آداب الشریعه ، یا، آداب زندگی

مشخصات کتاب

سرشناسه : فشارکی، محمدباقربن محمدجعفر، 1251 - 1314ق.

عنوان و نام پديدآور : آداب الشریعه ، یا، آداب زندگی / [محمدباقر] فشارکی ؛ به اهتمام هاشم زاده ؛ پژوهش حسین علی مصدقیان.

مشخصات نشر : اصفهان : نقش نگین ، 1384.

مشخصات ظاهری : 168 ص.

شابک : 12000 ریال: 964-96552-1-2 ؛ 19000ریال: چاپ دوم 978-964-96552-1-5 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت : کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران مختلف منتشر شده است .

يادداشت : چاپ دوم: 1388.

یادداشت : کتابنامه: ص. 143- 168.

عنوان دیگر : آداب زندگی.

موضوع : راه و رسم زندگی (اسلام)

راه و رسم زندگی (اسلام) -- احادیث

احادیث اخلاقی -- قرن 14

احادیث شیعه -- قرن 14

شیعیان -- شعایر و مراسم مذهبی

شناسه افزوده : هاشم زاده، سیدمحمدرضا، 1339 -، مصحح

شناسه افزوده : مصدقیان، حسینعلی، 1352 -

رده بندی کنگره : BP258/ف 5آ4 1384

رده بندی دیویی : 297/72

شماره کتابشناسی ملی : م 84-39942

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

ص: 2

آداب الشّريعة

يا

آداب زندگی

علّامه فشارکی

(قدِّسَ سِرُّهُ الشَّرِيفُ)

انتشارات نقش نگین

ص: 3

کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران مختلف منتشر شده است.

کتاب حاضر براساس كتاب حلية المتقین نوشته علّامه مجلسی می باشد.

کتابنامه به صورت زیرنویس.

1-راه و رسم زندگی (اسلام). 2. راه و رسم زندگی (اسلام) - - احادیث. 3. احادیث اخلاقی -

قرن 5.14. شیعه - شعایر و مراسم مذهبی. الف. مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی 1037 -

111ق. حلية المتقين. ب. هاشم زاده محمدرضا، مصحح، ج. مصدقیان حسینعلی. 1352-

مصحح. د.عنوان.ه.عنوان: آداب زندگی. و. عنوان: آداب الشريعة.ز.عنوان: حلية المتقين.

514ف/297/72BP258

1384

کتابخانه ملی ایران 39942_84م

مؤسسۀ انتشاراتی نقش نگین

آداب الشريعة یا آداب زندگی

علّامه فشارکی

ویراستار:محمود نعمتی مدیرتولید: مهدی نقش

حروفچین و صفحه آرا: مهدی نحوی طرح جلد: ندا نقیه

نوبت چاپ: دوم، 1388 تیراژ: 3000

978-964-96552-1-2 :ISBN شابک: 2-1-96552-964-978

قیمت: 1900 تومان

اصفهان/ خیابان حكیم / ساختمان دقیق/ پلاك 116

تلفن :61-2236260 - نمابر : 2204933

Naghshnegin@gmail.com

ص: 4

فهرست

سخن ناشر...9

پیشگفتار...11

زندگی مؤلف...13

آثار و تألیفات...15

شيوۀ تحقيق...16

مقدمه...17

باب اوّل: درآداب لباس پوشیدن...19

و امّا آداب آن...24

و امّا انگشتر...24

و عقيق ...25

امّا ياقوت و زمّرد و زبرجد...25

امّا فيروزج...25

و امّا جزع يماني...26

امّا درّ نجف اشرف...26

باب دوم: در آداب حمّام رفتن...29

آداب سر تراشیدن...34

ص: 5

باب سیّم در آداب غذا خوردن...39

امّا آداب خلال...45

باب چهارم: درآداب بیت الخلا رفتن...47

باب پنجم: در آداب خوردنِ آب...53

و امّا هر آب باران...54

باب ششم: در آداب خواب...57

باب هفتم: درآداب تزویج...63

فصل اوّل: درحقّ مرد است بر زن...68

فصل دوم:در حقّ زن است بر مرد...70

فصل سوم: در حقّ پدر و مادر است بر اولاد...72

فصل چهارم:در حقوق اولاد است بر پدر و مادر...74

و اگر کسی را اولاد نشود...79

باب هشتم: درآداب خانه است و آن بسیار است...81

باب نهم: درآداب تجارت...89

باب دهم: درآداب زراعت است...95

آداب صدقه دادن...97

باب یازدهم: درآداب معاشرت با خلق...101

باب دوازدهم: درآداب سفر است...117

ص: 6

باب سیزدهم: درآداب متفرقه...125

فصل اوّل...125

فصل دوم...126

فصل سوّم...128

فصل چهارم...129

باب چهاردهم: دراعمال واذکاروادعیه ی نافعه...131

دربیان اصول دين...138

توحيد؛...138

معاد جسمانی...140

عدل...141

امامت...141

منابع...143

باب اول...143

باب دوم...145

باب سيم...147

باب چهارم...149

باب پنجم...150

باب ششم...151

باب هفتم...152

فصل اول ازباب هفتم...154

فصل دوم ازباب هفتم...154

فصل سوم ازباب هفتم...156

فصل چهارم ازباب هفتم...156

باب هشتم...158

باب نهم...160

ص: 7

باب دهم...162

آداب صدقه دادن...163

باب یازدهم...163

ص: 8

سخن ناشر

درمیان اهل علم و تحقیق، کمتر کسی را می توان یافت که کتاب آداب الشریعه را نشناسد.

کتابی که از نظرمحتوی و شیوۀ نگارش بین کتابهای اسلامی کم نظیر است.

خلاصه گویی و دسته بندی های متناسب و قلم شیوای مؤلف آن، باعث شده است که از زمان تألیف تاکنون، طرفداران بی شماری را به خود جذب کند.

چنان که در مقدمه آمده است مؤلف کتاب(مرحوم علامه فشارکی) وقتی متوجه می شود که این گونه کتاب ها معمولاً به زبان عربی نگاشته شده و فارسی زبانان را از آن نصیبی نیست؛و یا کتاب هایی فارسی که در این باره تألیف شده است طولانی و ملال آور می باشد ،خود، به خلق این اثرارزنده می پردازد و به صورتی دل نشین، به بیان جزئی ترین آداب زندگی از دیدگاه اسلامی می پردازد.

اکنون که بحمدالله، توفیق نشراین کتاب را یافته ایم، تلاش کرده ایم تا در انتشار دوبارۀ آن، خطاهای چاپ های قبلی، اصلاح و متن کتاب با نسخه ای که به خط مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (رَحْمَتْ الله عَلِیه) در ربیع الاول 1372 تحریر یافته است، مقابله شود.

هر چند مؤلف، هنگام تألیف، کتاب حلية المتقّین علّامه مجلسی(رَحْمَتْ الله عَلِیه) را پیش روی داشته است امّا جهت استفادۀ بیشتراهل تحقيق، منابع و مأخذ دیگر کتاب نیزتوسط آقای حسین علی مصدقیان که ویرایش و تصحیح کتاب

ص: 9

را نیز برعهده داشته اند، استخراج شده و در این راه سعی شده که با مراجعه به متون اصيل روائي، حتّى خطاهای ناخواسته ای که بر قلم مؤلف نیزممکن است جاری شده باشد، در پی نوشت ها تصحیح شود.

درپایان لازم است از زحمات بی دریغ حجة الاسلام هاشم زاده که به توضيح واژه های مشکل کتاب در پاورقی پرداخته و نظارت بر مطالب کتاب را بر عهده داشته اند، صمیمانه سپاسگزاری می شود.والسلام

ناشر

ص: 10

پیشگفتار

از دیرزمان نیک اندیشان و مصلحان تاریخ همواره در فکر بناسازی مدینه ی فاضله بوده اند تا در پرتو آن، ارزشها حاکم و ضد ارزش ها زدوده شود.

در این راستا نیز قوانین و مقرراتی وضع کرده اند تا افراد جامعه در زندگی فردی و اجتماعی خود و چگونگی استفاده از طبیعت و ارتباط با همنوعان،راه درست را طی کنند و از کجروی و تجاوز به حقوق دیگران بپرهیزند.

اسلام به عنوان آخرین و بهترین مکتبِ تضمین کنندۀ سعادت و کامیابی انسان ها زیربنایِ تشکیل چنین جامعه ای را «اعتقاد صحیح» می داند و برای سالم سازی اندیشه ها و اعتقاد انسان ها، اصول خاصی مقررکرده که پیروان آن، باید به آنها باور داشته باشند.اصولی که آغاز و پایان هستی را مشخص می کند و انسان ها را ازافکارپوچ و خیال های بیهوده می رهاند وبه زندگی هدفدار راهنمایی می کند.

البته اسلام، تنها اعتقادات صحیح را کارساز نمی داند؛ بلکه مردم درمرحلۀ «عمل» و «رفتار» نیز باید راه درست را ازنادرست باز شناسند وخوبی ها را عمل کنند و از بدی ها بپرهیزند.

ازطرف دیگر باید بدانیم اسلام در عصر ما تولد نوینی یافته، مسلمین جهان بیدارشده و به اصل خویش باز می گردند، و حل مشکلات خود را که

ص: 11

در جای دیگر نیافته اند، در تعلیمات اسلام و اصول و فروع آن جستجو می کنند.

در چنین شرایط حساسی وظیفه ما است که اسلام را آن چنان که هست بدون هر گونه پیرایه، و با تعبیراتی روشن و قابل درک برای عموم شرح دهیم و عطش مردمی را که می خواهند نسبت به اسلام و مذاهب اسلامی آگاهی بیشتری پیدا کنند، با بیان حقیقت فرو نشانیم و اجازه ندهیم که دیگران به جای ما سخن بگویند و به جای ما تصمیم بگیرند.

کتابی که به نظر شما می رسد، خلاصه ای از دستورهای عملی اسلام از نظر شیعه ی امامیه است. مقصود از دستورهای عملی، آن قسمت از راهنمایی های دینی است که برنامۀ روزمرۀ زندگی انسان را تشکیل می دهند.

این برنامه ها شامل بیان چگونگی زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی است و تنها برای یاد گرفتن و بحث کردن دربارۀ آنها بیان نشده است؛ بلکه به منظور اجرا و عمل به آنها هم از نظرشرع مقدس توصیه شده است.

چرا که بسیاری از ناراحتی های روحی و جسمی انسان ها به خاطر عدم رعایت دستورها و فرامین الهی است. چون طبیب راحتی او است و خیر و شرها در زندگی ما را می داند؛ لذا به وسیله ی پیک وحی و آخرین سفیرش،پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله و سلم)، نسخه درمان انسان ها را که راهنمای سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت را به سوی آنها باز می کند؛ لذا در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله و سلّم) چنین آمده است: یا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ كَالْمَرْضَى وَاللَّهُ رَبُّ العَالَمِينَ كَالطبِيب فَصَلاحُ الْمَرْضى فيمَا يَعْلَمُهُ الطَّبيبُ يُدَبِّرُهُ بِهِ لا فيمَا يَشْتَهِيهِ المَرِيضُ.(1)

ترجمه: ای بندگان خدا! شما مانند بیمارهستید و پروردگارعالمیان

ص: 12


1- بحار الانوار،ج 84، ص 21.

مانند طبیب است که صلاح و مصلحت بیمار در آن چیزی است که طبیب می داند و به وسیله آن او را مصالحه می کند، نه آنچه مریض می خواهد و به آن میل دارد.

زندگی مؤلف

يَرْفَعَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ اُوتُوا الْعِلمَ دَرجَاتٍ.(1)

قال رسول الله (صلّى الله عليه وسلم)عَالِمٌ يَنْتَفَعُ بِهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.(2)

از همان آغاز اسلام، شیعیان حقیقت جو با تمسّک به سنت و عترت، برای وصول به منبع فیض الهی طی طریق کرده اند و پیشوایان اسلام نیزآنان را تا بی نهایت، کمال دستگیری نمودند.

شیعیان حقیقی از همان ابتدا به عترت و ولایت تمسّک داشتند و پس ازغیبت یگانه حجت خدا در زمین مهدی موعود (عجل الله)، دامان علمای ربّانی خویش را رها نکردند و در طلب احکام اسلام و در طریق کمال، به حاکمان و فقیهان وارسته ای اقتدا کردند که برتر از انبیای بنی اسرائیل بودند.

علمای اعلام همواره خوشه چینان خرمن علوی و مبارزان دنیا گسیخته ای هستند که با اذن حضرت حق، واسطۀ فیض میان خلق و خالق بوده و آنان را به سوی صراط مستقیم هدایت می نماید.

از میان این بزرگان که هر یک آفتاب نشینان چندی در این سرای خاکی طلوع فرمود تا قلب های مستعد را با نور بیان و قلبشان به حقیقت روشن نماید.

ص: 13


1- سوره مجادله آیه ی 11.خداوند عالم به سبب ایمان وعلم، درجه و مقام صاحبان آنها را بلند قرارداده است.
2- كنزالعمال،ج 10،ص 143. پیامبر گرامی (صلّى الله عليه وسلم) فرمود:«عالِمی که از وجود او، سود برده شود بهترازهزارعابد است.»

مرحوم علامه ملامحمد باقر فشارکی فرزند مرحوم ملا محمد جعفر از مشاهیر علماء و فقهای بزرگ شهیر اصفهان بود. ایشان در سال 1251 هجری قمری در شهر علم وهنر، اصفهان دیده به جهان گشود و ازهمان دوران کودکی و نوجوانی نشانه ی علم و تقوا در او هویدا بود، و سرانجام این نهال، پس از کسب علم و دانش در حوزه های شیعه به مقام عالی اجتهاد نائل گردید و در همان زادگاه خویش مشغول تدریس و وعظ شد.

تا جایی که منبرهای دلنشین وی برای عوام و خواص بسیار پر منفعت بود و چه بسا از راه های دور برای کسب آن اندرزهای گرانمایه به دوراو مانند پروانه حلقه می زدند و سخن او قبل از قال، حال بود، چون ایشان علم و تقوا و عملش را عجین یکدیگر کرده بود و در حوزه ی تدریس هم وقتی فرا می گرفت بسیار خوش بیان، منظم و با سلیقه بود و چنانکه در این راستا توانسته بود شاگردان فاضل و متدین تربیت کند.

یکی دیگراز ویژگی های آن بزرگوار در اصفهان مقیّد بودن به نمازاول وقت به جماعت بود و در دو مسجد اقامه نماز جماعت می کردند؛ یکی درمسجد محمودیه در خیابان چهار سوق شیرازی ها و دیگر مسجد محله نو(که عده زیادی از مؤمنین شرکت می کردند.) وهمچنین دیگر سنّت حسنه ای که ایشان در این شهرایجاد کرد، مراسم احیاء شب های جمعه و قدر در مسجد مصلای تخت فولاد اصفهان می باشد و این عمل از جمله آثار باقیه ی این عالم بزرگوار است که بعدها این سنت حسنه، به تدریج به مساجد دیگر شهرو کشور رواج پیدا کرد.

و سرانجام این عالم جلیل القدر پس از 63 سال عمر بابرکت و پرفیض درشب یکشنبه 28 رجب 1314 قمری دار فانی را وداع کرد، و با مرگش هاله ای از غم و اندوه مردم شهر اصفهان را فرا گرفت و پس از تشییع جنازه ی باشکوه

ص: 14

و عظیمی، پیکر آن عزیز را در تکیه ی آقا حسین خوانساری واقع در تخت فولاد اصفهان به خاک سپردند،روحش شاد و راهش پر رهرو باد!

آثار و تألیفات

درانتها برای آگاهی بیشتر خوانندگان و جویندگان راه حقیقت فهرست آثار گرانسنگ مرحوم علامه فشارکی را که به یادگار مانده در اینجا یادآوری می شویم:

1. رساله طهارت

2. رساله عدم لزوم و تقلید ازاعلم

3. رساله مصلحت عبادت

4. رساله رضاع

5. رساله شرط

6. رساله شهرت

7. رساله معجزات مریض

8. رساله صحت عبادت جاهل

9. رساله قرعه

10. رساله حق رجوع

11. رساله احکام زنان

12. رساله غنا

13. رساله عدم جواز صلح حق رجوع

14. رساله خیار عیب

15. رساله تداخل اسباب

16. حواشی بر قوانین (اصول)

17. حواشی بر فرائد الاصول

18. حاشیه فارسی بر شرح لمعه

ص: 15

19. عنوان الکلام در شرح ادعیۀ ماه مبارک رمضان

20. چند عَشَریه دربارۀ مجالس دهۀ محرم

21. ذخيرة المعاد (دراصول دین که قدری ناتمام است)

22. آداب الشريعه «كتاب حاضر».(1)

شیوۀ تحقیق

1. درتصحیح متن کتاب از قدیمی ترین نسخۀ چاپ سنگی 1342 هجری قمری اسناد شده.

2. چون بنای مؤلف در این نوشتار اختصار و فشرده نویسی بوده درتحقیق کتاب نیز این اصل رعایت شده.

3. مراجعه به اصل منابع و ذکر آدرس و مأخذ روايات.

4. توضیح لغات و عبارات مشکل، در پاورقی ها.

5. کلیه ادعیه و عبارات عربی متن کتاب اعراب گذاری و ترجمه شده.

6. برای اطلاع بیشتر خوانندگان عزیز و گرامی، در هر باب یا هر فصل اشاره ای به منابع روایات آن باب شده است.

خداوندا! این خدمت ناچیز را از ما بپذیر و به ما توفیق عنایت فرما که عمل به آداب اسلامی را سرلوحۀ زندگیمان قرار دهیم. در انتها برای مؤلف گرامی مرحوم علامۀ فشارکی علوّ مقام را از ایزد منان خواستارم و امیدوارم این اثر، ذخیرۀ روز جزای ایشان قرار گیرد و حقیر هم از این سفره ی پرفیض بی بهره نمانم.

سید محمدرضا هاشم زاده

ص: 16


1- تذكرة القبور، صفحه 53، تألیف: مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم گزی اصفهانی.

مقدمه

بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي سَنَّنَا بِسُنَنِ خَاتَمِ الأَنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ وَحَلَّينَا بِحِلْيَةِ سَيِّدِ الْأَوْلِيَاءِ وَالْمُقَرَّبِينَ وَ أَدَّبَنَا بِادَابِ الأَنقِياءِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَالشُّكْرُ لَهُ عَلَى مَا زَيَّنَنَا بِهِ مِنْ جَمَالِ الصَّالِحِينَ وَ عَلَّمَنَا طُرُقَ الْوُصُولِ إِلَى وَسَائِلِ نَجَاةِ الْمُذْنِبِينَ وَ أَغْرَقَنَا فِي بِحَارِ رَحْمَتِهِ الَّتِي سَبَقَتْ غَضَبَهُ كَمَا نَطَقَ بِهِ الْقُرْآنُ الْمُبِينُ، وَ رَكِبَنَا فِي السَّفِينَةِ الَّتِي مَنْ رَكِبَها نَجي، كَمَا نَصَّ عَلَيْهِ أَوَّلُ الْمَخْلُوقينَ. وَ الصَّلَوَةُ وَالسَّلَامُ عَلَيْهِ كَمَا جَعَلَهُ مُحَمَّداً فِي السَّمَوَاتِ وَالْأَرَضِينَ، وَ صَلّى عَلَيْهِ بَيْنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ عَلَى آلِهِ الَّذِينَ جَعَلَهُمْ عَيْبَةَ عِلْمِهِ، فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ، وَ أَوْجَبَ وِلَا يَتَهُمْ عَلَى كَافَّةِ الْمُكَلَّفِينَ وَ جَعَلَهُمْ وَسَائِطَ في إفاضَةِ النِّعَمِ عَلَى الْمُسْتَفيضينَ، فَهُمُ الْعَالِمُونَ الْمُعَلِّمُونَ الْمُتَأَدِّبُونَ لِأَنَّهُمُ الْوَسَائِطُ الْمُؤَدَّبُونَ الْمُقَرَّبُون لِلخَلْقِ إِلَى خَالِقِ السَّمَواتِ وَ الأَرَضِينَ فَصَلَواتُنَا وَ سَلامُنَا عَلَيْهِمْ مُتَوَاتِرَةً مَا دَامَتْ رَحْمَةُ اللهِ لِخَلْقِهِ شَامِلَةً، وَنِعَمُهُ متَنازِلَةٌ، والأوه باقيةٌ.

امّا بعد، بنده ی فقیر ضعیف خاکسار و حقیر نحیف شرمسار، تراب اقدام مؤمنين، ابن محمّد جعفر، محمّد باقر الاصفهاني العاصى الرّاجي، به عرض اخوان ایمانی و اخلّاء روحانی می رساند که چون لازمه ی تدیّن به دین اسلام و تشرّف به شرف ایمان، عمل به آداب و رسوم شرع مبین و باعث رستگاری دارَین است و فَوز به رحمت خالقِ نشأَتَيْن، تأدّب به آداب شریعت سیّد کونَین

ص: 17

است، و چه معلوم و واضح که عمل، فرع معرفت و تعلّم است و آن موکول می باشد به رجوع به اخبار اهل بیت (علیهم السلام) و چون آنها در کتب اخبار متفرّق و به لغت عرب بود، عوام را از آن، بهره یی حاصل نبود و اگر چه جمله ای از علماء اَعلام - عليهم رضوانُ اللهِ المَلِك العَلّام - فارسی نموده اند ولیکن زیاد طولانی بود که همه ی عوام از مطالعه ی آن آداب قاصر و بعد از مطالعه چون منظّم نبود، در قلوب ایشان مستقر نمی گردید؛ لهذا حقیر این رساله را تألیف نموده و آنچه مناسب فهم ایشان بود از سنن و آداب، به عدد در آورده و همه را از اخبار اهل بیت(علیهم السلام) استفاده نموده و مسمّی نمودم آن را به: آدابُ الشّريعَةِ المُطَهَّرَةِ، مشتمل بر چهارده باب.

امید که حقّ - سبحانَه و تَعالی- از فضل و رحمت واسعه ی خود قبول فرموده و رحمت بی نهایت خود را شامل این روسیاه، و عامل به این نسخه ی شریفه فرماید و خطا و لغزش هر یک را عفو فرماید، بِمُحَمَّدٍ وَ آلِه.

ص: 18

باب اوّل : در آداب لباس پوشیدن

اشاره

و آن بسیار است، به بیست و دو از آن اکتفا می شود.

اوّل: ماهیّت آن پنبه پاکتان بودن؛ چون پنبه پوشش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت (علیهم السلام) او بوده [است] و کتان پوشش انبیاء [بوده] است.(1)

امّا ابریشم خالص پس، از جهت مردان حرام است و باعث سوختن بدن به آتش است و [در] غیر خالص آن، اَولی ترک (پوشیدن غیر خالص) است.(2)

امّا پشم در بعضی اوقات عیبی ندارد؛ چون از رسول خدا (صلّی الله علیع و آله و سلّم) مأثوراست که پنج چیز را تا زنده ام ترک نم یکنم:

1. بُز را به دست خود دوشیدن؛

2. بر روی زمین نشستن؛

3. بر الاغ جُل دار سوار شدن؛

4. با غلامان غذا خوردن؛

5. جامه ی پشمینه پوشیدن.(5)

وهمیشه پوشیدن آن خوب نیست؛ چون نهی(1) از آن وارد [شده] است.

ص: 19


1- مراد از نهی،کراهت می باشد.

دوم:رنگ آن سفید یا زرد یا سبز یا سرخ نیمرنگ یا آبی نیمرنگ بوده باشد و سیاه و سرخ تیره و کبود و عدسی رنگ نباشد؛ چون لباس سیاه، لباس اهل جهنّم است و (لباس) سرخِ تیره از نو داماد است. و دو رنگ آخِر مذموم است؛ امّا آبی سیر، پس عیبی ندارد الّا این که زیاد سیر(1) شود که داخل سیاه است.(4)

سوم: بلند نبودن، به نحوی که بر زمین برسد؛ چون از نجاست دورتر است و آنچه از برآمدگیِ پا، بلندتر است در آتش است و در زنان اَولی عکس است؛ بلکه در بعض اوقات لازم است.(5)

چهارم: از روی تکبّر جامه ی خود را بر زمین نکشیدن، که چنین کسی وارد شده که قرین قارون(2) است و خداوند نظر رحمت به سوی او نمی فرماید و عمل قوم لوط (3) است؛ چون ایشان را علاوه از لواط ، هفت خصلت بود که نهی از آنها در این شریعت مقدّسه وارد شده است.

1. کمان گلوله انداختن؛

2. سنگ ریزه از پشت انگشت انداختن؛

3. قندران خاییدن؛(4)

4. بند قبا و پیراهن را در حال راه رفتن گشودن؛

5. سوت از دهان کشیدن؛

6. جامه را از روی تکبّربرزمین کشیدن؛

7. انگشت شکستن.

و در خصال قوم لوط اختلافی در اخبار می باشد.(4)

پنجم: جامه ی خشن و درشت و کهنه در خانه پوشیدن؛ که جامه ی نرم و

ص: 20


1- تیره.
2- «قارون» یکی از ثروتمندان زمان حضرت موسی(علیه السلام) بود که به سبب طغیان و سرپیچی از فرمان خداوند، خودش و همه ی ثروتش به زمین فرو رفت و هلاک گردید.
3- حضرت «لوط» یکی از پیامبران الهی است که قوم او بر اثر معصیت دچار عذاب شده و نابود گردیدند.
4- آدامس جوییدن

نازک باعث قساوت قلب است و جامه ی کهنه باعث حفظ نو است.(1)(7)

ششم: در میان مردم زینت به آن نمودن، که خداوند دوست می دارد اظهارنعمت را؛ چنانچه وارد است که،

هرگاه خداوند نعمتی به بنده عطا فرماید دوست می دارد که بنده اظهار آن را نماید.(2)(8)

راوی عرض کرد که چگونه اظهار نماید؟

فرمودند:

1. نیک نماید جامه ی خود را؛

2. گچ نماید خانه ی خود را؛

3. خوب کند بوی خود را و؛

4. جاروب نماید درب و فضای خانه ی خود را؛(9) حتّی آن که روشن نماید چراغ را پیش از غایب شدنِ آفتاب، که فقر را تمام می کند و روزی را زیاد می نماید. (10)

و زینت نمودن مرد از برای زن و زن از برای مرد و شخص از برای برادران مؤمن در شریعت مقدّسه، ممدوح(3) است.(11)

هفتم: پاکیزه داشتن؛ چون خداوند نظیف است و نظیف را دوست می دارد. وجامه ی چرک پوشیدن، باعث کوتاهیِ عمر و تاریکیِ قلب است.(12)

هشتم: ترک نمودنِ جامه یی که باعث شهرت(4) شود؛ زیرا وارد است که هر کس چنین کند جامه یی از آتش، خداوند به او بپوشاند. (13)

نهم: ترک جامه ی درشت(5) در میان مردم و جامه ی نیک در خانه؛ بلکه در دو حال،

ص: 21


1- پوشیدن جامه ی کهنه باعث حفظ جامه ی نو می باشد.
2- «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدَّتْ» سوره ی ضحی، آیه ی 11.
3- پسندیده
4- هر لباسی که شخص را انگشت نمای مردم کند.
5- زِبر

جامه نیک باشد، یا در میان مردم جامه ی نیک و در خانه جامه ی درشت.(14)

دهم: ترک نماید جامه یی که باعث نخوت و تکبّر و تغییر حال او شود؛(15) چنان که مأثور است که حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) جامه ی سنگینی پوشیدند و از خانه بیرون تشریف بردند و بعد از مراجعت، جامه را کندند و فرمودند:«گویا من علیّ بن الحسین نبودم، این جامه را که پوشیده بودم».(16)

یازدهم: مردان جامه ی خاصّه ی زنان نپوشند و زنان هم جامه ی خاصّه ی مردان نپوشند.(17)

دوازدهم: جوانان، لباسی که شایسته معمّرین(1) است نپوشند، معمّرین هم لباسی که شایسته ی جوانان باشد نپوشند.(18)

سیزدهم: در آستین جامه ی خود چیزی نگذارد.(19)

چهاردهم: جامه یی که برای حفظ آبروی خود دارد بذل نکند، مگر اینکه دیگری داشته باشد؛ چنانچه وارد است که اسراف سه چیز است:

1. جامه ی محفوظ خود را بخشیدن؛

2. زیادتیِ طعام و شراب را که در ظرف باقی می ماند، ریختن؛

3. هسته را به اطراف ریختن و جمع ننمودن.(20)

پانزدهم: دروقت جامه پوشیدن و کندنِ آن، بِسمِ الله گفتن، که اجنّه ازتصرّف در آن محروم شوند.(21)

شانزدهم: در وقت جامه ی نو پوشیدن بگوید:

«الْحَمْدُ للهِ الَّذِي كَسَانِي مَا أَتَجَمَّلُ بِهِ بَيْنَ النَّاسِ، وَأءَدِّيَ فِيهِ فَريضَتي وَ أَسْتُرَ بِهِ عَوْرَتي. اَللّهُمَّ اجْعَلْهَا ثِيَابَ بَرَكَةٍ أَسْعى فيها لِمَرْضاتِكَ وَ اَعْمُرُ فيها مَسَاجِدَكَ»،(2)(22) پس هر که این دعا را بخواند، نپوشد آن جامه را مگر آن که خداوند بیامرزد او را.

ص: 22


1- سالخوردگان
2- «حمد خدایی را که پوشانید بر من لباسی را که آن را در میان مردم زینت خود قرار داده، و در آن واجباتم را انجام دهم و به وسیله ی آن عیوبم را بپوشانم؛ پروردگارا! این لباس را برای من لباس برکت قرار بده، تا درآن، در راه رضایت تو کوشش کنم و درآن مساجد تو را آباد کنم»

هفدهم: قبل از آن که جامه ی نو پوشد، ظرفی از آب حاضر نماید و سوره ی أَنَّا أَنْزَلْنَاهُ، و قُلْ هُوَ اللهُ أَحَد، و قُلْ يا أَيُّهَا الْكَافِرُون، هر یک را، ده مرتبه بخواند و بر آن دمد و از آن آب به جامه بپاشد و بپوشد، پس هر که چنین کند، همه وقت تا یک رشته از آن جامه باقی است، در عیش نیک خواهد بود.

هجدهم: جامه را از طرف راست پوشیدن.

نوزدهم: زیر جامه را ایستاده و رو به قبله و رو به مردم نپوشد؛(23) چون وارد شده که چند چیز است که موجب زیادتیِ غم است:

1. میان دو زن راه رفتن،

2. میان قطار شتر و گلّه ی گوسفند گذشتن؛

3. میان دو سگ قدم برداشتن؛

4. صورت را به دامان پاک نمودن؛

5. بر آستانه ی خانه نشستن؛

6. زیر جامه را ایستاده پوشیدن و؛

7. کفش سیاه پا نمودن (24)

بیستم: جامه را زود به زود عوض بکند که جامه را استراحتی(1) هست. (25)

بیست ویکم: دست و صورت را به دامان پاک ننماید که باعث فقر است.(26)

بیست ودوم: پیراهن را قبل از زیرجامه بپوشد. (27)

و آداب دیگر هم هست؛ ولی چون بنا،بر اختصاراست به همین قدر اختصار شد و چون عمامه و نعلین و انگشتر را هم آدابی هست، اشاره به قدری از آن مناسب است.

امّا عمامه، پس ثواب بر سر گذاشتن آن بسیار است. در فضل آن همین قدر کفایت می کند که مأثور است نماز با عمامه، ثوابش برابر است با هفتصد رکعت نماز بدون عمامه. (28)

ص: 23


1- یعنی جامه دوامش بیشتر خواهد بود.

و امّا آداب آن، پس هفت چیز است

اول. ایستاده بر سر گذاردن.(29)

دوم. با تحت الحنک بودن(1)؛(30) زیرا که هر که عمامه برسرگذارد و نماز بدون تحت الحنک نماید، برسد به او دردی که دوا نداشته باشد، پس ملامت نکند مگر خود را.(31)

سیّم. دو طرف آن را بیرون گذارد از پیش سروعقب سر.(32)

چهارم. سیاه نبودن و عمامه ی سادات سیاه نیست(2).(33)

پنجم. ایستاده پیچیدن، چون نشسته فقر می آورد.(34)

ششم. وقتی که از سر بر می دارد طرف سر را که بیرون است مخفی نماید میان آن، که شیطان بر سر نگذارد. (35)

هفتم. این دعا را بخواند:

«اَللَّهُمَّ سَوِّمْني بِسیمَاءِ الأَيْمَانِ وَ تَوَّجْنِي بِتَاجِ الْكَرَامَةِ، وَقَلَّدْنِي بِحَبْلِ الْإِسْلَامِ، وَلا تَخْلَعْ رِبْقَةَ الإِيمَانِ مِنْ عُنُقى».(3)(36)

و امّا کلاه، پس سفید باشد و دراز نباشد.(37)

و امّا انگشتر، پس در دست نمودن

خاصّه دست راست ،خواص و ثواب بسیار دارد؛(38) چنانچه وارد است که علامت مؤمن پنج چیز است:

1. پنجاه و یک رکعت نماز فرایض و نوافل روز و شب به جا آوردن؛

2. زیارت اربعین؛

3. به خاک مالیدن جبین(4)؛

ص: 24


1- یک طرف عمامه را باز کردن و بر شانه چپ انداختن.
2- درکتاب الوسیله صفحه ی87، در روایتی آورده که عمامه ی سیاه را مکروه ندانسته و در کتاب، نزهة الناظر صفحه ی 23، روایتی در باب مکروهات لباس نمازگزار آورده که از جمله سیاه بودن لباس را ذکر نموده و سپس عمامه را استثناء کرده
3- پروردگارا! چهره ی مرا به نشانه ی ایمان علامت گذار،و مرا به تاج کرامت تاج گذاری نما، و ریسمان اسلام را بر گردنم بنه، و طناب ایمان را از گردنم بر مدار.
4- پیشانی.

4. انگشتر به دست راست نمودن؛

5. بسم الله بلند گفتن.

و عقیق را هشت خاصیّت است

1. فقر را برطرف می کند؛

2. نفاق را زایل می نماید؛

3. عاقبت را به خیر می کند؛

4. از بلا محفوظ می دارد؛

5. از شر سلاطین و حکّام دور می کند؛

6. دستی که بلند شود با آن، محبوب خداست؛

7. به آتش نمی سوزد و؛

8. اگر ولایت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) و اولاد آن جناب را داشته باشد، دو رکعت نماز با آن، برابر است با هزار رکعت نماز بدون آن.(39)

امّا یاقوت و زمّرد و زبرجد، پس باعث

1. دفع فقر؛

2. زیادتی مال و؛

3. آسانی کارهاست.

امّا فیروزج، پس باعث

1. قوّت و جلای چشم؛

2. فقیر نشدن؛

3. استجابت دعا؛

4. گشادگی سینه؛

5. و قوّت دل؛

6. و برآورده شدن حاجت نزد مردم [می گردد]؛ و در نگین آن، رَبِّ

ص: 25

لا تَذَرْنِي فَرداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الوَارِثِينَ(1) کندن، موجب هم رسیدن اولاد است.(40)

و امّا جزع یمانی، باعث

1. دفع شیطان است؛

2. زیادتی ثواب نماز است هفتاد برابر؛

3. و استغفار و تسبیح می کند و ثواب آن برای صاحبش نوشته می شود.(41)

امّا درّ نجف اشرف؛ پس او را چهار ثواب است

1. به هر نظری به آن ثواب حجّ و عمره نوشته می شود؛

2. نظر صبح به آن دفع گناه شب می کند؛

3. نظر شب به آن دفع گناه روز می کند؛

4.و نظر به آن، ثواب نظر نمودن به علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) دارد.(42)

و امّا انگشترهای دیگر، خواص بسیار دارد و چون بنا براختصار است به همین قدرها اکتفاء شد.

امّا آداب آن، هفت چیز است:

اوّل: نقره بودن؛ چون ممدوح است و طلا و برنج و مس و آهن مذموم است.(43)

دوم: به آخرانگشتان نمودن.(44)

سوم: مدوّر بودن نگین آن.(45)

چهارم: به دست راست نمودن و در دست چپ تنها نکند.(46)

پنجم: استنجاء(2) به دستی که انگشتر است نکند، اگر چه دست چپ باشد.(47)

ششم: به انگشت کوچک نمودن.(48)

ص: 26


1- پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثین هستی.
2- استنجاء تطهیر کردن مخرج غائط است به وسیله ی آب و سنگ و کلوخ و پارچه و مانند اینها که در توضيح المسائل، تحت عنوان «احکام تخلّی» آمده است.

هفتم اگر در نگین آن، آیات قرآن، یا اسماء الله و اسماء رسول اکرم وائمه «علیهم السّلام» باشد، بی وضو چیزی از بدن را به او نمالد.(49)

امّا نعلین پوشیدن، پس مستحب مؤکّد است پوشیدن آن و امان است ازناخوشی سل؛ معین است بر طهارت؛ حافظ است پاکیزگی پا را.(50)

و امّا آداب آن هفت است:

اوّل: نیکو بودن؛(51) چنانچه وارد است که:

کسی که کفش می گیرد، خوبِ آن را بگیرد؛

کسی که جامه پوشد، پاکیزه نگاه دارد؛

کسی که چهار پا دارد، بارش را سبک نماید؛

کسی که زوجه می گیرد، گرامی دارد او را و ضایع نگذارد؛

و کسی که ریش دارد، شانه زند او [آن] را و اگر شانه نزند او [آن] را،خداوند به شانه یی از آتش آن را شانه زند.(52)

دوم: سیاه نبودن که سیاهِ آن را سه ضرر است:

1. چشم را ضعیف می کند؛

2. شهوت را کم می کند؛

3. باعث همّ(1) می شود؛(53) ولی در چکمه ی سفر، کراهت ندارد؛ بلکه ممدوح است.

سیّم: زرد و سفید بودن؛ زیرا که زرد، چشم را روشن می کند و شهوت را زیاد می نماید و قلب را مسرور می کند؛ علاوه شیوه ی انبیاء است و سفید آن باعث مال و اولاد است؛(54) امّا رنگ های دیگر مثل قرمز و سبز و نحو اینها، مدح و ذمّی از برای آنها به نظر نرسیده است.

چهارم: وقت پوشیدن ، ابتدا به پای راست نماید و وقت کندن ابتدا به پای چپ.(55)

ص: 27


1- اندوه

پنجم: یک پا را کفش نکند و دیگری را برهنه؛ چون سه چیز است که با آنها خوف دیوانگی است:

1. در خانه تنها خوابیدن؛

2. در سوراخ حیوانات بول کردن؛

3. به یک پاکفش راه رفتن،(56) علاوه باعث این است که شیطان او را اذیّت می کند.(57)

ششم: کندن آن وقتِ نشستن و، وقتِ غذا خوردن.(58)

هفتم: پاشنه داشته باشد؛ چون نعل بی پاشنه بسیار مذموم است(1).(59)

ص: 28


1- روایات مربوط به لباس پوشیدن در کتاب بحارالانوار، ج 79،ص 319

باب دوم : در آداب حمّام رفتن

اشاره

بدان که حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) فرمودند: «خوب خانه یی است حمّام، (زیرا) چرک را بر می دارد و جهنّم را به خاطر می آورد».(1)

عمر گفت: «بد خانه ای است حمّام؛ پرده را پاره می کند و ظاهر می نماید عورت(1) را».(2) و در حدیث وارد شده که، یک روز در میان حمّام رفتن گوشت بدن را زیاد می کند، و هر روز رفتن، باعث ریختن آن است؛(3) چنانچه فرمودند: «سه چیز باعث زیاد لاغر شدن بدن است و سه چیز باعث زیادتی گوشت آن است.

امّا اوّل، پس مداومت بر:

1. خوردن تخم مرغ؛

2. گوشت ماهی؛

3.شکوفه ی خرماست.(4)

امّا سه تای آخر:

1. مداومت بر حمام یک روز نه، یک روز؛

2. مداومت بر بوی خوش نمودن؛

ص: 29


1- عضوی از بدن آدمی که پوشاندنش واجب است.

3. جامه ی نازک پوشیدن.(5)

امّا آداب آن، پس سی و چهار(مورد) است.

اوّل. پوشانیدن عورت از هر نگه کننده، که حرام است نگاه نمودن به آن، که اگر چنین نکند هفتاد هزار مَلَک(1) لعن کنند او را. (6)

دوم. نگاه ننمودن به عورت دیگران، که اگر نگاه کند، هفتاد هزار مَلَک لعن کنند او را.(7)

سیّم. دخول در حمّام(و آب) با لنگ.(8) مأثور است که کسی که ایمان به خدا و رسول دارد، پس ترک نکند:

1. اکرام به والدین؛

2.مهمان و؛

3.همسایه را و؛

4. ترک نکند نماز وُتَيْرَه (2) را؛

5. داخل حمّام، بی لنگ وارد نشود و؛

6. در سفره ای که در آن شراب خورده شده، ننشیند؛(9) و در آب ساکنانی هستند از ملائکه، پس بدون لنگ داخل نشود؛ لیکن در حال غسل، باز نمودن آن عیبی ندارد به شرط آن که نبیند کسی او را.(10)

چهارم. در حمّام، آب سرد نیاشامد که باعث فساد معده می گردد.(11)

پنجم. سفال به بدن نمالد که موجب پیسی می گردد.(12)

ششم. لنگ را به صورت نمالد که آب رو را بر می دارد.(13)

هفتم. سر را به گِل مصری نشوید که غیرت را بر می دارد.(14)

هشتم. شانه نکند که مو را تُنُک(3) می کند.(15)

ص: 30


1- فرشته
2- نمازی است که پس از نماز عشاء، خواندن آن به صورت نشسته مستحب است و این دو رکعت نماز نشسته، یک رکعت محسوب می گردد. در صورت ایستاده خواندن، یک رکعت خوانده می شود.
3- سُست می کند.

نهم. آن که تکیه بر دیوار حمّام نکند که پیه گُرده آب می شود.(16)

دهم. با عورت گشاده قرآن نخواند.(17)

یازدهم. ناشتا به حمّام نرود که باعث غلبه ی صفرا و حرارت است و صداع(1) می آورد.(18)

دوازدهم. با سنگینی و پُریِ معده [به] حمّام نرود که سه چیز است که بدن را خراب می کند و بسا هست که می کُشد:

الف: با زن های پیر مواقعه(2) نمودن؛

ب: با شکم پر به حمّام رفتن؛

پ: و آبِ گرمِ آفتابه خوردن.(19)

سیزدهم. به رو، و پهلو نخوابد.(20)

چهاردهم. پدر و اولاد با هم، به حمّام نروند.(21)

پانزدهم. در حمّام مسواک نکند که بُن دندان ها سست می شود.

شانزدهم. به کسی که عورت او گشوده باشد، سلام نکند؛ چنانچه خود اوهم اگر عورتش گشوده باشد، ترک سلام نماید.(22)

هفدهم. هرگاه داخل شود و بخواهد که جامه را بکَند بگوید: «اللَّهُمَّ اَنْزِعْ عَنِّي رِبْقَةَ النِّفَاقِ، وَ ثَبِّتْنِي عَلَىَ الإِيمَانِ»(3) ،که از شرّ نفاق محفوظ ماند و به ایمان ثابت ماند.(23)

هیجدهم. هرگاه داخل گرم خانه بشود، بگوید:«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسي، وَ اَسْتَعِيذُ بِكَ مِنْ أَذَاهُ»(4) ، که از اذیّت حمّام سالم بماند.(24)

نوزدهم. چون خواهد که داخل خزانه شود قدری از آب گرم، بر پیشانی و پاهای خود بریزد.(25)

ص: 31


1- سردرد، سرگیجه
2- نزدیکی کردن
3- خداوندا! بند نفاق را از گردنم بردار و بر ایمان، ثابتم بدار.
4- خداوندا! من از شرّ نفس خود به تو پناه می برم و از آزارش از تو پناه می خواهم.

بیستم. بعد از دخول در خزانه بگوید: «نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ النَّارِ وَنَسْئَلُهُ الْجَنَّةَ».(1)(26)

بیست و یکم. جرعه یی از آب خزانه را بخورد(2) که مثانه را پر می کند.(27)

بیست و دوم. در گرم خانه، آب سرد بر بدن نزند که بدن را ضعیف می کند مگر وقتی که حرارت بر او غلبه کرده باشد.(28)

بیست و سوم. هرگاه از گرم خانه بیرون آمد، آب سرد بر پاها بریزد که درد را از بدن می کشد.(29)

بیست و چهارم. نماز را در حمّام به جا نیاورد.(30)

بیست و پنجم. وقت بیرون آمدن، عمامه بر سرببندد در زمستان و بهار که امان است از صداع (3).(31)

بیست و ششم. وقت پوشیدن جامه بگوید: «اللَّهُمَّ اَلْبِسْنِي التَّقْوى وَ جَنِّبْنِي الرَّدى».(4)(32)

بیست و هفتم. کسی که از حمّام بیرون می آید، او را تحیّت گوید به این لفظ که: «طابَ مَا طَهُرَ مِنْكَ وَ طَهُرَ مَا طَابَ مِنْكَ».(5).(33)

بیست و هشتم. در زمین حمّام بول(6) نکند که مورث فقر است.

بیست و نهم. در آب خزانه؛ بلکه در مطلقِ آب، ایستاده بول نکند که خوف صرع و دیوانگی دارد،(34) و اگر آب خزانه از غیر است بول کردن با

ص: 32


1- از آتش، به خدا پناه می بریم و از او بهشت می طلبیم
2- از این جمله استفاده می شود که آب خزانه ی حمّام بایستی به قدری پاک باشد که شخص بتواند مشتی از آن را قبل از ورود در خزانه بیاشامد.
3- سردرد و سرگیجه
4- خداوندا! لباس تقوی به من بپوشان وازپستی و سقوط نگه دار.
5- پاکیزگیِ تو عافیت و پاک باد.
6- ادرار، پیشاب

شکّ در رضایتِ صاحبِ آن حرام است، و خوف ابتلاء به حَبس البَول(1) است و در آب جاری خوف ابتلاء به سَلَس البَول(2)است.

سی ام. سر را به ختنی(3)بشوید که چرک سر و جانوران را بر طرف می کند و در جمعه به خصوص، امان می دهد از دیوانگی و پیسی، و ثواب آزاد کردن بنده دارد و فقر را رفع می کند؛ چنانچه وارد شده که ناخن و شارب(4) گرفتن و سر را به ختنی شستن، فقر را تمام می کند و روزی را وسیع می نماید. (35)

سی و یکم. سر را به برگ سدر بشوید که غصّه را دفع می کند و روزی را وسعت می دهد و، و وسوسه ی شیطان را تا هفتاد روز دور می کند. (36)

سی و دوم. همین که موی سر بلند شد او را بتراشد که سنّت مؤکّد است؛ چنانچه مأثور است که هر که لذّت چهار چیز را یافت، هرگز ترک نمی کند:

1. موی را از بیخ کندن؛

2. جامه را کوتاه گرفتن؛

3. با کنیزان خود و طی کردن؛

4. موی سر را تراشیدن؛(37) که این کار رفع چرک سر و جانوران می نماید و گردن را درشت می نماید؛ چشم را جلا می دهد؛ بدن را راحت می کند.

امّا بلند شدن آن:

الف: چشم را ضعیف می کند؛

ب: صداع می آورد؛

ج. شخص را کسل می کند؛

د. و جانوران در بدن زیاد می شوند.(38)

ص: 33


1- بند آمدن ادرار
2- تقطير ادرار
3- گیاهی است که برگه ای پهن و گله ای رنگارنگ دارد و برای درمان به کار می برند.
4- سبیل

آداب سر تراشیدن، هفت است

1. رو به قبله بودن در حال تراشیدن

2. از جانب پیشانی تراشیدن

3. چون شروع نماید بگوید: «بِسم اللهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ و آلِهِ اللَّهُمَّ أَعْطِني بِكُلِّ شَعْرَةٍ نُوراً يَوْمَ الْقِيمَةِ».(1)

4. چون فارغ شد بگوید: «اَللَّهُمَّ زَيِّنّي بِالتَّقْوى وَ جَنِّبْنِي الرَّدى».(2)(39)

5. موی آن را جمع نماید و در مکان محفوظ قرار دهد، که پا بر روی آن گذاردن موجب عداوت است.

6. هفته به هفته تراشیدن که امان است از صداع.

7. ملاحظه ی نیک و بد ایّام بشود.

اوّل ماه. تراشیدن باعث کوتاهیِ عمر است.

دوم ماه. باعث برآورده شدن حاجت.

سوم ماه. موجب درازي مو.

چهارم ماه. موجب غم و اندوه.

پنجم ماه. موجب سرور.

ششم ماه. موجب بلای ناگهانی.

هفتم ماه. موجب دولت یافتن از بزرگان.

هشتم ماه. موجب مرض.

نهم ماه. موجب درد پشت.

دهم ماه. موجب احترام.

یازدهم ماه. موجب زيادتيِ غم و اندوه.

دوازدهم ماه. موجب شکوه میان مردم.

ص: 34


1- به نام خدا و بر ملّة رسول الله که درود خدا بر او و آل او باد. خداوندا! به هر مویی در قیامت نوری به من عطاكن.
2- خداوندا! مرا به تقوی زینت ده و از پستی ها دورم کن.

سیزدهم ماه. موجب خصومت.

چهاردهم ماه. موجب خوشحالی.

پانزدهم ماه. موجب سرور.

شانزدهم ماه. موجب حزن.

هفدهم ماه. نه ضرردارد، نه نفع.

هیجدهم ماه. موجب ملالت.

نوزدهم ماه. موجب دولت.

بیستم ماه. موجب ایمنی از بلا.

بیست و یکم ماه. موجب دولت یافتن.

بیست و دوم ماه. موجب فقر

بیست و سوم ماه. نیک است.

بیست و چهارم ماه. نیک است.

بیست و پنجم ماه. ایضاً نیک است.

بیست و ششم ماه. موجب خلاصی از بلا و دفع غم.

بیست و هفتم ماه. موجب پشیمانی.

بیست و هشتم ماه. بسیار بد است.

بیست و نهم ماه. بد است.

سی ام ماه. خوب است، و در ایّام هفته چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه، خاصّه جمعه، از ایّام دیگر بهتر است. سی و سوم از آداب حمّام، نوره(1) است. خواصّ آن بسیار است:

1. بدن را پاک می کند.

2. پریشانی را رفع می کند.

3. غصّه را زایل می کند.

ص: 35


1- دارویی که موهای زائد بدن را می زداید

4. آب پشت را زیاد می کند.

5. بدن را قوّت می دهد.

6. پیه گُرده(1) را زیاد می کند.

7. بدن را فربه(2) می کند؛(40)

8. از اخلاق پیغمبران است؛ چنانچه وارد شده است که چهار چیز ازاخلاق پیغمبران است:

الف: بوی خوش استعمال نمودن؛

ب: سر تراشیدن؛

ج: نوره کشیدن؛

د: بسیار جماع کردن.(41)

امّا آداب آن، پس نُه چیز است:

اوّل: روز جمعه بودن که سنّت رسول (صلّی الله علیه وآله و سلّم) است و امّا حدیثی وارد شده که پنج چیز، موجب پیسی است:

1. نوره در روز جمعه و چهارشنبه کشیدن؛

2. وضو و غسل با آب آفتاب گرم شده؛

3. در حال جنابت چیز خوردن؛

4. در حال حیض جماع کردن(3)؛

5. و در حال سیری غذا خوردن.(42) جمعه ی آن حمل بر تقیّه (4)شده است.(43)

دوم: زیاده از پانزده روز فاصله نکشد که اگر بیست روز بگذرد و نداشته

ص: 36


1- کلیه
2- چاق
3- آمیزش در دوران قاعدگی بانوان، حرام و اگر کسی مرتکب شود باید طبق دستوری که در رساله های عملیّه بیان شده کفّاره بپردازد.
4- بعضی از ائمه علیهم السّلام برای حفظ جان خود و شیعیان و بعضی مصالح دیگر، جملاتی می فرمودند که بعضاً در ظاهر، موافق با نظرات غیر شیعه بوده است.

باشد، قرض کند، خداوند ادا می فرماید(44) مثل قرض خانه و قرض قربانی و قرض خضاب و قرض حج و امثال این ها، و البته نگذارد به چهل یوم برسد نوره نکشیده؛ زیرا که نمازش قبول نمی شود، علاوه بر این که مأثوراست که فرمودند:«مؤمن و مسلم نیست کسی که چهل روز نوره نکشد».(45)

سوم: پیش از مشغول شدن خرده ی آن را با انگشت بردارد ببوید و به بالای دماغ بمالد.(46)

چهارم: بگوید:

«وَ صَلَّى اللهُ عَلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُودَ كَمَا أَمَرَنَا بِالنُّورَةِ».(1)(47)

پنجم: ابتدا کند به پشت زهار(2).(48)

ششم: در حال نوره ننشیند که بیم آن است که به ناخوشی فتق(3) مبتلا شود و از این جهت است که بول در آن حال، ایستاده ضرر ندارد.(49)

هفتم: در حال نوره مکّرر بگوید: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ».(50)

هشتم: زیر بغل را نیز نوره بمالد که شیطان(4) در زیر چهار مو قرار میگیرد:

1. زیر زلف مردان؛

2. زیر شارب بلند؛

3. زیر موی پشت زهار؛

4. زیر موی زیر بغل،

و کندن آن از برای چشم ضرر دارد؛ تراشیدن آن عیبی ندارد.(51)

نهم: در جای نوره، حنا بمالد که امان است از دیوانگی و خوره و پیسی و خارش بدن و تا نوره یِ دیگر فقر و پریشانی را برطرف می کند و آب رو را

ص: 37


1- و درود خدا بر حضرت سلیمان پسر داوود که دستور نوره کشیدن را به ما داد. نوره ماده ای برطرف کننده مو می باشد.
2- موی اطراف آلت تناسلی
3- گشادی مثانه
4- میکرُب

زیاد می کند و دهان را خوشبو می کند و بوی بدن را می برد و فرزندان را نیکو می نماید. (52)

سی و چهارم: از آداب حمّام، خضاب است(1).(53)

یک درهم که صرفِ او شود، بهتر است از هزار درهم که در راه خدا صرف شود.

1. پرده ی چشم را جلا می دهد؛

2. بوی دماغ را می برد؛

3.دهن را خوشبو می کند؛

4. دماغ را خوشبو و ملایم می کند؛

5. گوشت دندان را سخت می کند؛

6. بیماری و لاغری را می برد؛

7. وسوسه ی شیطان را کم می کند؛

8. ملائکه از آن خشنود می شوند؛

9. مؤمنان را خوش می آید؛

10. کافران را بد می آید؛

11. موجب زیادتیِ زینت می شود؛

12. امان از عذاب قبر باشد؛

13 آب رو را زیاد می کند؛

14. و روزی را زیاد می کند.(54) و این همه خواص، در خضابِ ریش است و اگر به سیاهی (باشد) افضل است(55) و خضاب دست از برای برادران، اَولی (به) ترک است؛ لکن ناخن را سفید نگذارند.

ص: 38


1- حنا

باب سيّم : درآداب غذا خوردن

اشاره

و آن بسیار است، لیکن به پنجاه و دو از آن اکتفا می شود.

اوّل و دوم: ظرف از طلا و نقره نباشد.(1)

سوم: بر سفره یی که شراب خورده شده، غذا نخورد.(1)(2)

چهارم: از غذایِ غیر، بدون اذن صاحب او نخورد؛ بلکه بدون اذن صاحب سفره، بر سفره حاضر نشود؛(3) چنانچه حضرت رسول (صلّى الله عليه وآله وسلّم) فرمودند: «هشت طایفه اند، اگر اهانتی و خفّتی بر آنها وارد شد، ملامت نکنند مگر خود را:

1. کسی که بر سفره یی حاضر شود و حال آن که او را به آن نخوانده باشند.

2. کسی که به صاحب خانه امر کند.

3. کسی که از دشمن خود طلب نیکی کند.

4. کسی که از لئیم(2) طلب بخشش کند.

ص: 39


1- حضرت رضا(علیه السّلام) فرمودند:«انَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَمْ يُبحْ أَكلاً وَ لا شُرْباً إِلّا لِمَا فِيهِ (مِنَ) الْمَنْفَعَةُ وَ الصَّلاحُ وَلَمْ يُحَرِّمْ إِلّا لِمَا فِيهِ(مِنَ) الضَّرَرُ وَالتَّلَفُ وَ الْفَسادُ»؛ یعنی «خداوند هیچ خوردنی و آشامیدنی را حلال نکرده است مگر آن که نفع و صلاح بشر در آن بوده و هیچ یک را حرام ننموده است مگر آن که مایه ی زیان و مرگ و فساد است».(مستدرک: 71/3)
2- شخص پست و فرومایه

5. کسی که در میان سرّ دو نفر داخل شود بدون اینکه او را داخل نمایند.

6. کسی که به سلطان استخفاف نماید.

7. کسی که به جایی نشیند که اهل آن نباشد.

8. کسی که حدیث از برای کسی بگوید که گوش نکند.(4)

پنجم: چیز نجس و متنجّس (1) نخورد.(5)

ششم: پیش از شروع، دست خود را بشوید که:

1. فقر را می گذارد؛

2. روزی را وسیع می گرداند؛

3. جسد او را از بلیّات محفوظ می دارد؛

4. عمر او زیاد می شود؛

5. چشم را جلا می دهد؛(6)

6. خیر و برکت در خانه ی او نازل می شود؛ مثل اذان گفتن و مهمان آوردن و قرآن خواندن و جاروب نمودن فضای خانه که این ها نیز باعث زيادتيِ برکت است.

هفتم: دست را بعد از شستن به صورت و محاسن بمالد که به عدد هر مویی که دست بر آن گذارد، حسنه از برای او نوشته شود؛ مثل کشیدن دست بر سر طفل يتيم.(7)

هشتم: اوّل، صاحب خانه دست خود را بشوید و بعد از آن، دیگران و بعد ازاو ابتدا شود به کسی که از طرف راست صاحب خانه است.(8)

نهم: دست را بعد از شستن پاک نکند؛ زیرا که تا رطوبت بر دست هست، برکت بر طعام نازل می شود.(9)

ص: 40


1- امام سجّاد(علیه السّلام) فرمودند... و امّا حقّ شکم تو، پس آن است که آن را ظرف حرام قرار ندهی خواه کم یا بیش و از حلال هم به اندازه بدهی و از حد تقویت به حدّ زیاده روی و بی مروّتی نرسانی؛ زیرا سیری بی حدّ، موجب آشوب شکم می شود و کسالت می آورد که مایه ی باز ماندن و دور شدن از کارهای نیک و خیر است و نوشابه یی که خورنده اش را مست کند، مایه ی سبک سری و نادانی کردن و بی مروّتی است. بحارالانوار، 10/74

دهم: اوّلِ غذا «بِسْمِ الله» بگوید تا شیطان شریک او نشود و غذا برکت داده شود. مأثور است که هرگاه اراده نماید شخصی، که بخورد غذایی را اگر وقتی که لقمه بر می دارد بگوید: «بِسمِ اللهِ وَاَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»، خداوند می آمرزد او را پیش از آن که لقمه در دهانِ او برود.(10)

یازدهم: در اثناء غذا سکوت نکند؛ بلکه متّصل «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» بگوید.(11)

دوازدهم: بعد از فراغ از غذا، «اَلْحَمْدُ لِلّهِ» بگوید که اگر چنین کرد؛ یعنی اوّل، «بِسْمِ الله» و آخِر «اَلْحَمدُ لِلَّهِ» گفتن، از آن نعمت سؤال کرده نمی شود(1).(12)

سیزدهم: نزد شروع به هر رنگی و نوعی از طعام، «بِسمِ اَلله» بگوید.(13)

چهاردهم: با سیری غذا نخورد که موجب پیسی است و خداوند دشمن می دارد صاحب آن را؛(14) چنانچه وارد است که سه چیز است که خداوند دشمن می دارد صاحب آن را:

1. خواب کردن بدون بیداریِ شب؛

2. خنده کردن بدون تعجّب؛

3. و خوردن طعام هنگام سیری؛(15) زیرا این کار:

الف: باعث گرسنگی قیامت است؛

ب: بهای(2) صورت را تمام می نماید؛

ج: باعث ناخوشی است؛

د: دل را می میراند؛ (16)

ر: و اسراف و تضییع نعمت است؛ چنانچه حضرت رسول صلّی اَلله علیه و آله وسلّم به حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: «چهار چیز است که ضایع می شود:

1. غذا در حالت سیری؛

2. چراغ در مهتاب؛

ص: 41


1- فردای قیامت سؤالاتی از همه ی انسان ها می شود که از جمله ی آن ها، نعمت است که قرآن کریم می فرماید:«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيم»(سوره ی تکاثر، آیه 8).
2- شادابی و طراوت

3. و در زمین شوره زار تخم افشاندن؛

4. و احسان نمودن به کسی که اهل آن نباشد.»

و مراد به چراغ، بدون جهت روشن کردن است.

پانزدهم: هنوز سیر نشده، دست از طعام کشیدن؛(18) چنانچه حضرت امیرعلیه السّلام وصیت فرمودند به حضرت امام حسن علیه السّلام ، به چهار خصلت که باعث بی نیازی از طبیبان می شود. فرمودند:

1. منشین بر غذا مگر گرسنه؛

2. بر مخیز از غذا مگر گرسنه؛

3. خوب بجای(1) غذا را؛

4. وقت خواب، خود را بر خلا عرض نما.(19)

شانزدهم: وقت غذا را، صبح و شام قرار دهد.(20)

هفدهم: لقمه را کوچک بردارد.(21)

هجدهم: خوب طعام را بجود.(22)

نوزدهم: نظر به روی مردم نکند.(23)

بیستم: طعامِ بسیار گرم نخورد که: جرأت را کم می کند؛ برکت او کم می شود؛ شیطان در او شرکت می نماید.(24)

بیست و یکم: به طعام ندمد، که نهی از آن وارد شده است.(25)

بیست و دوم: نان را به کارد نبرد.(2)(26)

بیست و سوم: نان را به یک دست پاره نکند.(27)

بیست و چهارم: نان را ظرف قرار ندهد الاّ برای گوشت.(28)

بیست و پنجم: استخوان را خوب پاک نکند؛ چون اجنّه از آن بهره دارند.(29)

ص: 42


1- جویدن غذا
2- قالَ النَّبيُ صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم: «اَكْرِمُوا الْخُبْزَ فَإِنَّهُ قَدْ عُمِلَ فِيهِ مَا بَيْنَ الْعَرْشِ إِلَى الْأَرْضِ وَمَا فيها مِنْ كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِهِ»؛ یعنی «نان را عزیز دارید چه آن که عوامل سماوی و ارضی و بسیاری از آفریده های الهی در ایجاد آن مؤثّر بوده اند». بحار الانوار، ج 14، ص 377

بیست و ششم: به کم تر از سه انگشت غذا نخورد.(30)

بیست و هفتم: از پیش خود غذا بخورد.(31)

بیست و هشتم: دست در ظرف دیگران دراز نکند.(32)

بیست و نهم: انگشتان را خوب بلیسد.(33)

سی ام: در کاسه اگر چیزی دارد، خوب بلیسد که ثواب صدقه دادن همان کاسه را دارد.

سی و یکم: در حال جنابت دست نشُسته غذا نخورد(1).(34)

سی و دوم: دو زانو پیش طعام بنشیند.(35)

سی و سوّم: یک دست را بر زمین و از دست دیگر غذا بخورد.

سی و چهارم: با دست راست طعام بخورد.(36)

سی و پنجم: به طرف چپ بنشیند.(37)

سی و ششم: بداند که این نعمت از خداوند است و به آن راضی باشد.(38)

سی و هفتم: در حال راه رفتن غذا نخورد.(39)

سی و هشتم: تکیه کرده غذا نخورد.(40)

سی و نهم: با پای کفش دار بر طعام ننشیند.(41)

چهلم: پیش از طعام ابتدا به نمک نماید که موجب رفع هفتاد بلا می باشد که از آن جمله است، پیسی و خوره و درد گلو و درد دل و امثال این ها.(42)

چهل و یکم: ختم کند غذا را به نمک.(43)

چهل و دوم: ابتدا به سرکه نیز بکند، که سیصد بلا از او دور شود.(44)

چهل و سوم: تنها غذا نخورد و مأثور است که خدای تعالی لعن فرموده سه طایفه را:

1. کسی که تنها به سفر رود؛

2. کسی که تنها بخوابد؛

ص: 43


1- بلکه در حال جنابت مکروه است دست به نان بزند الا آن که وضو بگیرد.

3. و کسی که تنها غذا بخورد.(45)

چهل و چهارم: پیش از مهمان دست دراز کند و آخر از همه دست بردارد.(46)

چهل و پنجم: اَلْحَمدُ لِلّهِ را بلند بگوید.(47)

چهل و ششم: طول دهد زمان غذا را که خدای تَعالى طول رکوع، سجود و جلوس در مسجد و جلوس بر مائده(1) را دوست می دارد و هر یک باعث طول عمر است.(48)

چهل و هفتم: اگر در خانه غذا می خورد، آنچه از سفره بیرون می ریزد از خرده های طعام تناول نماید که:

1. شفای هر دردی است؛

2. فقر را دفع می کند؛

3. اولاد را زیاد می کند؛

4. حسنه در نامه ی عمل او نوشته می شود؛

5. و به عوض هر دانه، حورالعینی به او بدهند.(49)

و امّا اگر در صحرا غذا می خورد واگذارد آن را برای حیوانات صحرا.(50) و برداشتن خرده های طعام، مخصوصِ بعد از غذا نیست؛ بلکه در هر حالی که ببیند بر دارد، بخورد که ثواب بسیار دارد. از آن جمله مأثور است که اگر هر لقمه نانی یا دانه ی خرمایی بیابد، بردارد و بخورد او را، در جوف او قرار نمی گیرد مگر آن که خدای تعالی می آمرزد او را و قلب او پر می شود از علم و حلم و ایمان و نور.(51)

چهل و هشتم: اگر در غذا احتمال ضرر بدهد، وقت شروع بگوید:

«بِسْمِ اللَّهِ إِنْ ضَرَرْ تَني فَخَصْمُكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب».(2)

چهل و نهم: بین غذا خوردن سخن زیاد نگوید.(52)

پنجاه: بعد از فراغ از غذا بگوید:«الْحَمْدُ للهِ الَّذِي يُطْعِمُ وَلا يُطْعَمُ».(3)(54)

پنجاه و یکم: بعد از طعام دست خود را بشوید.(54)

ص: 44


1- سفره ی غذا
2- به نام خدا! اگر به من ضرر زدی، پس دشمن تو علی بن ابی طالب(علیه السّلام) باشد.
3- حمد، خدایی را که می خوراند و خورانده نمی شود.

پنجاه و دوم: دست را پاک نموده، به دیده های خود بمالد که امان است از درد چشم.(55)

پنجاه و سوم: خلال(1) نمودن، و آن مؤکّد است(2) و امان از:

1. درد دندان؛

2. و باعث وسعت رزق؛

3. وخوش آمدنِ ملائکه می باشد؛

4. و دهن متعفّن نمی شود؛(56) چنانچه وارد شده که چند چیز است که نمی گذارد دهان متعفّن شود:

1. شستن آن بعد ازغذا؛

2. خلال نمودن او را بعد ازغذا؛

3. باز گذاردن او وقت خواب؛

4. و مسواک کردن و انار خوردن.

امّا آداب خلال، پس آن سه چیز است

اوّل. آنچه از خلال بیرون می آید، بیرون انداختن(3)؛(57)

دوم. با چوب ریحان و گز و نی و انار و آهن، خلال ننمودن و بهتر نقره و برنج و چوب زرشک و بید است؛(58)

سوم. غیری را با او شریک نکردن که در شانه و مسواک و دستمال و خلال

شرکت ننمودن اَولی است، (و) باعث افتادن از چشم یکدیگر است.(59)

و آداب غذا خوردن بیش از این است لکن جهت اختصار (به) همین قدر اختصار شد.

ص: 45


1- چوبی که با آن باقیمانده ی غذا را از زیر دندان ها خارج می کنند
2- مستدرک، ج 1، ص 181
3- از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که خوردن آن چه با خلال از لای دندان ها خارج می شود، باعث ابتلاء به بیماری های خطرناک و لاعلاج خواهد بود.

ص: 46

باب چهارم : در آداب بیت الخلا رفتن

و آن چهل و یک چیز است:

اوّل: پوشانیدنِ عورت از کسی که حرام است نگاهِ او.(1)

دوم: رو به قبله و پشت به آن ننشستن.(2)

سوم: رو به مغرب و پشت به مغرب ننشستن.(3)

چهارم: سر را پوشانیدن.(4)

پنجم: خود را مخفی داشتن از مردم.(5)

ششم: وقت داخل شدن، اوّل پای چپ را گذارد و هنگام بیرون آمدن پای راست را.(6)

هفتم: وقت داخل شدن بگوید: «بِسْمِ اللهِ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْخَبِيثِ المُخبِثِ الشَّيْطَانِ الرَّجيمِ».(1)

هشتم: در وقت کشف عورت، بِسْمِ الله گفتن.(7)

نهم: وقت نگاه به آنچه خارج شده بگوید: «اَللّهُمَّ ارْزُقْني الْحَلالَ وَ جَنِّبْنِي الْحَرامَ».(2)(8)

ص: 47


1- به نام خدا.خداوندا! به تو پناه می برم از جنیثِ پلید کننده؛ یعنی شیطانِ رانده شده.
2- خدایا! مرا روزیِ حلال دِه و از حرام دورم نگاه دار.

دهم: در حال نشستن بر پای چپ تکیه کند و پای راست را بگشاید.(9)

یازدهم: استنجاء(1) نماید به نحوی که در کتب فقهاء مذکور است.(10)

دوازدهم: در وقت نگاه کردن به آب بگوید: «اَلْحَمدُ لِلَّهِ الَّذي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً».(2)(11)

سیزدهم: استبراء(3) نماید، به نوعی که در فقه مذکور است.

چهاردهم: وقت استنجاء بگوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، اَللَّهُمَّ اجْعَلْني مِنَ التَّوَّابِينَ وَاجْعَلْني مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».(4)(12)

پانزدهم: بعد از استنجاء بگوید: «اَللَّهُمَّ حَصِّنْ فَرْجِي وَ أَعِفَّهُ وَاسْتُرْ عَوْرَتي وَ حَرِّمْني عَلَى النَّارِ وَ وَفِّقْنِي لِمَا تُقَرِّبُنِي مِنْكَ يَا ذَالْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ».(5)(13)

شانزدهم: بعد از برخاستن، دست بر شکم بمالد و بگوید: «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذى أَمَاطَ عَنِّي الأَذَى وَ هَنَّأَني طَعَامِي وَ شَرَابِي مِنَ الْبَلْوى».(6)(14)

هفدهم: چون بیرون آید بگوید: «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِي عَرَّفَنِي لَذَّتَهُ وَ أَبْقَى فِي جَسَدي قُوَّتَهُ وَ أَخْرَجَ عَنِّى أَذَاهُ يَا لَهَا نِعْمَةً لا يَقْدِرُ الْقَادِرُونَ قَدْرَهَا».(7)(15)

ص: 48


1- يعني تطهیر کردنِ مخرج بول به وسیله ی آب و مخرج غائط به وسیله ی آب و چوب و کلوخ و پارچه و مانند اینها که خشک باشد.(توضیح المسائل مراجع تقلید، احکام تخلّی)
2- حمد خدایی را سزاست که آب را پاک قرار داد و آن را نجس قرار نداد.
3- استبراء: عمل مستحبّی است که مردها بعد از بیرون آمدنِ بول انجام می دهند و آن دارای اقسامی است و بهترینِ آن ها این است که بعد از قطع شدنِ بول، اگر مخرج غائط نجس شده اوّل آن را تطهیر کنند، بعد سه دفعه با انگشت میانه ی دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بکشند، و بعد انگشت شَست را روی آلت و انگشت پهلوی شَست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بکشند و پس از آن سه مرتبه سرِ آلت را فشار دهند. (توضیح المسائل)
4- شهادت می دهم که خدایی به جز«الله» نیست. خدایا! مرا از توبه کنندگان و پاکیزه گان قرار بده و حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است.
5- خداوندا! حفظ کن شرمگاه مرا و پاک دار آن را و بپوشان زشتیِ مرا و دورم کن از آتش و به آنچه مرا به تو نزدیک می کند، موفّق دار، ای صاحب جلالت و اکرام!
6- سپاس خدایی را که ناراحتی را از من دور گردانید و غذا و آشامیدنیم را گوارا نمود و عافیتم داد از بلا.
7- سپاس خدایی را که شناساند به من، لذّتش را و توانِ باقی گذاشت نیروی آن را در من و بیرون آورد از من آزار آن را، چه خوب نعمتی است، نیرومندان قدر شناسی آن را ندارند.

هجدهم: زیاده از قدر حاجت ننشیند.(16)

نوزدهم: ابتدا در استنجاء، به مخرج غائط نماید.(17)

بیستم: در جایی بنشیند که بول ترشّح ننماید.

بیست و یکم: در کوچه ها ننشیند.(18)

بیست و دوم: در کنار اَنهار (1) ننشیند.(19)

بیست و سوّم: در درب خانه ها ننشیند.(20)

بیست و چهارم: در وسط نهر ننشیند.(21)

بیست و پنجم: سخن نگوید الاّ جهت ضرورت یا ذکر.(22)

بیست و ششم: در محلّ پایین آمدن قوافل (2) ننشیند.(26)

بیست و هفتم: ایستاده بول نکند که چند چیز است موجب فراموشی می شود:

1. سیب تُرش خوردن؛

2. گشنیز بوییدن؛

3. نیم خورده ی موش خوردن؛

4. بول در آب ایستاده نمودن؛

5. نوشته ی قبور خواندن؛

6. در میان دو زن راه رفتن؛

7. شپش را دور انداختن(3)؛

8. گودال پشت گردن را حجامت (4) نمودن؛

ص: 49


1- جوی ها
2- کاروان ها
3- تا چندین سال قبل که موادّ شیمیایی میکرب کُش مثل امروزه نبوده، جانورانِ خیلی ریزی به نام شپش در سر و لباس های مردم بوده که نکُشتن آنها آزار زیادی به مردم می رسانده است.
4- حجامت (کم کردن خون): یک نوع طبّ سنّتی اسلامی است که در حدود بیش از چهارصد روایت از پیامبر بزرگ اسلام و ائمّه ی معصومین (علیهم السّلام) راجع به آن آمده است و در همه ی آنها تشویق و ترغیب به این عمل شده است. امام باقر(علیه السّلام) فرمودند: «هر آزاری که به رسول خدا می رسید، به حجامت پناه می بردند و حجامت، رأس شفای تمام دردها است به غیر از مرگ». (مکارم الاخلاق)

9. ایستاده بول کردن.(27)

بیست و هشتم: در سوراخ حیوانات بول کردن.(28)

بیست و نهم: در حال تخلّی چیز خوردن.(29)

سی ام: در آن حال مسواک نکند، که دهن متعفّن می شود.(30)

سی و یکم: استنجاء به دست چپ کردن و اگر در آن انگشتری باشد لازم الاحترام(1)، آن را بیرون بیاورد.(31)

سی و دوم: در شب بدون چراغ داخل نشود.(32)

سی و سوّم: اگر صدای مؤذّن بشنود، در آن حال که اذان می گوید، حکایت کند.(2)

سی و چهارم: در زیر درخت میوه دار ننشیند جهت تخلّی.(33)

سی و پنجم: در حریم(3) مساجد ننشیند.(34)

سی و ششم: در قبرها ننشیند؛ چنانچه وارد شده که در چند حالت است که از شیطان به انسان آسیب می رسد:

1. در قبر تخلّی نمودن؛

2. ایستاده در آب بول کردن؛

3. با یک کفش راه رفتن؛

4. در خانه تنها خوابیدن؛

5. ایستاده در شب آب خوردن؛

6. تنها به بیابانی در شب راه رفتن.(35)

سی و هفتم: عورت را در حال بول، سر بالا نکند.(36)

سی و هشتم: رو به آفتاب و ماه ننشیند.(37)

ص: 50


1- مثل انگشتری که آیه ی قرآن یا نام خدا و چهارده معصوم روی آن نوشته باشد؛ ولی اگر در دست راست باشد اشکال ندارد.
2- همراهِ مؤذّن تکرار کند.
3- اطراف

سی و نهم: جمع میان آب و سنگ نماید در استنجاء به غائط (1).(38)

چهلم: متذکر نعمت خداوند شود که چگونه اذیت غذا را دفع می کند و نفع آن را در بدن باقی می گذارد.(39)

چهل و یکم: رو به باد ننشستن.(40)

ص: 51


1- در پاک کردن مخرج مدفوع، از آب و سنگ هر دو، استفاده نماید.

ص: 52

باب پنجم : در آداب خوردنِ آب

اشاره

و آن سیّدِ آشامیدنی ها است (1) و طعمش، طعم حیات است ولیکن زیاد خوردنِ آن دل را می میراند و باعث مرض است؛(2) چنانچه وارد است که، چند چیز است که زیاده ی آن مضرّ است و کمِ آن خوب است:

1. خواب روز؛

2. خوردن آب؛

3. حرکت بعد از غذا؛

4. مجامعت (1) زنان؛

5. و مزاح.

و امّا آداب آن، پانزده است.

اول: در شب ایستاده آب نخورد که موجب درد بدن خواهد بود و اذیّت شيطان و حرکت صفرا.(3)

دوم: در روز ایستاده باشد، از برای قوّت بدن و صحّت آن و هضم غذا وعروق(2) نافع تر است.(4)

ص: 53


1- نزدیکی با زنان
2- رگ ها

سوّم: به یک نفس نیاشامد که خوراک شتر است.(5)

چهارم: به سه نفس بیاشامد. (6)

پنجم: در شروع هر نفسی، بِسمِ الله، و بعد از آن، اَلحَمدُ لله، بگوید که اگر چنین نماید بهشت بر او واجب می شود؛ و مادام که آن آب در شکم او است از برای او تسییح می نماید و موجب شفا است؛(7) چنانچه:

1. آب زمزم؛

2. آب فرات، میزاب(1)؛

3. آب باران نیسان که آداب آن به عمل آمده باشد؛(8)

4. و آب سؤر(2) مؤمن،

شفااند از هر دردی چون آب فرات، دو ناودان از بهشت بر او می ریزد و هر شب سه مثقال از مُشک بهشت بر او ریخته می شود.

و آب زمزم از زیر خانه ی خداست،

و میزاب، رحمت خداوند بر او نازل می شود. و آب باران به نحو مذکور، تعليم جبرئیل (علیه السّلام) است.(9)

و امّا هر آب باران

1. بدن را از دردها پاک می کند؛

2. وسوسه شیطان و تب را دور می کند؛

3. ایمان را در دل ثابت می کند؛

و امّا سؤر مؤمن چه آب باشد و چه غیر آن، چه دهن به آن رسیده باشد چه سایر اعضاء به آن باعث رفع هفتاد نوع بلا است و اگر به قصد تبرّک خورده شود، مَلَکی خلق نماید خدای تعالی، که تا روز قیامت از برای مؤمن و خورنده ی سؤر آن طلب آمرزش نماید.(10)

و اگر حمد آخر را به این نحو بگوید:

ص: 54


1- میزاب ناودان طلا که بر بام کعبه نصب شده
2- باقیمانده ی آبِ دم خورده

«اَلْحَمْدُ للَّهِ الَّذي سَقَانِى عَذْباً فُراتاً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ مِلْحاً أجاجاً بذُنُوبي»(1)، بهتراست.

ششم: به نحو مکیدن بیاشامد که غیر آن موجب درد سپزر(2) است.(11)

هفتم: از پیش دسته نیاشامد که محلّ نشستن شیطان است.(12)

هشتم: از ظرف شکسته نیاشامد که محلّ شرب شیطان است.(13)

نهم: از ظرف های شامی و کوزه های مصر نباشد که غیرت را تمام می کند.(14)

دهم: از ظرف سفال آب نخورد.(15)

یازدهم: درب ظرف آب را باز نگذارد، خاصّه شب که موجب فقر و تصرّف شيطان و اجنّه می شود.(16)

دوازدهم: بعد از فراغ، لعن بر قاتلان حضرت سیّدالشهداء(علیه السّلام) نماید که صدهزار حسنه در نامه ی عمل او نوشته شود و صدهزار سيّئه(3) از او محو گردد و صدهزار درجه در بهشت بلند شود و ثواب آزاد کردنِ صدهزار بنده به او دهند و محشور شود روز قیامت، خنک دل یعنی سیراب.(17)

سیزدهم: چون در شب، آب خوردن خالی از ضرر نیست، آب را حرکت دهد و بگوید: «یا ماءُ ماءُ زَمْزَمٍ وَ فُراتٍ يَقْرَأْكَ السَّلام».(4) از مضرّات آن ایمن باشد(5).(18)

چهاردهم: ظرف آب را از دست چپ نگیرد؛ بلکه از دست راست بگیرد.(19)

پانزدهم: دهن روی آب نگذارد؛ بلکه یا از میان دو لب بیاشامد، یا ازدست خود.(20)

ص: 55


1- حمد خدایی را که سیراب کرد مرا از آب گوارا و به سبب گناهانم آن را شور و تند قرار نداد.
2- طحال
3- گناه
4- ای آب، آب زمزم و فرات به تو سلام می رسانند.
5- رجوع کنید به کتاب بحارالانوار،ج 66،ص 445.

ص: 56

باب ششم : در آداب خواب

بدان که از جمله ی نعمت های بزرگ خدای تعالی، خواب است(1) که باعث صحّت مزاج و رفع خستگیِ بدن و باعث ادراک مثوبات (1) می باشد. پس به مقتضای شکر این نعمت عظمی می باید آداب آن را ملاحظه نماید و آن چهل و یک چیز است:

اوّل: زیاده نخوابد که سبب فقر روز قیامت شود و دین و دنیا را از دست ببرد و خداوند او را دشمن دارد.(2)

دوم: ما بين الطّلوعَيْن (2) نباشد که باعث حرمان از روزی است و زمین از آن ناله می کند؛ چنانچه وارد شده است که زمین از سه چیز ناله می کند:

1. خون ناحق.

2. آب غسل جنابت حرام.

3. خواب پیش از آفتاب؛(3) بلکه (باید) نماز کند و در مصلّای خود بنشیند تا طلوع آفتاب که خداوند او را بپوشاند از آتش جهنّم و مثل ثواب حجّ کننده ی

ص: 57


1- ثوابها
2- وقت بين طلوع صبح و طلوع آفتاب

خانه ی کعبه به او دهند و گناهانش آمرزیده شود.(4)

سوّم: از طلوع آفتاب تا وقت چاشت(1) نخوابد که سبب بی نظمی و بی برکتیِ کارها شود.(5)

چهارم: وقت عصر نخوابد که موجب حماقت شود.(6)

پنجم: بعد از مغرب و پیش از عشاء نخوابد که پریشانی و فقر می آورد.(7)

ششم: پیش از ظهر تا بعد از ظهر بخوابد که باعث زیادتیِ حافظه است؛(8) چنانچه وارد شده که پنج چیز، باعث زیادتیِ حافظه است:

1. کُندر خاییدن (2)؛

2. مسواک نمودن؛

3. آیة الکرسی (3) خواندن؛

4. رو به قبله نشستن؛

5. خواب قیلوله (4) نمودن

و مُعین است بر بیداریِ شب یعنی سحر، و نعمت است و شیطان را در آن نصیبی نباشد.(9)

هفتم: اگر بعد از نماز عشاء در اوّل شب بخوابد، عادت او عادت سگان نباشد.(10)

هشتم: اگر با وضو بخوابد، رختخواب برای او حکم مسجد دارد و مثل کسی است که از اوّل شب تا صبح عبادت کرده باشد.(11)

نهم: در مساجد نخوابد.(12)

دهم: تنها نخوابد. رسول خدا(صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) سه کس را لعن فرمودند:

1. تنها غذا خور؛

ص: 58


1- بامداد پیش از ظهر
2- جویدن
3- سوره ی بقره، آیات 255 و 256 و 257
4- خواب نزدیک به ظهر

2. تنها خواب کن؛

3. و تنها سفر رو را، و بیم دیوانگی است.(13)

یازدهم: بر بام بی دیوار نخوابد که باعث بیرون رفتن ایمان است.(14)

دوازدهم: بر سرا بر سر راه نخوابد که شاید صدمه ای بر او وارد شود.(15)

سیزدهم: در اطاق که می خواهد بخوابد درب را ببندد یا پرده بیاویزد، که شيطان داخل نشود.(16)

چهاردهم: با دستِ طعام آلوده نخوابد که مورث دیوانگی است؛ چون شیطان می لیسد.(17)

پانزدهم: کنار جامه ی خود را به رختخواب بکشد تا جانوران اگر باشند، بیرون روند.(18)

شانزدهم: پیش از خواب، خود را به بیت الخلا عرض نماید.(19)

هفدهم: به رو نخوابد که خواب شیطان است؛ به پهلوی چپ هم نخوابد که خواب کفّار است؛ بلکه به پشت بخوابد که خواب انبیاء است، یا به پهلوی راست بخوابد که خواب مؤمنین است.(20)

هجدهم: رو به قبله بخوابد چه به نحو محتضر(1) چه به نحو قبر، هر دو خوب است.(21)

نوزدهم: وقت خواب بگوید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»، تا صدهزار حسنه در نامه ی عمل او ثبت شود و صدهزار گناه از نامه ی عملش محو شود و صدهزار درجه در بهشت از برای او بلند گردد.(22)

بیستم: پیش از خواب، تسبیح فاطمه ی زهرا علیهما السّلام (2)را بخواند، تا ثواب ذکر کثیر به او داده شود.(23)

ص: 59


1- کسی که در حال جان دادن است.
2- 34 مرتبه الله اکبر، 33 مرتبه الحمد الله، 33 مرتبه سبحان الله و یک مرتبه لا اله الاّ الله.

بیست و یکم: وقت خواب بگوید: «اُعيذُ نَفْسي وَ ذُرِّيَّتِي وَ أَهْلَ بَيْتِي بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ هَامَّةٍ وَمِنْ كُلِّ عَيْنٍ لأمَّة»،(1) که موجب حفظ است.(24)

بیست و دوم: بگوید: «يَفْعَلُ اللهُ مَا يَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ بِعِزَّتِه»(2)(25)

بیست و سوم: اگر خواهد گناهانش آمرزیده شود، اگر چه به عدد ایّام دنیا و کف دریاها و ریگ صحراها بوده باشد، بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ذُو الْجَلالِ وَالْإِكْرَامِ وَأتُوبُ إِلَيْهِ» سه مرتبه.(26)

بیست و چهارم: اگر خواهد از عذاب قبر ایمن شود، سوره ی «اَلهیكُمُ التَّکاثُر»، بخواند.(27)

بیست و پنجم: اگر بخواهد از شرک ایمن شود، سوره ی «قُلْ يَا أَيُّها الْكَافِرُونَ» را بخواند.(28)

بیست و ششم: اگر خواهد روز قیامت روی او مانند شب چهارده باشد، سوره ی «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَة» را بخواند.(29)

بیست و هفتم: اگر سوره توحید، سه مرتبه بخواند ثواب یک ختم قرآن در نامه ی عمل او ثبت شود، و علاوه، پنجاه هزار مَلَک پاسبانی نماید تا صبح او را، و اگر صد مرتبه بخواند، گناه پنجاه سالِ او آمرزیده شود.(30)

بیست و هشتم: اگر خواهد جميع انبیاء او را شفاعت کنند، وقت خواب، صلوات برایشان بفرستد و اگر به این نحو بگوید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى جَميعِ الأنْبِيَاءِ وَالْمُرْسَلِينَ»،

ص: 60


1- پناه می دهم خودم و ذرّیّه ام و اهل بیتم را به کلمات تامّه ی خداوند از هر شیطان کوچک و از هر چشم بد
2- خداوند هر آنچه را که بخواهد و به قدرت خود انجام می دهد و هر آنچه را اراده نماید، به عزّت خود حکم می کند.

شاید مُجزی(1) باشد.(31)

بیست و نهم: اگر خواهد همه ی مؤمنین و مؤمنات از او راضی باشند، استغفار نماید به این نحو، «اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ».(32)

سی ام: اگر خواهد ثواب حجّ و عمره در نامه ی عمل او ثبت شود، بگوید: «سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ وَ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ اللهُ أَكْبَر».(33)

سی و یکم: اگر خواهد ملائکه از برای او استغفار نمایند، آیه ی «شَهِدَ الله»(2) را بخواند و علاوه، خدای تعالی هفتاد هزار مَلَک خلق نماید تا قیام قیامت از برای او استغفار نمایند.(34)

سی و دوم: اگر خواهد نور از محلّ خواب او تا به آسمان بالا رود، در هر وقت از شب که خواهد بیدار شود،«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرُ»(3) را بخواند.(35)

سی و سوّم: اگر خواهد محتلم (4) نشود، در وقت خواب بگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّي اَعُوذُ بِكَ مِنَ الْاِحْتِلامِ وَ مِنْ سُوءِ الْأَحْلامِ وَ مِنْ أَنْ يَتَلاعَبَ بِيَ الشَّيْطَانُ فِي اَلْيَقْظَةِ وَالْمَنَامَ».(5)(36)

سی و چهارم: اگر نوزده مرتبه بگوید: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، يَا آيَةُ الْكُرْسی بخواند، از بلاها محفوظ باشد تا شب دیگر، علاوه، تا چهل خانۀ اطرافش محفوظ باشد.(37)

سی و پنجم: اگر ترسد خانه بر سرش خراب شود، آیه ی: «إِنَّ اللهَ يُمْسِكُ السَّمَوَاتِ وَالْاَرْضَ أَنْ تَزُولا»(6) را بخواند.(38)

سی و ششم: اگر خواهد خدای تعالی شهری در بهشت از برای او بناکند،

ص: 61


1- کافی
2- سوره ی آل عمران آیه 18
3- کهف، آیه 110
4- جنب شدن در خواب
5- خدایا! به تو پناه می برم از احتلام و از بدیِ آن و از این که شیطان با من بازی کند در بیداری و خواب
6- فاطر، آیه 41

صد مرتبه کلمه ی توحید (1) بگوید.(39)

سی و هفتم: اگر در خواب ترسد، پیش از خواب ده مرتبه بگوید: «لا إله إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ»(2)، پس تسبیح فاطمه ی زهرا(عَلیهِما السّلام) را بگوید.(40)

سی و هشتم: اگر بی خوابی بر او غلبه کند «وَ ضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً ثُمَّ بَعَتَنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً(3)»(را بخواند) و طفل اگر بسیار گریه کند بر او بخوانند، ساکن شود.(41)

سی و نهم: اگر از عقرب و نحو آن بترسد، بگوید: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ)(4)(42)

چهلم: با امتلای(5) زیاد نخوابد که به چشم صدمه وارد می شود.(43)

چهل و یکم: وقت برخاستن از خواب، البتّه مسواک را ترک نکند.(44)

ص: 62


1- لا اله الاّ الله
2- نیست خدایی به جز«الله». او یکی است و شریکی برای او نیست. زنده می کند و می میراند و او خود زنده یی است که نمی میرد.
3- كهف آیات 11 و 12
4- صافات آیات 79 و 80
5- شکم پر از غذا

باب هفتم : در آداب تزویج

اشاره

بدان ای جان برادر که امر تزویج در شریعت مقدّس نبویّه، بسیار وارد شده است،(1) در فضیلت آن همین بس که:

«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دينِهِ»(1).(2)

و یک رکعت نماز متزوّج، افضل است از هفتاد رکعت نماز عَزَب(2)(3) و مواقعه به زوجه ی خود که او را به نهج(3) شریعت مقدّسه عقد نموده، ثواب بسیار وارد شده از جمله این که: مادامی که مشغول است، مانند کسی است که در راه خدا شمشیر کشیده و چون مجامعت کند، گناه او مانند برگ درخت ریزد و چون غسل کند از گناه پاک شود و به عدد هر قطره ی آب غسل آن، خدای تعالی شهری در بهشت به او عطا فرماید.(4)

و آداب تزویج بسیار است، حقیر به پنجاه و سه چیز اکتفا می نمایم:

اول: آن که تزویج را چه عقد و چه زفاف، در شب واقع سازد.(5)

ص: 63


1- کسی که ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده است. روایت از پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله وسلّم) است که در ادامه فرمودند پس در نصف دیگر تقوی را رعایت کند.
2- مجرّد، کسی که ازدواج نکرده است.
3- طریق،روش

دوم: در تحت الشّعاع (1) نباشد، که از آن موجب سقط شدن وَلَد است.(6)

سوّم: قمر درعقرب(2) نباشد که از آن تزویج، خیر دیده نمی شود.(7)

چهارم: در هوای گرم نباشد که منجر به طلاق می شود.(8)

پنجم: در شب زفاف، زوج و زوجه دو رکعت نماز به جا بیاورند، (و) بعد از آن بگویند: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ اَللهُمَّ ارْزُقْني إِلْفَهَا وَ وُدَّهَا وَ رِضاهَا لي وَاجْمَعْ بَيْنَنَا بِأَحْسَنِ اِجْتِمَاعِ وَ أَيْسَرِ إِئتَلافٍ فَإِنَّكَ تُحِبُّ الْحَلالَ وَ تُكْرِهُ الْحَرامَ»، و زوجه به عوض اِلفَها و وُدَّها و رِضاها، بگوید: اِلفَه و وُدَّهُ وَ رِضاهُ.(3)(9)

ششم: زوج، دست بر پیشانی عروس بگذارد رو به قبله، و بگوید: «اَللّهُمَّ عَلَى كِتَابِكَ زَوَّجْتُهَا وَ فِي أَمَانَتِكَ أَخَذْتُها وَ بِكَلِمَاتِكَ اسْتَحْلَلْتُها فَإِنْ قَضَيْتَ لِي في رَحَمِهَا شَيْئاً فَاجْعَلْهُ مُسْلِماً سَوِيّاً وَ لَا تَجْعَلْهُ شِرْكَ الشَّيْطَانِ».(4)(10)

هفتم: اگر پای عروس را بشوید و آن آب را از اوّلِ خانه تا آخر خانه بپاشند، هفتاد بلا بیرون رود و هفتاد برکت داخل شود و هفتاد رحمت بر سر عروس ریخته شود و عروس، از دیوانگی و خوره و پیسی ایمن شود.(11)

هشتم: در هفته ی اوّل، زوجه از خوردن سیر و سرکه و گشنیز و سیب تُرش احتراز نماید، که از برای رَحِم ضرر دارد.(12)

نهم: اگر در وقت مجامعت بگوید:

ص: 64


1- دو یا سه روز آخر ماه های قمری که ماه به واسطه ی نازکی تحت تابش خورشید قرار می گیرد و دیده نمی شود، را تحت الشّعاع می گویند.
2- در ماه های قمری هر دو یا سه روز، ماه در یکی از برج های دوازده گانه است و روزهایی که ماه در برج عقرب قرار می گیرد، قمر در عقرب می گویند.
3- حمد مخصوص پروردگار جهانیان است. خدایا! درود بفرست بر محمّد و آل پاکش خداوندا! مهر و الفت و دوستی و محبّت و خشنودیِ او را نصیبم کن و بین ما را به بهترین صورت و راحت ترین همکاری با هم جمع کن که تو حلال را دوست می داری و از حرام بی زاری.
4- خداوندا! به فرموده ی کتاب تو با او ازدواج کردم و امانت تو را گرفتم و با کلمات تو (صیغه عقد)، او را بر خود حلال کردم، پس اگر برای من در رَحِم او فرزندی قرار دادی، او را مسلمان و سالم قرار ده و شیطان را همراه او قرار مده.

«اَللَّهُمَّ جَنِّبْنِي الشَّيْطَانَ وَجَنِّبِ الشَّيْطَانَ مَا رَزَقَني»(1)، اولاد او از ضرر شیطان محفوظ بماند.(13)

دهم: در اثنای مجامعت، حرف بسیار نزند که موجب گنگی اولاد است.(14)

یازدهم: در آن حال، نگاه به فرج زن نکند که موجب کوريِ اولاد است.(15)

دوازدهم: اگر زودتر فارغ شود تأمّل کند تا زوجه، استیفای حظّ خود نماید.(16)

سیزدهم: در جایی نباشد که کسی او را ببیند، یا صدای ایشان بشنود(2).(17)

چهاردهم: رو به قبله و پشت به قبله نباشد.(18)

پانزدهم: با احتلام، جماع نکند که اولاد دیوانه شود.(19)

شانزدهم: در حال حیض نباشد(3) که اولاد صاحب خوره و پیسی می شود وغالباً سبب بغض اهل بیت علیهم السّلام می شود.(20)

هفدهم: در حال سنگینیِ دل(4) نباشد. سه چیز است که خراب کننده ی بدن است گاه باشد که باعث هلاکت شود:

1. با سنگینیِ دل جماع نمودن؛

2. با سنگینی دل حمّام رفتن؛

3. با زن پیر مواقعه کردن؛(21)

هجدهم: بر بام خانه نباشد که فرزند منافق و صاحب بدعت شود.(22)

نوزدهم: ایستاده نباشد که فرزند در فراش(5) بول کند.(23)

و چند چیز است در حالت ایستاده به جای آوردن آنها خوب نیست:

ص: 65


1- خدایا! مرا و فرزند مرا از شیطان دور نما.
2- حضرت رسول(صلّی اَللّه و علیه وآله وسلّم) فرمودند: بیاموزید از کلاغ سه خصلت را: جماع کردنِ پنهان و بامداد به طلب روزی رفتن و بسیار حذر کردن». حلية المتَقين / 74.
3- جماع در حال حیض حرام است و به فتوای بعضی از مراجع تقلید کفّاره ی آن واجب و به فتوای بعضی کفّاره، مستحبّ و به فتوای بعضی دیگر کفّاره ندارد؛ ولی حرام بودن آن مسلّم است. برای توضیح بیشتر به رساله ی مرجع تقلید خود، بخش احکام حائض مراجعه نمایید.
4- با شکم پر از غذا
5- رختخواب

1. آب خوردن در شب؛

2. جماع نمودن؛

3. بول کردن؛

4. شانه نمودن ریش؛

5. غذا خوردن.(24)

بیستم: در آفتاب نباشد که فرزند در تمام عمر پریشان و فقیر شود.(25)

بیست و یکم: در زیر درخت میوه دار نباشد که فرزند جلّاد و خون ریز می شود.(26)

بیست و دوّم: با زن حامله، بدون وضو، مواقعه نکند که فرزند کوردل و بخیل شود.(27)

بیست و سوم: در هنگام طلوع و غروب آفتاب نباشد.(28)

بیست و چهارم: در شب عید فطر نباشد که از فرزند، شرّ بسیار به ظهور رسد.(29)

بیست و پنجم: در شب عید قربان نباشد که فرزند شش انگشت شود.(30)

بیست و ششم: در شب نیمه شعبان نباشد که فرزندش شوم شود.(31)

بیست و هفتم: در میان اذان و اقامه نباشد که فرزند، راغب خونریزی شود.(32)

بیست و هشتم: با شهوت زنِ غیر، با زن خود جماع نکند که فرزند مخنّث(1) یا دیوانه شود.(33)

بیست و نهم: در روز آخر ماه نباشد که فرزند، گمرکچی (2) شود.(34)

سی ام: در ساعت اول شب نباشد که فرزند ساحر شود و دنیا را بر آخرت اختیار کند.(35)

سی و یکم: شبی که به سفر می رود نباشد، که فرزند مسرف شود.(36)

سی و دوم: در اوّل ماه یا میان ماه یا آخر ماه نباشد که فرزند دیوانه یا

ص: 66


1- خنثی: نه پسر نه دختر، یا هم پسر هم دختر.
2- مالیات گیر مرزی

مصروع یا سقط شود.(37)

سی و سوّم: بر روش مرغان نباشد؛ بلکه قبل از مواقعه مزاح نماید که فرزندان شاء الله پسر شود.(38)

سی و چهارم: بعد از ظهر نباشد که فرزند، بدخو یا بد مو شود.(39)

سی و پنجم: شب دوشنبه باشد که فرزند حافظ قرآن شود و راضی به قسمت خدا شود.(40)

سی و ششم: اگر شب سه شنبه باشد، فرزند او شهید و دل رحم و جوانمرد و زبان او از غیبت و بهتان پاک باشد.(41)

سی و هفتم: شب پنجشنبه باشد، فرزند حاکم شرع شود.(42)

سی و هشتم: روز پنجشنبه هنگام زوال(1) اگر باشد، فرزند را شیطان نزدیک نشود و در دین و دنیا و آخرت سالم بماند.(43)

سی و نهم: اگر در شب جمعه باشد فرزند، خطیب و سخنگو شود.(44)

چهلم: روز جمعه بعد از فراغ نماز اگر باشد، فرزند دانا شود.(45)

چهل و یکم: شب یکشنبه و چهارشنبه نباشد؛ امّا شب شنبه ضرر و نفعی ندارد.(46)

چهل و دوم: مابین طلوعَین نباشد.(47)

چهل و سوّم: در اوقات ظهور آیات، مثل زلزله و گرفتن آفتاب و ماه و وزیدن باد سیاه و زرد و امثال اینها نباشد که فرزند خیر نبیند.(48)

چهل و چهارم: در شب نیمه شعبان نباشد که فرزند مُعینِ (یاور) ظالم شود و شب اوّل رمضان مستحبّ است.(49)

چهل و پنجم: در حال خضاب نباشد.(50)

چهل و ششم: در آن حال طلب فرزند نماید و اگر خواهد پسر شود بگوید: «اَللَّهُمَّ إِنْ رَزَقْتَنى ذَكَراً سَمَّيْتُهُ مُحَمَّداً».(2)

ص: 67


1- ظهر شرعی
2- خدایا! اگر فرزند پسر روزی من کردی نام او را «محمّد» می گذارم.

چهل و هفتم: با زن آزاد در حضور زن آزاد، مواقعه نکند.(51)

چهل و هشتم: در کشتی نباشد.(52)

چهل و نهم: در راه نباشد.(53)

پنجاهم: در چهار ماه یک مرتبه، مواقعه ی با زوجه را ترک نکند.(54)

پنجاه و یکم: ادخال در دُبُر(1) را ترک نماید.(55)

پنجاه و دوم: نسبت به زوجه ی خود با غیرت باشد.(56)

مناسب است در این مقام ذکر چهار فصل.

فصل اوّل : در حقّ مرد است بر زن

و آن بسیار است، که در این جا به هفده چیز اکتفا می شود:

اوّل: هر وقت او را بخواند، تمکین کند و الاّ حَسَناتش باطل شود.(1)

دوم: بدون اذن شوهر از خانه بیرون نرود که به لعنت خدا و ملائکه گرفتارشود و پا به هر سنگ کلوخی که گذارد او را لعن کنند.(2)

سوّم: زبان به شوهر دراز نکند(2) که در روز قیامت زبان او شصت ذرع(3) شود.(3)

چهارم: اگر صاحب چیز باشد و شوهر به آن محتاج شود، منع از شوهر خود نکند که اگر چنین کند روز قیامت اعضای او را داغ کنند به آن مال.(4)

ص: 68


1- پشت
2- امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: «هر زنی که به شوهر بگوید من از تو تاکنون خیر ندیده ام همه ی اعمالش باطل گردد».مکارم الاخلاق، 412/1
3- از نوک انگشتان دست تا آرنج است.

پنجم: نماز مستحبی و روزه ی مستحبّی، بلکه همه ی مستحبّات را بدون رضای شوهر به جا نیاورد.(5)

ششم: بعد از نماز به شوهر خود دعا کند و الاّ نمازش مقبول نیست.(6)

هفتم: در وقت وارد شدن شوهر، استقبال کند او را و وقت بیرون رفتن، مشایعت کند او را.(7)

هشتم: به او سلام کند.(8)

نهم: در خدمت شوهر کوتاهی نکند (9) که:

1. اگر کوزه ی آبی به دست شوهر بدهد یک سال عبادت در نامه ی عمل او نوشته شود.

2. اگر طعامی از برای شوهر پزد، ثواب یک حجّ دارد.

3. اگر جامه ی او را بشوید، ثواب صد حجّ دارد.

4. اگر غسل از جنابت شوهر کند، ثواب انفاقِ هزار دینار دارد.

5. اگر حامله شود، ثواب هفتاد شهید دارد.

6. اگر بعد از آن حمل بمیرد شهید باشد والاّ بعد از وضع،(1) از گناه پاک شود.(10)

دهم: بر روی شوهر متبسّم باشد که در تبسّم نمودن، ثواب تسبیح و تهلیل دارد.(11)

یازدهم: ضبط خانه و حفظ مال او کند.(12)

دوازدهم: خود را از زینت باز ندارد.(13)

سیزدهم: اگر شوهر آزرده شود، دفع آزردگیِ او نماید.(14)

چهاردهم: از شوهر خود شکایت نکند.(15)

پانزدهم: به شوهر خود خیانت نکند.(16)

شانزدهم: از برای غیر شوهر زینت نکند که مادامی که آثار آن زینت در او

ص: 69


1- زاییدن

باشد، طاعت او قبول نشود.(17)

هفدهم: بدون رضای شوهر کاری نکند، که عمل او مثل غلام گریخته و شخص متکبّر که جامه بر زمین کشد، قبول نیست.(18)

فصل دوم : در حقّ زن است بر مرد

و آن هم بسیار است و به سی چیز اکتفا می شود:

اوّل: نفقه ی(1) او را ترک ننماید که هر ساعتی، گناهِ راه داری (2) بر او نوشته شود.(1)

دوم: وسعت دادن در نفقه ی او که موجب زيادتيِ مال است.(3)(2)

سوم: او را از نان خورش(4) منع نکند؛ بلکه نان خورش بدهد او را.(3)

چهارم: خانه ی او را از نان خالی نگذارد.(4)

پنجم: عطریّات از برای او بگیرد.(5)

ششم: در سال، چهار دست لباس به او بدهد؛ دو تابستانی و دو زمستانی، تا ثواب پوشانیدنِ برهنه و آزاد نمودنِ بنده به او داده شود.(6)

ص: 70


1- مخارج ،خوراک ،لباس، مسکن و دیگر احتیاجات زن
2- باج گیرنده ی از کاروان ها
3- امیر مؤمنان(علیه السّلام) به محمد بن حنفیه فرمودند: «پسرم، اگر نیرومندی، بر طاعت حق نیرومند باش اگر ضعیفی، بر گناه ضعیف باش و اگر می توانی کاری کن که زن جز به اندازه ی کار خود، شغلی نداشته باشد چنین کن که برای حفظ جمالش بهتر و برای جانش راحت تر و آسان تر است که زن گل است و قهرمان نیست و به هر حال با وی مدارا کن و خوب مصاحبت کن تا عیش تو صاف و خوب و غیر مکدّر باشد. نهج البلاغه، كلام 31.
4- آنچه از قبیل گوشت و سبزی و مانند اینها خام یا پخته ی آن که با نان خورند.

هفتم: شب، بدون او نخوابد که به عدد هر نفسی که با او می کشد، حسنه به او دهند.(7)

هشتم: اگر زن تقصیری نماید، شوهر عفو نماید که او ضعیف العقل است(8) و خداوند دوست دارد؛ که موجب زیادتیِ ایمان است.(9)

نهم: به قدر قوّت می باید که در حقّ او احسان نماید.(10)

دهم: دوستی با او نماید که موجب زیادتیِ محبّت او است.(11)

یازدهم: به صورت خوش به او نگاه کند که ملائکه جهت او استغفار نمایند.(12)

دوازدهم: به خشم، بدون جهت شرعیّه به او نگاه نکند که موجب خشم خداوند است.(1)(13)

سیزدهم: با او غذا خورد که موجب ازدیاد حبّ است.(14)

چهاردهم: در امورات خانه با او مداقّه نکند.(15)

پانزدهم: خرج حمّام به او بدهد.(16)

شانزدهم: با وجود احتیاج، درهم و دینار به او بدهد که ثواب صدقه دارد.(17)

هفدهم: خُلقش را با او نیک نماید که اگر نکند، در قبر او را فشار دهند.(18)

هجدهم: از حمّامات و عروسیّات و سایر جای ها که خوف فتنه در او باشد، او را روانه نکند.(19)

نوزدهم: در خدمت خانه، او را مدد کند که ثواب بسیار دارد.(20)

بیستم: بر بديِ او صبر نماید که ثواب صبر ایّوب(2) به او بدهند.(21)

بیست و یکم: آداب و احکام دین را تعلیم او کند.(22)

ص: 71


1- امام سجّاد(علیه السّلام) فرمودند:... و امّا حقّ زن، آن است که بدانی خداوند او را وسیله ی آرامش و اُنس تو قرار داده و او نعمتی است از خدا برای تو، بنابراین احترامش کن و با او به رفق و مدارا عمل نما و اگر چه حقّ تو بر او بیشتر و واجب تر است؛ ولی او هم حقّ دلجویی و اُنس و حفظ مقام آسایش در دامنِ تو را دارد و این خود، حقّ بزرگ است و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ.امالی، مجلس 368/59
2- حضرت «ایّوب» یکی از پیامبران الهی است که خداوند او را به جان و مال و اولاد، امتحان سخت نمود و ایشان بر تمام آن مصائب صبر نمود.

بیست و دوم: در عیدها تهیّه ی اسباب او بگیرد.(23)

بیست و سوّم: او را از جامه ی نازک منع نماید.(24)

بیست و چهارم: در غرفه و بالای خانه، او را جای ندهد.(25)

بیست و پنجم: ایشان را بر زین(1) سوار نکند.(26)

بیست و ششم: سرّ خود را به او نگوید و حرف او را در ذمّ(2) دیگران قبول نکند.(27)

بیست و هفتم: چیز نوشتن به او یاد ندهد.(28)

بیست و هشتم: خادم از برای او قرار دهد.(29)

بیست و نهم: اسباب زینت او را فراهم آورد.(30)

سی ام: در فصل میوه ها، میوه به جهت او بگیرد!

بالجمله(3) به قدر قوّت می باید که در حق او احسان نماید.(31)

فصل سوم : در حقّ پدر و مادر است بر اولاد

و آن بسیار است که در اینجا به دوازده چیز اقتصار می شود:

اوّل: اطاعت ایشان به قدر قوّت نماید که عاقَ(4) ایشان شدن، از گناهان کبیره است(1) و اطاعت ایشان اشرف عبادات و اكدّ طاعات است.(2)

دوم: اسم ایشان را نبرد(5).(3)

ص: 72


1- مرکب مثل: اسب، موتور سیکلت و مانند اینها
2- بدگویی
3- خلاصه
4- خشم و نارضایتی پدر و مادر،از فرزند
5- او را به اسم صدا نزند؛ بلکه با لفظ پدر،بابا، آقا و امثال اینها او را صدا بزند

سوّم: پیش از ایشان راه نرود.(4)

چهارم: پیش از پدر ننشیند(1).(5)

پنجم: کاری نکند که مردم او را دشنام دهند.(6)

ششم: اگر ایشان بنده(2) باشند، خریده تا آزاد شوند.(7)

هفتم: قرض ایشان را ادا کند.(8)

هشتم: رو به ایشان ترش نکند(3).(9)

نهم: اگر محتاج به نفقه باشند و فرزند، داشته باشد مضایقه نکند؛ چنانچه وارد است که چهار خصلت است که در هر که از مؤمنان، آن خصلت ها جمع شود، در بلندترین غرفه های بهشت او را جای دهند:

1. کسی که یتیم را جای دهد و متوجّه احوال او شود و به جای پدر او شود؛

2. و کسی که ضعیفه(4) و شکسته را رحم نماید و کارهای او را متکفّل شود؛

3. و کسی که زحمت خرج پدر و مادر را بکشد و با ایشان مدارا کند و ایشان را هرگز آزرده نکند؛

4. و کسی که بنده ی خود را یاری کند و با او تندی نکند و اعانت خدمات او کند.(10)

دهم: از روی شفقّت و مهربانی به ایشان نگاه کند؛ و به هر نگاهی، یک حجّ مقبول برای او نوشته شود.(11)

ص: 73


1- امام چهارم(علیه السّلام) فرمودند:... امّا حقّ پدرت آن است که بدانی او اصل و ریشه ی توست و تو شاخه ی او می باشی که اگر او نبود، تو نیز نبودی، پس هر زمان در خودت چیزی یافتی که از آن مسرور شدی، بدان که از پدرت داری و خدا را سپاس گذار و به همان اندازه شکر کن و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ. مستدرک الوسائل، 11،باب 154/3
2- برده
3- امام زین العابدین (علیه السّلام) فرمودند:... و امّا حقّ مادرت آن است که بدانی او تو را در درون خود نگه داشته که هیچ کس، برای کسی چنین نمی کند و با همه ی جوارح خود، تو را پروریده و برای اطعام تو از گرسنگیِ خود باک نداشت و تو را سیراب کرد و خود تشنگی کشید و تو را پوشانید و به خاطر تو از خواب شیرین گذشت و در سرما و گرما تو را پرورید تا برای او باشی و تو نمی توانی قدر دان باشی مگر به یاری و توفیق خداوند متعال. تحف العقول، 260
4- زن

یازدهم: ایشان را دعای خیر بسیار نماید.(1)(12)

دوازدهم: بعد از ممات، ایشان را فراموش ننماید و از خیرات و مبّرات از ایشان غافل نشود.(13)

فصل چهارم : در حقوق اولاد است بر پدر و مادر

و آن بسیار است و به چهل و نُه چیز اقتصار می شود:

اوّل: در ایّام حمل، بِه بخورد تا فرزند، خوشرنگ و خوشبو شود.(1)

دوم: گاهی در ایّام حمل، کُندُر خورد که دل فرزند محکم و عقلش زیاد شود.(2)

سوّم: در ایّام حمل، سیب بخورد و خوردن شیر هم در ایّام حمل خوب است؛ موجب زیادتیِ عقل طفل است.(3)

و اگر زن را دشوار شد زاییدن، بر کوزه ی آب سه مرتبه بخواند: «بِسْمِ اَللهِ الَّذي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَلِيمُ الْكَرِيمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الأَرْضِينَ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحيْها»(2)«كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهارِ»(3) ، و قدری از آن آب بیاشامد و قدری از آن آب در میان دو پستانش و

ص: 74


1- امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: شما بی میل نیستید اگر پدر و مادر نسبی بگویند این فرزندِ ما نیست؟ همه گفتند هرگز میل به چنین کاری نداریم. حضرت فرمودند: «پس سعی و کوشش کنید دو پدر روحانیِ شما (حضرت محمّد (صلی اَللّه علیه وآله و سلّم) و حضرت علی (ع) که گرامی تر از پدر و مادر نسبی هستند شما را از خود نفی نکنند و فرزندی شما را رد ننمایند. بحارالانوار، 10/36
2- نازعات: 46
3- احقاف: 35

میان دو کتفش بپاشند، یا این که سوره ی اِنّا اَنْزَلْناه را بنویسد و بشوید و زن بیاشامد و از آن آب بر فرج او بپاشند،(4) یا این که در پیش او اِنّا اَنزَلناه را بخواند؛ و طرق دیگر هم در اخبار وارد است که این رساله را گنجایش نیست.

چهارم: وقت ولادت، نگاه به فرج او نکنند.(5)

پنجم: در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گویند، طفل از ترسیدن امّ الصّبیان (1) ایمن باشد.(6)

ششم: اگر پیش از بریدن ناف به قدر عدسی جاوشیر داخل کنند و دو قطره از آن در دماغ راست و یک قطره در دماغ چپ او بچکاند، فرزند دانا و باشعور شود.(7)

هفتم: کام او را با تربت(2) و آب فرات یا آب باران بردارند تا طفل، دوست اهل بیت(علیهم السّلام) شود و با خرما برداشتن هم خوب است.(3)(8)

هشتم: قبل از ولادت، از برایش نام بگذارند که اگر چنین نکند و سقط شود، روز قیامت از پدر گله کند.(9)

نهم: پسر را تا هفت روز محمّد، و دختر را نیز فاطمه گویند و بعد او را نام گذارند.(10)

دهم: نام او را نیک نماید؛ مثل محمّد که باعث برکت خانه و دعای مَلَک (4) است و اسم، علی که باعث طول عمر است؛(11) یا مثل اسمی که مشتمل باشد بر بندگیِ خدا؛(12) و در دختر خدیجه و فاطمه و سکینه بسیار خوب است.

یازدهم: او را عقیقه (5) نماید و عقیقه روز هفتم بهتر است و آداب عقیقه در این رساله گنجایش ندارد.(13)

ص: 75


1- همزاد
2- خاک کربلا
3- چنانچه حضرت زهرا(علیها السّلام) کام امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) را با «خرما» برداشتند. مکارم الاخلاق.
4- فرشته
5- عقیقه عبارت است از، قربانی کردن گوسفند برای فرزند که از حوادث و بلاها محفوظ بماند و در وقت ذبح گوسفند هم دعایی وارد شده که در کتاب مفاتیح الجنان اشاره شده است.

دوازدهم: او را ختنه نماید و در هفتم بهتر است،(14) که زمین از چهار چیز ناله می کند:

1. از بول ختنه نکرده؛

2. از آب غسل زنا؛

3. از ریختن خون ناحق؛

4. از خواب پیش از آفتاب.(15)

سیزدهم: گوش راست او را سوراخ کند و روز هفتم بهتر است.(16)

چهاردهم: روز هفتم، تمام سر او را یا قدری از آن را بتراشند که مبتلا به صداع (1) نشود.(17)

پانزدهم: به وزن موی آن، طلا یا نقره تصدّق نماید که طفل از بلاها محفوظ ماند.(18)

شانزدهم: مادر، بعد از ولادت، هفت یا نُه دانه ی خرما بخورد،(تا فرزند) دانا و زیرک شود.(19)

هفدهم: از پسری و دختریِ او سؤال نکنند و اگر دختر است دلتنگ نشوند؛ زیرا که اولاد دختر بهتر است؛ زیرا که دختر رحمت است و پسر نعمت، و خداوند از نعمت سؤال می کند و از رحمت، می آمرزد.(20)

هجدهم: او را در قنداقه ی زرد یا سفید بپیچد.(21)

نوزدهم: مادر او را شیر دهد اگر عفیفه و نجیبه باشد، والاّ زن عفیفه و نجیبه پیدا نمایند، که شیر را اقتضا و تأثیرِ تمام است.(22)

بیستم: بدون عذر، کم تر از دو سال او را شیر ندهند.(23)

بیست و یکم: از هر دو پستان شیر دهند که یکی آب و دیگری نان است.(24)

بیست و دوم: او را از خوردن نجاسات و خبائث منع نمایند.

بیست و سوّم: او را دوست دارند.(25)

بیست و چهارم: او را ببوسند که به هر بوسیدن حسنه ثبت شود.(26)

ص: 76


1- سرگیجه

بیست و پنجم: او را مسرور کنند تا خداوند روز قیامت ایشان را مسرور نماید. اگر پسر را مسرور کند، ثواب گریه از خوفِ خدای تعالی دارد و اگر دختر را مسرور کند، ثواب آزاد نمودنِ بنده ای از اولاد اسماعیل را دارد.(27)

بیست و ششم: از بازار، جهت ایشان چیز خریده، بیاورد که ثواب صدقه از برای محتاج بردن دارد.(28)

بیست و هفتم: تا هفت سال ایشان را واگذار نماید که بازی کنند.(29)

بیست و هشتم: پسر را بعد از سه سال و هفت ماه و بیست روز بگویند، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ»(صلّى الله عليه وآله و سلّم)( تا او هم) بگوید؛ و چون چهار سال تمام شود دست راست و چپ را از او سؤال کنند، اگر گفت، روزی او را به قبله نمایند و امر کنند او را که سجده کند و اگر نگفت او را تعلیم نمایند؛ و چون شش سال تمام شود رکوع و سجود، تعلیم او نمایند. و چون هفت سال تمام شود، وضوء و نماز را تعلیم او دهند و چون نماز را بجای آورد، گناهان والدین او آمرزیده شود؛ و بعد از هفت سالِ اوّل، او را ملازم خود گردانند و اخلاق و آداب را تعلیم او نمایند.(30)

بیست و نهم: قرآن و خط و کتابت، تعلیم او نماید.(31)

سی ام: همین که ده ساله شود، رختخواب آنها را جدا نمایند.(32)

سی و یکم: از اصول دین (1) و اصول مذهب (2) و احادیث، او را تعلیم کنند.(33)

سی و دوم: او را از اهل علم کنند، یا کسبِ نیک تعلیم او نمایند.(34)

سی و سوّم: شناگری یاد پسران دهند.(35)

سی و چهارم: تکلیف شاقّه (3) به او نکنند.(36)

سی و پنجم: وعده ی نیک به ایشان دهند و وفا کنند.(39)

سی و ششم: میان دو فرزند فرق نگذارد، مگر این که از اهل علم و صلاح باشد.(40)

ص: 77


1- 1. توحید، 2. نبوّت، 3. معاد
2- 1. عدل،2. امامت
3- کارهای سخت و طاقت فرسا که از حدّ توان بچّه ها بیرون است.

سی و هفتم: لباس ایشان را خشن و درشت(1) کند تا به همان قِسم یاد گیرند و غیرِ آن بر ایشان شاقّ نباشد.

سی و هشتم: به پاکیزگی، ایشان را بزرگ نماید تا به آن آموخته (2) شوند.(3)

سی و نهم: دست و دهان ایشان را پیش از خواب بشویند یا خوب پاک نمایند و الاّ در خواب بترسند.(41)

چهلم: دختر را زودتر از پسر چیز دهند.(42)

چهل و یکم: قاووت(4) به ایشان بخورانند که استخوان ایشان محکم شود.(43)

چهل و دوم: انار به ایشان بخورانند تا زودتر به جوانی رسند.(44)

چهل و سوّم: دختر را پنج ساله نبوسند و به دامان ننشانند.(45)

چهل و چهارم: دختر و پسر را تزویج نمایند.(46)

چهل و پنجم: دختر را شوهر نیک و پسر را زوجه ی نیک دهند.(47)

چهل و ششم: بر آزار ایشان صبر کنند و ایشان را عاق ننمایند که موجب غضب خداوند است.(48)

و در بهشت درجه ای است که نمی رسد به آن مگر:

1. امام عدل؛

2. و خویشی که احسان به خویشان خود کند؛

3. و صاحب عیالی که بر آزار ایشان صبر نماید؛

ص: 78


1- زبر
2- عادت کنند.
3- امام سجّاد(علیه السّلام) فرمودند:... امّا حقّ فرزند تو، آن است که بدانی او از تو است و در این دنیا وابسته ی به تو می باشد. خوب باشد و تو مسئولی از سرپرستیِ او که خوب او را به خدایش راهنما باشی و او را در طاعت خدا کمک کنی و در اطاعت از خودت او را یاری نمایی و بر عمل او ثواب خواهی برد و در صورت گناه او کیفر خواهی دید. پس درباره ی او کاری کن که در دنیا اثر نیکویی داشته باشی که خود را به آن آراسته نمایی و نزد پروردگار نسبت به او معذور باشی به خاطر سرپرستی و تربیت خوبی که از او کردی و نتیجه ی الهی که از او گرفتی و لا قُوَّةَ إلا بِاللهِ. بحار الانوار، 345/2.
4- مخلوط آرد نخود بو داده و شکر

چهل و هفتم: چون عبادتی نمود، او را اِنعام(1) کنند.(48)

چهل و هشتم: او را با کودکان نانجیب و بد عمل، همنشین و هم صحبت نکنند.(49)

چهل و نهم: چشم و دل او را از طعام سیر دارند.(50)

و اگر کسی را اولاد نشود

بر انگشتر فیروزه بکند: رَبِّ لَا تَذَرْنی فرداً و أَنْتَ خَيْرُ الوَارِثِينَ؛ تا روزی هفتاد مرتبه این آیه را بخواند؛(51) یا این که قصد کند اگر خداوند فرزند، روزی کند، او را «محمّد» یا «علی» نام نهد؛(52) یا در خانه کاسنی بکارد؛(53) یا سه روز بعد از نماز صبح و عشاء، «سبحانَ الله» و «استغفرُالله»، هر یک را هفتاد مرتبه بگوید و این آیه را: اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً يُرْسِل السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ یمِدْرَاراً وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَاراً(2).

و در شب سوّم با زن خود جماع کند،(54) یا آن که در شب یا روز، صد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبّى وَ أَتُوبُ إِلَيهِ» و نُه نوبت «سبحانَ الله» و یک نوبت استغفار مذکور را بگوید؛ یا آن که در سجده ها بگوید: «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةٌ طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ»(3) «رَبِّ لَا تَذَرْني فرداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الوارِثينَ»(4)؛ یا در هر صبح و شام هفتاد مرتبه «سُبْحانَ الله» و ده نوبت «أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْه» و نُه نوبت «سُبْحَانَ الله» و یک نوبت استغفار مذکور را بگوید.

و ادعیه ی دیگر هست، بیش از این، (ولی) این رساله گنجایش ندارد.(55)

ص: 79


1- تشويق
2- نوح: آیات 10، 11 و 12
3- سوره ی آل عمران آیه ی 38
4- سوره ی انبیاء، آیه ی 89

ص: 80

باب هشتم : در آداب خانه است و آن بسیار است

به چهل و پنج چیز اکتفا می شود:

اوّل: وسعت داشتن .(1)

سه چیز است که راحتِ مؤمن در آن است:

1. خانه ی با وسعت که عیب های او را مخفی دارد؛

2. و زن صالحه یی که مُعین باشد او را در امورات آخرت و دنیا؛

3. و خواهر و دختری که شوهر دهد آنها را؛(2)

و خانه ی وسیع، از سعادت مرد است؛ چنانچه مأثور است که:

الف: خانه ی وسیع، شباهت داشتن اولاد؛

ب: چهارپای راهوار؛(1)

پ: همسایه ی نیک؛

ج: زوجه ی خوش رویِ دین دار؛

از سعادت مرد است؛ چنانچه ضدِّ این ها از شقاوت است.

دوم: زیاده از قدرِ احتیاج نباشد که وبال است در قیامت و او را

ص: 81


1- تیزرو

تكليف کنند که بردارد.(2)

سوّم: قصد مباهات و فخریّه، به برادرانِ دینی نکند که در قیامت او را تا طبقه ی هفتم آتش کنند و به گردن او اندازند تا به قعر جهنّم اندر رود.(5)

چهارم: دیوار خانه را زیاده از هشت ذراع بالا نبرد(6) که شیطان و اجنّه جای می گیرند و اگر زیاده باشد، آیة الکرسی بر آن نویسند.(7)

پنجم: نقاشی و تصویر بر آن نکشند، که ملائکه داخل نمی شوند و نماز در آن مکروه است.(8)

ششم: فرش او را نیک نمایند، که سه چیز از مروّت است:

الف: چهارپای خوب؛

ب: غلام خوب؛

پ: فرش نفیس؛(9)

هفتم: محلّ نماز را علی حدّه(1) قرار دهد.(10)

هشتم: قرآن در آن بخوانند(10) که هشت چیز باعث برکت خانه است:

1. پیش از غذا دست شستن؛

2. اذان گفتن؛

3. عبادت الهی جلَّ شَأنُه کردن؛

4. قرآن خواندن؛

5. کاسنی کاشتن؛

6. چراغ را پیش از غروب افروختن؛

7. گاو و گوسفند شیرده نگاه داشتن؛

8. کبوترِ سفید و «یاهُو»(2) در خانه جای دادن.(11)

نهم: حیوان در خانه نگاه دارد، بخصوص کبوتر و مرغ و خروس که باعث

ص: 82


1- جداگانه، جایی را برای ادایِ نماز اختصاص دادن
2- کبوتر یاهو: کبوتری است که صدایی مانند کلمه ی «یاهو» دارد و بهترین و زیباترین و گران ترین اقسام کبوترهاست.

دفع اجنّه و شیاطین است و خروسِ سفیدِ دو تاج که باعث حفظ خانه و هفت خانه که اطراف آن از بلا (می شود) و حیوانِ حلالِ گوشتِ شیرده بسیار خوب است.(12)

دهم: فاخته و پرستو(1) در خانه جای ندهند.(13)

یازدهم: سگ در خانه نگاه ندارند که مانع از دخول ملائکه است؛(14)

چنانچه مأثور است که پنج چیز مانع دخول ملائکه است:

1. از خانه خاکروبه به بیرون نبردن؛

2. و نقش صورت نمودن؛

3. و آلات شطرنج و نرد در خانه گذاردن؛

4. و سگ در خانه بودن؛

5. شراب در خانه بودن.(15)

دوازدهم: اطراف بام خانه را دیوار کشند.(16)

سیزدهم: بدون احتیاج بنّایی نکند.(17)

چهاردهم: صحن و درب خانه را جاروب کند که فقر را بر طرف می کند.(18)

پانزدهم: ظرف ها را بشویند(19) که شستن آنها باعث غنا است و نشُستن، باعث فقر و لیسیدنِ شياطين.(20)

چهار چیز در خانه موضع شیاطین است:

1. آنچه از دیوار که از هشت ذراع، زیاده است؛

2. خاکروبه که جمع شود؛

3. دستمالی که با آن دست پاک می کنند، هرگاه شسته نشود؛

4. ظرفی که به آن بول می شود، هرگاه شسته نشود.(21)

شانزدهم: در خانه ی تاریک بدون چراغ داخل نشود که خوف صّرع است.

هفدهم: اَولی آن است که در مهتاب بدون حاجت چراغ روشن نکند.(22)

ص: 83


1- چلچله

هجدهم: چراغ را قبل از غروب روشن کنند که دافع فقر است.(23)

نوزدهم: وقت خواب چراغ را خاموش کنند که خوف سوختن خانه است.(24)

بیستم: چون چراغ را در خانه بگذارد، بگوید: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنا نُوراً نَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ، وَ لَا تَحْرِمْنا نُورَكَ يَوْمَ نَلْقَاكَ وَ اجْعَلْ لَنا نُوراً إِنَّكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»(1)

بیست و یکم: چون چراغ را خاموش کند بگويد: «اَللّهُمَّ أَخْرِجْنَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إلَى النُّور»(2)(25)

بیست و دوم: چون خانه بخرد یا بسازد، ولیمه(3) بدهد که باعث مبارکیِ او است.

بیست و سوم: در خانه کاسنی بکارد که باعث ازدیاد مال و اولاد است.(26)

بیست و چهارم: خانه را درب بگذارد و پرده بیاویزد.(27)

بیست و پنجم: در خانه ی شکسته به سر نبرد(28) که چند کس هستند که خداوند حفظ خود را از ایشان بر می دارد:

1. نمازگزارنده ی میان راه؛

2. و سر دهنده ی چهارپا میان راه(4)؛

3. و سُکنی کننده در خانه ی شکسته.(29)

بیست و ششم: در تابستان در پنج شنبه بیرون آید و در زمستان، جمعه داخل شود.(5)(30)

بیست و هفتم: در خانه، تنها نخوابد که شیطان بر او مستولی شود.(31)

بیست و هشتم: چون به درِ حجره رسد «بِسمِ الله» بگوید تا شیطان بگریزد.(32)

ص: 84


1- خداوندا! برای ما نوری قرار ده که به واسطهٔ آن در بین مردم راه رویم و ما را از نورت محروم نکن فردای قیامت به درستی که خدایی به جز تو نیست. حلیة المتقین، باب دوازدهم، فصل دهم.
2- خداوندا! ما را از تاریکی خارج کرده و به روشنایی برسان.
3- اطعام نمودنِ جمعی از آشنایان
4- سدّ معبر کردن به وسیله ی مَرکب
5- هنگام اساس کشی و خانه به خانه شدن

بیست و نهم: چون داخل شود، سلام کند تا برکت نازل شود.(33)

سی ام: سرِ ظرفِ آب و طعام را باز نگذارند.(34)

سی و یکم: در خانه ی همسایه نظر نکند؛(35) چنانچه از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأثور است که شش خصلت خداوند از برای من نخواسته است، من نیز از برای امامان و فرزندانم و شیعیان ایشان نخواسته ام:

1. در نماز با دست و ریش و جامه بازی نمودن؛

2. و فحش گفتن در روزه؛

3. منّت گذاردن بعد از تصدّق؛

4. جُنب به مسجدها رفتن؛

5. بر قبور خندیدن؛

6. بر خانه های مردم مشرف شدن.(36)

سی و دوم: بعد از خوابِ اوّلِ شب، از خانه بیرون نرود.(37)

سی و سوّم: وقت بیرون رفتن از خانه بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ أَمَنْتُ بِاللَّهِ وَ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ مَا شَاءَ الله لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ».(1)

سی و چهارم: وقت داخل شدن، سوره ی «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَد»، بخواند، فقر را بر طرف می کند.(39)

سی و پنجم: بعد از بیرون رفتن ده مرتبه توحید بخواند تا در حفظ الهی باشد تا برگردد و اگر نیز این دعا را بخواند، کارهای دنیا و آخرت او برآورده شود:

«بِسْمِ اللهِ، حَسْبِيَ اللهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ. اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ أُمُورى كُلِّها و أَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيا وَعَذَابِ الْآخِرَة».(2)(40)

ص: 85


1- به نام خدا! ایمان آوردم به خدا، توکّل کردم به خدا، آنچه خدا خواهد و هیچ جنبش و قدرتی نیست مگر به وسیله ی خدا.
2- به نام خدا! خدا کفایت کننده است مرا. بر خدا توکّل می کنم. خداوندا! از تو خیر می خواهم در جمیع کارهایم و پناه می برم به تو از رسوایی دنیا و آخرت.

سی و ششم: چون از حجره بیرون آید بگوید: «بِسْمِ اللهِ خَرَجْتُ وَ عَلَى اللهِ تَوَكَّلْتُ وَ لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ».(1)(41)

سی و هفتم: چون از حجره بیرون آید (اگر) انگشتر را بر کف دست بگرداند و در آن نظر کند و سوره ی: «إِنَّا اَنْزَلْنَا» را بخواند و بگوید: آمَنْتُ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ آمَنْتُ بِسِرِّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلانِيَتِهِم(2)، در آن روز مکروهی نبیند.(42)

سی و هشتم: در خانه، سرکه بیندازد که باعث حصول غنا(3) و رفع ناخوشی است.(43)

سی و نهم: از خانه چیز نخورده، بیرون نرود مگر آن که صائم(4) یا سیر باشد.

چهلم: با زینت از خانه بیرون رود، مثل ارباب مصیبت ژولیده بیرون نیاید.

چهل و یکم: به همسایه اذیّت ننماید، بلکه او را اکرام نماید، (که) باعث آمرزش گناه است.(44)

چهل و دوم: از خانه نقل مکان به خانه ی دیگر، بدون جهتِ لازمه نکند.(45)

چهل و سوّم: در خانه، آبی که زیاده از کُر(5) باشد یا جاری، (6) قرار دهد، اقرب به تطهیر است (7).

ص: 86


1- به نام خدا خارج می شوم و بر خدا توکّل می کنم و نیست قدرتی مگر به وسیله ی خدا.
2- به خدایی که تنهاست و شریک ندارد ایمان آوردم و ایمان آوردم به نهان و آشکار آل محمّد(علیهم السلام).
3- بی نیازی از مردم
4- روزه دار
5- آب کُر، مقدار آبی است که اگر در ظرف که درازا و پهنا و گودیِ آن هر یک سه وجب و نیم است بریزند، آن ظرف را پر کند و وزن آن صد و بیست و هشت من تبریز، بیست مثقال کم تر است که تقریباً 377 کیلوگرم می شود. توضیح المسائل مراجع.
6- آب جاری، آبی است که از زمین بجوشد و جریان داشته باشد؛ مانند آب چشمه و قنات. توضیح المسائل مراجع عظام.
7- یعنی آب قلیل (کم) که به ملاقات نجاست، نجس می شود قرار ندهد.

چهل و چهارم: خانه ی خود را نزدیک مسجد قرار دهد که شومیِ خانه در:

الف: تنگی و بدی همسایه؛

ب: و دوریِ آن از مسجد است؛ چنانچه شومیِ زن در:

الف: زيادتيِ مه؛

ب: و نزاییدن؛

پ: و اطاعت ننمودنِ شوهر است.(46)

و شومیِ حیوان در:

الف: لگد زدن؛

ب: و گرانیِ قیمت؛

پ: و تمکین از سواری ننمودن است.

و شومیِ غلام و کنیز در:

الف: عبوس(1) (بودن)؛

ب: و اطاعت نکردن؛

پ: و خیانت نمودن است.(47)

چهل و پنجم: اذان در خانه بگوید تا باعث برکت و زیادتیِ مال و اولاد، و محتاج به طبیب نشدن باشد.(48)

و آداب دیگر هم هست به همین مقدار اختصار شد.(2)

ص: 87


1- کج خُلقی
2- روایات این باب در کتاب بحارالانوار، ج 76، ص 166 موجود می باشد.

ص: 88

باب نهم : در آداب تجارت

بدان که مستحبّ مؤكّد است کسب و تحصیل رزق بر وجه حلال نمودن؛(1) چنانچه مأثور است که رزق ده جزء دارد، نُه جزء آن در کسب و یک جزء آن در باقی است(2) و طالب حلال مثل مجاهدِ فی سبیلِ الله است و ترک آن موجب حبس رزق است؛(3) چنانچه مأثور است که سه طایفه اند که دعای ایشان مستجاب نمی شود:

1. نفرین مرد درباره ی زوجه ی خود. خداوند می فرماید که، «اگر نمی خواهی او را طلاق بگو».(4)

2. کسی که قرضی به کسی دهد بدون شاهد و آن شخص ابا نماید؛(1) نفرین او درباره ی آن شخص مستجاب نمی شود. خداوند می فرماید: «من تو را امر نمودم به گرفتنِ شاهد، پس با خود چنین نموده ای».

3. دعای کسی که در خانه ی خود بنشیند و دعا کند: خداوندا! مرا روزی ده. دعای او مستجاب نمی شود، خداوند می فرماید:

«من تو را امر به طلب نموده ام، خودت، خود را محروم نموده ای».

ص: 89


1- منکر شود

خلاصه، پس باید به جهت رفع احتیاج، کسب نمود تا محتاج به خلق نشود؛ زیرا که هیچ چیز بدتر از احتیاج نیست. دنیا و آخرت از دست شخص بیرون میرود،(5).

و اگر بخواهد کسب او حلال و طیّب و طاهر باشد، پس آداب آن را ملاحظه نماید و عمل نماید تا خداوند ابواب برکت به او بگشاید. و آداب آن بسیار است (که) به چهل و نُه چیز اکتفا می نماییم:

اوّل: از مکاسب محرّمه(1) که در کتب فقهیه مذکور است احتراز نماید.(6)

دوّم: احکام وی را از مجتهدین که جامع الشرایط باشند اخذ نماید(2).(7)

سوّم: از ربا احتراز نماید.(8)

چهارم: قَسَم یاد ننماید نه حق و نه باطل.(9)

پنجم: (هنگام فروش) عیب متاع را کتمان ننماید.(10)

ششم: مدح متاعی را که می خواهد بفروشد ننماید.(11)

هفتم: متاعی را که می خواهد بخرد مذمت ننماید.(12)

هشتم: دروغ نگوید(3).(13)

نهم: در جمله ی معاملات، غالباً استخاره نماید.(14)

دهم: هرگاه با کسی معامله نمود و او پشیمان شد، اقاله(4) نماید تا خداوند گناهان او را اقاله نماید.

چهار طایفه را خداوند نظر رحمت به ایشان می فرماید:

1. کسی که پشیمانی را اقاله نماید؛

ص: 90


1- کسب حرام مانند، خرید و فروش شراب، نجاسات، اسباب قمار، اسباب نوازندگی و موسیقی، اثاث دزدی و رشوه گیری و رباخوری و مانند اینها.
2- قَالَ عَلِيٌّ (علیه السّلام): «يا مَعْشَرَ التَّجار اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَر»، ای جماعت تجّار! اوّل احکام کسب را یاد بگیرید و سپس تجارت کنید» (روضة الواعظین، 465
3- پیامبر بزرگ اسلام فرمودند: «تاجری که با تمام وجودش در راستی است، روز قیامت در صف صدّیقین و شهدا محشور می شود» (محجة البيضاء، 140/3)
4- پس گرفتنِ جنس فروخته شده

2. و کسی که درمانده ای را فریادرسی نماید؛

3. و کسی که بنده ای را آزاد نماید؛

4. و کسی که عزبی(1) را تزویج کند.(15)

یازدهم: معامله را به سهولت نماید.

دوازدهم: به طرف مقابل احسان نماید.

سیزدهم: هرگاه کسی به او بگوید از برای من متاعی بخر، و خود، آن متاع را داشته باشد، متاعِ خود را به او ندهد مگر این که اتّهام نباشد.(16)

چهاردهم: اگر کسی بگوید که از برای من، فلان متاع را بخر، از برای خود نخرد.(17)

پانزدهم: اگر تراز و داری خوب نداند، متعرّض آن نشود.(18)

شانزدهم: کم نفرو شد.(19)

و در بعضی کتب مسطور است که پنج طایفه را در قیامت تکلیف کنند به چیزی که از عهده ی آن بر نیاید:

1. کسی که کم فروشد، کوه آتش را به او امر نمایند که از ترازوی آتش بکشد؛

2. کسی که تهمت بزند؛ او را بر آتش بنشانند و گویند از عهده ی آن تهمت بر آی؛

3. و کسی که صورتِ جسم دار، از صاحب روح کِشَد؛ امر نمایند او را که روح در او دمد؛

4. کسی که خوابِ دروغ گوید، جو به او بدهند که گره بزند؛

5. کسی که عمارت کند زیاده از احتیاج، امر کنند که بردارد.(20)

هفدهم: خُلق خود را با ارباب معامله خوش نماید.(21)

هجدهم: در تراز و زیاد بدهد و کم بگیرد.(22)

ص: 91


1- مجّرد

نوزدهم: از بازار زود بیرون بیاید.(23)

بیستم: با افراد ناشناس و مشکوک، کم مخالطه کند.(24)

بیست و یکم: با کسانی که کار بر ایشان بسته باشد، معامله نکند.(25)

بیست و دوم: با صاحبانِ ناخوشیِ مُسری،(1) معامله ننماید.(26)

بیست و سوّم: با کسانی که باکی به گفت و شنید خود ندارند، معامله نکند.(27)

بیست و چهارم: تدلیس(2) نکند، و فریب ندهد طرف مقابل را.

بیست و پنجم: در تاریکی معامله نکند.(28)

بیست و ششم: حبوبات را نگه ندارد به قصد آن که گران شود.(29)

بیست و هفتم: پیش از قافله بار نکند.(30)

بیست و هشتم: وکیل از جانب بادیه نشینان نشود.(31)

بیست و نهم: به کسی که وعده ی احسان نمود، وفا نماید.(32)

سی ام: فیمابین ارباب معامله فرق نگذارد و میان مُماکِس(3) و غیر آن فرق نگذارد، موجب برکت است.(33)

سی و یکم: خط نوشتن و حساب نمودن بیاموزد.(34)

سی و دوم: هرگاه معامله نمودند یا قرض، داد و ستد نمودند، یادداشت بنویسند.(35)

سی و سوم: اقّلاً دو عدد بر او شاهد گیرند.(36)

سی و چهارم: در مکیل به کیل، و موزون به وزن، و معدود به عدد، خرید و فروش نمایند.(37)

سی و پنجم: نان و خمیر را در قرض دادن مضایقه نکند که موجب فقر است؛ چنان چه آتش و نمک را منع نکنند.(38)

سی و ششم: زیاده از قدر احتیاج، از مؤمنین منفعت نگیرد.(39)

ص: 92


1- بیماری واگیردار
2- جنس را غیر واقع جلوه دادن پیش چشم مشتری
3- کسی که در کم کردنِ قیمت جنس بسیار اصرار می ورزد.

سی و هفتم: به آسانی خرید و فروش و داد و ستد نمایند.(40)

سی و هشتم: خوب را بخرد که موجب برکت است و پست نخرد که موجب کمیِ برکت است.(41)

سی و نهم: بعد از آن که معامله متحقّق شد، طلب کم نمودنِ عِوَض(1) را نکند.(42)

چهلم: در قیمت گوسفند قربانی و کفن و بنده مماکسه(2) نکند.(43)

چهل و یکم: با کسانی که از حرام اجتناب ندارند معامله نکند. (44)

چهل و دوم: شکایت از کسادی و خوردنِ سرمایه نکند.(45)

چهل و سوّم: وقت داخل شدن در بازار بگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْئَلُكَ مِنْ خَيْرِها وَ خَيْرِ أَهْلِها وَ اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّها وَ شَرِّ أَهْلِها»(3)، تا خیر بازار روزیِ او شود و از شرّ او محفوظ بماند.(46)

چهل و چهارم: وقت داخل شدن نیز این دعا را بخواند تا ثواب یک حج به او داده شود: «اَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اللهُ أَكْبَرُ كَبيراً وَ الْحَمْدُ للهِ كَثيراً وَ سُبْحَانَ اللهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيُّ الْعَظِيمِ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ».(4)(اگر این دعا را) وقت دخول مسجد نیز بگوید، ثواب مذکور را به او دهند.(47)

چهل و پنجم: وقت دخول ايضاً بگوید: «اَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إلاّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ»(5)

ص: 93


1- جنس
2- اصرار در کم کردنِ قیمت
3- خداوندا! از تو خیر آن و خیر اهل آن را می خواهم و به تو پناه می برم از شرّش و شرّ اهل آن
4- شهادت می دهم که نیست خدایی به جز «الله» و یکتایی است که شریک ندارد و بزرگ تر است، بزرگواری مطلق و حمد کثیر برای خدا است. تسبیح خدا را در صبحگاه و شبانگاه به جا آور و نیست قوّت و قدرتی جز به وسیله ی خدای بلند مرتبه ی بزرگ و درود خدا بر محمّد و آل پاک او باد
5- شهادت می دهم که نیست معبودی به جز «الله». یکتایی که شریک ندارد و شهادت می دهم که حضرت محمد (صلّی الله و علیه وآله وسلّم) بنده و رسول خدا است.

هزار هزار، حسنه در نامه عمل او نویسند.(48)

چهل و ششم: در بازار ذکر الهی بکند تا به عدد آنچه در بازار است از بازبان و بی زبان، از گناهان او آمرزیده شود.(49)

چهل و هفتم: ایضاً وقت داخل شدن بازار بگوید: «سُبْحَانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ وَ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(1)، به عدد آنچه خداوند خلق فرموده است تا روز قیامت در نامه ی عمل او، حسنه ثبت شود.(50)

چهل و هشتم: (اگر) وقت خریدنِ متاع سه مرتبه بگوید: «اَللَّهُ أَكْبَرُ اَللَّهُمَّ إِنِّي اِشْتَرَيْتُهُ اَلْتَمِسُ فِيهِ مِنْ فَضْلِكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْ لى فيهِ فَضْلاً، اَللّهُمَّ إِنِّي اِشْتَرَيْتُهُ، اَلْتَمِسُ فِيهِ مِنْ رِزْقِكَ، فَاجْعَلْ لِي رِزْقاً»(2)، باعث برکت متاع خواهد شد.(51)

چهل و نهم: وقت نماز، مبادرت به نماز نماید.(52)

و آداب تجارت و ادعیه ی بازار زیاده از آن است، به همین قدر اکتفا شد تا عمل آسان شود و اگر عمل به همین شود، ابواب برکت و وسعت رزق و روزی به او گشوده شود و از خیر دنیا و آخرت با بهره گردد.

ص: 94


1- تسبیح کن خدا را و ستایش برای خدا است و نیست معبودی به جز «الله» یکتایی که شریک ندارد. پادشاهی و ستایش برای او است، زنده می کند و می میراند و او زنده است که نمی میرد، جمیع خیرها به دست او است و او بر هر کاری قادر است.
2- خدا بزرگ تراست. خدایا! من این متاع را خریدم، خداوندا! تقاضا دارم از فضل تو در این متاع .پس درود بفرست بر محمّد و آل محمّد و فضل و برکت خودت را برای من در آن قرار بده. خداوندا! خریدم این متاع را و از تو تقاضا دارم در آن چیز از رزق تو، پس قرار بده برای من رزق را.

باب دهم : در آداب زراعت است

اشاره

در آداب زراعت است و منفعت آن بسیار است و شغل غالب انبیاء(1) و کیمیای بزرگ، و باعث نفع حیوانات است(2) و موجب استغفار آدمیان است در حیات و ممات؛(3) چنانچه صادق آل محمّد(علیه السّلام) فرمودند که: شش خصلت است که مؤمن به آنها منتفع می شود بعد از مردن :

1. فرزند صالحی که از برای او استغفار نماید؛

2. و مصحفی(1) که از او بماند و تلاوت شود؛

3. و چاهی که بکند؛

4. و درختی که بکارد؛

5. و به تصدّق، آبی را جاری کند؛

6. و سنّت نیکی در میان مردم بگذارد.(4)

و آداب آن بسیار است (که در این جا) که به دوازده چیز اکتفا می شود:

اوّل: در زمین غصب شده زراعت نکند که خداوند چهار زمین را طوق کند و به گردن شخص می آویزد:

ص: 95


1- قرآن مجید

ص: 96

آداب صدقه دادن

دراین مقام مناسب است ذکر آداب صدقه؛ چون اصل باب مختصر است.

بدان که صدقه دادن باعث:

1. اداء دين؛

2. و زيادتیِ برکت؛

3. و دفع مردن بد و هفتاد نوع بلا است؛

4. موجب طول عمر است؛

5. سایه ی قیامت است؛

6. موجب زیادتیِ مال است؛

7. باعث رفع مرض است؛

8. و بهتر است از آزاد نمودنِ بنده؛

9. موجب خشنودیِ خدا است؛

10. سنّت انبیاء است؛

11. طریقه ی اوصیاء است.

و در شریعت مقدّسه تأکید تام از برای او واقع شده، خصوص از برای مریض و طفل و در اوّل صبح اگر تصدّق دهد، سلامتی روز را از برای خود خریده باشد و همچنین اگر در شب تصدّق دهد.(1)

و آداب آن بسیار است از آن جمله، شانزده چیز بیان می شود:

اوّل: در سرّ و پنهانی دادن که:

1. غضب پروردگار را خاموش می کند؛

2. و فقر را تمام می کند؛

3. و عمر را زیاد می کند؛

4. و در زیر سایه عرش در قیامت جای خواهد داشت؛

5. و گناه را محو می کند؛

ص: 97

6. و حساب را آسان می کند.

دوّم: در اوقات شریفه دهد، مثل جمعه و رجب و شعبان و رمضان و روز عرفه و غدیر و امثال آن که اجر و ثواب آن مضاعف است.

سوم: در اوقات صحّت بدهد که باعث مریض نشدن می باشد.

چهارم: به مؤمن بدهد.

پنجم: ارحام و خویشان را بر دیگران مقدّم دارد.

ششم: اهل علم را بر غیر ایشان مقدّم بدارد.

هفتم: دست او را ببوسد.

هشتم: از فقیر التماس دعا نماید که دعایش مستجاب است؛ چون دوازده کس دعای ایشان مستجاب است:

1. دعای فقیر در حقّ مُعطی(1)؛

2. دعای مریض در حقّ عیادت کننده؛

3. دعای والدین در حق ولد؛

4. دعای میّت در حقّ احیاء(2)؛

5. دعای زوجه در حقّ زوج؛

6. دعای مظلوم در حقّ ظالم و دعای مظلوم در حقّ کسی که انتقام او را بکشد؛

7. دعای معلّم در حق متعلّم؛

8. دعای حاجّ و معتمر(3)؛

9. دعای مهمان در حقّ میزبان؛

10. دعای مؤمن در حقِّ مؤمنِ صائم.

نهم: منّت بر او نگذارد که از ثواب آن محروم می شود.

ص: 98


1- عطا کننده
2- زنده ها
3- کسی که عمره بجا می آورد.

دهم: با حُسن خلق به او بدهد.

یازدهم: کاری که موجب خجلت او باشد، نکند.

دوازدهم: به دست خود بدهد.

سیزدهم: بسیار نشمرد.

چهاردهم: قبل از سؤال بدهد و امّا بعد از سؤال البته ردّ ننماید، خصوص اگر در شب باشد اگر چه سائل مجهول الحال باشد.

پانزدهم: به صاحبان عزّتِ فقیر بدهد، که حال ایشان معروف نیست.

شانزدهم: مال خوب تر را بدهد و حلال باشد.

ص: 99

ص: 100

باب یازدهم : درآداب معاشرت با خلق

بدان که لابدّ است از برای ایشان به جهت رفع حوائج و تحصیل مثوبات و بقاء نظم و عیش، از معاشرت با اصناف مردم؛ پس باید بداند آداب آن را و حقوق ایشان را و رعایت این معنی نماید تا خیر دنیا و آخرت جمع گردد و اگر چنین ننماید، خسارت دارَین از برای او مهیّا است و آداب آن بسیار است.(1)

و به صد چیز اکتفا می شود:

اوّل: با شش طایفه مجالست نماید:

1. علماء، که از علم ایشان منتفع می شود؛

2. عقلاء، که دانا می شود؛

3. کریم ها، که از کَرَم ایشان منتفع می شود؛

4. فقراء، که از خدا راضی می شود و قلبش نرم می شود؛

5. صلحا، از عمل ایشان با بهره می گردد؛

6. معمَّرین(1) ، از تجربیّات ایشان آگاه می گردد؛(2)

ص: 101


1- سالخوردگان

دوّم: با چهارده طایفه معاشرت و مجالست نکند:

1. با ظَلَمه(1)؛ چون با ایشان شریک می گردد.(3)

2. با بخیل: چون از تو چیز می خواهند و به تو چیزی نمی دهند.(4)

3. دروغگو: دور را نزدیک می نماید و نزدیک را دور می نماید.(5)

4. فاسق: شخص را به یک لقمه می فروشد و داخل معصیت می کند.(6)

5. احمق: می خواهد نفع برساند، ضرر می رساند.(7)

6. قاطع رَحِم(2): در سه جای قرآن ملعون است.(8)

7. با پست رتبه ها: پست رتبه می شود.(9)

8. با متّهم ها (3): متّهم می شود و ظنّ بد به او برده می شود.(10)

9. با اطفال: وَقعَش(4) تمام می شود.

10. با چاپلوس: کار ناروای خود را در نظرت زیبا می نماید.

11. اصحاب بدعت(5) : از ایشان شمرده می شود.(12)

12. کسی که مجالست با او نفع دنیوی و اخروی نداشته باشد.(13)

13. خائن: زیرا کسی که برای تو خیانت کند، روزی به خودِ تو خیانت می کند.(14)

سوّم: با ارباب عقل و دیانت و آزادی در امر، شور نماید تا ندامت در امور پیدا ننماید.(15)

چهارم: در مقام شور(6)، حقیقت حال را خوب بیان نماید؛ زیرا که بدون آن

ص: 102


1- ستمگران
2- کسی که از خویشان خود بریده و صله ی رحم نمی کند.
3- کسی که مردم به او سوءظن دارند.
4- شأن و منزلت
5- یعنی چیزی که از اصول و احکام و سنّت دین نباشد؛ ولی به دین اضافه کنند؛ مثل صوفی ها، وهّابی ها و مانند اینها (غیر شیعه)
6- مشورت

شور درست نیست.(16)

پنجم: در مقام شور، خیانت ننماید که خداوند عقل او را ازاله(1) فرماید.(17)

ششم: شور با مردان باشد و از زنان و صاحبان جُبن(2) يا بخيل يا حريص و پست مرتبه و فاسق نباشد.(18)

هفتم: با مردم محبت و دوستی نماید تا او را دوست دارند.(19)

هشتم: با صورت خوش با ایشان ملاقات کند.(20)

مأثور است که سه چیز است که زیاد می کند دوستیِ شخص را:

1. به صورت خوش ملاقات برادران نمودن؛

2. در مجلس ها جای از برای او دادن؛

3. او را به اسم نیک خواندن.(21)

نهم: کسی را که دوست دارد اظهار نماید که موجب ثبات و زيادتیِ آن (دوستی) است.(22)

دهم: به ایشان سلام نماید.(23)

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ولیّ مطلق فرمودند: «یا علی! سه چیز کفّاره است از معاصی»:

1. سلام را فاش نمودن؛

2. طعام دادن؛

3. نماز شب در حال خوابِ مردم، نمودن.(24)

یازدهم: به اطفال نیز سلام بکند.(25)

دوازدهم: بر فقرا بدتر از اغنیاء سلام نکند، (که) موجب غضب الهی است.(26)

سیزدهم: سلام را بلند بگوید.(27)

چهاردهم: اگر کسی به او سلام نماید؛ خوب جواب بگوید و بلند هم

ص: 103


1- زایل
2- ترس؛ صاحبان جُبن: افراد ترسو

بگوید (28)

پانزدهم: به دوازده طایفه سلام نکند:

1. یهودی؛

2. نصرانی؛

3. مجوس؛

4. شخصی که مشغول تخلّی باشد؛

5. شراب خورنده؛

6. شاعری که در شعر خود، نسبت معاصی دهد؛

7. ربا خورنده؛

8. فاسقِ آشکار فسق کننده؛

9. کسی که در حمّام باشد به نحوی که گذشت؛

10. کسی که مشغول نماز باشد؛

11. کسی که مخنّث باشد؛

12. کسی که مشغول بازی شطرنج و نرد؛ بلکه مطلق بازی باشد.(29)

شانزدهم: هرگاه مخاطب، سلام را نشنید تا سه مرتبه اعاده نماید.(30)

هفدهم: به ضمیر جمع باشد، مثلاً «سَلامٌ عَلَيْكُمْ».(31)

هجدهم: جواب سلام را بهتر بگوید.(1)(32)

نوزدهم: کوچک به بزرگ، کم به بسیار، مرور کننده بر نشسته، سوار به پیاده، سوار قاطر بر سوار حمار، سوار اسب بر سوار قاطر (سلام کند).(33)

بیستم: وقت ملاقات با کافر یا صاحب مرض، حمد کند بر اسلام و عافیت، بدون اینکه ناخوش بشنود.(34)

بیست و یکم: در وقت ملاقات، مصافحه و معانقه نماید، خاصّه مصافحه که باعثِ ریختنِ گناهان است.(35)

ص: 104


1- مثلاً بگوید: سلام عَلَیکُم وَ رَحمَةُ الله

بیست و دوم: در خانه اغیار، بدون اذن داخل نشود.(37)

بیست و سوّم :هرگاه کسی عطسه کند او را تسمیت کند(38) به لفظ: « يَرْحَمُكَ الله (1)» و امثال آن، و تا سه مرتبه استحباب دارد و زیاده از آن، تسمیت را ترک نماید.(39)

بیست و چهارم: عطسه را زشت و قبیح نکند.(40)

بیست و پنجم: در وقت شنیدنِ عطسه حمد الهی بکند به گفتن «اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمینَ»؛ چنانچه اگر صلوات هم بفرستد به این طریق: «اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمينَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِه»(2) از درد چشم و درد دندان ایمن گردد.(41)

بیست و ششم: آن که عطسه می کند؛ حمد الهی را بجا آورد، صلوات نیز بفرستد؛ چون عطسه امان است از مرگ تا هفت روز و دلیل است بر عافیت از مرض.(42)

و اگر چنین کند که بعد از عطسه دست خود را بر نی دماغ خود بگذارد و بگوید: «اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمينَ حَمْداً كَثيراً كَمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدِ لنَّبِيِّ وَ سَلَّم»(3) ، بیرون می آید از سوراخ دماغ چپ، مرغی که کوچک تر است از ملخ و بزرگ تر است از مگس و پرواز می نماید تا زیر عرش و از برای عطسه کننده استغفار می نماید تا روز قیامت.(43)

و عطسه، در حال ذکر حدیث و صحبت کاشف است از صدق آن.(4)

بیست و هفتم: معمّرین و ریش سفیدان را اکرام نماید(5) که جلیل شمردنِ

ص: 105


1- خداوند تو را رحمت فرماید
2- حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است و درود خدا بر حضرت محمّد و آل او باد.
3- حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است، حمد کثیر، همچنان که خدا، اهل حمد کثیر است سلام و درود خدا، بر محمّد و آل او باد.
4- دلیل بر راستیِ گفتار است.
5- امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: «وجود پیر سالخورده در خانواده اش همانند پیغمبر الهی است در امَتش»

آنها جليل شمردنِ خداوند است و احترام آنها موجب نجات از فَزَعِ قیامت است.(44)

بیست و هشتم: بر کوچکان رحم نماید (که) موجب خشنودی خداوند است.(45)

بیست و نهم: صاحبان تقوی را احترام نمایند.(46)

سی ام: اهل ایمان و تقوی را احترام نمایند که موجب تحصیل ثواب است.(47)

سی و یکم: اکرام را ردّ ننماید که ردّ نمی نماید آن را مگر حمار(1).(48)

سی و دوم: کسی که وارد شود او را استقبال و مشایعت نماید.(49)

سی و سوّم: کسی که وارد می شود هر جا صاحب خانه می گوید، بنشیند، و او را امیر بر خود قرار دهد.(50)

سی و چهارم: سخن مجلس را جایی اظهار ننماید، مگر:

1. خونی ریخته شود؛

2. مالِ حرام، حلال شود؛

3. یا حلال شود فَرجِ حرام.(51)

سی و پنجم: هرگاه پنج نفر باشند، دو نفر با هم در حضور دیگری نجوی(2) نکنند.(52)

سی و ششم: هرگاه مسلمی خبری به او دهد بر او اعتراض(3) نکنند؛ مثل آن است که صورت او را زخم کند مگر این که خلاف شرع بگوید.(53)

سی و هفتم: چهار زانو ننشیند؛ یا کاسه های زانو بلند کند و دست خود را بر ذراع بسته پیش زانوهای خود گذارد یا این که یک زانو را بر روی زمین گذارد

ص: 106


1- الاغ
2- در گوشی حرف زدن
3- در کلام دیگری حرف نزنند

و زانوی دیگر را بر روی آن گذارد.(54)

سی و هشتم: در مجلس، جایی که از شرافت او پست تر باشد بنشیند که خداوند و ملائکه بر او صلوات فرستند تا برخیزد، اگر از آن نشستن راضی باشد، و (این کار) از آثارِ تواضع است.(55)

سی و نهم: در مجلس که وارد شد اگر وسعت دادند برای او جایی را، اطاعت نموده بنشیند و الاّ هر جایی که مجلس وسعت داشته باشد، بنشیند. (56)

چهلم: رو به قبله بنشیند.(57)

چهل و یکم: رو به آفتاب ننشیند که آفتاب:

1. رنگ را تغییر می دهد؛

2. بوی را بد می کند؛

3. جامه را کهنه می کند؛

4. درد در بدن احداث می نماید. (58)

چهل و دوم: خنده ی تبسّم کند و از قهقهه احتراز نماید که از شیطان است و اگر قهقهه کرد، بگوید: «اَللَّهُمَّ لَا تَمْقُتُنی».(1)(58)

چهل و سوّم: خنده ی زیاد ننماید که دل را می میراند و ایمان را محو می نماید.(59)

چهل و چهارم: شوخی زیاد نکند، آبرو را بر می دارد و شخص را بی وقع می کند،(60) گاه گاهی ممدوح است؛ چنانچه با تبسّم نمودن بر روی مؤمن حسنه در نامه ی عمل او ثبت می شود؛ چنانچه از امام هشتم (علیه السّلام) مأثور است که:

1. هر کسی پی حاجتی برود و صورت خود را به گلاب بشوید، ذلّت به او نرسد.

2. کسی که سُؤر(2) مؤمنی را بخورد به قصد تواضع، خداوند البتّه او را داخل بهشت فرماید؛

ص: 107


1- خدایا مرا دشمن مدار
2- خورده

وکسی که تبسّم کند بر روی مؤمن، از برای او، خداوند حسنه نویسد و او را عذاب نکند.(61)

و در حدیث دیگر است که: هر کس که کثافتی از جامه ی مؤمنی بردارد، ده حسنه از برای او ثبت شود؛(62)

به همسایه اذیّت ننماید که اگر چنین کند بوی بهشت را نشنود و مأوای او جهنّم است.(64)

چهل و پنجم: اگر همسایه به او اذیّت نماید صبر نماید که موجب بلندیِ مرتبه است.(63)

چهل و ششم: به همسایه نیکی نماید که موجب آبادیِ خانه و زیادتی مال و طول عمر است.(65)

چهل و هفتم: چشم خود را در یک مجلس به یک نفر نیندازد؛ بلکه فیمابین همه تقسیم نماید.(66)

چهل و هشتم: در مصافحه، دست خود را بیرون نیاورد، تا دیگری بیرون نکند.(67)

چهل و نهم: اگر کسی با او همنشین شود از اسم و کسب او احوال گیرد، مگر این که او از گفتن کراهت داشته باشد.(68)

پنجاهم: چشم خود را فیمابین برادران خود بالمرّة(1) بر ندارد. (69)

پنجاه و یکم: صداقت نکند مگر با کسی که چهار صفت داشته باشد:

1. عيب صدیق(2) را عیب خود داند؛

2. زینت او و نیکی او را، زینت و نیکی خود بداند؛

3. مال و منصب حال او را نسبت به صدیق، تغییر ندهد؛

4. بخل نکند از صدیق، چیزی را که به آن قدرت داشته باشد.(70)

پنجاه و دوم: خُلق خود را با مردم نیک کند، (که) موجب رفع گناه و کمال

ص: 108


1- یک مرتبه و دفعی
2- دوست

ایشان است و ثواب روزه دارد؛ و سنگینی ترازوی عمل است.(71)

مأثور است که چهار چیز است که هر که داشته باشد، ایمان او کامل است و اگر از پا تا گردن گناه گرفته باشد او را ضرر نکند:

1. راستی؛

2. اداء امانت؛

3. حياء؛

4. حُسن خلق که موجب جمیع خیر دنیا و آخرت است؛(72)

5. سوء خُلق موجب خُسران دارَین و عداوت خلق و قبول نشدن توبه است.

پنجاه و سوّم: با خَلق الفت گیرد که اگر چنین نباشد؛ خیر ندارد.

پنجاه و چهارم: نرم و نرم گو باشد.(73)

پنجاه و پنجم: گشاده رو باشد.(74)

از صادق آل محمد(علیهم السّلام) مأثور است که سه چیز است که هر کس بیابد یکی از آنها را، خدا واجب گرداند بر او بهشت را:

1. در تنگی اتفاق نمودن؛

2. به همه ی عالم گشاده رو بودن؛

3. و به نفس خود انصاف دادن که قدر و قابلیّت و سعادت خود را از روی انصاف بداند.(75)

پنجاه و ششم: راستگو باشد که خداوند دوست می دارد و دروغگو را دشمن دارد و ملائکه، او را لعن کنند از تعفّن دهنِ او، وَقع و اعتبارش از انظار تمام شود و ذلیل شود و رسوا گردد(76) و(امّا) در بعض موارد؛ مثل:

1. اصلاح فیمابین دو مؤمن؛

2. و مصلحت شرعیّه داشتن؛

3. و اولاد را به طمع انداختن؛

4. و وعده به زوجه دادن و اظهار دوستی با او نمودن؛

ص: 109

5. و در جهاد، جهت غلبه بر خصم، عیبی ندارد.

پنجاه و هفتم: وفا به وعده نماید که خُلف(1) آن، موجب غضب خداوند است.(77)

پنجاه و هشتم: با حیا باشد که حیای آن ایمان است و ایمان در بهشت است و حیا نداشتن از شیطان است؛ بلی حیا در تحصیل احکام دین نیست.(78)

پنجاه و نهم: پیوند با کسی که او را قطع نماید.(79)

شصتم: عفو را شیوه ی خود کند که باعث عفو خداوندی و عزّت، دخول جنّت است.(80)

شصت و یکم: در مقابل بدی نیکی کند؛ چنانچه مأثور است که بهترین اخلاق آن است که:

1. وصل کنی کسی را که تو را قطع کند؛

2. عفو کنی، کسی را که به تو ظلم کند؛

3. نیکی نمایی با کسی که با تو بدی کند.(82)

شصت و دوم: غیظ خود را فرو نشان (83) که(2):

1. موجب ایمنی از غضب خداوند؛

2. و سوختن دماغ شیطان؛

3. و دریافتن ثواب شهید است.(84)

شصت و سوّم: حسد به کسی نبرد که بر خود اوقات را تلخ می دارد

ص: 110


1- حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) روایت کرده که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله سلّم) فرمودند: «مسلمان نیست آن کسی که به عهد و پیمان خود و فادار نباشد». بحار، 144/16
2- رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله سلّم) فرمودند: «مؤمنی که با مردم می آمیزد و آزار آنان را تحمّل می کند، در پیشگاه الهی اجرش بزرگ تر است از آن مؤمنی که با مردم آمیزش ندارد و بر اذیّت آنها صبر نمی کند». مجموعه ی ورّام، 9/1

و حکمت را از خدا سلب نموده و با خداوند معارضه نموده.(1)(85)

شصت و چهارم: اگر کسی بر او حسد برد، بر حسد او صبر نماید.(86)

شصت و پنجم: سکوت را پیشه خود نماید؛(87) زیرا که باعث:

1. كسب محبّت و سلامتی و نجات؛

2. راحت عقل؛

3. راحت كِرامُ الكاتِبینَ است. و اخبار در حفظ لسان و حُسن او بسیار است.(88)

بلی اگر سخن نیک باشد بگوید؛ زیرا که کلام نیک:

1. روزی و مال را زیاد می کند؛

2. عمر را طویل می کند؛

3. شخص را محبوب می نماید؛

4. باعث دخول بهشت است.(89)

شصت و ششم: با خلق مدارا نماید تا نزد خدا محبوب، و نزد خلق معزّز باشد.(90)

شصت و هفتم: بپسندد از برای برادران مؤمن، آنچه را بر خود می پسندد و نپسندد بر ایشان، آنچه را بر خود پسند ندارد.(91)

شصت و هشتم: خیرخواه ایشان باشد.(92)

شصت و نهم: ایشان را یاری نماید تا به هر قدمی هفتاد هزار حسنه برای او نوشته شود و هفتاد هزار سیّئه از او محو شود و هفتاد هزار غرفه در بهشت برای او بلند شود.(93)

هفتادم: تشییع جنازه ی ایشان نماید تا آمرزیده شود و به هر قدم ثواب بسیار به او دهند.(94)

ص: 111


1- امام باقر(علیه السّلام) فرمودند: «حسد ایمان را می خورد و نابود می کند همان طور که آتش هیزم را». کافی،306/2

هفتاد و یکم: با ایشان معانقه نماید تا رحمت، ایشان را فرو گیرد.(95)

هفتاد و دوم: وقت اراده دخول منزل او، ایشان را اذن دهد؛ که هرگاه اذن ندهد، در لعنت خداوند است تا وقتی که یکدیگر را ملاقات نمایند.(96)

هفتاد و سوّم: (هرگاه) علماء و بزرگان بر او وارد شوند، فرش نیک از برای ایشان مهیّا نماید.(97)

هفتاد و چهارم: جدال و خصومت به ایشان ننماید، اگر چه در مطلب حق باشد(98)؛ که موجب نفاق و عداوت، و (جدال ننمودن) باعث دریافتن خانه یی در بالای بهشت و خانه (یی) در وسط آن و خانه (یی) در پایین آن است.(99)

هفتاد و پنجم: نسبت به خلق، دو رو و دو زبان نباشد(100) که روز قیامت محشور شود با دو رو، و از پیش و عقب، از هر کدام یک زبان بیرون آمده، آتش از آن مشتعل شود تا بدن بسوزد(1).(101)

هفتاد و ششم: زیاده از سه روز، از مؤمنین هجرت ننماید که در لعنت خدا باشد.(102)

هفتاد و هفتم: سبقت به صلح نماید تا به بهشت سبقت نماید.(103)

هفتاد و هشتم: به مؤمنین اذیّت ننماید که در روز قیامت امر می شود، او را به آتش اندازند.(104)

هفتاد و نهم: اهانت به مؤمنین ننماید که هرگاه چنین نماید در سخط و غضب خداوند است تا او را راضی نماید.(105)

هشتادم: قطع رحم ننماید که باعث فقر و کوتاهی عمر است.(106)

هشتاد و یکم: سرزنش ننماید مؤمنی را به گناه یا عیبی، که اگر چنین کند از دنیا بیرون نرود، مگر آن که مبتلا شود(2).(107)

ص: 112


1- امیرالمؤمنین(علیه السّلام) فرمودند: «آن کس که راه خطا را در پیش گیرد، حیله و تزویر، او را مخذول و منکوب خواهد کرد».بحار الانوار، 138/7
2- امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: «چه بسا کسی که مورد ملامت قرار می گیرد، حال آن که گناهی ندارد.

هشتاد و دوم: غیبت ایشان را نکند که از سی و شش زنای با مادر بدتر است و موجب خالی شدن نامه ی عمل است از حسنات و در قیامت گندی از دهان او بیرون می آید، از بوی مردار بدتر که از تعفّن آن اهل محشر متأذّی(1) می شوند.(108)

هشتاد و سوّم: غیبت را گوش ننماید و با تمکّن ردّ نماید و الاّ با غیبت کننده شریک خواهد بود.(109)

هشتاد و چهارم: بهتان به ایشان نزند که اگر چنین نماید، باز دارد خداوند او را در تلّی از آتش، تا آنچه گفته، از عهده بیرون آید.(110)

هشتاد و پنجم: فحش به ایشان ندهد که باعث عداوت و موجب غضب خداوند است.(111)

هشتاد و ششم: طعنه به مؤمنین نزند(112) و به ایشان لعن نکند که به خودش بر می گردد.(113)

هشتاد و هفتم: ظنّ بد به مؤمن نبرد.(114)

هشتاد و هشتم: اعانت به اذیّت مؤمنین ننماید که هر کس اعانت نماید بر اذيّت مؤمن، اگر چه به بعض سخن باشد، ملاقات کند خداوند را در روز قیامت در حالتی که بر پیشانی او نوشته، مأیوس است از رحمت خداوند.(115)

هشتاد و نهم: نمّامی و سخن چینی فیمابین ایشان نکند(116) که سخن چینان، بدترین ناس اند و داخل بهشت نمی شوند و روز قیامت چرک و خون بسیار از دهان ایشان بیرون آید که از بوی آن، اهل محشر متأذّی گردند.(117)

نودم: تفکّر در مصنوعات الهی، در بی اعتباری دنیا و معاصی خود بسیار نماید که، بهتر است از عبادت یکسال.(118)

نود و یکم: توکّل و اعتماد خود را به خدا قرار دهد تا خداوند امور دنیا

ص: 113


1- آزار می بینند

و عقبای او را صورت دهد و به خلق اعتماد نکند و امید به ایشان نداشته باشد که ناامید می گردد.(119)

نود و دوم: بداند که امور، از رزق و نفع و ضرر و طول عمر و مرض و شفا، همه به دست خداوند است و غیر را در آن، مدخل نداند که مشرک است و شرک کفر است و کفر در آتش است.(120)

نود و سوّم: اطاعت شهوت و غضب و و هم را ننماید که از حمار و سگ و موش و امثال اینها بدتر می شود؛ بلکه اطاعت عقل نماید تا از ملائکه بهتر شود.(121)

نود و چهارم: از خداوند به جهت اعمال، خائف باشد و به واسطه ی کرم و فضل او امیدوار باشد تا آن که آمرزیده گردد(1).(122)

نود و پنجم: گمان خود را به خداوند نیک نماید تا آمرزیده شود.

نود و ششم: از عبادت خداوند تکبّر ننماید؛ بلکه به خلق نیز تکبّر ننماید که جهنّم جای متکبّرین است و خداوند در قیامت نظر رحمت به سوی ایشان نمی کند و اعمال ایشان را قبول نمی کند؛ مثل پیر زناکار و کسی که جامه ی خود را از تکبّر بر زمین کشد.(123)

نود و هفتم: بر بلاها و امراض و مصائب صبر نماید تا اجر بدون حساب به او داده شود.(124)

نود و هشتم: ذکر خدا را بسیار نماید تا خیر دنیا و آخرت از برای او جمع شود.(125)

نود و نهم: به قسمت خداوند راضی باشد تا با انبیاء و اولیاء در بهشت، هم درجه باشد.(126)

و شکر نعمت های خدا را بسیار به جا آورد تا نعمت از او سلب نشود و نعمت بر او زیاد شود.(127)

ص: 114


1- «به بندگان تندرو و گنهکار من بگو از رحمت الهی ناامید نباشید. خداوند تمام گناهان را می بخشد، او خداوند آمرزنده و مهربان است». زمر، 53

ای جان عزیز! آداب معاشرت و اخلاق نیک و بد زیاده از این ها است و این رساله را گنجایش ذکر بیش از این نیست. إِنْ شاءَ اللهُ الرَّحمنُ خداوند توفيق دهد به آنچه نوشته شده عمل شود؛ (زیرا) کفایت می کند از برای دنیا و آخرت و اِنْ شاءَ الله رساله ای در کیفیّت سلوک با خدا و اهل بیت و خلق و نفس هم خواهم نوشت که در نفع، اتمّ و اکمل باشد.

ص: 115

ص: 116

باب دوازدهم : در آداب سفر است

بدان که سفر، بدون جهت شرعيّه خوب نیست؛ چون سفر قطعه ای است از سَقَر(1) ؛ و امّا از برای جهت شرعیّه خوب و نافع است(1) و آداب آن بسیار است؛ ولی به چهل چیز اکتفا می شود:

اوّل: در ساعت نیک از ایّام هفته بیرون برود؛ مثل شنبه که هیچ سنگ و کلوخی از جای خود حرکت نمی نماید، الاّ این که به صاحبش بر می گردد.(2)

و روز یکشنبه نباشد که مذموم است.

دوشنبه نباشد که روز نحسی است و از بنی امیّه است؛

روز سه شنبه نیک است؛ حاجت در آن سفر به زودی بر می آید.

چهارشنبه نباشد که از دوشنبه نحس تر است.(3)

پنج شنبه نیک است که محبوب خدا و رسول است.

و جمعه تا بعد از ظهر خوب نیست چون روز عبادت است.

امّا ایّام ماه، دوم ماه، ششم ماه، دهم ماه، یازدهم ماه، چهاردهم ماه،

ص: 117


1- دوزخ

هجدهم ماه، نوزدهم ماه، بیست و دوّم ماه، بیست و سوّم ماه، بیست و ششم ماه و بیست و نهم ماه از برای سفر بسیار نیک است.(4)

و در غیر این ایّام سفر نکند؛ چون یا صدمه ای به او وارد می شود؛ یا منفعتی به او عاید نمی شود.(5)

دوم: به سفر تنها نرود؛ بلکه رفیق پیدا کند و از چهار (تن)، زیادتر خوب نیست و یکی کم است.(6)

سوّم: انگشتر عقیق همراه داشته باشد، با تربت جناب سیّدالشهداء(علیه السّلام) ، تا از بلیّات محفوظ شود.(7)

چهارم: مایحتاج سفر را، از سفره و شمشیر و خیمه و خیک و سوزن و ریسمان و ادویه و سایر مایحتاج، مهیّا نماید.(8)

پنجم: وصیت نماید؛ که دنیا را اعتباری نیست.(9)

ششم: غسل نماید.(10)

هفتم: فال بد به چیزی نزند(11) و اگر چنین شد، مثل:

1. کلاغی که فریاد کند از جانب راست او؛

2. و سگی که دم خود را عَلَم کرده باشد؛

3. و گرگی که بردُم خود نشسته باشد و بر وی فریاد کند و سه مرتبه بلند شود و پست شود؛

4. و آهویی که از جانب راست او بیاید و به جانب چپ برود؛

5. و جغدی که فریاد کند؛

6. و زنِ پیرِ سفید مویی که روبروی او بیاید؛

7. و مادّه الاغی که گوشش بریده باشند،(12)

بگوید:

«اِعْتَصَمْتُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ شَرِّ مَا أَجِدُ في نَفْسي وَ أَعْصِمنِي مِنْ ذَلِكَ»(1)، پس

ص: 118


1- پروردگارا! به تو چنگ می زنم از شرّ آنچه در خودم می یابم و مرا حفظ کن از شرّ آن.

ضرری به او نرسد.(13)

هشتم: تصدّق بدهد، سلامتی آن سفر را خریده (است).(14)

نهم: با خود عصایِ بادامِ تلخ بردارد.(15)

دهم: عمّامه بر سر بندد که اگر عمّامه بر سر بسته، از خانه بیرون آید از آن سفر سالم برگردد و اگر با تحت الحنک باشد بهتر است.(16)

یازدهم: توشه بردارد که از شرف آدمی است.(17)

دوازدهم: نفقه ی خود را حفظ نماید، اسراف ننماید.(18)

سیزدهم: بر روی رفقا تبسّم بسیار کند.(19)

چهاردهم: از توشه ی خود به ایشان بذل نماید و یاری ایشان نماید.(20)

پانزدهم: غالباً ساکت باشد الاً به ذکر الله.(21)

شانزدهم: در اوّل روز و آخر شب، راه برود تا زمین به او پیچیده نشود.(22)

هفدهم: وقت پایین آمدن از حیوان، دست خود را به چیزی بگیرد.(23)

هجدهم: (اگر) وقتی که می خواهد بیرون رود، دو رکعت نماز بگذارد و بگوید: «اَللَّهُمَّ إِنّي أَسْتَوْدِعُكَ نَفْسِي وَ أَهْلي وَ مالي وَ ذُرِّيَّتِي وَ دُنْيَايَ وَ آخِرَتي وَ أَمانَتي وَ خاتِمَةَ عَمَلي».(1) خداوند جمیع متعلّقات او را حفظ نماید.

و نیز اهل خود را جمع نماید و بگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الغَدَاةَ نَفْسي وَ أَهْلي وَ مالی وَ وَلَدِيَ الشَّاهِدَ مِنَّا وَ الْغَائِبَ اَللَّهُمَّ احْفَظْنَا وَاحْفَظْ عَلَيْنا اَللَّهُمَّ اجْعَلْنا فِي جَوارِكَ اَللَّهُمَّ لَا تَسْلُبْنا نِعْمَتَكَ وَلَا تُغَيِّر مَا بِنَا مِنْ عَافِيَتِكَ وَ فَضْلِكَ».(2)(24)

نوزدهم: وقت بیرون آمدن در حال اراده ی آن بگوید، اَللهُ أَكْبَر؛ سه مرتبه

ص: 119


1- خداوندا! من به ودیعۀ تو می گذارم خودم و اهل و مال و فرزندان و دنیا و آخرت و امانت و عاقبت کار خودم را.
2- خداوندا! من به ودیعه گذاشتم در این روز خود و اهل و مال و فرزندانم، حاضر و غائب ایشان را. پروردگارا! حفظ کن ما را و حفظ کن بر ما. پروردگارا! ما را قرار ده در پناه خودت، خداوندا! نعمتت را از ما مگیر و فضل و عافیتت را بر ما تغییر نده.

بِاللهِ اَخْرُجُ وَ بِاللَّهِ اَدْخُلُ وَعَلَى اللهِ اَتَوَكَّلُ اَللّهُمَّ افْتَحْ لِي فِي وَجْهِي هَذَا بِخَيْرِ وَاخْتِمْ لي بِخَيْرٍ وَ قِني شَرَّ كُلَّ دَابَّةٍ أَنْتَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقيم»(1) ، همیشه در حفظ خدا است تا برگردد به مکان خود.(25)

بیستم: وقتی که به درب خانه رسید، روی خود را به سمتی کند که می خواهد به آنجا رود و سوره ی حمد را به پیش رو و راست و چپ خود بخواند و همچنین مُعَوَّذَتين(2) ، و توحید و آیة الکرسی، و بعد از آن بخواند: «اَللَّهُمَّ احْفَظْني وَاحْفَظْ مَا مَعِى وَ سَلِّمْني وَ سَلَّمْ مَا مَعِي وَ بَلِّغْنِي وَ بَلِّغْ ما مَعِی بِبَلاغِكَ الْحَسَنِ الْجَميل»(3)، خداوند او را و آنچه با او هست حفظ می کند و سالم برگرداند و برساند.(26)

بیست و یکم: وقتی که پا را در رکاب می گذارد بگوید:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ، بِسمِ اللهِ وَ اللهُ أَكْبَرُ».(27)

و وقتی که به رفتن، قرار گرفت، بگوید:

«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِي هَدَانَا لِلإِسْلَامِ وَ عَلَّمَنَا الْقُرْآنَ وَ مَنَّ عَلَيْنَا بِمُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلّم). سُبْحَانَ اللَّهِ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ وَالْحَمْدُاللَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. اَللّهُمَّ أَنْتَ الْحَامِلُ عَلَى الظَّهْرِ وَالْمُسْتَعَانُ عَلَى الأَمْرِ. اَللَّهُمَّ بَلِّغْنَا بَلاغاً تَبْلُغُ بِهِ إِلَى رَحْمَتِكَ وَ رِضْوَانِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ. اَللّهُمَّ لَا ضَيْرَ إِلاّ ضَيْرُكَ وَلَا خَيْرَ إِلاّ خَيْرُكَ وَ لا حَافِظَ غَيْرُكَ».(4)

ص: 120


1- به عنایت خدا داخل و خارج می شوم و بر خدا توکّل می نمایم. خدایا بگشا به رویم خیر را و ختم کن برایم به خیر، و حفظ کن مرا از شرّ هر جنبنده ای؛ که اختیار آن به دست توست. به درستی که پروردگارم بر راه مستقیم است.
2- سوره ی ناس و فَلَق
3- خدایا! مرا و هر کس را که با من است حفظ کن و سلامت بدار، مرا و آنچه با من است و نیکو به مقصد برسان مرا و آنچه را که با من است، به واسطه ی بلاغ حَسَن و زیبایِ خودت.
4- ستایش مخصوص خدایی است که ما را هدایت به اسلام فرمود و قرآن را تعلیم ما نمود و منّت گذاشت بر ما به وسیله ی فرستادن حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، منزّه است خدایی که مسخّر کرد از برای ما این را و ما را برای آن قرار نداد و ما به سوی پروردگارمان بر می گردیم و ستایش از برای پروردگارعالیمان است. خدایا! تویی حمل کننده ی بر پُشت و کمک کننده ای بر کار، خداوندا! به ما راهی که به سوی رحمت و خشنودی تو و بخشش تو میرسد نمایان کن. خدایا! هیچ ضرری نیست الاّ ضرر تو و هیچ خیری نیست الاّ خير تو، و هیچ حافظی به غیر تو نیست.

بیست و دوم: هنگام راه رفتن بگوید:

«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْئَلُكَ لِنَفْسِی اَلْيَقِينَ وَالْعَفوَ وَالْعَافِيَةَ فِی الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ اَللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی وَ أَنْتَ رَجَائِی وَ أَنْتَ عَضُدی وَ أَنْتَ نَاصِري. بِكَ أَصِلُ وَ بِكَ اَسیرُ».(1)(28)

بیست و سوّم: در سرازیری، «سُبْحانَ اللهِ» بگوید، و در سر بالایی، «اَللهُ أكْبَرُ».(29)

بیست و چهارم: چون به منزل فرود آمد بگوید: «رَبِّ أَنْزِلْني مُنْزَلاً مُبَارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»(2)، تا از شرَ آن منزل محفوظ ماند و بعد از فرود آمدن به منزل، عشاء را به جا آورد، پهلو را به رختخواب بگذارد و تسبیح فاطمه ی زهرا(علیها السّلام) را بگرداند و آیة الکرسی بخواند، تا صبح از دزد و غیره محفوظ باشد.(30)

بیست و پنجم: چون به تلّی یا بلندی یا پلی، بالا رود بگوید: «اَللهُ أكبَرُ، اللهُ أَكْبَرُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ اللهُ أَكْبَرُ وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لَكَ الشَّرَفُ عَلى كُلِّ شَرَفٍ».(3)

بیست و ششم: چون راه گم کند بگوید: «يا صَالِحُ اُرْشُدْنَا إِلَى الطَّريقِ بِحُكمِ اللهِ».(4)(31)

بیست و هفتم: در میان رودخانه فرود نیاید.(32)

بیست و هشتم: در منزل پر علف و گیاه فرود آید.(33)

ص: 121


1- خداوندا! از تو می خواهم برای خودم، یقین و بخشش و عافیت در دنیا و آخرت را. بارالها! تو اطمینان و پناه من و امید و بازو و یاور من هستی به کمک تو می رسم و به کمک تو راه می پیمایم.
2- مؤمنون،29
3- خدا بزرگ است. نیست معبودی به جز الله و ستایش از برای اوست که پروردگار عالمیان است. مخصوص تو است بلندی، به هر بلندی.
4- ای صالح پیغمبر به حکم خدا ما را به راه (جادّه) راهنمایی کن.

بیست و نهم: در یَله ها(1) ، «اَعُوذُ بِاللهِ وَ بِسمِ اللهِ» بگوید.

سی ام: در هنگام سواری اِنّا اَنزَلناه را بسیار بخواند و امر نماید وقت رفتن از شهر، عقب آن اذان بلند بگویند و پیش از سوار شدن، در گوش راست و چپ او این آیه بخوانند: «إِنَّ الَّذى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ».(2)

سی و یکم: چون در سفر، قضاء حاجت خود نمود مراجعت نماید.(34)

سی و دوم: غافل وارد نشود؛ بلکه پیش تر خبر نماید.(35)

سی و سوّم: پیش از آن که متوجّه کاری بشود دو رکعت نماز بکند و صد مرتبه شُكراً لِلّهِ بگوید و تصدّق بکند.(36)

سی و چهارم: احوال خیر و شرّ سفر را نقل نکند.(37)

سی و پنجم: برای دوستان تحفه(3) بفرستد.(38)

سی و ششم: در سفر، از قافله منفکّ (4) نشود.

سی و هفتم: اگر سفر دریا باشد؛ چون بر کشتی سوار شود، بگوید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ رَمَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ السَّمْوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» (5) «بِسْمِ اللهِ مَجْريها وَ مُرْسيْها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(6) ، غرق نشود.

سی و هشتم: اگر دریا موج بردارد بگوید: «يا حَيُّ لا إله إلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ».(7) و آیة الکرسی بخواند.

ص: 122


1- پیچ و خم ها
2- قصص، 85
3- سوغات
4- جدا
5- زمر، 67
6- هود، 41
7- انبیاء، 87

سی و نهم: چون پیاده شود «اِنّا اَنْزَلْنَاه» را بخواند، از خستگی ایمن گردد.

چهلم: چون از شرّ دزد یا غیر آن ترسد، پنج سنگ ریزه بردارد و در برداشتن اوّل بگوید: الله؛

دوّم: جبرئيل (علیه السّلام)،

سوم: موسى (علیه السّلام)؛

چهارم: محمّد (صلّی الله و علیه و اله و سلّم)

پنجم: ابراهیم (علیه السّلام). (و) با خود نگاهدارد (تا) محفوظ باشد.(1)

ص: 123


1- روایات این باب در کتاب بحار الانوار، ج 76 ، ص 221 و الفقیه، ج 2، ص 295

ص: 124

باب سیزدهم : در آداب متفرقه

اشاره

1. مسواک کردن؛

2. و شانه کردن ریش و آداب آن؛

3. و بوی خوش به کار بردن؛

4. و ناخن گرفتن؛

پس در این باب چهار فصل است.

فصل اوّل

در آداب مسواک(1)

بدان که مسواک:

1. از سنّت پیغمبران است؛(1)

2. و پاک کننده ی دهان؛(2)

ص: 125


1- بحارالانوار، ج 76، ص 69

3. و جلا دهنده ی چشم؛(3)

4. و موجب خوشنودی پروردگار؛(4)

5. و دفع کننده ی بلغم؛(5)

6. و زیاد کننده حافظه؛(6)

7. و برطرف کننده ی آب ریختن چشم است.(7)

و آداب آن بسیار است به ده چیز اکتفا می شود.

اوّل: در حمّام نباشد (که)، دندان را می ریزد.(8)

دوم: در بیت الخلاء نباشد (که)، دهن را متعفّن می کند.(9)

سوّم: بعد از غذا نباشد (که)، موجب درد دل می شود؛ یعنی زیاد نمودن.

چهارم: قبل از نماز باشد، که موجب کمال و زیادتی ثواب آن است.(10)

پنجم: قبل از وضوء باشد، که ثواب نماز، هفتاد برابر است.(11)

ششم: در وقت سحر به جا آورد.(12)

هفتم: از پهنایی دهن (مسواک) کند.(13)

نهم: به چوب درختان باشد و بهترین آنها چوب گز و چوب اراک می باشد.(16)

دهم: از سه روز کمتر نباشد.

فصل دوم

در آداب شانه نمودن ریش

و تأکید در آن بسیار است:

1. دندان را محکم می کند؛

2. و بلغم را قطع می کند؛

3. موجب بسیاری فرزند می شود.(1)

ص: 126

از آداب آن به چهارده چیز اکتفا می شود:

اوّل: پیش از نماز و بعد از نماز به جا آورد.(2)

دوم: شانه را به سینه بکشد، اندوه و بیماری را می برد.(3)

سوّم: اگر بخواهد شیطان تا چهل روز از او دور شود، ریش را هفتاد مرتبه شانه بکشد و یکی یکی بشمارد(4) چنانچه خوردن انار شیرین روزِ جمعه، و شستن بدن به سدر و خوردن عسل نیز همین خاصیت دارد.

اگر حاجتی نزد کسی داشته باشد و بخواهد روا شود پیش از رفتن نزد آن، چهل مرتبه سر بالا و هفت مرتبه سرازیر شانه بکند، روا شود و در اوّل «اِنّا اَنْزَلْنَاه» بخواند و در دوم به سینه بمالد و بگوید: «اَللَّهُمَّ سَرِّح عَنِّى الهُمُومَ وَالْغُمُومَ وَ وَحْشَةَ الصُّدُورِ وَ وَسْوَسَةَ الشَّيْطانِ».(1)(5)

چهارم: شانه را از دست راست بگیرد و ابتدا به ابروها نماید بگوید: «اَللّهُمَّ زَيَّنَّى بِزِينَةِ الْهُدى».(2)

پنجم: ایستاده نباشد، دل را ضعیف می کند و صاحب بَرَص و فقر شود.(6)

ششم: با آب شانه نماید.(7)

هفتم: در حمام نباشد، ریش را تُنُک(3) می کند.(8)

هشتم: به نقره شانه نکند.(9)

نهم: موی ریش را نَکَنَد، خاصّه سفید آن را.

سه طایفه را خداوند با ایشان تکلّم نمی کند و نظر رحمت به ایشان نمی کند و از برای ایشان عذاب دردناک است:

1. کسی که ریش خود را بکَند؛

2. و کسی که با خود استمناء نماید؛

ص: 127


1- خدایا! پریشانی و غم و اضطراب سینه و وسوسه ی شیطان را از من دور کن.
2- خدایا! مرا به زینت هدایت زینت بده.
3- سست

3. و کسی که لواط بدهد؛(10)

دهم: نتراشد که باعث غضب خداوند است.(11)

یازدهم: اصلاح نماید که از یک قبضه زیادتر نباشد، که در آتش است.(12)

دوازدهم: با ریش خود به دست بازی نکند (زیرا) صورت را بدنما می کند.(13)

سیزدهم: او را خضاب نماید؛ چنانچه در آداب حمام گذشت.(14)

چهاردهم: شارب را بلند نگذارد شیطان در آن، جا می گیرد؛ بلکه بگیرد که:

1. رفع غم می کند؛

2. و رفع وسواس میکند؛

3. و سنّت «رسول» صلّی اَلله علیه و آله و سلّم است.

4. و در جمعه، موجب وسعت است.(15)

فصل سوّم

در آداب ناخن گرفتن

و گرفتن آن دردهای بزرگ را دفع می کند، باعث وسعت است؛(1)

و بلند بودن آن باعث جا گرفتن شیطان و فراموشی است.(2)

و از آداب آن پنج چیز ذکر می شود:

اوّل: به دندان نگیرد که از وسواس است.(3)

دوم: روز جمعه باشد، موجب:

1. ایمنی است از خوره و پیسی؛

2. و وسعت روزی است؛

3. و رفع ریشه از دست است؛

4. و با طهارت است تا جمعه ی دیگر.(4)

ص: 128

و در پنجشنبه باعث رفع درد دندان و درد چشم است از خود و اولاد.(5)

سوّم: ابتدا به انگشت کوچک دست راست و ختم کند به انگشت کوچک دست چپ.(6)

چهارم: در وقت شروع به گرفتن بگوید: «بِسمِ اَللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلَى سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»(1) ، به عدد هر ریزه ای که از او بریزد، ثواب آزاد نمودن بنده ای به او داده شود، همچنین در حال شروع نمودن به گرفتن شارب.(7)

پنجم: ناخن را مثل مو،(2) دفع نماید؛(8) چنانکه وارد است که هفت چیز که از آدمی جدا می شود می باید دفن نمود:

1. مو؛

2. ناخن؛

3. خون حیض؛

4. بچّه دان؛

5. دندان ؛

6. نطفه که پاره ی خون شده باشد؛

7. خون.(9)

فصل چهارم

در آداب بوی خوش به کار بردن

و ترک آن سزاوار نیست؛ چون:

1. از اخلاق انبیاء است؛(1)

2. و دل را محکم می کند؛(2)

ص: 129


1- (آغاز می کنم) به نام خدا و به خود خدا و بر سنّت رسول خدا (صلّی اَلله علیه و آله و سلّم) و خاندانش.
2- گیسو

3. قوّت جماع را می افزاید.(3)

و از آداب آن هشت چیز ذکر می شود:

اوّل: صبح استعمال نماید تا عقلش تا شام محفوظ مانَد.(4)

دوم: به جهت نماز استعمال نماید، هر رکعتی هزار برابر ثوابش زیاد شود.(5)

سوّم: بعد از وضو استعمال نماید.(6)

چهارم: جهت داخل شدن مساجد.(7)

پنجم: وقت بیرون آمدن از خانه استعمال نماید، محبوب القلوب (1) شود.(8)

ششم: مردان چیزی که رنگ آن مخفی باشد استعمال کنند، (و)، زنان عکس آن.(9)

هفتم: بوی خوش را رد نکند.(10)

هشتم: هرگاه گُلی به او دهند او را ببوسد و بر دیده ها گذارد، صلوات بفرستد و بر زمین نگذارد مگر این که گناهانش آمرزیده شود و سيِّئات به قدر ریگ بیابان از نامه ی عمل او محو شود و حسنات به قدر ریگ بیابان که در مابین مکّه و شام و عراق کشیده شده است، بنویسند.(10)

ص: 130


1- دوست داشتنیِ مردم

باب چهاردهم : در اعمال و اذکار و ادعیه ی نافعه

اشاره

جهت آمرزش و وسعت معاش و اداء دِین و قضاء حاجت

در قدر قلیل از ادعیه و اذکار و اعمال، که جهت:

1. آمرزش گناهان؛

2. و وسعت معاش؛

3. و رفع ناخوشی ها؛

4. و اداء دین؛

5. و قضاء حوائج نافع است.

از برای هر یک به پنج چیز اقتصار می شود و الاّ زیاده بر آنها از اخبار مستفاد می شود ولیکن چون بنا، بر اختصار است به همین قدر اختصار می شود.

اوّل: استغفار است؛ چنانچه وارد است که هر کس بعد از نمازصبح هفتاد مرتبه «اَسْتَغْفِرُ اَللهَ» بگوید، هفتاد هزار گناه او آمرزیده شود و بعد از نماز عصر اگرهفتاد مرتبه بگوید، کفّاره ی گناهان هفتاد ساله ی او است و استغفار وقت خواب گذشت و اگر سه مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اَللهَ الَّذي لَا إِلَهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ اَلرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ذُو الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ وَ اَسْئَلُهُ أَنْ يُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

ص: 131

وَ أَنْ يَتُوبَ عَلَيَّ»،(1) چهل گناه کبیره ی او آمرزیده شود.

دوم: خواندن سوره ی «اِنَّا اَنْزَلْنَاه» است در حال وضو و در نماز و بر سر قبر مؤمن هفت مرتبه که از وضو و نماز فارغ نمی شود مگر آمرزیده، و از سر قبر بر نمی خیزد؛ مگر این که خودِ او و صاحبِ قبر آمرزیده شوند و خداوند مَلَكی خلق فرماید بر سر آن قبر که تا قیامت از برای صاحب قبر، طلب آمرزش نماید و تا قیامت با او باشد تا او را داخل بهشت کند.

سوّم: برداشتن خرده های طعام از زمین و خوردن آن، که از گلو پایین نرود مگر این که آمرزیده شود.

چهارم: خواندن دعا است که روزهای جمعه کفّاره ی گناهان هفته ی گذشته است.

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْئَلُكَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَسْئَلُكَ السَّعَةَ وَالدَّعَةَ وَ الْمَغْفِرَةَ وَالْاَمْنَ وَالصِّحَّةَ وَالْعِصْمَةَ وَ الْعَفْوَ وَ الْعَافِيَةَ وَالْقَصْدَ وَالشُّكْرَ وَالصَّبْرَ وَ التَّوفيقَ في جَميعِ اُمورى لِلْآخِرَةِ وَالدُّنْيَا وَاعْمُمْ بِذَلِكَ يَا رَبِّ أَهْلَ بَيْتِی وَ قَرابَتی وَ إِخْوانی فِيكَ يَا رَبِّ وَ مَنْ أَحْبَبْتَهُ وَ أَحَبَّنِی وَ وَلَدْتَهُ وَ وَلَدَني مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ اَللَّهمَّ إِنِّی أَسْئَلُكَ الصَّبْرَ عَلَى طَاعَتِكَ وَ الصَّبْرَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ وَ أَسْئَلُكَ الصَّبْرَ لِحُكْمِكَ وَ الصِّدْقَ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ وَ حَقَائِقَ الْإِيمَانِ وَالشُّكْرَ لِنَعْمَتِكَ وَالنَّظَرَ إِلى وَجْهِكَ الْكَرِيمِ، فَإِنَّ بِنِعْمَتِكَ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ».(2)

ص: 132


1- آمرزش خواهم از خدایی که نیست معبودی جز او، آن زنده ی پاینده ی بخشاینده ی مهربان و صاحب جلال و بزرگواری و از او خواهم که درود بفرستد بر محمّد و خاندان محمّد و توبه ی مرا بپذیرد.
2- به نام خداوند بخشنده ی مهربان. خداوندا! از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان محمّد درود بفرستی و از تو گشایش و نرمش و بخشش و امان و تندرستی و پاکی از گناه و گذشتن از گناه و عافیت و میانه روی و شکر و صبر و توفیق در همه ی امورم را برای دنیا و آخرت، درخواست می نمایم و عمومیت بده همه آنها را ای پروردگار من، به اهل بیت و خویشان و برادرانم در تو، ای پروردگار من و (عمومیت بده همه ی آن ها را) به کسانی که دوست داری و به کسانی که مرا دوست دارند و به کسی که متولد کردی او را و به کسی که مرا به دنیا آورد از مردان و زنان با ایمان. پروردگارا از تو صبر بر طاعتِ تو و صبر از نافرمانی تو را درخواست دارم و صبر در برابر حکمِ تو، از تو درخواست می نمایم و راستی را در همه جا و حقایق ایمان را و نظر به وجه کریمِ تو را زیرا به واسطه ی نعمتِ تو، صالحات و خوبی ها کامل و تامّ می شود، سوگند به رحمت تو ای مهربان ترین مهربانان.

و اگر پیش از طلوع آفتاب و غروب آن بگوید ده مرتبه، «لَا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَه، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيی وَيُميتُ وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدیر»،(1) کفّاره ی گناهان آن روز باشد و ملاقات نکند خداوند را بنده ای که عمل آن، افضل باشد از عمل او، مگر کسی که مثل آن کرده باشد.

پنجم: گریه از خوف خدا، که گناه آمرزیده شود و بهشت به او نزدیک تر شود از پلک چشم، به چشم و بدن او بر آتش جهنّم حرام شود.

اگر بر سیّدالشهداء(علیه السّلام) گریه کند به قدر بال مگسی، گناهان گذشته اش آمرزیده شود.

و اگر در آن روز بخواهد مشغول معصیت نشود بعد از اذان صبح ده مرتبه سوره ی توحید بخواند.

و امّا پنج چیزی که از برای وسعت معاش نافع است:

اوّل: سی مرتبه سُبْحَانَ اَلله بعد از نماز صبح و اگر چنین بگوید، ثواب آن کامل تر است و موجب کوبیدن درب بهشت است:

«سُبْحَانَ اللهِ الْعَظيمِ، سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ».(2)

دوم: صد مرتبه:

«لا إلهَ إلاّ اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِينُ».(3)

و سی مرتبه و چهل مرتبه نیز وارد شده (است).

سوّم: بعد از نماز صبح ده مرتبه بگوید:

«سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ. أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْئَلُهُ مِنْ فَضْلِهِ».(4)

ص: 133


1- نیست معبودی به جز الله. یکتایی است که شریک ندارد مُلک و حمد و ستایش از برای اوست. زنده می کند و می میراند و او زنده ای است که نمی میرد، خیر به دست اوست و او بر هر چیزی قادر است.
2- منزّه است خدای بزرگ منزّه است خدا و حمد و ستایش از برای اوست.
3- نیست معبودی به جز الله که پادشاه، حقّ و آشکار است.
4- منزّه است خداوند بزرگ و او را حمد و ستایش می نمایم. طلب آمرزش می کنم از او و درخواست می کنم از فضل او.

چهارم: بعد از نماز صبح بر مصلّای خود بنشیند تا آفتاب برآید با اشتغال به تعقیب.

پنجم: به حدیثی که از جناب امیرالمؤمنین(علیه السّلام) مأثور است، که شانزده چیز باعث فقر است و شانزده چیز باعث وسعت، عمل نماید.

امّا شانزده چیزی که باعث فقر است:

1. تار عنکبوت از خانه بر نداشتن؛

2. و بول کردن در زمین حمّام؛

3. و با جنابت چیز خوردن؛

4. به چوب گز خلال نمودن؛

5. ایستاده شانه نمودن؛

6. خاکروبه در خانه گذاردن؛

7. قسم دروغ خوردن؛

8. زنا نمودن؛

9. حرص ورزیدن؛

10. خواب میان نماز مغرب و عشاء نمودن؛

11. پیش از طلوع آفتاب خوابیدن؛

12. عادت به دروغ گویی نمودن؛

13. بسیار به غنا(1) گوش دادن؛

14. ردّ سائل نمودن؛

15. تدبیر در معیشت ننمودن؛

16. قطع رحم نمودن.

و امّا شانزده چیزی که باعث وسعت است:

1. جمع کردن میان دو نماز؛

ص: 134


1- آواز

2. تعقیب بعد از نماز ظهر و عصر؛

3. صله ی رَحِم؛

4. حیاط خانه را جاروب کردن؛

5. مواسات کردن با برادران دینی؛

6. اوّل صبح طلب روزی نمودن؛

7. استغفار نمودن؛

8. ردّ امانت نمودن؛

9. سخن حق گفتن؛ یعنی «لَا إِلَهَ إِلاّ اللهُ»؛

10. ترک سخن در بیت الخلاء نمودن؛

11. ترک حرص نمودن؛

12. شکر کردن؛

13. از قسم دروغ اجتناب نمودن؛

14. پیش از طعام دست شستن؛

15. آنچه را از سفره بیرون می ریزد خوردن؛

16. حکایت اذان نمودن؛(1)

و امّا پنج چیزی که از برای رفع ناخوشی نافع است:

اوّل: تصدّق نمودن.

دوم: دست بر موضع درد بگذارد و سه مرتبه بگوید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمِينَ إِلاّ خَساراً»(2).

سوّم: سوره ی حمد و آیة الکرسی را بر ظرف نوشته با آب پاک، با وضو شسته، بیمار بخورد.

چهارم: بعد از نماز صبح چهل مرتبه بگوید، «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

ص: 135


1- همراه مؤذّن، اذان را گفتن و تکرار کردن.
2- اسراء: 82

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».(1) «حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقينَ وَ لَا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظيمِ».(2)

پنجم: بند گریبان بگشاید و هفت مرتبه حمد بخواند و بعد از گفتن اذان و اقامه جهت تب، بر سه پارچه ی کاغذ بنویسد با قلم باریک به نوعی که نتوان خواند، «بِسمِ اللهِ ذِي الْعِزَّةِ وَ الْكِبْرِياءِ وَ النُّور»،(3) کاغذ را مدوّر بپیچد و روزی یکی را ناشتا بخورد.

از برای درد هر موضعی، دست بر موضع درد بگذارد و سه مرتبه بگوید: «اُسْكُنْ سَكَنْتُكَ بِالَّذِی سَكَنَ لَهُ مَا فِي اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم».(4)

و اگر بخواهد از هفتاد نوع بلا سالم باشد، بعد از نماز صبح و مغرب هفت مرتبه بگوید: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِيمِ». و از برای سلامتی، هر ماهی، نماز اوّل ماه را البتّه ترک نکند و آن دو رکعت است:

رکعت اوّل بعد از حمد، سی «قُلْ هُوَ اللهُ» و رکعت دوم بعد از حمد، سی مرتبه «اِنَّا اَنْزَلْنا» و بعد از نماز تصدّقی بکند، سلامتی تمام ماه را خریده است.

و امّا پنج چیزی که از برای ادای دِین نافع است:

اوّل: بسیار گفتن، «اَللّهُمَّ اَغْنِی بِحَلالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِواکَ».(5)

دوم: روزی صد مرتبه «إِنَّا أَنْزَلْناه» خواندن.

سوّم: بسیار بگوید:

ص: 136


1- سوره ی حمد، 1 و 2
2- کافی است خدا ما را و بهترین وکیل است. خجسته باد خدایی که بهترین خالق است و نیست حرکت و قوّتی، مگر به وسیله ی خداوندِ بلند مرتبه ی بزرگ.
3- به نام خدایی که صاحب عزّت و بزرگی و نور است.
4- آرام شو، ساکن می کنم تو را به وسیله ی کسی که آنچه در شب و روز است برای او آرام است و او شنوا و دانا است.
5- خداوندا به وسیله ی حلالت مرا از حرامت بی نیاز و به فَضلت از غیرِ خود بی نیازم بگردان.

«يَا فَارِجَ الْهَمِّ وَ مُنَفِّسَ الْغَمِّ وَ مُذْهِبَ الأَحْزانِ وَ مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ. يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَرَحيمَهُما، اَنْتَ رَحْمانِی وَرَحْمنُ كُلِّ شَیءٍ فَارْحَمْنی رَحْمَةً تُغْنِيَنِی بِها عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ وَ تَقْضِيَ بِها عَنِي الدَّيْنَ يَا كَرِيمُ».(1)

چهارم: بعد از نماز فریضه(2) چهل مرتبه، «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ وَ لا إِلهَ إلاّ اللهُ وَ اللهُ أَكْبَرُ»،(3) گفتن.

پنجم: صدقه دادن.

امّا آن پنج چیز که از برای قضاء حاجت نافع است:

اوّل: در شب جمعه بعد از نماز عشاء از قبله نگشته و با کسی تکلّم ننموده، هزار مرتبه «یا صَبُورُ» بگوید تا چهار شب جمعه، مجرّب است.

دوم: نیز در شب جمعه غسل کند؛ دو رکعت نماز به جا آورد بعد از نمازهزار مرتبه بگوید، «یا بَديعَ الْعَجائِب».(4)

سوّم: بعد از نماز فریضه چهل مرتبه، «سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُ للهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللهُ اَكْبَرُ» بگوید بعد، حاجت بخواهد.

چهارم: با خضوع و خشوع «یا الله» بگوید به قدری که نفس قطع شود. همچنین «يَا رَحْمنُ»؛ همچنین «یا رَحیمُ»؛ همچنین «یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ»، بعد حاجت خود را بخواهد؛ البتّه روا شود.

تمام شد آنچه مراد بود در این رساله به اعانت و عنایت حضرت خالق البَرِيَّةِ وَ فَّقَنِيَ اللهُ وَ اِخْوانی لِلْعَمَلِ بِما فيها وَ بِسائِرِ مَا يُحِبُّهُ وَ يَرْضى اِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ بِالإِجَابَةِ جَديرٌ، وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظيمِ وَالْحَمْدُ للهِ رَبِّ العالَمينَ.(5)

ص: 137


1- ای برطرف کننده ی نگرانی و غم و حزن! و ای اجابت کننده ی دعای مضطرّين و درماندگان! ای مهربان در دنیا و بخشنده در آخرت! تو نسبت به من و هر چیزی مهربانی، پس طوری مرا رحم کن که از رحمت دیگران بی نیاز شوم و به وسیله ی آن رحمت، قرضم را ادا فرما، ای بخشایشگر!
2- واجب
3- منزّه است خدا، و ستایش برای اوست و نیست معبودی به جز خدا و او بزرگ تر است.
4- ای آفریننده ی عجائب.
5- خداوندا توفیق عمل به این رساله و به آنچه دوست می دارد به من و برادران دینی عطا فرماید که او بر هر چیزی قادر است و به برآوردن حاجت سزاوار است و نیست حول و قوّتی مگر به وسیله ی خداوند بلند مرتبه ی بزرگ و حمد و ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است.

در بیان اصول دین

توحید

یعنی یگانگی خداوند عَزَّ شَأْنُه به هفت دلیل:

اول: آنکه اگر او را شریک باشد، عالَم فاسد می شود به سبب شرکت.

دوم: اگر او را شریک باشد نقص می باشد.

سوّم: پیغمبران، تمام از نزد خداوندِ واحد آمده اند، اگر خدایِ دیگر بود اظهار حیات می نمود.

چهارم: آن که یکی از آنها قادر باشد به رفع دیگری خدایی او را کامل می نماید و اگر نتواند خدایِ عاجز، خدا نیست.

پنجم: آن که خداوند به پیغمبران فرموده که من شریک ندارم؛ اگر دروغ گفته (است) نقص می باشد و خدا ناقص نیست؛ و اگر راست گفته (است) مطلب ثابت است.

ششم: هر که ادّعای زیاده کند، ثابت کند و الّا یک خدا، را هر دو قبول داریم.

هفتم: آن که میان دو چیز یا زیاده واسطه می خواهد تا در بودن واضح شود و او نیز باید قدیم باشد و حال آن که ادّعای او نشده.

و صفات ثبوتیّه ی خداوند صفت نیک می باشد و عمده ی آنها هشت می باشد:

اوّل: قدرت؛

دوم: علم؛

سوّم: حیات؛

چهارم: همیشه بوده؛

پنجم: همیشه هست؛

ششم: راستگو می باشد؛

هفتم: سخن می گوید؛

ص: 138

هشتم: اراده دارد.

و دلیل بر این صفات آن است که این ها کمال است و خدا باید کامل باشد. و صفات سلبیّه ی خداوند هر صفتِ نقص می باشد؛ یعنی آنها در خداوند یافت نمی شود و عمده ی آنها هفت می باشد:

اوّل: جسم بودن؛

دوم: مرکب بودن؛

سیّم: دیدنی بودن؛

چهارم: محلّ حوادث بودن؛

پنجم: شریک در امری داشتن؛

ششم: احتیاج داشتن؛

هفتم: معانی داشتن؛ یعنی صفات زیاده داشتن از ذات، که هیچ یک از این صفات در خداوند نیست؛ زیرا که آنها نقص می باشد و نقص در خداوند نمی باشد.

و صفات ثبوتیّه یا صفات ذات است یا صفات فعل و فرق میان آنها آن است که صفات ذات همیشه با او بوده و هست، و صفتِ فعل می شود گاهی نباشد.

دوم: از این پنج، اصل نبوت است؛ یعنی نبوت جناب محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شش دلیل:

اوّل: آن که به قول کافر و مسلم، آن جناب، شاگردی و استادی نکرد و نخواند و ننوشت به ظاهر و از او و اوصیاء در هر علم، سخنانی صادر شد بی تعلیم معلّم خارج، که در عادت بدون آن (تعلیم) محال می باشد.

دوم: آن که در کتاب ها، سیّما(1) تورات و انجیل چند مقام بیان حال او شده (است) و اگر در آنها نبود در قرآن هم وارد نمی شد چرا که چیزی را که خصم(2) قبول ندارد دلیل (برای) خود گرفتن، بطلان آن واضح است و حال آن که در

ص: 139


1- به ویژه
2- دشمن

چند مقام در قرآن ایراد فرموده.

سیّم: آن که به تواتر، امور بیرون از عادت از آن جناب صادر شده که احتمال سحر در آنها نمی رود؛ زیرا که سحر علم می باشد که آن جناب تعلیم نگرفت از معلّمی.

چهارم: آن که قرآنی آورد که فصاحت و بلاغت او عاجز نمود فصحاء عرب را.

پنجم: آن که به حدّ تواتر رسیده کمالاتی از آن جناب که مثل او مستحقّ مرتبه ی پیغمبری بوده و زمان او زمانِ طغیان کفر بود و قاعده ی لطف خداوند بر بندگان اقتضا می نمود که مثلِ او مُرسَل به سوی خلق شود.

ششم: آن که بر خداوند لازم بود عقلاً که اگر او پیغمبر نبوده شخصی را بگمارد که به طریق علم، کذب او را واضح بنماید؛ زیرا که این مقتضای حکمت می باشد.

سوّم از این پنج اصل،

معاد جسمانی

می باشد به شش دلیل:

اوّل: آن که ظلم در بنی آدم بسیار است و جزاء او به دنیا غالباً نمی شود اگر جزاء نباشد در بدنی که ظلم نمود، بر خدا قبیح می باشد.

دوم: آن که خداوند تکلیف فرموده به اموری چند و وعده ی ثواب و وعیدِ عقاب فرموده در آینده در همین بدن عنصری و هرگاه در دنیا نمی رسد، باید روز جزایی باشد و الّا تکلیف بی فایده شود و کذب لازم می آید.

سیّم: آن که در کتاب های پیغمبران، سیّما قرآن مجید تصریح به آمدن آن روز فرموده (است).

چهارم: آن که اگر نباشد آن، آفرینش مکلّفین عبث (1) لازم می آید.

پنجم: آن که اتّفاق اهل دین های حق، بر او شده و اگر بیان او نشده باشد خلق عالم را به ظلم فاسد می نمایند.

ص: 140


1- بیهوده

چهارم از این پنج، اصل

عدل

می باشد که او را اصل مذهب شمرده اند به شش دلیل:

اوّل: آن که ظلم قبیح است و بر خدا جایز نیست.

دوم: آن که ظلم به سبب احتیاج است و خدا محتاج نیست.

سوّم: آن که خدا منع از ظلم نموده (پس) چگونه خود ظلم می نماید.

چهارم: آن که کتاب های آسمانی صریح است در عدل او.

پنجم: آن چه از نظم آفرینش او بر می آید، عدل او است.

ششم: آن که به احتمال ظلم، دفع می شود اعتماد از سخن او.

پنجم از این پنج، اصل

امامت

که اصل مذهب شمرده (می شود)؛ یعنی امامت دوازده امامِ شیعه به چهار دلیل:

اوّل: آن که لطف خداوند عالم مقتضی نصب امام معصوم است که اظهار امر خود نماید و هر که غیر ایشان، اظهارِ این امر نمود در عصر ایشان معصوم نبوده و عصمت ایشان محل کلام نیست نزد مخالف و موافق مگر فرقه ای که عناد ایشان واضح است چون نصّاب(1) و خوارج (2).

دوم: آن که هر یک ادّعاء امامت نمودند قطعاً و از طریق کمالات عبادات ایشان بر می آید از احادیث متواتر که ایشان دروغگو نبوده اند.

سوّم: علومی از ایشان رسیده بی تعلیم از خارج که آن علوم بی معلّم محال است در خارج.

ص: 141


1- کسانی که ائمّه(علیهم السّلام) را دشنام می دهند.
2- کسانی که بر حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) خروج نمودند.

چهارم: آن که از پیغمبر متواتر رسیده که خلیفه ی بعد از او دوازده اند(1) و در غیر ایشان این عدد معهود نیست(2).

والسّلام

ص: 142


1- مناقب ابن شهر آشوب، 300/1 و 265 و 285 کشف الغمّة، 54/1 و 448/2 تفسیر قمی، 273/1، صراط المستقیم، 103/2 و 224، العدد القويّة، 77، كمال الدّین، 67 و 77 و 281، ارشاد شیخ مفید، 347/2، غیبة الطوسی ،53، غیبت نعمانی، 85، تقریب المعارف، 183 ، كفاية الاثر، 266 و بسیاری از کتب معتبره ی فریقین «شیعه و سنی» که گنجایش آن در این مختصر نشاید.
2- قرآن هم می فرماید: «آنچه رسول خدا دستور دهد بگیرید و هر چه نهی می کند واگذارید.» سوره ی حشر، آیه ی 7. در آیه ی دیگر می فرماید: «پیامبر اسلام از روی هوی و هوس سخن نمی گوید مگر آن که وحی الهی باشد.» سوره ی نجم، آیه ی 3 و 4

منابع

باب اول

1. ن.گ: الخصال، ج 2، ص 162؛ وسایل الشیعه، ج 2، ص 375، ج 5، ص 29.

2. ن.گ: شرایع الاسلام، ج 1، كتاب الصلاة، المقدمه الرابعه، الرابعه، عروة الوثقى، ج 1، لباس المصلّى؛ المسالك، ج 1، ص 22 .

3. ن.گ: مکارم الاخلاق، ج 1، ص 246 ، وسایل الشیعه، ج 2، ص 261 .

4. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 231؛ تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 14؛ حلية المتّقين باب اوّل، فصل چهارم؛ کافی، ج 6، ص 445 و 44 .

5. المحاسن، ص 124؛ فروع، ج 2، باب تشمير الثّياب، ص 7 ، ص 2.

6. ن.گ: خصال، ج 1، ص 16؛ کافی، ج 7، ص 86.

7. ن.گ: وسایل الشیعه، ج 2، ص 35؛ فروع، ج 2، ص 2 ، 3 ؛ اصول کافی، ج 7، ص 7 .

8. خصال، ج 2، ص 156؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 20 .

9. وسایل الشيعه، ج 1، ص 69، فروع کافی، ج 2، ص 2 ، 3 ؛خصال، ج 2، ص 156.

10. وسایل الشیعه، ج 2، ص 354؛ فروع، ج 2، ص 204.

11. وسایل الشیعه، ج 2، ص 375؛ عیون اخبار الرضا، ص 307.

12. بحار الانوار ، ج 79، ص 213؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 69.

13. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 62؛ وسایل الشیعه، ج 2، ص 354.

14. منابع پیشین، حلیة المتّقین، باب اول، فصل پنجم.

15. وسایل الشيعه، ج 1، ص 370؛ علل الشرایع، ص 176.

16. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 55؛ خصال، ج 1، ص 46؛ وسایل الشیعه، ج 1، ص 375.

17. ن.گ: حلیة المتّقین، باب اول، فصل نهم، کشف الغمّه، ص 45؛ ثواب الاعمال، ص 15.

ص: 143

18. ن.گ: مکارم الاخلاق، ص 54؛ الفروع، ج 2، باب النوادر، ص 213؛ خصال، ج 1، ص 107.

19. وسایل الشیعه، ج 2، ص 415؛ فروع، ج 2، ص 213.

20. ثواب الاعمال، ص 15؛ عیون الاخبار، ص 175؛ علل الشرایع، ص 194.

21 - 27. وسایل الشيعه، ج 2، ص 416؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 54.

28. سنج؛ وسایل الشیعه، ج 2؛ احکام الملابس، ص 377؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 62، فروع، ج 2، ص 208.

29 و 36. مکارم الاخلاق، ص 261؛ حلية المتّقین، باب اوّل، فصل هفتم.

37. من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 268 ، الفروع، ج 2، ص 208.

38. الفروع، ج 2، ص 210؛ حلية المتقين، باب دوم، فصل اوّل.

39. ن.گ: مکارم الاخلاق، ص 46؛ الامالی، ص 24؛ عیون الاخبار الرضا، ص 211.

40. ن.گ: وسایل الشیعه، ج 2، ص 404؛ ثواب الاعمال، ص 6؛ فروع، ج 2، ص 211.

41. همان منابع، همان جا. جزع یمانی، یا مُهر سلیمانی. سنگی است سیاه، دارای خال های سفید و زرد و سرخ و سیاه که در معدن عتیق پیدا می شود.

42. حلیة المتّقین، باب دوم، فصل ششم.

43. الفروع، ج 2، ص 210؛ خصال، ج 1، ص 156؛ حلیة المتّقین، باب دوم، فصل دوم.

44. وسایل الشيعه، ج 2، ص 398. خصال، ج 2، ص 30.

45. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انگشتر بدون خاتم نیز داشته اند. بسنجید، کافی، ج 6، ص 468؛ فروع، ج 2، ص 212؛ و برای مدوّر بودن نگین: فروع، ج 2، ص 210.

46. در بیشتر روایات، تنها انگشتر در دست راست، سفارش شده است. نک: علل الشرایع، ص 64؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 341؛ عیون اخبار الرضا، ص 223.

47. امالی، ج 1، احکام الخلوه؛ وسایل الشیعه، ج 1، ص 17؛ شرایع الاسلام، ج 1، في سنن الخلوه، ص 11.

48. انگشتر، در انگشت سبابه و وسطی مکروه. ولی در انگشت کوچک، نبودن آن کراهت دارد!

بسنجید: علل الشرایع، ص 63؛ وسایل الشّيعه، ج 2، ص 407.

49. الالفيه و النفليه، ص 92؛ فی سنن المقدمات، الثانيه.

51,50. من لا یحضره الفقيه، ج 2، ص 183؛ الفروع، ج 2، ص 208؛ خصال، ج 2، ص 156.

52. وسایل الشيعه، ج 2، ص 381.

ص: 144

53. تفسیر عیّاشی، ج 1، ذیل آیه 69 سوره بقره؛ ثواب الاعمال، ص 14؛ حلية المتّقين، باب اول، فصل یازدهم.

54. ن.گ: مجمع البیان، ج 1، ص 135؛ خصال، ج 1، ص 49.

55. وسایل الشّيعه، ج 2، ص 390؛ مكارم الاخلاق، ج 1، ص 54.

57٫56. وسایل الشیعه، ج 1، احكام الخلوه، حلية المتّقين، باب اول، فصل دوازدهم.

58. منابع پیشین، و المجالس، ص 196.

59. علامه مجلسی می نویسد: «در نعل، سنّت است که پیش و عقبش، بلند باشد و میانش، تهی» ظاهراً درباره مطلقِ کفش، نمی توان این گونه فتوا داد.

باب دوم

1و2. حلية المتّقين، باب هفتم، فصل اول، ص 235؛ احیاء العلوم، ربع عادات، ص 309؛ وسائل الشّيعه، ج 2، ص 30.

3. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 34؛ التهذيب، ج 1، ص 107؛ فروع کافی، ج 2، ص 218.

4و5. خصال، ج 1، ص 72؛ وسائل الشّيعه، ج 1، ص 363.

6و7. محجه البيضا، ج 1، ص 317؛ احیاء العلوم، ج 1، اسرار طهارت ،ص 311؛ تحف العقول، ص 5؛ ثواب الاعمال، ص 11.

8و9. ن.گ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 34؛ وسایل الشیعه، ج 2، ص 18.

10. التهذيب، ج 1، ص 106؛ وسایل الشیعه، ج 1، ص 366.

11. المجالس، ص9 ،من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 33.

12. سفال یعنی خاک پخته که به صورت آجر و کوزه و... در می آوردند. به گفته ابن بابویه، منظور از«سفال» در این جا، «سفال شام» است که استفاده از آن در حمام های قدیم مرسوم بوده است و بیشتر برای تمیز کردن کف پا به کار می رفته است.

13 و 16. وسایل الشیعه، ج 1، ص 372؛ محجّه البيضا، ج 1، ص 319؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 26.

17 و 18 ،کافی، ج 6، ص 31 32؛ من لا يحضره الفقیه، ص 26، ج 13 - 14.

19. کافی، ج 8، ص 4؛ وسایل الشيعه، ج 1، ص 377.

ص: 145

20. من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 34 فروع کافی، ج 2، ص 219

21. محجه البيضاء، كتاب اسرار الطهاره ص 319؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 26؛ وسایل الشیعه ج 2، ص 57

22. احیاء العلوم، کتاب اسرار ،الطهاره ص 213؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 27، ج 36

23 و 24. محجه البيضاء ، ج 1، ص 315؛ من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 12؛ حلية المتّقين، ص 255.

25 و 29. محجة البيضاء، ج 1، ص 315 - 316، من لا يحضره الفقيه، ص 27، ص 27، ج 12، حلية المتقين، باب هفتم.

30. شرایع الاسلام، ج 1، كتاب الصّلوه، عروة الوثقى، كتاب الصّلوه، في المكروهات.

31. فروع کافی، ج 2، ص 219؛ وسایل الشيعه، ج 1، ص 379.

32. محجه البيضاء، كتاب اسرار الطهاره، ص 316؛ من لا یحضره الفقیه، ص 27، ج 12.

33. بحارالانوار، ج 44، ص 111؛ کافی، ج 6، ح ؛ محجه البيضاء، ج 1، ص 320.

34. حلية المتّقين، ص 259.

35 و 36. ن گ: کافی، ج 6 ،ص 503، ج 37؛ من لا يحضره الفقيه، ص 29، ح 79؛ حلية المتقين، باب هفتم، فصل پنجم.

37. روایت از امام کاظم (علیه السّلام) منقول در مکارم الاخلاق، ص 138؛ قرب الاسناد، ص 57، حلية المتّقين، باب پنجم، فصل دوم.

38. تراشیدن سر و بلند گذاشتن مو هر دو سنت است، یا آنکه موی سر را بتراشند، و این بهتر است، یا آن که موی سر را بگذارند و تربیت کنند به این که بشویند و شانه کنند. مرحوم فیض کاشانی در محجه البيضاء، ج 1، ص 321؛ و غزالی در احیاء العلوم، ج 1، ص 313؛ و علامه مجلسی در حلیة المتقین، ص 217؛ و بحارالانوار، ج 79؛ همین نظر را دارند. در صدر اسلام، تراشیدن مو، عیب بوده است و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تنها در حج عمره موهای خود را می تراشیده اند، به گفته علامه مجلسی، تراشیدن سر، برای زنان حرام است. سنج: همان منابع، همان جا.

39. در کتاب حلیة المتقین باب هفتم، فصل دوم، دعای اول با کمی تغییر و دعای دوم با اندکی اضافه نقل شده است.

40 و 41. ن.گ: بحار الانوار، ج 14، ص 100 به بعد؛ السرائر، ص 469؛ من لا یحضره الفقیه، باب غسل يوم الجمعه، کافی، ج 6، ص 500.

42. حلية المتقين، باب هفتم، فصل دهم، ص 266.

ص: 146

43. در کتاب های اصول کافی، ج 6، ص505؛ و محجه البيضاء ، ج 1، ص 327، آمده است که از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدند: آیا درست است که نوره کشیدن در روز جمعه خوب نیست؟ حضرت پاسخ دادند: برای جمعه، کدام پاک کننده ای بهتر از نوره وجود دارد؟

بنابراین، همان طور که علامه مجلسی معتقد است، روایت دوم باید توجیه شود (حلية المتقين، ص266).

44. فروع کافی، ج 2، ص 2، ص 221؛ من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 35.

45. محجه البيضاء، ج 1، ص 326؛ خصال، ج 2، ص 93.

46 و 47. فروع کافی، ج 2، ص 221؛ وسایل الشیعه، ج 1، ص 387.

48. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 34؛ وسایل الشیعه، ج 1، ص 389.

49. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 35؛ فروع کافی، ج 2، ص 219.

51,50. حلیة المتقین، باب هفتم، فصل هفتم و یازدهم.

52. ن.گ: عیون الاخبار، ص 212؛ ثواب الاعمال، ص 13.

54٫53. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 42؛ علل الاخبار، ص 74.

خضاب در لغت، به معنای رنگ کردن مو می باشد ولی بیشتر ترجمه های فارسی، آن را به حنا بستن ترجمه می کنند. در صورتی که حنا بستن، تنها یکی از مصادیق آن است.

در روایات به خضاب کردن با رنگ قرمز، زرد، سیاه و نیز خضاب کردن با وسمه و کتم (که نوعی گیاه می باشد) سفارش شده است.

بجز منابع پیشین بنگرید، وسایل الشیعه، ص 404، 405، 406.

55. فروع کافی، ج 2، ص 214؛ ثواب الاعمال، ص 12. ظاهراً خواص مذکور، اختصاص به خضاب بستن محاسن نداشته باشد. ناگفته نگذاریم که خضاب کردن برای زنان، حتی زنان بی شوهر، نیز اکیداً سفارش شده است.

باب سیم

پی نوشتها

1. به اجماع تمامی فقهای اسلامی استفاده کردن از ظرف طلا و نقره برای خوردن و آشامیدن، حرام می باشد و این موضوع را همه کتاب های فقهی متذکر شده اند.

2. حلية المتقين، باب سوم، ص 94؛ المحاسن، ص 585؛ التهذيب، ج 9، ص 97.

ص: 147

3 و 4. خصال، ج 2، ص 175؛ وسایل الشیعه، ج 16 ، ص 493؛ التهذيب، ج 9، ص 92.

5. تحف العقول، ص 333؛ وسایل الشیعه، ج 16، ص 497.

11-6. ن گ: کافی، ج 6، ص 379؛ المحاسن، ص 424؛ صحیح بخاری ، ج 7، ص 234؛ امالی طوسی، ج 2، ص 203؛ بحارالانوار، ج 66 آداب الاكل.

16-12. همان منابع، وسنج: فروع کافی، ج 6، ص299؛ المحاسن، ص 446؛ حلیة المتّقین، باب سوم، فصل چهارم، عیون الاخبار، ص 49.

17. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 270؛ وسایل الشیعه، ج 16، ص 500.

18و19. وسایل الشیعه، ج 16؛ آداب المائده، باب دوم؛ خصال، ج 1، ص 19.

20. المحاسن، ص 420 ، ح 194، فروع کافی، ج 6، ص 288.

21. من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 256؛ خصال، ج 2، ص 255، ح 12.

22 و 23. خصال، ج 1، صض 109؛ وسایل الشیعه، ج 16؛ ابواب آداب. المائده، باب 2 .

24. ن.گ ،المحاسن، ص 405؛ فروع کافی، ج 6 ص 322؛ حلية المتقین، باب سوم، فصل سوم.

25. علل الشرایع، ج 2، ص 205؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 5؛ وسایل الشیعه، ج 4، ص 458.

26. المحاسن، ص 589، ج 92، فروع کافی، ج 6، ص 304.

27. فروع کافی، ج 6، ص 304؛ المحاسن، ص 589 ، ح 92.

28. المحاسن، ص 589؛ فروع کافی، ج 6،ص 303؛ وسایل الشیعه، ج 16، ص 615.

29 و30. فروع کافی، ج 6، ص 322؛ المحاسن، 472.

31. فروع کافی، ج 6، ص 197؛ المحاسن، 448.

32. وسایل الشيعه، ج 16 ، ص 597؛ المحاسن، ص 448.

34. خوردن و آشامیدن برای جنب مکروه است و بهتر است قبل از غذا خوردن، وضو بگیرد. البته شستن دست ها قبل از غذا خوردن، برای غیر جنب نیز توصیه شده است. ن. گ: شرایع الاسلام، ج 1، ص 19؛ عروة الوثقى، ج 1، في الجنابه.

35 و 36. التهذيب، ج 9، ص 93؛ فروع کافی، ج 6 ،ص 272؛ المحاسن، ص 442.

37. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 227 ، ح 38؛ المحاسن، ص 459، ح 401.

38. الخصال، ج 2، ص 255؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 256.

39. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 223 ، ح 15؛ التهذيب، ج 9، ص 94.

40. روضه الکافی، ص 164؛ التهذيب، ج 9، ص 93.

ص: 148

41. المحاسن، ص 458؛ التهذيب، ج 9، ص 94.

42. فروع کافی، ج 6، ص 326؛ المحاسن، ص 93؛ المجالس، ج 2، ص 303.

43. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 225؛ وسایل الشیعه، ج 16، ص 629.

44. وسایل الشیعه، ج 16، ص 636؛ من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 259.

45. فروع کافی، ج 2، ص 285؛ المحاسن، ص 448؛ وسایل الشیعه، ج 16، ص 559.

46. فروع کافی، ج 6، ص 294؛ التهذيب، ج 9، ص 99.

47. تحف العقول، ص 172؛ المحاسن، ص 433؛ فروع کافی، ج 6، ص 274.

48. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 225؛ فروع کافی، ج 6،ص 300؛ المحاسن، ص 445.

49. حلية المتقين، باب سوم.

50. فروع کافی، ج 6، ص 298، المحاسن، ص 426.

51. فروغ کافی، ج 6، ص 376؛ المحاسن، ص 559.

52. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 226؛ ج 30؛ المحاسن، ص 559، ح 933.

53. علل الشرایع، ج 2، باب 318، ج 1؛ فروع کافی، ج 6، ص 377؛ المحاسن، ص 564.

54. بحار الانوار ، ج 66، ص 505؛ حلية المتقين، باب سوم، فصل چهارم به بعد.

باب چهارم

1 و 2. محجه البيضاء، ج 1، ص 191؛ التهذيب، ج 1، ص 8.

3. الالفيه والنفليه، ص 91؛ حلیة المتقین، باب هشتم، فصل دوازدهم.

9-4. محجه البيضاء ، ج 1، ص 291؛ الاستبصار، ج 1، ص 25؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 194.

10. الشرایع الاسلام، ج 1، ص 105؛ عروة الوثقی، ج 1، ص 35.

11. من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 8؛ التهذيب، ج 1، ص 9.

16-12. علل الشرایع، ص 102؛ خصال، ج 1، ص 12؛ التهذيب، ج 1، ص 100.

17. فروع کافی، ج 1، ص 6 ؛التهذيب، ج 1، ص 9 .

25-18. الخصال، ص 48؛ وسایل الشيعه، ج 1، ص 228؛ التهذيب، ج 1، ص 9.

29-26. ن گ: من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 10؛ فروع کافی، ج 1، ص 6؛ وسایل الشيعه، ج 1، ص 228؛ التهذيب، ج 1، ص 10؛ خصال، ج 2، ص 53.

ص: 149

30. التهذيب، ج 1، ص 10؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 17؛ وسایل الشيعه، ج 1، ص 237.

31. فروع کافی، ج 2، ص 212؛ خصال، ج 2، ص 156؛ استبصار، ج 1، ص 25.

32. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 502؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 363.

33 و 34. التهذيب، ج 1، ص 100؛ من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 25.

39-35. فروع کافی، ج 2، ص 228؛ وسایل الشیعه، ج 1، ص 231.

40. محجة البيضاء، ج 1، اسرار الطهاره، ص 292؛ بحارالانوار، ج 80، ص 150.

در مورد اسرار و اهمیت این آداب، بنگرید: علل الشرایع، ج 1، باب 184؛ طب الرضا، ص 207.

باب پنجم

پی نوشت ها

1. قال على(علیه السّلام): اَلماءُ سَيّد الشَّرابِ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَه (بهترین آشامیدنی در دنیا و آخرت، آب است) وسایل الشيعه، ج 17، ص 186؛ المحاسن، ص 570؛ فروع کافی، ج 6، ص 380، ج 1.

2. التهذيب، ج 9، ص 94 ، ح 409؛ اصول کافی، ج 2، ص 158. خوردن آب زیاد، باعث رقیق شدن خون است که این امر، ضعف و بیماریهای زیادی را در پی دارد. بنگرید طب الشفاء، ص 166.

3 و 4. التهذيب، ج 9، ص 94 ، اصول کافی، ج 2، ص158؛ خصال، ج 2، ص 168. استبصار، ج 4، ص 93 عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 66 ح 294.

5و6. یک جرعه سر کشیدن آب، باعث درد و ناراحتی کبد می شود. بحارالانوار، ج 6، ص 476؛ و بنگرید: قرب الاسناد، ص 12 ،المحاسن، ص 578، ح 43 و 33.

7. المحاسن، ص 578، ح 45؛ حلية المتقين، باب سوم، فصل دوازدهم.

8. ماه های رومی، دوازده ماه است که چهار ماه آن سی روز، و هفت ماه آن سی و یک روز است و ماه دوازدهم، بیست و هشت روز که هر سه سال یک بار، بیست و نه روز می شود. بهترین این ماه ها، ماه نیسیان است که تقریباً مطابق با اواخر فروردین می باشد. بارانی که در این ماه می بارد، بسیار سودمند بوده و آدابی دارد که علامه مجلسی در بحارالانوار و محدث قمی در مفاتیح الجنان از علی بن طاووس و دیگران نقل کرده اند.

9. در فضیلت هر کدام بنگرید: وسایل الشیعه، ج 15، ص 137؛ همان، ج 10، ص 313؛ المحاسن، ص

ص: 150

574؛ فروع کافی، ج 6، ص 387؛ حلية المتقين، باب سوم، فصل دوازدهم؛ ثواب الاعمال، ص 83؛ الخصال، ج 2، ص 157. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 223.

10. ثواب الاعمال، ص 83؛ الخصال، ج 2، ص 157؛ وسایل الشیعه، ابواب الاشربه المباحه، باب 18.

11. من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 223، ح 3؛ فروع کافی، ج 6، ص 385.

12 و 13. اصول کافی، ج 6، ص 385، ح 6؛ المحاسن، ص 578، ح 42، من لا یحضره الفقيه، ج 3، ح 24.

14 و 15. در منابع اسلامی، عکس این مطلب آمده است. به روایت امام صادق(علیه السّلام)، پیامبر(صلّی الله علیه وآله و سلّم) در قدحی شامی که از شام به ایشان هدیه شده بود، آب می آشامیده اند و آن حضرت، تنها اجتناب از سفال مصری را، توصیه فرموده اند.

طبق روایت دیگری، امام صادق (علیه السّلام) از قدح های سفالین، آب می نوشیده اند. بنگرید: وسایل الشیعه، ج 17، ص 202؛ المحاسن، ص 55، ح 40 و 38 و 71. فروع کافی، ج 6، ص 410، احادیث 2 و 8 و 9؛ حلية المتقين، باب سوم، فصل دوازدهم.

16 و 17. سنج کامل الزیارات، ص 106 ، ح 1؛ الامالی، ص 86، س 14؛ حلية المتقين، باب سوم، فصل دوازدهم.

18. وسایل الشيعه، ج 17، ص 199؛ المحاسن، ص 96 ، ح 557.

19و20. سنج: من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 223 ، ح 7؛ المحاسن، ص 577، ح 37؛ حلیة المتقین، باب سوم آداب آب نوشیدن.

باب ششم

1. اصول ،کافی، ج 6، ص 76؛ وسایل الشيعه، ج 12، ص 186.

2. وسایل الشیعه، ج 6، ص 4 مستدرک الوسایل، ج 5، ص 14.

3. سنج، استبصار، ج 1، ص 350؛ بحار الانوار، ج 10، ص 265؛ همان، ج 73، ص 183.

4. مستدرک الوسایل، ج 5، ص 110.

5. وسایل الشيعه، ج 6، ص 502.

6. پیشین؛ و مستدرک الوسایل، ج 5، ص 110.

7. وسایل الشیعه، ج 4، ص 214؛ بحارالانوار، ج 14، ص 134.

ص: 151

8 و 9. بحارالانوار ، ج 73، ص 327؛ وج 76 ، ص .21

10. همان منابع، همان جا.

11. وسایل الشيعه، ج 1، ص 345؛ مستدرک الوسایل، ج 1، ص 296.

12. وسایل الشیعه، ج 4، ص 255؛ و ج 5، ص 220.

13. وسایل الشيعه، ج 5، ص 315.

14. بحار الانوار، ج 73، ص 345.

15. وسایل الشيعه، ج 5، ص 325.

16. حلية المتقين، باب هشتم، فصل سوم.

17. وسایل الشيعه، ج 5، ص 417.

18. حلية المتقين، باب هشتم، فصل سوم.

19. وسایل الشیعه، ج 6، ص 503؛ بحار الانوار، ج 10، ص 80.

20. وسایل الشيعه، ج 6 ،ص 503.

41-21. بحار الانوار، ج 73 ، باب القرائه والدعا عند النوم؛ مستدرك الوسایل، ج 4، ص 71.

42و43. بحار الانوار، ج 73، ص 197؛ حلیة المتقین، باب هشتم، فصل یکم تا هشتم.

باب هفتم

اشاره

پی نوشت ها

1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، صص 121 و 123؛ الخصال، ج 2، صص 157 و 158 ؛ المقنعه، ص 77؛ قرب الاسناد، ص 11؛ ثواب الاعمال، ص 22؛ فروع کافی، ج 2، صص 2 و 4.

2. بحار الانوار، ج 103، ص 219؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 123؛ المقنع، ص 26.

3. قرب الاسناد، ص 11؛ فروع کافی، ج 2، ص 5؛ التهذيب، ج 2، ص 183.

4. من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 129؛ فروع کافی، ج 2، ص 17؛ امالی، ص 161.

7-5. سنخ: المقنعه، ص 80؛ التهذيب، ج 2، ص 228 و 242؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 217؛ علل الشرایع، ص 174؛ عيون الاخبار، ص 159.

8. وسایل الشيعه، ج 7، ص 63؛ فروع کافی، ج 2، ص 16؛ التهذيب، ج 2، ص 244.

9 و 10. اصول کافی، ج 3، ص 481؛ محجه البيضاء، ج 3، آداب التزويج؛ التهذیب، ج 2، ص 229؛ فروع

ص: 152

کافی، ج 2، ص 58.

11. علل الشرایع، ص 174؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 181؛ امالی، ص 339.

12. سنج: بحارالانوار، ج 100 ، ص 280؛ امالی صدوق، ص 339؛ علل الشرایع، ص 514.

13. به پی نوشت شماره 10 مراجعه شود.

14. علل الشرایع، ص 175؛ خصال، ج 2، ص 170؛ التهذيب، ج 2، ص 229.

15. قرب الاسناد، ص 66؛ التهذیب، ج 2، ص 230؛ امالی، ص 339.

16. فروع کافی، ج 2، ص 74؛ الخصال، ج 2، ص 170؛ قرب الاسناد ص 74.

17. عيون الاخبار، ص 142؛ الخصال، ج 1، ص 49؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 155.

18. التهذيب، ج 2، ص 299؛ فروع کافی، ج 2، ص 76؛ من لا یحضره الفقيه، ج 2، ص 193.

19. علل الشرایع، ص 174؛ المحاسن، ص 231؛ امالی، ص 181.

20. بحار الانوار، ج 103 ، ص 283 ، ح 3.

21. وسایل الشیعه، ج 7، ص191؛ من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 37؛ المحاسن، ص 463.

22 و23. علل الشرایع، ص 175؛ امالی، ص 138؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 184.

24. برای هر کدام از این موارد، به باب های مربوط در همین کتاب مراجعه شود.

25. علل الشرایع، ص 174؛ المحاسن، ص 321؛ امالی، ص 181؛ التهذيب، ج 2، ص 229.

26. امالی، ص 339؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 182؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 187.

27. من لا یحضره الفقيه، ج 2، ص 184؛ علل الشرایع، ص 175 ؛ امالی، ص 138.

28. من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 25؛ وج 2، ص 130.

32-29. علل الشرایع، ص 175؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 187.

33. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 184؛ علل الشرایع، ص 175؛ امالی، ص 138.

34. فروع کافی، ج 2، ص 58؛ التهذيب، ج 2، ص 229.

36-35. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 184؛ علل الشرایع، ص 175.

37. عیون اخبار الرضا، ص 159؛ التهذيب، ج 2، ص 229؛ علل الشرایع، ص 175.

38. ن.گ: خصال، ج 2، ص 170؛ قرب الاسناد، ص 74؛ فروع کافی، ج 2، ص 74.

39. امالی، ص 339؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 182؛ علل الشرایع، ص 175.

46-40. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 183؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 190.

47و48. طب الائمه، ص 133؛ فروع کافی، ج 2، ص 57؛ التهذيب، ج 2، ص 129.

ص: 153

49. علل الشرایع، ص 135؛ امالی، ص 339.

50. طب الائمه، ص 135؛ المحاسن، ص 311؛ التهذيب، ج 3، ص 229.

51. وسایل الشیعه، ج 7، ص 93؛ حلية المتقين، باب چهارم، فصل چهارم.

52و53. التهذیب، ج 2، ص 229؛ فروع کافی، ج 2، ص 76؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 193.

54. التهذيب، ج 2، ص 229؛ فروع کافی، ج 2، ص 78؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 130.

55. تفسیر عیاشی، ج 2، ص 22؛ تفسیر قمی، ص 63؛ حلیة المتقین، باب چهارم، فصل چهارم.

56. التهذيب، ج 7، ص 400؛ بحار الانوار، ج 103، ص 286؛ حلية المتقين، باب چهارم، ص 147.

فصل اول از باب هفتم

پی نوشت ها

1 و 2. بحارالانوار، ج 103، ص 249؛ فروع کافی، ج 2، ص 61؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 142.

3 و4. حلية المتقين، باب چهارم، فصل ششم.

5. سنج: خصال، ج 2، ص 141؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 161.

8-6. حلية المتقین، باب چهارم. فصل ششم.

9. قرب الاسناد، ص 25؛ بحار الانوار، ج 103 ، ص 249.

10 و11. حلية المتقين، باب چهارم، فصل ششم.

12. پیشین؛ محجه البيضاء، ج 3، ص 120.

13. در روایات فرموده اند: زن باید برای شوهرش زینت کند، هر چند شوهرش نابینا باشد! بنگرید: فروع کافی، ج 1، ص 52؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 118.

14. خصال، ج 2، ص 97؛ بحار الانوار ، ج 130، ص 251؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 194.

15. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 41؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 115.

16. ن.گ: عیون اخبار الرضا، ص 184؛ وسایل الشیعه، ج 5، باب 5.

17. ن.گ: بحارالانوار، ج 10، ص 285؛ فروع کافی، ج 2، ص 60.

18. فروع کافی، ج 2، ص 60؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 114.

فصل دوم از باب هفتم

پی نوشت ها

7-1. قرب الاسناد، ص 25؛ وسایل الشیعه، ج 2 و 21 و 22 (چاپ مؤسسه آل البيت) مكارم الاخلاق، ج 1،

ص: 154

ص 467 و 441؛ بحار الانوار،ج 74، ص 5.

8. از آنجایی که کلمه عقل، در ادبیات عرب، در معانی مختلفی استعمال شده است، به نظر می رسد که منظور از واژهٔ «عقل» در اینِ گونه موارد، به معنای عقل مصطلح نیست. در کتاب هایی چون المیزان، زن در آینه جمال و جلال، و... این مهم توضیح داده شده است.

9. یعنی خداوند، این محبت کردن را دوست دارد.

10. فروع کافی، ج 2، ص 61؛ وسایل الشیعه، ج 6، جهاد الغنى، باب 3.

11. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 348؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 120 . ژ

12 و 13. من لا يحضره الفقیه، ج 3، ص 362؛ امالی صدوق، 358.

14. ن.گ فروع کافی، ج 6، ص 296؛ وسایل الشیعه، ج 16، ص 514.

18-15. مکارم الاخلاق، ج 1، صص 467 و 441؛ اصول کافی، ج 5، ص 507.

19. عقاب الاعمال، ج 1، ص 56؛ فروع کافی، ج 2، ص 63.

20. قرب الاسناد ص 25؛ وسایل الشیعه، ج 6؛ مقدمه التجارات، باب 20.

21. عقاب الاعمال، صص 46 و 48؛ وسایل الشیعه، ج 6،فعل المعروف 41/7.

24-22. حلية المتقين، باب چهارم، فصل ششم؛ بحارالانوار، ج 74، ص 7؛ امالی صدوق، ص160.

25. فروع کافی، ج 2، ص 63؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 142.

26. منظور، زین چهارپایان است. بنگرید، فروع کافی، ج 2، ص 63، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 151.

27. به پاورقی 22 مراجعه شود.

28. ظاهراً این گونه روایات، با اندیشه اسلامی، سازگار نیست زیرا در صدر اسلام، زنان ارزشمندی، زیر نظر ائمه(علیهم السّلام) به آموزگری و آموزگاری پرداخته اند. کسانی مثل: ام حمیده، همسر امام صادق(ع)؛ سوسن، مادر امام حسن عسکری (علیه السّلام)؛ حکیمه، دختر امام جواد(علیه السّلام)؛ همسر امام موسی بن جعفر(علیه السّلام)؛ ام الخیر (که در جنگ صفین سخنرانی کرد)؛ ام خالد، که از راویان حدیث است؛ خنساء نابغه، شعر و ادب؛ و...دربارۀ این بزرگان، می توان در این منابع، جستجو کرد: مرآة العقول، ج 17، ص 206؛ منتهى الأمال، ج 2، ذکر اولاد امام جواد(علیه السّلام)؛ در المنثور، صص 57 و 67 و 109.

31-29. بحارالانوار، ج 74، ص 3 و 4؛ حلية المتقين، باب چهارم، فصل ششم.

ص: 155

فصل سوم از باب هفتم

پی نوشت ها

1. خصال، ج 1، ص 8؛ علل الشرایع، ص 163؛ عیون الاخبار الرضا، ص 343.

2. ن.گ: وسایل الشيعه، ج 2، ،الذكر، باب 42؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 255.

7-3. اصول کافی، باب البر بالوالدین، ص 387؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 220.

8. همان منابع، همان جا؛ وسایل الشیعه، کتاب الدین، باب 2، ج 11.

9. صحيفه الرضا، ص 36؛ عیون الاخبار الرضا، ص 209.

10. حلية المتقین، باب چهارم، فصل دوازدهم.

11. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 355؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 204.

12. حلية المتقین، باب چهارم، فصل دوازدهم.

13. وسایل الشيعه، ج 7، ص 220؛ بحارالانوار، ج 14، ص 70؛ وج 12، ص 330؛ و ج 36، ص 10.

فصل چهارم از باب هفتم

پی نوشتها

1. فروع کافی، ج 2، ص 87؛ التهذيب، ج 2، ص 236.

2. روضة المتقين، ص 213.

3. وسایل الشيعه، ج 7، ص 136؛ التهذيب، ج 2، ص 237.

4. حلية المتقين.

5. من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 186؛ فروع کافی، ج 2، ص86.

6و7. التهذيب، ج 2، ص 235؛ فروع کافی، ج 2، ص 88 عیون الاخبار الرضا، ص 208.

8. ن.گ: الخصال، ج 2، ص 170؛ مکارم الاخلاق، ص 119؛ عیون الاخبار الرضا، ص 14.

9. قرب الاسناد، ص 74، فروع کافی، ج 2، ص 86.

10. ن.گ: التهذیب، ج 2، ص 236؛ فروع کافی، ج 2، ص 86؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 121.

11. در خانه ای که نام محمّد یااحمد ،حسن ،حسین ،جعفر فاطمه باشد، فقر وارد نمی شود. بنگرید: همان منابع، همان جا.

12. مثل عبدالله، عبدالرحمن، عبدالمجید و... بنگرید: معانی الاخبار، ص 48؛ التهذیب، ج 2، ص 236.

13. آداب عقیقه کردن و فضایل آن را در این منابع می توان یافت: عیون الاخبار، ص 210؛ الخصال،

ص: 156

ج 2، ص 154؛ التهذيب، ج 2، ص 237.

14. عیون الاخبار، ص 267؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 388؛ الاحتجاج، ص 187.

15. خصال، ج 1، ص 159.

16. التهذيب، ج 2، ص 238 فروع کافی، ج 2، ص 90.

17. فروع کافی، ج 2، ص 92؛ التهذيب، ج 2، ص 238.

18. ن.گ عیون الاخبار الرضا، ص 195؛ صحيفه الرضا، ص 16؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 139.

19. المحاسن، ص 535؛ التهذیب، ج 2، ص 236؛ فروع کافی، ج 2، ص 87.

20. فروع کافی، ج 6، ص 48 و 49؛ پیامبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) می فرمایند: بهترین فرزندان، دختران پرده نشین هستند. هر کس افتخار داشتن یک دختر را دارد، سبب نجاتش از آتش جهنم است و دو دختر داشتن، سبب ورود در بهشت است. و کسی که سه دختر دارد، جهاد و صدقه از او برداشته می شود. و می فرماید :خداوند، به دختران، مهربان تر است تا به پسران؛ هر مردی سبب خشنودی زنی از محارم خود را فراهم کند، خداوند روز قیامت، او را خوشحال می کند (روضة الواعظین، ج 2، ص 369).

21. طبق روایات، پوشاندن طفل، در جامه زرد، مکروه است. و آن چه را که مرحوم مؤلف نوشته است، شاید خطای قلم باشد. بنگرید: علل الشرایع، ص 57؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 141.

22. استبصار، ج 3، ص 322؛ فروع کافی، ج 2، ص 93.

23. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 12؛ فروع کافی، ج 2، ص 93؛ من لا یحضره الفقیه، ح 2، ص 154.

24. التهذيب، ج 2، ص 279؛ وسایل الشیعه، ج 7، ص 176.

25. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 237؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 369؛ مجمع الزوائد، ح 8، ص 156.

26 و27. سنج: فروع کافی، ج 6، باب حق الاولاد؛ وسایل الشیعه، ج 7، ص 185.

28. ثواب الاعمال، ص 239؛ امالی صدوق، ص 462؛ حلیة المتقین، باب چهارم، فصل یازدهم.

29. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 187(الفصل السادس)؛ سفينة البحار، ج 2، ص 324؛ وسایل الشیعه، ج 15، ص 194.

30. کافی، ج 6، ص 47؛ فروع کافی، ج 2، ص 95؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 98.

31 و 32. ن.گ: بحارالانوار، ج 1، ص 24 ، ح 24؛ اصول کافی، صفة العلم، ص 16، السرائر، ص 467.

33. فروع کافی، ج 6، ص 47، ح 4.

34. همان، ج 6 ص 50، ح 6.

35. التهذيب، ج 2، ص 280؛ فروع کافی، ج 2، ص 95؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 201.

ص: 157

36. سنج: من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 311؛ مکارم الاخلاق، ص 475.

37. حلية المتقین، باب چهارم، فصل یازدهم.

38. ثواب الاعمال، ص 109؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 157؛ فروع کافی، ج 2، ص 82.

39 و40. حلیة المتقین، باب چهارم، فصل یازدهم.

41. سنج: من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 275؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 206.

42 و43. مکارم الاخلاق، ج 1، ص 114؛ التهذيب، ج 2، ص 280؛ فروع کافی، ج 2، ص 94.

44 و45. حلية المتقین، باب چهارم، فصل یازدهم.

50-46. این دعاها و روش ها به گونه های مختلفی نقل شده است. بنگرید: فروع کافی، ج 2، صص

83،84؛ وسایل الشيعه، ج 7، ص 105؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 480؛ بحارالانوار، ج 104،ص 86.

باب هشتم

پی نوشت ها

فصل خانه

3-1. الخصال، ج 1، ص 76؛ المحاسن، ص 610. و بنگرید: کافی، ج 7، مقدمات النكاح 9، فروع، ج 2، ص 226؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 337؛ حلية المتقین، باب دوازدهم، فصل دوم، معانی الاخبار، ص 49؛ کافی، ج 5، ص 31؛ مکارم الاخلاق، ص 274.

4. حلية المتقین، باب دوازدهم، فصل دوم؛ الفروع، ج 2، ص 205؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 587.

5. پیشین، و المحاسن، ص 608؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 196؛ عقاب الاعمال، ص 45؛ الخصال، ج 1، ص 76.

6. المحاسن، ص 609؛ الفروع، ج 2، ص 227؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 565.

7. همان منابع، همان جا، و خصال، ج 2، ص 39.

8. پیشین، و برای کراهت نماز: النفلیه، فصل اول، ص 103؛ عروة الوثقى، ج 1، مکان المصلی، شرایع الاسلام، ج 1، کتاب، الصلاة، المقدمه الخامسه.

9. حلية المتقین، باب دوازدهم، فصل چهارم.

10. فروع، ج 1 ، ص 124 ، قرب الاسناد، ص 75؛ المحاسن، ص 612؛ وسائل الشيعه، ج 2، احکام،

ص: 158

المساجد، ص 555.

11. بنگرید: فضائل القرآن (فریابی) تصحیح عثمان فضل الله جبرئیل، فضائل القرآن (سنایی).

12و13. حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل ششم، طب الائمه، ص 11؛ کافی، ج 6، ص 546؛ کنز الاعمال، ص 12.

14و15. حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل نهم؛ خصال، ج 1، ص 156.

16. الفروع، ج 2، ص 227؛ المحاسن، ص 621؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 567.

17. بنگرید: الخصال، ج 1، ص 76؛ المحاسن، ص 608؛ الفروع، ج 2، ص 567.

18. المحاسن، ص 624؛ الخصال، ج 1، ص 28؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 571.

21-19. حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل یازدهم؛ الفروع، ج 2، ص 277؛ خصال، ص 547.

22. من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 341؛ الخصال، ج 1، ص 126.

23. فروع، ج 2، ص 227؛ عیون اخبار الرضا، ص 187؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، صص 335 - 184؛ حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل دهم.

24. عیون الاخبار، ص 230؛ علل الشرایع، ص 194؛ مکارم الاخلاق، ص 67.

25. ثواب الاعمال، ص 101؛ وسائل الشيعه، ج 8؛ آداب المائده، حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل دهم.

26. به پایان فصل چهاردهم، از با هفتم مراجعه شود.

27. الفروع، ج 2، ص 228؛ قرب الاسناد، ص 68؛ وسائل الشيعه، ج 2؛ احكام المساكن.

28و29. حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل یازدهم.

30. الفروع، ج 1، ص 115؛ التهذيب، ص 246؛ الخصال، ج 2، ص 29؛ حلية المتقین، باب دوازدهم، فصل یازدهم.

31. الفروع، ج 2، ص 228؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 584.

32و33. بنگرید: الخصال، ج 2، ص 164؛ وسائل الشيعه، ج 5، ابواب العشره، باب 50 و همان، ج 2، ص 575. حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل دوازدهم.

34. علل الشرایع، ص 194؛ المحاسن، ص 584؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 576؛ حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل دوازدهم.

35و36. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 196؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 585؛ حلية المتقين، باب

ص: 159

دوازدهم، فصل یازدهم.

37. حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل دوازدهم.

38. خصال، ج 2، ص 164؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 575؛ حلیة المتقین، باب دوازدهم، فصل دوازدهم.

41-39. بنگرید: بحار الانوار، ج 76، ص 170 ؛ المحاسن، ص 351؛ ثواب الاعمال، ص 89.

42. من لا یحضره الفقیه، ج 5، آداب السفر، اصول کافی، ج 2، ص 541.

43. وسائل الشیعه، ج 2، ص 590؛ عقاب الاعمال، ص 46؛ وسائل الشیعه، ج 5؛ احکام العشره، باب 86.

44. المحاسن، ص 622؛ الفروع، ج 2، ص 227؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 589؛ حلية المتقين، باب دوازدهم، فصل اول.

45 و46. معانی الاخبار، ص 49؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 560.

47. بحار الانوار، ج 76، ص 160؛ وسائل الشيعه، ج 2، باب الاذان.

باب نهم

پی نوشت ها

1. به روایت پیامبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) برخی از گناهان، هیچ کفاره ای ندارد، بجز کسب و کار. بنگرید: محجه البیضاء، ج 3؛ آداب کسب و معاش، باب اول، ص 138؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 77.

2. ن.گ: خصال، ج 2، ص 59 و 95؛ التهذیب، ج 2، ص 119؛ فروع کافی، ج 1، ص 370، 242.

3. التهذيب، ج 2، ص 119؛ فروع کافی، ج 1، ص 370؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 63.

4. وسائل الشیعه، ج 2؛ كتاب الدعاء، باب 50؛ عده الداعی، ص 63.

5. ن.گ: خصال، ج 1، ص 330؛ التهذيب، ج 2، ص 99؛ فروع کافی، ج 1، ص 347.

6. ن.گ ،فروع کافی، ج 1، ص 362؛ التهذيب، ج 1، ص 11؛ وسایل الشیعه، ج 6، ص 52.

7. روضة الواعظین، ص 465؛ محجة البيضاء، ج 3، ص 185؛ احیاء العلوم، ج 3، ص 130.

8. فروع کافی، ج 1، ص 371؛ التهذیب، ج 2، ص 120؛ من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 371.

9. هنگام معامله کردن، سوگند دروغ، حرام و سوگند راست، مکروه است. بنگرید: فروع کافی، ج 1، ص 374؛ المحاسن، ص 298؛ امالی، ص 298.

12-10. محجة البيضاء، ج 3، ص 140؛ خصال، ج 1، ص 137؛ التهذيب، ج 2، ص 120.

13. وسائل الشيعه، ج 6، ص 285.

ص: 160

14. فروع کافی، ج 1، ص 371؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 64.

15. خصال، ج 1، ص 106؛ وسائل الشيعه، ج 6 ص 287.

16و17. التهذيب، ج 2، ص 106 و 149؛ فروع کافی، ج 1، ص 371؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 64.

18. غزالی، هنگامی که دربارۀ آداب و کسب و کار بحث می کند و آدابی که ممکن است برای معامله گران و اهل کسب، دشوار و یا محال باشد را بیان می کند. در جایی می نویسد: «این گونه بوده است سیره اهل دین؛ و هر که این نتواند، باید که معامله کردن را رها کند یا دل بر عذاب آخرت نهد.» احیاء العلوم، ج 3، ص 166؛ برای روایت بنگرید: التهذیب، ج 2، ص 122؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 65.

19. التهذیب، ج 2، ص 148، فروع کافی، ج 1، ص 373.

20. فروع کافی، ج 2، ص 205؛ وسائل الشیعه، ج 2، ص 587.

21. حلية المتقين، باب سیزدهم، فصل دهم.

22. قرآن کریم، سوره مطففین، آیات 1 تا 3؛ محجة البيضاء، ج 3، آداب كسب، باب اول؛ التهذيب، ج 2، ص 121.

23. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 65؛ حلیة المتقین، باب سیزدهم، فصل دهم؛ وسائل الشیعه، ج 6، ص 344.

24. این گونه روایات، در زمانی خاص و به خاطر شرایطی خاص نقل شده است و عمومیّت ندارد. چنانکه در نهج البلاغه، در نامه دوّم، مولا علی (علیه السّلام) کوفیان را ستوده اند، ولی در خطبه 29، از آنها مذمت کرده اند.

25و26. حلیة المتقین، باب سیزدهم، فصل دهم؛ فروع کافی، ج 1، ص 373؛ علل الشرایع، 178.

27. علل الشرایع، ص 178؛ فروع کافی، ج 1، ص 373؛ التهذيب، ج 2، ص 121.

28. حلية المتقين، باب سیزدهم، فصل دهم.

29. المجالس، ص 66؛ قرب الاسناد، ص 63؛ استبصار، ج 3، ص 114.

30. حلية المتقين، باب سیزدهم، فصل دهم.

31. فروع کافی، ج 1، صص 376؛ التهذیب، ج 2، ص161؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 327.

32. حلية المتقين، باب سیزدهم، فصل دهم؛ معراج السعاده، ص 1858.

33. فروع کافی، ج 1، ص 371؛ التهذيب، ج 2، ص 120؛ وسائل الشیعه، ج 6، ص 295.

ص: 161

34. فروع کافی، ج 1، ص 372؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 295.

35. علل الشرایع، ص 185؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 299.

36. خصال، ج 1، ص 331.

37. این کار به خاطر آن است که به ربا منجر نشود، بنگرید: شرایع الاسلام، ج 2، کتاب التجاره، ص 240؛ اللمعة الدمشقیه، ج 2، ص 302.

38. التهذيب، ج 2، ص 162؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 88؛ فروع کافی، ج 1، ص 418.

39. المحاسن، ص 101؛ وسائل الشیعه، ج 6، ص 304.

40. التهذيب، ج 2، ص 123؛ خصال، ج 1، ص 92؛ من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 65.

41. خصال، ص 24؛ فروع کافی، ج 1، ص 386؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 332.

42. ن.گ: فروع کافی، ج 1، ص 373؛ التهذيب، ج 2، ص 125؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 65.

43. خصال، ج 1، ص 117؛ من لا یحضره الفقیه، ج 6، ص 336.

44. فروع کافی، ج 1، ص 419؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 339.

45. التهذيب، ج 2، ص ،179؛ فروع کافی، ج 1، ص 42؛ وسائل الشيعه، ج 6 ص 340.

46. این دعا به صورت کامل تر در: اصول کافی، ج 5، ص 156؛ فروع کافی، ج 1، ص 373؛ التهذيب، ج 2، ص 121؛ حلية المتقين، باب سیزدهم، فصل دهم.

47و48. بحار الانوار، ج 76، ص 173؛ محجه البيضاء، ج 3، آداب كسب، کافی، ج 5، ص 150.

49. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 66؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 303.

50و51. به پی نوشت شماره 48 مراجعه شود.

52. فروع کافی، ج 1، ص 420؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 297.

باب دهم

اشاره

پی نوشت ها

3-1. فروع کافی، ج 1، ص 403؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 84؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 193.

4. الامالی، ص 22؛ التهذيب، ج 2، ص 298؛ خصال، ج 1، ص 73.

5. ن.گ: المحاسن، ص 8 ، 6؛ من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 196؛ فروع کافی، ج 2، ص 205.

6و7. منابع پیشین و حلیة المتقین، باب سیزدهم، فصل دوازدهم.

ص: 162

8. فروع کافی، ج 1، ص 405؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 192.

9. علل الشرايع، ص 191؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص 192.

10. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 92 بحار الانوار، ج 93؛ ص 93.

11. ن.گ: اصول کافی، ج 3، ص 565؛ وسائل الشيعه، ج 9، ص 196.

12. فروع کافی، ج 1، ص 404؛ اصول کافی، ج 5، ص 262؛ وسائل الشيعه، ج 6، ص197.

آداب صدقه دادن

1. برای منابع این باب بنگرید: اصول کافی، ج 4، ص 2؛ ثواب الاعمال، ص 169؛ طب الائمه، ص 123؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 2؛ تحف العقول، ص 110؛ بحارالانوار، ج 96، ص 130.

باب یازدهم

پی نوشت ها

آداب معاشرت و همنشینی با مردم

1. نهج البلاغه، القسم الثانی، ص 45؛ المحاسن، ص 6؛ اصول کافی، ص 244؛ التهذیب، ج 2، ص 574.

2. بنگرید: خصال، ج 2، ص 48؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 455.

3. بنگرید: اصول کافی، مجالسه اهل المعاصی، ص 480 و من تكره مجالسه، ص 610 و611؛ المحاسن، ص 117؛ الخصال، ج 1، ص 116.

6-4. نهج البلاغه، القسم الثانى، صض 152؛ المجالس، ص 35؛ الخصال، ج 1، ص 116.

7و8. علل الشرایع، ص187؛ اصول کافی، ص 611؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 26؛ وسائل الشیعه، ج 6، آداب التجاره، باب 24.

9. اصول کافی، ص 609؛ وسائل الشیعه، آداب السفر، باب 49.

10. به پاورقی شماره 7 مراجعه شود.

11. اصول کافی، ص 479 و 612؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 430؛ همان، ج 6، کتاب بالامر المعروف، باب 37.

12. اصول کافی، ص 479؛ وسائل الشيعه، ج 6 ،باب الامر بالمعروف، باب 38.

13. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 334؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 431.

ص: 163

14. غرر الحكم، ج 3، ص 118.

17-15. نک: المجالس، ص 602؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 426.

18. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 338، ص 365؛ الخصال، ج 1، ص 50؛ علل الشرایع، ص 178.

19. اصول کافی، باب التحبب الى الناس، ص 612؛ السرائر ، ص 464؛ وسائل الشيعه، ج 5، آداب السفر، باب 46.

20و21. اصول کافی، ص 612؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 434.

22. معانی الاخبار، ص 72؛ اصول کافی، ص 613؛ وسائل الشيعه، ج 2؛ القواطع، باب 2 و 3؛ وسائل الشيعه، ج 1، المقدمه، باب 23.

23. عيون الاخبار الرضا، ص 235؛ علل الشرایع، ص 54؛ الخصال، ج 1، ص 130؛ المجالس، ص 44.

24. عیون اخبار، ص 215؛ المجالس ص 265؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 443.

25. به پاورقی 26 مراجعه شود.

26. معانى الاخبار، ص 72 ، اصول کافی، ص 626؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 438.

27. بنگرید: الخصال، ج 1، ص 112، 138 و 158؛ السرائر، ص 484؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 431 و 432.

28. علل الشرایع، ج 2. باب 13؛ خصال، ج 2، ص 87؛ امالی، ص 144؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 106.

29. الخصال، ج 1، ص 63؛ اصول کافی، ص 613؛ وسائل الشیعه، ص 446؛ «دلیل به کار بردن صیغه جمع، چنانکه شیخ حر عاملی گفته است شاید این است که همراه مخاطب عده ای از ملائکه نیز حضور دارند و شخص سلام کننده، هم به مخاطب و هم به فرشتگان همراه او سلام می کند.

30. مثلاً بگوید: سلام علیکم، و رحمة الله. ن.گ: خصال، ج 2، ص 56؛ معانی الاخبار، ص 82.

31. اصول کافی، ص 614؛ وسائل الشیعه، ص 449.

32. ثواب الاعمال، ص 15؛ قرب الاسناد، ص 34؛ المجالس، ص161؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 443.

33. مصادفة الاخوان، ص 30؛ اصول کافی، باب مصافحه، ص 399 به بعد؛ ثواب الاعمال، ص 103.

35-34. مصادقة الاخوان، ص 52؛ وسائل الشیعه، ج ،2 ، احکام المساكن، باب 15.

36. اصول کافی، ص 617؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 459؛ حلیة المتقین، باب یازدهم، فصل دوم.

40-37. همان، منابع، همان جا، و خصال، ج 2، ص 168.

41. اصول کافی، ص 618؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 466؛ حلیة المتقین، باب یازدهم، فصل ششم.

ص: 164

42. ظاهراً این عمل مانند بقیه اعمال، فلسفه ای دیگر دارد که برای تحریک و تفهیم مخاطبان، فلسفه آن این گونه بیان شده است. برای روایت بنگرید: اصول کافی، ص 218؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 465.

43. ثواب الاعمال، ص 102؛ اصول کافی، ص 619؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 467، 468.

44. اصول کافی، ص391؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 467.

45. کافی، ج 6 ص 49؛ التهذيب، ج 8، ص 113؛ من لا يحضره الفقیه، ج 3، ص 311.

46. البته نه به خاطر پول و مقام آنها، و نه هر مالدار و منصب داری! برای روایت بنگرید: اصول کافی، باب اکرام الکریم، ص 619؛ روضه الکافی، ص 219.

47. معانی اخبار، ص 78؛ عیون اخبار الرضا، ص 173؛ قرب الاسناد، ص 44.

48. اصول کافی، باب حق الداخل، ص 620؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 471.

49. قرب الاسناد، ص 33؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 476.

50. حلية المتقین، باب یازدهم، ص 505 به بعد؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 471.

51و52. اصول کافی، ص 620؛ و منابع پیشین.

53. این گونه نشستن، طرز نشستن رسول خدا، الهی بوده است. بنگرید: مکارم الاخلاق، ص 15 و 55 و 56 و منابع پیشین.

54و55. منابع پیشین و خصال، ج 1، ص 117؛ و ج 2، ص 159.

56و57. پیشین، و السرائر، ص 470.

62-58. پیشین، و مصادقة الاخوان، ص 24.

63. اصول کافی، ص 626؛ الروضه الکافی، ص 268؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 499.

64. پیشین؛ مصادفة الاخوان، ص 44، قرب الاسناد، ص 74.

65. پیشین؛ المجالس، ص 397؛ خصال، ج 1، ص 133.

66و67. التهذیب، ج 6؛ اصول کافی، ج 357؛ المحاسن، ص 358؛ اصول کافی، ص 358.

68. معراج السعاده، مقام پنجم، صفت ششم، غرر الحکم، ج 5، ص 631.

69و70. خصال، ج 1، ص 26؛ مصادقه الاخوان، ص 2؛ اصول کافی، ص 606؛ محاسن، 375.

71. اصول کافی، باب الذب، المحاسن، ص 118؛ عقاب الاعمال، ص 25؛ خصال، ج 1، ص 70.

72. معانی الاخبار، ص 116؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 343؛ معانی الاخبار، ص 116؛ اصول کافی، باب الحیاء، ص 36.

ص: 165

73. خصال، ج 1، ص 9؛ اصول کافی، باب العفو، ص 361؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 348.

76-74. بنگرید: الروضه الكافى، ص 152؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 348؛ اصول کافی، باب العفو، ص 362، خصال، ج 1، ص 9؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 524.

77و78. اصول کافی، باب كظم الغيظ، ص 362؛ المحاسن، ص 292؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 342.

79. خصال، ج 1، ص 13؛ اصول کافی، ص 432 و باب كظم الغيظ، ص 363؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 350.

80. جامع السعاده، باب حسد.

91-81. اصول کافی، باب الصمت، ص 364؛ عیون اخبار الرضا، ص 185؛ روضه الکافی، ص 3، خصال، ج 1، ص 11 ، ثواب الاعمال، ص 90. الاحتجاج، ص 172 ، ج 1، ص 6؛ عقاب الاعمال، ص 22؛ المحاسن، ص 339.

92. اصول کافی، باب المدراة، ص 366؛ علل الشرایع، ص 88؛ خصال، ج 1، ص 37؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 366.

93. اصول کافی، باب اخوه المسلمين، ص 395؛ خصال، ج 2، ص 6؛ مصادفة الاخوان، ص 12؛ المجالس، ص 20؛ المحاسن، ص 9.

94. پیشین.

95. خصال، ج 2، ص 6؛ مصادفة الاخوان، ص 12؛ اصول کافی، ص 393.

96. بنگرید: قرب الاسناد، ص 34؛ خصال، ج 2، ص 340؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 197.

97. اصول کافی ، باب المعانقه، ص 401؛ ثواب الاعمال، ص 80.

98. اصول کافی، باب من اتى مسلما زائرا...، ص 475؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 558.

99. عيون الاخبار الرضا، ص 344؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 561.

100و101. ن ک: اصول کافی، باب المرآء والخصومه، ص 451؛ الروضه الکافی، ص391؛ الخصال، ج 1، ص 70.

102و103. معانی الاخبار، ص 57؛ عقاب الاعمال، ص 39؛ اصول کافی، باب ذی لسانين، ص467؛ خصال، ج 1، ص 21.

104. اصول کافی، باب المهره، ص 467؛ مصادفة الاخوان، ص 20؛ خصال، ج 1، ص 86؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 196.

ص: 166

105. عقاب الاعمال، ص 32؛ اصول کافی، باب من اذى المؤمنين، ص 470؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 587.

106. عقاب الاعمال، ص 23 و 29؛ المحاسن، ص 99؛ عیون الاخبار الرضا، ص 201 و 228؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 197؛ علل الشرایع، ص 15.

107. اصول کافی، ص 469؛ وسائل الشیعه، ج 7؛ احکام الاولاد، باب 59.

108. عقاب الاعمال، ص 24؛ المحاسن، ص 104؛ اصول کافی،ص 104؛ اصول کافی، ص 471 و 472؛ معانی الاخبار، ص 112.

109. المحاسن، ص 203 و 204؛ معانی الاخبار، ص 57؛ خصال، ج 1، ص 102؛ عیون الاخبار الرضا، ص 174؛ علل الشرایع، ص186؛ جامع السعاده، باب غیبت.

110. ثواب الاعمال، ص 81؛ عقاب الاعمال، ص 47؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 341.

111. عيون الاخبار الرضا، ص 201؛ اصول کافی، باب الغیبه، ص 472؛ عقاب الاعمال، ص 24.

112. المحاسن، ص 102؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 360؛ اصول کافی، ص 473؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 601.

113. عقاب الاعمال، ص 40؛ المحاسن، ص99؛ اصول کافی، باب السب، ص 473؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 611.

114. قرب الاسناد، ص 7؛عقاب الاعمال، ص 39؛ اصول کافی، ص 473.

115. عقاب الاعمال، ص 32؛ عیون الاخبار الرضا، ص 228؛ اصول کافی، ص 477؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 613.

116. عقاب الاعمال، ص 42؛ المحاسن، ص 104؛ اصول کافی، باب من اخاف مؤمنا، ص 477؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 615.

117و118. بنگرید: اصول کافی، باب النمیمه، ص 477؛ المجالس، ص 364؛ عقاب الاعمال، ص 12؛الامالى، ص 346؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 616.

119. غرر الحکم، ج 1، ص 366؛ همان، ج 2، ص 171؛ همان، ج 4، ص 423.

120. معراج السعاده، مقام پنجم، صفت سی ام.

121. بنگرید: معراج السعاده، مقام چهارم، مطلب اول و مقام سیم، صفت نهم.

122. معراج السعاده مقام سیم، صفت سوم.

123. معراج السعاده، مقام سیم، صفت یازدهم؛ غرر الحکم، ج 1، ص 82 و 224؛ همان، ج 3، ص 327؛

ص: 167

همان، ج 54، ص 140.

124. همان، مقام پنجم، صفت سی و دوم؛ غرر الحکم، ج 1، ص 356؛ خصال، ج 1، ص 117؛ اصول کافی، ج 3، ص 348.

125. غرر الحکم، ج 1، ص 159؛ همان، ج 3، ص 131؛ همان، ج 5، ص 155.

126. معراج السعاده، مقام پنجم، صفت بیست و هشتم.

127. معراج السعاده، مقام پنجم، صفت سی و یکم؛ غرر الحكم، ج 1، ص 103؛ همان، ج 2، ص 174 و... .

ص: 168

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109