کشتی نجات : چهل حدیث ناب از سخنان امام حسن عسکری علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:مکارم شیرازی، ناصر، 1305 -

عنوان و نام پديدآور:کشتی نجات: چهل حدیث ناب از سخنان امام حسن عسکری (ع)/ [مکارم شیرازی]؛ تهیه و تنظیم ابوالقاسم علیان نژادی دامغانی.

مشخصات نشر:قم: موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، 1396.

مشخصات ظاهری:188 ص.؛ 5/14×5/21 س م.

فروست:سلسله مباحث اخلاقی حضرت آیت الله مکارم شیرازی(مدظله).

شابک:50000 ریال 978-600-96864-5-2 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [185] - 188؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:حسن بن علی (ع)، امام یازدهم، 232 - 260ق -- احادیث

موضوع:Hasan ibn Ali, Imam XI, 846 - 873 -- Hadiths

موضوع:اربعینات -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

*Arab'inat -- 20th century -- Criticism and interpretation

احادیث شیعه -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

Hadith (Shiites) -- Texts -- 20th century -- Criticism, interpretation, etc.

شناسه افزوده:علیان نژادی، ابوالقاسم، 1343 - ، گردآورنده

شناسه افزوده:موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

رده بندی کنگره:BP50/2/م7ک5 1396

رده بندی دیویی:297/9584

شماره کتابشناسی ملی:4722634

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فاپا

ص: 1

اشاره

------------------------------------------

سر شناسه: مکارم شیرازی، ناصر، 1305-

عنوان و نام پدیدآور: کشتی نجات: چهل حدیث ناب از سخنان امام حسن عسکری علیه السلام / مکارم شیرازی (مدّ ظله)؛ تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی

مشخصات نشر: قم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، 1396.

مشخصات ظاهری: 188 ص.؛ 5/14 * 5/21 س م.

شابک: 2-5-96864-600-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتابنامه: [185]- 188؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع: حسن بن علی علیه السلام، امام یازدهم، 232-260 ق --احادیث

موضوع: Hasan ibn Ali, Imam XI, 846 j 876 -- Hadiths

موضوع: اربعینات -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

موضوع: احادیث شیعه -- قرن 14 -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده: علیان نژادی، ابوالقاسم، 1343 -، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1396 5ک م/50/2 BP

رده بندی دیویی: 9583/279

شماره کتابشناسی ملی: 4722634

------------------------------------------

کشتی نجات

چهل حدیث ناب از سخنان امام حسن عسکری علیه السلام

سلسله مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدّ ظلّه)

تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی

تیراژ: 2000 نسخه

نوبت چاپ: اوّل

صفحه و قطع: 188 صفحه / رقعی

تاریخ انتشار: 1396

چاپخانه: سلیمانزاده

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

شابک: 2-5-96864-600-978

آدرس ناشر: ایران - قم - ابتداى خیابان شهدا - کوچه 22

تلفن : 37732478

فکس: 37840099

www[.]amiralmomeninpub[.]ir

ص: 2

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

1. مراء و مزاح------------11

2. تواضع و فروتنى در مجالس------------15

3. سرانجام شایعه پراکنى و ریاست طلبى------------19

4. گناه نابخشودنى------------23

5. خطر فراوان ریاکارى------------27

6. اسم اعظم------------31

7. ارتباط نیکان و بدان------------35

8. دو نشانه تواضع------------39

9. خنده بى جا------------43

10. یکى از کمرشکن ها------------45

11. سفارشات اخلاقى و اجتماعى------------49

12. ارزش فوق العاده تفکّر و اندیشه------------61

13. غضب، کلید شرور------------65

14. شیعیان حقیقى کیان اند؟------------71

15. کینه توزى------------75

16. بهترین ها------------79

17. نشانه هاى مؤمن------------83

18. مزرعه زندگى------------87

19. تفاوت عاقل و نادان------------95

ص: 5

20. روزى ات ضمانت شده است------------97

21. عامل عزّت و ذلّت------------99

22. دوست جاهل------------103

23. اهمیّت ایمان به خدا و کمک به دیگران------------107

24. ثمره نافرمانى فرزند در کودکى------------113

25. بهتر از زندگى و بدتر از مرگ!------------117

26. علاقه ذلیلانه!------------121

27. چگونه اکرام کنیم؟------------127

28. بلا هم نعمت است!------------131

29. موعظه خوب و بد------------135

30. نعمت تواضع و فروتنى------------137

31. ترک عادت شبیه معجزه است------------143

32. اظهار شادى نزد انسان غمگین!------------147

33. زیبایى برون و درون------------151

34. دروغ، کلید همه گناهان------------157

35. بهترین دوست------------161

36. نتیجه ستایش بى جا------------165

37. راه زیاد کردن دوستان------------169

38. برخى از اقدامات امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور------------173

39. نماز شب، سکوى پرش به سوى خدا------------177

40. خودت و دیگران را به یک چشم نگاه کن------------181

ص: 6

مقدمه

نشر احادیث و سخنان معصومین (علیهم السلام) از عصر آن بزرگواران مورد اهتمام شیعیان و پیروانشان عموماً، و علما و دانشمندان خصوصاً بوده، و آن را یک وظیفه مى دانستند و بر همین اساس کتاب هاى فراوانى در طول تاریخ به رشته تحریر درآمده است.

در این میان، نوشتن چهل حدیث، به دلیل روایات متعددى که بر اهمیّت این کار تأکید و توصیه کرده،(1) برجستگى خاصّى داشته و در طول تاریخ بسیارى از بزرگان اقدام به این کار نموده اند(2)، که اربعین مرحوم شیخ بهایى و چهل حدیث امام خمینى (رحمه الله) از جمله معروف ترین آن هاست.

ص: 7


1- بخشى از این روایات در «بحار الانوار»، ج 2، ص 153 به بعد، باب 20، آمده است.
2- علّامه شیخ آقا بزرگ تهرانى، در کتاب ارزشمند «الذریعة الى تصانیف الشیعة»، ج 1،ص 409-434، و ج 5، ص 315، بیش از 80 کتاب چهل حدیث نام برده، که اکثر آن ها به عربى نگاشته شده است.

بر اساس همین سنّت حسنه سلف صالح، تصمیم گرفته شد از مباحث اخلاقى مرجع عالى قدر حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدّظلّه) از هر یک از معصومین (علیهم السلام) چهل حدیث ناب انتخاب و به نام همان معصوم بزرگوار منتشر گردد، تا حضرت استاد و این حقیر نیز مشمول روایات اربعین شده، و خوانندگان محترم از سفره پربرکت کلمات معصومین (علیهم السلام) بهره مند گردند وهمگى در سایه فراگیرى و عمل به دستورات آن هادیان صراط مستقیم، سعادتمند و عاقبت به خیر شویم.

درس هاى اخلاقى حضرت استاد و روایاتى که به شرح تفسیر آن مى پردازند داراى ویژگى هاى متعدّدى از جمله امور زیر هستند:

1. بیان معظّم له ساده و روان و قابل فهم براى همگان است.

2. براى مضامین روایات، تحلیل عقلى قابل قبولى ارائه مى شود.

3. ارتباط بین جملات به ظاهر جداى روایات، تبیین مى گردد.

4. در بسیارى از موارد مفهوم روایات توسعه داده شده و معناى گسترده تر و فراگیرترى پیدا مى کند.

5. احادیث به روزرسانى و کاربردى مى شود.

6. پیام هاى روایات موشکافى و تحلیل شده و شنوندگان و خوانندگان دعوت به آن مى شوند.

7. نکات علمى جدید و جالبى از روایات استخراج مى شود.

ص: 8

8. اگر میان روایت مورد بحث و دیگر روایات یا قواعد مسلّم و اصول کلّى دین و مذهب، به ظاهر تعارضى وجود داشته باشد، با بیان شیواى استاد برطرف مى گردد.

9. طرح مباحث اخلاقى استاد پیرامون روایات مورد بحث، به گونه اى زیبا و پرجاذبه است که شنونده مجذوب روایت مى شود.

10. روى گشاده استاد در پاسخ به اشکالات شاگردان و شنوندگان، حتّى در مباحث اخلاقى و حسن انتخاب و سلیقه معظّم له در انتخاب روایات مورد بحث، جلسات دروس اخلاق ایشان را شلوغ تر و پرمخاطب تر از سایر دروس کرده است.

با مطالعه مباحث اخلاقى معظّم له نکات ده گانه فوق را تصدیق خواهید کرد، و با دقّت در آن مباحث به نکات دیگرى نیز خواهیم رسید.

* * *

مجموعه اى که اینک پیش روى شماست چهل حدیث ناب از سخنان امام حسن عسکرى (علیه السلام) است که روزهاى چهارشنبه در تاریخ هاى مختلف، در مسجد اعظم توسّط حضرت استاد (حفظه الله) بیان شده و پس از تحقیق و تتبّع کافى پیرامون مطالب و اسناد آن و ویراستارى لازم، در قالب کنونى در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است.

از خداوند بزرگ مى خواهیم که این خدمت کوچک را به لطف

ص: 9

و کرمش از ما قبول کرده، و ذخیره یوم المعادمان قرار داده، و به ما و شما توفیق عمل به این روایات ارزشمند را عنایت فرماید.

آمین یا رب العالمین

ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى

حوزه علمیّه قم

22 دى ماه 1395

ص: 10

1- مراء و مزاح

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «لا تُمَارِ فَیَذْهَبْ بَهَاؤُکَ، وَلاتُمَازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ؛ بحث هاى مجادله آمیز مکن که شخصیّتت زیر سؤال مى رود، و (بى حساب و کتاب) شوخى نکن که سبب جرئت و جسارت دیگران بر ضدّ تو مى شود».(1)

تفسیر جدال و مراء

منظور از «مراء» که در روایت فوق آمده، بحث و جدل با دیگران به قصد غلبه بر طرف مقابل است؛ چه حق باشد و چه باطل. این کار، عمل زشتى به شمار مى رود و به شدّت از آن نهى شده است. در حدیثى از وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) مى خوانیم: «مَنْ تَعَلَّمَ عِلْماً لِیُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ، أَوْ یُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ، أَوْ لِیُقْبِلَ بِوُجُوهِ النَّاسِ اِلَیْهِ، فَهُوَ فِی النَّارِ؛ کسى که علمى را فرابگیرد براى این که درمقابل

ص: 11


1- بحارالانوار، ج 78، ص 370، ح 1؛ تحف العقول، ص 486.

سفیهان مراء، و دربرابر عالمان فخر فروشى کند، و توجّه مردم را به خود جلب (و عوام فریبى) نماید، چنین شخصى در آتش جهنّم خواهد بود».(1)

بحث و مناظره خوب است، به شرطى که هدف از آن یافتن حقیقت باشد. همان چیزى که قرآن مجید از آن تعبیر به جدال احسن(2) کرده است. انسان در جدال احسن باید آن قدر شجاعت داشته باشد که هر زمان فهمید حق با طرف مقابل است بدان اقرار کند و حرف او را بپذیرد. همان گونه که درمورد بعضى از بزرگان این صفت پسندیده را دیده ایم.

فراموش نمى کنم هنگامى که مرحوم آیت الله العظمى شیخ محمد کاظم شیرازى از نجف اشرف به قم آمده بود، با جمعى از دوستان و طلّاب جوان ازجمله امام موسى صدر خدمت ایشان رسیدیم. درمورد یکى از حواشى مرحوم آخوند خراسانى بر کتاب مکاسب شیخ انصارى؛ بحثى به میان آمد و ایشان دفاع مى کرد. بحث ادامه پیدا کرد تا جایى که ایشان فرمود: «من بیش از این نمى توانم از مرحوم آخوند دفاع کنم» یعنى اشکال شما وارد است. حقیقتاً روح بزرگى مى خواهد که وقتى بفهمد حق با طرف مقابل است، تسلیم شود. به خصوص اهل علم باید مراقب باشند و در دام مراء و جدال نیفتند.

ص: 12


1- بحارالانوار، ج 2، ص 30، ح 13.
2- نحل، آیه 125.

آثار نامطلوب مراء و جدال:

از برخى روایات استفاده مى شود که مراء جزء گناهان بزرگ است.(1) این گناه آثار نامطلوبى درپى دارد؛ ازجمله این که گاه حق را در نظر انسان باطل، و باطل را حق جلوه مى دهد(2)، که در طول تاریخ نمونه هایى از آن دیده مى شود. به عنوان مثال به داستان زیر توجّه کنید:

در میان فلاسفه قدیم بحثى مطرح بود مبنى بر این که آیا «جزء لایتجزّى» داریم یا نه؟ یعنى به جایى برسیم که جزء، قابل تقسیم به دو قسمت نباشد. عدّه اى طرفدار جزء لا یتجزّى بودند، و عدّه اى منکر آن شدند.

یکى از ادلّه منکران، حرکت سنگ آسیاب بود. مى گفتند: سنگ آسیاب یک نقطه نزدیک به محیط دارد و یک نقطه نزدیک به مرکز. نقطه نزدیک به محیط، بیش از نقطه نزدیک به مرکز حرکت مى کند. اگر نقطه نزدیک به محیط به مقدار یک جزء لایتجزّى حرکت کند، نقطه نزدیک به مرکز چقدر حرکت خواهد کرد؟ به مقدار آن که نمى تواند باشد، پس حتماً نصف آن حرکت مى کند، بنابراین، جزء

ص: 13


1- روایات مربوط به مراء را در «میزان الحکمه»، ج 8، ص 117، باب 3628 به بعد، مطالعه فرمایید.
2- شرح بیشتر درمورد مراء و جدال را در «اخلاق در قرآن»، ج 3، ص 267 به بعد مطالعه فرمایید.

لایتجزّى نداریم و در این جا نیز جزء به دو قسمت تقسیم شده است. و اگر بگویید محیط حرکت کرده و مرکز حرکت نکرده است، سنگ مى شکند.

طرفداران جزء لایتجزّى مى گویند: سنگ مى شکند و متّصل مى شود؛ ولى ما این شکستن و اتّصال را متوجّه نمى شویم!(1)

آرى! براثر اصرار بر یک عقیده باطل، چنین حرف هاى واضح الفسادى زده مى شود و باطل حق جلوه مى کند و امور حسّى انکار مى شود.

مزاح و شوخى

امام (علیه السلام) در قسمت دوم روایت به مسئله مزاح و شوخى پرداخته است. شوخى مطلوب است، به شرط رعایت حدّ و حدودش؛ امّا اگر از حدّش فراتر رود نامطلوب خواهد بود. اگر شوخى همراه با اهانت، ابتذال، سخنان رکیک، دروغ و تمسخر دیگران باشد جایز نیست؛ چون ممکن است طرف مقابل نیز همین کار را کند و آبرویت را ببرد.(2)

ص: 14


1- کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص 104 به بعد (المقصد الثانى، المسألة السادسة)؛ القول السدید، ص 132 به بعد.
2- شرح بیشتر در مورد مزاح و شوخى در کتاب ما «آداب معاشرت در اسلام»، ص 115 به بعد آمده است.

2- تواضع و فروتنى در مجالس

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ رَضِیَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الْمَجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى یَقُومَ؛ کسى که راضى شود در مکانى که کمتر از مقام و موقعیّت اوست بنشیند، تا زمانى که در آن مجلس نشسته، خدا و فرشتگان بر او درود و رحمت مى فرستند».(1)

تواضع در اسلام

مسأله تواضع در اسلام اهمیّت فراوانى دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، ائمّه معصومین (علیهم السلام) و بزرگان دین نمونه هاى کامل تواضع و فروتنى بوده اند.

خداوند متعال به طور مکرّر به این مسئله اشاره کرده است؛ گاه

ص: 15


1- بحارالانوار، ج 78، ص 371، ح 2 ؛ تحف العقول، ص 486.

به مسائل کلّى آن پرداخته، و گاه مصادیقش را بیان کرده و به جزئیّات آن اشاره نموده است.(1)

مثلاً از زبان حضرت لقمان خطاب به فرزندش درمورد تواضع و فروتنى در هنگام راه رفتن مى فرماید: (وَلا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحاً)؛ «و بر زمین با تکبّر راه مرو».(2)

در برخى روایات مى خوانیم: «امام حسن مجتبى (علیه السلام) از جایى مى گذشتند، به بعضى از فقرا رسیدند که بر روى زمین نشسته وسفره غذاى ساده خود را پهن کرده و مشغول غذا خوردن بودند. امام (علیه السلام) در کنار آن ها بر روى زمین نشست و با آن ها غذا خورد!».(3)

آثار تواضع

فروتنى آثار مهمّى در فرد و جامعه مى گذارد.(4) از جمله آثار آن در فرد آن است که خود را گم نمى کند و دچار خودبینى و خودبرتربینى نمى شود. صفت رذیله اى که سبب مى شود انسان حتّى دربرابر خداوند سر تواضع فرود نیاورد.

ص: 16


1- شرح مسائل مربوط به تکبّر و تواضع در قرآن و روایات را در کتاب «اخلاق در قرآن»، ج 2، ص 19 به بعد مطالعه فرمایید.
2- اسراء، آیه 37؛ لقمان، آیه 18.
3- بحارالانوار، ج 43، ص 352، ح 28 (به نقل از سیره چهارده معصوم، ص 294).
4- به بخشى از آثار تواضع در «میزان الحکمه»، ج 9، ص 404، ح 21843 به بعد اشاره شده است.

و ازجمله آثار آن در جامعه این است که به وحدت و اتّحاد و صمیمیّت و محبّت کمک کرده و تکبّر و کینه و حسادت و اختلاف و مشاجره و درگیرى را از بین مى برد. آرى، تواضع و فروتنى محبّت و صفا و برادرى و یک رنگى را به ارمغان مى آورد.

رحمت خدا و فرشتگان

تعبیرى که در کلام امام حسن عسکرى (علیه السلام) آمده، تعبیر بسیار زیبا وجالبى است: «تواضع، صلوات خدا و فرشتگان را درپى دارد». صلوات خداوند به معناى نزول رحمت، و صلوات فرشتگان به معناى تقاضاى نزول رحمت الهى است. آن هم نه یک فرشته، بلکه دعاى همه فرشتگان، و دعاى فرشتگان ازجمله دعاهاى اجابت شدنى است.

به راستى چقدر این دستور، زیبا و چقدر آن آثار مهم است. انسان براثر تواضع کوچک نمى شود، همان گونه که تکبّر سبب بزرگى وى نمى گردد، بلکه تواضع موجب بزرگى، و تکبّر باعث حقارت وى مى شود.

حقیقتاً دین اسلام آئین کاملى است و درمورد همه جزئیّات برنامه دارد. به عنوان نمونه در روایتى مى خوانیم: «اسلام هفتاد و چند شعبه دارد که مهم ترین آن توحید و کمترین آن برداشتن موانع از سر راه مسلمانان است».(1) باید به چنین دینى افتخار کرد.

ص: 17


1- عوالى اللئالى، ج 1، ص 431. روایت مذکور با کمى تفاوت در «صحیح مسلم»، ج 1، کتاب الایمان، باب 12، ح 58، و «مسند احمد»، ج 2، ص 379، نیز آمده است.

ص: 18

3- سرانجام شایعه پراکنى و ریاست طلبى

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «اِیَّاکَ وَ الْإِذَاعَةَ وَطَلَبَ الرِّئَاسَةِ فَاِنَّهُمَا یَدْعُوَانِ اِلَى الْهَلَکَةِ؛ از افشاگرى و ریاست طلبى بپرهیزید، که این دو صفت زشت انسان را به سوى هلاکت و نابودى سوق مى دهد».(1)

اذاعه چیست؟

1. شایعه پراکنى

یک احتمال آن همان چیزى است که در زمان ما از آن تعبیر به افشاگرى مى کنند. چیزى که اوّلاً ثابت نیست و ثانیاً بر فرض ثبوت، چون جزء اسرار مردم است نباید فاش شود. کارى که متأسفانه امروزه رواج پیدا کرده، و گاه به عنوان افشاگرى انجام مى شود. در برخى از روزنامه ها افراد را متّهم مى کنند، بعد معلوم مى شود ثابت

ص: 19


1- بحارالانوار، ج 78، ص 371، ح 4؛ تحف العقول، ص 487.

نبوده و واقعیّت نداشته است. باید به طور جدّى از این کار پرهیز کرد، چون در بسیارى از موارد سبب آبروریزى افرد مى شود.

در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) درمورد یکى از همسران آن حضرت شایعه اى پخش کردند، که خداوند متعال به شدّت با آن برخورد کرد وبه شایعه سازان هشدارداد. در آیه شریفه 19 سوره نور مى خوانیم:

(اِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)؛ «به یقین کسانى که دوست دارند زشتى ها در میان مردم باایمان شایع شود براى آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکى است؛ و خداوند مى داند و شما نمى دانید». بنابراین، این نوع افشاگرى ها حرام است.

گاهى برخى از رسانه ها مسائل غیر واقعى را منتشر کرده و آلوده شایعه پراکنى مى شوند و این شایعه ها دست قاضى را مى بندد. چون قاضى تحقیق مى کند و اتّهام مورد نظر به اثبات نمى رسد یا در آن گستره اى که مطرح شده ثابت نمى شود و صادر کردن حکم واقعى با توجّه به جوّ به وجود آمده توسط رسانه ها، مشکل مى شود و گاه حکم واقعى تغییرمى کند و مسئولیت آن برعهده شایعه سازان است.

2. ترک تقیّه

معناى دیگر اذاعه این است که عقاید باطنى را نزد کسانى که انسان هاى خطرناکى هستند بیان کند، بدون این که اثر مهمّى داشته

ص: 20

باشد. این همان چیزى است که نام آن را «تقیّه» مى گذاریم. قرآن و روایات به صراحت از اذاعه به این معنا نیز نهى کرده و مسلمانان را سفارش به تقیّه مى کنند.(1)

نه تنها شیعه که همه مسلمانان، بلکه همه مردم دنیا تقیّه را قبول دارند. در جایى که اظهار عقیده خطر دارد و فایده اى بر آن مترتّب نیست و جان یا مال یا آبرو یا ناموس انسان به خطر مى افتد هیچ عقلى اجازه اذاعه و اظهارنظر نمى دهد.

در سوره غافر، خداوند از مؤمن آل فرعون به دلیل کتمان ایمانش، به نیکى یاد مى کند،(2) چراکه او با عمل به تقیّه و ترک اذاعه جان خود و حضرت موسى (علیه السلام) را نجات داد. اگر ایمانش را کتمان نمى کرد موفّق به حفظ جان خود و آن پیامبر خدا نمى شد.

تقیّه، قانونى همگانى

همان گونه که گفته شد تقیّه اختصاص به شیعه ندارد و برخلاف ادّعاهاى وهّابى هاى کم اطّلاع، همه مسلمانان، بلکه همه مردم دنیا به نوعى تقیّه مى کنند. ولذا تمام سربازها و نیروهاى نظامى لباس هاى خود و تجهیزات نظامى را هم رنگ محیط مى کنند. در

ص: 21


1- شرح مسائل مربوط به این موضوع را در کتاب «القواعد الفقهیّه»، ج 1، ص 367 به بعد و کتاب «تقیّه و حفظ نیروها» مطالعه بفرمایید.
2- غافر، آیه 28.

اداره ها و سازمان ها نیز تمام نامه هاى مهم را با مهر سرّى و محرمانه ممهور مى کنند، که خود نوعى تقیّه است.

ریاست طلبى

امام حسن عسکرى (علیه السلام) در دومین جمله، ما را از ریاست طلبى بر حذر مى دارد. عشق به ریاست و مقام سبب مى شود که انسان دین و آبرو و شخصیّت و وجدان، و گاه ممکن است همه چیزش را از دست بدهد.

آرى، شایعه پراکنى، ترک تقیّه، ریاست طلبى و حبّ مقام، از صفات رذیله است و انسان را به سمت هلاکت سوق مى دهد. بنابراین، تمام صاحبان مقام، مقام را به عنوان امانت الهى و خدمت به خلق بخواهند تا نه تنها خطرى براى شخصیّت و دین آن ها ایجاد نکند، که ذخیره اى براى آخرتشان باشد.

ص: 22

4- گناه نابخشودنى

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی لاتُغْفَرُ لَیْتَنِی لا أُؤَاخَذُ اِلاَّ بِهَذَا؛ ازجمله گناهان نابخشودنى گناهى است که صاحب آن بگوید: اى کاش گناه من همین باشد».(1)

مثلاً کسى مشغول غیبت است، هنگامى که به او گفته مى شود: «غیبت نکن» مى گوید: «اى کاش گناه من همین بود» یا در کوچه و خیابان زن بدحجابى را با زبان خوش نهى از منکر مى کنیم مى گوید: «اى کاش خداوند فقط به خاطر همین گناه مرا مجازات کند!».

چرا نابخشودنى است؟

علّت این که چنین گناهى نابخشودنى است، دو مطلب مى تواند باشد:

ص: 23


1- بحارالانوار، ج 78، ص 371، ح 5؛ تحف العقول، ص 487.

1. گناه را نباید تنها نسبت به شخص عاصى در نظر گرفت، بلکه باید آن را نسبت به کسى که نافرمانى اش صورت مى گیرد ملاحظه کرد.

هرچه آن کس والامقام تر و بزرگ تر باشد، تخلّف و عصیان بزرگ تر خواهد بود و انسان چون به هنگام گناه، نافرمانى خدایى را مى کند که فوق العاده بزرگ و والاست و همه چیز به انسان داده، کوچک ترین گناه نیز بزرگ محسوب مى شود. بنابراین، هیچ گناهى را نباید کوچک شمرد که این کار سبک شمردن مقام والاى ربوبى است.

2. انسان از جایى ضربه مى خورد که اهمیّتى به آن نمى دهد. اگر دشمنان متعدّدى دارى که براى برخى از آن ها حسابى باز نمى کنى، از همان ها آسیب خواهى دید. معاصى و گناهانى هم که مورد بى اعتنایى انسان قرار گیرد و بال گردن انسان خواهد شد، لذا هیچ گناهى را نباید دست کم گرفت.

علل اهمیّت ندادن به برخى گناهان

یکى از علل آن، عمومیّت و شیوع گناه در میان مردم است. به عنوان مثال وقتى به غیبت کننده گفته مى شود: «غیبت نکن، این کار حرام است» مى گوید: «چه کسى غیبت نمى کند؟!» در حقیقت شیوع و گسترش گناه سبب حقارت و کوچکى آن در نزد انجام دهنده آن مى شود و هنگامى که گناه کوچک شد، فاعل آن مى گوید: اى کاش گناه من همین بود.

ص: 24

سرچشمه دیگر آن، تحت تأثیر فرهنگ بیگانه واقع شدن است. عدّه اى هنگامى که نگاه به فرهنگ بیگانگان مى کنند مرعوب آن شده و مطابق آن عمل کرده و در نتیجه به نافرمانى خداوند مى پردازند. مثلاً در سفرهاى خارجى مشاهده مى کند که مرز محرم و نامحرم شکسته شده و زن و مرد نامحرم به یکدیگر دست مى دهند، او نیز آلوده این گناه مى شود.

در حالى که نباید در فرهنگ دیگران ذوب شویم؛ بلکه باید فرهنگ خود را حفظ کرده و با ادب و منطق به آن ها بگوییم : «فرهنگ و دین ما اجازه این کار را نمى دهد» تا حمل بر بى ادبى نکنند و به تدریج این فرهنگ براى آن ها جا بیفتد.

عامل دیگر، معمول شدن گناه در میان خانواده هاست. برخى گناهان در میان برخى خانواده رایج شده، لذا به راحتى آن را انجام داده و توجّهى به آن نمى کنند.

به هر حال باید مراقب باشیم و درمورد همه گناهان حساسیّت نشان دهیم و توجّه کنیم که گناه نافرمانى خداست و نافرمانى خدا به هر شکلى باشد کار بسیار زشتى است.

ص: 25

ص: 26

5- خطر فراوان ریاکارى

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «اَلْإِشْرَاکُ فِی النَّاسِ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ؛ ریاکارى در بین مردم از حرکت مورچه سیاه بر روى روپوش مشکى مخفى تر است».(1)

شبیه این روایت از سایر معصومین (علیهم السلام)(2) و حتّى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)(3) نیز نقل شده است. در روایتى به جاى «المسح الاسود» «الصخرة الصماء»(4) آمده است.

یعنى همان گونه که حرکت مورچه بر روى سنگ سخت، اثرى از خود به جا نمى گذارد، مگر این که با دقّت بسیار زیاد بررسى شود، شرک نیز بر قلب و روح انسان اثر نامرئى و بسیار مخفى و پنهانى

ص: 27


1- بحارالانوار، ج 78، ص 371، ح 5؛ تحف العقول، ص 487.
2- بخشى از این روایات در «میزان الحکمه»، ج 4، ص 406، باب 1977 آمده است.
3- بخشى از این روایات در «میزان الحکمه»، ج 4، ص 406، باب 1977 آمده است.
4- المحجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج 8، ص 135.

مى گذارد. بنابراین، باید بسیار مراقب اعمالمان باشیم تا خدایى ناکرده آلوده به شرک و ریا نشود.

داستان آن شخص، معروف است که سالیانى دراز به طور مرتّب در صف اوّل نماز جماعت شرکت مى کرد. روزى به مسجد که آمد در صف هاى جلو جا نبود و به ناچار در صف عقب ایستاد؛ لذا احساس ناراحتى کرد.

گویند: این شخص تمام نمازهاى سى ساله اى را که به جماعت خوانده بود قضا کرد چون احساس نمود که تمام آن نمازها براى ریا و خودنمایى بوده و لااقل رگه هایى از ریا در آن وجود داشته است!(1) نتیجه این که ریا بسیار مخفى و پنهان است.

فلسفه و اهمیّت فراوان ترک ریا

در روایات ما به شدّت از ریا مذمّت شده(2) و براى ریاکار مجازات هاى شدیدى بیان گردیده است.(3)

تا آن جا که طبق برخى روایات، به شخص ریاکار «مشرک» اطلاق شده است.(4) یعنى چنین شخصى در زمره مشرکان قرار مى گیرد.

ص: 28


1- المراقبات، ص 286.
2- بخشى از این روایات در «وسایل الشیعه»، ج 1، ص 51 به بعد، باب 12 آمده است.
3- شرح این مطلب را در «میزان الحکمه»، ج 3، ص 411، باب 1417 و 1418 مطالعه فرمایید.
4- تفسیر قمى، ج 2، ص 47.

سؤال: چرا اینقدر ریا مورد مذمّت قرار گرفته است؟

جواب: دلیل آن این است که این گناه کبیره و صفت رذیله، مهم ترین اصل اعتقادى را نشانه گرفته و به توحید ضربه مى زند. شراب خوارى گناه بزرگى است؛ ولى ممکن است کسى در عین حالى که موحّد است آلوده این گناه شود. غیبت، از گناهان کبیره محسوب مى شود و مجازات سختى دارد؛ امّا لطمه اى به توحید نمى زند. ولى مشرک و ریاکار، که براى غیر خدا کار مى کند، به توحیدش لطمه وارد مى شود، چراکه خدا را رها کرده و براى غیر او کار مى کند. چنین شخصى عزّت و ذلّت را به دست غیر خدا دانسته و او را مؤثّر مى شمرد و این شرک محسوب مى شود.

بنابراین، فلسفه اهمیّت زیادى که در معارف دینى به ریا داده شده این است که به توحید لطمه مى زند.

اعمال ریاکار تهى است

ریاکارى اعمال انسان را از محتوا خالى مى کند، چون ریاکار فقط به ظاهر پرداخته، و کارى به باطن ندارد. در برخى از مناطق زلزله زده ساختمان هاى نوساز ویران شد، امّا مساجدى که صدها سال قبل ساخته شده بود خراب نشد. چون مردم در ساخت بناهاى مذهبى، با اخلاص کار کرده و تنها به ظاهر توجّه ندارند. ولى در ساختمان هاى دیگر فقط به فکر ظاهر آن هستند و توجّهى

ص: 29

به استحکام آن ندارند. نتیجه این که ریاکارى به توحید لطمه زده و اعمال انسان را تهى و بى مغز مى کند.

ص: 30

6- اسم اعظم

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَقْرَبُ اِلَى اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مِنْ سَوَادِ الْعَیْنِ اِلَى بَیَاضِهَا؛ بسم الله الرحمن الرحیم نزدیک تر است به اسم اعظم خداوند از سیاهى چشم به سفیدى آن».(1)

معناى این روایت، که از برخى دیگر از معصومین (علیهم السلام) نیز شبیه یا عین آن نقل شده،(2) این است که همان گونه که سیاهى چشم متّصل به سفیدى آن است، بسم الله الرحمن الرحیم نیز متّصل به اسم اعظم است.

ص: 31


1- بحارالانوار، ج 78، ص 371، ح 6؛ تحف العقول، ص 487.
2- شبیه این روایت در بحارالانوار، ج 86، ص 133، ح 12، و ص 162، ح 41، و ج 93،ص 223، ح 1 از امام رضا (علیه السلام) و عین آن در بحارالانوار، ج 93، ص224، ح 1 از امام حسن عسکرى (علیه السلام) و ص 232، ح 4 از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است.

نام هاى سه گانه خداوند

سه نام از نام هاى مهمّ خداوند متعال در بسم الله الرحمن الرحیم جمع شده است:

1. «الله»؛ که جامع جمیع صفات الهى است. هریک از نام هاى خداوند اشاره به جنبه اى از صفات وى دارد؛ امّا «الله» جامع جمیع صفات خداوند است و هیچ اسمى این جامعیّت را ندارد.

2. «رحمان»؛ این نام اشاره به رحمت عامّ خداوند است که شامل مسلمان و غیر مسلمان، بلکه انسان و غیر انسان مى شود؛ آفتاب که مى تابد همه موجودات از نورش استفاده مى کنند؛ مسلمان و کافر از باران بهره مى گیرند؛ برکات زمین اختصاص به مسلمانان ندارد؛ چشم و گوش و قلب و دیگر اعضاى بدن، که از نعمت هاى مهمّ الهى به شمار مى رود، ازجمله رحمت عامّ خداوند محسوب مى شود که در اختیار کافر و مسلمان هر دو قرار دارد. بنابراین رحمان، رحمت عامّ خداوند است.

3. «رحیم»؛ این نام بیانگر رحمت اختصاصى پروردگار نسبت به مؤمنان است. نورانیّت و صفا و محبوبیّتى که خداوند به برخى از مؤمنان مى دهد از همین صفت نشأت مى گیرد.

باء بسم الله

ما با استعانت جستن از خداوند رحیمى که رحمتش اختصاص

ص: 32

به مؤمنان دارد و خداوند رحمانى که مسلمان و غیر مسلمان مشمول رحمتش مى شوند و «الله» که جامع جمیع صفات کمال است، کارهاى خود را شروع مى کنیم. ابن عباس مى گوید: «شبى خدمت امام على بن ابى طالب (علیه السلام) رسیدم. حضرت شروع به تفسیر باء بسم الله کرد. بحث حضرت تا اذان صبح ادامه یافت، امّا هنوز تفسیر باء تمام نشده بود!(1)

از این روایت استفاده مى شود که نکات فراوانى در استعانت از خدا نهفته است.

اسم اعظم

اسم اعظم تنها یک لفظ نیست که اگر گفته شود آثار عظیم آن ظاهر گردد، بلکه تخلّق به مفهوم و مضمون آن لفظ و هماهنگ شدن با آن است. اگر پرتوى از رحمانیّت خداوند و رحیمیّت او در وجود ما ظاهر شود، به همان نسبت به اسم اعظم دست یافته ایم. والبته تخلّق به اسم اعظم آثار و برکات مهمّى دارد، تا آن جا که وزیر حضرت سلیمان (علیه السلام) ، که متخلّق به آن بود، در چشم برهم زدنى تخت بلقیس را از جنوبى ترین نقطه جزیرة العرب به شمالى ترین قسمت آن منتقل کرد.شرح این مطلب را در تفسیر نمونه آورده ایم.(2)

ص: 33


1- تفسیر نمونه، ج 1، ص 39، ذیل آیه اوّل سوره حمد.
2- تفسیر نمونه، ج 15، ص 496 به بعد، ذیل آیه 40 سوره نمل.

از خداوند مى خواهیم که روزبه روز توفیق تخلّق بیشتر به صفات الله را به ما عنایت کرده، و پرتوى از صفات جلال و جمالش را در وجودمان آشکار سازد!

ص: 34

7- ارتباط نیکان و بدان

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «حُبُّ الْأَبْرَارِ لِلْأَبْرَارِ ثَوَابٌ لِلْأَبْرَارِ وَ حُبُّ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ فَضِیلَةٌ لِلْأَبْرَارِ وَ بُغْضُ الْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ زَیْنٌ لِلْأَبْرَارِ وَ بُغْضُ الْأَبْرَارِ لِلْفُجَّارِ خِزْیٌ عَلَى الْفُجَّارِ؛ علاقه نیکان نسبت به نیکان، ثوابى است براى نیکان، و دوست داشتن بدان نسبت به ابرار، فضیلتى براى ابرار محسوب مى شود و بغض و عداوت فجّار نسبت به ابرار، مایه زینت آن هاست، و عداوت ابرار نسبت به فجّار، سبب خوارى آن ها خواهد شد».(1)

روابط چهارگانه

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) در این روایت زیبا، از چهار نوع رابطه و آثار و ثمرات آن سخن گفته است، توجّه بفرمایید:

ص: 35


1- بحارالانوار، ج 78، ص 372، ح 8؛ تحف العقول، ص 487.

1. عشق نیکان به نیکان

اوّلین ارتباطى که در این حدیث به آن پرداخته شده، علاقه نیکان به یکدیگر است. امام (علیه السلام) مى فرماید: این ارتباط و علاقه موجب مى شود که خداوند متعال براى نیکان ثوابى منظور فرماید.

2. عشق فجّار به نیکان

رابطه دوم، که در این حدیث مطرح شده، علاقه بدان به خوبان است. این علاقه، فضیلت و ارزشى براى خوبان محسوب مى شود، چراکه خوبى خوبان آن قدر جاذبه دارد که بدان را هم وادار به خضوع قلبى و محبّت درونى مى کند. به همین علت اگر بدان بخواهند چیز ارزشمندى را به کسى بسپارند به سراغ هم مسلکان خود نمى روند، بلکه شخص امینى از ابرار را براى این کار برمى گزینند. یا اگر بخواهند همسرى براى خود یا فرزندان یا نزدیکان و بستگان خود انتخاب کنند به سراغ نیکان مى روند.

3. عداوت بدان نسبت به خوبان

امام یازدهم (علیه السلام) در سومین جمله، عداوت فجّار را نسبت به خوبان، مایه زینت آن ها مى داند، چون مردم مى فهمند که این عداوت به سبب کارهاى زشتى است که آن ها انجام داده، و ابرار از

ص: 36

آن فاصله گرفته اند، و لذا گفته شده است: «همین افتخار براى من بس که بَدان مرا مذمّت مى کنند».(1)

4. عداوت خوبان نسبت به بدان

چهارمین ارتباط، عداوت و دشمنى خوبان نسبت به فجّار است. امام (علیه السلام) این عکس العمل را سبب خوارى و آبروریزى بدان مى داند، چون این عداوت در ذهن مردم سؤال ایجاد مى کند که این شخص، آلوده چه گناه یا گناهانى است که فلان انسان خوب، نسبت به او بغض دارد؟

ابرار در قرآن و سنّت

در هر چهار صورت ابرار و نیکان برنده اند، ولذا باید سعى کنیم جزء ابرار باشیم. همان ابرارى که خداوند در هجده آیه از سوره دهر در وصفشان سخن گفته است. هرچند خمسه طیّبه والاترین مصداق این آیات هستند، ولى شامل سایر ابرار نیز مى شود.

با توجّه به آثار فراوان «خوبى» چرا بعضى از مردم به سراغش نمى روند؟

ص: 37


1- این مطلب از شعر ابوالطیب المتبنى استفاده شده که مى گوید: و اذا اتتک مذمتى من ناقص***فهى الشهادة لى بانى کامل (دیوان المتبنى، ص 147)

به قول شاعر:

صد بار بدى کردى و دیدى ثمرش را *** نیکى چه بدى داشت که یک بار نکردى

خداوندا! به ما توفیق بده از بدى ها دورى کرده و در صف ابرار درآییم.

ص: 38

8- دو نشانه تواضع

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مِنَ التَّوَاضُعِ السَّلامُ عَلَى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ؛ از جمله نشانه هاى فروتنى، سلام کردن به هر کسى است که به او برخورد مى کنى، و راضى شدن به نشستن در مکانى که جایگاه خاص نیست».(1)

اهمیّت تواضع

تکبّر، عامل رانده شدن شیطان از درگاه الهى شد(2) و ریشه تمام انحرافات است، ولذا ما در کتاب اخلاق در قرآن از تکبّر شروع کردیم. این رذیله زشت اخلاقى آثار سویى دارد، ازجمله سبب دور شدن دل ها از یکدیگر، عداوت ها، کینه ها، و دشمنى ها مى شود. نقطه مقابل آن، تواضع و فروتنى است که اهمیّت فوق العاده اى

ص: 39


1- بحارالانوار، ج 78، ص 372، ح 9؛ تحف العقول، ص 487.
2- میزان الحکمه، ج 7، ص 415، باب 3376، ح 17323.

دارد. این فضیلت زیباى اخلاقى، محبّت و دوستى و اتّحاد و همکارى را به دنبال دارد.

تواضع راهکارهایى دارد که در سوره لقمان به قسمت هایى از آن اشاره شده است. درمورد تواضع و آثار آن(1) و تکبّر و آثارش(2) مطالب فراوانى در کلمات حضرات معصومین (علیهم السلام)، به ویژه خطبه قاصعه امیرمؤمنان على (علیه السلام) (خطبه 192) بیان شده است.

متکبّر دیوانه است!

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از جایى مى گذشت. عدّه اى را مشاهده کرد که گرداگرد شخصى جمع شده و به او مى خندند! حضرت پرسید: او کیست؟ گفتند: انسان دیوانه اى است که با کارهاى غیرعاقلانه اش ما را مى خنداند. حضرت فرمود: او دیوانه نیست؛ بلکه بیمار است. سپس فرمود: «اِنَّ الْمَجْنُونَ حَقَّ الْمَجْنُونِ الْمُتَبَخْتِرُ فِی مَشْیَتِهِ النَّاظِرُ فِی عِطْفَیْهِ الْمُحَرِّکُ جَنْبَیْهِ بِمَنْکِبَیْهِ فَذاکَ الْمَجْنُونُ وَ هَذَا الْمُبْتَلَى؛ دیوانه حقیقى کسى است که هنگام راه رفتن با تکبّر راه مى رود و به این سمت و آن سمت نگاه مى کند و شانه هایش را موقع راه رفتن تکان مى دهد. چنین انسانى دیوانه است و آن شخص بیمار است».(3)

ص: 40


1- شرح روایات مربوط به تواضع را در «میزان الحکمه»، ج 9، ص 399 به بعد، مطالعه فرمایید.
2- شرح روایات مربوط به تکبّر را در «میزان الحکمه»، ج 7، ص 415 به بعد مطالعه فرمایید.
3- میزان الحکمه، ج 2، ص 121، باب 578، ح 2827.

و در ادامه روایت فرمود: «دیوانه کسى است که امیدى به خیر او نیست و مردم از شرّش در امان نیستند».(1)

بنابراین، انسان عاقل تکبّر نمى ورزد و اهل تواضع و فروتنى است.

سلام، نشانه تواضع

امام حسن عسکرى (علیه السلام) سلام کردن را نشانه تواضع مى داند؛ ولى متأسفانه برخى در سلام کردن بخل مى ورزند؛ یا مقیّدند کوچک تر به بزرگ تر، جوان به پیر، جاهل به عالم سلام کند، در حالى که اسلام مى گوید: بالادستان به پایین دستان سلام کنند، و لذا سفارش شده که سواره به پیاده سلام کند.(2)

سلام تحیّت اهل بهشت است (تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلامٌ).(3)

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به همه، حتّى کودکان سلام مى کرد(4) و همگان، به ویژه اهل علم باید از این سنّت آن حضرت پیروى کنند.

با سلام کردن محبّت دیگران را به خود جلب کنیم. در سال هاى دور یکى از اهل علم که مخالف کارهاى نو و تازه، ازجمله انتشار

ص: 41


1- بحارالانوار، ج 73، ص233، ح 32.
2- میزان الحکمه، ج 4، ص 286، باب 1873، ح 9033.
3- ابراهیم، آیه 23.
4- میزان الحکمه، ج 4، ص 285، باب 1873، ح 9032.

مجلّه مکتب اسلام بود، هر وقت مرا از دور مى دید راهش را کج مى کرد که با من روبه رو نشود. من نیز عمداً تغییر مسیر داده به سمت او رفته و به وى سلام مى کردم! این کار سبب شد به تدریج تغییر رفتار دهد و با هم دوست شویم.

ص: 42

9- خندۀ بى جا

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مِنَ الْجَهْلِ الضَّحِکُ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ؛(1) یکى از نشانه هاى نادانى، خنده بى جاست».

جامعیّت اسلام

شکى نیست که اسلام برنامه اى جامع براى تمام لحظات زندگى انسان دارد؛ حتّى براى خنده و تبسّم. و این مطلب یکى از نشانه هاى ابدیّت و شمول و فراگیرى آیین فطرى اسلام است.

خنده در روایات اسلامى

روایت متعدّدى درباره خنده داریم.(2) در روایتى مى خوانیم که

ص: 43


1- بحارالانوار، ج 78، ص 372، ح 10؛ تحف العقول، ص 487.
2- بحارالانوار، ج 76، ص 58، باب 106.

حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ حَسَنَةٌ؛(1) لبخند مسلمان در برخورد با دیگر مسلمانان حسنه محسوب مى شود».

یعنى مسلمان نباید اخمو و بداخلاق باشد و به هنگام ملاقات با دیگران رو ترش کند، بلکه باید خوشرو و متبسّم باشد.

اخلاق مسلمان باید جاذبه داشته باشد نه دافعه. البته خندیدن حدّ و مرزى دارد؛ مثلاً در حدیثى درمورد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آمده است: «کَانَ ضَحِکُ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) التَّبَسُّمَ؛ خنده پیامبر (صلی الله علیه و آله) تبسّم بود».(2)

تبسّم خنده ملایم بى سر و صداست و ابهت انسان را خدشه دار نمى کند چراکه در حدیث دیگرى مى خوانیم: «خنده زیاد ابهت انسان را مى کاهد».(3)

بنابراین، انسان باید ادب و وقارش را با ترک خنده هاى پر سروصدا حفظ کند.

مطلب دیگر این که انسان نباید بى جهت بخندد. خنده بى جهت طبق حدیث بالا نشانه نادانى است. نتیجه این که اسلام اخمو بودن را نمى پسندد و توصیه به تبسّم و خوشرویى مى کند، ولى در عین حال از خنده هاى پر سروصدا و بى علّت، که منافات با شخصیّت انسان دارد، نهى مى کند.

ص: 44


1- میزان الحکمه، ج 5، ص 197، باب 2330، ح 11133.
2- میزان الحکمه، ج 5، ص 197، باب 2330، ح 11129.
3- میزان الحکمه، ج 5، ص 198، باب 2331، ح 11143.

10- یکى از کمرشکن ها

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «مِنَ الْفَوَاقِرِ الَّتِی تَقْصِمُ الظَّهْرَ جَارٌ اِنْ رَأَى حَسَنَةً أَخْفَاهَا وَ اِنْ رَأَى سَیِّئَةً أَفْشَاهَا؛ ازجمله شکننده هایى که کمرانسان را مى شکند همسایه اى است که اگر کار خوبى از انسان ببیند آن را پنهان کرده، و اگر کار بدى مشاهده کند آن را افشا مى کند».(1)

همسایه در تعلیمات دینى

همسایه در تعلیمات دینى جایگاه خاصّى دارد. حضرت على (علیه السلام) در وصیت نامه اش، که معمولاً به مسائل بسیار مهم پرداخته مى شود، درباره همسایه فرمود: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی جِیرَانِکُمْ فَاِنَّهُمْ وَصِیَّةُ نَبِیِّکُمْ مَا زَالَ یُوصِی بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُم؛ خدا را خدا را! که درمورد همسایگان خود خوش رفتارى کنید، چراکه آنان مورد توصیه پیامبر شما هستند. وى همواره نسبت به همسایگان سفارش

ص: 45


1- بحارالانوار،ج 78، ص 372، ح 11؛ تحف العقول، ص 487.

مى فرمود تا آن جا که ما گمان بردیم به زودى سهمیه اى از ارث برایشان قرار خواهد داد».(1)

معناى حدیث این است که همسایه در حدّ خویشاوند است؛ در حالى که در فرهنگ مادّى جایگاهى ندارد. ممکن است همسایه ها سالیان درازى در کنار هم زندگى کنند؛ امّا از همدیگر خبر نداشته باشند.

اسلام آیین اجتماعى

اسلام جامعه بشرى را مجموعه اى مرتبط با هم مى داند، نه جداى از هم، لذا درباره همسایه سفارش مى کند. اگر همسایه هنگام نیاز، به کمک همسایه اش بشتابد و در زمان بیمارى از او عیادت کند، و به هنگام غیبتش مراقب خانواده اش باشد و هیچ گاه او را تنها نگذارد و این فرهنگ رواج پیدا کند، بسیارى از مشکلات حل مى شود.

در جامعه مادّى، هرچند جسم مردم در کنار یکدیگر است، امّا روح آن ها تنهاست؛ ولى در جامعه اسلامى مردم نباید احساس تنهایى کنند. اگر دین ما این قدر نسبت به صله رحم سفارش مى کند، اگر درمورد همسایه این قدر تأکید دارد، اگر جایگاه برادر مؤمن را والا مى داند و کمک به او را ارج مى نهد، همه و همه به دلیل روح اجتماعى اسلام است.

ص: 46


1- نهج البلاغه، ج 3، نامه 47، ص 132.

ابان بن تغلب مى گوید: در خدمت امام صادق (علیه السلام) در حال طواف بودم که یکى از دوستانم از من خواست براى انجام کارى همراه او بروم. امام پرسید: چه کار داشت؟ عرض کردم: حاجتى داشت که به او وعده دادم پس از اتمام طواف انجام دهم. امام فرمود: طواف را رها کن، حاجت برادر مؤمنت را برآور، سپس از همان جا که طواف را قطع کرده اى ادامه بده!.(1)

اوّل همسایه بعد خانه

این که در روایات اسلامى به کسانى که قصد خرید خانه دارند سفارش شده درمورد همسایه اى که قرار است داشته باشند تحقیق کنند (اَلْجَوارُ ثُمَّ الدّارٌ) نشانه دیگرى درباره اهمّیت همسایه از دیدگاه اسلام است.(2)

سزاوار است در جامعه اسلامى، مسلمانان از همسایه هاى خود خبر داشته باشند و به یکدیگر کمک کنند که آثار مهمى دارد.

نقل شده که قرار بود خداوند قومى را عذاب کند، امّا از مجازات آن ها صرف نظر کرد. هنگامى که پرسیدند علّت برطرف شدن عذاب الهى چه بود؟ گفته شد: این قوم به همسایه هایشان رسیدگى مى کنند.(3)

ص: 47


1- وسائل الشیعه، ج 9، ابواب الطواف، باب 41، ص 448، ح 7.
2- میزان الحکمه، ج 2، ص 180، باب 648، ح 3170.
3- شبیه این روایت در «نهج الفصاحه»، ص 302، ح 728 آمده است (ان اللّه تعالى لیدفع بالمسلم الصالح عن مأة اهل بیت من جیرانه البلاء).

کشورهاى همسایه

حسن هم جوارى و رعایت حال همسایه اختصاص به همسایه هاى متعارف ندارد، بلکه شامل روستاها، شهرها و کشورهاى همسایه نیز مى شود.

کشورها نیز باید رعایت حال کشورهاى همسایه خود را کرده، و از اذیّت و آزار آن ها اجتناب ورزند.

اگر کشورى خوبى هاى کشور همسایه خود را بپوشاند و عیوبش را افشا کند، چنین همسایه اى نیز کمرشکن است.

بدتر از این، همسایه اى است که کارهاى نکرده را به همسایه اش نسبت دهد و به او تهمت بزند. همان کارى که وهابى ها نسبت به شیعیان انجام مى دهند. ازجمله تهمت هایى که مى زنند دفن اموات در مساجد شیعه است، ولذا به پیروان خود مى گویند: در مساجد شیعه نماز نخوانید. در حالى که ما دفن اموات را در مساجد حرام مى دانیم. البته گاه قبرستان متروکه اى است که امکان دفن اموات در حال و آینده در آن نیست که آن را تبدیل به مسجد مى کنند که در این جا نیز اموات قبل از آن که آن جا مسجد شود در آن دفن شده اند.

به هر حال، طبق سفارشات اسلام، باید حقوق همسایگان را رعایت کنیم و خوبى هاى آن ها را منتشر ساخته و عیوبشان را بپوشانیم.

***

ص: 48

11- سفارشات اخلاقى و اجتماعى

اشاره

روایت مورد بحث، یک روایت طولانى است که آن را به چهار بخش تقسیم کرده ایم. امام حسن عسکرى (علیه السلام) در بخش اوّل این حدیث فرمودند: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الْإِجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ اِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ وَطُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ؛ شما را سفارش مى کنم به تقواى الهى، و ورع در دین، و خلوص نیّت، و راستگویى، و اداى امانت به کسى که شما را امین قرار داده، خواه نیکوکار باشد یا فاجر، وسجده طولانى، و حسن جوار نسبت به همسایه».(1)

امام یازدهم (علیه السلام) در این بخش درباره هفت برنامه سفارش کرده، که اگر عملى شود، دنیا گلستان شده، و امنیّت و آرامش همه جا را مى گیرد.

ص: 49


1- بحارالانوار، ج 78، ص 372، ح 12؛ تحف العقول، ص 487.

1. تقوا

اوّلین سفارش حضرت تقواست. براى پیشگیرى از گناه دو عامل لازم است: یکى عامل بیرونى، مانند نیروهاى انتظامى ودستگاه قضایى و بازرسان مختلف که جلوى جرم را مى گیرند، و دیگرى عامل درونى که نامش تقواست و تا این عامل درونى نباشد عامل بیرونى تأثیرى نخواهد داشت و هرچه قانون وضع شود آن را دور مى زنند و قوانین وسیله اى مى شود براى سوء استفاده اغنیا وزورمندان، ولذا ملاحظه مى کنیم که امروزه قوانین بین المللى عاملى است در دست زورمندان براى کوبیدن ضعیفان.

پس حالت خداترسى و پرهیز از گناه را که از درون مى جوشد تقوا مى گویند. همان چیزى که در همه جا به آن توصیه شده(1) و ریشه تمام اصلاحات است.

2. ورع

امام (علیه السلام) سپس نسبت به ورع توصیه مى کند. برخى تفاوت ورع با تقوا را در این مى دانند که تقوا پرهیز از گناهان مسلّم و قطعى است و ورع پرهیز از شبهات.

ص: 50


1- شرح آیات و روایات مربوط به تقوا را در «میزان الحکمه»، ج 9، ص 497 به بعد مطالعه فرمایید.

بنابراین، نه تنها نباید به سراغ گناهان قطعى رفت، که باید از شبهات نیز پرهیز کرد.

3. خلوص نیّت

سومین توصیه امام حسن عسکرى (علیه السلام) خلوص نیّت است. یعنى تلاش و کوشش انسان فقط براى خدا باشد؛ چراکه انسان با ریاکارى و ظاهرسازى و عوام فریبى به جایى نمى رسد. پس انسان عاقل فقط براى رضاى خدا کار مى کند.

4. راستگویى

سفارش بعدى امام (علیه السلام) پرهیز از دروغ است؛ زیرا این کار عامل بسیارى از گناهان است. تقلّب، غیبت، تهمت، غشّ در معامله ومانند آن با دروغ انجام مى شود. بنابراین، اگر دروغ برچیده شود این قبیل گناهان نیز از جامعه رخت مى بندد.

راستگویى و اداى امانت در برنامه همه انبیا بوده است، و لذا امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً اِلاَّ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الاَْمَانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ؛ خداى عزّوجلّ هیچ پیامبرى را مبعوث به رسالت نکرد مگر این که به صداقت در گفتار و اداى امانت نسبت به نیک و بد سفارش کرد».(1)

ص: 51


1- بحارالانوار، ج 11، ص 67، ح 21.

5. اداى امانت

امانت دارى پنجمین سفارش امام یازدهم (علیه السلام) به مسلمانان است. امانت را محدود نکنیم به این که کسى پولى نزد ما به امانت بگذارد؛ بلکه تمام مواهب الهى امانتى است نزد ما: قرآن، ولایت، اهل بیت (علیهم السلام)، نظام اسلامى، فرزندان و مانندن آن همگى امانات الهى هستند که باید حقّ آن ادا شود. جالب این که اداى امانت جزء حقوق بشر است، و لذا تفاوتى نمى کند که امانت از نیکوکار باشد یا فاجر؛ در هر حال باید آن را به صاحبش بازگرداند.

6. طول سجده

بهترین حالت بنده نسبت به خدا، حالت سجده است. به همین علت سفارش شده که سجده ها را طولانى کنید(1) تا بیشتر به خدا نزدیک شوید.

7. حسن جوار

آخرین سفارش امام (علیه السلام) در این روایت، رعایت حال همسایگان است. نسبت به همسایه، چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان، باید حسن جوار داشته باشیم. همسایه گاه همسایه خانه به خانه است

ص: 52


1- روایات مذکور را مى توانید در «وسائل الشیعه»، ج 4، ص 978 به بعد، باب 23، مطالعه فرمایید.

و گاه شهر به شهر و گاه مملکت به مملکت و (همان گونه که گذشت) درمورد همه آن ها حسن جوار باید رعایت شود.

سفارش به وحدت و پرهیز از اختلاف

در بخش دوم روایت فرمودند: «صَلُّوا فِی عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ اِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ فِی حَدِیثِهِ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا شِیعِىّ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ؛ با آن ها (اهل سنّت) نماز بخوانید و در تشییع جنازه امواتشان شرکت کنید و از بیمارانشان عیادت نمایید و حقوقشان را ادا کنید. چون هریک از شما هنگامى که در دینش ورع داشته باشد و راستگو باشد و اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق باشد مى گویند: او شیعه است، و من از این بابت خوشحال مى شوم».(1)

از قرائن استفاده مى شود که منظور امام (علیه السلام) برخورد شیعیان با اهل سنّت است و حضرت دستور مدارا با آن ها را صادر مى کند و گویا مى فرماید: شیعه بودن، ادّعایى نیست، بلکه باید با عمل نشان داد. این مطلب همان چیزى است که امام صادق (علیه السلام) نیز به آن

ص: 53


1- بحارالانوار، ج 78، ص 372؛ ح 12؛ تحف العقول، ص 487. شبیه این حدیث از امام صادق (علیه السلام) در کتاب «وسائل الشیعه»، ج 5، ص 477، ح 1 نیز نقل شده است.

اشاره مى کند، آن جا که فرمود: «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ؛ با عملتان مردم را به اسلام دعوت کنید».(1)

امام حسن عسکرى (علیه السلام) درحقیقت دو دستور مهم به شیعیان مى دهد:

1. باید کارى کنند که وحدت مسلمین به هم نخورد. افراطى گرى هرگز مورد قبول ائمّه (علیهم السلام) نبوده است. البتّه حساب ناصبى ها و دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) جداست؛ ولى با کسانى که این گونه نیستند باید به خوبى رفتار کرد.

2. شیعه بودن را با عمل ترویج کنید. با برنامه هاى عالى و عملى ثابت کنید که مکتب امیرمؤمنان (علیه السلام) والاست و این، پیامِ عملىِ بسیار مهمّى است.

مایه زینت و افتخار ما باشید

در بخش سوم حدیث مى خوانیم: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا زَیْناً وَلاتَکُونُوا شَیْناً جَرُّوا اِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا کُلَّ قَبِیحٍ فَاِنَّهُ مَا قِیلَ فِینَا مِنْ حُسْنٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ مَا قِیلَ فِینَا مِنْ سُوءٍ فَمَا نَحْنُ کَذَلِکَ؛ تقواى الهى پیشه کنید و زینت ما باشید و عیب و ننگ ما نباشید. محبّت ها و مودّت ها را به سوى ما سرازیر کنید و زشتى ها را با کردارتان از ما

ص: 54


1- اصول کافى، ج 2، ص 78، ح 14.

دور سازید؛ چراکه هرچه از نیکى ها درمورد ما بگویند ما اهل و شایسته آن هستیم و هرچه از زشتى ها گفته شود از آن دوریم».(1)

مضمون این روایت در کلام امام صادق (علیه السلام)(2) و معصومین دیگر (علیهم السلام)(3) نیز آمده است و خلاصه آن این است که با عمل و کردارتان براى پیشوایانتان کسب آبرو کنید، چون اعمال شما به حساب رهبرانتان نوشته مى شود و مى تواند مایه آبروى آن ها گردد.

در این جا یک نکته مهمّ روانشناسى هست که امروزه به آن رسیده اند و این روایات اشاره به آن است و آن این که: شنونده زمانى حرف گوینده را باور مى کند که بداند گوینده خود به آن حرف ایمان دارد و اگر احتمال دهد که در دل قبول ندارد وظاهرسازى مى کند به آن عمل نمى نماید و هنگامى مى فهمد گوینده حرفش را باور دارد که ببیند به آن عمل مى کند و اگر عمل نکند معلوم مى شود آن را باور ندارد.

به عنوان مثال: اگر درمورد انقلاب اسلامى به جهانیان نشان دهیم که برکاتش چیست و اثرات عملى آن و تأثیرات فرهنگى و اخلاقى آن را در معرض دید بگذاریم، انقلاب عملاً به جهان صادر مى شود.

ص: 55


1- بحارالانوار، ج 78، ص 372، ح 12؛ تحف العقول، ص 488.
2- به کتاب «میزان الحکمة»، ج 4، ص 551، باب 2128، ح 10128 به بعد مراجعه شود.
3- به کتاب «میزان الحکمة»، ج 4، ص 551، باب 2128، ح 10128 به بعد مراجعه شود.

این که مى گوییم تکفیرى ها بلایى براى اسلام و مسلمین هستند، به این علت است که این ها مایه زشتى و سرافکندگى اسلام و مسلمین اند و این که مى گوییم همه علماى اسلام از آن ها بیزارى وبرائت بجویند براى این است که همه بدانند این ها از اسلام نیستند.

رفتار اهل علم نیز در میان خانواده و فامیل تأثیرگذار است و اگر اخلاق خوب اسلامى داشته باشند همه تشویق مى شوند، و لذا اهل علم به این سفارش امام حسن عسکرى (علیه السلام) و عمل به آن شایسته ترند و باعث گرایش مردم به دین خدا مى شوند، همان گونه که رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) با اهل مکّه باعث شد که مردم گروه گروه به اسلام بپیوندند.(1)

سفارشات چهارگانه

در بخش پایانى روایت چنین آمده است: «أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ ذِکْرَ

ص: 56


1- هنگامى که مکّه به دست ارتش اسلام فتح شد، و مسلمانان سرافراز، مشرکان سرشکسته را به اسارت گرفتند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و پیروان صدیقش با دیدن مخالفان و دشمنان اسلام، به ویژه سران شرک و نفاق، به یاد تمام آزارها و اذیت ها و شکنجه هاى آن ها افتادند، و منتظر انتقامى سخت از سوى مسلمانان بودند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از آن ها پرسید: چه انتظارى دارید؟ گفتند: «أنت أخ کریم وابن أخ کریم؛ تو، هم خودت بزرگوارى و هم بزرگوار زاده اى» ما جز عفو و بخشش انتظارى از تو نداریم. حضرت فرمود :«اذهبوا أنتم الطلقاء؛ بروید همه شما را بخشیدم» (بحارالانوار، ج 21، ص 106 و 135) این برخورد کریمانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) سبب جذب مشرکان به سوى اسلام شد.

الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرْآنِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَاِنَّ الصَّلاةَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ احْفَظُوا مَا وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمُ السَّلامَ؛ زیاد به یاد خدا و به فکر مرگ باشید، و فراوان قرآن را تلاوت کنید، و بر پیامبر و آلش: درود بفرستید، چرا که صلوات بر رسول خدا ده حسنه دارد. سفارش هایى را که به شما کردم به خاطر داشته باشید و شما را به خداوند مى سپارم، و بر شما درود مى فرستم».(1)

امام یازدهم (علیه السلام) در این بخش از روایت درباره چهار چیز سفارش کرده است:

1. یاد خدا

ذکر خدا فواید و آثار فراوانى دارد، ازجمله:

الف) سبب آرامش و اطمینان مى شود؛ همان گونه که در قرآن مجید مى خوانیم: (اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(2) انسانى که دائماً به فکر خداست احساس تنهایى نمى کند و همواره خداوند را در کنار خویش حس مى کند. چنین انسانى، هرچند کوهى از مشکلات دربرابرش قرار گیرد، نه تنها دست به خودکشى نمى زند، بلکه به آن فکر هم نمى کند.

ص: 57


1- بحارالانوار، ج 78، ص 372، ح 12؛ تحف العقول، ص 488.
2- رعد، آیه 28.

ب) سبب ترک گناهان مى شود؛ اگر خداوند را ناظر و حاضر بدانیم، اگر ایمان داشته باشیم که تمام عالم محضر خداست، امکان ندارد آلوده گناه شویم. بنابراین ذکر الله مانع گناه است.

ج) تشویق به کارهاى خوب مى شود؛ هنگامى که انسان به یاد خدا؛ باشد به فکر کارهاى خوب مى افتد و زمانى که به کارهاى خوب فکر کند به سراغ آن ها مى رود و انجام مى دهد.

د) انسان را از شیاطین دور مى کند؛ یاد خدا انسان را از کارهاى زشت و عوامل آن، یعنى شیطان و هواى نفس دور مى سازد، زیرا هنگامى که وقت انسان با ذکر الله پر شد به سراغ مهملات و سخنان ناروا نمى رود. ذکر الله برکات دیگرى هم دارد که در این جا به همین مقدار قناعت مى کنیم، ولذا توصیه شده که زیاد به یاد خدا باشیم.

2. فکر مرگ

دومین سفارش امام یازدهم (علیه السلام) این است که زیاد به یاد مرگ باشیم. برخلاف بعضى از مردم که از ذکر مرگ وحشت داشته، و از آن متنفّرند. حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُم؛ چگونه از مرگ غافل مى مانید در حالى که او از شما غفلت نمى کند؟!».(1)

ص: 58


1- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 2، ص 290، خطبه 188.

اگر انسان در همه چیز شک کند در این شک نمى کند که روزى باید بمیرد. بعضى به گونه اى عمل مى کنند که گویا هرگز نمى میرند. این ها از یاد مرگ غافل اند. حقیقت این است که ما در این دنیا مسافریم، ولذا حضرت على (علیه السلام) خطاب به اموات فرمود: «أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاحِقٌ؛(1) شما در این راه بر ما پیشى گرفتید و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد».

نتیجه این که ذکر مرگ نیز انسان را تربیت مى کند.

3. تلاوت قرآن

قرآن همیشه چیز تازه دارد، و لذا هرچه بیشتر آن را تلاوت کنیم مطالب تازه ترى به دست خواهیم آورد. قرآن مجید مصداق بارز آیه زیر است:

(أَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِى أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِاِذْنِ رَبِّهَا)؛ «آیا ندیدى چگونه خداوند «کلمه طیّبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه اى تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش مى دهد».(2)

آرى، قرآن مجید همچون درخت تنومندى است که همیشه میوه

ص: 59


1- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 3، ص 270، ح 130.
2- ابراهیم، آیات 24 و 25.

دارد به شرط آن که انسان آن را تلاوت کند و در آیات آن تدبّر وتفکّر نماید. در طول تاریخ کسانى بوده اند که یک آیه قرآن مسیر زندگى شان را تغییر داد.(1) یکى از آن ها فضیل بن عیاض است.(2)

4. صلوات بر پیامبر و آل او (علیهم السلام)

آخرین توصیه امام حسن عسکرى (علیه السلام) زیاد صلوات فرستادن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آل پاک آن حضرت است. صلوات بر آن حضرت برکات فراوانى دارد،3 ازجمله این که گره مشکلات را مى گشاید و انسان را به خدا نزدیک تر مى کند و موجب قبولى دعا مى شود. بدین علت امام سجّاد (علیه السلام) در بسیارى از دعاهاى صحیفه سجّادیّه از جمله دعاى مکارم الاخلاق فقرات دعا را با صلوات شروع کرده است.

ص: 60


1- نمونه هایى از نفوذ و جاذبه بى نظیر قرآن را در کتاب «پیام قرآن»، ج 8، ص 87 به بعد مطالعه فرمایید.
2- شرح حال او در «تفسیر نمونه»، ج 23، ص 358، ذیل آیه 16 سوره حدید آمده است.

12- ارزش فوق العاده تفکّر و اندیشه

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصِّیَامِ وَالصَّلاةِ وَاِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّهِ؛ پرستش خداوند (تنها) به نماز و روزه زیاد نیست، بلکه اندیشه زیاد در امر خداوند است».(1)

جسم و روح عبادت

عبادات همانند انسان ها داراى روح و جسم اند و همان گونه که اهمیّت انسان به روح اوست و جسم بى روح ارزشى ندارد، اهمیّت عبادت نیز به روح آن است و جسم بى روح آن ارزش چندانى ندارد. جسم نماز همان قیام و قعود و رکوع و سجده است، امّا روح آن تفکّر در اسرار نماز و حضور قلب است. عبادت بدون تفکّر همانند جسم بى جان است که هرچند اسقاط تکلیف مى کند، ولى

ص: 61


1- بحارالانوار، ج 78، ص 373، ح 13؛ تحف العقول، ص 488.

آن آثار مهم، نظیر قرب الى الله، معراج مؤمن، نهى از فحشاء و منکرات و مانند آن را ندارد این مطلب به قدرى مهمّ است که امام (علیه السلام) عبادت بدون تفکّر و حضور قلب را عبادت نمى داند.

معجزه اسلام

این نوع روایات، که تشویق به تفکّر و اندیشه مى کند، حقیقتاً معجزه محسوب مى شود؛ زیرا در محیطى که اندیشیدن ارزشى نداشت و مردم براى این مطلب مهم و حیاتى، اهمیّتى قائل نبودند این گونه روایات نوعى اعجاز به شمار مى رود.

تفکّر در چه چیز؟

سؤال: منظور از «امر الله» که تفکّر در آن مورد تأکید قرار گرفته چیست؟

جواب: دو احتمال وجود دارد:

1. منظور تفکّر در اوامر تشریعیّه الهیّه است. یعنى در اوامر الهى، نظیر امر به نماز و روزه و حج و جهاد و مانند آن بیندیشید و به اسرار و فلسفه آن فکر کنید تا تنها جسم عبادات را به جا نیاورید، بلکه به روح و عمق و جان آن هم برسید.

2. احتمال دیگر این که منظور از «امر» اوامر تکوینیّه است همان گونه که در آیه شریفه (اِنَّمَا أَمْرُهُ اِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ

ص: 62

فَیکُونُ)(1)، به این معنا آمده است. یعنى درمورد نظام آفرینش باید اندیشه کرد که اگر انسان بخواهد به معرفت الهى برسد باید در این امور فکر کند وگرنه به جایى نمى رسد.

به عنوان مثال: گاه انسان درمقابل درخت سپیدارى مى نشیند که ارتفاع آن به حدود بیست متر مى رسد. به این مطلب فکر مى کند که چه نیرویى برخلاف نیروى جاذبه، آب مورد نیاز درخت را از زمین، به ارتفاع بیست مترى رسانده و تمام شاخ و برگ آن را سیراب مى کند؟!

چه قدرتى آب مذکور را که با موادّ نیروزاى خاک آمیخته شده تبدیل به میوه هاى زیبا و خوشمزه و خوش بو و معطر مى کند؟!

باغى را در نظر بگیرید که درختان مختلف و میوه هاى متفاوتى دارد. به راستى چه قدرتى از آب و خاک و هوا و نور واحد، در این قطعه باغ، درختان مختلف و میوه هاى متفاوت، با عطر و رنگ واندازه و طعم مختلف آفریده است؟!

آیا جز خداوندِ عالمِ قادرِ حکیم، کسى قادر بر این کار هست؟! هنگامى که انسان کمال آفریننده را درک کرد عاشقش مى شود وزمانى که عاشق او شد سر به فرمانش مى نهد.

***

ص: 63


1- یس، آیه 82.

ص: 64

13- غضب، کلید شرور

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ؛ خشم وغضب کلید تمام بدى هاست».(1)

گناهان کلیدى!

روایت فوق از برخى دیگر از امامان معصوم (علیهم السلام) نیز نقل شده است.(2)

گناهانى که انسان مرتکب مى شود متفاوت است. بعضى از گناهان کلید گناهان دیگر نیست و معصیت دیگرى در پى ندارد، یا اگر باشد کلید گناهان کمى است؛ مانند ریاکارى که کلید گناهان زیادى نیست. امّا برخى از گناهان کلید گناهان زیادى است،

ص: 65


1- بحارالانوار، ج 78، ص 373، ح 15؛ تحف العقول، ص 488.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 151، ح 30، به نقل از امام کاظم (علیه السلام) و ج 73، ص 263، ح 4، و ص 266، ح 17، و ص 274، ح 24، به نقل از امام صادق (علیه السلام).

ازجمله حسادت، که شخص حسود براثر آن کارهاى خلاف زیادى مرتکب مى شود. به عنوان مثال مى توان از ظلم و ستم و غیبت و تهمت و دروغ و مانند آن نام برد.

دروغ نیز از گناهان کلیدى است(1)، چون انسان دروغگو حق را باطل و باطل را حق مى کند؛ ظالم را مظلوم و مظلوم را ظالم جلوه مى دهد؛ خوب را بد و بد را خوب معرّفى مى کند.

یکى دیگر از گناهان کلیدى شرب خمر است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ تِلْکَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ أَشَرُّ مِنَ الشَّرَابِ الْکَذِبُ؛ خداوند متعال براى کارهاى زشت و حرام قفل هایى قرار داده است و کلید آن قفل ها را شراب قرار داده است و دروغ از شرب خمر بدتر است».(2)

در روایت دیگرى از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «جُمِعَ الشَّرُّ کُلُّهُ فِی بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ شُرْبَ الْخَمْرِ؛ تمام شرور در خانه اى نهاده شده (قفلى بر آن زده اند) و کلید آن شرب خمر است».(3)

و در حدیث سومى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم: «اَلْخَمْرُ جِمَاعُ الْإِثْمِ وَ أُمُّ الْخَبَائِثِ وَ مِفْتَاحُ الشَّرِّ؛ شراب، جامع تمام گناهان و ریشه همه خبائث و کلید تمام شرور است».(4)

ص: 66


1- بحارالانوار، ج 78، ص 379، ح 4.
2- میزان الحکمه، ج 3، ص 150، باب 1133، ح 5366.
3- میزان الحکمه، ج 3، ص 149، باب 1133، ح 5364.
4- میزان الحکمه، ج 3، ص 149، باب 1133، ح 5363.

چراکه وقتى انسان شراب بخورد قفل عقل مى شکند و هنگامى که قفل عقل شکست مرتکب انواع گناهان مى شود، زیرا ممکن است در حال مستى مرتکب اعمال منافى عفّت، ظلم، جنایت، قتل و غارت و دیگر کارهاى زشت شود. بنابراین، شرب خمر از گناهان کلیدى است.

یکى دیگر از گناهان کلیدى غضب است. غضب نیز قفل عقل را مى شکند و امکان دارد انسان در آن حالت دست به هر گناهى بزند. ازجمله گناهانى که ممکن است در حال غضب آلوده آن شود، ظلم و دروغ و فحاشى و - العیاذ بالله - سخنان کفرآمیز است، ولذا علماى علم اخلاق گفته اند: در حال خشم و غضب تصمیم به انجام کارى نگیرید و اقدام به تنبیه کسى نکنید، چون منتهى به شرمندگى و بدبختى مى شود. گاه در حال غضب کارى مى کند که تا آخر عمر باید کفّاره اش را بدهد. بدین علت کظم غیظ بسیار مهم و مورد سفارش اکید است.

خشم و غضب بسیار خطرناک است، همچون شعله آتشى است که همه چیز را مى سوزاند. و چقدر خوب است که انسان مسلّط بر نفس باشد و حتّى سالى یک بار هم غضبناک و خشمگین نشود.

خداوند متعال در آیه 37 سوره شورا مى فرماید: (وَالَّذِینَ یجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَاِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ)؛ «همان کسانى که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند، وهنگامى که خشمگین شوند عفو مى کنند».

ص: 67

آیه قبل درمورد مؤمنان و توکّل بر خداست و در آیه مورد بحث سخن از اجتناب از کبائر الاثم و فواحش، به ویژه غضب به میان آمده است. این مطلب نشان مى دهد که غضب در میان گناهان کبیره اهمیّت خاصى دارد و در آیه بعد درمورد دعا و نماز و مشورت و انفاق، سخن به میان آمده است. یعنى افرادى باید مورد مشورت قرار گیرند که خشمگین و غضبناک نباشند و مسلّط بر نفس خویش باشند، چراکه به هنگام خشم، شیطان بسیار به انسان نزدیک است و سرچشمه بسیارى از پرونده هاى دادگسترى خشم و غضب است.

توصیه شیطان به حضرت نوح (علیه السلام)

توصیه شیطان به حضرت نوح (علیه السلام)(1)

پس از پایان گرفتن طوفان و هلاکت تمام مشرکان و بت پرستان، روزى شیطان خدمت نوح (علیه السلام) رسید و عرض کرد: به من خدمتى کرده اى، من نیز مى خواهم به پاس آن کار، به تو خدمتى کنم!

حضرت نوح (علیه السلام) با تعجب پرسید: چه خدمتى؟ گفت: این جمعیّتى که نفرین کردى و نابود شدند و همچنین نسل آنها را، شب و روز مى بایست وسوسه مى کردم و زحمت مى کشیدم تا هدایت نشوند. اکنون که هلاک شدند تا مدّتى آسوده ام!

ص: 68


1- روایات درمورد مطالب و مضامینى که ابلیس لعین به عنوان نصیحت به حضرت نوح (علیه السلام) گفت، مختلف است. و آنچه ذکر شد یک نمونه از آن است. سایر روایات را مى توانید در بحارالانوار، ج 11،ص 288 و 293 مطالعه فرمایید.

حضرت نوح (علیه السلام) (گویا اطمینان نداشت غذاى معنوى اى که شیطان مى خواهد به او بدهد غذاى مناسبى باشد، ولذا آماده شنیدن سخنان او نبود. به همین علت خطاب آمد که نصایحش را بشنو!)(1) فرمود: چه خدمتى مى خواهى به من بکنى؟ شیطان گفت: در سه جا به یاد من باش که در آن سه حالت خیلى به بندگان خدا نزدیکم:

1. «اُذْکُرْنى اِذا غَضِبْتَ؛ به هنگام خشم و غضب به یاد من باش (که بسیار به تو نزدیکم)».

بسیارى از قهرها، نزاع ها، طلاق ها، گناهان و مانند آن، هنگام خشم و عصبانیّت پایه ریزى مى شود.(2) و لذا توصیه شده که هنگام عصبانیّت و غضب هیچ تصمیمى نگیرید و سخن نگویید، و از آن مکان خارج شوید و حالتتان را تغییر دهید، یعنى مثلاً اگر نشسته اید بایستید و اگر ایستاده اید بنشینید، تا عصبانیّت فروکش کند.(3)

خشم و غضب آن قدر نکوهیده است که نوعى جنون محسوب مى شود. حضرت على (علیه السلام) در این زمینه مى فرماید:

«اَلْحِدَّةُ ضَرْبُ مِنَ الْجُنُونِ لاَنَّ صاحِبَها یَنْدُمُ، فَاِنْ لَمْ یَنْدُمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکَمْ؛ تند خویى و عصبانیّت نوعى جنون و دیوانگى است؛ چراکه صاحبش پشیمان مى شود و اگر پشیمان نشود دلیل بر آن

ص: 69


1- مختصر تاریخ دمشق، ج 26، ص 210.
2- میزان الحکمه، ج 6، ص 419، باب 3025.
3- به میزان الحکمه، ج 6، ص 425، باب 3034 (دواء الغضب) مراجعه فرمایید.

است که جنونش مستحکم است!».(1)

بنابراین، هنگام غضب باید مراقب وسوسه هاى شیطان بود.

2. «وَاذْکُرْنى إِذا حَکَمْتَ بَیْنَ اَثْنَیْنِ؛ به هنگام قضاوت بین دو نفر (نیز) به یاد من باشد».

هرچند قضاوت در عصر و زمان ما واجب کفایى است و کسانى که واجد شرایط لازم هستند باید متصدّى این امر شوند؛ امّا باید مراقب خطرات آن، ازجمله وسوسه هاى شیطان باشند که در چنین حالتى به انسان بسیار نزدیک است و ممکن است وى را از مرز عدالت خارج کند. امورى همچون خویشاندى و رفاقت و همکار بودن و هم حزب بودن و مانند آن، یا خداى ناکرده رشوه و امتیازات ویژه و شبیه آن، باعث نشود که قاضى به ناحق قضاوت کند.

3. «وَاذْکُرْنى إِذا کُنْتَ مَعَ امْرَأَةٍ خالیاً لَیْسَ مَعَکُما اَحَدٌ؛(2) و به هنگامى که با زن تنهایى خلوت کرده اى و هیچ کس غیر از شما دو نفر در آن جا نیست (نیز) به یاد من باش».

ارتباطات تلفنى با جنس مخالف، چت کردن با نامحرم و خلاصه هرگونه خلوت با نامحرم، مشمول این روایت مى شود.(3)

ص: 70


1- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 3، ص 312، ح 255.
2- بحارالانوار، ج 11، ص 318، ح 20.
3- توصیه شیطان به حضرت نوح (علیه السلام) از کتاب زندگى پرماجراى نوح، ص 227 و 228 نقل شده است.

14- شیعیان حقیقى کیان اند؟

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «وَ شِیعَتُنَا الْفِئَةُ النَّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ الزَّاکِیَةُ وَ صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلْباً وَعَوْناً وَ سَیَنْفَجِرُ لَهُمْ یَنَابِیعُ الْحَیَوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّیرَانِ؛ شیعیان ما گروهى اهل نجات و جمعیّتى پاکیزه اند، حافظ مکتب ما و دربرابر ظالمان یار و یاور ما هستند. به زودى چشمه هاى آب حیات دربرابر آن ها ظاهر مى شود، پس از آن که آتش سوزان در برابرشان قرار گرفت».(1)

نکات سه گانه

در این حدیث شریف بر سه نکته تأکید شده است:

1. تعریف و تمجید بسیار خوبى از شیعه شده، و به بهترین اوصاف مورد ستایش قرار گرفته اند.

2. صفات و ویژگى هاى شیعیان بیان شده است، ازجمله این که

ص: 71


1- بحارالانوار،ج 26، ص 265، ح 50؛ مسند الامام العسکرى (علیه السلام)، ص 289، ح 60.

شیعه باید حافظ مکتب باشد و در برابر ظالمان و ستمگران یار و یاور امامان (علیهم السلام) باشد.

3. به پاداش شیعیانى که واجد آن صفات اند و به وظایفشان عمل مى کنند اشاره شده، که به زودى به چشمه آب حیات مى رسند که ممکن است به ظهور حضرت ولى عصر (عج) اشاره داشته باشد.

شیعه بودن به چیست؟

شیعه بودن، تنها به توسّل و عزادارى و اظهار عشق به اهل البیت (علیهم السلام) نیست، هرچند همه این ها لازم است.

شیعه باید حافظ مکتب باشد. عمل و سخنش، برنامه هاى مادّى و معنوى اش و همه حرکات و سکناتش به استحکام مکتب منتهى شود. درمقابل دشمنان سکوت نکند و به شبهات آنان پاسخ دهد. خداوند متعال مى فرماید: (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِى قُلُوبِکُمْ)؛ «اعراب بادیه نشین گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده اید، ولى بگویید اسلام آورده ایم، هنوز ایمان وارد قلوب شما نشده است».(1)

بنابراین، ایمان به زبان و به صرف ادّعا نیست، بلکه باید در قلب و روح انسان ریشه بدواند. اگر در دل رسوخ کند، آثارش در تمام اعضا و جوارح انسان ظهور پیدا مى کند.

ص: 72


1- حجرات، آیه 13.

شیعه اهل بیت (علیهم السلام) بودن نیز چنین است، تنها زبانى نیست؛ بلکه ولایت آن بزرگواران باید در دل باشد تا آثار آن در همه وجودمان آشکار شود. چقدر افرادى هستند که ادّعاى شیعه بودن دارند امّا زندگى شان آبروى شیعه را مى برد. این همه طلاق و تقلّب و رشوه خوارى و کم فروشى و بى حجابى و بدحجابى و بداخلاقى و مانند آن با شیعه بودن سازگار نیست. آرى، اگر شیعه واقعى باشیم چشمه هاى حیات در برابرمان ظاهر خواهد شد.

آب حیات!

طبق برخى از روایات، آیه شریفه: (قُلْ أَرَأَیتُمْ اِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرا فَمَنْ یأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ)؛ «بگو: به من خبر دهید اگر آب هاى (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسى آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار مى دهد؟!».1 در مورد حضرت مهدى (علیه السلام) است(1) و این نشان مى دهد که آن حضرت آب حیات است. تشبیه به آب بسیار مهم است، چون حیات تمام موجودات از آب است. و سه چهارم بدن ما انسان ها را آب تشکیل مى دهد و آفرینش ما انسان ها نیز از آب نشأت گرفته است. و همان طور که بشر نیازمند آب است، نیازمند

ص: 73


1- البرهان فى تفسیر القرآن، ج 5، ص 448، ح 10937.

ظهور حضرت مهدى (عج) نیز هست، چراکه «اَلْعَدْلُ حَیاةٌ؛ عدالت مایه حیات و زندگى است».(1)

و عدالت واقعى بدون ظهور آن حضرت امکان پذیر نیست مشروط بر این که ما شیعیان عون و یاور آن حضرت باشیم.

چگونگى حمایت از دین و ولایت

گاه کارى انجام مى دهیم و تصور مى کنیم که حمایت از دین و ولایت است، در حالى که چنین نیست. بدگویى و حرف هاى زشت و رکیک گفتن به مذاهب دیگر، حمایت نیست، بلکه مایه انشقاق و تفرقه بین مسلمین و خوشحالى دشمنان است. کارى نکنیم که امام زمان (عج) همچون جد بزرگوارش امام على (علیه السلام) از تفرقه و ازهم گسیختگى دوستان و مسلمانان، و اتّحاد و یکپارچگى دشمنان به درگاه الهى شکوه کنند. توجّه داشته باشیم که هرچقدر خودمان را اصلاح کنیم، به همان نسبت به ظهور حضرت کمک کرده ایم، و به هر مقدار که آلوده شویم، ممکن است به همان نسبت ظهور حضرت را به تأخیر بیندازیم.

ص: 74


1- میزان الحکمه، ج 5، ص 388، باب 2506، ح 12114.

15- کینه توزى

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً الْحَقُودُ؛ انسان کینه توز از همه مردم استراحتش کمتر است».(1)

معناى حقود

«حقود» از «حقد» به معناى کینه است. انسان کینه توز و کینه جو و کینه دار را حقود مى گویند که از همه مردم ناراحت تر است. برخى از مردم بدى هاى دیگران را زود فراموش مى کنند، امّا عدّه اى این گونه نیستند، بلکه آن را در خزانه قلبشان حفظ مى کنند.

در روایتى از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «شخص مؤمن ممکن است در مجلس از کسى ناراحت شود و کینه اش را به دل بگیرد، ولى از آن جلسه که خارج شد آن را فراموش مى کند، امّا انسان بى ایمان چنین نیست و سالیان دراز آن را فراموش نمى کند».(2)

ص: 75


1- بحارالانوار، ج 78، ص 373، ح 17؛ تحف العقول، ص 488.
2- میزان الحکمة، ج 2، ص 404، باب 882، ح 4223.

سرچشمه هاى کینه

اشاره

کینه و حقد سرچشمه هاى مختلفى دارد که برخى از آن ها به شرح زیر است:

1. حسادت

حسادت یکى از سرچشمه هاى کینه است، ولذا حقد و حسادت را با هم ذکر مى کنند. به عنوان مثال: به دوستش مى نگرد که پله هاى علم و دانش را یکى پس از دیگرى طى کرده و به درجات بالایى رسیده است، و لذا کینه او را به دل مى گیرد و درصدد از بین بردن موقعیّت او برمى آید. در حالى که انسان عاقل به جاى حسادت و این گونه تلاش هاى منفى، به فکر بالا بردن پایه هاى علمى خود مى افتد.

2. سوءظن

بدبینى از دیگر عوامل کینه توزى است. انسان بدبین شخص مورد سوء ظن را دشمن خود پنداشته، و عداوتش را به دل گرفته، و کینه اش را در سینه مى پروراند.

3. رعایت نکردن آداب

گاه ترک بعضى از آداب و مستحبّات سبب کینه توزى مى شود. مانند این که هنگام بیمارى دوستان مان به عیادتش نرفتیم، یا از سفر

ص: 76

برگشت و ما به استقبالش نشتافتیم، یا در مجلس عروسى فرزندش شرکت نکردیم، و لذا کینه ما را به دل مى گیرد.

کینه و بیمارى هاى روانى

کینه یکى از عوامل بیمارى هاى روانى است، و لذا گفته اند که کینه ها را از سینه ها بشویید؛ حتّى اگر خلاف مهمّى بوده باید عفو وگذشت کرد.

یکى از صفات عرب جاهلى همین کینه توزى بود که بسیار وسیع و گسترده و ریشه دار بود. به گونه اى که آن را به ارث مى گذاشتند و به فرزندانشان سفارش مى کردند کینه اى را که از فلان شخص یا قبیله داشتند آن ها نیز داشته باشند.

پیامدهاى کینه توزى

کینه توزى، سرچشمه اختلافات، نزاع ها و بسیارى از پرونده هاى قضایى است که با ترک آن بسیارى از مشکلات حل مى شود.

بنابراین، باید تلاش کنیم کینه ها را از سینه ها بزداییم تا هم خودمان راحت باشیم و هم دیگران از شرّ کینه هاى ما در امان باشند.

ص: 77

ص: 78

16- بهترین ها

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ، أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرَامَ، أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ؛ باورع ترین و متقى ترین مردم کسى است که از شبهات خوددارى کند و آلوده آن نشود، و عابدترین مردم کسى است که واجباتش را به جا آورد. زاهدترین مردم کسى است که به سراغ کارهاى حرام نرود و سخت کوش ترین مردم کسى است که گناهان را ترک کند».(1)

چهار مفهوم والا

امام یازدهم (علیه السلام) طبق این روایت ارزشمند، به چهار مفهوم بسیار مهم پرداخته است؛ ورع، که بالاترین مقام تقواست؛ عبادت، زهد،

ص: 79


1- بحارالانوار، ج 78، ص 373، ح 18؛ تحف العقول، ص 489.

و اجتهاد و اطاعت خداوند. سپس راه وصول به این مقامات والا را نشان مى دهد.

1. راه رسیدن به اوج قلّه ورع

امام (علیه السلام) راه دستیابى به بالاترین مراحل ورع و تقوا را پرهیز از شبهات معرّفى کرده است. اگر انسان احتمال مى دهد این مقام نامشروع است، یا فلان مال حرام است، یا فلان مجلس آلوده است، از آن اجتناب کند؛ چون هنگامى که از شبهات دورى کرد، آلوده به حرام نمى شود. و اگر آلوده شبهات شد، مرتکب محرّمات نیز مى شود چراکه شبهات حریم محرمات است. و محرمات منطقه ممنوعه اى دارد که نباید به آن نزدیک شد (أَلا وَ اِنَّ حِمَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَحَارِمُهُ).(1)

عرب ها منطقه ممنوعه را «حمى» مى گویند. در مناطق مرزى قبل از خطّ مرزى منطقه ممنوعه اى وجود دارد که ورود به آن جایز نیست، چون اگر وارد منطقه ممنوعه شوند از خط مرزى نیز مى گذرند. بنابراین، همه مردم، به ویژه اهل علم به اجتناب از محرمات قناعت نکنند بلکه و به سراغ شبهات نیز نروند.(2)

ص: 80


1- بحارالانوار، ج 2، ص 261، ح 17.
2- روایات مربوط به این موضوع را در میزان الحکمة، ج 4، ص 359 به بعد، ح 9273 تا 9301 مطالعه فرمایید.

2. راه رسیدن به اوج قلّه عبادت

کسانى مى توانند عابدترین مردم باشند که واجبات را انجام دهند. تصوّر نکنید که عبادت فقط نماز و روزه است، بلکه تمام واجبات عبادت محسوب مى شود. امر به معروف و نهى از منکر و ارشاد جاهل و تنبیه غافل(1) و مانند آن، همه عبادت محسوب مى شود.

3. زاهدترین مردم

راه رسیدن به اوج قلّه زهد، ترک محرمات و کارهاى حرام است. زهد به معناى بیگانگى از دنیا نیست، بلکه به معناى اسیر نبودن در چنگال دنیاست. ممکن است کسى مانند حضرت سلیمان (علیه السلام) داراى آن ملک و حکومت و حشمت باشد، ولى وابسته و اسیر دنیا نباشد. پس زاهد کسى است که محرمات را ترک کند(2)، اما کارهاى حلال منافاتى با زهد ندارد.

ص: 81


1- در صورتى که مکلّف با علم به حکم و موضوع مرتکب خلافى شود (مانند این که مى داند این مایع شراب است و نیز اطّلاع دارد که نوشیدن شراب حرام است و آن را نعوذ بالله مى نوشد) مرتکب کار حرامى شده و عملش منکر نامیده مى شود و «نهى از منکر» واجب است و اگر حکم را مى داند امّا موضوع را نمى شناسد غافل شمرده مى شود و «تنبیه غافل» واجب نیست؛ مگر در موارد خاصّى. و اگر موضوع را مى شناسد، امّا حکم را نمى داند جاهل محسوب مى شود و «ارشاد جاهل» واجب است.
2- شرح بیشتر را در میزان الحکمة، ج 4، ص 40، باب 1613 مطالعه فرمایید.

4. سخت کوش ترین مردم

محکم ترین و جدّى ترین مردم در راه اطاعت خدا کسى است که گناهان را ترک کند. تفاوت «محرّمات» با «ذنوب» ممکن است این باشد که محرمات فقط شامل کارهاى حرام مى شود، ولى ذنوب شامل ترک واجبات نیز مى گردد. بنابراین سخت کوش ترین مردم در راه اطاعت خدا، کسانى هستند که نه دروغ بگویند و نه نماز را ترک کنند، نه تهمت بزنند و نه روزه را ترک نمایند، نه شایعه پراکنى کنند و نه حج را ترک نمایند. حقیقتاً روایات معصومین (علیهم السلام) بسیار عمیق و بلند است، به گونه اى که در چهار جمله برنامه کامل زندگانى اسلامى بیان شده است.

به امید آن که بتوانیم به این دستورات انسان ساز که مایه سعادت است عمل کنیم و دیگران را نیز به سوى آن دعوت نماییم.

***

ص: 82

17- نشانه هاى مؤمن

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «الْمُؤْمِنُ بَرَکَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَحُجَّةٌ عَلَى الْکَافِرِ؛ مؤمن سبب برکت براى مؤمن و حجت علیه کافر است».(1)

ایمان، به ادّعا نیست

همانگونه که قبلاً هم گفته شد ایمان تنها به ادّعا نیست، بلکه آثارى دارد، که به وسیله آن مى توان مؤمن را از غیر مؤمن تشخیص داد. حضرات معصومین (علیهم السلام) آثار فراوانى براى ایمان و نشانه هاى زیادى براى مؤمن ذکر کرده اند(2) که در روایت مورد بحث به دو نشانه آن اشاره شده است:

ص: 83


1- بحارلانوار، ج 78، ص 374، ح 20؛ تحف العقول، ص 489.
2- بخشى از نشانه هاى مؤمن در بحارالانوار، ج 67، ص 261 تا آخر کتاب، باب 14، باب علامات المؤمن و صفاته، آمده است.

1. مؤمن مایه برکت براى مؤمنان است

هنگامى که شتر بر روى زمین مى خوابد و سینه اش را روى زمین مى گذارد «بروک» گفته مى شود؛ یعنى حالتى که ثبات دارد. بنابراین، آنچه ثبات دارد بروک نامیده مى شود. آرى، مؤمن باعث خیرات پایدار و باثبات نسبت به دیگر مؤمنان است. با زبانش، با قلمش، با قدمش، با مالش، با اعتبار و آبرویش، خلاصه با هر نوع امکانات مادّى و معنوى که در اختیار دارد به مؤمنان خدمت مى کند. هیچ کس نمى تواند بگوید خدمتى از من برنمى آید؛ بلکه هرکس مى تواند کار خیرى انجام دهد، حداقل مى تواند زبان خیرى داشته باشد، براى مؤمنى شفاعت کند، یا دو نفر را که قهر کرده اند آشتى دهد، یا براى جبران خطاهایش عذرخواهى کند.

قرآن مجید نیز به این مطلب اشاره کرده و به کسانى که توانایى جسمى و مالى جهت جهاد با جان و مال ندارند توصیه مى کند که براى رضاى خدا و رسولش زبان خیرخواهانه داشته باشند، (نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ).(1)

بنابراین، یکى از نشانه هاى مؤمن این است که مایه برکت و خیرات پایدار براى مؤمنان باشد. اگر مؤمنى این نشانه را نداشته باشد مؤمن بى خاصیّتى است.

ص: 84


1- توبه، آیه 91.

2. مؤمن حجّت علیه کافران است

وجود مؤمن حجّتى علیه کافران است، یعنى وقتى مؤمن در سایه تربیت صحیح اسلامى و پیروى از دستورات حضرات معصومین: متخلّق به اخلاق اسلامى شود، و رذایل اخلاقى را از خود دور کند و انسانى پرمحبت و صادق و خوش برخورد گردد، براى کافران حجّت مى شود. به این معنا که من در سایه تقوا و ایمان به این مرحله رسیده ام، و شما براثر کفر و الحاد از این فضایل اخلاقى فاصله گرفته اید.

از خداوند متعال مى خواهیم که در سایه خودسازى، این دو نشانه مؤمن در وجود ما، به حدّ کمال برسد و بتوانیم با گفتار وعمل، دیگران را نیز به آن تشویق کنیم.

***

ص: 85

ص: 86

18- مزرعۀ زندگى

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «اِنَّکُمْ فِی آجَالٍ مَنْقُوصَةٍ، وَ أَیَّامٍ مَعْدُودَةٍ، وَ الْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً، مَنْ یَزْرَعْ خَیْراً یَحْصُدْ غِبْطَةً، وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرّاً یَحْصُدْ نَدَامَةً؛ بى شک شما عمر و اجلى دارید که پیوسته رو به نقصان مى رود و روزهایى که محدود و مشخّص است. بسیار مى شود که مرگ ناگهان فرامى رسد و دامن انسان را مى گیرد. هرکس زراعت خیر کند نتیجه خیرى خواهد گرفت و هرکس که بذر شرّى بپاشد محصول آن ندامت و پشیمانى است».(1)

محدودیّت عمر بشر

ازجمله مسائلى که شکّى در آن نیست محدودیّت عمر انسان است. ما انسان ها در واقع مانند اتومبیلى هستیم که داراى یک باک کوچک یا بزرگ بنزین است، که مقدار محدودى گنجایش دارد

ص: 87


1- بحارالانوار، ج 78، ص 373، ح 19؛ تحف العقول، ص 489.

و این بنزین ها قطره قطره مصرف مى شود و زمانى که تمام شد اتومبیل متوقّف مى گردد. انسان نیز زمانى که عمرش تمام شد مى میرد، هرچند هیچ گونه بیمارى اى نداشته باشد و این مطلب قابل انکار نیست.

امّا این بشر چیزهاى قابل انکار را انکار کرده، و آنچه را که انکار کردنى نیست به فراموشى مى سپارد.

حضرت على (علیه السلام) چه زیبا فرمود: «وَ کَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُم؛ چگونه از مرگ غافل مى شوید در صورتى که او از شما غفلت نمى کند».(1)

بنابراین، واقعیّت ها را باید پذیرفت و مطابق آن عمل کرد. طبق روایتى که از حضرت على (علیه السلام) نقل شده، هر نفسى که انسان مى کشد یک قدم به مرگ نزدیک مى شود (نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ اِلَى أَجَلِه).(2)

استفاده صحیح از عمر

امام حسن عسکرى (علیه السلام) عمر انسان را تشبیه به سرزمین حاصلخیز مى کند. بنابراین، اکنون که وقت دارى از سرزمین حاصلخیز عمر استفاده کن، که اگر بذر خیر بکارى خیر درو مى کنى و چنانچه بذر شرّ بپاشى محصول آن ندامت و پشیمانى است.

ص: 88


1- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 2، ص 290، خطبه 188.
2- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 3، ص 246، ح 74.

شاعر مى گوید:

تخم گل کاشتى آخر گل شد******بر سرش نغمه سرا بلبل شد

خار کشتى ثمرت خار دهد******خار جز خار کجا بار دهد؟

در زمین دل خود کشتى خار******خار بار آمد و دادت آزار(1)

قسمت قابل استفاده عمر

عمر ما سه بخش دارد، که تنها یک بخش آن قابل استفاده است.

1. بخش صباوت و بچّگى، که قابل استفاده نیست.

2. دوران پیرى و کهن سالى، که آن هم قابل استفاده نیست.

3. بخش جوانى، که بین دو بخش فوق است و قابل استفاده مى باشد. ولى متأسفانه از آن غافلیم و هنگامى که به دوران پیرى قدم مى گذاریم تازه بیدار مى شویم، که دیگر کار از کار گذشته است.

به قول شاعر:

تا توانستم ندانستم چه سود******چون که دانستم توانستن نبود(2)

هر کارى در دوران جوانى امکان پذیر است؛ تحصیل، تدریس،

ص: 89


1- على رغم جستجوى فراوان، شاعر شعر مذکور یافت نشد. و هرچه در اینترنت جستجو شد فقط در سخنان حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى به چشم خورد، و در جاى دیگر آن را نیافتیم.
2- امثال و حکم، ج 1، ص 530؛ شعر مذکور از عطّار نیشابورى است.

خودسازى، رسیدن به کمالات معنوى و مانند آن همگى در دوران جوانى ممکن است.

امیدوارم خداوند به همه ما توفیق عمل بدهد و پیش از، از دست رفتن دوران جوانى قدر آن را بدانیم.

همه چیز از ناحیه خداست

امام (علیه السلام) در ادامه حدیث فرمودند: «مَنْ أُعْطِیَ خَیْراً فَاللَّهُ أَعْطَاهُ وَمَنْ وُقِیَ شَرّاً فَاللَّهُ وَقَاهُ؛ کسى که خیرى به او داده شده، خداوند آن را به او عطا کرده است، و کسى که شرّى از او دفع شده، خداوند آن را از وى دفع کرده است».(1)

وجوب شکر نعمت

یکى از وظایف ما این است که قدر نعمت هاى الهى را که خداوند به ما عنایت کرده بدانیم، که در این صورت حال ما بسیار خوب خواهد شد. اگر نعمتى به ما مى رسد نگوییم ثمره هوش وتدبیر و برنامه ریزى و کوشش و تلاش خودمان است، چون تمام این توفیقات و نعمت ها از ناحیه خداست و ما از خود چیزى نداریم که به آن بنازیم. و اگر شرّى از ما دفع مى شود نیز آن را محصول جان فشانى و مدیریت و زحمات شبانه روزى خود ندانیم

ص: 90


1- بحارالانوار، ج 78، ص 373، ح 19؛ تحف العقول، ص 486.

که همه این امور نیز به لطف خداست. اگر چنین اعتقادى داشته باشیم و همه چیز را از ناحیه خدا بدانیم آثار زیادى خواهد داشت که به چند نمونه آن اشاره مى شود:

1. حسّ شکرگزارى؛ چنین انسانى هنگام دفع شرّ و به دست آوردن نعمت مغرور نمى شود و به وادى غفلت نمى افتد؛ بلکه خداوند را براى این نعمت ها شکر مى کند و بدین وسیله بر درجاتش مى افزاید.

2. کمک به دیگران؛ اگر باور کرد که این نعمت ها هدیه پروردگار عالم است، نه تلاش و زحمت خودش، دیگران را نیز در آن سهیم مى کند.

3. ارتقاء معرفت؛ این اعتقاد سبب مى شود که معرفت و عشق و علاقه اش به خداوند بیشتر شود و در نتیجه بنده شایسته ترى براى خدا گردد.

داستان قارون و عبرت هاى آن

خداوند متعال در اواخر سوره قصص به داستان قارون پرداخته، که مطالب جالب و مفید و آموزنده اى دارد. ازجمله طبق آنچه در آیه 77 این سوره آمده، بنى اسرائیل چهار نصیحت به قارون کردند:

1. (وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ)؛ «در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب» تمام ثروتت را براى دنیاى فانى به کار نگیر و توشه اى نیز براى جهان دیگر که بسیار مورد نیاز است تهیّه کن.

ص: 91

2. (وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا)؛ «و بهره ات را از دنیا فراموش مکن» تمام این اموال و دارایى ها براى مصرف شدن در زندگى دنیا نیست. سعى کن به مقدار نیازت تحصیل مال کنى که اضافه بر آن وبال گردنت مى شود. کسانى که کوهنوردى مى کنند دو دسته اند (علیهم السلام) عدّه اى فقط نیازهاى ضرورى (یعنى مثلاً یک قطعه نان و دو عدد تخم مرغ و دو عدد میوه) را داخل کوله پشتى خود گذاشته وبه سمت قله حرکت مى کنند.

امّا عدّه اى ده برابر نیازشان را با خود برمى دارند (مثلاً ده عدد نان به همراه بیست عدد تخم مرغ و بیست عدد میوه داخل کوله پشتى خود مى گذارند) گروه اول به راحتى به قلّه صعود کرده وگروه دوم در همان مراحل اولیّه از نفس افتاده و متوقّف مى شوند. بنابراین، اموال اضافه برنیاز،نه تنهاکمکى نمى کند،که مانع ترقّى وادامه راه نیز مى شود.

3. (وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْکَ)؛ «و همان گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن».

4. (وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الْأَرْضِ)؛ «و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش».

امّا قارون به هیچ یک از نصایح چهارگانه توجّهى نکرد و در جواب آن ها گفت: (اِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِى)؛ «این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من است به دست آورده ام!».(1)

ص: 92


1- قصص، آیه 78.

غافل از این که آن علم و هوش و توفیق را خداوند به او داده بود. اگر انسان همچون قارون نعمت ها را از خود بداند، اول بدبختى اوست و اگر آن ها را عطایاى الهى بداند آغاز سعادت او. و لذا امام حسن عسکرى (علیه السلام) مردم را به این مطلب توجّه مى دهد که نعمت هایى که به انسان مى رسد و بلاهایى که از وى دفع مى شود همه از سوى خداوند رحیم است.

ص: 93

ص: 94

19- تفاوت عاقل و نادان

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِی فَمِهِ وَفَمُ الْحَکِیمِ فِی قَلْبِهِ؛ مرکز تفکّر احمق در دهانش و دهان شخص حکیم در مرکز تفکّر اوست».(1)

شبیه این روایت، البتّه با الفاظ دیگر، از حضرت على (علیه السلام) نیز نقل شده است. آن حضرت فرمود: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِه؛ زبان عاقل پشت قلب او و قلب احمق پشت زبان اوست»(2) و در جاى دیگر فرمود:

«قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِی فِیهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِهِ؛ قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست».(3)

کنایات بسیار زیبایى در این احادیث به کار رفته است و اشاره به

ص: 95


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 21؛ تحف العقول، ص 489.
2- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 3، ص 238، حکمت 40.
3- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 3، ص 238، حکمت 41.

این است که انسان هاى عاقل اوّل فکر مى کنند و سپس حرف مى زنند، امّا انسان هاى نادان اوّل حرف مى زنند و بعد به عواقب و لوازم سخنانشان مى اندیشند. به عبارت دیگر، تفاوت این دو در این است: با اندیشه سخن گفتن، یا بى اندیشه حرف زدن. برخى از مردم بدون تفکر درمورد همه مسائل اظهارنظر مى کنند، سپس درمورد آن به فکر فرو مى روند، امّا عاقلان این گونه نیستند.

بسیار اتفاق افتاده که نزد ما و شما درمورد فلان شخص یا جناح سیاسى مطلبى گفته شده است. بعد که درمورد آن تحقیق مى کنیم مى بینیم حقیقت چیزى دیگرى است و حسادت یا عداوت یا سوء تفاهم سبب آن قضاوت ناصحیح و سخنان نابجا شده است.

لذا باید حرف دو طرف را شنید و قضاوت کرد. چقدر پشیمان مى شوند کسانى که بدون مطالعه سخن گفته و قضاوت مى کنند وگاه موفّق به جبران مى شوند و گاه توفیق این کار را پیدا نمى کنند ویا اصلاً امکان جبران آن نیست. بنابراین، هرگز در قضاوت عجله نکنیم و درمورد حوادث، بدون مطالعه به اظهارنظر نپردازیم وسنجیده سخن بگوییم، تا طبق روایت امام عسکرى (علیه السلام) انسانى عاقل، و مطابق حدیث امام على (علیه السلام) انسانى مؤمن باشیم.

امید است از این بیانات امامان معصوم (علیهم السلام) درس بگیریم و توفیق عمل پیدا کنیم.

ص: 96

20- روزى ات ضمانت شده است

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «لا یَشْغُلُکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٍ؛ رزقى که خدا براى تو ضمانت کرده نباید مانع از اعمال واجبت شود».(1)

معناى رزق مضمون

البتّه رزقِ مضمون این نیست که در خانه بنشینى و منتظر روزى باشى، بلکه باید تلاش و کوشش را رها نکنى، ولذا در روایتى مى خوانیم: «کسى که در خانه اش بنشیند و براى روزى دعا کند دعایش مستجاب نمى شود»(2) آرى، روزى انسان ها تضمین شده، امّا مشروط به تلاش و کوشش

ص: 97


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 22 ؛ تحف العقول، ص 489.
2- میزان الحکمه، ج 3، ص 238، باب 1213، ح 5925.

طبق آن حدیث معروف، که درس بزرگى براى دنیا و آخرت ماست، سزاوار است مؤمن اوقات خود را به سه قسمت تقسیم کند: بخشى از آن را اختصاص به تهیّه معاش و هزینه هاى زندگى اش دهد، و در بخشى از آن به عبادت و پرستش پروردگار بپردازد (نماز بخواند، مطالعه کند، به دعا و رازونیاز روى آورد، و تهذیب نفس نماید) و در بخش سوم مشغول استراحت و سرگرمى شود!(1)

برخلاف آنچه برخى تصوّر مى کنند، اسلام با سرگرمى هاى سالم مخالف نیست؛ بلکه این بخش را کمکى براى آن دو بخش مى داند. به هر حال، رزقِ ضمانت شده، نباید مانع اعمال واجب انسان گردد. کسانى که دست به اختلاس هاى میلیاردى زده و از امکاناتى که داشته اند سوء استفاده کرده اند، به دستور امام حسن عسکرى (علیه السلام) عمل نکردند.

چنین افرادى، انسان هایى حریص هستند که از خدا و معاد وقیامت غافل اند و براثر چنین اعمالى آبروى خود را در دنیا و آخرت به خطر مى اندازند.

به دست آوردن و نگهدارى و مصرف چنین اموال و ثروت هاى گزافى، کارى بس دشوار است و آرامش را از انسان سلب مى کند.

ص: 98


1- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 3، ص 372، ح 390.

21- عامل عزّت و ذلّت

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مَا تَرَکَ الْحَقَّ عَزِیزٌ اِلاَّ ذَلَّ وَلاأَخَذَبِهِ ذَلِیلٌ اِلاَّعَزَّ؛ هیچ عزیز باشخصیّتى حق را ترک نکرد، مگر این که ذلیل شد و هر انسان ذلیلى متمسک به حق شد عزیز شد».(1)

یکى از معیارهاى رسیدن به عزّت، تبعیّت از حق، و ازجمله ملاک هاى فاصله گرفتن از عزّت، تبعیت از باطل و حق کشى است.

باطل چیست؟

آنچه درمقابل حق است باطل محسوب مى شود که ثبات و دوامى ندارد. خداوند متعال در این مورد مى فرماید:

(أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیة بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رَابِیاً وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ

ص: 99


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 24؛ تحف العقول، ص 489.

فِى الْأَرْضِ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ)؛ «(خداوند) از آسمان آبى فرو فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آب ها سیلابى جارى شد، سپس سیلاب بر روى خود کفى حمل کرد؛ (همچنین) و از آنچه (در کوه ها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش بر آن مى افروزند، کف هایى مانند آن به وجود مى آید، خداوند براى حق و باطل چنین مثالى مى زند، سرانجام کف ها به بیرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رساند [= آب یا فلز خاص] در زمین مى ماند! خداوند این چنین مثال مى زند!».(1)

بنابراین، هر ملّتى از حق طرفدارى کند و تابع آن باشد عزیز مى شود و اگر از باطل طرفدارى نماید و پیرو آن شود ذلیل و خوار مى گردد.

نمونه هایى از مصادیق حقّ و باطل

دروغ، انحراف، خیانت، تهمت، غیبت، شایعه پراکنى، استهزاء و مانند آن، همه باطل است و سبب عزّت و آبروى انسان نمى شود. امّا محبّت، امانت، تقوا، صداقت، اعانت بر تقوا، زهد، خوش رویى، وفاى به عهد و مانند آن، همه حق است و مایه عزّت و آبروى انسان مى شود.

ص: 100


1- رعد، آیه 17.

در گفتار و کردار حضرات معصومین (علیهم السلام) درس هاى فراوانى وجود دارد، افسوس که از آن غفلت مى کنیم: از خداوند متعال مى خواهیم که این معارف بلند مورد توجّه همه مسلمانان در سراسر جهان و مسئولین کشورهاى اسلامى قرار گیرد و بدین وسیله راه عزّت را شناخته و به سمت آن حرکت کنند و از کارهایى که سبب ذلّت کشورهاى اسلامى و امّت اسلام مى شود بپرهیزند.

ص: 101

ص: 102

22- دوست جاهل

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «صَدِیقُ الْجَاهِلِ تَعَبٌ؛ دوست انسان نادان، رنج و ناراحتى است».(1)

اسلام و علم و دانش

هیچ مذهبى به اندازه مکتب اسلام درباره علم و دانش بحث نکرده است. از آغاز خلقت بشر اهمیّت علم و دانش در معارف اسلامى دیده مى شود. هنگامى که خداوند متعال حضرت آدم (علیه السلام) را آفرید و فرشتگان از فلسفه خلقت او پرسیدند، خداوند او را به مقام تعلیم اسماء(2) تعریف کرد و تمام فرشتگان به خاطر این مقام والا به فرمان پروردگار بر او سجده کردند.(3)

ص: 103


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 25 ؛ تحف العقول، ص 489.
2- بقره، آیه 31.
3- بقره، آیه 34.

هنگامى که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به پیامبرى رسید آیات اوّلیه سوره علق سخن از علم و دانش به میان آورد، یعنى علم و دانش در طلیعه برنامه هاى اسلام است، آن هم در محیطى چون عربستان که سراسر جهل و خرافه و نادانى بود.

از نظر اسلام، جهاد علمى از مهم ترین جهادهاست، به همین دلیل خداوند متعال مى فرماید: (وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَة لِیتَفَقَّهُوا فِى الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُوا اِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ)؛ «و شایسته نیست مؤمنان همگى (به سوى میدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهى از آنان، طایفه اى کوچ نمى کند (تا طایفه اى در مدینه بماند) که در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهى یابند و هنگام بازگشت به سوى قوم خود آن ها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى کنند!».(1)

مذمّت جهل و نادانى

اسلام حرکت به سمت علم آموزى را جهاد(2) و کلاس درس را روضه اى از روضات جنّت معرفى مى کند(3) و به همان اندازه که از

ص: 104


1- توبه، آیه 122.
2- میزان الحکمة، ج 6، ص 157، باب 2803، ح 13887.
3- میزان الحکمة، ص 158، باب 2806، ح 13899 به بعد.

علم تعریف کرده، از جهل و نادانى مذمّت کرده است، و لذا گفته شده که اگر کسى کارى را بدون علم انجام دهد فسادش بیش از اصلاح آن است(1) و در حدیث مورد بحث هم مى خوانیم: «دوست جاهل، انسان را به زحمت مى اندازد».

به همین علت است که حوزه هاى علمیّه مکان هاى مقدّسى است که اگر نباشد چیزى از دین باقى نمى ماند و متأسفانه بسیارى هنوز تشخیص نداده اند که این دروس و حوزه ها چه اندازه اهمیّت دارند.(2)

دو تفسیر براى روایت

درضمن، این روایت را دوگونه مى توان تفسیر کرد: نخست این که دوست جهل، رنج و تعب است؛ یعنى جهل انسان را به زحمت مى اندازد.

دیگر این که دوست انسان جاهل، در رنج و زحمت است، که در این صورت کلمه «فى» در تقدیر است.

ص: 105


1- بحارالانوار، ج 2، ص 121، ح 35 و ص 84، ح 10.
2- شرح بیشتر در مورد علم و عالم را در کتاب ما «به یاد معلم» مطالعه فرمایید.

ص: 106

23- اهمیّت ایمان به خدا و کمک به دیگران

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ؛ دو صفت است که بالاتر از آن چیزى نیست. ایمان به خدا و منفعت رساندن به برادران دینى».(1)

این حدیث درحقیقت دو نوع رابطه را بیان مى کند: رابطه با خالق و خلق. جمله «الایمان بالله» اشاره به رابطه اول، و جمله «نفع الاخوان» اشاره به رابطه دوم است.

ایمان و درجات آن

هرچه درمورد ایمان اندیشه شود مناسب است. البتّه این خصلت و ویژگى ارزشمند، درجاتى دارد و هر چقدر قوى تر شود و انسان به درجات بالاترى از آن دست یابد، آثار آن در وجود انسان بیشتر خواهد شد.

ص: 107


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 26؛ تحف العقول، ص 489.

براى روشن شدن این مطلب، به دو مثال زیر توجّه بفرمایید:

مثال اوّل: اطاقى را تصوّر کنید که پنجره هاى فراوانى دارد و در درون آن چراغى روشن شده است. اگر نور این چراغ کم باشد، چیزى به خارج منعکس نمى شود، امّا هر چقدر نور چراغ قوى تر باشد، نور بیشترى از پنجره ها به خارج منعکس مى شود. ایمان در وجود انسان، بسان آن چراغ درون آن خانه است و اعضاى وجود انسان بسان آن پنجره ها. هر چقدر نور ایمان قوى تر باشد انعکاس آن از طریق اعضا و جوارح انسان بیشتر است. اگر این نور قوى شود، چشم و گوش و زبان و دیگر اعضا و جوارح نیز مؤمن مى شوند و اگر قوى نباشد، اعضاى بدن مؤمن نخواهند بود. بنابراین، کوشش و تلاش جهت افزایش قوّت ایمان بسیار اهمیت دارد.

مثال دوم: در این مثال وجود انسان را به درختى تشبیه مى کنیم که ایمان به منزله آبى است که به آن درخت داده مى شود. آبى که مایه حیات است و اگر به درخت نرسد یا کم برسد به تدریج پژمرده و بى طراوت مى شود و نه تنها میوه نخواهد داد، که شاخه هاى آن مى خشکد. امّا اگر به مقدار کافى آبیارى شود، شاداب و خرّم و با طراوت و از هر نظر قابل استفاده خواهد بود و میوه بسیار خواهد داد. ایمان نیز با وجود انسان چنین کارى را مى کند. هرچه درجه بالاترى از آن وجود داشته باشد، آثار و برکات آن فراوان تر مى شود

ص: 108

و هرچه کمتر و ضعیف تر شود ملک وجود انسان آفت مى گیرد و روح انسان دچار انواع آلودگى ها خواهد شد.

ایمان عمر بن سعد!

ایمان برخى، همچون ایمان عمر بن سعد است، که طبق آنچه در اشعارش آمده ایمان ضعیفى به مبدأ داشت، اما به آخرت مؤمن نبود. این ایمان به قدرى ضعیف و بى طراوت و کم اثر، بلکه بى ثمر بود که تصمیم به جنگ با امام زمان خود مى گیرد و براى توجیه کارش مى گوید:

یَقُولُونَ اِنَّ اللهَ خلِقُ جَنَّةٍ******وَ نارِ وَ تَعْذیüبٍ وَ غِلِّ یَدَیْنِ

فَاِنْ صَدَقُوا فیما یَقُولُونَ اِنَّنى******اَتُوبُ اِلَى الرَّحْمانِ مِنْ سَنَتَیْنِ(1)

ایمان على بن ابى طالب (علیه السلام)

یک نمونه ایمان نیز همچون ایمان مولاى متقیان، امیرمؤمنان، على (علیه السلام) است که میوه پربار و باطراوت و دائمى بر شاخسار وجودش نشانده است. این ایمان به قدرى قوى و مستحکم است که مى فرماید: «اگر تمام جهان هستى را به من بدهند که درباره مورچه اى ظلم کنم، چنین کارى را نخواهم کرد!»(2)

ص: 109


1- مقتل امام حسین (علیه السلام) و یاران، ص 272.
2- نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده، ج 2، ص 428، خطبه 224.

راه هاى تقویت ایمان

از دو راه مى توان ایمان را تقویت کرد: علمى و عملى.

راه علمى تقویت ایمان این است که بیشتر در آثار خداوند وآیات آفاق و انفس و عالم آفرینش بیندیشیم، چراکه در ذرّه ذرّه این عالم هستى، آثار علم و حکمت و قدرت و تدبیر خداوند وجود دارد.

در آیه شریفه 164 سوره بقره مى خوانیم: (اِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا ینْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ)؛ «در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتى هایى که در دریا به نفع مردم در حرکت اند، و آبى که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مردنش حیات بخشیده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده ساخته، و (همچنین) در وزش بادها و ابرهایى که میان زمین و آسمان قرار گرفته اند، نشانه هایى است (از ذات پاک خداوند و یگانگى او) براى گروهى که عقل خود را به کار مى گیرند».

نفع الاخوان

یکى از ویژگى هاى دستورات اسلامى جامعیّت آن است. نفع

ص: 110

الاخوان فقط سودرسانى مادّى نیست؛ بلکه منافع معنوى و اخلاقى را نیز شامل مى شود. بعضى مى گویند: آیا اسلام درمورد محیط زیست هم دستوراتى دارد؟ مى گوییم: همین روایت یک نمونه آن است. نفع نسل هاى آینده، اقتضا مى کند که در استفاده از منابع انرژى صرفه جویى کرده و از سهم آن ها استفاده نکنیم.

ص: 111

ص: 112

24- ثمره نافرمانى فرزند در کودکى

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ فِی صِغَرِهِ تَدْعُو اِلَى الْعُقُوقِ فِی کِبَرِهِ؛ جسور شدن فرزند دربرابر پدرش در کودکى، سبب نافرمانى او در بزرگسالى مى شود».(1)

اهمیّت تربیت فرزند

در حقیقت یکى از نکات تربیتى مربوط به فرزندان در این حدیث مطرح شده است.

مى دانیم که اسلام براى تربیت فرزند اهمیّت زیادى قائل شده، که روایت فوق ناظر بر همین مطلب و شاهدى بر آن است.

سوره لقمان یکى از سوره هاى مربوط به تربیت فرزند است که خداوند متعال از زبان لقمان بیان کرده است. بنابراین، تمام جزئیّات در معارف دینى آمده است.

ص: 113


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 27؛ تحف العقول، ص 489.

در این جا توجّه به چند نکته لازم است:

1. محبّت راستین

طبیعى است که پدر و مادر به فرزند خود علاقه دارند ودراین باره بحثى نیست؛ امّا آنچه مهم است و باید مورد توجّه قرار گیرد این است که این علاقه باید حقیقى باشد نه کاذب.

چراکه محبت دو قسم است: محبّت حقیقى و محبت کاذب، محبّت دروغین این است که فرزند هر کارى کند و هر حرف زشتى بزند والدین عکس العمل مناسب نشان ندهند، بلکه او را تشویق کنند، مانند این که به فرزند بدزبان خود بگویند: «چه فرزند خوش کلام و بلبل زبانى داریم!».

و امّا محبّت حقیقى و راستین آن است که خیر و صلاح فرزند را براى زندگى امروز و آینده اش در نظر بگیرند؛ هرچند ممکن است فرزند ناراحت شود. اما همان گونه که بیمار على رغم میل باطنى اش داروى تلخ را مى خورد تا سلامتى اش را بازیابد، فرزند نیز باید برخوردهاى اصلاح گرانه پدر و مادرش را على رغم میل باطنى پذیرا باشد تا گام در بیراهه نگذارد.

بنابراین، محبّت ما به فرزندانمان باید حقیقى و راستین باشد و به تفاوت آن با محبّت کاذب و دروغین توجّه داشته باشیم که بسیار مهم است.

ص: 114

2. تبلیغات مسموم

متأسّفانه تبلیغات مسموم درمورد فرزندان و والدین در عصر وزمان ما زیاد شده است. مثلاً مى گویند: «والدین شما قدیمى اند و چیزى نمى فهمند، امّا شما فهمیده هستید و از همه چیز اطّلاع دارید». بدین وسیله قصد دارند با الفاظ و تعبیرات به ظاهر قشنگ، امّا عارى از حقیقت و واقعیّت، آن ها را نسبت به والدین خود بى اعتنا کنند.

آیا دستى در کار است و برنامه منظّم و تدارک دیده اى وجود دارد، یا نتیجه جهالت و نادانى گویندگان آن است؟

تجربه نشان داده جوانانى که از پدر و مادر خود در جوانى جدا شده، و اعتنایى به نصایح خیرخواهانه آن ها نمى کنند در زندگى شکست خورده و متضرّر مى شوند.

جدایى فرزند از والدین به ضرر هر دو طرف است. پدر و مادر اگر بى سواد هم باشند داراى تجارب سودمندى هستند که به درد فرزندان مى خورد. بنابراین، باید سعى کنیم بین والدین و فرزندان جوشش ایجاد کرده، و آن ها را نسبت به یکدیگر خوش بین نموده، و از جدایى و دور شدنشان از هم جلوگیرى کنیم.

3. پرهیز از خشونت

تربیت باید آمیخته با محبّت باشد. متأسفانه بسیارند پدرانى که

ص: 115

تربیت را آمیخته با خشونت مى کنند، که نتیجه معکوس مى دهد. اصول تربیتى را باید پیاده کرد و از آن جدا نشد، امّا توأم با مدارا ومحبّت که قطعاً مؤثر خواهد بود. این مطلب در کلمات لقمان حکیم، که در آغاز هر پند و اندرزى از «یا بُنَّیّ»(1) استفاده مى کند، به روشنى دیده مى شود، چراکه خود این تعبیر، اظهار محبت است.

بارها از ما سؤال کرده و مى کنند که تنبیه بدنى فرزندان چه در خانه و چه در مدرسه به منظور تربیت آن ها چه حکمى دارد؟

عرض مى کنیم که اساس کار باید بر محبّت باشد و حتى الامکان باید از تنبیه بدنى پرهیز شود؛ مگر در موارد خاص و ضرورى.

ص: 116


1- این جمله شش بار در قرآن مجید استعمال شده است: در سوره هود، آیه 42، از زبان حضرت نوح 7، و در سوره یوسف، آیه 5، از زبان حضرت یعقوب (علیه السلام) و در سوره صافات، آیه 102، از زبان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و در سوره لقمان، آیات 14 و 16 و 17 از زبان لقمان حکیم.

25- بهتر از زندگى و بدتر از مرگ!

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «خَیْرٌ مِنَ الْحَیَاةِ مَا اِذَا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَیَاةَ، وَ شَرٌ مِنَ الْمَوْتِ مَا اِذَا نَزَلَ بِکَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ؛ بهتر از حیات و زندگى، چیزى است که اگر آن را از دست بدهى زندگى ات تلخ و ناگوار مى گردد و بدتر از مرگ چیزى است که اگر بر تو نازل شود آرزوى مرگ مى کنى!».(1)

سؤال: آیا بهتر از زندگى و بدتر از مردن وجود دارد؟

جواب: چیزهایى وجود دارد که وقتى از دست مى رود، زندگانى بر انسان تلخ مى شود، که به چند مصداق آن اشاره مى کنیم:

1. عزّت

عزّت و شخصیّت ازجمله امورى است که اگر از بین برود

ص: 117


1- تحف العقول، ص 489؛ بحارالانوار، ج 78، ص 374 ، ح 29.

زندگى تلخ مى شود، ولذا مى بینیم امام حسین (علیه السلام) در صحراى کربلا حاضر شد جانش را بدهد، اما عزّتش را از دست ندهد، به همین دلیل یکى از شعارهاى اساسى آن حضرت و یارانش، بلکه پیروانش تا روز قیامت، شعار «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ»(1) است.

و یا در جاى دیگر فرمود:

اَلْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعارِ******وَالْعارُ خَیْرٌ مِنْ دُخُولِ النِّارِ(2)

2. آزادى

امام سجّاد (علیه السلام) هنگام دیدن اوضاع شام و شرایط سخت و سنگین آن براى اهل بیت (علیهم السلام) در شعر منسوب به ایشان فرمودند:

فَیا لَیْتَ لَمْ اَنْظُرْ دَمِشْقآ وَلَمْ أَکُنْ******یَرانِى یَزیدُ فِی الْبِلادِ اَسِیرُهُ(3)

یعنى: آزادى نعمت گران سنگى است که اگر از دست برود زندگى بر انسان ناگوار و سخت مى شود.

3. آبرو

اشاره

حضرت مریم (علیها السلام) که هنوز ازدواج نکرده بود، هنگامى که متوجّه باردارى خود شد و آبرویش را در معرض خطر دید، گفت:

ص: 118


1- الاحتجاج، ج 2،ص 99.
2- فرهنگ سخنان امام حسین، ص 329.
3- عاشورا، ص 593.

(یا لَیتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً)؛ «اى کاش پیش از این مرده بودم، و کاملاً فراموش شده بودم!».(1)

چراکه تصوّر مى کرد با به دنیا آمدن فرزند رسوا مى شود و آبرویش مى رود. امّا خداوند با به سخن درآوردن طفل در گهواره آبرویش را حفظ کرد. بنابراین، عزّت و شخصیّت و آزادى و آبرو ازجمله امورى هستند که از اصل حیات و زندگى نیز مهم ترند.

حفظ ارزش ها

این روایت درحقیقت بیان ارزش هاى اسلامى است. برخى خیال مى کنند زندگى به هر قیمتى ارزش دارد، امّا اسلام ارزش هایى را به ما معرفى مى کند که مافوق حیات است. عزّت و آبرو و آزادى و تقوا و مانند آن، از جمله ارزش هایى است که از زندگى ارزشمندتر است و مرگ شرافتمندانه از چنان زندگانى اى بهتر، ولذا حضرت على (علیه السلام) فرمودند:

فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورینَ******وَ الْحَیَاةُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ(2)

این ارزش هاى والا و الهى را مادّى ها و دنیاپرستان نمى فهمند چون حاضرند زندگى خود را به هر قیمتى حفظ کنند.

ص: 119


1- مریم، آیه 23.
2- بحارالانوار، ج 32، ص 442.

4. اطاعت و عبادت

یکى دیگر از امور مهم تر از زندگى، عبودیّت و بندگى خداست، و لذا امام سجّاد (علیه السلام) مى فرماید: «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بَذْلَةً فِی طَاعَتِکَ، فَاِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی اِلَیْکَ؛ پروردگارا! به من طول عمر عنایت کن تا زمانى که عمرم در راه بندگى تو صرف شود، پس هر زمان زندگى ام چراگاه شیطان شد جانم را بگیر».(1)

یعنى زندگانى خالى از بندگى خدا و پیرو شیطان بودن ارزشى ندارد.

بارالها! به ما توفیق شناخت ارزش هاى اسلامى و پاسداشت از آن ها را عنایت فرما!

ص: 120


1- بحارالانوار، ج 73، ص 63، ح 30.

26- علاقه ذلیلانه!

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةً تُذِلُّهُ؛ چقدر براى انسان باایمان زشت و ناپسند است که علاقه به چیزى داشته باشد که او را ذلیل کند».(1)

انواع آرزوها و خواسته هاى انسان

خواسته ها و آرزوهاى انسان متفاوت است؛ گاه مشروع است و گاه نامشروع. و بر فرض که مشروع باشد، گاه ابزار و وسایلى که ما را به آن مى رساند مشروع است و گاه نامشروع. و بر فرض که خواسته مشروع، و ابزار و مقدّمات آن هم مشروع باشد، گاه باعث خوارى و ذلّت انسان نمى شود و گاه انسان را ذلیل مى کند؛ مانند این که باید در مقابل کسانى سر تعظیم فرود آورد که او را ذلیل و ناتوان و بدبخت مى کنند.

ص: 121


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 35؛ تحف العقول، ص 489.

امام یازدهم شیعیان جهان طبق روایت مورد بحث، چنین خواسته هایى را نکوهش کرده، و درباره آن به مؤمنان هشدار مى دهد.

تغییر دین براى سفر به خارج!

به عنوان مثال عدّه اى هستند که به امید درآمد بیشتر به خارج از کشور سفر مى کنند. آن ها براى رسیدن به خواسته هاى خود ناچارند کارهایى کنند که سبب ذلّت و سرافکندگى آن ها مى شود. یکى از این کارها، تغییر دین آن هاست. بسیارى از کسانى که قصد مهاجرت به کشورهاى دیگر و اخذ تابعیت از آن کشور را دارند با آن ها شرط مى شود که از اسلام دست بکشند و مسیحى شوند!

برخى از آن ها مى پرسند: ما حاضر نیستیم به طور واقعى تغییر دین دهیم. آیا مى توانیم به شکل ظاهرى دست از اسلام برداریم ومسیحى شویم، امّا درواقع مسلمان باقى بمانیم تا بتوانیم به کشور مورد نظر هجرت کنیم؟ که جواب ما منفى است. چقدر سبب خوارى و ذلّت است که انسان براى رسیدن به خواسته اش اسلام عزیز و باعظمت را رها کند، و تابع مسیحیّت آمیخته با خرافاتى شود که دوران آن به سر آمده است.

اشتغال به کارهاى پست

یکى دیگر از امورى که در راه رسیدن به آن خواسته، سبب ذلّت

ص: 122

انسان مى شود اشتغال به کارهاى پست در آن کشور است، مثلاً باید در فروشگاه هایى کار کند که شراب و گوشت خوک به مردم مى فروشند.

آرى، انسان نباید خواسته و آرزویى داشته باشد که باعث ذلّت او شود، چراکه به تعبیر قرآن مجید در آیه 26 سوره آل عمران، عزّت از آنِ خدا و رسولش و مؤمنان است.

و حال که خداوند براى افراد باایمان عزّت و سربلندى را اراده کرده است، نباید کارى کنیم که منتهى به خوارى و ذلّت ما شود.

انواع علاقه ها

علاقه هایى که براى انسان حاصل مى شود بر چند نوع است:

گاه انسان علاقه به مال دارد، گاه به مقام، گاه به همسر و فرزند و خویشاوندان، گاه علاقه دارد مشهور شود، گاه نیز به امورى علاقه دارد که مربوط به هوى و هوس هاست. این علاقه ها اگر در حدّ اعتدال باشد معقول است.

علاقه به مال

انسان باید مال داشته باشد و بدون آن نمى تواند سربلند زندگى کند، ولذا در حدیثى مى خوانیم: «مال به انسان کمک مى کند که بتواند کارهاى مربوط به آخرت را انجام دهد».(1) امّا گاه از این حد

ص: 123


1- میزان الحکمة، ج 8، ص 246، باب 3695، ح 19430.

تجاوز مى کند و به سراغ امورى مى رود که به آن نیاز ندارد، یا نیاز دارد، ولى مى تواند قناعت کند و به قیمت دست دراز کردن پیش این و آن، عزّت و آبرو و شخصیت خود را تحت الشعاع قرار ندهد.

علاقه به مقام

همچنین علاقه به مقام تا حدّى معقول است، چون کشور اسلامى را باید جمعى اداره کنند و نمى شود همه از مقامات کناره گیرى کرده و آن را ترک نمایند.

امام سجاد (علیه السلام) نیز از خداوند تقاضاى عزّت و مقام کرده، مى فرماید: «وَ أَعِزَّنِی فِی عَشِیرَتِی وَ قَوْمِی وَ احْفَظْنِی فِی یَقَظَتِی وَنَوْمِی؛ در میان قوم و عشیره ام مرا عزیز گردان و در خواب وبیدارى حافظم باش».(1)

علاقه به همسر و شهرت

همچنین است علاقه انسان به همسر که نسل او از این طریق ادامه پیدا مى کند و اگر این علاقه نباشد تداوم نسل به خطر مى افتد.

علاقه به شهرت نیز همین طور است. اگر براى این باشد که مردم حرفش را بشنوند خوب است، امّا اگر براى جاه و مقام دنیوى باشد خوب نیست.

ص: 124


1- بحارالانوار، ج 90، ص 164، ح 15.

زنگ تفریح!

حتى علاقه به امورى که مورد هوى وهوس مى باشد در حدّ معقول و منطقى مطلوب است، ولذا در حدیثى مى خوانیم که مؤمن چند ساعت از روز را باید براى آنچه علاقه دارد (تفریح سالم) صرف کند. که این تفریح روح را شاداب کرده، و انسان را آماده کار مى کند.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ عَلَى الْعَاقِلِ مَا لَمْ یَکُنْ مَغْلُوباً عَلَى عَقْلِهِ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَرْبَعُ سَاعَاتٍ سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَسَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ یَتَفَکَّرُ فِیمَا صَنَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیْهِ وَ سَاعَةٌ یَخْلُو فِیهَا بِحَظِّ نَفْسِهِ مِنَ الْحَلالِ فَاِنَّ هَذِهِ السَّاعَةَ عَوْنٌ لِتِلْکَ السَّاعَاتِ؛ انسان عاقل باید اوقات شبانه روز خود را به چهار قسمت تقسیم کند: بخشى از آن را به عبادت خداوند بپردازد، و در بخش دیگر به محاسبه نفس بپردازد، و در بخش سوم در آفریده هاى خداوند بیندیشد، و در بخش چهارم به تفریحات سالم بپردازد که بخش پایانى کمکى بر انجام سه بخش اول است».(1)

و به همین علت کسانى که به مرخصى نمى روند راندمان کارى شان پایین مى آید و کارفرما براى اعتلاى سطح کار، آن ها را به تفریح و مرخصّى اجبارى مى فرستد. اما اگر انسان به آنچه دارد

ص: 125


1- بحارالانوار، ج 77، ص 71، ح 1. شبیه این روایت در ج 12، ص 71، ح 13 و ج 71، ص 323، ح 7 نیز آمده است.

راضى نباشد گاه مجبور مى شود به تملق و چاپلوسى و دست بوسى و مانند آن روى آورد تا به هوى و هوس دست یابد. دولت هاى ذلیلى که زیر سلطه آمریکا هستند از این قبیل اند، که براى ماندن، هرچه آمریکا مى گوید قبول مى کنند.

به تعبیر دیگر، خداوند مى خواهد مؤمن عزیز باشد و انسان باید براى حفظ عزّت هزینه کند. عزّت از مقام و مال بالاتر و مهم تر است، به همین دلیل امام حسین (علیه السلام) فرموده است: «أَلا وَ اِنَّ الدَّعِیَ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ تَرَکَنِی بَیْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهَاتَ لَهُ ذَلِکَ هَیْهَاتَ مِنّی الذِّلَّةُ».(1)

ص: 126


1- بحارالانوار، ج 45، ص 83، ح 10.

27- چگونه اکرام کنیم؟

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «لا تُکْرِمِ الرَّجُلَ بِمَا یَشُقُّ عَلَیْهِ؛ دیگرى را به چیزى که سبب مشقّت او مى شود اکرام نکن».(1)

اسلام اکرام مؤمن را لازم مى داند. این کار، گاه با کلام و سخن انجام مى شود و گاه با دعوت، یا کمک مالى، یا رفع اختلاف میان مؤمنین و مانند آن. با این حال، شارع مقدّس فقط به اصل اکرام قناعت نمى کند، بلکه به شاخ و برگ و حدّ و مرز آن نیز پرداخته است.

آداب صدقه دادن

خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! صدقات خود را با منّت و آزار، باطل نسازید».(2)

ص: 127


1- بحارالانوار، ج 78،ص 374، ح 32؛ تحف العقول، ص 489.
2- بقره، آیه 264.

یعنى اگر به نیازمندى کمک مى کنى و از این طریق به او اکرام مى نمایى، نباید آن را با منّت گذاشتن و اذیّت کردن باطل کنى.

و در آیه قبل از آن مى خوانیم: (قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى)؛ «گفتار پسندیده (دربرابر نیازمندان) و عفو (و گذشت از تندخویى آن ها)، از صدقه اى که آزارى به دنبال آن باشد بهتر است».(1)

یعنى چنانچه فقیرى نزد انسان آمد و نمى خواهد به او کمک کند، اگر با سخن خوب او را از خود دور کند بهتر است تا به او کمکى کند که همراه با سخن تند و منّت گذاشتن باشد.

اکرام کریمانه کریم اهل بیت (علیه السلام)

ما باید چگونگى برخورد با مردم و اکرام کردن را از حضرات معصومین (علیهم السلام) فراگیریم، که یک نمونه آن داستان امام حسن مجتبى (علیه السلام) است.

شخص نیازمندى درِ خانه آن حضرت را کوبید و خطاب به حضرتش عرض کرد:

لَمْ یَبْقَ لى شَىءٌ یُباعُ بِدِرْهَمٍ******یَکْفیکَ مَنْظَرُ حالَتى عَنْ مُخْبِرى

اِلّا بَقایا ماءُ وَجْهى صُنْتُهُ******اَلّا یُباعَ وَقَدْ وَجَدْتُکَ مُشْتَرى

ص: 128


1- بقره، آیه 263.

اى فرزند رسول خدا! هیچ چیزى برایم نمانده که به درهمى فروخته شود. وضع ظاهرى ام سخنانم را تصدیق کرده و شهادت بر صدق کلامم مى دهد. البتّه اندک آبرویى دارم، که آن را حفظ کرده ام (تا مشترى مناسبى بیابم) و اکنون که تو مشترى مناسبى هستى، آن را به تو عرضه کرده ام!

امام حسن (علیه السلام) صندوق دار خویش را طلبید و پرسید: چه مقدار پول داریم؟ عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده! سپس آن مرد را طلبید و از وى عذرخواهى کرد که: ما حقّ تو را ادا نکردیم! ولى آنچه داشتیم دادیم. و این شعر را در جواب اشعار او خواند:

خُذِ الْقَلیلَ وَ کُنْ کَاَنَّکَ لَمْ تَبِعْ******ما صُنْتَهُ وَ کَاَنَّنا لَمْ نَشْتَرِ(1)

بنابراین، اکرام مؤمن باید همراه با احترام باشد و او را به زحمت نیندازد و از اکرام هایى که همراه با زحمت و مشقّت است باید پرهیز کرد.

مثلاً مجلس مهمّى ترتیب مى دهد و اصرار مى کند که باید در مجلسى حضور یابد، یا این که در مجلس در حضور او از وى تعریف مى کند، در حالى که او از این کار خوشش نمى آید.

ص: 129


1- منتهى الآمال، ج 1،ص 417 و 418.

ص: 130

28- بلا هم نعمت است!

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مَا مِنْ بَلِیَّةٍ اِلاَّ وَ لِلَّهِ فِیهَا نِعْمَةٌ تُحِیطُ بِهَا؛ هیچ بلایى نیست مگر این که در کنار آن نعمتى وجود دارد».(1)

هنگامى که بلاها و مشکلات فردى و اجتماعى را مورد مطالعه قرار مى دهیم، به حقیقتى که در این روایت به آن اشاره شده پى مى بریم، و آثار نیکى در کنار آن مى یابیم.

ثواب هاى بیمارى

در حدیث دیگرى که امام صادق (علیه السلام) نقل کرده به صورت جزئى تر به این مسئله پرداخته شده است:

«عَادَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ فِی عِلَّتِهِ فَقَالَ:

ص: 131


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 34؛ تحف العقول، ص 489.

یَا سَلْمَانُ اِنَّ لَکَ فِی عِلَّتِکَ اِذَا اعْتَلَلْتَ ثَلاثَ خِصَالٍ أَنْتَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِذِکْرٍ وَ دُعَاؤُکَ فِیهَا مُسْتَجَابٌ وَ لا تَدَعُ الْعِلَّةُ عَلَیْکَ ذَنْباً اِلاَّ حَطَّتْهُ مَتَّعَکَ اللَّهُ بِالْعَافِیَةِ اِلَى انْقِضَاءِ أَجَلِکَ؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عیادت سلمان فارسى رفت. هنگامى که در کنار بسترش نشست به او فرمود: در این بیمارى سه خصلت خوب وجود دارد: نخست این که انسان در مشکلات به یاد خدا مى افتد (خواه این مشکل بیمارى باشد، یا زندانى شدن، یا وجود دشمن یا مانند آن). دوم این که دعاى فرد هنگام بیمارى مستجاب مى شود. سوم این که بیمارى گناهان انسان را مانند برگ خزان روى زمین ریخته و از بین مى برد».(1)

تجربه هاى انقلاب

ما در طول انقلاب اسلامى ایران این مسئله را به خوبى تجربه کرده ایم. جنگ تحمیلى بلاى بزرگى بود، ولى سبب شد که نیروى نظامى ما از قوى ترین نیروهاى منطقه شود. ارتش و سپاه و بسیج مقتدر و قویّ فعلى، نتیجه همان جنگ تحمیلى است.

از یکى از مورّخان خارجى نقل شده که مى گوید: «من تاریخ را مورد مطالعه قرار دادم و متوجه شدم که تمامى تمدن هاى بزرگى که پدید آمده به این سبب بوده که کشورى مورد تهاجم دشمنى

ص: 132


1- بحارالانوار، ج 81، ص 185، ح 37.

نیرومند واقع شده و همان دشمن موجب شکوفایى تمدّن آن کشور گردیده است».(1)

در عصر و زمان ما، یکى از بلاها تحریم هاست که در کنار آن در بسیارى از موارد، مانند برخى داروها، و ابزار و وسایل نظامى به خودکفایى رسیده ایم. انسان در بلاها گاه حالت انفعالى پیدا مى کند و گاه حالت اثباتى. حالت انفعالى این است که مأیوس شده و دست از فعالیت برمى دارد، ولى حالت اثباتى این است که فرد به دنبال راه حل مشکل مى رود. انسان باید حالت دوم را در خود تقویت کند، تا آن تهدید را به فرصت تبدیل سازد.

ص: 133


1- جمله مذکور به مورّخ انگلیسى معروف، آرنولد جوزف توین بى (Arnold josephtoynbed) نسبت داده شده است. شرح حال و نظریّه وى را در مقاله «توین بى و نظریّه پیدایش و سقوط تمدّن ها» مطالعه فرمایید. (سخن تاریخ، شماره دوم، بهار 1387،ص 101-116).

ص: 134

29- موعظۀ خوب و بد

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ وَمَنْ وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَدْ شَانَهُ؛ هر کس برادر مسلمانش را پنهانى موعظه کند او را زینت داده، و هرکس او را آشکارا نصیحت کند، چهره اش را زشت کرده است».(1)

شرایط امر به معروف و نهى از منکر

اوّلاً: موعظه و نصیحت نوعى امربه معروف و نهى ازمنکر محسوب مى شود.

ثانیاً: یکى از شرایط امربه معروف و نهى از منکر این است که آمیخته با حرامى نشود.

و ثالثاً: یکى از محرّمات، اهانت به برادر مؤمن است. بنابراین، این دو فریضه باید به گونه اى انجام شود که مستلزم اهانت به

ص: 135


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 33؛ تحف العقول، ص 489.

مؤمنین نگردد و یکى از راه هاى جلوگیرى از این مفسده، انجام آن به صورت پنهانى است، که چنین موعظه اى زینت محسوب مى شود.

اما اگر به صورت آشکار و علنى و در حضور دیگران باشد، سبب اهانت است. کسانى که به فریضه امربه معروف و نهى ازمنکر ایراد وارد مى کنند که این کار آبرو و حیثیّت مردم را نشانه مى گیرد! اگر این گونه روایات را مطالعه کنند خواهند فهمید که با رعایت شرایط و ظرایف امربه معروف و نهى ازمنکر، که در روایات و احکام اسلامى آمده، آبرو و حیثیّت مردم حفظ خواهد شد.

اثر تذکّر پنهانى

اگر آمر به معروف و ناهى از منکر به صورت پنهانى تذکّر دهد طرف مقابل احساس مى کند که خیرخواه اوست و به تذکراتش توجّه مى کند و آن ها را مى پذیرد. اما اگر در حضور جمع باشد احساس مى کند که خیرخواه او نیست و قصد انتقام جویى وحسادت و دشمنى دارد، یا هدفش تسویه حساب هاى شخصى است، ولذا حرفش را نمى پذیرد.

خلاصه این که تأثیر موعظه شرایطى را مى طلبد، که یکى از آن ها پنهانى انجام دادن آن وحفظ حیثیت و آبروى مردم است. امیدواریم که هم خود به آن عمل کنیم و هم دیگران را به آن دعوت نماییم.

ص: 136

30- نعمت تواضع و فروتنى

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «التَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْهَا؛ تواضع و فروتنى نعمتى است که کسى درباره اش حسادت نمى کند».(1)

دو نکته در این روایت شریف قابل توجّه است:

1. چرا تواضع نعمت است؟

چون فروتنى آثار فراوانى دارد؛ ازجمله:

دوستان انسان را فراوان مى کند.

از تعداد دشمنان و بدخواهان وى مى کاهد.

بر محبوبیّت انسان در میان اقشار جامعه مى افزاید.

سبب پیشرفت کارها مى شود.

پیوند دل ها را درپى دارد.

ص: 137


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 31؛ تحف العقول، ص 489.

و ثمرات و آثار دیگرى که در این مختصر نمى گنجد.

افراد زیادى را در محیط روحانیّت مى شناسیم که بسیار محبوب قلوب بودند، چون متواضع و فروتن بوده اند.

خداوند متعال در سوره لقمان به این نعمت بزرگ اشاره کرده، مى فرماید: (وَلا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحاً)؛ «و با تکبّر و غرور در (روى) زمین راه مرو».(1)

البتّه راه رفتن یک مصداق است. یعنى در هیچ کارى از کارهاى زندگى ات تکبّر نداشته باش، که منزوى و تنها مى شوى و دشمنانت زیاد مى شوند.

2. چرا تواضع مورد حسادت نیست؟

معمولاً صاحبان نعمت ها مورد حسادت قرار مى گیرند. حسودان به کسانى که ثروتى دارند، یا به درجاتى از علم و دانش رسیده اند، یا داراى پست و مقامى هستند و مانند آن ها، حسادت مى ورزند. امّا به کسانى که متواضع اند حسادت نمى ورزند، چون تواضع و فروتنى هزینه و مئونه اى ندارد و آن ها نیز مى توانند متصف به این صفت زیبا شوند، بنابراین جایى براى حسادت باقى نمى ماند.

ص: 138


1- لقمان، آیه 128؛ این قسمت از آیه شریفه در سوره اسراء، آیه 37 نیز تکرار شده است.

یکى از مشکلات صاحبان نعمت، محافظت از نعمت دربرابر حسادت حسودان است، ولذا خداوند متعال سفارش مى کند که از شرّ حسودان به او پناه ببریم (وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ).(1) هنگامى که انسان نعمتى داشته باشد که در تیررس حسودان نباشد خیالش راحت است، برخلاف نعمتى که نیاز به مراقبت از شرّ حسودان دارد و تواضع، تنها نعمت، یا از معدود نعمت هایى است که از تیررس حسودان دور است.

تواضع و فروتنى بزرگان

اشاره

تخلّق به این صفت زیباى اخلاقى براى همه زیبنده است، امّا براى روحانیون و علما که زعامت و رهبرى مردم را برعهده دارند، شایسته تر است. به دو نمونه از تواضع علما و فقهاى شیعه توجّه بفرمایید:

1. آیت الله خوانسارى (رحمه الله)

مرحوم آیت الله العظمى سید محمدتقى خوانسارى؛، صاحب نماز معروف باران(2)، به همراه چراغ کش خود، پس از اقامه نماز در

ص: 139


1- فلق، آیه 5.
2- شرح نماز باران آن مرحوم، و دیگر مسائل مربوط به آن را در کتاب «تحقیقى پیرامون نماز باران» مطالعه فرمایید.

حرم مطهر حضرت معصومه (علیها السلام) به سمت خانه حرکت کرد. چراغ کش معمولاً جلو حرکت مى کرد تا کسانى که پشت سر او هستند بتوانند در پرتو نور چراغ حرکت کنند. آن مرجع بزرگوار تقلید در مسیر حرکت به کودکى برخوردند که گریه مى کرد. از علّت گریه اش پرسید. گفت: مادرم پولى به من داده که چیزى بخرم آن را گم کرده ام. آیت الله خوانسارى چراغ کش را صدا زد تا چراغ را در محلّى که آن بچّه پولش را گم کرده بود بیاورد تا دنبال پول آن بچه بگردد!

هنگامى که این تواضع و فروتنى را از آن مرجع بزرگ دیدم، که بدون هیچ تکلّفى شخصاً دست به این کار زد، از کار ایشان بسیار لذّت بردم.

2. آیت الله خویى (رحمه الله)

داستانى هم از آیت الله خویى (رحمه الله) در نجف به خاطر دارم:

پس از درس، اشکالاتم را مطرح مى کردم و ایشان با صبر وحوصله جواب مى داد. گاه سؤال و جواب ها طول مى کشید. در صحن امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى نشستیم و به بحث ادامه مى دادیم. در یکى از آن روزها، عربى آدرس مدرسه کاشف الغطاء را پرسید. استاد از او خواست که همان جا بنشیند، تا پس از تمام شدن سؤال و جواب ها او را به آن جا ببرد. سؤالات تمام شد و سه نفرى

ص: 140

به سمت مدرسه حرکت کردیم. به دو راهى اى رسیدیم که یک راه به سمت مدرسه کاشف الغطاء و راه دیگر به سمت منزل آیت الله خویى؛ منتهى مى شد. از استاد خواهش کردم به من اجازه دهد آن عرب را به آدرس مورد نظر برسانم و استاد به سمت منزل برود. امّا ایشان قبول نکرد و خودش آن شخص را تا مدرسه کاشف الغطاء همراهى کرد.

ص: 141

ص: 142

31- ترک عادت شبیه معجزه است

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «رِیَاضَةُ الْجَاهِلِ وَ رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ؛ مؤدّب به آداب کردن انسان جاهل و برگشت دادن کسى که عادت به کار زشتى پیدا کرده، مانند معجزه و کار بسیار مشکلى است».(1)

این روایت ارزشمند دو پیام بسیار مهم دارد:

پیام اوّل: مشکلات تربیت نااهلان

براى تربیت افراد نادان باید مشکلات زیادى تحمّل کرد و با حوصله و صبر به این کار پرداخت و اگر در روزهاى اوّل نتیجه اى حاصل نشد مأیوس و ناامید نگردید.

همچنین ترک اعتیاد معتاد نیاز به صبر و بردبارى و مقاومت دارد و با ادامه دادن و پیگیرى کردن نتیجه به دست مى آید.

ص: 143


1- بحارالانوار، ج 78، ص 374، ح 30؛ تحف العقول، ص 489.

حضرت نوح (علیه السلام) 950 سال به ارشاد و هدایت قومش پرداخت(1) و در این مسیر هرگز تردیدى به خود راه نداد و موفّق شد حدود هشتاد نفر را به راه راست هدایت کند(2) و اینان همان افرادى بودند که بر کشتى نجات سوار شدند. یعنى آن حضرت براى هدایت هر نفر حدود 12 سال زحمت کشید و تمام سختى ها را تحمّل کرد!

انسان درمورد فرزند خود اگر یک روز یا یک هفته یا یک ماه، وحدّاکثر یک سال تلاش کند و به نتیجه اى نرسد او را رها مى کند، امّا پیامبران الهى چقدر دلسوز و مهربان بودند که هرگز نا امید و مأیوس نمى شدند و در انجام تکلیف خود کوتاهى نمى کردند، بلکه گاه فراتر از حدّ تکلیف و وظیفه خود عمل مى کردند، همان گونه که خداوند این مطلب را درمورد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) یادآورى کرده است، مى فرماید: (طه * ما اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى)؛ «طه (اى رسول ما!) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را سخت به زحمت بیفکنى».(3)

بنابراین، همه پدران، مادران، برادران، خواهران، روحانیّون، اساتید و معلّمان و همه کسانى که در حوزه تعلیم و تربیت کار مى کنند، باید در مسائل تربیتى اهل صبر و حوصله و تحمّل و استقامت و بردبارى باشند والّا به نتیجه نمى رسند.

ص: 144


1- عنکبوت، آیه 14.
2- بحارالانوار، ج 11، ص 336، ح 64 (به نقل از زندگى پر ماجراى نوح (علیه السلام)، ص 52).
3- طه، آیات 1 و 2.

پیام دوم: پیشگیرى مقدّم بر درمان

دومین پیام روایت این است که عادت هاى بد اگر به حدّ اعتیاد برسد ترک دادن آن شبیه معجزه است، ولذا باید با پیشگیرى اجازه نداد که به آن مرحله برسد. معتادان زیادى وجود دارند که به مراکز ترک اعتیاد برده مى شوند و ماه ها براى ترک آن ها زحمت کشیده مى شود و هزینه زیادى صرف مى شود، ولى پس از ترخیص متأسفانه دوباره به اعتیاد روى مى آورند. امّا با پیشگیرى، هم هزینه کمترى صرف مى شود، هم زحمت و رنج کمترى به همراه دارد، وهم نتیجه بهترى گرفته مى شود.

یکى از عادت هاى زشت و ناپسند، اعتیاد به موادّ مخدّر است که از مرز یک عادت صِرف گذشته و تبدیل به یک معضل سیاسى شده و دشمنان به عنوان یک اهرم فشار بر ملّت ها از آن بهره مى برند. چون اگر جوانان یک کشور آلوده به این موادّ افیونى شوند، دیگر کسى نیست که از کشور دفاع کند و دشمن به راحتى بر آن مسلّط مى گردد. با ورق زدن تاریخ جنگ هاى جهانى، به جنگى به نام جنگ افیون برمى خوریم. انگلستان براى تسلّط بر چین شروع به پخش موادّ مخدّر به صورت مجّانى در میان جوانان چینى کرد، تا با بى اراده کردن آن ها بتواند آن کشور را نیز مستعمره خود کند و همان بلایى را که بر سر هندوستان آورد این جا هم تکرار نماید. امّا مردم چین هوشیار بودند و جنگ سختى در میان آن ها

ص: 145

درگرفت که منتهى به شکست انگلیس و پیروزى مردم چین شد و این جنگ به جنگ افیون معروف گشت.(1)

اسرائیلى ها على رغم محدودیّت زمین هاى کشاورزى شان، بخشى از آن را به کشت خشخاش اختصاص داده اند تا موادّ مخدّر حاصل از آن را مجّانى در میان جوانان لبنان توزیع کنند و مقاومتشان را درهم شکنند؛ امّا حزب الله لبنان به موقع متوجه این نقشه شوم آن ها شد و نه تنها در دام اسرائیل نیفتاد، که درس عبرت خوبى به آن ها داد و در جنگ 33 روزه، پوشالى بودن قدرت آن ها را براى همه مردم دنیا برملا کرد.

ص: 146


1- در مورد «جنگ تریاک» و آثار و عواقب آن، به کتاب «انقلاب چین» ص 6 به بعد مراجعه فرمایید.

32- اظهار شادى نزد انسان غمگین!

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «لَیْسَ مِنَ الْأَدَبِ اِظْهَارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الْمَحْزُونِ؛ اظهار شادى و خوشحالى نزد انسان محزون واندوهگین، برخلاف ادب است».(1)

دستورات اخلاقى اسلام

در اسلام مجموعه اى از دستورات اخلاقى وجود دارد که اگر گردآورى شود یک یا چند جلد کتاب مى شود. این دستورات درباره موضوعات مختلف اجتماعى است، که ازجمله مى توان به عیادت بیماران، شرکت در تشییع جنازه مؤمنان، تبریک گفتن درمورد فرزندان نوزاد، تبریک گفتن در مسائل مربوط به ازدواج، صله رحم، مراعات حال همسایگان، رعایت حال همسفر، و مانند آن اشاره کرد.

ص: 147


1- بحارالانوار، ج 78،ص 374، ح 28؛ تحف العقول، ص 489.

این ها در حقیقت آداب معاشرت در تمام شئون زندگى است و جاذبه مهمّى دارد و سبب الفت اجتماعى و پیوندهاى عاطفى مى شود.(1)

جاذبه دستورات اخلاقى

این آداب به قدرى مؤثّر و پرجاذبه است که حتّى اگر درمورد غیر مسلمانان به کار گرفته شود ممکن است سبب جذب آن ها به اسلام گردد. نمونه بارز آن، داستان حضرت على (علیه السلام) و مرد یهودى است. آن حضرت در یکى از سفرها با یکى از یهودیان همسفر شد. در طول سفر ضمن صحبت و گفتگو، به دوراهى رسیدند که یک راه آن (مثلاً) به سمت شام و راه دیگر به سمت عراق بود.

مرد یهودى که مقصدش شام بود به آن سمت رفت، امّا حضرت على (علیه السلام) که مقصدش عراق بود راه عراق را انتخاب نکرد و همراه یهودى به سمت شام حرکت کرد! یهودى با تعجّب پرسید: مقصد شما که عراق بود، چرا همراه من آمدى؟ حضرت فرمود: قصد دارم شما را مقدارى همراهى کنم، سپس برمى گردم و به راه خود ادامه مى دهم! یهودى گفت: این اخلاق نیکو از صفات اخلاقى خود شماست یا از دستورات اسلام؟ حضرت فرمود: جزء سفارشات دین ماست. یهودى بلافاصله شهادتین را بر زبان آورد و مسلمان شد.(2)

ص: 148


1- بخشى از این دستورات در کتاب ما «آداب معاشرت در اسلام» آمده است.
2- وسائل الشّیعه، ج 8، ص 493، باب 92، ح 1.

خوانندگان عزیز! این یک نمونه از جاذبه هاى آداب اسلامى است، و لذا سزاوار است آن ها را حتّى الامکان رعایت کنیم.

اظهار خوشحالى نکردن نزد اندوهگین

یکى از آداب اجتماعى اسلام اظهار شادى نکردن نزد انسان محزون واندوهگین است. براى روشن شدن این مطلب باید توجّه داشت که کمک کردن به دیگران دو نوع است:

1. کمک هاى مادّى؛ مانند این که به شخص بیمارى که براى درمان نیاز به پول دارد، پول بدهیم.

2. کمک هاى معنوى؛ اگر قادر به کمک مادّى نیستیم حدّاقل همدردى کرده و جلوى او اظهار شادى و خوشحالى نکنیم. گاه ارزش کمک هاى معنوى بیش از کمک هاى مادّى است. علاوه بر این که این گونه کمک ها را همیشه مى توان انجام داد عکس مسئله نیز قابل توجّه است. یعنى در مقابل انسانى که شاد و خوشحال است باید اظهار شادى کرد. هم باید شریک غم مردم بود و هم شریک شادى آن ها. این که امام على (علیه السلام) درمورد شیعیانش فرمودند : «یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»(1) اختصاص به شادى و غم آن بزرگواران ندارد، بلکه درمورد همه شیعیان جارى است.

ص: 149


1- بحارالانوار، ج 10، ص 114، ح 1.

ص: 150

33- زیبایى برون و درون

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: «حُسْنُ الصُّورَةِ جَمَالٌ ظَاهِرٌ وَحُسْنُ الْعَقْلِ جَمَالٌ بَاطِنٌ؛ زیبایى ظاهرى، حسن صورت، و زیبایى درونى و باطن، خوبى عقل انسان است».(1)

اهمّیت عقل و خرد

این موضوع در آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) مورد بحث فراوان قرار گرفته است، تا آن جا که مخاطب آیات قرآن «اولواالالباب» هستند. به چند روایت در این زمینه توجّه فرمایید:

1. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «اِنَّمَا یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لا دِینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛ تمام خوبى ها تنها به وسیله عقل درک مى شود، و کسى که عقل ندارد دین ندارد».(2)

ص: 151


1- بحارالانوار، ج 78،ص 379، ح 4؛ اعلام الدین فى صفات المؤمنین، ص 313.
2- تحف العقول، ص 54.

خیرى که در این روایت آمده شامل همه نوع خیر، اعمّ از مادّى و معنوى، دنیایى و آخرتى، جمعى و فردى و مانند آن مى شود. نتیجه این که دیانت از نظر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) عقل و خرد است و تمام خیرات از عقل سرچشمه مى گیرد.

2. امام حسن مجتبى (علیه السلام) فرمودند: «بِالْعَقْلِ تُدْرَکُ الدَّارَانِ جَمِیعاً وَمَنْ حُرِمَ مِنَ الْعَقْلِ حُرِمَهُمَا جَمِیعاً؛ دنیا و آخرت با عقل درک مى شود و کسى که از عقل محروم باشد نه دنیا دارد و نه آخرت».(1)

حجیّت عقل از منظر مذاهب اسلامى

یکى از امتیازات مکتب تشیّع نسبت به اکثریّت اهل تسنّن، حجّیت عقل است. ما در پرتو پیروى از اهل البیت (علیهم السلام) معتقد به حجّیت عقل هستیم، و لذا در کتاب شریف اصول کافى، که از مهم ترین کتب حدیثى ماست، اوّلین کتاب آن، «کتاب العقل والجهل» است و این نشانگر اهمیّت عقل نزد شیعه محسوب مى شود.(2)

اما گروه عظیمى از مسلمانان عقل را حجّت نمى دانند و این میوه تلخ، ثمره جدایى از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است. اگر آن ها نیز به

ص: 152


1- بحارالانوار، ج 78، ص 111، ح 6.
2- شرح و تفسیر بسیارى از روایات مذکور را در دو کتاب ما «عقلانیّت در اسلام» و «نخستین آفریده خدا» مطالعه فرمایید.

حدیث ثقلین(1) عمل کرده، و از کتاب خدا و عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) تبعیّت مى کردند، دچار این مشکل بزرگ نمى شدند.

عاقل چنین کارهایى نمى کند!

درباره عقل هرچه گفته شود کم است: انسان عاقل سراغ موادّ مخدّر نمى رود؛ سراغ پول هاى نامشروع چند هزار میلیاردى نمى رود که امکان هزینه کردن آن در تمام عمر خود و خانواده اش وجود ندارد. انسان عاقل مشروبات الکلى را که ده ها بیمارى و معضل خانوادگى و شخصى و اجتماعى درپى دارد(2)، مصرف نمى کند.

یکى از بلاهاى امروز دنیا تبدیل قسمت عمده ثروت دولت ها به سلاح هاى خطرناک است، چون همه از هم مى ترسند و وحشت دارند، در حالى که اگر عقل حاکم بود و هرکس به حقّش راضى بود و همه با هم زندگى مسالمت آمیزى داشتند، نیازى به این هزینه هاى سنگین نبود و دولت ها مى توانستند بودجه کلان آن را صرف عمران و آبادى و دیگر نیازهاى لازم و ضرورى ملّت هاى خود کنند.

ص: 153


1- شرح حدیث ثقلین را در کتاب «پیام قرآن»، ج 9، ص 62 به بعد، ملاحظه فرمایید.
2- به بخشى از زیان هاى مشروبات الکلى در «تفسیر نمونه»، ج 2،ص 150 به بعد، ذیل آیه 219 سوره بقره اشاره شده است.

امروزه سردمداران کشورهاى اروپایى و آمریکایى و بسیارى از کشورهاى دیگر عاقل نیستند، وگرنه ضرادخانه هایشان مملو از سلاح ها و مهمّات مختلف نبود.

اگر عقل بر جوامع حاکم بود این قدر دادگاه ها شلوغ و پرونده هاى دعاوى فراوان نبود.

راه هاى تقویت عقل

اشاره

بخشى از عقل، ذاتى و خدادادى است، امّا مقدار بیشتر آن اکتسابى است و براى تحصیل آن راه هاى مختلفى وجود دارد که به بخشى از آن اشاره مى شود:

1. تجربه

استفاده از تجربه خود و دیگران سبب تقویت عقل و خرد مى شود. مطالعه جنایات و مظالم ظالمان در طول تاریخ به ما مى آموزد که پا جاى پاى آن ها نگذاریم و به دیگران ظلم و ستم نکنیم.

2. تفکّر در عالم خلقت

دقّت در عالم آفرینش و نظم حاکم بر آن، از عوامل دیگر افزایش عقل و خرد به شمار مى رود، ولذا خداوند متعال مى فرماید:

ص: 154

(اِنَّ فِى اخْتِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَیاتٍ لِأُولِى الْأَلْبَابِ)؛ «به یقین در آمدوشد شب و روز، و آنچه خداوند در آسمان ها و زمین آفریده، آیات (و نشانه هایى) است براى گروهى که پرهیزکارند (و حقایق را مى پذیرند)».(1)

3. استفاده از استاد

زانو زدن در محضر اساتید عاقل خودساخته نیز عقل انسان را تقویت مى کند.

4. اندیشه در عواقب امور

اگر به نتیجه کارهاى خود و عواقب امور مختلف بیندیشیم، که به عنوان مثال، چقدر مى توانیم زندگى کنیم؟ چقدر نیاز داریم؟ چه مقدار مى توانیم استفاده کنیم؟ در این صورت نیز عقلمان زیاد مى شود.

ص: 155


1- یونس، آیه 6.

ص: 156

34- دروغ، کلید همه گناهان

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ فِی بَیْتٍ وَالْکَذِبُ مَفَاتِیحُهَا؛ تمام کارهاى خبیث و اعمال ناشایست داخل انبارى نهاده شده و کلید آن دروغ است».(1)

چگونه دروغ منشأ گناهان است؟

طبق این روایت شریف منشأ همه گناهان دروغ است.

به عنوان مثال، در مسئله کسب و کار، سرمایه بسیارى از گناهان را دروغ تشکیل مى دهد. کسى که مى خواهد کم فروشى کند، به دروغ جنس 900 گرمى را یک کیلو معرّفى مى کند و آن را مى فروشد.

یا کسى که قصد تقلّب دارد، به دروغ جنس معیوب را سالم نشان مى دهد، یا کالاى داخلى را با نصب برچسب دروغین به عنوان جنس خارجى به مشترى مى فروشد.

ص: 157


1- بحارالانوار، ج 78، ص 379، ح 4؛ اعلام الدین فى صفات المؤمنین، ص 313.

یکى از افراد محترم مى گفت: کاسبى نزد من آمد و گفت: مى خواهم توبه کنم. گفتم: مگر چه کرده اى؟ گفت: فروشنده روغن زیتون بودم. روغنى به مردم مى فروختم به عنوان زیتون صددرصد خالص، در حالى که فقط 60 آن روغن زیتون بود و بقیّه اش چیز دیگر!

تدلیس و احتکار و مانند آن نیز با سرمایه دروغ انجام مى شود.

در مسائل خانوادگى نیز چنین است. اگر خدایى نکرده شوهر به زن یا زن به شوهر خیانت کند، با دروغ پوشش مى دهند که هیچ اتفاقى نیفتاده و صفا و صمیمیّت و اعتماد وجود دارد. همچنین در مسائل مربوط به ملّت و دولت.

دنیاى بدون دروغ دنیاى بدون مشکلات

اگر دروغ از دنیا برچیده شود اکثر مشکلات جهان بشرى حل مى شود. به عنوان نمونه، اگر به جاى ادّعاى دورغین مبارزه با تروریست، که غربى ها با آن گوش جهانیان را کر کرده اند، واقعاً با تروریست مبارزه شود امنیّت به بسیارى از کشورها برمى گردد.

و چنانچه مدّعیان دروغین طرفدارى از حقوق بشر، به راستى براى انسان ها احترام قائل شده و حقوقشان را محترم بشمرند، از تضییع حقوق بسیارى از انسان ها در سراسر عالم جلوگیرى مى شود. این جاست که به عظمت کلام امام حسن عسکرى (علیه السلام) پى مى بریم که ریشه تمام گناهان دروغ است.

ص: 158

در برخى روایات نیز مى خوانیم: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَ جَعَلَ مَفَاتِیحَ تِلْکَ الْأَقْفَالِ الشَّرَابَ وَ الْکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ؛ خداوند براى شرور و زشتى ها قفل هایى قرار داده، و کلید آن قفل ها شراب است و دروغ بدتر از شراب است».(1)

دلیل این موضوع روشن است؛ چون شراب عقل را از کار مى اندازد و انسان دیوانه دست به هر کارى مى زند و بدتر از شراب، با همه بدى هایش، دروغ است.

بنابراین، باید تصمیم بگیریم دروغ نگوییم و دیگران را نیز از آن نهى کنیم. زیرا با دروغ، اعتماد، که سرمایه بزرگ جامعه بشرى است، از بین مى رود و با از بین رفتن اعتماد، که بسان ملاط آجرهاى جامعه بشرى است، این بنا رو به ویرانى خواهد رفت.

ص: 159


1- میزان الحکمه، ج 3، ص 150، باب 1133، ح 5366.

ص: 160

35- بهترین دوست

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «خَیْرُ اِخْوَانِکَ مَنْ نَسِیَ ذَنْبَکَ وَذَکَرَ اِحْسَانَکَ اِلَیْهِ؛ بهترین برادرانت کسى است که گناهانت را فراموش کند و نیکى هایت را به یاد داشته باشد».(1)

به خاطر داشتن خوبى ها، فراموش کردن بدى ها

همه دستورات اخلاقى اسلام حساب شده است و اگر به آن ها عمل شود مدینه فاضله پدید مى آید. یکى از آن دستورات، همین سخن امام حسن عسکرى (علیه السلام) است که: «بدى هاى دیگران را فراموش کن و خوبى هاى آن ها را به خاطر داشته باش».

چراکه انسان ها پاک و معصوم نیستند، گاه همسر یا همسایه، یا شریک، یا دوست، یا همکار انسان خطا و لغزشى مى کند، که باید از اشتباهش چشم پوشى کرد.

ص: 161


1- بحارالانوار، ج 78، ص 379، ح 4؛ اعلام الدین فى صفات المؤمنین، ص 313.

چون اگر لغزش هاى دیگران را فراموش نکرده و به خاطر داشته باشیم، همیشه فکرمان را مشغول کرده، و نتیجه آن عداوت و دشمنى و دورى از هم خواهد بود و دوستى ها تبدیل به دشمنى مى شود، امّا اگر برعکس عمل کنیم پیوند دوستى و محبّت روز به روز عمیق تر و محکم تر مى شود.

انسان نمى تواند در دنیا تنها زندگى کند و نیاز به دوست و شریک و همسایه و همکار و همسر و همراه دارد. اگر لغزش ها را به خاطر سپرده و خوبى ها را فراموش کنیم نمى توانیم با یکدیگر همکارى کنیم.

ترک لجاجت و منّت

البته دوستان نیز باید دو نکته را رعایت کنند:

اگر خطا و لغزشى کردند لجاجت نکرده، بلکه عذرخواهى کنند و اگر کار خوبى انجام دادند منّت نگذارند.

یک نفر با ما کار مى کرد و با کمک هاى ما صاحب خانه اى شد. روزى گفت: شما چه کارى براى من کرده اید؟ گفتم: با کمک ما صاحب خانه شده اى. گفت: چرا منّت مى گذارى؟! گفتم: من چه کنم؟ اگر نگویم، مى گویى کارى براى ما نکرده اى و اگر بگویم، مى گویى منّت مى گذارى!

بنابراین سعى کنیم هم خودمان به روایت عمل کنیم و هم به

ص: 162

دیگران سفارش کنیم به آن عمل کنند. همان گونه که ما از خداوند متعال انتظار داریم خطاهاى ما را ببخشد و خوبى هایمان را پاداش دهد، ما نیز درمورد دیگران همین کار را انجام دهیم.

ص: 163

ص: 164

36- نتیجه ستایش بى جا

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ مَدَحَ غَیْرَ الْمُسْتَحِقِ فَقَدْ قَامَ مَقَامَ الْمُتَّهَمِ؛ کسى که غیر مستحق مدح را ستایش کند، خودش متّهم مى شود».(1)

وقتى که ممدوح (کسى که مورد ستایش قرار مى گیرد) استحقاق آن مدح و ثنا را نداشته باشد، معلوم مى شود که مداح و ثناگویش دروغ گوست یا قصد تملّق و چاپلوسى دارد، یا هدفش خودنمایى و ریاکارى است، و یا این که خودش هم آلوده است و مى خواهد با تمجید و تبرئه او، خود را تبرئه کند.

ستایش اشخاص در حضورشان ممنوع

مسئله تعریف و تمجید و مداحى دیگران، در روایات اسلامى

ص: 165


1- بحارالانوار، ج 78، ص 378، ح 4؛ مسند الامام العسکرى (علیه السلام)، ص 289، ح 61.

مورد بحث قرار گرفته،(1) و به طور ویژه از مداحى اشخاص در حضورشان نهى شده است و در روایتى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم که فرمود: «اِذَا لَقیتُمُ الْمَدَّاحِینَ فَاحْصُوا فِی وُجُوهِهِمُ التُّرَابَ؛ هنگامى که مداحان را مى بینید (که بى حساب و کتاب به مدح کسانى که شایستگى ندارند مى پردازند) خاک به صورتشان بپاشید».(2)

تعبیرى که در این حدیث آمده نهایت برائت و بیزارى از آن هاست. علّت این که مداحى در حضور افراد، حتّى اگر واقعى باشد نهى شده، این است که این کار ممکن است منشأ غرور و کارهاى خلاف زیادى شود.

در حدیث دیگرى مى خوانیم: «کسى که دیگرى را مدح کند مانند این است که سرش را بریده است».(3)

تملق و چاپلوسى

متأسفانه همیشه در اطراف مراکز قدرت، افراد متملّق وچاپلوسى بوده اند که عیوب و زشتى هاى صاحبان قدرت را حسن و نیکى جلوه داده، و درمورد کارهاى خوبشان دچار غلو وبزرگ نمایى مى شوند. یک نمونه بارز آن ها مفتیان وهّابى

ص: 166


1- میزان الحکمه، ج 8، ص 71، باب 3587 به بعد.
2- میزان الحکمه، ج 8، ص 71، باب 3588، ح 18669.
3- میزان الحکمه، ج 8، ص 72، باب 3589، ح 18677 تا 18681.

و تکفیرى عربستان سعودى هستند، که وقتى حادثه غمبار و کم نظیر مِنا اتفاق افتاد و هزاران نفر براثر بى کفایتى و سوء مدیریت آل سعود کشته شدند، آن را به قضا و قدر الهى نسبت دادند! و هنگامى که جلّادان آل سعود آیت الله نمر باقر النمر را مظلومانه با شمشیر به قتل رساندند، دست به توجیه آن زدند، در حالى که تمام دنیا آن را محکوم کرد.

حضرت على (علیه السلام) در خطبه 193 نهج البلاغه، که معروف به خطبه همام یا متقین است، به تشریح 110 صفت از صفات پرهیزکاران پرداخته است. یکى از آن صفات برجسته مرتبط با موضوع بحث ماست. مى فرماید:

«اِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ، فَیَقُولُ: أَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْ غَیْرِی وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسىü؛ هنگامى که کسى یکى از متقین را مدح و ستایش مى کند، او مى ترسد (از آنچه گفته اند که مبادا فریب بخورد و به خود مغرور شود، و لذا) مى گوید: من خود را بهتر از تو مى شناسم و خدایم مرا از خودم بهتر مى شناسد.

سپس دست به دعا بلند کرده، و مى گوید: «اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لا یَعْلَمُونَ؛ خدایا! مرا به خاطر آنچه که این ها مى گویند مؤاخذه مکن، و مرا برتر از آنچه که آن ها فکر مى کنند قرار بده، و خطاها و گناهانى را که آن ها اطّلاع ندارند و مرتکب شده ام، بر من ببخشاى».

ص: 167

خلاصه این که طبق فرمایش امام حسن عسکرى (علیه السلام) باید از مدح بى جا پرهیز کرد، تا عوارض آن دامنگیر انسان نشود و در معرض اتهام قرار نگیرد.

ص: 168

37- راه زیاد کردن دوستان

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «مَنْ کَانَ الْوَرَعُ سَجِیَّتَهُ وَ الْکَرَمُ طَبِیعَتَهُ وَ الْحِلْمُ خَلَّتَهُ کَثُرَ صَدِیقُهُ؛ هرکس ورع و تقوا خلق و خویَش، و کرامت و بزرگوارى طبیعتش، و حلم و بردبارى اخلاق و رفتارش باشد، دوستانش زیاد مى شوند».(1)

ضرورت داشتن دوست

یکى از مسائل مهم، داشتن دوست است؛ چون انسان به تنهایى نمى تواند در مقابل مشکلات مقاومت کند، و همه مردم با کمک دوستان و آشنایان خود قادر به تحمّل سختى ها و ناملایمات زندگى هستند، و لذا دوستیابى بسیار مهم است و کتاب هاى مختلفى تحت عنوان آیین دوستیابى نوشته شده است.

ص: 169


1- بحارالانوار، ج 78، ص 379، ح 4؛ سیره و سخن پیشوایان، ص 321، ح 36.

صفات ضرورى دوست

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) در یک سطر، آیین دوستیابى را به روشنى بیان کرده است، فرمود: براى یافتن دوستان فراوان، تحصیل سه صفت لازم و ضرورى است:

1. ورع و تقوا

انسانِ باورع و متّقى دروغ نمى گوید، تهمت نمى زند، غیبت نمى کند، اموال دیگران را نمى خورد، آلوده به تظاهر و ریاکارى نمى شود، و از دیگر گناهان اجتناب مى ورزد. چنین انسانى دوستانش زیاد مى شوند و انسان ها میل دارند که با وى طرح دوستى بریزند.

2. کرامت و بزرگوارى

صفت دیگرى که سبب مى شود دوستان انسان زیاد گردد این است که کرم جزء طبیعت انسان شود، نه این که گاهى بذل وبخشش داشته باشد و گاهى ترک کند. اگر از بذل و بخشش آنچه دارد مضایقه و کوتاهى نکند دوستانش زیاد مى شوند.

3. حلم و بردبارى

کسانى که لغزش دیگران را به ذهن مى سپارند و آن را فراموش

ص: 170

نمى کنند موفق به جلب دوستان زیادى نمى شوند. اخلاق اسلامى اقتضا مى کند که از خطاى دیگران گذشت کرد؛ به ویژه اگر طرف عذرخواهى کرده باشد.

لزوم رعایت اخلاق

رعایت اخلاق اسلامى بسیار مهم است. باید هم خودمان متخلق به آن شویم و هم دیگران را به آن دعوت کنیم، به خصوص روایت مذکور و امثال آن را باید براى دیگران گفت تا همه بدانند رهبران دینى ما 1400 سال پیش در هر موضوعى حرف اوّل را زده اند. قرآن مجید درمورد قصاص مى فرماید:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! حکم قصاص درمورد کشتگان، بر شما مقرّر شده است؛ آزاد دربرابر آزاد، و برده دربرابر برده، و زن دربرابر زن».

سپس در ادامه مى فرماید: (فَمَنْ عُفِى لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَىءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ)؛ «پس اگر کسى از سوى برادر (دینى) خود چیزى به او بخشیده شود (و حکم قصاص تبدیل به خون بها گردد، ولىّ مقتول) باید از راه پسندیده پیروى کند».(1)

ص: 171


1- بقره، آیه 178.

این که پس از بیان حکم قصاص، دستور به عفو مى دهد و از قاتل تعبیر به برادر مى کند، رحمت اسلامى و رعایت اصول اخلاقى را نشان مى دهد.

یعنى در عین حال که قصاص لازم و ضرورى است و اگر این حکم الهى نباشد ریختن خون بى گناهان در جامعه زیاد مى شود، امّا با توجّه به عوارضى که این کار دارد و ممکن است سبب کینه ها و کدورت ها شود و حوادث دیگرى در آینده رقم بزند، سفارش به عفو و بخشش شده است تا از آن عوارض جلوگیرى گردد.

ص: 172

38- برخى از اقدامات امام زمان (عج) پس از ظهور

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «اِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنَائِرِ وَ الْمَقَاصِیرِ الَّتِی فِی الْمَسَاجِدِ؛ هنگامى که حضرت مهدى (علیه السلام) قیام کند دستور مى دهد مناره ها و مقصوره هاى مساجد را از بین ببرند».(1)

مناره ها!

«مناره» از مادّه «نور» است و هدف از آن یافتن آدرس هاست. برج هاى مرتفعى در دریا و خشکى ها ساخته مى شد و بر فراز آن چراغى روشن مى کردند تا مسافران دریا و خشکى گم نشوند.

مناره هاى مساجد نیز همین خاصیّت را داشته و دارد. هر مسافرى وارد هر شهرى شود با دیدن مناره ها، به سوى مسجد هدایت مى شود؛ ولى بعداً تبدیل به زینت شد.

ص: 173


1- بحارالانوار، ج 50، ص 251، ح 3؛ سفینة البحار، ج 1، ص 243.

مقصوره ها!

در صدر اسلام ائمّه جماعات به صورت طبیعى و عادى در کنار مردم نماز مى خواندند، امّا هنگامى که خوارج در مسجد به معاویه (لعنة الله علیهم) حمله کردند و به او ضربه اى زدند، معاویه احساس ناامنى کرد و دستور داد اطاقکى ساخته شود تا امام جماعت در آن جا ایستاده و مردم پشت اطاقک به وى اقتدا کنند، تا از حمله هاى احتمالى در امان باشد. این اطاقک ها را مقصوره مى نامند. از نظر فقه شیعه بین امام و مأموم نباید چیزى فاصله شود، و لذا هنگامى که حضرت حجّت (علیه السلام) ظهور کند دستور ویرانى چنان اطاقک هایى را مى دهد.

این روایت اصل مناره را نفى نمى کند، چون مناره، به ویژه در زمان صدور روایت، یک ضرورت محسوب مى شده است. پس مناره هایى که داراى زرق و برق است و اسراف در آن نفوذ کرده ویران مى شود، وگرنه چیزى را که وسیله شناخت مسجد از دیگر ساختمان ها باشد و آدرس مسجد محسوب شود، امام زمان (عج) از بین نمى برد.

مسجد مطلوب

آنچه ذکر شد تفسیر اجمالى روایت است. امّا به طور کلّى،

ص: 174

مساجد باید جاى فکر و ذکر و حضور قلب باشد، و لذا هرچه که ذهن انسان را مشغول کند و مانع حضور قلب شود، نباید در مساجد وجود داشته باشد و به همین علّت طلاکارى مساجد حرام است(1) و نصب تصاویر و عکس ها هرچند در سمت قبله نباشد کراهت دارد؛(2) حتّى عکس شهدا و علما و بزرگان.

این که گفته شده درمقابل در باز، و محلّ عبور و مرور مردم و مانند آن نماز نخوانید(3) به دلیل این است که در این مکان ها حضور قلب وجود ندارد. آرى، مساجد جاى حضور قلب، محلّ ذکر و فکر، و مکان بیدارى و هوشیارى است و هر چیزى که مانع این امور باشد، از نظر اسلام ناپسند است، ولذا مساجد هرچه ساده تر باشد مطلوب تر است.

ساده زیستى

درضمن، این روایت، به یک معنا مسلمانان را به ساده زیستى دعوت مى کند. هرچه زندگى ما ساده تر باشد به خداوند نزدیک تر و از شیطان دورتر مى شویم و هرچه تشریفاتى شود از خداوند دورتر و به شیطان نزدیک تر مى شویم؛ چراکه زندگى ساده را مى توان درست اداره کرد، امّا زندگى پرزرق و برق چنین نیست.

ص: 175


1- توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 477، مسئله 908.
2- توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 477، مسئله 908.
3- رساله توضیح المسائل، ص 157، مسئله 821.

ص: 176

39- نماز شب، سکوى پرش به سوى خدا

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «اِنَّ الْوُصُولَ اِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ اِلاَّ بِامْتِطَاء اللَّیْلِ؛ رسیدن به خداوند و قرب الى الله مستلزم سفرى است که بدون عبادت شبانه حاصل نمى شود».(1)

امتیازات نماز شب

همان گونه که از آیه شریفه (یا أَیهَا الْإِنْسَانُ اِنَّکَ کَادِحٌ اِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ)(2) استفاده مى شود همه ما انسان ها در حال انجام یک سفر هستیم.

روایت فوق نیز ضمن تأیید این سفر، تأکید مى کند که قرب الى الله تنها با اقامه نماز شب امکان پذیر است، چراکه نافله شب امتیازاتى دارد که سایر نوافل ندارد:

ص: 177


1- بحارالانوار، ج 78، ص 380، ح 4؛ مسند الامام العسکرى (علیه السلام)، ص 290، ح 70.
2- انشقاق، آیه 6؛ ترجمه: «اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى کرد».

اولاً: نشاط خاصّى دارد؛ چون با استراحتى که انسان کرده، خستگى هاى روزانه برطرف شده و با انرژى خاص و علاقه ویژه اى به این عبادت مى پردازد.

ثانیاً: مشغله هایى که هنگام عبادت روزانه وجود دارد، در دل شب نیست. نه تلفنى، نه مراجعه اى، نه گفتگویى و نه سروصدایى، بلکه تنها و تنها، و به دور از همه عوامل تفرقه حواس، به عبادت خداوند مى پردازد.

ثالثاً: نافله شب به دور از هر گونه ریاکارى و خودنمایى است و نتیجه همه این ها، حضور قلب است که جان عبادت محسوب شده، و پرورش دهنده روح آدمى است.

مقام محمود

تعبیر قرآن مجید را فراموش نکنیم که حتّى درمورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، که کامل ترین و برترین انسان و گل سرسبد همه موجودات عالم است، مى فرماید:

(وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسَى أَنْ یبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحْمُوداً)؛ «و پاسى از شب را برخیز، و قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى درخور ستایش برساند».(1)

ص: 178


1- اسراء، آیه 79.

یعنى پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز اگر خواستار مقام محمود است، باید نافله شبانه بخواند. خوشا به حال کسانى که هر شب توفیق انجام نماز شب و استفاده از آن فضاى روحانى و ملکوتى را دارند، و اگر برخى افراد همه شب نمى توانند براى نافله شب برخیزند، حداقل هفته اى یکى دو شب برخیزند و از این فیض بزرگ بهره مند شوند.

چگونه نیمه شب از خواب برخیزیم؟

سؤال: دوست داریم برخیزیم، امّا خواب به ما اجازه این کار را نمى دهد، چه کنیم؟

جواب: اگر شب ها زودتر بخوابید، و غذاى سبک ترى میل کنید، و نوشیدنى کمترى بنوشید، به راحتى بر خواب غلبه مى کنید وموفق به درک این عبادت مهم خواهید شد.

اهل علم پس از اقامه نافله شب مى توانند روى اشکالات درسى و علمى فکر کنند که بهترین زمان براى حل آن است. سعى کنید این عبادت ارزشمند را ترک نکنید و جوانان را نیز نسبت به آن سفارش نمایید.

ص: 179

ص: 180

40- خودت و دیگران را به یک چشم نگاه کن

اشاره

امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: «کَفَاکَ أَدَباً تَجَنُّبُکَ مَا تَکْرَهُ مِنْ غَیْرِکَ؛ براى ادب همین بس که آنچه را از دیگران نمى پسندى، بر دیگران روا ندارى».(1)

حبّ الذات

انسان حسّى دارد به نام حبّ ذات، که براساس همین حسّ، به خودش، سرنوشتش، فرزندانش، اموالش، کشورش و مانند آن ها علاقه دارد. همه این علاقه ها و دوستى ها، شاخ و برگ حبّ ذات است. خداوند متعال این حسّ را در وجود انسان به ودیعت گذاشت تا حافظ او، و موجب ترقّى و تکاملش گردد. اگر این علاقه و حسّ نباشد، انسان سختى تحصیل و تجارت و تلاش و کار را بر خود هموار نمى کند.

ص: 181


1- بحارالانوار، ج 69، ص 407، ح 115؛ مسند الامام العسکرى (علیه السلام)، ص 288، ح 49.

در حقیقت حبّ ذات موتورى است که انسان را به حرکت درمى آورد. امّا اگر این حسّ افراطى باشد زیان هاى مهمّى به دنبال خواهد داشت، ازجمله این که سبب مى شود عیوب خود را نبیند، یا حتّى آن ها را خوبى بپندارد، یا درمورد دیگران هر کارى که مایل بود انجام دهد، امّا آن کارها را درمورد خود نپسندد، و این بسیار خطرناک است. آرى، این که انسان خود و دیگران را به دو چشم ببیند خطرات بزرگى براى خود او و جوامع انسانى دارد. بسیارى از مصائب و مشکلات دنیا به این دلیل است که خود و دیگران را به یک چشم نگاه نمى کنیم.

امام حسن عسکرى (علیه السلام) مى فرماید: «آنچه را براى خودت خوشایند نمى دانى نسبت به دیگران انجام نده» یعنى خودت ودیگران را به یک چشم ببین.

چگونه بهشتى شویم؟

روایات دیگرى شبیه روایت مورد بحث از دیگر معصومین (علیهم السلام) داریم(1) مثلاً در حدیثى آمده است: روزى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سوار بر مرکب شده و عازم غزوه اى بود، که عربى مهار ناقه اش را گرفت و عرض کرد: «عَلِّمْنِی عَمَلاً أَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ؛ اى رسول خدا! کارى به

ص: 182


1- مرحوم علّامه مجلسى این روایات و روایات هم مضمون با آن را در «بحارالانوار»، ج 75،ص 24 به بعد، باب الانصاف و العدل جمع آورى کرده است.

من تعلیم بده که با انجام آن بهشتى شوم. (شاید عدّه اى اعتراض کرده باشند که اکنون که پیامبر (صلی الله علیه و آله) عازم میدان جنگ است چه وقت سؤال و پرسش است، امّا نظر حضرت این نبود، ولذا) فرمود: «مَا أَحْبَبْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ اِلَیْکَ فَأْتِهِ اِلَیْهِمْ وَ مَا کَرِهْتَ أَنْ یَأْتِیَهُ النَّاسُ اِلَیْکَ فَلا تَأْتِهِ اِلَیْهِمْ؛(1) آنچه را دوست دارى مردم درمورد تو انجام بدهند، درمورد آن ها انجام بده، و آنچه را دوست ندارى درمورد تو انجام دهند، درمورد آن ها ترک کن». سپس فرمود: مهار ناقه را رها کن! یعنى عمل به همین دستور سبب بهشتى شدن مى شود.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) راهکار بهشتى شدن را در دو جمله بیان کرد. اگر دوست دارى مردم به تو احترام بگذارند تو هم به دیگران احترام بگذار. اگر علاقه مندى که دیگران مراعات حال تو را کنند، تو هم رعایت حال دیگران را بکن. اگر دوست ندارى دیگران به ناموست نگاه کنند، تو هم به ناموس دیگران نگاه نکن. اگر دوست ندارى دیگران به تو زخم زبان بزنند، تو هم زخم زبان نزن. اگر دوست ندارى دیگران عیوب پنهانى ات را افشا کنند، تو هم زبان از غیبت دیگران فرو بند.

ص: 183


1- بحارالانوار، ج 75، ص 36، ح 31.

ص: 184

فهرست منابع و مآخذ

1. القرآن الکریم؛ با ترجمه آیت الله العظمى مکارم شیرازى، انتشارات امام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ دوم، مرحله نهم، سال 1389 ش.

2. آداب معاشرت در اسلام؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تدوین: ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات صفحه نگار، قم، چاپ اوّل، سال 1391 ش.

3. الاحتجاج؛ احمد بن علىّ بن ابى طالب الطبرسى، تحقیق: ابراهیم بهادرى ومحمد هادى به، باشراف: العلامة الاستاذ جعفر سبحانى، انتشارات اسوه، قم، چاپ سوّم، سال 1422 ق.

4. اخلاق در قرآن؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى با همکارى جمعى از فضلا و دانشمندان، مدرسة الامام علیّ بن ابیطالب (علیه السلام)، قم، چاپ دوّم، سال 1381 ش.

5. الاصول من الکافى؛ محمّد بن یعقوب بن اسحاق الکلینى، دار صعب و دار التعارف، بیروت، چاپ چهارم، سال 1401 ق.

6. اعلام الدین فى صفات المؤمنین؛ حسن بن ابى الحسن الدیلمى، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم، چاپ دوم، سال 1414 ق.

7. امثال و حکم؛ على اکبر دهخدا، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پانزدهم، سال 1388 ش.

8. انقلاب چین؛ بهزاد شاهنده، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، چاپ دوم، سال 1370 ش.

9. البرهان فى تفسیر القرآن؛ سیّد هاشم حسینى بحرانى، مرکز الطباعة والنشر فى مؤسسة البعثه، قم، چاپ اوّل، سال 1417 ق.

ص: 185

10. تحقیقى پیرامون نماز باران؛ ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات نسل جوان، قم، چاپ اول، سال 1379 ش.

11. توضیح المسائل مراجع؛ سید محمّدحسن بنى هاشمى خمینى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اوّل، سال 1376 ش.

12. بحارالانوار؛ علّامه محمّدباقر مجلسى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوّم، سال 1403 ق.

13. به یاد معلّم؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى، انتشارات امام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1393 ش.

14. پیام قرآن؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى و همکاران، مدرسة الامام علیّ بن ابیطالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1373 ش.

15. تحف العقول؛ على بن الحسین بن شعبة الحرّانى، مؤسّسة النشر الاسلامى، قم، چاپ هشتم، سال 1429 ق.

16. تفسیر القمّى؛ علىّ بن ابراهیم القمّى، مؤسسة دارالکتاب للطباعة والنشر، قم، چاپ اوّل، بى تا.

17. تفسیر نمونه؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى و همکاران، دارالکتب الاسلامیّه، تهران، چاپ پنجاه و دوّم، سال 1386 ش.

18. تقیّه و حفظ نیروها؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، مترجم و محقّق (علیهم السلام) سیّد محمّد جواد بنى سعید لنگرودى، انتشارات علىّ بن ابى طالب (علیه السلام) ، قم، چاپ اوّل، سال 1394 ش.

19. جایگاه عقلانیّت در اسلام؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه وتنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات امام علیّ بن ابیطالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1391 ش.

20. دیوان المتنبى؛ ابوالطیب المتنبى، شرحه و ضبطه و علق علیه: على العسلى، مؤسّسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، چاپ سوّم، سال 1425 ق.

ص: 186

21. الذریعه الى تصانیف الشیعه؛ آقابزرگ تهرانى، داراضواء، بیروت، چاپ سوم، 1403 ق.

22. رساله توضیح المسائل؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، انتشارات امام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ شصت و یکم، سال 1393 ش.

23. زندگى پرماجراى نوح (علیه السلام)؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، تهیّه وتنظیم: ابوالقاسم علیان نژادى، انتشارات نجفى، قم، چاپ اوّل، سال 1391ش.

24. سخن تاریخ؛ صاحب امتیاز: جامعة المصطفى العالمیّة، ناشر: مجمتع آموزش عالى امام خمینى(ره)، قم، چاپ اوّل، سال 1387 ش.

25. سفینة البحار؛ شیخ عبّاس قمى، دارالاسوة للطباعة و النشر، تهران، چاپ اوّل، سال 1414 ق.

26. سیره چهارده معصوم :؛ محمّد محمّدى اشتهاردى، نشر مطهّر، تهران، چاپ اوّل، سال 1377 ش.

27. سیره و سخن پییشوایان؛ محمّد على کوشا، انتشارات حلم، قم، چاپ اوّل، سال 1384 ش.

28. صحیح مسلم؛ مسلم بن الحجّاج القشیرى النیشابورى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اوّل، سال 1374 ق.

29. عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها؛ زیر نظر آیت الله العظمى مکارم شیرازى، محقّقان: سعید داودى و مهدى رستم نژاد، انتشارات امام على بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ پنجم، سال 1387 ش.

30. القواعد الفقهیّه؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، مدرسة الامام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ دوّم، سال 1427 ق.

31. القول السّدید فى شرح التجرید؛ سیّد محمّد حسینى شیرازى، مطبعة سیّد الشهداء، قم، چاپ سوّم، سال 1401 ق.

32. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد؛ علّامه حلّى، مکتبة المصطفوى، قم، چاپ اوّل، بى تا.

ص: 187

33. المحجّة البیضاء فى تهذیب الاحیاء؛ مولى محسن کاشانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اوّل، بى تا.

34. مختصر تاریخ دمشق لابن عاکر؛ محمّد بن مکرّم، دارالفکر، دمشق، چاپ اوّل، سال 1409 ق.

35. المراقبات؛ میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، ترجمه: ابراهیم محدّث، نشر اخلاق، قم، چاپ سیزدهم، سال 1388 ش.

36. مسند الامام العسکرى؛ عزیزالله عطاردى، المؤتم العالمى للامام الرضا (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1410 ق.

37.مسند الامام احمدحنبل؛ احمد حنبل دار صادر، بیروت، چاپ اوّل، بى تا.

38. مقتل امام حسین (علیه السلام) و یاران؛ حاج شیخ عبّاس قمى، مترجم: على نظرى منفرد، انتشارات سرور، قم، چاپ دوّم، سال 1387 ش.

39. منتهى الآمال؛ حاج شیخ عبّاس قمى، انتشارات هجرت، قم، چاپ هشتم، سال 1374 ش.

40. میزان الحکمة؛ محمّد رى شهرى، دارالحدیث للطباعة والنشر، بیروت، چاپ ششم، سال 1433 ق.

41. نخستین آفریده خدا؛ آیت الله العظمى مکارم شیرازى، گردآورى وتحقیق: ابوالقاسم علیان نژادى دامغانى، انتشارات امام علىّ بن ابى طالب (علیه السلام)، قم، چاپ اوّل، سال 1394 ش.

42. نهج البلاغه با ترجمه گویا و شرح فشرده؛ محمّد جعفر امامى و محمّد رضا آشتیانى، زیر نظر آیت الله العظمى مکارم، مدرسة الامام علیّ بن ابیطالب (علیه السلام)، قم، چاپ سیزدهم، سال 1381ش.

43. نهج الفصاحة؛ ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارات جاویدان، تهران، چاپ اوّل، سال 1374 ش.

44. وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشرعیّه؛ محمّد بن الحسن الحرّ العاملى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ چهارم، سال 1391 ش.

ص: 188

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109