امامت و ولایت در قرآن

مشخصات کتاب

امامت وولایت در قرآن

سلسله مباحث استاد علی شیر خدائی

تنظیم :احمد جوادی پور

موسسه فرهنگی وهنری غدیرستان کوثر نبی

ص: 1

فهرست مطالب

مقدمه: ... 4

بررسی امامت درحوزه های معرفت بشری: ... 4

ابعادبررسی امامت: ... 4

اهمیت امامت دراسلام: ... 5

رویش امامت وولایت در غدیر ... 6

طلیعه سخن: ... 8

ریشه کلمه امام در لغت: ... 8

مصادیق استعمال لفظ امام در قران: ... 9

نقد وبررسی این نظریه: ... 11

جلسه دوم: رهبری الهی در قران(2) ... 14

واژگان مرتبط به امامت: ... 14

معنای ولایت: ... 14

معنای خلافت : ... 14

معنای حکومت: ... 15

رابطه حکومت وخلافت وولایت : ... 15

ویژگیهای امام درقران: ... 16

مصادیق ظلم درقران: ... 18

امیر المومنین هدایتگر امت پیامبر : ... 20

حکایت خضروموسی ... 20

ص: 2

مقام والای حضرت ابالفضل: ... 21

جلسه سوم: رهبری الهی در قران(3) ... 22

ناکامی کفار از رهبری الهی: ... 23

روایت حوض ... 24

نمونه ای از ایات متشابه در قران : ... 26

مصادیق اولی الامر: ... 26

جلسه چهارم: رهبری الهی در قران (4) ... 28

عدم پذیرش ولایت یهود ونصاری: ... 28

جلسه پنجم: رهبری الهی درقران(5) ... 31

مراتب ولایت: ... 32

ابعاد ایمان مردم به پیامبر: ... 32

امامت وخلافت چالشی ترین مساله امت: ... 33

ص: 3

مقدمه:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

قال علی بن موسی الرضا-علیه السلام-: إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِين (1)

بحث امامت در میان ارکان اعتقادی دین اسلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است .به گونه ای که هیچ مساله ای به اندازه امامت جنجال برانگيز درمیان امت نبوده است .حضرت خاتم الانبیاء-صلی الله علیه واله –از همان َآغاز تبلیغ رسالت خویش مساله جانشینی پس از خود رامطرح نموده اند وامامان اهل بیت –علیهم السلام –با تبیین مقام امامت همواره متذکر جایگاه ویژه امامت در اسلام شده اند.

بررسی امامت درحوزه های معرفت بشری:

اشاره

مسئله امامت ورهبری ازآغاز تاریخ زندگی انسانها به عنوان ساختار اولیه تمدن بشری محسوب می شده است .حتی اقوام اولیه وبدوی نیز برای اداره قبیله وطائفه خود افراد شاخص وبالیاقت را به عنوان رئیس یا پادشاه بر می گزیدند.از این رو رهبری وپیشوائی دغدغه فکری برای جوامع از دیربازتاکنون شمرده می شود ومسئله امامت که یک مقوله اجتماعی است اهمیت بررسی آن از دیدگاه اندیشمندان هیچگاه کاسته نمی شود.با پیشرفت جوامع از نظر علمی وفرهنگی طرح این مقوله نیز آب ورنگ بیشتری پیدا میکند ودائره بحث از آن در حوزه های معرفتی مختلف قرار می گیرد .

ابعادبررسی امامت:

امامت اززاویه های گوناگون در حوزه های معرفتی مورد بررسی قرار گرفته است واندیشمندان هر کدام به نوبه خود در حوزه تخصصی خود مسئله امامت را مورد کنکاش وتحقیق قرار داده اند .ابعاد بررسی امامت رااز جهت دید گاه های مختلف می توان این گونه تقسیم بندی کرد.

1-امامت ازدیدگاه آیات قران وروایات

2-امامت از دیدگاه علم کلام

ص: 4


1- -الكافي- ؛ ج 1 ؛ ص200

3-امامت از دیدگاه عرفان

4-امامت از دیدگاه فلسفه

5-بررسی امامت درادیان ومذاهب

6-رابطه امامت واخلاق

7-امامت اززاویه فقه ،امامت فرع یا اصل؟

8-امامت وارتباط ان با مسائل حقوقی واجتماعی

9-امامت از دیدگاه جامعه شناسی وعلم سیاست

10-امامت ورویکرد تاریخی

11-امامت اسلامی از دیدگاه مستشرقین ودگر اندیشان

اهمیت امامت دراسلام:

چرا امامت ورهبری مهم است؟پاسخ این پرسش را درکلام امام رضا -علیه السلام-می توان دریافت حضرت می فرمایند: امامت زمام دین است .زمام در لغت به معنای مهاروافسار می باشد .امامت مهار دین از لغزش وبیراهه رفتن است .امامت حافظ دین از خطر انحراف وگمراهی است .همانگونه که مهاردین در سقیفه گسسته گشت ونتیجه ان انحراف امت ازاسلام ناب گردید. اما هیچگاه نور خدا خاموش نمی شود .پیشوایان نوراسلام حقیقی رادر پرتوامامت وولایت بازگوکرده اندواین امر خطیرهمیشه در بستر تاریخ جاری وساری بوده است واکنون به دست ما رسیده است . واماوظیفه ما چیست؟

اصحاب ائمه وعلمای شیعه به تبع امامان خویش همواره در تمام قرون واعصار با حساسیت ویژه ای به دفاع ازمقام الاهی امامت پرداخته اند .دراین راستامناظرات فراوانی بین اصحاب ائمه –علیهم السلام-ومخالفان در گرفته وکتاب های بسیاری دراین زمینه نگارش یافته است ودر مسیر دفاع از این حقیقت روشن خون های فراوانی ریخته شده است.ازاین جهت وظیفه ما ووظیفه هردوستدار اهل بیت باید این گونه باشد.دفاع ازامامت دفاع ازغدیرودریک کلام دفاع از امیر المومنین

ص: 5

رویش امامت و ولایت در غدیر

بزرگ مدافع امامت وولایت پیامبر اکرم بودند که دراین امر خطیر گام اول رابرداشتند.نهال امامت درغدیرکاشته شدتادرطول تاریخ به ثمر بنشیندوآیندگان بتوانند از شیرینی میوه امامت بهره ببرند . اما این نهال پاسبانی می خواهد وپیامبراین امرمهم را به خوبی درک می کردازاین روپاسبانان غدیررا معرفی نمود وباعبارت «فلیبلغ الحاضرالغائب والوالد الولد»تکلیف همگان را «الی یوم القیامه »دراین امر مهم مشخص نمود. موسسه فرهنگی غدیرستان سالیانی است درشکوفاسازی روزبه روزامرغدیر ودفاع از امیر المومنین دراین امر خطیر گام برمی دارداز این رو با اجرا ی برنامه های متنوع فرهنگی وهنری کوشش می نماید در فضائی که پر ازآماج شبهات وتفرقه افکنیهای دشمنان اهل بیت می باشد فرهنگ ومکتب نورانی ائمه اطهار واهل بیت –صلوات الله علیهم اجمعین- را ترویج وتبلیغ نماید .ازبرنامه های اجرائی این موسسه تشکیل کلاسهای اموزشی درراستای تبیین امامت وولایت است .درس نامه ای که درپیش رودارید سلسله مباحث امامت درقرآن است که توسط استاد فرزانه جناب حجةالاسلام والمسلمین آقای علی شیر خدائی دراین موسسه ارائه شده است.امید است این مجموعه راه گشائی باشد برای دفاع از مقام امامت وولایت وزدودن زنگارهای اعتقادی از قلوب مومنین خصوصا جوانان عزیز این مرز وبوم

احمد جوادی پور

اصفهان –موسسه فرهنگی هنری غدیرستان کوثر نبی

ص: 6

جلسه اول:رهبری الهی در قرآن (1)

اشاره

از این جلسه در این نوشتار بررسی مسئله امامت را از دیدگاه وحی وآیات قران طبق سلسله مباحث استاد آقای علی شیر خدائی اغاز خواهیم کرد .مجموع مباحث استاد –ان شاء الله-در دو بخش ارائه خواهد شد.

1-بررسی اجمالی آیات امامت وولایت در دومحور:

الف- آیات امامت الهی

ب- آیات امامت غیر الهی یا امامت طاغوت

2- بررسی تفصیلی آیات امامت در سه فصل:

الف-بررسی مفردات

ب-بررسی ونقد شان نزولهای نقل شده از اهل سنت

ج-واکاوی وپاسخ به شبهات

ص: 7

بخش اول:بررسی اجمالی آیات امامت در قرآن

طلیعه سخن:

اندیشمندان اسلامی اندیشه های مختلفی را در مسئله امامت متعرض شده اند .با محوریت آیات شریفه قران می خواهیم ببینیم خداوند چه اندیشه ای را مورد پذیرش خود قرار داده است ؟ وچه اندیشه ای را مورد مذمت قرار داده ؟درقرآن آیاتی چند مربوط به تعیین وشرائط امام وجود دارد .از این رو بهترین نقطه ای که امت اسلام با تمسک به آن میتوانند سرچشمه زلال حقیقت را جستجو کنند رجوع به قرآن کریم است .

ریشه کلمه امام در لغت:

یکی از واژگانی که در آیات قران متعدد بیان شده است کلمه امام است .قبل از این که وارد بحث از آیات قران بشویم ابتدائا ببینیم دیدگاه علمای علم لغت در موردواژه امام چیست ؟در فرهنگ آیات قرآن برخی از کلمات تطور وتغییرمعنائی دارد مثلا کلمه صلات به معنای دعاست لکن در بعضی از آیات کلمه صلات استعمال شده است اما مفهومی که اخذ شده است به معنای دعا نیست بلکه به معنای فعل عبادی است

(خذمِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ)(1)

ترجمه:از اموال آنان زكات بگير كه بدين وسیله (جان و مال) آنها را پاكيزه مى كنى و رشد مى دهى، و بر آنها دعا كن و درود فرست كه همانا دعا و درود تو مايه آرامش براى آنهاست و خداوند شنوا و داناست

این آیه در رابطه با وجود مقدس پیامبرواخذ زکات از مردم است . خداوند خطاب به پیامبرمی فرماید:ازاموال مردم زکات بگیروبرآنها دعاکن

ص: 8


1- -توبه:103

پرسش: آیاکلمه«صَلِّ» به معنای نماز خواندن است؟قطعا مفهوم باطلی است .در این آیه مفهومی که استفاده می شود فقط مفهوم دعا است یعنی مفهوم لغوی نه اصطلاحی پس میخواستیم این مطلب را بیان کنیم که در فرهنگ آیات شریفه قرآن بعضی ازمفاهیم مفاهیم لغوی است وبرخی مفاهیم اصطلاحی حال در رابطه با واژه امام آیا این تطور رخ داده است؟ برای بررسی این مطلب به علم لغت مراجعه می کنیم. لغویون بزرگی در جامعه اسلامی از دیر باز بودند که کلماتشان محوریت اندیشه وتفکر بزرگان جامعه اسلامی بوده است که به برخی اشاره می کنیم.

راغب اصفهانی درکتاب مفردات در مقام بیان کلمه امام مطلب نسبتا جامعی راارائه می دهد. ایشان مینویسند

«الْإِمَامُ: المؤتمّ به، إنسانا كأن يقتدى بقوله أو فعله، أو كتابا، أو غير ذلك محقّا كان أو مبطلا»(1)

ترجمه: امام کسی است که به او اقتدا میشودچه می خواهد انسان باشدکه به قول یا فعلش اقتدا می شود چه کتاب باشد یا به غیر ان چه امام بر حق باشد چه امام باطل

مصادیق استعمال لفظ امام در قرآن:

اشاره

در فرهنگ قرآنی هم به شخص استعمال امام شده است وهم به کتاب مثلا در قرآن از کتاب حضرت موسی تحت عنوان امام یاد شده است .در این آیه می فرماید:

(أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ في مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُون)(2)

ترجمه: آيا كسانى كه از سوى پروردگارشان بر دليلى روشن [از بصيرت و بينش] متكى هستند و شاهدى از سوى او [چون قرآن براى تأييد] آن [دليل روشن] از پى درآيد و پيش از قرآن [هم] كتاب موسى در حالى كه [براى مؤمنان] پيشوا و رحمت بود [بر حقّانيّت قرآن گواهى داده مانند كسانى مى باشند كه چنين نيستند] اينان [كه متكى بر دليل روشن اند] به قرآن ايمان مى آورند، و هر كس از گروه ها [چه يهود، چه نصارى و چه مشركان] به آن كفر ورزد، وعده گاهش آتش است؛ پس [اى انسان!] درباره قرآن در ترديد مباش كه آن از سوى پروردگارت حق است، ولى بيشتر مردم [به خاطر كبر باطنى، لجاجت و جهل] ايمان [به آن] نمى آورند.

اگر کتاب موسی امام است پس بالقطع قرآنی که ازاو جامع تر وکامل تر است امام می باشد.

ص: 9


1- -[1] مفردات ألفاظ القرآن ص87 : )و الإِمام: المؤتمّ به، إنسانا كأن يقتدى بقوله أو فعله، أو كتابا، أو غير ذلك محقّا كان أو مبطلا، و جمعه: أئمة. و قوله تعالى: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ [الإسراء/ 71] أي: بالذي يقتدون به، و قيل: بكتابهم المفردات في غريب القرآن، ص: 87
2- -هود:17

آیاتی که مصداق انسانی از آن مورد نظر است:

آیه اول: (و جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين)(1)

ترجمه: و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند، و انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم، و آنان فقط پرستش كنندگان ما بودند

آیه دوم: (وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين) (2)

ترجمه: و [ياد كنيد] هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به امورى [دشوار و سخت] آزمايش كرد، پس او همه را به طور كامل به انجام رسانيد، پروردگارش [به خاطر شايستگى ولياقت او] فرمود: من تو را براى همه مردم پيشوا و امام قرار دادم. ابراهيم گفت: و از دودمانم [نيز پيشوايانى برگزين]. [پروردگار] فرمود: پيمان من [كه امامت و پيشوايى است] به ستمكاران نمى رسد.

آیه سوم: (يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلا)1

ترجمه: [ياد كن] روزى را كه هر گروهى از مردم را با پيشوايشان مى خوانيم؛ پس كسانى كه نامه اعمالشان را به دست راستشان دهند، پس آنان نامه خود را [با شادى و خوشحالى] مى خوانند و به اندازه رشته ميان هسته خرما مورد ستم قرار نمى گيرند

پاسخ به یک شبهه درذیل آیه 71 سوره اسراء:

نسبت به اصل جعل باید گفت :جعل امامت الهی از طرف خداوند است اما در آیه( وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ) (3)خداوند جعل امامت در مورد امامان ضلالت اعمال کرده است. پس طبق ظاهر آیه پیشوایان گمراهی وپیروان انها عذری ندارند ودر نتیجه ارسال انبیا وانزال کتب لغو و بیهوده است. جواب این شبهه را از قرآن جستجومیکنیم. میفرماید:

ص: 10


1- -انبیاء:73
2- -بقره:124
3- - قصص:41

(وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرا)(1)

ترجمه :و هر كس بعد از آنكه [راه] هدايت برايش روشن و آشكار شد، با پيامبر مخالفت و دشمنى كند و از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، او را به همان سو كه رو كرده واگذاريم، و به دوزخ درآوريم؛ و آن بد بازگشت گاهى است.

خداوند دراین آیه شریفه دو شرط قرار داده است :مخالفت با رسول وتبعیت از غیرسبیل مومنین

اگر کسی مخالفت با رسول بکند یعنی از تحت ولایت پیامبر خارج شودورهبری غیر را بپذیرد جزاءاین شخص رهاکردن وواگذاری او به رهبری دیگری است و نتیجه وارد شدن در آتش جهنم است. خلاصه کلام این است که این شخص خودش راه ضلالت را اختیار کرده است. پس طبق این آیه جعلی که در ایه مزبور به خدا نسبت داده شده است یک جعل خاص است وربطی به جعل امامت الهی ندارد. از آیاتی که دست اویز اهل سنت معاصر بخصوص وهابیت وطنی برای حجیت اجماع در اثبات خلافت ابوبکرقرار گرفته است آیه 115سوره نساءاست. استدلال اینان این گونه است: این آیه در این قسمت اصل اجماع را بیان میکند. آیه بیان میکند کسی که تبعیت کندغیر از اصل اجماع مسلمین جزائش واگذاری او به ولایت غیر سبیل المومنین است. اهل سنت سبیل المومنین را حمل بر اجماع امت میکنند وامت نیز در شورای سقیفه ابوبکر را برگزیدند. در نتیجه کسی که از فرهنگ شورا خارج شود جزائش« نوَلِّهِ ما تَوَلَّى» است.یعنی ولایت طاغوت را برگردنش می نهیم. بنابراین عدم پذیرش سنت وروش امت اسلامی مساوی با مخالفت با سنت پیامبر است.

نقد وبررسی این نظریه:

اصطلاح سبیل المومنین چه سبیلی است ؟ازاین جهت که در آیه حرف واو عطف استعمال شده است. باید بین سنت رسول و سنت امت سنخیت وجود داشته باشد. اگر بین سنت وائین مومنین وسنت رسول مخالفت باشد آیه در مقام تعارض است اما قطعا بین سنت مومنین وسنت پیامبر تعارضی نیست. پس سبیل المومنین باید در مسیر موافقت بارسول باشد.از این رو آیاسبیل المومنین میتواند اجماع امت باشد؟ قرآن پاسخ می دهد. می فرماید :

ص: 11


1- -نساء:115

(وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً(1)

ترجمه: و هيچ مرد و زن مؤمنى را در كارى كه خدا و رسول حكم كنند اراده و اختيارى نيست (كه رأى خلافى اظهار نمايند) و هر كس نافرمانى خدا و رسول او كند دانسته به گمراهى سختى افتاده است

پس سبیل المومنین محدود می شود تا جائی که پیامبر بیانی نداشته باشد. اگر سبیل المومنین اجماع امت وشورادر امر خلافت باشد. با سنت قطعیه پیامبر در امر خلافت و امامت در تعارض است و عملشان دچار لغزش و اشتباه است. شاهد این مطلب سخن عمر است که گفت: «بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ كَانَتْ فَلْتَةً وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا» (2)

عمر اقرار می کندبیعت با ابوبکر کار عجولانه ای بود. این اقرار دلالت دارد که این سبیل المومنین مخالفت با سنت رسول

داشته است. چون کار اشتباهی از آنها سر زده بود وطبق این آیه سبیل المومنین نباید دچار اشتباه باشد در جای خود اثبات خواهیم کرد. مراد از سبیل المومنین مقام عصمت است. در ادامه بحث به بررسی اقوال لغویون دیگردرمورد ریشه واژه امام می پردازیم.

ابن منظور درلسان العرب می نویسد :

«الإِمامُ: كل من ائتَمَ به قومٌ كانوا على الصراط المستقيم أَو كانوا ضالِّين» (3)

:امام هر کسی است که گروهی اورا پیشوا قرار می دهند خواه امام هادی باشد یا امام ضلالت همچنین فیومی در مصباح المنیر می نویسد:

« (الإِمَامُ) الخليفةُ و (الإِمَامُ) العَالِمُ المُقْتَدَى بِه»(4)

امام خلیفه وپیشوا است امام دانشمندی است که به او اقتدا میشود

ص: 12


1- -احزاب:36
2- - الخصال، ج 1، ص: 171، صحیح بخاری ج 22 ص 374 ،شماره 6830
3- - لسان العرب ؛ ج 12 ؛ ص24
4- - المصباح المنير في غريب الشرح الكبير ؛ ج 2 ؛ ص23

مولف شهیر شیعه فخرالدین طریحی درکتاب مجمع البحرین در ذیل آیه شریفه 124 سوره بقره این چنین مینویسند:

«أي يأتم بك الناس فيتبعونك و يأخذون عنك، لأن الناس يَأُمُّونَ أفعاله أي يقصدونها فيتبعونها و يقال للطريق إِمَامٌ، لأنه يُؤَمُ أي يقصد و يتبع»(1)

ما تورا مقتدای مردم قرار دادیم ومردم از تو پیروی میکنند ومعارف دین را از تواخذ می کنند

خلاصه بحث :

خلاصه کلام در این جلسه بررسی مفهوم امام بود. با توجه آنچه لغویون در کتابها یشان نگاشته اند اصل کلمه امام از امم است یا ازکلمه اُمّ گرفته شده است به معنی ریشه واصل یا ازکلمه اَمَّ به معنی قصد کردن . اگر به قرآن مراجعه شود کلمه آمّین به کار رفته که از ریشه اَمَمَ می باشد.خداوند دراین آیه می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْيَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً »(2)

ترجمه :ای اهل ایمان: کسانی که شعائر الهی را به جا می آورند و کسانی که در ماه حرام حرمت آن ماه را نگه می دارند و کسانی که قصد خانه خدا می کنند و قربانی بی نشان یا نشانه دار را به همراه خود می آورند حرمت اینان را نگه دارید.

شاهد مثال بر کلمه آمّینَ به معنای قصدکنندگان است، یعنی کسانی که خانه خدا را قصد می کنند، پس کلمه امام از ریشه اَمَمَ می باشد و دو معنا دارد 1- اصل و ریشه 2- قصد کردن.این بحث از جهت مفهوم لغوی است. همین مفهوم لغوی درآیات شریفه قرآن لحاظ شده است علاوه بران خداوند در قرآن از واژه امام جعل اصطلاح کرده است.

ص: 13


1- - مجمع البحرين ؛ ج 6 ؛ ص10
2- -مائده:2

جلسه دوم: رهبری الهی در قرآن(2)

واژگان مرتبط به امامت:

اشاره

موضوع بحث امامت در قرآن بود.ویژگیهای امام در قرآن مطرح شده است وهمچنین طریق نصب امام

ما باید این آیات را استخراج کنیم تا به این مفاهیم برسیم .در جلسه پیشین به مفهوم لغوی امام با توجه به آنچه که لغویون بزرگ اسلامی نوشته اند پرداختیم. دراین جلسه ابتدائا به جهت تناسب بحث مفاهیم واژگان مرتبط به امامت را از کتب لغت استخراج می کنیم . واژگانی که مرتبط به امامت هستند عبارت انداز:

1-ولایت

2-خلافت

3-حکومت

معنای ولایت:

این کلمه مصدر فعل «ولی یلی» می باشدوبه معنای سرپرستی وعهده دار امری است .از مشتقات این کلمه واژه ولی بروزن فعیل است که به معنای سرپرست وصاحب اختیار می باشد .ولایت از مفاهیم ذات اضافه است وبه دو طرف نیاز دارد .یعنی سرپرستی وقتی معنا دارد که فرد یا افرادی تحت سرپرستی وی باشند .بنابراین ولایت نیز گاهی مقید است وگاهی مطلق است.ولایت کلی شامل ولایت تکوینی، ولایت تشریعی وولایت دراحکام شرعی است.

معنای خلافت :

خلافت مصدر فعل« خلف یخلف »می باشد وبه معنای جانشینی است.لفظ مشتقی که بیشترین کاربردرادرادبیات امامتی دارد کلمه خلیفه می باشد.خلیفه به معنای جانشین است .خلیفه باید خلا

ص: 14

حاصل از فقدان مستخلف عنه را پر کند وبه عبارت دیگر خلیفه باید دارای جمیع حیثیات وخصوصیات وی باشد .رسول خدا –صلی الله علیه واله –به حکم آیه شریفه« إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُون»(1) از دنیا می رود. از سوی دیگر به حکم آیه« إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(2) دین خدا باقی است پیامبری هم بعد از خاتم الانبیاء نخواهد بود پس به جهت ادامه رسالت پیامبر باید خلیفه ای وجود داشته باشد واو باید فردی باشد که به جز نبوت تمام خصوصیات وکمالات رسول خدا را دارا باشد.

معنای حکومت:

حکومت مصدر فعل« حکم یحکم» است به معنای فرمان روائی واژه امامتی این کلمه کلمه حاکم اسم فاعل فعل یحکم است .حاکم کسی است که امرونهی می کند .حکومت هم مانند واژه پیشین از مفاهیم ذات اضافه است .همچنین ممکن است حکومت مقید ومحدود ویابدون قید ومطلق باشد .امام مطلق حکومت مطلق دارد یعنی امر ونهی ایشان از هیچ جهتی مقید نمی شود ودر هرزمانی ومکانی برهمگان لازم است که از ایشان اطاعت کنند .

رابطه حکومت وخلافت و ولایت :

حکومت ازشئون ومقامات خلیفه رسول الله وازوظایف صاحب ولایت است.پس بالفعل نبودن حکومت منافاتی با خلافت وولایت ندارد وموجب سلب مقام وی نخواهد بود .خداوند در قرآن دررابطه با حضرت داوودمی فرماید :

« يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب»(3)

ترجمه: (و او را گفتيم كه) اى داود، ما تو را در روى زمين مقام خلافت داديم، پس ميان خلق خدا به حق حكم كن و هرگز هواى نفس را پيروى نكن كه تو را از راه خدا گمراه سازد و آنان كه از راه خدا گمراه شوند چون روز حساب و قيامت را فراموش كرده اند به عذاب سخت معذّب خواهند شد

ص: 15


1- -زمر:30
2- -ال عمران:19
3- -ص:26

از این آیه به روشنی استفاده می شود که:

اولا:امامت به جعل الهی است

ثانیا :خلافت الله مطلق است وبه مکان خاصی محدود نمی شود یعنی خلیفه خدا در زمین خلیفه است .به عبارت دیگر چون سلطنت خداوند متعال مطلق است عالم نیز در اختیار خلیفه او خواهد بود ثالثا:به کار بردن کلمه حکومت با فاء تفریع پس ازخلافت دلالت دارد بر تفرع حکومت ازخلافت وگفتن این که خلافت همان حکومت است سخن اشتباهی است .بعد ازاین مرحله به بررسی مفهوم امام در فرهنگ قران می پردازیم.

ویژگیهای امام درقرآن:

یکی از موضوعاتی که درآیات شریفه قران مطرح شده است ویژگیها وشرائط امام است. از آیات کلیدی درراستای این موضوع آیه عهد یا ابتلاءاست در این آیه به چند ویژگی مهم اشاره شده است.ازویژگیهای مهم در بحث امامت نصب الهی است .خداونددر این آیه میفرماید :

«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(1)

ترجمه: و [ياد كنيد] هنگامى كه ابراهيم را پروردگارش به امورى [دشوار و سخت] آزمايش كرد، پس او همه را به طور كامل به انجام رسانيد، پروردگارش [به خاطر شايستگى ولياقت او] فرمود: من تو را براى همه مردم پيشوا و امام قرار دادم. ابراهيم گفت: و از دودمانم [نيز پيشوايانى برگزين]. [پروردگار] فرمود: پيمان من [كه امامت و پيشوايى است] به ستمكاران نمى رسد.

خداوند وجود مقدس پیامبری مثل حضرت ابراهیم را مورد مدح قرار داده است ودرکهولت سن وبعد ازچند دهه نبوت و رسالت ایشان را به این عنوان ومنصب مفتخر میکند.چند نکته مهم در این آیه وجود دارد

نکته اول: امامت برتر از نبوت

منصب امامت بالاتر از منصب رسالت ونبوت است چون حضرت ابراهیم درکهولت سن این گونه پیامی از خداوند دریافت کردند. و خداوند کسوت امامت را برآن بزرگوار پوشانید

ص: 16


1- -بقره :124

نسبت بین نبوت وامامت:

بحث از تفاوت وتشابه وبه عبارت دقیقتر،نسبت بین امام ونبی از مسائل متداول کلامی است .امام در چند جهت بانبی مشترک است مانند لطف بودن ،مامور الهی وهادی بودن وتدبیرامور دینی ودنیوی مردم حال سئوال این است که آیا بین نبی وامام تباین است یا نیست؟شیخ طوسی در پاسخ به این سئوال نوشته است :

نبی پیام رسان از جانب خداوند متعال است بدون واسطه بشری چنین معنائی مختص نبی است وائمه وراویان حدیث نیز به یک معنا پیام اورا زجانب خداوند متعال هستند ولکن نه بدون واسطه بشری اما از لفظ امام دومعنا قابل استفاده است :یک معنا مقتدا بودن امام در افعال وگفتارش است معنای دیگر امام کسی است که به تدبیر امت قیام می کند.از حیث معنای نخست امام بانبی تفاوتی ندارد زیرا نبی نیزکسی است که کردارورفتارش مورد اقتدا قرار می گیرد اما از حیث معنای دوم باید گفت:قیام به تدبیر وبه دست گرفتن امور حکومتی جامعه برهر نبی واجب نیست .بنابراین باید گفت :نسبت بین این دو واژه ازنظر مفهوم دوم تباین است.

پاسخ به یک شبهه:

پیامبر اسلام که نبی ورسول است از امیرالمومنین که امام بودند مقامش پایین تر است ؟اگر شیعه استنادش به این ایات شریفه قرآن در بحث امامت است اعتقادش این است که وجود مقدس پیامبر هم نبی بودند وهم رسول وهم امام اجماع مسلمین براین مسئله جاری شده است که وجود مقدس خاتم النبیاءاشرف وسید تمام انبیاست. بنابراین ادعا میکنیم منصب امامت بالاتر از منصب نبوت ورسالت است این ادعاءمطلبی است که از مفهوم آیه شریفه به دست می ایدوثانیا پیامبر منصب امامت را دارا هستند نمیشود خداوند منصب امامت رابه حضرت ابراهیم بسپارد امابه حضرت رسول نسپارد چون وجود مقدس پیامبر اشرف ازانبیاء است.

نکته دوم: درخواست حضرت ابراهیم از خداوند

حضرت ابرهیم در ادامه آیه مسالت می کند خداوندا از ذریه من کسی راانتخاب میکنی ؟خداوند پاسخ رادر قالب یک شرط قرار می دهدو می فرماید:« لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ »

مراداز عهد چیست؟

ص: 17

به قرینه این که حضرت ابراهیم در مورد امامتی که خدا به او واگذار کرده است گفتگو میکند وهمین منصب رابرای ذریه خودش درخواست میکند مراداز واژه عهد امامت است وشرط این عهد این است که امام ظالم نباشد. بازدرآیات شریفه ورود پیدا میکنیم. در قران خداوند در بحث شرک میفرماید:

« إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ »(1)

ترجمه:شرك بسيار ظلم بزرگى است

کسی که در عمرش حتی لحظه ای مشرک بوده باشد باز مصداق ظالم است اگرچه این شخص دست از آئین شرک بردارد صحیح است که خداوند سیئات قبلش را می بخشد. اما ایا این ظلمی که او مرتکب شده است وبت پرستی کرده است عنوان ظلم از او برداشته میشود؟خیرچون عبارت «لا ینال عهدی الظالمین» کلام مطلق است واین ظلم تمام برهه های زندگی شخص را شامل می شود.بنابر اطلاق آیه عنوان ظلم بر اوحمل میشوداگر عنوان قید می خورد از این قید تبعیت می کردیم. اما وقتی آیه اطلاق دارد بر اطلاق باقی می مانیم پس ویژگی دوم امام عدم ظلم است .امام کسی است که ظالم نیست وشرک نورزیده باشد.

مصادیق ظلم درقران:

حال که از مصادیق ظلم شرک است یکی دیگر از مصادیق تعدی از حدود الله است وپا فراترگذاشتن از قوانین الهی مانند عدم رعایت حق الناس اگر کسی مرتکب مصادیق ظلم نباشد حق الناس وحق الله در ذمه نداشته باشد فرامین الهی را رعایت کرده باشد این شخص به دلالت عقل معصوم است .

نکته سوم:امامت منصوصه

نکته دیگر آیه وشرط سوم منصوصه بودن امام است .یعنی امام از جانب خدا تعیین میشود ومردم در تعیین آن نقشی ندارند. شیعیان معتقدند که امام باید از سوی خدای تعالی نصب شود.آنان برای اثبات این مدعا دلایلی طرح میکنندکه در ذیل به انها اشاره می شود .

1-امامت نیابت از نبوت است:

ص: 18


1- - لقمان: 13

امام جانشین پیامبراست پس هرآن چه درنبی اکرم معتبراست جز نبوت در امام و خلیفه رسول خدا نیز معتبر خواهد بود .از طرفی دیگر ا زآن جا که امامت نیابت از نبوت است تمام وظایفی را که نبی بر عهده داشته است امام وخلیفه پس از او عهده دار خواهد بود براین اساس دلایل وجوب بعثت وارسال رسول بر وجوب نصب امام وخلیفه نیز دلالت خواهد داشت وبه تبع چون بعثت رسول به دست خداوند است نصب امام نیز به دست خداوند متعال خواهد بود .

2-ادله قرآنی:

از دیگر دلایلی که در این باره بیان می شود دلالت آیات قران بر نصب الهی است .ازآیات مزبور آیه عهد است دراین آیه علاوه براین که به صراحت نصب امام به جعل پرودگار مستند شده است تعبیر عهد الاهی نیز درباره امامت امده است .

3-سنت پیامبر:

درابتدای بعثت وپس از خروج از شعب ابی طالب وباز گشتن ا زطائف پیامبر اکرم –صلی الله علیه واله-شروع به دعوت قبایل اسلام کردند .در این میان به قبیله بنی عامربن صعصعه رسیدند .ابن هشام در این باره می نویسد:

انه صلی الله علیه و اله اتی بنی عامر بن صعصعه فدعاهم الی الله عزوجل و عرض علیهم نفسه فقال له رجل منهم یقال له بیحره بن فراس : ... والله لو انی اخذت هذا الفتی من قریش لاکلت به العرب . ثم قال ارایت ان نحن بایعنا علی امرک ثم اظهرک الله علی من خالفک ایکون لنا الامر بعدک ؟قال صلی الله علیه و اله الامر الی الله یضعه حیث یشاء قال فقال له : افنهدف نحورنا للعرب دونک فاذا اظهرک الله کان الامر لغیرنا . لا حاجه لنا بامرک فابوا علیه (1)

نکته چهارم:هدایتگری امام

امام رهبر مردم است حضرت ابراهیم برای تمام بشریت یک امام است ،یک اسوه است، یک هدایتگر است .درآیه شریفه 73 انبیا باز صحبت از جعل الهی است وهمچنین هدایتگری امام

ص: 19


1- -السیره النبویه ج 2 ص 272

امیر المومنین هدایتگر امت پیامبر :

بیان شد که امام هدایتگر مردم است امالازمه هدایت علم امام به مصالح ومفاسد است حال می خواهیم ببینیم هادی این امت بعد از پیامبر کیست؟

ذیل آیه شریفه «ویقول الذین کفروا لست مرسلا(1)»گذشته از مفهوم خود آیه شریفه که عصمت امیرالمومنین راثابت میکند گستره نا محدود علم حضرت را ثابت میکند حدیث صحیح السند ازتفسیر علی بن ابراهیم قمی از امام صادق - علیه السلام-است حضرت می فرمایند:آن کسی که علم من الکتاب داشت آصف بن برخیا بود آصف یک کلمه را اگاه بوداماامیرالمومنین علم همه کتاب رادارد(2)آصف

بهره ای از کتاب داشت وولایت تکوینی انجام دادآن کسی که علم همه کتاب رادارد چه کار میتواند بکند؟!سپس حضرت بین علم آصف وعلم امیرالمومنین مقایسه می کند می فرماید:بهره آصف از علم الکتاب به اندازه نم رطوبتی است که برروی بال پشه مینشیند دربرابر یک دریای بیکران کلام این است که نم آن رطوبت از آب دریاست یعنی آنچه که آصف

دارد باز به برکت امیر المومنین است. ظرافت مطلب در این است که این رطوبت به دریا بریزد نه کمال برای آب دریاست واگر برداشته شود برای آب دریا نقصانی نیست

حکایت خضر و موسی

مسعودی که مورد وثوق شیعه سنی است حدیثی را ذیل حکایت خضر وموسی نقل میکند.او می گوید: زمانی که خضر وموسی قرار شد از هم جدا شوند موسی پی به علم سرشارخضربردبه اوفرمود این علوم را از کجا اوردی ؟هر دو درکنار دریا بودند خضر نگاهی به دریا کرد پرنده ای را مشاهده کرد که خطاف نام داشت خضر به موسی فرمود: ای موسی میدانی این پرنده چه میگوید ؟موسی گفت:اورا می بینم آب دردهانش میگذارد اما نمی فهمم چه میگوید ؟خضر به موسی فرمود: این

ص: 20


1- -رعد:43
2- - قوله: قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ- وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ سُئِلَ عَنِ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَعْلَمُ- أَمِ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ فَقَالَ مَا كَانَ عِلْمُ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ عِنْدَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ إِلَّا بِقَدْرِ مَا تَأْخُذُ الْبَعُوضَةُ بِجَنَاحِهَا مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ، فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَلَا إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ- إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص تفسير القمي، ج 1، ص: 367

پرنده به من وتو میگوید :ما علمي و علمك في علم محمّد و آل محمّد عليهم السّلام إلّا بمقدار ما أخذه هذا الطائر بمنقاره من البحر!(1)

ان علمی که در نزد من ونزد تو موسی است در مقایسه با علم پیامبر اخرالزمان واهل بیتش به اندازه این مقدار ابی است که در نوک من جمع می شود در مقابل این آب دریا این حکایت گوشه ای بود از فضائل بیکران اهل بیت که گستره علم اهل بیت را بازگو میکند. مقام والائی که قابل ادراک نیست. در زیارت جامعه می خوانیم :

«بَلَغَ اللَّهُ بِكُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ وَ أَعْلَى مَنَازِلِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ الْمُرْسَلِينَ حَيْثُ لَا يَلْحَقُهُ لَاحِقٌ وَ لَا يَفُوقُهُ فَائِقٌ وَ لَا يَسْبِقُهُ سَابِقٌ وَ لَا يَطْمَعُ فِي إِدْرَاكِهِ طَامِع»(2)

این قطعه حدیث اززیارت جامعه کلام امام سجاد وامام صادق رادر تفسیر صافی ذیل آیه شریفه شجره منهیه توضیح می دهد که منظور ازشجره منهیه علم اهل بیت بود که حضرت آدم طمع کرد که درک کند مقامی از مقامات اهل بیت را واین خواسته سبب هبوط به این عالم شد (3)

مقام والای حضرت ابالفضل:

با این همه عظمتی که داستان امامت وولایت دارد حضرت ابالفضل جایگاه ویژه ای دارد در زیارتنامه حضرت می خوانیم :«رَفَعَ ذِكْرَكَ فى عِلِّيّين»(4)

اعلی علیین بهشت مکانی است که خداوند هر پیامبری را به این زودی داخل نمی کند اذن خاص ربوبی باید باشد تا پیامبری وارد در علیین شود وقتی کسی با اذن خاص ذات ربوبی قدم به این مرحله

ص: 21


1- - اثبات الوصية للامام علي بن ابي طالب -ع- ص: 62
2- - كليات مفاتيح الجنان، ص: 547
3- تفسير الصافى ج 1 ص 116 و في تفسير الإمام: أنّها شجرة علم محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلم آثرهم اللَّه تعالى بها دون سائر خلقه لا يتناول منها بأمر اللَّه الا هم و منها ما كان يتناوله النبيّ صلّى اللَّه عليه و آله و علي و فاطمة و الحسن و الحسين عليهم السلام بعد إطعامهم المسكين و اليتيم و الأسير حتّى لم يحسوا بعد بجوع و لا عطش و لا تعب و لا نصب
4- -کامل الزیارات ج 1 ص 256

بهشت بگذارد باید بنشیند سرسفره معرفت حضرت ابالفضل وبه اندازه معرفت حضرت ابالفضل خدا پیمانه اش را از معرفت امیر المومنین پر کند .

نکته ای راجع به کلمه« امرنا» :

درروایات ما این مطلب است که ائمه فرمودند: حضرت موسی بن عمران برای عبادت میرفتند درمسیرشان شخصی رادیدند که عبادت می کردند موسی بن عمران هنگامیکه به محل عبادتشان رسیدند در موقع مناجات فرمود ای پروردگار در مسیر بنده ای از بندگان تورادیدم اگر به جای تو بودم جواب این بنده را می دادم خداوند فرمود :من جواب این بنده را نمی دهم چون این بنده از مسیری ما راعبادت می کند که ان مسیررا قبول ندارم .این داستان هشداری به دوستان اهل بیت است که درمسیر معرفت وسیروسلوک باید خارج ازفرهنگ عترت نباشند. مسیری باشد که قران وعترت تائید کرده باشند

جلسه سوم: رهبری الهی در قرآن(3)

اشاره

موضوع بحث امامت درقرآن است .عرض کردیم بحث امامت اشرف مسائل دین است واز زاویه های متعدد به امامت پرداخته شده است هم ازجهت تاریخی وهم ازجهت حدیثی وقرانی وهم ازجهت مسائل عقلانی

ص: 22

محور بحث ما ایات شریفه قرآن است و می خواهیم ببینیم دیدگاه اسلام با محوریت آیات شریفه قرآن نسبت به مسئله امامت ورهبری چیست؟طبق آیات شریفه قرآن دودسته آیات داریم که بیان کننده دو گونه رهبری است

1-رهبری الهی

2-رهبری غیر الهی یا رهبری طاغوت

تعبیر ما از رهبری الهی بنا برانچه که از قرآن به دست می اید رهبری منصوصه است، رهبری که خود خداوند معرف اوست اما خداوند رهبری غیر الهی یا رهبری طاغوت را امضاء نکرده است .آیات فراوانی در این دوزمینه وجود دارد که اکنون وارد زمینه اول میشویم وآیات مربوط به رهبری الهی رامورد دقت علمی قرار می دهیم .از جمله آیات شریفه قرآن دراین زمینه دو آیه ازسوره آل عمران است.خداوند در این دو آیه شریفه چند نکته مهم را گوشزد نموده است.خداوند در این دو آیه می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرينَ وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيم»(1)

ترجمه: اى اهل ايمان! اگر از گروهى از كسانى كه به آنان كتاب داده شده اطاعت كنيد، شما را پس از ايمانتان به كفر بازمى گردانند. و چگونه كفر مى ورزيد در حالى كه آيات خدا بر شما خوانده مى شود، و پيامبر او در ميان شماست؟! و هر كس به خدا تمسّك جويد، قطعاً به راه راست هدايت شده است.

درفراز اول آیه مطلب اصلی نهفته است .خداوند میفرماید: اگربپذیرید اطاعت کردن اهل کتاب را اساس دینتان را از دست می دهید یعنی کافر میشوید .پس اولین نکته تخلف وخروج از اطاعت الهی مساوی با ارتداد وکفراست

ناکامی کفار از رهبری الهی:

خداوند درفرازی از آیه شریفه اکمال میفرماید:

ص: 23


1- -ال عمران:100-101

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا»(1)

ترجمه :امروز كفرپيشگان از [شكست] دين شما نااميد شده اند؛ بنابراين از آنان مترسيد و از من بترسيد. امروز [با نصبِ على بن ابى طالب به ولايت، امامت، حكومت و فرمانروايى بر امت] دينتان را براى شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم، و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم.

درآن روز خاص چه اتفاقی افتاد که دشمن از ضربه زدن به اصل دین مایوس شد ؟نکته قابل توجه این است که می گوید:یاس از اصل دین نه از اسلام مسلمانان ،مسلمانان فراوانی اززمان پیامبر تا کنون ارتداد داشته اند.

روایت حوض

در صحیحین نقل شده است پیامبر درروزقیامت کنار حوض ایستاده اند. مشاهده می کنند صحابه را بطرف آتش میبرند پیامبر میفرمایند: اصحابی! اصحابی!(2)

خداوند می فرماید :بعد از تو اینان مرتد شدند.در نتیجه یاس برای اصل دین لحاظ شده است.در آیه اکمال به این نکته می رسیم آنچه باعث یاس کفار شد اصل رهبری است.اگراین آیه با آیات دیگردر

ص: 24


1- -مائده:3
2- 2—حدیث بخاری وَحَدَّثَنِى عَمْرُو بْنُ عَلِىٍّ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا وَائِلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ - رضى الله عنه - عَنِ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ « أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ ، وَلَيُرْفَعَنَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ ثُمَّ لَيُخْتَلَجُنَّ دُونِى فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِى . فَيُقَالُ إِنَّكَ لاَ تَدْرِى مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ ». صحیح بخاری، باب 53 باب فی الحوض، حدیث 6576 6582 - حَدَّثَنَا مُسْلِمُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا وُهَيْبٌ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِيزِ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ « لَيَرِدَنَّ عَلَىَّ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِى الْحَوْضَ ، حَتَّى عَرَفْتُهُمُ اخْتُلِجُوا دُونِى ، فَأَقُولُ أَصْحَابِى . فَيَقُولُ لاَ تَدْرِى مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ ». صحیح بخاری، باب 53 باب فی الحوض، حدیث 6582 6585 - وَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ شَبِيبِ بْنِ سَعِيدٍ الْحَبَطِىُّ حَدَّثَنَا أَبِى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ أَنَّهُ كَانَ يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ « يَرِدُ عَلَىَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِى فَيُحَلَّئُونَ عَنِ الْحَوْضِ فَأَقُولُ يَا رَبِّ أَصْحَابِى . فَيَقُولُ إِنَّكَ لاَ عِلْمَ لَكَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ ، إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى ». صحیح بخاری، باب 53 باب فی الحوض، حدیث 6585 6587 - عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ « بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِى وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ . فَقُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ . قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى . ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِى وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ . قُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ . قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى. صحیح بخاری، باب 53 باب فی الحوض، حدیث 6587 حدثنا أنس بن مالك أن النبي صلى الله عليه و سلم قال: ليردن على الحوض رجال ممن صاحبني حتى إذا رأيتم و رفعوا إلى اختلجوا دوني فلأقولن: أي رب أصحابي فليقالن لي: إنك لا تدري ما أحدثوا بعدك. إمتاع الأسماع،ج 14،ص: 222

کنارهم گذاشته شود باز این نکته استفاده می شود خدا در قرآن اززبان کفار می گوید : «أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»(1)

ترجمه: بلكه اين سبك مغزان اند كه مى گويند: او شاعرى است كه براى او حوادث تلخ روزگار و آمدن مرگش را انتظار مى برديم

دشمنان دین انتظار داشتند پیامبر ازدنیا برود سپس ریشه دین رابخشکانند تنها مانع پیشروی کفار برای از بین بردن اصل دین شخص پیامبر بود .پیامبر یک شخصیت حقیقی دارد ویک شخصیت حقوقی از جهت حقوقی پیامبر به عنوان رهبر ویک رسول اسمانی شناخته میشودوچون پیامبر از طرف خداوند حمایت می شود بزرگترین سد برای نفوذ در اصل دین است .

اما نکته دوم:

خداوند در فراز بعدی حافظ دین رامعرفی میکند .خداوند می فرماید:چه چیزی سبب ارتداد وکفر می شود؟ درحالی که آیات خدا ورسول خدا پیش روی شماست .بنابراین آن چیزی که سبب حفظ دین می شود آیات خدا ورسول است.عبارت «فیکم »دلالت بر ظرفیت داردیعنی وجود مقدس پیامبر در بین شماست حال به قرآن مراجعه کنید. خداوند می فرماید:

«بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»(2)

ترجمه: (ما هر رسولى را) با معجزات و كتب و آيات وحى فرستاديم و بر تو اين ذكر (يعنى قرآن) را نازل كرديم تا براى مردم آنچه را كه به آنان فرستاده شده بيان كنى و براى آنكه عقل و فكرت كار بندند.

ما قرآن رادر اختیار تو قرار ندادیم مگر اینکه تو بیان کنی مسائلی راکه امت در ان اختلاف دارند

یا در آیه دیگرمی فرماید :

« وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون»(3)

ترجمه: و ما اين كتاب را بر تو نفرستاديم مگر براى اين كه حقيقت را در آنچه (از توحيد خدا و معاد و رسالت و غيره) مردم اختلاف مى كنند روشن كنى و براى اهل ايمان هدايت و رحمت باشد.

ص: 25


1- -طور:30
2- -نحل:44
3- -نحل:64

این دو آیه دلالت داردبر اینکه ان کسی که قرآن را از برداشت غلط مخصوصا آیات متشابه حفظ می کند وجود رسول است .

نمونه ای از آیات متشابه در قرآن :

دربعضی از آیات قران ابهام وجود دارد مانند آیه اولی الامر خداوند د راین آیه می فرماید:

« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا»(1)

ترجمه: اى اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [كه امامان از اهل بيت اند و چون پيامبر داراى مقام عصمت مى باشند] اطاعت كنيد. و اگر درباره چيزى [از احكام و امور مادى و معنوى و حكومت و جانشينى پس از پيامبر] نزاع داشتيد، آن را [براى فيصله يافتنش] اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، به خدا و پيامبر ارجاع دهيد؛ اين [ارجاع دادن] براى شما بهتر واز نظر عاقبت نيكوتر است.

مصادیق اولی الامر:

به قرینه این که لفظ اولی الامر با واو عطف برلفظ الله ورسول شده است اطاعت اولی الامر باید همسنخ با اطاعت رسول باشد وچون که اطاعت رسول مطلق است اطاعت اولی الامر نیز مطلق است ولازمه اطاعت مطلقه عصمت است پس اولی الامرنیز باید معصوم باشند .حال سوال این است که اولی الامر چه کسانی هستند ؟کلام ابهام دارد برای رفع ابهام بایدبه چه کسی مراجعه کنیم؟نظرات فراوانی در جامعه اهل سنت وجود دارد برخی میگویند منظورپادشاهان وسلاطینند عده دیگر می گویند علماءهستند قول دیگر این است اولی الامر شورای اهل حل وعقد است ولی شیعه در این راستابا توجه به حدیث پیامبر متفق القول است که منظوراز اولی الامر فقط ائمه معصومین هستند.آیه شریفه ابهام دارد واین ابهام سبب اختلاف امت شده است پس چه کسی رافع این ابهام است وکلامش فصل الخطاب است؟متن دو آیه مزبوردلالت دارد براین که پیامبر رافع این ابهام است. از این جهت که قرآن امام صامت است ورسول الله امام ناطق رسول خدا آیات قرآن را از تفسیر به رای وسلیقه به خرج کردن خارج از معارف قرآنی حفظ می کند

تبیین قران بعد از پیامبر:

ص: 26


1- -نساء:59

نکته سوم آیه :خطاب آیه برای تمام اعصار وقرون است قطعا قران برای هدایت کل بشریت است وجود مقدس پیامبر ختم نبوت

است کتابش نیز ختم کتب است واین آیات شریفه هم مخاطبین بالقوه را در بردارد وهم مخاطبین بالفعل را از این رو حکم ایه مکلفین کنونی را نیز شامل می شود .حال آیات قران در دسترس ماست اما رسول خدا که از میان ما رخت بر بسته است در حالی که تمام آیات قران را تبیین نکرده است علاوه برآن قرآن می فرماید وفیکم رسوله یعنی جاودانگی رسول خدادر حالیکه رسول خدا در میان ما نیست پس درنتیجه چه کسی شان تبیین قرآن را برعهده دارد؟برای پاسخ به این پرسش باید مسئله امامت مورد کنکاش قرار بگیرد .متکلمین شیعه وسنی در تعریف امامت گفته اند « الإمامة رياسة عامّة فى أمور الدّنيا و الدّين لشخص من الأشخاص نيابة عن النّبيّ. ».(1)

حاصل کلام این است که امام جانشین پیامبر است درمطلق امور دینی ودنیوی وتمام شوون پیامبر راداراست غیر از نبوت آیات قرآن را که بررسی کنیم یکی از شوون پیامبر تبیین وتفسیر قران است به اعتبار همین تعریف وجود مقدس امام مبین وحافظ قرآن از کج اندیشیها است .کسی که خلا وجودی رسول را پر میکند امام است پس هنوز پیام این آیه زنده است چون امام در هر برهه ای از زمان وجود دارد .یکی از علمای اهل سنت از آیه مورد بحث استفاده کرده است که فراز« فیکم رسوله» دلالت بر وجودعترت الی یوم القیامه دارد.

ص: 27


1- -قال التفتازاني: الإمامة رئاسة عامّة في أمر الدين و الدنيا خلافة عن النبيّ ... شرح المقاصد، ج 5، ص: 234 * الإمامة رئاسة عامّة في أمور الدين و الدنيا لشخص من الأشخاص نيابة عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله وسلّم،الباب الحادي عشر، ص: 10

جلسه چهارم: رهبری الهی در قرآن (4)

اشاره

بحث از آیات امامت حول ایه 100و101سوره مبارکه آل عمران است .خداوند چند نکته مهم را گوشزد کرده است .عرض کردیم منطق آیات شریفه قرآن این چنین است که رهبری را به دو دسته تقسیم میکند

رهبری الهی ورهبری غیر الهی یا طاغوت

مسلما آیات شریفه جامعه بشری را مورد خطاب قرار داده است. واین آیات فقط مربوط به صحابه ومسلمانان صدر اسلام نیست .خداوند خطاب به اهل ایمان میفرماید: ای اهل ایمان اگر اطاعت کنید رهبری کسانی راکه از اهل کتاب هستندشما رابر می گردانند ازحقیقت ایمان اطاعت از اهل کتاب یعنی یهود ونصاری مساوی است با کفر والحاد وورود در رهبری غیر الهی نه آیین یهود پذیرفته است نه آئین مسیحیان چون این شرائع به تحریف کشیده شده اند بنابراین خداوند آئین جدیدی را باظهور پیامبر برای هدایت بشریت آورده است .در این مسیر هدایت اگر رهبری غیر خدا را بپذیرید به سر منزل کفر میرسید.کسی که رهبری واطاعت یهود ونصاری را قبول کند رهبری پیامبر را کنار گذاشته است وکسی که رهبری پیامبر را قبول کرده است رهبری یهود ونصاری را کنار زده است.

عدم پذیرش ولایت یهود ونصاری:

درآیات دیگر خداوند در مقام بیان همین حقیقت است می فرماید :

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين»(1)

ص: 28


1- -مائده:51

ترجمه : اى اهل ايمان! يهود و نصارى را سرپرستان و دوستان خود مگيريد، آنان سرپرستان و دوستان يكديگرند [و تنها به روابط ميان خود وفا دارند]. و هر كس از شما، يهود و نصارى را سرپرست و دوست خود گيرد از زمره آنان است؛ بى ترديد خدا گروه ستمكار را هدايت نمى كند

لب کلام درهمین فراز اخر آیه شریفه است می فرماید :کسی که ولایت ورهبری اهل کتاب را بر گردن نهد از زمره انهاست ونتیجه آن خروج از ولایت خدا و رسول است

ولایت به معنای دوستی!

برخی از مفسرین ومتفکرین اهل سنت در معنای ولایت بیراهه رفته اند تا مفهوم واقعی آیه بر حقیقت جویان امامت وولایت پنهان بماند از این رو کلمه ولی را به معنای دوست ومحب گرفته اند

اشکال این نظریه:

به قرینه کلمه« يَتَوَلَّهُمْ » قطعا لفظ َاولیاءدر این ایه شریفه به معنای سرپرست وولی امر است به خاطر این که اگر ولی به معنای دوست باشد با مضمون آیات دیگردر تعارض است مانند آیه ذیل:

«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» (1)

ترجمه : خدا شما را از نيكى كردن و عدالت نسبت به كسانى كه دركار دين با شما نجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون نكردند باز نمى دارد؛ زيرا خدا عدالت پيشگان را دوست دارد

خداوند در این آیه نسبت به اهل کتاب که دشمنی با مسلمین ندارند اجازه داده است که محبت ودوستی داشته باشند پس قطعا نمی تواند ولی در ایه مورد بحث به معنای دوست ومحب باشد بنابراین خدا در آیه51سوره مائده اشاره به همین حقیقت دارد.در فراز« وکیف تکفرون» عرض کردیم خداوند حافظ دین را معرفی می کند رسول خدا رهبری اسمانی والهی است وانچه که سبب حفظ دین است آیات قرآن ووجود رسول خداست

نکته چهارم:

ص: 29


1- -ممتحنه:8

نکته دیگر آیه در فراز« من یعتصم» است کسی که به ریسمان الهی چنگ بزند در صراط مستقیم گام بر می داردخدا می فرماید چگونه کفر می ورزید در حالی که آیات خدا ورسول در بین شماست ؟بنابراین مفهوم آیه چنین می شود:کسی که به آیات وپیامبر چنگ بزند به خدا وصل می شود قطعا در مسیر هدایت قرار گرفته است

نکته پنجم وپایانی آیه:

عبارت «ان تطیعوا»جمله شرطیه است ومفهوم جمله این است اگر اطاعت خدا وپیامبر ورهبرالهی راسرلوحه زندگی خود قرار دهید قطعا در مسیر هدایت هستید .بااین مفهوم یک تفسیر وتبیین روشن می توانید از آیه « قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه »(1)داشته باشید آن چیزی که باعث می شودانسان دوستدار خدا قراربگیردعمل وعقیده ودین انسان است.نسبت به آیه شریفه مطالبی پیرامون رهبری الهی بیان شد در جلسات آینده یکی دیگراز آیات مربوط به امامت ورهبری الهی را مورد بحث قرارخواهیم داد.

ص: 30


1- -ال عمران:31

جلسه پنجم: رهبری الهی درقرآن(5)

اشاره

موضوع بحث امامت با محوریت آیات شریفه قرآن است .پیرامون آیات مرتبط به امامت دوآیه دیگر را مورد بررسی قرار می دهیم.دراین جلسه دو آیه دیگررا در جهت تبیین رهبری الهی بررسی می کنیم.

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً

«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً (1)

ترجمه:و هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به توفيق خدا از او اطاعت شود. و اگر آنان هنگامى كه [با ارتكاب گناه] به خود ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند، و پيامبر هم براى آنان طلب آمرزش مى كرد، يقيناً خدا را بسيار توبه پذير و مهربان مى يافتند.

به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن حقيقى نخواهند بود، مگر آنكه تو را در آنچه ميان خود نزاع واختلاف دارند به داورى بپذيرند؛ سپس از حكمى كه كرده اى دروجودشان هيچ دل تنگى و ناخشنودى احساس نكنند، وبه طور كامل تسليم شوند. از این آیه شریفه این مطلب مهم استفاده می شود که خداوندبحث از امامت الهیه ورهبری خوددر میان بشریت را معطوف داشته است به انبیاء عظام الهی وکسانی که جعل منصب امامت ورهبری امت را برعهده آنهاگذاشته است .شاخصه نبوت ورسالت وامامت این است که اینان رسولان الهی هستند ورهبری آنها به اذن وجعل خداوند است

ص: 31


1- -نساء:64-65

مراتب ولایت:

درایات بعدی امامت الهیه که یکی از آنها بحث از آیه شریفه ولایت خواهد بود به این حقیقت خواهیم رسیدهمان ولایتی که خداوند دارد همان ولایت را در کنار پیامبر والذین امنوا قرار داده است اما این گونه نیست که رسول والذین امنوا بالذات ومستقلا ولایت داشته باشند باز این مقام مطاعیت وامامت ورهبری به اذن خداوند است.ولی مطلق وبالذات وآن کسی که مقام فرمانبری برای او ثابت است ذات مقدس احدیت است پس شیعه امامیه در فرهنگ خود از دیربازتا کنون در بحث امامت وولایت ائمه قائل به این است که ائمه باذن الله صاحب مقامی هستند که خداوند به آنها تفویض کرده است همخوان با آیات شریفه قرآن است.

آیا توسل شرک است؟

نکته آیه دوم مربوط به حقیقت وموضوع مهمی در فرهنگ اسلامی است وآن بحث توسل وشفاعت است در ادامه می فرماید:اگرکسانی از امت گناه ومعصیت انجام دادندوپیش تو امدندوطلب استغفار کردند وپیامبر برای آنها استغفار می کند در این هنگام رحمت الهی شامل حال انها خواهد شد معنای واسطه که شیعه در فرهنگ خود قائل است جدای از این حقیقت نیست .اگر این واسطه قراردادن پیامبراز طرف ما شرک بود هیچگاه خداوند متذکر این مطلب نمی شد .اصل واسطه قرار دادن یک فرهنگ قرانی است این مفهوم ازآیه مزبور به دلالت التزامی استفاده می شود.وهابیت اصل توسل را شرک می داند ولی طبق فرهنگ قرآنی این سخن باطل است.این فراز به عنوان یک جمله معترضه بود درادامه بحث رهبری در آیه بعدبه شانی از مناصب رسول اشاره می کندوان مقام حکومت وقضاوت است.مردم باید پیامبررا به عنوان حاکم بپذیرند وایمان آنها منوط به پذیرش مقام حکومت پیامبر است.

ابعاد ایمان مردم به پیامبر:

پذیرفتن این مقام رهبری وامامت الهی فقط به زبان نیست .باید مردم قلباوعملا سرتسلیم فرود بیاورند . «لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً»

درنتیجه کسی که تخلف از حکم پیامبر کند از دائره ایمان خارج می شود یعنی امامت وپیشوائی پیامبر را ثابت نکرده است

ص: 32

امامت وخلافت چالشی ترین مساله امت:

مهمترین چالش واختلاف امت بعد از پیامبر مساله امامت و خلافت بود .به تعبیر عبدالکریم شهرستانی هیچ قتل وغارتی در امت اسلام نبود وهیچ شمشیری در امت اسلام کشیده نشد نشدبه مثل آنچه که در امامت کشیده شد .(1)این سخن اهمیت بحث امامت وبررسی دقیق از آیات قرآنی را میطلبد. به مثل آنچه در مساله امامت وخلافت صورت گرفت.پس مهمترین مشاجره امت در مسئله امامت بوده است.اگر پیامبر در این مساله حکم وبیانی نداشته باشندبه امت خیانت کرده اند ولی قطعا طبق نص آیه شریفه در این زمینه مطلبی راارائه کرده اند .در تاریخ نقل شده است که بعضی از قبائل عرب مثل قبیله بنی عامر اسلام را نمی پذیرفتند مگر اینکه بعد از پیامبرخلافت و رهبری و امامت به آن ها برسد. پیامبر فرمود: این برنامه بر عهده من نیست بلکه بر عهده خداوند است .(2)این نقل نمونه ای از حکم وبیان پیامبر در برابر مساله امامت ورهبری است که در تاریخ ضبط شده است .

طی این پنج جلسه آیات مزبوره در مورد امامت ورهبری را مورد بررسی قراردادیم. درجلسات آینده به بررسی آیات دیگر خواهیم پرداخت.

ص: 33


1- 1-عبارت شهرستانی: الخلاف الخامس: في الإمامة، و أعظم خلاف بين الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سلّ سيف في الإسلام على قاعدة دينية مثل ما سلّ على الإمامة في كل زمان. الملل والنحل ص24
2- -پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) با قبیله بني عامر بحث كرد و آنها را به طرف خداوند و اسلام دعوت كرد و آنها گفتند: إن اتبعناك و صدقناك فنصرك الله، ثم أظهرك الله علي من خالفك، أيكون لنا الأمر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم: الأمر إلي الله، يضعه حيث يشاء، فقالوا: أنهدف نحورنا للعرب دونك، فإذا ظهرت كان الأمر في غيرنا، لا حاجة لنا في هذا من أمرك. اگر ما آمديم از تو حمايت كرديم و تو بر مخالفين پيروز شدي و حكومت تشكيل دادي، آيا خلافت و جانشيني بعد از خود را به ما محوّل مي كني؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) فرمود: امر جانشيني من، مربوط به من نيست و به دست خداوند است و هر كس را بخواهد به عنوان جانشين من معين مي كند. آنها گفتند: آيا بيائيم حلقوم مان را در برابر شمشير عرب قرار بدهيم و وقتي پيروز شدي، خلافت و جانشيني تو به عهده ديگران باشد؟! ما احتياجي به اسلام تو نداريم. الثقات لإبن حبان، ج1، ص90 - سيره زيني دحلان، ج1، ص147 - حياة محمد لمحمد حسنين هيكل، ص152 اين قضيه در اوائل بعثت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با قبائل و اقوام مختلف اتفاق افتاده است. آقاي واحدي نيشابوري - متوفاي 468 هجري - در رابطه با قبيله عامر بن طفيله از ابن عباس نقل مي كند و همين برنامه و همين پيش شرط و همين پاسخ نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را نقل مي كند. قبيله بِيْحَره، توانمند بود و در اطراف مكه بود و اگر اينها مسلمان مي شدند، شوكتي بر اسلام تازه به دوران رسيده، اضافه مي شد. اينها هم گفتند:اگر ما به تو ايمان بياوريم و از تو حمايت كنيم، جانشيني تو به ما مي رسد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) فرمود: امر جانشيني به دست خداوند است. سيره ابن هشام، ج2، ص289 - تاريخ الطبري، ج2، ص84 - سيره ابن كثير، ج2، ص157 - البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص171

جلسه ششم: رهبری الهی در قرآن(6)

اشاره

موضوع بحث امامت در قرآن است. آیاتی که متضمن معارف امامت است رامورد بررسی قرار دادیم.آیه بعدی که در این راستا موضوع بحث قرار می گیرد وقبلا متذکر آن شده ایم آیه 124 سوره بقره است .به خاطراهمیت این آیه شریفه ومرتبط بودن به بحث امامت الهی باید طی چند جلسه جداگانه تمام زوایای آن بررسی شود .قبل از ورود در بحث مقدمه ای ابتدائاگفته می شودوآن مطلب اینست این گونه نیست که اهل سنت ادعاءمی کنند پیامبرهیچ التفاتی به امامت نداشته است وخبرگان ملت در سقیفه جمع شدند وامامت ونظام خلافت را پی ریزی کردند. متاسفانه این تفکر نیز به جامعه شیعی نیز نفوذ کرده است دگر اندیشانی مانند شریعتی نیز در کتاب اسلام شناسی این نظریه را مطرح کرده است.ما درمقام ضربه زدن به این شبهه تاریخی هستیم از این روبا رویکرد قرآنی در صدد پاسخ گوئی به این شبهه هستیم .

ص: 34

بررسی آیه :

خداوند در این آیه فرماید:

«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»

ترجمه: و (به ياد آر) هنگامى كه خدا ابراهيم را به امورى امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد، خدا به او گفت: من تو را به پيشوايى خلق برگزينم، ابراهيم عرض كرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شايسته باشند مى دهم، زيرا) عهد من به مردم ستمكار نخواهد رسيد.

خداوند حضرت ابراهیم رامورد آزمایش قرار دادند ومشکلات فراوانی روی پیش پیامبر نهادتا بتواند در مسیر هدایت مردم را دستگیری کند یکی از بزرگترین ابتلائات حضرت ابراهیم ذبح فرزندش بود. در پایان وقت ابتلاءخداوند فرمود :«إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً »

پاداش این آزمایش تفویض مقام امامت به حضرت ابراهیم بود.خداوند می فرماید:ما قرار دادیم تورا به عنوان امام وپیشوابرای مردم این مقامی که به حضرت ابراهیم عنایت شد منصبی بود که بعد از مقام نبوت ورسالت به او واگذار شد.خداوند در اواخر عمر شریف حضرت ابراهیم در حالی که در کسوت نبوت ورسالت بودند خلعت امامت را به اوپوشاندند.

امامت همان نبوت؟!

اشاره

برخی مانند فخر رازی کوشیده اند مسئله امامت رامورد خدشه قراردهنداودرذیل آیه شریفه قائل است که مقام امامت همان مقام نبوت است وگفته است حضرت ابراهیم نبوت ورسالت نداشته است وپس از آزمایش این مقام را به او اعطاء کرد.در پاسخ باید گفت این مطلب هیچ گونه اعتبار علمی نداردزمانی که وجود مقدس حضرت ابراهیم پیامبر بوده است به مقام امامت میرسد واین مطلب از قطعیات تاریخ است .

شرط امامت:

حضرت ابراهیم در ادامه از خداوند در خواست می کند از ذریه من کسانی هستندکه به این منصب نائل شوند؟خداوند به صراحت پاسخ نمی گوید وجواب را درضمن یک شرط قرار می دهد.کسانی که واجد این شرط بوده باشند امام قرار داده می شوند آن شرط چه بود؟خداوند می فرماید:« لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»

ص: 35

بنابراین شرط امامت عدم ظلم است و امام نباید ظالم باشد .

بزرگترین ظلم

یکی از بزرگترین ظلم ها که قران به آن متعرض شده است شرک است.خداوند در سوره لقمان می فرماید : «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم »(1)

ترجمه: و [ياد كن] هنگامى كه لقمان به پسرش در حالى كه او را موعظه مى كرد، گفت: پسرم! به خدا شرك نورز، بى ترديد شرك ستمى بزرگ است

کسی که لحظه ای از ادوار زندگیش مشرک باشد صاحب این ظلم عظیم شده است. از این رو این حکم بر شخصی که صاحب این عنوان باشد حمل میشود

یک اشکال اصولی:

در بحث مشتق در اصول الفقه بیان شده است ذات تا زمانی که متلبس به مبدا صفت باشد حقیقت است در آن صفت زمانی که تلبس منقضی شد حمل صفت مجاز است ونیاز به قرینه دارد دربحث ما اگر مشرکی توبه کرد متلبس به مبدا صفت یعنی شرک نیست ودیگر نمی توان به آن شخص ظالم گفت.در جواب باید گفت:حمل عنوان ظلم بر شخصی بواسطه تحقق عنوان شرک است حتی در یک لحظه با تحقق عنوان موضوع محقق شود . مرحوم نائینی در بحث مشتق می گوید: حکم بر عنوان و موضوع بار می شود حتی یک لحظه عنوان تحقق داشته باشد.

مراتب امامت از دیدگاه شیعه :

اشاره

امامت اهل بیت از دیدگاه شیعه یک امامت مطلقه در تمام زمانها ومکانهاست این امامت مطلقه که در معارف شیعه از آن بحث می شود خاص اهل بیت است در زیارت نامه حضرت صاحب الامر می خوانیم:

أَشْهَدُ أَنَّكَ الْحُجَّةُ عَلَى مَنْ مَضَى وَ مَنْ بَقِيَ

ولی امامت انبیاءیک امامت مقیده است واختصاص به یک برهه از زمان دارد.

ص: 36


1- 1-لقمان:13

نتیجه بحث:

طبق آیه شریفه نتیجه گرفتیم شرط امامت این است که امام نباید ظالم باشد.کسی می تواندعنوان ظالم بر اوحمل نشودکه در تمام برهه های زندگیش معصوم باشد .کسانی که بعد از وجود مقدس پیامبر اسلام بر مسند حاکمیت وخلافت نشستند برای هیچ کدام عصمت ثابت نشده است وخودشان نیز ادعای عصمت نکردند ومورخین تصریح میکنندتمام این آقایان مشرک بودند . در تاریخ طبری به سند صحیح نقل شده است که ابوبکر پنجاهمین نفر بود که اظهار اسلام کرد(1)در تاریخ اهل سنت هست که عمر بن خطاب قبل از اظهار اسلام تعداد زیادی از مسلمانان را شکنجه میکرد.(2) نکته مهم دیگر این که در بحث از امامت الهیه با توجه به این آیه شریفه جعل امامت یک جعل الهی است ومردم دران نقشی ندارند

ص: 37


1- -و قال الاخرون:اسلم قبل ابى بكر جماعه، عن محمد بن سعد، قال: قلت لأبي: اَ كان ابو بكر أولكم إسلاما؟ فقال: لا، و لقد اسلم قبله اكثر من خمسين. تاريخ الطبري،ج 2،ص:316
2- - اذيت و آزار مسلمانان توسط عمر : لما بعث الله محمدا صلى الله عليه و سلم، كان عمر شديدا عليه و على المسلمين. أسدالغابة،ج 3،ص:643 ذهبي در تاريخ الإسلام نوشته است: عَامِرِ بْنِ رَبِيعَةَ، عَنْ أُمِّهِ لَيْلَى قَالَتْ: كَانَ عُمَرُ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ عَلَيْنَا فِي إِسْلامِنَا، فَلَمَّا تَهَيَّأْنَا لِلْخُرُوجِ إِلَى الْحَبَشَةِ، جَاءَنِي عُمَرُ، وَأَنَا عَلَى بَعِيرٍ، نُرِيدُ أَنْ نَتَوَجَّهَ، فَقَالَ: إِلَى أَيْنَ يَا أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ؟ فَقُلْتُ: قَدْ آذَيْتُمُونَا فِي دِينِنَا، فَنَذْهَبَ فِي أَرْضِ اللَّهِ حَيْثُ لَا نُؤْذَى فِي عِبَادَةِ اللَّهِ... عبد الله بن عامر بن ربيعه از مادرش ليلي نقل مي كند كه گفت : عمر از سختگير ترين مردمان در مورد اسلام آوردن ما بود ( مانع ما مي شد ) ؛ وقتي كه خواستيم به حبشه برويم عمر به نزد من آمد در حاليكه من بر شتري بودم و مي خواستم به راه بيفتم ؛ به من گفت : اي أم عبد الله به كجا مي روي ؟ پاسخ دادم : شما ما را به خاطر دينمان آزار داديد ؛ پس در زمين خدا به جايي مي رويم كه به خاطر بندگي خدا آزار نشويم! تاريخ الإسلام، ج 1 ص 45

جلسه هفتم:رهبری الهی در قرآن(7)

اشاره

موضوع بحث امامت با محوریت آیات شریفه قرآن است .دراین جلسه بحث مقدماتی دو آیه دیگر را بیان خواهیم کرد وسپس به نحومفصل ورود در آن خواهیم داشت. اولین آیه شریفه آیه اولی الامرمی باشد .خداوند در این آیه می فرماید:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا »(1)

ترجمه: اى اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [كه امامان از اهل بيت اند و چون پيامبر داراى مقام عصمت مى باشند] اطاعت كنيد. و اگر درباره چيزى [از احكام و امور مادى و معنوى و حكومت و جانشينى پس از پيامبر] نزاع داشتيد، آن را [براى فيصله يافتنش] اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، به خدا و پيامبر ارجاع دهيد؛ اين [ارجاع دادن] براى شما بهتر واز نظر عاقبت نيكوتر است

بررسی آیه

خداوندبا فعل امر مومنین را به اطاعت خداو رسول واولی الامر فرا خوانده است.نکته قابل توجه این است که اطاعت به نحو مطلق است ومربوط به تمام شئون زندگی است.رهبری وپیشوائی خداونددر مسئله دین برای کسی قابل شبهه نیست .اطاعت رسول مطلقه است چه در احکام و چه درمسائل اجتماعی وسیاسی واقتصادی چون رهبر الهی است .پیامبر امامی است که از طرف خداوند تعیین شده است از جهتی پیامبر اسوه برای انسانهاست و این مقام در تمام شئون زندگی انسانها جایگاه ویژه ای داردومردم باید تابع او باشند

اولی الامر در جایگاه پیامبر :

در ادبیات حکم معطوف علیه برای معطوف ثابت است در آیه مورد نظرکلمه اولی الامر بر کلمه رسول عطف شده است در نتیجه اطاعت رسول که مطلقه است همان حکم برای اولی الامر نیز ثابت است .خداوند در آیه وحدت لفظ رارعایت کرده است ومرادش اثبات هم سنخ بودن اطاعت رسول واولی الامر است .پس اولی الامر کسانی هستند که مانند رسول اطاعت مطلقه دارند .اولی الامر کسانی هستند که شئون ومقامات پیامبر درانها باید لحاظ شود وهمان گونه که رسول مقام رهبری راازطرف خدا گرفته است اولی الامر نیز از طرف خدا باید تعیین شوند ومردم در انتخاب انها نقشی ندارند.اطاعت مطلقه رسول از جانب شورا نبود ومردم اختیاری درشان حقوقی پیامبر نداشتند.

عصمت لازمه اطاعت مطلقه:

ص: 38


1- -نساء:59

مفهوم اطاعت مطلقه وبی چون وچرااین است که باید رسول واولی الامر معصوم باشند اگر رهبروامام دچار خطا ولغزش باشند فراخواندن به اطاعت غیر معصوم مساوی است با اغراء به جهل وگمراهی مردمان واین فعل از خداوند حکیم قبیح است فخر رازی در ذیل آیه عصمت اولی الامر را تائید کرده است (1)اما در مصداق اولی الامر دچار اشتباه شده است

گستره و ابعاد اطاعت مطلقه پیامبر:

یکی از ابعاد اطاعت مطلقه پیامبر درقران شان ولائی وحق تصرف درامور است .خداوندمی فرماید:النبی اولی بالمومنین من انفسهم

پیامبرحق ولایت بر تمام مردم دارد.اصل معنای ولایت به معنای صاحب اختیاری وحق تصرف در امور مردم است.در آیه دیگر میفر ماید: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(2)

ترجمه: آنچه را پيامبر به شما عطا كرد بگيريد و از آنچه شما را نهى كرد، باز ايستيد

این کلام هم مطلق است.ایه در مقام بیان جایگاه پیامبر به عنوان رهبروپیشوای الهی است که مردم باید در مقابل فرامین او سر تسلیم فرود اورند . تاکنون نتیجه گرفتیم که با توجه به آیه اولی الامر وبررسی شئون پیامبر همان شئون ومقام ولائی پیامبربرای اولی الامر نیز ثابت است حال می خواهیم ببینیم اولی الامر چه کسانی هستند؟

اهل بیت صاحبان امر :

اشاره

مصداق اولی الامر در آیه مشخص نیست واز این جهت آیه ابهام واجمال دارد پس برعهده چه کسی است اولی الامر را برای ما معرفی کند؟جامعه اهل سنت در تشخیص اولی الامر به بیراهه رفته اند ومنبع اصلی معرفت را رها کرده اند از این رو دچار اختلاف وتشتت اراء شده اند هر کسی به گمان خودش اولی الامر را تفسیر کرده است برخی گفته اند: اولی الامر سلاطین هستند. برخی مانند فخر رازی گفته اند: منظور شورای اهل حل وعقد است ولی تمام مفسرین شیعه با مراجعه به کلام پیامبر که مبین ومفسر واقعی قران هست وباتوجه به روایات معتبره وصحیحه از کتب فریقین متفق القول هستند که مظور از اولی الامر ذوات مقدسه اهل بیت –صلوات الله علیهم اجمعین – است .ادامه بحث از آیه اولی الامر وبررسی زوایای انرا به جلسات دیگر موکول خواهیم کرد

اما بررسی اجمالی آیه ولایت:

ص: 39


1- 1- عبارت فخررازی درذیل ایه: ( ثبت قطعا أن أولي الأمر المذكور في هذه الآية لا بد و أن يكون معصوما) مفاتيح الغيب ج 10 ص 113
2- -حشر:7

آیه اخری که در بحث

امامت الهیه به طور اختصارواجمال متعرض ان خواهیم شد آیه شریفه ولایت است.خداوند در این آیه می فرماید:

«اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»(1)

ترجمه: سرپرست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [مانند على بن ابى طالب اند] كه همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوعند [به تهيدستان] زكات مى دهند.

وجه استدلال به این آیه مبتنی برچند مقدمه است که مفصلا وارد درآن خواهیم شد:

مقدمه اول: مفهوم حصر در لفظ انما

فخررازی در ذیل آیه کوشیده است معنای انحصاررادرآیه ردکند .چون که با اعتقادش مخالف است در حالی که ذیل آخر سوره کهف تصریح می کند کلمه انما مفید حصر است .بنابراین باتوجه به انحصار کلمه انما مقام ولایت درسه مصداق خدا ورسول والذین امنوا منحصر می شود.اگر ادعاء کنید ولایت به معنای دوستی است مفهوم آیه این چنین می شودجامعه اسلامی باید فقط دوستدار خداورسول والذین امنوا باشند در حالی که در آیات دیگر از دوستی ومحبت با اهل کتابی که دشمنی با مسلمانان ندارند نهی نشده است بنابراین این معنا با آیات قران هم خوانی ندارد ومعنای ولایت در سرپرستی وصاحب اختیاری منحصر می شود

مقدمه دوم:الذین امنوا چه کسانی هستند؟

باز امت در مصداق الذین امنوا دچار اختلاف شده است .الذین امنوا نمی تواند مجموع امت باشد ومنحصرد رگروه خاصی است ا زاین جهت که با توجه به قرینه وحدت لفظ ولی واثبات ان برای خدا ورسول والذین امنوا همان ولایتی که خدا دارد همان ولایت باذن الله برای رسول والذین امنوا ثابت شده است .پس الذین امنوا نمی توانند همه امت باشند همان گستره ولائی واطاعت مطلقه ای که خدا ورسول دارد الذین امنوا نیز دارا هستند چه کسی می تواند ادعاءکند از جهت علم وعمل وصاحب اختیاری دارای ولایت مطلقه است ؟جامعه اهل سنت برای خلفاوائمه خودشان این مطلب را قبول ندارند اما خداوند سخن از مومنینی به میان اورده است که این شان ومقام را دارا هستند .باز مراجعه میکنیم به شان تبیین پیامبرطبق نص صریح مراد از« الَّذينَ آمَنُوا » وجود مقدس امیرالمومنین علی –صلوات الله علیه-می باشند .طبق این آیه شریفه جایگاه امامت الهیه در این امت جایگاهی است که با جعل الهی وضع شده است در طی این چند جلسه آیاتی را اجمالا در جهت تبیین امامت الهی بیان کردیم –ان شاء الله – در جلسات آینده آیات امامت غیر الهیه وطاغوت را موردبررسی قرار می دهیم.

ص: 40


1- -مائده:55

جلسه هشتم:رهبری طاغوت د رقران(1)

اشاره

آیات مربوط به امامت الهیه را بررسی کردیم. دراین جلسه آیاتی که مربوط به امامت طاغوت است رامورد بررسی قرار می دهیم.

آیه اول: خداوند دراین آیه میفرماید:

«وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرا»(1)

ترجمه: و هر كس بعد از آنكه [راه] هدايت برايش روشن و آشكار شد، با پيامبر مخالفت و دشمنى كند و از راهى جز راه مؤمنان پيروى نمايد، او را به همان سو كه رو كرده واگذاريم، و به دوزخ درآوريم؛ و آن بد بازگشت گاهى است.

این آیه هشدارمی دهد به خطر پذیرش ولایت ورهبری طاغوت وبیان کننده این واقعیت است که امت اسلام اگر از امامت الهیه فاصله بگیرند دچار خسران وزیان میشوند . از جواب شرط خود شرط فهمیده می شود که مورد مخالفت با پیامبردر کجاست؟کسانی که بعد ازبیان حقیقت وهدایت با پیامبر در مسئله رهبری و ولایت مخالفت می کنند به عهده انها می گذاریم رهبری کسانی را که پذیرفته اند.این فراز اشاره به این آیه دارد

يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا(2)

ص: 41


1- -نساء:115
2- -اسراء:71

در قیامت تمام مردم با امامانشان محشور می شوند .کسانی که در سایه ولایت وامامت پیامبر بودند وکسانی که در مسئله رهبری وامامت از فرمان خدا سرپیچی کرده اند

سبیل المومنین شورا یاامامت الهیه؟

در آیه دو شرط بیان شده است:مخالفت با رسول ومخالفت با سبیل المومنین

جزاء هر دومخالفت واگذاری به امامان طاغوت است پس سبیل المومنین به اعتبار عطف بررسول همان مقام وجایگاه ویژه رسول رادارد.قطعا نباید بین رسول وسبیل المومنین تضاد باشد اگر مشی وطریق مومنین مخالف باسنت رسول الله داشته باشد از رهبری الهی خارج شده است .این مومنین همان مومنینی هستند که در آیه ولایت خدا انها را معرفی کرده است .این مومنین همان مومنینی هستند که در سوره توبه ذکر شده اند

خداوند در این سوره می فرماید:

« وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون»(1)

ترجمه: و بگو: عمل كنيد به زودى خدا و پيامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند ديد، و به زودى به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانده مى شويد، پس شما را به آنچه همواره انجام مى داديد، آگاه مى كند

اهل سنت ادعاء میکنند سبیل المومنین شورای سقیفه است که ابوبکر رابه عنوان خلیفه تعیین کردطبق گمان اینان این آیه سند حجیت شوراست .

یک تناقض اشکار

اگر نگاه دقیقی به تاریخ داشته باشیم این ادعاءبا کلام عمر درتناقض است.طبق نقل مسانید وصحاح اهل سنت بعد از تعیین ابوبکر به عنوان خلیفه درسقیفه عمردر خطبه نماز جمعه صراحتا گفت: بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ كَانَتْ فَلْتَةً وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا

این کلام با عبارات مختلف نقل شده است .عمرتصریح کرد بیعت با ابوبکر کار عجولانه و غلطی بوده است.به تعبیر قاضی ایجی وجرجانی وتفتازانی وبقیه بزرگان اهل سنت خلافت ابوبکر با بیعت عمر پی ریزی شدو موثرترین شخص درسقیفه عمربن خطاب بود که بعد تصریح میکندکار سقیفه کار غلطی بوده است پس سبیل المومنین نمی تواند شورای سقیفه باشد

عصمت ویژگی سبیل المومنین

ص: 42


1- -105:توبه

بنابر آنچه از آیات قران استفاده می شود طریق ومشی پیامبر برپایه عصمت است .پیامبر درقول وفعل وتقریر معصوم است از جهت این که بین رسول وسبیل المومنین واو عطف امده است بالقطع سبیل المومنین باید معصوم باشد .از دیر باز در جامعه اهل سنت کسی برای صحابه وخلفا غیر از ائمه معصومین ادعای عصمت نکرده است .بنابراین این آیه شریفه از آیاتی است که بزرگترین خطر درراستای رهبری وامامت راگوشزد میکند ونتیجه ان مخالفت با خدا است .درجلسه آینده ازآیاتی که خطر رهبری طاغوت را گوشزد میکند رابیان خواهیم کرد .

جلسه نهم: رهبری طاغوت در قرآن(2)

اشاره

موضوع بحث امامت درقرآن بود .عرض کردیم نگاه آیات شریفه به امامت ورهبری در دوزاویه مهم خلاصه می شود ا-امامت الهیه 2-امامت غیر الهیه یا طاغوت

دسته اول از آیات رامورد بررسی اجمالی قرار دادیم .دسته دوم مربوط به امامتی است که امت را به یک خطر انحرافی هشدار می دهد وآن خطر عاقبت فرمانبری وپذیرش مقام امامت طاغوت است. امامتی که مورد تائید خداوند واقع نشده است.

آیه دوم:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا الَّذينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرين»(1)

ترجمه: اى اهل ايمان! اگر از كافران فرمان بريد، شما را به [عقايد و روش هاى كافرانه] گذشتگانتان بازمى گردانند، در نتيجه زيانكار خواهيد شد.

اگر کسی بخواهد از امت پیامبر خارج نشود وبه جاهلیت قبل از اسلام بر نگردد باید رهبری کسی رااطاعت کند که مورد تائید خداوندواقع شده باشد .عدول از امامت الهیه به امامت غیر الهیه بازگشت به عصر جاهلیت است

مرگ جاهلی!

پیامبر در روایت صحیح السند ومتواتری که شیعه وسنی به الفاظ مختلف نقل کرده اند فرموده اند: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة


1- -ال عمران:149

امامت سبب اکمال دین

نگاهی به آیه سوم از سوره مائده داشته باشیم.همان روزی که سبب اکمال دین شد همان روز سبب یاس کفار شد چه رخدادی روی داد که دین را کامل گردانید؟آیا بیان چند مسئله شرعی سبب اکمال دین ویاس کفار شد؟پس اگر آیات الاحکام سبب اکمال دین می شود بنا براین بعداز این واقعه نباید نزول آیات داشته باشیم اما بنابر نقل عمر بن خطاب در صحیح بخاری نزول اخرین آیه در احکام شرعی در مورد مسئله ربا بوده است وهنوز سیر نزول احکام بعد از اکمال دین ادامه داشت (1)

نکته قابل توجه:خدا درفراز دیگر می فرماید:«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم ...»نمی فرماید «منکم »جهت به کار بردن این عبارت این است که چون دشمن در زمان پیامبر وبعد ازاو امید داشت مسلمانان مرتد شوند واین جریان نیز به وقوع پیوست

چه تعداد از مسلمانان در تاریخ مرتد شدند! چه روایاتی که اهل سنت در بحث ارتداد نقل می کنند !

آیه شریفه از رخداد عظیمی سخن می گوید که آن رخداد سبب اکمال دین شد واصل دین را از خطر زوال رهائی بخشید. قرآن این رخداد را تبیین میکند .خداونداززبان کفار می فرماید:

«أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»(2)

ترجمه: بلكه (كافران نادان) گويند: (محمّد) شاعرى است ماهر و ما حادثه مرگ او را انتظار داريم.

ص: 44


1- - حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِيٍّ الْجَهْضَمِيُّ حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ الْحَارِثِ حَدَّثَنَا سَعِيدٌ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ:إِنَّ آخِرَ مَا نَزَلَتْ آيَةُ الرِّبَا. سنن ابن ماجه، ج 7، ص 50، حدیث 2267 *عن سعيد بن المسيّب قال: قال عمر: آخر ما أنزل الله آية الرّبا، تاريخ الإسلام،ج 1،ص:410 عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ قَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنَّ آخِرَ مَا نَزَلَ مِنْ الْقُرْآنِ آيَةُ الرِّبَا. مسند احمد، ج 1، ص،242، حدیث 238 *و أخرج البيهقي في الدلائل من طريق سعيد ابن المسيب قال: قال عمر بن الخطاب آخر ما أنزل الله آية الربا. الدر المنثور في تفسير المأثور، ج 1، ص: 365، ذيل آيه 275 سوره بقره
2- -طور:30

سخن از امید کفار به مرگ پیامبر است. پیامبری که امام ورهبر الهی است .به پیامبر جسارتها کردند خاکروبه وشکمبه گوسفند برسرش ریختند اما روزبروز اسلام گسترش پیدا کرد وپیامبر به عنوان یک رهبر وفرمانروای مطلق شناخته شد از این رو کفار امید داشتند پیامبر از دنیا برود ورهبری امت اسلام دچار تزلزل بشود .تنها امید کفار از روزنه رهبری امت بودولی این امید دریوم الاکمال به گور برده شد وکفار ناامید شدند پس از این آیه به این واقعیت می رسیم امامت ورهبری تنها مانع ومهمترین سد در برابر نفوذ دشمنان است .امامت تنها شاخصه ای است که اصل دین راحفظ میکند پیامبر در الیوم دین را بیمه کردند معلوم است پیامبر تا قیامت زنده نیست وظیفه پیامبر این است که جانشین خود را معرفی کند رهبری امت تا زمان پیامبر برعهده خود پیامبر است اما بعداز اومتوقف بر امامت ورهبری است که خدا ان را تعیین می کند .با این بیانی که عرض شد آیه 149 آل عمرا ن ا زآیات شریفه ای است که در بحث امامت غیر الهیه به عنوان گوشزد از طرف خداوند به امت پیامبر مطرح شده است

جلسه دهم: رهبری طاغوت در قرآن(3)

اشاره

موضوع بحث امامت از منظر در قرآن بود.دیدگاه قرآن دردو زاویه خلاصه می شود:

امامت الهیه:امامتی که خداوند اطاعت ازان را واجب گردانیده است

امامت طاغوت:امامتی که اطاعت از ان سبب خروج از اسلام می شود

در دو جلسه پیشین دو آیه در ارتباط با امامت طاغوت بررسی شد.

آیه سوم:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين»(1)

ص: 45


1- -مائده:51

ترجمه: اى اهل ايمان! يهود و نصارى را سرپرستان خود مگيريد، آنان سرپرستان و دوستان يكديگرند [و تنها به روابط ميان خود وفا دارند]. و هر كس از شما، يهود و نصارى را سرپرست گيرد از زمره آنان است؛ بى ترديد خدا گروه ستمكار را هدايت نمى كند.

معنای ولایت:

کلمه اولیاءجمع ولی است .دو قرینه وجود دارد که کلمه اولیاء به معنی دوستدار نیست وقطعا به معنای سرپرست ورهبر است .

قرینه اول:

جمله دوم: «مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»

کلام ابن عاشور :

ابن عاشورازاسطوانه های علمی اهل سنت است.اودرتفسیرش ذیل آیه مزبور این چنین می نویسد:

«وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ »:على الولاية الكاملة الّتي هي الرّضى بدينهم و الطعن في دين الإسلام، و لذلك قال ابن عطيّة: و من تولّاهم بمعتقده و دينه فهو منهم في الكفر و الخلود في النّار(1)

از کلام این مفسر اهل سنت استفاده می شود کلمه اولیاءبه معنای دوستدارومحب نیست .شاهدبراین مطلب ادامه گفتار ابن عاشور است که می گوید: و قد اتّفق علماء السنّة على أنّ ما دون الرّضا بالكفر و ممالاتهم عليه من الولاية لا يوجب الخروج من الربقة الإسلاميّ

او می گوید:تمام علمای اهل سنت اتفاق نظر دارند دوستی وهمکاری با اهل کتاب موجب خروج از اسلام نمی شود

قرینه دوم:

خداونددر قرآن نهی مطلق از محبت به یهود ونصارا نکرده است .از این جهت به ذهن کسی خطور نکند کلمه اولیاء به معنای دوستدار است .اگر یهود ونصارا سر جنگ ودشمنی با مسلمانان داشته باشندنباید دوستی به انها بورزیم.در سوره ممتحنه می فرماید :

« لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ»(2)

ص: 46


1- - التحرير و التنوير ج 5 ص 13
2- -ممتحنه:8

ترجمه :خدا شما را از نيكى كردن و عدالت نسبت به كسانى كه دركار دين با شما نجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون نكردند باز نمى دارد؛ زيرا خدا عدالت پيشگان را دوست دارد

طبق این آیه ان گروه از یهود ونصارا که کافر حربی نیستندوایذائی به مسلمانان نمی رسانندمحبت وعدل ورزی نسبت به اینها اشکالی نداردپس درآیه مزبور کلمه اولیاءبه معنای دوستدار نیست وقطعا به معنای سرپرست ورهبری است چونکه محبت ورزی در جای دیگر نهی نشده است اما نهی در آیه مطلق است یعنی پذیرش مقام فرمانبری وامامت یهود ونصارا مساوی است با خروج از جرگه مسلمین

تبعیت از اهل کتاب

این آیه با آیه ای از سوره بقره سنجیده می شود.در آیه مزبور می فرماید :

« وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»(1)

ترجمه: يهود و نصارى هرگز از تو راضى نمى شوند تا آنكه از آيينشان پيروى كنى. بگو: مسلماً هدايت خدا فقط هدايت [واقعى] است. و اگر پس از دانشى كه [چون قرآن] برايت آمده از هوا و هوس هاى آنان پيروى كنى، از سوى خدا هيچ سرپرست و ياورى براى تو نخواهد بود

چراخداوجود مقدس پیامبررا مورد خطاب قرار داده است؟به خاطر اهمیت مسئله امامت قطعاکه وجود مقدس پیامبر مورد خطاب است اگر تابعین پیامبر هم از یهود ونصارا پیروی کنند سبب خروج انها از اسلام می شود .پیامبر که شاخص امت است وجایگاه ویژه ای دارد اگر امامت او دچار نقصان ونوسان شودقطعا امت هم دچار نوسان میشوند دراین جلسه بررسی اجمالی آیات امامت را به پایان میر سانیم-ان شاء الله-به طور مفصل در برخی از آیات امامت ورود خواهیم داشت.

ص: 47


1- -بقره:120

آیه اول:آیه ولایت(55-مائده)

فصل اول:بررسی مفاهیم مفردات آیه ولایت

جلسه یازدهم:آیه ولایت(1)

اشاره

موضوع بحث امامت با محوریت آیات شریفه بود . آیاتی در قرآن وجود دارد که اصل امامت را بیان میکند وهمچنین از دو زاویه امامت رابه دو گونه تقسیم میکند.

یک نکته مهم:

مهمترین منبع در کنکاش مسئله امامت آیات قرآن است.صحیح است پیامبر مبحث امامت را تبیین کردند واحادیث گهرباری از ایشان مانند حدیث ثقلین نقل شده است اما امت بعد از پیامبر از عترت جدا شدند از این جهت چون روی سخن با تمام امت است محوریت کلام برروی آیات قران گذاشته شدتا ببینیم دیدگاه قرآن در مورد امامت چیست وبه چه حقیقتی امتی را رهنمون می کند ؟ از این جلسه تخصصی تر وارد بحث می شویم

ص: 48

و پیرامون یک آیه درطی چند جلسه بحث خواهیم کرد.از مهمترین آیات در بحث امامت وولایت آیه ولایت است . خداوند در این آیه می فرماید:

« إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» (1)

جایگاه ایه ولایت دربحث امامت:

علمای امامیه از صدر اسلام تا کنون مترصد این واقعیت ومعرفت قرانی شده اند وبه این آیه استناد جسته اند.بزرگان اهل تسنن به خاطر تقابل با اندیشه امامیه به این آیه نیز در مقام استدلال قرار گرفته اند لهذا از بزنگاههای بحث امامت در آیات شریفه قران بحث ازآیه ولایت بوده است وخواهد بود.روش ما منهج تاریخی وحدیثی نیست اما به جهت تناسب بحث برخی متون حدیثی را متذکر خواهیم شدودر صدد این مطلب هستیم که آیه شریفه با توجه به آیات دیگر کدام قرائت امت اسلامی را تائید می کند؟

امامت خاصه امیر المومنین در آیه ولایت:

اشاره

محوراصلی بحث حول اصل امامت وامامت الهیه است .اما در آیه ولایت سخن از اثبات امامت وولایت امیرالمومنین علی –علیه السلام-است از این رو با اثبات امامت ان بزرگواربه دنبال ان نیز اندیشه امامیه درراستای امامت الهیه روشن میشود .در کتب کلام واعتقادات شیعه به این آیه در اثبات امامت وخلافت بلافصل آن حضرت استدلال شده است .در طی چند جلسه وجوه استدلال به این آیه را مطرح خواهیم کرد وسپس به طرح شبهات وپاسخ به آنها خواهیم پرداخت

بررسی واژگان آیه :

اولین وجه استدلال به این آیه بررسی کلید واژه های این آیه است .آیه شریفه کلید واژه های حساسی در خود داردکه پرداختن به این واژگان حقیقت مطلب رااشکارتر میکند . کلید واژه های این آیه

عبارت اند از:

1- إِنَّما 2-ولایت 3-رسول 4- الَّذينَ آمَنُوا -5- يُقيمُونَ الصَّلاةَ 6 - يُؤْتُونَ الزَّكاةَ 7- راكِعُون

سرفصلهای بحث:

1-مفهوم حصر در کلمه انما

2-معنای ولایت د راصطلاح لغت عرب وقران وپیشینه ولایت در بستر تاریخ

3-دائره وضع لغت ولایت اشترک لفظی یا معنوی؟

4-تضاد معنای دوست ویاوردرکلمه ولی با مفاهیم دیگر

5-همطراز بودن ولایت خدا ورسول والذین امنوا

ص: 49


1- -مائده:55

6-حدود ولایت تشریعیه خدا ورسول والذین امنوا

7-مصادیق الذین امنوا تمام امت یا گروه خاصی؟

توضیح اجمالی :با توجه به حصرولایت برای سه مصداق تمام امت نمیتواند مراد باشد پس یک گروه خاصی هستند که پیامبر باید آنهارامعرفی کند

8- نوع وصف الذین امنوا

مشیر یا مقوم؟

توضیح اجمالی:وصف مشیر اشاره به یک گروه خاصی داردبا توجه به حصریت انما قطعا وصف مشیر خواهد بود اما اگر وصف مقوم باشد تمام امت را شامل میشود اما این مفهوم با مفهوم کلمه انما وولی هیچ گونه سازگاری ندارد

إِنَّما:

اولین واژه کلمه «إِنَّما»ست.با مراجعه به کتب اهل لغت واصولیون اهل سنت وشیعه کلمه إِنَّما از ادات حصرشمرده شده است.حصر به معنای تخصیص زدن در کلام است بنابراین مفهوم خدا در مقام این است که حصر کند مقام ولایت را درذات خودش ورسول والذین امنوا

حصر در لغت عرب:

ادات حصر در لغت عرب بر سه قسم است

1:ماو إِلاَّ

2:تقدیم ما حقه التاخیر

3:اِنَّما

حصردر جمله به اعتباری به دودسته تقسیم میشود :

1-حصر صفت در موصوف

مثال: لا اله الاالله مقام الوهیت(صفت)منحصر است در ذات باری تعالی(موصوف)

2- حصرموصوف د رصفت

مثال قرانی:«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ»(1)

ص: 50


1- -ال عمران:144

ترجمه: و محمّد جز فرستاده اى از سوى خدا كه پيش از او هم فرستادگانى [آمده و] گذشته اند، نيست. پس آيا اگر او بميرد يا كشته شود، [ايمان و عمل صالح را ترك مى كنيد و] به روش گذشتگان و نياكان خود برمى گرديد؟! و هر كس برگردد هيچ زيانى به خدا نمى رساند؛ و خدا به زودى سپاس گزاران را پاداش مى دهد

موصوف یعنی (وجود مقدس پیامبر) د رصفت (مقام رسالت ) حصر شده است

یک اشکال :

مگر شان پیامبر فقط منحصر در رسالت است ؟آیا طبق مذهب امامیه پیامبر مقام امامت رادارا نیست؟

پاسخ:

این حصر با توجه به ذهنیت مخاطب است چون مخاطب براین باور است که پیامبر نمی میرد واگر از دنیا رفت رسالتش تمام میشود خدا شان پیامبر رادر مقام رسالت حصر می کند تا ذهنیت غلط مخاطب را از بین ببرد این آیه در بحث ارتداد نازل شده است ومربوط به جنگ احد است

که عده ای می خواستند مشرک بشوند

تقسیم دیگر حصر:

1-حصر حقیقی:تمام محصور در محصور فیه جمع شده است .

مثال :جمله «لا اله الا الله »تمام شان الوهیت برای خداوند است یادر قران امده است:

«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً »(1)

ترجمه: بگو: جز اين نيست كه من هم بشرى مانند شمايم كه به من وحى مى شود كه معبود شما فقط خداى يكتاست؛ پس كسى كه ديدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را اميد دارد، پس بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.

شاهد مورد نظر درایه فراز «اَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ»است.

2- حصر اضافی یا نسبی:تمام محصور برای محصور فیه نیست در این جا با توجه به مطلبی که می خواهیم بیان کنیم یا به خاطر ابطال برداشت غلط مخاطب از حصر استفاده می کنیم .مثال این مورد آیه «ما محمد الا رسول »است.پیامبر شوون دیگری رادارد اما به مخاطب برداشت غلطی به پیامبر دارد از این حصر استفاده کردیم.با توجه به این بحث حال می خواهیم ببینیم حصر آیه ولایت از کدام قسم است؟

ص: 51


1- -کهف:110

جلسه دوازدهم: آیه ولایت(2):بررسی معنای کلمه انما

اشاره

بحث ما در آیه شریفه ولایت بود.عرض کردیم کلمه انما دلالت برحصر دارد.کلمات دیگری نیز در لغت فصیح عرب وجود داردکه در معنای حصر استعمال می شود .اما ادامه بحث از ایه شریفه

با توجه به اهمیت وجایگاه کلمه إِنَّما بحث جداگانه ای را در مورد این کلمه مطرح می کنیم .ابن هشام در مغنی پیرامون این کلمه بحث مفصلی دارد .عد ه ای دقیقا کلام اورا بررسی نکرده اند وخواسته اند این مطلب را القاء کنندکه ابن هشام درمقام این است که کلمه انما دلالت بر حصر ندارد وحال انکه ابن هشام کلام ابوحیان را نقل میکند وسپس ادله نحویون را در مورد حصریت انما بیان میکندولی آن ادله را نمی پذیرد نه این که اصل افاده حصررا نپذیرد.او ذیل کلمه« اَنَّ» چنین می نویسد:

صحَّ للزمخشری ان یدعی ان «اَنما» بالفتح تفید الحصرً کاِنما و قَدِ اجتمعتا فی قوله تعالی : «قُل اِنما یوحی الیَّ اَنَّما الهُکُم اله واحد، فالاولی لقصر الصفه علی الموصوف و الثانیه بالعکس و قول ابی حیان: «هذا شی انفرد به ولا یعرف القول لذلک الا فی انما بالکسرمردود بما ذکرت و قوله: ان دعوی الحصرهنا باطله لاقتضائها انه لم یوح الیه غیرُ التوحید مردود ایضا بانّه حصر مقید.(1)

ابن هشام وقتی به مناسبت مطلب ابوحیان را نقل می کند درمقام این است که کلام اورا رد کند.ابوحیان از منکرین معنای حصراست.ابوحیان می گوید:

ص: 52


1- -مغنی اللبیب-ص59

در آیه «قُل اَنَّما الهُکم اله واحد» کلمه انما افاده حصر نمیدهد چون که معنایش این است که اگر حصر رابپذیریم چیزی جز یگانگی خدا برپیامبر نازل نشده است در حالی که مطالب دیگر نازل شده است.

ز مخشری در جواب او می گوید: این ایه از نوع حصر اضافی و مقید است. بنابراین ابن هشام با استشهاد به کلام زمخشری نظر اورا رد میکند

کلام ابن هشام درذیل کلمه «ما»:

زعم جماعه من الاصولیین والبیانیین ان ماالکافه التی مع انَّ، نافیه و ان ذلک سبب افادتها للحصر، قالوا لاِنَّ للاثبات و ما للنفی فلایجوز ان یتوجها معاً الی شی واحد لانَّه تناقض و لا ان یحکم بتوجه النفی المذکور بعدها لانه خلاف الواقع باتفاق فتعین صدقه لغیر المذکور و صرفه الاثبات للمذکور فجاء الحصرو هذا البحث مبنی علی مقدمتین باطلتین باجماع النحویین. (1)

اهل لغت وبیان مدعی شده اند انما مفید حصر است به خاطر این که کلمه انما ترکیب از ان وماءکافه است ابن هشام این دلیل رانمی پذیرد نه این که اصل افاده حصررا نپذیرد .

اما کلام فخررازی درذیل آیه 110 سوره کهف:

قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَ أي لا امتياز بيني و بينكم في شي ء من الصفات إلا أن اللّه تعالى أوحى إلي أنه لا إله إلا اللّه الواحد الأحد الصمد، و الآية تدل على مطلوبين: الأول: أن كلمة إِنَّما تفيد الحصر.(2)

تصریح کلام فخررازی این است که آیه شریفه دلالت برحصرانما دارد.ما سه دلیل داریم که کلمه انما دلالت برحصر دارد.

1-تبادر:از استعمال ووضع لغت عرب استفاده می شود که انما دلالت بر حصر دارد

2-آیات شریفه قران مانند:

«وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْو»(3)

ترجمه: و زندگى دنيا [بدون ايمان و عمل صالح] بازى و سرگرمى است

ص: 53


1- -مغنی البیب –ص:406
2- - مفاتيح الغيب ج 21 ص 503
3- -انعام:32

وایه«إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ »(1)

ترجمه:زندگى دنيا فقط بازى و سرگرمى است

3-بیان مشهور ادب و اصول شیعه واهل سنت مانند:

زمخشری در کشاف ج1ص623

نسفی در تفسیرش ج1ص289

تفتازانی در شرح المقاصد ج3ص501

الوسی درروح المعانی ج1ص608

ثعالبی در جواهر الحسان ج2ص396

حب وبغض ملاک علمی فخررازی!

چه گونه فخررازی در تفسیر سوره کهف تصریح میکند انما مفید حصر است اما در آیه ولایت می گوید :انما دلالت برحصر ندارد؟

جواب:کلام فخررازی رادرذیل ایه 54 سوره مائده دقت کنیداو می گوید: کلمه قوم اسم جمع است ومراد ان ابوبکر بن ابی قحافه است (2)ولی درآیه ولایت چون که امامت وخلافت امیرالمومنین را برنمی تابد میگوید:کلمه«الذین امنوا »صیغه جمع است ونمی توان از ان یک فرد را لحاظ کرد.این مطلب نشان دهنده حب وبغض شخصی است که طبق هواهای نفسانی وغرض ورزی مطالب علمی را مطرح میکند.

ص: 54


1- -محمد:36
2- - عبارت فخررازی: «أنا ندعي أن هذه الآية يجب أن يقال: إنها نزلت في حق أبي بكر » مفاتيح الغيب ج 12 ص: 37

جلسه سیزدهم: بررسی معنای کلمه ولی

اشاره

دومین کلید واژه ایه ولایت کلمه ولی است .قبل از اینکه بحث قرانی را در مورد ایه شریفه وکلمه ولی اغاز کنیم تذکر یک نکته لازم وضروری است. برخلاف عده ای که گمان می کنند کلمه ولی مشترک لفظی است در معانی متعدد همانند رب وابن وعبد ومالک وغیره بادقت علمی به این حقیقت می رسیم که کلمه ولی به هیچ وجه اشتراک لفظی دراین معانی نداردبلکه این واژه یک مشترک معنوی است .معنای حقیقی واولیه همان اولی به تصرف ومتولی امر است ومعانی دیگر متضمن معنای متولی امر هستند.(1)

دراین راستا کلمات اهل لغت رابررسی می کنیم.

راغب در مفردات می گوید:

«الْوَلَايَةُ: النُّصْرةُ و الْوِلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ و قيل: الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمر»(2)

مرحوم شیخ مفید در النکت فی مقدمات الاصول تصریح میکند:

«لاخلافَ بَینَ اهلِ اللسان انَّ المولی فی اللغهِ بمعنی السید المطاع» (3)

علامه امینی درکتاب گرانسنگ الغدیر می نویسد:

«فليس للمولى إلّا معنىً واحد و هو الأَولى بالشي ء، و تختلف هذه الأولويّة بحسب الاستعمال في كلٍّ من موارده، فالاشتراك معنويٌّ، و هو أَولى من الاشتراك اللفظي»(4)

مولی یک معنا بیشتر ندارد و آن اولویت در تصرف است و این اولویت در موارد استعمال متفاوت است. پس اشتراک لفظ در مصادیق معنوی است و اشتراک معنوی بهتر از اشتراک لفظی است .

در اقرب الموارد ذیل کلمه ولی می نویسد:

ص: 55


1- -تذکریک نکته در مورد اشتراک معنوی: در اشتراک معنوی یک لفظ دریک معنا استعمال می شود حقیقتا اما این معنا مصادیق متعدد دارد مانند لفظ انسان که برای حیوان ناطق وضع شده است اما شامل افراد زیادی می شود
2- - مفردات ألفاظ القرآن ص 885
3- - النكت في مقدمات الاصول ص 45
4- - الغدیرفی الکتاب والسنه والادب ج1ص651

«الولیُّ المحبُّ و الصدَّیق و النصیر و الجمع اولیاء و فی المصباح الولیُّ فعیل بمعنی الفاعل من وَلیَهُ اذا قام به و منه اللهُ ولیُّ الذین آمنواو الجمع اولیاء قال ابن فارس: وکُلُّ مَن وَلیِ امرَ احدٍ فهو ولیُّه و قد یطلق الولیُّ ایضا علی المعتِق والمعتَق»(1)

ترجمه:ولی به معنای محب و صدیق و یاور آمده است. جمع ان اولیاء است. در مصباح می گوید: ولی بر وزن فعیل به معنی فاعل است از ولیه اذا قام به : ان کار را بر عهده گرفت. ابن فارس می گوید:

هر کسی که امر شخصی را بر عهده بگیرد ولی ان شخص محسوب می شود. گاهی لفظ ولی در مُعتِق و ازاد کننده و مُعتَق و ازاد شونده استعمال می شود

شواهد قرانی:

«مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطانا»(2)

ترجمه: و هر كس مظلوم [و به ناحق] كشته شود، براى وارثش تسلّطى بر قاتل [جهت خونخواهى، ديه و عفو] قرار داده ايم،

کلمه ولی در این آیه به معنی متولی امر است.درآیه دیگر می فرماید:

«وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائي وَ كانَتِ امْرَأَتي عاقِراً فَهَبْ لي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُني وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»(3)

ترجمه: پس مرا از سوى خود فرزندى عطا كن. كه از من و خاندان يعقوب ارث ببرد، و او را پروردگارا! [از هر جهت] مورد رضايت [خود] قرار ده.

ولی در بحث ارث یعنی کسی که تولی در امر و متصرف در اموال شخص باشد.

نمونه روائی:

ص: 56


1- -
2- -اسراء:33
3- -مریم:5

حدیث نبوی مربوط به ولایت پدر در امر ازدواج: «أيما امرأة نُكِحَتْ بغير إذن مواليها فنكاحها باطل»(1)

.هر زنی که بدون اذن ولی نکاح کند نکاحش باطل است. ولی دختر کسی است که تولی امر دختر را بر عهده دارد.

خلاصه بحث:

تا این مرحله به این مطلب رسیدیم معنای حقیقی کلمه ولی از حیث لغت تولی امروسرپرستی است اما اگر کسی قائل شد معانی کلمه ولی به نحو اشتراک لفظی است با توجه به قرائن موجود در کلام معنای حاکم را اخذ می کنیم. درجلسه آینده به بررسی ونقد معنای محب خواهیم پرداخت

ص: 57


1- - صحيح أبي داود ص1879

جلسه چهاردهم: بررسی ونقد معنای محب در کلمه ولی

اشاره

بحث از امامت الهیه کشانده شد به آیه ولایت واژگان کلیدی آیه رامورد بررسی قرار داده ایم بعداز واژه انما به کلمه ولی ومعانی ان پرداختیم .بنابر تصریح بزرگان اهل سنت معنای حقیقی واولیه تولی امر است اما بنابر تنزل می خواهیم بحث کنیم آیا کلمه ولی به معنای محب ودوستدار است یا ناصر یا تولی امر؟

سه معنی در لفظ ولی از سوی اهل سنت مطرح شده است.

1-مُحِب 2- ناصر 3- متولی امر

بررسی معنای محب:

اگر ولی به معنای مُحِب باشد با توجه به کلمه انما معنای آیه این چنین می شود:

فقط محب ودوستدار شما خدا و رسول و الذین امنوا است. یعنی ما کسی دیگری را به عنوان محب قبول نداریم در حالی که این معنا با آیات دیگر همخوانی نداردمانند آیه ذیل:

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»(1)

ترجمه:يقيناً سرسخت ترين مردم را در كينه و دشمنى نسبت به مؤمنان، يهوديان و مشركان خواهى يافت. و البته نزديك ترينشان را در دوستى با مؤمنان، كسانى مى يابى كه گفتند: ما نصرانى هستيم. اين واقعيت براى آن است كه گروهى از آنان كشيشان دانشمند و عابدان خدا ترس اند، و آنان [در پيروى از حق] تكبّر نمى كنند.

طبق این آیه عده ای از نصاری محب ما هستند. و محبتشان هم حقیقی است. پس این آیه با معنای محب در لفظ ولی ناسازگار است. اگر مُحِب به معنای محبوب باشد باز هم دارای اشکال است و معنای آیه چنین می شود:فقط کسی را باید دوست داشته باشیدکه خدا و رسول و الذین امنوا باشند. این معنا با ایه 8 ممتحنه در تضاد است. در این آیه از دوستی با اهل کتاب نهی نشده است به شرط این که نزاع ودشمنی با امت اسلام نداشته باشند .بنابراین اگرکسی کلمه ولی را به معنای محب بگیردبااین چالش مفهومی روبرو می شود .در جلسه آینده به بررسی معنای ياور خواهیم پرداخت.

ص: 58


1- -مائده :82

جلسه پانزدهم: بررسی ونقد معنای یاور در کلمه ولی

اشاره

محور بحث امامت در قرآن بود .به آیه شریفه ولایت رسیدیم درذیل ایه کلید واژه های آیه را بررسی کردیم واژه اول لفظ انما بود کلمه دوم لفظ ولی است بیان شد که دو مبنا در وضع لغت ولی وجود دارد

1-اشتراک معنوی:معنای حقیقی کلمه ولی تولی امر است ومعانی دیگراز معنای حقیقی اخذ شده اند

2-اشتراک لفظی:در این صورت برای جستجوی معنای مورد نظر کلمه ولی به قرائن موجود مراجعه میکنیم

معانی متعددی برای این کلمه در کتب لغت بیان شده است مانند عمو وپسرعمو وهمسایه وغیره اما این معانی نمی تواند درآیه مورد لحاظ باشدفقط سه معنا مورد نزاع وچالش قرار گرفته است که عبارت اند از

1-محب 2-ناصر 3-متولی امر وصاحب اختیار

ص: 59

بادقت علمی درآیات شریفه می توان نتیجه گرفت فقط معنای سوم در آیه مورد لحاظ است درجلسه قبل معنای محب را مورد نقد قرار دادیم دراین جلسه به نقد معنای دوم خواهیم پرداخت.اگربپذیریم کلمه ولی در ایه شریفه به معنای یاور است باید بپذیریم معنای آیه این چنین می شود: منحصر می شود یاور مومنین در سه مصداق:خداورسول والذین امنوا، در حالی که در قرآن می فرماید:

«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي *كُنْتُمْ تُوعَدُون نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ»(1)

ترجمه:بى ترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خدا است؛ سپس [در ميدان عمل بر اين حقيقت] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند [و مى گويند:] مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مى دادند، بشارت باد.

بزرگان اهل سنت کلمه ولی رابه معنای محب ویاور گرفته اند اگرما بپذیریم کلمه ولی به معنای یاور است با این آیه در تعارض است .در نتیجه طبق این آیه انحصار شکسته شد پس نمی تواند ولی در آیه به معنای ناصر باشد چون بااین چالش مفهومی روبرو میشود.دومین آیه ای که این معنا با ان تعارض دارد آیه ذیل است

« إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير »(2)

ترجمه: مسلماً كسانى كه ايمان آوردند، و هجرت كردند، و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد نمودند، و كسانى كه مهاجران را پناه و جا دادند و يارى كردند، اينانند كه يار و دوست يكديگرند. و كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نكردند شما را از دوستى آنان هيچ سودى نيست تازمانى كه هجرت كنند؛ و اگر در امور دين از شما يارى طلبند، بر شماست كه آنان را يارى دهيد مگر آنكه يارى دادن شما به زيان گروهى باشد كه ميان شما و آنان پيمان [ترك جنگ] برقرار است؛ و خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست

یاوری ونصرت در این آیه یک تکلیف همگانی است برای تمام مسلمانان در تمام اعصار وطبق این ایه نصرت فقط از طرف خدا ورسول نیست.

ص: 60


1- -فصلت:30-31
2- -انفال:72

نتیجه بحث:

با توجه به مفهوم آیات شریفه مفهومی که کلمه ولی دارد نمی تواند یاور باشد

نکته دیگر:

اگر کلمه ولی در آیه به معنای یاور باشد با سنت پیامبر همخوانی ندارد .تمام مورخین اسلامی نقل می کنند پیامبر با ورود در مدینه با تمام قبائل یهود وغیر یهود هم پیمان شدند وپیمان نصرت ویاری بستندپس کلمه ولی مفهوم دیگری در خودش ضبط کرده است وآن مفهوم غیر از تولی امر وسرپرست نیست.

جلسه شانزدهم: معنای کلمه ولی درایه ولایت

بحث در مورد معنای کلمه ولی بود.در مورد واژه ولی عرض شد این واژه به معانی متعدد در ذیل کتب لغت استعمال شده است بنابر نظر صحیح حقیقت کلمه ولی تولی امر است ومعانی دیگر به نحو

ص: 61

اشتراک معنوی اخذ شده است.اگر کسی مبنایش این باشد کلمه ولی به نحو اشتراک لفظی است باز در راستای هر مفهوم نیاز به قرینه داریم .در جلسه پیشین بیان شد سه معنامورد نزاع واقع شده است

1-محب-2-ناصر -3-متولی امر

دومعنای اول تعارض مفهومی باآیات دیگر دارد عرض شد اگر کلمه ولی به معنای محب ویاورباشد با سنت نبوی نیز دچار تعارض است شاهد تاریخی اول رابیان کردیم نمونه دیگر هجرت عده ای از مسلمانان تحت شکنجه قریش به حبشه تحت سرپرستی جعفربن ابیطالب بود. نجاشی پادشاه مسیحی حبشه عکس العمل محبت امیزی به مسلمانان داشت آن هم محبت حقیقی بنابراین نتیجه میگیریم کلمه ولی نمی تواند به معنای محب ودوستدار باشد

جلسه هفدهم:بررسی معنای کلمه ولی در آیه ولایت بر مبنای سیاق

اشاره

موضوع بحث بررسی مفهوم واژه ولی بود.اگر مبنای اول (اشتراک معنوی) را در کلمه ولی بپذیریم سخن ما تمام است. اگر مشترک لفظی را بپذیریم باید قرائن را بررسی کرد. در ذیل آیه بسیاری از معانی با مفهوم آیه تناسبی ندارد . سه معنای اصلی مطرح شده است که دو معنا مورد اشکال قرار گرفت.معنای اولی مُحب بود که با آیات دیگر تعارض داشت. آیات دیگر محبت اهل کتابی را که با دشمنانی سر جنگ نداشتند نفی نمی کرد. نمونه تاریخی در مورد محبت حقیقی نصاری نسبت به مسلمانان، عکس العمل پادشاه حبشه (نجاشی) به مهاجرین مکه به سرپرستی جعفر بن ابی طالب بود.

بررسی کلید واژه های آیه ولایت:

کلمه انما و ولی را بررسی کردیم. اقوال علمای بزرگ اهل سنت مثل زمخشری و غیره را در مورد معنای انما نقل کردیم. در مورد لفظ ولی بیان کردیم معنای حقیقی آن تولی امر است. این معنا در

ص: 62

معانی دیگر اخذ شده است. عده ای قائلند ولی مشترک لفظی است اما برای تشخیص معانی نیاز به قرینه داریم.سه معنائی که غالباً مطرح می شود محب و ناصر و متولی امر است. در جلسات پیشین معنای محب و ناصر را مورد بررسی قرار دادیم و به این نتیجه رسیدیم تنها معنای مراد از ولی در آیه فقط تولی امر است. نکته دیگر این است که از وحدت لفظ ولی در سه مصداق فهمیده می شود که همان ولایتی که برای خدا است برای رسول و الذین امنوا است. اگر گستره ولائی هریک فرق داشته باشد باید از لفظ اولیاء استفاده می شد. یکی از قرائن مهم که معنای حقیقی واژه ولی رامشخص میکند بررسی آیات قبل آیه ولایت است .در آیات قبل طبق قاعده سیاق لفظ ولی به یک معنا به کار برده شده است .

اولین آیه:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين »(1)

ترجمه: اى اهل ايمان، يهود و نصارى را به دوستى مگيريد، آنان بعضى دوستدار بعضى ديگرند، و هر كه از شما مؤمنان با آنها دوستى كند به حقيقت از آنها خواهد بود؛ همانا خدا ستمكاران را هدايت نخواهد نمود.

به سه دلیل لفظ اولیاء به معنی تولی امر است.

دلیل اول:فراز «مِن یَتَولَّهم منکم فهو مِنهُم.»

درسوره آل عمران می فرماید:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ كافِرين»(2)

این آیه در کنار این فراز قرار داده شود معنای آیه 51 چنین می شود: اگر کسی از شما اهل کتاب را به عنوان متولی امر و مقام مطاعیت بپذیرد از اهل کتاب می شود و از دائره اسلام خارج می شود.

دلیل دوم:اگر لفظ اولیاء به معنای محب و یاور باشد با سه ایه از سوره ممتحنه در تعارض است

ص: 63


1- -مائده:51
2- -ال عمران :100

1-«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ»(1)

ترجمه:اى اهل ايمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگيريد، شما با آنان اظهار دوستى مى كنيد، در حالى كه آنان به طور يقين به آنچه از حق براى شما آمده كافرند، و پيامبر و شما را به خاطر ايمانتان به خدا كه پروردگار شماست [از وطن] بيرون مى كنند، [پس آنان را دوستان خود مگيريد] اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنوديم بيرون آمده ايد [چرا] مخفيانه به آنان پيام مى دهيد كه دوستشان داريد؟ در حالى كه من به آنچه پنهان مى داشتيد و آنچه آشكار كرديد داناترم، و هر كس از شما با دشمنان من رابطه دوستى برقرار كند، مسلماً از راه راست منحرف شده است

کلمه مودت قرینه است برای معنای اولیاء که منظور از اولیاء در آیه 51 مائده متولی امر است. خدا در آیه اول ممتحنه منع می کند از دوستی با کفاریکه سرجنگ با پیامبر دارند.

2-«لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ»(2)

إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ » (3)

ترجمه:اميد است خدا ميان شما و كسانى از كافران كه با آنان دشمنى داشتيد [به وسيله اسلام آوردنشان] دوستى قرار دهد، و خدا تواناست، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. (7)خدا شما را از نيكى كردن و عدالت نسبت به كسانى كه دركار دين با شما نجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون نكردند باز نمى دارد؛ زيرا خدا عدالت پيشگان را دوست دارد.

خداوند در این دو آیه نهی مطلق از دوستی و محبت با اهل کتاب نکرده است. بنابراین لفظ اولیاء در آیه 51 مائده نمی تواند معنای محب باشد.

3-شان نزول آیه 51 مائده :

ص: 64


1- -ممتحنه:1
2- -ممتحنه:7
3- -ممتحنه:8

در کتاب های تفسیری شیعه و سنی امده است که درخلال جنگ احد شایعه قتل پیامبربرسر زبانها افتاد. دشمن از این حربه استفاده کرد. از پشت به مسلمانان حمله کرد. عده ای از ترس فرار کردند و افراد قلیلی با پیامبر بودند. در این جنگ مومنین حقیقی از منافین شناخته شدند. عده ای می خواستند به یهود پناه ببرندپناهندگی به معنی پذیرش قانون طرف مقابل است یعنی پذیرش مقام فرمانبری

جلسه هیجدهم:

اشاره

موضوع بحث امامت در قرآن بود. بحث معطوف شد به آیه ولایت .عرض کردیم تنها مفهومی که از کلمه ولی با توجه به انحصاری که از کلمه انما استفاده می شودوتطبیق علمی با آیه شریفه دارد تولی امر وسرپرستی می باشد .در جلسه پیشین بحث سیاق را مطرح کردیم اگر طبق مبنای اهل سنت عمل کنیم بایدنگاهی به آیات قبل از آیه ولایت داشته باشیم .از آیه 51شروع کردیم با توجه به سه دلیل تنها مفهومی که ازاآه برداشت می شود تولی امر ورهبری است .

اما بررسی آیه دوم

کلید واژه این آیه« في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» است دراین آیه کلام از منافقین است خداوند دراین آیه می فرماید

ص: 65

« فَتَرَى الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ»(1)

ترجمه :كسانى كه در دل هايشان بيمارى [دورويى] است، مى بينى كه در دوستى با يهود و نصارى شتاب مى ورزند و [بر پايه خيال باطلشان كه مبادا اسلام و مسلمانان تكيه گاه استوارى نباشند] مى گويند: مى ترسيم آسيب و گزند ناگوارى به ما برسد [به اين سبب بايد براى دوستى به سوى يهود و نصارى بشتابيم]. اميد است خدا از سوى خود پيروزى يا واقعيت ديگرى [به نفع مسلمانان] پيش آرد تا اين بيماردلان بر آنچه در دل هايشان پنهان مى داشتند، پشيمان شوند

بحث نفاق بحث مفصلی است اما اشاره ای گذرا به ان خواهیم داشت.عده ای قائلندجریان نفاق از مدینه پی ریزی شد اما خداوند در سوره مدثرکه یک سوره مکی است طوائفی از منافقین را معرفی می نماید.بحث نفاق از مکه اغاز شده است پیامبر درمکه جنگی نداشتند وخود تحت آماج شکنجه های قریش بودند از این رو جبری درکار نبوداما منافقان اظهار اسلام کردند به خاطر طمع در آینده اسلام

شاهد تاریخی بر جنایات منافقین

یکی ازاعمال ننگین منافقین که درتاریخ ضبط شده است نقشه قتل پیامبر بود. در ذیل ایه 74 سوره توبه طبق تصریح بزرگان تفسیر وحدیث اهل سنت پانزده نفر تصمیم گرفتند پیامبررا در لیله العقبه به قتل رسانند ابن حزم اندلسی به روایت صحیح از ولید بن جمیع نام اینان را میبرد گرچه ابن حزم ولید راتضعیف می کنداما رجالیون متاخر مثل ابن سعددر الطبقات الکبری تصریح می کند او ثقه است.(2)

ابن حزم در کتاب المحلی نقل می کندپنج نفر از ان پانزده نفرکه تصمیم گرفتند پیامبررا به شهادت برسانندنامشان عمر بن خطاب وابوبکر وعثمان بن عفان وطلحه وسعدبن ابی وقاص بود (3).ابن عساکر درتاریخ مدینه نیز ابو موسی اشعری را هم نام میبرد.(4)در این آیه نیز صحبت از منافقین است. منافق

ص: 66


1- -مائده:52
2- -کلام ابن سعد در الطبقات الکبری: لولید بن عبدالله بن جمیع الخزاعی من انفسهم وکان ثقة وله احادیث. الطبقات الکبری، ج6، ص354،
3- -عبارت ابن حزم در ذیل حدیث حذیفه وَأَمَّا حَدِيثُ حُذَيْفَةَ فَسَاقِطٌ، لِأَنَّهُ مِنْ طَرِيقِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ - وَهُوَ هَالِكٌ - وَلَا نَرَاهُ يَعْلَمُ مَنْ وَضَعَ الْحَدِيثَ فَإِنَّهُ قَدْ رَوَى أَخْبَارًا فِيهَا أَنَّ أَبَا بَكْرٍ، وَعُمَرَ، وَعُثْمَانَ، وَطَلْحَةَ، وَسَعْدَ بْنَ أَبِي وَقَّاصٍ - رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ - أَرَادُوا قَتْلَ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ - وَإِلْقَاءَهُ مِنْ الْعَقَبَةِ فِي تَبُوكَ - وَهَذَا هُوَ الْكَذِبُ الْمَوْضُوعُ الَّذِي يَطْعَنُ اللَّهُ تَعَالَى وَاضِعَهُ - فَسَقَطَ التَّعَلُّقُ بِهِ –(المحلی بالاثار –ج12-ص 860)-
4- -

چه کسی است؟منافق کسی است که اظهار اسلام میکند اما درواقع ایمان به خداورسول ندارد ومقام رهبری وسرپرستی خدا ورسول را قبول ندارد.خداوند دراین آیه خطر منافقین راگوشزد میکند وآن خروج این گروه از تولی امرورهبری الهی است.

اما آیه بعدی:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»(1)

ترجمه:اى اهل ايمان! هر كس از شما از دينش برگردد [زيانى به خدا نمى رساند] خدا به زودى گروهى را مى آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند

خداوند یک حقیقت تلخ را خبر می دهد وآن ارتداد عده ای از مسلمانان است وارتدادیعنی جداشدن از سرپرستی وتولی امر خدا ورسول است

نتیجه :

ما به این مطلب رسیدیم که طبق سیاق آیات

ومفهوم انها تمام نگاه ونقطه هشدار خدا متوجه مسئله رهبری ومقام تولی امر است از آیه 51تا آیه 54 دیدگاه خداوند سلب مقام ولایت از ولایت غیر الهی بود در آیه 55 جنبه ایجابی ولایت مطرح شده است که با کلمه حصر آغاز شده است

جلسه نوزدهم:

اشاره

موضوع بحث امامت در قرآن بود با محوریت آیه شریفه ولایت عرض سخن به اینجا رسید که کلمه انما دلالت بر حصر دارد واژه دوم که متعرض آن شدیم کلمه ولی بود معانی ادعاء شده رامورد بررسی ونقد قرار دادیم با محوریت آیات شریفه به این حقیقت رسیدیم که کلمه ولی طبق انچه که خداوند اراده کرده است وتنها معنائی که با اوهمخوانی داردتولی امر وسرپرستی است .بحث سیاق را مطرح کردیم وعرض کردیم از آیات 51تا 54 با نگاه دقیق علمی مهمترین مسئله ای که در این آیات مراد خداوند است امامت ورهبری است

ص: 67


1- -مائده:54

ولایت رسول والذین امنوا همطراز ولایت خداوند

خداونداز وحدت لفظ استفاده کرده است وحصر میکند مقام ولایت رادرسه مصداق خدا ورسول والذین امنوایعنی همان ولایتی که خداوند دارد برای رسول والذین امنوا نیز ثابت است .اگر خداوند حدی برای تولی امر رسول والذین امنوا قائل بود قطعا این کلام رامطلق به کار نمی بردومحدوده ولایت هر دورا قید میزد .وهم چنین می توانست از کلمه اولیاءاستفاده کند که هر کدام ولایت جداگانه ای دارند وسعه وضیق ولایت هر کدام یکسان نخواهد بود اما خداوند با وحدت لفظ همان گستره ولایت خود راد راین آیه به رسول والذین امنوا اعطاء کرده است

پاسخ یک شبهه

اگر شما مدعی شوید کلمه ولی برای خداوند یک مفهوم دارد وبرای رسول والذین امنوامفهوم جداگانه در پاسخ می گوئیم این مطلب قطعا غلط است .چون در اصول الفقه بیان شده است که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد صحیح نیست وشما این گونه در مورد کلمه ولی سخن بگویید لازمه اش استعمال لفظ واحد در اکثر از معنای واحد است .پس به دلالت عقل ودقت علمی ومنطقی کلمه ولی یک بار استعمال شده است برای سه مصداق وبه خاطروحدت لفظ وعدم صحت استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد هر گستره ولائی که برای خداوندست برای دومصداق دیگر نیز ثابت است .امااین مطلب که ولایت خدا بالذات است وولایت رسول والذین امنوابالاعطاء تخصصا ا ز مفهوم آیه خارج است

شئون ولائی پیامبر در قرآن:

حال میخواهیم ببینیم شئون ولائی پیامبر در قرآن چیست؟آیات فراوانی در قرآن وجوددارد که در ذیل توضیح خواهیم داد.

آیه اول:

«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا»(1)

ص: 68


1- -احزاب:36

ترجمه:و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد هنگامى كه خدا و پيامبرش كارى را حكم كنند براى آنان در كار خودشان اختيار باشد؛ و هركس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند يقيناً به صورتى آشكار گمراه شده است.

یکی از مقامات پیامبر قضاوت وحکومت در میان امت است.حکم پیامبر درمیان مردم نافذ است وآنها حق هیچ گونه چون وچرائی ندارند

آیه دوم:

« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً»(1)

ترجمه:پيامبر، نسبت به مؤمنان از خودشان اولى و سزاوارتر است

آیه سوم:

«كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون»(2)

ترجمه: همان گونه كه [تغيير قبله، كامل كردن نعمت است، اين حقيقت هم كامل كردن نعمت است كه] در ميان شما رسولى از خودتان فرستاديم كه همواره آيات ما را بر شما مى خواند، و شما را [از هر نوع آلودگى ظاهرى و باطنى] پاك و پاكيزه مى كند، و كتاب وحكمت به شما مى آموزد، وآنچه را نمى دانستيد به شما تعليم مى دهد.

آیه چهارم:

« قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه»(3)

ترجمه: بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بيامرزد؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

آیه پنجم:

ص: 69


1- -احزاب :6
2- -بقره:151
3- -ال عمران:31

« لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيرا»(1)

ترجمه: يقيناً براى شما در [روش و رفتار] پيامبر خدا الگوى نيكويى است

توضیح :

مقام اسوه بودن مطلق است چه در امور سیاسی، اجتماعی واحکام اطلاق این مقام عصمت پیامبر را به دنبال دارد.ونتیجه اسوه بودن تبعیت مردم از اسوه است.

آیه ششم:

« بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ »(2)

ترجمه: و قرآن را [هم] به سوى تو نازل كرديم به خاطر اينكه براى مردم آنچه را كه براى [هدايتشان] به سويشان نازل شده بيان كنى

آیه هفتم :

«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون»(3)

ترجمه: ما اين كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه حقايقى را كه در آن اختلاف كرده اند، براى آنان توضيح دهى [تا از آرا، نظريات وسليقه هاى باطلشان نسبت به حقايق دست بردارند

آیه هشتم:

« هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ »(4)

ص: 70


1- -احزاب:21
2- -نحل:44
3- -نحل:64
4- -ال عمران:7

ترجمه: اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن كتاب، آيات محكم است [كه كلماتش صريح و معانى اش روشن است] آنها اصل و اساس كتاب اند، و بخشى ديگر آيات متشابه است [كه كلماتش غير صريح و معانى اش مختلف و گوناگون است و جز به وسيله آيات محكم و روايات استوار تفسير نمى شود] ولى كسانى كه در قلوبشان انحراف [از هدايت الهى] است براى فتنه انگيزى و طلب تفسيرِ [نادرست و به ترديد انداختن مردم و گمراه كردن آنان] از آيات متشابهش پيروى مى كنند، و حال آنكه تفسير واقعى و حقيقى آنها را جز خدا نمى داند. و استواران در دانش [و چيره دستان در بينش]

مصداق کامل راسخون درعلم وجود مقدس پیامبر اسلام خواهد بود .در برداشت مفهوم صحیح از آیات متشابه قطعا امت دچار اختلاف می شوند چه کسی ایات متشابه را تبیین می کند ؟به نص قرآن وجود مقدس پیامبرست که امت رااز برداشت غلط از آیات متشابه حفظ میکند .آیات متعددی است که بیانگر شئون ولائی پیامبر است

آیه نهم :

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»(1)

ترجمه: اى اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [كه امامان از اهل بيت اند و چون پيامبر داراى مقام عصمت مى باشند] اطاعت كنيد. و اگر درباره چيزى [از احكام و امور مادى و معنوى و حكومت و جانشينى پس از پيامبر] نزاع داشتيد، آن را [براى فيصله يافتنش] اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، به خدا و پيامبر ارجاع دهيد؛ اين [ارجاع دادن] براى شما بهتر واز نظر عاقبت نيكوتر است

اطاعت مطلقه پیامبردراین آیه به چشم می خورد این هم شان ولائی پیامبر است این شان ولائی به حکم ایه ولایت برای الذین امنوا نیز ثابت است.نکته دیگر سنخ اطاعت اولی الامر از سنخ اطاعت اولی الامر است قطعا اطاعت مطلقه پیامبر واجب است هم چنین اطاعت مطلقه اولی الامر نیز ثابت است از آیه شریفه ولایت به این مطلب می رسیم اولی الامرهمان الذین امنوا هستند.نتیجه بحث این که ولایت رسول والذین امنوا همطراز ولایت خداوند است اما ذاتی بودن ولایت خداوند مطلبی است که تخصصا از آیه خارج است

ص: 71


1- -نساء:59

جلسه بیستم: شئون ولائی پیامبر(علم الهی)

اشاره

بحث ما امامت در قرآن بود. عرض ما به اینجا رسید که شئون ولائی خداوندبرای رسول والذی امنوا نیز ثابت است .آیاتی درقرآن وجوددارد که ابعاد مختلف ولایت رسول را بیان می کندآیاتی را برشمردیم وبه این نتیجه رسیدیم همان شئون ولائی پیامبربه حکم ایه شریفه ولایت برای رسول والذین امنوانیز ثابت است نکته قابل توجه که ولایت خدا ورسول والذین امنوا یک ولایت تشریعی است .این مطلب مفصلادر جایگاه خود مورد بررسی قرار می گیرد.در این جلسه به آیه دیگری درراستای شئون پیامبر می پردازیم.خداوند می فرماید:

«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيما»(1)

ترجمه : يقيناً اين كتاب را به درستى و راستى بر تو نازل كرديم؛ تا ميان مردم به آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى، و [بر ضد ديگران] مدافع و حمايت گر خائنان مباش.

صرفا الفاظ قرآن در اختیار پیامبر داده نشده است بلکه همراه با مفاهیم ومضامین علمی درسینه پیامبرقرار داده شده است. پیامبررافع امت است زمانی که امت در برداشت مفاهیم قرآنی دچار اختلاف شوند کسی که کلامش فصل الخطاب است وجود مقدس پیامبر است.علم به تمام معارف این کتاب در اختیار پیامبرگذاشته شده است تا وجود پیامبر در مقام بیان ورفع خصومت بتواند

ص: 72


1- -نساء:105

کارگشا باشد حال که پیامبر دارای علم است نتیجتا باید حاکم امت نیز باشد .کسی که حاکمیت داردمتصرف در امورمردم است پس اعمال ولایت می کند .خصوصیت علم پیامبرعلم اکتسابی نیست علمی است که لدنی واز جانب خداوند به پیامبر اعطاء شده است علمی است که متصل به وحی است فراز بما اراک الله مطلق است یعنی پیامبر علمش رامستقیما از خداوند دریافت میکند .به نص آیه ولایت این شان ولائی پیامبر برای الذین امنوا نیز ثابت است والذین امنوا کسانی هستند که علمشان باید از طرف خداوند است باید کسانی بوده باشند که علم به مفاهیم ومعارف قرآنی داشته باشند اگرکسی جزء الذین امنوا بخواهد تعریف بشود ولی جاهل به کتاب باشد این مصداق باطل است

امیر المومنین باب علم پیامبر

در میان صحابه تنها شخصی که بهره از شهر علم پیامبر برده است امیرالمومنین علی –علیه السلام-است .پیامبر در روایت صحیح ومعتبرفرموده اند: أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا(1)

سیوطی درکتاب الاتقان این چنین تصریح می کند :

اشتهر بالتفسير من الصحابة عشرة:الخلفاء الأربعة، و ابن مسعود، و ابن عباس، و أبيّ بن كعب، و زيد بن ثابت، و أبو موسى الأشعري، و عبد اللّه بن الزبير.أما الخلفاء فأكثر من روي عنه منهم عليّ بن أبي طالب. و الرواية عن الثلاثة نزرة جدا، و كأنّ السبب في ذلك تقدّم وفاتهم، كما أنّ ذلك هو السبب في قلّة رواية أبي بكر- رضي اللّه عنه- للحديث، و لا أحفظ عن أبي بكر- رضي اللّه عنه- في التفسير إلّا آثارا قليلة جدا، لا تكاد تجاوز العشرة.و أما عليّ: فروي عنه الكثير، و قد روى معمر، عن وهب بن عبد اللّه، عن أبي الطّفيل، قال: شهدت عليا يخطب، و هو يقول: سلوني، فو اللّه لا تسألونني عن شي ء إلّا أخبرتكم، و سلوني عن كتاب اللّه، فو اللّه ما من آية إلّا و أنا أعلم: أ بليل نزلت أم بنهار، أم في سهل أم في جبل.و أخرج أبو نعيم في الحلية، عن ابن مسعود، قال: إنّ القرآن أنزل على سبعة أحرف، ما منها حرف إلّا و له ظهر و بطن، و إنّ علي بن أبي طالب عنده منه الظاهر و الباطن .و أخرج- أيضا- من طريق أبي بكر بن عيّاش، عن نصير بن سليمان الأحمسيّ، عن أبيه، عن عليّ، قال: و اللّه ما نزلت آية إلّا و قد علمت فيم أنزلت، و أين أنزلت، إنّ ربي وهب لي قلبا عقولا، و لسانا سئولا(2)

ص: 73


1- -الفضائل ص 96
2- - الإتقان في علوم القرآن ج 2 ص 466 –باب طبقات المفسرین

جهل خلفاء به احکام شرعی

از ابوبکر وعمردر مورد کلاله(1)

سوال شداما صرحتا به جهل خود اقرار کردند. این مطلب در کتب حدیث وتفسیر اهل سنت نقل شده است من جمله :

سنن دارمی ج3ص365

تفسیر طبری ج6 ص20

الدر المنثور سیوطی ج2ص251

مسند احمد حنبل ج1ص38

سنن بیهقی ج6ص 224حدیث100248

تفسیر ابن کثیر ج2ص433

علامه امینی در الغدیر ج6ص127این مطلب راازاین منابع نقل کرده است .پس در نتیجه کسی که میخواهد حاکم اسلامی باشد باید علم داشته باشد

ضرب وشتم ،منطق علمی خلفاء!

شاهد دیگر تاریخی از جهل خلفاءبرخورد خشونت امیز عمر با صبیق تمیمی است.در ذیل سوره ذاریات این داستان نقل شده است(2).منابعی که این روایت رانقل کرده اند

تاریخ مدینه دمشق ج23ص411

ص: 74


1- - بیهقى در «السنن الکبرى» از عمر بن خطّاب نقل کرده است : «اگر پیامبر سه مسئله مهمّ را براى من روشن مى کرد از شتران سرخ موى براى من محبوب تر بود : خلافت ، کلاله ، و ربا
2- -سیوطی داستان را این گونه نقل می کند: أخرج البزار و الدارقطني في الافراد و ابن مردويه و ابن عساكر عن سعيد بن المسيب قال جاء صبيغ التميمي إلى عمر بن الخطاب رضى الله عنه فقال أخبرني عن الذَّارِياتِ ذَرْواً قال هي الرياح و لو لا انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول ما قلته قال فأخبرني عن الحاملات وِقْراً قال هي السحاب و لو لا انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقوله ما قلته قال فأخبرني عن الجاريات يُسْراً قال هي السفن و لو لا انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقوله ما قلته قال فأخبرني عن المقسمات أَمْراً قال هن الملائكة و لو لا انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقوله ما قلته ثم أمر به فضرب مائة و جعل في بيت فلما برأ دعاه فضرب مائة أخرى و حمله على قتب و كتب إلى أبى موسى الأشعري امنع الناس من مجالسته فلم يزالوا كذلك حتى أتى أبا موسى فحلف له بالايمان المغلظة ما يجد في نفسه مما كان يجد شيأ فكتب في ذلك إلى عمر فكتب عمر ما أخاله الا قد صدق فخل بينه و بين مجالسة الناس (الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 6، ص: 111)

شرح فتح القدیر ج5 ص222

الاتقان ج2ص9

شرح موطاء زرقانی ج3ص33

مصنف عبدالرزاق ج1 ص426

تفسیر صنعانی ج1ص429

تفسیر طبری ج9ص226

فتح القدیر شوکانی ج2 ص285

علمی که خداوند آن را منشا تصرف در اعمال ولایت میداند عمر کار خطا میداند.ادبیات اهل بیت وشاگردان ائمه –علیهم السلام-ادبیات علم ومنطق است ما قصد توهین نداریم اما می خواهیم زوایای مختلف تاریخی را بررسی کنیم و ایا فرهنگ سقیفه ومنطق خلفای اهل سنت با قرآن ووحی سازگاری دارد ؟

اهل سنت پاسخ دهند!

چرا عمرکتاب سوزاند ؟

چراکسی که به دنبال علم اموزی است این چنین با او رفتار میشود؟

آیا این عمل همخوانی با سیره عقلاء ومعارف قرانی دارد ؟

استمرار فرهنگ سقیفه در تاریخ

اشاره

بدتر از فعل خلیفه فتوائی که علمای اهل سنت داده اند .تصریح کرده اند کسی که در موردآیات متشابه سوال کندباید مثل فعل عمربا سائل رفتار کرد امام شافعی فعل عمرراتایید میکنددر مورد کسانی که در مورد علم کلام جستجو می کنند .از این گزاره تاریخی یک مطلب مهم به دست می اید .فعل عمر نسبت به سبیق یک گزارش صرف تاریخی نیست بلکه مبنای فقهی است پس این روایت ضعف سند ندارد پس این مطلب قطعی است

نمونه ای از مدارک فقهی اهل سنت :

ص: 75

صفوه الصفا ابن حمدان ص 27

آداب الفتوی والمفتی والمستفتی علامه نووی ص 67

ادب المفتی ابن سلام ص154

نتیجه بحث:

فراتر از مکتب سخیف سقیفه مکتب نورانی اهل بیت درراستای فرهنگ قران به علم وعلم اموزی ارزش واهمیت ویژه ای داده است.از این رو کسیکه مقام ولایت ورهبری را دارا ست باید عالم باشد بین علم واعمال ولایت که همان تصرف در متن جامعه است جدائی وجود ندارد کسی که جاهل است نمی تواند صاحب مقام ولایت وحکومت بشود.در جلسه آینده به یکی دیگر از شئون ولائی پیامبردر قران می پردازیم .

جلسه بیست ویکم: شئون ولائی پیامبر (تبعیت از مقام ولایت )

اشاره

موضوع بحث امامت در قرآن است .به بررسی شئون ولائی پیامبر پرداختیم در جلسه پیشین به شان علم پرداختیم در این جلسه به شان تبعیت از مقام ولایت پیامبر می پردازیم. خداونددر سوره آل عمران می فرماید

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم»(1)

ترجمه:بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بيامرزد؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

کلام خداوند بر سیاق شرط است.اگر خدارادوست می داریدباید تبعیت از مقام ولایت داشته باشید .قبول ولایت پیامبردر این راستا موضوعیت دارد .خداوند محبت خودش رامشروط کرده است به پذیرش مقام ولایت رسول الله در ادامه می فرماید اگر تسلیم امر پیامبر شدید من هم شما را می بخشم

ص: 76


1- -ال عمران:31

یعنی قبول ولایت رسول خدا رحمت وغفران ذنوب رابه دنبال دار. باز به حکم آیه شریفه ولایت این شان ولائی پیامبربرای الذین امنوا نیز ثابت است .

حب امیرالمومنین نشانه ایمان

طبق شان نزول آیه ولایت مراداز الذین امنواوجود مقدس امیر المومنین علی –علیه السلام – است .پیامبردر روایتی می فرمایند حبّ علي إيمان وبُغضُه كفر (1)

این روایت در منابع اهل سنت ضبط شده است .یکی از راویان این حدیث عائشه دختر ابوبکر است در روایت دیگر می فرماید: عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ (2)

روایتی از پیامبر به تواتر مسلمین نقل کرده اند که در کتابهای عامه نیز نقل شده است: پیامبر خطاب به امیر المومنین فرموده اند:علی جان اگر کسی عمر نوح داشته باشد ودائما طائف بیت الله الحرام باشد وهرروزروزه بگیرد معتکف در مسجد الحرام باشد اخر الامر مظلومانه بین رکن ومقام کشته شود امامحبت وولایت تورانداشته باشد خداوند اوراازرودر اتش جهنم می اندازد.تمام این روایات بامفهوم آیه شریفه هم خوانی دارد چون این روایات مصداق حقیقی این آیات رابرای ما تبیین می کند .

جلسه بیست ودوم: شئون ولائی پیامبر(قضاوت وحکومت)

اشاره

موضوع بحث امامت در قرآن بود.در ذیل کلمه ولی به این حقیقت رسیدیم با وحدت لفظی که به کار برده شده است خداوند مفاهیم والائی رابه کار برده است بنابراین همان ولایتی که خدادر بحث تشریع

ص: 77


1- - روى الشيخ سليمان البلخي القندوزي في ينابيع المودة(10): روي عن جابر بن عبدالله الأنصاري رضي الله عنه قال : لقد سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله) يقول : اِن في علي خصالا لو كانت واحدة منها في رجل اكتفى بها فَضْلا وشَرفاً ، منها : قوله : ولي علي ولي الله وعدوّ علي عدوّ الله ، ومنها : علي حجة الله على عباده ، ومنها : حبُّ علي إِيمان وبُغضُه
2- -نقل علامه مجلسی از شیخ صدوق: أنه صلوات الله عليه الوصي و سيد الأوصياء و خير الخلق بعد النبي ص و أن من أبى ذلك أو شك فيه فهو كافر ..... 10- لي، الأمالي للصدوق ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ الْمَكِّيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أَبَى فَقَدْ كَفَرَ الْخَبَرَ بحار الأنوار (ط - بيروت) ج 38 ص 6 باب 56

دارد همان ولایت رابرای وجود مقدس خاتم الانبیاء والذین امنوا ثابت کرده است .برخی از آیات شریفه رابیان کردیم در این جلسه یکی از آیات رادرراستای شئون ولائی پیامبرمطرح خواهیم کردخداوند در آیه مزبور می فرماید :

«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا»(1)

ترجمه: و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد هنگامى كه خدا و پيامبرش كارى را حكم كنند براى آنان در كار خودشان اختيار باشد؛ و هركس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند يقيناً به صورتى آشكار گمراه شده است

نکات آیه شریفه:

خداوندفعل قضی رابه خدا ورسول نسبت داده است با این اسناداین فعل برای رسول همان قضاوت وحکومت مطلقه برای رسول نیز ثابت است.اگر خداوند ورسول در مورد امری حکم کنند برای هیچ مرد وزن مومن ومومنه ای جای اظهار نظری باقی نمی ماند

شوراموضوعیت یا طریقیت ؟

از آیاتی که شورارا محدود می کند همین ایه است .خداونددر قران امر به شوری می کند واصل شورا مورد نظر خداوند است اما کلام این است ایا شورا مطلقا حجت است ؟قطعا خیردر جائی که خدا ورسول بیان وحکم قطعی دارند شورا دیگر موضوعیت ندارد .اما نکته دیگر:لفظ امر نکره است وفعل قضی در سیاق نفی گنجانیده شده است .ونکره در سیاق نفی دلالت بر عموم دارد نتیجتا قضاوت خداوند درهر امری با توجه به عطف رسول برخداوند برای رسول نیز ثابت است وپیامبردر بحث ولایت تشریعی به حکم ایه شریفه ولایت همان ولایتی رادارد که خداوند دارد وباز به حکم آیه شریفه ولایت به خاطر وحدت لفظ کلمه ولی وبطلان استعمال لفظ واحد در اکثر از معنای واحد همان ولایتی که برای رسول ثابت است همان مقام برای الذین امنوا نیز ثابت است

بیان و حکم خداوند در امرخلافت و امامت:

ص: 78


1- -احزاب:36

در فرهنگ قران در بحث جانشینی پیامبر وامامت خداوند حکم صریح وقاطع داردیکی از این موارد آیه شریفه ولایت است که خداوند مقام ولایت ورهبری امت را درسه مصداق منحصر کرده است خداورسول وجانشین او در امر رهبری وسرپرستی امت یعنی الذین امنواپس با این حکم میدان برای جولان شورا وتعیین خلیفه توسط مردم باقی نمی ماند .در جلسه آینده به یکی دیگر از شئون ولائی پیامبر می پردازیم .

جلسه بیست وسوم: شئون ولائی پیامبر (اولویت به نفس)

اشاره

بحث ما امامت در قرآن بود.بحث به ایه ولایت وشئون ولائی پیامبردر قرآن رسید .دراین جلسه به شان دیگر از شئون پیامبر در قرآن می پردازیم خداوند می فرماید:

«النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُورا»(1)

ترجمه :پيامبر، نسبت به مؤمنان از خودشان اولى و سزاوارتر است، و همسرانش [در حرمت ازدواج به منزله] مادران آنانند، و بر طبق كتاب خدا دارندگان قرابت نسبى [در ميراث بردنِ] از يكديگر از مؤمنان و مهاجران [كه پيش از اين بر پايه ايمان و هجرت ميراث مى بردند] سزاوارترند، مگر اينكه بخواهيد [در وصيت كردن به پرداخت ارث] درباره دوستانتان احسان كنيد كه اين امرى ثبت شده در كتاب [خدا] است

مطلبی که از آیه استفاده می شود اولویت پیامبر در تمام امور است نسبت به مردم از این جهت که اگر پیامبر امر ونهیی داشته باشدومومنین بر خلاف پیامبر نظر داشته باشند نظر پیامبر مقدم است .قرینه ای که این مفهوم را تائید می کند فراز «أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ» است. خود این کلام قرینه است که لفظ أَوْلى دراین ایه به معنای اولویت در تصرف است طبق شان نزول آیه شریفه عده ای از منافقین به ساحت مقدس پیامبر جسارت کنند وگفتند چه گونه پیامبر با همسران ما ازدواج داشته با شد ؟ما هم بنامی گذاریم پیامبر از دنیا برود بعد از وفات او با همسران پیامبر ازدواج می کنیم خداوند برای حفظ حریم پیامبر فرمود : «أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ » وحکم به حرمت ازدواج مسلمانان با همسران پیامبرداد وآنها رابه منزله مادران امت قرار داد. خداوندبا وضع این قانون مانع از تصرفی شد که نتیجه آن توهین وتنقیص شخصیت پیامبر بود.بنابراین تنها مفهومی که از آیه به دست می اید اولویت پیامبر

ص: 79


1- -احزاب:6

درتصرف اموروشئون زندگی مردم است .برداشت بزرگان اهل سنت از آیه شریفه این چنین است .ابن کثیردرتفسیر القران العظیم ج6ص340 ذیل آیه شریفه می نویسد:

قد علم اللّه تعالى شفقة رسوله على أمته و نصحة لهم، فجعله أولى بهم من أنفسهم، و حكمه فيهم كان مقدما على اختيارهم لأنفسهم، كما قال تعالى: فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً [النساء65] و في الصحيح «و الذي نفسي بيده لا يؤمن أحدكم حتى أكون أحب إليه من نفسه و ماله و ولده و الناس أجمعين» . و في الصحيح أيضا أن عمر رضي اللّه عنه قال: يا رسول اللّه، و اللّه لأنت أحب إلي من كل شي ء إلا من نفسي، فقال صلى اللّه عليه و سلم «لا يا عمر حتى أكون أحب إليك من نفسك» فقال: يا رسول اللّه، و اللّه لأنت أحب إلي من كل شي ء حتى من نفسي، فقال صلى اللّه عليه و سلم «الآن يا عمر» و لهذا قال تعالى في هذه الآية النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.

و قال البخاري عند هذه الآية الكريمة: حدثنا إبراهيم بن المنذر حدثنا محمد بن فليح، حدثنا أبي عن هلال بن علي عن عبد الرحمن بن أبي عمرة، عن أبي هريرة رضي اللّه عنه عن النبي صلى اللّه عليه و سلم قال «ما من مؤمن إلا و أنا أولى الناس به في الدنيا و الآخرة، اقرءوا إن شئتم النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فأيما مؤمن ترك مالا فليرثه عصبته من كانوا، و إن ترك دينا أو ضياعا فليأتني فأنا مولاه» تفرد به البخاري و رواه أيضا في الاستقراض، و ابن جرير و ابن أبي حاتم من طرق عن فليح به مثله، و رواه أحمد من حديث أبي حصين عن أبي صالح عن أبي هريرة رضي اللّه عنه عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم بنحوه.

و قال الإمام أحمد: حدثنا عبد الرزاق عن معمر عن الزهري في قوله النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ عن أبي سلمة عن جابر بن عبد اللّه رضي اللّه عنه عن النبي صلى اللّه عليه و سلم كان يقول «أنا أولى بكل مؤمن من نفسه، فأيما رجل مات و ترك دينا فإليّ، و من ترك مالا فهو لورثته

از بیان ابن کثیر واستشهاد اوبه ایه واحادیثی که از اهل سنت نقل کرده است استفاده می شود مفهوم اولیه ازلفظ اولی همان اولویت درتصرف است .پیامبر در حدیثی که احمد حنبل نقل می کند خودرا صاحب اختیارواولی به نفس معرفی میکند .

کلام ابن ابی حاتم اسطوانه بزرگ تفسیری اهل سنت

ص: 80

او درتفسیر القران حدیث 17548از ابوهریره همین حدیث رااینگونه نقل می کند:

عن أبى هريرة رضي اللّه عنه عن النبي صلى اللّه عليه و سلم قال:ما من مؤمن إلا و أنا أولى الناس به في الدنيا و الآخرة، اقرءوا إن شئتم النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ فأيما مؤمن ترك مالا فليرثه عصبته من كانوا فإن ترك دينا، أو ضياعا، فليأتني فأنا مولاه

کلمه مولی در این حدیث باز به معنای صاحب اختیار واولی به تصرف است .تا اینجا با توجه به منابع اهل سنت به این حقیقت رسیدیم که وجود مقدس پیامبراز خود مومنین اولی به تصرف هستند

نکته دیگر:

کلام در آیه مزبور مطلق است وخداوند درراستای اولویت پیامبردر تمام امورچه امور اجتماعی چه در امورسیاسی چه د راحکام قیدی نزده است .بازبا توجه به مفهوم ایه ولایت همین شان ولائی پیامبربرای الذین امنوا ثابت است .الذین امنوا کسانی هستند مقام اولویت درتصرف دارند ومردم درراستای اوامر ونواهی او نمی توانند بهانه یا شرط وقیدی بیاورند

تجلی ولایت در غدیر

صاحبان صحاح ومعاجم ومسانید اهل سنت داستان غدیررا نقل کرده اند .غدیر خم پر مطلب ترین داستا ن تاریخ اسلام است وهیچ حدیثی از جهت صدور ونقل به اندازه حدیث غدیر نیست در متن حدیث غدیروجود مقدس پیامبر این چنین فرمودند:«الست اولی بالمومنین من انفسهم» کلام پیامبراقتباس از ایه شریفه است .مردم در پاسخ کلام پیامبر گفتند:بلی سپس پیامبر فرمودند:«من کنت مولاه فعلی مولاه»(1)پیامبر با زمینه سازی واوردن قرائن در کلامشان مفهومی که از کلمه مولی اراده کردندسرپرستی وصاحب اختیاری است.کلام دراین شان به پایان رسید.در جلسه آینده به یکی دیگراز شئون ولائی پیامبر خواهیم پرداخت

جلسه بیست وچهارم: شئون ولائی پیامبر(پذیرش رهبری)

اشاره

ص: 81


1- - خصائص نسائى، ص 101؛ المعجم الكبير طبرانى، ج 5، ص 195، 212 و...

بحث درامامت با محوریت آیه ولایت به بررسی شئون ولائی پیامبررسید.از آیات دیگردرراستای شئون ولائی پیامبر در آیه از سوره نساء می باشد خداوند دراین دو آیه می فرماید:

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً (64)فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (65)(1)

ترجمه:و هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به توفيق خدا از او اطاعت شود. و اگر آنان هنگامى كه [با ارتكاب گناه] به خود ستم كردند، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند، و پيامبر هم براى آنان طلب آمرزش مى كرد، يقيناً خدا را بسيار توبه پذير و مهربان مى يافتند. (64)به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن حقيقى نخواهند بود، مگر آنكه تو را در آنچه ميان خود نزاع واختلاف دارند به داورى بپذيرند؛ سپس از حكمى كه كرده اى دروجودشان هيچ دل تنگى و ناخشنودى احساس نكنند، وبه طور كامل تسليم شوند. (65)

نشانه ایمان ولایت پیامبروالذین امنوا

پذیرش مقام رهبری ومطاعیت پیامبردر بحث مشاجرات نشانه ایمان است.مومن زمانی مومن است که کلام پیامبررا در مورد خودش نافذ بداندوحکم پیامبررا مقدم بداند گرچه به ضرر خودش باشد کلام ابن کثیر در جلسه بیان کردیم وبرداشت او از آیه شریفه همخوانی تمام داشت .خطاب اصلی قرآن با مردم است قرآن میگوید مردم نباید از قضاوت پیامبرناراحت باشند پس یکی از شئون ولائی پیامبراین است که اگر پیامبر حکمی صادر کرد مردم حق اعتراض ندارند.

خرده گیری به پیامبروعدالت صحابه!

در صدر اسلام برخی از اصحاب به پیامبر وقتی مطلبی را بیان می فرمودند به محضر ایشان جسارت می کردند اما متاسفانه بعد از شهادت پیامبر این جسارت ها واعمال ناشایست صحابه توسط دستگاه حاکم تحت عنوان عدالت صحابه حجیت شرعی پیدا کرد که- ان شاء الله- در جای خود به نقد وبررسی ان خواهیم پرداخت

این شان ولائی پیامبر به حکم آیه شریفه ولایت برای الذین امنوا نیز ثابت است.اگر الذین امنوا از طرف خدا وپیامبر معرفی نشوند ظلمی است که خدا به ان اقدام کرده است کسی قبول ندارد الذین امنوا

ص: 82


1- -نساء:64-65

بنی امیه هستند یا بنی العباس چون اینان کسانی بودند که به مشاجرات امت دامن زدند آیا خلفای ثلاث که جهل انها در کتب اهل سنت ضبط شده است الذین امنوا هستند؟!مراجعه کنید به صحیح مسلم کتاب التیمم از خلیفه ثانی حکم تیمم را سئوال کردند حکم کرد نماز نخوانید!(1)کسانی که دردریافت معارف الهی دچارنقصان هستند ایا باید در محکمه قضاوت بنشینند؟ایا درراس حکومت اسلامی قرار گیرند ؟پس الذین امنوا چه کسانی هستند؟احادیث صحیح در کتب فریقین است تنها مصداقی که انطباق علمی با ایه شریفه دارد فقط وجود مقدس امیر المومنین علی بن ابی طالب است

جلسه بیست وپنجم:شئون ولائی پیامبر(جعل احکام الهی توسط پیامبر)

اشاره

در این جلسه به آیه دیگری درراستای شئون ولائی پیامبر می پردازیم. خداوند در این آیه شریفه می فرماید:

«ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب»(2)

ترجمه :و آنچه را كه خدا از (مال) آنها به رسم غنيمت به رسول خود باز داد (متعلق به رسول است، زيرا) شما سپاهيان اسلام بر آن هيچ اسب و شترى نتاختيد و ليكن خدا رسولانش را بر هر كه خواهد مسلّط مى گرداند و خدا بر هر چيز تواناست

باتوجه به آیات قبل وبررسی شان نزول کلام درآیه از غنائمی است که تحت عنوان فیئ به تصرف مسلمین در امده است .بعد از این مطلب خداوند در مقام بیان یک حکم کلی است وآن مقام جعل احکام وتشریع پیامبر است.در نگاه اول ذهن انسان به این مطلب معطوف می شود که امر ونهیی که خداوند کرده است مربوط به قضیه فیئ باشد ولکن دقیقتر به ایه نگاه کنیم به این حقیقت می رسیم که این فراز ذکر عام بعد از خاص است چنانچه فخررازی به این مطلب اشاره می کند. اودرذیل آیه می نویسد:

ص: 83


1-
2- -حشر:7

«يعني ما أعطاكم الرسول من الفي ء فخذوه فهو لكم حلال و ما نهاكم عن أخذه فانتهوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ في أمر الفي ء إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ على ما نهاكم عنه الرسول، و الأجود أن تكون هذه الآية عامة في كل ما آتى رسول اللَّه و نهى عنه و أمر الفي ء داخل في عمومه»(1)

دلالت ایه بر عصمت پیامبر:

بنابراین پیامبردر مطلق آنچه که امر ونهی می کندتبعیت او لازم است این مطلب یعنی عصمت پیامبر.عصمت پیامبر از آیات دیگر نیز استفاده می شود .آیات متعددی بیانگر این حقیقت است مانند آیات ذیل

1-« ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى» (2)

ترجمه: خداى تو هيچ گاه تو را ترك نگفته و بر تو خشم ننموده است

2-:«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً»(3)

ترجمه: هر كه رسول را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده، و هر كه مخالفت كند (كيفر مخالفتش با خداست و) ما تو را به نگهبانى آنها نفرستاده ايم

اگر بناء باشد پیامبر دارای لغزش وخطاءدر فعل وقولش باشد با امر به تبعیت مطلق از پیامبرهم خوانی ندارد واین مطلب با حکمت بالغه خداوند وبراهین عقلی ومنطق سازگار نیست

پیامبر مصدر تشریع

در این آیه می فرماید :پیامبر هرانچه امر ونهی می کند از اوتبعیت کنید مفهومی که از این فراز استفاده می شود این است که پیامبر دارای مقام جعل احکام ومصدر تشریع هستند از این جهت که پیامبرعصمت مطلقه دارد ومتصل به علم الهی است جعل احکام الهی نیز برای او ثابت است .به

ص: 84


1- -مفاتيح الغيب ج 29 ص 507
2- -ضحی:3
3- -نساء:80

عنوان نمونه قراردادن غنیمت برای جنگاورانی بود که اسب همراه داشتند .ابن حزم در المحلی ج7ص331می نویسد:

«وجعل رسول الله –صلی الله علیه-للفرس سهمین ولصاحبه سهم »

علم پیامبر علم لدنی است.علمی است که ملاکات احکام در اختیار او قرار داده شده است.تمام احکام شرعی بنا بر مصالح ومفاسد است اما پیامبر علم به تمام مصالح ومفاسد احکام دارداز این رو جعل حکم میکند آیات قران ناظربه علم پیامبر است. مانند آیه ذیل

«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما»(1)

ترجمه :در آنجا بنده اى از بندگان خاص ما را يافتند كه او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا كرديم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غيب الهى) آموختيم.

اگر حضرت خضر علم این چنینی دارد چه گونه میشود سید انبیاءوخاتم النبیین از این علم محروم باشد ؟!

آیه دیگردر این راستا

«الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2)

ترجمه: هم آنان كه پيروى كنند از آن رسول (ختمى) و پيغمبر امّى كه در تورات و انجيلى كه در دست آنهاست (نام و نشان و اوصاف) او را نگاشته مى يابند كه آنها را امر به هر نيكويى و نهى از هر زشتى خواهد كرد و بر آنان هر طعام پاكيزه و مطبوع را حلال، و هر پليد منفور را حرام مى گرداند، و احكام پر رنج و مشتقى را كه چون زنجير به گردن خود نهاده اند از آنان برمى دارد (و دين آسان و موافق فطرت بر خلق مى آورد). پس آنان كه به او گرويدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و يارى او كردند و نورى را كه به او نازل شد پيروى نمودند آن گروه به حقيقت رستگاران عالمند.

آیه سوم ایه 36احزاب است که در جلسات پیشین مورد بررسی قرار گرفت.باتوجه به آیه ولایت این شان ولائی پیامبرنیز برای الذین امنوا ثابت است

ص: 85


1- -کهف:65
2- -اعراف:157

جلسه بیست وششم:شئون ولائی پیامبر(اسوه بودن پیامبر)

اشاره

موضوع بحث درراستای امامت در قرآن بود .با محوریت آیه شریفه ولایت به بررسی شئون ولائی پیامبر پرداختیم .در این جلسه به آیه دیگر می پردازیم .خداوند در قران شخصیت حقوقی پیامبررابه عنوان الگو واسوه معرفی نموده است .خداوند با تاکید کلام را شروع می کند واین چنین می فرماید:

« لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً »(1)

ترجمه :البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه ديگر اوصاف و افعال نيكو) اقتدايى نيكوست، براى آن كس كه به (ثواب) خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار كند

معنای اسوه:

ص: 86


1- -احزاب:21

اسوه در لغت به معنای الگو می باشد.الگودررفتار وکردار وقول کسی که الگو است باید ازاوتبعیت شود .وجود مقدس پیامبرمقام اسوئیت دارد .در این فرازخداوند قیدی رامتذکر نشده است بنابراین این مقام به نحومطلق است پیامبر مقتدا هستند درتمام امور وشئون در یک کلام سنت پیامبر (قول –فعل –تقریر)حجت است ودر تمام امورزندگی انسانها جاری است

اولین مصدر تشریع بعد از خداوند وتنها ملجا امت در رفع نیازها وجود مقدس پیامبر است .طبق آیه 44 و64 سوره نحل نیاز مندی امت اسلامی در برداشت مفاهیم قرآنی باید از لسان پیامبر شنیده شود

پاسخ به یک اشکال:

ممکن است به ذهن کسی این گونه خطور کند که این باتوجه به آیات قبل وبعد مقید شود ولی این آیه حکم عامی است که بعد از یک مورد خاص بیان شده است

امابررسی آیات قبل:

درآیات قبل سخن از جنگ احزاب است وجمعیتی که در پشت خندق مدینه حضور داشتند .قرآن در این آیات حالات روحی وروانی اصحاب را متذکر شده است .خداوند چند گروه را معرفی میکند .گروه اول منافقین هستند دسته دوم کسانی هستند که در قلبهایشان مرض است اینان سعی می کردند روحیه سلحشوری مسلمین راتضعیف کنند .عده دیگر مومنینی بودند که درازمایش جنگ لغزیدند گروه دیگر خواص مومنین بودند این آیات دور نمائی از جنگ احزاب رابه تصویر می کشدکه اکثریت از صحابه در این امتحان مردود شدند. شاید کسی این گونه بگوید اسوئیت پیامبر مربوط به مسئله نظامی وجنگ احزاب است اما این سخن باطل است

چون که پیامبر جنگهای دیگر داشتند آیا در جنگهای دیگر پیامبر اسوه نیستند؟!آیادر مسائل دیگر پیامبر مقتدا نیست؟بنابراین این آیه در مقام حکم عام است وان اسوه بودن پیامبر در تمام امور چه در مسائل نظامی چه در مسائل اجتماعی ودینی

الگو بودن« الذین امنوا »

ص: 87

به حکم آیه شریفه ولایت که همخوانی شان ولائی پیامبر والذین امنوارا ثابت می کند الذین امنوا کسانی هستند که مقام اسوئیت در امت رادارا هستند از این رو آقایانی که جامعه اهل سنت انها رابه عنوان اسوه قرار میدهند وحجیت قرار می دهند برای عدالت صحابه مصداق حقیقی این ایه نیست.

جلسه بیست وهفتم:ولایت پیامبر رکن ایمان

موضوع بحث امامت در قران بود در جلسات پیشین به بررسی شئون ولائی پیامبردرقران پرداختیم دراین جلسه به یک نکته اساسی دربحث ایمان خواهیم پرداخت وآن موضوعیت ولایت پیامبردر پذیرش ایمان است .تعدادی از آیات است که خروج از مقام ولایت را وعده عذاب داده است مانند آیه ذیل

ص: 88

«إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً »(1)

ترجمه : تنها مأمن و پناه من ابلاغ احكام خدا و رسانيدن پيغام الهى است، و آنان كه نافرمانى خدا و رسول او كنند البته كيفرشان آتش دوزخ است كه در آن تا ابد مخلّد باشند.

ومانند آیه سبیل المومنین در این ایه میفرماید :

«وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرا»(2)

ترجمه :و هر كس پس از روشن بودن راه حق بر او، با رسول او به مخالفت برخيزد و راهى غير طريق اهل ايمان پيش گيرد وى را به همان (طريق باطل و راه ضلالت) كه برگزيده واگذاريم و او را به جهنم درافكنيم، كه آن مكان بسيار بد منزلگاهى است

خداوند دراین آیه با حرف واو سبیل المومنین را به رسول عطف می کند .مومنین چه کسانی هستند که سبیل اینان عدل وهمطراز طریق وسنت پیامبر است ؟مومنینی هستند که خود نباید مخالفت با پیامبر داشته باشند چون جزاءهر دوشرط یکسان است .اهل سنت اصرار دارند این مومنین کسانی هستند که در سقیفه جمع شدند وخلافت را برعهده ابوبکر گذاردندبا بیعتی که عمربن خطاب با ابوبکر در سقیفه انجام داد.صاحب مواقف وشرح مواقف تصریح دارند خلافت با بیعت واحد شکل گرفت.اهل سنت اصرار دارند سبیل المومنین راهی است که سقیفه پیموده است این مطلب کاملا غلط است .زیرا با مفاهیم قرآن مخالف است علاوه بران با کلام عمر بنابر انچه صحیح بخاری وصاحبان صحاح ومعاجم ومسانیدنقل کرده اند در تضاد است عمر بعد از ماجرای سقیفه گفت :بیعت با ابوبکر کار غلط وعجولانه ای بود که خداوند مسلمین را از شز ان محفوظ بدارد ودستور داد کسی این گونه خلیفه تعیین کند باید کشته شود

خلاصه مطلب :

ولایت پیامبرطبق مفاهیم قران وکلماتی که از بزرگان دین به مارسیده است شرط پذیرش ایمان است وموضوعیت ان محرز است .به حکم آیه ولایت وآن چه ازآیه 115نساءدررابطه با سبیل المومنین

ص: 89


1- -جن:23
2- -نساء:101

استفاده شد ولایت الذین امنوا درراستای ولایت پیامبر است ودر پذیرش ایمان موضوعیت داردوخروج از ولایت ایشان مساوی بادخول درولایت طاغوت است .در جلسه آینده به بررسی واژه الذین امنوا وتعیین مصداق آن خواهیم پرداخت

جلسه بیست وهشتم:چرا نام علی -علیه السلام- در قرآن نیامده است ؟

اشاره

موضوع بحث امامت درقرآن بود با محوریت آیه شریفه قرآن .بعد از بررسی مفهوم کلمه ولی وشئون ولائی پیامبر در قران هم خوانی ان با شئون الذین امنوا حال میخواهیم ببینیم مراد از الذین امنوا وتنها فردی که می توان ادعاء کرد که ان حائز رتبه ولائی پیامبر می باشد کیست؟در میان امت اختلاف ایجاد شده است که منظور از «الذین امنوا» چه کسانی هستند ؟الله ورسول مشخص است ازاین رو بحث را معطوف می کنیم به فرازالذین امنوا

نکته اول دراین کلمه:

الذین امنوا با حرف واو عطف شده است به رسول از جهت وحدت لفظ همان ولایتی که رسول حائز آن میباشد همان ولایت را الذین آمنوا داراست .ولایتی که مطلق است وقیدی نخورده است ولایتی که تمام امور مردم در دست ولی است .این ولایت شرائطی دارد علم وعصمت لازمه لاینفک ولایت است آیاتی رابر شمردیم مانند آیه تطهیر که عصمت اهل بیت –صلوات الله علیهم – را ثابت می کند .تنها مصداق الذین امنوابنا بر شخص امیر المومنین علی بن ابی طالب است .بنابر روایات متواتر شیعه وسنی وارث علم پیامبراز میان صحابه فقط امیر المومنین علی –علیه السلام- است تنها شخصی که شئون وفضائل پیامبررادر خود جمع کرده است شخص علی بن ابی طالب است .

نکته دوم:

شبهه ای است که فخررازی ودیگران در ذیل آیه ولایت مطرح کرده اند وان که الذین امنوا صیغه جمع است وبنابراین مرا د ازآن نمی توان علی بن ابی طالب باشدچون که حمل صیغه جمع بر فرد واحد جائز

ص: 90

نیست .جواب این مطلب در بخش پاسخ به شبهات داده خواهد شد اما گذرا به این نکته اشاره می کنیم که با توجه به سیاق آیه الذین امنوا به عنوان ولی امر معرفی شده انداگر سبیل المومنین مرادش شورای سقیفه باشد به اعتراف بزرگ سقیفه نشینان عمربن خطاب بیعت سقیفه کار غلطی بوده است. پس این مومنین باید مومنین خاصی باشند وسیروسلوک مومنین باید سیروسلوک پیامبر باشد.با دقت در آیه شریفه ولایت وآیه سبیل المومنین این مومنین همان الذین امنوا هستند .پس در نتیجه کسی که خارج از مقام ولایت رسول الله باشد معصیت کار است همانگونه کسی که خارج از مقام ولایت الذین امنوا باشد ان هم معصیت کار است .الذین امنوا کسانی هستند که در حد عظمت والائی هستند ومردم نمی توانند انها رابشناسند ازاین رو بر عهده خداوپیامبراست که انهارا معرفی کنند .

نکته سوم:

اما نکته حائز اهمیتی که اشاره به ان لازم است پاسخ به این اشکال است که چرا خداوند نامی ا زامیر المومنین نبرده است؟آیا نام نبردن دلالتی بر خلع این مقام ازذات مقدس امیر المومنین ندارد؟آیا این ابهام مشکلی درادعای شیعه ایجاد نمی کند؟

پاسخ به این اشکال:

آیات زیادی در قران وجودداردکه اسم از انها برده نشده است ولی مفسرین اتفاق نظر دارند که این آیات در مدح یا ذم برخی از صحابه نازل شده است مانند آیه مباهله که درراستای فضائل اهل بیت –صلوات الله علیه اجمعین نازل شده است .جمهورمفسرین ومورخین اتفاق نظر دارند مراد از انفسنا علی بن ابی طالب است(1)

پس این که خداوند درآیه ولایت نامی از الذین امنوا نبرده است اما شان نزول در مورد فرد خاصی است این مطلب کاملا علمی وقرانی است .

ص: 91


1- - مفاتيح الغيب، ج 8، ص246:روي أنه عليه السلام لما أورد الدلائل على نصارى نجران، ثم إنهم أصروا على جهلهم، فقال عليه السلام: «إن اللّه أمرني إن لم تقبلوا الحجة أن أباهلكم» فقالوا: يا أبا القاسم، بل نرجع فننظر في أمرنا ثم نأتيك فلما رجعوا قالوا للعاقب: و كان ذا رأيهم، يا عبد المسيح ما ترى، فقال: و اللّه لقد عرفتم يا معشر النصارى أن محمداً نبي مرسل، و لقد جاءكم بالكلام الحق في أمر صاحبكم، و اللّه ما باهل قوم نبياً قط فعاش كبيرهم و لا نبت صغيرهم و لئن فعلتم لكان الاستئصال فإن أبيتم إلا الإصرار على دينكم و الإقامة على ما أنتم عليه، فوادعوا الرجل و انصرفوا إلى بلادكم و كان رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم خرج و عليه مرط من شعر أسود، و كان قد احتضن الحسين و أخذ بيد الحسن، و فاطمة تمشي خلفه، و علي رضي اللّه عنه خلفها، وهويقول،إذا دعوت فأمنوا، فقال أسقف نجران:يا معشر النصارى، إني لأرى وجوها لو سألوا اللّه أن يزيل جبلا من مكانه لأزاله بها، فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقى على وجه الأرض نصراني إلى يوم القيامة، ثم قالوا: يا أبا القاسم، رأينا أن لا نباهلك و أن نقرك على دينك فقال صلوات اللّه عليه: فإذا أبيتم المباهلة فأسلموا، يكن لكم ما للمسلمين، و عليكم ما على المسلمين، فأبوا، فقال:فإني أناجزكم القتال، فقالوا ما لنا بحرب العرب طاقة، و لكن نصالحك على أن لا تغزونا و لا تردنا عن ديننا، على أن نؤدي إليك في كل عام ألفي حلة: ألفا في صفر، و ألفا في رجب، و ثلاثين درعاً عادية من حديد، فصالحهم على ذلك، و قال: و الذي نفسي بيده، إن الهلاك قد تدلى على أهل نجران، و لو لاعنوا لمسخوا قردة و خنازير، و لاضطرم عليهم الوادي ناراً، و لاستأصل اللّه نجران و أهله، حتى الطير على رؤوس الشجر، و لما حال الحول على النصارى كلهم حتى يهلكوا،وروي أنه عليه السلام لما خرج في المرط الأسود، فجاء الحسن رضي اللّه عنه فأدخله، ثم جاء الحسين رضي اللّه عنه فأدخله ثم فاطمة، ثم علي رضي اللّه عنهما ثم قال: إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [الأحزاب: 33] و اعلم أن هذه الرواية كالمتفق على صحتها بين أهل التفسير و الحديث.

تناقض در گفتار

خداوند درسوره مائده می فرماید:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ »(1)

مفسرین اهل سنت میگویند:منظور ازکلمه قوم شخص ابوبکربن ابی قحافه است(2)

اما زمانی که به آیه «الذین امنوا» میرسند بر نمی تابند که مراد از الذین امنوا شخص علی بن ابی طالب باشد .یادرذیل آیه افک می گویند پیامبر در هنگام مسافرت که می رفتند عائشه برای قضای حاجتی از کاروان جدا شد هنگام برگشت کاروان رفته بود .یک نفر از اصحاب اورا می بیند وسوار مرکب می کند هنگام ورود در مدینه ا زطرف عبدالله بن ابی وعده دیگر از صحابه مورد تهمت قرار گرفت. این آیه نازل شد ودامن عائشه را از بحث فحشاء مبرا ساخت .نامی از عائشه در آیه نیست اما مفسرین اهل سنت اصرار دارند این ایه در مورد عائشه است.اما غرض ورزیها وخصومت با اهل بیت مانع می شود که بپذیرند آیه ولایت درشان امیر المومنین نازل شده است!جالب توجه که علماء اهل سنت نقل می کنندکه عائشه تصریح می کندهیچ آیه ای در شان ما نازل نشده است(3)

اما ابن عساکر دمشقی به نقل

ص: 92


1- -مائده :54
2- 2–قول فخررازی درذیل ایه شریفه: أنا ندعي أن هذه الآية يجب أن يقال: إنها نزلت في حق أبي بكر رضي اللَّه عنه (مفاتيح الغيب، ج 12، ص: 378) اشکال پاسخ استاد:جواب نقضی ایشان به این ایه دچار اشکال است چون مراد اهل سنت ا زکلمه قوم در ایه مزبور تنها ابوبکر نیست بلکه شخص ابوبکر به عنوان فرد شاخص وپیروان او می باشد که در جریان ارتداد عده ای از مسلمانان جهاد کردند وبرای این مدعا نیز به روایتی از امیر المومنین استدلال کرده اند فخررازی این چنین می نویسد: اختلفوا في أن أولئك القوم من هم؟ فقال علي بن أبي طالب و الحسن و قتادة و الضحاك و ابن جريح: هم أبو بكر و أصحابه لأنهم هم الذين قاتلوا أهل الردة
3- - محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح خود به نقل از عائشه مي نويسد: ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256ه-)، صحيح البخاري، ج4، ص1827، ح4550، كتاب التفسير، بَاب «وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987

ازابن عباس می گوید:بیش ازسیصد آیه در شان علی بن ابی طالب نازل شده است .(1)آیه

دیگری که اهل سنت در مدح وفضائل صحابه به ان تمسک می جویند ایه غار است در آیه غار نامی از ابوبکر نیست ولی اهل سنت بر فضیلت ابوبکر پافشاری می کنند

سخن اخر:

در این جلسه به بررسی کلمه الذین امنوا وتعیین مصداق ان پرداختیم وبه این شبهه پرداختیم که چرا نامی ا زامیر المومنین در قران برده نشده است ؟وتناقضات اهل سنت را در این راستا نمایان کردیم

جلسه بیست ونهم :

اشاره

موضوع بحث امامت با محوریت آیه شریفه ولایت بود .بعد ازبررسی کلمه انما وبررسی شئون ولائی پیامبردر قران بحث معطوف شد به الذین امنواوتعیین مصداق حقیقی ان ،عرض کردیم نکته اول این است که الذین امنوا با حرف واو معطوف به رسول شده است .با توجه به وحدت لفظ ولی وانحصاری که در این مقام وجود دارد شئون ولائی پیامبربرای الذین امنوا نیز ثابت است .

نکته دوم:مصداق الذین امنوا باید حائز وصف عصمت باشد ودارای علمی باشد که به تایید الهی رسیده باشد

نکته سوم:ایا می شود صیغه جمع استعمال شده باشد وحال انکه مفرد اراده شده باشد ؟در مقام پاسخ شواهد قرانی دراین موضوع ارائه دادیم.

نکته چهارم :در این آیه با توجه به مفهوم بلندی که ا زوحدت لفظ ولی استفاده می شود والذین امنواشئون ولائی پیامبررا دارا هستند از چه جهت مصادیق الذین امنوا معرفی نشده اند ؟آیا اسم

ص: 93


1- - تاریخ دمشق ج 42 ، ص364

نبردن از مصایق الذین امنوا خللی در اصل مفهوم ایه وارد نمی کندومصادیق حقیقی آیه را به چالش نمی کشد ؟در جلسه پیشین به این مورد پاسخ دادیم عرض کردیم اشکالی نداردبرخی از آیات هستند که اسامی افراد درانها لحاظ نشده است اما بنابر شان نزول این آیات در مقام مدح وذم فرد معینی است.به آیاتی اشاره کردیم از جمله آیه شریفه مباهله

این آیه د رمقام بیان فضیلتی ا زفضائل اهل بیت –صلوات الله علیهم اجمعین – است بدون این که اسمی از انها در آیه به میان ببرد .به آیه 54 مائده اشاره کردیم.اهل سنت اصرار می ورزند این آیه در مدح ابوبکر است البته اشکالاتی براین نقل وارد است .

آیه افک

شاهد دیگر ایه 11سوره نورمعروف به آیه افک است طبق نقل اهل سنت این آیه در مورد پاکدامنی عائشه از فحشاست اما نامی از عائشه نیست .در فراز «والذی تولی کبره» مفسرین می گویند:مراد ازاین شخص عبدالله بن ابی است (1)وحال

انکه اسم او به میان برده نشده است

نظر مفسرین شیعه در آیه افک:

قول شیعه امامیه در ذیل آیه افک این است که زمانی ماریه قبطیه ا زپیامبرصاحب فرزند شد حفصه وعائشه به ماریه تهمت زدند وگفتند این فرزند از پیامبر نیست بلکه فرزند غلام پیامبر است !پیامبراز ماریه دوری جستند واین ایه در جهت پاکدامنی ماریه نازل شدسپس پیامبر از عائشه فاصله گرفتند این دوری به جائی رسید که امیر المومنین واسطه شدند برای اشتی پیامبربا عائشه

امانکته جدید

اگر خداوند نامی از مصادیق الذین ا منوا میبرد امت را در مسئله هدایت کفایت می کرد ؟اآیابه جای وصف اسم به کارمی رفت مردم اعتراض نمی کردند؟مراجعه به آیات شریفه قران داشته باشیم .قرآن افرادرادو گونه معرفی کرده است

ص: 94


1- - مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص: 206

1-تعریف به اسم :شاهد قرانی مانندایه«يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب»(1)

ترجمه:(و او را گفتيم كه) اى داود، ما تو را در روى زمين مقام خلافت داديم، پس ميان خلق خدا به حق حكم كن و هرگز هواى نفس را پيروى نكن كه تو را از راه خدا گمراه سازد و آنان كه از راه خدا گمراه شوند چون روز حساب و قيامت را فراموش كرده اند به عذاب سخت معذّب خواهند شد.

خداوند در مقام مذمت هم اسم فرعون وهامان وابولهب رابرده است .

2-تعریف به وصف:شاهد قرانی مانند ایه«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (2)

ترجمه: در آنجا بنده اى از بندگان خاص ما را يافتند كه او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا كرديم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غيب الهى) آموختيم.

منظوراز عبد طبق شان نزول حضرت خضر می باشد اما اسمی به میان نمی برد خداوند د راین ایه در مقام توصیف است در آیه شریفه ولایت خداوند نامی ا زالذین امنوا نمی برد اما اوصافی راذکر میکند که نمایانگرفرد معینی است

3-تعریف به اسم ووصف:شاهدقرآنی مانند:« وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم» (3)

ترجمه:پيغمبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را به پادشاهى شما برانگيخت. گفتند كه از كجا او را بر ما بزرگى و شاهى رواست در صورتى كه ما به پادشاهى شايسته تر از اوييم و او را مال فراوان نيست. رسول گفت: خداوند او را برگزيده و در دانش و توانايى و قوت جسم فزونى بخشيده، و خدا ملك خود را به هر كه خواهد بخشد، كه خدا به حقيقت توانگر و داناست.

خداوند اوصاف طالوت را بیان می کند وهمچنین تصریح به نام اومیکند.

ص: 95


1- -ص:26
2- -کهف:65
3- -بقره:247

شرائط رهبریک جامعه

به تصریح قران کسی که می خواهد زعیم ورهبر امتی باشد سرپرست امت بشود باید علم داشته باشد .از شئون حاکم علم است .اقایانی که در کتابها می نویسند حاکم می تواند جاهل باشد این ایه راچگونه می خواهند توجیه کنند ؟!کسی که عالم نباشد قدرت جسمانی نداشته باشد صلاحیت در این منصب ندارد .شرط دیگر انتصاب وجعل امام ا زخداوند است .خداوند باید زعیم وحاکم امت را بر گزیند ومردم در این راستا حق انتخاب ندارند شاهد براین مطلب این است که بنی اسرائیل به پیامبر پناه بردند واز او خواستار شدند خداوند کسی را به عنوان ولی امر وحاکم بر گزیند وخود می دانستند در این حیطه اختیاری ندارند. به اصل بحث رجوع کنیم. اقایان اشکال می گیرند اگرمراد از الذین امنوا علی بن ابی طالب باشد باید مصداق وفرد ان معرفی می شد.تاریخ را مطالعه کنیدبنی اسرائیل نام طالوت راشنیدند خداطالوت را به اسم معرفی کرد وهم به وصف اما قبولش نکردند چه تضمینی وجودداشت مصادیق الذین امنوا در قران ذکر می شد باز هم مردم می پذیرفتند ؟اگر به تاریخ مراجعه کنید گروهی امیرالمومنین را به عنوان خلیفه نپذیرفتند وبهانه شان این بود که علی بن ابی طالب جوان است!

جواب این اشکال:

مگرحضرت یحیی وعیسی بن مریم به نص قران در مهد تکلم نکردند!مگرحضرت عیسی نفرمود :« قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا»(1)

بنابراین شرط امامت ورهبری سن وسال نیست.خداوند در قرآن می فرماید :

«اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ»(2)

خداسن وسال ومال وثروت رادر نظر نمی گیرد.به نص قرآن علم وشجاعت وتدبیر شرط امامت است خداوند براساس این میزان فردی رابه عنوان خلیفه برمی گزیندواگر مردم نپذیرند خودشان خسران وضرر می بینند

ص: 96


1- -مریم:30
2- -بقره:247

جلسه سی ام:معنای زکات درقران(قسمت اول)

اشاره

موضوع بحث امامت با محوریت آیه شریفه ولایت بود .بحث را از تفسیر واژگان ومفردات آیه شروع کردیم وبه واژه زکات رسیدیم .

معنای زکات اصطلاحی یا لغوی؟

اصرار برخی از اهل سنت این است که ان معنائی که در آیه اراده شده است همان زکات واجبه معهوددرکتب فقهی است.اما سخن در این است که آیاحکم انحصار دارد درزکات واجبه یا مطلق زکات ؟

خرده گیری اهل سنت برادعای شیعه !

آقایان اهل سنت می گویند:مراد ایه حتما زکات واجبه است وطبق مبنای خود درمعنای آیه اشکال خود را این گونه وارد می کنند که اگر شان نزول آیه را درمورد امامت امیرالمومنین بپذیریم نتیجه این می شودعلی بن ابی طالب در پرداخت زکات واجبه تاخیر داشته است!واین مطلب با شان آن حضرت سازگاری ندارد بنابراین از معنای حقیقی زکات عدول می کنیم وآن را حمل بر زکات مستحبی می کنیم از این رو می توانیم درمعنای لفظ راکعون نیز تصرف کنیم وآن را حمل بر معنای خضوع کنیم پس جمله مزبوروصف مقوم خواهد بود نه وصف مشیرواین وصف شامل همه مومنین خواهد بود ومصداق الذین امنوا افراد مشخصی نیستند.

بررسی معنای زکات:

در پاسخ به این اشکال با توجه به مفاهیمی که در قران استنباط می شود باید کلمه زکات را بررسی کنیم آیا استعمال قرآن دربحث زکات به نحو حقیقت فقط زکات واجبه را شامل می شود؟

تذکر این نکته مهم است تطور زمان تغیر مفاهیم رابرای الفاظ همراه داشته است .واژگانی بوده است در صدر اسلام که معانی خاص داشتند سپس درگذر زمان معنای دیگری پیدامی کند مانند کلمه صلات درصدر اسلام در مفهوم دعابه کاربرده می شد درقرآن این گونه است کلمه صلات هم به معنای عبادت مخصوص به کار می رودوهم به معنای لغوی واصلی خود لهذاتعبیراصولیون این است که لفظ صلات حقیقت شرعیه است درمفهوم عبادات مخصوصه

ص: 97

شرع مقدس برای این لفظ معنای حقیقی جعل کرده است واستعمال این لفظ درمفهوم عبادات مخصوصه مفهومی است که تحت عنوان

حقیقت شرعیه بیان می شود.درقرآن این لفظ هم به مفهوم لغوی استعمال می شود وهم به مفهوم اصطلاحی

شواهد قرآنی:

آیه «اقیمواالصلوه» اشاره به معنای اصطلاحی که همان عبادت مخصوصه باشد دارد . اما نسبت به مفهوم لغوی

در آیه 103 سوره توبه بحث زکات مطرح شده است در این آیه اززکات تحت عنوان صدقه یاد شده است .

اگر به آیات مراجعه کنید کلمه زکات وصدقه درمطلق انفاق زیاد استعمال شده است .گرچه در لسان فقهاء ذهن انصراف پیدا می کند به زکات واجبه

بررسی مفاهیم واژه زکات در قرآن :

1-تذکیه :یکی از معانی زکات تذکیه وپالایش روحی از رذائل اخلاقی است.مانندمفهوم این کلمه در این ایه

« فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْما»(1)

ترجمه: خواستيم تا به جاى او خدايشان فرزندى بهتر و صالح تر و مهذب تر و نزديكتر به ارحام پرستى به آن پدر و مادر بخشد.

2-زکات واجبه (اصطلاحی):مانند ایه زکات

إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السبیل فريضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (2)

ص: 98


1- -کهف:81
2- -توبه:60

ترجمه: (مصرف) صدقات منحصرا مختص است به (اين هشت طايفه): فقيران و عاجزان و متصديان اداره صدقات و كسانى كه بايد تأليف قلوب آنها كرد (يعنى براى متمايل كردن بيگانگان به دين اسلام) و آزادى بندگان و قرض داران و در راه خدا (يعنى در راه تبليغ و رواج دين خدا) و به راه درماندگان. اين مصارف هشتگانه فرض و حكم خداست، كه خدا دانا و بر تمام مصالح خلق آگاه است

نکته مهم این است عنوانی که خداوند در ذیل آیه شریفه به کار برده است عنوان صدقات است .اما نکته مهم این است که در ذیل آیه شریفه با رجوع به کتابهای فقهی وتفسیری تمام علماءبحث مصرف زکات واجبه را بیان می نمایند .

3-مطلق انفاق:نگاهی به سیر نزول احکام داشته با شیم . بنابرتصریح فقهاءومفسرین ومحدثین اهل تسنن بحث از زکات واجبه ا زمدینه در سال دوم اغاز شده است .اما آیاتی داریم که مکی است ودر انها کلام از زکات امم سابقه است آیا می توان این ایات رابر زکات واجبه اصطلاحی حمل کرد ؟قطعا خیراما ایاتی که بحث از زکات در ادیان گذشته مطرح شده است مانند آیات زیر

آیه اول:« وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ »(1)

ترجمه: و آنان را پيشواى مردم ساختيم تا (خلق را) به امر ما هدايت كنند و هر كار نيكو را (از انواع عبادات و خيرات) و خصوص اقامه نماز و اداء زكات را به آنها وحى كرديم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.

آیه دوم:«وَكانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا»(2)

ترجمه :و هميشه اهل بيت خود را به اداى نماز و زكات امر مى كرد و او نزد خدايش بنده اى پسنديده بود

آیه سوم:«الَّذي يُؤْتي مالَهُ يَتَزَكَّى »(3)

ترجمه: آن كس كه مال خود را (به فقيران اسلام) به وجه زكات بدهد

آیه چهارم:: «الَّذينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ»(4)

ص: 99


1- -انبیاء:73
2- -مریم:55
3- -لیل :18
4- -فصلت:7

ترجمه: آنان كه زكات (به فقيران بينوا) هرگز نمى دهند و به عالم آخرت به كلى كافرند

آیه پنجم:« وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُون»(1)

ترجمه:و آنان كه زكات (مال خود را به فقرا) مى دهند.

خلاصه بحث:

کلمه زکات در قران در تمام موارد به معنای زکان واجبه نیست واین کلمه مفاهیم متعددی دارد اما بیشترین استعمال ان در مفهوم مطلق انفاق است

جلسه سی ویکم:معنای زکات درقرآن (قسمت دوم)

اشاره

موضوع بحث امامت با محوریت آیه شریفه ولایت بود .مفردات آیه را بررسی کردیم وبه واژه زکات رسیدیم به خاطر اهمیت بحث زکات در مفهوم حقیقی آیه شریفه ولایت در جلسه پیشین عرض کردیم علمای اهل سنت اصرار دارند کلمه زکات به معنای زکات واجبه است وچون شان نزول آیه درمورد علی بن ابی طالب است بنابراین در شان امیر المومنین نیست که زکات واجبه را به تاخیر انداخته با شند از این جهت د رمعنای زکات تصرف می کنیم وآن را حمل برزکات مستحبه می کنیم. این مطلب موید است برمجاز گوئی در لفظ رکوع وآن را حمل بر معنای خضوع کنیم ودرنتیجه وصفی که در آیهبیان شده است وصف مقوم خواهد بود وتمام مومنین را شامل می شود ونمی توان به فرد یا افراد

ص: 100


1- -مومنون:4

خاصی اطلاق کرد .در مقام اشکال این مطلب وبررسی خود آیه شریفه عرض کردیم برخی از مفاهیم در طول زمان دستخوش تغییر وتبدیل شده اند .در صدر اسلام مفهومی داشتند واکنون مفهوم دیگری دارددرحتی برخی از الفاظ در صدر اسلام یک مفهوم لغوی بیشتر نداشتند اما به تدریج دارای مفاهیم اصطلاحی شدند مانند لفظ صلات معنای لغوی این لفظ دعا کردن می باشد.شاهد قرانی آن آیه 103سوره توبه است .معنای اصطلاحی آن عبادت مخصوصه است که تحت عنوان نماز مطرح می شود .درمورد کلمه زکات همین تطورمفهومی جریان دارد .در صدر اسلام می بینیم پیامبر درمکه به سر می بردندو صحبت از زکات واجبه نبوداماآیات در بحث زکات بر پیامبرنازل می شود.زمانی که پیامبربه شهر مدینه هجرت می کنند طبق گزارش مورخین وفقهاومحدثین احکام زکات واجبه از سال دوم هجری خود نمائی می کند.بنابراین از سیر نزول این آیات به این حقیقت می رسیم که بیشترین مفهومی که درقران ازکلمه زکات اراده شده است مطلق انفاق است واما بررسی واژه صدقه نیز مهم است چون این تطوروتغیر در بحث صدقه رخ داده است .آنچه که در جامعه اسلامی از شنیدن کلمه صدقه متبادر است صدقه مستحبی وانفاق است ولکن بابررسی آیات قرآن این کلمه هم در مطلق انفاق استعمال شده است وهم به انفاق واجب وهم صدقه مستحبی

معنای اول:زکات واجب

نمونه قرآنی:

« إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمينَ وَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ »(1)

ترجمه: صدقات، فقط ويژه نيازمندان و تهيدستان [زمين گير] و كارگزاران [جمع و پخش آن] و آنانكه بايد دل هايشان را [براى تمايل به اسلام] به دست آورده شود، و براى [آزادى] بردگان و [پرداخت بدهى] بدهكاران و [هزينه كردن] در راه خدا [كه شامل هر كار خير و عام المنفعه مى باشد] و در راه ماندگان است؛ [اين احكام] فريضه اى از سوى خداست، و خدا دانا و حكيم است.

خداوند در مقام بیان حکم شرعی زکات است وبرای ابلاغ این حکم از کلمه صدقه استفاده کرده است ومصارف این صدقه را همان مصارف زکات واجب قرار داده است .

ص: 101


1- -توبه:60

معنای دوم:صدقه مستحب

نمونه قرانی:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ » (1)

ترجمه: اى مؤمنان! زمانى كه مى خواهيد با پيامبر گفتگوى محرمانه كنيد، پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه دهيد، اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است، و اگر چيزى براى صدقه نيافتيد [اجازه داريد محرمانه گفتگو كنيد] زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

بنابر شان نزول معتبردرکتب فریقین تنها شخصی که در میان صحابه صدقه پرداخت کرد تا به فیض گفت وگو با پیامبر برسد وجود مقدس امیر المومنین بودند.

معنای سوم:مطلق انفاق

نمونه قرانی:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَيْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لا يَقْدِرُونَ عَلى شَيْ ءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ »(2)

ترجمه: اى اهل ايمان! صدقه هايتان را با منت و آزار باطل نكنيد، مانند كسى كه مالش را به ريا به مردم انفاق مى كند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارد، كه وصفش مانند سنگ سخت و خارايى است كه بر آن [پوششى نازك از] خاك قرار دارد و رگبارى تند و درشت به آن برسد و آن سنگ را صاف [و بدون خاك] واگذارد [صدقه ريايى او مانند آن خاك است. و اين رياكاران] به چيزى از آنچه كسب كرده اند، دست نمى يابند و خدا مردم كافر را هدايت نمى كند

این آیه شریفه هم خوانی بااین آیه داردکه می فرماید:

«الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ »(3)

ص: 102


1- -مجادله:12
2- -بقره :264
3- -بقره:262

ترجمه :كسانى كه اموالشان را در راه خدا انفاق مى كنند، سپس منت و آزارى به دنبال انفاقشان نمى آورند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند

اما نکته مهم در ذیل آیه شریفه

روایاتی است که اهل سنت در ذیل آیه شریفه ولایت نقل کرده اند .در این روایات لفظ صدقه استعمال شده است وازکلمه اعطاء به جای کلمه ایتاء (مصدر یوتون )استفاده شده است .این جایگزینی الفاظ قرینه ای است براین مطلب که مراد از از زکات در آیه ولایت زکات واجبه نیست .درذیل به این روایات اشاره می کنیم

1-روایت طبری:

طبری در تفسیرش ذیل ایه ازسدی این چنین نقل میکند :

«حدثنا محمد بن الحسين، قال: ثنا أحمد بن المفضل، قال: ثنا أسباط، عن السدي، قال: ثم أخبرهم بمن يتولاهم، فقال: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ هؤلاء جميع المؤمنين، و لكن علي بن أبي طالب مر به سائل و هو راكع في المسجد، فأعطاه خاتمه»(1)

ماباقسمت اول کلام او موافق نیستیم .در جلسات پیشین ثابت کردیم الذین امنوا نمی تواند جمیع مومنین باشند اما کلام ما در این است که در بحث زکات مستحبه ومطلق زکات ازکلمه اعطاء در عبارت استفاده شده است وکلمه ایتاءمربوط به پرداخت زکات واجب است .

2-روایت سیوطی:

سیوطی درالدرالمنثورذیل ایه شریفه از ابن عباس نقل می کند

«و أخرج الخطيب في المتفق عن ابن عباس قال تصدق علي بخاتمه و هو راكع فقال النبي صلى الله عليه و سلم للسائل من أعطاك هذا الخاتم قال ذاك الراكع فانزل الله إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه»(2)

ص: 103


1- -جامع البيان فى تفسير القرآن ج 6 ص 186
2- -الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2 ص 293

جلسه سی ودوم: معنای کلمه رکوع

اشاره

موضوع بحث امامت در قرآن بامحوریت آیه شریفه ولایت بود .مفردات وواژگان کلیدی آیه ولایت رامورد بررسی قرار دادیم دراین جلسه درمورد کلمه« راکعون» به بررسی ونقد نظر اهل سنت درراستای مفهوم این کلمه خواهیم پرداخت.

ریشه کلمه راکعون:

لفظ راکعون جمع راکع است. اسم فاعل از فعل رکع یرکع و از مصدررکوع گرفته شده است.

معنای رکوع:

برخی از اهل تسنن ماده رکوع رادرایه به معنای خضوع وخشوع بگیرند بنابراین وصف مشیرنخواهد بود که اشاره به فرد خارجی داشته باشد و وصف عامی است که شامل همه مومنین می شود.مانند ایات سوره مومنین

نتیجتاهر مومن می تواند دارای این وصف باشد ومنظورازالذین امنوا بنابر مبنای این اقایان همه مومنین خواهد بود

اشکال این نظریه:

ص: 104

در مقام بررسی این کلمه در مفهوم حقیقی خودش به کتب لغت وتفسیر مراجعه میکنیم تاببینیم این نظرتا چه اندازه می تواند سند علمی داشته باشد ؟

1-مرحوم طبرسی

ایشان درذیل ایه شریفه اقوال لغویون مشهوررانقل می کند.ایشان می نویسند:

«الركوع هو التطأطؤ المخصوص قال الخليل كل شي ء ينكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا يمس بعد أن يطأطئ رأسه فهو راكع و أنشد لبيد:

أخبر أخبار القرون التي مضت *** أدب كأني كلما قمت راكع

و قال ابن دريد الراكع الذي يكبو على وجهه و منه الركوع في الصلاة قال الشاعر:

و أفلت حاجب فوق العوالي *** على شقا تركع في الظراب

و قد يوصف الخاضع بأنه راكع على سبيل التشبيه و المجاز لما يستعمله من التطامن و التطأطؤ»(1)

2 -راغب اصفهانی

او نیز در مفردات این چنین می نویسد:

«الرُّكُوعُ: الانحناء، فتارة يستعمل في الهيئة المخصوصة في الصلاة كما هي، و تارة في التّواضع و التّذلّل، إمّا في العبادة، و إمّا في غيرها نحو: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا [الحج/ 77]، وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ [البقرة/ 43]، وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ [البقرة/ 125]، الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ [التوبة/ 112»(2)

3-ابن فارس

در مقاییس اللغه این معناراذکر می کند .اودرذیل کلمه رکع می نویسد:

ص: 105


1- - مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 3، ص: 323
2- - مفردات ألفاظ القرآن، ص: 364

«الراء و الكاف و العين أصلٌ واحدٌ يدلُّ على انحناءٍ فى الإنسان و غيرِه. يقال ركَعَ الرّجلُ، إذا انحنى. و كلُّ منحنٍ راكع.»(1)

پس مفهوم حقیقی واولیه رکوع به معنای انحناءوخم شدن است .پس اگر بخواهد مفهوم دیگری که خضوع وخشوع باشد که معنای مجازی است نیاز به قرینه دارد .اگر لفظ رکوع را درایه به معنای خضوع وخشوع باشداولا خلاف اصل است وثانیا با توجه به عبارت « الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ » قطعا رکوع به معای هیئت خاصه در نماز است.وجمله وهم راکعون نیز جمله حالیه است واین فراز یک جمله وصفیه خواهد بودکه اشاره به یک واقعیت خارجی دارد ووصف عام نخواهد بود که هر مومنی را شامل شود .این برداشت با مفاهیم اولیه آیه ساز گاری ندارد.اگر کسی بخواهد از مفاهیم اولیه زکات ورکوع فاصله بگیرد ودر این الفاظ تصرف کندومعنای مجازی را بخواهد جایگزین کنددلیل می خواهد وهیچ دلیلی نداریم بلکه دلیل برعکس داریم .شاهد براین مطلب اکثر ایاتی که فعل رکع ومشتقاتش در ان به کاررفته است کلام از رکوعی است که هیئت خاص در نمازاست از باب نمونه آیه ذیل:

« يا مَرْيَمُ اقْنُتي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي مَعَ الرَّاكِعينَ »(2)

ترجمه: اى مريم! فروتنانه براى پروردگارت به طاعت برخيز و سجده به جاى آور و با ركوع كنندگان ركوع كن.

دراین جلسه بحث از مفردات آیه ولایت به اتمام رسید .در جلسه اینده به خلاصه ای از مباحث گذشته آیه ولایت خواهیم پرداخت .

ص: 106


1- - معجم مقاييس اللغه، ج 2، ص: 434
2- -ال عمران:43

جلسه سی وسوم: خلاصه مباحث آیه ولایت

اشاره

نکته اول: بررسی مفردات آیه

لفظ اِنما : دلالت انما بر حصر

لفظ ولی : دو مبنا در معنای ولی وجود دارد.

1-اشتراک معنوی: اصل کلمه ولی به معنای تولی امر است و معانی دیگر به نحو مشترک معنوی است.

2- اشتراک لفظی: برای تمام معانی وضع جداگانه شده است و باید به قرائن رجوع کنیم.

نکته دوم:طرح سه معنا در ایه:

1-محب 2- ناصر 3- متولی امر

دو مفهوم اول با آیات دیگر در تعارض است. از وحدت لفظ ولی شئون ولائی پیامبر برای الذین امنوا ثابت استفاده می شود.آیات مربوط به شئون ولائی پیامبر را مورد بررسی قرار دادیم.وبیان کردیم شئون ولائی پیامبر و الذین امنوا از دو جهت است.

1-عصمت مطلقه 2- علم اعطائی

نکته سوم : الذین امنوا چه کسانی هستند؟

از این مطالب استفاده می شود که مراد از الذین امنوا نمی توانند عموم مومنین باشند. و مراد گروه خاصی از مومنین هستند.

ص: 107

نکته چهارم: تبیین الذین منوا

الذین امنوا چون معصوم هستند باید از طرف خدا معرفی شوند. ومردم در تعیین ان اختیاری ندارند

بررسی بقیه مفردات آیه:

زکات:

زکات در این جا معنای عام دارد و شامل زکات مستحبی هم می شود. بحث از زکات اصطلاحی از سال دوم هجری است ولی آیه ولایت قبلاً نازل شده بود.

شان نزول آیه در اقوال اهل سنت:

در تفاسیر اهل سنت مثل ابن ابی حاتم(1)و

ابن کثیر(2)

وسیوطی(3)

نقل شده است:

«تصدّق علیّ بخاتمه»

نظر بزرگان اهل سنت مثل تفتازانی(4)

ص: 108


1- -تفسير القرآن العظيم ج 4 1162 حدثنا أبو سعيد الأشج ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحول، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تصدق علي بخاتمه و هو راكع فنزلت إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون*
2- - تفسير القرآن العظيم ج 3 126 قال ابن أبي حاتم: حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، حدثنا أيوب بن سويد عن عتبة بن أبي حكيم في قوله إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قال: هم المؤمنون و علي بن أبي طالب، و حدثنا أبو سعيد الأشج، حدثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحول، حدثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل، قال: تصدق علي بخاتمه و هو راكع، فنزلت إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ.
3- -الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2 293 و أخرج ابن أبى حاتم و ابو الشيخ و ابن عساكر عن سلمة بن كهيل قال تصدق علي بخاتمة و هو راكع فنزلت إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ الآية
4- - قوله تعالى: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ «1» نزلت باتفاق المفسرين في علي بن أبي طالب (رضي اللّه عنه) حين أعطى السائل خاتمه و هو راكع في صلاته*(شرح المقاصد تفتازانی ج5ص270

این است که تمام مفسرین اتفاق نظر دارند که شان نزول آیه مربوط به امیر المومنین علی –ع- است . بحث دیگردر مورد شئون ولائی پیامبر در قرآن بود.یکی از این آیات آیه 36 سوره احزاب است.

«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا»

ترجمه :و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد هنگامى كه خدا و پيامبرش كارى را حكم كنند براى آنان در كار خودشان اختيار باشد؛

این آیه شوری را محدود می کند. اصل شوری قبول است ولی آیا مطلقامی تواند در هر امری حجیت داشته باشد؟!جائی که خدا و رسول حکم داشته باشند نوبت به شوری و اظهارنظر امت نمی رسد. لفظ «امرا» نکره است و در سیاق نفی گنجانیده شده است و افاده عموم می دهد. اطلاق فعل «قضی» با واو عطف برای رسول ثابت است. به حکم قرآن ولایت رسول عام است در امور تشریعی و تکوینی و احکام و امور اجتماعی به حکم آیه ولایت همان ولایت رسول برای الذین آمنوا ثابت است.

رکوع

رکوع (1):

مفهوم حقیقی لفظ «رکوع» خم شدن دررکوع است که در لغت به ان اشاره شده است قرینه ای که در ایه موید این معناست جمله یقیمون الصلوه است بنابر این معنای خشوع وخضوع(2)برای

لفظ رکوع در این آیه غلط است چونکه:

این معنا مجازی است ونیاز به قرینه دارد وقرینه درایه وجود نداردکه این مفهوم را برساند.تا این مرحله مفردات آیه ولایت بررسی شدبعد از این مبحث با توجه به معنای صحیح آیه وارد شان نزول آیه خواهیم شدوبه نقدوبررسی اقوال اهل سنت در شان نزول آیه ولایت خواهیم پرداخت.

ص: 109


1- [1]-و الرُّكوع: الانحناء، و منه رُكوع الصلاة، و ركَع الشيخُ: انحنى من الكِبَر، و الرَّكْعةُ: الهُوِيُّ في الأَرض، يمانية. قال ابن بري: و يقال ركَع أَي كَبا و عَثَر:لسان العرب ؛ ج 8 ؛ ص133
2- - کلام فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب: قال أبو مسلم: المراد من الركوع الخضوع، يعني أنهم يصلون و يزكون و هم منقادون خاضعون لجميع أوامر اللَّه و نواهيه( مفاتيح الغيب ج 12 ص382 )

فصل دوم:نقد وبررسی شان نزولهای نقل شده از اهل سنت درذیل ایه شریفه ولایت

بعد از بررسی مفردات آیه وارد شأن نزول آیه می شویم. ابتدا شأن نزولهای ادعا شده از طرف اهل سنت را مورد نقد قرار خواهیم داد.اولین شان نزول دراین زمینه کلام فخررازی می باشد.

بیان و نقد شأن نزول فخر رازی در ذیل آیه ولایت:

مقدمه بحث:

بحث درباره امامت در قرآن با محوریت آیه ولایت بود بعد از بررسی های مفردات آیه اکنون وارد بررسی شأن نزول ادعاهای شده می کنیم.در بررسی کلیه واژه های آیه به این واقعیت رسیدیم که با توجه به حصری که درلفظ انما وجود دارد ولایت درسه مصداق خدا و رسول و الذین امنوا منحصر می شود.تنها مفهومی که برای کلمه ولیّ بیان کردیم فقط ولیّ امر و سرپرست است. معانی دیگر مفهوم ولیّ نیست چون با آیات دیگر تعارض پیدا می کند.از وحدت لفظ ولی می فهمیم که شئون ولائی پیامبر برای الذین امنوا نیز ثابت است. اگر پیامبر معصوم نبودند و صاحب علوم الهیه نبودند نمی

ص: 110

توانستند دارای شئون ولائی باشند. بنابراین «الذین امنوا» به حکم مفاهیم قرآنی باید کسانی باشند که اگر هم رتبه پیامبر هستند باید حائز دو شرط مهم باشند.

1- عصمت 2- علوم الهی

الذین امنوا چه کسانی هستند؟

مصداق الذین امنوا باید توسط خدا و پیامبر معرفی بشود. در آیه اسمی برده نشده است گر چه وصفی آمده است که اشاره به یک قضیه خارجی می کند. هم اکنون چه کسی باید الذین امنوا را معرفی کند؟

طبق نص قران پیامبر مبین و معرف «الذین امنوا» است.خداوند سوره نحل می فرماید:

«بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»(1)

ترجمه:

و قرآن را [هم] به سوى تو نازل كرديم به خاطر اينكه براى مردم آنچه را كه براى [هدايتشان] به سويشان نازل شده بيان كنى و براى اينكه [در پيامبرى تو و آنچه را به حق نازل شده] بينديشند

به حکم آیه قرآن نیازمند سنت حقیقی پیامبر هستیم. پس کسانی که میگویند قرآن برای ما کافی است این دو آیه جواب انهارا میدهدو تصریح میکند که پیامبر مسائل اختلافی را بیان می کند.در آیه مورد نظر از «الذین امنوا» اسمی برده نشده است پس پیامبر موظف است برای رفع اختلاف «الذین امنوا» را مشخص کند.اگر پیامبر سخن وبیان در این موضوع نداشته باشد قطعاً ظلم به امت کرده است در حالی که پیامبر ظالم نیست.از این جهت وارد شأن نزول ها می شویم تا به شأن نزول حقیقی برسیم و کلام قطعی پیامبررا در این مورد بیابیم .ابتدائاً بررسی و نقل شأن نزول های ذیل آیه را از کتب اهل سنت شروع می کنیم.اولین کتابی را که مورد بررسی قرار مید هیم مفاتیح الغیب معروف به تفسیر کبیر از مفسر شهیر محمد فخر الدین رازی است

ص: 111


1- -نحل:44

او در ذیل آیه می نویسد:

« المسألة الأولى: في قوله وَ الَّذِينَ آمَنُوا قولان: الأول: أن المراد عامة المؤمنين، و ذلك لأن عبادة بن الصامت لما تبرأ من اليهود و قال: أنا بري ء إلى اللَّه من حلف قريظة و النضير، و أتولى اللَّه و رسوله نزلت هذه الآية على وفق قوله »(1)

ترجمه:قول اول در مورد «الذین امنوا» این است که مراد از «الذین امنوا» همه ی مؤمنین است. زمانی که عبادة بن صامت از یهودیان بیزاری جست و گفت: من بیزاری می جویم از قریظه و نضیر (دو قبیله یهودیان در مدینه) و خدا و رسول را متولی امر خود قرار می دهم این آیه نازل شد.

بررسی و نقد شأن نزول:

چندین جلسه در مورد مفاهیم مفردات آیه صرف کردیم و به این نتیجه رسیدیم که با توجه به حصریت انما و مفهوم لفظ ولیّ مراد از «الذین امنوا» نمی تواند همه مومنین باشد.

اشکال اول قول فخررازی:

چگونه پیامبر می فرماید مراد از «الذین امنوا» علی بن ابیطالب است اشکال می گیرید به این که صیغه جمع به کار برده شده است ولی اینجا شأن نزول را در مورد عبادة بن صامت می دانید؟

اشکال دوم:

چگونه در آیه ماقبل «و من یرتد عن دینه ....» مدعی هستنید منظور از قوم ابوبکر هست ولی در الذین امنوا اشکال می گیرید مراد از الذین امنوا نمی تواند یک فرد باشد.(2)

اشکال سوم:

ص: 112


1- -مفاتيح الغيب ج 12 ص 382
2- -در جلسات پیشین به اشکال جواب نقضی استاد اشاره کردیم

در ذیل آیه آخر سوره کهف تصریح می کند انما دلالت بر حصر می کند(1)

ولی در این آیه قبول نمی کند.ابن هشام، زمخشری، سکّاکی، تفتازانی و ... تصریح می کنند انما دلالت بر حصر داردپس مفهوم ایه این چنین است: فقط و فقط ولی شما خدا و رسول الذین امنوا است.قطعاً دلالت حصریّت انما را در مفهوم ولیّ سرایت می دهیم اگر ولی به معنای محبّ و ناصر باشد مفهومش این است که فقط و فقط محب و ناصر شما الله و رسول و الذین امنوا است در حالی که با آیات دیگر هم خوانی نداردمانند:ایه« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ»(2)

ترجمه:

يقيناً سرسخت ترين مردم را در كينه و دشمنى نسبت به مؤمنان، يهوديان و مشركان خواهى يافت. و البته نزديك ترينشان را در دوستى با مؤمنان، كسانى مى يابى كه گفتند: ما نصرانى هستيم. اين واقعيت براى آن است كه گروهى از آنان كشيشان دانشمند و عابدان خدا ترس اند، و آنان [در پيروى از حق] تكبّر نمى كنند

ودر سوره فصلت از زبان ملائکه می فرماید:

« إِنَّ

الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُون»(3)

ترجمه:

بى ترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خدا است؛ سپس [در ميدان عمل بر اين حقيقت] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند [و مى گويند:] مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مى دادند، بشارت باد

ص: 113


1- -[1] مفاتيح الغيب ج 21 ص 503
2- -مائده:82
3- -فصلت:30

ودرآیه دیگر میفرماید: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير»(1)

ترجمه:

مسلماً كسانى كه ايمان آوردند، و هجرت كردند، و با اموال و جان هايشان در راه خدا جهاد نمودند، و كسانى كه مهاجران را پناه و جا دادند و يارى كردند، اينانند كه يار و دوست يكديگرند. و كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نكردند شما را از دوستى آنان هيچ سودى نيست تازمانى كه هجرت كنند؛ و اگر در امور دين از شما يارى طلبند، بر شماست كه آنان را يارى دهيد مگر آنكه يارى دادن شما به زيان گروهى باشد كه ميان شما و آنان پيمان [ترك جنگ] برقرار است؛ و خدا به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

شاهد دیگر این است که هیچ کدام از خلفا قبول نکردند که مردم ولی امر همدیگر باشند

اشکال چهارم:

به خاطر وصفی که در آیه آمده است زکات در اینجا مطلق انفاق است و لفظ رکوع همان معنای حقیقی را در بردارد. این وصف مشیر و خاصی است که اشاره به قضیه خارجی می کند و مصداق خارجی را بیان می کند پس نمی تواند وصف عامی باشد که شامل همه ی مؤمنین باشد. اگر مراد از الذين امنوا عموم مؤمنین باشد باید در معنای زکات و رکوع تصرف کنیم و این خلاف قاعده است.

بیان و نقد شأن نزول فخر رازی ذیل آیه ولایت

بحث ما امامت در قرآن با محوریت آیه شریفه ولایت بود. بعد از مفردات آیه وارد شأن نزولها شدیم. در جلسه پیشین یکی از شأن نزول های تفسیر کبیر را نقد و بررسی کردیم.

شأن نزول دوم:

ص: 114


1- -انفال:72

فخر رازی در ادامه می گوید:

« روي أيضا أن عبد اللَّه بن سلام قال: يا رسول اللَّه إن قومنا قد هجرونا و أقسموا أن لا يجالسونا، و لا نستطيع مجالسة أصحابك لبعد المنازل، فنزلت هذه الآية، فقال: رضينا باللَّه و رسوله و بالمؤمنين أولياء »(1)

روایت شده است که عبدالله بن سلام یهودی به پیامبر گفت: یا رسول الله قوم یهود ما را ترک کرده اند و قسم خورده اند که با ما رفت و آمد نداشته باشد و ما به خاطر دوری از شهر با یاران شما نمی توانیم دیداری داشته باشیم. پس این آیه نازل شد.عبدالله گفت: ما به خدا و رسول و مؤمنین که اولیاء ما باشند راضی شدیم.

فخر رازی در ادامه چنین نتیجه گیری می کند:

فعلى هذا: الآية عامة في حق كل المؤمنين، فكل من كان مؤمنا فهو ولي كل المؤمنين، و نظيره قوله تعالى: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ [التوبة: 71] و على هذا فقوله الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ صفة لكل المؤمنين.(2)

بنابراین آیه شامل همه ی مؤمنین می باشد پس هر کس که مؤمن است او ولی تمام مؤمنین است و نظیر این آیه قول خداوند است که می فرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ

وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ».(3)

طبق این شأن نزول وصفی که برای الذین امنوا آمده است وصف مقوم خواهد بود و شامل همه ی مؤمنین خواهد بود نه وصف مشیر و خاص.

اشکال اول:

اصلاً بین سؤال و گله مندی عبدالله بن سلام و بین آنچه که خدا و رسول خدا نازل فرموده است هیچ تناسبی وجود ندارد.عبدالله بن سلام می گوید: ما به خاطر بُعد مسافت نمی توانیم با

ص: 115


1- -مفاتيح الغيب ج 12 ص 382
2- -مفاتيح الغيب ج 12ص 382
3- -توبه:71

اصحاب شما ملاقات داشته باشیم پس عبدالله بن سلام می دانسته است خدا و رسول و مؤمنین محب و ناصر او هستنددر نتیجه سخن خداوند لغووتحصیل حاصل است.

اشکال دوم:

با بررسی مفاهیم حقیقی آیه این شأن نزول با حقیقت آیه همخوانی ندارد.با توجه به وحدت لفظ ولیّ تمام شؤن نبی برای الذین امنوا نیز ثابت است پس الذین امنوا نمی توانند افراد عادی باشند. آیا خود فخر رازی قبول می کند تمام امت اسلامی از جهت شؤن ولایی هم رتبه پیامبر هستند؟

بخاطر دلالت لفظ انمّا بر حصر مفهوم کلمه ی ولیّ در سرپرست و متولی امر منحصر می شود پس در نتیجه الذین امنوا افراد خاصی هستند.

ص: 116

بیان و نقد شأن نزول فخر رازی ذیل آیه ولایتبحث ما امامت الهیه با محوریت آیه شریفه ولایت بود. بعد از بررسی مفردات آیه به نقد و بررسی شأن نزول های وارد شده در ذیل آیه پرداختیم.ابتدائاً از تفسیر کبیر فخر رازی دو شأن نزول را مورد نقد قرار دادیم.

در این جلسه شأن نزول سوم را بررسی می کنیم.

... أن المراد من هذه الآية شخص معين، و على هذا ففيه أقوال: الأول: روى عكرمة أن هذه الآية نزلت في أبي بكر رضي اللَّه عنه. و الثاني:روى عطاء عن ابن عباس أنها نزلت في علي بن أبي طالب عليه السلام.وروي أن عبد اللَّه بن سلام قال: لما نزلت هذه الآية قلت يا رسول اللَّه أنا رأيت عليا تصدق بخاتمه على محتاج و هو راكع، فنحن نتولاه..(1)

ترجمه:

مراد از این آیه شخص معینی است.قول اول: عکرمه روایت می کند که این آیه در مورد ابوبکر نازل شده است.قول دوم: عطاء از ابن عباس روایت می کند که این آیه در حق علی بن ابی طالب نازل شده است و هم چنین روایت شده است که عبدالله بن سلام هنگام نزول آیه به رسول خدا گفت : یا رسول الله من علی را در حال رکوع دیدم که انگشترش را به شخص محتاجی بخشید. پس ولایت امری را می پذیریم.

اشکال اول برقول فخر رازی:

فخر رازی اولین مصداق را از عکرمه نقل می کند. بنابراین زکات در مفهوم حقیقی خودش استعمال شده است و قطعاً جمله «و هم راکعون» جمله حالیه خواهد بود.

اشکال دوم:

ص: 117


1- -مفاتيح الغيب ج 12 ص 383

طبق مبنای عدالت صحابه چطور فخر رازی استناد می جوید به یک کلام تابعی در مقابل کلام صحابی!عکرمه از تابعین است و ابن عباس از صحابی.

اشکال سوم:

آیا عکرمه شخص موثقی است که به او استناد می جویید؟!

عکرمه از دیدگاه علمای رجال اهل سنت:

عده ای از بزرگان اهل سنت تصریح کرده اند عکرمه خارجی است و بسیار کذّاب.

رجوع کنید به:

سیر اعلام النبلاء ذهبی (1).تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی(2)تهذیب

الکمال مزّی (3)

رفتار صحابه نسبت به عکرمه:

فرزند ابن عباس او را به درب مبال می بست. عده ای اعتراض کردند. جواب گفت: او به پدر من دروغ نسبت می دهد.ابن سیرین او را کذاب می دانست و مسلم نیشابوری از او در حدیث اعراض می کرد.مالک بن انس نقل روایت را از عکرمه حرام می دانست. احمد حنبل او را تضعیف کرده است.یحیی بن معین و ابن ابی حاتم او را قبول ندارند.ایوب او را کم عقل می داند.در وصف حال او مطالب مختلفی نوشته اند مانند اینکه او به مردمی که در مسجد نماز می خواندند نسبت کفر می داد. انگشتر طلا در دست می کرد و عاشق موسیقی بود. به اساس دین اسلام توهین می کرد و از غلات خوارج بود.به پیامبر نسبت داده است که ایشان در حال احرام با میمونه ازدواج کرد.سعید بن جبیر او را امتحان می کرد و بعد دروغ او را فاش می کرد. وقتی از دنیا رفت کسی بر جنازه او نماز نخواند.

ص: 118


1- -ج5ص 12
2- -ج7ص234 شماره476
3- - ج 20 ص264 شماره 4009

لهذا فخر رازی بر اساس چه میزان علمی به قول او استناد می جوید؟این اشکال هم بر قول ا لوسی در تفسیر روح المعانی وارد است. او در ذیل آیه می نویسد:

«روى جمع من المفسرين عن عكرمة أنها نزلت في شأن أبي بكر»(1)

اشکال چهارم:

فخر رازی می گوید: مراد از« الذین امنوا »شخص معینی است و مراد از او ابوبکر است. در این مورد اشکال نمی گیرد به اینکه «الذین امنوا» صیغه جمع است و نمی تواند یک فرد باشد. ولی وقتی به شأن نزول وارده در حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب می رسد اشکال می گیرد.

اشکال پنجم:

در مقام نقل حدیث از ابن عباس روایت می آورد و بعد برای تأیید کلام ابن عباس به قول عبدالله بن سلام استناد می جوید.آنچه که عبدالله بن سلام از عملکرد آن حضرت گزارش می دهد تطبیق حقیقی دارد با مفاهیم حقیقی آیه.نکته بعدی این است که عبدالله بن سلام می گوید: نحن نتوّلاه.

جمله«نحن نتوّلاه» قرینه است بر این که کلمه ولّی معنایی غیر از ولایت امر و سرپرستی نفهمیده است.

در جلسه بعدی یکی دیگر از شأن نزولهای ذیل آیه را بررسی می کنیم.

ص: 119


1- [1] - روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 335

بیان و نقد کلام الوسی در ذیل آیه ولایت:

در این جلسه به نقد کلام الوسی در ذیل آیه ولایت می پردازیم.الوسی در تفسیر روح المعانی به اجماع اشکال می گیرد. اجماعی که در ذیل آیه وارد شده است.او چنین می گوید:

أنا لا نسلم الإجماع على نزولها في الأمير كرم اللّه تعالى وجهه، فقد اختلف علماء التفسير في ذلك،فروى أبو بكر النقاش صاحب التفسير المشهور عن محمد الباقر رضي اللّه تعالى عنه أنها نزلت في المهاجرين و الأنصار،وقال قائل: نحن سمعنا أنها نزلت في عليّ كرم اللّه تعالى وجهه،فقال: هو منهم يعني أنه كرم اللّه تعالى وجهه داخل أيضا في المهاجرين و الأنصار و من جملتهم.و أخرج أبو نعيم في الحلية عن عبد الملك بن أبي سليمان و عبد بن حميد و ابن جرير و ابن المنذر و ابن أبي حاتم عن الباقر رضي اللّه تعالى عنه أيضا نحو ذلك، و هذه الرواية أوفق بصيغ الجمع في الآية،.(1)

ترجمه:

ما اجماع بر نزول آیه در حق امیرالمؤمنین علیه علیه السلام را قبول نداریم. و علماء تفسیر در این مورد اختلاف دارند.ابوبکر نقاش از [امام] محمد باقر نقل می کند که این آیه در مورد مهاجرین نازل

ص: 120


1- -روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 335

شده است. شخصی به آن حضرت گفت ما شنیده ایم که این آیه در مورد علی کرم الله وجهه نازل شده است.

آن حضرت جواب داده اند: امیرالمؤمنین علی علیه السلام داخل گروه مهاجرین و انصار است.

ابونعیم در کتاب حلیة از امام باقر نقل می کند(1) همین مطلب را نقل می کند و این روایت تناسب بیشتری دارد با صیغه های جمع درایه.

اشکال قول آلوسی:

در جلسه قبل شخصیت عکرمه را بیان کردیم و علمای رجال اهل سنت در ردّ شخصیت عکرمه بیاناتی داشتند که آنها را ذکر کردیم.

اما اجماع:

الوسی اجماع را مبنی بر شأن نزول آیه در مورد امیرالمؤمنین نمی پذیرد و برای ردّ اجماع به کلام ابوبکر نقاش استناد می جویدشکال سخن او این است که اولاً:

وقتی که می گوییم مفسرین اجماع دارند که شأن نزول آیه در مورد حضرت است به این معناست که در مقام نقل یک اتفاقی وجود دارد مبنی بر اینکه شأن نزول آیه در مورد آقا امیرالمؤمنین است چه آنها که اعتقاد دارند چه آنها که اعتقاد ندارند مثل فخر رازی.او نمی پذیرد که مراد از «الذین امنوا» شخص معینی باشد اما به عنوان ناقل یکی از شأن نزول ها را در مورد آن حضرت نقل می کند.

ثانیا:

الوسی در برابر مذهب امامیه به ائمه امامیه استناد می دهد. او در برابر مذهب امامیه که اعتقاد دارد که تنها شأن نزول آیه در مورد آقا امیرالمؤمنین است به کلام ائمه شیعه استناد می کنداما اشکال سخن او این است که در مقام بحث و مناظره باید از مسلمات عند الخصم استفاده کرد. آلوسی حدیثی

ص: 121


1- 2-حلیه الاولیا ج2ص185

از امام محمد باقر نقل می کند که در کتاب های شیعه موجود نیست. باید از کتاب های شیعه مطلب بیاورد و علمای شیعه باید آن را نقل کرده باشد. ابوبکر نقاش برای ما سندیت ندارد.اگر ما به ابوبکر استناد می کنیم برای اثبات مطلبمان واتمام حجت برای طرف مقابل است وگرنه سخن او اعتباری ندارد .

ثالثا:

آلوسی می گوید: این آیه با صیغه جمع تناسب بیشتری دارد پس نتیجه این است که سخن عکرمه بی پایه و اساس است

بیان و نقد کلام طبری در ذیل آیه ولایت:

موضوع بحث ما امامت الهیه بود با محوریت آیات شریفه قرآن.اولین آیه ای که به نحو تفصیل وارد آن شدیم آیه ولایت بود. بعد از بررسی مفردات آیه وارد شأن نزول های ادعا شده از طرف اهل سنت شدیم.

قول فخر رازی و الوسی را بیان کردیم و اشکالات را بررسی کردیم. در این جلسه به نقد کلام محمد بن جریر طبری صاحب کتاب تاریخ و تفسیر می پردازیم.او در تفسیر خود ذیل آیه ولایت کلامش را با احتیاط بیشتری نسبت به فخر رازی بیان می کند .او این چنین می نویسد :

«إن هذه الآية نزلت في عبادة بن الصامت في تبرئة من ولاية يهود بني قينقاع و حلفهم إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم و المؤمنين. ذكر من قال ذلك: حدثنا هناد بن السري، قال: ثنا يونس بن بكير، قال: ثنا ابن إسحاق، قال: ثني والدي إسحاق بن يسار، عن عبادة بن الوليد بن عبادة بن الصامت، قال: لما حاربت بنو قينقاع رسول الله صلى الله عليه و سلم، مشى عبادة بن الصامت إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم، و كان أحد بني عوف بن الخزرج، فخلعهم إلى رسول الله، و تبرأ إلى الله و إلى رسوله من حلفهم، و قال:

ص: 122

أتولى الله و رسوله و المؤمنين، و أبرأ من حلف الكفار و ولايتهم ففيه نزلت: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ لقول عبادة: أتولى الله و رسوله و الذين آمنوا، و تبرئه من بني قينقاع و ولايتهم. إلى قوله: فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون»(1)

طبری می گوید: این آیه در مورد عبادة بن صامت نازل شده است زمانی که از ولایت یهودیان بیزاری جست و با رسول و مؤمنین پیمان بست.زمانی که بنی قینقاع پیمانش را با رسول خدا شکست. عبادة بن صامت نزد رسول خدا آمد و از یهودیان بیزاری جست و گفت: خدا و رسول و مؤمین را به عنوان ولی می پذیرم و از پیمان کفار و ولایت بیزاری می جویم. و در اینجا این آیه نازل شد. بخاطر سخن او که گفت: خدا و رسول و مؤمنین را به عنوان ولی امر قبول می کنم و بیزاری او از ولایت بنی قینقاع...

فخر رازی این نقل را با اندکی اختلاف در تفسیر خود اورده بود .اگر بپذیریم آیه در مورد عبادة بن صامت باشد باید از ضمیر «کم» یک فرد اراده شده باشد. بنابراین اهل سنت باید بپذیرند اطلاق ضمیر جمع بر فرد واحد بلا اشکال است. چگونه می شود به امیرالمؤمنین که می رسند این قاعده را نمی پذیرند؟!

ادامه ی کلام طبری:

فإن أهل التأويل اختلفوا في المعني به، فقال بعضهم: عني به علي بن أبي طالب.و قال بعضهم: عني به جميع المؤمنين ».(2)

اهل تأویل در مراد از «الذین امنوا» اختلاف پیدا کرده اند، بعضی از مفسرین گفته اند: منظور علی بن ابیطالب است و بعضی گفته اند مراد جمیع مؤمنین است.

اشکال قول دوم:

ص: 123


1- -جامع البيان فى تفسير القرآن ج 6 ص 186
2- -جامع البيان فى تفسير القرآن ج 6 ص 186

بعد ازاثبات حصریت انما و معنای کلمه ی ولی به این حقیقت رسیدیم با توجه به مفهوم حقیقی آیه و وحدت لفظ ولیّ و عدم جواز استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد همان ولایت که برای خدا و رسول ثابت است برای الذین امنوا نیز ثابت است. پس شئون ولایی که برای رسول ثابت است به خاطر اطلاق آیه شریفه برای «الذین امنوا» نیز ثابت است. به غیر از نبوت که تخصصاً خارج است.در نتیجه الذین امنوا نمی توانند عامة المؤمنین باشند و قطعاً باید مصادیق خاصی باشند.

نکته دیگر:

وصف والذین امنوا وصف مشیر است که اشاره به قضیه خارجی دارد. مراد از زکات هم در آیه شریفه مطلق انفاق که مفهوم حقیقی آن است معنای حقیقی رکوع هم انحناء و خم شدن است. بنابراین مصداق الذین امنوا نمی تواند عموم مؤمنین باشد.

ص: 124

بیان و نقد کلام سیوطی ذیل آیه ولایت:

در ادامه بحث از شأن نزول های ادعا شده در ذیل آیه ولایت و نقد و بررسی آنها به نقد کلام سیوطی در تفسیر الدر المنثور می پردازیم.جلال الدین سیوطی در میان اهل سنت از جایگاه علمی خاصی برخوردار است.و از او تعبیر به محیی السنة می کنند.

کلام او را ذیل آیه بررسی می کنیم. او چنین می نویسد:

« و أخرج ابن مردويه من طريق الكلبي عن أبى صالح عن ابن عباس قال أتى عبد الله بن سلام و رهط معه من أهل الكتاب نبى الله صلى الله عليه و سلم عند الظهر فقالوا يا رسول الله ان بيوتنا قاصية لا نجد من يجالسنا و يخالطنا دون هذا المسجد و ان قومنا لما رأونا قد صدقنا الله و رسوله و تركنا دينهم أظهروا العداوة و اقسموا ان لا يخالطونا و لا يؤكلونا فشق ذلك علينا فبينا هم يشكون ذلك إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه و سلم إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ و نودي بالصلاة صلاة الظهر و خرج رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال أعطاك أحد شيأ قال نعم قال من قال ذاك الرجل القائم قال على أى حال أعطاكه قال و هو راكع قال و ذاك علي بن أبى طالب فكبر رسول الله صلى الله عليه و سلم عند ذلك و هو يقول وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون.(1)

ترجمه:

ابن عباس نقل می کند که عبدالله سلام با گروهی از یهودیان نزد پیامبر آمدند و گفتند: یا رسول الله خانه های ما از [مدینه] دور است و کسی نیست که با ما رفت و آمد کند به غیر از اهل این مسجد و

ص: 125


1- - الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 2، ص: 294

قوم ما را به خاطر اسلام رها کرده اند و قسم خورده اند که با ما رفت و آمدی نداشته باشند، پس این مطلب بر ما سخت و ناگوار است.

پس بخاطر شکوه و گلایه آنها این آیه نازل شد.

« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ »(1)

اشکال:

1- اشکالی که بر سخن فخر رازی وارد است بر کلام سیوطی هم وارد است. بین گلایه و درخواست عبدالله و آیه که نازل شده است هیچ تطبیقی وجود ندارد.

2- عبدالله بن سلام می داند غیر از پیامبر و مؤمنین و اهل مسجد کسی دوست او نیستند پس اگر لفظ ولی را در آیه به معنای محبت بگیریم تحصیل حاصل است.

نکته:

در نقل قولی که سیوطی دارد دو مطلب مهم استفاده می شود:

1- زکات در صدر اسلام به معنای مطلق انفاق است. پیامبر از واژه ی اعطاء استفاده می کند. صحبت از پرداخت نیست. زکات واجب با ایتاء و پرداخت همخوانی دارد نه بخشش.

2- پیامبر از سائل می پرسد در چه حالی به تو زکات اعطاء کرد؟ کلام پیامبر قرینه است بر این که مفهوم رکوع در آیه شریفه به معنای حقیقی و هیأت خاص در نماز است و جمله هم راکعون جمله حالیه است.

ص: 126


1- -مائده:55

شأن نزول آیه ولایت طبق روایات شیعه

آخرین مطلبی که در جلسه قبل مطرح کردیم کلام سیوطی در تفسیر الدر المنثور بود.دو اشکال بر نقل قول او وارد کردیم. در این جلسه بعضی نقل های سیوطی که همخوانی با قول شیعه دارد را مطرح می کنیم.با توجه به مفهوم «الذین امنوا» و هم رتبه بودن با رسول از نظر شؤن ولایی قطعاً مراد عامة المؤمنین نیست، بلکه شخصیتی خاصی می باشد که با پیامبر هم رتبه هست از این رو تمام شأن نزولها از نظر علمی با مفهوم آیه همخوانی نداشت.نقل قولی از ابن عباس به نقل ابن مردویه است که مراد از الذین امنوا را علی ابیطالب معرفی می کند.در این جلسه شأن نزول حقیقی رانقل می کنیم .مرحوم صدوق به نقل از امام محمد باقر -علیه السلام -این روایت را نقل می کند. این روایت در کتب شیعه است ولی از جهاتی با روایاتی که سیوطی نقل می کند اشتراکاتی دارد.

روایت از امام محمدباقر –علیه السلام-:

في البرهان، و غاية المرام، عن الصدوق بإسناده عن أبي الجارود عن أبي جعفر (ع): في قول الله عز و جل: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»، قال: إن رهطا من اليهود أسلموا- منهم عبد الله بن سلام- و أسد و ثعلبة و ابن يامين و ابن صوريا- فأتوا النبي ص فقالوا: يا نبي الله- إن موسى أوصى إلى يوشع بن نون، فمن وصيك يا رسول الله؟ و من ولينا بعدك؟ فنزلت هذه الآية: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا- الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».

قال رسول الله ص: قوموا فقاموا و أتوا المسجد- فإذا سائل خارج فقال (ص): يا سائل هل أعطاك أحد شيئا؟ قال: نعم هذا الخاتم- قال: من أعطاكه؟

قال: أعطانيه ذلك الرجل الذي يصلي؛ قال على أي حال أعطاك؟ قال: كان راكعا فكبر النبي ص و كبر أهل المسجد.

ص: 127

فقال النبي ص: علي وليكم بعدي- قالوا: رضينا بالله ربا، و بمحمد نبيا، و بعلي بن أبي طالب وليا فأنزل الله عز و جل: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا- فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ».»(1)

امام محمد باقر- علیه السلام- ذیل آیه شریفه می فرماید:

گروهی از یهود که از جمله آنها عبدالله بن سلام و اسد وثعلبه و ابن یامین و ابن صوریا بودند اسلام آوردند و نزد پیامبر آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا موسی یوشع بن نون را به عنوان وصی خود قرار داد. پس وصی شما کیست؟ و سرپرست و رهبر ما بعد از شما چه کسی است؟و این آیه نازل شد:

« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَرَسُولُهُ و وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»

پیامبر فرمودند: برخیزید پس برخاستند و به طرف مسجد رفتند. و در این هنگام سائلی از مسجد خارج شد. پیامبر فرمودند: ای سائل آیا کسی چیزی به تو بخشید؟

گفت: بلی این انگشتری را به من بخشید.

پیامبر فرمودند: چه کسی این انگشتری را به تو بخشید؟

گفت: آن مردی که نماز می خواند.

پیامبر فرمودند: در چه حالی به تو بخشید؟

گفت: در حال رکوع.

پس پیامبر و اهل مسجد تکبیر فرستادند و پیامبر فرمودند: ولیّ شما بعد از من علی بن ابیطالب است.

مردم گفتند: ما به الله به عنوان پروردگار راضی شدیم. و محمد را به عنوان نبی و علی بن ابیطالب را ولیّ خود قرار دادیم...

ص: 128


1- [1] - الميزان فى تفسير القرآن، ج 6، ص: 17

وصایت در ادیان:

ابن عساکرروایت «لکل نبّی وصی» را در تاریخ مدینه دمشق نقل می کند..(1)آیات قرآنی هم دلالت دارد که انبیاء وصی داشتند. هنگامی که حضرت موسی به میقات رفت امت خود را بدون خلیفه و وصی رها نکرد.لهذا جماعتی از یهود نزد پیامبر می آیند و می گویند: یا رسول الله چه کسی وصی شما است؟ و پیامبر آنها را به مسجد برد تا جانشین و وصی خود را معرفی کند.این شأن نزول کاملاً تطبیق علمی از نظر مفهوم با آیه دارد. مفردات آیه کاملاً معانی حقیقی خود راداردبا توجه به این شأن نزول جمله «الذین امنوا» جمله وصفیه است و اشاره به یک قضیه خاصی دارد.

امیر المومنین علی –ع- مصداق( والذین امنوا):

شخص علی بن ابیطالب به حکم آیات و روایات با پیامبر از نظر شؤن ولایی هم رتبه است. پیامبر فرمودند :أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِينَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِها.(2)

پس چنین شخصی می تواند در ردیف پیامبر از نظر شؤن ولایی قرار گیرد و تنها مصداقی که مفهوم الذین امنوا بر آن حمل شود.طبق این شأن نزول عبدالله بن سلام حضور داشته است و سؤال و جواب هم در کار بوده است ولی بعضی از بزرگان اهل تسنن در مقام بیان شأن نزول مطالبی می آورند که هیچگونه تطبیق علمی با مفهوم آیه شریفه ندارد.

بیان روایات توسط سیوطی ذیل آیه ی ولایت:

موضوع بحث ما امامت الهیه بود با محوریت آیه شریفه ولایت بعد از مفردات آیه به بررسی و نقد شأن نزولهای ادّعاء شده پرداختیم.در این جلسه شأن نزولی که سیوطی نقل کرده است را عرض خواهیم کرد. جلال الدین سیوطی به چند روایت با سندهای مختلف اشاره می کند.

ص: 129


1- 1 -تاریخ مدینه دمشق ج42ص3923ت9ت-2177111177
2- - عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج 1 ؛ ص233

1-و أخرج الخطيب في المتفق عن ابن عباس قال تصدق علي بخاتمه و هو راكع فقال النبي صلى الله عليه و سلم للسائل من أعطاك هذا الخاتم قال ذاك الراكع فانزل الله إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه.(1)

خطیب از ابن عباس نقل می کند که علی - علیه السلام - انگشتریش را در حال رکوع به مسائل بخشید پیامبر به مسائل فرمود: چه کسی این انگشتری را به تو بخشید؟

گفت: آن شخص که در حال رکوع است. پس این آیه نازل شد.در دنباله ی کلام سیوطی از نظر سند و دلالت مناقشه ای به این حدیث ندارد.در روایت صحبت از مطلق انفاق است نه زکات واجبه. بعد پیامبر می فرماید: من اعطاکه؟

اگر زکات واجب باشد باید صحبت از ایتاء و پرداخت باشدنه اعطاء وبخشش

2-و أخرج عبد الرزاق و عبد بن حميد و ابن جرير و أبو الشيخ و ابن مردويه عن ابن عباس في قوله إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الآية قال نزلت في علي بن أبى طالب.(2)

از ابن عباس نقل شده است که این آیه در حق علی بن ابی طالب نازل شده است.

3-و

أخرج الطبراني في الأوسط و ابن مردويه عن عمار بن ياسر قال وقف بعلي سائل و هو راكع في صلاة تطوع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فاتى رسول الله صلى الله عليه و سلم فاعلمه ذلك فنزلت على النبي صلى الله عليه و سلم هذه الآية إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ فقرأها رسول الله صلى الله عليه و سلم على أصحابه ثم قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه (3)

... عمار بن یاسر می گوید:

ص: 130


1- [1]- الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2 ص 293
2- - الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2 ص 293
3- 1- الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2 ص 293

سائلی در کنار علی در حالی که در رکوع نماز مستحبی بود ایستاد و علی - علیه السلام - انگشتریش را درآورد و به او بخشید. سائل نزد پیامبر آمد و او را از کار امیرالمؤمنین آگاهی داد. و این آیه بر پیامبر نازل شد. پیامبر این آیه را بر اصحاب قرائت کردند سپس فرمودند: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه وعاد من عاداه، این فراز در مواضع متعددی از لسان پیامبر بیان شده است من جمله در غدیر خم ابن حجر عسقلانی تصریح می کند حدیث ثقلین در مواضع متعددی از لسان پیامبر بیان شده است.

4-و أخرج أبو الشيخ و ابن مردويه عن على بن أبى طالب قال نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه و سلم في بيته إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا إلى آخر الآية فخرج رسول الله صلى الله عليه و سلم فدخل المسجد و جاء الناس يصلون بين راكع و ساجد و قائم يصلى فإذا سائل فقال يا سائل هل أعطاك أحد شيأ قال لا ذاك الراكع لعلي بن أبى طالب أعطاني خاتمه.(1)

... از علی ابن ابی طالب نقل شده است که این آیه بر پیامبر - صلی الله علیه و سلم - در خانه اش نازل شد. پیامبر خدا به مسجد رفتند در حالی که مردم در حال نماز بودند بعضی در حال رکوع و بعضی در حال سجده و بعضی در حال قیام در این هنگام سائلی آمد. پیامبر فرمودند: ای سائل آیا کسی چیزی به تو بخشید؟

گفت: آن شخصی که در حال رکوع است.

این روایت پاسخ به اشکال کسانی است که حضرت در مورد امامت و و لایتشان به این آیه استناد نکرده اند.

5-و أخرج ابن أبى حاتم و ابو الشيخ و ابن عساكر عن سلمة بن كهيل قال تصدق علي بخاتمة و هو راكع فنزلت إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ الآية.(2)

ص: 131


1- 2- الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2ص 293
2- -الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2 ص 293

ابن ابی حاتم نقل می کند:

علی ابن ابی طالب در حال رکوع انگشتری خود را به سائل صدقه داد. و ایه «انما ولیُّکُمُ الله ... در حق او نازل شد.

6- و أخرج ابن جرير عن مجاهد في قوله إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الآية نزلت في علي بن أبى طالب تصدق و هو راكع و أخرج ابن جرير عن السدى و عتبة بن حكيم مثله.(1)

... مجاهد نقل می کند که این آیه در حق علی ابن ابیطالب نازل شده است انگشتری خود را صدقه داد در حال رکوع نماز .

ابن جریر این روایت را از سدی و عتبة بن حکیم نقل می کند.

شخصیت ابن ابی حاتم از دیدگاه ابن تیمیه:

ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة به مدح و ثنای ابن ابی حاتم می پردازد.(2) و می گوید: در تفسیر او هیچ مطلب گزافه ای وجود ندارد.

این سخن نشان دهنده تناقض در گفتار ابن تیمیه است. او در کتابش بارها تصریح می کند. هیچ آیه ای در شأن و فضائل امیرالمؤمنین نازل نشده است. ولی ابن ابی حاتم در تفسیرش شأن نزول آیه ولایت را در حق امیرالمؤمنین نقل می کند.

نقل ابن ابی حاتم در تفسیرش:

و أخرج الطبراني و ابن مردويه و ابو نعيم عن أبى رافع قال دخلت على رسول الله صلى الله عليه و سلم و هو نائم يوحى اليه فإذا حية في جانب البيت فكرهت ان أبيت عليها فاوقط النبي صلى الله عليه و سلم و خفت ان يكون يوحى اليه فاضطجعت بين الحية و بين النبي صلى الله عليه و سلم لئن كان منها سوء كان في دونه فمكث ساعة فاستيقظ النبي صلى الله عليه و سلم و هو يقول إِنَّما وَلِيُّكُمُ

ص: 132


1- -الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 2ص 293
2- 3-منهاج السنه ج4ص4

اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ الحمد لله الذي أتم لعلي نعمه و هيا لعلي بفضل الله إياه (1)

ابی رافع می گوید: بر پیامبر وارد شدم در حالی که در خواب بود به ایشان وحی می شد. ماری در کنار خانه بود. پس نمی خواستم پیامبر بیدار شود بنابراین بین مارو پیامبر خوابیدم تا آسیبی به پیامبر وارد نشود. پیامبر بعد از ساعتی بیدار شدند و این آیه را تلاوت می کردند:

«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَرَسُولُهُ و وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ » حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به خاطر علی نعمتش را تمام کرد .

ص: 133


1- 1 -تفسير القرآن العظيم ج 4 ص 1162

تصحیح سندی روایت ابن ابی حاتم و طبری:

محوریت بحث ما در آیه شریفه ولایت بود. و پس از بررسی مفردات آیه به بررسی شأن نزولها پرداختیم.در جلسه پیشین احادیثی که جلال الدین سیوطی در تفسیر الدرالمنثور نقل کرده است به بررسی آنها پرداختیم. از علمای بزرگی مثل ابن مُرِدِویه، ابن ابی حاتم و دیگران نقل حدیث داشت. در این جلسه بعضی از اساتیدی را که سیوطی از انها روایت نقل کرده است مورد بررسی قرار خواهیم داد.

ابن ابی حاتم از دیدگاه اهل سنت:

ابن ابی حاتم از شخصیت های بزرگ جامعه اهل تسنن است. صاحب تفسیر و حدیث است کسی نسبت به او غیر از وثاقت و اعتبار مطلبی ندارد.ذهبی در سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام مطالب بسیار بلندی در مورد شخصیت ابن ابی حاتم آورده است.

او می نویسد:

کان زاهداً یعد مِنَ الابدال:(1)

اواز زهاد و ابدال شمرده می شد.کلاه او را از آسمان می دانند کنایه از این که علم او از آسمان است و به مدارج علمی رسیده است و تعابیر بلندی در کتابهای اهل سنت در مورد او موجود است.

بررسی راویان سند ابن ابی الحاتم:

سند اوّل:

1-ابوسعید الاشج (عبدالله بن سعید بن حسین کندی):

او از رجال صحاح ستّه است. ابن حجر عسقلانی در ترجمه او می نویسد: ثقة «تقریب التهذیب ج1 ص497».

ص: 134


1- -سير أعلام النبلاء: ج13 ص 264 - 265; تاريخ الإسلام: ج24ص207-208

2-فضل بن دکین

او از رجال تمامی صحاح سته است و از بزرگ ترین مشایخ بخاری

ابن حجر عسقلانی می نویسد: هو من کبار شیوخ البخاری. (تقریب 2 / 11)

-3موسی بن قیس حضرمی:

یلقب عصفور الجنّه صدوق ولکن رمی بالتشیّع؛ به او گنجشک بهشت لقب داده شده است. او صدوق است اما اورا متهم به تشیع کرده اند. (تقریب 2 ج ص 228)

نکته:

تنها نکته ای که در اعتبار او وارد است رمی به تشیع است رمی به تشیع مشکل

نیست. ذهبی تصریح می کند که او از رجال صحیح بخاری است.

4-سلمه بن کهیل

ابن حجر می نویسد:

سلمة بن کهیل الحضرمی ابویحیی الکوفی ثقة من الرابعة؛ سلمه ثقه است و از طبقه چهارم محسوب می شود. (تقریب ج 1 ص37)

سند دوم

1-ربیع بن سلیمان مرادی

شاگرد و ملازم امام شافعی و راوی فقه شافعی از رجال ابی داوود نسائی ابن ماجه است.

ابن حجر می نویسد:

ربیع بن سلیمان ابن عبدالجبار المرادی محمد المصری موذن صاحب الشافعی ثقة. (تقریب 1 ج ص 27)

2-ایوب بن سوید رملی

ص: 135

از رجال ابو داوود ، نسائی ، ابن ماجّه است.ابن حجر می نویسد: صدوقٌ یخطئ

راستگو است و گاهی دچار خطا می شود. (تقریب ج 1 ص 118)

عقبة بن ابی حکیم: از رجال صحیح مسلم و بخاری است.

بررسی سند ابن جریر طبری:

اسماعیل رَملی:او استاد ابن ابی حاتم است. سمعانی در مورد او می نویسد: هو ثقة صدوق

او ثقه و راستگو است. (الانساب ج 5 ص 67)

بیان روایات در مورد آیه ولایت توسط ابن کثیر و ابن حجر عسقلانی

موضوع بحث ما امامت الهیه بود با محوریت آیه شریفه ولایت بعد از بررسی مفردات آیه شریفه وارد شأن نزول آیه شریفه شدیم.در این جلسه شأن نزولهایی که ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه نقل کرده است و هم چنین روایاتی که ابن حجر عسقلانی در کتابش آورده مطرح خواهیم کرد.

توصیف شخصیت ابن کثیر

ص: 136

ابن کثیر از علمای معتبر و مورد وثوق اهل سنت است. هم چنین مورد اعتبار در نظر اندیشمندان سلفی و وهابی.از کتاب های ابن کثیر کتاب تفسیر اوست. ابن کثیر در تفسیرش ذیل آیه شریفه ولایت روایات عدیده ای را متذکر شده است و پرداختن به روایاتی که او نقل کرده است مهم است.

روایت اول:

حدثنا أبو سعيد الأشج، حدثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحول، حدثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل، قال: تصدق علي بخاتمه و هو راكع، فنزلت إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون »(1)

سلمة بن کهیل می گوید:

علی علیه السلام انگشتری خود را بخشید در حالی که در رکوع بود پس این آیه نازل شد؛ «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَرَسُولُهُ و وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»

جلال سیوطی این سند را نقل کرده بود. سلمة بن کهیل در سلسله ی سند روایت واقع شده است و ابن کثیر به این سند اشکال وارد نمی کند.

روایت دوم:

و قال ابن جریر: حدثني الحارث قال ، حدثنا عبد العزيز قال ، حدثنا عبدالعزیز حدثنا غالب عبیدالله، سمعت مجاهدا یقول فی قوله: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ الآیة نزلت فی علی بن ابیطالب تصدق و هو راکع.(2)

ابن جریر از مجاهد نقل می کند:

آیه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَرَسُولُهُ و ...» نازل شد در حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام که در حال رکوع صدقه داد.

روایت سوم:

ص: 137


1- 1- تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 126
2- -تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 126

وروى ابن مردویه ایضا من طریق محمد بن السائب الکلبی و هو متروک عن أبی صالح عن ابن عباس قال: خرج رسول الله صلى الله علیه وسلم إلى المسجد والناس یصلون بین راکع وساجد ، وقائم وقاعد، وإذا مسکین یسأل، فدخل رسول الله صلى الله علیه وسلم، فقال: أعطاک أحد شیئا ؟ قال : نعم، قال: من؟

قال: ذلک الرجل القائم، قال: على أی حال أعطاکه؟ قال: وهو راکع، قال: وذلک علی بن أبی طالب، قال: فکبر رسول الله صلى الله علیه وسلم، عند ذلک، وهو یقول: وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ و هذا اسناد لا یقدح به.(1)

ابن مردویه نقل می کند:

پیامبر به طرف مسجد خارج شدند و مردم در حال نماز بودند در این هنگام مسکینی نزد پیامبر آمد. پیامبر به او فرمودند: آیا کسی چیزی به تو بخشید؟

سائل گفت: بلی

پیامبر فرمود: چه کسی؟

سائل گفت: آن مردی که ایستاده نماز می خواند.

پیامبر فرمود: در چه حالی؟

سائل گفت: در حال رکوع و آن شخص علی بن ابیطالب بوده.

پیامبر تکبیر فرستادند و این آیه تلاوت کردند:

«وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»(2)

ابن کثیر در مورد محمد بن سائب کلبی می گوید:

«و هو متروک» و لکن در انتهای حدیث تصریح دارد: و هذا اسناد لا یقدح فیه»(3)

این سند هیچ گونه خدشه ای ندارد.

ص: 138


1- -تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 126
2- 1– مائده:56
3- 2-تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 126

روایات دیگری را از ابن کثیر نقل می کند که در آن «الذین امنوا» به مؤمنین و علی بن ابیطالب حمل شده است.

روایت چهارم:

«وقال ابن أبي حاتم: حدّثنا الربيع بن سليمان المرادي، حدّثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم، في قوله: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا قال: هم المؤمنون و علی بن ابیطالب.(1)

روایت پنجم:

... قال ابن جریر: حدثنا هناد حدثنا عبدة بن عبدالملک عن ابی جعفر قال: سالته عن هذه الایة«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» قلنا: من الذین امنوا؟ قال الذین امنوا. قلنا بلغنا انها نزلت فی علی بن ابیطالب قال: علی من الذین امنوا.(2)

عبده بن عبدالملک می گوید:

از امام محمدباقر علیه السلام پرسیدم: مراد از «الذین امنوا» چه کسانی هستند؟

فرمود: مؤمنین. گفتیم: به ما خبر رسیده است که این آیه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است.

فرمود: علی بن ابیطالب از زمره مؤمنین می باشند.

بررسی روایت:

1- سخن ما این است که اولاً شأن نزولی که ابن کثیر با سند صحیح نقل کرد فقط مصداق الذین امنوا را علی بن ابیطالب معرفی می نماید.

2- اهل تسنن خرده می گیرند که چطور علی بن ابیطالب را فقط مصداق الذین امنوا می دانید ولی بقیه ائمه خودتان را داخل آیه شریفه نمی کنید؟!

جواب:

ص: 139


1- تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 126
2- [2] - تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 127 - 126

اگر بپذیریم این روایت از امام محمدباقر صادر شده باشد با توجه به مفهوم آیه به خاطر وحدت لفظ ولّی همان شؤن ولائی که برای رسول است برای «الذین امنوا» هم ثابت است. شیعه اعتقاد دارد بقیه ائمه همین شئون ولائی را دارند. لهذا کلام حضرت معطوف به مؤمنینی است که قطعاً در رتبه پیامبر هستند از جهت شؤن ولائی.ابن مردویه از ابن عباس نقل می کند:

قال ابن عباس فی قوله تعالی«انما ولیکم الله ورسوله»: نزلت فی علی بن ابیطالب.(1)

جمع بندی:

ابن کثیر روایاتی نقل می کند که شأن نزول آیه را فقط در وجود مقدس امیرالمؤمنین منحصر می کند. دسته دیگری از روایات است که مراد از الذین امنوا را علی بن ابیطالب و مؤمنین معرفی می نماید.

با توجه به مفهوم آیه مراد از الذین امنوا تمام اهل ایمان نیستند. بخاطر وحدت لفظ ولّی شؤن ولائی پیامبر برای الذین امنوا ثابت است و تنها مصداقی که تمام شؤن ولائی پیامبر غیر از نبوت را دارد، علی بن ابیطالب است. و بعد از علی بن ابیطالب مؤمنین خاص ائمه اهل بیت صلوات الله علیهم است.

بررسی روایات ابن حجر عسقلانی:

ابن حجر عسقلانی از بزرگان رجال و حدیث اهل سنت است. کتابی دارد به نام الکاف الشاف فی تخریج احادیث الکشاف.

اوپنج سند را در ذیل آیه شریفه نقل می کند:

1- رواه ابن ابی حاتم من طریق سلمة بن الکهیل قال: تصدق علی بخاتمه و هو راکع فنزلت.(2)

این سند در نظر ابن حجر پذیرفته است.

ص: 140


1- -تاریخ مدینه دمشق ج2ص392
2- 2-ج1ص649

2- من روایة سفیان الثوری، عن ابی سنان، عن الضحاک، عن ابن عبّاس قال: کان علی قائماً یصلّی، فمرّ سائل فاعطاه خاتمه فنزلت الایة الشریفه.(1)

ابن کثیر این سند را نقل می کند ولی ما ذکر نکردیم به خاطر این که در این قسمت توضیحش را بدهیم.

این سند در نظر ابن حجر پذیرفته است ولی ابن کثیر به این سند اشکال وارد می کند بخاطر این که ضحاک ابن عباس را ندیده است.

ضحاک بیشترین روایات را از سعید بن جبیر نقل می کند. سعید بن جبیر تحت تعقیب حجاج بن یوسف ثقفی بود و به دست او به شهادت می رسد. ضحاک به خاطر حفظ جان خود، خودش را مرتبط با سعید نمی کند لذا در سلسله سند نام را حدف می کند و منتسب می کند به ابن عباس.

ابن حجر بخاطر این مطلب در سند اشکالی وارد نمی کند. ولی ابن کثیر از این مطلب غافل بوده است.

3- روی الحاکم فی علوم الحدیث من روایه عیسی بن عبدالله بن عمر بن علی: حدثنا أبی عن أبیه عن جده علی بن أبی طالب(ع) قال: نزلت هذه الآیه: (إنما ولیکم الله و رسوله) فدخل رسول الله (ص) المسجد والناس یصلون، بین قائم و راکع و ساجد و اذا سائل، فقال له رسول الله: أعطاک أحد شیئا؟ قال لا الا هذا الراکع یعنی علیا، أعطانی خاتمه.»(2)

ابن حجر به این سند هیچ خدشه ای وارد نکرده است و در نظر او معتبر و صحیحه است. اما در ادامه دو روایت نقل می کند روایت اول را از طبرانی نقل میکند و روایت دوم را از ثعلبی.

در روایت اول خالد بن یزید عمری وجود دارد که به او یک خدشه ای وارد می کند، می گوید:

و هو متروک.(3)

ص: 141


1- 1-ج1ص649
2- 2-ج1ص649
3- 3- ج1ص649

ثعلبی روایت دوم را از ابوذر نقل می کند. ابن حجر در مورد این روایت می گوید: اسناده ساقط

بیان و نقد کلام ابن تیمیه ذیل آیه ولایت:

موضوع بحث ما امامت الهیه با محوریت آیه ولایت بود. بعد از مفردات آیه به بررسی و نقد شأن نزول ها پرداختیم.جلال سیوطی در الدر المنثور احادیثی را در مورد شأن نزول آیه در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل کرده است و هم چنین ابن کثیر و ابن حجر عسقلانی.

با وجود این همه نقل علمای حدیث و تفسیر و تاریخ جامعه ی اهل تسنن و ارائه همه این طرق صحیح در نقل شأن نزول حقیقی آیه که مربوط می شود به امیرالمؤمنین علی علیه السلام ما می بینیم شخصیت هایی مثل ابن تیمیه که در کمال عداوت و بغض با امیرالمؤمنین قرار دارند شأن نزول آیه را در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام انکار می کنند.او در منهاج السنة می نویسد:

ص: 142

«قوله: قد أجمعوا أنها نزلت في علي من أعظم الدعاوى الكاذبة، بل أجمع أهل العلم بالنقل على أنها لم تنزل في علي بخصوصه، وأن عليا لم يتصدق بخاتمه في الصلاة، وأجمع أهل العلم بالحديث على أن القصة المروية في ذلك من الكذب الموضوع .»(1)

ابن تیمیه در ردّ سخن علامه حلی می نویسد:

قول او که می گوید: علما اجماع دارند بر این که این آیه در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام نازل شده است از بزرگ ترین ادعاهای دروغ است بلکه اهل علم اجماع دارند که این آیه در مورد علی علیه السلام نازل نشده است و علی انگشتریش را در نماز صدقه نداد و علمای حدیث اتفاق نظر دارند که این قضیه از دروغ های ساختگی است.

رد سخن ابن تیمیه:

با وجود نقل این همه محدثین و مورخین و مفسرین قطعاً جایی برای اشکال ابن تیمیه نمی داند و کلام ابن تیمیه قطعاً کلام غیر علمی و مردود است.او می گوید علما اتفاق نظر دارند که این آیه در شأن علی بن ابیطالب نازل نشده است. با وجود کلام ابن مردویهو ابن ابی حاتم و ابن جریر طبری و بنا بر روایات صحیحه ابن حجر عسقلانی – ابن کثیر – جلال سیوطی ذیل آیه شریفه کلام ابن تیمیه هیچ جایگاه علمی ندارد.اوسپس به علمائی که این شأن نزول را نقل می کنند توهین می کند. او به علمای بزرگ تفسیر و حدیث و تاریخ اهل سنت جسارت می کند.شخصیت هایی مثل تفتازانی صاحب شرح مقاصد و قاضی ایجی صاحب مواقف و میر شریف جرجانی صاحب شرح مواقف و قوشجی صاحب شرح تجرید تصریح می کنند که این آیه در حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب نازل شده است.

قول تفتازانی:

نزلت باتفاق المفسرین فی علی ابیطالب حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته(2)

ص: 143


1- 1-منهاج السنه ج4 ص4
2- -شرح المقاصدج5ص 270

این آیه در حق علی بن ابیطالب نازل شده است هنگامی که انگشتریش را به سائل بخشید در حال رکوع.

قول عضدالدین ایجی:

قد اجمع ائمه التفسیر علی ان المراد ب-الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ علی(علیه

السلام) فان کان فی الصلاة راکعا، فساله سائل فاعطاه خاتمه، فنزلت الایه(1)

علمای تفسیر اتفاق نظر دارند بر اینکه مراد از «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ» علی بن ابیطالب است. آن حضرت در حال رکوع بود. سائلی از او چیزی درخواست کرد. پس انگشتریش را به او بخشید و این آیه نازل شد.

طبق این روایت جمله «الَّذِينَ

يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ» وصف مشیر است که اشاره به یک قضیه خارجی دارد.

اشکال سخن الوسی:

الوسی در ذیل آیه می نویسد:

لا نسلّم الاجماع:(2)

ما اجماع را بر نزول آیه در حق علی بن ابیطالب قبول نداریم.

قول قوشجی در رد سخن او:

انها نزلت باتفاق المفسرین فی حق علی بن ابیطالب حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته. (3)

این ایه براساس اتفاق مفسرین در شان علی بن ابی طالب هنگامی که انگشتریش را درحال رکوع به فقیر بخشید نازل شده است

حاکم حسکانی در شواهد التنزیل تصریح می کند:

ص: 144


1- - شرح المواقف ج 8 ص 360
2- روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم ج 3ص 335
3-

لا خلاف بین المفسرین ان هذه الآیة نزلت فی امیرالمؤمنین(1)

هیچ خلافی بین مفسرین وجود ندارد که این آیه در حق امیرالمؤمنین نازل شده است. او این مطلب را از ابن مؤمن محمد بن مؤمن شیرازی صاحب نزول القرآن فی شأن امیرالمؤمنین نقل می کند.حاکم حسکانی در ردّ مقام این مطلب نیامده است .الوسی گرچه اجماع را نمی پذیرد ولی در تفسیرش می نویسد:

غالب الاخباریین علی انها نزلت فی علی(2)

غالب

راویان نقل می کنند که این آیه در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام نازل شده است.

سخن خود را با کلام علامه امینی به پایان می رسانیم. ایشان می نویسند:

«.. لان المفسرین اتفقوا علی ان المراد بهذه الآیة علی لانه لمّا تصدّق خاتمه حال رکوعه نزلت هذه الایة و لا خلاف فی ذلک»(3)

مفسرین اتفاق نظر دارند بر این که مراد از این آیه علی بن ابیطالب علیه السلام است.زمانی که انگشتریش را در حال رکوع صدقه داد این آیه نازل شد و خلافی بین مفسرین در شأن نزول این ایه وجود ندارد.

ص: 145


1- -شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ج 1 ص 246
2- -روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم ج 3 ص 334
3-

فصل سوم:واکاوی شبهات

در این فصل در مقام پاسخ گوئی به شبهاتی که از طرف مخالفین د رذیل استدلال به آیه شریفه درجهت اثبات خلافت وامامت بلافصل امیر المومنین وارد شده است هستیم .عمده شبهات ایه ولایت از طرف قاضی عبد الجبار معتزلی درکتاب المغنی وارد شده است وبعد از او این شبهات دستمایه برخی از علمای اشعری مذهب مانند فخررازی قرار گرفته است .دراین فصل برانیم باطرح شبهات پاسخ منطقی وعلمی با توجه به مباحث گذشته ارائه دهیم .

شبهه اول: ارزش انگشتر امیرالمؤمنین

اشاره

ص: 146

یکی از مسائلی که در ذیل آیه ولایت مورد بحث قرار گرفته است شبهه ارزش انگشتری است.اهل سنت با استناد به یک یا دو حدیث که در بعضی از منابع متاخر شیعه وارد شده است بحثی را پیش کشیده اند در مورد قیمت و ارزش انگشتری که امیرالمؤمنین به سائل بخشیده است.

اشکالات اهل سنت در مورد خاتم:

1- قیمتی که در روایات آمده است قیمت کلانی بوده است آیا چنین خاتمی وجود داشته است؟

2- اگر وجود داشته است ایا در دست علی بن ابی طالب قرار داشته با اینکه او فقیر بوده است؟

3- علی ابن ابی طالب اگر این خاتم را به عنوان زکات پرداخت می کندچرا به فقیرمی دهد بلکه به بیت المال باید تحویل دهد.

جواب اشکالات:

ابتدائاً دو روایت را نقل می کنیم:

1- روایت اول: وفی روایة عمار بن موسی الساباطی عن ابی عبدالله علیه السلام أنّ الخاتم الذي تصدّق به أمير المؤمنين عليه السلام وزنه أربعة مثاقيل حلقته من فضّة، وفصّه خمسة مثاقيل، وهو من ياقوتة حمراء . وثمنه خراج الشام، و خراج الشام ثلاثمائة حمل من فضّة وأربعة أحمال من ذهب. وكان الخاتم لمران بن طوق، قتله أمير المؤمنين عليه السلام وأخذ الخاتم من إصبعه، وأتي به إلی النبي ّ صلّي الله عليه و آله وسلّم من جملة الغنائم. و أمره النبي ّ أن يأخذ الخاتم! فأخذ الخاتم، وأقبل وهو في إصبعه و تصدّق به علی السائل في أثناء صلاته و هو يصلّي خلف النبي ّ صلّي الله عليه و آله وسلّم.(1)

در روایت عمار بن موسی ساباطی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

انگشتری که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به سائل صدقه داد وزن آن به اندازه 4 مثقال بود. حلقه ی آن از نقره و نگینش 5 مثقال وزن داشت و از جنس یاقوت سرخ رنگ و قیمت آن به اندازه خراج

ص: 147


1- - شرح نهج البلاغه خوئی

شام بود و خراج شام 300 بار شتر از نقره و 4 بار شتر از طلا.این انگشتری متعلق به شخصی بود به نام مرّان بن طوق که امیرالمؤمنین او را در جنگی کشت و انگشتری را از دستش در آورده و به عنوان غنیمت به پیامبر تحویل داد. پیامبر دستور داد که آن حضرت انگشتری را برای خود بردارد. آن حضرت این هدیه را قبول کرد و در انگشتانش بود تا اینکه آن را در هنگام نماز به سائل بخشید.

1- روایت دوم:

ابوالفتوح در تفسیر خود از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده که سائلی در مسجد وقت نماز پیشین رسول خدا حاضر شد و سؤال نمود. رسول خدا فرمودند:

کیست که او را چیزی دهد تا ضامن شوم در این که وی را به درجه ی خود و درجه ابراهیم خلیل رسانم؟ اعرابی برگردید و او را چیزی ندادند. امیرالمؤمنین علیه السلام در زاویه مسجد نماز نافله می گذارد و در رکوع بود. انگشت خود را برداشت تا اعرابی انگشتری از انگشت او بیرون کرد. اعرابی در آن انگشتری نگاه کرد. نگینی گرانبها دید...پس جبرئیل نازل شد و آیه: «إنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُوُلُه» را الی آخر، بر رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم -قرائت نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به اعرابی فرمودکسی تو را چیزی داد؟ عرض کرد که برادر و پسر عمّ تو علی بن ابیطالب.(1)

بررسی دو روایت:

آیا این مطلب واقعا صحت تاریخی دارد؟این دوروایت خبر واحد است واعتقادات

شیعه با اخبار احاد ثابت نمی شود.اصل نزول ایه ولایت صحیح است ولی در موردجزئیات خاتم در منابع اولیه شیعه چیزی نمی بینیم اهل سنت برای اشکال باید قواعد علمی را رعایت کنند ما در اعتقادات به اخبار احاد استناد نمی جوئیم برخلاف اهل سنت که در اعتقادات به اخبار احاد استناد می جویندولی ما نسبت به مضمون این دوحدیث توقف میکنیم.

ص: 148


1- -کفایة الموحدین ج3ص546

نکته دیگر این است که علی فرض صحت عتیقه جاتی داشتیم که از هندوستان در زمان نادرشاه وارد ایران شد که ازجهت حجم کوچک بود ولی از جهت قیمت ارزش زیادی داشت پس امکان دارد انگشتری به این قیمت وجود داشته باشد

نکته بعدی:

امیر المومنین انگشتری رابرای خود برنداشتندوتحویل پیغمبر دادند پس امیرالمومنین اهل دنیا نبودندپیامبر خودشان صلاح دیدند که به حضرت امیر ببخشند.اهل سنت میگویند:حضرت امیر فقیر بوده است اماحدیث میفرماید:امیر المومنین این خاتم را از غنائم جنگی بدست اوردفقر امیر المومنین همیشگی نبوده است واصلا حضرت زاهد بودند نه این که فقیر بودندزهد حضرت چنین اقتضا می کرد که حضرت تمام اموالی را که بدست می اوردند می بخشیدند

شبهه دوم: فعل کثیر و توجه به غیروعدم تناسب ان با شان امیر المومنین

از اشکالات اهل سنت این است که چرا حضرت در نماز انگشتری خود را بخشیدند؟ در حالی که این عمل فعل کثیر است و ثانیاً توجه به غیر است و این مطلب با شأن امیرالمؤمنین سازگاری ندارد. علی بن ابیطالب کسی است که در حال نماز تیر را از پایش کشیدند متوجه نبودند.

جواب اشکال:

طبق روایات صحیح السند این آیه در مقام مدح و توصیف مقام والای امیرالمؤمنین است پس خاتم بخشی آن حضرت در حال نماز فعل کثیر محسوب نمی شود.اگر بگوییم حضرت توجه به غیر داشته است با نص آیه و شأن نزول حقیقی آیه همخوانی ندارد.علی بن ابیطالب کسی است که خدا او را به عنوان ولّی و سرپرست معرفی کرده است. پس این اشکال اجتهاد در برابر نص است و هیچ جایگاهی ندارد بر فرض که بپذیریم مطالب قبلی ما مورد قبول نیست. جواب را از زاویه دیگری می دهیم.

اولاً: آیا این کار فعل کثیر حساب می شود؟

ثانیاً: آیا این کار توجه به غیر است؟!

ص: 149

باید ثابت کنید که این کار فعل کثیر است یا توجه به غیر است نمی توانیم بپذیریم این عمل فعل کثیر است.روایاتی در کتب معتبر اهل سنت است که قول ما را تأیید می کند.بخاری از ابوقتاده نقل می کند.

ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان یصلی و هو حامل امامة بنت زینب بنت رسول الله ولابی العاص بن الربیع بن عبدالشمس فاذا سجد و ضعهاو اذا قام حملها.(1)

رسول خدا در موقع نماز امامه دختر زینب را حمل می کردند هنگامیکه سجده می کردند آن را بر زمین می گذاشت و هنگامی که می ایستاد آن را حمل می کرد.در صحیح بخاری این مطلب آمده است آیا این عمل فعل کثیر حساب نمی شود؟!کدام عمل به فعل کثیر نزدیک تر است خاتم بخشی علی بن ابیطالب یا در بغل گرفتن بچه در حال نماز؟!از جهت ظاهری عمل دوم نزدیک تر است.در سند دیگری بخاری نقل می کند:

خرج علینا النبی – و امامة بنت ابی العاص علی عاتقه – فصلی فاذا رکع وضعها و اذا رفع رفعها.(2)

پیامبر در حالی که امامه بر گردنش بود بر ما وارد شد و نماز خواندند هنگام رکوع او را بر زمین می گذاشت و موقع قیام او را بلند می کرد.محدثین این مطلب را نقل کرده اند و بر اساس این احادیث علمای اهل سنت مبانی فقهی اتخاذ کرده اند و هم فتوا داده اند و هم به شرح و تفسیر این احادیث پرداخته اند.ابن اثیر در جامع الاصول همین حدیث را از بخاری و مسلم نقل می کند و چنین می نویسد:

رأيتُ رسولَ الله - صلى الله عليه وسلم- يؤُمَّ الناسَ وأُمامةُ بنتُ أَبي العاص على عاتقه، فإذا ركع وضعها وإذا رفع من السجود أعادها.(3)

ابن اثیر این نقل را از دیگران ذکر می کندومی گوید:و اخرج الموطا و ابو داوود و النسائی

ص: 150


1- 1- صحیح بخاری ص104 باب اذا حمل جاریه صغیره علی عنقه چاپ بیروت مکتبه عصیریه سال چاپ1431ه.ق
2- -صحیح البخاری ج8 ص7 الناشر: دار طوق النجاة
3- -جامع الاصول –ج5-ص 524ایس-سایت -امع 524

در ادامه مطالبی را در شرح حدیث می آورد که حائز اهمیت است.اگر خاتم بخشی فعل کثیر حساب می شود پس به طریق اولی نماز خواندن پیامبر هم باید دچار اشکال باشد.آیا این اشکال توهین و جسارت به پیامبر حساب نمی شود؟!

علمای اهل سنت فعل پیامبر را مصدر تشریع دانسته اند و از روی این مبنا فتوا می دهند.

ابن حجر در فتح الباری ج 1 ص 489 آراء و اقوال علمای اهل سنت را نقل می کند.در آخر می نویسد:

بعضی از پیروان مالک ادعا کرده اند که این حدیث منسوخ است و برخی آن را از خصائص پیامبر دانسته اندو برخی آن را اقتضای ضرورت دانسته اند.تمام این اقوال باطل است و سخن بدون دلیل است. عمل پیامبر در مقام بیان جواز این کار بوده است.بنابراین خاتم بخشی آن حضرت نه فعل کثیر است نه توجه به غیر.

نووی در شرح صحیح مسلم می نویسد:

ففیه دلیل لصحة صلاة من حمل ادمیّا او حیواناً طاهرا من طیر و شاة و غیرهما ...و ان الفعل القلیل لا یبطل الصلاة(1)

این روایت دلالت بر صحت نماز کسی که انسان یا حیوان پاکی را حمل می کند دارد. و فعل قلیل نماز را باطل نمی کند.آیا خاتم بخشی به فعل کثیر نزدیک تر است یا حمل کودک در نماز؟

در ادامه می نویسد:

هذا یدلّ لصحة مذهب الشافعی و من وافقه انه یجوز حمل الصبی و الصبیة و غیر هما من الحیوان الطاهر فی صلاة الفرض و صلاة النفل و یجوز ذلک للامام و الماموم و المنفرد.(2)

این احادیث دلالت دارد بر صحت مذهب شافعی و کسانی که با او موافقت کرده اند. شافعی حمل بچه و حیوان پاک را در نماز واجب و مستحبی واجب دانسته است و این فعل برای امام و مأموم و کسی که فرادی نماز می خواند جائز است.نسبت به آیه شریفه همین قضیه است. خداوند شأن نزول آیه را متوجه علی بن ابیطالب می داند.با توجه به فعلی که از آن حضرت صادر می گردد خود ادل دلیل

ص: 151


1- -ادرس این عبارت پیدا نشد
2-

است که این آیه می تواند مصدر تشریع باشد.بعضی از علمای اهل سنت همین مطلب را برداشت کرده اند.ابوبکر جصاص از بزرگان رجالی اهل سنت است. او می نویسد:

قال الله: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَهُ وَرَسُولُهُ ....

روی المجاهد و السدی و ابی جعفر و عتبة بن ابی حکیم انها نزلت فی علی بن ابیطالب حین تصدّق بخاتمه و هو راکع و.... هو یدل علی اباحة العمل الیسیر فی الصلاة.(1)

مجاهد و سدی ابی جعفر و عتبة بن ابی حکیم روایت کرده اند که این آیه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است هنگامی که در حال رکوع انگشتریش را به سائل بخشید.این عمل نشان می دهد که انجام فعل قلیل در نماز جائز است.

در ادامه می نویسد:

قَدْ رُوِيَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَخْبَارٌ فِي إبَاحَةِ الْعَمَلِ الْيَسِيرِ فِيهَا، فَمِنْهَا أَنَّهُ خَلَعَ نَعْلَيْهِ فِي الصَّلَاةِ، وَمِنْهَا أَنَّهُ مَسَّ لِحْيَتَهُ وَأَنَّهُ أَشَارَ بِيَدِهِ، وَمِنْهَا. أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ أَبِي الْعَاصِ بْنِ الرَّبِيعِ، فَدَلَالَةُ الْآيَةِ ظَاهِرَةٌ فِي إبَاحَةِ الصَّدَقَةِ فِي الصَّلَاةِ . فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: فَالْمُرَادُ أَنَّهُمْ يَتَصَدَّقُونَ وَيُصَلُّونَ، وَلَمْ يُرِدْ بِهِ فِعْلَ الصَّدَقَةِ فِي الصَّلَاةِ. قِيلَ لَهُ: هَذَا تَأْوِيلٌ سَاقِطٌ، مِنْ قِبَلِ أَنَّ قَوْله تعالى: َهُمْ رَاكِعُونَ إخْبَارٌ عَنْ الْحَالِ الَّتِي تَقَعُ فِيهَا الصَّدَقَةُ، كَقَوْلِك: تَكَلَّمَ فُلَانٌ وَهُوَ قَائِمٌ، وَأَعْطَى قَاعِدا، إنَّمَا هُوَ إخْبَارٌ عَنْ حَالِ الْفِعْلِ فَثَبَتَ أَنَّ الْمَعْنَى مَا ذَكَرْنَا مِنْ مَدْحِ الصَّدَقَةِ فِي حَالِ الرُّكُوعِ أَوْ فِي حَالِ الصَّلَاةِ وقَوْله تَعَالَى: وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ...

يَدُلُّ عَلَى أَنَّ صَدَقَةَ التَّطَوُّعِ تُسَمَّى زَكَاةً لِأَنَّ عَلِيًّا تَصَدَّقَ بِخَاتَمِهِ تَطَوُّعًا وَهُوَ نَظِيرُ قَوْله تَعَالَى: وَ مَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ...(2)

از پیامبر اخباری در جواز عمل قلیل در نماز نقل شده است.این موارد عبارتند از:

از پا در آوردن نعلین در نماز، دست مالیدن به ریش، اشاره با دست.

ص: 152


1- -احكام القرآن ج 4 ص 102
2- 2- احكام القرآن ج 4 ص 102

روایت شده است که پیامبر در حال نماز امامه بنت ابی العاص بن ربیع را حمل می کردند.

دلالت آیه ولایت بر جواز پرداخت صدقه دراحکام نماز:

ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه پرداخت صدقه در حال نماز جائز است.

اشکال:

مراد از آیه این است که مؤمنین هم صدقه می دهند و هم می بخشند. و فعل صدقه در نماز نیامده است.

جواب:

این مطلب باطل است به دلیل این فراز که می فرماید: «و هم راکعون»این فراز خبر از حالی که پرداخت صدقه شده است می دهد مثل این که شما می گوئی:فلانی صحبت کرد در حالی که ایستاده بود. و بخشید در حالی که نشسته بود.این کلام خبر از حال فعل است بنابراین معنائی که ما ذکر کردیم ثابت می شود.فراز « یوتونَ الّزکوةَ و هم راکعون ...» دلالت دارد بر این که لفظ زکات اطلاق برصدقه مستحبی می شود بخاطر اینکه امیرالمؤمنین انگشتریش را در حال نماز به سائل بخشید و شاهد این مطلب این آیه است:

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا في أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُون(1)

ترجمه:

اموال و اجناسى را كه [به صورت وام] به ربا مى دهيد تا در ميان اموال مردم فزونى يابد، نزد خدا فزونى نخواهد يافت؛ و آنچه از زكات مى دهيد كه [به سبب پرداختنش] خشنودى خدا را مى خواهيد [مايه فزونى است]؛ پس اين زكات دهندگانند كه مال و ثوابشان دو چندان مى شود

پایان

کلام جصاص

تا اینجا شبهه دوم جواب داده شد. در جلسه اینده به بررسی شبهه سوم خواهیم پرداخت

ص: 153


1- 217-روم:39

شبهه سوم:الذین امنوا صیغه جمع وعدم تناسب ان با مصداق مفرد

از شبهاتی که بعض از بزرگان اهل سنت مطرح کرده اند این است که اگر بپذیریم مراد از الذین امنوا علی بن ابیطالب علیه السلام است از لفظ جمع اراده مفرد شده است و حال آنکه این معنا مورد قبول ادباء نیست بنابراین شأن نزولی که شیعه نقل کرده است را نمی پذیریم.

جواب اشکال:

با توجه به روایات صحیح السندی که ابن کثیر، عسقلانی، ابن ابی حاتم و ... نقل کرده اند و شأن نزول آیه را متوجه امیرالمؤمنین می دانند جایی برای این اشکال باقی نمی ماند.تصریح کلام پیامبر از جانب خداوند این است که این آیه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است گذشته از آن موارد بسیاری در قرآن وجود دارد که لفظ جمع استعمال شده است و از آن مفرد اراده شده است.به نمونه های قرآنی اشاره می کنیم:

آیه اول: «لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ ...»(1)

ترجمه: قطعاً خدا سخن كسانى را كه گفتند: «خدا نيازمند است و ما بى نيازيم»

وقتی به شأن نزول در تفاسیر مراجعه می کنیم مراد از« الذین »یک نفر است و آن فنحاص بن عازوراء است.(2)

آیه دوم: «لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»(3)

ترجمه:

ص: 154


1- -ال عمران:181
2- -مجمع البيان ج 2ص: 898
3- -ممتحنه :8

خدا شما را از نيكى كردن و عدالت نسبت به كسانى كه دركار دين با شما نجنگيدند و شما را از ديارتان بيرون نكردند باز نمى دارد؛ زيرا خدا عدالت پيشگان را دوست دارد.

مراد از الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ قتیله بنت عبدالعزی مادر اسماء بنت ابوبکر است.(1)

آیه سوم:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ...»(2)

ترجمه:

اى اهل ايمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگيريد

منظور از « الَّذِينَ آمَنُوا»، حاطب بن ابی بلتعه است.(3)

آیه چهارم: «فَتَرَى

الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ ۚفَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»(4)

ترجمه:

كسانى كه در دل هايشان بيمارى [دورويى] است، مى بينى كه در دوستى با يهود و نصارى شتاب مى ورزند و [بر پايه خيال باطلشان كه مبادا اسلام و مسلمانان تكيه گاه استوارى نباشند] مى گويند: مى ترسيم آسيب و گزند ناگوارى به ما برسد [به اين سبب بايد براى دوستى به سوى يهود و نصارى بشتابيم]. اميد است خدا از سوى خود پيروزى يا واقعيت ديگرى [به نفع مسلمانان] پيش آرد تا اين بيماردلان بر آنچه در دل هايشان پنهان مى داشتند، پشيمان شوند

منظور از «الذین» عبدالله بن ابّی است.(5)

آیه پنجم:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ...» (6)

ص: 155


1- -الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ج 4 ص 516
2- -ممتحنه:1
3- - مجمع البيان فى تفسير القرآن ج 9 ص 404 ذیل ایه شریفه
4- -مائده:52
5- -مجمع البيان فى تفسير القرآن ج 3 ص319 ذیل ایه شریفه
6- -مائده:52

ترجمه:

اى اهل ايمان! هر كس از شما از دينش برگردد [زيانى به خدا نمى رساند] خدا به زودى گروهى را مى آورد كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند؛

فخر رازی می گوید که مراد از قوم ابوبکر است.(1)

ولی در آیه بعدی اشکال می گیرد که مراد از «الذین امنوا» نمی تواند امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - باشد.این سخن ناشی از تعصب و دشمنی با امیرالمؤمنین است و هیچ گونه مبنای علمی ندارد.

آیه ششم:«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»(2)

ترجمه:

پس هر كه با تو درباره او [عيسى] «1» پس از آنكه بر تو [به واسطه وحى، نسبت به احوال وى] علم و آگاهى آمد، مجادله و ستيز كند، بگو: بياييد ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت كنيم؛ سپس يكديگر را نفرين نماييم، پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم

فخر رازی، زمخشری، بیضاوی می گویند: مراد از ابناءنا حسنین هستند و مراد از نساءنا یک نفر است و آن هم صدّیقه طاهره - سلام الله علیها - است.زمخشری می پذیرد که این آیه در مقام مدح وبزرگداشت اهل بیت است است و از صیغه جمع اراده فرد شده است.اقتضای فصاحت و بلاغت در کلام این است که می توان از صیغه جمع اراده فرد کرد.زمخشری در تفسیر کشّاف ذیل آیه ولایت بیان لطیف و دقیقی دارد او می نویسد:

«فإن قلت: کیف صح أن یکون لعلی -رضی الله عنه- واللفظ لفظ جماعة؟ قلت: جئ به علی لفظ الجمع وإن کان السبب فیه رجلا واحدا، لیرغب الناس فی مثل فعله، فینالوا مثل نواله، ولینبه علی أن سجیة المؤمنین یجب أن تکون علی هذه الغایة من الحرص علی البر والإحسان وتفقد الفقراء»(3)

ص: 156


1- -مفاتيح الغيب ج 12 ص 378
2- -ال عمران :61
3- - الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 1، ص: 649

اشکال: چگونه این آیه در شأن امیرالمؤمنین نازل شده است در حالی که «الذین امنوا» صیغه جمع است؟

جواب زمخشری:

در آیه لفظ جمع استعمال شده است گرچه در مورد یک نفر می باشد. و این به خاطر این است که مردم در انجام مثل چنین فعلی تشویق بشوند. تا به ثواب چنین عملی برسند. و به مؤمنین آگاهی بدهد که کردار و عمل آنها بر نیکوکاری و احسان و رسیدگی به فقراء باشد.زمخشری بسیار زیبا و دقیق می گوید. مطلب او با مفهوم حقیقی آیه سازگاری دارد. مرحوم شرف الدین نکته ی دیگری بیان می کند:

اگر نام علی بن ابی طالب در آیه صراحتاً نام برده می شد. این آیه به تحریف کشیده می شد. با مراجعه به تاریخ این حقیقت تلخ روشن می شود.

شاهد تاریخی اول: حریز بن عثمان از رجال صحاح است به جز صحیح مسلم در مورد او نقل شده است: کان یلعن علیّ بن ابی طالب بالغداة سبعین مرّةً وبالعشی سبعین مرّةً(1)

او علی بن ابی طالب را صبح و شام هفتاد مرتبه لعن می کرد.

این شخص با این پیشینه حدیث صحیح السند منزلت را به خاطر عداوت با امیرالمؤمنین این چنین تحریف می کند.

یا علی انت منّی بمنزلة قارون من موسی(2)

ص: 157


1- قال ابن حبان: کان یلعن علیا بالغداه سبعین مره و بالعشاء سبعین مره -1 تهذیب التهذیب ج2 ص240 المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852ه-)، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند، الطبعة: الطبعة الأولى، 1326ه-، عدد الأجزاء: 12. المجروحین، أبو حاتم محمد بن حبان البستي، ج 1، باب الباء، ص 268، الناشر : دار الوعي -- حلب پرتال جامع اهل سنت.
2- -[2]سمعت حریز بن عثمان یقول: هذا الذی یرویه الناس عن النبی انه قال لعلی: انت منی بمنزله هارون من موسی حق و لکن اخطا السامع. قلت: فما هو: فقال: انما هو: انت منی بمنزله قارون من موسی

این حدیث را عده ای از بزرگان اهل تسنن رد کرده اند.در جامعه ای که دشمنان اهل بیت در مقابل سنت پیامبر می ایستند و تحریف می کنند توقع نباید داشت که خداوند نام امیرالمؤمنین را بالصراحة در قرآن بیاورد.

شاهد دوّم:

حدیث قلم و دوات:

ابن عباس در مورد این قضیه اشک می ریخت. این روایت قطعی السند است.

پیامبر در حال احتضار فرمودند: قلم و دواتی بیاورید که وصیتی بنویسم.

عمر گفت: دعوه انّ الرجل لیهجر(1)

عمر - نعوذ بالله - نسبت هذیان به پیغمبر می دهد. در حالی که قرآن می فرماید: وما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى(2)

این شخص به خاطر بغض و عداوت با امیرالمؤمنین حاضر است به قرآن و خاتمیت و رسالت پیامبر جسارت کند.

شاهد سوّم:آیه سَأَلَ

سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (3)

مفسرین اهل سنت نقل میکنند:در غدیر خم شخصی به نام نعمان بن حارث فهری یا حارث فهری یا نضر بن حارث نزد پیامبر آمد و گفت: یا محمّد خودت گفتی علی وصی و جانشین من است یا خدا؟(4)

ص: 158


1- تهذیب التهذیب ج2 ص239 المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852ه-)، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند، الطبعة: الطبعة الأولى، 1326ه-، عدد الأجزاء: 12. تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ج10 ص122 المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748ه-)، المحقق: عمر عبد السلام التدمري، الناشر: دار الكتاب العربي، بيروت، الطبعة: الثانية، 1413 ه- - 1993 م، عدد الأجزاء: 52پرتال جامع اهل سنت [1]-شرح اصول الکافی ج7ص236 قول عمر: مريدا به النبي «ص» حين طلب الدواة و الكتف ليكتب لهم ما لا يضلوا بعده «ان الرجل ليهجر». رئيسهم حين أراد النبيّ صلى الله عليه و آله أن يؤكّد الوصيّة من قوله: «إنّ الرجل ليهجر، وحسبنا كتاب اللَّه». وما صدر عن أتباعهم حيث نقل ابن حجر العسقلاني في فتح الباري شرح صحيح البخاري عن النووي شارح صحيح مسلم أنّه قال: «اتّفق العلماء على أنّ قول عمر: فقال عمر: إنّ الرجل ليهجر
2- -نجم:3
3- - معارج:1
4- -[4]الدر المنثور فى تفسير المأثور ج 6 ص 263 قوله تعالى سَأَلَ سائِلٌ الآية(خرج الفريابي و عبد بن حميد و النسائي و ابن أبى حاتم و الحاكم و صححه و ابن مردويه عن ابن عباس في قوله سَأَلَ سائِلٌ قال هو النضر بن الحارث قال اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ و في قوله بِعَذابٍ واقِعٍ قال كائن لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ)

پیامبر سه مرتبه سوگند یاد کردند که این مطلب از جانب خداست.او گفت: اگر خدا گفته است من طاقت علی ندارم از خدا بخواه مرا عذاب کند. در حال سنگی از آسمان فرود آمد و او را دو نیم کرد.هنوز تعصبات جاهلی در میان مردم وجود داشت. ابن ابی الحدید می گوید:

خانه ای در مکه وجود نداشت مگر این که از شمشیر علی عزادار بودند.آن حضرت به خاطر خدا مشرکین را از میان برداشت ولی وارثین مشرکین می گفتند علی ما را عزادار کرد و بغض علی در وجود آنها بود.

خلاصه مطالب بیان شده ذیل آیه ولایت

موضوع بحث ما امامت الهیه با محوریت آیه ولایت بود. در این جلسه به خلاصه مطالب گذشته می پردازیم.

محور اوّل: بررسی مفردات و واژگان آیه

برای فهمیدن مفهوم حقیقی آیه و تطبیق علمی با شأن نزول بررسی مفردات آیه مهم است با مراجعه به کتابهای لغت و آیات شریفه قرآن باید مفهوم اولیه آیه را بدست آورد.آیه شریفه با کلمه ی انّما شروع شده است. این الفاظ دلالت بر حصر دارد نقل قول بزرگان لغت و ادب را عرض کردیم.گفتار تفتازانی، سکاکی، ابن هشام و زمخشری و دیگران را بیان کردیم.سه دلیل عمده برای حصریّت انّما شمرده شد.

1- استعمال لغوی و کلمات علمای لغت

ص: 159

2- دلالت آیات شریفه قرآن

3- تبادر با توجه به حصریّت انمامقام ولایت در سه مصداق منحصر می شود.

1- خدا 2- رسول 3- الذین امنوا

کلمه بعدی لفظ ولّی بود. دو مبنا در مفهوم کلمه ولّی وجود دارد.

1- نسبت به معانی دیگر مشترک معنوی است. اصل و حقیقت کلمه ولّی تولّی امر است و این اصل در معانی دیگر اخذ شده است.

2- مشترک لفظی:

لفظ ولّی برای تمام معانی وضع شده است. برای شناخت مفهوم باید به قرائن موجود درکلام مراجعه می کنیم.

با توجه به این معنا کدام یک از معانی در آیه شریفه لحاظ شده است؟

بعضی از معانی مثل عم و داماد و ابن عم اصلاً تطبیق ندارد. لهذا سه معنا مطرح شده است.

1- محب

2- یاور

3- ولّی امر

اگر بپذیریم مفهوم ولّی در آیه شریفه به معنای محب است. معنای آیه چنین می شود فقط و فقط و جز این نیست که محب شما خدا و رسول و الذین امنوا است.با توجه به حصریت انما این مفهوم با مفاهیم دیگر آیه در تعارض است مانند آیه

« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ»(1)

ترجمه:

ص: 160


1- -مائده:82

يقيناً

سرسخت ترين مردم را در كينه و دشمنى نسبت به مؤمنان، يهوديان و مشركان خواهى يافت. و البته نزديك ترينشان را در دوستى با مؤمنان، كسانى مى يابى كه گفتند: ما نصرانى هستيم. اين واقعيت براى آن است كه گروهى از آنان كشيشان دانشمند و عابدان خدا ترس اند، و آنان [در پيروى از حق] تكبّر نمى كنند

خداوند در این آیه نصاری را مصداقی از محبین نسبت به مؤمنین معرفی می کند برای رفع این تعارض مفهوم دیگر را باید جستجو کرد.و اگر به معنای ناصر باشد بااین آیه در تعارض است.خداوند می فرماید:

« إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»(1)

ترجمه:

و اگر در امور دين از شما يارى طلبند، بر شماست كه آنان را يارى دهيد

تنها مفهومی که می تواند برای کلمه ی ولّی مورد لحاظ باشد معنای ولّی امر و سرپرست امور است خدا سه مصداق را معرفی می کندو با توجه به وحدت لفظ ولّی یک معنا برای سه مصداق لحاظ می شود.فخر رازی می گوید: خدا نفرموده است« اولیاءکم».(2)همان ولایتی که به خدا و رسول نسبت داده شده است همان به الذین امنوا نسبت داده شده است. تمام شؤون ولائی پیامبر به حکم آیه ولایت برای الذین امنوا هم ثابت است بنابراین آیاتی چند بر شمردیم.

ص: 161


1- -انفال:72
2- -عبارت فخررازی: بقي في الآية سؤالان. السؤال الأول: المذكور في الآية هو اللَّه تعالى و رسوله و المؤمنون، فلم لم يقل: إنما أولياؤكم؟ و الجواب: أصل الكلام إنما وليكم اللَّه، فجعلت الولاية للَّه على طريق الأصالة، ثم نظم في سلك إثباتها له إثباتها لرسول اللَّه و المؤمنين على سبيل التبع، و لو قيل: إنما أولياؤكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا لم يكن في الكلام أصل و تبع. مفاتيح الغيب ج 12 ص 387

«قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ» (1)

ترجمه:

بگو: از خدا و پيامبر اطاعت كنيد. پس اگر روى گردانيدند [بدانند كه] يقيناً خدا كافران را دوست ندارد.

« إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا» (2)

ترجمه:

يقيناً اين كتاب را به درستى و راستى بر تو نازل كرديم؛ تا ميان مردم به آنچه خدا به تو آموخته داورى كنى، و [بر ضد ديگران] مدافع و حمايت گر خائنان مباش

لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيرا(3)

ترجمه:

البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه ديگر اوصاف و افعال نيكو) اقتدايى نيكوست، براى آن كس كه به (ثواب) خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار كند.

« النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ في كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُورا(4)

ترجمه:

پيغمبر اولى و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها (يعنى مؤمنان بايد حكم و اراده او را مقدم بر اراده خود بدارند و از جان و مال در اطاعتش مضايقه نكنند) و زنان او (در اطاعت و عطوفت و حرمت نكاح، به حكم) مادران مؤمنان هستند و خويشاوندان نسبى شخص (در حكم ارث) بعضى بر بعضى ديگر در كتاب خدا مقدمند از انصار و مهاجرين (كه با هم عهد برادرى بسته اند) مگر آنكه به نيكى و احسان بر دوستان خود (از مهاجر و انصار) وصيتى كنيد كه اين (تقدم وصيت بر ارث خويشان) هم در كتاب حق مسطور گرديده است

ص: 162


1- -ال عمران :32
2- -نساء:105
3- -احزاب:21
4- -احزاب:6

«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِينًا» (1)

ترجمه:

و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد هنگامى كه خدا و پيامبرش كارى را حكم كنند براى آنان در كار خودشان اختيار باشد؛ و هركس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند يقيناً به صورتى آشكار گمراه شده است.

شان

ولائی پیامبربه خاطر دو ویژگی است: 1-عصمت مطلقه 2-علوم اعطائی

پس در نتیجه این دو جهت برای الذین امنواباید ثابت باشد تا مقام ولایت پیامبر را دارا باشد.قرائت هایی که در کتب اهل سنت آمده است باطل است و نمی تواند مراد از الذین امنوا عامة المؤمنین باشند و خداوند باید آنها را معرفی کند.بعد از این مطلب در مورد «الذین امنوا» گفتیم این وصف خاص است و اشاره به فرد معینی می کند.کلمه زکات مطلق انفاق است. و انصراف به زکات اصطلاحی ندارد. آیات زکات در مکه هم نازل شده است ولی طبق تصریح مفسرین بحث از زکات واجبه در سال دوم هجری بوده است.اگر به شأن نزول آیه و کلمات بزرگان ذیل آیه دقت کنیم می گویند: «تصدق علی بخاتمه». صحبت از زکات نیست. کلمه ی صدقه هم به صدقه مستحبه و واجبه و مطلق صدقه اطلاق شده است و برای تشخیص باید به قرائن مراجعه کنیم اصل هم معنای لغوی است و معنای لغوی صدقه مطلق صدقه است.در روایاتی که طبری و سیوطی و ... ذیل «یؤتون الزکوة» نقل می کنند از عبارت «من اعطاک» استفاده شده است سخن از اعطاء و بخشش است نه ایتاء.در بحث از زکات واجبه سخن از اعطاء نیست بلکه ایتاء و پرداخت است.

نکته آخر در مورد لفظ رکوع بود.مفهوم حقیقی رکوع خم شدن کمر است و یکی از معانی مجازی خشوع است که به ان اشاره شد

محور دوم:شان نزول حقیقی ایه ولایت

ص: 163


1- -احزاب:36

روایات صحیح السندی از ابن ابی حاتم ، ابن کثیر، عسقلانی ، سیوطی و دیگران نقل کردیم که شأن نزول آیه در مورد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است.علمائی مثل تفتازانی در شرح المقاصد و ایجی در شرح المواقف و قوشجی در شرح تجرید می گویندتمام مفسرین اتفاق دارند که آیه شریفه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است.

محور سوم: پاسخ به شبهات.

در ادامه بحث شبهاتی را که مخالفین در مورد نزول ایه ولایت مطرح کرده اند راجواب دادیم.-ان شاءالله- در جلسات آینده یکی دیگر از آیات محوری در مورد امامت و ولایت امیرالمؤمنین را بررسی خواهیم کرد.

ص: 164

ص: 165

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109