هارون امت : اثبات افضلیت امیرالمومنین علیه السلام در شروط خلافت از مدارک معتبر اهل سنت

مشخصات کتاب

سرشناسه:قربانی دامنابی، حسین، 1373 -

عنوان و نام پديدآور:هارون امت : اثبات افضلیت امیرالمومنین علیه السلام در شروط خلافت از مدارک معتبر اهل سنت/ نویسنده حسین قربانی دامنابی.

مشخصات نشر:تهران: زرنوشت، 1402.

مشخصات ظاهری:332 ص.

شابک:978-622-288-812-1

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه.

عنوان دیگر:اثبات افضلیت امیرالمومنین علیه السلام در شروط خلافت از مدارک معتبر اهل سنت.

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت -- احادیث اهل سنت

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate -- Hadiths (Sunnite)

موضوع:امامت -- احادیث اهل سنت

Imamate -- Hadiths (Sunnite)

امامت -- دیدگاه اهل سنت

Imamate -- Views of Sunnite

رده بندی کنگره:BP223/52

رده بندی دیویی:297/452

شماره کتابشناسی ملی:9201250

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا

عکس

ص: 1

اشاره

تقدیم به:

عکس

سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمّه ی دور زمان حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 2

عکس

ص: 3

نام کتاب: هارون امت

نویسنده: حسین قربانی دامنابی

صفحه آرایی: حسین قربانی دامنابی

طراحی جلد: ناصر قاسمی

نوبت و سال چاپ: اول 1402 ش

قطع کتاب: وزیری

شمارگان: 1000 جلد

شابک: 1-812-288-622-978

قیمت: 188000 تومان

ص: 4

فهرست

مقدمه... 17

پیشگفتار... 19

تقریظ دکتر جواد ابوالقاسمی... 21

فصل اول: افضلیت خلیفه... 23

تقدم افضل بر مفضول... 25

تفضیل خلفا بر یکدیگر از جانب اهل سنت... 27

ویژگی های خلیفه و افضل از نظر اهل سنت... 28

فصل دوم: مقابله با احادیث فضائل علوی و راویانش ...31

خودداری محدثان اهل سنت از نقل روایات فضائل علوی... 33

1. عامر شعبی (متوفای 102 تا 109 ه-)... 33

2. سفیان ثوری (متوفای 161 ه-)... 33

3. شعبه بن حجاج (متوفای 160 ه-)... 34

4. سلام بن أبی مطیع (متوفای 164 ه-)... 36

5. لیث بن سعد (متوفای 175 ه-)... 37

6. وکیع بن جراح (متوفای 196 ه-)... 37

بلاهایی که بر سر راویان فضائل می آوردند... 38

اول: تضعیف راویان فضائل... 38

دوم: متهم نمودن راویان فضائل به بی دینی... 44

سوم: نجس دانستن راویان فضائل... 45

ص: 5

چهارم: تهدید، ارعاب و شکستن منابر راویان فضائل... 45

پنجم:کتک خوردن راویان فضائل... 46

ششم: شلاق خوردن راویان فضائل... 47

هفتم: کشته شدن راویان فضائل... 48

1. سخن عامر شعبی... 49

2. ترس ابن شهاب زهری... 49

3. سعید بن جبیر... 50

4. عبد الله بن شدّاد... 51

5. احمد بن شعیب نسائی... 52

تضعیف روایات معتبر السند فضائل!... 53

فصل سوم: برتری امیرالمومنین علیه السلام ... 57

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... 61

1. حدیث برگزیده شدن امام علی علیه السلام توسط خداوند... 65

حدیث یکم: " فَاخْتَارَ اللَّهُ لِي عَلِيًّا "... 65

حدیث دوم:... 66

اول: ابن عباس با چهار طریق...66

دوم: ابو هریره... 68

سوم: ابو ایوب انصاری با دو سند... 68

چهارم: علی الهلالی... 72

پنجم: ابو سعید خدری... 72

2. حدیث «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة و ابوهما خیر منهما»... 72

1. عبدالله بن عمر:... 73

ص: 6

2. عبدالله بن مسعود:... 73

3. حذیفه بن یمان:... 73

4. قرة بن إياس المزني:... 74

5. مالك بن الحويرث الليثي:... 74

6. انس بن مالک:... 74

7. حضرت علی علیه السلام :... 74

8. علی الهلالی:... 74

3. حدیث ذوالقرنین بهشت بودن حضرت علی علیه السلام ... 75

4. حدیث «علی خیر البشر»... 78

نتیجه گیری از طرق روایت علی خیر البشر... 82

امام حسن مجتبی علیه السلام ... 83

دلالت حدیث بر افضلیت امیر المومنین علیه السلام ... 85

عبدالله بن مسعود... 86

یکی از صحابه به نقل ابوطفیل... 86

جابر بن عبدالله... 87

مقداد بن أسود كندي... 87

سعد بن ابی وقاص... 91

فصل چهارم: بررسی ویژگی های امیرالمومنین علیه السلام ... 93

بخش اول: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام ... 100

تواتر روایات شجاعت امیرالمومنین علیه السلام ... 100

یکم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در لیلة المبیت... 101

ص: 7

دوم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ بدر... 104

سوم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ احد... 106

چهارم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ خندق... 116

پنجم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ خیبر... 120

شکست و فرار ابوبکر و عمر در جنگ خیبر... 121

روایت یکم:... 121

روایت دوم:... 122

روایت سوم:... 122

روایت چهارم:... 123

روایت پنجم:... 123

روایت ششم:... 123

اعتراف محمد ناصرالدین ألبانی... 124

تواتر قضیه ی دلاوری امیرالمومنین علیه السلام در خیبر... 124

ششم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ حُنین... 124

بخش دوم: علم امیرالمومنین علیه السلام ... 128

یکم: حدیث ثقلین... 130

طُرُق حدیث ثقلین با لفظ «لن تضلّوا»... 132

اول: حضرت علی علیه السلام ... 132

دوم: زید بن ارقم... 134

سوم: ابو سعید خدری... 139

چهارم: جابر بن عبدالله... 140

پنجم: زید بن ثابت... 141

ص: 8

دوم: حدیث سفینه... 141

اول: امام علی علیه السلام ... 142

دوم: عبد الله بن زبیر... 143

سوم: عبدالله بن عباس... 144

چهارم: ابوذر غفاری... 146

پنجم: ابو سعید خدری... 149

ششم: انس بن مالک... 150

هفتم: سلمة بن اکوع... 150

تصحیح و تحسین حدیث توسط علمای اهل سنت... 150

سوم: آیه ی هدایت... 152

روایت اول:... 153

روایت دوم:... 157

روایت سوم:... 157

روایت چهارم:... 158

روایت پنجم:... 159

روایت ششم:... 160

چهارم: امیرالمومنین علیه السلام دروازه ی علوم نبوی... 162

1. حضرت علی علیه السلام .. 163

2. عبد الله بن عباس... 164

3. جابر بن عبد الله...169

تصحیح و تحسین حدیث توسط علمای اهل سنت... 169

پنجم: امیرالمومنین علیه السلام وارث علوم نبوی... 174

ص: 9

روایت اول:... 174

روایت دوم:... 176

روایت سوم:... 178

ششم: تعلّم پیوسته و گوش های نگه دارنده... 179

1. بریده اسلمی... 180

2. امیرالمومنین علیه السلام ... 181

3. جابر بن عبد الله... 182

4. عبد الله بن عباس... 183

5. انس بن مالک: روایت حاکم حسکانی... 184

6. عبد الله بن جعفر بن ابی طالب: روایت ابوبکر بزار (متوفای 292 ه-)... 184

هفتم: امیرالمومنین علیه السلام مأمور تأویل و تفسیر قرآن... 184

هشتم: تشبیه امیرالمومنین علیه السلام به انبیا علیهم السلام ... 185

1. ابو هریره... 185

2. ابو الحمراء (هلال بن الحارث)... 190

3. ابو سعید خدری... 191

4. انس بن مالک... 193

نهم: حدیث «علی علیه السلام اکثر امّتی علماً»... 194

سند اول: از معقل بن یسار... 194

سند دوم: از ابو اسحاق از حارث از حضرت علی علیه السلام ... 195

دهم: علم امیرالمؤمنین علیه السلام از زبان خود حضرت... 197

روایت اول:... 197

روایت دوم:... 198

ص: 10

بخش سوم: ایمان امیرالمومنین علیه السلام ... 200

یکم: حضرت علی علیه السلام نخستین مسلمان... 200

دوم: مشخص شدن ایمان والای امیرالمومنین علیه السلام در جنگ احد... 201

سوم: آیه ی أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا... 201

سند اول:... 202

سند دوم:... 202

سند سوم:... 203

چهارم: آیه ی سقایة الحاج... 203

عبدالله بن عباس... 204

انس بن مالک... 204

محمد بن کعب القُرظی... 205

حسن بصری... 206

عامر الشعبی... 206

السدی الکبیر... 206

پنجم: آیه نجوا... 207

روایت علی بن علقمه از حضرت علی علیه السلام ... 209

روایت مجاهد از ابن ابی لیلی از حضرت علی علیه السلام ... 210

روایت لیث از مجاهد از حضرت علی علیه السلام ... 211

روایت ایوب از مجاهد از حضرت علی علیه السلام ... 212

روایت سلیمان از مجاهد (متوفای 102 ه-)... 212

روایت ابن ابی نجیح از مجاهد... 213

روایت سفیان از عاصم الاحول (متوفای 142 ه-)... 213

ص: 11

روایت ابن جریج مکی (متوفای 150 ه-)... 213

دلالت آیه بر فضیلت بزرگ برای امیرالمومنین علیه السلام ... 214

ششم: امیرالمومنین علیه السلام ملاک تشخیص مؤمن از منافق... 215

هفتم: عبادت بودن نگاه کردن به امیرالمومنین علیه السلام ... 216

هشتم: خوابیدن در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فروختن جان برای رضای خدا... 217

نهم: امام علی علیه السلام ، رأس و امیر مؤمنان در قرآن... 217

سند اول:... 217

سند دوم:... 218

سند سوم:... 219

سند چهارم:... 219

بخش چهارم: عدالت امیرالمومنین علیه السلام ... 220

یکم: امیر مؤمنان علیه السلام قاضی ترین صحابه... 220

دوم: خطا نکردن امیرالمومنین علیه السلام در قضاوت... 221

گسترده تر بودن دایره ی قضاوت نسبت به علم به حلال و حرام... 221

سوم: قاطعیت امیرالمومنین علیه السلام در اجرای حدود الهی... 223

بخش پنجم: محبوبیت امیرالمومنین علیه السلام ... 224

شاه ولی الله دهلوی... 225

ولی الدین بن العراقی... 225

قاضی عیاض... 226

دلیل اول: حدیث طیر مشوی... 227

سند اول:... 230

سند دوم:... 232

سند سوم:... 234

ص: 12

سند چهارم:... 234

سند پنجم:... 234

سند ششم:... 235

سند هفتم:... 236

تعارض حدیث طیر با حدیث عمرو بن عاص !!... 238

روایت نعمان بن بشیر... 238

روایت جمیع بن عمیر... 239

نظر بریده اسلمی... 240

نظر ابوذر غفاری... 240

دلیل دوم: حدیث رایت خیبر... 241

دلیل سوم: امر خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم به حب امیرالمومنین علیه السلام ... 242

روایت اول:... 242

روایت دوم:... 243

روایت سوم:... 244

دلیل چهارم: دامادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... 246

روایت اول:... 246

روایت دوم:... 247

روایت سوم:... 247

روایت چهارم:... 248

روایت پنجم:... 249

پاسخ به شبهه ی دامادی عثمان... 251

دلیل پنجم: حدیث منزلت... 252

ص: 13

دلیل ششم: عقد برادری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با امیرالمومنین علیه السلام ... 254

روایت اول: اخوت در یوم الدار... 254

روایت دوم: بیان اخوت در هنگام خروج از مکه... 255

روایت سوم: پیوند اخوت در واقعه ی مؤاخات... 255

سند اول:... 256

سند دوم:... 256

سند سوم:... 257

سند چهارم:... 258

روایت چهارم: بیان اخوت در هنگام ازدواج امیرالمومنین علیه السلام ... 258

سند اول:... 258

سند دوم:... 259

سند سوم:... 259

روایت پنجم: بیان اخوت در قضیه ی کنیه ی ابو تراب... 260

روایت ششم: اخوت امیر مومنان علیه السلام در کلام خود حضرت... 261

دلیل هفتم: حدیث سد الابواب... 262

دلیل هشتم: امیرالمومنین علیه السلام همانند جان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ... 265

آیه ی مباهله... 265

روایت یکم:... 266

روایت دوم:... 267

روایت سوم:... 267

روایت چهارم:... 268

روایت پنجم:... 268

ختم کلام... 269

ص: 14

فصل پنجم: نقد و بررسی روایات افضلیت خلفا... 271

نکاتی درباره ی سند روایات فضائل خلفا... 279

نکته ی اول:... 280

نکته ی دوم:... 281

نقد و بررسی حدیث سیادت ابوبکر و عمر بر کهول اهل بهشت... 282

جوان بودن اهل بهشت در روایات اهل سنت... 283

روایت اول: اهل بهشت سی و سه ساله هستند!... 283

روایت دوم: جوانی اهل بهشت از بین نمی رود... 284

روايت سوم: پیر زنان به بهشت نمی روند... 285

نقد و بررسی حدیث اعتراف امیرالمومنین علیه السلام به برتری خلفا در منبر کوفه... 286

نکته ی اول: این روایت از کمتر از ده نفر نقل شده و لذا تواتری در کار نیست!... 286

نکته ی دوم: روایات ابوجحیفه باهم تعارض دارند!... 289

نکته ی سوم: خلفا صلاحیت افضلیت را نداشتند!... 291

نکته ی چهارم: افضلیت حضرت علی علیه السلام ثابت است!... 291

نکته ی پنجم: نظر منفی امیرالمومنین علیه السلام نسبت به خلفا... 291

نکته ی ششم: امیرالمومنین علیه السلام خودشان را برتر از خلفا می دانستند!... 296

نکته ی هفتم: اعتراف ابوبکر به عدم افضلیت خودش!... 297

نکته ی هشتم: برتری امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بر ابوبکر و عمر... 299

نکته ی نهم: تکذیب این حدیث ساختگی توسط امام سجاد علیه السلام ... 305

نکته ی دهم: احتمال اسقاط مقدمه یا مؤخره سخن حضرت برای تحریف معنای آن... 307

منابع و مآخذ... 309

ص: 15

ص: 16

مقدمه

«خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، که تو ستوده و بلند پایه اى، مانند درودها و برکت ها و تحیت هایى که بر برگزیدگانت ابراهیم و آل ابراهیم فرستاده اى، و در گشایش و آسایش و یارى و تمکین و تأیید ایشان تعجیل کن.

بارالها، و ما را از اهل توحید و ایمان به خود، و تصدیق به پیامبرت، و امامانى که طاعتشان را واجب کردى قرار ده، از جمله کسانى که توحید و ایمان به سبب آنان و بر دست آنان اجرا مى شود، آمین رب العالمین.»(1)

شکی نیست که منشأ اختلافات در اسلام و میان مسلمانان، جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و این موضوع به قدری اهمیت دارد که محمد بن عبد الکریم شهرستانی، از علمای اهل سنت در قرن ششم، می گوید:

«بزرگترین اختلاف امت بر سر مسئله ی امامت بوده، تا جایی که در طول تاریخ اسلام به اندازه ای که برای امامت و خلافت شمشیر کشیده شده، درباره ی هیچ مسأله ای در هیچ زمانی شمشیر کشیده نشده است.»(2)

اهل سنت هرچند به خلافت الهی اعتقادی ندارند، اما همانند شیعه معتقدند که باید افضل صحابه جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد؛ و از این رو به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی علیه السلام را افضل صحابه می دانند.

اهل سنت برای تصدی خلافت شروطی را ذکر کرده اند که بر اساس آن، هر کس در آنها سرآمد باشد، افضل بوده و خلافت از آنِ او خواهد بود؛ شروطی مانند ایمان، شجاعت، علم، عدالت و ... .

ص: 17


1- صحیفه ی سجادیه، امام زین العابدین علیه السلام نیایش 48
2- الملل والنحل، ج 1 ص 24 وأعظم خلاف بین الأمة خلاف الإمامة إذ ما سل سیف فى الإسلام على قاعدة دینیة مثل ما سل على الإمامة فى کل زمان

لذا با توجه به این نکته و اثبات افضلیت امام علی علیه السلام از کتب و روایات معتبر اهل سنت، می توان تا حدی به این جدال و کشمکش دیرینه پایان داد و حقانیت مذهب تشیع را اثبات نمود.(1)

لازم به ذکر است که ما در کتاب دیگری، با استناد به روایات معتبر اهل سنت به بررسی میزان شجاعت، علم، ایمان و عدالت سه خلیفه ی اول پرداخته و اثبات کرده ایم که آنها نه تنها در این شروط سرآمد نبودند، بلکه به اندازه ی یک مسلمان عادی هم بهره ای از موارد یاد شده نداشته اند و به جای اینکه حافظ سنت و شریعت باشند، کمر به هدم و نابودی سنت نبوی بستند و بدعت های بسیاری نیز در دین گذاشتند.(2)

در کتاب حاضر نیز از باب قاعده ی الزام(3) با استناد به آیات قرآن و روایات معتبر اهل سنت، به اثبات افضیلت حضرت علی علیه السلام از نظر شروط مذکور و محبوبیت در نزد خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم پرداخته و ثابت کرده ایم که امیرالمومنین علیه السلام اشجع شجاعان، اعلم عالمان، مومن ترین مومنان، اعدل عادلان و محبوب ترین محبوبان در نزد خدا و رسولش است.

در انتها نیز به نقد و بررسی دو نمونه از مهم ترین و مشهورترین احادیث جعلی در افضلیت خلفا پرداخته ایم.

ص: 18


1- در کتاب امتداد رسالت نیز خلافت الهی امیرالمومنین علیه السلام را بر اساس آیات و روایات معتبر اهل سنت ثابت کرده ایم.
2- کتاب خلفا از نگاهی دیگر .
3- از علمای بزرگ اهل سنت، ابن حزم آندلسی (متوفای 548 ه-) می گوید: «معنا ندارد که در برابر شیعیان به روایات خودمان احتجاج کنیم؛ زیرا آن ها ما را تصدیق نمی کنند. همچنین معنا ندارد که آنان به روایاتشان که ما تصدیق نمی کنیم، احتجاح کنند؛ بلکه واجب است طرفین نزاع، آنچه را که طرف مقابل تصدیق می کند، به عنوان حجت برای او اقامه کنند.» الفصل فی الملل، ج 4 ص 78 لا معنى لاحتجاجنا علیهم بروایاتنا فهم لا یصدقونا ولا معنى لاحتجاجهم علینا برویاتهم فنحن لا نصدقها وإنما یجب أن یحتج الخصوم بعضهم على بعض بما یصدقه الذی تقام علیه الحجة به

پیشگفتار

در زمستان سال 1391 ه- ش بود که با مطالعه و بررسی ده ها کتاب به زبان فارسی درباره ی امامت و خلافت حضرت علی علیه السلام از منابع اهل سنت، به خلأ مهمی پی بردم و آن این بود که به بحث اعتبار سند روایات چندان بها داده نمی شود، در حالی که با ظهور محققان وهابی؛ مانند شیخ ألبانی، شعیب الارنؤوط، حوینی و... در چند دهه اخیر که حتی بسیاری از روایات صحاح شش گانه ی اهل سنت نیز از تیغ تضعیفشان در امان نماند، عملاً دوره ی کتاب هایی مانند المراجعات و شبهای پیشاور به سر رسیده و می بایست کتاب ها بروزرسانی شوند.

خلأ دیگر این بود که دستیابی به مصادر کتب فارسی برای عموم بسیار سخت بود؛ چرا که این کتاب ها فاقد متون عربی مدارک بودند و پیدا کردن مدارک از روی منابع و مآخذ برای مخاطبین این کتب، عملاً ناشدنی بود؛ لذا تصمیم به تألیف کتبی گرفتم که این دو خلأ مهم را پر نماید.

در رابطه با بررسی اسانید روایات و اثبات اعتبار آن ها، چند کار مهم انجام دادیم:

1. جمع آوری نظر علما و محققین عامه در مورد سند روایات مورد استدلال.

2. استفاده از بررسی های سندی و احکام برنامه ی معتبر جوامع الکلم.(1)

ص: 19


1- این برنامه که حاصل کار گروهی 350 محقق حدیث شناس عامه به مدت 30 سال است، از امکاناتی نظیر ارائه ی درجه راویان، احوال، شیوخ و تلامیذ آن ها، بررسی اسانید روایات و ارائه ی حکم آنها برخوردار است. آن را وزارت اوقاف کشور قطر و سایت اسلام وب که از سایت های مرجع و مرکزی وهابیت است، تولید کرده اند. http://gk.islamwe علیهم السلام . صلی الله علیه و آله و سلم et:8080/ درجه ی راویان در این برنامه معمولا بر اساس حکم نهایی حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تقریب التهذیب» و محققین این کتاب؛ یعنی شیخ شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف در کتاب «تحریر تقریب التهذیب» تنظیم شده است؛ از این رو ما جهت اختصار و کوتاهی بررسی های سندی، اغلب به ذکر درجه ی راویان در برنامه ی جوامع الکلم اکتفا کرده ایم. اهل تحقیق جهت کسب اطلاعات بیشتر از رجال مورد بحث ما، می توانند به کتاب یاد شده و نیز کتاب های «تهذیب التهذیب» ابن حجر و «تهذیب الکمال» مِزّی مراجعه کنند.

3. ارائه ی همه ی طرق یک روایت با توجه به این قاعده که تعدد طرق موجب تقویت سند می شود.(1)

4. بررسی جامع، کامل و دقیق رجالی در موارد بحث برانگیز و اختلافی.

جهت سهولت دستیابی به مصادر نیز کارهای ذیل را انجام دادیم:

1. منطبق کردن مدارک با برنامه ی معتبر الجامع الکبیر، ساخت اهل سنت.

2. در مواردی که کتاب مورد استدلال ما در برنامه ی الجامع الکبیر نبود، مدرک را با سایت رسمی کتابخانه مکتبه شامله منطبق کردیم.

3. در مواردی هم که کتاب مورد استدلال ما نه در برنامه ی الجامع الکبیر بود و نه در سایت مکتبه شامله، مدارکمان را با نسخه ی الکترونیکی pdf (معمولا سایت آرشیو) منطبق کردیم تا همچنان خواننده ی کتاب با داشتن یک رایانه و اینترنت، بتواند صحت مدارک را بررسی کند.

در پایان از تمام کسانی که به نحوی در تألیف و به چاپ رسیدن کتاب کمک کردند و نیز محققین و اساتید ارجمند مؤسسه ی تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف به ریاست آیت الله دکتر سید محمد حسینی قزوینی که سال ها توفیق شاگردی شان را در پای درس شبکه ی جهانی ولایت داشتم، تشکر و قدر دانی می کنم.

امید

است که این اثر سبب جلب رضایت اهل بیت علیهم السلام و تحکیم وحدت بین مسلمین گردد.

حسین قربانی دامنابی

ص: 20


1- ابن تیمیه ، شیخ الاسلام وهابیان می گوید: «زیادی و تعدد طرق نقل حدیث، برخی، برخی دیگر را تقویت می کند تا اینکه علم به صدور آن حدیث حاصل می شود؛ اگرچه راویان آن، فاسق و فاجر باشند.» کتب ورسائل وفتاوى، ج 18 ص 26 تعدد الطرق وکثرتها یقوى بعضها بعضا حتى قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا بدر الدین عینى نیز مى نویسد: «نووى در شرح مهذب گفته است: اگر روایتى با سند هاى گوناگون نقل شود، ولى برخى از راویان آن ضعیف باشند، بازهم به آن احتجاج مى شود. افزون بر این که ما مى گوییم: تعدادى حدیث از صحابه و از راه هاى گوناگونى نقل شده است که برخى از آن برخى دیگر را تقویت مى کنند؛ اگرچه هریک از آن احادیث، ضعیف باشند.» عمدة القاری، ج 3، ص 307 وقال النووی فی (شرح المهذب): إن الحدیث إذا روی من طرق ومفرداتها ضعاف یحتج به، على أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحادیث من الصحابة بطرق مختلفة کثیرة یقوی بعضها بعضا، وإن کان کل واحد ضعیفا

تقریظ دکتر جواد ابوالقاسمی

بسم الله الرحمن الرحيم

الإمامُ الهاديُّ علیه السلام : لَولا مَن یَبقی بَعدَ غَیبة قائِمُکُم عج الله تعالی فرجه الشریف مِنَ العُلَماءِ الدّاعین اِلَیهِ، وَالّدالِّینَ عَلَیهِ، وَالذّابیّنَ عَن دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ، والمُنقِذینَ لِلضُّعَفاءِ مِن عِبادِ اللّهِ مِن شِباکِ اِبلیسَ ومَرَدَتِه، لَما بَقِیَ اَحَدٌ اِلّا اِرتَدَّ عَن دینِ اللّهِ. وَلکِنَّهُم یمسِکُونَ اَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعةِ کَما یُمسِکُ صاحِب السَّفینَةِ سُکّانَها، اُولئِکَ هُمُ الاَفضَلُونَ عِندَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ.(1)

«امام هادی علیه السلام : اگر پس از غيبت قائم شما عج الله تعالی فرجه الشریف نبودند

عالمانی كه به سوی او دعوت كنند و به سوی او رهنمون شوند، و از دين با حجت های الهی دفاع كنند و ضعيفان بندگان خدا را از دام های ابليس و نيروهای سركش او و از دام های ناصبی ها نجات بخشند، هيچ كس باقی نمی ماند مگر اينكه از دين خدا برمی گشت؛ اما ايشان هستند كه زمام قلوب ضعيفان شيعيان را در دست می گيرند، همانطور كه كشتيبان، اهل كشتی را حفظ می كند. ايشان در نزد خدای عزوجل، برترينان هستند.»

بر اساس روايات معصومين علیهم السلام ، مهم ترين وظيفه علما و متخصصان دينی در زمان غيبت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پاسخ به شبهات اعتقادی ايتام آل محمد علیهم السلام است؛ وظیفه ای كه از زمان خود ائمه علیهم السلام و توسط تعدادی از شيعيان آن بزرگواران شروع شد و در زمان غيبت، توسط گروهی ديگر ادامه پيدا كرد؛ انجام اين وظيفه خطير در دوران های مختلف با فراز و نشیب هایی همراه بود؛ در دوره هایی مثل ابتدای غيبت صغرا اين وظيفه كمرنگ شد و اين وضعيت ادامه داشت تا آنكه شيخ مفيد رضوان الله عليه بار ديگر آن را به اوج ممكن در آن زمان رساند؛ البته طبيعی بود كه اين روش، برای بسياری ناآشنا شده باشد، و به همين سبب اعتراضات فراوانی به ايشان می كردند و ايشان نيز در مقابل اعتراضاتی كه به اهتمام ويژه اش به اين مسئله شد، با روايت ذيل پاسخ داد كه: ابو جعفر مومن الطاق از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت به من فرمودند:

«با آنها (غير شيعيان) مناظره كنيد، و برای آنها هدايتی را كه بر آن هستيد، آشكار كنيد، و گمراهی كه آنها بر آن هستند را آشكار كنيد، و درباره حضرت علی علیه السلام با آنها مباهله كنيد!»(2)

ص: 21


1- طبرسي، أبومنصور أحمد بن علي بن أبي طالب، الإحتجاج، ج1، ص10
2- مفيد، أبوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان بن معلم عكبري بغدادي، الحكايات، ص75 عن أبي جعفر محمد بن النعمان: عن أبي عبد الله الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام : قال: قال لي: خاصموهم وبينوا لهم الهدى الذي أنتم عليه وبينوا لهم ضلالهم وباهلوهم في علی علیه السلام .

اين روايت كه با سند معتبر در كتاب "الحكايات" آمده، دستور العملی است كه حجت را بر شيعيان اهلبيت علیهم السلام تمام می كند! و طبيعی است كه هر كس در دلش آتش ولايت اهل بيت علیهم السلام شعله می كشد، بعد از ديدن چنين روايتی آرزوی دفاع از آن بزرگواران را نمايد! اما با وجود اين عشق و علاقه، فرصت دفاع از اهلبيت علیهم السلام برای هر كسی مهيا نمی شود؛ مستبصر ارجمند جناب آقای تيجانی سماوی در خاطرات خود ديداری را كه با مقام معظم رهبری داشتند را يادآور می شود و می نويسد كه ايشان به من فرمودند:

«درباره شما، خداوند را بسیار شکر می کنم که شما را برگزید تا از جمله مدافعان حق باشید. کسانی که از رسول خدا و اهل بیت اطهار دفاع می کنند و این منصبی است که کسی جز یگانه مردان بی همتا برای آن برگزیده نمی شود.»

علاوه بر اصل نيازمندی به توفيق خاص الهی در انجام چنين كاری، هر كاری روشی دارد؛ و روش صحيح احتجاج، استناد به مداركی است كه مورد قبول طرف مقابل باشد؛ لازمه اين مطلب نيز شناخت كافی قواعد و منابع مورد استناد طرف مقابل است.

در طول اين چند قرن مناظرات متعددی بين طرفين رخ داده است كه در اغلب آنها شيعيان برنده بوده اند؛ ولی مسئله اين است كه اين بُرد بعد از بحث و گفتگوی طولانی حاصل می شده است؛ و علت آن هم استفاده نكردن يا آشنا نبودن با قواعد مورد قبول اهل سنت بود؛ اين مسئله سبب می شد كه بحث به درازا بيانجامد تا مرحله به مرحله با يكديگر پيش بروند و به نتيجه مطلوب برسند؛ اما در سال های اخير، گفتگوها بسيار تخصصی و حرفه ای تر شده است. آشنايی دقيق با مبانی علمی و حديثی اهل سنت سبب شده است كه راه تبيين حقيقت برای آنها بسيار كوتاه تر و سريع تر شود.

كتاب پيش رو، از مجموعه تاليفاتی است كه با اين روش به تبيين حق و حقيقت برای مخالفان پرداخته است؛ با روشی كه جای هر گونه نقد و اعتراض علمی را بر اهل انصاف می بندد.

از خداوند متعال خواهانم كه توفيق روزافزون خدمت به اهل بيت علیهم السلام را به نويسنده ارجمند عنايت نمايد و اين تاليف را ذخيره صالحی برای قبر و قيامت او قرار دهد.

محمد جواد ابوالقاسمی

9 ارديبهشت 1402

ص: 22

فصل اول: افضلیت خلیفه

اشاره

ص: 23

ص: 24

تقدم افضل بر مفضول

بر اساس قاعده ی عقلی تقدّم افضل بر مفضول یا همان قُبح تقدیم مفضول بر افضل، جانشین و قائم مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باید افضل امت باشد.

ابن تیمیه حرّانی می گوید:

«اگر گفته شود که عثمان به خلافت سزاوارتر بود، ولی علی علیه السلام  از او افضل بود، گفته می شود که اولا: احدی از امامیه نمی تواند به این مسئله جواب بدهد؛ زیرا افضل در نزد آنها به امامت شایسته تر است و این قول جمهور اهل سنت است.

و اینجا دو حالت وجود دارد: یا گفته می شود که افضل به امامت شایسته تر است، اما ولایت دادن به مفضول نیز جایز است، چه به طور مطلق و چه در صورت نیاز، و یا گفته می شود که اینطور نیست که هرکس که در نزد خدا افضل باشد، به امامت شایسته تر باشد.

و هر دو سخن در اینجا منتفی هستند ... و اما دومی از آنجایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  افضل مخلوقات است، هرکس که به ایشان شبیه تر باشد، پس او افضل از کسانی است که چنین نیستند و خلافت، خلافت نبوت است نه پادشاهی؛ پس کسی که جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  باشد و در جایگاه ایشان بایستد، به ایشان شبیه تر خواهد بود و هرکسی که به آن حضرت شبیه تر باشد، افضل است؛ پس کسی که جانشین او می شود، از دیگران به او شبیه تر است و شبیه ترین به او، افضل است؛ پس کسی که جانشینش می شود، افضل است.»(1)

ابن قیّم جوزیه نیز افضلیت و اعلمیت به دین و قرآن را از شروط حاکم دانسته و گفته است:

«مستحق برای امارت و امامت بر گروهی، افضل و اعلم آن ها به کتاب خدا و فقیه ترینشان در دین خدا است.»(2)

ص: 25


1- منهاج السنة النبویة ، ج 8 ص 227-228 فإن قیل قد یکون أحق بالإمامة وعلی أفضل منه قیل أولا هذا السؤال لا یمکن أن یورده أحد من الإمامیة لأن الأفضل عندهم أحق بالإمامة وهذا قول الجمهور من أهل السنة . وهنا مقامان إما أن یقال الأفضل أحق بالإمامة لکن یجوز تولیه المفضول إما مطلقا وإما للحاجة وإما أن یقال لیس کل من کان أفضل عند الله یکون أحق بالإمامة . وکلاهما منتف ههنا ... وأما الثانی فلأن النبی أفضل الخلق وکل من کان به أشبه فهو أفضل ممن لم یکن کذلک والخلافة کانت خلافة نبوة لم تکن ملکا فمن خلف النبی وقام مقامه کان أشبه به ومن کان أشبه به کان أفضل فالذی یخلفه أشبه به من غیره والأشبة به أفضل فالذی یخلفه أفضل
2- زاد المعاد ، ج 3 ص 601 أن المستحق لإمرة القوم وإمامتهم أفضلهم وأعلمهم بکتاب الله وأفقههم فی دینه

روایاتی نیز با این مضمون از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نقل شده که هرکس مفضول را به جای افضل بر کاری بگمارد، به خدا و رسول و جمیع مسلمین خیانت کرده است.

محمد بن الطیب الباقلانی (متوفای 403 ه-) می گوید:

«این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  که :«هر کس خود را بر گروهی از مسلمانان مقدم کند، در حالی که بداند در میان آن قوم کسی بهتر از او وجود دارد، به درستی که به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت کرده است» همانند این روایات، از نظر معنوی به صورت متواتر نقل شده است، اگر چه الفاظ آن ها مختلف هستند.»(1)

در قرآن نیز در ماجرای انتخاب طالوت توسط خداوند به زمامداری بنی اسرائیل، پیامبرشان در مقابل اعتراض مردم به انتخاب او به خاطر نداشتن ثروت، داشتن علم و قدرت جسمانی طالوت را دلیل بر انتخاب الهی ایشان بیان می کند.(2)

ص: 26


1- تمهید الأوائل وتلخیص الدلائل، ج 1 ص 474 وقوله ( من تقدم على قوم من المسلمین یرى أن فیهم من هو أفضل منه فقد خان الله ورسوله والمسلمین ) فی أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت على المعنى وإن اختلفت ألفاظها
2- بقره: 246 و 247 (أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّه ِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَیتُمْ إِن کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّه ِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا کتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِّنْهُمْ ۗ وَاللَّه ُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (246) وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ اللَّه َ قَدْ بَعَثَ لَکمْ طَالُوتَ مَلِکا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یکونُ لَهُ الْمُلْک عَلَینَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْک مِنْهُ وَلَمْ یؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّه َ اصْطَفَاهُ عَلَیکمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّه ُ یؤْتِی مُلْکهُ مَن یشَاءُ ۚ وَاللَّه ُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (247).) آیا مشاهده نکردی جمعی از بنی اسرائیل را بعد از موسی، که به پیامبر خود گفتند: «زمامدار (و فرماندهی) برای ما انتخاب کن! تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم. پیامبر آنها گفت: «شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچی کنید، و) در راه خدا، جهاد و پیکار نکنید!» گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم، (و شهرهای ما به وسیله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسیر شده اند)؟!» اما هنگامی که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عدّه کمی از آنان، همه سرپیچی کردند. و خداوند از ستمکاران، آگاه است (246) و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند (*طالوت*) را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادی ندارد؟!». گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، می بخشد؛ و احسان خداوند، وسیع است؛ و (از لیاقت افراد برای منصب ها) آگاه است.»

تفضیل خلفا بر یکدیگر از جانب اهل سنت

از آنجایی که اهل سنت بر این اعتقادند که افضل باید بر مفضول مقدم باشد، از این رو آن ها ابوبکر را از عمر و عمر را از عثمان و عثمان را از امام علی علیه السلام برتر می دانند.

البته اینطور نیست که اهل سنت بر افضلیت ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و سپس حضرت علی  علیه السلام اجماع داشته باشند؛ بلکه به خاطر تعارض روایات، در این باره اختلاف کرده اند!

ابو عمر ابن عبد البر می گوید:

«از یحیی بن مَعین (از بزرگترین عالمان رجال اهل سنت) نقل شده است که گفت: بهترین این امت بعد از پیامبرمان ابوبکر و عمر، سپس عثمان و سپس علی علیه السلام  هستند و این مذهب ما و سخن پیشوایان ما است. و یحیی بن معین همواره می گفت: ابوبکر و عمر، سپس علی و سپس عثمان.

ابن عبد البر سپس گوید: هر کس به حدیث ابن عمر احتجاج کند که گفت: ما در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  همواره می گفتیم: ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و سپس سکوت می کردیم؛ یعنی کسی را برتری نمیدادیم، او همان است که ابن معین آن را زشت شمرده و به تندی در مورد آن سخن گفته است؛ زیرا گوینده آن، خلاف آنچه که اهل سنت از سلف و خلف از اهل فقه و اثر بر آن اجماع کرده اند که علی علیه السلام افضل مردم بعد از عثمان است گفته و این چیزی است که در آن اختلاف نمی کنند، بلکه در برتری بین علی علیه السلام  و عثمان اختلاف کرده اند.

و سلف همچنین در برتری بین علی علیه السلام  و ابوبکر نیز اختلاف کرده اند و در اجماع جمیع که توصیف کردیم، دلیلی است بر اینکه حدیث ابن عمر، توهم و غلط بوده و معنایش صحیح نیست، اگرچه سندش صحیح باشد.»(1)

ابو الحسن اشعری که ذهبی از او به عنوان «العَلاَّمَةُ، إِمَامُ المُتَكَلِّمِين» یاد کرده،(2) می گوید:

ص: 27


1- الاستیعاب، ج 3 ص 1116 روى الأصم عن عباس الدورى عن یحیى بن معین أنه قال خیر هذه الأمة بعد نبینا أبو بکر وعمر ثم عثمان ثم على هذا مذهبنا وقول أئمتنا وکان یحیى بن معین یقول أبو بکر وعمر وعلى وعثمان. قال أبو عمر من قال بحدیث ابن عمر کنا نقول على عهد رسول الله أبو بکر ثم عمر ثم عثمان ثم نسکت یعنى فلا نفاضل وهو الذى أنکر ابن معین وتکلم فیه بکلام غلیظ لأن القائل بذلک قد قال بخلاف ما اجتمع علیه أهل السنة من السلف والخلف من أهل الفقه والأثر أن علیا أفضل الناس بعد عثمان رضى الله عنه وهذا مما لم یختلفوا فیه وإنما اختلفوا فى تفضیل على وعثمان واختلف السلف أیضا فى تفضیل على وأبى بکر وفى إجماع الجمیع الذى وصفنا دلیل على أن حدیث ابن عمر وهم وغلط وأنه لا یصح معناه وإن کان إسناده صحیحا
2- سير أعلام النبلاء، ج 15 ص 85 الأَشْعَرِيُّ عَلِيُّ بنُ إِسْمَاعِيْلَ بنِ إِسْحَاقَ العَلاَّمَةُ، إِمَامُ المُتَكَلِّمِين، أَبُو الحَسَنِ

«در تفضیل اختلاف کرده اند؛ پس عده ای گفته اند: افضل مردم بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر است، سپس عمر، سپس عثمان و سپس علی علیه السلام ؛ و عده ای گفته اند: ابوبکر، سپس عمر، سپس علی علیه السلام و سپس عثمان؛ و عده ای گفته اند: ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و سپس بعد از آن سکوت می کنیم؛ و عده ای گفته اند: علی علیه السلام است، سپس بعد از او ابوبکر ... و عده ای (= ابو علی الجُبَّائِيّ) گفته اند: نمی دانیم که ابوبکر افضل است یا علی علیه السلام ؛ پس اگر ابوبکر افضل باشد، جایز است که عمر افضل از علی علیه السلام باشد و جایز است که علی علیه السلام افضل از عمر شود و اگر علی علیه السلام افضل از عمر باشد، پس او افضل از عثمان است؛ زیرا عمر از عثمان افضل است و اگر عمر افضل از علی علیه السلام باشد، جایز است که علی علیه السلام افضل از عثمان باشد و جایز است که عثمان افضل از علی علیه السلام شود و این سخن الجبائی است.»(1)

شیخ محمود سعید ممدوح در یکی از کتاب هایش که به موضوع برترین صحابه پرداخته، می نویسد:

«پیشوایان اهل سنت و جماعت و کسانی که در تحقیق مسائل اصول دین به آن ها رجوع می شود؛ مانند: باقلانی، امام الحرمین، غزالی، آمدی، سعد تفتازانی، شریف جرجانی، قرطبی و مازری تصریح کرده اند که ادله برتری علی علیه السلام یا ابوبکر، ادله ی متعارض ظنی الدلاله هستند که حجت آور نیست.»(2)

ویژگی های خلیفه و افضل از نظر اهل سنت

علمای اهل سنت ویژگی هایی را برای تصدی عنوان خلافت ذکر کرده اند؛ از جمله اینکه خلیفه ی مسلمین که زمامدار امور همه ی مسلمانان کشورهای اسلامی است، باید از علم و اجتهاد برخوردار باشد تا حافظ شریعت باشد و باید از ایمان، تقوا و عدالت برخوردار باشد تا در حق رعیتش ظلم نکند و باید شجاع باشد تا در برابر دشمنان خارجی و داخلی بایستد.

ص: 28


1- مقالات الإسلاميين، ج 1 ص 458-459 واختلفوا في التفضيل فقال قائلون افضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم على وقال قائلون افضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو بكر ثم عمر ثم على ثم عثمان وقال قائلون نقول أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم نسكت بعد ذلك وقال قائلون افضل الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم على ثم بعده أبو بكر ... وقال قائلون لا ندرى أبو بكر افضل أم على فان كان أبو بكر افضل فيجوز ان يكون عمر افضل من على ويجوز ان يكون على افضل من عمر وان كان على افضل من عمر فهو افضل من عثمان لأن عمر افضل من عثمان وان كان عمر افضل من على فيجوز ان يكون على افضل من عثمان ويجوز ان يكون عثمان افضل من على وهذا قول الجبائى
2- غايةُ التَّبجيل وتَركُ القَطعِ في التَّفضيل، ص 61 وقد صرّح ائمّة اهل السنة والجماعة والذين يرجع إليهم في تحقيق مسائل أصول الدين أمثال: الباقلاني، وإمام الحرمين، والغزاني، والآمدي، والسعد التفتازاني، والشريف الجرجاني، والقرطبي، والمازري، قد صرّحوا أنّ الأدلة علي تفضيل عليّ أو ابي بكر هي أدلة متعارضة ظنية الدلالة لا تقوم الحجة بها.

عضد الدین ایجی که از متکلمین عامه است، می گوید:

«مقصد دوم در شروط امامت: مشهور بر آن است که اهل امامت باید مجتهد در اصول و فروع باشد تا امور دین را برپا دارد؛ صاحب نظر باشد تا به امور مملکت برسد و شجاع باشد تا با قدرت از مناطق اسلام حفاظت کند»(1)

«شرح: مقصد دوم در شروط امامت: مشهور بر آن است که اهل امامت و مستحق امامت کسی است که مجتهد در اصول و فروع باشد تا در امور دین به پا خیزد، در حالی که قدرت اقامه استدلال و حل شبهات عقاید دینی را دارد و مستقل به فتوا در پیشامدها، احکام و اتفاقات، چه در نصوص و چه در استدلال باشد؛ زیرا مهمترین اهداف امامت حفظ عقائد و دادن حکم نهایی و حل درگیری ها است و بدون این شرط، آن به اتمام نمی رسد و صاحب نظر و بصیرت در تدبیر جنگ و صلح و منظم کردن لشکر و حفاظت از مرز ها باشد تا به امور مملکت برسد و شجاع با قوت قلب باشد تا با قدرت از مناطق اسلامی حفاظت کند.»(2)

قاضی محمد بن طیب باقلانی نیز درباره ی اسباب افضلیت چنین می نویسد:

«مردم (علمای اهل سنت) اسبابی که موجب برتری می شود را در چند چیز محصور کرده اند که اولش سبقت در اسلام است ... سپس جهاد با جان، سپس جهاد مالی، سپس احاطه به علومی از شریعت که به آن نیاز می شود، سپس زهد در دنیا و زیادی رغبت به آنچه در نزد خداوند است، سپس قرابت نسبی (خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ) و گروهی در این اسباب، شجاعت را نیز ذکر کرده اند ... .»(3)

ص: 29


1- المواقف للإیجی، ج 3 ص 585 المقصد الثانی فی شروط الإمامة المتن الجمهور على أن أهل الإمامة مجتهد فی الأصول والفروع لیقوم بأمور الدین ذو رأی لیقوم بأمور الملک شجاع لیقوى على الذب عن الحوزة
2- المواقف للإیجی، ج 3 ص 586 الشرح: المقصد الثانی فی شروط الإمامة الجمهور على أن أهل الإمامة ومستحقها من هو مجتهد فی الأصول والفروع لیقوم بأمور الدین متمکنا من إقامة الحجج وحل الشبه فی العقائد الدینیة مستقلا بالفتوى فی النوازل والأحکام والوقائع نصا واستنباطا لأن أهم مقاصد الإمامة حفظ العقائد وفصل الحکومات ورفع المخاصمات ولن یتم ذلک بدون هذا الشرط ذو رأی وبصارة بتدبیر الحرب والسلم وترتیب الجیوش وحفظ الثغور لیقوم بأمور الملک شجاع قوی القلب لیقوى على الذب عن الحوزة والحفظ
3- مناقب الأئمة الأربعة، ص 295 رقم 354 وقد ذكر الناس الأسباب الموجبة للتفضيل وحصروها، فأولها: السبق إلى الإسلام، ... ثم الجهاد بالنفس، ثم الجهاد بالمالي، ثم الإحاطة بعلم ما يحتاج إليه من الشريعة، ثم الزهد في الدنيا وكثرة الرغبة فيما عند الله عز وجل ثم القرابة الحاصلة بالنسب وقد ذكر قوم في هذا: الشجاعة ... .

ص: 30

فصل دوم: مقابله با احادیث فضائل علوی و راویانش

اشاره

ص: 31

عکس

ص: 32

خودداری محدثان اهل سنت از نقل روایات فضائل علوی

اشاره

با وجود اینکه کتب اهل سنت پر از روایات فضائل علوی است، اما روایات فراوانی نیز بوده که محدثان بزرگ مکتب سقیفه به خاطر دشمنی با حضرت علی علیه السلام و یا ترس از شیعه شدن مردم، عمدا نقل نکرده اند.

در ادامه به سخن و عملکرد چند نفر از آنان در قبال احادیث فضائل علوی اشاره می کنیم.

1. عامر شعبی (متوفای 102 تا 109 ه-)

عبدالله بن احمد بن حنبل با سند صحیح (طبق نظر القحطانی)(1)

از عامر شعبی که شمس الدین ذهبی از او به عنوان «امام و علامه ی عصرش (علامه ی تابعین)» یاد کرده(2)

نقل می کند که می گفت:

«به تحقیق که از [نقل و ذکر] حدیث علی علیه السلام کراهت داشتیم.»(3)

2. سفیان ثوری (متوفای 161 ه-)

ابو نعیم اصفهانی (متوفای 430 ه-) با سند حسن(4) از مؤمل بن اسماعیل از سفیان ثوری (متوفای 161 ه-) که ذهبی از او به عنوان «شیخ الاسلام، امام حافظان و سید و سالار عالمان عامل در زمانش و مجتهد» یاد کرده(5)، نقل می کند که گفت:

«شیعه ما را مانع شد از اینکه فضائل علی علیه السلام را ذکر بکنیم.»(6)

ص: 33


1- السنة لعبد الله بن أحمد، ج 2 ص 550 ح 1282 قال القحطانی: إسناده صحیح (فی 1275)
2- سیر أعلام النبلاء ، ج 4 ص 294-295 «الشعبی ( ع ) عامر بن شراحیل بن عبد بن ذی كبار -وذو كبار : قیل من أقیال الیمن - الإمام ، علامة العصر.»
3- حدثنی أبی نا أبو معاویة نا إسماعیل بن أبی خالد عن الشعبی عن علقمة قال غلت الشیعة فی علی رضی الله عنه كما غلت النصارى فی عیسى بن مریم علیه السلام قال وكان الشعبی یقول لقد بغضوا إلینا حدیث علی رضی الله عنه
4- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: أحمد بن عبد الله الأصبهانی: ثقة / سلیمان بن أحمد الطبرانی: حافظ ثبت / محمد بن علی الصیرفی: صدوق حسن الحدیث / محمد بن فراس الضبعی: صدوق حسن الحدیث / مؤمل بن إسماعیل العدوی: صدوق سیء الحفظ / سفیان الثوری: ثقة حافظ فقیه إمام حجة وربما دلس
5- سیر أعلام النبلاء، ج 7 ص 229-230 سفیان ع ابن سعید بن مسروق ... هو شیخ الإسلام إمام الحفاظ سید العلماء العاملین فی زمانه أبو عبد الله الثوری الكوفی المجتهد
6- حلیة الأولیاء، ج 7 ص 27 حدثنا سلیمان بن أحمد ثنا محمد بن علی الأحمر ثنا محمد بن فراس أبو هریرة ثنا مؤمل بن إسماعیل قال سمعت سفیان الثوری یقول منعتنا الشیعة أن نذكر فضائل علی

منظور سفیان این است که اگر مذهب شیعه نبود، روایات فضائل علوی را نقل می کردیم؛ اما چون میترسیم که اگر این روایات را نقل کنیم، مردم شیعه شوند؛ لذا از بیان آنها خودداری می کنیم.

ذهبی نیز از مؤمل بن اسماعیل از سفیان ثوری نقل می کند که گفت:

«روافض (شیعیان) مرا ترک نمودند؛ چرا که من از اینکه فضائل علی علیه السلام را ذکر کنم، بغض می ورزیدم.»(1)

ابو نعیم بلافاصله با سند حسن دیگر(2)

نقل می کند که سفیان ثوری می گفت:

«هر کس علی علیه السلام را بر ابوبکر و عمر مقدم بدارد، مهاجرین و انصار را خوار و تحقیر نموده است و من میترسم که [اعمالش] با این وجود به او نفع نرساند.»(3)

از این روایت نیز استفاده می شود که آن روایات در فضائل حضرت علی علیه السلام که سفیان از نقلشان امتناع کرده، افضلیت آن حضرت نسبت به ابوبکر و عمر و سایر صحابه را اثبات می کرد و چون سفیان نقل آن ها را تحقیر مهاجرین و انصار محسوب می کرده، از این رو از نقلشان خودداری می کرده است.

3. شعبه بن حجاج (متوفای 160 ه-)

سومین شخص از محدثان بزرگ اهل سنت که از نقل روایات فضائل علوی خودداری می کرده،- و اتفاقا از نقل روایتی خودداری کرده که به قول خودش اگر آن را نقل می کرد، همه شیعه می شدند- شعبه بن حجاج است که ذهبی در شرح حال وی می نویسد:

«شعبه بن حجاج حجت، حافظ و شیخ الإسلام بود. ابن مدینی گفته که او دو هزار حدیث نقل کرده است. ثوری گفته که او در علم حدیث «امیر المؤمنین» بود. شافعی گفته که اگر شعبه نبود، کسی در عراق حدیث را نمی شناخت. ابوبکر بکراوی گفته که کسی را ندیده است که به اندازه شعبه خداوند را عبادت کند.»(4)

ص: 34


1- سیر أعلام النبلاء، ج 7 ص 253 مؤمل بن إسماعل عن سفیان قال تركنی الروافض وأنا أبغض أن أذكر فضائل علی
2- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: أحمد بن عبد الله الأصبهانی: ثقة / سلیمان بن أحمد الطبرانی: حافظ ثبت / حفص بن عمر الرقی: صدوق حسن الحدیث / قبیصة بن عقبة السوائی: ثقة / سفیان الثوری: ثقة حافظ فقیه إمام حجة وربما دلس
3- حلیة الأولیاء، ج 7 ص 27 حدثنا سلیمان بن أحمد ثنا حفص بن عمر بن الصباح الرقی ثنا قبیصة بن عقبة قال سمعت سفیان الثوری یقول من قدم علیا على أبی بكر وعمر فقد أزرى بالمهاجرین والانصار وأخشى أن لا ینفعه مع ذلك
4- تذكرة الحفاظ، ج 1 ص 193 رقم 187 ع شعبة بن الحجاج بن الورد الحجة الحافظ شیخ الإسلام أبو بسطام الأزدی العتكی مولاهم الواسطی نزیل البصرة ومحدثها ... قال بن المدینی له نحو ألفی حدیث وكان الثوری یقول شعبة أمیر المؤمنین فی الحدیث وقال الشافعی لولا شعبة لما عرف الحدیث بالعراق قال أبو بكر البكراوی ما رأیت أحدا أعبد لله من شعبة

این شخص که گفته اند از همه عابدتر بوده، این خیانت بزرگ را کرده است، دیگرانی که به اندازه او نبوده اند، چه خیانت هایی را کرده اند، خدا می داند.

احمد بن حنبل با سند صحیح(1)

از شعبه بن حجاج نقل می کند که گفت:

«من روایاتی را از الحكم بن عتيبة الكندي (ثقة ثبت، متوفای 113 ه-) از عبد الرحمن بن أبی لیلى الأنصاری (ثقة از طبقه دوم راویان و متوفای 83 ه-) از علی علیه السلام شنیده ام که اگر برای شما آن ها را نقل کنم، به خدا سوگند «لرقصتم»؛ یعنی قطعا می رقصید (!!!) و هرگز آن ها را از من نخواهید شنید!»

احمد بن حنبل در ادامه می گوید: «همین روایت را محمود بن غیلان العدوی (ثقة) برای من نقل کرد، [با این تفاوت که شعبه گفته:اگر آن ها را نقل کنم،] «لترفضتم»؛ یعنی قطعا رافضی می شوید.»

ابو عبد الرحمن (عبد الله بن احمد بن حنبل) گوید: «این تعبیر درست تر است.»(2)

توضیح اینکه: کلمات «لرقصتم» و «لترفضتم» بسیار به هم شبیه هستند و تنها در چند نقطه اختلاف دارند و همانطور که عبد الله بن احمد بن حنبل گفته: واژه ی «رفض» درست است؛ چرا که اولا: رقصیدن با شنیدن روایت، معقول نیست. ثانیا: «رفض» با علی علیه السلام مرتبط بوده و این قرینه ی قوی بر تأییدش است.

ابن ابی حاتم رازی (متوفای 327 ه-) نیز با سند صحیح(3) از یحیی بن سعید القطان نقل میکند که گفت:

«ابو اسامه پیش من آمد و به همراه وی نزد شعبه رفتیم. شعبه برای ابو اسامه 40 یا 50 روایت در باب فضائل علی ( علیه السلام ) بیان نمود و سپس به وی گفت: اگر جایگاه تو نبود، حتی یک حدیث هم برایت نقل نمیکردم.»(4)

ص: 35


1- بررسی سند روایت: محمد بن عبد الله المخرمی: ثقة حافظ امین / أبو داود الطیالسی: ثقة حافظ غلط فی آحادیث / شعبة بن الحجاج العتكی: ثقة حافظ متقن عابد
2- العلل ومعرفة الرجال، ج 3 ص 354 ح 5569 و 5570 حدثنی محمد بن عبد الله قال حدثنا أبو داود عن شعبه قال لقد حدثنا الحکم عن عبد الرحمن بن أبی لیلى عن علی بشیء لو حدثتکم لرقصتم والله لا تسمونه منی أبدا وحدثنا به محمود بن غیلان مثله وقال لترفضتم قال أبو عبد الرحمن وهو أشبه
3- عبد الرحمن بن أبی حاتم الرازی: ثقة حافظ / علی بن الحسن الهسنجانی: ثقة / مسدد بن مسرهد الأسدی (ثقة حافظ)/ یحیى بن سعید القطان: ثقة متقن حافظ إمام قدوة
4- الجرح والتعدیل، ج 1 ص 247 حدثنا عبد الرحمن نا على بن الحسن الهسنجانی نا مسدد قال قال یحیى بن سعید جاءنی أبو أسامة فذهبت معه إلى شعبة فحدثه بأربعین أو خمسین حدیثا فی فضائل على ثم قال لولا مكانك ما حدثته بحدیث

4. سلام بن أبی مطیع (متوفای 164 ه-)

سلام بن أبی مطیع الخزاعی _که ذهبی از او با عنوان «امام، ثقه و مقتدا» یاد کرده(1) و از رجال صحیحین و معاصر سفیان ثوری و شعبه بن حجاج است_ هنگامی که روایتی در فضیلت حضرت علی علیه السلام در کتاب ابوعوانه (متوفای 176 ه-) -که ذهبی از او به عنوان «امام، حافظ و از ارکان حدیث» یاد کرده(2)_ به نقل از سلیمان بن مهران الأعمش _که ذهبی از او با عنوان «امام، شیخ الاسلام و شیخ محدثین» یاد کرده(3)_ از سالم بن أبی الجعد الأشجعی (متوفای 97 ه-) _که ذهبی با عنوان «ثقه ای از تابعین» از او یاد کرده است(4)

_ دید، آن را از سلام گرفت و در تنور انداخت!

ابوبکر خلال (متوفای 311 ه-) با سند صحیح (طبق نظر دکتر زهرانی) از خالد بن خداش نقل می کند که گفت:

«سلام بن ابی مطیع نزد ابی عوانه آمد و گفت: این بدعت هایی را که برای ما از کوفه آوردی بیاور ببینم چه است؟ ابو عوانه کتاب هایش را آورد و به او داد. پس سلام بن ابی مطیع آن ها را در تنور انداخت.

راوی می گوید: از خالد پرسیدم در آن کتاب ها چه بود؟ گفت: حدیث أعمش از سالم بن ابی الجعد از ثوبان که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «استقیموا لقریش» و احادیث دیگری مانند آن. من به خالد گفتم: این که مشکلی ندارد! دیگر چه؟ گفت: «حدیث علی علیه السلام که من قسیم النار هستم.» به خالد گفتم: آیا این را ابو عوانه از أعمش نقل کرد؟ گفت: بله.»(5)

ص: 36


1- سیر أعلام النبلاء، ج 7 ص 428 سلام بن أبی مطیع خ م ت س الإمام الثقة القدوة أبو سعید الخزاعی مولاهم البصری
2- سیر أعلام النبلاء، ج 8 ص 217 أبو عوانة ( ع ) هو الإمام الحافظ الثبت محدث البصرة ... وكان من اركان الحدیث
3- سیر أعلام النبلاء، ج 6 ص 226 الأعمش ( ع ) سلیمان بن مهران الإمام شیخ الإسلام شیخ المقرئین والمحدثین
4- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 3 ص 162 رقم 3048 سالم بن أبی الجعد ( ع ) من ثقات التابعین لكنه یدلس ویرسل
5- السنة للخلال، ج 3 ص 510 ح 819 وأخبرنی محمد بن علی قال ثنا مهنى قال سألت أحمد قلت حدثنی خالد بن خداش قال قال سلام وأخبرنی محمد بن علی قال ثنا یحیى قال سمعت خالد بن خداش قال جاء سلام بن أبی مطیع إلى أبی عوانة فقال هات هذه البدع التی قد جئتنا بها من الكوفة قال فأخرج إلیه أبو عوانة كتبه فألقاها فی التنور فسألت خالدا ما كان فیها قال حدیث الأعمش عن سالم بن أبی الجعد عن ثوبان قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم استقیموا لقریش وأشباهه قلت لخالد وأیش قال حدیث علی أنا قسیم النار قلت لخالد حدثكم به أبو عوانة عن الأعمش قال نعم إسناده صحیح

5. لیث بن سعد (متوفای 175 ه-)

ابن زولاق مصری (متوفای 386 ه-) که ذهبی از او به عنوان «الشيخ العلامة المحدث المؤرخ» یاد کرده،(1)

چنین گزارش می کند:

«لیث بن سعد، فقیه مصر، هنگامی که خانه عبدالله بن لهیعه (از محدثان اهل سنت) آتش گرفت، هزار دینار برای او فرستاد و گفت: از این هزار دینار استفاده کن و کمک بگیر و ما را از فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام معاف بدار (از نقل آن خودداری کن)! عبدالله بن لهیعه آن پول را گرفت و حدیثی از فضائل علی علیه السلام را برای لیث فرستاد تا او را به خشم بیاورد و عصبانی کند.»(2)

لیث بن سعد که چنین مبلغی را جهت جلوگیری از نشر فضائل امیرالمومنین علیه السلام به راوی حدیث رشوه داده، کسی است که ذهبی از او به عنوان «الإِمَامُ، الحَافِظُ، شَیْخُ الإِسْلاَمِ، وَعَالِمُ الدِّیَارِ المِصْرِیَّةِ» یاد کرده است.(3)

6. وکیع بن جراح (متوفای 196 ه-)

یکی دیگر از بزرگان حدیث اهل سنت که از نقل روایات فضائل علوی خودداری می کرده، وکیع بن جراح است که ذهبی از او به عنوان «الامام الحافظ الثبت محدث العراق و أحد الأئمة الأعلام» یاد کرده است.(4)

یحیی بن مَعین (متوفای 233 ه-) می گوید: «از وکیع حدیث می شنیدم، ولی از فضائل علی علیه السلام هیچ حدیثی نقل نمی کرد، تا اینکه به او گفتم: چرا از آن حدیثی نقل نمی کنی؟ گفت: [به خاطر اینکه] مردم به خاطر نقل کردن آن، به ما حمله می کنند.»(5)

ص: 37


1- سير اعلام النبلاء، ج 16 ص 463
2- فضائل مصر وأخبارها وخواصها، ص 48 وقد کان اللیث بن سعد فقیه مصر لما أحرقت دار عبد الله بن لهیعة، أرسل إلیه اللیث بألف دینار وقال: استعن بهذه واعفنا من فضائل علی بن أبی طالب، فأخذها عبد الله بن لهیعة وأنفذ إلیه حدیثا من فضائل علی رضی الله عنه لیغیظ به اللیث.
3- سیر أعلام النبلاء، ج 8، ص 136
4- تذكرة الحفاظ، ج 1 ص 306 رقم 284 ع وكيع بن الجراح بن مليح الامام الحافظ الثبت محدث العراق أبو سفيان الرواسي الكوفى أحد الأئمة الأعلام
5- تاريخ ابن معين (رواية الدوري)، ج 3 ص 437 رقم 2147 قال وسمعته لا يحدث بفضائل علي زمانا حتى قلت له لم لا تحدث بها فقال إن الناس يحملون علينا فيها وحدث بها

بلاهایی که بر سر راویان فضائل می آوردند

اشاره

راویانی که احادیث فضائل علوی را نقل می کردند، به گونه های مختلف مورد جرح و ضرب عالمان و عوامان اهل تسنن قرار می گرفتند: یکی تضعیف میشد، دیگری به بی دینی و کفر متهم میشد، یکی را نجس میدانستند، منبر دیگری را می شکستند، یکی را کتک میزدند و بعضی دیگر را نیز می کشتند.

اول: تضعیف راویان فضائل

شاید اولین بلایی که سر این دسته از راویان و روایاتشان می آمد، تضعیف و تشنیع آنها توسط علما، محدثین و رجالیون عامه بود.

حافظ ابن عدی می نویسد:

«یحیی بن معین در جرح زیاد بن منذر (ابو الجارود) سخن گفته و او را تضعیف کرد؛ زیرا او احادیث فضائل اهل بیت علیهم السلام را روایت می کرد.»(1)

عبدالرحمن سیوطی می نویسد:

«از قرائن [جعلی بودن یک حدیث] این است که راوی، رافضی باشد و حدیث، در فضائل اهل بیت علیهم السلام باشد.»(2)

عبارت دیگری که خیلی مهم است و نشان می دهد جرح و تعدیل راویان در نزد اهل سنت بر اساس روایات آن ها صورت می گرفته(3)، مطلبی است که ابو زرعه درباره ی حدیث «من شهر علمم و علی علیه السلام دروازه آن است» گفته است.

ملا علی قاری می نویسد:

«سپس بدان که حدیث «من شهر علمم و علی علیه السلام دروازه ی آن است» را حاکم در مناقب مستدرکش از ابن عباس روایت کرده و گفته: صحیح است و ذهبی در تعلیقش بر آن گفته: بلکه جعلی است. و ابو زرعه گفته

ص: 38


1- الكامل فی ضعفاء الرجال، ج 3 ص 190 ویحیى بن معین إنما تكلم فیه وضعفه لأنه یروی أحادیث فی فضائل أهل البیت
2- تدریب الراوی، ج 1 ص 276 قلت ومن القرائن كون الراوی رافضیا والحدیث فی فضائل أهل البیت
3- مجمع الزوائد ت حسين سليم أسد، ج 18 ص 548 وهذا كله يدل علي أن جل اعتمادهم في التوثيق والجرح إنما هو علي سبر حديث الراوي.

است: چه تعداد کثیری از خلق (راویان فضائل) که با نقل این حدیث، مفتضح (تضعیف) شدند.»(1)

همچنین عبدالرحمن معلمی یمانی (از علمای سرشناس سلفی) در مقام استدلال برای تفکیک «هلال بن ایوب الصیرفی» از «هلال الوزّان الصیرفی» که هر دو از شیوخ «جعفر بن زياد الأَحْمَر» هستند، می نویسد:

«همانا گروهی توثیق جعفر الأحمر را از یحیی بن معین نقل کرده اند، و جعفر از رؤسای شیعه است و حدیثی که او از «هلال بن ایوب الصیرفی» نقل کرده (حدیث امام المتقین بودن حضرت علی علیه السلام )، اهل سنت آن را انکار می کنند، چنان که خواهد آمد و این حدیث موافق اعتقاد جعفر است، بر خلاف «هلال الوزّان» که ثقه سنی است؛ پس اگر ابن معین معتقد می بود که جعفر این حدیث را از وزّان نقل کرده (نه ابن ایوب)، قطعا جعفر را جرح می کرد، به جای اینکه توثیقش کند (!). پس اگر گفته شود که شاید ابن معین متابعی برای جعفر شناخته (یعنی راویان دیگری که آن ها نیز همین حدیث را از هلال نقل کرده باشند) [وبه این دلیل او را جرح نکرده،] می گویم: این چیزی است که ثابت نمی شود و اگر اینچنین می بود، قطعا ابن معین هلال الوزّان را جرح می کرد (!) بر خلاف جعفر که او از راوی مجهول (هلال بن ایوب الصیرفی) نقل کرده و لذا اتهام جعل حدیث به سمت مجهول نشانه می رود و جهالت او کفایت می کند از پرداختن به جرح جعفر.»(2)

این سخن معلمی یمانی به وضوح می رساند که ملاک در نزد اهل سنت، وثاقت نیست؛ بلکه حدیث است! یعنی اگر کسی روایتی در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل کرد، تضعیف می شود؛ مانند «عبد النور بن عبد الله المسمعی» که ابن حبان او را توثیق کرده؛ اما عُقیلی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی به خاطر نقل روایتی در فضیلت امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهما السلام تضعیفش کرده اند و ابن حجر تصریح کرده که اگر چنانچه ابن حبان نیز از این حدیث او اطلاع می داشت، وی را توثیق نمی کرد!

«عبد النور بن عبد الله المسمعی از شعبه روایت نقل کرده و کذاب است. عقیلی گفته: در رفض زیاده روی می کرد و این حدیث را از شعبه با سندش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جعل کرده است که در جنگ تبوک فرمود: خداوند

ص: 39


1- مرقاة المفاتیح، ج 11 ص 253 ثم أعلم أن حدیث : أنا مدینة العلم وعلی بابها . رواه الحاكم فی المناقب من مستدركه من حدیث ابن عباس وقال : صحیح . وتعقبه الذهبی فقال : بل هو موضوع . وقال أبو زرعة : كم خلق افتضحوا فیه
2- الموضح لأوهام الجمع والتفريق، ج 1 ص 193 انّ جماعة رووا عن يحيي بن معين توثيق جعفر الأحمر، وجعفر من رؤساء الشيعة والحديث الذي رواه عن هلال بن أيوب الصيرفي يستنكره أهل السنة كما يأتي ويوافق هوي جعفر دون هلال الوزّان فإن هلالا الوزان ثقة سني روي زائدة مع تشدده فلو اعتقد ابن معين ان جعفرا روي ذاك الحديث عن الوزان لبالغ في جرح جعفر بدل أن يوثقه، فإن قيل لعل ابن معين عرف متابعا لجعفر، قلت لا يثبت شيء من ذلك ولو كان ذلك لجرح ابن معين هلالا الوزان – وهذا بخلاف ما اذا كان جعفر انما رواه عن مجهول فان التهمة تنصب علي ذلك المجهول وتكفيه جهالته عن التشاغل بجرحه

مرا دستور فرمود تا فاطمه علیها السلام را به ازدواج علی علیه السلام در بیاورم؛ پس من نیز چنین کردم ... و حدیث، جعلی است و اصلی ندارد و ابن حبان نام او را در زمره ی ثقات ذکر کرده است ... و گویا ابن حبان از این حدیثش که از شعبه نقل کرده، بی اطلاع بوده است [و الّا توثیقش نمی کرد]؛ چرا که جعلی است و رجالش از شعبه و بعد از آن، رجال صحیح بخاری هستند به غیر از عبد النور. و ذهبی نیز به این یقین رسیده که این شخص این حدیث را جعل کرده است ... .»(1)

مدرک دیگری که خیلی مهم است، سخن عادل بن محمد (از محققین اهل سنت) است. وی می گوید:

)( مسلم از ابن ابی غنیه از حکم روایت نقل نکرده و فقط بخاری نقل کرده است. اینکه بخاری و مسلم این روایت [که سندش هم صحیح است] را نقل نکرده اند و فضیلت آشکاری برای حضرت علی علیه السلام است، موجب شک می شود ... ائمه ما اینطور بودند. وقتی حدیثی به نظرشان منکر می رسید، در سندش دنبال مشکل می گشتند. اگر اشکال پیدا نمی کردند، می گفتند: شاید اینجا مشکلی وجود داشته؛ شاید این راوی اش مدلّس است، حتی اگر آن راوی مشهور به تدلیس نبود.

و در این مورد شیخ معلمی یمانی (در مقدمه الفوائد، ص 8) می گوید: «وقتی محققین ائمه ما یک متنی برایشان سنگین باشد، و ظاهر سند، صحیح باشد، برایش دنبال علت می گردند؛ وقتی که اشکالی پیدا نکردند، اشکال تراشی می کنند؛ ولی آن ها برای اینکه این منکر را خرابش کنند، آن را کافی می دانند؛ مانند این اشکال تراشی که می گویند: راوی حدیث به شنیدن تصریح نکرده، با اینکه راوی مدلس نبوده است.» (((2)

ص: 40


1- لسان المیزان، ج 4 ص 77 عبد النور بن عبد الله المسمعی عن شعبة كذاب وقال العقیلی كان یغلو فی الرفض ووضع هذا عن شعبة عن عمرو بن مرة عن أبیه عن إبراهیم عن مسروق عن عبد الله رضی الله عنه قال قال لنا رسول الله صلى الله علیه وسلم فی غزوة تبوك ان الله أمرنی ان ازوج فاطمة من علی ففعلت فقال لی جبرائیل ان الله قد بنى جنة من لؤلؤ وسرد حدیثا طویلا قلت رواه إسماعیل بن بنت السدی عن بشر بن الولید الهاشمی عنه انتهى ولفط العقیلی لا یقیم الحدیث ولیس من أهله والحدیث موضوع ولا أصل له وقد ذكره بن حبان فی الثقات ... وكان بن حبان ما اطلع على هذا الحدیث الذی له عن شعبة فإنه موضوع ورجاله من شعبة فصاعدا رجال الصحیح فینظر من دون عبد النور واما جزم الذهبی بأنه هو الذی وضع هذا موهما انه كلام العقیلی ففیه ما فیه
2- شرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرائع الدین والتمسك بالسنن، ص 108 قلت لم یخرج مسلم لأبن ابی غنیة عن الحکم، بل أخرج له البخاری فقط. وعدم تخریج البخاری ومسلم لهذا الحدیث رغم أن فیه فضیلة ظاهرة للإامام علی رضی الله عنه، یوجب ریبة...والأئمة اذا استنكروا الحدیث یبحثون عن علة فان لم یجدوا علقوا الأمر بعلة احتمالیة کأن یکون الراوی دلسه، وإن لم یشتهر و یعرف بالتدلیس وفی هذا یقول الشیخ المعلمی رحمه الله ( مقدمة الفوائد : ص 8 ) : اذ استنکر الأئمة المحققون المتن وکان ظاهرالسند الصحة فانهم یتطلبون له العلة فاذا لم یجدوا علة قادحة مطلقا، حیث وقعت ، اعلوه بعلة لیست بقادحة مطلقا ولکنهم یرونها کافیة للقدح فی ذلک المنکر ، فمن ذلك : إعلاله بأن راویه لم یصرح بالسماع ، هذا مع أن الراوی غیر مدلس

عبد الله بن مسلم بن قتیبه دینوری (متوفای 279 ه- )، از علمای بزرگ اهل سنت، نیز گفته است:

«بسیاری از محدثین از نقل فضائل علی بن ابی طالب کرم الله وجهه و یا اظهار آنچه که در حق او واجب است خودداری کرده اند، در حالی که تمام این احادیث، مخارج و طرق صحیح دارند و فرزند علی بن ابی طالب، حسین بن علی علیهم السلام را به دلیل کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرموده اند: «هرکس بر امتم خروج کند، در حالی که امت متفق و یکپارچه و متحد است، هرکس که باشد او را بکشید» ، خارجی و از بین برنده ی وحدت و یکپارچگی مسلمانان و حلال الدم دانسته اند و علی بن ابی طالب علیه السلام و اهل شورا را در فضیلت مساوی می دانند؛ به این دلیل که معتقدند اگر عمر قائل به افضلیت علی بن ابی طالب علیه السلام می بود، وی را بر آنان در شورا مقدم میکرد و آن شورا را بین آن ها تشکیل نمی داد و این محدثین نسبت به کسانی که علی بن ابی طالب علیه السلام و یا یکی از فضائل او را نقل کرده، بی اعتنایی کرده اند تا جایی که بسیاری از محدثین از این که فضائل علی علیه السلام را نقل کنند خودداری کرده اند و به جمع فضائل عمرو بن عاص و معاویه پرداخته اند و گویی منظورشان (از نقل این احادیث) خود عمرو بن عاص و معاویه نبوده؛ بلکه منظورشان علی علیه السلام بوده است (یعنی به منظور تضعیف جایگاه امیرالمؤمنین این کار را کرده اند)! بنابراین اگر کسی بگوید: برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، علی علیه السلام است و پدر دو نوه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم _حسن و حسین علیهما السلام _ علی علیه السلام می باشد و اصحاب کساء: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام هستند، چهره شان درهم می شود و حالت چشمانشان [از شدت ناراحتی و عصبانیت] تغییر می کند و بغض و کینه ها در دلشان پدید می آید و اگر کسی این قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و «أنت منی بمنزلة هارون من موسى» و مانند آن را نقل کند، برای این احادیث اشکالاتی می تراشند تا ارزش آن را به دلیل بغض و کینه شان نسبت به شیعیان و الزامی برای علی بن ابی طالب علیه السلام به سبب شیعیان که در حقیقت موجب الزام او نیست، پایین بیاورند و این عین جهل است.»(1)

مدرک دیگری که ثابت می کند احادیث فضائل دشمنان اهل بیت علیه السلام جعلی هستند و از روی دشمنی،

ص: 41


1- الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیة والمشبهة، ص 41-42 وتحامى کثیر من المحدثین أن یحدثوا بفضائله کرم الله وجهه أو أن یظهروا ما یجب له، وکل تلک الأحادیث لها مخارج صحاح، وجعلوا ابنه الحسین علیه السلام خارجیاً شاقاً لعصا المسلمین حلال الدم لقول النبی صلى الله علیه وسلم: ((من خرج على أمتی وهم جمیع فاقتلوه کائناً من کان)) وسووا بینه فی الفضل وبین أهل الشورى لأن عمر لو تبین له فضله لقدمه علیهم ولم یجعل الأمر شورى بینهم وأهملوا من ذکره أو روى حدیثاً من فضائله، حتى تحامى کثیر من المحدثین أن یتحدثوا بها وعنوا بجمع فضائل عمرو بن العاص ومعاویة کأنهم لا یریدونهما بذلک وإنما یریدونه فإن قال قائل: أخو رسول الله صلى الله علیه وسلم علی وأبو سبطیه الحسن والحسین وأصحاب الکساء علی وفاطمة والحسن والحسین، تمعرت الوجوه وتنکرت العیون وطَرَّت حسائک الصدور، وإن ذکر ذاکر قول النبی صلى الله علیه وسلم: ((من کنت مولاه فعلی مولاه)) و (أنت منی بمنزلة هارون من موسى) وأشباه هذا التمسوا لتلک الأحادیث المخارج لینتقصوه ویبخسوه حقه بغضاً منهم للرافضة وإلزاماً لعلی علیه السلام بسببهم ما لا یلزمه وهذا هو الجهل بعینه.

راویان احادیث فضائل اهل بیت علیهم السلام مورد جرح قرار می گرفتند، سخن علوی بن طاهر الحداد – عالم شافعی مذهب و اشعری العقیده – می باشد. وی می گوید:

« احادیث صحیح دلالت بر این دارد که ناصبی منافق است و ایمان به قلبش وارد نمی گردد و بسیاری از علما در زمان پادشاهی آل مروان بر این مذهب خبیث، پلید و زشت بوده و تربیت شده ی آل مروان بودند و بدترین علما، علمای دربار هستند و آل مروان به آن دسته از علمایی که به بغض اهل بیت شناخته می شدند نزدیک می شدند و به آن ها زمین ها و اموالی را می بخشیدند و هدایا و جوایزی می دادند و عده ای پشت سر او راه می رفتند (حَشَم و خَدَم) و این نوع مسائل در آن زمان با توجه به سرچشمه و منبع قدرت و سلطه مشهورتر و رایج تر بود و پیروان این افراد، از دنیا طلبان و افرادی که در مسئولیت ها قرار داشتند زیاد شدند و اینان همانطور که در این زمان می بینی که کارمندان حکومت بر اساس آنچه که سیاست حکومت اقتضا می کند بر دین حُکامشان هستند، در آن زمان نیز چنین بودند و قبل از این که حکومت بنی مروان منقرض شود، این عقیده ریشه دواند و علمای ناصبی در دل های مردم جایگاه و ارزشی پیدا کردند و صاحب شهرت و پیروانی شدند که از آن ها [روایت و دین] نقل می کردند و عقیده ی آنان را مردم در بین خودشان بازگو می کردند، تا جایی که به خاطر آن، احادیث صحیح و صریح و متون عام و خاص رد می شد و به هرکسی که روایتی نقل میکرد که دلالت بر بطلان عقیده ی آنان داشت یا گرایش و محبتی نسبت به اهل بیت داشت، طعن وارد میکردند... .»(1)

ص: 42


1- القول الفصل فیما لبنی هاشم وقریش والعرب من الفضل، ص 69 وقد دلت الأحادیث الصحیحة على ان الناصبی منافق وانه لایدخل قلبه الأیمان وقد کان على هذا المذهب الخبیث المخبث کثیر من العلماء على عهد ملک آل مروان وکانوا صنائعهم وشر العلماء علماء الملوک وکان آل مروان یقربون من العلماء من عرف ببغض أهل البیت ویقطعونه الإقطاعات ویبذلون له الأموال ویجزلون له العطایا والجوائز ویوطئون الرجال عقبه ، فکان هذا النوع اکثر شهرة فی ذلک الزمان تبعا لمظهر القوة ، ومیل السطوة ، وقد کثر اتباعهم من طلاب الدنیا والمستشرفین إلى الوظائف وهم على دین ملوکهم کما ترى فی هذا العصر من اطباق الموظفین على ما تقتضیه سیاسة الحکومة فکذلک کانوا، ولم تدل دولة بنی مروان حتى تأصلت هذه العقیدة وصار لنواصب العلماء قدر فی قلوب العامة وتعظیم وشهرة واتباع یروون عنهم ، و بقیت عقیدتهم یتناقلها الناس بینهم ترد لاجلها الاحادیث الصحیحة الصریحة والنصوص العامة والخاصة، و یطعن فی کل من روى حدیثا یدل على بطلان ما هم فیه او عرف بمیل ومحبة لاهل البیت...

همچنین ابن ابی الحدید معتزلی از ابوجعفر اسکافی (متوفای 240 ه-) _که ذهبی از او به عنوان علامه(1) و خطیب بغدادی به عنوان یکی از متکلمین معتزله(2) یاد کرده اند_ چنین نقل می کند:

«شیخ ما ابوجعفر اسکافی می گوید: اگر نه این است که جهل و نادانی بر مردم غلبه دارد و آنان تقلید از دیگران را دوست می دارند، نیازمند به آن نبودیم که دلایل و سخنان عثمانیه را نقض کنیم و خلاف آن را بیاوریم. همه مردم می دانند که دولت و زور و قدرت طرفدار سخنان ایشانند و همه کس می داند که شیوخ و علما و امیران چه قدرتی داشته اند و سخنان عثمانیان آشکار و قدرت ایشان پیروز بوده است. از کرامت حکومت برخوردار بوده اند و تقیه هم نداشته اند. وانگهی چه جوایزی تعیین می کردند که افراد اخبار و روایاتی در فضیلت ابوبکر نقل کنند و بنی امیه هم در این باره بسیار تأکید داشتند و محدثان هم برای رسیدن به آنچه در دست بنی امیه بود چه بسیار احادیث که ساختند و پرداختند. بنی امیه در تمام مدت حکومت خود برای به فراموشی سپردن نام علی علیه السلام و فرزندانش و خاموش کردن پرتو ایشان از هیچ کوششی فروگذار نبودند و همواره فضائل و مناقب و سوابق ایشان را پوشیده می داشتند و مردم را بر دشنام و ناسزاگفتن و لعن کردن آنان بر منابر وامیداشتند و همواره از شمشیر، خونِ علویان فرو می چکید و شمارشان اندک و دشمنشان بسیار بود .

در آن مدت، علویان یا کشته و اسیر بودند یا گریزان و سرگردان و خوار و زبون و بیمناک مواظب خویشتن. حتی کار به آنجا کشید که به فقیه و محدث و قاضی و متکلم تذکر داده می شد و آنان را به سختی بیم میدادند و تهدید می کردند که نباید چیزی از فضائل علویان بر زبان آورند، و به هیچکس اجازه نمی دادند گرد ایشان بگردد و چنان شد که محدثان در چنان تقیه ای قرار گرفتند که چون می خواستند از علی علیه السلام حدیثی نقل کنند، با کنایه و بدون تصریح به نام او نقل می کردند و می گفتند: مردی از قریش چنین گفت و مردی از قریش چنین کرد، و نام او را بر زبان نمی آوردند .

وانگهی به خوبی می بینیم که همه نقیض گویان در نقض فضائل شخص علی علیه السلام کوشش کرده اند و هر گونه حیله سازی و تأویلات نادرست را موجه دانسته اند، اعم از خارجیان از دین بیرون شده و ناصبیان کینه توز و افراد به ظاهر پایدار، ولی گنگ و زبان بسته و ناشیان ستیزه گر و منافقان دروغگو و عثمانیان حسود در آن

ص: 43


1- سیر أعلام النبلاء، ج 10 ص 550 الإسکافی وهو العلامة أبو جعفر محمد بن عبد الله السمرقندی ثم الإسکافی المتکلم وکان أعجوبة فی الذکاء وسعة المعرفة مع الدین والتصون والنزاهة
2- تاریخ بغداد، ج 5 ص 416 رقم 2929 محمد بن عبد الله أبو جعفر المعروف بالإسکافی أحد المتکلمین من معتزلة البغدادیین له تصانیف معروفة وکان الحسین بن علی الکرابیسی یتکلم معه ویناظره وبلغنی أنه مات فی سنة أربعین ومائتین

مورد اعتراض ها کرده و طعن ها زده اند، و چه بسیار معتزلیانی که با وجود دانستن مبانی و شناخت موارد شبهه و مواضع طعن و انواع تأویلات، در جستجوی چاره برای باطل کردن مناقب علی علیه السلام و تأویل نادرست از فضائل مشهور او برآمده اند .

گاه آنها را به چیزهایی که احتمال داده نمی شود تأویل کرده و گاه با مقایسه کردن با موارد دیگر خواسته اند از قدر و منزلت آن بکاهند، با وجود همه این کارها فضائل او همواره بر قوت و رفعت خود و وضوح و روشنی فزونی گرفته است.

و می دانی که معاویه و یزید و مروانیانی که پس از آن دو بودند، در تمام مدت پادشاهی خودشان که بیش از هفتاد سال طول کشیده است، از هیچ کوششی در واداشتن مردم به دشنام دادن و لعن کردن و پوشیده نگهداشتن فضائل و مناقب و سوابق او خودداری نکردند.»(1)

دوم: متهم نمودن راویان فضائل به بی دینی

نقل روایات فضائل امام علی علیه السلام به قدری ناپسند بود که علمای اهل سنت آن ها را به بی دینی متهم میکردند؛ زیرا که جرمشان این بود که اسرار را هویدا می کردند.

ص: 44


1- 1] ] شرح نهج البلاغة، ج 13 ص 131 و جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 5 قال شيخنا أبو جعفر الإسكافي : لولا ما غلب على الناس من الجهل وحب التقليد ، لم نحتج إلى نقض ما احتجت به العثمانية ، فقد علم الناس كافة ، أن الدولة والسلطان لأرباب مقالتهم ، وعرف كل أحد علو أقدار شيوخهم وعلمائهم وأمرائهم ، وظهور كلمتهم ، وقهر سلطانهم وارتفاع التقية عنهم والكرامة ، والجائزة لمن روى الأخبار والأحاديث في فضل أبي بكر ، وما كان من تأكيد بني أمية لذلك ، وما ولده المحدثون من الأحاديث طلبا لما في أيديهم ، فكانوا لا يألون جهدا في طول ما ملكوا أن يخملوا ذكر علي عليه السلام وولده ، ويطفئوا نورهم ، ويكتموا فضائلهم ومناقبهم وسوابقهم ، ويحملوا على شتمهم وسبهم ولعنهم على المنابر ، فلم يزل السيف يقطر من دمائهم ، مع قلة عددهم وكثرة عدوهم ، فكانوا بين قتيل وأسير ، وشريد وهارب ، ومستخف ذليل ، وخائف مترقب ، حتى إن الفقيه والمحدث والقاضي والمتكلم ، ليتقدم إليه ويتوعد بغاية الإيعاد وأشد العقوبة ، ألا يذكروا شيئا من فضائلهم ، ولا يرخصوا لأحد أن يطيف بهم، وحتى بلغ من تقية المحدث أنه إذا ذكر حديثا عن علي عليه السلام كنى عن ذكره ، فقال : قال رجل من قريش ، وفعل رجل من قريش ، ولا يذكر عليا عليه السلام ، ولا يتفوه باسمه . ثم رأينا جميع المختلفين قد حاولوا نقض فضائله ، ووجهوا الحيل والتأويلات نحوها، من خارجي مارق ، وناصب حنق ، وثابت مستبهم ، وناشىء معاند ، ومنافق مكذب ، وعثماني حسود ، يعترض فيها ويطعن، ومعتزلي قد نقض في الكلام ، وأبصر علم الاختلاف، وعرف الشبه ومواضع الطعن وضروب التأويل ، قد التمس الحيل في إبطال مناقبه وتأول مشهور فضائله ، فمرة يتأولها بما لا يحتمل، ومرة يقصد أن يضع من قدرها بقياس منتقض ، ولا يزداد مع ذلك إلا قوة ورفعة ، ووضوحا واستنارة ، وقد علمت أن معاوية ويزيد ومن كان بعدهما من بني مروان أيام ملكهم - وذلك نحو ثمانين سنة - لم يدعوا جهدا في حمل الناس على شتمه ولعنه وإخفاء فضائله، وستر مناقبه وسوابقه.

«حاکم نیشابوری می گوید: ابن خزیمه می گفت: ثقه ای که در دینش مورد اتهام است -عباد بن یعقوب- برای ما روایت کرد .... ابن عدی گفت: احادیثی در فضائل اهل بیت علیهم السلام و مطاعن دیگران نقل کرد که به واسطه آنها بر او خرده گرفته شد...»(1)

سوم: نجس دانستن راویان فضائل

یکی از بلاهایی که بر سر راویان فضائل علوی می آمد، این بود که ایشان در نزد مخالفان به عنوان افرادی نجس العین (شاید کافر) قلمداد می شدند که باید هر چیزی که به آنها می خورد را تطهیر کرد!

شمس الدین ذهبی می نویسد:

«ابن سقاء حافظ، امام و محدث واسط بود... . سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم. پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است... از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد و روزی از روزها داشت حدیث طیر (از فضائل امیر مومنان) را املاء می کرد؛ اما مردم نتوانستند که این روایت را تحمل کنند؛ پس به او هجوم آورده و از جایش بلند کردند و جای او را آب کشیدند. بعد از این قضیه، وی خانه نشین شد و برای هیچ فردی از اهالی واسط روایت نقل نکرد. به همین جهت، احادیث ابن سقا در میان واسطیین کم است.»(2)

چهارم: تهدید، ارعاب و شکستن منابر راویان فضائل

تفکّر ارهابی و ارعاب از همان ابتدا در سرهای مخالفان امیرالمومنین علیه السلام وجود داشته تا جایی که حتی توانایی شنیدن فضائل آن حضرت را نداشتند.

شمس الدین ذهبی می نویسد:

« ابراهیم بن محمد ارموی -که فردی صالح و عالم بود- گفت: ابو عبدالله حاکم نیشابوری احادیثی را جمع کرد و فکر می کرد که آنها بر اساس شروط بخاری و مسلم، صحیح هستند؛ از جمله حدیث طائر (احب الخلق بودن امیرالمومنین علیه السلام ) و حدیث من کنت مولاه (حدیث غدیر). پس اصحاب حدیث این عمل وی را بر او

ص: 45


1- تهذیب الكمال، ج 14 ص 177-178 وقال الحاكم كان ابن خزیمة یقول حدثنا الثقة فی روایته المتهم فی دینه عباد بن یعقوب ... قال ابن عدی : وروى أحادیث أنكرت علیه فی فضائل أهل البیت ، وفی مثالب غیرهم ...
2- تذكرة الحفاظ، ج 3 ص 965-966 بن السقاء الحافظ الامام محدث واسط ... قال السلفی سألت الحافظ خمیسا الحوزی عن بن السقاء فقال هو من مزینة مضر ولم یكن سقاء بل لقب له من وجوه الواسطیین وذوی الثروة والحفظ رحل به أبوه فأسمعه من أبی خلیفة وأبی یعلى وابن زیدان البجلی والمفضل بن الجندی وبارك الله فی سنه وعلمه واتفق انه أملى حدیث الطیر فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به واقاموه وغسلوا موضعه فمضى ولزم بیته فكان لا یحدث أحدا من الواسطیین فلهذا قل حدیثه عندهم

خرده گرفته و به سخن او اعتنا نکردند.

ابو عبدالرحمن سلمی گوید: به نزد ابو عبدالله حاکم نیشابوری رفتم، در حالی که وی در خانه اش عزلت نشین شده بود و به خاطر پیروان ابی عبدالله بن کرام نمی توانست به مسجد برود؛ زیرا آنها منبر حاکم را شکسته بودند و از خارج شدن او جلوگیری کرده بودند.

به حاکم گفتم: اگر از خانه بیرون بیایی و فقط یک حدیث در فضائل این مرد ( معاویه ) بگویی، از این سختی و محنت راحت می شوی.

حاکم گفت: از قلب من چنین چیزی بیرون نمی رود.»(1)

پنجم:کتک خوردن راویان فضائل

ذهبی در تاریخش می نویسد:

« ابو سلیمان بن زبر گفت: من و ده نفر دیگر که ابوبکر طائی نیز جزء ایشان بود، در مسجد جامع دمشق نشسته بودیم و ابوبکر طائی روایات فضائل علی علیه السلام را می خواند ...؛ پس حدود صد نفر از مردمی که در مسجد بودند، ما را گرفتند و خواستند که ما را بزنند. یک نفر ریش مرا گرفت؛ ولی یکی از ریش سفید ها که قاضی بود آمد و مرا نجات داد؛ ولی آنها ابوبکر طائی را گرفتند و شروع کردند به زدن وی و همچنان او را میزدند تا اينکه به والی تحویلش دادند.

ابوبکر طائی به آنها گفت: ای بزرگان، همانا در کتاب من فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ ولی من فردا برای شما روایات فضائل امیرالمومنین معاویه را می آورم!»(2)

ص: 46


1- تاریخ الإسلام، ج 28 ص 127 و 132 فَحَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ محمد الأرموی بنیسابور - وكان صالحا عالما - قَالَ: جَمَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَاكِمُ أَحَادِیثَ، وزعم أنها صحاح على شرط البخاری ومسلم، منها: حدیث " الطائر "، و" من كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ ". فَأَنْكَرَ عَلَیهِ أَصْحَابُ الْحَدِیثِ ذَلِكَ، وَلَمْ یلْتَفِتُوا إِلَى قَوْلِهِ. .... فسمعت أبا الفتح سَمْكَوَیهِ بَهَراة یقُولُ: سَمِعْتُ عَبْد الواحد الملیحی یقُولُ: سمعتُ أبا عَبْد الرَّحْمَن السُلمی یقُولُ: دخلتُ علی أبی عَبْد اللَّه الحاكم وهو فِی داره لا یمكنه الخروج إِلَى المسجد من أصحاب أبی عَبْد الله بْن كّرام، وذلك أنّهم كسروا مِنبره ومنعوه مِن الخروج، فقلت لَهُ: لو خرجت وأملیتَ فی فضائل هذا الرجل حدیثا لاسترحتَ مِن هذه المحنة. فقال: لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی
2- تاریخ الإسلام، ج 23 ص 623 قال أبو سلیمان بن زبر : اجتمعت أنا وعشرة فیهم أبو بكر الطائی یقرأ فضائل علی رضی الله عنه فی الجامع بدمشق ..... فوثب إلینا نحو المائة من أهل الجامع یریدون ضربنا . وأخذ شخص بلحیتی ، فجاء بعض الشیوخ ، وكان قاضیاً ، فی الوقت فخلصنی وعلقوا أبا بكر فضربوه ، وعملوا على سوقه إلى الوالی فی الخضراء ، فقال لهم أبو بكر : یا سادة ، إنما فی كتابی فضائل علی ، وأنا أخرج لكم غداً فضائل معاویة أمیر المؤمنین

یکی دیگر از راویانی که به جرم تشیع و سب نکردن حضرت علی علیه السلام مورد تضعیف عالمان اهل تسنن واقع شد و به دستور حجاج، زرد پی پاشنه اش را بریدند، ابو یحیی اعرج است.

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

« به ابو یحیی، معرقب می گویند؛ چرا که حجاج یا بشر بن مروان از او خواستند که علی علیه السلام را سب کند، ولی ابو یحیی از این کار سر باز زد و لذا آنها نیز زرد پی پاشنه اش را بریدند.

ابن المدینی گوید: به سفیان گفتم که به چه دلیل رگ او را زدند ؟ گفت: به دلیل تشیع.»(1)

بعد جالب است که جوزجانی ناصبی (از علمای رجال اهل سنت) به این دلیل تضعیفش کرده است!

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

«جوزجانی این راوی را جزء ضعفاء آورده و گفته است: این آدم، منحرف و جائر بوده و از راه راست به دور رفته است و منظورش از آن، نسبت دادنش به تشیع بود. و جوزجانی در ناصبی بودن و انحراف از اهل بیت، معروف است.»(2)

ششم: شلاق خوردن راویان فضائل

نقل فضائل امیرالمومنین علیه السلام باعث شلاق خوردن افراد می شد، ولی وقتی می گفتند که او از اهل سنت است، رهایش می کردند!

خطیب بغدادی به نقل از شیوخش با اسنادشان از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیان می کند:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفت و فرمود: هر کس مرا و این دو نفر و پدرشان و مادرشان را دوست بدارد، در قیامت با من در یک رتبه خواهد بود.(3) زمانی که نصر بن علی این حدیث را نقل کرد، متوکل عباسی دستور داد او را هزار ضربه شلاق بزنند. جعفر بن عبد الواحد با متوکل صحبت کرد و به او گفت: این

ص: 47


1- تهذیب التهذیب، ج 10 ص 143 إنما قیل له المعرقب لأن الحجاج أو بشر بن مروان عرض علیه سب علی فأبى فقطع عرقوبه قال بن المدینی قلت لسفیان فی أی شیء عرقب قال فی التشیع
2- تهذیب التهذیب، ج 10 ص 143 وقد ذكره الجوزجانی فی الضعفاء فقال زائغ جائر عن الطریق یرید بذلك ما نسب إلیه من التشیع والجوزجانی مشهور بالنصب والانحراف
3- مسند احمد، ج 1 ص 412-413 ح 576 قال الشاکر: إسناده حسن. قریب به مضمون این حدیث را البانی نیز تصحیح کرده است: سلسلة الأحاديث الصحيحة ، ج 7 ص 942 ح 3319 إنّي، وإيّاكِ، وهذين، وهذا الرّاقد- يعني: عليّاً- يوم القيامة في مكان واحد، يعني: فاطمة وولديْها: الحسن والحسين رضي الله عنهم

مرد - یعنی نصر بن علی- از اهل سنت است و آنقدر اصرار کرد تا متوکل دست برداشت.

(خطیب بغدادی) می گویم: متوکل به این دلیل دستور داد نصر بن علی را بزنند که فکر می کرد او رافضی است؛ ولی وقتی فهمید که او از اهل سنت است، دست از سرش برداشت.»(1)

راوی دیگری که گرفتار شلاق نواصب شد، عطیه بن سعد عوفی است. محمد بن سعد می نویسد:

«حجاج بن یوسف برای محمد بن قاسم ثقفی نامه نوشت که از عطیه بخواه تا علی بن ابی طالب را لعن کند. اگر چنین نکرد، او را 400 ضربه شلاق بزن و موهای سر و ریشش را از ته بزن. پس محمد بن قاسم این امر را از عطیه خواست و او هم از انجام این دستور اجتناب کرد؛ پس عطیه را 400 ضربه شلاق زدند و موهای سر و ریشش را از ته زدند.»(2)

ذهبی نیز در تاریخش می نویسد:

«و در روایت است که حجاج 400 ضربه شلاق به عطیه زد تا علی علیه السلام را لعن کند، اما او این کار را نکرد؛ چرا که شیعه بود. خدا رحمتش کند و رحمت خدا شامل حجاج نشود.»(3)

هفتم: کشته شدن راویان فضائل

اشاره

وقتی دشمنان امیرالمومنین علیه السلام می دیدند که راهی برای مخفی کردن خورشید فضائل علوی ندارند، لاجرم دست به اقدامات ارهابی زده و راویان و گویندگان فضائل را از بین می بردند! و در این میان نیز هیچ فرقی نداشت که این راوی از بزرگان و عالمان خودشان باشد یا از شیعیان و موالیان امیرالمومنین علیه السلام !

ص: 48


1- تاریخ بغداد، ج 13 ص 287 و تاریخ الإسلام، ج 18 ص 508 أخبرنا عبد الملك بن محمد بن عبد الله الواعظ حدثنا أبو علی محمد بن أحمد بن الحسن الصواف حدثنا عبد الله بن أحمد حدثنی نصر بن علی قال أخبرنی علی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی حدثنی أخی موسى بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه عن جده أن رسول الله صلی الله علیه وسلم أخذ بید حسن وحسین قال من أحبنی وأحب هذین وأباهما وأمهما كان معی فی درجتی یوم القیامة قال أبو عبد الرحمن عبد الله لما حدث بهذا الحدیث نصر بن علی أمر المتوكل بضربه ألف سوط وكلمه جعفر بن عبد الواحد وجعل یقول له هذا الرجل من أهل السنة ولم یزل به حتى تركه .... قلت إنما أمر المتوكل بضربه لأنه ظنه رافضیا فلما علم أنه من أهل السنة تركه
2- الطبقات الكبرى، ج 6 ص 304 فكتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفی أن ادع عطیة فإن لعن علی بن أبی طالب وإلا فاضربه أربعمائة سوط واحلق رأسه ولحیته فدعاه فأقرأه كتاب الحجاج فأبى عطیة أن یفعل فضربه أربعمائة وحلق رأسه ولحیته
3- تاریخ الإسلام، ج 7 ص 424 ویروى أن الحجاج ضربه أربعمائة سوط ، على أن یلعن علیا ، فلم یفعل ، وكان شیعیا رحمه الله ، ولا رحم الحجاج
1. سخن عامر شعبی

ابن قتیبه دینوری از شعبی نقل می کند که گفت:

«در برخورد با آل ابی طالب چه کنیم؟ اگر آنها را دوست داشته باشیم، ما را می کشند و اگر با آنها دشمنی کنیم، ما را در آتش جهنم می اندازند.»(1)

و همچنین نقل شده است که شعبی گفت:

«می دانید چه [مصیبتها] به خاطر علی علیه السلام کشیدیم؟ اگر او را دوست داشته باشیم، ما را می کشند و اگر با او دشمنی کنیم، کافر شده ایم.»(2)

2. ترس ابن شهاب زهری

ابن اثیر جزری می نویسد:

«ابو احمد عسکری با سندش از زهری از أبی جنیدة جندع بن عمرو بن مازن نقل کرده است که می گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «هر کس بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش جهنم است.» من این را شنیدم و ترسیدم که خداوند هر دو گوشم را کر کند. در بازگشت از حجة الوداع، وقتی در غدیرخم منزل کردیم، برای ما خطبه ای خواند و دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس را من ولی اویم، علی ولی اوست. خداوندا! دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار.

عبدالله بن علاء می گوید: من به زهری گفتم: این روایت را در شام نقل نکنی! در حالی که گوش های تو پر است از سب و دشنام به علی ( علیه السلام ).

زهری گفت: به خدا قسم، روایاتی در فضائل علی ( علیه السلام ) دارم که اگر نقل بکنم، کشته می شوم.»(3)

ص: 49


1- عیون الأخبار، ج 1 ص 91 وقال الشعبی. ما لقینا من ال أبی طالط ؟ إن أحشاهم قتلونا، لان ألغضناهم أدخلونا النار
2- الأمالی فی لغة العرب، ج 3 ص 177 قال الشعبی ما لقینا من علی رضی الله عنه أن أحببناه قتلنا وإن أبغضناه كفرنا
3- اسد الغابة، ج 1 ص 449-450 وروى أبو أحمد العسكری بإسناده عن عمارة بن یزید ، عن عبد الله بن العلاء ، عن الزهری قال: سمعت سعید بن جناب یحدث عن أبی عنفوانة المازنی ، قال : سمعت أبا جنیدة جندع بن عمرو بن مازن ، قال : سمعت النبی یقول : ( من كذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار ) ، وسمعته وإلا صمتا یقول ، وقد انصرف من حجة الوداع ، فلما نزل غدیر خم قام فی الناس خطیبا وأخذ بید علی وقال : ( من كنت ولیه فهذا ولیه ، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ). قال عبید الله : فقلت للزهری : لا تحدث بهذا الشام ، وأنت تسمع ملء أذنیك سب علی ، فقال : والله إن عندی من فضائل علی ما لو تحدثت بها لقتلت

وی همچنین می نویسد:

«اوزاعی از شداد بن عبد الله نقل کرد که گفت: آنگاه که سر امام حسین علیه السلام را آوردند، یکی از شامیان به امام حسین و حضرت علی علیهما السلام لعن فرستاد؛ پس واثله بن الأسقع را دیدم که بلند شد و گفت: قسم به خدا، محبت علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام از دلم بیرون نمی رود بعد از آنکه ماجرای حدیث کساء را دیدم.

ابو احمد عسکری می گوید: گفته می شود که اوزاعی در فضائل [اهل بیت علیهم السلام ] غیر از این، حدیثی نقل نکرده است و همچنین زهری که فقط یک حدیث درباره ی فضائل نقل کرد؛ چرا که این دو نفر، از بنی امیه می ترسیدند.»(1)

ابن عساکر دمشقی نیز می نویسد:

«جعفر بن ابراهیم جعفری می گوید: من پیش زُهری بودم تا از او روایت بشنوم. پیر زنی کنارش ایستاد و گفت: ای جعفری، از او روایت ننویس؛ چرا که او طرفدار بنی امیه شده و هدایای آن ها را گرفته است.

گفتم: این زن کیست؟ زهری گفت: خواهرم رقیه است که دیوانه شده است.

خواهرش رو به زهری کرد و گفت: تو دیوانه شدی که فضائل آل محمد علیهم السلام را کتمان کردی.»(2)

3. سعید بن جبیر

در کتاب الفضائل احمد بن حنبل با سند حسن (طبق نظر وصی الله بن محمد عباس)(3) از مالک بن دینار روایت شده است که گفت:

ص: 50


1- اسد الغابة، ج 2 ص 28 وروى الأوزاعی ، عن شداد بن عبد الله قال : سمعت واثلة بن الأسقع ، وقد جیء برأس الحسین، فلعنه رجل من أهل الشام ولعن أباه ، فقام واثلة وقال : والله لا أزال أحب علیا والحسن والحسین وفاطمة بعد أن سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول فیهم ما قال ، لقد رأیتنی ذات یوم ، وقد جئت النبی فی بیت أم سلمة ، فجاء الحسن فأجلسه على فخذه الیمنى وقبله ، ثم جاء الحسین فأجلسه على فخذه الیسرى وقبله ، ثم جاءت فاطمة فأجلسها بین یدیه ، ثم دعا بعلی ثم قال: ( إنما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت ویطهركم تطهیرا ) . قلت لواثلة : ما الرجس ؟ قال : الشك فی الله عز وجل قال أبو أحمد العسكری : یقال إن الأوزاعی لم یرو فی الفضائل حدیثا غیر هذا ، والله أعلم . قال : وكذلك الزهری لم یرو فیها إلا حدیثا واحدا ، كانا یخافان بنی أمیة
2- تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 228 جعفر بن إبراهیم الجعفری قال كنت عند الزهری أسمع منه فإذا عجوز قد وقفت علیه فقالت یا جعفری لا تكتب عنه فإنه مال إلى بنی أمیة وأخذ جوائزهم فقلت من هذه قال أختی رقیة خرفت قالت خرفت أنت كتمت فضائل ال محمد
3- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 680 ح 1163 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده حسن.

«به سعید بن جُبِیر گفتم: پرچمدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم [در جنگها] چه کسی بود؟

نگاهی به من کرد و گفت: گویا آسوده خاطر هستی؟!

پس من غضبناک شدم و به برادران و دوستانی که از قاریان بودند شکایت کردم و گفتم: آیا از سعید تعجب نمی کنید که وقتی من می پرسم پرچمدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ ها چه کسی بود، به من نگاه می کند و می گوید: آدم آسوده خاطری هستی؟!

گفتند: آیا ندیدی هنگامی که از او سوال می کردی، از حجاج می ترسید و خانه نشین شده است؟ پرچمدارش علی علیه السلام بود.»(1)

این روایت را حاکم نیز نقل و سندش را تصحیح کرده است.(2)

سرانجام ایشان توسط حجاج بن یوسف در سال 95 ه- به شهادت رسید.(3)

4. عبد الله بن شدّاد

ابن عساکر در تاریخش با سند حسن(4)

روایت می کند که عطاء بن سائب گفت:

«از عبد الله بن شداد (مقتول در سال 81 ه-) شنیدم که می گفت: من آرزو داشتم که یک روزی از صبح تا

ص: 51


1- حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا سیار یعنی بن حاتم قال نا جعفر یعنی بن سلیمان قال نا مالك یعنی بن دینار قال سألت سعید بن جبیر قلت یا أبا عبد الله من كان حامل رایة رسول الله صلى الله علیه وسلم قال فنظر الی وقال كأنك رخی البال فغضبت وشكوته إلى إخوانه من القراء قلت الا تعجبون من سعید انی سألته من كان حامل رایة رسول الله صلى الله علیه وسلم فنظر الی وقال انك لرخی البال قالوا أرأیت حین تسأله وهو خائف من الحجاج قد لاذ بالبیت كان حاملها علی
2- المستدرك على الصحیحین، ج 3 ص 147 ح 4665 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
3- تقریب التهذیب، ج 1 ص 234 رقم 2278 سعید بن جبیر الأسدی مولاهم الكوفی ثقة ثبت فقیه من الثالثة ... قتل بین یدی الحجاج سنة خمس وتسعین ولم یكمل الخمسین ع
4- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: هبة الله بن الأكفاني الأنصاري: ثقة حافظ / رزق الله بن عبد الوهاب التميمي: صدوق حسن الحديث / علي بن الحسن الربعي: ثقة / رشاء بن نظيف الدمشقي: ثقة / محمد بن إبراهيم الطرسوسي (أبو الفتح): ثقة / محمد بن محمد العجلي: صدوق حسن الحديث / ابن خراش المروزي: صدوق يتشيع / إسحاق بن شاهين الواسطي: ثقة / خالد بن عبد الله الطحان: ثقة ثبت / عطاء بن السائب الثقفي: صدوق حسن الحديث / عبد الله بن شداد الليثي: ثقة. تحریر تقریب التهذیب، ج 2 ص 220 رقم 3382

ظهر بتوانم بالای منبر بروم و فضائل حضرت علی علیه السلام را بگویم؛ بعد من را پایین بیاورند و گردنم را بزنند.»(1)

5. احمد بن شعیب نسائی

این عالم برجسته اهل سنت که صاحب یکی از صحاح ششگانه است، صرفاً به دلیل بیان فضائل حضرت امیرالمومنین علیه السلام و بیان نکردن فضیلت برای معاویه، مورد ضرب وشتم قرار گرفت و کشته شد!

شمس الدین ذهبی می نویسد:

«نسائی در آخر عمر خویش از مصر به دمشق رفت. پس در آنجا از او در مورد معاویه و فضیلت های او سوال کردند. پس گفت: آیا به این که او را هم شأن [حضرت] علی علیه السلام

دانستید راضی نشدید، حال می خواهید او را از علی علیه السلام برتر کنید؟ پس آنقدر به بیضه او زدند تا او را از مسجد بیرون کردند.

او را به رمله یا مکه بردند و در آنجا از دنیا رفت. خدا رحمتش کند و از او راضی باشد.

و دارقطنی گفته است: نسائی به قصد حج خارج شد؛ اما دست تقدیر او را مبتلا به شام کرد و توسط آنان به شهادت رسید. پس گفت: مرا به سوی مکه ببرید؛ بنابراین او را به مکه بردند و در آنجا وفات یافت. و بین صفا و مروه مدفون است.»(2)

ابن کثیر دمشقی نیز می نویسد:

«نسائی کتاب خصائص را در فضیلت علی علیه السلام و اهل بیت نوشت؛ زیرا وقتی در سال 302 ه- وارد دمشق شد، دید که اهالی آنجا از علی علیه السلام نفرت دارند و وقتی از او در مورد معاویه سوال کردند، وی نیز جواب داد! پس مردم آنقدر بر بیضه های او زدند تا درگذشت.»(3)

ص: 52


1- تاریخ مدینة دمشق، ج 29 ص 151 (ح 29053) أخبرنا أَبُو مُحَمَّد بْن الأكفاني، شفاها، نا أَبُو مُحَمَّد التميمي، أنا أَبُو الْحَسَن الربعي، ورشأ، قالا: أنا مُحَمَّد بْن إِبْرَاهِيم، أنا مُحَمَّد بْن مُحَمَّد، نا عَبْد الرَّحْمَنِ بْن يوسف، نا إسحاق بْن شاهين، نا خالد الواسطي، أنا عطاء بْن السائب، قَالَ: سمعت عَبْد اللَّهِ بْن شداد بْن الهاد، يقول: لوددت أني أقمت عَلَى المنبر من غدوة إِلَى الظهر، فأذكر فضائل عَلِيّ، ثم أقول فأنزل، فيضرب عنقي.
2- تاریخ الإسلام، ج 23 ص 109 وقال أبو عبد الرحمن بن مندة ، عن حمزة العقبی المصری وغیره أن النسائی خرج من مصر فی آخر عمره إلى دمشق ، فسئل بها عن معاویة وما روی فی فضائله فقال : لا یرضى رأسا برأس حتى یفضل قال : فما زالوا یدفعون فی حضنیه حتى أخرج من المسجد . ثم حمل إلى الرملة ، وتوفی بها ، رحمه الله ورضی عنه. وقال الدارقطنی : إنه خرج حاجا فامتحن بدمشق ، وأدرك الشهادة ، فقال : احملونی إلى مكة فحمل وتوفی بها . وهو مدفون بین الصفا والمروة
3- البدایة والنهایة ، ج 11 ص 124 وأنه إنما صنف الخصائص فی فضل علی وأهل البیت لأنه رأى أهل دمشق حین قدمها فی سنة ثنتین وثلاثمائة عندهم نفرة من على وسألوه عن معاویة فقال ما قال فدققوه فی خصیتیه فمات

تضعیف روایات معتبر السند فضائل!

اگر هیچ یک از فیلترهای گفته شده (خودداری از عدم نقل روایات فضائل و ضرب و جرح راویان فضائل) جواب نداد، بازهم جای نگرانی نیست؛ چون ابو اسحاق جوزجانی (متوفای 259 ه-) ناصبی(1) روشی ابداع نموده(2)

که در نتیجه ی آن، اگر روایتی در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل شده بود و راویانش ثقه بودند _که طبعاً آن راویان به جرم نقل آن روایت، متشیع می شوند_ به بهانه ی اینکه روایت راوی ثقه ی متشیع، مؤید مذهبش است، آن را مردود اعلام می کنند!

حافظ أحمد بن الصديق الغماری شافعی (ت 1380 ه-)(3)،

در این باره می نویسد:

«و اما مشروط بودن قبول روایت مبتدع به اینکه روایت مؤید بدعتش را نقل نکند، پس آن از دسیسه های نواصب است. آن ها بین اهل حدیث این دسیسه را کردند تا به وسیله ی آن بتوانند هر روایتی را که در فضل علی علیه السلام نقل شده، ابطال سازند. این در حالی است که آن ها نشانه ی تشیع راوی و بدعتش را روایت نمودن فضائل علی علیه السلام قرار دادند، سپس مقرر کردند هر روایتی را که مبتدع در تایید بدعتش نقل کند مردود است، ولو از ثقات باشد. و چیزی که در نظرشان تایید تشیع به شمار می آمد، همان فضل علی علیه السلام و تفضیل ایشان بود؛ پس در نتیجه این امر، هیچ حدیث صحیحی در فضل حضرت باقی نمی ماند ....

و این دسیسه در میان اکثر ناقدین (علمای جرح و تعدیل) رواج پیدا کرد، به طوری که تشیع راوی را با روایت فضائل [اهل بیت علیهم السلام ] ثابت می کردند و بدینوسیله او را به جرم فسق تشیع جرح می کردند؛ سپس احادیثش درباره ی فضائل را رد می کردند و غیر از آن را از او می پذیرفتند ... تا جایی که می دانم، اولین کسی که به این شرط تصریح کرد ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، از غلات نواصب، بود.»(4)

ص: 53


1- تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 103-104 رقم 273 إبراهيم بن يعقوب بن إسحاق الجُوْزجَانيُّ، بضم الجيم الأول وزاي وجيم، نزيلُ دِمشق: ثقةٌ حافظٌ رُمِي بالنَّصْب، من الحادية عشرة، مات سنة تسع وخمسين. د ت س.
2- أحوال الرجال، ج 1 ص 32 ومنهم زائِغٌ عن الحقّ، صدوق اللهجة، قد جرى في الناس حديثه: إذ كان مخذولاً في بدعته، مأموناً في روايته، فهؤلاء عندي ليس فيهم حيلة إلا أن يؤخذ من حديثهم ما يُعرَف، إذا لم يُقَوِّ به بدعته، فيُت َّهم عند ذلك.
3- الاعلام للزركلي، ج 1 ص 252-253 أحمد بن محمد بن الصديق بن أحمد، أبو الفيض الغماري الحسني الأزهري: متفقه شافعي مغربي. من نزلاء طنجة. تعلم في الأزهر، واستقر وتوفي بالقاهرة.
4- فتح الملك العلي بصحة حديث باب مدينة العلم علي، ص 112 ( فصل ) : وأما اشتراط كونه روى ما لا يؤيد بدعته فهو من دسائس النواصب التي دسوها بين اهل الحديث ليتوصلوا بها إلى إبطال كل ما ورد في فضل علي عليه السلام ، وذلك انهم جعلوا آية تشيع الراوي وعلامة بدعته هو روايته فضائل على عليه السلام ، كما ستعرفه ، ثم قرروا ان كل ما يرويه المبتدع مما فيه تأييد لبدعته فهو مردود ولو كان من الثقات ، والذي فيه تأييد التشيع في نظرهم هو فضل علي وتفضيله فينتج من هذا أن لا يصح في فضله حديث... وقد راجت هذه الدسيسة على اكثر النقاد فجعلوا يثبتون التشيع برواية الفضائل ويجرحون راويها بفسق التشيع ثم يردون من حديثه ما كان في الفضائل ويقبلون منه ما سوى ذلك ... واول من علمته صرح بهذا الشرط وإن كان معمولا به في عصره ابراهيم بن يعقوب الجوزجاني المعروف بين اهل الجرح والتعديل بالسعدي وهو أحد شيوخ الترمذي وابي داود والنسائي وكان من غلاة النواصب

نمونه ی بارز این روش را شیخ ثامر جبار عباس القيسی در کتاب «ما إستدرکهُ الحاکم من فضائل علی و من فضائل السیدة فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام فی مُستدرکه؛ دراسة أسانید و تحلیل» به کار گرفته و هر چه حدیث معتبر السند در فضائل اهل بیت علیهم السلام بوده، تضعیف کرده است!(1)

حسین سلیم اسد الدارانی نیز در تضعیف احادیث معتبر السند فضائل امیرالمومنین علیه السلام از این روش بهره گرفته است.(2)

البته بسیاری از علمای اهل سنت به این روش اعتنایی نکرده اند و بیشترشان این قاعده را مختص مبتدع داعی دانسته اند.(3)

ص: 54


1- برای نمونه، وی در بررسی سند حدیث سیزدهم این کتاب که حدیث قتال امیرالمومنین علیه السلام برای تأویل قرآن است، سند دوم آن را به این بهانه تضعیف کرده است: «و اما طریق دوم؛ پس در سند آن عبید الله بن موسی (ثقة كان يَتَشيَّعُ. تحریر تقریب التهذیب، رقم 4345) و فطر بن خلیفه (ثقة. همان، رقم 5441) قرار دارند که هر دو شیعی بوده و مؤید بدعتشان را روایت کرده اند؛ لذا این حدیث با این سند، ضعیف است! ما إستدرکهُ الحاکم من فضائل، ص 73 ح 13 وأما الطريق الثاني ففيه كل من عبيد الله بن موسي وفطر بن خليفة وكلاهما شيعي روي ما يؤيد بدعته لذا فالحديث بهذا الإسناد ضعيف ايضاً.
2- بنگرید به: مجمع الزوائد و منبع الفوائد ت أسد، ج 18 ص 268 رقم 14699 وحكيم بن جبير يضعف هنا لتشيعه همان، ج 18 ص 288 رقم 14728 وهذا حديث ضعيف لتشيع سليمان بن قرم وفطر بن خليفة همان، ج 18 ص 293 رقم 14733 وهذا إسناد فيه أجلح بن عبد الله الكندي ، وهو حسن الحديث فيما ليس له صلة بتشيعه، وأما فيما يتعلق بتشيعه فهو ضعيف ، وهذا منها. همان، وهذا إسناد ضعيف ، سعاد بن سليمان صدوق ، يخطيء ، ولكن في غير ما له صلة ببدعته ، وهذا الحديث له صلة بتشيعه فهو ضعيف به. همان، ج 18 ص 314 رقم 14765 وهذا حديث فيه نكارة، أسباط بن نصر كثير الخطأ ، وعمرو بن حماد بن طلحة رمي بالرفض وهذا حديث يؤيد مذهبه ، وصاحب البدعة ضعيف إذا روي ما يؤيد بدعته
3- تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 35-36 فقد اختلف أهل السنة فی قبول حدیثِ مَنْ هذا سبیلُه إذا کان معروفًا بالتحرُّزِ من الکذب مشهورًا بالسلامة من خوارم المروءةِ، موصوفًا بالدیانةِ والعِبادة، فقیل: یُقبل مطلقًا، وقیلَ: یُرَدُّ مطلقًا، والثالث: التفصیلُ بین أن یکونَ داعیة أو غیر داعیة، فَیُقْبَلُ غیرُ الداعیة، ویردُّ حدیثُ الداعیة، وهذا المذهب هو الأعدلُ، وصارت إلیه طوائفٌ من الأئمة، وادَّعى ابنُ حبان إجماعَ أهل النقل علیه، لکن فی دعوى ذلک نظر.

حتی بزرگان وهابیت؛ مانند عبدالرحمن معلمی یمانی(1) و محمد ناصرالدین ألبانی(2) در نقد این قاعده سخن گفته اند.

ص: 55


1- التنکیل بما فی تأنیب الکوثری من الأباطیل، ج 1 ص 236-238 فهذه العلة إن وردت فی کل مبتدع روى ما یقوی بدعته ولو لم یکن داعیة وجب أن لا یحتج بشیء من مرویات من کان کذلک ولو فیما یوهن بدعته، وإلاّ - وهو الصواب - فلا یصح إطلاق الحکم بل یدور مع العلة، فذاک المروی المقوی لبدعة راویه إما غیر منکر فلا وجه لرده فضلاً عن رد راویه، وإما منکر، فحکم المنکر معروف، وهو أنه ضعیف، فأما راویه فإن اتجه الحمل علیه بما ینافی العدالة کرمیه بتعمد الکذب أو اتهامه به سقط البتة، وإن اتجه الحمل على غیر ذلک کالتدلیس المغتفر والوهم والخطأ لم یجرح بذلک، وإن تردد الناظر وقد ثبتت العدالة وجب القبول، وإلا أخذ بقول من هو أعرف منه أو وقف
2- سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها وفوائدها، ج 5 ص 262-263 ح 2223 العبرة فی روایة الحدیث إنما هو الصدق والحفظ، وأما المذهب فهو بینه وبین ربه، فهو حسیبه، ولذلک نجد صاحبی " الصحیحین " وغیرهما قد أخرجوا لکثیر من الثقات المخالفین کالخوارج والشیعة وغیرهم

ص: 56

فصل سوم: برتری امیرالمومنین علیه السلام

اشاره

ص: 57

عکس

ص: 58

نخست باید دانست که بر خلاف تصور عموم اهل سنت، بزرگان آن ها در اینکه چه کسی افضل امت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده، اختلاف کرده اند تا جایی که ابن حزم آندلسی، تفضیل ابوبکر را به بعضی از اهل سنت نسبت می دهد و تصریح می کند که بعضی از اهل سنت، بعضی از صحابه و گروهی از تابعین و فقها، حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام را افضل امت دانسته اند!

«مسلمانان در مورد این که بعد از انبیا علیهم السلام چه کسی افضل است اختلاف کرده اند و برخی از اهل سنت، برخی از معتزله، برخی از مرجئه و همه ی شیعیان بر این اعتقادند که افضل امت پس از رسو ل الله صلی الله علیه و آله و سلم  ، علی بن ابی طالب علیهما السلام  است و همین قول، از بعضی از صحابه و گروهی از تابعین و فقها نقل شده است؛ ولی همه خوارج، بعضی از اهل سنت، بعضی از معتزله و بعضی از مرجئه بر این اعتقادند که افضل صحابه بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، ابوبکر و عمر هستند ... و از حدود بیست نفر از صحابه نقل شده است که بزرگوارترین مردم در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  علی بن ابی طالب علیهما السلام  و زبیر بن العوام بودند.»(1)

محمد ناصر الدین ألبانی نیز می گوید:

«بسیاری از سلف (صحابه ، تابعین و اتباع تابعین) علی علیه السلام  را بر دیگران برتری می دادند!»(2)

ذهبی نیز تصریح می کند که تعداد زیادی از صحابه و تابعین قائل به افضلیت امیرالمومنین علیه السلام بودند:

«برتر دانستن علی علیه السلام رفض و بدعت نیست؛ بلکه بسیاری از صحابه و تابعین اعتقادشان اینچنین بود!»(3)

ابن حجر هیتمی مکی در بیان افضلیت خلفا نسبت به یکدیگر، می نویسد:

«و اما افضلیت عثمان بر علی علیه السلام ظنی است (قطعی نیست)؛ چرا که بعضی از بزرگان اهل سنت مانند سفیان ثوری، علی علیه السلام را از عثمان برتر دانسته اند و این اختلاف، ظنی است، و اما احادیث در این مورد جداً

ص: 59


1- الفصل فی الملل، ج 4 ص 90 ( قال أبو محمد ) اختلف المسلمون فیمن هو أفضل الناس بعد الأنبیاء علیهم السلام فذهب بعض أهل السنة وبعض أهل المعتزلة وبعض المرجئة وجمیع الشیعة إلى أن أفضل الأمة بعد رسول الله علی بن أبی طالب وقد روینا هذا القول نصا عن بعض الصحابة رضی الله عنهم وعن جماعة من التابعین والفقهاء وذهبت الخوارج کلها وبعض أهل السنة وبعض المعتزلة وبعض المرجئة إلى أن أفضل الصحابة بعد رسول الله أبو بکر وعمر ... وروینا عن نحو عشرین من الصحابة أن أکرم الناس على رسول الله علی بن أبی طالب والزبیر بن العوام
2- سلسلة الأحادیث الضعیفة، ج 13 ص 881 ذیل ح 6392 سایت شامله/ کثیر من السلف کانوا یفضلون علیا
3- سیر أعلام النبلاء، ج 16 ص 457 لیس تفضیل علی برفض ولا هو ببدعة بل قد ذهب الیه خلق من الصحابة والتابعین

متعارض هستند؛ بلکه در مورد فضیلت علی علیه السلام احادیثی وارد شده که در حق سه خلیفه ی قبلی وارد نشده است.»(1)

همچنین حاکم با سند صحیح(2) از احمد بن حنبل نقل کرده است که گفت: «برای هیچ یک از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه ی حضرت علی علیه السلام ، فضیلت نقل نشده است.»(3)

ابن عبد البر قرطبی، اسامی تعدادی از صحابه را می برد که حضرت علی علیه السلام  را افضل می دانستند:

«از سلمان، ابوذر، مقداد، خباب، جابر، ابوسعید خدری و زید بن ارقم روایت شده است که حضرت علی علیه السلام  اول کسی بود که اسلام آورد و اینها (اشخاص نامبرده) حضرت علی علیه السلام  را بر دیگران برتری می دادند.»(4)

محمد بن طیب باقلانی نیز می نویسد:

«قول به برتری علی رضوان الله علیه در نزد بسیاری از صحابه، مشهور است؛ مانند عبدالله بن عباس، حذیفه بن یمان، عمار، جابر بن عبدالله، ابو الهیثم بن التیهان و غیر از آن ها.»(5)

قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفای 415 ه- ) نیز می گوید:

«و اما برتری امیرالمومنین علیه السلام ؛ پس روایت شده است از زبیر، حذیفه بن یمان، جابر بن عبدالله، عمار، سلمان، ابو ذر و از طبقه ی تابعین و بعد از آن ها مانند مجاهد، عطاء، سلمه بن کهیل و حکم [بن عتیبه].»(6)

ص: 60


1- الفتاوى الحديثية، ص 113 وأما أفضلية عثمان على علي رضي الله عنهما فظنية ، لأن بعض أكابر أهل السنة كسفيان الثوري فضل عليا على عثمان وما وقع فيه خلاف بين أهل السنة ظني ، وأما الأحاديث في ذلك فمتعارضة جدا بل علي كرم الله وجهه ورد فيه من الأحاديث المشعرة بفضله ما لم يرد في الثلاثة .
2- بررسی سند روایت: محمد بن المظفر البزاز: ثقة / محمد بن هارون الحضرمي: ثقة / محمد بن منصور الطوسي: ثقة
3- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 116 ح 4572 سَمِعْتُ الْقَاضِيَ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ الْحَسَنِ الْجَرَّاحِيَّ، وَأَبَا الْحُسَيْنِ مُحَمَّدَ بْنَ الْمُظَفَّرِ الْحَافِظِ، يَقُولانِ: سَمِعْنَا أَبَا حَامِدٍ مُحَمَّدَ بْنَ هَارُونَ الْحَضْرَمِيَّ، يَقُولُ: سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ مَنْصُورٍ الطُّوسِيَّ، يَقُولُ: سَمِعْتُ أَحْمَدَ بْنَ حَنْبَلٍ، يَقُولُ: " مَا جَاءَ لأَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنَ الْفَضَائِلِ مَا جَاءَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ "
4- الاستیعاب، ج 3 ص 1090 وروى عن سلمان وأبى ذر والمقداد وخباب وجابر وأبى سعید الخدرى وزید بن الأرقم أن على بن ابى طالب رضى الله عنه أول من أسلم وفضله هؤلاء على غیره
5- مناقب الأئمة الأربعة، ص 294 رقم 351 والقول بتفضيل علي رضوان الله عليه مشهور عند كثير من الصحابة، كالذي يروى عن عبد الله بن عباس ، وحذيفة بن اليمان ، وعمار ، وجابر بن عبد الله ، وأبي الهيثم بن التيهان ، وغيرهم
6- المغني في أبواب التوحيد والعدل (ق 2 ، الإمامة) ، ج 20 ص 112 وأما تفضيل أمير المؤمنين عليه السلام فمروي عن الزبير وحذيفة بن اليمان وجابر بن عبد الله وعمار وسلمان وأبي ذر والمقداد وعن طبقة من التابعين ومن بعدهم كمجاهد وعطاء وسلمة بن كهيل والحكم.

در ادامه به سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و تعدادی از صحابه در این باب اشاره می کنیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

در احادیث بسیاری مفهوم برتری امیرمومنان علیه السلام نسبت به دیگر صحابه، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است؛ احادیثی مانند:

حدیث «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي= تو به من به منزله ی هارون برای موسی علیهما السلام هستی، بجز اینکه بعد از من پیامبری نیست» که در صحیح بخاری و مسلم آمده(1)و طبق روایت معتبر اهل سنت، امام زین العابدین علیه السلام به آن برای اثبات افضلیت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بر ابی بکر و عمر استدلال کرده اند.»(2)

حدیث «إِنَّ عَلِيًّا مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ، وَهُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي= علی علیه السلام از من است و من از اویم و او بعد از من ولی همه ی مومنان است» که چندین سند معتبر دارد و بسیاری از علمای اهل سنت نیز حکم به صحتش داده اند؛ از جمله محمد ناصرالدین ألبانی که آن را در کتاب سلسلة الاحادیث الصحیحه آورده و طرقش را تخریج کرده است.(3)

حدیث «علی أَوْلَى النَّاسِ بِكُمْ بَعْدِي= علی علیه السلام بعد از من سزاوارترین مردم به شماست» که آن را طبرانی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است.(4)

و همچنین آیاتی مانند: «آیه ی تطهیر» که نزولش در حق آل عبا علیهم السلام در صحیح مسلم نیز آمده است.(5)

ص: 61


1- صحیح البخاری، ج 3 ص 1359 ح 3503 و صحیح مسلم ج 4 ص 1870 ح 2404
2- این روایت در انتهای فصل پنجم کتاب، مطرح خواهد شد که سندش حسن است.
3- سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی ، ج 5 ص 261-264 ح 2223 سایت شامله
4- المعجم الکبیر للطبرانی، ج 22 ص 135 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
5- صحیح مسلم، ج 4 ص 1883 ح 2424 حدثنا أبو بکر بن أبی شیبة ومحمد بن عبد الله بن نمیر واللفظ لأبی بکر قالا حدثنا محمد بن بشر عن زکریا عن مصعب بن شیبة عن صفیة بنت شیبة قالت قالت عائشة خرج النبیصلي الله عليه وآلهغداة وعلیه مرط مرحل من شعر أسود فجاء الحسن بن علی فأدخله ثم جاء الحسین فدخل معه ثم جاءت فاطمة فأدخلها ثم جاء علی فأدخله ثم قال (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)

«آیه ی مباهله» که آن هم در صحیح مسلم روایتش نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، حضرت علی علیه السلام را [به عنوان نفس خودشان] به مباهله بردند(1)

و... که در کتاب «امتداد رسالت» از نظر سندی و دلالی به بررسی آن ها پرداخته ایم.

و نیز روایاتی در خصوص وقوع معجزاتی در حق حضرت علی علیه السلام ؛ مانند:

«حدیث رد الشمس»: حدیثی که بیان می کند روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را به دنبال کاری فرستادند و چون بازگشت، سرشان را روی دامان آن حضرت گذاشتند تا وحی را دریافت کنند و لذا خورشید غروب کرد و حضرت علی علیه السلام نتوانستند نماز عصرشان را ایستاده بجا آورند؛ از این رو حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دعا کردند تا خورشید بازگردد و حضرت علی علیه السلام بتواند نمازش را بجا آورد و چنین شد.

این حدیث را طحاوی، احمد بن صالح، سیوطی، قاضی عیاض، طبرانی، ابو الحسن الفضلی، ابن الفتح الأزدی، ابو زرعه ابن العراقی، ابن حجر عسقلانی و هیثمی معتبر دانسته اند.(2)

ص: 62


1- صحیح مسلم، ج 4 ص 1871 ح 2404 ولما نزلت هذه الآیة (فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ) دعا رسول الله علیا وفاطمة وحسنا وحسینا فقال اللهم هؤلاء أهلی
2- محمد السيد جاد الحق که از علمای الازهر مصر است، در تحقیق کتاب شرح مشکل الآثار طحاوی، در مقدمه ی کتاب، به تصحیحات و تحسینات این افراد اشاره کرده است. شرح معاني الآثار، ج 1 ص 46-47 واما حديث رد الشمس فأخرجه الطحاوي في مشكل الآثار من حديث أسماء بنت عميس من طريقين ... إلى أن قال هذا منقطع وحديث أسماء متصل وقال القاضي عياض في الشفا وخرج الطحاوي في مشكل الحديث ... قال وهذان الحديثان ثابتان ورواتهما ثقات وحكى الطحاوي عن أحمد بن صالح كان يقول لا ينبغي لمن سبيله العلم التخلف عن حفظ حديث أسماء لأنه من علامات النبوة انتهى كلام القاضي وقال الخفاجي المصري في شرح الشفا ... وقد قال خاتمة الحفاظ السيوطي وكذا السخاوي ان ابن الجوزي في موضوعاته تحامل تحاملا كثيرا حتى أدرج فيه كثيرا من الأحاديث الصحيحة كما أشار إليه ابن الصلاح وهذا الحديث صححه المصنف رحمه الله تعالى وأشار إلى أن تعدد طرقه شاهد صدق على صحته وقد صححه قبله كثير من الأئمة كالطحاوي وأخرجه ابن شاهين وابن مندة وابن مردويه والطبراني في معجمه وقال إنه حسن وصنف السيوطي في هذا الحديث رسالة مستقلة سماها كشف اللبس عن حديث رد الشمس وقال إنه سبق بمثله لأبي الحسن الفضلي أورد طرقه بأسانيد كثيرة وصححه بما لا مزيد عليه... والحديث صرح جماعة بتصحيحه منهم القاضي عياض ... ولكن صححه الطحاوي وصاحب الشفا انتهى وصححه الحافظ ابن الفتح الأزدي وحسنه الحافظ أبو زرعة ابن العراقي والحافظ السيوطي في الدر المنتشرة في الأحاديث المشتهرة وقد أنكر الحفاظ على ابن الجوزي ايراده الحديث في كتاب الموضوعات كذا في الأمم لإيقاظ الهمم عن تلميذ السيوطي أبي عبد الله الدمشق وقال الحافظ أبو الفضل ابن حجر بعد أن أورد الحديث أخطأ ابن الجوزي بايراده له في الموضوعات وكذا ابن تيمية في كتاب الرد على الروافض في زعم وضعه وقد ذكر الهيثمي في المجمع حديث أسماء ثم قال رواه كله الطبراني بأسانيد ورجال أحدها رجال الصحيح عن إبراهيم بن حسن وهو ثقة وثقة ابن حبان وفاطمة بنت علي بن أبي طالب لم أعرفها انتهى

«حدیث عافیت»: این حدیث که در حقیقت چندین روایت مختلف است، به ماجرای بیماری چشم حضرت علی علیه السلام در غزوه ی خیبر اشاره دارد که با دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شفا یافت و دیگر به آن بیماری مبتلا نشد(1) و در ضمن آن، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دفع گرمی و سردی از بدن امیرالمومنین علیه السلام دعا کردند که آن هم مستجاب شد و از این رو آن حضرت گاهی در تابستان، لباس زمستانی و در زمستان، لباس تابستانی می پوشید که تعجب همگان را بر می انگیخت.(2)

این روایت را نسائی در سننش نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده(3) و ابن ماجه نیز در سننش نقل کرده و ألبانی آن را حسن دانسته(4) و نیز احمد در مسندش نقل کرده و شاکر سندش را حسن دانسته(5) و همچنین طبرانی در معجم اوسطش آورده و هیثمی سندش را تحسین کرده(6) و نیز حاکم در مستدرکش آورده و بر شرط شیخین تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است.(7)

ص: 63


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 2 ص 69 ح 638 قال شعيب الأرنؤوط : إسناده حسن / حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللهِ بْنَ سَلَمَةَ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: كُنْتُ شَاكِيًا، فَمَرَّ بِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَذَكَرَ مَعْنَاهُ، إِلا أَنَّهُ قَالَ: " اللهُمَّ عَافِهِ، اللهُمَّ اشْفِهِ " [قَالَ: فَمَا اشْتَكَيْتُ ذَلِكَ الْوَجَعَ بَعْدُ]. / مسند أبي يعلى، ج 1 ص 445 ح 593 حكم حسين سليم أسد: إسناده حسن / حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنْ مُغِيرَةَ، عَنْ أُمِّ مُوسَى، قَالَتْ: سَمِعْتُ عَلِيًّا، يَقُولُ: «مَا رَمِدْتُ وَلَا صُدِعْتُ مُنْذُ مَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجْهِي، وَتَفَلَ فِي عَيْنَيَّ يَوْمَ خَيْبَرَ حِينَ أَعْطَانِي الرَّايَةَ»
2- أخبرنا محمد بن يحيى بن أيوب بن إبراهيم قال حدثنا هاشم بن مخلد الثقفي قال حدثنا عمي أيوب بن إبراهيم قال محمد بن يحيى وهو جدي عن إبراهيم الصائغ عن أبي إسحاق الهمداني عن عبد الرحمن بن أبي ليلى أن عليا خرج علينا في حر شديد وعليه ثياب الشتاء وخرج علينا في الشتاء وعليه ثياب الصيف ثم دعا بماء فشرب ثم مسح العرق عن جبهته فلما رجع إلى أبيه قال يا أبة أرأيت ما صنع أمير المؤمنين خرج إلينا في الشتاء وعليه ثياب الصيف وخرج علينا في الصيف وعليه ثياب الشتاء فقال أبو ليلى هل فطنت وأخذ بيد ابنه عبد الرحمن فأتى عليا فقال له علي إن النبي صلى الله عليه وسلم كان بعث إلي وأنا أرمد شديد الرمد فبزق في عيني ثم قال افتح عينيك ففتحتهما فما اشتكيتهما حتى الساعة ودعا لي فقال اللهم أذهب عنه الحر والبرد فما وجدت حرا ولا بردا حتى يومي هذا
3- سنن النسائي الكبرى، ج 5 ص 152 ح 8536 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناد حسن
4- صحيح إبن ماجة، ج 1 ص 57 ح 95 قال الألباني: حسن بطريقين آخرين في أوسط الطبراني
5- مسند أحمد بن حنبل، ج 1 ص 502-503 ح 778 قال الشاكر: إسناده حسن
6- مجمع الزوائد، ج 9 ص 122 قال الهيثمي: رواه الطبراني في الأوسط وإسناده حسن
7- المستدرك علي الصحيحين، ج 2 ص 677 ح 4239 قال الحاكم: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه . تعليق الذهبي في التلخيص: على شرط البخاري ومسلم.

«حدیث معصومیت در قضاوت»: حدیثی که بیان می کند هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را برای انجام قضاوت به یمن فرستادند، برای آن حضرت دعا کردند تا در قضاوت اشتباه نکند و اینچنین شد.(1)

«حدیث اشقی الناس بودن قاتل امیرالمومنین علیه السلام » که ألبانی در کتاب "سلسلة الاحادیث الصحیحه" آورده است.(2)

و نیز احادیثی مانند: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ، وَاصْطَفَى قُرَيْشًا مِنْ كِنَانَةَ، وَاصْطَفَى مِنْ قُرَيْشٍ بَنِي هَاشِمٍ، وَاصْطَفَانِي مِنْ بَنِي هَاشِمٍ = خداوند از میان فرزندان اسماعیل علیه السلام ، کِنانه را برگزید و از نسل کنانه، قریش را و از میان قریش، بنی هاشم را برگزید و از میان بنی هاشم، مرا.» که مسلم در صحیحش آورده(3)

و شارح آن، یحیی بن شرف نووی (ت 676 ه-)، در شرح این حدیث می نویسد: «یاران ما به این حدیث استدلال کرده اند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نیستند.»(4)

ابن تیمیه نیز با اشاره به این حدیث، اعتقاد جمهور اهل سنت را بر افضلیت بنی هاشم نسبت به سایر قریش دانسته(5) و خودش نیز به صحت آن تأکید کرده است.(6)

ص: 64


1- این حدیث در قسمت عدالت امیرالمومنین علیه السلام مطرح خواهد شد.
2- سلسلة الأحاديث الصحيحة للألباني، ج 3 ص 78 ح 1088 " أشقى الأولين عاقر الناقة و أشقى الآخرين الذي يطعنك يا علي . و أشار إلى حيث يطعن"
3- صحیح مسلم، ج 4 ص 1782 ح 2276 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مِهْرَانَ الرَّازِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَهْمٍ جَمِيعًا، عَنْ الْوَلِيدِ، قَالَ ابْنُ مِهْرَانَ: حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا الْأَوْزَاعِيُّ، عَنْ أَبِي عَمَّارٍ شَدَّادٍ، أَنَّهُ سَمِعَ وَاثِلَةَ بْنَ الْأَسْقَعِ، يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: " إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ، وَاصْطَفَى قُرَيْشًا مِنْ كِنَانَةَ، وَاصْطَفَى مِنْ قُرَيْشٍ بَنِي هَاشِمٍ، وَاصْطَفَانِي مِنْ بَنِي هَاشِمٍ "
4- شرح النووی على صحیح مسلم، ج 15 ص 36 قوله صلى الله علیه وسلم ( إن الله اصطفى کنانة ) إلى آخره استدل به أصحابنا على أن غیر قریش من العرب لیس بکفء لهم ولا غیر بنی هاشم کفؤ لهم إلا بنی المطلب فانهم هم وبنو هاشم شیء واحد کما صرح به فی الحدیث الصحیح والله أعلم
5- منهاج السنة النبوية، ج 4 ص 599 وهذا على مذهب الجمهور الذين يرون فضل العرب على غيرهم وفضل قريش على سائر العرب وفضل بني هاشم على سائر قريش وهذا هو المنصوص عن الأئمة كأحمد وغيره
6- منهاج السنة النبوية، ج 7 ص 244 وهذا مذهب أهل السنة والجماعة الذين يقولون بنو هاشم أفضل قريش وقريش أفضل العرب والعرب أفضل بني آدم ... و الأول اصح

احادیث دیگری نیز وجود دارد که با صراحت بیشتری افضلیت امیرالمومنین علیه السلام را بیان کرده است که در ادامه می آوریم.

1. حدیث برگزیده شدن امام علی علیه السلام توسط خداوند

اشاره

برگزیده شدن امام علی علیه السلام از طرف خداوند در دو حدیث معتبر اهل سنت آمده که در یکی از آن ها این گزینش را در ردیف حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده است.

حدیث یکم: " فَاخْتَارَ اللَّهُ لِي عَلِيًّا "

حاکم در مستدرکش از طریق امام سجاد علیه السلام از امام حسین علیه السلام روایت کرده است که فرمودند:

«روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به همراه دو عمویشان عباس و حمزه در خانه ای بودند و علی علیه السلام ، جعفر علیه السلام و عقیل –که کودک بودند- در آنجا بازی می کردند؛ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عموهایشان فرمودند: از این ها یکی را برگزینید. یکی از آنها گفت: جعفر علیه السلام را برگزیدم و دیگری گفت: علی علیه السلام را برگزیدم. پس حضرت فرمود: شما را مختار کردم و انتخابتان را کردید و خداوند برای من علی علیه السلام را برگزید.»(1)

این روایت را حاکم در مستدرکش نقل کرده و برنامه جوامع الکلم، به خاطر مقبول بودن یونس بن ارقم، حکم به حسن بودن سندش در متابعات داده؛(2) اما او نیز ثقه است(3)

و لذا سند این روایت، حسن است.

ص: 65


1- « حَدَّثَنَاهُ أَبُو عُمَرَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ الزَّاهِدُ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، ثَنَا يُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ، ثَنَا هَارُونُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: أَشْرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ بَيْتٍ وَمَعَهُ عَمَّاهُ الْعَبَّاسُ، وَحَمْزَةُ، وَعَلِيٌّ، وَجَعْفَرٌ، وَعُقَيْلٌ هُمْ فِي أَرْضٍ يَعْمَلُونَ فِيهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ لِعَمَّيْهِ: " اخْتَارَا مِنْ هَؤُلاءِ؟ "، فَقَالَ أَحَدُهُمَا: اخْتَرْتُ جَعْفَرًا، وَقَالَ الآخَرُ: اخْتَرْتُ عَلِيًّا، فَقَالَ: " خَيَّرْتُكُمَا فَاخْتَرْتُمَا، فَاخْتَارَ اللَّهُ لِي عَلِيًّا ".»
2- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 667 ح 6466 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن في المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقيين عدا يونس بن أرقم الكندي وهو مقبول.
3- ابن حبان توثیقش کرده، بزار صدوق دانسته و بخاری نیز او را معروف الحدیث دانسته است که احمد شاکر آن را توثیق دانسته و لذا وی را ثقه و سند روایتش را صحیح دانسته است. المسند للإمام احمد، ج 2 ص 22 ح 961 يونس بن أرقم الكندي البصري: قال البخاري ... معروف الحديث» ، وهذا توثيق، وذكره ابن حبان في الثقات. / البحر الزخار، ج 2 ص 145 رقم 507 / وَيُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ كَانَ صَدُوقًا رَوَى عَنْهُ أَهْلُ الْعِلْمِ وَاحْتَمَلُوا حَدِيثَهُ عَلَى أَنَّ فِيهِ شِيعِيَّةً شَدِيدَةً دکتر وصی الله بن محمد عباس نیز یونس را ثقه دانسته است. فضائل الصحابه لاحمد، ج 1 ص 169 ح 112 حسین سلیم اسد اما او را حسن الحدیث دانسته است. مجمع الزوائد ت اسد، ج 18 ص 449 ح 14957 تنها ابن خراش بر این راوی جرح وارد کرده و او را «لیّن الحدیث» دانسته؛ اما وی از متشددین است و جرح او در مقابل تعدیل دیگران، وارد نیست. الموقظة في علم مصطلح الحديث للذهبی، ص 83 ومِن ثَمَّ، قيل تجبُ حكاية الجرح والتعديل: "فَمِنهم مَن نَفَسُهُ حادٌّ في الجَرْح، ومِنهم مَن هو معتدل، ومِنهم مَن هو متساهل". فالحادُّ فيهم: يحيى بن سعيد، وابن معين، وأبو حاتم، وابن خِراش، وغيرُهم.

حدیث دوم:

«هنگامی که حضرت فاطمه علیها السلام با حضرت علی علیه السلام ازدواج کردند و نیز در هنگام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن حضرت به ایشان فرمودند: آیا راضی نمی شوی که خداوند از اهل زمین دو مرد را برگزید؛ یکی از آن دو، پدرت است و دیگری همسرت.»(1)

این روایت در کتب اهل سنت از 5 نفر از صحابه و در مجموع با 9 سند نقل شده است.

اول: ابن عباس با چهار طریق

این روایت با 4 طریق از عبدالرزاق از معمر از ابن ابی نجیح از مجاهد از ابن عباس نقل شده است.

سند اول: خطیب بغدادی(2)

به واسطه ی دو نفر از شیوخش با سند صحیح از طریق إبراهيم بن الحجاج السامي.(3)

این دو شیخ خطیب، یکی «محمد بن أحمد المؤدب» است که مجهول الحال است و دیگری خواهر او، «أسماء بنت أحمد الأصبهانية» که مستور است؛ زیرا دو نفر ثقه و بلکه دو عالم بزرگ اهل سنت؛ یعنی خطیب بغدادی و ابو علی اصفهانی (متوفای 515 ه-) از وی روایت نقل کرده اند و لذا این سند معتبر است و از این رو سیوطی آن را حسن دانسته است.(4)

ص: 66


1- «لَمَّا زَوَّجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ، قَالَتْ فَاطِمَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِي مِنْ رَجُلٍ فَقِيرٍ لَيْسَ لَهُ شَيْءٌ ! فَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم: " أَمَا تَرْضَيْنَ أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوكِ وَالآخَرُ زَوْجُكِ "»
2- تاريخ بغداد، ج 4 ص 195 رقم 1886 أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مشَاذةَ الْمُؤَدِّبُ، بِأَصْبَهَانَ، وَأُخْتُهُ أُمُّ سَلَمَةَ أَسْمَاءُ، قَالا: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ حَيَّانَ إِمْلاءً، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو يَحْيَى عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَلْمٍ الرَّازِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَيْلانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ صَالِحٍ الْمِصْرِيُّ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْحَجَّاجِ، عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجِيحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ، قَالَتْ فَاطِمَةُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِي مِنْ رَجُلٍ فَقِيرٍ لَيْسَ لَهُ شَيْءٌ ! فَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم: " أَمَا تَرْضَيْنَ أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوكِ وَالآخَرُ زَوْجُكِ "
3- بررسی سند روایت: عبد الله بن محمد الأصبهاني: ثقة حافظ / عبد الرحمن بن سلم الرازي: ثقة / محمود بن غيلان العدوي: ثقة / أحمد بن صالح المصري: ثقة ثبت / إبراهيم بن الحجاج السامي: ثقة
4- جامع الأحادیث، ج 16 ص 236 ح 7786 قال السیوطی: خط فیه وسنده حسن

ألبانی سند روایت را تا ابراهیم بن الحجاج مسلّم دانسته و از این رو نوشته است:

«وأما حديث ابن عباس ؛ فيرويه إبراهيم بن الحجاج قال : أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن ابن أبي نجيح عن مجاهد عنه به .... .»(1)

سند دوم: طبرانی(2) از طریق الحسن بن علی المعمری (صدوق حسن الحديث) از عبد السلام بن صالح الهروي(3) با تصحیح سند توسط حاکم.(4)

سند سوم: خطیب بغدادی(5)

با سند معتبر از طریق أحمد بن عبد الله الهشيمي.(6)

ص: 67


1- سلسلة الأحادیث الضعیفة، ج 10 ص 531 ح 4898
2- المعجم الكبير، ج 11 ص 94 ح 11154 حدثنا الْحَسَنُ بن عَلِيٍّ الْمَعْمَرِيُّ ثنا عبد السَّلامِ بن صَالِحٍ الْهَرَوِيُّ ثنا عبد الرَّزَّاقِ أنا مَعْمَرٌ عَنِ بن أبي نَجِيحٍ عن مُجَاهِدٍ عَنِ بن عَبَّاسٍ قال لَمَّا زَوَّجَ النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم عَلِيًّا من فَاطِمَةَ قالت زَوَّجْتَنِي من عائلٍ لا مَالَ له فقال لها أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ أطلع إلى الأَرْضِ فَاخْتَارَ منها رَجُلَيْنِ جَعَلَ أَحَدَهُمَا أَبَاكِ وَالآخَرَ زَوْجَكِ
3- توثیق ابو الصلت الهروی: او را یحیی بن معین و حاکم ثقه دانسته اند. (المستدرک، ج 3 ص 137 رقم 4637) ابو داود سجستانی او را ضابط دانسته (تهذيب التهذيب، ج 6 ص 286 رقم 619 وقال الآجري عن أبي داود كان ضابطا ورأيت بن معين عنده ) و ابو سعد احمد بن محمد المالینی (الإمام المحدث الصادق الزاهد. سير أعلام النبلاء،ج 17ص 301) طبق نقل خطیب بغدادی از دعلج بن أحمد السجستاني (ثقة مأمون) او را تلویحاً توثیق نمود. (تاريخ بغداد، ج 11 ص 51 رقم 5728 قال لي دعلج انه سمع أبا سعد الزاهد الهروي وقيل له ما تقول في عبد السلام بن صالح فقال نعيم بن الهيصم ثقة فقيل إنما سألناك عن عبد السلام فقال نعيم ثقة لم يزد على هذا.)؛ لذا ابن حجر عسقلانی در جمع بندی، وی را راستگو دانسته است. (تقريب التهذيب، ج 1 ص 355 رقم 4070 صدوق له مناكير ، وكان يتشيع ، وأفرط العقيلي فقال : كذاب.)
4- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 140 ح 4645 أبو الصلت عبد السلام بن صالح ثنا عبد الرزاق معمر عن أبی نجیح عن مجاهد عن بن عباس قالت فاطمة زوجتنی من عائل لا مال له فذکر نحوه على شرط الشیخین
5- تاريخ بغداد، ج 4 ص 196 رقم 1886 وَأَخْبَرَنِيهِ أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْكَاتِبُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ الْهُشَيْمِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَجِيحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا زَوَّجَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله عَلِيًّا فَاطِمَةَ، قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِي مِنْ عَائِلٍ لا مَالَ لَهُ ! فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله: " أَوَ مَا تَرْضَيْنَ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ رَجُلَيْنِ، فَجَعَلَ أَحَدَهُمَا أَبَاكِ وَالآخَرَ بَعْلَكِ "
6- بررسی سند روایت: محمد بن عبد الواحد القزويني: ثقة / الدارقطني: ثقة حافظ حجة / محمد بن قريش الكاتب: صدوق یخطیء / أحمد بن عبد الله الهشيمي: وی هیچ جرح حسی و مفسری ندارد و تنها به خاطر نقل روایات فضائل امیرالمومنین علیه السلام متهم به جعل حدیث شده است. طبق آمار برنامه جوامع الکلم، 12 نفر از وی روایت نقل کرده اند. سند روایت او را حاکم صحیح دانسته و در حقیقت وی را ثقه می دانسته است. المستدرک علی الصحیحین، ج 3 ص 137-138 ذیل ح 4637./ عبد الرزاق بن همام: ثقة حافظ / معمر بن أبي عمرو الأزدي: ثقة ثبت فاضل / عبد الله بن أبي نجيح الثقفی: ثقة.

سند چهارم: ابن عدی از طریق محمد بن سهل البخاری(1)

دوم: ابو هریره

حاکم در المستدرک با سندی دیگر از ابوهریره همین حدیث را نقل کرده و در ذیل حدیث بعدش، سندش را تصحیح کرده است.(2)

سوم: ابو ایوب انصاری با دو سند

سند اول و دوم: طبرانی در کتاب المعجم الکبیر این روایت را با دو سند که در ادامه به یک سند مشترک می رسند نقل کرده(3) که سندش را مولوی حسن الزمان حیدر آبادی جیّد (نیکو) دانسته و رجال مورد اشکالش را توثیق نموده است.(4)

با این حال ما نیز به بررسی سند این روایت می پردازیم.(5)

ص: 68


1- الكامل في ضعفاء الرجال، ج 5 ص 313 حدثناه الحسن بن عثمان التستري ثنا محمد بن سهل البخاري ثنا عبد الرزاق بإسناده نحوه
2- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 140 ح 4645 حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي دَارِمٍ الْحَافِظُ ثنا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سُفْيَانَ التِّرْمِذِيُّ، ثنا سُرَيْجُ بْنُ يُونُسَ، ثنا أَبُو حَفْصٍ الأَبَّارُ، ثنا الأَعْمَشُ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَتْ فَاطِمَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوَّجْتَنِي مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَهُوَ فَقِيرٌ لا مَالَ لَهُ، فَقَالَ: " يَا فَاطِمَةُ، أَمَا تَرْضَيْنَ أَنَّ اللَّهَ عزوجل اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَاخْتَارَ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوكِ، وَالآخَرُ بَعْلَكِ ". أَخْبَرَنَا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلامِ بْنُ صَالِح، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ أَبِي نَجِيحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَتْ فَاطِمَةُ: زَوَّجْتَنِي مِنْ عَائِلٍ لا مَالَ لَهُ، فَذَكَرَ نَحْوَهُ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ
3- 3] ] المعجم الکبیر، ج 4 ص 171 ح 4046 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْزُوقٍ، ثنا حُسَيْنٌ الأَشْقَرُ، ثنا قَيْسٌ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الأَنْصَارِيِّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله قَالَ لِفَاطِمَةَ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا: " أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عزوجل اطَّلَعَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاكِ، فَبَعَثَهُ نَبِيًّا، ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِيَةَ فَاخْتَارَ بَعْلَكِ فَأَوْحَى إِلَيَّ فَأَنْكَحْتُهُ وَاتَّخَذْتُهُ وَصِيًّا؟ "، / المعجم الکبیر ج 4 ص 172 ح 4047 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا يَحْيَى الْحِمَّانِيُّ، ثنا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعِ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ عَبَايَةَ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مَرِضَ، فَأَتَتْهُ فَاطِمَةُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا تَعُودُهُ وَهُوَ نَاقِهٌ مِنْ مَرَضِهِ، فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مِنَ الْجَهْدِ، فَذَكَرَ الْحَدِيثَ بِطُولِهِ
4- القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 351 فالطبراني بسند جيد فيه الاشقر وتصديقه وتوثيقه قد تقرر وقيس بن الربيع الاسدي والحق ان محله الصدق وان تغير لما كبر وعباية بن ربعي الاسدي وهو وان طعن بالغلو في التشيع فلم يتهم بالوضع
5- بررسی سند روایت: هر دو سند این روایت از قیس به بعد مشترک هستند؛ به این ترتیب: 1. محمد بن عبدالله الحضرمی (ثقة حافظ) – محمد بن مرزوق (ثقة) – حسین الاشقر. 2. محمد بن عثمان بن ابی شیبه (صدوق حسن الحديث) – یحیی الحمانی سند مشترک: قیس بن الربیع – اعمش (ثقة حافظ) – عبایة بن ربعی – ابو ایوب انصاری (صحابي) در سند اول، حسین الاشقر مختلف فیه است و در سند دوم یحیی الحمانی؛ اما در مجموع یکدیگر را تقویت می کنند و محل اختلاف بودنشان رفع می شود؛ لذا آنچه می ماند بررسی ادامه ی سند است که وثاقت قیس بن الربیع و عبایة بن ربعی می باشد. بررسی وثاقت الحسین بن الحسن الأشقر: خطیب بغدادی با سند صحیح نقل کرده است که یحیی بن معین او را توثیق نمود. الكفاية في علم الرواية، ج 1 ص 130 قَرَأْنَا عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْجَوْهَرِيِّ، عَنْ أَبِي عُمَرَ بْنِ حَيُّويَهْ، قَالَ: ثنا أَبُو الطَّيِّبِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْكَوْكَبِيُّ، قَالَ: ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْجُنَيْدِ الْخُتُلِّيُّ، قَالَ: سَمِعْتُ يَحْيَى بْنَ مَعِينٍ، ذَكَرَ حُسَيْنًا الأَشْقَرَ، فَقَالَ: " كَانَ مِنَ الشِّيعَةِ الْغَالِيَةِ الْكِبَارِ، قُلْتُ: وَكَيْفَ حَدِيثُهُ؟ قَالَ: لا بَأْسَ بِهِ، قُلْتُ: صَدُوقٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، كَتَبْتُ عَنْهُ عَنْ أَبِي كُدَيْنَةَ وَيَعْقُوبَ الْقُمِّيِّ " بررسی سند روایت: الخطيب البغدادي: ثقة حجة / الحسن بن علي الجوهري: ثقة محدث / أبو عمر بن حيويه: ثقة مأمون / محمد بن القاسم الكوكبي: ثقة ثبت / إبراهيم بن عبد الله الختلي: ثقة. ابن حبان نام او را در کتاب «الثقات» خود آورده است. الثقات، ج 8 ص 184 رقم 12887 حسين بن حسين الأشقر أبو عبد الله الفزاري حاکم نیشابوری نیز سند روایت او را تصحیح کرده است. المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 148 ح 4669 ابن حجر عسقلانی اقوال مختلف علمای اهل سنت درباره ی أشقر را اینگونه جمع بندی می کند که او راستگو است. تقریب التهذیب، ج 1 ص 166 رقم 1318 «الحسین بن الحسن الأشقر الفزاری الکوفی صدوق یهم ویغلو فی التشیع من العاشرة مات سنة ثمان ومائتین س» ابن حجر هیتمی مکی نیز او را شیعی غالی راستگو دانسته است. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 487 أخرج أحمد والطبراني وابن أبي حاتم والحاكم عن ابن عباس رضي الله عنهما أن هذه الآية لما نزلت قالوا يا رسول الله من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم قال علي وفاطمة وابناهما. وفي سنده شيعي غال لكنه صدوق عبدالرئوف مناوی نیز سند روایت او را حسن یا صحیح دانسته است. التيسير بشرح الجامع الصغير، ج 2 ص 68 توثیق یحیی بن عبدالحمید الحمانی: تعدادی از بزرگان علم رجال اهل سنت او را توثیق کرده اند و عده ای نیز تصریح کرده اند که تضعیف او تنها به خاطر حسادت نسبت به او بوده است؛ «أبو أحمد بن عدی الجرجانی : أرجو أنه لا بأس به / أبو دواد السجستانی : کان حافظا / أحمد بن منصور الرمادی : عندى أوثق من أبی بکر بن أبی شیبة، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد / محمد بن إبراهیم البوشنجی : ثقة / محمد بن عبد الله بن نمیر: ومرة: ثقة، ومرة: یحفظ حفظا جیدا، وما هو إلا صدوق / یحیى بن معین : صدوق مشهور، ما یقال: فیه إلا من حسد، ومرة: ثقة، ومرة: صدوق ثقة، وفی روایة ابن محرز عنه قال: کان ثقة، لا بأس به، رجل صدوق.» منبع: قسمت تراجم برنامه ی جوامع الکلم و سایت موسوعة الحدیث. جالب اینکه أحمد بن منصور الرمادی که ذهبی از او به عنوان «الإمام الحافظ الضابط» یاد کرده (سیر أعلام النبلاء، ج 12 ص 389 )، حمانی را ثقه تر از ابوبکر بن ابی شیبه (از محدثین بزرگ اهل سنت) دانسته است ! «و اما رمادی گفته است: او در نزد من از ابوبکر بن ابی شیبه (استاد بخاری) مورد اعتماد تر است و در مورد او فقط به خاطر حسادت سخنانی گفته اند.» تاریخ الإسلام، ج 16 ص 455 «وأما الرمادی فقال:هو أوثق عندی من أبی بکر بن أبی شیبة، وما یتکلمون فیه إلا من الحسد» خود شمس الدین ذهبی از او به عنوان حافظ و امام یاد کرده است. سیر أعلام النبلاء، ج 10 ص 526 « يَحْيَى بنُ عَبْدِ الحَمِيْدِ بنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بنِ مَيْمُوْنِ بنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الحِمَّانِيُّ الحَافِظُ، الإِمَامُ، الكَبِيْرُ، أَبُو زَكَرِيَّا ابْنُ المُحَدِّثِ الثِّقَةِ؛ أَبِي يَحْيَى الحِمَّانِيِّ الكُوْفِيِّ صَاحِبِ (المُسْنَدِ) الكَبِيْرِ.» و در کتاب دیگرش ، حدیثش را حسن دانسته است. تاریخ الإسلام، ج 16 ص 455-456 قلت : وقع لنا حدیثه عالیا. أخبرنا أبو المعالی الهمدانی ... ثنا یحیى بن عبد الحمید ... ثنا علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : أما إنی سمعت النبی  یقول : لا تکذبوا علی ، فمن کذب علی معتمدا فلیلج النار. هذا حدیث حسن عال متصل ، سالم من العنعنة المحتملة للتدلیس ، قل أن یضع مثله.» حافظ ابن حجر عسقلانی اولین حدیث کتاب المطالب العالیة را از یحیی الحمانی نقل کرده و سندش را حسن دانسته است. المطالب العالية، ج 2 ص 63 ح 1 قال أبو يعلى حدثنا الحماني ... عن عائشة ... « الماء لا ينجسه شيء » ... قلت : إسناده حسن فإن الحماني وهو يحيى لم ينفرد نور الدین هیثمی اما او را ثقه دانسته است. مجمع الزوائد، ج 1 ص 214 وعن عائشة أن النبي صلى الله عليه وسلم قال الماء لا ينجسه شيء رواه البزار وأبو يعلى والطبراني في الأوسط ورجاله ثقات حافظ بوصیری نیز بعد از نقل روایتی از یحیی بن عبدالحمید الحمانی، می گوید: «هَذَا إِسْنَادٌ رُوَاتُهُ ثِقَاتٌ.» إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، ج 6 ص 329 ح 5950 «رَوَاهُ عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ: ثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ، ثَنَا شَرِيكٌ...» حسین سلیم اسد الدارانی در تحقیق مسند ابی یعلی، به تفصیل جرح و تعدیل های او را آورده و در نهایت رای به حسن الحدیث بودن وی داده است. مسند أبي يعلى الموصلي (ط. المأمون)، ج 8 ص 203-205 ح 4765 فهو عندنا حسن الحديث. وی در تحقیق سنن الدارمی نیز یحیی الحمانی را حسن الحدیث دانسته است. مسند الدارمي المعروف بسنن الدارمي، ج 4 ص 2113 ح 3399 وأن إسناد يحيي الحماني حسن من أجل الحماني نفسه، وقد فصلنا القول فيه عند الحديث (4765) في «مسند الموصلي». توثیق قیس بن الربیع الأسدی: عبدالله بن عدی جرجانی (متوفای 365 ه-) بعد از بحث مفصل درباره ی قیس بن الربیع و نقل روایات او، در نهایت چنین نتیجه گیری می کند: «عموم روایاتش مستقیم است و شعبه و دیگر بزرگان از او حدیث نقل کرده اند و او نیز از شعبه، ابن عیینه و دیگران حدیث نقل کرده است و آن دلالت می کند بر اینکه او صاحب حدیث است و سخن در مورد او همان است که شعبه گفته است (ثقه) و او بدون اشکال است.» الكامل في ضعفاء الرجال، ج 6 ص 46 رقم 1586 ولقيس بن الربيع غير ما ذكرت من الحديث وعامة رواياته مستقيمة وقد حدث عنه شعبة وغيره من الكبار وهو قد حدث عن شعبة وعن بن عيينة وغيرهما ويدل ذلك على أنه صاحب حديث والقول فيه ما قاله شعبة وإنه لا بأس به احمد شاکر در تحقیق مسند احمد بعد از جمع بندی نظرات عالمان رجال اهل سنت، رأی به وثاقت او داده است. المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 456 ح 661 قيس: هو ابن الربيع الأسدي الكوفي، وهو ثقة، وثقه الثوري وشعبة وغيرهما. ضیاء مقدسی در صحیحش از قیس روایت نقل کرده و گفته است: «در مورد قیس بعضی ها سخنانی گفته اند و شعبه و شریک ستایشش نموده اند.» الأحاديث المختارة، ج 4 ص 141 ح 1355 وقيس قد تكلم فيه بعضهم وكان شعبة وشريك يثنيان عليه دکتر عبدالملک بن دهیش نیز در تحقیق کتاب فوق، سند روایت قیس را حسن دانسته است. ابو العباس بوصیری (متوفای 840 ه-) نیز وی را مختلف فیه و سند روایتش را حسن دانسته است. إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، ج 2 ص 74 رقم 1062 وَقَالَ الْحَارِثُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي أُسَامَةَ: ثَنَا عَاصِمُ بْنُ عَلِيٍّ، ثَنَا قَيْسُ بْنُ الرَّبِيعِ ... هَذَا إِسْنَادٌ حَسَنٌ، قَيْسٌ مُخْتَلَفٌ فِيهِ، وَبَاقِي رِجَالِ الْإِسْنَادِ ثِقَاتٌ. ذهبی نیز در مورد او می گوید: قَيْسُ بنُ الرَّبِيْعِ أَبُو مُحَمَّدٍ الأَسَدِيُّ (د، ت، ق) الإِمَامُ، الحَافِظُ، المُكْثِرُ، أَبُو مُحَمَّدٍ الأَسَدِيُّ، الكُوْفِيُّ، الأَحْوَلُ، أَحَدُ أَوْعِيَةِ العِلْمِ عَلَى ضَعفٍ فِيْهِ مِنْ قِبَلِ حِفْظِه. سير أعلام النبلاء، ج 8 ص 41 ذهبی در کتاب دیگرش او را یکی از سرچشمه های علم و فی نفسه راستگو؛ اما بد حافظه معرفی کرده است. ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 5 ص 477 رقم 6917 قيس بن الربيع د ت ق الأسدي الكوفي أحد أوعية العلم صدوق في نفسه سيىء الحفظ توثیق عبایة بن ربعی الأسدی: محمد بن سعد بصری (متوفای 230 ه-) بر او ترحم کرده است. الطبقات الکبرى، ج 6 ص 12 «عبایة بن ربعی الأسدی روى عن عمر وعلی بن أبی طالب وکان قلیل الحدیث رحمة الله علیه وبرکاته» ابو حاتم رازی در پاسخ به پرسش پسرش از احوال او، وی را شیخ ( از الفاظ توثیق) دانسته است. الجرح والتعدیل، ج 7 ص 29 «عبایة بن ربعى الأسدی کوفى ... نا عبد الرحمن قال سألت أبى عنه فقال کان من عتق الشیعة قلت ما حاله قال شیخ» ذهبی درباره ی توثیق بودن لفظ شیخ در کلام ابو حاتم، می نویسد: «این لفظ، تضعیف نیست؛ بلکه ابن ابی حاتم در مقدمه کتابش آن را از الفاظ توثیق به شمار آورده است و همچنین خطیب بغدادی در کتاب الکفایه.» ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 8 ص 143 قول أبي حاتم شيخ قال وليس هذا بتضعيف قلت بل عده ابن أبي حاتم في مقدمة كتابه من ألفاظ التوثيق وكذا الخطيب البغدادي في الكفاية ابن حبان نام او را در کتاب «الثقات» خود آورده و گفته است که وی از گروهی از صحابه روایت نقل کرده و اهل کوفه نیز از او نقل کرده اند. الثقات، ج 5 ص 281 رقم 4844 «عبایة بن ربعى الأسدی رأى جماعة من الصحابة روى عنه أهل الکوفة» حاکم نیشابوری و ذهبی حدیث عبایة بن ربعی را طبق شروط بخاری و مسلم، صحیح دانسته اند. المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 500 ح 3717 «أخبرنا علی بن محمد بن عقبة الشیبانی بالکوفة حدثنا إبراهیم بن إسحاق القاضی حدثنا یعلى بن عبید حدثنا سفیان الثوری عن سلمة بن کهیل عن عبایة بن ربعی عن علی رضی الله عنه فی قوله عز وجل ( وألزمهم کلمة التقوى ) قال لا إله إلا الله والله أکبر هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه» تعلیق الذهبی على شرط البخاری ومسلم. دکتر سعد الشثری نیز در تحقیق کتاب مصنف ابن ابی شیبه، سند روایت عبایه بن ربعی را حسن و او را صدوق دانسته است. المصنف لابن أبي شيبة (ت: الشثري)، ج 3 ص 296 ح 3662 «حدثنا أبو معاوية عن الأعمش عن خيثمة عن عباية بن ربعي قال قال عمر لا تجزيء صلاة لا يقرأ فيها بفاتحة الكتاب وآيتين فصاعدا.» قال الشثري في التعليق: «حسن ؛ عباية صدوق.»

ص: 69

ص: 70

ص: 71

چهارم: علی الهلالی

طبرانی این حدیث را در کتاب المعجم الأوسط از این صحابی نقل کرده است.(1)

پنجم: ابو سعید خدری

مولوی امر تسری حنفی روایت ابوسعید خدری را از دارقطنی از طریق ابو هارون عبدی نقل کرده است.(2)

بنابراین، این روایت با مجموع اسانیدش صحیح بوده و دلالت آن هم واضح است: خداوند دو نفر را از اهل زمین برگزیده که اولی پیامبر است و دیگری هم باید وصی و جانشین او باشد.

و حداقل چیزی که از این روایت مستفاد می شود، افضلیت امیرالمومنین علیه السلام بر تمام امت است.

2. حدیث «الحسن والحسین سیدا شباب اهل الجنة و ابوهما خیر منهما»

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضمن اینکه فرموده اند امام حسن و امام حسین علیهما السلام سرور جوانان اهل بهشت هستند، تصریح کرده اند که پدرشان حضرت علی علیه السلام از آن دو حضرت برترند.

این مطلب در کتب اهل سنت از 8 نفر از صحابه نقل شده است:

ص: 72


1- المعجم الأوسط، ج 6 ص 327-328 ح 6540 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رُزَيْقِ بْنِ جَامِعٍ الْمِصْرِيُّ، ثنا الْهَيْثَمُ بْنُ حَبِيبٍ، ثنا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَلِيٍّ الْمَكِّيِّ الْهِلالِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي شَكَاتِهِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا، فَإِذَا فَاطِمَةُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهَا عِنْدَ رَأْسِهِ، قَالَ: فَبَكَتْ حَتَّى ارْتَفَعَ صَوْتُهَا، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله طَرْفَهُ إِلَيْهَا، فَقَالَ: " حَبِيبَتِي فَاطِمَةُ مَا الَّذِي يُبْكِيكِ؟ " فَقَالَتْ: أَخْشَى الضَّيْعَةَ مِنْ بَعْدِكَ، فَقَالَ: " يَا حَبِيبَتِي، أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّهَ عزوجل اطَّلَعَ إِلَى الأَرْضِ اطِّلاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاكِ فَبُعِثَ بِرِسَالَتِهِ، ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَكِ وَأَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُنْكِحَكِ إِيَّاهُ
2- ارجح المطالب فی عد مناقب اسد الله الغالب، ص 29 عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِی قَالَ أَتَیتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی فَقُلْتُ لَهُ هَلْ شَهِدْتَ بَدْراً فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ أَ لَا تُحَدِّثُنِی بِشَی ءٍ مِمَّا سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ | فِی عَلِی وَ فَضْلِهِ فَقَالَ بَلَى أُخْبِرُک أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ | مَرِضَ مَرْضَةً نَقَهَ مِنْهَا فَدَخَلَتْ عَلَیهِ فَاطِمَةُ ÷ تَعُودُهُ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ یمِینِ رَسُولِ اللَّهِ | فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ مِنَ الضَّعْفِ خَنَقَتْهَا الْعَبْرَةُ حَتَّى بَدَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدِّهَا فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ | مَا یبْکیک یا فَاطِمَةُ قَالَتْ أَخْشَى الضَّیعَةَ یا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ یا فَاطِمَةُ أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ اللَّه اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاک فَبَعَثَهُ نَبِیاً ثُمَّ اطَّلَعَ ثَانِیةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْلَک فَأَوْحَى إِلَی فَأَنْکحْتُهُ وَ اتَّخَذْتُهُ وَصِیاً ... (أخرجه الدارقطنی).

1. عبدالله بن عمر:

ابن ماجه در سننش با تصحیح ألبانی.(1)

2. عبدالله بن مسعود:

حاکم در مستدرکش با تصحیح حدیث و موافقت ذهبی(2)

و تحسین ألبانی.(3)

3. حذیفه بن یمان: با دو سند.

سند اول: طبرانی در معجم کبیرش(4)

با سند حسن طبق حکم برنامه جوامع الکلم.(5)

سند دوم: ابن عساکر در تاریخش(6)

با سند معتبر در شواهد طبق نظر ألبانی.(7)

ص: 73


1- صحيح ابن ماجه، ج 1 ص 57 ح 96 حدثنا محمد بن موسى الواسطي ثنا المعلى بن عبد الرحمن ثنا بن أبي ذئب عن نافع عن بن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة وأبوهما خير منهما
2- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 182 ح 4779 حدثنا أبو سعيد عمرو بن محمد بن منصور العدل ثنا السري بن خزيمة ثنا عثمان بن سعيد المري ثنا علي بن صالح عن عاصم عن زر عن عبد الله رضي الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة وأبوهما خير منهما هذا حديث صحيح بهذه الزيادة ولم يخرجا
3- سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 2 ص 428 ح 796 قال الألباني: أخرجه الحاكم (3 / 167) وقال: " صحيح بهذه الزيادة ". ووافقه الذهبي. وأقول: إنما هو حسن للخلاف المعروف في عاصم وهو ابن بهدلة.
4- المعجم الكبير، ج 3 ص 37 ح 2608 حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، ثنا الْهَيْثَمُ بْنُ خَارِجَةَ، ثنا أَبُو الأَسْوَدِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ الْهَاشِمِيُّ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ زِرٍّ، عَنْ حُذَيْفَةَ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، قَالَ: رَأَيْنَا فِي وَجْهِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله السُّرُورَ يَوْمًا مِنَ الأَيَّامِ، فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْنَا فِي وَجْهِكَ تَبَاشِيرَ السُّرُورِ، قَالَ: " وَكَيْفَ لا أُسَرُّ وَقَدْ أَتَانِي جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلامُ فَبَشَّرَنِي أَنَّ حَسَنًا وَحُسَيْنًا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَأَبُوهُمَا أَفْضَلُ مِنْهُمَا "
5- حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا عاصم بن أبي النجود الأسدي وهو صدوق حسن الحديث
6- تاريخ مدينة دمشق، ج 13 ص 208 اخبرنا أبو القاسم الشحامي أنا أبو سعد الجنزرودي أنا الحاكم أبو أحمد أنا أبو علي الحسن بن أحمد السكوني بحمص نا مسيب يعني ابن واضح نا عطاء بن مسلم الخفاف نا أبو عمر الاشجعي عن سالم بن أبي الجعد عن قيس بن أبي حازم عن حذيفة بن اليمان قال كنت عند رسول الله صلى الله عليه وسلم فرأيت عنده شخصا فقال لي يا حذيفة هل رأيت قلت نعم يا رسول الله قال هذا ملك لم يهبط منذ بعثت اتاني الليلة فبشرني أن الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة قال عطاء وحدثونا انه صلى الله عليه وسلم قال وأبوهما خير منهما
7- سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 2 ص 426 ح 796 قال الألباني: أخرجه الطبراني و ابن عساكر . و هذا إسناد لا بأس به في الشواهد و المتابعات

4. قرة بن إياس المزني:

طبرانی در معجم کبیر(1) با مختلف فیه دانستن یکی از راویانش از جانب هیثمی.(2)

5. مالك بن الحويرث الليثي:

طبرانی در معجم کبیرش(3) با ضعیف دانستن و توثیق داشتن دو نفر از راویانش از جانب هیثمی.(4)

6. انس بن مالک:

ابن عساکر در تاریخش.(5)

7. حضرت علی علیه السلام :

ابن عساکر در تاریخش.(6)

8. علی الهلالی:

طبرانی در معجم کبیرش.(7)

ص: 74


1- المعجم الكبير، ج 3 ص 39 ح 2617 حدثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة ثنا منجاب بن الحارث ثنا علي بن مسهر عن عبد الرحمن بن زياد بن أنعم عن معاوية بن قرة عن أبيه قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة وأبوهما خير منهما
2- مجمع الزوائد، ج 9 ص 183 رواه الطبراني وفيه عبدالرحمن بن زياد بن أنعم وفيه خلاف وبقية رجاله رجال الصحيح
3- المعجم الكبير، ج 19 ص 292 ح 650 حدثنا أحمد بن عبد الله البزار التستري ثنا محمد بن السكن الأيلي ثنا عمران بن أبان ثنا مالك بن الحسن بن مالك بن الحويرث الليثي عن أبيه عن جده قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة وأبوهما خير منهما
4- مجمع الزوائد، ج 9 ص 183 قال الهيثمي: رواه الطبراني وفيه عمران بن أبان وملك بن الحسن وهما ضعيفان وقد وثقا
5- تاريخ مدينة دمشق، ج 13 ص 211 اخبرنا أبو القاسم بن أبي بكر أنا أبو القاسم بن أبي الفضل أنا أبو القاسم السهمي نا أبو أحمد بن عدى نا إسحاق بن حمدان البلخي نا حم بن نوح نا حبيب بن أبي حبيب نا الزبير بن سعيد نا حميد عن انس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة وأبوهما خير منهما
6- تاريخ مدينة دمشق، ج 27 ص 399 أخبرنا أبو محمد بن الأكفاني نا عبد العزيز الكتاني أنا أبو محمد عبد الله بن الحسن بن فضيل البزاز قراءة عليه نا أبو عبد الله الحسين بن أحمد بن الحسن بن خالويه نا علي بن مهروية القزويني نا داود بن سليمان الغازي نا علي بن موسى نا أبي موسى بن جعفر حدثني أبي جعفر بن محمد حدثني أبي محمد بن علي حدثني أبي علي بن الحسين حدثني أبي الحسين بن علي عن أبيه علي بن أبي طالب قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة وأبوهما خير منهما
7- المعجم الكبير، ج 3 ص 57 ح 2675 «حدثنا محمد بن رزيق بن جامع المصري ثنا الهيثم بن حبيب ثنا سفيان بن عيينة عن علي بن علي المكي الهلالي عن أبيه قال دخلت على رسول الله صلى الله عليه وسلم في شكاته التي قبض فيها فإذا فاطمة رضي الله عنها عند رأسه قال فبكت حتى ارتفع صوتها فرفع رسول الله صلى الله عليه وسلم طرفه إليها فقال حبيبتي فاطمة ... ومنا سبطا هذه الأمة وهما ابناك الحسن والحسين وهما سيدا شباب أهل الجنة وأبوهما والذي بعثني بالحق خير منهما ... .»

3. حدیث ذوالقرنین بهشت بودن حضرت علی علیه السلام

از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان فرمودند:

«یا علی، همانا برای تو در بهشت گنجینه ای است و تو ذو القرنین آن هستی؛ پس در پی نگاه، نگاهی دیگر نکن؛ چرا که اولی برای تو است و دیگری بر ضد تو.»(1)

این حدیث را احمد در مسندش نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است و محققش احمد شاکر سندش را صحیح(2) و شعیب الارنؤوط حسن لغیره دانسته اند.(3) ابن حبان در صحیحش آورده(4) و عبدالله الدارمی در سننش این روایت را به صورت ناقص با همین سند نقل کرده و محققش حسین سلیم اسد، سندش را جیّد دانسته است.(5) حاکم در مستدرکش نقل و سندش را تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است.(6) ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و محققش دکتر عبدالملک بن عبدالله بن دهیش سندش را حسن دانسته است.(7)

محمد ناصرالدین ألبانی نیز در کتاب صحیح الترغیب والترهیب آورده و آن را حسن لغیره دانسته است.(8)

اما در مورد اینکه مراد از «إِنَّ لَكَ كَنْزًا مِنَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّكَ ذُو قَرْنَيْهَا» چیست، علمای اهل سنت نظرات مختلفی داده اند که منشأ آن به این بر می گردد که عده ای از آن ها ضمیر «ها» در «ذُو قَرْنَيْهَا» را مشیر به امت اسلامی دانسته اند !! در حالی که پر واضح است که این ضمیر به «الْجَنَّةِ» که چند کلمه قبلش آمده برمیگردد و لذا منظورش ذو القرنین بهشت بودن حضرت علی علیه السلام است.

اما مراد از "ذو القرنین بهشت" چیست؟

ص: 75


1- حدثنا عبد الله حدثني أبى ثنا عفان ثنا حماد بن سلمة ثنا محمد بن إسحاق عن محمد بن إبراهيم التيمي عن سلمة بن أبي الطفيل عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه ان النبي صلى الله عليه وسلم قال له يا على ان لك كنزا من الجنة وانك ذو قرنيها فلا تتبع النظرة النظرة فإنما لك الأولى وليست لك الآخرة
2- مسند أحمد بن حنبل، ج 2 ص 166 ح 1373 قال الشاكر: إسناده صحيح
3- مسند أحمد بن حنبل، ج 2 ص 466-467 ح 1373 قال الأرنؤوط: حسن لغيره
4- صحيح ابن حبان، ج 12 ص 381 ح 5570
5- سنن الدارمي، ج 3 ص 1779 ح 2751 قال حسين سليم أسد: إسناده جيد
6- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 133 ح 4623 قال الحاكم: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه / تعليق الذهبي في التلخيص : صحيح
7- الأحاديث المختارة، ج 2 ص 108 ح 482 قال عبدالملک بن دهیش: إسناده حسن
8- صحيح الترغيب والترهيب، ج 2 ص 397 ح 1902 قال الألباني: حسن لغيره

ابو السعادات ابن الجزری متوفای 606 ه- می نویسد:

«ذو قرنیها؛ یعنی صاحب دو طرف و دو کناری بهشت.»(1)

می گویم: بر اساس این سخن، حضرت علی علیه السلام ذو القرنین این طرف بهشت تا آن طرف بهشت است.

ابن جوزی حنبلی (متوفای 597 ه-) نیز به نقل از ابن الانباری (لغت شناس متوفای 328 ه-) دو وجه برای معنای «ذُو قَرْنَيْهَا» ذکر کرده -که گفتیم یکی از آنها اشتباه است – و در وجه دوم می نویسد:

«اگر آن را کنایه از بهشت بدانیم، معنای دو قرن، دو طرف آن (بهشت) می شود.»(2)

قاضی عیاض مالکی متوفای 544 ه- می نویسد:

«در معنای این سخن گفته شده است: یعنی «مالک و صاحب دو طرف بهشت» و ضمیر «ها» (در قرنیها) به آن باز می گردد و گفته شده است: «پادشاهی بزرگ آن»؛ یعنی پادشاهی تمام بهشت برای تو می باشد، همانطور که ذوالقرنین پادشاه تمام زمین بود.»(3)

ابن حجر هیتمی مکی می نویسد:

« "يا علي إن لك كنزا في الجنة وإنك ذو قرنيها" یعنی مالک دو طرف آن هستی و تمام مناطقش در تصرف تو است با تشبیه به اینکه گفته شده است: ذو القرنین فقط به این خاطر به این اسم نامگذاری شد که او به دو مکان طلوع و غروب خورشید در مشرق و مغرب زمین گذر کرد.»(4)

عبدالعظیم المنذری (متوفای 656 ه-) نیز می نویسد:

«این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام که تو ذو القرنین آن هستی؛ یعنی صاحب دو قرن این امتی و دلیلش این است که در دو طرف سر حضرت، زخم بود؛ یکی از آن دو از سوی ابن ملجم لعنه الله بود و دیگری از جانب عمرو بن عبدود. و گفته شده است که معنایش این است که تو ذو القرنین بهشت هستی؛ یعنی صاحب دو طرف آن و پادشاهش هستی که تمام مناطق بهشت را در اختیار دارد، همانطور که اسکندر تمام مناطق زمین از شرق

ص: 76


1- النهاية في غريب الأثر، ج 4 ص 51 وفيه أنه قال لعلي إن لك بيتا في الجنة وإنك ذو قرنيها أي طرفي الجنة وجانبيها
2- التبصرة ج 1 ص 157 الكناية في قوله : ' وإنك ذو قرنيها ' وفيه وجهان ... وإن قلنا : الكناية عن الجنة فقرناها : جانباها. ذكره ابن الأنباري .
3- مشارق الأنوار، ج 2 ص 179 وقوله في على أن لك كنزا في الجنة وإنك ذو قرنيها قيل يعني ذو طرفي الجنة والهاء عائدة عليها وقيل ملكها الأعظم أي لك ملك جميع الجنة كما ملك ذو القرنين جميع الأرض ... .
4- الزواجر، ج 2 ص 534 يا علي إن لك كنزا في الجنة وإنك ذو قرنيها أي مالك طرفيها السالك في جميع نواحيها تشبيها بذي القرنين فإنه قيل إنما سمي بذلك لقطعه الأرض وبلوغه قرني الشمس شرقا وغربا

و غرب را در اختیار داشت. پس به خاطر یکی از این دو سخن به ذوالقرنین نامگذاری شد و این (سخن اخیر) نزدیک [به حقیقت] است و غیر آن نیز گفته شده و خدا داناتر است.»(1)

و بالاخره ابوبکر کلاباذی بخاری (متوفای 384 ه-) می نویسد:

(( جایز است که معنای این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : "تو ذو القرین آن هستی" این باشد که ای علی! تو تنها پادشاه بزرگ بهشت هستی و این که تو پادشاه تمام بهشت می باشی، همان طور که ذوالقرین پادشاه تمام زمین بود و شرق و غرب عالم را در اختیار داشت. خداوند بلند مرتبه فرموده: (تا به غروبگاه آفتاب رسید (در آن جا) احساس كرد (و در نظرش مجسّم شد) كه خورشید در چشمه تیره و گل آلودى فرو مى رود.) (کهف: 86) و فرمود: (تا به خاستگاه خورشید رسید (در آنجا) دید خورشید بر جمعیّتى طلوع مىكند... .) (کهف: 90) خداوند در این آیات خبر می دهد که ذوالقرنین به شرق و غرب عالم رسیده است و فرمود: (ما به او در روى زمین، قدرت و حكومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم.) (کهف: 84) پس خبر می دهد که ذو القرنین پادشاه تمام جهان از اول تا آخر آن بوده است؛ پس علی علیه السلام نیز اینچنین است و در بهشت پادشاهی ویژه ای در میان پادشاهان دارد.... آن حضرت خبر داده است که در بهشت پادشاهانی وجود دارد و علی علیه السلام بزرگترین پادشاه بهشت است و او از کسانی است که پادشاه تمام بهشت است، همانطور که ذوالقرنین پادشاه تمام زمین بود.))(2)

ص: 77


1- الترغيب والترهيب، ج 3 ص 24 قول صلى الله عليه وسلم لعلي وإنك ذو قرنيها أي ذو قرني هذه الأمة وذاك لأنه كان له شجتان في قرني رأسه إحداهما من ابن ملجم لعنه الله والأخرى من عمرو بن ود وقيل معناه إنك ذو قرني الجنة أي ذو طرفيها ومليكها الممكن فيها الذي يسلك جميع نواحيها كما سلك الإسكندر جميع نواحي الأرض شرقا وغربا فسمي ذا القرنين على أحد الأقوال وهذا قريب وقيل غير ذلك والله أعلم
2- بحر الفوائد المشهور بمعانی الأخبار ، ج 1 ص 285-286 قال الشیخ الإمام الزاهد - رحمه الله - یجوز أن یكون معنى قوله: ' إنك ذو قرنیها ' أی أنت ملكها المخصوص بالملك الأكبر وإن لك ملكا فی الجنة كلها كما كان ذو القرنین مخصوصا بملك الأرض كلها بضرب من مشرقها إلى مغربها ، قال الله تعالى : «حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَ» الآیة (الكهف : 86 ) وقال : « حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْم» ( الكهف : 90 ) فأخبر الله تعالى انه بلغ مغربها ومطلعها، وقال : «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ كُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» ( الكهف : 84 ) فأخبر  انه ملك الأرض كلها بضرب من اولها إلى آخرها، فكذلك علی - رضی الله عنه - له فی الجنة ملك هو مخصوص به من بین سائر الملوك ... أخبر  إن فی الجنة ملوكا وعلی من اكبرهم ملوكا وإنه ممن له ملك فی الجنة كلها كما كان لذی القرنین ملك فی الأرض كلها .

4. حدیث «علی خیر البشر»

حدیثی که صراحتا برتری امیرالمومنین علیه السلام بر تمام بشر (بجز حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ) را بیان کرده، حدیث «عَلِی خَیرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أبی فَقَدْ کفَرَ = علی علیه السلام بهترین بشر است و هر کس نپذیرد، کافر شده» است که در کتب اهل سنت، هم به صورت مرفوع (از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) و هم به صورت موقوف (از صحابه) از 5 نفر از صحابه با سندهای معتبر نقل شده است.

عبدالله بن مسعود از حضرت علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : ابن عساکر در تاریخش(1) «با سند معتبر».(2)

حذیفه بن یمان از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : با دو سند.

سند اول: ابن عساکر در تاریخش(3)

و خیثمه بن سلیمان(4)

«با یک راوی مجهول الحال».(5)

ص: 78


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 371-372 (ح 44601) أخبرنا أبو القاسم علي بن إبراهيم وأبو الحسن بن سعيد قالا نا وأبو منصور بن زريق أنا أبو بكر الخطيب أنا عبيد الله بن أبي الفتح وعلي بن أبي على قالا نا محمد بن المظفر الحافظ نا عبد الله بن جعفر الثعلبي قال علي أبوالقاسم نا محمد بن منصور الطوسي نا محمد بن كثير الكوفي نا الأعمش عن عدي بن ثابت عن زر عن عبد الله عن علي قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من لم يقل علي خير الناس فقد كفر
2- بررسی سند روایت: علي بن إبراهيم الحسيني: ثقة / عبد الرحمن بن محمد الشيباني: صدوق حسن الحدیث / الخطيب البغدادي: ثقة حجة / ابن السوادى الأزهري: ثقة ثبت / محمد بن المظفر البزاز: ثقة مأمون / عبد الله بن جعفر التغلبي: ثقة / محمد بن منصور الطوسي: ثقة / محمد بن كثير القرشي: او را که بیش از سی تلمیذ دارد، تعدادی از علمای اهل سنت به خاطر بعضی روایات ناخوشایندش منکر الحدیث دانسته اند؛ اما یحیی بن معین توثیقش کرده است: تاريخ ابن معين (رواية الدوري)، ج 3 ص 478 رقم 2332 «سمعت يحيى يقول محمد بن كثير الكوفي يحدث عن ليث وهو شيعي ولم يكن به بأس.» ابن جوزی تنها به خاطر تشیع این راوی، او را به وضع حدیث متهم کرده است. الموضوعات، ج 1 ص 261 «أما حديث علي ففيه محمد بن كثير الكوفي وهو المتهم بوضعه ، فإنه كان شيعيا.» یعنی این راوی جرح حسی و مفسری ندارد. / سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عدي بن ثابت الأنصاري: ثقة رمی بالتشیع/ زر بن حبيش الأسدي: ثقة / عبد الله بن مسعود: صحابی
3- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 372 (ح 44602) أخبرنا أبو محمد بن الأكفاني بقراءتي عليه أنا علي بن الحسين بن أحمد بن صصرى أناتمام بن محمد أنا خيثمة بن سليمان نا أبو إسحاق إبراهيم بن سليمان بن حرارة النهمي نا الحسن بن سعيد النخعي ابن عم شريك نا شريك بن عبد الله عن أبي إسحاق عن أبي وائل شقيق بن سلمة عن حذيفة بن اليمان قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم علي خير البشر من أبى فقد كفر
4- من حديث خيثمة، ج 1 ص 200-201
5- بررسی سند روایت: هبة الله بن الأكفاني الأنصاري: ثقة حافظ / ابن صصري التغلبي: ثقة / تمام بن محمد البجلى: ثقة حافظ / خيثمة بن سليمان القرشي: ثقة مآمون / إبراهيم بن سليمان النهمي: ابن حبان توثیقش کرده است. إبراهيم بن سليمان النهمى من أهل الكوفة . الثقات، ج 8 ص 86 رقم 12358 / الحر بن سعيد النخعي (پسر عموی قاضی شریک بن عبدالله): مجهول الحال / شريك بن عبد الله القاضي: صدوق سيء الحفظ يخطي كثيرا / أبو إسحاق السبيعي: ثقة مکثر / شقيق بن سلمة الأسدي: مخضرم / حذيفة بن اليمان العبسي: صحابی

سند دوم: ابن عساکر در تاریخش.(1)

جابر بن عبدالله از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : ابن عساکر در تاریخش.(2)

از خود جابر بن عبدالله: با 6 سند.

سند اول: ابن حبان در الثقات(3)

«با سند معتبر».(4)

سند دوم: ابن عساکر در تاریخش(5)

با واسطه ی یک مجهول الحال و یک ضعیف الحدیث.(6)

ص: 79


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 372 ( ح 44603) أخبرناه أبو القاسم الواسطي أنا أبو بكر الخطيب أنا الحسن بن محمد بن الحسن الخلال نا أحمد بن محمد بن عمران نا أبو الحسن علي بن الحسن بن شقير الهمداني بالكوفة نا أبو العباس أحمد بن العباس المقرىء مولى بني هاشم قال قلت للحر بن سعيد النخعي حدثكم شريك بن عبد الله عن أبي إسحاق السبيعي عن شقيق بن سلمة عن حذيفة بن اليمان قال سمعت النبي صلی الله علیه و آله و سلم يقول علي خير البشر من أبى فقد كفر قال نعم حدثنا شريك بن عبد الله.
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 373 (ح 44605) أخبرنا أبو منصور بن خيرون أنا وأبو الحسن بن سعيد نا أبو بكر أحمد بن علي الخطيب أنا الحسن بن أبي طالب نا محمد بن إسحاق بن محمد القطيعي حدثني أبو محمد العلوي الحسن بن محمد بن يحيى صاحب كتاب النسب نا إسحاق بن إبراهيم الصنعاني نا عبد الرزاق بن همام أنا سفيان الثوري عن محمد بن المنكدر عن جابر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم علي خير البشر فمن امترى فقد كفر
3- الثقات، ج 9 ص 281 رقم 16440 حدثنا إبراهيم بن نصر العنبري ثنا يوسف بن عيسى ثنا الفضل بن موسى عن شريك عن عثمان بن أبى زرعة عن سالم بن أبى الجعد قال سئل جابر بن عبد الله عن على فقال ذاك خير البشر من شك فيه فقد كفر
4- بررسی سند روایت: إبراهيم بن نصر الضبي: وی هیچ جرحی ندارد و چندین نفر از ثقات از او روایت نقل کرده اند و ابوسعید السمعانی (متوفای 562 ه-) او را سنی دانسته و توثیق کرده است: «وأبو إسحاق إبراهيم بن نصر بن عنبر بن جرير بن محمد بن شاهويه الضبي الكبوذنجكثي أصله من مرو كان كثير الحديث مستقيم الرواية ...روى عنه جماعة وكان سنيا فاضلا ثقة.» الأنساب ج 5 ص 28/ يوسف بن عيسى الزهري: ثقة / الفضل بن موسى السيناني: ثقة ثبت ربما أغرب / شريك بن عبد الله القاضي: صدوق سيء الحفظ يخطي كثيرا / عثمان بن المغيرة الثقفي: ثقة / سالم بن أبي الجعد الأشجعي: ثقة
5- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 373 (ح 44606) أخبرناه أبو القاسم بن السمرقندي أنا إسماعيل بن مسعدة أنا أبو عمرو عبد الرحمن بن محمد الفارسي أنا أبو أحمد بن عدي نا الحسين بن علي بن الحسن السلولي نا محمد بن الحسن السلولي نا صالح بن أبي الأسود عن الأعمش عن عطية العوفي قال قلت لجابر كيف كان منزلة علي فيكم قال كان خير البشر
6- بررسی سند روایت: إسماعيل بن أحمد السمرقندي: ثقة / إسماعيل بن مسعدة الجرجاني: ثقة / عبد الرحمن بن أحمد الفارسي: ثقة / عبد الله بن عدي الجرجاني: حافظ متقن / الحسين بن علي السلولي: مجهول الحال / محمد بن الحسن السلولي: انفرد بتوثیقه ابن حبان / صالح بن أبي الأسود الليثي: ضعیف الحدیث / سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: توثیقش را در کتاب مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام مفصل آورده ایم.

سند سوم: ابن عساکر در تاریخش(1)

«با سند معتبر».(2)

سند چهارم: ابن ابی شیبه در المصنف(3)

و احمد در فضائل الصحابه(4) «با سند معتبر».(5)

سند پنجم: ابن عساکر در تاریخش(6)

«با سند معتبر».(7)

سند ششم: ابو علی الصواف در فوائد(8)

و ابن عساکر در تاریخش(9) «با سند معتبر».(10)

ص: 80


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 373 (ح 44607) فيما أخبرنا أبو غالب وأبو عبد الله ابنا البنا قالا أنا أبو الحسين بن الابنوسي أنا أحمد بن عبيد بن بيري إجازة أنا محمد بن الحسين نا ابن أبي خيثمة نافضيل بن عبد الوهاب نا شريك عن الأعمش عن عطية عن جابر قال علي خير البشر لا يشك فيه إلا منافق
2- بررسی سند روایت: أحمد بن علي بن البناء: ثقة / محمد بن الأبنوسي التوني: ثقة / أحمد بن عبيد الواسطي: ثقة / محمد بن الحسين الزعفراني: ثقة / أحمد بن أبي خيثمة النسائي: ثقة حافظ / الفضيل بن عبد الوهاب الغطفاني: ثقة / شريك بن عبد الله القاضي: صدوق سيء الحفظ يخطي كثيرا / سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: ابن حجر عسقلانی اقوال علمای جرح و تعدیل در مورد او را چنین جمع بندی می کند: «صدوق يخطىء كثيرا وكان شيعيا مدلسا من الثالثة مات سنة إحدى عشرة بخ د ت ق.» تقريب التهذيب ج 1 ص 393 رقم 4616 ر.ک: مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام .
3- مصنف ابن أبي شيبة، ج 6 ص 372 ح 32120 حدثنا وكيع قال ثنا الأعمش عن عطية بن سعد قال دخلنا على جابر بن عبد الله وهو شيخ كبير وقد سقط حاجباه على عينيه قال فقلت أخبرنا عن هذا الرجل علي بن أبي طالب قال فرفع حاجبيه بيديه ثم قال ذاك من خير البشر
4- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 564 ح 949
5- بررسی سند روایت: وكيع بن الجراح الرؤاسي: ثقة حافظ امام / الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: توثیقش گذشت.
6- تاريخ ابن عساکر، ج 42 ص 374 ح 44610 أخبرنا أبو القاسم زاهر بن طاهر أنا عبد الرحمن بن علي أنا يحيى بن إسماعيل أناعبد الله بن محمد بن الحسن نا عبد الله بن هاشم ناوكيع نا الأعمش عن عطية العوفي قال دخلنا على جابر بن عبد الله الأنصاري وقد سقط حاجباه على عينيه من الكبر قال فقلنا له أخبرنا عن علي قال فرفع حاجبيه بيديه ثم قال ذاك من خير البشر
7- بررسی سند روایت: زاهر بن طاهر الشحامي: صدوق حسن الحدیث / عبد الرحمن بن علي المزكي: ثقة / يحيى بن إسماعيل النيسابوري: صدوق حسن الحدیث / عبد الله بن محمد بن الشرقي: ثقة / عبد الله بن هاشم العبدي: ثقة / وكيع بن الجراح الرؤاسي: ثقة حافظ امام / سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطیه العوفی: توثیقش گذشت.
8- فوائد أبي علي الصواف، ج 1 ص 84 ح 33 ثنا أحمد بن محمد بن الجعد ثنا عبد الملك بن عبد ربه ثنا عمار بن معاوية الدهني ثني أبو الزبير قال قلت لجابر كيف كان علي فيكم قال ذاك من خير البشر ما كنا نعرف المنافقين إلا ببغضهم عليا
9- تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 374 (ح 44611) أخبرنا أبو الحسن علي بن المسلم الفقيه أنا عبد العزيز الكتاني إجازة أنا أبو القاسم طلحة بن علي الصقر الكناني نا محمد بن أحمد بن الحسن يعني ابن الصواف نا أحمد بن محمد بن عبد العزيز الوشاء أنا أحمد بن عبد الملك بن عبد ربه نا معاوية بن عمار الدهني حدثني أبو الزبير قال قلت لجابر كيف كان علي فيكم قال ذاك من خير البشر ما كنا نعرف المنافقين إلا ببغضهم عليا
10- 1 بررسی سند روایت: علي بن المسلم الدمشقي: ثقة ثبت/ عبد العزيز بن أحمد التميميي: ثقة مأمون / طلحة بن علي الكتاني: ثقة / محمد بن أحمد الصواف: ثقة مأمون / أحمد بن عبد العزيز الوشاء: ثقة / عبد الملك بن عبد ربه الطائي: ابن حبان وی را توثیق کرده و جرحی در متقدمین ندارد. «عبد الملك بن عبد ربه الطائي أبو إسحاق.» الثقات، ج 8 ص 390 رقم 14036 حاکم نیشابوری نیز او را توثیق کرده است: «... عبد الملك بن عبد ربه الطائي ثنا أبو علي عثمان بن جعفر ... رواة هذا الحديث كلهم ثقات غير عثمان بن جعفر هذا فإني لا أعرفه بعدالة ولا جرح .» المستدرك على الصحيحين، ج 4 ص 454 ح 8255/ معاوية بن عمار الدهني: صدوق حسن الحديث / محمد بن مسلم القرشي: صدوق الا أنه یدلس . در این روایت به سماع تصریح کرده و لذا مدلس بودن راوی، در اینجا خدشه ای بر اعتبار سند وارد نمی کند.

از عبدالله بن مسعود: طبرانی(1)

«با سند معتبر».(2)

از عائشه: ابن عساکر در تاریخش(3)

«با سند معتبر».(4)

ص: 81


1- المعجم الأوسط، ج 5 ص 101 ح 4792 و المعجم الكبير، ج 9 ص 76 ح 8446 حدثنا عبيد بن كثير التمار قال حدثنا محمد بن الجنيد قال حدثنا يحيى بن سالم بن أبي حفصة عن هاشم بن البريد عن بيان أبي بشر عن زاذان عن عبد الله قال قرأت على رسول الله سبعين سورة وختمت القرآن على خير الناس علي بن أبي طالب
2- بررسی سند روایت: عبيد بن كثير التمار: وی هیچ جرح مفسری ندارد و تنها به خاطر بعضی روایات ناخوشایندش متروک شده است. حاکم در مستدرکش سند دو تا از روایاتش را تصحیح کرده است. المستدرک علی الصحیحین، ج 2 ص 486 ح 3676 و ج 2 ص 534 ح 3820 / محمد بن الجنيد الإسفرائيني: چندین نفر از ثقات از وی روایت نقل کرده اند که عبارتند از: «أحمد بن إبراهيم الجرجاني، عبد الله بن محمد الإسفرايينى، محمد بن الحسين الكوفي، محمد بن إسحاق السراج، محمد بن عثمان بن أبي شيبة، محمد بن نصر المروزي و يعقوب بن إسحاق النيسابوري.» لذا از جهالت در آمده و مستور می گردد./ يحيى بن سالم الكوفي: صدوق حسن الحدیث / هاشم بن البريد الزبيدي: ثقة ، شیعی جلد / بيان بن بشر الأحمسي: ثقة ثبت / زاذان الكندي: ثقة
3- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 374 (ح 44612) أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن محمد وأبو بكر محمد بن شجاع قالا أنا أبو محمد التميمي أنا أبو الحسين بن بشران أنا إسماعيل الصفار نامحمد بن عبيد بن عتبة أنا عبد الرحمن بن شريك حدثني أبي عن الأعمش عن عطاء قال سألت عائشة عن علي رضي الله عنهما فقالت ذاك خير البشر لا يشك فيه إلا كافر
4- بررسی سند روایت: قوام السنة: ثقة إمام / رزق الله بن عبد الوهاب التميمي: صدوق حسن الحدیث / علي بن محمد الأموي: ثقة ثبت / إسماعيل بن محمد الصفار: ثقة / محمد بن عبيد الكندي: صدوق حسن الحدیث / عبد الرحمن بن شريك النخعي: صدوق یخطیء / شريك بن عبد الله القاضي: صدوق سيء الحفظ يخطي كثيرا / سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / عطاء بن أبي رباح القرشي: ثبت رضی إمام حجة کبیر الشأن / عائشة بنت أبي بكر الصديق: صحابی

نتیجه گیری از طرق روایت علی خیر البشر

نوع اول نتیجه گیری:

1. طریق شریک بن عبدالله: هر دو سند روایات حذیفه بن یمان (سندهای ضعیف) و سندهای اول و سوم روایت موقوف جابر (هر دو معتبر) و روایت از عائشه ( با سند معتبر).

2. طریق عطیه العوفی: سندهای دوم (ضعیف)، سوم، چهارم و پنجم روایات موقوف جابر (هر سه معتبر).

3. طریق محمد بن کثیر الکوفی: با سند معتبر در متابعات از اعمش از طریق ابن مسعود از حضرت علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم .

4. طریق ابو محمد العلوی: با سند ضعیف از طریق عبدالرزاق از جابر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم .

5. طریق عبید بن کثیر التمار: با سند معتبر از طریق زاذان از ابن مسعود.

6. طریق عبد الملك بن عبد ربه الطائي: با سند حسن از معاویه بن عمار از ابوالزبیر از جابر.

نوع دوم نتیجه گیری:

1. روایت موقوف جابر بن عبدالله: 1. با دو سند معتبر از طریق شریک 2. با سه سند معتبر (که یکی از آنها در شریک مشترک است) و یک سند ضعیف از طریق عطیه العوفی 3. با یک سند ضعیف از طریق علوی 4. با یک سند حسن از طریق عبدالملک بن عبد ربه الطائی.

2. روایت موقوف عائشه: با سند معتبر از طریق شریک.

3. روایت موقوف عبدالله بن مسعود: با سند معتبر از طریق عبید بن کثیر التمار.

4. روایت مرفوع ابن مسعود از حضرت علی علیه السلام : با سند معتبر در متابعات از طریق محمد بن کثیر الکوفی.

5. روایت مرفوع حذیفه بن یمان: با دو سند ضعیف از طریق شریک بن عبدالله.

ص: 82

امام حسن مجتبی علیه السلام

حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در روز شهادت امیر مؤمنان علیه السلام خطبه ای خواندند و آن حضرت را چنین توصیف نمودند:

«ای مردم، دیروز مردی از میان شما رفت که نه اولین (پیشینیان) از او سبقت گرفتند و نه آخرین (پسینیان) او را درک می کنند (یعنی به او نمی رسند) و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را در جنگ ها می فرستاد و پرچم را به او می داد و او باز نمی گشت تا این که خداوند فتح و پیروزی را نصیب او می کرد و جبرئیل در سمت راستش و میکائیل در سمت چپش بود. چیزی از خود باقی نگذاشت بجز هفتصد درهم که می خواست با آن یک خدمتکار بگیرد.»

این روایت که از جمله روایات مشترک بین شیعه و سنی است، در کتب اهل سنت با 7 سند نقل شده و بسیاری از طرقش را علمای بزرگ اهل سنت تصحیح و تحسین کرده اند.

سند اول: روایت ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، نسائی و ابن حبان از هبیره بن یریم.(1)

برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سند روایت ابن ابی شیبه داده(2)، احمد بن حنبل در کتاب فضائل الصحابه نقل کرده و محققش وصی الله بن محمد عباس سندش را تصحیح کرده(3)

و نیز در مسندش نقل کرده و احمد شاکر سندش را تصحیح کرده است.(4) ابن حبان نیز در صحیحش نقل کرده(5)

و البانی آن را تصحیح کرده(6) وحسین سلیم اسد نیز سند ابن حبان را جیّد و نیکو دانسته است.(7) نسائی آن را در سننش(8)

و نیز خصائص امیرالمومنین علیه السلام آورده و احمد میرین البلوشی سندش را به خاطر مجموع طرقش حسن دانسته است.(9)

ص: 83


1- ...عن هبیرة بن یریم قال سمعت الحسن بن علی قام خطیبا فخطب الناس فقال یا أیها الناس لقد فارقکم أمس رجل ما سبقه الأولون ولا یدرکه الآخرون ولقد کان رسول الله  یبعثه المبعث فیعطیه الرایة فما یرجع حتى یفتح الله علیه جبریل عن یمینه ومیکایل عن شماله ما ترک بیضاء ولا صفراء إلا سبعمائة درهم فضلت من عطائه أراد ان یشتری بها خادما
2- مصنف ابن أبی شیبة، ج 6 ص 371 ح 32105 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن
3- فضائل الصحابة، ج 1 ص 674 ذیل ح 922 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
4- مسند احمد، ج 2 ص 344 ح 1719 قال الشاکر: إسناده صحیح
5- صحیح ابن حبان، ج 15 ص 383-384 ح 6936
6- التعلیقات الحسان علی صحیح ابن حبان، ج 10 ص 74 ح 6897 قال الألبانی: صحیح
7- موارد الظمآن الی زوائد ابن حبان، ج 7 ص 149 ح 2211 قال حسين سليم اسد: إسناده جید
8- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 112 ح 8408
9- خصائص امیر المومنین علی بن ابی طالب، ص 46 ح 23 قال احمد میرین البلوشی: إسناده حسن بمجموع طرقه ، و فی المتن نکارة

علی محمد الصلابی نیز سندش را تصحیح کرده است.(1)و در نهایت محمد ناصرالدین ألبانی این روایت را در کتاب «سلسلة الأحادیث الصحیحة» آورده و طرقش را نقل کرده است.(2)

سند دوم: به نقل از عمرو بن حبشی.(3)

این روایت را ابن ابی شیبه نقل کرده و محقق کتابش، محمد ابو عوامه، سندش را حسن دانسته است.(4)

احمد بن حنبل نیز در مسندش نقل کرده و احمد شاکر سندش را صحیح(5) و أرنؤوط حسن(6)

دانسته اند و نیز در کتاب فضال الصحابه آورده و وصی الله بن محمد عباس سندش را صحیح دانسته است.(7)

علی محمد صلابی نیز در کتابش این روایت را نقل کرده و سندش را تصحیح کرده است.(8)

سند

سوم: ابن ابی شیبه در المصنف با سند حسن طبق حکم برنامه جوامع الکلم.(9)

سند چهارم: احمد در کتاب الفضائل با حکم وصی الله بن محمد عباس بر حسن لغیره بودنش.(10)

ص: 84


1- امیر المومنین الحسن بن علی بن ابی طالب، ص 76 قال: إسناده صحیح
2- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 5 ص 660 ح 2496
3- مصنف ابن أبی شیبة، ج 6 ص 371 ح 32110 «حدثنا وکیع عن إسرائیل عن أبی إسحاق عن عمرو بن حبشی قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی فقال لقد فارقکم رجل بالأمس لم یسبقه الأولون بعلم ولا یدرکه الآخرون کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یعطیه الرایة فلا ینصرف حتى یفتح الله علیه»
4- مصنف ابن ابی شیبة، ج 17 ص 124 ح 32773 قال محمد ابو عوامة: إسناد المصنف حسن
5- مسند احمد، ج 2 ص 344 ح 1720 قال الشاکر: إسناده صحیح
6- مسند احمد، ج 3، ص 247 ح 1720 قال شعیب الأرنؤوط: حسن
7- فضائل الصحابة، ج 1 ص 674 ح 922 و ج 2 ص 737 ح 1013 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
8- اسمی المطالب فی سیرة امیر المومنین علی بن ابی طالب، ص 1037-1038 قال علی محمد الصلابی: إسناده صحیح
9- مصنف ابن أبی شیبة، ج 6 ص 369 ح 32094 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن / «حدثنا شریک عن أبی إسحاق عن عاصم بن ضمرة قال خطب الحسن بن علی حین قتل علی فقال یا أهل الکوفة أو یا أهل العراق لقد کان بین أظهرکم رجل قتل اللیلة أو أصیب الیوم لم یسبقه الأولون بعلم ولا یدرکه الآخرون کان النبی إذا بعثه فی سریة کان جبریل عن یمینه ومیکایل عن یساره فلا یرجع حتى یفتح الله علیه.»
10- 1 فضائل الصحابة، ج 2 ص 743-744 ح 1026 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده حسن لغیره لشواهده / «حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی نا وکیع عن شریک عن عاصم عن أبی رزین قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی وعلیه عمامة سوداء فقال لقد فارقکم رجل لم یسبقه الأولون بعلم ولا یدرکه الآخرون»

سند پنجم: روایت ابو بشر دولابی (متوفای 310 ه-). (1)

سند

ششم: روایت طبرانی در المعجم الاوسط.(2)

سند

هفتم: روایت حاکم نیشابوری در مستدرکش.(3)

دلالت حدیث بر افضلیت امیرالمومنین علیه السلام

عبدالقادر جوندل در تحقیق کتاب المطالب العالیة (تحت نظر دکتر سعد الشثری) بعد از بررسی سه طریق از اسانید این حدیث، در نهایت میگوید:

«و خلاصه ی سخن اینکه، این حدیث با این طرق به درجه ی حسن لغیره میرسد (!!) اگر نبود این سخنش که: "دیشب مردی را از دست دادید که پیشینیان به او نرسیدند" چرا که ظاهر این سخن برتری علی علیه السلام بر همه است حتی شیخین (ابوبکر و عمر) و لذا حافظ ابن کثیر در البدایة والنهایة ج 7 ص 333 درباره این حدیث گفته است: "این حدیثی جداً غریب است و در آن نکارت وجود دارد." او این سخن را تنها از روی درکش از آنچه که از متن این حدیث به ذهن متبادر می شود گفته. و خدا داناتر است.»(4)

ص: 85


1- الذریة الطاهرة، ج 1 ص 112 ح 121 «عن الحسن بن زید بن حسن بن علی عن أبیه قال خطب الحسن بن علی الناس حین قتل علی فحمد الله وأثنى علیه ثم قال لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الأولون ولا یدرکه الآخرون وقد کان رسول الله  یعطیه رایته ویقاتل جبریل عن یمینه ومیکائیل عن یساره فما یرجع حتى یفتح الله علیه وما ترک على ظهر الأرض صفراء ولا بیضاء إلا سبع مائة درهم فضلت من عطائه أراد أن یبتاع بها خادما لأهله ... .»
2- المعجم الأوسط، ج 2 ص 336 ح 2155 «عن معروف بن خربوذ عن أبی الطفیل قال خطب الحسن بن علی بن أبی طالب فحمد الله وأثنى علیه وذکر أمیر المؤمنین علیا رضی الله عنه خاتم الأوصیاء ووصى خاتم الأنبیاء وأمین الصدیقین والشهداء ثم قال یا أیها الناس لقد فارقکم رجل ما سبقه الأولون ولا یدرکه الآخرون لقد کان رسول الله  یعطیه الرایة فیقاتل جبریل عن یمینه ومیکائیل عن یساره فما یرجع حتى یفتح الله علیه ولقد قبضه الله فی اللیلة التی قبض فیها وصی موسى وعرج بروحه فی اللیلة التی عرج فیها بروح عیسى بن مریم وفی اللیلة التی أنزل الله عز وجل فیها الفرقان والله ما ترک ذهبا ولا فضة ولا شیئا یصر له وما فی بیت ماله إلا سبعمائة درهم وخمسین درهما فضلت من عطائه أراد أن یشتری بها خادما لأم کلثوم ... .»
3- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 188 ح 4802 «عن عمر بن علی عن أبیه علی بن الحسین قال خطب الحسن بن علی الناس حین قتل علی فحمد الله وأثنى علیه ثم قال لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لا یسبقه الأولون بعمل ولا یدرکه الآخرون وقد کان رسول الله  یعطیه رایته فیقاتل وجبریل عن یمینه ومیکائیل عن یساره فما یرجع حتى یفتح الله علیه وما ترک على أهل الأرض صفراء ولا بیضاء إلا سبع مائة درهم فضلت من عطایاه أراد أن یبتاع بها خادما لأهله.»
4- المطالب العالیة، ج 18 ص 243 وجملة القول أن حدیث الباب بهذه الطرق قد یرتقی لدرجة الحسن لغیره ، لو لا أن قوله : " لقد فارقکم أمس رجل ما سبقه الأولون" ظاهره تفضیل علی رضی الله عنه علی کل أحد حتی الشیخین رضی الله عنهما ولذا فإن الحافظ ابن کثیر رحمه الله حینما قال عن هذا الحدیث: " هذا حدیث غریب جداً وفیه نکارة" فی البدایة والنهایة (333/7) ، إنما قاله عن إدراک لما یتبادر للذهن من متن هذا الحدیث . والله أعلم .

اما اینکه گفته است: این حدیث در مجموع با طرقش به درجه ی حسن لغیره می رسد، ما را نسبت به آگاهی جناب جوندل از علوم حدیث به شک می اندازد؛ زیرا خودش در صفحه ی قبلش سند طریق دوم این حدیث را حسن دانسته بود؛ لذا صحیح این بود که بگوید در مجموع به درجه ی صحیح لغیره میرسد!

اما درجه ی این حدیث از صحیح لغیره نیز بالاتر است؛ زیرا طرق مستقل صحیح دارد و حداقل درجه اش صحیح بودنش است.

نکته ی دیگر درباره ی این حدیث این است که امام حسن علیه السلام این سخن را در جمع زیادی از صحابه و تابعین گفته و کسی آن را انکار نکرده است.

عبدالله بن مسعود

عبد الله بن مسعود می گفت: «ما افضل اهل مدینه را علی بن ابی طالب علیه السلام می دانستیم.»(1)

احمد بن حنبل این روایت را دو بار نقل کرده و سند هر دو را وصی الله بن محمد عباس تصحیح کرده است.(2)

یکی از صحابه به نقل ابوطفیل

ابوطفیل (صحابی) از مردی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که گفت: «در حق علی علیه السلام چنان مناقبی آمده است که اگر یکی از آن ها بین مردم تقسیم شود، همه را خیر فرا خواهد گرفت.»

این روایت را ابن ابی شیبه در المصنف نقل کرده و محققش دکتر شثری آن را صحیح دانسته است.(3)

ابن ابی الحدید معتزلی، شبیه این سخن را به جناب حذیفه بن یمان نسبت داده و نوشته است:

ص: 86


1- عن عبد الله قال کنا نتحدث ان أفضل أهل المدینة علی بن أبی طالب
2- فضائل الصحابة لابن حنبل، ص 747-748 ح 1033 و ص 801-802 ح 1097 قال وصی الله: إسناده صحیح
3- مصنف ابن أبي شيبة، ج 18ص 78 ح 34300 حدثنا علي بن مسهر عن فطر عن أبي الطفيل عن رجل من أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم قال لقد جاء في علي من المناقب ما لو أن منقبا منها قسم بين الناس لأوسعهم خيرا

«و به همین خاطر، حذیفه بن یمان گفت: اگر فضیلت علی علیه السلام در قتل عمرو بن عبدود در روز خندق بین همه ی مسلمانان تقسیم شود، همه را دربرمی گیرد.»(1)

جابر بن عبدالله

قبلا در مبحث حدیث «علی خیر البشر فمن ابی فقد کفر» چندین سند معتبر آوردیم که این حدیث به صورت موقوف نیز از جابر نقل شده است.

مقداد بن أسود كندي

جناب مقداد 6که از شیعیان خاص و با وفای امیر مومنان علیه السلام بوده، در ماجرای شورای شش نفره، در هنگام به خلافت رسیدن عثمان فرمود: «مانند آنچه که بعد از پیامبرشان بر سر این خاندان آمد ندیده ام. از قریش تعجب می کنم که آن ها مردی را واگذاشتند که ناگفته پیداست که کسی عالم تر و عادل تر از او نیست (یعنی حضرت علی علیه السلام )، اما به خدا قسم اگر بر ضد آن یارانی می یافتم ... .»(2)

سند روایت ابن شبه نمیری را عبد الله الدویش در تحقیقش تصحیح کرده است.(3) با این حال ما نیز سندش را بررسی می کنیم.(4)

ص: 87


1- شرح نهج البلاغة، ج 13 ص 172 ولذلك قال حذيفة بن اليمان : لو قسمت فضيلة علي عليه السلام بقتل عمرو يوم الخندق بين المسلمين بأجمعهم لوسعتهم .
2- فقال المقداد ما رأيت مثل ما أوتي إلى أهل هذا البيت بعد نبيهم إني لأعجب من قريش أنهم تركوا رجلا ما أقول إن أحدا أعلم ولا أقضى منه بالعدل أما والله لو أجد عليه أعوانا
3- أخبار المدینة (المجلد السادس)، ج 3 ص 140-147 قال الدویش: صحیح رجاله ثقات و رواه ابن سعد
4- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم ( أخبار المدينة ج 2 ص 81-85 ح 1592 ): إبراهيم بن المنذر الحزامي: صدوق حسن الحديث / محمد بن فليح الأسلمي: صدوق يهم. توثیقش می آید / موسى بن عقبة القرشي: ثقة فقيه إمام في المغازي / نافع مولى ابن عمر: ثقة ثبت مشهور / عبد الله بن عمر العدوي: صحابی. وثاقت محمد بن فُلیح الأسلمی: وی از رجال بخاری در صحیحش است، با این حال آرای رجالیون متقدم اهل سنت درباره اش مختلف است؛ لذا به ذکر جمع بندی و نظر رجالیون مشهور متأخر بسنده می کنیم: 1. شمس الدین ذهبی: ثقة وی در دو تا از کتاب هایش رای به وثاقت ابن فلیح داده است. ذكر من تكلم فيه وهو موثق، ج 1 ص 168 رقم 312 محمد بن فليح بن سليمان خ س ق مدني ثقة المغني في الضعفاء، ج 2 ص 625 رقم 5908 خ س محمد بن فليح بن سليمان ثقة همچنین در تحقیق کتاب المستدرک علی الصحیحین نیز روایات او را تصحیح کرده است. 2. ابن حجر عسقلانی: صدوق یهم حافظ ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب خود در جمع بندی اقوال رجالیون متقدم که در کتاب تهذیب التهذیب آورده، از این راوی به عنوان «صدوق یهم» یاد کرده است. تقريب التهذيب، ج 1 ص 502 رقم 6228 محمد بن فليح بن سليمان الأسلمي أو الخزاعي المدني صدوق يهم ... خ س ق عبارت «صدوق یهم» در کلام ابن حجر؛ یعنی حسن الحدیث بودن راوی، همانطور که ألبانی گفته است. سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، ج 1 ص 303 رقم 161 قلت: وهذا سند حسن، رجاله رجال مسلم غير الحسن هذا وهو صدوق يهم كما في" التقريب ". 3. دکتر عبدالملک بن دهیش: حسن الحدیث ضیاء مقدسی در صحیحش از ابن فلیح حدیثی نقل کرده و محققش دکتر عبدالملک بن دهیش سندش را حسن دانسته است. الأحاديث المختارة، ج 3 ص 307 إسناده حسن. محمد بن فليح: صدوق يهم. 4. دکتر وصی الله بن محمد عباس: صدوق حسن الحدیث دکتر وصی الله بن محمد عباس نیز سند روایت ابن فلیح را حسن دانسته و سپس از او به عنوان «راستگو» یاد کرده است. فضائل الصحابه لاحمد، ج 1 ص 503 ح 639 إسناده حسن. ومحمد بن فليح بن سليمان ... صدوق. 5. محمد ناصر الدین ألبانی: حسن الحدیث محمد ناصر الدین ألبانی سند روایت او را حسن دانسته است. السنة لابن أبي عاصم ومعها ظلال الجنة للألباني، ج 2 ص 427 ح 883 إسناده حسن على ضعف في ابن فليح مع كونه من رجال البخاري واسمه محمد ابن فليح بن سليمان الأسلمي أو الخزاعي المدني 6. شعیب الارنؤوط: حسن الحدیث شعیب الارنووط در تحقیق صحیح ابن حبان، سند روایت او را حسن دانسته و گفته است: «رجالش رجال صحیح است بجز اینکه در مورد محمد بن فلیح سخنی است که حدیثش را به رتبه ی حسن تنزل می دهد.» الإحسان في تقريب صحيح ابن حبان (ت: الأرناؤوط)، ج 3 ص 254 ح 973 إسناده حسن، رجاله رجال الصحيح الا أن محمد بن فليح فيه كلام ينزل حديثه إلي رتبة الحسن. البته شعیب الارنؤوط در تحقیق کتاب تقریب التهذیب ابن حجر که با همکاری دکتر بشار عواد معروف نوشته، ابن فلیح را «ضعيفٌ يُعتبر به في المتابعات والشواهد» دانسته است. تحرير تقريب التهذيب، ج 3 ص 307 رقم 6228 7. حسین سلیم اسد الدارانی: ثقة وی در تحقیق کتاب مجمع الزوائد، سند روایت محمد بن فلیح از موسی بن عقبه را صحیح دانسته است. مجمع الزوائد ت اسد، ج 13 ص 277 رقم 10180 وهذا إسناد صحيح إلي ابن شهاب الزهري

طبری نیز در تاریخش این روایت را با پنج سند از سه طریق نقل کرده است.(1)

ص: 88


1- تاريخ الطبري، ج 2 ص 580-583 بررسی اسانید روایت طبری: 1. با دو سند صحیح از شهر بن حوشب. حدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد عن وكيع عن الأعمش عن إبراهيم (عن شهر بن حوشب) حکم برنامه جوامع الکلم: «إسناده حسن رجاله ثقات عدا شهر بن حوشب الأشعري وهو صدوق كثير الإرسال والأوهام.» (حدثني عمر بن شبة قال حدثنا) محمد بن عبدالله الأنصاري عن ابن أبي عروبة عن قتادة عن شهر بن حوشب. حکم برنامه جوامع الکلم: «إسناده حسن رجاله ثقات عدا شهر بن حوشب الأشعري وهو صدوق كثير الإرسال والأوهام.» رجال این دو سند، همگی ثقه هستند بجز شهر بن حوشب که صدوق می باشد و توثیقش می آید. البته اشکال عمده ی روایت او این است که آن را به صورت مرسل نقل کرده است؛ چرا که وی در هنگام وقوع این ماجرا، سه ساله بوده است. 2. با سند صحیح از طریق ابو مخنف (ضعیف) از عمرو بن میمون. (حدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد عن وكيع عن) أبن مخنف عن يوسف بن يزيد عن عباس بن سهل (عن عمرو بن ميمون الأودي). حکم برنامه جوامع الکلم: «إسناد فيه لوط بن يحيى الكوفي وهو كذاب.» رجال این سند نیز همگی ثقه هستند بجز يوسف بن يزيد البصري که صدوق حسن الحدیث است و لوط بن يحيى الكوفي (ابومخنف) که تضعیف شده است. دکتر وصی الله بن محمد عباس در مورد این سند می گوید: «این سند متصل است، اما در مورد ابو مخنف سخن بسیار است.» فضائل الصحابة لاحمد، ج 2 ص 928 ح 1287«وهذا الأخير متصل لكن أبا مخنف لوط بن يحيي فيه كلام كثير.» 3. با سند صحیح از مبارک بن فضاله و او با دو طریق از عمرو بن میمون. (حدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد عن وكيع عن) مبارك بن فضالة عن عبيدالله بن عمر (عن عمرو بن ميمون). حکم برنامه جوامع الکلم: «إسناده حسن رجاله ثقات عدا مبارك بن فضالة القرشي وهو صدوق يدلس ويسوي.» (حدثني ابن شبة قال حدثنا علي بن محمد عن وكيع عن مبارك بن فضالة عن) يونس بن أبي إسحاق عن عمرو بن ميمون. حکم برنامه جوامع الکلم: «إسناده حسن رجاله ثقات عدا يونس بن أبي إسحاق السبيعي وهو صدوق حسن الحديث ، ومبارك بن فضالة القرشي وهو صدوق يدلس ويسوي.» این دو سند با رجال ثقه به «مبارک بن فضاله» می رسند که او این روایت را به واسطه ی یک نفر ثقه (عبیدالله بن عمر) و یک نفر صدوق حسن الحدیث (یونس بن ابی اسحاق السبیعی)؛ یعنی با دو طریق، از عمرو بن میمون (ثقة) نقل می کند. اشکال عمده این سند، عنعنه ی ابن فضاله است؛ چرا که او مدلس می باشد. اما از آنجایی که وی این روایت را از دو نفر از شیوخ معاصرش به صورت معنعن نقل کرده و این روایت طرق دیگری نیز دارد، لذا می توان به اتصال این دو سند حُسن ظن پیدا کرد. بررسی وثاقت مبارک بن فضاله: حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب تقریب التهذیب از او با عنوان «صدوقٌ يُدلِّس ويُسَوِّي» یاد کرده است. تحرير تقريب التهذيب، ج 3 ص 345 رقم 6464 مُبارك بن فَضَالة ... صدوقٌ يُدلِّس ويُسَوِّي ... خت د ت ق. اما ألبانی وصف مبارک به تدلیس تسویه از سوی حافظ ابن حجر را موهوم دانسته و گفته است: «چنانچه این مرد تصریح به تحدیث از شیخش کند، در آن صورت حسن الحدیث است.» سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، ج 1 ص 952 ح 17 والخلاصةُ: أنَّ الحافظَ وَهِمَ في وصفِ (المبارك) بتدليس التسوية، وأنَّ الرَّجلَ إِذا صرّح َ بالتحديثِ عن شيخِه فهو حسنُ الحديثِ، والله أَعلمُ. شعیب الارنؤوط نیز او را صدوق حسن الحدیث دانسته و سند روایاتش را در هنگام تحدیث، تحسین کرده است. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 21 ص 285 ح 13746 حديث صحيح، وهذا إسناد حسن، مبارك بن فضالة- وإن كان مدلساً- قد صرح بالتحديث فيما سلف برقم (13617) ، وهو صدوق حسن الحديث. مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 35 ص 330 ح 21417 حديث صحيح، وهذا إسناد حسن رجاله ثقات رجال الصحيح غير مبارك بن فضالة، فقد روى له البخاري تعليقاً وأصحاب السنن غير النسائي، وهو صدوق حسن الحديث بررسی وثاقت شهر بن حوشب: حسین سلیم اسد الدارانی در تحقیق مسند ابی یعلی الموصلی، بعد از ذکر جرح و تعدیل های وی، در نهایت می نویسد: «پس چنین کسی اگرچه حدیثش به درجه ی صحیح نمی رسد، اما ممکن نیست که از مرتبه ی حسن نیز تنزل یابد.» مسند أبي يعلى الموصلي (ط. المأمون)، ج 11 ص 254-255 ح 6370 فمثل هذا وإن كان حديثه لا يرقي إلي درجة الصحة، لكنه ايضاَ لا يمكن أن ينزل عن مرتبة الحسن حافظ ابن حجر عسقلانی او را حسن الحدیث دانسته و گفته است: «شهر بن حوشب حسن الحدیث است، اگرچه کمی ضعف در او باشد.» فتح الباری، ج 3 ص 65 در شرح ح 1132 وشهر حسن الحدیث وإن کان فیه بعض الضعف حافظ ابوالعباس بوصیری (متوفای 840 ه-) سند روایت شهر را حسن دانسته و سپس توثیقاتش را آورده است. إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، ج 1 ص 92 ح 49 هَذَا إِسْنَادٌ حَسَنٌ، شَهْرُ بْنُ حَوْشَبٍ مُخْتَلَفٌ فِيهِ، وَثَّقَهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَابْنُ مَعِينٍ وَالْعَجَلِيُّ وَيَعْقُوبُ بْنُ شَيْبَةَ، وَلَيَّنَهُ النَّسَائِيُّ، وَضَعَّفَهُ ابْنُ حَزْمٍ وَالْبَيْهَقِيُّ. دکتر وصی الله بن محمد عباس نیز مانند بوصیری سند روایت شهر را حسن دانسته و از او به عنوان مختلف فیه یاد کرده است. فضائل الصحابة، ج 2 ص 728 ح 996 إسناده حسن. وشهر بن حوشب مختلف فيه وثقه جماعة مطلقاَ وضعفه الآخرون مطلقاَ. ضیاء مقدسی از شهر بن حوشب در صحیحش حدیث نقل کرده و محقق کتاب، دکتر عبدالملک بن دهیش، سندش را حسن دانسته است. الأحاديث المختارة، ج 8 ص 324 رقم 391 و 392 دکتر محمد بن عبدالمحسن الترکی نیز سند روایات شهر بن حوشب را حسن دانسته است. مسند أبي داود الطيالسي، ج 2 ص 444 و 445 ح 1216 و 1217 إسناده حسن؛ لحال شهر. شمس الدین ذهبی نام او را در شمار راویان ثقه آورده و گفته است: «شهر بن حوشب از علمای تابعین است که احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کرده اند.» ذکر من تکلم فیه وهو موثق، ج 1 ص 100 رقم 161 شهر بن حوشب على من علماء التابعین وثقة أحمد وابن معین نور الدین هیثمی نیز بعد از نقل روایتی، شهر را ثقه دانسته است: «در سند آن شهر بن حوشب وجود دارد که او ثقه است و البته در موردش سخنانی وجود دارد و بقیه ی رجالش همگی ثقه هستند.» مجمع الزوائد، ج 4 ص 271 وفیه شهر بن حوشب وهو ثقة وفیه کلام وبقیة رجاله ثقات شیخ احمد محمد شاکر در تحقیق مسند احمد، سند روایت شهر را صحیح دانسته و سپس تصریح کرده است که وی ثقه است و بعضی ها بدون دلیل و حجت در جرح او سخنانی گفته اند. المسند للإمام احمد، ج 1 ص 207 ح 97 إسناده صحيح، ...شهر، بفتح الشين وسكون الهاء: هو ابن حوشب، وهو ثقة، تكلم فيه بعضهم بغير حجة.

ص: 89

ص: 90

سعد بن ابی وقاص

از قيس بن ابى حازم روايت شده است كه گفت:

«در بازار مدينه به گردش مى پرداختم که در مسير خود به دكان هاى روغن زيتون فروشى رسيدم. سواره اى را ديدم كه گروهى از مردم اطراف او را فرا گرفته اند و آن سواره به حضرت على بن ابيطالب علیه السلام ناسزا مى گويد.

در اين هنگام، «سعد بن ابى وقّاص» فرا رسيد و توقف كرده، پرسيد: اين سواره كيست؟ در پاسخ گفتند: مردكى است كه به حضرت على علیه السلام ناسزا مى گويد.

پيش آمد و جمعيت مردم را شكافت تا در برابر آن مرد قرار گرفت و گفت: اى مرد! چرا به على علیه السلام ناسزا مى گویی؟ مگر نه اين است كه او نخستين كسى است كه اسلام اختيار كرده است؟ و اوّلين كسى است كه با پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز خوانده؟ مگر نه اين است كه او از همه مردم پارساتر، و از همگان داناتر است؟

مگر نه اين است كه او داماد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پرچمدار ایشان در جنگ ها است؟

سپس «سعد بن ابى وقاص» رو به قبله ايستاد و دستهايش را بالا برد و گفت: پروردگارا! به راستى كه اين مرد از وليّى از اولياى تو عيبجوئى مى كند و به او ناسزا مى گويد، اينک پروردگارا پيش از آنكه اين جمعيت متفرق شوند، قدرت خويش را در نابودى اين مردک، به آنها نشان بده.

قيس مى گويد: به خدا سوگند! هنوز مردم متفرق نشده بودند كه اسب، او را به سوى دكان روغن فروشى پرتاب كرد، چنان سرش به زمين خورد كه سر و مغزش شكافت!»(1)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است.(2)

ص: 91


1- فَحَدَّثَنَا بِشَرْحِ، هَذَا الْحَدِيثِ الشَّيْخُ أَبُو بَكْرِ بْنُ إِسْحَاقَ، أَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زِيَادِ السَّرِيُّ، ثَنَا حَامِدُ بْنُ يَحْيَى الْبَلْخِيُّ بِمَكَّةَ، ثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ، عَنْ قَيْسِ بْنِ أَبِي حَازِمٍ، قَالَ: كُنْتُ بِالْمَدِينَةِ فَبَيْنَا أَنَا أَطُوفُ فِي السُّوقِ إِذْ بَلَغْتُ أَحْجَارَ الزَّيْتِ، فَرَأَيْتُ قَوْمًا مُجْتَمِعِينَ عَلَى فَارِسٍ قَدْ رَكِبَ دَابَّةً، وَهُوَ يَشْتِمُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، وَالنَّاسُ وُقُوفٌ حَوَالَيْهِ إِذْ أَقْبَلَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ، فَقَالَ: مَا هَذَا؟ فَقَالُوا: رَجُلُ يَشْتِمُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَتَقَدَّمَ سَعْدٌ، فَأَفْرَجُوا لَهُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: " يَا هَذَا، عَلامَ تَشْتُمُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ؟ أَلَمْ يَكُنْ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ؟ أَلَمْ يَكُنْ أَوَّلَ مَنْ صَلَّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ؟ أَلَمْ يَكُنْ أَزْهَدَ النَّاسِ ؟ أَلَمْ يَكُنْ أَعْلَمَ النَّاسِ؟ " وَذَكَرَ حَتَّى قَالَ: " أَلَمْ يَكُنْ خَتَنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَى ابْنَتِهِ؟ أَلَمْ يَكُنْ صَاحِبَ رَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فِي غَزَوَاتِهِ؟ "، ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَرَفَعَ يَدَيْهِ، وَقَالَ: " اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا يَشْتِمُ وَلِيًّا مِنْ أَوْلِيَائِكَ، فَلا تُفَرِّقْ هَذَا الْجَمْعَ حَتَّى تُرِيَهُمْ قُدْرَتَكَ "، قَالَ قَيْسٌ: فَوَاللَّهِ مَا تَفَرَّقْنَا حَتَّى سَاخَتْ بِهِ دَابَّتُهُ فَرَمَتْهُ عَلَى هَامَتِهِ فِي تِلْكَ الأَحْجَارِ، فَانْفَلَقَ دِمَاغُهُ وَمَاتَ. هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاه
2- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 571 ح 6121 قال الحاکم: هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه/ تعليق الذهبي في التلخيص: على شرط البخاري ومسلم. راوی مورد اشکال در سند این روایت، «الحسن بن علي الطاحوني» است که شرح حالش را در کتب رجالی نیافتیم؛ اما با توجه به اینکه بیش از ده نفر از ثقات و بزرگان اهل سنت از او حدیث نقل کرده اند، وثاقتش ثابت می شود. علاوه بر آن حاکم نیشابوری که با یک واسطه از او حدیث نقل کرده، بنا بر ادله ای که به او رسیده بوده به وثاقت این راوی اطمینان داشت و گویا این ادله به دست ذهبی متشدد نیز رسیده بوده است و الا در تلخیص مستدرک حاکم، بیش از 20 روایت او را تصحیح نمی کرد؛ به خصوص که در بعضی از روایات به بعضی از رجال سند اشکال گرفته، ولی هیچ حرفی در مورد این راوی نزده است.

ص: 92

فصل چهارم: بررسی ویژگی های امیرالمومنین علیه السلام

اشاره

ص: 93

عکس

ص: 94

امام علی علیه السلام از هر نظر در شروط خلافت سرآمد بودند و دارای ویژگی های منحصر به فر دی نیز بودند، به طوری که هیچ شکی در برتری ایشان بر دیگران باقی نمی گذارد.

حافظ عبدالله محمد الصدیق غماری در تحقیقش بر کتاب حافظ سخاوی، می گوید:

«قضاوت علی ( علیه السلام )، علمش و شجاعتش از متواترات است و در میان صحابه کسی در این مقامات از ایشان بالاتر نیست.»(1)

شیخ محمود سعید ممدوح در یکی از کتاب هایش که به موضوع برترین صحابه پرداخته، می نویسد:

«پس ستم شده در حق علی علیه السلام که برادر و همتای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مولای مومنان، پیشگام ترین آنان در ایمان و نماز، قاضی ترین صحابه، اعلم و شجاع ترین آن ها است.»(2)

خلیل بن احمد الفراهیدی (متوفای 170 ه-) که ذهبی از او با عناوینی چون: «الإِمَامُ، صَاحِبُ العَرَبِيَّةِ، وَمُنْشِئُ عِلْمِ العَرُوضِ، البَصْرِيُّ، أَحَدُ الأَعْلاَمِ. وَكَانَ رَأْساً فِي لِسَانِ العَرَبِ، دَيِّناً، وَرِعاً، قَانِعاً، مُتَوَاضِعاً، كَبِيْرَ الشَّأْنِ.» یاد کرده(3) در جواب سؤال یونس بن حبیب النحوی که از علت همبستگی و رفاقت صحابه با یکدیگر و تنهایی امام علی علیه السلام

پرسید، گفته است:

«به این دلیل که ایشان جلوترین آن ها از نظر اسلام، برترینشان از نظر شرف، بالا ترین آن ها از نظر علم، چیره ترینشان از نظر حلم و بردباری و بیشترین آن ها از نظر زهد بود و لذا به او حسد بردند و مردم به کسانی که مانند خودشان باشند، راغب ترند.»(4)

ص: 95


1- المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة ، ص 73 رقم 142 قضاء علی ، وعلمه ، وشجاعته ، من المتواترات ، فلیس فی الصحابة من یفوقه فی ذلک
2- غايةُ التَّبجيل وتَركُ القَطعِ في التَّفضيل، ص 118 فهُضِم حقُّ عليّ أخي النّبيّ وصنوه، مولي المؤمنين، وأسبقهم ايماناً وصلاةً، وأقضي الصحابة وأعلمهم وأشجعهم
3- سير أعلام النبلاء، ج 7 ص 429
4- البصائر والذخائر، ج 3 ص 124 قال محمد بن سلام : حدثنا يونس النحوي قال ، قلت للخليل : ما بال أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم كأنهم تؤام واحدة وعلي كأنه ابن علة ؟ فقال : من أين لك هذا السؤال ؟ فقلت : أريد أن تخبرني ، قال : على أن تكتم عني ما دمت حيا ؟ قلت : أجل ، قال لي : تقدمهم إسلاما ، وبذهم شرفا ، وفاقهم علما ، ورجحهم حلما ، وكثرهم زهدا ، فحسدوه ، والناس إلى أمثالهم وأشكالهم أميل

ابن الجزری شافعی که ابن حجر عسقلانی از او به عنوان «الحافظ الإمام المقرئ»(1)و حصنی دمشقی به عنوان «إماما عالما فاضلا مفيدا»(2)

یاد کرده اند، می نویسد:

«به او (حضرت علی علیه السلام ) منتهی می شود جمیع فضائل از انواع علوم، و جمیع محاسن و کرم شمایل از قرآن، حدیث، فقه، قضاوت، تصوف، شجاعت، ولایت، کرم، زهد، ورع، زیبایی خلق و عقل، تقوا و درستی نظر. و به این خاطر است که قلب های سالم بر محبتش جمع شده اند و سرشت های درست بر سلوک طریقتش. پس حُب او نشانه ی سعادت و ایمان شد و بغضش محض شقاوت، نفاق و پستی؛ همانطور که در احادیث صحیح گذشت و با ادله ی صریح، روشن شد.»(3)

ابو الحسن الآمدی (متوفای 631 ه-) که ذهبی از او با عنوان «العَلاَّمَةُ، فَارِسُ الكَلاَمِ، الحَنْبَلِيُّ، ثُمَّ الشَّافِعِيُّ» یاد کرده(4)، می نویسد:

«بر كسی پوشیده نیست که علی علیه السلام تمامی صفات و مناقب پسندیده را در خود جمع کرده و با وجود برخی از همین صفات، مستحق امامت وخلافت بوده است. او جامع همه کمالات و صفاتی بود که در بین صحابه متفرق بود، به صورتی که اگر گفته شود چه کسی شجاع ترین، عالم ترین، عابدترین، زاهدترین، فصیح ترین، سابق ترین در ایمان، مجاهدترین در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نزدیکترین شخص به ایشان از نظر نسب و دامادش بود؟ در پاسخ به این سوال، علی علیه السلام اولين نفر است كه نامش برده می شود و او در همه صفات پسندیده بر همه سبقت گرفته بود.»(5)

ص: 96


1- إنباء الغمر بأبناء العمر، ج 8 ص 245-247
2- دفع شبه من شبه وتمرد، ج 1 ص 83
3- أسنى المطالب فى مناقب الإمام على علیه السلام ، ص 141 فانتهت اليه (رضوان اللّه تعالى عليه) جميع الفضائل، من انواع العلوم، و جميع المحاسن، و كرم الشمايل من القرآن، و الحديث، و الفقه، و القضاء، و التصوف، و الشجاعة، و الولاية، و الكرم، و الزهد، و الورع، و حسن الخلق و العقل، و التقوى، و اصابة الرأى.فلذلك أجمعت القلوب السليمة على محبته، و الفطر المستقيمة على سلوك طريقته، فكان حبه علامة السعادة و الايمان، و بغضه محض الشقا و النفاق و الخذلان كما تقدم فى الاحاديث الصحيحة، و ظهر بالادلة الصريحة
4- سير أعلام النبلاء، ج 22 ص 364 السيف العلامة المصنف فارس الكلام سيف الدين علي بن أبي علي بن محمد ابن سالم التغلبي الآمدي الحنبلي ثم الشافعي
5- أبكار الأفكار في أصول الدين، ج 5 ص 283 ولا يخفى أن عليا كان مستجمعا للخلال الشريفة، والمناقب المنيفة التى ببعضها يستحق الإمامة، وأنه اجتمع فيه من فضائل الصفات، وأنواع الكمالات ما تفرّق فى غيره من الصحابة، [حتى إذا قيل من أشجع الصحابة]، وأعلمها وأعبدها، وأزهدها، وأفصحها، وأسبقها إيمانا، وأكثرها مجاهدة بين يدى رسول الله صلى اللّه عليه وسلم وأقربها نسبا، وصهارة منه، كان عليا- عليه السلام- معدودا فى أول الجريدة، وسابقا إلى كل فضيلة حميدة

ناشی اکبر (شاعر، ادیب و متکلم قرن سوم)(1) می نویسد:

«بِشر بن معتمر (متوفای 210 ه- که ذهبی از او به عنوان علامه، شیخ معتزله، از بزرگان اصول، اخباری، شاعر و متکلم یاد کرده)(2)

و هم اندیشان وی می گویند: پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این علی علیه السلام بود که افضلیت داشت و پس از او ابوبکر افضل بود...آن ها برای اثبات افضلیت علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این احتجاج می کنند که فضل آدمی در علم و عمل او تبلور می یابد و اگر ما علم و عمل اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برابر آنچه اخبار به ما رسانده، ملاک قرار دهیم، علی علیه السلام را برترین آنان می یابیم. چون وقتی ما می پرسیم: چه کسی در اسلام از همه پیش تر است؟ می گویند علی علیه السلام . دسته ای می گویند ابوبکر و برخی می گویند زید و عده ای خبّاب را نام می برند. نتیجه این اختلاف اقوال آن است که حداقل علی علیه السلام یکی از اینان است، بی آنکه فعلاً بخواهیم در پیش تری وی در اسلام یا متأخر بودنش داوری داشته باشیم. فعلاً به همین مقدار بسنده می کنیم، اگر چه اخباری که وی را پیش تر می دانند، بیشتر و مشهورترند.

اگر از بزرگ ترین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نظر جهاد و کشتن و نیز جان فشان ترین آنان در جنگ بپرسیم، می گویند: علی علیه السلام ، زبیر، عمر، ابو دجانه و براء بن مالک؛ اما همگان در اینکه علی علیه السلام از همۀ دیگران به مراتب برتر است، هم رأیند و ما به همین اندازه که علی علیه السلام لااقل یکی از آنهاست، اکتفا نموده و از چند و چون دیگر صرف نظر می کنیم.

هر گاه از داناترین اصحاب سخن به میان آید، با همه دیدگاه های مختلفی که وجود دارد، افرادی چون معاذ بن جبل، عمرو و عبدالله بن مسعود و علی علیه السلام را نام می برند، جز آنکه همگان گفته اند: علی علیه السلام پرسیده می شد؛ اما نمی پرسید. پس می بینیم که دست کم وی یکی از آنان در دانش به شمار است و به اخباری که به برتری اش در این خصوص نظر دارند هم اعتنایی نمی کنیم.

ص: 97


1- وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان، ج 3 ص 91 الناشي الأكبر أبو العباس عبد الله بن محمد الناشي الأنباري المعروف بابن ِشرشير الشاعر؛ كان من الشعراء المجيدين، ... وكان نحوياً عروضياً متكلماً، ...وكان متبحراً في عدة علوم من جملتها علم المنطق.
2- سير أعلام النبلاء، ج 10 ص 203 بِشْرُ بنُ المُعْتَمِرِ أَبُو سَهْلٍ الكُوْفِيُّ ثُمَّ البَغْدَادِيُّ العَلاَّمَةُ، أَبُو سَهْلٍ الكُوْفِيُّ، ثُمَّ البَغْدَادِيُّ، شَيْخُ المُعْتَزِلَةِ، وَصَاحِبُ التَّصَانِيْفِ.كَانَ مِنَ القَرَامِي الكِبَارِ، أَخْبَارِيّاً، شَاعِراً، مُتَكَلِّماً

هر گاه از زاهدترین اصحاب در دنیا پرسش کنیم، از ابوذر، عمر، سلمان، ابو درداء و علی علیه السلام یاد می کنند؛ اما همگان اتفاق نظر دارند که آن حضرت، به هنگامی که تمام اختیارات عرب و عجم و بیت المال را داشت، هر گاه مالی به او می رسید، بی آنکه خود چیزی از آن بردارد، همه را بین مردم تقسیم می کرد و بدون آنکه چیزی را ذخیره کند، بیت المال را جارو می کشید و تمیز می کرد و می گفت: ای زرد! و یا ای سفید! جز مرا بفریب. علی علیه السلام هرگاه اموال را بین مردم تقسیم می کرد، می گفت: هذا جنای و خیاره فیه اذ کل جان یده الی فیه.

بر اساس آنچه آمد، به آسانی می توان گفت: علی علیه السلام لااقل یکی از این برترین هاست و می بینیم که او در یکایک این فضیلت ها با دیگران اشتراک دارد؛ اما هیچ کس با وی در همه این فضایل شریک نیست. پس بر ماست که وی را برتر از همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدانیم.»(1)

علی بن الحسین المسعودی (متوفای 346 ه-) که تاج الدین سُبکی نام او را در زمره ی علمای شافعی آورده و از وی به عنوان «وكان أخباريا مفتيا علامة» یاد کرده(2)، در کتاب معروفش «مروج الذهب» می نویسد:

«چیزهایی که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سبب آن استحقاق فضیلت و برتری بر دیگران می یافتند، همانا پیشگامی در ایمان، هجرت، یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، نزدیکی خویشاوندی، قناعت، جانفشانی برای ایشان، علم به کتاب و تنزیل، جهاد در راه خدا، ورع، زهد، حکم و داوری، فقه و علم بود و در تمام این مزایا و افتخارات، علی علیه السلام حداکثر آن را دارا و نصیب فراوانی احراز نموده است و تا آنجا (در برتری، شرف و فضیلت) پیش رفته که به تنهایی و منحصرا به این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که میان اصحاب خود برادری ایجاد کرد مفتخر گشته که فرمود: «تو برادر من هستی» در صورتی که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کس حریف و همانند نبود.»(3)

ص: 98


1- مسائل الإمامة و مقتطفات من الكتاب الأوسط في المقالات ل-- الناشئ الأكبر - تحقيق يوسف فان إس، ص 56-57
2- طبقات الشافعية الكبرى، ج 3 ص 456 على بن الحسين بن على المسعودى صاحب التواريخ كتاب مروج الذهب فى أخبار الدنيا ... وكان أخباريا مفتيا علامة صاحب ملح وغرائب
3- مروج الذهب، ج 1 ص 345-346 و الأشياء التي استحقبها بها أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم الفضل هي: السبق إلى الإيمان، والهجرة، والنصرة لرسول الله صلى الله عليه وسلم، والقربى منه والقناعة وبذل النفس له، والعلم بالكتاب والتنزيل، والجهاد في سبيل الله، والورع، والزهد، والقضاء، والحكم، والفقه والعلم وكل ذلك لعلي عليه السلام منه النصيب الأوفر، والحظ الأكبر، إلى ما ينفرد به من قول رسول الله صلى الله عليه وسلم حين آخى بين أصحابه أنت أخي وهو صلى الله عليه وسلم لا ضد له، ولا ند ... فهذا وغيره من فضائله وما اجتمع فيه من الخصال مما تفرق في غيره

محمد حبیب الله شنقیطی (ت 1363 ه-) از علمای الأزهر مصر(1) می نویسد:

«احادیثی که در مورد فضل امیرالمومنین علیه السلام ، فضائل مخصوصش، علم، قضاوت، شدت درک و شناختش به دقایق حساب، شجاعت و افضلیتش، ازدواجش با فاطمه زهرا علیها السلام ، احوال مردم در محبت به ایشان، زهدش و ریاضتش، وصایای ایشان و مخصوص بودن به اینکه نسل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از پشت ایشان باقی ماند، و شقی بودن قاتلش بیشتر از آن است که که به شمار آید ... پس می گویم: اما علم ایشان از آن چیزهایی است که در بین صحابه و بعد از آن ها اختلافی نیست که او اعلم صحابه و با دقت نظرترین آن ها در امور سخت و قاضی ترینشان است.»(2)

ص: 99


1- الاعلام للزرکلی، ج 6 ص 79 محمد حبيب الله بن عبد الله بن أحمد ما ي أبي الجكني الشنقيطي: عالم بالحديث. ولد وتعلم بشنقيط، وانتقل إلى مراكش، فالمدينة المنورة، واستوطن مكة. ثم استقر بالقاهرة، مدرسا في كلية أصول الدين، بالأزهر، وتوفي بها.
2- كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب، ص 113 والأحاديث الواردة في فضله وخصائصه وعلمه وقضائه وشدة ذوقه ومعرفته دقائق الحساب، وشجاعته وأفضليته ، وتزويجه بفاطمة الزهراء، وحال الناس في محبته، وزهده وتقشفه، ووصاياه واختصاصه بكون ذرية رسول الله صلي الله عليه وآله الباقية بعده من عقبه، وشقاوة قاتله أكثر من أن تحصي، وأن تكون في نحو هذه العجالة تستقصي... فأقول: أما علمه رضي الله عنه، فمما ما لا خلاف فيه بين الصحابة، فمن بعدهم، أنه كان من أعلم الصحابة وأدقهم نظراً في العويصات، وأنه هو أقضاهم ... .

بخش اول: شجاعت امیر المومنین علیه السلام

اشاره

شجاعت و بلکه اشجعیت امیر المومنین علیه السلام از موضوعات قطعی و متواتر است و کسی در آن شکی ندارد.

تواتر روایات شجاعت امیرالمومنین علیه السلام

ابو حامد غزالی شجاعت امیر المومنین علیه السلام را متواتر دانسته و گفته است:

«و این همانند شجاعت علی علیه السلام و سخاوت حاتم است که به طور قطع با تواترشان معلوم هستند.»(1)

محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی می گوید:

«تواتر معنوی به معنی اختلاف الفاظ راویان، در روایاتی است که الفاظشان بر یک معنایی اتفاق دارند و این نوع تواتر زیاد است و اکثر تواترها اینگونه است و معنی آن، تواتر قدر مشترک بین آنها است و مثالش تواتر شجاعت علی علیه السلام است. اخبار متواتری از کار هایش در جنگ ها رسیده است که در جنگ بدر چنین کرد و در احد چنین و در روز خیبر چنین شکست داد و مانند آن که با دلالت التزامی، به متواتر بودن شجاعتش دلالت دارد.»(2)

شمس الدین ذهبی می نویسد:

«امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام قاضی امت، قهرمان اسلام، داماد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و از جمله اولین مسلمانان است که در پذیرش اسلام درنگ نکرد و در راه خدا آنطور که شایسته جهاد بود، جهاد کرد و برای افزایش بار علم و عمل برخاست ... .»(3)

ص: 100


1- الاقتصاد فی الاعتقاد، ج 1 ص 229-230 وهذا کما أن شجاعة علی رضوان الله علیه وسخاوة حاتم معلومان بالضرورة على القطع تواترا
2- إجابة السائل شرح بغیة الآمل، ج 1 ص 98-99 وأما التواتر المعنوی وهو اختلاف ألفاظ المخبرین عن خبر رووه واتفقت ألفاظهم على معناه فإنه کثیر واسع وعلیه مدار غالب التواتر ویفید تواتر القدر المشترک ومثاله تواتر شجاعة علی علیه السلام فإن الأخبار تواترت عن وقائعه فی حروبه من أنه فعل فی بدر کذا وکذا وفی أحد کذا وهزم یوم خیبر کذا ونحو ذلک فإنها تدل بالالتزام على تواتر شجاعته
3- تذکرة الحفاظ، ج 1 ص 10 أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه أبو الحسن الهاشمی قاضی الأمة وفارس الإسلام وختن المصطفى صلی الله علیه و آله و سلم کان ممن سبق إلى الإسلام لم یتلعثم وجاهد فی الله حق جهاده ونهض بأعباء العلم والعمل

ابن حجر عسقلانی نیز اینگونه می نویسد:

«علی بن ابی طالب علیه السلام ... در خانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رشد و نمو یافت و بزرگ شد و از آن حضرت جدا نمیشد و در همه ی جنگ ها به غیر از جنگ تبوک حاضر بود...و پرچم فرماندهی در بیشتر جنگ ها در دستش بود.»(1)

محمد حبیب الله شنقیطی نیز در این خصوص می نویسد:

«و اما شجاعت او (حضرت علی علیه السلام ) در جنگ ها و پایداری اش در آن: پس امری مشهور و متواتر است، و برای همه معلوم است به طوری که هیچکس نمی تواند آن را انکار کند. و سختی هایی که در روز بدر، احد، خیبر و خندق کشید، معلوم و متواتر است، و همچنین شجاعتش در جنگ با گروه باغی و نیز خوارج که لزوماً معلوم است... و علی کرم الله وجهه یکی از شش صحابه ای است که هر یک از آن ها هموزن هزار مرد بود، و او شایسته ترین، پیشگام ترین و اولینشان در مبارزه بود.»(2)

در ادامه، مواردی از شجاعت های امیر المومنین علیه السلام را بیان می کنیم.

یکم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در لیلة المبیت

از جمله شجاعت ها و رشادت های بی نظیر امیرالمومنین علیه السلام که میزان دین و ایمان آن حضرت را نیز مشخص می کند، خوابیدن در بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در لیلة المبیت است که خداوند درباره ی آن می فرمایند:

(وَمِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه ِ ۗ وَاللَّه ُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ )

«و از مردم کسی است که جانش را برای خشنودی خدا می فروشد و خدا به بندگان مهربان است.»(3)

فخر رازی، از مفسرین بزرگ اهل سنت، این آیه را مصداق بذل تمامی دنیا و جان، در مقابل طلب دین دانسته و می نویسد:

ص: 101


1- الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4 ص 564-565 رقم 5692 علی بن أبی طالب ... فربى فی حجر النبی ولم یفارقه وشهد معه المشاهد إلا غزوة تبوک ... وکان اللواء بیده فی أکثر المشاهد ... وکان قد اشتهر بالفروسیة والشجاعة والإقدام
2- كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب، ص 160-161 وأما شجاعته في الحروب و ثباته فيها: وآثاره في ذلك: فأمر مشهور متواتر، ومعلوم لكل أحد بحيث لا يمكن أحداً إنكاره. وإبلاؤه يوم بدر وأحد وخيبر والخندق، معلوم متواتر، وكذلك شجاعته في قتال الفئة الباغية، وكذلك في قتال الخوارج معلومة بالضرورة... وقد كان علي كرم الله وجهه أحد الصحابة الستة الذين يوزن كل واحد منهم بألف رجل، وهو أجدرهم بذلك، وأقدمهم وأسبقهم لضرب المبارز له.
3- بقره: 207

«بدان که در آیه قبل درباره افرادی که دین خود را می دهند تا دنیا را به دست آورند، صحبت شد و این آیه در مورد کسانی است که دنیای خود را فدا می کنند تا دین را طلب کنند و به دست آورند.»(1)

شاه ولی الله دهلوی در این رابطه می نویسد:

«و از آن جمله آنکه چون کفار قریش مجتمع شدند بر ایذای آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و هجرت از مکه به مدینه تصمیم یافت، به حضرت مرتضی فرمودند تا بر فراش آن جناب علیه الصلاة والسلام بخسپد و ردای مبارک آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بالائی خود بپوشد تا کفار در غلط افتند و بر رفتن آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم اطلاعی نیابند و بعد از آن عنقریب هجرت نمود و به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ملحق گشت.»(2)

دکتر سید حسین العفانی درباره ی شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در لیلة المبیت می نویسد:

«چه دلیلی بر شجاعت ابی الحسن علیه السلام و استواری قلبش بالاتر از اینکه او پیامبری را در شخص پیامبرش حفظ کرد؛ در شب هجرت -سخت ترین شبی که بر پیامبری گذشت- در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوابید. مردی در بستر می خوابد، با اینکه می داند دم در مردان شمشیرزنی هستند که فقط سر خوابیده در بستر را می خواهند ... پس چه شجاعت و خونسردی از این بالاتر؟!»(3)

ابن ابی الحدید معتزلی از ابوجعفر اسکافی (متوفای 240 ه-) _که ذهبی از او به عنوان علامه(4)

و خطیب بغدادی به عنوان یکی از متکلمین معتزله(5) یاد کرده اند_ تواتر روایات این قضیه را نقل کرده است:

«شیخ ما، ابوجعفر اسکافی چنین می گوید: داستان خوابیدن حضرت على علیه السلام در بستر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به تواتر ثابت شده و جز دیوانه یا بى دین آن را انکار نمى کند و همه مفسرین روایت نموده اند که آیه (وَ مِنَ النَّاسِ

ص: 102


1- التفسیر الکبیر، ج 5 ص 173 اعلم أنه تعالى لما وصف فی الآیة المتقدمة حال من یبذل دینه لطلب الدنیا ذکر فی هذه الآیة حال من یبذل دنیاه ونفسه وماله لطلب الدین فقال : ( ومن الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله)
2- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء ، ج 4 ص 347
3- أنوار الفجر في فضائل أهل البدر، ج 1 ص 406 ليس أدل علي شجاعة أبي الحسن رضي الله عنه وثبات قلبه من أنه حمي الدعوة في شخص نبيها صلی الله علیه و آله و سلم ، ونام في فراشه ليلة الهجرة في أصعب ليلة مرت بها الدعوة، رجل ينام في الفراش، وهو يعلم أن علي الباب رجالا معهم سيوفهم الصوارم لا يريدون إلا رأس النائم في الفراش .. فأي شجاعة ورباط جأش يفوق هذا.
4- سیر أعلام النبلاء، ج 10 ص 550 الإسکافی وهو العلامة أبو جعفر محمد بن عبد الله السمرقندی ثم الإسکافی المتکلم وکان أعجوبة فی الذکاء وسعة المعرفة مع الدین والتصون والنزاهة
5- تاریخ بغداد، ج 5 ص 416 رقم 2929 محمد بن عبد الله أبو جعفر المعروف بالإسکافی أحد المتکلمین من معتزلة البغدادیین له تصانیف معروفة وکان الحسین بن علی الکرابیسی یتکلم معه ویناظره وبلغنی أنه مات فی سنة أربعین ومائتین

مَنْ یَشْرِی) تا آخر آیه در شب خوابیدن حضرت على علیه السلام جاى حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و درباره على علیه السلام نازل شده است.»(1)

ابن ناصر الدین دمشقی شافعی (از حافظان حدیث و مورخان قرن نهم)(2) پس از نقل داستان لیلة المبیت می نویسد :

«این داستان در بین محدثین، اهل اخبار و مفسرین مشهور، معروف و متفق علیه است ... .»(3)

در این رابطه روایات فراوانی نقل شده است که به ذکر یکی از اسناد معتبر اکتفا می کنیم:

عمرو بن میمون از ابن عباس نقل می کند که گفت: «بیش از ده فضیلت و منقبت برای علی علیه السلام می باشد که برای هیچکس غیر از او وجود ندارد...

على علیه السلام جان خود را فروخت و نثار کرد. لباس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را پوشید و در جایگاه او خوابید. مشرکین به طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تیر اندازى میکردند. پس ابو بکر آمد، در حالی که على علیه السلام خوابیده بود و او گمان کرد که رسول خدا است و او را به خطاب یا نبى اللّه صدا زد. على علیه السلام فرمود: همانا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به طرف بئر میمون رفت؛ او را دریاب. گفت: پس ابو بکر رفت و با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داخل غار شد.

در این موقع على علیه السلام از طرف مشرکین سنگ باران میشد، همانطور که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میشد و آن حضرت به خود مى پیچید و سر خود را در لباس پیچیده و پنهان ساخته بود و تا بامداد سر خود را بیرون نیاورد. همین که صبح شد، سر خود را بیرون کرد. آنان (مشرکین) در مقام نکوهش او بر آمدند و گفتند: صاحب تو (یعنى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ) وقتى که ما او را سنگ می زدیم، بر خود نمى پیچید و تو چنین میکنى؟»(4)

ص: 103


1- شرح نهج البلاغة، ج 13 ص 158 قال شیخنا أبو جعفر رحمه الله : هذا فرق غیر مؤثر ، لأنه قد ثبت بالتواتر حدیث الفراش ، فلا فرق بینهم وبین ما ذکر فی نص الکتاب ، ولا یجحده إلا مجنون أو غیر مخالط لأهل الملة ... وقد روى المفسرون کلهم أن قول الله تعالى : ' ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله ' ، أنزلت فی علی علیه السلام لیلة المبیت على الفراش
2- الاعلام للزرکلی،ج 6 ص 236و237 محمد بن عبد الله (أبی بکر) بن محمد ابن أحمد بن مجاهد القیسی الدمشقیّ الشافعیّ، شمس الدین، الشهیر بابن ناصر الدین: حافظ للحدیث، مؤرخ. أصله من حماة. ولد فی دمشق، وولی مشیخة دار الحدیث الأشرفیة (سنة 837) وقتل شهیدا فی إحدى قرى دمشق.
3- جامع الآثار فی السیر ومولد المختار، ج 4 ص 269 وهذه القصة مشهورة معروفة متفق على معناها بین المحدثین والإخباریین والمفسرین .....
4- ثنا عمرو بن میمون قال إنی لجالس عند بن عباس إذ أتاه تسعة رهط فقالوا یا بن عباس إما أن تقوم معنا وإما أن تخلو بنا من بین هؤلاء قال فقال بن عباس بل أنا أقوم معکم قال وهو یومئذ صحیح قبل أن یعمى قال فابتدؤوا فتحدثوا فلا ندری ما قالوا قال فجاء ینفض ثوبه ویقول أف وتف وقعوا فی رجل له بضع عشرة فضائل لیست لأحد غیره وقعوا فی رجل ... قال بن عباس وشری علی نفسه فلبس ثوب النبی ثم نام مکانه قال بن عباس وکان المشرکون یرمون رسول الله فجاء أبو بکر رضی الله عنه وعلی نائم قال وأبو بکر یحسب أنه رسول الله قال فقال یا نبی الله فقال له علی إن نبی الله قد انطلق نحو بئر میمون فأدرکه قال فانطلق أبو بکر فدخل معه الغار قال وجعل علی رضی الله عنه یرمی بالحجارة کما کان رمی نبی الله وهو یتضور وقد لف رأسه فی الثوب لا یخرجه حتى أصبح ثم کشف عن رأسه فقالوا إنک للئیم وکان صاحبک لا یتضور ونحن نرمیه وأنت تتضور وقد استنکرنا ذلک

این روایت را حاکم و ذهبی(1)

و احمد محمد شاکر(2)

تصحیح کرده اند؛ وصی الله بن محمد عباس(3) و ابواسحاق حوینی(4)

سندش را حسن دانسته اند و ابن حجر عسقلانی همه ی رجال سند احمد و نسائی را ثقه دانسته است.(5)

دوم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ بدر

شاه ولی الله دهلوی می نویسد:

«و از آن جمله آنکه در مشهد بدر نصیب حضرت مرتضى علیه السلام از سوابق اسلامیه اوفی و اوفر بود. اول آنکه چون نزدیک بموضع بدر رسیدند جماعهء را برای خبر گرفتن لشکر اعداء فرستادند و حضرت مرتضى از آن جمله بود. ثانیا آنکه در هنگام مقاتله سه نفر از جماعهء کفار مبارزت کردند و سه کس از بنی هاشم در صدد مدافعت آنها در آمدند. حضرت مرتضى یکی از آن جمله بود.(6)ثالثاً آنکه جبرئیل یا میکائیل مراد او بود.»(7)

بخاری نیز در صحیحش از قیس بن عباد چنین روایت می کند:

«على علیه السلام فرمود: من اولین کسی هستم که در روز قیامت برای دادخواهی در پیشگاه خدای رحمان زانو می زنم. قیس گوید: در مورد آنها این آیه نازل شد: (این دو [گروهِ حق پیشه و باطل گرا] دشمن یکدیگرند که درباره پروردگارشان در جدال و ستیزند، پس کسانی که کافر شدند برای آنان لباس هایی از آتش [به اندازه

ص: 104


1- المستدرک علی الصحیحین بتعلیق الذهبی، ج 3 ص 143 ح 4652
2- المسند للإمام أحمد، ج 3 ص 331-333 ح 3062 قال احمد محمد شاکر: إسناده صحیح
3- فضائل الصحابة لاحمد ، ص 849-852 ح 1168 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده حسن
4- خصائص الامام علی علیه السلام  للنسائی ، ص 34-36 ح 23 قال ابو اسحاق الحوینی: إسناده حسن
5- فتح الباری، ج 7 ص 15 قال العسقلانی: اخرجهما أحمد والنسائی ورجالهما ثقات
6- مسند احمد، ج 2 ص 259-261 ح 948 قال الأرنؤوط: إسناده صحيح. / حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ حَارِثَةَ بْنِ مُضَرِّبٍ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: ... فَبَرَزَ عُتْبَةُ وَأَخُوهُ شَيْبَةُ وَابْنُهُ الْوَلِيدُ حَمِيَّةً، فَقَالُوا: مَنْ يُبَارِزُ؟ فَخَرَجَ فِتْيَةٌ مِنَ الْأَنْصَارِ سِتَّةٌ، فَقَالَ عُتْبَةُ: لَا نُرِيدُ هَؤُلاءِ، وَلَكِنْ يُبَارِزُنَا مِنْ بَنِي عَمِّنَا، مِنْ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " قُمْ يَا عَلِيُّ، وَقُمْ يَا حَمْزَةُ، وَقُمْ يَا عُبَيْدَةُ بْنَ الْحَارِثِ بْنِ الْمُطَّلِبِ " فَقَتَلَ اللهُ تَعَالَى عُتْبَةَ، وَشَيْبَةَ، ابْنَيْ رَبِيعَةَ، وَالْوَلِيدَ بْنَ عُتْبَةَ، وَجُرِحَ عُبَيْدَةُ، فَقَتَلْنَا مِنْهُمْ سَبْعِينَ، وَأَسَرْنَا سَبْعِينَ
7- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء ، ج 4 ص 349-350 / أنوار الفجر في فضائل أهل البدر، ج 1 ص 407 الراية مع علي يوم بدر، ومعه جبريل و ميكال ...

اندامشان] بریده شده و از بالای سرشان مایع جوشان [به روی آنان] ریخته می شود) (حج: 19) گوید: آنها کسانى هستند که روز بدر مبارزه کردند؛ یعنی حمزه و علی علیهما السلام و عبیده بن حارث [در جبهه ی حق]، شیبه بن ربیعه، عتبه بن ربیعه و ولید بن عتبه [در جبهه ی باطل].»(1)

همچنین از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «در روز بدر جنگیدم، سپس به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمدم تا ببینم چکار می کند، که دیدم در حال سجده هستند و ذکر " يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ " را می گویند. سپس به جنگ برگشتم و باز آمدم و دیدم که در همان حال هستند و دوباره به میدان جنگ رفتم و سپس برگشتم و دیدم که هنوز در همان حال هستند و همان ذکر را می گویند؛ پس خداوند به خاطر آن فتح ایجاد کرد.»(2)

این روایت را نسائی در سنن خود آورده و حاکم سندش را صحیح دانسته است.(3)

همچنین ضیاء مقدسی در صحیحش آورده(4) و هیثمی نیز سندش را حسن دانسته است.(5)

دکتر سید حسین العفانی درباره ی شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ بدر می نویسد:

«تو را به خدا، دلاور جوان، علی بن ابی طالب علیه السلام ، و کشته هایش در روز بدر را ببین. به تحقیق که او بعد از کشتن شیبه و ولید، این افراد را کشت:... پانزده نفر که حیدر علی بن ابی طالب علیه السلام در روز بدر آن ها را کشت.»(6)

ص: 105


1- صحیح البخاری، ج 4 ص 1458 ح 3747 عن قیس بن عباد عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه أنه قال أنا أول من یجثو بین یدی الرحمن للخصومة یوم القیامة وقال قیس بن عباد وفیهم أنزلت ( هذان خصمان اختصموا فی ربهم ) قال هم الذین تبارزوا یوم بدر حمزة وعلی وعبیدة أو أبو عبیدة بن الحارث وشیبة بن ربیعة وعتبة بن ربیعة والولید بن عتبة
2- سنن النسائي الكبرى، ج 6 ص 156 ح 10447 أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْمَجِيدِ الْحَنَفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَوْهَبٍ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَوْنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَومُ بَدْرٍ قَاتَلْتُ شَيْئًا مِنْ قِتَالٍ، ثُمَّ جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم أَنْظُرُ مَا صَنَعَ، فَجِئْتُ، فَإِذَا هُوَ سَاجِدٌ، يَقُولُ: " يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ، يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ "، ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَى الْقِتَالِ، ثُمَّ جِئْتُ، فَإِذَا هُوَ سَاجِدٌ لا يَزِيدُ عَلَى ذَلِكَ، ثُمَّ ذَهَبْتُ إِلَى الْقِتَالِ، ثُمَّ جِئْتُ، فَإِذَا هُوَ سَاجِدٌ يَقُولُ ذَلِكَ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ
3- المستدرك علي الصحيحين، ج 1 ص 344 ح 809 هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه وليس في إسناده مذكور بجرح
4- الأحاديث المختارة، ج 2 ص 356
5- مجمع الزوائد ت أسد، ج 20 ص 341 ح 17151 رواه البزار وإسناده حسن
6- أنوار الفجر في فضائل أهل البدر، ج 1 ص 390 وانظر. بربك - إلى الفارس الشاب.. على بن أبى طالب، وإلى قتلاه يوم بدر، فقد قتل بعد شيبة، والوليد: العاص بن سعيد بن العاص، وعامر بن عبد الله النمري، وطعيمة بن عدي بن نوفل، وزمعة بن الأسود بن المطلب، ونوفل بن خويلد بن أسد وهو أخو أم المؤمنين خديجة – وكان من شياطين قريش -، وعقيل بن الأسود بن المطلب، والنضر بن الحارث قتله صبرا بعد المعركة، وعمير بن عثمان بن عمرو، ومسعود بن أبي أمية بن المغيرة، وأبا قيس بن الفاكهة بن المغيرة، وحاجب بن السائب بن عويمر، وعبد الله بن المنذر بن أبي رفاعة، والعاص بن منبه بن الحجاج، وأوس بن معير بن لوزان، خمسة عشر رجلا قتلهم حيدرة .. علي بن أبي طالب في يوم بدر.

سوم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ احد

شاه ولی الله دهلوی در بیان شجاعت امیر المومنین علیه السلام در جنگ احد می نویسد:

«و از آن جمله در مشهد أحد فضائل عظیمه نصیب او آمد. مصعب بن عمیر که صاحب لوای آن حضرت بود، وقتی که بشهادت رسید، جناب اقدس نبوی علیه الصلوة والسلام لوا را بحضرت مرتضی دادند و در آن حالت با صاحب لوای قریش مبارزت نمود و او را کشت.»(1)

محمد رشید رضا (متوفای 1354 ه-) در باب جنگ احد بعد از ذکر دلاوری های امیرالمومنین علیه السلام مینویسد:

«از این مطلب روشن می شود که علی علیه السلام و همراهانش در این جنگ به شدت دفاع کردند و [علی علیه السلام ] سران بزرگ را که به دشمنی با اسلام شناخته شده بودند کشت و او از همان آغاز جوانی سرشار از قدرت، نشاط و ایمان بود.»(2)

بنا بر روایت مسلم در صحیحش، در این جنگ تنها هفت نفر از انصار و دو نفر از قریش (مهاجرین)؛ یعنی در مجموع 9 نفر در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ماندند و ایستادگی کردند:

«انس بن مالک می گوید: روز جنگ احد، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با هفت نفر از انصار و دو نفر از قریش (مهاجران) تنها ماند؛ و هنگامی که مشرکین به او نزدیک شدند، فرمود: «چه کسی آنان را از ما دور می کند تا اینکه به بهشت برود یا رفیقم در بهشت باشد»؟ پس مردی از انصار جلو آمد و آنقدر جنگید تا اینکه کشته شد. دوباره مشرکین نزدیک شدند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «چه کسی آنان را از ما دور می کند تا به بهشت برود یا رفیقم در بهشت باشد»؟ این بار، مرد دیگری از انصار جلو آمد و آنقدر جنگید تا اینکه کشته شد. و این ماجرا همچنان ادامه پیدا نمود تا اینکه هر هفت انصاری کشته شدند. آنگاه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ما با همراهانمان انصاف نکردیم» (هر هفت نفر آنان کشته شدند و دو نفر مهاجر همچنان باقی ماندند).»(3)

ص: 106


1- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء ، ج 4 ص 352
2- الإمام علی بن أبی طالب کرم الله وجهه رابع الخلفاء الراشدین، ص 21 من هذا یتضح أن علیا قد دافع هو وزملاؤه دفاعا شدیدا فی هذه الغزوة و قتل رؤوسا کبیرة عرف بعدائها للإسلام وقد کان وقتئذ فی عنفوان شبابه ممتلئا قوة ونشاطا وإیمانا
3- صحیح مسلم، ج 3 ص 1415 ح 1789 عن أنس بن مالک أن رسول الله أفرد یوم أحد فی سبعة من الأنصار ورجلین من قریش فلما رهقوه قال من یردهم عنا وله الجنة أو هو رفیقی فی الجنة فتقدم رجل من الأنصار فقاتل حتى قتل ثم رهقوه أیضا فقال من یردهم عنا وله الجنة أو هو رفیقی فی الجنة فتقدم رجل من الأنصار فقاتل حتى قتل فلم یزل کذلک حتى قتل السبعة فقال رسول الله لصاحبیه ما أنصفنا أصحابنا

ابو یعلی موصلی با سند حسن (طبق حکم اسد) از امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده است که فرمودند:

«در جنگ احد، هنگامی که مسلمانان از دور و بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پراکنده شدند، کشتگان را وارسی کردم، آن حضرت را درمیانشان نیافتم؛ گفتم: بخدا، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اهل فرار کردن نبودند؟! درمیان کشتگان هم ایشان را نمی یابم! لیکن، فکر می کنم که خداوند نیز بخاطر کردار ما بر ما خشم گرفته، و پیامبرش را از میان ما برده است! اینک، هیچ خبری در وجود من نخواهد بود مگر آنکه پیکار کنم تا کشته شوم! غلاف شمشیرم را شکستم، و یکسره بر صفوف دشمن تاختم. در برابر من راه باز کردند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را درمیان آنان دیدم.»(1)

در روایات دیگری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جنگاوری چند نفر از انصار تمجید کرده اند که حاکی از ثابت ماندن آنهاست:

«از ابن عباس روایت شده است که گفت: علی علیه السلام با شمشیرش بر حضرت فاطمه علیها السلام وارد شد، در حالی که او خون را از صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می شست؛ پس گفت:این شمشیر را بگیر که با آن به خوبی پیکار کردم. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر تو امروز به خوبی جنگیدی، سهل بن حنیف، عاصف بن ثابت، حارث بن صمه و ابو دجانه نیز به خوبی جنگیدند.»(2)

ص: 107


1- 1] ] مسند أبي يعلى، ج 1 ص 416 ح 546 حَدَّثَنَا أَبُو مُوسَى، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ الْعُقَيْلِيُّ، عَنْ عُمَارَةَ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ، عَنْ عِكْرِمَةَ، قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ: " لَمَّا انْجَلَى النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ أُحُدٍ، نَظَرْتُ فِي الْقَتْلَى فَلَمْ أَرَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ مَا كَانَ لِيَفِرَّ، وَمَا أَرَاهُ فِي الْقَتْلَى، وَلَكِنْ أَرَى اللَّهَ غَضِبَ عَلَيْنَا بِمَا صَنَعْنَا فَرَفَعَ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَمَا فِيَّ خَيْرٌ مِنْ أَنْ أُقَاتِلَ حَتَّى أُقْتَلَ، فَكَسَرْتُ جَفْنَ سَيْفِي، ثُمَّ حَمَلْتُ عَلَى الْقَوْمِ فَأَفْرَجُوا لِي، فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَهُمْ
2- عن بن عباس قال دخل علی بسیفه على فاطمة رضی الله عنهما وهی تغسل الدم عن وجه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال خذیه فلقد أحسنت به القتال فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إن کنت قد أحسنت القتال الیوم فلقد أحسن سهل بن حنیف وعاصم بن ثابت والحارث بن الصمة وأبو دجانة هذا حدیث صحیح على شرط البخاری ولم یخرجاه وفیه تأدیب لمن یرى هو أفضل منه

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و برنامه ی جوامع الکلم نیز حکم به صحت سندش داده است(1)؛

همچنین طبرانی نیز نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده(2)

و هیثمی نیز رجالش را رجال صحیح دانسته(3) و حسین سلیم اسد نیز تمام رجالش را از ثقات برشمرده است.(4)

ابن ابی شیبه نیز روایت کرده است که:

محمد بن کعب القرظی گوید: علی علیه السلام در روز احد، فاطمه علیها السلام را ملاقات نمود و فرمود: «این شمشیر را بگیر که مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد.» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«ای علی، اگر امروز به خوبی جنگ کردی، پس ابو دجانه، مصعب بن عمیر (از مهاجرین)، حارث بن صمه و سهل بن حنیف _سه نفر از انصار_ و مردی از قریش نیز به خوبی جنگیدند.»(5)

ابوبکر بیهقی نیز با سندش از عروه بن زبیر روایت کرده است که گفت:

«علی بن ابی طالب علیه السلام به مهراس (برکه ای در بالای کوه احد) رفت [تا آب بیاورد] و به فاطمه علیها السلام فرمود: این شمشمیر را نگه دار که در خور سرزنش نیست؛ پس با ظرفی آب آمد ... پس هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شمشمیر خضاب شده به خون علی علیه السلام را دید، فرمود: اگر به خوبی جنگ کردی، پس به تحقیق که عاصم بن ثابت، حارث بن صمه و سهل بن حنیف نیز به خوبی جنگیدند. و فرمود: مرا از مردم خبر بده که چه کردند و کجا رفتند؟ [علی علیه السلام ] گفت: همگی کافر شدند (یعنی همه ی مسلمانان فرار کردند). فرمود: اما مشرکین هرگز تا ابد به چنین پیروزی از ما نمی رسند... .»(6)

ص: 108


1- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 463 ح 5737 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
2- المعجم الکبیر، ج 11 ص 251 ح 11644 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا محمد بن عثمان بن أبی شیبة وهو صدوق حسن الحدیث
3- مجمع الزوائد، ج 6 ص 123 قال الهیثمی: رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح
4- مجمع الزوائد ت أسد، ج 13 ص 275 رقم 10176 قال الداراني: وهذا إسناد رجاله ثقات.
5- مصنف ابن أبی شیبة، ج 7 ص 370 ح 36779 حدثنا زید بن حباب قال أخبرنا موسى بن عبیدة قال أخبرنی محمد بن کعب القرظی أن علیا لقی فاطمة یوم أحد فقال خذی السیف غیر مذموم فقال رسول الله یا علی إن کنت أحسنت القتال الیوم فقد أحسنه أبو دجانة ومصعب بن عمیر والحارث بن الصمة وسهل بن حنیف ثلاثة من الأنصار ورجل من قریش
6- دلائل النبوة، ج 3 ص 282-283 أخبرنا أبو عبد الله الحافظ قال أخبرنا أبو جعفر البغدادی قال حدثنا محمد بن عمرو بن خالد قال حدثنا أبی قال حدثنا ابن لهیعة عن أبی الأسود عن عروة بن الزبیر قال ... وسعى علی بن أبی طالب رضی الله عنه إلى المهراس وقال لفاطمة امسکی هذا السیف غیر ذمیم فأتى بماء فی مجنة ... فلما أبصر رسول الله سیف علی مخضبا دما قال إن کنت أحسنت القتال فقد أحسن عاصم بن ثابت والحارث بن الصمة وسهل بن حنیف وقال أخبرونی عن الناس ما فعلوا أو أین ذهبوا قال کفر عامتهم قال أما إن المشرکین لن یصیبوا منا مثلها أبدا نبیحهم ثم أقبلوا إلى دورهم

سند این روایت نیز معتبر است(1)

بجز اینکه مرسل است.

ص: 109


1- بررسی سند روایت: الحاكم النيسابوري: ثقة حافظ / محمد بن محمد الجمال: ثقة ثبت / محمد بن عمرو الحراني: توثیقش می آید/ عمرو بن خالد الحراني: ثقة / عبد الله بن لهيعة الحضرمي: توثیقش می آید / محمد بن عبد الرحمن الأسدي: ثقة / عروة بن الزبير الأسدي: ثقة فقيه مشهور توثیق محمد بن عمرو الحرانی ذهبی در ترجمه ی پدرش عمرو بن خالد، از محمد به عنوان الامام یاد کرده است: «عمرو بن خالد خ ق ابن فروخ بن سعید بن عبد الرحمن بن واقد بن لیث الحافظ الحجة أبو الحسن التمیمی ویقال الخزاعی الجزری الحرانی نزیل مصر وهو والد الامام أبی علاثة محمد بن عمرو.» سیر أعلام النبلاء، ج 10 ص 427-428 ضیاء مقدسی در صحیحش از او روایت نقل کرده و محقق کتاب، دکتر عبدالملک دهیش سند روایاتش را حسن دانسته است. الاحادیث المختارة، ج 4 ص 318 ح 1499، ج 8 ص 93 و ... لازم به ذکر است که این راوی طبق برنامه جوامع الکلم، شیخ 14 نفر از راویان ثقه در نزد اهل سنت است. توثیق عبدالله بن لهیعه احمد محمد شاکر که از محققین معاصر اهل سنت بوده و همه ی اقوال علمای جرح و تعدیل را دیده، می نویسد: «إسنادش صحیح است. ابن لهیعه: همان عبد الله است و او ثقه ای است که در مورد او به جهت حفظش بعد از آتش گرفتن کتاب هایش سخن گفته اند و اعتقاد ما تصحیح احادیث او است هنگامی که شخصی ثقه از حفاظ معروف از او روایت بکند.» مسند احمد ت شاکر، ج 1 ص 202 ح 87 إسناده صحیح. ابن لهیعة: هو عبد الله، وهو ثقة تکلموا فیه من قبل حفظه بحد احتراق کتبه، ونحن نرى تصحیح حدیثه إذا رواه عنه ثقة حافظ من المعروفین. شیخ أحمد محمد منسي نیز در رساله ی «رفع الاصر عن قاضي مصر - رسالة في حال الامام ابن لهيعة» نظر احمد شاکر را ترجیح داده و نوشته است: «وقد ترجح عندي رأي العلامة احمد شاكر رحمه الله - وان ابن لهيعة : ثقة - و ترجح عندي ايضاً عدم ثبوت الضعف اليه ... .» دکتر حسن مظفر الرزو نیز در کتاب «الإمام المحدث عبد الله بن لهيعة دراسة نقدية تحليلية مقارنة في تصحيح منزلته وأحاديثه» بعد از نقل همه ی اقوال علما درباره ی ابن لهیعه، چنین نتیجه گیری می کند: «احادیثی از ابن لهیعه که عبادله از او نقل کرده اند؛ یعنی قتیبه بن سعید، حسن بن موسی، محمد بن رمح و ابو الأسود، کاملا صحیح هستند ... و البته بر ضعف بقیه ی احادیث او حکم نمی شود مگر با دلیل قاطعی که فقدان شرطی از شروط شش گانه ی قبول حدیث را اثبات کند و اگر چنین نباشد، حدیثش حسن می شود و حتی به درجه ی صحیح لغیره نیز می رسد هنگامی که حدیثش شواهدی داشته باشد.» الإمام المحدث عبدالله بن لهیعة، ص 278 أحادیثه المنقوله عن العبادلة وقتیبة بن سعید والحسن بن موسى ومحمد ابن رمح وأبی الأسود صحیحة بقید الحدیث الصحیح... ولا یحکم على ضعف بقیة أحادیث إلا بدلیل قاطع یؤسسه افتقارها إلى شرط من شروط القبول الستة، وبدونها فإن حدیثه حسن ، قد یرتقی الی الصحیح لغیره عند توفر القرائن. محمد ناصر الدین ألبانی اما روایات ابن لهیعه را در متابعات حسن دانسته است: «قلت: ورجاله ثقات کلهم؛ لولا سوء حفظ ابن لهیعة، ولکن لا بأس به فی الشواهد.» صحیح ابی داود، ج 6 ص 242 وی در کتاب دیگرش می نویسد: «عن عبد الله بن لهیعة : حدثنا أبو یونس سلیم بن جبیر مولى أبی هریرة أنه سمع أبا هریرة یقوله مرفوعا بلفظ : " کل نفس کتب علیها الصدقة کل یوم ... " إلخ بنحوه . رواه ( 2 / 350 ) عن حسن عنه . و هو إسناد حسن فی المتابعات .» سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 3 ص 99 ح 1025

حسین سلیم اسد الدارانی بعد از نقل بعضی از طرق این حدیث، در نهایت آن را صحیح می شمارد.(1)

روایاتی نیز نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جبرئیل علیه السلام در جنگ احد از حضرت علی علیه السلام تمجید کرده اند!

ماجرا از این قرار است که هنگامی که در جنگ احد صحابه فرار می کردند، حضرت علی علیه السلام با خود گفت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرار نمی کند؛ پس به دشمن حمله کرد تا اینکه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و از ایشان دفاع کرد. در این هنگام جبرئیل علیه السلام آمد و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: این همان فداکاری است.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علی علیه السلام از من است.

حضرت جبرئیل علیه السلام نیز فرمود: من نیز از شما دو نفر هستم.

در ادامه، اسانید این روایت را به تفکیک ذکر می کنیم.

ص: 110


1- مجمع الزوائد ت اسد، ج 13 ص 276 ح 10176 ولكن الحديث يصح بشواهده.

سند اول: احمد بن حنبل با سند معتبر(1)

از امام علی علیه السلام .(2)

ص: 111


1- 1] ] برررسی سند روایت: محمد بن عبد الله الحضرمي: ثقة حافظ / سويد بن سعيد الهروي: صدوق يخطيء كثيرا. احمد شاکر سند روایت او را تصحیح کرده است. المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 361 ح 456 / عمرو بن أبي المقدام البكري: توثیقش می آید / عبيد الله بن أسلم المدني: ثقة / أبو رافع القبطي: صحابی توثیق عمرو بن ثابت: ابو داود سجستانی در سنن خود از او یاد کرده و وی را صدوق در حدیث دانسته است. سنن أبي داود، ج 1 ص 76 ح 287 قال أبو داود وعمرو بن ثابت رافضي رجل سوء ولكنه كان صدوقا في الحديث ابوبکر بزار گفته است که ابوداود و گروهی از اهل علم از او حدیث نقل کرده اند با وجود تشیعش و به این خاطر، حدیثش ترک نمی شود. مسند البزار، ج 1 ص 154 وعمرو بن أبي المقدام هو عمرو بن ثابت حدث عنه أبو داؤد وجماعة من أهل العلم على أنه كان رجلا يتشيع ولم يترك حديثه لذلك حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک على الصحيحين، ج 2 ص 236 ح 2860 از او حدیث نقل کرده و سندش را صحیح دانسته است. المستدرك قال الحاکم: هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه ابن خزیمه نیز در صحیحش از او در متابعت یک راوی ضعیف (ولید)، حدیث نقل کرده است. صحيح ابن خزيمة، ج 2 ص 376 رقم 1497 أنا أبو طاهر نا أبو بكر نا عباد بن يعقوب المتهم في رأيه الثقة في حديثه ثنا عمرو بن ثابت والوليد بن أبي ثور عن سماك عن عكرمة عن بن عباس ... ابوجعفر عقیلی با سند حسن نقل کرده است که یحیی بن معین در مورد عمرو گفت: «در حدیثش دروغ نمی گوید.» ضعفاء العقيلي، ج 3 ص 262 حدثنا محمد بن أحمد قال حدثنا معاوية بن صالح قال سمعت يحيى قال عمرو بن ثابت لا يكذب في حديثه بررسی سند روایت عقیلی: محمد بن عمرو العقيلي: ثقة حافظ / محمد بن أحمد الوراق: ثقة / معاوية بن صالح الأشعري: صدوق حسن الحديث
2- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 657 ح 1120 وكتب إلينا محمد بن عبد الله يذكر ان سويد بن سعيد حدثهم قثنا عمرو بن ثابت عن عبيد الله بن أبي رافع عن أبيه عن علي قال لما كان يوم أحد وفر الناس فقلت ما كان النبي صلى الله عليه وسلم ليفر فحملت على القوم فإذا أنا برسول الله فقال جبريل ان هذه لهي المواساة فقال النبي صلى الله عليه وسلم إنه مني وأنا منه فقال جبريل وأنا منكما

سند دوم: احمد بن حنبل با سند معتبر(1) از ابو رافع.(2)

سند سوم: ابن عدی با سندش از جابر بن عبدالله.(3)

سند چهارم: ابن عساکر با سندش از ابن عباس.(4)

ابن ابی الحدید معتزلی شافعی بعد از نقل این خبر می گوید:

«این خبر را گروهی از محدثان روایت کرده اند و آن از اخبار مشهور است. آن را در بعضی از نسخه های مغازی محمد بن اسحاق دیدم و بعضی از آن ها را خالی از این روایت دیدم. از استادم عبدالوهاب بن سکینه رحمه الله در مورد این خبر پرسیدم. پس گفت: خبر صحیحی است. گفتم: پس چرا در صحاح نیامده است؟

ص: 112


1- 1] ] بررسی سند روایت: علي بن حكيم الأودي: ثقة / محمد بن عبد الله الحضرمي: ثقة حافظ / حبان بن علي العنزي: او را ابن معین، ابن حبان، عجلی، بزار، خطیب بغدادی، ذهبی و ... توثیق و تعدیل کرده اند؛ از این رو دکتر حسین سلیم اسد دارانی بعد از ذکر نظرات علما، در نهایت می گوید: پس چنین کسی چه بسا حسن الحدیث می شود در روایاتی که در آن ها [با روایات معتبر] مخالفت نکند.» موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان، ج 3 ص 411 پاورقی ح 1078 فمثله لا بد أن يكون حسن الحديث فيما لم يخالف فيه./ محمد بن عبيد الله القرشي: ابن حبان نام او را در کتاب الثقات آورده است. الثقات، ج 7 ص 400 رقم 10596 محمد بن عبيد الله بن أبى رافع / عبيد الله بن أسلم المدني: ثقة / أبو رافع القبطي: صحابی
2- 2] ] فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 656 ح 1119 فيما كتب إلينا محمد بن عبد الله بن سليمان مطين يذكر ان علي بن حكيم الأودي حدثهم قثنا خبان بن علي عن محمد بن عبيد الله بن أبي رافع عن أبيه عن جده قال لما قتل علي أصحاب الالوية يوم أحد قال جبريل يا رسول الله إن هذه لهي المواساة فقال له النبي صلى الله عليه وسلم انه مني وأنا منه قال جبريل وأنا منكما يا رسول الله
3- 3] ] الكامل في ضعفاء الرجال، ج 6 ص 373 ثنا محمد بن محمد بن عقبة ثنا الحسن بن علي الحلواني ثنا معلى بن عبد الرحمن ثنا شريك عن عبد الله بن محمد بن عقيل عن جابر بن عبد الله قال جاء علي إلى النبي صلى الله عليه وسلم يوم أحد فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم يا جبريل إنه مني وأنا منه فقال جبريل عليه السلام وأنا منكما
4- تاريخ مدينة دمشق، ج 60 ص 167-168 أنبأنا أبو محمد بن صابر أنا سهل بن بشر أنا أبو القاسم سعيد بن محمد بن الحسن ابن إدريس الإدريسي المقرىء بصور نا أبو الحسن علي بن ماشاذة الأصفهاني بها نا أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد بن الأسيد الأصبهاني نا أبو عبد الله محمد بن زكريا الغلابي البصري نا العباس بن بكار نا أبو بكر الهذلي عن عكرمة عن ابن عباس قال هبط جبريل على رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم أحد وقد طرح المسلمون أسلحتهم وعلى ثنايا جبريل أثر النقع فقال يا محمد قد طرحتم أسلحتكم والملائكة تقاتل من هذا الذي قد حملك على ظهره قال هذا طلحة بن عبيد الله قال أقره السلام وأعلمه أني لا أراه في هول من أهوال القيامة يوم القيامة إلا استنقذته منه من هذا الذي على البحر الذي يعجب الملائكة من فريه قال هذا علي بن أبي طالب قال إن هذه المواساة قال إنه مني وأنا منه قال وأنا منكما يا محمد من هذا الذي بين يديك يتقي عليك قال هذا عمار بن ياسر قال حرمت النار على عمار مليء عمار إيمانا إلى مشاشه من هذا الذي عن يمينك قال هذا المقداد قال إن الله يحبه ويأمرك بحبه

گفت: آیا هر آنچه که صحیح بود، در صحاح آمده است؟ چه بسیار اخبار صحیحی که مؤلفان صحاح از آنها اهمال کرده اند.»(1)

عبدالوهاب بن سکینه که این خبر را صحیح دانسته، کسی است که ذهبی از او با عناوینی چون: «الشَّيْخُ، الإِمَامُ، العَالِمُ، الفَقِيْهُ، المُحَدِّثُ، الثِّقَةُ، المُعَمَّرُ، القُدْوَةُ الكَبِيْرُ، شَيْخُ الإِسْلاَمِ، مَفْخَرُ العِرَاقِ ... و الشَّافِعِيُّ.» یاد کرده است.(2)

بنابر این روایات، یکی از دو نفر قریشیِ ثابت مانده در جنگ احد که در روایت مسلم آمده، امیرالمومنین علیه السلام بوده است.

قریشی دیگر هم به گمان عامه، طلحه بوده است!

علامه ابو جعفر اسکافی معتزلی در جواب ادعای جاحظ مبنی بر ثبات ابوبکر در روز احد، تنها ثابت ماندگان را علی علیه السلام و طلحه دانسته و این مطلب را به جمهور مورخین و سیره نگاران اهل سنت نسبت داده است:

«جاحظ گفته است: ابوبکر همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز احد ثابت ماند، همانطور که علی علیه السلام ثابت ماند؛ لذا افتخاری برای هیچ کدام از آن دو بر دیگری در آن روز نیست. شیخ ما ابو جعفر رحمه الله [در جوابش] گفت: اما ثبات ابوبکر در روز احد، پس بیشتر مورخین و ارباب سیره نگاران آن را انکار می کنند و جمهور آنها روایت می کنند که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی نماند بجز علی علیه السلام و طلحه .»(3)

محمد بن عبد الوهاب نیز در بحث ماجرای جنگ احد می نویسد:

ص: 113


1- 1] ] شرح نهج البلاغة، ج 14 ص 151 قلت : وقد روى هذا الخبر جماعة من المحدثين وهو من الأخبار المشهورة ، ووقفت عليه في بعض نسخ مغازي محمد بن إسحاق ، ورأيت بعضها خاليا عنه ، وسألت شيخي عبد الوهاب بن سكينة رحمه الله عن هذا الخبر ، فقال : خبر صحيح ، فقلت: فما بال الصحاح لم تشتمل عليه ؟ قال : أو كلما كان صحيحا تشتمل عليه كتب الصحاح ؟ كم قد أهمل جامعو الصحاح من الأخبار الصحيحة
2- 2] ] سير أعلام النبلاء، ج 21 ص 502 بن سكينة الشيخ الإمام العالم الفقيه المحدث الثقة المعمر القدوة الكبير شيخ الإسلام مفخر العراق ضياء الدين أبو أحمد عبد الوهاب بن الشيخ الأمين أبي منصور علي بن علي بن عبيد الله بن سكينة البغدادي الصوفي الشافعي
3- شرح نهج البلاغة، ج 13 ص 177 قال الجاحظ : وقد ثبت أبو بکر مع النبی یوم أحد ، کما ثبت علی ، فلا فخر لأحدهما على صاحبه فی ذلک الیوم . قال شیخنا أبو جعفر رحمه الله : أما ثباته یوم أحد : فأکثر المؤرخین وأرباب السیر ینکرونه ، وجمهورهم یروی أنه لم یبق مع النبی إلا علی وطلحة

«در آن روز ابو دجانه، طلحه، حمزه ( علیه السلام )، علی ( علیه السلام )، نضر بن انس و سعد بن الربیع به خوبی امتحان دادند ... و مشرکین به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هجوم بردند و ایشان را مجروح کردند و دندانش را شکستند و مصعب بن عمیر در پیشاپیش آن حضرت به شهادت رسید؛ پس پرچم را به علی ( علیه السلام ) داد... .»(1)

از این سخن محمد بن عبدالوهاب نیز روشن می شود که آن دو نفر از مهاجرین که در معرکه ی احد ثابت ماندند، حضرت علی علیه السلام و طلحه بودند.

اما طلحه نیز بعد از شنیدن ندای کشته شدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرار کرد:

«انس بن نضر، عموی انس بن مالک، [به هنگام جنگ احد و آنگاه که مسلمانان فرار کردند] به «عمر بن خطاب» و «طلحه بن عبیدالله» برخورد که در میان مردانی از مهاجرین و انصار بوده و دست از جنگ برداشته بودند؛ پس گفت: چرا نشسته اید [و دست از جنگ برداشته اید]؟ گفتند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته شد.» انس گفت: «اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده، پس شما زندگانی پس از او را می خواهید چه؟ بلند شوید و بجنگید تا کشته شوید در راهی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن راه کشته شد.» انس این را گفت و به دشمن حمله کرد و آنقدر جنگید تا کشته شد.»(2)

محمد بن عبد الوهاب این روایت را تلقی به قبول کرده و با ارسال مسلّم آن را نقل کرده است.(3)

در نتیجه تنها شخص از قریش و مهاجرین (از میان زندگان) که در معرکه ایستادگی کرد، امیرالمومنین علیه السلام بوده، همانطور که حاکم در مستدرکش از ابن عباس نقل کرده است:

«برای علی علیه السلام چهار خصلت و ویژگی می باشد که برای احدی نیست: او اولین نفر از بین عرب و عجم است که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز گزارد؛ او کسی است که پرچمدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در همه ی جنگ ها بود؛ او

ص: 114


1- مختصر السیرة، ج 1 ص 163 وأبلى یومئذ أبو دجانة ، وطلحة ، وحمزة ، وعلی ، والنضر بن أنس ، وسعد بن الربیع بلاء حسنا ... وخلص المشرکون إلى رسول الله ، فجرحوه جراحات ، وکسروا رباعیته ، وقتل مصعب بن عمیر بن یدیه . فدفع اللواء إلى علی بن أبی طالب ...
2- تاریخ الطبری، ج 2 ص 66 ؛ تفسیر الطبری، ج 4 ص 112-113 و الكامل فی التاریخ، ج 2 ص 50 فحدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة قال حدثنی محمد بن إسحاق قال حدثنی القاسم بن عبدالرحمن بن رافع أخو بنی عدی بن النجار قال انتهى أنس بن النضر عم أنس بن مالك إلى عمر بن الخطاب وطلحة بن عبید الله فی رجال من المهاجرین والأنصار وقد ألقوا بأیدیهم فقال ما یجلسكم قالوا قتل محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال فما تصنعون بالحیاة بعده قوموا فموتوا كراما على ما مات علیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثم استقبل القوم فقاتل حتى قتل وبه سمی أنس بن مالك
3- مختصر السیرة، ج 1 ص 163

کسی است که به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز مهراس (جنگ احد) مانده و مبارزه کرد [در حالی که همگی مردم فرار کردند] و او کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را غسل داد و در قبرش گذاشت.»(1)

سند این روایت نیز معتبر است.(2)

در کتاب «فروغ جاویدان» تألیف: علامه شبلی نعمانی و علامه سید سلیمان ندوی و با ترجمه ی عبدالمجید مرادزهی خاشی که به آن، عنوان صحیح ترین و جامع ترین کتاب سیره نبوی و تاریخ صدر اسلام داده شده، در جلد اول، صفحات 355-359 چنین آمده است:

(( آنگاه طلحه پرچمدار قریش، از صف خارج شد و اعلام کرد: ای مسلمانان! آیا از شما کسی هست که هرچه زودتر مرا به دوزخ برساند و یا توسط من به بهشت وارد شود؟

حضرت علی مرتضی علیه السلام از صف خارج شد و اظهار داشت: «من حاضرم.» آنگاه با شمشیر به طلحه حمله کرد و وی را نقش زمین ساخت... آنگاه جنگ آغاز گردید. حضرت حمزه، حضرت علی و حضرت ابودجانه به قلب سپاه کفر حمله ور شدند... با وجود این هنوز برتری از سپاه اسلام بود و کشته شدن پرچمداران قریش و حمله های برق آسای حضرت علی و حضرت ابودجانه پای ثبات ارتش کفار را لرزانده و روحیۀ آنان را سخت تضعیف کرده بود. زنانی که با خواندن و سرودن اشعار روحیه آنان را تقویت می کردند، با سراسیمگی عقب نشینی کردند و میدان نبرد خالی گردید؛ مسلمانان شروع به جمع آوری مال غنیمت کردند.

... در اثر این اضطراب و سراسیمگی کمر همت اغلب مسلمانان شکسته شده بود. فداکاری جانبازان هم سودی نداشت. هریک در جای خود مبهوث شده و از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هیچگونه اطلاعی در دست نبود.

ص: 115


1- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 120 ح 4582 حدثنی أبو عمرو محمد بن عبد الواحد الزاهد صاحب ثعلب إملاء ببغداد ثنا محمد بن عثمان بن أبی شیبة ثنا زکریا بن یحیى المصری حدثنی المفضل بن فضالة حدثنی سماک بن حرب عن عکرمة عن بن عباس رضی الله عنهما قال لعلی أربع خصال لیست لأحد هو أول عربی وأعجمی صلى مع رسول الله وهو الذی کان لواؤه معه فی کل زحف والذی صبر معه یوم المهراس وهو الذی غسله وأدخله قبره
2- تنها اشکالی که ذهبی به سند این روایت گرفته، متهم بودن زکریا بن یحیی الوقار است، اما او نیز توثیق دارد: ابن حجر عسقلانی می نویسد: «زکریا الوقار ... و گفته شده است که او از فقهای عابد و صالح بود ... ابن حبان نام او را در کتاب الثقات ذکر کرده ... و ابو حاتم رازی از زکریا وقار حدیث شنید و از او روایت نقل کرد.» لسان المیزان، ج 2 ص 485-487 رقم 1950«زکریا بن یحیى المصری أبو یحیى الوقار ... وقیل کان من الصلحاء العباد الفقهاء ... وذکره بن حبان فی الثقات ... وقد سمع أبو حاتم الرازی من زکریا الوقار وروى عنه.» ابن حبان علاوه بر ذکر نام او در کتاب الثقات، در صحیحش نیز از او روایت نقل کرده است. صحیح ابن حبان، ج 2 ص 105 ح 381

حضرت علی علیه السلام با رخنه در میان کفار و نبرد شجاعانه، صفوف آنان را درهم می شکست، ولی از آن حضرت اطلاعی نداشت. انس ابن نضر عموی حضرت انس بن مالک مشغول نبرد بود، چشمش به حضرت عمر افتاد که مأیوس گشته و اسلحه بر زمین گذاشته بود. نزدیک آمد و پرسید: اینجا چکار می کنی؟ چرا نمی جنگی؟ وی اظهار داشت: بعد از اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهید شده، جنگیدن چه مفهومی دارد؟

ابن نضر گفت: بعد از ایشان زندگی هم برای ما مفهومی ندارد. آنگاه بر سپاه کفر حمله برد و شجاعانه پیکار کرد تا اینکه به شهادت رسید...

با این فریاد، سربازان از جان گذشته و فداکار اسلام از هرسو هجوم آوردند. در این هنگام کفار هم به سوی آن حضرت حمله کردند، ولی مقاومت مسلمانان به ویژه ضد حمله های ذوالفقار حمله آن ها را دفع نمود... .))

چهارم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ خندق

یکی دیگر از مواردی که اشجعیت امیرالمومنین علیه السلام را روشن می سازد، قضیه ی جنگ احزاب (خندق) و مبارزه ی آن حضرت با عمرو بن عبدود است.

شاه ولی الله دهلوی می نویسد:

«و از آن جمله آنکه در روز خندق چون دلیران کفار قریش از خندق عبور کردند و به مقابله مسلمین قائم شدند، حضرت مرتضى با عمرو بن عبدود مبارزت نمود و او را بجهنم فرستاد.»(1)

حاکم نیشابوری می نویسد:

«در مقتل عمرو بن عبدود احادیث مسند را آورده ام و همچنین آنچه از عروه بن زبیر، موسی بن عقبه و محمد بن اسحاق بن یسار به من رسیده است تا نزد منصفین از اهل علم مقرر گردد که عمرو بن عبدود را کسی نکشت و در کشتنش کسی مشارکت نکرد بجز امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام .»(2)

ص: 116


1- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج 4 ص 355
2- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 36 رقم 4331 قَدْ ذَكَرْتُ فِي مَقْتَلِ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ مِنَ الأَحَادِيثِ الْمُسْنَدَةِ وَمَعَهَا، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ، وَمُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، وَمُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ يَسَارٍ مَا بَلَغَنِي لِيَتَقَرَّرَ عِنْدَ الْمُنْصِفِ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ، أَنَّ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ وَدٍّ لَمْ يَقْتُلْهُ، وَلَمْ نَشْتَرِكْ فِي قَتْلِهِ غَيْرُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ

از جمله روایاتی که حاکم درباره ی قتل عمرو بن عبدود در جنگ خندق توسط امیرالمومنین علیه السلام نقل کرده، روایتی از ابن عباس است که سندش را صحیح دانسته و ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است.(1)

و نیز روایتی با سند حسن(2)

از ابن شهاب زهری که حاکم سندش را بر شرط شیخین تصحیح کرده است.(3)

صفی الرحمن مبارکفوری (از علمای معاصر عامه) می نویسد:

«برخی از سوارکاران قریش چندان خوشایندشان نبود که پیرامون خندق، بیهوده، در انتظار نتایج محاصره بایستند و وقت بگذرانند، و چنین چیزی با ویژگی های نژادی آنان سازگاری نداشت. این بود که جماعتی از آنان، از جمله عمرو بن عبدود، عکرمه بن ابی جهل، ضِرار بن خطاب و دیگران پیش تر آمدند و جای تنگ تری از خندق را نشان کردند، و از آنجا داخل شدند، و اسبانشان را به آن سوی خندق جولان دادند و در محل سبخه در فاصله خندق و کوه سَلع در برابر لشکر مسلمانان قرار گرفتند. علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) نیز با چند تن از رزمندگان مسلمان جلو آمدند و آن شکافی را که اسبانشان را از آن عبور داده بودند بر آنان بستند. عمرو بن عبدوّد مبارز طلبید. علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) نیز داوطلب نبرد با او گردید. همین که با او رویاروی شد، با او

ص: 117


1- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 33 ح 4326 قال الذهبي: صحيح / حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، ثنا يُونُسُ بْنُ بُكَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنِ الْحَكَمِ، عَنْ مِقْسَمٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: " قُتِلَ رَجُلٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ فَطَلَبُوا أَنْ يُوَارُوهُ، فَأَبَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ حَتَّى أَعْطَوْهُ الدِّيَةَ، وَقُتِلَ مِنْ بَنِي عَامِرِ بْنِ لُؤَيٍّ عَمْرِو بْنِ عَبْدٍ وُدٍّ قَتَلَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مُبَارَزَةً. هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ، وَلَهُ شَاهِدٌ عَجِيبٌ
2- بررسی سند روایت: إسماعيل بن محمد النيسابوري: صدوق حسن الحدیث / الفضل بن محمد البيهقي: صدوق شیعی / إبراهيم بن المنذر الحزامي: صدوق حسن الحدیث/ محمد بن فليح الأسلمي: صدوق یهم / موسى بن عقبة القرشي: ثقة فقيه إمام في المغازي/ محمد بن شهاب الزهري: الفقيه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه. نکته: مراسیل زهری درباره ی مغازی و سیره، مقبول است و این روایت نیز از این دسته می باشد. محمد بن محمد العواجی بعد از نقل سخنان علمای اهل سنت در مورد مراسیل زهری و مناقشه در آن، مینویسد: «در هر حال، این حکم محدثین در حلال و حرام است، اما در باب مغازی (صفات و کارهاى جنگ آوران) و سیره ها، مراسیل زهری مقبول هستند، به خصوص اگر با احکام ارتباطی نداشته و سندش تا زهری، صحیح باشد.» مرويات الإمام الزهري في المغازي، ج 1 ص 129-130 وعلى كل حال فهذا حكم المحدثين في الحلال والحرام أما في باب المغازي والسير فمراسيل الزهري مقبولة، وخاصة التي لا علاقة لها بالأحكام وصح مخرجها إلى الزهري.
3- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 34 ح 4328 فَحَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ الشَّعْرَانِيُّ، ثنا جَدِّي، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْحِزَامِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: " قُتِلَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ عَمْرُو بْنُ عَبْدِ وُدٍّ قَتَلَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ". إِسْنَادُ هَذَا الْمَغَازِي صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ

سخنی گفت که به غیرتش برخورد، زیرا، وی از دلاوران و قهرمانان بنام عرب بود. خود را از اسب به زیر افکند و اسبش را پی کرد و ضربتی بر صورت علی ( علیه السلام ) وارد آورد. علی ( علیه السلام ) نیز جلوتر آمد و به رزم تن به تن و زورآزمایی با یکدیگر پرداختند، تا آنکه علی ( علیه السلام ) او را به قتل رسانید. دیگر همراهان عمرو بن عبدود نیز متواری شدند، و به سوی خندق بازگشتند و گریختند. آنان به قدری ترسیده بودند که عکرمه در حال دور شدن از عمرو بن عبدود نیزه اش را بر جای نهاده بود.»(1)

همچنین در کتاب «فروغ جاویدان» جلد اول، صفحات 409-410 در این باره چنین آمده است:

نبرد دو قهرمان اسلام و کفر

«عمرو بن عبدود، ضرار، جبیره و نوفل که از قهرمانان مشهور عرب بودند، اسبان خود را تاخته و از همان جایی که عرض خندق کم بود، به طرف لشکریان اسلام پریدند. قهرمان ترین آنان «عمرو بن عبدود» بود که از نظر چالاکی و قدرت جنگی با یک هزار سوار برابری و همسوئی می کرد، او در جنگ بدر زخمی شده و سوگند یاد کرده بود که تا وقتی از مسلمانان انتقام نگیرد، بر موهای خود روغن سر نمالد. در این وقت سن او نود سال بود. با وجود این قبل از همه او به میدان قدم گذاشت و بر حسب عرف عرب، مبارز طلبید و اعلام نمود: کسی هست که با من مبارزه کند؟ حضرت علی علیه السلام بلند شد و در پاسخ اظهار داشت: من با تو مبارزه می کنم، ولی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جلوگیری کرده و فرمودند: این عمرو بن عبدود است! آنگاه حضرت علی نشست و دیگر صدایی در پاسخ وی بلند نشد. عمرو بن عبدود دوباره اعلام کرد و همان یک پاسخ بود که به گوش رسید. بار سوم که عمرو اعلام کرد و حضرت علی او را پاسخ داد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: این عمرو است! حضرت علی علیه السلام عرض کرد: آری، من او را می شناسم.

خلاصه آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام اجازه دادند و با دست مبارک خود به او شمشیر داده، عمامه ای مخصوص بر سرش بسته و او را به میدان فرستادند. عمرو مقولۀ معروفی داشت که گفته بود: «هرکس از من در دنیا سه چیز را طلب کند، حتماً به یکی از آن ها جواب مثبت خواهم داد.»

ص: 118


1- الرحيق المختوم، ص 271 و كره فوارس من قريش أن يقفوا حول الخندق من غير جدوى في ترقب نتائج الحصار، فإن ذلك لم يكن من شيمهم، فخرجت منها جماعة فيها عمرو بن عبد ود و عكرمة بن أبي جهل و ضرار بن الخطاب و غيرهم، فتيمموا مكانا ضيقا من الخندق فاقتحموه، و جالت بهم خيلهم في السبخة بين الخندق و سلع، و خرج علي بن أبي طالب في نفر من المسلمين حتى أخذوا عليهم الثغرة التي أقحموا منها خيلهم، و دعا عمرو إلى المبارزة، فانتدب له علي بن أبي طالب، و قال كلمة حمي لأجلها- و كان من شجعان المشركين و أبطالهم- فاقتحم عن فرسه فعقره و ضرب وجهه، ثم أقبل على عليّ، فتجاولا و تصاولا، حتى قتله علي رضي اللّه عنه، و انهزم الباقون حتى اقتحموا من الخندق هاربين، و قد بلغ بهم الرعب إلى أن ترك عكرمة رمحه و هو منهزم عن عمرو.

حضرت علی علیه السلام از وی پرسید: آیا این مقوله واقعاً از تو است؟ او گفت: آری! آنگاه حضرت علی گفت: من از تو می خواهم که مسلمان شوی. عمرو: این امکان پذیر نیست. حضرت علی: جنگ را رها کن و برگرد.

عمرو: من نمی توانم طعنۀ زنان قریش را بشنوم. حضرت علی: برای مبارزه با من آماده باش!

عمرو خندید و گفت: در زیر آسمان و روی زمین، امید و انتظار این را نداشتم که کسی چنین پیشنهادی بر من عرضه کند.

حضرت علی پیاده و عمرو سوار بود. عمرو غیرتش تحریک شد و در شأن خود ندید که او سوار و حریفش پیاده باشد. از اسب فرود آمد و نخست بر پاهای اسب شمشیر زد، به طوری که پاهایش قطع شدند؛ آنگاه از حضرت علی پرسید: شما که هستید؟ ایشان خود را معرفی کردند. عمرو گفت: من قصد جنگیدن با تو را ندارم. حضرت علی اظهار داشت: ولی من قصد جنگیدن با تو را دارم.

عمرو در حالی که بی نهایت خشمگین بود، شمشیر را از غلاف بیرون کشید و به حضرت علی حمله کرد. حضرت علی با سپر، حملۀ او را دفع نمود، ولی شمشیر در سپر فرو رفت و پیشانی مبارک را مجروح ساخت. گرچه ضربه کاری نبود، اما این نشان برای همیشه بر پیشانی اش می درخشید.

در کتاب قاموس نوشته است که به حضرت علی، ذو القرنین نیز می گفتند؛ زیرا که بر پیشانی اش دو اثر زخم وجود داشت: یکی اثر زخم عمرو بن عبدود و دیگری اثر زخم شمشیر ابن ملجم. پس از حملۀ عمرو حضرت علی علیه السلام حمله کرد، به طوری که شمشیر شانۀ عمرو را قطع نمود و در آن فرو رفت. همزمان با این ضربه، حضرت علی علیه السلام با صدای بلند تکبیر گفت و اعلام فتح کرد. پس از عمرو، ضرار و جبیره حمله کردند، ولی چون با ذوالفقار علی مواجه شدند، عقب نشینی نمودند. حضرت عمر ضرار را تعقیب کرد، ضرار خواست تا با زوبین بر وی حمله کند، ولی خودداری نمود و گفت: عمر! آن احسان را به یاد آور! نوفل در حال فرار داخل خندق سقوط کرد. صحابه شروع به تیر اندازی به سوی وی کردند. او اعلام نمود: ای مسلمانان! من مرگ با شرف می خواهم، (یعنی یکی از شما بیاید و با من نبرد کند – مترجم) حضرت علی علیه السلام درخواست او را پذیرفت و وارد خندق شد و به درکش واصل کرد.»

دکتر سید حسین العفانی نیز روایات مبارزه ی امیرالمومنین علیه السلام با عمرو بن عبد ود در جنگ احزاب را با ارسال مسلّم نقل کرده است.(1)

ص: 119


1- أنوار الفجر في فضائل أهل البدر، ج 1 ص 390 قتل علي لعمرو بن عبد ود فارس قريش في يوم الأحزاب ...

پنجم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ خیبر

از دیگر مواردی که اشجعیت آن حضرت نسبت به همه ی صحابه و به خصوص ابوبکر و عمر را ثابت میکند، شکست و فرار ابوبکر و عمر در جنگ خیبر و پیروزی امیر مومنان علیه السلام است.

در کتاب «فروغ جاویدان» جلد اول، صفحات 512-514 چنین آمده است:

(( البته اینقدر صحیح است که برای فتح قلعه «قموص» نخست، بزرگان صحابه اعزام شده بودند، ولی نیل افتخار این فتح برای آنان مقدر نبود، بلکه مشیت الهی چنان قرار گرفته بود که این فتح به دست کس دیگری انجام شود. هنگامی که فتح خیبر به طول انجامید، یک شب پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «فردا پرچم جهاد را به دست کسی خواهم سپرد که خداوند بر دست وی فتح نصیب خواهد کرد. او خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند.» این جمله افتخارآمیز آرزو و امیدهای زیادی در میان مسلمانان ایجاد کرد و این شب با امیدها و آرزوهای زیادی سپری شد. اصحاب کرام تمام شب را با شادی توأم با دلهره و اضطراب سپری کردند و همه منتظر این بودند که این نشان و مدال بزرگ افتخار، نصیب چه کسی می شود.

عمر بر اثر تواضع، قناعت و نظر والایی که داشت، هیچگاه تصور سیادت و فرماندهی در قلبش خطور نکرد، اما همچنانکه در صحیح مسلم «باب فضایل علی» مذکور است، خودش اعتراف می کند که در آن شب، ضبط و تحمل این امور از دستم رفت و آرزو کردم که فردا این فضیلت بزرگ نصیب من گردد و پرچمدار اسلام و فاتح خیبر من باشم.

بامدادان ناگهان صدای آشنای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گوش رسید که فرمودند: علی کجاست؟ این سخن بسیار غیر منتظره بود؛ زیرا علی علیه السلام به بیماری درد چشم دچار بود و همه می دانستند که وی از جنگیدن معذور است. در هرحال، حضرت علی علیه السلام حاضر شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم لعاب دهان مبارک خود را در چشمش کشید و در حقش دعا نمود، آنگاه پرچم را به او سپرد. علی علیه السلام عرض کرد: آیا با یهود بجنگم و آن ها را مسلمان کنم؟ آن حضرت فرمودند: «اسلام را با ملایمت بر آنان عرضه کن! اگر یک نفر از آن ها هم با دعوت تو به اسلام مشرف شود، از شتران سرخ رنگ برایت بهتر خواهد بود.»

اما یهود تصمیم خود را گرفته بودند و برای مسلمان شدن و یا انعقاد پیمان صلح و آشتی حاضر نشدند. وقتی سپاه اسلام به قلعه نزدیک شد، «مرحب» در حالی که طبق رسم قهرمانان عرب این رجز را می خواند، از قلعه بیرون آمد: قد علمت خیبر أنی مرحب *** شاکی السلاح بطل مجرب

«در و دیوار خیبر گواهی می دهد که من مرحب، قهرمانی کارآزموده و مجهز به سلاح جنگی هستم.»

ص: 120

«مرحب» غرق در سلاح بود. زره یمانی بر تن داشت و کلاهی که از سنگ تراشیده شده بود و به عنوان «کلاه خود» از آن استفاده می شد، بر سر نهاده بود. در این موقع، حضرت علی علیه السلام در پاسخ به رجز وی، این رجز را سرود: أنا الذی سمتنی أمی حیدره *** کلیث غابات کریه المنظرة

«من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدر «شیر» نام نهاده. مرد دلاور و شیر مهیب بیشه ها هستم.»

رجزهای دو قهرمان پایان یافت و دو قهرمان کفر و اسلام رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. چکاچک شمشیرها و نیزه ها آغاز شد و صدای عجیب و مهیبی محیط نبرد را فرا گرفت. ناگهان شمشیر برنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و کلاه خُود او را شکافت و سر را تا دندان دو نیم ساخت. این ضربت چنان سنگین و سخت بود که صدای آن به گوش سپاه اسلام رسید.

به خاک و خون غلتیدن مرحب، قهرمان بزرگ یهود، یک حادثه بزرگ و اعجاب برانگیزی بود. از این جهت، نقل آن با شایعات و سخنان اغراق آمیزی همراه بوده است.)) پایان(1)

شکست و فرار ابوبکر و عمر در جنگ خیبر

دلاوری امیرالمومنین علیه السلام در این قضیه وقتی پر رنگ تر می شود که بدانیم قبل از ایشان، ابتدا ابوبکر و سپس عمر به فرماندهی سپاه مسلمین منصوب شدند، اما هر دو شکست خورده و برگشتند.

روایت یکم:

«ابو بریده می گفت: خیبر را محاصره کردیم؛ پس ابوبکر پرچم را گرفت، ولی برای او فتح نشد و فردایش عمر گرفت و او نیز [شکست خورده] برگشت و برای او نیز فتح نشد و آن روز به مردم سختی و مشقت رسید؛ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پرچمم را فردا به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند؛ باز نمی گردد تا اینکه برایش فتح شود. شب را با رضایت از خودمان که پیروزی فرداست، خوابیدیم. هنگامی که صبح شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز صبح را خواند، سپس ایستاد و پرچم را خواست، در حالی که مردم در صف هایشان بودند. پس، از میان ما انسان صاحب منزلتی در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبود مگر اینکه امید داشت که پرچم برای او باشد. پس علی بن ابی طالب علیه السلام را خواست، در حالی که او چشم درد

ص: 121


1- فضائل الصحابه لاحمد، ج 2 ص 798-800 ح 1094 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح.

داشت. پس آب دهان در چشمانش ریخت و آن را برداشت و پرچم را به او داد و خداوند برای او فتح را مقرر کرد. راوی (ابو بریده) گوید: و من جزء حمله کنندگان به خیبر بودم.»(1)

این روایت را نسائی نقل کرده و ابو اسحاق حوینی(2)، ألبانی(3)،

وصی الله بن محمد عباس(4)، شعیب الأرنؤوط(5)

و حمزه احمد الزین(6)

آن را معتبر شمرده اند.

روایت دوم:

از سلمه بن اکوع روایت است که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را به سوی بعضی از قلعه های خیبر فرستاد؛ پس ابوبکر جنگید و تلاش کرد، ولی فتحی نکرد.» (7)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی هم با نظر او موافقت کرده است.(8)

روایت سوم:

«از ابی لیلی روایت شده است که که علی علیه السلام به او گفت: ای ابا لیلی ، آیا همراه ما در خیبر نبودی؟ گفت: آری به خدا قسم، همراه شما بودم. فرمود: پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را به سوی خیبر فرستاد و او با مردم رفت و شکست خورد تا اینکه برگشت.»(9)

ص: 122


1- عن عبد الله بن بریدة قال سمعت أبی بریدة یقول حاصرنا خیبر فأخذ اللواء أبو بكر ولم یفتح له وأخذ من الغد عمر فأنصرف ولم یفتح له وأصاب الناس یومئذ شدة وجهد فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم إنی دافع لوائی غد إلى رجل یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله لا یرجع حتى یفتح له وبتنا طیبة أنفسنا أن الفتح غدا فلما أصبح رسول الله صلى الله علیه وسلم صلى الغداة ثم قام قائما ودعا باللواء والناس على مصافهم فما منا إنسان له منزلة عند رسول الله صلى الله علیه وسلم إلا هو یرجو أن یكون صاحب اللواء فدعا علی بن أبی طالب وهو أرمد فتفل فی عینیه ومسح عنه ودفع إلیه اللواء وفتح الله له قال وأنا فیمن تطاول لها
2- خصائص علی للنسائی، ص 28 ح 14 قال الحوینی: إسناده حسن
3- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 26 ص 47 ح 3244 قال الألبانی: وهذا إسناد صحیح على شرط مسلم
4- فضائل الصحابة لأحمد بتحقیق وصی الله،ج 1 ص 734-735 ح 1009 با تصحیح سند روایت
5- مسند احمد، ج 38 ص 97-98 ح 22993 قال شعیب الأرنؤوط: حدیث صحیح وهذا إسناد قوی
6- مسند احمد، ج 16 ص 491 ح 22889 قال حمزة احمد الزین: إسناده صحیح
7- عن سلمة بن عمرو بن الأكوع رضی الله عنه قال بعث رسول الله صلى الله علیه وسلم أبا بكر رضی الله عنه إلى بعض حصون خیبر فقاتل وجهد ولم یكن فتح هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
8- المستدرك على الصحیحین، ج 3 ص 39 ح 4338
9- عن أبی لیلى عن علی أنه قال یا أبا لیلى أما كنت معنا بخیبر قال بلى والله كنت معكم قال فإن رسول الله صلى الله علیه وسلم بعث أبا بكر إلى خیبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی هم با نظر او موافقت کرده است.(1)

روایت چهارم:

«عبدالله بن بریده از پدرش نقل می کند که گفت گاهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را سردرد می گرفت و یک روز یا دو روز استراحت می کرد و خارج نمی شد و هنگامی که در خیبر فرود آمدیم، سردرد ایشان را گرفت؛ پس نزد مردم نیامد و ابوبکر پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را گرفت ؛ سپس شروع کرد و جنگ سختی نمود و [شکست خورده] برگشت.»(2)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی هم با نظر او موافقت کرده است.(3)

روایت پنجم:

از علی علیه السلام روایت شده است که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی خیبر روانه شد. وقتی نزد خیبر رسید، عمر را به جنگ فرستاد و مردمی را هم با او فرستاد به سوی شهر یا قصر یهودیان. پس با آنها جنگیدند و طولى نکشید که عمر و همراهانش شکست خوردند. پس عقب نشستند، در حالی که لشکرش او را می ترساندند و او هم لشکرش را می ترساند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روانه شد و ادامه ی حدیث.»(4)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی هم با نظر او موافقت کرده است.(5)

روایت ششم:

«از جابر روایت شده است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرچم را در روز خیبر به عمر داد. او رفت و بازگشت، در حالی که همراهانش را می ترساند و همراهانش هم او را می ترساندند.»(6)

ص: 123


1- المستدرك على الصحیحین، ج 3 ص 39 ح 4338
2- عبد الله بن بریدة عن أبیه رضی الله عنهما قال كان رسول الله صلى الله علیه وسلم ربما أخذته الشقیقة فیلبث الیوم والیومین لا یخرج فلما نزل بخیبر أخذته الشقیقة فلم یخرج إلى الناس وأن أبا بكر رضی الله عنه أخذ رایة رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم نهض فقاتل قتالا شدیدا ثم رجع هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
3- المستدرك على الصحیحین، ج 3 ص 39 ح 4339
4- عن علی رضی الله عنه قال سار النبی صلى الله علیه وسلم إلى خیبر فلما أتاها بعث عمر رضی الله تعالى عنه وبعث معه الناس إلى مدینتهم أو قصرهم فقاتلوهم فلم یلبثوا أن هزموا عمر وأصحابه فجاؤوا یجبنونه ویجبنهم فسار النبی صلى الله علیه وسلم الحدیث هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
5- المستدرك على الصحیحین، ج 3 ص 40 ح 4340
6- عن جابر رضی الله عنه أن النبی صلى الله علیه وسلم دفع الرایة یوم خیبر إلى عمر رضی الله عنه فانطلق فرجع یجبن أصحابه ویجبنونه هذا حدیث صحیح على شرط مسلم ولم یخرجاه

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده است.(1)

اعتراف محمد ناصرالدین ألبانی

ألبانی بعد از ذکر روایات این ماجرا و بررسی آن ها، می نویسد:

«از اسانید و طرقی که گذشت و از آن (بررسی سندی) بی نیاز می کند و به خصوص طریق بریده بن حصیب که صحیح ترین آنها است و آن گواهی می دهد بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا ابوبکر را فرستاد، ولی برای او فتح نشد و سپس عمر را فرستاد، ولی برای او نیز فتح نشد؛ سپس فتح به دست علی علیه السلام صورت گرفت، خصوصیتی که خداوند او را به آن مخصوص کرد بدون آن دو (ابوبکر و عمر).»(2)

تواتر قضیه ی دلاوری امیرالمومنین علیه السلام در خیبر

زین الدین عراقی ضمن اشاره به تخریج حدیث رایت توسط بخاری و مسلم در صحیحشان، تصریح میکند که این داستان طرق دیگری نیز دارد که نزدیک به حد تواتر می رساند.(3)

البته در بیشتر طرق آن، قضیه ی شکست و فرار ابوبکر و عمر را نقل نکرده اند.

ششم: شجاعت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ حُنین

در جنگ حنین نیز اغلب صحابه پا به فرار گذاشتند، همانطور که قرآن به آن اشاره کرده است:

(لَقَدْ نَصَرَکمُ اللَّه ُ فِی مَوَاطِنَ کثِیرَةٍ ۙ وَیوْمَ حُنَینٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْکمْ کثْرَتُکمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکمْ شَیئًا وَضَاقَتْ عَلَیکمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیتُم مُّدْبِرِینَ.)

«خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید)؛ و در روز حنین (نیز یاری نمود)؛ در آن هنگام که فزونی جمعیّتتان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیّت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید!»(4)

ص: 124


1- المستدرك على الصحیحین، ج 3 ص 40 ح 4341
2- سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج 7 ص 736 ح 3244 وفیما تقدم من الأسانید والطرق ما یغنی عنه، وبخاصة طریق بُرَیدة بن الحُصیب، فإنها أصحها، وهی تشهد على أن النبی- صلى الله علیه وسلم - أرسل أولاً أبا بكر، فلم یفتح له، وثانیاً عمر، فلم یفتح له، ثم كان الفتح على ید علی، خصوصیة خصه الله بها دونهما- رضی الله عنهم- أجمعین
3- طرح التثریب فی شرح التقریب، ج 7 ص 210-211 واتفق الشیخان على إخراج هذه القصة من حدیث سهل بن سعد وسلمة بن الأكوع وأخرجها مسلم من حدیث أبی هریرة ومن حدیث سعد بن أبی وقاص ولها طرق أخرى تكاد أن تبلغ حد التواتر
4- توبه: 25

جالب اینکه در این جنگ تنها ده نفر از صحابه فرار نکردند !!

ابن حجر عسقلانی می نویسد:

«در شعر عباس بن عبدالمطلب آمده است که کسانی که [در جنگ حنین] ایستادگی کردند، فقط ده نفر بودند ... و گویا مطلب درست و ثابت همین است و هر کس که از این بیشتر گفته، در حقیقت فرار کنندگان زود بازگشت کننده را نیز جزء کسانی قرار داده که فرار نکردند.»(1)

به گزارش بخاری در صحیحش و صالحی شامی، عمر بن خطاب نیز در این جنگ فرار کرد.(2)

یکی از کسانی که در این جنگ پایدار ماند و دلاوری کرد، امیرالمومنین علیه السلام بود.

شاه ولی الله دهلوی می نویسد:

«و از آن جمله آنکه در غزوهء حنین چون هزیمت گونه بمسلمین رو داد وی در آن حالت از جماعهء ثابتان بود.»(3)

ابن هشام با سند حسن از جابر بن عبدالله انصاری روایت می کند که گفت:

«چون به درّه حُنین درآمدیم، از یکی از درّه های عمیق و صعب العبور تَهامه سرازیر شدیم و در تاریک و روشن صبح، به سختی پایین رفتیم و دشمن، پیش از ما به درّه رسیده بود و در شکاف ها و اطراف و اکناف و تنگه ها کمین کرده بود و گِرد آمده، تدارک دیده و آماده بود. به خدا سوگند، در حال سرازیر شدن، چیزی جز حمله یکباره گروه های دشمن، ما را نترساند. سپاه، باشتابْ عقب نشست، بی آن که به یکدیگر توجّه کنند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سمت راست رفت و سپس فرمود: «به کجا [می روید]؟! ای مردم! به سوی من بیایید. من پیامبر خدایم. من محمّد بن عبد اللّه ام»؛ امّا کسی نیامد و شترها در هم آویختند. مردم گریختند و جز تنی چند

ص: 125


1- فتح الباري، ج 8 ص 30 ووقع في شعر العباس بن عبد المطلب أن الذين ثبتوا كانوا عشرة فقط وذلك قوله نصرنا رسول الله في الحرب تسعة وقد فر من قد فر عنه فأقشعوا وعاشرنا وافى الحمام بنفسه لما مسه في الله لا يتوجع ولعل هذا هو الثبت ومن زاد على ذلك يكون عجل في الرجوع فعد فيمن لم ينهزم
2- صحیح البخاری، ج 3 ص 1144 ح 2973 و سبل الهدى والرشاد، ج 5 ص 331
3- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج 4 ص 362

از مهاجران و انصار و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، کسی با او نماند ... و علی بن ابی طالب علیه السلام در میان کسانی از خاندانش بود که استوار ماندند ... .»(1)

ابو یعلی موصلی نیز با همان سند پیشین، که آن را حسین سلیم اسد حسن دانسته، از جابر روایت می کند که گفت:

«در روزهای پیکار هوازن، مرد تنومندی بر شتری سرخ مو سوار بود و در دستش پرچمی سیاه رنگ داشت و به هرکس می رسید، او را با آن، زخمی می زد و چون نمی رسید [و کسی از جلویش می گریخت، پرچم را] به پشت سرش می بُرد و با آن، [شخص را] دور می کرد. پس علی بن ابی طالب علیه السلام و مردی از انصار، هر دو آهنگ او کردند. علی علیه السلام پاهای شتر او را قطع کرد و شتر به زمین افتاد و مرد انصاری بر ساق او زد و پایش را از میان ساقش قطع کرد. آن مرد افتاد و جنگ، مغلوبه شد.»(2)

همین روایت را با کمی تفاوت، مرحوم شیخ مفید (ت 413 ه-) نقل کرده و اضافه کرده است که:

ص: 126


1- السيرة النبوية، ج 5 ص 110-111 قال ابن إسحاق فحدثني عاصم بن عمر بن قتادة عن عبدالرحمن بن جابر عن أبيه جابر بن عبدالله قال لَمَّا استَقبَلنا وادِی حُنَینٍ انحَدَرنا فی وادٍ مِن أودِیةِ تِهامَةَ أجوَفَ حَطوطٍ، إنَّما نَنحَدِرُ فیهِ انحِدارا، قالَ: وفی عَمایةِ الصُّبحِ. وکانَ القَومُ قَد سَبَقونا إلَی الوادی، فَکمَنوا لَنا فی شِعابِهِ وأحنائِهِ ومَضایقِهِ، وقَد اجمَعوا وتَهَیؤوا وأعَدّوا. فَوَاللّهِ ما رَاعَنا ونَحنُ مُنحَطّونَ إلَا الکتائِبُ قَد شَدُّوا عَلَینا شِدَّةَ رَجُلٍ واحِدٍ، وَانشَمَرَ النّاسُ راجِعینَ لا یلوی أحَدٌ عَلی أحَدٍ، وَانحازَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذاتَ الیمینِ، ثُمَّ قالَ: أینَ!! أیهَا النّاسُ هَلُمّوا إلَی! أنَا رَسولُ اللّهِ، أنَا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ. قالَ: فَلا شَی ءَ؛ حَمَلَتِ الاءبِلُ بَعضُها عَلی بَعضٍ، فَانطَلَقَ النّاسُ، إلَا أنَّهُ قَد بَقِی مَعَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله نَفَرٌ مِنَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ وأهلِ بَیتِهِ. وفیمَن ثَبَتَ مَعهُ... مِن أهلِ بَیتِهِ عَلِی بنُ أبی طالِبٍ.. ..
2- مسند أبي يعلي الموصلي، ج 3 ص 388 رقم 1863 حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، حَدَّثَنِي عَاصِمُ بْنُ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جَابِرٍ، عَنْ أَبِيهِ جَابِرٍ قَالَ: كَانَ أَمَامَ هَوَازِنَ رَجُلٌ جَسِيمٌ عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ فِي يَدِهِ رَايَةٌ سَوْدَاءُ، إِذَا أَدْرَكَ طَعَنَ بِهَا، وَإِذَا فَاتَهُ شَيْءٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ دَفَعَهَا مِنْ خَلْفِهِ فَأَنْفَذَهُ، فَصَمَدَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَرَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ كِلَاهُمَا يُرِيدُهُ، قَالَ: فَضَرَبَهُ عَلِيٌّ عَلَى عُرْقُوبَيِ الْجَمَلِ فَوَقَعَ عَلَى عَجُزِهِ، قَالَ: وَضَرَبَ الْأَنْصَارِيُّ سَاقَهُ، قَالَ: فَطَرَحَ قَدَمَهُ بِنِصْفِ سَاقِهِ، فَوَقَعَ وَاقْتَتَلَ النَّاسُ، وَخَرَجَ حِينَ كَانَتِ الْهَزِيمَةُ كَلَدَةُ وَكَانَ أَخَا صَفْوَانَ بْنِ أُمَيَّةَ، وَكَانَ يَوْمَئِذٍ مُشْرِكًا فِي الْمُدَّةِ الَّتِي ضَرَبَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَلَا بَطُلَ السِّحْرُ الْيَوْمَ، فَقَالَ لَهُ صَفْوَانُ: «اسْكُتْ فَضَّ اللَّهُ فَاكَ، فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَرُبَّنِي رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَرُبَّنِي رَجُلٌ مِنْ هَوَازِنَ»

«چون امیر مؤمنان علیه السلام ابو جَروَل (مرد شتر سوار) را کشت و دشمن با کشته شدن او بی یاور شد، مسلمانان، تیغ در میان آنان نهادند و امیر مؤمنان، پیشاپیش آنان می رفت تا آن که چهل تن از آنان را کشت و پس از آن بود که فرار کردن و به اسارت درآمدن دشمن، آغاز شد.»(1)

این دو روایت را احمد بن حنبل نیز نقل کرده و شعیب الارنؤوط سندش را حسن دانسته است.(2)

همچنین ابو یعلی با سند حسن، طبق حکم حسین سلیم اسد، از انس بن مالک روایت می کند که گفت:

«هنگامی که روز حنین شد، مردم از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می گریختند بجز عباس بن عبدالمطلب و ابو سفیان بن الحارث ... و علی بن ابی طالب علیه السلام در این روز، جنگاورترین مبارز میدان در پیشاپیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود.»(3)

ص: 127


1- الإرشاد، ج 1 ص 144 لَمّا قَتَلَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام أبا جَروَلٍ وخُذِلَ القَومُ لِقَتلِهِ، وَضَعَ المُسلِمونَ سُیوفَهُم فیهِم، وأمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یقدُمُهُم حَتّی قَتَلَ أربَعینَ رَجُلًا مِنَ القَومِ، ثُمَّ کانَتِ الهَزیمَةُ وَالأَسرُ حینَئِذٍ.
2- مسند أحمد ط الرسالة، ج 23 ص 273 رقم 15027 إسناده حسن، رجاله ثقات رجال الشيخين غير ابن إسحاق، فهو صدوق حسن الحديث، وقد صرح بالتحديث في "سيرة ابن هشام"، و"مسند أبي يعلى" فانتفت شبهة تدليسه.
3- مسند أبي يعلي الموصلي، ج 6 ص 289 رقم 3606 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا أَبُو الْعَوَّامِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ حُنَيْنٍ انْهَزَمَ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَأَبَا سُفْيَانَ بْنَ الْحَارِثِ، وَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يُنَادَى: يَا أَصْحَابَ سُورَةِ الْبَقَرَةِ، يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ، ثُمَّ اسْتَحَرَّ النِّدَاءُ فِي بَنِي الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ، فَلَمَّا سَمِعُوا النِّدَاءَ أَقْبَلُوا، فَوَاللَّهِ مَا شَبَّهْتُهُمْ إِلَّا إِلَى الْإِبِلِ تَجِيءُ إِلَى أَوْلَادِهَا، فَلَمَّا الْتَقَوُا الْتَحَمَ الْقِتَالُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «الْآنَ حَمِيَ الْوَطِيسُ» وَأَخَذَ كَفًّا مِنْ حَصًى أَبْيَضَ فَرَمَى بِهِ، وَقَالَ: «هُزِمُوا وَرَبِّ الْكَعْبَةِ»، وَكَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ أَشَدَّ النَّاسِ قِتَالًا بَيْنَ يَدَيْهِ

بخش دوم: علم امیر المومنین علیه السلام

اشاره

به قول علامه مناوی، از علمای بزرگ اهل سنت، موافق و مخالف و دوست و دشمن به اعلمیت امیرالمومنین علیه السلام شهادت داده اند.(1)

بنا بر روایت ابن ابی شیبه با سند صحیح(2)، عطاء بن ابی رباح تابعی (27-114 ق) که ذهبی از او به عنوان «الإِمَامُ، شَيْخُ الإِسْلاَمِ، مُفْتِي الحَرَمِ» یاد کرده(3)، قسم یاد می کند که در میان اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم احدی را اعلم از حضرت علی علیه السلام نمی شناسد.(4)

و بنابر روایتی که ابن سعد با سند صحیح نقل کرده، ابن عباس می گفت:

«هنگامی که فتوایی از علی علیه السلام توسط شخص مورد اعتمادی به ما می رسید، از آن تجاوز نمی کردیم و دیگر به کسی رجوع نمی کردیم.»(5)

عمر بن خطاب همواره در مشکلات علمی و قضایی به آن حضرت رجوع می کرد و می گفت:

«قاضی ترین ما علی علیه السلام است.»(6)

ص: 128


1- «وقد شهد له بالأعلمیة الموافق والمخالف والمعادی والمحالف = موافق و مخالف و دوست و دشمن، همه به أعلمیت علی  شهادت داده اند.» فیض القدیر ، ج 3 ص 46
2- بررسی سند روایت: عبدة بن سليمان الكِلابي، أبو محمد الكوفيّ، يقال: اسمه عبدُ الرحمن، ثقة ثبت. تحریر تقریب التهذیب، ج 2 ص 400 رقم 4269 / عبد الملك بن أبي سليمان: ميسرة العَرْزَمي: بل: ثقةٌ. همان، ج 2 ص 383 رقم 4184 / عطاء بن أبي رَبَاح: ثقةٌ فقيهٌ فاضلٌ. همان، ج 3 ص 13 رقم 4591.
3- سير أعلام النبلاء، ج 5 ص 78
4- المصنف ت الشثري، ج 18 ص 71 رقم 34281 حَدَّثنا عَبْدَةُ بْنُ سُلَيْمَانَ, عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ أَبِي سُلَيْمَانَ, قَالَ: قلْت لِعَطَاءٍ: كَانَ فِي أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ صَلى الله عَليهِ وسَلمَ أَحَدٌ أَعْلَمَ مِنْ عَلِيٍّ, قَالَ: لاَ, وَاللهِ مَا أَعْلَمُهُ!.
5- «فقد روى بن سعد بإسناد صحیح عن بن عباس قال إذا حدثنا ثقة عن علی بفتیا لم نتجاوزها .» فتح الباری، ج 7 ص 73 ذیل رقم 3504 «وقال ابن عباس أعطی علی تسعة أعشار العلم ووالله لقد شارکهم فی العشر الباقی قال وإذا ثبت لنا الشیء عن علی لم نعدل إلى غیره.» تهذیب الاسماء، ج 1 ص 317
6- صحیح البخاری، ج 4 ص 1628 ح 4211 قال عمر ... وأقضانا علی

و به قول سعید بن مسیب: «عمر بن خطاب همیشه به خدا پناه می برد از مشکلی که امام علی علیه السلام در آن حاضر نباشد.»(1)

و ابن جوزی حنبلی ضمن اعتراف به صدور این سخن از عمر، تصریح می کند که جمیع خلق و جمیع صحابه محتاج علم حضرت علی علیه السلام هستند(2) و بزرگان صحابه(3)؛

از جمله ابوبکر و عمر به نظر و علم آن حضرت مراجعه میکردند و با ایشان مشورت می کردند.(4)

یحیی نووی نیز این موضوع را مشهور می داند(5)؛ اما در مقابل، حضرت علی علیه السلام در قضاوت با کسی مشورت نکرده اند.(6)

ص: 129


1- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 647 ح 1100 طبق برنامه ی جوامع الکلم، سندش حسن است / حدثنا عبد الله قثنا عبید الله القواریری قال نا مؤمل قثنا بن عیینة عن یحیى بن سعید عن سعید بن المسیب قال کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو حسن مناوی نیز به صحت این قضیه، اقرار کرده و گفته است: « و صحیح است از چندین طریق که عمر پناه می برد از گروهی که او در میانشان نباشد.» فیض القدیر، ج 3 ص 46-47 وصح عنه من طرق أنه کان یتعوذ من قوم لیس هو فیهم
2- التبصرة، ج 1 ص 443 وکان الخلق یحتاجون إلى علم علی حتى قال عمر رضی الله عنه آه من معضلة لیس لها أبوحسن
3- کشف المشکل، ج 1 ص 176 وکان کبراء الصحابة یرجعون إلیه فی رأیه وعلمه، حتى کان عمر یتعوذ من معضلة لیس لها أبو حسن
4- «کان أبو بکر وعمر یشاورانه ویرجعان إلى رأیه وکان کل الصحابة مفتقرا إلى علمه وکان عمر یقول أعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن ؛ ابوبکر و عمر با او مشورت می کردند و به نظرش مراجعه می کردند و همه ی صحابه نیازمند علمش بودند و عمر همواره میگفت: به خدا پناه میبرم از معضل و مشکلی که ابو الحسن (علی ) برای حل آن نباشد.» المنتظم، ج 5 ص 68
5- «وسؤال کبار الصحابة لهه ورجوعهم إلى فتاویه وأقواله فی المواطن الکثیرة والمسائل المعضلات مشهور = سؤال بزرگان صحابه از علی علیه السلام و رجوعشان به فتاوا و اقوال ایشان در جاهای متعدد و در مشکل ترین مسائل، مشهور است.» تهذیب الاسماء، ج 1 ص 317
6- ظافر القاسمی، از اساتید علوم اسلامی اهل سنت می نویسد: «به همین نحو، از فجر اسلام در دوره ی خلافت خلفای راشدین شورای قضاوت شکل گرفت. ما احدی از آنان را نمی یابیم که از مشورت گرفتن حیا کنند؛ نه ابوبکر و نه عمر و نه عثمان. اما علی بن ابی طالب علیهما السلام  اعلم صحابه به علم قضاوت بود و ظاهر آن است که با او مشورت می کردند و او با کسی مشورت نمی کرد و چه کسی می داند؟ ورع امام چه بسا او را به این می خوانده که سوال کند و مشورت بگیرد؛ اما کتاب ها برای ما حادثه ای را نقل نکرده اند که در آن علی بن ابی طالب علیهما السلام  از احدی از صحابه مشورت گرفته باشد.» نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ الاسلامی، ج 2 ص 329 «على هذا النحو نشأت شورى القضاء منذ فجر الإسلام ،أیام الراشدین. فلا نجد أحدا منهم یستحی من الإستشارة ،لا أبا بکر، ولا عمر، ولا عثمان. أما علی بن ابی طالب فقد کان اقضى الصحابة والظاهر انه کان یستشار ولایستشیر. ومن یدری ؟ فإن ورع الإمام ربما دعاه لأن یسأل وأن یستشیر ولکن لم ترو لنا الکتب حادثه استشار فیها علی أحد من الصحابة»

در ادامه مهم ترین روایات مربوط به اعلمیت امیرالمومنین علیه السلام را که با سندهای معتبر در کتب اهل سنت آمده، با بررسی سندی می آوریم.

یکم: حدیث ثقلین

اشاره

«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ.»

«من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم؛ مادامی که به آن دو تمسک جویید هرگز و ابدا گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم، و آن دو از همدیگر جدا نمی شوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند.»

شعیب الارنؤوط در تحقیق مسند احمد، بعد از نقل طرق حدیث ثقلین، درباره ی معنای آن می نویسد:

[حافظ ابوالحسن محمد بن عبدالهادی] سندی گوید: «إني تارك فيكم؛ یعنی بعد از مرگ من./ الثقلین: ثقل با دو فتحه: هر چیز نفیس مصون. / حبل ممدود: ... یعنی بر شما باد به اینکه بعد از من از جهت علمی و عملی قرآن را مراعات و محافظت کنید./ وعترتی: مثل اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن ها را قائم مقام خودش قرار داد؛ پس همانطور که در حیاتش قرآن و پیامبر بود، همینطور بعد از ایشان، قرآن و اهل بیتش است؛ اما قائم مقامی آن ها در وجوب محبت و مراعات و نیکی به آنان است، نه در عمل به اقوال و نظرات آن ها (!!!)، بلکه مرجع در عمل: قرآن و سنت است، و خداوند متعال داناتر است.»

(شعیب الارنؤوط:) می گوییم: «اینکه مراد از فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : «وعترتی اهل بیتی» همان وجوب مراعات آن ها و محبت به آن ها و اجتناب از بدی کردن و اذیت کردنشان است، در حدیث زید بن ارقم در صحیح مسلم به آن تصریح شده است، آنجا که فرمود: «"وأهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي"» و آنچه که از آن وجوب اقتدا به آن ها و اخذ اقوالشان و عمل به آن وارد شده؛ مانند فرمایش حضرت که: "لن تضلوا بعدهما"، یا : "لن تضلوا إن اتبعتموهما"،سندهایش ضعیف است و صلاحیت احتجاج ندارد ... .!»(1)

ص: 130


1- مسند احمد ط الرسالة ، ج 17 ص 174-175 ح 11104 قال السندي: قوله: "إني تارك فيكم"، أي: بعد موتي. الثًقلين: الثقل، بفتحتين: كل شيء نفيس مصون، ومنه هذا الحديث، كذا في "القاموس". أحدهما أكبر: هو الكتاب، لأنه إمام الكل: العترة، وغيرهم. حبل ممدود: له ليرتقي به أهل الأرض إلى أهل السماوات، وقد جاء: "الماهر في القرآن مع البررة الكرام"، أي: فعليكم مراعاته بعدي علماً وعملاً = وحفظاً. وعترتي: كأنه صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ جعلهم قائمين مقامه، فكما كان في حياته القرآن والنبي، كذلك بعده القرآن وأهل بيته، ولكن قيامهم مقامه في وجوب المحبة والمراعاة والإحسان، لا في العمل بأقوالهم وآرائهم، بل المرجع في العمل: الكتاب والسنة، والله تعالى أعلم. قلنا: وقد ورد التصريح بأن المراد من قوله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "وعترتي أهل بيتي" هو وجوب مراعاتهم ومحبتهم، واجتناب ما يسوؤهم، والاحتراز عما يؤذيهم، في حديث زيد بن أرقم عند مسلم -وقد ذكرناه في الشواهد آنفاً- ونصه: "وأهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي"، وما ورد مما يفهم منه وجوب الاقتداء بهم، والأخذ بأقوالهم والعمل بها، مثل قوله: "لن تضلوا بعدهما"، أو: "لن تضلوا إن اتبعتموهما"، فأسانيده ضعيفة لا يصلح الاحتجاج بها

از کلام شعیب الارنؤوط و سندی روشن می شود که چنانچه حدیث ثقلین با الفاظی مانند «لن تضلوا بعدهما» در مورد اهل بیت علیهم السلام ثابت شود، ادعای شیعه در مورد وجوب پیروی از اهل بیت علیهم السلام ، اقتدا به آنان، اخذ اقوالشان و عمل به آن _که با اعلمیت اهل بیت علیهم السلام تلازم دارد_ ثابت می شود.

در مورد حدیث ثقلین در صحیح مسلم از زید بن ارقم نیز باید توجه داشت که این متن، شاذ است و در خود آن نیز زید بن ارقم تصریح کرده که دچار فراموشی شده است:

«به خدا سوگند که عمرم زیاد و عهدم با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کهن شده و بسیاری از آنچه از او شنیده بودم را فراموش کرده ام. پس آنچه را که برای شما می گویم، بپذیرید و آنچه را که نمی گویم، مرا به گفتن آن مجبور نسازید»(1)

بنابراین، اینکه عده ای با اصل قرار دادن این حدیث، نقل های دیگر از حدیث ثقلین، به خصوص روایات صحیح السند دیگر از زید بن ارقم راجع به تمسک به اهل بیت علیهم السلام را نادیده می گیرند و مدعی می شوند که در حدیث ثقلین، تنها وصیت به اهل بیت آمده، نه تمسک به آن ها، بی انصافی و تلبیس است.

در ادامه طرق حدیث ثقلین با الفاظ «لن تضلوا» نسبت به پیروی از اهل بیت علیهم السلام را می آوریم.

ص: 131


1- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علی 2ج 4 ص 1873 ح 2408 حدثنی زهیر بن حرب وشجاع بن مخلد جمیعا عن بن علیة قال زهیر حدثنا إسماعیل بن إبراهیم حدثنی أبو حیان حدثنی یزید بن حیان قال انطلقت أنا وحصین بن سبرة وعمر بن مسلم إلى زید بن أرقم فلما جلسنا إلیه قال له حصین لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا رأیت رسول الله صلى الله علیه وسلم وسمعت حدیثه وغزوت معه وصلیت خلفه لقد لقیت یا زید خیرا کثیرا حدثنا یا زید ما سمعت من رسول الله صلى الله علیه وسلم قال یا بن أخی والله لقد کبرت سنی وقدم عهدی ونسیت بعض الذی کنت أعی من رسول الله صلى الله علیه وسلم فما حدثتکم فاقبلوا وما لا فلا تکلفونیه
طُرُق حدیث ثقلین با لفظ «لن تضلّوا»
اشاره

حدیث ثقلین با الفاظی مانند:«ما إن أخذتم به لن تضلوا»، «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا» و ... در کتب اهل سنت با اسانید معتبر از پنج نفر از صحابه نقل شده است:

1. حضرت علی علیه السلام با 2 سند.

2. زید بن ارقم با 8 سند، که یکی از طریق «ابی الضحی» است و دیگری از «ابوطفیل». از خود ابوطفیل چندین نفر این حدیث را نقل کرده اند که عبارتند از: حبیب بن ابی ثابت، سلمه بن کهیل و حکیم بن جبیر.

3. ابوسعید خدری. 4.جابر بن عبدالله. 5. زید بن ثابت.

اول: حضرت علی علیه السلام

سند اول:

« علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در زیر درختى در محل «خم» قرار گرفته بود، طولى نکشید که از زیر درخت بیرون آمده و دست مرا گرفت و خطاب به مردم فرمود: اى مردم! مگر نه این است که گواهى می دهید خداى تعالى پروردگار شماست؟ در پاسخ گفتند: آرى! فرمود: مگر نه این است که گواهى می دهید خدا و رسول او از جان شما به شما سزاوارترند و خدا و رسول او مولاى شمایند؟ گفتند: آرى! فرمود: بنابراین، کسى که خدا و رسول او مولاى او هستند، به راستى این شخص (علی) مولاى اوست. اینک، در میان شما چیزی مى گذارم که اگر از آن بگیرید، هرگز گمراه نخواهید شد: یکى کتاب خدا که یک طرف آن در دست حق تعالى است و طرف دیگرش در اختیار شماست و دیگرى، اهل بیت من است.»(1)

ص: 132


1- وَقَالَ إِسْحَاقُ: أنا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِيُّ، عَنْ كَثِيرِ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: إِنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم حَضَرَ الشَّجَرَةَ بِخُمٍّ، ثُمَّ خَرَجَ آخِذًا بِيَدِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: " أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى رَبُّكُمْ؟ " قَالُوا: بَلَى، قَالَ : " أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَأَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أَوْلِيَاؤُكُمْ؟ " فَقَالُوا: بَلَى. قَالَ: " فَمَنْ كَانَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مَوْلَاهُ، فَإِنَّ هَذَا مَوْلَاهُ، وَقَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: كِتَابُ اللَّهِ تَعَالَى، سَبَبُهُ بِيَدِهِ، وَسَبَبُهُ بِأَيْدِيكُمْ، وَأَهْلُ بَيْتِي "

سند این روایت را بوصیری(1) و ابن حجر(2)

صحیح و شعیب الارنؤوط،(3) ابن ظافر الشهری(4)

و باسم الجوابره(5)

حسن دانسته اند.

سند دوم:

ابوبکر بزار با طریق دیگری از حضرت علی علیه السلام حدیث ثقلین را با لفظ « إِنِّي مَقْبُوضٌ، وَإِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَأَهْلَ بَيْتِي، وإِنَّكُمْ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُمَا» روایت کرده(6)

که سندش حداقل در متابعات معتبر است.(7)

ص: 133


1- إتحاف الخیرة، ج 7 ص 210 ح 6683 قال الحافظ البوصیری : رَوَاهُ إِسْحَاقُ بِسَنَدٍ صَحِیحٍ
2- المطالب العالیة، ج 16 ص 142 ح 3943 قال العسقلانی: هذا إسناد صحیح
3- مسند أحمد، ج 17 ص 172 پاورقی ح 11104 وثالث من حديث علي ... عن محمد بن عمر بن علي، عن أبيه، عنه، مرفوعاً، بلفظ: "إني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا: كتاب الله، سببه بيد الله، وسببه بأيديكم، وأهل بيتي"، وإسناده حسن. ارنؤوط در تحقیق کتاب شرح مشكل الآثار، ج 5 ص 13 ح 1760 نیز سند این روایت را حسن دانسته است.
4- المطالب العالیه ت الشثری، ج 16 ص 142-144 ح 3943 قال الشهری: حسن بهذا الإسناد. * راوی مورد اشکال سند این روایت، «كثير بن زَيْد الأسلمي» است که حافظ ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب او را «صدوقٌ يخطئُ» دانسته؛ اما شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف نظر ابن حجر را رد کرده و این راوی را «صدوقٌ حسن الحديث» دانسته اند. تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 192 رقم 5611 البته خود حافظ ابن حجر در کتب دیگرش تصریح کرده که این راوی حسن الحدیث است. تغليق التعليق على صحيح البخاري، ج 3 ص 282 و تلخيص الحبير، ج 2 ص 133 رقم 794 . ألبانی (كتاب السنة ومعه ظلال الجنة، ج 2 ص 360 رقم 775 و سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 7 ص 1556 رقم 3584)، وصی الله عباس (فضائل الصحابة، ج 2 ص 953 ح 1849)، حسین سلیم اسد (موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان، ج 6 ص 144 رقم 1890) و عبدالملک بن دهیش (الأحاديث المختارة، ج 3 ص 259 ح 1063) نیز کثیر بن زید را حسن الحدیث دانسته اند. احمد محمد شاکر اما این راوی را ثقه دانسته است. مسند احمد، ج 2 ص 246 ح 1529
5- السنة لابن أبي عاصم، ج 2 ص 1026-1027 رقم 1602 إسناده حسن
6- البحر الزخار، ج 3 ص 89 ح 864 حدثنا الحسين بن علي بن جعفر ، قال : نا علي بن ثابت ، قال : نا سعاد بن سليمان ، عن أبي إسحاق ، عن الحارث ، عن علي ، قال : قال رسول الله صلي الله عليه وسلم : إني مقبوض وإني قد تركت فيكم الثقلين كتاب الله وأهل بيتي وإنكم لن تضلوا بعدهما
7- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: الحسين بن علي الكوفي: ثقة / علي بن ثابت الكوفي: صدوق حسن الحدیث / سعاد بن سليمان التميمي: مقبول. ابن حجر او را «صدوقٌ يُخطئُ» دانسته است. تقریب التهذیب، رقم 2225 / أبو إسحاق السبيعي: ثقة مکثر. در مورد عنعنه ی او در اینجا، از آنجایی که روایت را با واسطه از صحابی نقل کرده، لذا عدم تصریحش به سماع، طبق نظر شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف، مشکلی ایجاد نمی کند. تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 40 ومن ذلك أيضًا وصفُ عدد من التابعين الذين لم يُدركوا أحدًا من الصحابة، أو بعضهم، وأرسلوا أحاديثهم بالتدليس مثل ... وأبو إسحاق السبيعي ونحوهم. فهؤلاء وأمثالهم إذا رَوَوْا عن الصحابة لم يُقبل حديثُهم إلا إذا صرحوا بالسماع منهم، أما إذا رَوَوْا عن التابعين ولم يصرِّحوا بالسماع، فَيُقْبَلُ حديثهم. توثیق الحارث بن عبد الله الأعور ((أبو بكر بن أبي داود: كان أفقه الناس ، وأفرض الناس ، وأحسب الناس / أبو عيسي الترمذي: فيه مقال ، ضعفه بعض أهل العلم / أحمد بن صالح المصري: ثقة ما أحفظه ، وما أحسن ما روى عن علي وأثني عليه ، قيل له فقد قال الشعبي : كان يكذب ، قال : لم يكن يكذب في الحديث إنما كان كذبه في رأيه / ابن حجر العسقلاني: قال في التقريب : كذبه الشعبي في رأيه ، ورمي بالرفض ، وفي حديثه ضعف / أحمد بن شعيب النسائي: ذكره في الضعفاء والمتروكين ، وقال : ليس بالقوي ، ومرة : ليس به بأس / ابن كثير الدمشقي: كان حافظا للفرائض معتنيا بها وبالحساب / يحيي بن معين: ضعيف ، ومرة : ليس به بأس ، ومرة : ثقة فيما يرويه عن علي بن أبي طالب.)) منبع: برنامه جوامع الکلم. از این اقوال علمای اهل سنت روشن می شود که حارث راستگو بوده و علی الخصوص احادیثش از حضرت علی علیه السلام معتبرند بنابر نظر احمد بن صالح المصری و یحیی بن معین و این روایت نیز از آن جمله است. حسین سلیم اسد الدارانی در تحقیق کتاب موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان، ج 4 ص 43-45 ح 1154 سند روایت حارث اعور را حسن دانسته و سپس به طور مفصل به توثیق وی پرداخته است. همچنین در مسند الدارمي، ج 1 ص 638 ح 902.
دوم: زید بن ارقم

سند اول: روایت یعقوب بن سفیان الفسوی (متوفای 277 ه-) با سند صحیح طبق حکم برنامه جوامع الکلم.(1)

سند دوم: روایت بلاذری (متوفای 279 ه-) از طریق حبیب بن ابی ثابت از ابو طفیل با سند حسن طبق حکم برنامه جوامع الکلم.(2)

ص: 134


1- المعرفة والتاريخ، ج 1 ص 295 (ح 599) حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات / «حَدَّثَنَا يَحْيَى، قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الضُّحَى، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: قَالَ: النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم: " إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: كِتَابُ اللَّهِ عزوجل وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَأَنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى الْحَوْضِ.» ابی الضحی (مسلم بن صبيح الهمداني) در سال 100 ه- و زید بن ارقم نیز در سال 68 ه- از دنیا رفته اند؛ لذا هم عصر بوده و ابی الضحی امکان نقل روایت از زید بن ارقم را داشته است. ضمن اینکه ابی الضحی ثقه است و متهم به تدلیس نیست.
2- أنساب الأشراف، ج 1 ص 281 (ح 794) حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا عبد الملك بن محمد الرقاشي وهو صدوق حسن الحديث ، وأحمد بن يحيى البلازري وهو صدوق اختلط بآخره / «حدثنا عبد الملك بن محمد بن عبد الله الرقاشي، حدثنا يحيى بن حماد، حدثنا أبو عوانة، عن الأعمش، عن حبيب بن أبي ثابت عن عامر بن واثلة أبي الطفيل: عن زيد بن أرقم قال: كنا مع النبي صلى الله عليه وسلم في حجة الوداع فلما كنا بغدير خم أمر بدوحات فقمن ثم قام فقال: كَأَنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلايَ وَأَنَا مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ، وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَمْ تَضِلُّوا، كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ، فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ وَلِيُّهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ " قال: قلت لزيد: أنت سمعت هذا من رسول الله صلي الله عليه وسلم قال: ما كان في الدوحات أحد إلا وقد رأى بعينه وسمع بأذنه ذلك.»

سند سوم: روایت ترمذی در سننش با تحسین آن. (1)

برنامه ی جوامع الکلم به خاطر محمد بن فضیل، حکم به حسن بودن این سند داده است.(2)

اما شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف در تحقیق کتاب تقریب التهذیب، نظر ابن حجر مبنی بر صدوق بودن «محمد بن فضیل» را رد کرده و رأی به وثاقت او داده اند؛(3)

لذا این سند نیز صحیح است.

این روایت انقطاع نیز ندارد؛ زیرا طبق سند قبلی، حبیب بن ابی ثابت حدیث ثقلین را از طریق ابوطفیل از زید بن ارقم نقل کرده است و حتی طبق روایتی که دارقطنی با سند معتبر نقل کرده،(4)

راوی تصریح می کند که

ص: 135


1- سنن الترمذي، ج 5 ص 663 ح 3788 «حدثنا علي بن المنذر كوفي حدثنا محمد بن فضيل قال حدثنا الأعمش ...عن حبيب بن أبي ثابت عن زيد بن أرقم رضي الله عنهما قالا: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : " إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي، أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ، كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ، وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِيهِمَا " قال هذا حديث حسن غريب.»
2- «إسناده حسن رجاله ثقات عدا محمد بن الفضيل الضبي وهو صدوق عارف رمي بالتشيع.»
3- تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 306-307 رقم 6227 محمد بن فُضَيْل بن غَزْوانَ، بفتح المعجمة وسكون الزاي، الضَّبِّي مولاهم، أبو عبد الرحمن الكُوفي: صدوقٌ عارفٌ رُمِيَ بالتَّشَيُّعِ، من التاسعة، مات سنة خمس وتسعين. ع.• بل: ثقةٌ، فقد احتج به الشيخان في "صحيحيهما"، ووثقه ابنُ معين، وابنُ سعد، والعجليُّ، ويعقوب بن سفيان، وقال ابنُ المدينيُّ: ثقةٌ ثبت في الحديث، وقال الدارقطنيُّ: كان ثبتًا في الحديث، وقال أحمد: كان يتشيع، وكان حسن الحديث، وقال أبو زرعة: صدوقٌ من أهل العلم، وقال النسائيُّ: ليس به بأس، وقال أبو حاتم: شيخ. ومن تكلّم فيه فإنما تكلّم لأجل ما نُسب إليه من التشيع، وهي علة غير قادحة.
4- بررسی سند روایت: القاسم بن زكريا المطرز: ثقة حافظ / يوسف بن موسى الرازي: صدوق حسن الحدیث / عبيد الله بن موسى العبسي: ثقة یتشیع/ يحيى بن سلمة الحضرمي: توثیقش می آید / سلمة بن كهيل الحضرمي: ثقة توثیق یحیی بن سلمه: ابو یوسف مِزّی در شرح حالش، 22 تلمیذ برای او نام می برد که نشان از متروک نبودن او دارد. تهذيب الكمال ج 31 ص 361 رقم 6838 لذا ابن عدی جرجانی بعد از شرح حال او و نقل روایاتش، در نهایت می گوید: «با وجود ضعفش، حدیثش نوشته می شود.» الكامل في ضعفاء الرجال، ج 7 ص 197 رقم 2103 ومع ضعفه يكتب حديثه ابن حبان نام او را در کتاب «الثقات» خود آورده است. الثقات، ج 7 ص 595 رقم 11630 يحيى بن سلمة بن كهيل الحضرمي يروى عن أبيه روى عنه ابنه وأهل الكوفة مات سنة تسع وسبعين ومائة في أحاديث ابنه إبراهيم بن يحيى عنه مناكير البته ابن حبان نام یحیی را در کتاب «المجروحین» خود نیز آورده و او را منکر الحدیث خوانده است. المجروحين، ج 3 ص 112 رقم 1196 ترمذی در سننش از یحیی بن سلمه حدیثی نقل کرده و سندش را تحسین نموده است. سپس اضافه کرده که او در حدیث تضعیف شده است. سنن الترمذي، ج 5 ص 672 ح 3805 حدثنا إبراهيم بن إسماعيل بن يحيى بن سلمة بن كهيل حدثني أبي عن أبيه عن سلمة بن كهيل ... هذا حديث حسن غريب من هذا الوجه من حديث بن مسعود لا نعرفه إلا من حديث يحيى بن سلمة بن كهيل ويحيى بن سلمة يضعف في الحديث محمد بن اسحاق بن خزیمه (متوفای 311 ه-) از یحیی بن سلمه دو حدیث در صحیحش نقل کرده است. صحيح ابن خزيمة، ج 1 ص 147 ح 289 و ص 319 ح 628 حاکم نیز در مستدرکش از او چندین روایت نقل کرده و سندش را تصحیح نموده است. المستدرك على الصحيحين، ج 2 ص 269 ح 2970 و ج 3 ص 528 ح 5963 حاکم در جای دیگر، ضمن تصحیح سند یکی از روایات یحیی بن سلمه از پدرش و اهل صنعت دانستن او، تصریح کرده است که حتی به احادیث منفرد او از پدرش که مختص اوست نیز اعتراض نمی شود. المستدرك على الصحيحين، ج 4 ص 650 ح 8796 هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخْرِجَاهُ، وَتُرِكَ حَدِيثُ يَحْيَى بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ أَبِيهِ، مِنَ الْمُحَالاتِ الَّتِي يَرُدُّهَا الْعَقْلُ، فَإِنَّهُ لا خِلافَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الصَّنْعَةِ، فَلا يُنْكَرُ لأَبِيهِ أَنْ يَخُصَّهُ بِأَحَادِيثَ يَتَفَرَّدُ بِهَا عَنْهُ

ابوطفیل حدیث ثقلین را در حضور حبیب بن ابی ثابت نقل کرد (به نقل از زید بن ارقم)(1).

اما اینکه شعیب الارنؤوط با استناد به سخن علی بن مدینی (:لقي ابن عباس وسمع من عائشة، ولم يسمع من غيرهما من الصحابة) و نظر بخاری (:ولم يذكر البخاري في "التاريخ الكبير" 2/313 سماعه إلا من ابن عباس وابن عمر) حدیث حبیب از ابوطفیل را منقطع دانسته، باید گفت که بخاری نظر نداده و سماع حبیب از ابوطفیل را نفی نکرده است! نظر علی بن المدینی نیز اولاً با سخن بخاری در تعارض است؛ ثانیاً خلاف روایتی است که صراحت دارد حبیب بن ابی ثابت در مجلس حدیث ابوطفیل حاضر بود و ثالثاً علمای اهل سنت در صحابه بودن ابوطفیل اختلاف کرده اند و ممکن است که علی بن المدینی و بخاری او را جزء صحابه ندانسته باشند! ضمن اینکه عبدالله بن عدی جرجانی به سماع حبیب از ابو طفیل تصریح کرده است.(2)

ص: 136


1- جزء أبي الطاهر، ج 1 ص 50 ح 152 حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى، قَالَ: حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا يَحْيَى بْنُ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى أَبِي الطُّفَيْلِ وَمَعَهُ حَبِيبُ بْنُ أَبِي ثَابِتٍ وَمُجَاهِدٌ وَنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ أَبُو الطُّفَيْلِ: حَدَّثَنِي زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ، أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم نَزَلَ بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةَ عِنْدَ سَمُرَاتٍ خَمْسٍ دَوْحَاتِ عِطَاسٍ فَكَنَسَ النَّاسُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَا تَحْتَ السَّمُرَاتِ، ثُمَّ رَاحَ عَشِيَّةً فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: " إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا اتَّبَعْتُمُوهُمَا، كِتَابَ اللَّهِ عزوجل وَأَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي "، ثُمَّ قَالَ: " أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ " قَالَهَا ثَلاثَ مَرَّاتٍ، قَالَ النَّاسُ: بَلَى، قَالَ: " فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِهِ فَرَفَعَهَا، قَالَ يَحْيَى: وَكَانَ النَّاسُ يَجِيئُونَ إِلَى أَبِي فَيَقُولُونَ: إِنَّ حَبِيبَ بْنَ أَبِي ثَابِتٍ يَقُولُ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ، قَالَ: إِنِّي قَدْ سَمِعْتُ مَا سَمِعُوا، وَلَكِنْ قَدْ نَسِيتُ "
2- الكامل في ضعفاء الرجال، ج 2 ص 406 رقم 526 حبيب بن أبي ثابت قال لنا بن سعيد واسم أبي ثابت هندي الكاهلي كوفي سمع بن عباس وابن عمر وأبا الطفيل

کثیر التدلیس والارسال بودن حبیب بن ابی ثابت را نیز شعیب الارنؤوط رد کرده است؛(1)

لذا اساسا عنعنه ی او نیز مشکلی در صحت سند ایجاد نمی کند. به خصوص که حسین سلیم اسد سند این روایت را صحیح دانسته و تصریح کرده است که: «قرینه ای دال بر مدلس بودن این حدیث وجود ندارد؛ زیرا سبب ضعف سند، همان تدلیس است و نه عنعنه.»(2)

و در جای دیگر بعد از نقل اقوال علما، در نهایت می گوید: «از آنچه گذشت، واضح می شود که اصل، قبول روایت مدلس ثقه است با هر صیغه ای که روایت شود (اعم از عن، حدثنا، اخبرنا و...) تا اینکه روشن شود که آن روایت، مدلس است.»(3)

سند چهارم: همان روایت سلمه بن کهیل از ابو طفیل از زید بن ارقم به نقل یحیی بن سلمه که در بحث سماع حبیب بن ابی ثابت از ابوطفیل گذشت.

سند پنجم: روایت حاکم از طریق سلمه بن کهیل از ابوطفیل از زید با تصحیح سند.(4)

ص: 137


1- تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 245 رقم 1084 حَبِيب بن أبي ثابت: قيس - ويقال: هِند - بن دِينار الأَسَديُّ مولاهُم، أبو يحيى الكُوفيُّ: ثقةٌ فقيهٌ جليلٌ، وكان كثيرَ الإِرسال والتدليس، من الثالثة، مات سنة تسع عشرة ومئة. ع.• قوله: "وكان كثيرَ الإِرسال والتدليس" فيه نَظَر، فإن هذا القول لا يصحُّ. وقد نَقَمُوا عليه رواية حديث تَرْك الوُضوء من القُبْلَة، وحديث المستحاضة، فقالوا: لم يسمعه من عُرْوة، وبعضهم قال: لم يسمع من عروة شيئًا. وهذه دعوى رَدَّها ابنُ عبد البر بأن حبيب بن أبي ثابت قد روى عمن هو أكبرُ من عروة وأقدم موتًا، وقال أيضًا: لا شك أنَّه لَقِيَ عروة. وقال أبو داود في كتاب "السنن": وقد روى حمزة الزيات، عن حبيب، عن عروة بن الزبير، عن عائشة حديثًا صحيحًا. وقول ابن عديّ فيه يَدُلُّ على أنَّه حجة ثقة، ولم يذكره بتدليل. ونعتقد أن وصفه بالتدليس من قبل ابن خزيمة وابن حبَّان إنما هو من أجل هذا الحديث فقط وحديث المستحاضة، فكان ماذا؟ ! . أما قول ابن حجر في "طبقات المدلسين": يُكثِر التدليس، وَصَفَه بذلك ابنُ خزيمة والدارقطني وغيرهما، يردُّه كلامُه في مقدمة "الفتح".
2- مجمع الزوائد ت أسد، ج 18 ص 451 ح 14961 وهذا إسناد صحيح لأنه غير مصحوب بقرينة تدل علي أن هذا الحديث مدلس، لأن سبب ضعف الإسناد هو التدليس وليس بعنعنة والله أعلم.
3- مجمع الزوائد ت أسد، ج 18 ص 545 ح 15118 ومما تقدم يتضح أن الأصل قبول رواية المدلس الثقة بأية صيغة رويت حتي يتبين أنها مدلسة.
4- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 118 ح 4577 «حدثناه أبو بكر بن إسحاق ودعلج بن أحمد السجزي قالا أنبأ محمد بن أيوب ثنا الأزرق بن علي ثنا حسان بن إبراهيم الكرماني ثنا محمد بن سلمة بن كهيل عن أبيه عن أبي الطفيل عن بن واثلة أنه سمع زيد بن أرقم رضي الله عنه يقول نزل رسول الله صلى الله عليه وسلم بين مكة والمدينة عند شجرات خمس دوحات عظام فكنس الناس ما تحت الشجرات ثم راح رسول الله صلى الله عليه وسلم عشية فصلى ثم قام خطيبا فحمد الله وأثنى عليه وذكر ووعظ فقال ما شاء الله أن يقول ثم قال إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا إِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمَا، وَهُمَا: كِتَابُ اللَّهِ، وَأَهْلُ بَيْتِي عِتْرَتِي قال أتعلمون إني أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثلاث مرات قالوا نعم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم من كنت مولاه فعلي مولاه.» / قال الحاكم: شاهده حديث سلمة بن كهيل عن أبي الطفيل أيضا صحيح على شرطهما

سند ششم: روایت دارقطنی از طریق سلمه بن کهیل از ابوطفیل(1)

با سند معتبر.(2)

سند هفتم: روایت شجری جرجانی با سند دیگر از طریق سلمه بن کهیل از ابوطفیل. (3)

ص: 138


1- جزء أبي الطاهر، ج 1 ص 50 ح 151 «حدثنا أبو بكر القاسم بن زكريا بن يحيى المقرئ قال حدثنا محمد بن حميد قال حدثنا هارون بن المغيرة عن عمرو بن أبي قيس عن شعيب بن خالد عن سلمة بن كهيل عن أبي الطفيل سمع زيد بن أرقم سمع النبي صلى الله عليه وسلم يقول " أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا اتَّبَعْتُمُوهُمَا، الْقُرْآنَ وَأَهْلَ بَيْتِي عِتْرَتِي "، ثُمَّ قَالَ: " هَلْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ؟ " ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَقَالَ النَّاسُ: نَعَمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم: " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيُّ مَوْلاهُ ".»
2- بررسی سند روایت: القاسم بن زكريا المطرز: ثقة حافظ / محمد بن حميد التميمي: توثیقش می آید / هارون بن المغيرة البجلي: صدوق حسن الحدیث / عمرو بن أبي قيس الرازي: صدوق حسن الحدیث / شعيب بن خالد البجلي: صدوق حسن الحدیث / سلمة بن كهيل الحضرمي: ثقة / عامر بن واثلة الليثي: له إدراک / زيد بن أرقم الأنصاري: صحابی توثیق محمد بن حمید الرزای: وی مختلف فیه است همانطور که دارقطنی گفته؛ یحیی بن معین، جعفر بن محمد الطیالسی و احمد حنبل توثیقش کرده اند و ابو داود که جز از ثقه روایت نمی کند (تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 31 وروى عنه أبو داود وهو لا يروي إلا عن ثقة)، از او روایت نقل کرده و ابو یعلی الخلیلی او را با الفاظ «كان حافظا، عالما بهذا الشأن، رضيه أحمد ويحيى» مدح و تعدیل کرده و ... منبع: برنامه جوامع الکلم. نور الدین هیثمی در جمع بندی اقوال مختلف علمای اهل سنت، در جایی او را ثقه دانسته است: «وفی إسناد البزار محمد بن حمید الرازی وهو ثقة وفیه خلاف وبقیة رجاله وثقوا.» ترجمه: «و در إسناد بزار، محمد بن حمید رازی وجود دارد که ثقه است و در موردش اختلاف شده است و بقیه ی رجالش توثیق شده اند.» مجمع الزوائد، ج 9 ص 290 احمد محمد شاکر نیز ابن حمید را ثقه دانسته و سند روایاتش را تصحیح کرده است: تفسیر الطبری، ت شاکر، ج 3 ص 181 ح 2253 «ابن حميد: هو محمد بن حميد بن حيان الرازي الحافظ. سبقت رواية الطبري عنه مرارًا كثيرة، ووثقناه في 2028. ونزيد هنا أنه وثقه ابن معين وغيره. وأنكروا عليه أحاديث، وأجاب عنه ابن معين بأن"هذه الأحاديث التي يحدث بها، ليس هو من قبله، إنما هو من قبل الشيوخ الذي يحدث به عنهم". وقال الخليلي: "كان حافظًا عالمًا بهذا الشأن، رضيه أحمد ويحيى". وعرض عبد الله بن أحمد على أبيه ما كتبه عنه، فقال: أما حديثه عن ابن المبارك وجرير، فصحيح، وأما حديثه عن أهل الري، فهو أعلم".» تفسير الطبري، ت شاكر، ج 1 ص 480 ح 640 حدثنا محمد بن جرير، قال: حدثنا محمد بن حميد ... لأنه خُلق من أديم الأرض. قال الشاكر: هذا إسناد صحيح
3- الأمالي، ج 1 ص 190 «أخبرنا إسحاق بن إبراهيم بن طلحة بن إبراهيم بن غسان بقراءتي عليه في جامع البصرة ، قال حدثنا أبو القاسم علي بن محمد بن عبيد بن كثير الكوفي العامري ، قال حدثنا إسحاق بن محمد بن مروان ، قال حدثنا أبي ، قال حدثنا عباس بن عبد الله ، قال حدثنا سليمان بن قرة عن سلمة بن كهيل ، قال حدثنا أبو الطفيل أنه سمع زيد بن أرقم يقول : نزل رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بين مكة والمدينة عند سمرات خمس دوحات عظام ، فقام تحتهن أناخ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم عشيته يصلي ، ثم قام خطيبا فحمد الله عز وجل وأثنى عليه ، وقال ما شاء الله أن يقول : ثم قال : ' أيها الناس إني تارك فيكم أمرين لن تضلوا ما اتبعتوهما ، القرآن وأهل بيتي عترتي ، ثم قال تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم ؟ قالوا بلى يا رسول الله ، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : ' من كنت مولاه فإن عليا مولاه ' .»

سند هشتم: روایت طبرانی از طریق حکیم بن جبیر از ابو طفیل از زید بن ارقم(1) با سند معتبر.(2)

سوم: ابو سعید خدری

عطیه عوفی از ابو سعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود: «همانا من در میان شما چیزی می گذارم که اگر از آن اخذ کنید، هرگز بعد از من گمراه نمی شوید؛ دو شیء گرانبها که یکی بزرگتر از دیگری است و آن کتاب خدای بلند مرتبه و ریسمان متصل به آسمان تا زمین است و دیگری عترتم اهل بیتم. بدانید که این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند.»(3)

ص: 139


1- المعجم الكبير، ج 3 ص 66 ح 2681 «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ حُمَيْدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ الْغَنَوِيُّ، عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم: " إِنِّي لَكُمْ فَرَطٌ، وَإِنَّكُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ، عَرْضُهُ مَا بَيْنَ صَنْعَاءَ إِلَى بُصْرَى، فِيهِ عَدَدُ الْكَوَاكِبِ مِنْ قِدْحَانِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِي فِي الثَّقَلَيْنِ؟ " فَقَامَ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا الثَّقَلانِ ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم: " الأَكْبَرُ كِتَابُ اللَّهِ، سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ، وَطَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ، فَتَمَسَّكُوا بِهِ لَنْ تَزَالُوا، وَلَنْ تَضِلُّوا، وَالأَصْغَرُ عِتْرَتِي، وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، وَسَأَلْتُ لَهُمَا ذَاكَ رَبِّي، فَلا تَقْدُمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَلا تُعَلِّمُوهُمَا، فَإِنَّهُمَا أَعْلَمُ مِنْكُمْ "»
2- بررسی سند روایت: محمد بن عبد الله الحضرمي: ثقة حافظ / جعفر بن حميد العبسي: ثقة / عبد الله بن بكير الغنوي: در برنامه ی جوامع الکلم ، به اشتباه به او رتبه ی مقبول داده شده است؛ چرا که علاوه بر ابن حبان که نام او را در کتاب الثقات خود آورده (الثقات، ج 8 ص 335 رقم 13742) و زكريا بن يحيي الساجي که از او به عنوان «من أهل الصدق وليس بقوي» یاد کرده (لسان الميزان، ج 3 ص 264 رقم 1130)، یحیی بن معین نیز او را توثیق کرده است. تاريخ ابن معين (رواية الدوري)، ج 3 ص 404 رقم 1965 سمعت يحيى يقول عبد الله بن بكير الغنوي لا بأس به. حاکم نیز سند روایت عبدالله بن بکیر را تصحیح کرده است. المستدرك على الصحيحين، ج 4 ص 101 ح 7012 / حكيم بن جبير الأسدي: تفصیل توثیقش در اواخر کتاب، در بحث استدلال امام سجاد علیه السلام به حدیث منزلت خواهد آمد. اما کوتاه سخن اینکه، حسین سلیم اسد الدارانی در تحقیق مسند الحمیدی به طور مفصل به شرح حال حکیم بن جبیر پرداخته و در آخر چنین نتیجه گیری کرده است: « بنابراین دل گرایش می یابد به تقدیم و برتری سخن ابو زرعه (راستگویی حکیم)، و به این که حکیم حسن الحدیث است.» مسند الحمیدی، ج 2 ص 207-210 ح 1024 لذا فإن النفس تجنح إلي تقديم ما قاله أبو زرعة (محله الصدق)، وإلي أن حكيماً هذا حسن الحديث، والله أعلم.
3- مسند أحمد بن حنبل، ج 3 ص 59 ح 11578 حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا بن نمیر ثنا عبد الملک بن أبی سلیمان عن عطیة العوفی عن أبی سعید الخدری قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم انی قد ترکت فیکم ما ان أخذتم به لن تضلوا بعدی الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتی أهل بیتی الا وانهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض

حسین بن مسعود بغوی شافعی (ت 516 ه-) که ذهبی از او به عنوان «الشَّيْخُ، الإِمَامُ، العَلاَّمَةُ، القُدْوَةُ، الحَافِظُ، شَيْخُ الإِسْلاَمِ، مُحْيِي السُّنَّة» یاد کرده،(1) سند این روایت را حسن غریب (حسن لذاته) دانسته و محقق کتاب، شعیب الارنؤوط گفته است که این حدیث به خاطر داشتن شاهد از حدیث زید بن ثابت و جابر، تقویت شده و حدیثی قوی است.(2)

ألبانی نیز این سند را به خاطر داشتن شواهد، حسن دانسته است.(3)

چهارم: جابر بن عبدالله

امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام و ایشان از جابر بن عبد الله نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در حجه الوداع در روز عرفه دیدم که بر ناقه قصوای خود سوار بود و خطبه می خواند. شنیدم که می فرمود: «ای مردم، همانا من چیزی را بین شما بر جای می گذارم که اگر آن را بگیرید، هرگز گمراه نخواهید شد و آن: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم است.»

ترمذی گوید: «این حدیث، از ابوذر، ابو سعید خدری، زید بن ارقم و حذیفه بن اسید نیز نقل شده است و این، حدیثی حسن و غریب است.»(4)

برنامه جوامع الکلم در متابعات و شواهد، حکم به حسن بودن این سند داده است.(5)

ألبانی نیز گویا این روایت را در متابعات معتبر دانسته و لذا حکم به صحتش داده است.(6)

ص: 140


1- سير أعلام النبلاء، ج 19 ص 439
2- شرح السنة (ت: الأرناؤوط)، ج 14 ص 118-119 ح 3914 وله شاهد من حديث زيد بن ثابت عند أحمد .. وآخر عند الترمذي من حديث جابر يتقوي بهما، فهو حديث قوي.
3- سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج 4 ص 357 ح 1761 قال الألبانی: وهو إسناد حسن فی الشواهد
4- سنن الترمذی، ج 5 ص 662 ح 3786 حدثنا نصر بن عبد الرحمن الکوفی حدثنا زید بن الحسن هو الأنماطی عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جابر بن عبد الله قال رأیت رسول الله صلى الله علیه وسلم فی حجته یوم عرفة وهو على ناقته القصواء یخطب فسمعته یقول یا أیها الناس إنی قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله وعترتی أهل بیتی قال وفی الباب عن أبی ذر وأبی سعید وزید بن أرقم وحذیفة بن أسید قال وهذا حدیث حسن غریب من هذا الوجه
5- «إسناده حسن في المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقيين عدا زيد بن الحسن القرشي وهو مقبول.»
6- صحیح و ضعیف سنن الترمذی للألبانی، ج 8 ص 286 ح 3786 قال الألبانی: صحیح
پنجم: زید بن ثابت

«رَوَاهُ عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ: ثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ، ثَنَا شَرِيكٌ، عَنِ الرُّكَيْنِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا: كِتَابُ اللَّهِ عزوجل وَعِتْرَتِي، وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا الْحَوْضَ ".»

حافظ بوصیری بعد از نقل این روایت، می گوید: «هَذَا إِسْنَادٌ رُوَاتُهُ ثِقَاتٌ»(1)

ختم کلام اینکه، محمد ناصرالدین ألبانی نیز حدیث ثقلین را با لفظ «لن تضلوا» پذیرفته و در کتاب صحیحش چنین آورده است:

«" يا أيها الناس! إني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا، كتاب الله وعترتي أهل بيتي ".»(2)

شیخ مصطفی بن العدوی وهابی نیز حدیث ثقلین با لفظ لن تضلوا را صحیح لغیره دانسته است.(3)

دوم: حدیث سفینه

اشاره

«إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»

«مَثَل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است، هر کس به این کشتی داخل شود نجات می یابد، و هر کس جا بماند، غرق می شود.»

مطابق این حدیث و با توجه به اینکه حضرت علی علیه السلام بزرگ اهل بیت است، هر کس از آن حضرت پیروی کند و در محضر و مکتب ایشان زانوی تلمذ (شاگردی) بزند، هدایت می یابد و هر کس از راه و روش و منش آن حضرت روی بگرداند و از ایشان پیروی نکند، در گمراهی غرق می شود.

بدیهی است که این امر جز با اعلمیت امیرالمومنین علیه السلام سازگار نیست.

حدیث سفینه در کتب اهل سنت از 7 نفر از صحابه نقل شده که یک سند آن حسن موقوف و چندین سندش معتبر و ضعیف مرفوع است و در مجموع نیز یکدیگر را تقویت می کنند.

در ادامه، طرق حدیث سفینه را به تفکیک نام صحابی می آوریم.

ص: 141


1- إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، ج 6 ص 329 ح 5950
2- سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، ج 4 ص 355 ح 1761
3- المنتخب من مسند عبد بن حميد، ج 1 ص 214 ح 240 إني تاريك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلّوا:كتاب الله، وعترتي أهل بيتي؛ فإنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.
اول: امام علی علیه السلام

سند اول: روایت ابن ابی شیبه از طریق اعمش از منهال از ابن الحارث.

ابوبکر بن ابی شیبه (متوفای 235 ه-) با سندش از حضرت علی علیه السلام روایت می کند که فرمودند:

« همانا مَثَل ما (اهل بیت) در این امت، همانند کشتی نوح و همانند دروازه حطه در بنی اسرائیل است.»(1)

مولوی حسن الزمان حیدر آبادی که عبد الحی الحسنی در شرح حالش از او به عنوان «الشيخ العالم المحدث أحد كبار العلماء» یاد کرده(2)، این سند را تصحیح کرده است.(3)

حافظ احمد بن الصدیق الغماری نیز این سند را صحیح دانسته است.(4)

دکتر سعد الشثری، محقق کتاب المصنف، سند این روایت را حسن دانسته است.(5)

سند این روایت بر مبنای رجالی شیخ شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف نیز حسن است!(6)

ص: 142


1- مصنف ابن أبی شیبة، ج 6 ص 372 ح 32115 حَدَّثَنَا مُعَاوِيَةُ بْنُ هِشَامٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمَّارٌ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنِ الْمِنْهَالِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: " إنَّمَا مَثَلُنَا فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَسَفِينَةِ نُوحٍ وَكِتَابِ (کباب) حِطَّةٍ فِي بَنِي إسْرَائِيلَ "
2- الإعلام بمن في تاريخ الهند من الأعلام المسمى ب- (نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر)، ج 8 ص 1210 مولانا حسن الزمان الحيدر آبادي الشيخ العالم المحدث حسن الزمان بن قاسم علي بن ذي الفقار علي بن إمام قلي التركماني الحيدر آبادي أحد كبار العلماء ولد بحيدر آباد ونشأ بها
3- القول المستحسن في فخر الحسن، ص 332 ولابن ابي شيبة بسند صحيح عن علي قال انما مثلنا في هذه الامة كسفينة نوح وكباب حطة في بني اسرائيل
4- البرهان الجلي في إنتساب الصوفيه إلي علي، ص 69
5- المصنف ت الشثری، ج 18 ص 73 ح 34287 پی دی اف
6- بررسی سند روایت طبق نظرات رجالی شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف: * «معاوية بن هشام القَصّار ... بخ م 4 : صدوقٌ حسن الحديث.» تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 396 رقم 6771 * «عمار بن رُزَيق ...الضَّبِّي ... م د س ق : ثقةٌ ... ولا نعلم فيه جرحًا.» تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 58 رقم 4819 * «سُلَيمان بن مِهران الأسدي الكاهلي، أبو محمَّد الكوفي، الأعمش: ثقة حافظ عارف بالقِراءاتِ، وَرِعٌ لكنه يُدلس، من الخامسة، مات سنة سبع وأربعين، أو ثمان، وكان مولده أول سنة إحدى وستين. ع.» تحریر تقریب التهذیب، ج 2 ص 78 رقم 2615 * «المنهال بن عَمْرو الأسدي ...خ 4 : ثقةٌ ... ولم يجرح بجرح حقيقي.» تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 421 رقم 6918 در مورد مدلس بودن اعمش و عنعنه ی او نیز، در بحث حدیث مدینة العلم سخن گفته ایم.

سند دوم: روایت حاکم حسکانی از طریق اعمش از منهال از عباد بن عبدالله.(1)

دوم: عبد الله بن زبیر

ابوبکر بزار (متوفای 292 ه-) با سندش از عبد الله بن زبیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمودند:

« مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح علیه السلام است که هرکس در آن سوار شود، سالم می ماند و هرکس آن را رها کند، غرق می شود.»(2)

سند این روایت بر مبنای احمد محمد شاکر، صحیح بوده و بر مبنای عالمانی همچون ألبانی و شعیب الارنؤوط حداقل در متابعات حسن است.(3)

ص: 143


1- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج 1 ص 276 ح 375 أخبرنا محمد بن عبد الله الصوفی قال : أخبرنا محمد بن أحمد بن محمد الفقیه ، قال : حدثنا عبد العزیز بن یحیى قال : حدثنا المغیرة بن محمد ، [ قال : حدثنا ] عبد الغفار بن محمد بن کثیر الکلابی قال : حدثنا منصور بن أبی الاسود ، عن الاعمش ، عن المنهال بن عمرو : عن عباد بن عبد الله قال : کنا مع علی فی الرحبة ... فقال علی : ... أما والذی فلق الحبة وبرأ النسمة إن مثلنا فیکم کمثل سفینة نوح فی قومه ، ومثل باب حطة فی بنی إسرائیل ...
2- کشف الأستار عن زوائد البزار للهیثمی ، ج 3 ص 222 ح 2613 «حَدَّثَنَا یحْیى بْنُ مُعَلَّى بْنِ مَنْصُورٍ، ثنا ابْنُ أَبِی مَرْیمَ، ثنا ابْنُ لَهِیعَةَ، عَنْ أَبِی الأَسْوَدِ، عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیرِ، عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم  قَالَ: «مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی مَثَلُ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ رَکبَهَا سَلِمَ وَمَنْ تَرَکهَا غَرِقَ». قَالَ الْبَزَّارُ: لَمْ نَسْمَعْهُ بِهَذَا الإِسْنَادِ إِلا مِنْ یحْیى.»
3- بررسی سند روایت: تمام رجال سند این روایت طبق نظرات رجالی شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف، ثقه هستند بجز «عبدالله بن لهیعه» که او را ضعیف یعتبر به دانسته اند؛ یعنی روایات او به شرط داشتن اسانید دیگر، معتبر می شود. البته بعضی محققین اهل سنت احادیث او را بالذات حسن یا صحیح می دانند که قبلا در بحث شجاعت حضرت علی علیه السلام در جنگ احد گذشت. اما در مورد روایت ابن لهیعه در اینجا، نکاتی گفتنی است: نکته ی اول: همانطور که ألبانی گفته: «ابن لهیعه راست گو و مورد اعتماد است، اما [در اثر تحریق کتاب هایش] دچار سوء حافظه شد؛ پس اگر کسی قبل از آن از او روایت نقل کرده باشد، حدیثش صحیح است، و از آن ها «عبادله» هستند و بعضی از علما کسانی دیگر را نیز به آن ها الحاق کرده اند؛ مانند قتیبه بن سعید.» که یکی از آن ها بنابر نقلی، سعید بن ابی مریم است که احمد بن حنبل دربارۀ او به برادرزاده اش می گوید: «عموی تو قبل از احتراق کتب ابن لهیعه از او حدیث شنیده است.» سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 7 ص 1367 رقم 3463 قلت: هو صدوق ثقة؛ لكنه كان قد أصيب بسوء الحفظ، فمن حدث عنه قبل ذلك، أو من كتابه؛ فحديثه صحيح، ومنهم العبادلة، وألحق بهم بعضهم غيرهم، مثل قتيبة بن سعيد إكمال تهذيب الكمال، ج 8 ص 145 عبد الله بن سعد ابن أخي سعيد بن أبي مريم قال لي أحمد بن حنبل: عمك سمع ابن لهيعة قبل ذهاب كتبه. با ثبوت این مطلب، سند این روایت حتی بر مبنای ألبانی و شعیب الارنؤوط نیز به درجه ی صحیح می رسد. نکته ی دوم: ابن لهیعه کتاب حدیثی از ابو الاسود داشته و از روی آن روایت نقل می کرد (نه از حافظه اش). که در این صورت نیز سند این روایت به درجه ی صحیح می رسد. محمد انور شاه کشمیری (ت 1353ه-) که از علمای بزرگ حدیث در هندوستان بوده است، در شرح خود بر کتاب صحیح بخاری بعد از نقل روایتی از ابن لهیعه از ابوالاسود می گوید: «سوء حافظۀ ابن لهیعه فقط وقتی باعث تضعیف حدیثش می شود که او از حافظۀ خود حدیثی را روایت کند؛ در حالی که به گمانم این روایتش از روی صحیفه بوده؛ چرا که ابن لهیعه در اینجا از ابوالاسود روایت می کند و او دارای صحیفه و کتابی از ابو الاسود بوده است؛ پس در این صورت، سوء حافظه اش اصلاً تأثیری در این روایت ندارد.» فيض الباري على صحيح البخاري، ج 1 ص 514-515 رقم 334 وفي إسناده ابن لَهِيعة، ولكنَّ اختلاطه يؤثر فيما يروى من حفظه، وظَنِّي أنَّ روايتهَ هذه عن الصحيفة، لأنَّه يروي ههنا عن أبي الأَسود وكان عنده صحيفة منه، فإذا كانت روايته تلك عن الصحيفة فلا يضرُّ اختلاطه أصلًا. * «يحيى بن مُعَلَّى بن منصور، أبو عَوَانة الرازي، نزيل بغداد: صدوقٌ صاحبُ حديثٍ، من الحادية عشرة. ق. • بل: ثقةٌ، فقد روى عنه جمع غفيرٌ من الثقات، وسمع منه أبو حاتم، ووثقه الخطيب، والذهبي، وذكره ابن حبان في "الثقات".» تحرير تقريب التهذيب، ج 4 ص 102 رقم 7650 * «سعيدُ بن الحَكَم بن محمد بن سالم بن أبي مريم الجُمَحِي بالولاء، أبو محمد المصري: ثقةٌ ثَبْتٌ فقيةٌ، من كبار العاشرة، مات سنة أربع وعشرين، وله ثمانون سنة. ع.» تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 25 رقم 2286 * «عبدُ الله بن لَهِيعة، بفتح اللام وكسر الهاء، ابن عُقْبة الحضرمي، أبو عبد الرحمن المصري، القاضي: صدوق، من السابعة، خَلَّطَ بعد احتراق كُتُبِه، ورواية ابن المبارك وابن وَهْب عنه أعدلُ من غيرهما، وله في مسلم بعضُ شيءٍ مقرونٌ، مات سنة أربع وسبعين، وقد ناف على الثمانين. م د ت ق. • بل: ضعيفٌ يُعتَبر به، وحديثه صحيح إذا روى عنه العبادلة: ابن المبارك، وابن وهب، وابن يزيد المقرئ، وابن مسلمة القعنبي، فإنهم كانوا يتتبعون أصوله فيكتبون منها.» تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 258 رقم 3563 * «محمد بن عبد الرحمن بن نَوْفل بن خويلد بن أسَد بن عبد العُزَّى الأسدي، أبو الأسود المدني، يتيمُ عُرْوةَ: ثقةٌ، من السادسة، مات سنة بضع وثلاثين. ع.» تحرير تقريب التهذيب، ج 3 ص 281 رقم 6085 * «عامرُ بن عبد الله بن الزُّبَير بن العَوّام الأَسَدي، أبو الحارث المدني: ثقةٌ عابدٌ، من الرابعة، مات سنة احدى وعشرين. ع.» تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 172 رقم 3099 بنابراین این سند بر مبنای عده ای از علمای اهل سنت صحیح یا حسن است و طبق منهج بعضی دیگر، حداقل در متابعات حسن می شود.
سوم: عبدالله بن عباس

ابوالقاسم طبرانی(متوفای 360 ه-) با سندش از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که فرمودند:

ص: 144

«مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح علیه السلام است که هرکس در آن سوار شود، نجات می یابد و هرکس از آن تخلف کند، غرق می شود.»(1)

سند این روایت بر مبنای احمد محمد شاکر، حسن بوده و بر مبنای عالمانی همچون ألبانی و شعیب الارنؤوط در متابعات به درجه ی حسن می رسد.(2)

ص: 145


1- المعجم الکبیر،ج 12 ص 34 ح 12388 حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ أَبِي جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِي الصَّهْبَاءِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ "
2- بررسی سند روایت: * «علي بن عبد العزيز ابن المرزبان ابن سابور الامام الحافظ الصدوق أبو الحسن البغوي.» سير أعلام النبلاء، ج 13 ص 348 * «مسلم بن إبراهيمَ الأزْدِي الفَرَاهِيديُّ، بالفاء، أبو عمرو البصريُّ: ثقةٌ مأمون مُكْثِرٌ، عَمِيَ بأَخَرَة، من صغار التاسعة، مات سنة اثنتين وعشرين، وهو أكبر شيخ لأبي داود. ع.» تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 370 رقم 6616 * الحسن بن أبی جعفر الجفری: توثیقش می آید. * «أبو الصهباء الكوفي: مقبولٌ، من السادسة. ت فق. • بل: صدوق حسن الحديث، فقد روى عنه جمع، وذكره ابن حبان في "الثقات"، ولا نعلم فيه جرحًا.» تحریر تقریب التهذیب، ج 4 ص 218 رقم 8180 * «سعيدُ بن جُبَيْر الأسدي مولاهم، الكوفي: ثقةٌ ثبتٌ فقيةٌ، من الثالثة، وروايته عن عائشة وأبي موسى ونحوهما مرسلة، قتل بين يدي الحجاج سنة خمس وتسعين، ولم يكمل الخمسين. ع.» تحریر تقریب التهذیب، ج 2 ص 23 رقم 2277 توثیق الحسن بن أبی جعفر الجفری احمد محمد شاکر بعد از جمع بندی جرح و تعدیل های او، رای به حسن الحدیث بودن این راوی داده است. تفسیر الطبری، ج 2 ص 568 رقم 1899 الحسن بن أبي جعفر الجفري: حسن الحديث، تكلموا فيه، ورجحنا تحسين أحاديثه مفصلا في شرح المسند: 5818. (مسند احمد ت شاکر، ج 5 ص 256 رقم 5818 إسناده حسن". وهو صحيح لغيره. الحسن بن أبي جعفر البصري: صدوق في حفظه شيء،... ومثل هذا بعد هذا التفصيل لا نرى تضعيفه بإطلاق، بل يكون حديثه حسناً، حتى يتيبن أنه وهم أو أخطأ خطأ شديدا، فنحكم بالضعف على ما أخطأ فيه.) همچنین شمس الدین ذهبی بعد از ذکر حدیثی که در سندش حسن بن ابی جعفر قرار دارد، می گوید: «إسناده جیّد». حقوق الجار (ت إسماعيل)، ص 38 ح 82 این راوی نهایتا ضعیف الحدیث است و لذا سند روایاتش حداقل در متابعات و شواهد به درجه ی حسن ارتقا پیدا می کند. نور الدین هیثمی می نویسد: «این روایت را طبرانی در المعجم الاوسط نقل کرده و در سندش حسن بن ابی جعفر وجود دارد که درباره اش عمرو بن علی گفته است: راستگو و منکر الحدیث است و ابن عدی گفته است: راستگو است و او از کسانی است که از روی عمد دروغ نمی گوید و احادیث صالحی دارد.» مجمع الزوائد، ج 2 ص 294 رواه الطبرانی فی الأوسط وفیه الحسن بن أبی جعفر قال عمرو بن علی صدوق منکر الحدیث وقال ابن عدی صدوق وهو ممن لم یتعمد الکذب وله أحادیث صالحة وی همچنین می نویسد: «حسن بن ابی جعفر از جهت حافظه اش ضعیف است، ولی فی نفسه راستگو است.» مجمع الزوائد، ج 10 ص 106 وفیه الحسن بن أبی جعفر الجفری وهو ضعیف من قبل حفظه وهو فی نفسه صدوق لذا شعیب الارنؤوط روایت او را به دلیل داشتن شواهد، حسن لغیره دانسته است. مسند أحمد، ج 22 ص 302 ح 14411 حسن لغیره، وهذا إسناد ضعیف لضعف الحسن بن أبی جعفر الجفری، لکنه متابع محمد ناصرالدین البانی نیز گفته است: «ولی حدیث حسن بن ابی جعفر متابعت می شود، همانطور که از ابن عدی نقل شد.» سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 2 ص 392 ح 766 لکن الحسن قد توبع کما تقدم عن ابن عدی وی در جای دیگر می نویسد: «می گویم: رجالش همگی ثقه هستند بجز حسن بن ابی جعفر که همان جعفری است و حافظ ابن حجر گفته است: ضعیف الحدیث است با وجود عبادت و فضلش. می گویم: اگر روایتش به روایت مرسلی که قبل از آن آمد ضمیمه شود، حدیثش به مرتبه حسن ارتقا می یابد ان شاء الله تعالی.» سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 5 ص 17 ح 2007 قلت: ورجاله ثقات غیر الحسن بن أبی جعفر وهو الجعفری، قال الحافظ: " ضعیف الحدیث، مع عبادته وفضله ".قلت: فإذا ضم إلى المرسل الذی قبله ارتقى حدیثه إلى مرتبة الحسن إن شاء الله تعالى. پس در نتیجه: روایت حسن بن ابی جعفر حداقل به کمک دو سند معتبری که ذکر کردیم، به مرتبه ی حسن می رسد.
چهارم: ابوذر غفاری

سند اول: سعید بن مسیب از ابوذر.

ابو يوسف يعقوب بن سفيان الفسوي (متوفای 277 ه-) با سندش از طریق سعید بن مسیب از جناب ابوذر روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حدیث سفینه را فرمودند.(1)

این سند بر مبنای احمد شاکر حسن بوده و بر مبنای ألبانی و ارنؤوط، در متابعات و شواهد حسن است.(2)

ص: 146


1- المعرفة والتاریخ، ج 1 ص 121 حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ أَبِي جَعْفَرٍ، قال: حدثنا عَلِيُّ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيِّبِ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَ فِيهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ"
2- بررسی سند روایت: مسلم بن إبراهيمَ الأزْدِي: توثیقش گذشت. / الحسن بن أبی جعفر الجفری: توثیقش گذشت. / علی بن زید بن جدعان: توثیقش می آید. / «سعيدُ بن المسيب بن حَزْن بن أبي وَهْب بن عمرو بن عائذٍ بن عِمْران بن مخزوم القرشيُّ المخزومي، أحدُ العلماءِ الأثبات الفقهاء الكبار، من كبار الثانية: اتَّفَقُوا على أن مرسلاتِه أصحُّ المراسيل، وقال ابن المَدِيني: لا أعلمُ في التابعين أوسعَ علمًا منه، مات بعد التسعين، وقد ناهز الثمانين. ع.» تحریر تقریب التهذیب، ج 2 ص 43 رقم 2396 توثیق علی بن زید بن جدعان: علی بن زید از رجال بخاری در غیر از صحیحش و بقیه ی صحاح سته است. تهذیب التهذیب،ج 7 ص 283 رقم 545 « بخ م 4 البخاری فی الأدب المفرد ومسلم والأربعة علی بن زید بن عبد الله بن أبی ملیکة.» شمس الدین ذهبی نام او را در کتاب ذکر من تکلم فیه وهو موثق، ج 1 ص 140 رقم 253 ذکر کرده و در کتاب دیگرش از او به عنوان صالح الحدیث یاد کرده است. المغنی فی الضعفاء، ج 2 ص 447 رقم 4265 علی بن زید بن جدعان صالح الحدیث المستدرک علی الصحیحین، ج 4 ص 551 در تعلیق بر ح 8543 و در جای دیگر در تعلیقش بر روایتی که حاکم نیشابوری از علی بن زید نقل می کند، از آن به عنوان "إسناده قوی" یاد می کند. المستدرک علی الصحیحین، ج 4 ص 613 ح 8699 محمد بن علی شوکانی سلفی او را ثقه دانسته است. نیل الأوطار، ج 4 ص 149 حدیث بن عباس فیه علی بن زید وفیه کلام وهو ثقة احمد محمد شاکر نیز او را ثقه دانسته و سند احادیثش را تصحیح کرده است: «علی بن زید بن جدعان: گذشت که در حدیث شماره 26 توثیقش کردیم و او مختلف فیه است؛ ولی آنچه که در نزد ما ارجحیت دارد، توثیق او است و ترمذی نیز احادیثی از او را تصحیح کرده است.» مسند احمد، ج 1 ص 504-505 ح 783 «علی بن زید : هو ابن جدعان ، وقد سبق فی 26 أننا وثقناه ، وهو مختلف فیه ، والراجح عندنا توثیقه ، وقد صحح له الترمذی أحادیث.» مسند احمد، ج 1 ص 179 ح 26 إسناده صحیح ، علی بن زید : هو ابن جدعان ، وهو ثقة . ابو اسحاق حوینی بعد از تصحیح سند روایت او در متابعت، می گوید: «علي بن زيد فيه مقال مشهور ولكنه توبع» خصائص الامام علی علیه السلام للنسائی ، ص 55 ح 47 محمد ناصرالدین ألبانی نیز گفته است که احادیث علی بن زید در متابعات به مرتبه ی حسن و حتی صحیح می رسند. سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 1 ص 322 ح 168 فمثله یحسن حدیثه أو یصحح إذا توبع شعیب الارنؤوط نیز می گوید: « این إسناد بر مدار علی بن زید بن جدعان قرار دارند و حدیث او در هنگام داشتن شواهد، حسن است و این، از آن جمله است.» مسند أحمد ط الرسالة، ج 28 ص 44 در تعلیق ح 16832 «قلنا: ویبقى مدار هذا الإسناد على علی بن زید بن جدعان، وحدیثه حسن فی الشواهد، وهذا منها.»

سند دوم: حنش از ابوذر.

ص: 147

یعقوب بن سفیان با سند صحیح(1) از ابو اسحاق سبیعی و او از طریق یک شخص مجهول از حنش روایت می کند که جناب ابوذر حدیث سفینه را از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد.(2)

البته در اسانید دیگر، این حدیث از ابو اسحاق بدون واسطه و با عنعنه از حنش نقل شده که یکی از آن ها را حاکم نقل و سندش را تصحیح کرده است.(3)

طبرانی این روایت را با سند دیگری از طریق سماک از حنش نقل کرده(4)

که حداقل در متابعات به درجه ی حسن می رسد. (5)

ص: 148


1- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: عبيد الله بن موسى العبسي: ثقة یتشیع / إسرائيل بن يونس السبيعي: ثقة / أبو إسحاق السبيعي: ثقة مکثر / حنش بن المعتمر الكناني: مقبول. ألبانی و دکتر محمد بن عبد المحسن التركي سند روایت او را حسن دانسته اند. سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 2 ص 478 رقم 827 عن علي يرويه حنش بن المعتمر ... رواه أحمد (1 / 152) وسنده حسن. مسند أبي داود الطيالسي، ج 1 ص 110 ح 116 إسناده حسن؛ لحال حنش.
2- المعرفة والتاريخ ج 1 ص 296 ح 608«حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ رَجُلٍ حَدَّثَهُ عَنْ حَنَشٍ، قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا ذَرٍّ آخِذًا بِحَلَقَةِ بَابِ الْكَعْبَةِ وَهُوَ يَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، أَنَا أَبُو ذَرٍّ، فَمَنْ عَرَفَنِي أَلَا وَأَنَا أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، لَا أُحَدِّثُكُمْ إِلَّا مَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: سَمِعْتُهُ وَهُوَ يَقُولُ: " أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتَابُ اللَّهِ عزوجل وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، وَأَحَدُهُمَا أَفْضَلُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ عزوجل وَلَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، وَإِنَّ مَثَلَهُمَا كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَرَكَهَا غَرِقَ ".» سند مشابه این را ألبانی به عنوان شاهد مرسل برای تقویت سند حدیث استفاده کرده است. سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 3 ص 44 رقم 1055 ثم وجدت للحديث شاهدا مرسلا ... ورجاله موثقون غير شيخ أبي إسحاق السبيعي فإنه لم يسم وهو تابعي أو صحابي والأول عندي أرجح كما بينته في الكتاب الآخر، فالحديث به حسن إن شاء الله.
3- المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 373 ح 3312 و ج 3 ص 163 ح 4720 هذا حدیث صحیح على شرط مسلم
4- المعجم الأوسط، ج 5 ص 354 ح 5536 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، قَالَ: ثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَكِيمٍ الأَوْدِيُّ، قَالَ: ثَنَا عَمْرُو بْنُ ثَابِتٍ، عَنْ سِمَاكِ بْنِ حَرْبٍ، عَنْ حَنَشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ، قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا ذَرٍّ وَهُوَ آخِذٌ بِحَلْقَةِ الْكَعْبَةِ، وَهُوَ يَقُولُ: أَنَا أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا جُنْدُبٌ الْغِفَارِيُّ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: " مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ "
5- بررسی سند روایت: محمد بن عثمان بن أبي شيبة: صدوق حسن الحديث / علي بن حكيم الأودي: ثقة / عمرو بن أبي المقدام البكري: توثیقش در بحث شجاعت حضرت در جنگ احد گذشت. / سماك بن حرب الذهلي: شعیب ارنؤوط و ألبانی او را حسن الحدیث دانسته اند. مسند احمد، ج 1 ص 298 ح 298 إسناده حسن، رجاله رجال الصحيح، سماك بن حرب ينزل عن درجة أهل الحفظ والضبط فهو حسن الحديث. سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 2 ص 567 ح 900 قلت: ورجاله ثقات كلهم رجال مسلم وفي سماك كلام لا يضر وهو حسن الحديث في غير روايته عن عكرمة / حنش بن المعتمر الكناني: مقبول یا حسن الحدیث. توثیقش گذشت.

سند سوم: ابو طفیل از ابو ذر.(1)

طبق روایت ابو بشر الدولابی (متوفای 310 ه-) با همین سند، که از طریق دیگری نقل کرده، ابوطفیل خودش حدیث را مستقیماً از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است.(2)

پنجم: ابو سعید خدری

طبرانی با سندی که تمام رجالش توثیق دارند، بجز «عبد العزيز بن محمد الكلابي» - که مستور است(3)

و روایتش می تواند به عنوان متابع و شاهد برای تقویت این حدیث مورد استفاده قرار بگیرد(4)،

از ابوسعید خدری از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حدیث سفینه را روایت کرده است.(5)

ص: 149


1- المطالب العالية، ج 16 ص 220 ح 3973 حدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، ثنا عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ هِلَالٍ، أَخْبَرَنِي أَسْلَمُ الْمَكِّيُّ، أَخْبَرَنِي أَبُوالطُّفَيْلِ، أَنَّهُ رَأَى أَبَا ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَائِمًا عَلَى الْبَابِ وَهُوَ يُنَادِي: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، تَعْرِفُونِي؟ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي، وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا جُنْدُبٌ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَأنا أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: " إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مِثْلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ، وَإِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ"
2- الكنى والأسماء، ج 1 ص 232 ح 419 حَدَّثَنِي رَوْحُ بْنُ الْفَرَجِ قَالَ: ثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ أَبُو سَعِيدٍ الْجُعْفِيّ قَالَ: ثَنَا عَبْدُ الْكَرِيمِ بْنُ هِلالٍ الْجُعْفِيُّ أَنَّهُ سَمِعَ أَسْلَمَ الْمَكِّيَّ قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو الطُّفَيْلِ عَامِرُ بْنُ وَاثِلَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: " مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَرَكَهَا غَرِقَ "
3- بررسی سند روایت: محمد بن عبد العزيز الكلابي: ثقة / عبد العزيز بن محمد الكلابي: وی جرح و تعدیلی ندارد؛ اما از او 4 نفر از ثقات روایت نقل کرده اند که توثیق به حساب می آید / عبد الرحمن بن شكيل الكوفي: صدوق حسن الحدیث / راشد الفزاري: مقبول / عطية بن سعد العوفي: ابن حجر عسقلانی اقوال علمای جرح و تعدیل در مورد او را چنین جمع بندی می کند: «صدوق يخطىء كثيرا وكان شيعيا مدلسا من الثالثة مات سنة إحدى عشرة بخ د ت ق.» تقريب التهذيب، ج 1 ص 393 رقم 4616.
4- ألبانی بعد از نقل حدیثی که در سند آن زید بن المهتدی قرار دارد که کسی او را توثیق و تضعیف نکرده، می گوید: «این سند حسن است همانطور که هیثمی گفته و رجالش همگی شناخته شده هستند بجز زید بن المهتدی المروزی که سه نفر از حافظان؛ از جمله طبرانی از او حدیث نقل کرده اند و کسی توثیق و تضعیفش نکرده است.» سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 7 ص 1388-1389 رقم 3473 وهذا إسناد حسن؛ كما قال الهيثمي في «المجمع» (1/129)، ورجاله كلهم معروفون من رجال «التهذيب» ؛ غير زياد بن المهتدي المروزي، ترجمه الخطيب في «التاريخ» (8/448) برواية ثلاثة من الحفاظ؛ منهم الطبراني ولم يذكر فيه جرحاً ولا تعديلاً
5- المعجم الأوسط، ج 6 ص 85 ح 5870 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ رَبِيعَةَ الْكِلابِيُّ، قال: نا أَبِي، قال: نا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي حَمَّادٍ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ الصَّائِغِ، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: " إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ. إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ مَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ، مَنْ دَخَلَ غُفِرَ لَهُ ".
ششم: انس بن مالک

خطیب بغدادی با سندش از انس بن مالک از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این حدیث را روایت کرده است.(1)

هفتم: سلمة بن اکوع

ابن المغازلی مالکی (متوفای 483 ه-) حدیث سفینه را از طریق سلمه بن اکوع از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است.(2)

تصحیح و تحسین حدیث توسط علمای اهل سنت

1. حاکم نیشابوری روایت حنش از ابوذر را تصحیح کرده است.

2 و 3. حسن الزمان حیدر آبادی و حافظ احمد غماری سند حدیث امام علی علیه السلام را تصحیح کرده اند.

4. دکتر سعد الشثری سند حدیث امام علی علیه السلام را حسن دانسته است.

5. حافظ سخاوی نیز تصریح کرده که حدیث سفینه به دلیل کثرت طرقش، حسن است:

«این روایت، از ابن عباس، ابن زبیر و ابو سعید خدری نقل شده است که طرقش یکدیگر را تقویت می کنند و به همین خاطر، من این حدیث را تحسین کردم.»(3)

6. ابن حجر هیتمی مکی نیز می گوید: این حدیث از طرق متعددی که یکدیگر را تقویت می کنند، نقل شده است:

«از طرق متعددی که یکدیگر را تقویت می کنند، نقل شده است که: «همانا مثل اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح  است که هر کس در آن سوار شود، نجات می یابد» و در روایت مسلم آمده است که:

ص: 150


1- 1] ] تاریخ بغداد للخطیب، ج 12 ص 91 ح 6507 أَخْبَرَنَا النَّجَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شَدَّادٍ الْمُطَرِّزُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْبَاغَنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو شَرِيكٍ الْقَطِيعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ بِمَكَّةَ، وَعيِسَى بْنُ وَاقِدٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " إِنَّمَا مَثَلِي وَمَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَسَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا ؛ نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا ؛ غَرِقَ "
2- 2] ] مناقب علی لابن المغازلی، ج 1 ص 187 ح 174 «أخبرنا محمد بن أحمد بن عثمان، أخبرنا أبو الحسین محمد بن المظفر بن موسى بن عیسى الحافظ إذناً، حدثنا محمد بن محمد بن سلیمان الباغندی، حدثنا سوید، حدثنا عمر بن ثابت عن موسى بن عبیدة عن إیاس بن سلمة بن الأکوع عن أبیه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : مثل أهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجا.»
3- البلدانیات، ج 1 ص 189 فی الباب عن ابن عباس ، وابن الزبیر ، وأبی سعید الخدری - رضی الله عنهم - وبعضها یقوی بعضا ولذلک حسنته

«و هرکس از آن تخلف کند، غرق می شود.»(1)

وی در کتاب دیگرش به صحت حدیث سفینه اقرار مى کند:

«و صحیح است حدیث همانا مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح علیه السلام است؛ هرکس سوارش شد نجات یافت و هرکس از آن تخلف کرد هلاک شد.»(2)

7. ملا علی قاری این حدیث را صحیح دانسته و اضافه کرده است که مجالی برای رد کردن آن نیست.(3)

8. عبدالرحمن سیوطی نیز این حدیث را حسن دانسته است.(4)

9. احمد زینى دحلان ،فقیه، مفتی و مورخ مکه در قرن گذشته(5)،

مى گوید:

«و صحیح است از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از طرق بسیاری که آن حضرت فرمودند: همانا مثل اهل بیت من در میان شما، همانند مثل کشتی نوح علیه السلام است که هرکس در آن سوار شود، نجات می یابد و هرکس از آن تخلف کند، غرق می شود و در روایتی آمده است که هلاک می شود و مثل اهل بیت من در میان شما همانند باب حطه در بنی اسرائیل است که هرکس داخلش شود، بخشیده می شود.»(6)

10. دکتر عبدالله بن ظافر بن عبدالله الشهری در تحقیق کتاب المطالب العالیة لابن حجر می نویسد:

«ولی ممکن است که حدیث سفینه با مجموع طرقش به درجه ی حسن لغیره ارتقا پیدا کند. و برای این حدیث شواهدی است از ابن عباس، ابو سعید خدری، انس و ابن زبیر ... و خلاصه ی کلام اینکه حدیث ابوذر با طرقش حسن است و خدا داناتر است.»(7)

ص: 151


1- الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 445 وجاء من طرق عدیدة یقوی بعضها بعضا ( إنما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا ) وفی روایة مسلم ( ومن تخلف عنها غرق )
2- المنح المکیة فی شرح الهمزیة، ص 535 وصحّ حدیث إنّ مثل أهل بیتی مثل سفینة ..
3- مرقاة المفاتیح، ج 11 ص 327 وأن هذا الحدیث صحیح لا مجال للرد فیه
4- الجامع الصغیر من حدیث البشیر النذیر، ج 2 ص 292 ح 8162 قال السیوطی: (ح) یعنی حسن
5- 5] ] الاعلام للزرکلی، ج 1 ص129-130 ابن زَيْني دَحْلان (1232 - 1304 ه- = 1817 - 1886 م) أحمد بن زيني دحلان: فقيه مكي مؤرخ. ولد بمكة وتولى فيها الإفتاء والتدريس.
6- الفتح المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین وأهل البیت الطاهرین، باب فضائل اهل البیت ، ص 154 وصحّ عنه صلّى الله علیه وسلم من طرق کثیرة انه قال انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا ومن تخلف عنها غرق ..
7- المطالب العالیة، ج 16 ص 223 ح 3973 ولکن یمکن أن یرتقی الحدیث بمجموع هذه الطرق إلى درجة الحسن لغیره . وله شواهد من حدیث ابن عباس، و أبی سعید الخدری، و أنس، و ابن الزبیر ... وجملة القول أنّ حدیث أبی ذر حسن بطرقه، والله أعلم.

سوم: آیه ی هدایت

اشاره

(إِنّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلّ قَوْمٍ هادٍ.) رعد: 7

«ای پیامبر ! تو فقط انذار دهنده هستی و برای هر قومی هدایت کننده ای است.»

فخر رازى در تفسیر این آیه، سه قول نقل مى کند:

((نخست: اینکه منذر و هادى هر دو به یک معنى هستند؛ بنابراین مفهوم آیه چنین است: «تو فقط انذار دهنده و هدایت کننده ی هر قوم هستى.»

دوم: اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انذار کند و خدا هدایت نماید.

سوم: انذار کننده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و هدایت کننده حضرت على علیه السلام باشد؛ زیرا ابن عباس مى گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست مبارکش را بر سینه خود گذارد و فرمود: «اَنَا الْمُنْذِرُ»، سپس اشاره به شانه على علیه السلام کرد و فرمود: «اَنْتَ الْهادِىُ یا عَلى! بِکَ یَهْتَدى الْمُهتَدُونَ مِنْ بَعْدى»: «تو هدایت کننده اى یا على! و به وسیله تو بعد از من هدایت شوندگان هدایت مى شوند.»))(1)

این تفسیرهاى سه گانه را بعضى دیگر از مفسران نیز نقل کرده اند و آنها اصرار دارند که تفسیر آیه، یکى از دو تفسیر اول است؛ زیرا تفسیر سوم مناسب با طرز فکر آمیخته با تعصب آنها نیست.

این در حالى است که تفسیر اول به یقین با ظاهر آیه سازگار نیست؛ زیرا اگر بنا بود هر دو وصف براى پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد باید بفرماید:«اِنَما اَنْتَ مُنْذِرُ وَ هاد لِکُلِ قَوْم»، و به تعبیر دیگر نباید «لکلّ قوم» که جار و مجرور است مقدم بر «هاد» شود، و اگر مقدم شود، باید هر دو وصف مقدم گردد و گفته شود «اِنَما اَنْتَ لِکُلِّ قَوْم مُنْذِرٌ وَ هاد».

کوتاه سخن اینکه هیچ وجهى براى مقدم شدن «لکل قوم» بر یکى از دو وصف و تأخیر از دیگرى به نظر نمى رسد ؛ یا باید بر هر دو مقدم شود و یا از هر دو به تأخیر بیفتد. (دقت کنید).

ضمن اینکه وحدانیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با تعددی که از ظاهر «لکل قوم هاد» به ذهن متبادر می شود، ناسازگار

ص: 152


1- التفسیر الکبیر، ج 19 ص 12 واعلم أن أهل الظاهر من المفسرین ذکروا ههنا أقوالا : الأول : المنذر والهادی شیء واحد والتقدیر : إنما أنت منذر ولکل قوم منذر على حدة ومعجزة کل واحد منهم غیر معجزة الآخر . الثانی : المنذر محمد والهادی هو الله تعالى روی ذلک عن ابن عباس رضی الله عنهما وسعید بن جبیر ، ومجاهد ، والضحاک . والثالث : المنذر النبی . والهادی علی . قال ابن عباس رضی الله عنهما : وضع رسول الله یده على صدره فقال : ( أنا المنذر ) ثم أومأ إلى منکب علی رضی الله عنه وقال : ( أنت الهادی یا علی بک یهتدی المهتدون من بعدی) .

است؛ از این رو ابن تیمیه گفته است: «اما تفسیر هادی در این آیه به علی علیه السلام ، پس آن باطل است؛ زیرا می فرماید: (وَ لِکلّ قَوْمٍ هادٍ) و این اقتضا می کند که هادی این ها غیر از هادی آن ها باشد؛ لذا هادیان متعدد می شود. پس چگونه علی علیه السلام را برای همه ی اقوام، از اولین و آخرین، هادی قرار می دهد؟!»(1)

مولوی حسن الزمان حیدر آبادی در رد نظر ابن تیمیه، می نویسد:

«معنی آیه همانطور که آشکار است، این می باشد که برای هر قومی بعد از پیامبرشان، هدایتگری است و همانا علی مرتضی علیه السلام همان هدایتگر بعد از عصر محمدی صلی الله علیه و آله و سلم می باشد.»(2)

تفسیر دوم نیز بسیار نامأنوس و نامناسب است؛ زیرا ظاهر این جمله آن است که در هر عصر و زمانى هدایتگر خاصى است، در حالى که خداوند ، یگانه و یکتا است. بنابراین حقیقت یگانگى خدا با تعددى که از جمله (لِکُلِّ قَوْم هاد) استفاده مى شود، سازگار نیست.

بنابراین تنها تفسیرى که براى آیه صحیح به نظر مى رسد، این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انذار کننده است و براى هر قوم، در هر عصر و زمانى هدایتگرى است.

آیا این هدایتگر اشاره به علماء و دانشمندان هر قوم و هر زمانى است؟

پاسخ این سؤال نیز منفى است؛ زیرا در هر عصر و زمان علماء و دانشمندان متعددى وجود دارند نه یک هدایتگر. همانگونه که پیامبر اسلام یک نفر بود، هدایتگر مسلمین نیز در هر عصر و زمان یکى است.

به تعبیر دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بنیان گذار دین است از طریق انذار، و امام ادامه دهنده راه او است از طریق هدایت.

اینها نکاتى است که از خود آیه استفاده مى شود و اگر به سراغ روایاتى که در این زمینه نقل شده برویم، مسئله روشن تر مى شود.(3)

روایت اول:

در مسند احمد، حدیثی با این سلسله سند و متن آمده است:

ص: 153


1- 1] ] منهاج السنة النبوية، ج 7 ص 142 و أما تفسيره بعلي فانه باطل لأنه قال ( ولكل قوم هاد ) و هذا يقتضي أن يكون هادي هؤلاء غير هادي هؤلاء فيتعدد الهداة فكيف يجعل علي هاديا لكل قوم من الأولين و الآخرين
2- القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 336 فان المعني كما هو ظاهر ان لكل قوم بعد نبيهم هاديا وان عليا المرتضي هو الهادي بعد العهد المحمدي صلي الله عليه وآله وسلم
3- پیام قرآن، جلد 9 ، آیه انذار و هدایت ، آیت الله ناصر مکارم شیرازی

«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ، حَدَّثَنِی عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، عَنِ السُّدِّیِّ، عَنْ عَبْدِ خَیْرٍ، عَنْ عَلِیٍّ، فِی قَوْلِهِ: (إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ) [الرعد: 7] ، قَالَ: " رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْمُنْذِرُ، وَالْهَادِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ.»

«عبدالله بن احمد بن حنبل از عثمان بن ابی شیبه و او از مطلب بن زیاد و او از السدی و او از عبد خیر و او از حضرت علی علیه السلام روایت می کند که در تفسیر آیه ی (ای پیامبر تو تنها انذار دهنده هستی و برای هر قومی هدایتگری است) (رعد:7) فرمود: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منذر، و هادی مردی از بنی هاشم است.»(1)

احمد محمد شاکر، در تحقیق مسند احمد، سند این روایت را تصحیح کرده است.(2)

محمد ناصرالدین ألبانی نیز سندش را صحیح دانسته است.(3)

ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و محققش دکتر عبد الملک بن دهیش سندش را حسن دانسته است.(4)

سند این روایت را هر چند شعیب الارنؤوط در تحقیق مسند احمد تضعیف کرده؛ اما در کتاب تحریر تقریب التهذیب راویان مورد تضعیفش را صدوق حسن الحدیث دانسته و اشکال تشیع راوی را نیز دلیل غیر قادح دانسته است! بنابراین سند این روایت از نظر شعیب الارنؤوط، حسن است و وی تنها به خاطر دشمنی با شیعه، این روایت را تضعیف کرده است.(5)

ص: 154


1- مسند احمد ط الرسالة، ج 2 ص 306 ح 1041
2- مسند احمد بتحقیق شاکر، ج 2 ص 48-49 ح 1041 قال احمد شاکر: إسناده صحیح
3- سلسلة الاحادیث الضعیفة، ج 10 ص 537 رقم 4899 قال الألبانی: وهذا إسناد صحیح، رجاله ثقات
4- الأحادیث المختارة، ج 2 ص 286 ح 668 قال عبد الملک دهیش: إسناده حسن
5- شعیب الارنؤوط دو ایراد به سند این روایت گرفته و سندش را تضعیف کرده است: «إسناده ضعیف، وفی متنه نکارة، مطلب بن زیاد وثقه أحمد، وابن معین، وعثمان بن أبی شیبة، وابن حبان، والعجلی، وقال أبو داود: هو عندی صالح، وقال ابنُ عدی: له أحادیث حسان وغرائب، ولم أر له منکرأ، وأرجو أنه لا بأسَ به، وقال أبو حاتِم: یُکتب حدیثه ولا یحتج به، وقال الآجری عن أبی داود: رأیت عیسى بنَ شاذان یضعفه، وقال: عنده مناکیر، وقال ابن سعد؟ کان ضعیفاً فی الحدیث جداً، والسدی- واسمه إسماعیل بن عبد الرحمن- وثقه جماعة، وضعفه آخرون وفیه تشیع، وروى له مسلم، ومثل هذین الاثنین لا یحتملان مثلَ هذا المتن.» همانطور که می بینید، شعیب الارنؤوط 3 ایراد به سند این روایت گرفته است: 1. وجود ضعف در مُطَّلِبُ بْنُ زِیَادٍ، 2. وجود ضعف در السُّدِّیِّ، 3. وجود تشیع در السُّدِّیِّ حال ببینیم شعیب الارنؤوط در کتاب «تحریر تقریب التهذبب» (تحقیق کتاب تقریب التهذیب حافظ ابن حجر عسقلانی) که سه سال بعد از اتمام مسند احمد، به اتمام رسانده، در مورد این دو راوی چه نظری دارد. «المُطلب بن زیاد بن أبی زُهَیْر الثَّقَفِی ... بخ س ق. بل: صدوقٌ حسن الحدیث، فقد وثقه أحمد بن حنبل، والعجلی، وابن معین فی روایة، وقال فی روایة: لیس به بأس، وفی أخرى: ضعیف. وقال أبو داود: صالح. وضعَّفه ابن سعد وعیسى بن شاذان، وقال أبو حاتم: یکتب حدیثه ولا یحتج به. وذکره ابن حبان فی "الثقات"، وقال ابن عدی: له أحادیث حسان وغرائب، ولم أر له حدیثًا منکرًا فأذکره، وأرجو أنه لا بأس به.» تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 386 رقم 6709 در مورد راوی دوم؛ یعنی السُّدِّیِّ نیز می نویسد: «إسماعیل بن عبد الرحمن بن أبی کَرِیمة السُّدِّیُّ ... م 4. بل: صدوق، حسن الحدیث، إمام فی التفسیر، ما نُقِمَ علیه سوى التشیُّع، ومفهوم التشیع فی زمانه غیر الذی عُرف فیما بعد، فهی علة غیرُ قادحة. وقد روى عنه أئمة الناس: سفیان الثَّوری، وشعبة، وسلیمان التیمی، وزائدة بن قدامة، وأبو عوانة الوَضَّاح بن عبد الله الیَشْکُری وغیرهم. ووثقه أحمد بن حَنْبل، والعجلی، وابن حبان. وارتضاه - یحیى بن سعید القطان - على تشدُّدِه، فقال: لا بأس به، ما سمعت أحدًا یذکره إلا بخیر، وما ترکه أحدٌ. وقال النسائی: لا بأسَ.» تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 136 رقم 461 همانطور که می بینید، شعیب ارنؤوط ضمن اینکه این راوی را صدوق حسن الحدیث و امام در تفسیر می داند، تصریح می کند که خدشه ای به او به خاطر تشیعش وارد نمی شود؛ چون مفهوم تشیع در آن زمان، غیر از آن چیزی است که بعد ها شناخته شد.

در شیوه ی نقطه گذاری این روایت اختلاف شده است، به طوری که در مسند احمد با چاپ های تحقیق شعیب الارنؤوط و همچنین احمد شاکر و نیز کتاب الاحادیث المختارة به صورت موقوف (یعنی به صورت نقل تفسیر از خود حضرت علی علیه السلام ) نقطه گذاری شده است و در بعضی دیگر از کتب نیز به صورت مرفوع (قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم :) نقطه گذاری شده، به طوری که معنای روایت به طور کل عوض می شود و هم منذر و هم هادی، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می شود!

اما این روایت قطعا به صورت موقوف است، به چند دلیل:

دلیل اول: «قال» در سند این روایت، یکبار آمده و لذا به حضرت علی علیه السلام برگشت پیدا می کند.

اگر روایت مرفوع بود، باید می گفت: «عن علی علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی قوله عزوجل ... !»

یا می گفت: «عن علی علیه السلام فی قوله عزوجل ... قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ... !»

اگر عبارت «عن علی رضی الله عنه فی قوله» را در نرم افزارهای حدیث جستجو کنیم، ده ها مورد می آورد که امیرالمومنین علیه السلام خودش آیه را تفسیر کرده است!

لذا اصل بر این است که «قال» به حضرت علی علیه السلام باز می گردد مگر اینکه خلافش ثابت شود.

ص: 155

دلیل دوم: ابن ابی حاتم در تفسیرش همین حدیث را با همین سند از طریق استادش علي بن الحسين بن الجنيد (متوفای 291 ه-) که خودش او را «صدوق ثقة» دانسته(1) و ذهبی از او به عنوان «الإِمَامُ، الحَافِظُ، الحُجَّةُ» یاد کرده(2)به این صورت نقل کرده است:

«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، ثنا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا الْمُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنِ السُّدِّيِّ، عَنْ عَبْدِ خَيْرٍ، عَنْ عَلِيٍّ، (وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)، قَالَ: الْهَادِ رَجُلٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ ".» (3)

ابن ابی حاتم در ادامه می نویسد: «ابن الجنید گفت: او (رجل من بنی هاشم) علی بن ابی طالب علیه السلام است، و از ابن عباس در یکی از روایات و از ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام مانند آن روایت شده است.»(4)

ابن عساکر نیز این روایت را با سند حسن از همان طریق، به این صورت نقل کرده است:

«أَخْبَرَنَا أَبُو الْعِزِّ بْنُ كَادِشٍ، أنا أَبُو الطَّيِّبِ طَاهِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، أنا عَلِيُّ بْنُ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَرْبِيُّ، نا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، نا عُثْمَانُ ابْنُ أَبِي شَيْبَةَ، نا الْمُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنِ السُّدِّيِّ، عَنْ عَبْدِ خَيْرٍ، عَنْ عَلِيٍّ، فِي قَوْلِ اللَّهِ عزوجل: (إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)، قَال: "رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْمُنْذِرُ وَالْهَادِي عَلِيٌّ ".»(5)

دلیل سوم: به صراحت از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که هادی منم و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم نقل شده که هادی، امیرالمومنین علیه السلام است. سند این روایات ولو ضعیف باشند، قرینه اند بر اینکه این روایت، موقوف است.

عبدالرحمن سیوطی می نویسد: «عبد الله بن احمد بن حنبل در زوائد مسند احمد، ابن ابی حاتم در تفسیرش، طبرانی در المعجم الأوسط، حاکم در مستدرکش با تصحیح، ابن مردویه و ابن عساکر همگی از علی بن ابی طالب علیهما السلام در تفسیر آیه ی 7 سوره رعد نقل کرده اند که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم منذر و من هادی هستم. و در لفظ هادی، نقل شده است که مردی از بنی هاشم است؛ یعنی خودش.»(6)

ص: 156


1- الجرح والتعديل، ج 6 ص 179 رقم 981 على بن الحسين بن الجنيد الرازي أبو الحسن روى عن النفيلي والمعافى بن سليمان والأزرق بن على وأحمد بن صالح وأبى مصعب كتبنا عنه وهو صدوق ثقة
2- سير أعلام النبلاء، ج 14 ص 16 علي بن الحسين بن الجنيد الإمام الحافظ الحجة أبو الحسن النخعي الرازي المعروف في بلده بالمالكي لكونه جمع حديث مالك الإمام وكان من أئمة هذا الشأن
3- تفسیر ابن أبی حاتم، ج 7 ص 2225 ح 12152
4- قَالَ ابْنُ الْجُنَيْدِ: هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَرُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فِي إِحْدَى الرِّوَايَاتِ، وَعَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، نَحْوَ ذَلِكَ.»
5- تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 359 (ح 44562) حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناد حسن
6- الدر المنثور، ج 4 ص 608 وأخرج عبد الله بن أحمد فی زوائد المسند وابن أبی حاتم والطبرانی فی الأوسط والحاکم وصححه وابن مردویه وابن عساکر عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه فی قوله ( إنما أنت منذر ولکل قوم هاد ) قال رسول الله المنذر وأنا الهادی . وفی لفظ الهادی : رجل من بنی هاشم یعنی نفسه
روایت دوم:

«أَخْبَرَنَا أَبُو عَمْرِو عُثْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ السَّمَّاكِ، ثنا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْحَارِثِيُّ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ حَسَنٍ الأَشْقَرُ، ثنا مَنْصُورُ بْنُ أَبِي الأَسْوَدِ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَسَدِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ:(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ). قَالَ عَلِيٌّ: " رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْمُنْذِرُ، وَأَنَا الْهَادِي ".»

این روایت را حاکم در کتاب المستدرک نقل و سندش را تصحیح کرده است.(1)

البته بعضی رجال سندش مختلف فیه هستند؛ اما در متابعات، اشکالش برطرف می شود.(2)

روایت سوم:

طبری در تفسیرش چنین روایت کرده است:

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الصُّوفِيُّ، قَالَ: ثنا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ الأَنْصَارِيُّ، قَالَ: ثنا مُعَاذُ بْنُ مُسْلِمٍ بَيَّاعُ الْهَرَوِيِّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: " لَمَّا نَزَلَتْ (إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)، وَضَعَ صلی الله علیه و آله و سلم يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ، فَقَالَ: " أَنَا الْمُنْذِرُ، وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ". وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى مَنْكِبِ عَلِيٍّ فَقَالَ: " أَنْتَ الْهَادِي يَا عَلِيُّ، بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ بَعْدِي ". وَقَالَ آخَرُونَ: مَعْنَاهُ: لِكُلِّ قَوْمٍ دَاعٍ.»(3)

ابن حجر عسقلانی سند این روایت را حسن دانسته و گفته است:

«مطلب عجیب آن چیزی است که طبری با سند حسن از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده است که گفت: «هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستش را بر سینه اش گذاشت و فرمود: من منذر هستم و به سوی علی علیه السلام اشاره کرد و فرمود: تو هادی هستی؛ به وسیله ی تو هدایت شدگان بعد از من هدایت می شوند.»

ص: 157


1- المستدرك على الصحيحين، ج 3 ص 140 ح 4646 هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ
2- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: عثمان بن أحمد الدقاق: ثقة ثبت / عبد الرحمن بن محمد الحارثي: مقبول. ابو حاتم الرازي: شيخ – ابو حاتم بن حبان البستي: ذكره في الثقات – مسلمة بن القاسم الأندلسي: ثقة مشهور – موسي بن هارون الحمال: كان يرضاه وكان حسن الرأي فيه / الحسين بن الحسن الأشقر: ابو حاتم بن حبان البستي: ذكره في الثقات - أحمد بن حنبل: لم يكن عندي ممن يكذب – يحيي بن معين: كان من الشيعة الغالية ، وسئل عن حديثه فقال : لا بأس به - ابن حجر العسقلاني: قال في التقريب : صدوق يهم ، ويغلو في التشيع/ منصور بن أبي الأسود الليثي: صدوق رمی بالتشیع / سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / المنهال بن عمرو الأسدي: ثقة / عباد بن عبد الله الأسدي: عجلی (معرفة الثقات، ج 2 ص 17 رقم 840) و ابن حبان (الثقات، ج 5 ص 141 رقم 4268) او را توثیق کرده اند. حاکم، بوصیری و سندی نیز وی را ثقه دانسته اند. رجوع شود به مبحث اخوت امیرالمومنین علیه السلام ./
3- تفسير الطبري، ج 13 ص 108

پس اگر این مطلب ثابت شود، مراد از قوم در این آیه خاص تر از آن چیزی است که قبلا گفته شد؛ یعنی بنی هاشم مثلا. و ابن ابی حاتم، عبد الله بن احمد در زیادات مسند و ابن مردویه از طریق سدی از عبد خیر از علی علیه السلام روایت کرده اند که فرمود: هادی مردی از بنی هاشم است. بعضی از راویان این روایت گفته اند: مراد از آن، خود علی علیه السلام است.»(1)

روایت چهارم:

«أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيُّ، أَنَّ أَبَا الْخَيْرِ مُحَمَّدَ بْنَ رَجَاءٍ أَخْبَرَهُمْ، أبنا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أبنا أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عُتَيْبَةَ، ثَنا أَحْمَدُ بْنُ النَّضْرِ، ثنا أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ، عَنِ الْحَكَمِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ:(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)، قَالَ: "رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْمُنْذِرُ، وَالْهَاد عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ".»

این روایت را ضیاء مقدسی در صحیحش نقل کرده؛(2) اما چند نفر از رجال سندش مجهول الحال هستند. از آنجایی که مقدسی این روایت را در صحیحش نقل کرده و کتاب الاحادیث المختارة، معتبرتر از کتاب المستدرک علی الصحیحین است، بر اساس سخن ذهبی که راوی مجهول الحال را به صرف تصحیح روایتش توسط حاکم، حسن الحدیث می داند،(3)

می توان به این راویان مجهول الحال که در نزد ضیاء مقدسی ثقه هستند(4) نیز حُسن ظن داشت و لااقل در متابعات، سندش را معتبر دانست.

سیوطی این روایت را به صورت مرفوع از ابن عباس، اینگونه نقل کرده است:

«وأخرج ابن مردويه والضياء في المختارة عن ابن عباس - رضي الله عنهما - في الآية قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المنذر أنا والهادي علي بن أبي طالب 2.»(5)

ص: 158


1- فتح الباری، ج 8 ص 376 والمستغرب ما أخرجه الطبری بإسناد حسن من طریق سعید بن جبیر عن بن عباس قال لما نزلت هذه الآیة وضع رسول اللهصلي الله عليه وسلم یده على صدره وقال أنا المنذر وأومأ إلى على وقال أنت الهادی بک یهتدی المهتدون بعدی فإن ثبت هذا فالمراد بالقوم أخص من الذی قبله أی بنی هاشم مثلا وأخرج بن أبی حاتم وعبد الله بن أحمد فی زیادات المسند وبن مردویه من طریق السدی عن عبد خیر عن علی قال الهادی رجل من بنی هاشم قال بعض رواته هو علی
2- الأحادیث المختارة، ج 10 ص 159
3- الموقظة فی علم مصطلح الحدیث للذهبی، ص 78 «وإن صَحَّحَ له کالدارقطنی والحاکم، فأقلُّ أحوالهِ: حُسْنُ حدیثه»
4- تهذيب التهذيب، ج 7 ص 45 أخرجه الضياء في المختارة ومقتضاه أن يكون عبيد الله عنده ثقة
5- الدر المنثور، ج 4 ص 608
روایت پنجم:

سیوطی این روایت را از ابن مردویه از طریق ابو برزه اسلمی اینگونه نقل می کند:

«وأخرج ابن مردويه عن أبي برزة الأسلمي 2: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم يقول (إنما أنت منذر) ووضع يده على صدر نفسه ثم وضعها على صدر علي ويقول : (لكل قوم هاد).» (1)

متاسفانه کتاب ابن مردویه اصفهانی به دست ما نرسیده و از سلسله سند روایت او اطلاعی نداریم؛ اما حاکم حسکانی که ذهبی از او با عناوینی چون: « الْإِمَامُ الْمُحَدِّثُ ، الْبَارِعُ ، الْقَاضِي، الْحَنَفِيُّ ، الْحَاكِمُ»(2)

و «الحافظ شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث، وكان معمرا عالي الإسناد و ...» یاد کرده،(3)

در کتاب شواهد التنزیل، با دو سند از ابو برزه از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که منظور از هادی در این آیه، حضرت علی علیه السلام است.

سند اول:

«حَدَّثَنَا اَلْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَافِظُ إِمْلاَءً وَ قِرَاءَةً قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي دَارِمٍ اَلْحَافِظُ بِالْكُوفَةِ قَالَ: أَخْبَرَنَا اَلْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْمُنْذِرِ بْنِ سَعِيدٍ اَللَّخْمِيُّ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي اَلْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي سَعِيدُ بْنُ أَبِي اَلْجَهْمِ ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ نُفَيْعِ بْنِ اَلْحَارِثِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو بَرْزَةَ اَلْأَسْلَمِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِ نَفْسِهِ ثُمَّ وَضَعَهَا عَلَى يَدِ عَلِيٍّ وَ قَالَ:(لِكُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ).»(4)

سند دوم:

« أَخْبَرَنَاهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلشِّيرَازِيُّ [قَالَ] أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ اَلْجَرْجَرَائِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو أَحْمَدَ اَلْبَصْرِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ صَبِيحٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْجَارُودِ زِيَادُ بْنُ اَلْمُنْذِرِ، عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ أَبِي بَرْزَةَ اَلْأَسْلَمِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: (إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ ) ثُمَّ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى صَدْرِهِ (وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ) وَ يُشِيرُ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ .»(5)

ص: 159


1- الدر المنثور، ج 4 ص 608
2- سير أعلام النبلاء، ج 18 ص 268-269 الْحَسْكَانِيُّ الْإِمَامُ الْمُحَدِّثُ ، الْبَارِعُ ، الْقَاضِي أَبُو الْقَاسِمِ ، عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَسْكَانَ الْقُرَشِيُّ ، الْعَامِرِيُّ ، النَّيْسَابُورِيُّ ، الْحَنَفِيُّ ، الْحَاكِمُ
3- تذكرة الحفاظ، ج 3 ص 1200
4- شواهد التنزیل، ج 1 ص 298 ح 407
5- شواهد التنزیل، ج 1 ص 301-302 ح 414
روایت ششم:

ابو نعیم اصفهانی (متوفای 430 ه-) با سه سند چنین روایت می کند:

حذیفة بن یمان گوید: گفتند: ای رسول خدا، آیا علی علیه السلام را خلیفه نمی کنی؟ حضرت فرمودند:

«اگر علی علیه السلام را سرپرست و خلیفه کنید و به آن گردن نهید، او را هادی مهدی می یابید که شما را به راه راست هدایت می کند.»

هر چند در این روایت به آیه ی هدایت اشاره ای نشده، اما مؤید مضمون روایات قبلی می باشد.

سند اول:

«حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ، حَدَّثَنَا أَبُو حُصَيْنٍ الْوَادِعِيُّ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ، حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنْ أَبِي الْيَقْظَانِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ، قَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ، أَلا تَسْتَخْلِفُ عَلِيًّا؟ قَالَ: " إِنْ تُوَلُّوا عَلِيًّا تَجِدُوهُ هَادِيًا مَهْدِيًّا، يَسْلُكُ بِكُمُ الطَّرِيقَ الْمُسْتَقِيمَ ".»

سند دوم:

«حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ وُهَيْبٍ الْغَزِّيُّ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي السَّرِيِّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا النُّعْمَانُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ الْجَنَدِيُّ، عَنْ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ، عَنْ حُذَيْفَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " إِنْ تَسْتَخْلِفُوا عَلِيًّا، وَمَا أَرَاكُمْ فَاعِلِينَ، تَجِدُوهُ هَادِيًا مَهْدِيًّا، يَحْمِلُكُمْ عَلَى الْمَحَجَّةِ الْبَيْضَاءِ ".»

سند سوم:

«... حَدَّثَنَا نَذِيرُ بْنُ جُنَاحٍ الْقَاضِي، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مِهْرَانَ، حَدَّثَنَا أَبِي، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَرَاسَةَ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ، عَنْ عَلِيٍّ، عَن ِالنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم مِثْلَهُ.»(1)

ص: 160


1- حلية الأولياء، ج 1 ص 64

سند دوم ابو نعیم حسن است(1) و ابن الجزری شافعی نیز آن را نقل کرده و درباره ی سندش گفته است: «حديث حسن الإسناد، رجاله موثقون.»(2)

البته این روایت با اضافاتی که مشتمل بر مدح ابوبکر و عمر می باشد نیز نقل شده و بزرگان اهل سنت آن را معتبر شمرده اند که به نظر می رسد بعضی از راویان، از روی تقیه، آن اضافات را به حدیث افزوده اند تا بتوانند روایت مدح امیرالمومنین علیه السلام را در جامعه ی نواصب بگویند.

مولوی حسن الزمان حیدر آبادی درباره ی این حدیث می نویسد:

«این حدیث صحیح، مانند نص صریح است در تقدیم مولا علی علیه السلام بر شیخین در هدایت به صراط مستقیم.»(3)

ص: 161


1- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: سليمان بن أحمد الطبراني: حافظ ثبت / عبد الله بن وهيب الجذامي: صدوق حسن الحديث / محمد بن المتوكل القرشي: صدوق حسن الحديث / عبد الرزاق بن همام الحميري: ثقة حافظ / النعمان بن أبي شيبة الصنعاني: ثقة / سفيان الثوري: ثقة حافظ / أبو إسحاق السبيعي: ثقة مكثر / يزيد بن يثيع الهمداني: مقبول. توثیقش می آید / / حذيفة بن اليمان العبسي: صحابی. توثیق زید بن یثیع الهمدانی: او را ابن حبان و عجلی توثیق کرده اند و لذا ابن حجر در نهایت رای به ثقه بودنش داده است؛ اما محققین کتاب تقریب التهذیب او را مقبول دانسته اند. تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 437 رقم 2160 زيدُ بن يُثَيُع، ... الهَمْداني الكُوفيُّ: ثقةٌ، مخضرمٌ، من الثانية. ت س. • بل: مقبولٌ، تفرَّد بالرواية عنه أبو إسحاق السَّبيعي، ولم يوثِّقه سوى العجلي وابنُ حبان، ولذلك مال الذهبيُّ إلى تجهيله في "الميزان". ألبانی و حافظ بوصیری نیز ابن یثیع را ثقه دانسته اند. سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 2 ص 468 رقم 824 وجعل بعضهم مكانه زيد بن يثيع وهو ثقة إتحاف الخيرة المهرة، ج 6 ص 71 رقم 5363 عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ... هَذَا إِسْنَادٌ رُوَاتُهُ ثِقَاتٌ. ضیاء مقدسی نیز در صحیحش از او روایاتی نقل کرده و محققش دکتر عبدالملک بن دهیش سندشان را تصحیح نموده است. الأحاديث المختارة، ج 2 ص 84-86 ح 461-463 حسین سلیم اسد الدارانی نیز سند روایت ابن یثیع را صحیح دانسته است. مسند الدارمي، ج 2 ص 1222 ح 1960
2- مناقب الأسد الغالب، ص 33 ح 34
3- القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 336 وهذا الحديث الصحيح كالنص الصريح في تقديم المولي علي علي الشيخين رضي الله عنهم في هداية الخليقة الطريقة الحقة ومعرفة الحقيقة المعبر عنها بالصراط المستقيم

چهارم: امیرالمومنین علیه السلام دروازه ی علوم نبوی

اشاره

از جمله احادیثی که اعلمیت امیرالمومنین علیه السلام را ثابت می کند، حدیث « أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ» است؛ همانطور که شاه عبدالعزیز دهلوی به دلالت آن اعتراف کرده و گفته است:

«اگر شخصی باب مدينه العلم شد، چه لازم است كه صاحب رياست عام هم باشد بلافصل بعد از پيغمبر؟ غايه ما في الباب آن كه يک شرط از شرايط امامت در وی به وجه اتم متحقق گشت؛ از وجدان يک شرط، وجود مشروط لازم نمی آيد.»(1)

این حدیث در کتب اهل سنت از چند نفر از صحابه نقل شده است که بعضی از اسانید آن معتبرند و در مجموع، به مرتبه ی صحت می رسد.

جالب اینکه ابن جوزی حنبلی که در دشمنی با احادیث فضایل اهل بیت علیهم السلام گوی سبقت را از همگان ربوده، این حدیث را با پنج طریق از امیرالمؤمنین علیه السلام ، ده طریق از ابن عباس و دو طریق از جابر بن عبدالله نقل می کند و سپس در آخر نتیجه می گیرد که این حدیث، ساختگی است !!!

«حدیث دهم در ذکر مدینة العلم است، و آن از علی علیه السلام ، ابن عباس و جابر نقل شده است. و اما حدیث علی علیه السلام پنج طریق دارد ... و اما حدیث ابن عباس ده طریق دارد ... .»(2)

در ادامه ما بعضی از طرق معتبر این حدیث را ذکر می کنیم:

ص: 162


1- تحفه ی اثنا عشری، ص 388
2- الموضوعات، ج 1 ص 261 و 262 الحدیث العاشر فی ذکر مدینة العلم ، وفیه عن علی وابن عباس وجابر . فأما حدیث علی رضی الله عنه فله خمسة طرق ... وأما حدیث ابن عباس فله عشرة طرق
1. حضرت علی علیه السلام

ترمذی در سنن خود از طریق «محمد بن عمر بن الرومی»(1) از «قاضی شریک بن عبدالله»(2)، از سلمه و او از سوید بن غفله از صُنابحی از حضرت علی علیه السلام روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من خانه حکمتم و علی درِ آن است.»(3)

به شهادت محب الدین طبری (عالم سُنی در قرن هفتم) در دو کتابش، ترمذی این حدیث را حسن [غریب] دانسته است.(4)

اما در چاپ های موجود از کتاب سنن ترمذی، نظر وی به صورت «هَذَا حَدِيثٌ غَرِيبٌ مُنْكَرٌ» آمده است. مؤید نقل طبری، آن است که ترمذی از راوی مورد اتهام این سند؛ یعنی محمد بن عمر بن الرومی در جای دیگر از کتاب سنن خود روایتی را نقل کرده و درباره ی سندش چنین اظهار می دارد: «هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ لَا نَعْرِفُهُ إلا من حديث بن الرُّومِيِّ عن عَلِيِّ بن مُسْهِرٍ.»(5) یعنی ترمذی حدیث او را اقلاً از نوع حسن لذاته می داند!

ص: 163


1- ابن حبان نام او را در کتاب «الثقات» خود آورده (الثقات، ج 9 ص 71 رقم 15241) است. از طرفی طبق نظر شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف، اگر شخصی را ابن حبان توثیق کند و از او چهار نفر یا بیشتر روایت نقل کنند، او صدوق حسن الحدیث می شود (تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 33-34)؛ لذا از آنجایی که طبق آمار برنامه جوامع الکلم، از این راوی 31 نفر روایت نقل کرده اند، وی به درجه ی صدوق حسن الحدیث می رسد. ضمنا جرح هایی که به وی شده، غیر مفسر است؛ لذا توثیق ابن حبان مقدم می شود (أجوبة الحافظ ابن حجر العسقلاني، ص 141).
2- حسین سلیم اسد الدارانی در تحقیق کتاب «موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان، ج 5 ص 338-342 ح 1701» به طور مفصل به ذکر جرح و تعدیل های شریک بن عبدالله و پاسخ به ادله ی تضعیف وی پرداخته و در نهایت وی را حسن الحدیث دانسته است.
3- سنن الترمذي، ج 5 ص 637 ح 3723 حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيل بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ الرُّومِيِّ، حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنْ سُوَيْدِ بْنِ غَفَلَةَ، عَنِ الصُّنَابِحِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا ".
4- ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى، ج 1 ص 77 عن علی رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ( أنا دار الحکمة وعلی بابها ) أخرجه الترمذی وقال حدیث حسن. الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج 3 ص 159 عن علي عليه السلام قال: قال رسول الله -صلى الله عليه وسلم: "أنا دار الحكمة وعلي بابها" أخرجه الترمذي وقال: حسن غريب.
5- سنن الترمذي، ج 5 ص 676 ح 3815

همین

حدیث را ابو جعفر طبری (محدث، مورخ و مفسر مشهور اهل سنت، ت 310 ه-) با همین سند نقل کرده و آن را صحیح السند دانسته است.(1)

ابن

عساکر شافعی اما این حدیث را از طریق «سُوَید بن سعید الهروی»(2)

از شریک از سلمه و او از صنابحی از حضرت علی علیه السلام و ایشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به صورت «من شهر علمم و علی علیه السلام  دروازه آن است؛ پس هر کس قصد ورود به شهر را دارد، باید از دروازه آن وارد شود.» روایت کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است.(3)

2. عبد الله بن عباس

این حدیث را محدثان اهل سنت با سندهای صحیح و حسن از طریق سه راوی مورد وثوق، به نقل از ابومعاویه از اعمش از مجاهد و او از ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند.

این سه راوی عبارتند از:

1. «ابو الصلت عبدالسلام بن صالح هروی» که حافظ ابن حجر در جمع بندی وی را صدوق دانسته است.

2. «محمد بن جعفر الفیدی» که ارنؤوط او را صدوق حسن الحدیث دانسته؛ اما در حقیقت وی ثقه است.

3. «محفوظ بن بحر الانطاکی» [از «موسی بن محمد الانصاری»] که سلیم اسد وی را ثقه دانسته است.

در ادامه به بررسی این سه سند می پردازیم.

سند اول: روایت ابو الصلت عبدالسلام بن صالح هروی(4)

ص: 164


1- تهذیب الاثار مسند علی، ج 3 ص 104 قال الطبری: هذا خبر صحیح سنده
2- احمد شاکر سند روایت سوید بن سعید را تصحیح کرده ( المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 361 ح 456 ) و در جای دیگر نیز به توثیق او پرداخته است. المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 369 رقم 477 وشيخه سويد بن سعيد: وثقه الإمام أحمد والعجلي وغيرهما، وقال البغوي: (كان من الحفاظ، وكان أحمد ينتقي عليه لولديه فيسمعان منه). وتكلم فيه بعضهم، والراجح ما قلنا. لأن أحمد لم يكن يأذن لابنه عبد الله أن يسمع إلا من الثقات، مات سويد سنة 240 عن 100 سنة.
3- تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 378 ح 44629 أَخْبَرَنَا أَبُو الْمُظَفَّرِ عَبْدُ الْمُنْعِمِ بْنُ عَبْدِ الْكَرِيمِ، وَأَبُو الْقَاسِمِ زَاهِرُ بْنُ طَاهِرٍ، قَالا: أنا أَبُو سَعْدٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، أنا أَبُو سَعِيدٍ مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرِ بْنِ الْعَبَّاسِ، أنا أَبُو لَبِيدٍ مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ، نا سُوَيْدُ بْنُ سَعِيدٍ، نا شَرِيكٌ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنِ الصُّنَابِحِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " أنا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ بَابَ الْمَدِينَةِ ".
4- توثیق ابو الصلت الهروی طبق برنامه جوامع الکلم: يحيي بن معين: ثقة صدوق إلا أنه يتشيع ، ومرة : قد سمع وما أعرفه بالكذب ، ومرة : لم يكن من أهل الكذب وهذه الأحاديث التى يرويها ما نعرفها / أبو داود السجستاني: ضابط ، ورأيت ابن معين عنده / ابو عبد الله الحاكم: روى مناكير ، ومرة ذكره في المستدرك ، قال : ثقة مأمون / أحمد بن محمد الماليني: سئل عن عبد السلام فقال نعيم بن الهيصم ثقة / البرهان الحلبي: الرجل الصالح إلا أنه شيعي جلد / المزي: أديب فقيه عالم / ابن حجر العسقلاني: قال في التقريب: صدوق له مناكير ، وكان يتشيع ، وأفرط العقيلي فقال : كذاب. تقريب التهذيب، ج 1 ص 355 رقم 4070.

«حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْهَرَوِيُّ بِالرَّمْلَةِ، ثنا أَبُو الصَّلْتِ عَبْدُ السَّلامِ بْنُ صَالِحٍ، ثنا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ ".»

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و راوی مورد اشکال آن (ابو الصلت هروی) را نیز توثیق نموده است.(1)

سند دوم: روایت محمد بن جعفر الفیدی

حاکم

به دنبال روایت ابو الصلت هروی از ابن عباس، همین حدیث را با دو سند از محمد بن جعفر الفیدی و او با همان سند ابو الصلت، آن را از ابن عباس روایت کرده است:

«ابو الصلت ثقه و مورد اعتماد است؛ چرا که من از محمد بن یعقوب از عباس بن محمد دوری شنیدم که میگفت: از یحیی بن معین درباره ابو الصلت هروی سؤال کردم. پس گفت: ثقه است. گفتم: مگر او همانی نیست که از ابو معاویه از اعمش حدیث «أنا مدینة العلم» را نقل کرده است؟ پس گفت: محمد بن جعفر الفیدی که مورد اعتماد و امانت دار است نیز آن را نقل کرده است.

شنیدم از ابو نصر احمد بن سهل، فقیه قبانی و پیشوای زمانش در بخارا که می گفت: شنیدم از صالح بن محمد بن حبیب الحافظ که می گفت: درباره ی ابو الصلت هروی سؤال شد. پس گفت: یحیی بن معین بر ابوالصلت وارد شد، در حالی که من نیز همراه او بودم، بر او سلام کرد. وقتی از پیش او خارج شد، من به دنبالش رفتم و گفتم: نظر شما درباره ابو الصلت چیست؟ یحیی بن معین گفت: او راستگو است. من به او گفتم: او همانی است که روایت اعمش از مجاهد از ابن عباس را نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من شهر علم هستم و علی علیه السلام دروازه آن است؛ پس هر کس می خواهد وارد شهر شود، باید از دروازه وارد شود.

ص: 165


1- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 137 ح 4637 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه وأبو الصلت ثقة مأمون

پس گفت: این روایت را الفیدی نیز از ابو معاویه از اعمش نقل کرده، همان طوری که ابو الصلت روایت کرده است.»(1)

هر دو سند مذکور معتبر هستند که ما تنها به بررسی سند طریق اول که بر مبنای نظرات رجالی شیخ شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف در کتاب تحریر تقریب التهذیب صحیح است، اکتفا می کنیم.(2)

ص: 166


1- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 137 ذیل ح 4637 فَإِنِّي سَمِعْتُ أَبَا الْعَبَّاسِ مُحَمَّدَ بْنَ يَعْقُوبَ فِي التَّارِيخِ، يَقُولُ: سَمِعْتُ الْعَبَّاسَ بْنَ مُحَمَّدٍ الدُّورِيَّ، يَقُولُ: سَأَلْتُ يَحْيَى بْنَ مَعِينٍ، عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ، فَقَالَ: ثِقَةٌ. فَقُلْتُ: أَلَيْسَ قَدْ حَدَّثَ عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ " أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ "؟ فَقَالَ: قَدْ حَدَّثَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْفَيْدِيُّ وَهُوَ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ. سَمِعْتُ أَبَا نَصْرٍ أَحْمَدَ بْنَ سَهْلٍ الْفَقِيهَ الْقَبَّانِيَّ إِمَامَ عَصْرِهِ بِبُخَارَى، يَقُولُ: سَمِعْتُ صَالِحَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ حَبِيبٍ الْحَافِظَ، يَقُولُ: وَسُئِلَ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ، فَقَالَ: دَخَلَ يَحْيَى بْنُ مَعِينٍ وَنَحْنُ مَعَهُ عَلَى أَبِي الصَّلْتِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، فَلَمَّا خَرَجَ تَبِعْتُهُ، فَقُلْتُ لَهُ: مَا تَقُولُ رَحِمَكَ اللَّهُ فِي أَبِي الصَّلْتِ؟ فَقَالَ: هُوَ صَدُوقٌ. فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّهُ يَرْوِي حَدِيثَ الأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا "، فَقَالَ: قَدْ رَوَى هَذَا ذَاكَ الْفَيْدِيُّ، عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، كَمَا رَوَاهُ أَبُو الصَّلْتِ.
2- بررسی سند روایت: * «محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان أبو العباس الأصم مولى بني أمية النيسابوري راوي المذهب، كان إماما، ثقة، حافظا، ضابطا، صدوقا، دينا ... .» طبقات الشافعيين لابن کثیر، ص 270 * «عباسُ بن محمد بن حاتم الدُّورِي، أبو الفَضْل البغدادي، خُوَارَزميُّ الأصل: ثقةٌ حافظٌ، من الحادية عشرة، مات سنة إحدى وسبعين، وقد بلغ ثمانيًا وثمانين سنة. 4.» تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 188 رقم 3189 * «يحيى بن مَعِين بن عَوْن الغَطَفَاني مولاهم، أبو زكريا البغدادي: ثقةٌ حافظٌ مشهورٌ إمامُ الجَرْح والتَّعديل، من العاشرة، مات سنة ثلاث وثلاثين بالمدينة النبوية... .» تحرير تقريب التهذيب، ج 4 ص 102 رقم 7651 * «محمدُ بن جعفر الفَيْدي ... صدوقٌ حسن الحديث، فقد روى عنه جمع من الثقات، وذكره ابن حبان في "الثقات"، ولا نعلم فيه جرحًا.» تحرير تقريب التهذيب، ج 3 ص 222 رقم 5786 می گویم: طبق همین روایت حاکم که با سند صحیح از یحیی بن معین نقل کرده، او این راوی را ثقه دانسته است؛ لذا وی با این توثیق، ثقه می شود، نه صدوق حسن الحدیث؛ اما متاسفانه ارنؤوط و همکارش از توثیق او غفلت کرده اند. * «محمد بن خَازِم، بمعجمتين، أبو معاوية الضَّرِير الكوفي، عَمِيَ وهو صغيرٌ: ثقةٌ أحفظُ الناس لحديث الأعمش وقد يَهِمُ في حديث غيرِه، ...ع.» تحرير تقريب التهذيب، ج 3 ص 234 رقم 5841 * «سُلَيمان بن مِهران الأسدي الكاهلي، أبو محمَّد الكوفي، الأعمش: ثقة حافظ عارف بالقِراءاتِ، وَرِعٌ لكنه يُدلس، من الخامسة، مات سنة سبع وأربعين، أو ثمان، وكان مولده أول سنة إحدى وستين. ع.» تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 78 رقم 2615 * «مجاهد بن جَبْر، بفتح الجيم وسكون الموحدة، أبو الحَجَّاج المخزومي مولاهم، المكيُّ: ثقةٌ إمام في التفسير وفي العلم، من الثالثة، مات سنة إحدى - أو اثنتين أو ثلاث أو أربع - ومئة، وله ثلاث وثمانون. ع.» تحرير تقريب التهذيب، ج 3 ص 347 رقم 6481 بنابراین سند این روایت (بدون توجه به تعدد طرق) بر مبنای رجالی شعیب الارنؤوط و دکتر بشار عواد معروف حداقل حسن است که آن هم به خاطر غفلت آن دو از توثیق یحیی بن معین می باشد و الا الفیدی را نیز باید ثقه می دانستند که بدین ترتیب سند این روایت بر مبنایشان صحیح می بود. جهت اطلاع از تفصیل بحث سندی، رجوع شود به کتاب «النقد الصحیح لما اعترض علیه من احادیث المصابیح» تألیف حافظ علائی که محققش شیخ محمود سعید ممدوح در پاورقی آن مفصل به بررسی و تصحیح سند حدیث انا مدینة العلم به روایت محمد بن جعفر الفیدی پرداخته و به شبهات آن پاسخ داده است.

سند سوم: روایت موسی بن محمد الانصاری

خيثمة بن سليمان الأطرابلسی (متوفای 343 ه-) که ذهبی از وی به عنوان « الإِمَامُ الثِّقَة» یاد کرده(1)

از شیخش «محمد بن عَوْف بن سفيان الطائيّ» که حافظ ابن حجر و شعیب ارنؤوط او را « ثقةٌ حافظ» دانسته اند(2) از «محفوظ بن بحر الانطاکی» که ابن حبان و حسین سلیم اسد الدارانی وی را «ثقه» دانسته اند(3)، از طریق «موسی بن محمد الانصاری» که شعیب الارنؤوط وی را «ثقه» دانسته،(4)

از ابومعاویه از اعمش از مجاهد و او

ص: 167


1- سير أعلام النبلاء، ج 15 ص 412 الإِمَامُ الثِّقَة المُعَمَّر، مُحَدِّث الشَّام، أَبُو الحَسَنِ خَيْثَمَة بنُ سُلَيْمَانَ بنِ حَيْدَرَة بنِ سُلَيْمَانَ القُرَشِيّ الشَّامِيّ الأَطْرَابُلُسِي، مُصَنِّف(فَضَائِل الصَّحَابَة).كَانَ رَحَّالاً جَوَّالاً صَاحِب حَدِيْثٍ.
2- تحریر تقریب التهذیب، ج 3 ص 301 رقم 6202 محمد بن عَوْف بن سفيان الطائيُّ، أبو جعفرٍ الحمصيُّ: ثقةٌ حافظٌ، من الحادية عشرة، مات سنة اثنتين - أو ثلاث - وسبعين. د عس.
3- مجمع الزوائد ت الدارانی، ج 2 ص 62-63 رقم 314 في الأوسط -مجمع البحرين ص (15) - من طريق محمد بن عبد الله الحضرمي، حدثنا محفوظ بن بحر الأنطاكي، حدثنا الوليد بن عبد الواحد، عن ابن لهيعة، عن عطاء بن دينار، عن سعيد بن جبير، عن ابن عمر ... وهذا إسناد ضعيف لضعف ابن لهيعة، ورواية عطاء بن دينار، عن سعيد بن جبير -صحيفة. وباقي رجاله ثقات. الوليد بن عبد الواحد التيمي، روى عنه أكثر من واحد، وما رأيت فيه جرحاً، ووثقه ابن حبان. ومحفوظ بن بحر الأنطاكي، قال ابن عدي في الكامل 6/ 2433: "سمعت أبا عروبة يقول: كان محفوظ يكذب ... " ثم أورد له حديثاً منكراً وقال: "وليس هذا من قبل محفوظ بن بحر، إلا أن محفوظاً له أحاديث يوصلها، وغيره يرسلها، وأحاديث يرفعها وغيره يوقفها على الثقات". وذكر الذهبي في "ميزان الاعتدال" 3/ 444 الجزء الأول مما قاله ابن عدي، وأورد حديث (أنا مدينة الحكمة وعلي بابها) واعتبره من بلاياه، وتعقب هذا الحافظ ابن حجر في "لسان الميزان" 5/ 19 بقوله: "وهذا الحديث قد رواه غيره عن أبي معاوية، فليس هو من بلاياه". ثم ذكر الجزء الثاني مما قاله ابن عدي، وهذا ميل منه إلى قبوله. وفات الجميع أن ابن حبان ذكره في ثقاته 9/ 204 وقال: "مستقيم الحديث".
4- شرح مشکل الآثار ت الارنؤوط، ج 6 ص 192 رقم 2403 موسي بن محمد الأنصاري ثقة، وثقه ابن معين، وقال أبو حاتم: لا بأس به

از ابن عباس این حدیث را به صورت «" أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ، وَعَلِيُّ بَابُهَا "» نقل کرده(1)

و برنامه جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است.(2)

در مورد اشکال به عنعنه ی ابو معاویه از اعمش از مجاهد از ابن عباس نیز باید گفت که:

اولا: «ابو معاویه» از بهترین شاگردان اعمش و «مجاهد» نیز از بهترین شاگردان ابن عباس است و هیچ کدام مدلس نیستند؛ لذا عنعنه ی آن ها ضرری به اعتبار سند نمی زند.

ثانیا: هر چند اعمش مدلس است؛ اما این حدیث را با واسطه ی مجاهد تابعی از ابن عباس صحابی نقل کرده؛ لذا طبق نظر شعیب الارنؤوط و بشار عواد معروف، عنعنه ی او در این شرایط حمل بر اتصال می شود.(3)

ثالثا: همانطور که حسین سلیم اسد گفته: «اصل، قبول روایت مدلس ثقه است با هر صیغه ای که روایت شود (اعم از عن، حدثنا، اخبرنا و...) تا اینکه روشن شود که آن روایت، مدلس است.»(4)

رابعا: بخاری و مسلم عنعنه ی ابو معاویه از اعمش از مجاهد را در صحیح های خود آورده اند.(5) عنعنه ی مجاهد از ابن عباس را نیز علمایی مانند شعیب الارنؤوط(6) و ألبانی(7)

صحیح السند دانسته اند.

ص: 168


1- حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْفٍ، حَدَّثَنَا مَحْفُوظُ بْنُ بَحْرٍ الأَنْطَاكِيُّ، حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الأَنْصَارِيُّ الْكُوفِيُّ، عَنْ أَبِي مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا مَرْفُوعًا " أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ، وَعَلِيُّ بَابُهَا "
2- من حديث خيثمة، ج 1 ص 200 (ح 176) حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا محفوظ بن بحر الأنطاكي وهو صدوق حسن الحديث
3- تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 40 ومن ذلک أیضًا وصفُ عدد من التابعین الذین لم یُدرکوا أحدًا من الصحابة، أو بعضهم، وأرسلوا أحادیثهم بالتدلیس مثل سلیمان بن مهران الأعمش، وحبیب بن أبی ثابت، ویحیى بن أبی کثیر، والحسن البصری، وأبو إسحاق السبیعی ونحوهم. فهؤلاء وأمثالهم إذا رَوَوْا عن الصحابة لم یُقبل حدیثُهم إلا إذا صرحوا بالسماع منهم، أما إذا رَوَوْا عن التابعین ولم یصرِّحوا بالسماع، فَیُقْبَلُ حدیثهم.
4- مجمع الزوائد ت أسد، ج 18 ص 545 ح 15118 ومما تقدم يتضح أن الأصل قبول رواية المدلس الثقة بأية صيغة رويت حتي يتبين أنها مدلسة.
5- صحيح البخاري، ج 1 ص 458 ح 1295 و صحيح مسلم، ج 1 ص 327 ح 442 «... حدثنا أبو معاوية عن الأعمش عن مجاهد عن ... .»
6- مسند احمد ط الرسالة، ج 5 ص 136 ح 2991 قال الارنؤوط: إسناده صحيح على شرط الشيخين / حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ...
7- الثمر المستطاب في فقه السنة والكتاب، ج 2 ص 837 أخرجه الإمام أحمد : ثنا يحيى بن حماد : ثنا أبو عوانة عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس به وهذا سند صحيح رجاله كلهم ثقات رجال الشيخين .

بنابراین سند روایت ابو معاویه به صورت معنعن، بر شرط شیخین صحیح است؛ یعنی در بالاترین درجه ی صحت سندی قرار دارد!

3. جابر بن عبد الله

حاکم این حدیث را با سندش از جابر نیز نقل کرده که در تعلیق بر سند قبلش، تصحیحش نموده است.(1)

تصحیح و تحسین حدیث توسط علمای اهل سنت

تعدادی از علمای بزرگ عامه، این حدیث را معتبر دانسته اند که در ادامه مدارکش را می آوریم.

1. یحیی بن معین

خطیب بغدادی می نویسد:

«اما حدیث أعمش که ابو صلت آن را از ابو معاویه نقل کرده است، احمد بن حنبل و یحیى بن معین آن را رد کردند؛ سپس یحیى جستجوى بیشترى کرد؛ پس سند دیگرى پیدا کرد که کس دیگرى غیر از ابو صلت نیز آن را از ابو معاویه نقل کرده... قاسم مى گوید که از یحیی درباره این روایت سؤال کردم. گفت: صحیح است.»(2)

جالب اینکه خطیب بغدادی در ادامه از عباس بن محمد الدوری نقل می کند که می گفت:

«شنیدم که یحیی بن معین، ابو صلت عبدالسلام بن صالح را توثیق می کرد. پس گفتم یا به او گفته شد: او همان کسی است که از ابو معاویه از اعمش، حدیث «أنا مدينة العلم وعلي بابها» را نقل کرده است. پس [یحیی بن معین] گفت: از جان این بیچاره چه می خواهید؟ آیا اینطور نیست که این حدیث را محمد بن جعفر الفیدی نیز از ابو معاویه نقل کرده است؟»(3)

ص: 169


1- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 138 ح 4639 حاکم درباره ی این حدیث در تعلیق بر حدیث سابق گفته است: ولهذا الحدیث شاهد من حدیث سفیان الثوری بإسناد صحیح / حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْفَقِيهُ الإِمَامُ الشَّاشِيُّ الْقَفَّالُ بِبُخَارَى، وَأَنَا سَأَلْتُهُ، حَدَّثَنِي النُّعْمَانُ بْنُ الْهَارُونِ الْبَلَدِيُّ بِبَلَدٍ مِنْ أَصْلِ كِتَابِهِ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ الْحَرَّانِيُّ، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، ثنا سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ خُثَيْمٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عُثْمَانَ التَّيْمِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ، وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ "
2- تاریخ بغداد، ج 11 ص 49 واما حدیث الأعمش فان أبا الصلت کان یرویه عن أبی معاویة عنه فأنکره أحمد بن حنبل ویحیى بن معین من حدیث أبی معاویة ثم بحث یحیى عنه فوجد غیر أبی الصلت قد رواه عن أبی معاویة ...عن بن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد العلم فلیأت بابه قال القاسم سألت یحیى بن معین عن هذا الحدیث فقال هو صحیح
3- تاريخ بغداد، ج 11 ص 50 أخبرنا محمد بن علي المقرئ أخبرنا محمد بن عبد الله النيسابوري قال سمعت أبا العباس محمد بن يعقوب الأصم يقول سمعت العباس بن محمد الدوري يقول سمعت يحيى بن معين يوثق أبا الصلت عبد السلام بن صالح فقلت أو قيل له إنه حدث عن أبي معاوية عن الأعمش أنا مدينة العلم وعلي بابها فقال ما تريدون من هذا المسكين أليس قد حدث به محمد بن جعفر الفيدي عن أبي معاوية هذا أو نحوه

2. ابو عیسی ترمذی

قبلا تحسین این حدیث توسط ترمذی را از محب الدین طبری (عالم سُنی در قرن هفتم) نقل کردیم.

3. ابن جریر طبری

گذشت که او سند روایت حضرت علی علیه السلام را صحیح دانسته بود.

4. حاکم نیشابوری

گذشت که او سه تا از سندهای این حدیث از ابن عباس و جابر بن عبد الله را تصحیح کرده است.

5 ، 6 و 7. حافظ ابو سعید علایی ، زرکشی و ابن حجر عسقلانی

حافظ ابو سعید علایی بعد از بحث درباره ی اسانید روایت ابن عباس، در نهایت این حدیث را از قسم حسن و قابل احتجاج می شمارد.

بدر الدین زرکشی از حافظ علایی چنین نقل می کند:

«نتیجه آن که این حدیث با مجموع دو طریقی که از ابو معاویه و شریک نقل شده است، به درجه «حسن» می رسد که می شود به آن احتجاج کرد؛ لذا ضعیف نیست، چه رسد به این که جعلی و ساختگی باشد.»(1)

بدر الدین زرکشی نیز با سکوتش در مقابل این سخن، عملا با نظر او موافقت می کند.

ابن حجر عسقلانی نیز بعد از نقل این حدیث از ابن عباس، می گوید:

«این حدیث در کتاب مستدرک حاکم طرق متعدد دارد که کمترین درجه آن این است که این روایت اصل و ریشه دارد؛ پس شایسته نیست که حدیث ساختگی به آن اطلاق شود.»(2)

ص: 170


1- التذکرة فی الأحادیث المشتهرة، ج 1 ص 164-165 وقال الحافظ أبو سعید العلاء هذا الحدیث ذکره ابن الجوزی فی الموضوعات وقال غیره وعندی فی ذلک نظر ... والحاصل ان الحدیث ینتهی لمجموع طریقی أبی معاویة وشریک إلى درجة الحسن المحتج به ولا یکون ضعیفا فضلا عن ان یکون موضوعا انتهى
2- لسان المیزان، ج 2 ص 122 رقم 513 وهذا الحدیث له طرق کثیرة فی مستدرک الحاکم أقل أحوالها أن یکون للحدیث أصل فلا ینبغی أن یطلق القول علیه بالوضع

اما سیوطی تصریح می کند که حافظ علایی و حافظ ابن حجر، صریحا این روایت را تحسین کرده اند.(1)

ملا علی قاری نیز تحسین حافظ علایی و ابن حجر را نقل کرده است.(2)

8. شمس الدین سخاوی

حافظ شمس الدین سخاوی نیز حدیث ابن عباس را حسن دانسته است.(3)

9. عبدالرحمن سیوطی

سیوطی درباره ی این حدیث می گوید:

«درست این است که این حدیث حسن است و صحیح نیست آنطور که حاکم گفته و ساختگی هم نیست آنطور که گروهی گفته اند.»(4)

سیوطی پس از نقل اشکالاتی که توسط علمای اهل سنت و به ویژه مغرضانی همچون ابن جوزی بر این روایت وارد شده، و برخی دیگر که روایت را «حسن» دانسته اند، در نهایت این چنین نتیجه گیری کرده است:

«من نیز همیشه از این روایت، همین جواب ها را می دادم، تا این که به تصحیح ابن جریر طبری برخوردم که در کتاب تهذیب الآثار، روایت علی علیه السلام را تصحیح کرده بود و همچنین دیدم که حاکم روایت ابن عباس را تصحیح کرده است. پس از استخاره، به ارتقاء این حدیث از مرتبه «حسن» به مرتبه صحیح یقین کردم.»(5)

10. محمد بن یوسف صالحی شامی

ص: 171


1- الحاوی للفتاوی، ج 2 ص 51 «الحدیث التاسع والثلاثون : حدیث : أنا مدینة العلم وعلی بابها أخرجه الترمذی من حدیث علی ، والطبرانی والحاکم وصححه من حدیث ابن عباس وحسنه الحافظان : العلائی ، وابن حجر.»
2- مرقاة المفاتیح، ج 11 ص 253 «لکن قال الحافظ أبو سعید العلائی الصواب أنه حسن باعتبار طرقه لا صحیح ولا ضعیف فضلا عن أن یکون موضوعا ، ذکره الزرکشی . وسئل الحافظ العسقلانی عنه فقال : إنه حسن لا صحیح کما قال الحاکم ولا موضوع کما قال ابن الجوزی.»
3- المقاصد الحسنة، ج 1 ص 170 ح 189 «وأحسنها حدیث ابن عباس بل هو حسن.»
4- تاریخ الخلفاء، ج 1 ص 170 هذا حدیث حسن علی الصواب لا صحیح کما قال الحاکم ولا موضوع کما قاله جماعة
5- جامع الأحادیث، ج 16 ص 259 ذیل ح 7881 وقد کنت أجیب بهاذا الجواب دهرا إلاى أن وقفت علاى تصحیح ابن جریر لحدیث علی فی تهذیب الآثار مع تصحیح ( ک ) لحدیث ابن عباس ، فاستخرت الله وجزمت بارتقاء الحدیث من مرتبة الحسن إلاى مرتبة الصحة والله أعلم

«ترمذی و دیگران از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که فرمود: «من شهر علمم و علی دروازه آن است.» حق این است که این روایت «حسن» است، همانطور که حافظ علائی و حافظ ابن حجر گفته اند.»(1)

11. ابن حجر هیتمی مکی

«اما حدیث «أنا مدینة العلم وعلی بابها» پس آن حدیثی «حسن» است، بلکه حاکم گفته «صحیح» است.»(2)

12. عبد الرؤوف مناوی

«این روایت به اعتبار طرقش حسن است. نه صحیح است و نه ضعیف؛ چه برسد به اینکه موضوع باشد آنطور که ابن جوزی خیال کرده است.»(3)

13. زرقانی مالکی

وی حدیث ابن عباس را حسن و حدیث حضرت علی علیه السلام را حسن لغیره دانسته است.(4)

14. محمد بن علی شوکانی

«حافظ ابن حجر عسقلانی گفته است: "سخن درست در مورد این حدیث خلاف سخن آن دو؛ یعنی ابن جوزی و حاکم است و حدیث از قسم حسن می باشد و به درجه ی صحت نمی رسد و به درجه ی کذب و دروغ هم تنزل نمی یابد." انتهای سخن او . و همین سخن درست است؛ زیرا یحیی بن معین، حاکم و پیروانشان در توثیق ابو الصلت اختلاف کردند. پس با وجود این اختلاف، این روایت صحیح نیست؛ بلکه حسن لغیره است به خاطر زیادی طرقش، همانطور که بیان کردیم و طرق دیگری نیز دارد که صاحب اللآلی (سیوطی) و غیر او ذکر کرده اند.»(5)

ص: 172


1- سبل الهدى والرشاد، ج 1 ص 509 روى الترمذی وغیره مرفوعا : ' أنا مدینة العلم وعلی بابها ' والصواب الحدیث حسن . کما قال الحافظان العلائی وابن حجر
2- الفتاوى الحدیثیة، ج 1 ص 192 وأما حدیث أنا مدینة العلم وعلى بابها فهو حدیث حسن بل قال الحاکم صحیح
3- التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج 1 ص 253 أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد العلم فلیأت الباب ... عق عد طب ک وصححه عن ابن عباس عد ک عن جابر بن عبد الله وهو حسن باعتبار طرفه لا صحیح ولا ضعیف فضلا عن کونه موضوعا ووهم ابن الجوزی
4- مختصر المقاصد الحسنة، ص 79 ح 170 « ح: أنا مدینة العلم وعلی بابها ، فمن أتی العلم فلیأت من بابها. حسن من حدیث ابن عباس لنفسه , ومن حدیث علی حسن لغیره.»
5- الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعة، ج 1 ص 349 قال الحافظ ابن حجر والصواب خلاف قولهما معا یعنی ابن الجوزی والحاکم وأن الحدیث من قسم الحسن لا یرتقی إلى الصحة ولا ینحط إلى الکذب انتهى وهذا هو الصواب لأن یحیى بن معین والحاکم قد خولفا فی توثیق أبی الصلت ومن تابعه فلا یکون مع هذا الخلاف صحیحا بل حسنا لغیره لکثرة طرقه کما بیناه وله طرق أخرى ذکرها صاحب اللآلىء وغیره

می گویم: همانطور که گفتیم، روایت ابن عباس یک سند صحیح از طریق «محمد بن جعفر الفیدی» و یک سند حسن از طریق «موسی بن محمد الانصاری» دارد (+ پنج طریق دیگر)(1)؛ لذا اساسا وابسته کردن حکم سند حدیث ابن عباس به ابوالصلت هروی، وجهی ندارد.

15. محمد حبیب الله الشنقیطی

شنقیطی مالکی بعد از تأیید نظر سیوطی در صحت این حدیث، می نویسد:

«کوتاه سخن اینکه معنایش بدون شک صحیح است، به خصوص از روایت ابن عباس با لفظ «من شهر علمم و علی علیه السلام دروازه ی آن است، پس هرکس طالب علم باشد، باید از آن وارد شود» و آن با وقوعش به اجماعِ بدون اختلاف تأیید می شود؛ چرا که مردم پیوسته از دروازه ی ایشان به علم رسیده اند؛ زیرا از وی درباره هر مشکلی می پرسیدند.»(2)

ص: 173


1- سلسلة الأحاديث الضعيفة، ج 6 ص 522-525 ح 2955 وقد وقفت على جماعة تابعوا أبا الصلت في روايته عن أبي معاوية، فأنا أسوق لك أسماءهم للنظر في أحوالهم ... فهؤلاء ستة متابعين لأبي الصلت ، ليس فيهم من يقطع بثقته ، لأن من وثق منهم، فليس توثيقه مشهورا
2- كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب، ص 123 وبالجملة فإن معناه صحيح بلا شك، لا سيما ما كان من رواية ابن عباس بلفظ: «أنا مدينة العلم وعلي بابها، فمن أراد العلم فليأته من بابه». ويؤيد ذلك الوقوع بالإجماع دون نزاع، إذ قد أتي الناس العلم من بابه دواماً، حيث كانوا يسألونه عن كل معضلة.

پنجم: امیر المومنین علیه السلام وارث علوم نبوی

اشاره

از جمله مطالبی که اعلمیت امیرالمومنین علیه السلام را ثابت می کند و مؤید مضمون حدیث مدینه العلم است، روایاتی است که آن حضرت را وارث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می کند.

محمد حبیب الله شنقیطی در این خصوص می نویسد:

«آثاری وارد شده که دلالت بر ارث بردن علم توسط علی علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می کند که به بعضی از آنها اشاره شد، و اگر سنداً صحیح نباشد، اما معنایش صحیح است و مشاهده ی آن در علی علیه السلام آن را تأیید میکند؛ و فهم ایشان در علم، قضاوت ها و فتوا هایش بزرگترین دلیل بر آن است.»(1)

روایت اول:

«از ابن عباس نقل شده که [حضرت] علی علیه السلام همیشه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند: (آیا اگر رسول خدا از دنیا رفتند یا به شهادت رسیدند، شما به به عقب و دوران جاهلیت بر می گردید؟ )(2) به خدا قسم، بعد از این که خداوند ما را هدایت کرد، ما به عقب بر نمی گردیم. قسم به خدا، من برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، ولی، وارث و پسر عموی ایشان هستم؛ پس چه کسی از من به او سزاوارتر است.»(3)

این روایت را نسائی، طبرانی و ابن ابی حاتم در تفسیرش از طریق سماک بن حرب از عکرمه نقل کرده اند

ص: 174


1- كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب، ص 138 ووردت آثار دالة علي إرثه له في العلم قد تقدمت الإشارة إلي بعضها، وهي- وإن لم تصح صناعةً- فمعناها صحيح، وتؤيدها المشاهدة في علي رضي الله عنه، ففهمه في العلم وقضاياه وفتاويه أعظم دليل علي ذلك
2- آل عمران: 144
3- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 125 ح 8450 و تفسیر ابن أبی حاتم، ج 3 ص 777 ح 4261 و المعجم الکبیر، ج 1 ص 107 ح 176 4635 أخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّيْسَابُورِيُّ، وَأَحْمَدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ حَكِيمٍ، وَاللَّفْظُ لِمُحَمَّدٍ، قَالا: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَسْبَاطٌ، عَنْ سِمَاكٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ عَلِيًّا، " كَانَ يَقُولُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ»، وَاللَّهِ لا نَنْقَلِبُ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ، وَاللَّهِ لَئِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ، لأُقَاتِلَنَّ عَلَى مَا قَاتَلَ عَلَيْهِ حَتَّى مَاتَ، وَاللَّهِ إِنِّي لأَخُوهُ، وَوَلِيُّهُ، وَوَارِثُهُ، وَابْنُ عَمِّهِ، وَمَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي؟ "

که تمام رجالش موثق هستند(1)

و هیثمی رجالش را رجال صحیح دانسته است؛(2) همچنین حاکم در مستدرک آورده، ولی هم او و هم ذهبی در مورد حکم سندش سکوت کرده اند؛(3)

اما در حدیث های دیگر، این سند را هر دو تصحیح کرده اند.(4) این حدیث را ضیاء مقدسی نیز در صحیحش آورده(5) و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است. همچنین ابن حبان حدیث دیگری را با این سند در صحیحش آورده است.(6)

در مورد اضطراب سند روایات سماک بن حرب از عکرمه نیز، باید گفت که:

اولاً: علاوه بر علمای پیش گفته شده، ترمذی(7)،

ابن خزیمه(8)

و احمد شاکر(9)

نیز آن را صحیح دانسته اند.

ثانیاً: اضطراب روایات سماک از عکرمه مربوط به این است که آیا آن روایات از خود ابن عباس است، یا او از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده؛(10) لذا این اشکال، ارتباطی با سند روایت مورد بحث ما ندارد.

ص: 175


1- بررسی سند روایت: محمد بن يحيى الذهلي: ثقة حافظ جلیل - أحمد بن عثمان الأودي: ثقة / عمرو بن حماد القناد: صدوق رمی بالرفض / أسباط بن نصر الهمداني: نام او را ذهبی در کتاب ذكر من تكلم فيه وهو موثق (ج 1 ص 41 رقم 27) آورده و حافظ ابن حجر سند روایتش را حسن دانسته است (المطالب العالية، ج 9 ص 559-560 رقم 2086). دکتر سعد الشثری نیز وی را صدوق و سند روایتش را حسن دانسته است (المصنف، ج 19 ص 47 رقم 36060 حسن؛ السدي وأسباط صدوقان علي الصحيح.) / سماك بن حرب الذهلي: او را شعیب الارنؤوط از رجال مسلم و صدوق حسن الحدیث دانسته (مسند احمد، ج 5 ص 158 رقم 3028 رجاله ثقات رجال الشيخين غير سماك بن حرب، فمن رجال مسلم، وهو صدوق حسن الحديث) و سند روایت عمرو بن حماد از اسباط بن نصر از سماک را دکتر سعد الشثری (المصنف، ج 17 ص 470-471 رقم 33927) و وصی الله بن محمد عباس (فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 702 ح 1201) حسن دانسته اند. / عكرمة مولى ابن عباس: ثقة.
2- مجمع الزوائد، ج 9 ص 134 قال الهیثمی: رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح
3- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 136 ح 4635
4- المستدرک علی الصحیحین، ج 2 ص 403 ح 3407 ، ص 405 ح 3415 ، ص 406 ح 3420 ، ص 418 ح 3452 ، ص 432 ح 3506 ، ص 447 ح 3546 و ...
5- الأحاديث المختارة، ج 2 ص 233 رقم 612
6- صحيح ابن حبان، ج 11 ص 451 رقم 5065 أخبرنا محمد بن أحمد بن علي الجوزي بالموصل حدثنا محمد بن إسماعيل الأحمسي حدثنا عمرو بن حماد حدثنا أسباط بن نصر عن سماك عن عكرمة عن ابن عباس عن علي قال بعثني رسول الله صلى الله عليه وسلم برسالة ... .
7- سنن الترمذی، ج 1 ص 94 ح 65 و ج 5 ص 138 ح 2845 و... قال أبو عیسى هذا حدیث حسن صحیح
8- صحیح ابن خزیمة، ج 1 ص 57 ح 109 و ج 3 ص 208 ح 1923
9- مسند احمد بن حنبل، ج 2 ص 431 ح 1863 قال الشاکر: إسناده صحیح
10- 1 تاريخ بغداد، ج 9 ص 214 رقم 4792 أخبرنا حمزة بن محمد بن طاهر قال حدثنا الوليد بن بكر حدثنا على بن أحمد بن زكريا الهاشمي حدثنا أبو مسلم صالح بن أحمد بن عبد الله العجلي حدثني أبى قال وسماك بن حرب بكرى جائز الحديث الا انه كان في حديث عكرمة ربما وصل الشيء عن بن عباس وربما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وإنما كان عكرمة يحدث عن بن عباس

محمد ناصر الدین ألبانی در این رابطه می گوید:

«می گویم: سندش صحیح است اگر نبود اینکه این روایت از جمله روایات سماک از عکرمه است که مضطرب می باشد و شاید اضطرابش زمانی است که روایتش مرفوع (از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) باشد، ولی این روایت موقوفه (از صحابه) است همانطور که می بینی.»(1)

از این رو ألبانی در چندین مورد، روایاتی با سند «سماک بن حرب عن عکرمة عن ابن عباس» را معتبر اعلام می کند:

«می گویم:سند این روایت حسن است و طبق شروط مسلم می باشد و در مورد سماک مقداری حرف وجود دارد.»(2)

«می گویم: سند این روایت نیکو است، رجالش همگی ثقه و از رجال مسلم هستند، و در سماک مقداری سخن وجود دارد.»(3)

«و شاهد دیگر این روایت، از ابن عباس است که طحاوی آن را از طریق سماک از عکرمه از او نقل کرده و سندش طبق شروط مسلم، صحیح است.»(4)

روایت دوم:

نسائی با سندش از ربیعه بن ناجد روایت می کند که گفت:

« مردی به علی علیه السلام گفت: ای امیرمؤمنان، چطور شد که از پسر عمویت ارث بردی، ولی عمویت نه؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بنی عبدالمطلب را جمع کرد یا دعوت کرد و مقداری غذا برای آنان درست کرد و خوردند

ص: 176


1- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 2 ص 322 ح 705 قلت: وسنده صحیح لولا أنه من روایة سماک عن عکرمة وروایته عنه خاصة مضطربة ولعل ذلک إذا کانت مرفوعة وهذه موقوفة کما ترى
2- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 4 ص 309 ح 1731 قلت: وهذا إسناد حسن، وهو على شرط مسلم، وفی سماک کلام یسیر
3- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 4 ص 549 ح 1917 قلت: وهذا إسناد جید، رجاله ثقات کلهم رجال مسلم، وفی سماک کلام یسیر
4- سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 2 ص 413 ح 782 وشاهد آخر من حدیث ابن عباس. أخرجه الطحاوی...من طریق سماک عن عکرمة عنه. وإسناده صحیح على شرط مسلم

تا سیر شدند و غذا همانطور ماند، گویا که دست نخورده بود. پس نوشیدنی درخواست کرد و نوشیدند تا سیراب شدند و نوشیدنی باقی ماند، گویا که دست نخورده یا نوشیده نشده بود.

پس فرمود: ای بنی عبد المطلب، من برای شما بالخصوص و برای مردم بالعموم مبعوث شده ام؛ از این نشانه دیدید آنچه دیدید؛ پس کدام یک از شما با من بیعت می کند به این عنوان که برادرم و همراهم و وارثم باشد؟ پس من ایستادم، در حالی که کوچکترین قوم بودم. پس فرمود: بنشین. سپس سه مرتبه فرمود و در هر سه مرتبه بلند می شدم و می فرمود: بنشین. تا اینکه در مرتبه سوم دستش را به دستم زد و فرمود: تو برادر، همراه، وارث و وزیر من هستی و بدین ترتیب از پسر عمویم ارث بردم، ولی عمویم نه.»(1)

این روایت را نسائی نقل کرده و برنامه جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است.(2) احمد بن حنبل و ضیاء مقدسی نیز نقل کرده اند و محققین کتاب هایشان؛ یعنی دکتر وصی الله بن محمد عباس(3)

و دکتر عبدالملک بن دهیش(4) سندش را تصحیح کرده اند.

ابو حامد غزالی نیز گفته است:

«و قد آخى رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیا فشارکه فی العلم = رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را برادرش کرد و او را در علم شریک کرد.»

ص: 177


1- أخبرنا الفضل بن سهل قال حدثنی عفان بن مسلم قال حدثنا أبو عوانة عن عثمان بن المغیرة عن أبی صادق عن ربیعة بن ناجد أن رجلا قال لعلی یا أمیر المؤمنین لم ورثت بن عمک دون عمک قال جمع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أو قال دعا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بنی عبد المطلب فصنع لهم مدا من طعام قال فأکلوا حتى شبعوا وبقی الطعام کما هو کأنه لم یمس ثم دعا بغمر فشربوا حتى رووا وبقی الشراب کأنه لم یمس أو لم یشرب فقال یا بنی عبد المطلب إنی بعثت إلیکم بخاصة وإلى الناس بعامة وقد رأیتم من هذه الآیة ما قد رأیتم فأیکم یبایعنی على أن یکون أخی وصاحبی ووارثی فلم یقم إلیه أحد فقمت إلیه وکنت أصغر القوم فقال اجلس ثم قال ثلاث مرات کل ذلک أقوم إلیه فیقول اجلس حتى کان فی الثالثة ضرب بیده على یدی ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری فبذلک ورثت بن عمی دون عمی
2- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 125 دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق: د. عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن / حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
3- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 712 ح 1220 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
4- الأحادیث المختارة، ج 2 ص 71-72 ح 448 قال عبد الملک بن دهیش: إسناده صحیح

ولی محقق کتابش، زین الدین عراقی، در ادامه مدعی شده که همه ی احادیث اخوت امیرالمومنین علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضعیف هستند و هیچ یک صحیح نیست!(1)

ما کمی جلوتر در قسمت محبوبیت حضرت، اسناد اخوّت امیر مومنان علیه السلام را ارائه خواهیم داد تا رسوا شود هر آنکه نتواند فضائل علوی را ببیند.

روایت سوم:

«ابو اسحاق می گوید: از قثم بن عباس بن عبد المطلب پرسیدم که چگونه فقط علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ارث برد و شما ارث نبردید؟ پاسخ داد: زیرا آن حضرت اولین نفر از ما بود که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیوست [و اسلام آورد] و کوشاترین ما بود در همراهی با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم .»(2)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی(3) و ألبانی(4)

نیز با نظر او موافقت کرده اند.

حاکم نیشابوری در ادامه از اسماعیل بن اسحاق مالکی _که ذهبی از او با عناوینی چون: «الامام العلامة الحافظ شيخ الاسلام» یاد کرده(5)

_ نقل می کند که وی پس از ذکر روایت فوق، گفته است که اجماع بر این است که حضرت علی علیه السلام علم را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ارث بردند:

ص: 178


1- إحیاء علوم الدین، ج 2 ص 636 حدیث آخى رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علیا وشارکه فی العلم أخرجه النسائی فی الخصائص من سننه الکبرى من حدیث علی قال جمع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بنی عبد المطلب الحدیث وفیه ( فأیکم یبایعنی على أن یکون أخی وصاحبی ووارثی فلم یقم إلیه أحد فقمت إلیه ) وفیه ( حتى إذا کان فی الثالثة ضرب بیده على یدی) وله وللحاکم من حدیث ابن عباس أن علیا کان یقول فی حیاة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الله إنی لأخوه وولیه ووارث علمه الحدیث وکل ما ورد فی أخوته فضعیف لا یصح منه شیء
2- عن أبی إسحاق قال سألت قثم بن العباس کیف ورث علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دونکم قال لأنه کان أولنا به لحوقا وأشدنا به لزوقا
3- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 136 ح 4633 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه و قال الذهبی: صحیح
4- سلسلة الأحادیث الضعیفة للألبانی، ج 12 ص 647 ذیل ح 5794 أخرجه الحاکم (3 / 125) من طریقین عنه. وقال:((صحیح الإسناد)) ، ووافقه الذهبی. قلت: وهو کما قال
5- سير أعلام النبلاء، ج 13 ص 339 إسماعيل القاضي الامام العلامة الحافظ شيخ الاسلام أبوإسحاق إسماعيل بن إسحاق بن إسماعيل بن محدث البصرة حماد بن زيد بن درهم الأزدي مولاهم البصري المالكي قاضي بغداد وصاحب التصانيف

«اسماعیل بن اسحاق قاضی با ذکر این سخن قثم می گفت: وارث تنها به سبب نسب یا ولایت ارث می برد و بین اهل علم اختلافی نیست که پسر عمو با وجود عمو ارث نمی برد؛ پس با این اجماع روشن شد که علی علیه السلام علم را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برد بدون آن ها.»(1)

ششم: تعلّم پیوسته و گوش های نگه دارنده

اشاره

امیرالمومنین علیه السلام همیشه مصاحب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و تحت تعلیم آن حضرت بودند، به طوری که همیشه می فرمودند:

«هر زمان که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال می کردم، به من تعلیم می داد و هر زمان که سکوت می کردم، آن حضرت خود شروع می کردند به تعلیم دادن به من.»(2)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است(3)؛

ضیاء مقدسی در صحیحش آورده و محقق کتابش، عبد الملک بن دهیش، سندش را تصحیح کرده(4)؛

احمد بن حنبل نیز نقل کرده و محقق کتابش، وصی الله بن محمد عباس سندش را صحیح دانسته است(5)

و نیز ترمذی نقل و تحسین کرده و اضافه کرده است که در این باب از جابر، زید بن اسلم، ابوهریره و ام سلمه نیز روایاتی نقل شده است.(6)

و از طرف دیگر، هر چه که می آموختند کاملاً درمی یافتند و فراموش نمی کردند و بر این مطلب، قرآن در آیه ی: (وَتَعِیهَا أُذُنٌ وَاعِیةٌ = و گوش هاى فرا گیرنده آن را نگاه دارد)(7) گواهی داده است.

شاه ولی الله دهلوی در توصیف امیرالمومنین علیه السلام می نویسد:

«و در باب حفظ سنت دعا فرمود که بار خدایا اُذُن او را اذن واعیه گردان.»(8)

ص: 179


1- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 136 ح 4634 سمعت قاضی القضاة أبا الحسن محمد بن صالح الهاشمی یقول سمعت أبا عمر القاضی یقول سمعت إسماعیل بن إسحاق القاضی یقول وذکر له قول قثم هذا فقال إنما یرث الوارث بالنسب أو بالولاء ولا خلاف بین أهل العلم إن بن العم لا یرث مع العم فقد ظهر بهذا الإجماع أن علیا ورث العلم من النبی صلی الله علیه و آله و سلم دونهم
2- کنت إذا سألت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أعطانی وإذا سکت ابتدأنی
3- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 135 ح 4630
4- الأحادیث المختارة، ج 2 ص 235 ح 614 قال عبد الملک بن عبد الله بن دهیش: إسناده صحیح
5- فضائل الصحابة، ص 802-803 ح 1099 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
6- سنن الترمذی، ج 5 ص 640 ح 3729 قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب من هذا الوجه وفی الباب عن جابر وزید بن أسلم وأبی هریرة وأم سلمة
7- الحاقه:12
8- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج 4 ص 400

محمد حبیب الله شنقیطی نیز در این خصوص می نویسد:

«[حضرت علی علیه السلام ] هر چه را که می شنیدند [در خاطر] نگه می داشتند، تا جایی که به صاحب گوشهای نگهدارنده ملقّب شد.»(1)

نزول این آیه در حق امیرالمومنین علیه السلام در کتب اهل سنت از 6 نفر از صحابه و در مجموع با 14 سند نقل شده است که در ادامه می آوریم.

1. بریده اسلمی

سند اول:

«از بریده روایت شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیه ی (و گوش های فرا گیرنده آن را نگاه دارد) را تلاوت نمود و سپس فرمود: از خدا خواستم که آن را گوش های تو قرار دهد [ای علی].

علی علیه السلام گوید: بعد از آن چیزی را فراموش نکردم.»(2)

این روایت را ابن ابی حاتم در تفسیرش نقل کرده(3) و نیز ابن عساکر در تاریخش آورده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن بودن سندش داده است.(4)

سند دوم:

«از بریده روایت شده است که می گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که به علی علیه السلام فرمود: خداوند به من امر کرده تا تو را به خود نزدیک کنم و دور نگردانم و تو را بیاموزم و تو یاد بگیری و بر خدا واجب است که تو یاد

ص: 180


1- كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب، ص 158 وكان واعياً لكل ما يسمعه، حتي لقب بذي الأذن الواعية
2- أخبرنا أبو المظفر بن القشیری وأبو القاسم الشحامی قالا أنا أبو سعد الأدیب أنا محمد بن بشر بن العباس نا أبو لبید محمد بن إدریس نا سوید بن سعید نا الولید بن مسلم عن علی بن حوشب الفزاری أنه سمع مکحولا یحدث عن بریدة قال تلا رسول الله هذه الآیة ( وتعیها أذن واعیة ) فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم سألت الله أن یجعلها أذنک ح قال علی فما نسیت شیئا بعد ذلک
3- تفسیر ابن أبی حاتم، ج 10 ص 3369-3370 ح 18962
4- تاریخ مدینة دمشق، ج 41 ص 455 (ح 43431) حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا زاهر بن طاهر الشحامي وهو صدوق حسن الحديث ، وسويد بن سعيد الهروي وهو صدوق يخطئ كثيرا. * احمد شاکر سند روایت سوید بن سعید را تصحیح کرده ( المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 361 ح 456 ) و در جای دیگر نیز به توثیق او پرداخته است. المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 369 رقم 477 وشيخه سويد بن سعيد: وثقه الإمام أحمد والعجلي وغيرهما، وقال البغوي: (كان من الحفاظ، وكان أحمد ينتقي عليه لولديه فيسمعان منه). وتكلم فيه بعضهم، والراجح ما قلنا. لأن أحمد لم يكن يأذن لابنه عبد الله أن يسمع إلا من الثقات، مات سويد سنة 240 عن 100 سنة.

بگیری (یعنی به تو، توفیق عطاء کند تا حفظ کنی)؛ پس آیه ی (و گوش های فراگیرنده آن را نگاه دارد) نازل شد.»(1)

این روایت را طبری(2)

و واحدی(3)

در تفاسیرشان نقل کرده اند و تنها یکی از رجال سندش مجهول الحال است که در متابعات و شواهد، این اشکال برطرف می شود.(4)

سند سوم: روایت طبری در تفسیرش.(5)

2. امیرالمومنین علیه السلام

با پنج سند این شأن نزول، از خود امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است:

سند اول: روایت ابو نعیم اصفهانی از طریق امام صادق علیه السلام از پدرانشان.(6)

سند دوم: روایت ابونعیم اصفهانی در کتاب معرفة الصحابة.(7)

ص: 181


1- حَدَّثَنَا أَبُو بَکرٍ التَّمِیمِی، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بن جعفر، أخبرنا الْوَلِیدُ بن أبان، أخبرنا العباس الدوری، أخبرنا بِشْرُ بن آدم، أخبرنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَیرِ قَالَ: سَمِعْتُ صَالِحَ بْنَ هَیثَمٍ یقُولُ: سَمِعْتُ بُرَیدَةَ یقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِعَلِی: "إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أُدْنِیک وَلَا أُقْصِیک، وَأَنْ أُعَلِّمَک وَتَعِی وَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ تَعِی"، فَنَزَلَتْ: {وَتَعِیهَا أُذُنٌ وَاعِیةٌ}
2- تفسیر الطبری، ج 29 ص 56
3- اسباب النزول للواحدی، ص 444 (ح 370)
4- حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده ضعيف ويحسن إذا توبع ، رجاله ثقات وصدوقيين عدا عبد الله بن رستم (صالح بن میثم) وهو مجهول الحال
5- تفسیر الطبری، ج 29 ص 56 حدثنی محمد بن خلف قال ثنا الحسن بن حماد قال ثنا إسماعیل بن إبراهیم أبو یحیى التیمی عن فضیل بن عبد الله عن أبی داود عن بریدة الأسلمی قال سمعت رسول الله یقول لعلی إن الله أمرنی أن أعلمک وأن أدنیک ولا أجفوک ولا أقصیک ثم ذکر مثله
6- حلیة الأولیاء، ج 1 ص 67 حدثنا محمد بن عمر بن سلم حدثنی أبو محمد القاسم بن محمد بن جعفر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب حدثنی أبی عن أبیه جعفر عن أبیه محمد بن عبدالله عن أبیه محمد عن أبیه عمر عن أبیه علی قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  یا علی إن الله أمرنی أن أدنیک وأعلمک لتعی وأنزلت هذه الآیة (وتعیها أذن واعیة) فأنت أذن واعیة لعلمی
7- معرفة الصحابة، ج 1 ص 88 ح 345 حدثنا أبو الحسن علی بن أحمد بن محمد المقدسی ثنا إسحاق بن إبراهیم الغزی القاضی ثنا أبو عمیر ثنا الولید بن مسلم عن علی بن حوشب عن مکحول عن علی فی قوله : (وتعیها أذن واعیة ) [ الحاقة : 12] قال علی: قال النبی: دعوت الله أن یجعلها أذنک یا علی

سند سوم: روایت ابن المغازلی.(1)

سند چهارم: روایت حاکم حسکانی.(2)

سند پنجم: روایت حاکم حسکانی.(3)

به گفته ی سیوطی و متقی هندی، این روایت را ضیاء مقدسی حنبلی نیز در کتاب صحیحش الاحادیث المختاره آورده است.(4)

3. جابر بن عبد الله

سند اول: روایت ابوبکر آجری.(5)

ص: 182


1- مناقب علی لابن المغازلی، ص 384 ح 363 أخبرنا أبو الحسن علی بن عبید الله بن القصاب، حدثنا أبو بکر محمد بن أحمد بن محمد المفید، حدثنا الأشج قال: سمعت علی بن أبی طالب  یقول: لما نزلت: (وتعیها أذنٌ واعیةٌ)، قال لی النبی صلی الله علیه و آله و سلم : ((سألت الله أن یجعلها أذنک یا علی))
2- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج 2 ص 276-277 ح 1014 وأخبرنا أبو بکر الحارثی أخبرنا أبو الشیخ حدثنا علی بن سراج المصری حدثنا علی بن سهل الرملی حدثنا الولید بن مسلم عن علی بن حوشب عن مکحول، عن علی قال: لما نزلت:(وتعیها أذن واعیة) قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : سألت الله تعالى أن یجعلها أذنک ففعل
3- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج 2 ص 279 ح 1018 وأخبرنا الحاکم الوالد، عن أبی حفص (قال:) حدثنا ابن عقدة، أخبرنا أحمد بن الحسن حدثنا أبی حدثنا حصین، عن مسکین السمان، عن محمد بن عبد الله عن آبائه عن علی قال: (لما نزلت قوله تعالى (وتعیها أذن واعیة) قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : سألت الله أن یجعلها أذنک یا علی. قال علی: فما نسیت شیئا سمعته بعد
4- سیوطی در کتاب جامع الاحادیث و متقی هندی در کتابش کنز العمال به این مطلب اشاره کرده اند: «عن علی رضی الله عنه فی قوله عز وجل : ( وتعیها أذن واعیة ) قال : قال لی رسول الله : سألت الله أن یجعلها أذنک یا علی فما سمعت من رسول الله شیئا فنسیته . ( ض وابن مردویه وأبو نعیم فی المعرفة ) » جامع الأحادیث، ج 16 ص 275 ح 7935 «عن علی فی قوله : ( وتعیها أذن واعیة ) قال : قال لی رسول الله : سألت الله أن یجعلها أذنک یا علی فما سمعت من رسول اللهشیئا فنسیته . ض وابن مردویه وأبو نعیم فی المعرفة » کنز العمال، ج 13 ص 77 ح 36526 رمز «ض» یعنی ضیاء مقدسی و روایتش در کتاب صحیحش الأحادیث المختارة : « ورمزت للبخاری ( خ ) ولمسلم ( م ) ولابن حبان ( حب ) وللحاکم فی المستدرک ( ک ) وللضیاء المقدسی فی المختارة (ض). وجمیع مافی هذه الکتب الخمسة صحیح .» کنز العمال، ج 1 ص 18 و جامع الأحادیث، ج 1 ص 2
5- الشریعة، ج 4 ص 2094 ح 1586 وحدثنا أبو بکر بن أبی داود ، قال : حدثنا عباد بن یعقوب قال : حدثنا علی بن هاشم، عن محمد بن عبید بن أبی رافع ، عن عبد الرحمن ابن عبد الله الجرمی ، عن أبیه ، عن جابر بن عبد الله قال : قال رسول الله  لعلی رضی الله عنه : یا علی إن الله عز وجل أمرنی أن أدنیک ولا أقصیک ، وأن أعلمک ولا أجفوک ، حق علی أن أطیع الله عز وجل فیک ، وحق علیک أن تعی عنی

سند دوم: روایت حاکم حسکانی.(1)

4. عبد الله بن عباس

سند اول: روایت حاکم حسکانی.(2)

سند دوم: روایت حاکم حسکانی.(3)

ص: 183


1- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج 2 ص 280 ح 1019 أخبرناه أبو عبد الله الشیرازی أخبرنا أبو بکر الجرجرائی حدثنا أبو أحمد البصری قال: حدثنا محمد بن زکریا حدثنا العباس بن بکار حدثنا عباد بن کثیر، عن أبی الزبیر عن جابر قال: نزلت على النبی صلی الله علیه و آله و سلم هذه الآیة: (وتعیها أذن واعیة) فسأله أن یجعلها أذن علی ففعل
2- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج 2 ص 283 ح 1026 أخبرناه الحاکم أبو عبد الله الحافظ قراءة وإملاءا سنة (ثلاث مائة و) اثنتین وثمانین أخبرنا أبو علی الحسین بن محمد الصغانی بمرو حدثنا أبو رجاء محمد بن حمدویه السنجی حدثنا العلاء بن مسلمة حدثنی أبو سالم البغدادی حدثنا أبو قتادة الحرانی عبد الله بن واقد عن جعفر بن برقان، عن میمون بن مهران عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: لما نزلت (وتعیها أذن واعیة) قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم : سألت ربی أن یجعلها أذن علی. (و) قال علی: ما سمعت من رسول الله شیئا إلا حفظته ووعیته ولم أنسه
3- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج 2 ص 283-284 ح 1027 أخبرنا عقیل بن الحسین; قال: أخبرنا علی بن الحسین حدثنا محمد بن عبید الله حدثنا الحسن بن محمد بن عثمان بالبصرة حدثنا یعقوب بن سفیان حدثنا الفضل بن دکین حدثنا سفیان، عن الأعمش، عن مسلم البطین، عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لعلی بن أبی طالب: یا علی إن الله / أ / أمرنی أن أدنیک ولا أقصیک، وأن أحبک وأحب من یحبک، وأن أعلمک وتعی وحق على الله أن تعی فأنزل الله (وتعیها أذن واعیة) فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : سألت ربی أن یجعلها أذنک یا علی. قال علی: فمنذ نزلت هذه الآیة; ما سمعت أذنای شیئا من الخیر والعلم والقرآن إلا وعیته وحفظته
5. انس بن مالک: روایت حاکم حسکانی.

انس بن مالک: روایت حاکم حسکانی(1)

6. عبد الله بن جعفر بن ابی طالب:

روایت ابوبکر بزار (متوفای 292 ه-).(2)

اهمیت این موضوع هنگامی روشن می شود که بدانیم، عُمَر بسیار بد حافظه و کند ذهن بوده است.(3)

هفتم: امیر المومنین علیه السلام مأمور تأویل و تفسیر قرآن

از جمله احادیثی که امیرالمومنین علیه السلام را از نظر علمی در ردیف مقام نبوت قرار داده و علم حضرت را برتر از علم ابوبکر و عمر معرفی کرده، حدیث صحیحی است که ابوسعید خدری می گوید:

«در انتظار تشریف فرمایى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم. فاصله اى نشد که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از خانه یکى از همسرانش بیرون آمد. از جاى برخاستیم و به اتفاق آن حضرت به راه افتادیم. اندکى که حرکت کردیم، بند کفش ایشان صلی الله علیه و آله و سلم گسیخت. على علیه السلام کفش را گرفت و به وصله زدن آن پرداخت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حرکت خود ادامه داد و ما همه همراه آن حضرت حرکت کردیم. پس از اندک فاصله اى، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایستاد و ما هم به پیروى از ایشان ایستادیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منتظر آمدن على علیه السلام بود. در این هنگام، حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

به راستى که یکى از شما براى تأویل قرآن مى جنگد، همانطور که من براى تنزیل آن جنگیدم.

ابو بکر و عمر گفتند: آیا ما همان مردى هستیم که براى بیان تأویل قرآن مى جنگد؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نه، بلکه آن کسی که کفش مرا وصله مى زند، براى تأویل قرآن با مخالفان نبرد مى کند.

به ملاقات على علیه السلام رفتیم تا او را به مأموریتى که در آینده خواهد داشت، مژده دهیم. حضرت على علیه السلام به مژده ما توجهى نکرد و گویا این سخن را از خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیده بود.»(4)

ص: 184


1- شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی، ج 2 ص 284 ح 1028 حدثونا عن أبی بکر السبیعی (قال:) أخبرنا علی بن سراج المصری قال: حدثنی إبراهیم بن محمد الیمانی حدثنا عبد الرزاق، عن سعید بن بشیر عن قتادة عن أنس فی قوله: (وتعیها أذن واعیة) قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سألت الله أن یجعلها أذنک یا علی
2- مسند البزار، ج 6 ص 211 ح 2252 حدثنا نجیح بن ابراهیم الکوفی قال نا ضرار بن صرد قال نا محمد بن إسماعیل بن أبی فدیک قال نا عبد الرحمن بن أبی ملیکة عن إسماعیل بن عبد الله بن جعفر عن أبیه أن رسول الله قال لعلی رضی الله عنه إن الله تبارک وتعالى أمرنی أن أدنیک ولا أقصیک وأن أعلمک ولا أجفوک
3- رجوع شود به مبحث علم عمر در کتاب خلفا از نگاهی دیگر.
4- حدثنا حسین بن محمد، حدثنا فطر، عن إسماعیل بن رجاء الزبیدی، عن أبیه، قال: سمعت أبا سعید الخدری یقول: کنا جلوسا ننتظر رسول الله صلى الله علیه وسلم، فخرج علینا من بعض بیوت نسائه، قال: فقمنا معه، فانقطعت نعله، فتخلف علیها علی یخصفها، فمضى رسول الله صلى الله علیه وسلم ومضینا معه، ثم قام ینتظره وقمنا معه، فقال: " إن منکم من یقاتل على تأویل هذا القرآن، کما قاتلت على تنزیله "، فاستشرفنا وفینا أبو بکر وعمر فقال: " لا، ولکنه خاصف النعل ". قال: فجئنا نبشره، قال: وکأنه قد سمعه

این روایت را احمد حنبل نقل کرده و وصی الله بن محمد عباس(1) و شعیب الارنؤوط(2)

تصحیح کرده اند و نیز نسائی نقل کرده و ابو اسحق حوینی سندش را تصحیح کرده است.(3)

ابن حبان نیز این روایت را در صحیحش نقل کرده و شعیب الارنؤوط سندش را تصحیح کرده(4) و نیز حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظرش موافقت نموده است(5) و همچنین سیوطی(6)

و ألبانی(7)

نیز سندش را تصحیح کرده اند.

هشتم: تشبیه امیر المومنین علیه السلام به انبیا علیهم السلام

اشاره

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«هر کس بخواهد به آدم در علمش نظر کند و به نوح در طاعتش، و به ابراهیم در دوستی اش با خداوند، و به موسی در هیبتش، و به عیسی در برگزیده شدنش، و به یحیی در زهدش، بنگرد به علی بن ابی طالب علیهم السلام .»

این حدیث با مضامین مختلف و با اسانید متعدد در کتب اهل سنت وارد شده است.

1. ابو هریره

یاقوت الحَمَوی ناصبی(8) متوفای 626 ه- و جمال الدین القفطی متوفای 646 ه- از کتاب عبد الرزاق صنعانی چنین نقل کرده اند:

ص: 185


1- فضائل الصحابة لابن حنبل، ص 790 ح 1083 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
2- مسند أحمد، ج 18 ص 295-296 ، ح 11773 قال الارنؤوط: حدیث صحیح، وهذا إسناد حسن
3- خصائص علی، ص 118-119 ح 150 قال الحوینی: إسناده صحیح
4- صحیح ابن حبان، ج 15 ص 385 ح 6937 قال الارنؤوط: إسناده صحیح على شرط مسلم
5- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 132 ح 4621
6- تاریخ الخلفاء، ج 1 ص 173 قال السیوطی: وأخرج أحمد والحاکم بسند صحیح
7- سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی، ج 5 ص 639 ح 2487
8- تاريخ الإسلام، ج 45 ص 266 ياقوت بن عبد الله، شهاب الدّين، الرّوميّ. الحمويّ، البغداديّ .... وكان منحرفا فإنه طالع كتب الخوارج، فوقر في ذهنه شيء . ودخل دمشق سنة ثلاث عشرة ، فتناظر هو وإنسان ، فبدا منه تنقص لعلي رضي الله عنه ، فثار الناس عليه وكادوا يقتلونه ، فهرب إلى حلب ثمّ إلى الموصل وإربل ودخل خراسان، واستوطن مرو يتّجر، ثمّ دخل خوارزم ...

«رواه عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن سعید بن المسیب عن أبی هریرة قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وهو فی محفل من أصحابه إن تنظروا إلى آدم فی علمه ونوح فی همه وإبراهیم فی خلقه وموسى فی مناجاته وعیسى فی سنه ومحمد فی هدیه وحلمه فانظروا إلى هذا المقبل فتطاول الناس فإذا هو علی بن أبی طالب علیه السلام .»(1)

اما ابن ابی الحدید متوفای 655 ه- این روایت را از مسند احمد و کتاب بیهقی نقل کرده است:

«الخبر الرابع: من أراد أن ینظر إلى نوح فی عزمه ، وإلى آدم فی علمه ، وإلى إبراهیم فی حلمه ، وإلى موسى فی فطنته ، وإلى عیسى فی زهده ، فلینظر إلى علی بن أبی طالب. رواه أحمد بن حنبل فی المسند ، ورواه أحمد البیهقی فی صحیحه .»(2)

و عالم شهیر شیعه، مرحوم علامه ابن شهر آشوب (متوفای 588 ه-) تصریح کرده که احمد بن حنبل این روایت را از عبد الرزاق، او از معمر، او از زهری، او از سعید بن مسیب و او از ابو هریره (همان سند عبدالرزاق طبق گفته ی حموی و قطفی) نقل کرده است:

«أحمد بن حنبل، عن عبد الرزاق عن المعمر عن الزهری عن ابن المسیب عن أبی هریرة وابن بطة فی الابانة، عن ابن عباس کلاهما عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: من أراد أن ینظر إلى آدم فی حلمه [علمه]، وإلى نوح فی فهمه، وإلى موسى فی مناجاته، وإلى إدریس فی تمامه وکماله وجماله، فلینظر إلى هذا الرجل المقبل، قال: فتطاول الناس فإذا هم بعلی کأنما ینقلب فی صبب وینحط من جبل.»(3)

سند روایت احمد بن حنبل و عبد الرزاق کاملا صحیح است؛ تنها می ماند توثیق ناقلان این روایت از کتاب عبد الرزاق و احمد بن حنبل، که همگی ثقه هستند(4) و لذا سند روایت کاملا صحیح است.

ص: 186


1- معجم الأدباء، ج 5 ص 137 و المحمدون من الشعراء، ج 1 ص 5
2- شرح نهج البلاغة، ج 9 ص 100
3- مناقب آل ابی طالب، ج 3 ص 57
4- بررسی سند روایت: یاقوت الحموی: خیر الدین زرکلی از او به عنوان مورخ ثقه یاد می کند: «یاقوت بن عبد الله الرومی الحموی، أبو عبد الله، شهاب الدین: مؤرخ ثقة، من أئمة الجغرافیین، ومن العلماء باللغة والأدب.» الأعلام للزرکلی، ج 8 ص 131 جمال الدین القفطی: شمس الدین ذهبی از او به عنوان امام و مورخ یاد کرده است: تاریخ الإسلام، ج 47 ص 325 «الوزیر الأکرم جمال الدین أبو الحسین الشیبانی ، القفطی ، المعروف أیضا بالقاضی الأکرم ، وزیر حلب. کان إماما إخباریا مؤرخا ، جم الفضائل ، وافر الفوائد ، صدرا محتشما ، معظما ، کریما جوادا ، کامل السؤدد ، حلو الشمائل، له عدة تصانیف منها : کتاب أخبار النحاة .» و در کتاب دیگرش نیز او را ستایش کرده است. سیر أعلام النبلاء،ج 23 ص 227 ابن ابی الحدید معتزلی: وی در اعتقاد معتزلی و در فقه شافعی بوده است و بعضی ها از سر نا آگاهی یا عصبیت او را به تشیع منتسب کرده اند؛ اما آنچه که مهم است، راستگویی و امانت داری اوست. از بزرگان اهل سنت نه تنها کسی او را دروغگو نشمرده است، بلکه از مقام وی تجلیل کرده اند: 1. المبارک بن الشعار الموصلی متوفای 654 ( معاصر ابن ابی الحدید ) «عبدالحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن حسین بن ابی الحدید مدائنی از خانواده قضات شهر می باشد. نویسنده، فاضل، ادیب و دارای فضیلت بسیار و ادب فراوان و هوش شگفتی آور و گرانقدر و دارای فهم سریع و فکر نیکو می باشد و در بسیاری از کارها در دولت کار کرده است که آخرین آن، نوشتن در دیوان زمّام معمور است. به من خبر رسیده که در اول ماه ذی الحجه در مدائن در سال 586 ه- به دنیا آمد و از شیخ ابیس البقا عبدالله بن حسین نحوی عکبری و بعد از آن از ابو الخیر مصدق بن شبیب واسطی ادبیات را فرا گرفت و به فقه امام شافعی -رضی الله عنه- مشغول شد؛ علم اصول را در حالی که شاعر هم بود فرا گرفت و پدرش مسئول قضاوت مدائن بود. ابو محمد را چندین بار در مدینه دیدم، ولی نتوانستم مقداری از شعرش را فرا بگیرم.» قلائد الجمان فی فرائد شعراء هذا الزمان، ج 3 ص 170 «عبد المجید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن الحسین ابن أبی الحدید المدائنّی .من بیت القضاء ببلده، کاتب فاضل أدیب، ذو فضل غزیر، وأدب وافر، وذکاء باهر، شاعر مجید، سریع الإدراک، جید الفکرة، خدم فی عدّة أعمال آخرها کتابة دیوان الزّمام المعمور. أخبرنی أنه ولد غرّة ذی الحجة بالمدائن سنة ست وثمانین وخمسمائة، وتأدّب على الشیخ أبیس البقاء عبد الله بن الحسین النحوی العکبری، ثم على أبی الخیر مصدّق بن شبیب الواسطی. واشتغل بفقه الإمام الشافعی -رضی الله عنه- وقرأ علم الأصول، وهو شاعر، وکان أبوه یتقلّد قضاء المدائن، لقیت أبا محمد بمدینة السلام مراراً، ولم یقدر أن آخذ عنه شیئاً من شعره» در سنی بودن ابن الشعار همین بس که ابن خلکان متوفای 681 ه- از او به عنوان «صاحبنا» یاد کرده است: «وذکر صاحبنا الکمال ابن الشعار فی عقود الجمان ... .» وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، ج 6 ص 65 2. شمس الدین ذهبی متوفای 748 ه- «موفق قاسم بن هبۀ الله بن محمد بن محمد بن ابی الحدید مدائنی بغدادی: اصولی، ادیب، صاحب تالیف و احمد خوانده می شد. عبدالله بن ابی المجد به او اجازه روایت داده و دمیاطی شعری را از او فرا گرفته است. او در سال 56 (یعنی سال 656 ه-) فوت کرد و برادرش عز الدین عبدالحمید برای او مرثیه ای سروده است. سپس او نیز در همان سال، اندکی بعد از برادرش فوت می کند و این دو، از بزرگان فضلا و صاحبان سخن، شعر، نثر و بلاغت می باشند و موفق از عز الدین از لحاظ عقیده بهتر بود؛ زیرا عز الدین معتزلی بود. خداوند ما را از آن دور کند.» سیر أعلام النبلاء، ج 23 ص 274-275 « الموفق قاسم بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی ثم البغدادی الأصولی الأدیب صاحب الإنشاء ویدعى أحمد . أجاز له عبد الله بن أبی المجد . أخذ عنه الدمیاطی شعرا . مات فی وسط سنة ست وخمسین فرثاه أخوه عز الدین عبد الحمید ثم مات بعده بقلیل فى العام وکانا من کبار الفضلاء وأرباب الکلام والنظم والنثر والبلاغة والموفق أحسنهما عقیدة فإن العز معتزلی أجارنا الله.» اینکه ذهبی می گوید: عقیده ی برادر ابن ابی الحدید از او بهتر بود، منظورش این است که برادرش بر خلاف عز الدین که معتزلی بود، اشعری بود. الوافی بالوفیات، ج 8 ص 146 «موفق الدین ابن أبی الحدید أحمد بن هبة الله بن محمد بن محمد بن حسین ابن أبی الحدید أبو المعالی موفق الدین ویدعى القاسم أیضا ولد سنة تسعین وخمسمائة بالمدائن وکان أدیبا فقیها فاضلا شاعرا مشارکا فی أکثر العلوم توفی سنة ست وخمسین وستمائة وأخوه عز الدین الآتی ذکره فی أسماء عبد الحمید کان معتزلیا ورأیت الشیخ شمس الدین قال فی حق هذا إنه أشعری والله أعلم.» بنابر تصریح ذهبی، ابن ابی المجد، استاد ابن ابی الحدید بوده و به او اجازه ی روایت داده است و دمیاطی نیز از او شعر فرا گرفته است؛ لذا با شناختن این دو نفر، می توان ابن ابی الحدید را بهتر شناخت. ابن ابی المجد که بود؟ شمس الدین ذهبی در شرح حال او می نویسد: «ابن ابی المجد: شیخ،طویل العمر و ثقه بود... او راوی مسند احمد است... ضیاء مقدسی و تعداد زیادی از شیوخ دمیاطی از وی حدیث نقل کرده اند ... ابو محمد (ابن ابی المجد) در موصل در روز دوازدهم محرم سال 598 ه- وفات یافت. خدا رحمتش کند.» سیر أعلام النبلاء، ج 21 ص 361 «ابن أبی المجد الشیخ المعمر الثقة ... راوی مسند الإمام أحمد ... حدث عنه الضیاء ... وعدد کثیر من مشیخة الدمیاطی ... مات أبو محمد بالموصل فی ثانی عشر المحرم سنة ثمان وتسعین وخمس مئة رحمه الله.» شرف الدین الدمیاطی که بود؟ تاج الدین سُبکی در کتابی که درباره ی بزرگان شافعی نوشته است، درباره ی او می نویسد: «حافظ شرف الدین دمیاطی: حافظ زمانش و استاد اساتید در شناخت انساب و امام اهل حدیث بود که بر جلالتش اجماع کرده اند.» طبقات الشافعیة الکبرى، ج 10 ص 102-103 رقم 1380 «عبد المؤمن بن خلف بن أبی الحسن بن شرف ابن الخضر بن موسى التونی الحافظ شرف الدین الدمیاطی ... کان الحافظ زمانه وأستاذ الأستاذین فی معرفة الأنساب وإمام أهل الحدیث المجمع على جلالته ... .» خیر الدین زرکلی نیز در شرح حال او می نویسد: «الدمْیاطی ( 613 – 705 ه- = 1217 - 1306 م) عبد المؤمن بن خلف الدمیاطی، أبو محمد، شرف الدین: حافظ للحدیث، من أکابر الشافعیة.» الأعلام للزرکلی، ج 4 ص 169 3. صلاح الدین الصفدی متوفای 764 ه- «عز الدین ابن ابی الحدید ... معتزلی، فقیه و شاعر بود ... علامه اثیر الدین ابوحیان شعری را برای ما نقل کرد و گفت: آن را شیخ ما حافظ شرف الدین دمیاطی برای ما نقل کرد و گفت: آن را شیخ، عالم و صاحب، عز الدین ابن ابی الحدید معتزلی در بغداد فورا برای ما سرود.» الوافی بالوفیات، ج 18 ص 46-47 «عز الدین ابن أبی الحدید عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد ابن أبی الحدید عز الدین أبو حامد المدائنی المعتزلی الفقیه الشاعر أخو موفق الدین ولد سنة ست وثمانین وخمس مائة وتوفی سنة خمس وخمسین وست مائة وهو معدود فی أعیان الشعراء وله دیوان مشهور روى عنه الدمیاطی ... وأنشدنی من لفظه العلامة أثیر الدین أبو حیان قال أنشدنا شیخنا الحافظ شرف الدین أبو محمد عبد المؤمن بن خلف ابن أبی الحسن الدمیاطی قال أنشدنا الشیخ العالم الصاحب عز الدین أبو حامد عبد الحمید بن هبة الله ابن أبی الحدید المعتزلی ببغداذ السریع.» 4. ابن الوزیر الیمانی متوفای 840 ه- وی از ابن ابی الحدید به عنوان شیخ و علامه ی معتزلی یاد کرده است: «سپس من در کتاب شرح نهج البلاغه تألیف شیخ و علامه عبد الحمید بن ابی الحدید سخنی درباره ی گروهی از سلف (ابوهریره) یافتم که در شأن جایگاه بلند او در علم نبود.» العواصم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم، ج 2 ص 43 ثم إنی وجدتُ فی " شرح النهج " للشیخ العلامة عبدِ الحمید بن أبی الحدید کلاماً فی جماعة من السَّلَف لا یلیقُ بمنصبه المنیف فی العلم.» او در جای دیگر از کتابش تصریح کرده است که ابن ابی الحدید، ابوبکر و عمر را بزرگ می داشت و قائل به تقدیم آن دو در امامت بر امیرالمومنین علی علیه السلام  بود: «ابن ابی الحدید، وزیر ابن العلقمی رافضی بود و ابن ابی الحدید معتزلی، شیخین (ابوبکر و عمر) را بزرگ می داشت و قائل به تقدیم آن دو در امامت بر امیرالمومنین علیه السلام بود.» العواصم والقواصم، ج 8 ص 244 «فإن ابن أبی الحدید کان وزیراً لابن العلقمی الرافضی، وابن أبی الحدید معتزلی معظمٌ للشَّیخین، قائلٌ بتقدیمهما فی الإمامة على أمیر المؤمنین.» نکته ی دیگر اینکه همانطور که در بحث جنگ احد گذشت، ابن ابی الحدید از عبدالوهاب بن سکینه به عنوان شیخش یاد کرده (شرح نهج البلاغه، ج 14 ص 151) و او کسی است که ذهبی از او با عناوینی چون:«الشَّيْخُ، الإِمَامُ، العَالِمُ، الفَقِيْهُ، المُحَدِّثُ، الثِّقَةُ، المُعَمَّرُ، القُدْوَةُ الكَبِيْرُ، شَيْخُ الإِسْلاَمِ، مَفْخَرُ العِرَاقِ ..و الشَّافِعِيُّ.» یاد کرده است. سير أعلام النبلاء، ج 21 ص 502 ابن شهر آشوب شیعی: صلاح الدین صفدی (متوفای 764 ه-) عالم بزرگ اهل سنت به راستگویی ایشان اشاره کرده است: «رشید الدین مازندرانی شیعی محمد بن شهر آسوب با سین ابو جعفر سروری مازندرانی رشید الدین شیعی یکی از بزرگان شیعه است. در حالی که 8 سال داشت قرآن را حفظ کرد و در اصول شیعه به بالاترین درجه رسید و از شهر ها به سمت او سفر می شد؛ سپس در علم قرآن ، غریب و نحو پیشی گرفت و در زمان مقتفی در بغداد بر منبر موعظه می کرد و مقتفی از او شگفت زده شد و به او هدیه داد. شاداب ، زیباروی، دارای محاسن زیبا، صداقت در گفتار، خوش مشرب، دارای علم زیاد، خشوع، عبادت، تهجد بسیار و همیشه با وضو بود. ابن ابی طیء در تاریخش از او بسیار تمجید کرده است. وی در سال 588 وفات یافت.» الوافی بالوفیات ج 4 ص 118 «رشید الدین المازندرانی الشیعی محمد بن علی بن شهراسوب الثانیة سین مهملة أبو جعفر السروری المازندرانی رشید الدین الشیعی أحد شیوخ الشیعة . حفظ القرآن وله ثمان سنین وبلغ النهایة فی أصول الشیعة کان یرحل إلیه من البلاد ثم تقدم فی علم القرآن والغریب والنحو ووعظ على المنبر أیام المقتفی ببغداد فأعجبه وخلع علیه . وکان بهی المنظر حسن الوجه والشیبة صدوق اللهجة ملیح المحاورة واسع العلم کثیر الخشوع والعبادة والتهجد لا یکون إلا على وضوء . أثنى علیه ابن أبی طی فی تاریخه ثناء کثیر توفی سنة ثمان وثمانین وخمس مائة .» شمس الدین ذهبی در وصف استادش صلاح الدین صفدی شافعی می گوید : «خلیل بن أیبک الإمام العالم الأدیب البلیغ الأکمل صلاح الدین أبو الصفاء الصفدی .» معجم المحدثین، ج 1 ص 91 «وشیخنا القاضى الأدیب صلاح الدین خلیل بن أیبک بن عبد الله الصفدى الألبکى الشافعى .» من ذیول العبر، ج 1 ص 364

ص: 187

ص: 188

ص: 189

2. ابو الحمراء (هلال بن الحارث)

ابن جوزی حنبلی چنین روایت کرده است:

«أَنْبَأَنَا زَاهِرُ بْنُ طَاهِرٍ، قَالَ: أَنْبَأَنَا أَبُو بَكْرٍ الْبَيْهَقِيُّ، قَالَ: أَنْبَأَنَا عَبْدُ اللَّهِ الْحَاكِمُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعِيدٍ الرَّازِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَسْلَمَةَ بْنِ وَارَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عُمَرَ الأَزْدِيُّ، عَنْ أَبِي رَاشِدٍ الْحُبْرَانِيِّ، عَنْ أَبِي الْحَمْرَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: " مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ، وَنُوحٍ فِي فَهْمِهِ، وَإِبْرَاهِيمَ فِي حِكَمِهِ، وَيَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا فِي زُهْدِهِ، وَمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فِي بَطْشِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ".»(1)

هر چند ابن جوزی این روایت را نیز مانند بسیاری از روایات معتبر در فضیلت اهل بیت علیهم السلام در کتاب موضوعاتش آورده، اما سندش معتبر است.(2)

این روایت، با سند دیگری نیز نقل شده که از عبید الله بن موسی به بعد، سندشان مشترک است:

«الواسطی (ثقة) از ابن راهویه (صدوق حسن الحدیث) از محمد بن عبید النوا »

«حَدَّثَنَا أَبُو غَانِمٍ سَهْلُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْوَاسِطِيُّ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَاهَوَيْهِ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَيْدٍ النَّوَا، ثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِي عُمَرَ الأَزْدِيِّ، عَنْ أَبِي رَاشِدٍ، عَنْ أَبِي الْحَمْرَاء مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ: كُنَّا حَوْلَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم فَطَلَعَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ 2، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ، وَإِلَى نُوحٍ فِي فَهْمِهِ، وَإِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي خُلُقِهِ، فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ".»(3)

ص: 190


1- الموضوعات، ج 1 ص 277
2- تمام رجال سند این روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم ، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند ، غیر از محمد بن أحمد بن سعید الرازی که جرح غیر مفسر دارد. اما حاکم نیشابوری شیخش محمد الرازی را توثیق کرده و روایتش را صحیح السند دانسته است؛ المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 466 ح 3605 و ج 2 ص 521 ح 3786 حدثنا أبو جعفر محمد بن أحمد بن سعید الرازی ... هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه و جالب اینکه، ابن جوزی بعد از نقل این حدیث، ضمن جعلی خواندن آن ، اشکال سندش را ابو عمر الازدی معرفی می کند و به محمد الرازی ایرادی نمی گیرد؛ الموضوعات، ج 1 ص 277 هذا حدیث موضوع . وأبو عمر متروک حال آنکه ابو عمر الأزدی طبق برنامه ی جوامع الکلم ، ثقه است و طبق این سخن ابن جوزی و با توجه به اینکه او در جاهای دیگر نیز به ابو جعفر الرازی ایرادی نگرفته، می توان نتیجه گرفت که او از نظر ابن جوری، ثقه بوده است.
3- فضائل الخلفاء الراشدین، ج 1 ص 277

تنها اشکال سند این روایت نیز مجهول الحال بودن «محمد بن عبید النوا» است که اولا: به وسیله ی سندهای دیگر این حدیث، تقویت می شود. و ثانیا: از این راوی، دو نفر ثقه روایت کرده اند که باعث می شود از جهالت در بیاید و مستور شود که در متابعات سندش تقویت می شود.

3. ابو سعید خدری

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ حُمَيْدِ بْنِ الرَّبِيعِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ بْنِ حَجَّاجٍ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِي رَاشِدٍ يَعْنِي الْحِمَّانِيَّ، عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ، قَالَ: كُنَّا حَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَأَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَأَدَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم النَّظَرَ إِلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: " مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ، وَإِلَى نُوحٍ فِي حُكْمِهِ، وَإِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا ".»

عمر بن احمد بن شاهین متوفای 385 ه- که گویا این حدیث را مسلّم انگاشته، بعد از نقل آن گفته است:

« تَفَرَّدَ عَلِيٌّ بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ، لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا أَحَدٌ = علی علیه السلام در داشتن این فضیلت تنها است و کسی با او در آن شریک نیست.»(1)

سند این روایت نیز معتبر است.(2)

ص: 191


1- الکتاب اللطیف، ج 1 ص 159-160
2- بررسی سند روایت: محمد بن الحسين اللخمي: صدوق حسن الحدیث / محمد بن عمرو الغزي: صدوق حسن الحدیث / عبد الله بن موسى الأنصاري: مقبول / راشد بن نجيح الحماني: صدوق حسن الحدیث / أبو هارون العبدي: توثیقش در ادامه می آید / توثیق ابو هارون العبدی تنها اشکال سند این روایت، متروک الحدیث بودن ابو هارون العبدی است، اما باید دانست که او جرح مفسر و حسی ندارد و تضعیف او صرفا به خاطر تشیعش و نقل روایتی از ابو سعید خدری در طعن عثمان است. ابن حجر عسقلانی در شرح حال او می نویسد: «ابن عبد البر گفته است: علما همگی بر ضعیف الحدیث بودن او اجماع کرده اند و بعضی از آن ها از روی تعصب و از روی نا عدالتی و بی انصافی، او را به دروغگویی نسبت داده اند. این مطلب از حماد بن زید روایت شده است. و در او تشیع بود و اهل بصره در تضعیف و تکذیب کسى که در میانشان شیعه گرى کند، افراط مى کنند؛ زیرا آنان طرفداران عثمان هستند. منِ ابن حجر مى گویم: چگونه او را به کذب منتسب نکنیم، در حالى که ابن عدى در الکامل، از حسن بن سفیان، از عبدالعزیز بن سلام، از على بن مهران، از بهز بن اسد روایت کرده است که گفت: نزد ابو هارون رفتم و گفتم: آنچه را از ابوسعید شنیده اى براى من بیاور. وى کتابى را براى من آورد که در آن، این روایت بود که ابوسعید براى من روایت کرد که عثمان وارد قبرش شد، در حالى که قطعاً به خدا کافر بود. راوى گوید: به ابو هارون العبدی گفتم: تو به این سخن اقرار مى کنى؟ گفت: حقیقت چنان است که مى بینى! راوى گوید: کتاب را به او پس دادم و برخاستم.» تهذیب التهذیب، ج 7 ص 361 «وقال بن عبد البر أجمعوا على أنه ضعیف الحدیث وقد تحامل بعضهم فنسبه إلى الکذب روى ذلک عن حماد بن زید وکان فیه تشیع وأهل البصرة یفرطون فیمن یتشیع بین أظهرهم لأنهم عثمانیون قلت کیف لا ینسبونه إلى الکذب وقد روى بن عدی فی الکامل عن الحسن بن سفیان عن عبد العزیز بن سلام عن علی بن مهران عن بهز بن أسد قال أتیت إلى أبی هارون العبدی فقلت أخرج إلی ما سمعت من أبی سعید فأخرج لی کتابا فإذا فیه حدثنا أبو سعید أن عثمان أدخل حفرته وأنه لکافر بالله قال قلت تقر بهذا قال هو کما ترى قال فدفعت الکتاب فی یده وقمت فهذا کذب ظاهر على أبی سعید.» مطلب دیگری که نشان دهنده ی وثاقت ابو هارون العبدی است، این سخن شعبة بن حجاج است: «و شعبه گفت: در روزهای حج قافله ها را می دیدم و درباره ی ابو هارون عبدی سوال می کردم؛ پس هنگامی که آمد، به نزدش رفتم. در نزدش کتابی را دیدم که در آن چیزهای ناخوشایند در فضایل علی علیه السلام بود. پس گفتم: این کتاب چیست؟ گفت: این کتاب، حق است.» مختصر الکامل فی الضعفاء، ج 1 ص 528 رقم 1256 «وقال شعبة: کنت أتلقى الرکبان أیام ( الحاج ) أسأل عن أبی هارون العبدی، فلما قدم أتیته فرأیت عنده کتابا فیه أشیاء منکرة فی علی رضی الله عنه، فقلت: ما هذا الکتاب؟ فقال: هذا الکتاب حق.» ابن عدی در ادامه از یحیی بن سعید نقل می کند که عبد الله بن عون (از بزرگان تابعی) پیوسته تا دم مرگ ابو هارون العبدی، از وی روایت نقل می کرد. وقال یحیى بن سعید : لم یزل ابن عون یروی عن ابن جوین حتى مات ... و جالب اینکه در ادامه از علی بن عاصم نقل می کند که ابو هارون العبدی، در ابتدا خارجی بود و سپس [توسط ابو سعید خدری] شیعه شد! مختصر الکامل فی الضعفاء، ج 1 ص 528 رقم 1256«وقال علی بن عاصم: کان خارجیا ، ثم تحول شیعیا.» بخارى در یکى از کتاب هاى خود و نیز ترمذى و ابن ماجه در سنن خود که از صحاح ستّه به شمار مى روند، از وى حدیث نقل کرده اند و این نشانگر متروک نبودن ابو هارون در نزد آنان است. افزون بر آن که بر مبناى رجالى سنیان، شیعه بودن هرگز به وثاقت راوى ضرر نمى رساند و چنان که روشن شد، تنها سبب تکذیب ابو هارون، ذکر حدیثى در طعن عثمان و روایاتی در فضائل امیر المومنین علیه السلام است. تهذیب التهذیب،ج 7 ص 361 رقم 671 « عخ ت ق البخاری فی خلق أفعال العباد والترمذی وابن ماجة عمارة بن جوین أبو هارون العبدی البصری روى عن أبی سعید الخدری .» علاوه بر آن، ابن ابی حاتم در تفسیرش، حاکم در مستدرکش و ضیاء مقدسی در صحیحش از ابو هارون العبدی روایت نقل کرده اند: تفسیر ابن أبی حاتم، ج 5 ص 1574 ح 9020 و ج 5 ص 1575 ح 9025 و 9029 المستدرک على الصحیحین، ج 1 ص 628 ح 1682 اما حاکم گفته است که اهل حدیث درباره ی ابو هارون عبدی سکوت کرده اند. المستدرک على الصحیحین، ج 1 ص 164 ذیل ح 298 «فلهذا الحدیث طرق یجمعها أهل الحدیث عن أبی هارون العبدی عن أبی سعید وأبو هارون ممن سکتوا عنه.» اما روایت ضیاء مقدسی از ابو هارون العبدی را سیوطی و متقی هندی به کتابش الاحادیث المختارة نسبت داده اند، ولی ما آن را نیافتیم. جامع الأحادیث، ج 17 ص 241 ح 9898 و کنز العمال، ج 9 ص 212 ح 27080 «حدثنا محمد بن ثابت العبدی ، عن أبی هارون العبدی ، عن أبی سعید الخدری رضی الله عنه قال بعث علی رضی الله عنه رجلا إلاى النبی فسأله عن الرجل یمر فی الطریق فیراى المرأة فیمذی ، أفعلیه الغسل وکره علی أن یسأله لمکان فاطمة ؟ فقال رسول الله : ( تلک یلقاها فحول الرجال ، یجزئک من ذالک الوضوء ) . ( ض ) » علاوه بر اینها ، ابن عبد البر گفته است که بعضی از فقهای اهل سنت به حدیث ابو هارون العبدی از ابو سعید خدری احتجاج کرده اند. الاستذکار، ج 2 ص 238 «واحتج بعضهم بحدیث أبی هارون العبدی عن أبی سعید الخدری أن النبی صلی الله علیه و آله و سلم کان إذا سافر سار فرسخا ثم نزل قصر الصلاة.» حافظ بیهقی نیز احادیث او را تلقی به قبول کرده است. دلائل النبوة، ج 2 ص 405 «قال أبو عبد الله قال لنا هذا الشیخ وذکر الحدیث فکتبت المتن من نسخة مسموعة منه فذکر حدیثا طویلا یذکر فیه عدد الروح والملائکة وغیر ذلک مما لا ینکر شیء منها فی قدرة الله تعالى إن صحت الروایة وفیما ذکرنا قبل حدیث أبی هارون العبدی فی إثبات المسرى والمعراج لغایة وبالله التوفیق .» «وروی عن أبی هارون العبدی عن أبی سعید مرفوعا وموقوفا والموقوف أصح» ترجمه: «از ابو هارون عبدی از ابو سعید به صورت مرفوع و موقوف روایت شده است و موقوف صحیح تر است.» معرفة السنن والآثار، ج 7 ص 284 ذیل ح 5763 «عن أبی هارون العبدی عن أبی سعید رضی الله عنه أنه قال فی الفأرة تقع فی السمن أو الزیت استنفعوا به ولا تأکلوه قال الشیخ هذا هو المحفوظ موقوف .» ترجمه: «از ابو هارون عبدی از ابو سعید خدری منقول است که در مورد موشی که در روغن حیوانی یا زیتون افتاده است ، گفت : از آن استفاده کنید و آن را نخورید. شیخ گفت: این حدیث مقبول و موقوف است.» سنن البیهقی الکبرى، ج 9 ص 354 ح 19413 سخن آخر درباره ی او اینکه ، زیلعی از او به «فیه مقال» و صالحی شامی از او به عنوان «متکلم فیه» یاد کرده اند؛ یعنی او بین تضعیف و توثیق قرار دارد. از این رو از روایاتش می توان حداقل به عنوان شاهد استفاده کرد، همانطور که بیهقی چنین کرده است: «هکذا رواه جماعة من الأئمة عن أبی هارون العبدی وأبو هارون وإن کان ضعیفا فروایة أبی نضرة له شاهدة » ترجمه: «اینچنین گروهی از پیشوایان از ابو هارون عبدی روایت کرده اند و ابو هارون اگرچه ضعیف است؛ ولی روایت ابو نضره برای آن شاهد است.» المدخل إلى السنن الکبرى، ج 1 ص 369

ص: 192

4. انس بن مالک

سند اول:

ابو القاسم حلبی (متوفای 370 ه- به بعد) چنین روایت میکند:

«حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ , نا أَبُو أَحْمَدَ , نا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبَّادٍ الزَّیدِی، بِصَنْعَاءَ , سَنَةَ إِحْدَى وَسَبْعِینَ وَمِائَتَینِ, نا عَبْدُ الرَّزَّاقِ , عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ , عَنْ ثَابِتٍ , عَنْ أَنَسٍ , قَالَ: ... , وَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ... فَقَالَ: «یا أَیهَا

ص: 193

النَّاسُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ ینْظُرَ إِلَى آدَمَ فِی خَلْقِهِ، وَأَنَا فِی خَلْقِی، وَإِلَى إِبْرَاهِیمَ فِی خَلْقِهِ، وَإِلَى مُوسَى فِی مُنَاجَاتِهِ وَإِلَى یحْیى فِی زُهْدِهِ، وَإِلَى عِیسَى فِی سُنَنِهِ فَلْینْظُرْ إِلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ ....»(1)

طبق برنامه ی جوامع الکلم، تمام رجال سند این روایت، ثقه یا صدوق حسن الحدیث هستند بجز ابو احمد العباس بن الفضل بن جعفر که شیخِ اسماعیل بن القاسم الحلبی (مؤلف کتاب) بوده و مجهول الحال است، اما در مجموع، این روایت در کنار روایات دیگر، تقویت می شود.

با توجه به اسانید دیگر این روایت که به علم حضرت آدم علیه السلام اشاره کرده اند، روشن است که «خلقه» اشتباه بوده و احتمالا در اثر بد خوانی کلمه ی «علمه» از نسخه ی خطی این کتاب، حاصل شده است.

سند دوم:

ابن مغازلی مالکی چنین روایت می کند:

((أخبرنا أحمد بن محمد بن عبد الوهاب، حدثنا الحسین بن محمد بن الحسین العدل العلوی، حدثنا محمد بن محمود، حدثنا إبراهیم بن مهدی الأبلی، حدثنا إبراهیم بن سلیمان بن رشید، حدثنا زید بن عطیة، حدثنا أبان بن فیروز عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «من أراد أن ینظر إلى علم آدم، وفقه نوح فلینظر إلى علی بن أبی طالب.»))(2)

تکه هایی از این روایت، از ابن عباس و حضرت علی علیه السلام نیز نقل شده؛ اما چون قسمت مربوط به علم حضرت آدم علیه السلام در آن ها نیامده است، لذا از ذکر آن ها خود داری کردیم.

نهم: حدیث «علی علیه السلام اکثر امّتی علماً»

سند اول: از معقل بن یسار.

معقل بن یسار از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که آن حضرت روزی به حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:

«آیا راضی نیستی که تو را به ازدواج پیشگام ترین امتم از نظر اسلام، بیشترین آن ها از نظر علم و بزرگترین آنها از نظر حلم و بردباری درآوردم؟!»(3)

ص: 194


1- حدیث أبی القاسم الحلبی، ص 35 ح 34
2- مناقب علی لابن المغازلی، ص 281 ح 256
3- حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ يَعْنِي ابْنَ طَهْمَانَ، عَنْ نَافِعِ بْنِ أَبِي نَافِعٍ، عَنْ مَعْقِلِ بْنِ يَسَارٍ، قَالَ: وَضَّأْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ يَوْمٍ، فَقَالَ: " هَلْ لَكَ فِي فَاطِمَةَ تَعُودُهَا؟ " فَقُلْتُ: نَعَمْ، فَقَامَ مُتَوَكِّئًا عَلَيَّ، فَقَالَ: " أَمَا إِنَّهُ سَيَحْمِلُ ثِقَلَهَا غَيْرُكَ، وَيَكُونُ أَجْرُهَا لَكَ " قَالَ: فَكَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ عَلَيَّ شَيْءٌ حَتَّى دَخَلْنَا عَلَى فَاطِمَةَ، فَقَالَ لَهَا: " كَيْفَ تَجِدِينَكِ؟ " قَالَتْ: وَاللهِ لَقَدْ اشْتَدَّ حُزْنِي، وَاشْتَدَّتْ فَاقَتِي، وَطَالَ سَقَمِي " قَالَ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ: وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي بِخَطِّ يَدِهِ، فِي هَذَا الْحَدِيثِ، قَالَ: " أَوَمَا تَرْضَيْنَ أَنِّي زَوَّجْتُكِ أَقْدَمَ أُمَّتِي سِلْمَا، وَأَكْثَرَهُمْ عِلْمًا، وَأَعْظَمَهُمْ حِلْمًا "

این حدیث را احمد بن حنبل نقل کرده و محقق کتابش، حمزه احمد الزین(1) ، برنامه ی جوامع الکلم و نیز حسین سلیم اسد(2)

سندش را حسن دانسته اند.

حافظ زین الدین عراقی(3)و

احمد بن الصدیق الغماری سندش را تصحیح کرده اند(4) و هیثمی نیز در دو جای کتابش، رجال سند آن را مورد وثوق دانسته است.(5)

سند دوم: از ابو اسحاق از حارث از حضرت علی علیه السلام .

این روایت با چندین طریق از ابو اسحاق سبیعی نقل شده؛ اما او مشهور به تدلیس است و در روایات شریک بن عبدالله که حافظه اش مشکل داشته، سند حدیثش تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ذکر نکرده و در بعضی دیگر، سندش را حارث بن عبدالله از حضرت علی علیه السلام بیان کرده است؛ لذا در جمع بندی می توان نتیجه گرفت که ابو اسحاق این حدیث را از طریق حارث از حضرت علی علیه السلام نقل کرده است:

1. روایت ابن ابی شیبه از ابو اسحاق سبیعی به صورت مرسل(6) که هیثمی(7) و احمد الغماری(8)

سندش را مرسل صحیح، حسین سلیم اسد الدارانی مرسل حسن(9) و شوکانی نیز رجالش را ثقه دانسته است.(10)

ص: 195


1- مسند احمد بن حنبل، ج 15 ص 174 ح 20185 قال حمزه احمد الزین: إسناده حسن
2- مجمع الزوائد ت اسد، ج 18 ص 200 ح 14597 قال الداراني: وهذا إسناد حسن، خالد بن طهمان فصلنا القول فيه ... .
3- إحياء علوم الدين، ومعه المغني عن حمل الأسفار في الأسفار، ص 1180 قال العراقی: إسناده صحیح
4- البرهان الجلي في إنتساب الصوفيه إلي علي، ص 74
5- مجمع الزوائد، ج 9 ص 101 قال الهیثمی:رواه أحمد والطبرانی وفیه خالد بن طهمان وثقه أبو حاتم وغیره وبقیة رجاله ثقات / مجمع الزوائد، ج 9 ص 114 قال الهیثمی: رواه أحمد والطبرانی برجال وثقوا
6- مصنف ابن أبي شيبة، ج 6 ص 374 ح 32131 حدثنا الفضل بن دكين عن شريك عن أبي إسحاق قال قالت فاطمة يا رسول الله زوجتني حمش الساقين عظيم البطن أعمش العين قال زوجتك أقدم أمتي سلما وأعظمهم حلما وأكثرهم علما
7- مجمع الزوائد، ج 9 ص 102 رواه الطبرانی وهو مرسل صحیح الإسناد
8- البرهان الجلي في إنتساب الصوفيه إلي علي، ص 74
9- مجمع الزوائد ت اسد، ج 18 ص 201 ح 14598 قال الدارانی: وهو مرسل وإسناده حسن
10- 1 در السحابة للشوکانی، ص 205 ح 31 وأخرج أحمد والطبرانی بإسناد رجاله ثقات عن أبی اسحاق ...

2. روایت ابوبشر الدولابی(1)

از ابو اسحاق از حارث از حضرت علی علیه السلام با سند معتبر.(2)

ص: 196


1- الذرية الطاهرة، ج 1 ص 63 ح 90 حدثنا أحمد بن يحيى الصوفي حدثنا إسماعيل بن أبان حدثنا أبو مريم عن أبي إسحاق عن الحارث عن علي قال خطب أبو بكر وعمر رضي الله عنهما إلى رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فأبى رسول الله عليهما فقال عمر أنت لها يا علي فقال ما لي من شيء إلا درعي أرهنها فزوجه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فاطمة فلما بلغ ذلك فاطمة بكت قال فدخل عليها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال ما لك تبكين يا فاطمة فوالله لقد أنكحتك أكثرهم علما وأفضلهم حلما وأولهم سلما
2- بررسی سند روایت: محمد بن أحمد الوراق: ثقة / أحمد بن يحيى الأودي: ثقة / إسماعيل بن أبان الأزدي: ثقة / عبد الغفار بن القاسم النجاري: توثیقش می آید / أبو إسحاق السبيعي: ثقة مکثر / الحارث بن عبد الله الأعور: توثیقش در بحث حدیث ثقلین گذشت. توثیق عبد الغفار بن القاسم شعبه که جز از ثقه روایت نمیکرد، شاگردش بوده، ستایشش کرده و گفته است: حافظ تر از او کسی را ندیدم و به علم و رجال عنایت داشت؛ ابن عدی گفته است: احادیث صالحی دارد و ابن عقده نیز ستایشش کرده، به طوری که از حدش گذرانده بود؛ اما چون احادیثی مانند بلایای عثمان نقل می کرد که به مذاق علمای اهل سنت خوش نمی آمد، حدیث او را ترک و تضعیفش کردند، به طوری که احمد بن حنبل نیز تصریح کرده است که تضعیف او از جهت اعتقادش بود نه به جهت حدیثش . عقیلی می نویسد: «ابو عبد الله گفت: ابو عبیده در تصنیفش از ابو مریم یاد کرد ؛ پس مردم ضجه می زدند هنگامی که گفت: ابو مریم و ابوعبدالله تبسم کرد. به ابو عبد الله گفتم: ضعف او از کجا آمده است؟ از جانب اعتقادش یا از جهت حدیثش ؟ گفت: از جهت اعتقادش؛ سپس گفت: او احادیث بدی در مورد بلایای عثمان نقل کرده است. و از ابو داود سجستانی به من خبر رسید که او گفت: به احمد بن حنبل گفتم: عمیر بن سعید؟ گفت: اشکالی در او نمی دانم . پس به او گفتم: ابو مریم گفت: در رابطه با عمیر دروغگو از من سوال می کرد. گفت: ابو مریم عالم به مشایخ است. پس احمد گفت: حتی ابو مریم ثقه می شود؛ در مورد بلایای عثمان حدیث می کرد و آنقدر می نوشید تا اینکه در لباسش بول می کرد.» ضعفاء العقیلی، ج 3 ص 100 رقم 1075 «عبد الغفار بن القاسم أبو مریم الأنصاری کوفی ... حدثنا عبد الله بن أحمد ... قال وسمعت أبی یقول کان أبو عبیدة إذا حدثنا عن أبى مریم یصیح الناس یقولون لا نریده. قال أبو عبد الله ذکر أبو عبیدة فی تصنیفه عن أبی مریم فکانوا یضجون إذا قال أبو مریم وتبسم أبو عبد الله قلت لأبی عبد الله أبو مریم من أین جاء ضعفه من قبل رأیه أو من قبل حدیثه قال من قبل رأیه ثم قال وقد حدث ببلایا فی عثمان أحادیث سوء . وبلغنی عن أبى داود السجستانی أنه قال قلت لأحمد بن حنبل عمیر بن سعید قال لا أعلم به بأسا فقلت له فإن أبا مریم قال یسلنى عن عمیر الکذاب قال وکان أبو مریم عالما بالمشایخ فقال أحمد حتى یکون أبو مریم ثقة کان یحدث بلایا فی عثمان وکان یشرب حتى یبول فی ثیابه.» ابن عدی نیز می نویسد: «و اما ابو مریم اسمش عبد الغفار بود و شعبه در مورد او نظری داشت و از او حدیث یاد گرفت؛ گمان کردند که رجال را توقیف کرده است؛ سپس از او اعتقاد ردی در رفض ظاهر گشت؛ پس حدیثش را ترک کرد و از ابن عقده شنیدم که ابو مریم را ستایش میکرد و در مدحش از حد تجاوز کرد تا اینکه گفت: اگر علم ابو مریم منتشر شود و حدیثش نقل شود، مردم به شعبه احتجاج نمیکنند و این میل شدید ابن سعید (ابن عقده) به ابو مریم تنها به خاطر افراطش در تشیع است. و برای عبد الغفار بن قاسم احادیث صالحی است و در حدیثش چیزهایی است که تبعیت نمی شود و او غالی در تشیع بود و شعبه دو حدیث از او روایت کرده است و حدیثش با وجود ضعفش نوشته می شود.» الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 5 ص 327 رقم 1479 «وأما أبو مریم فاسمه عبد الغفار وکان لشعبة فیه رأی وتعلم منه زعموا توقیف الرجال ثم ظهر منه رأی ردیء فی الرفض فترک حدیثه وسمعت أحمد بن محمد بن سعید [ابن عقده] یثنی على أبی مریم ویطریه وتجاوز الحد فی مدحه حتى قال لو انتشر علم أبی مریم وخرج حدیثه لم یحتج الناس إلى شعبة وابن سعید حیث مال هذا المیل الشدید إنما کان لإفراطه فی التشیع ولعبد الغفار بن القاسم أحادیث صالحة وفی حدیثه ما لا یتابع علیه وکان غالیا فی التشیع وقد روى عنه شعبة حدیثین ویکتب حدیثه مع ضعفه.» ابن حجر عسقلانی نیز می نویسد: «شعبه گفت: باحافظه تر از او کسی را ندیدم و شعبه در مورد او دچار اشتباه شد و دارقطنی گفته: او متروک است و او شیخ شعبه است و شعبه او را ستوده است.» لسان المیزان، ج 4 ص 42 «وقال شعبة لم ار احفظ منه قال أبو داود وغلط فی امره شعبة وقال الدارقطنی متروک وهو شیخ شعبة اثنى علیه شعبة.»

3. روایت ابن عساکر با سندش از ابو اسحاق از طریق حارث از حضرت علی علیه السلام .(1)

بنا بر نقل متقی هندی، ابن جریر طبری این حدیث با روایت امیرالمومنین علیه السلام را صحیح دانسته است.(2)

دهم: علم امیرالمؤمنین علیه السلام از زبان خود حضرت

اشاره

در کتب اهل سنت روایاتی از خود حضرت علی علیه السلام نقل شده که بیانگر علم زیاد آن حضرت است و ما در اینجا به ذکر دو روایت معتبر اکتفا می کنیم.

روایت اول:

از ابوطفیل نقل شده است که گفت: شاهد بودم که على علیه السلام خطبه مى خواند و مى فرمود:

ص: 197


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 70 ص 113(ح 73916) أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنا عاصم بن الحسن بن محمد بن عاصم أنا أبو عمر بن مهدي أنا أبو العباس بن عقدة نا الفضل بن يوسف الجعفي نا محمد بن عكاشة نا أبو المغراء وهو حميد بن المثنى عن يحيى بن طلحة النهدي عن أيوب بن الحز عن أبي إسحاق السبيعي عن الحارث عن علي قال إن فاطمة شكت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ألا ترضين أني زوجتك أقدم أمتي سلما وأحلمهم حلما وأكثرهم علما أما ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة إلا ما جعل الله لمريم ابنة عمران وأن ابنيك سيدا شباب أهل الجنة
2- کنز العمال، ج 13 ص 114 ح 36370 وفي لفظ: أولهم سلما. ابن جرير و صححه

«از من بپرسید، به خدا سوگند، از هر چه که تا روز قیامت به وجود مى آید و اتفاق مى افتد سؤال نمى کنید مگر این که تمام آنها را پاسخ مى گویم. از کتاب خدا بپرسید! به خدا سوگند، هیچ آیه اى نازل نشده است مگر اینکه از همه شما داناترم که شب نازل شده است یا روز، در صحرا نازل شده است یا در کوه .»(1)

این روایت را عبدالرزاق بن همام صنعانی (ت 211 ه-) در تفسیر خود و ابو الولید الازرقی (متوفای 250 ه-) در کتاب اخبار مکه نقل کرده که محقق آن دکتر عبدالملک بن دهیش سندش را صحیح دانسته است.(2) خطیب بغدادی نیز در تاریخش نقل کرده و محقق کتابش، دکتر الغرازی، سندش را تصحیح نموده(3)

و نیز ابن عبد البر نقل کرده و محقق کتابش، ابو الاشبال الزهیری، سندش را صحیح دانسته است.(4)

شبیه همین روایت را حاکم نیشابوری نیز نقل و تصحیح کرده است.(5)

همچنین از سعید بن مسیب نقل شده است که گفت: «هیچ یک از صحابه نمی گفت که هر چه می خواهید از من بپرسید، مگر علی علیه السلام .»(6)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و محقق کتابش، وصی الله بن محمد عباس سندش را تصحیح کرده(7)

و نیز خطیب بغدادی نقل کرده و محقق کتابش، الغرازی سندش را حسن دانسته است.(8)

روایت دوم:

ابن قیّم جوزیه می نویسد:

ص: 198


1- تفسیر الصنعانی، ج 3 ص 241 عبد الرزاق عن معمر عن وهب بن عبد الله عن أبی الطفیل قال شهدت علیا وهو یخطب وهو یقول سلونی فوالله لا تسألونی عن شیء یکون إلى یوم القیامة إلا حدثتکم به وسلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة إلا وأنا أعلم بلیل نزلت أم بنهار أم فی سهل أم فی جبل
2- أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، ج1، ص92، ح40 قال ابن دهیش: إسناده صحیح
3- الفقیه والمتفقه للخطیب، ج 2 ص 351-352 ح 1081 و 1082 قال الغرازی: إسناده صحیح
4- جامع بیان العلم وفضله، ج 1 ص 464 ح 726 قال ابو الاشبال الزهیری: إسناده صحیح
5- «ابو طفیل عامر بن واثله گفت: از علی علیه السلام شنیدم که برخاست و فرمود: از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید و هرگز بعد از من از کسی مانند من سؤال نمی کنید ... این حدیث صحیح عالی است.» المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 383 ح 3342«حدثنا أبو الطفیل عامر بن واثلة قال سمعت علیا رضی الله عنه قام فقال سلونی قبل أن تفقدونی ولن تسألوا بعدی مثلی ... هذا حدیث صحیح عال »
6- عن سعید بن المسیب قال : لم یکن أحد من أصحاب النبی یقول سلونی ، إلا علی بن أبی طالب علیه السلام
7- فضائل الصحابة احمد، ج 2 ص 802 ح 1098
8- الفقیه والمتفقه، ج 2 ص 352 ح 1083 قال الغرازی: إسناده حسن

«ابو عمر (ابن عبد البر) گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام در باغ به کمیل بن زیاد نخعی فرمود: _و آن حدیث مشهور نزد اهل علم است که از بحث و بررسی سند به خاطر شهرتش در نزد آن ها بی نیاز میکند_ ای کمیل، این قلب ها بسان ظرف هایی هستند که بهترینشان فراگیر ترین آن ها است برای خوبی، و مردم سه دسته هستند: دانشمند الهى ، آموزنده اى بر راه رستگارى ، و پشه هاى دستخوش باد و طوفان و همیشه سرگردان، که به دنبال هر سر و صدایى مى روند، و با وزش هر بادى حرکت مى کنند. نه از روشنایى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند. سپس آهی کشید و فرمود: بدان که در اینجا (اشاره به سینه مبارک کرد) دانش فراوانى انباشته شده است؛ اى کاش حاملانی برای آن می یافتم ... .»(1)

ابن قیّم جوزیه در کتاب دیگرش می نویسد:

«خطیب بغدادی گفته است: این حدیث نیکویی است و از نیکوترین احادیث از جهت معنی و شریف ترین آن ها از جهت الفاظ متنش می باشد و تقسیم امیرالمومنین علیه السلام مردم را در اول آن، تقسیمی است در غایت صحت و نهایت درستی.»(2)

ابن کثیر دمشقی نیز درباره ی این روایت می گوید:

«گروه زیادی از تابعین از کمیل روایت کرده اند و برای او اثر مشهوری از علی بن ابی طالب علیه السلام است که اولش این است: «قلب ها بسان ظرف هایی هستند که بهترینشان فراگیرترین آن ها است» که آن طولانی است و گروهی از حافظان مورد اعتماد، آن را روایت کرده اند و در آن موعظه ها و سخنان نیکویی وجود دارد. خدا از گوینده اش راضی باشد.»(3)

در کتاب «مهدویت از دیدگاه اهل سنت» به طور مفصل به بررسی اعتبار این حدیث پرداخته ایم.

ص: 199


1- إعلام الموقعین، ج 2 ص 195 قال أبو عمر وقال علی بن أبی طالب کرم الله وجهه فی الجنة لکمیل بن زیاد النخعی وهو حدیث مشهور عند أهل العلم یستغنی عن الإسناد لشهرته عندهم یاکمیل إن هذه القلوب أوعیة فخیرها أوعاها للخیر والناس ثلاثة فعالم ربانی ومتعلم على سبیل نجاة وهمج رعاع أتباع کل ناعق یمیلون مع کل صائح لم یستضیئوا بنور العلم ولم یلجأوا (یلجئوا) إلى رکن وثیق ثم قال آه إن ها هنا علما وأشار بیده إلى صدره لو أصبت له حملة ...
2- مفتاح دار السعادة للزرعی، ج 1 ص 123-124 الوجه التاسع والعشرون بعد المائة ما رواه کمیل بن زیاد النخعی قال اخذ علی بن أبی طالب رضى الله عنه بیدی فاخرجنی ناحیة الجبانة فلما اصحر جعل یتنفس ثم قال یا کمیل بن زیاد القلوب اوعیة فخیرها اوعاها ... هاه هاه إن ههنا علما واشار بیده إلى صدره لو اصبت له حملة ... قال أبو بکر الخطیب هذا حدیث حسن من احسن الاحادیث معنى واشرفها لفظا وتقسیم امیر المؤمنین للناس فی اوله تقسیم فی غایة الصحة ونهایة السداد
3- البدایة والنهایة، ج 9 ص 47 وقد روى عن کمیل جماعة کثیرة من التابعین وله الأثر المشهور عن علی بن أبی طالب الذی أوله القلوب أوعیة فخیرها أوعاها وهو طویل قد رواه جماعة من الحفاظ الثقات وفیه مواعظ وکلام حسن رضی الله عن قائله

بخش سوم: ایمان امیر المومنین علیه السلام

اشاره

امیرالمومنین علیه السلام در بالاترین مرتبه ی ایمان قرار داشتند که در اینجا شواهدش را مطرح می کنیم.

یکم: حضرت علی علیه السلام نخستین مسلمان

ابن حجر عسقلانی در شرح حال امیر المومنین علیه السلام می نویسد:

«علی بن ابی طالب علیه السلام : کُنیه اش ابو الحسن بود و بنا بر نظر بیشتر اهل علم، اولین نفر از مردم بود که اسلام آورد.»(1)

ابن عبد البر می نویسد:

«از سلمان، ابو ذر، مقداد، خباب، جابر بن عبدالله، ابو سعید خدری و زید بن ارقم روایت شده است که علی بن ابی طالب علیه السلام اول کسی بود که اسلام آورد و این ها او را بر دیگران برتری می دادند.»(2)

عبدالرحمن سیوطی می نویسد:

« علی علیه السلام ، یکی از ده نفری است که به بهشت بشارت داده شده است ... او نخستین خلیفه از بنی هاشم و پدر دو نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و از اولین مسلمانانی است که در همان ابتدا اسلام آورد؛ بلکه ابن عباس، انس، زید بن ارقم، سلمان فارسی و گروهی گفته اند که علی علیه السلام نخستین مسلمان بوده است و برخی نقل کرده اند که بر این مطلب اجماع وجود دارد.»(3)

ابن حجر هیتمی نیز همین سخن را تکرار کرده است.(4)

شاه ولی الله دهلوی نیز گفته است:

ص: 200


1- الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4 ص 564 رقم 5692 علی بن أبی طالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف القرشی الهاشمی أبو الحسن أول الناس إسلاما فی قول کثیر من أهل العلم
2- الاستیعاب، ج 3 ص 1090 وروى عن سلمان وأبى ذر والمقداد وخباب وجابر وأبى سعید الخدرى وزید بن الأرقم أن على بن ابى طالب رضى الله عنه أول من أسلم وفضله هؤلاء على غیره
3- تاریخ الخلفاء، ج 1 ص 166 وعلی رضی الله عنه أحدالعشرة المشهود لهم بالجنة ... وهو أول خلیفة من بنی هاشم وأبو السبطین أسلم قدیما بل قال ابن عباس وأنس وزید بن أرقم وسلمان الفارسی وجماعة إنه أول من أسلم ونقل بعضهم الإجماع علیه.
4- الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 351

«و از آن جمله آنکه عنایت الهی جل وعلا در صغر سن شامل حال او گشت و آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم تکفل وی بر خود گرفتند و از این جهت اسلام او و نمازگزاردن او با جناب مقدس نبوی صلی الله علیه و آله و سلم پیش از اوان بلوغ بوده است و بسیاری از صحابه و تابعین به آن رفته اند که وی اول مسلمان است بعد خدیجه علیها السلام .» (1)

با اسانید معتبر از زید بن ارقم، ابن عباس، سعد بن ابی وقاص ، سلمان فارسی، ابو موسی اشعری، ابو رافع، امیرالمومنین علیه السلام و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که حضرت علی علیه السلام نخستین کسی بود که اسلام آورد -که بعضی از اسنادش را در همین کتاب آورده ایم-.

دوم: مشخص شدن ایمان والای امیرالمومنین علیه السلام در جنگ احد

در جنگ احد که خداوند مسلمانان را آزمایش کرد تا مؤمنین از ایشان را از غیر مؤمنینشان مشخص کند، امیرالمومنین علیه السلام بر خلاف دیگر صحابه تا آخر در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در معرکه ماند و رشادت کرد.(2)

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

(وَمَا أَصَابَکمْ یوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّه ِ وَلِیعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ.)

«و آنچه (در روز احد،) در روزی که دو دسته (= مؤمنان و کافران) با هم نبرد کردند به شما رسید، به فرمان خدا (و طبق سنت الهی) بود؛ و برای این بود که مؤمنان را مشخص کند.» (3)

سوم: آیه ی أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا

اشاره

از آیاتی که درباره ی ایمان امیرالمومنین علیه السلام نازل شده، آیه ی 18 سوره ی سجده است که می فرماید:

(أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا کمَن کانَ فَاسِقًا ۚ لَّا یسْتَوُونَ.)

«آیا کسی که با ایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند.»(4)

این آیه درباره ی حضرت علی علیه السلام و ولید بن عقبه نازل شده است، آنگاه که بینشان سخنی شد و ولید گفت: من از تو زبان آورتر، نیزه ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم. حضرت علی علیه السلام فرمود: ساکت شو که تو فاسقی بیش نیستی. پس خداوند این آیه را نازل نمود.

ص: 201


1- إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج 4 ص 343
2- مدارک پایداری و رشادت امیرالمومنین علیه السلام در جنگ احد، قبلا در بحث شجاعت حضرت مطرح شد.
3- آل عمران: 166
4- سجده: 18

ابو المظفر سمعانی متوفای 489 ه- نیز در تفسیرش می نویسد:

«بیشتر مفسرین بر این عقیده هستند که این آیه در حق علی علیه السلام و ولید بن عقبه بن ابی معیط نازل شد و بعضی از آن ها گفته اند: عقبه، و اولی صحیح تر است... .»(1)

نزول این آیه در حق حضرت علی علیه السلام و ولید بن عقبه، چندین سند دارد که یکدیگر را تقویت می کنند.

سند اول:

واحدی در تفسیرش(2)

با سند قوی.

شمس الدین ذهبی بعد از نقل این روایت می گوید:

«می گویم: سند روایت قوی است، ولی سیاق آیه دلالت می کند که ولید بن عقبه در میان اهل آتش است.»(3)

سند دوم:

ابن عساکر در تاریخش(4) با سند معتبر.(5)

ص: 202


1- تفسير السمعاني، ج 4 ص 251 قوله تعالى : ( ^ أفمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا ) أكثر المفسرين أن الآية نزلت في علي بن أبي طالب والوليد بن عقبة بن أبي معيط ، وذكر بعضهم : عقبة ، والأصح هو الأول . قال الوليد : أنا أحد منك سنانا ، وأبسط منك لسانا ، وأملأ منك للكتيبة . فقال له علي : اسكت ، إنما انت فاسق ، فانزل الله تعالى هذه الآية .
2- أسباب النزول - ت الحميدان، ص 349-350 أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَصْفَهَانِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَافِظُ قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْحَاقُ بْنُ بَنَانٍ الأنماطي قال: أخبرنا حُبَيْشُ بْنُ مُبَشِّرٍ الفقيه قال: أخبرنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ موسى قال: أخبرنا ابْنُ أَبِي لَيْلَى، عَنِ الْحَكَمِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ - أَنَا أَحَدُّ مِنْكَ سِنَانًا، وَأَبْسَطُ مِنْكَ لِسَانًا، وَأَمْلَأُ لِلْكَتِيبَةِ مِنْكَ؛ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: اسْكُتْ فَإِنَّمَا أَنْتَ فَاسِقٌ، فَنَزَلَ: {أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ} قَالَ: يَعْنِي بِالْمُؤْمِنِ عَلِيًّا، وَبِالْفَاسِقِ الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ.
3- سیر أعلام النبلاء، ج 3 ص 415 روى ابن أبي ليلى عن الحكم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال قال الوليد بن عقبة لعلي أنا أحد منك سنانا وأبسط لسانا وأملأ للكتيبة فقال علي اسكت فإنما أنت فاسق فنزلت ( أفمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا ) السجدة 18 قلت إسنادة قوي لكن سياق الآية يدل على أنها في أهل النار .
4- تاريخ مدينة دمشق، ج 63 ص 235 (ح 68881) أخبرنا أبو منصور بن زريق أخبرنا أبو بكر الخطيب أخبرنا أبو الحسن بن رزقويه أخبرناه محمد بن عبد الله الشافعي حدثنا أبو إسماعيل الترمذي حدثنا عبد الله بن صالح حدثنا ابن لهيعة عن عمرو بن دينار عن عبد الله بن عباس في قوله ( أفمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون ) قال أما المؤمن فعلي بن أبي طالب والفاسق عقبة بن أبي معيط وذلك لسباب كان بينهما فأنزل الله ذلك
5- بررسی سند روایت: عبد الرحمن بن محمد الشيباني: صدوق حسن الحدیث / الخطيب البغدادي: ثقة حجة / محمد بن أحمد البزار: ثقة متقن / محمد بن عبد الله الشافعي: ثقة مأمون / محمد بن إسماعيل السلمي: ثقة حافظ / عبد الله بن صالح الجهني: صدوق، في حفظه شيء، حسن الحدیث فی المتابعات، فقد وثقه عبدالملك بن شعيب بن الليث، وابن معين، وأبو هارون الخريبي، وكان أبو حاتم الرازي حسن الرأي فيه، يدافع عنه ، وقال أبو زرعة الرازي: حسن الحديث ... . تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 222 رقم 3388 / عبد الله بن لهيعة الحضرمي: توثیقش گذشت. / عمرو بن دينار الجمحي: ثقة ثبت / عبد الله بن العباس القرشي: صحابی.
سند سوم:

ابن عساکر در تاریخش از ابو صالح از ابن عباس.(1)

چهارم: آیه ی سقایة الحاج

اشاره

نقل شده است که عباس بن عبدالمطلب به جهت عهده داری آب دادن به حاجیان و طلحه بن شیبه به جهت کلیدداری کعبه و عمارت مسجدالحرام بر یکدیگر فخر می فروختند. آن دو با ورود حضرت علی علیه السلام نزد خود، ایشان را در این باره داور قرار دادند. حضرت خود را به سبب سبقت در ایمان میان مردان این امت، هجرت و جهاد در راه خدا و نماز گزاردن به سوی دو قبله با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برتر از هر دو خواند.

عباس و طلحه خصومت میان خود و تفاخر امیرالمومنین علیه السلام بر خویش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بردند. ایشان سکوت کرد تا آیه ی 19 سوره توبه نازل شد که فرمود:

(أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّه ِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّه ِ ۚ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ اللَّه ِ ۗ وَاللَّه ُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.)

«آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند!»

نزول این آیه در حق حضرت علی علیه السلام ، در کتب اهل سنت از دو نفر از صحابه و چهار نفر از تابعین روایت شده که سند روایات تابعین، معتبر است و حکم مرفوع (روایت نبوی) را دارد.

عبدالرحمن سیوطی می نویسد:

«روایات سبب نزول آیات اگر از تابعی نقل شود، حکم مرفوع را دارد و پذیرفته می شود؛ البته اگر سند تا تابعی صحیح باشد و شخص تابعی از ائمه ی تفسیری باشد که تفسیر را از صحابه اخذ کردند؛ مانند مجاهد،

ص: 203


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 63 ص 235 (ح 68880) أخبرنا أبو منصور بن خيرون أخبرنا وأبو الحسن بن سعيد حدثنا أبو بكر الخطيب أخبرنا محمد بن أحمد بن رزق أخبرنا نوح بن خلف البجلي حدثنا أبو مسلم الكجي حدثنا حجاج حدثنا حماد ح وأخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أخبرنا أبو القاسم بن مسعدة أخبرنا أبو القاسم السهمي أخبرنا أبو أحمد بن عدي أخبرنا أبو يعلى هو الموصلي حدثنا إبراهيم بن الحجاج حدثنا حماد بن سلمة عن الكلبي عن أبي صالح عن ابن عباس أن الوليد بن عقبة قال لعلي بن أبي طالب ألست أبسط منك لسانا وأحد منك سنانا وأملا منك حشوا وفي حديث أبي يعلى جسدا في الكتيبة فقال له علي اسكت فإنك فاسق ثم اتفقا فقالا فأنزل الله (أفمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون) زاد أبو يعلى يعني عليا والوليد الفاسق وقيل إنه نزلت في أبيه

عکرمه و سعید بن جبیر یا اینکه روایت مرسلش به کمک روایت مرسل دیگری کمک داده شود و از این قبیل.»(1)

دکتر احمد عمر هاشم، از اساتید علوم حدیث الازهر، می گوید:

«از جمله احادیث مقطوعی که حکم مرفوع دارند، سخن تابعی در سبب نزول [آیات قرآن] است.»(2)

نکته ی دیگر اینکه طبق منهج ألبانی در کتاب سلسلة الاحادیث الصحیحة، اگر حدیثی دو طریق داشت: یکی حسن مرسل و دیگری ضعیف مرفوع، آن حدیث با مجموع دو طریقش حسن میشود.(3)وی همچنین روایتی را صحیح دانسته که یک طریقش مرسل صحیح و دیگری مرفوع ضعیف است.(4)

عبدالله بن عباس

سیوطی از ابوبكر ابن مردویه اصفهانى (متوفای 410 ه-) نقل می کند که وی از ابن عباس روایت کرده است که در تفسیر آیه ی سقایة الحاج گفت: «درباره ی علی بن ابی طالب علیه السلام و عباس نازل شد.»(5)

انس بن مالک

ابن شاهین (متوفای 385 ه-) قضیه ی تفاخر عباس، شیبه و حضرت علی علیه السلام و نزول این آیه را با سندش از انس بن مالک روایت کرده و سپس گفته است: «علی علیه السلام در این فضیلت، تنها است و کسی در آن با او شریک نیست.»(6)

ص: 204


1- الإتقان فی علوم القرآن، ج 1 ص 94 و لباب النقول، ج 1 ص 15 ما تقدم أنه من قبیل المسند من الصحابی إذا وقع من تابعی فهو مرفوع أیضا لکنه مرسل فقد یقبل إذا صح السند إلیه وکان من أئمة التفسیر الآخذین عن الصحابة کمجاهد وعکرمة وسعید بن جبیر أو اعتضد بمرسل آخر ونحو ذلک
2- قواعد اصول الحدیث، ص 140 ومن المقطوع الذی به حکم المرفوع قول التابعی فی سبب النزول
3- سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 3 ص 416-417 ح 1431 " أربع رکعات قبل الظهر یعدلن بصلاة السحر ". رواه ابن أبی شیبة ... وهذا إسناد مرسل حسن ... وللحدیث شاهد ...ابن عمر مرفوعا به وزاد: " بعد الزوال ". وهذا إسناد ضعیف ... فالحدیث عندی حسن بمجموع الطریقین، والله أعلم.
4- 4] ] سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 5 ص 164 ح 2130 ... عن أبي أيوب مرفوعا. قلت: وهذا إسناد ضعيف... لكن له شاهد مرسل قوي، قال ابن سعد (1 / 372) ... قلت: وهذا إسناد صحيح مرسل، رجاله كلهم ثقات رجال البخاري.
5- الدر المنثور، ج 4 ص 145 وأخرج ابن مردويه عن ابن عباس رضي الله عنهما ( أجعلتم سقاية الحاج وعمارة المسجد الحرام ) الآية قال : نزلت في علي بن أبي طالب والعباس رضي الله عنه
6- شرح مذاهب أهل السنة،ج 1 ص 185-186 حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمِصْرِيُّ، ثنا جَبْرُونُ بْنُ عِيسَى، ثنا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ الْقُرَشِيُّ الْحَفَرِيُّ، عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ أَبِي مَعْمَرٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنَّهُ قَالَ: قَعَدَ عَمُّ رَسُولِ اللَّهِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَشَيْبَةُ صَاحِبُ الْبَيْتِ يَفْتَخِرَانِ. فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: أَنَا أَشْرَفُ مِنْكَ، أَنَا عَمُّ رَسُولِ اللَّهِ  وَوَصِيُّ أَبِيهِ، وَسَاقِي الْحَجِيجِ. فَقَالَ لَهُ شَيْبَةُ: أَنَا أَشْرَفُ مِنْكَ، أَنَا أَمِينُ اللَّهِ عَلَى بَيْتِهِ، وَخَازِنُهُ، أَفَلا أَمَّنَكَ كَمَا أَمَّنَنِي؟ فَهُمَا فِي ذَلِكَ يَتَشَاجَرَانِ، حَتَّى أَشْرَفَ عَلَيْهِمَا عَلِيُّ،فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: أَفَتَرْضَى بِحُكْمِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَدْ رَضِيتُ. فَلَمَّا جَاءَهُمَا سَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: عَلَى رِسْلِكَ يَا ابْنَ أَخِي. فَوَقَفَ عَلِيٌّ، فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: إِنَّ شَيْبَةَ فَاخَرَنِي، فَزَعَمَ أَنَّهُ أَشْرَفُ مِنِّي. قَالَ: فَمَاذَا قُلْتَ أَنْتَ يَا عَمَّاهُ؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَنَا عَمُّ رَسُولِ اللَّهِ وَوَصِيُّ أَبِيهِ، وَسَاقِي الْحَجِيج ؛ أَنَا أَشْرَفُ مِنْكَ. فَقَالَ لِشَيْبَةَ: فَمَا قُلْتَ يَا شَيْبَةُ؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: بَلْ أَنَا أَشْرَفُ مِنْكَ ؛ أَنَا أَمِينُ اللَّهِ عَلَى بَيْتِهِ وَخَازِنُهُ، أَفَلا أَمَّنَكَ عَلَيْهِ كَمَا أَمَّنَنِي؟. قَالَ: فَقَالَ لَهُمَا: اجْعَلا لِي مَعَكُمَا فَخْرًا. قَالا لَهُ: نَعَمْ. قَالَ: فَأَنَا أَشْرَفُ مِنْكُمَا، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالْوَعِيدِ مِنْ ذُكُورِ هَذِهِ الأُمَّةِ، وَهَاجَرَ، وَجَاهَدَ. فَانْطَلَقُوا ثَلاثَتُهُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ، فَجَثَوْا بَيْنَ يَدَيْهِ، فَأَخْبَرَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ بِمَفْخَرَةٍ، فَمَا أَجَابَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ بِشَيْءٍ، فَانْصَرَفُوا عَنْهُ، فَنَزَلَ الْوَحْيُ بَعْدَ أَيَّامٍ فِيهِمْ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِمْ ثَلاثَتَهُمْ، حَتَّى أَتَوْهُ، فَقَرَأَ عَلَيْهِمُ النَّبِيُّ : "« أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» إِلَى آخِرِ الْعَشْرِ ". قَرَأَهُ أَبُو مَعْمَرٍ. تَفَرَّدَ عَلِيٌّ بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ، لَمْ يَشْرَكْهُ فِيهَا أَحَدٌ
محمد بن کعب القُرظی

طبری در تفسیرش با سند حسن(1)

از محمد بن کعب القُرظی (متوفای 118 ه-) روایت کرده است که میگفت: «طلحه بن شیبه، عباس بن عبدالمطلب و علی بن ابی طالب علیه السلام تفاخر می کردند، پس طلحه گفت: من کلید دار کعبه هستم و اگر بخواهم می توانم در آن بمانم. عباس گفت: من مسئول آبرسانی به حاجیان هستم و اگر بخواهم می توانم بروم در مسجد بمانم. علی علیه السلام فرمود:

من نمی دانم شما چه می گویید؟ من شش ماه قبل از بقیه مردم به سوی قبله نماز خواندم و من صاحب جهاد (پرچمدار و جلودار لشکر در جنگها) هستم؛ پس خداوند این آیه را نازل فرمود.»(2)

ص: 205


1- بررسی سند روایت: يونس بن عبد الأعلي الصدفي: ثقة / عبد الله بن وهب القرشي: ثقة / حميد بن أبي المخارق المدني: صدوق حسن الحدیث/ محمد بن كعب القرظي: ثقة
2- تفسير الطبري، ج 10 ص 96 حَدَّثَنِي يُونُسُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أُخْبِرْتُ عَنْ أَبِي صَخْرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ كَعْبٍ الْقُرَظِيَّ، يَقُولُ: " افْتَخَرَ طَلْحَةُ بْنُ شَيْبَةَ مِنْ بَنِي عَبْدِ الدَّارِ، وَعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ طَلْحَةُ: أَنَا صَاحِبُ الْبَيْتِ، مَعِي مُفْتَاحُهُ، لَوْ أَشَاءُ بِتُّ فِيهِ، وَقَالَ عَبَّاسٌ: أَنَا صَاحِبُ السِّقَايَةِ وَالْقَائِمُ عَلَيْهَا، وَلَوْ أَشَاءُ بِتُّ فِي الْمَسْجِدِ، وَقَالَ عَلِيُّ: مَا أَدْرِي مَا تَقُولانِ، لَقَدْ صَلَّيْتُ إِلَى الْقِبْلَةِ سِتَّةَ أَشْهُرٍ قَبْلَ النَّاسِ، وَأَنَا صَاحِبُ الْجِهَادِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ:« أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» الآيَةَ كُلَّهَا "
حسن بصری

عبدالرزاق بن همام این قضیه را به صورت خیلی مختصر با سند صحیح(1)

از حسن بصری نقل کرده است.(2)

عامر الشعبی

عبدالرزاق با سند صحیح(3) از عامر شعبی روایت کرده است که گفت: «این آیه در حق علی علیه السلام و عباس نازل شد، هنگامی که در مورد آن سخن می کردند.»(4)

ابن ابی حاتم نیز این روایت را در تفسیرش نقل کرده و محقق کتاب (دکتر عيادة بن أيوب الكبيسي) سندش را حسن دانسته است.(5)

السدی الکبیر

طبری در تفسیرش با سند حسن(6)

از السدی الکبیر (متوفای 127 ه-) همین مطلب را روایت کرده است.(7)

ص: 206


1- بررسی سند روایت: عبد الرزاق بن همام الحميري: ثقة حافظ / معمر بن أبي عمرو الأزدي: ثقة ثبت فاضل / عمرو بن دينار الجمحي: ثقة ثبت / الحسن البصري: ثقة
2- تفسير الصنعاني ج 2 ص 269 معمر عن عمرو عن الحسن قال لما نزلت ( أجعلتم سقاية الحاج ) في علي وعباس وعثمان وشيبة تكلموا في ذلك فقال عباس ما أراني إلا تاركا سقايتنا فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أقيموا سقايتكم فإن لكم فيها خيرا
3- بررسی سند روایت: عبد الرزاق بن همام الحميري: ثقة حافظ / سفيان بن عيينة الهلالي: ثقة حافظ حجة / إسماعيل بن أبي خالد البجلي: ثقة ثبت / عامر الشعبي: ثقة
4- تفسير الصنعاني، ج 2 ص 269 عبد الرزاق عن ابن عيينة عن إسماعيل عن الشعبي قال نزلت في علي وعباس تكلما في ذلك
5- تفسیر ابن ابی حاتم، ط ابن الجوزی، ج 8 ص 342-343 ح 888
6- بررسی سند روایت: محمد بن الحسين الحنيني: ثقة حافظ / أحمد بن المفضل القرشي: صدوق. تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 75 رقم 109 / أسباط بن نصر الهمداني: صدوق کثیر الخطا یغرب. حسین سلیم اسد الدارانی بعد از ذکر توثیقات او، می گوید: «فأقل ما يقال فيه أنه حسن الحديث.» موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان، ج 5 ص 84 رقم 1524/ السدي الكبير: صدوق حسن الحدیث.
7- تفسير الطبري ج 10 ص 96 حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَينِ، قَالَ: ثنا أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ، قَالَ: ثنا أَسْبَاطٌ، عَنِ السُّدِّيِّ، "«أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ»، قَالَ: افْتَخَرَ عَلِيٌّ وَعَبَّاسٌ وَشَيْبَةُ بْنُ عُثْمَانَ، فَقَالَ الْعَبَّاسُ: أَنَا أَفْضَلُكُمْ، أَنَا أَسْقِي حُجَّاجَ بَيْتِ اللَّهِ، وَقَالَ شَيْبَةُ: أَنَا أَعْمُرُ مَسْجِدَ اللَّهِ، وَقَالَ عَلِيٌّ: أَنَا هَاجَرْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَأُجَاهِدُ مَعَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ:« الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» إِلَى:« نَعِيمٌ مُقِيمٌ»

پنجم: آیه نجوا

اشاره

در سوره مجادله، آیه 12 می خوانیم:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً ذالِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.)

«اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که مى خواهید با پیامبر نجوا کنید [و سخنان درگوشى بگویید]، قبل از آن صدقه اى [در راه خدا] بدهید؛ این براى شما بهتر و پاکیزه تر است. و اگر توانایى نداشته باشید، خداوند آمرزنده و مهربان است.»

تنها کسی که به این آیه عمل نمود و تنها مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا» در این آیه شد، حضرت علی علیه السلام بود که تمام دارایی اش را که یک دینار بود، به ده درهم تقسیم کرد و ده مرتبه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نجوا نمود و چون پولش تمام شد، خداوند این آیه را نازل کرد:

(أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ ۚ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.)

«آیا نگران شدید از این که پیش از نجوایتان صدقه هایى بپردازید [و مالتان کم شود]؟ حال که چنین نکردید و خداوند از شما درگذشت. پس نماز به پا دارید و زکات بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید و خداوند به آنچه مى کنید، آگاه است.»(1)

با توجه به این دو آیه و روایاتی که در شأن نزول این آیات در کتب اهل سنت آمده، روشن می شود که نجوا با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه ی یک درهم هم برای صحابه اهمیت و ارزش نداشته است و تنها کسی که در این امتحان الهی سربلند بیرون آمد، امیرالمومنین علیه السلام بود که تمام دارایی اش را صرف نجوا با حضرت کرد؛ چرا که آنقدر عشق مناجات با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را داشت که در روایتی با سند حسن(2) در سنن ترمذی که خودش نیز تحسینش کرده، از جابر نقل شده است که گفت:

ص: 207


1- مجادله: 13
2- بررسی سند روایت: علي بن المنذر الطريقي: ثقة / محمد بن الفضيل الضبي: صدوق عارف رمي بالتشيع / أجلح بن عبد الله الكندي: صدوق شيعي. ذكر من تكلم فيه وهو موثق للذهبی،ص 34 رقم 13 و تقريب التهذيب ج 1 ص 96 رقم 285. / محمد بن مسلم القرشي: صدوق إلا أنه يدلس .

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز طائف، علی علیه السلام را صدا نمود و با او نجوا نمود. مردم گفتند: نجوای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با پسر عمویش طولانی شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من با او نجوا ننمودم؛ بلكه خداوند با او نجوا نمود.»(1)

این روایت چندین سند دیگر نیز دارد؛ از جمله روایت ابن عساکر از طریق عمار الذهبی از ابی الزبیر از جابر(2)

که سندش طبق حکم برنامه جوامع الکلم، معتبر است.(3)

همچنین روایت دیگر ابن عساکر از طریق اعمش از ابی الزبیر از جابر(4) که آن هم سندش معتبر است.(5)

ص: 208


1- سنن الترمذي، ج 5 ص 639 ح 3726 حدثنا علي بن المنذر الكوفي حدثنا محمد بن فضيل عن الأجلح عن الزبير عن جابر قال دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا يوم الطائف فانتجاه فقال الناس لقد طال نجواه مع بن عمه فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما انتجيته ولكن الله انتجاه قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب لا نعرفه إلا من حديث الأجلح وقد رواه غير بن فضيل أيضا عن الأجلح ومعنى قوله ولكن الله أنتجاه يقول الله أمرني أن أنتجي معه
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 315 (ح 44462) أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد الباقي أنا أبو محمد الجوهري أنا أبو بكر محمد بن عبيد الله بن الشخير نا محمد بن محمد الباغندي حدثني أحمد بن يحيى الصوفي نا مخول بن إبراهيم نا عبد الجبار بن العباس عن عمار الذهبي عن أبي الزبير عن جابر بن عبد الله أن النبي صلى الله عليه وسلم انتجى عليا طويلا فقال أصحابه ما أكثر ما يناجيه فقال ما أنا انتجيته ولكن الله انتجاه
3- حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن في المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقيين عدا محمد بن محمد الباغندي وهو مقبول
4- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 316 ح 44464 أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي وأبو البركات بن المبارك قالا أنا أ بو الحسين بن النقور أنا أبو طاهر المخلص أنا أبو حامد محمد بن هارون الحضرمي حدثنا أبو هشام محمد بن يزيد بن رفاعة نا محمد بن فضيل نا الأعمش عن أبي الزبير عن جابر قال لما كان يوم الطائف دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا فناجاه طويلا فقال بعض أصحابه لقد أطال نجوى ابن عمه قال ما أنا انتجيته ولكن الله انتجاه
5- بررسی سند روایت: إسماعيل بن أحمد السمرقندي: ثقة / أحمد بن محمد البغدادي: صدوق حسن الحدیث / محمد بن عبد الرحمن الذهبي: ثقة/ محمد بن هارون الحضرمي: ثقة / محمد بن يزيد الرفاعي: در ادامه توثقیش می آید / محمد بن الفضيل الضبي: صدوق عارف رمی بالتشیع / سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / محمد بن مسلم القرشي: صدوق إلا أنه يدلس / جابر بن عبد الله الأنصاري: صحابی در مورد عنعنه و تدلیس ابوالزبیر مکی تعدادی از علما و محققین اهل سنت در ثبوت تدلیس او، نوع آن و ... مناقشه کرده اند و عنعنه ی او از جابر را متصل دانسته اند؛ از جمله ی این افراد، مسلم بن حجاج است که در صحیحش چندین حدیث معنعن از ابوالزبیر مکی از جابر نقل کرده است. حاکم نیشابوری در بحث از شناخت احادیث معنعن، حدیث ابو الزبیر مکی از جابر را از نوع بدون تدلیس و متصل دانسته و سپس گفته است که مکی ها اهل تدلیس نیستند. معرفة علوم الحديث، ص 78 «هذا النوع من هذه العلوم هو معرفة الأحاديث المعنعنة وليس فيها تدليس، وهي متصلة بإجماع أئمة أهل النقل على تورع رواتها عن أنواع التدليس. مثال ذلك ما حدثنا ...عن أبي الزبير عن جابر عبد الله عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال: "لكل داء داوء، فإذا أصيب دواء الداء برئ بإذن الله عز وجل" (صحيح مسلم ج 4 ص 1729 ح 2204) قال الحاكم: هذا حديث رواته بصريون، ثم مدنيون ومكيون وليس من مذاهبهم التدليس. فسواء عندنا ذكروا سماعهم أو لم يذكروه وإنما جعلته مثالًا لألوف مثله.» توثیق ابو هشام الرفاعی حسین سلیم اسد الدارانی در تحقیق مسند ابی یعلی، سند روایت او را حسن دانسته و بعد از ذکر جرح و تعدیل های وی، در نهایت می نویسد: «او از رجال مسلم [در صحیحش] است؛ پس چنین کسی ممکن نیست که حدیثش از درجه ی حسن تنزل پیدا کند.» مسند أبي يعلى الموصلي (ط. المأمون)، ج 9 ص 20 ح 5088 إسناده حسن، محمد بن يزيد أبو هشام الرفاعي ... وهو من رجال مسلم فمثله لا يمكن أن ينزل حديثه عن رتبة الحسن. احمد شاکر نیز در تحقیق کتاب تفسیر طبری بعد از جمع بندی اقوال علمای جرح و تعدیل، او را توثیق کرده و گفته است: «ابو هشام الرفاعی - شیخ طبری - : او همان محمد بن یزید بن محمد بن کثیر، قاضی بغداد است و بعضی از علما در تضعیف او سخن گفته اند، ولی آنچه که ارجحیت دارد، توثیق اوست و مسلم نیز در صحیحش از او روایت نقل کرده است.» تفسیر الطبری بتحقیق شاکر، ج 4 ص 589 پاورقی ح 4888 سایت شامله / «أبو هاشم الرفاعی- شیخ الطبری : هو محمد بن یزید بن محمد بن كثیر قاضی بغداد تكلم فیه بعضهم ، والراجح توثیقه وقد روى عنه مسلم فی صحیحه»

در ادامه، روایات مربوط به نزول آیه ی نجوا را از کتب اهل سنت می آوریم.

روایت علی بن علقمه از حضرت علی علیه السلام

علی بن علقمه از حضرت علی بن ابى طالب علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «چون آيه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً) نازل شد، پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: چه مى گويى، آيا يک دينار كافى است؟ گفتم: طاقت آن را ندارند. فرمود: نصف دینار چطور؟ گفتم: طاقت آن را ندارند. فرمود: پس چقدر؟ گفتم: يک جو. فرمود: تو زاهد هستى. پس نازل شد: (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ) على علیه السلام گوید: به وسيله من به اين امت تخفيف داده شد.»(1)

ص: 209


1- حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ الْأَشْجَعِيُّ، عَنِ الثَّوْرِيِّ، عَنْ عُثْمَانَ بْنِ الْمُغِيرَةِ الثَّقَفِيِّ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي الْجَعْدِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَلْقَمَةَ الْأَنْمَارِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ «يَأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً» قَالَ لِي النَّبِيُّ : " مَا تَرَى دِينَارًا؟ " قُلْتُ: لَا يُطِيقُونَهُ، قَالَ: " فَنِصْفُ دِينَارٍ؟ " قُلْتُ: لَا يُطِيقُونَهُ، قَالَ: " فَكَمْ؟ " قُلْتُ: شَعِيرَةٌ، قَالَ: " إِنَّكَ لَزَهِيدٌ "، قَالَ: فَنَزَلَتْ: « ءَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ» الْآيَةَ، قَالَ: " فَبِي خَفَّفَ اللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ ".

این روایت را نسائی(1) و ترمذی در سننشان نقل کرده اند و ترمذی سندش را تحسین کرده(2) و نیز ابن حبان(3)

و ضیاء مقدسی در صحیح هایشان نقل کرده اند و محقق کتاب الاحادیث المختاره، دکتر عبدالملک بن دهیش سندش را حسن دانسته است.(4)

شاید از این روایت چنین برداشت شود که چون حضرت علی علیه السلام بیش از یک جو برای صدقه دادن نمیتوانست پرداخت کند، لذا خداوند این شرط را به خاطر آن حضرت برداشت! اما چنین برداشتی به یقین نادرست است؛ زیرا خداوند در خود آیه اعلام کرده است که بر فقیران تکلیفی نیست و خداوند نیز از قبل میدانست حضرت علی علیه السلام قدرت پرداخت چه مقدار صدقه را دارد و لذا منسوخ کردن آن بدون رخ دادن هیچگونه اتفاقی، کاری بدون حکمت و دور از شأن خالق حکیم و عالم است.

تنها چیزی که از این روایت به دست می آید، برداشته شدن این شرط به خاطر حضرت علی علیه السلام است؛ اما روایت از بیان جزئیات ماجرا ساکت است.

روایت مجاهد از ابن ابی لیلی از حضرت علی علیه السلام

مجاهد از عبدالرحمن بن ابی لیلی و او از حضرت علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «آیه ای در کتاب خدا است که هیچ کسی غیر از من به آن عمل ننمود و آن آیه ی نجوی است:(يَأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً) فرمود: من یک دینار پول داشتم که آن را به ده درهم تقسیم کرد و به وسیله آن با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نجوا کردم و من هر گاه که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نجوا می کردم، درهمی را صدقه می دادم؛ سپس آیه نسخ شد و کسی جز من به آن عمل نکرد؛ پس نازل شد:(ءَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ)»(5)

ص: 210


1- سنن النسائي الكبرى، ج 5 ص 152 ح 8537
2- سنن الترمذي، ج 5 ص 406 ح 3300 قَالَ الترمذي: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ
3- صحيح ابن حبان، ج 15 ص 390 ح 6941
4- الأحاديث المختارة، ج 2 ص 301-302 ح 681 قال ابن دهيش: إسناده حسن
5- أَخْبَرَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّيْدَلانِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ، أَنْبَأَ يَحْيَى بْنُ الْمُغِيرَةِ السَّعْدِيُّ، ثنا جَرِيرٌ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى، قَالَ: قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " إِنَّ فِي كِتَابِ اللَّهِ لآيَةً مَا عَمِلَ بِهَا أَحَدٌ وَلا يَعْمَلُ بِهَا أَحَدٌ بَعْدِي، آيَةُ النَّجْوَى « يَأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً» "، قَالَ: كَانَ عِنْدِي دِينَارٌ فَبِعْتُهُ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ، فَنَاجَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَكُنْتُ كُلَّمَا نَاجَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَدَّمْتُ بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَايَ دِرْهَمًا، ثُمَّ نُسِخَتْ فَلَمْ يَعْمَلْ بِهَا أَحَدٌ، فَنَزَلَتْ «ءَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ»

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است. برنامه جوامع الکلم نیز حکم به حسن بودن سندش داده است.(1)

دکتر محمد بن ظافر الشهری نیز سند این روایت را تحسین کرده و آن را باعث تقویت طرق دیگر و رفع اشکال ارسال مجاهد در آن طرق دانسته است.(2)

روایت لیث از مجاهد از حضرت علی علیه السلام

ابن ابی شیبه با سند معتبر(3) از لیث از مجاهد و او بدون ذکر واسطه از حضرت علی علیه السلام همانند روایت قبلی را نقل کرده است، با این تفاوت که حضرت علی علیه السلام همه ی ده درهمشان را تصدق کردند و تمام شد؛ یعنی ده مرتبه نجوا کردند.(4)

ص: 211


1- المستدرك على الصحيحين، ج 2 ص 524 ح 3794 قال الحاكم: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ / قال الذهبي في التلخيص: على شرط البخاري ومسلم / حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا يحيى بن المغيرة السعدي وهو صدوق حسن الحديث
2- المطالب العالية، ج 15 ص 324 ح 3747 فهو في درجة الحسن. فالمختلف عليه مجاهد، وهو امام ثقة. و اما المختلفون عليه: 1- روي الوجه الأول ليث، وهو ضعيف، وأيوب، وهو امام ثقة. 2- روي الوجه الثاني منصور، وهو امام علم ثقة. لكني ارجح الوجه الثاني لأن رواية مجاهد عن علي فيها خلاف. ويمكن أن يكون الوجهان صحيحين، ويكون الثاني من المزيد في متصل الأسانيد... فمتابعة أيوب، ومنصور لليث تقوي ضعف الحديث هنا. ورواية الحاكم ترفع مظنة إرسال مجاهد عن علي فيصبح الأثر في درجة الحسن، لغيره.
3- بررسی سند روایت: عبد الله بن إدريس الأودي: ثقة / مجاهد بن جبر القرشي: ثقة إمام في التفسير والعلم / الليث بن أبي سليم القرشي: قال الحافظ ابن حجر: «الليث بن أبي سليم بن زنيم ... صدوق اختلط جدا ولم يتميز حديثه فترك ... خت م 4 .» تقريب التهذيب، ج 1 ص 464 رقم 5685
4- مصنف ابن أبي شيبة، ج 6 ص 373 ح 32125 حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إدْرِيسَ، عَنْ لَيْثٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ: " إنَّهُ لَمْ يَعْمَلْ بِهَا أَحَدٌ قَبْلِي وَلَا يَعْمَلُ بِهَا أَحَدٌ بَعْدِي، كَانَ لِي دِينَارٌ فَبِعْتُهُ بِعَشْرَةِ دَرَاهِمَ، فَكُنْتُ إذَا نَاجَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ  تَصَدَّقْتُ بِدِرْهَمٍ حَتَّى نَفِدَتْ، ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً» "
روایت ایوب از مجاهد از حضرت علی علیه السلام

عبدالرزاق بن همام با سند صحیح(1) از مجاهد نقل کرده است که علی علیه السلام فرمود: کسی جز من به این آیه عمل نکرد تا اینکه منسوخ شد. راوی گوید: به گمانم گفت که [نسخ شدنش] ساعتی طول نکشید.(2)

اینکه منسوخ شدن آیه ساعتی طول نکشیده باشد _که خود راوی با حالت تردید نقل می کند _ ، خلاف روایاتی است که بیان میکند حضرت علی علیه السلام دینارشان را به ده درهم تقسیم کردند و به وسیله ی آنها چندین بار و طبق روایتی تا تمام شدن درهم هایشان نجوا کردند.

توبیخ خداوند در آیه ی ناسخ نیز گواه این مدعاست که صحابه به اندازه ی کافی فرصت برای نجوا کردن داشتند؛ اما از دلشان نیامد که به خاطر نجوا کردن با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پول خرج کنند.

روایت سلیمان از مجاهد (متوفای 102 ه-)

عبدالرزاق با سند صحیح(3) از مجاهد نقل می کند که در تفسیر آیه ی نجوا گفت:

«به صحابه فرمان داده شد که کسی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نجوا نکند مگر اینکه صدقه ای بدهد؛ پس اولین کسی که صدقه داد و با حضرت مناجات نمود، علی بن ابی طالب علیه السلام بود و کسی غیر از او نجوا نکرد و سپس آیه رخصت نازل شد.»(4)

ص: 212


1- بررسی سند روایت: عبد الرزاق بن همام الحميري: ثقة / معمر بن أبي عمرو الأزدي: ثقة / أيوب السختياني: ثقة / مجاهد بن جبر القرشي: ثقة إمام في التفسير والعلم
2- تفسير الصنعاني، ج 3 ص 280 عبد الرزاق عن معمر عن أيوب عن مجاهد في قوله ( إذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواكم ) قال علي ما عمل بهذا أحد غيري حتى نسخت قال أحسبه قال وما كانت إلا ساعة د
3- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: عبد الرزاق بن همام الحميري: ثقة حافظ / سفيان بن عيينة الهلالي: ثقة حافظ حجة/ سليمان بن أبي مسلم الأحول: ثقة ثقة / مجاهد بن جبر القرشي: ثقة إمام في التفسير والعلم
4- تفسير الصنعاني، ج 3 ص 280 عبد الرزاق عن ابن عيينة عن سليمان الأحول عن مجاهد في قوله تعالى ( فقدموا بين يدي نجواكم صدقة ) قال أمروا ألا يناجي أحد النبي صلى الله عليه وسلم حين يتصدق بين يدي ذلك فكان أول من تصدق بين ذلك علي بن أبي طالب فناجاه ولم يناجه أحد غيره ثم نزلت الرخصة ( أأشفقتم أن تقدموا بين يدي نجواكم ) الآية
روایت ابن ابی نجیح از مجاهد

شبیه روایت قبلی را طبری در تفسیرش(1) با سند صحیح(2)

از طریق ابن ابی نجیح از مجاهد نقل کرده است.

روایت سفیان از عاصم الاحول (متوفای 142 ه-)

«سفیان بن عیینه از عاصم الاحول نقل می کند که گفت: هنگامی که آیه ی نجوا نازل شد، اولین کسی که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مناجات کرد، علی بن ابی طالب علیه السلام بود که یک دینار صدقه داد و آیه ی رخصت نازل شد.»

ابن حجر عسقلانی بعد از نقل آن می گوید: «این روایت مرسل است و رجالش همگی ثقه هستند.»(3)

روایت ابن جریج مکی (متوفای 150 ه-)

قاسم بن سلام با سند صحیح(4) از ابن جریج مکی در تفسیر این آیه روایت کرده است که گفت: «[صحابه] نهی شدند از اینکه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نجوا کنند تا اینکه صدقه بدهند و کسی جز علی بن ابی طالب علیه السلام با آن حضرت نجوا نکرد و ایشان دیناری صدقه داد و سپس آیه ی رخصت نازل شد.»(5)

ص: 213


1- تفسير الطبري، ج 28 ص 19-20 حدثني محمد بن عمر قال ثنا أبو عاصم قال ثنا عيسى وحدثني الحارث قال ثنا الحسن قال ثنا ورقاء جميعا عن بن أبي نجيح عن مجاهد في قوله فقدموا بين يدي نجواكم صدقة قال نهوا عن مناجاة النبي صلى الله عليه وسلم حتى يتصدقوا فلم يناجه إلا علي بن أبي طالب رضي الله عنه قدم دينارا فتصدق به ثم أنزلت الرخصة في ذلك
2- بررسی سند روایت: محمد بن جرير الطبري: ثقة حافظ / الحارث بن أبي أسامة التميمي: ثقة / الحسن بن موسى الأشيب: ثقة / ورقاء بن عمر اليشكري: ثقة / عبد الله بن أبي نجيح الثقفي: ثقة / مجاهد بن جبر القرشي: ثقة إمام في التفسير والعلم
3- فتح الباري، ج 11 ص 81 وأخرج سفيان بن عيينة في جامعه عن عاصم الأحول قال لما نزلت كان لا يناجي النبي صلى الله عليه وسلم أحد إلا تصدق فكان أول من ناجاه علي بن أبي طالب فتصدق بدينار ونزلت الرخصة فإذا لم تفعلوا وتاب الله عليكم الآية وهذا مرسل رجاله ثقات
4- بررسی سند روایت: القاسم بن سلام الهروي: ثقة مأمون / الحجاج بن المنهال الأنماطي: ثقة ، یا الحجاج بن محمد المصيصي: ثقة ثبت / ابن جريج المكي: ثقة
5- الناسخ والمنسوخ للقاسم بن سلام، ج 1 ص 410 حدثنا أبو عبيد قال : حدثنا حجاج عن ابن جريج في هذه الآية قال : نهوا عن مناجاة النبي صلى الله عليه وسلم حتى يتصدقوا فلم يناجه أحد إلا علي بن أبي طالب رضي الله عنه ، فقدم دينارا تصدق به ، ثم أنزلت الرخصة ، فقال : أأشفقتم أن تقدموا بين يدي نجواكم صدقات يقول : « أشق عليكم تقديم الصدقة ؟ » قال : « فوضعت عنهم وأمروا بمناجاة رسول الله صلى الله عليه بغير صدقة حين شق ذلك عليهم »

نکته: با جمع بین روایاتی که گفته: «حضرت علی علیه السلام یک دینار صدقه دادند» با روایاتی که گفته: «یک دینار را به ده درهم تقسیم کردند» روایت ابن ابی شیبه از طریق لیث از مجاهد تأیید می شود که گفته بود: «حضرت علی علیه السلام تمام ده درهم را صرف مناجات با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کردند و تمام شد.»

دلالت آیه بر فضیلت بزرگ برای امیرالمومنین علیه السلام

علم الدین سخاوی (متوفای 643 ه-) که ذهبی از او با عناوینی چون «الشيخ الإمام العلامة شيخ القراء والأدباء» یاد کرده(1)، می گوید:

«پس اگر گفته شود: چه فائده ای داشت امر به دادن این صدقه و نسخش قبل از عمل به آن؟ می گویم: ستایش بندگان با: 1. رحمت خدا برای آن ها، 2. اظهار نیکی به آن ها و 3. متمایز نمودن یک ولی از اولیائش (با فضلش) که [این ها را] فقط برای علی علیه السلام قرار داد.»(2)

علاء الدین البغدادی، مشهور به خازن (متوفای 725 ه-) می نویسد:

«پس اگر بگویی: در آیه منقبت عظیمی برای علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ چون به آن کسی غیر او عمل نکرد، می گویم: همانطور است که گفتی و در آن طعن برای غیر او از صحابه نیست؛ به این جهت که وقت وسعت نیافت تا به این آیه عمل کنند و اگر وسعت وقت اجازه میداد، صحابه از عمل به آن تخلف نمی کردند.»(3)

می گویم: گویا محبت صحابه چنان چشم و گوش بعضی ها را بسته است که توبیخ خداوند در آیه رخصت که نشان می دهد خداوند به اندازه ی کافی به صحابه مهلت داده بود و نیز روایات ده بار صدقه دادن امیرالمومنین علیه السلام که نشان می دهد آیه ی رخصت، سه الی ده روز یا بیشتر بعد از نزول آیه ی نجوا نازل شده را ندیده اند!

ص: 214


1- سير أعلام النبلاء، ج 23 ص 122 السخاوي الشيخ الإمام العلامة شيخ القراء والأدباء علم الدين أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الصمد بن عطاس الهمداني المصري السخاوي الشافعي نزيل دمشق
2- جمال القراء وكمال الإقراء - ت عبد الحق، ج 2 ص 858 سایت کتابخانه مدرسه فقاهت / فإن قيل: أي فائدة بالأمر بهذه الصدقة ونسخها قبل العمل بها؟. قلت: تعريف العباد برحمة الله لهم، وإظهار المنة عليهم وتمييزا لولي من أوليائه (بفضله) لم يجعلها لغيره، وهو عليّ- عليه السلام-.
3- لباب التأويل في معاني التنزيل، ج 7 ص 52 فإن قلت في هذه الآية منقبة عظيمة لعلي بن أبي طالب رضي الله عنه إذ لم يعمل بها أحد غيره . قلت هو كما قلت وليس فيها طعن على غيره من الصحابة ووجه ذلك أن الوقت لم يتسع ليعملوا بهذه الآية ولو اتسع الوقت لم يتخلفوا عن العمل بها ... .

ششم: امیرالمومنین علیه السلام ملاک تشخیص مؤمن از منافق

امیر مومنان علیه السلام در چنان مرتبه ای از ایمان قرار داشت که از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملاک تشخیص مؤمن از منافق قرار گرفت.

مسلم در صحیحش از حضرت علی علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

« قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: ای علی! تو را دوست نمیدارد مگر مؤمن و دشمن نمیدارد مگر منافق.»(1)

در کتاب فضائل الصحابه احمد با سند صحیح از ابو سعید خدری(2) و با سند حسن از جابر بن عبدالله انصاری (طبق نظر دکتر وصی الله بن محمد عباس) (3)روایت

شده است که گفتند: «ما همواره منافقین انصار را تنها از بغضشان نسبت به علی علیه السلام می شناختیم.»

ابن حجر عسقلانی در شرح «حدیث رایت» که در بحث جنگ خیبر مطرح شد، دلیل اینکه محبت امیرالمومنین علیه السلام علامت ایمان و بغضشان علامت نفاق شد را تبعیت مطلق آن حضرت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیان می کند:

«در هر دو حدیث آمده است که علی علیه السلام خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند. منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این سخن، وجود حقیقت محبت [در علی علیه السلام ] است و الا همه ی مسلمانان در مطلق این صفت با علی علیه السلام مشترک می شوند. و در این حدیث اشاره است به آیه ی (بگو اگر خدا را دوست دارید، پس مرا تبعیت کنید تا خداوند شما را دوست بدارد) (آل عمران: 31) پس گویا این حدیث اشاره میکند به اینکه علی علیه السلام در همه حال پیرو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است تا اینکه به صفت محبت خدا برای او موصوف گشت و به این دلیل محبتش (محبت علی علیه السلام ) نشانه ی ایمان و بغضش نشانه ی نفاق است، همانطور که مسلم از خود علی علیه السلام روایت کرده است که گفت: "قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از

ص: 215


1- صحیح مسلم، ج 1 ص 86 ح 78 قال علی والذی فلق الحبة وبرأ النسمة إنه لعهد النبی الأمی إلی أن لا یحبنی إلا مؤمن ولا یبغضنی إلا منافق
2- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 579 ح 979 حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا اسود بن عامر قثنا إسرائيل عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي سعيد الخدري قال إنما كنا نعرف منافقي الأنصار ببغضهم عليا
3- فضائل الصحابة، ج 2 ص 639 ح 1086 حدثنا عبد الله قثنا علي بن مسلم قثنا عبيد الله بن موسى قال أنا محمد بن علي السلمي عن عبد الله بن محمد بن عقيل عن جابر بن عبد الله قال ما كنا نعرف منافقينا معشر الأنصار إلا ببغضهم عليا

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: ای علی! تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن و دشمن نمیدارد تو را مگر منافق" و برای آن شاهدی از حدیث ام سلمه نزد احمد وجود دارد و سومی اش نیز حدیث سهل بن سعد است.»(1)

هفتم: عبادت بودن نگاه کردن به امیرالمومنین علیه السلام

امیر مؤمنان علیه السلام به چنان مرتبه ای از ایمان رسیدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روایت متواتر فرمودند:

«نگاه کردن به علی علیه السلام عبادت است»

حاکم نیشابوری دو تا از سند های آن را تصحیح کرده است:

«از ابو سعید خدری از عمران بن حصین از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود: نگاه کردن به علی علیه السلام عبادت است. این حدیث سندش صحیح و شواهدش از عبد الله بن مسعود نیز صحیح است.»(2)

سیوطی و ابن حجر هیتمی نیز یکی از اسانید آن را حسن دانسته اند.(3)

محمد بن جعفر الکتانی در کتابش که مختص احادیث متواتر است، این حدیث را آورده و گفته که از یازده نفر از صحابه نقل شده و سپس از سیوطی نقل کرده است که این روایت با این تعداد راوی، از دیدگاه عده ای متواتر محسوب می شود.(4)

مناوی نیز از سیوطی همین سخن را نقل کرده است.(5)

ص: 216


1- فتح الباری، ج 7 ص 72 رقم 3499 فی الحدیثین ان علیا یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله أراد بذلک وجود حقیقة المحبة والا فکل مسلم یشترک مع علی فی مطلق هذه الصفة وفی الحدیث تلمیح بقوله تعالى قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله فکأنه أشار إلى ان علیا تام الاتباع لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتى اتصف بصفة محبة الله له ولهذا کانت محبته علامة الإیمان وبغضه علامة النفاق کما أخرجه مسلم من حدیث علی نفسه قال والذی فلق الحبة وبرأ النسمة انه لعهد النبی أن لا یحبک الا مؤمن ولا یبغضک الا منافق وله شاهد من حدیث أم سلمة عند أحمد ثالثها حدیث سهل بن سعد أیضا
2- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 152 ح 4681-4683 عن أبی سعید الخدری عن عمران بن حصین قال قال رسو ل الله صلی الله علیه و آله و سلم النظر إلى علی عبادة هذا حدیث صحیح الإسناد وشواهده عن عبد الله بن مسعود صحیحة
3- تاریخ الخلفاء، ج 1 ص 172 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2 ص 360 و ج 2 ص 517 وأخرج الطبرانی والحاکم عن ابن مسعود رضی الله عنهما أن النبی قال النظر إلى علی عبادة إسناده حسن
4- نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ج 1 ص 243 ( ومنها ) حدیث النظر إلى على عبادة ورد من روایة أحد عشر صحابیا بعدة طرق قال السیوطی فی التعقبات وتلک عدة التواتر فی رأی جماعة
5- فیض القدیر، ج 6 ص 299 النظر إلى علی أمیر المؤمنین عبادة ... وتعقبه المصنف وغیره بأنه ورد من روایة أحد عشر صحابیا بعدة طرق وتلک عدة التواتر عند قوم

سیوطی و دیگران با دیدن یازده سند از اسناد آن، حکم به تواتر کرده اند، در حالی که این روایت از هجده نفر از اصحاب با سند های متعدد نقل شده است.(1)

هشتم: خوابیدن در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و فروختن جان برای رضای خدا

از موارد دیگری که میزان دین و ایمان امیر مومنان علیه السلام را مشخص می کند، خوابیدن در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در لیلة المبیت است که قبلا در مبحث شجاعت حضرت، در مورد آن سخن گفتیم.

نهم: امام علی علیه السلام ، رأس و امیر مؤمنان در قرآن

اشاره

سخن آخر در این باب اینکه، ابن عباس می گوید:

«هیچ (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا )در قرآن نیست مگر اینکه علی علیه السلام رأس آن، امیر آن و شریف آن است و خداوند در چندین آیه از قرآن، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مورد عتاب قرار داده؛ اما از علی علیه السلام جز به نیکی یاد نکرده است.»

این روایت با چندین سند از او نقل شده است:

سند اول: ابن ابی حاتم در تفسیرش(2)

و ضیاء الدین مقدسی حنبلی در صحیحش(3) با سند معتبر.(4)

ص: 217


1- رجوع شود به سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف ، مقاله ی: «نگاه كردن به چهره علي علیه السلام عبادت است»
2- تفسیر ابن أبی حاتم، ج 1 ص 196 ح 1035 حدثنا أبی ثنا سهل بن عثمان العسکری حدثنی عیسى بن راشد قال : سمعت على بن بذیعة قال : سمعت عکرمة یحدث عن ابن عباس قال : ما انزل الله آیة فی القران ، یقول فیها : یا ایها الذین امنوا الا کان على شریفها وامیرها ، ولقد عاتب الله اصحاب محمد فی غیر آیة من القران وما ذکر علیا الا بخیر
3- الأحادیث المختارة، ج 12 ص 171-172 ح 193 و 194 این جزء از کتاب در برنامه ی الجامع الکبیر موجود نیست
4- بررسی سند روایت: محمد بن إدريس الحنظلي: أحد الحفاظ / سهل بن عثمان الكندي: صدوق حسن الحديث / عيسي بن راشد: توثیقش می آید / علي بن بذيمة الجزري: ثقة / عكرمة مولى ابن عباس: ثقة . توثیق عیسی بن راشد: ابن ابی حاتم رازی که التزام داده در تفسیرش فقط روایات معتبر السند را نقل کند، چندین روایت از عیسی بن راشد نقل کرده و کنیه اش را نیز ابوالفضل گفته است. تفسير ابن أبي حاتم، ج 6 ص 1816 رقم 10345 حدثنا أبي ثنا سهل بن عثمان ثنا عيسى بن راشد أبو الفضل ... این روایت را ضیاء مقدسی نیز در صحیحش از طریق عیسی بن راشد نقل کرده که این امر نشان از وثاقت این راوی در نزد ضیاء دارد. تهذيب التهذيب، ج 7 ص 45 أخرجه الضياء في المختارة ومقتضاه أن يكون عبيد الله عنده ثقة با بررسی کتب اهل سنت در می یابیم که 7 نفر از راویان اهل سنت که تعدادی از آن ها ثقه و صدوق هستند، همین روایت را از شیخشان عیسی بن راشد نقل کرده اند که عبارتند از: منجاب بن الحارث التميمي (ثقة)، معاوية بن هشام الأسدي (صدوق)، سهل بن عثمان الكندي (صدوق)، عباد بن يعقوب الرواجني (صدوق)، زكريا بن يحيي الكسائي، علي بن عبد الله الدهان و القاسم بن الضحاك. طبق مبانی رجالی اهل سنت، اگر از یک راوی مجهول الحال، چند راوی دیگر ( علی الخصوص ثقه ) روایت کنند، او از جهالت در می آید و برخی او را ثقه می دانند و برخی دیگر نیز سبب حسن ظن بر آن راوی می دانند، برخی او را مستور می دانند و گروهی نیز روایت مستورین را مقبول می دانند و ذهبی نیز صراحت دارد که راویان مستور در صحیحین زیادند و روایات ایشان مقبول است؛ بدر الدین بن بهادر (متوفای 794 ه-) می نویسد: «گروه دوم: بین فقها و اهل حدیث در قبول روایات این گروه اختلاف است و نظر اکثر اهل حدیث بر قبول روایات این گروه از مجاهیل می باشد همانند بزار و دارقطنی . بزار در کتاب الاشربه و دیگر مواضع گفته است که اگر 2 نفر ثقه از کسی روایت کنند، جهالت او مرتفع شده و عدالت او ثابت می شود و مانند همین سخن را دارقطنی در کتاب الدیات از سنن خویش در مورد حدیث خشف بن مالک از بن مسعود بیان میکند.» النكت على مقدمة ابن الصلاح، ج 3 ص 376 «والثاني اختلفت فيهم أهل الحديث والفقهاء فذهب أكثر أهل الحديث إلى قبول رواياتهم والاحتجاج بها منهم البزار والدارقطني فنص البزار في كتاب الأشربة له وفي فوائده وفي غير موضع على أن من روى عنه ثقتان فقد ارتفعت جهالته وثبتت عدالته ونحو ذلك الدارقطني في الديات من سننه لما تكلم على حديث خشف بن مالك عن ابن مسعود في الدية.» یحیی بن شرف نووی (متوفای 676 ه-) می نویسد: «صحیح ترین قول این است که روایت راوی مستور قبول می شود.» المجموع، ج 6 ص 279 «والأصح: قبول رواية المستور.» شمس الدین ذهبی نیز می نویسد: «در صحیحین، راویان زیادی از این نوع وجود دارند که مستور هستند؛ کسی ایشان را تضعیف نکرده است و مجهول نیز نیستند.» ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2 ص 317 رقم 2112 «ففي الصحيحين من هذا النمط خلق كثير مستورون ما ضعفهم أحد ولا هم بمجاهيل.» لذا از آنجایی که چند شخص ثقه یا صدوق در نزد اهل سنت، از عیسی بن راشد روایت مورد بحث را نقل کرده اند، سبب حُسن ظن به وی و به خصوص این روایتش می شود.
سند دوم:

ابن عساکر در تاریخش(1) با سند معتبر در متابعات و شواهد(2) از طریق مجاهد از ابن عباس.

ص: 218


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 362-363 (ح44577) «أخبرنا أبو غالب بن البنا أنا محمد بن أحمد بن الابنوسي أنا أبو الحسن الدارقطني نا محمد بن القاسم بن زكريا المحاربي نا عباد بن يعقوب نا موسى بن عثمان عن الأعمش عن مجاهد عن ابن عباس قال ما أنزل الله آية ( يا أيها الذين آمنوا ) إلا علي رأسها وأميرها.»
2- بررسی سند روایت: أحمد بن علي بن البناء: ثقة / محمد بن الأبنوسي التوني: ثقة / الدارقطني: ثقة حافظ حجة / عباد بن يعقوب الرواجني: صدوق رافضي. تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 182 رقم3153 / محمد بن القاسم المحاربي و موسى بن عثمان الحضرمي: توثیقشان در ادامه می آید/ سليمان بن مهران الأعمش: ثقة حافظ / مجاهد بن جبر القرشي: ثقة إمام في التفسير والعلم توثیق محمد بن القاسم بن زکریا المحاربی: ابو الحسن دارقطنی او را ثقه دانسته و از این رو ، سند روایتش را صحیح دانسته است: «ثنا محمد بن القاسم بن زکریا حدثنا أبو کریب ثنا بن إدریس عن عاصم بن کلیب بهذا وقال فکبر ورفع یدیه فلما رکع طبق یدیه بین رکبتیه فبلغ ذلک سعدا فقال صدق أخی کنا نفعل هذا ثم أمرنا بهذا ووضع الکفین على الرکبتین هذا إسناد ثابت صحیح.» سنن الدارقطنی، ج 1 ص 339 شمس الدین ذهبی درباره ی او می گوید: «المُحَارِبِيُّ أَبُو عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدُ بنُ القَاسِمِ بنِ زَكَرِيَّا الشَّيْخُ، المُحَدِّث، المُعَمَّر.» سیر أعلام النبلاء، ج 15 ص 73 توثیق موسى بن عثمان الحضرمي: وی هیچ جرح مفسر و حسی ندارد و صرفا به خاطر نقل روایاتی در فضائل اهل بیت علیهم السلام متروک شده و در حقیقت وی مجهول الحال است؛ اما از آنجایی که چند شخص ثقه یا صدوق در نزد اهل سنت از موسی بن عثمان الحضرمی روایت نقل کرده اند، سبب حُسن ظن به وی شده و روایاتش در متابعات و شواهد، معتبر می گردد. محدثینی که از وی حدیث نقل کرده اند، - طبق آنچه که در تلامیذ این راوی در برنامه جوامع الکلم آمده - عبارتند از: عبد الجبار بن عاصم الرقي: ثقه / عبد الرحمن بن صالح الأزدي: صدوق یا ثقه/ عباد بن يعقوب الرواجني: صدوق طبق نظر ذهبی و ابن حجر. / محرز بن هشام المرادي: ثقه از نظر ابن حبان. بدون جرح. / إبراهيم بن محمد الكندي: ثقه از نظر ابن حبان. / ضرار بن صرد التيمي: صدوق از نظر ابو حاتم و ابن حجر.
سند سوم:

ابن عساکر در تاریخش از طریق عطاء از ابن عباس.(1)

سند چهارم:

ابن عساکر در تاریخش از طریق عکرمه از ابن عباس.(2)

ص: 219


1- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 362 (ح 44576) أخبرنا أبو نصر منصور بن أحمد بن منصور الطريثيثي وأبو القاسم الشحامي أنا أبو الحسن علي بن محمد بن جعفر اللحياني ناأبو معاذ شاه بن عبد الرحمن بن محمد بن مأمون نا أبي نا أبو الحسن علي بن عبد الله بن دينار بن مبشر الواسطي نا محمد بن حرب نا إسماعيل بن عبيد الله نا يحيى عن ابن جريج عن عطاء عن ابن عباس قال ما أنزل الله من آية فيها ( يا أيها الذين آمنوا ) دعاهم فيها إلا وعلي بن أبي طالب كبيرها وأميرها
2- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 363 (ح 44578) أخبرني أبو القاسم الواسطي أنا أبو بكر الخطيب أنا الحسن بن أبي بكر أنا أبو الحسن علي بن محمد بن الزبير الكوفي نا علي بن الحسن بن فضال أنا الحسين بن نصر بن مزاحم حدثني أبي نا عمرو بن ثابت عن سكين أبي يحيى عن عكرمة مولى ابن عباس قال ما في القران آية ( يا أيها الذين آمنوا ) إلا علي رأسها

بخش چهارم: عدالت امیر المومنین علیه السلام

اشاره

می توان گفت که عدالت، ترکیبی از ایمان و تقوا، علم و شجاعت است، و اثبات کردیم که امیر مومنان علیه السلام در هر سه مورد، سرآمد بودند و دیگران قابل مقایسه با ایشان نیستند.

برای کسی که حاکم ممالک اسلامی می شود و تصمیمش بر چندین کشور اثر می گذارد، اشتباه حداقلی

یکم: امیر مؤمنان علیه السلام قاضی ترین صحابه

اقضا بودن امیر المومنین علیه السلام ، در بین صحابه، تابعین و علمای اهل سنت مشهور است؛ و آنها این مطلب را با تعبیرات مختلفی نقل کرده اند که از مجموع آن ها به آن یقین حاصل می شود.

طبق روایت صحیح بخاری، عمر بن خطاب خود معترف بود که قاضی ترین مردم، امیر مومنان علیه السلام است.(1)

از عبد الله بن مسعود(2)

و ابوهریره(3)

نیز نقل شده است که ما صحابه، قاضی ترین اهل مدینه را امام علی علیه السلام می دانستیم.

ص: 220


1- صحیح البخاری، ج 4 ص 1628 ح 4211 قال عمر ... وأقضانا علی
2- «عن عبد الله قال کنا نتحدث أن أقضى أهل المدینة علی بن أبی طالب رضی الله عنه.» المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 145 ح 4656 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه
3- «أخبرنی داود بن یحیى الدهقان ؛ قال : حدثنا أزهر بن جمیل ؛ قال : حدثنا أبو بحر میمون بن أبی حمزة عن إبراهیم عن خیثمة ؛ قال : قال أبو هریرة اقضى أهل المدینة علی.» أخبار القضاة، ج 1 ص 90

دوم: خطا نکردن امیرالمومنین علیه السلام در قضاوت

اشاره

از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا براى قضاوت به یمن فرستاد. عرض کردم: اى رسول خدا، مرا که هنوز جوانم و قضاوت نمى دانم، مى فرستى؟ پس دستشان را بر سینه ام گذاشتند و فرمودند: خداوندا، زبانش را استوار و قلبش را هدایت کن. پس من بعد از آن در قضاوت دچار شک نشدم.»(1)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر حاکم موافقت نموده است(2) و نیز احمد بن حنبل نقل کرده و احمد شاکر سندش را صحیح(3) و وصی الله بن محمد عباس حسن دانسته است.(4) نسائی نیز نقل کرده و ابو اسحق حوینی سندش را حسن(5) و البانی صحیح دانسته است.(6)

مغیره نیز به خدا قسم می خورد که امیر المومنین علیه السلام در قضاوت خطایی نکرد.

صلاح الدین صفدی می نویسد:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان اصحابش فرمود: قاضی ترین شما علی بن ابی طالب علیه السلام است و عمر گفت: علی علیه السلام قاضی ترین ما است... و از اسماعیل بن ابی خالد نقل شده است که گفت: به شعبی گفتم که مغیره به خدا قسم می خورد که علی علیه السلام در هیچ قضاوتی که کرد خطایی نکرد. پس گفت: [در تعریف] افراط کرده است.»(7)

گسترده تر بودن دایره ی قضاوت نسبت به علم به حلال و حرام

خلیفه دوم ضمن اعتراف به اقضا بودن امیرالمومنین علیه السلام ، گفته است که اعلم ما به حلال و حرام، معاذ بن جبل است؛ از این رو عده ای از علمای عامه مانند ابن تیمیه، با تمسک به آن، از پذیرش دلالت اقضا بودن

ص: 221


1- قال علی رضی الله عنه بعثنی رسول الله إلى الیمن قال فقلت یا رسول الله أنی رجل شاب وأنه یرد علی من القضاء ما لا علم لی به قال فوضع یده على صدری وقال اللهم ثبت لسانه واهد قلبه فما شککت فی القضاء أو فی قضاء بعد
2- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 145 ح 4658 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه قال الذهبی: على شرط البخاری ومسلم
3- مسند احمد، ج 1 ص 458-459 ح 666 و ص 544-545 ح 882 قال الشاکر: إسناده صحیح
4- فضائل الصحابة لابن حنبل، ص 870-871 ح 1195 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده حسن
5- خصائص علی للنسائی، ص 44 ح 34 قال الحوینی: إسناده حسن
6- صحیح ابن ماجة للألبانی، ج 2 ص 249 ح 1883
7- الوافی بالوفیات، ج 21 ص 179 وقال فی أصحابه أقضاکم علی بن أبی طالب وقال عمر علی أقضانا ... وعن إسماعیل بن أبی خالد قال قلت للشعبی أن مغیرة حلف بالله ما أخطأ علی فی قضاء قضى به فقال لقد أفرط

حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر اعلمیت و افضلیت آن حضرت شانه خالی کرده و دایره ی قضا وت را محدود کرده اند، در حالی که قاضی باید بر تمامی ابواب و مسائل فقه تسلط کافی داشته باشد.

عماد الدین ابو الفداء می گوید:

«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: "قاضی ترین شما علی علیه السلام است" و قضاوت نیازمند آشنایی به تمام ابواب فقه است.»(1)

ابن الملقن شافعی متوفای 804 ه- می گوید:

«همانطور که فرموده است: "قاضی ترین شما علی علیه السلام است." و معلوم است که آگاه ترین مردم به قضاوت، آگاه ترین آن ها به فرائض و واجبات است؛ زیرا آن از جمله ی علوم قضاوت است.»(2)

مالک، شافعی و برخی از حنفی ها نیز یکی از شروط قضاوت را تسلط بر احکام الهی در حد اجتهاد دانسته اند.(3)

اما اینکه قاضی ترین مردم، افضل آنان است، در حدیث نبوی در صحیح بخاری آمده است:

« وَقَالَ: أَفْضَلُكُمْ أَحْسَنُكُمْ قَضَاءً = افضل شما بهترین شما در قضاوت است.»(4)

از این رو، عبد الله بن مسعود می گفت: «ما افضل اهل مدینه را علی بن ابی طالب علیه السلام می دانستیم.»(5)

احمد بن حنبل این روایت را دو بار نقل کرده و سند هر دو را وصی الله بن محمد عباس تصحیح کرده است.(6)

ص: 222


1- المختصر فی أخبار البشر، ج 1 ص 126 وقال علیه السلام " أقضاکم علی " والقضاء یستدعی معرفة أبواب الفقه کلها
2- البدر المنیر، ج 7 ص 191 کما قال : ( ( أقضاکم علی ) ) . ومعلوم أن أعرف الناس ( بالقضاء ) هو أعرفهم بالفرائض ؛ لأن ذلک من جملة القضایا
3- «قال الشیخ رحمه الله ویشترط فی القاضی عشر صفات أن یکون بالغاً عاقلاً حراً ذکراً مسلماً عدلا سمیعا بصیر متکلماً مجتهداً...(العاشر) أن یکون مجتهداً وبهذا قال مالک والشافعی وبعض الحنفیة.» الشرح الکبیر لابن قدامة، ج 11 ص 386-388
4- صحیح البخاری، ج 2 ص 921 ح 2467
5- عن عبد الله قال کنا نتحدث ان أفضل أهل المدینة علی بن أبی طالب
6- فضائل الصحابة لابن حنبل، ص 747-748 ح 1033 و ص 801-802 ح 1097 قال وصی الله: إسناده صحیح

سوم: قاطعیت امیر المومنین علیه السلام در اجرای حدود الهی

اخبار زیادی در شدت عدالت امیر المومنین علیه السلام نقل شده است؛ اما از باب خَیرُ الکلامِ مَا دَلَّ وَ قَلَّ، به ذکر سخنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسنده می کنیم:

«ابو سعید خدری می گوید: مردم از علی علیه السلام شکایت کردند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان ما به خطابه برخاست. پس شنیدم که می فرمود: ای مردم! از علی علیه السلام شکایت نکنید که او در امور الهی جدی ترین و سخت گیرترین است.»(1)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر حاکم موافقت کرده است(2) و نیز احمد بن حنبل نقل کرده و شعیب الارنؤوط همه ی رجال سندش را ثقه دانسته(3)

و حمزه احمد الزین نیز سندش را تصحیح کرده است.(4) وصی الله بن محمد عباس نیز سندش را صحیح دانسته است.(5)

ص: 223


1- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: شَکا عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ النَّاسُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَامَ فِینَا خَطِیبًا، فَسَمِعْتُهُ یقُولُ: «أَیهَا النَّاسُ، لَا تَشْکوا عَلِیا فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لَأَخْشَنُ فِی ذَاتِ اللَّهِ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ
2- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 144 ح 4654
3- مسند أحمد بن حنبل، ج 18 ص 337 ح 11817
4- مسند احمد، ج 10 ص 272 ح 11756 قال حمزة احمد الزین: إسناده صحیح
5- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 679 ح 1161 قال وصي الله: إسناده صحيح

بخش پنجم: محبوبیت امیر المومنین علیه السلام

اشاره

طبق آیات و روایات معتبر اهل سنت، امیرالمومنین علیه السلام محبوب ترین شخص در نزد خدا و رسول بود؛ و می دانیم که معیار محبت و دوستی در نزد خداوند، تقوا و دیانت شخص است، چنانکه در قرآن کریم میفرماید:

(إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکم.) (1)

«گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»

بنابراین، وقتی ثابت شود که امیرمؤمنان علیه السلام گرامی ترین فرد نزد خداوند است، ثابت می شود که آن حضرت از هر جهت برترین فرد در میان خلایق است.

خداوند در قرآن کریم، گروهی از انسان ها را به خاطر اعمال خاصی که انجام می دهند و فضائلی که دارند، ستایش کرده و صراحتا فرموده است که آن ها را دوست دارد و آن ها عبارتند از :

نیکو کاران (بقره: 195 و...) ، توابین و متطهرین (بقره: 222) ، مطهرین (توبه: 108) ، متقین (آل عمران: 76 و ...) ، صابرین (آل عمران: 146) ، متوکلین (آل عمران: 195) ، مقسطین (مائده: 42) و مجاهدین (صف: 4) .

یعنی امیرمؤمنان علیه السلام سردار نیکوکاران، پاک ترین پاکان، امام پرهیزگاران، قهرمان صبر و شکیبائی، نماد و نمود متوکلان، سالار عادلان و پرچم دار و پیشاهنگ جهادگران است.

خلاصه، هر صفت نیکی را که بشمارید و خداوند آن را دوست داشته باشد، امیرمؤمنان علیه السلام بالاترین درجه آن را برخوردار است؛ چرا که آن حضرت محبوب ترین مخلوق خداوند است و خداوند بندگانش را تنها به خاطر همین اعمال و صفات نیک است که دوست دارد.

در یک کلام: آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد.

علمای اهل سنت نیز به این حقیقت اعتراف کرده و گفته اند که محبوب ترین شخص در نزد خدا و رسول، افضل صحابه است.

ص: 224


1- الحجرات: 13

شاه ولی الله دهلوی

((و اما مقدمه ثانیه پس از آن جهت که از ضروریات دین است که مقصود از عبادات و طاعات و اشغال صوفیه و غیر آن نیست الا حصول منزلت نزدیک خدای تعالی، و انبیاء فاضل نشدند بر غیر خود و اولیاء بهتر نشدند از غیر خود الا از جهت منزلت عند الله. شیخین احب بودند از سائر صحابه نزدیک آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، پس احق بالخلافة باشند... و مراد از حُب این جا حب مقاربت است در منزلت ...

مقدمهء ثانیه از آن جهت که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نطق به هوا نمی کند. حب او خصوصاً از جهت کمال به هوا نیست؛ پس احبّیت دلالت می کند بر افضلیت.))(1)

ولی الدین بن العراقی

شهاب الدین قسطلانی می نویسد:

«پس اگر بگویی: کسی که معتقد باشد خلفای اربعه به ترتیب افضل هستند، اما محبتش به بعضی از آنها [بر خلاف ترتیب] بیشتر باشد، آیا گناهکار است یا نه؟

پس شیخ الاسلام ولی بن العراقی چنین جواب داده است که: محبت یا برای امر دینی است و یا برای امر دنیوی؛ پس محبت دینی ملازم با افضلیت است و کسی که افضل باشد، محبت ما به او بیشتر است؛ پس زمانی که در مورد یکی از آن ها اعتقاد داشتیم که او افضل است، سپس غیر او را از جهت دین بیشتر دوست داشتیم، در اینجا تناقض پیش می آید. بله اگر غیر افضل را برای امر دنیوی مانند قرابت و نیکی بیشتر از افضل دوست داشتیم، در مورد آن تناقضی نیست و امتناعی وجود ندارد.

پس کسی که معترف باشد به اینکه افضل امت بعد از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر است، سپس عمر، سپس عثمان و سپس علی علیه السلام ، اما مثلا محبتش به علی علیه السلام بیشتر از ابوبکر باشد، اگر این محبت از جهت دینی باشد، معنا ندارد؛ چرا که محبت دینی با افضلیت تلازم دارد همانطور که بیان شد و این فقط زبانی به افضلیت ابوبکر اعتراف می کند و اما قلبش علی علیه السلام را افضل می داند؛ به خاطر اینکه محبت دینی او به علی علیه السلام بیشتر از ابوبکر است و این جایز نیست و اگر این محبت مذکور دنیوی باشد، به خاطر بودنش از نسل علی علیه السلام یا غیر آن، در این صورت امتناعی ندارد و خداوند داناتر است.»(2)

ص: 225


1- ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ج 2 ص 282 مقصد ثاني، فصل هفتم
2- المواهب اللدنية بالمنح المحمدية، ج 2 ص 704-705 فإن قلت: من اعتقد فى الخلفاء الأربعة الأفضلية على الترتيب المعلوم، ولكن محبته لبعضهم تكون أكثر، هل يكون آثما أم لا؟ فأجاب شيخ الإسلام الولى بن العراقى: أن المحبة قد تكون لأمر دينى، وقد تكن لأمر دنيوى، فالمحبة الدينية لازمة للأفضلية، فمن كان أفضل كانت محبتنا الدينية له أكثر، فمتى اعتقدنا فى واحد منهم أنه أفضل ثم أحببنا غيره من جهة الدين أكثر كان تناقضا، نعم إن أحببنا غير الأفضل أكثر من محبة الأفضل لأمر دنيوى كقرابة وإحسان فلا تناقض فى ذلك ولا امتناع، فمن اعترف بأن أفضل الأمة بعد نبيها- صلى الله عليه وسلم- أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم على، لكنه أحب عليّا أكثر من أبى بكر مثلا، فإن كانت المحبة المذكورة محبة دينية فلا معنى لذلك، إذ المحبة الدينية لازمة للأفضلية كما قررناه، وهذا لم يعترف بأفضلية أبى بكر إلا بلسانه، وأما بقلبه فهو مفضل لعلى لكونه أحبه محبة دينية زائدة على محبة أبى بكر، وهذا لا يجوز، وإن كانت المحبة المذكورة محبة دنيوية لكونه من ذرية على أو لغير ذلك من المعانى فلا امتناع والله أعلم. انتهى.

قاضی عیاض

وی در مورد محبت خدا می نویسد:

«اما خالق جل جلاله منزه از اغراض است و محبتش به عبدش موجب می شود که امکانات در اختیار آن بنده قرار بگیرد که در نهایت سعادت باشد و معصوم باشد و به او توفیق بدهد و اسباب قرب را برایش فراهم کند و رحمتش را بر او افاضه کند و پرده ها را از قلبش بردارد تا با قلبش ببیند و به او با بصیرت بنگرد و همانطور شود که در حدیث فرموده است: "هنگامی که او را دوست بدارم، شنوایی اش می شوم که با آن بشنود، بینایی او می شوم که با آن ببیند و زبانش می شوم که با آن سخن بگوید."

و جایز نیست که از این، غیر از تجرد برای خدا، انقطاع به سوی خدا، رویگردانی از غیر خدا، صفای قلب برای خدا و اخلاص حرکات برای خدا فهمیده شود.»(1)

حدیثی که قاضی عیاض به آن اشاره کرده، در صحیح بخاری آمده است.(2)

ص: 226


1- كتاب الشفا، ج 1 ص 165 فأما الخالق جل جلاله فمنزه عن الأغراض ، فمحبته لعبده تمكينه من سعادته ، وعصمته وتوفيقه وتهيئة أسباب القرب ، وإفاضة رحمته عليه ، وقصواها كشف الحجب عن قلبه حتى يراه بقلبه ، وينظر إليه ببصيرته ، فيكون كما قال في الحديث : فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به ، وبصره الذي يبصر به ، ولسانه الذي ينطق به . و لا ينبغي أن يفهم من هذا سوى التجرد لله ، والإنقطاع إلى الله ، والإعراض عن غير الله ، وصفاء القلب لله ، وإخلاص الحركات لله
2- «خداوند می فرماید: هر فردی که با دوست من دشمنی کند، با او اعلان جنگ می کنم و محبوب ترین عمل ها در نزد من که بنده ام به وسیله انجام دادن آنها می تواند به من نزدیک شود، واجباتی است که بر او فرض نموده ام و بنده ام همواره با انجام دادن سنت ها به من نزدیک می شود تا اینکه او را دوست می دارم و زمانی که او را دوست داشتم، شنوایی اش می شوم که با آن بشنود، بینایی او می شوم که با آن ببیند، دستش خواهم شد که با آن بگیرد و پایش می شوم که با آن راه برود و اگر چیزی از من درخواست کند، به او عطا میکنم و اگر از شری به من پناه ببرد، قطعا او را پناه می دهم و در هیچ کاری به اندازه قبض روح بنده مومنم که مرگ را نمی پسند و من نیز ناراحت شدن او را نمی پسندم، متردد نمی شوم.» صحيح البخاري، ج 5 ص 2384 ح 6137 حدثني محمد بن عثمان بن كرامة حدثنا خالد بن مخلد حدثنا سليمان بن بلال حدثني شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن عطاء عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن الله قال من عادى لي وليا فقد آذنته بالحرب وما تقرب إلي عبدي بشيء أحب إلي مما افترضت عليه وما يزال عبدي يتقرب إلي بالنوافل حتى أحبه فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ويده التي يبطش بها ورجله التي يمشي بها وإن سألني لأعطينه ولئن استعاذني لأعيذنه وما ترددت عن شيء أنا فاعله ترددي عن نفس المؤمن يكره الموت وأنا أكره مساءته

در ادامه به طور مفصل به بررسی ادله ی احبیت امیرالمومنین علیه السلام می پردازیم.

دلیل اول: حدیث طیر مشوی

اشاره

مرغ یا پرنده ای را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آ وردند؛ آن حضرت دستانش را بلند کرد و فرمود:

«اللَّهُمَّ

ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِک إِلَیک، یأْکلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّائِر.»

«خدایا محبوب ترین خلق در نزد خودت (غیر از من) را بیاور تا با من از این مرغ بخورد.»

پس، حضرت علی علیه السلام آمد و با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم غذا شد ... .

حدیث طیر، طبق نقل ابن کثیر دمشقی از استادش ذهبی، بیش از 90 سند دارد:

«شیخ ما ابو عبد الله ذهبی در جزئی که طرق این حدیث را در آن جمع آوری کرده، بعد از اینکه طرق متعددی را آورده، گفته است: این حدیث از وجوه باطل و مظلمه (اسناد ضعیف) از حجاج بن یوسف و ... نقل شده است. سپس بعد از ذکر جمیع طرقش گفته است: مجموع آن ها بیش از 90 نفر می شود ... .»(1)

اما شمس الدین ذهبی در کتاب هایش تصریح کرده است که این حدیث، اصل دارد و ساختگی نیست:

«حدیث طیر با اینکه اسناد آن ضعیف است، اما طرق فراوانی دارد که من مجموع آن ها را در یک مجموعه آورده ام؛ صحیح نیست، اما من اعتقاد ندارم باطل (ساختگی) باشد.»(2)

«اما حدیث طیر، جداً طرق بسیاری دارد که من کتاب مستقلی درباره آن نوشته ام. مجموع این طرق ثابت می کند که این روایت اصل و ریشه دارد و ساختگی نیست.»(3)

ص: 227


1- البدایة والنهایة، ج 7 ص 353 وقال شیخنا أبو عبدالله الذهبی فی جزء جمعه فی هذا الحدیث بعد ما اورد طرقا متعددة نحوا ما ذکرنا ویروى هذا الحدیث من وجوه باطلة أو مظلمة عن حجاج بن یوسف و... ثم قال بعد ان ذکر الجمیع الجمیع بضعة وتسعون نفسا اقربها غرائب ضعیفة واردؤها طرق مختلفة مفتعلة وغالبها طرق واهیة
2- سیر أعلام النبلاء، ج 13 ص 233 وحدیث الطیر على ضعفه فله طرق جمة وقد أفردتها فی جزء ولم یثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه
3- تذکرة الحفاظ، ج 3 ص 1042-1043 واما حدیث الطیر فله طرق کثیرة جدا قد افردتها فی مصنف ومجموعها هو یوجب ان یکون الحدیث له أصل

حافظ سید احمد بن الصدیق الغماری (متوفای1380ه-) حدیث طیر را متواتر دانسته و به صراحت گفته است که هرکس آن را باطل بداند ناصبی است و اگر حدیث طیر صحیح نباشد، هیچ روایت صحیحی نمیتوان پیدا کرد و اضافه کرده است که این روایت، از هفت نفر از صحابه نقل شده که تنها با 97 سند از انس بن مالک نقل شده است:

«اگر حدیث طیر صحیح نباشد، دیگر هیچ روایتی در دنیا صحیح نیست و هیچ روایتی متواتر نخواهد شد. این روایت را از انس، 97 راوی نقل کرده اند و عدد راویان از آنها بسیار بیشتر است؛ و همچنین از چند صحابی دیگر؛ از جمله خود علی، عائشه و ابن عباس نقل شده است که آنچه الان حضور ذهن دارم، هفت نفر از صحابه اند، به صورتی که امام محمد بن جریر طبری مجموعه آنها را در یک مجلد بزرگ جمع آوری کرده است. بعد از او نیز حافظ ابن بقا که این روایت را در مجلس خویش در بغداد خواند، اما بر او شوریده و از مسجد بیرونش کردند و صندلی او را که بر روی آن روایت می خواند با آب شستند.»(1)

حاکم نیشابوری پس از تصحیح سند حدیث طیر از انس، می گوید:

«بیش از سی نفر از اصحاب انس بن مالک حدیث طیر را از او نقل کرده اند و این روایت از علی علیه السلام ، ابوسعید خدری و سفینه نیز صحیح است.»(2)

ابن حجر عسقلانی نیز این حدیث را حسن دانسته است.

سعد بن عبد الله بن عبد العزیز آل حمید در ذکر اسامی علمایی که حدیث طیر را معتبر دانسته اند، نام حافظ ابن حجر عسقلانی را آورده و می گوید:

«گروهی دیگر از علما با آن ها مقابله کرده و قائل به صحت یا حسن بودن این حدیث شده اند؛ از جمله:

1. ابو عبد الله حاکم نیشابوری در اینجا در همین کتاب المستدرک

ص: 228


1- جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الأخبار ، عنوان 42 النواصب یبطلون حدیث الطیر المتواتر، ج 1 ص 27-28 وبعد , فإذا لم یکن حدیث الطیر صحیحاً؛ فلا یصح فی الدنیا حدیث البتة , ولا یقع تواتر بخبر بالمرة. فقد رواه عن أنس ( سبعة وتسعون راویاً ) مائة إلا ثلاثة بأعدادها مضاعفة من الطرق عنهم , وورد مع ذلک عن جماعة من الصحابة منهم ( علی - نفسه - , وعائشة , وابن عباس ) وتمام سبعة من الصحابة فیما یحضرنی الآن , بحیث أفرد طرقه الإمام محمد بن جریر الطبری فی مجلد ضخم , ومن بعده جماعة منهم الحافظ ابن القا الذی أملی مجلساً فیه ببغداد فقاموا إلیه وأخرجوه من المسجد وغسلوا الکرسی الذی کان یملی علیه بالماء
2- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 141 ذیل ح 4650 وقد رواه عن أنس جماعة من أصحابه زیادة على ثلاثین نفسا ثم صحت الروایة عن علی وأبی سعید الخدری وسفینة

2. ابن جریر طبری

گذشت که ابن کثیر ذکر کرد که طبری مجلدی دارد که در آن طرق و الفاظ این حدیث را جمع آوری نموده است و ظاهر سخن ابن کثیر می رساند که طبری این حدیث را صحیح می دید، اگر چه به آن تصریح نکرد.

3. ابن حجر

نظر ابن حجر برای این حدیث، مختلف شده است؛ پس در لسان المیزان درباره ی این حدیث می گوید: آن خبری منکر است و ذهبی در المیزان (میزان الاعتدال) گفته است: این حدیثی منکر است و ابن حجر در لسان تأییدش کرده است.

و در جواب هایش درباره ی احادیثی که به جعلی بودن توصیف شده اند، در کتاب "المصابیح من مشکاة المصابیح" این حدیث را ذکر کرده است که پاره ای از سخنان از اوست. سپس گفته است: حاکم گوید: از انس بیش از سی نفر آن را روایت کرده اند. سپس برای آن شواهدی از گروهی از صحابه ذکر کرده است و در نزد طبرانی؛ از جمله از سفینه و ابن عباس نقل شده است که سند هر یک از آنها نزدیک به هم هستند. پس حافظ ابن حجر گویا در جوابهایش مایل به درست بودن حدیث است و مورد اعتماد، نظر متأخر از دو نظرش است و خدا داناتر است.»(1)

مولوی حسن الزمان حیدر آبادی بعد از بررسی بعضی طرق حدیث طیر، می نویسد:

«گذشت که طریقی از طرق این حدیث، صحیح بر شرط شیخین و دو طریقش نیز صحیح بود و یکی بر شرط ترمذی صحیح و دیگری حسن بود؛ پس با وجود همه ی اینها، به خرافه ی ابن جوزی و گزافه ابن تیمیه

ص: 229


1- مختصر تلخیص الذهبی، ج 3 ص 1474 ذیل ح 563 فقد قابلهم طائفة أخرى ذهبت إلى القول بصحة الحدیث، أو حسنه، منهم:1 - أبو عبد الله الحاکم، هنا فی المستدرک. 2 - ابن جریر الطبری: تقدم أن ابن کثیر ذکر أن الطبری له مجلد فی جمع طرق وألفاظ هذا الحدیث، وظاهر کلام ابن کثیر أن الطبری یرى صحة الحدیث، وإن لم یصرح به. 3 - ابن حجر: وقد اختلفت نظرة ابن حجر للحدیث، ففی لسان المیزان (3/ 336) یقول عن الحدیث: "هو خبر منکر". وقال الذهبی فی المیزان (1/ 602): "هذا حدیث منکر"، وأقره ابن حجر فی اللسان (2/ 354). وفی أجوبته عن الأحادیث التی وصفت بالوضع فی کتاب المصابیح (3/ 1787 - 1788 من مشکاة المصابیح) ذکر الحدیث، وبعض الکلام عنه، ثم قال: "قال الحاکم رواه عن أنس أکثر من ثلاثین نفساً، ثم ذکر له شواهد عن جماعة من الصحابة، وفی الطبرانی منها عن سفینة، وعن ابن عباس، وسند کل منهما متقارب". فالحافظ ابن حجر فی أجوبته کأنه یمیل إلى تحسین الحدیث، والمعوّل علیه: المتأخر من قولیه،

گوش داده نمی شود و به آنچه که گفته شده طرقش زیاد است، ولی همه اش ضعیف است نیز توجه نمیشود... بلکه واجب است که گفته شود برای این حدیث، اسانید متظافره (متعدد) و مسانید متواتره وجود دارد»(1)

بعد از این مقدمه، در بیان اجمالی کثرت طرق این حدیث، ما در اینجا تنها اسانید معتبر این حدیث متواتر را ذکر می کنیم.

سند اول:

«یحیی بن ابی کثیر از انس بن مالک نقل کرده است که گفت: ام أیمن مرغی را در میان دو تکه نان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هدیه کرد. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد، سؤال کرد: آیا چیزی در نزد شما هست؟ پس مرغ را آوردند. آن حضرت دستانش را بلند کرد و فرمود: خدایا محبوب ترین خلائق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد. پس علی علیه السلام آمد. من گفتم: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشغول است! مدتی بعد دوباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و کمی از مرغ را خورد و دوباره دعا کرد: خدایا محبوب ترین خلائق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد. پس علی علیه السلام آمد. بین من و او سر و صدا شد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس که هست، بگذار وارد شود. پس داخل شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. این سخن را سه بار تکرار کرد. پس علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن مرغ خورد تا هر دو دست کشیدند.»(2)

این روایت را طبرانی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است.(3)

تنها اشکالی که مخالفین به سند این روایت گرفته اند، ارسال یحیی بن ابی کثیر است؛ بدین معنی که او این حدیث را از یک نفر شنیده و واسطه ی میان خود و انس بن مالک را حذف کرده است.(4)

در حالی که یحیی بن ابی کثیر، انس بن مالک را دیده و از او حدیث نقل کرده است.

ص: 230


1- القول المستحسن، ص 363-364 قلت: قد تقدم ان طريقا من طرقه صحيحة علي شرط الشيخين واثنتين صحيحتان ايضا واخري صحيحة علي شرط الترمذي واخري حسنة فمع هذا كله لا يصغي الي خرافة ابن الجوزي وجزافة ابن تيمية ولا يلتفت الي ما في التذكرة عن المختصر له طرق كثيرة كلها ضعيفة ... بل یجب ان یقال ان له اسانید متظافرة ومسانید متواترة
2- حدثنا أحمد قال حدثنا سلمة بن شبیب قال حدثنا عبد الرزاق قال أخبرنا الأوزاعی عن یحیى بن أبی کثیر عن أنس بن مالک قال أهدت أم أیمن إلى النبی طائرا بین رغیفین فجاء النبی فقال هل عندکم شیء فجاءته بالطائر فرفع یدیه فقال اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطائر فجاء علی فقلت إن رسول الله مشغول وإنما دخل النبی آنفا النبی من الطائر شیئا ثم رفع یده فقال اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطائر فجاء علی فارتفع الصوت بینی وبینه فقال النبی لها خلة من کان یدخل فقال النبی والی یا رب ثلاث مرات فأکل مع رسول الله حتى فرغا
3- المعجم الأوسط، ج 2 ص 206-207 ح 1744 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
4- خصائص امیر المومنین علیه السلام  للنسائی ت احمد میرین البلوشی، طریق 28 از انس، ص 33

ابو الحسن دارقطنی درباره ی یکی از احادیث او (أَفْطَرَ عِنْدَكُمُ الصَّائِمُون) می گوید:

«تردیدی نیست که یحیی بن أبی کثیر أنس را دیده، اما این روایت را از أنس نشنیده است؛ دلیل آن نیز روایتی است که ابن مالک از هشام از یحیی نقل کرده است که گفته: برای من از انس نقل شد.»(1)

حاکم نیشابوری نیز همین مطلب را گفته است:

«از یحیی بن ابی کثیر از انس بن مالک نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "کان إذا أفطر عند اهل بیت... ." ابو عبد الله (حاکم نیشابوری) گفته است: نزد ما روایت یحیی بن ابی کثیر از انس بن مالک از وجوه مختلف ثابت شده است بجز اینکه او این حدیث را از انس نشنیده است و برای آن علتی وجود دارد.»(2)

بنابراین روشن شد که یحیی بن ابی کثیر فقط همین حدیث «کان إذا أفطر عند اهل بیت ...» را از انس نشنیده که آن هم با دلیل ثابت شده است؛ لذا برای اثبات عدم سماع مستقیم حدیث طیر توسط یحیی از انس، مدعیان باید دلیل اقامه کنند؛ چرا که بر مبنای سخن دارقطنی و حاکم روشن شد که اصل بر این است که یحیی احادیثش را مستقیما از انس شنیده است مگر اینکه خلافش ثابت شود.

نهایتاً اینکه بر فرض ارسال یحیی بن ابی کثیر و عدم سماعش از انس، ابو حاتم رازی تصریح کرده است که وی تنها از ثقات روایت نقل می کند:

«عبد الرحمن گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: یحیی بن ابی کثیر امامی است که فقط از ثقه حدیث نقل میکند.»(3)

بنابراین در هر صورت، این روایت صحیح السند است.

ص: 231


1- علل الدارقطنی = العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، ج 1 ص 45 ولا شک أن یحیى بن أَبی کثیر رأى أنسا ولکنه لم یسمع منه هذا الحدیث والدلیل على ذلک ما رَواه ابن المُبارک عن هِشام عن یحیى قال: حدثت عَن أَنس
2- معرفة علوم الحدیث، ج 1 ص 117 عن یحیى بن أبی کثیر عن أنس بن مالک أن النبی کان إذا أفطر عند أهل بیت قال أفطر عندکم الصائمون وأکل طعامکم الأبرار ونزلت علیکم السکینة قال أبو عبد الله قد ثبت عندنا من غیر وجه روایة یحیى بن أبی کثیر عن أنس بن مالک إلا أنه لم یسمع منه هذا الحدیث وله علة
3- الجرح والتعدیل، ج 9 ص 141 رقم 599 نا عبد الرحمن قال سمعت أبى یقول یحیى بن أبى کثیر امام لا یحدث الا عن ثقة
سند دوم:

«حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ، حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ عِيسَى بْنِ عُمَرَ، عَنِ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: كَانَ عِنْدَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم طَيْرٌ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي هَذَا الطَّيْرَ "، فَجَاءَ عَلِيٌّ فَأَكَلَ مَعَهُ.»

این روایت را ترمذی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم در متابعات و شواهد حکم به حسن بودن سندش داده است.(1)

ابن حجر عسقلانی بعد از نقل حدیث ترمذی، در پاسخ به اشکال سند آن (السدی) می گوید:

«می گویم: مسلم از او روایت نقل کرده و گروهی توثیقش کرده اند؛ از جمله شعبه، سفیان و یحیی القطان. و حاکم از طریق...آن را روایت کرده... و گفته است: از انس بیش از سی نفر این حدیث را روایت کرده اند. سپس برای آن شواهدی از گروهی از صحابه ذکر کرده و طبرانی از سفینه و ابن عباس آن را روایت کرده که سند همه ی آن ها نزدیک به هم است.»(2)

احمد میرین البلوشی تصریح می کند که ابن حجر با دفاع از سدی، حدیث ترمذی را تحسین کرده است:

«و [حافظ ابن حجر] آن را تحسین کرده است در جواب هایش درباره ی احادیثی که به جعلی بودن توصیف شده اند و به آخر کتاب مشکاة المصابیح الحاق شده اند (ج 3 ص 333). در آنجا گفته است:

«السدی اسماعیل بن عبد الرحمن از او مسلم روایت نقل کرده است و گروهی توثیقش کرده اند که از جمله آن ها شعبه، سفیان و یحیی القطان است.»(3)

ص: 232


1- سنن الترمذی،ج 5 ص 636 ح 3721 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا سفیان بن وکیع الرؤاسی وهو مقبول
2- شرح الطیبی على مشکاة المصابیح المسمى بالکاشف عن حقائق السنن (ت: هنداوی)، ج 1 ص 353-354 ح 16 قلت: أخرج له مسلم ، ووثقه جماعة ، منهم شعبة وسفیان ویحیی القطان . وأخرجه الحاکم من طریق ... قال الحاکم رواه عن أنس أکثر من ثلاثین نفساً، ثم ذکر له شواهد عن جماعة من الصحابة، وفی الطبرانی منها عن سفینة، وعن ابن عباس، وسند کل منهما متقارب
3- خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام ، ص 36 وحسّنه فی الأجوبة عن أحادیث وقعت فی مصابیح السنة ووصفت بالوضع، ملحقة بآخر مشکاة المصابیح (313:3) قال: "السدی اسماعیل بن عبد الرحمن أخرج له مسلم ، ووثقه جماعة ، منهم شعبة وسفیان ویحیی القطان"

همین روایت را ابن عساکر با سندی بهتر (در سندش سفیان بن وکیع الرؤاسی که مقبول است وجود ندارد) نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم سندش را تحسین کرده است:

«أَخْبَرَنَا

أَبُو غَالِبِ ابْنُ الْبَنَّا، أنا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ الآبَنُوسِيِّ، أنا أَبُو الْحَسَنِ الدَّارَقُطْنِيُّ، نا مُحَمَّدُ بْنُ مَخْلَدِ بْنِ حَفْصٍ، نا حَاتِمُ بْنُ اللَّيْثِ، نا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ عِيسَى بْنِ عُمَرَ الْقَارِئِ، عَنِ السُّدِّيِّ، نا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَطْيَارٌ فَقَسَمَهَا وَتَرَكَ طَيْرًا، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ "، فَجَاءَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَدَخَلَ يَأْكُلُ مَعَهُ مِنْ ذَلِكَ الطَّيْرِ، قَالَ الدَّارَقُطْنِيُّ: تَفَرَّدَ بِهِ عِيسَى بْنُ عُمَرَ، عَنِ السُّدِّيِّ.» (1)

این سند نیز از معتبرترین اسانید این حدیث است؛ چرا که طبق برنامه ی جوامع الکلم همه ی رجالش ثقه هستند بجز السدی که صدوق حسن الحدیث است، بر خلاف سند ترمذی که در آن راوی با درجه ی مقبول وجود داشت و در متابعات و شواهد به درجه ی حسن می رسید.

«السدی» را شعیب الارنؤوط صدوق حسن الحدیث و امام در تفسیر دانسته و تصریح کرده است که تنها به خاطر تشیعش بر او خدشه کرده اند و سپس می گوید: «مفهوم تشیع در زمان او غیر از آن است که بعد از آن شناخته شد؛ پس آن علتی است که خدشه وارد نمی کند.»(2)

محمد ناصر الدین ألبانی که راهی برای تضعیف این سند نیافته، ادعا کرده است که عبیدالله بن موسی طبق نقل أحمد بن عثمان الأودي، همین روایت را از «إسماعيل بن سلمان الأزرق» نقل کرده؛ لذا در این سند به اشتباه به جای او، اسماعیل السدی آمده است!(3)

در جواب اشکال ألبانی می گویم:

اولا: در سند روایات فقط اسماعیل گفته نشده، تا بشود گفت از آنجایی که در سند روایت دیگر اسماعیل بن سلمان آمده، پس منظور از اسماعیل در اینجا نیز اوست، بلکه السدی یا اسماعیل السدی آمده است. و

ص: 233


1- تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 254 ح 44284 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا السدی الکبیر وهو صدوق حسن الحدیث
2- تحرير تقريب التهذيب، ج 1 ص 136 رقم 461 إسماعيل بن عبد الرحمن بن أبي كَرِيمة السُّدِّيُّ، بضم المهملة وتشديد الدال، أبو محمد الكُوفيُّ: صدوقٌ يَهمُ ورُمِيَ بالتشيع، من الرابعة، مات سنة سبع وعشرين. م 4. بل: صدوق، حسن الحديث، إمام في التفسير، ما نُقِمَ عليه سوى التشيُّع، ومفهوم التشيع في زمانه غير الذي عُرف فيما بعد، فهي علة غيرُ قادحة...
3- سلسلة الأحاديث الضعيفة، ج 14 ص 76 ح 6575 قلت: فأنا أخشى أن يكون قول (عبيد الله بن موسى) في الإسناد المتقدم: "إسماعيل السدي" من تخاليطه التي أشار إليها الإمام أحمد ... جعله مكان: (إسماعيل بن سلمان) المتروك، فإن إسناد البزار إليه بذلك صحيح، فالحديث إنما هو حديث ابن سلمان هذا المتروك، وليس حديث (إسماعيل السدي) الثقة

همچنین طریق نقل عبیدالله بن موسی از السدی با طریق نقل او از اسماعیل بن سلمان متفاوت است. اگر یکی بود، آن وقت نیز میشد احتمال داد که این دو اسماعیل، یک نفر هستند.

ثانیا: طریق نقل عبیدالله بن موسی از السدی نیز صحیح است. چرا ألبانی احتمال نداده که منظور از اسماعیل بن سلمان در روایت دیگر، همان اسماعیل السدی است؟!

ثالثا: نسائی و دیگران از طریقی غیر از عبیدالله بن موسی نیز این روایت را از السدی نقل کرده اند! که در ادامه می آید.

سند سوم:

« أَخْبَرَنِي زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عَبْدِ المَلِكِ، عَنْ عِيسَى بْنِ عُمَرَ، عَنِ السُّدِّيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ، يَأْكُلُ مَعِي مَنْ هَذَا الطَّيْرِ، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، وَجَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، وَجَاءَ عَلِيٌّ فَأَذِنَ لَهُ ".»

این روایت را نسائی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم در متابعات و شواهد حکم به حسن بودن سندش داده است.(1)

سند چهارم:

« قَالَ لِي مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: ثنا زُهَيْرٌ، قَالَ: ثنا عُثْمَانُ الطَّوِيلُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: أُهْدِيَ لِلنَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم طَائِرٌ كَانَ يُعْجِبُهُ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ هَذَا الطَّيْرَ "، فَاسْتَأْذَنَ عَلِيٌّ فَسَمِعَ كَلامَهُ، فَقَالَ: " ادْخُلْ ".»

این روایت را بخاری در تاریخش نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم در متابعات و شواهد حکم به حسن بودن سندش داده است.(2)

سند پنجم:

« حَدَّثَنِي أَبُو عَلِيٍّ الْحَافِظُ، أَنْبَأَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الصَّفَّارُ، وَحُمَيْدُ بْنُ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ الزَّيَّاتُ، قَالا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِيَاضِ بْنِ أَبِي طَيْبَةَ، ثنا أَبِي، ثنا يَحْيَى بْنُ حَسَّانَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ بِلالٍ،

ص: 234


1- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 107 ح 8398 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا مسهر بن عبد الملک الهمدانی وهو مقبول
2- التاریخ الکبیر، ج 2 ص 2 ح 1488 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا عثمان الطویل وهو مقبول

عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: كُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فَرْخٌ مَشْوِيٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّيْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَى حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ عَلَى حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: " مَا حَبَسَكَ عَلَيَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ كَرَّاتٍ يَرُدَّنِي أَنَسٌ يَزْعُمُ إِنَّكَ عَلَى حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَكَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ يُحِبُّ قَوْمَهُ ".»

این روایت را حاکم نقل کرده و بر شرط شیخین تصحیحش کرده است.(1)

شمس الدین ذهبی نیز همه ی رجال این سند را مورد وثوق دانسته و نوشته است:

«حاکم گفته است: حدیث طیر با این سند، به شرط شیخین صحیح است و من (ذهبی) می گویم: رجال سند، همگی ثقه هستند بجز ابن عیاض که من او را به جعل این حدیث متهم کرده بودم تا اینکه بر من آشکار شد که او راستگو است.»(2)

سند ششم:

ابن کثیر دمشقی می نویسد:

«این روایت را ابن ابی حاتم، از عمار بن خالد، از اسحاق الارزق از عبد الملک بن سلیمان از انس نقل کرده و این سند، از اسناد حاکم بهتر است.»(3)

می گویم: تمام رجال سند این روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم ثقه هستند و سند روایت، صحیح است.(4)

ص: 235


1- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 141 ح 4650 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه
2- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 6 ص 53 رقم 7186 محمد بن أحمد بن عیاض روى عن أبیه أبی غسان أحمد بن عیاض عن أبی طیبة المصری عن یحیى بن حسان فذکر حدیث الطیر وقال الحاکم هذا على شرط البخاری ومسلم . قلت الکل ثقات إلا هذا فأنا أتهمه به ثم ظهر لی أنه صدوق
3- البدایة والنهایة، ج 7 ص 352 وقد رواه ابن أبی حاتم عن عمار بن خالد الواسطی عن اسحاق الأزرق عن عبدالملک بن أبی سلیمان عن انس وهذا اجود من اسناد الحاکم
4- عبد الرحمن بن أبی حاتم الرازی : ثقة / عمار بن خالد التمار : ثقة / إسحاق بن یوسف الأزرق : ثقة / عبد الملک بن میسرة الفزازى : ثقة / أنس بن مالک : صحابی
سند هفتم:

«از سفینه خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرغی آوردند. آن حضرت فرمود: «پروردگارا ! محبوب ترین مخلوق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد»؛ پس علی علیه السلام آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خدایا، علی علیه السلام را دوست بدار.»(1)

نور الدین هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید:

«این روایت را بزار و طبرانی به صورت مختصر نقل کرده اند و رجال طبرانی، رجال صحیح است بجز فطر بن خلیفه که او نیز ثقه است.»(2)

شوکانی نیز همان سخن هیثمی را تکرار کرده است.(3)

تمام رجال سند این روایت، ثقه یا صدوق هستند بجز «سلیمان بن قرم» که از رجال صحیح مسلم بوده و او نیز توثیق شده است. (4)

ص: 236


1- المعجم الکبیر، ج 7 ص 82 ح 6437 حَدَّثَنَا عُبَيْدٌ الْعِجْلِيُّ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ الْجَوْهَرِيُّ، ثنا حُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَيْمَانُ بْنُ قَرْمٍ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِيفَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نُعْمٍ، عَنْ سَفِينَةَ، مَوْلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم أُتِيَ بِطَيْرٍ، فَقَالَ: " اللَّهُمَّ ائْتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِيَ مِنْ هَذَا الطَّيْرِ "، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم : " اللَّهُمَّ وَالِ "
2- مجمع الزوائد، ج 9 ص 126 قال الهیثمی: رواه البزار والطبرانی باختصار ورجال الطبرانی رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة
3- در السحابة للشوکانی، ص 222 رقم 101
4- بررسی سند روایت: الحسين بن محمد العجلي: ثقة متقن حافظ / إبراهيم بن سعيد الجوهري: ثقة حافظ / الحسين بن محمد التميمي: ثقة / فطر بن خليفة المخزومي: صدوق رمي بالتشيع / عبد الرحمن بن أبي نعم البجلي: صدوق حسن الحديث. توثیق سليمان بن قرم التميمي: شمس الدین ذهبی نام او را در زمره ی ثقات در کتاب «ذکر من تکلم فیه وهو موثق» آورده است. ذکر من تکلم فیه وهو موثق، ج 1 ص 93 رقم 146 سلیمان بن قرم أبو داود الضبی ... م د ت س وثقه أحمد وغیره ... حسین سلیم اسد الدارانی سند روایت او را حسن دانسته و سپس جرح و تعدیل های او را آورده است. مسند ابی یعلی الموصلی، ج 9 ص 42 ح 5105 إسناده حسن، سلیمان بن قرم ... وقال ابن معين ايضاً: «ليس به بأس». وقال أحمد: «ثقة، لا بأس به» ووثقه ابن حبان وقال ابن عدي: «وسليمان بن قرم احاديثه حسان». ابوبکر البزار نیز سلیمان را توثیق نموده است. مسند البزار، ج 5 ص 123 ح 1707 سليمان بن قرم وليس به بأس

اما چرا حدیث طیر با این همه سند و اسناد معتبری که دارد، اکثر علمای عامه آن را تضعیف کرده و ساختگی دانسته اند؟ آن ها نیز که جرأت دسته قبلی را ندارند، از پذیرش صریح صحت روایت خودداری کرده اند؟ مانند سُبکی شافعی که می گوید:

«این که ادعا شود حدیث طیر جعلی است، نیکو نیست.»(1)

جواب، واضح و روشن است؛ چون این روایت اساس و بنیان عقائد اهل سنت را زیر سؤال می برد و حقانیت شیعه را به اثبات می رساند.

طبیعی است که وقتی امیر مؤمنان علیه السلام برترین مخلوق در نزد خداوند باشد، عقلا و شرعا نوبت به ابوبکر، عمر و عثمان نمی رسد؛ بنابراین اکثر علمای عامه با وجود ده ها سند و طریق نتوانسته اند صحت روایت را بپذیرند.

محمد ناصر الدین ألبانی بعد از نقل برخی از سند های حدیث طیر، به این حقیقت اشاره کرده و دلالت روایت را دلیل موضع گیری اهل سنت در برابر آن اعلام کرده است:

«خلاصه: پس حدیث از نظر کثرت طرق مشکلی ندارد؛ اما نیاز به سلامت متن دارد؛ پس اگر ائمه منکر این حدیث شده اند، به خاطر آن چیزی است که متن روایت ثابت می کند و آن برتری علی ( علیه السلام ) بر شیخین (ابو بکر و عمر) است. علاوه بر این که متن روایت نیز رکیک است و اضطراب دارد ... .

می گویم: پس اگر حدیث در اکثر طرق، با این الفاظ بود که از نظر معنا اختلافی در آن نیست و با لفظ تفضیل «برترین خلق تو» نبود، ممکن بود که طرفدار اثبات آن شویم و مانند حدیث صحیح رایت می شد که در برخی از روایات آن آمده: به درستی که پرچم را به دست مردی می دهم که خداوند به دست او فتح خواهد کرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند. این روایت را بخاری و مسلم نقل کرده اند؛ اما حدیث طیر در اکثر طرقش با لفظ اسم تفضیل «أحب=محبوب ترین» آمده، به همین خاطر حکم به ضعف روایت کرده اند، چنانچه پیش از این نیز گذشت.»(2)

ص: 237


1- طبقات الشافعیة الکبرى، ج 4 ص 169 وأما الحکم على حدیث الطیر بالوضع فغیر جید
2- سلسلة الأحادیث الضعیفة، ج 14 ص 184 ح 6575 وبالجملة، فالحدیث لا ینقصه کثرة طرق، وإنما یفتقر إلى سلامة المتن، فإنما أنکر من الأئمة هذا الحدیث لما یظهر من متنه من تفضیل علی على الشیخین رضی الله عنهم، بالإضافة لما فی متنه من رکة اللفظ والاضطراب ... قلت: فلو أن الحدیث کان فی أکثر طرقه بلفظ من هذه الألفاظ المتفقة المعنى -، ولم تکن باسم التفضیل "أحب خلقک" -، لکان من الممکن القول بثبوته، ویکون کحدیث الرایة الصحیح الذی فی بعض روایاته: لأعطین الرایة رجلاً یفتح الله على یدیه، یحب الله ورسوله، ویحبه الله ورسوله ... " رواه البخاری (4210) ، ومسلم (7/127) . لکن الواقع أن أکثر الروایات بلفظ اسم التفضیل: "أحب".. ومن هنا جاء الحکم علیه بالوضع -کما تقدم- .

احمد میرین البلوشی در تحقیق کتاب خصائص نسائی، برای حدیث طیر 30 طریق از انس بن مالک ذکر کرده و سپس اضافه کرده است که این حدیث، از سفینه، ابن عباس، حضرت علی علیه السلام و یعلی بن مره نیز نقل شده است؛ اما او نیز در نهایت حکم به بطلان حدیث کرده و سخنان نواصبی چون ابن تیمیه و ابن کثیر را شاهدی برای تأیید نظرش آورده است!!(1)

تعارض حدیث طیر با حدیث عمرو بن عاص !!

محمد ناصر الدین ألبانی در مقام رد حدیث طیر، گفته است:

«پس حدیث طیر مخالفت می کند با حدیث عمرو بن عاص که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی محبوب ترین مردم در نزدش پرسید و حضرت فرمود: عایشه! عمرو گوید: گفتم: از مردها چه کسی؟ فرمود: پدرش !! »(2)

می گویم: حدیث عمرو بن عاص 2 سند دارد که در هر دو سند، دشمنان اهل بیت (منافقان) قرار دارند؛ از جمله خود عمرو بن عاص که دشمنی اش با امیرالمومنین علیه السلام را در میدان جنگ به ظهور رساند.

جالب اینکه خود عایشه، بنا بر روایات معتبر اهل سنت، حضرت زهرا علیها السلام و امیر مومنان علی علیه السلام را محبوب ترین اشخاص در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دانسته و حتی به این خاطر، به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعتراض کرده است!

روایت نعمان بن بشیر

«نعمان بن بشیر می گوید: ابوبکر برای ورود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه خواست و صدای عائشه را شنید که بلند شده است، در حالی که می گفت: به خدا قسم، فهمیدم که علی ( علیه السلام ) در نزد تو از پدرم و من محبوب تر است و دو یا سه مرتبه این را گفت. ابوبکر اجازه گرفت و داخل شد و به سمت عائشه رفت و گفت: ای دختر فلانه، نشنوم که صدایت را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بالا می بری.»(3)

ص: 238


1- خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام ، ص 29-36
2- سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة، ج 14 ص 182 ح 6575 فحدیث الطیر یخالف حدیث عمرو بن العاص: أنه سأل النبی صلی الله علیه و آله و سلم  عن أحب الناس إلیک؟ قال: "عائشة". قال: قلت: من الرجال؟ قال: "أبوها"
3- حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا أبو نعیم ثنا یونس ثنا العیزار بن حریث قال قال النعمان بن بشیر قال استأذن أبو بکر على رسول الله فسمع صوت عائشة عالیا وهى تقول والله لقد عرفت ان علیا أحب إلیک من أبی ومنى مرتین أو ثلاثا فاستأذن أبو بکر فدخل فأهوى إلیها فقال یا بنت فلانة الا أسمعک ترفعین صوتک على رسول الله 

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و شعیب الارنؤوط سندش را حسن(1) و احمد شاکر صحیح دانسته است(2)

و نیز نسائی نقل کرده و ابو اسحق حوینی(3) و احمد میرین البلوشی(4) سندش را تصحیح کرده اند. حافظ ابن حجر عسقلانی(5) و ألبانی(6)

نیز سندش را صحیح دانسته اند.

روایت جمیع بن عمیر

«جمیع بن عمیر گفت: همراه مادرم بر عایشه وارد شدیم؛ پس شنیدم که از پشت پرده درباره ی علی علیه السلام سؤال شد. گفت: از من درباره ی مردی سؤال نمودی که احدی را محبوبتر از او و همسرش در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نمی شناسم.»(7)

این روایت را نسائی نقل کرده(8)

و ابو اسحق حوینی سندش را تصحیح نموده است(9) و نیز حاکم نقل و تصحیح کرده است.(10)

ص: 239


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 30 ص 372-373 ح 18421 قال شعیب الأرنؤوط: إسناده حسن
2- مسند أحمد بن حنبل،ج 14 ص 169 ح 18333 قال الشاکر: إسناده صحیح
3- خصائص علی للنسائی، ص 92-93 ح 105 قال الحوینی: إسناده صحیح
4- خصائص علی للنسائی، ص 126، ح 110 قال أحمد میرین البلوشی: إسناده صحیح
5- فتح الباری، ج 7 ص 27 در شرح ح 3462 واخرج أحمد وأبو داود والنسائی بسند صحیح عن النعمان بن بشیر قال استأذن أبو بکر على النبی فسمع صوت عائشة عالیا وهی تقول والله لقد علمت ان علیا احب إلیک من أبی
6- سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی، ج 6 ص 944 - 946 ح 2901
7- أخبرنا عمرو بن علی قال حدثنا عبد العزیز بن الخطاب ثقة قال حدثنا محمد بن إسماعیل بن رجاء الزبیدی عن أبی إسحاق الشیبانی عن جمیع بن عمیر قال دخلت مع أمی على عائشة فسمعتها تسألها من وراء الحجاب عن علی فقالت تسألینی عن رجل ما أعلم أحدا کان أحب إلى رسول الله (ص)منه ولا أحب إلیه من امرأته
8- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 139 ح 8496
9- خصائص علی للنسائی، ص 94 ح 107 قال الحوینی: إسناده صحیح
10- 1 المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 167 ح 4731 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه

نظر بریده اسلمی

«پسر بریده اسلمی گوید: مردی نزد پدرم آمد و سوال کرد که کدامین مردم از زنان در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محبوبتر بود؟ پدرم گفت: محبوبترین مردم از زنان در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، فاطمه علیها السلام و از مردان، علی علیه السلام بودند.»(1)

این روایت را ترمذی نقل و تحسین کرده(2)، نسائی نقل نموده و ابو اسحق حوینی سندش را صحیح دانسته(3) و نیز حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است.(4)

نظر ابوذر غفاری

عبدالله بن عدی (متوفای 365 ه-) با سند حسن(5)

از معاویه بن ثعلبه روایت می کند که گفت:

«مردی به نزد ابوذر (رضوان الله علیه) آمد، در حالی که او در مسجد نشسته بود و علی علیه السلام جلویش نماز می خواند، پس گفت: ای ابا ذر، آیا به من نمی گویی که محبوب ترین مردم در نزد تو چه کسی است؟ چرا که به خدا قسم می دانم که محبوب ترین آن ها در نزد تو، محبوب ترین فرد در نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.

ص: 240


1- أخبرنا زکریا بن یحیى قال حدثنا إبراهیم بن سعید قال حدثنا شاذان عن جعفر الأحمر عن عبد الله بن عطاء عن ابن بریدة قال جاء رجل إلى أبی فسأله أی الناس کان أحب إلى رسول الله من النساء فقال کان احب الناس إلى رسول الله من النساء فاطمة ومن الرجال علی
2- سنن الترمذی، ج 5 ص 698 ح 3868 قال أبو عیسى الترمذی: هذا حدیث حسن غریب
3- خصائص علی للنسائی، ص 94 ح 108 قال الحوینی: إسناده صحیح
4- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 168 ح 4735
5- بررسی سند روایت: عبد الله بن أبي داود السجستاني: ثقة / عباد بن يعقوب الرواجني: صدوقٌ رافضيٌّ، حديثه في البخاري مقرون. تحرير تقريب التهذيب، ج 2 ص 182 رقم 3153 / علي بن هاشم بن البَرِيد: صدوقٌ يتشيَّعُ، من صغار الثامنة، مات سنة ثمانين، وقيل: في التي بعدها. بخ م 4. تحرير تقريب التهذيب، ج 3 ص 56 رقم 4810 / داودُ بن أبي عوفٍ سويدٍ التميمي: صدوق شيعيٌّ ربما أخطأ، من السادسة. ت س ق. تحرير تقريب التهذيب، ج 1 ص 376 رقم 1805 / معاوية بن ثعلبة: ابن حبان نام او را در کتاب الثقات، ج 5 ص 416 رقم 5480 آورده و حاکم و ذهبی نیز سند روایتش را تصحیح کرده اند. المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 130 ح 4617. از طرفی ذهبی اقل مرتبه ی کسی که حاکم حدیثش را تصحیح کند، حسن الحدیث می داند: «وإن صَحَّحَ له کالدارقطنی والحاکم، فأقلُّ أحوالهِ: حُسْنُ حدیثه» الموقظة فی علم مصطلح الحدیث للذهبی، ص 78

ابوذر گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست، همانا محبوب ترین مردم در نزد من، محبوب ترین آنها در نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است و او، این شیخ است و به علی علیه السلام اشاره کرد.»(1)

دلیل دوم: حدیث رایت خیبر

گفتیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از شکست ابوبکر و عمر در جنگ خیبر، فرمودند:

« لَأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ، يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ = فردا پرچم را به مردی میدهم که او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند؛ خداوند به وسیله او خیبر را فتح می کند.»(2)

و آن مرد، کسی نبود جز امیر مؤمنان علیه السلام .

از طرفی این سخن اشاره به این دارد که ابوبکر و عمر چنین نبودند؛ یعنی نه ابوبکر و عمر خدا و رسولش را دوست داشتند و نه خدا و رسول، آن ها را.

فخر الدین رازی شافعی نیز این نوع برداشت شیعه از این حدیث را قبول کرده و گفته است:

«اما دلیل ششم -که همان تمسک به داستان خیبر است- ، پس جوابش این است: از آن سخن استفاده می شود که صفات مذکور در مدح دومی (علی علیه السلام )، در مدح اولی وجود نداشت. پس هنگامی که فرمود: "پرچم را به مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، پی در پی حمله کننده است نه فرار کننده " پس این دلالت می کند بر اینکه مجموع این صفات در ابوبکر و عمر نبود؛ زیرا صفات کرّار و غیر فرّار در آن دو نفر حاصل نشد. و مجموع آن صفات در این دو نفر حاصل نشد، ولی نداشتن صفات کرار و غیر فرار، موجب نقص در فضیلت آن ها نمی شود ... .»(3)

ص: 241


1- الكامل في ضعفاء الرجال، ج 3 ص 82 ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سُلَيْمَانَ بْنِ الأَشْعَثِ، ثنا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هِاشَمٍ، عَنْ أَبِي الْجُحَافِ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ ، قَالَ: " جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي ذَرٍّ وَهُوَ جَالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ، وَعَلِيٌّ يُصَلِّي أَمَامَهُ، فَقَالَ: يَا أَبَا ذَرٍّ، أَلا تُحَدِّثَنِي بِأَحَبِّ النَّاسِ إِلَيْكَ؟ فَوَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَحَبَّهُمْ إِلَيْكَ أَحَبَّهُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ، قَالَ: أَجَلْ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ أَحَبَّهُمْ إِلَيَّ أَحَبَّهُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم هُوَ ذَاكَ الشَّيْخُ وَأَشَارَ إِلَى عَلِيٍّ"
2- صحیح البخاری، ج 3 ص 1086 ح 2812 و ص 1357 ح 3499 و ج 4 ص 1542 ح 3972 و صحیح مسلم، ج 3 ص 1440 ح 1807 و ج 4 ص 1872 ح 2407
3- الأربعین فی أصول الدین، ج 2 ص 317-318 و أما الحجة السادسة- و هى التمسک بقصة خیبر- فجوابها: ان ذلک الکلام یفید أن مجموع الصفات المذکورة فى مدح الثانى، غیر حاصلة فى مدح الأول. فلما قال: «لأعطین الرایة رجلا یحب الله و رسوله، و یحبه الله و رسوله. کرارا غیر فرار» فهذا یدل على أن هذا المجموع ما کان حاصلا لأبى بکر و عمر، لأن کونه کرارا غیر فرار ما کان حاصلا فیهما. و کان ذلک المجموع غیر حاصل فیهما. و عدم کونه کرارا غیر فرار لا یوجب نقصانا فى الفضیلة ...

البته فخر رازی تنها به انتهای حدیث؛ یعنی صفات کرار و غیر فرار توجه کرده و از صفات دوست داشتن خدا و رسول غفلت کرده است؛ اما در هر صورت اعتراف کرده است که منطق کلام این را می رساند که آن صفات مذکور، در ابوبکر و عمر وجود نداشت.

دلیل سوم: امر خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم به حب امیر المومنین علیه السلام

اشاره

از دیگر دلایلی که احبیت امیر مومنان علیه السلام در نزد خدا و رسولش را ثابت می کند، احادیث امر خدا و رسول به دوست داشتن امیر مومنان علیه السلام است.

روایت اول:

«بریده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: خداوند عزوجل مرا دستور دادند به دوست داشتن چهار نفر از اصحابم و مرا خبر داد که آن ها را دوست می دارد: علی از آنان است، ابو ذر، سلمان و مقداد کندی.»(1)

این روایت را ابن ماجه(2)

و ترمذی در سننشان آورده اند و ترمذی آن را تحسین کرده(3) و ابن حجر عسقلانی نیز سندش را حسن دانسته است.(4)

احمد بن حنبل نیز در مسندش آورده و محققش حمزه احمد الزین سندش را تحسین کرده است.(5)

و نیز حاکم در مستدرک آورده و آن را بر شرط مسلم تصحیح کرده است.(6)

سیوطی نیز طبق نقل عبد الرؤوف مناوی، آن را صحیح دانسته است.(7)

ص: 242


1- حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا أسود بن عامر أنا شریک عن أبی ربیعة عن بن بریدة عن أبیه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال أمرنی الله عز وجل بحب أربعة من أصحابی أرى شریکا قال وأخبرنی انه یحبهم على منهم وأبو ذر وسلمان والمقداد الکندی
2- سنن ابن ماجه، ج 1 ص 53 ح 149
3- سنن الترمذی، ج 5 ص 636 ح 3718 قال الترمذی: هذا حدیث حسن
4- الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 6 ص 203 رقم 203 قال ابن حجر العسقلانی: أخرجه الترمذی وابن ماجة وسنده حسن
5- مسند أحمد بن حنبل، ج 16 ص 498 ح 22910 قال حمزة احمد الزین: إسناده حسن
6- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 141 ح 4649 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح على شرط مسلم ولم یخرجاه
7- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من حدیث البشیر النذیر، ج 2 ص 214-215 ح 1692 ت . ک عن بریدة - (صح)

شوکانی هم رجال سندش را از ثقات شمرده است.(1)

روایت دوم:

سند اول:

«مردی به جناب سلمان 6 گفت: دلیل اینکه اینقدر علی علیه السلام را دوست داری چیست؟

گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: هرکس علی علیه السلام را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است و هرکس علی علیه السلام را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.»(2)

این روایت را حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است و برنامه ی جوامع الکلم نیز حکم به حسن بودن سندش داده است.(3)

سیوطی نیز سندش را حسن دانسته است.(4)

سند دوم:

«هرکس علی علیه السلام را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هرکس مرا دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته است و هرکس علی علیه السلام را مبغوض بدارد، من را مبغوض داشته و هرکس من را مبغوض دارد، خدا را مبغوض داشته است.»(5)

نور الدین هیثمی(6) و ابن حجر هیتمی مکی(7)

این روایت را از طبرانی نقل کرده و سندش را حسن دانسته اند. سیوطی(8) و ألبانی(9)

نیز سندش را صحیح دانسته اند.

ص: 243


1- در السحابة فی مناقب القرابة والصحابة، الصفحة أو الرقم: 54 | خلاصة حکم المحدث: إسناده ثقات وورد من حدیث علی بإسناد رجاله ثقات
2- قال رجل لسلمان ما أشد حبک لعلی قال سمعت رسول الله یقول من أحب علیا فقد أحبنی ومن أبغض علیا فقد أبغضنی
3- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 141ح 4648 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه ، قال الذهبی: على شرط البخاری ومسلم / حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناد حسن
4- التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج 2 ص 388 قال السیوطی: واسناده حسن
5- المعجم الکبیر، ج 23 ص 380 ح 901 حدثنا یحیى بن عبد الباقی الأذنی ثنا محمد بن عوف الحمصی ثنا أبو جابر محمد بن عبد الملک ثنا الحکم بن محمد شیخ مکی عن فطر بن خلیفة عن أبی الطفیل قال سمعت أم سلمة تقول أشهد أنی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول من أحب علیا فقد أحبنی ومن أحبنی فقد أحب الله ومن أبغض علیا فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض الله
6- مجمع الزوائد، ج 9 ص 132 قال الهیثمی: رواه الطبرانی وإسناده حسن
7- الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ص 360 قال ابن حجر المکی: أخرج الطبرانی بسند حسن
8- تاریخ الخلفاء، ج 1 ص 173 قال السیوطی: وأخرج الطبرانی بسند صحیح
9- سلسلة الأحادیث الصحیحة للألبانی، ج 3 ص 287-288 ح 1299
روایت سوم:

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود: «ای علی علیه السلام ! تو در دنیا و آخرت سید و سالار هستی؛ هرکس تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و دوست تو دوست خداست، و دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خداست. وای بر کسی که بعد از من، تو را مبغوض دارد.»(1)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و محقق کتابش، وصی الله بن محمد عباس، همه ی رجال سندش را ثقه دانسته و برنامه ی جوامع الکلم نیز حکم به حسن بودن سندش داده است.(2)

هیثمی از طبرانی نقل کرده و رجالش را ثقه دانسته(3)

و حاکم نیز بر شرط شیخین آن را تصحیح کرده است.(4)

ذهبی در تلخیص مستدرک می گوید:

«این حدیث اگرچه راویانش همگی ثقه هستند، ولی حدیث منکری است و بعید نیست که ساختگی باشد.»(5)

وی در کتاب دیگرش تصریح می کند که رجال سند این روایت، همگی ثقه بوده و سندش همچون خورشید درخشان است (در مرتبه ی بالای صحت سندی قرار دارد)، اما با این حال، جعلی است؛ زیرا آن را برادر زاده معمر که رافضی بوده، پنهانی داخل کتاب معمر کرده است.(6)

اما همین ذهبی در کتاب دیگرش، حکایت وارد کردن این حدیث توسط برادر زاده ی معمر را منقطع دانسته و آن را رد کرده است:

ص: 244


1- حدثنا أحمد بن عبد الجبار الصوفی قثنا أحمد بن الأزهر نا عبد الرزاق قال انا معمر عن الزهری عن عبید الله بن عبد الله عن بن عباس قال بعثنی النبی إلى علی بن أبی طالب فقال أنت سید فی الدنیا وسید فی الآخرة من احبک فقد احبنی وحبیبک حبیب الله وعدوک عدوی وعدوی عدو الله الویل لمن ابغضک من بعدی
2- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 642 ح 1092 قال وصی الله بن محمد عباس: رجال الإسناد ثقات / حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن
3- مجمع الزوائد، ج 9 ص 133 قال الهیثمی: رواه الطبرانی فی الأوسط ورجاله ثقات
4- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 138 ح 4640 قال الحاکم: صحیح على شرط الشیخین
5- مختصر تلخیص الذهبی، ج 3 ص 1414 رقم 554 هذا وإن کان رواته ثقات ؛ فهو منکر ، لیس ببعید من الوضع
6- موضوعات المستدرک للذهبی، ص 6 ح 6 هَذَا مَوْضُوعٌ مَعَ ثِقَةِ إِسْنَادِهِ، لأَنَّهُ أُدْخِلَ عَلَى مَعْمَرٍ ... مَعَ کوْنِ إِسْنَادِهِ کالشَّمْسِ

«می گویم: این حکایت منقطع است و معمر شیخی غافل نبود تا این حدیث به نام او ترویج شود، بلکه حافظی با بصیرت نسبت به حدیث زهری بود.»(1)

و در کتاب دیگرش در شرح حال یکی از راویان این حدیث می گوید:

«ابو الأزهر، ثقه و نسبت به حدیث، با بصیرت بود؛ از عبد الرزاق حدیث منکری نقل کرده است که إن شاءالله از مسئولیتش مبرا باشد. و آن حدیث این است: مرا حدیث کرد معمر، از زهری ... .»(2)

و در نهایت در کتاب دیگرش می گوید:

«حافظ احمد بن ازهر نیشابوری که نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده اند، یحیی بن معین او را در نقل کردن آن حدیث از عبد الرزاق مورد اتهام قرار داد و سپس از او معذرت خواهی کرد ... و در مورد او فقط به خاطر روایت کردن حدیثی در فضائل علی علیه السلام از عبد الرزاق از معمر سخنانی گفته شده است که قلب بر بطلان آن شهادت می دهد!! و ابو حامد بن شرقی گفته است: سبب آن این است که معمر پسر خواهر رافضی داشت؛ پس او این حدیث را در کتاب هایش داخل کرده است و معمر شخصی با هیبت بوده است و کسی نمیتوانست به او مراجعه بکند و عبد الرزاق این حدیث را از کتاب او نقل کرده است !!

می گویم: عبد الرزاق به امور آگاهی داشت؛ پس جسارت نداشت که این حدیث را نقل بکند مگر به صورت راز به احمد بن ازهر و غیر او.

محمد بن حمدون نیشابوری از محمد بن علی بن سفیان النجار از عبد الرزاق [همین حدیث را] روایت کرده است؛ پس ابو الازهر از مسئولیت [جعل] آن مبرا است و در سال 261 ه- وفات یافت.»(3)

ص: 245


1- سیر أعلام النبلاء، ج 9 ص 576 قلت هذه حکایة منقطعة وما کان معمر شیخا مغفلا یروج هذا علیه کان حافظا بصیرا بحدیث الزهری
2- تاریخ الإسلام، ج 20 ص 40 وکان أبو الأزهر ثقة بصیرا بهذا الشأن ، روى عن عبد الرزاق حدیثا منکرا هو منه إن شاء الله بریء العهدة . وهو : أنا معمر ، عن الزهری ، عن عبید الله بن عبد الله ، عن ابن عباس قال : نظر النبی صلی الله علیه و آله و سلم إلى علی فقال : أنت سید فی الدنیا سید فی الآخرة . من أحبک فقد أحبنی ، وحبیبی حبیب الله . وعدوک عدوی وعدوی عدو الله ، والویل لمن أبغضک من بعدی
3- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 1 ص 213 أحمد بن الازهر س ق النیسابوری الحافظ اتهمه یحیى بن معین فی روایة ذلک الحدیث عن عبد الرزاق ثم انه عذره ... ولم یتکلموا فیه الا لروایته عن عبد الرزاق عن معمر حدیثا فی فضائل علی یشهد القلب انه باطل وقال أبو حامد بن الشرقی السبب فیه ان معمرا کان له ابن اخت رافضی فادخل هذا الحدیث فی کتبه وکان معمر مهیبا لا یقدر أحد على مراجعته فسمعه عبد الرازق فی الکتاب قلت وکان عبد الرزاق یعرف الامور فما جسر یحدث بهذا الا سرا لاحمد بن الازهر ولغیره فقد رواه محمد بن حمدون النیسابوری عن محمد بن علی بن سفیان النجار عن عبد الرزاق فبرئ أبو الازهر من عهدته مات سنة احدى وستین ومائتین

آری، اگر حدیث در فضیلت امیر المومنین علیه السلام باشد، باید هر طور شده سندش را تضعیف کرد و آن را منکر و موضوع خواند و اگر این کارها جواب نداد، جای نگرانی نیست؛ زیرا قلب ذهبی بر بطلان چنین احادیثی شهادت خواهد داد.

دلیل چهارم: دامادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

یکی دیگر از فضائلی که احبیت امیر المومنین علیه السلام در نزد خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به ابوبکر و عمر را ثابت می کند، جریان خواستگاری آن ها از حضرت فاطمه علیها السلام است:

ابتدا ابوبکر به خواستگاری حضرت زهرا علیها السلام رفت، ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را رد کرد؛ سپس عمر رفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را نیز رد کردند و سپس حضرت علی علیه السلام به خواستگاری رفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفتند و در جواب معترضان فرمودند که خداوند متعال مرا امر کرد که فاطمه علیها السلام را به علی علیه السلام تزویج نمایم!

روایت اول:

«بریده اسلمی گوید: ابوبکر و عمر، فاطمه علیها السلام را خواستگاری کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او کوچک است. سپس علی علیه السلام خواستگاری کرد؛ پس به ازدواج او درآورد.»(1)

این روایت را نسائی نقل کرده و ألبانی سندش را صحیح دانسته است(2) و نیز ابن حبان در صحیحش آورده و شعیب الأرنؤوط سندش را بر شرط مسلم تصحیح کرده(3)

و همچنین حاکم نقل و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت نموده است.(4)

ص: 246


1- عن عبد الله بن بریدة عن أبیه رضی الله عنه قال خطب أبو بکر وعمر فاطمة فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  أنها صغیرة فخطبها علی فزوجها
2- صحیح النسائی، ج 2 ص 412 ح 3221 قال الألبانی: صحیح الإسناد
3- صحیح ابن حبان، ج 15 ص 399 ح 6948 قال شعیب الأرنؤوط: إسناده صحیح على شرط مسلم
4- المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 181 ح 2705
روایت دوم:

«بریده اسلمی گفت: ابوبکر برای خواستگاری فاطمه علیها السلام به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت. پس فرمود: در مورد آن منتظر قضا [ی الهی] هستم. سپس عمر به خواستگاری اش رفت. پس فرمود: در مورد آن منتظر قضا هستم. سپس علی علیه السلام به خواستگاری اش رفت و به ازدواج او درآورد.» (1)

این روایت را ابن شاهین با سند معتبر نقل کرده است.(2)

روایت سوم:

«ابوبکر برای خواستگاری فاطمه علیها السلام به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت. حضرت فرمود: در مورد آن منتظر قضا هستم. پس عمر به او گفت: تو را رد کرد ای ابابکر. سپس ابوبکر به عمر گفت: به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم برو و فاطمه علیها السلام را از او خواستگاری کن. پس عمر خواستگاری کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همان سخنی را که به ابوبکر فرموده بود را به عمر فرمود که در مورد آن منتظر قضا هستم. پس عمر به نزد ابوبکر آمد و او را از آن خبر داد. پس به او گفت: تو را رد کرد ای عمر.

سپس خانواده ی علی علیه السلام به ایشان گفتند: به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برو و فاطمه علیها السلام را خواستگاری کن. پس فرمود: بعد از ابوبکر و عمر [که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن ها را رد کرد]؟ پس به ایشان خویشاوندی اش با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را یادآوری کردند؛ پس او را خواستگاری کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ازدواجش درآورد.»(3)

این روایت را ابن سعد با سند صحیح مرسل نقل کرده است.(4)

ص: 247


1- جزء فضائل فاطمة، ج 1 ص 44 ح 37 حدثنا عبدالله بن محمد البغوى ثنا محمد بن حمید الرازى ثنا أبو تمیلة ثنا حسین بن واقد عن ابن بریدة عن أبیه أن أبا بکر رضى الله عنه خطب إلى النبى فاطمة فقال انتظر بها القضاء ثم خطب إلیه عمر رضى الله عنه فقال انتظر بها القضاء ثم خطب إلیه على فزوجها منه
2- بررسی سند روایت: عبد الله بن سابور البغوي: ثقة إمام ثبت حافظ / محمد بن حمید الرزای: توثیقش در بحث حدیث ثقلین گذشت / يحيى بن واضح الأنصاري: ثقة / الحسين بن واقد المروزي: صدوق حسن الحديث / عبد الله بن بريدة الأسلمي: ثقة
3- الطبقات الکبرى، ج 8 ص 19 وأخبرنا مسلم بن إبراهیم حدثنا المنذر بن ثعلبة عن علباء بن أحمر الیشکری أن أبا بکر خطب فاطمة إلى النبی فقال یا أبا بکر انتظر بها القضاء فذکر ذلک أبو بکر لعمر فقال له عمر ردک یا أبا بکر ثم إن أبا بکر قال لعمر أخطب فاطمة إلى النبی فخطبها فقال له مثل ما قال لأبی بکر انتظر بها القضاء فجاء عمر إلى أبی بکر فأخبره فقال له ردک یا عمر ثم إن أهل علی قالوا لعلی اخطب فاطمة إلى رسول الله فقال بعد أبی بکر وعمر فذکروا له قرابته من النبی فخطبها فزوجه النبی 
4- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: مسلم بن إبراهيم الفراهيدي: ثقة مأمون / المنذر بن ثعلبة العبدي: ثقة / علباء بن أحمر اليشكري: ثقة
روایت چهارم:

« عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که فرمود: خداوند مرا دستور فرمود که فاطمه علیها السلام را به ازدواج علی علیه السلام دربیاورم.»(1)

این روایت را طبرانی نقل کرده و هیثمی(2)،

صالحی شامی(3)

و شوکانی(4)

رجال سندش را ثقه دانسته اند و سیوطی سندش را حسن دانسته است.(5)

لازم به ذکر است که عبد النور بن عبد الله المسمعی (یکی از رجال سند این روایت) را ابن حبان توثیق کرده(6)

و هیچ جرح حسی و مفسری ندارد. تنها بعضی از علمای متشدد اهل سنت او را به خاطر نقل همین حدیث، کذاب و جاعل حدیث خوانده اند !!!

ناگفته نماند که طبق نظر شعیب الارنؤوط، اگر شخصی را ابن حبان توثیق کند و از او چهار نفر یا بیشتر روایت نقل کنند، او صدوق حسن الحدیث می شود.(7)

لذا از آنجایی که شش نفر از عبدالنور روایت نقل کرده اند (طبق برنامه ی جوامع الکلم)، توثیق ابن حبان در اینجا، این راوی را به درجه ی صدوق حسن الحدیث میرساند.

ص: 248


1- المعجم الکبیر، ج 10 ص 156 ح 10305 حدثنا أبو مسعود عبد الرحمن بن الحسین الصابونی التستری ثنا إسماعیل بن موسى السدی ثنا بشر بن الولید الهاشمی ثنا عبد النور بن عبد الله المسمعی عن شعبة بن الحجاج عن عمرو بن مرة عن إبراهیم عن مسروق عن عبد الله بن مسعود عن رسول الله قال إن الله أمرنی أن أزوج فاطمة من علی رضی الله عنهما
2- مجمع الزوائد، ج 9 ص 204 قال الهیثمی: رواه الطبرانی ورجاله ثقات
3- سبل الهدى والرشاد، ج 11 ص 38 قال صالحی الشامی: وروى الطبرانی برجال ثقات
4- در السحابة، ص 278 رقم 28 قال الشوکانی: وأخرج الطبرانی بإسناد رجاله ثقات عن ابن مسعود
5- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من حدیث البشیر النذیر، ج 2 ص 215 ح 1693 إن الله تعالى أمرنی أن أزوج فاطمة من علی . - ( طب ) عن ابن مسعود . - ( ح )
6- الثقات، ج 8 ص 423-424 رقم 14212 عبد النور بن عبد الله بن سنان مولى المسامعة کنیته أبو محمد من أهل البصرة یروى عن عبد الملک بن أبی سلیمان روى عنه البصریون
7- تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 33-34 أما القاعدةُ الصحيحة في الموقفِ من توثيقِ ابن حبان، فهي كما يلي: 1 - ما ذكره في كتابه "الثقات" وتفرَّد بالرواية عنه واحد - سواء أكان ثقة أم غيرَ ثقة -، ... 4 - إذا ذكره ابنُ حبان وحده في "الثقات" وروى عنه أربعة فأكثر، فهو صدوقٌ حسن الحديث.
روایت پنجم:

ابن حبان در صحیحش از انس بن مالک روایت کرده است که گفت:

«ابوبکر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و پیش آن حضرت نشست و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، خیرخواهی و پیشگامی من در اسلام را دانستی و من چنین و چنان بودم. فرمود: آن چیست (چه درخواستی داری)؟ گفت: فاطمه علیها السلام را به ازدواج من در بیاور. انس گفت: پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جواب دادن ساکت شد. پس ابوبکر به نزد عمر بازگشت و به او گفت: هم هلاک شدم و هم هلاک کردم. گفت: آن چیست؟ گفت: برای خواستگاری فاطمه علیها السلام به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتم و ایشان از من روی گرداند. عمر گفت: در جایت باش تا اینکه به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بروم و مثل آنچه که خواستی را طلب نمایم.

پس عمر به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و پیشش نشست و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، خیرخواهی و پیشگامی من در اسلام را دانستی و من چنین و چنان بودم. فرمود: آن چیست (چه درخواستی داری)؟ گفت: فاطمه علیها السلام را به ازدواج من در بیاور. انس گفت: پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جواب دادن ساکت شد. پس عمر به نزد ابوبکر بازگشت و به او گفت: او (پیامبر) منتظر امر خدا در مورد اوست. برخیز به نزد علی علیه السلام برویم تا او را امر کنیم که مانند درخواست ما را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بکند. علی علیه السلام گوید: پس آن دو نزد من آمدند، در حالی که من نهال خرمایم را به عمل می آوردم. پس گفتند: ما از نزد پسر عمویت از خواستگاری به نزد تو می آییم.

علی علیه السلام گوید: پس مرا متوجه مسئله ای کردند و ایستادم، در حالی که عبایم را می کشیدم تا اینکه به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدم و پیشش نشستم و گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، خیرخواهی و پیشگامی من در اسلام را دانستی و من چنین و چنان بودم. فرمود: آن چیست (چه درخواستی داری)؟ گفت: فاطمه علیها السلام را به ازدواج من دربیاور. فرمود: آیا چیزی داری؟ گفتم اسبم و شترم. فرمود: اسبت را که احتیاج داری، ولی شترت را بفروش. گوید: به قیمت 480 آن را فروختم ؛ پس با آن آمدم و آن را در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گذاشتم؛ پس مشتی از آن را برداشت و فرمود: ای بلال، با آن عطری برای ما بخر و دستور داد که فاطمه علیها السلام را آماده کنند و برایش تختی که با طناب هایی بسته شده بود و متکایی از پوست که داخلش لیف خرما بود قرار داد و به علی علیه السلام فرمود: تا زمانی که نزدت بیایم هیچ صحبتی نکن.

پس همراه با ام ایمن آمد تا اینکه در جانب خانه نشست و من در جانبی بودم و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و فرمود: برادرم اینجاست؟ ام ایمن [با تعجب] گفت: برادرت است و دخترت را به ازدواجش در آوردی؟! فرمود: آری. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داخل خانه شد و به فاطمه علیها السلام فرمود: آبی برایم بیاور. پس فاطمه علیها السلام به سمت ظرفی که در خانه بود رفت و با ظرف آب آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را گرفت و آب دهان در آن ریخت و سپس به فاطمه علیها السلام

ص: 249

فرمود: جلو بیا و جلو آمد؛ پس آب را بین سینه هایش و بر سرش پاشید و فرمود: (خداوندا، او و فرزندانش را از شیطان رجیم در پناه تو می آورم)... .»(1)

ابو الفرج ابن جوزی حنبلی بعد از اینکه اعتراف می کند سوره ی الانسان در حق اهل بیت علیهم السلام نازل شده است، تصریح می کند که ابوبکر و عمر به خواستگاری حضرت زهرا علیها السلام رفتند، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ردشان کرد و سپس امیرالمومنین علیه السلام رفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امر خدا، حضرت زهرا علیها السلام را به آن حضرت داد:

« گفتیم که این (سوره ی انسان) در حق [حضرت]علی علیه السلام و اهل بیتش نازل شده است به خاطر از خودگذشتگی شان با غذا.

ابوبکر، فاطمه علیها السلام را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کرد. پس فرمود: منتظر قضای الهی در مورد او هستم. پس آن قضیه را برای عمر ذکر کرد. عمر گفت: تو را رد نمود ای ابوبکر. پس عمر او را خواستگاری کرد. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او همان چیزی را گفت که به ابوبکر گفته بود. پس خانواده ی علی علیه السلام به او گفتند: فاطمه علیها السلام را خواستگاری کن. پس به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و به ایشان سلام نمود. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حاجتت چیست؟ فرمود: فاطمه علیها السلام را یاد کردم. پس فرمود: خوش آمدی. پس علی علیه السلام خارج شد و به مردم از آنچه که فرموده بود خبر داد. پس گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به تو، خانواده و آسایش داد... .

ص: 250


1- صحیح ابن حبان، ج 15 ص 393-395 ح 6944 أخبرنا أبو شیبة داود بن إبراهیم بن داود بن یزید البغدادی بالفسطاط حدثنا الحسن بن حماد حدثنا یحیى بن یعلى الأسلمی عن سعید بن أبی عروبة عن قتادة عن أنس بن مالک قال جاء أبو بکر إلى النبی فقعد بین یدیه فقال یا رسول الله قد علمت مناصحتی وقدمی فی الإسلام وإنی وإنی قال وما ذاک قال تزوجنی فاطمة قال فسکت عنه فرجع أبو بکر إلى عمر فقال له قد هلکت وأهلکت قال وما ذاک قال خطبت فاطمة إلى النبی فأعرض عنی قال مکانک حتى آتی النبی فأطلب مثل الذی طلبت فأتى عمر النبی فقعد بین یدیه فقال یا رسول الله قد علمت مناصحتی وقدمی فی الإسلام وإنی وإنی قال وما ذاک قال تزوجنی فاطمة فسکت عنه فرجع إلى أبی بکر فقال له إنه ینتظر أمر الله فیها قم بنا إلى علی حتى نأمره یطلب مثل الذی طلبنا قال علی فأتیانی وأنا أعالج فسیلا لی فقالا إنا جئناک من عند ابن عمک بخطبة قال علی فنبهانی لأمر فقمت أجر ردائی حتى أتیت النبی فقعدت بین یدیه فقلت یا رسول الله قد علمت قدمی فی الإسلام ومناصحتی وإنی وإنی قال وما ذاک قلت تزوجنی فاطمة قال وعندک شیء قلت فرسی وبدنی قال أما فرسک فلا بد لک منه وأما بدنک فبعها قال فبعتها بأربع مائة وثمانین فجئت بها حتى وضعتها فی حجره فقبض منها قبضة فقال أی بلال ابتغنا بها طیبا وأمرهم أن یجهزوها فجعل لها سریرا مشرطا بالشرط ووسادة من أدم حشوها لیف وقال لعلی إذا أتتک فلا تحدث شیئا حتى آتیک فجاءت مع أم أیمن حتى قعدت فی جانب البیت وأنا فی جانب وجاء رسول الله فقال ها هنا أخی قالت أم أیمن أخوک وقد زوجته ابنتک قال نعم ودخل رسول الله البیت فقال لفاطمة إیتینی بماء فقامت إلى قعب فی البیت فأتت فیه بماء فأخذه ومج فیه ثم قال لها تقدمی فتقدمت فنضح بین ثدییها وعلى رأسها وقال اللهم إنی أعیذها بک وذریتها من الشیطان الرجیم ....

هنگامی که به زیبایی فاطمه علیها السلام در چادر کمالش افتخار می کرد * هنگام شروع کردن شریعت به توصیف بزرگی اش * ابوبکر برخاست در حالی که در خواستگاری اش فاطمه علیها السلام را خواستگاری کرد * و رسول صلی الله علیه و آله و سلم از اجابتش سکوت کرد * پس عمر برخاست همچون برخاستن شیر در بیشه اش * و رسول صلی الله علیه و آله و سلم اجابتش نکرد و شعله درونش شدت گرفت * پس هنگامی که علی علیه السلام گام هایش را برای خواستگاری فاطمه علیها السلام برداشت * وحی را یافت که قبل از او پیشی گرفته بود:

"خداوند مرا مأمور گرداند که فاطمه علیها السلام را به ازدواج علی علیه السلام در بیاورم". پس در ماه صفر ازدواج کرد.»(1)

پاسخ به شبهه ی دامادی عثمان

شاید مخالفین بگویند: اگر دامادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دلیل بر افضلیت است، پس در این صورت، عثمان از حضرت علی علیه السلام افضل خواهد بود؛ زیرا او دو بار داماد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد!

می گویم:

اولا: به اجماع اهل سنت، ابوبکر و عمر افضل از عثمان هستند و دیدیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن دو را رد کردند و به امر خدا، حضرت زهرا علیها السلام را به امیرالمومنین علیه السلام دادند.

ثانیا: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام که سرور زنان اهل بهشت است کجا و دیگران کجا ؟! محمد حبیب الله شنقیطی در این خصوص می نویسد:

«در مورد فضیلت حضرت زهرا علیها السلام احادیث بسیاری غیر از این وارد شده است؛ پس کسی را که الله کُفو وهمتای سرور زنان دو عالم قرار دهد، پس او لزوماً سرور عرب و همه ی آل بیت است.»(2)

ص: 251


1- التبصرة، ج 1 ص 451-452 وقد ذکرنا أن هذا نزل فی حق علی رضی الله عنه وأهل بیته لإیثارهم بالطعام کان أبو بکر رضی الله عنه قد خطب فاطمة من رسول الله فقال : انتظر بها القضاء . فذکر ذلک لعمر فقال : ردک یا أبا بکر . فخطبها عمر . فقال له مثل ما قال لأبی بکر . فقال أهل علی لعلی : اخطب فاطمة . فأتى رسول الله فسلم علیه فقال : ما حاجتک ؟ فقال : ذکرت فاطمة . فقال : مرحبا وأهلا فخرج فأخبر الناس بما قال . فقالوا : قد أعطاک الأهل والمرحب ... لما تبختر جمال فاطمة فی جلباب کمالها *** حین شروع الشرع فی وصف جلالها أنهض الصدیق خاطبا لها فی خطابه *** فسکت الرسول عن جوابه فنهض عمر نهوض اللیث فی غابه *** فلم یجبه فاشتد الجوى به فلما نقل علی أقدامه لخطبتها *** وجد الوحی قد سبقه قدامه : إن الله أمرنی أن أزوج فاطمة من علی ' فتزوجها فی صفر
2- كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب، ص 174 وقد وردت في فضلها أحاديث كثيرة غير هذا، فمن جعله الله كفؤاَ لسيدة نساء العالمين، فهو بالضرورة سيد العرب، وسيد آل البيت اجمعين.

ثالثا: به عقیده ی بعضی محققین، همسران عثمان، دختر خوانده های رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند که بعضی از محققین در این باره کتاب نوشته اند. اما کوتاه سخن اینکه وقتی مردی از عبد الله بن عمر درباره ی حضرت علی علیه السلام و عثمان می پرسد، او چنین مقایسه می کند که خدا از گناه عثمان به خاطر فرارش در جنگ احد درگذشت؛ اما علی علیه السلام پسر عمو و داماد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است!

بخاری در صحیحش از نافع چنین روایت کرده است که گفت:

« شخصی نزد عبد الله بن عمر آمد و گفت: ای ابا عبد الرحمان ... نظرت در مورد علی علیه السلام و عثمان چیست؟ ابن عمر گفت: اما عثمان، خداوند از گناه او (فرارش در جنگ احد) درگذشت، ولی شما دوست ندارید که او را ببخشید؛ اما علی علیه السلام پس او پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و داماد او است.»(1)

از اینجا روشن می شود که یا عثمان داماد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است و یا اینکه دامادی او در برابر دامادی امیرالمومنین علیه السلام فضیلتی به حساب نمی آمد.

پس دیدیم که بنابر دیدگاه پسر عمر، امیرالمومنین علیه السلام در فضیلت دامادی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حتی بر عثمان که به قول مخالفین دو بار داماد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد نیز برتری دارد، به طوری که پسر عمر ملاک مقایسه ی عثمان با حضرت علی علیه السلام را دامادی امیرالمومنین علیه السلام دانسته است!

دلیل پنجم: حدیث منزلت

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت على علیه السلام فرمود: منزلت تو در نزد من، همانند منزلت هارون علیه السلام در نزد حضرت موسى علیه السلام است؛ جز این که پیغمبرى پس از من مبعوث نمى شود.(2)

طبق این حدیث متواتر، امام علی علیه السلام نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانند حضرت هارون علیه السلام هستند به حضرت موسی علیه السلام ! پس همانطور که حضرت هارون علیه السلام عزیز ترین شخص به حضرت موسی علیه السلام بودند، حضرت علی علیه السلام هم عزیز ترین شخص به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند.

البته مخالفین در دلالت این حدیث تشکیکاتی وارد کرده اند که در پاسخ به آن ها، نکاتی گفتنی است:

ص: 252


1- صحیح البخاری، ج 4 ص 1705 ح 4373 و ج 4 ص 1641 ح 4243 عن نافع عن بن عمر رضی الله عنهما أن رجلا جاءه فقال یا أبا عبد الرحمن ... قال فما قولک فی علی وعثمان قال بن عمر ما قولی فی علی وعثمان أما عثمان فکان الله قد عفا عنه فکرهتم أن یعفو عنه وأما علی فابن عم رسول الله وختنه
2- صحیح مسلم، ج 4 ص 1870 ح 2404 و صحیح البخاری، ج 3 ص 1359 ح 3503 و ج 4 ص 1602 ح 4154 قال رسول اللهلعلی أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی

1. اگر حدیث منزلت را مخصوص به واقعه ی تبوک ندانیم، صحت ادعای شیعه ثابت می شود.

در کتب اهل سنت روایات متعددی آمده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مکان ها و زمان های مختلفی این حدیث را فرموده اند و اغلب راویان نیز به صورت مطلق نقل کرده اند (بدون ذکر مکان و زمان صدور).(1)

2. اگر بپذیریم که حدیث منزلت تنها در واقعه ی تبوک گفته شده، بازهم صحت ادعای شیعه قابل اثبات است؛ زیرا:«الْعِبْرَةُ بِعُمُومِ اللَّفْظِ لا بِخُصُوصِ السَّبَبِ»؛ یعنی اصل بر این است که حدیث منزلت برای حضرت علی علیه السلام عمومیت دارد و سبب صدور آن (که جانشینی در واقعه ی تبوک باشد) باعث تقیید لفظ عمومی منزلت به یک منزلت خاص نمی شود.

3. اگر تقیید منزلت به جانشینی در حیات را نیز بپذیریم، بازهم مدعای شیعه ثابت می شود؛ زیرا همانگونه که حضرت هارون علیه السلام در طول حیاتش جانشین بلامنازع حضرت موسی علیه السلام بوده، همینطور حضرت علی علیه السلام نیز در طول حیاتش جانشین بلامنازع حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم می شود!

تذکر: حضرت موسی علیه السلام تنهایی به میقات رفت و حضرت هارون علیه السلام را جانشین خودش در میان تمام امت کرد، حال آنکه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در واقعه ی تبوک، امت را با خود به جنگ بردند و حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خویش در میان کودکان، سالخوردگان و بعضی منافقان گذاشتند؛ لذا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با بیان جمله ی « وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي»(2)

این تفاوت را متذکر شده و به جانشینی حضرت علی علیه السلام در میان تمام امت بعد از رحلتشان اشاره فرمودند.

4. حتی اگر بپذیریم که وجه شبه، تنها تشبیه جانشینی حضرت علی علیه السلام در واقعه ی تبوک به جانشینی حضرت هارون علیه السلام در واقعه ی میقات بوده، باز هم صحت مدعای شیعه ثابت می شود؛ زیرا همانطور که حضرت موسی علیه السلام در واقعه میقات، افضل قومش را به جانشینی خود منصوب کرد، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز افضل امت را به جانشینی اش منصوب فرمود.

ص: 253


1- در کتاب امتداد رسالت، به طور مفصل اسناد و مدارکش را آورده ایم.
2- این روایت را ابن ابی عاصم نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم و ألبانی سندش را تحسین کرده اند. السنة لابن أبی عاصم ومعها ظلال الجنة للألبانی، ج 2 ص 565 ح 1188 قال الألبانی: إسناده حسن. حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا یحیى بن سلیم الفزاری وهو صدوق حسن الحدیث

دلیل ششم: عقد برادری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با امیرالمومنین علیه السلام

اشاره

یکی دیگر از فضایل بی نظیر و منحصر به فرد امیر المومنین علیه السلام که صریحاً احبیت ایشان در نزد خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم و در نتیجه افضلیت آن حضرت را اثبات می کند، پیوند برادری ایشان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

روایت اول: اخوت در یوم الدار

در روز یوم الدار در سال سوم بعثت، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: کدام یک از شما با من بیعت می کند تا برادر و ... من باشد که فقط امام علی علیه السلام جواب دادند.

نسائی با سند صحیح (طبق حکم برنامه جوامع الکلم)(1)

از امیرالمومنین علیهم السلام روایت کرده است که فرمودند:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بنی عبدالمطلب را جمع کرد یا دعوت کرد ... و فرمود: ای بنی عبد المطلب، من برای شما بالخصوص و برای مردم بالعموم مبعوث شده ام. از این نشانه دیدید آنچه دیدید. پس کدام یک از شما با من بیعت می کند به این عنوان که برادرم و همراهم و وارثم باشد؟ [حضرت علی علیه السلام می فرماید:] پس من ایستادم و من کوچکترین قوم بودم. پس فرمود: بنشین. سپس سه مرتبه فرمود و در هر سه مرتبه بلند می شدم و می فرمود: بنشین. تا این که در مرتبه سوم دستش را به دستم زد و فرمود: تو برادر، همراه، وارث و وزیر من هستی و بدین ترتیب از پسر عمویم ارث بردم؛ اما عمویم نه.»(2)

همین روایت در کتاب الفضائل احمد بن حنبل نقل شده و محققش وصی الله بن محمد عباس سندش را تصحیح کرده است.(3)

ضیاء مقدسی نیز در صحیحش نقل کرده و محققش عبدالملک بن دهیش سندش را صحیح دانسته است.(4)

ص: 254


1- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 125 دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق: د. عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن / حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
2- أخبرنا الفضل بن سهل قال حدثنی عفان بن مسلم قال حدثنا أبو عوانة عن عثمان بن المغیرة عن أبی صادق عن ربیعة بن ناجد أن رجلا قال لعلی یا أمیر المؤمنین لم ورثت بن عمک دون عمک قال جمع رسول الله أو قال دعا رسول الله بنی عبد المطلب فصنع لهم مدا من طعام قال فأکلوا حتى شبعوا وبقی الطعام کما هو کأنه لم یمس ثم دعا بغمر فشربوا حتى رووا وبقی الشراب کأنه لم یمس أو لم یشرب فقال یا بنی عبد المطلب إنی بعثت إلیکم بخاصة وإلى الناس بعامة وقد رأیتم من هذه الآیة ما قد رأیتم فأیکم یبایعنی على أن یکون أخی وصاحبی ووارثی فلم یقم إلیه أحد فقمت إلیه وکنت أصغر القوم فقال اجلس ثم قال ثلاث مرات کل ذلک أقوم إلیه فیقول اجلس حتى کان فی الثالثة ضرب بیده على یدی ثم قال أنت أخی وصاحبی ووارثی ووزیری فبذلک ورثت بن عمی دون عمی
3- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 712 ح 1220 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
4- الأحادیث المختارة، ج 2 ص 71-72 ح 448 قال عبد الملک بن دهیش: إسناده صحیح
روایت دوم: بیان اخوت در هنگام خروج از مکه

«از ابن عباس روایت شده است که گفت: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مکه خارج شد، علی علیه السلام با دختر جناب حمزه خارج شد؛ پس در مورد او علی علیه السلام ، جعفر و زید [برای رفع] خصومت به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتند. پس علی علیه السلام گفت: دختر عمویم است و من او را خارج کردم و جعفر گفت: دختر عمویم است و خاله اش همسرم است و زید گفت: دختر برادرم است _و زید برادر حمزه بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین آنها برادری ایجاد کرده بود_ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به زید فرمودند: تو مولای من و مولای او هستی و به علی علیه السلام فرمود: تو برادر و همصحبت من هستی و به جعفر علیه السلام فرمود: از نظر قیافه و اخلاق شبیه من هستی ... .»(1)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و محقق کتابش، احمد شاکر، سندش را تصحیح کرده و برنامه ی جوامع الکلم نیز حکم به حسن بودن سندش داده است.(2)

روایت سوم: پیوند اخوت در واقعه ی مؤاخات
اشاره

زمانی که مهاجرین وارد مدینه شدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بین اصحابشان پیوند اخوت برقرار کردند و خود نیز در نهایت با امیرالمومنین علیه السلام پیوند برادری بستند.

ابن حجر عسقلانی این واقعه را مسلّم دانسته و نوشته است:

« هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین اصحابش برادری ایجاد کرد، به او (علی علیه السلام ) فرمود: تو برادر منی.»(3)

شمس الدین ابن الجزری شافعی نیز می نویسد:

ص: 255


1- حدثنا عبد الله حدثنی أبى ثنا بن نمیر انا حجاج عن الحکم عن مقسم عن بن عباس قال لما خرج رسول الله من مکة خرج على بابنة حمزة فاختصم فیها على وجعفر وزید إلى النبی فقال على ابنة عمى وأنا أخرجتها وقال جعفر ابنة عمى وخالتها عندی وقال زید ابنة أخی وکان زید مؤاخیا لحمزة آخى بینهما رسول الله فقال رسول الله لزید أنت مولای ومولاها وقال لعلی أنت أخی وصاحبی وقال لجعفر أشبهت خلقی وخلقی ..
2- مسند أحمد بن حنبل، ج 2 ص 497-498 ح 2040 قال الشاکر: إسناده صحیح. حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن رجاله ثقات عدا مقسم بن بجرة وهو صدوق حسن الحدیث
3- الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4 ص 565 رقم 5692 ولما آخى النبی صلی الله علیه و آله و سلم بین أصحابه قال له أنت أخی

«حدیث مؤاخات از ابن عباس، زید بن ابی اوفی، جابر بن عبدالله، ابو ذر، عامر بن ربیعه، مخدوج بن زید الذهلی و نیز از علی علیه السلام آمده است و اگر همه ی آن ها ضعیف هم باشد، ولی با این متابعات و شواهد، بعضی از آن ها با بعضی دیگر تقویت می شود.»(1)

با این حال چند سند از اسانید معتبر این حدیث را در اینجا ذکر می کنیم:

سند اول:

بلاذری با سندش از زید بن ارقم روایت می کند که گفت:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بین اصحابش برادری ایجاد کرد؛ پس علی علیه السلام فرمود: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، بین اصحابت برادری ایجاد کردی و مرا وا گذاشتی؟ حضرت فرمود: تو برادر منی. آیا دوست نداری هنگامی که فراخوانده شدم، فراخوانده شوی؛ پوشیده شوی، هنگامی که پوشیده شدم و وارد بهشت شوی، هنگامی که من وارد شدم؟ فرمود: بلی ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم .»(2)

سند این روایت، صحیح است.(3)

سند دوم:

ابو عیسی ترمذی از عبدالله بن عمر روایت می کند که گفت:

ص: 256


1- مناقب الأسد الغالب، ص 22 ح 16 وكذلك جاء حديث المؤاخاة عن ابن عباس، وزيد بن أبي أوفى وجابر بن عبد الله وأبي ذر وعامر بن ربيعة ومخدوج بن زيد الذهلي وجاء أيضاً عن علي من غير وجه وإن كانت كلها ضعيفة لكن بهذه المتابعات والشواهد يقوى بعضها ببعض والله أعلم.
2- أنساب الأشراف، ج 1 ص 636 (ح 852) الْمَدَائِنِيُّ، عَنْ يُونُسَ بْنِ أَرْقَمَ، عَنْ أَبِي حَرْبٍ بْنِ أَبِي الأَسْوَدِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: " آخَى رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم بَيْنَ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ عَلِيٌّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَتَرَكْتَنِي ؟، فَقَالَ: أَنْتَ أَخِي أَمَا تَرْضَى أَنْ تُدْعَى إِذَا دُعِيتُ، وَتُكْسَ إِذَا كُسِيتُ، وَتَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِذَا دَخَلْتُ؟ قَالَ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ "
3- بررسی سند روایت: علي بن أبي سيف القرشي: ثقة ثقة. قال محمد بن جرير الطبري: عالم بأيام الناس صدوق في ذلك – قال يحيي بن معين: ثقة ثقة ثقة / يونس بن أرقم الكندي: ثقه. توثیقش قبلا در فصل سوم در مبحث حدیث برگزیدگی امیرالمومنین علیه السلام گذشت. * أبو حرب بن أبي الأسود الدِّيلي، البصري: ثقة، قيل: اسمُه مِحْجَن، وقيل: عطاء، من الثالثة، مات سنة ثمان ومئة. م 4. تحرير تقريب التهذيب، ج 4 ص 177 رقم 8042 * أبو الأسود الدِّيلي، ... اسمُه: ظالمُ بنُ عمرو بن سفيان،...: ثقةٌ فاضِلٌ، مُخَضْرَمٌ، مات سنة تسع وستين. ع. تحرير تقريب التهذيب، ج 4 ص 149-150 رقم 7940

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بین اصحابشان عقد اخوت بستند، پس حضرت علی علیه السلام در حالی که اشک از چشمانشان سرازیر بود، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و فرمود: یا رسول الله! میان صحابه، پیمان برادری ایجاد کردی، ولی میان من و کسی دیگر، پیمان برادری ایجاد نکردی! حضرت فرمودند: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی.

این حدیث، حسن غریب (حسن لذاته) است و از زید بن ابی اوفی نیز همین مطلب نقل شده است.»(1)

سند سوم:

حاکم نیشابوری دو روایت در این رابطه در صحیحش نقل کرده است:

«أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَدْلُ بِبَغْدَادَ، ثنا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْحَارِثِيُّ، ثنا عَلِيُّ بْنُ قَادِمٍ، ثنا عَلِيُّ بْنُ صَالِحِ بْنِ حَيٍّ، عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا وَرَدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الْمَدِينَةَ آخَى بَيْنَ أَصْحَابِهِ، فَجَاءَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ تَدْمَعُ عَيْنَاهُ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَلَمْ تُؤَاخِ بَيْنِي وَبَيْنَ أَحَدٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " يَا عَلِيُّ، أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ". تَابَعَهُ سَالِمُ بْنُ أَبِي حَفْصَةَ، عَنْ جُمَيْعٍ بِزِيَادَةٍ فِي السِّيَاقِ.»(2)

« حَدَّثَنَا أَبُو سَهْلٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ النَّحْوِيُّ بِبَغْدَادَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْقَاضِي، ثنا إِسْحَاقُ بْنُ بِشْرٍ الْكَاهِلِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَيْلِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ، عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ التَّيْمِيِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم آخَى بَيْنَ أَصْحَابِهِ، فَآخَى بَيْنَ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ، وَبَيْنَ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرِ، وَبَيْنَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، فَقَالَ عَلِيٌّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّكَ قَدْ آخَيْتَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ فَمَنْ أَخِي؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " أَمَا تَرْضَى يَا عَلِيُّ أَنْ أَكُونَ أَخَاكَ؟ "، قَالَ ابْنُ عُمَرَ: وَكَانَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ جَلْدًا شُجَاعًا، فَقَالَ عَلِيٌّ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " أَنْتَ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ ".»(3)

حافظ ابن حجر عسقلانی بعد از نقل ردیه ی ابن تیمیه در جواب استدلال مرحوم علامه حلی 6 به حدیث مؤاخات، در مقام رد استدلال سست ابن تیمیه، به روایت ضیاء مقدسی در کتاب الاحادیث المختارة که

ص: 257


1- سنن الترمذی، ج 5 ص 636 ح 3720 حدثنا یوسف بن موسى القطان البغدادی حدثنا علی بن قادم حدثنا علی بن صالح بن حیی عن حکیم بن جبیر عن جمیع بن عمیر التیمی عن بن عمر قال آخى رسول الله بین أصحابه فجاء علی تدمع عیناه فقال یا رسول الله آخیت بین أصحابک ولم تؤاخ بینی وبین أحد فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أنت أخی فی الدنیا والآخرة قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب وفی الباب عن زید بن أبی أوفى
2- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 15 ح 4288
3- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 16 ح 4289

ابن تیمیه روایات آن را صحیح دانسته، استدلال کرده و سپس روایت حاکم در مستدرکش را آورده و در نهایت گفته است که روایت حاکم با ضمیمه شدن به روایت ضیاء مقدسی، تقویت می شود.(1)

سند چهارم:

از محمد، نوه ی حضرت علی علیه السلام روایت است که: « هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین اصحابش برادری ایجاد میکرد، دستش را بر شانه ی علی علیه السلام نهادند و سپس فرمودند: تو برادر من هستی؛ از من ارث می بری و من به تو ارث میدهم؛ پس هنگامی که آیه ی میراث نازل شد، آن را جدا کرد (سهم علی علیه السلام از ارث را داد).»(2)

این روایت را ابن سعد نقل کرده و طبق برنامه ی جوامع الکلم، سندش در متابعات و شواهد، حسن مرسل است.(3)

روایت چهارم: بیان اخوت در هنگام ازدواج امیرالمومنین علیه السلام

سند اول:

از اسماء بنت عمیس روایت شده است که گفت: «هنگامی که فاطمه علیها السلام به سوی علی علیه السلام فرستاده شد (در هنگام ازدواج) ... پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی علی علیه السلام فرستاد و فرمود: به اهلت نزدیک نشو تا من بیایم. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و فرمود: آیا برادرم نافرمانی کرد؟ پس ام ایمن گفت: آیا او برادرت است و دخترت را به ازدواجش در آوردی؟ فرمود: ای ام ایمن، آنگونه می شود.»(4)

ص: 258


1- فتح الباري، ج 7 ص 271 وأنكر بن تيمية في كتاب الرد على بن المطهر الرافضي المؤاخاة بين المهاجرين وخصوصا مؤاخاة النبي صلى الله عليه وسلم لعلي ... قلت وأخرجه الضياء في المختارة من المعجم الكبير للطبراني وبن تيمية يصرح بأن أحاديث المختارة أصح وأقوى من أحاديث المستدرك وقصة المؤاخاة الأولى أخرجها الحاكم من طريق جميع بن عمير عن بن عمر آخى رسول الله صلى الله عليه وسلم بين أبي بكر وعمر وبين طلحة والزبير وبين عبد الرحمن بن عوف وعثمان وذكر جماعة قال فقال علي يا رسول الله إنك آخيت بين أصحابك فمن أخي قال أنا أخوك وإذا انضم هذا إلى ما تقدم تقوى به
2- أخبرنا محمد بن إسماعیل بن أبی فدیک عن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی عن أبیه أن النبیصلي الله عليه وسلمحین آخى بین أصحابه وضع یده على منکب علی ثم قال أنت أخی ترثنی وأرثک فلما نزلت آیة المیراث قطعت ذاک
3- الطبقات الکبرى، ج 3 ص 22 (ح 2696) حکم برنامه ی جوامع الکلم: رجاله ثقات وصدوقیین عدا عبد الله بن محمد القرشی وهو مقبول
4- حدثنا أبو أحمد هارون بن یوسف قال : حدثنا محمد بن أبی عمر العدنی ، قال : حدثنا عبد الرزاق ، عن معمر ، عن أیوب، عن أبی یزید المدینی وعکرمة - أو أحدهما - عن أسماء ابنة عمیس قالت : لما أهدیت فاطمة إلى علی رضی الله عنهما ... فأرسل إلیه فقال : لا تقرب أهلک حتى آتیک ، فجاء النبی صلی الله علیه وسلم فقال : أثم أخی ، فقالت أم أیمن ، أهو أخوک وزوجته ابنتک ؟ قال : إن ذلک یکون یا أم أیمن

این روایت را ابوبکر آجری نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است(1) و نیز طبرانی نقل کرده و هیثمی رجال سندش را رجال صحیح(2)

و ابن حجر عسقلانی نیز ثقه دانسته است.(3)

سند دوم:

«أَخْبَرَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صُدْرَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا سُهَيْلُ بْنُ خَلادٍ الْعَبْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَوَاءَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي عَرُوبَةَ، عَنْ أَيُّوبَ السِّخْتِيَانِيِّ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: " لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَاطِمَةَ مِنْ عَلِيٍّ كَانَ فِيمَا أَهْدَى مَعَهَا سَرِيرًا مَشْرُوطًا، وَوِسَادَةً مِنْ أُدْمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ، وَقِرْبَةً، قَالَ: وَجَاءُوا بِبَطْحَاءِ الرَّمَلِ فِي الْبَيْتِ؟ وَقَالَ لِعَلِيٍّ: إِذَا أَتَيْتَ بِهَا، فَلا تَقْرَبْهَا حَتَّى آتِيَكَ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَدَقَّ الْبَابَ، فَخَرَجَتْ إِلَيْهِ أُمُّ أَيْمَنَ، فَقَالَ لَهَا: ثَمَّ أَخِي؟ فَقَالَتْ: وَكَيْفَ يَكُونُ أَخَاكَ وَقَدْ زَوَّجْتَهُ ابْنَتَكَ؟ قَالَ: فَإِنَّهُ أَخِي.»

این روایت را نسائی نقل کرده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به حسن لغيره بودن سندش داده است.(4)

بلاذری نیز همین روایت را با سند صحیح از طریق ایوب از عکرمه (همین سند نسائی) نقل کرده است، با این تفاوت که عکرمه در اینجا تصریح نکرده که روایت را از ابن عباس نقل می کند.(5)

سند سوم:

«أَخْبَرَنَا أَبُو شَيْبَةَ دَاوُدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ دَاوُدَ بْنِ يَزِيدَ الْبَغْدَادِيُّ بِالْفُسْطَاطِ، حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى الأَسْلَمِيُّ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي عَرُوبَةَ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: ... فَجَاءَتْ مَعَ أُمِّ أَيْمَنَ حَتَّى قَعَدَتْ فِي جَانِبِ الْبَيْتِ وَأَنَا فِي جَانِبٍ، وَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ: هَا هُنَا أَخِي؟ قَالَتْ أُمُّ أَيْمَنَ: أَخُوكَ وَقَدْ زَوَّجْتَهُ ابْنَتَكَ؟ قَالَ: نَعَمْ ... .»

این روایت را ابن حبان در صحیحش نقل کرده است.(6)

ص: 259


1- الشریعة، ج 5 ص 2133-2134 ح 1618 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
2- مجمع الزوائد، ج 9 ص 209-210 قال الهیثمی: رواه کله الطبرانی ورجال الروایة الأولى رجال الصحیح
3- المطالب العالیة، ج 8 ص 240 ح 1629 قال العسقلانی: قلت رجاله ثقات
4- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 144 ح 8510 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا سهیل بن خلاد العبدی وهو مقبول
5- أنساب الأشراف، ج 1 ص 636 المدائنی، عن حماد بن سلمة، عن أیوب، عن عکرمة: أن علیا لما بنى بفاطمة علیها السلام أتاهم النبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال: أین أخی؟ فقالت أم أیمن: أتزوج أخاک ابنتک؟ فدعا لهما
6- صحیح ابن حبان، ج 15 ص 393 ح 6944

روایت پنجم: بیان اخوت در قضیه ی کنیه ی ابو تراب

سند اول: ابو یعلی موصلی با سند حسن(1)

از امام علی علیه السلام .

ابو یعلی موصلی با سندش از علی بن ربیعه از حضرت علی علیه السلام روایت کرده است که فرمود:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا طلب کرد، در حالی که خواب بودم و فرمود: برخیز و ناراحت نباش از اینکه مردم تو را ابوتراب میگویند. برخیز ای پسر ابوطالب؛ به خدا سوگند که من تو را راضی خواهم کرد. تو برادر من هستی؛ تو پدر دو فرزند من هستی؛ تو برای دفاع از سنت من میجنگی و تو ذمه ی مرا بری خواهی کرد. هر کس در عهد من بمیرد، او گنج خدا است و هر کس در عهد تو بمیرد، پیمان خود را به آخر برده است(2)

و هر کس بمیرد و محبت تو را بعد از مرگت در قلبش داشته باشد، خداوند بر قلب او مهر امن و ایمان را خواهد زد و هر کس بمیرد و بغض تو را داشته باشد، مرگش مرگ جاهلی است.»(3)

حافظ بوصیری تمام رجال سند این روایت را ثقه شمرده(4) و دکتر عبدالله بن ظافر الشهری سندش را حسن لغیره دانسته است.(5)

ص: 260


1- بررسی سند روایت طبق برنامه جوامع الکلم: سويد بن سعيد الهروي: صدوق يخطيء كثيرا. احمد شاکر سند روایت او را تصحیح کرده ( المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 361 ح 456 ) و در جای دیگر نیز به توثیق او پرداخته است. المسند للإمام أحمد، ج 1 ص 369 رقم 477 وشيخه سويد بن سعيد: وثقه الإمام أحمد والعجلي وغيرهما، وقال البغوي: (كان من الحفاظ، وكان أحمد ينتقي عليه لولديه فيسمعان منه). وتكلم فيه بعضهم، والراجح ما قلنا. لأن أحمد لم يكن يأذن لابنه عبد الله أن يسمع إلا من الثقات، مات سويد سنة 240 عن 100 سنة. / زكريا بن عبد الله النخعي: ابن حبان توثیقش کرده و شعیب الارنؤوط او را حسن الحدیث دانسته است. مسند احمد، ج 6 ص 377 ح 3826 / عبد المؤمن بن عبيد الله السدوسي: ثقة / علي بن ربيعة الوالبي: ثقة / علي بن أبي طالب الهاشمي: صحابی
2- احزاب: 23 در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
3- 3] ] مسند أبي يعلى، ج 1 ص 402 ح 528 حدثنا سويد بن سعيد حدثنا زكريا بن عبد الله بن يزيد الصهباني عن عبد المؤمن عن أبي المغيرة عن علي قال طلبني رسول الله صلى الله عليه وسلم فوجدني في جدول نائما فقال قم ما ألوم الناس يسمونك أبا تراب قال فرأى كأني وجدت في نفسي من ذلك فقال قم فوالله لأرضينك أنت أخي وأبو ولدي تقاتل عن سنتي وتبرئ ذمتي من مات في عهدي فهو كنز الله ومن مات في عهدك فقد قضى نحبه ومن مات يحبك بعد موتك ختم الله له بالأمن والإيمان ما طلعت شمس أو غربت ومن مات يبغضك مات ميتة جاهلية وحوسب بما عمل في الإسلام
4- إتحاف الخيرة المهرة، ج 7 ص 202-203 ح 6672 قال البوصيري: رواه ابو يعلي بسند رواته ثقات
5- المطالب العالية، ج 16 ص 140-141 ح 3942 وعليه فإن هذا الحديث يترقي بهذا الشاهد إلي رتبه الحسن لغيره.

سند دوم: طبرانی با سندش از عبدالله بن عمر.(1)

روایت ششم: اخوت امیر مومنان علیه السلام در کلام خود حضرت

«علی ( علیه السلام ) فرمود: من بنده ی خدا و برادر رسولش هستم و منم صدیق اکبر؛ بعد از من کسی جز دروغگو این را نمی گوید و من هفت سال قبل از مردم (ظاهرا اشاره دارد به گروه خاصی مانند عمر) نماز گزاردم.»(2)

این روایت را ابن ماجه(3)

و نسائی(4)

در سننشان نقل کرده اند و حاکم نیز در مستدرکش آورده(5) و تصحیح کرده است.(6)

حافظ بوصیری شافعی (متوفای 840 ه-) نیز ضمن تصحیح سند این روایت، تصحیح حاکم را نیز نقل کرده است.(7)

ص: 261


1- المعجم الكبير، ج 12 ص 420 ح 13549 حدثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة ثنا محمد بن يزيد هو أبو هشام الرفاعي ثنا عبد الله بن محمد الطهوي عن ليث عن مجاهد عن بن عمر قال بينما أنا مع النبي صلى الله عليه وسلم في ظل بالمدينة وهو يطلب عليا رضي الله عنه إذ انتهينا إلى حائط فنظرنا فيه فنظر إلى علي وهو نائم في الأرض وقد أغبر فقال لا ألوم الناس يكنونك أبا تراب فلقد رأيت عليا تغير وجهه واشتد ذلك عليه فقال ألا أرضيك يا علي قال بلى يا رسول الله قال أنت أخي ووزيري تقضي ديني وتنجز موعدي وتبري ( ( ( وتبرئ ) ) ) ذمتي فمن أحبك في حياة مني فقد قضى نحبه ومن أحبك في حياة منك بعدي ختم الله له بالأمن والايمان ومن أحبك بعدي ولم يرك ختم الله له بالأمن والإيمان وأمنه يوم الفزع الأكبر ومن مات وهو يبغضك يا علي مات ميتة جاهلية يحاسبه الله بما عمل في الإسلام
2- حدثنا محمد بن إسماعیل الرازی ثنا عبید الله بن موسى أنبأنا العلاء بن صالح عن المنهال عن عباد بن عبد الله قال قال علی أنا عبد الله وأخو رسوله وأنا الصدیق الأکبر لا یقولها بعدی إلا کذاب صلیت قبل الناس لسبع سنین
3- سنن ابن ماجه، ج 1 ص 44 ح 120
4- سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 106 ح 8395
5- المستدرک على الصحیحین، ج 3 ص 120 ح 4584
6- تصحیح حاکم در نسخه های چاپ شده نیامده است، ولی سَعد بن عَبد الله بن عَبد العَزیز آل حمیَّد در تحقیقش بر کتاب تلخیص مستدرک می نویسد: «حاکم به دنبالش گفته است: بر اساس شروط شیخین، صحیح است ولی آن دو آن را نیاورده اند، و این سخن حاکم در کتاب مستدرک چاپ شده وجود نداشته و اصل آن را بر اساس نسخه خطی بیان کردیم.» مختصر تلخیص الذهبی، ج 3 ص 1314 ذیل ح 535 «قال الحاکم عقبه: "صحیح على شرط الشیخین، ولم یخرجاه"، وقول الحاکم هذا لیس فی المستدرک المطبوع، فأثبته من المخطوط، وفی المطبوع: "إنی عبد الله ... " الخ، وما أثبته من المخطوط أیضاً.»
7- مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجة، ج 1 ص 20-21 رقم 49 هذا إسناد صحیح رجاله ثقات ... ورواه الحاکم فی المستدرک من طریق المنهال بن عمرو به وقال صحیح على شرط الشیخین

محمد بن عبدالهادی نور الدین السندی (متوفای 1138 ه-) نیز در حاشیه اش بر کتاب سنن ابن ماجه، بعد از نقل روایت و تلقی به قبول آن، عبارات آن را شرح داده و گفته است:

«گویا علی ( علیه السلام ) با بیان اینکه [من] صدیق اکبر هستم، می خواهد اسبق بودن در ایمان بر ابوبکر را نیز بیان نماید. و در الاصابه در ترجمه علی ( علیه السلام ) آمده که بنابر سخنان جمع کثیری از اهل علم، علی ( علیه السلام ) اولین کس از مردم بود که اسلام آورد ... .

بوصیری در زوائد گوید: سند این روایت صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند و این روایت را حاکم از منهال نقل کرده و گفته است: این روایت بر اساس شروط بخاری و مسلم صحیح می باشد ... .

(سندی) می گویم: هر کس که حکم به جعلی بودن این روایت می دهد، به خاطر عدم ظه ور معنای آن می باشد، نه به خاطر مشکل در سند آن، و معنای آن نیز قبلا بیان شد.»(1)

دلیل هفتم: حدیث سد الابواب

دور تا دور مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه اتاق هایی ساخته بودند که یک درش نیز به مسجد باز می شد و هنگام نماز از آنجا رفت و آمد می کردند، تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فرمان خداوند امر کردند همه ی درهای متصل به مسجد بسته شوند بجز درِ خانه ی حضرت علی علیه السلام .

ابن تیمیه که این حدیث را مربوط به ابوبکر دانسته، درباره ی دلالت آن گفته است:

«آن صراحت دارد بر اینکه از اهل زمین کسی محبوب تر و بلند مرتبه تر از ابوبکر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است.»(2)

ابن تیمیه ادعا کرده که روایات مربوط به سد الابواب الا باب علی علیه السلام را شیعه برای مقابله با روایات مربوط به ابوبکر جعل کرده!! اما در حقیقت قضیه بر عکس است و روایات مربوط به حضرت علی علیه السلام در کتب معتبر اهل سنت با اسانید متعدد و معتبر و به صورت متواتر نقل شده است!

ابن حجر عسقلانی می گوید:

ص: 262


1- حاشیة السندی على سنن ابن ماجه = کفایة الحاجة فی شرح سنن ابن ماجه، ج 1 ص 58 رقم 120 کَأَنَّهُ أَرَادَ بِقَوْلِهِ: الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ أَنَّهُ أَسْبَقُ إِیمَانًا مِنْ أَبِی بَکْرٍ أَیْضًا وَفِی الْإِصَابَةِ فِی تَرْجَمَةِ عَلِیٍّ هُوَ أَوَّلُ النَّاسِ إِسْلَامًا فِی قَوْلِ الْکَثِیرِ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ ..... وَفِی الزَّوَائِدِ قُلْتُ: هَذَا إِسْنَادٌ صَحِیحٌ رِجَالُهُ ثِقَاتٌ رَوَاهُ الْحَاکِمُ فِی الْمُسْتَدْرَکِ عَنِ الْمِنْهَالِ وَقَالَ: صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ ... قُلْتُ: فَکَأَنَّ مَنْ حَکَمَ بِالْوَضْعِ حَکَمَ عَلَیْهِ لِعَدَمِ ظُهُورِ مَعْنَاهُ لَا لِأَجْلِ خَلَلٍ فِی إِسْنَادِهِ وَقَدْ ظَهَرَ مَعْنَاهُ بِمَا ذَکَرْنَا
2- منهاج السنة النبوية، ج 7 ص 283 و هو صريح في انه ليس من أهل الأرض من هو احب إليه و لا أعلى منزلة عنده و لا ارفع درجة و لا اكثر اختصاصا به من أبي بكر.

«ترمذی روایت کرده ... و گفته: حسن و غریب است ... و از طرق صحیح زیادی وارد شده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که دستور به بستن درهای باز شونده به مسجد بجز در علی علیه السلام دادند، این مطلب بر بعضی از صحابه سخت آمد؛ پس در جوابشان عذرش (دستور الهی) را در مورد آن بیان کرد. و آن در حدیث طولانی از ابن عباس وارد شده است که احمد و طبرانی با سند نیکو آن را نقل کرده اند.»(1)

احمد میرین البلوشی بعد از تحسین یکی از اسانید حدیث سد الابواب، می گوید:

«برای متن این حدیث شواهدی از احادیث عمر بن خطاب، [حضرت] علی، ابن عمر، جابر بن سمره، انس و بریده اسلمی وجود دارد که در میان آن ها سندهای صحیح و حسن است.

... سند حدیث ابن عباس و ابن عمر حسن بوده و سند حدیث عمر نیز حسن لغیره است. و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب "القول المسدد" می گوید: "آن حدیث مشهوری است که برای آن طرق متعددی وجود دارد که هر کدام به تنهایی از مرتبه ی حسن تنزل نمی یابد و با مجموع طرقش -بر منهج بسیاری از اهل حدیث- به صحت آن قطع و یقین حاصل می شود."»(2)

محمد بن جعفر الکتانی این قضیه را در زمره ی روایات متواتر آورده و اسامی 9 نفر از صحابه ی راوی این قضیه را ذکر کرده است.(3)

عبدالرحمن سیوطی می گوید:

«با این احادیث صحیح و بلکه متواتر، ثابت مى شود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از باز بودن تمام درهایی که به سوى مسجد باز می شده، نهى کرده و به هیچ کس و حتى عموى خود عباس و یا ابوبکر اجازه نداده است که درِ خانه

ص: 263


1- شرح الطیبی على مشکاة المصابیح (ت: هنداوی)، ج 1 ص 355 ح 18 أخرجه الترمذی ... و قال حسن غریب ... وقد ورد من طرق کثیرة صحیحة أن النبی لما أمر بسد الأبواب الشارعة فی المسجد إلا باب علی ، فشق علی بعض من الصحابة ، فأجابهم بعذره فی ذلک. وقد ورد ذلک فی حدیث طویل لابن عباس أخرجه أحمد والطبرانی بسند جید.
2- خصائص امیرالمومنین علیه السلام للنسائی، ص 65 و 66 رقم 109 وللمتن شواهد من عمر بن الخطاب، ومن حديث علي، ومن حديث ابن عمر، وجابر بن سمرة، وأنس، وبريدة الأسلمي وفيها الصحيح والحسن. ... وحديث ابن عباس وابن عمر إسنادهما حسن وإسناد حديث عمر حسن لغيره، وقال الحافظ في قول المسدد (20) «هو حديث مشهور له طرق متعددة كل طريق منها علي انفراد لا تقصر عن رتبة الحسن، ومجموعها مما يقطع بصحته علي طريقة كثير من اهل الحديث.»
3- نظم المتناثر، ج 1 ص 191 رقم 229 أما سد الأبواب إلا باب علی فممن رواه ( 1 ) سعد بن أبی وقاص ( 2 ) وزید بن أرقم ( 3 ) وابن عباس ( 4 ) وجابر بن سمرة ( 5 ) وابن عمر ( 6 ) وعلی ( 7 ) وجابر بن عبد الله ( 8 ) وأنس بن مالک ( 9 ) وبریدة الأسلمی

آن ها به داخل مسجد باز باشد، غیر از على علیه السلام به خاطر جایگاه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به آن حضرت.»(1)

ابن حجر هیتمی مکی نیز همان سخن سیوطی را تکرار کرده است.(2)

البته این کار به خاطر مطهر بودن اهل بیت علیهم السلام به شهادت آیه ی تطهیر بوده و لذا تنها آنها می توانستند با حالت جُنُب به مسجد وارد شوند.

تعدادی از صحابه، از جمله ابن عباس این فضیلت را از فضائل مخصوص امیرالمومنین علیه السلام دانسته اند و ابن عباس به جواز ورود حضرت علی علیه السلام به مسجد با حالت جُنُب اشاره کرده است که ارتباط این قضیه با آیه تطهیر را می رساند.

«عمرو بن میمون می گوید: در نزد ابن عباس بودیم که ...گفت: اف بر اینها ! حرفهای ناروا و نکوهش در مورد مردی می گویند که بیش از ده فضیلت و منقبت برای وی می باشد که برای هیچکس غیر از او وجود ندارد. اینها بدگویی از مردی می کنند که ... رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تمام درهاى مسجد جز در على علیه السلام را بست. راهى جز راه مسجد براى على علیه السلام نبود. على علیه السلام با آن که جنب بود، وارد مسجد می شد [و این امر تنها به ایشان و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص داشت].»(3)

این روایت را حاکم نیشابوری و ذهبی(4) و احمد شاکر(5)

تصحیح کرده اند؛ وصی الله بن محمد عباس(6) و

ص: 264


1- الحاوی للفتاوی، ج 2 ص 16 فصل : قد ثبت بهذه الأحادیث الصحیحة بل المتواترة أنه صلی الله علیه و آله و سلم منع من فتح باب شارع إلى مسجد ولم یأذن فی ذلک لأحد ولا لعمه العباس ولا لأبی بکر إلا لعلی لمکان ابنة رسول الله منه
2- الفتاوى الفقهیة الکبرى، ج 3 ص 160 وعلم من تلک الأحادیث الصحیحة بل المتواترة کما مر أنه منع من فتح باب شارع إلى مسجده ولم یأذن فی ذلک لأحد حتى لأبی بکر والعباس إلا لعلی رضی الله عنه لمکان ابنة رسول الله منه. جهت اطلاع بیشتر از دوگانگی برخورد عالمان اهل سنت با دلالت حدیث سد الابواب و خوخه مراجعه کنید به مقاله ی «تبیین دوگانگی عالمان اهل سنت در «برداشت خلافت» از حدیث «سدّ الابواب» و حدیث «خوخه» نوشته ی دکتر زهره اخوان مقدم و علی باجی. مجله شیعه پژوهی، سال هفتم، شماره نوزدهم، ص 93-69.
3- ثنا عمرو بن میمون قال إنی لجالس عند بن عباس إذ أتاه تسعة رهط فقالوا یا بن عباس إما أن تقوم معنا وإما أن تخلو بنا من بین هؤلاء قال فقال بن عباس بل أنا أقوم معکم قال وهو یومئذ صحیح قبل أن یعمى قال فابتدؤوا فتحدثوا فلا ندری ما قالوا قال فجاء ینفض ثوبه ویقول أف وتف وقعوا فی رجل له بضع عشرة فضائل لیست لأحد غیره وقعوا فی رجل ... قال بن عباس وسد رسول الله أبواب المسجد غیر باب علی فکان یدخل المسجد جنبا وهو طریقه لیس له طریق غیره
4- المستدرک علی الصحیحین، ج 3 ص 143 ح 4652
5- المسند للإمام أحمد، ج 3 ص 331-333 ح 3062 قال الشاکر: إسناده صحیح
6- فضائل الصحابة لاحمد، ص 849-852 ح 1168 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده حسن

ابواسحاق حوینی(1) سندش را حسن دانسته اند و ابن حجر عسقلانی همه ی رجال سند احمد و نسائی را ثقه دانسته است.(2)

از روایت ذیل نیز نتیجه می گیریم که هدف از سد الابواب الا باب علی، تطهیر مسجد از رجس و پلیدی بود.

ترمذی از ابو سعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که به علی علیه السلام فرمودند:

«یا علی، برای احدی حلال نیست که در این مسجد جنب شود، غیر از من و تو.»

علی بن منذر گوید: به ضرار بن صرد گفتم: معنی این حدیث چیست؟

گفت: «یعنی برای احدی غیر از من و تو حلال نیست که با حالت جنب به این مسجد رفت وآمد کند.»

ترمذی گوید: این حدیث، حسن غریب (حسن لذاته) است.(3)

ابن حجر این حدیث را از کتب ششگانه تخریج کرده و طرق متعددش را تصحیح و تحسین کرده است.(4)

دلیل هشتم: امیر المومنین علیه السلام همانند جان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

طبق آیه ی مباهله و چندین روایت، امیرالمومنین علیه السلام همانند جان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند.

آیه ی مباهله

(فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّه ِ عَلَى الْکاذِبِینَ.)

ص: 265


1- خصائص الامام علی علیه السلام للنسائی، ص 34-36 ح 23 قال ابو اسحاق الحوینی : إسناده حسن
2- فتح الباری، ج 7 ص 15 قال العسقلانی: اخرجهما أحمد والنسائی ورجالهما ثقات
3- سنن الترمذی، ج 5 ص 639 ح 3727 عن أبی سعید قال قال رسول الله لعلی یا علی لا یحل لأحد یجنب فی هذا المسجد غیری وغیرک قال علی بن المنذر قلت لضرار بن صرد ما معنى هذا الحدیث قال لا یحل لأحد یستطرقه جنبا غیری وغیرک قال أبو عیسى هذا حدیث حسن غریب
4- شرح الطیبی على مشکاة المصابیح (ت: هنداوی)، ج 1 صص 355-356 ح 18 «الحدیث الثامن عشر: حدیث أن النبی قال لعلی : " یا علی ، لا یحل لأحد یجنب فی هذا المسجد غیری و غیرک . ... فصل فی تلخیص من أخرج هذه الأحادیث من الائمة الستة فی کتبهم المشهورة علی ترتیبها:... الثانی: أبو داود ، والترمذی ، وابن ماجة ، وهو صحیح ... . الخامس: أبوداود ، والنسائی، وهو حسن . السادس: أبوداود ، والنسائی ، وهو صحیح . السابع: أبو داود ، وابن ماجة ، وهو حسن ... . التاسع: الترمذی، وهو حسن ... . الحادی عشر: أبو داود ، والترمذی ، وهو حسن . الثانی عشر: الترمذی ، وهو حسن . الثالث عشر: أبو داود ، والترمذی ، وهو حسن ... . الخامس عشر: أبو داود ، وهو حسن . السادس عشر: الترمذی ، وهو حسن. السابع عشر: الترمذی ، وهو ضعیف ، ویجوز أن یحسن . الثامن عشر: الترمذی ، وهو ضعیف ، وقد یحسن أیضاً.»

«= پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.» (1)

طبق این آیه، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان مصداق «انفسنا» با خود به مباهله بردند.

مسلم در صحیحش چنین نقل می کند:

«هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را دعوت کرد و فرمود: خداوندا، اینها اهل من هستند.»(2)

و حاکم نیشابوری نیز تصریح دارد که اخبار این واقعه، متواتر است.(3)

این مطلب که امیرالمؤمنین علیه السلام نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، علاوه بر اینکه ظاهر آیه ی مباهله به وضوح بر آن دلالت دارد، خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در روایاتی به آن تصریح فرموده اند؛ لذا وجهی برای استبعاد وجود ندارد.

روایت یکم:

زید بن یثیع از جناب ابوذر 6 نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «باید بنو ولیعه (حاکمان سرزمین حضرموت در یمن) از این شیوه دست بردارند، در غیر این صورت مردی را به سوی آنان روانه می کنم که مانند خودم است؛ وی در میان آنان امر من را به اجرا در می آورد، جنگجویانشان را می کشد و فرزندانشان را به اسارت میگیرد.» ابوذر 6 میگوید: شگفت زده از سخن حضرت بودم که عمر از پشت، پهلوی من را گرفت و گفت: مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کیست؟ گفتم: مقصودشان تو و رفیقت (ابو بکر) نیست. گفت: پس چه کسی است؟ گفتم: کسی که کفش را وصله میزند و علی علیه السلام مشغول وصله زدن کفش بود.»(4)

ص: 266


1- آل عمران: 61
2- صحیح مسلم، ج 4 ص 1871 ح 2404 ولما نزلت هذه الآیة ( فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ) دعا رسول الله علیا وفاطمة وحسنا وحسینا فقال اللهم هؤلاء أهلی
3- معرفة علوم الحدیث، ج 1 ص 50 قال الحاکم وقد تواترت الأخبار فی التفاسیر عن عبد الله بن عباس وغیره أن رسول الله أخذ یوم المباهلة بید علی وحسن وحسین وجعلوا فاطمة وراءهم ثم قال هؤلاء أبناءنا وأنفسنا ونساؤنا فهلموا أنفسکم وأبناءکم ونساءکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین
4- أخبرنا العباس بن محمد الدوري قال حدثنا الأحوص بن جواب قال حدثنا يونس بن أبي إسحاق عن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع عن أبي ذر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لينتهين بنو وليعة أو لأبعثن إليهم رجلا كنفسي ينفذ فيهم أمري فيقتل المقاتلة ويسبي الذرية فما راعني إلا وكف عمر في حجزتي من خلفي من يعني فقلت ما إياك يعني ولا صاحبك قال فمن يعني قلت خاصف النعل قال وعلى يخصف نعلا

این روایت را نسائی در خصائص نقل کرده و محقق کتاب، احمد میرین البلوشی سندش را تصحیح کرده است.(1)

سند این روایت را مولوی حسن الزمان حیدر آبادی نیز صحیح دانسته است.(2)

همچنین ابن ابی شیبه این روایت را به اختصار نقل کرده و محقق کتابش، دکتر سعد الشثری، سندش را حسن دانسته است.(3)

روایت دوم:

«عبد الله بن شداد گوید: گروهی از طایفه آل سرح (از یمن) پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدند. پس آن حضرت فرمود: یا نماز را می خوانید، زکات می پردازید، دستورات را گوش می دهید و اطاعت می کنید و یا کسی را به سوی شما می فرستم که همانند من است؛ با جنگاورانتان می جنگد و خانواده تان را اسیر می کند. خدایا ! یا خودم میروم یا کسی که مانند من است. سپس دست علی ( علیه السلام ) را گرفت.»(4)

این روایت را ابن ابی شیبه نقل کرده و محققش دکتر الشثری سندش را حسن دانسته است.(5)

روایت سوم:

«جابر بن عبد الله گوید: ... رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بنی ولیعه یا از کارشان دست برمی دارند و یا مردی را به سوی آن ها می فرستم که در نزد من، همانند من است؛ جنگجویان شان را می کشد و زنان شان را اسیر می کند و او این مرد است؛ سپس دست به کتف علی بن أبی طالب علیه السلام زد... .»

ص: 267


1- خصائص علي، ج 1 ص 89 ح 72 و سنن النسائی الکبرى، ج 5 ص 127 ح 8457 حکم برنامه ی جوامع الکلم: إسناده حسن فی المتابعات والشواهد رجاله ثقات وصدوقیین عدا یزید بن یثیع الهمدانی وهو مقبول
2- القول المستحسن فی فخر الحسن، ص 354 والنسائي في خصائصه بسند صحيح عن ابي ذر
3- مصنف ابن أبي شيبة، ج 18 ص 81-82 ح 34309 حدثنا أبو الجواب عن يونس بن أبي إسحاق عن زيد بن يثيع عن أبي ذر قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لينتهين أو لأبعثن إليهم رجلا كنفسي فيمضي فيهم أمري فيقتل المقاتلة ويسبي الذرية
4- حدثنا شریک عن عیاش العامری عن عبد الله بن شداد قال قدم على رسول الله وفد أبی سرح من الیمن فقال لهم رسول الله لتقیمن الصلاة ولتؤتن الزکاة ولتسمعن ولتطیعن أو لأبعثن إلیکم رجلا لنفسی یقاتل مقاتلتکم ویسبی ذراریکم اللهم أنا أو کنفسی ثم أخذ بید علی
5- مصنف ابن أبی شیبة، ج 18 ص 65 ح 34264

این روایت را طبرانی نقل کرده(1)

و حسین سلیم اسد سندش را حسن دانسته است.(2)

روایت چهارم:

«عبد الرحمن بن عوف گوید: پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مکه را فتح کرد، از آنجا به طائف رفت و هشت یا نُه شبانه روز آنجا را محاصره کرد. پس از آنکه محاصره به پایان رسید و طائف را فتح کرد، خطاب به مردم فرمود: من شما را دوست دارم، و شما را به نیکی نسبت به اهل بیتم سفارش می کنم. وعده گاه ما فردای قیامت در کنار حوض کوثر است. به خدایی که جان من در دست اوست، نماز به پای دارید و زکات بپردازید، وگرنه مردی را بر شما بر می انگیزانم که از من است و یا همانند من است تا گردن جنگجویان شما را بزند و زن و فرزند شما را اسیر کند. مردم گمان می کردند آن مرد، ابو بکر یا عمر است (!!)، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست علی ( علیه السلام ) را گرفت و فرمود: این است آن مرد.»(3)

این روایت را حاکم نقل و سندش را تصحیح کرده(4)

و نیز طبری نقل نموده و سندش را صحیح دانسته است.(5)

روایت پنجم:

«مطلب بن عبدالله تابعی گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به گروهی از ثقیف (مردم طائف) که آمده بودند فرمود: یا تسلیم شوید، یا مردی را می فرستم که از من است، یا فرمود که مثل من است؛ تا گردن شما را بزند، خانوادتان را اسیر کند و اموالتان را بگیرد. پس عمر گفت: به خدا هیچگاه امارت را آرزو نکردم مگر آن روز؛ من سینه ام را

ص: 268


1- المعجم الأوسط، ج 4 ص 133-134 ح 3797 حدثنا علی بن سعید الرازی قال نا الحسین بن عیسى بن میسرة الرازی قال ناعبد الله بن عبد القدوس قال نا الاعمش عن موسى بن المسیب عن سالم بن أبی الجعد عن جابر بن عبد الله قال ... فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  لینتهین بنو ولیعة أو لأبعثن الیهم رجلا عندی کنفسی یقتل مقاتلتهم ویسبی ذراریهم وهو هذا ثم ضرب بیده على کتف علی بن أبی طالب قال وأنزل الله فی الولید ( یا أیها الذین آمنوا إن جاءکم فاسق ) الآیة
2- مجمع الزوائد ت اسد، ج 14 ص 394-395 ح 11404 قال الدارانی: وهذا إسناد حسن.
3- أخبرنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الزاهد الأصبهانی حدثنا أحمد بن مهران بن خالد الأصبهانی حدثنا عبید الله بن موسى حدثنا طلحة بن خیر الأنصاری عن عبد المطلب بن عبد الله عن مصعب بن عبد الرحمن عن عبد الرحمن بن عوف رضی الله عنه قال افتتح رسول اللهمکة ثم انصرف إلى الطائف فحاصرهم ثمانیة أو سبعة ثم أوغل غدوة أو روحة ثم نزل ثم هجر ثم قال أیها الناس أنی لکم فرط وإنی أوصیکم بعترتی خیرا موعدکم الحوض والذی نفسی بیده لتقیمن الصلاة ولتؤتون الزکاة أو لأبعثن علیکم رجلا منی أو کنفسی فلیضربن أعناق مقاتلیهم ولیسبین ذراریهم قال فرأى الناس أنه یعنی أبا بکر أو عمر فأخذ بید علی فقال هذا
4- المستدرک على الصحیحین، ج 2 ص 131 ح 2559 قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه
5- تهذیب الآثار ( الجزء المفقود )، ص 160 قال الطبري: وهذا خبر - عندنا - صحیح سنده

ستبر کرده بودم، به امید آن که بگوید او عمر است. راوی گوید: پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به طرف علی علیه السلام توجه کرد، دست او را گرفت و سپس فرمود: آن مرد این است، آن مرد این است.»(1)

این روایت در زیادات کتاب فضائل الصحابه احمد آمده و محقق کتاب، دکتر وصی الله، تمام رجال سندش را ثقه دانسته است.(2)

هر چند این روایت مرسل است اما تقویت کننده ی طرق دیگر است.

ختم کلام

از ادله ی گذشته، برتری امیرالمومنین علیه السلام و احبیت آن حضرت در نزد خدا و رسول روشن شد. ختم کلام را اختصاص می دهیم به کلام امیرالمومنین علیه السلام که فرمودند:

«چنان منزلتی در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتم که هیچ یک از خلائق، آن منزلت را نداشت.»(3)

این روایت را احمد نقل کرده و شاکر سندش را تصحیح نموده است.(4)

ابن خزیمه نیز در صحیحش آورده.(5)

همچنین ضیاء مقدسی در صحیح خود آورده و عبدالملک بن دهیش سندش را حسن دانسته است.(6)

قریب

به مضمون این حدیث را نسائی به نقل از عبدالله بن نجی در خصائص امیرالمومنین علیه السلام آورده و محققش احمد میرین البلوشی سندش را حسن دانسته است.(7)

ص: 269


1- قثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أنا مَعْمَرٌ، عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَنْطَبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآلأه لِوَفْدِ ثَقِيفٍ حِينَ جَاءُوهُ: " وَاللَّهِ لَتُسْلِمُنَّ أَوْ لأَبْعَثَنَّ إِلَيْكُمْ رَجُلا مِنِّي، أَوْ قَالَ: مِثْلَ نَفْسِي، فَلَيَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَكُمْ، وَلَيَسْبِيَنَّ ذَرَارِيَّكُمْ، وَلَيَأْخُذَنَّ أَمْوَالَكُمْ "، قَالَ عُمَرُ: فَوَاللَّهِ مَا اشْتَهَيْتُ الإِمَارَةَ إِلا يَوْمَئِذٍ، جَعَلْتُ أَنْصِبُ صَدْرِي لَهُ رَجَاءَ أَنْ يَقُولَ: هَذَا، فَالْتَفَتَ إِلَى عَلِيٍّ، فَأَخَذَ بِيَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: " هُوَ هَذَا، هُوَ هَذَا " مَرَّتَيْنِ
2- فضائل الصحابة، ج 2 ص 733-734 ح 1008 مرسل رجاله ثقات.
3- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُجَيٍّ الْحَضْرَمِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: قَالَ لِي عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: كَانَتْ لِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم مَنْزِلَةٌ لَمْ تَكُنْ لِأَحَدٍ مِنَ الْخَلَائِقِ
4- مسند أحمد بن حنبل، ج 1 ص 445-446 ح 647 قال الشاكر: إسناده صحیح
5- صحیح ابن خزیمة، ج 2 ص 54 ح 902
6- الأحادیث المختارة، ج 2 ص 374 ح 757 قال ابن دهیش: إسناده حسن
7- خصائص امیرالمومنین علیه السلام ، ص 129 ح 114 عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَجِيٍّ، سَمِعَ عَلِيًّا، يَقُولُ: " كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَى نَبِيِّ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَإِنْ كَانَ يُصَلِّي سَبَّحَ، فَدَخَلْتُ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ يُصَلِّي أَذِنَ لِي، فَدَخَلْتُ "

ص: 270

فصل پنجم: نقد و بررسی روایات افضلیت خلفا

اشاره

ص: 271

عکس

ص: 272

یکی از مهمترین عللی که حق و باطل را بر عامه مشتبه ساخته و مانع از پذیرش افضلیت امام علی علیه السلام شده، احادیث ساختگی در فضیلت خلفای ثلاثه است که تعدادشان نیز کم نیست.

ابن تیمیه می نویسد:

«مردم احادیث دروغین بسیاری بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بسته اند در اصول، احکام، زهد و فضائل و احادیث بسیاری در فضیلت خلفای چهارگانه و معاویه ساخته اند.»(1)

ابن حجر ضمن جعلی دانستن بسیاری از این روایات، درباره ی ریشه ی پیدایش اینگونه احادیث می نویسد:

«سزاوار است بر كتابهایى كه ريشه ندارد، كتابهاى فضائل را افزود؛ چون اينها پر از احاديث ضعيف و ساخته شده است... اما فضائل ساختگى از حد شمارش خارج است. چون رافضه در فضل اهل بيت حديث وضع كردند، جهّال و افراد نادان از اهل سنت نیز براى مقابله با آنان احاديث دروغ و جعلى در فضیلت معاویه، ابوبکر و عمر ساختند.»(2)

آنچه در این سخن حافظ ابن حجر عسقلاني مهم است، اعتراف او به جعلی بودن بسیاری از روایات فضائل شیخین و معاويه است؛ اما در مورد ریشه ی پیدایش این روایات، ادعای باطلی کرده است؛ چرا که منشأ پیدایش اغلب این روایات به زمان حکومت معاویه در شام و نیز زمان خلافت او بر می گردد که به خاطر تحریک مردم برای جنگ با حضرت علی علیه السلام ، روایاتی در فضیلت عثمان جعل نمود تا خون او را رنگین تر کند و جهت تضعیف و کمرنگ کردن جایگاه حضرت علی علیه السلام نیز دست به جعل حدیث در فضیلت ابوبکر و عمر و دیگر صحابه زد.

در کتاب سلیم بن قیس هلالی (متوفای قرن اول هجری) مطلبی آمده که جالب است. وی می گوید:

(( به امیرالمومنین علیه السلام خبر رسید که عمرو عاص در شام برای مردم خطبه خوانده و گفته است:

ص: 273


1- منهاج السنة النبوية، ج 7 ص 312 و قد وضع الناس أحاديث كثيرة مكذوبة على رسول الله صلى الله عليه وسلم في الأصول والأحكام و الزهد و الفضائل و وضعوا كثيرا من فضائل الخلفاء الأربعة و فضائل معاوية
2- لسان الميزان، ج 1 ص 12 قلت ينبغي ان يضاف إليها الفضائل فهذه اودية الأحاديث الضعيفة والموضوعة ... واما الفضايل فلا تحصى كم وضع الرافضة في فضل أهل البيت وعارضهم جهلة أهل السنة بفضائل معاوية بدأ وبفضائل الشيخين

«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا به عنوان رئیس لشکرش فرستاد و ابو بکر و عمر هم در آن لشکر بودند، و من چنین گمان کردم که مرا به خاطر احترامی که نزد او دارم فرستاده است. وقتی بازگشتم، گفتم: «یا رسول الله، کدام یک از مردم نزد تو محبوب ترند؟» گفت: «عایشه!» گفتم: «از مردان؟» گفت: «پدرش.»(1)

ای مردم، این علی است که درباره ی ابو بکر، عمر و عثمان بدگویی می کند، در حالی که خودم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: «خداوند حق را بر زبان و قلب عمر زده است!» و درباره ی عثمان فرمود: «ملائکه از عثمان حیا می کنند!» و از علی شنیدم وگرنه گوش هایم کر شوند که در زمان عمر چنین روایت می کرد: «پیامبر در حالی که ابو بکر و عمر پیش می آمدند نگاهی به آنان کرد و گفت: «یا علی، اینان دو پیرمردهای اهل بهشت از اولین و آخرین هستند مگر پیامبران و مرسلین، و این مطلب را به آن دو مگو که هلاک می شوند!

امیرالمومنین علیه السلام به پا خاست و فرمود: «تعجب است از طاغیان اهل شام که سخن عمرو عاص را می پذیرند و او را تصدیق می کنند! کار او در حدیث و دروغ گفتن و بی مبالاتی به آنجا رسیده است که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ می بندد، در حالی که آن حضرت او را هفتاد لعن نموده و همچنین رفیقش را که عمرو عاص مردم را به سوی او دعوت می کند (معاویه) در مواردی لعنت نموده است... .

امیرالمومنین علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود: «چه مصیبتی که از کذابین و منافقین این امت دیده ام. گویا قاریان ضعیف العقیده قرآن و بسیار کوشا را می بینم که حدیث عمرو عاص را روایت می کنند و او را در این باره تصدیق می نمایند و بر ضد ما اهل بیت با دروغ او استدلال می کنند.

آیا ما می گوییم که بهترین این امت ابو بکر و عمر هستند و اگر بخواهم سومی را هم نام می برم؟! (روایتی که ابن تیمیه صدور آن از امیرالمومنین علیه السلام را متواتر می داند!) به خدا قسم عمرو عاص از سخنش درباره عایشه و پدرش جز رضایت معاویه قصدی ندارد، و او را با دروغ بستن به خداوند راضی کرده است. اما حدیثی که عمرو عاص گمان دارد از من شنیده است، هرگز! قسم به خدایی که دانه را شکافت و مردم را آفرید، او می داند که یقینا بر من دروغ می بندد و خداوند چنین سخنی را پنهانی و آشکارا از من نشنیده است.

خدایا، عمرو عاص و معاویه را به خاطر بستن راه تو و نسبت دروغشان به کتاب تو و پیامبرت و کوچک شمردن پیامبر و نسبت دروغشان به او و به من، لعنت فرما.

سليم گوید: معاويه قاريان و قاضيان شام را فراخواند و به آنان اموالى بخشيد و در بخش ها و شهرهاى شام پراكندشان تا روايات دروغين را نقل كنند و احاديث باطل را بسازند و به مردم بگويند كه: على علیه السلام عثمان را

ص: 274


1- این روایت همانی است که ألبانی به آن برای رد حدیث متواتر طیر استدلال کرده است!!

كشته و از ابو بكر و عمر هم بيزارى جسته و معاويه به خون خواهى عثمان برخاسته و ابان پسر عثمان و ديگر فرزندان عثمان همراه او هستند، تا آنجا كه شاميان را به خويش مايل كرد و متحد شدند.

معاويه بيست سال چنين رفتار نمود؛ در سراسر قلمرواش همين سياست را اعمال مى كرد تا آنجا كه حراميان شام و ياران باطل بر سر سفره طعام و شرابش گرد آمدند، آنان را اموال زياد و زمين هاى بسيار بخشيد و طعام و شراب بسيار داد تا كه كودكان بر اين سياست بزرگ شدند و كهنسالان پيرتر گرديدند و تازيان بيابان گرد نزد او كوچ كردند. شاميان لعن بر شيطان را ترک كردند و گفتند: لعن على قاتل عثمان بايد كرد! و نادانان امّت و پيروان پيشوايان گمراه و دعوتگران به دوزخ بر اين سنّت بار آمدند. خداى ما را بس است كه او خوب وكيلى است! و اگر خداوند مى خواست همه را به راه راست گرد مى آورد، ولى خدا آنچه خواهد كند.))(1)

همانطور که سلیم گفته، معاویه بعد از به خلافت رسیدن نیز این روشش را ترک نکرد و احادیث بسیاری وضع نمود.

ابو الحسن مدائنی (متولد سال 132 ه- و متوفای 224 ه-) که ذهبی از او با عناوینی چون «العلامة الحافظ الصادق» یاد کرده و آگاهی اش به سیره ها، مغازی، انساب و روزگار عرب را ستوده و او را در آنچه نقل می کند راستگو و عالی الإسناد، عالم به فتوح، مغازی و راست گفتار در آنها دانسته،(2)

در کتاب «الاحداث» خود نقل می کند که:

«معاویه بخش نامه ای برای همه کارگزاران خود صادر کرد که در آن آمده بود: "ذمه من از هرکس که چیزی از فضائل ابوتراب و اهل بیت او را نقل کند، برداشته شده است." و سخنوران در هر منطقه، بر منابر، علی علیه السلام را لعنت می کردند و از او تبری می جستند و به او و افراد خاندانش دشنام می دادند.

در آن هنگام، گرفتارترین مردم، کوفیان بودند که در آن شهر، شیعیان از همه جا بیش تر ساکن بودند. معاویه، زیاد بن سمیه را به حکومت کوفه گماشت و بصره را هم ضمیمه آن کرد. او نیز -که به شیعیان آشنا بود و به روزگار حکومت علی علیه السلام خود از آنان شمرده می شد- ایشان را به سختی تعقیب کرد و آنان را زیر هر سنگ و کلوخ که یافت، کشت و شیعیان را به بیم انداخت؛ او دست ها و پاها را می برید و به دیده ها میل می کشید

ص: 275


1- کتاب سلیم بن قیس هلالی، جلد 2 حدیث 22 صفحه 736-738، چاپ انتشارات دلیل ما
2- سير أعلام النبلاء، ج 10 ص 400-401 المدئني العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف المدائني الأخباري نزل بغداد وصنف التصانيف وكان عجبا في معرفة السير والمغازي والأنساب وأيام العرب مصدقا فيما ينقله عالي الإسناد ولد سنة اثنتين وثلاثين ومئة ... ومات في سنة أربع وعشرين ومئتين وكان عالما بالفتوح والمغازي والشعر صدوقا في ذلك

و آنان را بر تن های درختان خرما بر دار می کشید تا جایی که ایشان را از عراق بیرون راند و پراکنده ساخت و در عراق هیچ شیعه نام آوری باقی نماند.

آنگاه معاویه به همه کارگزاران خویش در سراسر منطقه حکومتش نوشت: "گواهی هیچ یک از شیعیان علی و اهل بیت او را مپذیرید و نوشت: بنگرید که شیعیان و دوستان و هواداران عثمان را در منطقه حکومت خود و کسانی را که فضائل و مناقب او را نقل می کنند، گرامی دارید و به خود نزدیک سازید و جایگاه نشستن آنان را به خود نزدیک تر قرار دهید و آن چه را که هر یک از ایشان روایت می کند، همراه نام خود و پدر و عشیره اش برای من بنویسید." آنان نیز چنان کردند.

چون معاویه برای آنان پول، جامه، پاداش و زمین می داد، در بیان فضائل و مناقب عثمان زیاده روی کردند و از ایشان میان عرب و موالی شایع شد و به سبب چشم و هم چشمی برای رسیدن به دنیا و منزلت، در هر شهر و دیار، این موضوع رایج شد. آن چنان که هیچ گمنام و فرومایه ای که در فضیلت و منقبت عثمان روایتی نقل می کرد و پیش یکی از کارگزاران معاویه می آمد، نبود مگر اینکه نامش را در دیوان می نوشت و او را به خود نزدیک می ساخت و شفاعتش را می پذیرفت؛ و مدت ها چنین بودند.

معاویه سپس به کارگزاران خود نوشت: "حدیث درباره عثمان فراوان در هر شهر و هر سو پراکنده شده است. اینک چون این نامه من به شما رسید، مردم را به جعل روایت در مورد فضائل صحابه و خلفای اُولی (ابوبکر و عمر) فرا خوانید و هیچ خبری را که هرکس از مسلمانان درباره علی نقل می کند، رها مکنید مگر این که نظیر آن را برای صحابه بسازید و پیش من آورید که این کار برای من خوش تر و مایه چشم روشنی بیش تر من است و حجت و برهان ابوتراب و شیعیان او را بیشتر درهم می شکند تا آن که مناقب و فضائل عثمان را روایت کنید."

چون این نامه برای مردم خوانده شد، اخبار بسیاری که ساخته و پرداخته بودند و خالی از حقیقت بود، در مناقب صحابه منتشر شد و مردم در این مورد چندان کوشیدند که اندک اندک روی منابر گفته شد و به مکتب داران القاء می شد که بسیاری از روایاتی از این دست را به کودکان و پسر بچه ها آموزش دهند؛ آنان نیز چنان کردند و همان گونه که قرآن را به آنان می آموختند، آن روایات را هم آموزش دادند. سپس کار به آن جا کشید که به دخترکان و زنان خدمتگزار و وابستگان خود نیز آموزش دادند و سال ها بدین گونه گذشت.

معاویه سپس بخش نامه ای به همه کارگزاران خویش در همه شهرها نوشت: "بنگرید در مورد هرکس که با دلیل ثابت شد علی و اهل بیت او را دوست می دارد، نامش را از دیوان حذف کنید و مقرری سالیانه و عطای او را ببرید. همراه این بخش نامه، نامه دیگری هم بود که: هرکه را به دوستی این قوم (علی و اهل بیت او) متهم می دانید شکنجه دهید و خانه اش را ویران سازید."

ص: 276

بلا و گرفتاری در هیچ جا بیش تر و دشوارتر از عراق نبود، به ویژه کوفه، و چنان شد که مردی از شیعیان علی علیه السلام اگر کسی پیشش می آمد که به او اعتماد داشت، او را به خانه و حجره خود می برد و در خانه پس از آن که او را سوگندهای استوار می داد، در حالی که از خدمتگزار و برده خود می ترسید، راز و حدیث خود را به وی می گفت.

بدین گونه بسیاری از احادیث مجعول و بهتان، رایج و منتشر شد و فقیهان و قاضیان و والیان بر این روش بودند و از همه مردم، گرفتارتر به این شوربختی، قاریان ریاکار و سست بنیادهای فریب کاری بودند که خود را زاهد و خاشع نشان می دادند و برای بهره گیری از والیان، احادیثی جعل می کردند. والیان هم جایگاه نشستن آنان را به محل خود نزدیک می ساختند و به منزلت و اموال و املاک می رسیدند، تا آن که این احادیث و اخبار به دست دیندارانی رسید که هرگز دروغ و بهتان را حلال نمی شمردند، ولی چون گمان می کردند که آن ها برحق و صحیح هستند، پذیرفتند و روایت کردند، و اگر می دانستند آن احادیث باطل است، هرگز روایت نمی کردند و به آن معتقد نمی شدند. کار همین گونه بود و چون حسن بن علی علیهما السلام رحلت فرمود، گرفتاری و فتنه افزون شد و از شیعه و آن گروه از مردم هیچکس باقی نماند جز آن که در زمین، سرگشته و بر جان خویش بیمناک بود.»(1)

ص: 277


1- شرح نهج البلاغة، ج 11 ص 25-26 این مطلب را ابن ابی الحدید معتزلی شافعی از کتاب الاحداث مدائنی نقل میکند: وروى أبو الحسن علي بن محمد بن أبي سيف المدايني في كتاب ' الأحداث ' قال : كتب معاوية نسخة واحدة إلى عماله بعد عام الجماعة : أن برئت الذمة ممن روى شيئا من فضل أبي تراب وأهل بيته ، فقامت الخطباء في كل كورة ، وعلى كل منبر ، يلعنون عليا ويبراون منه ويقعون فيه وفي أهل بيته ؛ وكان أشد الناس بلاء حينئذ أهل الكوفة ؛ لكثرة من بها من شيعة علي رضي الله عنه، فاستعمل عليهم زياد بن سمية ، وضم إليه البصرة ، فكان يتتبع الشيعة وهو بهم عارف ؛ لأنه كان منهم أيام علي رضي الله عنه ؛ فقتلهم تحت كل حجر ومدر ، وأخافهم ، وقطع الأيدي والأرجل ، وسمل العيون ، وصلبهم على جذوع النخل ، وطردهم وشردهم عن العراق ؛ فلم يبق بها معروف منهم . وكتب معاوية إلى عماله في جميع الآفاق : ألا يجيزوا لأحد من شيعة علي وأهل بيته شهادة، وكتب إليهم : أن انظروا من قبلكم من شيعة عثمان ومحبيه وأهل ولايته ؛ والذين يروون فضائله ومناقبه ؛ فأدنوا مجالسهم وقربوهم وأكرموهم ، واكتبوا لي بكل ما يروي كل رجل منهم ، واسمه واسم أبيه وعشيرته . ففعلوا ذلك ، حتى أكثروا في فضائل عثمان ومناقبه ، لما كان يبعثه إليهم معاوية من الصلات والكساء والحباء والقطائع ، ويفيضه في العرب منهم والموالي ، فكثر ذلك في كل مصر ، وتنافسوا في المنازل والدنيا ، فليس يجيء أحد مردود من الناس عاملا من عمال معاوية ، فيروي في عثمان فضيلة أو منقبة إلا كتب اسمه وقربه وشفعه . فلبثوا بذلك حينا . ثم كتب إلى عماله أن الحديث في عثمان قد كثر وفشا في كل مصر وفي كل وجه وناحية ؛ فإذا جاءكم كتابي هذا فادعوا الناس إلى الرواية في فضائل الصحابة والخلفاء الأولين ، ولا تتركوا خبرا يرويه أحد من المسلمين في أبي تراب إلا وتأتوني بمناقض له في الصحابة ؛ فإن هذا أحب إلي وأقر لعيني ، وأدحض لحجة أبي تراب وشيعته، وأشد إليهم من مناقب عثمان وفضله . فقرئت كتبه على الناس ، فرويت أخبار كثيرة في مناقب الصحابة مفتعلة لا حقيقة لها ، وجد الناس في رواية ما يجري هذا المجرى حتى أشادوا بذكر ذلك على المنابر ، والقي إلى معلمي الكتاتيب ؛ فعلموا صبيانهم وغلمانهم من ذلك الكثير الواسع حتى رووه وتعلموه كما يتعلمون القرآن ، وحتى علموه بناتهم ونساءهم وخدمهم وحشمهم ، فلبثوا بذلك ما شاء الله .ثم كتب إلى عماله نسخة واحدة إلى جميع البلدان : انظروا من قامت عليه البينة أنه يحب عليا وأهل بيته ، فامحوه من الديوان ، وأسقطوا عطاءه ورزقه ، وشفع ذلك بنسخة أخرى : من اتهمتموه بموالاة هؤلاء القوم ، فنكلوا به ، واهدفوا داره . فلم يكن البلاء أشد ولا أكثر منه بالعراق ؛ ولا سيما بالكوفة ، حتى إن الرجل من شيعة علي رضي الله عنه ليأتيه من يثق به ، فيدخل بيته ، فيلقي إليه سره ، ويخاف من خادمه ومملوكه ، ولا يحدثه حتى يأخذ عليه الأيمان الغليظة ، ليكتمن عليه ، فظهر حديث كثير موضوع، وبهتان منتشر، ومضى على ذلك الفقهاء والقضاة والولاة ؛ وكان أعظم الناس في ذلك بلية القراء المراؤون، والمستضعفون، الذين يظهرون الخشوع والنسك فيفتعلون الأحاديث ليحظوا بذلك عند ولاتهم ، ويقربوا مجالسهم ، ويصيبوا به الأموال والضياع والمنازل ؛ حتى انتقلت تلك الأخبار والأحاديث إلى أيدي الديانين الذين لا يستحلون الكذب والبهتان ؛ فقبلوها ورووها ، وهم يظنون أنها حق ، ولو علموا أنها باطلة لما رووها ، ولا تدينوا بها . فلم يزل الأمر كذلك حتى مات الحسن بن علي رضي الله عنهما ، فازداد البلاء والفتنة ، فلم يبق أحد من هذا القبيل إلا وهو خائف على دمه ؛ أو طريد في الأرض.

ابن ابی الحدید معتزلی از ابوجعفر اسکافی (متوفای 240 ه-) چنین نقل می کند:

«شیخ ما ابوجعفر اسکافی می گوید: ... همه مردم می دانند که دولت و زور و قدرت طرفدار سخنان ایشانند و همه کس می داند که شیوخ و علما و امیران چه قدرتی داشته اند و سخنان عثمانیان آشکار و قدرت ایشان پیروز بوده است. از کرامت حکومت برخوردار بوده اند و تقیه هم نداشته اند. وانگهی چه جوایزی تعیین میکردند که افراد اخبار و روایاتی در فضیلت ابوبکر نقل کنند و بنی امیه هم در این باره بسیار تأکید داشتند و محدثان هم برای رسیدن به آنچه در دست بنی امیه بود چه بسیار احادیث که ساختند و پرداختند. بنی امیه در تمام مدت حکومت خود برای به فراموشی سپردن نام علی علیه السلام و فرزندانش و خاموش کردن پرتو ایشان از هیچ کوششی فروگذار نبودند و همواره فضائل و مناقب و سوابق ایشان را پوشیده می داشتند...»(1)

ابن قتیبه دینوری (متوفای 279 ه- ) نیز در کتاب «الاختلاف فی اللفظ» می نویسد:

«... بسیاری از محدثین از این که فضائل علی علیه السلام را نقل کنند خودداری کرده اند و به جمع فضائل عمروعاص و معاویه پرداخته اند و گویی منظورشان (از نقل این احادیث) خود عمرو بن عاص و معاویه نبوده؛ بلکه منظورشان علی علیه السلام بوده است (یعنی به منظور تضعیف جایگاه امیرالمؤمنین این کار را کرده اند)... .»(2)

ص: 278


1- شرح نهج البلاغة، ج 13 ص 131 و جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 5 قال شيخنا أبو جعفر الإسكافي : ... فقد علم الناس كافة ، أن الدولة والسلطان لأرباب مقالتهم ، وعرف كل أحد علو أقدار شيوخهم وعلمائهم وأمرائهم ، وظهور كلمتهم ، وقهر سلطانهم وارتفاع التقية عنهم والكرامة ، والجائزة لمن روى الأخبار والأحاديث في فضل أبي بكر ، وما كان من تأكيد بني أمية لذلك، وما ولده المحدثون من الأحاديث طلبا لما في أيديهم ، فكانوا لا يألون جهدا في طول ما ملكوا أن يخملوا ذكر علي عليه السلام وولده ، ويطفئوا نورهم ، ويكتموا فضائلهم ومناقبهم وسوابقهم
2- الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیة والمشبهة، ص 42 حتى تحامى کثیر من المحدثین أن یتحدثوا بها وعنوا بجمع فضائل عمرو بن العاص ومعاویة کأنهم لا یریدونهما بذلک وإنما یریدونه

لازم به ذکر است که جعل حدیث در تنقیص مقام والای امیرالمومنین علیه السلام که جز با بالا بردن مقام خلفای سابق و دشمنان آن حضرت میسر نمی شد، در زمان بنی عباس؛ به خصوص متوکل ناصبی (متوفای 247 ه-) که معاصر با متقدمین محدثین اهل سنت؛ از جمله ابن ابی شیبه، احمد بن حنبل، بخاری، مسلم و... بوده است نیز ادامه یافت.

محمد زاهد کوثری که از محققان مشهور اهل سنت است، در تحقیق کتاب ابن قتیبه دینوری، در پاورقی مطلب فوق می نویسد:

«متوکل عباسی نسبت به علی کرم الله وجهه انحراف داشت و به همین دلیل تمامی نواصب و منحرفین از ایشان، به سمت او گرایش پیدا کردند و فضایی برای آنها فراهم شد که به ترویج روایات خود پرداختند و این امر تا جایی پیش رفت که خوارج بعد از قرن ها که به خاطر بغض علی کرم الله وجهه مهجور بودند، نزد اهل حدیث آبرومند شدند.»(1)

آنها آنقدر آبرومند شدند که حافظ ابن حجر آن ها را راستگو و دین دار شمرده و گفته است:

«بيشتر كسانی كه ناصبی دانسته شده اند مشهور به صدق لهجه و تمسک به امور دينی اند، بر خلاف كسانی كه به رفض توصيف شده اند كه غالب آنها دروغگو هستند و در اخبار ورع ندارند.»(2)

نکاتی درباره ی سند روایات فضائل خلفا

اهل سنت هرچند می دانند و قبول دارند که روایات بسیاری در فضیلت خلفایشان جعل شده؛ اما با اعتماد به علم رجالشان، روایات غربالگری شده در فضیلت آنان توسط عالمانشان بر مبنای این علم رجال را صحیح می دانند.

بررسی تک تک این احادیث ساختگی، خارج از حوصله ی این کتاب است؛ اما در اینجا به اختصار به چند نکته در رابطه با اشکالات علم رجال اهل سنت اشاره می کنیم و سپس از باب نمونه، به نقد و بررسی چند روایت مهم و مشهور در رابطه با افضلیت خلفا می پردازیم.

ص: 279


1- الاختلاف في اللفظ والرد على الجهمية والمشبهة، ص 41 وانحراف المتوكل عن علي كرّم الله وجهه وتقريبه للمنحرفين عنه بعد رفع المحنة مما جعل للنواصب سوقاً تروج فيها أهواؤهم ومروياتهم عند كثير من أهل الحديث ، حتى أخذ يتقمص النواصب في أزياء أهل الحديث ، وأصبح رجال الخوارج في موضع التجلّة والتعويل في كتبهم مدى القرون بعد أن كانوا مهجورين لبغضهم عليًاً كرّم الله وجهه
2- تهذيب التهذيب، ج 8 ص 410 فأكثر من يوصف بالنصب يكون مشهورا بصدق اللهجة والتمسك بأمور الديانة بخلاف من يوصف بالرفض فإن غالبهم كاذب ولا يتورع في الإخبار

نکته ی اول:

طبق علم رجال اهل سنت، دشمنی با اهل بیت علیهم السلام جرح و قدحی برای راویان محسوب نشده و بسیارند راویانی که با اهل بیت علیه السلام می جنگیدند و یا دشنامشان می دادند، اما از نظر رجالیون عامه ثقه به شمار می آیند و احادیثشان از نظر سندی صحیح شمرده می شود!

مانند حریز بن عثمان که شعیب الارنؤوط در مورد وی می نویسد:

«حریز بن عثمان الرحبی به شدت ناصبی بود، عمرو بن علی گوید: همواره علی علیه السلام را تنقیص می کرد و به او فحش می داد، و حافظ به حدیث او بود (!!). و در جای دیگر گوید: ثبت بود، ولی شدیدا به علی علیه السلام میتاخت، و با این حال، جمهور پیشوایان توثیقش کرده اند، و بخاری و مسلم نیز در صحیح هایشان از او روایت نقل کرده اند. و ذهبی در کتاب میزان الاعتدال گوید: متقن و ثبت، ولی مبتدع بود. و در کتاب الکاشف گوید: ثقه و ناصبی است. و در کتاب الدیوان گوید: ثقه است، ولی ناصبی مبغض بود.»(1)

جالب اینکه، دکتر بشار عوّاد معروف، از محققین معاصر و از همکاران شعیب الارنؤوط، هنگامی که با توثیقات حریز بن عثمان توسط علمای عامه مواجه می شود، اظهار تعجب می کند و می نویسد:

«به خدا قسم در باورم نمی گنجد کسی که به امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام توهین و جسارت می کند، چگونه ممکن است ثقه و در صراط مستقیم باشد؟ از گزافه گویی ها به خدا پناه می برم.»(2)

این موضوع آنقدر در نزد اهل سنت بی اهمیت است که ابوالحسن عجلی (متوفای 261 ه-) که از عالمان رجال اهل سنت است، عمر بن سعد – قاتل امام حسین علیه السلام - را نیز ثقه دانسته است!(3)

ص: 280


1- تحریر تقریب التهذیب، ج 1 ص 38 وكان حريزُ بن عثمان الرحبي ناصبيًا محترقًا، وقال عمرو بن علي: كان ينتقص عليًّا وينالُ منه، وكان حافظًا لحديثه، وقال في موضع آخر: ثبتٌ شديد التحامل على علي، ووثقه جمهور الأئمة، وأخرج له الشيخان في "صحيحيهما"، وقال الذهبي في "الميزان": "كان متقنًا ثبتًا، لكنه مبتدع"، وقال في "الكاشف": "ثقة وهو ناصبي"، وقال في "الديوان": "ثقة لكنه ناصبي مبغض"
2- تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 5 ص 574 رقم 1175 قال العبد المسكين أبو محمد بشار عواد: والله لا أدري كيف يكون ثبتا من كان شديد التحامل على أمير المؤمنين علي بْن أَبي طالب، نعوذ بك اللهم من المجازفة.
3- معرفة الثقات، ج 2 ص 166 رقم 1343 عمر بن سعد بن أبي وقاص مدني ثقة كان يروي عن أبيه أحاديث وروى الناس عنه وهو الذي قتل الحسين قلت كان أمير الجيش ولم يباشر قتله

در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم طبق روایات صحیح ، دشمنان اهل بیت علیهم السلام را جهنمی(1) و منافق(2)

دانسته اند و از ویژگی های منافقین، دروغگویی است.(3)

نکته ی دوم:

از آنجایی که روایات فضائل خلفا را همان کسانی جعل کرده اند که ناصبی بوده و در نزد اهل سنت، ثقه به شمار می آیند (آن هم اغلب با توثیق حدسی از روی روایات خوشایند آن ها، نه توثیق حسی)(4)؛ لذا در نقد این روایات باید از راه بررسی متن روایات و تعارضشان با روایات صحیح السند دیگر وارد شد، نه از راه بررسی سندی.

نمونه ی چنین احادیث ساختگی در فضیلت خلفا، حدیث «اَبُوبَکْرُ وَ عُمَرُ سَیِّدا کُهُولِ اَهْل الْجَنَّهِ» و روایت «خَيْرَ اَلْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ» از زبان حضرت علی علیه السلام است که هرچند علمای اهل سنت طبق قواعد نادرست رجالی شان، سندشان را معتبر دانسته اند؛ اما با بررسی متن روایات، ساختگی بودن آنها روشن میشود.

ص: 281


1- «قسم به کسی که جانم در دست اوست ، هیچ کس ما اهل بیت را دشمن نمی دارد جز اینکه خدا داخلش می کند در جهنم.» سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 5 ص 643 ح 2488 «والذی نفسی بیده ، لا یبغضنا أهل البیت أحد إلا أدخله الله النار»
2- «از علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: ای علی ! تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن و دشمن نمی دارد تو را مگر منافق.» صحیح مسلم، ج 1 ص 86 ح 78 «قال علی والذی فلق الحبة وبرأ النسمة إنه لعهد النبی الأمی إلی أن لا یحبنی إلا مؤمن ولا یبغضنی إلا منافق » «ابو سعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نقل کرده است که فرمود: هرکس ما اهل بیت را دشمن بدارد، منافق است.» فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 661 ح 1126«عن أبی سعید الخدری قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  من أبغضنا أهل البیت فهو منافق» همچنین از ابو سعید خدری با سند صحیح (طبق نظر وصی الله بن محمد عباس) نقل شده است که گفت: « ما اهل مدینه، منافقان انصار را با بغضشان به علی علیه السلام می شناختیم.» فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2 ص 579 ح 979 حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا اسود بن عامر قثنا إسرائيل عن الأعمش عن أبي صالح عن أبي سعيد الخدري قال إنما كنا نعرف منافقي الأنصار ببغضهم عليا
3- «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نشانه ی منافق سه چیز است: هنگامی که سخن بگوید دروغ می گوید، هنگامی که وعده بدهد خلف وعده میکند و خیانت در امانت می کند.» صحیح البخاری، ج 1 ص 21 ح 33 و صحیح مسلم، ج 1 ص 78 ح 59 «عن النبی قال آیة المنافق ثلاث إذا حدث کذب وإذا وعد أخلف وإذا أؤتمن خان »
4- مجمع الزوائد ت حسين سليم أسد، ج 18 ص 548 وهذا كله يدل علي أن جل اعتمادهم في التوثيق والجرح إنما هو علي سبر حديث الراوي.

نقد و بررسی حدیث سیادت ابوبکر و عمر بر کهول اهل بهشت

مخالفین و دشمنان اهل بیت علیهم السلام در مقابل حدیث متواتر «اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ [وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا]»(1)

حدیث «اَبُوبَكْرُ وَ عُمَرُ سَيِّدا كُهُولِ اَهْل الْجَنَّةِ» را برای ابوبکر و عمر جعل نموده اند و بدین وسیله افضلیت امامان حسنین علیهما السلام و امیرالمومنین علیه السلام را که در ادامه ی آن حدیث مطرح شده، زیر سوال می بردند.

ما در پاسخ به این اشکال، ابتدا خلاصه ی پاسخ سایت "جامع فتاوای اهل سنت و جماعت" که از سایتهای مشهور استفتاء مخالفین است، به پرسشی در خصوص تعارض حدیث سیادت شیخین بر کهول اهل بهشت با حدیث جوان بودن اهل بهشت را ذکر و سپس آن را بررسی می کنیم.

خلاصه ی پاسخ این سایت چنین است:

1. تعارضی بین این دو روایت وجود ندارد؛ زیرا منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از «سیدا کهول اهل الجنة بودن ابوبکر و عمر» این است که آن دو، سیدا کهول مومنان دنیا هستند که در سن کهولیت از دنیا می روند و به صورت جوانی، وارد بهشت می شوند!

2. چون اهل بهشت؛ از جمله انبیا و به خصوص نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در بهشت به صورت جوان خواهند بود، و امکان ندارد که امام حسن و امام حسین علیهما السلام سرور آنان باشند، پس روشن می شود که منظور از حدیثهای "سیدا شباب اهل الجنه" و "سیدا کهول اهل الجنة" همان است که گفته شد!(2)

پاسخ را در قالب چند نکته بیان می کنیم:

نکته ی اول: اگر منظور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنطور بود که پاسخگو مدعی شده، در آن صورت باید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمودند: سیدا کهول یا شباب اهل الارض، نه الجنة !!

نکته ی دوم: امام حسن مجتبی علیه السلام در سن 47 سالگی(3)

و امام حسین علیه السلام نیز در سن 57 سالگی(4) از دنیا رفته اند؛ لذا آن دو، در جوانی از دنیا نرفته اند و این قرینه ی قوی است بر اینکه منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همان است که خودشان فرموده اند، نه آنطور که پاسخگوی وهابی مدعی شده.

ص: 282


1- سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج 2 ص 423 رقم 796
2- سایت جامع فتاوای اهل سنت و جماعت، شماره فتوى 3983
3- الأعلام للزركلي، ج 2 ص 199
4- الأعلام للزركلي، ج 2 ص 243

نکته ی سوم:

بهشت چندین سرور دارد، همانطور که در همین حدیث "سیدا شباب اهل الجنة" از دو نفر از آنان نام برده و در حدیث دیگر به سیادت حضرت زهرا علیها السلام بر زنان اهل بهشت اشاره شده است؛ لذا از آنجایی که افضلیت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم با دلیل قطعی ثابت شده، عموم کلام نبوی شامل خود حضرت نمیشود؛ مانند این آیه که خداوند می فرمایند: اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ.) (زمر: 62) که اگر عموم کلام، مطلقا شامل گوینده ی آن نیز باشد، لازم می آيد كه خداوند خالق خودش نيز باشد.

حضرت علی علیه السلام نیز در همین حدیث با قید "وأبوهما خیر منهما" از این عمومیت خارج می شود.

نکته ی چهارم:

به عقیده ی شیعه، اهل بیت علیهم السلام ؛ از جمله امام حسن و امام حسین علیهما السلام بر تمام انبیا بجز حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم برتری دارند و این حدیث، همین عقیده را ثابت می کند و دلیلی برای استبعاد وجود ندارد.

مضمون این اعتقاد شیعه در روایتی که ألبانی آن را تصحیح کرده نیز آمده است، آنجا که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم با اشاره به آل عبا علیه السلام فرمودند: «ما [آل عبا] در روز قیامت در مکان واحدی هستیم.»(1)

جوان بودن اهل بهشت در روایات اهل سنت

از آنجایی که با پذیرش جوان بودن اهل بهشت، هر گونه راه فرار از پذیرش دلالت حدیث سیادت امام حسن و امام حسین علیهما السلام و برتری امیرالمومنین علیه السلام بر تمام اهل بهشت (غیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ) بر مخالفین بسته می شود؛ لذا ممکن است عده ای از آنان این مطلب را از اساس منکر شده و نپذیرند. از این رو لازم شد که این موضوع را نیز از روایات معتبر اهل سنت به اثبات برسانیم.

روایت اول: اهل بهشت سی و سه ساله هستند!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اهل بهشت داخل آن می شوند، در حالی که عریان هستند، بدن شان بی مو، صورتشان نورانی، موی سرشان پیچیده و چشم هایشان سرمه کشیده و همه آنها سی و سه ساله هستند.»

این روایت را ترمذی در سننش نقل کرده و حسن دانسته و برنامه جوامع الکلم نیز حکم به حسن بودن سندش داده است.(2)

ص: 283


1- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 7 ص 942 ح 3319 إنّي، وإيّاكِ، وهذين، وهذا الرّاقد- يعني: عليّاً- يوم القيامة في مكان واحد، يعني: فاطمة وولديْها: الحسن والحسين رضي الله عنهم
2- سنن الترمذي، ج 4 ص 682 ح 2545 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناد حسن / حدثنا أبو هريرة محمد بن فراس البصري حدثنا أبو داود حدثنا عمران أبو العوام عن قتادة عن شهر بن حوشب عن عبد الرحمن بن غنم عن معاذ بن جبل ان النبي صلی الله علیه و آله و سلم قال يدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا مكحلين أبناء ثلاثين أو ثلاث وثلاثين سنة قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب

ألبانی در کتاب سلسلة الأحادیث الصحیحة به این حدیث اشاره کرده و سپس گفته است:

«ترمذی تحسینش کرده و آن صحیح است با مجموع طرق و شواهدش و من آن را در کتاب "التعلیق الرغیب" بیان کرده ام. یادآوری: من این حدیث را در بعضی از تألیفاتم مانند "غایة المرام" تخریج کرده و آن را حسن دانسته ام، ولی الان با این حدیث صحیح به قوتش افزوده شد، با وجود آنچه که در تفسیر آیه ی (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً ) آمد.»(1)

روایت دوم: جوانی اهل بهشت از بین نمی رود

اشاره

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اهل بهشت بدنى كم مو و چهره اى بى مو و چشمانى سرمه كشيده دارند. جوانى شان از بين نمى رود و جامه هايشان فرسوده نمى شود.»

سند اول:

ترمذی با سند حسن طبق حکم برنامه جوامع الکلم و خودش(2)

و ابو محمد الدارمی طبق نظر حسین سلیم اسد.(3)

سند دوم:

دارمی در سننش با حکم حسین سلیم اسد بر جیّد بودن سندش.(4)

سند سوم:

ضیاء مقدسی در صحیحش با حکم دکتر ابن دهیش بر حسن بودن سندش(5)

ص: 284


1- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 6 ص 1224 ح 2987 هذا و يشهد لمعنى حديث الترجمة عموم قوله صلى الله عليه وسلم: " يدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا مكحلين ، بني ثلاث و ثلاثين" . حسنه الترمذي، وهو صحيح بمجموع طرقه وشواهده، وقد بينت ذلك في "التعليق الرغيب " (4 / 245) وتقدم بعضها برقم (2512) .(تنبيه) : كنت خرجت الحديث في بعض مؤلفاتي مثل " غاية المرام " (ص 215 – 216) محسنا إياه، والآن فقد ازداد قوة بهذا الحديث الصحيح، مع ما جاء في تفسير (إنا أنشأناهن إنشاء).
2- سنن الترمذي، ج 4 ص 679 ح 2539 حدثنا محمد بن بشار وأبو هشام الرفاعي قالا حدثنا معاذ بن هشام عن أبيه عن عامر الأحول عن شهر بن حوشب عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم أهل الجنة جرد مرد كحل لا يفنى شبابهم ولا تبلى ثيابهم قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب
3- سنن الدارمي، ج 3 ص 1866 ح 2868
4- سنن الدارمي، ج 3 ص 1861 ح 2863 قال حسين سليم إسد: إسناده جيد / أخبرنا أبو عاصم عن سعدان الجهني عن أبي مجاهد حدثنا أبو مدله انه سمع أبا هريرة يقول قلنا يا رسول الله الجنة ما بناؤها قال لبنة من ذهب ولبنة من فضة ملاطها المسك الأذفر وحصباؤها الياقوت واللؤلؤ وترابها الزعفران من يدخلها يخلد فيها ينعم لا يبؤس لا يفنى شبابهم ولا تبلى ثيابهم
5- الأحاديث المختارة،ج 7 ص 265-267 ح 2717 وأخبرنا يوسف بن هبة لله بن محمود بن الطفيل بالقاهرة أن محمد بن عمر بن يوسف أخبرهم قراءة عليه أبنا أبو نصر محمد ابن محمد بن علي قال قرئ على أبي بكر محمد بن عمر بن علي ثنا أبو بكر عبد الله بن أبي داود ثنا محمود بن خالد وعباس بن الوليد قالا ثنا عمر عن الأوزاعي عن هارون بن رياب عن أنس بن مالك قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم يبعث أهل الجنة على صورة آدم في ميلاد ثلاثة وثلاثين سنة جردا مردا مكحلين ثم يذهب بهم إلى شجرة في الجنة فيكتبون فيها لا تبلى ثيابهم ولا يفنى شبابهم هارون بن أبي داود الحبطي عن أنس إسناده حسن

روايت سوم: پیر زنان به بهشت نمی روند

روزی پیر زنی به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یا رسول الله، دعا کنید که خداوند مرا به بهشت داخل کند. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به مزاح فرمودند:«لَا تَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَجُوزٌ» یعنی: زن پیر به بهشت داخل نمی شود. پیرزن گریان شد؛ پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بله، زن پیر در حالت پیری به بهشت داخل نمی شود، بلکه نخست جوان می شود و سپس داخل بهشت می شود. آیا آیه ی قران را نخوانده ای که می فرماید: (إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنشاءً فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا) (واقعه: 35 و 36) یعنی: «که ما آنان را با آفرینشی ویژه آفریدیم؛ پس آنان را همواره دوشیزه قرار داده ایم.»

این روایت را ألبانی در کتاب سلسلة الأحادیث الصحیحة آورده است.(1)

ص: 285


1- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 6 ص 1221 ح 2987 إن الجنة لا تدخلها عجوز

نقد و بررسی حدیث اعتراف امیرالمومنین علیه السلام به برتری خلفا در منبر کوفه

ابن تیمیه ادعا کرده که به تواتر با بیش از هشتاد وجه از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که بر منبر کوفه فرمودند: «بهترین این امت بعد از پیامبرش، ابوبکر است و سپس عمر.»(1)

در پاسخ به این ادعا، چند نکته گفتنی است:

نکته ی اول: این روایت از کمتر از ده نفر نقل شده و لذا تواتری در کار نیست!

با تحقیقی که در کتب اهل سنت انجام دادیم، در نهایت به این نتیجه رسیدیم که این حدیث گاه با قید منبر کوفه (با الفاظ مختلف) و گاه بدون ذکر آن (با الفاظ و قراینی که نشان می دهد به منبر کوفه مربوط است)، مجموعا از کمتر از ده نفر نقل شده که بجز طریق عبد خير بن يزيد الهمداني و أبو جحيفة (وهب بن وهب السوائي) عمده طرق آن، منفردند و اشکال سندی دارند.

این حدیث با قید و بدون قید منبر کوفه، مجموعاً از شش نفر با سند معتبر نقل شده است که عبارتند از:

1 و 2. عبد خیر و ابو جحیفه.

3. نزال بن سبره: با سند حسن در کتاب فضائل الصحابه احمد.

4. عبدالله بن سلمه: روایت ابن ماجه با سند معتبر. البته این روایت قید منبر کوفه را ندارد. ابن عساکر دو روایت با سندهای نسبتا معتبر نقل کرده که در یکی وی قید می کند که حضرت علی علیه السلام روی منبر این سخن را فرمود.

5. علقمه بن قیس: روایت احمد در مسند با سند صحیح یا قوی.

6. ابو موسی اشعری: روایت طبرانی با سند حسن.

لذا با این حساب، خبری از تواتری که ابن تیمیه ادعا کرده (80 طریق) نیست و پیروانش چشم و گوش بسته، سخن او را تکرار می کنند!

یکی از پیروان مکتب سقیفه در مفصل ترین تحقیقی که روی طرق این حدیث انجام داده، در نهایت به این نتیجه رسیده است که این حدیث از 29 نفر از تابعین و 7 نفر از صحابه از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است!

ص: 286


1- منهاج السنة النبوية،ج 1 ص 308 وقد تواتر عنه أنه كان يقول على منبر الكوفة خير هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر ثم عمر روى ذلك عنه من أكثر من ثمانين وجها

اما باید توجه داشت که:

اولا: این تحقیق، شامل هر حدیثی با مضمون متن کلام نسبت داده شده به حضرت علی علیه السلام در منبر کوفه است!! در حالی که ما به دنبال بررسی صحت و سقم رویدادی هستیم که امیرالمومنین علیه السلام در منبر کوفه در میان خطبه ای، این سخن را فرموده باشند؛ چون تنها آنچه که تواتر را در این حدیث می تواند محقق سازد، اشتراک راویان در زمان و حداقل در مکان ایراد این کلام است. و الا نقل این سخن از حضرت در مکانها و زمان های دیگر، جزء احادیث آحاد است؛ مانند حدیثی که از محمد بن حنفیه نقل شده که مربوط به گفتگوی خصوصی است.

برای این که موضوع روشن شود، مثالی می زنم. فرض کنید سه نفر نزد قاضی می روند و شهادت می دهند که با چشمان خودشان دیدند که آقای زید در پارک الف شهر تهران با خانمی به نام اسماء زنا کرد! اگر نفر چهارم نیز همین شهادت را بدهد با این تفاوت که بگوید در پارک ب این اتفاق افتاد، در این صورت نه تنها شهادتشان قبول نمی شود، بلکه به دستور قاضی هر چهار شاهد شلاق می خورند! حتی قید زمان نیز در شهادت مهم است؛ چرا که اگر هر چهار شاهد بگویند که این اتفاق در پارک الف شهر تهران افتاد با این تفاوت که سه شاهد اول بگویند در روز جمعه این اتفاق افتاد و شاهد چهارم بگوید این اتفاق مربوط به روز شنبه است، در این صورت نیز هر چهار شاهد حد می خورند!

بنابراین برای ثبوت ادعای ابن تیمیه مبنی بر تواتر این قضیه، می بایست روایاتی را مورد استناد قرار داد که قید کرده باشند حضرت در منبر کوفه این کلام را فرموده و شاید حتی لازم باشد که راویان زمان ایراد آن را نیز قید کرده باشند، هر چند در کتب مصطلح الحدیث شرط نشده باشد؛ مانند واقعه ی غدیر خم و حدیث غدیر که راویان، مکان و زمان صدور سخن را قید کرده اند.

ثانیا: در این تحقیق نام هشت نفر از کسانی لیست شده که سال ها بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام به دنیا آمده اند و یا جزء کسانی بوده اند که ثابت شده از حضرت علی علیه السلام حدیثی نشنیده اند! راویانی مانند:

1. ابراهیم نخعی: متولد سال 46 ه- !

2. ابو اسحاق سبیعی: متولد سال 33 ه- که گفته شده تنها امیرالمومنین علیه السلام را دیده و از ایشان حدیث نشنیده است. جالب تر اینکه وی این حدیث را با واسطه نیز نقل کرده است!

3. شعبی: ابن عساکر این روایت را به صورت معنعن از شعبی از حضرت علی علیه السلام نقل کرده است. بنا بر نظر علمای اهل سنت، شعبی حدیثی از حضرت علی علیه السلام نشنیده است. از سوی دیگر، همین روایت را شعبی با ذکر واسطه هایی نقل کرده؛ لذا خود شعبی این کلام را از حضرت علی علیه السلام نشنیده است!

ص: 287

4. قاضی شریک بن عبدالله: لالکائی این روایت را از وی نقل کرده؛ اما او به صورت مرسل روایت را به حضرت علی علیه السلام نسبت داده؛ زیرا وی حدود چهل سال بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام به دنیا آمده است.

5. طلحه بن مصرف: ابن عساکر این روایت را از وی نقل کرده؛ اما او به طور قطع حضرت علی علیه السلام را ندیده است!

6. عبدالرحمن بن الاصبهانی: روایت را ابن عدی نقل کرده که علاوه بر اشکال رجالی، انقطاع نیز دارد؛ زیرا عبدالرحمن بن الاصبهانی از حضرت علی علیه السلام حدیث نشنیده است.

7. هارون بن سلمان الفراء: دولابی این روایت را از طریق ابو نعیم فضل بن دکین از وی نقل کرده؛ اما با توجه به اینکه ابونعیم (شاگرد هارون) متولد سال 130 ه- است، روشن می شود که سند روایت انقطاع دارد؛ زیرا بین تولد شاگرد راوی این روایت و شهادت حضرت علی علیه السلام در سال 40 ه- ، 90 سال فاصله است!

8. وهب بن اسماعیل: وی شیخِ عبدالله بن سعید الاشج است که روایت را با دو واسطه از طریق عبد خیر نقل کرده؛ اما محقق وهابی به اشتباه این راوی را هم جزء کسانی حساب کرده که پای منبر حضرت علی علیه السلام این سخن را از ایشان شنیده است!!

ثالثا: بیشتر طرق این حدیث که محقق وهابی نام راویانش را لیست کرده، اشکال سندی دارند و صدور این سخن از آنان ثابت نمی شود که اجمالا بیان می کنیم:

ابوهریره: خطیب بغدادی با سند ضعیف طبق حکم بشار عواد معروف.

انس بن مالک: ابن عساکر با سند موضوع.

عبدالله بن عباس: ابن حبان و ابن المقری با سند ضعیف.

ابو سعید خدری: روایت وی مربوط به گفتگوی خصوصی است و سندش هم ضعیف است.

ابو حازم: وی ظاهرا مجهول است و سند روایت ابن عساکر که به وی می رسد، معتبر نیست.

ابو حکیمة: در سندش راوی مجهول الحال وجود دارد.(1)

ص: 288


1- الكني والأسماء، ج 16 ص 1033-1034 ح 1306 تحقيق سليمان بن سعيد بن مريزن عسيري: في الرواية من لم يتضح حاله

ابو مجلز: سند روایتش را محقق کتاب الطیوریات(1)

تضعیف کرده است.

ابو مخلد: که در واقع همان ابو مجلز است؛ زیرا سند روایت ابن عساکر، همان سند دولابی است که گفتیم ضعیف است.

ابو هلال العتکی: روایت وی را ابن عساکر یکبار به صورت گفتگوی خصوصی نقل کرده که خارج از بحث منبر کوفه است و بار دیگر نیز با سند دیگری که در اواخرش مشترک با سند قبلی است نقل کرده که مربوط به منبر است. این روایت از طریق خالد بن سلمه بن عاص که از نواصب بوده از پسر ابو موسی اشعری (ابو برده) از ابو هلال العتکی که ظاهرا مجهول است نقل شده است.

حارث: روایت را ابن عساکر با این طریق نقل کرده که سندش ضعیف است.

زر بن حبیش: روایت را ابو نعیم با سند ضعیف از وی نقل کرده است.

زید بن وهب: روایت را ابن عساکر با سند ضعیف از وی نقل کرده است.

سوید بن غفله: روایت را ابن عساکر با سند ضعیف از وی نقل کرده است.

قاضی شریح: روایت را خطیب بغدادی با سند ضعیف از وی نقل کرده است.

عبدالرحمن بن ابی لیلی: روایت را ابو نعیم اصفهانی از طریق داود بن زبرقان کذاب نقل کرده است!

علی بن ربیعه الوالبی: عبدالله بن احمد در السنة با سند ضعیف.

علی بن شعبه: همان علی بن ربیعه است و سند نیز همان سند عبدالله بن احمد است.

عزیز بن مکنف: روایت دارقطنی با سند موضوع از طریق سیف بن عمر کذاب.

مسعده البجلی: روایت ابن عساکر با سند ضعیف. خود این راوی نیز مجهول است.

این لیست مجموعا شد 19 اسم و در حقیقت 17 نفر که هیچ کدام معتبر نیست!

نکته ی دوم: روایات ابوجحیفه باهم تعارض دارند!

گفتیم که مهمترین طرق این روایت، به ابو جحیفه و عبد خیر بر می گردد؛ اما روایات ابوجحیفه با یکدیگر تعارض جدی دارند که در اصل صدور این سخن، تشکیک وارد می کند.

ص: 289


1- الطیوریات در ج 1 ص 99 ح 80

ابو جحیفه ادعا می کند که این حدیث را وقتی که امیرالمومنین علیه السلام در بالای منبر کوفه فرموده، شنیده است؛ اما متن روایاتش با یکدیگر نمی خوانند و گاه یکدیگر را نقض می کنند:

روایت یکم: بیان این سخن در منبر به همه. نظر شعیب الارنؤوط: إسناده قوی.(1)

روایت دوم: بیان این سخن در منبر بعد از پرسش حضرت و پاسخ ابو جحیفه ! نظر ارنؤوط: إسناده قوی.(2)

روایت سوم: بیان این سخن خطاب به ابو جحیفه! نظر ارنؤوط: إسناده صحیح.(3)

روایت چهارم: بیان این سخن به ابو جحیفه در جای دیگر!(4) با سند صحیح طبق برنامه جوامع الکلم.(5)

ص: 290


1- مسند أحمد بن حنبل، ج 1 ص 106 ح 837 تعليق شعيب الأرنؤوط: إسناده قوي / حدثنا عبد الله ثنا منصور بن أبي مزاحم ثنا خالد الزيات حدثني عون بن أبي جحيفة قال : كان أبي من شرط علي رضي الله عنه وكان تحت المنبر فحدثني أبي انه صعد المنبر يعنى عليا رضي الله عنه فحمد الله تعالى وأثنى عليه وصلى على النبي صلى الله عليه و سلم وقال خير هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر والثاني عمر رضي الله عنه وقال يجعل الله تعالى الخير حيث أحب
2- مسند أحمد بن حنبل، ج 1 ص 106 ح 834 تعليق شعيب الأرنؤوط: إسناده قوي / حدثنا عبد الله حدثني أبو صالح هدية بن عبد الوهاب بمكة ثنا محمد بن عبيد الطنافسي ثنا يحيى بن أيوب البجلي عن الشعبي عن وهب السوائي قال خطبنا على رضي الله عنه فقال من خير هذه الأمة بعد نبيها فقلت أنت يا أمير المؤمنين قال لا خير هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر ثم عمر رضي الله عنه وما نبعد ان السكينة تنطق على لسان عمر رضي الله عنه
3- مسند أحمد بن حنبل، ج 1 ص 106 ح 835 تعليق شعيب الأرنؤوط: إسناده صحيح على شرط مسلم رجاله ثقات رجال الشيخين غير منصور بن عبدالرحمن فمن رجال مسلم / حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا إسماعيل بن إبراهيم أنبأنا منصور بن عبد الرحمن يعنى الغداني الأشل عن الشعبي حدثني أبو جحيفة الذي كان على يسميه وهب الخير قال قال على رضي الله عنه يا أبا جحيفة ألا أخبرك بأفضل هذه الأمة بعد نبيها قال قلت بلى قال ولم أكن أرى ان أحدا أفضل منه قال أفضل هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر وبعد أبي بكر عمر رضي الله عنه وبعدهما آخر ثالث ولم يسمه
4- المعجم الأوسط، ج 2 ص 272 ح 1959 با سند صحیح / در برنامه ی الجامع الکبیر، متن روایت به صورت کامل نقل نشده و ما متن کامل را از برنامه جوامع الکلم نقل کردیم. در فایل پی دی اف، محقق در پاورقی به متن ساقط شده از روایت، اشاره کرده است. / حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَمْرٍو الْقَطِرَانِيُّ، قَالَ: نا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَاسِطِيُّ، قَالَ: نا هُشَيْمٌ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَالِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَامِرًا الشَّعْبِيَّ، يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبَا جُحَيْفَةَ يَقُولُ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِيٍّ فَقُلْتُ: يَا أَفْضَلَ الأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا، فَقَالَ: " مَهْلا يَا أَبَا جُحَيْفَةَ أُخْبِرُكَ بِأَفْضَلِ الأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّا؟ " قُلْتُ: نَعَمْ، بِأَبِي وَأُمِّي، قَالَ: " أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا جُحَيْفَةَ، أُخْبِرُكَ بِأَفْضَلِ الأُمَّةِ بَعْدَ أَبِي بَكْرٍ؟ " قُلْتُ: نَعَمْ، بِأَبِي وَأُمِّي أَنْتَ، قَالَ: " عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ " قَالَ: " يَا أَبَا جُحَيْفَةَ، أُخْبِرُكَ بِأَفْضَلِهَا بَعْدَ عُمَرَ؟ " قُلْتُ: نَعَمْ، بِأَبِي وَأُمِّي، قَالَ: " رَجُلٌ آخَرُ، لَمْ يُسَمِّهِ "
5- بررسی سند روایت: أحمد بن عمرو القطراني: ثقة / الحسن بن علي الواسطي: ثقة / هشيم بن بشير السلمي: ثقة / إسماعيل بن سالم الأسدي: ثقة ثبت / عامر الشعبي: ثقة

با چشم پوشی از اضافات و اختلافاتی که در متن کلامِ نسبت داده شده به حضرت علی علیه السلام وجود دارد، به وضوح روشن است که احادیث بیان این سخن در منبر (حدیث دوم)، با حدیث چهارم در تضاد است؛ زیرا در حدیث دوم، حضرت علی علیه السلام از مردم می پرسد که افضل امت بعد از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی است؟ ابوجحیفه پاسخ می دهد: شما ای امیرالمومنین. اما امیرالمومنین علیه السلام نظر او را رد کرده و سپس آن سخن را می فرماید! اما در حدیث چهارم می بینیم که ابوجحیفه انگار تاکنون این مطلب را از حضرت امیر نشنیده و لذا می گوید که وقتی وارد بر حضرت امیر شدم، ایشان را با عنوان افضل هذه الامة بعد نبیها مخاطب قرار دادم؛ اما آن حضرت نظرم را رد کرده و سپس آن سخن را فرمودند!

اگر تقدم و تأخر زمانی این دو حدیث را عوض کنیم نیز همین اشکال و تعارض به حال خود باقی می ماند!

نکته ی سوم: خلفا صلاحیت افضلیت را نداشتند!

گفتیم که شروط افضلیت: سرآمد بودن در علم، شجاعت، عدالت و ایمان است؛ اما هیچ اثر و خبری از این ویژگی ها حتی در حد یک مسلمان عادی نیز در خلفا وجود نداشته است.(1)

با این حال با چه حساب و ملاکی این افراد به عنوان افضل امت معرفی شده اند؟!

نکته ی چهارم: افضلیت حضرت علی علیه السلام ثابت است!

بر اساس آیات قرآن و روایات معتبر اهل سنت و نظر بزرگان صحابه؛ از جمله امام حسن مجتبی علیه السلام در روز شهادت امیرمومنان علیه السلام ، ثابت شد که حضرت علی علیه السلام بدون شک افضل صحابه بودند.

نکته ی پنجم: نظر منفی امیرالمومنین علیه السلام نسبت به خلفا

این روایت در حالی بی شرمانه از جانب بعضی راویان ساخته و پرداخته شده و به حضرت علی علیه السلام نسبت داده شده است که آن حضرت نسبت به خلفا نظر منفی داشته اند و صراحتا ابراز کرده اند.

روایت یکم: حضرت علی علیه السلام ، ابوبکر و عمر را دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن می داند!

مسلم در صحیحش روایت کرده است که عمر بن خطاب روزی در ایام خلافتش رو به عباس بن عبدالمطلب و حضرت علی علیه السلام کرد و گفت:

ص: 291


1- ما به تفصیل در کتاب «خلفا از نگاهی دیگر» با استناد به روایات معتبر عامه این ادعا را اثبات کرده ایم.

«وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات یافت، ابوبکر گفت: من ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستم؛ پس شما دو نفر (علی و عباس عموی پیامبر) آمدید تا میراث پسر برادرت (رسول الله) و [تو ای علی] میراث زنت از پدرش را طلب کنید؛ پس ابوبکر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد که فرمود: ما انبیاء از خودمان ارث باقی نمی گذاریم جز صدقه.

پس شما دو نفر (علی و عباس) نظرتان این بود که ابوبکر دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن بود و خدا می داند که او راست گفت و تابع حق بود. پس چون ابوبکر فوت شد، من ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ولی ابوبکر شدم؛ اما نظر شما این بود که من دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن هستم؛ ولی خدا میداند که من راست میگفتم و درستکار، راشد و تابع حق بودم.»(1)

جالب اینکه بخاری از آوردن این حدیث به طور کامل، احساس خطر کرده و به جای عبارت «کاذبا آثما غادرا خائنا» از عبارت «کذا و کذا» استفاده کرده است.(2)

از آنجایی که حضرت علی علیه السلام و عباس، ابوبکر و عمر را دروغگو، گنهکار، حیله گر و خیانتکار می دانستند، به حدیث ابوبکر و شهادت عمر اعتماد نکردند و بعد از آنکه عثمان به خلافت رسید، به نزد او رفتند و میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مطالبه کردند!(3)

روایت دوم: امیرالمومنین علیه السلام خلفا را غاصب خلافت می دانند!

ص: 292


1- صحيح مسلم، ج 3 ص 1378 ح 1757 ثم نشد عباسا وعليا بمثل ما نشد به القوم أتعلمان ذلك قالا نعم قال فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم قال أبو بكر أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم فجئتما تطلب ميراثك من بن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها فقال أبو بكر قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما نورث ما تركنا صدقة فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفي أبو بكر وأنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وولي أبي بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق فوليتها
2- صحيح البخاري، ج 5 ص 2049 ح 5043 ثم توفى الله نبيه صلى الله عليه وسلم فقال أبو بكر أنا ولي رسول الله فقبضها أبو بكر يعمل فيها بما عمل به فيها رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنتما حينئذ وأقبل على علي وعباس تزعمان أن أبا بكر كذا وكذا والله يعلم أنه فيها صادق بار راشد تابع للحق ثم توفى الله أبا بكر فقلت أنا ولي رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبي بكر فقبضتها سنتين أعمل فيها بما عمل رسول الله صلى الله عليه وسلم وأبو بكر ثم جئتماني وكلمتكما واحدة وأمركما جميع
3- مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج1، ص 238و239 ح 77 قال الارنؤوط: إسناده صحیح على شرط مسلم / حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ رَجَاءٍ، عَنْ عُمَیْرٍ مَوْلَى الْعَبَّاسِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتُخْلِفَ أَبُو بَکْرٍ، خَاصَمَ الْعَبَّاسُ عَلِیًّا فِی أَشْیَاءَ تَرَکَهَا رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: شَیْءٌ تَرَکَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمْ یُحَرِّکْهُ فَلا أُحَرِّکُهُ. فَلَمَّا اسْتُخْلِفَ عُمَرُ اخْتَصَمَا إِلَیْهِ، فَقَالَ: شَیْءٌ لَمْ یُحَرِّکْهُ أَبُو بَکْرٍ فَلَسْتُ أُحَرِّکُهُ، قَالَ: فَلَمَّا اسْتُخْلِفَ عُثْمَانُ اخْتَصَمَا إِلَیْهِ، قَالَ: فَأَسْکَتَ عُثْمَانُ وَنَکَّسَ رَأْسَهُ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَخَشِیتُ أَنْ یَأْخُذَهُ، فَضَرَبْتُ بِیَدِی بَیْنَ کَتِفَیِ الْعَبَّاسِ، فَقُلْتُ: یَا أَبَتِ، أَقْسَمْتُ عَلَیْکَ إِلَّا سَلَّمْتَهُ لِعَلِیٍّ، قَالَ: فَسَلَّمَهُ لَهُ.

عمر بن شبه نمیری (متوفای 262 ه-) و طبری با اسانید معتبر روایتی طولانی درباره ی ماجراهای شورای شش نفره نقل کرده اند که پرده از بسیاری از حقایق آن بر می دارد؛ از جمله در قسمتی از این روایت آمده است که بعد از تسلیم خلافت به عثمان توسط عبد الرحمن بن عوف، بعد از رد سیره ی ابوبکر و عمر توسط امیرالمومنین علیه السلام و قبول آن توسط عثمان، امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عبدالرحمن بن عوف فرمودند:

((برای مدتی دراز به او گذاشتی. این اولین روزی نیست که علیه ما همدست شدید؛ (پس صبرى نيكو میکنم و بر آنچه توصيف مى كنيد، از خداوند يارى مى خواهم.) (یوسف: 18) به خدا قسم، عثمان را خلیفه کردی تا آن را به تو بازگرداند و خدا (هر روز به کاری است.) (الرحمن: 29).

پس عبد الرحمن گفت: ای علی، بد گمان نباش؛ چرا که من نظر کرده ام و با مردم مشورت کرده ام؛ آن ها کسی را با عثمان برابر نمی گیرند.

پس علی علیه السلام خارج شد، در حالی که می فرمود: این نامه به سر خواهد رسید ... و فرمود:

«مردم به قریش می نگرند و قریش به همدیگر می نگرد و می گوید: اگر بنی هاشم بر شما خلافت یابند، هرگز از میانشان خارج نمی شود، ولی اگر در غیر آن ها از قریش باشد، آن را در میان خودتان دست به دست می برید.»))(1)

سند روایت ابن شبه نمیری را عبد الله الدویش در تحقیقش تصحیح کرده.(2) طبری نیز در تاریخش این روایت را با پنج سند که سه طریقش معتبر است، نقل کرده.(3)

روایت سوم: کراهت امیرالمومنین علیه السلام از دیدن عمر، مستبد دانستن ابوبکر و دفن شبانه ی همسرش.

بخاری و مسلم در صحیحشان از عائشه روایت کرده اند که گفت:

«... وقتی فاطمه علیها السلام متوجه این امر شد، بر ابوبکر غضبناک شد و با او قهر کرد و سخنی با وی نگفت تا از دنیا رفت. فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شش ماه زندگی کرد.

ص: 293


1- وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، قال: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ، قال: حَدَّثَنَا نَافِعٌ، أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَخْبَرَهُ ... فَقَالَ عَلِيٌّ: حَبْوَتَهُ حَبْو دَهْرٍ، لَيْسَ هَذَا أَوَّلَ يَوْمٍ تَظَاهَرْتُمْ فِيهِ عَلَيْنَا،(( فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ))، وَاللَّهِ مَا وَلَّيْتَ عُثْمَانَ إِلا لِيَرُدَّ الأَمْرَ إِلَيْكَ، وَاللَّهِ (( كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ))، فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: يَا عَلِيُّ، لا تَجْعَلْ عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلا، فَإِنِّي قَدْ نَظَرْتُ وَشَاوَرْتُ النَّاسَ فَإِذَا هُمْ لا يَعْدِلُونَ بِعُثْمَانَ، فَخَرَجَ عَلِيٌّ وَهُوَ يَقُولُ: سَيَبْلُغُ الْكِتَابُ أَجَلَهُ ... فَقَالَ عَلِيٌّ: إِنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ إِلَى قُرَيْشٍ، وَقُرَيْشٌ تَنْظُرُ إِلَى بَيْتِهَا، فَتَقُولُ: إِنْ وَلِيَ عَلَيْكُمْ بَنُو هَاشِمٍ لَمْ تَخْرُجْ مِنْهُمْ أَبَدًا وَإِنْ كَانَتْ فِي غَيْرِهِمْ مِنْ قُرَيْشٍ تَدَاوَلْتُمُوهَا بَيْنَكُمْ
2- أخبار المدینة (المجلد السادس)، ج 3 ص 140-147 قال الدویش: صحیح رجاله ثقات و رواه ابن سعد
3- تاريخ الطبري، ج 2 ص 580-583 قبلا در فصل سوم، در بحث سخن مقداد به بررسی اسانید این روایت پرداختیم.

هنگامی که فاطمه علیها السلام وفات کرد، همسرش علی علیه السلام او را در شب دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد و خودش بر او نماز خواند.

تا زمانی که فاطمه علیها السلام زنده بود، علی علیه السلام دارای وجهه و آبرویی در نزد مردم بود. هنگامی که [حضرت] فاطمه علیها السلام وفات یافت، مردم از او رو برمی گرداندند.

پس طلب بیعت و مصالحه با او کرد و علی علیه السلام در آن مدت بیعت نکرده بود. پس علی علیه السلام کسی را به نزد ابوبکر فرستاد و گفت: بیا نزد ما و کسی را که از دیدن او کراهت دارم همراه خود نیاور و منظورش عمر بود. عمر گفت: به خدا قسم به تنهایی نزد آنها داخل نمی شوی. ابوبکر گفت: احتمال این نیست که کاری با من داشته باشند؛ به خدا قسم، نزد آنها می روم. پس ابوبکر بر آنها داخل شد. علی علیه السلام بر آنها شاهد و گواه گرفت و گفت: ما فضل تو را و آنچه را که خداوند به تو داده است شناختیم؛ و خیری را برای تو آرزو نکرده ایم مگر اینکه خدا آن را به تو داده است؛ و اما تو در امر خلافت، بر ما استبداد کردی ... .»(1)

تذکر: از آنجایی که این روایت، از عائشه دختر ابوبکر نقل شده (شهد شاهد من اهلها)، لذا آنچه را که برضد پدرش گفته، می پذیریم؛ اما آنچه را که به نفع او گفته، صرفاً ادعا حساب می کنیم.

روایت چهارم: مخالفت امیرالمومنین علیه السلام با خلافت ابوبکر.

بخاری در صحیحش از عمر بن خطاب روایت کرده است که گفت:

«زمانی که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وفات یافت، انصار با ما مخالفت کردند و برای تعیین خلیفه ای جدید در سقیفه بنی ساعده جمع شدند و نیز علی علیه السلام ، زبیر و همراهانشان با ما مخالفت کردند ... .»(2)

روایت پنجم: مخالفت امیرالمومنین علیه السلام با خلافت عمر.

«عایشه گوید: هنگامی که ابوبکر در آستانه ی مرگ قرار گرفت، عمر را جانشین خودش قرار داد؛ پس

ص: 294


1- صحيح البخاري، ج 4 ص 1549 ح 3998 و صحيح مسلم، ج 3 ص 1380 ح 1750 «عن عروة عن عائشة ... فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد النبي صلى الله عليه وسلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها وكان لعلي من الناس وجه حياة فاطمة فلما توفيت استنكر علي وجوه الناس فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته ولم يكن يبايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبي بكر أن ائتنا ولا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر فقال عمر لا والله لا تدخل عليهم وحدك فقال أبو بكر وما عسيتهم أن يفعلوا بي والله لآتينهم فدخل عليهم أبو بكر فتشهد علي فقال إنا قد عرفنا فضلك وما أعطاك الله ولم ننفس عليك خيرا ساقه الله إليك ولكنك استبددت علينا بالأمر ... .»
2- صحيح البخاري، ج 6 ص 2505 ح 6442 حين توفى الله نبيه صلى الله عليه وسلم أن الأنصار خالفونا واجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة وخالف عنا علي والزبير ومن معهما

علی علیه السلام و طلحه بر او وارد شدند و گفتند: چه کسی را خلیفه کردی؟ گفت: عمر را. گفتند: به پروردگارت چه خواهی گفت؟ گفت: آیا مرا از خدا می ترسانید؟! من به خدا و عمر از شما داناتر هستم. می گویم: بر آن ها بهترین اهلت را خلیفه کردم.»(1)

این روایت را ابن سعد با سند حسن نقل کرده است.(2)

در بعضی از روایات، به جای نام امیرالمومنین علیه السلام ، گفته شده: یکی از مهاجرین!

ابو الولید ازرقی (متوفای 250 ه-) از اسماء بنت عمیس روایت کرده است که گفت:

«مردی از مهاجرین بر ابوبکر وارد شد، در حالی که او بیمار بود؛ پس گفت: عمر را بر ما خلیفه کردی، در حالی که او الان که بر ما سلطنت ندارد بر ما ستم می کند؛ پس اگر پادشاه ما شود ستمگرتر خواهد بود. چه جوابی به خدا خواهی داد هنگامی که او را ملاقات کنی؟ ابوبکر گفت: مرا بنشانید و چنین کردند. پس گفت: آیا من را از خدا می ترسانی ؟! پس من زمانی که او را ملاقات کنم، می گویم: بهترین اهلت را برای آن ها خلیفه کردم.»(3)

ابن حجر رجال سند این روایت را ثقه داسته و دکتر محمد الشهری نیز سندش را تصحیح کرده است.(4)

ص: 295


1- الطبقات الكبرى، ج 3 ص 274 أخبرنا الضحاك بن مخلد أبو عاصم النبیل قال أخبرنا عبید الله بن أبی زیاد عن یوسف بن ماهك عن عائشة قالت لما حضرت أبا بكر الوفاة استخلف عمر فدخل علیه علی وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال أبالله تفرقانی لأنا أعلم بالله وبعمر منكما أقول استخلفت علیهم خیر أهلك
2- بررسی سند روایت طبق برنامه ی جوامع الکلم: الضحاك بن مخلد النبیل : ثقة / عبید الله بن أبی زیاد القداح: مقبول / یوسف بن ماهك الفارسی : ثقة / عایشه : صحابی. حسین سلیم اسد سند روایت عبیدالله القداح را حسن دانسته و بعد از ذکر جرح و تعدیل های او، در نهایت چنین گفته است: «فمثله أقل ما يقال فيه أنه حسن الحديث = پس کمترین چیزی که در مورد چنین کسی گفته می شود، این است که حسن الحدیث می باشد.» مسند الدارمي المعروف بسنن الدارمي (ت: الداراني)، ج 2 ص 1174-1176 ح 1895 باب 36
3- أخبار مكة للأزرقی، ج 2 ص 152-153 حدثنا أبو الولید حدثنا ابن أبی عمر حدثنا عبد الرزاق أخبرنا معمر عن الزهری عن القاسم بن محمد عن أسماء ابنة عمیس قالت دخل رجل من المهاجرین على أبی بكر الصدیق رضی الله عنه وهو شاك فقال استخلفت علینا عمر وقد عتا علینا ولا سلطان له فلو قد ملكنا كان أعتى فكیف تقول لله سبحانه إذا لقیته فقال أبو بكر أجلسونی فأجلسوه فقال هل تفرقنی إلا بالله عز وجل فإنی أقول إذا لقیته استخلفت علیهم خیر أهلك
4- المطالب العالیة، ج 15 ص 757 ح 3889 قال ابن حجر العسقلانی : رجاله ثقات

نکته ی ششم: امیرالمومنین  علیه السلام خودشان را برتر از خلفا می دانستند!

روایت یکم: بلاذری با سند صحیح(1)

روایت کرده است که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «احدی از این امت، [از ظلم و مصیبت] آنچه را که من دیدم ندید؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات یافتند و من احق مردم نسبت به این امر (خلافت) بودم؛ پس مردم با ابوبکر بیعت کردند و او نیز عمر را جانشین خودش کرد؛ پس من بیعت کردم و [به قضا و قدر الهی] رضایت دادم و تسلیم شدم؛ سپس مردم با عثمان بیعت کردند؛ پس من نیز بیعت کردم و تسلیم شدم و رضایت دادم، و آن ها اکنون بین من و معاویه شک دارند!!»(2)

همین روایت را عبدالله بن احمد بن حنبل در کتاب «السنة» نقل کرده، اما از نقل عبارت «وأنا أحق الناس بهذا الأمر» احساس خطر نموده و به جای آن، عبارت «فذكر شيئا» قرار داده است!

دکتر محمد سعيد سالم القحطاني در تحقیق کتاب السنة، همه ی رجال سند این روایت را ثقه دانسته است.(3)

ابن عساکر این روایت را با سندی دیگر نقل کرده است.(4)

ص: 296


1- بررسی سند روایت: روح بن عبد المؤمن الهذلي: ثقة / الوضاح بن عبد الله اليشكري: ثقة / خالد الحذاء: ثقة / عبد الرحمن بن أبي بكرة الثقفي: ثقة.
2- أنساب الأشراف، ج 1 ص 294 حدثني روح بن عبد المؤمن، عن أبي عوانة، عن خالد الحذاء عن عبد الرحمن بن أبي بكرة: أن عليا أتاهم عائدا فقال: ما لقي أحد من هذه الأمة ما لقيت، توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أحق الناس بهذا الأمر؛ فبايع الناس أبا بكر، فاستخلف عمر، فبايعت ورضيت وسلمت، ثم بايع الناس عثمان فبايعت وسلمت ورضيت، وهم الآن يميلون بيني وبين معاوية.
3- السنة لعبد الله بن أحمد، ج 2 ص 294 ح 1315 حدثني أبي وعبيد الله بن عمر القواريري وهذا لفظ حديث أبي قالا حدثنا يحيى بن حماد أبو بكر نا أبو عوانة عن خالد الحذاء عن عبد الرحمن بن أبي بكرة أن عليا رضي الله عنه أتاهم عائدا ومعه عمار فذكر شيئا فقال عمار يا أمير المؤمنين فقال اسكت فوالله لأكونن مع الله على من كان ثم قال ما لقي أحد من هذه الأمة ما لقيت إن رسول الله صلى الله عليه وسلم توفي فذكر شيئا فبايع الناس أبا بكر رضي الله عنه فبايعت وسلمت ورضيت ثم توفي أبو بكر وذكر كلمة فاستخلف عمر رضي الله عنه وذكر ذلك فبايعت وسلمت ورضيت ثم توفي عمر فجعل الأمر إلى هؤلاء الرهط الستة فبايع الناس عثمان رضي الله عنه فبايعت وسلمت ورضيت ثم هم اليوم يميلون بيني وبين معاوية. رجاله ثقات
4- تاريخ مدينة دمشق، ج 42 ص 439 (ح 44793) أخبرنا أبو القاسم زاهر بن طاهر أنا أبو سعد محمد بن عبد الرحمن أنا الحاكم أبو أحمد الحافظ أنا الحسين بن محمد بن صالح الصيمري نا إبراهيم بن يوسف يعني الصيرفي نا أبي عن أمي الصيرفي عن يحيى بن عروة المرادي قال سمعت علي بن أبي طالب قال قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أرى أني أحق الناس بهذا الأمر فاجتمع الناس على أبي بكر فسمعت وأطعت ثم إن أبا بكر حضر فكنت أرى أن لا يعدلها عني فولي عمر فسمعت وأطعت ثم إن عمر أصيب فظننت أنه لايعدلها عني فجعلها في ستة أنا احدهم فولاها عثمان فسمعت وأطعت ثم إن عثمان قتل فجاؤوني فبايعوني طائعين غير مكرهين فوالله ما وجدت إلا السيف أو الكفر بما أنزل على محمد صلى الله عليه وسلم

ابن طاهر مقدسی نیز سند دیگری برای این سخن حضرت ذکر کرده است.(1)

روایت دوم: نسائی، ابن ابی حاتم، طبرانی، حاکم نیشابوری و ضیاء مقدسی با سند معتبر از ابن عباس روایت کرده اند که:«علی علیه السلام همیشه در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گفت: ... قسم به خدا، من برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، ولی، وارث و پسر عموی ایشان هستم؛ پس چه کسی از من به او سزاوارتر است.»(2)

نکته ی هفتم: اعتراف ابوبکر به عدم افضلیت خودش!

در کتاب فضائل الصحابه احمد با سند حسن (طبق نظر وصی الله)(3) از میمون روایت شده است که گفت:

«عمر [در سقیفه] به ابوبکر گفت: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنیم.

ابوبکر گفت: برای چه با من بیعت می کنید؟ به خدا سوگند، من با تقوا ترین و قوی ترین شما نیستم. باتقواترین شما سالم مولی ابو حذیفه و قوی ترین شما عمر است.»(4)

اما با این وجود بیعت را پذیرفت و در همان روزی که به خلافت رسید، به منبر رفت و در سخنرانی اش اعتراف کرد که همانا من اکنون حکمفرمای شما شدم، ولی بهترین شما نیستم!

ابن کثیر دمشقی می نویسد:

«ابوبکر پس از اینکه خدا را سپاس گفت و پیغمبرش را ستود، چنین گفت: ای مردم! همانا من اکنون حکمفرمای شما شدم، ولی بهترین شما نیستم؛ پس هرگاه در انجام امورتان خوب کار کردم، مرا یاری کنید و هر گاه بد کار کردم، مرا به راه راست راهنمایی کنید... این روایت سندش صحیح است.»(5)

ص: 297


1- أطراف الغرائب والأفراد، ج 1 ص 221 ح 315 طارق بن شهاب عن علي حديث : والله لقد قبض رسول الله وما أحد أحق بهذا الأمر مني . تفرد به عبد السلام بن حبيب عن أبيه عن سليمان بن ميسرة الأحمسي عن طارق .
2- در مبحث علم امیرالمومنین علیه السلام به بررسی سند این روایت پرداختیم. أخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّيْسَابُورِيُّ، وَأَحْمَدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ حَكِيمٍ، وَاللَّفْظُ لِمُحَمَّدٍ، قَالا: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَسْبَاطٌ، عَنْ سِمَاكٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ عَلِيًّا، " كَانَ يَقُولُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ»، وَاللَّهِ لا نَنْقَلِبُ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ، وَاللَّهِ لَئِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ، لأُقَاتِلَنَّ عَلَى مَا قَاتَلَ عَلَيْهِ حَتَّى مَاتَ، وَاللَّهِ إِنِّي لأَخُوهُ، وَوَلِيُّهُ، وَوَارِثُهُ، وَابْنُ عَمِّهِ، وَمَنْ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي؟ "
3- فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 1 ص 162 ح 147 قال وصی الله بن محمد العباس: إسناده حسن
4- حدثنا عبد الله قثنا أحمد بن محمد بن أیوب قثنا أبو بكر یعنی بن عیاش عن عمرو بن میمون عن أبیه أن عمر قال لأبی بكر أمدد یدك نبایعك قال علام تبایعونی فوالله ما أنا بأتقاكم ولا أقواكم أتقانا سالم یعنی مولى أبی حذیفة وأقوانا عمر
5- البدایة والنهایة، ج 6 ص 301 قال ابن کثیر: وهذا إسناد صحیح / ثم تكلم أبو بكر فحمد الله وأثنى علیه بالذی هو أهله ثم قال أما بعد أیها الناس فأنی قد ولیت علیكم ولست بخیركم فان أحسنت فأعینونی وإن أسأت فقومونی الصدق أمانة والكذب خیانة والضعیف فیكم قوی عندی حتى أرجع علیه حقه إن شاء الله والقوی فیكم ضعیف حتى آخذ الحق منه إن شاء الله لا یدع قوم الجهاد فی سبیل الله إلا خذلهم الله بالذل ولا تشیع الفاحشة فی قوم إلا عمهم الله بالبلاء أطیعونی ما أطعت الله ورسوله فاذا عصیت الله ورسوله فلا طاعة لی علیكم قوموا إلى صلاتكم یرحمكم الله وهذا إسناد صحیح

ابو داود سجستانی نیز این روایت را نقل کرده و محققش در پاورقی سندش را جیّد دانسته است.(1)

بنا بر نقل ابن قیّم جوزیه، ابوبکر در زمان بیماری اش در آخرین روزهای حیاتش نیز به عدم افضلیتش اعتراف کرده است:

«عبد الرحمن بن عوف گفت: ابوبکر در بیماری اش که در آن فوت شد، گفت: من ولی امورتان شدم؛ اما بهترین شما نبودم و هر یک از شما بینی اش باد کرد از این که این امر (خلافت) برای او باشد.»(2)

ابن حزم آندلسی متوفای 548 ه- می نویسد:

«صحیح است که ابوبکر هنگامی که بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خلافت رسید، برای مردم خطبه خواند و گفت: ای مردم، من ولی شما شدم، در حالی که بهترین شما نیستم و و این مطلب از او صحیح است که وی این سخن را به طور علنی در میان جمیع صحابه گفت و کسی از آنها این مطلب را منکر نشد؛ پس دلالت میکند بر پذیرش سخن او و اختلافی نیست که در میان حاضرین در خطبه ی ابوبکر، کسی نبود که در موردش گفته شود برتر از ابوبکر است بجز علی، ابن مسعود و عمر ...

پس اگر کسی بگوید که ابوبکر این سخن را از باب تواضع گفته است، [در جواب] به او می گوییم:

این سخن به یقین باطل است؛ زیرا صدیق که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به این اسم نامگذاری کرد (؟!) جایز نیست که دروغ بگوید و حاشا از او از آن و او جز حق و راست نمی گوید ... . و از جمله چیزهایی که روشن میکند ابوبکر این سخن - وليتكُمْ وَلست بِخَيْرِكُمْ – را از روی حق و صدق گفت و نه از باب تواضع، روایتی است که از ابو سعید خدری نقل شده است ... پس این ابوبکر است که فضائل خودش را هنگامی که در موردش درست باشد، ذکر می کند؛ پس اگر چنانچه افضل صحابه بود، به صراحت آن را می گفت و کتمانش نمی کرد، در حالی که خداوند او را از دروغ منزه ساخته است.»(3)

ص: 298


1- کتاب الزهد، ص 59 ح 31 محققین: ياسر بن إبراهيم بن محمد أبو تميم - غنيم بن عباس بن غنيم أبو بلال
2- عدة الصابرین، ج 1 ص 178-179 وذكر لیث عن ابن سعد عن صالح بن كیسان عن حمید بن عبد الرحمن بن عوف عن أبیه أن أبا بكر رضى الله عنه قال فى مرضه الذى مات فیه إنى ولیت أمركم وانى لست بخیركم وكلكم ورم أنفه من ذلك أن یكون هذا الامر له
3- الفصل في الملل، ج 4 ص 105-106 قد صَحَّ أَن أَبَا بكر الصّديق رَضِي الله عَنهُ خطب النَّاس حِين ولي بعد موت رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فَقَالَ أَيهَا النَّاس إِنِّي وليتكُمْ وَلست بِخَيْرِكُمْ فقد صَحَّ عَنهُ رَضِي الله عَنهُ أَنه أعلن بِحَضْرَة جَمِيع الصَّحَابَة رَضِي الله عَنْهُم أَنه لَيْسَ بخيرهم وَلم يُنكر هَذَا القَوْل مِنْهُم أحد فَدلَّ على متابعتهم لَهُ وَلَا خلاف أَنه لَيْسَ فِي أحد من الْحَاضِرين لخطبته إِنْسَان يَقُول فِيهِ أحد من النَّاس أَنه خير من أبي بكر إِلَّا عَليّ وَابْن مَسْعُود وَعمر ...فَإِن قَالَ قَائِل إِنَّمَا قَالَ أَبُو بكر هَذَا تواضعاً قُلْنَا لَهُ هَذَا هُوَ الْبَاطِل الْمُتَيَقن لِأَن الصّديق الَّذِي سَمَّاهُ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم بِهَذَا الِاسْم لَا يجوز أَن يكذب وحاشا لَهُ من ذَلِك وَلَا يَقُول إِلَّا الْحق والصدق...وَمِمَّا يبين أَن أَبَا بكر رَضِي الله عَنهُ لم يقل وليتكُمْ وَلست بِخَيْرِكُمْ إِلَّا محقاً صَادِقا لَا تواضعاً يَقُول فِيهِ الْبَاطِل وحاشا لَهُ من ذَلِك مَا حدّثنَاهُ ... عَن أبي سعيد الْخُدْرِيّ قَالَ قَالَ أَبُو بكر الصّديق رَضِي الله عَنهُ أَلَسْت أَحَق النَّاس بهَا أَو لست أول من أسلم أَلَسْت صَاحب كداء (قَالَ أَبُو مُحَمَّد) فَهَذَا أَبُو بكر رَضِي الله عَنهُ يذكر فَضَائِل نَفسه إِذا كَانَ صَادِقا فِيهَا فَلَو كَانَ أفضلهم لصرح بِهِ وَمَا كتمه وَقد نزهه الله تَعَالَى عَن الْكَذِب

نکته ی هشتم: برتری امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بر ابوبکر و عمر

جمهور اهل سنت معتقدند که ابوبکر و عمر خلیفة الله نبودند! محیی الدین نووی شافعی می نویسد:

«از ابن ابی ملیکه نقل شده است که مردی به ابوبکر گفت: ای خلیفة الله! پس ابوبکر گفت: من [خلیفة الله نیستم، بلکه فقط] خلیفه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستم و به این خشنودم. و مردی به عمر بن عبدالعزیز گفت: ای خلیفة الله! پس او گفت: وای بر تو ... و امام قاضی القضاة ابو الحسن ماوردی بصری، فقیه شافعی در کتابش " الأحكام السلطانية " گفته است: ... جمهور علما از اطلاق خلیفة الله به خلفا منع کرده اند و قائلش را فاجر دانسته اند.»(1)

روایتی که نووی درباره ی خلیفة الله نبودن ابوبکر نقل کرده، آن را ابوبکر خلال در کتاب «السنة» نقل کرده و محققش دکتر عطیه الزهرانی سندش را صحیح دانسته است.(2)

از سوی دیگر، بنا بر روایات صحیح السندی که در کتب معتبر اهل سنت نقل شده، امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف طبق فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، خلیفة الله هستند.

روایت اول:

ثوبان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمودند: «گنجى در نزد شماست که بر سر آن جنگى میان سه نفر از فرزندان پادشاهان اتفاق می افتد که هیچ یک در آن به پیروزى نمى رسند، سپس از سمت مشرق

ص: 299


1- الأذكار، ج 1 ص 286-287 وعن ابن أبي مليكة أن رجلا قال لأبي بكر الصديق رضي الله عنه يا خليفة الله فقال أنا خليفة محمد صلى الله عليه وسلم وأنا راض بذلك وقال رجل لعمر بن عبد العزيز رضي الله عنه يا خليفة الله فقال ويلك ... وذكر الإمام أقضى القضاة أبو الحسن الماوردي البصري الفقيه الشافعي في كتابه الأحكام السلطانية ... وامتنع جمهور العلماء من ذلك ونسبوا قائله إلى الفجور هذا كلام الماوردي
2- السنة للخلال، ج 1 ص 183 ح 334 أخبرنا محمد قال ثنا وكيع عن نافع بن عمر عن ابن أبي مليكة قال قال رجل لأبي بكر يا خليفة الله قال لست بخليفة الله عز وجل ولكن خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم أنا راض بذلك إسناد هذا الحديث صحيح

پرچمهاى سیاهى پدیدار مى شود و با شما نبردى خواهند کرد که هرگز مانند آن اتفاق نیفتاده است... هنگامى که آن پرچم ها را دیدید، به هر وسیله اى که مى توانید هر چند از روى برف و یخ بگذرید، خود را به آنها رسانده و با ایشان بیعت نمائید؛ زیرا او خلیفه خدا، [حضرت] مهدى عج الله تعالی فرجه الشریف مى باشد.»(1)

این روایت را ابن ماجه در سننش آورده و برنامه ی جوامع الکلم حکم به صحت سندش داده است،(2) حاکم در مستدرکش آورده و تصحیح کرده و ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است.(3) ابوبکر بزّار(4)،

ابن کثیر(5)،

سیوطی(6)،

قرطبی(7)،

ِاشبیلی(8)

و بوصیری(9)

نیز سندش را تصحیح کرده اند.

روایت دوم:

سند اول:

احمد بن حنبل با سندش از سبیع روایت می کند که گفت: «مرا از کنار آبی به کوفه فرستادند تا چهارپا بخرم و به کناسه آمدیم که در آن مردی بود که گروهی دور او بودند و رفیق من برای چهارپایان رفت و من نزد آن مرد رفتم و او حذیفه بود. پس ، از او شنیدم که گفت:

یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از ایشان، از خوبی می پرسیدند و من از بدی؛ پس گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، آیا بعد از خوبی، بدی است، همانطوری که قبل از آن بود؟ فرمود: بله. گفتم: راه حفظ از آن چیست؟

فرمود: شمشیر -به گمانم ابو التیاح می گفت شمشیر. به گمانم [از حذیفه چنین نقل کرد و] گفت: گفتم که سپس چه چیزی است؟ فرمود: سپس آرامشی بر دخن است. گفتم سپس چیست ؟ فرمود: دعوت گران به

ص: 300


1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، وَأَحْمَدُ بْنُ يُوسُفَ، قَالَا: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ، عَنْ خَالِدٍ الْحَذَّاءِ، عَنْ أَبِي قِلَابَةَ، عَنْ أَبِي أَسْمَاءَ الرَّحَبِيِّ، عَنْ ثَوْبَانَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : " يَقْتَتِلُ عِنْدَ كَنْزِكُمْ ثَلَاثَةٌ، كُلُّهُمُ ابْنُ خَلِيفَةٍ، ثُمَّ لَا يَصِيرُ إِلَى وَاحِدٍ مِنْهُمْ، ثُمَّ تَطْلُعُ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ، فَيَقْتُلُونَكُمْ قَتْلًا لَمْ يُقْتَلْهُ قَوْمٌ، ثُمَّ ذَكَرَ شَيْئًا لَا أَحْفَظُهُ، فَقَالَ: فَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَبَايِعُوهُ، وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ، فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ اللَّهِ الْمَهْدِيُّ "
2- سنن ابن ماجه، ج 2 ص 1367 ح 4084 حکم برنامه جوامع الکلم: إسناده متصل ، رجاله ثقات
3- المستدرک على الصحیحین، ج 4 ص 510 ح 8432 با تصحیح حاکم و ذهبی
4- البحر الزخار، ج 10 ص 100 رقم 4163 فإنا اخترنا هذا الحديث لصحته وجلالة ثوبان إسناده إسناد صحيح
5- النهایة فی الملاحم والفتن، ج 1 ص 26 قال ابن کثیر: تفرد به ابن ماجه ، وهذا إسناد قوی صحیح
6- الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير، ص 46 رقم 648
7- التذكرة بأحوال الموتى وأمور الآخرة، ص 1201 قال القرطبي: إسناده صحيح.
8- الأحكام الشرعیة الكبرى، ج 4 ص 528 قال الإشبیلی : وإسناده صحیح
9- مصباح الزجاجة، ج 4 ص 204 قال البوصيري: هذا إسناد صحیح رجاله ثقات

گمراهی. و فرمود: اگر در آن روز خلیفه ی خدا را در زمین دیدی همراه او باش، اگرچه بدنت از توان افتد و مالت گرفته شود و اگر او را ندیدی فرار کن، و لو در حالی که تنه ی درخت را گاز گرفته ای بمیری.

گفتم سپس چیست؟ فرمود: سپس دجال خروج می کند... .»(1)

سند این روایت را محقق کتاب مسند احمد، حمزه احمد الزین، تصحیح کرده(2) و شعیب الارنؤوط آن را حسن دانسته است.(3) ألبانی نیز این روایت را در کتاب سلسلة الأحادیث الصحیحة آورده است.(4)

سند دوم:

همین روایت را احمد در مسندش با طریقی دیگر نقل کرده، با این تفاوت که به جای «خلیفة الله»، «كان لله يومئذ في الأرض خليفة» آمده که هم معنا می باشند.(5)

سند این روایت را نیز حمزه احمد الزین تصحیح کرده(6)و

شعیب الارنؤوط آن را حسن دانسته است.(7)

روایت سوم:

ذهبی با ذکر سلسله سند، از عبد الله بن عمر نقل می کند که گفت:

ص: 301


1- حدثنا عبد الله حدثنی أبی ثنا محمد بن جعفر ثنا شعبة عن أبی التیاح قال سمعت صخرا یحدث عن سبیع قال أرسلونی من ماء إلى الكوفة اشترى الدواب فأتینا الكناسة فإذا رجل علیه جمع قال فأما صاحبی فانطلق إلى الدواب وأما أنا فأتیته فإذا هو حذیفة فسمعته یقول كان أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم یسألونه عن الخیر وأسأله عن الشر فقلت یا رسول الله هل بعد هذا الخیر شر كما كان قبله قال نعم قلت فما العصمة منه قال السیف أحسب أبو التیاح یقول السیف أحسب قال قلت ثم ماذا قال ثم تكون هدنة على دخن قال قلت ثم ماذا قال ثم تكون دعاة الضلالة قال فإن رأیت یومئذ خلیفة الله فی الأرض فالزمه وإن نهك جسمك وأخذ مالك فإن لم تره فاهرب فی الأرض ولو إن تموت وأنت عاض بجذل شجرة قال قلت ثم ماذا قال ثم یخرج الدجال قال قلت فیم یجئ به معه قال بنهر أو قال ماء ونار فمن دخل نهره حط أجره ووجب وزره ومن دخل ناره وجب أجره وحط وزره قال قلت ثم ماذا قال لو أنتجت فرسا لم تركب فلوها حتى تقوم الساعة
2- مسند احمد بن حنبل، ج 16 ص 621-622 ح 23318 قال حمزة احمد الزین: إسناده صحیح
3- مسند احمد، ج 38 ص 421 ح 23424
4- سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 4 ص 399 ح 1791
5- مسند أحمد بن حنبل، ج 5 ص 403 ح 23476 حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا عبد الرزاق أنا معمر عن قتادة عن نصر بن عاصم الليثي عن خالد بن خالد اليشكري قال خرجت زمان فتحت تستر حتى قدمت الكوفة فدخلت المسجد فإذا أنا بحلقة فيها رجل صدع من الرحال حسن الثغر يعرف فيه إنه من رجل أهل الحجارة قال فقلت من الرجل فقال القوم أو ما تعرفه فقلت لا فقالوا هذا حذيفة بن اليمان صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ... فإن كان لله يومئذ في الأرض خليفة ...
6- مسند احمد، ج 16 ص 623 ح 23321 قال حمزه احمد الزین: إسناده صحیح
7- مسند احمد، ج 38 ص 424-425 ح 23429 قال شعيب الأرنؤوط: حديث حسن

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف خروج می کند، در حالی که بر سرش عمامه ای است که در آن ندا دهنده ای ندا در می دهد: این مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف خلیفه ی خدا است؛ از ایشان تبعیت کنید.»(1)

نتیجه گیری: با کنار هم گذاشتن این دو موضوع، برتری حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف بر ابوبکر و به طریق اولی بر عمر ثابت می شود، همانطور که ملا علی قاری حنفی می نویسد:

«در اطلاق «خلیفة الله» بر حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف دلالت واضحی است بر بزرگی شأن و جایگاه او و این، منقبتی عالی و رتبه ای جلی است و چه بسا مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از صدیق (ابوبکر) از این حیث افضل باشد؛ چرا که به او خلیفه ی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گفته می شود، نه خلیفة الله.» (2)

عبدالرحمن سیوطی نیز می نویسد:

«ابن ابی شیبه در المصنف در باب مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف می گوید: ابو اسامه از عوف از محمد بن سیرین روایت میکند که می گوید: در این امت خلیفه ای است که ابوبکر و عمر بر او برتری ندارند. این سند، صحیح است.»(3)

جهت دفع استبعاد از خلیفة الله بودن امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ، باید اضافه کنیم که این موضوع را روایات دیگر عامه نیز تأیید می کند.

روایت اول:

«ابو معبد از عبدالله بن عباس نقل می کند که گفت: روزها و شب ها سپری می شود تا اینکه جوانمردی از ما اهل بیت به ولایت می رسد که نه فتنه ها او را می پوشاند و نه او آن را می پوشاند. راوی می گوید: گفتم: ای ابن عباس، پیرهای شما از آن عاجر هستند، آن وقت جوان هایتان به آن می رسند؟! گفت: آن امر خداست؛

ص: 302


1- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج 4 ص 433 عن إسماعیل بن عیاش عن صفوان بن عمرو عن عبد الرحمن بن جبیر عن كثیر بن مرة عن عبد الله بن عمر قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یخرج المهدی وعلى رأسه عمامة فیها مناد ینادی هذا المهدی خلیفة الله فاتبعوه
2- مجموع رسائل العلامة الملا علي القاري، ج 6 الرسالة 69 المشرب الوردي في مذهب المهدي، ص 89 وفي إطلاق خليفة الله عليه دلالة واضحة علي علو شأنه ورفعة مكانه ... والحاصل ان هذه منقبة علية ومرتبة جلية وربما يكون المهدي افضل من الصديق من هذه الحيثية فإنه يقال له خليفة رسول الله، لا خليفة الله.
3- الحاوی للفتاوی، ج 2 ص 73 وقد قال ابن أبی شیبة فی المصنف فی باب المهدی : حدثنا أبو أسامة عن عوف عن محمد هو ابن سیرین قال: یكون فی هذه الأمة خلیفة لا یفضل علیه أبو بكر ولا عمر قلت : هذا إسناد صحیح وهذا اللفظ أخف من اللفظ الأول، والأوجه عندی تأویل اللفظین على ما أول علیه حدیث بل أجر خمسین منكم لشدة الفتن فی زمان المهدی وتمالؤ الروم بأسرها علیه ومحاصرة الدجال له

به هرکس که بخواهد می دهد.»(1)

این روایت را احمد بن حنبل نقل کرده و محقق کتابش، وصی الله بن محمد عباس، سندش را تصحیح کرده است.(2)

روایت دوم:

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف از ما اهل بیت است و خدا کارش را یک شبه اصلاح می کند.»(3)

این روایت را ألبانی در زمره ی احادیث صحیح قرار داده و اسانیدش را ذکر کرده است.(4)

ابن کثیر دمشقی در بیان معنای این حدیث می گوید:

«در شبی، خدا کارش را اصلاح می کند؛ یعنی خدا به سوی او بر میگردد، موفقش می کند، می فهماندش و ارشادش می کند بعد از اینکه چنین نبود.»(5)

عبدالرؤوف مناوی نیز در شرح این حدیث می نویسد:

گفته شده است که او در عالم کون و فساد به وسیله ی اسرار حروف تصرف می کند. بسطامی گوید: «هرکس راز حرف عین را بداند، بر اسرار و علوم حروف و معارف الهی اطلاع می یابد و به این دلیل است که جد حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ؛ یعنی حضرت علی علیه السلام از اعلم صحابه به دقیق ترین علوم و لطیف ترین احکام بود و از جمله علوم ایشان، علم اسرار حروف بود. آیا نمی بینی که حرف عین در ابتدای اسم ایشان آمده است؟ این روایت را احمد در مسندش از امیرالمومنین علی علیه السلام روایت کرده و سیوطی آن را حسن دانسته است.»(6)

ص: 303


1- حدثنا عبد الله قال حدثنی أبو بكر بن أبی شیبة قثنا بن عیینة عن عمرو عن أبی معبد عن بن عباس قال لا تمضی الأیام واللیالی حتى یلی منا أهل البیت فتى لم تلبسه الفتن ولم یلبسها قال قلت یا أبا عباس تعجز عنها مشیختكم وینالها شبابكم قال هو أمر الله یؤتیه من یشاء
2- فضائل الصحابة لابن حنبل، ص 1225 ح 1890 قال وصی الله بن محمد عباس: إسناده صحیح
3- المهدی منا أهل البیت ، یصلحه الله فی لیلة
4- سلسلة الاحادیث الصحیحة للألبانی، ج 5 ص 486 ح 2371
5- النهایة فی الملاحم والفتن، ج 1 ص 26 یصلحه الله فی لیلة أی یتوب علیه ویوفقه ویفهمه ویرشده بعد إن لم یكن كذلك
6- فیض القدیر، ج 6 ص 278 ( المهدی منا أهل البیت یصلحه الله فی لیلة ) وقیل إنه یصیر متصرفا فی عالم الكون والفساد بأسرار الحروف قال البسطامی ومن فهم سر العین اطلع على سر أسرار العلوم الحرفیة والمعارف الإلهیة ولهذا كان جد المهدی علی كرم الله وجهه من أعلم الصحابة بدقائق العلوم ولطائف الحكم وكان من أجل علومه علم أسرار الحروف ألا ترى أن العین قد وقعت فی مفتاح اسمه حم ه عن علی أمیر المؤمنین رمز لحسنه

روایت سوم:

«ابو طفیل از علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود: اگر از روزگار فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند قطعا مردی از اهل بیتم را مبعوث می کند تا آن را پر از عدالت کند همانطور که از ظلم و جور پر شده بود.»(1)

این روایت را ابو داود در سننش(2) و ضیاء مقدسی در صحیحش نقل کرده و محقق کتاب الاحادیث المختارة، دکتر عبدالملک بن دهیش، سندش را تحسین کرده است.(3)

ألبانی نیز این روایت را در زمره ی احادیث صحیح قرار داده است.(4)

حال سوالی که پیش می آید این است که امام علی علیه السلام که باب علوم نبوی و جد حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف است، آیا از این موضوع اطلاع نداشته که فرموده: افضل امت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، ابوبکر و عمر هستند؟! یا اینکه امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف را جزء این امت نمی دانسته اند؟!

ص: 304


1- عن أبی الطفیل عن علی رضی الله عنه عن النبی صلى الله علیه وسلم قال لو لم یبق من الدهر إلا یوم لبعث الله رجلا من أهل بیتی یملأها عدلا كما ملئت جورا
2- سنن أبی داود، ج 4 ص 107 ح 4283
3- الأحادیث المختارة، ج 2 ص 172 قال عبد الملک الدهیش: إسناده حسن
4- سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج 4 ص 38 ح 1529 لتملأن الأرض جورا و ظلما ، فإذا ملئت جورا و ظلما، بعث الله رجلا منی ، اسمه اسمی ، فیملؤها قسطا و عدلا ، كما ملئت جورا و ظلما

نکته ی نهم: تکذیب این حدیث ساختگی توسط امام سجاد علیه السلام

طبرانی با سند معتبر(1) از حکیم بن جبیر روایت کرده است که گفت:

ص: 305


1- بررسی سند روایت: إبراهيم بن هاشم البغوي: ثقة / أمية بن بسطام العيشي: ثقة / يزيد بن زريع العيشي: ثقة ثبت / إسرائيل بن يونس السبيعي: ثقة / حكيم بن جبير الأسدي: توثیقش می آید. توثیق حکیم بن جبیر: ابو زرعه او را راستگو دانسته است؛ حاکم نیشابوری و ذهبی روایاتش را تصحیح کرده اند؛ ضیاء مقدسی از او در صحیحش کتاب الأحادیث المختاره روایت نقل کرده است، ترمذی نیز روایاتش را حسن دانسته و ابن ابی حاتم نیز در تفسیرش چند روایت از او نقل کرده و حمزه احمد الزین نیز در تحقیق مسند احمد، سند روایات او را حسن دانسته است: «وفیه حکیم بن جبیر قال أبو زرعة محله الصدق إن شاء الله وفیه کلام کثیر» ترجمه: «و در آن حکیم بن جبیر است که ابوزرعه گفته است: ان شاء الله راستگو است و در مورد او سخن بسیار است.» مجمع الزوائد ج 3 ص 187 المستدرک علی الصحیحین، ج 2 ص 285 ح 3027 و ج 2 ص 578 ح 3959 و ج 2 ص 590 ح 3991 / الأحادیث المختارة، ج 1 ص 421 ح 299 / سنن الترمذی، ج 1 ص 292 ح 155 و ج 3 ص 40 ح 650 و ج 5 ص 636 ح 3720 / تفسیر ابن أبی حاتم، ج 3 ص 827 ح 4582 و ج 6 ص 1908 ح 10111 و ج 8 ص 2689 ح 15127 و ص 2691 ح 15140 / المسند للإمام أحمد، ج 17 ص 495 ح 24919 قال حمزه احمد الزين: إسناده حسن لأجل حكيم بن جبير. تكلم فيه لحفظه ولتشيعه لكن الترمذي حسنه البته حمزه احمد الزین گویا در ادامه قائل به صحیح الحدیث بودن حکیم بن جبیر شده و سند روایاتش را صحیح دانسته است. المسند للإمام أحمد، ج 17 ص 570 ح 25203 و ج 18 ص 69 ح 25720 حاکم نیشابوری بعد از تصحیح سند روایتی که حکیم بن جبیر در آن قرار دارد، تصریح میکند که علت تضعیف او، غلوش در تشیع است _ که ضرری به وثاقت راوی نمی زند _ : «از حکیم بن جبیر اسدی از ابی صالح از ابو هریره روایت شده است که رسول خدا  فرمودند ... . این حدیث سندش صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را نقل نکرده اند و آن دو از حکیم بن جبیر روایتی نقل نکرده اند؛ البته نه به خاطر وهن در روایاتش، بلکه تنها به خاطر غلوش در تشیع او را ترک کردند.» المستدرک على الصحیحین، ج 1 ص 748 ح 2059 «حدثنا أبو بکر بن إسحاق أنبأ بشر بن موسى ثنا الحمیدی ثنا سفیان عن حکیم بن جبیر الأسدی عن أبی صالح عن أبی هریرة رضی الله عنه أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال سورة البقرة فیها آیة سید أی القرآن لا یقرأ فی بیت وفیه شیطان إلا خرج منه أیة الکرسی هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه والشیخان لم یخرجا عن حکیم بن جبیر لوهن فی روایاته إنما ترکاه لغلوه فی التشیع» ü حسین سلیم اسد الدارانی به طور مفصل به شرح حال حکیم بن جبیر پرداخته و در آخر چنین نتیجه گیری کرده است: « بنابراین دل گرایش می یابد به تقدیم و برتری سخن ابو زرعه (راستگویی حکیم)، و به این که حکیم حسن الحدیث است.» مسند الحمیدی، ج 2 ص 207-210 ح 1024 لذا فإن النفس تجنح إلي تقديم ما قاله أبو زرعة (محله الصدق)، وإلي أن حكيماً هذا حسن الحديث، والله أعلم. وی بعد از آن در تحقیق کتاب سنن الدارمی نیز روایت حکیم را تحسین کرده است. مسند الدارمي، ج 2 ص 1022 ح 1680 نهایت سخن در مورد حکیم بن جبیر و این روایتش اینکه، شیخ محمود سعید ممدوح می گوید: «حکیم بن جبیر، شیعی است و در مورد او گفتگو وجود دارد، ولی علما اتفاق نظر دارند بر اخذ روایت ضعیف در تفسیر، چه برسد به شرح آثار ... و از چیزهایی که بر صحت این روایت دلالت می کند، این است که موافق معنای حدیث نبوی منزلت است؛ چرا که هارون علیه السلام افضل مردم بعد از موسی علیه السلام بود، پس واجب می شود که بنابر مطابقت دلالت این حدیث، علی علیه السلام نیز افضل مردم بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد.» غايةُ التَّبجيل وتَركُ القَطعِ في التَّفضيل، ص 266 قلت: حكيم بن جبير شيعي، وفيه مقال، ولكن العلماء اتفقوا علي الأخذ بالضعيف في التفسير، فكيف في شرح الآثار ... ومما يدلّ علي صحة الأثر أنه موافق لمعني الحديث المرفوع، فإنّ الهارون كان أفضل الناس بعد موسي عليهما السلام، فوجب أن يكون عليُّ كذلك بعد النبي صلي الله عليه وآله وسلم بدلالة المطابقة

«به علی بن الحسین علیهما السلام عرض کردم: عبد خیر (در روایت ابن عساکر: عامر شعبی به نقل از وهب الخیر) به من حدیث کرد که خودش شاهد بوده و شنیده است که علی علیه السلام در این منبر می فرمود: «بهترین این امت بعد از پیامبرش، ابوبکر است و سپس عمر و فرمود: اگر می خواستم سومی را نیز نام می بردم!»

پس امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام فرمود: سعید بن مسیب از سعد بن ابی وقاص نقل کرده است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمودند: تو نسبت به من به منزله ی هارون علیه السلام برای موسی علیه السلام هستی، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست.»(1)

ابو سعد المالینی (متوفای 412 ه-) همین روایت را نقل کرده و اضافه کرده است که امام سجاد علیه السلام در ادامه فرمودند: «کیست این کسی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منزله ی هارون برای موسی علیهما السلام باشد؟!»(2)

ابن عساکر نیز همین روایت را نقل کرده است.(3)

ص: 306


1- المعجم الأوسط، ج 3 ص 138-139 ح 2728 حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ، قَالَ: نا أُمَيَّةُ، قَالَ: نا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، قَالَ: نا إِسْرَائِيلُ، عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ حُسَيْنٍ: أَشْهَدُ عَلَى عَبْدِ خَيْرٍ أَنَّهُ حَدَّثَنِي أَنَّهُ، سَمِعَ عَلِيًّا يَقُولُ عَلَى هَذَا الْمِنْبَرِ: " خَيْرُ هَذِهِ الأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ عُمَرُ، " وَقَالَ: " لَوْ شِئْتُ لَسَمَّيْتُ ثَالِثًا " فَضَرَبَ عَلِيُّ بْنُ حُسَيْنٍ يَدَهُ عَلَى فَخِذِي، وَقَالَ: حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيِّبِ، أَنَّ سَعْدَ بْنَ أَبِي وَقَّاصٍ حَدَّثَنِي، أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى "، لَمْ يَرْوِ هَذَا الْحَدِيثَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حُسَيْنٍ إِلا حَكِيمُ بْنُ جُبَيْرٍ
2- الأربعون في شيوخ الصوفية للماليني، ص 191 / ... عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ: إِنَّهُمْ يَقُولُونَ ... قَالَ: ثُمَّ ضَرَبَ فَخِذِي ضَرْبَةً أَوْجَعَهَا، وَقَالَ: مَنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى؟ "
3- تاریخ مدینة دمشق، ج 42 ص 153-154 (ح 44022) قَالَ: وَأنا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ الْهَرَوِيُّ، نا أَبُو قِلابَةَ عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ مُحَمَّدٍ الرَّقَاشِيُّ، نا أُمَيَّةُ بْنُ بِسْطَامَ، نا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، عَنْ إِسْرَائِيلَ بْنِ يُونُسَ، عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ: إِنَّ نَاسًا عِنْدَنَا بِالْعِرَاقِ، يَقُولُونَ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ، وَعُمَرَ خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ، قَالَ: فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ: فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِحَدِيثٍ حَدَّثَنِيهِ سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيِّبِ، عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ ؟ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي "

نکته ی دهم: احتمال اسقاط مقدمه یا مؤخره سخن حضرت برای تحریف معنای آن

ممکن است که این سخن را امیرالمومنین علیه السلام با ذکر مقدمه یا مؤخره ای فرموده باشند؛ اما مخالفین آن را ساقط کرده اند تا کلام امام را به نفع خودشان تغییر دهند.

بلاذری (متوفای 279 ه-) با سند صحیح(1)

از عبد خیر روایت کرده است که حضرت علی علیه السلام فرمودند:

«بهترین این امت بعد از پیامبرش ابوبکر و عمر هستند، سپس گروه هایی دنیا طلبی کردند.»(2)

برای اینکه مقصود حضرت علی علیه السلام از این سخن روشن شود، مثالی می زنیم. دقت کنید.

فرض کنید شیعه ای بگوید: «عادل ترین فرد این امت بعد از امام حسن علیه السلام ، عمر بن عبدالعزیز اموی بود و بقیه، بیت المال را غارت کردند.»

بدیهی است که این سخن نه در مقام مقایسه ی عمر بن عبدالعزیز با همه ی آحاد امت گفته شده و نه در صدد بیان عدالت مطلق وی است؛ بلکه به قرینه ی عبارت «بعد از امام حسن علیه السلام » که اشاره به خلافت آن حضرت دارد و عبارت «غارت بیت المال توسط بقیه» که نشان از صاحب منصب بودن آن ها دارد، می فهمیم که گوینده از این سخن قصد مقایسه ی خلفای بعد از امام حسن علیه السلام (یعنی خلفای بنی امیه و بنی عباس) با یکدیگر را داشته که همگی از نظر گوینده (شیعه) اهل باطل بوده اند؛ و لیکن عمر بن عبدالعزیز در مقایسه با بقیه، بهتر بوده است و این بهتر بودن وی هرگز به معنای خوب بودن او نیست.

عبارت « ثُمَّ إِنَّ أَقْوَامًا طَلَبُوا هَذِهِ الدُّنْيَا = سپس گروه هایی دنیا طلبی کردند» که در این حدیث آمده، همان عبارتی است که در روایت دیگری بعد از پیروزی بر جملیان از حضرت صادر شده است.(3)

ص: 307


1- بررسی سند روایت: أحمد بن هشام المدائني: ثقة / شعيب بن حرب المدائني: ثقة / سفيان الثوري: ثقة حافظ فقيه إمام حجة وربما دلس / خالد بن علقمة الهمداني: صدوق حسن الحدیث / عبد خير بن يزيد الهمداني: ثقة.
2- أنساب الأشراف، ج 3 ص 309 (ح 1927) حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ هِشَامٍ، ثنا شُعَيْبُ بْنُ حَرْبٍ، أنبأ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ، عَنْ خَالِدِ بْنِ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ خَيْرٍ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: " خَيْرُ هَذِهِ الأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، ثُمَّ إِنَّ أَقْوَامًا طَلَبُوا هَذِهِ الدُّنْيَا "
3- تاريخ الخلفاء، ج 1 ص 7 وأخرج أحمد والبيهقى في دلائل النبوة بسند حسن عَنْ عَمْرِو بْنِ سُفْيَانَ، قَالَ: لَمَّا ظَهَرَ عَلِيٌّ يَوْمَ الْجَمَلِ، قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم " لَمْ يَعْهَدْ إِلَيْنَا فِي هَذِهِ الْإِمَارَةِ شَيْئًا حَتَّى رَأَيْنَا مِنَ الرَّأْيِ أَنْ نَسْتَخْلِفَ أَبَا بَكْرٍ، فَأَقَامَ وَاسْتَقَامَ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ، ثُمَّ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَأَى مِنَ الرَّأْيِ أَنْ يَسْتَخْلِفَ عُمَرَ، فَأَقَامَ وَاسْتَقَامَ حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ، ثُمَّ إِنَّ أَقْوَامًا طَلَبُوا الدُّنْيَا فَكَانَتْ أُمُورٌ يَقْضِي اللَّهُ فِيهَا "

و خود زبیر نیز در هنگام حرکت به سوی جنگ جمل به انگیزه ی دنیا طلبی اش از برپایی جنگ جمل تصریح کرده که روایتش را بلاذری با سند حسن(1) نقل کرده است.(2)

این امر نشان می دهد که حضرت در مقام مقایسه ی خلفا و طالبان خلافت؛ یعنی ابوبکر و عمر، عثمان، طلحه، زبیر و ... با یکدیگر بوده و بهترین های امت بعد از حکومت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که به خلافت و ریاستی رسیدند را از نظر دست درازی به بیت المال، ابوبکر و عمر معرفی می نمایند! و این سخن هرگز حتی به معنای تأیید مطلق سلامت اقتصادی حکومت های ابوبکر و عمر نیز نیست، چه برسد به تفضیل مطلق آنان!

احتمال دیگر آن است که مرحوم سید شریف مرتضی علم الهدی (متوفای 436 ه-) با سندش از عامر شعبی روایت میکند که گفت:

«از وهب بن ابی جحیفه، عمرو بن شرحبیل، سوید بن غفله، عبدالرحمن الهمدانی و ابو جعفر الاشجعی شنیدم که همه ی آن ها می گفتند: از علی علیه السلام شنیدیم که بر منبر فرمود: این دروغ چیست که می گویند: «أَلَا إِنَّ خَيْرَ اَلْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِيِّهَا أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ»؟!»(3)

در ابتدای همین فصل نیز روایت مرحوم سلیم بن قیس هلالی را آوردیم که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «آیا ما می گوییم که بهترین این امت ابو بکر و عمر هستند و اگر بخواهم سومی را هم نام می برم؟!»(4)

ص: 308


1- بررسی سند روایت: شيبان بن أبي شيبة الحبطي: صدوق حسن الحدیث / جرير بن حازم الأزدي: ثقة / جرير بن زيد الأزدي: صدوق حسن الحدیث / المنذر بن مالك العوفي: ثقة.
2- أنساب الأشراف، ج 1 ص 317 (ح 968) حَدَّثَنِي شَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ، حَدَّثَنَا جَرِيرُ بْنُ حَازِمٍ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ أَبِي نَضْرَةَ، قَالَ رَجُلٌ لِطَلْحَةَ، وَالزُّبَيْرِ: " إِنَّ لَكُمَا صُحْبَةً وَفَضْلا، فَأَخْبِرَانِي عَنْ مِسِيرِكُمَا هَذَا، وَقِتَالِكُمَا أَشَيْءٌ أَمَرَكُمَا بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَمْ رَأْيٌ رَأَيْتُمَا؟ فَأَمَّا طَلْحَةُ فَسَكَتَ، وَأَمَّا الزُّبَيْرُ، فَقَالَ: حُدِّثْنَا أَنَّ هَاهُنَا بَيْضَاءَ وَصَفْرَاءَ، يَعْنِي: دَرَاهِمَ وَدَنَانِيرَ فَجِئْنَا لِنَأْخُذَ مِنْهَا ". وَحُدِّثْتُ عَنْ زُهَيْرِ بْنِ حَرْبٍ، عَنْ وَهْبِ بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ أَبِيهِ فِي هَذَا الإِسْنَادِ، بِمِثْلِهِ.
3- الشافي في الإمامة، ج 3 ص 112-113 هذا الخبر قد روي على خلاف هذا الوجه وأوردت له مقدمة أسقطت عنه ليتم الاحتجاج به وذاك أن معاذ بن الحرث الأفطس حدث عن جعفر بن عبد الرحمان البلخي وكان عثمانيا يفضل عثمان على أمير المؤمنين علیه السلام قال: أخبرنا أبو خباب الكلبي - وكان أيضا عثمانيا - عن الشعبي ورأيه في الانحراف عن أهل البيت علیهم السلام معروف قال سمعت وهب بن أبي جحيفة وعمرو بن شرحبيل وسويد بن غفلة وعبد الرحمان الهمداني وأبا جعفر الأشجعي كلهم يقولون سمعنا عليا علیه السلام على المنبر يقول: ما هذا الكذب الذي يقولون، ألا إن خير هذه الأمة بعد نبيها أبو بكر وعمر
4- کتاب سلیم بن قیس هلالی، جلد 2 حدیث 22 صفحه 736 مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنْ كَذَّابِيهَا وَ مُنَافِقِيهَا لَكَأَنِّي بِالْقُرَّاءِ اَلضَّعَفَةِ اَلْمُجْتَهِدِينَ قَدْ رَوَوْا حَدِيثَهُ وَ صَدَّقُوهُ فِيهِ وَ اِحْتَجُّوا عَلَيْنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ بِكَذِبِهِ [أَنَّا نَقُولُ خَيْرُ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ لَوْ شِئْتُ لَسَمَّيْتُ اَلثَّالِثَ ... .

منابع و مآخذ

جهت سهولت دستیابی به مصادر، آن ها را طبقه بندی کردیم؛ بدین شکل که در اولویت اول از برنامه ی الجامع الکبیر استناد دهی کرده ایم و اگر کتاب مورد استناد ما در آن برنامه نبود، از سایت رسمی مکتبه شامله و اگر در آنجا نیز نبود، از نسخه ی الکترونیکی پی دی اف استفاده کرده ایم. در پاره ای از موارد نیز از منابع متفرقه استفاده کرده ایم که آن ها را در قسمت منابع متفرقه ذکر کرده ایم.

متفرقه:

1. القرآن الکریم، با ترجمه های سایت:http://ta صلی الله علیه و آله و سلم zil. صلی الله علیه و آله و سلم et

2. برنامه الجامع الکبیر لکتب التراث العربی والاسلامی ؛ مرکز التراث للبرمجیات ؛ الأردن - عمان

3. سایت برنامه ی شامله به آدرس: http://www.shamela.ws

4. برنامه ی جوامع الکلم متعلق به سایت اسلام وب: http:// علیه السلام k.islamwe علیهم السلام . صلی الله علیه و آله و سلم et

5. سایت موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر به آدرس: https://www.valiasr-aj.com

6. سایت آیت الله سید علی حسینی میلانی به آدرس: http://www.al-mila صلی الله علیه و آله و سلم i.com

7. سایت مکتبة اهل البیت علیهم السلام به آدرس: https://www.a علیهم السلام li علیهم السلام rary. صلی الله علیه و آله و سلم et

8. وبلاگ جناب فرشید شرفی به آدرس: https://al-shia. علیهم السلام lo علیه السلام .ir

9. الصحیفة الکاملیة السجادیه، الامام علی بن الحسین، مترجم: شیخ حسین انصاریان

10. الإمام علی بن أبی طالب کرم الله وجهه رابع الخلفاء الراشدین، المؤلف: محمد رشید بن علی رضا (ت 1354 ه-) الناشر: دار القلم للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت / گوگل بوک

11. در السحابة فی مناقب القرابة والصحابة، المؤلف: الشوکانی ، بر مبنای سایت الدرر السنیة

ص: 309

12. شرح معاني الآثار، المؤلف: الامام أبي جعفر، أحمد بن محمد بن سلامة بن عبد الملك بن سلمة الأزدي الحجري المصري للطحاوي الحنفي المولود سنة 229 ه - والمتوفى سنة 321 ه ، حققه وعلق عليه: محمد السيد جاد الحق من علماء الأزهر الشريف، دار النشر: دار الكتب العلمية. / سایت مکتبة الشیعة

13. کتاب سلیم بن قیس هلالی، چاپ انتشارات دلیل ما

14. پیام قرآن، مؤلف: آیت الله ناصر مکارم شیرازی

15. الشافي في الإمامة، المؤلف: اللشريف المرتضى علي بن الحسين الموسوي ( ت 436 ه-) ، حققه وعلق عليه: السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب، راجعه: السيد فاضل الميلاني، دار النشر: مؤسسة الصادق للطباعة والنشر، طهران – إيران

16. مناقب آل ابی طالب المؤلف: ابن شهر اشوب مشیر الدین أبى عبد الله محمد بن على بن شهر اشوب المازندرانى الناشر: المطبعة الحیدریة - النجف ؛ 1376 ه- - 1956 م

17. اسنى المطالب في مناقب سيدنا علي بن ابي طالب، المؤلف: ابن الجزري محمد بن محمد، المحقق: اميني محمد هادي، مكان النشر: اصفهان، الناشر: مكتبة الامام امير المؤمنين .

18. أمیر المؤمنین الحسن بن علی بن أبی طالب رضی الله عنه - شخصیته وعصره المؤلف: عَلی محمد محمد الصَّلاَّبی الناشر: دار التوزیع والنشر الإسلامیة، مصر الطبعة: الأولى، 1425 ه- - 2004 م

19. جمال القراء وكمال الإقراء - ت عبد الحق، المؤلف: علي بن محمد بن عبد الصمد الهمداني المصري الشافعي، أبو الحسن، علم الدين السخاوي (المتوفى: 643ه-) دراسة وتحقيق: عبد الحق عبد الدايم سيف القاضي (أصل الكتاب رسالة دكتوراة بإشراف د محمد سالم المحيسن) الناشر: مؤسسة الكتب الثقافية – بيروت، عدد الأجزاء: 2 (في ترقيم مسلسل واحد) ، الطبعة: الأولى، 1419 ه- - 1999 م

پی دی اف:

20. صحیح سنن ابن ماجه (سنن ابن ماجة) المؤلف: ابن ماجه / الألبانی المحقق: محمد ناصر الدین الألبانی الناشر: مکتبة المعارف سنة النشر: 1417 - 1997رقم الطبعة: 1

21. صحیح سنن النسائی، المؤلف: النسائی / الألبانی المحقق: محمد ناصر الدین الألبانی الناشر: مکتبة المعارف سنة النشر: 1419 - 1998رقم الطبعة: 1

22. المسند (تحقیق: أحمد شاکر - حمزة الزین) المؤلف: أحمد بن حنبل المحقق: أحمد شاکر - حمزة الزین الناشر: دار الحدیث سنة النشر: 1416 - 1995 عدد المجلدات: 20 رقم الطبعة: الأولى

23. فضائل الصحابة المؤلف: أحمد بن حنبل المحقق: وصی الله بن محمد عباس الناشر: دار ابن الجوزي سنة النشر: 1420 ه- - 1999 م، عدد المجلدات: 2 الطبعة الثانية

ص: 310

24. خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه وبذیله کتاب الحلی بتخریج خصائص علی المؤلف: أحمد بن شعیب النسائی أبو عبد الرحمن المحقق: أبو إسحاق الحوینی الناشر: دار الکتاب العربی سنة النشر: 1407 - 1987 عدد المجلدات: 1 رقم الطبعة: 1

25. الأحادیث المختارة أو المستخرج من الأحادیث المختارة مما لم یخرجه البخاری ومسلم فی صحیحیهما المؤلف: ضیاء الدین أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسی (المتوفى: 643ه-) دراسة وتحقیق: معالی الأستاذ الدکتور عبد الملک بن عبد الله بن دهیش الناشر: دار خضر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت - لبنان الطبعة: 4 ، 1421 ه- - 2001 م

26. أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، المؤلف: الأزرقی، أبو الولید محمد بن عبد الله بن أحمد (المتوفى 250 ه-)، المحقق: عبد الملک بن عبد الله بن دهیش، الناشر: مکتبة الأسدی، الطبعة: الأولى، 1424 ه- - 2003 م.

27. مصنف ابن أبی شیبة (ت: عوامة) المؤلف: عبد الله بن محمد بن إبراهیم أبی شیبة العبسی أبو بکر المحقق: محمد عوامة الناشر: دار القبلة - مؤسسة علوم القرآن سنة النشر: 1427 ه- - 2006 م عدد المجلدات: 26 رقم الطبعة: 1

28. المصنف لابن أبي شيبة (ت: الشثري) المؤلف: عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن أبي شيبة العبسي الكوفي أبو بكرالمحقق: سعد بن ناصر بن عبد العزيز أبو حبيب الشثري الناشر: دار كنوز إشبيليا

سنة النشر: 1436 – 2015 عدد المجلدات: 25 رقم الطبعة: 1

29. المطالب العالیة، المؤلف: ابن حجر العسقلانی المحقق: سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشثری وآخرون ، الناشر: دار العاصمة - دار الغیث ، سنة النشر: 1419 ه- - 1998 م

30. مَجْمَعُ الزَّوَائِدِ وَمَنْبَعُ الفَوَائِدِ المؤلف: أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر بن سليمان الهيثمي (المتوفى: 807 ه-) حَقَّقَهُ وَخَرَّجَ أَحَادِيثَهُ: حسين سليم أسد الدّاراني الناشر: دار المنهاج

31. كتاب الزهد (رواية ابن الأعرابي) المؤلف: أبو داود السجستاني المحقق: ياسر بن إبراهيم بن محمد أبو تميم - غنيم بن عباس بن غنيم أبو بلال الناشر: دار المشكاة للنشر والتوزيع، سنة النشر: 1414 – 1993 الطبعة الأولي

32. مسند الحميدي (ت الداراني) المؤلف: عبد الله بن الزبير القرشي الحميدي أبو بكر المحقق: حسين سليم أسد الداراني، الناشر: دار السقا، الطبعة: الاولی، التاریخ: 1996 م

33. مسند أبي يعلى الموصلي المؤلف: أحمد بن علي بن المثنى التميمي أبو يعلى الموصلي المحقق: حسين سليم أسد الناشر: دار المأمون للتراث سنة النشر: 1410 - 1989

ص: 311

34. مسند أبي داود الطيالسي، المؤلف: أبو داود سليمان بن داود بن الجارود الطيالسي البصرى (المتوفى: 204ه-) المحقق: الدكتور محمد بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر – مصر الطبعة: الأولى، 1419 ه- - 1999 م.

35. شرح السنة المؤلف: الحسين بن مسعود بن محمد بن الفراء البغوي أبو محمد المحقق: شعيب الأرناؤوط- زهير الشاويش الناشر: المكتب الإسلامي سنة النشر: 1403 – 1983 عدد المجلدات: 16 رقم الطبعة: 2.

36. حقوق الجار (ت إسماعيل) المؤلف: الذهبي؛ محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي، شمس الدين، أبو عبد الله المحقق: مبروك إسماعيل الناشر: دار الطلائع

37. إزالة الخفاء عن خلافة الخلفاء المؤلف: الشاه ولی الله الدهلوی (ت 1176 ه-) تعریب: السید جاوید احمد الندوی تحقیق و تعلیق: الاستاذ الدکتور تقی الدین الندوی الناشر: دار القلم - دمشق الطبعة الأولی 1434 ه- - 2013 م

38. أسمى المطالب فی سیرة أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب شخصیه وعصره المؤلف: علی محمد محمد الناشر: مکتبة الصحابة - الشارقة سنة النشر: 1425 ه- - 2004 م

39. جامع الآثار في السير ومولد المختار المؤلف: محمد بن عبد الله بن أبي البقاء ناصر الدين الدمشقي أبو عبد الله شمس الدين المحقق: نشأت كمال أبو يعقوب الناشر: وزارة الأوقاف والشؤون الإسلامية – قطر سنة النشر: 1431 ه- - 2010 م

40. تفسير القرآن العظيم، المؤلف: عبد الرحمن بن ابي حاتم الرازي، المحقق: الدكتور عيادة بن أيوب الكبيسي، دار ابن الجوزي

41. جامع البيان عن تأويل آي القرآن (تفسير الطبري) (ت: شاكر) المؤلف: ابن جرير الطبري؛ محمد بن جرير بن يزيد الطبري، أبو جعفر المحقق: محمود شاكر أبو فهر - أحمد شاكر أبو الأشبال الناشر: مكتبة ابن تيمية تصويرا من نسخة دار المعارف الأصلية رقم الطبعة:2 .

42. شواهد التنزیل للحاکم الحسکانی المؤلف: عبید الله بن عبد الله الحاکم الحسکانی تحقیق: محمد باقر المحمودی الناشر: موسسة الأعلمی للمطبوعات ، بیروت ، 1431 ه- الطبعة الثانیة

43. در السحابة ، المؤلف: محمد بن علی الشوکانی المحقق: الدکتور حسین بن عبدالله العمری ؛ دار الفکر دمشق ؛ الطبعة الأولی 1404 ه- - 1984 م

44. الرياض النضرة في مناقب العشرة، المؤلف: أبو العباس، أحمد بن عبد الله بن محمد، محب الدين الطبري (المتوفى: 694ه-) الناشر: دار الكتب العلمية بيروت، الطبعة الأولي، 1405 ه- - 1984 م.

ص: 312

45. فيض الباري على صحيح البخاري مع حاشية البدر الساري المؤلف: محمد أنور الكشميري - محمد بدر عالم الميرتهي الناشر: دار الكتب العلمية سنة النشر: 1426 – 2005 رقم الطبعة: 1

46. شرح الطیبی على مشکاة المصابیح المسمى ب- (الکاشف عن حقائق السنن) المؤلف: شرف الدین الحسین بن عبد الله الطیبی (743ه-) المحقق: د. عبد الحمید هنداوی الناشر: مکتبة نزار مصطفى الباز (مکة المکرمة - الریاض) الطبعة: الأولى، 1417 ه- - 1997 م

47. المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة المؤلف: محمد بن عبد الرحمن السخاوی شمس الدین ؛ المحقق: عبد الله محمد الصدیق الغماری - عبد الوهاب عبد اللطیف ؛ الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت - لبنان ؛ الطبعة الأولی ، 1399 ه- - 1979 م

48. مختصر المقاصد الحسنة المؤلف: محمد بن عبد الباقی الزرقانی ، المحقق: محمد بن لطفی الصباغ ، الناشر: المکتب الإسلامی ، سنة النشر: 1409 - 1989 رقم الطبعة: 4

49. الفقیه والمتفقه المؤلف: أحمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی أبو بکر المحقق: عادل بن یوسف العزازی الناشر: دار ابن الجوزی سنة النشر: 1417 - 1996 عدد المجلدات: 2 رقم الطبعة: 1

50. الموضح لأوهام الجمع والتفريق، المؤلف: الخطيب البغدادي؛ أحمد بن علي بن ثابت البغدادي، المحقق: عبد الرحمن بن يحيي المعلمي، الناشر: دار الفكر الإسلامي، سنة النشر: 1405 – 1985

51. جامع بیان العلم وفضله المؤلف: ابن عبد البر المحقق: أبو الأشبال الزهیری الناشر: دار ابن الجوزی - الدمام سنة النشر: 1414 - 1994 عدد المجلدات: 2 رقم الطبعة: 1

52. جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الأخبار المؤلف: أحمد بن الصدیق الغماری (ت 1380 ه-)

53. فتح الملك العلي بصحة حديث باب مدينة العلم علي ، المؤلف: أحمد بن محمد بن الصديق الحسني المغربي الغماري، تحقيق: عماد عبد الکریم سرور ، الناشر: المطبعة الإسلامية ، القاهرة 1428 ه- - 2007 م

54. علي بن أبي طالب امام العارفين أو البرهان الجلي في تحقيق انتساب الصوفية الي علي، تأليف: أحمد بن محمد بن الصديق الغماري الحسني، الناشر: مطبعة السعادة، الطبعة الأولي 1389 ه- - 1969 م.

55. الأربعین فی أصول الدین ، المؤلف: فخر الدین محمد بن عمر البکری الرازی (ت 606 ه-) الناشر: مکتبة الکلیات الأزهریة - القاهره ، سنة نشر: 1986 م ، الطبعة الأولی

56. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر (ط. التجاریة) المؤلف: محمد عبد الرؤوف المناوی الناشر: دار المعرفة (مصورا عن طبعة المکتبة التجاریة الکبرى 1357ه-) سنة النشر: 1391 - 1972 رقم الطبعة: 2

57. نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ الإسلامی المؤلف: الظافر القاسمی الناشر: دار النفائس سنة النشر: 1407ه- - 1987م رقم الطبعة: 3

ص: 313

58. إحياء علوم الدين، ومعه المغني عن حمل الأسفار في الأسفار المؤلف: الغزالي؛ محمد بن محمد بن محمد الغزالي الطوسي – العراقي الناشر: دار ابن حزم سنة النشر: 1426 ه- - 2005 م

59. شرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرائع الدین والتمسک بالسنن المؤلف: عمر بن أحمد بن عثمان شاهین أبو حفص المحقق: عادل بن محمد الناشر: مؤسسة قرطبة سنة النشر: 1415 – 1995

60. الاختلاف فی اللفظ والرد على الجهمیة والمشبهة، ، المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبة الدینوری (المتوفى 276 ه-) المحقق: محمد بن زاهد الكوثري، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الأولى، 1405 ه- - 1985 م.

61. مناقب الأئمة الأربعة ، المؤلف: محمد بن الطيب أبو بكر الباقلاني ، المحقق: سميرة فرحات، دار النشر: دار المنتخب العربي الدراسات والنشر والتوزيع، سنة النشر: 1422 ه- - 2002 م الطبعة: الأولي.

62. أنوار الفجر في فضائل أهل بدر المؤلف: سيد حسين العفاني الناشر: ماجد العسيري – جدة، سنة النشر: 1426ه- - 2006 م

63. المغني في أبواب التوحيد والعدل، المؤلف: أبي الحسن عبد الجبار بن أحمد الأسدآبادي، المحقق: الدکتور خضر محمد نبها، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت

64. الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني (المتوفى: 1250ه-) المحقق: عبد الرحمن بن يحي المعلمي اليماني الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان

65. أجوبة الحافظ ابن حجر العسقلاني على أسئلة بعض تلامذته ويليه أجوبة الحافظ العراقي على أسئلة ابن حجر العسقلاني، الناشر: مطتبة أضواء السلف - الرياض، ط1- 1424ه-

66. قواعد اصول الحدیث المؤلف: الدکتور أحمد عمر هاشم الناشر: دار الکتاب العربی - بیروت الطبعة: 1404 ه- - 1984 م

67. غايةُ التَّبجيل وتَركُ القَطعِ في التَّفضيل، اسم المؤلِّف: محمود سعيد ممدوح، الناشر : دار الإمام الترمذي، الطبعة: الأولى سنة الطبع: 1426ه- - 2005 م

68. كفاية الطالب لمناقب علي بن أبي طالب، المؤلف: الشيخ محمد حبيب الله الشنقيطي (ت 1363 ه-)، تحقيق: سليم محمد عامر – صبري أبو سنينة، الناشر: دار الفتح للدراسات والنشر، الطبعة الأولي: 1435ه- - 2014 م.

69. القول الفصل فیما لبنی هاشم وقریش والعرب من الفضل، المؤلف: علوی بن طاهر الحداد (ت 1382ه-)

70. الإمام المحدث عبد الله بن لهيعة دراسة نقدية تحليلية مقارنة في تصحيح منزلته وأحاديثه المؤلف: حسن مظفر الرزو الناشر: دار الجیل – بیروت، سنة النشر: 1416 ه-- 1996م

ص: 314

71. مجموع رسائل العلامة الملا علي القاري (المتوفي سنة 1014 ه-)، تحقيق: محمد خلوف العبد الله، داراللباب، الطبعة الأولي 1437 ه- - 2016 م

72. القول المستحسن في فخر الحسن. الشارح:حیدرآبادی، حسن الزمان محمد بن قاسم المؤلف:چشتی نظامی، محمد فخرالدین الناشر: مطبع عزیز دکن محل النشر: حیدرآباد - هند سنة النشر: 1312ه-

73. مسائل الإمامة و مقتطفات من الكتاب الأوسط في المقالات، المؤلف: الناشی الاکبر، ابو العباس عبدالله بن محمد، تحقیق: یوسف فان آس، دارالنشر: فرانتس شتاینر - بیروت،1971م.

74. الفتح المبین فی فضائل الخلفاء الراشدین وأهل البیت الطاهرین، المؤلف: احمد بن زيني دحلان.

پی دی اف سایت https://www.scri علیهم السلام d.com

75. فروغ جاویدان تألیف: علامه شبلی نعمانی و علامه سید سلیمان ندوی، ترجمه: ابوالحسین عبدالمجید مرادزهی خاشی / سایت کتابخانه عقیده

76. الرحيق المختوم المؤلف: صفى الرحمن المباركفورى الناشر: دار الوفاء للطباعة والنشر والتوزيع – المنصورة سنة النشر: 1431 ه- - 2010 م رقم الطبعة: 21

77. فضائل مصر وأخبارها وخواصها، تألیف:إبن زولاق، أبو محمد الحسن بن إبراهیم (المتوفى 387 ه-)، تحقیق: علی محمد عمر، الناشر: مهرجان القراءة للجمیع 99 - مکتبة الأسرة.

سایت المکتبة الشاملة:

78. سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها وفوائدها المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدین، بن الحاج نوح بن نجاتی بن آدم، الأشقودری الألبانی (المتوفى: 1420ه-) الناشر: مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الریاض الطبعة: الأولى، (لمکتبة المعارف) عدد الأجزاء: 6 عام النشر: ج- 1 - 4: 1415 ه- - 1995 م ج- 6: 1416 ه- - 1996 م ج- 7: 1422 ه- - 2002 م

79. سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة وأثرها السیئ فی الأمة المؤلف: الألبانی (المتوفى: 1420ه-) دار النشر: دار المعارف، الریاض - الممکلة العربیة السعودیة الطبعة: الأولى، 1412 ه- / 1992 م

80. الثمر المستطاب في فقه السنة والكتاب المؤلف: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين الألباني (المتوفى: 1420ه-) الناشر: غراس للنشر والتوزيع الطبعة: الأولى، 1422 ه-

81. کتاب السنة (ومعه ظلال الجنة فی تخریج السنة بقلم: محمد ناصر الدین الألبانی) المؤلف: أبو بکر بن أبی عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاک بن مخلد الشیبانی (المتوفى: 287ه-) الناشر: المکتب الإسلامی الطبعة: الطبعة الأولى، 1400ه-/ 1980م

ص: 315

82. التعلیقات الحسان على صحیح ابن حبان وتمییز سقیمه من صحیحه، وشاذه من محفوظه مؤلف الأصل: محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التمیمی، أبو حاتم، الدارمی، البُستی (المتوفى: 354ه-) ترتیب: الأمیر أبو الحسن علی بن بلبان بن عبد الله، علاء الدین الفارسی الحنفی (المتوفى: 739ه-) مؤلف التعلیقات الحسان: أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدین الألبانی (المتوفى: 1420ه-) الناشر: دار با وزیر للنشر والتوزیع، جدة - المملکة العربیة السعودیة الطبعة: الأولى، 1424 ه- - 2003 م

83. مسند الإمام أحمد بن حنبل المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241ه-) المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی الناشر: مؤسسة الرسالة الطبعة: الأولى، 1421 ه- - 2001 م

84. مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه المؤلف: علی بن محمد بن محمد بن الطیب بن أبی یعلى بن الجلابی، أبو الحسن الواسطی المالکی، المعروف بابن المغازلی (المتوفى: 483ه-) المحقق: أبو عبد الرحمن ترکی بن عبد الله الوادعی الناشر: دار الآثار - صنعاء الطبعة: الأولى 1424 ه- - 2003م

85. موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبان المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807ه-) المحقق: حسین سلیم أسد الدّارانی - عبده علی الکوشک الناشر: دار الثقافة العربیة، دمشق الطبعة: الأولى، (1411 - 1412 ه-) = (1990 م -1992 م)

86. مسند الدارمي المعروف ب- (سنن الدارمي) المؤلف: أبو محمد عبد الله بن عبد الرحمن بن الفضل بن بَهرام بن عبد الصمد الدارمي، التميمي السمرقندي (المتوفى: 255ه-) تحقيق: حسين سليم أسد الداراني الناشر: دار المغني للنشر والتوزيع، المملكة العربية السعودية الطبعة: الأولى، 1412 ه- - 2000 م

87. خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب المؤلف: أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی الخراسانی، النسائی (المتوفى: 303ه-) المحقق: أحمد میرین البلوشی الناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولى، 1406

88. مناقب الأسد الغالب مُمزق الكتائب ومُظهر العجائب ليث بن غالب أمير المؤمنين أبي الحسن علي بن أبي طالب رضي الله عنه المؤلف: شمس الدين أبو الخير ابن الجزري، محمد بن محمد بن يوسف (المتوفى: 833ه-) المحقق: طارق الطنطاوي الناشر: مكتبة القرآن الطبعة: الأولى 1994 م

89. مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه المؤلف: علی بن محمد بن محمد بن الطیب بن أبی یعلى بن الجلابی، أبو الحسن الواسطی المالکی، المعروف بابن المغازلی (المتوفى: 483ه-) المحقق: أبو عبد الرحمن ترکی بن عبد الله الوادعی الناشر: دار الآثار - صنعاء الطبعة: الأولى 1424 ه- - 2003م

90.مختصرُ استدرَاک الحافِظ الذّهبی على مُستدرَک أبی عبد اللهِ الحَاکم المؤلف: ابن الملقن سراج الدین أبو حفص عمر بن علی بن أحمد الشافعی المصری (المتوفى: 804ه-) تحقیق وَدراسة: ج- 1، 2: عَبدالله

ص: 316

بن حمد اللحَیدَان ج- 3 - 7: سَعد بن عَبد الله بن عَبد العَزیز آل حمید الناشر: دَارُ العَاصِمَة، الریاض - المملکة العربیة السعودیة الطبعة: الأولى، 1411 ه-

91. موضوعات المستدرک للذهبی المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایماز الذهبی (المتوفى: 748ه-) الناشر: مخطوط نُشر فی برنامج جوامع الکلم المجانی التابع لموقع الشبکة الإسلامیة الطبعة: الأولى، 2004 م

92. جامع البیان فی تأویل القرآن المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (ت 310ه-) المحقق: أحمد محمد شاکر الناشر: مؤسسة الرسالة الطبعة: الأولى، 1420 ه- - 2000 م

93. أسباب نزول القرآن المؤلف: أبو الحسن علی بن أحمد بن محمد بن علی الواحدی، النیسابوری، الشافعی (المتوفى: 468ه-) المحقق: عصام بن عبد المحسن الحمیدان الناشر: دار الإصلاح - الدمام الطبعة: الثانیة، 1412 ه- - 1992 م

94. حاشیة السندی على سنن ابن ماجه = کفایة الحاجة فی شرح سنن ابن ماجه المؤلف: محمد بن عبد الهادی التتوی، أبو الحسن، نور الدین السندی (المتوفى: 1138ه-) الناشر: دار الجیل – بیروت

95. فيض الباري على صحيح البخاري المؤلف: (أمالي) محمد أنور شاه بن معظم شاه الكشميري الهندي ثم الديوبندي (المتوفى: 1353ه-) المحقق: محمد بدر عالم الميرتهي، أستاذ الحديث بالجامعة الإسلامية بدابهيل (جمع الأمالي وحررها ووضع حاشية البدر الساري إلى فيض الباري) الناشر: دار الكتب العلمية بيروت – لبنان الطبعة: الأولى، 1426 ه- - 2005 م

96. شرح الطیبی على مشکاة المصابیح المسمى ب- (الکاشف عن حقائق السنن) المؤلف: شرف الدین الحسین بن عبد الله الطیبی (743ه-) المحقق: د. عبد الحمید هنداوی الناشر: مکتبة نزار مصطفى الباز (مکة المکرمة - الریاض) الطبعة: الأولى، 1417 ه- - 1997 م

97. التيسير بشرح الجامع الصغير المؤلف: زين الدين محمد المدعو بعبد الرؤوف بن تاج العارفين بن علي بن زين العابدين الحدادي ثم المناوي القاهري (المتوفى: 1031ه-) الناشر: مكتبة الإمام الشافعي – الرياض الطبعة: الثالثة، 1408ه- - 1988م

98. حدیث أبی القاسم الحلبی المؤلف: إسماعیل بن القاسم بن إسماعیل الإمام أبو القاسم الحلبی الخیاط المؤدب (المتوفى: بعد 370ه-) الناشر: مخطوط نُشر فی برنامج جوامع الکلم المجانی التابع لموقع الشبکة الإسلامیة الطبعة: الأولى، 2004

99. كتاب الأربعين في شيوخ الصوفية المؤلف: أبو سعد أحمد بن محمد بن أحمد بن عبد الله بن حفص بن خليل الأنصاري الهروي الماليني (المتوفى: 412ه-) تقديم وتحقيق وتعليق: الدكتور عامر حسن صبري الناشر: دار البشائر الإسلامية، بيروت - لبنان الطبعة: الأولى، 1417 ه- - 1997 م

ص: 317

100. العواصم والقواصم فی الذب عن سنة أبی القاسم المؤلف: ابن الوزیر، محمد بن إبراهیم بن علی بن المرتضى بن المفضل الحسنی القاسمی، أبو عبد الله، عز الدین، من آل الوزیر (المتوفى: 840ه-) حققه وضبط نصه، وخرج أحادیثه، وعلّق علیه: شعیب الأرنؤوط الناشر: مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت الطبعة: الثالثة، 1415 ه- - 1994 م

101. تحرير تقريب التهذيب للحافظ إبن حجر العسقلاني تأليف: الدكتور بشار عواد معروف، الشيخ شعيب الأرنؤوط الناشر: مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت – لبنان الطبعة: الأولى، 1417 ه- - 1997 م

102. الأعلام المؤلف: خیر الدین بن محمود بن محمد بن علی بن فارس، الزرکلی الدمشقی (المتوفى: 1396ه-) الناشر: دار العلم للملایین الطبعة: الخامسة عشر - أیار / مایو 2002 م

103. الإعلام بمن في تاريخ الهند من الأعلام المسمى ب- (نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر) المؤلف: عبد الحي بن فخر الدين بن عبد العلي الحسني الطالبي (المتوفى: 1341ه-) دار النشر: دار ابن حزم - بيروت، لبنان الطبعة: الأولى، 1420 ه-، 1999م

104. طبقات الشافعيين، المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774ه-) تحقيق: د أحمد عمر هاشم، د محمد زينهم محمد عزب الناشر: مكتبة الثقافة الدينية تاريخ النشر: 1413 ه- - 1993 م

105. قلائد الجمان فی فرائد شعراء هذا الزمان، المشهور ب- «عقود الجمان فی شعراء هذا الزمان» المؤلف: کمال الدین أبو البرکات المبارک بن الشعار الموصلی (المتوفى: 654 ه-) المحقق: کامل سلمان الجبوری الناشر: دار الکتب العلمیة بیروت - لبنان الطبعة: الأولى - 2005 م

106. أبكار الأفكار في أصول الدين المؤلف: علي بن محمد بن سالم التغلبي، أبو الحسن، سيف الدين الآمدي (المتوفى: 631ه-) تحقيق: أ. د. أحمد محمد المهدي عدد الأجزاء: 5 الناشر: دار الكتب والوثائق القومية – القاهرة الطبعة: الثانية / 1424 ه- -2004م

107. الفتاوى الحديثية لابن حجر الهيتمي. المؤلف: أحمد شهاب الدين بن حجر الهيتمي المكي. الطبعة: مصطفى الحلبي الطبعة الثانية وطبعة دار المعرفة مصورة عن طبعة مصطفى الحلبي الثانية

108. العلل الواردة فی الأحادیث النبویة. المؤلف: أبو الحسن علی بن عمر بن أحمد بن مهدی بن مسعود بن النعمان بن دینار البغدادی الدارقطنی (المتوفى: 385ه-) المجلدات من الأول، إلى الحادی عشر تحقیق وتخریج: محفوظ الرحمن زین الله السلفی. الناشر: دار طیبة - الریاض. الطبعة: الأولى 1405ه- - 1985 م.

والمجلدات من الثانی عشر، إلى الخامس عشر علق علیه: محمد بن صالح بن محمد الدباسی الناشر: دار ابن الجوزی الطبعة: الأولى، 1427 ه-

ص: 318

109. الموقظة في علم مصطلح الحديث المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748ه-) اعتنى به: عبد الفتاح أبو غُدّة الناشر: مكتبة المطبوعات الإسلامية بحلب الطبعة: الثانية، 1412 ه-

110. التذكرة بأحوال الموتى وأمور الآخرة المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح الأنصاري الخزرجي شمس الدين القرطبي (المتوفى: 671ه-) تحقيق ودراسة: الدكتور: الصادق بن محمد بن إبراهيم الناشر: مكتبة دار المنهاج للنشر والتوزيع، الرياض الطبعة: الأولى، 1425 ه-

الجامع الکبیر:

111. الجامع الصحیح المختصر اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا

112. صحیح مسلم اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی

113. الأحادیث المختارة اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلی المقدسی ، دار النشر: مکتبة النهضة الحدیثة - مکة المکرمة - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الملک بن عبد الله بن دهیش

114. المستدرک على الصحیحین اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری ، دارالنشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411ه- - 1990م ، الطبعة : الأولى، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا

115. صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1414 - 1993 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط

116. صحیح ابن خزیمة ، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری ، دارالنشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970 ، تحقیق : د. محمد مصطفى الأعظمی

117. الجامع الصحیح سنن الترمذی اسم المؤلف: محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی ، دارالنشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - - ، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرونسنن ابن ماجه اسم المؤلف: محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - - ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی

ص: 319

118. السنن الکبرى اسم المؤلف: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991، الطبعة : الأولى، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری, سید کسروی حسن

119. خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب اسم المؤلف: أحمد بن شعیب النسائی أبو عبد الرحمن، دار النشر: مکتبة المعلا - الکویت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : أحمد میرین البلوشی

120. مسند الإمام أحمد بن حنبل اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر

121. فضائل الصحابة اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشیبانی ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. وصی الله محمد عباس

122. الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی، دار النشر : مکتبة الرشد - الریاض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : کمال یوسف الحوت

123. مسند ابن أبی شیبة اسم المؤلف: أبی بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة ، دار النشر : دار الوطن- الریاض - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عادل بن یوسف العزازی و أحمد بن فرید المزیدی

124. المعجم الأوسط اسم المؤلف: أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی ، دار النشر : دار الحرمین - القاهرة - 1415 ، تحقیق : طارق بن عوض الله بن محمد ,عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی

125. المعجم الکبیر اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی ، دار النشر : مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی

126. البحر الزخار اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار ، دار النشر: مؤسسة علوم القرآن, مکتبة العلوم والحکم - بیروت, المدینة - 1409، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله

127. السنة اسم المؤلف: عبد الله بن أحمد بن حنبل الشیبانی ، دار النشر : دار ابن القیم - الدمام - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد سعید سالم القحطانی

128. السنة اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال ، دار النشر : دار الرایة - الریاض - 1410ه- - 1989م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د.عطیة الزهرانی

129. السنة اسم المؤلف: عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی

130. الشریعة اسم المؤلف: أبی بکر محمد بن الحسین الآجری ، دار النشر : دار الوطن - الریاض / السعودیة - 1420 ه- - 1999 م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی

ص: 320

131. المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغیث - السعودیة - 1419ه- ، الطبعة: الأولى ، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری

132. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی ، دار النشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة , بیروت – 1407

133. تهذیب الآثار وتفصیل الثابت عن رسول الله من الأخبار اسم المؤلف: أبی جعفر محمد بن جریر بن یزید الطبری ، دار النشر : مطبعة المدنی - القاهرة ، تحقیق : محمود محمد شاکر

134. سنن البیهقی الکبرى اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسى أبو بکر البیهقی ، دارالنشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة - 1414 - 1994 ، تحقیق : محمد عبد القادر عطا

135. المدخل إلى السنن الکبرى ، اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی البیهقی أبو بکر ، دار النشر: دار الخلفاء للکتاب الإسلامی - الکویت - 1404 ، تحقیق : د. محمد ضیاء االرحمن الأعظمی

136. دلائل النبوة اسم المؤلف: للبیهقی ، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

137. جزء فضائل فاطمة ، اسم المؤلف: ابن شاهین ، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

138. معرفة الصحابة ، اسم المؤلف: لأبی نعیم الأصبهانی، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

139. فضائل الخلفاء الراشدین ، اسم المؤلف: أبو نعیم أحمد بن عبد الله بن أحمد الاصبهانی (المتوفى: 430ه-)، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

140. حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء اسم المؤلف: أبو نعیم أحمد بن عبد الله الأصبهانی ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة

141. من حديث خيثمة، اسم المؤلف: خيثمة الأطرابلسي، تحقيق:عمر تدمري، دار النشر: دار الكتاب العربي – بيروت

142. من حديث أبي الطاهر محمد بن أحمد بن عبد الله الذهلي ، اسم المؤلف: علي بن عمر بن أحمد الدارقطني أبو الحسن ، دار النشر : دار الخلفاء للكتاب الإسلامي - الكويت - 1406 ، الطبعة : الأولى، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي

143. الذریة الطاهرة النبویة اسم المؤلف: الإمام الحافظ أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد الدولابی ، دارالنشر : الدار السلفیة - الکویت - 1407 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سعد المبارک الحسن

144. کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال اسم المؤلف: علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419ه--1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمود عمر الدمیاطی

ص: 321

145. معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول اسم المؤلف: المبارک بن محمد ابن الأثیر الجزری ، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

146. جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) اسم المؤلف: الحافظ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی ، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

147. الإتقان فی علوم القرآن اسم المؤلف: جلال الدین عبد الرحمن السیوطی ، دار النشر : دار الفکر - لبنان - 1416ه-- 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : سعید المندوب

148. التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب اسم المؤلف: فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1421ه- - 2000م ، الطبعة : الأولى

149. تفسیر القرآن اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن إدریس الرازی ، دار النشر : المکتبة العصریة- صیدا، تحقیق: أسعد محمد الطیب

150. تفسیر القرآن اسم المؤلف: عبد الرزاق بن همام الصنعانی ، دار النشر : مکتبة الرشد - الریاض - 1410 ه- ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. مصطفى مسلم محمد

151. جامع البیان عن تأویل آی القرآن اسم المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری أبو جعفر ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1405

152. الجامع لأحکام القرآن اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة

153. کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة اسم المؤلف: أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر : مکتبة ابن تیمیة ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی

154. عدة الصابرين وذخيرة الشاكرين ، اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله ، دارالنشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، تحقيق : زكريا علي يوسف

155. فتح الباری شرح صحیح البخاری اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب

156. تغليق التعليق على صحيح البخاري ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن محمد بن حجر العسقلاني ، دار النشر : المكتب الإسلامي ,دار عمار - بيروت , عمان - الأردن - 1405 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق: سعيد عبد الرحمن موسى القزقي

ص: 322

157. هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار المعرفة - بیروت - 1379 - ، تحقیق : محمد فؤاد عبدالباقی, محب الدین الخطیب

158. عمدة القاری شرح صحیح البخاری اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت

159. حاشیة السندی على النسائی اسم المؤلف: نور الدین بن عبدالهادی أبو الحسن السندی ، دار النشر: مکتب المطبوعات الإسلامیة - حلب - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : عبدالفتاح أبو غدة

160. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوی ، دار النشر : المکتبة التجاریة الکبرى - مصر - 1356ه- ، الطبعة : الأولى

161. مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه اسم المؤلف: أحمد بن أبی بکر بن إسماعیل الکنانی ، دار النشر: دار العربیة - بیروت - 1403 ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : محمد المنتقى الکشناوی

162. التیسیر بشرح الجامع الصغیر اسم المؤلف: الإمام الحافظ زین الدین عبد الرؤوف المناوی ، دارالنشر: مکتبة الإمام الشافعی - الریاض - 1408ه- - 1988م ، الطبعة : الثالثة

163. مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح اسم المؤلف: علی بن سلطان محمد القاری ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت - 1422ه- - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : جمال عیتانی

164. التاریخ الکبیر اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل بن إبراهیم أبو عبدالله البخاری الجعفی ، دار النشر: دار الفکر ، تحقیق : السید هاشم الندوی

165. الجرح والتعدیل اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس أبو محمد الرازی التمیمی، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1271 - 1952 ، الطبعة : الأولى

166. العلل ومعرفة الرجال، المؤلف:أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: المکتب الإسلامی , دار الخانی - بیروت, الریاض - 1408 - 1988 ، الطبعة : الأولى، تحقیق: وصی الله بن محمد عباس

167. تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ، دار النشر: مکتبة الریاض الحدیثة - الریاض ، تحقیق : عبد الوهاب عبد اللطیف

168. الرواة الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردهم اسم المؤلف:

الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، دار النشر : دار البشائر الإسلامیة - بیروت - لبنان - 1412ه- - 1992م ، الطبعة: الأولى، تحقیق : محمد إبراهیم الموصلی

ص: 323

169. ذکر أسماء من تکلم فیه وهو موثق اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبوعبدالله، دار النشر : مکتبة المنار - الزرقاء - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد شکور أمریر المیادینی

170. الکامل فی ضعفاء الرجال اسم المؤلف: عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد الجرجانی، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1409 - 1988 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : یحیى مختار غزاوی

171. مختصر الکامل فی الضعفاء ، اسم المؤلف: تقی الدین أحمد بن علی المقریزی ، دار النشر : مکتبة السنة - مصر / القاهرة - 1415ه- - 1994م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : أیمن بن عارف الدمشقی

172. لسان المیزان اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : دائرة المعرف النظامیة - الهند -

173. میزان الاعتدال فی نقد الرجال اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود

174. تقریب التهذیب اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید - سوریا - 1406 - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عوامة

175. طرح التثریب فی شرح التقریب، اسم المؤلف:زین الدین أبو الفضل عبد الرحیم بن الحسینی العراقی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 2000م

، الطبعة : الأولى، تحقیق: عبد القادر محمد علی

176. تهذیب التهذیب اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى

177. تهذیب الکمال اسم المؤلف: یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج المزی ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. بشار عواد معروف

178. الإصابة فی تمییز الصحابة اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی

179. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر ، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی

180. کشف المشکل من حدیث الصحیحین اسم المؤلف: أبو الفرج عبد الرحمن ابن الجوزی ، دار النشر: دار الوطن - الریاض - 1418ه- - 1997م. ، تحقیق : علی حسین البواب

ص: 324

181. معرفة علوم الحدیث اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1397ه- - 1977م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : السید معظم حسین

182. الكفاية في علم الرواية ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي ، دار النشر: المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني

183. الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعة اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی ، دارالنشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1407ه- ، الطبعة : الثالثة، تحقیق : عبد الرحمن یحیى المعلمی

184. الموضوعات اسم المؤلف: أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد القرشی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415 ه- -1995م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : توفیق حمدان

185. المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة اسم المؤلف: أبو الخیر محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوی ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1405 ه- - 1985م ، الطبعة: الأولى، تحقیق : محمد عثمان الخشت

186. اللآلئ المنثورة فی الأحادیث المشهورة المعروف ب- ( التذکرة فی الأحادیث المشتهرة ) ، اسم المؤلف: بدر الدین أبی عبد الله محمد بن عبد الله الزرکشی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1406 ه- - 1986م، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا

187. إعلام الموقعین عن رب العالمین اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الزرعی الدمشقی ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1973 ، تحقیق : طه عبد الرؤوف سعد

188. إرشاد الفحول إلى تحقیق علم الأصول اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی ، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1412 - 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد سعید البدری أبو مصعب

189. الفصل فی الملل والأهواء والنحل اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الطاهری أبو محمد، دار النشر : مکتبة الخانجی - القاهرة

190. الملل والنحل اسم المؤلف: محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد الشهرستانی ، دار النشر : دار المعرفة - بیروت - 1404 ، تحقیق : محمد سید کیلانی

191. کتاب المواقف اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی ، دار النشر : دار الجیل - لبنان - بیروت - 1417ه- - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن عمیرة

192. شرح المقاصد فی علم الکلام ، اسم المؤلف: سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی ، دار النشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان - 1401ه- - 1981م ، الطبعة : الأولى

193. الاقتصاد فی الاعتقاد ، اسم المؤلف: أبو حامد الغزالی ، دار النشر : دار ومکتبة الهلال - لبنان - 1993م، الطبعة: الأولى

ص: 325

194. إحیاء علوم الدین اسم المؤلف: محمد بن محمد الغزالی أبو حامد ، دار النشر : دار االمعرفة – بیروت

195. تمهید الأوائل فی تلخیص الدلائل ، اسم المؤلف: محمد بن الطیب الباقلانی ، دار النشر : مؤسسة الکتب الثقافیة - لبنان - 1407ه- - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عماد الدین أحمد حیدر

196. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417ه- - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط

197. منهاج السنة النبویة اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم

198. الکتاب اللطیف لشرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرائع الدین والتمسک بالسنن ، اسم المؤلف: أبو حفص عمر بن أحمد بن شاهین ، دار النشر : مکتبة الغرباء الأثریة - المدینة المنورة / السعودیة - 1416ه- ، الطبعة: الأولى ، تحقیق : عبد الله بن محمد البصیری

199. زاد المعاد فی هدی خیر العباد اسم المؤلف: محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - مکتبة المنار الإسلامیة - بیروت - الکویت - 1407 - 1986 ، الطبعة : الرابعة عشر ، تحقیق: شعیب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط

200. ذخائر العقبى فی مناقب ذوی القربى اسم المؤلف: محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری ، دار النشر : دار الکتب المصریة - مصر

201. الریاض النضرة فی مناقب العشرة اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله بن محمد الطبری أبو جعفر ، دار النشر: دار الغرب الإسلامی - بیروت - 1996 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عیسى عبد الله محمد مانع الحمیری

202. البدایة والنهایة اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء ، دار النشر : مکتبة المعارف – بیروت

203. النهاية في الفتن والملاحم ، اسم المؤلف: الامام أبو الفداء الحافظ ابن كثير الدمشقي ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان / بيروت - 1408ه- - 1988م ، الطبعة : الاولى ، تحقيق : ضبطه وصححه: الاستاذ عبد الشافعي

204. المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی أبو الفرج، دار النشر : دار صادر - بیروت - 1358 ، الطبعة : الأولى

205. التبصرة اسم المؤلف: أبی الفرج عبد الرحمن بن الجوزی ، دار النشر : دار الکتاب المصری - دار الکتاب اللبنانی - مصر - لبنان - 1390ه- - 1970م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د.مصطفى عبد الواحد

ص: 326

206. تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، دار النشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407ه- - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق: د. عمر عبد السلام تدمرى

207. تاریخ الخلفاء اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ، دار النشر : مطبعة السعادة - مصر- 1371ه- - 1952م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید

208. مروج الذهب ، اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى : 346ه-)، طبق برنامه ی الجامع الکبیر.

209. تاریخ بغداد اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة- بیروت.

210. تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری

211. أخبار مكة وما جاء فيها من الأثار ، اسم المؤلف: أبو الوليد محمد بن عبد الله بن أحمد الأزرقي ، دار النشر: دار الأندلس للنشر - بيروت - 1996م- 1416ه- ، تحقيق : رشدي الصالح ملحس

212. تاريخ المدينة المنورة ، اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1417ه--1996م ، تحقيق : علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان

213. عیون الأخبار اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبة الدینوری (المتوفى : 276ه-) ، بر مبنای برنامه الجامع الکبیر

214. الوافی بالوفیات اسم المؤلف: صلاح الدین خلیل بن أیبک الصفدی ، دار النشر : دار إحیاء التراث- بیروت - 1420ه-- 2000م ، تحقیق : أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى

215. سیر أعلام النبلاء اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی

216. وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان اسم المؤلف: أبو العباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبی بکر بن خلکان ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقیق : احسان عباس

217. إنباء الغُمر بأبناء العمر في التاريخ ، اسم المؤلف: شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1406ه- -1986م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق: د.محمد عبد المعيد خان

ص: 327

218. مختصر السیرة ، اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب ، دار النشر : مطابع الریاض - الریاض ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد العزیز بن زید الرومی ، د . محمد بلتاجی ، د . سید حجاب .

219. سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد اسم المؤلف: محمد بن یوسف الصالحی الشامی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1414ه- ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض

220. العواصم من القواصم في تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم ، اسم المؤلف: محمد بن عبد الله أبو بكر بن العربي ، دار النشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1407ه- - 1987م ، الطبعة: الثانية، تحقيق : محب الدين الخطيب - ومحمود مهدي الاستانبولي

221. أنساب الأشراف ، اسم المؤلف: أحمد بن یحیى بن جابر البلاذری (المتوفى : 279ه-) ، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

222. من ذیول العبر ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله ، دار النشر: مطبعة حکومة الکویت ، تحقیق : د.صلاح الدین المنجد

223. تذکرة الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولى

224. الطبقات الکبرى اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری ، دار النشر : دار صادر - بیروت

225. الكنى والأسماء ، اسم المؤلف: أبو بشر محمد بن أحمد بن حماد الدولابي ، دار النشر : دار ابن حزم - بيروت/ لبنان - 1421 ه- - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أبو قتيبة نظر محمد الفاريابي

226. طبقات الشافعیة الکبرى اسم المؤلف: تاج الدین بن علی بن عبد الکافی السبکی ، دار النشر : هجر للطباعة والنشر والتوزیع - 1413ه- ، الطبعة : ط2 ، تحقیق : د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو

227. معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب اسم المؤلف:

أبو عبد الله یاقوت بن عبد الله الرومی الحموی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 ه- - 1991م ، الطبعة : الأولى

228. المحمدون من الشعراء ، اسم المؤلف: جمال الدین أبو الحسن علی بن یوسف القفطی (المتوفى : 646ه-)، بر مبنای برنامه الجامع الکبیر

229. جامع بیان العلم وفضله اسم المؤلف: یوسف بن عبد البر النمری ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت – 1398

ص: 328

230. نظم المتناثر من الحدیث المتواتر ، اسم المؤلف: محمد بن جعفر الکتانی أبو عبد الله ، دار النشر : دار الکتب السلفیة - مصر ، تحقیق : شرف حجازی

231. الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون ، اسم المؤلف: جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1421ه- - 2000م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد اللطیف حسن عبد الرحمن

232. الفتاوى الحدیثیة، اسم المؤلف: أحمد شهاب الدین ابن حجر الهیتمی المکی، دار النشر: دار الفکر

233. شرح نهج البلاغة ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418ه- - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عبد الکریم النمری

234. تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک ، اسم المؤلف: إبراهیم بن علی بن أحمد بن عبد الواحد ابن عبد المنعم الطرسوسی، نجم الدین (المتوفى : 758ه-) ، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

235. أصول الفقه المسمى إجابة السائل شرح بغیة الآمل ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل الأمیر الصنعانی ، دار النشر : مؤسسةالرسالة - بیروت - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدکتور حسن محمد مقبولی الأهدل

236. الشرح الکبیر لابن قدامة ، اسم المؤلف: ابن قدامة المقدسی ، عبد الرحمن بن محمد (المتوفى : 682ه-)، بر مبنای برنامه ی الجامع الکبیر

237. الأحكام الشرعية الكبرى ، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الحق الإشبيلي ، دار النشر : مكتبة الرشد-السعودية / الرياض - 1422ه- - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أبو عبد الله حسين بن عكاشة

238. أحادیث القصاص ، اسم المؤلف: شیخ الإسلام تقی الدین أحمد بن عبد الحلیم ابن تیمیة ، دارالنشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1392 ه- -1972م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد الصباغ

239. أخبار القضاة ، اسم المؤلف: محمد بن خلف بن حیان ، دار النشر : عالم الکتب – بیروت

240. مفتاح دار السعادة ومنشور ولایة العلم والإرادة اسم المؤلف:

محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله ، دار النشر : دار الکتب العلمیة – بیروت

241. البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر ، اسم المؤلف: سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد الأنصاری الشافعی المعروف بابن الملقن ، دار النشر : دار الهجرة للنشر والتوزیع - الریاض-السعودیة - 1425ه--2004م ، الطبعة : الاولى ، تحقیق : مصطفى أبو الغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال

ص: 329

242. تهذیب الأسماء واللغات اسم المؤلف: محی الدین بن شرف النووی ، دار النشر : دار الفکر - بیروت – 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مکتب البحوث والدراسات

243. الأمالی فی لغة العرب ، اسم المؤلف: أبو علی إسماعیل بن القاسم القالی البغدادی ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1398ه- - 1978م

ص: 330

دیگر آثار همین نویسنده:

1. کتاب امتداد رسالت (اثبات خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام از منابع معتبر اهل سنت)

2. کتاب مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام (نگاهی نو به مدارک اهل سنت درباره غصب فدک و هجوم به خانه وحی)

3. کتاب مهدویت از دیدگاه اهل سنت (پژوهشی در تطابق باورهای مهدوی فریقین از منابع معتبر اهل سنت)

4. کتاب خلفا از نگاهی دیگر (پژوهشی در روایات معتبر مطاعن ابوبکر، عمر و عثمان از منابع معتبر اهل سنت)

5. کتاب دفاع از صحابه (سیری در ادله ی عقلی، قرآنی، روایی و تاریخی در نقض تئوری عدالت صحابه)

6. کتاب منزلت سنت و روایت (جایگاه و اعتبار سنت و روایت از منظر عقل و شرع)

7. کتاب مظلومیت امام حسن علیه السلام (نگاهی به ماجرای صلح و شهادت امام حسن علیه السلام در منابع اهل سنت)

عکس

ص: 331

عکس

ص: 332

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109