمْ اِلاَّ يَظُنُّونَ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّه ِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»(1) و قول خداى تعالى: «وَ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ اِلاَّ أَيَّاما مَعْدُودَةً» بنى اسرائيل گفتند: هرگز آتش دوزخ به ما نمى رسد و هرگز جز چند روزى كه ما گوساله را پرستيديم. پس خداوند بر ردّ گفته آن ها فرمود: «وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا...» يا محمّد به آن ها بگو: «أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّه ِ عَهْدَ فَلَنْيُخْلِفَ اللّه ُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّه ِ مَا لاَتَعْلَمُونَ»(2) و اين قول خدا: «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(3) درباره ى يهود نازل شد سپس با اين كلام خدا: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(4) نسخ شد.
اما قول خداى تعالى: «وَاِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَتَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ...»(5) تنها درباره
ص: 121
ابوذر رحمه الله و عثمان بن عفّان نازل شده است. علّت آن هم اين بود كه چون عثمان دستور داد، ابوذر را به ربذه تبعيد كنند، ابوذر بر او وارد شد، بيمار بود به چوب دستيش تكيه داده بود در حالى كه جلوى عثمان صدهزار درهم از بعضى نواحى آورده بودند و اصحابش در پيرامون او داشتند به پول ها نگاه مى كردند و منتظر بودند كه بين آن ها تقسيم كند. ابوذر به عثمان گفت: اين مال چيست؟ عثمان گفت: صدهزار درهم است، از يكى از نواحى براى من آورده اند؛ مى خواهم همان قدر هم بر آن ها بيافزايم تا بعد ببينمچه كنم؟ ابوذر گفت: يا عثمان! صدهزار درهم بيشتر است يا چهار دينار؟ عثمان گفت: البته كه صد هزار درهم. ابوذر گفت: به خاطر دارى كه شامگاهى من و تو بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم وارد شديم ديديم افسرده و غمگين است، به او سلام داديم جواب سلام ما را نداد چون صبح كرديم خدمتش رفتيم ديديم خندان و مسرور است عرض كرديم: پدران و مادرانمان به فدايت! ديشب خدمت شما آمديم ديديم ناراحت و غمگين هستيد، سپس امروز برگشته ايم مى بينيم خوشحال و شادمانيد؟فرمود:
آرى در نزد من از ماليات مسلمان ها چهار دينار مانده بود كه نتوانستم تقسيم كنم ترسيدم كه مرگ به سراغم بيايد و آن مبلغ نزد من بماند ولى امروز آن را تقسيم كردم و از آن بابت راحت شدم.
عثمان نگاهى به كعب الأحبار كرد و گفت: يا ابااسحاق! چه مى گويى درباره مردى كه زكات واجب مالش را داده است، آيا چيزى بر او واجب است؟ او گفت: نه، اگر خشتى از طلا و خشتى از نقره داشته باشد، چيزى بر او واجب نيست. ابوذر چوب دستيش را بلند كرد و آن را
ص: 122
بر سر كعب زد سپس فرمود: يهودى زاده كافر! تو را چه به اظهارنظر در احكام مسلمانان، قول خدا راست تر از حرف تو است آن جا كه فرموده است: «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللّه ِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ»(1) عثمان گفت: اى ابوذر! تو پير نادانى هستى و عقلت را از دست داده اى و اگر صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نبودى هر آينه كشته بودمت!ابوذر گفت: عثمان! دروغ گفتى. حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
ابوذر! نه تو را مى توانند منحرف كنند و نه مى توانند بكشند! اما عقل من به قدرى مانده است كه حديثى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درباره ى تو و اصحاب تو شنيده ام به خاطر داشته باشم! عثمان گفت: از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درباره ى من و قوم من چه شنيده اى؟ گفت: شنيدم كه مى فرمود: چون خاندان ابوالعاص به سى مرد برسند، مال خدا را دست به دست بگردانند و كتاب خدا را درهم پيچند و بندگان او را به بردگى بگيرند و باتبهكاران هم دسته شده و با شايستگان بجنگند! عثمان گفت: اى توده ى اصحاب محمّد! آيا كسى از شما اين را از
ص: 123
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيده است؟ گفتند:
ما اين حرف را از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نشنيده ايم! عثمان گفت: على را فراخوان! اميرالمؤمنين عليه السلام آمد، عثمان گفت: يا اباالحسن! ببين اين پيرمرد دروغگو چه مى گويد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «يا عثمان! ساكت باش! نگو: دروغگو! كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيدم كه مى فرمود: «آسمان سايه نيافكنده و زمين حمل نكرده است، كسى را راستگوتر از ابوذر! اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پس از شنيدن سخن اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند: ابوذر راست گفت؛ ما اين را ازرسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شنيديم! آن جا بود كه ابوذر گريه كرد و گفت: واى بر شما، همه ى شما گردنتان را به سمت اين مال دراز كرده ايد، گمان كرديد كه من دروغ بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مى بندم! سپس نگاهى به ايشان كرد و گفت: كدام يك بهترين شماست؟ آن ها گفتند: (تو بگو) چه كسى بهترين ماست؟ ابوذر گفت: من. آن ها گفتند: تو مى گويى بهترين ما هستى؟ فرمود: آرى من حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را در همين لباسِ تنم پشت سر گذاشتم در حالى كه او از من راضى بود، در حالى كه شما كارهاى (ناشايست) فراوانى داشتيد! و خدا شما را از آن هابازخواست مى كند ولى از من بازخواست نمى كند.
عثمان گفت: يا اباذر! به حق رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كه چيزى را از تو مى پرسم بايد خبر دهى! ابوذر گفت: به خدا كه اگر به حق محمّد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هم نپرسيده بودى، تو را خبر مى دادم.
پرسيد: كدام يك از شهرها را بيشتر دوست دارى كه آن جا باشى؟ ابوذر گفت: مكّه حرم خدا و هم چنين حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را كه خدا
ص: 124
را عبادت كنم تا مرگم فرا رسد! عثمان گفت: نه، مناسب تو نيست. فرمود: مدينه حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ، عثمان گفت، نه، مناسب تو نيست. ابوذر سكوت كرد، عثمان گفت: از كدام يك از شهرها بيشتر ناراحتى كه در آن جا باشى؟ فرمود: ربذه كه من در آن جا بر غير دين اسلام بودم! عثمان گفت: پس به همان جا برو! ابوذر گفت: تو از من پرسيدى و من به تو راست گفتم، پس من هم از تو مى پرسم، جواب مرا راست بگو! عثمان گفت: آرى. ابوذر گفت: به من بگو، اگر مرا به همراه اصحابت به سراغ مشركان فرستاده بودى وآن ها مرا اسير مى گرفتند و مى گفتند: ما عوض او را جز يك سوم ثروتت نمى پذيريم چه مى كردى؟ عثمان گفت: فديه مى دادم. گفت: اگر مى گفتند: قبول نمى كنيم مگر نصف ثروت خود را بدهى؟ گفت: فديه مى دادم. باز ابوذر گفت: اگر مى گفتند: عوض او را نمى پذيريم مگر تمام ثروت خود را بدهى؟ گفت: مى دادم. ابوذر گفت: اللّه اكبر روزى حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: يا اباذر چگونه خواهى بود وقتى كه به تو بگويند: كدام يك از شهرها را بيشتر دوست دارى كه در آن جا باشى مى گويى مكه حرم خدا و رسولش كه خدا را در آن عبادت كنم تا مرگبه سراغ من بيايد! پس به تو گفته شود: نه و كرامتى براى تو نيست. باز مى گويى مدينه حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را. گويند: نه و كرامتى براى تو نيست. سپس به تو گفته مى شود: كدام يك از شهرها برايت مبغوض تر است كه در آن جا باشى؟ مى گويى ربذه كه در آن جا به غير دين اسلام بودم! به تو گويند: به آن جا برو
ص: 125
!عرض كردم: به راستى اين شدنى است؟ فرمود: آرى به خدايى كه جان من دست اوست، حتمى مى شود.
... در حالى كه خداوند درباره ى تو و عثمان آيه اى نازل كرده است. گفتم: كدام آيه را يا رسول اللّه ؟ فرمود: قول خداى تعالى: «وَ اِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لاَتُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ اِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ اِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ اِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَااللّه ُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(1) و اما قول خداى تعالى: «وَ أُشْرِبُوا فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ».(2) آن ها گوساله را دوست داشتند تا آن جا كه پرستيدند. سپس گفتند: ما دوستداران خداييم، از اين رو خداى عزّوجلّ فرمود: اگر شما اولياى خدا هستيد آن طورى كه مى گوييد: «فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ
ص: 126
صَادِقِينَ»(1) چون در تورات نوشته شده است كه اولياى خدا آرزوى مرگ دارند و از مردن نمى ترسند.قول خداى تعالى: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوا لِجِبْرِيلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِاِذْنِ اللّه ِ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِين» چون اين آيه درباره ى يهوديانى نازل شد كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند: به راستى ما را در بين فرشتگان، دوستان و دشمنانى است. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
چه كسى دوست شما و چه كسى دشمن شماست؟ گفتند: جبرئيل دشمن ماست؛ زيرا كه او عذاب را مى آورد و اگر آن كه قرآن را بر تو نازل مى كند، ميكائيل بود ما به تو ايمان مى آورديم! چرا كه ميكائيل دوست ما و جبرئيل فرشته ى جدايى و عذاب و ميكائيل فرشته ىرحمت است. از اين رو خداوند اين آيه را نازل كرد: «قُلْ مَنْ كَانَ عَدُواً لِجِبْرِيلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِاِذْنِ اللّه ِ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ مَنْ كَانَ عَدُواً للّه ِ وَ مَلاَئِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكَالَ فَاِنَّ اللّه َ عَدُوٌ لِلْكَافِرِينَ»(2)و(3)
ص: 127
13 . قول خداى تعالى: «وَ اِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَاِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اِذَا دَعَانِ»(1) از حمّاد نقل كرده شده كه مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: خودم را به دعا كردن براى برادران و اهل ولايت سرگرم كرده ام، در اين باره نظر شما چيست؟ فرمود: «خداى تبارك و تعالى دعاى غايب براى غايب و دعاى كسى كه براى مردان و زنان مؤمن و اهل مودّتِ ما دعا كند اجابت مى كند و اززمان آدم عليه السلام تا روز قيامت براى هر مؤمنى حسنه اى به او باز مى دهد.
سپس فرمود: «خداى تعالى نمازها را در بهترين ساعات واجب كرده است، بر شما باد به دعاى پس از نماز!» آن گاه براى من و حاضران دعا كرد.
قول خداى تعالى: «وَ لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا اِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالاِْثْمِ»(2) امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى خداوند مى دانست كه حاكمانى به غير حق حكم مى كنند از اين رو از مراجعه به حكم آن ها نهى فرمود، زيرا كهآن ها به حق حكم نمى كنند پس اموال باطل (و حرام) مى گردد.»
ص: 128
قول خداى تعالى: «يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الحَجِّ».(1) چون اوقاتى از آن ها معلوم و مشهور است در وقت هاى شناخته شده ولى قسمتى از آن ها مبهم است. امّا اوقات معروف و مشهور چهارتاست: ماه هاى حرام كه خداوند در كلام خود آن ها را ياد كرده است: «مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ»(2) و دوازده ماهى كه خداوند آن ها را آفريده و معروف به هلال است؛ اول آن ها محرّم و آخر آن ها ذيحجه است و چهار ماه حرام: ماه رجب و ماه هاى ذيقعده و ذى حجه و محرمكه به هم پيوسته است؛ خداوند پيكار در آن ها را حرام كرده و گناهان و هم چنين حسنات در آن ها دو برابر است.
ماه هايى كه به ماه هاى جهانگردى معروف است، عبارتند از: بيست روز از ماه ذيحجه، محرّم، صفر و ماه ربيع الاوّل و بيست روز از ماه ربيع الثانى كه خداوند در آن ها پيكار با مشركان را حلال شمرده است در كلام خود: «فَسِيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ»(3) و ماه هايى كه به ماه هاى حج معروف است و آن ماه شوال، ذيقعده و ذيحجه است، از اين جهت آن ها را ماه هاى حج گفته اند كههركس در اين ماه ها؛ در شوال يا ذيقعده و يا ذيحجه عمره بجا آورد و نيّت كند كه در مكه بماند تا حج را به جا آورد، در حقيقت عمره را تا حج تمتّع بجا آورده است. ولى اگر كسى در غير اين ماه ها عمره انجام دهد سپس نيت كند كه تا موسم حج اقامت كند يا نيّت نكند از جمله كسانى نخواهد بود كه عمره را تا حج
ص: 129
تمتّع بجا آورده است، زيرا كه او در ماه هاى حج وارد مكه نشده است، پس اين ها را ماه هاى حج ناميده و خداى تعالى فرموده است: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ»(1) و ماه رمضان معروف است و اما اوقات مبهمى كه هرگاه پيش آمدى شود بايد انتظار آن ماه ها را كشيد، مانند عدّه زنان در وقت طلاق و زنى كه شوهرش فوت كرده است. بنابراين زنى را كه شوهرش طلاق داده است اگر در عادت ماهيانه باشد پاك شدن هايش را عده نگاه مى دارد ،كه خداوند فرموده است و اگر عادت ماهيانه نمى بيند سه ماه پاكبودن را بدون خون و عدّه زنى كه شوهرش وفات يافته است، چهار ماه و ده روز است و عدّه زن طلاق داده شده باردار وضع حمل اوست و مدّت ايلا (مردى كه سوگند به عدم تماس با همسرش خورده است) چهار ماه است و هم چنين در وام هايى كه بين اشخاص تا مدّت معينى است و دو ماه پياپى در مورد ظِهار(2) و دو ماه روزه پياپى در كفّاره قتل غير عمد و ده روز روزه گرفتن در حج، براى كسى كه به قربانى دسترسى نداشته است و سه روز روزه واجبدر كفّاره قَسم، اين ها اوقات شناخته شده و مبهمى است كه خداى عزّوجلّ در كتاب آن ها را ياد كرده، مى فرمايد: «يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الحَجِّ»(3)
ص: 130
امّا قول خداى تعالى: «لَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرِّ مَنِ اتَّقَى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِن أَبْوَابِهِا»(1) فرمود:
«درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است به دليل قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم : من شهر علمم و علىّ عليه السلام دروازه ى آن شهر است و وارد شهر نشويد جز از دروازه ى آن.» قول خداى تعالى: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ للّه ِ فَاِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْى وَ لاَ تَحْلِقُوا رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضا أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ»(2)زيرا كه چون شخصى براى عمره تا حج تمتّع احرام ببندد و مُحرِم شود، سپس در بين راه پيش از رسيدن به مكه اتّفاقى براى او بيفتد كه نتواند برود، او در جاى خودش كه محاصره شده مى ماند و از طرف خود يك قربانى؛ اگر توانگر است شترى و اگر متوسّط الحال است گاوى و اگر تنگدست است گوسفندى مى فرستد و هم چنان در لباس احرام خود مى ماند و اگر در سرش دردى يا زخمى باشد، سرش را بتراشد و از احرام درآيد و لباس هايش را بپوشد و يك قربانى دهد يا شش روز روزه بگيرد يا ده مستمند را صدقهدهد يا نُسُك؛ و آن خون، يعنى ذبح گوسفند است. بنابراين كسى كه عمره ى حج تمتّع را به جا آورد، لازم
ص: 131
است كه در وقت احرام شرط كند و بگويد: خداوندا! من قصد عمره تا حج تمتّع را دارم براساس كتاب تو و سنّت پيامبرت، بنابراين اگر مانعى مرا بازدارد يا بازدارنده اى مرا باز بدارد، تو مرا به قدرت خودت كه بر من قادرى هر وقت مرا بازداشتند آزاد كن! سپس از ميقاتى كه رسول خدا تعيين كرد و تلبيه گفت، تلبيه بگويد، مى گويد: «لبّيك الّلهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك اِنَّ الْحمد و النّعمة لك و الملك لاشريك لك لبّيك حجّة بعمرة تمامها و بلاغها عليك».
چون وارد مكه شد دو چشمش به خانه هاى مكه افتاد تلبيه را قطعكند و هفت شَوط(1)، اطراف كعبه طواف نمايد و نزد مقام ابراهيم عليه السلام دو ركعت نماز بخواند و بين صفا و مروه هفت شوط سعى كند سپس از احرام درآيد و از جامه ها و زنان (همسران) و بوى خوش بهرمند شود و تا روز ترويه (هشتم ذى الحجه) اقامه حج مى كند و چون روز ترويه شد، موقع ظهر از همان اقامتگاه محرم مى شود سپس تلبيه گويان به سمت منا بيرون آيد و هم چنان تا نيمروز روز عرفه تلبيه گويد. چون آفتاب روز عرفه به نيمه رسيد، تلبيه را قطع كرده و در عرفات براى دعاوقوف مى كند: (اللّه اكبر و لااله الاّ اللّه والحمدللّه ) مى گويد. همين كه آفتاب غروب كرد به مُزدَلَفه برمى گردد و آن جا شب را سپرى مى كند چون صبح شد در مشعرالحرام مى ايستد و دعا و تهليل، تسبيح و تكبير مى گويد سپس از آن جا به سمت منا حركت كند و رَمى جمرات و قربانى كند سر بتراشد؛ اگر توانگر است شترى و اگر متوسط الحال است
ص: 132
گاوى و اگر تنگدست است گوسفندى قربانى كند و كسى كه دسترسى به قربانى نداشت سه روز در مكه روزه بگيرد و چون به خانه اش برگشت هفت روز، روزه مى گيرد و اين ده روز جاى قربانى را مى گيرد كه بر او واجب بود، همان است قول خداى تعالى: «فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ فِى الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ اِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ»(1) اين ها براى كسى است كه مقيم مكّه و اهل مكه نباشد، اما اهل مكه و هركه اطراف مكه تا چهل و هشت ميلى باشد، حج تمتع ندارد بلكه حج اِفراد بجا مى آورد به دليل قولخداى تعالى: «لِمَن لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(2) اما قول خدا: «فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجِّ»؛(3) رَفَث به معنى آميزش و فسوق يعنى دروغ و جدال به معنى خصومت است.»(4)
14 . قول خداى تعالى: «فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فِى الاْخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ»(5) از سُفيان بن عُيَينه نقل كرده است، مى گويد: مردى از امام صادق عليه السلام پس از بازگشت وى از موقف پرسيد و گفت: آيا به نظر شما خداوند از همه ى اين خلقاجابت مى كند؟ امام صادق عليه السلام
ص: 133
فرمود: «هيچ كسى از مردم در اين موقف چه مؤمن و چه كافر نايستد، مگر خداوند او را بيامرزد! جز اين كه آن ها در آمرزششان بر سه جايگاهند: مؤمنى كه خداوند گناهان گذشته و آينده او را بيامرزد و او را از آتش دوزخ آزاد كند و آن است قول خداى تعالى: «وَ مِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(1) و مؤمنى كه خداوند گناهان گذشته او را بيامرزد و به او گفته شود: در باقيمانده عمرت خوش كردار باش! و آن است قول خداى تعالى: «فَمَن تَعَجَّلَ فِىيَوْمَيْنِ فَلاَ اِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلاَ اِثْمَ عَلَيهْ لِمَنِ اتَّقَى» (از گناهان كبيره بپرهيزند»(2) امّا توده ى مردم، آن ها مى گويند: هركه تعجيل كند در دو روز انجام دهد، گناهى بر ايشان نيست و هركه تأخير كند، گناهى بر او نيست؛ براى كسى كه از شكار خوددارى كند! آيا ديده اى كه خداوند متعال شكار را پس از اين كه حلال كرده است، حرام گرداند؟ به دليل قول او: «وَ اِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا»(3) در تفسير عامه معناى اين جمله چنين آمدهاست:
هرگاه از احرام بيرون آمديد، از صيد بپرهيزيد! اما كافر كه در اين موقف وقوف كرده، طالب زينت دنياست، خداوند گناهان گذشته او را بيامرزد اگر از شرك توبه كند و اگر توبه نكند، مزد او را در دنيا مرحمت مى كند و از پاداش اين موقف او را
ص: 134
محروم نمى سازد.
آن است قول خداى تعالى: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ اِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الاْخِرَةِ اِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَ بَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»(1) و قول خدا: «وَ اذْكُرُوا اللّه َ فِى أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ»(2) فرمود:
«سه روز تشريق (سه روزِ پس از عيد قربان) و ده روز معلوم از ذيحجه است.» قول خداى تعالى: «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»(3) فرمود:«حرث در اين جا آيين و نسل، مردم است و اين آيه درباره فلانى نازل شده - و به قولى درباره معاويه - است.» قول خداى متعال: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ»(4) فرمود:
«آن شخص اميرالمؤمنين عليه السلام است و معناى يشرى يعنى نثار مى كند.» قول خداوند: «اُدْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً»(5) فرمود:
«در ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام».
ص: 135
قول خداى تعالى: «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» فرمود:
«پيش از (نبوّت) نوح مردم بر يك مذهب بودند، بينشان اختلاف افتاد، از اين رو «فَبَعَثَ اللّه ُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ»».(1) و قول خداى تعالى: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ»(2) در مدينه نازل شد و آيه: «كُفُّوا اَيْدِيَكُمْ»(3) را كه در مكه نازل شده بود نسخ كرد.»اما قول خداى تعالى: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌ عَن سَبِيلِ اللّه ِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ اِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّه ِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»(4) سبب نزول اين آيه آن بود كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به مدينه مهاجرت كرد، جمعى از مبارزان را به جاده هايى فرستاد كه وارد مدينه مى شد تا متعرض كاروان هاى قريش گردند تا اين كه عبداللّه بن جحش را با جمعى از اصحابش جانب نخله فرستاد و آن باغى بود متعلّق به بنى عامر تا كاروان قريش را موقعى كه از طائفبا خود كشمش و مواد غذايى و طعام مى آورند بگيرند، در حالى كه كاروان
ص: 136
فرود آمده بود همه آن ها را گرفتند، در بين آن ها عبداللّه حضرمى بود كه هم پيمان عتبه بن ربيعه بوده است، همين كه چشم حضرمى به عبداللّه بن جَحش و يارانش افتاد، بى تابى كردند و آماده جنگ شدند و گفتند: اينان اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله وسلم هستند.
عبداللّه بن جحش به يارانش فرمان داد، فرود آيند و سرهايشان را بتراشند، فرود آمدند و سرهايشان را تراشيدند. ابن حضرمى گفت: اين ها گروهى هستند اهل عبادت ما ترسى از آن ها نداريم. همين كه آرام گرفتند اسلحه برداشتند، عبداللّه بن جَحش بر ايشان حمله برد و ابن حَضرمى را به قتل رساند واصحابش فرار كردند و تمام كاروان را با آن چه داشتند گرفتند و به مدينه بردند و اين رويداد در نخستين روز ماه رجب از ماه هاى حرام بود، از كاروان و آن چه داشتند فاصله گرفتند و چيزى ار آن ها برنداشتند، قريش طى نامه اى به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نوشتند تو حُرمت ماه حرام را شكستى و در ماه حرام خونريزى كردى و مال را برگرفتى و حرف هاى زيادى در آن باره نوشتند، اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و گفتند: يا رسول اللّه ! آيا قتل در ماه حرام جايزاست؟ اين آيه «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ...»(1) نازل شد.
به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «قتال (جنگ) در ماه حرام گناه بزرگى است، ولى آن چه را كه قريش با تو اى محمّد! از بستن راه مسجدالحرام و كفر به خدا و بيرون كردن تو بسى از آن بزرگ تر است در نزد خدا و ايجاد فتنه يعنى كفر به خدا از قتل هم بالاتر است، سپس اين آيه نازل شد: «الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ...»(2) و قول خداى تعالى: «وَ يَسْأَلُونَكَ
ص: 137
مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»(1) فرمود: «يعنى: نه خِسّت و نه اسراف و ولخرجى.» و اين آيه: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ اِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ اِن تُخَالِطُوهُمْ فَاِخْوَانُكُمْ»(2)و(3) راندن يتيم 15 . امام صادق عليه السلام فرمود: «چون اين آيه نازل شد: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْما اِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَار وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(4) هركس يتيمى در نزد خود داشت بيرون كرد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درباره ىبيرون كردن آن ها پرسيدند، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى...» امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشكالى ندارد غذاى خود را با غذاى يتيم مخلوط كنى، زيرا كه بزرگسال شايد با خردسال هم خوراك شود، اما پوشاك و ديگر چيزها به قدر نياز بر هر يك از خردسال و بزرگسال محاسبه مى شود.»
ص: 138
امّا قول خداى تعالى: «وَ لاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِن مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لاَ تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا»(1) و قول خداى تعالى: «وَلاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ» به وسيله اين آيه نسخ شده است: «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ»(2) ولى قول خداوند: «وَ لاَ تَنكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا» به حال خود باقى است و نسخ نشده است.» و قول خداى تعالى: «وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِى الْمَحِيضِ وَ لاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ- يعنى زنان تا [قبل از اين كه] غسل كنند نبايد با آن ها آميزش كنيد - فَاِذَا تَطَهَّرْنَ - يعنى غسل كردند - فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّه ُ»(3) و قول خداى تعالى: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»(4) يعنى هر زمان كه خواستيد ولى عامه در مورد اين كلام خدا: «أَنَّى شِئْتُمْ» تأويل كردند به هركجا خواستيد در جلو و عقب. امام صادق عليه السلام فرمود: «أَنَّى شِئْتُمْ» يعنى هر زمان خواستيد در فَرْج آميزش كنيد. دليل بر فرموده ايشان «در فرج» اين قول خداست: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌلَكُمْ» حَرْث يعنى كشت در فرج، در محلّ زايش. امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركس در نخستين روزهاى عادت ماهيانه همسرش با او
ص: 139
آميزش كند، بايد يك دينار صدقه دهد و يك چهارم حد زناكار يعنى بيست و پنج تازيانه بخورد و اگر در آخرين روزهاى عادت ماهيانه همسرش باشد، بايد نصف دينار صدقه دهد و دوازده و نيم ضربه مى خورد.» قول خداى تعالى: «وَ لاَ تَجْعَلُوا اللّه َ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ»(1) فرمود: «آن سخن مرد است در هر حال: نه به خدا و آرى به خدا. امّا قول خداى تعالى: «لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَاِن فَاؤُوا فَاِنَّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِيمٌوَ اِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَاِنَّ اللّه َ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(2)و(3)
16 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«ايلاء آن است كه مرد درباره ى همسرش سوگند ياد كند كه با او هم بستر نشود، در آن صورت اگر زن صبر كرد كه مى تواند صبر كند ولى اگر به حاكم (امام) شكايت نمود، مرد را تا چهار ماه مهلت مى دهد، سپس مى گويد: يا به آميزش با زنش بازگردد و يا او را طلاق دهد، اگر نه زندان ابد شود.» از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده اند كه آن حضرت خانه اى از نِى
ص: 140
ساخته بود و مردى را در آن قرار داده بود كه نسبت به زنش ايلاء داشت پس از چهارماه به او گفت: يا به هم بسترى با او بازمى گردى يا او را طلاق مى دهى و اگر نه اين خانه [از] نى را بر سرت مى سوزانم! قول خداى تعالى: «وَ الْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ»فرمود: «زن طلاق داده شده سه پاكى از عادت ماهيانه را اگر عادت مى شود، عدّه نگاه مى دارد «وَ لاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّه ُ فِى أَرْحَامِهِنَّ اِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ»(1) فرمود: «بر زن روا نيست كه باردارى خود را يا عادت ماهيانه و يا پاكىخود را كتمان كند، در حالى كه خداوند سه چيز را بر زنان ضرورى ساخته است: پاك بودن از عادت و عادت ماهيانه و باردارى را» و قول خداى تعالى: «وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ»(2) فرمود: «حق مردان بر زنان بالاتر از حق زنان بر مردان است.»(3)
17 . قول خداى تعالى: «فَشَرِبُوا مِنْهُ اِلاّ قَليلاً مِنْهُم» آن ها كه از آن آب آشاميدند شصت هزار نفر بودند و اين آزمونى بود چنان كه خداوند فرموده است آن ها بدان وسيله آزمايش شدند.از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«افراد كمى كه نياشاميدند و مشتى از آن آب نخوردند سيصد و
ص: 141
سيزده تن بودند. و چون از رود عبور كردند و چشمشان به سپاهيان جالوت افتاد، آن ها كه از آن آب آشاميده بودند، گفتند: «لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ»(1) و آن ها كه نياشاميده بودند گفتند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»(2) و داوود عليه السلام آمد تا در مقابل جالوت ايستاد در حالى كه جالوت سوار بر فيلى و تاجى بر سر داشت و در رأس تاج ياقوتى كه نورش مى درخشيد و سپاهيانش جلوى او بودند. داوود عليه السلام از آن سنگ ها يك سنگ برداشت و آن را به سمتراست جالوت انداخت، در هوا بالا رفت و روى آن ها افتاد، آن ها به هزيمت رفتند و سنگ ديگرى برداشت و در سمت چپ جالوت پرت كرد، روى سر آن ها افتاد آن ها نيز فرار كردند و سنگ سومى را به سمت جالوت انداخت، آن ياقوت در پيشانى وى فرورفت و به مغزش رسيد، او مرده روى زمين افتاد و آن است قول خداى تعالى: «فَهَزَمُوهُم بِاِذْنِ اللّه ِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللّه ُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ»»(3)و(4)
ص: 142
18 . اما قول خداى تعالى: «وَ لَوْ لاَ دَفْعُ اللّه ِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلكِنَّ اللّه َ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ»(1) امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى كه خداوند به وسيله ى نمازگزاران از شيعيان ما از كسانى از شيعيان ما كه نماز نمى گزارند، دفاع مى كند و اگر همگى نماز را ترك كنند، هلاك شوند. و محقّقا خداوند به وسيله كسانى از شيعيان ما كه زكات مى دهند از كسانى كه از شيعيان ما زكات نمى دهند، دفاع مى كند در صورتى كه اگر همگى زكات را ترك كنند به يقين هلاك شوند و خداوند به وسيله كسى از شيعيان ماكه حج بجا مى آورد، از كسى كه حج بجا نمى آورد از شيعيان ما دفاع مى كند و اگر همگى حج را ترك كنند به يقين هلاك شوند و همان است قول خداى تعالى: «وَ لَوْلاَ دَفْعُ اللّه ِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ...»».(2)
19 . قول خداى تعالى: «وَ اِذْ قَالَ اِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِى كَيْفَ تُحْيِى الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلكِن لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْء ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَّكَ سَعْيا وَ اعْلَمْ أَنَّ اللّه َ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(3) امام صادق عليه السلام فرمود
ص: 143
:«ابراهيم عليه السلام نگاهى به مردارى كرد كه بر ساحل دريا افتاده بود، درندگان صحرا و دريا آن را مى خوردند سپس درندگان به يكديگر حمله مى بردند و يكديگر را مى خوردند، ابراهيم عليه السلام درشگفت شد و گفت: «رَبِّ اَرِنى...» پس ابراهيم عليه السلام طاووس، خروس، كبوتر و كلاغ را گرفت. خداى عزّوجلّ فرمود: «فَصُرْهُنَّ اِلَيْكَ» يعنى آن ها را قطعه قطعه كن، سپس گوشت آن ها را در هم بياميز و بر روى ده كوه جداجدا قرار ده و بعد منقار آن پرندگان را بگير و آن ها را فراخوان، به سرعت سوى تو مى آيند! ابراهيم عليه السلام چنان كرد و روى ده كوهجداگانه قرار داد سپس آن ها را فراخواند و فرمود: «به اذن خدا مرا اجابت كنيد! پس گرد آمده و گوشت و استخوان هر كدام به سمت سر خود آمده و به سمت ابراهيم عليه السلام پرواز كردند. اين جا بود كه ابراهيم عليه السلام گفت:
خداوند توانا و حكيم است.»(1)
20 . درباره قول خداى تعالى: «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنّا وَ لاَ أَذىً...»(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «رسول
ص: 144
خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هر كه به مؤمنى احسانى بكند و سپس با سخنى يا منّتى بر او، او را بيازارد، صدقه خود را بر باد داده است. آن گاه خداوند در آن باره مثلى زده و فرمود: «كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لاَيُؤْمِنُ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدا لاَ يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللّه ُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»(1) فرمود:
«هركه انفاق بسيار بكند ولى كسى را كه صدقه داده است بيازارد، صدقه اش را باطل كرده است همان طورى كه خاكى كه روىسنگ صاف است - صفوان، سنگ بزرگى است كه در بيابان قرار دارد - بارانى بيايد و آن خاك را از روى سنگ بشويد و آن را بِبَرد. پس خداوند اين مثل را براى كسى زده است كه كار نيكى بكند سپس در پى آن منّت و آزار داشته باشد.» امام صادق عليه السلام فرمود:
«چيزى در نزد من محبوب تر از مردى از پيشينيان نيست كه او دست كمك به سوى ديگرى و آن ديگرى نيز به سوى او داشت زيرا كه من ديدم، منع پسينيان را كه زبان شكر پيشينيان را مى بُرَد!» سپس خداوند مثل مؤمنان را زده، مى فرمايد: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ وَتَثْبِيتَا مِنْأَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ
ص: 145
فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَاِن لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌ وَاللّه ُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»(1) فرمود:
مَثَلِ ايشان بمانند باغى است كه در نقطه بلندى باشد و باران هاى درشت و پياپى به آن برسد، پس ميوه خود را دوچندان دهد، همان طور است پاداش كسى كه مالش را براى خشنودى خدا بدهد. «طَلّ» بارانى است كه شب هنگام روى درخت و گياه ببارد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند براى هر كه مالش را در راه خشنودى خدا انفاق كند دوچندان مى دهد.»فرمود:
«هر كه جهت رضاى خدا انفاق كند سپس بر آن كه صدقه داده است، منّت گذارد، هم چون كسى است كه خداوند فرموده است: «أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الث-َّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا اِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ».(2) گويد: «اعصار» بادهاست، كسى بر آن كه صدقه داده منّت گذارد، مانند كسى است كه باغى پرميوه دارد ولى خود پير ناتوان و
ص: 146
فرزندانش خردسال ناتوان هستند، باد يا آتشى مى آيد و تمام مال او مى سوزد.» اما قول خداى تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُم بِآخِذِيهِ»(1) سبب نزول اين آيه آن است كه گروهى بودند چون ميوه ى درختان خرما را جمع مى كردند، به سراغ بدترين خرماهاى خشكيده مى رفتند و آن ها را صدقه مى دادند، از اين رو خداوند آن ها را از اين كار منع كرد و فرمود: «لاتَيَمَّمُوا الْخَبيثَ...» يعنى اگرهمان ها را به خودِ شما بدهند نمى گيريد! امّا قول خداى تعالى: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ» به راستى كه شيطان مى گويد: انفاق نكن فقير مى شوى! «وَ اللّه ُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»(2) يعنى خدا شما را مى آمرزد اگر به خاطر خدا انفاق كنيد، فزونى مى دهد.
قول خداى تعالى: «يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْر كَثِيرا»(3) فرمود:«خير كثير معرفت اميرالمؤمنين و امامان عليهم السلام است.»
ص: 147
قول خداى تعالى: «اِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِىَ» فرمود:
«زكات واجب را آشكارا بيرون مى كنى و آشكارا مى پردازى و پس از آن، غير زكات واجب را اگر پنهانى بدهى بهتر است.» قول خداى تعالى: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِى سَبِيلِ اللّه ِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبا فِى الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيَماهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ اِلْحَافا»(1) بنابراين آن ها يا اصرار از راضيان و تجمّل گرايان در دين چيزى درخواست نمى كنند؛ آن ها كه با اصرار درخواست نمى كنند ونمى توانند در زمين سفر كنند، افراد نادان آن ها را از شدّت عفاف بى نياز تصوّر مى كنند.(2)
21 . قول خداى متعال: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ اِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»(3) از هشام به نقل از امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«چون مرا شبانه به آسمان سير دادند [شب معراج]، قومى را ديدم كه يكى از آن ها مى خواست بلند شود از بزرگى شكمش نمى توانست از جا بلند شود! گفتم: جبرئيل!اين ها كيستند؟ گفت:
ص: 148
اين ها كسانى هستند كه ربا مى خوردند، نمى توانند برخيزند مگر مانند كسى كه شيطان با او تماس گرفته و ديوانه مى باشد.»(1)
22 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«گناه يك درهم ربا در نزد خدا بزرگ تر از هفتاد زناى با محارم در بيت اللّه الحرام است.» فرمود: «ربا هفتاد جز دارد كه آسان ترينش زناى مرد با مادر خود در بيت اللّه الحرام است.»(2)
23 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هركه سوره ى بقره و آل عمران را بخواند، آن دو سوره در روزقيامت در حالى بيايند كه بر سر او مانند دو ابر يا دو سايبان سايه مى افكنند.»(3)
25 . جميل بن دراج مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به ابليس پرسيدم آيا از فرشتگان بود يا عهده دار چيزى از امر آسمان؟ فرمود:
«او از فرشتگان نبود، ولى فرشتگان تصور مى كردند از آن هاست و خداوند مى دانست كه او از فرشتگان نيست و عهده دار هيچ امر آسمانى هم نبود و كرامتى نداشت.».(1)
26 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«نخستين كفرى كه نسبت به خدا سرزد از زمانى بود كه خداوند آدم را خلق كرد، كفر ابليس بود كه فرمان خدا را بر او رد كرد ونخستين حسدى كه صورت گرفت همان حسد فرزند آدم (قابيل) به برادرش (هابيل) بود و اوّلين حرصى كه آدم ورزيد خداوند او را از خوردن آن درخت نهى كرد، ولى او خورد و حرص او، او را از بهشت بيرون كرد.»(2)
28 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«فطره را پيش از نماز (عيد فطر) بده! و آن است قول خداى تعالى «وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَ آتُوا الْزَّكَاةَ»(1) و كسى كه از او گرفته مى شود بايد از خود و از افراد نانخور خود را بپردازد و اگر ندهد تا از نمازش برگردد، با فطره [قبل از پرداخت نماز عيد در ثوابش] برابرى نمى كند!»(2)
29 . مسمع مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«يا مسمع! وقتى كه يكى از شما را غمى از غم هاى دنيا واردمى شود، چه مانعى دارد كه وضو بگيرد، سپس وارد مسجد شود و دو ركعت نماز بخواند و از خداوند در آن ركعت نماز بخواهد! مگر اين سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: «وَ اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ»»(3)و(4)
30 . اسحاق بن عمار مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى: «خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ»(5) پرسيدم كه آيا منظور نيروى بدنى است يا قوّت قلبى آن هاست؟
ص: 151
فرمود:
«هر دو مورد نظر است.»(1)
31 . بُرَير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: به مرد مستمندى كه نمى دانم مسلمان است، آيا غذا بدهم؟ فرمود:
«آرى تا وقتى كه او را به ولايت و عداوت (ما اهل بيت) نمى شناسى اطعام كن! چرا كه خداوند مى فرمايد: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(2) ولى كسى را كه نسبت به چيزى از خلق مخالفت مى ورزد يا به چيزى از باطل ادّعا دارد، اطعام نكن!»(3)
32 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند در كتاب خود حكايت از قول يهود، مى فرمايد: «اِنَّ اللّه َ عَهِدَ اِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ...»(4) پس فرمود: «لِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللّه ِ مِنْ قَبْلُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»(5) اين آيه تنها درباره ى قوم يهود نازل شد كه در زمان محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بودند، پيامبران را به دست خود نكشته بودند و نه در زمان آن ها كشته شدند، بلكه پيشينيان كه قبل از آن ها بودند كشته بودند و آن
ص: 152
قاتلان به ايشان وارد شدند، از اين رو خداوند ايشان را از آن ها قرار داد و عمل پيشينيان آن ها را به خاطر پيروى از آن ها و دوست داشتن آن ها به ايشان نسبت داد.»(1)
33 . ابوولاد مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره آيه: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ»(2) پرسيدم، فرمود:
«آنان ائمه عليهم السلام هستند.»(3)
34 . اسباط زطّى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: اين قول خداى تعالى:
«لاَ يُقْبَلُ مِنْهُ صِرْفا وَ لاَ عَدْلاً»(4) (يعنى چه)؟ فرمود:
«صرف يعنى نافله [مستحب] و عدل يعنى واجب.»(5)
35 . حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به مردى پرسيدم كه در حج يا عمره، طواف واجب اطراف خانه را انجام داده است ولى نمى دانست كه نزد مقام ابراهيم دو ركعت نماز را بخواند؟ فرمود:
«اگر چه پس از مدّتى باشد آن را بخواند! زيرا كه خداى تعالى
ص: 153
مى فرمايد:
«وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ مُصَلىً»(1)و(2)
36 . حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا زنان وقتى كه كنار خانه بيايند بايد غسل كنند؟ فرمود:
«آرى، زيراكه خداوند مى فرمايد: «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُكَّعِ السُّجُودِ»(3) سزاوار است بنده اى وارد نشود مگر پاكيزه باشد در حالى كه از خود عرق و آن چه باعث آزار است شسته وخود را پاك كرده است.»(4)
37 . ابوعمرو زبيرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: بفرماييد امّت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم چه كسانى هستند؟ فرمود:
«امت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم به طور خاص بنى هاشم است».
گفتم: حجّت در ميان امّت محمّد چيست؟ آيا اهل بيت آن حضرت است كه ياد كردى نه ديگران؟ فرمود:
«قول خداى تعالى: «وَ اِذْ يَرْفَعُ اِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ اِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ
ص: 154
عَلَيْنَا اِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(1) پس چون خداوند پاسخ ابراهيم و اسماعيل را داد و از ذرّيه آن ها امّتى مسلمان قرار داد و در بين آن ها رسولى از خودشان را مبعوث كرد، يعنى از همان امت كه برايشان آياتش را بخواند و آن ها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمت را به آن ها تعليم دهد. ابراهيم در رديف درخواست نخستين خود، درخواست ديگرى كرد و از خداوند براى ايشان پاكى از شرك و از بت پرستى را تقاضا كرد تا امر وى در بين آن ها سامان بگيرد و از ديگران پيروى نكنند و عرضه داشت: «وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ رَبِّ اِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيرا مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِى فَاِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَاِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»(2) بنابراين، آيه شريفه دلالت بر آن دارد كه امامان و امّت مسلمان و تسليمى كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم در بين آن ها مبعوث شده است نمى شود مگر از ذرّيه ابراهيم به دليل قول وى «وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ»(3)
ص: 155
38 . ابوعمرو زبيرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا به من خبر نمى دهى آيا ايمان قول و عمل است يا قول بدون عمل است؟ فرمود:
«ايمان تمامش عمل است و قول بخشى از آن است؛ از جانب خدا واجب شده و در كتابش بيان و نورش واضح و حجّتش ثابت است كتاب «قرآن» گواه آن است و به سوى آن فرا مى خواند.
چون خداوند پيامبرش را از بيت المقدس به جانب كعبه برگرداند، مسلمانان به پيامبر گفتند: آيا به نظر شما نماز ما كه به سوى بيت المقدس مى خوانديم وضع ما در آن ها چيست و حال كسانى كه از اموات ما درگذشته اند و به جانب بيت المقدس نماز مى خواندند چه مى باشد؟ اين بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُضِيعَ اِيمَانَكُمْ اِنَّ اللّه َ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ»(1) از اين رو نماز را ايمان ناميدند، بنابراين هركه خداترس باشد، اعضاى بدنش را نگاه مى دارد در حالى كه هر عضوى از اعضاى خود را به آن چه خداوند به او واجب كرده است، مشغول مى كند، خداوند را با ايمان كامل از اهل بهشت ديدار مى كند ولى هركه در چيزى از آن ها خيانت كند يا از آن چه خداوند درباره آن ها فرمان داده است، تجاوز كند خدا را ناقص الايمان ملاقات نمايد.»(2)
ص: 156
39 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«چهار چيز است كه در هر كس باشد در پرتو [عنايت و توجه] خداى اعظم است: هركه عصمت كارش شهادت (لااله الاّ اللّه و محمّد رسول اللّه ) باشد و هركه در صورت پيش آمد مصيبتى بگويد: (انّا للّه و انّا اليه راجعون) و هركه در وقت رسيدن به خيرى بگويد: (الحمدللّه ) و آن كه در صورت برخورد با خطا بگويد: (استغفراللّه و اتوب اليه).»(1)
40 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«خداى متعال مى فرمايد: بنده مؤمنم را اگر ببخشم، عطا كنم، روزى دهم و از او وام بطلبم، اگر باگذشت به من وام دهد، من عوض يكى، صدهزار و بيشتر به او دهم و اگر اين كار را نكند، از او به وسيله گرفتارى هايى در مالش از روى جبر بازستانم، ولى اگر صبر كند سه خصلت به او عطا كنم، اگر به وسيله يكى از آن ها فرشتگان من او را بيازمايند (و از عهده آن برآيد) آن را برگزينند.».(2)
41 . يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام راجع به سعى بين صفا و مروه پرسيد كه آيا واجب است يا سنت؟ فرمود: «واجب است» گفت: مگر
ص: 157
خداوند نمى فرمايد: «فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا»(1)؟ امام فرمود:
«آن درباره عمرة القضا است، توضيح اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بر ايشان (مشركان) شرط كرده بود كه بت ها را از كعبه بردارند، مردى از اصحاب آن حضرت سرگرم بود، كه بت ها را برگرداندند. خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و از آن حضرت پرسيدند، به او گفته شد كه فلانى طواف نكرده بود كه بت ها را بازگرداندند، فرمود: «اين جا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «اِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّه ِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا»(2) يعنى با وجود بت ها...»(3)
42 . زيد شحّام مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به عذاب قبر پرسيدند؟ فرمود:
«همانا ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام نقل كرد كه مردى نزد سلمان فارسى آمد و گفت: حديثى برايم بگو! او ساكت ماند، سپس آن مرد دوباره پرسيد، باز ساكت ماند، آن مرد در حالى رفت كه مى گفت و اين آيه را تلاوت مى كرد: «اِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَامِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ»(4) سلمان به او گفت: برگرد! ما اگر فرد امينى را بيابيم، او را حديث
ص: 158
مى كنيم ولى به منكر و نكير توجه كن كه هرگاه در قبر به سراغ تو آمدند و از رسول خدا از تو پرسيدند، اگر ترديد داشتى يا انكار با گُرزى كه همراه دارند بر سرت مى زنند، به خاكستر تبديل مى شوى! گفتم: همين جا تمام است؟! گفت: بازمى گردد دوباره عذاب مى كند.
گفتم:
منكر و نكير چيستند؟ فرمود: نگهبانان قبرند. گفتم: آيا دو فرشته اند كه مردم را در قبرشان عذاب مى كنند؟ گفت: آرى.»(1)
43 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّه ُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ»(2) فرمود:
«او مردى است كه مالى وامى گذارد كه به خاطر بخل در طاعت خدا انفاق نكرده است سپس مى ميرد و آن را براى كسى بجا مى گذارد كه او در طاعت خدا يا در معصيت خدا صرف مى كند؛ اگر در طاعت خدا بكار برد آن را در ميزان عمل ديگرى مى بيند و حسرتش زياد مى شود درصورتى كه مال او بوده است يا در معصيت خدا به كار برده است در حقيقت او را با آن مال تقويت كرده تا در راه معاصى خدا به كار برده است.»(3)
44 . منصوربن حازم مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: منظور اين
ص: 159
آيه:
«وَ مَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ»(1) كيست؟ فرمود:
«دشمنان على عليه السلام كه تا ابد الآبدين و تمام روزگاران در آتش هستند.»(2)
45 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ»(3) فرمود:
«باغى يعنى ستمكار و عادى يعنى غاصب.»(4)
46 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لاَ عَادٍ»(5) فرمود:
«باغى كسى است كه بر امام خروج كرده و عادى يعنى دزد.»(6)
47 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ اِلَيْهِ بِاِحْسَانٍ»(7) فرمود:
ص: 160
«سزاوار است آن كه حقى دارد برادر (دينى) خود را نيازارد در حالى كه بر پرداخت ديه هم توانايى دارد و سزاوار است كسى كه حقى برگردن اوست برادرش را در صورت قدرت بر پرداخت معطّل نكند و به خوبى ادا كند.» در ادامه فرمود:
«يعنى در صورتى كه از قصاص بگذرند، ديه را به اولياى مقتول در پى آن بپردازند تا خون شخص مسلمان هدر نرود.»(1)
48 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «اِن تَرَكَ خَيْر الْوَصِيَّةُ»(2) فرمود:«حقى است كه خداوند آن را در اموال مردم براى صاحب اين امر قرار داده است» گفتم: آيا براى آن حدّ معيّنى است؟ فرمود: «آرى» گفتم: چقدر است؟ فرمود: «كم ترين آن يك ششم و بيش ترين آن يك سوم است.»(3)
49 . مثنّى بن عبدالسلام مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره كسى پرسيدم كه برايش وصيّتى شده و پيش از دريافت، وى از دنيا رفته است و بازمانده اى هم ندارد؟ فرمود:
«از وارث يا مولاى او جستجو كن (اگر بود) به او بده! زيرا كه
ص: 161
خداوند مى فرمايد: «فَمَن بَدَّلَهُ...»(1) گفتم: آن مرد اهل فارس بود، وارد اسلام شده و كسى را نام نبرده و وليّى برايش شناخته نيست. فرمود: «كوشش كن تا ولىّ او را پيدا كنى اگر نيافتى و خداوند تلاش تو را دانست آن وقت آن مال را صدقه بده!»(2)
50 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ»(3) و «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصّيامَ» پرسيدم، فرمود:
«تمام اين ها شامل گمراهان و منافقان و هركه به ظاهر اقرار به دعوت كرد[مسلمان شد]، مى شود.»(4)
51 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون ماه رمضان فرا رسد، بگو: خدايا ماه رمضان فرارسيده در حالى كه روزه آن را بر ما واجب و قرآن را براى هدايت مردم و با نشانه هاى هدايت و معيار سنجش حق و باطل نازل فرموده اى، خدايا ما را بر روزه دارى آن يارى كن و آن را از ما بپذير و ما را در آن سالم و آن را از ما سالم بدار و ما را براى آن در راحتى و عافيت نگهدار زيرا كه تو بر هر كارى توانايى، اى مهربان ترين مهربانان.»(5)
ص: 162
52 . صباح بن سيابه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
ابن ابى يعفور مرا مأموريت داد از شما چند مسأله را بپرسم! فرمود: «آن ها چه است؟» مى گويد: چون ماه رمضان داخل شد من در خانه ام هستم مى توانم مسافرت كنم؟ فرمود: «خداوند مى فرمايد: «فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ»(1) بنابراين كسى كه ماه رمضان بر او وارد شد و او بين خانواده خويش است، حق ندارد مسافرت كند مگر براى حج يا عمره و يا در جستن مالى كه بيم تلف شدن آن را دارد.»(2)
53 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در مسافرت، نه روزه مستحبى مى گرفت و نه واجب؛ بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم دروغ مى بستند، اين آيه در كُراع الغَميم(3) موقع نماز صبح نازل شد، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ظرفى را طلبيد و آب آشاميد و به مردم نيز فرمان داد افطار كردند، گروهى گفتند: روز فرا رسيده چه خوب بود امروز روزه داشتيم! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن ها را «عُصاة» سركشان ناميد و هم چنان تا رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم زنده بود به آن نام خوانده مى شدند.»(4)
ص: 163
54 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: تفسير قول خداوند: «لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِها اِلَى الحُكّام»(1) چيست؟ فرمود:
«ابوبصير! خداوند مى دانست كه در بين امّت حاكمانى هستند كه ستم مى كنند، البته منظور حاكمان عادل نيست، بلكه حاكمان جور مورد نظر است.
يا ابامحمّد! اگر حقى بر كسى داشتى و او را به حاكمان عدل فراخواندى سرپيچى كرد خواست به حاكمان جور مراجعه دهد تا به نفع او حكم كنند، از كسانى خواهد بود كهبه طاغوت مراجعه مى كند.»(2)
55 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اگر مردى آن چه را كه در دست دارد در راه خدا انفاق كند، نه كار خوب و نه مناسبى كرده است، مگر خداوند نمى فرمايد: «وَ لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ اِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا اِنَّ اللّه َ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(3) يعنى (خداوند دوست مى دارد) افراد مقتصد و ميانه رو را.»(4)
ص: 164
56 . عبدالأعلى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»(1) پرسيدم، فرمود:
«خشنودى خدا و بهشت در آخرت و گشايش در زندگى و حُسن خلق در دنياست.»(2)
57 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه در مورد آيه: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كَافَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ»(3) فرمود:«آيا مى دانى سِلم چيست؟» گفتم: تو بهتر مى دانى. فرمود: «ولايت على و امامان اوصياى پس از وى است.» و فرمود: «خطوات شيطان به خدا كه ولايت فلانى و فلانى است.»(4)
59 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«صلاة وُسطى نماز ظهر است «قُومُوا للّه ِ قَانِتِينَ»(1) توجه شخص است بر نمازش و محافظت بر وقت نماز به طورى كه چيزى او را بازندارد و سرگرم خود نسازد.»(2)
60 . عبدالرّحمان نقل كرده، مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى: «فَإنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَانا» پرسيدم: كسى كه از درنده يا دزد مى ترسد، چه كند و چه بگويد، چگونه نماز بخواند؟ فرمود:«تكبير گويد و با سرش به گونه اى اشاره كند.»(3)
61 . از محمّد حلبى به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، درباره اين قول خداى تعالى: «أَلَمْ تَرَ اِلَى الْمَلاَءِ مِن بَنَى اِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى اِذْ قَالُوا لِنَبِىٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكا نُقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ»(4) فرمود:
«پادشاه آن زمان كسى بود كه سپاهيان را راه مى برد و پيامبر امر او را بپامى داشت و از جانب پروردگارش او را خبر مى داد، چونآن را به پيامبرشان گفتند، فرمود: نه شما وفاداريد، نه صداقت و
ص: 166
نه ميل جهاد. آن ها گفتند: ما از جهاد مى هراسيم، چون ما و فرزندان ما را از سرزمين خود بيرون كنند، ما ناگزير به پيكاريم و پروردگارمان را در برابر دشمنمان اطاعت مى كنيم.
فرمود:
«فَاِنَّ اللّه َ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكا»(1) بزرگان بنى اسرائيل گفتند: طالوت چه جايگاهى دارد كه بر ما سلطنت كند و او نه از خاندان نبوّت و نه سلطنت بوده است؟ در حالى كه تو مى دانى نبوّت و پادشاهى در خاندان لاوى و يهودا از نوادگان ابن يامين پسر يعقوب بود.«فَقَالَ لَهُم نَبيّهُم اِنَّ اللّه َ (قَدْ) اصْطَفَاهُ (عَلَيْكُمْ) وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»(2) و مُلك در دست خداست، هرجا بخواهد قرار مى دهد، شما حق نداريد آن را برگزينيد «اِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ»(3) از جانب خدا «تَحْمِلُهُ الْمَلاَئِكَةُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَ آلُ هَارُونَ»(4) و او كسى است كه بدان وسيله شما با هركه برخورد كنيد شكست مى دهيد! گفتند: اگر تابوت را بياورد ما راضى هستيم و تسليم مى باشيم.»(5)
ص: 167
62 . معاويه بن عمّار مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: منظور از آيه «مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ»(1) چيست؟ فرمود:
«ماييم آن شفيعان».(2)
63 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ»(3) فرمود:
«آسمان ها و زمين و تمام آن چه را كه خداوند آفريده در كرسى است.»(4)
64 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«ابوذر عرض كرد: يا رسول اللّه ! كدام آيه برترين آيه اى بود كه بر تو نازل شد؟ فرمود: آيه الكرسى، آسمان هاى هفت گانه و زمين هاى هفت گانه در كرسى نيست، مگر چون حلقه اى افتاده در بيابانى خشك (كوير)».(5)
65 . عبداللّه بن ابى يعفور مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من با
ص: 168
مردم معاشرت دارم و تعجّبم از مردمانى است كه داراى امانت و صداقت و وفادارى هستند، شما را دوست نمى دارند و فلانى و فلانى را دوست مى دارند! و گروه هايى نيز شما را دوست مى دارند كه نه امانت دارند و نه وفا و صداقت! مى گويد:
امام صادق عليه السلام راست نشست وخشمگين نگاهى به من كرد، سپس فرمود:
«دين ندارد كسى كه معتقد به ولايت و پيشواى ستمگرى شود كه از جانب خدا نيست و هيچ ملامتى نيست بر كسى كه به ولايت پيشواى عادل معتقد است.» گفتم:
آن ها دين ندارند و بر اين ها هم ملامتى نيست؟ فرمود:«آرى آن ها دين ندارند و بر اين ها سرزنشى نيست».
سپس فرمود:
«مگر اين قول خدا را نشنيده اى: «اللّه ُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُمَاتِ».(1) راوى مى گويد: گفتم: مگر مقصود آيه كفّار نيست آن جا كه فرمود: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا» فرمود:
«براى آن كه كافر است، كدام نور است كه از آن به تاريكى ها درآورده باشد بلكه تنها به اين جهت خداوند اين را فرموده كه بر نور اسلام بودند، چون هر پيشواى جائرىكه از جانب خدا نباشد ،
ص: 169
آن ها را از نور اسلام به تاريكى هاى كفر درآورد، بر آن ها نيز با كافران آتش دوزخ واجب گردد از اين رو فرمود: «أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(1)و(2)
66 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه مؤمن عمل خود را به خوبى انجام دهد خداوند عمل او را چند برابر كند، به هر حسنه هفتصد برابر دهد. همان است قول خداى تعالى: «وَ اللّه ُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ»(3) بنابراين اعمالى را كه انجام مى دهيد به خاطر پاداش الهى خوب انجام دهيد!»گفتم:
خوب انجام دادن چگونه است؟ فرمود:
«هر وقت نماز مى خوانى ركوع و سجودت را خوب انجام ده! و هرگاه روزه گرفتى از هرچه كه روزه را تباه مى سازد دورى كن! و هرگاه حج رفتى از هرچه در حج و عمره بر تو حرام است اجتناب كن! فرمود: و هر عملى كه انجام مى دهى بايد از پليدى و آلودگى پاك باشد.»(4)
67 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه بنده مؤمن نيكى كند خداوند عمل او را برايش دوچندان
ص: 170
و هر خوبى را هفتصد برابر نمايد و آن است قول خداوند: «وَ اللّه ُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ»(1)و(2)
68 . امام صادق عليه السلام فرمود:
««وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ»(3) اميرالمؤمنين عليه السلام برترين ايشان است و او از كسانى است كه مال خود را براى كسب خشنودى خدا انفاق مى كرد.»(4)
69 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام از تفسير قول خدا: «وَ مِمَّاأَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ»(5) پرسيدم، فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم هرگاه دستور مى داد زكات خرما را بدهند، مردم چند رنگ خرما مى آوردند كه از پست ترين خرما بود كه از زكاتشان مى دادند، به آن جعرور و معافاة مى گفتند؛ كم گوشت، هسته درشت بود و بعضى هم از خرماى خوب مى دادند. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: اين دو نوع خرما را تخمين نزنيد و چيزى از آن ها را نياوريد و در آن باره خداوند نازل كرد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَ لاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمبِآخِذِيهِ اِلاَّ أَن تُغْمِضُوا فِيهِ
ص: 171
وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ غَنِىٌ حَمِيدٌ»(1) و اغماض آن است كه اين دو نوع خرما را بگيرند! و فرمود: «صدقه از كسب حرام به درگاه خدا نمى رسد.»(2)
70 . هارون بن خارجه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من بدون خوشى كه در جان، مال و در دوستانم ببينم، خوشحال مى شوم و بدون اين كه غمى در خودم، در مالم و در دوستم ببينم، غمگينم؟ فرمود:
«آرى شيطان در دل وسوسه مى كند و مى گويد: اگر نزد خداخيرى براى تو بود تو را دشمن بين و نيازمند به او نمى كرد، آيا انتظارى دارى جز مانند آن چه را كه افراد پيش از تو انتظار داشتند و آيا آن ها چيزى گفته اند؟ اين است كه بدون عاملِ اندوهى، غمگين مى سازد و اما خوشحالى، فرشته اى به دل اشاره مى كند، مى گويد: اگر خداوند دشمنت را بر تو نماياند و تو را به او محتاج كرد، تنها چند روز اندكى است تو را به آمرزش و مرحمتى از جانب خدا مژده باد! و همان است قول خداوند: «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللّه ُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً»(3)و(4)
ص: 172
71 . سليمان بن خالد مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرا كَثِيرا»»(1) پرسيدم، فرمود:
«همانا حكمت، معرفت و بينش دينى است، بنابراين هركه از شما فقيه باشد او حكيم است و كسى نيست از مؤمنان بميرد كه در نظر ابليس محبوب تر از مرگ فقيه باشد.»(2)
72 . حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ اِنتُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ»(3) پرسيدم، فرمود:
«آن زكات نيست، بلكه شخصى براى خود صدقه مى دهد و زكات آشكار است نه پنهانى.»(4)
73 . شهاب بن عبد ربّه مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«رباخوار از دنيا بيرون نمى شود تا اين كه شيطان او را هم چون ديوانه اى سازد.»(5)
ص: 173
74 . محمّدبن مسلم به نقل از امام صادق عليه السلام درباره خداى تعالى: «فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ اِلَى اللّه ِ»(1)، فرمود:
«موعظه همان توبه است.»(2)
75 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند مى فرمايد: هيچ چيز نيست مگر كسى را بر آن وكالت داده ام جز خودم [كه] آن را دريافت مى كند مگر صدقه را كه من آن را به نوعى با دست خود مى گيرم. حتى مرد يا زنى خرمايى و نصف خرمايى را صدقه مى دهد من آن رابالنده مى سازم، همان طورى كه مردى فرزند خردسال و كودك خود را تربيت مى كند و روز قيامت در حالى مرا مى بيند كه بمانند (كوه) احد و بزرگتر از احد شده است.»(3)
76 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به راستى خداوند ايمان را بر جوارح آدميزادگان فرض و تقسيم كرده و پراكنده است. بنابراين هيچ يك از جوارح او نيست مگرعهده دار بخشى از ايمان است غير از آن چه كه عضو ديگر
ص: 174
برعهده دارد. از جمله قلب وى كه بدان وسيله درك مى كند و مى انديشد و مى فهمد و آن فرمانرواى بدن اوست كه هيچ يك از جوارح واردات و صادراتى بدون نظر و فرمان او ندارد.
اما آن چه از ايمان بر قلب واجب شده است، اقرار و معرفت و اعتقاد و رضايت و تسليم به اين است كه هيچ معبودى جز او نيست كه تنها و بى شريك؛ خداى يكتاست نه همسرى و نه فرزندى دارد و محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بنده و فرستاده اوست و اقرار به آن چه از جانب خدا از پيامبر و كتاب آمده است، اين ها چيزهايى است از اقرار و معرفت خداوند كه بر قلبواجب كرده و كار اوست و همان است قول خداى تعالى:
«اِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌ بِالاِْيمَانِ وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْر»(1) و فرموده: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّه ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(2) و فرمود: «الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ»(3) و فرمود: «وَ اِن تُبْدُوا مَا فِى أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّه ُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ»(4) اين هاست كه خداوند بر قلب واجب كرده از اقرار و معرفت و آن است عمل قلب و همانرأس ايمان است.»(5)
ص: 175
77 . ابوبصير مى گويد: «از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى تعالى: «وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرا كَثِيرا»(1) پرسيدم، فرمود:
«آن اطاعت و معرفت امام است.»(2)
78 . سليمان بن خالد مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: من خانواده اى دارم كه از من حرف شنوايى دارند، آيا آن ها را به اين امر (امامت) دعوت كنم؟ فرمود:«آرى، خداوند مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ»(3)و(4)
79 . سماعه بن مهران مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: قول خداى تعالى: «مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا»(5) يعنى چه؟ فرمود:
«هركه ديگرى را از گمراهى به هدايت درآورد درحقيقت او را
ص: 176
زنده كرده است و هركس ديگرى را از هدايت به گمراهىدرآورد درحقيقت او را كشته است.»(1)
80 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ»(2) فرمود:
«آسمان ها و زمين و آن چه مابين آن هاست در كرسى است و عرش همان علمى است كه كسى نمى تواند اندازه ى آن را بداند.»(3)
81 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «صِبْغَةَ اللّه ِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه ِ صِبْغَةً»(4) فرمود:
«آن (رنگ) اسلام است.»(5)
يحيى بن ابى القاسم مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «الم ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»(6) پرسيدم، فرمود
ص: 177
:««متّقين» شيعيان على عليه السلام و «غيب» حجت غايب است.» و شاهد بر اين مطلب قول خداى متعال: «وَ يَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَيْبُ للّه ِ فَانتَظِرُوا اِنِّى مَعَكُم مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ»(1)و(2)
84 . مفضّل بن عمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ اِذِ ابْتَلَى اِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ»(1) پرسيدم: اين كلمات چه بود؟ فرمود:
«كلماتى كه آدم آن ها را از پروردگارش دريافت كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت، اين بود كه عرض كرد: پروردگارا تو را به حق محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين درخواست مى كنم كه توبه مرا بپذيرى! «فَتَابَ عَلَيْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(2) گفتم: مقصود از قول خدا: «فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟ فرمود: «آن هارا وسيله قائم دوازدهمين امام تمام كرد.»(3)
85 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاَوَتِهِ»(4) فرمود:
«آيات خدا را به ترتيل مى خوانند و معانى آن را مى فهمند و به احكامش عمل مى كنند و به وعده اميدوار و از عذابش بيمناكند و داستان هايش را در نظر تجسّم مى كنند و از مثل هايش عبرت مى گيرند و دستورهايش را انجام و از زنهارهايش اجتناب
ص: 179
مى كنند.
به خدا كه اين ها به حفظ كردن آيات قرآن و مرتب خواندن حروف آن و تلاوت سوره ها و آموختن ده جز و پنج جزئش نيست. آنان حروف قرآن را حفظ كردند ولى حدود آن را ضايع نمودند! بلكه تدبّر آيات قرآن مورد توجه است، خداى تعالى مى فرمايد: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ اِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ»»(1)و(2)
86 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِنَالْأَرْضِ وَلاَ تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ»(3) فرمود:
«نزد مردم در وقتى كه اسلام آوردند، درآمدهايى از ربا و مال هاى ناپاك بود و شخصى از بين مالش همان ها را برمى داشت و صدقه مى داد خداوند ايشان را از آن كار منع كرد.»(4)
87 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى عزّوجلّ: «وَ لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِى أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللّه ُ أَنَّكُمْ
ص: 180
سَتَذْكُرُونَهُنَّوَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِراً اِلاَّ أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفا»(1) فرمود:
«شايسته نيست كه مردى از زنى كه در عده است خواستگارى كند».(2)
88 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى تعالى: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(3) فرمود:
«معنايش آن است كه از آن چه به ايشان تعليم داده ايم، نشر مى دهند.»(4)گفتم:
يابن رسول اللّه ! پس معناى «فَأَتَمَّهُنَّ» چيست؟ فرمود: تا قائم عليه السلام آن ها (كلمات) را [با] دوازده امام تمام كرد كه نُه تن از ايشان از فرزندان حسين عليه السلام هستند.
مفضّل گويد: گفتم: يابن رسول اللّه ! مرا از (كلمة اللّه ) خبر دهيد كه خداوند آن را در نسل وى ماندگار ساخت؟ فرمود: «منظور امامت است كه خداوند آن را در نسل حسين عليه السلام تا روز قيامت قرار داد.» عرض كردم: يابن رسول اللّه ! چگونه امامت در فرزندان حسين عليه السلام شد، نه در فرزندان حسن عليه السلام درصورتى كه هردوى آن ها فرزندان و نوادگان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم
ص: 181
و سروران اهل بهشتند؟ فرمود:
«موسى و هارون دو برادر بودند، خداوند نبوت را در صلب هارون قرار داد، نه در صلب موسى عليه السلام و كسى را نمى رسيد كه بگويد: چرا خداوند آن طور قرار داد. و امامت جانشينى خداى عزّوجلّ است، كسى را نمى رسد كه بگويد: چرا خداوند آن را در صلب حسين قرار داد، نه در صلب حسن! زيرا كه خداى عزّوجلّ در كارهايش حكيم است، از آن چه انجام مى دهد سؤال نمى شود ولى آن ها (بندگان) مورد سؤال قرار مى گيرند.»(1)
89 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ»(2) فرمود:
«آن ثمرات دل هاست يعنى آنان را محبوب مردم قرار داد تا به وسيله ايشان به پاداش برسند و به يقين هركه به خدا ايمان داشته باشد به اين موهبت اختصاص دارد، زيرا كه خداى تعالى در پاسخ درخواست او (ابراهيم) از خداوند امامت را براى فرزندانش به او اعلام كرد كه در نسل وى ستمگرانى هستند با اين كلام خود: «لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ»(3) از اين رو ابراهيم درخواست خود را به روزىِ مؤمناناختصاص داد از باب تأدّب به ادب الهى.»(4)
ص: 182
90 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به ارواح مؤمنان پرسيدم، فرمود:
«در بهشت به صورت هاى بدن هاى خويش هستند، چنان كه اگر آن ها را ببينى گويى: فلانى است.»(1)
ص: 183
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«در آن بين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ميان جمعى از اصحابش نشسته بود، ناگهان مردى باديه نشين وارد شد، گفت: يا رسول اللّه ! من شنيده ام كه خداوند در كتاب خود مى فرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه ِ جَمِيعا وَ لاَ تَفَرَّقُوا»(1)اين ريسمانى كه ما را به چنگ زدن به آن فرمان داده است چه چيز است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دست خود را بر شانه ى على عليه السلام زد و فرمود: ولايت على عليه السلام است، مرد باديه نشين برخاست و تمام انگشتانش را بست سپس گفت: گواهى مى دهم كه معبود بحقّى جز خدا نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم رسول خداست و به ريسمان خدا چنگ مى زنم و انگشتانش را باز كرد.»(2)
ص: 184
2 . از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«شيعيان على عليه السلام روز قيامت درحالى بيايند كه سيراب و اشباع شده اند، صورت هايشان سفيد است و دشمنان على عليه السلام در حالى محشور مى شوند كه چهره هايشان سياه است و تشنه هستند. سپس اين آيه را قرائت فرمود: «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ»(1)و(2)
3 . عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداىتعالى:
«الم اللّه ُ لاَ اِلهَ اِلاَّ هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الاِْنجِيلَ مِن قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقَانَ»(3) پرسيدم، فرمود:
«فرقان هر امر محكم است ولى كتاب همه قرآن است كه پيامبران پيش از آن، تصديقش مى نمايند.
قول خداوند: «هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ»(4) يعنى مرد، زن، سياه، سفيد، سرخ، تندرست و بيمار همه را تصويرمى كند.
ص: 185
و قول خداوند: «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ»(1) اما محكم از قرآن آيه اى است كه تأويل آن در تنزيل آن است مثل قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِذَا قُمْتُمْ اِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ اِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ اِلَى الْكَعْبَيْنِ»(2) و مثل قول خدا: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَ بَنَاتُكُمْ وَ أَخَوَاتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خَالاَتُكُمْ وَ بَنَاتُ الْأَخِ وَ بَنَاتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهَاتُكُمُ اللاَّتِىأَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَوَاتُكُم مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَ رَبَائِبُكُمُ اللاَّتِى فِى حُجُورِكُم مِن نِسَائِكُمُ اللاَّتِى دَخَلْتُم بِهِنَّ فَاِن لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلاَئِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ وَ أَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ اِلاَّ مَا قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللّه َ كَانَ غَفُورا رَحِيما»(3) مثل اين فراوان آيه محكم است كه تأويل آن در تنزيل آن است».
اما متشابه، هر آن چه در قرآن از كلماتى كه با يك لفظ آمده، معانى متفاوتى دارد، از جمله آن چه از انواع كفر، گفتيم كه به پنج گونه استو
ص: 186
ايمان چهارگونه و مانند فتنه و ضلالت كه اقسامى دارد.(1)
4 . ابوبصير از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه فرمود:
«اگر ما به شما درباره مردى از خودمان (اهل بيت) چيزى بگوييم و در آن مرد نباشد، در فرزند يا فرزند فرزندش خواهد بود بنابراين آن را انكار نكنيد! خداوند به عمران وحى كرد كه محقّقا به تو پسرى با ميمنت خواهم داد كه كور مادرزاد و مبتلا به پيسى را بهبود مى بخشد و به اذن من مرده را زنده مى كند و من او را سوى بنى اسرائيل مى فرستم. آن را به همسرش «حَنَّه»يعنى مادر مريم نقل كرد، همين كه وى باردار شد، از نظر وى بارش پسر بود: «فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ اِنِّى وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَ اللّه ُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى» زيرا كه دختر، رسول خدا نمى شود، خداوند مى فرمايد: «وَ اللّه ُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ»(2) و چون خداوند به مريم، عيسى عليه السلام را داد، وى همان بود كه خداوند به عمران بشارت او و وعده او را داده بود. بنابراين هر وقت به شما درباره كسى از ما (اهل بيت) چيزى را گفتيم، در فرزند يا فرزندِ فرزندش خواهد بود، آن را انكار نكنيد! چون مريم به حد بلوغ رسيد، وارد محراب شد و پرده اى بر خودافكند و كسى او را نمى ديد ولى زكريّا در محراب نزد وى مى رفت؛ در نزد وى ميوه تابستانى را در زمستان و ميوه زمستانى
ص: 187
را در تابستان مى ديد. همواره به او مى گفت: اين ميوه ها را از كجا آوردى؟ او در جواب مى گفت: «هُوَ مِنْ عِندِ اللّه ِ اِنَّ اللّه َ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّى فِى الْمحْرَابِ أَنَّ اللّه َ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقا بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّه ِ وَ سَيِّدا وَ حَصُورا وَ نَبِيّا مِنَ الصَّالِحِينَ»(1) «حَصور» كسى است كه ميل به زنان ندارد. «قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِى غُلاَمٌ وَ قَدْ بَلَغَنِى الْكِبَرُ وَامْرَأَتِى عَاقِرٌ». عاقِر زنى است كه ازعادت ماهيانه نااميد (و نازا)ست. «قَالَ كَذلِكَ اللّه ُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِى آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اِلاَّ رَمْزَا»(2) و اين بدان جهت بود كه زكريّا گمان كرد آن كه او را مژده داد، از شياطين بودند، عرض كرد: «قَالَ رَبِّ اجْعَل لِى آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اِلاَّ رَمْزَا» از اين رو سه روز قادر به تكلم نبود.
و قول خدا: «وَ اِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ اِنَّ اللّه َ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ
ص: 188
وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»(1) فرمود: «خداوند مريم را دو باربرگزيد:
بار اول او را برگزيد، يعنى او را انتخاب كرد، اما بار دوم او بدون شوهر باردار شد پس بدان وسيله او را بر زنان جهانيان برگزيد.
و قول خداوند: «يَا مَرْيَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِينَ»(2) البته آن گزينش «وَ ارْكَعِى وَ اسْجُدِى»است. سپس به پيامبرش فرمود: «ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ اِلَيْكَ وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ اِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ اِذْ يَخْتَصِمُونَ».(3) امام عليه السلام فرمود: «همين كه مريم وضع حمل كرد، خاندان عمران در آن باره با هم به ستيزبرخاستند هركدام از آن ها گفتند: ما كفالت او را برعهده مى گيريم، پس درآمدند با تيرها بين خود قرعه انداختند، تير زكريا درآمد و زكريا او را تكفّل كرد.» «اِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ اِنَّ اللّه َ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيها فِى الْدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ»(4)
ص: 189
- يعنى صاحب وجهه و مقام - و زاد روز و خبر او را در سوره مريم مى نويسيم.
و قول خداوند: «أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ»(1) يعنى قدرت داريم و آن آفرينش تقدير است.»(2)
5 . على بن ابراهيم درباره قول خداوند: «وَ لِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِى حُرِّمَ عَلَيْكُمْ»(3) مى گويد: و آن روز شنبه و (پاره اى از) چربى هاى حيوانات و بعضى از (پرندگان) بود كه خداوند بر بنى اسرائيل حرام كرده بود] حلال شد]همو مى نويسد: ابن ابى عمير از قول مردى درباره قول خداوند: «فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ»(4) يعنى همين كه شنيد و ديد آن ها كفر مى ورزند. حواس پنجگانه كه خداوند آن ها را در مردمان مقدر فرموده است: شنوايى براى صدا، بينايى براى رنگ ها و تشخيص آن هاست، بويايى براى درك بوهاى خوش و ناخوش، چشائى براى مزه ها و تشخيص آن ها و بسائى براى شناخت گرما و سرما و نرم و درشتى است.»(5)
ص: 190
6 . قول خداى تعالى: «اِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّه ِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُن مِنَ الْمُمْتَرِينَ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»(1) از ابن سنان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «چون نصاراى نجران دسته جمعى (نمايندگانشان) نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمدند، بزرگ آن ها اهتمّ، عاقب و سيد بود، وقت نمازشان رسيد، شروع به نواختن ناقوس كردند و نماز خواندند، اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند: اين عمل در مسجد شما اتّفاق افتاد! پيامبر فرمود:آن ها را واگذاريد! چون فارغ شدند، به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نزديك شدند و گفتند: شما به چه چيز دعوت مى كنيد؟ فرمود: به شهادت اين كه معبود به حقى نيست جز خدا و اين كه من فرستاده خدايم و عيسى بنده اى است مخلوق خدا كه مى خورد و مى آشامد و دفع مى كند.
پرسيدند:
پدر او كيست؟ به رسول خدا وحى نازل شد؛ به آن ها بگو: آن چه شما درباره آدم عليه السلام مى گوييد: آيا آدم بنده آفريده خدا بود، مى خورد و مى آشاميد و با همسرش آميزش مى كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از ايشان پرسيد، گفتند: آرى. فرمود: پدرش كه بود؟سرگردان شدند و ساكت ماندند! اين بود كه خداوند آيه: «اِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّه ِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ الْحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاَ تَكُنمِنَ الْمُمْتَرِينَ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ
ص: 191
أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه ِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(1) را نازل كرد.
و اما قول خداوند: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّه ِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: با من مباهله كنيد اگر من راست گويم، لعنت بر شما نازلخواهد شد و اگر دروغ بگويم بر من نازل خواهد شد. گفتند: انصاف دادى پس قرار مباهله گذاشتند. همين كه به منزل هايشان برگشتند، سيد، عاقب و اهتم گفتند اگر وى با قوم خودش با ما مباهله كند، ما هم مباهله مى كنيم زيرا كه وى (در آن صورت پيامبر نيست) ولى اگر با اعضاى مخصوص خانواده ى خود مباهله كند ما با وى مباهله نمى كنيم، زيرا كه بر اهل بيت خود چنين اقدامى را نمى كند، آن ها را جلو نمى اندازد مگر راستگو باشد.
چون صبح كردند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم درحالى آمد كه اميرالمؤمنين،فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام به همراه او بودند، نصارا پرسيدند: اين ها كيستند؟ به ايشان گفتند: اين پسرعمو، وصىّ و داماد او علىّ بن ابى طالب و اين زن، دختر او فاطمه و اين دو پسران او حسن و حسين عليهم السلام هستند.
پس آن ها را شناختند و گفتند: يا رسول اللّه ، ما رضايت تو را جلب
ص: 192
مى كنيم ما را از مباهله معاف بدار! از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بر جزيه با آن ها مصالحه كرد و برگشتند.
قول خداى تعالى: «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِى اِبْرَاهِيمَ وَ مَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَ الاِْنْجِيلُ اِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ» - يعنى شما - اى حاضران «حَاجَجْتُمْ»- يعنى به آن چه در تورات و انجيل است - «فَلِمَ تُحَاجُّونَ... بِهِ عِلْمٌ» - يعنى به آن چه در صحف ابراهيم است - «وَاللّه ُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ مَا كَانَ اِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّا وَ لاَ نَصْرَانِيّا وَلكِن كَانَ حَنِيفا مُسْلِما وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».(1) سپس خداىعزّوجلّ كسى را كه سزاوارتر به ابراهيم عليه السلام است بر او احتجاج كرده، توصيف مى نمايد.»(2)
7 . اما قول خداى تعالى: «وَ اِذْ أَخَذَ اللّه ُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»(3) محققا خداوند عهد و پيمان پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را بر انبيا گرفت كه به او ايمان آورند و او را يارى كنند و به امت هاى خويش خبر او را
ص: 193
گزارش نمايند.
از ابن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «خداوند هيچ پيامبرى را از آدم تا به آخر مبعوث نفرمود مگر به دنيا رجعت كند و اميرالمؤمنين عليه السلام را يارى نمايد و همان است قول خداوند: «لَتُؤمِنَنَّ بِهِ» يعنى به رسول خدا «ولَتَنْصُرَنَّهُ» يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام را، سپس در عالم ذرّ به ايشان فرمود: «ءَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذلِكُمْ اِصْرِى» - يعنى عهد مرا - «قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ»(خداوند به فرشتگان گفت) «فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ»(1) اين با آيه اى كه درسوره احزاب است در قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ وَ مِنكَ وَ مِن نُوحٍ وَ اِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِيثَاقا غَلِيظا»(2) و آيه اى كه در سوره اعراف است؛ قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»(3) اين سه آيه در سه سوره نوشته شده است.
سپس خداى عزّوجلّ فرمود: «أَفَغَيْرَ دِينِ اللّه ِ يَبْغُونَ» فرمود: «آيا غير از اين كه به شما گفتم: به محمّد و وصيّش ايمان آوريد «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعا وَ كَرْها»(4)يعنى جداى از شمشير [يعنى ايمان از روى اختيار].
ص: 194
سپس به پيامبرش دستور داد تا به پيامبران و رسولان و كتاب هاى (آسمانى) اقرار كند، فرمود: «يا محمّد بگو: «آمَنَّا بِاللّه ِ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ عَلَى اِبْرَاهِيمَ وَ اِسْمَاعِيلَ وَ اِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِيَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(1) و قول خداوند: «وَ مَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلاَمِ دِينا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ» زيرا كه اين آيه محكم است. سپس خداى عزّوجلّ كسانى را ياد مى كند كه عهد خدا را درباره اميرالمؤمنين عليه السلام شكستند و پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كافر شدند و فرمود: «كَيْفَ يَهْدِى اللّه ُ قَوْماكَفَرُوا بَعْدَ اِيمَانِهِمْ وَ شَهَدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّه ُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ أُولئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّه ِ وَ المَلاَئِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ خَالِدِينَ فِيهَا لاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لاَ هُمْ يُنْظَرُونَ اِلاَّ الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَاِنَّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِيمٌ اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ اِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْر لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ اِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِلْ ءُ الْأَرْضِ ذَهَبا وَ لَوِ افْتَدَى بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَ مَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ»(2)
ص: 195
همه اين آيات درباره دشمنان آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است. سپس فرمود: «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنفِقُوا مِن شَىْ ءٍ فَاِنَّ اللّه َ بِهِ عَلِيمٌ»(1) يعنى هرگز به پاداش نمى رسند تا حقّ آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را از خمس، انفال و فيئى بازنگردانند.
اما قول خداوند: «كُلُّ الطَّعامِ كَانَ حِلاً لِبَنِى اِسْرَائِيلَ اِلاَّ مَا حَرَّمَ اِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ» فرمود: «يعقوب عليه السلام مبتلا به بيمارى سياتيك شد و گوشت شتر را بر خود حرام كرد، يهود گفتند: گوشت شتر در تورات حرام شده است.خداى عزّوجلّ فرمود: «فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا اِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(2) بلكه اين را اسرائيل (يعقوب) بر خود حرام كرد و بر مردم حرام نكرد و اين بود داستانى از يهود و عبارت عين عبارت خبر است.»(3)
ص: 196
8 . قول خداوند: «وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّى ءُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَ اللّه ُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(1) از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «سبب نزول اين آيه آن بود كه قريش از مكّه به قصد جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بيرون شدند و آن حضرت از شهر در جستجوى جاى مناسبى براى جنگ بيرون شد.
و قول خداوند: «اِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ» درباره عبداللّه بن اُبَى نازل شده است و گروهى از اصحابش در ترك خروج از شهر وخوددارى از يارى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از نظر او پيروى كردند.
فرمود:
«علّت جنگ احد آن بود كه قريش چون از بدر به مكه مراجعت كردند، درحالى كه بر سر آن ها از قتل و اسارت آمده بود، آن چه آمده بود! زيرا كه از آن ها هفتاد تن كشته و هفتاد نفر هم اسير شده بود. همين كه به مكه برگشتند، ابوسفيان گفت: اى توده ى قريش! نگذاريد زنانتان بر كشته هايتان بگريند زيرا كه گريه و اشك چون درآيد، غم و سوز و عداوت محمّد را از بين ببرد و محمّد و اصحابش ما را سرزنش مى كنند!و چون آن ها با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در روز احد به نبرد پرداختند، به زنانشان پس از جنگ اجازه گريه و ندبه دادند و چون خواستند با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به جنگ احد بروند به سراغ هم پيمانانشان از قبيله كنانه و ديگران رفتند و افراد و سلاح جمع كردند و از مكه با سه هزار سواره و دو هزار پياده درآمدند و زنان را با خود درآوردند كه آن ها را
ص: 197
نام مى بردند و به جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم تشويق مى كردند و ابوسفيان هند دختر عتبه را بيرون آورد و همراه آن ها عمره دختر علقمه حارثيّه درآمده بود.چون آن خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم رسيد اصحابش را جمع كرد و به آن ها خبر داد كه خداوند به وى خبر داده است كه قريش گرد آمده و آهنگ مدينه را دارند. و اصحاب خود را به جهاد و قيام واداشت. عبداللّه بن ابى سَلول و قوم وى گفتند: يا رسول اللّه از داخل مدينه بيرون نرو تا در كوچه هاى مدينه با آن ها بجنگيم! يك مرد ناتوان و زن و غلام و كنيز همگى بر دهانه كوچه ها و پشت بام ها مى جنگند. به اين ترتيب هيچ قومى هرگز با ما نخواهد جنگيد كه بر ما پيروز شوند درحالى كه ما داخل سنگرها و خانه هايمان هستيم و هرگز ما بهدشمنانمان خروج نكرديم مگر پيروزى از آنِ ايشان بود.
سعدبن معاذ - خدايش بيامرزد! - و ديگران از قبيله اوس برخاستند و گفتند: يا رسول اللّه ! كسى از عرب به ما طمع نبست درحالى كه ما مشرك بوديم و بت ها را مى پرستيديم، اكنون كه شما در بين ما هستيد چگونه آن ها طمع مى كنند، نه! بلكه ما بيرون مى شويم و با آن ها مى جنگيم؛ هركه از ما كشته شود، شهيد است و هركه از ما نجات يابد، در راه خدا جهاد كرده است! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم قول او را قبول كرد و با جمعى از اصحابش بيرون آمد،در جستجوى پايگاه قتال، همان طورى كه خداوند، فرموده است: «وَ اِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّى ءُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَ اللّه ُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ اِذْ هَمَّت طَائِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ»(1) يعنى
ص: 198
عبداللّه بن اُبَى و اصحابش.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پايگاه سپاهش را پشت جاده عراق بپا كرد و عبداللّه بن ابى و قومش از قبيله خزرج به پيروى از نظر او در خانه نشستند. قريش به اُحُد رسيد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اصحاب خود را شمرد؛ هفتصد مرد بودند. عبداللّه بن جبير را با پنجاه تيرانداز به دروازه ى شِعب (درّه) قرار داد و بيمناك بود از اين كه در آن جا كسى كمين ايشان را بكند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به عبداللّه بن جبير و همراهانش فرمود: «اگر ديديد دشمن را شكست داديم حتى آن ها را وارد مكه كرديم، مبادا شمااز اين جا بيرون شويد و اگر ديديد آن ها ما را شكست دادند حتى وارد مدينه كردند، نبايد شما جاى خودتان را ترك كنيد و هم چنان پابرجا بمانيد! و ابوسفيان خالدبن وليد را با دويست سواره در كمين قرار داد و به آن ها گفت: هرگاه ديديد ما درهم آميختيم از آن دره بر آن ها درآييد تا در پشت سر آن ها باشيد! چون سپاه جلو آمد و آراسته شدند و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اصحاب خود را آماده جنگ كرد، پرچم را به دست اميرالمؤمنين عليه السلام داد، انصار به مشركان قريش حمله كردند و شكست بدى خوردند و اصحاب رسول خدا با عجله به سراغوسايل و ابزار آن ها رفتند و خالدبن وليد با دويست سواره سرازير شد عبداللّه بن جبير ديد فورى با تيرها آن ها را هدف قرار داد. ولى اصحاب عبداللّه بن جبير نگاهى به
ص: 199
اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كردند، ديدند دارند وسايل و ابزار آن قوم را غارت مى كنند به عبداللّه بن جبير گفتند: تو ما را اين جا نگاه مى دارى درحالى كه اصحاب ما غنايم را مى برند و ما بدون غنيمت مى مانيم! عبداللّه گفت: از خدا بترسيد! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به ما پيشنهاد كرد كه مبادا جاى خودمان را ترك كنيم! حرف او را قبول نكردند و يكى يكى رفتند تا مركزشان را خالى كردند و عبداللّه بن جبير با دوازده نفر باقى ماند و پرچم قريش دست طلحه بن طلحه عدوى(1) از قبيله عبدالدّار بود مبارز طلبيد و صدا زد:يا محمّد! گمان مى كنى كه شما با شمشيرهايتان ما را راهى دوزخ مى كنيد و ما با شمشيرهايمان شما را به بهشت مى فرستيم، بنابراين هركس مايل است به بهشت خود برسد، به مبارزه ى من بيايد، پس اميرالمؤمنين عليه السلام به مبارزه ى او رفت، درحالى كه مى فرمود:
اى طلحه اگر چنان است كه تو مى گويى ما را سوارانى و شما را سرنيزه هاست! پس بمان تا ببينيم كدام يك از ما كشته مى شويمو كدام يك از ما به آن چه مى گويى شايسته تريم! اينك سوى تو شيرى غران با شمشيرى آمد كه هرگز كُند نمى شود، با يارى خداى غالب و رسول خدا طلحه پرسيد: آى پسر! تو كيستى؟ فرمود: من علىّ بن ابى طالبم. گفت: من دانستم. كسى جز تو جرأت روبرو شدن با من را ندارد. پس طلحه بر او حمله كرد و ضربتى زد و اميرالمؤمنين عليه السلام آن را فورى رد
ص: 200
كرد، سپس ضربتى بر ران هاى او زد كه هر دو ران او را قطع كرد و او به پشت سر سقوط كرد و پرچم بر زمين افتاد و على عليه السلام رفت تا كار او را يك سره كند، او على عليه السلام را به خويشاوندى سوگند داد، از او روگرداند، مسلمانان گفتند: چرا كار او را تمام نكردى؟ فرمود: من او را ضربتى زدم كه هرگز با آن زنده نخواهد ماند.
پرچم را ابوسعيدبن ابى طلحه برداشت پس على عليه السلام او را هم كشت و پرچم به زمين افتاد، شافع بن ابى طلحه آن را برداشت، باز على عليه السلام او را كشت و پرچم به زمين افتاد،حارث بن ابى طلحه آن را برداشت و على عليه السلام او را هم به قتل رساند و پرچم به زمين افتاد و ابوعذيربن عثمان آن را برداشت و على عليه السلام او را هم كشت و پرچم به زمين افتاد و اميرالمؤمنين عليه السلام نهمين نفر از پسران عبدالدّار يعنى ارطاه بن شرحبيل را در حال مبارزه كشت، و پرچم به زمين افتاد پس از آن غلام آن ها به نام صواب پرچم را برداشت. اميرالمؤمنين عليه السلام ضربتى به دست راست او زد و آن را قطع كرد و پرچم به زمين افتاد، آن را به دست چپش گرفت، اميرالمؤمنين عليه السلام ضربتى به دست چپ او زد و آن را قطع كرد و پرچم به زمين افتاد ولى آن را با دست هاى بريده اش برداشت، سپس گفت: اى فرزند عبدالدّار! آيا بين خود و شما كوتاهى كردم؟! پس اميرالمؤمنين عليه السلام ضربتى بر سر او زد و او را كشت و پرچم بر زمين افتاد و آن را عمره دختر علقمه حارثيّه برداشت و نگه داشت.
خالدبن وليد بر عبداللّه بن جبير فرود آمد، درحالى كه يارانش فرار كرده بودند و با عدّه كمى مانده بود آن ها را بر دروازه ى شعب (درّه) كشت و مسلمانان را تعقيب كرد و شمشير ميان آن ها نهاد و قريش در حال شكست خود به پرچم نگاه كردندكه برافراشته است پس به آن
ص: 201
پناه بردند و خالدبن وليد آهنگ كشتن مسلمانان را كرد، اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم شكست بدى خوردند و در هر طرف رو به رفتن بالاى كوه ها كردند! چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرار آن ها را ديد كلاه خود از سر برداشت و فرمود: من رسول خدايم، به كجا از خدا و رسولش فرار مى كنيد؟!»(1)
9 . اما قول خداوند: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللّه ِ أَمْوَاتا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ» از ابوبصير به نقل ازامام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
«به خدا سوگند كه آن ها شيعيان ما هستند (كه در راه خدا كشته شده اند)، چون وارد بهشت شوند و از جانب خداوند باكرامت استقبال شوند، به كسانى از برادران مؤمنشان كه در دنيا هستند مژده دهند «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»(2) و آن ردّ بر كسى است كه ثواب و عقاب پس از مرگ را باطل مى داند.»اما قول خداوند: «وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْر لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» فرمود:
«كسى كه بخل ورزد و مال خود را در طاعت خداوند صرف نكند،
ص: 202
روز قيامت همان مال طوقى از آتش در گردن او شود و همان است قول خداوند: «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»(1) امّا قول خداوند: «لَقَدْ سَمِعَ اللّه ُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا اِنَّ اللّه َ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِيَاءُ»(2) فرمود:
«به خدا كه آن ها خداى تعالى را نديده اند كه او نيازمند است بلكه آن ها اولياى خدا را ديده اند كه تهى دستانند و گفتند: اگر خدا توانگر بود هر آينه اولياى خود را توانگر كرده بود.» اما قول خداوند: «الَّذِينَ قَالُوا اِنَّ اللّه َ عَهِدَ اِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىيَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ» چون قومى از يهود به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند:
ما به تو ايمان نمى آوريم مگر ما را قربانيى دهد كه آتش آن را بخورد. نزد بنى اسرائيل طشتى بود كه قربانى را انجام مى دادند و آن را داخل طشت قرار مى دادند، آتشى مى آمد و در آن مى افتاد، او را مى سوزاند از اين رو به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا ما را قربانيى بياورى كه آتش آن را بخورد همان طورى كه براى بنى اسرائيل بود، پس خداوند فرمود: يا محمّد! به ايشان بگو: «قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِن قَبْلِى بِالْبَيِّنَاتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ اِن كُنتُمْ صَادِقِينَ».(3)
ص: 203
10 . در تفسير قول خداوند: «اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا»(1) از ابن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود:
«در برابر مصائب پايدار باشيد و بر واجبات استقامت كنيد و در برابر امامان عليهم السلاممرزبانى نماييد!»(2)
11 . ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «اتَّقُوا اللّه َ حَقَّ تُقَاتِهِ»(3) پرسيدم، فرمود:«خدا را اطاعت كنند و نافرمانى نكنند به ياد خدا باشند او را فراموش نكنند و سپاسگزار او باشند، كفران نكنند.»(4)
12 . از عبداللّه بن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «حَنِيفا مُسْلِما»(5) آورده است، فرمود
ص: 204
:«خالص، مخلص بدون آميختگى به چيزى باشد.»(1)
13 . عمار ساباطى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداى عزّوجلّ: «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه ِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه ِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ هُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ اللّه ِ»فرمود:
«منظور از «اَلَّذينَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللّه »(2) امامان عليهم السلامهستند. اى عمّار! به خدا سوگند كه هم ايشان باعث درجاتى براى مؤمنانند و به خاطر ولايت و معرفت ايشان ما را، خداوند اعمال ايشان را دوبرابر مى كند و براى آن ها درجات بلندى را بالا مى برد.»(3)
14 . عبدالأعلى آزاد شده آل سام مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ»(4) مگر خداوند به بنى اميه ملك و سلطنت نداده است؟ فرمود:
«چنان نيست كه تو تصوّر مى كنى، همانا خداى عزّوجلّ ملك را به ما داده بود ولى بنى اميه از ما گرفتند، بمانند مردى كه جامه
ص: 205
مال اوست ولى ديگرى مى گيرد امّا آن لباس مال او نيست.»(1)
15 . ابوبصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«ما راسخان در علم هستيم و ماييم كه تأويل آن (قرآن) را مى دانيم.»(2)
16 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«زياد بگوييد: «رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنَا»(3) و از تيرگى دل ايمن نباشيد (خود را ايمن ندانيد)!»(4)
17 . از ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: تفسير اين قول خدا: «وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالأسْحارِ»(5) چه مى شود؟ فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در نماز وَتر خود هفتاد بار استغفار مى كرد.»(6)
18 . عمربن يزيد نقل كرده كه از امام صادق عليه السلام شنيدم، مى فرمود:
ص: 206
«هركس هفتاد مرتبه در نماز وتر پس از ركوع از خدا طلب آمرزش كند و يك سال بر آن ادامه دهد از جمله استغفار كنندگان در سحرهاست.»(1)
19 . رِبعى بن عبداللّه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتند: فدايت شوم! ما نام شما و نام پدران شما را برخود مى گذاريم آيا سودى به حال ما دارد؟ فرمود: «آرى به خدا قسم و آيا دين چيزى جز محبّت است، خداوند فرموده است: «وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا».(2)و(3)
20 . ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:
«چون زكريّا از پروردگارش خواست كه به او پسرى دهد، پس فرشتگان او را به وسيله ى نداى خاص خود، او را ندايى دادند بهتر آن است كه دانسته شود آن صدا از درگاه خدا بود، به او وحى فرمود: نشانى، آن كه زبانش را سه روز از حرف زدن باز دارد. فرمود: چون زبانش را بازداشت و حرفى نزد، دانست كه كسى جز خدا را چنان توانى نيست و آن است، قول خداى تعالى: «رَبِّ اجْعَللِى آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اِلاَّ رَمْزَا»(4)و(5)
ص: 207
21 . امام صادق عليه السلام فرمود: شنيدم كه مى فرمود:
«طاعت خدا خدمت خدا در زمين است و هيچ چيزى از خدمت او با نماز برابرى نمى كند، از اين رو فرشتگان زكريّا را درحالى ندا دادند كه او در محراب نماز مى خواند.»(1)
22 . رفاعه بن موسى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه درباره قول خداوند «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعا وَ كَرْها»(2) مى فرمود:«چون قائم عليه السلام قيام كند، هيچ زمينى نماند مگر در آن به شهادت اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد رسول خداست، ندا داده شود.»(3)
23 . مفضّل بن عمر نقل مى گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، همراه من چيزى بود كه در مقابل آن حضرت گذاشتم، فرمود: «اين چيست؟» عرض كردم: تقديمى مواليان و بندگان شماست. فرمود:
«يا مفضّل! من اين را قبول نمى كنم و با همه نيازم من آن را
ص: 208
نمى پذيرم مگر زكات آن را بپردازند.
سپس فرمود: من از پدرم شنيدم كه مى فرمود: هركه يك سال بر او بگذرد از مالش كم يا زياد به ما نرسد روز قيامت خداوند بر او نظر نكند مگر اين كه خداوند از او بگذرد. آن گاه فرمود: يا مفضّل! البته آن واجبى است كه خداوند در كتاب خود آن را بر شيعيان ما واجب كرده است، زيرا كه مى فرمايد: «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(1)، ماييم آن برّ و تقوا و راه هدايت و دروازه تقوا و دعاى ما در درگاه خدا محجوب نمى ماند. بر حلال و حرامتان بسنده كنيد و زنهار مبادا از كسى از فقيهان چيزى را بپرسيد كه بهشما مربوط نمى شود و خداوند از شما پنهان داشته است.»(2)
24 . عبداللّه بن ابى يعفور مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند «كُلُّ الطَّعامِ كَانَ حِلاً لِبَنِى اِسْرَائِيلَ اِلاَّ مَا حَرَّمَ اِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ»(3) پرسيدم، فرمود:
«اسرائيل (يعقوب عليه السلام) هرگاه گوشت شتر مى خورد، درد خاصره بر او عارض مى شد از اين رو گوشت شتر را به خود حرام كرد. و اين مطلب پيش از نزول تورات بود، چون تورات نازل شد، آن را حرام نكرد ولى خود نخورد.»(4)
ص: 209
25 . عبدالصّمدبن سعد مى گويد: ابوجعفر (منصور) خواست از مردم مكه خانه هايشان را بخرد و به مسجد بيافزايد، آن ها خوددارى كردند، آن ها را تشويق كرد بازهم خوددارى كردند، ناراحت شد. خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت: من از اين ها مقدارى از خانه هايشان و فضاى منزلشان را خواستم تا در مسجد اضافه كنيم از من بازداشتند، مرا سخت غمگين كرده است! امام صادق عليه السلام فرمود:
«آيا اين كار با وجود حجّت و دليل روشنى در آن باره تو را غمگين نمودهاست؟» پرسيد: به چه چيز استدلال كنم؟ فرمود: «به كتاب خدا» عرض كرد: به كدام مورد؟ فرمود: «به قول خداوند: «اِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ»(1) خداوند خبر داده است كه نخستين خانه اى كه براى مردم قرار داده شده همان است كه در بكّه (مكه) است، بنابراين اگر آن ها پيش از خانه (كعبه) ولايت داشتند پس حياط منزل هايشان مال آن هاست ولى اگر خانه (كعبه) پيش از آن ها از قديم بوده پس حياط خانه ها مال كعبه است». پس ابوجعفر آن ها را خواست و هميناستدلال را كرد، گفتند: هرچه خواهى انجام ده!(2)
26 . ابن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ»(3) پرسيدم كه اين آيات روشن چيست؟ فرمود:
ص: 210
«مقام ابراهيم عليه السلام موقعى كه روى آن ايستاد ردّ پاهايش در آن ماند و آن حجر مى باشد.»(1)
27 . عبداللّه بن سنان مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: به نظر شما در قول خداوند: «وَ مَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنا» منظور خانه است يا حرم؟ فرمود:
«هركه به قصد پناهندگى وارد حرم شود، درامان است. و هركه از مؤمنان وارد خانه (كعبه) شود به قصد پناه جويى از خشم خدا در امان است. و هركه از حيوانات وحشى، درّندگان و پرندگان وارد حرم شود، از اذيّت و آزار در امان است تا از حرم بيرون شود.»(2)
28 . هشام بن سالم به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود:
«هركه وارد مكه؛ مسجدالحرام شود درحالى كه به حق ما و حرمت ما معرفت دارد، همان را از حق و حرمت آن بدارد خداوند گناه او را بيامرزد و مهمات از امر دنيا و آخرت او را كفايت كند و آن است قول خداوند: «وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنا»(3)».(4)
29 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «وَ للّه ِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَيْهِ سَبِيلاً» فرمود:
ص: 211
«هركس تندرست و خاطرجمع باشد زاد و راحله داشته باشد براى حج استطاعت دارد.»(1)
30 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(2) فرمود:
«در اين آيه نسبت كفر به اهل قبله به خاطر گناهان است، زيرا هركه از مسلمانان، ديگران را به سوى نيكى ها فرانخواند و امر به معروف و نهى از منكر نكند، از جمله امّتى نمى باشد كه خداوند توصيف كرده است، چرا كه شما گمان مى بريد تمام مسلمانان ازامّت محمّدند در حالى كه اين آيه فاش كرده و امت محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را به فراخوانى به سوى نيكى و امر به معروف و نهى از منكر توصيف كرده است، بنابراين در هر كه اين صفتى كه توصيف فرموده يافت نشود چگونه مى تواند از امت باشد درحالى كه بر خلاف شرط و وصفى است كه خداوند براى اين امت تعيين كرده است؟!»(3)
31 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «اِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّه ِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ»(4) فرمود
ص: 212
:«ريسمانى از جانب خدا كتاب خدا (قرآن) و ريسمانى از مردم على بن ابى طالب عليه السلام است.»(1)
32 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خدا بيامرزد كسى را كه از خود راضى نباشد زيرا كه ابليس در دينش نظير اوست و در كتاب خدا (قرآن) است نجات از پستى و نكبت و بصيرت از نابينايى و راهنمايى به سوى هدايت و شفاى آن چه در دل هاست. در دستورى كه خداوند از درخواست آمرزش به وسيله توبه داده، فرموده است:
«وَ الَّذِينَ اِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّه َ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اللّه ُ وَلَمْيُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ»(2) و «مَن يَعْمَلْ سُو أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّه َ يَجِدِ اللّه َ غَفُور رَحِيما»(3) بنابراين آن چه خدا از طلب آمرزش فرمان داده، اين است و با آن توبه را شرط كرده است و نيز دل كندن از آن چه خداوند حرام كرده است، مى فرمايد: «اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ
ص: 213
الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»(1) اين آيه دلالت دارد بر اين كه استغفار را به درگاه خدا بالا نمى بردمگر عمل صالح و توبه.»(2)
33 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ»(3) آورده است، فرمود:
«از زمانى كه خداوند آدم عليه السلام را آفريده است همواره دولتى براى خدا و دولتى از آنِ ابليس بوده است ولى دولت خداوند كجا؟ آرى آن جز به تنهايى سرپا نمى ماند.»(4)
34 . داوود رقّى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند:«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللّه ُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ»(5) پرسيدم، فرمود:
«خداوند به آن چه ساخته اوست پيش از آن كه آن را بسازد آگاه تر بوده است، در حالى كه آن ها به صورت ذراتى بودند و كسى را كه مجاهدت مى كند، از آن كه مجاهدت نمى كند به خوبى مى دانست.
ص: 214
همان طورى كه به ميراندن خلق خود آگاه است پيش از آن كه آن ها را بميراند ولى مرگ آن ها را درحالى كه زنده اند به آن ها ننمايانده است.»(1)
35 . عماربن مروان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّه ِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه ِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» پرسيدم، فرمود:
«آنان امامانند، به خدا سوگند اى عمار! مؤمنان را در پيشگاه خدا و به خاطر دوستى و معرفتشان ما را درجاتى است كه خداوند براى مؤمنان حسناتشان را دوچندان و براى آن ها درجات بلندىرا بالا مى برد و اما قول خداوند: «كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّه ِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»(2) اى عمّار! به خدا آن هايى هستند كه حق على بن ابى طالب و امامان از ما اهل بيت را انكار كردند و به سوى خشم خدا بازگشتند.»(3)
36 . ابن سنان به نقل از امام صادق از پدر و نياكانش عليهم السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«هيچ صاحب زكات مال؛ شتر، گاو و گوسفندى نيست كه زكات
ص: 215
مال خود را ندهد، مگر روز قيامت روى زمين بى آب و علفى بپا داشته شود؛ هر شاخدارى با شاخ و هر نيش دارى با نيشش او را بزند و هر سمدارى او را با سمش لگدكوب كند تا خداوند از حساب خلق خود خلاص شود. و هيچ صاحب زكات مال از درخت خرما و زراعت و درخت انگور نيست كه مانع زكات مالش شود مگر زمين در هفت طبقه، طوقى در گردن او تا روز قيامت انداخته شود.»(1)
37 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا رفت، جبرئيل عليه السلام نزد ايشان آمددرحالى كه روى بدن پيامبر روكشى بود و در خانه على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلامبودند، گفت: السّلام عليكم يا اهل بيت الرّحمه «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ اِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا اِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»(2) همانا در پيشگاه خدا تسليتى از هر مصيبت و جبرانى از هر دست رفته اى و جايگزينى از هر هلاك شده اى است. به خدا اعتماد كنيد و به او اميدوار باشيد. مصيبت زده تنها آن كسى است كه از پاداش محروم باشد، اين آخرين نزول من به
ص: 216
دنياست. (اهل بيت)گفتند:
ما صدايى را شنيديم ولى شخص را نديديم.»(1)
38 . زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه درباره ى قول خداوند: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعا وَ كَرْها»(2) مى فرمود:
«منظور توحيد ايشان براى خداى عزّوجلّ است.»(3)
39 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون اين آيه: «وَ الَّذِينَ اِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوااللّه َ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ»(4) نازل شد ابليس بالاى كوهى در مكه رفت به نام كوه ثور و با بلندترين فريادش عفريت هاى خود را صدا زد، به گرد او جمع شدند، گفتند: سرور ما براى چه ما را خواستى؟ گفت: اين آيه نازل شده است، چه كسى حريف آن است؟ عفريتى از شيطان ها بپا خاست، گفت: من به اين ترتيب و آن ترتيب حريف آنم. ابليس گفت: تو حريف آن نيستى، عفريت ديگرى برخاست، همان حرف را زد به او هم گفت: كار تو نيست.
ص: 217
پس وسواس خنّاس بلند شد و گفت: من عهده دار مى شوم، پرسيد: به چه وسيله؟ گفت: آن ها را آماده و ايمن مى كنم تا مرتكب گناه شوند و چون مرتكب گناه شدند، طلب آمرزش را از خاطر آن ها مى برم، ابليس گفت: تو حريف آنى، پس او را تا روز قيامت بر آن گمارد.»(1)
1 . حسن بن زياد عطّار مى گويد: از امام صادق عليه السلام از قول خداى عزّوجلّ: «أَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاَةَ»(1) پرسيدم، فرمود:
«درباره حسن بن على عليهماالسلام چه نازل شد كه خداوند او را مأمور به خويشتن دارى كرده است» راوى مى گويد:گفتم:
پس «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ»(2) چه؟ فرمود: «درباره حسين بن على عليهماالسلامنازل شده؛ خداوند بر او و بر اهل زمين مقرّر داشته است كه همراه او قتال كنند!»(3)
ص: 220
2 . ابومريم مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(1) پرسيدم كه آيا اطاعت على عليه السلام واجب است؟ فرمود:
«اطاعت خاص رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم واجب است به دليل قول خداوند: «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه َ»(2) و طاعت على بن ابى طالب عليه السلام از طاعت رسول خداست.»(3)
3 . ابراهيم مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: درباره اين آيه چه مى فرماييد: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّه ُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ اِبرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُم مُلْكا عَظِيما»(4)؟ فرمود:
«ماييم آن مردمى كه خداوند فرموده و ما مورد حسديم و ما اهل ملك و وارثان پيامبرانيم و عصاى موسى عليه السلام نزد ماست و ماييم خزانه داران خدا در زمين، نه گنجداران طلا و نقره! و به راستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و حسن و حسين عليهما السلام از ما هستند.»(5)
ص: 221
4 . عيسى بن سرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از پايه هاى اسلام آگاه سازيد كه هيچ كس را نمى رسد از معرفت چيزى از آن ها كوتاهى كند، هركه از معرفت يكى از آن ها كوتاهى كند دينش فاسد و عملش پذيرفته نيست [و هركه آن ها را بشناسد و عمل كند دينش درست و عملش پذيرفته است] و آن چه از آن ها را ندانسته است، بر او تنگ گرفته نشود! فرمود:
«شهادت بر اين كه معبودى جز خدا نيست و ايمان به رسول او و اقرار بدان چه او از جانب خدا آورده و زكات و ولايتى كه خداوند به آن فرمان داده يعنى ولايت آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم ».
گفتم:
آيا در دوستى چيزى غير از چيز ديگر فضيلتى است كه دارنده آن مشخّص مى شود؟ فرمود:
«آرى، قول خداوند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(1) كه اميرالمؤمنين عليه السلام است.»(2)
5 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«بزرگ ترين گناهان كبيره هفت تاست: 1 . شرك به خداى بزرگ، 2 . كشتن كسى كه خداوند حرام كرده 3 . خوردن اموال يتيمان 4 . عقوق والدين 5 . نسبت زنا به زنان پاك 6 .فرار از جبهه، 7 . انكار آن چه خدا نازل كرده است. اما شرك به خداى بزرگ به شما
ص: 222
آن چه را كه خدا نازل كرده و آن چه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است به شما رسيده پس به خدا و به رسول او بازگردانيد و اما قتل نفس حرام، قتل حسين عليه السلام و ياران او [خدايشان بيامرزد] است و اما خوردن مال يتيمان، آن ها ماليات مربوط به ما را به ستم گرفتند و از بين بردند ... و اما نسبت ناروا به زن پاك و پاكيزه اى چون فاطمه عليهماالسلامدختر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روى منبرهايشان دادند. اما فرار از جبهه، با اميرالمؤمنين على [بن ابى طالب عليه السلام] از روى ميل بدون اجبار بيعت كردند، سپس از او فرار كردند و او را تنها گذاشتند و اما انكار آن چه خداوند نازل كرده است، حق ما را انكار و منع كردند درحالى كه هيچ كس از آن ناآگاه نبود. خداوند در كتاب خود مى فرمايد: «اِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم وَ نُدْخِلْكُم مُدْخَلاً كَرِيما»(1)و(2)
6 . امام صادق عليه السلام مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«خداى تعالى مرا و اهل بيت و دوستان ما را از خاكى آفريد كه غير ما را نيافريد، بنابراين ما نخستين كسانى هستيم كه آفرينش با ما شروع شده است و چون ما خلق شديم هر سرشت پاكى از نور ما برآمد و هر طينت پاكى به وسيله ما زنده شد. سپسخداوند فرمود: «اينان برگزيدگان خلق و حاملان عرش من و گنجداران علم من و سروران اهل آسمان و زمينند. اينان
ص: 223
راهنمايان هدايت جويانند و به وسيله ايشان هدايت شوند. هركه با ولايت ايشان بيايد بهشتم را واجب و كرامتم را روا دارم و هركه با دشمنى ايشان به درگاهم آيد، آتشم را بر او واجب و عذابم را بر او مقرر گردانم.
سپس فرمود: «اصل ايمان به خدا و فرشتگان او و تمام او ماييم و رقيب بر خلق خدا از ماست و بدان وسيله است، بنياد اعمال صالحان و ماييم قسمت الهى كه بازخواست مى شود و ماييم وصيّت خدا در اوّلين وآخرين و همان است قول خداوند: «وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ اِنَّاللّه َ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَا»(1)و(2)
7 . سليمان ديلمى مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه ابوبصير وارد شد نفس نفس مى زد، همين كه جاى خودش آرام گرفت، امام عليه السلام فرمود:
«يا ابامحمّد! اين نفس كشيدن بلند چيست؟» عرض كرد: فدايت شوم! يابن رسول اللّه ! سنّم بالا رفته و استخوانم نرم شده و اجلم نزديك، نمى دانم امر آخرت من چه مى شود؟! امام صادق عليه السلام فرمود:«ابومحمّد! خداوند شما را در كتاب مبين خود ياد كرده است، مى فرمايد: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّه ُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَ
ص: 224
الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا»»(1) پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در اين آيه «نبيّين» و ما در اين جا «صدّيقين و شهدا» و شما «صالحان» هستيد. يا ابامحمّد آن ها به خير و صلاح مشخّص شدند همان طورى كه خداوند شما را مشخّص كرد.»(2)
8 . امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، كه فرمود:
«قول ميگسار را چون ميگسارى كند، باور نكنيد و چون خواستگارى كرد، او را همسر ندهيد و وقتى كه بيمار شد، عيادت نكنيد و چون بميرد تشييع نكنيد و بر امانتى او را امين نشماريد و هركه او را به امانتى امين داند، امانتش را نابود كرده است و بر خدا لازم نيست كه آن (مال) را جايگزين كند و نه او را اجرى دهد. زيرا كه خداوند مى فرمايد: «وَ لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ»(3) كدام نادان نادان تر از ميگسار است؟!»(4)
9 . اما قول خداى تعالى: «اِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْما اِنَّمَا
ص: 225
يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(1) از هشام بن سالم به نقل از امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود:
«چون مرا به آسمان بردند، قومى را ديدم كه در درونشان آتش مى ريزند و از نشيمنگاهشان بيرون مى آيد، گفتم: جبرئيل! اين ها كيستند؟ گفت: اين ها همان كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند».(2)
10 . قول خداوند: «كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ اِنَّ اللّه َ كَانَ عَزِيزا حَكِيما»»(3) به امام صادق عليه السلام گفتند: چگونه پوست هاى ديگر بجاى آن ها قرار مى گيرد؟ فرمود:
«آيا ديده اى اگر خشتى را بردارى و بشكنى و آن را به صورت خاك درآورى سپس آن را دوباره در قالب بيندازى، آيا آن همان است كه بود؟ آن هم همين طور است.» و تفسير ديگرى فرمود كه اصل هر دو يكى است. سپس خداوند مؤمنان معتقد به ولايت آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را ياد كرده است به قولخود:
«وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدا لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاً ظَلِيلاً»(4) آن گاه
ص: 226
امامان عليهم السلام را مخاطب قرار داده و فرموده است: «اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ اِلَى أَهْلِهَا»(1) فرمود:
«خداوند بر امام واجب كرده است كه بين مردم به عدالت داورى كند و فرموده است: «وَ اِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ»(2) سپس طاعت ايشان را بر مردم واجب كرده و فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّه َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ»»(3)و(4)
11 . على بن ابراهيم درباره قول خداوند: «لاَ خَيْرَ فِى كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ» گويد:
خيرى در بسيارى از سخنان و محاورات مردم نيست، مگر امر به صدقه يا نيكى و يا آشتى بين مردم باشد. «وَ مَن يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّه ِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرا عَظِيما».
از حمّاد به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود: «خداوند در قرآن تحمّل را واجب كرده است.» گفتم: فدايت شوم تحمّل چيست؟ فرمود: «صورتت گشاده تر از
ص: 227
صورت برادر باشد و او را تحمّل كنى، همان است قول خداى تعالى: «وَ لاَ خَيْرَ فِى كَثِيرٍ مِن نَجْوَاهُمْ»(1)
12 . و قول خداوند: «وَ لَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاء»(2)، نقل كرده اند كه مردى از زنديقان به ابوجعفر (مؤمن طاق) گفت: مرا از قول خداوند: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ فَاِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً»(3) آگاه كن در حالى كه آخر سوره مى گويد: «وَ لَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْحَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ»(4) بين اين دو كلام تفاوت است؟ ابوجعفر گفت: در آن باره من پاسخى نداشتم از اين رو به مدينه رفتم. خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، از هر دو آيه پرسيدم، فرمود: «اما قول خداوند: «فَاِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً» منظورش عدالت در هزينه است ولى قول خداوند: «وَ لَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ» منظور محبّت قلبى است. كسى را توان آن نيست كه بين دو زن در محبّت قلبى عدالت ورزد» ابوجعفر برگشت و به آن مرد خبر داد.(5)
ص: 228
13 . سماعه بن مهران مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به مردى پرسيدم كه مال يتيم را خورده است آيا راه توبه دارد؟ فرمود:
«آن مال را به اهلش بدهد! زيرا كه خداوند مى فرمايد: «اِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْما اِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(1) و فرموده است: «اِنَّهُ كَانَ حُوبا كَبِيرا»(2)
16 . على بن حمزه مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ» پرسيدم، فرمود:
«آنان يتيمانند كه نبايد تا رشد و كمالشان را نفهميديد، اموالشان را به آن ها دهيد.» گفتم: چگونه اموال ايشان اموال ما مى شود؟ فرمود: «وقتى است كه تو وارث براى ايشان باشى.»(1)
17 . ابواسامه به نقل از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»(2) آورده است، فرمود:«آن مردى است كه خود را وقف اموال يتيمان مى كند و درباره ى آن اموال و براى ايشان كار مى كند، از كسب معيشت خود را باز داشته، اشكالى ندارد كه مطابق عرف بخورد در صورتى كه اموال ايشان را سامان مى دهد ولى اگر مال اندكى است نبايد چيزى بخورد.»(3)
18 . عجلان مى گويد: از امام صادق عليه السلام حكم كسى را پرسيدم كه مال يتيم را بخورد؟ فرمود: «او چنان است كه خداوند فرمود: «اِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرا»(4) راوى مى گويد: بدوناين كه
ص: 230
من بپرسم فرمود:
«كسى كه يتيم را سرپرستى كند تا يتيميش سر آيد يا خودكفا شود خداوند بهشت را براى او واجب كند، همان طورى كه براى خوردن مال يتيم دوزخ را واجب كرده است.»(1)
21 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند روزى ها را بين بندگان تقسيم كرده است و ارزاق زيادى دارد كه بين كسى تقسيم نكرده است، خداوند فرموده است: «وَ سْأَلُوا اللّه َ مِن فَضْلِهِ»(1)و(2)
22 . زيد شحام به نقل از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «فَابْعَثُوا حَكَما مِنْ أَهْلِهِ»(3) آورده است، كه فرمود:«آن دو حَكَم (داور) حق ندارند تا مرد و زن اجازه نداده اند آن ها را جدا كنند (حكم طلاق صادر كنند).»(4)
23 . ابوالعباس مى گويد: از امام صادق عليه السلام از كم ترين چيزى كه باعث مشرك شدن انسان مى شود پرسيدم، فرمود:
«هركه مطلبى را بدعت گذارى كند بخواهد يا نخواهد (مشرك است)!».(5)
24 . قتيبه اعشى مى گويد: از امام صادق عليه السلام از تفسير قول خداوند:
ص: 232
«اِنَّ اللّه َ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ»(1) پرسيدم، فرمود:
«همه چيز در اين استثنا وارد است.»(2)
25 . ابن ابى يعفور به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ اللّه َ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ اِلَى أَهْلِهَا وَ اِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ»(3) آورده است، كه فرمود:«خداوند فرمان داده است امام را كه آن چه در نزد اوست به امام پس از خود بدهد و به امامان عليهم السلام دستور داده است كه به عدالت حكم كنند و به مردم امر فرموده است تا از ايشان اطاعت نمايند.»(4)
26 . يحيى بن سرى مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از پايه هايى خبر دهيد كه دين بر آن ها استوار است و كسى را نمى رسد كه درباره ى چيزى از آن ها كوتاهى كند، هركه از شناخت چيزى از آن ها كوتاهى كند، دينش نادرست و عملش پذيرفته نيست و اگر عمل كند، دينشدرست و عملش پذيرفته است و ندانستن چيزى از امور اگر نداند زيانى به حال او ندارد! فرمود
ص: 233
:«آرى، شهادت بر اين كه معبودى جز خداى يگانه نيست و ايمان به فرستاده ى او و اقرار به آن چه او از نزد خدا آورده و حقى از اموال به نام زكات است و ولايتى كه خداوند به آن فرمان داده ولايت آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم است.» راوى مى گويد: امام عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است: هركه بميرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. بنابراين امام، على عليه السلام و پس از او حسن بن على، سپس حسين بن على و بعد على بن حسين، آن گاه ابوجعفر محمّدبن على است. شيعه پيش از ابوجعفر (امام باقر) مناسك حج و حلال و حرامشان را نمى شناختند تا اين كه ابوجعفر براى آن ها حج انجام داد ومناسك حجّشان و حلال و حرام آن ها را بيان كرد تا از مردم ديگر بى نياز شدند و مردم ديگر - با اين كه قبلاً آن ها از مردم مى آموختند - از ايشان آموختند و امر بر همين روال است و زمين بدون امام نمى شود».
27 . ابواسحاق نحوى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«خداوند پيامبرش را بر محبّت خود تربيت كرد و فرمود: «اِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ»(1) سپس امر را بر او واگذارد و فرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسولُ... فَانْتَهُوا»(2) و فرمود: «مَن يُطِعِالرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه َ»(3)
ص: 234
و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيز به على عليه السلام واگذارد و او را امين شمرد، از اين رو شما تسليم شديد، ولى مردم انكار كردند. پس به خدا سوگند كه ما شما را دوست داريم كه هرگاه ما بگوييم شما هم مى گوييد و هرگاه ما ساكت باشيم، شما هم ساكتيد. و ما، بين شما و خدا واسطه ايم و خداوند خيرى در مخالفت امر ما قرار نداده است.»(1)
28 . سليمان بن خالد مى گويد: به امام صادق عليه السلام اين گفته مردم را درباره على عليه السلام گفتم كه اگر حقىداشت چه چيز مانع از قيام به آن شد؟ فرمود:
«همانا خداوند جز رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم كسى را مكلّف به اين نكرده است، فرمود: «فَقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ... وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ»(2) بنابراين چنين دستورى جز براى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيست و درباره ى ديگران فرموده است: «اِلاَّ مُتَحَرِّفا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزا اِلى فِئَةٍ»(3) و در آن روز گروهى كه او را بر امر خود يارى كنند، نبودند.»(4)
ص: 235
29 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگز چيزى را از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نخواستند كه بگويد: نه، اگر داشت عطا مى كرد و اگر نداشت مى فرمود: اگر خدا بخواهد فراهم مى شود و هرگز به بدى برابرى نكرد و از زمانى كه آيه «فَقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللّه ِ لاَ تُكَلَّفُ اِلاَّ نَفْسَكَ»(1) نازل شد هيچ جنگ كوچكى اتّفاق نيفتاد مگر خود سرپرستى كرد.»(2)
30 . سيف بن عميرمى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند:«اَنْ يُقاتِلُوكُمْ... فَلقاتَلوكُمْ» پرسيدم، فرمود:
«پدرم مى فرمود: اين آيه درباره بنى مُدلَج نازل شد؛ آن ها كناره گرفته بودند، نه با پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى جنگيدند و نه با قوم خود بودند» گفتم: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم با آن ها چه كرد؟ فرمود: «با ايشان پيكار نكرد تا از دشمنانش فارغ شد سپس با آن ها رفتارى برابر داشت» و فرمود: «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ»(3) يعنى در تنگنا قرار داشتند.»(4)
ص: 236
31 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ»(1) آورده است، فرمود:
«آن ها نه توان يافتن راه حق را دارند تا در آن وارد شوند و نه راه چاره ى اهل دفع را تا از خود دفاع كنند. فرمود: «اينان با اعمال حسنه و دورى از حرام هايى كه خداوند نهى كرده است وارد بهشت مى شوند ولى به جايگاه هاى نيكان نمى رسند.»(2)
32 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اِنَّ الصَّلاَةَ.. مَوْقُوتا» آورده است، كه فرمود:
«تنها مقصود وجوب نماز بر مؤمنان است و نه ديگرى.»(3)
34 . از امام صادق عليه السلام نقل شده است، كه مردى بر آن حضرت وارد شد و عرض كرد: سلام بر تو اى اميرالمؤمنين! و سرپا ايستاد! امام عليه السلام فرمود:
«ساكت باش! اين نام را جز اميرالمؤمنين عليه السلام كسى شايسته نيست، خداوند او را به اين نام ناميد و فرد ديگرى جز او به اين نام ناميده نشود و آن است قول خداوند در كتاب خود: «اِن يَدْعُونَ... شَيْطَانا مَرِيدا»»(1) راوى مى گويد: عرض كردم: پس قائم شما را چه مى خوانند؟ فرمود: «به او گفته مى شود: درود برتو اى بقيّة اللّه ! درود بر تو يابن رسول اللّه !»(2)
35 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند ايمان را بر تمام اعضاى بنى آدم واجب كرده و بين آن ها تقسيم نموده است، بنابراين هيچ عضوى نيست مگر عهده دار ايمان به غير چيزى است كه عضو ديگر عهده دار است؛ از جمله گوش هايش كه با آن ها مى شنود، بر شنوايى واجب كرده است كه منزّه از شنيدن محرمات، و دور باشد از آن چه حلال نيست در چيزهايى كه خداوند از آن ها نهى كرده و گوش دادن به آن چهباعث خشم خداست و فرموده است: «وَ قَد نَزَّلَ... غَيْرُهُ».(3)
ص: 238
سپس مورد فراموشى را استثنا كرده و فرموده است: «وَ اِمَّا يُنسِيَنَّكَ... الظَّالِمِينَ»(1) و فرموده: «فَبَشِّرْ عِبَادِىَ... أُولُوا الْأَلْبَابِ»(2) و فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ... مُعْرِضُونَ»(3) و فرموده است: «وَ اِذَا سَمِعُوا... عَنْهُ»(4) و فرمود: «وَ اِذا مَرَّوا... كِراما»(5) اين بود آن چه را كه از ايمان بر شنوايى واجب كرده است و نبايد به آن چه حلال نيست گوش فرادهد و آن استرفتار آن و آن بخشى از ايمان است.»(6)
36 . از امام صادق عليه السلام راجع به قول خدا: «وَاِن مِنْ أَهْلِ الكِتابِ...» پرسيدم، فرمود:
«اين آيه به طور خاص درباره ما (اهل بيت) نازل شده است، زيرا كه هيچ مردى از فرزندان فاطمه عليهاالسلام نمى ميرد و از دنيا نمى رود تا براى امامى به امامتش اقرار كند همان طورى كه فرزندان
ص: 239
يعقوب عليه السلام براى يوسف عليه السلام اقرار كردند موقعى كه گفتند: «تَاللّه ِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّه ُ عَلَيْنَا».(1)و(2)
37 . عبداللّه بن سليمان مى گويد: به امام صادق عليه السلام قول خداوند: «قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ... نُور مُبِينا»(3) گفتم؟ فرمود:
«صراط مستقيم على عليه السلام است.»(4)
38 . احمدبن عمر حلبى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قولخداى عزّوجلّ: «اِن تَجْتَنِبُوا... سَيِّئَاتِكُم»(5) پرسيدم، فرمود:
«هركه دورى كند از آن چه خداوند درباره ى آن وعده آتش دوزخ داده است در صورتى كه مؤمن باشد خداوند از گناهان او بگذرد و او را به جايگاه نيكويى وارد سازد.»(6)
39 . ابوولاّد حنّاط مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحْسانا»(7) پرسيدم: اين احسان چيست؟ فرمود
ص: 240
:«آن است كه همراهى با آن ها را نيكو شمارى و آن ها را وادار نكنى تا از تو چيزى از نيازمندى هاى خود را بخواهند، هرچند كه بى نياز و توانگر باشند. زيرا كه خداى متعال مى فرمايد: «لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(1) سپس فرمود: «اِمّا يَبْلُغُنَّ... اُف»اگرچه آن ها تو را برنجانند تو نبايد بر سر آن ها فرياد بزنى، هرچند كه آن ها تو را بزنند «وَ قُل لَهُمَا قَوْلاً كَرِيما» قول كريم آن است كه به آن ها بگويى: خدا شما را بيامرزد! اين قول كريم از جانب تو است «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»(2) و آن چنين استكه نبايد به آن ها خيره نگاه كنى بلكه با رحمت و مهربانى بر آن ها نگاه كنى و مبادا صدايت را از صداى آن ها بلندتر و دست خود را از دست آن ها بالاتر ببرى و جلوتر از آن ها راه بروى!»(3)
40 . از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ»(4) پرسيدند، فرمود:
«آنان زنان همسردارند.» گفتم: «وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوْتُوا
ص: 241
الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ»(1)؟ فرمود: «آنان زنان پاكدامنند.»(2)
41 . عبداللّه بن بكير مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ لاَ جُنَاحَ... بَعْدِ الْفَرِيضَةِ»(3) پرسيدم، فرمود:
«پس از نكاح زن و شوهر به هر مقدار (از مهر) راضى شدند، جايز است؛ ولى پيش از نكاح (آميزش) جز با رضايت زن جايز نيست.»(4)
42 . از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:«هركه بميرد امامِ زنده ى روزگار خودش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است» پرسيدند، گفتند: آيا هركه امام از آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم يا ديگرى را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است؟ فرمود: «هركس منكر امام باشد به مرگ جاهليّت مرده است، از آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم باشد يا ديگران.»(5)
ص: 242
3 . جعفربن محمّد خزاعى از قول پدرش نقل كرده است، كه مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم، مى فرمود:
«چون روز جمعه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در عرفات فرود آمد جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: يامحمّد خداوند تو را سلام مى رساند، مى فرمايد: به امّتت بگو: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ ... الاِسْلامَ دينا»(1) پس از اين (چيزى) بر شما نازل نخواهم كرد، نماز، زكات، روزه، حج و آن پنجمى است كه بر شما نازل كردم و اين چهار را جز بدان وسيله نخواهم پذيرفت.»(2)
4 . امام صادق عليه السلام درباره ى قول خداوند: «قالَتِ اليَهودُ... مَبْسوطَتانِ»(3) فرمود:
«يهود مى گويند: خداوند از كار (آفرينش) فارغ شده، چيزى جز آن چه در تقدير نخستين مقدّر فرموده بود، به وجود نمى آورد! از اين رو خداوند در ردّ گفته آن ها فرمود: بلكه دست هاى خدا باز است هرچه را بخواهد انفاق مى كند، يعنى مقدّم و مؤخّر و زياد و كم مى كند و او را بدا و اراده است.» و درباره ى قول خداوند
ص: 245
:«كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَار لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّه ُ»(1) فرمود: «هر ستمگرى از ستمگران كه قصد نابودى آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را داشته باشد خداوند او را درهم شكند.»(2)
5 . عبيدبن زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَمَن يَكْفُرْ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»(3) پرسيدم، فرمود:
«ترك عملى كه به آن اقرار كرده است از جمله ترك نماز بدون بيمارى و گرفتارى است» گفتم: كبائر بزرگ ترين گناهان است؟ فرمود: «آرى» گفتم: از ترك نماز بزرگ تراست؟ فرمود: «هرگاه نماز را بى دليل ترك كند وارد يكى از هفت مورد (گناهان كبيره) است.»(4)
6 . عبدالرّحمان مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«كم ترين چيزى كه شخص بدان وسيله از اسلام بيرون مى شود آن است كه عقيده اى برخلاف حق داشته باشد و بر آن پافشارى كند، خداوند فرموده است: «وَ مَن يَكْفُرْ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ
ص: 246
عَمَلُهُ»(1) و فرمود: كسى كه كفر ورزد به ايمان كسى است كه بهدستور خدا عمل نكند و به آن راضى نباشد.»(2)
7 . مسعده بن صدقه مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللّه ُ لَكُمْ»(3) پرسيدند، فرمود:
«آن را بر ايشان مقرّر فرمود سپس محو ساخت، بعدها براى فرزندانشان مقرّر كرد و آن ها وارد شدند. خداوند هرچه را بخواهد محو مى كند و هرچه را بخواهد اثبات مى كند و امّ الكتاب نزد اوست.»(4)
8 . جميل بن درّاج مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «اِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ...» پرسيدم: چه حدى از اين حدود نامبرده بر ايشان است؟ فرمود:
«امام اگر خواست دست و پا قطع كند و اگر خواست دار بزند و اگر خواست بكشد و اگر خواست تبعيد كند!» گفتم: تبعيد به كجا؟ فرمود: «از شهرى به شهر ديگر» و فرمود: «على عليه السلام دو مرد را از كوفه به بصره تبعيد كرد.»(5)
ص: 247
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هرگاه خداوند درباره بنده اى اراده خير كند، در دلش نقطه سفيدى مى اندازد و شنوايى هاى قلبش را مى گشايد و فرشته اى را بر او بگمارد تا او را پشتيبانى كند و چون نسبت به بنده اى اراده بدى كند، نقطه سياهى در دلش اندازد و شنوايى هاى قلبش را ببندد و شيطانى را بر او بگمارد تا گمراهش كند. سپس اين آيه را تلاوت كرد: «فَمَن يُرِدِ اللّه ُ... حَرَجا...»»(1) و فرموده است: «اِنَّ الَّذِينَ... لاَ يُؤْمِنُونَ»(2) و فرموده: «أُولئِكَالَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّه ُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ»(3)و(4)
10 . ابن ابى يعفور مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: دينم را كه بر آن پايبندم بر شما عرضه كنم؟ فرمود: «بگو!» گفتم: گواهى مى دهم كه معبود راستينى جز خداى يكتا نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم رسول خداست و بدانچه او از جانب خدا آورده است اقرار دارم.مى گويد: سپس امامان عليهم السلام را براى او توصيف كردم تا به امام
ص: 248
باقر عليه السلام رسيدم و گفتم: به امامت شما اقرار دارم همان طورى كه درباره آن ها اقرار دارم. فرمود: «من تو را از اين كه نام مرا در بين مردم ببرى نهى مى كنم. ابان مى گويد: ابن ابى يعفور گفت: با همان سخنان اوّل به امام عليه السلام گفتم: و من معتقدم آن ها كسانى هستند كه خداوند در قرآن فرموده است: «أَطِيعُوا اللّه َ... مِنْكُمْ»(1) امام عليه السلام فرمود: «و آيه ديگر را بخوان!» گفتم: فدايت شوم! كدام آيهرا؟ گفت: «اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّه ُ... وَهُمْ رَاكِعُونَ».(2) مى گويد:
امام عليه السلام فرمود: «خدا تو را بيامرزد!» گفتم: شما به خاطر اين امر مى فرماييد: خدايت بيامرزد؟ فرمود: «خدايت [تو را ]به خاطر اين امر بيامرزد!»(3)
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون آيه درباره ولايت نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در دوحات (جاى درختان خار) غدير خم فرمان داد: توقّف كردم سپس نداى اجتماع عمومى (الصّلاة جامعه) دادند. بعد فرمود: اى مردم! آيامن به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: هركه را من مولا و سرپرستم على مولا و سرپرست اوست. پروردگارا دوست بدار هركه او را دوست بدارد و دشمن بدار هركه
ص: 249
او را دشمن بدارد! آن گاه دستور داد مردم با وى بيعت كنند، مردم بيعت كردند كسى نيامده بود مگر با او بيعت كرد و چيزى نگفت تا اين كه ابوبكر آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: ابوبكر! با على به عنوان ولايت بيعت كن! گفت: از طرف خدا يا از رسول خداست؟ فرمود: هم از طرف خدا و هم رسول خداست. سپس عمر آمد، فرمود: با على به ولايت بيعت كن! گفت: دستور خداست يا از رسول خدا؟ فرمود: هم از طرف خدا و هم رسول خداست. بعد كه صورتش را برگرداند با هم ملاقات كردند، به ابوبكر گفت: او با تمام وجود از پسرعمويش حمايت مى كند! سپس از ميان جمع مردم با سرعت بيرون شد، طولى نكشيدخدمت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم برگشت و گفت: يارسول اللّه براى حاجتى از ميان جمع بيرون شدم، مردى را با لباس سفيد ديدم كه بهتر از او نديده بودم، آن مرد از خوش سيماترين و خوشبوترين مردم بود، گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پيمانى براى على عليه السلام بست كه جز كافران آن را نشكند.
پيامبر فرمود: عمر! آيا دانستى او كه بود؟ گفت: نه. فرمود: «او جبرئيل بود، زنهار مبادا نخستين كسى باشى كه بيعت او را بشكنى و كافر شوى!» آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود: «در روز غدير دوازده هزار مرد حضورداشتند و گواهى به (ولايت) على عليه السلام مى دادند ولى او نتوانست حق خودش را بگيرد درصورتىكه يكى از شما مالى دارد، دو شاهد داشته باشد حقش را مى گيرد، البتّه حزب خدا درباره ى على عليه السلام غالب و پيروزند.»(1)
ص: 250
12 . زراره مى گويد: با يكى از شيعيان در مورد روايتى كه مردم از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نقل مى كنند كه فرمود:
«هركه به خدا مشرك شود آتش دوزخ بر او واجب گردد و هركه مشرك نشود بهشت بر او واجب گردد.» نوشتيم، فرمود: «اما كسى كه شرك به خدا آورد، منظور شرك آشكار است و آن است قول خداوند: «مَن يُشْرِكْ بِاللّه ِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّه ُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ»(1) و اما قول آن حضرت: هركه به خدا مشرك نشود، بهشت بر او واجب است، امام صادق عليه السلام فرمود: «اين جانظرى است كه كسى معصيت خدا را نكند.»(2)
13 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداى عزّوجلّ: «اِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّه ُ... آمنُوا» فرمود:
«يعنى نسبت به شما سزاوارتر و شايسته تر به كارهاى شما و خود شما و اموالتان، خداست و رسولش و كسانى كه ايمان آورده اند؛ يعنى على و اولاد او امامان عليهم السلام تا روز قيامت. سپس خداى عزّوجلّ آن ها را وصف نمود و فرمود: «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(3) اميرالمؤمنينعليه السلام در نماز ظهر بود
ص: 251
،دو ركعت خوانده بود و در حال ركوع بود و بر تن حلّه اى داشت به بهاى هزار دينار كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر او پوشانده بود و نجاشى آن جامه را براى وى فرستاده بود.
سائلى آمد و گفت: السلام عليك يا ولىّ اللّه و اولى به مؤمنان از خودشان! بر مستمندى صدقه اى مرحمت كن! على عليه السلام آن جامه را (از تن بيرون كرد و) نزد وى انداخت و با دست اشاره كرد آن را بردارد و خدا هم اين آيه را براى او نازل كرد و به وسيله انعام به او به فرزندانش نيز انعام داد و هركدام از فرزندانش كه به امامت برسند به واسطه اين صفت بوده است كه بمانند او بدان متّصفند (گويى) كه در حال ركوع صدقه داده اند و آن سائلى كه ازاميرالمؤمنين درخواست كرد، از فرشتگان بود و سائلى كه از ديگر امامان سؤال كند نيز از ملائكه مى باشد.»(1)
14 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«معناى سخن خدا: «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ اِلَيْكَ مِن رَبِّكَ» - فى فَضْلِ عَلىِ بن ابى طالب عليه السلام(2) - چون اين آيه نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: هركه را من مولا و صاحب اختيارم، پس على مولا و صاحب اختيار اوست.»(3)
ص: 252
1 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«قلب را دو گوش است، سمت راست آن روح ايمان (مأمور به) خير است و سمت چپ آن شيطان كه (عامل) شر است هر كدام از آن ها كه بر صاحب قلب ظاهر شود، غالب خواهد بود.» راوى گويد: امام عليه السلام فرمود:«هر گاه مردى زنا كند خداوند روح ايمان را از بدن او بيرون سازد» گفتم: همان روحى كه خدواند متعال فرموده است: «وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ»(1) فرمود: «آرى».(2)
ص: 254
2 . اسحاق بن عمار صرّاف مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: يابن رسول اللّه مرا از تفسير قول خداوند: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى اِلاَّ مِثْلَهَا»(1) خبر دهيد! فرمود:
«نيكى، پوشاندن و بدى فاش كردن سخن ماست.»(2) [توضيح آن كه به دليل اين كه اهل بيت در زمان حكومت جور بودند به پيروان خود دستور به تقيه و فاش نكردن اسرار خود مى كردند، چرا كه وقتى پيروان اسرار اهل بيت رافاش مى كردند حاكمان جور آن ها را به قتل مى رساندند.]
3 . ابومريم مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا اِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُهْتَدُونَ»(3) پرسيدم، فرمود:
«ابومريم! اين آيه به طور خاص درباره على بن ابى طالب عليه السلام نازل شده است كه ايمانش را به شرك، ظلم، دروغ، دزدى، و خيانت آلوده نكرد، به خدا سوگند كه درباره او به طور خاص نازل شده است.»(4)
ص: 255
4 . امام صادق عليه السلام آيه: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشثرُ اَمْثالِها» را قرائت كرد (و فرمود:) هرگاه خوبى را با ولايت انجام دهد، ده برابر پاداش دارد «وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ جَهَنَّمَ»(1) از آن جا بيرون نمى شود و عذاب آن كم نمى گردد «وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ» از ديگران مجازاتى جز مانند آن را ندارد. قول خداوند: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةَ آمَنَ»(2) ايمن از فزع روز قيامت است.فرمود:
«حسنه، ولايت و محبت ماست «وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ»(3) عمل و انفاق و عدالت آن ها پذيرفته نمى شود، پس (سَيّئَه) همان دشمنى ما اهل بيت است، آيا پاداشى جز عمل خويش داده مى شوند؟!»(4)
5 . على بن ابراهيم درباره ى قول خداوند: «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلٌ مُسَمّىً عِندَهُ»(5) از عبداللّه بن مسكان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:«اجلى كه در قضاى الهى گذشته است، همان اجل حتمى است
ص: 256
كه خداوند مقرر و حتمى كرده است ولى اجل مسمّى اجلى است كه در آن بدا هست، آن چه را خداوند بخواهد مقدّم مى دارد و آن چه را بخواهد مؤخّر مى گرداند ولى در قضاى حتمى پس و پيش ندارد.»(1)
6 . راوى مى گويد: آيه «قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لاَيُكَذِّبُونَكَ وَلكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّه ِ يَجْحَدُونَ»(2) را بر امام صادق عليه السلام قرائت كردم، فرمود:«آرى، به خدا كه او را به بدترين صورت تكذيب كردند و تنها خداوند اين كلام «لايَأْتُونَكَ»(3) را نازل كرد، يعنى حقى را نخواهند آورد تا حق را باطل كند!». حفص بن غياث بخترى مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: اى حفص! هر كس صبر كند، اندكى صبر كند اندكى صبر كرده و هر كه بى تابى كند مدت كمى بى تابى كرده است!» سپس فرمود: «بر تو باد صبر و استقامت در همه كارهايت! زيرا خداوند محمّد صلى الله عليه و آله وسلم را مبعوث كرد و او را فرمان استقامت و مدارا داد و فرمود: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرا جَمِيلاً»(4) و فرمود: «ادْفَعْبِالَّتِى هِيَ أَحْسَنُ فَاِذَا
ص: 257
الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ»(1) از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم به قدرى صبر كرد كه حتى با بزرگ ترين حوادث مقابله كردند و هدف قرار دادند، پس سينه اش تنگ شد و خداوند اين آيه را نازل كرد! «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ»(2) باز او را تكذيب كردند و نسبت ناروا دادند از آن بابت غمگين شد و خداوند اين آيه را نازل كرد: «قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لاَيُكَذِّبُونَكَ وَلكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّه ِ يَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَاكُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْنَصْرُنَا»(3) پس صبر پيشه كرد و آن ها (باز ايستادند و) خوددارى كردند و خداى تعالى را به بدى ياد كردند و او را تكذيب نمودند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: من درباره ى خود و خانواده و آبرويم صبر كردم، ولى بر بد گفتن ايشان به خدايم نمى توانم صبر كنم. از اين رو خداوند آيه: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ»(4) را نازل فرمود، پس از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در تمام حالاتش صبر كرد، سپس درباره ى امامان از عترتشبشارت داد و آنان را
ص: 258
به صبر توصيف كرد: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»(1) در آن هنگام فرمود: «صبر از ايمان هم چون سر نسبت به بدن است و خدا را از آن بابت سپاس گفت و خداوند اين آيه را: «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِى اِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا كَانُوا يَعْرِشُونَ»(2) نازل فرمود و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود:
«اين آيه بشارت و انتقام است» از اين رو خداوند كشتن مشركان را هر جا يافتند، روا شمرد و به دست رسولخدا صلى الله عليه و آله وسلم و دوستانش آن ها كشته شدند و خداوند پاداش صبر او را به علاوه آن چه در آخرت براى او اندوخته است، بزودى مرحمت كرد.»(3)
7 . فضيل بن عياض مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به ورع پرسيدم فرمود:
«كسى كه از محرمات الهى بپرهيزد و از شبهات هم خوددارى كند ولى اگر از شبهات نپرهيزد ناخودآگاه در حرام افتد. و چون كار بدى را ببيند و نهى از منكر نكند در حالى كه مى توانست، پس دوست داشته است كه از روى اختيار معصيت خدا انجام گيرد وهر كه دوست بدارد نافرمانى خدا شود، خدا را به دشمنى فراخوانده و هر كس بقاى ستمگران را بخواهد در حقيقت دوست
ص: 259
دارد كه خدا را معصيت كنند! خداى تبارك و تعالى خود را به خاطر نابود ساختن ستمگران ستوده است، مى فرمايد: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(1) و اين فرموده خدا: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ اِنْ أَخَذَ اللّه ُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللّه ِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ» و فرمود:به قريش بگو: «اِنْ أَخَذَ اللّه ُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم»(2) چه كسى آن را جز خدا مى تواند به شما بازگرداند؟!»(3)
8 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ كَذلِكَ نُرِى اِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»(4) سؤال شد، ايشان فرمود:
«براى وى (ابراهيم) از زمين و آسمان و هر كه در آن ها بود و فرش حامل آن ها و عرش و هر كه بر آن است پرده برداشت و همين كار را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام انجام داد».(5)
ص: 260
9 . اما قول خداوند: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَبا قَالَ هذَا رَبِّى فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَأُحِبُّ الآفِلِينَ»(1) از ابن مسكان نقل كرده است، كه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«آزر پدر ابراهيم عليه السلام ستاره شناس نمرودبن كنعان بود به وى گفت: من در حساب نجوم مى بينم كه در اين زمان مردى پديد مى آيد كه اين آيين را از بين مى برد و آيين ديگرى مى آورد. نمرود گفت: در كدام سرزمين اين اتفاق مى افتد؟ گفت: در همين سرزمين.نمرود به وى گفت: آيا او به دنيا آمده است؟ آزر گفت: نه. گفت: پس سزاوار است كه بين مردان و زنان جدا شود. از اين رو بين مردان را با زنان جدا كرد در حالى كه مادر ابراهيم عليه السلام باردار بود ولى معلوم نبود همين كه زمان زايمانش شد گفت: آزر! من آزرده ام و مى خواهم از تو كناره گيرى كنم! در آن زمان چنان بود كه هرگاه زنى مريض و آزرده بود از شوهرش فاصله مى گرفت.
مادر ابراهيم عليه السلام بيرون شد و از شوهرش فاصله گرفت و در غارى عزلت جست و ابراهيم عليه السلام را به دنيا آورد و او را آماده كرد و قنداقشكرد؛ به خانه اش بازگشت و در غار را با سنگى بست. خداوند براى ابراهيم عليه السلام از انگشت شستش شيرى جارى ساخت و مادرش به سراغ او مى رفت، در حالى كه نمرود به هر زن باردارى مأمورى گذاشته بودكه هر نوزاد پسر را سر مى بريدند. مادر ابراهيم عليه السلام ابراهيم را از سر
ص: 261
بريدن فرارى داد و ابراهيم عليه السلام در آن غار هر روز بقدرى رشد مى كرد كه ديگران در يك ماه رشد مى كردند تا اين كه سيزده سال داخل آن غار بر او گذشت. مادرش پس از آن، همين كه از او ديدن كرد خواست برود ابراهيم عليه السلام به او چسبيد و گفت: مادر! مرا از اين غار بيرون كن! مادر گفت: پسرم! اگر پادشاه بداند كه تو در اين زمان به دنيا آمده اى تو را خواهد كشت.همين كه مادر از غار بيرون شد او نيز بيرون آمد در حالى كه آفتاب غروب كرده بود، نگاهى در آسمان به ستاره زهره (ناهيد) كرد، گفت: اين پروردگار من است ولى چون غروب كرد، گفت: اگر اين پروردگار من بود كه حركت نمى كرد و از بين نمى رفت، سپس گفت: «لاَ أُحِبُّ الآفِلِينَ»(1) چون به سمت مشرق نگاه كرد، ماه را ديد برآمده است گفت: اين پروردگار من، اين بزرگتر و بهتر است. همين كه حركت كرد و نابودشد، گفت: «لَئِن لَمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ».(2) همين كه صبح شد و آفتاب طلوع كرد و روشنايى آن را ديد كه تمام دنيا را با طلوع خود روشن كرده است، گفت: اين است پروردگار من، اين بزرگتر و بهتر است و چون آن هم حركت كرد و نابود شد، خداوند براى او درهاى آسمان ها را گشود به حدى كه عرش و هر كه بر آن بود مشاهده كرد و ملكوت آسمان ها و زمين را ديد. در آن جا بود كه گفت: «يَا قَوْمِ اِنِّى بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ اِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماوَاتِوَ
ص: 262
الْأَرْضَ حَنِيفا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(1) نزد مادرش آمد و مادر او را وارد خانه اش كرد و بين فرزندانش قرار داد.»(2) از امام صادق عليه السلام راجع به سخن ابراهيم عليه السلام پرسيدند كه او با اين سخن مشرك شد؟ امام عليه السلام فرمود: «نه، امروز اگر كسى اين حرف را بزند او مشرك است ولى از ابراهيم شرك نبود بلكه او در جستجوى پروردگارش بود و آن سخن از ديگرى شرك است. همين كه مادر ابراهيم عليه السلام او را وارد خانه اشكرد، آزر نگاهى به او كرد، پرسيد: اين كيست كه از سلطه ى پادشاه دور مانده است در حالى كه پادشاه فرزندان مردم را مى كشد؟ مادر ابراهيم گفت: اين پسر تو است كه من در فلان زمان موقعى كه از تو دورى جستم او را به دنيا آوردم! آزر گفت: واى بر تو! اگر شاه اين را بداند مقام من نزد او از بين مى رود. آزر مشاور و وزير نمرود بود كه بت ها را براى او و مردم فراهم مى كرد و به فرزندانش مى داد، آن ها مى فروختند.
مادر ابراهيم عليه السلام گفت: اگر شاه نداند، باكى بر تو نيست؛فرزندمان براى ما مى ماند و اگر دانست، من با استدلال از او تو را بازمى دارم! و آزر چنان بود كه هر گاه به ابراهيم عليه السلام نگاه مى كرد به شدت او را دوست مى داشت و بت ها را به او مى داد تا مثل برادرانش
ص: 263
ببرد و بفروشد! ابراهيم عليه السلام نخ هايى به گردن بت ها مى بست و روى زمين آن ها را مى كشيد و مى گفت: چه كسى مى خرد چيزى را كه نه سودى دارد و نه زيان! و آن ها را داخل آب و لجن مى برد و به آن ها مى گفت: بخوريد و بنوشيد و حرف بزنيد! برادرانش اين را به پدرشان گزارش دادند، پدر او را از اين كار نهى كرد ولى او خوددارى ننمود پس او را در خانه بازداشت كرد و اجازه بيرون رفتن نداد.
«وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ - پس ابراهيم - قَالَ أَتُحَاجُّونِّى فِى اللّه ِ وَقَدْ هَدَانِ - يعنى برايم روشن كرد - وَ لاَ أَخَافُمَاتُشْرِكُونَ بِهِ اِلاَّ أَن يَشَاءَ رَبِّى شَيْئا وَسِعَ رَبِّى كُلَّ شَىْ ءٍ عِلْما أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ»(1) سپس به آن ها گفت: «وَ كَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَ لاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللّه ِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ اِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»(2) يعنى من سزاوارتر به امنيتم كه خدا را مى پرستم يا شما كه بت ها را مى پرستيد؟»(3)
ص: 264
10 . قول خداوند: «وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّه ِ فَيَسُبُّوا اللّه َ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ»(1) از مسعدبن صدقه نقل كرده است، مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم «شرك پنهان تر از راه رفتن مورچه روى سنگ صاف سياه در شب تيره است» پرسيدند؟ فرمود:
«مؤمنان چيزهايى را كه مشركان جز خدا مى پرستيدند، دشنام مى دادند. خداوند مؤمنان را از دشنام به خدايان آن ها نهى كرد تا كافران خداى مؤمنان را دشنام ندهند، مباداكه مؤمنان ندانسته شرك به خدا آورده باشند!».(2)
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«سوره ى انعام يك جا نازل شد و هفتاد هزار فرشته آن را موقعى كه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نازل شد بدرقه كردند و آن را تعظيم و تكريم كردند زيرا كه نام «اللّه » تبارك و تعالى در هفتاد جاى آن آمده است. و اگر مردم بدانند كه در قرائت آن، چه فضيلتى است آن را ترك نخواهند كرد.» سپس امام صادق عليه السلام فرمود:
هر كه حاجتى به درگاه خدا داشت، بخواهد برآورده شود بايد چهار ركعت با سوره حمد و انعام بخواند وچون از قرائت فارغ شد در نماز خود بگويد:
ص: 265
يا كريم، يا كريم، يا كريم و يا عظيم، يا عظيم، يا عظيم و يا عظيم من كل عظيم يا سميع الدعا يا من لاتغيّره الايّام و اللّيالى صلّ على محمّد و آل محمّد و ارحم ضعفى و فقرى و فاقتى و مسكنتى فانك اعلم بها مِنّى و انت اعلم بحاجتى يا من رحم الشّيخ يعقوب حين ردّ عليه يوسف قرة عينه يا من رحم ايّوب بعد حلول بَلائِه يا من رحم محمّدا صلى الله عليه و آله وسلم و من اليَتْمِ آواهُ و نصره على جبابرة قريش و طواقيتها و اَمْكَنَهُ منهم يا مُغِيثُ يا مُغِيثُ يا مُغِيثُ.
چندين بار اين كلمات را بگويد. به خدايى كه جان من در دست اوست اگر بدان وسيله خدا را پس از خواندناين نماز درپى اين سوره بخوانى، سپس حوائج خود را بخواهى خداوند بر تو بخل نخواهد كرد و اگر بخواهد تو را عطا خواهد نمود.»(1)
12 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «ثُمَّ قَضَى اَجلاً و أَجَلٌ مُسَمّىً عِندَهُ»(2) فرمود:
«اجل غير مسمّى موقوف بر مشيّت خداست؛ هر چه را بخواهد مقدّم و هر چه را بخواهد مؤخّر مى دارد و اما اجل مسمّى همان است كه از آن چه خداوند خواسته از شب قدر تا سال آينده آن شب نازل مى شود. و آن است قول خداوند:«فَاِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ
ص: 266
لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ»(1)و(2)
13 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند روز قيامت چنان بخششى دارد كه بر فكر كسى خطور نكرده است تا آن جا كه مشركان مى گويند: «وَاللّه ِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ»(3)و(4)
14 . فضيل بن عياض مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به پرهيز از مردم پرسيدم، فرمود:«كسى كه از محرمات الهى پرهيز مى كند و از اين ها اجتناب مى ورزد و چون از موارد شبهه ناك نپرهيزد، ناخودآگاه در حرام مى افتد و چون منكر را ببيند و نهى از آن نكند، در حالى كه بر آن توانايى داشت در حقيقت معصيت خدا را دوست داشته و هر كه معصيت خدا را دوست بدارد به دشمنى خدا برخاسته است و هر كه بقاى ستمگر را دوست بدارد در حقيقت معصيت خدا را دوست داشته است، در حالى كه خداى تعالى خود را به خاطرهلاك ستمگران ستوده و فرموده است: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ
ص: 267
ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ للّه ِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(1)و(2)
15 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند بيامرزد بنده اى را كه پيش از مرگ توبه كند، زيرا كه توبه پاك كننده از پليدىِ گناه و نجات بخش از نگون بختى هلاكت است؛ خداوند آن را براى بندگان شايسته اش بر خود واجب كرده و فرموده است: «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوء بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(3)، «وَمَنيَعْمَلْ سُوء أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّه َ يَجِدِ اللّه َ غَفُور رَحِيما».(4)
16 . ابوالربيع شامى مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ اِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ اِلاَّ فِى كِتَابٍ مُبِينٍ»(5) پرسيدم، فرمود:
«ورقه سقط (جنين) و «حَبَّةٍ» فرزند و «ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» رحم ها
ص: 268
و «رَطب» چيزهايى است كه زنده مى باشد «يابس» چيزهايىاست كه خشك مى شود و همه اين ها در كتاب مبين است.»(1)
17 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: «وَلَمْ يَلْبِسُوا اِيمَانَهُم بِظُلْمٍ»(2) آيا زنا از آن جمله است؟ فرمود:
«به خدا پناه مى برم از آن! نه، ولى آن گناه است اگر توبه كند خداوند آن را مى پذيرد» و فرمود: «كسى كه مداومت بر زنا و دزدى كند و مى گسار مانند بت پرست است.»(3)
18 . عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِى جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورا وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا»(4) پرسيدم، فرمود:
«آن ها هر چه را مى خواستند پنهان مى كردند و آن چه را مى خواستند آشكار مى ساختند!». و در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است: «آن ها در كاغذها مى نوشتند سپس آن چه را مى خواستند پنهان مى كردند.» و فرمود: «هر كتابى كه نازل شده در نزد اهل دانش (اهل بيت) است».(5)
ص: 269
19 . فضيل مى گويد از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهونِ»(1) شنيدم فرمود:
«(آن عذاب) تشنگى است».(2)
20 . سعيدبن ابى الاصبغ مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه از مستقر و مستودع پرسيدند، فرمود:
«مستقرّ در رحم و مستودع در صلب و گاهى شخص ايمانش امانى است، سپس از او جدا مى شود. زبير موقعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از دنيا رفت در روشنايى ونور ايمان حركت مى كرد تا آن جا كه دست به شمشير حركت كرده، مى گفت: جز با على عليه السلام بيعت نمى كنم!»(3)
21 . يونس بن ظبيان مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«چون خداوند اراده كند كه امامى را در پشت امامى قرار دهد، هشت برگ بهشتى را بياورد آن ها را پيش از آميزش تناول كند و چون در رحم قرار گيرد در شكم مادر، صدا را بشنود و چون مادر او را به دنيا آورد ستونى از نور برايش بين آسمان و زمين
ص: 270
برافرازد كه مابين مشرق و مغرب را ببيند و بر بازوى راستش بنويسد: «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقا وَ عَدْلاً».(1) وَشّا مى گويد: موقعى كه اين حديث گذشت، امام عليه السلام فرمود:
«اين حديث را براى شما نقل نخواهم كرد، شما هم از من نقل نكنيد!»(2) [توضيح اين كه به دليل وجود شرايطى كه بايد تقيه مى كردند؛ امام، اصحاب را از نقل اسرار منع مى كرد]
22 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّه ُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ»(3)، فرمود:
«آن (پليدى) شك است.»(4)
23 . امام صادق عليه السلام از قول اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«روزه يك ماه همان صبر و بردبارى است و روزه سه روز در ماه، غم هاى دل را مى زدايد و روزه سه روز در ماه برابر روزه روزگاران است، چرا كه خداوند مى فرمايد: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا».(5)و(6)
ص: 271
24 . ابن يسار به نقل از پدرش آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«يسار! چه مى دانى سه روز روزه دارى چيست؟!» مى گويد: گفتم: فدايت شوم! نمى دانم. فرمود: «آن را در زمان رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آوردند: پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه است، همان است قول خداوند: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» او روزگارى مداوم روزه دار است.» سپس فرمود: چقدر از نظر من روزه دار مورد رشك است كه در سايه ى طاعت خداست در حالى كه راه مى رود و ميل به خوردنىو آشاميدنى دارد! براستى كه روزه يار و ياور و نگهبان پيكر و پاسدار آن است!»(1)
26 . مسعدبن زياد مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه در پاسخ سؤال از قول خداى تعالى: «فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»(1) فرمود:
«خداى تعالى در روز قيامت مى فرمايد: بنده ى من! آيا عالم بودى؟ اگر بگويد: آرى، بفرمايد: پس چرا بدانچه مى دانستى عمل نكردى؟ و اگر بگويد: جاهل بودم، بفرمايد: چرا نرفتى ياد بگيرى تا عمل كنى؟ پس او را مغلوب مى كند و آن است حجت بالغه! و درود خدا بر سرور ما و پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله وسلم و وصىّ او و سلامى ويژه بر ايشان باد!»(2)
27 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُوا اِلَى رَبِّهِمْ»(3) فرمود:
«به وسيله قرآن بيم ده كسانى را كه اميد وصول به (رحمت) پروردگارشان را با اشتياق در آن چه نزد اوست دارند، زيرا كه قرآن شفاعت كننده، شفاعت پذير است براى آن ها.»(4)
ص: 273
1 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»(1) فرمود:
«خداوند از پشت آدم عليه السلام تا روز قيامت هر چه از فرزندان او رادرآورد، هم چون ذره اى بيرون آمدند و خود را به آن ها شناساند و بر آن ها نماياندكه اگر چنين نبود كسى پروردگار خود را نمى شناخت.
فرمود:
آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى هستى.فرمود: محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بنده ى من و فرستاده ى من است و اميرالمؤمنين على عليه السلام خليفه و امين من است. و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: هر
ص: 274
نوزادى بر اساس شناخت (خدا) به دنيا مى آيد؛ همانا خداوند متعال آفريدگار اوست و آن است قول خداوند: «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللّه ُ»(1)و(2)
2 . على بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «اِنّى لَكما لَمِنَ النّاصِحِينَ»(3) از امام صادق عليه السلام روايت كرده است، كه فرمود:
«چون آدم عليه السلام را از بهشت بيرون كردند، جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت: اى آدم! مگر خدا تو را به دست قدرت خود نيافريد؟ و از روح خود بر تو دميد و فرشتگان را فرمان داد تا تو را سجده كردند و ... حوا عليهاالسلام را به همسرى تو درآورد و تو را در بهشت جاى داد و آن را بر تو روا دانست و به زبان تو را از خوردن اين شجره نهى فرمود، ولى تو خوردى و نافرمانى خدا را كردى!آدم عليه السلام گفت: جبرئيل! ابليس به خدا سوگند خورد كه خيرخواه من است و من گمان نداشتم كه كسى از خَلق خدا به دروغ، بر خدا سوگند ياد كند.»(4)
3 . على بن ابراهيم در تفسير قول خداوند: «وَ بَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَ عَلَى
ص: 275
الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ»(1) از بريد به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«اعراف دو تپه بين بهشت و دوزخ است و (منظور از) رجال امامان عليهم السلامهستند كه بر اعراف به خاطر(گنهكاران از) شيعيان خود مى ايستند، در حالى كه مؤمنان بدون حساب به طرف بهشت روانند، به شيعيان گنهكار خود مى گويند:به برادران خود در بهشت نگاه كنيد كه بى حساب به آن جا روانند! و آن است قول خداوند: «سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ»(2) سپس به آن ها گفته مى شود: به دشمنانتان در آتش دوزخ نگاه كنيد! و همان است قول خداى تعالى: «وَ اِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَ نَادَى أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُم بِسِيَماهُم - فِى النّارِ - قَالُوا مَاأَغْنَى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ مَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ».(3) سپس به كسانى كه در دوزخند از دشمنان ايشان مى گويند: آيا اين شيعيان و برادران من بودند كه شما در دنيا سوگند ياد مى كرديد خداوند آن ها را به رحمت خود نمى رساند؟!آن گاه ائمه عليهم السلام به شيعيان خود مى گويند: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ
ص: 276
عَلَيْكُمْ وَ لاَ أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ»(1) سپس «نَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّه ُ»(2)و(3)
4 . امام صادق عليه السلام در تفسير «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»(4) فرمود:
«نخستين كسى از رسولان به گفتن «بلى» پيشى گرفت،محمّد صلى الله عليه و آله وسلم بود چه آن كه او نزديكترينِ خلق به خدا و در جايگاهى است كه جبرئيل در شب معراج گفت: يا محمّد! جلو برو! در جايى گام نهاده اى كه هيچ فرشته مقرب و پيامبر مرسل گام ننهاده است. و اگر روح و جان او از آن جايگاه نبود نمى توانست به آن جا برسد! نسبت به خداى عزّوجلّ چنان بود كه خداوند فرمود: «قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»(5) يعنى بلكه نزديكتر! او چون به فرمان خدا (پيامبر) از دنيا رفت، امر خدا به اولياى او (امامان) عليهم السلام قرار گرفت.
امام صادق عليه السلام فرمود: «پيمان الهى از مردم به ربوبيت خدا و نبوت رسول خدا و امامت اميرالمؤمنين وامامان عليهم السلام بود،
ص: 277
فرمود: آيا من پروردگار شما و محمّد پيامبر شما و على امام شما و امامانِ هدايتگر، امامان شما نيستند؟ گفتند: آرى ما شاهد بوديم. خداى تعالى فرمود: «اَنْ تَقُولُوا يَومَ الْقِيامَةِ - تا روز قيامت نگوييد - اِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ»(1) بنابراين نخستين پيمانى كه خداوند متعال گرفت از انبيا بر ربوبيت خود بود و همان است قول خداوند: «وَاِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّين مِيثَاقَهُمْ»(2) پس همه ى پيامبران را ذكر كرده، سپس برترين آن ها را با نامشان مشخّص نمود فرمود:يا محمّد! رسول خدا را جلوانداخت، زيرا كه او برترين انبيا است از نوح، ابراهيم، موسى و عيسى بن مريم كه اين پنج تن، بالاترين پيامبران و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برترين همه است.
آن گاه پس از آن، پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم را بر انبيا به ايمان به وى و يارى اميرالمؤمنين عليه السلام گرفت و فرمود: «وَ اِذْ أَخَذَ اللّه ُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ - يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم - لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»(3) يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام و بهامت هاى ايشان خبر او و خبر ولى او از امامان عليهم السلام را داد.»(4)
ص: 278
5 . از ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»(1) آورده است، فرمود:
«خداوند هيچ پيامبرى را از آدم عليه السلام تا آخر (تا پيامبر خاتم) مبعوث نكرد، مگر اين كه به دنيا برگردد و بجنگد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام را يارى كند. وانگهى براى انبيا عليهم السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيز پيمان گرفت و فرمود: يا محمّد! بگو: «آمَنَّا بِاللّه ِ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَيْنَاَ وَ مَا أُنزِلَ عَلَى اِبْرَاهِيمَ وَ اِسْمَاعِيلَ وَ اِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِىَ مُوسَى وَعِيسَى وَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(2)و(3)
6 . ابن مِسكان مى گويد: راجع به تفسير قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى»(4) از امام صادق عليه السلام پرسيدم:
آيا اين (گفتگو) علنى بود؟ فرمود:
«آرى، پس شناسايى ثابت شد، ولى آن جايگاه را فراموش كردند و بزودى يادآور خواهند شد و اگر چنين نبود كسى خالق و رازق
ص: 279
خود را نمى شناخت. بعضى از آن ها در عالم ذر به زبان اقرار كردن، ولى به قلب خود ايمان نداشتند از اين رو خداوند فرمود: «فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِن قَبْلُ»(1)و(2)
امام صادق عليه السلام فرمود:
«فرشتگان گمان داشتند كه ابليس از ايشان است، در صورتى كه در علم خدا بود كه وى از ايشان نيست. از اين رو خداوند باطن او را وسيله نخوت و كبر او درآورد و گفت: «خَلَقْتَنِى مِن نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(3)و(4)
7 . امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آورده است، فرمود: موسى عليه السلام از پروردگارش خواست تا بين او را با پدرش آدم عليه السلام آن موقعى كه او را در امر نماز به معراج برد، جمع كند! خداوند هم جمع كرد. موسى عليه السلام گفت: اى آدم! خداوند تو را به دست قدرت خود آفريد و از روح خود در تو دميد و فرشتگانش را براى سجده تو واداشت و بهشت را بر تو ارزانى فرمود و در جوار خود تو را جا داد و قبلاً با تو سخن گفت سپس تو را از يك درخت نهى فرمود، تو از آن درخت خوددارى نكردى تا بدان جهت به زمين فرود آورد، تونتوانستى از آن خويشتن دارى كنى تا
ص: 280
اين كه ابليس فريبت داد و از او اطاعت كردى. بنابراين تويى كه به خاطر نافرمانيت خداوند از بهشت بيرون كرد! آدم عليه السلام گفت: پسر عزيزم با پدرت در غم آن چه در امر آن درخت آمده، مدارا كن! پسرم! دشمنم از راه مكر و فريب به سراغ من آمد و به خداوند براى من سوگند ياد كرد كه او در رايزنى اش بر من از خيرخواهان است. به اين ترتيب كه به من خيرخواهانه گفت: اى آدم! من غمخوار توام! گفتم: چگونه؟ گفت: من با تو همدم بودم و به خاطرنزديكى تو به من! در حالى كه از جايى كه هستى به جايى كه خوش ندارى بيرون خواهى رفت.
گفتم: راه چاره چيست؟ گفت: راه چاره اينك همراه تو است. آيا نمى خواهى تو را بر درخت جاودانگى و سلطنت پايدار راهنمايى كنم؟ بنابراين هر دو، تو و همسرت از آن درخت بخوريد تا با من در بهشت هميشه باشيد! و به دروغ برايم به خدا سوگند ياد كرد كه از جمله خيرخواهان است، و اى موسى! من گمان نمى كردم كه كسى به دروغ بر خدا سوگند بخورد و به سوگند او اعتماد كردم. اين است عذر من. بنابراين پسرم! آيا در آن چه خداوند بهتو نازل كرده است راهى پيدا مى كنى كه خطاى من پيش از آفرينشم رقم خورده باشد؟ موسى عليه السلام گفت: مدت درازى است. رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: آدم عليه السلام حج را به موسى عليه السلام آموخت».(1)
ص: 281
8 . طيار مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم:اصحاب اعراف چه كاره اند؟ فرمود:
«خوبى ها و بدى هاى آن ها برابر است، اگر خدا آنان را وارد بهشت كند به رحمت خود كرده و اگر عذابشان كند به ايشان ستم نكرده است.»(1)
9 . امام صادق عليه السلام فرمود:
««يَومَ التَّناد»(2) روزى است كه دوزخيان اهل بهشت را ندا مى كنند كه بر ما از آن آب مرحمت نماييد!»(3)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«موسى عليه السلام هفتاد مرد از قوم خود را برگزيد و چون ايشان را زلزله ى عظيمى گرفت، گفت: پروردگارا! اصحابم! اصحابم! خطاب رسيد: من عوض آن ها را به تو مى دهم، كسانى را كه از ايشان براى شما بهتر است. گفت: من ايشان را شناختم و بوى ايشان را دريافتم. فرمود: پس خداوند آن ها را برانگيخت و بر ايشان پيامبرانى فرستاد.»(4)
ص: 282
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«يكى از قريش به رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم گفت: به چه چيزى شما بر پيامبران پيشى گرفتى در حالى كه آخرين فردى بودى كه مبعوث شدى و پايان بخش آن ها بودى؟ فرمود: من نخستين كسى بودم كه به پروردگارم اقرار نمودم و اولين كسى كه جواب دادم، موقعى كه از پيامبران پيمان گرفت و آنان را گواه بر خودشان قرار داد (فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند:آرى، من نخستين كسى بودم كه گفتم: آرى. بنابراين در اقرار به خدا، من برايشان پيشى گرفتم.»(1)
12 . زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ اِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ...»(2) پرسيدم، فرمود:
«محمّد صلى الله عليه و آله وسلم نخستين كسى بود كه آرى گفت.» گفتم:آيا آن ديدار به چشم بود؟ فرمود: «شناخت را در دل آن ها استوار كرد ولى آن ها اين پيمان را فراموش كردند و به زودى يادآور خواهند شد و اگر چنين نبود كسى آفريدگار و روزى دهنده ى خود را نمى شناخت».(3)
ص: 283
13 . ابوبصير مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از عالم ذر خبر دهيد! آن موقعى كه خداوند آن ها را بر خودشان گواه گرفت و (گفت:) آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى و بعضى خلاف آن چه را كه اظهار كردند، در دل پنهان داشتند! گفتم: چگونه آن ها سخن (خدا) را فهميدند وقتى كه به ايشان گفته شد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ فرمود:
«خداوند در ايشان چيزى (نيرويى) قرار داده بود كه هر گاه از آن ها سؤال شود، پاسخ دهند.»(1)
14 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند در كتاب خود مى فرمايد: «وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِىَ السُّوءُ»(2) يعنى فقر و تنگدستى.»(3)
15 . زيدبن ابى اسامه مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «اِنّ الَّذِينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّتْهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»(4) پرسيدم، فرمود:
ص: 284
«آن گناهى است كه بنده اى قصد آن را مى كند، ولى به خود مى آيد و آن را ترك مى گويد.»(1)
16 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اذْكُر رَبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ و الآصَالِ»(2) آورده است، فرمود:
«شامگاهان مى گويى: هيچ معبودى نيست جز خداى يگانه بى شريك، ملك و ستايش او را سزاست، زنده مى كند و مى ميراند و مى ميراند و زنده مى كند و او بر هر كارى تواناست.»گفتم:
«بيده الخير» خير به دست اوست؟ فرمود: «خير و نيكى به دست اوست، ولى همان طورى كه به تو مى گويم: ده مرتبه (بگو:) و به خداى شنواى دانا پناه مى برم، از وسوسه هاى شياطين و پروردگارا به تو پناه مى برم از اين كه آن ها نزد من حاضر شوند. به راستى كه خداوند شنوا و داناست. ده مرتبه موقع طلوع و ده بار موقع غروب آفتاب مى گويى.»(3)
17 . عبداللّه بن وليد مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود:
«اصحاب تو درباره اميرالمؤمنين عليه السلام و عيسى و موسى عليهماالسلامچه
ص: 285
مى گويند؟ آيا آن ها داناترند؟» عرض كردم:آن ها كسى را بر پيامبران اولوالعزم مقدّم نمى دارند. فرمود: «اما تو اگر بخواهى با آن ها به كتاب خدا احتجاج كنى مى توانى دليل بياورى!» مى گويد:پرسيدم: آن دليل كجاى كتاب خداست؟ فرمود: «خداوند درباره ى موسى عليه السلام فرمود: «وَ كَتَبْنَا لَهُ فِى الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً»(1) و نفرمود: همه چيز و درباره عيسى عليه السلام فرمود: «وَ لِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ...»(2) و نفرمود: همه چيز. ولى درباره صاحب شما(على عليه السلام) فرمود: «كَفَى بِاللّه ِ شَهِيد بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(3)و(4)
18 . امام صادق عليه السلام فرمود: ابن كوّاء خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين! «وَ عَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ»(5) (يعنى چه؟) فرمود:
«آن اعراف ما هستيم كه ياران خود را به سيمايشان مى شناسيم و ماييم آن اعرافى كه خداى عزّوجلّ شناخته نشود، مگر بر
ص: 286
صراط.
بنابراين وارد بهشت نكند مگر كسى را كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم و وارد دوزخ نگرداند مگر كسى را كه ما را نشناسد و ما او را نشناسيم! همانا خداوند اگر مى خواست خود را به بندگان بشناساند، مى شناساند ولى ما را درهاى (شناخت خود) و جاده و راه و جهتى قرار داد كه از آن سو به درگاه او بيايند. بنابراين هر كس از ولايت ما منحرف شود يا ديگرى را بر ما برترى دهد به يقين از راه راست منحرف است و آن كه مردم بر او چنگ زنند با آن كه برود هر جا كه مردم رفتند، برابر نيست.
مردمان به سراغ چشمه هاى كدر و لاى بروند در حالى كه برخى حق برخى را هدر كنند. و رفت آن كه بهسوى ما رفت؛ به جانب چشمه هاى پاك و زلال كه به امر پروردگارشان روانند كه پايان و انقطاع ندارند.»(1)
19 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَللّه ِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(2) فرمود:
«به خداسوگند كه ماييم آن اسماء حسنى كه هيچ عملى از بندگان پذيرفته نمى شود، مگر به معرفت ما».(3)
20 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الْحَمْدُ للّه ِ الَّذِى هَدَانَا
ص: 287
لِهذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلاَ أَنْ هَدَانَا اللّه ُ»(1) فرمود:
«چون روز قيامت شود، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم اميرالمؤمنين و امامان از فرزندان او عليهم السلامفراخوانده شوند و براى مردم آن ها مشخّص كردند و چون آنان را شيعيانشان ببينند، گويند: سپاس خدايى را كه ما را به اين راه راهنمايى كرد در حالى كه ما خود توان راهيابى را نداشتيم اگر خداوند ما را راهنمايى نكرده بود!» يعنى خداوند ما را در راه ولايت اميرالمؤمنين و امامان از فرزندان وى عليهم السلامراهنمايى كرد.(2)
21 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ»»(3) آورده است، فرمود:
«مردم سه دسته اند؛ يك دسته فرمان بردند و فرمان دادند، پس نجات يافتند. دسته اى فرمان بردند ولى ديگران را فرمان ندادند به صورت ذراتى درآمدند و دسته اى نه فرمان بردند و نه فرمان دادند، آن ها هلاك شدند.»(4)
22 . امام صادق عليه السلام راجع به قول خداوند: «وَ اِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةًقَالُوا
ص: 288
وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَ اللّه ُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ اِنَّ اللّه َ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّه ِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»(1) پرسيدم، فرمود:
«آيا كسى را ديده اى كه معتقد باشد خداوند او را به زنا و مى گسارى يا چيزى از اين قبيل محرمات، فرمان داده باشد؟» گفتم: نه. فرمود: «پس اين زشتى هايى كه مدعى هستند خداوند آنان را بدان ها فرمان داده، چيست؟!» گفتم: خدا و ولىّ خدا بهتر مى دانند. فرمود: «براستى كه اين روش در بين دوستداران رهبران جور است كه مدّعى هستند خداوند آن ها را به رهبرى قومى فرمان داده است در حالى كه خداوندبه ايشان رهبرى آنان را فرمان نداده است. از اين رو خداوند در ردّ بر ايشان فرموده و خبر داده است كه آن ها به او دروغ بسته اند وآن را نسبت به ايشان (فاحشه) زشت كارى ناميده است.»(2)
24 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون خداوند به بنده اى اراده خير فرمايد، او مرتكب گناهى شده در پى آن گرفتارى و سختى ببيند و او را به ياد استغفار و طلب آمرزش اندازد و هر گاه خداوند به بنده اى اراده شر نمايد، گناهى مرتكب شود و به دنبال آن نعمتى ببيند تا استغفار را فراموش كند و با آن، گناه را ادامه دهد و همان است قول خداوند متعال: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِنْ حَيْثُ لاَيَعْلَمُونَ».(1) به وسيله نعمت ها در وقت ارتكاب گناهان.»(2)
25 . امان بن عمر داماد آل ميثم مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم، سفيان بن مصعب عبدى خدمت آن حضرت شرفياب شد و عرض كرد: خداوند مرا فداى شما گرداند! چه مى فرماييد درباره قول خداوند: «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ...»؟ فرمود:
«آنان اوصياى آل محمّد صلى الله عليه و آله وسلم دوازده تن هستند كه خدا را نشناسند، مگر كسى كه آن ها را بشناسد وآن ها نيز او را بشناسند.» گفت:
فدايت شوم! اعراف چيست؟ فرمود:
«تپه هايى از مُشك است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و اوصيا برآنند «يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيَماهُمْ».(3)
ص: 290
سفيان گفت: پس من چيزى در آن باره نگويم! پس شعرى از قصيده اى را گفت:
اى سرزمين خرم ايشان! آيا امروز مرا جاى خرمى هست؟ و آيا شب هاى مرا در تو بازگشتى وجود دارد؟ و در همان قصيده مى گويد:
شماييد صاحبان حشر و نشر و پاداش و شما براى روز گرفتارى و ترس پناهگاهيد! و شما بر اعراف يعنى بالاى آن تپه هاييد كه از مشك است، ناز و نعمتش به وسيله شما پراكنده مى شود هشت تن (از ايشان) حاملان عرش هستندو پس از آن ها چهارتن راهنمايان در زمين مى باشند.(1)
1 . ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ للّه ِ وَ الرَّسُولِ»(1) را پرسيد كه درباره ى چه كسى نازل شده است؟ فرمود:«به خدا سوگند كه مخصوص ما نازل شده و كسى در آن شريك ما نيست».(2)
2 . على بن ابراهيم در تفسير خود (مى نويسد:) «بِسْمِ اللّه ِ الرّحمان الرّحيم يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ للّه ِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّه َ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ
ص: 292
بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّه َ وَ رَسُولَهُ اِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ»(1) پدرم از اسحاق بن عمار نقل كرد كه از امام صادق عليه السلام از انفال پرسيدم، فرمود:
«آن ها آبادى هايى است كه ويران شده و اهل آن ها، آن ها راترك كرده اند. پس به خداو رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم تعلق دارند و هر چه در اختيار شاهان است، مال امام است و هر چه از زمين هاى خَراج است كه با جنگ و سپاه گرفته نشده و هر زمين بدون صاحب و معادن آن ها و هر كه بميرد و سرپرستى نداشته باشد، مال وى از جمله انفال است.» فرمود: «اين آيه در روز بدر موقعى كه مردم به هزيمت رفتند [شكست خوردند]،نازل شد؛ اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم سه دسته بودند: دسته اى كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بودند و دسته اى سرگرم غارت اموال دشمن بودند و دسته اى هم در پى دشمن كه آن ها را اسير كرده و غنايمى گرفتند. همين كه غنايم و اسيران را جمعكردند، انصار درباره ى اسيران سخن گفتند. خداى تعالى اين آيه را: «مَا كَانَ لِنَبِى أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِى الْأَرْضِ»(2) نازل كرد و چون خداوند، اسيران و غنايم را بر ايشان مباح كرد، سعدبن مُعاذ كه از جمله ايستادگان كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بود گفت: يا رسول اللّه ! ما را خوددارى از جهاد و ترس از دشمن مانعپيگيرى و تعقيب دشمن نشد بلكه ما ترسيديم از كنار شما برويم، سپاه مشركان به سمت شما بيايد! در حالى كه بزرگان مهاجرين و
ص: 293
انصار كنار خيمه ايستاده بودند و كسى از ايشان ترديدى نداشت، در حالى كه يا رسول اللّه ! مردم زيادند و غنايم اندك! هر گاه به اينان مرحمت كنيد، چيزى براى اصحابتان نماند! و از آن بيم داشت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم غنايم و آن چه را كه از كشتگان غارت شده بين قاتلان تقسيم كند و به كسانى كه كنار خيمه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در عقب بودند، چيزى نرسد.
از اين رو مابين آن ها اختلاف افتاد تا آن جا كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم پرسيدند: اين غنايم مالكيست؟ خداوند آيه: «يَسْأَلُونَكَ...»(1) را نازل كرد و مردم برگشتند در حالى كه چيزى از غنايم براى آن ها نبود. پس از آن اين آيه نازل شد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَىْ ءٍ فَأَنَّ للّه ِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ»(2) آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بين آن ها تقسيم كرد.
سعدبن ابى وقاص گفت: يا رسول اللّه ! آيا به سواران قوم كه پشتيبانى مى كردند، به قدر افراد ناتوان (پيادگان) مرحمت مى كنى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: مادرت بهعزايت بنشيند! آيا كسى جز ناتوانان را يارى مى كنيد؟!» امام عليه السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در جنگ بدر، خمس غنايم را جدا نكرد و همه را بين اصحاب خود تقسيم كرد. پس از جنگ بدر، شروع به گرفتن خمس فرمود. و اين قول خداوند:
ص: 294
« يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفالِ » پس از پايان جنگ بدر نازل شد وآن را در آغاز سوره نوشتند و رفتن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به آن جنگ را پس از آن».(1)
3 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«هر كس در هر ماهى، سوره ى برائت (توبه) و انفال را بخواند هرگز نفاق بر (دل) او وارد نشود و به حق از شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام بوده و روز قيامت با شيعيان على عليه السلام از غذاهاى بهشتى خورد تا مردم از حساب خلاص شوند.»(2)
4 . جابر مى گويد: از امام صادق عليه السلام از باطن اين آيه: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ»(3) پرسيدم، فرمود:
«آن (آب) على عليه السلام است كه قلب دوستانش را پاكيزه كند، و اما قول خداوند: «وَ يُذْهِبٌ عَنْكُمُ رِجْزَ الشَّيْطانِ» هر كه على عليه السلام را دوست بدارد، آلودگى را از او برطرف مى كند و دلش را قوت مى بخشد. «وَ لِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ» مقصود على عليه السلام است، هر كه على عليه السلام را دوست بدارد، خداوند دل او را
ص: 295
به على پيوند مى دهد، در نتيجه بر ولايت او ثابت قدم مى گردد.»(1)
5 . ابوبصير به نقل از امام صادق از قول پدر و نياكانش از اميرالمؤمنين عليهم السلامآورده است، فرمود:
«از آب آسمان بياشاميد كه بدن را پاك و بيمارى ها را برطرف مى كند. خداوند فرموده است: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ...»(2)و(3)
6 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءُ قَلْبِهِ»(4) فرمود:
«آن عبارت است از اين كه كسى چيزى را با گوش، چشم، زبان و دستش مايل است، اما اگر چيزى از اين خواسته ها او را به خود مشغول كند در حقيقت آن چيز را انجام نمى دهد، مگر در دل خود منكر آن بوده است. آن چه را كه انجام مى دهد، قبول ندارد و خود او مى داند كه در آن خبرى از حق و راستى نيست.»(5)
ص: 296
7 . امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند: «وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُوا أَوْلِيَائَهُ»، فرمود:
«مشركان سرپرستان خانه خدا نبودند «اِنْ أَوْلِياؤُهُ اِلاَّ الْمُتَّقُونَ» بلكه اولياى خدا هر جا باشند، به خانه خدا سزاوارتر از مشركانند «وَ مَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ اِلاَّ مُكَاءً وَ تَصْدِيَةً»(1) فرمود: «نماز آن ها جز سوت و كف زدن نبود.»(2)
8 . از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «قَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَايُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً»(3) و «حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ للّه ِ»(4) را پرسيدند، فرمود:
«(وقت) تأويل اين آيه نرسيده است، پس از قيام قائم ما (عج) هر كه او را درك كند، آن چه را كه مربوط به تأويل اين آيه است، خواهد ديد و آيين محمّد صلى الله عليه و آله وسلم همان شب به جايى كه بايد برسد، مى رسد به طورى كه طبق فرموده ى خداوند بر پشت زمين، شركى نخواهد بود.»(5)
ص: 297
9 . از امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَاِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا»(1) پرسيدند: سِلم چيست؟ فرمود:
«ورود شما در امر (ولايت)».(2)
10 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون على بن ابى طالب عليه السلام با عثمان بن عفان درباره ى مردى كه بميرد و كسى از بستگانش نباشد تا از او ارث ببرد و خويشاوندانى باشند كه وارث او نيستند و سهم واجبى ندارند، اختلاف نظر پيدا كردند. على عليه السلام فرمود: ميراث وى مال خويشاوندان اوست به اين دليل كه خداوند مى فرمايد: «و أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللّه ِ»(3) و عثمان مى گفت: من ارث او را در بيت المال مسلمين مى گذارم و كسى از خويشاوندان او از او ارث نمى برد.»(4)
11 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداى تعالى: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَىْ ءٍ فَأَنَّ للّه ِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى»(5) فرمود:
ص: 298
(ذى القربى) اميرالمؤمنين و امامان عليهم السلاماست.»(1)
12 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: براستى كه شما را حيات و ممات من خير است. گفتند: يا رسول اللّه ! اما در زمان حيات شما را مى دانيم، بفرماييد در وفات شما چه خيرى براى ماست؟ فرمود: اما در حيات من، خداى عزّوجلّ فرموده است: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ»(2) و اما در ممات من، اعمال شما را به من عرضه مى كنند و من براى شما طلب آمرزش مى كنم.»(3)
13 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّه َ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(4) فرمود:
«خداوند بين (قلب) آدمى و بين اين كه او باطل را حق بداند حايل مى شود. و بعضى گفته اند خداى تعالى بين شخص و قلب او به وسيله مرگ حايل مى شود.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداى متعال بنده را از شقاوت به سعادت منتقل مى كند، ولى از سعادت به شقاوت منتقل نمى كند».(5)
ص: 299
1 . جابر نقل مى گويد: از امام صادق عليهم السلام شنيدم مى فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اصحاب خود را فرا مى خواند، هر كه را خداوند اراده خير كرده بود، آن چه را كه او را به سمت آن فراخوانده بود، مى شنيد و مى فهميد و هر كه را خداوند (در اثر نالايقى خود او) اراده شر داشت بر قلبش مهر مى زد، او نه مى شنيد و نهمى فهميد و همان است قول خداى تعالى: «اِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفا أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّه ُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاَهُمْ»(1) و فرمود: «اِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لاَتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ اِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمَيِ عَن
ص: 300
ضَلاَلَتِهِمْ اِن تُسْمِعُ اِلاَّ مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُسْلِمُونَ»(1)و(2)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«حسين عليه السلام همراه مادرش بود، او را حمل مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم او را گرفت و فرمود: «خداوند قاتل تو و غارت كننده ى لباس هاى تو را لعنت كند و خداوند هم يارى كنندگان بر ضد تو را نابود سازد و بين من و كسانى را كه بر ضد تو هم يارى كردند، حكم كند!فاطمه زهرا عليهاالسلام عرض كرد: پدر! چه مى فرماييد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: دخترم به ياد آزار و ستم (يا مكر) و تجاوزى كه پس از من و تو به او مى رسد، افتادم و او در آن روز با جمعى است كه گويى ستارگان آسمانند؛ بر يكديگر در شهادت سبقت مى گيرند و گويى من سپاه ايشان را مى بينم و تا محل رحلت و تربت آن ها را مشاهده مى كنم! فاطمه عليهاالسلام گفت: پدر! جايى كه شما توصيف مى كنيد كجاست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: جايى به نام كربلا كه سراى گرفتارى و بلا براى من و امّت من است كه (در برابر ايشان) بدان امّت من، خروج مى كنند و اگر يكى از آن ها را اهل آسمان ها و زمين هاشفاعت كنند، شفاعت شان پذيرفته نشود و آن ها هميشه در آتش دوزخند.
فاطمه عليهاالسلام گفت: پدرجان! بنابراين او (حسين) كشته مى شود؟
ص: 301
پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: آرى دخترم در حالى كه هيچ كشته اى پيش از او نبوده است كه آسمان ها و زمين ها و فرشتگان (و حيوانات بيابان) و گياهان، درياها و كوه ها بر او بگريند و اگر براى آن ها اذن بود، روى زمين جاندارى نمى ماند! گروهى از دوستداران ما به (زيارت) او بيايند كه در زمين داناتر به خدا و استوارتر به حق ما از ايشان باشد و روى زمين كسى جز ايشان متوجه وى نباشد. آنانند چراغ ها در تاريكى هاى ستم و آن ها شفاعت كنندگانند و فرداى قيامت واردحوض من مى شوند كه من به سيمايشان آن ها و هر ديندار را (كه طالب امامان خود هستند) و طالب ما و جز ما را نمى طلبند، مى شناسم و همان ها قوام زمين هستند و به خاطر ايشان، باران نازل مى شود.
فاطمه عليهاالسلام گفت: پدرجان! اِنا للّه و گريه كرد پيامبر فرمود: اهل بهشت همان شهيدان در دنيا هستند كه «خداوند جان و مالشان را خريدارى مى كند و در برابر اين، متاع بهشت را به آنان مى دهد. آن ها در راه خدا مى جنگند و دشمنان را مى كشند و خود كشته مى شوند.»(1) بنابراين آن چه در نزد خداست بهتر از دنيا و هر چه در دنياست مى باشد؛ كشته شدن (در راه خدا)بهتر از مرگ طبيعى است. هر كه را قتل مقرر شده باشد به بستر قتل (شهادت) خود درآيد و كسى هم كه كشته نشود به زودى خواهد مُرد.
يا فاطمه، دختر محمّد! دوست ندارى كه فردا(ى قيامت) (تو را فرمان رسد) و تو در وقت حساب درباره اين خلق، فرمان خدا را ببرى؟ آيا نمى خواهى كه پسرت از حاملان عرش باشد؟ آيا نمى پسندى كه به سراغ پدرت بيايند و از او درخواست شفاعت
ص: 302
كنند؟ آيا راضى نيستى كه همسرت، خلق را در روز تشنگى از حوض كوثر دور سازد و دوستانش را از آن سيراب كند و دشمنانش را از آن دور كند؟ آيا نمى پسندى كه شوهرت تقسيم كننده ى دوزخ باشد و به آتش دستور دهد و او اطاعت كند؛ هر كه را بخواهد از آن بيرون كند و هر كه را بخواهد واگذارد. آيا نمى خواهى كه ببينى فرشتگان در اطراف آسمان به تو مى نگرند و به سوى آن چه تو فرمان دهى و به همسرت نگاه كنند در حالى كه مردمان حاضرند و او با ايشان در پيشگاه خدا، مخاصمه مى كند. پس به نظر تو، خداوند با قاتل فرزندانت و قاتلين تو وقتى كه حجت او بر خلايق پيروز شود،چه مى كند و آتش مأمور باشد كه از او فرمان ببرد. آيا تو راضى نيستى كه فرشتگان بر مصيبت پسرت بگريند و همه چيز بر او افسوس خورد؟ آيا نمى خواهى تا هر كه به زيارت (قبر) او آيد در ضمانت و حمايت خدا باشد و به منزله كسى باشد كه حج خانه خدا و عمره را بجا آورده است و از رحمت خدا، چشم برهم زدنى دور نباشد. و چون بميرد، شهيد از دنيا رود و اگر بماند همواره فرشتگان نگهبان تا باقى است براى او دعا كنند و پيوسته در حفاظت و امنيت الهى باشد تا دنيا را ترك كند.
فاطمه عليهاالسلام گفت: پدرجان! من تسليم و راضيم و بر خدا توكل مى كنم! پس پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دست بر قلباو و بر چشمانش كشيد و فرمود: من و همسرت و تو و دو پسرت در جايگاهى هستيم كه تو خرسند و دلخوشى.»(1)
ص: 303
3 . على بن ابراهيم (قمى) در تفسير قول خداوند: «بَرَاَةٌ مِنَ اللّه ِ وَ رَسُولِهِ اِلَى الَّذِينَ عَاهَدْتُم مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(1) از ابوالصباح به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«اين آيه پس از مراجعت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از جنگ تبوك در سال هفتم هجرى نازل شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم چون مكه را فتح كرد، در آن سال مشركان را از حج، مانع نشد. و در بين عرب، سنتى بود كه هر كس وارد مكه مى شد و با لباس، خانه [كعبه] را طواف مى كرد، روا نبود كه آن لباس ها را نگه دارد، آن ها را صدقه مى دادند و پس از طواف، آنلباس ها را نمى پوشيدند و هر كس به مكه مى آمد، لباس عاريه مى گرفت و با آن طواف مى كرد سپس باز مى گرداند و هر كس هم عاريه پيدا نمى كرد، جامه هايى كرايه مى گرفت. و آن كه عاريه و كرايه، پيدا نمى كرد، جز يك جامه نداشت و برهنه، خانه را طواف مى كرد.
زنى از عرب ها آمد، خوشگل و زيبا، جامه عاريه يا كرايه خواست، بدست نياورد. به او گفتند:اگر با لباس هايت طواف كنى بايد آن ها را صدقه دهى. گفت: چگونه آن ها را صدقه دهم در حالى كه من جز آن ها لباسى ندارم. از اين رو برهنه طواف كرد در حالى كه مردم او را مى ديدند...»(2)
ص: 304
4 . در تفسير قول خداوند: «قَاتِلُوا الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّه ِ وَ لاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ لاَيُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ وَ لاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ»(1) از زراره نقل شده است كه مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: حد جزيه بر اهل كتاب چقدر است؟ و آيا بر ايشان چيز قابل توصيف (و مشخّصى) است كه قابل تجاوز به غير آن نيست؟ فرمود:
«آن در اختيار امام است. از هر فرد ايشان، هر مقدار كه بخواهد مى گيرد به اندازه ى توانايى هاى مالى او.آن ها قومى هستند كه عوض خودشان را مى پردازند مبادا به بردگى كشيده شوند يا كشته شوند. از اين رو به قدر توانايى آن ها از ايشان گرفته مى شود تا اسلام بياورند. زيرا كه خداوند فرموده است: «حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ».
گفتم:
چگونه خضوع دارد در حالى كه به آن چه از او گرفته مى شود، اهميت نمى دهد؟ فرمود: «نه، تا احساس ذلت كند در برابر آن چه از او مى گيرند و از آن بابت رنجيده شده و تسليم گردد.»(2)
ص: 305
5 . در تفسير قول خداوند: «اِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّه ُ اِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ اِذْ هُمَا فِى الْغَارِ اِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ اِنَّ اللّه َ مَعَنَا»(1) در حديث مرفوعى تا امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«چون رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در غار به فلانى گفت: من گويى كشتى جعفر (طيار) را مى بينم كه در دريا با اصحابش حضور دارد و به انصار مى نگرم كه در آستانه خانه هايشان به خاطر خدا ايستاده اند.
فلانى گفت: يا رسول اللّه ! آيا شما مى بينيد؟ فرمود: آرى. گفت: آن ها را به من هم نشان دهيد! پيامبرصلى الله عليه و آله وسلم دست بر چشمان او كشيد و آن ها را ديد. با خود گفت: اكنون باور كردم كه تو جادوگرى! رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: تو راست گفتى!»(2)
6 . على بن عقبه به نقل از پدرش مى گويد: من با مُعلّى خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم، فرمود:
«مژده باد شما را به يكى از دو نيكى؛ خداوند دل هاى شما را شفا بخشيد و خشم دل هايتان را از بين ببرد و شما را بر دشمنانتان پيروز گرداند. و آن است قول خداى تعالى: «وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ»(3) و اگر پيش از ديدار آن ها درگذشتيد بر آيين خدا از
ص: 306
دنيا رفته ايد كه خداوند آن را براى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام پسنديده است.»(1)
7 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«به اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند: ما را از بالاترين فضايل خود خبر ده! فرمود: آرى من و عباس و عثمان بن ابى شيبه در مسجد الحرام بوديم. عثمان بن ابى شيبه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اختيار خزانه يعنى كليدهاى كعبه را به من داده. عباس گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم اختيار آب دادن يعنى زمزم را به من مرحمت كرده، يا على به تو چيزى نداده است؟ فرمود: اين آيه نازل شد: «أَجَعَلْتُمْسِقَايَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِالْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّه ِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِى سَبِيلِ اللّه ِ لاَيَسْتَوُونَ عِندَاللّه ِ»»(2)و(3)
8 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِن دُونِ اللّه ِ»(4) فرمود:
«بدانيد به خدا سوگند كه آن ها نه براى ايشان روزه گرفتند و نه
ص: 307
نماز گزاردند، بلكه حرامى را براى آن ها حلال و حلالى را حرام كردند و آن ها هم پيروى نمودند.»(1) در حديث ديگرى امام فرمود:
«بلكه آن ها در نافرمانى خدا از ايشان اطاعت كردند.»(2)
9 . از سماعة در تفسير قول خداوند: «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(3) از امام صادق عليه السلام نقل كرده است، فرمود:
«چون قائم عليه السلام قيام كند، هيچ مشرك به خداى بزرگ و كافرىنماند، مگر از قيام آن حضرت ناراضى است.»(4)
10 . يوسف بن ثابت مى گويد: به امام صادق عليه السلام چون وارد شديم، گفته شد: ما شما را به خاطر خويشاوندى با رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم دوست داريم و چون خداوند حق شما را واجب كرده است، نه براى دنيا كه از شما بهره دنيايى ببريم مگر به خاطر خدا و سراى آخرت و براى اين كه مردى از ما دين خود را اصلاح كند. امام صادق عليه السلام فرمود:
«راست گفتيد، راست گفتيد! و هر كه ما را دوست بدارد، روزقيامت - بين دو انگشت سبابه اش را جمع كرد - اين چنين با ما
ص: 308
بيايد.
فرمود: «به خدا سوگند اگر كسى روز را روزه بگيرد و شب را نماز بخواند سپس بدون ولايت ما، خدا را ملاقات كند، او را ناخشنود يا خشمگين بر او ملاقات كند. سپس فرمود: «و آن است قول خداوند: «وَ مَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ اِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّه ِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ اِلاَّ وَ هُمْ كُسَالَى وَ لاَ يُنفِقُونَ اِلاَّ وَ هُمْ كَارِهُونَ فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ اِنَّما يُرِيدُ اللّه ُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كَافِرُونَ»».(1) سپس فرمود:«و هم چنين هيچ عملى با وجود ايمان به او زيان نرساند و هم چنين هيچ عملى با وجود كفر، سودى نخواهد داشت.»(2)
11 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«چون پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در غدير خم فرمود آن چه را كه بايد بفرمايد و داخل خيمه ها رفتند. مقداد به گروهى از ايشان گذر كرد كه مى گفتند: به خدا سوگند اگر ما با قيصر (پادشاه روم) بوديم، هرآينه لباس ابريشمى پر نقش و نگار، حرير و انواع بافتنى مى پوشيديم در صورتى كه با وى زندگى سخت و خشنى داريم. خوراك خشن مى خوريم و لباس خشنمى پوشيم، اكنون كه
ص: 309
مرگش نزديك و روزگارش سپرى شده و اجلش فرا رسيده مى خواهد على را پس از خود والى كند! به خدا كه بايد آن ها بدانند! مقداد رفت و آن خبر را به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم رساند، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: همگى جمع شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود، آن ها گفتند: مقداد به ما تهمت زده است. برخاستند، گفتند: ما قسم مى خوريم. آمدند تا در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم قرار گرفتند و گفتند: يا رسول اللّه ! پدران و مادران ما فداى شما باد! نه به خدايى كه تو را به حق فرستاده است و تو را به وسيله نبوت گرامى داشته، آن چه به شما رسيده است ما نگفته ايم! نه به خدا كه تورا بر بشر گزيده است! پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: به نام خداوند بخشنده مهربان «يَحْلِفُونَ بِاللّه ِ مَا قَالُوا وَ لَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ اِسْلاَمِهِمْ وَ هَمُّوا - يا محمّد! در شب عقبه قصد جان تو را داشتند - وَ مانَقَمُوا اِلاّ اَنْ اَغْناهُمُ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ».(1) يكى از آن ها كله پاچه فروش و ديگرى چاروا فروش(2) بود و موتابى مى كرد، خدا و رسولش آن ها را به حد بى نيازى رساند، بعد آن ها شدت عمل و تيزىشمشيرشان را به طرف آن حضرت گرفتند.»(3)
ص: 310
12 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِى الْصَّدَقَاتِ»(1) فرمود:
«اميرالمؤمنين عليه السلام خود را در برابر هر سطل آبكشى يك خرما، مزدور كرد؛ خرماها را جمع كرد، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آورد. عبدالرحمان بن عوف جلوى در بود او را بد گفت. پس اين آيه: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ » نازل شد تا «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّه ُ لَهُمْ»».(2)و(3)
13 . معلّى بن خنيس مى گويد: امام صادق عليه السلام در شب بارانى بيرون آمد، قصد سايبان هاى بنى ساعده را داشت. من هم دنبال آن حضرت مى رفتم، ناگهان چيزى از دست آن حضرت افتاد. فرمود: «به نام خدا، خداوندا! آن را به ما بازگردان! جلو آمدم، سلام دادم. فرمود: «معلّى!» گفتم: آرى فدايت شوم! فرمود: «با دست جستجو كن! اگر چيزى يافتى به من بده!» ناگهان نان زيادى را ديدم پراكنده شده است. شروع كردم يك گرده و دو گرده به او مى دادم، ديدم انبانى دارد كه قادر به حمل آن
ص: 311
نيست. گفتم: فدايت شوم آن را پشت من بدهيد! فرمود: «من خود از تو به حمل آن سزاوارترم ولى با هم برويم! به سايبان هاى بنى ساعده رسيديم. ناگهان گروهى راديدم خوابيده اند. پس امام عليه السلام شروع كرد يك نان و دو نان زير پوششى گذاشتن تا آخرين نفرشان. همين كه برگشتيم، پرسيدم: آيا اين ها امر ولايت را مى شناسند؟ فرمود: «نه، اگر مى شناختند كه بر ما واجب بود تا با آن ها از آرد و نمك برابر باشيم! همانا خداوند چيزى را نيافريده است، مگر خازنى دارد كه آن را نگاه مى دارد جز صدقه كه پروردگار متعال خود آن را عهده دار است. پدرمهر گاه چيزى را صدقه مى داد تا آن را دست مستمند قرار مى داد، پس از باز گرداندن آن را مى بوسيد و مى بوييد، بعد به دست مستمند باز مى گرداند. اين بدان جهت است كه صدقه در دست خدا قرار مى گيرد پيش از آن كه در دست مستمند قرار گيرد. از اين رو من هم دوست داشتم چون خدا عهده دار آن است و پدرم آن را دوست داشت، آنرا ببوسم. همانا صدقه شبانه، آتش خشم خدا را خاموش و گناه بزرگ را محو مى كند و حساب را آسان مى گرداند. و صدقه در روز مال رازياد و عمر را مى افزايد.»(1)
14 . امام صادق عليه السلام از قول على بن حسين عليهماالسلام آورده است، فرمود:
«من بر اعتماد به پروردگارم ضمانت مى كنم كه صدقه در دست بنده واقع نمى شود تا در دست پروردگار واقع نشود و همان است
ص: 312
قول خداوند: «هُوَ الّذى يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ»».(1)و(2)
15 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«مردم شش دسته اند كه به سه گروه؛ ايمان، كفر و گمراهى خلاصه مى شوند. آنان را وعده اى است از جانب خدا كه وعده ى بهشت و دوزخ داده است. همانان مؤمن و كافر و مستضعف و كسانى هستند كه كارشان متوقف به امر خداست يا آن ها را عذاب مى كند و يا توبه ايشان را مى پذيرد. و كسانى كه به گناهانشان اعتراف دارند و عمل شايسته و ناشايست رادر هم آميخته و اهل اعراف اند».(3)
17 . ابراهيم بن ابى البلاد با يك واسطه آورده است، كه امام صادق عليه السلام فرمود:
«مردم درباره ى اين قول خداوند: «وَ مَا كَانَ اسْتِغْفَارُ اِبْرَاهِيمَ لأَبِيهِ اِلاَّ عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا اِيَّاهُ»(1) چه مى گويند؟ گفتم: مى گويند: ابراهيم عليه السلام به پدرش وعده داده بود تا برايش طلب آمرزش كند. فرمود: «چنين نيست، ابراهيم عليه السلام او را وعده داده بود كه او اسلام بياورد [يعنى موحد باشد] ، پس برايش طلب آمرزش كند و چون معلوم شد كه او دشمن خداست از وى بيزارى جست.»(2)
18 . عبدالاعلى مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «وَ مَا كَانَ اللّه ُ لِيُضِلَّ قَوْما بَعْدَ اِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَايَتَّقُونَ»(3) را پرسيدم، فرمود:
«تا به ايشان آن چه را كه خوش دارد و آن چه را كه ناخوش دارد بشناساند.» سپس فرمود: «اما من براى مؤمن نمى پسندم آن چه را كه خداوند به دليل نادانى، عذر مردم را نمى پذيرد. توقف در برابر شبهه بهتر از افتادن در هلاكت است و ترك نقل حديثى كه به خاطر ندارى، براى تو بهتر از نقل حديث بيشمار است. به
ص: 314
راستى كه هر حقى، حقيقتى دارد و بر هر پاداشى، نورى است. بنابراين آن چه موافق كتاب خداست، بگيريد (عمل كنيد) و آن چه مخالف كتاب خداست، ترك كنيد در صورتى كه هرگز بسيارى از مردم اين دنيا، فرو گذار نيستند!.»(1)
19 . عمروبن سعيدبن هلال مى گويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا سفارشى كنيد! فرمود:
«تو را به تقواى الهى و پرهيزكارى و تلاش توصيه مى كنم و بدان كه هيچ عملى بدون اجتهاد و ورع سودى نداد. و به كسى كه پايين تر از تو است نگاه كن، نه به بالاتر زيرا كه چه بسيار،خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ»(2) و فرمود: «وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(3) بنابراين اگر هواى نفست تو را به جانب چيزى از آن ها كشاند، بدان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خوراكش نان جوين و شيرينى اش خرما و فرشش بوريا بود. و هر گاه به مصيبتى برخوردى از مصيبت هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم ياد كن كه مردم هرگز به مانند مصيبت او را نديده و نخواهند ديد.»(4)
ص: 315
20 . ابوحنيفه مغربى به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است كه از تفسير قول خداوند: «اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ»(1) پرسيدند، فرمود:
«فقير كسى است كه روى سؤال ندارد و مسكين از او ناتوان تر است و بائسِ فقير از هر دوى آن ها بد حال تر است. زكات داده نمى شود مگر به اهل ولايت از مؤمنان». گفتند: اگر چنين كسى در محل نبود در صورتى كه نيازمند زكات داريم؟ فرمود: «زكات را به جايى بفرستيد تا بين اهل ولايت تقسيم شود و نبايد به گروهى دهى كه اگر آن ها را فراخوانى تو را اجابتنكنند هر چند كه به قتل انجامد - با دست، اشاره به حلقش كرد - ». گفتند: اگر مؤمن مستحق پيدا نشد؟ فرمود: «به مستضعفانى كه مخالف ولايت نيستند داده شود. و به مؤمن از زكات به قدرى داده شود كه بخورد، بياشامد و بپوشد، ازدواج كند و حج رود و صدقه دهد.»(2)
22 . امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش از قول جدش آورده است، فرمود:
«على عليه السلام روى منبر كوفه سخنرانى كرد و ضمن سخنانش فرمود: به خدا سوگند كه من روز جزا، جزا دهنده مردم و تقسيم كننده بهشت و دوزخم. كسى وارد آن ها نشود مگر يكى از دوقسم باشد. منم فاروق اكبر و منم جميع رسولان، فرشتگان و ارواح، آنان براى آفرينش ما، آفريده شده اند. براستى مرا نُه ويژگى داده شده كه كسى به آن ها بر من، پيشى نگرفته است: مرا فصل الخطاب آموخته اند و راه كتاب را نشان داده اند و من به خداى سبحان، وارد مى شوم. به من علم منايا و بلايا و قضايا را تعليم داده اند و كمال آيين به وسيله من است. و منم آن نعمتى كه خداوند بر خلق خود مرحمت كرده است.
ص: 317
همه اين ها از جانب خدا، احسانى است به من. و از ماست، مراقبى بر خلق و ماييم قسمت الهى و حجت او در بين بندگان. آن جا كه مى فرمايد: «اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِير وَ نِسَاءً وَ اتَّقُوا اللّه َ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ اِنَّ اللّه َ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَا».(1) بنابراين ما خاندانى هستيم كه خداوند ما را از اين كه آشوبگر يا دروغگو و يا جادوگر و يا متكبر باشيم، بازداشته است. بنابراين در هر كس از اين ويژگى ها باشد، نه او از ما و نه ما از او هستيم.همانا ما خاندانى هستيم كه خداوند از هر پليدى ما را پاك داشته است. ما چون سخن گوييم، راستگويانيم و هر گاه از ما بپرسند، ما دانايانيم. خداوند ما را ده ويژگى داده است كه براى كسى پيش از ما نبوده است و پس از ما نخواهد بود: شكيبايى، دانايى، خردورزى، پيامبرى، دلاورى، بخشندگى، بردبارى، پاكدامنى و پاكيزگى. ماييم كلمه تقوا و راه هدايت و مَثَل اعلى و حجت عُظمى و رشته محكم و حقى كه خداوند به آن مُهر قبولى نهاده است: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ اِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ»»(2)و(3)
ص: 318
23 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«جبرئيل عليه السلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نيامد مگر اندوهگين و غمناك و همواره چنان بود از زمانى كه خداوند، فرعون را هلاك كرد ولى چون دستور نزول اين آيه را داد: «آلاْنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ»(1) جبرئيل عليه السلام بر آن حضرت در حالى نازل شد كه خندان و خرسند بود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: جبرئيل! هيچ وقت نيامدى مگر اثر غم در چهره ات تا امروز نمودار بود؟ گفت: يا محمّد! چون خداوند، فرعون را غرق كرد، گفت: ايمان آوردم كه خدايى جز خدايى كهبنى اسرائيل به او ايمان دارند، نيست و من از مسلمانانم! پس من، گل سياهى برداشتم و در دهان وى نهادم. سپس به او گفتم: حالا! در صورتى كه تو از قبل نافرمانى كردى و از جمله تبهكاران بودى! اين كار را بدون فرمان خدا، انجام دادم. ترسيدم كه رحمت خدا، شامل حال او شود و مرا به خاطر عملم، عذاب كند. و چون اكنون خداوند مرا مأمور كرد آن چه را كه به فرعون گفته بودم به شما بازگو كنم، ايمن شدم و دانستم كه آن كار مورد رضايت پروردگار بود.
قول خداوند: «اَلْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ»(2) چون موسى عليه السلام به بنى اسرائيل خبر داد كه خداوند، فرعون راغرق كرده است او را
ص: 319
باور نكردند، از اين رو خداوند به دريا دستور داد پيكر او را به ساحل دريا اندازد تا آن را ببينند. و قول خداوند: «وَ لَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِى اِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ»(1) فرمود: آنان را به مصر بازگرداند و فرعون را غرق كرد. و قول خداوند: «فَاِن كُنْتَ فِى شَك مِمَّا أَنْزَلْنَا اِلَيْكَ فَسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ»(2) يعنى پيامبران.(3)
24 . در تفسير قول خداوند: «فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها اِيمَانُهَا اِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَالْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ اِلَى حِينٍ»(4) از جميل نقل كرده است، مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«خداوند عذاب را بازنگرداند مگر از قوم يونس؛ يونس ايشان را به اسلام دعوت مى كرد و آن ها خوددارى مى كردند، پس تصميم به نفرين ايشان گرفت ولى در بين آن ها دو مرد عابد و عالِم بود، اسم يكى از آن ها مليخا و ديگرى روبيل بود.
عابد به يونس پيشنهاد نفرين بر ايشان داشت ولى آن عالم او را منع مى كرد و مى گفت: بر ايشان نفرين نكن، زيرا كه خداوند دعاى تو را مستجاب مى كند ولى نابودى بندگانش را دوست نمى دارد
ص: 320
.يونس قول عابد را قبول كرد و حرف عالم را نپذيرفت و بر ايشان نفرين كرد، پس خداوند به او وحى كرد كه در سال فلان و ماه و روز فلان بر ايشان عذاب نازل مى شود، همين كه آن زمان نزديك شد يونس با آن عابد از بين آن ها بيرون شد ولى عالم ميان آن ها ماند، چون آن روز فرارسيد عذاب نازل شد، عالم به مردم گفت: اى مردم! به درگاه خدا بناليد شايد به شما رحم كند و عذاب را از شما بازدارد! گفتند:
چه كنيم؟ گفت: جمع شويد و به بيابان برويد، بين زن ها و بچه ها و بين شتران و بچه شتران، بين گاوها و گوساله ها و بين گوسفندان و بره هايشان را جدا كنيد سپس بگرييد و دعا كنيد!آن ها رفتند و همان كار را كردند و ناليدند و گريه كردند، خداوند آن ها را مورد رحمتش قرار داد و عذاب را از آن ها برداشت، يونس آمد تا ببيند خداوند آن ها را چگونه هلاك كرده است، ديد كشاورزان در زمينشان كشاورزى مى كنند، پرسيد: قوم يونس چه كردند؟ درحالى كه نمى شناختند او يونس است. به او گفتند: يونس بر آن ها نفرين كرد و خداوند استجابت فرمود و عذاب نازل شد ولى آن ها جمع شدند، گريستند و دعا كردند خداوند مشمول رحمتش قرار داد و عذاب را از آن ها بازداشت و عذاب را به كوه ها پراكند و آنان اينك در پى يونس هستند تا به او ايمان آورند! يونس خشمگين شد و به رو بر زمين افتاد ازخشم خدا همان طورى كه خداوند نقل كرده است تا به ساحل دريا رسيد، ديد يك كشتى پر شده، مى خواهند آن را حركت دهند، يونس از آن ها خواست تا او را سوار كنند! او را سوار كردند همين كه وسط دريا رسيدند، خداوند نهنگ بزرگى را برانگيخت كشتى را از حركت
ص: 321
بازداشت.
يونس نگاهى به او كرد و از او ترسيد به عقب كشتى رفت و نهنگ دور زد و دهانش را گشود، اهل كشتى بيرون آمدند، گفتند: دربين ما گنهكارى است! قرعه زدند و قرعه به نام يونس درآمد و همان است قول خداوند: «فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ»(1) پس او را درآوردند و داخل دريا انداختند و نهنگ او را گرفت و او را داخل آب برد.»(2)
27 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«دو آيه در قرآن است كه خداوند مردم را محدود كرده است تا چيزى را كه نمى دانند نگويند: قول خداوند: «أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَيَقُولُوا عَلَى اللّه ِ اِلاَّ الْحَقَّ»(1) و قول خداوند: «بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ»».(2)و(3)
28 . حمران مى گويد: از امام صادق عليه السلام تفسير قول خداوند: «اِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقْدِمُونَ»(4) پرسيدم، فرمود:
«آن اجلى است كه شب قدر به فرشته مرگ گفته اند.»(5)
29 . عُقبه بن خالد مى گويد: من و مُعَلّى خدمت امام صادق عليه السلام بوديم، فرمود:
«اى عقبه! خداوند در روز قيامت از بندگان نمى پذيرد مگر همين آيينى را كه شما داريد و بين فردى از شما و ديدن آن چه كه
ص: 323
باعث شادمانى اوست فاصله اى نيست مگر جانش - با دست اشاره به رگ گردن - به اين جا برسد» سپس تكيه داد و معلّى با چشم به من اشاره كرد كه بپرس! گفتم: يابن رسول اللّه ! وقتى كه جان وى به اين جا برسد چه چيز را مى بيند؟ فرمود: «مى بيند» بيش از ده بار گفتم: چه چيز را مى بيند؟ در آخر فرمود: «يا عقبه!» گفتم: لبيك و سعديك. فرمود: «خوددارى نكردم مگر اين كه تو بدانى!» گفتم: آرى يابن رسول اللّه ! دين من به خونم آميخته است؛ چون دينم برود چنين خواهد شد تا چه رسد به شما يابن رسول اللّه همه ساعت را گريه كردم دلش به حال من سوخت، فرمود: «به خداكه آن دو را مى بينى» گفتم: پدر و مادرم به فدايت! آن ها كيستند؟ فرمود:
«رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام اى عقبه هرگز مؤمنى نمى ميرد تا آن دو را ببيند».
گفتم:
چون مؤمن آن ها را ببيند، به دنيا بازمى گردد؟ فرمود: «نه، پيشاپيش درگذرد [چون آن دو را ببيند، پيشاپيش درگذرد]، عرض كردم: فدايت شوم! آيا آن دو چيزى به او مى گويند؟ فرمود: «آرى هر دو با هم بر آن مؤمن وارد مى شوند، رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بالاى سرش و على عليه السلام زير پاهايش مى نشيند، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم خود را روى او مى اندازد و مى گويد: اى ولىّ خدا! بشارت باد تو را كه من رسول خدايم،من براى تو بهتر از تمام آن چيزى هستم كه در دنيا واگذاشتى! سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم برمى خيزد و على عليه السلام بلند مى شود تا خود را روى او مى افكند و مى گويد: اى ولىّ خدا مژده باد تو را من على بن
ص: 324
ابى طالبم كه دوستم داشتى بدان كه من تو را سودمندم! سپس فرمود: «بدان كه اين ها در كتاب خداست». گفتم: فدايت شوم! در كجاى كتاب خدا؟ فرمود: در سوره يونس: «الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِى الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّه ِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»».(1)و(2)
30 . امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«همانا خداوند خلق را آفريد پس هركه را دوست داشت از آن چه دوست داشت آفريد و آن چه را كهمى خواست از دوستانش را از خاك بهشتى آفريد و هركه را خوش نداشت از آن چه خوش نداشت آفريد و آن چه را كه ناخوش داشت از خاك جهنم آفريد سپس آن ها را در سايه ها برانگيخت» گفتم: سايه ها چيست؟ فرمود: «مگر سايه خود را در مقابل آفتاب نمى بينى كه چيزى نيست. سپس در بين آن ها پيامبران را مبعوث كرد تا آن ها را بر اقرار به خدا فراخواند، بعضى اقرار كردند و بعضى انكار. سپس به ولايت ما فراخواندند پس خداوند آن ها را به اقرار بر ولايت ما - آن كه را خدا دوست داشت - واداشت و آن كه را دشمن داشت ولايت ما را انكار كرد و همان است قولخداوند:
«فَمَا كَانُوا
ص: 325
لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبلُ».(1) سپس امام باقر عليه السلام فرمود:
«تكذيب همين جا بود».(2)
31 . امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«بين اين سخن خدا: «قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا»(3) و بين نابود ساختن فرعون چهل سال فاصله شد.»(4)
32 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اين امر (ولايت) خود را براى خدا قرار دهيد، نه براى مردم زيرا آن چه براى خدا باشد براى خداست و آن چهبراى مردم باشد به درگاه خدا بالا نمى رود. و با مردم درباره آيين خود ستيز نكنيد كه ستيز دل را مى ميراند همانا خداوند به پيامبرش فرمود: (يا محمّد!) «اِنَّكَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللّه َ يَهْدِى مَن يَشَاءُ»(5) و فرمود: «أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»(6) مردم را به حال خود بگذاريد چرا كه مردم از مردم مى گيرند ولى شما از
ص: 326
رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام و اين دو نوع برابر نيستند. همانا من از پدرم عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: هرگاه خداوند مقرر فرمايد كه مؤمنى وارد اين امر (ولايت) شود، او بدان سمت شتابان تر از پرنده به سمت آشيانه خود مى رود.»(1)
35 . على بن يعقوب مى گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود:
«مردم نبايد تو را به خود مغرور كنند، زيرا كه پاداش از جانب ديگرى به تو مى رسد و مبادا روزت را به چنين و چنان بگذرانى! زيرا كه به همراه تو كسى مراقب تو است و خير اندك را كوچك نشمار، زيرا كه تو فردا (در قيامت) آن رامى بينى و شر اندك را ناچيز نشمار زيرا كه تو آن را به گونه اى مى بينى كه باعث ناراحتى تو مى شود. نيكى كن كه من چيزى را مطلوب تر و زود جبران كننده تر از نيكى براى گناه پيشين نديده ام! همانا خداى تعالى مى فرمايد: «اِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ»».(1)و(2)
ص: 328
36 . حمران نقل مى كند:
به امام صادق عليه السلام گفتم: محقّقا به ما رسيده است كه جهنم نابود مى شود، به طورى كه درهايش هموار مى گردد! فرمود: «نه به خدا سوگند كه او هميشگى است» گفتم: «خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماوَاتُ وَ الْأَرْضُ اِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ»(1) فرمود: «اين در مورد كسانى است كه از آتش دوزخ بيرون مى آيند.»(2)
37 . امام صادق عليه السلام فرمود:«سبب نزول اين آيه آن بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روزى بيرون آمد و به على عليه السلام گفت: يا على! من امشب از خدا خواستم كه تو را وزير من قرار دهد و قرار داد و از او خواستم كه تو را وصىّ من قرار دهد و او چنان كرد و خواستم كه تو را خليفه من در بين امّتم قرار دهد كه قرار داد. پس مردى از اصحاب وى از منافقان گفت: به خدا كه ده سير خرما داخل انبان پوسيده از آن چه محمّد صلى الله عليه و آله وسلم از پروردگارش درخواست كرده است نزد من محبوب تر است، مگر او فرشته اى را درخواست مى كرد كه او را يارى كند يا مالى كه در برابر نيازمندى هايش از آن كمك بگيرد! به خدا كه او هرگزعلى را به حق يا باطلى فرانخواند مگر اجابت كرد!
ص: 329
از اين رو خداوند اين آيه را بر پيامبرش نازل كرد: «فَلَعَلَّكَ تَارِكُ بَعْضَ مَا يُوحَى اِلَيْكَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّمَا أَنتَ نَذيرٌ وَاللّه ُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ»(1) و اين آيه را: «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُم مِن دُونِ اللّه ِ اِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»(2) يعنى حرف آن ها كه گفتند: خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمان ولايت على عليه السلام را نداده بود بلكه از پيش خود آن را مى گفت! از اين رو خداى عزّوجلّ فرمود: «فَاِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْفَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلمِ اللّه ِ» - يعنى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام از جانب خدا - «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ اِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الاْخِرَةِ اِلاَّ النَّارُ»(3) فرمود:
«هركه كار نيك انجام دهد به خاطر اين كه خداوند پاداش آن را در دنيا دهد، خداوند در دنيا او را پاداش دهد و در آخرت جز آتش براى او نباشد.»(4)
ص: 330
38 . در تفسير قول خداوند: «وَ أُوحِيَ اِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ اِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»(1) از ابن سنان به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
«نوح عليه السلام در ميان قوم خودش سيصد سال ماند، آن ها را به خدا دعوت مى كرد آن ها اجابتش نكردند تصميم گرفت بر ايشان نفرين كند، موقع طلوع آفتاب دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دنيا كه از بزرگان فرشتگان بودند نزد او آمدند. نوح عليه السلام به ايشان گفت: شما كه هستيد؟ گفتند: ما دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دنيا هستيم.محققا مسير ضخامت آسمان دنيا پانصد سال و از آسمان دنيا تا دنيا مسير پانصد سال راه است، ما به هنگام طلوع آفتاب بيرون شديم و اينك به نزد تو رسيده ايم تا از تو درخواست كنيم كه قوم خود را نفرين نكنى، نوح گفت: من آن ها را سيصد سال مهلت دادم. چون ششصد سال بر آن ها گذشت ايمان نياوردند تصميم گرفت بر آن ها نفرين كند، دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دوم آمدند، فرمود: شما كه هستيد؟ گفتند: ما دوازده هزار قبيله از قبايل فرشتگان آسمان دوم هستيم و ضخامت آسمان دوم مسير پانصد سال و از آسمان دوم تا آسمان دنيا مسير پانصد سال وحجم آسمان دنيا مسير پانصد سال و از آسمان دنيا تا دنيا مسيرپانصد سال است موقع طلوع آفتاب درآمده ايم، اكنون رسيده ايم
ص: 331
از تو درخواست داريم كه بر آن ها نفرين نكنى! نوح عليه السلام گفت:
من سيصد سال مهلت دادم، چون نهصد سال بر آن ها گذشت تصميم گرفت بر آن ها نفرين كند.
خداوند اين آيه را نازل كرد: «أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ اِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»(1) نوح عليه السلام عرضه داشت: «رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّار اِنَّكَ اِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلاَ يَلِدُوا اِلاَّ فَاجِر كَفَّار».(2) پس خداوند به او دستور داد درخت خرما بكار، مردم از كنار اومى گذشتند و او را مسخره و استهزا مى كردند و مى گفتند: پيرمرد نهصد سال عمر كرده، درخت خرما مى كارد و او را با سنگ مى زدند! چون پنجاه سال گذشت و درختان خرما رشد كرد و استحكام يافت، دستور داد آن را ببرد، باز از اين بابت او را مسخره كردند و گفتند: درختان خرما به حد رشد رسيده است، همان است قول خداوند:
«وَ كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ اِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَاِنَّا نَسْخَرُ مِنكُم كَمَا تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»(3) پس خداوند دستور
ص: 332
داد تا كشتى را درست كند، به جبرئيل عليه السلام فرمان داد بر نوح نازل شود و به او بياموزد كه چگونه فراهم كند؛ هزار و دويست ذراع طول و هشتصد ذراع عرض و ارتفاع آن در فضا هشتاد ذراع تعيين شد.
نوح عليه السلام عرضه داشت: پروردگارا چه كسى در ساختن كشتى مرا كمك مى كند؟ از جانب خدا به او وحى شد در بين قوم خود جار بكش چه كسى مرا يارى مى كند و بخشى از آن را تراشيد، تراشه هاى آن طلا و نقره شد.
نوح عليه السلام در بين مردم بدان وسيله ندا داد و او را يارى دادند درحالى كه او را مسخره مى كردند ومى گفتند:
در خشكى كشتى مى سازد!»(1)
39 . ابوبصير به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است، فرمود:
چون خداوند متعال نابودى قوم نوح را اراده كرد رحم زنان را چهل سال نازا ساخت و در بين مردم نوزادى به دنيا نيامد.
همين كه نوح عليه السلام از ساختن كشتى فارغ شد خداوند او را فرمان داد تا به زبان سريانى ندا دهد! هيچ چهارپا و جاندارى نماند مگر حاضر شد، نوح عليه السلام از هر جنسى از اجناس حيوان جفتى را وارد كشتى كرد و از همه مردم دنيا هشتاد نفر بهاو ايمان آورده بودند. خداى عزّوجلّ فرمود:
«احْمِلْ فِيهَا مِن كُل زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ اِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ
ص: 333
وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ اِلاَّ قَلِيلٌ»(1) و تراش كشتى در محل مسجد كوفه بود، چون روزى فرا رسيد كه خداوند مى خواست آن ها را هلاك سازد همسر نوح درجايى كه معروف به «فارالتّنور» است داشت نان مى پخت و نوح عليه السلام براى هر نوعى از اجناس جانداران داخل كشتى جايى را تعيين كرد و براى آن ها در كشتى آن چه از خوراك لازم داشت گرد آورد. همسر نوح عليه السلام چون تنور جوشيد فرياد برآورد، نوح به سراغ تنور آمد و روى آن را گل نهاد و آن را مهر كرد تا اين كه همه جانداران را وارد كشتى كرد سپس به سراغ تنور آمد و مهر را شكاند و گل رابرداشت و خورشيد گرفت و آب نه به صورت ريزش قطره اى، سيل آسا از آسمان جارى شد و از زمين چشمه ها جوشيدن گرفت و آن است قول خداوند: «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّماءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ وَ حَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَ دُسُرٍ»(2) خداى عزّوجلّ فرمود: «وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللّه ِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا»(3) مى فرمايد: «مَجراها» يعنى مسير آن و «مرساها» يعنى ايستگاه آن. پس كشتى دور زد، نوحعليه السلام نگاهى به سمت پسرش كرد كه مى افتاد و بلند مى شد
ص: 334
!فرمود: «يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلاَ تُكُن مَعَ الْكَافِرِينَ»پسرش، آن طورى كه خداوند نقل كرده است: «قَالَ: سَآوِى اِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنى مِنَ الْمَاءِ» نوح گفت: «قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّه ِ اِلاَّ مَن رَحِمَ (اللّه )»(1) سپس نوح گفت: «رَبِّ اِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ»خداوند فرمود: «يَانُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنِّى أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ»نوح عليه السلام - آن طورى كه خداوند حكايت كرده است - گفت: «رَبِّ اِنِّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَمَا لَيْسَ لِى بِهِ عِلْمٌ وَاِلاَّ تَغْفِرْ لِى وَتَرْحَمْنى أَكُن مِنَ الْخَاسِرِينَ»پس آن طورى كه خداوند نقل كرده است، شد: «وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»(2) امام صادق عليه السلام فرمود: «كشتى دور زد و امواج آن را زد (رفت) تا به مكه رسيد و دور خانه (كعبه) طواف كرد و همه دنيا زير آب غرق شد جز محلّ خانه (كعبه) و از آن جهت «بيت العتيق» نام گرفت كه از غرق شدن نجات يافت و
ص: 335
آب هم چنان بود، چهل روز از آسمان مى ريخت و چشمه ها از زمين مى جوشيد تا كشتى بالا آمد و آسمان را شكافت.
امام عليه السلام فرمود: «نوح عليه السلام دست به طرف آسمان (به زبان سريانى) گفت: يا (رهمان اخفرس)! يعنى پروردگارا احسان كن! پس خداوند دستور داد كه زمين آبش را فروخورد و آن است قول خداى تعالى: «يَا أَرْضُ ابْلَعِى مَاءَكِ وَ يَا سَماءُ أَقْلِعِى وَ غِيضَ الْمَاءُ وَ قُضِى الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلى الْجُودِيِّ»(1) پس زمين آبش را فروكشيد و آب آسمانى خواست وارد زمين شود، زمين از قبول آن خوددارى كرد و گفت: خداوند به منفرمان داده است كه آبم را فرو برم، از اين رو آب آسمان بر روى زمين ماند و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت و آن كوه بزرگى در موصل است.
پس خداوند جبرئيل را فرستاد، آب را بر درياهاى اطراف دنيا راند و خداوند بر نوح نازل كرد: «يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِنَّا وَ بَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمَمٍ مِمَّن مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ».(2) پس نوح در موصل با هشتاد تن از كشتى فرود آمد و شهر هشتاد را بنا كرد و نوح عليه السلام دخترى داشت كه با او كشتى
ص: 336
سوار شد و مردم از او به دنيا آمدند و آن است قول پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم كه فرمود: نوح يكى از دو پدر است. سپس خداى عزّوجلّ به پيامبرش گفت: «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها اِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا فَاصْبِرْ اِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ»(1) در خبر آمده است كه اسم نوح عبدالغفّار بود و بدان جهت نوح گفتند كه بر حال خود گريه و ندبه مى كرد.»(2)
40 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ نَادَى نوحٌ ابْنَهُ»(3) فرمود:«او پسر وى نبود بلكه پسر او از همسرش بود كه به زبان طى به پسر همسر، پسر گويند».(4)
41 . امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند: «وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِن سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً»(5) فرمود: «وَاِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّه َ مَا لَكُم مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ اِنِّى أَرَاكُم بِخَيْرٍ
ص: 337
وَاِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِوَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»(1) خداوند شعيب عليه السلام را به مدين فرستاد و آن آباديى بر سر راه شام است و آن ها به وى ايمان نياوردند و خداوند قول آن ها را حكايت كرده است: «قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَو أَن نَفْعَلَ فِى أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ اِنَّكَ لأنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ».(2) گفتند: تو سفيه نادانى ولى خداوند متعال از قول آن ها كنايه آورده است: «اِنَّكَ لأنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ» و خداوند آن ها را به خاطر كمدادن پيمانه و وزن نابود ساخت.
«قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ اِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّى وَرَزَقَنِى مِنْهُ رِزْقا حَسَنا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ اِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ اِنْ أُرِيدُ اِلاَّ الاِْصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِى اِلاَّ بِاللّه ِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اِلَيْهِ أُنِيبُ»(3) آن گاه آن ها را يادآور شده و به
ص: 338
وسيله آن چه به امّت هاى گذشته نازل كرده است، بيم داده و فرموده است: «وَ يَا قَوْمِ لاَ يَجْرِ مَنَّكُمْ شِقَاقِى أَن يُصِيبَكُم مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِنكُم بِبَعِيدٍ وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ اِنَّ رَبِّى رَحِيمٌ وَدُودٌ قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِير مِمَّا تَقُولُ وَ اِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفا - بينائيش ضعيف بود - وَ لَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَ مَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِى أَعَزُّ عَلَيْكُم مِنَ اللّه ِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيّا اِنَّ رَبِّى بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ وَ يَا قَوْمٍ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ اِنِّى عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا اِنِّى مَعَكُمْ رَقِيبٌ».(1)يعنى منتظر باشيد! پس خداوند صيحه ى آسمانى را بر ايشان فرستاد همگى مردند و آن است قول خداوند: «وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ كَأَن لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلاَ بُعْد لِمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ»(2) سپس خداوند داستان موسى عليه السلام را نقل كرد و گفت: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ اِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ
ص: 339
فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُالْمَوْرُودُ وَأُتْبِعُوا فِى هذِهِ لَعْنَةً - يعنى هلاكت و غرق شدن - وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ - يعنى خداوند آن ها را وسيله عذاب از رحمت خود دور مى كند. سپس به پيامبرش فرمود: - ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى - يعنى اخبار آن هاست - نَقُصُّهُ عَلَيْكَ - يا محمّد - مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلكِن ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَ