سرشناسه :مجتهد سیستانی، سیدمهدی، 1365 -
عنوان و نام پدیدآور: دوازده خورشید: بررسی نصوص 12 وصی، 12 خلیفه، 12 امام، 12 مهدی، دوازده قائم قبل از قائم (علیه السلام) نقد جریان احمد الحسن (2)/ سید مهدی مجتهد سیستانی.
مشخصات نشر: قم : دارالتفسير، 1396.
مشخصات ظاهری : 198 ص.
وضعیت فهرست نویسی: فیپا
موضوع : ائمه اثناعشر -- احادیث
موضوع: Hadiths -- (Imams (Shiites :
موضوع: امامت -- دفاعیه ها
موضوع: Imamate--Apologetic works
رده بندی کنگره: 1396 9د3م/BP36/5
رده بندی دیوبی: 297/95
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان
ص: 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ اَلْرَحیمْ
ص: 2
دوازده خورشید
سید مهدی مجتهد سیستانی
بررسی نصوص دوازده وصی، دوازده خليفه، دوازده امام، دوازده مهدی، دوازده قائم و رسول قبل از قائم
ص: 3
شماره کتابشناسی ملی: 4991016
دوازده خورشید
مولف : سید مهدی مجتهد سیستانی
ناشر: دارالتفسير
سال و نوبت چاپ: 1396 / اول
شمارگان:1000
چاپخانه: نینوا
شابک: 2-581-535-964-978
قیمت: 12000 تومان
انتشارات دار التفسير
قم : خیابان معلم میدان روح الله انتشارات دارالتفسير تلفن: 37744212-025
ص: 4
مقدمه...6
بخش اول...8
بررسی نصوص تعداد اوصياء علیهم السلام...10
بخش دوم...56
بررسی نصوص تعداد خلفا علیهم السلام...61
بخش سوم...64
بررسی نصوص تعداد ائمه علیهم السلام...66
بخش چهارم...113
بررسی نصوص تعداد مهدی ها و اشخاص ایشان...121
بخش پنجم...127
بررسی نصوص تعداد قائم های این امت...129
مرحله ششم...181
بررسی رسول قبل از قائم علیه السلام...191
ص: 5
ص: 6
پیشگفتار موسسه
تاریخ اسلام در طول قرون متمادی پیوسته شاهد سوء استفاده های مختلف از حقیقت بزرگ مهدویت بوده است. در عصر حاضر نیز یکی از مدعیان دروغین مهدویت به نام احمد اسماعیل بصری، معروف به احمد الحسن، با طرح ادعای اینکه تعداد اوصیاء رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله 24 تن بوده، خود را وصی سیزدهم پیامبر صلی الله علیه و آله و فرستاده امام زمان علیه السلام جهت قیام معرفی نموده است.
او در توجیه عدم عقیده علمای اسلام به این ادعا، سناریو غفلت آنها در دوره فترت را تبلیغ می کند؛ این در حالی است که باور شیعه برگرفته از روایات متواتر بوده و برای اثبات انحصار عدد اوصیاء علیهم السلام در 12 تن، ادله روایی بیشماری داشته و بر همین اساس به شیعه اثنی عشری نامبردار شده است.
نوشته حاضر محصول زحمات پژوهشگر ارجمند سید مهدی مجتهد سیستانی در موسسه بروج می باشد که با جمع آوری و تحلیل روایات مربوط به عدد اوصیاء ، خلفاء، ائمه، مهديين و قائم علیهم السلام پاسخ علمی مناسبی به ادعای احمد بصری داده است.
علی محمدی هوشیار
موسسه بروج
ص: 7
ص: 8
در سال 2003 فردی به نام احمد بن اسماعیل با تمسک به تک روایتی موسوم به وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله - که با سندی ضعیف و مجهول در کتاب غیبت شیخ طوسی رحمه الله ثبت شده(1) - ادعا کرد با چهار واسطه فرزند امام دوازدهم علیه السلام و وصی و خليفه ایشان و مهدی اول است که به دستور آن حضرت ظهور نموده و همان قائمی است که همگان منتظر ظهور و قیام وی بوده اند(2) و نیز همان یمانی است که از علائم قبل از ظهور می باشد، و همان رسول قبل از عذابی است که قرآن از او سخن گفته، و همچنین با تمسک به نسخه ای از حدیث لوح، خود را وصی و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام سیزدهم شمرد.
در نتیجه ادعاهای او شامل: مهدی اول بودن، امامت، وصایت از امام دوازدهم، خلافت از امام دوازدهم، رسالت از امام دوازدهم، وصایت و خلافت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، یمانی بودن، و قائم موعود و قائم اول بودن است.
ما در راستای بررسی این جریان، در نگارش پیش رو به ترتیب به وارسی نصوص بیان کننده تعداد اوصیاء ، خلفاء، ائمه، و نیز پاسخ به شبهات وارده، از
ص: 9
جمله روایات معارض، و همچنین وارسی روایات مهديين و تعداد قائم های این امت و رسول قبل از عذاب پرداخته ایم. امید که این ناچیز مورد قبول حضرت بقية الله الأعظم علیه السلام قرار گیرد و هر چه زودتر با ظهورش به انحراف در مهدویت پایان دهد.
سید مهدی مجتهد سیستانی
ص: 10
ص: 11
ص: 12
بررسی نصوص تعداد اوصیاء علیهم السلام
روایاتی که درباره تعداد اوصياء وارد شده، دارای تعابیر مختلفی است، از جمله: «اثنا عشر (اثنی عشر) وصيا»، «اوصیائی بعدد نقباء بنی اسرائیل - بعدد حواری عیسی»، «إن وصی علی و بعده ...»، «الأوصياء بعدی»، «خاتم الأوصياء» و ....
ولی همه این تعابیر بر یک مطلب تاکید می کنند و آن اینکه اوصیاء پیامبر اسلام دوازده نفرند نه بیشتر و نه کمتر.
تعبیر اول: «اثنا عشر (اثنی عشر) وصيا»
1. برای محمد صلی الله علیه و آله دوازده وصی است که یکی از همانها قائم علیه السلام و منتقم خون امام حسین علیه السلام است:
«إِنَّ الْحُسَيْنَ علیه السَّلَامُ لَمَّا قُتِلَ عَجَّتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهِمَا وَ الملائکه . . . فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ يَا ملائكتی وَ يَا سَمَاوَاتِي وَ يَا ارْضَيْ اسکنوا ثُمَّ كَشَفَ حِجَاباً مِنَ الْحُجُبِ فَإِذَا خَلْفَهُ مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ اثْنَا عَشَرَ وَصِيّاً لَهُ علیه السَّلَامَ وَ أَخَذَ بید فُلَانِ الْقَائِمِ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ يَا مَلَائِكَتِي وَ يَا سَمَاوَاتِي وَ يَا أَرْضِي بِهَذَا أَنْتَصِرُ لِهَذَا قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ».(1)
ص: 13
توضیح: در این حدیث معین نشده که کدام یک از آن دوازده وصی، قائم و انتقام گیرنده هستند اما از آنجا که قائم منتقم را یکی از همان دوازده وصی معرفی می کند، و هیچکدام از ائمه بعد از امام حسین علیه السلام انتقام ایشان را نگرفته اند متوجه می شویم که قائم علیه السلام دوازدهمین و آخرین وصی می باشد.
2. خدای عزوجل بعد از محمد صلی الله علیه و آله دوازده وصی قرار داد ... و اوصیاء محمد صلی الله علیه و آله اله به سنت اوصياء عيسى علیه السلام دوازده نفرند و امیرالمومنین علیه السلام دارای سنت عیسی است:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْسَلَ مُحَمَّداً صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ جَعَلَ مَنِ بَعْدِهِ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْهُمْ مَنْ سَبَقَ وَ مِنْهُمْ مَنْ بَقِيَ وَ کل وَصِيُّ جَرَتْ بِهِ سُنَّةُ وَ الْأَوْصِيَاءِ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ عَلَى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عيسی وَ کائوا اثْنَيْ عَشَرَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامُ عَلَى سُنَّةِ المسیح علیه السَّلَامُ ».(1)
توضیح: اگر به مفاد حدیث توجه نشود این توهم رخ می دهد که روایت می گوید اوصیاء علیهم السلام دوازده گانه، طبق سنت اوصیاء عیسی علیه السلام عمل می کنند و خود امیر المومنین علیه السلام طبق سنت مسیح عمل می نماید پس لازمه اش آن است که اوصیاء سیزده نفر باشند.
اما صدر حديث تصریح می کند که تعداد اوصیاء پیامبر دوازده تن هستند، پس چطور می توان چنین توهمی کرد؟! بلکه مراد از سنت در اینجا روش و
ص: 14
طریقه نیست، صفتی است که طبق تصریح حدیث، همان دوازده نفر بودن آنهاست: «وَ کل وصی جَرَتْ بِهِ سُنَّةُ وَ الْأَوْصِيَاءِ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ عَلَى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عيسی وَ کانوا اثْنَيْ عَشَرَ »، سپس در ادامه توضیح می دهد که امیرالمومنین علیه السلام به طور اختصاصی سنت عیسی علیه السلام را هم داراست، که مراد، سه فرقه شدن مردم درباره آندو است. زیرا عده ای آن دو را خدا دانستند و عده ای آن دو را کافر خواندند و عده ای حجت علیه السلام خدا و عبد صالح پروردگار تلقی کردند که همینان بر حقند.(1) غیر از اینکه مساله امامت جزء اصول دین است که باید با کلام واضح و روشن بیان شود، پس اگر اوصیاء سیزده نفر بودند امام هم همین را می گفتند نه اینکه بگویند دوازده نفرند که لازمه اش بشود سیزده نفر!
3. اوصياء بعد از من دوازده وصی هستند:
«أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا مَا أَقُولُ لَكُمْ أَلَا إِنَّ الرِّضَا وَ الرِّضْوَانَ وَ الْجَنَّةَ لِمَنْ أُحِبُّ عَلِيّاً وَ تَوَلَّاهُ وَ ائْتَمَّ بِهِ وَ بِفَضْلِهِ وَ بأوصيائي بَعْدَهُ وَ حَقُّ عَلَى رَبِّي أَنَّ یستجيب لِي فِيهِمْ إِنَّهُمْ اثْنَا عَشَرَ وَصِيّاً وَ مَنْ تَبِعَهُ (2) فَإِنَّهُ مِنِّي».(3)
توضیح: ممکن است کسی چنین توهم کند که ضمیر در «إنَّهُم»به «أوصِيَائِي بَعدَه» بر می گردد و مراد پیامبر صلی الله علیه و آله این است که اوصیاء بعد از على دوازده نفرند در حالیکه این جمله در توصیف کسانی آمده که پیامبر برای آنها
ص: 15
دعای ویژه نموده اند: «حَقُّ عَلَى رَبِّي أَنْ يَسْتَجِيبَ لِي فِيهِمْ » و معنا ندارد که حضرت على علیه السلام از این دعا محروم باشند در حالیکه افضل الاوصياء و ابو الأوصياء هستند.
و به عبارت علمی، این جمله، حال از ضمير «فِيهِم» می باشد که شامل حضرت علی و اوصیاء بعد از اوست نه حال از «أوصِيَائِي بَعدَه)، برای همین بلا فاصله دوباره علی علیه السلام را مطرح نموده، می فرمایند: هر کس از على علیه السلام تبعیت کند از من است: «وَ مَن تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّى».
البته در بحار و بعضی نسخ کتاب چنین آمده: «و من تبعنی» که ظاهرا درست نیست زیرا کلام پیامبر صلی الله علیه و آله درباره تبعیت از علی علیه السلام بود: «و ائتَمَّ بِهِ» لذا مناسب با سياق اینست که در اینجا هم نتیجه تبعیت از علی را بیان نماید: «وَ مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّى»؛ از طرفی در این حدیث امر و دستوری بیان نکردند تا سخن از تبعیت از خود را مطرح نمایند، بلکه فقط تذکر دادند هر کس پیرو على و اوصياء بعد از ایشان باشد بهشت پاداش اوست لذا گفتنِ «و من تبعني» جایگاهی ندارد.
4. مسكن أخروی رسول خدا صلی الله علیه و آله بهشت عدن است و دوازده وصی با او هستند: «إِنَّ مسکن رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ جَنَّهُ عَدْنٍ وَ هِيَ جَنَّهُ خَلَقَهَا اللَّهُ بیده وَ مَعَهُ فِيهَا اثْنَا عَشَرَ وَصِيّاً ».(1)
ص: 16
توضیح: پر واضح است که این دوازده وصی، اوصیاء پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستند نه پیامبران دیگر، در حالیکه تصریح می کند دوازده وصی در بهشت همراه پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، لذا اگر وصی دیگری برای پیامبر وجود داشت از بهشت و همجواری با ایشان جا نمی ماند.
5. خدای متعال پیامبری مبعوث می کند که نامش احمد است و دوازده وصی دارد: « إِنَّ اللَّهَ تعالی يُبْعَثَ . . . نَبِيّاً قَالَ لَهُ : « أَحْمَدَ » لَهُ اثْنَا عَشَرَ وَصِيّاً . . . أَخُوهُ وَ وصیه وَ وزیره ، وَ خَلِيفَتُهُ فِي أُمَّتِهِ ، ولی کل مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بعدهثم أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنِ ابْنَةِ مُحَمَّدٍ ؛ فَاطِمَةَ ».(1)
توضیح: این کلمات توسط راهبی مسیحی به امیرالمومنین علیه السلام گفته شده که ایشان نیز سخنان وی را تصدیق نموده اند. البته در مصدر اصلی یعنی کتاب سلیم آمده: «لَهُ اثنَا عَشَرَ اسماً»(2)ولى يقينا این نسخه اشتباه است، زیرا پیامبر اسلام دارای 12 اسم نبودند، و تصحیف «وصياً» به «اسماً» نیز کاملا ممکن می باشد.
گفته نشود که در مصدر اصلی پس از چند سطر اسم هایی برای پیامبر صلی الله علیه و آله شمرده شده و این ثابت می کند که نسخه صحیح همان «لَهُ اثنَا عَشَرَ اسماً» است، زیرا آن اسامی با هر نسخه بدل که شمرده شود دوازده تا نیست، از طرفی
ص: 17
در ادامه نام دوازده امام علیه السلام هم برده شده و این با «لَهُ اثنَا عَشَرَ وَصِياً» سازگار است. از سویی دیگر در ادامه تصریح نموده که وصی پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام و یازده نفر از اولاد ایشان هستند، لذا عدد دوازده وصی قابل خدشه نیست.
6. خدای متعال نگاه سومی به خلق نمود و دوازده وصی بعد از من از اهل بیت من انتخاب کرد: علی، حسن، حسین و نه نفر از فرزندان حسين: «إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ نَظَرْتَ ثَالِثَةً فَاخْتَارَ مِنْهُمْ بَعْدِي اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِي (1) وَ هُمْ خِيَارُ أُمَّتِي [ مِنْهُمْ أَحَدُ عَشَرَ إِمَاماً بَعْدَ أَخِي ] وَ حَدّاً بَعْدَ وَاحِدٍ کلما هَلَكَ وَاحِدٍ قَامَ وَاحِدٍ مِنْهُمْ . . . لِأَنَّهُمْ أَئِمَّةِ هُدَاةُ مُهْتَدُونَ . . . وَ الْأَئِمَّةِ عَلِيِّ خیرهم ثُمَّ ابْنَيِ الْحَسَنِ ثُمَّ ابْنِي الحسین علیه السَّلَامَ ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ ».(2)
توضیح: این حدیث در جای دیگر از همین مصدر چنین آمده: «إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ نَظَرْتَ ثَانِيَةً فَاخْتَارَ بَعْدَنَا اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِي»(3) و بعضی توهم کرده اند چون ضمير «بعدنا» به پیامبر و علی بر می گردد، مفاد حديث این می شود که بعد از آن دو 12 وصی وجود دارد که با خود امیرالمومنین علیه السلام می شوند 13 تن. غافل از آنکه در متن بالا نام آن 12 وصی ذکر شده که یکی از آنها امام على علیه السلام می باشد، پس نمی شود 13 تن. از طرفی چون
ص: 18
بعدش بلا فاصله از ضمیر متکلم استفاده نموده: «مِنْ أَهْلِ بَيْتِي» مشخص است که ضمير «بَعدَنَا»نیز ضمیر متکلم بوده: «بَعدي»و تصحیف شده و همان نسخه اول صحیح است، غیر از اینکه در بعضی نسخه ها متن دوم نیز «بعدی» ثبت شده است .(1)
7. بعد از محمد صلی الله علیه و آله دوازده وصی برای وی هست: ... علی، حسن، حسین، علی بن حسین، ... و پنجمین فرزند از موسی علیه السلام که غائب می شود: «وَ هَبْ بْنِ مُنَبِّهٍ ، قَالَ : إِنَّ موسی نَظَرَ لَيْلَةَ الْخِطَابِ إِلَى كُلِّ شَجَرَةٍ فِي الطُّورِ ، وَ کل حَجَرٍ وَ نَبَاتٍ تَنْطِقُ بِذِكْرِمُحَمَّدُ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً لَهُ مِنْ بَعْدِهِ . قَالَ حُسَيْنُ بْنُ عُلْوَانَ : فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لجعفربن مُحَمَّدِ علیه السَّلَامَ فَقَالَ : « حَقُّ ذَلِكَ هُمُ اثْنَا عَشَرَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ عَلِيُّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ علیه السَّلَامُ ؛ وَ عَلِيَّ بْنِ الْحُسَيْنِ ؛ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ ، وَ مَنْ شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّمَا أَسْأَلُكَ لتفتیني بِالْحَقِّ : قَالَ : أَنَا وَ ابْنِي هَذَا - وَ أَوْمَأَ إِلَى ابْنِهِ موسي علیه السَّلَامَ وَ الْخَامِسُ بْنِ وُلْدِهِ يَغِيبُ شَخْصُهُ وَ لَا يَحِلُّ ذکره بِاسْمِهِ ».(2)
توضیح: ممکن است کسی اشکال کند که این گفته وهب است که معروف به جعل حدیث بوده، نه گفته امام معصوم، پس چطور بدان استدلال می نمایید. اما او توجه نکرده که امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث سخن وهب را تصديق
ص: 19
نموده و نام آن دوازده وصی را نیز بیان کردند: «حَقُّ ذَلِكَ هُمُ اثْنَا عَشَرَ . . . عَلَىَّ وَ الْحَسَنِ ...»
8. برای محمد صلی الله علیه و آله دوازده وصی است که امامان عادل می باشند:
«یا هَارُونِيُّ إِنْ لِمُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً أَئِمَّةِ عَدْلٍ».(1)
توضیح: در نسخه کافی(2) «اثْنَيْ عَشَرَ إِمَامٍ عَدْلٍ»آمده و در نسخه کمال الدین چنین ثبت شده: «إِنَّ لِمُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ مِنِ الْخُلَفَاءَ اثنی عَشَرَ إِمَاماً عَدْلًا»(3) که به جای «وصی»، از دوازده امام و دوازده خليفه سخن گفته شده است، اما این مشکلی ایجاد نمی کند چون در خلال این احادیث خواهید دید که ائمه اسلام همان اوصیاء پیامبرند و اوصیاء پیامبر، همان خلفاء ایشان می باشند که در هر سه مورد بر عدد دوازده تاکید شده است.
9. خدای متعال محمد صلی الله علیه و آله و دوازده وصی را از نور عظمت خود آفرید که همان ها امامان بعد از محمد صلی الله علیه و آله هستند: «إِنَّ اللَّهَ تعالی خَلَقَ مُحَمَّداً وَ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً فِي ضیاء نُورِهِ يَعْبُدُونَهُ وَ یسبحونه وَ يُقَدِّسُونَهُ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِه».(4)
ص: 20
توضيح:
الف) در نسخه اصل؛ یعنی کتاب کافی، متن روایت بدون کلمه «وصی» آمده و فقط به تعداد اشاره شده که على علیه السلام و یازده فرزند ایشان می باشد و نیز به جای «من بعد محمد»دارد: «من ولد رسول الله»: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فأقامهم أَشْبَاحاً فِي ضِيَاءُ نُورِهِ يَعْبُدُونَهُ قَبْلَ خَلَقَ الْخَلْقَ یسبحونه اللَّهِ وَ یقدسونه وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ».(1) و در نسخه شیخ صدوق اینچنین ثبت شده: «وَ هُمْ الْأَئِمَّةُ الْهَادِيَةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ »(2)
اما این اختلاف نسخه ها مشکلی ایجاد نمی کند زیرا اولا نبود کلمه «وصی» با توجه به آخر روایت جبران می شود چون در آن، افراد ائمه را منحصر در همین اشخاص دوازده گانه معرفی می کند و گفتیم که طبق روایات متعدد، ائمه همان اوصیاء می باشند، ثانيا بين تعبير «دوازده نفر» و تعبير «علی و یازده نفر» تفاوتی نیست و هر دو بر عدد دوازده اتفاق دارند، ثالثا از آنجا که ضمیر «هم» به همان دوازده نفر بر می گردد، اینکه همه آنها را از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی نموده از باب تغلیب است یعنی چون یازده نفرشان از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند بر همه شان چنین وصفی را اطلاق نموده است، از طرفی
ص: 21
اگر نسخه «آل محمد» درست باشد امام علی علیه السلام نیز جزء آل محمد صلی الله علیه و آله می باشند.
ب) ممکن است اتباع احمد بصری بگویند در این حدیث آمده که دوازده وصی از نور عظمت خداوند آفریده شده اند، و این نمی رساند که برای پیامبر صلی الله علیه و آله وصی دیگری که از این نور خلق نشده وجود ندارد، در نتیجه طبق حدیث ابو بصیر که مهدی های دوازدگانه امام نیستند، مهدی اول وصی پیامبر صلی الله علیه و آله هست ولی مانند اوصیاء قبلی از نور عظمت خدا خلق نشده است یعنی مقامش پایین تر از آنهاست.
غافل از آنکه:
اولا حديث در ادامه می گوید فقط همین ها امام هستند: «وَ هُمْ الْأَئِمَّةُ مِنْ بغیر مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ» پس امام دیگری غیر از اینها وجود ندارد در حالیکه پیروان احمد او را امام سیزدهم می خوانند.
ثانيا احمد بصری ادعای تمام مقامات اوصیاء و ائمه را برای خود دارد لذا نمی تواند خود را در وجود نوری از ایشان جدا نماید.
ثالثا احمد با تمسک به نسخه ای از حديث لوح، خود را هم ردیف دیگر اوصیاء پیامبر می شمرد که همه در یک سیاق ذکر شده اند پس چگونه می تواند در وجود نوری از آنها جدا باشد؟
ص: 22
رابعا درست است که در این روایت عدد اوصیاء در دوازده حصر نشده اما عدد ائمه در دوازده حصر شده و همانطور که قبلا عرض کردیم در لا به لای روایات متعدد بیانگر تعداد اوصیاء خواهید دید ائمه اسلام همان اوصیاء پیامبر هستند، لذا با حصر تعداد ائمه در عدد دوازده، تعداد اوصیاء نیز منحصر در دوازده نفر خواهد بود. از طرفی در روایات دیگر - از جمله حديث شماره قبل - تعداد اوصیاءدر عدد 12 منحصر گردیده، لذا وصی دیگری غیر از آنها وجود ندارد.
تعبیر دوم: «اوصیائی بعدد نقباء بنی اسرائیل - بعدد حواری عیسی ۔ بعدد اسباط يعقوب»:
نقباء بنی اسرائیل دوازده تن از بزرگان ایشان بودند که توسط خداوند بعد از موسی نصب گردیدند؛ حواریین عیسی همان دوازده نفری بودند که ایمانشان به او از همه پیروان بیشتر بود و بعد از وی امر رسالت و ابلاغ دین مسیح را به عهده گرفتند؛ مراد از اسباط يعقوب دوازده فرزند از فرزندان او هستند.
در روایات متعدد، تعداد اوصیاء رسول خدا صلی الله علیه و آله همان تعداد نقباء و حواریین و اسباط معرفی شده است، از جمله:
1. به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم از اوصیاء بعد از خودت مرا خبر بده، فرمود: اوصیای من بعد از من به عدد نقباء بنی اسرائیل اند ... همان امامانی که دوازده نفرند ... و بعد از حسین اوصیاء نه نفرند و مهدی از همان نه نفر است ... بعد از حسین پسرش على ... سپس حجت علیه السلام فرزند حسن که غائب می شود:
ص: 23
« أَخْبَرَنِي بِالْأَوْصِيَاءِ بعدک لأتمسك بِهِمْ يَا جُنْدَبٍ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِي بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ هَكَذَا وَجَدْنَا فِي التَّوْرَاةِ قَالَ نَعَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ ...خَلْفَ بَعْدَ خَلَفُ...عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَعْدِي ثُمَّ ابْنِهِ الْحَسَنِ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ... تِسْعَةُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَ الْمَهْدِيُّ مِنْهُمْ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ الْحُسَيْنُ... ابْنِهِ عَلَيَّ ... بَعْدِهِ مُحَمَّدٍ ... جَعْفَرُ... موسی ...عَلَى ... مُحَمَّدُ...عَلَيَّ ... الْحَسَنُ ... ثُمَّ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الْحَسَنُ يَغِيبُ عَنْهُمْ قَالَ لَا وَ لکن ابْنُهُ الْحِجَّةِ ».(1)
2. بعد از من به على و بعد از او به حسن و حسین تمسک کنید و بعد از آن دو به امامان نه گانه از فرزندان حسین که نهمین شان مهدیشان است. همین ها اوصیاء و خلفاء بعد از من و امامان نیکوکار هستند که به عدد اسباط يعقوب و حواری عیسی می باشند ... اولشان على بعدش حسن و حسین ... و حجت قائم منتظر؛ عترت من همین ها هستند که علم و حکمشان علم و حکم من است: «أَنَا الشمش وَ عَلِيِّ الْقَمَرِ وَ الْحَسَنُ وَ الحسین الفرقدان فَإِذَا افتقدتموني فتمسکوا بِعَلِيٍّ بَعْدِي وَ إِذَا افتقدتموه فتمسکوا بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ أَمَّا النُّجُومِ الزاهرة فَهُمُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تاسعهم مهديهم ثُمَّ قَالَ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ إِنَّهُمْ هُمُ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْخُلَفَاءِ بَعْدِي أَئِمَّةُ أَبْرَارُ
ص: 24
عَدَدَ أَسْبَاطِ يَعْقُوبَ وَحَوَارِيِّ عِيسَى قُلْتُ فَسَمِّهِمْ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ بعده سِبْطَايَ وَ بَعْدَهُمَا علیٌ زَيْنُ الْعَابِدِينَ وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بَاقِرُ عِلْمِ النَّبِيِّين وَ الصادقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ ابْنُهُ الْكَاظِمُ سَمِیُّ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ... ابْنِهِ عَلَيَّ ثُمَّ ابْنَهُ مُحَمَّدٍ وَ الصادقان عَلِيُّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُجَّةِ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ فانهم عِتْرَتِي مِنْ دَمِي وَ لَحْمِي عِلْمِهِمْ عِلْمِي وَ حکمهم حکمي مَنْ آذَانِي فِيهِمْ فَلَا أَنَا لَهُ اللَّهُ شَفَاعَتِي ».(1)
حال به این سخن نابخردانه نگاه کنید که می گوید: مگر حدیث نگفته اوصیاء به تعداد نقبای بنی اسرائیل اند؟ خوب نقبای بنی اسرائیل خليفه هارون بودند که با خود هارون می شوند 13 نفر، لذا حضرت علی علیه السلام هم دوازده خلیفه دارد که با هم می شوند 13 خليفه. پاسخ اینست که اولا این همه حدیث دارد تصریح می کند که اوصیاء اسلام دوازده نفرند پس چطور شما از همان احادیث اثبات می کنید آنها سیزده نفرند؟ ثانيا نقباء خليفة هارون نبوده اند بلکه وصی موسی علیه السلام بعد از وفات ایشان بودند، ثالثا این احادیث تعداد اوصیاء را به تعداد نقباء می داند و هارون جزو نقباء نبوده است.
یا می گوید: من از حر عاملی تعجب می کنم که قائل است هر چه در بنی اسرائیل اتفاق افتاده برای این امت هم هست، خوب در بنی اسرائیل سیزده وصی وجود داشت که هارون و نقباء بودند پس در اسلام هم سیزده وصی وجود دارد.
ص: 25
و جواب اینست که اولا شما به 24 وصی و خلیفه قائلید، این در کجای بنی اسرائیل بوده است؟ ثانية هارون در زمان برادرش موسی علیه السلام وفات نمود و جزء اوصیائی که بعد از موسی علیه السلام بودند حساب نمی شود، در نتیجه بعد از موسی 12 نقيب وجود داشت و بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم دوازده وصی خواهد بود نه بیشتر.
تعبیر سوم: «إن وصی علی و بعده ...»:
1. وصی من و خلیفه بعد از من علی بن ابی طالب علیه السلام است و بعد از او دو فرزندش وصی من هستند، و پشت سر حسین نه نفر از نسل اویند، ایشان امامان نیکوکار می باشند ... بعد از حسین فرزندش علی ... و بعد از حسن فرزندش حجت بن الحسن است، اینها همان دوازده امام به عدد نقباء بنی اسرائیل می باشند:
«إِنَّ وَصِيٍّ وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامَ وَ بَعْدَهُ سبطاي الْحَسَنِ وَ الحسین تَتْلُوهُ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِ الحسین أَئِمَّةِ أَبْرَارُ . . . إِذَا مَضَى الْحُسَيْنُ فابنه عَلَيَّ فَإِذَا مَضَى فابنه مُحَمَّدِ فَإِذَا مَضَى فابنه جَعْفَرٍ فَإِذَا مضی جَعْفَرٍ فابنه مُوسَى فَإِذَا مَضَى مُوسَى فابنه عَلَيَّ فَإِذَا مَضَى عَلِيُّ فابنه مُحَمَّدِ فَإِذَا مضی مُحَمَّدِ فابنه عَلَى فَإِذَا مَضَى عَلَى فابنه الْحَسَنِ فَإِذَا مَضَى الْحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ علیه السَّلَامُ فَهَذِهِ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَلَى عَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرائِيلَ».(1).
ص: 26
تعبیر چهارم : «الاوصياء بعدی ۔ بعدک ۔ من ولدى»:
1. از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدم: شرکاء من چه کسانی هستند؟ پاسخ دادند: اوصياء من بعد از من ... عرضه داشتم: آنها را برای من نام ببرید، فرمود: تو یا على سپس فرزندم حسن سپس فرزندم حسین ... سپس بقیه ائمه دوازده گانه تا مهدی امت محمد که زمین را پر از عدل و داد می کند: «قِلَّةُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، وَ مَنْ شُرَكائِيَ ؟ قَالَ : الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتُهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ بِطَاعَتِي . قِلَّةُ : مَنْ هُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ ؟ قَالَ : الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِمْ : يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ . قِلَّةُ : يَا نَبِيَّ اللَّهُ ، مَنْ هُمْ ؟ قَالَ : هُمُ الْأَوْصِيَاءُ بعدی (1) ، وَ لَا يَتَفَرَّقُونَ حَتَّى يَرُدُّوا عَلَى الْحَوْضِ ، هادين مَهْدِيِّينَ ، . . . قِلَّةُ : یا رَسُولَ اللَّهِ ، سَمِّهِمْ لِي . قَالَ : أَنْتَ يَا عَلِيُّ ، ثُمَّ ابْنِي هَذَا ، وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنُ، ثُمَّ ابْنِي هَذَا ، وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنُ ، ثُمَّ ابْنِهِ سميک يَا أَخِي سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ، ثُمَّ ابْنِهِ یسمی مُحَمَّداً . . . ثُمَّ (2) تُكَمِّلُهُ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً مِنَ ولدک إِلَى مَهْدِيٍّ أَمَةً(3) مُحَمَّدُ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ ، الَّذِي يملا الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ قَبْلَهُ ظُلْماً وَ جَوْراً»؛(4)
ص: 27
توضیح :
الف) در اواخر این حدیث پیامبربه امام على علیه السلام چنین خطاب می کنند: «تكمله دوازده امام از نسل تو» و ممکن است بعضی دچار سوء برداشت شده گمان کنند مراد حديث اینست که دوازده امام از نسل حضرت علی علیه السلام است که با خود ایشان می شود سیزده تا، در حالیکه روایت این را نمی گوید بلکه می گوید: تكمله دوازده امام از نسل تو هستند نه همه دوازده امام.
غیر از اینکه در نسخه های متعدد از جمله فضائل ابن عقده، غیبت نعمانی، کمال الدین شیخ صدوق و جاهای مختلف اثبات الهداة كلمه «مِن وُلدِكَ» وجود ندارد.(1)
ب) در نسخه اصل یعنی کتاب سلیم، خود حضرت علی علیه السلام جزء اوصیاء ذکر نشده اند: «فَقُلتُ یَا رَسُولُ اللهِ سَمِّهم لِي فَقَالَ ابنِی هَذَا وَ وَضَعَ يَدَه عَلَى رأسِ الحَسَنِ علیه السلام...»(2) و شاید کسی توهم کند منظور از دوازده امام، دوازده نفر غیر از امام علی علیه السلام هستند.
اما این برداشت صحیح نیست زیرا سوال امام علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله اینست که شرکاء من چه کسانی هستند، و طبیعی است که خود حضرت جزء شرکاء خویش نیستند، لذا طبق این نسخه پیامبر صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را جزء شرکاء
ص: 28
نام نبردند، ولی این نمی رساند که امام على عليه السلام جزء دوازده امام نیستند. غیر از اینکه در نسخه مختصر اثبات الرجعة و بعضی نسخه های اعتقادات صدوق، پیامبر نام تک تک امامان را شمرده اند که یازده نفر به غیر از امام على علیه السلام می باشند.(1)
2. ای مردم شما را شاهد می گیرم که ولایت مخصوص على بن ابی طالب و اوصیاء از فرزندان من و وصیم علی است که اولینشان علی می باشد سپس حسن سپس حسین و بعد نه نفر از فرزندان حسین، اینها از قرآن جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند:
«إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ أَنَّهَا خَاصَّةً لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ وُلْدِ أَخِي وَ وَصِيِّ عَلَى أَوَّلُهُمْ ثُمَّ الْحَسَنِ (2) ثُمَّ الْحُسَيْنِ ثُمَّ تِسْعَةٍ
ص: 29
مَنْ لِيَ الْحُسَيْنُ ابْنِي لَا يفارقون الْكِتَابِ وَ لَا یفارقهم حَتَّى يَرُدُّوا عَلَيَّ الْحَوْضَ».(1)
3. حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: نام پیامبر و علی و دو فرزندم و اوصیاء از فرزندانم در این لوح است؛ و در آن نوشته بود: على ... حسن ... سپس آن را به فرزند حسن م ح م د کامل می کنم: «قَالَ جَابِرُ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أنی دَخَلْتُ عَلَى أمک فَاطِمَةَ علیها السَّلَامَ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه السَّلَامُ ... فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٍ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ ص فِيهِ اسْمُ أَبِي وَ اسْمُ بِعَلِيٍّ وَ اسْمُ ابْنِي وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وَلَدَيَّ ... رَأَيْتُهُ فِي اللَّوْحِ مَكْتُوباً ... فَضَلَتْ وصيک عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَ كَرَّمْتُكَ بشبليك وَ سبطیک حَسَنٍ وَ حسین ... عَلَى سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ... مُحَمَّدُ ... جَعْفَرُ... موسی ... عَلَى . ... مُحَمَّدُ ... عَلَيَّ... الْحَسَنُ وَ أَكْمَلَ ذَلِكَ بِابْنِهِ م ح م د رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ».(2)
4. در معراج بر ساق عرش دیدم با خطی از نور نوشته است: ... علی، حسن، حسین ...، حسن و حجت . گفتم خدایا اینها چه کسانی هستند؟ ندا آمد: اینها اوصیاء تو و ائمه بعد از تو می باشند:
لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتَ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَإِذَا هُوَ مَكْتُوبُ بِالنُّورِ : لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ وَ رَاَیتُ
ص: 30
أَحَدُ عَشَرَ اسْماً مَكْتُوباً بِالنُّورِ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بَعْدُ عَلَى مِنْهُمُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ مُحَمَّداً وَ جَعْفَراً وَ موسی وَ الْحَسَنِ وَ الْحُجَّةِ قُلْتُ إِلَهِي مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أكرمتهم وَ قَرَنْتُ أَسْمَاءَهُمْ باسمک فنودیت یا مُحَمَّدِ هُمُ الْأَوْصِيَاءِ بَعْدَكَ وَ الْأَئِمَّةِ فَطُوبَى لمحبيهم وَ الْوَيْلُ لِمُبغِضِيهِم »(1)
5. عایشه: جبرئیل به رسول خدا گفت: خداوند توسط قائم شما برای حسین انتقام می گیرد ... قائمتان نهمین فرزند از فرزندان حسین است ... خدا از حسین فرزندی به نام علی خارج می کند و از علی فرزندی به نام محمد ... و از حسن فرزندی خارج می کند که حجت خداست و غیبتی طولانی دارد ... به عایشه گفتم: آیا پیامبر به شماها نفرمود بعد از او چند خلیفه هست؟ عایشه گفت آری و کتاب را باز کرد و دوباره همین حدیث را خواند و من نوشتم، و او گفت این حدیث را از من مخفی بدار و من کتمان کردم ... ولی علی مرا نزد خود خوانده، فرمود: آن حدیث را که از عایشه نوشتی به من نشان بده. گفتم کدام حديث ای امیر مومنان؟ فرمود: همان که اسم های اوصياء بعد از من در آن بود:
«عَنْ عَائِشَةُ ... فَقَالَ لَهُ جِبْرِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَبکِ فَسَوْفَ يَنْتَقِمُ اللَّهِ مِنْهُمْ بِقَائِمِهِمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ حَبِيبِي جبرئیل وَ مَنْ قَائِمُنَا أَهْلُ
ص: 31
الْبَيْتُ قَالَ هُوَ التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ ... سيخلق مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَلَداً وَ سَمَّاهُ عِنْدَهُ عَلِيّاً ... ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ عَلَى ابْنِهِ وَ سَمَّاهُ عِنْدَهُ ( مُحَمَّداً ... جَعْفَرُ ...) (1) موسی ... عَلِيّاً ... مُحَمَّداً ... عَلِيّاً ... الْحَسَنُ ... وَ يُخْرِجُ مِنْ صُلْبِهِ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَ لِسَانُ الصِّدْقِ وَ مَظْهَرٍ الْحَقُّ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى بریته لَهُ غَيْبَةً طَوِيلَةً يُظْهِرَ اللَّهُ تعالی بِهِ الْإِسْلَامُ وَ أَهْلَهُ وَ يَخْسِفَ بِهِ الْكُفْرُ وَ أَهْلَهُ ... قُلْتُ يَا أُمَمُ الْمُؤْمِنِينَ هَلْ عَهْدِ إِلَيْكُمْ نبیکم كَمْ يَكُونُ مِنْ بَعْدَهُ مِنَ الْخُلَفَاءَ قَالَتْ فأطبقت الْكِتَابِ . ثُمَّ قَالَتْ نَعَمْ وَ فُتِحَتْ الْكِتَابِ وَ قَالَتْ یا أَبَا سَلَمَةَ كَانَتْ لَنَا مَشْرَبَةِ وَ ذَكَرْتَ الْحَدِيثَ فَأَخْرَجْتُ الْبَيَاضِ وَ كَتَبْتَ هَذَا الْخَبَرُ فاملت عَلَى حِفْظاً وَ لَفْظاً ثُمَّ قَالَتْ اكتمه عَلَى يَا أَبَا سَلَمَةَ مَا دُمْتَ حَيِّهِ فكتمت عَلَيْهَا فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ مُضِيِّهَا دَعَانِي عَلِيِّ علیه السَّلَامَ وَ قَالَ أَرِنِي الْخَبَرُ الَّذِي أَمَّلْتُ عَلَيْكَ عَائِشَةُ قُلْتَ قُلْتُ وَ مَا الْخَبَرُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ الَّذِي فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ بَعْدِي».(2)
6. لوحی نزد فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدم که در آن دوازده اسم بود، پرسیدم این اسامی کیست؟ فرمود: اسامی اوصیاء که اولشان پسر عمویم على است و یازده فرزند از نسلم که آخرینشان همان قائم است ... در میان آنها سه محمد و چهار على وجود داشت:
ص: 32
«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ قُدَّامَهَا لَوْحٍ يَكَادُ ضَوْؤُهُ يَغْشَى الْأَبْصَارُ وَ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ثَلَاثَةُ فِي ظَاهِرِهِ وَ ثَلَاثَةٍ فِي بَاطِنِهِ ؛ وَ ثَلَاثَةَ أَسْمَاءَ فِي آخِرِهِ وَ ثَلَاثَةَ أَسْمَاءَ فِي طَرْفَهُ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ اثْنَا عَشَرَ قُلْتُ أَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَتْ هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمُ ابْنُ عَمِّي وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي آخِرُهُمُ الْقَائِمُ قَالَ جَابِرُ فَرَأَيْتُ فِيهِ مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ».(1)
توضیح: حديث لوح جابر دارای چهار نسخه مختلف است که در پایان بخش به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
تعبیر ششم: «اوصیائی»:
1. پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه فرمودند: خدا از میان بشر، من و شوهرت و تو و یازده نفر از فرزندان تو و علی را انتخاب نمود ... و برادرم و یازده امام که اوصیاء من تا روز قیامت هستند، همه ایشان هادی و مهدی می باشند ... اول اوصیاء بعد از علی، حسن است سپس حسین علیه السلام و سپس نه نفر از فرزندان حسین.
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تعالی اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَنِي مِنْهُمْ فَجَعَلَنِي نَبِيّاً ثما اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ ثَانِيَةً فَاخْتَارَ بَعلَکِ وَ اَمَرَنی أَنْ أُزَوِّجَكَ إِيَّاهُ وَ أَنَّ اتَّخَذَهُ أَخاً (2) وَ وَزِيراً وَ وصیا وَ أَنْ أَجْعَلَهُ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي فأبوک خَيْرٍ
ص: 33
أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ بَعلُکِ خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَ الْوُزَرَاءُ وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقَنِي مِنْ أَهْلِي ثُمَّ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً الثَّالِثَةِ فَاختَارَکَ وَ أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وُلدِکَ وَ وَلَدُ أَخِي بَعلِکَ منک ... أَنَا وَ أَخِي وَ الْأَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ (1) كُلِّهِمْ هَادُونَ مَهدِیُّونَ أَوَّلَ الْأَوْصِيَاءُ بَعْدَ أَخِي (2) الْحَسَنِ ثُمَّ الْحُسَيْنِ ثُمَّ [ تِسْعَةُ مِنْ ] (3) وُلْدِ الْحُسَيْنِ فِي مَنْزِلِ وَاحِدُ فِي الْجَنَّةِ».(4)
2. اوصياء من تا روز قیامت علی سپس حسن سپس حسین هستند، سپس نه نفر از فرزندان حسین یکی بعد از دیگری تا کنار حوض من بر من وارد شوند: «فَقَامَ أبوبكر وَ عُمَرُ فَقَالَا یا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ الْآيَاتِ خَاصَّةً فِي علئ قَالَ بَلَى فِيهِ وَ فِي أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ قَالَا يَا رَسُولَ اللَّهِ بَيْنَهُمْ لَنَا قَالَ عَلَيَّ . . . ثُمَّ ابْنَيِ الْحَسَنِ ثُمَّ ابْنِيَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ ابْنِي الحسین وَاحِدُ بَعْدَ وَاحِدِ الْقُرْآنِ مَعَهُمْ وَ هُمْ مَعَ الْقُرْآنَ لَا يُفَارِقُونَهُ وَ لَا يُفَارِقُهُم حَتَّی یَرِدُوا عَلَىَّ حَوْضِي».(5)
3. اوصياء من از اهل بیت من هستند که اولشان على است ... سپس نه نفر از فرزندان حسین یکی بعد از دیگری تا کنار حوض بر من وارد شوند: «فَقَامَ
ص: 34
عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ هُوَ شِبْهَ الْمُغْضَبِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَكَلَ أَهْلِ بَيتِک قَالَ لَا وَ لَکِن أَوْصِيَائِي مِنْهُمْ أَوَّلُهُمْ أَخِي عَلَيَّ . . . هُوَ أَوَّلُهُمْ ثُمَّ ابْنَيِ الْحَسَنِ ثُمَّ ابْنِي الحُسَینِ ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الحُسَین وَاحِدُ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَرُدُّوا عَلَيَّ الْحَوْضَ».(1)
4. اوصياء من تا روز قیامت علی و یازده امام از نسل اویند، حسن، حسین و نه نفر از نسل حسین یکی بعد از دیگری تا کنار حوض بر من وارد شوند:
«فَقَالَ سَلْمَانُ الفارسی یا رَسُولَ اللَّهِ أَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَاتُ فِي علئ خَاصَّةً ؛ فَقَالَ [رَسُولُ اللَّهِ بَلْ] فِيهِ وَ فِي أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ... فَقَالَ سَلْمَانُ الفارسی یا رَسُولُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ لَنَا فَقَالَ عَلَيَّ . . . وَ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وَلَدِهِ [أَوَّلُهُمْ ابْنِي] الْحَسَنُ ثُمَّ الحُسَین ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدِ الْقُرْآنِ مَعَهُمْ وَ هُمْ مَعَ الْقِرَانِ لَا یُفارِقُونَه حَتَّى يَرُدُّوا عَلَى الْحَوْضِ».(2)
5. اوصياء من على است که اولشان است سپس دو فرزندش سپس وصی حسین پسرش على ... سپس محمد بن الحسن مهدی امت، یکی پشت سر دیگری تا کنار حوض بر من وارد شوند:
«قَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ شِبْهَ الْمُغْضَبِ فَقَالَ یا رَسُولُ اللَّهِ أکل أَهْلِ بيتک فَقَالَ لَا وَ لکن أَوْصِيَائِي أَخِي ... [وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وَلَدِهِ] (3) هَذَا أَوَّلُهُمْ
ص: 35
وَ خَيْرَهُمْ ثُمَّ ابناي هَذَانِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ثُمَّ وَصِيُّ ابْنِي یسمی بِاسْمِ أَخِي عَلِيٍّ وَ هُوَ ابْنُ الحسین ثُمَّ وَصِيِّ عَلِيٍّ وَ هُوَ وَلَدُهُ وَ اسْمُهُ مُحَمَّدُ ثُمَّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ موسی بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيِّ بْنِ موسی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ مَهْدِيِّ الْأَئِمَّةِ اسْمُهُ کاسمي وَ طِينَتُهُ كطينتي يَأْمُرُ بِأَمْرِي وَ يَنْهَى بنهيي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یتلو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَرُدُّوا عَلَى الْحَوْضِ».(1)
6. امام على عليه السلام: أوصياء من یازده نفر از فرزندان من هستند که ائمه هادی و مهدی می باشند. پرسیدم یا امیر المومنین آنها کیستند؟ فرمود: حسن سپس حسین سپس علی و هشت فرزند از فرزندان علی و منظور از آیه 3 سوره بلد رسول خدا و من و همین یازده وصی می باشند:
«يا سُلَيْمٍ إِنَّ أَوْصِيَائِي أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وَلِيٍّ أَئِمَّةِ هُدَاةُ مهدیون کلهم مُحَدَّثُونَ (2) قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ هُمْ قَالَ ابْنِي هَذَا الْحَسَنِ ثُمَّ ابْنِي هَذَا الْحُسَيْنِ ثُمَّ ابْنِي هَذَا وَ أَخَذَ بید ابْنِ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ هُوَ رَضِيعٍ ثُمَّ ثَمَانِيَةٍ مِنْ وَلَدِهِ (3) وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ الَّذِينَ أُقْسِمُ
ص: 36
اللَّهُ بِهِمْ فَقَالَ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (1) فالوالد رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ أَنَا وَ مَا وَلَدَ یعنی هَؤُلَاءِ الْأَحَدَ عَشَرَ وَصِيّاً صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ».(2)
7. امامان از نسل علی بن ابی طالب، حسن و حسین اند ... سپس علی بن الحسين ... سپس فرزند حسن قائم مهدی، اینها خلفاء و اوصیاء و اولاد من هستند که اطاعت از همین ها اطاعت از من است:
«فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ... ثُمَّ ... عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنُ عَلَى . . . ثُمَّ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْكَاظِمُ موسی بْنِ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ موسی ثُمَّ التَّقِيِّ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ النَّقِيِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّكِيِّ الْحَسَنِ بْنُ عَلِىٍّ ثُمَّ ابْنِهِ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِيٍّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هَؤُلَاءِ يَا جَابِرُ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلَادِي وَ عِتْرَتِي مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَانِي»(3)
8. امامان بعد از من دوازده نفرند که اولشان علی بن ابی طالب است و آخرشان قائم، همین ها خلفاء و اوصیاء و اولیاء من و حجت های خدا بر امتم
ص: 37
بعد از من هستند هر کس به همین ها اعتراف کند مومن و هر که اینها را انکار نماید کافر است: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنُ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ کافر».(1)
9. خلفاء و اوصياء من و حجت های خدا بر خلق بعد از من دوازده نفرند که اولینشان علی و آخرینشان فرزندم مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند: «انَّ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِي وَ آخِرُهُمْ وُلْدِي قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَخُوكَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قِيلَ فَمَنْ وُلْدِكَ قَالَ الْمَهْدِيَّ الَّذِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».(2)
10. على و ائمه از نسل او همان خلفاء من و اوصياء من و حجت های خدا بر خلق هستند: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْكَبَ سَفِينَةِ النَّجَاةِ وَ يَسْتَمْسِكُ بِالْعُرْوَةِ الوثقی وَ يَعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ الْمَتِينِ فَلْيُوَالِ عَلِيّاً بَعْدِي وَ لْيُعَادِ عَدُوَّهُ وَ ليأتم بِالْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ لِحَجِّ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ بَعْدِي وَ سَادَةُ أُمَّتِي وَ فادة الْأَتْقِيَاءِ إِلَى الْجَنَّةِ حِزْبِهِمُ حِزْبِي وَ حِزْبِي حِزْبَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حِزْبِ أَعْدَائِهِمْ حِزْبُ الشَّيْطَانِ».(3)
ص: 38
توضيح:
در این روایت تعداد اوصیاء بیان نشده ولی از آنجا که گفته: ائمه همان اوصیاء و خلفاء پیامبرند، و در بخش های بعدی این کتاب، روایات متعددی می آید که بیانگر حصر تعداد ائمه و خلفاء در دوازده نفرند، در می یابیم تعداد اوصیاءپیامبرنیز دوازده نفر است.
11. اوصياء من بعد از من دوازده نفرند که اولینشان علی و آخرینشان قائم است: « أَنَا سید النبیین وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ إِنَّ أَوْصِيَائِي بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامَ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمِ».(1)
12. به خدا عرضه داشتم اوصياء من چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: اوصیاء تو بر ساق عرشم نوشته شده اند، من نگاه کردم دوازده نور دیدم که در هر نور با خط سبز نام یک وصی از اوصیائم نوشته شده بود اولینشان علی بن ابی طالب و آخرینشان مهدی امتم بود. عرضه داشتم: خدایا اینها اوصياء من هستند؟ ندا آمد: همین ها اوصیاء تو و خلفاء تو هستند که من بواسطه آخرین ایشان زمین را از دشمنانم پاک می کنم و تمام زمین را تحت سلطه او قرار می دهم و باد را برای وی مسخر می نمایم ...
«فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِيَائِي فنودیت یا مُحَمَّدِ أوصِياؤكَ المَكتُوبُونَ عَلَى سَاقٍ عَرْشِي فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ
ص: 39
فَرَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فِي كُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَيْهِ اسْمُ وَصِيٍّ مِنْ أَوْصِيَائِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَ آخِرُهُمْ مَهْدِيُّ أُمَّتِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ هَؤُلاءِ أَوْصِيَائِي بَعْدِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَؤُلاءِ أَوْلِيَائِي وَ أَحِبَّائِي وَ أَصْفِيَائِي وَ حُجَجِي بَعْدَكَ عَلَى بَرِيَّتِي وَ هُمْ أَوْصِيَاؤُكَ وَخُلَفَاؤُكَ ... وَ لأُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِي وَ لأُمَلِّكَنَّهُ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا وَ لأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّيَاحَ وَ لأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَلأُرَقِّيَنَّهُ فِي الْأَسْبَابِ وَ لأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي وَ لأَمُدَّنَّهُ بِمَلائِكَتِي حَتَّى يُعْلِنَ دَعْوَتِي وَ يَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلَى تَوْحِيدِي ثُمَّ لأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ وَ لأُدَاوِلَنَّ الْأَيَّامَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(1)
13. ائمه بعد از من به تعداد برجها و ماهها است اولشان علی و آخرشان مهدی است ... همین ها اوصياء من و خلفاء من و ائمه مسلمین هستند: «وَ لَقَدْ سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ اَلْأَئِمَّهِ بَعْدَهُ فَقَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِلسَّائِلِ وَ اَلسَّماءِ ذاتِ اَلْبُرُوجِ إِنَّ عَدَدَهُمْ کَعَدَدِ اَلْبُرُوجِ وَ رَبِّ اَللَّیَالِی وَ اَلْأَیَّامِ وَ اَلشُّهُورِ إِنَّ عَدَتهُمْ کَعِدَّهِ اَلشُّهُورِ فَقَالَ اَلسَّائِلُ فَمَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَوَضَعَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدَهُ عَلَی رَأْسِی فَقَالَ أَوَّلُهُمْ هَذَا وَ آخِرُهُمُ اَلْمَهْدِیُّ ... هَؤُلاَءِ أَوْصِیَائِی وَ خُلَفَائِی وَ أَئِمَّهُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ مَوَالِی اَلْمُؤْمِنِینَ ».(2)
ص: 40
تعبیر هفتم: «الأوصياء»:
1. خدا از حسین اوصیائی انتخاب کرد که نهمین شان قائمشان است: «إِنَّ اَللَّهَ اِخْتَارَ مِنَ اَلنَّاسِ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلْأَنْبِیَاءِ اَلرُّسُلَ وَ اِخْتَارَنِی مِنَ اَلرُّسُلِ وَ اِخْتَارَ مِنِّی عَلِیّاً وَ اِخْتَارَ مِنْ عَلِیٍّ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلْحُسَیْنِ اَلْأَوْصِیَاءَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ هُوَ ظَاهِرُهُمْ وَ بَاطِنُهُمْ»(1)
توضيح:
در غیبت نعمانی و دلائل الإمامه به جای لفظ «اوصیاء»لفظ «اثني عشر إماما»(2) و «أئمة»(3) ثبت شده اما او در نسخه بدل همین دو کتاب لفظ «اوصیاء»(4)آمده و ثانيا چندین بار به این نکته تذکر دادیم که طبق روایات متعدد، اوصياء همان ائمه هستند، و ثالثا نکته مهم اینست که قائم این ائمه یا اوصیاء نهمین فرزند امام حسین علیه السلام معرفی شده است که ناقض ادعای احمد بصری می باشد.
2. ولایت مخصوص خدا و پیامبر و مومنینی است که افضلشان علی بن ابی طالب است سپس حسن سپس حسین و اوصیاء که نه نفر از فرزندان حسین هستند یکی بعد از دیگری:
ص: 41
فَمَا الْوَلَايَةِ فَلِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ... أَوَّلُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ خَيْرُهُمْ أَخِي هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ- وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ عَلِيٍّ علیه السلام- ثُمَّ ابْنِي هَذَا مِنْ بَعْدِهِ- ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ الْحَسَنِ علیه السلام- ثُمَّ ابْنِي هَذَا- وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ، وَ الْأَوْصِيَاءُ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ»(1)
تعبیر هشتم: «الوصاة»:
1. وصی های بعد از پیامبر، من و یازده نفر از فرزندان من هستند که همگی امامان محدث می باشند:
«لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ فی کُلِّ سَنَهٍ یَنْزِلُ فِیهَا عَلَی اَلْوُصَاة بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَا یَنْزِلُ؛ قِیلَ لَهُ: وَ مَنِ اَلْوُصَاة یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِی هُمُ اَلْأَئِمَّة اَلْمُحَدَّثُونَ»(2)
تعبیر نهم: «خاتم الاوصیاء و شبیه به آن»:
در روایات متعددی حضرت حجة بن الحسن امام دوازدهم به عنوان خاتم الأوصياء یعنی آخرین وصی معرفی شده اند، و از آنجا که به اتفاق نظر همه حضرت علی علیه السلام اولین وصی می باشند، نتیجه این می شود که تعداد اوصیاء دوازده نفر است.
1. امام دوازدهم علیه السلام فرمود: من خاتم اوصیاء هستم که خدا بواسطه من بلاء را از اهل و شيعه من بر میدارد:
ص: 42
«أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ وَ بِيَ يَدْفَعُ اللَّهُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِي وَ شِيعَتِي».(1)
2. امام عسگری علیه السلام به فرزندشان فرمودند: تو محمد بن حسن بن علی بن محمد بن على ... هستی ... و تو خاتم اوصیاء ائمه طاهرین می باشی: «أَنْتَ وَلَدِي وَ وَصِيِّي وَ أَنَا وَلَدْتُكَ وَ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَلَدَكَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَنْتَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ وَ بَشَّرَ بِكَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سَمَّاكَ وَ كَنَّاكَ وَ بِذَلِكَ عَهِدَ إِلَيَّ أَبِي عَنْ آبَائِكَ الطَّاهِرِينَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْبَيْتِ»(2)
3. پیامبر صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمود: ... بعد از حسن، مهدی است که خاتم صاحبان ولایت می باشد: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْقَی اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آمِناً مُطَهَّراً لاَ یُحزِنُهُ اَلْفَزَعُ اَلْأَکْبَرُ فَلْیَتَوَلَّکَ وَ لْیَتَوَلَّ بَنیکَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ وَ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی وَ مُحَمَّدَاً و عَلِیاً وَ اَلْحَسَنَ ثُمَّ اَلْمَهْدِیَّ وَ هُوَ خَاتَمُهُم»(3)
4. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بعد از حسن فرزندش حجت قائم است که خاتم اوصیاء و خلفاء من می باشد او انتقام مرا از دشمنانم می گیرد و زمین را پر از عدل و داد می نماید:
ص: 43
«...ثُمَّ ابْنُهُ الْحُجَّةِ الْقَائِمِ ، خَاتَمُ أَوْصِيَائِي وَ خُلَفَائِي وَ الْمُنْتَقِمِ مِنْ أَعْدَائِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً».(1)
همچنین در زیارت نامه های متعدد آمده است:
الف) دعای شب ولادت امام زمان علیه السلام: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ ليلتنا وَ مَوْلُودُهَا وَ حُجَّتِكَ ... اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى خَاتَمُهُمْ وَ قَائِمِهِمْ المُستُور عَلی عَوالِمِهِم »(2)
ب) «الُّلهُمَّ ... وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِوَلِيِّكَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْبَقِيَّةِ الْبَاقِي الْمُقِيمِ بَيْنَ أَوْلِيَائِهِ الَّذِي رَضِيتَهُ لِنَفْسِكَ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ الْفَاضِلِ الْخَيِّرِ نُورِ الْأَرْضِ وَ عِمَادِهَا وَ رَجَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ سَيِّدِهَا الْآمِرِ بِالْمَعْرُوفِ النَّاهِي عَنِ الْمُنْكَرِ النَّاصِحِ الْأَمِينِ الْمُؤَدِّي عَنِ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ النُّجَبَاءِ الطَّاهِرِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ»(3)
ج) «السَّلَامُ علی وَارِثُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ ، السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرُ وَ الْغَائِبُ المشتهر . . . أَشْهَدُ أَنَّكَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ آبائک أَئِمَّتِي وَ مَوَالِيَ »(4)
د) «سَلَامُ اللَّهِ وَ براته وَ تحیاته وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ . . . وَ خَلَّفَ الْحَسَنِ . . . السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ وَ ابْنَ خَاتِمِ الْأَنْبِيَاءِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُعِزَّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلَّ الْأَعْدَاءِ».(5)
ص: 44
همچنین علامه حر عاملی روایت کرده: خلافت و وصایت به حجت بن الحسن انتهاء می یابد: «يا علي أنا أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم أنت یا علي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم الحسن ثم الحسين ثم علي بن الحسين ثم محمد بن علي، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علي بن موسى، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم الحجة بن الحسن الذي تنتهي إليه الخلافة و الوصاية و يغيب مدة طويلة، ثم يظهرو يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما».(1)
و نیز ایشان تصریح می کند که احادیث معتبر و روایات صحیح متواتر صراحت دارند که امام دوازدهم خاتم الأوصياء و خاتم ائمه و خاتم خلفاء می باشد: «إن الأحاديث المعتبرة و الروايات الصحيحة المتواترة صريحة في حصر الأئمة في إثني عشر و أن الثاني عشر منهم خاتم الأوصياء و الأئمة و الخلفاء».(2)
بله پیروان احمد بصری می گویند: امام علی علیه السلام نیز خاتم الأوصياء نامیده شده اند پس خاتم به معنای پایان دهنده نیست بلکه به معنای زینت اوصیاء و افضل آنهاست.
ص: 45
غافل از آنکه اگر معنای پایان دهنده را از کلمه خاتم کنار بزنیم، پایان دهنده بودن نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و نیز زیر سوال می رود زیرا تنها لفظ قرآنی درباره ختم نبوت، همان خاتم النبيين می باشد، و این سخن از بی اطلاع بودن آنها از علم لغت و اصطلاحات کلام نشأت گرفته است.
این افراد از علم لغت بی خبرند زیرا هر آشنا به لغتی می داند خاتم در دو معنا استفاده می شود:
یکی انگشتر و یکی پایان دهنده، اما عرب، خاتم به معنای انگشتر را در معنای زینت استفاده نمی کند و الا معنای خاتم النبيين می شود انگشتر همه انبیاء در حالیکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تاج سر انبیاست نه انگشترشان.
بلکه خاتم از ختم به معنای پایان گرفته شده و به انگشتر هم از آن جهت خاتم می گفته اند که پایان نامه های خود را با مهر کردن توسط انگشتر اعلام می نمودند.(1)
و از اصطلاحات کلامی بی خبرند چون خاتم الأوصياء دارای دو اصطلاح است: یکی کسی که پایان دهنده سلسله وصایت انبیاست که حضرت علی علیه السلام
ص: 46
می باشند و دیگری پایان دهنده سلسله اوصیای پیامبر اسلام که امام دوازدهم علیه السلام است.
تعبیر دهم: اوصياء همان ائمه و خلفاء هستند:
در میان روایاتی که ذکر کردیم احادیث متعددی تصریح داشت که اوصیاء همان ائمه و خلفاء رسول خدا صلی الله علیه السلام هستند در نتیجه تمام روایاتی که تعداد خلفاء و ائمه علیهم السلام 7 را 12 عدد اعلام می کند، همگی موکد این معنا هستند که تعداد اوصیاء نیز منحصر در 12 نفر است؛ و ما در ادامه به آن روایات هم اشاره می کنیم.
خلاصه: تعابير 40 روایت ذکر شده، حول این محورها می باشد:
فقط عدد اوصیاء را ذکر نموده: اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله 12 نفر، اوصیاء امام على علیه السلام 11 نفر، اوصیاء امام حسین علیه السلام 9 نفر، اوصیاء امام سجاد علیه السلام هشت نفر.
فقط اسامی دوازده اوصیاء را بیان کرده؛
هم عدد اوصیاء را بیان کرده و هم اسامی ایشان را نام برده؛
عدد اوصیاء را به تعداد یک گروه دوازده نفری دانسته مثل نقباء، اسباط، حواری، برجها، ماه ها؛
عدد اوصیاء را بیان و فقط نام اولین وصی و آخرین وصی را ذکر نموده؛ آخرین وصی را معينا امام دوازدهم ذکر نموده است.
ص: 47
خاتمه: از این همه نصوص - که قطعا متواتر است - چند نتیجه مهم بدست می آید:
اول اینکه تعداد اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله دوازده عدد است نه بیشتر.
دوم اینکه اولین اوصیاء پیامبر حضرت علی علیه السلام و آخرین آنها حجت فرزند امام حسن عسگری علیه السلام است.
سوم اینکه آخرین وصی همان مهدی و همان قائم است.
چهارم اینکه اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله همان ائمه دوازده گانه اسلام و همان خلفاء دوازده گانه ایشان هستند.
بله در اینجا حدیثی به نام لوح جابر وجود دارد که از مضمون آن بر می آید تعداد اوصیاء 13 نفر است. اما باید دانست که این حدیث دارای چهار نسخه می باشد:
نسخه 1 از ابو السفاتج: اوصياء 12 نفرند که اولینشان علی بن ابی طالب عليه السلام و 11 نفر دیگر از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام می باشند که آخرینشان قائم علیه السلام است و نام سه نفرشان محمد و نام چهار نفرشان على است (سه محمد: امام محمد باقر، امام محمد جواد، و امام دوازدهم، و چهار علی: امام اول و چهارم و هشتم و دهم علیهم السلام):
«فَأَمَّا الْخَتْمِ ، وَ هُوَ الطَّبْعِ عَلَى الشَّيْ ءِ ، فَذَلِكَ مِنَ الْبَابِ أَيْضاً ؛ لِأَنَّ الطَّبْعِ عَلَى الشَّيْ ءِ لَا يَكُونُ إِلَّا بَعْدَ بُلُوغِ آخِرِهِ ، فِي الأحراز . وَ الْخَاتَمُ مُشْتَقُّ مِنْهُ ؛ لِأَنَّ بِهِ يَخْتِمُ . وَ يُقَالُ الْخَاتَمَ ،
ص: 48
هِيَ اثْنَا عَشَرَ قُلْتُ أَ سَمّاً مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَتْ هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمُ ابْنُ عَمًى وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي آخِرُهُمُ الْقَائِمُ قَالَ جَابِرُ فَرَأَيْتُ فِيهِ مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَ عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً عَلِيّاً فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ».(1)
نسخه 2 از ابو الجارود: اوصياء 12 نفرند و (بدون اینکه اشاره کند چند نفرشان از نسل حضرت زهرا علیها السلام هستند می گوید) نام سه نفرشان محمد و نام چهار نفرشان على است:
«لَوْحُ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمْ الْقَائِمُ ثَلَاثَةُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ وَ أَرْبَعَةُ مِنْهُمْ عَلِيُّ».(2)
نسخه 3 از ابو الجارود: اوصياء 12 نفرند از اولاد حضرت زهرا علیها السلام که نام سه نفرشان محمد و نام چهار نفرشان علی بوده که به علاوه امام على علیه السلام می شوند 13 تا):
«لَوْحُ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهَا فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمْ الْقَائِمُ ثَلَاثَةُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ وَ أَرْبَعَةُ مِنْهُمْ عَلَى صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ».(3)
نسخه 4 از ابو الجارود: اوصياء 12 نفرند از اولاد حضرت زهرا علیها السلام که نام سه نفرشان محمد ونام سه نفرشان علی بوده (که به علاوه امام على علیه السلام می شوند 13 تا):
ص: 49
«لَوْحُ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهَا فَعَدَدْتُ أَثْنَى عَشَرَ آخِرُهُمْ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ثَلَاثَةُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ وَ ثَلَاثَةُ مِنْهُمْ عَلِيُّ».(1)
خوب ما اگر نتوانیم از میان این نسخه های مختلف، نسخه صحیح را بیابیم همه این نسخه ها از حجیت می افتند و از طرفی نمی توانیم یک نسخه را به دلخواه خود انتخاب کرده و بقیه را کنار بگذاریم.
اما در اینجا نسخه صحیح قابل تشخیص است: زیرا نسخه اول و دوم مخالفتی با هم در تعداد اوصیاء و سه محمد و چهار على ندارند و فقط نسخه اول تذکر می دهد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام 11 نفرند که این همان عقیده شیعه است.
و اما نسخه سوم هم که می گوید اوصیاء 12 نفر از اولاد حضرت زهرا علیها السلام بودند این را نیز می گوید که چهار نفر از آنان على نام داشتند در حالیکه در میان فرزندان حضرت زهرا علیها السلام فقط سه نفر به نام علی هستند، لذا تنها راهی که برای درست شدن مضمون روایت وجود دارد اینست که بگوییم حضرت علی علیه السلام هم جزو همان اوصیاء دوازده گانه می باشند که چون غالب آنها یعنی 11 نفرشان از فرزندان حضرت زهرا علیها السلام بوده اند از باب تغلیب، همه جزء فرزندان ایشان معرفی شده اند.
همچنانکه در روایتی، حضرت پیامبر، امام علی علیه السلام را از باب تغليب جزء فرزندان خود دانسته و فرموده اند:
ص: 50
ائمه بعد از من که از نسل من می باشند به تعداد نقباء بنی اسرائیلند که اولینشان علی بن ابی طالب است: «یَکونُ بَعدی أئِمَّةٌ مِن ذُرِّیَّتی،قَوّامونَ بِالقِسطِ کَعَدَدِ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ،أوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ،فَهُوَ الإِمامُ وَالخَلیفَةُ بَعدی، و تِسعَةٌ مِنَ الأَئِمَّةِ مِن صُلبِ هذا و وَضَعَ یَدَهُ عَلی صَدری وَالقائِمُ تاسِعُهُم؛ یَقومُ بِالدّینِ فی آخِرِ الزَّمانِ»(1)
نیز در یکی از روایت های لوح جابر تصریح شده که وقتی او از حضرت فاطمه علیهاالسلام پرسید این صحیفه چیست؟ فرمودند: این صحيفه ایست که در آن اسامی ائمه از فرزندانم ثبت شده است، بعد وقتی متن صحیفه را بازگو می کند می بینیم نام پیامبر و امير المومنین و یازده امام از فرزندان ایشان در آن وجود دارد نه دوازده تا:
«قُلْتُ یَا سَیِّدَهَ النِّسْاء مَا هَذِهِ الصَّحِیفَهُ الَّتِی أَرَاهَا مَعَکَ قَالَتْ فِیهَا أَسْمَاءُ الْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِی قُلْتُ لَهَا نَاوِلِینِی لِأَنْظُرَ فِیهَا قَالَتْ یَا جَابِرُ لَوْ لَا النَّهْیُ لَکُنْتُ أَفْعَلُ لَکِنَّهُ قَدْ نَهَی أَنْ یَمَسَّهَا إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ أَهْلُ بَیْتِ نَبِیٍّ وَ لَکِنَّهُ مَأْذُونٌ لَکَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَی بَاطِنِهَا مِنْ ظَاهِرِهَا قَالَ جَابِرٌ فَإِذَا أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُصْطَفَی أُمُّهُ آمِنَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الْمُرْتَضَی أُمُّهُ فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَرُّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ التَّقِیُّ أُمُّهُمَا فَاطِمَهُ بِنْتُ
ص: 51
مُحَمَّدٍ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْعَدْلُ أُمُّهُ شَهْرَبَانُوَ بِنْتُ یَزْدَجَرْدَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ أُمُّهُ أُمُّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ أُمُّهُ أُمُّ فَرْوَهَ بِنْتُ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ أَبُو إِبْرَاهِیمَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ أُمُّهُ جَارِیَهٌ اسْمُهَا حَمِیدَهُ المصفاة أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا أُمُّهُ جَارِیَهٌ وَ اسْمُهَا نَجْمَهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الزَّکِیُّ أُمُّهُ جَارِیَهٌ اسْمُهَا خَیْزُرَانُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَمِینُ أُمُّهُ جَارِیَهٌ اسْمُهَا سَوْسَنُ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الرَّقِیقُ أُمُّهُ جَارِیَهٌ اسْمُهَا سُمَانَهُ وَ تُکَنَّی أُمَّ الْحَسَنِ أَبُو الْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ هُوَ حُجَّهُ اللَّهِ الْقَائِمُ أُمُّهُ جَارِیَهٌ اسْمُهَا نَرْجِسُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ»(1)
همچنین در روایتی دیگر نام حضرت فاطمه علیهاالسلام در میان اسامی ائمه ثبت شده و بر همه آنها أمام اطلاق گشته، در حالیکه می دانیم ایشان جزو ائمه علیهم السلام نیستند و این اطلاق تنها از باب تغليب بوده است:
«لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ أَوْحَی إِلَیَّ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ ... فقالَ عَزَّ وَ جَلَّ اِرفَع رَأسَکَ فَرَفَعتُ رَأسی. فَاِذا اَنَا بأنوارِ علیَّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ و الْحُسَيْنِ و عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ جَعْفَرِ بنِ محمد و موسي بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بن موسي وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ
ص: 52
عَلِيٍ وَ الحجة بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَائِمُ فِي وَسْطِهِمْ كَانَهُ كَوْكَبٌ دُرَيْ فِلُتُ يَا رَب! مِنْ هَوْلاَءَ قَالَ هُولاَءُ اَلاَئِمَةِ هَذَا اَلْقَائِمُ اَلَّذِی یُحِلُّ حَلاَلِی وَ یُحَرِّمُ حَرَامِی وَ بِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی...»(1)
لذا با این بررسی متوجه می شویم نسخه چهارم دچار تصحیف شده و چهار على را اشتباها سه على بيان کرده، و آنچه حجت می باشد همان متن سه نسخه اول است(2)
غیر از اینکه هر سه بزرگوار ناقل این نسخه، آن را در باب حصر عدد ائمه در 12 نفر آورده و در این راستا به آن استدلال کرده اند که توجه به این نکته، رخداد تصحیف را در آن قطعی می کند.
همچنین شیخ طوسی روایت دیگری از لوح جابر نقل می کند که در آن تصریح شده نام امام علی علیه السلام نیز در میان آن لوح بوده و آخرین وصی، فرزند امام حسن عسگری علیه السلام است(3)
و اینها همه در کنار روایات فراوانی است که عدد اوصیاء را دوازده نفر می داند و بطلان نسخه چهارم را آشکار می نماید.
ص: 53
اما احمد الحسن با بستن چشم خود بر همه آنچه گفته شد، بدون هیچ دلیلی نسخه چهارم را انتخاب نموده و می گوید: ضمير «ثلاثة منهم علی» به فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام می خورد لذا طبق حديث لوح، تعداد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام 12 نفر می باشند که سه نفرشان علی نام دارند، و با خود امام على علیه السلام می شوند 13 نفر و من همان سیزدهمین هستم.
ولی در اینجا نکات مهمی - غیر از آنچه گفته شد - وجود دارد که وی از آنها غفلت کرده است:
الف) راوی نسخه های (ب) و (ج) و (د) یک نفر به نام ابو الجارود است یعنی او در دو نسخه گفته چهار نفر از اوصیاء «على» نام داشته اند و در یک نسخه گفته سه نفر، و دو نقل بر یک نقل برتری دارد.(1)
ب) ابو الجارود رئیس فرقه زیدیه است که نزد شیعه اعتباری ندارد و اصلا ممکن است نسخه حديث را این طوری بیان کرده تا شامل امامت زید هم بشود.
ج) در نسخه های (ج) و (د) این جابر است که می گوید لوح درباره نام اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام بوده که 12 نفر بودند، اما در نسخه الف این حضرت زهرا علیهاالسلام هستند که می گویند لوح درباره همه اوصیاء است که 11 نفر
ص: 54
از فرزندان منند، و معلوم است که بین برداشت جابر و تصریح خود حضرت، کدام صحیح می باشد.
د) در این نسخه ها نام تک تک اوصیاء گفته نشده، در حالیکه در چند نسخه دیگر از لوح جابر با چند سند نام تک تک ایشان ثبت شده است که 11 نفرشان از اولاد حضرت زهرا علیهاالسلام می باشند:
الف) «لَوْحاً أَخْضَرَ ... فَقَالَتْ: هَذَا اللَّوْحُ أَهْدَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِيهِ اسْمُ أَبِي، وَ اسْمُ بَعْلِي، وَ اسْمُ ابْنَيَّ، وَ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي... فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ بَعْدَهُ وَ بِسِبْطَيْكَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ...و .....عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ... و اِبْنُهُ محمد ... جَعْفَرٍ ... أُنتجبتْ بَعْدَه مُوسَی ... علي ... لَأُقِرَّنَّ عَیْنَهُ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ وَ خَلِیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ... وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَهِ لاِبْنِهِ عَلِیٍّ...أُخْرِجُ مِنْهُ...اَلْحَسَنَ ثُمَّ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ...أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَهٍ...أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ»(1)
این روایت را شیخ طوسی نیز در کتاب غیبت ثبت کرده است. (2)
ب) «صَحِیفَهٌ بَیْضاءُ مِنْ دُرَّهٍ ... قَالَتْ فِیهَا أَسْمَاءُ اَلْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِی ...فَإِذا أَبُو القاسِمِ مُحَمَّدُ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمُصْطَفی اُمُّهُ آمِنَهُ، أَبُو الحَسَن عَلِیِّ بْنِ
ص: 55
أَبی طالِبٍ المُرْتَضی اُمُّهُ فاطِمَهُ بِنْتِ أَسَدِ بْنِ هاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنافٍ، أَبُو مُحَمَّدٍ الحَسَن بْنِ عَلِیٍّ البَرِّ، أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ التَّقِیُّ اُمُّهُما فاطِمَهُ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، أَبُو مُحَمَّدٍ عَلِیُّ بْنِ الحُسَیْنِ العَدْلُ، اُمُّهُ شَهْرْبانُو بِنْتُ یَزْدْجِرْدَ، أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الباقِرُ اُمُّهُ اُمُّ عَبْدِ اللَّهِ بِنْتِ الحَسَن بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبی طالِب عَلَیْهِ السَّلامُ، أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ وَ اُمُّهُ اُمُّ فَرْوَهَ بِنْتِ القاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبی بَکْرٍ، أَبُو إِبْراهیمَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ اُمُّهُ جارِیَهٌ اِسْمُها حَمِیدَهُ المُصَفَّاهُ، أَبُو الحَسَن عَلِیُّ بْنِ مُوسَی الرِّضا اُمُّهُ جارِیَهٌ اِسْمُها نَجْمَهُ، أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنِ عَلِیِّ الزَّکِیُّ اُمُّهُ جارِیَهُ اِسْمُها خیزَرانُ، أَبُو الحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الأَمِین، اُمُّهُ جارِیَهٌ اسْمُها سُوسَنُ، أَبُو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ بْنِ عَلِیٍّ الرَّفِیقُ، اُمُّهُ جارِیَهٌ اِسْمُها سَمانَهُ وَتُکَنّی اُمُّ الحَسَنِ، أَبُو القاسِمِ مُحَمَّدُ بْنِ الحَسَنِ هُوَحُجَّهُ اللَّهِ القائِمُ، اُمُّهُ جارِیَهٌ اسْمُها نَرْجِسُ صَلَواتُ اللَّه عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ».(1)
ج و د) صاحب كفاية الاثر(2)، و شیخ طوسی در امالی(3) دو نسخه دیگر از این لوح نقل نموده اند.
و اگر از همه اینها بگذریم، آیا اصلا معقول است که در لوح اوصیاء، نام ابو الأئمه و أفضل الأوصياء امير المومنین علیه السلام نیامده باشد و فقط به نام اوصیاء از
ص: 56
اولاد اکتفا شده باشد؟ در حالیکه ایشان سر سلسله اوصیاء هستند و اصلا وصایت رسول خدا صلی الله علیه و اله با ایشان آغاز می شود؛ مخصوصا با توجه به اینکه رسول خدا صلی الله علیه و اله هر کجا می خواستند اوصیاء بعد از خود را معرفی کنند ابتدا نام على علیه السلام را به زبان جاری نموده و ایشان را با القاب و ویژگی های برجسته می ستودند!
آری یاران احمد که دستشان از استدلال به این لوح خالی مانده، به سراغ متن یک زیارت نامه درباره امام حسین علیه السلام رفته اند که می گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِي هَذَا الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلالِهِ وَ وِلادَتِهِ... الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَالشِّفاءَ فِي تُرْبَتِهِ، وَالْفَوْزَ مَعَهُ فِي أَوْبَتِهِ، وَالْأَوْصِياءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قائِمِهِمْ وَ غَيْبَتِهِ....»(1)
آنها می گویند: در این زیارت نامه تصریح شده که بعد از قائم و غیبت او اوصیائی هستند که از عترت امام حسین علیه السلام می باشند و این با رجعت ائمه نمی سازد چون همه آنها از نسل حسین نمی باشند، در نتیجه مراد از این اوصیاء همان مهدیین هستند که همگی از نسل امام حسینند.
اما جواب اینست که اولا در این زیارت نامه در فقره قبل درباره امام حسین علیه السلام می گوید: «أَنَّ اَلْأَئِمَّهَ مِنْ نَسْلِهِ» در حالیکه همه ائمه از نسل امام حسین علیه السلام نیستند و فقط نه تن از آنها از نسل ایشان می باشند، لذا مراد از
ص: 57
«الاْوْصِيَاءَ مِنْ عِتْرَتِهِ» نیز همان نه امامی است که بعد از امام حسین علیه السلام می باشند.
ثانيا احتمال دارد «الاَْوْصِيَاءَ» مجرور بوده و عطف به «أَوْبَتِهِ» باشد و معنا اینگونه می شود: سعادت با امام حسین در زمان رجعت ایشان و رجعت اوصیاء از نسل ایشان است، که در این صورت «مِنْ عِتْرَتِهِ» خبر برای «الاَْوْصِيَاء» نیست که بگویند این فقره دارد خبر می دهد اوصیاء از نسل امام حسین می باشد بلکه حال از آن می باشد و از رجعت اوصیائی سخن می گوید که از نسل امام حسین علیه السلام می باشد و این هیچ ربطی به مساله مهدیین ندارد زیرا آنها دارای رجعت نیستند.
ثالثا در ادامه همین زیارت نامه تصریح کرده که تعداد اوصیاء دوازده نفر است: «اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ... وَ عَلَی جَمِیعِ أَوْصِیَائِهِ وَ أَهْلِ أَصْفِیَائِهِ اَلْمَمْدُودِینَ مِنْکَ بِالْعَدَدِ اَلاِثْنَیْ عَشَرَ اَلنُّجُومِ اَلزُّهْرِ وَ اَلْحُجَجِ عَلَی جَمِیعِ اَلْبَشَرِ»
ص: 58
ص: 59
ص: 60
بررسی نصوص تعداد خلفا علیهم السلام
در مورد خلفای پیامبر و تعداد آنها نیز تعابیر روایات مختلف است: در بعضی تصریح به عدد دوازده شده، در بعضی بر تعداد نقباء بنی اسرائیل منطبق شده، در بعضی به تعداد ماه های سال آمده، و در بعضی دیگر نام تک تک ایشان ذکر شده که دوازده نفر می باشند. از طرفی گاهی «خلفائی» گفته، گاهی «الخلفاء بعدی»، گاهی «الخليفة بعدی»، و گاهی «یکون بعدی»؛ از جمله:
1.خلفاء بعد از من دوازده نفرند که نه نفرشان از نسل حسین می باشند و نهمین شان مهدي ایشان است:
«اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ فَطُوبَی لِمُحِبِّیهِمْ و اَلْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِمْ»(1)
2. آنها حقیقتا اولیاء خدا و خلفاء من می باشند که تعدادشان تعداد ماه ها می باشد که دوازده است و تعدادشان به تعداد نقباء بنی اسرائیل است:
«وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ! وَ جَعَلَنِی خَیرَ الْبَرِیةِ! إِنَّ وَصِیی لَأَفْضَلُ الْأَوْصِیاء،ِ وَ إِنَّهُ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ خَلِیفَتُهُ عَلَى خَلْقِهِ، وَ مِنْ وُلْدِهِ الْأَئِمَّةُ الْهُدَاةُ
ص: 61
بَعْدِی ... أُولَئِک أَوْلِیاءُ اللَّهِ حَقّاً، وَ خُلَفَائِی صِدْقاً، عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ، وَ هِی اثْنا عَشَرَ شَهْراً، وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ، ثُمَّ تَلَا علیهم السلام هَذِهِ الْآیةَ وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»، ثُمَّ قَالَ: أَ تَقْدِرُ، یا ابْنَ عَبَّاسٍ! إِنَّ اللَّهَ یقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ، وَ یعْنِی بِهِ السَّمَاءَ وَ بُرُوجَهَا قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَمَا ذَاک قَالَ: أَمَّا السَّمَاءُ، فَأَنَا، وَ أَمَّا الْبُرُوجُ، فَالْأَئِمَّةُ بَعْدِی، أَوَّلُهُمْ عَلِیّ وَ آخِرُهُمْ الْمَهْدِی، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعِینَ»(1)
3. خلفای بعد از من دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند: «الْخُلَفَاءُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ کَعِدَّهِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»(2)
4. ای علی تو امام و خلیفه بعد از من هستی و بعد از تو دو فرزندت حسن و حسین و بعد از حسین، علی و بعدش محمد ... و بعد از علی، حسن است و قائم از فرزندان حسن می باشد:
«أَنْتَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِیفَهُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ بَعْدَکَ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَیْنِ ابْنُهُ عَلِیٌّ زَیْنُ الْعَابِدِینَ وَ بَعْدَه ابْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بِالْبَاقِرِ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ یُدْعَی بِالصَّادِقِ وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ ابْنُهُ مُوسَی یُدْعَی بِالْکَاظِمِ وَ بَعْدَ مُوسَی ابْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالرِّضَا وَ بَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بِالزَّکِیِّ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالنَّقِیِّ وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ
ص: 62
الْحَسَنُ یُدْعَی بِالْأَمِینِ وَ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَنِ سَمِیِّی وَ أَشْبَهُ النَّاسِ بِی یَمْلَاهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(1)
توضیح: ممکن است کسی از پیروان احمد بصری بگوید: در این روایت درباره همه خليفه ها تصریح شده که فرزند خليفه قبل است اما درباره قائم اینگونه تعبیر می کند که او از فرزندان حسن عسگری است: «و الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ الحَسَنِ» و این می تواند بر فرزند امام دوازدهم تطبیق کند که احمد نیز ادعای آن را دارد. غافل از اینکه اگر در این روایت، قائم را تطبيق بر فرزند امام دوازدهم دهیم خود امام زمان علیه السلام از قلم می افتند و در حدیث نام برده نشده اند و این با هیچ منطقی جور در نمی آید.
آری پیروان احمد حاضرند برای اثبات امام خیالی خود، امام زمان علیه السلام را کلا کنار بزنند.
5. حضرت حسین علیه السلام فرمودند: امام و خلیفه بعد از رسول خدا امیر المومنین و حسن و من و 9 نفر از فرزندان منند که عبارتند از فرزندم على سپس فرزندش محمد ... بعد از حسن، مهدی که نهمین فرزند من است: «إِنَّ اَلْإِمَامَ وَ اَلْخَلِیفَهَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْحَسَنُ وَ أَنَا وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِی مِنْهُمْ عَلِیٌّ اِبْنِی وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ وَ بَعْدَهُ جَعْفَرٌ اِبْنُهُ وَ بَعْدَهُ مُوسَی اِبْنُهُ وَ بَعْدَهُ عَلِیٌّ اِبْنُهُ وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ وَ بَعْدَهُ عَلِیٌّ اِبْنُهُ وَ بَعْدَهُ
ص: 63
اَلْحَسَنُ اِبْنُهُ وَ بَعْدَهُ اَلْخَلَفُ اَلْمَهْدِیُّ هُوَ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی یَقُومُ بِالدِّینِ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ»(1)
توضیح: اگر کسی درباره متن حدیث چنین اشکال کند که در این حدیث هنگام نام بردن ائمه، از «من تبعیضیه» استفاده شده: «مِنْهُمْ عَلِیٌّ اِبْنِی» که برای بیان مقداری از کل است نه کل، لذا نه تنها حصر خلفاء و ائمه در عدد دوازده را نمی رساند که بر عکس، صراحت دارد آنها بیش از این مقدار هستند.
ما در جواب می گوییم:
اولا در ابتدای حدیث تصریح شده که تعداد خلفاء و ائمه از نسل امام حسين علیه السلام نه نفر می باشد و با وجود این تصریح نمی توان به «من تبعیضیه» که تصریحی ندارد تمسک کرد.
ثانيا آنچه اشکال کننده توهم نموده بر این اساس است که «وَ تِسْعَهٌ» عطف به ما قبل بوده و «مِنْهُمْ» خبر مقدم و«عَلِیٌّ اِبْنِی» مبتدای موخر باشد که معنا اینگونه می شود: «من و نه نفر از فرزندانم امام هستیم و از جمله آن امامها على و ...»، در حالیکه می توان «منهم» را خبر برای «تسعة» گرفت تا «علي ابني و ...» عطف بیان یا بدل جزء از کل باشد که معنا این گونه می شود: «و نه نفر از فرزندان از ائمه می باشند که عبارتند از علی و ...».
ص: 64
احادیثی از اهل سنت:
در منابع شیعی احادیث متعددی از اهل سنت نیز ثبت شده که همگی اتفاق نظر دارند تعداد خلفاء پیامبر صلی الله علیه و آله 12 نفر است، و شیعه در طول قرون متمادی از همین روایات علیه منکرین خلافت انتصابی احتجاج می نموده است، از جمله:
1. دوازده خليفه می باشند به تعداد نقبای بنی اسرائیل: «عَهِدَ إِلَیْنَا نَبِیُّنَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ یَکُونُ مِنْ بَعْدَهِ اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ».(1)
2. بعد از من دوازده خليفه می باشند که همگی از قریشند: «یَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».(2)
3. بعد از من دوازده خليفه اند که تمامشان از قرش می باشند: «یَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»(3)
4. بعد از من دوازده خليفه می باشد: «یَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً»(4)
5. پشت سر من دوازده خلیفه هست: «یَکُونُ خَلْفِی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً»(5)
ص: 65
و غیر از این تعبیرات، روایاتی داریم که فقط می گوید بعد از من تعدادی به عدد نقباء بنی اسرائیل می آیند و عنوان آنها را از حيث وصایت و امامت و خلافت مشخص نمی کند، از جمله:
بعد از من تعدادی به عدد نقباء بنی اسرائیل هستند: «یَکُونُ بَعْدِی عِدَّهُ نُقَبَاءِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ»(1)
بعد از من تعدادی به تعداد نقباء موسی می باشند: «یَکُونُ بَعْدِی عِدَّهُ نُقَبَاءِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً».(2)
ص: 66
ص: 67
ص: 68
بررسی نصوص تعداد ائمه علیهم السلام
تعابير در این باره نیز متعدد است، از جمله:
تعبیر اول: ائمه دوازده نفرند:
1. امامان بعد از من دوازده نفرند که اولشان تو هستی یا علی و آخرشان قائم می باشد که کره زمین را فتح می کند: «اَلْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ، أَوَّلُهُمْ أَنْتَ یَا عَلِیُّ ، وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ اَلَّذِی یَفْتَحُ اَللَّهُ - تَعَالَی ذِکْرُهُ - عَلَی یَدَیْهِ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا»(1)
2. امام حسین علیه السلام فرمودند: از ما دوازده مهدی می باشد که اولشان امیر المومنین علی و آخرشان نهمین فرزند من است و او امام قائم بر حق می باشد:
«مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالحَقِ».(2)
ص: 69
توضیح: با اینکه در این روایت تعداد مهدی ها را دوازده نفر معرفی نموده نه ائمه را، اما از آنجا که اشخاص مهديين را همان کسانی معرفی کرده که در روایات دیگر به عنوان امام معرفی شده اند در می یابیم که تعداد ائمه نیز دوازده نفر است.
3. پیامبر به من عهد کرد که صاحبان ولايت دوازده امام هستند که نه نفرشان از نسل حسینند و نیز فرمود: زمانیکه به معراج برده شدم دوازده نور بر ساق عرش دیدم پرسیدم خدایا اینها انوار چه کسانی است؟ پاسخ داد: اینها انوار دوازده امام از ذریه توست. گفتم: ای رسول خدا آیا آن دوازده امام را نام نمی برید؟ فرمود: تو امام و خلیفه بعد از من هستی، سپس حسن، سپس حسین ... و بعد از علی نقی پسرش حسن و بعد، قائم که از فرزندان حسن می باشد:
«انَّهُ بِعَهْدٍ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ یَمْلِکُهَا اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ لَقَدْ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ نَظَرْتُ إِلَی سَاقِ اَلْعَرْشِ فَإِذَا فِیهِ مَکْتُوبٌ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ أَیَّدْتُهُ بِعَلِیٍّ وَ نَصَرْتُهُ بِعَلِیٍّ وَ رَأَیْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ نُوراً فَقُلْتُ یَا رَبِّ أَنْوَارُ مَنْ هَذِهِ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ أَنْوَارُ اَلْأَئِمَّهِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ فَلاَ تُسَمِّیهِمْ لِی قَالَ نَعَمْ أَنْتَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِیفَهُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ بَعْدَکَ اِبْنَاکَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ بَعْدَ اَلْحُسَیْنِ اِبْنُهُ عَلِیٌّ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ وَ بَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بِالْبَاقِرِ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ اِبْنُهُ جَعْفَرٌ یُدْعَی بِالصَّادِقِ وَ بَعْدَ
ص: 70
جَعْفَرٍ اِبْنُهُ مُوسَی یُدْعَی بِالْکَاظِمِ وَ بَعْدَ مُوسَی اِبْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالرِّضَا وَ بَعْدَ عَلِیٍّ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بِالزَّکِیِّ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ اِبْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالنَّقِیِّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ یُدْعَی بِالْأَمِینِ وَ اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ اَلْحَسَنِ سَمِیِّی وَ أَشْبَهُ اَلنَّاسِ بِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(1)
توضیح: در یک فقره از این روایت گفته که دوازده امام از نسل پیامبرند: «اَلْأَئِمَّهِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ»، و چون امام علی علیه السلام از نسل پیامبر صلی الله علیه و اله نیست، همین مستمسکی برای پیروان احمد شده تا قائل به سیزده امام شوند. اما این تمسک صحیح نیست زیرا در ابتدای حدیث تصریح شده که نام دوازده امام بر ساق عرش نوشته بوده، و نیز تصریح شده که 9 امام از نسل امام حسین علیه السلام هستند، و بعد از فقره مورد بحث نیز امام علی علیه السلام از نام آن دوازده امام می پرسند و پیامبر صلی الله علیه و اله یکی از همان دوازده امام از نسل خود را امام علی علیه السلام معرفی می فرمایند:
تو و دو فرزندت و ...: «قُلتُ یا رَسولَ اللّهِ أفَلا تُسَمّیهِم لی قالَ:نَعَم،أنتَ الإِمامُ وَالخَلیفَةُ بَعدی ... و بَعْدَکَ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ». با این بیان متوجه می شویم تعبیر دوازده امام از نسل پیامبر از باب تغلیب می باشد یعنی چون غالب ائمه (11 نفر) از نسل پیامبر هستند بر همه آنها این عنوان اطلاق شده است. غیر از اینکه در این روایت نام تک تک ائمه علیهم السلام برده شده و
ص: 71
به غیر از امیر المومنین علیه السلام و یازده نفر از نسل ایشان اسم شخص دیگری ذکر نگشته، لذا جایی برای برداشت سیزده امام از این روایت باقی نمی ماند.
4. امر ولایت را بعد از من دوازده امام مالک می شوند که 9 نفرشان از نسل حسینند:
«إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ یَمْلِکُهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ علیه السلام أَعْطَاهُمُ اَللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی مَا لِقَوْمٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لاَ أَنَالَهُمُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی»(1)
5. ... سپس خدا سلسله امامان را تا دوازده امام کامل می کند که 9 امام از نسل حسینند:
«...ثُمَّ یُکَمِّلُهُ اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهً مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ»(2)
توضیح:
این فقره در چاپ مصدر اصلی یعنی کتاب سلیم نیامده اما با توجه به وجود آن در کتاب کافی و کتب متعدد دیگر از جمله: الامامة و التبصره، کمال الدين، خصال شیخ صدوق، غیبت نعمانی، تقریب المعارف، اعلام الوری و غیبت شیخ طوسی(3) می توان اطمینان کرد که این فقره در نسخه خطی کتاب سلیم وجود داشته است.
ص: 72
6. خدا سلسله امامت را تا قائم تمام می کند دوازده امامند که 9 نفرشان از نسل حسین می باشند
«فَأَتَمَّهُنَّ إِلَی الْقَائِمِ علیه السّلام اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ».(1)
7. امامان بعد من دوازده نفرند که نه نفرشان از نسل حسین می باشند و نهمین شان قائم آنهاست:
«اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ»(2)
8. امامان بعد من دوازده نفرند که نه نفرشان از نسل حسین می باشند و نهمین شان مهدی آنهاست:
«اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ»(3)
9. امام باقر عليه السلام: ما دوازده امام هستیم که از آنها حسن و حسین و دیگر ائمه از فرزندان حسین می باشند:
«نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْهُمْ حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ ثُمَّ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْن عليه السَّلام»(4)
ص: 73
10. امام باقر علیه السلام: ما دوازده امام از آل محمد هستیم که همه بعد از رسول خدا توسط فرشتگان حدیث می شنویم و علی بن ابی طالب هم جزو همین دوازده امام است: «نحْنُ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ کُلُّهُمْ مُحَدَّثُونَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنْهُمْ.».(1)
11. دوازده امام هدایت از اهل بیت من هستند: علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین:
«مِنْ أَهْلِ بَیْتِی اِثْنَا عَشَرَ إِمَامَ هُدًی کُلُّهُمْ یَدْعُونَ إِلَی اَلْجَنَّهِ: عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.»(2)
12. امام على علیه السلام: به پیامبر عرضه داشتم: از تعداد ائمه مرا خبر دهید، فرمودند: آنها دوازده نفرند اولشان تویی و آخرشان قائم است:
«قُلْتُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَخْبِرْنِی بِعَدَدِ اَلْأَئِمَّهِ بَعْدَکَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ هُمْ اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَنْتَ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ».(3)
تعبیر دوم: ائمه بعد از امام على علیه السلام 11 نفرند:
1. علی بن ابی طالب بعد از پیامبر مولاي همه مومنان است و سپس یازده امام از فرزندان اولين دوازده نفر و نه نفر از فرزندان حسين:
ص: 74
«عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدَهُ ثُمَّ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً(1) مِنْ وُلْدِ أَوَّلِ اَلاِثْنَیْ عَشَرَ [اِثْنَانِ](2) سَمِیَّا اِبْنَیْ هَارُونَ شَبَّرَ وَ شَبِیرٍ(3) وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ أَصْغَرِهِمَا»(4)
توضیح: در یک نسخه به جای یازده امام آمده: «یازده مرد»، ولی این مشکلی ایجاد نمی کند چون حدیث درباره صاحبان ولایت سخن می گوید که دوازده نفرند و یازده تای آنها از فرزندان امام علی علیه السلام می باشند، و صاحبان ولایت همان ائمه علیهم السلام می باشند.
2. یا علی امامان هدایتگر هدایت شده معصوم، از اولاد تو11 نفرند به علاوه خودت، و آخرینشان زمین را پر از عدل می کند:
«یا عَلِیُّ اَلْأَئِمَّهُ اَلرَّاشِدُونَ اَلْمُهْتَدُونَ اَلْمَعْصُومُونَ(5) مِنْ وُلْدِکَ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً وَ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ وَ آخِرُهُمْ اِسْمُهُ عَلَی اِسْمِی یَخْرُجُ فَیَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(6)
3. خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله وحی فرمود: زمانیکه فاطمه را به ازدواج علی در آوری یازده امام از صلب على از فاطمه متولد می شود:
ص: 75
«أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: ... إِذَا زَوَّجْتَ عَلِيّاً مِنْ فَاطِمَةَ جَرَى مِنْهُمَا(1) أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ»(2)
4. ای علی زمانی که از نسل تو یازده امام آمدند یازدهمین نفر مهدي اهل بیت من خواهد بود: «یَا عَلِیُّ إِذَا تَمَّ مِنْ وُلْدِکَ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً، فَالْحَادِی عَشَرَ مِنْهُمُ اَلْمَهْدِیُّ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی».(3)
5. یازده امام از نسل علی، که هر کدام بعد از تولد همان کاری را انجام می دهند که پیامبران کرده اند: «وَ هَکَذَا أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ نَسْلِهِ یَفْعَلُ فِی وِلاَدَتِهِ مِثْلَ مَا فَعَلَ اَلْأَنْبِیَاءُ»(4)
6. ابن عباس از امیر المومنین علیه السلام پرسید: والیان بعد از رسول خدا کیانند؟ حضرت فرمودند: من و یازده تن از نسل من که ائمه محدث هستیم:
«إِنَّ لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ فِی کُلِّ سَنَهٍ وَ إِنَّهُ یَنْزِلُ فِی تِلْکَ اَللَّیْلَهِ أَمْرُ اَلسَّنَهِ وَ لذَلِکَ اَلْأَمْرِ وُلاَهُ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فقَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ مَنْ هُمْ قَالَ أَنَا وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِی ائمه مُحَدَّثُونَ».(5)
ص: 76
تعبیر سوم: ائمه بعد از حسين عليه السلام 9 نفرند:
1. بعد از حسین علیه السلام و امام می باشد که نهمینشان همان قائم ایشان است:
«یَکُونُ تِسْعَهُ أَئِمَّهٍ بَعْدَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ».(1)
2. رسول خدا صحيفه ای خواست و آنچه می خواست بر من املاء فرمود و نام ائمه هدی تا روز قیامت را برد که اولینش من بودم سپس فرزندم حسن، سپس حسین و سپس 9 نفر از فرزندان حسين:
«أن رسول الله صلی الله علیه و آله دَعَا بِصَحِیفَهٍ فَأَمْلَی عَلَیَّ مَا أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی الْکَتِفِ، وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلَاثَهَ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَ أَبُا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ، وَ سَمَّی مَنْ یَکُونُ مِنْ أَئِمَّهِ الْهُدَی الَّذِینَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ، فَسَمَّانِی أَوَّلَهُمْ ثُمَّ ابْنِی [هَذَا وَ أَدْنَى بِيَدِهِ إِلَى] الْحَسَنِ ثم الْحُسَیْنِ ثُمَّ تِسْعَهً مِنْ وُلْدِ ابْنِیَ هَذَا یَعْنِی اَلْحُسَیْنَ...»(2)
3. پیامبر صحیفه ای خواست پس علی آن را آورد و پیامبر اسامی امامان هدایتگر بعد از خود را یکی یکی بر او املاء نموده، فرمود: ... علی، حسن، حسین و 9 نفر از نسل حسين:
«... اُدْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ فَأَتَی بِهَا فَأَمْلَی عَلَیْهِ أَسْمَاءَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی أُشْهِدُکُمْ
ص: 77
«أَنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ،ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ».(1)
4. در بهشت عدن، نزدیک ترین منزل به عرش پروردگار منزل من است که ما چهارده نفر در آن هستیم: من و علی و فاطمه و حسن و حسین و 9 نفر ائمه از فرزندان حسین، ما چهارده نفر معصوم، هادی و مهدی هستیم:
«لَیْسَ فِی جَنَّهًِْ عَدْنٍ مَنْزِلٌ [أَشْرَفَ وَ لَا] أَفْضَلَ وَ لَا أَقْرَبَ إِلَی عَرْشِ رَبِّی مِنْ مَنْزِلِی نَحْنُ فِیهِ أَرْبَعَهَ عَشَرَ إِنْسَاناً أَنَا وَ أَخِی عَلِیٌّ وَ هُوَ خَیْرُهُمْ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَیَّ وَ فَاطِمَهُ وَ هِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ تِسْعَهُ أَئِمَّهٍ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ فَنَحْنُ فِیهِ أَرْبَعَهَ عَشَرَ إِنْسَاناً فِی مَنْزِلٍ وَاحِدٍ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنَّا اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِیراً هُدَاهً مَهْدِیِّینَ».(2)
می گویم: به راستی احمد بصری چه کار کرده که در بهشت عدن همجوار پیامبر و دیگر ائمه علیهم السلام نیست؟!
5. ای حسین تو امام فرزند امام هستی و نه نفر از فرزندان تو نیز امامان نیکوکار خواهند بود که نهمین آنها قائم آنهاست. کسی پرسید: ای رسول خدا کلا بعد از شما چند امام هست؟ حضرت فرمودند: 12 تا که 9 تایشان از نسل حسینند: «یَا حُسَیْنُ أَنْتَ اَلْإِمَامُ اِبْنُ اَلْإِمَامِ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِکَ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ
ص: 78
تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ کَمِ اَلْأَئِمَّهُ بَعْدَکَ قَالَ اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ».(1)
6. ای حسین تو سرور فرزند سرور هستی و نه نفر از فرزندان تو امامان امین هستند که نهمین آنها قائم آنهاست:
«یَا حُسَیْنُ أَنْتَ اَلسَّیِّدُ اِبْنُ اَلسَّیِّدِ أَبُو اَلسَّادَهِ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِکَ أَئِمَّهٌ أُمَنَاءُ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ أَنْتَ اَلْإِمَامُ اِبْنُ اَلْإِمَامِ أَبُو اَلْأَئِمَّهِ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِکَ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً یَقُومُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ»(2)
7. از فرزندان حسین نه نفر امام هستند که نهمین آنها قائم از نسل من است، اطاعت از ایشان اطاعت از من و مخالفت با آنها مخالفت با من خواهد بود: «وَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ، تَاسِعُهُمُ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی، طَاعَتُهُمْ طَاعَتِی، وَ مَعْصِیتُهُمْ مَعْصِیتِی»(3)
8. ای فاطمه حسین پدر 9 امام از فرزندانش هست امامان نیکوکاری که امام نهم مهدیشان می باشد: «یَا فَاطِمَهُ خُذِیهِ فَإِنَّهُ أَبُو اَلْأَئِمَّهِ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِهِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ».(4)
ص: 79
9. نه نفر از نسل حسین ائمه نیکوکارند و نهمین آنها مهدی شان است:
«تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».(1)
10. مراد از ستارگان درخشان، نه امام از نسل حسین می باشد که نهمین شان مهدی آنهاست: «أَمَّا اَلنُّجُومُ الزَّاهِرَهُ فَهُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ».(2)
11. امامان نه گانه از نسل حسينند که نهمینشان مهدی و قائم ایشان می باشد: «اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لاَ یُفَارِقُونَ کِتَابَ اَللَّهِ وَ لاَ یُفَارِقُهُمْ حَتَّی یَرِدُوا عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و اله حَوْضَهُ».(3)
12. خدا چهارده نور آفرید: من و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسل حسین که آخرینشان قائم است که دجال را کشته و زمین را از هر ظلمی پاک می کند: «إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ أَرْبَعَهَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ اَلْخَلْقِ بِأَرْبَعَهَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ، فَهِیَ أَرْوَاحُنَا، فقِیلَ لَهُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ مَنِ اَلْأَرْبَعَهَ عَشَرَ فَقَالَ: مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِ
ص: 80
اَلْحُسَیْنِ، آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ اَلَّذِی یقوم بَعْدِ غَیْبَتُهُ فیُقَتلُ اَلدجَالَ وَ یُطَهِّرُ اَلْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ ظُلْمٍ».(1)
توضیح: در این روایت نگفته چند امام از نسل حسین علیه السلام هستند ولی چون فرموده کلا چهارده نور هستند و پنج نفر را نام برده و بقیه آن چهارده نفر را همان هایی معرفی می کند که امامان از نسل حسین علیه السلام هستند، نتیجه این می شود که از نسل ایشان فقط 9 امام خواهد بود، و البته تصریح می نماید که قائم همان آخرین امام می باشد که دجال را کشته و دنیا را از ظلم پاک می نماید.
تعبیر چهارم: ائمه علیهم السلام به تعداد نقباء و اسباط و حواریینند:
1. امامان بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل و حواری های عیسی هستند: «اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ حَوَارِیِّ عِیسَی»(2)
2. از پیامبر پرسیدند: چه تعداد امام بعد از شما هست؟ فرمودند: دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل: «کَمِ اَلْأَئِمَّهُ بَعْدَکَ قَالَ اِثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ».(3)
3. اهل بیت من عترت من از گوشت و خون منند آنها امامان بعد از من هستند به تعداد نقباء بنی اسرائیل:
ص: 81
«أَهْلُ بَيْتِي عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ».(1)
4. امام على علیه السلام: از پیامبر از ائمه پرسیدم، فرمودند: به عدد نقباء بنی اسرائیل: «سَأَلْتُ عَنِ اَلْأَئِمَّهِ فَقَالَ عَدَدُ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ».(2)
5. ام سلمه: پیامبر پیوسته می فرمود: امامان بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند نه نفرشان از نسل حسيند:
«کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قال[یَقُولُ] اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَعْطَاهُمُ اَللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی فَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِمْ».(3)
6. حضرت فاطمه علیهاالسلام: از پدرم شنیدم که ائمه بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیلند:
«سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»(4)
7. امام حسن علیه السلام فرمودند: ائمه به تعداد نقباء بنی اسرائیلند و از ما مهدی این امت است:
«اَلْأَئِمَّهُ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ»(5)
ص: 82
8. امام حسن علیه السلام: از جدم پیامبر از عدد ائمه بعد از ایشان پرسیدم که فرمودند: ائمه بعد از من دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل میباشند که خدا علم و فهم مرا به ایشان عطا فرموده و توای حسن جزء آنها هستی
«سَأَلْتُ جَدِّی رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنِ اَلْأَئِمَّهِ بَعْدَهُ فَقَالَ: اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ اِثْنَا عَشَرَ، أَعْطَاهُمُ اَللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی وَ أَنْتَ مِنْهُمْ یَا حَسَنُ»(1)
9. امام حسن علیه السلام: پیامبر فرمود: ائمه بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل و حواری عیسی هستند هر کس ایشان را دوست داشته باشد مومن و هر کس ایشان را مبغوض دارد منافق است، آنها حجتهای خدا در میان خلقش هستند و آنها نشانه های وی در بین آفریدگانش می باشند
«اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی عَدَدُ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ حَوَارِیِّ عِیسَی مَنْ أَحَبَّهُمْ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَهُوَ مُنَافِقٌ هُمْ حُجَجُ اَللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ أَعْلاَمُهُ فِی بَرِیَّتِهِ».(2)
10. کسی به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: از عدد ائمه بعد از رسول خدا به من خبر دهید؛ ایشان فرمودند: دوازده نفر به عدد نقباء بنی اسرائیل: «أَخْبِرْنِی عَنْ عَدَدِ اَلْأَئِمَّةِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: اِثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إسرائیلَ».(3)
ص: 83
11. امام سجاد علیه السلام: کسی از پدرم پرسید: آیا پیامبرتان به شما فرمود چه تعداد امام بعد از وی هست؟ ایشان پاسخ دادند: بله دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل:
«یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَلْ عَهِدَ إِلَیْکُمْ نَبِیُّکُمْ کَمْ یَکُونُ بَعْدَهُ أَئِمَّهً قَالَ نَعَمْ اِثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ».(1)
12. امام باقر عليه السلام: رسول خدا فرمود: ائمه بعد از من دوازده نفر به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند که نه نفرشان از نسل حسین بوده و نهمینشان قائم آنهاست که در آخر الزمان قيام نموده زمین را پر از عدل و داد می کند:
«إِنَّ اَلْأَئِمَّهَ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ یَخْرُجُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ فَیَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(2)
13. دوازده امامند به عدد نقبای بنی اسرائیل:
«اثْنَا عَشَرَ إمَاماً عَلَی عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ».(3)
14. ابن عباس می گوید: از پیامبر پرسیدم بعد از شما چند نفر امام خواهد بود؟ فرمود: به عدد حواریین عیسی و اسباط موسی و نقبای بنی اسرائیل:
ص: 84
«فَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ بِعَدَدِ حَوَارِیِّ عِیسَی وَ أَسْبَاطِ مُوسَی وَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ».(1)
15. امامان بعد از من به تعداد نقباء بنی اسرائیل می باشند که دوازده نفر بودند و نه نفر ائمه از نسل حسینند و نهمینشان مهدی شان است همو که زمین را پر از عدل و داد می کند:
«اَلْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِی بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ کَانُوا اِثْنَیْ عَشَرَ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِهِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً فَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِمْ»(2)
16. اسباط 12 نفر از فرزندان يعقوب بودند و امامان بعد از من هم 12 نفر از اهل بیتم هستند که اولینشان على و وسطشان محمد (باقر) و آخرشان هم محمد و مهدی این است ... هرکس به همین ها تمسک نماید به ریسمان خدا آویخته است:
«إِنَّ اَلْأَسْبَاطَ کَانُوا مِنْ وُلْدِ یَعْقُوبَ وَ کَانُوا اِثْنَیْ عَشَرَ رَجُلاً وَ إِنَّ اَلْأَئِمَّهَ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی عَلِیٌّ أَوَّلُهُمْ وَ أَوْسَطُهُمْ مُحَمَّدٌ وَ آخِرُهُمْ مُحَمَّدٌ وَ مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ اَلَّذِی عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ خَلْفَهُ أَلاَ إِنَّ مَنْ تَمَسَّکَ بِهِمْ بَعْدِی فَقَدْ تَمَسَّکَ بِحَبْلِ اَللَّهِ وَ مَنْ تَخَلَّی مِنْهُمْ فَقَدْ تَخَلَّی مِنَ اَللَّهِ»(3)
ص: 85
و جالب اینکه در روایتی از ائمه دوازده گانه به نقباء پیامبر صلی الله علیه و اله تعبیر شده است: «يَا سَلْمَانُ فَهَلْ عَرَفْتَ مَنْ نُقَبَائِيَ الِاثْنَا عَشَرَ الَّذِينَ اخْتَارَهُمُ اللَّهُ لِلْإِمَامَةِ مِنْ بَعْدِي؟ ... قَدْ عَرَفْتَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ ...ثُمَّ ... عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ؛ ثُمَّ وَلَدُهُ: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ...ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ... ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ...ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى... ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ... ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ... ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ...ثُمَّ ابْنُهُ حُجَّةُ اللَّهِ فُلَانٌ سَمَّاهُ بِاسْمِهِ ابْنُ الْحَسَنِ الْمَهْدِىُّ... يَا سَلْمَانُ إِنَّكَ مُدْرِكُهُمْ وَ أَمْثَالُكَ وَ مَنْ تَوَلَّاهُمْ بِحَقِيقَةِ الْمَعْرِفَةِ».(1)
تعبیر پنجم: ائمه علیهم السلام به تعداد ماه های سال هستند:
1. از امام باقر علیه السلام از آیه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ» پرسیدم فرمودند: ... مراد از دوازده ماه امير المومنین و ... و فرزندش محمد هادی مهدی دوازده امام و حجت های خدا بر خلقش و امین های او بر وحی و علمش می باشند که اقرار به اینها همان دین قیم است...(2)
ص: 86
2. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: عدد ائمه به تعداد ماه هاست: «... إنَّعَدَدَهُم کَعَدَدِ الشُّهُورِ...»(1).
3. ذکر علی و امامان از فرزندان او عبادت است و از فرزندان او امامان هدایتگری بعد از من هستند که تعدادشان به عدد ماه هاست که دوازده تا می باشد: «ذِكرُ عَلِيٍّ عِبادَةٌ ، وذِكرُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ عِبادَةٌ و... وَ مِنْ وُلْدِهِ اَلْأَئِمَّهُ اَلْهُدَاهُ بَعْدِی... أُولَئِکَ أَوْلِیَاءُ اَللَّهِ حَقّاً وَ خُلَفَائِی صِدْقاً، عِدَّتُهُمْ عِدَّهُ اَلشُّهُورِ وَ هِیَ اِثْنَا عَشَرَ شَهْراً»(2)
4. جابر از پیامبر صلی الله علیه و اله درباره تعداد ائمه پرسید، حضرت فرمودند: عدد آنها به تعداد ماه هاست که ماه ها نزد خدا دوازده تا می باشد:
«فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا عِدَّهُ اَلْأَئِمَّهِ فَقَالَ یَا جَابِرُ سَأَلْتَنِی رَحِمَکَ اَللَّهُ عَنِ اَلْإِسْلاَمِ بِأَجْمَعِهِ عِدَّتُهُمْ عِدَّهُ اَلشُّهُورِ وَ هِیَ عِنْدَ اَللّهِ اِثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اَللّهِ یَوْمَ خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ»(3)
تعبیر ششم: عدد ائمه به تعداد برج های سال است:
برج ها همان ائمه بعد از من هستند که اولشان علی و آخرشان مهدی است:
ص: 87
«وَ أَمَّا اَلْبُرُوجُ فَالْأَئِمَّهُ بَعْدِی، أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ وَ آخِرُهُمُ اَلْمَهْدِیُّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ»(1)
2. راوی پرسید: ائمه بعد از شما چه کسانی هستند؟ پیامبر پاسخ دادند: عدد آنها به تعداد برج های آسمان است:
«... من اَلْأَئِمَّهِ بَعْدَهُ فَقَالَ صلی الله علیه و اله لِلسَّائِلِ وَ اَلسَّماءِ ذاتِ اَلْبُرُوجِ إِنَّ عَدَدَهُمْ کَعَدَدِ اَلْبُرُوجِ».(2)
تعبیر هفتم: عدد ائمه به تعداد چشمه های موسی علیه السلام است:
ص: 88
1.جابر از پیامبر درباره تعداد ائمه پرسید، حضرت فرمودند: عده آنها به تعداد چشمه هایی است که برای موسی بن عمران پدیدار شد، وی عصایش را به سنگ زد و دوازده چشمه از آن سنگ فوران نمود:
«قَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَا عِدَّهُ اَلْأَئِمَّهِ ؟ فَقَالَ... عِدَّتُهُمْ عِدَّهُ اَلْعُیُونِ اَلَّتِی اِنْفَجَرَتْ لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حِینَ ضَرَبَ بِعَصَاهُ [اَلْحَجَرَ](1) فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اِثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً»(2)
تعبیر هشتم: تصریح به نام دوازده امام در صحیفه آسمانی:
مراد از صحیفه آسمانی غیر از لوح حضرت فاطمه علیهاالسلام است. در این صحیفه غیر از تصریح به نام ائمه علیهم السلام، وظیفه هر یک از ایشان نیز به صورت مختوم نازل شده بوده، تا هر امام به هنگام رسیدن به مقام امامت ختم خود را باز نموده و طبق همان چیزی که خداوند برای او معین کرده اند عمل نماید. در این زمینه روایات متعددی به ما رسیده که تنها به ذکر یکی از آنها بسنده می کنیم:
پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: خداوند در صلب حسین بن علی نطفه پاکیزه و مبارکی قرار داده که نامش علی است و جانشین او محمد است و در صلب او نطفه پاک و مبارک و مطهری گذاشته که نامش جعفر می باشد و ... و خداوند در صلب حسن نطفه مبارک و پاکی قرار داده که امام مهدیست ... خدای عزوجل
ص: 89
دوازده صحیفه بر من نازل نموده که نام هر امام بر خاتم آن صحیفه است و وظایفش در خود صحیفه اش می باشد:
«إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَةً طَیِّبَةً مُبَارَكَةً زَكِیَّةً ... اسْمُهُ عَلِیٌّ ... فَقَالَ لَهُ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَهَلْ لَهُ مِنْ خَلَفٍ وَ وَصِیٍّ قَالَ نَعَمْ ...اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ ... فَرَکَّبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً طَیِّبَهً مُبَارَکَهً زَکِیَّهً وَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ طَیَّبَ هَذِهِ اَلنُّطْفَهَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ جَعْفَراً وَ جَعَلَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً رَاضِیاً مَرْضِیّاً... إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رَکَّبَ عَلَی هَذِهِ اَلنُّطْفَهِ نُطْفَهً زَکِیَّهً مُبَارَکَهً طَیِّبَهً أَنْزَلَ عَلَیْهَا اَلرَّحْمَهَ وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ مُوسَی قَالَ لَهُ أُبَیٌّ... وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً مُبَارَکَهً... زَکِیَّهً رَضِیَّهً مَرْضِیَّهً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیّاً ... وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً مُبَارَکَهً طَیِّبَهً زَکِیَّهً رَضِیَّهً مَرْضِیَّهً وَ سَمَّاهَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ... وَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً لاَ بَاغِیَهً وَ لاَ طَاغِیَهً بَارَّهً مُبَارَکَهً طَیِّبَهً طَاهِرَهً سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ...و إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رَکَّبَ فِی صُلْبِهِ نُطْفَهً وَ سَمَّاهَا عِنْدَهُ اَلْحَسَنَ... وَ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رَکَّبَ فِی صُلْبِ اَلْحَسَنِ نُطْفَهً مُبَارَکَهً زَکِیَّهً طَیِّبَهً طَاهِرَهً مُطَهَّرَهً... فَهُوَ إِمَامٌ...مَهْدِیٌّ...یَخْرُجُ مِنْ تِهَامَهَ حِینَ تَظْهَرُ اَلدَّلاَئِلُ وَ اَلْعَلاَمَاتُ...لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اِنْتَشَرَ ذَلِکَ اَلْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْطَقَهُ اَللَّهُ تَعَالَی فَنَادَاهُ اَلْعَلَمُ اُخْرُجْ یَا وَلِیَّ اَللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اَللَّهِ وَ هُمَا رَایَتَانِ وَ عَلاَمَتَانِ وَ لَهُ سَیْفٌ مُغْمَدٌ
ص: 90
فَإِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اِخْتَلَعَ ذَلِکَ اَلسَّیْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَ أَنْطَقَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ اَلسَّیْفُ اُخْرُجْ یَا وَلِیَّ اَللَّهِ...قَالَ أُبَیٌّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ کَیْفَ بَیَانُ حَالِ هَؤُلاَءِ اَلْأَئِمَّهِ عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَیَّ اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ صَحِیفَهً اِسْمُ کُلِّ إِمَامٍ عَلَی خَاتَمِهِ وَ صِفَتُهُ فِی صَحِیفَتِهِ».(1)
و همه این احادیث در کنار صدها روایتی است که به بیان های مختلف تنها از همین دوازده نفر یا به همراه مادر و جدشان سخن گفته و فقط ایشان را دارای جایگاه ویژه ای در میان مخلوقات می شمرد. همانند این روایت که محل نزول ملائکه در شب قدر را تنها دوازده امام میداند که اولشان على علیه السلام و بعد از ایشان یازده فرزند از ایشان است نه دوازده فرزند: به شب قدر ایمان بیاورید که آن برای علی بن ابی طالب و یازده نفر از فرزندانش بعد از من است: «آمِنُوا بِلَیْلَةِ القَدْرِ اِنَّها تَکُونُ لِعَلیِّ بنِ اَبیطالِبِ وَ وُلْدِهِ الاِحْدی وَ عَشَرَ مِنْ بَعدی».(2)
ولی بعضی پیروان احمد الحسن چشم خود را بر این همه حدیث بسته و به دو حدیث درباره ساعات تمسک کرده و تعداد ائمه را 26 نفر معرفی می کنند:
الف) «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلسَّنَهَ اِثْنَیْ عَشَرَ شَهْراً، وَ جَعَلَ اَللَّیْلَ اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ سَاعَهً، وَ جَعَلَ اَلنَّهَارَ اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ سَاعَهً، وَ مِنَّا اِثْنَیْ عَشَرَ مُحَدَّثاً، وَ کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ تِلْکَ اَلسَّاعَاتِ»(3)
ص: 91
ب) «اَللَّیْلُ اِثْنَتَا عَشْرَهَ سَاعَهً، وَ اَلنَّهَارُ اِثْنَتَا عَشْرَهَ سَاعَهً، وَ اَلشُّهُورُ اِثْنَا عَشَرَ شَهْراً، وَ اَلْأَئِمَّهُ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً، وَ اَلنُّقَبَاءُ اِثْنَا عَشَرَ نَقِیباً، وَ إِنَّ عَلِیّاً سَاعَهٌ مِنِ اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ سَاعَهً، وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَهِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّاعَهِ سَعِیراً»(1)
آنها می گویند: شبانه روز دارای 24 ساعت است که در این حدیث، امیر المومنین علیه السلام یکی از 12 ساعت شمرده شده، در نتیجه اوصیای پیامبر صلی الله علیه و اله باید 24 نفر باشند که همان 12 امام و 12 مهدی می باشند. دوازده ساعت شب، ائمه هستند چون در زمان ستمگران زندگی می کردند و 12 ساعت روز، مهدیین می باشند چون در زمان حکومت عدل زندگی می کنند.
اما غافل از اینکه- با چشم پوشی از سند این دو روایت - اولا کاملا مشخص است که نگاه هر دو حدیث روی عدد 12 است نه بیست و چهار: (12 ماه، 12 ساعت شب، 12 ساعت روز، 12 محدث، 12 امام، 12 نقیب)، پس مراد دو حدیث از اینکه امیر المومنین علیه السلام را یکی از ساعات شمرده، هم یکی از ساعات روز هست و هم یکی از ساعات شب تا عدد از 12 بیرون نرود و برای همین در حدیث دوم امير المومنین علیه السلام را یکی از دوازده ساعت معرفی می کند بدون تعیین اینکه از 12 ساعت روز است یا شب، چون مقصودش هم روز است هم شب زیرا امامان ما هم امام روز بوده اند و هم امام شب.
ص: 92
ثانيا خود حدیث دارد تصریح می کند که محدثان و امامان بمانند نقباء 12 نفرند: «مِنَّا اِثْنَیْ عَشَرَ مُحَدَّثاً» و: «وَ اَلْأَئِمَّهُ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ اَلنُّقَبَاءُ اِثْنَا عَشَرَ نَقِیباً».
ثالثا چرا امام دوازدهم که هم در دوره حکومت ظلم بوده و هم در دوره حکومت عدل زندگی خواهد کرد جزو ائمه شب شمرده شده اما مهدی اول که او هم طبق ادعای احمد هم در دوره ظلم زندگی کرده و هم در دوره عدل خواهد بود جزو ائمه روز بشمار آمده است؟
رابعا در هیچ روایتی ائمه علیهم السلام خود را ائمه شب نخوانده اند و این تاویلی من در آوردی است، بلکه سخن حدیث درباره ساعات شب و روز است و ائمه دوازده گانه هم امام روز بوده اند و هم امام شب.
دو اشکال:
اشکال 1) آیا رخداد بداء در تعداد اوصیاء یا خلفاء یا ائمه علیهم السلام ممکن است؟
یاران احمد به حدیثی از کافی تمسک می کنند که می گوید: زمانیکه مطلبی درباره مردی از خودمان گفتیم، و آن مطلب در فرزندش یا فرزند فرزندش بود اعتراض نکنید: «إِذَا قُلْنَا فِی الرَّجُلِ مِنَّا شَیْئاً وَ کَانَ فِی وَلَدِهِ أَوْ وَلَدِ وَلَدِهِ فَلَا تُنْکِرُوا ذَلِکَ»(1)
ص: 93
غافل از اینکه اولا این حدیث متواتر یا قطعی الصدور نیست و نمی تواند مستند اعتقاد قرار گیرد و در احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز هیچ بیانی در مورد امامی گفته نشده که در فرزندش یا فرزند فرزندش اتفاق افتاده باشد الا آنچه از طریق واقفیه درباره امام کاظم علیه السلام رسیده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «مِنَ اَلْمَحْتُومِ أَنَّ اِبْنِی هَذَا قَائِمُ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ صَاحِبُ اَلسَّیْفِ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»(1) و: «اِبْنِی هَذَا یَعْنِی أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هُوَ اَلْقَائِمُ وَ هُوَ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ هُوَ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْر»(2) و: «وَ اللَّهِ ابْنِي هَذَا لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَمْلَأَ اللَّهُ الْأَرْضَ بِهِ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ثَلَاثَ أَيْمَانٍ يَحْلِفُ بِهَا».(3)
و همین ها مستند واقفيه قرار گرفت. اما گفتن چنین بیاناتی از آن جهت بوده که امام صادق علیه السلام می دانستند بعد از ایشان دو انحراف بزرگ نسبت به دو فرزندشان اسماعیل و عبد الله افطح رخ خواهد داد و عده ای از شیعیان اسماعیلیه و فطحیه می گردند، لذا با این تاکیدات می خواستند تمام توجه شیعیان را به فرزندشان موسی علیه السلام جلب نمایند، و از آن طرف برای جلوگیری از رخداد انحراف درباره امام موسی علیه السلام و توهم اینکه ایشان همان قائم است،
ص: 94
احادیث مورد استناد پیروان احمد را نیز بیان کردند که اگر من گفتم موسى قائم یا صاحب سیف است ممکن است منظورم نسل موسی باشد نه خود موسی.
همچنانکه خود امام رضا علیه السلام در برابر بعضی واقفیه به همین قضیه برای امامت خویش استدلال نموده، فرمودند: (درست که امام صادق فرموده پدرم موسی همان قائم است اما همانطور که) خدا به عمران فرمود من به تو پسری می دهم و مریم را به او داد و به مریم پسری داد و عیسی از مریم بود من و پدرم نیز یکی هستیم: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَللَّهَ جَلَّ وَ عَلاَ أَوْحَی إِلَی عِمْرَانَ أَنِّی وَاهِبٌ لَکَ ذَکَراً! فَوَهَبَ لَهُ مَرْیَمَ...أَنَا وَ أَبِی شَیْءٌ وَاحِدٌ»(1)
لذا این احادیث مربوط به امامان دیگر و حضرت قائم موعود علیه السلام نیست بلکه منحصر به امام موسی علیه السلام و در جهت مقابله با استناد واقفیه به احادیث قائمیت ایشان صادر شده است.
ثانيا این حدیث و شبیه آن درباره مطالبی سخن می گوید که به عنوان معیار شناخت معرفی نشده باشد چون رخداد بداء در چنین مطالبی باعث گمراهی افراد می گردد، در حالیکه ذکر تعداد ائمه و تعیین و تاکید بر مصادیق آنها، معیار شناخت مدعیان دروغین از راستین است تا هیچ کس نتواند در دوره غیبت امام دوازدهم ادعای امامت نماید.
ص: 95
و به بیان دیگر: اگر خدا یا حجت او مطلبی را به عنوان معیار شناخت چیز دیگر معرفی کنند ولی مرادشان مطلب دیگری باشد، این باعث گمراهی تمام کسانی می شود که آن معیار را شنیده اند، و چنین چیزی از خدای متعال معقول نیست و خدای حکیم باعث گمراهی بندگانش نمی شود.
ثالثا امکان بداء در جایی است که خدا یا حجتش با لفظی دو پهلو تكلم کرده باشند مثل لفظ فرزند که شامل نوه هم می شود، نه جایی که لفظ دارای یک معنای صریح مثل عدد دوازده است که با بیان های فراوان و گوناگون بر آن تاکید شده است.
رابعا این حدیث درباره موضوعی سخن می گوید که ما مستقیم از خود حجت خدا بشنویم - مثل خود عمران(1) - که چون به امامت و عصمت ایشان يقين داریم، اگر در فرزند یا نوه اتفاق افتاد می پذیریم، نه سخنانی که برای نسلهای بیش از هزار سال بعد گفته شده است. زیرا همانطور که گفتیم، اراده خلاف ظاهر در آنها با رخداد بداء در این سخنان موجب گمراهی انسان ها می شود.
خامسا تمام روایاتی که درباره بداء وارد شده، مربوط به موضوعاتی است که در زمان همان حجت یا کمی بعد از او رخ داده نه هزاران سال بعد، مثل بداء
ص: 96
درباره ذبح اسماعیل، بداء درباره امامت اسماعیل، بداء درباره امامت محمد پسر امام هادی علیه السلام(1)
سادسا مساله قيام جهانی علیه ظلم، بزرگ ترین و مهم ترین مساله در تاریخ بشریت است، لذا بر فرض محال که احتمال وقوع بداء در ابعاد این موضوع باشد، اثبات وقوع آن باید توسط شخص معصوم بیان شود و با تشخیص این و آن قابل اثبات نیست. و اکنون که ما در غیبت قرار داریم ادعای وقوع بداء چیزی نیست جز تلاش برای ایجاد انحراف و بدعت!
سابعا بداء در اموری رخ می دهد که از حتمیات نشده باشد در حالیکه قائم موعود بودن امام دوازدهم علیه السلام از محتومات درگاه الهی است چون این حقیقت را در جاهای مختلف ثبت نموده اند، از جمله بر ساق عرش و صحیفه آسمانی که در ضمن روایات گذشت.
امام جواد علیه السلام در همین باره در جواب راوی که می ترسید در اصل قیام قائم بداء رخ دهد، فرمودند: «إِنَّ اَلْقَائِمَ مِنَ اَلْمِیعَادِ وَ اَللَّهُ لا یُخْلِفُ».(2) در این روایت تصریح شده که میعاد خداوند قابل بداء نیست، و همانطور که عرض شد، طبق روایات متعدد، قائم بودن امام دوازدهم عليه السلام جزء میعاد پرودگار است که در جاهای مختلف از جمله ساق عرش و صحیفه آسمانی ثبت شده است که روایات آن در بخش های قبلی گذشت.
ص: 97
همه اینها به کنار، اصلا اثبات محتوای این روایت نسبت به قائم موعود مشروط به یک شرط بسیار مهم است و آن اینکه زمانی نوبت به فرزند یا فرزند فرزند موعود می رسد که ثابت شود خود موعود شرایط محقق نمودن آن وعده را ندارد. درست همانند وعده پیامبر بودن فرزند عمران که وقتی به جای پسر، دختر به دنیا آمد معلوم شد او شرط تحقق نبوت را ندارد لذا به پسرش منتقل شده است.
به متن دو روایت که ذیل حدیث مورد بحث ثبت شده است دقت کنید:
«إِذَا قُلْنَا فِی رَجُلٍ قَوْلاً فَلَمْ یَکُنْ فِیهِ....»(1)
«وَ لَمْ یَكُنْ قَامَ بِهِ ...»(2)
این در حالیست که امام دوازدهم علیه السلام در قید حیات هستند و مشکلی برای ایشان مثل وفات یا غیر آن پیش نیامده که شرط تحقق وعده قیام و برپایي حکومت عدل جهانی را از دست داده باشند تا نوبت به فرزند یا فرزنډ فرزند ایشان برسد.
اشکال 2) یاران احمد بصری می گویند عدد مفهوم ندارد یعنی اینکه پیامبر فرموده اوصیاء و خلفای من و ائمه بعد از من دوازده نفرند معنایش این نیست که بیشتر نیستند بلکه ایشان فقط به دوازده نفر اشاره کرده اند.
ص: 98
اما باید دانست که او هر عاقلی وقتی عددی را در مقام بيان تعداد و شمارش مطرح می کند مفهوم نه کمتر و نه بیشتر را اراده کرده و مخاطب عاقل هم همین را می فهمد.
ثانية وقتی ذکر یک عدد مشخص تکرار و تاکید شد و آنقدر به مخاطب های مختلف گوشزد شد که از حد تواتر هم گذشت، معقول نیست بگوییم آن عدد خاص، مراد گوینده نبوده است.
ثالثا اگر گوینده عددی را در پاسخ فردی که از تعداد پرسیده به زبان آورد، هر عاقلی متوجه می شود مرادش همان عدد است. مثلا اگر مسؤول آمار از شما بپرسد چند فرزند دارید و شما بگویی 2 تا، در حالیکه 4 تا هستند، آیا می توانید در توجیه این کار بگویید من به مقداری از بچه هایم اشاره کردم وعدد مفهوم ندارد؟!
رابعا حصر تعداد اوصیاء و خلفا و ائمه در 12 در زبان معصومین، فقط به ذكر عدد نبوده تا شبهه مفهوم عدد مطرح شود زیرا ایشان با تعابیر بسیار گوناگون این مطلب را بیان کرده اند تا جای هیچ شبهه ای باقی نماند، از جمله:
تطبيق عدد ائمه بر چیزها یا کسانی که می دانیم فقط 12 عدد بوده اند مثل تطبيق بر 12 ماه، 12 ساعت، 12 برج آسمانی، 12 چشمه موسی، 12 نقیب بنی اسرائیل، 12 سبط بنی اسرائیل، 12 حواری عیسی.
ص: 99
تعيين اول و آخر ایشان: «اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ».(1)
تصریح به ختم سلسله خلافت توسط امام دوازدهم: «... الْحَسَنَ ثُمَّ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ رَحْمَهًًْ لِلْعَالَمِینَ... ».(2)
تصریح به اینکه ائمه 12 گانه تا روز قیامت همین ها هستند: «أَئِمَّةِ الْهُدَى الَّذِينَ أَمَرَ الْمُؤْمِنِينَ بِطَاعَتِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَسَمَّانِي أَوَّلَهُمْ ثُمَّ ابْنِي [هَذَا وَ أَدْنَى بِيَدِهِ إِلَى] اَلْحَسَنِ ثُمَّ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ تِسْعَةً مِنْ وُلْدِ اِبْنِی هَذَا یَعْنِی اَلْحُسَیْنَ...»(3)
تصریح به اینکه ائمه 12 نفرند نه کمتر و نه بیشتر:
«اَلْأَئِمَّهُ بَعْدَ نَبِیِّنَا صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اثْنَا عَشَرَ نُجَبَاءُ مُفَهَّمُونَ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ وَاحِداً أَوْ زَادَ فِیهِمْ وَاحِداً خَرَجَ مِنْ دِینِ اَللَّهِ وَ لَمْ یَکُنْ مِنْ وَلاَیَتِنَا عَلَی شَیْءٍ».(4) و موارد متعدد دیگر.
و برای همین است که شیخ طوسی دو بار در کتاب غیبت تصریح می کند ائمه 12 نفرند نه بیشتر و نه کمتر: «الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ بَعْدَ النَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ اله اثْنَا عَشْرُ لَا
ص: 100
لاَ یَزِیدُونَ وَ لاَ یَنْقُصُونَ»(1) و: «أَنَّ الْإِمَامَةَ مَحْصُورَةُ فِي الِاثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً وَ أَنَّهُمْ لَا يَزِيدُونَ وَ لَا يَنْقُصُونَ».(2)
ابهام زدایی از چند حدیث:
با وجود این همه حدیث درباره عدد دوازده پیرامون اوصیاء و خلفاء و ائمه و اولیاء و حجج الهی، چند حدیث وجود دارد که که عدم دقت بر روی آنها موهم عدد سیزده شده، و همین احادیث مستمسک خوبی برای پیروان احمد جهت ادعای سیزده امام گشته است. ما در اینجا به بررسی این احادیث می پردازیم.
1. «اَلاِثْنَا عَشَرَ اَلْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ و موارد متعدد دیگر. كُلِّهِمْ مُحْدَثٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ اله وَ مَنْ وُلِدَ علئ وَ رَسُولُ اللَّهِ وَ عَلِيُّ علیه السَّلَامُ هُمَا الْوَالِدَانِ».(3)
اشکال: این حدیث دو بار در یک باب از کتاب کافی ثبت شده، و در ابتدا می گوید دوازده امام از آل محمد وجود دارند و «آل» شامل حضرت على علیه السلام هم می شود زیرا طبق روایات فراوان، ایشان جزء آل محمد می باشد، اما در ادامه، این امام ها را از نسل رسول خدا و امام على علیه السلام می شمرد و از آنجا
ص: 101
که حضرت علی علیه السلام از نسل پیامبر نیست، نتیجه این می شود که تعداد ائمه به علاوہ خود امام على علیه السلام بشود سیزده تا
جواب: از آنجا که اکثر ائمه علیهم السلام از نسل پیامبر و علی علیه السلام بوده اند از باب تغلیب همه آنها از نسل این دو معرفی شده اند و دلیل ما بر این ادعا چندین امر است:
اولا با توجه به نص روایات فوق تواتر - که از اول کتاب تا به اینجا مرور شد - تعداد کل ائمه علیهم السلام دوازده نفر می باشد لذا اگر ظاهر روایتی با این تواتر نساخت باید بگونه ای معنا شود که با این تواتر بسازد.
ثانيا مرحوم کلینی این دو روایت را در باب اثبات دوازده تا بودن ائمه علیهم السلام ثبت کرده، در حالیکه اگر از این روایت سیزده امام اثبات می شد در این باب ثبتشان نمی کرد، پس ایشان نیز روایت را حمل بر تغلیب دانسته، در حالیکه وی از یک طرف در عصر غیبت صغری می زیسته - که به اعتراف احمد بصری جزء دوران فترت و خفاء امر نبوده- و از طرف دیگر، به اعتراف بسیاری، ماهرترین حدیث شناس شیعه محسوب می گشته است.(1)
ثالثا مرحوم کلینی در هر دو ثبت، روایتی قبل از حدیث مورد بحث آورده که تصریح می کند ائمه از نسل پیامبر صلی الله علیه و اله یازده نفر می باشند، لذا ظاهر این حديث حمل بر صراحت آن دو حدیث می گردد؛ و آن دو روایت از این قرارند:
ص: 102
الف: خداوند محمد و علی و یازده فرزند از نسل او را از نور عظمتش آفرید ... و همین ها ائمه از نسل پیامبر می باشند: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ، فَأَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً فِی ضِیَاءِ نُورِهِ یَعْبُدُونَهُ قَبْلَ خَلْقِ اَلْخَلْقِ؛ یُسَبِّحُونَ اَللَّهَ وَ یُقَدِّسُونَهُ، وَ هُمُ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اَللَّهِ»(1)
ب: امام على علیه السلام پیامبر را بعد از وفات و دفنشان به خلیفه اول نشان دادند که به او فرمودند: ای ابو بکر به علی و یازده فرزند از نسل او ایمان بیاور آنها مثل منند و فقط نبوت ندارند: « أَخَذَ عَلِيُّ بید أَبِي بَكْرٍ فَأَرَاهُ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا بَکْرٍ آمِنْ بِعَلِیٍّ وَ بِأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ؛ إِنَّهُمْ مِثْلِی إِلَّا النُّبُوَّةَ وَ تُبْ إِلَي اللَّهِ مِمَّا فِي يَدِكَ فَإِنَّهُ لَا حَقَّ لَكَ فِيهِ».(2)
همه اینها به کنار، مرحوم صدوق همین روایت را با همین سند از خود مرحوم کلینی اینگونه ثبت نموده است: ما دوازده امام بعد از رسول خدا هستیم و علی بن ابی طالب از آن دوازده امام است:
«نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً آلِ مُحَمَّدٍ کلهم مُحَدَّثُونَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ مِنْهُمْ».(3)
و یاران احمد جوابی برای این نقل ندارند جز اینکه با تهمت زدن به شیخ صدوق ادعا کنند او لفظ روایت را مطابق عقیده خویش دستکاری کرده است.
ص: 103
2. «قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ: أَخْبِرْنِی عَنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ کَمْ لَهَا مِنْ إِمَامٍ هُدًی ... فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ: إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّهِ اثْنَیْ عَشَرَ إِمَامَا هُدًی مِنْ ذُرِّیَّهِ نَبِیِّهَا وَ هُمْ مِنِّی. وَ أَمَّا مَنْزِلُ نَبِیِّنَا فِی الْجَنَّهِ فَفِی أَفْضَلِهَا وَ أَشْرَفِهَا: جَنَّهِ عَدْنٍ، وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِی مَنْزِلِهِ فِیهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ، وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ و أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِیُّهُمْ لَا یَشْرَکُهُمْ فِیهَا أَحَدٌ»(1)
اشکال: در این حدیث تصریح شده که دوازده امام از ذریه رسول خدا می باشند که فقط آنها با مادرشان (فاطمه علیهاالسلام) در بهشت عدن همجوار پیامبرند؛ و حضرت علی علیه السلام نه از ذریه پیامبر است و نه مادرشان حضرت فاطمه می باشد پس تعداد ائمه علیهم السلام به اضافه ایشان می شود سیزده تا.
جواب: اگر به متن روایت دقت شود، ابتدا مرد یهودی از حضرت على علیه السلام می پرسد برای این امت چند امام وجود دارد، و امام در پاسخ به وی می فرمایند: دوازده امام از ذریه پیامبر، لذا لازمه اینکه حضرت علی علیه السلام را جزء ذریه پیامبر نشمریم این است که ایشان جزء ائمه علیهم السلام نیستند.
و همچنین حدیث تاکید می کند که فقط آن دوازده امام و مادرشان و مادر بزرگ و نسلشان همجوار پیامبر در بهشت عدن هستند نه هیچ کس دیگر که باز حضرت علی علیه السلام را شامل نمی شود و باید پذیرفت که ایشان در کنار ائمه دیگر همجوار پیامبر صلی الله علیه و اله نخواهند بود، و هیچکدام از این دو مطلب پذیرفته نیست.
ص: 104
در نتیجه در این حدیث نیز یا از باب تغلیب به همه ائمه «ذريه» اطلاق شده، یا در ذریه مجاز صورت گرفته و چون حضرت علی علیه السلام از کودکی تحت تكفل پیامبر بوده اند به ایشان نیز ذریه اطلاق گشته است .(1)
3. «إِنِّی وَ اِثْنَیْ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ زِرُّ اَلْأَرْضِ یَعْنِی أَوْتَادَهَا وَ جِبَالَهَا بِنَا أَوْتَدَ اَللَّهُ اَلْأَرْضَ أَنْ تَسِیخَ بِأَهْلِهَا فَإِذَا ذَهَبَ اَلاِثْنَا عَشَرَ مِنْ وُلْدِی سَاخَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَ لَمْ یُنْظَرُوا»(2)
اشکال: در این حدیث تصریح شده که پیامبر صلی الله علیه و اله و علی و دوازده نفر از نسل پیامبر صلی الله علیه و اله مایه بقاء زمین هستند و زمانیکه نفر دوازدهم از نسل پیامبر وفات کند زمین از هم می پاشد.
جواب: او در حدیث سخنی از امامت افراد نیست بلکه فقط از مقام شامخ آنها حرف می زند لذا حتی می تواند شامل حضرت محسن هم بشود.
ثانيا لفظ «من ولدى» شامل حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز می شود، که حقیقتا ایشان نیز مایه بقاء زمین بوده اند. با این حساب آن فرزند دوازدهم که با وفاتش زمین از هم می پاشد، امام مهدی علیه السلام هستند نه فرزند ایشان.
ثالثا راوی این حدیث رئیس فرقه زیدیه به نام ابو الجارود است لذا شاید با تبدیل لفظ یازده به دوازده، خواسته زید را هم جزء ائمه قرار دهد.
ص: 105
رابعا مرحوم کلینی این حدیث را از کتاب عصفوری نقل کرده، در حالیکه در مصدر اصلی لفظ یازده ثبت شده است نه دوازده(1) همچنانکه شیخ طوسی نیز به سند دیگر از همین راوی کلمه اول را یازده ثبت نموده است:
«إِنِّی وَ احد عَشَرَ مِنْ وُلْدِی وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ زِرُّ اَلْأَرْضِ اعْنِی أَوْتَادَهَا وَ جِبَالَهَا بِنَا أَوْتَدَ اَللَّهُ اَلْأَرْضَ أَنْ تَسِیخَ بِأَهْلِهَا فَإِذَا ذَهَبَ اَلاِثْنَا عَشَرَ مِنْ وُلْدِی سَاخَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَ لَمْ یُنْظَرُوا»(2)
نیز در کتاب تقریب المعارف به جای «ولدی»، «من اهل بیتی» ثبت شده: «إِنِّی وَ اِثْنَیْ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَوْتَادُ اَلْأَرْضِ ... بِأَهْلِهَا فَإِذَا ذَهَبَ اَلاِثْنَا عَشَرَ مِنْ أَهْلِی سَاخَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا وَ لَمْ یُنْظَرُوا»(3) که کلا اشکال مرتفع می شود.
خامسا این حدیث می گوید با وفات فرزند دوازدهم زمین از هم می پاشد در حالیکه این مطلب نه با عقیده شیعه مبنی بر رجعت ائمه بعد از وفات حضرت مهدی علیه السلام می سازد و نه با اعتقاد به مهدیین که احمد بصری مدعی آنست زیرا طبق ادعای او بعد از مهدی اول، مهدی های دیگر می آیند نه اینکه زمین نابود شود.
ص: 106
4. «مِنْ وُلْدِيَ اثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً».(1)
اشکال: این حدیث تصریح می کند که دوازده نفر از فرزندان پیامبر نقیب نجیب هستند که ملائکه با آنها سخن می گویند و به ایشان الهام می شود و آخرین فرزند همان قائم است؛ در حالیکه حضرت علی علیه السلام از فرزندان پیامبر نیستند در نتیجه حضرت مهدی می شود یازدهمین امام از نسل پیامبر و مراد از قائمی که نفر دوازدهم معرفی شده، فرزند ایشان می باشد.
جواب: در این روایت سخنی از امامت این افراد به میان نیامده، لذا می تواند شامل حضرت فاطمه علیهاالسلام هم باشد که طبق روایات ایشان نیز محدثه بوده اند: «اِنَّما سُمِيَّتْ فاطِمَةُ عليهاالسلام مُحَدَّثَةً لاَِنَّ الْمَلائِكَةَ كانَتْ تَهْبِطُ مِنَ السَّماءِ فَتُناديها»(2)
بله علامه مجلسی می گوید چون «نقیب» به معنای بزرگ قوم می باشد بعید است شامل حضرت فاطمه گردد(3) لذا نکات دیگری را بیان می کنیم:
اولا مرحوم کلینی این حدیث را از کتاب عصفوری نقل کرده، در حالیکه در مصدر اصلی لفظ یازده ثبت شده است نه دوازده: «مِنْ وُلْدِيَ اِثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ ...»(4)
ص: 107
ثانیا در کتاب تقريب المعارف همین روایت به جای لفظ «مِنْ وُلْدِی» با لفظ «مِنْ أَهْلِ بَیْتِی» ثبت شده(1) که شامل حضرت علی علیه السلام هم می شود و احتمال اینکه چون لفظ «مِنْ وُلْدِی» با اعتقاد نویسنده این کتاب نمی ساخته، متن حدیث را دستکاری کرده باشد قابل تصور نیست زیرا تقوای مرحوم ابو الصلاح حلبى م 447 مشهور آفاق بوده و چنین کاری در مورد وی غیر قابل تصور است.
غیر از اینکه دو راه حلی که بارها آن را بیان کردیم نیز در اینجا جاری است: یکی اینکه تعبير «من ولدی» از باب تغليب صادر شده، و دیگری اینکه پیامبرصلی الله علیه و اله حضرت علی علیه السلام را هم جزء فرزندان خود حساب کرده اند زیرا ایشان از خردسالی در خانه صلی الله علیه و اله تحت تکفل ایشان بودند.
5. «... وَ الْحَسَنُ يَدْفَعُ إِلَى ابْنِهِ الْقَائِمِ، ثُمَّ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ، وَ يَكُونُ لَهُ غَيْبَتَانِ، أَحَدُهُمَا [أَحَدُاهُمَا] أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى، ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم، فَقَالَ رَافِعاً صَوْتَهُا الْحَذَرَ إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ مِنْ وُلْدِي قَالَ عَلِیٌّ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَمَا تَکُونُ هَذِهِ اَلْغَیْبَهُ قَالَ أصبت حَتَّی یَأْذَنَ اَللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ فَیَخْرُجُ مِنَ اَلْیَمَنِ مِنْ قَرْیَهٍ یُقَالُ لَهَا أکرعه عَلَی رَأْسِهِ عِمَامَهٌ مُتَدَرِّعٌ بِدِرْعِی مُتَقَلِّدٌ بِسَیْفِی ذِی اَلْفَقَارِ»(2)
ص: 108
اشکال: این حدیث از غائب شدن شخصی سخن می گوید که پنجمین نفر از فرزندان هفتمین فرزند رسول خدا صلى الله عليه وسلم می باشد، در حالیکه هفتمین فرزند رسول خدا امام رضا علیه السلام بوده، و امام مهدی علیه السلام چهارمین فرزند ایشان هستند، در نتیجه پنجمین فرزند امام رضا علیه السلام فرزند امام دوازدهم خواهد بود.
جواب: اولا تعبير «اَلسَّابِعُ مِنْ وُلْدِی» فقط در یک روایت آمده، و در تمام روایات دیگر که از تعبير «فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ» استفاده شده، اضافه «مِنْ وُلْدِی» وجود ندارد، از جمله:
الف) «إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ ... فقُلْتُ یَا سَیِّدِی مَنِ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ ، فقَالَ یَا بُنَیَّ عُقُولُکُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا، وَ أَحْلاَمُکُمْ تَضِیقُ عَنْ حَمْلِهِ، وَ لَکِنْ إِنْ تَعِیشُوا فَسَوْفَ تُدْرِکُونَهُ»(1)
ب) «مَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ اَلْأَئِمَّهِ وَ جَحَدَ اَلْمَهْدِیَّ کَانَ کَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ جَحَدَ نُبُوَّهَ مُحَمَّدٍا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقِیلَ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِکَ قَالَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ یَغِیبُ عَنْکُمْ شَخْصُهُ وَ لاَ یَحِلُّ لَکُمْ تَسْمِیَتُهُ»(2)
ج) «مَنْ أَقَرَّ بِالْأَئِمَّهِ مِنْ آبَائِی وَ وُلْدِی وَ جَحَدَ اَلْمَهْدِیَّ مِنْ وُلْدِی کَانَ کَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ جَحَدَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نُبُوَّتَهُ فَقُلْتُ سَیِّدِی وَ مَنِ
ص: 109
اَلْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِکَ قَالَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ یَغِیبُ عَنْکُمْ شَخْصُهُ وَ لاَ یَحِلُّ لَکُمْ تَسْمِیَتُهُ»(1)
همچنانکه امام کاظم علیه السلام - که هفتمین امام هستند نه هفتمین فرزند - می فرمایند: قائم موعود پنجمین فرزند من است: «اَلْقَائِمُ اَلَّذِی یُطَهِّرُ اَلْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی»(2) و این بیان کاملا راهگشا می باشد.
ثانيا این حدیث در تشریح سلسله اوصیاء از زمان حضرت آدم علیه السلام) وارد شده و آن را تا فرزند امام حسن عسگری علیه السلام می رساند و کس دیگری را معرفی نمی کند و جمله مورد بحث را هم در ادامه توصیف فرزند امام حسن عسگری ذکر می کند که دارای دو غیبت می باشد: «و اَلْحَسَنِ وَ اَلْحَسَنُ یَدْفَعُ إِلَی اِبْنِهِ اَلْقَائِمِ ثُمَّ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ ...»، پس منظورش از پنجمین فرزند، همان امام دوازدهم است.
ثالثا این روایت سخنی از امامت افراد به میان نیاورده، لذا لفظ «مِنْ وُلْدِی» شامل حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز می شود در نتیجه هفتمین فرزند، امام کاظم علیه السلام می شوند و پنجمین فرزند ایشان هم حضرت مهدی علیه السلام
رابعا پایه استدلال آنها بر اینست که «مِنْ وُلْدِی» صفت برای «السَابعِ» باشد در حالیکه می تواند صفت برای «الخَامِسُ»، یعنی این الخامس من ولد
ص: 110
السابع فرزند من است و «السَابعِ» یعنی هفتمین امام علیه السلام و پنجمین فرزندشان هم امام عصر علیه السلام است.
خامسا در حدیثی از خود امام هفتم علیه السلام تفسیر این تعبیر ذکر شده است:
«إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ لاَ یُزِیلُکُمْ أَحَدٌ عَنْهَا فَتَهْلِکُوا لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ اَلزَّمَانِ مِنْ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْ غَیْبَهٍ حَتَّی یَرْجِعَ عَنْهُ مَنْ کَانَ یَقُولُ فِیهِ فَرْضاً وَ إِنَّمَا هُوَ مِحْنَهٌ مِنَ اَللَّهِ یَمْتَحِنُ بِهَا خَلْقَهُ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی مَنِ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ ، قَالَ عُقُولُکُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا وَ لَکِنْ إِنْ تَعِیشُوا فَسَوْفَ تَذْکُرُونَ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی فَنَمُوتُ بِشَکٍّ مِنْهُ، قَالَ أَنَا اَلسَّابِعُ، وَ اِبْنِی عَلِیٌّ اَلرِّضَا اَلثَّامِنُ، وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ اَلتَّاسِعُ، وَ اِبْنُهُ عَلِیٌّ اَلْعَاشِرُ، وَ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ حَادِیَ عَشَرَ، وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ کُنْیَتُهُ اَلْمَهْدِیُّ اَلْخَامِسُ بَعْدَ اَلسَّابِعِ، قُلْتُ: فَرَّجَ اَللَّهُ عَنْکَ یَا سَیِّدِی، کَمَا فَرَّجْتَ عَنِّی...»(1)
امام کاظم علیه السلام در این حدیث تصریح می کنند که هفتم منم، هشتم فرزندم رضاست، نهم فرزندش محمد (جواد)، دهم فرزندش علی (هادی)، یازدهم فرزندش حسن، و فرزند او محمد است که همنام و هم کنیه رسول خداست، همو پنجم بعد از هفتم می باشد.
همچنانکه امام باقر علیه السلام در حدیثی از هفتمین فرزند پنجمین سخن می گویند که همان امام دوازدهم می باشد:
ص: 111
«إِنَّ قَائِمَنَا علیه السّلام هُوَ السَّابِعُ مِنْ وُلْدِی ... قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّ اَلْأَئِمَّهَ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ یَخْرُجُ فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ فَیَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(1)
و از همه مهمتر، در حدیث مورد بحث تصریح شده که مهدی از روستایی از یمن خروج می کند که این نه منطبق بر عقیده شیعه است و نه منطبق بر ادعای احمد الحسن، پس چطور است که بعضی یاران او قسمت آخر حديث را می اندازند و به قسمت اولش استدلال می نمایند؟
6. «و صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ، وَ وُلاةِ عَهْدِكَ، وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ».(2)
اشکال: در این زیارت نامه تصریح شده که از نسل امام دوازدهم امامانی وجود خواهند داشت.
جواب: او شبیه همین متن در زیارت نامه دیگری به جای «من ولده» لفظ «من بعده» آمده: «اللّهمّ صَلِّ عَلی وُلاةِ عَهدِهِ و الأئمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ»(3) یعنی امامان بعد از امام دوازدهم که منطبق بر ائمه رجعت است.
و از آنجا که تصحيف لفظ «ولده» و «بعده» کاملا قریب الوقوع می باشد نمی توان به نسخه زیارت اول اعتماد کرد و گفت که از نسل امام دوازدهم امامان دیگری خواهند بود.
ص: 112
ثانيا این زیارت نامه توسط یک پیرزن ناشناس از مردی که نگفته کیست و راوی گمان کرده امام زمان است بدست ما رسیده: پیرزنی بود پرسیدم که هستی؟ گفت من از شیعیان ائمه ام ... پیرزن گفت: آن مرد می گوید، گفتم چه کسی می گوید؟ گفت من می گویم: «وَ فِيهَا عَجُوزُ سَمْرَاءَ فَسَأَلَهَا ... فَقَالَتْ أَنَا مِنْ مَوَالِيهِمْ ... فَقَالَتْ يَقُولُ لَكَ وَ لَمْ تُذَكِّرْ أَحَداً... فَقُلْتُ لَهَا مَنْ يَقُولُ فَقَالَتْ أَنَا أَقُولُ».(1)
حال آیا می توان دین خود را از چنین زیارت نامه ای گرفت؟!
اینها به کنار، از کجای این زیارت در می آید که مراد از «وَلِيِّكَ» امام دوازدهم می باشد تا عبارت «و اَلْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ» به فرزندان ایشان تفسیر شود؟ زیرا هیچ بعید نیست که مراد از ولی خدا به طور مطلق، شخص امیر المومنین علیه السلام باشد و مراد از «وُلاةِ عَهْدِكَ» همان امامان از نسل ایشان باشند که در فقره بعدی با عطف تفسیری بیان گشته اند.
و از همه مهمتر، در ابتدای این زیارت تصریح شده که حکمت صدور آن، صلوات بر تک تک ائمه و نام بردن ایشان است: آن پیرزن گفت چطور صلوات میفرستی؟ راوی هم صلواتی فرستاد، پیرزن گفت: نه! وقتی صلوات می فرستی بر همه آنها صلوات بفرست و نام همه شان را ببر:
ص: 113
«ثُمَّ قَالَتْ: يَقُولُ لَكَ: إِذَا صَلَّيْتَ عَلَى نَبِيِّكَ فَكَيْفَ تُصَلِّي عَلَيْهِ؟ فَقُلْتُ: أَقُولُ: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ..... فَقَالَتْ: لاَ، إِذَا صَلَّيْتَ عَلَيْهِمْ فَصَلِّ عَلَيْهِمْ كُلِّهِمْ وَ سَمِّهِمْ»(1)
و بعد، تنها کسانیکه به عنوان آل محمد نام می برد شخص دوازده امام هستند، و چون هیچ کس دیگری را نام نمی برد متوجه می شویم مراد از «و اَلْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِهِ» در فقرات بعدی، همين دوازده امام می باشند که یازده نفرشان از فرزندان امام اول هستند، و غیر ایشان امامی نیست.
و با این بیان روشن می شود که بر خلاف توهم پیروان احمد، اصلا این صلوات دلیل و نصی صریح بر عدم وجود امامی جز این 12 امام مذکور در صلوات است.
7. «فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یَکُونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ»(2)
اشکال: در این حدیث تصریح شده که فرزندی از یازدهمین فرزند امیرالمومنین علیه السلام به وجود می آید که همو مهدیی است که دنیا را پر از عدل و داد می کند، و یازدهمین فرزند امیرالمومنین علیه السلام امام دوازدهم می باشد و فرزند ایشان کسی نیست جز مهدی اول.
ص: 114
جواب: اولا این روایت دارای سه نسخه بدل است:
الف) همراه با یاء در «ظهري»: در نسخه های متعدد مثل کافی، الامامة، كمال الدين، اثبات الوصية، كفاية الأثر، تقريب المعارف و إعلام الوری به این گونه ضبط شده است: «مِنْ ظَهْرِی، اَلْحَادِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی»(1) يعنی یازدهمین فرزندم نه فرزندی از یازدهمین فرزندم. پس چه توجیهی وجود دارد که چشم از این همه نسخه بپوشیم و فقط نسخه دلخواه خود را ببینیم، آیا این غیر تزویر و نفاق است؟
ب) فاقد «اَلْحَادِی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی»: در غیبت نعمانی کلا فاقد این فقره است: «مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِی هُوَ اَلْمَهْدِیُّ»(2) که طبق این نسخه هم اشکالی پیش نمی آید.
ج) فاقد یاء در «ظَهْرِی» ولی با تنوین: در یک قرائت چنین آمده: «من ظهر»(3) به معنای «بعد از این دوره»، یعنی مولودی که بعد از این دهر به وجود می آید که او یازدهمین فرزند از نسل من است(4)
ص: 115
ثانيا استدلال به این نسخه در صورتی درست است که «مِنْ وُلْدِی» را صفت برای «الحادِیَ عَشَرَ» بگیریم در حالیکه می تواند صفت برای «مَؤلُود» باشد یعنی مولودی از نفر یازدهم که آن مولود از نسل من است، پس چه دلیلی وجود دارد که آن را بگونه نخست ترجمه کنیم، آیا این غیر از تعصب بیجا و کور است؟ آری یاران احمد دلیلی برای این انتخاب ندارند اما دلیل ما برای پذیرفتن دیگر نسخه ها، روایات فراوانی است که مهدی امت و همانی که دنیا را پر از عدل و داد می کند را فرزند امام حسن عسگری و نهمین فرزند امام حسين عليه السلام معرفی می نماید نه فرزند یازدهمین فرزند از امیر المومنین علیه السلام، از جمله:
الف) «... ثُمَّ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ مَهْدِیِّ اَلْأُمَّةِ، اِسْمُهُ کَاسْمِی وَ طِینَتُهُ کَطِینَتِی، یَأْمُرُ بِأَمْرِی، وَ یَنْهَی بِنَهْیِی، یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً و جَوْراً، یَتْلُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّی یَرِدُوا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ، شُهَدَاءُ».(1)
ب) «...اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(2)
8. عَنْ سَرَّاجٍ اَلْبَرْمَکِیِّ قَالَ: «فِی اَلْکِتَابِ أَنَّ هَذِهِ اَلْأُمَّهَ فِیهِمْ اِثْنَا عَشَرَ ، وَ جَدُّهُمْ نَبِیُّهُمْ ، فَإِذَا وَفَتِ اَلْعِدَّهَ طَغَوْا وَ بَغَوْا فی الارض وَ کَانَ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ»(3)
ص: 116
اشکال: در این حديث تصریح شده که برای این امت دوازده نفرند که جد آنها پیامبر آنهاست و از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله جد امام علی علیه السلام نیست پس به علاوه ایشان سیزده امام خواهیم داشت.
جواب: اولا این حدیث نیست و از معصوم صادر نشده بلکه سخن یک فرد ناشناخته است که ظاهرا از متن تورات خبر می دهد که بر فرض راست هم گفته باشد چون متن تورات تحریف شده است نمی تواند مستند اصول عقاید قرار گیرد.
ثانيا سوال مهم اینست که چرا در این گفته، وجود امام على علیه السلام جزو ائمه شمرده نشده و اصلا مورد توجه قرار نگرفته با اینکه ایشان پدر ائمه و برترین ایشان بوده اند؟ وانگهی در این سخن مجهول، معین نشده که آن دوازده نفر چه کسانی هستند آیا ائمه ای هستند که به امامت می رسند یا در میانشان کسانی هستند که اگر زنده می ماندند به امامت می رسیدند؟ لذا شامل حضرت محسن علیه السلام هم می شود. اما حق اینست که وقتی صاحب این سخن فردی غیر معصوم و مجهول است فکر کردن پیرامون محتوای کلام وی ارزشی ندارد.
در پایان، این نکته را در کنار همه پاسخ ها در نظر داشته باشید که: کل این احادیث بر فرض اشاره به عدد 13، حصر را رسانده و نافی بیش از 13 است، لذا همین ها مبطل عقیده احمد و یارانش است که ادعای 24 وصی و 24 خليفه می نمایند.
ص: 117
ص: 118
ص: 119
ص: 120
بررسی نصوص تعداد مهدی ها و اشخاص ایشان
درباره مهدیین تعدادی روایت رسیده که محتوایشان با هم متفاوت است: دسته زیادی از این روایات می گوید که مهديين همان ائمه دوازده گانه هستند، دسته دیگر می گوید - يا ظاهرش اینست که- به آنها غیر از این ائمه هستند، و این دسته خودش بر دو بخش است: در بعضی تعدادشان 11 نفر و در بعضی تعدادشان 12 نفر معرفی شده، از طرفی در یک حدیث آنها دارای منصب خاصی نیستند و در یک حدیث دیگر دارای منصب خلافت معرفی شده اند.
دسته اول) مهدی ها همان دوازده امام هستند: طبق روایات متعدد، دوازده مهدی همان دوازده امام می باشند، از جمله:
1.خدای متعال به پیامبرشان فرمودند: ای محمد من از صلب على 11 مهدی خارج می کنم که همه از نسل تو از بتول اند: «... فَأَوْحَى اَللهُ إِلَيَّ يَا مُحَمَّدُ... وَ أَعْطَيْتُكَ أَنْ أُخْرِجَ مِنْ صُلْبِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِيّاً كُلُّهُمْ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنَ الْبِكْرِ الْبَتُولِ وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ مِنْهُمْ ظُلْماً وَ جَوْراً»(1)
ص: 121
2. امام علی علیه السلام فرمودند: اوصياء من از فرزندان من مهدی هایی هستند که به همه ما الهام می شود: حسن و حسین و علی بن حسین و هشت نفر بعد از او: «إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی مِنْ وُلْدِی مَهْدِیُّونَ کُلُّنَا مُحَدَّثُونَ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُمْ قَالَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ ثُمَّ اِبْنِی عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ وَ عَلِیٌّ یَوْمَئِذٍ رَضِیعٌ ثُمَّ ثَمَانِیَهٌ مِنْ بَعْدِهِ»(1)
3. نیز فرمودند: اوصياء من 11 تن از فرزندان من می باشند که ائمه هادی و مهدی هستند: «إِنَّ أَوْصِيَائِي أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِي أَئِمَّةٌ هُدَاةٌ مَهْدِيُّونَ».(2)
4. امام حسین علیه السلام می فرمایند: از ما دوازده مهدی هست که اولینشان علی بن ابی طالب و آخرینشان نهمین فرزند از من است که همان قائم می باشد که زمین را زنده و دین را پیروز می نماید و غیبتی دارد: «مِنَّا اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً، أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی، وَ هُوَ اَلْإِمَامُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اَللَّهُ بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ یُظْهِرُ بِهِ دِینَ اَلْحَقِّ عَلَی اَلدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُشْرِکُونَ لَهُ غَیْبَهٌ...».(3)
5. امام صادق علیه السلام فرمودند: خدا از صلب کاظم بقیه دوازده امام را خارج می کند که هادی و مهدی هستند؛ کسی که منتظر امام دوازدهم باشد مانند
ص: 122
مجاهد مدافع از پیامبر است: «یُخْرِجُ اَللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ (أي الكاظم) تَکْمِلَهَ اِثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً مَهْدِیّاً اِخْتَصَّهُمُ اَللَّهُ بِکَرَامَتِهِ وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ قُدْسِهِ اَلْمُنْتَظِرُ لِلثَّانِی عَشَرَ مِنْهُمْ کَالشَّاهِرِ سَیْفَهُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَذُبُّ عَنْهُ»(1)
6. نیز فرمودند: ما دوازده مهدی هستیم: «نَحْنُ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً»(2)
7. برای این امت دوازده امام هادی مهدی وجود دارد: «إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هَادِينَ مَهْدِيِّينَ لَا يَضُرُّهُمْ خِذْلَانُ مَنْ خَذَلَهُم».(3)
8. خدایا بر محمد و اهل بیت او که امامان هادی مهدی هستند درود بفرست همانها که خلیفه های تو در زمین هستند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَّةِ الْهَادِينَ الْمَهْدِيِّينَ الْعُلَمَاءِ الصَّادِقِينَ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ دَعَائِمِ دِينِكَ وَ أَرْكَانِ تَوْحِيدِكَ وَ تَرَاجِمَةِ وَحْيِكَ وَ حُجَجِكَ عَلَى خَلْقِكَ وَ خُلَفَائِكَ فِي أَرْضِكَ الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ اصْطَفَيْتَهُمْ عَلَى عِبَادِكَ وَ ارْتَضَيْتَهُمْ لِدِينِكَ...»(4)
9.علی بهترین کسی است که به جای خود در میان شما می نشانم، او امام و خليفه بعد از من است و دو نوه ام و نه نفر از فرزندان حسین امامان نیکوکار هستند اگر از اینها پیروی کنید ایشان را هادی مهدی خواهید یافت: «علي خیر
ص: 123
مَنْ أُخَلِّفُهُ فِیکُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِیفَهُ بَعْدِی وَ سِبْطَایَ وَ تِسْعَهٌ مِنْ صلب اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِینَ مَهْدِیِّینَ».(1)
10. امام صادق علیه السلام فرمودند: از ما دوازده مهدی وجود دارد که شش تایشان رفته اند و شش تایشان باقی مانده اند که خدا با ششمین مهدی باقیمانده آنچه دوست دارد می کند (یعنی غائب می شود): «مِنَّا اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً مَضَی سِتَّهٌ وَ بَقِیَ سِتَّهٌ یَصْنَعُ اَللَّهُ بِالسَّادِسِ مَا أَحَبَّ».(2)
ممکن است گفته شود امام صادق علیه السلام می فرمایند: شش مهدی رفته اند، در حالیکه قبل از ایشان پنج امام بوده اند، پس دو اشکال پیش می آید اولا مهدی اول چه کسی بوده که به علاوه پنج امام، شش مهدی گذشته را تشکیل می داده اند؟ ثانيا اگر شش مهدی رفته اند، امام صادق علیه السلام مهدی هفتم خواهند بود و امام یازدهم می شوند مهدی دوازدهم! و این با عقیده 11 امامی هایی می سازد که بر امام عسگری علیه السلام توقف کردند. اما پاسخ روشن است زیرا از آنجا که مدتی از امامت امام صادق علیه السلام سپری شده بوده، ایشان خود را جزء مهدی های رفته حساب نموده اند.
دسته دوم: 11 مهدی بعد از قائم: در این زمینه تنها دو روایت وارد شده است:
ص: 124
«إِنَّ مِنَّا بَعْدَ اَلْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ».(1)
البته در نقل دیگری که از این مصدر شده، بجای 11 مهدی 12 نفر ثبت شده:
«إِنَّ مِنَّا بَعْدَ اَلْقَائِمِ أثنی عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ»(2)
جواب: در این زمینه می توان گفت: اولا چون این روایت خبر واحدی است که دلیلی بر صدور آن از امام نداریم نمی توانیم طبق آن عقیده ای را اثبات نماییم، ثانيا این روایت با ده روایت دسته اول که مهدی ها را همان ائمه دوازده گانه علیهم السلام میداند تعارض داشته، قابل اثبات نیست، ثالثا این روایت می گوید مهدی ها از نسل حسین هستند در حالیکه روایت وصیت غیبت طوسی در این ظهور دارد که آنها از نسل مهدی هستند(3) و این دو با هم ناسازگار اند.(4)
ممکن است گفته شود خوب نسل مهدی همان نسل حسین است؛ اما باید توجه داشت که اگر دوازده مهدی از نسل امام مهدی بودند خیلی راحت می شد
ص: 125
بگوید آنها از نسل مهدی هستند تا با یک بیان از بستر سازی برای دو انحراف جلوگیری کند یکی اینکه مانع ادعای مهدویت از طرف سادات حسنی شود و دیگر اینکه مانع ادعای مهدویت از جانب سادات حسینی از نسل دیگر ائمه گردد. و از آنجا که معصومین علیهم السلام همیشه هدایتگر مردم بوده اند قطعا اگر منظورشان دوازده مهدی از نسل امام مهدی بود همان را می گفتند نه اینکه بگویند از نسل حسين. نتیجه اینکه متن این روایت با آن روایت که می گوید دوازده مهدی از نسل امام مهدی هستند در تعارض بوده و فاقد اعتبار است.
اینها همه به کنار، بعید نیست که مراد از این مهدی ها ائمه رجعت باشند که چون بیشترشان از نسل امام حسین علیه السلام بوده اند همه از نسل ایشان معرفی شده اند، و این اسلوبی از سخن گفتن در زبان عرب است که تغليب نام دارد همچنانکه نویسنده مختصر البصائر این روایت را در فصل روایات رجعت ثبت نموده است.(1)
غیر از اینکه وجود یازده یا دوازده مهدی بعد از قائم منافاتی با رجعت ائمه علیهم السلام ندارد همچنانکه در روایت ابو بصیر آنها شیعیان اهل بیت معرفی شده اند نه صاحبان منصب، پس با پذیرش عقیده به مهدی هایی بعد از قائم، امامت و خلافت و وصایتی برای آنها اثبات نمی شود(2) و این مقامات طبق تصریح احادیث فراوان مختص دوازده امام علیهم السلام می باشد.
ص: 126
2. «إِنَّ مِنَّا بَعْدَ الرَّسُولِ سَبْعَهَ أَوْصِیَاءَ أَئِمَّهً مُفْتَرَضَهً طَاعَتُهُمْ، سَابِعُهُمُ الْقَائِمُ إِنْ شَاءَ؛ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ یُقَدِّمُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مَا یَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * ثُمَّ بَعْدَ الْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ، فَقُلْتُ: مَنِ السَّابِعُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ، أَمْرُکَ عَلَی الرَّأْسِ وَ الْعَیْنَیْنِ؟ قَالَ: «قُلْتُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ» قَالَ: ثُمَّ بَعْدِی إِمَامُکُمْ وَ قَائِمُکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ».(1)
جواب: در صدر این روایت تصریح شده که بعد از رسول خدا هفت امام وجود دارد که امام هفتم همان قائم می باشد و در پایان هم تاکید می کند که قائم همان امام هفتم است که بعد از او یازده مهدی می باشد، و این با هیچ عقیده ای نمی سازد نه عقیده شیعه دوازده امامی و نه ادعایی که احمد بصری طرح نموده است، لذا این حدیث قابل استناد نیست.
بله بعضی در توجیه این روایت احتمال داده اند امام صادق علیه السلام ابتدای امامان را از خود قرار داده باشند لذا خودشان به علاوه شش امام بعدی می شوند هفت امام که هفتمینشان همان قائم است. اما این توجیه کاملا سست است زیرا اولا حديث تصریح می کند بعد از پیامبر هفت امام وجود دارد: «إِنَّ مِنَّا بَعْدَ الرَّسُولِ سَبْعَهَ أَوْصِیَاءَ أَئِمَّهً» پس ابتدای عدد از امام صادق علیه السلام نیست بلکه از بعد پیامبر است، ثانيا در آخر تصریح می کند که بعد از امام صادق علیه السلام قائم می
ص: 127
باشد: «ثُمَّ بَعْدِی إِمَامُکُمْ وَ قَائِمُکُمْ» پس این روایت توجیه پذیر نیست و از اساس باطل است.
دسته سوم: 12 مهدی بعد از دوازده امام: در این زمینه فقط چهار روایت وجود دارد:
1.«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُ مِنْ أَبِیکَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ یَکُونُ بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَقَالَ «إِنَّمَا قَالَ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً وَ لَمْ یَقُلْ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ لَکِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِنَا یَدْعُونَ اَلنَّاسَ إِلَی مُوَالاَتِنَا وَ مَعْرِفَهِ حَقِّنَا»(1)
جواب: در این روایت دوازده مهدی گروهی از شیعیان معرفی شده اند که منصب خاصی ندارند و عموم شبهاتی که پیروان احمد در باره این حدیث مطرح کرده اند در کتاب مستقلی به نام «لوح و قلم» پاسخ داده شده است.
2. قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : فِی اَللَّیْلَهِ اَلَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُهُ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ أَحْضِرْ صَحِیفَهً وَ دَوَاهً فَأَمْلَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَصِیَّتَهُ حَتَّی اِنْتَهَی إِلَی هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مَنْ بَعْدَهُمْ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَأَنْتَ الِاثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً سَمَّاكَ اللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائِهِ عَلِيّاً الْمُرْتَضَى وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصِّدِّيقَ الْأَكْبَرَ وَ الْفَارُوقَ الْأَعْظَمَ وَ الْمَأْمُونَ وَ الْمَهْدِيَّ فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَيْرِكَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي عَلَى أَهْلِ بَيْتِي حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَلَى نِسَائِي فَمَنْ ثَبَّتَّهَا لَقِيَتْنِي غَداً وَ مَنْ
طَلَّقْتَهَا فَأَنَا بَرِي ءٌ مِنْهَا لَمْ تَرَنِي وَ لَمْ أَرَهَا فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَإِذَا حَضَرَتْكَ الْوَفَاةُ فَسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِيَ الْحَسَنِ الْبَرِّ الْوَصُولِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِيَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الزَّكِيِّ الْمَقْتُولِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ ذِي الثَّفِنَاتِ عَلِيٍّ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُوسَى الْكَاظِمِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِيٍّ الرِّضَا فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الثِّقَةِ التَّقِيِّ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلِيٍّ النَّاصِحِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الْفَاضِلِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْمُسْتَحْفَظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ(1) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِينَ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسَامِيَ اسْمٌ كَاسْمِي وَ اسْمِ أَبِي وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِيُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ».(2)
جواب: ما در کتابی مستقل به نام «لوح و قلم»(3) اشکالات متعدد سندی و متنی این روایت را بیان کرده ایم که روی هم به حدود چهل اشکال می رسد، از
ص: 129
جمله اینکه راویان متعدد این روایت مجهول و ناشناخته یا متهم به جعل حدیث و دروغگویی اند.
3. يقوم القائم منا (يعني المهدي) ثم يكون بعده اثنا عشر مهديا (يعني من الأئمة من ذريته).(1)
جواب: اولا این روایت در مصادر اسماعیلیه ثبت شده که مهدی را فرد دیگری می دانستند و برایش فرزندانی هم قائل بودند و برای شیعه دوازده امامی حجیت ندارد، ثانیا در این روایت نگفته آن دوازده مهدی که بعد از امام مهدی علیه السلام می آیند چه کسانی هستند، بله قاضی نعمان خودش اینگونه شرح داده که منظور امامانی از نسل مهدی می باشند اما هیچ مدرکی برای اثبات این توضیح ارائه نداده، لذا هیچ بعدی ندارد که مراد از این دوازده مهدی همان ائمه رجعت به علاوه پیامبر صلوات الله عليهم اجمعین باشند.
4. «أَنَّ مِنَّا بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَیْ عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ».(2)
جواب: اولا این روایت با آن روایت که می گفت یازده مهدی از فرزندان حسين تعارض دارد که یاران احمد در رفع این تعارض می گویند: در آن روایت که گفته بعد از قائم یازده مهدی می آیند مراد از قائم همان مهدی اول است که کار قیام و تشکیل حکومت عدل جهانی با اوست ولی در این روایت که می گوید
ص: 130
دوازده مهدی بعد از قائمند مراد از قائم همان امام دوازدهم می باشد. اما غیر از اینکه آنها برای این توجیه هیچ دلیلی ندارند از ایشان می پرسیم.
اولا چرا در روایتی دوازده مهدی، امام دوازدهم قائم نامیده شده اند در حالیکه نقشی در قیام ندارند؟ و همچنین چرا در روایت یازده مهدی، مهدي اول مهدی نامیده نشده و فقط قائم بر او اطلاق گشته است، اما در این روایت بر او قائم اطلاق نشده و در کنار مهدی های دیگر ذکر شده است؟
ثانيا همانطور که قبلا توضیح دادیم این روایت که می گوید مهدی ها از نسل حسین هستند با روایت وصیت در کتاب غیبت طوسی که - رکن و اساس ادعای احمد را تشکیل می دهد و- می گوید دوازده مهدی از نسل امام مهدی می باشند تعارض دارد.
ثالثا این روایت می گوید دوازده مهدی بعد از قائم هستند و به گفته پیروان احمد مراد از قائم در این روایت امام دوازدهم است در نتیجه دوازده مهدی بعد از امام دوازدهم خواهند بود در حالیکه احمد بصری همینک ادعای مهدی اول بودن را دارد. و اگر یاران احمد بگویند مراد از بعیدیت در اینجا بعديت رتبی است نه زمانی این خلاف ظاهر است و نیاز به دلیل دارد، و اگر بگویند مراد بعدیت زمانی است اما منظور بعد از غیبت امام دوازدهم است که بعد از غیبت ایشان تا هزار و دویست سال مهدی وجود نداشته و چطور از این روایت یا
ص: 131
روایات دیگر می توان چنین بعدیتی - بعدیت با فاصله هزار و دویست ساله - برداشت کرد؟
نتیجه: با توجه به تعداد اندک روایات مهدی های بعد از قائم، و ضعف سندی و تعارض متنی آنها با یکدیگر، عقیده به وجود مهدیین بعد از قائم قابل پذیرش نیست.
ص: 132
ص: 133
ص: 134
بررسی نصوص تعداد قائم های این امت
در این زمینه تنها یک روایت وجود دارد که به گمان احمد و پیروانش تعبير به اولین قائم نموده است، و غیر از آن هر چه هست تاویلاتی است که این جریان از روایات ابراز کرده اند، از جمله: روایاتی که در بیان خصوصیات جسمی یا سن قائم یا مدت حکومتش مختلف سخن گفته اند را حمل بر قائم های متعدد می نمایند در حالیکه این رویکرد علمی نیست و ما رویکرد درست را بیان خواهیم کرد.
روایت اول) اولین قائم:
«اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لِی یَا اِبْنَ أَبِی یَعْفُورٍ هَلْ قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ هَذِهِ اَلْقِرَاءَهَ قَالَ عَنْهَا سَأَلْتُکَ لَیْسَ عَنْ غَیْرِهَا قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّ مُوسَی علیه السلام حَدَّثَ قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ لَمْ یَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَیْهِ بِمِصْرَ فَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ و لِأَنَّ عِیسَی علیه السلام حَدَّثَ قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ فَلَمْ
ص: 135
یَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَیْهِ بِتَكْرِیتَ فَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ(1) وَ إِنَّهُ أَوَّلُ قَائِمٍ یَقُومُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ یُحَدِّثُكُمْ بِحَدِیثٍ لَا تَحْتَمِلُونَهُ فَتَخْرُجُونَ عَلَیْهِ بِرُمَیْلَةِ الدَّسْكَرَةِ(2) فَتُقَاتِلُونَهُ فَیُقَاتِلُكُمْ فَیَقْتُلُكُمْ وَ هِیَ آخِرُ خَارِجَةٍ یَکُونُ ثُمَّ یَجْمَعُ اللَّهُ یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ ثُمَّ یُجَاءُ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فِی أَهْلِ زَمَانِهِ فَیُقَالُ لَهُ یَا مُحَمَّدُ بَلَّغْتَ رِسَالَتِی وَ احْتَجَجْتَ عَلَی الْقَوْمِ بِمَا أَمَرْتُکَ أَنْ تُحَدِّثَهُمْ بِهِ فَیَقُولُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَیَسْأَلُ الْقَوْمَ هَلْ بَلَّغَکُمْ وَ احْتَجَّ عَلَیْکُمْ فَیَقُولُ قَوْمٌ لَا فَیُسْأَلُ مُحَمَّدٌا صلی الله علیه و آله فَیَقُولُ نَعَمْ یَا رَبِّ وَ قَدْ عَلِمَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنَّهُ قَدْ فَعَلَ ذَلِکَ یُعِیدُ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَیُصَدِّقُ مُحَمَّداً وَ یُکَذِّبُ الْقَوْمَ ثُمَّ یُسَاقُونَ إِلَی نَارِ جَهَنَّمَ ثُمَّ یُجَاءُ بِعَلِیٍّ علیه السلام فِی أَهْلِ زَمَانِهِ فَیُقَالُ لَهُ کَمَا قِیلَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ یُکَذِّبُهُ قَوْمُهُ وَ یُصَدِّقُهُ اللَّهُ وَ یُکَذِّبُهُمْ یُعِیدُ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ أَقَلُّهُمْ أَصْحَاباً کَانَ أَصْحَابُهُ أَبَا خَالِدٍ الْکَابُلِیَّ وَ یَحْیَی ابْنَ أُمِّ الطَّوِیلِ وَ سَعِیدَ بْنَ الْمُسَیَّبِ وَ عَامِرَ بْنَ وَاثِلَهَ وَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ
ص: 136
اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ وَ هَؤُلَاءِ شُهُودٌ لَهُ عَلَی مَا احْتَجَّ بِهِ ثُمَّ یُؤْتَی بِأَبِی یَعْنِی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَی مِثْلِ ذَلِکَ ثُمَّ یُؤْتَی بِی وَ بِکُمْ فَأُسْأَلُ وَ تُسْأَلُونَ فَانْظُرُوا مَا أَنْتُمْ صَانِعُونَ یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الْآمِرُ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَهِ رَسُولِهِ وَ طَاعَهِ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ هُمْ أَوْصِیَاءُ رَسُولِهِ یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ فَنَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ فِی أَرْضِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَی عِلْمِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَی سَبِیلِهِ وَ الْعَامِلُونَ بِذَلِکَ فَمَنْ أَطَاعَنَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَانَا فَقَدْ عَصَی اللَّهَ»(1)
جواب: درباره این روایت نکات متعددی وجود دارد که باید بدان ها توجه کرد: 1) این روایت در هیچ کتابی غیر از کتاب زهد حسين بن سعید نیامده و فقط دارای همین یک سند می باشد. بله در بحار الانوار آن را به نوادر ابو الحسن بن عبد الله هم نسبت داده است،(2) اما کسانی که با اصطلاحات فهرستی آشنایی دارند می دانند «نوادر» یعنی کتابی که در آن روایت های مشکل دار از جهت سند یا محتوا را جمع کرده اند و از نظر اعتبار ضعیف می باشد.
2) طبق متن این حدیث، امام صادق علیه السلام از عبد الله بن ابی یعفور که از بزرگان شیعه و قاریان مسجد کوفه (3)و طبق بیان امام کاظم علیه السلام از حواری های
ص: 137
امام ششم بوده(1) و به بیان خود امام ششم از شیعیان خلص ایشان می باشد(2) می پرسند آیا قرآن خوانده ای؟ «هَلْ قَرَأْتَ القُرآنَ» که او چنین سوالی از مثل ابن ابی یعفور اصلا معنا ندارد و ثانیا چنین تعبیری در هیچ روایتی سابقه ندارد مگر در سوال امام سجاد علیه السلام از پیر مرد ناصبي اهل شام که وقتی به امام گفت: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی قَتَلَکُمْ وَ قَطَعَ قَرْنَ اَلْفِتْنَهِ»(3) حضرت از وی پرسیدند: «أَیُّهَا اَلشَّیْخُ [أَنْصِتْ لِی] فَقَدْ نَصَتُّ لَکَ حَتَّی أَبْدَیْتَ [أبدأت] لِی عَمَّا فِی نَفْسِکَ مِنَ اَلْعَدَاوَهِ هَلْ قَرَأْتَ اَلْقُرْآن»(4) حال آیا معقول است که همین سوال را امام صادق علیه السلام از شخصی مثل عبد الله بن ابی یعفور بپرسند؟
3) عبد الله بن ابی یعفور در جواب حضرت می گوید: بله قرآن خوانده ام ولی فقط همین قرائت رایج را: «قُلْتُ نَعَمْ هَذِهِ الْقِرَاءَةَ»، و امام نیز در تایید او می فرمایند: من هم از همین قرائت از تو می پرسم نه از غیر آن: «قَالَ عَنْهَا سَأَلْتُکَ لَیْسَ عَنْ غَیْرِهَا»، و این جملات کاملا می رساند که امام قرائت رایج را قبول نداشته اند و عبد الله هم این را می داند لذا می گوید من همین قرائت را یاد دارم نه آنچه شما بدان عالمید. این در حالیست که بر اساس استشهادهای بسیار زیاد ائمه علیهم السلام به همین قرائت رایج، به وضوح مشخص است که ایشان همین
ص: 138
قرائت را حجت می دانسته اند و قرائت دیگری نزدشان نبوده است و آن قرائت های نادری که در بعضی روایات مطرح شده - بر فرض صحت سند و ثبوت متن - تفسير، تاویل، تطبیق با بیان بطن قرآن بوده است.
4) امام علیه السلام به عبد الله اطمینان می دهند که از قرائت رایج می پرسند، اما اصلا از او چیزی نمی پرسند بلکه این عبد الله است که می پرسد: چرا از خواندن قرآن از من پرسیدید: «فَقُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ لِمَ».
5) امام علی علیه السلام در پاسخ عبد الله می فرمایند چون موسی و عیسی با بعضی پیروان خود جنگیدند. براستی بین این جواب با آن سوالی که از عبد الله پرسیدند چه ارتباطی وجود دارد؟ او می گوید چرا از من درباره خواندن قرآن پرسیدید و در جواب می شنود چون موسی و عیسی با بعضی پیروان خود جنگیدند. ممکن است گفته شود منظور حضرت بیان تطبيق همان آیه ایست که در ادامه قرائت فرموده اند، ولی اگر منظور امام این بود خیلی راحت می توانستند ابتدای کلام را از همان تطبيق شروع کنند.
6) در این حدیث تصریح شده که حضرت موسی با بعضی از اصحابش در مصر و حضرت عیسی با بعضی از اصحابش در تکریت جنگیده و آنها را کشته اند. در حالیکه نه در تورات و انجیل و نه در هیچ کتاب تاریخ و تفسیری و نه در هیچ روایتی چنین واقعه ای نقل نشده، مخصوصا که حضرت عیسی علیه السلام تنها دوازده یار داشتند که تا هنگام صعود به آسمان با ایشان دوست و مهربان بودند.
ص: 139
7) در این روایت، جنگ حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام به آیه مذکور در حدیث تفسیر شده است در حالیکه اولا این آیه کلا مربوط به بنی اسرائیل در زمان حضرت عیسی علیه السلام است و ربطی به بنی اسرائیل زمان حضرت موسی علیه السلام ندارد و تمام آیه اینست: «یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أنصَارَ اللّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أنصَارِی إلَی اللّهِ قَالَ الحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أنصَارُ اللّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَهٌ مِنْ بَنِی إسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَهٌ فَأیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»
بله در تفسیر فرات روایت کرده که این آیه مربوط به وصیت موسی علیه اللام به یوشع علیه السلام است که عده ای آن را نپذیرفتند(1) که سوای مرسل بودن سند این روایت و انحصار ثبت آن در آثار زیدیه (فرات زیدی مذهب است)، باز ربطی به جنگ موسی با اصحابش در مصر ندارد زیرا عدم پذیرش يوشع علیه السلام بعد از وفات حضرت موسی علیه السلام رخ داده است.
ثانيا مضمون این آیه در هیچ روایت و حتی کتاب تفسیری به جنگ حضرت عیسی علیه السلام تفسیر نشده است بلکه تنها چیزی که در این باره ثبت شده نکته ایست که در تفسیر قمی آمده و آن هم جنگ پیروان عیسی علیه السلام سالها بعد از
ص: 140
عروج وی به آسمان با کسانی است که شبیه عیسی را به صلیب کشیده بودند(1) که خود همین تفسیر دارای مشکل است زیرا آن دسته از پیروانی که بخاطر دار زدن شبیه عیسی جنگ راه انداختند آنهایی بودند که گمان می کردند عیسی به دار کشیده شده، در حالیکه آنها بر خلاف آنچه این آیه فرموده، طائفه مومن نبودند.
8) «وَ إِنَّهُ أَوَّلُ قَائِمٍ» تعبیر اول قائم در هیچ روایت دیگری وجود ندارد و منحصر به همین تک روایت است، و این شبهه تحریف شدن متن یا جعلی بودن آن را تقویت می کند.
9) این حديث بواسطه خطاب عمومی که دارد: «یُحَدِّثُکُمْ بِحَدِیثٍ لاَ تَحْتَمِلُونَهُ فَتَخْرُجُونَ عَلَیْهِ؛ ... فَتُقَاتِلُونَهُ فَیُقَاتِلُکُمْ فَیَقْتُلُکُمْ»، عبد الله بن ابی يعفور را هم جزء شیعیانی به حساب می آورد که به جنگ با قائم اول می روند در حالیکه همانطور که گفتیم عبد الله جزء شیعیان درجه اول ائمه علیهم السلام به شمار می رفته است.
10) این حديث خطاب خروج بر ضد اولین قائم را به همه شیعیان متوجه می کند در حالیکه قطعا همه شیعیان با او به مخالفت نمی پردازند و صحیحش این بود که بگوید: «عده ای از شما با او مخالفت می کنید».
ص: 141
11) در این روایت خروج بر ضد قائم اول بلا فاصله بعد از کلامی است که او با شیعیان مطرح می کند چون این دو واقعه با «فاء» به هم عطف داده شده که برای ترتیب بدون فاصله می آید: «یُحَدِّثُکُمْ بِحَدِیثٍ لاَ تَحْتَمِلُونَهُ فَتَخْرُجُونَ عَلَیْهِ»، در حالیکه مدعی قائم اول بودن یعنی احمد بیش از 15 سال است که ادعای خود را مبنی بر باطل بودن عقاید 1200 ساله شیعه مطرح کرده است.
12) این حدیث تصریح می کند که خروج مخالفان و جنگ با اولین قائم و کشته شدن آنها، آخرین جنگی است که رخ می دهد: «فَیَقْتُلُکُمْ وَ هِیَ آخِرُ خَارِجَهٍ یَکُونُ» در حالیکه این با عقیده به دوازده قائم که هر کدام قرار است قیام نمایند ناسازگار است، غیر از اینکه قائم بودن امام دوازدهم علیه السلام به چه تفسیر می شود؟
13) درست است که در این روایت از اولین قائم سخن گفته اما این را همه می دانند که هر اولی لزوما دارای دوم و سوم نیست همچنانکه خداوند اول است اما با این حال آخر هم هست، پس نمی توان از تعبیر اولین قائم چنین نتیجه گرفت که بعد از او قائم های دیگری در راهند.
14) این روایت محل خروج شیعه بر اولین قائم را رمیله دسكره معرفی می کند که اطراف بصره یا بغداد یا موصل می باشد، در حالیکه یاران احمد محل خروج شیعیان بر قائم را کوفه می دانند و به این روایت استناد می نمایند: «و یَسِیرُ إِلَی الْکوفَهِ، فَیَخْرُجُ مِنْهَا سِتَّهَ عَشَرَ أَلْفاً مِنَ الْبُتْرِیَّهِ، شَاکینَ فِی السِّلَاحِ،
ص: 142
قُرَّاءَ الْقُرْآنِ، فُقَهَاءَ فِی الدِّینِ، قَدْ قَرَحُوا جِبَاهَهُمْ و شَمَّرُوا ثِیَابَهُمْ و عَمَّهُمْ النِّفَاقُ و کلُّهُمْ یَقُولُونَ: یَا ابْنَ فَاطِمَهَ، ارْجِعْ لَا حَاجَهَ لَنَا فِیک. فَیَضَعُ السَّیْفَ فِیهِمْ عَلَی ظَهْرِ النَّجَفِ عَشِیَّهَ الْإِثْنَیْنِ مِنَ الْعَصْرِ إِلَی الْعِشَاءِ، فَیَقْتُلُهُمْ أَسْرَعَ مِنْ جَزْرِ جَزُورٍ، فَلَا یَفُوتُ مِنْهُمْ رَجُلٌ»(1)
لذا مضمون این دو حدیث با هم تعارض دارد. غیر از اینکه در حدیث دوم تصریح شده که مخالفان قائم به سید بودن او اعتراف دارند و وی را فرزند حضرت فاطمه علیهاالسلام میدانند: «کلُّهُمْ یَقُولُونَ: یَا ابْنَ فَاطِمَهَ، ارْجِعْ لَا حَاجَهَ لَنَا فِیک»، در حالیکه یاران احمد این را در مورد مخالفان احمد می دانند که منکر سید بودن او و فرزندی وی نسبت به حضرت فاطمه علیهاالسلام هستند؟
15) این روایت می گوید آنهایی که در رميلة الدسكرة بر ضد قائم خروج می کنند همه شیعه هستند، در حالیکه در روایت غیبت طوسی آنهایی که در این مکان خروج می نمایند دوستداران عثمان می باشند که شعارشان یا عثمان یا عثمان است: « إِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ دَخَلَ اَلْکُوفَهَ ...ثُمَّ لاَ یَلْبَثُ إِلاَّ قَلِیلاً حَتَّی یَخْرُجَ عَلَیْهِ مَارِقَهُ اَلْمَوَالِی بِرُمَیْلَهِ اَلدَّسْکَرَهِ عَشْرَهُ آلاَفٍ شِعَارُهُمْ یَا عثمان یا عثمان فَیَدْعُو رَجُلاً مِنَ اَلْمَوَالِی فَیُقَلِّدُهُ سَیْفَهُ ثُمَّ یَخْرُجُ إِلَیْهِمْ فَیَقْتُلُهُمْ حَتَّی لاَ یَبْقَی مِنْهُمْ أَحَدٌ».(2)
ص: 143
16) این حدیث می گوید بعد از قیام قائم قیامت بر پا می شود و امت هر امامی با او محشور می گردند تا در باره روابط دو جانبه هر امام و امتش سوال شود: «ثُمَّ یَجْمَعُ اللَّهُ یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ ثُمَّ یُجَاءُ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله...ثُمَّ یُسَاقُونَ إِلَی نَارِ جَهَنَّمَ»، در حالیکه طبق عقیده شیعه و همچنین احمد بصری، قبل از رخداد قیامت مساله رجعت رخ می دهد،(1) لذا این فقره از حدیث، مخالف عقاید همه قائلان به رجعت می باشد.
کسی نگوید که «ثم» برای بیان فاصله طولانی است هر چند صدها سال باشد، لذا مضمون حديث مخالفتی با رخداد رجعت ندارد و فقط بدان اشاره نکرده است. زیرا- به غیر از اینکه «ثم» برای فاصله زیاد نیست و ما این را در کتاب لوح و قلم کاملا توضیح داده ایم - حدیث دارد در مورد وقایع بعد از قیام قائم سخن می گوید و معنا ندارد که ذکر یکی از مهمترین حوادث آن دوران یعنی رجعت را از کسی مثل عبد الله بن ابی یعفور دریغ نماید.
17) در این حدیث تصریح می کند که وقتی خدا از قوم پیامبر درباره ابلاغ رسالت ایشان می پرسد آنها سه بار تکذیب می کنند: «یُعِیدُ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَیُصَدِّقُ مُحَمَّداً وَ یُکَذِّبُ الْقَوْمَ»، و همین کار را قوم امیر المومنین علیه السلام با ایشان می کند: «ثُمَّ یُجَاءُ بِعَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلاَمُ... وَ یُکَذِّبُهُ قَوْمُهُ و ... یُعِیدُ ذَلِکَ ثَلَاثَ
ص: 144
مَرَّاتٍ»، در حالیکه طبق آیات قرآن در روز قیامت هیچ کس نمی تواند دروغ بگوید و چیزی را کتمان کند: «وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً»(1)، و نمی تواند منکر چیزی شود: «وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ»،(2) و صدای کسی از ترس در نمی آید: «وَ خَشَعَتِ اَلْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً»(3) و همه می خواهند فقط فرار کنند نه راست راست بایستند و دروغ بگویند: «یَقُولُ الاِْنْسَانُ یَوْمَئِذ أَیْنَ الْمَفَرُّ»(4).
18) در این روایت پنج نفر از اصحاب امام سجاد علیه السلام به عنوان شاهدان ایشان در قیامت معرفی شده اند که گواهی می دهند ایشان به وظیفه خود عمل کرده: «وَ هَؤُلَاءِ شُهُودٌ لَهُ عَلَی مَا احْتَجَّ بِهِ»، در حالیکه طبق روایات فراوان، این ائمه علیهم السلام هستند که شهود امت خود می باشند نه اینکه خود نیازمند به شهود باشند، و اصلا شأن امام خیلی عظیمتر از آنست که محتاج چهار نفر از شعیانش باشد تا در پیشگاه خدا به نفع او شهادت دهند، غیر از اینکه چرا هیچ امام دیگری نیازمند شهود نیست و فقط این امام مظلوم محتاج به شاهد گشته است؟
ص: 145
19) در این حدیث جبیر بن مطعم را جزء یاران اصلی امام سجاد علیه السلام بشمار نیاورده، در حالیکه در روایت دیگری، او از حواريين امام معرفی گشته است: «ثم ينادي أين حواري علي بن الحسين علیه السلام؟ فيقوم جبیر بن مطعم و ...»(1) و نیز جزء سه نفری اعلام شده که بعد از امام حسين عليه السلام مرتد نشدند: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَهً أَبُو خَالِدٍ اَلْکَابُلِیُّ وَ یَحْیَی اِبْنُ أُمِّ اَلطَّوِیلِ وَ جُبَیْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُرُوا»(2)
نیز ابو حمزه ثمالی را جزء یاران امام سجاد علیه السلام نشمرده، در حالیکه او برترین یار ایشان بوده و در روایتی سلمان زمان(3) و در روایت دیگر لقمان زمان معرفی گشته است(4).
روایت دوم) دو اسم - دو قائم:
«قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ عَلَی اَلْمِنْبَرِ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ أَبْیَضُ اللون مُشْرَبٌ بالحُمْرَهً مُبدَحُّ اَلْبَطْنِ عَرِیضُ اَلْفَخِذَیْنِ عَظِیمٌ مُشَاشُ اَلْمَنْکِبَیْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتَانِ شَامَهٌ عَلَی لَوْنِ جِلْدِهِ وَ شَامَهٌ عَلَی
ص: 146
شِبْهِ شَامَهِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَهُ اِسْمَانِ اِسْمٌ یَخْفَی وَ اِسْمٌ یَعْلُنُ فَأَمَّا اَلَّذِی یَخْفَی فَأَحْمَدُ وَ أَمَّا اَلَّذِی یَعْلُنُ فَمُحَمَّدٌ فَإِذَا هَزَّ رَایَتَهُ أَضَاءَ لَهَا مَا بَیْنَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ وَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ اَلْعِبَادِ فَلاَ یَبْقَی مُؤْمِنٌ إِلاَّ صَارَ قَلْبُهُ أَشَدَّ مِنْ زُبَرِ اَلْحَدِیدِ وَ أَعْطَاهُ اَللَّهُ تعالی قُوَّهَ أَرْبَعِینَ رَجُلاً وَ لاَ یَبْقَی مَیِّتٌ إِلاَّ دَخَلَتْ عَلَیْهِ تِلْکَ اَلْفَرْحَهُ [فی قلبه] و هو فِی قَبْرِهِ وَ هُمْ یَتَزَاوَرُونَ فِی قُبُورِهِمْ وَ یَتَبَاشَرُونَ بِقِیَامِ اَلْقَائِمِ صلوات الله علیه».(1)
حضرت علی علیه السلام در این روایت پیرامون صفات قائم می فرمایند: مردی از نسل من در آخر الزمان خروج می کند برای او دو اسم است یکی مخفی و دیگری آشکار، آنکه مخفی است احمد است و آنکه آشکار است محمد: «لَهُ اِسْمَانِ اِسْمٌ یَخْفَی وَ اِسْمٌ یَعْلُنُ فَأَمَّا اَلَّذِی یَخْفَی فَأَحْمَدُ ، وَ أَمَّا اَلَّذِی یَعْلُنُ فَمُحَمَّدٌ»
و احمد بصری می گوید: اگر مراد امام على عليه السلام از اسم مخفي احمد، نام امام دوازدهم علیه السلام بود که ایشان خودشان آن را به زبان آورده اند پس چگونه می گویند نامش مخفی است؟ در نتیجه مراد حضرت على علیه السلام از اینکه قائم دو اسم دارد یعنی دو فرد دارد یکی ناشناخته و دیگری شناخته شده، او که شناخته شده است امام دوازدهم علیه السلام می باشد و آنکه ناشناخته است من هستم که تا به حال کسی مرا نمی شناخته است.
ص: 147
و اینگونه دو اسم را تاویل به دو فرد و دو مسمی می برد.
اما وی از این نکات غافل است که:
اولا حضرت علی علیه السلام در آغاز کلام می فرمایند: مردی از فرزندان من خارج می شود: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی فِی آخِرِ اَلزَّمَانِ» و بعد نسبت به همو می فرمایند: او دارای دو اسم است: «لَهُ اسمَانِ» یعنی ضمیر «له» به همان رجل بر می گردد، در صورتیکه اگر دو اسم را دو فرد بدانیم، ضمیر بدون مرجع می ماند.
ثانيا امام ابتدا ویژگی های جسمانی آن رجل را بیان می نمایند: «سرخ و سفید است ... پهن شانه است ... دو خال در پشت دارد» و بعد می فرمایند او دارای دو اسم است: «لَهُ اسمَانِ»، یعنی همان فرد دارای دو اسم است، پس نمی شود دو اسم را به دو فرد تفسیر کرد.
ثالثا اگر دو اسم را به دو فرد تفسیر کنیم باید صفات جسمی ذکر شده را هم بر هر دو فرد منطبق بدانیم چون حضرت دارند صفات جسماني رجلی را بیان می کنند که دارای دو فرد است، در حالیکه ممکن نیست دو نفر دارای صفات جسمي یکسان باشند و تازه پیروان احمد نیز قائلند که صفات جسمي امام مهدی علیه السلام با مهدی اول یکسان نیست.
رابعا وقتی امام دارند درباره بزرگترین مساله تاریخ بشریت یعنی قیام بر ضد ستمگران عالم توضیح می دهند و نشانه های جسمی رهبر آن را اینچنین واضح
ص: 148
بیان می کنند، چرا باید نسبت به شخص او اینقدر رمزگونه سخن بگویند که تا 1400 سال هیچ کس مقصود ایشان را نفهمد الا احمد الحسن؟ این در حالیست که حضرت از این جهت صفات آن رجل را بیان می کنند که برای ما قابل تشخیص باشد، و از همین روی، اول صفات جسمانی وی را توضیح می دهند که با کس دیگری اشتباه نشود و هر کسی نتواند مدعی قائمیت شود؛ حال آیا معقول است در عین حال در مورد شخص آن مرد این طور مبهم سخن بگویند؟
خامسا مراد از مخفی بودن نام احمد، این است که اسم رایجی برای قائم نیست همچنانکه اسم احمد برای پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله رایج نبود.
و جواب این شبهه که اگر احمد، اسم مخفی بوده چرا حضرت به زبان آورده اند، این است که اولا اگر حضرت فقط می فرمودند اسمی دارد که مخفی است و آن را بازگو نمی کردند چه فایده ای بر آن مترتب بود؟ زیرا وقتی ما ندانیم که اسم مخفی آن حضرت چیست به چه درد ما می خورد؟ پس بازگو کردن آن با مخفی بودنش - به معنای رایج نبودن - منافاتی ندارد همچنانکه در بعضی روایات به نام محمد برای امام زمان علیه السلام تصریح شده و در ادامه از به زبان آوردن این نام نهی شده است که این نیز منافاتی ندارد زیرا بالآخره ما باید نام امام دوازدهم علیه السلام را بدانیم لذا روایت آن را بیان می کند و بعد تذکر می دهد که آن را به زبان نیاورید.
ص: 149
ثانيا حضرت نمی فرمایند: احمد نام مخفی است: «اسم خفی»، بلکه با فعل مضارع می گویند نامی است که مخفی می گردد: «اسم يخفی» یعنی من الآن این نام را می گوییم ولی به مرور زمان پوشیده می گردد، و این دقیقا به همان معنای از رواج افتادن است که در بالا توضیح دادیم.
روایت سوم) قائمی که فرزند ندارد:
«دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَهَ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ إِمَامٌ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ إِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لاَ یَکُونُ اَلْإِمَامُ إِلاَّ وَ لَهُ عَقِبٌ فَقَالَ أَ نَسِیتَ یَا شَیْخُ أَمْ تَنَاسَیْتَ لَیْسَ هَکَذَا قَالَ جَعْفَرٌ علیه السلام إِنَّمَا قَالَ جَعْفَرٌ علیه السلام لاَ یَکُونُ اَلْإِمَامُ إِلاَّ وَ لَهُ عَقِبٌ إِلاَّ اَلْإِمَامَ اَلَّذِی یَخْرُجُ عَلَیْهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ لاَ عَقِبَ لَهُ فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَکَذَا سَمِعْتُ جَدَّکَ یَقُولُ»(1)
یاران احمد می گویند این حدیث مطابق ادعای ماست که امام حسین علیه السلام بعد از مهدی دوازدهم می آیند، زیرا طبق روایات متعدد امام دوازدهم علیه السلام دارای فرزند هستند، پس مراد از آن قائمی که فرزند ندارد مهدی و قائم دوازدهم می باشد.
غافل از اینکه:
اولا در این روایت تصریح شده آن کسی که امام حسین علیه السلام بعد از او می آیند امام می باشد: «لاَ يَكُونُ الإمَامُ إِلاَّ وَلَهُ عَقِبٌ إِلاَّ الإمَامَ الَّذِي يَخْرُجُ
ص: 150
عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ» و حال آنکه مهدی ها امام نیستند. و اگر بگویند منظور امام عام است نه خاص جوابشان اینست که اگر براستی مهدی ها امام به معنای عام هستند، چطور پیروان احمد، همه مقامات امام به معنای خاص را برای او قائلند، و حتی تصریح می کنند که او امام سیزدهم است؟ و ظاهرا یادشان رفته که خود احمد، با تمسک به نسخه بدل حديث لوح، خود را دوازدهمین وصی رسول خدا می داند که همه در یک ردیف قرار دارند.
اینها به کنار، مرز بین امام عام و امام خاص چیست و آن دو چه تفاوت هایی با هم دارند؟ در هیچ روایتی جواب این سوال را پیدا نخواهید کرد چون چنین چیزی اصلا مطرح نشده است.
ثانيا در این حدیث سخن از امامت امام رضا علیه السلام است که دارای امامت خاص می باشند و به جمله مورد نظر هم در همین راستا استدلال شده است، پس تاویل آن به امامت لغوی یا عام معقول نیست.
همچنین اگر مراد امامت به معنای عام باشد شامل همه انبیاء الهی نیز می شود در حالیکه بعضی پیامبران هم فرزند نداشته اند مانند حضرت خضر علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام، پس چطور امام رضا علیه السلام می فرمایند فقط یک امام فرزند ندارد که او قائم و مهدی دوازدهم است؟ لذا در می یابیم مراد ایشان امامت به معنای خاص می باشد.
قرینه سوم اینست که واقفه به این علت حدیث را در مقابل امام رضا عليه السلام تقطیع کردند که فساد عقیده خودشان را مخفی کنند زیرا آنها قائل بودند
ص: 151
که موسی بن جعفر عليه السلام همان قائم است در حالیکه امام صادق عليه السلام فرموده بودند آن امامی که قائم است و حسین بن علی در زمان او خروج می کند عقب ندارد و حال آنکه امام کاظم عليه السلام دارای فرزندان زیادی بودند، پس عمدا آخر حدیث را حذف کردند تا فساد عقیده خود را مخفی نمایند، برای همین امام رضا عليه السلام به او گفتند فراموش کرده ای یا خود را به فراموشی میزنی. پس امام رضا عليه السلام با این مچ گیری و ابطال قائمیت موسی بن جعفر عليه السلام می خواستند امامت خود را ثابت نمایند در حالیکه ایشان امام به معنای خاص بوده اند.
ثالثا مساله فرزند داشتن امام دوازدهم عليه السلام ثابت نیست، و آنچه این گروه بدان استدلال می کنند در جای دیگر پاسخ داده شده است.
رابعا بر فرض که روایات فرزند داشتن امام دوازدهم عليه السلام ثابت باشد، با این حديث تعارض می کند، و نمی شود دو حدیث متعارض هر دو به نفع این فرقه استفاده شود. چون ثابت شد که منظور از امام بدون فرزند در این حدیث، امام اصطلاحی به معنای خاص است. همه اینها در صورتی است که «عقب» را به معنای فرزند بگیریم اما ممکن است عقب در اینجا به معنای خلیفه از نسل باشد، زیرا آنچه برای یک امام حائز اهمیت است، صرف وجود فرزند نیست بلکه وجود فرزندی است که بعد از پدر، امامت وی را ادامه دهد، و این حدیث دارد همین را برای امام دوازدهم عليه السلام رد می کند و می گوید ایشان خلفی از نسل خود ندارد و بعد از او امام حسین عليه السلام خواهند بود.
ص: 152
همچنانکه خود امام رضا عليه السلام در حدیث دیگری فرمودند: امام نمی میرد الا خلف بعد از خود را می بیند: «قُلْتُ لِأَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَدْ بَلَغْتَ مَا بَلَغْتَ وَ لَیْسَ لَکَ وَلَدٌ فَقَالَ یَا عُقْبَهُ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ یَمُوتُ حَتَّی یَرَی خَلَفَهُ مِنْ بَعْدِهِ»(1)
و نیز امام موسی عليه السلام با وجود داشتن 18 پسر(2)، خلف خود را امام رضا عليه السلام می دانند: «إِنَّ جَعْفَراً عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَ یَقُولُ سَعِدَ اِمْرُؤٌ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یَرَی خَلَفَهُ مِنْ نَفْسِهِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ فَقَالَ هَذَا وَ قَدْ أَرَانِیَ اَللَّهُ خَلَفِی مِنْ نَفْسِی»(3)
و اینها در کنار روایاتی است که تصریح می کند یا از آن بدست می آید امام حسين علیه السلام بعد از امام دوازدهم عليه السلام رجعت می کنند نه قائم دوازدهم، از جمله:
1) بعد از امام دوازدهم منتصر و بعد از او سفاح خواهند آمد: «کَمْ یَقُومُ اَلْقَائِمُ فِی عَالَمِهِ قَالَ تِسْعَ عَشْرَهَ سَنَهً ثُمَّ یَخْرُجُ اَلْمُنْتَصِرُ فَیَطْلُبُ بِدَمِ اَلْحُسَیْنِ وَ دِمَاءِ أَصْحَابِهِ فَیَقْتُلُ وَ یَسْبِی حَتَّی یَخْرُجَ اَلسَّفَّاحُ»(4) و در نسخه دیگری تصریح شده که مراد از منتصر، امام حسین علیه السلام می باشند: «وَ هَلْ تَدْرِی مَنِ اَلْمُنْتَصِرُ ... اَلْمُنْتَصِرُ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ»(5)
ص: 153
پیروان احمد الحسن می گویند این حدیث درست است ولی مرادش اینست که امام حسین علیه السلام بعد از مهدی دوازدهم می آید، در حالیکه این حرف صحیح نیست زیرا روایت می گوید: رجعت امام حسین علیه السلام بعد از قائم است در حالیکه در روایات ما لقب «القائم» علم بر کسی است که با قیام خود حکومت عدل جهانی تشکیل می دهد که طبق عقیده شیعه، او امام دوازدهم است و طبق زعم احمد الحسن، او مهدی اول می باشد، و بالآخره ربطی به مهدی دوازدهم ندارد.
از طرفی احمد و پیروانش اصرار دارند که مساله دوازده مهدی و دوازده قائم بعد از امام دوازدهم از مختومات و اسرار مخفی بوده که احمد آن را کشف کرده، پس چطور ممکن است سوال راوی در مورد قائم دوازدهم باشد که طبق ادعای احمد، امام حسین علیه السلام بعد از او رجعت خواهند نمود؟
2) امام حسین علیه السلام قبل از شهادت به اصحابش فرمود: من اولین کسی هستم که زمین برایم شکافته شده، بیرون می آیم و این بیرون آمدن من همزمان با خروج امير المومنین و قیام قائم ما و زنده شدن رسول خداست ... سپس محمد صلی الله علیه و آله پرچم و شمشیرش را به قائم ما می دهد:
«قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ ... فَأَكونُ أوَّلَ مَن تَنشَقُّ عَنهُ الأَرضُ ، فَأَخرُجُ خَرجَةً يُوافِقُ ذلِكَ خَرجَةَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام و قِيامَ قائِمِنا ، و حَياةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله... و لَيَنزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وعَلِيٌّ و أنَا وأخي ، و
ص: 154
جَميعُ مَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ في حَمولاتٍ مِن حَمولاتِ الرَّبِّ ؛ خَيلٍ بُلقٍ مِن نورٍ ، لَم يَركَبها مَخلوقٌ ثُمَّ لَيَهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله لِواءَهُ ، و لَيَدفَعَنَّهُ إلى قائِمِنا مَعَ سَيفِهِ ثُمَّ إِنَّا نَمْکُثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ»(1)
3) از امام صادق علیه السلام پرسیدند اولین کسی که از قبر خارج می شود کیست؟ فرمود: حسین که پشت سر قائم خارج می شود: «قِيلَ لَهُ: مَنْ أَوَّلُ مَنْ يَخْرُجُ؟ قَالَ: «اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ، يَخْرُجُ عَلَى أَثَرِ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السلام»(2)
4) امام حسین علیه السلام در زمان حجت رجعت نموده و بعد از وفات وی، بدن او را غسل می دهد: «هَذَا اَلْحُسَیْنُ قَدْ خَرَجَ. حَتَّی لاَ یَشُکَّ اَلْمُؤْمِنُونَ فِیهِ، وَ أَنَّهُ لَیْسَ بِدَجَّالٍ وَ لاَ شَیْطَانٍ، وَ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ، فَإِذَا اِسْتَقَرَّتِ اَلْمَعْرِفَهُ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ جَاءَ اَلْحُجَّهَ اَلْمَوْتُ، فَیَکُونُ اَلَّذِی یُغَسِّلُهُ وَ یُکَفِّنُهُ وَ یُحَنِّطُهُ وَ یَلْحَدُهُ فِی حُفْرَتِهِ وَ لاَ یَلِی اَلْوَصِیَّ إِلاَّ اَلْوَصِیُّ»(3)
ممکن است کسی اشکال کند که در این روایت گفته وصی را باید وصی غسل دهد و بر فرض، مهدی های دوازده گانه امام به معنای خاص نباشند ولی وصی که هستند پس مهدی اول می تواند امام دوازدهم را غسل دهد چون هر دو وصی هستند و مهدی دوازدهم هم توسط امام حسین علیه السلام غسل داده می شود چون هر دو وصی هستند.
ص: 155
اما جواب اینست که اولا همانطور که گذشت در روایات متواتر تعداد اوصیاء دوازده تن معین شده پس مهدی های دوازده گانه وصی نیستند، ثانیا در بعضی نسخه ها تصریح شده که وصیی مثل وصی قبلی باید او را غسل دهد: «لاَ یَلِی اَلْوَصِیَّ إِلاَّ اَلْوَصِیُّ مثله»(1) و قطعا مهدی دوازدهم - بر فرض ثبوتش - پایین تر از امام حسین علیه السلام است. لذا نتیجه می گیریم که حضرت حسین علیه السلام کسی که مثل خودش دارای امامت به معنای خاص باشد را غسل خواهد داد که همان امام دوازدهم علیه السلام می باشد.
ثالثا تعبير روایت اینست که امام حسين علیه السلام حضرت حجت را غسل می دهند: «أَنَّهُ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، جَاءَ اَلْحُجَّهَ اَلْمَوْتُ، فَیَکُونُ الَّذِی یُغَسِّلُهُ» و طبق روایات فراوان، «حجت» نام اختصاصی امام دوازدهم علیه السلام می باشد.
5) حضرت حسین علیه السلام با هفتاد پیامبر رجعت می کند و قائم انگشتر را به او می دهد و حسین او را غسل و کفن و دفن می نماید: «یُقْبِلُ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أَصْحَابِهِ اَلَّذِینَ قُتِلُوا مَعَهُ وَ مَعَهُ سَبْعُونَ نَبِیّاً کَمَا بُعِثُوا مَعَ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیه السلام فَیَدْفَعُ إِلَیْهِ اَلْقَائِمُ علیه السلام اَلْخَاتَمَ فَیَکُونُ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هُوَ اَلَّذِی یَلِی غُسْلَهُ وَ کَفَنَهُ وَ حَنُوطَهُ (وَ یُوَارِی بِهِ فِی حُفْرَتِهِ)»(2)
البته پیروان احمد الحسن می گویند مراد این روایات اینست که امام حسین علیه السلام مهدی دوازدهم را غسل می دهد. اما این درست نیست زیرا در کتاب
ص: 156
«لوح و قلم» ثابت کرده ایم که مهدی اول امام نیست پس نمی تواند امام دوازدهم علیه السلام را غسل دهد، در نتیجه آن کسی که امام حسین علیه السلام وی را غسل می دهند امام دوازدهم علیه السلام است نه مهدی دوازدهم
6) امام حسین علیه السلام فرمودند: زمانیکه قائم ما ظهور کرد خدا ما را زنده می کند ... پرسیدند قائمتان کیست؟ فرمودند: حجة بن الحسن:
قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىُّ بْنُ ابی طَالِبٍ قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ بِلَيْلَةٍ وَاحِدَةً ... ثُمَّ یُخْرِجُناَ اللَّهُ وَ إیَّاکُمْ حینَ یَظْهَرُ قَائِمُنَا ، فینْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ ، وَ أَنا وَ أنْتُمْ نُشَاهِدُهُمْ فی السَّلاسِلِ وَ الاَْغْلاَلِ وَ أَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ فَقيلَ لَهُ: مَن قائِمُكُم يَابنَ رَسولِ اللّه؟ قال: اَلسَّابِعُ مِنْ وُلْدِ ابنی مُحَمَّدِ بْنِ عَلی الْبَاقِرِ وَ هُوَ الْحُجَّهُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلی بْنِ مُحَمَّد بْن عَلِیّ بْن مُوسی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد بْنِ عَلی : ابنی ، وَ هُوَ الَّذِی یَغیبُ مُدَّهً طَویلَهً ، ثُمَّ یَظْهَرُ ویمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا ، کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما»(1)
7) امام صادق علیه السلام فرمودند: لشکر مهدی، سفیانی را می کشند و سپس حسین بن على علیه السلام ظهور می نماید:
«قالَ المُفَضَّلُ:یا سَیِّدی ثُمَّ ماذا یَعمَلُ المَهدِیُّ علیه السلام؟ قالَ علیه السلام: تثَوِّرُ سَرایاهُ إلَی السُّفیانِیِّ إلی دِمَشقَ، فَیَأخُذونَهُ ویَذبَحونَهُ عَلَی الصَّخرَهِ ثم
ص: 157
یَظْهَرُ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام فِی اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ صِدِّیقٍ ، وَ اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ رَجُلًا - أَصْحَابِهِ الَّذِینَ قُتِلُوا مَعَهُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ».(1)
و قطعا سفیانی بدست کسی که حکومت عدل جهانی تشکیل می دهد کشته خواهد شد.
البته بعضی پیروان احمد می گویند: «ثم» به معنای سپس، می تواند به معنای مدت خیلی زیادی باشد که منطبق با زمان مهدی دوازدهم است، ولی جواب این سخن در کتاب «لوح و قلم» آمده که اولا «ثم» برای فاصله بسیار طولانی استفاده نمی شود و ثانیا گویش حدیث کاملا ظهور در پیوستگی آن وقایع مذکور دارد.
8) اولین کسی که رجعت می کند امام حسین علیه السلام است، به ضمیمه روایتی که تصریح می کند سلمان به هنگام رجعت، دوران م ح م د فرزند حسن عسگری علیه السلام را درک می نماید:
«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یَکُرُّ إِلَی اَلدُّنْیَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَصْحَابُهُ»،(2) «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یَکُرُّ فِی اَلرَّجْعَهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ»(3) ، «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یَرْجِعُ لَجَارُکُمُ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ،فَیَمْلِکُ حَتَّی تَقَعَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ مِنَ اَلْکِبَرِ»(4)، «اَوَّلُ مَن
ص: 158
تَشَقُّ الاَرضُ عَنهُ و یَرجَعُ اِلیَ الدُّنیا الحُسَینَ بنُ علیٍّ علیه السلام»(1)، «قَالَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِأَصْحَابِهِ ... فأَكُونَ أَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ اَلْأَرْضُ عَن».(2)
و: ... ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ ... یَا سَلْمَانُ إِنَّکَ مُدَارِکُهُمْ وَ مِثْلُکَ مَنْ تَوَالاَهُمْ لِحِفْظِ اَلْمَعْرِفَهِ»(3)
9) امام حسين علیه السلام پدر مهدی است که بعد از او می آید و از مهدی افضل است: «ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ: یَا سَلْمَانُ ، مَهْدِیُّ أُمَّتِی اَلَّذِی یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً مِنْ وُلْدِ هَذَا. إِمَامُ بْنُ إِمَامٍ، عَالِمُ بْنُ عَالِمٍ، وَصِیُّ بْنُ وَصِیٍّ، أَبُوهُ اَلَّذِی یَلِیهِ إِمَامٌ وَصِیٌّ عَالِمٌ. قَالَ: قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اَللَّهِ ، اَلْمَهْدِیُّ أَفْضَلُ أَمْ أَبُوهُ قَالَ: أَبُوهُ أَفْضَلُ مِنْهُ»(4)
البته یاران احمد درباره این حدیث اشکالی دارند که در ادامه پاسخ آن بیان می شود.
روایت چهارم) مدت حکومت قائم:
در این باره چند دسته روایت نقل شده:
دسته یکم) نوزده سال - سیصد و نه سال:
ص: 159
در کتاب غیبت نعمانی کلا چهار روایت پیرامون مدت حکومت قائم ثبت شده که در سه تا از آنها می گوید: قائم نوزده سال و چند ماه حکومت می کند: «یَمْلِکُ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ تِسْعَ عَشْرَهَ سَنَهً وَ أَشْهُراً»(1) و در یک روایت می گوید مدت قیام قائم از روز قیامش تا روز وفاتش نوزده سال است و بعد از آن مردی از ما سیصد و نه سال حکومت می نماید: «وَ اَللَّهِ لَیَمْلِکَنَّ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ ثَلاَثَمِائَهِ سَنَهٍ وَ ثَلاَثَ عَشْرَهَ سَنَهً وَ یَزْدَادُ تِسْعاً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ بَعْدَ مَوْتِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ لَهُ وَ کَمْ یَقُومُ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی عَالَمِهِ حَتَّی یَمُوتَ فَقَالَ تِسْعَ عَشْرَهَ سَنَهً مِنْ یَوْمِ قِیَامِهِ إِلَی یَوْمِ مَوْتِهِ»(2)
و یاران احمد می خواهند آن مرد دوم را قائم دیگری معرفی نمایند، در حالیکه آن مرد از اهل بیت در نسخه تفسیر عیاشی و اختصاص مفید و مختصر البصائر با این قید ذکر شده که: بعد از وفاتش سیصد و نه سال حکومت می کند «وَاللهِ لَيَمْلِكَنَّ رَجُلٌ مِنّا أَهْل البَيْتِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلاثَمائَةَ سَنَةٍ وَيَزْدَادُ تِسْعاً»،(3) و این دقیقا بر امام حسین علیه السلام صدق می کند که بعد از وفات رجعت خواهند نمود و طبق روایات متعدد - که قبلا ذکر کردیم - بعد از امام دوازدهم علیه السلام حکومت می نمایند، و اتفاقا در ادامه روایت عیاشی و اختصاص
ص: 160
مفید تصریح می کند که بعد از وفات قائم، منتصر رجعت می نماید که همان حسین است: «قُلْتُ لَهُ فَیَکُونُ بَعْدَ مَوْتِهِ اَلْهَرْجُ قَالَ نَعَمْ خَمْسِینَ سَنَهً ثُمَّ یَخْرُجُ اَلْمُنْتَصِرُ إِلَی اَلدُّنْیَا فَیَطْلُبُ بِدَمِهِ وَ دِمَاءِ أَصْحَابِهِ...هَلْ تَدْرِی مَنِ اَلْمُنْتَصِرُ ... اَلْمُنْتَصِرُ اَلْحُسَیْنُ».
اما در روایت دیگری تصریح شده که خود قائم سیصد و نه سال حکومت می کند:
«إِنَّ اَلْقَائِمَ یَمْلِکُ ثَلاَثَمِائَهٍ وَ تِسْعَ سِنِینَ کَمَا لَبِثَ أَهْلُ اَلْکَهْفِ فِی کَهْفِهِمْ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»،(1) و لازمه جمع بین این دو آنست که بگوییم چند قائم وجود دارد که یکی نوزده سال و یکی سیصد و نه سال حکومت می نماید.
ولی این جمع به چند علت صحیح نیست:
اولا در روایت قبل تصریح شده شخصی که سیصد و نه سال حکومت می کند بعد از وفات زنده می شود و بعد تصریح می کند که او همان امام حسین علیه السلام است پس با این روایت تعارض دارد و قابل جمع نیست.
ثانيا هر دو راوی در این دو روایت دارند از قائم معهود یعنی همان کسی که دنیا را پر از عدل و داد می کنند می پرسند لذا معنا ندارد که امام از دو قائم جواب داده باشند.
ص: 161
ثالثا راوی این روایت ابو الجارود رئیس مذهب زیدیه است که نزد شیعه اعتباری ندارد. و غیر از اینها متن روایت نیز دارای مطالبی است که اعتبار آن را هر چه بیشتر زیر سوال می برد، از جمله:
الف) مدت حکومت قائم را به مدت خوابیدن اصحاب کهف تشبیه می کند در حالیکه هیچ وجه شبهی بین این دو نیست.
ب) ابتدا می گوید سیصد و نه سال حکومت می کند بعد وقایع قبل از تشکیل حکومت را بیان می نماید، مثل اینکه جهان را پر از عدل و داد می کند، شرق و غرب عالم را فتح می نماید، اینقدر از مردم می کشد تا کسی غیر از مسلمان باقی نماند، و ...: «إِنَّ اَلْقَائِمَ یَمْلِکُ ... یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً ... وَ یَفْتَحُ اَللَّهُ لَهُ شَرْقَ اَلْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا وَ یُقْتَلُ اَلنَّاسُ حَتَّی لاَ یَبْقَی إِلاَّ دِیْنُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَسِیرُ بِسِیرَهِ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُد...»(1) در حالیکه به صورت طبیعی، اول باید وقایع قبل از قیام را می فرمود بعد مدت حکومت را بیان می کرد.
البته در یک روایت تصریح شده که امام حسین علیه السلام بعد از رجعت چهل سال می مانند: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یَکُرُّ فِی اَلرَّجْعَهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، وَ یَمْکُثُ فِی اَلْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَهً، حَتَّی یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ»،(2) و این با روایت سیصد و نه سال ناسازگار است، اما یقینا مراد این روایت از چهل سال، به حسابی غیر حساب سال های عادی می باشد چون در ادامه تصریح می کند که
ص: 162
در این مدت طولانی ابروهای حضرت از شدت پیری بر چشمانشان می افتد «أَرْبَعِینَ سَنَهً، حَتَّی یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ» در حالیکه کسی در این مدت اینقدر پیر نمی شود، لذا می توان مراد از چهل سال را همان سیصد و نه سال عادی گرفت.
اما راجع به روایات 19 سال نیز این نکته بیان نشده که آیا طبق سالهای عادی محاسبه گشته یا سالهای غیر عادی، زیرا همانطور که در دسته دوم خواهید دید، گذران سال های حکومت امام زمان علیه السلام غیر عادی معرفی گشته است.
دسته دوم) هفت سال معادل هفتاد سال:
در روایات دیگری آمده که مقدار حکومت قائم هفت سال است که هر سال آن به اندازه ده سال طول می کشد در نتیجه میزان حکومت ایشان طبق سال های عادی هفتاد سال می شود، از جمله:
الف) «کَم یَملِکُ القائِمُ علیه السلام قالَ: سَبعَ سِنینَ،تَطولُ لَهُ الأَیّامُ وَاللَّیالی حَتّی تَکونَ السَّنَهُ مِن سِنیهِ مِقدارَ عَشرِ سِنینَ مِن سِنیکُم فَیَکونُ سِنو مُلکِهِ سَبعینَ سَنَهً مِن سِنیکُم هذِهِ»(1)
ب) «إذا قَامَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ... فَيَمْكُثُ عَلَى ذَلِكَ سَبْعَ سِنِينَ مقدار كُلِّ سَنَةٍ عَشْرُ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ، ثُمَّ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ»! (2)
ص: 163
ج) «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَمْ یَمْلِکُ اَلْقَائِمُ قَالَ سَبْعَ سِنِینَ یَکُونُ سَبْعِینَ سَنَهً مِنْ سِنِیکُمْ هَذِهِ».(1)
اما قسمت اول این روایات مطابق بیشتر روایات اهل سنت است که مدت حکومت مهدی را هفت سال معرفی می کنند، از جمله:
در اسعاف الراغبین می نویسد: اکثر روایات بر این متفق است که مهدی هفت سال حکومت می کند: «و أكثر الروایات متفقة على تحقيق ملکه سبع سنين».(2)
نیز ابن حجر می گوید: آنچه احادیث بر آن اتفاق نظر دارند اینست که مهدی بدون شک هفت سال حکومت می کند و ابو الحسين گفته این مطلب دارای استفاضه و تواتر است: «إِنَّ الَّذِي اتَّفَقَتْ عَلَيْهِ الْأَحَادِيثِ أَنَّهُ يَمْلِكُ سَبْعَ سِنِينَ مِنْ غَيْرِ شَكٍّ . وَ نُقِلَ عَنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْآجُرِّيُّ : اسْتَفَاضَةِ الْأَخْبَارِ وَ تواترها بِأَنَّهُ يَمْلِكُ سَبْعَ سِنِينَ».(3)
همچنین در «علامات المهدي المنتظر» می نگارد: اکثر و اشهر روایات می گویند که مهدی هفت سال حکومت می کند: «يَملک سَبْعَ سِنِينَ ، هَذِهِ أَكْثَرُ الرِّوَايَاتِ وَ أَشَهْرِهَا».(4)
ص: 164
در نتیجه می توان چنین گفت که دوران حکومت امام زمان علیه السلام طولانی بوده، ولی اهل بیت علیهم السلام به جهت تقیه و موافقت با روایات عامه، اینطور بیان کرده اند که مدت حکومت ایشان هفت سال است که معادل هفتاد سال می باشد، لذا این روایات در صدد بیان مدت واقعی حکومت مهدوی نیستند.
دسته سوم) مدت بسیار طولانی:
در روایاتی چنین آمده که مردم در زمان حکومت قائم آنقدر عمر می کنند که پسر هزارم خود را ببینند و این از زمان بسیار طولانی خبر می دهد: «إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ... یُعَمَّرُ الرَّجُلُ فِی مُلْکِهِ، حَتَّی یُولَدَ لَهُ أَلْفُ ذَکَرٍ، لَا یُولَدُ فِیهِمْ أُنْثَی»(1)
البته ظاهرا مراد از پسر در این حدیث، فرزند بی واسطه نیست و الا باید عمر خود مرد خیلی بیشتر از هزار سال برسد تا بتواند دارای هزار فرزند شود پس منظور پسر و نوه و نبیره است. گفته نشود خوب شاید یک مرد همسران زیادی دارد که همزمان مدام پسر به دنیا می آورند، زیرا این حدیث در مقام بيان عمر طولانی افراد، تولد هزار پسر را مطرح نموده است لذا نظرش صورت عادی زندگی است نه اینکه مثلا هر مردی 500 زن موقت بگیرد و هر کدام دو پسر برایش بیاورند.
اما اشکالی که در این روایت هست اینکه می گوید برای مرد هزار پسر متولد می شود و یک دختر هم متولد نمی شود: «حَتَّی یُولَدَ لَهُ أَلْفُ لا يُولَدُ
ص: 165
فِیهِمْ أُنْثَی»، و حال آنکه تولد این همه پسر بدون تولد حتی یک دختر، ازدواج ایشان را با بحران جدی روبرو می کند بلکه اصلا امکان ازدواج آنها فراهم نیست و دنیا بر پسران جهنم می شود. لذا مضمون این روایت قابل پذیرش نیست.
ولی به هر حال، اصل طولانی بودن، با روایات هفتاد و سیصد سازگاری دارد و قابل جمع می باشد.
دسته چهارم) چهل سال:
در این زمینه همین دو روایت را یافتم که اولی بدون سند ذکر شده است و دومی نیز دارای نسخه بدل می باشد:
«یَمْلِکُ مَا بَیْنَ اَلْخَافِقَیْنِ أَرْبَعِینَ عَاماً»(1)
«الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی یَعْمُرُ عُمُرَ خَلِیلِ الرَّحْمَنِ، یَقُومُ فِی النَّاسِ وَ هُوَ ابْنُ ثَمَانِینَ(2) سَنَةً وَ یَمْکُثُ فِیهَا أَرْبَعِینَ سَنَةً، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»،(3) اما همین روایت در غیبت طوسی کمی متفاوت و فاقد مدت حکومت ثبت شده است:
ص: 166
«إِنَّ وَلِيَّ اَللَّهِ يُعَمَّرُ عُمُرَ إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلِ عِشْرِينَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ وَ يَظْهَرُ فِي صُورَةِ فَتًى مُوَفَّقٍ اِبْنِ ثَلاَثِينَ سَنَةً»(1)
همچنانکه در غیبت نعمانی نیز با همین سند، مدت حکومت ذکر نشده، اما این قید آمده که عمر ابراهیم را قبل از غیبتش دارد و این با هیچ عقیده ای سازگار نیست:
«الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی یُعَمَّرُ عُمُرَ الْخَلِیلِ عِشْرِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ یُدْرَی بِهِ ثُمَّ یَغِیبُ غَیْبَهً فِی الدَّهْرِ وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ شَابٍّ مُوفِقٍ ابْنِ اثْنَتَیْنِ وَ ثَلَاثِینَ سَنَهً حَتَّی تَرْجِعَ عَنْهُ طَائِفَهٌ مِنَ النَّاسِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»(2).
بله ممکن است گفته شود مراد از صد و بیست سال، نهایت عمر طبیعی افراد آن دوران بوده، و منظور حديث آنست که مردم تا گذشت عمر طبیعی حضرت منتظر او هستند و وجود وی را قبول دارند اما از این مقدار که گذشت عده ای در این عمر طولانی شک نموده، از عقیده به وجود امام دوازدهم عليه السلام بر می گردند. در نتیجه مراد از «یدری به» یعنی: «لا شک فیه» یا: «لا ينسی ذكره» .
ص: 167
و این در کنار به هم ریختگی متن است زیرا می گوید ظهور می کند تا اینکه عده ای از او بر می گردند در حالیکه باید بر عکس این می گفت، و شاید اشتباه از نساخ باشد.
همچنانکه سن ظهور در غیبت طوسی سی سال، در غیبت نعمانی سی و دو سال(1) و در روایت اول طبق نسخه تحقیق شده هشتاد سال و طبق نسخه بدلش سی سال ذکر شده است.
ولی به هر حال، یک روایت با یک سند، سه جور ثبت شده و در دو نسخه مدت حکومت ذکر نگشته، لذا قابل اثبات نیست.
غیر از اینکه مدت چهل سال نیز مطابق با دسته ای از روایات اهل سنت می باشد،(2) لذا این دو دسته از احادیث نیز قابل اعتماد نمی باشند.
نتیجه نهایی: عموم روایاتی که درباره مدت حکومت امام زمان علیه السلام وارد شده، قابل اعتماد نیستند و این از جهات مختلفی از جمله: تعداد کم، تعارض متن،(3) و موافقت عده ای از آنها با روایات اهل سنت است، و در هر صورت، چنین مطلبی از آنها در نمی آید که تعداد قائم این امت بیش از یکی می باشد.
ص: 168
روایت پنجم) قائم جوان می آید و شما منتظر پیر مردی هستید:
در این زمینه روایاتی وجود دارد:
«لَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ لَأَنْکَرَهُ النَّاسُ ، لِأَنَّهُ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ شَابّاً مُوَفَّقاً، لَا یَثْبُتُ عَلَیْهِ إِلَّا مَنْ قَدْ أَخَذَ اللهُ مِیثَاقَهُ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ» وَ فِی غَیْرِ هَذِهِ اَلرِّوَایَهِ أَنَّهُ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ اَلْبَلِیَّهِ أَنْ یَخْرُجَ إِلَیْهِمْ صَاحِبُهُمْ شَابّاً وَ هُمْ یَحْسَبُونَهُ شَیْخاً کَبِیراً»(1)
و: «الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی یُعَمَّرُ عُمُرَ الْخَلِیلِ عِشْرِینَ وَ مِائَهَ سَنَهٍ یُدْرَی بِهِ ثُمَّ یَغِیبُ غَیْبَهً فِی الدَّهْرِ وَ یَظْهَرُ فِی صُورَهِ شَابٍّ مُوفِقٍ ابْنِ اثْنَتَیْنِ وَ ثَلَاثِینَ سَنَهً»(2)
یاران احمد می گویند: حدیث اول می گوید شیعیان منتظر یک پیرمرد هستند اما می بینند یک جوان ظهور کرده است، حال آنکه شیعیان منتظر امام زمانی نیستند که پیر مرد باشد بلکه انتظار ظهور امامی را می کشند که سن پیران را دارد و صورت جوانان را، و روایت دارد همین را نفی می کند و می گوید آن کسی که قرار است ظهور کند واقعا جوان است؛ و حدیث دوم نیز می گوید سن آن جوان سی و دو سال است نه اینکه سنش هزار سال باشد و صورتش جوان؛ و اتفاقا دقیقا سالی که احمد الحسن دعوتش را اظهار نمود سی و دو ساله بود.
ص: 169
همچنانکه در دو حدیث دیگر آمده است:
صاحب شما جوان نورس است: «فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْتَ صَاحِبُنَا؟ فَقَالَ «إِنِّی لَصَاحِبِکُمْ» ثُمَّ أَخَذَ جِلْدَهَ عَضُدِهِ فَمَدَّهَا فَقَالَ «أَنَا شَیْخٌ کَبِیرٌ وَ صَاحِبُکُمْ شَابٌّ حَدَثٌ»(1)
سن صاحب این امر متجاوز از چهل سال نیست: «إِنَّ ... دِرْعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَکُونُ مِنَ اَلْقَائِمِ کَمَا کَانَتْ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُشَمَّرَهً کَأَنَّهُ تَرْفَعُ نِطَاقُهَا بِحَلَقَتْیِن وَ لَیْسَ[صَاحِبُ] هَذَا اَلْأَمْرِ مَنْ جَازَ أَرْبَعِین»(2)
و حدیث سوم کاملا صراحت دارد قائم جوانی نورس می باشد همچنانکه حدیث چهارم می گوید سنش کمتر از چهل سال است.
جواب حدیث اول: حديث اول خودش دو روایت است اولی با سند على بن ابی حمزه بطاننی که از سران واقفیه بوده و با کلمه «اَلذَّرِّ اَلْأَوَّلِ» به پایان می رسد، و دومی که بدون سند ذکر گشته و اتفاقا در منابع اهل سنت ثبت شده است(3)
ص: 170
اما در روایت اول می گوید وقتی امام به صورت جوان ظهور می کند همه مردم وی را انکار می نمایند: «لَأَنْکَرَهُ اَلنَّاسُ»، و مراد از «ناس» در روایات مربوط به امامت، اهل سنت می باشند و با توجه به اینکه نمی گوید عده ای از مردم بلکه می گوید همه مردم منکر او می شوند، برای ما اطمینان حاصل می شود که مراد از «ناس» اهل سنت هستند، پس این ربطی به شیعه ندارد. غیر از اینکه در آن نمی گوید آنها منتظر پیرمردی بوده اند.
و اما روایت دوم - که گفتیم در منابع اهل سنت نقل شده و در غیبت نعمانی سندی برایش ذکر نشده است - روایت منحصری است و طبق جستجوی ما هیچ حدیث دیگری با این مضمون وجود ندارد پس چطور است که یاران احمد با وجود رد خبر واحد به آن تمسک می نمایند؟
جواب حدیث دوم: ما راجع به سن سی و دو ذیل روایت قبل، این توضیح را دادیم که این حدیث با یک سند سه جور نقل شده است: در غیبت طوسی آمده سی سال،(1) در غیبت نعمانی آمده سی و دو سال و در کتاب دلائل الإمامة آمده هشتاد سال(2)، لذا هیچکدام قابل اثبات نیست، غیر از اینکه طبق تتبع ما، سن سی و دو در هیچ روایت دیگری نیامده و منحصر در همین نسخه از حدیث است.
ص: 171
جواب حدیث سوم و چهارم: هر چند ظاهر این روایت اینست که قائم جوان است اما این ظاهر متشابه در روایات متعدد توضیح داده شده که اگر ما می گوییم جوان است منظور جوان بودن صورت اوست نه سن او، از جمله:
الف) از امام رضا علیه السلام پرسیدم علائم قائم شما به هنگام خروج چیست؟ پاسخ دادند: علامتش اینست که سنش زیاد اما صورتش جوان می باشد به گونه ای که وقتی نگاه می کنی گمان می کنی چهل یا کمتر دارد: «قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام مَا عَلَامَاتُ القَائِمِ مِنْكُمْ إِذَا خَرَجَ قَالَ: عَلَامَتُهُ أَنْ يَكُونَ شَيْخَ اَلسِّنِّ شَابَّ اَلمَنْظَرِ حَتَّى إِنَّ اَلنَّاظِرَ إِلَيْهِ لَيَحْسَبُهُ اِبْنَ أَرْبَعِينَ سَنَةً أَوْ دُونَهَا، وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِهِ أَنْ لَا يَهْرَمَ بِمُرُورِ الأَيَّامِ وَاَللَّيَالِي حَتَّى يَأْتِيَهُ أَجَلُهُ»(1)
خوب می بینید که امام رضا علیه السلام اصلا علامت قائم را این می دانند که سنش زیاد ولی صورتش جوان است.
ممکن است یاران احمد بگویند مراد از این قائم امام دوازدهم علیه السلام می باشد و مراد آن روایاتی که بیان کردیم مهدی اول است که کار قیام به عهده اوست. غافل از آنکه در حدیث امام حسن علیه السلام پاسخ این توهم داده شده است:
ب) «مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلاَّ وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطَاغِیَهِ زَمَانِهِ إِلاَّ اَلْقَائِمَ اَلَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اَللَّهِ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ علیهاالسلام خَلْفَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ إِذَا خَرَجَ، ذَلِکَ اَلتَّاسِعُ مِنْ
ص: 172
وُلْدِ أَخِی اَلْحُسَیْنِ اِبْنُ سَیِّدَهِ اَلْإِمَاءِ یُطِیلُ اَللَّهُ عُمُرَهُ فِی غَیْبَتِهِ ثُمَّ یُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِی صُورَهِ شَابٍّ دُونَ أَرْبَعِینَ سَنَهً»(1)
در این روایت، امام حسن مجتبی علیه السلام توضیح می دهند آن قائمی که بیعت طاغوتی در گردنش نیست، عیسی پشت سرش نماز می خواند، که نهمین فرزند برادرشان حسین است، و مادرش کنیز است، همان قائم دارای عمر طولانی و غیبت است و وقتی می آید در صورت جوانی زیر چهل سال ظهور می نماید؛ و این مشخص می کند قائمی که قرار است قیام کند همان امام دوازدهم علیه السلام می باشند که صورت جوان دارند نه سن جوان.
ج) «إِنَّ فِی اَلْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ شَبَهاً مِنْ خَمْسَهٍ مِنَ اَلرُّسُلِ... فَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یُونُسَ بْنِ مَتی فَرُجُوعُهُ مِنْ غَیْبَتِهِ وَ هُوَ شابٌّ بَعْدَ کِبَرِ السِّنِّ»(2)
و همین روایت را شیخ طوسی اینگونه نقل کرده است: «وَ رُوِیَ فِی خَبَرٍ آخَرَ: أَنَّ فِی صَاحِبِ اَلزَّمَانِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ شَبَهاً مِنْ یُونُسَ رُجُوعُهُ مِنْ غَیْبَتِهِ بِشَرْخِ(3) اَلشَّبَابِ»(4)
ص: 173
در این حدیث تصریح شده که قائم آل محمد - که علم برای کسی است که قیام می کند - شباهتی به یونس دارد و آن اینکه وقتی از غیبتش باز می گردد با وجود سن بالا جوان می باشد نه اینکه واقعا جوان باشد.
د) «عَنِ اَلرَّیَّانِ بْنِ اَلصَّلْتِ قَالَ : قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ فَقَالَ أَنَا صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ لَکِنِّی لَسْتُ بِالَّذِی أَمْلَوهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ کَیْفَ أَکُونُ ذَلکَ عَلَی مَا تَرَی مِنْ ضَعْفِ بَدَنِی وَ إِنَّ اَلْقَائِمَ هُوَ اَلَّذِی إِذَا خَرَجَ کَانَ فِی سِنِّ اَلشُّیُوخِ وَ مَنْظَرِ اَلشَّبَابِ قَوِیّاً فِی بَدَنِهِ حَتَّی لَوْ مَدَّ یَدَهُ إِلَی أَعْظَمِ شَجَرَهٍ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَ لَوْ صَاحَ بَیْنَ اَلْجِبَالِ لَتَدَکْدَکَتْ صُخُورُهَا یَکُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ علیه السلام ذَاکَ اَلرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی یُغَیِّبُهُ اَللَّهُ فِی سِتْرِهِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ یُظْهِرُهُ فَیَمْلَأُ بِهِ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(1)
در این روایت، امام رضا علیه السلام توضیح می دهند آن قائمی که چهارمین فرزند من است و دارای غیبت می باشد، و همانی که زمین را پر از عدل و داد می نماید، اویی است که وقتی خروج می نماید دارای سن بالا ولی به صورت جوان است.
و با وجود این روایات روشنگر، انحراف و شیطنت یاران احمد بر ملا می شود که چگونه با تمسک به روایات مبهم و متشابه، صاحب خود را به دروغ، قائم آل محمد معرفی می نمایند.
ص: 174
نتیجه اینکه: این مضمون که مردم منتظر یک پیر مرد هستند اما جوانی صاحب آنها می باشد تنها در یک روایت بدون ذکر سند ثبت شده است و قابلیت اثبات مطلبی را ندارد.
روایت ششم) پدر مهدی که بعد از او می آید افضل از وی است:
«ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: يَا سَلْمَانُ، مَهْدِيُّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً مِنْ وُلْدِ هَذَا. إِمَامُ بْنُ إِمَامٍ، عَالِمُ بْنُ عَالِمٍ، وَصِيُّ بْنُ وَصِيٍّ، أَبُوهُ الَّذِي يَلِيهِ إِمَامٌ وَصِيٌّ عَالِمٌ. قَالَ: قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، الْمَهْدِيُّ أَفْضَلُ أَمْ أَبُوهُ قَالَ: أَبُوهُ أَفْضَلُ مِنْهُ».(1)
یاران احمد می گویند: مراد از مهدی در این روایت کیست که پدرش که بعد از او می آید افضل از وی است؟ هیچ جوابی برای این معما وجود ندارد الا اینکه بگوییم مراد از این مهدی، مهدی اول است که کار قیام را سامان می دهد و بعد پدرش امام دوازدهم علیه السلام می آیند که از او افضل هستند. اما هیچ دلیلی بر این برداشت وجود ندارد، بلکه در اینجا دو برداشت دیگر مطرح است:
الف) روایت در صدد بيان رجعت امام حسین علیه السلام است و ابتدا می فرماید: مهدی امت که جهان را پر از عدل و داد می کند از فرزندان حسین است - یعنی حسین پدر او می باشد - بعد می گوید و این پدر - یعنی امام حسین علیه السلام- که بعد از مهدی می آیند - یعنی رجعت می کنند - افضل از مهدی می باشند.
ص: 175
ب) مراد از «أَبُوهُ أَفْضَلُ مِنْهُ» پدر امام مهدی یعنی حضرت عسگری علیه السلام در رجعت هستند و مراد از افضل بودن ایشان از مهدی امت، افضلیت نسبی است که در ادامه همین روایت چنین بیان شده:
«لِلْأَوَّلِ مِثْلُ أُجُورِهِمْ کُلِّهِمْ، لِأَنَّ اللَّهَ هَدَاهُمْ بِهِ أَیُّمَا دَاعٍ دَعَا إِلَی هُدًی فَلَهُ أَجْرُهُ وَ مِثْلُ أُجُورِ مَنْ تَبِعَهُ، لاَ یَنْقُصُ ذَلِکَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً».
یعنی هر امامی نسبت به امام بعد از خودش از این جهت افضل است که خداوند بوسیله او سایرین را هدایت کرده است، چون هر امامی امام بر ائمه بعد از خود نیز هست، و هر کس به هدایتی دعوت کند اجر خود و مثل اجر کسانی که تابع او شده اند را خواهد داشت، بدون آنکه از آجر آنان کم شود. و اما از حيث های دیگر، امام مهدی علیه السلام افضل است، و در این باره ذیل حدیث بعدی بیشتر توضیح خواهیم داد.
بنابراین، واضح است که مقصود در این روایات تنها و تنها مولانا حجة بن الحسن العسگری علیه السلام می باشند و افضلیت مطرح شده در این روایت، ناظر به وجهی از مقامات ائمه علیهم السلام نسبت به یکدیگر است.
و اتفاقا پیامبر صلی الله علیه و آله با تاکید بر اینکه مهدی، امام فرزند امام است، عالم فرزند عالم است و وصی فرزند وصی هست، می خواهند مهدویت کسی که با واسطه خود را فرزند امام معرفی می کند رد نمایند. زیرا این نزد شیعه و سنی مشخص است که مهدی از نسل ائمه می باشد اما آنها قائلند که فرزند با واسطه
ص: 176
است که در آخر الزمان متولد می شود و پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهند همین انحراف را رد نمایند که خیر مهدی، امام بن امام، عالم بن عالم و وصی بن وصی می باشد.
با این توضیح، توجیه اشتباه یاران احمد روشن می شود که می گویند منظور از امام پسر امام و وصی پسر وصی، پسر با واسطه است که همان احمد می باشد.
روایت هفتم) آنکه قبل از مهدی است از او افضل است:
«قَالَتْ فَاطِمَةُ عليهاالسلام يَا رَسُولَ اللَّهِ ؛ فَأَيُّ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ سَمَّيْتُ أَفْضَلُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله أَخِی عَلِیٌّ أَفْضَلُ أُمَّتِی وَ حَمْزَهُ وَ جَعْفَرٌ هَذَانِ أَفْضَلُ أُمَّتِی بَعْدَ عَلِیٍّ وَ بَعْدَکِ وَ بَعْدَ اِبْنَیَّ وَ سِبْطَیَّ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ وَ بَعْدَ اَلْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِ اِبْنِی هَذَا وَ أَشَارَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و اله [بِیَدِهِ] إِلَی اَلْحُسَیْنِ علیه السلام مِنْهُمُ اَلْمَهْدِیُّ [وَ اَلَّذِی قَبْلَهُ أَفْضَلُ مِنْهُ اَلْأَوَّلُ خَیْرٌ مِنَ اَلْآخِرِ لِأَنَّهُ إِمَامُهُ وَ اَلْآخِرُ وَصِیُّ اَلْأَوَّلِ](1)»(2)
پیروان احمد می گویند: مهدی در این روایت غیر از امام دوازدهم است و الا معنا این می شود که امام حسن عسگری علیه السلام افضل از امام مهدی علیه السلام باشند در حالیکه طبق روایات، امام دوازدهم علیه السلام از پدرشان افضل هستند بنابر این، مراد از این مهدی، مهدی اول می باشد و مراد از شخص قبل از او امام دوازدهم علیه السلام است که از ایشان افضل می باشد.
ص: 177
جواب: اولا افضل بودن امام حسن عسگری علیه السلام از امام مهدی علیه السلام نسبی است و خود روایت هم این را توضیح داده که چون فرد قبلی، امام فرد بعدی است و فرد بعدی وصی فرد قبلی است، از این جهت کسی که قبل از مهدی است از او افضل می باشد.
غیر از اینکه روایاتی که درباره افضلیت ائمه از یکدیگر تعابیر مختلفی دارد که میتوان آنها را به 3 قسم تقسیم کرد و البته هیچ تعارضی با هم ندارند:
1- از یک حیث هر امامي افضل از امام بعد است چون امام او نیز هست؛ و این در روایت مورد بحث و روایت شماره قبل بیان شده.
2- از حیث دیگر قائم علیه السلام افضل از ائمه ی تسعه می باشد زیرا قائم و موعود الهی است؛ که این در روایات فراوان تذکر داده شده است: «قَائِمُهُمْ أَفْضَلُهُمْ».
3- و از حیث دیگری تمام ائمه علیهم السلام در فضل و منزلت یکسان می باشند؛ که در این مورد نیز روایات زیادی از اهل بیت علیهم السلام وارد شده، از جمله:
امام حسین علیه السلام می فرمایند: جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ای حسین! خداوند از صلب تو 9 امام برگزید که نهمین آنها قائم ایشان است و همه آنها در فضیلت و منزلت نزد خدای تعالی برابرند.
«دَخَلْتُ أَنَا وَ أَخِی عَلَی جَدِّی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَجْلَسَنِی عَلَی فَخِذِهِ وَ أَجْلَسَ أَخِیَ اَلْحَسَنَ عَلَی فَخِذِهِ اَلْآخَرِی ثُمَّ قَبَّلَنَا وَ قَالَ بِأَبِی أَنْتُمَا مِنْ إِمَامَیْنِ صالحین اِخْتَارَکُمَا اَللَّهُ مِنِّی وَ مِنْ أَبِیکُمَا وَ مِنْ أُمِّکُمَا وَ اِخْتَارَ مِنْ
ص: 178
صُلْبِکَ یَا حُسَیْنُ تِسْعَهَ أَئِمَّهٍ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ کُلُّهُمْ فِی اَلْفَضْلِ وَ اَلْمَنْزِلَهِ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَی سَوَاءٌ».(1)
ثانیا در چند سطر بالاتر از این در متن حدیث، به تعداد ائمه علیهم السلام تصریح شده که احمد جزوشان نیست: «أَنَا وَ أَخِی وَ اَلْأَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ»،(2) در حالیکه حضرت فاطمه علیهاالسلام در مورد افضل از همین ها سوال نموده اند و پیامبر صلی الله علیه و اله نیز از افضل از همین ها خبر داده اند.
ثالثا از کجا می گویید منظور از «اَلَّذِی قَبْلَهُ» پدر بی واسطه است؟ و همچنانکه پیروان احمد «ابنه» در حدیث وصیت را، فرزند با چهار واسطه معنا می کنند تا بر احمد بصری منطبق شود، ما نیز می توانیم ادعا کنیم مراد از «اَلَّذِی قَبْلَهُ» قبل با چند واسطه است یعنی امیر المومنین علیه السلام
و اینها همه در کنار این نکته مهم است که این فقره تنها در یکی از نسخه های کتاب سلیم آمده و در دیگر نسخه ها و همچنین کتابهای دیگری که از سليم نقل کرده اند این فقره اصلا وجود ندارد تا در باره اش بحث شود، از جمله: کمال الدین صدوق(3)، بحار الأنوار(4)، عوالم العلوم(5)، حلية الأبرار(6)، الإنصاف(7).
ص: 179
نتیجه نهایی: هیچ روایتی که دلالت کند دوازده قائم برای این امت خواهد بود که هر کدام قیام می کنند وجود ندارد، و روایاتی که از آنها دوئیت قائم نیز به نظر می رسد همه دارای مشکل سند و محتوا و روایاتی مبهم و متشابه اند. غیر از اینکه در روایات بسیار زیاد خصوصیاتی برای قائم اهل بیت علیهم السلام ذکر شده که تنها بر امام دوازدهم صدق می کند نه فرزند ادعای ایشان، از جمله:
1) قائم چهاردهمین نور از انوار الهی است که شامل پیامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام شیعه علیهم السلام می باشند:
«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ أَرْبَعَهَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ اَلْخَلْقِ بِأَرْبَعَهَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ، فَهِیَ أَرْوَاحُنَا، قِیلَ لَهُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ مَنِ اَلْأَرْبَعَهَ عَشَرَ فَقَالَ: مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ، آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ اَلَّذِی یقوم بَعْدَ غَیْبَتُهُ فیُقَلِّلُ اَلدِجَالَ وَ یُطَهِّرُ اَلْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ ظُلْمٍ»(1)
2) قائم دوازدهمین امام بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله است:
«الْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ، أَوَّلُهُمْ أَنْتَ یَا عَلِیُّ ، وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ اَلَّذِی یَفْتَحُ اَللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ عَلَی یَدَیْهِ مَشَارِقَ اَلْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا»(2)
قائم دوازدهمین خلیفه و حجت بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله است:
ص: 180
«اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ أَوْلِیَائِی وَ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَی أُمَّتِی بَعْدِی اَلْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ اَلْمُنْکِرُ لَهُمْ کَافِرٌ»(1)
4) قائم دوازدهمین وصی بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است:
«أَنَّ أَوْصِیَائِی بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ»(2).
5) قائم یازدهمین نقیب و محدث از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و اله است:
«مِنْ وُلْدِی أَحَدَ عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ، آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ ، یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً».(3)
6) قائم یازدهمین وصی از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام است:
«اَلْأَوْصِیَاءِ أَوَّلُهُمُ اِبْنُ عَمِّی وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ»(4)
7) قائم یازدهمین فرزند امام على علیه السلام است:
ص: 181
امام على علیه السلام فرمودند: «فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِی، اَلْحَادِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی، هُوَ اَلْمَهْدِیُّ ، یَمْلَؤُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، تَکُونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ، وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ»(1)
8) قائم، نهمین فرزند امام حسین علیه السلام است:
«التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِکَ یَا حُسَیْنُ! هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ، الْمُظْهِرُ لِلدِّینِ، وَ الْبَاسِطُ لِلْعَدْلِ».(2)
9) قائم نهمین امام بعد از حسین علیه السلام است: در این زمینه تعابیر بسیار زیادی در روایات ذکر شده که ما به برخی اشاره می نماییم:
«اِخْتَارَ مِنْ صُلْبِکَ یَا حُسَیْنُ تِسْعَهَ أَئِمَّهٍ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ»(3)
«اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ»(4)
«و یُکمِلُهُ اثنَی عَشَرَ إماماً مِن وُلدِ الحُسَینِ،تاسِعُهُم باطِنُهُم،و هُوَ ظاهِرُهُم، و هُوَ أفضَلُهُم،و هُوَ قائِمُهُم».(5)
ص: 182
«یَکُونُ تِسْعَهُ أَئِمَّهٍ بَعْدَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ».(1)
«أَنْتَ سَیِّدُ اِبْنُ سَیِّدٍ، أَنْتَ إِمَامُ اِبْنُ إِمَامٍ أَخُو إِمَامٍ، أَبُو أَئِمَّهٍ، أَنْتَ حُجَّهُ اَللَّهِ اِبْنُ حُجَّهِ اَللَّهِ، وَ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَهٍ مِنْ صُلْبِکَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ».(2)
«أَنْتَ إِمَامٌ اِبْنُ إِمَامٍ، أَخُو إِمَامٍ أَبُو أَئِمَّهٍ تِسْعَهٍ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ».(3)
«أَنْتَ اَلْإِمَامُ اِبْنُ اَلْإِمَامِ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِکَ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ»(4)
10) قائم نهمین وصی از صلب امام حسین علیه السلام:
«اِخْتَارَ مِنَ اَلْحُسَیْنِ اَلْأَوْصِیَاءَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ».(5)
11) قائم هفتمین فرزند امام باقر عليه السلام است:
«اَلسَّابِعُ مِنْ وُلْدِی اَلْقَائِمُ»(6)
12) قائم ششمین فرزند از نسل امام صادق علیه السلام است:
ص: 183
«إِنَّ اَلْغَیْبَهَ سَتَقَعُ بِالسَّادِسِ مِنْ وُلْدِی؛ وَ هُوَ اَلثَّانِی عَشَرَ مِنَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَاهِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ أَوَّلُهُمْ امیرالمومنین عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ، بَقِیَّهُ اَللَّهِ فِی اَلْأَرْضِ، وَ صَاحِبُ اَلزَّمَانِ، وَ اَللَّهِ لَوْ بَقِیَ فِی غَیْبَتِهِ مَا بَقِیَ نُوحٌ فِی قَوْمِهِ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ اَلدُّنْیَا حَتَّی یَظْهَرَ، فَیَمْلَأَ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».(1)
13) قائم پنجمین فرزند امام کاظم علیه السلام است
«اَلْقَائِمَ اَلَّذِی یُطَهِّرُ اَلْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اَللَّهِ وَ یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً هُوَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی».(2)
14) قائم چهارمین فرزند امام رضا عليه السلام است:
«إِنَّ اَلْقَائِمَ ... ذَاكَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي يُغَيِّبُهُ اللَّهُ فِي سِتْرِهِ مَا شَاءَ، ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً».(3)
و: «مَنِ اَلْقَائِمُ مِنْکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ قَالَ اَلرَّابِعُ مِنْ وُلْدِی اِبْنُ سَیِّدَهِ اَلْإِمَاءِ یُطَهِّرُ اَللَّهُ بِهِ اَلْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ یُقَدِّسُهَا مِنْ کُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ اَلَّذِی یَشُکُّ اَلنَّاسُ فِی وِلاَدَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ اَلْغَیْبَهِ قَبْلَ خُرُوجِ»(4)
ص: 184
15) قائم سومین فرزند امام جواد علیه السلام است:
«انَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ، وَ يُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ، وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي، وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و اله بِالنُّبُوَّةِ، وَ خَصَّنَا بِالْإِمَامَةِ إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(1)
16) قائم دومین فرزند امام هادی علیه السلام است:
«إنَّ الإِمامَ بَعدِی الحَسَنُ ابنی، و بَعدَ الحَسَنِ ابنُهُ القائِمُ».(2)
17) قائم فرزند بلا فصل امام حسن عسگری علیه السلام است:
«اَلْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی مُوسَی ، وَ اَلْخَلَفُ اَلْمَأْمُولُ اَلْمُنْتَظَرُ م ح م د اِبْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی»(3).
و: «هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ وَ هُوَ اَلْقَائِمُ اَلَّذِی تَمْتَدُّ إِلَیْهِ اَلْأَعْنَاقُ بِالاِنْتِظَارِ فَإِذَا اِمْتَلَأَتِ اَلْأَرْضُ جَوْراً وَ ظُلْماً خَرَجَ فَمَلَأَهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً».(4)
ص: 185
18) قائم چهارمین امام بعد از سه امام است که نامشان به ترتیب، محمد و على و حسن باشد: از رسول خدا(1)، امام صادق(2) و امام کاظم(3) علیه السلام چنین روایت شده و اما شیخ طوسی روایت کرده: زمانیکه سه امام به نام محمد و علی و حسن پشت سر هم بیایند چهارمین شان قائم است: «إِذَا تَوَالَتْ ثَلاَثَهُ أَسْمَاءٍ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ کَانَ رَابِعُهُمْ قَائِمُهُمْ».(4)
بله برخی یاران احمد در این باره به نسخه هداية الكبرى تمسک کرده اند که متن روایت را بدون ذکر نام آن سه امام ثبت نموده: «إِذَا تواتت[تَوَالَتْ]أَرْبَعَهُ أَسْمَاءَ مِنَ اَلْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِی فَرَابِعُهُمْ اَلْقَائِمُ اَلْمُؤَمَّلُ اَلْمُنْتَظَرُ».(5)
آنها می گویند از آنجا که نام آن سه امامی که چهارمشان قائم است ذکر نشده، لذا لازم است اسامی که به دنبال هم می آیند هم نام رسول خدا باشند چون هر اسم دیگری موجب عدم تطبيق بر امام مهدی می شود و این اسامی
ص: 186
عبارتند از: محمد الباقر، محمد الجواد، محمد المهدی و احمد الحسن پس احمد همان قائم است.(1)
این در حالیست که شما خواننده عزیز نام آن سه امام بزرگوار را در سه روایت از سه معصوم علیهم السلام مشاهده کردید و حدیث هداية الكبری همان روایت کتاب دلائل الإمامة است که با افتادگی چاپ شده است. غیر از اینکه تصریح روایت اینست که این سه نام پشت سر هم می آیند در حالیکه بین امام باقر و امام جواد و امام مهدی علیهم السلام سالها فاصله بوده و امامان دیگری وجود داشته اند.
ص: 187
ص: 188
ص: 189
ص: 190
بررسی رسول قبل از قائم علیه السلام
پیروان احمد الحسن بر اساس آیه 15 سوره اسراء که می فرماید: «وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»: ما هیچ طائفه ای را عذاب نمی کنیم تا اینکه رسولی به سوی ایشان مبعوث کنیم؛ به ضمیمه روایتی از امام صادق علیه السلام که می فرماید: مراد از عذاب در آیه 8 سوره هود: «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ» قیام قائم است(1)، این سوال را مطرح می کنند که رسولی که قبل از قیام برای اتمام حجت فرستاده می شود چه کسی است؟ آنها پس از این پرسش، جواب می دهند که رسول قائم همان فرزندش مهدي اول است که احمد می باشد.
لكن در اینجا چند نکته باید مورد دقت قرار گیرد
اول) احمد از طرفی خود را رسول قائم معرفی می کند و از طرف دیگر تاکید دارد که شخص قائم است و لازمه این دو حرف آنست که خودش رسول
ص: 191
خودش باشد و این واقعا مضحک است زیرا رسول یعنی فرستاده شخص دیگر و معنا ندارد که کسی خودش را از طرف خودش بفرستد. ممکن است گفته شود در این روایت مراد از قائم، خود امام مهدی علیه السلام هستند و این منافاتی ندارد که در روایات دیگر بر فرزند ایشان هم قائم اطلاق شود زیرا آن حضرت قائم به امامت است و فرزند ایشان قائم به شمشیر.
اما باید گفت: در روایات بسیار فراوانی بر امام مهدی قائم آل محمد، قائم اهل بیت، و همان قائم به سیف اطلاق شده در حالیکه اگر مرادشان قائم به امامت بود همه امامان این صفت را داشته اند و انحصاری به امام مهدی علیه السلام ندارد، در نتیجه روشن می شود مراد از قائم بودن مهدی آل محمد صلوات الله عليه قيام به امامت نیست بلکه قیام به شمشیر است و با وجود قیام ایشان جایی برای قیام فرزند خود خوانده ایشان باقی نمی ماند.
از طرفی قطعا مراد روایت از عذاب بودن قائم، قائم به امامت نیست بلکه قائم به شمشیر است که احمد ادعای آن را دارد، در نتیجه طبق این روایت احمد، رسول قبل از عذاب نیست بلکه احمد خود عذاب است که باید قبلش رسولی فرستاده شود که احمد ادعا دارد خودش آن رسول است و نتیجه این می شود که او خودش رسول خودش است.
بله یاران احمد می گویند طبق بعضی روایات اشکالی ندارد وعده قیام در مورد امام دوازدهم علیه السلام داده شده باشد ولی در فرزند ایشان محقق گردد، که پاسخ ایشان را به طور مفصل در بحث بداء متذکر شدیم.
ص: 192
دوم) از آنجا که روایت تصریح می کند حضرت قائم همان عذابی است که به تاخیر افتاده مشخص می شود مراد از رسول، همان رسول خداست که در امت ایشان عذاب نازل نشد و روایت می گوید این عذاب همان قائم است که به تاخیر می افتد.
سوم) طبق تصریح روایتی، رسول حضرت قائم همان نفس زکیه است که توسط امام به مکه فرستاده می شود تا ظهور ایشان را اعلام و از مردم بیعت بگیرد که توسط دشمنان امام علیه السلام به شهادت می رسد(1)، پس ادعای احمد دروغی بیش نیست که عده ای را به خود سر گرم کرده است.
چهارم) در روایت مورد بحث، خروج قائم به عنوان عذاب معرفی شده نه ظهور ایشان در حالیکه بر اساس بعضی روایات بین ظهور حضرت و قیام ایشان کمتر از چهار ماه فاصله است،(2) لذا رسول قبل از خروج نیز باید قبل از خروج بیاید نه قبل از ظهور.
پنجم) بر فرض که رسول قبل از قیام همان فرزند امام زمان علیه السلام باشد، قطعا این رسول بعد از ظهور و قبل از قیام خواهد بود زیرا طبق آخرین نامه امام دوازدهم علیه السلام به نائب چهارم - که معروف به توقيع شريف سمری است- هر کس
ص: 193
ادعای مشاهده امام زمان علیه السلام را قبل از ظهور نماید دروغگوی افترا زن است(1) و چه مراد از این مشاهده، مشاهده به همراه ادعای نیابت باشد و چه به معنای صرف دیدن باشد هر دو دقیقا ناقض ادعای احمد بصری می باشد.
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله على سيدنا محمد و قائم آله م ح م د عجل الله تعالی فرجه
ص: 194
منابع
1.المتشابهات
2. الكافي (ط - الإسلامية)
3. الغيبة للنعماني
4. الخصال
5. عيون أخبار الرضا علیه السلام
6. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد
7. کتاب الغيبة للحجة
8. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول
9. فضائل أمير المومنین علیه السلام (لابن عقدة)
10. الروضة في فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه اللام (لابن شاذان القمي)
11. کتاب سلیم بن قیس الهلالي
12. مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر
13. تقريب المعارف
14. الإمامة و التبصرة من الحيرة
15. کمال الدین و تمام النعمة
16. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة)
17. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحديثة)
18. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر
19. إعتقادات الإمامية (للصدوق)
20. إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات
21. الإختصاص
22. بحار الأنوار (ط - بیروت)
23. الإحتجاج على أهل اللجاج
24. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم
25. من لا يحضره الفقيه
26. الأمالي (للصدوق)
27. علل الشرائع
ص: 195
28. قصص الأنبياء علیهم السلام (للراوندي)
29. دلائل الإمامة (ط - الحديثة)
30. مختصر اثبات الرجعة
31. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد
32. المزار الكبير (لابن المشهدي)
33. المزار (للشهيد الأول)
34. الفوائد الطوسية
35. الأمالي (للطوسي)
36. كفاية المهتدي في معرفة المهدي علیه السلام
37. معاني الأخبار
38. نوادر المعجزات في مناقب الأئمة الهداة علیهم السلام
39. مناقب آل أبي طالب علیهم السلام (لابن شهر آشوب)
40. مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الائمه
41. رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال
42. الأصول الستة عشر (ط - دار الحديث)
43. الهداية الكبرى
44. جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع
45. اثبات الوصية
46. الإيقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة
47. مختصر البصائر
48. رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار
49. شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام
50. منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیه السلام
51. معجم البلدان
52. الزهد
53. رجال النجاشی
54. تفسير فرات الكوفي
55. تفسير القمي
56. الخرائج و الجرائح
57. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة
58. اثبات الرجعة، فضل بن الشاذان النیشابوری
59. تفسير العياشي
ص: 196
60. المهدي علیه السلام
61. الصواعق المحرقة
62. القول المختصر في علامات المهدي المنتظر علیه السلام
63. رسول ابلیس
64. الفتن ابن حماد
65. قرب الإسناد (ط - الحديثة)
66. رجال الطوسی
67. عقد الدرر في أخبار المنتظر علیه السلام
68. عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال
69. حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام
70. الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشر علیهم السلام /ترجمه رسولی محلاتی عربي
71. رسائل في الغيبة
72. ابو محمد الأنصاري، جامع الأدلة
73. سرور اهل الإيمان
ص: 197