کشتی نجات : چهل حدیث ناب از سخنان امام هادی علیه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : مکارم شیرازی ، ناصر ، 1305 -

عنوان و نام پديدآور : کشتی نجات: چهل حدیث ناب از سخنان امام هادی (ع)/ [مکارم شیرازی]؛ تهیه و تنظیم ابوالقاسم علیان نژادی دامغانی.

مشخصات نشر : قم: موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ، 1396.

مشخصات ظاهری : 182 ص. ؛ 5/14×5/21 س م.

فروست : سلسله مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله).

شابک : 65000 ریال : 978-600-98337-2-6

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت : کتاب حاضر در سال 1395 تحت عنوان «سخنان امام هادی (ع) : سلسله مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی» توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب(ع) فیپا گرفته است.

یادداشت : کتابنامه: ص.[179] - 182؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : چهل حدیث ناب از سخنان امام هادی (ع).

عنوان دیگر : سخنان امام هادی (ع) : سلسله مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

موضوع : علی بن محمد (ع) ، امام دهم، 212 - 254ق. -- احادیث

موضوع : Ali ibn Muhammad, Imam X -- Hadiths

موضوع : اربعینات -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

*Arab'inat -- 20th century -- Criticism and interpretation

احادیث شیعه -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

Hadith (Shiites) -- Texts -- 20th century -- Criticism, interpretation, etc.

شناسه افزوده : علیان نژادی ، ابوالقاسم ، 1343 - ، گردآورنده

رده بندی کنگره : BP49/2 /م8س3 1396

رده بندی دیویی : 297/9583

شماره کتابشناسی ملی : 4907089

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

ص: 1

اشاره

------------------------------------------

سر شناسه: مکارم شیرازی، ناصر، 1305-

عنوان و نام پدیدآور: کشتی نجات: چهل حدیث ناب از سخنان امام هادی علیه السلام / مکارم شیرازی (مدّ ظله)؛ تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی

مشخصات نشر: قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، 1396.

مشخصات ظاهری: 184 ص.؛ 5/14 * 5/21 س م.

شابک: 6-2-98337-600-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتاب حاضر در سال 1395 تحت عنوان «سخنان امام هادی علیه السلام» توسط انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه السلام فیپا گرفته است.

یادداشت: 40 حدیث ناب از سخنان امام هادی علیه السلام

موضوع: علی بن محمد (ع)، امام دهم، 212-254 ق.--احادیث

موضوع: Ali ibn Muhammad, Imam X-- Hadiths

موضوع: اربعینات -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

موضوع: احادیث شیعه -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده: علیان نژادی، ابوالقاسم، 1343 -، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1396 5ک م/142 BP

رده بندی دیویی: 9583/279

شماره کتابشناسی ملی: 4907089

------------------------------------------

کشتی نجات

چهل حدیث ناب از سخنان امام هادی علیه السلام

سلسله مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدّ ظلّه)

تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی

تیراژ: 2000 نسخه

نوبت چاپ: اوّل

صفحه و قطع: 184 صفحه / رقعی

تاریخ انتشار: 1396

چاپخانه: سلیمانزاده

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

شابک: 6-2-98337-600-978

آدرس ناشر: ایران _ قم _ ابتداى خیابان شهدا _ کوچه 22

تلفن : 37732478

فکس: 37840099

www[.]amiralmomeninpub[.]ir

ص: 2

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار------------15

1. شکر نعمت------------17

خدا و رسولش هم شاکرند!------------17

قدردانى از والدین------------18

برکات شکر------------19

اقسام شکر------------20

2. دنیا و آخرت------------21

علت انتخاب سخنان امام هادى (علیه السلام)------------21

نگاه به دنیا ------------22

تمدّن غربى سرابى بیش نیست!------------24

3. آثار حلم و سفاهت------------25

معناى «حلم» در این حدیث------------25

ص: 5

عقلانیّت در اسلام و دیگر ادیان و مذاهب------------26

اهمیّت عقل از دیدگاه قرآن و روایات------------27

4. محبّت و دلسوزى------------29

دو اصل اساسى------------29

مصادیق محبّت و دلسوز------------29

اتّحاد و همبستگى، رمز پیروزى------------31

5. از انسان هاى بى شخصیّت دورى کن!------------33

نشانه هاى افراد باشخصیّت------------33

نشانه هاى افراد بى شخصیّت------------34

مصداق هاى دیگر حدیث------------34

6. دنیا تجارت خانه است------------37

مشابهت هاى بازار و دنیا------------38

7. خودراضى مباش------------43

غریزه اى به نام حبّ ذات------------43

نه افراط، نه تفریط------------44

پیامدهاى از خود راضى بودن------------44

8. مقدّرات------------47

آینه تاریخ------------47

9. معیار شخصیّت------------51

مشکلات مال و ثروت------------51

اعمال؛ ملاک شخصیّت در جهان آخرت------------53

نظام ارزشى اسلام------------54

ص: 6

10. مصیبت صابر و بى صبر!------------55

مصائب مختلف دنیا------------55

چگونگى برخورد با مصیبت ها------------56

همه مشکل دارند!------------56

نتایج دیگر صبر و استقامت------------58

جامعه صابر و جامعه کم تحمّل------------58

11. آمادگى براى ظهور حضرت مهدى (عج)------------61

فواید انتظار فرج------------62

شیعیان آماده باشند------------62

12. شوخى آرى، هزل نه!------------65

معناى «هزل»------------65

تفاوت هزل و شوخى------------65

شوخى مذموم و مزاح ممدوح------------66

13. دور اندیشى------------69

دو نوع زندگى------------69

14. خشم بر زیردستان------------73

حقیقت خشم و غضب------------73

پیامدهاى خشم و غضب------------74

راه فرار از غضب------------74

15. حکمت------------77

حکمت چیست؟------------77

فاعلیّت فاعل و قابلیّت قابل------------78

ص: 7

16. بهترین ها و بدترین ها------------81

مبارزه با معلول یا علّت!------------81

بیان دیگرى براى روایت------------82

17. حسادت و آثار آن------------85

مفاسد حسادت------------85

ضررهاى حسادت------------86

مبارزه با حسادت------------87

18. زمان حسن ظن و هنگام سوء ظن------------89

نهى از سوء ظن در قرآن و حدیث------------89

حکمت تفصیل مورد بحث------------90

19. از دیگران چه انتظاراتى داشته باشیم؟------------93

گفتگوى امام هادى (علیه السلام) و متوکّل------------93

نکته اى دقیق درمورد روانشناسى------------94

20. استقبال از نعمت هاى الهى------------97

دو مطلب بسیار مهم------------97

شکر نعمت نعمتت افزون کند------------98

خداوند حکیم است------------99

نعمت نظام اسلامى------------99

21. لجاجت------------101

ارتباط لجاجت با گناهان دیگر------------101

ثمرات شوم لجاجت------------102

ص: 8

نتیجه ترک لجاجت حضرت آدم (علیه السلام)------------102

ثمره لجاجت ابلیس------------103

22. مکر الهى------------105

معناى «مکر»------------105

ایمن از مکرالله!------------106

نمونه هایى از مبتلایان به عذاب الهى------------107

23. اسیران جهالت و نادانى------------109

معناى «اسیر»------------109

اسیران هواى نفس------------110

24. اطاعت خالق یا رضایت مخلوق------------113

1. رضایت مخلوق در عرض رضایت خدا------------113

2. رضایت خالق و خشم مخلوق------------114

دموکراسى غربى و مردم سالارى اسلامى------------114

25. مراء و جدال------------117

تفسیر «مراء»------------117

جدال ممدوح و مذموم------------118

26. مسیر یکتاپرستى------------121

کدام راه؟------------121

نگاهى به تاریخ سه پیامبر بزرگ------------122

پیروى از حق در عصر و زمان ما------------123

27. پنج رذیله اخلاقى------------125

1. دوره فشرده اخلاق اسلامى------------125

ص: 9

2. تفاوت خودبرتربینى با چند رذیله دیگر------------126

3. خودبرتربینى، مانع تحصیل علم------------126

4. نادانى و بخل!------------127

5. تلاش فراوان براى مبارزه با رذایل اخلاقى------------127

28. فقر و غنا------------129

تفسیر دیگران از فقر و غنا------------129

فقر و غنا از دیدگاه اسلام------------130

ساده زیستى بهترین راه مقابله با دشمن------------130

29. پیامدهاى عاقّ والدین------------133

علل تیرگى روابط فرزندان و والدین------------133

وظیفه رسانه ها و دیگران------------135

30. ایّام، گناهى ندارند!------------137

انتساب گناه به روزها------------138

31. چاپلوسى------------141

انگیزه متملّقان------------141

پیامدهاى چاپلوسى------------142

32. توبه نصوح------------145

تفسیر «توبه نصوح»------------145

نفاق، مشکل بزرگ انسان ها------------146

33. عبادت شبانه------------149

اهمیّت راز و نیاز در سحر ------------150

ص: 10

راز اهمیت نماز شب------------150

راه قرب الى الله------------151

34. مال حرام------------153

نکات چهارگانه------------153

ثمرات مال حرام------------154

فراوانى مال حرام در عصر و زمان ما------------155

مصرف وام برخلاف قرارداد------------155

جریمه هاى دیرکرد------------155

طرق دیگر کسب مال حرام------------156

مال حرام و محرومیّت از عبادت------------156

35. دعا در اماکن مقدّس------------157

راز اهمیّت برخى زمان ها و مکان ها------------157

زمان هاى نحس------------158

شرافت کربلا------------159

36. خدا را فقط به خاطر خودش عبادت کن------------161

37. نافرمانى فرزندان------------165

پدران، مادران و فرزندان------------165

والدین در قرآن------------166

سخت گیرى والدین------------167

38. نماز شب------------169

اهمیّت نماز شب------------169

ص: 11

آثار نماز شب------------170

مذمّت پرخورى و پرخوابى------------170

39. یاد مرگ------------173

برخورد با مرگ------------173

نتایج یاد مرگ------------175

مرگ خبر نمى کند!------------175

40. تقوا و اطاعت------------177

تقوا عامل محبوبیّت------------177

محبوبیّت، عامل محافظت------------178

اطاعت خالق آرى، سخط او هرگز!------------178

فهرست منابع و مآخذ------------181

ص: 12

ص: 13

پیشگفتار

پیروزى انقلاب اسلامى در ایران و حوادث و آثار پس از آن در داخل و خارج از کشور، دشمن را به شدّت ناراحت و عصبانى کرد. تا این که بیدارى اسلامى شروع شد که عصبانیّت دشمن به اوج خود رسید.

نشانه هاى این عصبانیّت این است که گاه قرآن را آتش مى زنند، گاه نام پیامبر (صلی الله علیه و آله) را کف کفش ها مى نویسند و گاه به امام هادى (علیه السلام) توهین مى کنند و گاه آن فرمانده دیوانه آمریکایى پیشنهاد مى کند که مکّه و مدینه را با بمب اتم ویران کنند، که البتّه در تمام اقداماتى که کرده اند نتیجه معکوس گرفته اند و توجّه مردم دنیا به قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان شیعه (علیهم السلام) و معارف دینى و اماکن مقدّسه بیشتر شد. سران بعضى از کشورهاى اسلامى چقدر نادان اند، که دشمن در فکر نابود کردن همه چیز اسلام است و آنها دست در دستشان نهاده و با چنین دشمنانى متّحد شده اند!

با توجّه به هجوم وسیع اخیر دشمنان اسلام به ساحت مقدّس

ص: 14

امام هادى (علیه السلام)(1) در اینترنت، که اوج آن، هتّاکى آن خواننده مزدور مرتد در قالب اشعار زشت و سخیف بود، مرجع عالى قدر جهان تشیّع، حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدّظلّه) تصمیم گرفتند محور مباحث اخلاقى خویش را که روزهاى چهارشنبه در مسجد اعظم قم برگزار مى شد، سخنان ارزشمند آن امام مظلوم قرار دهند.

این کار با لطف و عنایت خداوند متعال از تاریخ 27/2/ 1391 شروع شد و در 1392/11/30 به اتمام رسید و اکنون در قالب چهل حدیث ارزشمند از احادیث اخلاقى امام هادى (علیه السلام) پیش روى شماست.

از خداوند متعال مى خواهیم که معرفت ما را درباره آن امام همام روز به روز بیشتر کرده و توفیق عمل به دستوراتش را به همه ما عنایت فرماید.

قم _ مدرسه امام سجّاد (علیه السلام)

ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى

1392/12/18

ص: 15


1- امام هادى (علیه السلام) در سال 212 ه_.ق در محلّى به نام صریا در اطراف مدینه منوّره متولّد شد و در بدترین دوران هاى خلافت خلفاى عبّاسى، یعنى در عصر متوکّل که از خونخوارترین خلفاى بنى العباس بود، زندگى مى کرد و 11 سال در سامرّا تحت فشارشدید قرار داشت و در نهایت در سال 254 ه_. ق در سنّ 42 سالگى به دست المعتز به شهادت رسید.

1- شکر نعمت

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «اَلشّاکِرُ اَسْعَدُ بِالشّکْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى اَوجَبَتِ الشُّکْرَ، لاَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّکرُ نِعَمٌ وَ عُقْبى؛ سعادتى که براثر شکر نعمت نصیب انسان شاکر مى شود بیش از سعادتى است که از خود آن نعمت نصیبش مى شود. زیرا نعمت ها متاع دنیا هستند، امّا شکر، هم نعمت دنیا محسوب مى شود، و هم نعمت آخرت».(1)

بنابراین، باید به این نکته توجّه داشته باشیم که شکر نعمت از خود نعمت ارزشمندتر است؛ ولى غالباً از این نکته غافلیم.

خدا و رسولش هم شاکرند!

مسأله شکر، در آیات و روایات، بسیار دامنه دار است(2)، و از جمله ویژگى هاى شکر این است که بین خداوند و بنده اش مشترک است.

ص: 16


1- بحارالانوار، ج 78، ص 365، ح 1 و تحف العقول، ص 362.
2- به کتاب میزان الحکمه (با ترجمه فارسى)، ج 6، ص 2814، باب 2060 به بعد مراجعه فرمایید.

آرى، خداوند هم شاکر است! شاهد این مطلب، آیه شریفه 158 سوره بقره است که مى فرماید: (إِنَّ اللهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ)؛ «خداوند (نسبت به عمل او) قدردان و (از آن) آگاه است». هنگامى که بنده کار خیرى انجام مى دهد، تشکّر و قدردانى خداوند از بنده اش این است که به او جایزه مى دهد. خداوند، هم «شاکر» است و هم «علیم» چراکه مى داند هرکس چقدر استحقاق دارد و به هر شخص چه جایزه اى بدهد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز شاکر است، لذا خداوند متعال در آیه شریفه 103 سوره توبه خطاب به وى مى فرماید: (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)؛ «از اموال آنها صدقه اى (به عنوان زکات) بگیر، تا به وسیله آن، آن ها را پاک سازى و پرورش دهى، و (به هنگام گرفتن زکات) براى آنها دعا کن؛ که دعاى تو مایه آرامش آن هاست؛ و خداوند شنوا و داناست».

دعاى رسول مکرّم (صلی الله علیه و آله) براى کسانى که به وظیفه شرعى پرداخت زکات عمل مى کردند، در حقیقت قدردانى و شکرگزارى از آنها براى کارشان بود.

قدردانى از والدین

از آیات قرآن استفاده مى شود که خداوند متعال قدردانى از والدین را در کنار شکر نعمت هاى خود قرار داده است، لذا در

ص: 17

سوره لقمان، آیه شریفه 14 مى فرماید: (أَنِ اشْکُرْ لِى وَلِوَالِدَیْکَ)؛ «براى من و براى پدر و مادرت شکر به جاى آور». انسان هنگامى که نوزادان ضعیف را مى بیند که توان هیچ کارى را ندارند و حتّى نمى توانند آب دهانشان را جمع کنند، و پدر و مادر همچون پروانه اى گرد وجود او چرخیده و با زحمات طاقت فرسا به او کمک مى کنند، به یاد زحمات فراوان والدین خود مى افتد. خداوندا! به ما توفیق قدردانى از زحمات آنان را عنایت فرما.

برکات شکر

ازجمله برکات شکر، ایمان و علم و معرفت است. خداوند متعال در سوره ابراهیم، آیه شریفه 5 مى فرماید: (إِنَّ فِى ذَلِکَ لاَیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ)؛ «در این، نشانه هایى است براى هر شکیباى شکرگزار».

شاکر در سایه شکرگزارى، آیات و نشانه هاى الهى را در جان خود جذب مى کند و درپى معرفت درباره نشانه هاى خداوند، ایمان وعلم ومعرفتش زیاد مى شود. گذشته از همه این ها، به جا آوردن شکر نعمت هاى خدا، هیچ ثمرى براى خداوند ندارد؛ بلکه نتیجه آن عاید خودمان مى شود: (وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ).(1)

ص: 18


1- سوره نمل، آیه 40.

لذا خواجه عبدالله انصارى گفته است:

گر جمله کائنات کافر گردند *** بر دامن کبریاش ننشیند گرد(1)

اقسام شکر

شکرگزارى سه مرحله دارد: قلبى و زبانى و عملى. انسان باید قلباً از خداوند ممنون باشد. از این که خداوند نعمت هاى بى شمار مادّى و معنوى را از قبیل ایمان و هدایت و پیامبران الهى و کتب آسمانى و امامان معصوم (علیهم السلام) در اختیارش نهاده، قلباً شاکر باشد و این قدردانى را از قلب خود بگذراند و بر زبانش نیز جارى سازد و به این مقدار قناعت نکرده، در عمل نیز تشکّر کند.

شکر عملى هر نعمتى، استفاده صحیح از آن است. اگر خداوند به شماى طلبه، نعمت استفاده از حوزه هاى علمیّه را داده، قدردان آن باش و به طور صحیح از آن استفاده کن و مرتّب درس بخوان و بر سر مایه علمى ات بیفزا. مردم ایران اسلامى از نعمت ارزشمند انقلاب عملاً قدردانى کنند، یعنى از آن حمایت کرده و پیام هاى آن را فراموش نسازند و در رسانیدن آن به آیندگان کوتاهى نکنند.

پروردگارا! توفیق شناخت نعمت هایت را به ما عطا فرما، تا بتوانیم در سایه این معرفت، شکر آنها را به صورت قلبى و زبانى و عملى به جا آوریم.

ص: 19


1- امثال و حکم، ج 3، ص 1284.

2- دنیا و آخرت

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْیا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْیا لِثَوابَ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنیا عِوَضاً؛ خداوند متعال دنیا را خانه مشکلات و امتحان، و آخرت را سراى جاویدان قرار داد و مشکلات دنیا را سبب ثواب آخرت و ثواب آخرت را عوض مشکلات دنیا قرار داد».(1)

علت انتخاب سخنان امام هادى (علیه السلام)

همان گونه که قبلاً گفته شد، علّت انتخاب سخنان امام هادى (علیه السلام) براى درس هاى اخلاق روز چهارشنبه، توهین زشت دشمنان اسلام در فضاى مجازى است، تا دشمن بفهمد این کارهاى سخیفِ آن ها نتیجه معکوس مى دهد. اگر آن ها ببینند علاقه مندان به آن حضرت در پس این هتک حرمت ها به آن حضرت نزدیک تر

ص: 20


1- بحارالانوار، ج 78، ص 365، ح 2 ؛ تحف العقول، ص 362.

و توسّلاتشان بیشتر و توجّهشان فزون تر و آشنایى شان دو چندان مى شود، دیگر اهانت نخواهند کرد. و این مطلب وظیفه همه شیعیان آن حضرت را سنگین تر مى کند.

نگاه به دنیا

مسأله مهم در زندگى دنیااین است که از چه منظرى به دنیا بنگریم؟

اگر دنیا هدف نهایى باشد و معتقد باشیم که اوّل و آخر و آغاز و پایان همین جاست و با مرگ، همه چیز به آخر مى رسد، خود را در دنیا مقیّد به هیچ چیز نخواهیم دانست و هرکارى دلمان بخواهد انجام مى دهیم و از هیچ ظلم و ستمى دریغ نمى کنیم. امّا اگر دنیا را ابزارى براى رسیدن به جهان آخرت بدانیم و به آن همچون مزرعه اى نگاه کنیم که باید محصول آن را در سراى عقبى برداشت نماییم؛(1) یا آن را پلى بدانیم که باید از آن عبور کرده و به سرمنزل مقصود برسیم،(2) یا معتقد باشیم دنیا بازارى است که عدّه اى در آن سود کرده و برخى ضرر مى کنند: «اَلدُّنیا سُوقٌ، رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرونَ»(3) و یا دنیا را مدرسه و دانشگاهى بدانیم: «دارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِها»(4) که مى توانیم در آن پشتوانه علمى و اخلاقى خود را

ص: 21


1- میزان الحکمة، ج 3، ص 247، باب 1221، ح 5963.
2- میزان الحکمة، ج 3، ص 283، باب 1263، ح 6253.
3- تحف العقول، ص 362.
4- بحارالانوار، ج 73، ص 129، ح 135.

قوى کنیم و آماده انجام کار مثبتى در جامعه شویم، یا آن را میدان تمرین و کسب آمادگى براى شرکت در مسابقه جهان آخرت بدانیم، همان گونه که حضرت على (علیه السلام) فرمود: «اَلاَ وَ اِنَّ الْیَومَ المِضْارَ، وَ غَداً السِّباقَ وَ السَّبقَةُ الجَنّةُ وَ الْغایَةُ النّارُ؛ آگاه باشید! امروز روز تمرین و آمادگى و فردا روز مسابقه است. جایزه برندگان، بهشت، و سرانجام عقب ماندگان، آتش خواهد بود».(1)

به این نتیجه مى رسیم که دنیا ابزارى بیش نیست. اگر با این دید به دنیا نگاه کنیم زندگى ما را از پوچى و بیهودگى و ابتذال خارج مى کند و داراى هدف و برنامه مى شویم و سبب مى شود که خود را مقید به قیودى بدانیم. البتّه زندگى پاک هزینه و زحمت دارد و باید درمقابل وسوسه هاى مال و مقام و شهوت مقاومت کرد.

امام هادى (علیه السلام) در این روایت ارزشمند به همین مطالب اشاره فرموده است. از یک طرف دنیا را معبرى براى رسیدن به آخرت معرّفى مى کند تا تنها به عنوان یک معبر به آن بنگرید و برایش ارزش قائل باشید و از سوى دیگر به سختى و مشکلات دنیا و اجر و ثوابى که تحمّل این مشکلات در جهان آخرت دارد اشاره فرموده است. حضرت در این قسمت یک بار از علّت به معلول مى نگرد وبار دیگر ما را از معلول به سمت علّت راهنمایى مى کند.

ابتدا مشکلات و سختى ها و مرارت هاى دنیا را علّت رسیدن به

ص: 22


1- نهج البلاغه، خطبه 28، ج 1، ص 120.

سعادت در سراى آخرت بیان فرموده، سپس ثواب آخرت را معلول و عوض تحمّل مشکلات دنیا معرفى مى کند. به راستى چه ترسیم زیبایى!

تمدّن غربى سرابى بیش نیست!

زمانى که تمدّن غرب وارد مشرق زمین شد یکى از اصول آن واژه آزادى بود، بعضى ها خیلى ذوق زده شده و لذّت بردند که چه هدیه و موهبت بزرگى به آن ها ارائه شده است! امّا اکنون که به معناى واقعى آن در تمدّن سراب مانند غرب پى مى بریم واژه اى از آن منفورتر نمى یابیم.

همجنس بازى در میان همه ملّت ها، بلکه تمام حیوانات، مطرود و منفور است، امّا تمدّن فاسد غرب به نام آزادى آن را آزاد کرده و به رسمیّت شناخته است، تا آن جا که همجنس بازان نه تنها از این کار بسیار زشت شرم نکرده و آن را از دیگران پنهان نمى کنند، بلکه در بعضى مراسم و مناسبت ها، از جمله یورو ویژن رژه مى روند!

بارخدایا! با تمام وجود تو را شکر مى گوییم که در سایه پذیرش اسلام به رهبرى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) از جمله امام هادى (علیه السلام)، ما را از فرهنگ فاسد و مفسد غرب دور نگه داشتى.

ص: 23

3- آثار حلم و سفاهت

اشاره

امام محمّد تقى (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ یَکادُ اَنْ یُعفى عَلى ظُلْمِه بِحِلْمِه، وَ اِنَّ الْمُحِقَّ السَّفیهَ یَکادُ اَنْ یُطْفِىءَ نُورُ حَقِّه بِسَفَهِه؛ ظالمى که داراى حلم (داراى عقل) باشد ممکن است به سبب حلمش مورد عفو الهى قرار گیرد، ولى سفیهى که ظالم نیست ممکن است سفاهتش حقانیتش را از بین ببرد و مشمول لطف الهى نشود».(1)

معناى «حلم» در این حدیث

«حلم» در این روایت ممکن است به معناى «عقل» باشد (چون در مقابل سفه به معناى نادانى به کار رفته است) و ممکن است به معناى بردبارى باشد. و ما طبق احتمال اوّل، درمورد حدیث بحث مى کنیم.

ص: 24


1- بحارالانوار، ج 78، ص 365، ح 3؛ تحف العقول، ص 362.

امام هادى (علیه السلام) ظالم عاقل را اهل نجات مى داند، امّا مُحقّ سفیه را نه، چرا؟

به دو دلیل: نخست این که چنین ظالمى از حد تجاوز نمى کند و عقلش به او اجازه افراط در ظلم و ستم نمى دهد.

دیگر این که به زودى پشیمان مى شود و عذرخواهى و جبران خواهد کرد. امّا سفیه و نادان چه بسا به قصد اصلاح افساد کند همان گونه که در روایت مى خوانیم: «یکون ما یفسده بجهله اکثر مما یصلحه بعقله».(1) و چه بسا کار خوبش توأم با منّت و تحقیر و آزار و اذیّت باشد.

عقلانیّت در اسلام و دیگر ادیان و مذاهب

بارها گفته ایم از جمله مسائلى که در هر عصر و زمان، به خصوص در زمان ما باید مورد تأکید واقع شود، عقلانیّت در اسلام است؛ در حالى که بسیارى از ادیان و مذاهب از آن فاصله گرفته اند.

مسیحیّت امروز قائل به تثلیث است و در عین حال خود را موحّد مى داند. آن ها معتقد به خدایان سه گانه خداى پدر و پسر و روح القدس هستند و در عین حال مدّعى اند که خدا یکى است! هنگامى که به آن ها گفته مى شود این عقیده با عقل سازگار نیست

ص: 25


1- بحارالانوار، ج 2، ص 84، ح 10.

و «یک» مساوى «سه» نمى شود مى گویند: «این امور کار عقل نیست، کار دل است!».(1)

یا هنگامى که به صوفیّه، که معتقد به وحدت وجود به معناى وحدت مصداقى وجودند، گفته مى شود: این عقیده هیچ سازگارى اى با عقل ندارد و لازمه آن اتّحاد عابد و معبود، خالق ومخلوق، بى معنا بودن آفرینش بهشت و دوزخ، ثواب و عقاب و مانند آن است.(2) مى گویند: «درک این مسأله کار عشق است، کار عقل نیست!» و بدین وسیله عقل را از کار مى اندازند. برخى از مسلمانان به علّت دورى از مکتب اهل البیت (علیهم السلام) معتقد به جبر شده اند. وقتى از آن ها پرسیده مى شود: «مگر مى شود خداوند کسى را مجبور به کارى کند، سپس براى همان کار غیر اختیارى به او پاداش بدهد یا مجازاتش کند؟ مى گویند:«ماعقل راحجّت نمى دانیم!».

ولى ما شیعیان به برکت مکتب اهل البیت (علیهم السلام) و هدایت هاى آن بزرگواران طرفدار حجّت عقل هستیم و همواره در پرتو شعاع آن حرکت کرده ایم.

اهمیّت عقل از دیدگاه قرآن و روایات

بیش از 70 آیه در قرآن مجید درباره عقل بحث کرده است. آیا

ص: 26


1- استاد معظّم خاطره اى در این زمینه نقل کرده، که مى توانید آن را در کتاب «خاطراتى ازاستاد»، ص 37، مطالعه فرمایید.
2- شرح این مطلب را در کتاب مبانى تفسیر نوشته ایم.

قرآنى که این قدر به عقل اهمیّت داده و درمورد آن سخن گفته، به پیروانش اجازه مى دهد از عقلانیّت فاصله گرفته و آن را از کاربیندازند؟

ابتکار مرحوم کلینى چقدر حساب شده و زیباست که کتاب ارزشمندش اصول کافى را با روایات مربوط به عقل آغاز کرده وکتاب العقل و الجهل را در طلیعه کافى قرار داده است؛ یعنى پیروان مکتب تشیّع پیروان عقل هستند.

در دنیاى امروز آنچه به اسلام جاذبه داده، عقلانیّت معارف دینى است. این همه روایت که درمورد فلسفه احکام از حضرات معصومین (علیهم السلام) وارد شده، همه عقلانیّت دین ما را نشان مى دهد. اگر عقلانیّت دین را تثبیت کنیم، جاذبه آن بیشتر خواهد شد.(1)

امام هادى (علیه السلام) در روایت مورد بحث به همین مطلب اشاره کرده، لذا مى فرماید: «اگر عقل داشته باشید، هرچند مرتکب لغزش هایى هم شده باشید، سرانجام عقل شما را عاقبت به خیر مى کند، امّا اگر عقل در کار نباشد هرچند کارهاى خوبى هم کرده باشید عاقبت به خیر نخواهید شد».

پروردگارا! هرگز این نعمت عظمى و بى بدیل را از ما مگیر وتوفیق معرّفى این بُعد اسلام را به جهانیان، به ما عنایت فرما.

ص: 27


1- براى پى بردن به اهمیّت عقلانیّت و تفکّر در مبانى دینى، کافى است حدیث امام کاظم (علیه السلام) خطاب به هشام با دقّت مطالعه شود. شرح این روایت ارزشمند را در کتاب ما جایگاه عقلانیّت در اسلام مطالعه فرمایید.

4- محبّت و دلسوزى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «مَنْ جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ وَ رَأیَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَکَ؛ کسى که درباره تو دو کار انجام دهد پیروش باش (و با او مخالفت مکن) یکى این که تو را دوست داشته باشد و دیگر این که به فکر تو باشد».(1)

دو اصل اساسى

محبّت و دلسوزى درحقیقت دو اصل اساسى دوستى و رفاقت است. طبق حدیث مذکور چنین دوستى را نباید رها کرد.

مصادیق محبّت و دلسوز

مضمون روایت فوق، مصادیق مختلفى دارد و این مصادیق یکسان و در یک رتبه نیستند؛ بلکه در مراتب متفاوتى قرار دارند، که به چند نمونه اشاره مى کنیم:

ص: 28


1- بحارالانوار، ج 78، ص 365، ح 4؛ تحف العقول، ص 362.

1. دوستى و دلسوزى خداوند

خداوند متعال به همه بندگانش محبّت دارد و دلسوز آنهاست، لذا براى هدایت آنها 124 هزار پیامبر فرستاده(1) و نعمت هاى فراوان و غیر قابل شمارش به آن ها داده و با آیات آفاقى و انفسى راه را به آن ها نشان داده است. این ها همه نشانه محبّت و دلسوزى خداوند درباره بندگان است. حال که خداوند به فکر شماست با او مخالفت نکنید و پیروش باشید.

2. محبّت و دلسوزى پیامبران

انبیا و اولیا نیز به مردم محبّت دارند و دلسوز آنها هستند، لذا براى هدایت انسان ها مرارت ها و سختى هاى فراوانى را متحمّل شدند. هیچ پیامبرى همچون پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در راه هدایت مسلمانان آزار ندید.(2)

حال که انبیا و اولیا دوستدار شمایند و برایتان دلسوزى مى کنند، شما هم از آن ها اطاعت و پیروى کنید که به نفع خودتان است.

3. علاقه و دلسوزى علماى دین

پس از خداوند متعال و پیامبران و جانشینان آنان (علیهم السلام)، علماى دین و مراجع تقلید عهده دار هدایت مردم اند و در این راه براى آن ها

ص: 29


1- میزان الحکمة، ج 8، ص 289، باب 3716، ح 19575 تا 19581.
2- میزان الحکمة، ج 8، ص 579، باب 3784، ح 20023 تا 20025.

دلسوزى مى کنند و در این مطلب هیچ شک و تردیدى نیست. برخلاف دنیاپرستان، که تنها به فکر خود هستند و براى دیگران دلسوزى نمى کنند. حال که علماى دین چنین اند، پیرو آن ها باشید.

4. دوستان انسان

در مرحله بعد، دوستان دلسوز و پرمحبّت هستند که امام هادى (علیه السلام) سفارش مى کند انسان مقابله به مثل کند و کار نیک آنان را به نیکى پاسخ دهد. در مقابل چنین دوستانى نباید تنها به فکر خود بود، بلکه به هنگام حوادث و سختى ها و ناملایمات، باید به کمک چنان دوستانى شتافت و از آن ها اطاعت کرد.

اتّحاد و همبستگى، رمز پیروزى

این کلام امام (علیه السلام) کلامى کوتاه امّا بسیار پرمعنى است. اگر بخواهیم در مقابل دشمنان، که دست به دست هم داده اند، خود را حفظ کنیم، باید دو اصل محبت و دلسوزى را که امام دهم (علیه السلام) به آن سفارش کرده زنده کنیم. هر گروه و حزب و جناحى، فقط به فکر جناح خود نباشد، بلکه دلسوز همه باشد.

عقل مى گوید: هنگامى که تمام دشمنان اسلام متّحد و یکپارچه شده اند و حتّى برخى مسلمان نماها نیز دست در دست آن ها نهاده اند، همه مردم على رغم تمام اختلاف سلیقه ها، باید متحد

ص: 30

و یکپارچه شوند تا بتوانند بر دشمن غلبه کنند. چراکه هرگونه اختلاف و تشتّت و نغمه مخالف، سمّ مهلک و خطرناکى محسوب مى شود.

حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: آنچه مرا آزار مى دهد این است که دشمنان در باطل خود متّحد و یکپارچه اند، اما شما در حق خود پراکنده و متفرّقید.(1)

امیدواریم مسلمانان عصر ما از خواب غفلت بیدار شده و در سایه محبّت و دلسوزى متحد و یکپارچه شوند، تا بر دشمنان پیروز گردند.

ص: 31


1- نهج البلاغه، ج 1، ص 112، خطبه 25 و ص 118، خطبه 27.

5- از انسان هاى بى شخصیّت دورى کن!

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأمَنْ شَرَّهُ؛ کسى که براى خود شخصیّتى قائل نیست، از شرّ او در امان مباش».(1)

نشانه هاى افراد باشخصیّت

مردم دو دسته اند: افراد باشخصیّت و انسان هاى بى شخصیّت.

انسان هاى باشخصیّت نشانه هایى به این شرح دارند:

1. زیر بار منّت دیگران نمى روند. اگر هدایاى فراوانى به آن ها بدهند که همراه با منّت و آزار باشد آن را نمى پذیرند.

2. حتّى الامکان دست به سوى کسى دراز نمى کنند.

3. کارهایى که آبروى آن ها را در معرض خطر قرار مى دهد انجام نمى دهند و براى آبروى خویش ارزش فراوانى قائل اند.

4. از انجام کارهاى پست، حتى اگر پاداش بسیار خوبى هم

ص: 32


1- بحارالانوار، ج 78، ص 365، ح 5؛ تحف العقول، ص 362.

داشته باشد خوددارى مى کنند. مثلاً حاضر نیستند مزدور کسى شوند، هرچند درآمد کلانى داشته باشد.

5. با افراد پست دوست نمى شوند و با آن ها مجالست نمى کنند و طرح شراکت نمى ریزند.

آنچه گفته شد بخشى از نشانه هاى انسان هاى باشخصیّت است.

نشانه هاى افراد بى شخصیّت

انسان هاى بى شخصیّت در تمام نشانه هاى فوق وارونه هستند. آن هابراى کوچک ترین چیز زیر بار منّت دیگران مى روند، به راحتى دست به سوى دیگران دراز مى کنند، اهمیّتى به آبروى خویش نمى دهند، براى رسیدن به پول به کارهاى پست دست مى زنند و از مجالست و مشارکت و دوستى با افراد پست ابایى ندارند.

چنین افرادى خطرناک اند. به خصوص اگر به ثروت و مقامى برسند چون براى حفظ منافع خود دست به هر کارى مى زنند.

امام هادى (علیه السلام) در عبارتى مختصر و کوتاه به یک اصل مهمّ روانشناسى اشاره کرده است و این درحقیقت هشدار است که مراقب خطراتى که ممکن است از ناحیه انسان هاى فاقد شخصیّت متوجّه ما شود باشیم.

مصداق هاى دیگر حدیث

مطلبى که در این روایت به آن پرداخته شده، گاه در مورد

ص: 33

اشخاص است و گاه درمورد احزاب و کشورها و دولت ها. برخى از احزاب و دولت ها فاقد شخصیّت اند و براى رسیدن به پولِ بیشتر دست به هر جنایتى مى زنند.

بسیارى از کشورهاى مادّى دنیاى امروز چنین هستند. در یک مقطع که منافعشان اقتضا کند با یک گروه یا کشور مى جنگند و در مقطع دیگر با همان گروه و کشور متّحد شده و از آن ها کمک مى گیرند. چنین احزاب و کشورهایى فاقد شخصیّت اند.

به هر حال از انسان ها، احزاب، دولت ها و کشورهاى بى شخصیّت دورى کن تا از شرّ آن ها در امان باشى.

ص: 34

ص: 35

6- دنیا تجارت خانه است

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فِیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛ دنیا بازارى است که گروهى در آن سود مى کنند و گروهى زیان کار مى شوند».(1)

به منظور روشن شدن هدف از زندگى در دنیا، در روایات اسلامى تشبیه هاى متعدّدى دیده مى شود که یک نمونه آن روایت مورد بحث است.

در روایت دیگر، دنیا به مزرعه تشبیه شده است. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مى فرماید: «اَلدُّنْیا مَزْرَعَةُ الآخِرَة؛ دنیا کشتزار آخرت است».(2)

در حدیث سومى دنیا تجارت خانه اولیاءالله توصیف شده است. حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «اِنَّ الدُّنْیا... مَتْجَرُ اَوْلیاءِ اللهِ؛ بى شک دنیا... تجارت خانه اولیاى خداست».

ص: 36


1- بحارالانوار، ج 78، ص 366، ح 6، تحف العقول، ص 362.
2- میزان الحکمة، ج 3، ص 247، باب 1221، ح 5963.

و در تعبیر چهارم، به دانشگاهى تشبیه شده که باید در آن از سرگذشت دیگران پند و اندرز گرفت.

«دارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنَ اتَّعَظَ بِها»(1) و بالاخره در حدیث دیگرى به میدان مسابقه اى تشبیه شده که باید براى موفقیّت در آن ابزار ووسایل مسابقه را آماده کرد. حضرت على (علیه السلام) در این باره فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الْیَوْمَ المِضمارَ وَ غَداً السِّباقَ وَ السَّبْقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَایَةُ النّار؛ آگاه باشید! امروز روز تمرین و آمادگى، و فردا روز مسابقه است. جایزه برندگان، بهشت و سرانجام عقب ماندگان، آتش خواهد بود».(2)

به هر حال در همه این روایات، هدف این است که انسان بداند دنیا هدف نیست، بلکه ابزار و وسیله اى است براى رسیدن به قرب پروردگار.

مشابهت هاى بازار و دنیا

بازار ویژگى هایى دارد که دنیا هم داراى همان ویژگى هاست. توجّه بفرمایید:

1. «بازار» از دو کلمه «باز» و «آر» تشکیل شده است. یعنى چیزى را مى آورند و در آن مى گذارند و درمقابل چیزى را از آن جا

ص: 37


1- نهج البلاغه، حکمت 131، ج 3، ص 272؛ بحارالانوار، ج 73، ص 129، ح 135.
2- نهج البلاغه، خطبه 28، ج 1، ص 120.

مى برند. بنابراین بازار محل اقامت نیست، بلکه محل گذر است؛ دنیا نیز چنین است.

2. انسان باید در بازار حواسش را جمع کند که سرمایه اش را با چه چیزى مبادله مى کند؟ آیا آنچه دریافت مى کند ارزش مبادله با آنچه را که داده دارد؟ در غیر این صورت ورشکست مى شود؛ دنیا نیز چنین است. انسان باید مراقب باشد در مقابل سرمایه عمر که مى دهد چه چیزى به دست مى آورد؟

3. در بازار، تجّار صالح و باایمان وجود دارند و تاجران شیّاد و کلاهبردار نیز هستند. در بازار دنیا نیز کلاهبردارانى هستند که اگر غافل شویم سرمایه عمر و ایمانمان را به تاراج مى برند.

قرآن مجید در این زمینه راهنمایى هاى خوبى کرده است. در آیه 10 و 11 سوره صف مى فرماید:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُمْ مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِنْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک رهایى مى بخشد؟ به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید، این براى شما (از هرچیز) بهتر است، اگر بدانید!».

و در دو آیه بعد، ثمرات و نتایج این معامله ارزشمند را بیان مى کند. و در جاى دیگر درمورد این که با سرمایه عمر چه چیزى بخریم مى فرماید:

ص: 38

(إِنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِى سَبِیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِى التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنْ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِى بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)؛ «خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خریدارى کرده، که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد (به این صورت که) در راه خدا پیکار مى کنند، مى کشند و کشته مى شوند. این وعده حقّى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟ اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى که با خدا کرده اید و این است آن پیروزى بزرگ!».(1)

و در آیه شریفه 103 و 104 و 105 سوره کهف درمورد بدترین نوع معامله و زیان کارترین معامله گران مى فرماید: (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً * أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلاَ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً)؛ بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیان کارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاش هایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده، با این حال، مى پندارند کار نیک انجام مى دهند!» آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند، به همین علت، اعمالشان حبط

ص: 39


1- سوره توبه، آیه 111.

و نابود شد! از این رو روز قیامت میزانى براى آن ها برپا نخواهیم کرد!».

آرى، نگرش اسلام به دنیا، این است که دنیا ابزار و وسیله اى بیش نیست و نباید آن را هدف و اقامتگاه تصوّر کنیم. بکوشیم با این ابزار آنچه باعث نجات است تهیّه کنیم و در بازار دنیا تجارت مناسبى که در آیات گذشته به آن اشاره شده بنماییم و مصداق این شعر شاعر نشویم که:

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم *** جز حسرت و اندوه متاعى نخریدیم(1)

بنابراین، تا توانى داریم به تدریس و تبلیغ و تحصیل و خودسازى و امربه معروف و نهى ازمنکر و تقویت صفات خوب و از بین بردن رذایل اخلاقى خود بپردازیم و به تعبیر امام سجّاد (علیه السلام) هر روزمان بهتر از دیروز بلکه هر ساعتمان بهتر از ساعت قبل باشد: «وَ اجْعَلْ غدى وَ ما بَعْدَهُ اَفْضَلَ مِنْ ساعَتى وَیَوْمى».(2)

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد قَسَمَتْ مى دهیم که به ما توفیق دهى تا بتوانیم در این بازار تجارت دنیا، تجارت پرسودى کرده و اندوخته مناسبى براى جهان آخرت فراهم سازیم.

ص: 40


1- این شعر از میرزاى نوغانى خراسانى است.
2- بحارالانوار، ج 90، ص 164، ح 15.

ص: 41

7- خودراضى مباش

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِه کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛کسى که از خود راضى باشد مردمان ناراضى از او، فراوان خواهند بود».(1)

غریزه اى به نام حبّ ذات

این روایت در کلمات برخى دیگر از معصومین (علیهم السلام)(2) نیز آمده، و دلیل منطقى آن این است که:

خداوند متعال غریزه اى به نام «حبّ ذات» به انسان داده، که براى ادامه حیات انسان واجب است. اگر آدمى جلب منفعت و دفع ضرر مى کند به دلیل وجود همین غریزه است. اگر درپى تکامل وعلم و دانش و تقواست سرچشمه آن حبّ ذات است، اگر حبّ ذات نباشد انسان درمقابل خطرات از خود دفاع نمى کند. این که

ص: 42


1- بحارالانوار، ج 78، ص 368، ح 3 و ص 369، ح 4.
2- بحارالانوار، ج 78، ص 13، ح 71. این روایت از حضرت على (علیه السلام) نقل شده است.

خطرات را از خود دفع مى کند و به هنگام بیمارى به دنبال علاج مى رود علّت آن حبّ ذات است. حب ذات در حقیقت ابزارى براى تکامل و سپرى در مقابل بلاهاست امّا تا زمانى که جنبه افراطى به خود نگیرد.

نه افراط، نه تفریط

تمام غرایزى که خداوند در وجود انسان به ودیعت نهاده، براى زندگى وى لازم است، به شرط این که دچار افراط و تفریط نشود. اگر حب ذات افراطى شود، شخص شیفته خود مى شود و درنتیجه خودبزرگ بین و ازخودراضى مى گردد.

پیامدهاى از خود راضى بودن

این صفت رذیله سبب مى شود که ناراضیان از چنین شخصى، زیاد شوند؛ چراکه انسان ازخودراضى همه منافع را براى خودش مى خواهد و همه سختى ها و مشکلات را به سوى دیگران هدایت مى کند و طبیعى است که مردم از چنین انسانى ناراضى و خشمگین باشند.

مشکل دیگر چنین انسانى این است که عیوبش را محاسن و فضایل تلقّى مى کند: ترسوست امّا خیال مى کند طریقه احتیاط را پیش گرفته است؛ آدم بخیلى است امّا مى گوید: من آینده نگر هستم، براى مشکلات احتمالى آینده خانواده ام باید پس اندازى داشته باشم.

ص: 43

مبتلا به حسادت شده، امّا تصور مى کند که این کار نوعى رقابت، و طبیعى است، کسى که عیوبش را نفهمد، بلکه آن ها را محاسن و فضایل بشمارد، مردم از او متنفّر مى شوند و دشمنان زیادى پیدامى کند.

این روایت زیبا و ارزشمند، که على رغم کوتاهى متن آن، معناى وسیع و عمیقى دارد، اختصاص به افراد و اشخاص حقیقى ندارد، بلکه درمورد گروه ها و جمعیّت هاى اجتماعى و احزاب سیاسى هم صادق است. اگر دولتى ازخودراضى شد و شروع به توجیه عیوب و کاستى هاى خود کرد و حتّى آن ها را محاسن خود پنداشت، مردم از او متنفّر مى شوند.

اگر در کنار نقاط قوّت، به نقطه هاى ضعف خود اعتراف کرده و درصدد اصلاح آن ها برآییم مردم راضى مى شوند؛ امّا اگر آن را توجیه کرده و فرافکنى نموده و حاضر به پذیرش هیچ یک از نقاط ضعف خود نشویم مردم از ما روى گردان مى شوند.

ص: 44

ص: 45

8- مقدّرات

اشاره

امام هادى (علیه السلام): «اَلْمَقادیرُ تُریکَ ما لَمْ یَخْطُرْ بِبالِکَ؛ مقدّرات، چیزى را به تو نشان مى دهد که به ذهنت خطور نمى کند».(1)

گاه براى طغیانگران، حوادث تلخ و کوبنده، و براى صالحان و خوبان، پیروزى هاى شیرین و دلچسبى رخ مى دهدکه هرگز تصوّر آن نمى شود. این حدیث در حقیقت خوف و رجا را بیان مى کند.

آینه تاریخ:

1. مقدّرات قارون

در تاریخ، شخصى مانند قارون طغیانگر و ازخودراضى را مشاهده مى کنیم که وقتى به او گفته مى شود: از اموالت سهمى هم براى نیازمندان کنار بگذار، مى گوید: «مدیریّت و دانش و لیاقت من باعث شداین اموال را به دست آورم»(2) بنابراین تمام آن متعلّق به خودم است!

ص: 46


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 4.
2- سوره قصص، آیه 78: (قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِى...).

قارون آن قدر ثروتمند شد که مردم آرزوى آن را مى کردند؛(1) امّا مقدّرات، چیزى براى او در نظر گرفته بود که به ذهن مردم خطور هم نمى کرد. خداوند به زمین دستور داد دهان باز کند و قارون و تمام ثروتش را ببلعد و زمین در مقابل چشمان همان مردمى که آرزوى ثروت او را مى کردند به فرمان خداوند عمل کرد. آنگاه همان مردم خدا را سپاس گفتند که چنان ثروتى نداشتند.(2)

2. مقدّرات قوم سبأ

این روایت در مورد قوم سبأ نیز صادق است. همان کسانى که با ایجاد سدّ خاکى بزرگى آب هایى را که هرز مى رفت مهار کرده، باغات و مزارع و قصرها و کاخ هاى باشکوهى ساختند، و خلاصه تمدّن جدیدى پدید آوردند، امّا شکر آن را به جا نیاورده و طغیان کردند.

خداوند به چند موش صحرایى(3) مأموریّت داد سدّ را سوراخ کنند. آب از مسیر سوراخ هاى ایجاد شده جریان پیدا کرد و لحظه به لحظه سوراخ ها وسیع تر و بزرگ تر شدند، تا آن جا که در کمال بهت و ناباورى مردم سد شکسته شد و تمام آن تمدّن از بین

ص: 47


1- سوره قصص، آیه 79.
2- سوره قصص، آیه 82.
3- تفسیر نمونه، ج 18، ذیل آیات 18 و 19 سوره سبأ.

رفت و بسیارى از مردم سبأ مردند و آن ها که ماندند محتاج نان شب شدند!

3. مقدّرات طاغوت هاى عصر ما

در عصر و زمان خود ما سرگذشت فرعون مصر (حسنى مبارک) و لیبى (سرهنگ قذافى) مصداق دیگر روایت امام دهم (علیه السلام) است. قذافى لباس هاى عجیبى مى پوشید، محافظانش را از میان دختران انتخاب مى کرد، در سفرها شترى همراه خود مى برد تا همواره شیر تازه شتر بخورد!

امّا با وضع ذلّت بارى کشته شد و مقدّرات، چیزى براى او در نظر گرفت که هیچ کس تصوّر نمى کرد.

این حوادث و مقدرات غیرقابل انتظار، براى این است که انسان ها مغرور نشوند و به فکر طغیانگرى و ظلم و ستم به دیگران نیفتند.

آنچه براى خوبان و اولیاءالله رقم مى خورد هم گاه قابل باور نیست. به قلب چه کسى خطور مى کرد که دشمن شماره یک فرعون در دامان او بزرگ شود؟ چه کسى تصوّر مى کرد که خداوند پیامبرش را در غار ثور توسّط چند تار عنکبوت حفظ کند؟

خلاصه این که انسان، هم باید امیدوار باشد و هم خائف، که مقدّرات، چیزهایى به او نشان خواهد داد که به ذهنش هم خطور نمى کند.

ص: 48

ص: 49

9- معیار شخصیّت

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلنّاسُ فِى الدُّنْیا بِالْأَموالِ وَ فِى الْأخِرَةِ بِالْأَعَمْالِ؛ شخصیّت ظاهرى مردم در دنیا به مال و ثروت است در حالى که در آخرت (تنها) به اعمال است».(1)

مشکلات مال و ثروت

دارایى هاى انسان پنج مشکل دارد:

1. مشکل به دست آوردن

اموال به آسانى به دست نمى آید، بلکه غالباً براى رسیدن به آن باید زحمات زیادى را تحمّل کرد. گاه براى به دست آوردن آن مسیرهاى حرام طى مى شود. گاه براى این کار، مصالح یک امّت و کشور فدا مى شود. گاه دنیاپرستان به منظور تحصیل مال بیشتر، کلّ نظام

ص: 50


1- بحارالانوار، ج 78، ص 368، ح 3، ص 369، ح 4.

اقتصادى یک کشور را بر هم مى زنند. و گاه در راه رسیدن به آن تن به هر ذلّت و گناهى داده، و وجدان خویش را سرکوب مى کنند.

2. مشکل نگهدارى

حفظ آنچه به دست آمده کار راحتى نیست، زیرا کسانى در کمین اند تا اموال را از چنگال انسان خارج کنند و صاحب مال ناچار است براى حفظ آن، با آن ها مقابله کند.

3. مشکل هزینه کردن

باید براى هزینه کردن آن برنامه اى بریزد که سود برایش داشته باشد و ضرر نکند.

4. مشکل ترک اموال

مشکل چهارم صرف نظر کردن از آن به هنگام مرگ است. آن همه ثروت و دارایى را با زحمت فراوان به دست آورده و اکنون به هنگام مرگ باید همه آن ها را رها کرده و با چند قطعه کفن به دیار باقى برود. دیده شده که برخى از وابستگان به همین اموال مدّت ها جان مى کندند امّا به راحتى جان نمى دادند!

اطرافیان مشاهده کردند که صداى خفیفى از آن ها به گوش مى رسد و علاقه به اموال نمى گذارد به راحتى جان بدهند. هنگامى که مال مورد علاقه شان را آورده، روى سینه شان گذاشتند جان به جان آفرین تسلیم کردند!

ص: 51

آرى، چشم پوشیدن از مال مورد علاقه و رها کردن آن براى دنیاپرستان کار ساده اى نیست، ولى کسانى که وابسته به دنیا و مظاهر آن نیستند به راحتى جان مى دهند.

5. مشکل حساب وکتاب روز قیامت

در روز قیامت از هیچ موقفى بدون حساب وکتاب نمى توان گذشت، باید حساب وکتاب همه اموال را پس داد.

اعمال؛ ملاک شخصیّت در جهان آخرت

برخى اعمال سخت تر و برخى راحت تر است. و البتّه هرچه سخت تر باشد ثواب آن بیشتر است.(1) روزه تابستان ثوابش بیشتر(2) و وضوى با آب سرد در زمستان اجرش افزون تر است. حفظ اعمال هم کار مشکلى است؛ شخص باید پس از انجام اعمال مراقب باشد با ریا و سمعه و منّت و آزار و اذیّت آن را باطل نکند، همان گونه که در آیه شریفه 264 سوره بقره مى خوانیم: (وَ لا تُبْطِلُوا صَدقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاْذى)؛ «صدقات خود را با منّت و آزار، باطل نسازید»؛ در حدیثى مى خوانیم: هر لا اله الا الله درختى در بهشت مى رویاند مشروط بر آن که انسان با آتش ریا و گناه آن را نسوزاند.(3)

ص: 52


1- بحارالانوار، ج 70، ص 191.
2- میزان الحکمة، ج 5، ص 191، باب 2326، ح 11115 تا 11118.
3- بحارالانوار، ج 93، ص 168، ح 3.

اعمال خیر اگر این دو مرحله را پشت سر بگذارد مشکلى ندارد؛ بلکه شخص موقع رفتن از دنیا شاد و مسرور و خوشحال است و به هنگام حساب و کتاب، سربلند و سرافراز.

نظام ارزشى اسلام

این روایت نظام ارزشى اسلام را نیز بیان مى کند. در دنیاى امروز آن ها که مال بیشترى دارند به خود مى بالند و آن را مایه برترى و شخصیّت خویش مى پندارند؛ ولى اسلام اموالى را خوب مى داند که ابزارى براى انجام کارهاى نیک باشد.

بنابراین باید مراقب اعمال و کردار خویش باشیم و از آن ها غافل نشویم و اموال و ثروت خود را وسیله اى براى رسیدن به کارهاى شایسته قرار دهیم.

ص: 53

10- مصیبت صابر و بى صبر!

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثنتانِ؛ کسى که درمقابل مصیبت صبر کند یک مصیبت دارد، امّا کسى که بى تابى کند دو مصیبت دارد (بى تابى مصیبت دوم است)».(1)

مصائب مختلف دنیا

چه بخواهیم و چه نخواهیم دنیا آمیخته با مصائب مختلف است. در گذشته چنین بوده، اکنون نیز چنین است و در آینده هم چنین خواهد بود.

مصیبت ها گاه جنبه مالى دارد؛ مانند این که خرمنِ آماده کوبیدن، با جرقه اى تبدیل به خاکستر مى شود، یا با مقدارى بالا و پایین رفتن قیمت ارز عدّه اى ورشکست مى شوند. و گاه جنبه جانى دارد؛ مانند این که عزیزى بیمار یا مجروح مى شود، یا از دست مى رود. وگاه

ص: 54


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 4.

جنبه آبرویى دارد؛ مانند این که دشمن کارى مى کند که آبروى انسان برود یا بر اثر لغزشى آبرویش در معرض خطر قرار مى گیرد. و گاه مصیبت اجتماعى است؛ مانند ناامنى ها، گرانى ها ومانند آن. وگاه مصیبت هاى اخلاقى است؛ مانند مفاسد اخلاقى که گاه مردم گرفتار آن مى شوند.

چگونگى برخورد با مصیبت ها

انسان در مواجهه با مصائب و مشکلات باید صبور باشد وتلاش کند مشکل را برطرف سازد، و اگر امکان از بین رفتن آن نیست، مانند مرگ عزیزان، اگر صابر باشد یک مصیبت دارد و اگر که جزع و فزع کند دو مصیبت. چرا؟

زیرا اوّلاً: تحمّل مصیبت اجر دارد و با جزع اجرش از دست مى رود.

ثانیاً: ممکن است براثر جزع و فزع و بى تابى، مبتلا به امراض مختلف ازجمله ضعف اعصاب، افسردگى و بیمارى هاى جسمى شود که این خود مصیبت دیگرى است. بنابراین، این که روایت مى گوید اگر فزع کند دو مصیبت خواهد داشت، حداقل آن است و گاه ممکن است بیشتر باشد.

همه مشکل دارند!

اگر به این نکته توجّه داشته باشیم که هر کدام از مردم، مبتلا به

ص: 55

نوعى مشکل و مصیبت است و مشکلات اختصاص به ما ندارد، تحمّل آن آسان ترمى شود.

شخصى مبتلا به بیمارى افسردگى شده بود و دائماً در گوشه اى محزون و ناراحت نشسته بود و دنبال کار و زندگى نمى رفت. هرچه براى معالجه او تلاش کردند مؤثّر نشد. آخرین نسخه چنین نوشته شد:

«اگر کسى پیدا شود که غمى نداشته باشد و این بیمار پیراهن او را بپوشد غم و غصّه اش زایل مى گردد». شروع به جستجو کردند، امّا سراغ هرکس رفتند مصیبت و مشکلى داشت و در شهرِ بزرگشان یک انسان بى غم نیافتند! از شهر خارج شده و در روستاها به جستجو پرداختند تا بالاخره چوپانى را یافتند که گمان مى کردند غمى ندارد. گفت: آرى، غمى ندارم! خواستند پیراهن او را بگیرند تا آن بیمار بپوشد و خوب شود، دیدند آن چوپان پیراهن ندارد. شخص بیمار با دین این ماجرا بهبود یافت.

آرى، توجه به این نکته غم و غصّه انسان را مى کاهد و تحمّل آدمى را در مقابل مشکلات زیاد مى کند. اضافه بر این، رحمت و صلوات خداوند را نیز براى خود مى خرد: (أُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ).(1)

ص: 56


1- سوره بقره، آیه 157.

نتایج دیگر صبر و استقامت

علاوه بر این، انسان در پرتو صبر و استقامت، راه حل پیدا مى کند امّا در سایه جزع و فزع راه حل ها گم مى شود. تصوّر کنید گنجشکى وارد خانه اى شده، صاحب خانه پنجره را باز مى کند تا خارج شود امّا چون عجول و دستپاچه است پنجره باز را نمى بیند وخود را به در و دیوار و شیشه مى زند. اگر عاقل بود و لحظه اى مى نشست و بررسى مى کرد، به راحتى راه فرار را مى یافت و از آن جا خلاص مى شد. انسان ها نیز همین طورند.

جامعه صابر و جامعه کم تحمّل

روایت مورد بحث، هم در مسائل فردى صادق است و هم در مسائل اجتماعى. اگر مصیبتى بر جامعه اى وارد شود با جزع و فزع حل نمى شود، بلکه مصیبت دوچندان مى گردد، امّا در سایه عقل و تدبیر و مشورت و تحمّل صبر و خویشتن دارى، راهى براى حلّ آن پیدا خواهد شد.

ضمناً در روایات دیگر هم، مضمون حدیث مورد بحث آمده است. از جمله در حدیثى از حضرت على (علیه السلام) مى خوانیم: «اِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَیکَ الْمَقادیرُ، وَ اَنْتَ مَأجُورٌ، وَ اِنّکَ اِنْ جَزَعْتَ جَرَتْ عَلَیْکَ الْمَقادیرُ وَاَنْتَ مَأزُورٌ؛ اگر صبر کنى، مقدّرات در مورد تو جارى مى شود و پاداش خواهى داشت و اگر بى تابى کنى باز هم

ص: 57

مقدّرات، مسیر خود را طى مى کند وگناه ومعصیت برایت نوشته خواهد شد!».(1)

مصیبت گاه همچون داروى تلخ، ظاهرى بد امّا باطنى شفابخش دارد و نردبان ترقى انسان مى شود؛ همان گونه که اگر حضرت یوسف (علیه السلام) در چاه نمى افتاد و به زندان نمى رفت به آن مقامات نمى رسید.

ص: 58


1- بحارالانوار، ج 71، ص 92، ح 46.

ص: 59

11- آمادگى براى ظهور حضرت مهدى (عج)

اشاره

امام هادى (علیه السلام) یکى از اصحابش را دید که مرکب نامناسبى خریده بود. فرمود: چرا چنین مرکبى خریدارى کردى؟ با همین پول مى توانستى مرکب مناسب ترى تهیّه کنى که به درد میدان جنگ بخورد؛ سپس فرمود:

«مَنِ ارْتَبَطَ دابَّةً مُتَوَقِعاً بها اَمْرَنا وَ یَغیظُ بِهü عَدُوَّنا وَ هُوَ مَنْسُوبٌ اِلَیْنا، اَدَرَّ اللهُ رِزْقَهُ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ وَ بَلَّغَهُ اَمَلَهُ َ کانَ عَوْناً عَلى حَوائِجِهü؛ هرکس مرکبى تهیّه کند و منتظر باشد که مهدى ما ظهور کند (تا با آن مرکب در رکاب آن حضرت باشد) و دشمنان ما را به خشم آورد، در حالى که از شیعیان ما باشد خداوند (چند پاداش به او مى دهد:) 1. روزى اش را فراوان مى کند. 2. سینه اش را گشاده مى سازد. 3. او را به خواسته هایش مى سازد. 4. و یار و مددکارش براى رسیدن به خواسته هایش خواهد بود».(1)

ص: 60


1- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 163، باب 77، ح 1.

فواید انتظار فرج

از این روایت استفاده مى شود که از زمان امام هادى (علیه السلام)، مردم رابراى قیام حضرت مهدى (علیه السلام) آماده مى کردند و این کار سه فایده داشت:

1. امیدوارى؛ انتظار فرج سبب مى شد که شیعیان احساس بى پناهى دربرابر دشمنان نداشته باشند، و نور امید همواره در دلشان روشن بماند.

2. آمادگى؛ این گونه سخنان و دستورات سبب مى شد شیعیان همواره آمادگى خود را حفظ کنند و حفظ آمادگى، تهذیب اخلاق، علم و آگاهى، شجاعت و شهامت را درپى داشت.

3. مبارزات محدود؛ این نوع سفارشات سبب مى شد که شیعیان مبارزات محدود را از دست ندهند و تا زمانى که مبارزه جهانى و فراگیر حضرت مهدى (عج) آغاز نشده بى کار ننشینند و دست روى دست نگذارند.

شیعیان آماده باشند

اکنون نیز شیعیان باید چنین باشند، آمادگى خود را حفظ کنند، براى ظهور آن حضرت نیرو تربیت کنند، نورانیّت و تقوى و علم و آگاهى و شجاعت و شهامت داشته باشند و در حدّ توان و امکاناتشان، با دشمنان مبارزات محدودى داشته باشند و اساساً تأسیس حکومت اسلامى به همین منظور است.

ص: 61

اگر در تمام دنیا نمى توان عدالت ایجاد کرد، نباید از برقرارى عدالت در منطقه محدودى مانند یک کشور، ناامید شد.

به امید روزى که آن حضرت ظهور کند و همه شیعیان براى بسط عدالت در سراسر جهان فعالیّت کنند.

ص: 62

ص: 63

12- شوخى آرى، هزل نه!

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلْهَزْلُ فُکاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صِناعَة الْجُهّالِ؛ هزل، شوخى سفیهان و ساخته و پرداخته جاهلان است».(1)

معناى «هزل»

واژه هزل در لغت عرب به معناى لاغر شدن است. حیوان مهزول به حیوانى که لاغر شده گفته مى شود، سپس به کلمات بى محتوا و توخالى و لاغر اطلاق شده است. البته در معناى دوم، یک بارِ منفى هم به آن اضافه شده و آن زشتى و قباحت است، یعنى کلمات توخالى و بى محتوایى که زشت و قبیح است هزل محسوب مى شود، نه هر کلام توخالى و بى محتوایى.

تفاوت هزل و شوخى

با توجه به آنچه در تعریف هزل گفته شد، تفاوت آن با شوخى

ص: 64


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 4.

روشن مى شود. چون شوخى ممکن است با مطالب آبرومندانه و داراى محتوا و گاه پندآموز همراه باشد امّا هزل شوخى هاى بى محتوا و زشت و قبیح است. لذا امام هادى (علیه السلام) هزل را شوخى سفیهان و ساخته و پرداخته جاهلان دانسته است.

شوخى مذموم و مزاح ممدوح

روایات زیادى درمورد مزاح و شوخى وارد شده است.(1) برخى از روایات تأکید بر مزاح مى کند،(2) به ویژه در سفر. و برخى از روایات نیز آن را کار شایسته اى نمى داند.(3) جمع بین این دو دسته از روایات با توضیحى که پیش تر گفته شد روشن مى شود. منظور از مزاح در روایاتى که آن را کار ناشایستى معرّفى کرده، سخنانى زشت و بى محتوا و توخالى است که ثمره اى جز اتلاف وقت و گاه توهین و مانند آن ندارد. و روایاتى که آن را سفارش کرده، شوخى هایى را مى گوید که در حدّ معقول و حساب شده است وحاوى مطلب زشت و بدى نیست و ایذاء و اهانتى درپى ندارد.

البتّه مرز بین این دو باریک است و باید بسیار مراقب بود؛ چون کسانى هستند که در لباس مزاح به آزار و اذیّت دیگران مى پردازند،

ص: 65


1- مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار، ج 76، ص 58، باب 106، هجده روایت در این موضوع نقل کرده است.
2- میزان الحکمة، ج 8، ص 123؛ باب 3632، ح 18948 تا 18957.
3- میزان الحکمة، ج 8، ص 124، باب 3633، ح 18958 تا 18973.

یا حسّ انتقام جویى ناشى از حسادت خود را با شوخى آرام مى کنند. بدین علت گاه مزاح ها جدّى تر از جدّى است.

بر همه، به ویژه اهل علم، لازم است که بسیار مراقبت کنند و از چنان شوخى هایى که امام هادى (علیه السلام) آن را هزل(1) نامیده، اجتناب ورزند.

ص: 66


1- روایات دیگرى در مورد «هزل» در میزان الحکمة، ج 8، ص 125، باب 3634، آمده است.

ص: 67

13- دور اندیشى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اُذْکُرْ حَسَراتِ التَّفریطِ بِاَخْذِ تَقْدیم الْحَزْمِ؛ دوراندیشى را فراموش نکن تا حسرت هاى کوتاهى ها دامنت را نگیرد».(1)

طبق آنچه در این روایت آمده، امام (علیه السلام) توصیه مى کند که با دوراندیشى و فکر کردن به عواقب و نتیجه کارها، جلوى حسرت ها و آه و افسوس را مى توان گرفت در غیر این صورت انسان هرچقدر تأسّف بخورد اثرى ندارد و مشکل حل نمى شود و گذشته بازنمى گردد. اگر انسان آینده نگر باشد و به لوازم و پیامدهاى کارهایش فکر کند از امروز سنگ بناى آینده را مى گذارد و جلوى آه و افسوس ها را مى گیرد.

دو نوع زندگى

ما انسان ها دو نوع زندگى داریم:

ص: 68


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.

1. روزمرّگى

بعضى از انسان ها فقط امروز را مى بینند و درپى سپرى کردن آن هستند و به فکر فردا و فرداها نیستند. این، اختصاص به زندگى فردى ندارد؛ بلکه در مسائل اجتماعى و سیاسى نیز صادق است، لذا بعضى از دولتمردان و سیاستمداران فقط به این مى اندیشند که مردم را راضى نگه دارند امّا به این که ممکن است چه بلایى بر سر کشور بیاید و در آینده چه اتفاقاتى رخ دهد، نمى اندیشند. انسان هاى کوتاه نگر هرچه دارند خرج امروز خود مى کنند و به فکر دوران پیرى و بیمارى و سختى و مشکلات خود نیستند. در حالى که زندگى همیشه بر یک پاشنه نمى چرخد و بالاخره دوران پیرى واز کارافتادگى بامشکلات عجیب وبیمارى هاى متعددش فرامى رسد.

علاوه بر این، خانواده توسعه مى یابد؛ بچّه ها بزرگ مى شوند، نوه ها و نتیجه ها مشکلات خاصّ خود را خواهند داشت و انسان نمى تواند از کنار این مشکلات به راحتى عبور کند. آیا من مى توانم فقط امروز را ببینم و خوش باشم و به فکر فردا و فرداها نباشم؟

آیا یک جامعه مى تواند فقط به فکر امروزش باشد و تمام امکانات جامعه را صرف نیازهاى امروز خود کرده و اصلاً به فکر آیندگان نباشد؟!

اگر جامعه اى تمام منابع نفت و گاز خود را مصرف کند و همه معدن ها را استخراج نماید و تمام جنگل ها را درو کند و همه

ص: 69

حیوانات و حشرات را صید نماید و محیط زیست را نابود کند تا زندگى امروزش را در کمال رفاه و آسایش بگذراند، کار عاقلانه اى کرده است؟!

2. آینده نگرى

امام هادى (علیه السلام) در این حدیث شریف به ما هشدار مى دهد که فقط به فکر امروزمان نبوده و آینده نگر باشیم که آینده نگرى سبب مى شود از هم اکنون به گونه اى برنامه ریزى کرده و گام برداریم که در آینده حسرت نخوریم. آینده نگرى ایجاب مى کند که درمورد گازهاى گلخانه اى زیاده روى نکنیم تا لایه ازن پاره نشود و نفوذ اشعه ماوراء بنفش زندگى را بر روى کره زمین به خطر نیندازد.

ص: 70

ص: 71

14- خشم بر زیردستان

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ؛ خشم و غضب بر زیردستان باعث ملامت و سرزنش است».(1)

مفهوم روایت این نیست که این کار درباره دیگران کار شایسته اى است، بلکه منظور آن است که درباره زیردستان و کسانى که بر آن ها سلطه دارى و اختیارشان به دست توست، زشتى مضاعفى دارد.

حقیقت خشم و غضب

خشم، افروختگى و هیجان نفس است به گونه اى که قدرت تفکّر را تحت الشعاع قرار مى دهد و همه قوا را بسیج کرده، در اختیار خود مى گیرد و تبدیل به عامل خطرناکى همچون طوفان یا سیلاب یا حیوانى درنده یا شعله اى آتش مى شود، و غالباً هم بعد از آن پشیمانى به وجود مى آید.

ص: 72


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.

پیامدهاى خشم و غضب

سخنان و رفتار و کردارى که در حال خشم و عصبانیّت از انسان صادر مى شود، معمولاً سبب ندامت او مى گردد. گاه این ندامت قابل جبران است و گاه ممکن است سالیان درازى نتواند آثار آن را جبران کند. لذا در آیات قرآن مجید(1) و روایات حضرات معصومین (علیهم السلام)(2) خشم و غضب به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته و درمورد کنترل آن سفارش هاى فراوانى شده است.

بسیارى از قتل ها، جنایت ها، جدایى ها و طلاق ها، از بین رفتن دوستى ها و شراکت ها، و مشکلات مردم، ناشى از غضب است.

اگر پرونده هاى دادگسترى مورد مطالعه قرار گیرد، شاید اختلاف و جنایتى که بدون خشم و غضب رخ داده باشد یافت نشود.

راه فرار از غضب

دو راه براى فرار از غضب وجود دارد:

1. بالا بردن قدرت تفکّر و تدبیر؛ انسان باید قوّت و قدرت تعقّل و تدبیرش را آن قدر بالا ببرد که قادر به کظم غیظ و مهار طوفان نفس و آن سیلاب ویرانگر و آتش سوزان و حیوان درنده شود. این مهم در سایه تربیت و تزکیه نفس حاصل مى شود.

ص: 73


1- مشروح آیات و روایات مذکور را در کتاب اخلاق در قرآن، ج 3، ص 377 به بعد مطالعه فرمایید.
2- مشروح آیات و روایات مذکور را در کتاب اخلاق در قرآن، ج 3، ص 377 به بعد مطالعه فرمایید.

2. تغییر حالت؛ اگر شخص سلطه اى بر نفس ندارد و نمى تواند چنان سیل بند مستحکمى ایجاد کند که جلوى سیلاب خشم و غضب را بگیرد، هر زمان عصبانى شد هیچ سخنى نگوید و هیچ تصمیمى نگیرد، بلکه از آن مکان خارج شود و یا حالتش را تغییر دهد اگر ایستاده است بنشیند، اگر نشسته، بلند شود و راه برود. اگر در خانه است به سرعت از خانه خارج شده، به مسجد یا پارک یا خانه یکى از اقوام و دوستان برود و پس از بازگشت به حالت عادى به خانه بازگردد.

در حدیث معروفى مى خوانیم: «هنگامى که حضرت نوح (علیه السلام) امّت خود را (که بعد از ارشاد و تبلیغ طولانى و مستمر، پذیراى هدایت نشده بودند) نفرین کرد (و نابود شدند) شیطان نزد نوح (علیه السلام) آمد و گفت: تو حقّى بر گردن من دارى، مى خواهم آن را ادا کنم.

نوح (علیه السلام) در تعجّب فرو رفت، گفت: بسیار بر من گران است که حقّى بر تو داشته باشم، چه حقّى؟

گفت: همان نفرینى که درباره قومت کردى و آن ها غرق شدند واحدى باقى نماند که من او را گمراه سازم، و من تا مدّتى راحتم، تازمانى که نسل دیگرى به پا خیزد و من به گمراه کردن آن ها مشغول شوم.

نوح (علیه السلام) (با این که مى دانست نهایت کوشش را براى قوم خود کرده بود، ناراحت شد و) به شیطان گفت: چگونه مى خواهى جبران کنى؟

ص: 74

(نوح (علیه السلام) مى خواست سخنان او را نپذیرد، ولى از طرف پروردگار خطاب آمد که گفتارش را بپذیر، که در این جا راست مى گوید.) شیطان گفت: در سه زمان به یاد من باش، که من در این سه زمان، نزدیک ترین فاصله را به بندگان خدا دارم:

1. هنگامى که خشم، تو را فرامى گیرد.

2. هنگامى که در میان دو نفر قضاوت مى کنى.

3. هنگامى که با زن بیگانه اى تنها هستى، و هیچ کس در آن جا نیست».(1)

در روایت دیگرى مى خوانیم که «ذوالقرنین یکى از فرشتگان را ملاقات کرد و به او گفت: دانشى به من بیاموز که بر ایمان و یقینم بیفزاید. گفت: خشم و غضب را ترک کن؛ زیرا هنگامى که انسان غضب مى کند، شیطان بیش از هر زمان بر او مسلّط مى شود. بنابراین، غضب را با وقار و خویشتن دارى بازگردان، و آتش آن را با آرامش خاموش کن و از عجله بپرهیز که اگر در کارها عجله کنى از نصیب خود محروم خواهى شد، و در برابر اشخاص دور و نزدیک مهربان باش و سخت گیر و عنود مباش».(2)

ص: 75


1- بحارالانوار، ج 11، ص 318.
2- اخلاق در قرآن، ج 3، ص 390.

15- حکمت

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِی الطِّباعِ الْفاسِدَةِ؛ علم و دانش در قلب هاى فاسد اثرى نمى کند».(1)

حکمت چیست؟

«حکمت» در اصطلاح قرآن و روایات، به معناى علم و دانش است. مثلاً در آیه شریفه 20 سوره «ص» که مى فرماید: (و آتیناه الحکمة و فصل الخطاب)؛ «(هم) حکمت به او (داوود) دادیم و هم داورى عادلانه» به همین معناست و ظاهراً شامل علوم اعتقادى و فروع عملى و مسایل اخلاقى، هر سه مى شود. البتّه این که خداوند فرموده: «ما به لقمان حکمت دادیم» منظور، بیشتر، مسایل اخلاقى است.

«نَجَعَ» در لغت به معناى «دَخَلَ فیهِ وَ اَثّرَ؛ داخل در آن شد و اثر

ص: 76


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.

گذاشت» است. و معناى جمله «دواء ناجع شد» این است که دارو وارد بدن بیمار شد و در بدن اثر گذاشت.

فاعلیّت فاعل و قابلیّت قابل

براى رسیدن به مقصود و به دست آوردن نتیجه، هم فاعلیّت فاعل شرط است و هم قابلیّت قابل. اگر«فاعل»درحدّاعلاى فاعلیّت باشد امّا «قابل» قابلیّت نداشته باشد نتیجه اى حاصل نمى شود؛ بلکه گاه نتیجه منفى خواهد بود؛ همان گونه که اگر «قابل» در حدّ اعلاى قابلیّت باشد و فاعل فاعلیّت نداشته باشد بى نتیجه است.

باران بر زمین هاى مختلف مى بارد و در فاعلیّت آن هیچ شک و شبهه اى نیست، امّا تنها زمین هایى را که قابلیّت لازم را داشته باشند احیا مى کند و هیچ اثرى بر زمین شوره زار نمى گذارد.

داروها همه مؤثّرند؛ امّا بدن بیمار نیز باید آن را بپذیرد. اگر مشاهده مى کنیم که گاهى بهترین داروها اثرى نمى بخشد به این دلیل است که بدن بیمار قابلیّت ندارد.

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک *** چو درد تو نبیند که را دوا بکند؟(1)

این جا اشکالى در کار طبیب حاذق و مشفق نیست، اشکال از بیمار است. در پیوند اعضا هم این قانون حاکم است. اکنون علم

ص: 77


1- دیوان حافظ، ص 200، غزل 182.

پزشکى آن قدر پیشرفت کرده که قلب را هم پیوند مى زنند. پیوند کلیه که بسیار مرسوم و متداول است و جاى خود دارد. ولى بدن بیماران معمولاً اعضاى بیگانه را دفع مى کند و نمى پذیرد، لذا به بیمار دارویى مى دهند که قدرت دفعش کاهش پیدا کند تا پیوند بگیرد. قوانین اجتماعى نیز همین گونه است؛ اگر جامعه اى آلوده و بیمار باشد و قابلیّت کافى نداشته باشد، بهترین قانون هم در آن جا نتیجه نمى دهد. مسایل معنوى هم تابع این قانون است؛ به همین علت سلمان فارسى که قابلیّت لازم و کافى را دارد از هزاران کیلومتر دورتر خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى رسد و از سرچشمه زلال هدایت مى نوشد و سیراب مى شود؛(1) امّا ابولهب بى قابلیّت که عموى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و در همسایگى حضرت زندگى مى کند هیچ بهره اى از آن چشمه نمى برد!(2)

بنابراین، براى این که بتوانیم از آیات و روایات استفاده کنیم باید به پاک سازى درون بپردازیم و از گناهان و خطاهایمان توبه کنیم و غذاى مشکوک نخوریم و در حفظ زبانمان کوشا باشیم، تا انوار الهى در قلبمان بتابد، چراکه فیض الهى نه محدود است و نه ممنوع؛ بلکه همچون باران بر همه قلب ها مى بارد، امّا دلى از آن

ص: 78


1- شرح زندگانى جناب ایشان را در کتاب «سلمان نخستین مسلمان ایرانى» یا کتاب «سلمان فارسى استاندار مداین» مطالعه فرمایید.
2- بخشى از مسایل مربوط به ابولهب را در تفسیر نمونه، ج 27، ص 446 به بعد، ذیل آیات 1 _ 5 سوره تبت، مطالعه فرمایید.

بهره مى گیرد که قابلیّت داشته باشد. نتیجه این که در مسایل فردى و اجتماعى، مادّى و معنوى و روحانى و جسمانى باید قابلیّت هم وجود داشته باشد تا نتیجه حاصل گردد.

ص: 79

16- بهترین ها و بدترین ها

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ فاعِلُهُ وَ اَجْمَلُ مِنَ الْجمیلِ قائِلُهُ وَ اَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ وَ اَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راکِبُهُ؛ بهتر از عمل خیر، انجام دهنده آن و زیباتر از کار زیبا، فاعل آن کار است و برتر از علم، عالم و دانشمند و بدتر از کار بد انجام دهنده کار بد است و بدتر از کار وحشتناک، فاعل آن کار است».(1)

امام (علیه السلام) در این روایت پنج جمله فرموده که سه جمله آن امور ارزشى و دو جمله آن مسایل ضدّ ارزشى است.

مبارزه با معلول یا علّت!

این حدیث در حقیقت اشاره به نظام علّت و معلول است. یعنى به جاى این که به معلول اهمیّت بدهیم به دنبال علّت ها رفته و سراغ فاعل ها را بگیریم.

ص: 80


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.

اگر عامل کار خیر را تقویت کنیم اعمال خیر گسترش پیدا مى کند؛ چون سرچشمه آن او بوده است. و بالعکس اگر با عامل کارهاى زشت و نابهنجار و ضد ارزش مبارزه شود سرچشمه آن خشکیده و بساط آن از سطح جامعه برچیده مى شود.

ضمناً از این روایت استفاده مى شود که امربه معروف و نهى از منکر تنها سفارش به کارهاى شایسته و نهى از کارهاى ناشایست نیست، بلکه باید به عامل معروف و منکر اهمیّت بیشترداد.(1) باید به سراغ سرچشمه ها رفت؛ چه سرچشمه نور و چه سرچشمه ظلمت، چه سرچشمه ارزش ها و چه سرچشمه ضدّ ارزش ها.

اگر مفسده اى در جامعه به وجود آمد و آن را جمع کردیم امّا سرچشمه اش را نخشکاندیم و ریشه اش را نزدیم، از جاى دیگر بروز و ظهور مى کند و به مفسده گرى مى پردازد؛ امّا اگر سرچشمه اش خشکانده شود دیگر بروز و ظهورى نخواهد داشت.

بیان دیگرى براى روایت

به عبارت دیگر معناى روایت این است که از نظر اخلاقى، فاعل

ص: 81


1- شرح بیشتر درمورد این دو فریضه بسیار مهم را در تفسیر نمونه، ج 3، ص 52 به بعد، ذیل آیه 104 سوره آل عمران مطالعه فرمایید. مباحثى نظیر «معروف و منکر چیست؟»، «آیا امر به معروف یک وظیفه عقلى است یا تعبّدى؟»، «اهمیّت امر به معروف و نهى از منکر»، «امر به معروف از خشونت جداست!» و مطالب دیگر، در منبع فوق آمده است.

هر کار خیرى، بهتر از خود آن کار خیر است، چون او داراى ملکه اى است که منشأ خیر است، لذا از فاعل باید بیشتر متشکّر باشیم تا مشابه آن کار خیر را در جاهاى دیگر انجام دهد.

همچنین از نظر اخلاقى، فاعل هر کار زشتى، بدتر از خود آن کار زشت است، چون ملکه کار زشت در وجود اوست و منشأ کارهاى زشت دیگر خواهد شد و براى جلوگیرى از تکرار کار زشت باید خود او اصلاح گردد.

ص: 82

ص: 83

17- حسادت و آثار آن

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اِیّاکَ وَالْحَسَدَ فَاِنَّهُ یُبَینُ فیکَ وَ لا یَعْمَلُ فِی عَدُوِّکَ؛ از حسادت پرهیز کن که ضررهاى آن دامن تو را مى گیرد و ضررى به دشمنت (که به او حسادت مى ورزى) نمى زند».(1)

مفاسد حسادت

حسادت پدیده بسیار زشت اجتماعى است، و همواره منشأ مفاسدى بوده و هست. مفاسدى که گاه به قتل و غارت منتهى مى گردد و گاه کانون گرم خانواده ها را متلاشى مى کند و گاه دوستان صمیمى را پراکنده مى سازد و برخى از اوقات ثمره اى جز درگیرى هاى قومى و قبیله اى ندارد.

در روایات اسلامى آثار مختلفى براى آن بیان شده، که یک نمونه آن در روایت مورد بحث آمده است. امام هادى (علیه السلام)

ص: 84


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.

مى فرماید: «حسادت به تو ضرر مى زند، ولى به دشمنت آسیبى نمى رساند». حسادت باطنى (و بدون عمل فیزیکى) اعصاب حسود را ضعیف کرده و او را از پاى درمى آورد در حالى که هیچ آسیبى به شخص مورد حسادت نمى زند.

ضررهاى حسادت

حسادت حداقل سه ضرر دارد:

1. روح انسان را آزرده مى کند و نوعى بیمارى روانى محسوب مى شود. روایت مورد بحث به همین ضرر اشاره کرده است.

2. نیروهاى فعّال انسان را به هدر مى دهد. حسود تمام توان و نیرویش را صرف جلوگیرى از پیشرفت محسود مى کند؛ نیرویى که مى تواند باعث ترقّى خود او شود.

و در یک جمله، حسادت سبب مى شود نیروهاى مثبت تبدیل به نیروهاى منفى گردد.

3. حسادت نوعى معارضه با قضاى الهى است. روایت «اِنَّ الْحَسَدَ لَیَأکُلُ الاْیمانَ کَما تَأکُلُ النّارُ الْحَطَب»(1) و روایت «وَ مَنْ حَسَدَ مؤمِناً اِنْماثَ الاْیمانُ فی قَلْبِه کَما یَنْماثُ الْمِلْحُ فی الماءِ»(2) و آیه

ص: 85


1- میزان الحکمة، ج 2، ص 377، باب 852، ح 4098؛ ترجمه: «بى شک حسادت ایمان را نابود مى کند، همان گونه که آتش هیزم را مى سوزاند».
2- تحف العقول، ص 223؛ ترجمه: «و هر کس به مؤمنى حسادت ورزد، ایمان در قبلش از بین مى رود همان گونه که نمک در آب حل مى شود».

شریفه (أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ)(1) اشاره به همین مطلب است. خداوند از روى لطف و فضلش نعمتى به شخص محسود داده وحسود در معارضه با این قضاى الهى، درصدد از بین بردن آن است.

آرى، حسادت مفاسد فراوانى دارد که به سه نمونه آن اشاره شد.

مبارزه با حسادت

انسان در این گونه موارد باید به خود بیاید و کوشش کند که در یک رقابت سالم همچون او یا بالاتر از او شود تا حسادت، به یک رقابت مثبت تبدیل گردد.

حسادت، هم در میان افراد عادى هست و هم در بین سیاستمداران و صاحبان سرمایه اهل علم نیز ممکن است به این صفت رذیله آلوده شوند.

ضمناً این بیمارى روحى، سنّ خاصّى نمى شناسد و در هر سنّوسالى ممکن است دامن انسان را بگیرد.

ص: 86


1- سوره نساء، آیه 54؛ ترجمه: «یا این که به مردم [= پیامبر و خاندانش]، بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد مى ورزند؟!».

ص: 87

18- زمان حسن ظن و هنگام سوء ظن

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «اِذا کانَ زَمانٌ الْعَدْلُ فیهِ اَغْلَبُ مِنَ الْجَورِ فَحَرامٌ اَنْ یَظُنَّ بِاَحَدٍ سُوءاً حَتّى یُعْلَمَ ذلِکَ مِنْهُ و اِذا کانَ زمان الْجَورُ اَغْلَبُ فیهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیْسَ لِأَحَدٍ اَنْ یَظُنَّ بِاَحَدٍ خَیْراً ما لَمْ یُعْلَمْ ذلک مِنْهُ؛ هرگاه در عصر و زمانى، عدالت بر ظلم و جور غلبه کند هیچ کس نباید به دیگرى بدبین باشد، مگر این که کار زشتى از او ببیند. و اگر ظلم و جور بر عدالت غلبه کند هیچ کس نباید به دیگرى خوش بین باشد؛ مگر این که کار خیرى از او ببیند».(1)

نهى از سوء ظن در قرآن و حدیث

مسأله سوء ظن ازجمله مسایلى است که هم در قرآن مجید(2) و هم در روایات معصومین (علیهم السلام)(3) به شدّت از آن نهى گردیده و به

ص: 88


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.
2- سوره حجرات، آیه 12.
3- میزان الحکمة، ج 5، ص 320 به بعد، باب 2439، ح 11681 به بعد.

مسلمانان دستور داده شده که به یکدیگر حسن ظن داشته باشند، چراکه سوء ظن آثار و تبعات بدى دارد، از جمله در آیه 12 سوره حجرات مى خوانیم که سوء ظن سبب تجسّس و تجسّس منشأ غیبت مى شود، لذا فرموده اند که مسلمانان باید به هم خوش بین باشند و هرچه دیدند حمل بر صحّت کنند.(1)

ولى در روایت مورد بحث و روایت مشابهى از حضرت على (علیه السلام)(2) این تفصیل ذکر شده که اگر عدالت و پاکى بر اهل زمان غالب باشد، تا زمانى که خلافى از کسى مشاهده نشده نباید به او سوء ظن داشت، امّا اگر ظلم و فساد و بداخلاقى و بى تقوایى حاکم باشد، هیچ کس به دیگرى حسن ظن نداشته باشد، مگر این که بداند انسان صالحى است.

حکمت تفصیل مورد بحث

روشن است که این تفصیل به منظور جلوگیرى از مفاسدى است که به چند نمونه آن اشاره مى شود:

در زمانى که عرفان هاى کاذب فراوان شده است، اگر شخصى ادّعاى عرفان و سیر و سلوک مى کند و خود را در این زمینه پیر طریقت و راه یافته به قله هاى عرفان مى خواند، در چنین شرایطى

ص: 89


1- روایات مربوط به حسن ظن را در میزان الحکمه، ج 5، ص 319، باب 2436، ح 11669به بعد مطالعه فرمایید.
2- سفینة البحار، ج 5، ص 394.

نباید حسن ظن داشت و به هر مدّعى عرفانى تکیه کرد.

اگر در محیطى که مفاسد اخلاقى زیاد است، شخصى به خواستگارى فرزندمان آمد، نباید حسن ظن داشته و بدون تحقیق و مشورت جواب مثبت دهیم.

در عصر و زمانى که مردم براى رسیدن به پول بیشتر، کلاهبردار شده و دست به هر کارى مى زنند، نباید پیشنهاد شراکت هر کسى راپذیرفت.

این مطلب اختصاص به زندگى فردى ندارد، بلکه در مناسبات اجتماعى و سیاسى نیز جارى است، لذا پیشنهادهاى دولت هاى استکبارى را باید با سوء ظن تعقیب کرد و اگر قراردادى بسته مى شود باید بسیار حساب شده و دقیق باشد، چون آن ها فقط به منافع خود مى اندیشند و در این راه از هیچ چیز باکى ندارند و حاضرند همه را فدا کنند.

حال اگر جامعه ما دو گروه شدند: گروهى نیک و پاک و انقلابى و اهل حلال و حرام، و گروهى فاسد و بى بندوبار، باید به گروه اوّل حسن ظن و به گروه دوم سوء ظن داشته باشیم.

ضمناً در مواردى که امر به سوء ظن شده منظور آن است که احتیاط بیشترى کنیم، نه این که مطابق سوء ظن عمل نماییم. بنابراین، این مطلب مجوّز غیبت و تهمت نمى شود.

ص: 90

ص: 91

19- از دیگران چه انتظاراتى داشته باشیم؟

اشاره

امام هادى (علیه السلام) در بخشى از سخنانى که بین ایشان و متوکّل عباسى ردوبدل شد، فرمودند: «لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ، وَلا الْوَفاءَ لِمَن غَدِرْتَ بِهü، وَ لا النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ اِلَیْهِ، فَانَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبُکَ لَهُ؛ از کسى که از او کدورت به دل دارى انتظار صفا(ى دل) نداشته باش، و از کسى که پیمانت را با او، شکسته اى انتظار وفا به پیمان نداشته باش، و از کسى که به او بدبین هستى انتظار خیرخواهى نداشته باش، چراکه همان احساسى که تو درباره او دارى، او هم درباره تو دارد».(1)

گفتگوى امام هادى (علیه السلام) و متوکّل

در این جا به موضوع گفتگوى حضرت با خلیفه عبّاسى اشاره اى نشده است؛ ولى از روایت استفاده مى شود که متوکّل از حضرت

ص: 92


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.

گله مند بوده که چرا به او حسن ظن ندارد؟ ضمناً بعید نیست که این حدیث دنباله حدیث قبل باشد.

نکته اى دقیق درمورد روانشناسى

از این روایت ارزشمند یک درس روانشناسى و اجتماعى استفاده مى شود و آن این که اگر بخواهیم دل مردم با ما صاف باشد، لازم است دلمان را با آن ها صاف کنیم. اگر دوست داریم خیرخواه ما باشند، باید ما هم خیرخواه آن ها باشیم. اگر علاقه مندیم به قرارها و عهد و پیمان هایمان احترام بگذارند ما هم باید به عهدمان وفا کنیم.

به تعبیر دیگر، باید اصلاحات را از خودمان شروع کنیم تا بتوانیم دیگران را اصلاح کنیم.

امام هادى (علیه السلام) به متوکل عباسى مى گوید: تو هر کجا و هر مقدار که بتوانى به شیعیان ظلم و ستم مى کنى و آن ها را به قتل مى رسانى واز آزار و اذیّت آن ها باکى ندارى، در عین حال انتظار دارى به تو خوش بین باشم!

این روایت، درمورد تعامل و برخورد با دشمنان، درس مهمّى به ما مى دهد، مى گوید: به دشمنانى که سالیان سال با شما عداوت و دشمنى داشته و در حدّ توان به شما ظلم و ستم کرده اند و اکنون هم از کرده خود و سابقه ننگین خویش پشیمان نیستند خوش بین مباشید و درمورد پیشنهاد دوستى و مذاکره آن ها با احتیاط کامل اقدام کنید.

ص: 93

اگر احادیث مربوط به روانشناسى در کلمات حضرات معصومین (علیهم السلام)، به ویژه نهج البلاغه حضرت على (علیه السلام) جمع آورى شود، یک دوره روانشناسى دینى به دست مى آید که حدیث مورد بحث، یک نمونه آن است.

ص: 94

ص: 95

20- استقبال از نعمت هاى الهى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اِلْقَوُا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوِرَتِها وَالْتَمِسوا الزّیادَةَ فیها بِالشُّکْرِ عَلَیْها؛ از نعمت هاى الهى با حُسن مجاورت و استفاده صحیح استقبال کنید و فزونى آن را با شکر براى آن از خداوند درخواست نمایید».(1)

دو مطلب بسیار مهم

امام هادى (علیه السلام) در این روایت ارزشمند به دو مطلب مهم اشاره کرده است: حسن مجاورت با نعمت هاى پروردگار، و درخواست ازدیاد آن از کانال شکر نعمت. و این یک مطلب کاملاً منطقى است.

توضیح این که: باغبانى را در نظر بگیرید که باغى را با انواع گیاهان و درختان پرورش داده، و براى آن فوق العاده زحمت مى کشد. اگر باغ باطراوت باشد و سایه و گل و میوه اى داشته باشد

ص: 96


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 4.

باغبان تلاش خود را براى حفظ و حراست و آبیارى و دفع آفات و کوددهى آن بیشتر مى کند و در نتیجه محصول باغ دوچندان مى شود، امّا اگر درختان و گیاهان آن را پژمرده ببیند و طراوت و شادابى اى در آن ها نبیند و ثمر و میوه اى از آن نچیند، دست از حمایت و نگهدارى و آبیارى آن ها برداشته و چوب هاى خشک را به آتش مى سپرد.

خداوند متعال نیز باغبان عالم هستى است، لذا در آیه شریفه 17 سوره نوح مى خوانیم: (وَ اللهُ اَنْبَتَکُمْ مِنَ الاَرْضِ نَباتاً)؛ «وخداوند شما را همچون گیاهى از زمین مى رویاند».

یعنى عالم انسانیّت در قرآن مجید تشبیه به باغ بزرگى شده که باغبان آن خداوند است.

شکر نعمت نعمتت افزون کند

بنابراین، اگر باغبان عالم هستى نعمتى به ما داد و ما با آن خوب رفتار کردیم و همسایگان خوبى براى آن بودیم و حق و حقوق الهى را به جا آوردیم و از آن در راه خدا انفاق کردیم و آن را در مسیر طاعت الهى به کار گرفتیم و در زبان و عمل شکر آن را ادا کردیم، خداوند هم آن را فزونى مى بخشد.

امّا اگر همچون درختى خشک و بى طراوت بودیم که نه میوه وثمرى و نه برگ و بارى و نه حتى سایه اى داشتیم چاره اى جز قطع کردن و سوزاندش باقى نمى ماند.

ص: 97

خداوند حکیم است

نکته مهم این است که بدانیم خداوند حکیم است و روى حساب کار مى کند. هر نعمتى که به هرکس مى دهد و هر آنچه از هرکس مى گیرد همه براساس حکمت است. نعمت هایى که براساس لیاقت به انسان ها مى دهد نه امتحان، اگر انسان ها لیاقتشان را تثبیت کنند بى شک آن را زیاد خواهد کرد و اگر خود انسان ها نشان دهند که لیاقت آن نعمت ها را ندارند، از آن ها سلب مى کند.

نعمت نظام اسلامى

خداوند متعال در سال 1357 نعمت بزرگى به نام نظام اسلامى به ملّت شریف ایران داد که البتّه مشکلات و ناملایمات وهزینه هاى سنگینى داشت و مردم بزرگ ما ثابت کردند که لیاقت این نعمت عظمى را دارند، لذا خداوند آن را پرورش داد وروزبه روز بر عظمت آن افزود و ما بعد از سه دهه همچنان توفیق استفاده از آن را داریم.

خدایا! ما را قدردان نعمات خود قرار بده و آن ها را از ما مگیر.

ص: 98

ص: 99

21- لجاجت

اشاره

امام هادى (علیه السلام) خطاب به یکى از دوستانش فرمود:

«عاتِبْ فُلاناً وَ قُلْ لَهُ: اِنَّ اللهَ اِذا اَرادَ بِعَبْدٍ خَیْراً اِذا عُوقِبَ قَبِلَ؛ فلان کس را سرزنش کن (در حدیث به عملى که مستحق سرزنش بوده اشاره نشده است)وبه او بگو: هرگاه خداوند براى بنده اى خیر بخواهد،چون توبیخش کند (آن بنده) بپذیرد (و لجاجت نورزد)».(1)

ارتباط لجاجت با گناهان دیگر

نکته مهمّى که در این حدیث به آن اشاره شده این است که انسان در برخورد با خطاها و اشتباهاتش نباید لجاجت به خرج دهد، بلکه اگر به او تذکّرى دادند، یا او را سرزنش کردند، بپذیرد و آن کار زشت را تکرار نکند؛ چون اگر لجاجت کند و در مقام توجیه برآید به ناچار آلوده اشتباهات و خطاهاى دیگر ازجمله گناه

ص: 100


1- تحف العقول، ص 360.

بزرگ دروغ مى شود و چنانچه این کار را تکرار کند و در پى هر خطایى به لجاجت پناه ببرد، در وادى ضلالت گرفتار خواهد شد. برخلاف کسى که اشتباهش را مى پذیرد و مورد لطف خدا قرار مى گیرد.

ثمرات شوم لجاجت

یکى از بلاهاى مهمّ زندگى بشر در تمام سطوح، به ویژه در خانواده ها و بین زن و شوهرها همین لج بازى هاى نابخردانه است که عواقب سوء و ثمرات بسیار بدى دارد و گاه به از هم پاشیدن خانواده ها مى انجامد، در حالى که اگر زن و شوهر، هریک اشتباه خود را بپذیرد و درباره آن اصرار و لجاجت نورزد، مشکل به راحتى حل مى شود و کام هیچ کدام از آن ها تلخ نمى گردد.

نتیجه ترک لجاجت حضرت آدم (علیه السلام)

در آغاز خلقت، حضرت آدم (علیه السلام) مرکتب خطا (ترک اولى) شد، امّا لجاجت نکرد و بر اشتباهش اصرار ننمود، بلکه به همراه همسرش به درگاه الهى رفته و راه توبه را در پیش گرفتند و خطاب به خداوند عرض کردند: (رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِنْ لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ)؛ «پروردگارا! ما به خویشتن ستم

ص: 101

کردیم؛ و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، به یقین از زیان کاران خواهیم بود».(1)

خداوند متعال هم توبه اش را پذیرفت و آن کلمات را به او تعلیم کرد و او نجات یافت.

ثمره لجاجت ابلیس

ابلیس برعکس او عمل کرد. پس از نافرمانى خداوند، راه لجاجت و خیره سرى را در پیش گرفت و چون لجوج بود فقط بُعد مادّى حضرت آدم (علیه السلام) را که خلقت او از خاک بود، دید،(2) امّا از بعد معنوى وى که دمیده شدن روح الهى در وى بود غافل شد.

لجاجت، با ابلیس کارى کرد که نه تنها توبه نکرد بلکه از خداوند خواست به او مهلت دهد که تا روز قیامت در گناه تمام افراد بشر شریک و سهیم شود! (قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِى إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).(3)

اگر به عواقب سوء و خطرناک لجاجت بیندیشیم، لجاجت را به طور کامل کنار گذاشته و زندگى مان را شیرین خواهیم کرد.

ص: 102


1- سوره اعراف، آیه 23.
2- سوره حجر، آیه 33.
3- سوره حجر، آیه 36.

ص: 103

22- مکر الهى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ اَمِنَ مَکْرَ اللهِ وَ اَلیمَ اَخْذِه تَکَبَّرَ حَتّى یَحِلَّ بِه قَضائُهُ وَ نافِذُ اَمْرِهِ؛ هرکس خود را از مجازات الهى ایمن بداند تکبّر مى ورزد (و آن قدر به این اخلاق رذیله ادامه مى دهد) تا قضا و فرمان نافذ الهى بر سرش فرود آید».(1)

معناى «مکر»

مکر سه معنى دارد:

1. کارهاى مرموز و موذیانه؛ مکر در میان عامّه مردم به این معناست. مردم به کسى که کارهاى توطئه آمیز و برنامه هاى مرموزى انجام مى دهد مکّار مى گویند.

2. تدبیر و چاره اندیشى؛ هنگامى که مکر درمورد خداوند استعمال مى شود به این معناست. بنابراین، آیه شریفه (وَمَکَرُوا

ص: 104


1- فرهنگ جامع سخنان امام هادى (علیه السلام)، ص 426، ح 355.

وَمَکَرَ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ)(1) به این معناست که خداوند بهترینِ تدبیرکنندگان است.

3. مجازات؛ یکى دیگر از معانى مکر، مجازات است و در حدیث مورد بحث به همین معناست.

آرى، کسى که خود را از مجازات الهى ایمن بداند آلوده تکبّر مى شود و به قدرى در این باتلاق دست و پا مى زند تا مجازات الهى بر سرش نازل شود.

ایمن از مکرالله!

یکى از صفات مذموم و اخلاق رذیله احساس ایمن بودن از مکرالله است، یعنى دست به معصیت و نافرمانى خداوند بزند ومعتقد باشد خداوند مجازاتش نمى کند. این کار زشت، سبب عصیان و تکبّر مى شود و انسان به فکر توبه نمى افتد؛ مگر زمانى که آثار عذاب الهى نمایان و آشکار شود که در آن زمان توبه پذیرفته نمى گردد. اگر خداوند متعال توبه فرعون جبّار و ستمگر را نپذیرفت به این علت بود که تا قبل از غرق شدن توبه نکرد و در آستانه نزول عذاب الهى به فکر توبه افتاد که فایده اى نداشت.(2)

ص: 105


1- سوره آل عمران، آیه 54؛ ترجمه: «و (یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آیینش) توطئه کردند؛ و خداوند (براى حفظ او و آیینش) تدبیر نمود و خداوند، بهترین تدبیرکنندگان است».
2- سوره یونس، آیه 90.

نمونه هایى از مبتلایان به عذاب الهى

کسانى که خود را از مکر الهى ایمن مى دانستند و گرفتار عذاب پروردگار شدند فراوان اند و هریک از ما و شما نمونه هاى متعدّدى از آن را دیده ایم.

صدّام حسین طاغى و ستمگر، رئیس جمهور عراق، ازجمله این افراد بود. وى تصوّر نمى کرد که روزى در چنگال عذاب الهى گرفتار شود، لذا به حدّ اعلاى تکبّر رسید، امّا عاقبت این طاغوت سرکش به جایى رسید که وى را در قفسى گذاشته و محاکمه کردند و با وضع ذلّت بارى اعدام شد!

نمونه دیگر آن قذّافى جانى و طغیان گر، رئیس جمهور لیبى بود.شخصى که کارهاى عجیب و غریبى مى کرد؛ تمام محافظانش را از زنان انتخاب مى کرد؛ براى حفظ سلامتى اش همواره از شیر تازه شتر بهره مى گرفت؛ حتى در سفرهاى خارجى شتر همراه خودمى برد تا بتواند از شیر تازه آن استفاده کند؛ و لباس هاى عجیب وغیر متعارفى مى پوشید، ولى عاقبت، با وضع فلاکت بارى به قتل رسید!

درکشور خودمان، پهلوى پدر و پسر نیز خود را از مکر و مجازات خدا در امان مى دانستند، امّا در پایان، پهلوى پدر به جزیره اى تبعید شد و با وضع رقت بارى مرد و کار پسر هم به جایى رسید که هیچ کشورى او را نمى پذیرفت و هر روز آواره کشورى مى شد!

امام هادى (علیه السلام) در ادامه روایت فرمودند: «وَ مَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٌ مِنْ

ص: 106

رَبِّه هانَتْ عَلَیْهِ مُصیباتُ الدُّنْیا؛ و کسى که خدا را خوب بشناسد و دلیل محکمى براى عقیده اش داشته باشد، مصائب دنیا براى او سبک و آسان مى شود».

کسى که ایمان داشته باشد که غیر خدا، هرکه باشد، فانى است و تنها خداوند باقى است و باید به او پیوست تا بقاء به بقاء الله پیدا کند، سختى ها و مشکلات براى وى آسان مى گردد.

بعضى تعجّب مى کنند که چطور حضرت على (علیه السلام) دنیا را بى ارزش تر از برگ جویده شده در دهان ملخى مى داند: «وَ اِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِى لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرادَةٍ تَقْضُمُها»(1) در حالى که این نوع نگاه به دنیا براى کسى که خداوند را به عظمت شناخته ودنیا را در گذر مى داند و آخرت را سراى زندگى جاودانه، تعجّب ندارد. درضمن از این روایت استفاده مى شود که اعتقاد به خدا آرام بخش است و علاوه بر ثواب هاى اخروى، براى دنیا نیز مفید خواهد بود.

ص: 107


1- نهج البلاغه، خطبه 224، ج 2، ص 228.

23- اسیران جهالت و نادانى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «الرّاکِبُ الْحَرُون اَسیرُ نَفْسِه، وَالْجاهِلُ اَسیرُ لِسانِه؛ سوارى که عجول و شتاب زده حرکت مى کند اسیر هواى نفس است و انسان جاهل همواره اسیر زبانش مى باشد».(1)

معناى «اسیر»

هنگامى که واژه «اسیر» به کار مى رود کسى را تصور مى کنیم که او را به حق یا به ناحق گرفته و به زندان انداخته اند؛ چه زندان انفرادى و چه غیر انفرادى؛ چه به دست و پایش غل و زنجیر بزنند و چه نزنند و به هر حال ارتباطش با دیگران قطع شده و نمى تواند هرجا که مایل باشد برود.

امّا از نظر فرهنگ اسلامى اسیرانى داریم که ظاهراً آزادند، ولى در حقیقت از هر اسیرى اسیرترند. در داستان حضرت یوسف (علیه السلام)،

ص: 108


1- بحارالانوار، ج 78، ص 368، ح 3.

هنگامى که مى خواستند روح و روان آن حضرت را اسیر غل و زنجیر شهوات و هواى نفس کنند، و او را تهدید به زندان تن کردند، خطاب به محبوب و معبودش عرضه داشت:

(رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا یَدْعُونَنی اِلَیْهِ وَ اِلّا تَصْرفْ عَنّى کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ)؛ «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه این ها مرا به سوى آن مى خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آن ها را از من بازنگردانى، به سوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!».(1) آرى، یوسف پیامبر (علیه السلام) اسارت تن را بر اسارت روح ترجیح داد و این درس بزرگى براى همگان است.

اسیران هواى نفس

متأسّفانه اسیران هواى نفس و جهالت و نادانى، که امام هادى (علیه السلام) در این روایت به آن ها اشاره کرده، فراوان اند. گاه مى گویند: «دوست داریم از دام اعتیاد رها شده و این بلاى خانمان سوز را رها کنیم، اما نمى توانیم!» یا ادّعا مى کنند: «دوست داریم به کسب حلال پرداخته و از مال حرام صرف نظر کنیم؛ اما قادر به انجام این کار نیستیم!» گویا اراده چنین افرادى را در غل و زنجیر کرده اند، لذا اسیر هواى نفس خویش اند و کار دیگرى نمى توانند بکنند یا مى گویند: «دوست داریم هر سخنى نگوییم

ص: 109


1- سوره یوسف، آیه 33.

و زبانمان را قفل و بند بزنیم، امّا موفّق نمى شویم!» چراکه اراده شان اسیر هواى نفس آن هاست.

حضرت على (علیه السلام) در دعاى کمیل چه زیبا به این نکته مهم پرداخته است، آن جا که مى فرماید: «قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحِی وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزیمَةِ جَوانِحی؛ پروردگارا! براى توفیق یافتن در مسیر خدمت به تو (و بندگانت) قوّت و قدرتم را افزون کن و اراده اى قوى و پولادین عنایتم فرما تا اسیر هواى نفس نشوم و بتوانم تصمیم بگیرم».(1)

به راستى بدون اراده قوى و نیرومند و به دور از هوى وهوس وآزاد بودن از زندان روح و جان، نمى توان در خدمت خدا بود.

ص: 110


1- المفاتیح الجدیدة، ص 72.

ص: 111

24- اطاعت خالق یا رضایت مخلوق

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقینَ وَ مَنْ اَسْخَطَ الْخالِقَ فَلیَیْقِنْ اَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطَ الْمَخلوقین؛ کسى که در مسیر اطاعت خالق گام برمى دارد اعتنایى به خشم مخلوق نمى کند، و کسى که خداوند را به خشم آورد یقین داشته باشد که خداوند خشم مخلوق را متوجّه او خواهد کرد».(1)

کارهایى که انسان انجام مى دهد بر دو گونه است:

1. رضایت مخلوق در عرض رضایت خدا

در بعضى از کارها، هم رضایت خداوند وجود دارد و هم رضایت خلق خدا. ساختن مسجد، حسینیّه، درمانگاه، خانه سالمندان، بیمارستان، دارالایتام، کتابخانه و مانند آن، از این قبیل است.

ص: 112


1- تحف العقول، ص 361؛ بحارالانوار، ج 71، ص 182، ح 41 و ج 78، ص 366، ح 2.

2. رضایت خالق و خشم مخلوق

بعضى از کارها موجب جلب رضایت خداست، امّا خشم مخلوق را درپى دارد. مشکل در جایى است که رضایت خالق و مخلوق در دو قطب مخالف قرار مى گیرد؛ این جاست که انسان ها آزمایش مى شوند. آیا در چنین دوراهى هایى، به سوى جلب رضایت مخلوق مى رود و سخط خالق را به جان مى خرد، یا هدفش جلب رضاى خالق است و باکى از خشم مخلوق ندارد؟ معیار شرک و ایمان همین مطلب است.

امام هادى (علیه السلام) مى فرماید: کسانى که به دنبال جلب رضاى خالق اند، کارى به رضاى مخلوق ندارند. چنین افرادى در مجالس گناه شرکت نمى کنند چون معبودشان آن را نمى پسندد، هرچند ناخوشایند مخلوق باشد. در عروسى هاى آمیخته با گناه حاضر نمى شوند تا رضاى خداى خویش را جلب کنند، هرچند مستلزم سخط بنده خدا گردد.

دموکراسى غربى و مردم سالارى اسلامى

دموکراسى غربى به دنبال جلب رضایت خلق خداست. آنها پیشنهاد مى کنند که براى جلب آراء مردم باید تابع و دنبال رو مردم شد و آنچه را که آنها مى خواهند به آن ها داد، هرچند خلاف دین و اخلاق باشد، لذا براى جلب آراء همجنس بازان به آن ها وعده

ص: 113

مى دهند که در صورت رسیدن به قدرت، این کار بسیار زشت را قانونى کنند!

امّا دموکراسى اسلامى در عین احترام به آراء مردم، اگر عدّه اى از آنان به خطا رفتند و منحرف شدند درصدد هدایت آن ها برمى آید و تسلیم آن ها نمى شود، لذا حضرت على (علیه السلام) مى فرماید : «لاتَسْتَوحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِه؛ در طریق هدایت از کمى طرفداران آن وحشت نکنید».(1)

در مسیر حق از کمى همراهان نترس و تابع اکثریّت باطل مشو؛ بلکه آنها را به راه حق دعوت کن تا در نهایت، آن ها پیرو تو شوند.

اساساً پیامبران براى همین آمدند. آن ها در ابتداى کار تنهاى تنها بودند، امّا وحشتى از تنهایى به خود راه نداده و رضاى خدا را بر رضاى مردم مقدّم داشتند و خداوند هم به آن ها کمک کرد تا پیروز شدند.

حدیث شریف «اِذا ظَهَرتِ الْبِدَعُ فی اُمَّتی فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ»(2) که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده، ناظر بر همین مطلب است که دنبال رو بدعت گذاران مباش بلکه آن ها را هدایت کن.

ص: 114


1- نهج البلاغه، خطبه 201، ج 2، ص 372.
2- میزان الحکمة، ج 1، ص 359، باب 338، ح 1759؛ ترجمه: «هنگامى که بدعت ها در میان امّت من آشکار شد بر دانشمندان لازم است با آن مبارزه کنند» و در ادامه حدیث فرمود: «و هر کس به وظیفه خود عمل نکند، لعنت خداوند بر او باد».

ص: 115

25- مراء و جدال

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلْمِراءُ یُفْسِدُ الصَّداقَةَ الْقَدیمَةَ، وَ یُحَلِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثیقَةَ، وَ اَقَلُّ ما فüیه اَنْ تَکُونَ فیهِ الْمُغالَبَةُ، وَ الْمُغالَبَةُ اُسُّ اَسْبابِ الْقَطیعَةِ؛ مراء، دوستىِ قدیمى و پابرجا را فاسد کرده و بر هم مى زند و رابطه محکم بین دو نفر را مى گسلد و کمترین مفسده آن برترى جویى است و برترى جویى عامل اصلى قطع رابطه هاست».(1)

تفسیر «مراء»

براى مراء در لغت سه تفسیر ذکر شده است:

1. از واژه «مَرَءَ» به معناى شک گرفته شده است. یعنى شخص مراء کننده با سخنانش قصد دارد در طرف مقابل ایجاد شک و تردید کند.

2. معناى دیگر آن انکار حق است. مُرائى قصد دارد در سایه مراء حقّى را منکر شود.

ص: 116


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 4.

3. معناى سوم آن مجادله به منظور غلبه بر طرف مقابل است. یعنى سخنانى بگوید که او را شکست دهد، آبرویش را ببرد و خود را برتر جلوه دهد.

جدال ممدوح و مذموم

مجادله در قرآن مجید آمده و بر دو قسم است:

1. جدال حسن، که خداوند در مورد آن مى فرماید: (وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ)؛ و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن».(1)

یعنى بحث و گفتگوى دوستانه و منطقى و سؤال و جواب براى روشن شدن حقیقت ممنوع نیست، لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) مأمور شد با مخالفان با منطق محکم و استدلال صحیح گفتگو کند، تا پرده از حقایق برداشته شود.

2. جدال مذموم، که هدف از آن انکار حق و به کرسى نشاندن باطل، یا حمایت بدون دلیل و بى چون وچرا از کسى است که همه این ها مصداق مراء باطل است. مانند این که در بحث و گفتگو مى دانم طرف مقابل حقیقت مسأله را فهمیده، ولى آن قدر بحث را طولانى مى کنم تا اعتراف به شکست خود کند، که این کار، حرام واز گناهان کبیره است.

ص: 117


1- سوره نحل، آیه 125.

در بحث هاى علمى نیز باید بسیار مراقب باشیم. وقتى بحث روشن شد آن را قطع کرده و ادامه ندهیم؛ هرچند طرف مقابل در ظاهر آن را نپذیرفته باشد.

اگر همین یک دستور در میان دولت ها، ملّت ها و شخصیّت ها، احزاب و گروه ها و مجامع علمى رعایت شود و هدف همه کشف حقیقت و روشن شدن واقعیّت باشد، نه مغلوب کردن طرف مقابل، بسیارى از مشکلات رخت برمى بندد. مبادا مَثَل ما مَثَل افرادى باشد که وقتى طایفه خود را در حال درگیرى با طایفه دیگرى دیدند چاقوهاى خود را درآورده و وارد نزاع شدند و عدّه اى را مجروح و مصدوم کردند و پس از ختم دعوا و به هنگام شستن خون چاقوهاى خود مى گفتند: «ما که نفهمیدیم دعوا بر سر چه چیزى بود!»

خداوندا! به همه ما توفیق تلاش براى کشف حقیقت، و ترک مراء و انکار حق و ایجاد شک و تردید و غلبه بر طرف مقابل، عنایت فرما!

ص: 118

ص: 119

26- مسیر یکتاپرستى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «لَوْ سَلَکَ النّاسُ وادِیاً وَ شِعْباً لَسَلَکْتُ وَادِىَ رَجُلٍ عَبَدَ اللهَ وَحْدَهُ خالِصاً مُخْلِصاً؛ اگر (همه) مردم مسیرى (غیر الهى) را انتخاب کنند و (تنها) یک نفر خالصانه در مسیر پرستش الهى گام بردارد و مخلصانه خداى یکتا را بپرستد، من به دنبال او مى روم!».(1)

کدام راه؟

مسأله مهمّى در جوامع انسانى وجود دارد که هم به صورت عام در زندگى اجتماعى دیده مى شود، و هم به شکل خاص رؤیت مى شود و آن این که: گاه انسان در محیطى وارد مى شود که همه خطا مى روند و از مسیر طاعت الهى خارج شده اند، در چنین مواردى باید همرنگ جماعت شود، یا گام در راهى بگذارد که آن را حق و صواب تشخیص مى دهد؟

ص: 120


1- التفسیر المنسوب الى الامام العسکرى (علیه السلام)، ص 329، ح 187.

براى رسیدن به پاسخ این سؤال، نگاهى به تاریخ پیامبران و بزرگان دین لازم است.

نگاهى به تاریخ سه پیامبر بزرگ

هنگامى که ابراهیم بت شکن (علیه السلام) در میان قومش نداى توحید و یکتاپرستى سرداد و شجاعانه مظاهر شرک و بت پرستى را درهم شکست هیچ کس موحّد نبود و همه مردم در راه بت پرستى قدم گذاشته بودند، امّا آن پیامبر بزرگ به جمله «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو» اعتنایى نکرد و در وادى عبادت و اطاعت خداى یکتا گام نهاد و پیروز شد.

مردم مصر در عصر فرعون همه مشرک بودند. حضرت موسى (علیه السلام) نداى توحید را سرداد و فقط برادرش او را همراهى مى کرد و بعدها مؤمن آل فرعون هم به آن ها پیوست. این پیامبر عظیم الشأن به کمک این دو نفر به مقابله با مدّعى الوهیّت وخدایى، فرعون ستمگر رفت و آن قدر مبارزه را ادامه داد و از کثرت فرعونیان نهراسید تا بالاخره به ظفر دست یافت.

پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) با شعار «قُولُوا لا اِلهَ اِلّا اللهُ تُفْلِحُوا»(1) در مرکز شرک و بت پرستى قیام کرد و بدون ترس و واهمه از جمعیّت انبوه و پرقدرت بت پرستان، توحید و یگانه پرستى را مطرح ساخت

ص: 121


1- بحارالانوار، ج 18، ص 202، ح 32.

و در مقابل چشم آنان به همراه اوّلین مرد و زن مؤمن، حضرت على (علیه السلام) و حضرت خدیجه (علیها السلام)،(1) در مسجدالحرام به نماز ایستاد و به راز و نیاز با خالق خویش پرداخت و بذر توحید را پاشید. این شجاعت و اخلاص و شهامت با چاشنى صبر و استقامت و پشتکار، نتیجه داد و پس از فتح مکّه مسلمانان، بى شمار شدند و تعداد مشرکان انگشت شمار شد، و اکنون آن نماز جماعت سه نفرى تبدیل به نماز جماعت میلیونى شده است!

پیروى از حق در عصر و زمان ما

در عصر و زمان ما، هنگامى که امام خمینى (رحمه الله) قیام کرد، یاران معدودى داشت، ولى از قدرت و شوکت و نفرات طاغوت نهراسید و به مبارزه ادامه داد تا بالاخره پیروز شد و انقلابش را به جهان صادر کرد.

ما هم در جلسات خصوصى باید پیامبرگونه رفتار کرده و از منطق آن حضرت پیروى کنیم. اگر وارد مجلسى مى شویم که خداى ناکرده همه غیبت مى کنند، یا دروغ مى گویند یا تهمت مى زنند، یا شراب مى خورند، یا شایعه مى سازند، یا موادّ مخدّر مصرف مى کنند؛ مرعوب آن ها نشده و به جلب رضاى خدا بیندیشیم، و آن جا را ترک کنیم. از تنهایى نترسیم، زیرا کسى که با خداست تنها نیست، (اَلَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدَهُ).(2)

ص: 122


1- بحارالانوار، ج 18، ص 208، ح 37.
2- سوره زمر، آیه 36.

حتى ضعیف هم نیست. در چنین مواقعى به یاد آن جمله زیباى مولاى متقیان امیرمؤمنان على (علیه السلام) بیفتیم که فرمود: «لاتَسْتَوْحِشُوا فی طَرِیقِ الْهَدى لِقِلَّةِ اَهْلِه؛ در مسیر هدایت از کمى سالکان آن وحشت نکنید».(1)

و با توکّل بر خدا و عزمى راسخ و گام هایى استوار در مسیر حق قدم برداریم و فریب اکثریّت خطاکار و منحرف را نخوریم.

اگر جوان دانشجوى مسلمان به دلیل ضرورت ها ناچار شود در کشورهاى غیر اسلامى ادامه تحصیل بدهد و در کلاس درس او خبرى از اسلام و احکام اسلامى نیست، مرعوب آن ها نشود و با استعانت از خدا و توسّل به حضرات معصومین (علیهم السلام) راه حق وحقیقت را بپیماید که خداوند تنهایش نخواهد گذاشت و چه، بسا دیگران را هم جذب اسلام کند.

نتیجه این که در محیط هاى فاسد و مجالس آلوده، خود را نباخته و تابع اکثریّت گنهکار نشویم و مسیر حق را طى کنیم.

ص: 123


1- نهج البلاغه، خطبه 201، ج 2، ص 372.

27- پنج رذیلۀ اخلاقى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «اَلْحَسَدُ ما حِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنِ طَلَبِ الْعِلْمِ داعٍ اِلَى الْغَمطِ وَ الْجَهْلِ وَالْبُخْلُ اَذَمُّ الاَخْلاقِ، وَ الطَّمَعُ سَجِیَّةٌ سَیِّئَةٌ؛ حسادت نیکى ها را محو کرده واز بین مى برد، و خودبرتربینى سبب خشم مردم مى شود، و خودپسندى انسان را از تحصیل علم بازداشته، سبب تحقیر دیگران مى شود و جهالت را درپى دارد، و بخل و نادانى مذموم ترین رذیله هاى اخلاقى هستند، و طمع ورزیدن جزء رذایل اخلاقى محسوب مى شود».(1)

به چند نکته درباره این روایت ارزشمند توجّه فرمایید:

1. دورۀ فشردۀ اخلاق اسلامى

این روایت کوتاه یک دورۀ فشردۀ اخلاق اسلامى است. امام

ص: 124


1- بحارالانوار، ج 72، ص 199، ح 27.

هادى (علیه السلام) انگشت روى شش رذیله اخلاقى گذاشته که ترک آن ها انسان را به اوج قلّه اخلاق مى رساند. اگر انسان در سایه جهاد با هواى نفس و تلاش و کوشش، موفّق شود حسادت و خودبرتربینى و خودپسندى و جهالت و بخل و طمع را از وجود خویش ریشه کن کند، بى شک انسانى نمونه خواهد شد.

2. تفاوت خودبرتربینى با چند رذیلۀ دیگر

در بحث تکبّر مفاهیمى وجود دارد که بسیار نزدیک به یکدیگرند، امّا تفاوت هاى ظریفى دارند. «خودبرتربینى»، «خودپسندى»، «خودشیفتگى» و «خودبزرگ بینى» از این قبیل اند. «خودبزرگ بینى» این است که خود را بزرگ مى بیند و«خودبرتربینى» این است که خود را در مقایسه با دیگران بالاتر ووالاتر تصوّر مى کند. انسان «خودپسند» از خودش خوشش مى آید و «خودشیفته» عاشق خود مى باشد و البتّه منشأ همه این ها تکبّر است.

3. خودبرتربینى، مانع تحصیل علم

سؤال: چرا انسان خودبرتربین به دنبال علم و دانش نمى رود؟

جواب: زیرا کسى را عالم تر و آگاه تر از خود نمى بیند که در نزدش زانوى تلمّذ بر زمین زند! انسانى که مبتلا به رذیله خودبرتربینى شده خود را برتر و عالم تر از همه عالمان مى بیند و این تفکّر سبب رکود او مى شود.

ص: 125

4. نادانى و بخل!

امام هادى (علیه السلام) در این روایت ارزشمند، نادانى و بخل را جزء مذموم ترین رذیله هاى اخلاقى شمرده است؛ چراکه این دو، سرچشمه رذیله هاى دیگر مى شوند، لذا انسان هاى جاهل و طمّاع مشکلات اخلاقى فراوانى دارند.

5. تلاش فراوان براى مبارزه با رذایل اخلاقى

هرچند برطرف کردن هریک از این رذیله هاى اخلاقى شش گانه سبب مى شود که انسان مدارج زیادى از کمال را طى کند، امّا ریشه کن کردن آن ها کار ساده اى نیست، گاه باید چندین سال زحمت کشید تا به مقصد رسید.

باید از خداوند متعال عاجزانه بخواهیم تا به ما کمک کند که این رذایل را از خود دور کرده، متخلّق به فضایل اخلاقى شویم.

ص: 126

ص: 127

28- فقر و غنا

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «اَلْغِناءُ قِلَّةُ تَمَنّى وَ الرِّضا بِما یَکفیککَ، وَالْفَقْرُ شَرَّة النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ؛ غنا و بى نیازى، کم کردن آرزوهایت و راضى بودن به مقدارى که به آن نیازى دارى است و فقر حقیقى، حرص درونى و شدّت ناامیدى از رسیدن به خواسته هاست».(1)

یکى از مسایل مهمّ زندگى بشر، فقر و غناست. این دو واژه یک تفسیر معمولى دارد و یک تفسیر هم اسلام براى آن ارائه کرده است.

تفسیر دیگران از فقر و غنا

در تفسیر معمولى، پول بیشتر و دارایى افزون تر نشانه غناست و فقیر به کسى مى گویند که درآمد و دارایى چندانى نداشته باشد. این تفسیرى است که همه دنیا به آن معتقدند و گاه با چنین فقرى مبارزه مى کنند.

ص: 128


1- بحارالانوار، ج 75، ص 109، ح 12 و ج 78، ص 368، ح 3.

فقر و غنا از دیدگاه اسلام

امّا اسلام فقر و غنا را مربوط به امور مادّى و جسم انسان نمى داند، بلکه آن را مربوط به شئون روح مى شمرد، لذا کسى را که زندگى متوسّطى دارد، ولى به آنچه دارد قانع است ثروتمند مى شمرد؛ امّا کسى را که زندگى پرزرق وبرقى دارد و صاحب اموال و دارایى هاى فراوانى است، ولى حرص و ولع، او را رها نمى کند ودرپى اموال بیشترى است فقیر مى داند.

به تعبیر دیگر، غنا و فقر همانند سیرى و گرسنگى معمولى است.یک نفر با یک پرس غذا سیر مى شود، امّا نفر دیگر چند پرس غذا هم که مى خورد سیر نمى شود. امام هادى (علیه السلام) در این حدیث زیبا به همین تفسیر فقر و غنا اشاره مى کند که اگر دامنه آرزوهایت را کوتاه کنى و به زندگى ساده و معتدل قانع باشى، فرد غنىّ وبى نیازى خواهى بود، ولى اگر حریص باشى و هرچه به تو بدهند باز تقاضاى اموال بیشترى داشته باشى، انسان فقیرى خواهى بود.

ساده زیستى بهترین راه مقابله با دشمن

در شرایطى که دشمن از هرسو به مسلمانان فشار مى آورد و با وضع انواع تحریم ها سعى در تسلیم کردن مسلمانان دارد، یکى از بهترین روش هاى مقابله با دشمن، ساده زیستى است. اگر زندگى ها، ازدواج ها، جشن ها، سفرها، زیارت ها، و مراسم مختلف ساده برگزار گردد، به راحتى مى توان از این نقشه دشمن نیز به سلامت گذشت.

ص: 129

و بالعکس، اگر زندگى ها پر زرق و برق و همراه با ریخت و پاش و اسراف و تبذیر باشد، بلا نازل مى شود. هم بلاى وابستگى، هم بلاى آلودگى؛ آلودگى به مال حرام، ربا، رشوه، تقلّب، احتکار، گران فروشى، غصب حقوق دیگران، پایمال کردن اموال یتیمان.

خلاصه این که زندگىِ پر زرق و برق را نمى توان پاک نگه داشت، لذا دشمن عمداً هر روز ابزارى تولید مى کند تا ما را به خود وابسته سازد.

باید با ساده زیستى و قناعت، هم نقشه هاى دشمن را نقش بر آب کرد، هم وسوسه هاى شیطان را خنثى نمود و هم عزت و آبرو و افتخار و استقلال به دست آورد.

ص: 130

ص: 131

29- پیامدهاى عاقّ والدین

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلْعُقُوقُ یُعَقِّبُ الْقِلَّة و تُؤَدّى اِلَى الذِّلَّةِ؛ نارضایتى پدر و مادر سبب فقر و ذلّت فرزند مى شود».(1)

تجربه هم نشان داده آنها که با پدر و مادر درمى افتند عاقبت خوبى ندارند؛ از نظر اقتصادى فقیر مى شوند و در میان مردم خوار و ذلیل مى گردند و جایگاه اجتماعى خود را از دست مى دهند.

علل تیرگى روابط فرزندان و والدین

در عصر و زمان ما روابط پدران و مادران با فرزندان غالباً روابط حسنه اى نیست و این مطلب دلایلى دارد:

1. نگاه حقارت آمیز

هرکدام به دیگرى به چشم حقارت نگاه مى کند. فرزندان

ص: 132


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 3.

مى گویند: «ما درس خوانده ایم و تحصیلات عالیه داریم و والدین ما خبر ندارند که دنیا چه خبر است!» و والدین مى گویند: «این ها بچّه اند، تجربه کافى ندارند و سرد و گرم روزگار را نچشیده اند!»

این نوع دیدگاه سبب مى شود به یکدیگر احترام نگذارند، امّا اگر دیدگاه آن ها تغییر کند احترام یکدیگر را حفظ خواهند کرد. مثلاً فرزندان بگویند: «والدین پرتجربه هستند، سرد و گرم روزگار را چشیده اند و خوب و بد را مى دانند». و والدین معتقد باشند: «فرزندانمان درس خوانده اند و اطّلاعات جدید دارند و داراى شخصیّت هستند».

2. سخت گیرى ها

عامل دوم، سخت گیرى هاى والدین بر فرزندان است. بعضى از پدرها و مادرها فرزندانشان را عبد ذلیل خود مى دانند. حتّى به هنگام ازدواج فرزندشان به این فکر مى کنند که عروس یا داماد در زندگى شخصى والدین چه نقشى خواهد داشت؟ در حالى که باید مصلحت فرزند را در نظر بگیرند. سخت گیرى هاى بى دلیل در تحصیل، انتخاب رشته، شغل، همسر و مانند آن باعث کدورت وسردى روابط مى شود.

عکس این مساله نیز همین تبعات را دارد. سخت گیرى هاى فرزندان درمورد والدین کار شایسته اى نیست. برخى از فرزندان معتقدند که هرچه آن ها مى گویند باید والدین عمل کنند! در حالى

ص: 133

که گاه پدر و مادر از نظر مالى توان انجام آن کار را ندارند، یا آن را به مصلحت فرزندان نمى دانند.

آرى، اگر هرکدام به دیگرى به چشم حقارت نگاه کند و درباره یکدیگر سخت گیر باشند روابط تیره مى شود، والدین ناراحت و ناراضى مى شوند و گاه فرزندان از خانه فرار مى کنند که خود مفاسد زیادى درپى خواهد داشت.

وظیفه رسانه ها و دیگران

رسانه ها به ویژه صداوسیما، خطبا و سخنرانان و خطیبان جمعه باید نقش روشنگرى داشته باشند و روابط والدین و فرزندان را اصلاح کنند تا آن آثار سوء و مشکلات اجتماعى ایجاد نشود. صداوسیما جلسات کارشناسى بگذارد و ریشه هاى این بدبینى ها وناسازگارى ها را بررسى کند و در اختیار مردم بگذارد تا سطح آگاهى آن ها در این زمینه بالا رود.

ص: 134

ص: 135

30- ایّام، گناهى ندارند!

اشاره

یکى از اصحاب امام هادى (علیه السلام) ، به نام حسن بن مسعود، مى گوید: به سمت منزل امام (علیه السلام) حرکت کردم. در مسیر راه چند حادثه برایم رخ داد: 1. انگشتم وارونه شد. 2. مرد اسب سوارى که از کنارم رد شد به من برخورد کرد و شانه ام آسیب دید. 3. از محیط شلوغى عبور مى کردم لباسم آسیب دید. لذا خطاب به آن روز گفتم: «عجب روز شرورى هستى خداوند شرّ تو را از من برطرف کند!» سپس خدمت امام (علیه السلام) رسیدم. آن حضرت که گویا از سخنان من مطّلع شده بود، فرمود: «اى حسن! تو با ما در ارتباطى، گناهت را به گردن چیزى مى اندازى که گناهى ندارد!».

حسن بن مسعود مى گوید: من که به اشتباه خود پى برده وفهمیدم اشتباه کردم، گفتم: اى مولاى من! از خداوند متعال طلب غفران و آمرزش مى کنم. امام (علیه السلام) فرمود:

اى حسن! روزها چه گناهى دارند که آن ها را شوم مى دانید؟

ص: 136

خداوند مجازات اعمالى را مى کند که در ظرف این روزها انجام مى دهید و ربطى به ایّام ندارد».

«ما ذنْبُ الایّامِ حَتّى صِرْتُمْ تَتَشَئَمُّونَ مِنْها اِذا جُوزیتُم بِاَعْمالِکُمْ فیها».(1)

انتساب گناه به روزها

انتساب گناه و حوادث به روز و روزگار مسأله مهمّى است که هم در ادبیّات عرب دیده مى شود و هم در فارسى؛ هم در نثر آمده و هم در نظم، گاه روزها را عامل آن مى دانند؛ گاه به روزگار نسبت مى دهند،گاه چرخ کج مدار را متّهم مى کنند. در علم روانشناسى این مطلب را فرافکنى مى گویند. شخص براى تبرئه خویش گناهش را به گردن دیگران مى اندازد و این فرافکنى سبب مى شود که به خطاها و اشتباهات و عیوب خود پى نبرد و اعمال و کردارش را اصلاح نکند.

شاعر عرب مى گوید:

یعیب الناس کلهم زمانا *** و ما لزماننا عیب سوانا

نعیب زماننا و العیب فینا *** ولو نطق الزمان بنا هجانا

«همه مردم، زمان را معیوب مى دانند در حالى که زمان عیبى جز ما انسان ها ندارد! ما از زمان عیب مى گیریم در حالى که عیب از خود ماست و اگر زمان به سخن درآید به ما هجوم مى آورد!» شب

ص: 137


1- تحف العقول، ص 361.

و روز زمان ما چه تفاوتى با شب و روز زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) دارد؟ تفاوتى بین شب و روز زمان ما با شب و روز زمان ظهور وجود ندارد، تفاوت آن فقط ما انسان ها هستیم. در ادامه مى گوید:

و ان الذئب یترک لحم ذئب *** و یأکل بعضنا بعضاً عیاناً(1)

گرگ گوشت گرگ را نمى خورد امّا بعضى از ما انسان ها آشکارا دیگران را غارت مى کنیم.

بنابراین، نباید فرافکنى کنیم، نباید خودمان را فریب دهیم، نباید خود را گمراه کنیم. اگر دقت کنیم این کار در حقیقت نوعى شرک محسوب مى شود زیرا به جاى آن که بگوییم: «لا مؤثر فى الوجود الا الله» براى ایّام تأثیرى قائل شده ایم.

هنگامى که مشکل رخ مى دهد به جاى متّهم کردن ایّام، فکر کنیم چه کار نامناسبى انجام داده ایم که نتیجه اش آن مشکل شده است؟

من معمولاً ریشه یابى مى کنم و غالباً اِشکال را مى یابم. حداقل به ترک اولایى برمى خورم که علّت آن مشکل بوده است.(2)

ص: 138


1- امالى شیخ صدوق؛ ص 178، ح 6. شاعرى فارسى زبان شعر فوق را (که ابان بن صلت از امام رضا (علیه السلام) از حضرت عبدالمطلب نقل کرده) به شکل زیر به فارسى برگردانده است: مردم همه از زمان خود عیب کنند***عیبى نبود زمانه را جز خود ما ما عیب زمان کنیم و عیب از خود ماست***گر نطق کند زمانه هجوش بر ماست از گوشت گرگ، گرگ پرهیزد و ما***از گوشت هم خوریم عیان و بس بى پروا
2- به خاطره اى در این زمینه که در کتاب خاطراتى از استاد، ص 141 نقل شده، توجّه فرمایید: در جریان حوادث عاشوراى 1388 که عدّه اى اغتشاشگر به خیابان ها ریختند و به عاشوراى حسینى، انقلاب اسلامى و ولایت فقیه توهین کردند، جوان دانشجوى فریب خورده اى به اعدام محکوم شد. سایت هاى ضدّ انقلاب شایعه کردند که این حکم بر اساس فتواى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى صادر شده است؛ در حالى که چنین نبود و در این گونه مسائل خلأ قانونى وجود ندارد که از فتواى مراجع مشهور استفاده شود. تکذیب این خبر ظرافت ویژه اى مى خواست، مشکلات مخصوص خود را داشت و بى زحمت نبود. پس از این که این داستان تکذیب شد و فروکش کرد، آقا فرمود: «درباره این مسأله فکر کردم، احتمال دادم این مشکل، مجازات اعمال خودم باشد. چون خبرى را نقل کردم که یقینى نبود، هرچند با استناد به منبعش و به صورت غیرقطعى نقل شده بود. در آینده نباید تکرار شود!».

اگر فرافکنى شود، مقصّر اصلى که خودمان هستیم، به فراموشى سپرده مى شود.

ص: 139

31- چاپلوسى

اشاره

امام هادى (علیه السلام) به شخصى که در مدح و ثناى آن حضرت زیاده روى کرده بود فرمود: «اَقْبِلْ عَلى شأنِکَ، فَاِنَّ کَثْرَةَ الْمَلَقِ یَهْجُمُ عَلَىَّ الظَّنَّةِ، وَ اِذا حَلَلْتَ مِنْ اَخیکَ فی مَحَلِّ الثِّقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ اِلى حُسْنِ النِّیَّةِ؛ دنبال کار خودت باش، چون تملّق و چاپلوسى زیاد، باعث بدبینى من به تو مى شود. هنگامى که به برادر مؤمنت اطمینان دارى از تملّق بپرهیز و به او خوش بین باش».(1)

انگیزۀ متملّقان

تملّق یکى از بلاهاى جامعه بشرى از قدیم تا کنون است.

افراد بى شخصیّت براى این که به مال و مقامى برسند اقدام به تملّق و چاپلوسى کرده و شخص را بالاتر از حدّش مى ستایند. مثلاً براى کسى که معصوم نیست ویژگى هاى معصومین را بیان مى کنند

ص: 140


1- بحارالانوار، ج 73، ص 295، ح 4.

و براى کسى که معصوم است ولى پیامبر نیست اوصاف پیامبرى برمى شمرند، و براى پیامبر اوصاف خدایى ذکر مى کنند.(1)

پیامدهاى چاپلوسى

تملّق و چاپلوسى عیوب متعدّدى دارد که دو عیب بزرگ آن به شرح زیر است:

1. شخص مورد تملّق، خود را گم مى کند و کم کم باورش مى شود که آن چاپلوسى ها واقعیّت دارد و در نتیجه خودبزرگ بین مى شود.

چنین شخصى تدبیر امور برایش مشکل مى گردد، چون زمانى مى تواند امور را تدبیر کند که خودش را در جاى خود ببیند، لذا چنین افرادى دچار سوء تدبیر شده و جامعه را برهم مى زنند.

برخى، از تملّق و چاپلوسى لذت هم مى برند. شخصى که مورد تملّق قرار گرفته بود مى گفت: «مى دانم آنچه فرد متملق مى گوید دروغ است؛ امّا از آن خوشم مى آید».

2. افراد باشخصیّت منزوى شده و افراد بى شخصیّت سر کار مى آیند. افراد متملّق با تملّق و چاپلوسى به پست و مقام مى رسند و افراد باشخصیّت که حاضر به چاپلوسى نیستند کنار مى روند. لذا در روایات اسلامى این کار شدیداً مذمّت شده است.

ص: 141


1- تملّق نوعى غلو محسوب مى شود و در روایات اسلامى به شدّت از غلو نهى شده است. مرحوم علّامه مجلسى در کتاب ارزشمند بحارالانوار، ج 25، ص 261 تا 328، نود و چهارحدیث درباره نفى غلوّ در مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) نقل کرده است.

به سه روایت در این زمینه توجّه بفرمایید:

الف) رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لا خَیْرَ فی الْمَلَقِ وَالتَّواضُعِ إِلّا ما کانَ فی اللهِ تَعالى أَوْ فی طَلَبِ الْعِلْمِ؛ خیرى در چاپلوسى و فروتنى (بى جا) نیست؛ مگر در مواردى که به قصد رضاى خدا یا در مقام طلب علم باشد».(1)

ب) امام على (علیه السلام) فرمودند: «إیَّاکَ وَالْمَلَقَ؛ فَإِنَّ الْمَلَقَ لَیْسَ مِنْ خَلایِقِ الاْیمانِ؛ از چاپلوسى بپرهیز، که چاپلوسى از خصلت هاى ایمان نیست».(2)

ج) در روایت دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «إِنَّما یُحِبُّکَ مَنْ لا یَتَمَلَّقُکَ وَیُثْنی عَلَیْکَ مَنْ لا یُسْمِعُکَ؛ تنها، کسى تو را دوست دارد که تملقت نمى کند و اگر تو را بستاید (ستایش هایش را) به گوشت نمى رساند».(3)

ص: 142


1- میزان الحکمة، ج 8، ص 155، باب 3643، ح 19047.
2- میزان الحکمة، ج 8، ص 155، باب 3643، ح 19048.
3- میزان الحکمة، ج 8، ص 155، باب 3643، ح 19052.

ص: 143

32- توبۀ نصوح

اشاره

راوى مى گوید: از امام هادى (علیه السلام) پرسیدم: توبه نصوح (که در آیه هشتم سوره تحریم آمده) چیست؟ حضرت در پاسخ چنین نوشتند: «اَنْ یَکُونَ الْباطِنُ کَالظّاهِرِ وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ؛ توبه نصوح آن است که باطن انسان همچون ظاهرش، بلکه بهتر از آن باشد».(1)

تفسیر «توبه نصوح»

درمورد توبه نصوح و چگونگى آن بحث هاى زیادى شده است. مفسّران براى آن 23 تفسیر ذکر کرده اند،(2) که ما شش نمونه آن را در تفسیر نمونه(3)، ذیل آیه 3 سوره تحریم، آورده ایم.

ص: 144


1- بحارالانوار، ج 6، ص 22، ح 20.
2- تفسیر قرطبى، ج 10، ص 6676.
3- تفسیر نمونه، ج 24، ص 303، ذیل آیه 8 سوره تحریم؛ شش مورد مذکور به شرح زیر است: یک: «توبه نصوح» آن است که واجد چهار شرط باشد: پشیمانى قلبى، استغفار زبانى، ترک گناه، و تصمیم بر ترک در آینده. دو: «توبه نصوح» آن است که واجد سه شرط باشد: ترس از این که پذیرفته نشود، امید به این که پذیرفته شود، و ادامه اطاعت خدا. سه: «توبه نصوح» آن است که: گناه خود را همواره در مقابل چشم خود ببینى و از آن شرمنده باشى!» چهار: «توبه نصوح» آن است که: مظالم را به صاحبانش بازگرداند، و از مظلومین حلیت بطلبد، و بر اطاعت خدا اصرار ورزد. پنج: «توبه نصوح» آن است که: در آن سه شرط باشد: کم سخن گفتن، کم خوردن، و کم خوابیدن. شش: «توبه نصوح» آن است که: توأم با چشمى گریان، و قلبى بیزار از گناه باشد... و مانند این ها، که همگى شاخ و برگ یک واقعیت است، و این توبه خالص و کامل است.

امّا امام هادى (علیه السلام)، طبق آنچه در این روایت آمده، تفسیر دیگرى ارائه کرده است، مى فرماید: «توبه نصوح همسان کردن باطن با ظاهر، بلکه بهتر کردن باطن از ظاهر است».

نفاق، مشکل بزرگ انسان ها

مشکل بزرگ انسان ها اختلاف ظاهر و باطن آن هاست. غالب افراد سعى مى کنند ظاهر خود را آراسته و بى عیب نشان دهند، در حالى که باطنشان طور دیگرى است؛ ولى در بعضى مواقع، ناخودآگاه، باطن خود را بروز مى دهند، مثلاً در تنگناها، حوادث، سختى ها و مشکلات، مصائب و مانند آن عکس العمل هایى از خود بروز مى دهند که نشانگر باطن آن هاست.

ص: 145

اولیاى الهى باطنشان از ظاهرشان بهتر بود. اگر ما به این مرحله نرسیده ایم، لااقل کارى کنیم که باطنمان همانند ظاهرمان باشد.

این مطلب اختصاص به افراد ندارد؛ بلکه درمورد جوامع نیز صادق است. نباید باطن جامعه با ظاهرش فرق کند. ظاهر جامعه را نگاه مى کنیم اسلامى است، امّا در باطن مشکلات زیادى دارد و از مفاسد فراوانى رنج مى برد. آرى، هرکس موفّق به ترک گناهان شود و باطنش همچون ظاهرش یا بهتر از آن شود موفق به توبه نصوح شده است. امیدوارم خداوند به ما توفیق دهد که چنان باطنمان را بیاراییم که همیشه بهتر از ظاهرمان شود.

ص: 146

ص: 147

33- عبادت شبانه

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «گاه مؤمنى آخر شب براى عبادت به درگاه خداوند برمى خیزد. براثر خواب آلودگى سرش به سمت چپ وراست خم مى شود و گاه چانه اش روى سینه اش قرار مى گیرد. خداوند متعال به درهاى آسمان دستور مى دهد که گشوده شوند، سپس به فرشتگان مى فرماید:

«اُنْظُرُوا اِلى عَبْدی ما یُصیبُهُ فِی التَّقرُّبِ اِلَىَّ بِما لَمْ افْرُضْ عَلَیْهِ راجیاً مِنّی لِثَلاثٌ خِصالٍ: ذَنْبَاً اَغْفِرُهُ، اَوْ تَوْبَةً اُجَدِّدُها، اَوْرِزْقاً اَزیدُهُ فیهِ، اُشْهِدُکُمْ مَلائِکَتی اَنّی قَدْ جَمَعْتُهُنَّ لَهُ؛ نگاه کنید به این بنده من واین حالتى که براى تقرّب به من پیدا کرده براى چیزى که بر او واجب نکردم. او از من سه چیز مى خواهد: گناهانش را بیامرزم، توبه اش را بپذیرم و روزى اش را افزایش دهم. اى فرشتگانم! شما را به گواهى مى طلبم که من هر سه خواسته او را اجابت مى کنم».(1)

ص: 148


1- بحارالانوار، ج 87، ص 148، ح 22.

اهمیّت راز و نیاز در سحر

تمام کسانى که راه سیر و سلوک و تقرّب الى الله راه پیموده اند مى گویند: «مسیر اصلى سیر و سلوک همان مسیر نماز شب است».

خداوند متعال خطاب به پیامبرش (صلی الله علیه و آله) فرمود: (وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدِ بِهِ نافِلَةً لک عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحمُوداً)؛ و پاسى از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافى براى توست؛ امید است پروردگارت تو را به مقامى درخورِ ستایش برساند».(1)

راز اهمیت نماز شب

علّت این که نماز شب این قدر مهم است و آثار فراوانى دارد، امور مختلفى است که به برخى از آن ها اشاره مى شود:

الف) آن زمان انسان تنهاست و هیچ احتمال ریاکارى نیست.

ب) شب استراحت کرده و پس از استراحت آمادگى بیشترى دارد.

ج) مزاحمتى وجود ندارد و حواس انسان جمع است. عوامل تفرقه حواس و حضور قلب، که در طول روز فراوان است، در دل شب نیست.

لذا نماز شب مى تواند منشأ قرب الى الله گردد.

ص: 149


1- سوره اسراء، آیه 79.

راه قرب الى الله

براى طىّ مسیر قرب الى الله نیازى به استاد نیست، به ویژه که در عصر و زمان ما بعضى در لباس استاد به اغواگرى پرداخته و جوانان را فریب مى دهند، بلکه مى توان از طریق نماز شب به مقصود رسید.

اگر هر شب نمى توانید بخوانید، لااقل هفته اى یکى دو شب بخوانید و در صورتى که شب ها غذاى سبک ترى میل کنید، و از نوشیدنى هاى کمترى استفاده نمایید و زودتر بخوابید و از ساعت زنگ دار و مانند آن بهره بگیرید، ان شاءالله این توفیق نصیبتان خواهد شد.

در ضمن لازم نیست همه مستحبّات نماز شب را انجام دهید؛ اگر بتوانید، بسیار خوب است و اگر نمى توانید، به صورت ساده بخوانید و قنوت نماز وتر را کمى طولانى تر به جا آورید و براى مسایل مختلف و مشکلات متفاوت دعا کنید. حتّى اگر حال خواندن یازده رکعت را نداشته باشید کافى است سه رکعت نماز شفع و وتر را به جا آورید تا از برکات مهم نماز شب که در روایت مورد بحث به سه مورد آن اشاره شده بهره مند شوید.

ص: 150

ص: 151

34- مال حرام

اشاره

داود صرمى خدمت حضرت هادى (علیه السلام) رسید. حضرت خطاب به وى فرمود: «اِنَّ الْحَرامَ لا یُنْمى، وَ اِنْ نُمِىَ لا یُبارَکُ لَهُ فیهِ، وَ ما اَنْفَقَهُ لَمْ یُوجَرْ عَلَیْهِ، وَ ما خَلَّفَهُ کانَ زادُهُ اِلَى النّار؛ مال حرام رشد ونموّى ندارد، و اگر رشدى کند برکتى در آن نیست، و براى آنچه صاحبش از آن انفاق کند (هرچند در کارهاى خیر باشد) اجرى به او داده نمى شود، وآنچه پس از مرگش باقى مى ماند توشه او به سوى آتش جهنّم است».(1)

نکات چهارگانه

به چهار نکته در این حدیث شریف اشاره شده است؛ دو نکته درباره خود مال حرام و دو نکته درباره نتیجه و ثمره آن. درمورد خود مال حرام فرمود: 1. مال حرام رشد و نمو ندارد.(2) 2. برکت

ص: 152


1- الکافى، ج 5، ص 125، ح 7؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 53، ح 5.
2- برخلاف مال حلال که رشد مى کند. مثلاً در مورد صدقه در آیه شریفه 261 سوره بقره مى خوانیم: (مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّسُنْبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَاللهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)؛ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه برویاند؛ که در هر خوشه، یک صد دانه باشد؛ و خداوند آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته باشد)، دو یا چند برابر مى کند؛ و لطف خدا گسترده، و او (به همه چیز) داناست».

ندارد. برکت غیر از رشد و نموّ است، زیرا ممکن است شخصى اموال زیادى داشته باشد، امّا برکت نداشته باشد؛ یعنى بخشى از آن تلف شود، مقدارى از آن خرج بیمارى هاى سنگین گردد، قسمت دیگر آن را به سرقت ببرند و خلاصه صاحب مال بهره اى از آن نبرد.

ثمرات مال حرام

امّا درمورد نتیجه و ثمره مال حرام فرمود:

1. اگر آن را هزینه کند اجر و پاداشى ندارد. خرجى زن و بچّه اگر از راه حلال به دست آید ثواب دارد،(1) امّا اگر خدایى نکرده از راه حرام تحصیل شود هیچ ارزشى ندارد و به طور کلّى هر کار خیرى با پول و درآمد نامشروع انجام شود بى ارزش است.(2)

2. اگر آن درآمدهاى نامشروع را هزینه نکند و به عنوان ارث به ورثه اش برسد، زاد و توشه اش به سوى جهنّم خواهد بود و چه بد زاد و توشه اى است.

ص: 153


1- الکافى، ج 5، ص 88، ح 1 و 2 و 3.
2- الکافى، ج 5، ص 126، ح 9.

فراوانى مال حرام در عصر و زمان ما

متأسفانه در زمان ما، مال حرام زیاد شده، لذا برکت از اموال رفته است.

مصرف وام برخلاف قرارداد

این یکى از طرق کسب مال حرام توسط بانک هاى وظیفه نشناس است، که به مقرّرات شرعى و ضوابط بانکدارى اسلامى عمل نمى کنند. متقاضى وام تعمیر مسکن به مسؤل وام مراجعه مى کند، او مى گوید: این نوع وام نداریم امّا شما یک فاکتور صورى خرید کالا بیاور تا وام خرید کالا بدهیم. و بدین صورت وامى داده مى شود که درباره آن مطابق قرارداد عمل نمى شود و سود حاصل از آن جنبه ربوى پیدا مى کند. هم بانک مال حرام مى خورد چون سود مذکور ربا محسوب مى شود و هم وام گیرنده آلوده به حرام مى شود چون اصل چنان وامى هم حرام است.

جریمه هاى دیرکرد

جریمه هاى دیرکرد، از دیگر مال هاى حرام است. اگر به عنوان تعزیر است باید تحویل بیت المال شود، نه این که بانک براى خودش بردارد.

ص: 154

طرق دیگر کسب مال حرام

احتکار، کم فروشى، تدلیس و تقلّب، از دیگر طرق کسب مال حرام به شمار مى روند. تولیدکننده اى که تولیدات داخلى خود را با مارک هاى خارجى به فروش مى رساند، در حال کسب مال حرام و نامشروع است.

رشوه که گاه به نام «هدیه» یا «زیرمیزى» و یا حتّى گاه در پوشش کمک به امور خیریّه، گرفته مى شود از دیگر مجراهاى کسب مال حرام به شمار مى رود.

«رانت خوارى»، یعنى استفاده از امتیازات ویژه از بیت المال، در حالى که بیت المال باید براى همه مساوى باشد، طریق دیگر کسب مال حرام است.

مال حرام و محرومیّت از عبادت

هنگامى که مال حرام وارد زندگى شد مشکلات زیاد مى شود؛ خشکسالى رخ مى دهد، گرانى به وجود مى آید و حداقل انسان از عبادت محروم مى شود. در روایتى آمده است: بنده آلوده گناهى مى شود و از نماز شب محروم مى گردد.(1)

بنابراین، باید مراقب درآمدهاى خود باشیم که خداى ناکرده از طریق حرام نباشد.

ص: 155


1- میزان الحکمة، ج 5، ص 149، باب 2282، ح 10917.

35- دعا در اماکن مقدّس

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اِنّ للهِ بُقاعاً یُحِبُّ اَنْ یُدْعى فیها؛ فَیَسْتَجیبُ لِمَنْ دَعاهُ وَ الحیرُ مِنْها؛ خداوند سرزمین هایى دارد که دوست دارد در آن خوانده شود تا اجابت کند و کربلا یکى از آن سرزمین هاست».(1)

راز اهمیّت برخى زمان ها و مکان ها

سؤال: آیا زمان ها و مکان ها داراى اهمیّت خاصّى هستند؟ اگر جواب مثبت است، شرافت زمان ها و مکان ها از کجاست؟

جواب: آرى، برخى از زمان ها و مکان ها شرافت دارند وشرافت آن ها بستگى به حوادثى دارد که در آن ها واقع شده است: مثلاً علّت اهمیت فوق العاده شب قدر(2) دو حادثه مهمّى است که در

ص: 156


1- فرهنگ جامع سخنان امام هادى (علیه السلام)، ص 426، ح 353.
2- شرح بیشتر را در تفسیر نمونه، ج 27، ص 203 به بعد، ذیل تفسیر سوره قدر، مطالعه فرمایید. مباحثى نظیر «چه امورى در شب قدر مقدّر مى شود؟»، «شب قدر کدام است؟»، «چرا شب قدر مخفى است؟» و مطالب دیگر، در منبع فوق مورد بحث قرار گرفته است.

آن رخ داده و مى دهد: یکى نزول قرآن مجید و دیگرى تقدیر مقدّرات انسان ها. یا راز اهمیّت فراوان روز غدیر1 پیوستگى آن با حادثه مهم ولایت حضرت على (علیه السلام) در آن روز به امر پروردگار عالم است.

در مورد مکان هاى مقدّس نیزهمین مطلب صادق است. به عنوان مثال، علّت این که شهر مکّه حرم امن الهى است، این است که قدیمى ترین مرکز عبودیّت و پرستش خداست و طبیعى است که مکانى که این همه سابقه عبودیّت داشته باشد حرم امن الهى شود.

زمان هاى نحس

البتّه ممکن است برخى حوادث و رویدادها نیز سبب نحسى برخى زمان ها و مکان ها بشود، همان گونه که در آیه شریفه 19 سوره قمر مى خوانیم: (إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحآ صَرْصَرآ فِى یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ)؛ «ما تندباد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم».

و یا در آیه 16 سوره فصلّت مى فرماید: (فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحآ صَرْصَرآ فِى أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَیَاةِ الدُّنْیَا

ص: 157

وَلَعَذَابُ الاْخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لاَ یُنْصَرُونَ)؛ سرانجام تندبادى هول انگیز و سرد در روزهاى شوم و پرغبار بر آنها فرستادیم تا عذاب خوارکننده را در زندگى دنیا به آن ها بچشانیم؛ و به یقین عذاب آخرت خوارکننده تراست، و (از هیچ سو) یارى نمى شوند!».

خلاصه این که زمان ها و مکان ها بر اثر حوادثى که در آن ها اتّفاق افتاده ممکن است شرافت پیدا کرده، یا نحس و شوم شوند. هرچند جهات دیگرى هم ممکن است تأثیر داشته باشد.

شرافت کربلا

امام هادى (علیه السلام) کربلا را از جمله سرزمین هایى مى داند که داراى شرافت خاصّى است، لذا خداوند دوست دارد در آن جا دعا کنند و او اجابت کند. راز شرافت عظیم کربلا، حادثه بى نظیرى است که در آن اتّفاق افتاد.

حادثه اى که شخصیّت فوق العاده والایى همچون حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و هفتاد و دو تن از بهترین یارانش در آن شربت شهادت نوشیدند، تا امّت جدّش اصلاح شود و فریضه فراموش شده امر به معروف و نهى از منکر احیا گردد.(1) امّا متأسّفانه هنوز هم پس از گذشت هزار و چهارصد سال، بعضى ها از عاملان آن جنایات بى نظیر دفاع کرده و آن ها را برحق مى دانند!

ص: 158


1- بحارالانوار، ج 44، ص 329، ح 2.

آیا آن ها فکر نکرده اند که یزید، نوه آکلة الاکباد(1) و دشمن شماره یک اسلام، ابوسفیان بود و چه سوابق و لواحقى براى این خاندان در تاریخ وجود دارد؟(2)

ص: 159


1- آکلة الاکباد اشاره به هنده، همسر ابوسفیان است که در جنگ احد جگر سردار رشید اسلام حضرت حمزه را به دندان گرفت. شرح این مطلب را در کتاب «زندگانى حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر اسلام»، ج 2، ص 115 مطالعه فرمایید.
2- بخشى از ظلم ها و جنایات این خاندان را در کتاب عاشورا، ص 161 به بعد مطالعه فرمایید.

36- خدا را فقط به خاطر خودش عبادت کن

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ اَقْبَلَ مَعَ اَمْرٍ وَلّى مَعَ انْقِضائِه؛ هرگاه کسى به خاطر چیزى دنبال کسى باشد، وقتى آن چیز تمام شد دنبال او نخواهد رفت».(1)

این حدیث مى تواند مصداق هاى مختلفى داشته باشد، ازجمله : مثلاً اگر کسى به خاطر مال یا مقام شخص دیگرى به او علاقه مند شده، وقتى مال و مقامش از بین رفت، او را رها مى کند. یا مثلاً اگر کسى همسرى انتخاب کند به این دلیل که پدرى پولدار وثروتمند دارد، هر زمان پدر زن ورشکست شود و ثروتش از دست برود، طبیعتاً مرد به آن زن بى علاقه مى گردد. یا اگر به خاطر فلان نعمت به در خانه خدا مى رود زمانى که آن نعمت به دلیلى از وى سلب گردد به خداوند بى علاقه مى شود.

مکرّر دیده یا شنیده ایم که افرادى اهل نماز و روزه و سایر

ص: 160


1- بحارالانوار، ج 78، ص 349، ح 4.

احکام اسلام بوده و ادّعاى دیانت و ایمان داشته اند، امّا هنگامى که نعمتى از آن ها سلب شد یا خداوند خواسته آن ها را بنابر مصالحى نداد و دعایشان را اجابت نکرد، با خدا قهره کرده و نماز و روزه و دعا را رها کرده اند. چنین کسانى در حقیقت خدا را به خاطر خودش عبادت نمى کردند، بلکه به خاطر نعمت هایى که در اختیارشان قرار داده پرستش مى کردند. مؤمنان حقیقى در هر حال، در حال بیم و امید، خدا را مى خوانند: (یُدْعُوَنَنا رَغَباً وَ رَهبَاً)(1) و هرگز ناامید نمى شوند.

آنها در برابر محرومیّت ها و بیمارى ها و در میدان جنگ، استقامت به خرج مى دهند: (وَ الصّابِرینَ فِی الْبَأساءِ وَ الضَّراءِ وَ حینَ الْبأسِ)(2) و خداوند را از روى اخلاص و فقط به خاطر خودش مى خوانند: (وَادْعُوُه مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).(3)

امّا کسانى که به ایمان حقیقى دست نیافته اند و لایه هایى از شرک در عقاید و اعمالشان وجود دارد چنین نیستند. آن ها هنگامى که سوار بر کشتى شوند و طوفان شدیدى شروع به وزیدن کند و امواج از هرسو به سراغشان بیاید و گمان کنند که هلاک خواهند شد، خدا را از روى اخلاص مى خوانند که اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم شد؛ امّا هنگامى که خدا

ص: 161


1- سوره انبیاء، آیه 90.
2- سوره بقره، آیه 177.
3- سوره اعراف، آیه 29.

آن ها را رهایى مى بخشد به ناحق در زمین ستم مى کنند.(1)

بنابراین باید خدا را فقط به خاطر خودش عبادت کنیم تا همیشه با او در ارتباط باشیم و هیچ گاه توفیق عبادتش از ما سلب نشود.

همان گونه که امیرمؤمنان على (علیه السلام) فرمود: «اِلهى ما عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِن عِقابِکَ وَ لا طَمَعاً فی ثَوابِکَ وَلکِنْ وَجَدْتُکَ اَهْلاً لِلْعبادَةِ فَعَبَدْتُکَ؛ معبودا! تو را به دلیل ترس از عقاب و طمع در پاداشت پرستش نکردم، بلکه تو را سزاوار عبادت دیدم و پرستیدم».(2)

آرى! انسان باید چنان تربیت شود که خدا را فقط به خاطر خودش عبادت کند.

ص: 162


1- سوره یونس، آیات 21 و 22.
2- بحارالانوار، ج 41، ص 14، ح 4.

ص: 163

37- نافرمانى فرزندان

اشاره

یحیى بن عبدالحمید مى گوید: امام هادى (علیه السلام) خطاب به مردى که فرزندش را مذمّت کرد و از او ناراحت بود فرمود: «اَلْعُقُوقُ ثَکَلُ مَنْ لَمْ یَثْکَلْ؛ نافرمانى فرزند مانند این است که انسان او را از دست بدهد».(1)

پدران، مادران و فرزندان

رابطه فرزندان و والدین موضوع بسیار مهمّى است، که متأسّفانه در عصر و زمان ما وضعیّت مناسبى ندارد. بسیارى از والدین از فرزندانشان ناراضى اند و بسیارى از فرزندان از پدر و مادرهاى خود گله مند، و این نگرانى و ناراحتى سبب شده که والدین براى عاقبت به خیرى جوانان خود تقاضاى دعا مى کنند.

علّت مهمّ این ناسازگارى ها این است که فرهنگى که والدین در

ص: 164


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 4.

آن پرورش یافته اند، با فرهنگ فرزندان تفاوت بسیار دارد، تا آن جا که نه آنها مى توانند فرزند را درک کنند و نه او توان درک آنها را دارد. والدین نباید انتظار داشته باشند که هرچه آن ها مى گویند فرزندان بپذیرند، همان گونه که فرزندان نباید چنین انتظارى داشته باشند.

آرى، مطلق نگرى طرفین، علت ایجاد این مشکلات است. آن ها باید تفاهم داشته باشند، یعنى اصول را حفظ کرده و در فروع با هم کنار بیایند.

والدین در قرآن

قرآن مجید درمورد حرمت والدین سنگ تمام گذاشته است. در آیه شریفه 23 سوره اسراء مى خوانیم: (وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً)؛ «و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید».

خداوند متعال پس از سفارش به عبودیّت و بندگى، احسان به والدین را مطرح کرده است و این، نشان دهنده اهمیّت فوق العاده جایگاه پدر و مادر است. و در آیه بعد مى فرماید: (وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرآ)؛ «وپروبال تواضع خویش را از روى محبّت و لطف، دربرابر آنان فرود آر؛ وبگو: پروردگارا! همان گونه که آن ها مرا در کودکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».(1)

ص: 165


1- سوره اسراء، آیه 24.

طبق آنچه در این آیه شریفه آمده، نه تنها در این دنیا باید حرمت والدین را نگه داشت، بلکه باید پس از مرگشان نیز به فکر آن ها بود و برایشان دعا کرد.

سخت گیرى والدین

والدین هم نباید سخت گیرى کنند. بسیارى از جوانان از سخت گیرى پدران و مادرانشان درمورد ازدواجشان گله مند هستند. چرا والدین در این مورد سخت گیرى مى کنند؟ اگر طرف مقابل از خانواده متدیّن و شناخته شده اى است مخالفت جایى ندارد؛ هرچند واجد همه صفات عالیه نباشد. اگر قدر مشترک ها را در نظر بگیریم و با یکدیگر مدارا کنیم و همدیگر را تحمّل نماییم، إن شاءالله مشکلات حل مى شود. از خداوند متعال مى خواهیم که در پرتو احکام و دستورات اسلام، اختلافات والدین و فرزندان را حل کند و الفت و دوستى را بر روابطشان حاکم سازد.

ص: 166

ص: 167

38- نماز شب

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «اَلسَّهَرُ اَلَذُّ لِلْمَنامِ وَالْجُوعُ یَزیدُ فی طیبِ الطَّعامِ؛ شب بیدارى سبب مى شود خواب لذیذتر شود وگرسنگى سبب مى شود غذا لذّت بخش تر گردد».(1)

در ذیل حدیث آمده است: «یُریدُ بِه الْحَثُّ عَلى قیامِ اللَّیْلِ؛ منظور امام از شب زنده دارى، نماز شب است».

طبق این تفسیر، منظور امام هادى (علیه السلام) نماز شب و شب زنده دارى در نیمه هاى شب و روزه هاى مستحبى و مبارزه با هواى نفس در روز است.

اهمیّت نماز شب

نماز شب از عباداتى است که اثر فوق العاده اى در تربیت روح انسان مى گذارد و از آیات قرآن مجید استفاده مى شود که

ص: 168


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 4.

بخشى از مقامات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از نماز شب نشأت گرفته است. آیه شریفه 79 سوره اسراء اشاره به همین مطلب مى کند، مى فرماید: (وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحْمُوداً)؛ «و پاسى از شب را از خواب برخیز، و قرآن (و نماز) بخوان، این یک وظیفه اضافى براى توست، امید است پروردگارت تو را به مقامى درخور ستایش برساند».

لذا اولیاءالله اهمیّت فراوانى به نماز شب مى دادند.

آثار نماز شب

حقیقت این است که انسان در نماز شب حالى پیدا مى کند که درنمازهاى دیگر به آن دست نمى یابد. خلوص نیّت و حضور قلبى که در نماز شب حاصل مى شود در نمازهاى دیگر وجود ندارد، بدین علت دعاها در نماز شب مؤثّرتر است. روزه هاى مستحبّى نیز چنین است و اثر زیادى در کنترل هواى نفس و تربیت روح انسان دارد.

مذمّت پرخورى و پرخوابى

احتمال دیگرى نیز براى تفسیر حدیث مورد بحث مى توان ذکر کرد و آن این که: امام هادى (علیه السلام) طبق این حدیث، از پرخورى و پرخوابى نهى مى کند. اگر مردم اعتدال و میانه روى را در خوردن رعایت کنند بسیارى از بیمارى ها برطرف مى شود.

ص: 169

این که به ما دستور داده اند: تا گرسنه نشده اید غذا نخورید و قبل از سیر شدن دست از غذا بکشید(1)، به همین دلیل است.

پرخوابى هم ضررهایى دارد که ضعف اعصاب و کم شدن هوشیارى ازجمله آن هاست. بنابراین، ممکن است حدیث مورد بحث، اشاره به ترک پرخورى و پرخوابى باشد، در نتیجه امام (علیه السلام) در یک عبارت کوتاه، برنامه سلامت انسان را بیان کرده است.

ص: 170


1- کتاب المحاسن، ص 447، ح 342؛ حلیة المتقین، ص 135، ح 7.

ص: 171

39- یاد مرگ

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمودند: «اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَىْ اَهْلِکَ، ولاطَبیبٌ یَمْنَعُکَ وَ لا حَبیبٌ یَنْفَعُکَ؛ به یاد آور پایان عمرت را (آن زمان که جلوى چشمان خانواده در بستر افتاده اى) نه طبیبى مى تواند مانع مرگت شود و نه دوستان نفعى به حال تو دارند».(1)

این حدیث، کلامى بسیار پرمعنا و در عین فشردگى الهام بخش است.

برخورد با مرگ

بسیارند کسانى که مایل نیستند نام مرگ را بشنوند و به پایان زندگى شان بیندیشند و اگر هم کسى نزد آن ها از مرگ سخن بگوید، حاضر نیستند به آن گوش فرادهند و اگر نتوانند مانع چنان سخنانى شوند، مجلس را ترک مى کنند و این نهایت جهالت است.

ص: 172


1- بحارالانوار، ج 78، ص 369، ح 4.

به تعبیر حضرت على (علیه السلام): چگونه غافلید از چیزى که هرگز از شما غفلت نمى کند؟ مى فرماید: «وَ اُصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ اِقْلاَلِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ، وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُم، وَ طَمَعُکُمْ فِیمَنْ لَیْسَ یُمْهِلُکُمْ! فَکَفَى واعِظاً بِمَوتى عا یَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا اِلى قُبُورِهِمْ غَیْرَ رَاکِبِینَ، وَ اُنْزِلُوا فِیَها غَیْرَ نازِلِینَ، فَکَاَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا لِلدُّنْیَا عُمَّاراً، وَکَأنَّ الاخِرَةٌ لَمْ تَزَلْ لَهُم دَاراً. اَوْ حَشُوا ما کانُوا یُوطنِونَ، وَ اَوْطنُوا ما کانُوا یُوحِشُونَ؛ شما را به یادآورى مرگ و کاستن از غفلت توصیه مى کنم. چگونه غافل مى شوید از چیزى که از شما غافل نمى شود؟ چگونه طمع مى ورزید در کسى (اشاره به فرشته مرگ است) که به شما مهلت نمى دهد؟! بهترین واعظ و اندرزدهنده براى شما مردگانى هستند که با چشم خود آن ها را مى بینید که به سوى قبرهایشان مى برند بى آن که اختیارى از خود داشته باشند، و در میان قبر مى گذارند بى آن که بخواهند! (چنان از دنیا بیگانه مى شوند که) گویى هرگز به عمران آن نپرداخته اند و (چنان به آخرت مى پیوندند که) گویى سراى دیگر همیشه وطنشان بوده است!(آرى) از جایى که وطنشان بود وحشت و دورى مى کنند وجایى را که از آن وحشت داشتند به عنوان وطن برمى گزینند».(1)

بنابراین، عقل حکم مى کند که به مرگ بیندیشیم و در مورد پایان زندگى فکر کنیم و خود را براى آن لحظات حسّاس آماده سازیم.

ص: 173


1- نهج البلاغه، خطبه 188، ج 2، ص 29.

اندیشه کردن در مورد مرگ، نه تنها نشانه عاقل و هوشیار بودن است، بلکه طبق فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله): باهوش ترین مردم کسى است که بیشتر به یاد مرگ باشد.(1)

نتایج یاد مرگ

یاد مرگ سبب مى شود که براى این انتقال بزرگ آماده شویم، چراکه تا انسان تصمیم به سفرى نگیرد، آماده آن سفر نمى شود. یاد مرگ جلوى بسیارى از طغیان ها و مفاسد و خلاف ها را مى گیرد.

اگر ظالمان و ستمگران یک لحظه به مرگشان مى اندیشیدند این قدر جنایت نمى کردند.

مرگ خبر نمى کند!

مرگ خبر نمى کند و همه در معرض آن هستند، به ویژه در عصر و زمان ما که حوادث گوناگون ما را به مرگ نزدیک تر کرده است.

آرى، مرگ گاهى بسیار ساده اتفاق مى افتد. اگر اندکى خون در یکى از مویرگ هاى منتهى به قلب یا مغز لخته شود بدن فلج شده وقلب ومغز از کار مى افتد. اطبّاى متخصّص قلب و مغز را مى شناختیم که دچار همین حالت شده و براثر سکته قلبى یا مغزى جان باختند.

یا اگر یکى از سلول هاى بدن طغیان کرده و بى رویه شروع به

ص: 174


1- میزان الحکمة، ج 8، ص 222، باب 3672، ح 19240.

رشد و تکثیر کند، تبدیل به تومور سرطانى مى شود که بشر هنوز راه قابل ملاحظه اى براى درمان آن پیدا نکرده است.

اگر انسان ها به این ضعف ها و ناتوانى هاى خویش بیندیشند و باور کنند که مرگ این قدر به آن ها نزدیک است، به سراغ ظلم و جنایت و گناه و معصیت نخواهند رفت.

اگر حضرت على (علیه السلام) بهترین واعظان را مردگان خاموش(1) معرّفى کرده براى همین است که یاد مرگ و اندیشه کردن در مورد مردگان آثار مثبت فراوانى دارد و انسان را از خواب غفلت بیدار مى کند.

اى کاش هر روز جملات ارزشمند امیرالمؤمنین على (علیه السلام) و امام هادى (علیه السلام) را تکرار مى کردیم تا دچار غفلت نشویم.

ص: 175


1- نهج البلاغه، خطبه 188، ج 2، ص 290.

40- تقوا و اطاعت

اشاره

امام هادى (علیه السلام) فرمود: «مَنِ اتَّقی اللهَ یُتَّقى، وَ مَنْ اَطاعَ اللهَ یُطاعُ؛ کسى که تقواى الهى را پیشه خود سازد خداوند او را حفظ مى کند، و کسى که مطیع خداوند باشد مردم از وى اطاعت مى کنند».(1)

تقوا عامل محبوبیّت

این یک واقعیّت است که تقواى الهى سبب محبوبیّت در نزد مردم مى شود. افراد مؤمن و پاک و امین و درستکار، مورد علاقه همه مردم هستند. حتّى انسان هاى ناپاک و بى ایمان و خائن وبدکردار، به آن ها احترام مى گذارند، و لذا اگر کسى آلوده دزدى و سرقت باشد و بخواهد خانه اى بخرد، به سراغ منزلى مى رود که همسایه هاى پاک و باایمانى داشته باشد و از خرید خانه در همسایگى دزدان خوددارى مى ورزد. اگر شخص خائن و گنهکارى،

ص: 176


1- بحارالانوار، ج 71، ص 182، ح 41.

چیز ارزشمندى داشته باشد و بخواهد آن را امانت بدهد آن را به فردى همچون خودش نمى سپارد، بلکه به سراغ انسان امین مؤمن مى رود.

محبوبیّت، عامل محافظت

همان گونه که گفته شد تقوا سبب محبوبیّت مى شود و محبوبیّت هم عامل محافظت خواهد بود. انسان هاى بى ایمان و متقلّب و خائن دشمنان فراوانى دارند، ولى انسان هاى درستکار و باایمان دشمنان زیادى ندارند، بلکه مردم آن ها را دوست مى دارند.

اطاعت خالق آرى، سخط او هرگز!

امام (علیه السلام) در ادامه روایت مى فرماید: «مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخطَ الْمَخْلُوقینَ؛ کسى که از خالقش اطاعت کند توجّهى به نارضایتى مخلوق نمى کند».

کسى که فقط به رضایت خداوند مى اندیشد و لذا دربرابر مفاسد اخلاقى واکنش نشان مى دهد، از عکس العمل و ناراحتى طرفداران این کارهاى زشت ناراحت نمى شود.

براى رضاى خدا امربه معروف و نهى ازمنکر مى کند؛ هرچند به مذاق عدّه اى خوش نیاید.

و در پایان مى فرماید: «وَ مَنْ اَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْیَیْقَنْ اَنْ یَحُلَّ بِهِ سَخَطَ الْمَخْلُوقینَ؛ و کسى که براى جلب رضایت مردم، خداوند

ص: 177

رابه خشم آورد، یقین داشته باشد که خداوند همان مردم را به جانش مى اندازد».(1)

نمونه هاى متعدّدى از مصداق این روایت را دیده ایم.

امروز که قرآن تلاوت مى کردم به آیه شریفه 36 سوره زخرف رسیدم که مى فرماید: (وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَانِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ)؛ و هرکس از خداوند رحمان، روى گردان شود شیطانى را بر او مسلّط مى سازیم که همواره همنشین او خواهد بود».

امیدوارم خداوند به همه ما توفیق دهد که لحظه اى از یاد او غافل نشویم و همیشه در پناه لطف و حمایت او باشیم.

ص: 178


1- تحف العقول، ص 361.

ص: 179

فهرست منابع و مآخذ

1. القرآن الکریم؛ ترجمه آیة الله العظمى مکارم شیرازى، انتشارات امام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ دوّم، سال 1389 ه_. ش.

2. اخلاق در قرآن؛ آیة الله العظمى مکارم شیرازى با همکارى جمعى از فضلا و دانشمندان، مدرسة الامام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ سوّم، سال 1385 ه_.ش.

3. امالى شیخ صدوق؛ محمّد بن علىّ بن الحسین بابویه قمّى، انتشارات کتابچى، قم، چاپ هفتم، سال 1380 ه_. ش.

4. امثال و حکم؛ على اکبر دهخدا، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ پانزدهم، سال 1388 ه_. ش.

5. بحارالانوار؛ محمّد باقر مجلسى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوّم، سال 1403 ه_.ق.

6. تحف العقول؛ حسن بن علىّ بن الحسین بن شعبه، منشورات مکتبه بصیرتى، قم، چاپ پنجم، سال 1394 ه_. ق.

7. تفسیر القرطبى (الجامع لاحکام القرآن)؛ محمّد بن احمد الانصاری القرطبى، دارالشعب، قاهره، چاپ اوّل، بى تا.

ص: 180

8. التفسیر المنسوب الى الامام العسکرى (علیه السلام)؛ زیر نظر سید محمّد باقر موحّد ابطحى، مدرسة الامام المهدى (عج)، قم، چاپ اوّل، سال 1409 ه_. ق.

9. تفسیر نمونه؛ آیة الله العظمى مکارم شیرازى و جمعى ازنویسندگان، دارالکتب الاسلامیّه، تهران، چاپ بیست و هفتم، سال 1386 ه_. ش.

10. تهذیب الاحکام؛ محمّد بن الحسن الطوسى، دار صعب ودارالتعارف، بیروت، چاپ اوّل، سال 1401 ه_. ق.

11. جایگاه عقلانیّت در اسلام؛ آیة الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه وتنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى، مدرسة الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1391 ه_. ش.

12. حلیة المتَّقین؛ علّامه مجلسى، بازنگرى و تحقیق: ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات امام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1392 ه_. ش.

13. خاطراتى از استاد؛ ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى، مدرسة الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1390 ه_. ش.

14. دیوان حافظ؛ تصحیح: سید على محمّد رفیعى، انتشارات قدیانى، تهران، چاپ دوّم، سال 1372 ه_. ش.

15. زندگانى حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) پیامبر اسلام؛ ابن هشام، مترجم : رسولى محلّاتى،انتشارات کتابچى،تهران،چاپ ششم،سال 1380ه_.ش.

16. سلمان، نخستین مسلمان ایرانى؛ داوود الهامى، انتشارات مفید، تهران، چاپ اوّل، سال 1361 ه_. ش.

ص: 181

17. سلمان فارسى استاندار مداین؛ احمد صادقى اردستانى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اوّل، سال 1376 ه_. ش.

18. سفینة البحار؛ شیخ عبّاس قمّى، دارالاسوة للطباعة و النشر، قم، چاپ اوّل، سال 1414 ه_. ق.

19. عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ سعید داوودى ومهدى رستم نژاد، زیر نظر آیة الله العظمى مکارم شیرازى، انتشارات امام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ پنجم، سال 1387 ه_. ش.

20. فرهنگ جامع سخنان امام هادى (علیه السلام)؛ گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، نشر معروف، قم، چاپ چهارم، سال 1389 ه_.ش.

21. الکافى؛ محمّد بن یعقوب کلینى، دارصعب و دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ سوم، سال 1401 ه_. ق.

22. کتاب المحاسن؛ احمد بن محمّد خالد البرقى، دارالکتب الاسلامیّه، قم، چاپ دوّم، بى تا.

23. مبانى تفسیر قرآن؛ آیة الله العظمى مکارم شیرازى، تدوین : ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات مدرسة الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1393 ه_.ش.

24. المفاتیح الجدیدة؛ احمد قدسى و سعید داودى، زیر نظر آیة الله العظمى مکارم شیرازى، مدرسة الامام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1431 ه_. ق.

25. میزان الحکمه با ترجمه فارسى؛ محمّد محمّدى رى شهرى، دارالحدیث، قم، چاپ چهارم، سال 1383 ه_. ش.

ص: 182

26. میزان الحکمه بدون ترجمه فارسى؛ محمّد محمّدى رى شهرى، دارالحدیث للطباعة و النشر، بیروت، چاپ ششم، سال 1433 ه_. ق.

27. نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده؛ محمّد جعفر امامى و محمّد رضا آشتیانى، زیر نظر آیة الله العظمى مکارم شیرازى، مدرسة الامام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ سیزدهم، سال 1381 ه_. ش.

28. وسائل الشیعه؛ محمد بن الحسن الحرّ العاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اوّل، بى تا.

ص: 183

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109