درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری

مشخصات کتاب

سرشناسه : محمدی هوشیار، علی، 1362 -

عنوان و نام پديدآور : درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری : مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم علیه السلام/علی محمدی هوشیار.

مشخصات نشر : قم: تولی، 1397.

مشخصات ظاهری : 400ص.

شابک : 978-600-7882-99-3

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : البصری، احمدبن اسماعیل، 1970 - م.

موضوع : مهدویت -- مدعیان

Mahdism -- *Claimers

مهدویت-- دفاعیه ها

Mahdism -- Apologetics works

رده بندی کنگره : BP224/6/م33د4 1397

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : 5279885

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

جلد 1

اشاره

این کتاب با کمال احترام به ساحت مقدس و نورانی حضرت صاحب الامر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم می گردد.

ص: 2

درسنامه نقد و بررسی

جریان احمد الحسن البصرى

| مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم علیه السلام |

| على محمدی هوشیار |

ص: 3

درسنامه نقد و بررسی

جریان احمد الحسن البصری

نویسنده

علی محمدی هوشیار

شابک: 0-45-7882-600-978 | انتشارات: تولی

چاپ: اول زمستان 1396 | چاپ دوم تابستان 1397

شمارگان: 1000 نسخه | چاپخانه: نینوا | قیمت: 30,000 تومان

سرشناسه: محمدی هوشیار، علی، 1362 - | عنوان و نام پدیدآور: درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن بصری مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم عليه السلام: دوره مقدماتی/ علی محمدی هوشیار | مشخصات نشر: قم: تولی، 1395. | مشخصات ظاهری: 376 ص. | شابک: 0-45-7882-600-978 | وضعیت فهرست نویسی: فیپا | موضوع: بصری، احمد، 1968 - م. ا موضوع: مهدویت -- مدعیان ا موضوع: Mahdismn -- *Clairriers | موضوع: مهدویت -- دفاعيه ها و ردیه ها | موضوع: Mahdism -- Apologetics works | موضوع: مهدویت | موضوع: Mahdism | رده بندی کنگره: 1395 354م /6/ 224 BP | رده بندی دیویی: 297/462 | شماره کتابشناسی ملی: 1979 439

آدرس مرکز پخش:

| قم، بلوار شهید صدوقی، بین کوچه 10 و 12، جنب بانک ملی، پلاک 136، مؤسسه بروج تلفن: 09905567588 |

ص: 4

فهرست کتاب

پیشگفتار...13

درس اول جریان شناسی | 17

لجنه علمی...23

لجنه دینی...24

لجنه امنیتی...25

لجنه اطلاع رسانی...25

لجنه مالی...25

لجنه نظامی...26

اختلاف انصاراحمد بصری...26

جریان شناسی...28

چالش جریان احمد بصری در اسلام...29

درس دوم ادعاهای احمد الحسن البصری | 35

ص: 5

درس سوم قانون معرفت حجتهای الهی | 47

حجت های الهی...50

قوانین اقتضائی معرفت انبیاء علیهم السلام...51

قانون اختصاصی معرفت اوصياء...53

درس چهارم علائم و ودایع رسول خدا | 55

علامت و ودیعه اول...57

علامت و ودیعه دوم...60

جعل سلاح و پرچم...68

درس پنجم علائم و ودایع رسول خدا | 73

علامت و ودیعه سوم...75

علامت و ودیعه چهارم...83

نصب در رؤيا...87

علامت و ودیعه پنجم...89

درس ششم علائم و ودایع خداوند متعال | 93

1. علائم و ودایع شخصیتی...95

تكلم به تمامی زبان ها و لهجه ها...96

ص: 6

توان ارتباط با تمامی موجودات...97

2. علائم و ودایع برون شخصیتی...99

1. علم...99

2. معجزه...104

معجزه و امام مهدی علیه السلام...106

درس هفتم بررسی حدیث موسوم به وصیت | 111 |

دیدگاه علماء شیعه...115

بررسی صدور روایت...117

قرائن صحت...129

بررسی صحت روایت...134

قدماء اماميه...135

متأخرين اماميه...136

دفاع احمد بصری از سند حدیث...145

بررسی دلالت روایت...150

درس هشتم احمد در حديث موسوم به وصیت | 159

درس نهم ابهام زدایی از چند حدیث درباره احمد | 173

ص: 7

تولد دو احمد...175

دولت احمدیه...178

احمد ساق زرد...180

شعارهم احمد احمد...184

احمد وعبدالله و مهدی...187

ومن البصرة احمد بن مليح...189

اسم يخفی و اسم يعلن...190

درس دهم تطبيق يمانی با احمد بصری! |195

یمانی در روایات...198

هدایتگر بودن یمانی...199

موعود یا محتوم بودن یمانی...205

موعود یا محتوم و احتمال بداء...205

معیار شناخت یمانی...209

وظیفه یمانی...213

عصمت یمانی...214

حجت بودن یمانی...219

درس یازدهم عدد اوصیاء پیامبر ا 223

روایات اثنی عشر...226

نفی زیادت از اثنی عشر...230

ص: 8

ابهام زدایی از چند حدیث...234

بررسی روایت اصبغ بن نباته...234

بررسی روایت من ولدي اثنی عشر نقيبا...237

بررسی حدیث لوح جابر ابن عبدالله...240

درس دوازدهم مهدویت، قائمیت و شارعت | 245

الف. مهدویت...247

ابهام زدایی از یک حدیث...251

بررسی روایت تولد مهدی از مدینه...251

ب. قائمیت...252

ابهام زدائی از چند حدیث...257

بررسی روایت لا الذي تمدون اليه اعناقكم...257

بررسی روایت اول قائم يقوم منا اهل البيت عليه السلام...260

بررسی روایت يقبض أموال القائم علیه السلام...262

بررسی روایت قال العذاب خروج القائم علیه السلام...263

ج. شارعيتت...266

درس سیزدهم ادعای عصمت توسط احمد بصری | 269

الف. ادعای عصمت...272

ب. تعریف و محدوده عصمت...572

ص: 9

واژه شناسی سهو و نسیان...278

اجماع علمای شیعه بررد سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم...872

سهو و نسیان معصومین در روایات...281

بررسی آیات مربوط به سهوالنبي صلی الله علیه و آله و سلم...285

درس چهاردهم رجعت و خلافت ائمه معصومین علیهم السلام | 291

دوران پس از امام مهدی عليه السلام...293

الف. مهدیین...293

ب. برپایی قیامت...293

ج. رجعت...294

دلایل اثبات رجعت...294

رجعت معصومین علیهم السلام...297

اولین رجعت کننده...298

ادعای احمد بصری درباره رجعت...299

حکومت ائمه رجعت علیهم السلام...308

درس پانزدهم نیابت فقهاء از امام غائب علیه السلام | 313

نیابت خاصه فقیه...317

دیدگاه علمای شیعه...322

نیابت عامة فقيه...323

ادعای احمد بصری...324

ص: 10

درس شانزدهم تمسک به رؤیا و استخاره | 327

خواب و رؤيا...239

حقیقت رؤيا...331

ابهام زدایی از یک شبهه...333

بررسی روایت من رآني في المنام...333

استخاره با قرآن کریم...337

حقیقت استخاره با قرآن...337

ابهام زدایی از یک حدیث...341

درس هفدهم علم رجال در نگاه احمد بصری |345

نیاز به علم رجال...350

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال...353

عدم امکان اثبات عدالت راوی...353

اختلاف در معنای عدالت و فسق...354

حرام بودن محتوای علم رجال...354

وجود بی شمار راویان مجهول...355

درس هجدهم تقلید از فقیه | 357

وجوب تقلید...359

قران ومنع تقلید...365

ص: 11

تصاویر...369

کتابنامه...373

ص: 12

پیشگفتار

از دیرباز، باورهای آخرالزمانی مورد سوء استفاده افراد منحرف بوده و برای رسیدن به اهداف و اغراض مسموم خود، احساسات دینی مردم را بازیچه خود قرار داده اند. غالبا این افراد، در مواجهه با شرایطی همچون؛ سختی و فقر مردم، جنگ و خونریزی ، ظلم و برقرار نشدن عدالت اجتماعی در جوامع، طولانی شدن غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و سایر مشکلاتی که از دید مردم ناگوار است، ظهور و بروز می کنند تا از فرصت ایجاد شده نهایت بهره برداری را داشته باشند. لذا در گونه شناسی ادعاهای مدعیان دروغین مهدویت، ادعاهای گوناگونی همچون؛ ادعای امامت و مهدویت، ادعای سفارت، ادعای نیابت خاص، ادعای خراسانی بودن و ادعای یمانیت و ... به چشم می خورد که هر کدام در برهه ای از تاریخ ظهور و بروز کرده و برای اثبات ادعاهای واهی خود به آیات و روایات متعددی استناد کرده و گروهی از مسلمانان را به واسطه این سخنان فریب داده اند.

با بررسی توقیعات مبارک امام دوازدهم علیه السلام، میزان انزجار ایشان از تبار این مدعیان به دست می آید. یکی از افرادی که در زمان غیبت صغری مدعی ارتباط و نیابت از جانب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده و درباره وی توقیعی از

ص: 13

جانب حضرت صادر شده؛ شخصی بنام محمد بن علی بن ابی العزاقر مشهور به شلمغانی از یاران امام حسن عسکری علیه السلام و از محدثان شیعی در بغداد است که مدتی در غیاب حسین بن روح، سومین نایب خاص امام مهدی علیه السلام به بعضی از امور شیعیان رسیدگی می کرد. شلمغانی پس از آنکه ادعای نیابت امام زمان علیه السلام را علنی کرد، مورد لعن امام مهدی علیه السلام قرار گرفت و بعد از مدتی به دستور حاکم عباسی به دار آویخته شد(1). امام علیه السلام درتوقيع شریفش به حسین ابن روح در رابطه با دیدگاه خود نسبت به ادعاهای شلمغانی فرمود:

«... محمد بن علی، معروف به شلمغانی، از کسانی است که خداوند کیفر او را تعجیل کند و مهلتی به او عطا نفرماید. او از اسلام منحرف شده و خود را از آن جدا ساخته است. وی از دین خدا مرتد شده و ادعاهایی میکند که دلالت برانکار ذات خداوند متعال دارد. دروغ پردازی و دروغگویی می کند. باطل ها را برزبان می آورد و متخلف بزرگی است. آنان که به خدا نسبتی باطل می دهند درخطای محض بوده و مسلما در خسران اند. در حقیقت برائت خود را در محضر خداوند متعال و پیامبر و خاندان گرامیش صلی الله علیه و آله و سلم از هرگونه رابطه ای باشلمغانی اعلام می داریم. به او( شلمغانی) لعن می فرستیم و لعنت دائم خداوند بر او باد، در آشکار و نهان، در هر زمان و مکان و لعنت خداوندی بر موافقان و پیروان او باد و نیز برآنانکه با شنیدن این اعلام پیوند خود را با او ادامه دهند. بنابراین به اطلاع آنان (وکلای امامیه) برسان که خود را از او حفاظت کرده و احتیاط میکنیم، آنچنان که در برابر پیشینیان او همچون؛ شریعی، نمیری، هلالی، بلالی و دیگران چنین کردیم و دیدگاه مشابهی داشتیم. راضی به سنن الهی

ص: 14


1- احتجاج، ج 2، ص 289.

هستیم. خداوند ما را در تمام امور کفایت میکند و بهترین نگهبان است».(1)

آنچه در پایان توقيع مبارک حضرت مشاهده می شود، معرفی چند تن از مدعیان دروغین در باب مهدویت است که خود، اشاره ای واضح به این مطلب دارد که بحث ادعای نیابت، مسأله ای تازه نبوده و ممکن است تا زمان ظهور ادامه داشته باشد. لذا با بررسی تبار انحراف در باب مدعیان دروغین مهدویت، مدل های متفاوتی از ادعاها به دست می آید که هر کدام در پس نقاب و تصویری زیبا و خیرخواهانه، چهره واقعی خود را پنهان کرده و با استفاده از همین روش، عده زیادی از مومنان را فریب داده و از دین اسلام خارج نموده اند. با این وجود، اکنون نیز از آسیب چنین ادعاهای ناصوابی در امان نبوده و شاهد بروز افرادی همچون «احمد بصری» هستیم که مردم را با ادعاهای دروغین خود فریب داده و به وادی هلاکت میکشانند.

درسنامه حاضر، با هدف نقد برخی از ادعاهای انحرافی احمد بصری تدوین شده و به جهت رعایت اختصار و سطح علمی دانش پژوهان محترم، از طرح بسیاری از ادعاها و پاسخ ها خودداری شده است.

والسلام على عباد الله الصالحين

علی محمدی هوشیار

ص: 15


1- غیبت طوسی، ص 410.

ص: 16

درس اول جریان شناسی

اشاره

ص: 17

ص: 18

احمد اسماعیل صالح السلمي البصری (1968م)(1) معروف به «احمد الحسن اليمانی»(2)، یکی از جریان های نوظهور در مسیر مهدویت است(3). وی خود را پنجمین فرزند با واسطه امام دوازدهم علیه السلام دانسته(4) و علاوه بر آن، دارای ادعاهای بیشماری می باشد که ادعای یمانی(5) بودن، سفارت و وصایت حضرت حجت علیه السلام اساس ادعای این شخص را تشکیل میدهد.

احمد بصری درسال (1992م) از دانشکده مهندسی در رشته شهرسازی فارغ التحصیل گردید و تا سال (1999م)، هیچ سندی از زندگی و فعالیت های وی در کشور عراق در دست نیست.

ص: 19


1- احمد بن اسماعیل بن صالح بن حسین بن سلمان بن داوود بن هنبوش. أدعياء المهدويه ، ص121
2- با توجه به اینکه عشیره ابوسويلم در سه منطقه ناصریه و بصره و کربلا مستقر هستند، ساکنین این عشیره درناصریه وبصره را با عنوان «آل حسن» و ساکنین کربلاء را «بنی حسن» نامیده اند. از این رهگذر، احمد نیز که از عشیره مستقر دربصره است با عنوان «الحسن» شناخته می شود. قابل توجه اینکه این عشیره از سادات نمی باشند. الطامة الكبرى ، ناصر مهدی محمد البصري، ص18.
3- نام پدر احمد بصری؛ اسماعیل و نام مادرش بثينه نجم از طایفه هنبوش و از قبیله ابوسويلم ناصریه می باشند.
4- احمد بصری نسب خود را اینگونه تشریح کرده است: أحمد ابن إسماعيل ابن صالح ابن حسين ابن سلمان این الإمام محمد بن الحسن العسکری علیه السلام
5- براساس برخی روایات، فردی با لقب «یمانی» ظهور کرده و به یاری امام دوازدهم علیه السلام خواهد شتافت

در سال (1999م) به سمت نجف اشرف رفته و مدت کوتاهی در حوزه حضرت آیت الله محمد صادق صدر رحمه الله علیه حاضر شد و در همان سال با فردی به نام «شیخ حيدر مشتت چاسب القحطانی آل منشد معروف به ابوحسن»(1) در حوزه علمیه آشنا شد.

یک سال پس از آن، ادعای خود را با حیدر مشتت در میان گذاشته و او را در سمت یمانیت و وزارت امام دوازدهم علیه السلام قرار داد. پس از آن با زیر سئوال بردن نیابت عامه فقهاء و ادعای فساد مالی در حوزه های علمیه و ناکارآمدی دروس، هر دو از ادامه تحصیل در حوزه علمیه انصراف دادند.(2)

احمد بصری در سایت رسمی خود درباره ماجرای تحصیل علوم حوزوی خود می گوید:

«من به نجف اشرف رفته و با هدف تحصیل علوم دینیه در آنجا سکونت کردم ولی بعد از آنکه وارد حوزه شدم و از مجموعه دراسات این حوزه مطلع شدم، دیدم که در حوزه یک سری خلل بسیار بزرگ دیده می شود (لا اقل در نظر من) و صرفأ لغت عرب و اصول فقه و کلام ومنطق و فلسفه و عقاید و فقه و احکام شرعیه را مطالعه می کنند و هیچ گاه قرآن کریم یا سنت شریف نبوی يا أحاديث محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم تدریس نمی شود و آنها درس اخلاق الهی که بر هر مومنی تخلق به آن اخلاق واجب است را کنار گذاشته اند. پس به این دلیل تصمیم گرفتم از حوزه دوری کنم و در خانه ام گوشه عزلت گرفته و علوم حوزوی را بدون هیچ کمک کاری تنها خواندم و فقط صرفا با بعضی

ص: 20


1- حیدر فرزند مشتت از آل منشد؛ متولد شهر کاظمی بغداد در سال 1976 بوده و دوران زندگی خود را در شهر العماره عراق گذرانده است . وی بعدها نام خود را به ابوعبدالله الحسين القحطانی تغییر داده و احمد بصری را دجال نامید.
2- الحركات المهدويه ، ص152.

از روحانیون حوزه نجف در ارتباط باشم... ولی آنچه که باعث شد تا من به حوزه علمیه نجف اشرف راه یابم این بود که من در رؤيا امام زمان علیه السلام را دیدم که به من دستور داد تا به حوزه علمیه نجف بروم و وی از آنچه برایم اتفاق خواهد افتاد خبرداد و هرآنچه که وی گفته بود همان شد»(1).

احمد بصری و حیدر مشتت، پس از انصراف از حوزه علمیه، جهت نشر عقاید و تجهیز قوای نظامی خود، خانه ای را به عنوان مکتب امام احمد بصری و یمانی موعود در محله صريفه در منطقه سهله در نظر گرفته و در آنجا سکونت یافتند.(2)

حیدر مشتت(3) اولین مسافرت تبلیغی اش را از محل زندگی خود (العمارة در جنوب عراق) آغاز نموده و مردم را به سوی سفیر امام دوازدهم عليه السلام و يمانیت خود دعوت کرد. وی در سال (2000م) به همراه شخصی به نام «عیسی المزرعاوی» معروف به سید صالح (ابو شاهد) وارد ایران شد.

حیدر مشتت به سمت شهر مقدس قم آمده و پس از دیدار با فردی به نام حسن راضى الكعبی برنامه های تبلیغی خود را آغاز نمود.

لذا اولین دیدار خود را با آیت الله روحانی و شیخ علی کورانی(4) و ارسال نامه دعوت به 24 تن از مراجع و فضلای حوزه علمیه قم، آغاز کرد و پس از تحمل شش ماه زندان در ایران، به عراق بازگشت.

ص: 21


1- http://almahdyoon.org.
2- دراسة تحليلية حول الحركات المهدويه، ص 7.
3- با توجه به وجود نیروهای صرخی در کربلا و نجف و مخالفت شدیدشان با انصاراحمد بصری ، حیدر مشتت به بغداد رفته و با همراهی ضیاء الكرعاوي اقدام به تشکیل موسسه القائم وانتشار نشریه «القائم» نمود تا بدین وسیله بتواند أحمد بصری را تبلیغ کند. احمد بصری نیز وارد بصره شده و نشریه «الصوت الحق الأسبوعية التي تروج للفكرالمهدوی» اقدام به گسترش دعوت انحرافی خود نمود . الحركات المهدوية ، ص 153.
4- جهت اطلاع از ماجرای دیدار حيدر مشتت با شیخ علی کورانی، به کتاب دجال بصره، ص 30 الی 40 مراجعه شود.

احمد بصری در سال (2003م) طی بیانیه ای یمانیت را از خود سلب کرده و اعلام کرد:

« فَاعْلَمُوا أَيُّهَا النَّاسُ أَنَّهُ لَا يَمَانِيٍّ إِلَّا كَانَ لی کیمینی دَاعِيَ لِأَمْرِي هَادِيَ لصراط اللَّهِ الَّذِي أَسِيرٍ عَلَيْهِ بإرشاد أَبِي الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ محمد بن الحسن علیه السلام...».

ای مردم بدانید! هیچ یمانی وجود ندارد مگر اینکه در سمت راست من قرار گرفته و فراخوان کننده به امر ما است. امری که هدایت کننده به راه خداست و یمانی با ارشاد پدرم مهدی علیه السلام حرکت میکند.

در این میان بر اساس شهادت شاهدان عینی، تنها فردی که در مکتب احمد بصری با عنوان «یمانی» شناخته می شد، کسی نبود جز شیخ حيدر مشتت که در همان ایام با در دست داشتن این بیانیه، در شهرهای مختلف حاضر می شد و خود را یمانی و احمد بصری را فرزند و وصی امام مهدی علیه السلام معرفی می کرد.(1)

در سال (2005م) با بروز اختلافات عدیده ای بین احمد بصری و حیدر مشتت، احمد بصری در تناقضی آشکار، با انتشار بیانیه ای، خود را به صورت توأمان وصی امام علیه السلام و یمانی موعود معرفی کرده و گفت:

«وَ أَمْرِي أَبْيَنُ مِنَ الشَّمْسِ فِي رابعه النَّهَارِ وَ إنی أَوَّلِ الْمَهْدِيِّينَ وَ الیمانی الْمَوْعُودِ». امرمن روشن تر از خورشید در وسط روز است و من اولین مهدی و

ص: 22


1- لازم به ذکر است؛ با توجه به اینکه نسب حیدر مشتت به قحطان بازگشت داشته و نام «القحطانی» را به دنبال داشت ، لذا احمد بصری از این فرصت استفاده کرده و او را یمانی نامیدند تا بتواند به اهداف خود دست یابد. این در حالی است که برخی از روایات ، يمانی را با نسب قحطانی معرفی کرده اند. چنانچه آمده است: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلُ مِنْ قَحْطَانَ يَسُوقُ النَّاسِ بِعَصَاهُ» زمان ظهور فرا نمی رسد مگر آنکه مردی از قحطان خروج کند و مردم را با عصا پیش براند. النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 2، ص 423. یا اینکه آمده است: قحطانی اول کسی است که با سفیانی کار و زار می کند و شکست می خورد و به يمن باز می گردد... مختصر اثبات الرجعة، ح16.

همان يمانی موعود هستم(1).

احمد بصری پس از سقوط صدام، فرصت را برای طرح ادعاهای خود مناسب دیده و تشکیلات وسیعی را در شهرهای نجف، کربلا، ناصريه و بصره به راه انداخت. وی با تشکیل لجنه های مختلف، فرقه خود را ساماندهی کرد و جان دوباره ای به این حرکت انحرافی داد. ساختار تشکیلاتی این جریان عبارتند از:

لجنه علمی

مأموریت اصلی این گروه، تالیف کتب و تنظیم آثار احمد بصری است که تا کنون 24 عنوان کتاب منسوب به احمد بصری و تعداد 180 عنوان کتاب از سوی انصار احمد بصری(2) به رشته تحریر در آمده است. کتب منتسب به احمد الحسن عبارتند از:

1. الأجوبة الفقهية (4 جلد)

2. الجواب المنير عبر الأثير (6 جلد)

3. حاكمية الله لا حاكميه الناس

4. الحوار الثالث عشر

5. العجل

6. بيان الحق والسداد من الأعداد

7. الجهاد باب الجنة

ص: 23


1- أدعياء المهدويه، ص 121.
2- برخی از کتابهای نوشته شده توسط انصاراحمد بصری عبارتند از: المهدی ولی الله ، دحض تقولات المعاندین، حجه الوصی واوهام المدعي، الإفحام في رؤيا أم الامام ، انتصارا للوصيه ، قانون معرفة الحجه ، المعترضون على خلفاء الله ، دابه الارض طالع الشمس، الوصيه و الوصی احمد بصری، البلاغ المبين ، بحث في العصمه ، اليماني الموعود حجه الله و....

8. شرائع الإسلام (2 جلد)

9. وصی ورسول الإمام المهدي ينتج في التوراة والإنجيل والقرآن (مع التعليق)

10. إضاءات حول دعوات المرسلین (5 جلد)

11. المتشابهات (4 جلد)

12. نصيحة الى طلبة الحوزة العلمية و الى كل من يطلب الحق

13. النبوة الخاتمة نبوة محمد صلی الله علیه و آله و سلم

14. الرجعة ثالث أيام الله الكبرى

15. رحلة موسي الى مجمع البحرین

16. رسالة الى فقه الخمس وما يلحق به

17. رسالة الهداية

18. تفسير آية من سورة يونس

19. شیء من سورة الفاتحة

20. التيه أو الطريق الى الله

21. کتاب التوحيد في تفسير سورة التوحيد

22. الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال

23. عقائد الاسلام

24. وهم الإلحاد.

لجنه دینی

وظایف این گروه عبارت است از: تعیین ائمه جمعه و جماعات در شهرها و

ص: 24

استان ها، تدوین بانک اطلاعات مبلغین حوزوی احمد بصری، اداره حوزه های علمیه احمد بصری، تعیین قاضی برای حل مشکلات و دعاوی انصار احمد بصری، تبلیغ و نشر دعوت انحرافی احمد بصری، تعیین پاسخگویان و مناظره کنندگان رسمی دعوت احمد بصری.

لجنه امنیتی

مأموریت این گروه، تأمین امنیت جانی و مالی انصار احمد بصری در شهرها و همچنین تامین امنیت مراسمات و موکب های مناسبتی احمد بصری می باشد.

لجنه اطلاع رسانی

مسئولیت این گروه، انتشار بیانیه ها و سخنرانیهای احمد بصری بوده و علاوه بر آن، مدیریت سایت و فضای مجازی نیز به عهده این گروه می باشد.

لجنه مالی

این گروه، علاوه بر دریافت وجوهات شرعی و نذورات و هدايا، مسئولیت هزینه این مبالغ را بر عهده دارند. این مبالغ در سه بخش مصرف می گردد که عبارتند از:

الف. شهریه طلاب و مبلغین احمد بصری.

ب. چاپ و نشر کتب انصار و همچنین تجهیز کتابخانه های اتباع و حسینه ها.

ج. خرید تسلیحات و مهمات جنگی و آموزش های نظامی اتباع .

ص: 25

لجنه نظامی

این گروه با هدف جذب و آموزش نظامی اتباع، خرید تسلیحات و فرماندهی عملیات های نظامی تشکیل شده است که با عنوان «سرايا القائم» فعالیت میکنند(1).

اختلاف انصاراحمد بصری

عده ای پس از مواجهه با ادله احمد بصری، با وی بیعت کرده و خود را «انصار امام احمد الحسن» نامیدند. اما همزمان با شکست نیروهای متحده احمد بصری و ضیاء الكرعاوی در پادگان الزرکه(2)، جریان احمد بصری دچار انشقاق شده و به چهار گروه «انصار مکتب» و «احلاس» و «رايات سود» و «جیش الغضب» تقسیم شدند. در باور انصار مکتب؛ براساس روایات موجود، فردی به نام احمد که فرزند و فرستاده امام دوازدهم علیه السلام است وجود داشته و با هدف آماده سازی قیام حضرت ظهور کرده و در حال حاضر از طریق فیسبوک و پالتاک با مردم در ارتباط می باشد. اما در باور احلاس، فردی که کاتب فیسبوک است را قبول نداشته و او را فردی غیر از احمد بصری می دانند. لذا بسیاری از کتب نوشته شده در چهار سال اخیر را قبول نداشته و بر آنها نقد دارند.

ص: 26


1- مدعی المهدويه احمد بصری ، ص 6.
2- عبد الزهره ضياء الكرعاوي واحمد بصری در سال (2007 م) با تاسیس پادگانی در منطقه الزركه (بين نجف و کربلا) اقدام مسلحانه ای را بر ضد علمای شیعه آغاز کردند تا بتوانند در روز تاسوعا به نجف اشرف حمله کرده ، بیوت مراجع تقلید را ویران و همه آنان را قتل عام کنند؛ که البته این اقدام قبل از آغاز با مداخله قوای امنیتی با شکست روبه رو شد. در این درگیری ، تعداد سیصد و چهل و سه نفر کشته و هزار و هشتاد و نه نفر دستگیر شدند که دویست نفراز کشته شدگان از انصاراحمد اسماعیل بصری بودند. قابل توجه اینکه کرعاوی در این درگیری کشته و احمد اسماعیل نیز پس از آن ناپدید شد. محاضر التحقيق الخاصة بأحداث الزركة ، المعلومات الوطني، ص 64 والشرق الأوسط، معد فياض بغداد، جمعه 14 محرم 1428.

در باور انصار پرچم، مصداق فرد مذکور در روایات را غیر از کسی می دانند که در نزد انصار مکتب است. بنابراین انصار پرچم چنین شخصی را قبول نداشته و از وی و انصارش تبری می جویند.

به طور کلی باورهای انصار پرچم در موارد زیر خلاصه میگردد که اساس اختلافات آن را با انصار مکتب رقم می زند:

1. گروه پرچم (رايات سود)؛ گروهی از اتباع و پیروان احمد بصری هستند که براساس مجموعه ای از روایات، مدعی غیبت احمد بصری می باشند. آنان بر این باورند که احمد الحسن البصری از سال (2008م) و پس از درگیری پادگان الزرکه، در غیبت به سر می برد.

2. یکی از ادعاهای این گروه این است که در روز مرگ ملک عبدالله پادشاه عربستان، احمد الحسن 12 نفر از اتباع رايات سود را انتخاب کرده و به دیدار با امام مهدی علیه السلام برده و امام مهدی علیه السلام از خیانت مکتب نجف، ابراز ناراحتی کرده است.

3. رايات سود براین باورند که احمد بصری در کتب اولیه خود، به خیانت و ارتداد بعضی از انصار (همچون شیوخ مکتب نجف)، هشدار داده و آنها بخاطر جمع آوری اموال به کذب گویی مرتکب شده اند.

4. رايات سود معتقدند؛ کتبی که بعد از غیبت احمد الحسن البصری به اسم او منتشر شده است، دارای اشکالات علمی فراوان بوده و هیچکدام از آنان نوشته وی نیست.

5. رايات سود اذعان دارند که مکتب نجف، قوانین و کلمات احمد بصری و قانون حاکمیت الله را نقض کرده است، چرا که از دولت و حکومت

ص: 27

عراق درخواست نماینده در مجلس استان بصره عراق کرده و این مطلب علاوه بر تایید حکومت عراق، به منزله خیانت و نقض قانون حاکمیت الله به شمار می رود.

6. در باور رايات سود؛ عبد الله هاشم (مستند ساز)(1)، پس از احمد بصری، همان مهدی دوم در حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه است.

در این میان؛ على الغريفي و عبدالله هاشم از جمله کسانی هستند که پیرو پرچم بوده و با مکتب مخالفت و درگیری آشکاری دارند و آن سوی دعوا نیز افرادی همچون؛ ناظم العقیلی، سید واثق حسینی، عبدالرحيم ابو معاذ، علاء سالم و حسن حمامی به عنوان پیرو مکتب، مدیریت علمی و نظامی آن را بر عهده دارند.

جریان شناسی

جریان احمد بصری، همانند بسیاری از فرق انحرافی، بیش از آنکه یک فرقه دینی بوده باشد، یک جنبش سیاسی است که با هدف ایجاد اختلاف و فتنه و انحراف در کشورهای اسلامی (شیعی) تشکیل شده و علاوه بر آن، در صدد آن است تا با تخریب جایگاه علماء و ناکارآمد جلوه دادن علوم دینی حوزه های علمیه و با تبدیل نیابت عامه فقیه به نیابت خاصه خود، مردم را از فقهاء جدا کرده و به گمان باطل خود، زمینه را برای فروپاشی حوزه های علمیه فراهم نماید.

ص: 28


1- عبدالله هاشم مسئولیت های مهمی در بخش تبلیغاتی و مستند سازی و راه اندازی شبکه های تبلیغی در فضای مجازی برای احمد بصری داشته است. وی با ارائه اسناد و شواهد متعددی اثبات می نماید که مطالب صفحه فیسبوکی که به نام احمد الحسن است ، توسط واثق الحسینی و توفیق مغربی و مدیران مکتب نجف نگاشته می شود نه احمد بصری

به عنوان نمونه؛ احمد بصری در تخریب جایگاه مراجع تقلید و علمای شیعه آورده است: «... آنها علمای بی عملی هستند که در انتظار حضرت امام مهدی علیه السلام شکست خوردند. آنها به تکذیب امام مهدی علیه السلام و وصی و فرستاده اش بسنده نمی کنند، بلکه مردم را از جهاد در پیشگاه او و از مبارزه با کفار که دولتهای اسلامی را به غارت بردند منع میکنند!».(1) همچنین در بیانیه اول شوال اعلام کرد: «بر هر مسلمانی ترک تقلید در فقه و عمل به احتیاط واجب است و هر که تقلید کند با امام مهدی علیه السلام مخالفت کرده است».

چالش جریان احمد بصری در اسلام

جریان احمد بصری یکی از جریان های خطرناک درون شیعی است که در دهه اخیر ظهور و بروز پیدا کرده است. این جریان دارای نقشه راه و سناریویی از پیش تعیین شده است که آن را از دعوت ها و تفکرات انحرافی پیشین متمایز ساخته و در ردیف جریان هایی همچون فرقه ضاله بهائیت و تصوف فرقه ای قرار داده است که در راستای اثبات این سخن به دو نکته اساسی اشاره میگردد:

الف. هدف قرار دادن مسائل ضروری و مسلم در مذهب تشیع:

أغلب دعوتهای انحرافی پیشین، تنها دعوتهایی بودند که مسائلی در مورد صاحبان خود ارائه می دادند تا به واسطه آن مقام آنان را بزرگ جلوه داده و به اهداف و اغراض مادی خود دست یابند، حال آنکه دعوت انحرافی احمد بصری مسلمات و ضروریات مذهب حقه تشیع را مورد هدف قرار داده و در صدد تغییر و انحراف آنها بر آمده است که در این خصوص می توان به ایجاد انحراف در عدد

ص: 29


1- المتشابهات ، ج 1، ص 68.

ائمه معصومین علیهم السلام، تغییر مفهوم و دایره عصمت، مصادره مهدویت و قائمیت و ادعای شارعت اشاره کرد.

ب. تکفیر شیعیانی که با دعوت احمد بصری مخالفت دارند:

یکی از مهمترین چالش های پیش روی تشیع، برخورداری جریان انحرافی احمد بصری از بینش تکفیری درباره تمامی مسلمانانی است که این دعوت انحرافی را نپذیرفته و یا با آن مخالفت کرده اند(1). لذا احمد بصری بر اساس القائات تکفیری خود و همچنین بر اساس اعلام قائمیت خود، بینش خون آلود و انتقام گیرنده ای را به پیروان خود داده است تا به محض تمکن آنان در روی زمین، به رؤیاهای خود جامه عمل بپوشانند. این در حالی است که؛ پیروان احمد بصری بر این عقیده اند که احمد بن اسماعیل همان قائمی است که با شمشیر قیام خواهد کرد و به مدت هشت ماه شمشیر کشیده و مردم را قتل عام خواهد کرد.(2) لذا این مسأله به این معناست که بر اساس پندار آنان، اگر احمد بصری در زمین تمكن پیدا کند، به مدت هشت ماه متوالی و متصل خون های مردم را بر زمین می ریزد، بدون اینکه ذره ای شفقت و رحمتی داشته باشد.(3)

این بینش از آنجا نشأت می گیرد که احمد بصری تمامی مخالفین خود را

ص: 30


1- احمد بصری اعلام کرد: «وأعلن باسم الامام محمد بن الحسن المهدی علیه السلام أن كل من لم يلتحق بهذه الدعوة ويعلن البيعة لوصي الامام المهدی علیه السلام بعد 13 رجب 1425 فهو خارج عن ولاية على بن ابی طالب علیه السلام وبهذا الى جهنم وبأس الورد المورود... وان رسول الله محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم بری ء من كل من ينتسب اليه ولم يدخل في هذه الدعوة ويعلن البيعة...». بیانیه 13 جمادی الثانی 1425.
2- این باور براساس استناد به روایتی است که می فرماید: «و يخرج قبله رجل من أهل بيته بأهل الشرق ويحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر يقتل ويمثل ويتوجه إلى بيت المقدس، فلا يبلغه حتى يموت». التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص139
3- المهدوية الخاتمة، ج1، ص2

در گروه ناصبی ها دانسته و می گوید: «کسی که با یکی از مهدیین یا با شیعیان مهدیین مخالفت داشته باشد، ناصبی بوده و نجس است».(1)

علاوه بر آن مال مخالفین خود را نیز محترم ندانسته و در مواردی تصاحب اموال آنان را جایز دانسته است. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره می شود:

1. دریافت پول بیشتر از صاحب کار:

سئوال. من در شرکتی کار میکنم که صاحب شرکت مسلمان است و از مخالفین دعوت شما می باشد. هزینه جابجایی و حمل و نقل من به عهده صاحب شرکت است. آیا برای من جایز است که بیش از مبلغی که برای حمل و نقل هزینه می کنم را از صاحب شرکت مطالبه کنم؟ مثلا اگر 500 درهم هزینه میکنم بگویم 1000 درهم هزینه کرده ام؟

پاسخ احمد الحسن: اینان دشمنان ائمه و مهدیین هستند و مال آنان احترامی ندارد. تا میزانی که توانستی از مال او بردار و این کار برای تو جایز است (2)

2. استفاده از بسته اینترنت همسایه:

سئوال . آیا استفاده شخصی و بدون اجازه از اینترنت یکی از مراکز غیر دولتی برای ما جایز است؟

پاسخ احمدالحسن: اگر صاحب مال (اینترنت) مخالف ائمه و مهدیین باشد، در این صورت مال او هیچ احترامی ندارد و می توانی از اینترنت او استفاده کنی!؟(3)

این نوع از تکفیر و تمامی بینش های تکفیری موجود در جهان اسلام، ریشه در نقل گرایی افراطی، کج فهمی روایات و دوری از عقل داشته و می توان

ص: 31


1- شرایع الاسلام، جزء اول، ص 35.
2- الجواب المنير، ج 4، سئوال 346.
3- همان، ج 2، سئوال 137.

مهمترین علل پیدایش این بینش را در سه مسأله مذکور جستجو کرد.

لذا احمد بصری با کنارگذاشتن عقل و با رویکردی افراطی به حدیث (البته با تدلیس، تقطيع و تأويل احادیث)، توان فهم روایات را از پیروان خود سلب کرده و فضا را به نوعی ترسیم کرده است که حتی در صورت تعارض بدیهیات عقلی با روایات ضعیف و حتی مجعول، بدیهیات عقلی را انکار می کنند. از اینرو، حدیث گرایی افراطی و دوری از عقل از ویژگی هایی است که با اندیشه این جریان گره خورده و بر همین اساس در ورطه بینش تکفیر افتاده اند. این درحالی استکه درباره حدیث گرایی افراطی روایاتی از سوی اهل بیت علیهم السلام صادر شده و این عمل را در ردیف عمل به هوای نفس و تفسیر به رأى قرار داده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میگردد:

عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ حَبِیبٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «أَمَا وَ اللّهِ، مَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکُمْ، وَإِنَّ النَّاسَ سَلَکُوا سُبُلاً شَتّی؛ فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْیِهِ، وَ مِنْهُمْ مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ، وَ مِنْهُمْ مَنِ اتَّبَعَ الرِّوَایَهَ، وَ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ، فَعَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم هیچ کس از مردم دوست داشتنی تراز شما در نزد من نیست. به راستی که مردم راه های پراکنده ای را پیمودند؛ بعضی از آنها نظريه خودشان را گرفتند و برخی پیروی از خواسته های نفسانی کردند و برخی نیز از روایتی پیروی کردند و به راستی که شما امری را گرفتید که اصل و ریشه دارد.

فِی حَدِیثٍ آخَرَ لِحَبِیبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «إِنَّ اَلنَّاسَ أَخَذُوا هَکَذَا وَ

ص: 32


1- کافی، ج 8، ص 146.

هَکَذَا فَطَائِفَهٌ أَخَذُوا بِأَهْوَائِهِمْ وَ طَائِفَهٌ قَالُوا بِالرِّوَایَهِ وَ إِنَّ اَللَّهَ لَهَدَاکُمْ لِحُبِّهِ وَ حُبِّ مَنْ یَنْفَعُکُمْ حُبُّهُ عِنْدَهُ».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی که مردم این طرف و آن طرف رفتند؛ گروهی خواسته های نفسانی خود را پیش گرفتند و گروهی به روایات قائل شدند؛ ولی خداوند شما را به دوستی خود و دوستی کسانی که دوستیشان نزد او به شما سود می رساند، راهنمایی کرد.

در هر دو روایت، مردم به چهار گروه دسته بندی شده اند که پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام از آنان متمایز شده اند:

1. پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام

2. اهل رأي

3. اهل هوا

4. روایت گرایان

بنابراین افرادی همچون اتباع احمد بصری که با استناد به یک روایت ضعیف و غیر قابل استناد در صدد اثبات امامت احمد بصری هستند، بسان روایت گرایانی هستند که در ردیف اهل رأي و اهل هوا قرار گرفته اند.

پرسش های درس

1. علت خروج وی از حوزه علمیه را بیان کنید.

2. سه نمونه از لجنه های تشکیلاتی احمدالحسن را نام ببرید.

3. تفاوت بین انصار پرچم و مکتب را تبیین کنید.

ص: 33


1- المحاسن، ج 1، ص 156.

4. بینش تکفیری احمد الحسن از چه مقوله ای نشأت یافته است؟

5. اهداف کلی جریان احمد الحسن را تشریح کنید.

ص: 34

درس دوم ادعاهای احمد الحسن البصری

ص: 35

ص: 36

هرچند که مدعیان دروغین، در صدد آن هستند تا با ادعاهای واهی، احساسات دینی مردم را تحریک کرده و بدین وسیله به امیال نفسانی خود دست یابند، لیکن احمد بصری پا فراتر نهاده و از هیچ ادعایی فروگذار نشده و مدعی امر امامت و وصایت نیز گردیده است. وی از جمله کسانی است که تا کنون بیشترین ادعای مهدویت را به نام خود رقم زده است که بدان اشاره شده و برخی از آنها بررسی می گردد:

1. جانشین و متولی امور بعد از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است: «أَوَّلِ أَوْصِیَاءِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ الِاثْنَیْ عَشَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ».(1)

2. فرزند امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است: «ابْنُ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامُ».(2)

3. سفیر حضرت مهدی عجل الل تعالی فرجه الشریف است: «رَسُولُ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ علیه السَّلَامُ»(3)

4. وزیر امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از ظهور است: «وَزِیرُ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ عجل الله تعالی فرجه الشریف

ص: 37


1- الجواب المنير، ج 1، ص 33.
2- همان، ص 33.
3- همان، ص 33.

بَعْدَ ظُهُورِهِ».(1)

5. اولین مؤمن به امام عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از ظهور است: «اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ بِالْاِمَامِ الْمَهْدِیَّ بَعْدَ ظُهُورِهِ».(2)

6. اولین مهدی از دوازده مهدی است: «أَوَّلِ الْمَهْدِیِّینَ الِاثْنَیْ عَشَرَ»(3)

7. هیچ دلیل شرعی پیدا نمی شود که امامت را در دوازده تن منحصر کند، بلکه ادله شرعی متواتر، دلالت بر استمرار امامت بعد از امام مهدی علیه السلام در نسل دوازده گانه مهدیین دارد: «لاَ یُوجَدَ دَلِیلٌ شَرْعِیٌّ یُحْصَرُ الْإِمَامَةُ فِی اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً بَلْ الْأَدِلَّةِ الشَّرْعِیَّةِ مُتَوَاتِرَةٌ عَلِیِّ اسْتِمْرَارُ الْإِمَامَةَ بَعْدَ الْإِمَامُ الْمَهْدِیُّ علیه السلام فِی ذُرِّیَّتِهِ الْمَهْدِیِّینَ الِاثْنَیْ عَشَرَ»(4)

8. امام واجب الاطاعة از سوی خداوند است: «الْإمَامَ الْمُفْتَرَضَ الطَّاعَهَ من الله»(5)

9. قائم همان مهدی اول است نه امام مهدی علیه السلام: «الْقَائِمِ هُوَ الْمَهْدِیُّ الْأَوَّلِ وَ لَیْسَ الْإِمَامُ الْمَهْدِیِّ علیه السلام».(6)

10. دولت و حکومت را برای امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده خواهد کرد و پس از ایشان اولین حاکم خواهد بود: «مُمَهَّدٌ الرئیسی لَهَا وَ الحاکم الْأَوَّلِ بَعْدَ قَائِدُهَا الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ عجل الله تعالی فرجه الشریف»(7)

ص: 38


1- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1، ص46.
2- همان.
3- الرد الاحسن في الدفاع عن الاحمد بصری ، ص11.
4- الأربعون حديثا في المهديين ذرية القائم علیه السلام، ص 7.
5- المتشابهات ، ج4، ص46.
6- همان، ج 4، ص 44.
7- همان، ج1، ص260

11. همانا یمانی زمینه ساز ظهور مقدس است و او یکی از سیصد و سیزده نفر بوده و پرچم را به امام مهدی علیه السلام تحویل می دهد. اسم او احمد و کنیه اش عبدالله یعنی اسرائیل است. «أَنْ الْیَمَانِیِّ مُمَهَّدٌ فِی زَمَنِ الظُّهُورِ الْمَقْدِسِ وَ مِنَ الثَّلَاثِ مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ عَشَرَ وَ یُسَلِّمُ الرَّایَةَ لِلْإِمَامِ الْمَهْدِیُّ(1). فَاسْمُهُ أَحْمَدَ وَ کنیته عبدالله أَیْ الاسرائیل»(2) .

12. اسم يمانی احمد و از بصره می باشد: «الْیَمَانِیِّ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ مَنْ البصره».(3)

13. همانا او معصوم است و برای عصمتش نصوص روایی وجود دارد. «انْهَ مَعْصُومُ مَنْصُوصُ الْعِصْمَةِ».(4)

14. تحت تعلیم مستقیم از امام مهدی اك است: «دَرَّسَ السَّیِّدُ أَحْمَدَ الْحَسَنِ عَلِیِّ یَدٌ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ عجل الله تعالی فرجه الشریف»(5)

15. پس دعوت من همانند دعوت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است: «فدعوتی کدعوة نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ كدعوة موسی وَ کدعوة عيسی وَ کدعوة مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ».(6)

16. اراده من همان اراده و خواست خداوند است. «إِرَادَتِی هِیَ إرَادَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَیْ وَ مَشِیئَتِهِ».(7)

ص: 39


1- بيانيه (السيد احمد الحسن اليماني الموعود)، تاريخ 1426/4/21 ه. ق
2- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج 1، ص 46.
3- المتشابهات، ج 4، ص 46.
4- همان، ج 4، ص 43.
5- همان، 44.
6- الجواب المنير، ج1، ص7.
7- همان، ص 8

17. من راه مستقیم به سوی بهشت نعیم هستم: «أَنَا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ إِلَیَّ جَنَّاتِ النَّعِیمِ»(1).

18. کسی که از من رویگردانی کند هلاک و نابود می شود: «مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّی هلک وَ هَوِیَ».(2)

19. او روشن ترین ستارگان، زره داوود، ستاره شش پر و ستاره صبح است: «أَنَّهُ سَعَدَ النُّجُومِ وَ دِرْعُ داوود و النجمة السداسیة وَ نَجْمَةُ الصُّبْحِ».(3)

20. کتاب خدا و قرآن ناطق است: «کتاب اللَّهِ وَ الْقُرْآنَ الکریم النَّاطِقِ».(4)

21. رسول خدا به او وصیت و اسم وی، نسب و صفت وی را بیان کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَصِیُّ بِهِ وَ ذکر اسْمِهِ وَ نَسَبِهِ وَ صِفَتِهِ».(5)

22. ائمه علیهم السلام او را با اسم، نسب، صفت و محلش بیان کرده اند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام ذکرونی بِاسْمِی وَ نَسَبِی وَ صِفَتِی وسکنی».(6)

23. اشعيا، ارمیا، دانیال و يوحنا مردم زمین را به آمدنش بشارت داده اند: «أَنْ اشعیا وَ أَرْمِیَا وَ دَانِیَالَ وَ یُوحَنَّا الْبَرْبَرِیِّ بَیِّنُوا أَمْرِی لِأَهْلِ الْأَرْضِ قَبْلَ سِنِینَ طَوِیلَةً».(7)

24. خون امام حسین علیه السلام به خاطر خدا و پدرش و احمد الحسن ریخته شده است: «إِنَّ دِمَاءَ الْإِمَامِ الْحُسَیْنُ عليه السلام سَأَلْتُ فِی کربلاء لِلَّهِ وَ لِأَجْلِ

ص: 40


1- بیانیه برائت در تاریخ 1425/6/13 ه.ق.
2- همان
3- بيان الحق والسداد، ج 1، ص 38.
4- همان، ص 14
5- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 18.
6- همان، ص 19.
7- همان، ص20.

أَبِیهِ علیه السلام وَ لِأَجْلِ أَحْمَدَ إِسْمَاعِیلَ نَفْسِهِ».(1)

25. در آیات بسیاری با عنوان رسول به وی اشاره شده است: «أَنَّهُ الْمُشَارِ إلَیْهِ بِالرَّسُولِ فِی آیَاتِ کثیرة مِنْ الْقُرْآنِ مِنْهَا «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»(2) «أَنَّى لَهُمْ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ»(3)؛ «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»(4) «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(5) »(6)

26. زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد، بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده است: «أَنَّهُ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»(7)

27. باقیمانده آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است: «أَنَا بَقِیَّةِ آلِ مُحَمَّدٍ».(8)

28. رکن شدید است: «الرکن الشَّدِیدِ»(9)

29. تأیید شده جبرائیل است: «مُؤَیَّدٌ بِجَبْرَائِیلَ»(10)

30. استوار و محکم شده میکائیل است: «مُسَدَّدٌ بمیکائیل»(11)

ص: 41


1- همان
2- اسراء، 15.
3- دخان، 13.
4- جمعه، 2.
5- يونس، 47.
6- الجواب المنير، ج 1، ص 24.
7- بیانیه احمد بصری (1426/4/21ه).
8- الجواب المنير، ج1، ص 41
9- همان.
10- همان.
11- همان.

31. یاری شده اسرافیل است: «مَنْصُورٍ بِإِسْرَافِیلَ»(1).

32. پاری او واجب است: «یَجِبُ عَلَیَّ الْأُمَّةِ نُصْرَتِی».(2)

33. کسی که به او ایمان نیاورد وارد جهنم می شود: «مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِی فَهُوَ فِی النَّارِ».(3)

34. مؤيد به روح القدس است: «مُؤَیَّدٌ بِرُوحِ الْقُدُسِ».(4)

35. نامش در انجیل بیان شده است: «مذکور فِی الْإِنْجِیلِ»(5)

36. نامش در تورات آمده است: «مذکور فِی التَّوْرَاةِ»».(6)

37. همانند عیسی علیه السلام است که جان خودش را فدا نمود: «شَبِیهٌ عیسی بْنُ مَرْیَمَ علیه السلام الَّذِی فَدَاهُ بِنَفْسِهِ».(7)

38. برتر از عیسی بن مریم است: «أَفْضَلُ مِنْ نَبِیِّ اللَّهِ عیسی بْنِ مَرْیَمَ»(8)

39. گوسفند به پا خاسته در خواب يوحنا است: «الْخَرُوفِ الْقَائِمِ فِی رُؤْیَا یُوحَنَّا اللاهوتی»(9)

40. عالم ترین مردم به تورات، انجیل و قرآن است: «أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ».(10)

ص: 42


1- همان
2- برائت صادر شده در تاریخ (1425/6/13ه).
3- همان
4- الجواب المنير، ج1، ص41
5- همان ص 25
6- همان
7- الجواب المنير ج 4-6، ص 46
8- همان
9- همان
10- المتشابهات ، ج 4، ص 46.

41. امام مهدی علیه السلام او را برای اصلاح حوزه های علمیه ارسال کرده است. «أَرْسَلَهُ الْإِمَامُ الْمَهْدِیُّ علیه السلام لِلْإِصْلَاحِ فِی الْحَوْزَةِ الْعِلْمِیَّةِ»(1)

42. خبر عظیم است: «أَنَّهُ النَّبَأُ الْعَظِیمِ».(2)

43. سنگ نجات دهنده در دست على علیه السلام است: «حَجَرٍ فِی یَمِینٍ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَلْقَاهُ فِی یَوْمِ لِیُهْدِیَ بِهِ سَفِینَةً نُوحٍ»(3)

44. به واسطه او ابراهیم از آتش نجات یافت: «إِنَّ اللَّهَ نَجِیَّ بِهِ نَبِیَّهُ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام مِنْ نَارِ نُمْرُودَ».(4)

45. به واسطه او يونس از شکم ماهی نجات یافت: «إِنَّ اللَّهَ خَلَصَ بِهِ نَبِیَّهُ یُونُسَ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَنْ بَطْنِ الْحُوتِ».(5)

46. به واسطه او موسی علیه السلام با خدا سخن گفت: «إِنَّ اللَّهَ کلم بِهِ موسی بْنَ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلِیُّ الطُّورِ»(6)

47. او را همان عصای موسی قرار داد تا به دریا بزند: «جَعَلَهُ عَصَا تَفْلِقُ الْبِحَارُ»(7)

48. او را زره داوود قرار داد: «جَعَلَهُ دِرْعاً لداوود».(8)

49. امیرمؤمنان علیه السلام در روز احد به واسطه او از خودش محافظت کرد

ص: 43


1- الجواب المنير، ج 1، ص 37.
2- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج 1، ص 45.
3- الجواب المنير، ج 1، ص 16.
4- همان
5- همان
6- همان
7- همان
8- همان

است: «تَدَرَّعَ بِهِ امیرالمؤمنین عَلَیْهِ السَّلَامُ یَوْمَ أُحُدٍ»(1)

50. همانا او فرستاده مسیح و ایلیا و خضر است: «أَنَّهُ رَسُولُ السَّیِّدِ الْمَسِیحِ َعلَیْهِ السَّلَامُ وَ رَسُولُ إِیلِیَا وَ رَسُولُ الْخَضِرُ»(2)

51. او دابة الأرضی است که در آخر الزمان سخن خواهد گفت: «دَابَّةُ الْأَرْضِ الَّتِی تکلم النَّاسَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ»(3)

52. مهر نبوت در پشت دارد: «بِظَهْرِهِ خَاتَمُ النُّبُوَّةِ».(4)

53. حجر الاسود است: «أَنَّهُ الْحَجَرُ الْأَسْوَدِ»(5)

54. باغی از باغ های بهشت است که پیامبر خدا از آن خبر داده است: «رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَخْبَرَ عَنْهَا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم»(6)

55. یارانش اولین کسانی هستند که وارد بهشت می شوند: «أَنْصَارِهِ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ»(7)

56. روح القدس نازل نمی شد، مگر به همراه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و پس از وفات ایشان به على علیه السلام منتقل شد و سپس به امامان بعد از ایشان و پس از آنان به مهدیین دوازده گانه نازل خواهد شد: «رُوحُ الْقُدُسِ الْأَعْظَمِ لَمْ یُنَزِّلْ إلَّا مَعَ مُحَمَّدٍ صل الله علیه و آله انْتَقَلَ بَعْدَ وَفَاتِهِ إِلَیَّ عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ إِلَیَّ الْأَئِمَّهْ ثُمَّ بَعْدَهُمْ إِلَیَّ الْمَهْدِیِّینَ الِاثْنَیْ عَشَرَ»(8)

ص: 44


1- همان
2- همان، ص30.
3- بیوگرافی احمد بصری (1426/4/8ه)
4- الجواب المنير، ج 4، ص 59.
5- همان، ص 76.
6- همان
7- برائت صادر شده در تاریخ (1425/6/13 ه).
8- الجواب المنير، ج1، ص39.

ادعاهای مذکور، برخی از سخنان احمد بصری است که با بررسی هر کدام از آنها، كذب و واهی بودن ادله وی روشن می شود. نکته قابل توجه اینکه احمد بصری برای هیچکدام از ادعاهای خود ادله عقلی و نقلی معتبری ذکر نکرده و حتی برخی از این اوصاف، مختص رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امیرالمومنین علیه السلام، امام مهدی علیه السلام و یا حتی در خصوص جبرائیل علیه السلام صادر شده اند. علاوه بر آن، هر آنچه از سنگ و چوب و باغ و حتی گوسفندانی که در انجیل تقدیس شده را جلوه ای از خود دانسته است.

پرسش های درس

1. چند نمونه از ادعاهای احمد بصری را بیان کنید.

2. وظیفه یمانی در باور احمد بصری چیست؟

3. یک نمونه از آیاتی که احمد بصری برای اثبات رسول بودن خود آورده را بیان کنید.

4. باور احمد بصری درباره روح القدس چیست؟

ص: 45

ص: 46

درس سوم قانون معرفت حجت های الهی

اشاره

ص: 47

ص: 48

یکی از موارد سوء استفاده در جریان احمد الحسن البصري(1)، مسأله قانون شناخت حجت های الهی است. احمد بصری با فراهم نمودن یک بسته معرفتی به عنوان قانون شناخت حجت های الهی، سعی در تطبیق محتوای آن با شخصیت خود را دارد تا از این رهگذر شیعیان اثنی عشری را فریب داده و خود را در جایگاه حجت خدا قرار دهد.

در این بسته ، قانون شناخت تمامی حجتهای الهی در سه مسأله «وصیت، سلاح و پرچم»(2) منحصر شده و برای مطابقت آن با شخصیت خود، ابتدا به حديث موسوم به وصیت در کتاب الغيبة طوسی رحمه الله علیه استناد نموده و سپس با تأويل بردن سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به علم و تأويل پرچم بر دعوت به حاکمیت الله، سعی در اثبات وصایت و حجیت خود دارد.

در پاسخ به قانون سه گانه احمد بصری گفته می شود:

اولا قانون معرفت انبیاء و حجج پیشین با قانون شناخت اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 49


1- یکی از جریان های انحرافی در مسیر مهدویت است که از سال (2000 م) آغاز به کار کرده و توسط فردی به نام احمد اسماعیل ، معروف به احمد الحسن تاسیس شده است.
2- با عبارت نص، علم، دعوت به حاکمیت الله بحث شده است . احمد بصری ، عقائد الاسلام، ص 88-99.

تفاوتی آشکاری دارد و این دو نباید با یکدیگر خلط شوند.

ثانيا در هیچ روایتی، قانون شناخت حجت های الهی در این سه مورد منحصر نشده، بلکه با توجه به تفکیک انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، موارد متعددی را به صورت اقتضائی یا اختصاصی شمارش کرده اند.

ثالثا غیر از مورد اول (وصیت)، هیچ کدام از دو مورد (سلاح و پرچم) ارتباطی به شناخت انبیاء الهی و حجج پیشین نداشته و دو مسأله مذکور، از شروط اختصاصی شناخت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. زیرا دوران زندگی انبیاء و رسولان الهی پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و امکان استناد آنان به دو شاخصه سلاح و پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم غیر ممکن است.

رابعا تأويلات صورت گرفته برای سلاح و پرچم، با روایات متواتر اهل بیت علیهم السلام مناسبتی ندارند(1).

حجت های الهی

حجت در لغت به معنای برهان و بیانی است که با آن حریف را قانع یا دفع کنند(2). این برهان و بیان، اعم از بیان نقلی و عقلی باشد که از آن دو به حجت ظاهری و باطنی تعبیر شده است(3). چنانچه امام کاظم علیه السلام نیز حجت های الهی را این گونه دسته بندی کرده و فرموده است:

«اِنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَيْنِ حُج-َّةً ظاهِ-رَةً وَ حُج-َّةً باطِن-َةً، فَاَمَّا الَّظاهِرَةُ

ص: 50


1- در مباحث بعدی به باطل بودن این تأویلات اشاره شده است.
2- لسان العرب، ج 2، ص 228
3- الآلوسي والتشيع، ص279.

فَالرُّسُلُ وَ الأَنْبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ علیهم السلام، وَ اَم-َّا الْب-اطِن-َةُ فَالْع-ُق-ُولُ»(1). همانا حجت خداوند برای بندگان، دوگونه است: حجت ظاهری و حجت باطنی. اما حجت ظاهری رسولان و انبیاء و ائمه علیهم السلام هستند و حجت باطنی عقلها است.

بنابراین، در بین تمامی انسان ها، تنها رسولان و انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام حجت ظاهری خداوند بوده و افرادی که دارای چنین شاخصه ای نباشند، به عنوان حجج الهی شناخته نخواهند شد.

بدیهی است که برای شناخت هر کدام از انبیاء و رسولان و همچنین برای شناخت امامان معصوم علیهم السلام به عنوان اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قانون و شاخصه هایی برای شناخت آنان وجود دارد که مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

قوانین اقتضائی معرفت انبیاء علیهم السلام

همان گونه که گفته شد؛ قانون معرفت انبیاء و رسولان علیهم السلام، به اقتضای شرایط و زمان، تغییر یافته و از قانون مشترکی تبعیت ننمایند. لذا ممکن است حجیت خود را با مقتضای زمان خود به اثبات رسانده و حتی در آوردن معجزه نیز، به اقتضائات زمان خود توجه داشته باشند. چنانچه در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

ابن سکیت به امام کاظم علیه السلام عرض کرد: چرا خدا موسی بن عمران علیه السلام را با عصا و ید بیضاء که ابزار جادویند مبعوث کرد و عیسی علیه السلام را با معجزات طبی و محمد علیه السلام را با معجزه کلام و سخنرانی؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «هنگامی که

ص: 51


1- کافی، ج 1، ص 16.

خدا موسی علیه السلام را مبعوث کرد جادو بر مردم زمانه اش تسلط داشت و خدا مانندی از آن را آورد که بر آن توانا نبودند و بوسیله آن جادوی آنها را باطل کرد و حجت خود را بر آنها ثابت نمود، و خداوند عیسی علیه السلام را وقتی مبعوث کرد که بیماری فلج بر مردم مسلط بود و نیاز به طب داشتند و از خدا معالجه ای آورد که مانندش را نداشتند و به اجازه خدا مرده ها را زنده کرد و کور مادر زاد و مبتلا به پیسی را درمان نمود و حجت را بر آنها تمام کرد و خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در وقتی مبعوث کرد که هنر غالب هم عصرانش سخنرانی و سخنوری بود (و به گمانم شعر را هم فرمود) و از طرف خدا پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آنها را بیهوده نمود و حجت را بر آنها ثابت کرد (1).

بنابراین، راه شناخت اوصیاء و حجج الهی به هیچ وجه یکسان نبوده و ممکن است برخی از انبیاء و رسولان با قانون وصیت، و برخی دیگر فقط با قانون معجزه و عده ای نیز با اتکاء به شهرت صداقت و امانت داری و یا با استدلال و برهان ظاهر شده و مدعای (رسالت) خود را اثبات کرده باشند.

لذا با مراجعه به تاریخ و روایات مشخص می گردد که استناد حجج الهی

ص: 52


1- عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّیَّارِیِّ ، عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ اَلْبَغْدَادِیِّ ، قَالَ: قَالَ اِبْنُ اَلسِّکِّیتِ لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: لِمَاذَا بَعَثَ اَللَّهُ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ علیه السلام بِالْعَصَا وَ یَدِهِ اَلْبَیْضَاءِ وَ آلَهِ اَلسِّحْرِ، وَ بَعَثَ عِیسَی علیه السلام بِآلَهِ اَلطِّبِّ، وَ بَعَثَ مُحَمَّداً-صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَی جَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ- بِالْکَلاَمِ وَ اَلْخُطَبِ؟ فَقَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «ان الله لَمَّا بَعَثَ اَللَّهُ مُوسَی علیه السلام کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ اَلسِّحْرَ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ، وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ، وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ. وَ إِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ عِیسَی علیه السلام فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ اَلزَّمَانَاتُ، وَ اِحْتَاجَ اَلنَّاسُ إِلَی اَلطِّبِّ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ، وَ بِمَا أَحْیَا لَهُمُ اَلْمَوْتَی، وَ أَبْرَأَ اَلْأ کْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اَللَّهِ تعالی، وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ. وَ إِنَّ اَللَّهَ تعالی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی وَقْتٍ کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَی عَصْرِهِ اَلْخُطَبَ وَ اَلْکَلاَمَ - وَ أَظُنُّهُ قَالَ: اَلشِّعْرَ - فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ تعالی مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ». کافی، ج1، ص54.

به وصیت یا معجزه و ... مسأله فراگیری نیست و حتی بسیاری از آنان به هیچ وصیتی استناد نکرده اند.

به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دعوت خود را وقتی برای اهل مکه مطرح می کند، به امین بودن و اصالت خانوادگی اش استناد کرده(1) و در مواجهه با معاندین نیز به معجزه متمسک می شود. لذا مشاهده می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای متقاعد کردن قریش و اهل مکه، از دو مدل معرفتی متفاوت استفاده کرده و از یک قانون مشترک تبعیت نفرموده است.

قانون اختصاصی معرفت اوصیاء

قانون معرفت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اختصاصی بوده و تمامی آن حضرات از یک بسته معرفتی مشترک تبعیت کرده و این قانون با تغییر زمان متغییر نمی شود.

بنابراین، قانون شناخت اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان حجت های الهی، دارای دو شاخصه عمده است که باید مدعی وصایت، بطور یکجا از تمامی آنها برخوردار باشد این شاخصه ها عبارتند از:

ص: 53


1- روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کنار کوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خدا پرستی دعوت کند. ابتدا با واژه یا مباحاة که عرب به جای زنگ خطر به کار می برد، توجه همه را به خود جلب کرد، آن گاه با استفاده از شخصیت ممتاز خود و سابقه ی درخشانش در امانت داری و راستگویی به آنان گفت: ای مردم ! اگر به شما بگویم پشت این کوه دشمنان شما موضع گرفته اند و قصد تجاوزبه مال و جان شما را دارند، باور می کنید؟ همه تصدیق کردند و گفتند: آری ! ما تا به حال دروغی از تو نشنیده ایم . فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری بکنم ، من شما را از عذاب دردناک می ترسانم . موقعیت من همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه دور می بیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می شتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیش آمد با خبر می کند. سیره حلبی، ج1، ص321.

الف: علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؛

ب: علائم و ودایع خداوند متعال.

هر کدام از این دو مورد به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گرفته و با شخصیت احمد بصری مطابقت داده می شود تا از این رهگذر مدعای وی ابطال گردد.

پرسش های درس

قانون معرفت حجت های الهی در باور احمد بصری چیست؟

2. حجت های الهی در چند گروه دسته بندی می گردند؟

3. قوانین اقتضائی انبیاء الهی را توضیح دهید.

4. قانون اختصاصی اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چند نوع است؟

ص: 54

درس چهارم علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

ص: 55

ص: 56

یکی از مهم ترین ادله اثبات وصایت، برخورداری از علائم و ودایع رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است که بایستی مدعی وصایت از ارائه آنها برای مردم ناتوان نباشد. این علائم و ودایع عبارتند از

علامت و ودیعه اول

برخورداری از کتاب مختوم و ملفوف؛ به عنوان وصیتنامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ائمه معصومین علیهم السلام که از آن به عنوان «عهد النبی» نیز یاد می شود:

پیش از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وصیتنامه ای در قالب کتاب مهر شده به ایشان نازل گردید. چنانچه امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

«إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ كِتَاباً قَبْلَ وَفَاتِهِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِیَّتُکَ إِلَی النُّجَبَهِ مِن أَهلِکَ قَالَ وَ مَا النُّجَبَهُ یَا جَبرَئِیلُ فَقَالَ عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ وَ وُلدُهُ سلام الله علیهم وَ کَانَ عَلَی الکِتَابِ خَوَاتِیمُ مِن ذَهَبٍ فَدَفَعَهُ النَّبِیُّ إِلَی أَمِیرِالمُؤمِنینَ وَ أَمرَهُ أَن یَفُکَّ خَاتَماً مِنهُ وَ یَعمَلَ بِمَا فِیهِ فَفَکَّ أَمِیرُالمُؤمِنینَ خَاتَماً وَ عَمِلَ بِمَا فِیهِ... ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَی ابنِهِ الحَسَنِ فَفَکَّ امیرالمومنین خَاتماً وَ عَمِلَ بِمَا فیهِ... ثُمَّ دَفعَهُ إِلَی مُوسَی وَ کَذَلِکَ یَدْفَعُهُ مُوسَی إِلَی اَلَّذِی بَعْدَهُ ثُمَّ کَذَلِکَ إلى قِیَامِ

ص: 57

اَلْمَهْدِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ»(1) خدای عزوجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبی بر او نازل کرد و فرمود: ای محمد! این وصیت من به سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو است، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: ای جبرئیل نجیبان کیانند؟ فرمود: علی بن ابیطالب و اولادش علیه السلام و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و دستور فرمود که یک مهر آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین علیه السلام یک مهر را گشود و به آن عمل کرد... سپس آن را به پسرش موسی علیه السلام داد و همچنین موسی علیه السلام به امام بعد از خود می دهد و تا قیام حضرت مهدی علیه السلام اینچنین است.

آنچه در اول این روایت مشخص شده است، وصیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نجباء و خلفای پس از خود می باشد که با عبارت «یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِیَّتُکَ إِلَی النُّجَبَهِ مِن أَهلِکَ» از آن یاد شده است. این وصیت بر اساس قرائن روایی، همان عهد النبي صلی الله علیه و آله و سلم است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم علیه السلام می باشد. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

«کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی مِنْبَرِ اَلْکُوفَهِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلاَثُمِائَهٍ وَ ثَلاَثَهَ عَشَرَ رَجُلاً عِدَّهَ أَهْلِ ْبَدْرِ وَ هُمْ أَصْحَابُ اَلْأَلْوِیَهِ وَ هُمْ حُکَّامُ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ عَلَی خَلْقِهِ حَتَّی یَسْتَخْرِجَ مِنْ قَبَائِهِ کِتَاباً مَخْتُوماً بِخَاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ عَهْدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(2) گویی می بینم قائم ما علیه السلام در کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند... در خدمت او حضور دارند. تا اینکه امام زمان علیه السلام

ص: 58


1- اصول کافی، ج 2، ص 229.
2- كمال الدين ، ج 2، ص 672.

کتابی با مهر طلایی از قبای خود بیرون می آورد که عهدنامه ای است از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.

همچنین در روایت دیگری آمده است:

عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّ عَهْدَ نَبِیِّ اَللَّهِ صَارَ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، ثُمَّ صَارَ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلَی علیه السلام، ثُمَّ یَفْعَلُ اَللَّهُ مَا یَشَاءُ، فَالْزَمْ هَؤُلاَءِ- فَإِذَا خَرَجَ رَجُلٌ مِنْهُمْ مَعَهُ ثَلَثُمِائَهِ رَجُلٍ- وَ مَعَهُ رَایَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: همانا عهد نبي الله صلی الله علیه و آله و سلم به علی بن حسین علیه السلام و سپس به محمد بن علی علیه السلام رسید و سپس خداوند آنچه را می خواهد انجام می دهد پس ملزم آنها باش زمانی که مردی از آنان خروج کند به همراهش سیصد و سیزده نفر مرد می باشد. و همراه او پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

و در روایتی دیگر آمده است:

«فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله قَدْ تَوَارَثَتْهُ الْأَبْنَاءُ عَنِ الْآبَاءِ»(2). پس با او بین رکن و مقام بیعت میکنند و همراه او عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که پسران از پدران به ارث برده اند.

نتیجه اینکه؛ بایستی مدعی وصایت از اصل این وصیتنامه (کتاب مختوم) به عنوان ودایع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخوردار باشد. در حالی که احمد بصری از آوردن این وصیتنامه عاجز است.

ص: 59


1- تفسير العیاشی، ج 2، ص 261
2- الغيبة للنعمانی، ص 282.

علامت و ودیعه دوم

برخورداری از لوازم شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، دارای معنا و مفهوم وصایت آن حضرت است. چنانچه این امورات محوله ، توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام انجام شد و لوازم مذکور نیز برای اولین بار به ایشان منتقل گردید.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

«وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت صلی الله علیه و آله و سلم انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به روی او نشسته بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گاهی به هوش می آمد و گاهی هم از هوش می رفت... اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا على علیه السلام بدان که این حق توست و احدی نباید در این امر با تو ستیزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده ام به جای آور و قرض مرا ادا کن. يا على علیه السلام! پس از من امر خاندانم به دست توست و پیام مرا به کسانی که پس از من می آیند برسان. من وقتی دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مرگ خود سخن می گوید، قلبم لرزید و به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم که درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با سخنی پاسخ گویم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دوباره فرمود: یا على آیا وصیت من را قبول میکنی!؟ و من در حالتی که گریه گلویم را می فشرد و کلمات را نمی توانستم به درستی ادا نمایم، گفتم: آری ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم! آن گاه رو به بلال کرد و گفت: ای بلال! کلاهخود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه ام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور... [سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنچه که مختص

ص: 60

خود وی بود از جمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد بر تن داشت و کلاه هایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد] و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در گرو بود. آن گاه رو به من کرد و فرمود: یا على علیه السلام برخیز و اینها را در حالی که من زنده ام، در حضور این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجوید. من برخاستم و با این که توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت...»(1)

لذا این علامت و ودایع به عنوان یکی از نشانه های قطعی وصایت است که اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یکی پس از دیگری متکفل انجام امورات تكفين وصی پیشین و دریافت لوازم مذکور بوده و در مقام احتجاج به امامت هر کدام از اهل بیت علیهم السلام استفاده شده است که به دو نمونه اشاره میگردد:

عبدالاعلی به نقل از امام صادق علیه السلام درباره ماجرای وصیت امام باقر علیه السلام آورده است:

«چون مرگ پدرم فرا رسید، فرمود: چند گواه برای من حاضر کن، من چهار تن از قریش را حاضر کردم که نافع غلام عبدالله بن عمر با آنها بود و فرمود: بنویس... وصیت کرد محمد بن علی به پسرش جعفر بن محمد و به او دستور داد او را در بردی که هنگام نماز جمعه می پوشید کفن

ص: 61


1- الطوسی، الامالی، ص 600، شماره 1/1244. اصول کافی ج 1، ص340، ح 8

کند و عمامه او را برای او عمامه سازد و قبر او را چهار گوش نماید و چهار انگشت از زمین بلندتر کند و سپس واگذارد، پس فرمود: آن وصیتنامه را در هم پیچید و به گواهان فرمود: خدا شما را رحمت کند، برگردید، و چون گواهان رفتند من گفتم: پدر جان در این استشهاد چه مصلحتی بود؟ فرمود: من بد داشتم که تو مغلوب شوی و بگویند وصیت نکرده، خواستم تو دلیلی در دست داشته باشی. و امام کسی است که چون به شهر او در آیند و پرسند وصی فلان امام کیست؟ گویند فلانی.(1)

همچنین در رد ادعای دو نفر از زیدیه آمده است:

سعید سمان نقل کرده است: نزد امام جعفر صادق علیه السلام بودم که ناگاه دو نفر از طایفه زیدیه بر آن حضرت داخل شدند... حضرت به من فرمود که: «این دو مرد را می شناسی؟ عرض کردم: آری، اینها از اهل بازار و هم چراغ های ما می باشند. و ایشان از طایفه زیدیه اند و گمان دارند که شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نزد عبدالله پسر حسن است (یعنی حسن مثنی). حضرت فرمود: «دروغ گفتند. خدا ایشان را لعنت کند، به خدا سوگند که عبدالله پسر حسن، آن شمشیر را به دو چشم خود و به یک چشم از دو چشم خود ندیده. و پدرش (یعنی حسن مثنی) نیز آن را ندیده.

ص: 62


1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَی قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ...«فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ: ادْعُ لِی شُهُوداً فَدَعَوْتُ أرْبَعَةً مِنْ قُرَیْشٍ؛ فِیهِمْ نَافِعٌ مَوْلَی عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: اکْتُبْ: هَذَا مَا... أوْصَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إلَی ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أمَرَهُ أنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ الْجُمَعَ، وَ أنْ یُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ، وَ أنْ یُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ یَرْفَعَهُ أرْبَعَ أصَابِعَ، ثُمَّ یُخَلِّیَ عَنْهُ فَقَالَ: اطْوُوهُ، ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ: انْصَرِفُوا رَحِمَکُمُ اللهُ، فَقُلْتُ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا: مَا کَانَ فِی هَذَا یَا أبَتِ أنْ تُشْهِدَ عَلَیْهِ؟ فَقَالَ: إنِّی کَرِهْتُ أنْ تُغْلَبَ وَ أنْ یُقَالَ: إنَّهُ لَمْ یُوصَ، فَأرَدْتُ أنْ تَکُونَ لَکَ حُجَّةٌ، فَهُوَ الَّذِی إذَا قَدِمَ الرَّجُلُ الْبَلَدَ قَالَ: مَنْ وَصِیُّ فُلَانٍ؟ قِیلَ: فُلَانٌ کافی، ج1، ص379 و اثبات الهد اة ، ج1، ص 114 و بحارالانوار، ج26، ص 217.

مگر آن که آن را در نزد علی بن الحسین دیده باشد. پس اگر این دو مرد راستگویند، بگویند که نشانه دسته آن چیست و اثری که در موضع دم آن است چیست؟ و به درستی که در نزد من است شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و در نزد من است، رایت و علم رسول صلی الله علیه و آله و سلم، و زره و چهار آینه و کلاه خود آن حضرت. پس اگر راست گویند، بگویند که چیست آن نشانه که در زره رسول خدا صلى الله عليه وسلم است؟ و به درستی که در نزد من است علم رسول خدا که خدا آن را منشأ غلبه بر خصم قرار داده، و در نزد من است الواح موسی و عصای او، و در نزد من است انگشتر سلیمان پسر داود، و در نزد من است آن طشتی که موسی در آن گوسفند را قربانی می کرد، و در نزد من است آن نامی که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را در میان مسلمانان و مشرکان میگذاشت، تیر مشرکان به مسلمانان نمی رسید و در نزد من همان تابوتی است که فرشتگان آن را آوردند و بر می داشتند. و جایگاه سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان ما چون جایگاه تابوت است در میان بنی اسرائیل، که بر در خانه هر خاندانی آن تابوت می ایستاد، پیغمبری به ایشان عطا می شد، و هر که از ما که این سلاح به او منتقل شد، امامت به او رسید. و هر آینه پدرم زره رسول خدا را صلی الله علیه و آله و سلم پوشید و چون از اندام آن حضرت زیاد بود، آن را بر زمین می کشید و به واسطه زیادتی، آن زره، بر روی زمین خطی را هویدا نمود و من نیز آن را پوشیدم پس به همان وضعی که نسبت به پدرم بود، با من نیز چنان بود. و قائم ما کسی است که چون آن را بپوشد، جسمش همه آن را فرا گرفته و برقامتش راست آید. ان شاء الله تعالی».(1)

ص: 63


1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ سَعِیدٍ اَلسَّمَّانِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلاَنِ مِنَ اَلزَّیْدِیَّهِ فَقَالاَ أَ فِیکُمْ إِمَامٌ مُفْتَرَضٌ طَاعَتُهُ فَقَالَ لاَ قَالَ فَقَالاَ لَهُ فَأَخْبَرَنَا عَنْکَ اَلثِّقَاتُ أَنَّکَ تَعْرِفُهُ وَ تسمیهم [نُسَمِّیهِمْ] لَکَ وَ هُمْ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ وَ هُمْ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِیرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لاَ یَکْذِبُونَ فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَیَا اَلْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِی أَ تَعْرِفُ هَذَیْنِ قُلْتُ نَعَمْ هُمَا مِنْ أَهْلِ سُوقِنَا مِنَ اَلزَّیْدِیَّهِ وَ هُمَا یَزْعُمَانِ أَنَّ سَیْفَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ فَقَالَ کَذَبَا لَعَنَهُمَا اَللَّهُ وَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اَللَّهِ بِعَیْنَیْهِ وَ لاَ بِوَاحِدٍ مِنْ عَیْنَیْهِ وَ لاَ رَآهُ أَبُوهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ رَآهُ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ إِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلاَمَهٌ فِی مَقْبِضِهِ وَ مَا لاَ تَرَی فِی مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ وَ إِنَّ عِنْدِی لَسَیْفَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ دِرْعَهُ وَ لاَمَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ فَإِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلاَمَهٌ فِی دِرْعِهِ وَ إِنَّ عِنْدِی لَرَایَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمِغْلَبَهَ وَ إِنَّ عِنْدِی أَلْوَاحَ مُوسَی وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عِنْدِی لَخَاتَمَ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلطَّسْتَ اَلَّذِی کَانَ یُقَرِّبُ بِهَا مُوسَی اَلْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلاِسْمَ اَلَّذِی کَانَ إِذَ ا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ أَنْ یَضَعَهُ بَیْنَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُشْرِکِینَ لَمْ یَصِلْ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ إِلَی اَلْمُسْلِمِینَ نُشَّابَهٌ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلتَّابُوتَ اَلَّتِی جَاءَتْ بِهِ اَلْمَلاَئِکَهُ تَحْمِلُهُ وَ مَثَلُ اَلسِّلاَحِ فِینَا مَثَلُ اَلتَّابُوتِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ أهل بیت [فِی أَیِّ بَیْتٍ] وَقَفَ اَلتَّابُوتُ عَلَی بَابِ دَارِهِمْ أُوتُوا اَلنُّبُوَّهَ کَذَلِکَ وَ مَنْ صَارَ إِلَیْهِ اَلسِّلاَحُ مِنَّا أُوتِیَ اَلْإِمَامَهَ وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِی دِرْعَ رَسُولِ اَللَّهِ فَخَطَّتْ عَلَی اَلْأَرْضِ خَطِیطاً وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَکَانَتْ وَ قَائِمُنَا مِمَّنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلَأَهَا إِنْ شَاءَ اَللَّهُ بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج1، ص 174.

براین اساس بایستی امام دوازدهم علیه السلام تمامی لوازم مذکور را در تحویل خود داشته باشد تا هنگام ظهور، به آنها استناد کرده و بدین واسطه شناسایی گردد. چنانچه در بیان امام باقر علیه السلام آمده است:

«ثُمَّ یَظهَرُ المَهدِیُّ بِمَکَّهَ عِندَ العِشاءِ،و مَعَهُ رایَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و قَمیصُهُ و سَیفُهُ، و عَلاماتٌ و نورٌ و بَیانٌ...»(1) سپس مهدی علیه السلام هنگام نماز عشاء از کنار کعبه ظاهر می شود و به همراه او پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و لباس و شمشیر و علامت های ایشان و نور و بیان است.....

همچنین در روایت دیگر آمده است:

قال ابی عبدالله علیه السلام: «خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنَ اَلْمَدِینَهِ إِلَی مَکَّهَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فقُلْتُ وَ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ سَیْفُ رسول الله وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قَضِیبُهُ وَ رایته وَ لَأْمَتُهُ وَ سَرْجُهُ حَتّی یَنزِلَ مَکَّهَ، فَیُخرِجَ السَّیفَ مِن غِمدِهِ، و یَلبَسَ الدِّرعَ، و یَنشُرَ الرّایَهَ وَ البُردَهَ وَ العِمامَهَ،و یَتَناوَلَ

ص: 64


1- التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص 137.

القَضیبَ بِیَدِهِ،ویَستَأذِنَ اللّهَ فی ظُهورِهِ»(1) صاحب این امر از مدینه به سوی مکه حرکت می کند در حالی که میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او. چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.

ضمن اینکه در روایتی از امام صادق علیه السلام در خصوص مواجهه سید حسنی با امام دوازدهم علیه السلام آمده است:

سپس سید حسنی می گوید: پس بین من و امیر خود خلوت کنید، و ما را تنها بگذارید. آنگاه مهدی علیه السلام بسوی او بیرون می آید و دو نفری در میان دو لشکر می ایستند و حسنی، عرضه می دارد: اگر تو مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستی پس عصای جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و انگشتر، و برد و زره و عمامه او(سحاب) کجاست؟ پس مهدی علیه السلام تمام آن اشیاء را حاضر نموده و همه آنها را به سید حسنی نشان می دهد. در این هنگام حسنی می گوید: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما می خواهیم این است که چوب دستی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام می دهد تا یارانش فضل امام مهدی علیه السلام را ببینند و از او اطاعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی علیه السلام

ص: 65


1- الغيبة للنعمانی، ص270.

عصا را می گیرد و آنرا بر بالای سنگ سختی نصب می کند و آن عصا فورا درخت بزرگی می شود؛ طوریکه بر تمام لشکریان حاضر سایه می افکند. آن وقت سید حسنی می گوید: الله اکبر، یابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم. پس سید حسنی، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می کنند...»(1).

بنابراین، یکی دیگر از شاخصه های شناخت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به همراه داشتن لوازم شخصی آن حضرت است که براساس روایات، تمامی آن لوازم (عينا) در محضر ائمه علیهم السلام بوده و در حال حاضر در محضر امام دوازدهم علیه السلام است.

البته احمد بصری باتوجه به اینکه از آوردن این لوازم برای اثبات خود ناتوان است، سعی در به تأويل بردن این علایم و ودایع دارد.

ص: 66


1- الحُسَینُ بنُ حَمدانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ و عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیَّینِ، عََن أبی شُعَیبٍ مُحَمَّدِ بنِ نَصرٍ،عََن عُمَرَ بنِ الفُراتِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ المُفَضَّلِ،عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ،قالَ:سَأَلتُ سَیِّدِیَ الصّادِقَ علیه السلام...فَيَقُولُ الْحَسَنِيُّ: إِنْ كُنْتَ مَهْدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم فَأَيْنَ هِرَاوَةُ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم، وَ خَاتَمُهُ، وَ بُرْدَتُهُ، وَ دِرْعُهُ الْفَاضِلُ، وَ عِمَامَتُهُ اَلسَّحَابُ، وَ فَرَسُهُ اَلْیَرْبُوعُ، وَ نَاقَتُهُ اَلْعَضْبَاءُ، وَ بَغْلَتُهُ اَلدُّلْدُلُ ، وَ حِمَارُهُ اَلْیَعْفُورُ، وَ نَجِیبُهُ اَلْبُرَاقُ، وَ تَاجُهُ ، وَ اَلْمُصْحَفُ اَلَّذِی جَمَعَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِغَیْرِ تَغْیِیرٍ وَ لاَ تَبْدِیلٍ، فَیُحْضِرُ لَهُ اَلسَّفَطَ اَلَّذِی فِیهِ جَمِیعُ مَا طَلَبَهُ. (وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّهُ کُلَّهُ کَانَ فِی اَلسَّفَطِ) ، وَ تَرِکَاتُ جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ حَتَّی عَصَا آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ ، وَ تَرِکَهِ هودٍ وَ صَالِحٍ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ ، وَ مَجْمُوعِ إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ صَاعِ یُوسُفَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ مِکْیَلِ شُعَیْبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مِیزَانِهِ، وَ عَصَا مُوسَی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ تَابُوتِهِ اَلَّذِی فِیهِ بَقِیَّهُ مَا تَرَکَ آلُ مُوسیٰ وَ آلُ هٰارُونَ تَحْمِلُهُ اَلْمَلاٰئِکَهُ ، وَ دِرْعِ دَاوُدَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ خَاتَمِ سُلَیْمَانَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ تَاجِهِ، وَ رَحْلِ عِیسَی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ مِیرَاثِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ فِی ذَلِکَ اَلسَّفَطِ». فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ : یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اِقْضِ مَا قَدْ رَأَیْتَهُ، وَ اَلَّذِی أَسْأَلُکَ أَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی هَذَا اَلْحَجَرِ اَلصُّلْبِ ، وَ تَسْأَلَ اَللَّهَ أَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لاَ یُرِیدُ بِذَلِکَ إِلاَّ أَنْ یُرِیَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ اَلْمَهْدِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّی یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَأْخُذُ اَلْمَهْدِیُّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْهِرَاوَهَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّی تُظِلَّ عَسْکَرَ اَلْحَسَنِیِّ وَ عَسْکَرَ اَلْمَهْدِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ . فَیَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ : اَللَّهُ أَکْبَرُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ اَلْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِهِ الهدایة الكبرى، ص396 و مختصر البصائر، ص 433-458 و بحارالأنوار، ج 53، ص 7 (به نقل از مختصر البصائر به جای الحسنی، الحسين علیه السلام آورده است که البته به مقصود ما خللی وارد نمی کند) ورياض الأبرارفی مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، ص 216 وإلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف ، ج 2، ص 211.

از این رو سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به علم حضرت(1) و پرچم ایشان را به دعوت به حاکمیت الهی(2)؛ تأویل برده است.

ص: 67


1- همانطور که گفته شد، احمد بصری سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به علم آن حضرت تأويل برده و از این رهگذر سعی در اثبات برخورداری خود از علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دارد. لذا در پاسخ این تأويل باطل گفته می شود؛ به شهادت روايات متواتر، علم و سلاح رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دو چیز جدا از هم هستند که بایستی هرامامی از آن دو برخوردار باشد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است: عَنْ بُرَیْدٍ اَلْعِجْلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ». قالَ : إیّانا عَنی ؛ أن یُؤَدِّیَ الأَوَّلُ إلَی الإِمامِ الَّذی بَعدَهُ الکُتُبَ وَ العِلمَ وَ السِّلاحَ» الغيبة للنعمانی، ص270. همچنین باید دانست که سلاح به عنوان یک شیء معرفی شده است که در صندوقچه نگهداری می شده و این با ماهیت علم سازگار نیست. چنانچه در روایت آمده است: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قال: «لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الْوَفَاةُ قَبْلَ ذَلِکَ أَخْرَجَ سَفَطاً أَوْ صُنْدُوقاً عِنْدَهُ، فَقَالَ:یَا مُحَمَّدُ احْمِلْ هَذَا الصُّنْدُوقَ،قَالَ:فَحَمَلَ بَیْنَ أَرْبَعَةٍ،فَلَمَّا تُوُفِّیَ جَاءَ إِخْوَتُهُ یَدَّعُونَ فِی الصُّنْدُوقِ فقَالُوا: أَعْطِنَا نَصِیبَنَا فی الصُّنْدُوقِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ مَا لَکُمْ فِیهِ شَیْ ءٌ،وَ لَوْ کَانَ لَکُمْ فِیهِ شَیْ ءٌ مَا دَفَعَهُ إِلَیَّ،وَ کَانَ فِی الصُّنْدُوقِ سِلاَحُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ کُتُبُهُ» الکافی، ج1، ص305. وحتی روایتی هم که سلاح را به تابوت بنی اسرائیل تشبیه کرده است، آن را نشانه برخورداری از عام دانسته اند نه اینکه سلاح همان علم بوده باشد. عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلسُّکَیْنِ عَنْ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّمَا مثَلُ اَلسِّلاَحِ فِینَا مَثَلُ اَلتَّابُوتِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَیْثُمَا دَارَ اَلتَّابُوتِ دَارَ اَلْمُلْکُ، فَأَیْنَمَا دَارَ فِینَا اَلسِّلاَحُ دَارَ اَلْعِلْمُ» الكافی، ج 1، ص 238. نتیجه اینکه سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با علم ایشان دو چیز متفاوت و جداگانه است. اما باید مد نظر باشد که سلاح نشانه علم است ، لذا کسی که سلاح نزد او باشد دلالت بر برخورداری از علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارد.
2- در پاسخ به این تأويل ، به روایتی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیه السلام اشاره می گردد که حقیقت پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را روشن فرموده و آن را برگه ای از سوی بهشت معرفی فرموده است. لذا براساس این روایت و سایر روایات بطلان تأويل احمد بصری آشکار می گردد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ثُمَّ یَهُزُّ الرّایَةَ الْجَلیَّةَ وَ یَنشرُها وَ هِیَ رایَةُ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله و سلم السَّحابة وَ دِرْعُ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله و سلم السّابِغَةَ، وَ یَتَقَلَّدُ بِسَیْفِ رَسولِ اللّه ذِی الْفَقارِ» سپس پرچم روشن را به اهتزار در می آورد و آن را می گشاید و آن همان پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نام سحابه است و (همچنین) زره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام سابغه را همراه دارد و شمشیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نام ذوالفقار را به گردن می آویزد.» بحارالانوار، ج 52، ص 307، ذیل روایت 81 عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لاَ یَخْرُجُ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی یَکُونَ تَکْمِلَهُ اَلْحَلْقَهِ ...ثُمَّ یَهُزُّ اَلرَّایَهَ وَ یَسِیرُ بِهَا فَلاَ یَبْقَی أَحَدٌ فِی اَلْمَشْرِقِ وَ لاَ فِی اَلْمَغْرِبِ إِلاَّ لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هِیَ وَ اَللَّهِ قُطْنٌ وَ لاَ کَتَّانٌ وَ لاَ قَزٌّ وَ لاَ حَرِیرٌ قُلْتُ فَمِنْ أَیِّ شَیْءٍ هِیَ قَالَ مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّهِ نَشَرَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ لَفَّهَا وَ دَفَعَهَا إِلَی عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْبَصْرَهِ نَشَرَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَفَتَحَ اَللَّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ لَفَّهَا وَ هِیَ عِنْدَنَا هُنَاکَ لاَ یَنْشُرُهَا أَحَدٌ حَتَّی یَقُومَ اَلْقَائِمُ الغيبة للنعمانی، ص 307 و الغيبة طوسی، ص320 امام صادق علیه السلام فرمود: قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران تکمیل شود... سپس پرچم را می گستراند و حرکت می کند. پس کسی در مغرب و مشرق نمی ماند مگر اینکه قائم را لعن می کنند. و آن پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که جبرائیل در روز بدر به ایشان نازل کرد. سپس فرمود که به خدا قسم که آن پرچم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پرسیدم پس از چیست؟ فرمود از «ورق و برگه ای از بهشت» است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را در روز بدر باز کرد و سپس پیچید و به على علیه السلام تحویل داد و ایشان همواره آن را در نزد خود داشت تا اینکه در روز بصره آن را باز کرد و خدابرآن فتح قرارداد و باری دیگر آن را پیچید و آن نزد ما است آنجا. احدی (از اهل بیت) آن را باز نمی کند تا اینکه قائم قیام کند. در توضیح این دو روایت گفته می شود: اولا پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در کنار سایر لوازم همچون زره آمده است که قرینه ای آشکار براین است که پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارای جسم بوده و قابل تاویل نیست. لذا در صورتی که پرچم دارای تأويل باشد، بایستی زره و سایر لوازم هم از تأويل برخوردار باشد. ثانيا جنس و نوع پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پارچه و حریر و ... نیست بلکه برگه ای از بهشت است. لذا این سخن اشاره به وجود خارجی آن داشته و ارتباطی با دعوت به حاکمیت الله و... ندارد. ثالثا چنانچه بگویند این پرچم اگرچه وجود خارجی دارد اما مراد از آن دعوت به حاکمیت الهی است گفته می شود: قبل از نزول این پرچم در جنگ بدر، مگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم را به چیزی غیر از حاکمیت الله دعوت می کرد که بعد از نزول آن این کار را انجام دهد؟ رابعا اگراین پرچم به معنای دعوت به حاکمیت الله است ، بدین معنا خواهد بود که از بین معصومین علیهم السلام، تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام و حضرت قائم علیه السلام مردم را به حاکمیت الله دعوت می کنند زیرا فقط آنان حق نشر آن را داشته اند، با این وجود دعوت سایر ائمه علیه السلام به چه چیزی بوده است؟ خامسا براساس تصریح روایت ، نشر پرچم پس از تکمیل شدن 10 هزار نفر است، لذا اگرنشر پرچم را به معنای دعوت بدانیم با اصل مدعای احمد سازگاری نخواهد داشت چرا که او باید دعوت را از پیش از جمع شدن 10 هزار نفر آغاز کرده باشد نه بعد از آن!

جعل سلاح و پرچم

در اینجا سئوالی مطرح می گردد که آیا ممکن است این لوازم توسط عده ای جعل شده و به واسطه آن خود را امام معرفی کنند؟

در پاسخ گفته می شود:

ص: 68

اولا برخورداری از این لوازم، شرط لازم بوده و شرط کافی برای شناخت امام علیه السلام نمی باشد، لذا سایر موارد مذکور در روایات نیز، جهت شناخت امام علیه السلام مورد توجه قرار میگیرد.

ثانية؛ شرایط ارائه این لوازم دارای ابعادی هستند که به هیچ وجه امکان جعل و بدل سازی ندارند که عبارتند از

الف. بعد زمانی:

سلاح و پرچم و سایر لوازم مذکور در روایات، همزمان با ظهور امام علیه السلام ارائه خواهد شد، لذا قبل از ظهور حضرت، هر نوع نشانه ای به عنوان سلاح و غیره مورد قبول نمی باشد.

بر اساس روایات، زمان ظهور امام مهدی علیه السلام در 23 ماه رمضان بوده و با ندای آسمان ظهور ایشان اعلام خواهد شد. چنان چه آمده است: «لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ حَتَّی یُنَادَی بِاسْمِهِ مِنْ جَوْفِ السَّمَاءِ فِی لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ»؛ قائم خروج نمی کند تا اینکه از آسمان و در 23 ماه رمضان به اسمش نداء داده شود.»(1)

ب. بعد نشانه ای:

امام عصر علیه السلام پس از ندای آسمانی ظهور، اعلام ظهور خواهند کرد، بنابراین یکی دیگر از نشانه های پذیرش سلاح و سایر لوازم، شنیدن صدای آسمانی ظهور است. این ندایی است که هیچ جایی برای شک و شبهه باقی نخواهد گذاشت. بطوری که امام باقر علیه السلام فرمود:

ص: 69


1- غيبة نعمانی، ص 290.

«فَلَمْ یُشْکِلْ عَلیکُمْ عَهْدُ نَبِیِّ اللّه ِصلی الله علیه و آله وَ رَایَتُهُ ، وَ سِلاَحُهُ ، وَ النَّفْسُ الزَّکِیَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسینِ فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکُمْ هَذَا فَلاَ یُشْکِلُ عَلَیْکُمْ اَلصَّوْتُ مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِهِ»(1) ایجاد شبهه نمی کند برای شما عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پرچم و سلاح او و نفس الزكيه ای که از فرزندان امام حسین علیه السلام است. پس اگر همین موارد نیز ایجاد شبهه کرد، صوتی که از آسمان به اسم و امر امام مهدی علیه السلام برخاسته می شود ایجاد شک و شبهه نمی کند.

همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

«...فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ فَإِنَّ اَلصَّوْتَ مِنَ اَلسَّمَاءِ لاَ یُشْکِلُ عَلَیْهِمْ إِذَا نُودِیَ بِاسْمِهِ وَ اِسْمِ أَبِیهِ و امه»(2) اگر تمامی این موارد مشتبه گردید، پس همانا ندای آسمانی بر شما مشتبه نخواهد شد، زمانی که به اسم قائم عليه السلام و نام پدر و مادرش ندا سردهد.

ج. بعد مکانی:

حضرت حجت علیه السلام این لوازم را در کنار خانه خدا به مردم ارائه خواهند نمود، لذا ارائه لوازم مذکور در هر جایی غیر از کنار خانه خدا مورد پذیرش نیست. چنانچه امام باقر علیه السلام فرمودند:

«ظْهَرُ الْمَهْدِیُّ بِمَکَّهَ عِنْدَ الْعِشاءِ، مَعَهُ رایَهُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی اللَّه علیه و آله وَ قَمیصُهُ وَ سَیْفُهُ وَ عَلاماتٌ وَ نُورٌ وَ بَیانٌ».(3) مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بر دست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را

ص: 70


1- بحار، ج 52، ص 223.
2- الغيبة للنعمانی ، ص 279.
3- التشريف بالمنن ، ص 137.

با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است.

د. بعد اعجازی:

لوازم مذکور دارای ویژگی اعجاز آمیز بوده و هر کدام از آنها توان انجام امر خاصی را دارند. در روایتی آمده است که فرق بين مدعی دروغین و راستین در برخورداری از لوازم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده و فرق بین این لوازم با سایر لوازم ها در اعجاز آمیز بودن آن لوازم است که به مواردی از این روایات در مباحث گذشته اشاره شد.(1)

براین اساس، در صورت تجمیع این چهار شرط مهم، ارائه سلاح و سایر لوازم، به نشانه وصایت او خواهد بود.

پرسش های درس

1. اولین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای وصی خود چیست؟

2. وجه ارتباط ودیعه اول را با مدعی وصایت بیان کنید.

3. دومین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای وصی خود چیست؟

4. وجه ارتباط ودیعه دوم را با مدعی وصایت بیان کنید.

ص: 71


1- الثاقب في المناقب، ص419، مدينة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج على البشر، ج6، ص99

ص: 72

درس پنجم علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

ص: 73

ص: 74

علامت و ودیعه سوم

صحیفه (وصیتنامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم)؛ این صحیفه که به املاء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دست خط امیرالمؤمنین علی علیه السلام نوشته شده است، همان وصیتنامه ای است که در آن اسامی و تعداد جانشینان پس از خود را برای مردم اعلام فرموده است .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با نزول آیه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(1) موظف به ابلاغ وصیت و اعلام اسامی اوصیاء و جانشیان گردید تا از این رهگذر اختلاف امت اسلامی را پس از خود دفع نماید. لذا هفتاد روز پیش از رحلت و در مسیر بازگشت از آخرين حج و در محل غدیرخم، رسالت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند .

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که به دستور الهی قصد پرده برداری از شجره طیبه امامت را داشت، همه پیش افتادگان و پس ماندگان را فراخوانده و فرمودند:

«هان ای مردم! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این على

ص: 75


1- مائده، 67.

سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را، و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد. سپس فرمود: بدانید که همانا من فرستاده و على امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند.

آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل على خواهند بود. آگاه باشید! همانا آخرین امام، مهدی قائم از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد شد. آگاه باشید! که اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست(1)... سپس عمر بن خطاب در حالی که کمی برافروخته بود برخواست و گفت: ای رسول خدا، آیا همه اهل بیت تو(2) وصی هستند؟ حضرت پاسخ داد: نه ولكن برادرم از اوصیاء است که وزیر و وارث و خلیفه من در امتم بوده و ولی تمامی مومنان بعد از من است. و همچنین یازده نفر از فرزندان وی. این علی اولشان و بهترین شان است سپس دو فرزندم حسن و حسین، سپس وصی فرزندم که همنام برادرم على و فرزند حسین است سپس وصی و فرزند علی که اسمش محمد است سپس جعفر فرزند محمد و سپس موسی فرزند جعفر و سپس علی فرزند موسی و سپس محمد فرزند على و سپس على فرزند محمد سپس حسن فرزند علی و سپس محمد فرزند حسن که مهدی این امت بوده و همنام و هم طینت من است و

ص: 76


1- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 12-151 و 294-322. شیخ عبدالله ، بحرانی، عوالم العلوم ، ج 15، ص 307-327. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج37، ص181-182. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج2، ص200-250. سید ابن طاووس ، الطرائف، ص 33 و...
2- همسران و اهل خانه

امر می کند به امرمن و نهی می کند به نهی من، زمین را از عدل و داد پر می کند کما اینکه از ظلم و جور پر شده است. پشت سر هم می آیند، یکی پس از دیگرى»(1).

و بعد از پرده برداری از مسأله جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اعلام اسامی دوازده وصی پس از خود، آیه ای از جانب خداوند متعال نازل شده و فرمود:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»(2) امروز کافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند؛ بنابراین، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.

بر اساس گواهی تاریخ و روایات معصومین علیهم السلام رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پس از اعلام وصیت شفاهی خود (خطبه غدير)، بارها مردم را به پذیرش وصایت

ص: 77


1- «... أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، قَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ فقَالَ أَلاَ مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاَهُ،أَللَّهُمَّ وَ الِ مَنْ وَ الاهُ وِ عَادِ مَنْ عَادَاهُ و انْصَرَمْن نَصْرَهُ و اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ . ثم قال : مَعاشِرَ النَّاسِ، اَلا وَ اِنّی رَسُولٌ وَ عِلی الْإِمامُ وَ الْوَصِی مِنْ بَعْدی، وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. اَلا وَ اِنّی والِدُهُمْ وَ هُمْ یخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ. الى أن قال : أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّهِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ. أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّینِ. أَلاَ إنَّهُ الْبَاقی حُجَّهً وَ لاَ حُجَّهَ بَعْدَهُ، وَ لاَ حَقَّ إلاَّ مَعَهُ، وَ لاَ نُورَ إلاَّ عِنْدَهُ ...فَقَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ شِبْهَ اَلْمُغْضَبِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ کُلُّ أَهْلِ بَیْتِکَ فَقَالَ لاَ وَ لَکِنْ أَوْصِیَائِی اخی مِنْهُمْ وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی و وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی [وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ] هَذَا أَوَّلُهُمْ وَ خَیْرُهُمْ ثُمَّ اِبْنَایَ هَذَانِ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ وَصِیُّ اِبْنِی یُسَمَّی بِاسْمِ أَخِی عَلِیٍّ وَ هُوَ اِبْنُ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ وَصِیُّ عَلِیٍّ وَ هُوَ وَلَدُهُ وَ اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ مَهْدِیُّ اَلْأُمَّهِ اِسْمُهُ کَاسْمِی وَ طِینَتُهُ کَطِینَتِی یَأْمُرُ بِأَمْرِی وَ یَنْهَی بِنَهْیِی یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یَتْلُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ». کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج 2، ص 763. غیبت نعمانی، ص 73. كمال الدين وتمام النعمه، ج1، ص279، اثبات الهداة، ج 2، ص 247، حلية الأبرار، ج 4، ص 89. الانصاف في نص على الائمه اثنی عشر، ص 259 . بهجة النظر في اثبات الوصاية، ص41. عوالم العلوم والمعارف والاحوال، ص 218
2- مائده، 3.

اوصیاء اثنی عشر فراخواند و سعادت آنان را در پیروی از ایشان معرفی فرمود.(1) اما آنچه می تواند به عنوان سند مورد استناد مدعیان حقیقی وصایت قرار گیرد، اصل وصیتنامه یا همان لوح مکتوبی است که قابل ارائه به همگان بوده و حتی در هنگامه ظهور وصی دوازدهم علیه السلام نیز مورد استناد قرار میگیرد.

موید سخن اینکه؛ اولأ چنانچه نقل محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم توسط راویان حدیث کفایت کرده و مسلمانان را برای همیشه از اختلاف دور میکرد، دیگر چه نیازی به مکتوب نمودن وصیت بود، و حال آنکه ظاهرا آن حضرت برای انجام این کتابت اصرار نیز داشته است. بلکه می توانست همانند صدها سخن و کلام دیگر، به صورت شفاهی وصیت کرده یا به همان وصیت غدیر خم اکتفا نموده و راویان حدیث نیز آن را با دقت ثبت کنند. مگر اینکه بگوییم؛ مکتوب نمودن وصیت و تولید وصیتنامه موضوعیت داشته و از کارکردی برخوردار است که نقل شفاهی از آن کارکرد بی بهره می باشد. و آن کارکرد، چیزی جز برخورداری از قابلیت ارائه در هر زمان، به عنوان سندی برای اثبات حقانیت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی تواند باشد.

ص: 78


1- خطاب امام باقر علیه السلام به حمران ، که گزارشی از روز بیماری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و در صدد بیان عدد اوصیاء ایشان می باشد. «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی حُمْرَانَ فَبَکَی ثُمَّ قَالَ یَا حُمْرَانُ عَجَباً لِلنَّاسِ کَیْفَ غَفَلُوا أَمْ نَسُوا أَمْ تَنَاسَوْا فَنَسُوا قَوْلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ مَرِضَ فَأَتَاهُ اَلنَّاسُ یَعُودُونَهُ وَ یُسَلِّمُونَ عَلَیْهِ حَتَّی إِذَا غَصَّ بِأَهْلِهِ اَلْبَیْتُ جَاءَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَتَخَطَّاهُمْ إِلَیْهِ وَ لَمْ یُوَسِّعُوا لَهُ فَلَمَّا رَأَی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَلِکَ رَفَعَ مِخَدَّتَهُ وَ قَالَ إِلَیَّ یَا عَلِیُّ فَلَمَّا رَأَی اَلنَّاسُ ذَلِکَ زَحَمَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ أَفْرَجُوا حَتَّی تَخَطَّاهُمْ وَ أَجْلَسَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَی جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا أَنْتُمْ تَفْعَلُونَ بِأَهْلِ بَیْتِی فِی حَیَاتِی مَا أَرَی فَکَیْفَ بَعْدَ وَفَاتِی وَ اَللَّهِ لاَ تَقْرُبُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی قُرْبَهً إِلاَّ قَرُبْتُمْ مِنَ اَللَّهِ مَنْزِلَهً وَ لاَ تَبَاعَدُونَ عَنْهُمْ خُطْوَهً وَ تُعْرِضُونَ عَنْهُمْ إِلاَّ أَعْرَضَ اَللَّهُ عَنْکُمْ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ اِسْمَعُوا مَا أَقُولُ لَکُمْ أَلاَ إِنَّ اَلرِّضَا وَ اَلرِّضْوَانَ وَ اَلْجَنَّهَ لِمَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً وَ تَوَلاَّهُ وَ اِئْتَمَّ بِهِ وَ بِفَضْلِهِ وَ بِأَوْصِیَائِی بَعْدَهُ وَ حَقٌّ عَلَی رَبِّی أَنْ یَسْتَجِیبَ لِی فِیهِمْ إِنَّهُمْ اِثْنَا عَشَرَ وَصِیّاً وَ مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِنِّی مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ إِبْرَاهِیمُ مِنِّی وَ دِینِی دِینُهُ وَ دِینُهُ دِینِی وَ نِسْبَتُهُ نِسْبَتِی وَ نِسْبَتِی نِسْبَتُهُ وَ فَضْلِی فَضْلُهُ وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنْهُ وَ لاَ فَخْرَ یُصَدِّقُ قَوْلِی قَوْلُ رَبِّی- ذُرِّیَّهً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» الغيبة نعمانی، ص130، باب 4، ح 22.

ثانية روايات معصومین علیهم السلام، وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شیئی به عنوان ملاک شناخت امام معرفی کرده اند که باید در دست امام باشد. به عنوان نمونه آمده است:

عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ یَتَکَلَّمُونَ فِی أَبِی جَعْفَرٍ یَقُولُونَ مَا بَالُهَا أبطحت [تَخَطَّتْ] مِنْ وُلْدِ أَبِیهِ مَنْ لَهُ مِثْلُ قَرَابَتِهِ وَ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ وَ قَالَ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ بِثَلاَثِ خِصَالٍ لاَ تَکُونُ فِی غَیْرِهِ هُوَ أَوْلَی اَلنَّاسِ بِالَّذِی قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِیُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلاَحُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ وَصِیَّتُهُ وَ ذَلِکَ عِنْدِی لاَ أُنَازَعُ فِیهِ» (1) عبد الأعلى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردم درباره امام باقر علیه السلام سخنها گفتند و اعتراض آنها این بود که چگونه امامت از میان همه اولاد پدرش به او رسید با این که در میان آنها برادرانی داشت که در خویشی با او برابر و در سن از او بزرگتر بودند (چون زید بن علی) و برادران کوچکتر هم داشت که امامت به آنها هم نرسید. امام علیه السلام فرمود: امام به سه خصلت شناخته شود که در دیگری نباشد: یکی اینکه نسبت به امام سابق از همه مردم نزدیک تر و منسوب تر باشد و وصی او هم باشد. دوم اینکه سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد او باشد و سوم اینکه وصیتنامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم نزد او باشد. اینها نزد من است و کسی نمی تواند درباره آن با من نزاع کند.

بنابراین، یکی از علائم شناخت وصی، برخورداری از ودیعه ای به نام

ص: 79


1- کافی، ج1، ص379 و بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج 1، ص 182 و اثبات الهداة ، ج 1، ص 114 و بحارالانوار، ج26، ص 217.

صحیفه(1) (وصیتنامه) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که توسط امیرالمومنین علیه السلام نوشته شده و اسامی اوصیاء علیه السلام در آن ثبت گردیده است.

برخی از روایات مربوط به ماجرای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، متن این صحیفه (وصیتنامه) را منطبق با خطبه غدیر دانسته و علاوه بر آن، با تمامی روایات مربوط به عدد اوصیاء نیز همخوانی دارد. به عنوان نمونه؛

سلیم بن قیس هلالی(2) می گوید: از سلمان شنیدم که میگفت: بعد از آنکه آن مرد آن سخن را گفت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غضبناک شده و کتف را رها کرد، امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نپرسیم چه مطلبی می خواست در کتف بنویسد که اگر آن را می نوشت احدی گمراه نمی شد و دو نفر هم اختلاف نمی کردند؟ من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی علیه السلام به ما فرمود: بنشینید. حضرت

ص: 80


1- براساس روایات لوح مذکور که به املاء پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و توسط امیرالمومنین علی علیه السلام نوشته است غیر از لوح حضرت زهرا علیهاالسلام این است که در روایت جابر بن عبدالله انصاری آمده است.
2- شيخ ابوصادق ، سلیم بن قیس هلالی عامری کوفی، از خواص اصحاب امير المؤمنین و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدين وامام باقر (عليهم السلام) بوده است. سلیم ، دو سال قبل از هجرت به دنیا آمده و در نتیجه، هنگام شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 12 سال داشته است. سلیم ، در پیشگاه معصومین علیهم السلام مورد وثوق بوده و از علوم سرشارآنان بهره مند شده است. او از قدمای علمای اهل بیت علیهم السلام است و از بزرگان اصحاب آنان محسوب شده و نزد آنان محبوبیت خاصی داشته است . او صاحب کتاب اسرار آل محمد براساس روایات لوح مذکور که به املاء پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و توسط امیرالمومنین علی علیه السلام نوشته است غیر از لوح حضرت زهرا علیهاالسلام این است که در روایت جابر بن عبدالله انصاری آمده است.» یا همان «کتاب سلیم بن قیس» است که کتابی مشهور بوده و شهرت سلیم نیز بیشتر به خاطر همین کتاب است، زیرا این کتاب اولین کتابی است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تأليف شده و به دست ما رسیده است . امام صادق علیه السلام ، درباره کتاب سلیم می فرماید: «هرکس از شیعیان و دوستان ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد، چیزی از مسائل ولايت مانزد او نیست و از اسباب ما آگاهی ندارد. آن کتاب ، الفبای شیعه و سری از اسرار آل محمد علیهم السلام است». بحار الأنوار، المدخل، ص190 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 17، ص298. همچنین امام زین العابدین علیه السلام، درباره کتاب سلیم می فرماید: «سلیم راست گفته است ، خدا او را رحمت کند. همه اینها احادیث ما است که از آنها خبرداریم». وسائل الشيعة، ج27، ص101.

می خواست از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کند و ما هم میشنیدیم. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شروع به سخن کرده و فرمودند:

ای برادرم علی! آیا نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ همانا جبرائیل علیه السلام از قبل برمن نازل شد و خبر داد که این مرد سامری این امت است و آنکه همراهش آمده بود گاو اوست و اینکه خداوند جدایی و اختلاف را برای امت من مقدر کرده است. جبرائیل از جانب خداوند مرا امر کرد تا همان چیزهایی که اراده کردم را برایتان بنویسم (که البته نگذاشت) و این سه نفر را برای آن سخنان شاهد بگیرم. حضرت فرمود: برای من صحيفه ای بیاورید، پس برای حضرت صحیفه را آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام امامان هدایت کننده بعد از خود را یکی پس از دیگری املاء می فرمود و على علیه السلام بدست خویش می نوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد میگیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه ام در امتم علی بن ابی طالب است و سپس حسن و بعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسین اند»(1).

همچنین در روایتی دیگر از کتاب غیبت نعمانی آمده است: حضرت علی علیه السلام

ص: 81


1- «و عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيّاً علیه السلام بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله وَ دَفَعَ الْكَتِفَ - سَمِعتُ عَن اَمیرَالمومِنین قَالَ : أَلَا نَسْأَلُ رَسُولَ اللَّهِ عَنِ الَّذِي كَانَ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فِي الْكَتِفِ مِمَّا لَوْ كَتَبَهُ لَمْ يَضِلّ أَحَدٌ وَ لَمْ يَخْتَلِفْ اثْنَانِ فَسَکَتُّ حَتَّی إِذَا قَامَ مَنْ فِی اَلْبَیْتِ وَ بَقِیَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِی أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ ،قَالَ لَنَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اِجْلِسُوا. فَأَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ نَسْمَعُ، فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «یَا أَخِی ،أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اَللَّهِ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَامِرِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا ،وَ أَنَّ اَللَّهَ قَدْ قَضَی اَلْفُرْقَهَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی، فَأَمَرَنِی أَنْ أَکْتُبَ ذَلِکَ اَلْکِتَابَ اَلَّذِی أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَهُ فِی اَلْکَتِفِ لَکَ، وَ أُشْهِدَ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَهَ عَلَیْهِ، اُدْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ فَأَتَی بِهَا. فَأَمْلَی عَلَیْهِ أَسْمَاءَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ،ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ» کتاب سُلیم بن قیس الهلالی ج 2، ص 877.

ضمن احتجاج به مسأله امامت، به ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اشاره کرده و محتوای وصیتنامه را منطبق با خطبه غدیر و روایت سلیم بن قیس اعلام می فرماید:

ای طلحه! آیا شهادت نمیدهی هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کتفی از ما خواست تا چیزی در آن بنویسد که امت اسلام پس از آن گمراه نگردیده و به اخلاف نیافتند؟ و در این هنگام آنکه همراه تو بود گفت: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هزیان می گوید، سپس رسول خدا غضبناک شد و آن را وانهاد؟ طلحه عرض کرد: بله من شهادت می دهم. على علیه السلام فرمود: پس از آنکه شما خارج شدید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا از آنچیزی که می خواست بنویسد با خبر ساخت و حاضرین را بر آن شاهد گرفت و همانا جبرائیل علیه السلام او را خبر داده بود به اینکه خداوند می داند امت تو به زودی به اختلاف افتاده و فرقه فرقه می شوند. سپس دوباره صحیفه ای خواست و بر من آنچه که می خواست بنویسد را املاء کرده و سه مرد حاضر یعنی سلمان و اباذر و مقداد را بر آن شاهد گرفت و اسامی هر آنکه از ائمه هدایتگر است را نامید. همانانی که خداوند مؤمنین را به طاعت آنان تا روز قیامت امر کرده است. پس مرا اولین آنها نامید سپس این فرزندم حسن و سپس این فرزندم حسین و سپس نه تن از فرزندان این فرزندم حسین را نامید...».(1)

ص: 82


1- و بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اَلرَّزَّاقِ قَالَ حَدَّثَنَا مَعْمَرُ بْنُ رَاشِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ : أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ لِطَلْحَهَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ عِنْدَ ذِکْرِ تَفَاخُرِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ بِمَنَاقِبِهِمْ وَ فَضَائِلِهِمْ یَا طَلْحَهُ أَ لَیْسَ قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ دَعَانا بِالْکَتِفِ لِیَکْتُبَ فِیهَا مَا لاَ تَضِلُّ اَلْأُمَّهُ بَعْدَهُ وَ لاَ تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُکَ مَا قَالَ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ یَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ تَرَکَهَا قَالَ بَلَی قَدْ شَهِدْتُهُ قَالَ فَإِنَّکُمْ لَمَّا خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالَّذِی أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِیهَا وَ یُشْهِدَ عَلَیْهِ اَلْعَامَّهَ وَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَهُ بِأَنَّ اَللَّهَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ اَلْأُمَّهَ سَتَخْتَلِفُ وَ تَفْتَرِقُ ثُمَّ دَعَا بِصَحِیفَهٍ فَأَمْلَی عَلَیَّ مَا أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ بِالْکَتِفِ وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلاَثَهَ رَهْطٍ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیَّ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادَ وَ سَمَّی مَنْ یَکُونُ مِنْ أَئِمَّهِ اَلْهُدَی اَلَّذِینَ أَمَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ بِطَاعَتِهِمْ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ فَسَمَّانِی أَوَّلَهُمْ ثُمَّ اِبْنِی هَذَا حسن ثُمَّ اِبْنِی هَذَا حسین ثُمَّ تِسْعَهً مِنِ ولد اِبْنِی هَذَا حُسَیْنٍ کَذَلِکَ یَا ابَاذَرٍّ وَ أَنْتَ یَا مِقْدَادُ قَالاَ نَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ طَلْحَهُ وَ اَللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لِأَبِی ذَرٍّ مَا أَقَلَّتِ اَلْغَبْرَاءُ وَ لاَ أَظَلَّتِ اَلْخَضْرَاءُ ذَا لَهْجَهٍ أَصْدَقَ وَ لاَ أَبَرَّ مِنْ أَبِی ذَرٍّ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّهُمَا لَمْ یَشْهَدَا إِلاَّ اَلْحَقَّ وَ أَنْتَ أَصْدَقُ وَ أَبَرُّ عِنْدِی مِنْهُمَا الغيبة للنعمانی، ص 81 وابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص 156 بحارالأنوار، ج36، ص 277 و عوالم العلوم والمعارف والأحوال - الإمام علی بن أبي طالب عليه السلام، ص210 و...

علامت و ودیعه چهارم

وصیت ظاهره به مردم؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جهت معرفی مصداق جانشین بلافصل خود، بایستی وصی خود را شخصا و به صورت آشکار و بدون ابهام به مردم نشان دهد. لذا سایر اوصیاء نیز به تبعیت از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم موظف به انجام این عمل درباره وصی بعد از خود هستند. چنانچه در روایات به لزوم این نوع وصیت اشاره شده و وصیت آشکار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمونه ای برای سائر اوصیاء ذکر کرده اند:

عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ... وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّی یَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّهً لِأَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَصَبَ عَلِیّاً علیه السلام وَ عَرَّفَهُ اَلنَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَیْنِهِ وَ کَذَلِکَ اَلْأَئِمَّهُ علیه السلام یَنْصِبُ اَلْأَوَّلُ اَلثَّانِیَ»(1) از امام باقر علیه السلام پرسیدم: امام با چه شناخته می شود؟ فرمود: به چند خصلت... و اینکه نصب او به صورت آشکار باشد تا این کار حجت بر مردم گردد. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را آشکارا نصب و به مردم معرفی نمود و مردم نیز با اسم و شخص او آشنا شدند. ائمه علیه السلام نیز باید همچنین کرده و اولی دومی را نصب کند.

همچنین در روایتی دیگر آمده است:

ص: 83


1- معانی الأخبار، ص 101.

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ علیه السلام(1) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ فَقَالَ بِخِصَالٍ... وَ یَنْصِبُونَهُمْ لَهُمْ حَتَّی یَعْرِفُوهُم»(2). ابی بصیر می گوید از امام موسی کاظم علیه السلام سئوال کردم: امام با چه شناخته میشود؟ فرمود: به چند خصلت... و وظیفه ائمه علیهم السلام همچنین است که باید جانشین خود را نصب کنند تا او را به مردم بشناسانند.

علاوه بر آن، درباره شاخص بودن وصیت ظاهره در شناخت اوصياء علیه السلام آمده است:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:... «ثَلاَثَهٌ مِنَ اَلْحُجَّهِ لَمْ تَجْتَمِعْ فِی أَحَدٍ إِلاَّ کَانَ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ أَنْ یَکُونَ أَوْلَی اَلنَّاسِ بِمَنْ کَانَ قَبْلَهُ وَ یَکُونَ عِنْدَهُ اَلسِّلاَحُ وَ یَکُونَ صَاحِبَ اَلْوَصِیَّهِ اَلظَّاهِرَهِ»(3) امام صادق علیه السلام فرمود: سه چیز از شاخصه های حجت است که در دیگری جمع نمی شود مگر آنکه او صاحب این امر باشد. اینکه نزدیک ترین مردم نسبت به امام قبل از خود باشد، دارای سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد و همچنین صاحب وصیت ظاهره و آشکار باشد.

بنابراین، هرکدام از اوصیاء علیهم السلام قبل از شهادت؛ موظف به وصیت به وصی پس از خود می باشد که با مراجعه به آیات و روایات میتوان لزوم این امر را دریافت نمود. چنانچه آمده است:

عن الصادق علیه السلام تفسير قوله تعالى: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَی

ص: 84


1- «ابوالحسن» اگر به صورت مطلق ياباقيد الأول ويا الماضي باشد، کنیه امام موسی کاظم علیه السلام خواهد بود و اگر مقید به الرضا ويا الثانی باشد ، مقصود امام رضا علیه السلام است، و اگرمقید به الثالث باشد، مراد از آن ، امام هادی علیه السلام خواهد بود.
2- دلائل الإمامة ، ص 337.
3- اصول کافی، ج 1، ص 330

أَهْلِهَا: «یَعْنِی یُوصِی الْإِمَامُ إِلَی إِمَامٍ عِنْدَ وَفَاتِهِ».(1) امام صادق علیه السلام در تفسیر سخن خداوند متعال فرمود: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا؛ یعنی اینکه امام به هنگام وفاتش به امام دیگر وصیت کند.

جهت روشن شدن بحث، به چند نمونه از روایاتی که اوصیاء پس از خود را با وصیت ظاهره و آشکار، برای مردم معرفی کرده اند اشاره میگردد:

روایت اول

عَنْ دَاوُدَ اَلرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی قَدْ کَبِرَ سِنِّی فَخُذْ بِیَدِی مِنَ اَلنَّارِ قال فَأَشَارَ إِلَی اِبْنِهِ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»(2) داود رقی میگوید: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم، سن من رو به پیری رفته است، دستم را بگیر و از آتش نجاتم بده . امام عليه السلام به فرزندش على علیه السلام اشاره کرده و فرمود: این بعد از من صاحب شما است.

روایت دوم

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ قَالَ حَدَّثَنِی اَلْمَخْزُومِیُّ وَ کَانَتْ أُمُّهُ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: بَعَثَ إِلَیْنَا أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَجَمَعَنَا ثُمَّ قَالَ لَنَا أَ تَدْرُونَ لِمَ دَعَوْتُکُمْ فَقُلْنَا لاَ فَقَالَ اِشْهَدُوا أَنَّ اِبْنِی هَذَا وَصِیِّی وَ اَلْقَیِّمُ بِأَمْرِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی»(3) مخزومی می گوید: امام موسی کاظم علیه السلام به نزد ما فرستاد و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا میدانید که چرا شما را جمع کرده ام؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام کننده به امر من و خلیفه بعد از من است.

ص: 85


1- اثبات الهداه ، ج 1، ص 143.
2- الکافی، ج 1، ص 312.
3- همان، ج1، ص312.

روایت سوم

عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: دَعَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَبَا اَلْحَسَنِ یَوْماً وَ نَحْنُ عِنْدَهُ فَقَالَ لَنَا عَلَیْکُمْ بِهَذَا بَعْدِی فَهُوَ وَ اَللَّهِ صَاحِبُکُمْ بعدی»(1) سلیمان بن خالد می گوید: روزی امام صادق علیه السلام فرزندش موسی کاظم علیه السلام را فراخواند در حالیکه ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این. پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است.

روایت چهارم

عَنْ عَمْرٍو اَلْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِی أَبُو مُحَمَّدٍ اِبْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعدی»(2). عمرو اهوازی می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام فرزندش (حجت بن الحسن علیه السلام) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.

روایت پنجم

عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ داد [دَاوُدَ] بْنِ غَسَّانَ اَلْبَحْرَانِیِّ قَالَ قَرَأْتُ عَلَی أَبِی سَهْلٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ اَلنَّوْبَخْتِیِّ قَالَ: فَقالَ لَهُ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام «أبشِر یا بُنَیَ،فَأَنتَ صاحِبُ الزَّمانِ، ،وأَنتَ المهدی و انت حُجَّهُ اللّهِ عَلی أرضِهِ، و أَنتَ وَلَدی و وَصِیّی...وَ أنْتَ خَاتِمُ الأئِمَّةِ الطَّاهِرينَ»(3) ابی سهل اسماعيل بن على نوبختی می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام را دیدم که خطاب به فرزند گرامی اش فرمود: بشارت باد بر تو ای فرزندم! تو صاحب الزمان و مهدی هستی. تو حجت خدا بر زمین و فرزند و وصی من هستی. و تو پایان بخش اوصیاء و ائمه طاهرين هستی

ص: 86


1- همان، ص 310
2- همان، ص 328.
3- الغيبة للطوسی، ص273

نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفا با تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق میگردد و چنانچه احمد بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین کننده ای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به عنوان وصی بپذیریم. البته این مساله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان سیزده وصی یا بیشتر دارد.

نصب در رؤیا

احمد بصری به جهت فرار از آوردن وصیت ظاهره، متمسک به سخنی شده است که مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد. وی در کتاب عقائد الاسلام گفته است: «یکی از اقسام نص، نص مباشر است که توسط وحی از جانب خداوند انجام می شود. طریق این وحی در اختیار تمامی مردم قرار گرفته است و آن همان رؤيا است که همه مردم می توانند بشنوند. پس رؤيا جزو نصوص الهی است که با تواتر رؤياها ثابت می شود»(1) .

در پاسخ گفته می شود:

اولا با توجه به اینکه ورود شیطان در عالم رؤیا برای همگان، حتی برای خود احمد بصری(2) نیز پذیرفته شده است، لذا نمی توان به تواتر رؤیاها درباره مسأله خاصی اعتماد کرد، چرا که ممکن است همه یا بیش از نصف رؤیاهای اشخاص با دخالت شیطان شبیه سازی شده باشد (3)

ثانیا در تاریخ مشاهده شده است که همین تواتر رؤیا درباره اشخاصی محقق

ص: 87


1- عقائد الاسلام ، احمد الحسن ، ص 68 و 69.
2- الجواب المنير، احمدالحسن، ج1، ص321.
3- پرسش ها و پاسخ ها، علی محمدی هوشیار، ص40- 45.

شده که در زمره پیروان وهابیت بوده است. به عنوان نمونه؛ ناصرالحزيمي(1) می گوید: «من از محمد بن عبدالله القحطانی پرسیدم: آیا تو یقین داری که همان مهدی هستی؟ در پاسخ گفت: اوایل یقین نداشتم تا اینکه برخی از دوستان در مسجد «رویل» این مسأله را درباره من مطرح کردند و گهگاه آن را به زبان می آوردند. من اوایل آن را شوخی حساب می کردم تا اینکه شمار خواب هایی که در آن من را مهدی می دیدند زیاد شد و کم کم دانستم که مهدی هستم».(2) حتی جهیمان در یکی از سخنرانی های خود در دفاع از مهدویت محمد بن عبدالله القحطانی گفت: «به شما بشارت میدهم که بارها خواب هایی درباره خروج مهدی دیده شده است، حتی کسانی که این خواب ها را دیده اند، پیشتر این مهدی (القحطانی) را نمی شناختند و به محض دیدن وی، او را تأیید کردند و گفتند که همین شخص را در خواب دیده اند».(3)

ثالثا اقتضای معرفی حجت الهی، معرفی آشکار است چرا که خداوند متعال فرمود: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ»(4). بگو برای خدا دلیل رسا [و قاطع] است [بطوری که بهانه ای برای هیچکس باقی نمی گذارد]. اگر او بخواهد همه شما را [از طریق اجبار] هدایت میکند. لذا هیچگاه خداوند در معرفی حجت

ص: 88


1- ناصر الحزيمی یکی از طرفداران سابق جهیمان که به صورت مستقیم در این گروه حضور داشت ، خاطرات خود را در نشریات و روزنامه های سعودی منتشر کرد و پرده از بسیاری از مسائل مهم در این میان برداشت. او بین سال های 1976 تا 1978 در این گروه حضور داشت؛ اما یک سال پیش از واقعه مکه از این گروه جدا شد. او توسط پلیس دستگیر شد و هشت سال به زندان افتاده و پس از رهایی از زندان ، از تمام افکار بنیادگرایانه سابق خود دست کشید و به عنوان فعال رسانه ای در روزنامه مهم الرياض مشغول به فعالیت شد.
2- قصة وفكرالمحتلين للمسجد الحرام، ص341 و حسين سامی، شیرعلی، مهدی السلفية ، ص10.
3- دکان های کاغذی، علی محمدی هوشیار، ص 77.
4- انعام ، 149.

خود به اسباب باطنی و مشتبه متمسک نمی شود و حجت خود را آشکارا نصب می نماید.

بنابراین، رؤيا شأنیت نصب و معرفی خلیفه الهی را نداشته و تواتر رؤیا نیز نمی تواند دلیلی بر حقانیت فردی به عنوان امام و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشد. البته باید تذکر داد که وصیت ظاهره درباره امام مهدی علیه السلام پیش از وفات امام یازدهم انجام شده و باری دیگر برای شناخت مردم در عصر ظهور، توسط صیحه آسمانی که به اسم و امر امام علیه السلام تصریح می شود، خواهد بود. اما اگر احمد بصری ادعای فرزندی حضرت را دارد، باید توسط وصیت ظاهره توسط امام دوازدهم به مردم معرفی گردد.

علامت و ودیعه پنجم

قرابت مشهوره؛ وصی و امام باید با رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دارای خویشاوندی و قرابت مشهوری باشد که هیچ فردی نسبت به آن شک یا شبهه ای نداشته باشد. چنانچه در روایات آمده است:

اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ اَلنَّیْسَابُورِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ عن الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَی علیه السلام... فَإِنْ قَالَ: فَلِمَ لاَ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ اَلْإِمَامُ مِنْ غَیْرِ جِنْسِ اَلرَّسُولِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: قِیلَ: لِعِلَلٍ: مِنْهَا أَنَّهَ لَمَّا کَانَ اَلْإِمَامُ مُفْتَرَضَ اَلطَّاعَهِ لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ دَلاَلَهٍ تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ یَتَمَیَّزُ بِهَا مِنْ غَیْرِهِ وَ هِیَ اَلْقَرَابَهُ اَلْمَشْهُورَهُ وَ اَلْوَصِیَّهُ اَلظَّاهِرَهُ، لِیُعْرَفَ مِنْ غَیْرِهِ»(1) فضل بن شاذان می گوید از امام رضا علیه السلام شنیدم: اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس (نسل) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد چه باید

ص: 89


1- بحارالأنوار، ج6، ص58.

گفت؟ گفته می شود به خاطر چند دلیل: یکی از آنها این است که اگر امام مفترض الطاعة باشد، چاره ای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند. آن دلایل می تواند خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری باز شناخته شود. همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که این قرابت به قدری مشهوره و آشکار است که امر را بر دیگران مشتبه نخواهد ساخت:

«... وَ اَلْقَائِمُ یَا جَابِرُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ یُصْلِحُ اَللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ، فَمَا أَشْکَلَ عَلَی اَلنَّاسِ یَا جَابِرُ مِنْ ذَلِکَ یا جابر فَلاَ یُشْکِلَنَّ عَلَیْهِمْ وِلاَدَتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ...»(1) ای جابر! قائم علیه السلام مردی از فرزندان امام حسین علیه السلام است که خداوند امر قيام او را در یک شب سامان خواهد داد و مردم درباره آن به شبهه نخواهند افتاد. ای جابر! پس برای مردم اشکال نخواهد شد که او از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

بر این اساس با توجه به اینکه احمد بصری برای قرابت و سیادت ادعایی خود با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهرتی نداشته و حتی خانواده و اجداد او نیز هیچگاه خود را از سادات ندانسته اند، لذا این فرد نمیتواند به عنوان وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده و ادعای وصایت نماید.

نتیجه اینکه؛ احمد بصری برای اثبات وصایت خود، نیاز به پنج نوع علامت ودیعه از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارد تا بتواند در گام اول وصایت خود را به اثبات برساند که عبارتند از:

- عهد رسول الله ،

ص: 90


1- الغيبة للنعمانی، ص279.

- برخورداری از لوازم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

- وصیتنامه،

- وصیت ظاهره،

- قرابت مشهوره .

پرسش های درس

1. سومین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

2. با وجود حدیث غدیر، دیگر چه نیازی به کتابت وصیت بود؟

3. چکیده حدیث وصیت در کتاب سلیم بن قیس هلالی را بنویسید.

4. چهارمین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

5. پنجمین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

ص: 91

درس ششم علائم و ودایع خداوند متعال

اشاره

ص: 92

ص: 93

ص: 94

نوع دوم از علائم و ودایعی که مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از جانب خداوند متعال در اختیار وصی قرار داده می شود تا به وسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود.

اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علاوه بر برخورداری از علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باید از علائم و ودایع خداوند متعال نیز برخوردار باشند. این علائم در خصوص تمامی اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشترک بوده و تمامی آنان از یک قانون تبعیت می کنند. البته ممکن است که در برخی موارد میزان استفاده ایشان از برخی ودایع و علائم، به اقتضای زمان دارای شدت و ضعف بوده باشد. این علائم به دو دسته تقسیم میگردد که عبارتند از:

1.علائم و ودایع شخصیتی

اشاره

بر اساس روایات معصومین علیهم السلام برخی از علائم، ناظر بر شخصیت اوصياء علیه السلام بوده و شناخت ایشان از طریق شاخصه های موجود محقق می گردد که عبارتند از:

ص: 95

تكلم به تمامی زبان ها و لهجه ها

مهمترین شاخصه اوصیاء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، توانایی بر صحبت کردن به تمامی زبان های دنیا و گویش های محلی است. چنانچه در روایات به دو عبارت «لسان و لغة» تأکید شده که به معنای گویش محلی و زبان می باشند.

عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ «بِخِصَالٍ ... وَ یُکَلِّمَ اَلنَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَهٍ»(1) از امام باقر علیه السلام پرسیدم، با چه چیزی امام شناخته می شود؟ فرمود به چند خصلت... اینکه با مردم به تمامی لهجه ها و زبان ها صحبت کند.

به عنوان مثال امام علیه السلام باید بتواند به زبان آذری با 73 گویش محلی آن در دنیا صحبت کند، بطوری که هر کدام از صاحبان لهجه با شنیدن صدای امام علیه السلام، تصور کند که با هم زبان و هم لهجه خودش صحبت می کند. لذا زمانی که ابی بصیر دلیلی بر قدرت تکلم امام عليه السلام به زبان های مختلف را درخواست می کند، حضرت کاظم علیه السلام نیز صحبت کردن به زبان فارسی و به لهجه خراسانی با مرد خراسانی را دلیل بر گفتارش قلمداد میکند.

أبو بصیر می گوید: به أبو الحسن عليه السلام گفتم: قربانت شوم، امام با چه دلیل شناخته می شود؟ در جواب فرمود: «به چند خصلت: ... با مردم جهان به هر زبانی می تواند سخن کند. سپس فرمود: ای ابا محمد! من پیش از اینکه تو از جای خود برخیزی، یک نشانه ای به تو می نمایم . دیری نگذشت که مردی از اهل خراسان وارد مجلس ما شد و آن خراسانی به زبان عربی با آن حضرت سخن گفت ولی أبوالحسن عليه السلام به فارسی جوابش را داد، آن خراسانی گفت: قربانت

ص: 96


1- معاني الأخبار، ص 101 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 5، ص345.

شوم، به خدا مانع من از اینکه به زبان فارسی با شما سخن گویم این بود که شما زبان فارسی را ندانید. فرمود: سبحان الله ! اگر من نتوانم جواب تو را اینگونه بگویم، چه فضیلتی بر تو دارم؟»(1)

توان ارتباط با تمامی موجودات

یکی دیگر از علائم شخصیتی اوصیاء پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم، ارتباط با تمامی موجودات و از جمله قدرت سخن گفتن با آنان و همچنین کرنش حیوانات اهلی است.

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ؟ قَالَ... ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اَلْإِمَامَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ کَلاَمُ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ وَ لاَ اَلطَّیْرِ وَ لاَ بهیمة و لا شَیْءٍ فِیهِ رُوحٌ بِهَذَا یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ هَذِهِ اَلْخِصَالُ، فَلَیْسَ بِإِمَامٍ»(2). سپس امام کاظم علیه السلام به من فرمود: ای ابا محمد! به راستی سخن هیچ کس بر امام نهان نیست، نه گفتار پرنده و جانداران و نه هیچ زنده ای که روح دارد، هر که این خصال را ندارد امام نیست.

علاوه بر این دو مورد، علائم شخصیتی متعددی برای شناخت اوصیاء عليهم السلام شمارش شده است که در این مجال مورد بررسی قرار نمی گیرد(3)

ص: 97


1- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَیْ ءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِیهِ فِیهِ بِإِشَارَهٍ إِلَیْهِ لِتَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّهً وَ یُسْأَلُ فَیُجِیبُ وَ إِنْ سُکِتَ عَنْهُ ابْتَدَأَ وَ یُخْبِرُ بِمَا فِی غَدٍ وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ ثُمَّ قَالَ لِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أُعْطِیکَ عَلَامَهً قَبْلَ أَنْ تَقُومَ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلَیْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَکَلَّمَهُ الْخُرَاسَانِیُّ بِالْعَرَبِیَّهِ فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام بِالْفَارِسِیَّهِ فَقَالَ لَهُ الْخُرَاسَانِیُّ وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا مَنَعَنِی أَنْ أُکَلِّمَکَ بِالْخُرَاسَانِیَّهِ غَیْرُ أَنِّی ظَنَنْتُ أَنَّکَ لَا تُحْسِنُهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ إِذَا کُنْتُ لَا أُحْسِنُ أُجِیبُکَ فَمَا فَضْلِی عَلَیْکَ الکافی، ج 1، ص 285 و دلائل الإمامة ، ص 337.
2- الکافی، ج 1، ص 285 و دلائل الإمامة ، ص 337.
3- معاني الأخبار، ص 102 و الخصال، ج 2، ص 528 و الکافی، ج 1، ص 388

نکته قابل توجه اینکه؛ احمد بصری با استناد نادرست به آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ»(1) سعی در پایین آوردن سطح قدرت های الهی اوصیاء علیه السلام دارد(2)، تا از این رهگذر بتواند آنان را در سطح انسان های عادی جلوه داده و خود را در مرتبه حضرات معصومین علیهم السلام قرار دهد. این در حالی است که اولا مراد این آیه، خلع قدرت های الهی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوده بلکه آیه مذکور در مقام پاسخ به آیه قبل است که می فرماید: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فِي آذَانِنَا وَ قْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنَا وَ بَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ»(3) لذا گویا خداوند در آیه بعد فرمود: ای پیامبر به ایشان بگو من بشری مانند شما هستم و جنس دیگری مخالف جنس شما ندارم، تا بین من و شما حایل و حجابی باشد و یا سخنم به گوش شما نرسد و با کلامم به دلهای شما وارد نشود. تنها تفاوت من با شما این است که به من وحی می شود.(4)

بنابراین، خداوند متعال در آیه، هم جنس بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و انسان بودن ایشان را به کفار گوشزد کرده و از این طریق پاسخ آنان در آیه قبل را داده است که در آن مدعی شده بودند که حرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی فهمند! و این مرتبه از سخن منافاتی با سایر مقامات و قدرت های الهی آن حضرت ندارد.

ثانيا در آیات متعددی از قرآن کریم، به قدرت های فوق بشری حجج الهی اشاره شده است که تمامی آنان مؤيد آن است که اوصياء علیه السلام نیز به طریق اولی توان انجام امور خارق العاده و غیر عادی را دارند. به عنوان نمونه؛ داستان

ص: 98


1- بگو من بشری چون شما هستم، جز اینکه به من وحی می شود. همانا خدای شما خدایی یگانه است. فصلت، 6.
2- عقائد الاسلام، ص280.
3- می گویند دلهای ما از پذیرفتن آنچه ما را به سویش می خوانید در غلافهایی روی هم است و در گوشهایمان سنگینی است و بین ما وتوحجابی است توکار خود کن که مانیز کار خود خواهیم کرد. فصلت ، 5.
4- الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 361.

حضرت سلیمان در سوره نمل که سخنان مورچه و هدهد را متوجه می شود و با آنان سخن می گوید(1).

ثالثا اگر احمد بصری در صدد آن است تا تمامی قدرت ها و علائم و ودایع الهی را از اوصیاء خلع کند، با این حساب چه پاسخی برای طول عمر غیر عادی امام دوازدهم علیه السلام دارد؟ درحالی که میانگین عمر انسان ها بسیار کمتر از این مقدار بوده و چنین چیزی خارج از فهم و درک بشری است.

بنابراین، ائمه و اوصیاء علیه السلام ، به جهت روشن شدن وجه تمایزشان با سایر انسان ها، دارای قدرت ها و ودایع ویژه ای هستند و این مطلب مورد تأیید قرآن کریم و روایات متواتر معصومین علیهم السلام می باشد.

2.علائم و ودایع برون شخصیتی

اشاره

برخی از علائم و ودايع الهی که در اختیار اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته است به صورت عارضی و برون شخصیتی می باشند که به عنوان مهمترین شاخصه معرفت حجت در بعد علائم و ودایع خداوندی به حساب می آیند و عبارتند از:

1.علم

یکی از شاخصه های معرفت حجت علیه السلام، همان علمی است که از جانب خداوند به خاندان نبوت علیه السلام عطا گردیده و اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی پس از دیگری حامل و وارث آن علم می باشند. این علم دارای شاخصه هایی است که

ص: 99


1- نمل، 18- 24.

به واسطه آن، علم امام از علم غیر امام تشخیص داده می شود. در تعبیر روایات معصومین علیهم السلام به سه شاخصه از علم امام اشاره شده است:

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِیُّ رحمه الله علیه: کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَسْأَلُهُ عَمَّا عِنْدَکَ مِنَ اَلْعُلُومِ، فَوَقَّعَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «عِلْمُنَا عَلَی ثَلاَثَهِ أَوْجُهٍ: مَاضٍ، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ أَمَّا اَلْمَاضِی فَتَفْسِیرٌ. وَ أَمَّا اَلْغَابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَ أَمَّا اَلْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی اَلْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِی اَلْأَسْمَاعِ، وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا، وَ لاَ نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(1) علم ما اهل بیت علیهم السلام بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است و علم آینده، موقوف است و علم حادث، انداختن در قلوب، و زمزمه در گوشهاست. این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگری نخواهد بود.

همچنین در روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام آمده است:

مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَی ثَلَاثَهِ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ؛ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا»(2) دانش ما از سه جهت است، گذشته، آینده و آنچه پدیدار می شود، اما علم راجع به گذشته برای ما تفسیر شده و اما علم راجع به آینده نوشته شده و اما آنچه مربوط به حال است گاهی ابهام در قلب و گاهی صدایی است در گوش، و این برترین نوع دانش ما است و در عین حال بعد از پیغمبر ما پیغمبری نیست.

مرحوم مجلسی رحمه الله علیه در تفسیر این سه نوع علم می فرماید:

ص: 100


1- دلائل الإمامه، ص 524، ح495 و مدينه المعاجز، ج 8، ص 105، ح2720 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمة ج 8، ص 233.
2- الکافی، ج1، ص 264.

علم «ماضی» یعنی علمی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اهل بیت علیهم السلام تفسیر کرده اند که شامل علومی از وقایع گذشته درباره انبیاء و امت های پیشین، و حوادثی که برای آنان اتفاق افتاده و خبر از شروع امور و عوالم است.

مراد از علم «غابر»، علومی است که به امور آینده تعلق می گیرد. لذا مراد از غابر، خبرهای حتمی است که مربوط به آینده جهان بوده و مختص به اهل بیت علیهم السلام است. بدین سبب ائمه علیهم السلام از آن به «موقوف» به معنای؛ مخصوص تعبیر کرده اند.

مراد از علم «حادث»، علمی است، که با تجدد احوال موجودات، تجدد پیدا کرده و تفصیل مجملات است. توضیح اینکه این علم با دو روش بدون واسطه، یعنی "قذف في القلوب" و روش با واسطه، یعنی؛ "نقرفی الاسماع" به ائمه معصومین علیهم السلام الهام می شود. لذا از آن جا که ادعای الهام الهی، ممکن است انسان را به توهم نبوت بیندازد، حضرت علیه السلام در پایان به این نکته اشاره دارد که پس از پیامبر ما، پیامبری نخواهد آمد(1).

در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام نیز به مضمون این سه شاخصه اشاره شده است:

عَنْ سَیْفٍ اَلتَّمَّارِ ، قَالَ: کُنَّا مَعَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ جَمَاعَهً مِنَ اَلشِّیعَهِ فِی اَلْحِجْرِ ، فَقَالَ...لَوْ کُنْتُ بَیْنَ مُوسَی وَ اَلْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّی أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَیْسَ فِی أَیْدِیهِمَا لِأَنَّ مُوسَی وَ اَلْخَضِرَ علیه السلام أُعْطِیَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ لَمْ یُعْطَیَا عِلْمَ مَا یَکونَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ حَتَّی تَقُومَ السَّاعَهُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وِرَاثَهً»(2) سیف تمار می گوید: جمعی از شیعه بودیم که در

ص: 101


1- مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول علیه السلام، ج 3، ص 136.
2- الکافی، ج1، ص260

حجر(کنار خانه کعبه) خدمت امام صادق علیه السلام بودیم، آن حضرت فرمود: اگر من همراه موسی و خضر بودم به آنها می گفتم که من از آن دو اعلم هستم و به آنها بدان چه در دست نداشتند خبر می دادم، زیرا به موسی و خضر علیهماالسلام علم آنچه بوده داده شده بود و به آنها علم آنچه می باشد و آن چه خواهد بود تا قيام ساعت نداده بودند و محققأ ما از رسول خدا آن را به خوبی ارث بردیم.

بر این اساس، مدعی وصایت بایستی از این سه نوع علم برخوردار بوده و بتواند مردم را از گذشته و حال و آینده باخبر سازد. این در حالی است که افرادی همچون احمد بصری از مسائل مربوط به حال ناتوان هستند تا چه رسد به گذشته و آینده!

ضمن اینکه؛ اگر بر فرض محال، وجود مهدیین پس از امام مهدی علیه السلام را پذیرفته و احمد بصری را اولین مهدی بدانیم، باز هم چیزی برای او در خصوص علم اوصیاء علیهم السلام ثابت نخواهد شد، زیرا این علم مختص به دوازده امام معصوم از اهل بیت علیهم السلام بوده و شامل تمامی فرزندان از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی باشد . لذا امام صادق علیه السلام فرمود:

ای یونس! اگر علم صحیح را می طلبی بدان که نزد ما أهل البيت وجود دارد. زیرا که آن علم به عنوان میراث به ما رسیده است، و به ما شرح حکمت و فصل خطاب عطا شده است. یونس می گوید: من گفتم: یابن رسول الله! آیا تمام آنانکه از اهل بیت هستند آن علم را ارث برده اند همانطور که شما از علی و فاطمه به میراث برده اید؟! حضرت فرمود: آنرا به ارث نمی برند مگر امامان دوازده گانه! يونس می گوید: عرض کردم:

ص: 102

یابن رسول الله! ایشان را برای من نام ببر! حضرت فرمود: اول ایشان على بن أبي طالب است و پس از او حسن و حسین و پس از او على بن الحسين و پس از او محمد بن علی و پس از او من و پس از من موسی فرزندم و پس از موسی علی پسرش و پس از علی محمد و پس از محمد على و پس از علی حسن و پس از حسن حجت؛ خداوند ما را برگزیده است و تطهیر نموده است و به ما عنایت فرموده است آنچه را که به احدی از عالمیان نداده است».(1)

بنابراین در بیان ائمه علیهم السلام، یکی از راه های شناخت اوصیاء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علومی است که مختص به آنان بوده و شخصی غیر از ایشان از آن برخوردار نباشد. لذا درباره مؤلفه های این علم فرموده اند:

أَنْ یُسْأَلَ فَیُجِیبَ؛ به محض اینکه از او سئوال شد جواب دهد ( از گذشته و حال و آینده).

أَنْ یُسْکَتَ عَنْهُ فَیَبْتَدِئَ؛ اگر سئوال کننده ساکت بود، بدون شنیدن سئوال به او پاسخ دهد.

یُخْبِرَ النَّاسَ بِمَا یَکُونُ فِی غَدٍ؛ مردم را از حوادث آینده باخبر سازد.(2)

ص: 103


1- رَوَی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ، قَالَ : حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَی، قَالَ : حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ الْعَبْدِیِّ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ الرَّقِّیِّ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلَی الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام... ثم قال: «یَا یُونُسُ! إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِیحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنَّا وَرِثْنَا وَ أُوتِینَا شَرْعَ الْحِکْمَهِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ» فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فکُلُّ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ وَرِثَ ما وَرِثَ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَة علیهما السلام؟ فَقَالَ: «مَا وَرِثَهُ إِلَّا الْأَئِمَّهُ الِاثْنَا عَشَرَ سَلامُ اللهِ عَلَیهِم». قُلْتُ سَمِّهِمْ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! قَالَ: «أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ بعده مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ و بعده أَنَا وَ بَعْدِی مُوسَی وَلَدِی وَ بَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیِّ مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ وَ بَعْدَ الْحَسَنِ الْحُجَّهُ اصْطَفَانَا اللَّهُ وَ طَهَّرَنَا وَ أُوتِینَا ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالمین مختصر البصائر، ص 329 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج2، ص182 والإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشر عليهم السلام، ص 467 و بحار الأنوار، ج36، ص 404.
2- الکافی، ج 1، ص 285.

فَاسْأَلُوهُ عَنْ تِلْكَ الْعَظَائِمِ(1)؛ از او درباره اتفاقات مهم و بزرگ سئوال کنید و...(2)

نکته قابل توجه اینکه؛ چنانچه اتباع احمد بصری در پاسخ به این مؤلفه ها بگویند که کتب احمد بصری دربرگیرنده همه این مؤلفات است، گفته می شود:

اولا هیچ دلیل و سندی مبنی بر نوشته شدن این کتاب ها و پرسش و پاسخ ها توسط احمد بصری وجود ندارد و طبق شهادت انصار احمد بصری در شاخه رايات سود، تمامی این کتاب ها نوشته شیوخ انصار مکتب می باشد.

ثانيا بر اساس تقسیم بندی علم از دیدگاه ائمه معصومین علیهم السلام، محتوای کتاب های منسوب به احمد بصری با تقسیمات مذکور هیچ مطابقتی نداشته و حتی یک کلمه درباره گذشته (گذشته ای که در کتب تاریخ نباشد)، حال و آینده نیامده است.

ثالثا محتوای کتب منسوب به احمد بصری سرشار از تناقضات، مغالطات، اقتباسات، التقاطات و نکات غیر علمی است. در حالی که اگر علم او به منبع وحی متصل بود، نباید در آن اختلافی پیدا می شد.

2.معجزه
اشاره

از جمله شاخصه های شناخت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برخورداری از معجزه است، لذا در مقام تشخیص صحت ادعاء برای مردم و همچنین در مقام احتجاج با منکرین، معجزه در ردیف قانون معرفت اوصیاء علیهم السلام، شمارش شده است. چنانچه در روایت آمده است:

ص: 104


1- عظائم : جمع عظيمة ، عظائم الأمور: المصائب الشديدة والتوائب الكبيرة أنذره بعظائم الأمور
2- الغيبة للنعمانی، ص173.

عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ... وَ یَکُونَ لَهُ اَلْمُعْجِزُ وَ اَلدَّلِیلُ ...»(1). امام صادق علیه السلام فرمود: برای امام ده صفت است... و برای او معجزه و دلیل است.

همچنین در خصوص فلسفه ارائه معجزه آمده است:

«الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِبِ»(2). امام صادق علیه السلام فرمود: معجزه نشانه ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجت های خود نمی دهد، تا به وسیله آن، راستگویی (مدعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدعیان دروغین) شناخته شود.

و بر همین اساس امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مقام احتجاج با مرد یهودی و اثبات صدق وصایتش، خود را دارای معجزه آشکار دانست و فرمود:

«إِنَّ لَنَا حُجَّهً هِیَ اَلْمُعْجِزَهُ اَلْبَاهِرَهُ، ثُمَّ نَادَی جِمَالَ اَلْیَهُودِ: یَا أَیَّتُهَا اَلْجِمَالُ اِشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ لِوَصِیِّهِ، فَتَبَادَرَ اَلْجِمَالُ صَدَقْتَ صَدَقْتَ یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ، وَ کَذَبَ هَؤُلاَءِ اَلْیَهُودُ، فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: هَؤُلاَءِ جِنْسٌ مِنَ اَلشُّهُودِ یَا ثِیَابَ اَلْیَهُودِ اَلَّتِی عَلَیْهِمْ، اِشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ وَصِیِّهِ، فَنَطَقَتْ ثِیَابُهُمْ کُلُّهَا صَدَقْتَ یَا عَلِیُّ، نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ حَقّاً، وَ أَنَّکَ یَا عَلِیُّ وَصِیُّهُ حَقّاً»(3) على علیه السلام در احتجاج با مرد یهودی فرمود: همانا حجت ما همان معجزه نمایان است. سپس شترهای مرد یهودی را مورد خطاب قرار داد و فرمود:

ص: 105


1- الخصال، ج 2، ص 428
2- علل الشرایع، ج 1، ص 122 والفصول المهمه، ج 1، ص 386 واثبات الهداة ، ج ، ص 147 ومدينة المعاجز، ج 1، ص 42.
3- معاني الأخبار، ص 24 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 3، ص440 و بحارالانوار، ج10، ص 17.

ای شترها! به حقانیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و وصی او شهادت بده. پس شترها پیشی گرفت و گفتند: تصدیق میکنیم تو را، تصدیق میکنیم تو را ای وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم. این مرد یهودی دروغ می گوید. على علیه السلام فرمود: این از عالم غیب است. ای لباس مرد یهودی که برتن او هستی! به حقانیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و وصی او شهادت بده. پس لباس او به سخن در آمد و گفت: تصدیق میکنم تو را، تصدیق میکنم تو را ای علی علیه السلام. شهادت می دهم که حقیقتا محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خدا و تو حقیقتا وصی او هستی.

معجزه و امام مهدی علیه السلام

یکی از مهم ترین قوانین شناخت امام مهدی علیه السلام، معجزه است، لذا آن حضرت برای معرفی خود از انواع معجزات بهره جسته و از این رهگذر منکرین و مخالفین را مقهور خواهد ساخت. در روایات آمده است:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : «مَا مِنْ مُعْجِزَةٍ مِنْ مُعْجِزَاتِ الأنْبِیَاءِ وَ الأوْصِیَاءِ إلّا وَ یَظْهَرُ اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالىْ مِثْلَهَا فِیْ یَدِ قَائِمِنَا لإتْمَامِ الحُجَّةِ عَلَىْ الأعْدَاءِ»(1) امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ معجزه ای از معجزات انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیست مگر اینکه خداوند همانند آنها را به دست قائم ما علیهم السلام ظاهر میکند تا حجت بر دشمنان تمام شود.

بنابراین در روایات متعددی به معجزات امام مهدی علیه السلام اشاره شده است به عنوان نمونه به مواردی اشاره میگردد:

ص: 106


1- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 5، ص 328 ومعجم أحاديث الإمام المهدي عليه السلام ، ج 3، ص 380، ح 931.

روایت اول

«وَ لَا تَزُولُوا عَنْ صَاحِبِ الْأَمْرِ فتذقوا [فَتُذَمُّوا] غِبَّ أَفْعَالِکُمْ؛ أَلَا فَتَمَسَّکُوا مِنْ إِمَامِ الْهُدَى بِمُعْجِزَتِهِ، وَ خُذُوا مَنْ یَهْدِیکُمْ وَ لَا یُضِلُّکُمْ»(1). امام على علیه السلام فرمود: از صاحب این امر منحرف نشوید! چراکه دچار بدی رفتارتان خواهید شد. آگاه باشید! کسی که به اعجاز امام هدایتگر تمسک کند و هدایتش را دریابد، گمراه نمی شود.

روایت دوم

سید حسنی در مواجهه با امام دوازدهم علیه السلام عرض خواهد کرد:

«هَلْ عِنْدَکَ آیَةٌ اَوْ مُعْجِزَةٌ اَوْ عَلَامَةٌ؟ فَیَنْظُرُ الْمَهْدِیُّ إِلَى طَیْرٍ فِی الْهَوَاءِ فَیُومِی إلَیْهِ فَیَسْقُطُ فِی کَفِّهِ فَیَنْطِقُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ یَشْهَدُ لَهُ بِالْإِمَامَةِ»(2) آیا دلیل یا معجزه یا نشانه ای داری؟ امام عليه السلام به آسمان نگاه می کند و به پرنده ای اشاره کرده و در دست ایشان می نشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت می دهد.

روایت سوم سید حسنی باری دیگر عرض خواهد کرد:

«فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْحَسَنِیُّ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اقْضِ مَا قَدْ رَأَیْتَهُ، وَ الَّذِی أَسْأَلُکَ أَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَةَ رَسُولِ اللَّهِ صل الله علیه و آله فِی هَذَا الْحَجَرِ الصُّلْبِ ، وَ تَسْأَلَ اللَّهَ أَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لَا یُرِیدُ بِذَلِکَ إِلَّا أَنْ یُرِیَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ الْمَهْدِیِّ علیه السلام حَتَّى یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَأْخُذُ الْمَهْدِیُّ علیه السلام الْهِرَاوَةَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّى تُظِلَّ عَسْکَرَ الْحَسَنِیِ وَ عَسْکَرَ الْمَهْدِیِّ علیه السلام فَیَقُولُ الْحَسَنِیُّ:

ص: 107


1- المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 404
2- الزام الناصب ، ج 2، ص 168.

اللَّهُ أَکْبَرُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّى أُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ الْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِهِ، إِلَّا أَرْبَعَةَ آلَافٍ مِنْ أَصْحَابِ الْمَصَاحِفِ وَ مُسُوحِ الشَّعْرِ الْمَعْرُوفُونَ بِالزَّیْدِیَّةِ- فَإِنَّهُمْ یَقُولُونَ: مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ عَظِیمٌ .(1) در این هنگام حسنی می گوید: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما میخواهیم این است که چوب دستی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام می دهد تا یارانش فضل امام مهدی علیه السلام را ببینند و از او اطاعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی علیه السلام عصا را میگیرد و آنرا بر بالای سنگ سختی نصب می کند و آن عصا فورا درخت بزرگی می شود بطوریکه بر تمام لشکریان حاضر سایه می افکند، در آنوقت سید حسنی می گوید: الله اكبر، يابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم، پس سید حسني، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می نمایند، مگر چهار هزار نفر که قرآن هائی در گردن دارند و عباهای پشمینه پوشیده اند و معروف به (زیدیه) می باشند، که این عده از بیعت با حضرت امتناع می ورزند، و می گویند: این کار جزیک سحر بزرگ چیز دیگری نیست.

روایت چهارم

«...وَ الْخَلَفُ مُحَمَّدٌ یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَةٌ بَیْضَاءُ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ، یُنَادِی بِلِسَانٍ فَصِیحٍ یُسْمِعُهُ الثَّقَلَیْنِ وَ الْخَافِقَیْنِ، وَ هُوَ

ص: 108


1- مختصر البصائر، ص 433-458 وبحارالأنوار، ج 53، ص 7 ورياض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، ص 216 وإلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف ، ج 2، ص 211.

الْمَهْدِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً.(1) امام صادق علیه السلام می فرماید: و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام م ح م د علیه السلام است که در آخر الزمان خروج می کند، بالای سر ایشان ابری سفید سایه افکنده و همواره با صدایی آشکارا، بطوری که کم شنوایان نیز بشنوند ندا میدهد؛ او مهدی آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که زمین را از عدل و داد پر میکند بعد از آن که از ستم پر شده است.

روایت پنجم

«اِذا ظَهَرَ الْقائِمُ علیه السلام ظَهَرَ بِرایةِ رَسول اللّهِ صل الله علیه و آله وَ خاتَمِ سُلَیمانَ وَ حَجَرِ مُوسی وَ عَصاهُ. ثُم یأمُرُ مُنادیهِ فَینادی اَلا لایحمِلُ رَجَلٌ مِنْکُم طَعاماً وَ لا شَراباً وَ لا عَلَفاً فَیقولُ اَصحابُهُ: اِنَّهُ یریدُ اَن یقْتُلَنا وَ یقْتُلَ دَوابَّنا مِنَ الجُوعِ وَ الْعَطَشِ فَیسیرُ وَ یسیرونَ مَعَهُ فَاَوَّلُ مَنْزِلٍ ینزِلُهُ یضْرِبُ الْحَجَرَ فَینْبَعُ مِنْهُ طَعامٌ وَ شَرابٌ وَ عَلَفٌ فَیاْکُلُونَ وَ یشْرَبونَ وَ دَوابُّهُمْ حَتی ینزِلُوا النَّجَفَ بِظَهْرِ الکُوفَةِ»(2) امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که قائم ظهور کند، با پرچم رسول خدا و انگشتر سلیمان و سنگ و عصای موسی ظهور خواهد کرد. سپس منادی او به فرمان آن حضرت ندا می دهد: فردی از شما غذا و آب و علف با خود حمل نکند. پس یارانش می گویند: او قصد دارد ما و چهارپایان ما را بر اثر گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس او حرکت میکند و آنها نیز با او حرکت می کنند. پس در اولین منزلی که آن حضرت فرود می آید، آن سنگ را (به زمین) می زند، پس غذا و آب و علف از آن بیرون

ص: 109


1- الأمالي (للطوسی)، ص 292 و کشف الغمة في معرفة الأئمة ، ج 2، ص470.
2- الغيبة النعمانی، ص 238.

می آید و یاران و حیوانات آنان از آن می خورند و می نوشند (وضع به همین منوال است) تا به نجف پشت کوفه می رسند.

نتیجه کلی اینکه؛ شناخت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبتنی بر ارائه دو نوع علائم و ودایع است که برخی از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان نشانه اولیه و برخی دیگر از جانب خداوند متعال به عنوان نشانه ثانویه می باشد. هر کدام از این علائم می تواند به عنوان شرط لازم بوده و مجموع آنها شرط کافی برای تشخیص وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حساب می آیند.

پرسش های درس

1. نشانه ها و ودایع خداوند متعال را نام ببرید.

2. شاخصه علم ودیعه داده شده به اوصیاء چیست؟

3. ارتباط بین تکلم به زبان های مختلف با اثبات وصایت چیست؟

4. دو نمونه از معجزات امام مهدی علیه السلام نام ببرید.

5. معجزه ادعایی احمد بصری را تشریح کنید.

ص: 110

درس هفتم بررسی حدیث موسوم به وصیت

اشاره

ص: 111

ص: 112

از جمله روایاتی که درباره ماجرای وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گزارش شده ، روایتی از کتاب غیبت طوسی رحمه الله علیه می باشد که با مضمون خطبه غدیر و سایر روایات مربوط به ماجرای وصیت و همچنین با هیچکدام از روایات متواتر در خصوص عدد و اسامی اوصياء علیهم السلام سازگاری نداشته و عدد اوصیاء را 24 تن معرفی کرده است. این روایت؛ مستمسک احمد بصری برای اثبات وصایت برای مهدیین است. در این روایت آمده است:

خبر داد به ما جماعتی از أبي عبد الله حسین بن علی بن سفیان بزوفری از علی بن سنان موصلی عدل از علی بن حسین از أحمد بن محمد بن خلیل از جعفر بن أحمد مصری از عمویش حسن بن علی از پدرش از امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام از پدرش امام زین العابدین علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام از پدرش امیر المومنین علیه السلام که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شبی که وفاتش در آن واقع شد، به على علیه السلام فرمود: ای اباالحسن، كاغذ و دواتی بیاور. پس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وصیت خود را املاء فرمود تا این که بدین جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام می باشند و بعد از آنها دوازده مهدی هستند. پس تويا على اولین از دوازده امام می باشی... و تو پس از من

ص: 113

خلیفه من برامتم هستی، هرگاه وفاتت رسید، به پسرم حسن که بخشنده است واگذار کن، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش على ذي الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه بسته) واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفرصادق واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضا واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد تقی که ثقه است واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش على ناصح واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد مستحفظ از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، واگذار نماید، پس آنها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدی می باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول واگذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من و اسم دیگرش اسم پدر من است، و آنها عبد الله و احمد هستند، و نام سوم مهدی است. و او اولین مومنان است(1).

ص: 114


1- أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُفْیَانَ اَلْبَزَوْفَرِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ اَلْعَدْلِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْخَلِیلِ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْمِصْرِیِّ ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ اَلْبَاقِرِ، عَنْ أَبِیهِ ذِی اَلثَّفِنَاتِ سَیِّدِ اَلْعَابِدِینَ، عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ اَلزَّکِیِّ اَلشَّهِیدِ، عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَللَّیْلَهِ اَلَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُهُ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : یَا أَبَا اَلْحَسَنِ أَحْضِرْ صَحِیفَهً وَ دَوَاهً فَأَمْلَی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَصِیَّتَهُ حَتَّی اِنْتَهَی إِلَی هَذَا اَلْمَوْضِعِ. فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً، وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً، فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَوَّلُ اَلاِثْنَیْ عَشَرَ اَلْإِمَاماِ، سَمَّاکَ اَللَّهُ تعالی فِی سَمَائِهِ عَلِیّاً اَلْمُرْتَضَی، وَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ اَلصِّدِّیقَ اَلْأَکْبَرَ، وَ اَلْفَارُوقَ اَلْأَعْظَمَ، وَ اَلْمَأْمُونَ، وَ اَلْمَهْدِیَّ، فَلاَ تَصْلُحُ هَذِهِ اَلْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَیْرَکَ. یَا عَلِیُّ : أَنْتَ وَصِیِّی عَلَی أَهْلِ بَیْتِی حَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ، وَ عَلَی نِسَائِی فَمَنْ ثَبَّتَّهَا لَقِیَتْنِی غَداً، وَ مَنْ طَلَّقْتَهَا فَأَنَا بَرِیءٌ مِنْهَا، لَمْ تَرَنِی وَ لَمْ أَرَهَا فِی عَرَصَة اَلْقِیَامَهِ، وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی. فَإِذَا حَضَرَتْکَ اَلْوَفَاهُ فَسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِیَ اَلْحَسَنِ اَلْبَرِّ اَلْوَصُولِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِیَ اَلْحُسَیْنِ اَلشَّهِیدِ الزکی اَلْمَقْتُولِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ سَیِّدِ اَلْعَابِدِینَ ذِی اَلثَّفِنَاتِ عَلِیٍّ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ اَلْبَاقِرِ . فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا الَی اِبْنِهِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُوسَی اَلْکَاظِمِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ اَلثِّقَهِ اَلتَّقِیِّ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ اَلنَّاصِحِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ اَلْحَسَنِ اَلْفَاضِلِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ اَلْمُسْتَحْفِظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام فَذَلِکَ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً. ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ) فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ أَوَّلِ اَلْمَهْدِیِّینَ ، لَهُ ثَلاَثَهُ أَسَامِی، اِسْمٌ کَاسْمِی، وَ اِسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَحْمَدُ ، وَ اَلاِسْمُ اَلثَّالِثُ اَلْمَهْدِیُّ وَ هُوَ أَوَّلُ اَلْمُؤْمِنِینَ» الغيبة طوسی، ح111.

با صرف نظر از اینکه تمامی روایات موسوم به وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، رونوشت و گزارشی ناقص از ماجرای مربوط به وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و نمی توانند به عنوان وصیتنامه آن حضرت تلقی شوند، اما با این وجود؛ به جهت آنکه روایت فوق، مورد سوء استفاده احمد بصری قرار گرفته و خود را مصداق خارجی «احمد» مذکور در روایت می داند، سند و دلالت آن مورد کند و کاش قرار می گیرد.

دیدگاه علماء شیعه

اکثریت قریب به اتفاق در بین علمای شیعه همچون؛ علامه طبرسی (548 ه. ق)، علامه على بن عيسى الأربلی (639 ه. ق)، علامه على بن يونس عاملی بیاضی (877ه.ق)، شیخ حر عاملی (1104 ه. ق)، علامه مجلسی (1110 ه.ق)، علامه على اكبر نهاوندی (1278ه. ق)، علامه سید عبدالله شبر( 1342ه. ق)، در مواجهه با روایت مذکور در کتاب غیبت طوسی رحمه الله علیه، دلالت یا مفاد آن را مقطوع ندانسته و آن را مخالف مشهور معرفی کرده اند. به برخی از آراء و نظریات مورد نظر اشاره میگردد:

1. علامه أبو علی فضل بن حسن طبرسی رحمه الله علیه گفته است: « روایات صحیحه ای

ص: 115

در دست است که پس از دولت امام مهدی علیه السلام دولت دیگری نخواهد بود، مگر روایتی که در خصوص جانشینی فرزند ایشان است (ان شاء الله). در حالی که این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست».(1)

2. علامه على بن عيسى الأربلی رحمه الله علیه آورده است: «بعد از دولت قائم عليه السلام هیچ دولتی نیست مگر در روایتی که در خصوص حکومت فرزند آن حضرت آمده است. و حال آنکه این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست»(2)

3. علامه على بن يونس بیاضی عاملی رحمه الله علیه گفته است: «روایت دوازده مهدی بعد از دوازده امام جزو روایات شاذه است و این روایت با تمامی روایات صحیح السند و متواتر مشهور مخالفت دارد(3). زیرا طبق این روایات، بعد از دولت قائم علیه السلام دولت دیگری نخواهد بود»(4). ایشان در ادامه آورده است: «هَذِهِ الرِّوَایَةُ آحادیةُ تُوجِبُ ظَنًّا وَ مَسْأَلَةُ الْإِمَامَةُ عِلْمِیَّةً». حديث وصیت جزو اخبار واحد بوده و افاده ظن می کند در حالیکه مسأله امامت باید با احاديث قطع آور و مفید علم به اثبات برسد.

4. علامه مجلسی رحمه الله علیه پس از ذکر چند خبر در خصوص مهدیین بعد از

ص: 116


1- إعلام الوری، ج 2، ص 295.
2- کشف الغمة في معرفة ، ج 2، ص 467.
3- به عنوان نمونه؛ امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خدا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی جن و انس فرستاد و پس از او 12 وصی قرارداد که برخی از ایشان گذشته و برخی باقی مانده اند و نسبت به هر وصیی، سنت و روش خاصی جاری شد (چنانچه امام حسن صلح فرمود و امام حسین جنگید و امام صادق عليه السلام نشر علم فرمود) و اوصیائی که بعد از محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشند به روش اوصياء عیسی هستند (از لحاظ شماره یا ستم دیدن از دشمنان) و دوازده نفرند. کافی، ج 1، ص 532، ح10.
4- الصراط المستقیم ، ص 186.

ائمه اثنی عشر علیهم السلام و همچنین حديث موسوم به وصیت در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه، میفرماید: «این خبر مخالف با مشهور است».(1)

5. شیخ حر عاملی رحمه الله علیه در توضیح این روایت آورده است: «واضح است که احادیث دوازده مهدی پس از دوازده امام علیه السلام، به جهت نادر و شاذ بودنشان موجب قطع و یقین نشده و با سایر روایات متواتر تعارض آشکاری داشته(2) و بالجمله محل توقف می باشد».(3)

همانطور که اشاره شد؛ بسیاری از علمای شیعه، این روایت را مخالف مشهور دانسته و آن را به عنوان خبر شاذ و نادر معرفی کرده اند. با این حال حکم خبر شاذ و نادر از منظر اهل بیت علیهم السلام حائز اهمیت است که به یک نمونه اشاره میگردد:

امام صادق علیه السلام به عمربن حنظله فرمودند: «حکم ما را از آنکه مورد اتفاق است دریاب و آن کدام که شاذ و نایاب بوده و در بین اصحابت مشهور نیست را ترک کن. پس آنچه مورد اتفاق و مشهور باشد شکی در آن نیست».(4)

بررسی صدور روایت

احمد بصری در دفاع از قطعی الصدور بودن حديث موسوم به وصیت گفته است:

«در باور شیعیان، اثبات صحت سند روایت؛ به معنای قطعی بودن صدور آن

ص: 117


1- بحارالانوار، ج 53، ص 150.
2- الايقاظ من الهجعة في البرهان على الرجعة ، ص 368.
3- الفوائد الطوسية ، فائده 37، ص 115.
4- مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ دَاوُدَ بْنِ اَلْحُصَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قال... فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ».کافی، ج1، ص 67 و68، باب اختلاف الحديث ، ح 10.

از معصوم علیه السلام نیست، بلکه نهایت چیزی که از سند روایت به دست می آید، گمانه زنی در خصوص صدور روایت است که آن هم در فقه معمول بوده و در عقاید چنین نیست. لذا مسأله صحت سند در مباحث اعتقادی اصالت ندارد و آنچه در آن شرط می شود، علم و یقین به محتوای روایت است که از معصوم صادر گردیده باشد. و این یقین با صحت سند حاصل نمی شود. بلکه یقین با دو طریق «تواتر و قرائن صحت» حاصل می شود. و موضوع روایت وصیت نیز اعتقادی است و باید با این دو روش مورد بررسی قرار گیرد. روایت وصیت متواتر معنوی است و با قرائن نیز تایید می شود. نتیجه اینکه همانا روایت وصیت قطعی الصدور از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است زیرا دارای تواتر معنوی بوده و با قرائن تقویت شده است. مهم ترین قرائن عبارتند از: موافقت با قرآن، موافقت با سنت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت او. این روایت با تایید خداوند و رسول و ائمه علیهم السلام از تایید علم رجال بی نیاز می گردد»(1).

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا احمد بصری با فرار از «علم رجال» به آغوش «علم دراية» افتاده و سعی بر آن دارد تا با استفاده از اصطلاحات علم دراية، همچون؛ متواتر و قرائن صحت و...، مشکل حديث وصیت را حل کند. این درحالی است که؛ ادله احمد بصری

ص: 118


1- الثابت عند القوم ان اثبات سند رواية ، ما لا يعني اثبات قطعية صدورها بل غاية مايفيده السند الصحيح هو ظنية الصدور المعمول بها في الفقه دون العقائد... إذن فمسألة صحة السند ليست أمرا جوهريا في العقائد لأن العقائد یشترط فيها العلم أي القطع والجزم ، وهذا لا يحصل من صحة السند كما تقدم ، بل يحصل القطع والجزم بطريقين رئيسيين هما (التواتر) و (قرائن الصحة)،.... و رواية الوصية موضوعها عقائدى كما لا يخفى، وبذلك لابد أن نسلك الطرق التي تثبت... رواية الوصية متواترة معنی و محفوفة بعدة قرائن تفيد... والنتيجة أن رواية الوصية قطعية الصدور عن النبي محمد صلی الله علیه آله و سلم التواتر معناها ولاحتفافها بعدة قرائن أهمها موافقتها للقرآن الكريم والسنة المطهرة للنبي محمد ولأهل بيته الأطهار وبذلك فهي مستغنية عن تزكية علم الرجال بتزكية الله ورسوله والأئمة الأطهار عليهم السلام. الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال ، احمد الحسن، ص 4.

برای بدعت بودن علم رجال(1)، به طریق اولی به علم دراية نیز وارد است، زیرا این علم از ابداءات علمای شیعه بوده و ظاهرا اولین کتاب تألیف شده در این باره، کتاب «الدراية» نوشته زین الدین عاملی جبعی(م 911 ه. ق) معروف به شهید ثانی رحمه الله علیه است(2). لذا قبل از استفاده از علم دراية برای اثبات قطعی الصدور بودن حدیث وصیت، باید این مسأله را حل کند که چرا علم رجال را به بهانه اینکه علم اهل بیت علیهم السلام نیست کنار گذاشته است اما از علم دراية که يقينا از ابداءات علمای اسلام است استفاده میکند!

ثانيا قاعده پیشنهادی احمد بصری با اخبار آحاد(3) اعتقادی سازگاری نداشته و قرائن صحت و تواتر معنوی(4) نیز درباره اخبار آحاد اعتقادی راهی ندارند. به عنوان نمونه: روایاتی که درباره عذاب فلان عمل در جهنم، ثواب فلان عمل در بهشت، اولین گروهی که وارد بهشت می شوند و... صادر شده اند، که اغلب آنها خبر واحد بوده و با قاعده احمد بصری قابلیت کسب یقین ندارند. لذا می توان در این موارد قائل به حجیت خبر واحد باشیم که در این صورت ناچار به بررسی

ص: 119


1- احمد بصری علم رجال را بدعت و ساخته دست علمای شیعه دانسته و آن را علم اهل بیت علیهم السلام نمی داند. الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص 7.
2- البته برخی جمال الدين أحمد بن طاوس حلی (م 673 ه. ق) را به دلیل نگارش کتاب «حل الاشكال في معرفه الرجال» و برخی دیگر قطب الدین راوندی (م 573 ه. ق) نویسنده رساله «في بيان احوال احادیث اصحابنا» را نخستین اثر شیعه در دراية الحديث دانسته اند.
3- احادیثی که راویان آن در تمامی طبقات، به حد تواتر نرسیده باشد را خبر آحاد نامیده اند. خبر واحد به تنهایی مفید علم نیست، بلکه به انضمام قراین دیگری می توان حجیت آن را ثابت نمود. از این رو اگرروایتی در چندین طبقه به مرز تواتر رسیده ولی در یک طبقه، به مرز تواترنرسیده باشد، واجد شرایط تواتر نبوده، خبر واحد به حساب می آید. علم الدراية المقارن ، دکتر سید رضا مؤدب ، ص40
4- تواتر معنوی آن است ، که یک مطلب با الفاظ گوناگون تاحدی نقل شده و موجب یقین شود که احتمال کذب در آن راه نداشته باشد؛ مانند شجاعت علی علیه السلام به نحوی که تمامی راویان، شجاعت او را نقل کرده اند؛ اگرچه عبارات آن ها مختلف است.

سندی خواهیم بود. بنابراین قاعده احمد بصری در خصوص روایات اعتقادی کلیت ندارد.

ثالثا بررسی و اطمینان از صحت سند احادیث در تمامی ابواب و موضوعات، اعم از فقهی و اعتقادی، مسأله ای معقول و مقبول است. لذا با توجه به حساسیت و اهمیت روایات اعتقادی نسبت به روایات فقهی، بایستی سند این دسته از روایات با دقت بیشتری مورد بررسی قرار گرفته و از این رهگذر، راه انحراف در اعتقادات را مسدود نمود. بنابراین، بررسی سندی احادیث اعتقادی شرط لازم است، اما هرگز به عنوان شرط کافی برای تشخیص صحت روایت لحاظ نمی گردد.

رابعا اصول اعتقادی در اسلام صرفا بر اساس تواترلفظی به دست آمده و تواتر معنوی در مقام اثبات این اصول نیست. زیرا اصل اعتقادی در صورتی محقق می شود که تکرار به لفظ، تا حدی باشد که بتواند آن را در ردیف ضروریات دین قرار دهد. لذا در صورتی که این تکرار به لفظ تا حدی کم باشد که برای اثبات آن به تواتر معنوی نیاز داشته باشیم، نمی توان آن را یک اصل اعتقادی دانست.

خامسا تواتر ادعایی احمد بصری در خصوص حديث موسوم به وصیت قابل دفاع نیست. زیرا هیچ سندی در دست نیست که در یک روایت به تمامی محتوای حدیث مذکور اشاره کرده و یا اینکه چند روایت متفاوت با بخش های مختلف حديث موسوم به وصیت مطابقت داشته باشد. لذا با این حساب تواتر معنوی آن مورد پذیرش نبوده و نهایت چیزی که می توان برای آن اثبات کرد، تواتر معنوی برای بخشی از حدیث است و باقی آن در حد تواتر نمی باشد. بنابراین محتوای حديث موسوم به وصیت را به پنج بخش تقسیم کرده و تواتر معنوی هر کدام مورد بررسی قرار میگیرد:

ص: 120

الف. یا عَلِیُّ! إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی إثْنا عَشَرَ إمَاماً

تنهاترین بخش حديث که دارای تواتر لفظی و معنوی می باشد، بخش آغازین حدیث است که اشاره به عدد ائمه معصومین علیهم السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرده است. لذا روایات متعددی در دست هستند که هر دو نوع تواتر را برای عدد ائمه علیهم السلام ثابت میکنند که به دو نمونه اشاره میگردد:

1.عَنْ رَزِینِ بْنِ حُبْشٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم «إِنَ هَذا اَلْأَمْرُیَمْلِکُهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ علیه السلام أَعْطَاهُمُ اَللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی»(1). همانا این امر را پس از من؛ دوازده امام به عهده می گیرد، نه تن از نسل حسین علیه السلام که خداوند علم و فهم مرا به آنان عطا کرده است.

2. عَبْدِ اَلْعَزِیزِ اَلْقَرَاطِیسِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «اَلْأَئِمَّهُ بَعْدَ نَبِیِّنَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِثْنَا عَشَرَ نُجَبَاءُ مُفَهَّمُونَ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ وَاحِداً أَوْ زَادَ فِیهِمْ وَاحِداً خَرَجَ مِنْ دِینِ اَللَّهِ وَ لَمْ یَکُنْ مِنْ وَلاَیَتِنَا عَلَی شَیْءٍ»(2) تعداد امامان بعد از نبی ما صلی الله علیه و آله و سلم دوازده تن است که همگی آنان نجیب و تفهیم شده هستند، هرکس که یکی از آنان را کم و یا زیاد کند، از دین خدا خارج شده و از ولایت ما چیزی را بهره نبرده است.

ب. وَ مَنْ بَعْدَهُمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً

مسأله مهدیین پس از امام دوازدهم علیه السلام هیچگاه به عنوان اعتقاد شیعه مطرح نبوده است. البته لفظ و مضمون این عبارت با پنج روایت دیگر مطابقت

ص: 121


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 165.
2- الإختصاص، ص 233.

دارد که مورد بررسی قرار میگیرند:

1. در کتاب الغيبة شیخ طوسی رحمه الله علیه آمده است: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ «یَا أَبَاحَمْزَهَ إِنَّ مِنَّا بَعْدَ اَلْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ»(1) ای ابا حمزه! همانا از میان ما، بعد از قائم علیه السلام دوازده مهدی از فرزندان امام حسین علیه السلام خواهد بود.

این روایت از یازده مهدی پس از قائم علیه السلام سخن به میان آورده که همگی از نسل امام حسین علیه السلام بوده و دلالتی بر این ندارد که آنان از نسل امام مهدی علیه السلام بوده باشند، چنانچه مهدیین مذکور از نسل امام دوازدهم علیه السلام باشند، دلالتی بر این ندارد که آنان را از اولاد امام حسین علیه السلام معرفی فرماید و بایستی حدیث مذکور با عبارت «من ولده» ثبت می گردید. لذا ممکن است این مهدیین از سادات حسینی و از اولاد امام حسین علیه السلام باشند.

2. در کتاب مختصر البصائر به نقل از نویسنده کتاب منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة(2) آورده است: وَ مِمَّا رَوَاهُ لِی وَ رَوَیْتُهُ عَنِ اَلسَّیِّدِ اَلْجَلِیلِ اَلْمُوَفَّقِ اَلسَّعِیدِ بَهَاءِ اَلدِّینِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ اَلْحُسَیْنِیِّ أَسْعَدَهُ اَللَّهُ بِتَقْوَاهُ وَ أَصْلَحَ أَمْرَ دُنْیَاهُ وَ أُخْرَاهُ رَوَاهُ بِطَرِیقِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَیَادِیِّ ، یَرْفَعُهُ إِلَی أَحْمَدَ بْنِ عُقْبَهَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ «إِنَّ مِنَّا بَعْدَ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السلام»(3) همانا

ص: 122


1- غیبت طوسی، ص 478
2- ومما جازلی روایته أيضا عن أحمد بن محمد الايادى ، يرفعه إلى علي بن عاقبة ، عن أبيه، عن أبي عبد الله عليه السلام: إن منا بعد القائم (عليه السلام) اثنا عشر مهديا من ولد الحسين عليه السلام. منتخب الأنوار المضيئة فی ذکر القائم الحجة (عليه السلام)، ص 354.
3- مختصر البصائر، ص165.

از میان ما، بعد از قائم علیه السلام دوازده مهدی از فرزندان امام حسین علیه السلام خواهد بود.

در این روایت نیز، مهدیین را از فرزندان امام حسین علیه السلام معرفی کرده است که توضیح آن در روایت قبلی گذشت.

3. در کتاب الاصول الستة عشر آمده است: جَعْفَرٌ، عَنْ ذَرِیحٍ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَئِمَّهِ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال ... «إِنَّ مِنَّا بَعْدَ الرَّسُولِ سَبْعَهَ أَوْصِیَاءَ أَئِمَّهً مُفْتَرَضَهً طَاعَتُهُمْ، سَابِعُهُمُ الْقَائِمُ... ثُمَّ بَعْدَ الْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ»(1). همانا از میان ما بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم هفت وصی است که تمامی آنان امام واجب الطاعه هستند، هفتمین آنان قائم آنان است، سپس بعد از قائم علیه السلام یازده مهدی از فرزندان حسین علیه السلام خواهد بود.

این روایت بدون ذکر سند در کتاب مذکور ثبت شده است. اشکال اصلی این روایت این است که به تصریح این روایت، مراد از قائم، امام کاظم علیه السلام بوده و پس از ایشان یازده مهدی از فرزندان امام کاظم علیه السلام را معرفی کرده است. لذا بر اساس باور مسلم ما این روایت اساسا برخلاف اعتقادات شیعه است. لذا احمد بصری نمی تواند به این روایت استناد کرده و خود را اولین مهدی بداند، چراکه در این صورت بایستی همزمان با امام رضا علیه السلام می آمد نه الان!

4. در کتاب شرح الاخبار آمده است: وعن على بن الحسین علیه السلام، أنه قال: «یَقومُ القَائِمُ مِنَّا ثُمَّ یَکُونُ بَعدَهُ إثنَا عَشَرَ مَهدِیَّاً»(2) قائم از ما قیام میکند، پس از او دوازده مهدی خواهد بود.

ص: 123


1- الأصول الستة عشر، ص 268.
2- شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج3، ص400.

این روایت بدون ذکر سند، در کتاب قاضی نعمان مغربی(1) آمده است که در آن از دوازده مهدی پس از قائم علیه السلام سخن گفته شده و در خصوص نسب آنان مطلبی ذکر نشده است.

5. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُ مِنْ أَبِیکَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ یَکُونُ بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً وَ لَمْ یَقُلْ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ لَکِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِنَا یَدْعُونَ اَلنَّاسَ إِلَی مُوَالاَتِنَا وَ مَعْرِفَهِ حَقِّنَا»(2) ابی بصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم، ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! همانا من از پدرت شنیدم که فرمود: بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود. امام صادق علیه السلام فرمود: بله پدرم فرمود دوازده مهدی و نفرمود دوازده امام، ولكن آنان قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به پیروی و معرفت حق ما دعوت میکنند.

در این روایت از دوازده مهدی پس از دوازده امام علیه السلام سخن به میان آمده و علاوه بر آن به امام نبودن آنان تصریح شده و سخنی از نسب ایشان نیز به میان نیامده است.

قابل توجه اینکه با وجود پنج حديث که حتی در عدد و نسب و جایگاه مهدیین با یکدیگر متفاوت هستند، چگونه می توان ادعای تواتر معنوی برای بخش دوم حديث موسوم به وصیت کرد و حال آنکه در تواتر معنوی بایستی یک

ص: 124


1- ابوحنیفه، نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حیون تمیمی مغربی، از دانشمندان بزرگ فرقه اسماعیلیه در آغاز پیدایش آنان به شمار می آید. پدر او از علمای بزرگ اهل تسنن و پیرو مذهب مالکی بود و روایات فراوانی را روایت کرده است. نعمان در آغاز پیرو مذهب مالکی بود ولی بعدا تغییر مذهب داده و شیعه شد، اما در سلک فرقه اسماعیلیه درآمد و اسماعیل فرزند امام جعفر صادق علیه السلام را امام غائب دانست.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 358.

مطلب با الفاظ گوناگون تا حدی نقل شده و موجب یقین شود که احتمال كذب در آن راه نداشته باشد؛ مانند شجاعت علی علیه السلام که تمامی راویان، شجاعت او را با الفاظ و عبارات مختلف نقل کرده اند.

البته ناظم العقیلی در کتاب «الاربعون حديثا في المهديين و ذرية القائم» سعی بر آن دارد تا با گردآوری روایات و ادعیه مربوط به ذریه امام دوازدهم علیه السلام در کنار این چهار حدیث مهدیین، تواتر روایات مهدیین پس از قائم علیه السلام را اثبات کند، غافل از اینکه؛ اولا با هیچکدام از روایات چهارگانه مهدیین فرزندی آنان برای امام دوازدهم علیه السلام ثابت نمی شود. ثانية روایات مربوط به ذریه حضرت هیچ ارتباطی با مهدیین ندارد و در هیچ روایتی ذریه حضرت به عنوان مهديين معرفی نشده اند تا از این رهگذر بتوان به یک قدر متیقنی دست یافت. ثالثا ادعیه و روایات مربوط به ذریه حضرت، نفيا و اثباتا چیزی را به عنوان فرزند داشتن حضرت در حال حاضر ثابت نمی کند و بر اساس آن ادعیه حکم به فرزند داشتن ایشان در حال حاضر و همچنین حکم به فرزند نداشتن آن حضرت داده نمی شود. البته روایاتی در دست می باشد که فرزند داشتن امام علیه السلام را نفی کرده اند، به عنوان نمونه

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ رَشِیدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْخَزَّازِ قَالَ: دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَهَ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ إِمَامٌ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ إِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لاَ یَکُونُ اَلْإِمَامُ إِلاَّ وَ لَهُ عَقِبٌ فَقَالَ أَ نَسِیتَ یَا شَیْخُ أَوْ تَنَاسَیْتَ لَیْسَ هَکَذَا قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّمَا قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یَکُونُ اَلْإِمَامُ إِلاَّ وَ لَهُ عَقِبٌ إِلاَّ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی یَخْرُجُ عَلَیْهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ لاَ عَقِبَ لَهُ فَقَالَ لَهُ

ص: 125

صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَکَذَا سَمِعْتُ جَدَّکَ یَقُولُ»(1) علی بن ابی حمزه به محضر امام رضا علیه السلام رسید و عرض کرد: آیا شما امام هستید؟ فرمود: بله! عرض کرد: همانا من از جد تو امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ امامی نیست مگر آنکه فرزندی داشته باشد. امام علیه السلام فرمود: آیا فراموش کردی شیخ یا خودت را به فراموشی زده ای؟! امام صادق علیه السلام چنین نفرمود. ایشان فرمود: هیچ امامی نیست مگر آنکه برایش فرزندی است، مگر آن امامی که حسین بن علی پس از او خارج می شود (رجعت می کند). پس همانا او فرزندی ندارد. علی بن ابی حمزه گفت: تصدیق میکنم. منهم اینچنین از جد شما شنیدم.(2)

بنابراین احمد بصری باید بتواند به روایاتی استناد کند که توانایی اثبات متواتر (معنوی) بودن مهدیین بعد از قائم علیه السلام را داشته باشد و حال اینکه چنین روایتی وجود ندارد.

ج. فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی ابْنِهِ

بخش سوم حديث موسوم به وصیت، مربوط به تسليم خلافت، امامت و حکومت به فرزند امام دوازدهم علیه السلام است که باید توسط احمد بصری تواتر معنوی آن به اثبات برسد و حال آنکه در هیچ روایتی به این مسأله اشاره نشده و علاوه بر آن توسط علمای شیعه چنین چیزی را شاذ و مخالف مشهور دانسته اند که توضیح آن در بخش دیدگاه علماء شیعه» گذشت. ضمن اینکه

ص: 126


1- غیبت طوسی، ص224
2- در بحث بررسی رجعت و ادعای احمد بصری ، به اثبات رسیده است که امام حسین علیه السلام پس از امام دوازدهم علیه السلام رجعت خواهد فرمود.

شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب الغيبة نیز چنین باوری را مردود دانسته و مخالفت با آن را واجب دانسته است:

«فَأَمَّا مَنْ قَالَ إنَّ لِلْخَلَفِ وَلَداً وَ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ثَلَاثَةُ عَشَرَ فَقَوْلُهُمْ یَفْسُدُ بِمَا دَلَّلْنَا عَلَیْهِ مِنْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عَلَیْهِ السَّلَامُ اثْنَا عَشَرَ فَهَذَا الْقَوْلُ یَجِبُ اطِّرَاحُهُ عَلَى أَنَّ هَذِهِ الْفِرَقِ کُلَّهَا قَدْ انْقَرَضَتْ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ لَمْ یَبْقِ قَائِلٌ یَقُولُ بِقَوْلِهَا»(1) اما چنانچه کسی گفته بود که امام دوازدهم علیه السلام فرزند داشته و تعداد ائمه به سیزده رسیده است، سخن باطل و فاسدی به زبان آورده است چرا که قبلا استدلال کردیم که ائمه علیهم السلام دوازده تن هستند. لذا رد این سخن باطل از واجبات است. بنا براین، الحمدلله تمامی این فرقه ها منقرض شده و هیچ قائلی باقی نمانده است که به این سخنان معتقد باشد.

ضمن اینکه برخی از روایات، مسأله جانشینی فرزند حضرت را نفی کرده و معتقدین به این باور را مورد لعن قرار داده اند. به عنوان نمونه:

1. وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی خَدَّانٍ، عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، یَقُولُ:...یَا مُفَضَّلُ تَرَی هَذِهِ اَلشَّمْسَ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ وَ اَللَّهِ أَمْرُنَا أَنْوَرُ وَ أَبْیَنُ مِنْهَا وَ لَیُقَالُ اَلْمَهْدِیُّ فِی غَیْبَتِهِ مَاتَ وَ یَقُولُونَ بِالْوَلَدِ مِنْهُ وَ أَکْثَرُهُمْ یَجْحَدُ وِلاَدَتَهُ وَ کَوْنَهُ وَ ظُهُورَهُ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اَللَّهِ وَ اَلْمَلاَئِکَهِ وَ اَلرُّسُلِ وَ اَلنَّاسِ أَجْمَعِینَ»(2) مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: ای مفضل! آیا این خورشید را می بینی؟ عرض کردم بله! فرمود: به خدا قسم امرما روشن تر و آشکارتر از آن است. اما برخی خواهند گفت: مهدی در هنگام

ص: 127


1- غیبت طوسی، ص228.
2- الهداية الكبرى ، ص360.

غيبتش وفات کرده و برخی می گویند: امامت با فرزندی از او است و بسیاری از آنان (عامه) تولد و بودن و ظهور او را انکار می کنند. بر تمامی آنان لعنة خدا و ملائکه و رسولان و مردم باد.

د. فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی ابْنِهِ

در بخش چهارم از حدیث، اولین مهدی از دوازده مهدی را همان فرزند امام دوازدهم علیه السلام دانسته است. این درحالی است که در هیچ روایتی از پنج روایت مربوط به مهدیین بعد از قائم علیه السلام، به فرزندی مهدی اول یا سایر مهدیین برای امام دوازدهم علیه السلام تصریح یا اشاره نشده است. لذا احمد بصری به جهت اینکه بتواند تواتر معنوی این بخش از روایت را اثبات کند، باید به روایاتی که به فرزند بودن مهدی اول اشاره دارند، اشاره کند، در حالی که چنین روایتی وجود ندارد.

ه. هُوَ عَبْدُ اللهِ وَ أَحْمَدُ، وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ

بخش پایانی حدیث موسوم به وصیت، اختصاص به نام های فرزند امام مهدی علیه السلام دارد. در این عبارت؛ برای فرزند آن حضرت سه نام: عبدالله، احمد و مهدی معرفی شده است. احمد بصری برای اثبات اینکه این حدیث دارای تواتر معنوی است، بایستی تواتر معنوی یا لفظی اسامی فرزندان حضرت را نیز اثبات کند درحالیکه هیچ روایتی مبنی بر معرفی فرزندان ایشان با این سه اسم وجود ندارد. ضمن اینکه ظاهر این روایت اشاره به آن دارد که این اسامی به عنوان اسم برای فرزند امام علیه السلام بوده و قابل تأویل نمی باشند. لذا در صورتی که احمد بصری بخواهد یکی از آنها را به تأويل ببرد، اولا مرتکب خلاف ظاهر روایت

ص: 128

شده و ثانيا بایستی هر سه اسم را به تأويل ببرد که در این صورت چیزی برای او باقی نخواهد ماند.

نتیجه بحث اینکه؛ تواتر معنوی این روایت به نحو کلی و حتی به نحو جزئی مورد قبول نبوده و ادعای احمد بصری خلاف واقع است.

قرائن صحت

مهم ترین قرینه ای که احمد بصری به عنوان دومین معیار تشخیص قطعی الصدور بودن حديث موسوم به وصیت از آن یاد کرده است، موافقت حديث با قرآن کریم است، که مورد بررسی قرار میگیرد:

ناظم العقیلی در کتاب دفاعا عن الوصية آورده است: «روایت وصیت با قرآن موافقت دارد ... و شاهد سخن اینکه قرآن کریم می فرماید:

«كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»(1) ؛ بر شما مقرر شده است که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالی برجای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت کند؛ [این کار] حقی است بر پرهیزگاران.

این آیه تصریح به وجوب وصیت در هنگام مرگ دارد. لذا با توجه به اینکه هیچ روایتی غیر روایت مذکور در کتاب الغيبة طوسی برای وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب وفاتش نیست ...، بنابراین هر آنکس که این حدیث را رد کرده یا درباره آن شک کند، پس به تحقیق حکم به این داده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دستور خداوند برای وصیت مخالفت کرده است!»(2)

ص: 129


1- بقره ، 180
2- دفاعا عن الوصية ، ص 15.

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا این آیه در خصوص وصیت به مال و میراث دنیوی بوده و شامل سایر امورات نمی شود. چنانچه آمده است:

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُمَا قَالاَ «اَلْخَیْرُ هَاهُنَا اَلْمَالُ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ تَرَکَ خَیْراً اَلْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ- یَعْنِی مَالاً فَإِذَا کَانَ مِمَّنْ یَسْتَطِیعُ اَلْکَسْبَ وَ اَلتَّصَرُّفَ فَهُوَ مِمَّنْ فِیهِ خَیْرٌ»(1) امام باقر و امام صادق علیهماالسلام فرمودند: منظور از "خیر" در این آیه مال و ثروت است. لذا معنی آیه این است که اگر مالی داشته باشد وصیت کند و چنانچه از کسانی است که استطاعت کسب و تصرف در اموال داشته است، او همان کسی است که در او خیر و مالی است.

لذا نهایت چیزی که بر اساس این آیه از قرآن کریم اثبات می شود، وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اموال و لوازم شخصی است که بر اساس روایات معصومین علیهم السلام مساله ای پذیرفته شده است.

ثانيا بر اساس باور مسلم شیعه، وصیت محتضر واجب نبوده و چنانچه وصیتی از خود نداشته باشد، مورد عقاب الهی قرار نمی گیرد. ضمن اینکه این آیه از قرآن کریم، وصیت را مقید به متقین کرده و دلالت بر وجوب را سست نموده است، زیرا اگر وصیت واجب بود، مناسب تر آن بود که بفرماید: (حقا على المؤمنين)، و چون فرموده: «عَلَی الْمُتَّقِینَ»، معلوم می شود که این تکلیف، امری است که تنها تقوی باعث رعایت آن می شود و در نتیجه برای عموم مؤمنین

ص: 130


1- دعائم الإسلام، ج 2، ص 310 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 16، ص 11 و جامع أحاديث الشيعة (للبروجردی)، ج24، ص650.

واجب نبوده، بلکه آنهایی که متقی هستند به رعایت آن اهتمام می ورزند(1).

ثالثا محل بحث در این آیه از قرآن کریم، اصل وصیت کردن برای متقین است و هیچ دلالتی بر محتوای وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره مسأله امامت و وصایت ندارد. به عبارتی دیگر؛ با این آیه از قرآن کریم فقط اصل وصیت کردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت شده و دلالتی بر محتوای آن ندارد.

رابعا سخن ناظم العقیلی در خصوص اینکه هیچ روایتی درباره وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد، نادرست بوده و پیش از این، حديث وصیت مذکور در کتاب سلیم بن قیس هلالی را به عنوان قدیمی ترین سند وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که نگدارنده از گمراهی است ذکر گردید(2). این سند علاوه بر قدمت، دارای امتیازات دیگری است که به آن اشاره میگردد:

1. قرآن کریم در خصوص وصیت محتضر، توصیه به اخذ دو شاهد عادل کرده است، چنانچه می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ»(3). این در حالی است که

ص: 131


1- الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 439
2- «وَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ ،قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ یَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِکَ اَلرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ دَفَعَ اَلْکَتِفَ- سَمِعْتُ عَن أمِیْرَالْمُؤمِنین قال: أَلاَنَسْأَلُ رَسُولَ اَللَّهِ عَنِ اَلَّذِی کَانَ أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی اَلْکَتِفِ مِمَّا لَوْ کَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ یَخْتَلِفْ اِثْنَانِ فَسَکَتُّ حَتَّی إِذَا قَامَ مَنْ فِی اَلْبَیْتِ وَ بَقِیَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِی أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ ،قَالَ لَنَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اِجْلِسُوا. فَأَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ نَسْمَعُ، فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ:«یَا أَخِی ،أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اَللَّهِ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَامِرِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا ،وَ أَنّ اَللَّهَ قَدْ قَضَی اَلْفُرْقَهَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی، فَأَمَرَنِی أَنْ أَکْتُبَ ذَلِکَ اَلْکِتَابَ اَلَّذِی أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَهُ فِی اَلْکَتِفِ لَکَ، وَ أُشْهِدَ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَهَ عَلَیْهِ، اُدْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ فَأَتَی بِهَا. فَأَمْلَی عَلَیْهِ أَسْمَاءَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ،ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ» کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877.
3- ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که یکی از شما را [نشانه های] مرگ در رسید، باید از میان خود دوعادل را در موقع وصیت ، به شهادت میان خود فراخوانید. مائده، 106.

در وصیت مورد نظر احمد بصری، سخنی از دو شاهد عادل به میان نیامده، ولی در مقابل در وصیت نقل شده در کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلمان و مقداد و ابوذر(1) را به عنوان سه شاهد عادل معرفی کرده است.

2. دلیل اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای نوشتن مطالبی بر روی لوح یا کتف، ممانعت از گمراهی امت بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود. لذا باید در ابتدای حدیث وصیت، به این مسأله تصریح شده و آن را نگهدارنده از اختلاف و گمراهی معرفی کند تا از این رهگذر، محتوای آن را به عنوان «عاصم من الضلال» بپذیریم. با مراجعه به حدیث مذکور در کتاب سلیم بن قيس هلالی، عبارت مذکور در صدر روایت، با عنوان «أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی اَلْکَتِفِ مِمَّا لَوْ کَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ یَخْتَلِفْ اِثْنَانِ»(2) درج شده است. درحالی که در حدیث مورد استناد احمد بصری هیچ اشاره ای به این مسأله نشده است و بر این اساس محتوای آن به عنوان عاصم من الضلال نمی تواند باشد.

بنابراین، اصل و محتوای وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اوصیاء علیه السلام با این آیه موافقت نداشته، بلکه بر اساس آیاتی همچون؛ «عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ»(3)

ص: 132


1- «وَ أُشْهِدَ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَةَ عَلَیْهِ». کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877. «وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلاثَهَ رَهْطٍ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ وَ أَبَاذَرٍّ و المِقدَادَ...». الغيبة للنعمانی، ص81 وابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، ص 156 بحارالأنوار، ج36، ص 277 وعوالم العلوم والمعارف والأحوال - الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام ، ص210 و...
2- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877. همچنین در محاجه امیرالمؤمنین علیه السلام با طلحه که فرمود: «أَ لَیْسَ قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ دَعَا بِالْکَتِفِ لِیَکْتُبَ فِیهَا مَا لاَ تَضِلُّ اَلْأُمَّهُ بَعْدَهُ وَ لاَ تَخْتَلِفُ». الغيبة للنعمانی، ص81 وابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمير المؤمنين علیه السلام ص 156 بحارالأنوار، ج36، ص 277 و عوالم العلوم و المعارف والأحوال- الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام ص210 و...
3- توبه، 36.

محتوای حدیث موسوم به وصیت بر خلاف قرآن کریم می باشد. چنانچه در ذیل این آیه آمده است:

عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ اَلرَّقِّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِالْمَدِینَهِ فَقَالَ لِی... «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً...» أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ، الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ، عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ، جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ،مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ، عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ،الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ ،الْخَلَفُ الْحُجَّةُ»(1) داود بن کثیر می گوید: به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم. ایشان به من فرمود... مراد از آیه «همانا تعداد ماه ها در نزد خداوند دوازده ماه است»، امیرالمؤمنین علی علیه السلام حسن علیه السلام، حسین علیه السلام، على علیه السلام، محمد علیه السلام، جعفر ، موسی علیه السلام، على علیه السلام، محمد علیه السلام، على علیه السلام، حسن علیه السلام و فرزندش حجت علیه السلام است.

همچنین در روایتی دیگر آمده است:

عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَهَ،قالَ: خَرَجَ عَلَینا أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ذاتَ یَومٍ، و وضع یَدُهُ فی یَدِه ابنِهِ الحَسَنِ علیه السلام و هُوَ یَقولُ: خَرَجَ عَلَینا رسول الله ذاتَ یَومٍ، و یَدُهُ فی یَدِی هکذا و هُوَ یَقولُ:... إِنَّ عِدَّتَهُمْ کَعِدَّهِ اَلشُّهُورِ قَالَ اَلسَّائِلُ فَمَنْ هُمْ فَوَضَعَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدَهُ عَلَی رَأْسِی فقَالَ أَوَّلُهُمْ هَذَا وَ آخِرُهُمُ اَلْمَهْدِیُّ علیه السلام هَؤُلاَءِ أَوْصِیَائِی وَ خُلَفَائِی وَ أَئِمَّهُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ مَوَالِی اَلْمُؤْمِنِین»(2) اصبغ بن نباته میگوید: یکی از روزها امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که دست پسرش حسن علیه السلام را گرفته بود فرمود: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست مرا اینچنین گرفته بود و می فرمود: همانا تعداد اوصیاء من به تعداد

ص: 133


1- غیبت نعمانی، ص 87.
2- إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 399.

ماه های سال است. در این هنگام پرسشگری پرسید: آنان چه کسانی هستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستش را بر روی سر من نهاد و فرمود: اولین آنان این است و آخرينشان مهدی علیه السلام می باشد. اینان اوصیاء و خلفای من و ائمه مسلمین و سرپرست مؤمنین هستند.

نتیجه اینکه روایت موسوم به وصیت در کتاب الغيبة طوسی رحمه الله علیه دارای تواتر معنوی نبوده و قرائن مذکور نیز با مدعای اصلی مطابقتی ندارند. با این وجود دفاع احمد بصری از قطعی الصدور بودن روایت با دو روش «تواتر معنوی و قرائن صحت» نا کارآمد و واضح البطلان می باشد.

هرچند که احمد بصری به تصریح خود در کتاب «الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال» بررسی سندی را در خصوص روایات اعتقادی نپذیرفته است، اما با این وجود به جهت بیان سایر اشکالات این روایت، به بررسی سندی و دلالی حدیث نیز پرداخته می شود:

بررسی صحت روایت

احمد بصری در کتاب دلائل الصدق(1)؛ روایت موسوم به وصیت را صحیح دانسته و سعی بر اثبات شیعه بودن و وثاقت راويان آن را دارد. لذا جهت روشن شدن معنای صحیح(2) بودن روایت، به تعاریف مطرح شده از قدماء و متأخرين(3) امامیه اشاره شده و سپس بر این اساس، سند روایت بررسی می گردد:

ص: 134


1- دلائل الصدق، ص25.
2- در اینجا واژه صحیح به معنای لغوی خود نیست که مقابل آن حديث «نادرست» باشد، بلکه اصطلاحی است برای حدیثی که از بالاترین درجه اعتبار و ارزش برخوردار است.
3- علمای اسلام، از نخستین تا زمان قبل از قرن ششم هجری قمری را قدماء امامیه و از سید بن طاووس رحمه الله علیه و پس از ایشان را متأخرين امامه می دانند.

قدماء امامیه

از نظر قدماء امامیه، خبر صحيح، خبری است که صدور آن از معصوم علیه السلام، از هر راه ممکن ثابت شود(1). لذا مهم ترین قرائن صحت در نظر قدماء امامیه عبارتند از:

1. وجود آن روایت در چند اصل(2) از اصول اربعمائة،(3)

2. تکرار آن روایت در یک اصل از اصول اربعمائة،

3. وجود آن روایت در یک اصل (بدون تکرار)، با این لحاظ که صاحب آن اصل از افراد قابل اطمینان و از اصحاب اجماع باشد(4)

4. آن روایت در یکی از کتاب های مورد اعتماد ائمه علیهم السلام، همچون کتاب فضل بن شاذان باشد.(5)

ص: 135


1- مقياس الهداية ، ج 1، ص 139
2- علامه بحرالعلوم رحمه الله علیه در تعریف اصل می نویسد: «اصل در اصطلاح محدثان شیعه به معنای کتاب مورد اعتمادی است که از کتاب دیگری گرفته نشده باشد. اصل به معنی مطلق کتاب نیست، زیرا گاهی در مقابل کتاب به کار می رود و گاه در مورد شخص واحدی گفته می شود؛ له اصل وله كتاب». رجال السيد مهدی بحرالعلوم (فوائد الرجالية)، ج2، ص 367.
3- اصول اربعمائة به 400 اثری می گویند که توسط اصحاب ائمه علیهم السلام نوشته شده بود. موضوع این مجموعه های حديثي، كلمات ائمه علیهم السلام در موضوعات گوناگون بوده است.
4- أصحاب اجماع ، اصطلاحی در علم رجال امامیه برای اشاره به گروه مشخصی از راویان است که از نظرعالمان رجالی در مرتبه بالایی از وثاقت قرار دارند. طبق نظر مشهور این افراد هجده نفرند که در شمار اصحاب امام باقر علیه السلام تا امام رضا علیه السلام هستند. تمام عالمان این افراد را موثق می دانند و برای آنان درجه بسیار بالایی از اعتبار قائل اند. أصحاب اجماع امام باقر علیه السلام عبارتند از: زرارة بن أعين ، معروف بن خربوذ، برید بن معاويه، فضیل بن يسار، محمد بن مسلم، ابوبصیر اسدی. اصحاب اجماع امام صادق علیه السلام عبارتند از: جميل بن دراج، عبد الله بن مسکان ، عبدالله بن بکیر، حماد بن عثمان، حماد بن عیسی، ابان بن عثمان اصحاب اجماع امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام عبارتند از: يونس بن عبدالرحمن، فوان بن یحیی، ابن ابی عمیر، عبدالله بن مغيره، حسن بن محبوب ، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی. معرفه الرجال ، کشی، ص 556.
5- عدة الاصول، ج 1، ص 384 و مقباس الهداية، ج1، ص139

با توجه به تعریف حدیث صحیح و بیان قرائن صحت حدیث از نظر قدماء امامیه، بایستی به این مسأله توجه داشت که حديث موسوم به وصیت درد قالب هیچکدام از قرائن مطرح شده نبوده و در ردیف حدیث صحیح قرار نمی گیرد.

متأخرین امامیه

از منظر علمای متأخر، حدیث صحیح دارای سه شرط اساسی است:

1. اینکه سند حدیث متصل به معصوم باشد،

2. تمامی راویان حدیث عادل باشند،

3. تمامی راویان حدیث امامی(اثنی عشری) باشند(1).

بر این اساس، صحت حديث موسوم به وصیت بررسی می گردد تا ادعای احمد بصری از نگاه متأخرین نیز قضاوت گردد.

در کتاب الغيبة شیخ طوسی رحمه الله علیه آمده است:

أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُفْیَانَ اَلْبَزَوْفَرِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ اَلْعَدْلِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْخَلِیلِ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْمِصْرِیِّ ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ اَلْبَاقِرِ، عَنْ أَبِیهِ ذِی اَلثَّفِنَاتِ سَیِّدِ اَلْعَابِدِینَ، عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ اَلزَّکِیِّ اَلشَّهِیدِ، عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ...

ص: 136


1- معالم الدين في الاصول ، ص 216

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ

سند حدیث با عبارت «أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ» آغاز شده است که در بیان شیخ طوسی رحمه الله علیه، افرادی همچون؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس که تماما در یک طبقه هستند این جماعت را تشکیل داده و مورد اعتماد شیخ رحمه الله علیه هستند.

أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُفْيَانَ الْبَزَوْفَرِيِ:

بر اساس گواهی شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب رجال؛ این روای از علمای بزرگوار و مورد اعتماد شیعه است که دارای تألیفاتی همچون: کتاب الحج، ثواب الأعمال، أحكام العبيد، الرد على الواقفة، سيرة النبي و الأئمة عليهم السلام في المشرکین می باشد(1). در بین انبوه روایاتی که از جناب بزوفری نقل شده است، تنها دو روایت از علی بن سنان موصلى العدل وجود دارد که شیخ طوسی رحمه الله علیه آن را در روایت حاضر با دو واسطه و در روایتی دیگر با چهار واسطه از موصلى العدل نقل روایت کرده است(2). لذا چنانچه این دو واسطه در روایت موسوم به وصیت حذف شده باشند، سند روایت مخدوش شده و روایت مرسله(3) خواهد شد. و این در حالی است که حتی اتباع احمد الحسن نیز احادیث مرسله را فاقد اعتبار و اعتماد میدانند. به عنوان نمونه گفته اند:

ص: 137


1- رجال الطوسی، باب ذكرأسماء..، باب الحاء، ص 423
2- وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنِ التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الرَّازِيِّ الْإِيَادِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِيِّ الْعَدْلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَلِيلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْهَمْدَانِيِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ زِيَاد بْنِ مُسْلِمٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ جَابِر عَنْ سَلَّامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا سَلْمَى رَاعِيَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.... غیبت طوسی، ص 147.
3- حديث مرسل: حدیثی است که دچار ارسال و حذفی اسناد باشد، اعم از این که همه راویان با شماری از آنان حذف شده باشند. مقابس الهداية ج 1، ص 338.

«الرِّوَایَةُ الْمُرْسَلَةُ لاَ یُعْمَلُ بِهَا بِاَیِّ حَالٍ مِنْ الْاَحْوَالِ»(1). روایت مرسله در هر صورت مورد عمل قرار نمی گیرد.

عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ العَذل:

درباره این شخص، هیچ شناختی غیر از نام و نام پدر و یک لقب اختلافی در دست نبوده و در ردیف مجهولين به حساب آمده است. البته با توجه به لقب «العدل» احتمالاتی در خصوص سنی بودن وی داده شده است که به موجب این امر، از درجه اعتبار روایت کاسته می شود. حضرت آیت الله خوئی رحمه الله علیه در خصوص لقب این فرد می آورد: «بعید نیست که وی از اهل تسنن بوده و کلمه (العدل) نیز از القاب شغلی این شخص بوده باشد. زیرا کلمه عدل به کتاب در محکمه قضاوت اطلاق می شده است(2). همچنین کلمه (العدل) در مشایخ شیخ صدوق رحمه الله علیه به عنوان لقب عامه و اهل سنت اطلاق شده است».(3)

برخی از اتباع احمد بصری در صدد آن هستند تا با وصف «العدل»، صحیح العقیده بودن این راوی را اثبات کرده و شبهه سنی بودن وی را رفع کنند. این درحالی است که بسیاری از مخالفین مذهب تشیع در کتب رجالی یا حتی در سند روایات با عبارت «العدول» توصیف شده اند، درحالی که صحیح العقیده نیز نبوده و در گروه منحرفین هستند. به عنوان نمونه؛ کشی رحمه الله در کتاب رجالی

ص: 138


1- قراءة جديدة في رواية السمری ، ص17.
2- على بن سنان الموصلي العدل روى عن أحمد بن محمد الخليل الآملي الطبری وروى عنه الحسين بن على البزوفری ، ثم إن كلمة العدل على ما يظهر من ذكرها في مشايخ الصدوق قدس سره کان يوصف بها بعض علماء العامة فلايبعد أن يكون الرجل من العامة. معجم رجال الحديث ، ج6، 210 ،3302.
3- معجم رجال الحدیث، ج 8194،50،13

خود نام محمد بن الوليد الخزاز، معاوية بن حکیم، مصدق بن صدقة و محمد بن سالم بن عبدالحمید را نام برده و سپس گفته است:

«هَؤُلاَءِ کُلُّهُمْ فَطَحِیَّهٌ ، وَ هُمْ مِنْ أَجِلَّهِ اَلْعُلَمَاءِ وَ اَلْفُقَهَاءِ وَ اَلْعُدُولِ»(1) تمامی آنان فطحی مذهب و از بزرگان علماء و فقهاء و عادلان آن مذهب بوده اند.

نکته: این راوی در سند برخی از روایات با عنوان «المعدل» آمده است که میتواند به عنوان کنید برای وی بوده باشد. چنانچه در کتاب مقتصب الاثر، در سند روایتی می گوید:

حدثنا علي بن سنان الموصلى المعدل قال أخبرنا أحمد بن محمد الخلیلی قال حدثنا محمد بن صالح الهمداني ....(2)

نکته: در تمامی روایاتی که از علی بن سنان الموصلي العدل نقل شده است، وی روایات خود را بدون واسطه از احمد بن محمد بن خلیل نقل کرده است، در حالیکه در روایت موسوم به وصیت، با وساطت على بن الحسین نقل روایت کرده و این برخلاف مسلک روایی این راوی است. به عنوان نمونه:

1. أخبرنا جماعة عن التلعکبری عن أحمد بن على الرازي الأيادي عن الحسين بن على عن علي بن سنان الموصلي العدل عن أحمد بن محمد بن الخليل عن علي بن صالح الهمداني.(3)

2. حدثنا علي بن سنان الموصلي، عن أحمد بن محمد الخليل عن محمد بن صالح الهمداني(4)

ص: 139


1- رجال کشی، ج 2، ص835.
2- مقتصب الأثر، ص10.
3- غیبت طوسی، ص 147 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 125.
4- حلية الأبرار، ج 6، ص491.

ضمن اینکه علی بن سنان الموصلي العدل در هیچ روایتی از علی بن الحسین (غیر از روایت موسوم به وصیت) نقل روایت نکرده است(1).

علي بن الحسین:

وی یکی دیگر از مجهولين و ناشناخته ها در سند این روایت است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصية گفته است: «او على بن الحسين بن موسی بن بابويه القمی، پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه است و در اکثر مواقع از ایشان با عنوان على بن حسين تعبیر شده و میرزای نوری در خاتمه المستدرک نام پدر شیخ صدوق را با این عنوان آورده و گفته است: إن الموجود في الكتب الأحاديث و الرجال التعبير عن والد الصدوق بقولهم: علی بن الحسين أو على بن بابویه».(2) بوده است.

در پاسخ گفته می شود: اولا این شخص غیر از علی بن الحسين بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است، چراکه هیچگاه پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه از احمد بن خليل و على بن سنان موصلی عدل روایت نکرده و مضاف بر آن؛ شیخ طوسی رحمه الله علیه همواره با دو واسطه (شیخ مفید و شیخ صدوق) از پدر شیخ رحمه الله علیه صدوق نقل روایت کرده است نه بیشتر.

ثانيا محدث نوری رحمه الله علیه این سخن را در مقام ارائه یک قاعده رجالی مطرح نکرده است که هر جا نام «على بن الحسین» آمده باشد، مراد پدر شیخ صدوق باشد! بلکه میرزای نوری رحمه الله علیه این مطلب را در رد کسانی که علی بن موسی، مؤلف کتاب «فقه الرضا علیه السلام» را همان پدر شیخ صدوق می دانند گفته است: «إنه

ص: 140


1- المهدوية الخاتمة، ج 2، ص 15.
2- انتصارا للوصية ، ص57.

لم يعبر عن والد الصدوق بهذا الاسم، بل بعلی بن الحسين أو على بن بابویه.»(1)

ثالثا علی بن حسین مذکور در این سند، به هیچ وجه نمی تواند با پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه در یک طبقه باشد، زیرا جناب بزوفری که با یک واسطه مجهول (علی بن سنان موصلی عدل) از علی بن حسین نقل روایت کرده، با پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه معاصر بوده و این مسأله (نقل با واسطه مجهول) با وجود معاصر بودن بزوفری و پدر شیخ صدوق طبیعی به نظر نمی رسد (2)

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْخَلِیلِ:

این شخص همان «احمد بن محمد أبو عبدالله الخلیلی» است که در کتب رجالی تفسیق و تضعیف شده است، به عنوان نمونه:

1. ابن الغضائری در کتاب خود آورده است: «ابو عبدالله الخليلي (الذي يقال له غلام خليل الآملی)، كذاب وضاع للحديث، فاسد المذهب لا يلتفت إليه».(3)

2. علامه حلی آورده است: «احمد بن محمد أبو عبدالله الخليلي الذي يقال له غلام خليل الآملي الطبری؛ ضعيف جدا لا يلتفت إليه، كذاب وضاع للحديث فاسد المذهب».(4)

3 .نجاشی رحمه الله علیه آورده است: «احمد بن محمد أبو عبدالله الآملي الطبری؛ ضعیف جدا، لا يلتفت إليه»(5)

با این وجود ناظم العقیلی به جهت فرار از ضعف و فسق این راوی، وی را

ص: 141


1- خاتمة المستدرک، ج 1، ص 316
2- الشهب الاحمدية، ص 25.
3- رجال ابن الغضائری، ج 1، ص 42.
4- الخلاصة للحلی، ص 206.
5- رجال النجاشی، ص96.

مجهول دانسته و می گوید: «و لم يبق احد من روات الوصیه لم يعلم تشیعه الا احمد بن محمد بن الخليل»(1). یعنی غیر از احمد بن محمد بن الخليل احدی از راویانی که شیعه بودنشان محرز نشده باشد باقی نمانده است.

قرینه تشخیص اینکه راوی مذکور همان "خلیلی" است، روایت پیشین حديث موسوم به وصیت در الغيبة طوسی رحمه الله علیه می باشد که در سند آن، علی بن سنان موصلی عدل از احمد بن محمد خلیلی نقل روایت کرده است:

وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ عَنِ اَلتَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ اَلرَّازِیِّ اَلْإِیَادِیِّ قَالَ أَخْبَرَنِی اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ اَلْعَدْلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْخَلِیلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَمْدَانِیِّ...(2)

جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْمِصْرِیِّ:

این فرد یکی دیگر از ناشناخته های رجالی در نزد شیعه است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصية؛ این راوی را شیعه اثنی عشری و ثقه دانسته و گفته است: «با توجه به اینکه اهل سنت این راوی را رافضی دانسته اند، نتیجه گرفته می شود که وی شیعه ثقه است!».(3) در پاسخ گفته می شود؛

اولا رافضی دانستن یک راوی توسط اهل سنت، دلیل بر شیعه بودن او نخواهد بود. چنانچه برخی از علمای اهل تسنن، حاکم نیشابوری را "رافضی خبيث" دانسته اند و حال آن که هیچ دلیلی بر شیعه بودن و برائت او از اهل سنت

ص: 142


1- انتصارا للوصية، ص 27.
2- غیبت طوسی، ص 147.
3- انتصارا للوصية، ص 63.

در دست نیست. به عنوان نمونه؛ ذهبی در کتاب تذكرة الحفاظ(1) آورده است: قال بن طاهر: «سألت أبا إسماعيل الأنصاري عن الحاكم، فقال: ثقة في الحديث رافضی خبیث».(2)

ثانيا تنها یک مورد در کتاب ابن حجر عسقلانی (از علمای اهل سنت) جعفر بن احمد المصری را با عنوان رافضی و فاسد العقيده معرفی کرده است(3) که آنهم نمی تواند شیعه بودن و وثاقت وی را ثابت کند، چراکه فاسد العقیده خواندن شخصی از سوی اهل سنت، به معنای وثاقت وی در نزد تشیع نیست.

ثالثا اهل سنت به تمامی کسانی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حق دانسته و او را به امامت قبول کند رافضی می گویند، خواه زیدیه، اسماعليه، واقفیه یا اثنی عشری بوده باشد. بنابراین مفهوم رافضی انصراف به شیعه اثنی عشری نداشته و ممکن است این فرد در زمره یکی از فرق انحرافی شیعه باشد.

رابعا علمای اهل سنت، تاریخ وفات جعفر بن محمد مصری را در سال (304 ه.ق) دانسته اند که این زمان دقیقا او را معاصر جناب بزوفری قرار می دهد و حال آنکه در این سند بین بزوفری و جعفر بن محمد مصری سه واسطه وجود دارد!(4)

حَسَنِ بْنِ عَلِیّ عم جَعْفَرِ بْنِ اَحْمَدَ المصري:

این فرد در کتب رجالی شیعه معرفی نشده و حتی در خصوص او، مدح و

ص: 143


1- این کتاب یکی از مهم ترین منابع اهل سنت در شناخت راویان احادیث است که توسط محمد بن احمد بن عثمان ابوعبدالله شمس الدين ذهبی (673-748 ق) نوشته شد
2- تذكرة الحفاظ، ص 1054.
3- لسان المیزان، ج 2، ص 442.
4- الشهب الاحمدية ، ص 29.

قدحی صادر نشده است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصية(1)؛ حسن بن علی را تصحیف از حسین بن علی دانسته و او را از ثقات شیعه معرفی کرده است. این درحالی است که برای این تصحیف دلیلی ذکر نکرده و بر اساس احتمالات نتیجه گرفته است. ضمن اینکه سندی در کتاب «الكامل في الضعفاء الرجال» درج شده و عم جعفر بن احمد مصری را با اسم "حسن" آورده است:

ثنا جعفر، ثنا يوسف بن يعقوب بن سالم الاحمر، حدثنا هشام بن الحكم، و ثنا جعفر، قال: و حدثنی عمى الحسن بن علی بن بیان ....(2)

عَلِيِّ بْنِ بَيَانٍ؛ والد حسن بن على:

این شخص همان علی بن بیان بن زید بن سیابه المصری است که در گروه ناشناخته های رجالی در کتب شیعه بوده و درباره وی مدح و قدحی وجود ندارد.

نتیجه بررسی:

پس از بررسی احوالات راویان حديث موسوم به وصیت، نتایج حاصل شده با تعریف حدیث صحیح از منظر متأخرين امامیه تطبیق داده می شود:

الف. على بن سنان موصلى العدل از اهل تسنن بوده و با شاخصه امامی بودن راویان سازگاری ندارد،

ب. احمد بن محمد بن الخليل؛ فاسد المذهب و وضاع للحديث بوده و با شاخصه عدالت راوی سازگاری ندارد.

ضمن اینکه سایر راویان حدیث مجهول بوده و احتمال اینکه از اهل تسنن

ص: 144


1- انتصارا للوصية، ص 64.
2- الكامل في الضعفاء الرجال، ج 2، ص 158.

بوده یا عادل نباشند، خالی از وجه نیست. بنابر این بر اساس دیدگاه متأخرين امامیه نیز نمی توان این حدیث را صحیح دانست.

دفاع احمد بصری از سند حدیث

احمد بصری بر خلاف ادعای پیشین خود، مبنی بر عدم نیاز به بررسی سندی روایات اعتقادی(1)، ادعای صحیح بودن سند حديث موسوم به وصیت را داشته و گفته است: «فقد بينا لهم أن الوصية سندها صحیح و أنه يكفي شهادة الشيخ الطوسي لرواتها بأنهم من الخاصة أي من الشيعة ... إذن، فالصحيح أن نحكم بصدق المؤمن حتى يأتي دليل قطعي على كذبه»(2). پس تبیین کردیم برای آنان که همانا سند روایت وصیت صحیح است و در صحت آن، سخن شیخ طوسی رحمه الله علیه که فرمود: «فأما ما روی من جهت الخاصة»(3) کفایت کرده و به شیعه بودن راویان این حديث شهادت میدهد... نتیجه اینکه؛ روش درست این است که حکم به راستگویی مؤمن بدهیم تا اینکه دلیلی قطعی بر کذب وی به دست آمده باشد.

احمد بصری در این دفاعیه، به دو نکته کلی اشاره کرده است که عبارتند از: بخش نخستین دفاعیه احمد بصری: به استناد و شهادت شیخ طوسی (فأما ما روی من جهت الخاصة) تمامی راویان این حديث شیعه هستند.

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

ص: 145


1- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص4.
2- دلائل الصدق، ص 25.
3- شیخ طوسی رحمه الله علیه و آله و سلم در کتاب الغيبة، ص 137، چند حدیث پیش از حديث موسوم به وصیت و در ابتدای روایات مربوط به ائمه اثنی عشر، گفته است: «اما روایاتی که از طریق خاصه (شیعه) صادر شده است بیش از آن است که به شمارش بیاید».

اولا چنانچه عبارت «فأما ما روی من جهت الخاصة» در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه به معنای شهادت به شیعه بودن تمامی روات است، پس با این حساب بایستی با عبارت «فمما روی فی ذلک من جهة مخالفي الشيعة»(1) نیز شهادت به شیعه نبودن تمامی روات در روایات پیشین داده باشد، و حال آنکه يقين تعداد قابل توجهی از راویان آن احادیث شیعه اثنی عشری می باشند. به عنوان نمونه؛ سند اولین روایت، در ذیل عبارت «فمما روی فی ذلک من جهة مخالفي الشيعة» مورد بررسی قرار می گیرد:

مَا أَخْبَرَنِی بِهِ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ عُبْدُونٍ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَلْحَاشِرِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو اَلْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلشُّجَاعِیُّ اَلْکَاتِبُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ أَبِی زَیْنَبَ اَلنُّعْمَانِیِّ اَلْکَاتِبِ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ عَلاَّنَ اَلذَّهَبِیُّ اَلْبَغْدَادِیُّ بِدِمَشْقَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی خَیْثَمَهَ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ اَلْجَعْدِ قَالَ حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ مُعَاوِیَهَ عَنْ زِیَادِ بْنِ خَیْثَمَهَ عَنِ اَلْأَسْوَدِ بْنِ سَعِیدٍ اَلْهَمْدَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَهَ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: «یَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ...»(2)

أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ عُبْدُونٍ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَلْحَاشِرِ:

در کتاب الفهرست شیخ طوسی رحمه الله علیه درباره این راوی آمده است: «اهل کوفه و ثقه امامی است که محضر امام رضا علیه السلام را درک کرده و دارای عظمت فراوانی بوده است».(3)

ص: 146


1- شیخ طوسی 10 صفحه قبل از ذکر روایات از جهت خاصه و در ابتدای روایاتی که از جهت عامه و مخالفين شيعه صادر شده گفته است: «اما روایاتی که از جهت مخالفین شیعه نقل شده است». الغيبة للطوسی، ص127.
2- غیبت طوسی، ص 128.
3- فهرست الطوسی، باب الهمزة ، باب أحمد، ص50.

أَبُو اَلْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلشُّجَاعِیُّ اَلْکَاتِبُ

ایشان ثقه امامی بوده و از کتاب غیبت نعمانی نسخه برداشته و آن را بر نویسنده آن خوانده بود. لذا دیگران این کتاب را در نزد وی می خواندند و نجاشی شاهد این امر در مشهد عتیقه بوده است(1).

أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ أَبِی زَیْنَبَ اَلنُّعْمَانِیِّ اَلْکَاتِبِ:

علمای رجال درباره نعمانی(2) گفته اند: «نعمانی از بزرگان اصحاب ما و دارای مقامی والا، جایگاهی شایسته، اعتقادی صحیح و روایات فراوان است».(3)

چنانکه مشخص شد، سه راوی شیعه اثنی عشری در سند این روایت وجود دارد، اما با این وجود، شیخ طوسی رحمه الله علیه آن را در ردیف روایات مخالفین شیعه آورده است. بنابراین، صرف نقل یک حدیث در ذیل عبارت "من جهت الخاصه" یا "من جهت العامه"، دلالت بر شهادت مؤلف كتاب الغيبة بر شیعه یا سنی بودن آنان ندارد.

ثانيا نهایت چیزی که از عبارت شیخ طوسی رحمه الله علیه استفاده می شود این است که این روایت از طریق عامه (اهل سنت) نقل نشده و تمامی راویان آن را عامه تشکیل نمی دهند. لذا اگر یک یا دو راوی از اهل سنت در سلسه سند روایتی وجود داشته باشد، نمی توان آن را روایت اهل سنت نامید. چنانچه در برخی

ص: 147


1- رجال نجاشی، ص 383.
2- ابو عبد الله ، محمد بن ابراهيم بن جعفر کاتب نعمانی، مشهور به این زینب ، نویسنده کتاب شریف «الغيبة للنعمانی»، از راویان بزرگ شیعه در اوایل قرن چهارم هجری است. وی علاوه بر این که نویسنده ای خوش نظر و دارای قدرت استنباط بوده ، از اطلاعات وسیعی درباره رجال و احادیث برخوردار بوده است. او از شاگردان بزرگ ثقة الاسلام کلینی به شمار می آید و بیشتر معلومات خود را از ایشان فراگرفته است . همچنین کاتب و نویسنده او نیز به شمار می آمد و به همین خاطر از شهرت ، احترام واعتبار خاصی در نزد علماء وفقهای شیعه بهره مند شده است.
3- رجال نجاشی، ص383 ورجال ابن داود، ص290 والخلاصه حلی، ص 162.

از روایات موجود در منابع شیعه، راویانی از اهل تسنن و حتی راویانی از نواصب هستند، اما با این وجود، آن روایات را روايات عامه (اهل تسنن) نمینامیم. به عنوان نمونه:

1. الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَي عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ(1)

در سند این روایت «احمد بن هلال» وجود دارد که به شهادت شیخ صدوق رحمه الله علیه در کتاب من لا يحضره الفقيه(2) ناصبی می باشد. اما با این وجود در سند روایت شیعی قرار گرفته است.

2. اَلصَّدُوقُ فِی اَلْخِصَالِ ، وَ اَلْعِلَلِ ، وَ اَلْأَمَالِی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی ِبْنِ اَلْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلسَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ اَلْأَزْدِیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَنَس(3)

در سند این روایت که از طریق شیعه نقل شده، «مالك بن أنس»، امام مذهب مالکی در اهل سنت قرار گرفته است.

بخش دوم دفاعیه احمد بصری: تا زمانی که فسق و کذب شیعه اثبات نشده باشد، اصل بر راستگویی و عدالت (اصالة العدالة) است. لذا مجهول بودن راویان حديث خدشه ای به روایت وارد نمی کند، چرا که بر اساس قواعد حدیثی، در صورت مواجه با روات مجهول، بایستی به اصالة العدالة مراجعه کنیم تا بدینوسیله حکم به عدالت راویان مجهول داده و روایت را پذیریم(4)

ص: 148


1- کافی، ج 1، ص 342.
2- من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 449
3- الأمالی (للصدوق)، ص 169.
4- دلائل الصدق، ص 27.

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا: صدق و کذب و همچنین عدل و فسق از امور وجودیه هستند و امور وجودیه بعد از نبودن ضلع مقابل و ضد خود بروز می کنند. لذا زمانی صدق می آید که کذب نباشد و زمانی عدل می آید که فسق نباشد. بنابراین قاعده ، اصالة با هیچکدام از صدق و کذب و یا عدل و فسق نبوده و هر کدام در موضع خود و با نبود دیگری تحقق می یابد.(1)

ثانيا؛ معنای اصالة العدالة، شهادت به شیعه بودن راوی نبوده و به معنای این است که اگر به شیعه بودن یک راوی اعتماد داشته و همزمان به عدالت آن شک شد، می توان به اصالة العدالة يا اصالة الصدق تمسک کرده و حکم به عادل و راستگو بودن وی نمود(2). این درحالی است که اغلب راویان حدیث موسوم به وصیت را ناشناخته ها و مجاهیل روایی تشکیل داده اند که هیچ سندی بر شیعه یا سنی بودن آنان در دست نیست.

ثالثا: درباره راویانی که آنان را شیخ طوسی رحمه الله علیه و سایر علماء درک نکرده اند و یا اینکه حتی درباره راویانی که نام آنان در اسناد روایت موجود بوده و هیچ درکی از تشیع و حسن ظاهر رفتاری آنان در دست نیست، اصالة العدالة معنایی نداشته و سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. لذا در عصر حاضر به محض مواجهه با مجاهیل روایی، مجاز به اجرای اصالة العدالة نخواهیم بود.(3)

بنابراین حکم به اجرای اصالة العدالة در خصوص راویان مجهول، که هیچ

ص: 149


1- المهدوية الخاتمة ، ج 2، ص 23.
2- ر.ک: شبیری زنجانی، کتاب نکاح، ج 15، 5074.
3- ر.ک: محمد شهبازیان ، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل شده در کتاب غیبت طوسی و...، پژوهش نامه کلام تطبیقی، 1395، ص 53.

مدح و قدحی پیرامون آنان در دست نمی باشد، غیر معقول بوده و اساسا مردود و باطل است.

بررسی دلالت روایت

بر اساس دیدگاه علمای شیعه، اگر در سند یک روایت؛ افراد ضعيف، فاسد المذهب، كذاب و... بوده باشد، باز در متن و دلالت آن روایت تأمل می شود، چنانچه محتوای روایت با مسلمات شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت کنار گذاشته می شود. لذا شیخ طوسی رحمه الله علیه می فرماید: «در صورتی که راوی حدیث مخالفت اعتقادی با اصول مذهب داشته باشد، در این صورت به آنچه روایت کرده است نگریسته می شود، در صورتی که با اخبار موثق شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت بایستی طرد گردد»(1).

بر این اساس، درباره حديث موسوم به وصیت نیز، با توجه به وجود افرادی همچون؛ علی بن سنان موصلى العدل و احمد بن محمد الخلیلی و سایر مجاهیل رجالی، دلالت روایت بررسی شده و با مسلمات مذهب مطابقت داده می شود.

با بررسی متن حديث موسوم به وصیت، اشکالات متعددی پیش می آید که برخی از آنها عبارتند از:

الف. مضمون و محتوای این حدیث بر خلاف تمامی روایاتی است که عدد اوصیاء علیه السلام را منحصر در دوازده تن دانسته اند. لذا با توجه به اینکه باور به 24 وصی برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با مسلمات مذهب شیعه مخالفت دارد، این روایت از درجه صحت ساقط شده و نمی توان در مسأله مهمی مانند امامت به آن استناد کرد.

ص: 150


1- العدة في أصول الفقه ، ج 1، ص 149 و 150.

چنانچه در خصوص حصر عدد اوصیاء علیه السلام و ختم وصایت آمده است:

حدثنا فضالة بن أيوب عن أبان بن عثمان عن محمد بن مسلم قال: قال أبو جعفر علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لعلي بن أبي طالب علیه السلام: «يا على أنا أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم أنت یا على أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم الحسن ثم الحسين ثم علی بن الحسين ثم محمد بن على، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسى، ثم محمد بن على، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم الحجة بن الحسن الذي تنتهي إليه الخلافة و الوصاية و يغيب مدة طويلة، ثم يظهر و يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما»(1). پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی! من به مؤمنین سزاوارتر از خودشان هستم، سپس تو سزاوارتر از مومنین به خودشان هستی،... سپس حجت فرزند حسن سزاوارتر است، همان کسی که خلافت و وصایت با او به پایان می رسد و مدت طولانی غایب می شود و بعد از آن ظاهر شده و زمین را با عدل و داد پر میکند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است.

ب. در هیچ کدام از احادیثی که حاکی از ماجرای وصیت رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هستند(2)، نامی از مهدیین در میان نبوده و در تمامی آنها نام 12 امام معصوم علیهم السلام ذکر شده است که اولین آنها على علیه السلام و آخريین آنان، نهمین فرزند امام حسین علیه السلام می باشد.

ج. پذیرش مهديين بعد از امام دوازدهم علیه السلام به عنوان خلفاء الرسول صلی الله علیه و آله و سلم با روایات متواتر رجعت که به عنوان مسلمات مذهب تشیع می باشند، در تعارض می باشند.(3)

ص: 151


1- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 234
2- در خلال مباحث قبلی به چند مورد اشاره شد.
3- در بحث رجعت و خلافت بررسی خواهد شد.

د. این روایت دارای ابهام است، لذا در ابتدای روایت آمده: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آل و سلم خطاب به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

«سَمَّاکَ اللَّهُ تَعَالَی فِی سَمَائِهِ عَلِیّاً الْمُرْتَضَی وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الصِّدِّیقَ الْأَکْبَرَ وَ الْفَارُوقَ الْأَعْظَمَ وَ الْمَأْمُونَ وَ الْمَهْدِیَّ فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَیْرِکَ».

خداوند در آسمانها نام تو را على المرتضى و أمير المؤمنین و صدیق اکبر و فاروق اعظم و مأمون و مهدی نهاد، پس این اسم ها بر فرد دیگری غیرتو صحیح نیست.

صراحتا در ابتدای روایت آمده است که نام مهدی بر کسی غیر از امیرالمؤمنین على علیه السلام صدق نمی کند، در حالیکه اولا؛ بر اساس روایات متواتر، لقب مهدی به نحو عام بر تمامی ائمه معصومین علیهم السلام صدق کرده و به نحو خاص، لقب امام دوازدهم علیه السلام می باشد. چنانچه در روایات آمده است:

عَن الرضَا علیه السلام قَالَ: «الخَلَفُ الصَّالحُ مِنْ وُلْدِ أَبي مُحمَّدٍ الحَسَنِ بْنِ عليٍّ، وَ هُوَ صاحِبُ الزَّمانِ، و هو المَهْديُّ)»(1). امام رضا علیه السلام فرمود: جانشین و فرزند صالح حسن بن علی علیه السلام، همان صاحب الزمان و همان مهدی علیه السلام است.

ثانية؛ ذیل روایت با آنچه در صدر روایت آمده تغایر و نا همخوانی داشته و ظاهرا نام مهدی را در ذیل روایت بر فرزند امام دوازدهم علیه السلام نهاده است.(2)

برخی از اتباع احمد بصری در توجیه این اشکال گفته اند؛ این اسماء به شکل مجموعی بر کسی غیر از علی علیه السلام جایز نیست اما به شکل فردی می تواند به سایر اهل بیت علیهم السلام نیز اطلاق گردد. در پاسخ به دفاعیه گفته می شود:

ص: 152


1- کشف الغمة في معرفة الأئمة ، ج 2، ص 475.
2- المهدوية الخاتمة ، ج 2، ص 95.

- بین اسم و لقب فرق واضحی است(1) و هیچکدام از موارد یاد شده نمی تواند به عنوان اسم حضرت علی علیه السلام باشد، زیرا اسم خاص آن حضرت بر اساس تصريح روايات "على" است و موارد یاد شده القاب آن حضرت می باشد، درحالیکه متن روایت، این القاب را اشتباها با عنوان اسم ایشان معرفی کرده است.

- غیراز لقب المهدی(2) والمأمون(3)، تمامی القاب مختص علی بن ابی طالب عليه السلام بوده و اطلاق آن بر غیر ایشان (فردی و مجموعی) جایز نیست. در خصوص القاب مذکور آمده است:

المُرتَضی:

مرتضی؛ یکی از القابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلام داده(4) و در بیان علت آن گفته شده:

1. چون خداوند متعال او را به عنوان وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پسندیده است.(5)

ص: 153


1- لقب؛ بیانگرخصوصیت و ویژگی و صفتی ممدوح یا مذموم و مثبت در فرد است. مثل صادق یا کاذب یا آمین یا خائن . اما اسم؛ غيراز لقب بوده ودلالتی برای توصیف و مذمت فرد ندارد؛ مانند علی، حسن ، زید، بکرو....
2- سَهْلٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ اَلنَّوْبَخْتِیِّ قَالَ: أوْصَى النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم: أنه قال «اسْمُهُ كَاسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي، لَقَبُهُ الْمَهْدِيُّ وَ هُوَ الْحُجَّةُ، وَهُوَ الْمُنْتَظَرُ، وَ هُوَ صَاحِبُ الزَّمَان». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وصیت کرد و فرمود: اسم او همانند اسم من است و کنیه او همانند کنیه من است ولقب او مهدی است . او حجت و منتظر وصاحب الزمان است. الغيبة للطوسی، ص 271.
3- پس از تتبع فراوان درباره لقب «مأمون» برای علی بن ابی طالب علیه السلام، هیچ سندی در این خصوص پیدا نگردید تا صحت این لقب را برای آن حضرت تایید کند. البته این لقب درباره امام دوازدهم علیه السلام در زیارت آل یاسین آمده است که خود تأییدی بر این است که اگر حضرت علی علیه السلام دارای لقب مأمون باشد، این لقب حصردر ایشان نیست. چنانچه می فرماید: «السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْمَأْمُونُ» الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص493.
4- مناقب آل ابی طالب ، ج 3، ص 110
5- ينابيع الموده لذوي القربی، ج 2، ص 305.

2. از ابن عباس نقل شده که گفت: على علیه السلام در جمیع امور، رضایت خدا و رسول را در نظر داشت و به همین جهت، مرتضی نامیده شد(1).

أمِیرُالْمُؤْمِنِینَ:

درباره اختصاص لقب امیرالمؤمنین به على علیه السلام آمده است: «خدا على علیه السلام را امیرالمؤمنین نامیده است و روا نیست کسی به این نام خوانده شود، حتی قائم آل محمد علیه السلام را امیرالمؤمنین نمی گویند و به او بقية الله خطاب می کنند».(2)

همچنین در روایتی دیگر از حضرت صادق علیه السلام آمده است که از ایشان سئوال شد: «آیا به حضرت قائم، لقب امیرالمومنین خطاب می شود؟ فرمود: نه، این عنوان مخصوص على علیه السلام است؛ هیچکس، نه قبل از او و نه پس از او، سزاوار نیست به این نام نامیده شود، و هر کس چنین ادعایی کند کافر است».(3)

الصِّدّیقُ الأَکبَرُ:

حضرت علی علیه السلام درباره اختصاص این لقب به ایشان فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستم و من صدیق اکبر هستم که بعد از من کسی جز شخص دروغگو، این سخن را درباره خودش نخواهد گفت».(4)

اَلْفَارُوقُ اَلْأَعْظَمُ:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره اختصاص لقب فاروق اعظم فرمود: «همانا على همراه قرآن و حق است ... او فاروق بین حق و باطل و وصی و وزیر و خلیفه من در میان امتم است و بر اساس سنت من مبارزه می کند»(5)

ص: 154


1- بحارالأنوار، ج 35، ص60.
2- مجمع البحرین ، ص 229.
3- تحفة الأولياء (ترجمه أصول کافی) ، ج 2، ص 409.
4- الخصال، ج 2، ص 401.
5- كتاب سليم بن قيس الهلالی، ج2، ص881

ه. آنچه در روایت با عنوان «فليسلمها» آمده است، مبهم بوده و مرجع ضمير مشخص نشده است اما چنانچه «خلافة» را مرجع ضمیر بدانیم، با باور مسلم شیعه که اعتقاد به خلافت امامان دوازده گانه دارد در تضاد خواهد بود و از طرفی با روایات متواتره که عدد خلفاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دوازده دانسته اند معارضه خواهد کرد. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ عِدَّةَ الْخُلَفَاءِ بَعْدِي عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَی»(1). همانا عدد خلفاء بعد از من، به تعداد نقباء موسی علیه السلام است. همچنین می فرماید: «بَعْدِی اثْنَی عَشَرَ خَلیفَهً کلّهم مِنْ بَنِی هَاشِمٍ»(2). بعد از من دوازده خلیفه است که همه آنان از قریش می باشند. و همچنین روایات متواتره در این زمینه که در کتب معتبر شیعه و سنی بدان اشاره شده است.(3)

و در صورتی که مرجع ضمیر به «امامة» برگردانده شود، در آن صورت بایستی قائل به امامت مهدیین شویم، در حالیکه اولا این باور با صدر روایت که امامت را از مهديين جدا کرده است «فَذَلِکَ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً» تعارض داشته و ثانية؛ با سایر روایاتی که تصریح بر عدم امامت مهدیین دارند ناسازگار می باشند. چنانچه ابو بصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من از پدر شما شنیدم که می فرمود: پس از قائم دوازده مهدی خواهد بود، امام صادق علیه السلام فرمود: «دوازده مهدی گفته است، نه دوازده امام. آنها قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و معرفت حق ما می خوانند».(4)

ص: 155


1- مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، المقدمة ، ص 7 و جامع الصغیر، ج1، ص350 و کنزالعمال ، ح 14971.
2- موده القربی، ص 94؛ ينابيع الموده ، باب 56 ص 308 و باب 77 ص 533.
3- بحارالانوار، ج51، ص 71. مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 90، صحیح مسلم، ج6، ص 30. فرائد السمطين، ج2، ص 329 تحت شماره 579 با ذکرسند از ابن عباس . احقاق الحق، و ملحقات آن ج 2 ص 352 - 354 وج 13 ص 1- 49 وج 19 ص 628 - 632، نیز مراجعه شود به عمده این بطريق ص 416 - 422. و...
4- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ اَلنَّخَعِیّ ُ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُ مِنْ أَبِیکَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ یَکُونُ بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ «اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً وَ لَمْ یَقُلْ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ لَکِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِنَا یَدْعُونَ اَلنَّاسَ إِلَی مُوَالاَتِنَا وَ مَعْرِفَهِ حَقِّنَا» شیخ صدوق کمال الدین ج 2 ص 40

البته مرجع ضمير تا امام دوازدهم علیه السلام ظهور در امامت دارد اما مشکل مذکور پس از ایشان و با آغاز مهدیین به وجود می آید.

همچنین در صورتی که مرجع ضمير را «وصاية» فرض کنیم، با روایات متواتری که عدد اوصیاء را دوازده دانسته است تعارض پیدا می کند. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«بَعْدِی اثْنَیْ عَشَرَ وَصِیّاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ هُمْ خِیَارُ أُمَّتِی مِنْهُمْ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً بَعْدَ أَخِی وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ کُلَّمَا هَلَکَ وَاحِدٌ قَامَ وَاحِدٌ....أَوَّلُ الْأَئِمَّهِ [أَخِی] عَلِیٌّ علیْهِ السَّلام خَیْرُهُمْ ثُمَّ ابْنِیَ الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَه مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ وَ أُمُّهُمُ ابْنَتِی فَاطِمَهُ عَلیهَا السَّلام»(1) بعد از من دوازده وصی از اهل بیتم می باشد. آنان بهترین های امتم هستند که یازده امام از آنان بعد از برادرم على علیه السلام یکی پس از دیگری است. هر زمانی که یکی از آنان وفات فرمود دیگری به جای او قیام می کند. اولین این ائمه برادرم على علیه السلام و بهترین آنان، سپس فرزندم حسن، سپس فرزندم حسین، سپس نه تن از فرزندان حسین است و مادر همه آنان دخترم فاطمه علیهماالسلام می باشد.

و. روایت 12 مهدی پس از 12 امام، با برخی از روایات هم ردیف (به لحاظ سندی) خود، در تعارض عددی می باشند. به عنوان نمونه؛ در روایت منسوب به امام صادق علیه السلام عدد مهدیین پس از قائم علیه السلام را یازده نفر از فرزندان امام حسین علیه السلام دانسته است. چنانچه آمده است: «ای ابا حمزه به درستی که از ما

ص: 156


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 686.

بعد از قائم علیه السلام یازده مهدی از فرزندان حسین علیه السلام خواهد بود»(1)

ز. وجود فرزندی به نام «احمد» و همچنین وجود «وصی» و جانشینی برای امام مهدی علیه السلام در هیچ روایتی ذکر نشده است و این روایت متفرد است.

نتیجه اینکه؛ حديث موسوم به وصیت در کتاب الغيبة شیخ طوسی رحمه الله علیه به لحاظ سندی و دلالی فاقد صحت و اتقان بوده و مورد پذیرش نمی باشد .

پرسش های درس

1. یک نمونه از اشکالات سندی حدیث موسوم به وصیت را بیان کنید.

2. تعداد روایات مهدیین و اشکالات آنها را بیان کنید.

3. استدلال احمد بصری در خصوص تواتر معنوی این حدیث چیست؟

4. دفاع احمد بصری از سند حديث موسوم به وصیت را تقریر و پاسخ دهید.

ص: 157


1- عن أبي حمزة، عن أبي عبد الله علیه السلام في حديث طويل أنه قال : «يا أبا حمزة إن منا بعد القائم أحد عشر مهديا من ولد الحسين علیه السلام». غیبت طوسی، ص 478، ح 504.

ص: 158

درس هشتم احمد در حدیث موسوم به وصیت

ص: 159

ص: 160

اولین بهره برداری احمد بصری، از یک مشابهت اسمی در پایان روایت موسوم به وصیت آغاز شده و از این رهگذر، خود را فرزند امام مهدی علیه السلام و سیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معرفی کرده است. احمد بصری برای اثبات اینکه، او مصداق احمد مذكور در روایت موسوم به وصیت است به سه دلیل متمسک شده است که عبارتند از:

دلیل اول:

احمد بصری می گوید:

«چون این وصیت، عاصم من الضلال (نگهدارنده از گمراهی) است، خداوند باید از آن محافظت کند و اجازه ندهد که مدعی دروغین به آن دست اندازی کند. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اَلْأَقاوِیلِ`لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ`ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ اَلْوَتِینَ»(1) اگر پیامبر حتی یک سخن را به افترا برما می بست با قدرت او را فرو میگرفتیم، سپس رگ دلش را پاره می کردیم. همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لاَ یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلاَّ

ص: 161


1- حاقه ، 44 تا 46.

بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ»(1) کسی غیر از صاحبش ادعای این امر(امامت) را نمی کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می برد. بر اساس این آیه و روایت، اهل باطل نمی توانند ادعایی را به ناروا به خداوند ببندند و خداوند شخصا از امر خود محافظت خواهد کرد.»(2)

در پاسخ به دلیل اول گفته می شود:

اولا در هیچ بخشی از حديث موسوم به وصیت، به «عاصم من الضلال» بودن آن اشاره ای نشده است، لذا بر این اساس، پایه اول استدلال احمد بصری؛ یعنی استناد به عاصم من الضلال بودن آن حديث، از بین می رود.

البته احمد بصری سعی بر این دارد تا کتابت این حدیث را ادامه ماجرای قرطاس بداند(3) که پیامبر صلی الله عله و آله و سلم در آن فرمود: «ائْتُونِي بِدَوَاهٍ وَ کَتِفٍ اَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدِي أبدا»(4) اما واقعیت این است که ارتباط دادن این روایت به حديث قرطاس بدون وجه است. زیرا حدیث قرطاس مربوط به روز پنجشنبه (رزية الخميس) بوده و حال آنکه بنا بر شهادت حديث موسوم به وصیت، این روایت در شبی که وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن محقق شد نوشته شده است(5). یعنی بین درخواست لوح و کتف در روز پنجشنبه با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز دوشنبه که در آن وصیت نوشته شد، پنج روز فاصله است. لذا نمی توان گفت؛ حدیثی که در هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشته شد، همان چیزی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در

ص: 162


1- کافی، ج 1، ص 373.
2- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص19- 21
3- همان، ص 16.
4- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 184.
5- فِی اَللَّیْلَهِ اَلَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُهُ.

پنجشنبه می خواست بنویسد و آن فرد مانع آن شد!

نکته: بر اساس روایات، وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نیمه روز دوشنبه(1) اتفاق افتاده است و حال آنکه بر اساس حديث موسوم به وصیت، وفات را در شب دانسته و همان شب نیز وصیت املاء گردیده است. لذا این تعارض تاریخی است که از سوی احمد بصری باید پاسخ داده شود.

ثانيا احمد بصری برای اثبات پایه دوم استدلال خود، به آیه ای از قرآن کریم و روایتی از امام صادق علیه السلام متمسک شده و می گوید: همانطور که قرآن کریم و روایات، رسولان و امامان دروغین را تهدید به مرگ کرده است، هر کسی که خود را به دروغ صاحب این وصیت بداند، توسط خداوند کشته می شود تا وصیت به دست صاحب اصلی آن برسد.

پاسخ به پایه دوم استدلال احمد بصری در دو بخش ارائه میگردد:

ص: 163


1- قُبِضَ رَسُولُ الله نِصفَ النَهارِ یُومَ الإثنینِ . تاريخ الطبری، ج 3، ص200 و فَلَمَّا مَتَعَ اَلنَّهَارُ ...أَتَاهُ رَسُولُ أُمِّ أَیْمَنَ یُخْبِرُهُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَمُوتُ، ...فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اَللَّهِ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ حِینَ زَاغَتِ اَلشَّمْسُ. المسترشد في إمامة علي بن أبی طالب علیه السلام، ص 114-115. مَتَعَ النَّهَارُ مُتُوْعاً وَ ذلكَ قَبْلَ اَلزَّوَالِ. کتاب العین، ج 2، ص 83 و «فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اَللَّهِ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ حِینَ زَاغَتِ اَلشَّمْسُ، وَ هُوَ یَوْمُ اَلْإِثْنَیْنِ» المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب علیه السلام ، ص 115. زاغت الشمس؛ أي مالت و زالت عن أعلى درجات ارتفاعها. مجمع البحرین، ج 5، ص10 و «تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَوْمَ تُوُفِّیَ» کتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 862 ح 48؛ «یَوْمَ اَلْإِثْنَیْنِ وَ هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی قُبِضَ فِیهِ» کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص 794؛ قرب الإسناد (ط - الحديثة)، ص299؛ «أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ یَوْمَ فَقَدْنَا فِیهِ نَبِیَّنَا» المحاسن ج2، ص 347، ح16؛ «یَوْمُ اَلْإِثْنَیْنِ یَوْمُ نَحْسٍ قَبَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ نَبِیَّهُ» الكافی (ط - الإسلامية)، ج 4، ص 146، ح5؛ «أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ یَوْمَ فَقَدْنَا فِیهِ نَبِیَّنَا» الكافی (ط - الإسلامية)، ج 8، ص 314، ح492؛ «فَأَيُّ يَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ فَقَدْنَا فِيهِ نَبِيَّنَا صلی الله علیه و آله و سلم» من لا يحضره الفقیه ، ج 2، ص 267، ح 2400؛ مَا مِنْ یَوْمٍ أَعْظَمَ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ، یَوْمَ مَاتَ فِیهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «قُبِضَ بِالْمَدِينَةِ مَسْمُوماً يَوْمَ اَلْإِثْنَيْنِ» تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان) ج 6، ص2؛ «قبض صلی الله علیه و آله وسلم يوم الاثنين» إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحديثة)، ج1، ص53.

الف. استناد به آیه قرآن کریم(1) :

در پاسخ به این قیاس مع الفارق، گفته می شود: تهدید در آیه مورد بحث متوجه شخص رسول صادق است، چنین رسولی که در ادعای رسالتش صادق است، اگر چیزی به دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنین معامله ای می کند، نه تهدید به مطلق مدعیان و مفتريان بر خدا.

ب. استناد به روایت امام صادق علیه السلام(2):

در پاسخ به این استناد گفته می شود: اولا؛ عبارت «بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ» لزوما به معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد:

1. اینکه آن را به معنای بریده شدن نسل و نداشتن فرزندی که ادامه دهنده راه پدر باشد دانست کما اینکه مشرکان درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این معنا را اراده کرده و گفتند: «إِنَّ مُحَمَّداً قَدْ صَارَ أَبْتَرَ لَا عَقِبَ لَهُ»(3)

2. یا اینکه آن را به معنای بریده شدن از ایمان و خیر در زندگی دنیوی بدانیم که خداوند در پاسخ مشرکان فرمود: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛ یعنی أَبْتَرَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ مِنْ کُلِّ خَیْرِ».(4) که در هر دو صورت عبارت به معنای قتل نفس و کشته شدن توسط خداوند نمی باشد .

3. اینکه عبارت «بترالله» به معنای هلاکت و مرگ از سوی خدا بوده باشد. البته از ظاهر روایت، دلالتی بر تعجیل یا مهلت برای مرگ ندارد، مگر اینکه قرینه ای برترجیح یکی از دو صورت دلالت کرده باشد.

ص: 164


1- «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اَلْأَقاوِیلِ`لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ`ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ اَلْوَتِینَ». حاقه ، 44 تا 46.
2- «إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لاَ یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلاَّ بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ» . کسی غیر از صاحبش ادعای این امر(امامت) را نمی کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می برد!. الكافي، ج 1، ص، 373. الإمامة والتبصرة من الحيرة ، ص ، 136.
3- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 737.
4- همان .

ثانيا؛ این عبارت نه تنها درباره مدعی امامت، بلکه درباره کسانی که راه خیر را بر دیگران می بندد نیز استفاده شده است و حال آنکه قانونی به نام کشته شدن مسدود کنندگان راه خیر توسط خداوند وجود ندارد. چنانچه امام باقر علیه السلام فرمود: «مَنْ سَدَّ طَرِیقاً بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ»(1) .

ثالثا؛ این روایت در خصوص امر امامت بوده و هیچ ارتباطی به ادعای وصیت، سفارت، يمانیت و سایر ادعاهای احمد بصری ندارد چرا که در این صورت بایستی در متن روایت به وصیت اشاره می شد و مدعای وصیت را مورد خطاب قرار می داد.

رابعا: با چه استنادی می توان ثابت کرد که احمد بصری پس از ادعای سفارت و وصایت به هلاکت نرسیده و هنوز زنده است؟ این درحالی است که تاکنون هیچ نشانه های مبنی بر حیات وی ارائه نشده و همین مسأله مستمسک انصار پرچم قرار گرفته است.

خامسا: در طول تاریخ بسیاری از مدعیان دروغین وصایت و امامت دیده شده است که هرکدام دارای عمر طولانی بوده و به محض ادعا به هلاکت نرسیده اند. به عنوان نمونه:

1. در عصر حاضر، فردی به نام «عبدالله هاشم»، مستندساز معروف و یکی از بزرگان انصار پرچم، با استناد به حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه به صورت صریح ادعای وصایت کرده و خود را مهدی دوم بعد از احمد بصری معرفی نموده است. این در حالی است که انصار مکتب او را کذاب دانسته و تاکنون به هلاکت نرسیده است.

ص: 165


1- من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 25.

2. ملا عرشی کاشانی در سال (850 ه ق) ادعای مهدویت کرده و در سال (880 هق) کشته شد. در بعضی از مجامع نوشته اند که جسد او را پس از کشته شدن سوزانیدند. یعنی 30 سال ادعای امامت !!

3. در سال (840 ه ق) رئیس فرقه مشعشعیه (سید محمد مشعشع) که به تأسیس حکومت مشعشعین موفق شده بود به طریق مکاشفه مدعی مهدویت شد. وی در سال (870 ه ق) به هلاکت رسید. یعنی 30 سال ادعای امامت !!!

4. میرزا احمد قادیانی در سال (1839م) ادعای مهدویت کرده و در سال (1908) با مرض طاعوت به هلاکت رسید. یعنی 57 سال ادعای امامت! همه این موارد دلالت بر این دارند که لزوما مدعی امر امامت توسط خداوند قتل نفس نشده و آنچه مشخص می باشد این است که، خداوند فرد مدعی را از دایره الطاف رحمانی خود خارج کرده و برای همیشه چشم و گوش و قلب او را ممهور می کند. چنانچه قرآن کریم فرمود:

«خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»(1)

براین اساس پایه دوم استدلال احمد بصری و به تبع نتیجه استدلال او نیز ابطال میگردد.

دلیل دوم:

احمد بصری می گوید:

امام رضا علیه السلام بعد از بیان نص از تورات و انجیل برنام رسول اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، جاثلیق گفت: «ولی در نزد ما اثبات نشد که این محمد، همان

ص: 166


1- بقره، 7.

محمد است و بر ما صحیح نیست که اقرار به نبوت او کنیم و ما شک داریم که محمد شما باشد... امام رضا علیه السلام فرمودند: با شک، احتجاج کردید. آیا خداوند قبل و بعد از آدم تا به امروز، پیامبری که نامش محمد باشد را مبعوث نمود؟ و آیا نام او را در بعضی از کتب که بر تمام انبیاء نازل کرد غیر از محمد یافتید؟» آنها از جواب دادن بازماندند(1). آیا تاکنون کسی قبل از من به این روایت احتجاج کرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؟».(2)

در پاسخ به این استدلال گفته می شود:

اولا: امام رضا علیه السلام در مقام مناظره و در پی پاسخ نقضی به جاثلیق بوده است(3). لذا این پاسخ نمی تواند به عنوان ملاک و میزان برای پاسخ به سئوالات

ص: 167


1- قال الرضا علیه السلام : احتججتم بالشک، فهل بعث الله قبل أو بعد من ولد آدم الى يومنا هذا نبيا اسمه محمد او تجدونه في شيء من الكتب التي انزلها الله على جميع الأنبياء غير محمد؟ ..». وأحجموا عن الجواب . اثبات الهداة، ج 1، ص 195-194.
2- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص23.
3- در برخی موارد، پیامبر و امامان علیه السلام در برابر استدلالهای معاندان در بسیاری از موارد از پاسخهای نقضی استفاده می کردند که به نمونه هایی اشاره می شود: در مناظره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسیحیان نجران می خوانیم: وقتی نصارای نجران محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند، گفتند: ای محمد! ما را به چه فرا می خوانی؟ فرمود: به اینکه شهادت دهید که هیچ معبودی جزالله نیست و اینکه من فرستاده خداوندم و اینکه عیسی بنده و مخلوقی از مخلوقات خداوند است که همانند سایر افراد می خورد و می آشامید و محدث می شد. گفتند: اگر بنده خدا بود، پس پدرش که بود؟ در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گفت که به آنان بگو: «إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ ءآدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فورا موجود شد. (بنابراين ، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل برالوهیت یا فرزند خدا بودن نیست.) چنانکه روشن است خلاصه استدلال مسیحیان چنین است: الف. هرکس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست . ب . حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. ج . نتیجه: پس خداوند پدر حضرت عیسی است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم با نقض كبرا، استدلال آنان را در هم فرو ریخت. خلاصه استدلال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین است: اگر هر کس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست؛ پس آدم هم بدون پدر متولد شد و باید فرزند خدا باشد؛ ولی تالی باطل است؛ پس مقدم نیز باطل است.

مشابه باشد و حال آنکه ما به دنبال پاسخ حلی از احمد بصری هستیم که تاکنون جوابی نداشته است.

ثانية توصیفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کتب آسمانی تا حدی بیان شده است که حتی علمای یهود و مسیح ایشان را به درستی می شناختند. بطوری که هیچ شکی در حقانیت پیامبر آخرالزمان نداشته و حتی از زمان و محل تولد آن حضرت اطلاعات دقیقی در دست داشتند. لذا مقاومت جاثلیق به علت عناد با اسلام بوده و با حقیقت مسأله بیگانه نبوده است. مؤید این سخن، کلام وحی است که می فرماید: «الَّذِينَ آتَيْنَا هُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَ هُمْ ۖ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»(1) کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی] داده ایم، همان گونه که پسران خود را می شناسند، او [محمد] را می شناسند و مسلما گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می دارند و خودشان [هم] می دانند.

با حفظ این نکته، هیچ نشانی از حقانیت احمد بصری در روایات شیعی وجود نداشته و حتی در برخی از موارد، روایاتی حاکی از دجل و فریبکاری فردی از بصره در دست می باشد(2). مضاف بر آن، وجود اولیه وی با روایتی ضعیف و غیر قابل اعتماد ظهور کرده و حتی علماء اسلام را در مورد خود به مرحله ظن نرسانده است.

ص: 168


1- بقره، 146.
2- حضرت امیرالمومنین علیه السلام در کوفه خطبه ای ایراد کردند و چنین فرمودند: «أيها الناس الزموا الأرض من بعدی واياكم والشذاذ من آل محمد... ويخرج دجال من دجلة البصرة وليس منی و هومقدمة الدجالين كلهم». أيها الناس بعد از من آرام باشید و از یک عده قليلی از آل محمد صلی الله عليه و آله برحذر باشید... ودجالی هم از بصره خروج می کند که از نسل من نیست و او مقدمه کلیه دجالها است. الملاحم والفتن سید ابن طاووس، باب 36، ص 248 - 249، ح 362.

ثالثا؛ هیچگاه نمی توان به صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکر شده در روایات به حقانیت مدعی پی برد. چرا که برای اثبات حقانیت وی در مسأله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است. چنانچه يزيد بن أبي حازم می گوید: از کوفه بیرون آمدم و چون به مدینه رسیدم بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و بر او سلام کردم. پس آن حضرت از من پرسید: «آیا کسی با تو هم صحبت و همراه بود؟ عرض کردم بله. فرمود: آیا با یکدیگر سخن هم گفتید؟ عرض کردم بله. مردی از مغیریه با من هم صحبت شد. حضرت فرمود چه میگفت؟ عرض کردم او می پنداشت که محمد بن عبدالله بن الحسن همان قائم است و دلیل بر آن این است که اسم او اسم پیامبر و اسم پدرش همنام با پدر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

من در جواب به او گفتم اگر نام ها را ملاک میگیری، در فرزندان حسین نیز محمد بن عبدالله بن على وجود دارد. پس به این مقام اولویت دارند. وی به من گفت همانا این فرزند کنیز است ولی این یکی فرزند زنی آزاد است.

پس امام صادق عیه السلام فرمود تو چه جوابی دادی؟ عرض کردم چیزی در اختیارم نبود که به او پاسخ گویم. آن حضرت فرمود: آیا نمیدانید که او (قائم) فرزند آن زن اسیر شده است؟»(1).

دلیل سوم:

احمد بصری می گوید:

«از هزار سال پیش این حدیث در کتاب های متعدد بوده است، اما خداوند آن را از هر مدعی باطلی حفظ کرده تا به آن استناد نکند و اینکه من اولین

ص: 169


1- غیبت نعمانی، باب 13، ص 325.

نفری هستم که به آن استناد میکنم دلیل بر حقانیتم است».(1)

در پاسخ به این استدلال گفته می شود: اولا هر اول بودنی دلیل بر حقانیت نبوده و چه بسیار کسانی که جزو اولین ها و گمراه ترها بوده اند. کما اینکه در زیارت عاشورا اولین ظلم کننده به خاندان عصمت و طهارت را لعن کرده و می فرماید: «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».(2)

ثانيا لازمه اثبات این ادعاء، استقراء تام(3) از تاریخ است تا بدانیم که آیا از صدر اسلام تا کنون، کسانی بوده اند که به این روایت استناد نموده اند یا خیر. لذا صرف ادعا نمیتواند مثبت مدعا باشد.

ثالثا دو مورد از مدعیان دروغین مهدویت، پیش از احمد بصری به این روایت استناد کرده و خود را وصی سیزدهم دانسته اند، در تاریخ ثبت شده است که این دو مورد برای ابطال استدلال احمد بصری کفایت میکند که عبارتند از:

1. در سال (1372ش)، یعنی10 سال پیش از آغاز ادعای احمد بصری، فردی به نام «علیرضا پیغان»، در صفحه 41 کتاب القائم، که اتفاقا برای اولین بار به روایت وصیت مذکور در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه استناد کرده و خود را جانشین امام دوازدهم علیه السلام و مهدی اول معرفی کرد، اما این فرد 15 سال پس از اعلام ادعای وصایت، در دی ماه سال (1387ش) در شهر مقدس قم اعدام گردید.

2. پیش از سقوط صدام، عده ای از متصوفه با شعار زمینه سازی نظامی

ص: 170


1- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص 24.
2- کامل الزیارات، ص 178.
3- استقراء تام در جایی است که افراد مورد نظر، یعنی نمونه های جزئیی که می خواهیم از آن ها نتیجه گیری کنیم، به تعدادی باشند که بتوانیم همه آن ها را بررسی کنیم؛ یعنی افراد و نمونه ها، محصور و معدود باشند و هر یک جدا جدا مورد بررسی قرارگرفته باشند و پس از بررسی همه آن ها، حکم کلی صادر شود.

برای ظهور مهدی موعود علیه السلام برخاسته و خود را به مولی (ولی امر) منسوب کرده و مردم را برای یاری آن حضرت دعوت کردند. بلافاصله پس از سقوط رژیم بعث ، با تشکیل قوای نظامی؛ به بخشی از بابل، کربلا، نجف و ديوانية تسلط یافته و محافظت آن را به عهده گرفتند. آنان بر این باور بودند که فردی در بین آنان با نام «سید الممهد اليمانی» است که فردی درستکار بوده و زعامت جریان را بر عهده دارد . یکی از مهمترین ادله حقانیت آنان، استناد به روایت وصیت در کتاب الغيبة طوسی رحمه الله جهت اثبات فرزندی و وصایت و رسالت و مهدویت فردی به نام وی است(1).

پرسش های درس

1. دلیل اول احمد در خصوص تطبیق نامش با احمد در حدیث چیست؟

2. دلیل دوم احمد در خصوص تطبيق نامش با احمد در حدیث چیست؟

3. دلیل سوم احمد در خصوص تطبيق نامش با احمد در حدیث چیست؟

4. نام دو نفر از کسانی که ادعای امامت کرده و مدت طولانی عمر نمودند را بیان کنید.

ص: 171


1- الحركة المولوية ، المعلومات الوطنية ، ص12.

ص: 172

درس نهم ابهام زدایی از چند حدیث درباره احمد

اشاره

ص: 173

ص: 174

اتباع احمد بصری به جهت آنکه بتوانند جایگاه وی را مشروع جلوه دهند، تمامی کسانی که نامشان احمد بوده و در روایات ذکر شده اند را به احمدالحسن ربط داده و او را مصداق آن روایات میدانند. برخی از آن روایات مورد بررسی و نقد قرار میگیرد

تولد دو احمد

اتباع احمد بصری روایتی را نقل میکنند که در آن به تولد دو احمد بشارت داده شده است که یکی از آنان متولد مکه است و پیامبر بوده و دیگری متولد قریه ای از عراق است و امام می باشد. لذا از این طریق سعی در تطبيق مولود قریه عراق با احمد اسماعیل را دارند.

نکته قابل توجه اینکه؛ اتباع احمد بصری عبارتی از کتاب شرح کافی ملا صالح مازندرانی، منتسب به بعض الافاضل در ذیل روایت امام باقر عليه السلام را با عنوان روایت معصوم علیه السلام تلقی کرده و به مردم معرفی میکنند. بطوری که على ابو رغيف در کتاب الطريق الى الدعوة اليمانية به این مطلب تصریح کرده و آن را

ص: 175

یکی از روایت های اشاره کننده به احمدالحسن دانسته است.(1)

در متن روایت آمده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «لَمَّا وُلِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتَابِ إِلَی مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ اَلْمُغِیرَهِ وَ اَلْوَلِیدُ بْنُ اَلْمُغِیرَهِ وَ اَلْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَهَ بْنُ أَبِی عَمْرِو بْنِ أُمَیَّهَ وَ عُتْبَهُ بْنُ رَبِیعَهَ فَقَالَ أَوُلِدَ فِیکُمْ مَوْلُودٌ اَللَّیْلَهَ؟ فَقَالُوا لاَ قَالَ فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ غُلاَمٌ اِسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَهٌ کَلَوْنِ اَلْخَزِّ اَلْأَدْکَنِ وَ یَکُونُ هَلاَکُ أَهْلِ اَلْکِتَابِ وَ اَلْیَهُودِ عَلَی یَدَیْهِ...»(2)

امام باقر علیه السلام فرمود: آن هنگام که نبی خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد، مردی از اهل کتاب به نزد گروهی از قریش آمد که در میان آنان هشام بن المغيرة و الوليد بن المغيرة و العاص بن هشام و أبو وجزة بن أبي عمرو بن امية و عتبة بن ربيعة نیز حضور داشتند. به آنان گفت: آیا امشب در میان شما فرزندی به دنیا آمده است؟ گفتند نه! گفت پس حتما در فلسطین پسری متولد شده است که نامش احمد است و خالی به رنگ ابریشم سیاه دارد و هلاکت اهل کتاب و یهود به دست او می باشد.

ملا صالح مازندرانی در توضیح این روایت، عبارت روایت گونه ای را با عنوان قول بعض الافاضل آورده است که می گوید:

و قال بعض الافاضل (فاضل استرآبادی) في توجيه علم الرجل بذلک و توجيه قوله «فَوُلِدَ إذاً بِفِلَسْطِینَ» بعد قولهم «لا» مذكور في الكتب المنزلة

ص: 176


1- الطريق الى الدعوة اليمانية ، ص 26.
2- شرح کافی - الأصول و الروضة ، ج 12، ص400.

على الأنبياء المتقدمين عليهم السلام يولد في مكة رجل معصوم اسمه أحمد و كنيته أبو القاسم و کذلک في قرية من العراق أحدهما نبی و الاخر امام»(1).

و بعضی از افاضل علماء در توجیه علم آن مرد یهودی به آن خبر و توجیه سخن وی به این که پس، از فلسطین متولد شده است، خبری را از کتب انبیاء گذشته نقل کرده اند به این مضمون که در مکه مردی متولد می شود که نامش احمد و کنیه اش ابوالقاسم است، همچنین در روستایی در عراق . یکی از آنان پیامبر است و دیگری امام است.

در پاسخ به برداشت نادرست اتباع احمد بصری از این روایت گفته می شود:

اولا اصل روایت که از امام باقر علیه السلام نقل شده است، این مولود را از فلسطین معرفی می کند، نه از عراق ، (آنهم از بصره عراق).

ثانيا روایت نقل شده از امام باقر علیه السلام ، نقل قولی از سخن مرد یهودی است که در مواجهه با پاسخ منفی قریش به اشتباه افتاده و گفت: «فَوُلِدَ إذاً بِفِلَسْطِینَ».

ثالثا آن مرد یهودی تولد از فلسطین را هم به عنوان پیشگویی برای آینده ذکر نکرده و اشاره اش به زمان حال بوده است. لذا وقتی گفتند در مکه به دنیا نیامده گفت: پس در فلسطین متولد شده است. پس نمی توان نام فلسطین را به قریه ای از عراق تأويل برده یا آن را به عنوان یک پیشگویی برای متولد شدن فردی در آخرالزمان به نام احمد تلقی کرد.

رابعا آنچه در کتاب ملاصالح مازندرانی آمده است، عبارتی روایت گونه است که بدون اتصال به معصوم نقل شده و فاقد اعتبار می باشد.

ص: 177


1- همان

دولت احمدیه

کتاب الزام الناصب، به نقل از «خطبة البيان» به پرچم محمدی و دولت احمدی اشاره کرده است که اتباع احمد بصری آن را مصادره به مطلوب کرده و با استفاده از مشابهت اسمی و تقطيع روایت، در صدد سوء استفاده می باشند. در این خطبه آمده است:

«فيظهر عند ذلک صاحب الراية المحمدية و الدولة الأحمدية القائم بالسيف الحال الصادق في المقال يمهد الأرض و يحيى السنة و الفرض سيكون ذلک بعد ألف و مائة و أربع وثمانين سنة من سني الفترة بعد الهجرة»(1)

در آن زمان، صاحب پرچم محمدی و دولت احمدی و قائم به شمشیر و راستگو در گفتار ظهور خواهد کرد. زمین را آماده میکند و سنت را زنده می کند و این بعد از هزار و صد و هشتاد و چهار سال پس از هجرت محقق می شود.

در پاسخ عرض می شود که:

اولا این خطبه در کتب معتبر شیعی نیامده و برای اولین بار به نقل از محمد بن طلحة شافعی (از علمای اهل سنت) در کتاب الزام الناصب ذکر شده و پس از آن نیز در هیچکدام از کتب شیعی ذکر نشده است.

ثانيا این عبارت، بخشی از «خطبة البيان» است که بر اساس دیدگاه تمامی علمای شیعه، این خطبه؛ ساخته و پرداخته دست غالیان بوده و فاقد اعتبار است.(2)

ص: 178


1- إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج2، ص197.
2- دلائل عدم اعتبار خطبة البيان عبارتند از: اولا: خطبه در کتب روایی کهن ذکر نشده و دسترس ترین منبع به آن، کتاب الزام الناصب، نوشته علی یزدی حائری (م 1333ق) است. در این کتاب، سه نسخه و به عبارتی سه متن برای خطبه البيان ذکر شده است که هریک با دیگری تفاوت های زیادی دارند. البته برای دو نسخه اول آن ، منبعی ارائه نشده و نسخه سوم را به کتاب الدر المنظم في السر الاعظم نوشته محمد بن طلحه شافعی، (م652ق) منتسب می کند که از علمای اهل سنت است. حائری یزدی، على، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب ، ج 2، ص 232. ثانية؛ مهم تراز سلسله سند این خطبه ، راوی اصلی آن ، یعنی «عبدالله بن مسعود» است که چند نکته درباره وی قابل توجه است: 1. عبدالله بن مسعود پیش از خلافت امیرمؤمنان علیه السلام از دنیا رفته و با توجه به تصريح خطبه که ، علی علیه السلام خطبه البيان را پس از خلافت خود در بصره یاکوفه ایراد کرده است، نمی توان گفت که در زمان حیات ابن مسعود بیان شده است. 2. به اذعان علمای اهل سنت ، هیچ گاه عبدالله بن مسعود از حضرت علی علیه السلام روایت نکرده است. المزي ، يوسف بن الزكی، تهذيب الكمال في اسماء الرجال ، ج16، ص 121. 3. سند این خطبه مرفوع است؛ یعنی بین ابن مسعود و شنونده خطبه، شخص یا اشخاصی وجود دارند و این مطلب، جای هیچ گونه توجیهی درباره نادرستی سند خطبه باقی نمی گذارد. ثالثاء در سند این خطبه ، غیراز طوق بن مالک که هیچ روایتی از او نقل نشده، بلکه یکی از فرماندهان هارون الرشید است که در سال 216 ق از دنیا رفت ، تمامی افرادی که در این کتاب به عنوان سند حديث معرفی شده اند، همگی مجهول بوده و از ناشناخته های روایی هستند. تاریخ الطبری، ج 8، ص 323 و تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 424 رابعا: در برخی از روایات و همچنین براساس باور اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه ، سند خطبة البيان مخدوش بوده و آن را ساخته و پرداخته غلات شیعه دانسته اند 1. علامه مجلسی رحمه الله علیه آورده است: «همانا خطبة البيان و موارد مشابه آن در کتب ما نبوده و فقط در کتاب های غلات یافته می شود». قمی، عباس، سفينة البحار، ج 2، ص 664 به نقل از بحارالانوار، ج 25، ص 348. 2، علامه قزوینی گفته است: «از جمله روايات دروغ که مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام آورده اند، خطبه ای است که غلات افترا کرده اند و براميرالمؤمنين علیه السلام منسوب نموده و آن را به خطبه البیان می نامند». قزوینی، ملا خليل بن غازی، صافی در شرح کافی (ملا خلیل قزوینی)، ج 2، ص 440. وی در خصوص رد خطبة البيان روایتی را از امام صادق علیه السلام آورده و بر آن استناد کرده است: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ شَبَابٍ الصَّیْرَفِیِّ _ وَاسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِیدِ _ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ ، قال حدثنی إِسْمَاعِیلُ بْنُ قُتَیْبَهَ قَالَ : دَخَلْتُ أَنَا وَ عِیسی شَلَقَانُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّه ِ علیه السلام فَابْتَدَأَنَا ، فَقَالَ :«عَجَبا لِأَقْوَامٍ یَدَّعُونَ عَلی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا لَمْ یَتَکَلَّمْ بِهِ قَطُّ ، خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام النَّاسَ بِالْکُوفَهِ ، فَقَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ حَمْدَهُ ، وَ فَاطِرِ هِمْ عَلی مَعْرِفَهِ رُبُوبِیَّتِهِ» ای تعجب از جماعت هایی که ادعا می کنند برامیرالمؤمنین علیه السلام سخنی را که نگفته آن را هرگز؛ چراکه خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم کوفه به این روش بود که گفت: ستايش الله تعالی را است که به شواهد ربوبیت به دل بندگان خود انداخته ستایش خود را و جبلی ایشان کرده شناخت صاحب كل اختیار هرکس و هر چیز بودن خود را، بی حاجت به نظر ایشان، در کتاب الهی وقول رسول وحجج ... 3. مؤلف كتاب بشارة الاسلام می نویسد: «مستند صحیحی برای این خطبه نیافتم و هیچ کدام از محدثان بزرگ مانند کلینی، صدوق و شیخ طوسی آن را نقل نکرده اند و از این که علامه مجلسی با همه اطلاع و احاطه براحادیث، این خطبه را نیاورده است، نشانگر بی اعتمادی وی به این خطبه است». بشارة الاسلام، ص 75، ح 214 علامه نورالله شوشتری ، از علمای به نام شیعه درباره این خطبه می گوید: «هنوز ایمان راوی خطبة البيان برما ظاهر نشده است، ضمن اینکه عبارات خطبة البيان بروجهی که علماء معنی آن را فهمیده اند موافق قرآن وأصول مذهب نیست . پس بالضروره می باید که نسبت آن عبارات بحضرت امیرباطل باشد و چون راویان خطبة البيان مجهول است می توان گفت که آن خطبه را یکی از ایشان به آن حضرت نسبت داده باشد و یا به احتمال قوی ، بعضی از عامه یا معتزله آن عبارات را به نام آن حضرت مشهور ساخته باشند تا عوام شیعه بنقل آن اقبال نمایند آنگاه اقبال ایشان را به نقل و روایت آن موجب تشنيع وتجهيل طایفه شیعه سازند و برعلماء ظاهر است که جمیع این اختلافات که در دین پیدا شد از احادیث کاذبه و اخبار موضوعه خارجیان و غلات است و در کتب رجال شیعه تنبیه بر روایات بسیار از غلات شیعه کرده اند». شوشتری ، نورالله بن شريف الدين، الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة (لابن حجر الهيثمی)، ص 89

ص: 179

ثالثا در ادامه همین خطبه، اشاره به سال ظهور شده است (سیکون ذلک بعد ألف و مائة و أربع وثمانين سنة من سنى الفترة بعد الهجرة) که همین مساله صریح روایات رد توقیت در تعارض است:

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ «کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لاَ نُوَقِّتُ»(1). تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ گفتند. ما اهل بیت نیز وقت تعیین نمی کنیم.

احمد ساق زرد

على ابو رغيف در کتاب خود(2) به روایاتی اشاره کرده است که به زعم خود، مؤيد احمد الحسن می باشند. یکی از این روایات، روایت مربوط به جوانی است که دو ساق پای او زرد است و نامش احمد است. لذا سعی بر آن دارد تا مصادره به مطلوب کرده و از این تشابه اسمی استفاده های لازم را انجام دهد. در پاسخ به این موضوع گفته می شود:

در خطبه لؤلؤته که منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، از جوانی نام

ص: 180


1- کافی، ج 1، ص 368.
2- الطريق الى الدعوة الیمانی، ص 26.

برده شده است که ساق پاهایش زرد رنگ بوده و نام وي احمد است. این فرد بر اساس تحلیل و شواهد تاریخی یکی از فرزندان بویه است که بعدها به همراه برادران خود، حکومت آل بویه را تأسیس نمود. در روایت آمده است:

أَلَا وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ لِلْمَغِیبِ فَارْهَبُوا الْفِتَنَ الْأُمَوِیَّةَ وَ الْمَمْلَكَةَ الْكَسْرَوِیَّةَ وَ مِنْهَا فَكَمْ مِنْ مَلَاحِمَ وَ بَلَاءٍ مُتَرَاكِمٍ تقتل مَمْلَكَةَ بَنِی الْعَبَّاسِ....قَوْلُهُ علیه السلام فِی الْخُطْبَةِ الْغَرَّاءِ وَیْلٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا دُعِیَ عَلَی مَنَابِرِهِمْ بِاسْمِ الْمُلْتَجِی وَ الْمُسْتَكْفِی وَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُلْتَجِی فِی أَلْقَابِهِمْ وَ لَكِنْ لَمَّا بَیَّنَّا صِفَتَهُمْ وَجَدْنَا الْمُلَقَّبَ بِالْمُتَّقِی الَّذِی الْتَجَأَ إِلَی بَنِی حَمْدَانَ ثُمَّ یَذْكُرُ الرَّجُلَ مِنْ رَبِیعَةَ الَّذِی قَالَ فِی أَوَّلِ اسْمِهِ سِینٌ وَ مِیمٌ وَ یَعْقُبُ بِرَجُلٍ فِی اسْمِهِ دَالٌ وَ قَافٌ ثُمَّ یَذْكُرُ صِفَتَهُ وَ صِفَةَ مُلْكِهِ. وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ إِنَّ مِنْهُمُ الْغُلَامَ الْأَصْفَرَ السَّاقَیْنِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ یُنَادِی مُنَادِی الْجَرْحَی عَلَی الْقَتْلَی وَ دَفْنِ الرِّجَالِ وَ غَلَبَةِ الْهِنْدِ عَلَی السِّنْدِ وَ غَلَبَةِ الْقُفْصِ عَلَی السَّعِیرِ وَ غَلَبَةِ الْقِبْطِ عَلَی أَطْرَافِ مِصْرَ وَ غَلَبَةِ أَنْدُلُسَ عَلَی أَطْرَافِ إِفْرِیقِیَةَ وَ غَلَبَةِ الْحَبَشَةِ عَلَی الْیَمَنِ وَ غَلَبَةِ التُّرْكِ عَلَی خُرَاسَانَ وَ غَلَبَةِ الرُّومِ عَلَی الشَّامِ وَ غَلَبَةِ أَهْلِ إِرْمِینِیَّةَ عَلَی إِرْمِینِیَّةَ وَ صَرَخَ الصَّارِخُ بِالْعِرَاقِ هُتِكَ الْحِجَابُ وَ افْتُضَّتِ الْعَذْرَاءُ وَ ظَهَرَ عَلَمُ اللَّعِینِ الدَّجَّالُ ثُمَّ ذَكَرَ خُرُوجَ الْقَائِمِ علیه السلام»(1) امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: آگاه باشید که من بار سفر بسته ام و بزودی از این دنیا حرکت می کنم و به عالم غیب رهسپار می شوم، بنابراین شما در انتظار فتنه امويه و سلطنت کسرویه بوده باشید و منتظر بلاهای پی در پی و قتل در مملکت بنی عباس باشید... و فرمودند: وای بر اهل زمین، زمانی که بر روی منبرهایشان به اسم ملتجی و مستکفی

ص: 181


1- بحار الأنوار، ج 41، ص318

دعوت شود و ملتجی شناخته نشود با القابش و لكن زمانی که صفت او را توصیف کردیم، او را ملقب به متقی می یابید که به بني حمدان پناه برده است. سپس نام مردی از شهر ربیعه را برد که در ابتدای اسم او سین و میم بود و پس از او از مردی نام برد که در نامش دال و قاف است، سپس صفت و صفت حکومتش را نام برد و فرمود همانا یکی از آنها جوانی است که ساق پاهایش زرد رنگ است. و فرمود: سپس منادی ندا می دهد به دو زخم و قتل، سپس دفن رجال و غلبه هند بر پاکستان و غلبه قفص بر فلسطین و غلبه قبط بر مصر و غلبه اندلس بر آفریقا و غلبه حبشه بریمن و غلبه ترک بر خراسان و غلبه روم برشام و... ظهور علم دجال اتفاق افتاده و پس از آن خروج قائم علیه السلام است.

برای پاسخ به سئوال، ابتدا باید واژگان مطرح شده در متن روایت مورد بررسی قرار گیرد که عبارتند از:

1.الملتجی: پناه برنده، پناه جو.

2. المستكفي: أبو القاسم عبد الله ابن المکتفی ابن المعتضد، المستکفی بالله) خلیفه ای از خلفای عباسی در بغداد بود که از سالهای (944ه.ق) تا (946 ه.ق) در سرزمین های اسلامی فرمان می راند.(1)

3. المتقی: ابواسحاق (ابوالحق) ابراهیم متقی(2)

4. بني حمدان: آل حمدان، سلسله ای شیعی مذهب از قبيلة بنب تغلب که از حدود (292 ه. ق) تا (394 ه. ق) بر بخشهایی از شام و شمال عراق (جزیره) فرمان راندند.

ص: 182


1- اخبار الدولة العباسيه و فيه اخبار العباس و اولاده، ص 265. الدولة العباسية . ص 144.
2- همان

5. ربیعه: محل حکومت ابراهیم بن حمدان است.

6. احمد: یکی از سه فرزند بویه است که تأسیس دولت آل بویه به دست این سه برادر انجام یافت. اسامی آنان علی، حسن و احمد بود(1).

با حفظ این مقدمه؛ بخشی از داستان قیام آل بویه به صورت مختصر عرض می شود تا بدینوسیله تحلیل تاریخی روایت مذکور مشخص گردد:

درسال (332 ه. ق) هنگامی که «متقی»(2) و «توزون»(3) به طرف موصل رفته بودند، برادران بریدی(4) از احمد بن بویه دعوت کردند که بر عراق حمله ببرد. احمد از طرف دیالمه به عراق حمله کرد اما برادران بریدی به او چنانکه وعده داده بودند، کمک نکردند و توزون از موصل برگشته و دیالمه را مغلوب ساخت و متقی از ترس او به موصل رفته و به ناصرالدوله (بنیان گذار حکومت بنی حمدان)(5) پناه برد. اما توزون بالاخره با سوگند و اظهار صلح خواهی خلیفه را به بغداد برگرداند و روز بعد او را کور کرد و «مستکفی» را به جای او به خلافت گذاشت(6).

در همین ایام، احمدبن بویه به همراهی ابومحمد حسن بن محمد مهلبی در 11 جمادی الاولی (334 ه.ق) بدون جنگ بر بغداد دست یافت و با خلیفه به

ص: 183


1- تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 87
2- پس از وفات رضی، با اعمال نفوذ ابن رائق، امیرالامرای بغداد، ابوالحق ابراهيم بن المقتدر ملقب به المتقی بالله به خلافت رسید.
3- متقی در سال (331 ه. ق) شخصی به نام «توزون» از امیران و بزرگان ترک را به امیرالامرایی برگزید.
4- نام این خاندان برگرفته از شغل پدر آنان، ابوعبدالله حسن بن عبدالله بریدی، است که صاحب بريد بصره بوده است
5- حسن بن ابی الهيجا (358 ه. ق) ملقب به ناصرالدوله، پایه گذار سلسلة حمدانیان (بني حمدان) موصل است .
6- الكامل في التاريخ، ج 8، 383. کتاب تجارب الأمم، ج 2، ص 22-30

احترام تمام رفتار نمود. مستکفی نیز به او خلعت داد و احمد را به معزالدوله و برادرش علی را به عمادالدوله و برادر دیگرش حسن را به ركن الدوله ملقب گرداند.(1)

با دقت نظر در متن خطبه و تاریخ مذکور، روشن می گردد که؛ اولا آغاز خطبه به فتنه کسروی و اموی و بنی عباس اشاره دارد و بلافاصله به ملتجی(متقی خلیفه)، اشاره شده است که پس از شکست، به بني حمدان پناه برد و پس از او المستکفی به مقام خلافت رسید. در این بین احمد بن بویه که در سن جوانی بود به عراق و ایران غلبه کرد و خون زیادی ریخته شد.

ثانيا پس از اشاره به فتنه کسرویه و امويه و قتل بنی عباس و ماجرای متقی و مستکفی و احمد، به موارد زیادی از فتنه های آخرالزمان اشاره شده است که پس از وقوع آن نوبت به ذكر وقایع قیام قائم میرسد.

بنابراین، روایت مذکور هیچ ارتباطی با احمد بصری و مسائل مربوط به عصر حاضر نداشته و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مردم را کشتار عصر بعد از خودش آگاه کرده است.

شعارهم احمد احمد

در خصوص شعار گنجینه های طالقان دو نوع روایت در دست است که به جهت روشن شدن مسأله به هر دو اشاره می گردد.

الف. شعار «احمد احمد» برای اولین بار و آخرین بار در کتاب «منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیه السلام» تألیف علی بن عبد الكريم بهاء الدین نیلی نجفی، آمده است:

ص: 184


1- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص651.

وَ عَنِ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِالطَّرِیقِ اَلْمَذْکُورِ یَرْفَعُهُ إِلَی جَابِرٍ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی کَنْزاً بِالطَّالَقَانِ لَیْسَ بِذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّهٍ اِثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً بِخُرَاسَانَ شِعَارُهُمْ أَحْمَدُ أَحْمَدُ یَقُودُهُمْ شَابٌّ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ عَلَی بَغْلَهٍ شَهْبَاءَ عَلَیْهِ عِصَابَهٌ حَمْرَاءُ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ عَابِرُ اَلْفُرَاتِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِذَلِکَ فَسَارِعُوا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً عَلَی اَلثَّلْجِ»(1) امام باقر علیه السلام فرمود: همانا برای خداوند متعال گنج هایی در طالقان است که از طلا و نقره نیستند. آنان دوازده هزار نفر از خراسان هستند که شعارشان احمد احمد است. رهبر آنها جوانی از بنی هاشم سوار بر قاطری سپید رنگ است و پیشانی بندی قرمز رنگ بر سر بسته است، گویی به او می نگرم که از رود فرات هم میگذرد اگر شنیدید او از فرات می گذرد بسوی او بشتابید حتی اگر مجبور باشید سینه خیز بر روی یخها حرکت کنید.

در بررسی این روایت گفته می شود:

اولا روایت حاضر دارای تهافت بوده و صدر و ذیل آن با یکدیگر ارتباطی ندارند. چنانچه در ابتدای این روایت از گنج های طالقان سخن به میان آمده و بلا فاصله و بدون مناسبتی از دوازده هزار نیرو از جانب خراسان با شعار احمد احمد صحبت شده است. از ظاهر روایت معلوم می شود که این افراد با شعار احمد احمد ارتباطی با طالقان نداشته، بلکه آنان خراسانی خواهند بود.

ثانيا این روایت در کتاب سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان علیه السلام ، که بعدها توسط نویسنده مرحوم نیلی نجفی؛ صاحب الانوار المضيئه تالیف شده است، با عبارت دیگری آمده و در آن شعار اهل خراسان را «یالثارات الحسین» آورده و نامی از احمد در میان نیست(2). این بدین معناست که نویسنده

ص: 185


1- منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیه السلام ص 195.
2- سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ص97.

در کتاب بعدی خود به اشتباه صورت گرفته در روایت متوجه شده و آن را اصلاح کرده است.

ب. شعار «یالثارات الحسین» در کتاب های ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، بحار الأنوار، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف و سفينة البحار و سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است:

وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی اَلْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ لَهُ کَنْزٌ بِالطَّالَقَانِ مَا هُوَ بِذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّهٍ وَ رَایَهٌ لَمْ تُنْشَرْ مُنْذُ طُوِیَتْ وَ رِجَالٌ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ اَلْحَدِیدِ لاَ یَشُوبُهَا شَکٌّ فِی ذَاتِ اَللَّهِ أَشَدُّ مِنَ اَلْحَجَرِ لَوْ حَمَلُوا عَلَی اَلْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا لاَ یَقْصِدُونَ بِرَایَاتِهِمْ بَلْدَهً إِلاَّ خَرَّبُوهَا کَأَنَّ عَلَی خُیُولِهِمُ اَلْعِقْبَانَ یَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ اَلْإِمَامِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَطْلُبُونَ بِذَلِکَ اَلْبَرَکَهَ وَ یَحُفُّونَ بِهِ یَقُونَهُ بِأَنْفُسِهِمْ فِی اَلْحُرُوبِ وَ یَکْفُونَهُ مَا یُرِیدُ فِیهِمْ رِجَالٌ لاَ یَنَامُونَ اَللَّیْلَ لَهُمْ دَوِیٌّ فِی صَلاَتِهِمْ کَدَوِیِّ اَلنَّحْلِ یَبِیتُونَ قِیَاماً عَلَی أَطْرَافِهِمْ وَ یُصْبِحُونَ عَلَی خُیُولِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَارِ هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ اَلْأَمَهِ لِسَیِّدِهَا کَالْمَصَابِیحِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمُ اَلْقَنَادِیلُ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ مُشْفِقُونَ یَدْعُونَ بِالشَّهَادَهِ وَ یَتَمَنَّوْنَ أَنْ یُقْتَلُوا فِی سَبِیلِ اَللَّهِ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَیْنِ إِذَا سَارُوا یَسِیرُ اَلرُّعْبُ أَمَامَهُمْ مَسِیرَهَ شَهْرٍ یَمْشُونَ إِلَی اَلْمَوْلَی إِرْسَالاً بِهِمْ یَنْصُرُ اَللَّهُ إِمَامَ اَلْحَقِّ».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «مهدی علیه السلام گنجی در طالقان دارد که از طلا و نقره نیست. پرچمی دارد که از وقتی پیچیده شده، باز نگردیده است. مردانی که

ص: 186


1- رياض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، 182 و بحار الأنوار، ج 52، 308، باب 26 و إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج2، 244 وسفينة البحار، ج 5، 45 و سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص 97.

قلب هایشان مانند تکه های آهن، سخت تر از سنگ است و هرگز شکی درباره خدا به آنها وارد نگردیده است. آنان اگر به کوهها حمله کنند، آن را از جای میکنند، و هر شهری را بخواهند فتح می کنند. عقاب آسا بر اسبانشان می تازند . بر زین اسب امام علیه السلام دست می کشند و به این وسیله تبرک می جویند. گرد امام علیه السلام جمع می شوند و در جنگ ها با جانشان از او دفاع می کنند. آنچه امام علیه السلام از آنها می خواهد اطاعت می کنند. مردانی هستند که شب ها خواب به چشم ندارند و در نمازشان همانند زنبور عسل زمزمه میکنند. شب را در حال قیام و عبادت سپری می کنند و صبحگاهان بر اسبانشان سوارند. راهبان شب و شیران روز هستند. آنان نسبت به امام شان، از کنیز نسبت به مولایش مطیع تر و فرمانبردارترند. قلب هایشان همانند چراغ می درخشد و از جلال خدا هراسناکند. یاران امام زمان علیه السلام برای شهادت دعا و کشته شدن در راه خدا را آرزو میکنند. شعارشان «بالثارات الحسین علیه السلام» است. هنگامی که حرکت میکنند، ترس به اندازه مسیر یک ماه پیشاپیش آنان حرکت می کند. خداوند به وسیله آنان امام حق را یاری می کند.»

با توجه به هر دو روایت، سند و متن روایت دوم از اتقان بیشتری برخوردار است اما با این وجود احمد الحسن بصری دچار ترجیح بلا مرجح شده و به جهت دست یابی به اغراض خود، روایت اول را انتخاب کرده است.

احمد وعبدالله و مهدی

یکی دیگر از روایاتی که اتباع احمد بصری سعی در مطابقت آن با احمد بصری دارند، روایت حذيفة بن یمان است. در این روایت آمده است:

ص: 187

عن حذيفة بن اليمان قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ذكر المهدی فقال: «إِنَّهُ یُبَایَعُ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ اِسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ اَلْمَهْدِیُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلاَثَتُهَا»(1). حذيفة بن یمان میگوید: شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم درباره مهدی علیه السلام می فرمود: همانا بین رکن و مقام با او بیعت می کنند و اسمش احمد و عبد الله و مهدی است. این سه اسم نام های او می باشند.

این روایت به استناد روایات معتبر در خصوص امام دوازدهم علیه السلام صادر شده است. مضمون این روایات حاکی از آن است که امام مهدی علیه السلام در حالی که میراثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شامل پرچم، شمشیر، زره، کلاهخود، زین، عصا، عمامه ، پیراهن و ردای پیامبر را به همراه دارد، پس از خواندن نماز عشاء، ظهور خود را از کنار کعبه اعلام می کند(2). آن حضرت در کنار کعبه پرچم خود را می افرازد و در بین رکن و مقام از یاران خود بیعت می گیرد(3). بنابر روایات متواتر، جبرئیل نخستین کسی است که با او بیعت می کند(4). سپس نخستین خطبه خود را ایراد کرده و

ص: 188


1- غیبت طوسی، ص 454، ح 463.
2- امام باقر علیه السلام فرمودند: «یَظْهَرُ الْمَهْدِیُّ بِمَکَّهَ عِنْدَ الْعِشاءِ، مَعَهُ رایَهُ رَسُولِ اللَّهِ- صلى الله عليه وآله - وَ قَمِیصُهُ وَ سَیْفُهُ وَ عَلاَمَاتٌ وَ نُورٌ وَ بَیَانٌ». مهدی (موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بردست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است. روضة الکافی، ج 2، ص 145
3- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «فیهِم مَهدِیُّ اُمَّتی محمد الَّذی یَمْلَأُ الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرَاً و اللّهِ اِنّی لَاَعْرِفُ مَنْ یُبایِعُهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقامِ وَ اَعْرِفُ اَسْماءَ آبائِهِمْ وَ قَبائِلِهِمْ» مهدی امتم در میان [ائمه] محمد است که زمین را از عدل وداد آکنده سازد، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. به خدا سوگند من کسانی را که در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند، می شناسم و اسامی پدران و قبایلشان را نیز می دانم. كمال الدين وتمام النعمة، ج 1، باب 24، ص 284، ح 37.
4- بْنُ اَلْوَلِیدِ عَنِ اَلصَّفَّارِ عَنِ اِبْنِ یَزِیدَ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یُبَایِعُ اَلْقَائِمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَنْزِلُ فِی صُورَهِ طَیْرٍ أَبْیَضَ فَیُبَایِعُهُ، ثُمَّ یَضَعُ رِجْلاً عَلَی بَیْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ وَ رِجْلاً عَلَی بَیْتِ اَلْمَقْدِسِ، ثُمَّ یُنَادِی بِصَوْتٍ طَلْقٍ ذَلق یَسْمَعُهُ اَلْخَلاَئِقُ: أَتی أَمْرُ اَللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» اول کسی که با قائم ما بیعت می کند جبرئیل (عليه السلام) است که به صورت پرندة سفیدی از آسمان به زیر می آید و با حضرت بقیه الله روحی له الفداء بیعت می کند. سپس یک پای خود را بر روی بام کعبه می گذارد و پای دیگر را بر روی بام بیت المقدس . آنگاه فریاد می زند که همه مردم صدایش را می شنوند و می گوید: «امرخدا آمد، در آن شتاب نکنید». كمال الدين ، ج 2، ص، 387 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 254 وغيبة نعمانی، ص 235 واثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 5، ص110 وسفينة البحار، ج 8، ص651 و الزام الناصب، ج1، ص70 ونوادر الاخبار، ص 271.

پنج ندا سر می دهد(1).

علاوه برآن؛ احمد، عبدالله و مهدی، از جمله اسامی امام دوازدهم علیه السلام است که میرزا حسین طبرسی نوری رحمه الله علیه در باب دوم کتاب نجم الثاقب از آنها یاد کرده است.(2)

و من البصرة احمد بن مليح

اتباع احمد بصری سعی بر آن دارند تا احمد الحسن را همان احمد بن مليح بدانند. در روایت آمده است:

عن الصادق علیه السلام: «و من الْبَصْرَه: عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْأَعْطَفِ بْنِ سَعْدٍ، وَ أَحْمَدُ بْنُ مُلَیْحٍ، وَ حَمَّادُ بْنُ جَابِرٍ.»(3)

آنچه در این روایت آمده است، معرفی فردی از بصره با نام احمد است که

ص: 189


1- الأول : ألا يا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم. الثاني: ألا يا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیرانتقام گیرنده . الثالث: ألا يا أهل العالم إن جدي الحسين قتلوه عطشان؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند. الرابع: ألا يا أهل العالم إن جدی الحسین علیه السلام طرحوه عريانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را برهنه روی خاک افکندند. الخامس: ألا يا أهل العالم إن جدي الحسين عليه السلام سحقوه عدوانا، آگاه باشیدای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند». إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج 2، ص 233.
2- میرزا حسین طبرسی نوری در کتاب نجم الثاقب که دارای دوازده باب می باشد، در باب دوم از کتاب به 182 اسم و لقب و کنیه از حضرت اشاره کرده است.
3- امام صادق علیه السلام در معرفی یاران امام دوازدهم علیه السلام می فرماید: « ... عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، وأحمد بن مليح وحماد بن جابر». بشارت الاسلام، ص181، دلائل الامامة، ص318.

احمد الحسن آنرا به خود تطبیق داده است. همانطور که در روایت ذکر شده است، نام پدر احمد، ملیح است در حالیکه نام پدر احمدالحسن، اسماعیل می باشد. با توجه به اینکه نام ذکر شده در روایت؛ ملیح می باشد، لذا نمی توان آنرا لقب و صفت برای پدر احمد دانست. البته در روایتی دیگر به اسامی یاران امام علیه السلام از بصره اشاره شده که با احمد همخوانی ندارد. چنانچه امام على علیه السلام فرمود:

«اسمعوا أبين لكم أسماء أنصار القائم إن أولهم من أهل البصره و آخرهم من الأبدال فالذين من أهل البصره رجلان اسم أحدهما على و الآخر محارب و رجلان من قاشان عبد الله و عبيد الله». پس گوش کنید که نام انصار قائم علیه السلام را برایتان می گویم. نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال هستند، اما از بصره دو نفرند؛ علی و محارب، و دو نفر از کاشان؛ عبدالله و عبیدالله(1).

اسم یخفی واسم يعلن

احمد الحسن به روایتی استناد کرده و از این رهگذر اسمی را که مخفی بوده و نامش احمد است را به خود اختصاص داده و نام دیگری را که علنی می باشد را به امام دوازدهم علیه السلام منسوب می کند. در این روایت آمده است:

وقال أمير المؤنين علیه السلام و هو على المنبر: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلدی فی آخِرِ الزَّمانِ اَبْیَضُ اللَّونِ مُشْرَبٌ بالحُمْرَهِ مَبْدَحُ البَطنِ عَریضُ الفَخِذَیْنِ عَظیمُ مَشاشِ المَنْکَبَینِ بِظَهرِه شامَّتانِ: شامَهٌ عَلی لَوْنِ جِلْدِه و شامَهٌ عَلی شِبهِ شامَهِ النَبیّ صلی الله علیه وآله لَهُ اسْمَانِ اسْمٌ یَخْفَی وَ اسْمٌ یُعْلَنُ فَأَمَّا الَّذِی یَخْفَی فَأَحْمَدُ

ص: 190


1- إلزام الناصب في إثبات الحجه الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف ، ج 2، ص، 165

وَ أَمَّا الَّذِی یُعْلَنُ فَمُحَمَّدٌ»(1) امیر المؤمنین علیه السلام بر فراز منبر فرمودند: در آخر الرمان فرزندی از من ظهور خواهد کرد که سفید روی متمایل به سرخی است. شکمش پهن و پیشانی اش کشیده و شانه درشت است. دو خال دارد. یک خال به رنگ پوستش و خال دیگر شبیه خال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای او دو نام است، یکی از اسامی نهان می شود و دیگری آشکار می شود، اما آن نام که نهان می شود احمد و آن نام که آشکار می شود محمد است.....

احمدالحسن بر این باور است که ، من وجه مخفی قائم هستم که نامم احمد است و پدرم وجه آشکار قائم است و نامش محمد است!

در پاسخ به این ادعا گفته می شود: اولا مفروض روایت، قضیه مهمله نبوده و از «رجل من ولدی» یک شخصیت اراده کرده و بلافاصله درباره آن یک شخص متعین توضیح می دهد. لذا نمی توان ادعا کرد که مراد از دو اسم، دو شخصیت جداگانه است. «أَبْیَضُ مُشْرَبٌ حُمْرَهً مُنْدَحُّ اَلْبَطْنِ عَرِیضُ اَلْفَخِذَیْنِ عَظِیمٌ مُشَاشُ اَلْمَنْکِبَیْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتَانِ شَامَهٌ عَلَی لَوْنِ جِلْدِهِ وَ شَامَهٌ عَلَی شِبْهِ شَامَهِ اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم»

ثانيا امام علیه السلام از دو فعل مضارع «يخفی و یعلن» استفاده کرده و چنین بیان میکند که این دو نام به مرور زمان مخفی یا آشکار خواهند شد. لذا این برداشت اشتباه است که اسم «احمد و محمد» را از ابتدا مخفی یا آشکار بدانیم، زیرا چنانچه مراد امام علیه السلام مخفی بودن از ابتدای امر بود، بایستی آن دو کلمه را به صورت صفت مشبهة «اسم خفی- اسم پنهان» و «اسم علن- اسم آشکار» می آوردند تا دلالت بر ثبوت کرده و مخفی بودن یا آشکار بودن آن دو را از ابتدای امر اعلان میکرد.

ص: 191


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص، 653.

نتیجه اینکه از بیان این دو اسم، اراده یک فرد شده که یکی از این اسامی به مرور زمان پنهان می شود و نام دیگر نیز به مرور زمان علنی می شود. چنانچه در حال حاضر نیز هنوز نام «محمد» در بین مردم علنی نشده و ممکن است در آینده علنی گردد.

ثالثا مضمون این روایت با روایاتی که حضرت علی علیه السلام از اعلان نام امام دوازدهم علیه السلام امتناع کرده اند در تعارض ظاهري قرار دارند. به عنوان نمونه:

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُمَا قَالاَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ اَلْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: سَأَلَ عُمَرُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلْمَهْدِیِّ فَقَالَ یَا اِبْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخْبِرْنِی عَنِ اَلْمَهْدِیِّ مَا اِسْمُهُ «قَالَ أَمَّا اِسْمُهُ فَلاَ إِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لاَ أُحَدِّثَ بِاسْمِهِ حَتَّی یَبْعَثَهُ اَللَّهُ» (1)امام باقر علیه السلام فرمود: عمر بن خطاب از علی علیه السلام درباره نام مهدی علیه السلام پرسید. امام علیه السلام پاسخ داد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من دستور داده و تعهد گرفته تا قبل از برانگیخته شدن او نامش را نگویم .

پرسش های درس

1. روایت تولد دو احمد را توضیح داده و پاسخ دهید .

2. خطبه دولت احمدیه را توضیح داده و پاسخ دهید .

3. خطبه مربوط به احمد ساق زرد را توضیح داده و پاسخ دهید .

ص: 192


1- كمال الدين وتمام النعمة، ج 2، ص 648. الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص 117. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص382. الغيبة (للطوسی)، ص 470. إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 465. کشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 464.

4. روایت شعارهم احمد احمد را توضیح داده و پاسخ دهید.

5. روایت مربوط به احمد بن مليح را توضیح دهید.

6. روایت اسم يخفی را توضیح داده و پاسخ دهید .

ص: 193

ص: 194

درس دهم تطبيق يمانی با احمد بصری!

اشاره

ص: 195

ص: 196

یمانی در لغت

درباره نام گذاری کشور یمن گفته شده؛ «سُمِّی الیَمَن لِیُمنِه و الشّأْم لشُؤْمِه»(1) از این روی هر آنکس یا آنچیزی که منسوب به يمن باشد را «یمنی» می گویند. به لحاظ ادبی می توان عوض از ياء مشدد، «الف» آورد و این واژه را «يماني» خواند. مانند: «البُرْدِ الیَمَانیِّ» يا «اَلرَّجُلِ اَلْیَمَانِیِّ» که در این صورت یمانی بدون تشدید یاء تلفظ می شود. مگر در هنگام جمع بستن که «يَمَانِيُّونَ» گفته می شود . در روایات نیز منسوبین به یمن را با عبارت «یمانی» خطاب فرموده اند. به عنوان نمونه:

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَیْثُ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ اَلْیَمَنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ «یَا یَمَانِیُّ» أَ فِیکُمْ عُلَمَاءُ قَالَ نَعَمْ ...»(2)

همچنین آمده است:

«دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أهْل الْيَمَن، فَقَالَ لَهُ یَا يَمَانِيُّ أتَعْرفُ شِعْبَ كَذَا وَكَذَا قَالَ: نَعَمْ...»(3)

ص: 197


1- تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص 598.
2- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ص401.
3- همان، ص 141.

بر خلاف باور اتباع احمد بصری، یمانی جمع یمین نبوده، بلکه جمع يمين «أيمان» است. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِمْ»(1)

احمد بصری بر این ادعا است که یمانی مذکور در روایات، یکی از حجتهای الهی است. لذا جهت پاسخ به این ادعای واهی، ابتدا به چند مؤلفه مرتبط با یمانی اشاره شده و مورد بررسی قرار می گیرد:

ایمانی در روایات

در خصوص خروج فردی با عنوان یمانی، حدود 18 نقل (با صرف نظر از رد با تأیید) در منابع شیعی وارد شده است. از این تعداد، تنها 2 روایت به هدایتگر بودن یمانی اشاره کرده و در سایر موارد، او را صرفا به عنوان یک قوای نظامی و خروج کننده، که همزمان با سفیانی و خراسانی خروج خواهد کرد معرفی کرده اند. در این بین، تنها دو روایت به محتوم بودن یمانی اشاره کرده و حتی سایر روایاتی که محتومات قبل از قیام را شمارش می کنند، نامی از یمانی به میان نیاورده اند. ضمن اینکه هیچ کدام از این روایات تصریحی به مثبت بودن شخصیت وی نداشته و علاوه بر آن، به ارتباط وی با امام مهدی علیه السلام چه قبل از قیام و چه بعد از آن اشاره ای ندارند. الا در یک روایت که گفته «يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ»(2)، و در این اشاره ای به دعوت یمانی به سوی حضرت صاحب الامر علیه السلام شده است که اولا هیچ دلالتی بر خاص بودن دعوت یمانی برای حضرت علیه السلام ندارد و ثانیا می تواند

ص: 198


1- تحریم، 8.
2- الغيبة للنعمانی، ص 253.

یک دعوت عمومی، همانند دعوت تمامی واعظین و مبلغین شیعه برای توجه و یاری حضرت علیه السلام بوده باشد.

البته تعدادی از روایات، با مضامین و مشخصات گوناگون بعضا متغایر که اشاره به قیام افرادی از یمن دارند، صادر شده است که آنهم معلوم نیست ارتباطی با شخص یمانی داشته باشد.

هدایتگر بودن یمانی

همانطور که اشاره شد، از بین روایات مربوط به یمانی، تنها دو روایت به هدایتگر بودن یمانی تصریح کرده است. لذا به جهت روشن شدن مسأله، سزاوار است تا این دو روایت به لحاظ سندی و دلالی مورد بررسی قرار گیرند.

روایت اول

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اِبْنُ عُقْدَهَ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْجُعْفِیُّ مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: ...خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ وَ اَلْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ کَنِظَامِ اَلْخَرَزِ یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ اَلْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی اَلرَّایَاتِ رَایَهٌ أَهْدَی مِنْ رَایَهِ اَلْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًی لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی صَاحِبِکُمْ فَإِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ اَلسِّلاَحِ عَلَی اَلنَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَهُ هُدًی وَ لاَ یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی اَلْحَقِّ وَ إِلی

ص: 199

طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ»(1)

بررسی سند روایت

در سند این حدیث رواتی آمده اند که بایستی به دقت مورد بررسی قرار گیرد. این روات عبارتند از:

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اِبْنِ عُقْدَهَ:

ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی، مشهور به ابن عقده، پیرو مذهب جارودیه (از فرق زیدیه) است. نکته قابل توجه اینکه این روایت را ابن عقده از امام باقر علیه السلام نقل کرده است، در حالیکه به امامت ایشان اعتقادی نداشته و در نظر او امام باقر عليه السلام العياذ بالله در ادعای امامتش صادق نبوده است. پس اساسأ نقل روایت چنین شخصی از چنان امامی که مقام امامت را غصب کرده و به دروغ متمسک شده است، غیر معقول به نظر می رسد .

أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْجُعْفِیُّ :

این فرد در کتب رجالی ناشناخته است. آیت الله خوئی رحمه الله علیه بیان ویژه ای را در خصوص اثبات وثاقت احمد بن یوسف آورده و سپس آن را رد کرده است. ایشان می فرماید:

«أحمد بن يوسف بن يعقوب الجعفی، روى عن محمد بن إسماعيل الزعفرانی، و فيه إشعار بوثاقته أقول: نظرفی تلک إلى ما ذكره النجاشي، في

ص: 200


1- ابوبصیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد با نظام و ترتیبی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده هریک از پی دیگری؛ و جنگ قدرت و هیبت از هر سوی فراگیر شود، وای بر کسی که با آنان دشمنی و ستیزکنند؛ در میان پرچمها راهنما تراز پرچم یمانی نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا دعوت به صاحب شما می کند، و هنگامی که یمانی خروج کند خرید و فروش سلاح برای مردم و هر مسلمانی ممنوع است و چون یمانی خروج کرد به سوی او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هرکس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوی حق و راه مستقیم فرا می خواند. الغيبة للنعمانی، ص 253.

ترجمة محمد بن إسماعيل بن میمون الزعفرانی، من أنه روى عنه الثقات، لكن لا دلالة لهذا الكلام على أن كل من روى عن محمد بن إسماعيل، ثقة كما هو الظاهر»(1)

برخی با استناد به نظر نجاشی گفته اند: ثقات از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل روایت می کردند و چون احمد بن یوسف نیز از او نقل روایت کرده است، لذا این مساله اشاره به ثقه بودن احمد بن يوسف دارد. لکن در پاسخ می گوییم؛ سخن نجاشی دلالت بر این ندارد که هر کسی که از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل حديث کرده باشد ثقه است. بنابر این نمی توان نتیجه گرفت که چون احمد ابن یوسف از محمد بن اسماعیل نقل روایت کرده، پس ثقه است.

إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ:

هر چند که اسماعیل بن مهران در کتب رجالی توثیق شده است، اما با این وجود گفته شده که وی از ضعفاء نقل حدیث میکرده است. به عنوان نمونه ابن غضائری می گوید: «یَرْوی عن الضُعفاء کَثِیرا»(2). بسیار از ضعفاء نقل روایت میکند.

حَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ:

علی بن ابی حمزه بطائنی از وکلای امام کاظم علیه السلام است که با زندانی و شهادت ایشان، اموال بسیاری از آن امام علیه السلام را مصادره کرده و ایشان را آخرين امام معرفی نموده و بدین ترتیب فرقه واقفیه پدیدار گردید.(3)

ص: 201


1- معجم رجال الحديث ، ج 2، ص 367.
2- ابن الغضائری، ج 1، ص 38.
3- کشی، محمد بن عمر، إختيار معرفة الرجال (رجال الكشی)، ص 405، ح 759 و ص 459، ح 871 و ص 467، ش 888، ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ج 1، ص 235، ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج1، ص 112، طوسی، محمد بن الحسن، الغيبة للحجة، ص 64.

درباره فرزندش، یعنی حسن بن علی بن ابی حمزه گفته شده است: «كذاب، ملعون، ژویت عنه أحاديث كثيره»(1). دروغگو و ملعون است، روایات زیادی از او نقل شده است.

همچنین ابن غضائری درباره وی گفته است: «واقف ابن واقف، ضعيف في نفسه و ابوه اوثق منه»(2). هم خودش و هم پدرش جزو واقفیه بوده اند، خودش ضعیف بوده و پدرش قابل اعتمادتر از خود او است.

وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ:

این راوی از کسانی است که به مذهب واقفیه در آمده و امامت امام رضا علیه السلام را انکار کرد. نجاشی درباره او می نویسد: «روی عن أبي عبد الله و أبي الحسن عليهما السلام و وقف»(3). از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام نقل کرده و در ایشان توقف نمود.

بررسی دلالت روایت

آنچه در این روایت مورد توجه قرار گرفته است ، پرده برداری از شخصیتی به نام «خراسانی» است که در کنار یمانی و سفیانی از آن یاد شده است. نکته قابل توجه اینکه در خصوص خراسانی، تنها دو روایت ضعیف(4) صادر شده و هیچ قرينه دیگری برای تقویت آن دو روایت در دست نیست. البته درباره خروج مردی از خراسان با پرچم های سیاه روایات متعددی در دست می باشد که هیچ کدام ارتباطی با خراسانی نداشته و حاکی از پرچم های سیاه بنی عباس می باشند.

ص: 202


1- کشی، محمد بن عمر، إختيار معرفة الرجال (رجال الكشی)، ص 552، ش 1042.
2- ابن غضائری، احمد بن حسين ، الرجال، ص 51، ش 33.
3- رجال النجاشی، ص431.
4- غیبت نعمانی، ص366 وص301.

آیت الله سید محمد صدر در این خصوص میگوید؛ دراینجا دو تعبیر وجود دارد:

تعبیراول؛ الرايات السود من خراسان است.

تعبیر دوم؛ خود خراسانی است.

آیا این دو تعبیر یکی هستند و به یکدیگر مرتبطند؟ رايات السود اشاره به حرکت ابومسلم خراسانی است حرکتی که منجر به از بین رفتن بنی امیه شد و همچنین به ذهن چنین تبادر می کند که خراسانی که در روایات ذکر شده همان ابو مسلم خراسانی است. (1)

روایت دوم

سَیْفُ بْنُ عَمِیرَهَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «خُرُوجُ اَلثَّلاَثَهِ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْخُرَاسَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ أَهْدَی مِنْ رَایَهِ اَلْیَمَانِیِّ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی اَلْحَقِّ»(2)

در بررسی روایت گفته می شود:

اولا این روایت مرسله بوده و بر اساس دیدگاه اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه، روایات مرسله را قابل اعتنا نمی دانند(3). ضمن اینکه احمدالحسن و پیروانش نیز روايات مرسله را غیر قابل استناد و اعتماد دانسته(4) و گفته اند: «الرواية المرسلة لا يعمل بها بأي حال من الأحوال»(5). روایت مرسله در هر صورت مورد عمل قرار نمی گیرد.

ص: 203


1- تاریخ ما بعد الظهور، سید محمد صدر، ج 3، ص169
2- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 375.
3- شهید ثانی رحمه الله علیه «المرسل ليس بحجة مطلقا». الرعاية في علم الدراية ، ص 137.
4- مع عبد الصالح، ص28.
5- ضياء الزيدي، قراءة جديدة في رواية السمري، ص 17.

ثانيا در متن هر دو روایت، هدایتگر بودن یمانی را با «افعل التفضيل»(1) آورده است. این به این معناست که هم سفیانی و هم خراسانی و هم يمانی هر سه دارای هدایت هستند، اما یمانی هدایتگر از آن دو می باشد و حال آنکه به یقین، سفیانی هیچ هدایتی در خود نداشته و شخصیت خراسانی هم ثابت شده نیست تا چه رسد به هدایت داشتن او .

نتیجه اینکه دو روایت موجود در خصوص هدایتگر بودن یمانی قابل اعتماد نیست. ضمن اینکه حتی بر اساس اذعان احمد بصری در کتاب «الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال» ، اخبار آحاد صلاحیت اعتقاد سازی نداشته و بایستی برای اطمینان از صدور قطعی روایات، به دنبال اخبار متواتر و قرائن صحت باشیم(2). این در حالی است که با دو خبر ضعیف درباره هدایتگر بودن یمانی، نه تواترلفظی، بلکه تواتر معنوی نیز به دست نمی آید. ضمن اینکه برخی قرائن موجود نیز به طغیانگر و ظالم بودن یمانی دلالت دارند. به عنوان نمونه:

حدثنا سعيد أبو عثمان، عن أبي جعفر قال:... ثم يسير إليهم منصور اليماني من صنعاء بجنوده وله فورة شديدة يستقتل الناس قتل الجاهلية، فيلتقي هو و الأخوص، و راياتهم صفر، و ثيابهم ملونة، فيكون بينهما قتال شديد، ثم يظهر الأخوص السفياني عليه...»(3). امام باقر عليه السلام فرمودند:.. سپس منصور يمانی از صنعاء با عزمی شدید و به شیوه جاهلیت با لشکریان خود به کشتار مردم رفته و با اخوص سفیانی روبرو

ص: 204


1- اسم یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش برغیردلالت کند را افعل التفضیل می نامند. وزن آن در عربی برای مذكر افعل و برای مؤنث ، فعلی است، مانند اکبرو کبری.
2- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال ، احمد الحسن، ص 4.
3- إحقاق الحق وإزهاق الباطل، ج 29، ص 515.

می شود، پرچم های آنها زرد و لباس هایشان رنگارنگ است و میان آنها جنگ شدیدی رخ می دهد، سپس سفیانی بر او چیره می شود ....

موعود یا محتوم بودن یمانی

اشاره

یکی از مهم ترین موضوعات پیرامون یمانی، بررسی موعود یا محتوم بودن یمانی است. لذا در این مجال به دو سئوال باید پاسخ داد:

آیا یمانی موعود است یا محتوم؟ احتمال بداء در محتومات تا چه میزانی است؟

موعود یا محتوم و احتمال بداء

موعود از ماده «وعد» به معنای عهد داده شده می باشد(1). مهم ترین شاخصه وعده، تخلف ناپذیری آن است(2). لذا چیزی که موعود باشد، به هیچ عنوان نباید از آن تخلف گردد. خداوند متعال برخی از موارد را با عنوان؛ «يوم الموعود، وعد الله، المیعاد» یاد کرده و قرآن کریم آنها را غیر قابل تغییر و تخلف دانسته و می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(3) . قطعا خداوند در وعده (خود) خلاف نمی کند.

بر اساس روایات معصومین علیهم السلام میعادهای خداوند همان ایام الله است که هیچ تغییر و تخلفی در آن صورت نخواهد پذیرفت. در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است:

ص: 205


1- قرشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، ج 7، ص 227
2- طيب ، سید عبدالحسين؛ أطيب البيان في تفسير القرآن ، ج10، ص360.
3- آل عمران، 9.

اَیّامُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ثَلاثَةٌ یَوْمُ یَقُومُ القائِمُ وَ یومُ الکَرَّةِ وَ یَوْمُ الْقِیامَةِ».(1) روزهای خداوند عزوجل سه روز است. روز قیام قائم علیه السلام روز رجعت و روز قیامت

با تتبع در روایات اهل بیت علیهم السلام حتی یک روایت مبنی بر موعود بودن یمانی به چشم نمی خورد، لذا موعود دانستن یمانی باوری اشتباه است که بر سر زبان ها افتاده و احمد بصری نیز از این مساله، سوء استفاده کرده است.

اما درباره معنای محتوم گفته شده است: محتوم از ماده «حتم» به معنای چیزی که قطعی و واجب شده باشد. اما در این ماده، تخلف ناپذیری معنا نداشته و ممکن است بر اساس برخی مقدرات تغییر یابد(2). بنابراین، برخلاف میعاد، امکان بداء در محتومات وجود دارد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْخَالَنْجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِیُّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَجَرَی ذِکْرُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی اَلرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی اَلْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی اَلْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ اَلْقَائِمَ مِنَ اَلْمِیعَادِ وَ اَللَّهُ لا یُخْلِفُ اَلْمِیعادَ»(3) ابوهاشم میگوید: نزد امام جواد علیه السلام بودیم که سخن از سفیانی به میان آمد. و اینکه در روایات آمد که امر سفیانی محتوم است. به آن حضرت عرض کردم، آیا ممکن است خداوند درباره محتوم بداء داشته باشد؟ فرمود بله. عرض کردم می ترسم درباره قائم هم بداء شود.

ص: 206


1- الخصال، ج 1، ص 108
2- مجمع البحرین، ج 6، ص32.
3- الغيبة للنعمانی، ص 302.

فرمود: همانا امر قائم علیه السلام از وعده داده شدگان است و خداوند درباره میعاد تخلف نمیکند.

بر این اساس، امکان حصول بداء در محتومات وجود دارد. لذا چنانچه یمانی از محتومات باشد، این امکان درباره او نیز وجود خواهد داشت. البته در خصوص محتوم بودن یمانی فقط(1) روایت صادر شده است که به آنها اشاره می شود:

روایت اول

وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: «قَبْلَ قِیَامِ اَلْقَائِمِ خَمْسُ عَلاَمَاتٍ مَحْتُومَاتٍ اَلْیَمَانِیُّ وَ اَلسُّفْیَانِیُّ وَ اَلصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّکِیَّهِ وَ اَلْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: قبل از قیام قائم علیه السلام پنج علامت حتمی خواهد بود: یمانی، سفیانی، صیحه، قتل نفس الزكيه، خسف بیداء.

روایت دوم

أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ اَلْبَنْدَنِیجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ مُوسَی اَلْعَلَوِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ زِیَادِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: «اَلنِّدَاءُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ اَلسُّفْیَانِیُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ اَلْیَمَانِیُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّکِیَّهِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ کَفٌّ یَطْلُعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ قَالَ وَ فَزْعَهٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تُوقِظُ اَلنَّائِمَ وَ تُفْزِعُ اَلْیَقْظَانَ وَ تُخْرِجُ اَلْفَتَاهَ مِنْ خِدْرِهَا»(3) عبد الله بن سنان از امام صادق علیه السلام

ص: 207


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص650.
2-
3- الغيبة للنعمانی ، ص252.

روایت کرده که آن حضرت فرمود: وقوع نداء از امور حتمی است، و سفیانی از امور حتمی است و یمانی از امور حتمی است و کشته شدن نفس زکیه از امور حتمی، و کف دستی که از افق آسمان بیرون می آید از امور حتمی است، و اضافه فرمود: و نیز وحشتی در ماه رمضان که خفته را بیدار گرداند و شخص بیدار را به وحشت افکند و دوشیزگان پرده نشین را از پس پرده هایشان بیرون آورد.

بررسی سند روایت

عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ اَلْبَنْدَنِیجِیُّ: وی در کتب رجالی تضعیف شده است. غضائری و علامه حلی آورده اند: «ضعیف متهافت لا يلتفت إليه»(1). ضعیف و پراکنده گو است و توجهی به او نیست.

عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ مُوسَی اَلْعَلَوِیِّ: این راوی از روات ناشناخته در کتب رجالی است.

زِیَادُ بْنُ مَرْوَانَ: وی از بزرگان واقفیه بوده و در بین علمای رجال نیز فاقد اعتبار و وجاهت روایی است. به عنوان نمونه، علامه حلی درباره او گفته است: «روي عن أبي عبد الله عليه السلام و أبي الحسن عليه السلام و وقف في الرضا عليه السلام ... هو أحد أركان الوقف و بالجملة فهو عندی مردود الرواية»(2). او از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام نقل روایت کرد و در امام رضا علیه السلام توقف نمود. او یکی از ارکان واقفیه بود و بالجمله روایاتش در نزد من مردود است.

ص: 208


1- ابن الغضائری، ج 1، ص 82 والخلاصة للحلی، ص 235.
2- الخلاصة للحلی، ص 224.

معیار شناخت یمانی

همانطور که در هیچ روایتی به چگونگی یا واجب بودن شناخت خراسانی و سفیانی توصیه نشده ایم، یمانی نیز همانند آنها از روایات معرفتی بی بهره می باشد. لذا با توجه به عدم صدور بیان در رابطه با شناخت یمانی، هیچگونه وظیفه ای در قبال شناخت یمانی نداریم.

ضمن اینکه اتباع احمد الحسن با استفاده از روایتی که برای اثبات عصمت یمانی ذکر می کنند(1)، بزرگترین شاخصه شناخت یمانی، دو چیز می تواند باشد:

الف: خروج یمانی: صرف خروج وی در ماه رجب(2) موضوعیت داشته و مشروعیت او با خروج است نه با سکون. نکته مهم تر اینکه حتی در صورتی که شخص يمانی قبل از خروج شناخته شود، بازهم برای اطاعت از او فوریتی نیست. چنانچه در روایت آمده است:

عيص بن قاسم می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «... به خدا سوگند آن را که شما می خواهید کسی نیست مگر شخصی که همه بنی فاطمه پیرامون او گرد آیند. همین که ماه رجب شد به نام خدای عزوجل به او روی آورید و اگر خواستید تا ماه شعبان هم عقب بیندازید زیانی نیست، و اگر بخواهید ماه رمضان هم فریضه روزه را در میان خانواده خود بگیرید شاید این کار موجب نیروی بیشتری برای شما گردد

ص: 209


1- عن أبي بصيرعن أبي جعفر محمد بن علی علیه السلام أنه قال: « ... خُرُوجُ السُّفْیانی وَ الْیَمانی وَ الْخُراسانی، فی سَنَهٍ واحِدَهٍ، فی شَهْرٍ واحِدٍ، فی یَوْمٍ واحِدٍ، نِظامٌ کَنِظامِ الْخَرْزِ، یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ الْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رایة أَهْدَی مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًی لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی صَاحِبِکُمْ فَإِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السِّلَاحِ عَلَی النَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَهُ هُدًی وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذلک فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ...» الغيبة للنعمانی، ص 162.
2- با توجه به اینکه روایات، تاریخ خروج سفیانی را در ماه رجب دانسته اند، لذا باید یمانی نیز در همان ماه خروج کند.

و البته خروج سفیانی (برای شناخت هنگامه ظهور) شما را بس است»(1). توجه گردد؛ چنانچه وجوب اطاعت و نصرت يمانی فوریت داشت، به چه دلیلی امام صادق عليه السلام ، به شیعیان اذن تأخیر و یاری تا چند ماه دیگر را داده و نشانه ای به نام سفیانی را ملاک قرار داده است؟

ب: همزمانی با خروج خراسانی و سفیانی: بر اساس دو روایت(2)، خروج یمانی بایستی با خروج سفیانی و خراسانی در یک روز واقع شود. لذا شاخصه شناخت یمانی، خروج سفیانی و خراسانی است. این درحالی است که هنوز سفیانی و خراسانی خروج نکرده و خروج یمانی بایستی همزمان با خروج آنان باشد. لذا با توجه به عدم خروج خراسانی و سفیانی، ادعای یمانی بودن احمد الحسن باطل خواهد بود.

علاوه بر آن، محل خروج یمانی بر اساس روایات، کشور یمن است و بایستی از آنجا خروج نماید، نه از بصره یا مناطق دیگر. در روایات آمده است:

روایت اول

... وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجَ الْيَمَانِيِّ مِنَ الْيَمَنِ وَ صَيْحَةً مِنَ السَّمَاءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ»(3) و از علامات خروج قائم علیه السلام، خروج سفیانی از شام و

ص: 210


1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عِیصِ بْنِ اَلْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ...فَالْخَارِجُ مِنَّا اَلْیَوْمَ إِلَی أَیِّ شَیْءٍ یَدْعُوکُمْ إِلَی اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَی بِهِ وَ هُوَ یَعْصِینَا اَلْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا کَانَتِ اَلرَّایَاتُ وَ اَلْأَلْوِیَهُ أَجْدَرُ أَنْ لاَ یَسْمَعَ مِنَّا إِلاَّ مَعَ مَنِ اِجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَهَ مَعَهُ فَوَ اَللَّهِ مَا صَاحِبُکُمْ إِلاَّ مَنِ اِجْتَمَعُوا عَلَیْهِ إِذَا کَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَی اِسْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَی شَعْبَانَ فَلاَ ضَیْرَ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِی أَهَالِیکُمْ فَلَعَلَّ ذَلِکَ أَنْ یَکُونَ أَقْوَی لَکُمْ وَ کَفَاکُمْ بِالسُّفْیَانِیِّ عَلاَمَهً. الکافی، ج 8، ص 264
2- خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ وَ الْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ وَ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ . الغيبة للنعمانی، ص 162؛ الارشاد، ج 2، ص 375
3- كمال الدين و تمام النعمة ، ج 1، ص 327 و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام ، ص 176.

خروج یمانی از یمن و صیحه از آسمان در ماه رمضان و ندایی که از آسمان به اسم او و اسم پدرش سر داده می شود.

روایت دوم

«و خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ مِنَ اَلشَّامِ وَ اَلْیَمَانِیِّ مِنَ اَلْیَمَنِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ...»(1). و خروج سفیانی از شام و یمانی از یمن و خسف بیداء و ....

نکته جالب اینکه برخی از روایات، اشاره به این مسأله دارند که حتی یک یاری کننده از بصره برای حضرت نخواهد بود چه رسد به اینکه شخصی با یاران خود از آنجا قیام کرده و به حضرت یاری رساند!. لذا بر مبنای این روایات، ادعای یمانی بودن احمد بصری اساسا باطل خواهد شد. به عنوان نمونه:

روایت اول

عن جعفر بن محمد علیه السلام أنه قال لقوم من أهل الكوفه: «ما يقوم مع قائمنا من أهل الكوفة إلا خمسون رجلا، و ما من بلدة الا و معه طائفة الا أهل البصرة فإنه لا يخرج معه منهم انسان»(2). همراه قائم ما فقط پنجاه نفر از کوفه قیام خواهد کرد و هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری وی می شتابند الا اهل بصره، پس همانا حتی یک انسان به همراه قائم خروج نمیکند.

روایت دوم

«مَا مِنْ بَلْدَهٍ إِلاَّ یَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ إِلاَّ أَهْلَ اَلْبَصْرَهِ فَإنَّهُ لاَ يَخْرُجُ

ص: 211


1- كمال الدين و تمام النعمة ، ج 1، ص 330 وإعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحديثة)، ج 2، ص 292 و کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج 2، ص 534 و إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 346 و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج52، ص 192.
2- شرح الاخبار، ص 366.

مَعَهُ مِنْهَا أحَدٌ»(1) هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری امام دوازدهم علیه السلام بشتابند مگر اهل بصره. پس همانا هیچکسی از آنجا با او قیام نمیکند.

ضمن اینکه اهل بصره تا روز رجعت مورد طعن قرار گرفته اند. در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که فرمود:

«یَا أَهْلَ اَلْبَصْرَهِ وَ یَا أَهْلَ اَلْمُؤْتَفِکَهِ یَا جُنْدَ اَلْمَرْأَهِ وَ أَتْبَاعَ اَلْبَهِیمَهِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ وَ أَحْلاَمُکُمْ دقَاقٌ وَ فِیکُمْ خَتْمُ اَلنِّفَاقِ وَ لُعِنْتُمْ عَلَی لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً، إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ أَخْبَرَنِی أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ طَوَی لَهُ اَلْأَرْضَ فَرَأَی اَلْبَصْرَهَ أَقْرَبَ اَلْأَرَضِینَ مِنَ اَلْمَاءِ. وَ أَبْعَدَهَا مِنَ اَلسَّمَاءِ، فِیهَا تِسْعَهُ أَعْشَارِ اَلشَّرِّ وَ اَلدَّاءُ اَلْعُضَالُ اَلْمُقِیمُ فِیهَا مُذْنِبٌ وَ اَلْخَارِجُ مِنْهَا بِرَحْمَهٍ وَ قَدِ اِئْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا مَرَّتَیْنِ، وَ عَلَی اَللَّهِ تَمَامُ اَلثَّالِثَهِ، وَ تَمَامُ اَلثَّالِثَهِ فِی اَلرَّجْعَهِ»(2).

ای اهل بصره! ای اهل مؤتکفه! ای سپاه یک زن و پیروان حیوان (شتر)! تا زمانی که شتر صدا میزد می جنگیدید و تا دست و پای آن قطع گردید فرار کردید. اخلاق شما پست و پیمان شما از هم گسسته است. دین شما دو رویی بوده و مورد لعن و نفرین هفتاد پیامبر هستید.

به درستی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر داد که جبرائیل به او خبر داده که زمین برای او پیچیده گرید. سپس بصره را دید که نزدیک ترین زمین ها به آب و دورترین آنها به آسمان است و در شهر شما نه دهم شر و فساد نهفته است. کسی که در شهر شما باشد گرفتار گناه است و آن که بیرون رود در پناه عفو خداست.

ص: 212


1- بحارالأنوار، ج 52، ص307.
2- بحار الأنوار، ج 32، ص 226.

گویی شهر شما را می نگرم که غرق شده و آب آن را فرا گرفته و دوباره بصره بر سر اهل آن فرو ریخته است. اینک با خداست که مرتبه سوم چه زمانی خواهد بود و سومین مرتبه در رجعت است.

وظيفه بمانی

بر اساس روایاتی که در خصوص یمانی صادر شده است، وی شخصیت دینی و نظامی داشته و وظیفه ای جز خروج عليه طاغوت و دعوت مردم به امام زمان علیه السلام نخواهد داشت. بنابراین تنها شاخصه نقلی دعوت یمانی، همان خروج او بوده و تا زمانی که رسما خروج ننماید، دعوت او پذیرفته نخواهد بود . ضمن اینکه حق قانون گذاری و تشریع نداشته و بایستی بر اساس دین مبین اسلام عمل نماید. یکی دیگر از شاخصه های عقلی شناخت یمانی، مطابقت گفتار و رفتار او با دین اسلام است، لذا چنانچه بخواهد احکام اسلامی را نسخ کرده و اصول مذهب تشیع را تغییر دهد، مخالفت با او واجب خواهد بود. آنچه تا کنون احمد الحسن بصری به عنوان یمانی انجام داده است، نسخ برخی از احکام دینی(1) و تغییر در مسلمات شیعه بوده و علاوه بر آن اقدامی برای خروج

ص: 213


1- به عنوان نمونه: جایگزینی یک روز نماز قضاء بانمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان : احمد الحسن در حکمی ناسازگار با روایات معصومین علیهم السلام می گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است ، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یا ده سال ویا حتی هزارماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود». الاجوبه الفقهية ، الصلاة، ص30 حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه: احمد الحسن در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ می شوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی . پس قطعا در آینده نسخ هایی بسیار بزرگتر وعظیم تراز این واقع خواهد شد». الجواب المنير، ج 3، ص 41

نکرده است. لذا چنین فردی را نمی توان به عنوان یمانی پذیرفت.

عصمت یمانی

یکی از مسائلی که احمد بصری در صدد اثبات آن بر آمده، بحث عصمت یمانی است. او با استناد به تعابیر استفاده شده در روایت منسوب به امام صادق علیه السلام(1) سعی آن دارد چنین القاء شود که این تعابیر سزاوار معصومین علیهم السلام بوده و امام صادق علیه السلام به مناسبت عصمت یمانی، او را با چنین تعابیری معرفی کرده است.(2)

در پاسخ به این ادعا گفته می شود:

اولا عصمت مسأله ای نیست که با اجتهاد دیگران در خصوص شخصیتی ثابت شده یا رد گردد. لذا بایستی نصوصی باشد تا فرد یا افرادی را به عنوان معصوم معرفی کرده و به آن تصریح کند. به عنوان نمونه:

عن ابن عباس قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انقضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا انْقَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَإِذَا انْقَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسَامِی

ص: 214


1- عن الإمام الصادق علیه السلام قال: «... وليس الرايات أهدی من راية اليماني وهي راية هدى ، لأنه يدعوا الى صاحبكم. فاذا خرج اليمانی حرم بين السلاح على الناس وكل مسلم. واذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدى ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه. فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لانه يدعوا الى الحق والى طريق مستقيم» غیبت نعمانی، ص 162.
2- زیادی ، حیدر، یمانی موعود حجت الله ، ص 119.

لم أَسْمَعُ بِهِن قَطُّ قَالَ لِی یَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی وَ إِنِ قُهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْیَارُ»(1) امامان بعد از من دوازده نفرند کع اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود... ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم و برگزیدگان نجیبند.

ثانيا هیچگاه نمی توان بر اساس توصیه ها و سفارشات یا حتی دستورات الزام آور معصومین علیهم السلام در خصوص اطاعت از فردی، به عصمت آن فرد پی برد. چراکه مکررا در تاریخ مشاهده شده است که حضرات معصومین علیهم السلام فردی را به مسئولیت مهمی گمارده و مخالفت با او را جایز ندانسته اند، اما هیچگاه از این دستور خاص، عصمت آن فرد برداشت نشده است. به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از سرکشی عده ای از لشگر أسامة بن زید بن حارثة فرمود: «لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ أُسَامَهَ»(2) . خداوند لعنت کند کسی را که با فرماندهی اسامه مخالفت کند.

ص: 215


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 17.
2- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج30، ص 432 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 3، ص 372 و المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 116

ضمن اینکه بر اساس شهادت تاریخ، اسامة بن زید عاقبت به خیر نشد و از دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام کناره گیری کرد(1).

ثالثا باید توجه داشت که مهم تر از آنچه در توصیف یمانی در روایات آمده، پیرامون علماء دین در عصر غیبت نقل شده است که در برخی روایات، آنان را به عنوان دعوت کننده و راهنمایی کننده به سوی امام دوازدهم عليه السلام ، مرزبانان دین، علم هدایت و ناخدای کشتی هدایت شیعیان در عصر غیبت، سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم معرفی شده و کسانی را که از علماء می گریزند و از آنان دوری می کنند را گرفتار در عذاب دانسته و آنان را بی ایمان می دانند. لذا همین اوصاف، با هدایتگر بودن پرچم یمانی (أهدى الرايات) و حرام بودن مخالفت با او (لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه) در تعارض بوده و در صورتی که احمد بصری بخواهد با روایات مربوط هدایتگر بودن یمانی، عصمت و برتری او را ثابت کند، با این حساب علمای آخرالزمان به این درجه مستحق تر خواهند بود زیرا عبارات صادر شده در خصوص آنان قوی تر و صریح تر است! و حال آنکه تا کنون هیچکدام از علمای اسلام ادعای عصمت خود را نداشته و نخواهند داشت. بنابراین تلاش احمد بصری برای اثبات عصمت یمانی مشکلی را حل نخواهد کرد.

به عنوان نمونه به چند روایت در خصوص علمای آخرالزمان اشاره میگردد:

روایت اول

قال علي بن محمد علیه السلام : «لَولا مَنْ یَبْقی بَعْدَ غَیْبَهِ قائِمِکُمْ علیه السلام، مِنَ الْعُلَماءِ الدّاعِینَ إِلَیه وَ الدّالینَ عَلَیه وَ الذّابینَ عَنْ دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ وَ الْمُنْقِذینَ

ص: 216


1- وفرقة اعتزلوا الحرب وهم صنفان: ومن هؤلاء القوم الذين اعتزلوا الحرب على هذه الجهة عبد الله بن عمرو سعد بن أبي وقاص و محمد بن مسلمة وأسامة بن زيد. ناشئ اکبر، مسائل الإمامة ، ص 179

لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِنْ شَباکِ إِبْلیسَ وَ مَرَدَتِه وَ مِنْ فَخاخِ النَّواصِبِ لَما بَقِیَ أَحَدٌ إِلاّ ارتَدَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَ لکِنَّهُمُ الذَّینَ یُمْسِکُونَ أَزِمَّهَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشیعَهِ کَما یُمْسِکُ صاحِبُ السَّفینَهِ سُکّانَها، أُولئِکَ هُمُ الْأَفضَلُونَ عَنْدَ اللّهِ عَزَّ و جلَّ»(1) اگر در دوران غیبت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم علمائی نبودند که مردم را به سوی او هدایت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از دینش دفاع نمایند و شیعیان ضعیف را از دامهای شیطان و پیروانش رهایی داده و از دام ناصبی ها نجات بخشند کسی در دین خدا پا برجا نمی ماند و همه مرتد می شدند؛ ولی آنان رهبری دلهای شیعیان ضعیف را با قدرت در دست گرفته و حفظ می کنند؛ چنانکه ناخدای کشتی سکان و فرمان کشتی را نگاه می دارد. بنابراین آنان نزد خدا والاترین انسانها هستند.

روایت دوم

وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : «العُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی اَلثَّغْرِ اَلَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ، یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا ، وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ اَلنَّوَاصِبُ . أَلاَ فَمَنِ اِنْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ اَلرُّومَ وَ اَلتُّرْکَ وَ اَلْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّهٍ، لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا، وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ»(2) علماء شیعیان ما، مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکریانش صف کشیده اند، و از جمله آنها به شیعیان ما که توانایی دفاع از «عقاید و آموزه های) خود را ندارند جلوگیری میکنند و از تسلط ابلیس و پیروان او بر شیعیان جلوگیری می نمایند. آگاه باشید ارزش آن عالمان شیعه که این چنین خود را در معرض دفاع قرار

ص: 217


1- الاحتجاج، ج 1، ص 18.
2- همان، ص 17.

داده اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیان و مجاهدانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام (از کفار گرفته تا روم و ترک و خزر) مبارزه می کنند. زیرا علمای شیعه نگهبانان دین شیعیان و دوستان ما هستند، در حالی که مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند.

روایت سوم

قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ : یُقَالُ لِلْفقیه یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ : یَا أَیُّهَا اَلْکَافِلُ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدِ ، اَلْهَادِی لِضُعَفَاءِ مُحِبِّیهِ وَ مَوَالِیهِ قِفْ حَتَّی تَشْفَعَ لِکُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْکَ»(1) روز قیامت به فقیه گفته می شود: ای سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم! ای هدایت کننده ضعفاء و دوستداران آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم! بایست

و هر کدام از آنان را خواستی شفاعت کن.

روایت چهارم

قال رسول الله : «سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ اَلْغَنَمُ عَنِ اَلذِّئْبِ فاذا کان کذلک اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَی بِثَلاَثَهِ أَشْیَاءَ اَلْأَوَّلُ یَرْفَعُ اَلْبَرَکَهَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ اَلثَّانِی سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ اَلثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْیَا بِلاَ إِیمَانٍ»(2) به زودی زمانی برای مردم فرا رسد که از علماء فرار میکنند چنانچه گوسفند از گرگ می گریزد. در آن صورت خداوند آنان را به سه چیز مبتلا می کند: اول: برکت را از اموالشان بر می دارد. دوم: سلطانی ستمگر بر آنان مسلط می گرداند. سوم: بدون ایمان از دنیا می روند.

ص: 218


1- همان
2- جامع الاخبار، ص 130

روایت پنجم

قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «أَهْدَی سَبِیلاً فِیکُمُ الْعُلَمَاءُ وَ الْفُقَهَاءُ»(1). هدایت گرترین راه ها در بین شما؛ راه علماء و فقهاء است.

حجت بودن یمانی

با توجه به روایت امام کاظم علیه السلام در خصوص تقسیم حجت های الهی به پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و با توجه به وجود نص خاص در خصوص حجت بودن حضرت زهرا علیهاالسلام ، نتیجه گرفته می شود که هیچ انسانی در روی این کره خاکی، غیر از این بزرگواران حجت نبوده و افرادی با عنوان يمانی یا خراسانی و ... در صورت صحت و حتمیت، نمی توانند حجت خدا بر خلق باشند. ضمن اینکه حجت های الهی دارای عصمت هستند که پیش از این عدم عصمت یمانی به اثبات رسید.

کعبه یمانی

اتباع احمد بصری در توجیه این سئوال که؛ چگونه ممکن است احمد بصری را یمانی بدانید در حالیکه یمانی به معنای منسوب به یمن است، گفته اند: اولا مکه از سرزمین تهامه و تهامه از سرزمین یمن است و بر این اساس، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که اهل مکه بوده، اهل یمن نیز هست. چنانچه گفته اند: «الْإِیمَانِ بَدَأَ مِنْ مَکَّهَ وَ هِیَ مِنْ تِهَامَهَ، وَ تِهَامَهَ مِنْ أَرْضِ الْیَمَنِ، وَ لِهَذَا یُقَالُ:الْکَعْبَهِ الْیَمَانِیَّهُ.»(2). ثانيا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 219


1- ثقفی، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال ، الغارات، ص210. کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 267 و بحارالأنوار، ج30، ص24 و منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئی)، ج 3، ص 386
2- ایمان از مکه آغاز شد و مکه از تهامه است و تهامه از سرزمین یمن است و به همین سبب گفته شده: کعبه یمانی!. النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5، صفحه 722.

خودش را یمانی دانسته و فرموده است: «إِنَّ خَیْرَ اَلرِّجَالِ أَهْلُ اَلْیَمَنِ وَ اَلْإِیمَانُ یَمَانٍ وَ أَنَا یَمَانِیٌّ»(1). براین اساس همه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم یمانی هستند و احمد الحسن نیز به تبع یمانی است، لذا ضرورتی بر این نیست که متولد يمن بوده یا از یمن خروج کند!

در پاسخ گفته می شود:

اولا عبارت «الإيمان بدأ من مكة وهي من تهامة وتهامة من أرض اليمن و لهذا يقال الكعبة اليمانية(2) تحلیلی از ابن اثیر جزری (از علمای اهل تسنن) در کتاب النهاية في غريب الحديث و الأثر است. وی مکه را از تهامه و تهامه را از یمن دانسته است، در حالیکه تهامه یک منطقه جغرافیایی در شمال جزيرة العرب است که مکه و مدینه در برگرفته و انتهای آن به ابتدای یمن رسیده و ارتباطی با يمن ندارد. بر این اساس، تهامه از یمن نیست و نمی توان مکه و مدینه را مرتبط با یمن دانست.

ثانيا روایت «إِنَّ خَیْرَ اَلرِّجَالِ أَهْلُ اَلْیَمَنِ ، وَ اَلْإِیمَانُ یَمَانٍ ، وَ أَنَا یَمَانِیٌّ»(3). در کتاب کافی با عبارت دیگری نقل شده و به جای جمله «أنا يماني» آمده است: «لَوْ لَا الْهِجْرَةُ لَکُنْتُ امْرَأً مِنْ أهْلِ الْیَمَنِ»(4). که بر اساس این متن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به صراحت یمانی بودن خود را نفی کرده است .

ثالثا این روایت که از عيينة بني حصن(5) نقل شده، جدالی بین او و پیامبر

ص: 220


1- همانا بهترین مردان در یمن هستند و ایمان در یمن است و من نیز یمانی هستم. الأصول الستة عشر، ص250
2- ایمان از مکه آغاز شد و مکه از تهامه است وتهامه از سرزمین یمن است و به همین سبب گفته شده: کعبه بمانی!. النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5، صفحه 722.
3- همانا بهترین مردان در یمن هستند و ایمان در یمن است و من نیز یمانی هستم . الأصول الستة عشر، ص250.
4- اگر هجرت به مدينه نبود، من نیز مردی از اهل یمن بودم. الكافي، ج 8، ص70.
5- وی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مرتد شده و به طلیحه اسدی پیوسته و به همراه او با مسلمانان جنگید. اسد الغابة ، ج 4، ص 166- 167؛ الإصابة ، ج 4، ص 638-641.

اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است که با بی ادبی این فرد آغاز گردید. در این بحث، عیینه بن حصن خودش را اعلم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در نسب شناسی دانست و پیامبر از او سئوال فرمود: اگر راست میگویی کدام گروه از مردها افضل و برتر هستند؟ عیینه گفت: مردانی از سرزمین نجد! و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ فرمود: دروغ گفتی. بلکه مردانی از اهل یمن افضل هستند.... توجه شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این گفتگو نجد را از من جدا دانسته و به آن تصریح کرده است. پس چگونه ممکن است که مکه و مدینه که به موازات فلات نجد واقع شده اند(1)، داخل در یمن باشند در حالیکه نجد غیر از یمن است؟!

بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حجازی و تهامی بوده و هیچ ارتباطی با یمن ندارد. از این روی، نمی توان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را یمانی دانست.

پرسش های درس

1. وضعیت یمانی را در روایات معصومین علیهم السلام تشریح کنید .

2. آیا یمانی هدایتگر است؟ به چه دلیل؟

3. معیار شناخت یمانی در روایات چیست؟

4. آیا یمانی می تواند حجت خدا باشد؟

5. چگونه می توانیم عصمت یمانی را بپذیریم؟

ص: 221


1- معجم البلدان، ج 5، ص 216

ص: 222

درس یازدهم عدد اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

ص: 223

ص: 224

حصر عدد امامان معصوم علیهم السلام جنبه نقلی داشته و از شمول دایره عقل خارج است. تعیین و معرفی اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مسأله ای است که با وحی مرتبط بوده و بنابر دستور خداوند متعال انجام پذیرفته است. آنچه از روایات بر می آید، معرفی دوازده وصی و جانشین برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. علاوه بر آن، کتب پیامبران پیشین نیز، به عدد امامان معصوم علیهم السلام از ذریه اسماعیل علیه السلام اشاراتی داشته اند. به عنوان نمونه؛ ابن کثیر می گوید: در توراتی که در دست اهل کتاب است موضوعی آمده است که معنای آن چنین است: «خداوند متعال ابراهیم (علیه السلام) را به وجود اسماعیل علیه السلام بشارت داد و فرمود: اسماعیل را زیادتی بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بین آنان دوازده نفر از بزرگان و فرزانگان قرار دهم»(1) بشارت مورد اشاره در «سفر پیدایش» چنین است: «قی لیشماعيل بیرختی أوتو قی هفريتي أوتو قی هربیتی بمئود شنیم عسار نسیئیم یولید قی نتنيف لگوی گدول»(2)اسماعیل را مبارک ساخته و او را بهره مند و پربار و کثیر

ص: 225


1- المعجم الحديث: عبری - عربی، ص 316.
2- باب 17، شماره 18-20.

و گسترده گردانم، دوازده عدد امام از او پدید آید و او را به امت بزرگ و عظیمی تبدیل خواهم کرد(1).

روايات اثنی عشر

همانطور که گذشت، تمامی اخبار صادر شده از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عدد ائمه را دوازده تن دانسته اند که به برخی از آنها اشاره میگردد:

روایت اول:

جابر بن عبدالله انصاری میگوید: جندب بن جناده یهودی در خیبر به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد. (پس از پرسش چند سئوال اسلام آورد) و عرض کرد: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم به من از اوصیاء و جانشینانت خبر بده تا به آنها متمسک شوم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جندب! همانا اوصیاء بعد از من به تعداد نقبای بنی اسرائیل هستند. جندب گفت: ای رسول خدا! همانطور که در تورات آمده است تعداد نقباء دوازده نفر بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ائمه بعد از من نیز دوازده نفر هستند. جندب گفت آیا تمامی آنها در یک زمان خواهند آمد؟ ایشان فرمودند: نه! ولكن آنها پشت در پشت خواهند آمد... جندب پرسید: اسامی آنها چیست؟ فرمودند: نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام هستند. مهدی نیز از آنها است(2). زمانی که مدت امامت حسین تمام شد، پسرش على به امامت بعد از او قیام می کند و... حسن برای امامت قیام می کند که فرزند

ص: 226


1- واژه «شنیم عسار» یعنی: دوازده نفر، که لفظ «عسار» در اعداد ترکیبی که معدود آن مذکر باشد، می آید و معدود در اینجا «نسیئیم» و مذکراست و با اضافه شدن «یم» در آخرآن معنای جمع می دهد. مفرد آن «ناسی» یعنی: امام و پیشوا و رئیس است.
2- یعنی مهدی نیز یکی از آن نه نفر است.

او امین خوانده می شود. سپس غائب می شود از آنها امامشان. جندب گفت ای رسول خدا! حسن غائب می شود؟ فرمودند: نه! ولكن فرزندش حجت غائب می شود. پرسید: ای رسول خدا اسمش چیست؟ فرمود: اسمش گفته نمی شود تا اینکه ظهور کند»(1).

روایت دوم:

امام حسن علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: «این امر (امامت) را پس از من دوازده امام مالک شوند، که نه تن آنان از صلب حسینند، و خداوند علم و فهم مرا به آنها عنایت و مرحمت فرموده، هر گروهی که مرا درباره ایشان اذیت میکنند، خداوند شفاعت مرا به ایشان نرساند».(2)

ص: 227


1- حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَبُو مُزَاحِمٍ مُوسَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی بْنِ خَاقَانَ الْمُقْرِئُ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الشَّافِعِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادِ بْنِ مَاهَانَ الدَّبَّاغُ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ نَبْهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ یَقْطَانَ [یَقْظَانَ] عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ مَکْحُولٍ وَ عَنْ وَاثِلَهَ بْنِ الأشفع [الأَسْقَعِ] عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلَ جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَهَ الْیهودی مِنْ خَیْبَرَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی.... بِالْأَوْصِیَاءِ بَعْدَکَ لِأَتَمَسَّکَ بِهِمْ فَقَالَ یَا جُنْدَبُ أَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ هَکَذَا وَجَدْنَا فِی التَّوْرَاهِ قَالَ نَعَمْ الْأَئِمَّهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کُلُّهُمْ فِی زَمَنٍ وَاحِدٍ قَالَ لَا وَ لَکِنْ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ.... وَ مَا أَسَامِیهِمْ فَقَالَ تسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَ الْمَهْدِیُّ مِنْهُمْ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ الْحُسَیْنِ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ یُلَقَّبُ بِزَیْنِ الْعَابِدِینَ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ عَلِیٍّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ یُدْعَی بِالْبَاقِرِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ جَعْفَرٌ یُدْعَی بِالصَّادِقِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ جَعْفَرٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ مُوسَی یُدْعَی بِالْکَاظِمِ ثُمَّ إِذَا انْتَهَتْ مُدَّهُ مُوسَی قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالرِّضَا فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ عَلِیٍّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ یُدْعَی بِالزَّکِیِّ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ عَلِیٌّ ابْنُهُ یُدْعَی بِالنَّقِیِّ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ عَلِیٍّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ الْحَسَنُ ابْنُهُ یُدْعَی بِالْأَمِینِ ثُمَّ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الْحَسَنُ یَغِیبُ عَنْهُمْ قَالَ لَا وَ لَکِنِ ابْنُهُ الْحُجَّهُ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا اسْمُهُ قَالَ لَا یُسَمَّی حَتَّی یُظْهِرَهُ اللَّهُ» خزاز رازی ، علی بن محمد، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص60.
2- حدثنا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ یَحْیَی الصُّوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السّلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «اِنَّ هَذَا الْاَمْرَ یَمْلِکُهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً تِسْعَه مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی مَا لِقَوْمٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لَا اَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی». کفایة الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص166.

روایت سوم:

عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که می فرمود: «پیشوایان بعد از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل حسین می باشند و نهمین آنها مهدی شان است»(1).

روایت چهارم:

ابی سعید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که می فرمود: «امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل حسین و نهمین آنان قائم شان است، خوشا به حال کسی که آنان را دوست بدارد وای بر کسی که آنان را دشمن دارد».(2)

روایت پنجم:

امیرمؤمنان علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند، پروردگارم جل جلاله به من وحی کرد و فرمود: ای محمد! به راستی من یک نظری به زمین کردم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر قرار دادم. و از نام خودم برای تو نامی باز گرفتم من محمودم و تو محمدی. سپس دوباره نظری افکندم و علی را در آن انتخاب کردم و او را وصی و خلیفه تو و شوهر دخترت و پدر نژاد تو نمودم و برای او نیز نامی از نامهای خود برگرفتم، من على اعلایم و او على است و فاطمه و حسن و حسین را از نور

ص: 228


1- أَخْبَرَنَا أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلشَّیْبَانِیُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ زُهَیْرِ بْنِ اَلْفَضْلِ اَلْأُبُلِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْحُسَیْنِ عُمَرُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ رُسْتُمَ قَالَ حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ یَسَارٍ اَلرَّمَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی سُفْیَانُ بْنُ عُتْبَهَ عَنْ عَطَا بْنِ اَلسَّائِبِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ کفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص23.
2- اخبرنا اَبُو الْمُفَضَّلِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَیْسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ اَبِی الْحَجَّافِ عَنْ عَطِیَّهَ اَلْعَوْفِیِّ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: «اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تِسْعَهٌ وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ اَلْوَیْلُ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ» كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص30.

شما آفریدم. سپس ولایت آنها را به فرشتگان عرضه داشتم، هرکس پذیرفت نزد من از مقربین شد. ای محمد اگر بندهای مرا عبادت کند تا بریده شود و مانند مشک پوسیده گردد اما منکر ولایت آنان نزد من آید، من او را در بهشتم جا ندهم و زیر عرشم سایه نبخشم. ای محمد دوست داری آنها را ببینی؟ عرض کردم آری پروردگارا خدای عزوجل فرمود: سر بلند کن، سر بلند کردم و ناگاه انوار علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن أحسین و محمد بن على وجعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و محمد بن الحسن قائم را دیدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض کردم پروردگار اینها کیانند؟ فرمود امامان و این قائم است، آن که حلال مرا حلال کند و حرام مرا حرام کند و به وسیله او از دشمنانم انتقام گیرم و او مایه راحتی دوستان من است و او است که دل شیعیانت را از ظالمان و منکران و کافران شفا میدهد. و لات و عزی را تر و تازه بیرون می آورد و آنها را می سوزاند و مردم در آن روز به آنها فريفته شوند و در آزمایش قرار گیرند سخت تر از فتنه گوساله و سامری»(1)

ص: 229


1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بن إِبْرَاهِیمَ بن إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بن هَمَّامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن مَا بُنْدَاذَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بن أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بن عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بن مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ أَوْحَی إِلَیَّ رَبِّی جَلَّ جَلَالُه فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! إِنّی اطَّلَعْتُ عَلیَ الاْرْضِ اطِّلاعَهً فَاخْتَرْتُکَ مِنْها فَجَعَلْتُکَ نَبِیًّا، وَ شَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمی اسْمًا فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثّانِیَهَ فَاخْتَرْتُ مِنْها عَلِیًّا وَ جَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ وَ خَلِیفَتَکَ وَ زَوْجَ ابْنَتِکَ و أَبا ذُرِّیَّتِکَ، وَ شَقَقْتُ لَهُ اسْمًا مِنْ أَسْمائی، فَأَنَا الْعَلِیُّ الاْعْلَی وَ هُوَ عَلیٌّ، وَ خَلَقْتُ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنَ و الْحُسَیْنَ مِنْ نُورِکُما، ثُمَّ عَرَضْتُ وِلایَتَهُمْ عَلیَ الْمَلائِکَهِ، فمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدی مِنَ الْمُقَرَّبِینَ. یا مُحَمَّدُ! لَوْ أَنَّ عَبْدًا عَبَدنی حَتَّی یَنْقَطِعَ وَ یَصیرَ کَالشَّنِّ البالی، ثُمَّ أَتانی جاحِدًا لِوِلایَتِهِمْ فَمَا أَسْکَنْتُهُ جَنَّتی و لا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشی. یا مُحَمَّدُ! تُحِبُّ أَنْ تَراهُمْ؟ قُلْتُ: نَعَمْیا رَبِّ. فقالَ عَزَّ وَ جَلَّ ارْفَعْ رَأْسَکَ، فَرَفَعْتُ رَأْسی وَ إِذَا أَنَا بِأَنْوارِ عَلیٍّ وَ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ محمّدٍ والحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ م ح م د بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ فی وَسَطِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ. قُلْتُ: یا ربِّ! وَ مَنْ هؤُلاءِ؟ قالَ: هؤُلاءِ الاْئِمَّهُ، و هذَا الْقائِمُ الَّذِی یُحَلِّلُ حَلالِی وَ یُحَرِّمُ حَرامی وَبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائی وَ هُوَ رَاحَهٌ لاِءَوْلِیائی وَ هُوَ الَّذِی یَشْفِی قُلُوبَ شیعَتِکَ مِنَ الظّالِمینَ و الجاحِدینَ و الْکافِرینَ فَیُخْرِجُ اللّاتَ وَ الْعُزَّی طَرِیَّیْنِ فَیُحْرِقُهُما، فَلَفِتْنَهُ النّاسِ یَوْمَئذٍ بِهِما أَشَدُّ مِنْ فِتْنَهِ الْعِجْلِ وَ السّامِرِیِّ كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص252.

نفی زیادت از اثنی عشر

روایات متواتری مبنی بر حصر عدد ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که دلالت بر حصر عدد آن بزرگواران در دوازده می کند. به عنوان نمونه:

روایت اول:

عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ اَلْقَرَاطِیسِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : اَلْأَئِمَّهُ بَعْدَ نَبِیِّنَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِثْنَا عَشَرَ نُجَبَاءُ مُفَهَّمُونَ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ وَاحِداً أَوْ زَادَ فِیهِمْ وَاحِداً خَرَجَ مِنْ دِینِ اَللَّهِ وَ لَمْ یَکُنْ مِنْ وَلاَیَتِنَا عَلَی شَیْءٍ»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: ائمه بعد از پیغمبر ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم دوازده تن است که جملگی برگزیده و مرتبط با فهم الهی هستند. پس هرکس یکی از آن ها را کم کند یا یک تن بر آنها اضافه کند از دین خارج گشته و از ولایت ما بهرمند نمی گردد.

روایت دوم:

عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَوْلَانَا أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِق علیه السلام... أَمَّا غَیْبَةُ عِیسَى علیه السلام فَإِنَّ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى اتَّفَقَتْ عَلَى أَنَّهُ قُتِلَ فَکَذَّبَهُمُ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ بِقَوْلِهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ کَذَلِکَ غَیْبَةُ الْقَائِمِ فَإِنَّ الْأُمَّةَ سَتُنْکِرُهَا لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ یَهْذِی بِأَنَّهُ لَمْ یُولَدْ و قائل یقول إِنَّهُ مات و قَائِلٍ یَکفُرُ بِقولهِ إنَّ حادی عَشَرَنا کانَ عقیماً وَ قَائِلٍ یَقُولُ إِنَّهُ یَتَعَدَّى إِلَى ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَ صَاعِداً(2) وَ قَائِلٍ

ص: 230


1- الإختصاص، 233.
2- ادعای احمد بصری دقیقا مطابق با این گروه است که می گویند امامان شیعه 13 و بیشتر است. چنانچه در کتاب «الاربعون حديثا في المهديين ذرية القائم علیه السلام ص89» آورده اند که «إنه الامام الثالث عشر» !!!

یَعْصِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ إِنَّ رُوحَ الْقَائِمِ یَنْطِقُ فِی هَیْکَلِ غَیْرِه»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: ...اما در غیبت عیسی علیه السلام یهود و نصاری متفق شدند بر اینکه او کشته شده است پس خداوند آنها را تکذیب کرد بقولش «و نکشتند او را و به صلیب نکردند او را» و لكن غیبت قائم نیز این چنین است. زیرا عده ای به خاطر طولانی شدن غیبت قائم که گروهی انکار خواهند کرد. پس کسی هزیان گوید که او متولد نشده، گوینده ای دیگر این کلام کفرآمیز را گوید که یازدهمین ما ائمه عقیم است و گوینده ای دیگر با این کلام از دین خارج شود که تعداد ائمه به سیزده و یا بیشتر رسیده است و گوینده ای دیگر به نافرمانی خدا پرداخته و گوید روح قائم در جسد دیگری سخن می گوید.

روایت سوم:

وَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: أَخِی وَ اَلْأَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ، کُلُّهُمْ هَادُونَ مَهْدِیُّونَ أَوَّلُ اَلْأَوْصِیَاءِ بَعْدَ أَخِی اَلْحَسَنُ، ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ، ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ...»(2)

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برادرم و یازده امام تا روز قیامت اوصياء من هستند، همه آنان هدایت کننده و هدایت شده هستند. اولین وصی بعد از برادرم؛ حسن علیه السلام، سپس حسین علیه السلام، سپس نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام است....

روایت چهارم:

عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ، و عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيّينَ، و إنَّ أوصِيائي بَعدِي اثنا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِى بْنُ أَبِى

ص: 231


1- كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 34.
2- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 247.

طَالِبٍ علیه السلام وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من سید انبیاء و علی بن ابی طالب سید اوصیاء هستیم و همانا عدد اوصیاء بعد از من دوازده است. اولین آنان على بن ابی طالب علیه السلام و آخرين آنان قائم علیه السلام است.

روایت پنجم:

حَدَّثَنَا فَضَالَةُ بْنُ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: یَا عَلِیُّ أَنَا أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ أَنْتَ یَا عَلِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ اَلْحُجَّةُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلَّذِی تَنْتَهِی إِلَیْهِ اَلْخِلاَفَةُ وَ اَلْوِصَایَةُ وَ یَغِیبُ مُدَّةً طَوِیلَةً، ثُمَّ یَظْهَرُ وَ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی! من به مؤمنین سزاوارتر از خودشان هستم، سپس تو سزاوارتر از مومنین به خودشان هستی،... سپس حجت فرزند حسن سزاوارتر است، همان کسی که خلافت و وصایت با او به پایان می رسد و مدت طولانی غایب می شود و بعد از آن ظاهر شده و زمین را با عدل و داد پر میکند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است.

روایت ششم:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ

ص: 232


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص64
2- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 234.

عَنِ اَلْمُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ حُجَجَ اَللَّهِ عَلَی اَلْخَلْقِ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِی وَ آخِرُهُمْ وَلَدِی قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ أَخُوکَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قِیلَ فَمَنْ وَلَدُکَ قَالَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ اَلدُّنْیَا إِلاَّ یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ اَلْمَهْدِیُّ فَیَنْزِلَ رُوحُ اَللَّهِ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ فَیُصَلِّیَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ اَلْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ اَلْمَشْرِقَ وَ اَلْمَغْرِبَ»(1)

همانا خلفاء و اوصیای من و حجت های خدا بر مردم، بعد از من، دوازده نفر هستند. اول آنها، على و آخرشان فرزندم مهدی علیه السلام است. گفته شد ای رسول خدا! برادرت کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب علیه السلام . باز پرسیده شد: فرزندت کیست؟ فرمود: او مهدی است که زمین را از عدل پر میکند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است. قسم به خدایی که مرا به نبوت برگزید، اگر از دنیا باقی نماند مگر به اندازه یک روز، خداوند آن یک روز را بقدری طولانی می کند تا فرزندم مهدی خروج کند. سپس حضرت عیسی بن مریم علیه السلام پشت سر او نماز می خواند و شرق و غرب عالم را به نور خدا روشن کرده و حکومت خود را بر جهان می گستراند.

ص: 233


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص280. مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، المقدمة، ص 8. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة)، ص391. کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج2، ص507. إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 84. الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشر عليهم السلام ، ترجمه رسولی محلاتی، عربی، ص 235. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج51، ص71.

ابهام زدایی از چند حدیث

احمد بصری و اتباع او از جمله کسانی است که به حصر عدد امامان معصوم علیهم السلام در اثنی عشر اعتقادی نداشته و قائل به 24 وصی برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است.

چنانچه ناظم العقیلی گفته است:

«لا يوجد دليل شرعي يحصر الامامة في اثنی عشر اماما، بل الأدلة الشرعية متواترة على استمرار الامامة بعد الامام المهدی علیه السلام في ذريته المهديين الاثنی عشر»(1) هیچ دلیل شرعی پیدا نمی شود که امامت را در دوازده تن منحصر کند، بلکه ادله شرعی متواتر، دلالت بر استمرار امامت بعد از امام مهدی علیه السلام در نسل دوازده گانه مهدیین دارد.

آنچه در بین روایات، مستمسک این فرد شده است، تعداد محدودی از روایات است که آنهم هیچ تصریحی بر این ادعا ندارند. برخی از این روایات مورد بررسی قرار می گیرد:

بررسی روایت اصبغ بن نباته

وَ رَوَی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَهَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مَالِکٍ اَلْجُهَنِیِّ عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ: أَتَیْتُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَوَجَدْتُهُ مُتَفَکِّراً یَنْکُتُ فِی اَلْأَرْضِ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَا لِی أَرَاکَ مُتَفَکِّراً تَنْکُتُ فِی اَلْأَرْضِ أَ رَغْبَهً مِنْکَ فِیهَا فَقَالَ «لاَ وَ اَللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِیهَا وَ لاَ فِی اَلدُّنْیَا یَوْماً قَطُّ وَ لَکِنْ فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا

ص: 234


1- الأربعون حديثا في المهديين ذريه القائم علیه السلام، ص 7.

قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَکُونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ»(1)

این روایت با سه متن متفاوت نقل شده است. لذا به هرسه متن اشاره شده و مورد بررسی قرار میگیرد:

متن اول:

فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِی الْحَادِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ»(2) به مولودی فکر میکنم که از نسل من و یازدهمین فرزند است. او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، همانطور که پر از ظلم و جور شده است. برای او غیبت و سرگردانی است که گروه هایی در آن زمان گمراه شده و دیگران هدایت می شوند.

متن دوم:

«فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً و عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تکُونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ»(3)به مولودی فکر میکنم که از نسل یازدهمین

ص: 235


1- غیبت طوسی، ص336.
2- الامامة والتبصرة، باب الغيبة ص120 والكافي، الجزء الأول في باب الغيبة ص238 والجزء الأول في باب الغيبة ص 238 وكتاب كمال الدين، ص 289 باب ما اخبريه أمير المؤمنین علیه السلام من وقوع الغيبة، حديث اول و كتاب (الغيبة)، باب 4، حدیث 4، باب ما روي في أن الأئمة اثنا عشر اماما و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 4، ص 43 و 5 نسخه خطی از کتاب الغيبة شيخ طوسی رحمه الله علیه
3- شیخ مفید، نسخه چاپی الاختصاص، ص209 باب اثبات امامة الاثنی عشر و شیخ طوسی، نسخه چاپی الغيبة ، ص 65 و ص336 و همچنین در الهداية الكبرى . البته در قدیمی ترین نسخه خطی الاختصاص که در کتابخانه آیت الله حکیم در نجف اشرف نگهداری می شود، عبارت «ظهری» ثبت شده است. همچنین در پنج نسخه خطی از الغيبة طوسی رخمه الله علیه که تمامی آنها در مرکز تراث قم و کتابخانه آستان قدس نگهداری می شود، عبارت «ظهری» ثبت گردیده است.

فرزند من است. او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، همانطور که پر از ظلم و جور شده است. برای او غیبت و سرگردانی است که گروه هایی در آن زمان گمراه شده و دیگران هدایت می شوند.

متن سوم:

«وَ لَکِنِّی فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِی عَشَرَ هُوَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً تکونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا قومٌ وَ یَهْتَدِی بهَا آخَرُونَ»(1) به مولودی فکر میکنم که از نسل یازدهمین است. او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، همانطور که پر از ظلم و جور شده است. برای او غیبت و سرگردانی است که گروه هایی در آن زمان گمراه شده و دیگران هدایت می شوند.

در عبارت اول؛ (من ظهري، الحادي عشر من ولدی) و در عبارت دوم؛ (من ظهر الحادي عشر من ولدی) آمده و در عبارت سوم؛ (من ظهر الحادي عشر) بدون «ولدى» ذکر شده است.

جهت تبیین این اختلاف نسخ به موارد ذیل توجه گردد:

اولا: قرائت اول در تمام نسخه های خطی که این روایت را نقل کرده اند وجود دارد. مانند: غیبت طوسی (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 1206)، غیبت طوسی (کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 2090)، غیبت طوسی (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 3758)، غیبت طوسی (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 3764)، غیبت طوسی (کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 14382)، اختصاص شیخ مفید (کتابخانه آیت الله حکیم در نجف

ص: 236


1- دلائل الامامة ص530 باب معرفة ما ورد من الأخبار فی وجوب الغيبة و إعلام الوری بأعلام الهدى، النص، ص425.

اشرف)، کمال الدین و تمام النعمة (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 2936)، غیبت نعمانی (کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 1754)، اثبات الوصية (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 255)(1).

ثانيا: در قرائت دوم لفظ (ظهر الحادی عشر) دلالت بر این ندارد که موصوف فرزند امام باشد بلکه منعوت خود امام است. چنانچه شیخ مفید نیز در ذیل همین روایت در کتاب الاختصاص و شیخ طوسی در الغيبه به آن نکته اشاره کرده و افزوده اند: قوله «من ولدی» ليس بيانا للحادی عشر فان المهدی علیه السلام هو ابن التاسع من ولده عليه السلام بل «من» تبعیضیه أي ان الامام الحادي عشر هو من ولدى.

ثالثا؛ متن سوم بدون عبارت «ولدی» ذکر شده است، لذا هیچ اشاره ای به این ندارد که مراد از یازدهمین، یازدهمین از اوصیاء پیامبر صلی الله علیه السلام است یا یازدهمین از فرزندان علی علیه السلام.

بررسی روایت من ولدی اثنی عشر نقیبا

از این روایت در نگاه اول چنین استفاده می شود که تمامی دوازده امام علیه السلام از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند و چون امیرالمومنین علیه السلام جزو ائمه معصومین بوده و از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست، با این حساب عدد امامان سیزده خواهد بود. در متن روایت آمده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «مِنْ وُلْدِی أَحَدَ عَشَرَ نَقِیباً مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ؛ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ، یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(2) امام

ص: 237


1- رسول ابلیس، ص 62-74.
2- کافی، ج 1، ص 534.

باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: از فرزندانم دوازده نقيب و نجیب و محدث و تفهیم شده است که آخر آنان قائم برحق است که زمین را از عدل و داد پر میکند، کما اینکه با ظلم و جور پر شده است.

در پاسخ به این روایت بایستی به دو نکته مهم توجه کرد:

اولا: این روایت با همین سند در سایر منابع به شکل دیگری نقل شده است .

که به دو مورد اشاره میگردد:

الف. روایتی که به جای «اثنی عشر» از عبارت «احد عشر» استفاده شده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «مِنْ وُلْدِی أَحَدَ عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ، آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ ، یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(1)

ب. روایتی که به جای «من ولدی» از عبارت «من اهل بیتی» استفاده شده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «مِنْ اَهلِ بَیتِی اَثنَا عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ، وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ ، یَمْلَوهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(2)

ثانيا؛ نظر به اینکه یازده تن از ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هستند، بنابراین، از باب تغلیب، تمامی ائمه اثنی عشر را از اولاد و ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار آورده اند. چنانچه در روایتی از رسول گرامی اسلام صلیی الله علیه و آله و سلم به آن تصریح شده و على علیه السلام را از ذریه آن حضرت دانسته است.

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ أَعْرَابِیٌّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ..... فَأَخْبِرْنِی یَا رَسُولَ اَللَّهِ هَلْ یَکُونُ بَعْدَکَ نَبِیٌّ «قَالَ لاَ أَنَا خَاتَمُ اَلنَّبِیِّینَ و لَکِنْ یَکُونُ بَعْدِی

ص: 238


1- الأصول الستة عشر، ص139
2- تقريب المعارف، ص419.

أَئِمَّهٌ من ذریتی قوَّامُونَ بِالْقِسْطِ کعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدِی وَ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنْ صُلْبِ هَذَا وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی صَدْرِی وَ الْقَائِمُ تَاسِعُهُمْ یَقُومُ بِالدِّینِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ»(1) امام حسین علیه السلام می فرماید: مرد اعرابی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا مطلع کن آیا بعد از تو نبی دیگری خواهد آمد؟ «فرمود: نه! من خاتم پیامبران هستم. لكن بعد از من امامانی از ذریه من هستند که عدالت را برپا خواهند کرد. شمارش آنان به عدد نقبای بنی اسرائیل است. اولین آنها علی بن ابی طالب علیه السلام است که امام و جانشین پس از من است. سپس پیامبر دست خود را بر سینه من گذاشت و فرمود: نه نفر از امامان، از نسل این است و قائم علیه السلام نهمین نفر آنان است و در آخر الزمان دین را برپای خواهد کرد».

همچنین روایتی که پنجمین فرزند از هفتمین فرزند پیامبر را همان قائم علیه السلام معرفی کرده، از باب تغلیب می باشد که در غیر این صورت عدد امامان معصوم علیهم السلام سیزده نفر خواهد شد. این درحالی است که اولا در متن روایت؛ على علیه السلام را نیز در جمع فرزندان حضرت شمارش کرده اند. ثانيا؛ نام امام غائب و نام پدر ایشان در متن روایت مشخص شده است(2). ثالثا؛ مشابه همین روایت از بیان ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که پنجمین از فرزندان هفتمین را امام قائم و غائب دانسته اند(3). لذا بر اساس این روایت، نمی توان به امام غائبی

ص: 239


1- بحارالأنوار، ج36، ص342.
2- دوازده جانشین، ص 145
3- و عنه عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عیسی عن مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (عليهم السلام) قال: إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فی أَدْیَانِکُمْ لاَ یُزِیلَنَّکُمْ أَحَدٌ عَنْهَا فَتَهلکُوا لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ الزَمانِ من هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْ غَیْبَهٍ حَتَّی یَرْجِعَ عَنْهُ. الهدایة الكبرى، ص 361.

که سیزدهمین باشد معتقد شد. بنابراین، پنجمین فرزند از هفتمین فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امام دوازدهم علیه السلام خواهد بود(1).

بررسی حدیث لوح جابرابن عبدالله

در حديث جابر ابن عبدالله انصاری عدد اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به نقل از لوح حضرت زهرا علیهاالسلام دوازده نفر از اولاد حضرت زهرا علیهاالسلام نقل می کند، احمدالحسن با استفاده از این روایت، خودش را نفر دوازدهم از فرزندان آن حضرت علیهاالسلام دانسته و این روایت را دلیل حقانیت خود می شمارد. در پاسخ به این اشکال گفته می شود:

اولا این روایات به چهار صورت نقل شده است که احمد بصری جهت سوء استفاده از آن، تنها به یک نوع از آنها متمسک شده است تا از این طریق بتواند به اغراض خود دست یابد. این چهار روایت عبارتند از:

الف. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام را 11 نفر دانسته و تعداد نام های علی را در آن چهار على شمارش کرده است.

ص: 240


1- وَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْجَوْهَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْقَاضِی اَلْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ ابو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ حَبِیبٍ الجُندُ نَّیْسَابُورِیُّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ ابی زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَانِ بْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ: قَالَ عَلِیُّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: کُنْتُ عِنْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْنا جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِهِ مِنْهُمْ سَلْمَانُ و ابوذر وَ اَلْمِقْدَادُ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَانِ بْنُ عَوْفٍ فَقَالَ سَلْمَانُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً وَ سِبْطَیْنِ فَمَنْ وَصِیُّکَ.....أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَی عَلِیٍّ، ثم فَقَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: فَقُلْتُ: أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَیْکَ یَا عَلِیُّ وَ أَنْتَ تَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِکَ اَلْحَسَنِ، وَ اَلْحَسَنُ یَدْفَعُهَا إِلَی أَخِیهِ اَلْحُسَیْنِ، وَ اَلْحُسَیْنُ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ، وَ عَلِیٌّ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ؛ وَ مُحَمَّدٌ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ جَعْفَرٍ، وَ جَعْفَرٌ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ مُوسَی، وَ مُوسَی یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ، وَ عَلِیٌّ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ، وَ مُحَمَّدٌ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ، وَ عَلِیٌّ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ اَلْحَسَنِ، وَ اَلْحَسَنُ یَدْفَعُ إِلَی اِبْنِهِ اَلْقَائِمِ، ثُمَّ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ مَا شَاءَ اَللَّهُ، وَ یَکُونُ لَهُ غَیْبَتَانِ أَحَدُهُمَا [احداهما] أَطْوَلُ مِنَ اَلْأُخْرَی، ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَیْنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: رَافِعاً صَوْتَهُ: اَلْحَذَرَ إِذَا فَقَدَ اَلخَامسُ اَلْخَامِسَ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ مِنْ وُلْدِی. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 147.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ: «دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ قُدَّامَهَا لَوْحٌ یَکَادُ ضَوْؤُهُ یُغْشِی اَلْأَبْصَارَ، فِیهِ اِثْنَا عَشَرَ اِسْماً ثَلاَثَةٌ فِی ظَاهِرِهِ، وَ ثَلاَثَةٌ فِی بَاطِنِهِ، وَ ثَلاَثَةُ فِی آخِرِهِ، وَ ثَلاَثَةٌ اسماء فِی طَرَفِهِ، فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ اِثْنَا عَشَرَ فَقُلْتُ: أَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلاَءِ قالت هذه أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِیَاءِ أَوَّلُهُمُ اِبْنُ عَمِّی وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ قَالَ جَابِرٌ: فَرَأَیْتُ فِیهِا مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِی ثَلاَثَةِ مَوَاضِعَ، وَ عَلِیّاً وَ عَلِیّاً وَ عَلِیّاً وَ عَلِیّاً فِی أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ»(1) امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم در حالیکه لوح نورانی مقابلش بود. در آن لوح 12 اسم بود که سه اسم در رو و سه اسم در پشت و سه اسم در آخروسه اسم در حاشیه اش بود. شمارش کردم دیدم درحالیکه 12 اسم بودند. پس عرض کردم: اینها اسامی چه کسانی است؟ فرمود: اسامی اوصیاء است. اولین آنها پسر عمویم و یازده تن دیگر فرزندانم هستند که آخرین آنها قائم علیه السلام است. جابر گفت: پس در بین آنها سه محمد و چهار علی دیدم.

ب. روایتی که عدد اوصیاء را 12 نفر دانسته و تعداد نام های علی را در آن چهار على شمارش کرده است. در این روایت عبارت «من ولده» ذکر نشده است .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ : «دَخَلْتُ عَلی فَاطِمَهَ علیهاالسلام وَ بَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ ، فِیهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِیَاءِ فَعَدَدْتُ اثْنَیْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَهٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ أَرْبَعَهٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ».(2)

ص: 241


1- إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة) ، ص394 وعيون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 46 ووسائل الشيعة، ج 16، ص 245 و كمال الدين وتمام النعمة، ج 1، ص 311 و بحارالأنوار(ط - بیروت)، ج36، ص201
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 1، ص 47، خصال، ج 2، ص 478 و من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص180 و كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 269

امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیهاالسلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسماء اوصیاء در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و چهار تن علی بود. درود خدا بر آنان.

ج. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان را 12 دانسته اما در شمارش تعداد نام علی به چهار على اشاره کرده است. این بدین معناست که علی بن ابی طالب علیه السلام را داخل در این 12 اوصیاء دانسته است. زیرا در بین فرزندان امیرالمومنین 3 على وجود دارد. نه 4 على.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ: «دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ فِیهِ أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِیَاءِ من ولدها فَعَدَدْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ آخرهم اَلْقَائِمُ ثَلاَثَهٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ أَرْبَعَهٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ»(1) امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیه السلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسامی اوصیاء از فرزندانش در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و چهار تن علی بود. درود خدا بر آنان.

د. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام را 12 دانسته و تعداد نام علی را در بین آنان 3 على دانسته است.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ

ص: 242


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص 269 والإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 346 وإعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة) ، ص 386 و کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج 2، ص 448 ووسائل الشيعة ، ج16، ص 244.

وَ بَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ فِیهِ أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِیَاءِ من ولدها فَعَدَدْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ علیه السلام ثَلاَثَهٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ ثَلاَثَهٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ»(1). امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیهاالسلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسامی اوصیاء از فرزندانش در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و سه تن علی بود.

با توجه به وجود نسخه بدل در این روایت، احمد الحسن دچار ترجیح بلا مرجح شده و با در نظر نگرفتن سایر روایات، از روایت چهارم استفاده کرده است.

احمد الحسن با استفاده از روایت موسوم به وصیت، عدد اوصیاء را 24 تن می داند و حال آنکه بر اساس روایت مورد تمسک خود در لوح جابر، عدد اوصیاء را 13 تن دانسته و به کم و بیش اعتقادی ندارد. با این وجود دچار تعارض عددی شده و بایستی برای حل این مساله پاسخگو باشد.

پرسش های درس

1. یک روایت در خصوص حصر عدد اوصیاء بیان کنید.

2. یک روایت درباره نفی زیادت از عدد اثنی عشر بیان کنید.

3. توجيه احمد بصری درباره روایت اصبغ بن نباته چیست؟

4. توجیه احمد بصری برای روایت لوح جابر چیست؟

ص: 243


1- کافی، ج 1، ص 532.

ص: 244

درس دوازدهم مهدویت، قائمیت وشارعيت

اشاره

ص: 245

ص: 246

احمد بصری در زعم باطل خود، مهدویت و قائمیت را از امام مهدی علیه السلام سلب کرده و خود را مهدی اول و قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم دانسته و می گوید:

«القائم هو المهدي الأول و ليس الامام المهدی علیه السلام»(1) قائم همان مهدی اول است، نه امام مهدی علیه السلام

در پاسخ به این دو ادعای باطل، مسأله شخصيه بودن مهدویت و قائمیت برای امام مهدی علیه السلام مورد بررسی قرار می گیرد:

الف.مهدویت

اشاره

مهدی، اسم مفعول ثلاثی مجرد از ریشه هدی به معنای هدایت شده است. چنانچه ابن اثیر در نهاية آورده است: «مهدی یعنی آن کس که خدا، به راستی وی را به راه حق برده است»(2). همچنین در کتاب مجمع البحرین و مطلع النيرين به همین معنا اشاره کرده و گفته است: «مهدی کسی است که خدایش به سوی حق ره نموده است»(3). این اسم، در اصطلاح روایی، معنای

ص: 247


1- المتشابهات ، ج 4، ص 44، سئوال 144.
2- النهايه في غريب الحديث والأثر، ج 4، ص 244
3- مجمع البحرين ومطلع النيرين، ج 1، ص 475.

خاص خود را داشته و حاکی از وجود شخصیت های هدایت شده ای است که از آنان با عنوان «مهدی» یاد می شود.

با توجه به روایات معصومین علیهم السلام همه امامان در عصر خود، مهدی بوده و به عنوان حجت و فرستاده خداوند، مردم را هدایت میکردند. چنانچه امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به سلیم بن قیس هلالی فرمود:

«یَا سُلَیْمُ إِنَّ أَوْصِیَائِی أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی أَئِمَّهٌ هُدَاهٌ مَهْدِیُّونَ»(1). ای سلیم! همانا اوصياء من یازده نفر از فرزندانم هستند که تمامی آنان امامان هدایتگر و مهدی هستند.

اما آنچه در این مجال مورد بحث می باشد، اشاره اجمالی به مسأله شخصيه بودن مهدویت امام دوازدهم عليه السلام در عصر حاضر است که روایات متعددی بر آن تصریح کرده اند. لذا در عصر حاضر، لقب «مهدی» مختص امام دوازدهم عليه السلام بوده و تمامی روایاتی که پیرامون ظهور حضرت و با عناوین « اَلْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ.(2)، الْقَائِمِ الْمَهْدِیِّ(3)، مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ(4)، مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ مَهْدِیِّ اَلْأُمَّةِ(5)، مَهْدِیُّ أُمَّتِی(6)، المَهْدِیَ(7)، مَهْدِی(8)» صادر شده اند، تصریح به امام دوازدهم علیه السلام دارند که به برخی از این روایات اشاره میگردد:

ص: 248


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 824.
2- غيبة نعمانی، ص 264.
3- همان، ص 146.
4- همان، ص 81.
5- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 763.
6- همان، 910
7- كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص260
8- کافی، ج 1، ص 244.

روایت اول:

و عَنْهُ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ اَلْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا وَهَبَ لِي رَبِّي مَهْدِيَّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَرْسَلَ مَلَكَيْنِ فَحَمَلاهُ إِلَى سُرَادِقِ الْعَرْشِ حَتَّى وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ مَرْحَبا بِعَبْدِیَ اَلْمُخْتَارِ لِنُصْرَهِ دِینِی وَ إِظْهَارِ أَمْرِی وَ مَهْدِیِّ خَلْقِی...»(1). امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: هنگامی که خداوند مهدی این امت را بر من بخشید، دو فرشته از جانب آسمان فرستاد تا وی را عرش بردند. خداوند فرمود: مرحبا به بنده من. کسی که اختیاردار نصرت و یاری از دین من بوده و امر مرا آشکار می کند و هدایت کننده خلق من است.

روایت دوم:

و عَنْهُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قال: إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ... قُلْتُ: یَا سَیِّدِی مَنِ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ...قَالَ أَنَا اَلسَّابِعُ، وَ اِبْنِی عَلِیٌّ اَلرِّضَا اَلثَّامِنُ، وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ اَلتَّاسِعُ، وَ اِبْنُهُ عَلِیٌّ اَلْعَاشِرُ، وَ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ حَادِیَ عَشَرَ، وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ کُنْیَتُهُ اَلْمَهْدِیُّ اَلْخَامِسُ بَعْدَ اَلسَّابِعِ»(2) امام کاظم علیه السلام فرمود: زمانی که پنجمین از فرزندان هفتمین نباشد، خدا را خدا را که مراقب دین خود باشید. راوی پرسید؛ ای آقای من. پنجمین از هفتمین کیست؟ فرمود: من هفتمین هستم و فرزندم رضا هشتمین و فرزندش محمد نهمین و فرزندش علی دهمین و فرزندش حسن یازدهمین است و فرزندش محمد که جدش رسول خدا به این نام نامیده و

ص: 249


1- الهداية الكبرى ، ص 357.
2- همان، ص 361.

کنیه اش مهدی است. که می شود پنجمین از هفتمین.

روایت سوم:

بِسنده عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: «الأَئِمَّهُ بَعدِی اثنا عَشَرَ ؛ تِسعَهٌ مِن صُلبِ الحُسَینِ، وَالتّاسِعُ مَهدِیُّهُم»(1). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: امامان بعد از من دوازده هستند که نه امام از فرزندان حسین علیه السلام بوده و نهمین آنان مهدی آنها است.

روایت چهارم:

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَسَنِ بْنِ مَنْدَهَ بسنده عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم للحسين بن علي علیه السلام یَا حُسَیْنُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ تِسْعَهٌ مِنَ اَلْأَئِمَّهِ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ، فَإِذَا اُسْتُشْهِدَ أَبُوکَ فَالْحَسَنُ بَعْدَهُ، فَإِذَا سُمَّ اَلْحَسَنُ فَأَنْتَ، فَإِذَا اُسْتُشْهِدْتَ فَعَلِیٌّ اِبْنُکَ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَجَعْفَرٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی جَعْفَرٌ فَمُوسَی اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُوسَی فَعَلِیٌّ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَعَلِیٌّ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی اَلْحَسَنُ فَالْحُجَّهُ بَعْدَ اَلْحَسَنِ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(2) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسین علیه السلام فرمود: ای حسین! نه امام از فرزندان تو به وجود می آیند. یکی از آنان مهدی این امت است. پس زمانی که پدرت شهید شد، حسن علیه السلام بعد از ایشان و زمانی که حسن مسموم شد تو و زمانی که تو شهید شدی پسرت علی و زمانی که علی رفت پس محمد و زمانی که محمد رفت پس فرزندش جعفر و زمانی که جعفر رفت فرزندش موسی و زمانی که موسی رفت فرزندش علی و زمانی که

ص: 250


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص23.
2- همان، ص 61.

على رفت فرزندش محمد و زمانی که محمد رفت فرزندش علی زمانی که على رفت فرزندش حسن و زمانی که حسن رفت پس فرزندش حجت بعد از حسن است که زمین را از عدل و داد پر میکند همانطور که از ظلم و جور پر شده است.

ابهام زدایی از یک حدیث
بررسی روایت تولد مهدی از مدینه

در خصوص محل تولد امام دوازدهم علیه السلام دو نوع روایت صادر شده است، یک روایت، زادگاه آن حضرت را مدینه و روایات دیگر آن را سامرا دانسته اند، گذشته از آن؛ انصار احمدالحسن بر این باورند که در آن روایت مدینه را باید مدینه خواند که آنهم دلالت بر محل ولادت احمد الحسن از روستای مدینه دارد. در روایتی از منابع اهل سنت آمده است که:

«المهدی مولده بالمدينة من أهل بيت النبي صلی الله علیه و آله و سلم، و اسمه اسم نبي...»(1) محل تولد مهدی مدینه و از اهل بیت نبی صلی الله علیه و آله و سلم بوده و اسمش اسم نبی است.

در پاسخ به ادعای احمد بصری، ابتدا حديث مورد استناد وی مورد بررسی قرار می گیرد.

اولا این حدیث از طرق عامه نقل شده و مورد پذیرش نمی باشد.

لذا چنانچه روایتی از طرق عامه صادر شده است با روایت صحیحی که از طرق خاصه (شیعه) صادر شده متعارض باشد، ترجیح با روایت شیعه است.(2)

ص: 251


1- احاديث المهدي علیه السلام، من مسند احمد بن حنبل، ص 138.
2- براساس روایات و اجماع علمای شیعه ، محل ولادت امام مهدی علیه السلام در سامراء بوده است.

ثانيا از حدود هزار سال پیش، به مجموعه ای از چند روستا(1) در شمال بصره عراق «الجزائر» گفته می شد که از جمله آنها روستای «الهوير» و «المدينه» است . محل تولد و زندگی احمدالحسن روستای الهویر است که در چهار کیلومتری روستای المدينه قرار گرفته و حد فاصل بین روستای الهوير و روستای المدينه را دجلة البصرة قرار دارد. بنابراین دلیلی بر این سخن وجود ندارد که او را متولد مدینه دانست و روایت مذکور را به او تطبیق داد(2).

ب.قائمیت

اشاره

مسأله قائمیت، امری تعین یافته در شخص امام دوازدهم علیه السلام بوده و حتی کسانی را که پیش از قیام امام دوازدهم علیه السلام پرچم قائمیت برافراشته و با ادعای قائمیت از مردم بیعت میگیرند را محکوم و گمراه معرفی کرده اند. چنانچه در روایاتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

«کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ اَلْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ، یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(3). هر پرچمی که قبل از قیام قائم علیه السلام برافراشته شود، پس صاحب آن پرچم طاغوت بوده و غیر از خدا را پرستش میکند.

همچنین فرموده است:

«یَا مُفَضَّلُ کُلُّ بَیْعَهٍ قَبْلَ ظُهُورِ الْقَائِمِ علیه السلام فَبَیْعَهُ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ خَدِیعَهٍ ، لَعَنَ اللهُ

ص: 252


1- روستاهای: الهوير، المدينة ، السوق ، الجزره ، البوشاوي ، الكصوان، الحسين ، الخليفة ، الفرج، السواد، السعيد، اليعقوب، البدران، المويل، الميرعثمان، النصیری ، الشروق ، العلوان، العبارة، الحيادر، نهرصالح، المعبر، العلی الشاهين ، الحاج حمدى، البوحلوة ، البوغزلان ، الجيبوت، السودان، الجلال ، الجنانية ، الوحيد، الجديع، الحدادية ، العباس ، السليم، باهله ، بنی منصور
2- توضیح بیشتر بر اساس نقشه منطقه در سایت http://borouj.ir
3- کافی، ج 8، ص 295.

الْمُبَایِعَ لَهَا وَ الْمُبَایَعَ لَه»(1). ای مفضل! هر بیعتی قبل از ظهور قائم علیه السلام بیعت با کفر و نفاق و نیرنگ است. خدا بیعت کننده و بیعت گیرنده را لعنت کند.

این دو روایت، اشاره صریح به شخصی بودن قائمیت داشته و قبل از ظهور و قیام قائم آل محمد علیه السلام هیچ فردی نمی تواند ادعای قائمیت کرده و خود را قائم بنامد. لذا کسانی که بخواهند به نام، یا به عنوان یا به نیابت از قائم آل محمد علیه السلام از دیگران بیعت گرفته و پرچم حکومت امام را برافرازند، يقينا در انحراف بوده و بیعت با آنان حرام خواهد بود. بنابراین افرادی همچون احمد بصری که خود را ممهد ظهور معرفی کرده و ادعای سفارت از جانب ایشان را دارد، حق بیعت گرفتن نداشته و تشکیل «سرايا القائم» و برافراشتن پرچم «البيعه الله» جایز نمی باشد.

اگر برای برخی سئوال ایجاد شود که با این مبنا، آیا تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز شامل همین حکم خواهد شد یا نه؟ در پاسخ گفته می شود: آنچه در این خصوص جائز نمی باشد، ادعای قیام به نام قائم آل محمد علیه السلام و اخذ بیعت از مردم برای ایشان است تا با این بهانه شعار حکومت امام سر داده شود، اما جهت تبیین بحث درباره جمهوری اسلامی باید به نکاتی توجه داشت که عبارتند از:

اولا؛ حاکم و قائم دو مقوله جدا از هم است، بدین معنا که لزوما قائم بایستی از جانب خدا باشد اما درباره حاکم چنین الزامی وجود ندارد.

ثانية؛ حق انتخاب حاکم در زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام بر عهده مردم بوده و جمهوری اسلامی ایران نیز بر پایه حرکت مردمی بر علیه ظلم و جور شاهنشاهی برپا شده است.

ص: 253


1- مختصر البصائر، ص 442

ثالثا؛ هیچگاه جمهوری اسلامی، به نام قائم علیه السلام از کسی بیعت نگرفته و پرچم خود را پرچم امام معرفی نکرده است. لذا جمهوری اسلامی، حکومت فقیه عادل و جامع الشرایطی است که با استمداد از احکام اولیه و ثانویه، سعی بر اجرای احکام الهی در زمین داشته و در عین حال، خلافت را حق امام معصوم علیه السلام می داند.

رابعا؛ روایات متعددی مبنی بر ضرورت وجود حاکم برای مردم صادر شده است که حتی در صورت نبود حاكم عادل، وجود حاكم جائر را نیز دارای برکات دانسته اند. چرا که زندگی مردم بدون وجود محکمه ها و دستگاه های امنیتی و نظارتی و ... ممکن نخواهد بود. چنانچه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

«لاَ أَرَی هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ إِلاَّ ظَاهِرِینَ عَلَیْکُمْ بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ حَقِّکُمْ، وَ اِجْتِمَاعِهِمْ عَلَی بَاطِلِهِمْ، فَإِذَا کَانَ عَلَیْکُمْ إِمَامٌ یَعْدِلُ فِی اَلرَّعِیَّهِ، وَ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّهِ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا؛ فَإِنَّ اَلنَّاسَ لاَ یُصْلِحُهُمْ إِلاَّ إِمَامٌ بَرُّ أَوْ فَاجِرٌ. فَإِنْ کَانَ بَرّاً فَلِلرَّاعِی وَ اَلرَّعِیَّهِ، وَ إِنْ کَانَ فَاجِراً عَبَدَ اَلْمُؤْمِنُ رَبَّهُ فِیهَا، وَ عَمِلَ فِیهَا اَلْفَاجِرُ إِلَی أَجَلِهِ»(1).

چنین می یابم که به خاطر ناهماهنگی و سستی شما در حق، بر شما غلبه خواهند کرد. این پیروزی به خاطر همبستگی و همدلی آنها بر باطل است. پس چون در میان شما امامی است که به عدالت با مردم برخورد می کند و در تقسیم منابع تساوی را رعایت می کند، به حرفش گوش دهید و از او اطاعت نمایید؛ زیرا امور مردم اصلاح نمی شود، مگر به واسطه یک امام و رهبر، چه عادل باشد و یا فاجر. پس اگر نیکوکار بود، هم به نفع رهبر است و هم به نفع مردم و اگر بد کردار بود، مؤمن در (سایه امنیت به وجود آمده)، بندگی خدا را میکند و فاجر نیز تا هنگامی که حکومتش زائل شود، به کار خود ادامه خواهد داد. با این وجود، هر

ص: 254


1- بحارالانوار، ج 34، ص 19، باب 31.

عقل سلیم و متشرعی، بین حاکم فقیه و عادل و حاکم جاهل و جائر، حکومت فقیه را انتخاب کرده و از حکومت ظلم و جور دوری میکند.

گذشته از همه این موارد، روایات صادره از معصومین علیهم السلام قائم آل محمد علیه السلام را مشخص کرده و بدین وسیله قائمیت را از تمامی مدعیان دروغین سلب کرده اند. چنانچه در روایتی از ابو حمزه ثمالی آمده است:

عَنْ أَبِی حَمْزَهَ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ الثُّمَالِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیه السلام...یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَلَسْتُمْ کُلُّکُمْ قَائِمِینَ بِالْحَقِّ قَالَ بَلَی قُلْتُ فَلِمَ سُمِّیَ اَلْقَائِمُ قَائِماً قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ضَجَّتِ علیه اَلْمَلاَئِکَهُ إِلَی اَللَّهِ تعالی بِالْبُکَاءِ وَ اَلنَّحِیبِ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا أَ تَغْفُلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَکَ وَ اِبْنَ صَفْوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِنْ خَلْقِکَ فَأَوْحَی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ قَرُّوا مَلاَئِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ اَلْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ لِلْمَلاَئِکَهِ فَسُرَّتِ اَلْمَلاَئِکَهُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یُصَلِّی فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ اَلْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ»(1)از حضرت امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟ فرمود: بلی. عرض کردم: پس چرا فقط قائم علیه السلام قائم نامیده شده است؟ حضرت فرمود: هنگامی که جدم حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند: پروردگارا! آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود را می گذاری؟ خداوند متعال به آنها وحی فرستاد: آرام گیرید! به عزت و جلالم سوگند از آنها انتقام خواهد کشید، هرچند بعد از گذشت زمانی باشد! آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان امامت

ص: 255


1- علل الشرایع، ص160، باب 129، ح 1؛ بحارالانوار، ج51، ص 28، ح 29

بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند. یکی از آنها در حال قیام نماز می خواند. حق تعالی فرمود: به وسیله این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت.

همچنین در روایتی از امام جواد علیه السلام که امامان پس از خود را برای صقر بن أبي دلف شمارش میکرد آمده است:

اَلْإِمَامُ بَعْدِی اِبْنِی عَلِیٌّ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِیهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِیهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَهُ أَبِیهِ ثُمَّ سَکَتَ فَقُلْتُ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْإِمَامُ بَعْدَ اَلْحَسَنِ فَبَکَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ اَلْحَسَنِ اِبْنُهُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ اَلْمُنْتَظَرُ»(1) امام بعد از من پسرم علی است که امرش امر من و سخنش سخن من و طاعتش طاعت من است و امام بعد از او فرزندش حسن است که امرش امر او و سخنش سخن او و طاعتش طاعت اوست. سپس ساکت شد. پرسیدم ای فرزند رسول خدا پس امام بعد از حسن کیست؟ پس امام گریه شدیدی کرده و فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حق بوده و مورد انتظار قرار میگیرد.

ضمن اینکه بر اساس روایات معصومین علیهم السلام، لزوما قائم علیه السلام فرزند بلافصل امام است و این سخن نقض کننده ادعای قائمیت احمد بصری می باشد. زیرا احمد بصری مدعی فرزندی با واسطه حضرت بوده و تاکنون پدران خود (اسماعیل، صالح، حسین، سلمان) را امام ندانسته است. به عنوان نمونه؛

عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: تَکُونُ اَلْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ... قَالَ: قُلْتُ: اَلْقَائِمُ إِمَامٌ قَالَ: نَعَمْ، إِمَامٌ اِبْنُ إِمَامٍ...»(2) حسین

ص: 256


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 283
2- الإمامة والتبصرة من الحيرة، النص، ص 101

ابن ابی علاء از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا ممکن است زمین بدون امام باشد؟ فرمود: نه! تا اینکه پرسید: آیا قائم هم امام است؟ فرمود: بله. او امام و فرزند امام است. همچنین در جایی دیگر به حرث بن مغيرة می فرماید: «الْقَائِمُ إِمَامٌ ابْنُ»(1). قائم امام و فرزند امام است.

ابهام زدائی از چند حدیث
بررسی روایت لا الذي تمدون اليه اعناقكم

احمد بصری خود را مصداق این روایت دانسته و سعی بر آن دارد تا روایت مذکور را مصادره به مطلوب کند. لذا می گوید قائم آن کسی نیست که مردم در انتظارش هستند، و او کسی جز من نیست. در این روایت آمده است:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَخْبِرْنِی عَنِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا هُوَ أَنَا وَ لاَ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ وَ لاَ یُعْرَفُ وِلاَدَتُهُ قُلْتُ بِمَا یَسِیرُ قَالَ بِمَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هَدَرَ مَا قَبْلَهُ وَ اِسْتَقْبَلَ»(2). عبدالله بن عطاء می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: مرا از حضرت قائم علیه السلام آگاه گردان. آن حضرت فرمود: سوگند به خدا او نه من هستم و نه آن کسی که گردنهای خود را به سوی او می کشید و منظور نظر شماست، او کسی است که ولادتش معلوم نمی شود، عرض کردم: چه رفتاری خواهد داشت؟ فرمود: همان رفتاری را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشت، آنچه از دین که به سبب پیرایه ها به مرور نسخ شده براندازد و بدعتها را برطرف و دین جدش را دوباره از سر می گیرد.

در پاسخ گفته می شود:

ص: 257


1- اثبات الوصية، ص 267.
2- غیبت نعمانی، ص 169.

اولا؛ هرچند که قیام زید بن علی علیه السلام در زمان امام صادق علیه السلام اتفاق افتاد، اما زمزمه قائم بودن و مهدی بودن زید از زمان امام باقر علیه السلام مطرح بوده و همواره آن حضرت مردم را از این باور اشتباه برحذر می داشت. لذا آن قائمی که مردم آن زمان به سوی او توجه داشتند کسی نبود جز زید بن علي علیه السلام لذا امام باقر علیه السلام در این روایت قائمیت شخصی را از خودش و فردی که مردم وی را قائم می پنداشتند؛ یعنی زید بن علی علیه السلام نفی کرده و مردم را به قائمیت کسی بشارت میدهد که در ولادتش اختلاف دارند. و آن کسی نیست جز امام حجت بن الحسن العسکری علیه السلام که ولادت ایشان در بین شیعه و سنی اختلافی است. شیعه باور به ولادت ایشان از نسل امام یازدهم علیه السلام دارد و اهل تسنن باور به ولادت ایشان در هنگامه ظهور دارد. لذا امام رضا علیه السلام در توصیف امام دوازدهم علیه السلام و قیام ایشان فرمود:

«یَبْعَثَ اَللَّهُ لِهَذَا اَلْأَمْرِ غُلاَماً مِنَّا خَفِیَّ اَلْمَوْلِادِه وَ اَلْمَنْشَإِ غَیْرَ خَفِیٍّ فِی نَْسِبهِ»(1).

خداوند برای این امر جوانی از ما را مبعوث میکند که ولادت و خواستگاه او مخفی است. البته نسب او مخفی نیست.

بنابراین، نمی توان احمد الحسن را به عنوان قائمی پذیرفت که «لاَ یُعْرَفُ وِلاَدَتُهُ»، زیرا بر اساس روایت امام رضا عليه السلام قائم و صاحب الامر علیه السلام علاوه بر مخفی و اختلافی بودن ولادتش، دارای نسب مشخص و غیر مخفی است، و حال آنکه احمدالحسن برخلاف بیان روایت، ولادتش روشن بوده(2) و نسبش مخفی است.

ص: 258


1- کافی، ج 2، ص 164
2- وی فرزند اسماعیل و بثينه نجم در روستای الهوير بصره عراق است که بیش از 20 سال در آن روستا در میان اهل قبیله زندگی کرده است.

ثانية؛ در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام به شرایط آمدن قائم علیه السلام اشاره شده است که هیچکدام از شرایط مذکور با شرایط زمانی و تحولات کنونی مردم مطابقت ندارد.

مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ اَلصَّیْقَلُ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَهٌ فَبَیْنَا نَحْنُ نَتَحَدَّثُ وَ هُوَ عَلَی بَعْضِ أَصْحَابِهِ مُقْبِلٌ إِذِ اِلْتَفَتَ إِلَیْنَا وَ قَالَ فِی أَیِّ شَیْءٍ أَنْتُمْ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُمَحَّصُوا هَیْهَاتَ وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُمَیَّزُوا وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُغَرْبَلُوا وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ إِلاَّ بَعْدَ إِیَاسٍ وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی یَشْقَی مَنْ شَقِیَ وَ یَسْعَدَ مَنْ سَعِدَ»(1) محمد بن منصور صیقل از پدر خود روایت کرده که گوید: بر امام باقر علیه السلام وارد شدم و جماعتی نزد او بودند پس در آن میان که ما با یک دیگر سخن می گفتیم و آن حضرت روی به یکی از یاران خود داشت، ناگاه رو به ما کرده فرمود: شما در مورد چه چیز سخن میگوئید؟ هیهات! هیهات! آنچه گردنهای خود را به سویش میکشید (منتظر آن هستید) واقع نخواهد شد تا اینکه پاکسازی شوید، [هیهات] و آنچه گردنهای خویش را به سوی آن می کشید واقع نمی گردد تا اینکه باز شناخته و از یک دیگر جدا شوید و آنچه گردن های خود را به سویش میکشید واقع نخواهد شد تا این که غربال شوید، و آنچه گردنهای خویش را به جانب آن میکشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدی، و آنچه به جانبش گردنهای خود را می کشید واقع نخواهد شد تا کسی که اهل نگون بختی است به سیه روزی، و آنکه اهل سعادت است به نیکبختی رسد.

ص: 259


1- غیبت نعمانی، ص209.
بررسی روایت اول قائم يقوم منا اهل البيت علیهم السلام

در روایتی به عبارت اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و احمد بصری با تقطیع بخش اول آن سعی دارد تا خود را مصداق اولین قائم معرفی کند. در متن روایت آمده است:

عن كتاب حسین بن سعيد و النوادر أَبُو اَلْحَسَنِ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ یَا اِبْنَ أَبِی یَعْفُورٍ هَلْ قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ هَذِهِ اَلْقِرَاءَهَ قَالَ عَنْهَا سَأَلْتُکَ لَیْسَ عَنْ غَیْرِهَا قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّ مُوسَی علیه السلام حَدَّثَ قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ لَمْ یَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَیْهِ بِمِصْرَ فَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ وَ لِأَنَّ عِیسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَدَّثَ قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ فَلَمْ یَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَیْهِ بِتَکْرِیتَ فَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَآمَنَتْ طائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَهٌ فَأَیَّدْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ وَ إِنَّهُ أَوَّلُ قَائِمٍ یَقُومُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ یُحَدِّثُکُمْ بِحَدِیثٍ لاَ تَحْتَمِلُونَهُ فَتَخْرُجُونَ عَلَیْهِ بِرُمَیْلَهِ اَلدَّسْکَرَهِ فَتُقَاتِلُونَهُ فَیُقَاتِلُکُمْ فَیَقْتُلُکُمْ وَ هِیَ آخِرُ خَارِجَهٍ یکُونُ ثُمَّ یَجْمَعُ اَللَّهُ یَا اِبْنَ أَبِی یَعْفُورٍ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ ثُمَّ یُجَاءُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(1) ابوالحسن بن عبدالله به نقل از ابن ابی یعفور می گوید: به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم در حالی که چند نفر از اصحاب در نزد ایشان بود. پس فرمود: ای پسرابی یعفور! آیا قرآن خوانده ای؟ گفت گفتم بله این قرائت را خوانده ام. گفت من هم از همین قرائت سوال میپرسم نه از قرائت دیگر. گفت گفتم بله فدایت شوم. چرا قرآن فرمود برای اینکه موسی حدیثی به قومش گفت که تحملش

ص: 260


1- بحارالأنوار، ج 7، ص284.

نکردند و بر او در شهر خروج کردند. پس کشتند و کشته شدند و آنان را کشت. و برای اینکه عیسی حدیثی برای قومش گفت که تحملش نکرده و بر او در تکریت خروج کردند. پس کشتند و کشته شدند و آنان را کشت. و این سخن خداوند است که فرمود: پس طایفه ای از بنی اسراییل ایمان آوردند و طایفه ای کافر شدند. پس مومنان را بردشمنانشان یاری دادیم و آنان پس از پیروزی آشکار شدند. و همانا او اولین قائم است که از میان ما اهل بیت قیام می کند. برای شما حدیثی میخواند که تحملش نمی کنید. پس براو در منطقه دسكره (منطقه ای در عراق) خروج می کنید. پس با او جنگ میکنید و او با شما جنگ میکند و شما را میکشد و این آخرین خروجی است که اتفاق می افتد و سپس ای فرزند یعفور خداوند جمع می کند اولین و آخرین را و سپس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می آید (اشاره به رجعت).

پاسخ این روایت این است که:

اولا امام صادق علیه السلام در مقام بیان سنت بیان حدیث و خروج مردم در عصر حضرت موسی و عیسی علیهماالسلام بوده و در پی ذکر این دو سنت؛ به قائمی اشاره می کند که پیش از او هیچ قائمی از اهل بیت علیهم السلام برسنت قیام موسی و عیسی علیهماالسلام نبوده و او اولین نفر از میان دوازده قائم برحق است که بر اساس سنت موسی و عیسی علیه السلام حديث (سخن تازه) می گوید و بر علیه اش خروج می کنند.

بنابراین منظور از قائم مذکور در این روایت، امام دوازدهم علیه السلام است که پیش از ایشان در بین امامان معصوم علیهم السلام که همگی قائم بر حق بوده اند، کسی بر اساس سنت موسی و عیسی علیه السلام مبتلا به چنین مساله ای نشده اند. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

ص: 261

«... فَإِذَا هُوَ قَامَ نَشَرَها، فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ فِي المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ إِلّا لَعَنَها»(1). پس زمانی که آن حضرت قیام کرده و پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را باز نمود، احدی در مشرق و مغرب باقی نمی ماند، مگر آنکه ایشان را لعن و دشمنی کند...

ثانيا بر اساس شهادت تاریخ، حضرت موسی و عیسی علیه السلام هیچگاه جنگ و نبرد با دشمنان خود نداشته و این نقل برخلاف سیره آنان می باشد.

ثالثا در بخش پایانی روایت، به عدم تکرار خروج و قیام اشاره کرده و بلافاصله به رجعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تصریح می فرماید. با این حساب، قائم دوم و سوم و... از اهل بیت علیهم السلام معنایی نخواهد داشت زیرا روایت مذکور، خروج اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام را همان آخرین خروج اهل بیت علیهم السلام دانسته اند.

بنابراین در عبارت اولین قائم، عدد مفهوم نداشته و او همان امام دوازدهم علیهم السلام می باشد که از او به عنوان آخرین خروج کننده از اهل بیت علیهم السلام یاد شده است.

بررسی روایت يقبض أموال القائم علیه السلام

اتباع احمدالحسن با تقطيع روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سعی بر آن دارند تا احمدالحسن را به عنوان یمانی، همان وزیر و تحویل گیرنده اموال حضرت معرفی کنند و حال آنکه با مراجعه به متن روایت مشخص می گردد که کسی که این وظایف را بر عهده دارد، حضرت عیسی بن مریم علیه السلام خواهد بود نه دیگری .

در روایت آمده است:

«الفاضل عمر بن إبراهيم الأوسي في كتابه عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: ينزل عیسی بن مریم علیه السلام عند انفجار الصبح ما بين مهرودین و هما ثوبان أصفران

ص: 262


1- غیبت نعمانی، ص308.

من الزعفران، ابيض الجسم، أصهب الرأس، أفرق الشعر، كأن رأسه يقطر دهنا، بيده حربة يكسر الصليب، و يقتل الخنزير، و یهلک الدجال و يقبض أموال القائم علیه السلام و يمشي خلفه اهل الكهف وهو الوزير الأيمن للقائم علیه السلام و حاجبه، و نائبه، و يبسط في المغرب و المشرق الأمن من كرامة الحجة بن الحسن صلوات الله عليهما...»(1). عیسی بن مریم علیه السلام در وقتی که صبح طلوع کند، بین «مهرودین» به زمین می آید. و مهرودین، دو پارچه و لباس زرد از زعفران است. سفید و دارای موی سر سرخ و سفید و کم پشت است، مثل اینکه از سرش روغن می چکد. و در دست او حربه ای است که با او صلیب را می شکند و خوک را می کشد و دجال را نابود و اموال امام علیه السلام را قبض میکند و اهل کهف پشت سر او راه می روند و او وزیردست راست قائم آل محمد علیه السلام و حاجب و نایب او می باشد و به کرامت حجة بن الحسن علیه السلام در شرق و غرب، امنیت را گسترش می دهد.

این در حالی است که اتباع احمد بصری روایت را تقطیع کرده و آن را از عبارت «يقبض أموال القائم» آغاز نموده و مردم را به وزیری بشارت میدهند که پیش از قائم خواهد آمد و از این رهگذر اذهان را به سوی احمد بصری سوق می دهند.

بررسی روایت قال العذاب خروج القائم علیه السلام

بر اساس آیه 15 سوره اسراء خداوند هیچ طائفه ای را دچار عذاب نمیکند مگر آنکه رسولی از پیش فرستاده باشد(2)، از سویی هم در روایت امام صادق علیه السلام

ص: 263


1- حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج6، ص306.
2- «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا». و ما هیچ قومی را عذاب نمیکنیم مگر اینکه رسولی را فرستاده باشیم.

مراد از عذاب قیام قائم علیه السلام است.(1) با این حساب رسولی که قبل از قیام قائم برای اتمام حجت می آید چه کسی است؟ برخی از اتباع احمد الحسن، او را همان رسول قبل از قائم علیه السلام می دانند. لذا در پاسخ گفته می شود:

اولا اگر احمد بصری همان رسولی است که قبل از نزول عذاب (قیام قائم) آمده است، پس چگونه در کتاب ها و خطبه هایش خود را همان قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم دانسته(2) و مردم را به یاری خود فرا می خواند؟! و البته چنانچه ادعای قائمیت دارد، بر اساس استدلال پرسشگر، باید رسولی پیش از احمد بصری بیایید و مردم را به عذاب (قیام قائم) هشدار دهد!

ثانيا روایت امام صادق علیه السلام به خروج و قیام قائم علیه السلام اشاره دارد نه به ظهور قائم. و بر اساس روایات، بین ظهور و قیام حضرت علیه السلام 3 ماه و 17 روز فاصله است.(3) لذا آن حضرت در این مدت مردم را به واسطه ارسال سفیر به مناطق مختلف به خود دعوت خواهد کرد تا یاری اش کنند. به عنوان نمونه می توان به ماجرای سفارت و شهادت نفس الزكيه اشاره کرد:

امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت قائم علیه السلام به یاران خود می فرماید: ای قوم! اهل مکه مرا نمی خواهند ولی من برای اینکه با ایشان اتمام حجت کنم، کسی را به سوی آنها می فرستم تا آنچه شایسته است که شخصی مانند من

ص: 264


1- قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ ، اَلْعَذَابُ خُرُوجُ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَلْأُمَّهُ اَلْمَعْدُودَهُ أَهْلِ بَدْرٍ، أَصْحَابُهُ» غیبت نعمانی، 241.
2- المتشابهات، ج 1، ص 44.
3- امام رضا علیه السلام فرمود: «إِنَّ اَلْقَائِمَ یُنَادَی بِاسْمِهِ لَیْلَهَ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ یَقُومُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ؛ همانا در شب بیست و سوم رمضان به نام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ندای آسمانی داده می شود (اعلام ظهور) و در روز عاشورا قیام می کند» راوندی ، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1165؛ نجفی، منتخب الاثر، ص 572؛ الغيبة ، ص452؛ شیخ حر، فصول المهمه ، ص 298؛ بحارالانوار، ج52، ص290؛ مفید، ارشاد، ص 341؛ کشف الغمة، ج 3، ص 324.

با آنان اتمام حجت کند که به ایشان بگوید. آنگاه مردی از یاران خود را می طلبد و به او می فرماید: برو نزد اهل مکه و به آنها بگو: ای اهل مکه من فرستاده فلانی هستم و او به شما می گوید: ما اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافت هستیم و از ذریه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و سلاله پیغمبرانیم. ما مظلوم واقع شدیم و مردم به ما ستم نمودند و ما را آواره ساختند و از هنگام رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا امروز حق ما غصب شده است. اکنون ما از شما چشم یاری داریم و از شما یاری می طلبیم، پس ما را یاری کنید. وقتی که آن جوانمرد به این سخن تکلم نمود، براو هجوم می آورند و او را ما بین رکن و مقام به شکلی خاص سر می برند و اوست نفس زکیه»(1).

بنابراین، کسانی که مخالف و معاند بوده و دعوت سفرای آن حضرت را نپذیرند، بر اساس آیه قرآن با آنان جنگ خواهد شد. قرآن کریم می فرماید:

«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(2)و با کافران بجنگید تا فتنه ای برجای نماند و دین یکسره از آن خدا است. پس اگر از جنگ باز ایستادند و تن به سازش دادند، خدا حکم خود را درباره آنان اعلام خواهد کرد، چرا که او به آنچه می کنند بینا است.

براین اساس، امام مهدی علیه السلام پیش از ظهور فرستاده ای برای امام حجت نخواهد داشت، چرا که تمامی جنگ های ایشان 3 ماه و 17 روز پس از ظهور بوده و در این فاصله زمانی، اتمام حجت ها صورت خواهد پذیرفت.

ص: 265


1- بحار الانوار، ج 52، ص 307، ح 81
2- انفال ، 39.

ج.شارعيت

*ج.شارعيت(1)

احمد بصری با تکیه بر پیش فرض قائمیت و با استناد به روایت؛ «یَقُومُ اَلْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَی اَلْعَرَبِ شَدِیدٌ لَیْسَ شَأْنُهُ إِلاَّ السَّیْفِ لاَ یَسْتَتِیبُ أَحَداً وَ لاَ یَأْخُذُهُ فِی اَللَّهِ لَوْمَهُ لاَئِمٍ»(2) قائم را در مقام شارعيت دانسته است(3) در پاسخ به این ادعا گفته می شود:

اولا کتاب جدید معرف قائم بودن نیست، بلکه ابتدا باید قائم بودن خود را اثبات کند و پس از آن بتواند کتاب جدید را توجیهی برای نسخ یا تشریع بیاورد.

ثانیا روایاتی که درباره امر جديد صادر شده، به معنای تبدیل فرائض و تغییر احکام نیست، بلکه به معنای احیای آن دسته از سنت های اسلامی است که به فراموشی سپرده شده یا به آنها عمل نمی شود. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

«إِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ دَعَا اَلنَّاسَ إِلَی اَلْإِسْلاَمِ جَدِیداً وَ هَدَاهُمْ إِلَی أَمْرٍ قَدْ دُثِرَ فَضَلَّ عَنْهُ اَلْجُمْهُورُ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ اَلْقَائِمُ مَهْدِیّاً لِأَنَّهُ یُهْدَی إِلَی أَمْرٍ ضْلُوا عَنْهُ»(4) آن گاه که قائم علیه السلام قیام کنند، مردم را از نو به اسلام فرا می خواند و به امری که کهنه شده و از آن گمراه شده اند، هدایت میکند و اینکه آن حضرت را مهدی نامیده اند، به این جهت است که مردم را به دینی که از آن گمراه شده اند، هدایت میکند.

ص: 266


1- شارع یا قانونگذاراسلامی، کسی است که اصل دین را برای هدایت انسان ها تشریع کرده است. در قرآن کریم آمده است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ» یعنی تشریع و قانونگذاری فقط شایسته خداوند است، البته خداوند بنا به مصالحی، وظیفه تشریع را به پیامبران نیز واگذار کرده وشارع بودن پیامبران را در طول شارع بودن خداوند قرار داده است. به همین جهت ، در اسلام «فرض الله» و «فرض الرسول» در یک ردیف تلقی شده است.
2- غیبت نعمانی، ص 233.
3- الجواب المنير، ج 3، ص 41.
4- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص383.

ثالثا از سویی احمد بصری، مدعی وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و از طرفی ادعای شارعیت کرده است. این در حالی است که این دو ادعا در نهایت تعارض بوده و با یکدیگر ناسازگار می باشند. چرا که معنای شارعیت این است که وی وصی پیامبر اسلام و یا امامان قبل از خود نبوده و به طور استقلالی دارای شریعت است و حال آنکه اگر وصی پیامبر باشد، بایستی وصایت ایشان را با حفظ امانت انجام داده و به روایت «إِنَّ حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه»(1) پایبند بوده و دین و شریعت آن حضرت را تغییر ندهد. علاوه بر آن، امام باقر علیه السلام خطاب به جابر بن عبدالله فرمودند:

«یَا جَابِرُ لَوْ کُنَّا نُفْتِی اَلنَّاسَ بِرَأْیِنَا وَ هَوَانَا لَکُنَّا مِنَ اَلْهَالِکِینَ وَ لَکِنَّا نُفْتِیهِمْ بِه آثَارٍ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ و أُصُولِ عِلْمٍ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهَا کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ نَکْنِزُهَا کَمَا یَکْنِزُ هَؤُلاَءِ ذَهَبَهُمْ وَ فِضَّتَهُمْ»(2) ای جابر! اگر ما به مردم به رای هوا و هوس خود فتوا می دادیم هر آینه تباه می شدیم، ولی ما با آثر رسول خدا و اصول دانشی که نزدمان است فتوا می دهیم و آنها را یکی از دیگری به ارث می بریم و به مانند گنجی پاس میداریم.

علاوه بر همه این موارد؛ باور به شارعیت قائم علیه السلام، نادرست بوده و با انبوهی از آیات و روایاتی که دین اسلام و شریعت نبوی را ابدی دانسته و آن حضرت را ختم رسولان معرفی کرده اند در تقابلی آشکار می باشد.

به عنوان نمونه؛ برخی از تشریعیات و نسخ احكام احمد الحسن بصری عبارتند از:

1. جایگزینی یک روز نماز قضاء با نمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان :

ص: 267


1- بحارالانوار، ج 2، ص 172.
2- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج1، ص148

احمد بصری در حکمی ناسازگار با روایات معصومین علیهم السلام می گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یا ده سال و یا حتی هزار ماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود».(1)

2.حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه:

احمد بصری در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ میشوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی . پس قطعا در آینده نسخ هایی بسیار بزرگتر و عظیم تر از این واقع خواهد شد»(2)

پرسش های درس

چگونه مهدویت شخصيه اثبات می گردد؟

2. توجيه اتباع احمد بصری درباره روایت تولد مهدی از مدینه چیست؟

3. قائمیت شخصیه چیست؟

4. پاسخ روایت نهی از برافراشتن پرچم قبل از قائم و مساله جمهوری اسلامی چیست؟

5. روایت اولین قائم از اهل بیت را تشریح کنید.

ص: 268


1- الأجوبة الفقهية ، الصلاة ، ص 30.
2- الجواب المنير، ج 3، ص 41.

درس سیزدهم ادعای عصمت توسط احمد بصری

اشاره

ص: 269

ص: 270

یکی از ادعاهای احمد بصری، ادعای عصمت است. انصار احمد در اینباره می گویند: «فهو لم يعلن بأنه معصوم في اللغة العربية، بل قال أنه معصوم من باب أنه لا يدخل الناس في باطل و يخرجهم من حق»(1). احمد الحسن نگفته که در لغت عربی معصوم است، بلکه او معصوم است از این باب که مردم را در باطل وارد نمی کند و از حق خارج نمیکند.

علاوه بر آن، احمد بصری در قسمت دوم بحث سهو و نسیان در مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در عراق، معصوم را دارای سهو و نسیان و خطا دانسته و آنان را همانند سایر انسان ها دانست.(2)

آنچه در جمله فوق بدان پرداخته شده است، ابتدا ادعای عصمت برای احمد بصری بوده و پس از آن، دخل و تصرف در معنا و محدوده عصمت می باشد که هر کدام مورد بررسی قرار میگیرد:

ص: 271


1- الرد الحسن في الدفاع عن الاحمد الحسن، ص 11 و الجواب المنير، ج 4، ص 127، سئوال 375.
2- یک شنبه، 13 رمضان 1437. ارائه با ویدئو کنفرانس ، ساعت 9 شب

الف.ادعای عصمت

در پاسخ به ادعای عصمت از سوی احمد بصری گفته می شود: عصمت مقوله ای است که با قیاس و یا نشانه های ظاهری قابل فهم نیست و برای اثبات آن به نص صریح از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیاز می باشد. چنانچه امام سجاد علیه السلام در این باره می فرماید:

«اَلْإِمَامُ مِنَّا لاَ یَکُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ اَلْعِصْمَهُ فِی ظَاهِرِ اَلْخِلْقَهِ فَیُعْرَفَ بِهَا، وَ لِذَلِکَ لاَ یَکُونُ إِلاَّ مَنْصُوصاً»(1)امامی نیست مگر اینکه معصوم باشد و عصمت نشانی در ظاهر خلقت نیست که همگان به وسیله آن معصوم را بشناسند، به همین دلیل، امام معصوم فقط با نص صریح شناخته می شود.

شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب الاقتصاد آورده است:

«العصمة لا تدرک حسا ولا مشاهدة و لا استدلالا ولا تجربة ولا يعلمها إلا الله تعالى وجب أن ينص عليه و يبينه من غيره»(2). عصمت با حس و مشاهده و استدلال و تجربه در حق شخصی ثابت نمی شود و کسی جز خداوند از آن باخبر نیست، لذا واجب است که بر وصایت و عصمت آن شخص تنصيص گردیده و از غیر معصوم مشخص شود.

بر اساس روایت فوق و سخن شیخ طوسی، بایستی جهت تشخیص معصوم از غیر معصوم، به نصوص صادر شده از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کرده و اسامی معصومین علیهم السلام را مورد بررسی قرار داد. بنابراین کسانی در خصوص آنان نص صریح وجود داشته باشد، به عنوان وصی معصوم شناخته شده و هیچ فرد

ص: 272


1- معاني الأخبار، ص 132.
2- الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، ص313.

دیگری را نمی توان با قیاس عقلی و سایر براهین دارای عصمت دانست. به عنوان نمونه به چند روایت اشاره میگردد:

روایت اول:

عن عمار قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لفاطمة علیهاالسلام عند وفاته: «لا تبکی ولا تحزنی! فإنک سيدة نساء أهل الجنة، وأباك سيد الأنبياء و ابن عمک سید الأوصياء و أبنيک سيدا شباب أهل الجنة و من صلب الحسين يخرج الله الأئمة التسعة مطهرون معصومون ومنا مهدی هذه الأمة»(1) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم هنگام وفاتش به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: گریه نکن و ناراحت نباش! پس همانا تو سیده زنان اهل بهشت هستی و پدرت سید انبیاء و پسر عمویت على علیه السلام سید اوصیاء و دو پسرت سید جوانان بهشت هستند. خداوند از صلب حسین علیه السلام نه امام پاک و معصوم خارج می کند و مهدی این امت از ماست.

توجه شود که این روایت در هنگام وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و تعداد معصومین را چهارده تن شمارش کرده و بر آن نیافزوده است. در حالیکه چنانچه مهدیین و هر مدعی دیگری دارای عصمت بود بایستی نام وی در بین این اسامی بوده باشد .

روایت دوم:

عن ابن عباس قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انقضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا انْقَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَإِذَا انْقَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا

ص: 273


1- غایة المرام، ج 2، ص 239

انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسَامِی لم أَسْمَعُ بِهِن قَطُّ قَالَ لِی یَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی وَ إِنِ نهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْیَارُ»(1)امامان بعد از من دوازده نفرند که اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود... ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم و برگزیدگان نجیبند.

روایت سوم:

عَنْ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ....ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلی کَتِفِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ «إنَّهُ الإِمامُ ابنُ الإِمامِ ، تِسعَهٌ مِن صُلبِهِ أئِمَّهٌ أبرارٌ ، اُمَناءُ مَعصومونَ ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم»(2)سلمان فارسی می گوید: به محضر رسول خدا وارد شدم... سپس دستش را بر شانه حسین علیه السلام گذاشته و فرمود: همانا او امام فرزند امام است که نه نفر از ذریه او امامان نیکو و امناء معصوم خواهد بود که نهمین آنها قائم آنان است.

ص: 274


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 17.
2- همان، ص 45.

ب.تعریف و محدوده عصمت

اشاره

عصمت، در لغت به معنای منع(1) و در اصطلاح به معنای مصونیت عده ای خاص از بندگان خداوند از گناه، اشتباه، سهو و نسیان است. امام صادق علیه السلام در توضیح و تعریف محدوده عصمت می فرمایند:

«فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضی، وَ الْهَادِی الْمُنْتَجی، وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَی، مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا...»(2) پس امام همان برگزیده پسندیده و هدایت کننده نجات بخش و قائم امیدبخش است، از پلیدی ها دور و از آفت ها پنهان و از لغزشها نگهداری شده و از تمام زشتیها معصوم است.

همچنین امام رضا علیه السلام فرمودند:

«الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ...المُطَهَّرُ مِنَ الذُّنوبِ ، والمُبَرَّأُ عَنِ العُيوبِ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ»(3) همانا امام امین خدا در میان خلق اوست و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش است، امام از گناهان پاک و از عیب ها بر کنار است، پس او معصوم است و تقویت شده و با توفیق و استوار گشته و از هر گونه خطا، لغزش و افتادنی در امان است.

همچنین در بیان علماء نیز آمده است:

«العصمة هي التنزه عن الذنوب والمعاصي صغائرها و کبائرها، و عن الخطأ و النسيان، وإن لم يمتنع عقلا على النبي أن يصدر منه ذلک بل يجب أن

ص: 275


1- فاضل مقداد، الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد، ص 42 والصحاح تاج اللغة وصحاح العربية ، ج 5 ص 1986.
2- کافی، ج 1، ص 203.
3- همان، ج1، ص198.

يكون منزها حتى عما ينافي المروة، كالتبذل بين الناس من أكل في الطريق أو ضحک عال، وكل عمل يستهجن فعله عند العرف العام»(1) عصمت به معنای پاک بودن از گناهان و معصیت ها؛ چه صغيره و چه كبيره آن است، همچنین از خطا و فراموشی؛ اگر چه از نظر عقلی برای پیامبر محال نیست که این کارها از او سر بزند. بلکه واجب است که از چیزهایی که با مروت منافات دارد نیز پاک باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خندیدن بلند و تمام چیزهایی که از دیدگاه عرف عمومی زشت محسوب می شود.

ابن عطيه در كتاب أبهى المداد به محدوده عصمت اشاره کرده و عصمت از گناهان صغیره و کبیر، تمامی خطاها و حتی سهو و نسیان را بر اساس آیه تطهیر مورد بررسی قرار داده و گفته است:

«إِنَّما آیه انما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(2) اراده تکوینی خداوند بر تطهیر اهل بیت علیهم السلام است. و معنای اراده تکوینی خدا بررفع رجس این است که همانا خداوند آنان را از گناهان و خطاها و غفلت و سهو و نسیان و هر آنچیزی که مردم را از قبول دعوت باز می دارد معصوم داشته است»(3)

علامه مجلسی نیز در خصوص حیطه و گستره مفهوم عصمت میگوید:

«امامیه بر عصمت پیامبران و ائمه علیه السلام از گناهان صغیره و کبیره، عمدی و اشتباهی و از روی فراموشی، قبل از نبوت و امامت و بعد از آن، بلکه از زمان ولادت تا زمان ملاقات خدای سبحان، اجماع دارند و کسی با آن مخالفت

ص: 276


1- عقائد الإمامية ، ص54.
2- الأحزاب، 33.
3- أبهى المداد في شرح مؤتمر علماء بغداد، ج 1، ص 617.

نورزیده است؛ جز شیخ صدوق و استادش ابن ولید(قدس سرهما) که اسهاء از جانب خداوند را ممکن دانسته اند، نه سهوی که از ناحیه شیطان است؛ لیکن مخالفت این دو نفر، زیانی به إجماع نمی رساند (و باطل بودن سهو النبی به حال خويش باقی است). اما سهو در غیر واجبات و محرمات . مانند مباحات و مکروهات . ظاهرا بیشتر اصحاب ما امامیه، نیز اجماع بر عدم صدور آنها دارند؛ چنان که آیات و روایاتی چند نیز بر آن ها دلالت دارند»(1)

این در صورتی است که احمد بصری؛ اجماع علماء شیعه را نپذیرفته و مطابق با دیدگاه اشاعره و معتزله(2) و با استناد ناقص به رأی شیخ صدوق و شیخ ابن ولید رحمه الله علیه پیامبر خدا و ائمه معصومین علیهم السلام را در غیر از امر تبلیغ رسالت، حتی در عبادات نیز جائز السهو و النسيان دانسته است.(3)

البته این استناد درحالی است که احمد بصری ادامه سخن شیخ صدوق رحمه الله علیه را ذکر نکرده و نظریه ایشان را تقطیع کرده است. ادامه سخن ایشان چنین است که: «سهو نبی، مانند سهو دیگر مردمان نیست؛ زیرا سهو او از ناحیه خداوند عزوجل است و در حقیقت، نوعی به سهو افکندن است تا معلوم شود پیامبر نیز بشری مخلوق است تا مبادا مردم او را خدا پندارند و از خداوند روی برتابند و این، بر خلاف سهو سایر مردم است که از ناحیه شیطان و نفوذ اوست و حال آن که شیطان بر پیامبر و پیشوایان دین، سلطه و چیرگی ندارد: «إنما سلطانه على

ص: 277


1- حيوة القلوب، ج1، ص65.
2- أبكار الأفكار في أصول الدين، ج 4، ص 147. ابوالحسن علی بن ابی علی بن محمد بن سالم، معروف به سیف الدين آمدی (551-631 ق)، شافعی مذهب بوده و متکلم بزرگ اشعری است.
3- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسيان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است.

الذين يتولونه والذين هم به مشركون وعلى من اتبعه من الغاوين»(1)

واژه شناسی سهو و نسیان

سهو؛ به معنای فراموشی و غفلت از یک مطلب و منتقل شدن قلب از این مطلب به مطلب دیگر است. سهو در نماز؛ یعنی غفلت کردن نسبت به چیزی که از اجزای نماز است.(2)

نسیان؛ آن است که انسان، محفوظ ذهن خود را به واسطه ضعف قلب یا غفلت و یا از روی قصد از یاد ببرد تا از قلب او حذف شود و از یادش برود.(3)

در تفاوت میان سهو و نسیان گفته شده است: «سهو به معنای زوال و از بین رفتن معنای یک چیز از قوه ذاكره و بقای صورت آن در قوه حافظه است؛ همانند یک چیزی که پوشیده شده است، اما نسیان و فراموشی، زوال و از بین رفتن یک چیز از قوه ذاكره و حافظه است».(4)

اجماع علمای شیعه بررد سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم

جهت اثبات اجماع علماء در نفی سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم و رد روایات مربوط به آن، به بیان برخی از اقوال و نظرات سایر علماء و بزرگان پرداخته می شود:

شیخ طوسی رحمه الله علیه در تهذیب آوده است:

ص: 278


1- ليس سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم كَسَهْوِنَا لِأَنَّ سَهْوَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا أَسْهَاهُ لِيُعْلِمَ أَنَّهُ بَشَرٌ مَخْلُوقٌ فَلَا يُتَّخَذَ رَبّاً مَعْبُوداً دُونَهُ وَ لِيَعْلَمَ النَّاسُ بِسَهْوِهِ حُكْمَ السَّهْوِ مَتَى سَهَوْا وَ سَهْوُنَا مِنَ الشَّيْطَانِ وَ لَيْسَ لِلشَّيْطَانِ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ سُلْطَان إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ. من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 360
2- لسان العرب، ج 14، ص 406
3- المفردات فی غریب القرآن ، ص 803
4- مجمع البحرين، ج 1، ص 239.

«روايات سهو النبي، مطابق مذهب ما نیست و عقول از پذیرش آنها سرباز می زند(1). وی در کتاب استبصار نیز درباره حديث ذي الشمالین(2) درباره سهو النبی گفته است: مما تمنع منه الأدلة القاطعة في أنه لا يجوز عليه السهو والغلط»(3)

خواجه نصیر الدین طوسی رحمه الله علیه در کتاب تجريد الإعتقاد آورده است:

«و يجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق... و عدم السهو»(4). و واجب است که نبی معصوم باشد تا درباره اش اطمینان حاصل شود و سهو نداشته باشد.

علامه حلی رحمه الله علیه در کشف المراد آورده است:

«ويجب في النبي.. أن لا يصح عليه السهو لئلا يسهو ما أمر بتبليغه» سهو بر نبی روا نیست تا برخی از آنچه مأمور به تبلیغ آن است، فراموشش نشود(5)

محقق اول رحمه الله علیه در کتاب نافع آورده است:

«وَ الْحَقُّ رَفَعَ مَنْصِبٍ الْإِمَامَةَ عَنْ السَّهْوِ فى الْعِبَادَةِ»؛ حق، آن است که منصب امامت (اعم از نبوت و امامت) بالاتر از آن است که در عبادت ها سهو داشته باشد.(6)

ص: 279


1- تهذيب ، ج 2، ص 181.
2- حدثنا عبد الرزاق ، حدثنا معمر، عن الزهري ، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن وأبی بکر بن سليمان بن أبي خيثمة ، عن أبي هريرة ، قال : صلى رسول الله صلی الله عليه واله وسلم الظهر والعصر فسلم في ركعتين ، فقال له ذو الشمالين ابن عبد عمرو- وكان حليفا لبنی زهرة -: أخففت الصلاة أم نسيت ؟! فقال النبي صلى الله عليه واله وسلم: مايقول ذو اليدين ؟! قالوا: صدق يا نبي الله ؛ فأتم بهم الركعتين اللتين نقص». مظفر نجفی، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، ج 4، ص60.
3- استبصار، ج 1، ص 371.
4- شرح التجريد، ص 195.
5- کشف المراد، ص 349 و 350.
6- النافع، ص 45.

شهید اول رحمه الله علیه در کتاب ذکری بعد از ذکر خبر ذي اليدين گفته است:

«و هو متروک بين الإمامية لقيام الدليل العقلي على عصمة النبي عن السهو»(1). این روایت در بین امامیه متروک است، به خاطر اقامه ادله عقلی بر عصمت نبی صلی الله علیه و آله و سلم از سهو.

فاضل مقداد رحمه الله علیه می نویسد:

«لايجوز على النبي صلی الله علیه و آله و سلم السهو مطلقا، أي في الشرع و غيره»(2). سهو بر نبی صلى الله عليه و آله سلم مطلقا جایز نیست. چه بر اساس شرع و غیر شرع.

شیخ حر عاملی آورده است:

«حدیثی که نواصب و برخی ناآگاهان شیعه در خصوص سهو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالت نماز را نقل کرده اند، از اخبار احادی است که نه يقینی به همراه دارد و نه عملی را واجب میکند.(3)

شیخ مفید رحمه الله علیه سخن را به نهایت رسانده و حدیث های مربوط به سهوالنبي را از جانب نواصب دانسته و می نویسد:

«سستی این روایت (روایت ذوالیدین)، مانند سستی همان خبری است که در آن آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نماز صبح سهو کرد و در رکعت اول، سوره النجم را تا آيات «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى» تلاوت فرمود؛ آن گاه شیطان جمله» تلک الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجی» را بر زبانش جاری کرد، سپس پیامبر متوجه شد. از این رو، به سجده افتاد و مسلمانان نیز به پیروی او سجده کردند. مشرکان نیز از روی خوش حالی و شادمانی

ص: 280


1- الذكرى ، ص 215.
2- ضد القواعد الفقهية ، ص 68-69 وإرشاد الطالبين ، ص 305.
3- التنبيه بالمعلوم من البرهان ، الشيخ الحر العاملی، ص 7.

سجده کردند و پنداشتند پیامبر به دین آنان داخل شده است... اگر ممکن باشد که پیامبر در نمازش سهو کند (در حالی که امام جماعت است) و پیش از اتمام نماز روی برگرداند و مردم ببینند و به او گوشزد کنند، باید ممکن باشد در روزه نیز سهم کند و در روز ماه مبارک رمضان، در میان مردم به خوردن و آشامیدن بپردازد و مردم نیز به او خیره شوند و به او بگویند: ماه رمضان است، این چه خلافی است که انجام میدهی؟ دست از این خلاف بردار... و در هنگام مناسک حج و در احرام، مجامعت کند و سعی را قبل از طواف انجام دهد و نداند چگونه رمی جمرات کند؛ بلکه باید ممکن باشد در همه اعمال شریعت، سهو کند و آنها را از حد خود به جای دیگر ببرد و در غیر اوقاتشان قرار دهد، و عیب نباشد اگر ناسيا شرب خمر کرد یا به نظرش آمد که شرابی حلال است و سپس امر بر او روشن شود، و عیبی نداشته باشد که او از خود خبر می دهد یا از کس دیگر که پروردگارش نیست و... اینها، همه چیزهایی است که هیچ مسلمانی و نه هیچ غالی و نه هیچ موحدی، آن را اجازه نمی دهد. بنابراین، کسی که سهو النبی را تجویز می کند، از حد اعتدال خارج شده، رسوایی به بار آورده است... (افزون بر همه این ها) شخصی به نام ذو الیدین شناخته شده نیست و ما، نه در اصول و نه در راویان، نه حدیثی از این مرد پیدا کرده ایم و نه ذکری از او به میان آمده است».(1)

سهو و نسیان معصومین در روایات

آنچه با بررسی روایات معتبر شیعی به دست می آید این است که؛ ارتکاب

ص: 281


1- بحارالأنوار، ج 17، ص 124 و 129.

معصومین به سهو و نسیان مردود می باشد که به عنوان نمونه به دو مورد اشاره میگردد:

روایت اول:

فِی تَفْسِیرِ اَلنُّعْمَانِیِّ فِی کِتَابِ اَلْقُرْآنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی بَیَانِ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ قَالَ: «فَمِنْهَا أَنْ یُعْلَمَ اَلْإِمَامُ اَلْمُتَوَلِّی عَلَیْهِ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ اَلذُّنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا لاَ یَزِلُّ فِی اَلْفُتْیَا وَ لاَ یُخْطِئُ فِی اَلْجَوَابِ وَ لاَ یَسْهُو وَ لاَ یَنْسَی وَ لاَ یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِ اَلدُّنْیَا وَ سَاقَ اَلْحَدِیثَ اَلطَّوِیلَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ عَدَلُوا عَنْ أَخْذِ اَلْأَحْکَامِ مِنْ أَهْلِهَا مِمَّنْ فَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ لاَ یَزِلُّ وَ لاَ یُخْطِئُ وَ لاَ یَنْسَی»(1)از صفات امام این است که مأمومین خود را در حال نماز می بیند. همانا او معصوم از تمامی گناهان کوچک و بزرگ است. خواب در او اثر ندارد و در پاسخ خطا نمی کند و سهو و فراموشی ندارد و چیزی از امردنیا او را سرگرم نمی کند. در حالیکه این مردم در گرفتن احکام خود از اهلش که خداوند اطاعت از آنان را واجب کرده است روی گردانی می کنند. کسانی که تأثیر نمی پذیرد و خطا نمی کند و سهو و نسیان ندارد.

روایت دوم:

أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْقَاسِمُ بْنُ اَلْعَلاَءِ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کَانَ مَعَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: فِی بَیَانِ صِفَاتِ الْإِمَامِ: «فَهُوَ مَعْصُومٌ، مُؤَیدٌ، مُوَفَّقٌ، مُسَدَّدٌ، قَدْ أَمِنَ الْخَطَأَیا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ، یخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِک لِتَکونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ»(2) امام معصوم است و مورد تأیید و یاری شده است تا از

ص: 282


1- همان، ص 108.
2- کافی، ج1، ص203.

خطاها و تأثیر پذیری ها و غفلت ها در امان باشد. خداوند این امر را به امام اختصاص داده است تا حجت بر بندگان و شاهد بر آفریدگانش باشند.

در مقابل روایاتی وجود دارند که در منابع اهل سنت ذکر شده و یا اینکه از طرق آنان به کتب شیعه نیز راه یافته است. این روایات سعی بر آن دارند تا سهو و نسیان را برای نبی صلی الله علیه و آله و سلم به اثبات برسانند که به چند مورد اشاره میگردد:

روایت اول:

«أنه صلى الله علیه و آله و سلم بالناس صلاة العصر رکعتین و دخل حجرته، ثم خرج لبعض حوائجه فذكره بعض أصحابه فأتمها»(1). پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم نماز عصر را همراه مردم دو رکعت به جا آورد و به داخل اتاقش رفت. پس از خروج آن حضرت، اصحاب ایشان متذکر این اشتباه شدند و نماز را کامل خواندند.

روایت دوم:

أنه صلی الله علیه و آله و سلم صلى الظهر رکعتین، فقال أصحابه: أقصرت الصلاة، أم نسیت یا رسول الله؟! فقال: كيف ذلک؟! فقالوا: إنك صليت ركعتين؛ فاستشهد على ذلک رجلين، فلما شهدا بذلک قام فأتم الصلاة»(2). پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز ظهر را دو رکعت خواند. اصحاب ایشان عرض کردند: آیا نماز را شکسته خواندید؟ یا فراموش کردی ای رسول خدا؟! فرمودند: مگر چطور؟ عرض کردند: نماز را دو رکعت خواندید. پس دو نفر بر این امر شهادت دادند و پس از شهادت آنان اقامه نماز کرده و کامل خواند.

ص: 283


1- صحيح البخاری، 1، 288 ح 103، صحیح مسلم، 2، 87، سنن النسائی، 3، 24، سنن الدارمی، 1، 251، ح 1500، الموطأ: 80 ح 64، مسند أحمد، 2، 459 و 460 ، زوائد عبد الله في المسند: 181 ح 30 و ص 184ح 31.
2- صحيح البخاری، 1، 206، ح 139 و ص 288 ح 104 و ج 2، 150 - 151 ح 250 - 253 و ج 8، 29 ح 79، صحیح مسلم، 2، 86 و 87، سنن أبی داود، 1، 263 ح 1008 و ص 265 ح 1014 و 1015، سنن الترمذی ، 2، 247 ح 399، سنن النسائی، 3، 23 - 24، سنن ابن ماجة ،1، 383 ح 1213 و 1214، الموطأ: 80-81 ح 65 و 66، مسند أحمد، 2، 234 - 235 و 423.

در منابع شیعی 12 روایت و در منابع سنی بیش از 30 روایت مبنی بر اثبات سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم وجود دارد که به بررسی کلی این روایات پرداخته می شود:

اولا: متن و مدلول این روایات، مخالف ظاهر آیات قرآن و ادله عقلی دال بر عصمت نبی صلی الله علیه و آله و سلم از سهو و نسیان است و هر چیزی که مخالف آیات قرآن و دلیل قطعی عقلی باشد به اجماع و به دلیل عقلی و نقلی حجیت ندارد و باید کنار گذاشته شود(1).

ثانيا: غیر از مخالفت با قرآن و ادله عقلی، این روایت با روایات دال بر عصمت نبی صلی الله علیه و آله و سلم از سهو به ویژه صحیحه زراره (که گفته پیامبر هیچگاه سجده سهو انجام نداده است) در تعارض است و در باب تعارض هم به ادله عقلی و نقلی ثابت شده که روایت مخالف قرآن و یا روایتی که موافق عامه است باید کنار گذاشته شود و روایت موافق قرآن یا مخالف عامه مورد عمل قرار گیرد. و صحيحه زراره، هم موافق قرآن است که انبیا را معصوم از سهو و نسیان می داند هم مخالف عامه است، ( زیرا آنان سهو و نسیان را بر نبی تجویز کرده اند) پس صحيحه زراره بر روایت سهو نبی که موافق عامه و مخالف قرآن است ترجیح دارد و روایت سهو نبی باید کنار گذاشته شود و قابل استناد نخواهد بود(2).

ثالثا: قریب به اتفاق علمای امامیه، روايات منسوب به امامان معصوم علیهم السلام در نقل داستان اسهاء نبی را حمل بر تقیه کرده اند؛ زیرا در آن زمان این حکایت در بین عامه بسیار رواج داشت و همگی مبالغه در وقوع آن داشته اند از این رو امامان معصوم مصلحت را در تقیه و جواب بر طبق مذهب آنان می دیدند(3)

ص: 284


1- حاشية الوافی، ص 389.
2- الإلهيات على هدي الكتاب والسنة و العقل، ج 3، ص 205.
3- بحارالأنوار، ج 85، ص 219.

پس با عنایت به اشکالات وارده بر روایات سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم نتیجه می گیریم که این روایات به خودی خود قابلیت تصدیق و اثبات سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم را ندارند، از این رویا باید آنها را تأويل برده یا به دیوار بکوبیم یا حمل بر تقیه نماییم.(1)

بررسی آیات مربوط به سهوالنبي صلی الله علیه و آله و سلم

احمد الحسن بصری جهت اثبات ادعای خود مبنی بر سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم متمسک به برخی آیات قرآن شده و در صدد اثبات سهو و نسیان برای معصومین علیهم السلام می باشد(2). با توجه به اینکه چنین شبهاتی دارای دیرینه بوده و در طول تاریخ مورد پرسش مغرضین بوده است، از این رو بسیاری از علمای شیعه به آنها پاسخ داده اند، که مضمون برخی از پاسخ ها در این مجال ارائه میگردد:

آیه اول

«لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»(3) ای رسول ما، هرگز نگو که من این کار را فردا خواهم کرد مگر آن که بگویی (ان شاء الله) اگر خدا بخواهد، و خدا را لحظه ای فراموش نکن و بگو که امید است خدای من، مرا به حقایقی بهتر و علومی برتر از این هدایت فرماید.

ص: 285


1- موسوعة الإمام الخوئی، ج 18، ص 340-341.
2- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسیان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است.
3- کهف، آیه 23-24.

شبهه: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهل سهو و نسیان نبود، این توصیه قرآنی چه مفهومی داشت؟ پس معلوم می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخی اوقات دچار فراموشی می شد و برای رفع فراموشی نیازمند به عنایت و یاد خدا بود، تا آنچه فراموش می شد به یادش آورد!

پاسخ: با توجه به خطاب های زیادی که در قرآن کریم آمده است، قسم اعظم آنها به منظور ابلاغ یک دستور و فرمان جدید، خطاب به پیامبر نازل شده و تعدادی از همین آیات هم به قصد تبیین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مردم می باشد و تعدادی نیز شامل حالات خاص آن حضرت است و همچنین جمعی از آیات نیز خطاب عمومی دارد. لذا نمی توان نتیجه گرفت که چون آیه، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را به خطاب خود قرار داده است، پس نبی خدا هم اشتباه میکند. بلکه از باب «ایاک اعني و اسمع يا جاره» است یعنی مقصود شخص پیامبر نیست، بلکه جنبه عمومی دارد و از این گونه آیات در قرآن فراوان است.

به عنوان نمونه؛ آیه احسان به والدین زمانی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است که ایشان والدین خود را از دست داده اما با این وجود آیه قرآن ایشان را مورد خطاب قرار داده است: «وَ قَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»(1) و پروردگار تو حکم کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکوئی نمائید .

آیه دوم

«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ اَلْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ سَرَباً فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ

ص: 286


1- اسراء، 23.

سَفَرِنا هذا نَصَباً قالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى اَلصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ اَلْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ اَلشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اِتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ عَجَباً»(1) هنگامی که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه بدهم. (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند؛ ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). آنگاه که از آن مکان بگذشتند موسی به آن جوان گفت: غذای چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم (یوشع) گفت: در نظر داری آن جا که بر سر سنگی منزل گرفتیم من آن جا ماهی را فراموش کردم و شیطان را از یاد بردم و شگفت آن که ماهی راه دریا گرفت و رفت.

شبهه: چگونه برای حضرت یوشع حالت فراموشی و غفلت اتفاق افتاد؟ آیا مراد از «نسیا» حضرت یوشع و حضرت موسی علیه السلام است، یا فقط حضرت یوشع منظور است؟

پاسخ: دوست حضرت موسی علیه السلام نه پیامبر بود و نه وصی پیامبر، بلکه فقط در سفر همراه او بود. اگر قرار بود همراه حضرت موسی «یوشع» باشد در این جا نمیگفت «فتي» لابد کسی دیگر باید باشد.

آیه سوم

«وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلی حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ

ص: 287


1- کهف، آیات 60 تا 66.

فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ»(1) آنگاه که موسی به سن عقل و رشد رسید و حد و كمال یافت ما به او مقام علم و نبوت عطا کردیم و چنین است پاداش ما به مردم نیکوکار. و موسی (روزی) مخفیانه وارد مصر شد و آن جا دید که دو مرد با هم به جنگ و نزاع مشغولند این یک از شیعیان و پیروان وی (از بنی اسرائیل) بود و دیگری از دشمنان (از فرعونیان) بود. در آن حال آن شخص شیعه از موسی دادخواهی و یاری بر علیه آن دشمن خواست (موسی خشمناک به یاری مؤمن شتافت) و مشت محکمی بر سینه او زد و بر زمین افتاد و مرد. موسی گفت: این کار از فریب و وسوسه شیطان بود که او دشمن و گمراه کننده آشکاری است.

شبهه: بر اساس «هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» شیطان در موسی وسوسه کرد و او را واداشت که مرد فرعونی را بکشد و این، دلیل بر این است که گاهی شیطان بر انبیا چیره می شود.

پاسخ: اولا منظور حضرت موسی علیه السلام که گفت این عمل از شیطان است این نبود که شیطان در من وسوسه کرده و بر من چیره گشت، بلکه شیطان مقدماتی را فراهم کرد که منجر شد من به این زحمت دچار شوم چون شیطان گاهی برای اولیاء خدا ایجاد مزاحمت میکند. این آیه همانند «وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»پس شیطان نمی تواند شخصا بر انبیا چیره شود و آنها را وسوسه کند، و تحت فرمان خویش درآورد بلکه مقدماتی را فراهم می آورد تا بر انبیا آسیب و آزار برساند.

ثانيا ممکن است مشارالیه «هذا» دعوای آن دو نفر باشد نه ضربه موسی علیه السلام

ص: 288


1- قصص، آیه 15-14

که منجر به قتل شد. همچنانکه می تواند مشارالیه «هذا» خود آن مرد ظالم باشد، چنانچه در خصوص فرزند نوح علیه السلام عبارت عمل غير صالح اطلاق گردید .

آیه چهارم

«وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ۚ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(1)

چون گروهی را دیدی که آیات ما را استهزاء می کنند از آنان دوری بجوی تا در سخنی دیگر وارد شوند و چنانچه شیطان البته فراموشت ساخت بعد از آن که متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمگران مجالست مکن.

شبهه: در این آیه، خدای حکیم، به رسول گرامیش نسبت فراموشی توسط شیطان را می دهد. پس معلوم می شود که برای شیطان امکان چیره شدن بر شعور و فهم و اراده پیامبر خدا وجود دارد

پاسخ: این آیه، نظیر آیه «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسَىٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا» است. این آیات در حکم تعلیم و خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است گرچه مخاطب ممکن است شخص پیامبر باشد، اما لحن آن خطاب عام است، و دستور برای تمام مسلمانان. چون اصلا پیامبر با اینها نمی نشست، و اینها را کاملا می شناخت، و همانطور که قبلا گفته شد، این سفارش و هشدار خدا، از باب «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اِسْمَعِی یَا جَارَهِ» است، که در واقع ما مسلمانها مورد نهی قرار گرفتیم نه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم(2)

ص: 289


1- انعام، آیه 68.
2- ر.ک: آیت الله معرفت ، تنزيه الأنبياء.

پرسش های درس

1.عصمت با چه روشی به اثبات می رسد؟

2. عصمت را تعریف کنید.

3. سهو و نسیان را تعریف کنید.

4. نظر اجماع علمای شیعه درباره سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

ص: 290

درس چهاردهم رجعت و خلافت ائمه معصومین علیهم السلام

اشاره

ص: 291

ص: 292

دوران پس از امام مهدی علیه السلام

اشاره

یکی از ابهامات موجود در بین مردم، بحث چگونگی دوران پس از امام مهدی علیه السلام است. با مراجعه به منابع موجود، این دوران به سه بخش تقسیم می گردند:

الف.مهدیین

روایات مرتبط با بحث مهدیین پس از قائم علیه السلام، در بخش بررسی تواتر معنوی حدیث موسوم وصیت مورد بررسی و نقد قرار گرفت. لذا گفته شد که در باور شیعیان، حقیقتی با عنوان مهدیین، که دارای مقام وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد وجود ندارد .

ب.برپایی قیامت

شیخ مفید رحمة الله علیه عبارتی در خصوص برپایی قیامت پس از وفات امام مهدی علیه السلام آورده و آن را به روایات معصومین علیهم السلام استناد داده است. البته واقع بر این است که چنین روایتی در کتب شیعی وجود ندارد، جناب شیخ مفید رحمة الله علیه آورده است:

ص: 293

«وَ أکثر الرِّوَايَاتِ أَنَّهُ لَنْ يُمْضَى مهدی هَذِهِ الْأُمَّةِ علیه السَّلَامُ الَّا قَبْلَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً يَكُونُ فِيهَا الْهَرْجَ وَ عَلاماتٍ خُرُوجِ الْأَمْوَاتِ وَ قِيَامَ السَّاعَةِ لِلْحِسَابِ وَ الْجَزَاءُ».(1)از اکثر روایات چنین برداشت می شود که چهل روز پس امام مهدی علیه السلام قیامت برپا می شود و در این زمان هرج و مرج شده و مردگان زنده شده و برای حساب و جزای محشر آماده می شوند.

ج.رجعت

یکی از مسلمات شیعه، باور به رجعت است. بدین معنا که پس از ظهور امام دوازدهم علیه السلام برخی از برگزیدگان الهی به همراه ائمه معصومین علیه السلام یکی پس از دیگری رجعت(2) کرده و خلافت و حکومت عدل امام مهدی علیه السلام را تا روز قیامت ادامه خواهند داد.

دلایل اثبات رجعت

دلیل اول: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره تکرار سنت و حوادث پیشینیان در این امت فرمود:

«كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمِ السَّابِقَةِ يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلَهُ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»(3)هر اتفاقی که در امت های پیشین رخ داد، با تطابق کامل و بدون ذره ای کم و زیاد، در این امت هم رخ می دهد.

آیات و روایات متعددی دلالت بر آن دارند که یکی از سنت های الهی درباره

ص: 294


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 387.
2- فلان يؤمن بالرجعة أي بالرجوع الى الدنيا بعد موتها. الصحاح، ج 3، ص 1216
3- كمال الدين وتمام النعمة، ج2، ص530. الاعتقادات، ص 62. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة)، ص 476.

امت های پیشین، تحقق رجعت بوده است. لذا از رهگذر تکرار سنت های الهی، می توان به تکرار رجعت در امت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز یقین پیدا کرد. چنانچه از امام رضا علیه السلام پرسیده شد:

فَمَا تَقُولُ فِي الرَّجْعَةِ ؟ فَقَالَ الرِّضَا علیه السَّلَامُ « إِنَّها الْحَقِّ وَ قَدْ كَانَتْ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمُ السَّالِفَةُ حَذْوَ النَّعْلِ وَ القذه بالقذه»(1).نظر شما درباره رجعت چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: رجعت، حق است. در امت های سابق بوده و قرآن در این باره شهادت می دهد. در این امت نیز خواهد بود؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر چه در امت های پیشین اتفاق افتاده است، با تطبيق کامل و بدون ذره ای کم و زیاد، در این امت هم اتفاق می افتد.

همچنین امام صادق علیه السلام در ارتباط با این امر فرمود:

«انَّ اللَّهِ رَدَّ عَلَى أَيُّوبَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ الَّذِينَ هَلَكُوا ، ثُمَّ ذَكَرَ قِصَّةَ عُزَيْرُ وَ انَّ اللَّهِ أَمَاتَهُ وَ أَحْيَاهُ ، وَ قِصَّةَ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَهْمُ أُلُوفُ ، « فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ » وَ غیر ذلک ثُمَّ قَالَ : فَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ ذَلِكَ كَيْفَ يُنْكِرُ الرَّجْعَةَ فِي الدُّنْيَا ؟و قد قال النبي صلی الله علیه و آله: مَا جَرَى فِي الامم انبیاء قبلی شیء الَّا وَ يَجْرِي فِي أُمَّتِي مِثْلَهُ».(2) خداوند اهل بیت ایوب علیه السلام که مرده بودند، یا مالش که تلف شده بود، را به وی برگرداند. سپس قصه عزیر را - که مرد و سپس زنده شد- و قصه کسانی را که از ترس مرگ، از وطن آواره شدند و خداوند ایشان را میراند و دوباره زنده کرد و دیگران را نقل می کند: آنان که به اینها اقرار دارند، چگونه رجعت دنیا را منکر می شوند، در صورتی که پیامبر

ص: 295


1- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 200 . الإيقاظ، ص 107، ح 18. بحارالانوار، ج 25، ص 135.
2- الإيقاظ، ص 108، ح 19, خرائج و جرائح، ج 2، ص 933-934.

اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ چیز در امت پیامبران گذشته واقع نشده است مگر این که در امت من هم واقع می شود.

دلیل دوم: آیات قرآن کریم بر وقوع رجعت شهادت داده اند. به عنوان نمونه در قرآن کریم آمده است:

«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ».(1)و روزی که ما از هر امتی، گروهی از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم؛ و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند.

از ظاهر آیه برمی آید که حشر در آن، غیر از حشر در روز قیامت است، زیرا حشر در روز قیامت اختصاص به یک فوج از هر امت ندارد، بلکه تمامی امت ها در آن محشور می شوند و حتی به حکم آیه «حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»،(2) یک نفر هم از قلم نمی افتد، اما در این آیه می فرماید: از هر امتی فوجی را محشور می کنیم.(3) روایات معصومین علیهم السلام(4) و همچنین اکثریت قریب به اتفاق مفسرین و علمای شیعه، این آیه را مرتبط با رجعت دانسته اند.(5)

دلیل سوم: روایات متعددی که بر تحقق و حتمی بودن رجعت شهادت داده و آن را از ایام الهی دانسته اند. به عنوان نمونه از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بَنِي يَحْيَى الْعَطَّارِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ

ص: 296


1- نمل ، آیه 83.
2- کهف، آیه 47.
3- الميزان في تفسير القرآن، ج 15، ص397.
4- سُئِلَ عَنِ أبوعبد اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَوْلِهِ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کل أُمَّةٍ فَوْجاً فَقَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ فِيهَا قُلْتُ يَقُولُونَ إِنَّهَا فِي الْقِيَامَةِ - فَقَالَ أبوعبد اللَّهِ علیه السَّلَامُ يحشرالله فِي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ يُذَرُّ الْبَاقِينَ إِنَّمَا ذلک فِي الرَّجْعَةِ فَأَمَّا آيَةَ الْقِيَامَةِ - فَهَذِهِ «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نعادرمنهم أَحَداً وَ عُرِضُوا علی ربک صَفّاً إِلَى قَوْلِهِ مَوْعِداً ».مختصر البصائر، ص
5- الاعتقادات، ص 62.

عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حدثنی يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الميثمی عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ يَقُولُ « أَيَّامَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَةً يَوْمَ يَقُومَ الْقَائِمُ وَ يَوْمَ الْكَرَّةَ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».(1)ایام خداوند سه روز است. روز قیام قائم علیه السلام، روز بازگشت و رجعت و روز قیامت.

رجعت معصومین علیهم السلام

روایات اشاره به آن دارند که تمامی معصومین علیهم السلام به همراه بهترین و بدترین افراد زمان خود رجعت می کند. به عنوان نمونه در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ يَقُولُ «مَا مِنْ إِمَامٍ فِي قَرْنٍ إِلَّا وَ يکر مَعَهُ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرُ فِي دَهْرِهِ حَتَّى يُدِيلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكَافِرِ».(2)عبدالكريم بن عمرو الخثعمی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ امامی در قرنی نیست مگر این که با او نیکوکار و فاجر در زمانش برمی گردند تا این که خداوند مؤمن را بر کافر چیره می گرداند.

همچنین در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است:

حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ النضربن سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الطَّائِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدِ الْكَابُلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ فِي قَوْلِهِ : «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ علیک الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»قَالَ «يَرْجِعَ إِلَيْكُمْ نبیکم صلی اللَّهِ علیه وَ اله ، وَ أَمِيرُ

ص: 297


1- الخصال، ج 1، ص 108.
2- مختصر البصائر، ص 115. مدينة المعاجز، ج3، ص101. الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص333.

الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامَ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السَّلَامُ ».(1)امام سجاد علیه السلام فرمود: مراد این آیه قرآن «در حقیقت همان کسی که این قرآن را بر تو فرض کرد، یقینا تو را به سوی وعده گاه باز می گرداند»، این است که؛ پیامبرتان صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام را به سوی شما باز می گرداند.

اولین رجعت کننده

نخستین رجعت کنندگان به دو گروه تقسیم می گردد:

الف. پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام، 27 تن از مؤمنین به عنوان اولین دسته از مؤمنین، پیش از معصومین علیهم السلام رجعت خواهند کرد. در روایات آمده است:

عن المفضل قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: «إذا ظهر القائم من ظهر هذا البيت بعث الله معه سبعة و عشرين رجلا، منهم أربعة عشر رجلا من قوم موسی، و هم الذين قال الله: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ»و أصحاب الكهف ثمانية، و المقداد و جابر الأنصاري، و مؤمن آل فرعون، و یوشع بن نون و هو وصی موسی».(2)امام صادق علیه السلام فرمود: زمانی که قائم علیه السلام از پشت کعبه ظهور نماید، خداوند با او بیست و هفت تن را مبعوث می گرداند، که چهارده تن ایشان از امت موسی علیه السلام است. همانانی که خداوند در شأن آنها فرمود: «و از میان امت موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی

ص: 298


1- تفسير القمی، ج 2، ص 147. مختصر البصائر، ص 156. الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، ص 344.
2- حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج 6، ص 303 و دلائل الامامه، ص 247. المحجة في مانزل في القائم الحجه علیه السلام. تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 386 اعلام الوری، ص436. کشف الغمة في معرفة الائمه، ج 2، ص 466. الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعة ، ص 237 بحارالانوار، ج 53، ص 91.

می کنند و به حق داوری می کنند»و اصحاب کهف و مقداد و جابر انصاری و مؤمن آل فرعون و یوشع بن نون وصی موسی علیه السلام.

ب. رجعت امام حسین علیه السلام از میان معصومین علیهم السلام : امام صادق علیه السلام در خصوص اولين رجعت کننده از میان معصومین علیهم السلام فرمود:

«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يکر فِي الرَّجْعَةِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ ، وَ يمکث فِي الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ سَنَةً ، حَتَّى يَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ».(1) اولین شخصی که به دنیا رجعت خواهد کرد، امام حسین علیه السلام است. ایشان آنقدر در زمین زندگی خواهد نمود تا آنکه از فرط پیری دو ابروی او بر چشمانش بیافتد.

ادعای احمد بصری درباره رجعت

احمد بصری جهت گریز از اشکالاتی که متوجه مسأله مهدیین و تعارض آن با رجعت دارد، به دو ادعای مهم دست زده است که مورد بررسی قرار می گیرد

الف. رجعت بعد از مهدی دوازدهم

آنان بر این باورند که عالم رجعت، پس از امام مهدی علیه السلام نیست، بلکه پس از اتمام حکومت مهدی دوازدهم محقق خواهد شد. چنانچه احمد بصری گفته است:

«عالم الرجعة يبدأ مع نهاية ملک المهدی الثانی عشر وهو القائم الذي يخرج عليه الحسين عليه السلام».(2) عالم رجعه با اتمام حکومت مهدی دوازدهم آغاز می شود و او همان قائمی است که حسین بن علی علیه السلام پس از او خواهد آمد؟

ص: 299


1- بحار الانوار، ج 53، ص 63-64، ح 54.
2- الرجعة ثالث ایام الله الكبری، ص 24.

ناظم العقیلی نیز بر این مسأله تحدی کرده و ادعا می کند که هیچ روایتی وجود ندارد که بیان کند رجعت امام حسین علیه السلام بعد از امام حجت ابن الحسن علیه السلام صورت می گیرد. بلکه همه روایات اشاره به رجعت بعد از مهدی یا رجعت بعد از قائم دارند که آن هم آخرین مهدی از مهدیین دوازه گانه می باشد. وی در این تحدی گفته است:

لم ترد رواية قط تنص على إن الامام المهدی عليه السلام يسلمها للامام الحسین عليه السلام و أتحدى بأن يأتي برواية صريحة».(1)هیچ روایتی وارد نشده است که به تسلیم امر از امام مهدی عليه السلام به امام حسین عليه السلام تصریح کرده باشد و من تحدی می کنم یک روایت صریح در این خصوص بیاورد. در پاسخ به ادعای احمد بصری و همچنین تحدی ناظم العقیلی، به روایاتی اشاره می شود که به رجعت امام حسین عليه السلام پس از امام دوازدهم عليه السلام و نام آن حضرت تصریح کرده اند:

روایت اول:

در این روایت، امام حسین عليه السلام به رجعت خود در زمان ظهور حضرت «الحجة بن الحسن عليه السلام »تصریح می فرماید:

فضل بن الشاذان النيشابوری حدثنا الحسن بن محبوب عن مالک بن عطيه عن ابی صفیه ثابت بن دینار عن أبي جعفر عليه السلام قال: «قال الحسین بن علی بن ابیطالب قبل أن يقتل بليله واحده: أن رسول الله قال لي: يا بني، انک ستساق الى العراق، و تنزل في ارض يقال لها (عموراء) و کربلا، و انک تستشهد بها و يستشهد معک جماعه. وقد قرب ما عهد الى رسول الله صلی الله علیه و آله و أني راحل اليه غدا فمن احب منكم الانصراف فلينصرف في هذه اليله،

ص: 300


1- سامری عصر ظهور، ص45.

فائی قد اذنت له، و هو مني في حل و اكد فيما قاله تاكیدا بليغا و قالوا: والله مانفارقک ابدا حتى نرد موردک. فلما رای ذلک قال: فابشروا بالجنه فوالله انما نمکث ماشاء الله تعالی بعد مايجرى علينا ثم يخرجنا الله و ایاکم حين يظهر قائمنا فينتقم من الظالمين و انا و انتم نشاهدهم في السلاسل والأغلال و انواع العذاب والنكال. فقيل له: من قائمكم يا بن رسول الله؟ قال: السابع من ولد ابنی محمد بن على الباقرو هو الحجة بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابني وهو الذي يغيب مده طويله، ثم يظهر و يملا الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما».(1)

روایت دوم:

در این روایت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به رجعت سلمان و همه ائمه عليهم السلام و حتی رجعت خودشان در زمان ظهور « ابْنَ الْحَسَنِ المهدی ، وَ النَّاطِقِ الْقَائِمِ بِحَقِّ اللَّهِ عللیه السَّلَامُ»تصریح می فرماید:

ص: 301


1- امام صادق علیه السلام فرمودند: امام حسین بن علی علیه السلام یک شب قبل از شهادتش به اصحاب خود خطاب کرده فرمود که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله با من گفت که ای فرزند من زود باشد که ترا بسوی عراق برسانند و فرود آورند تو را به زمینی که آن را عمورا و کربلا گویند و تودرآن زمین شهید شوی و جماعتی باتوشهید شوند. به تحقیق که نزدیک شده است آن عهدی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با من کرده و من فردا به نزد آن حضرت رحلت خواهم کرد، پس هرکس از شما که برگشتن را دوست می دارد ، می باید که در همین شب برگردد که من او را اذن برگشتن دادم و او از من در حل واجازه است . در این باب آن جناب تاکید و مبالغه تمام نمود، ایشان راضی به برگشتن نشدند و گفتند که: به خدا قسم که ترا وا نمی گذاریم و از تو هرگز جدا نمی شویم تا به جائی که وارد می گردی ما نیز وارد گردیم . آن حضرت چون حال آنان را مشاهده نمود فرمود که: بشارت باد شما را به بهشت ، به خدا قسم که بعد از آنچه برما جاری شود آنقدر مکث خواهیم کرد تا خداوند تعالی ما را و شما را در آن هنگام که قائم ماظاهر شود بیرون آورد ، پس انتقام خواهد کشید از ظالمان وما و شما مشاهده خواهیم کرد ایشان را در سلاسل واغلال و گرفتاربه انواع عذاب و نکال . گفتند با آن حضرت که: کیست قائم شما ای فرزند رسول خدا؟ آن حضرت فرمود که: فرزند هفتمین است از اولاد فرزند من محمد بن علی که ملقب است به باقرواو حجت بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی فرزند من و اوست آن کسی که غایب خواهد شد مدتی دراز و بعد از آن ظاهر خواهد شد و پر خواهد کرد زمین را از عدل و داد آنچنانکه پرشده باشد از جور و ظلم. اثبات الرجعه، فضل بن الشاذان النيشابوری، ص 36 و مختصر كفاية المهتدی، میرلوحی، ص 105 و 106، ح 19.

از سلمان فارسی روایت شده است که به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدم. نگاهی به من نمود و فرمود: ای سلمان! پروردگار هیچ پیامبری را مبعوث نکرده جز آن که برای او دوازده نفر وصی و جانشین قرار داد. عرض کردم نام آنان برایم بگویید. فرمود: اسامی آنان را تا حسین علیه السلام می دانی. سپس سید العابدین علی بن حسین، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و پس از ایشان حجة بن الحسن المهدي الناطق القائم بامر الله.

سلمان می گوید: من سامت شدم و پس از آن عرض کردم، آیا من آنان را خواهم دید؟ حضرت فرمود: ای سلمان شما و امثال شما از کسانی که معرفت در حق ائمه دارند؛ آنان را درک می کنید. سلمان گفت: من شکر و سپاس پروردگار را بجا آوردم برای خاطر این فیض عظمی. عرض کردم ای رسول خدا! آیا من تا آن زمان حیات دارم؟ آن حضرت تلاوت فرمود «پس آن گاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند برشما می گماریم، تا میان خانه هایتان برای قتل و غارت شما و این تهدید تحقق یافتنی است. پس از چندی دوباره شما را بر آنان چیره می کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می گردانیم».عرض کردم: ای رسول خدا! شما هم به دنیا برمی گردید؟ فرمود: ای سلمان، به آن خدایی که مرا به رسالت فرستاده من و على و فرزندانش و هر آن که با ماست بر می گردیم. شیطان و تابعین او را حاضر کنند و هر مؤمن خالص و کافر خالص به دنیا برگردد و خداوند به دست مؤمنین انتقام از کافرین و ستمکاران بکشد. خدا به هیچ کس ظلم نخواهد کرد. و ما هستیم تأویل این

ص: 302

آیه «و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم»سلمان گفت عرض کردم: ای رسول خدا من باکی ندارم و مرگ را ملاقات کنم».(1)

روایت سوم:

در این روایت، امام صادق علیه السلام به رجعت امام حسین علیه السلام و یارانشان در زمان امام مهدی علیه السلام تصریح می فرماید:

«مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا برای آمدن مهدی علیه السلام که انتظارش را می کشیم وقت مشخصی است که مردم بدانند؟ امام علیه السلام فرمود: قسم به خداوند که وقتی برای ظهورش مشخص نشده تا شیعیان بدانند.

ص: 303


1- عَنْ سَلْمَانَ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْماً فَلَا نَظَرَ إِلَى قَالَ : يَا سَلْمَانُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نبیا وَ لَا رَسُولًا إِلَّا جَعَلَ لَهُ اثتي عَشَرَ نَقِيباً ، . . . فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ فانی لی بِهِمْ ؟ قَالَ : قَدْ عَرَفَةَ إِلَى الْحُسَيْنُ ، قَالَ : ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ : عَلِىُّ بْنَ الْحُسَيْنِ ، ثُمَّ وَلَدِهِ : مُحَمَّدُ بْنُ علی باقرعلم الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ ثُمَّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ لِسَانُ اللَّهِ الصَّادِقِ ، ثُمَّ موسی بْنِ جعفرالكاظم غیظه صَبْراً فِي اللَّهِ ، ثُمَّ علی بْنِ موسی الرِّضَا لِأَمْرِ اللَّهِ ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنِ عَلِيِّ الْجَوَادِ الْمُخْتَارِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ ، ثُمَّ علی بْنِ مُحَمَّدِ الْهَادِي إِلَى اللَّهِ ، ثُمَّ الْحَسَنِ بِي عَلِيِّ الصَّامِتِ أَمِينُ عَلَى دِينِ اللَّهِ العسکری ، ثُمَّ ابْنِهِ حُجَّةِ اللَّهِ فُلَانُ سَمَّاهُ بِاسْمِهِ ابْنَ الْحَسَنِ المهدی ، وَ النَّاطِقِ الْقَائِمِ بِحَقِّ اللَّهُ . قَالَ سَلْمَانَ : فَبَكَيْتُ ، ثُمَّ قِلَّةٍ : يَا رَسُولَ اللَّهِ فانی لِسَلْمَانَ بإدراكهم ؟ قَالَ : سَلْمَانُ إِنَّكَ مدرکهم وَ أمثالک وَ مَنْ تَوَلَّاهُمْ بِحَقِيقَةِ الْمَعْرِفَةِ ، قَالَ سَلْمَانَ : فشکرت اللَّهَ كَثِيراً ، ثُمَّ قِلَّةٍ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ! إِنِّي مُؤَجَّلُ إِلَى عَهْدِهِمْ قَالَ : يَا سَلْمَانُ اقْرَأْ فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا علیکم عِباداً لَنا أَوْلَى بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً ثُمَّ رددنالكم الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً قَالَ سَلْمَانَ : فَاشْتَدَّ بکائی وَ شوقی وَ قِلَّةٍ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ! بِعَهْدِ منک ؟ فَقَالَ : إِي والذی أَرْسَلَ مُحَمَّداً إِنَّهُ لبعهد منی وَ بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ تِسْعَةُ أَئِمَّةِ ، وَ كُلُّ مَنْ هومنا وَ مَظْلُومُ فِينَا ، إِي وَ اللَّهِ يَا سَلْمَانَ ، ثُمَّ لَيَحْضُرُنَّ ابلیس وَ جُنُودِهِ وَ کل مَحَضَ الْإِيمَانَ مخضا ، وَ مَحْضَ الکفر مَحْضاً ، حَتَّى يُؤْخَذَ بِالْقِصَاصِ وَ الْأَوْتَارَ وَ التُّراثَ [الثارات] وَ لَا يَظْلِمُ ربک أَحَداً ، وَ يَجْرِي تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَىالذین اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نمکن لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نَرَى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ قَالَ سَلْمَانُ رضی اللَّهُ عَنْهُ : فَقُمْتُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْ رَسُولِ اللہ صلی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا یبالی سَلْمَانُ مَتَى لَقِيَ الْمَوْتِ أولقيه .مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص6.

مفضل عرض کرد: ای سرور من! در وقت ولادتش نیز دیده می شود؟ فرمود: آری به خدا قسم از ساعت ولادتش تا وقت وفات پدر بزرگوارش علیه السلام دیده می شود... ولادت او در شعبان سال 257 هجری قمری (به نقل مشهور در سال 255 هجری قمری) است. مؤمنین امام علیه السلام او را در سال 260 هجری قمری (زمان وفات امام حسن عسگری علیه السلام) می بینند... و پس از آنکه غایب شد، هیچ چشمی او را نمی بیند تا زمانی که همه چشم ها او را ببیند.

مفضل عرض کرد: یا سیدی هفتاد و دو نفر اصحاب ابی عبدالله الحسین علیه السلام هم با ایشان ظاهر می شوند؟ امام علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام در دوازده هزار صدیق از شیعیان خود، در حالیکه عمامه سیاهی پوشیده است ظاهر می شود».(1)

روایت چهارم:

در این روایت، امام صادق علیه السلام به رجعت امام حسین علیه السلام و یارانشان در زمان «الحجةُ القَائمُ»تصریح می کند:

«وَ كَانَ وَعداً مَفعُولاً»يعني ظهور امام قائم علیه السلام، و مقصود از آیه شریفه:

ص: 304


1- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الحسنیین ، عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ ، عَنْ عمربن الْفُرَاتِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ : سَأَلْتُ سَيِّدِي الصَّادِقِ علیه السَّلَامِ هَلْ للمأمول الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامُ مِنْ وَقْتِ مُوَقَّتُ يَعْلَمُهُ النَّاسِ ؟ فَقَالَ : حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یوقت ظُهُورِهِ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا . قَالَ الْمُفَضَّلُ : يَا سَيِّدِي وَ لَا يَرَى وَقْتُ وِلَادَتُهُ ؟ قَالَ علیه السَّلَامُ : بَلَى ، وَ اللَّهُ لیری مِنْ سَاعَةٍ وِلَادَتُهُ إِلَى سَاعَةٍ وَفَاةِ أَبِيهِ ... أَوَّلُ وِلَادَتُهُ ... مِنْ شَعْبَانَ سَنَةِ سَبْعٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ ... یری شَخْصَهُ الْمُؤْمِنِ الْمُحِقِّ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ ، ... فلاتراه عین أَحَدُ ، حَتَّى يَرَاهُ كُلِّ أَحَدٍ وَ كُلُّ عَيْنٍ . قَالَ الْمُفَضَّلُ : يا مولای وَ سیدى فالاثنان وَ سَبْعُونَ رَجُلًا الَّذِينَ قُتِلُوا مَعَ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ يُظْهِرُونَ مَعَهُ ؟ قَالَ علیه السَّلَامُ : نَعَمْ يُظْهِرُونَ مَعَهُ ، وَ فِيهِمْ أبوعبدالله الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامَ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ، مُؤْمِنِينَ مِنْ شِيعَةِ عَلَى علیه السَّلَامُ ، وَ عَلَيْهِ عِمَامَةُ سَوْدَاءُ. الهداية الكبری، ص396 و مختصر البصائر؛ ص 433-458 و بحار الأنوار، ج 53، ص 7 و رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، ص 216 وإلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج2، ص211.

«ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ...»رجعت امام حسین علیه السلام است که با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زیرین بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجال و شیطان نیست و هنوز حجت قائم علیه السلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین علیه السلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، و همان امام حسین علیه السلام خواهد بود که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازہ وصی نشود مگر وصی و امام».(1)

نتیجه اینکه در روایات متعددی به نام امام مهدی علیه السلام تصریح کرده و اولین رجعت کننده را در زمان ایشان دانسته اند. بنابراین، ادعای احمد بصری مبنی بر وقوع رجعت پس از مهدی دوازدهم باطل می شود. ضمن اینکه قبلا بطلان مهدیین اساسا به اثبات رسیده است.

ب. رجعت در آسمان احمد بصری رجعت را زمینی ندانسته و گفته است:

«الرجعة عالم آخر، مختلف عن هذا العالم الجسمانی و تكون في السماء

ص: 305


1- «وَ كَانَ وَعْداً مَفْعُولُ ، خُرُوجُ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ - ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامَ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ ؛ عَلَيْهِمُ الْبَيْضُ الْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَ جَهَانَ المودون إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا الحسین قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا يَشُكَّ الْمُؤْمِنُونَ فِيهِ وَ أَنَّهُ لَيْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَيْطَانٍ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ - فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ علیه السَّلَامُ جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَيَكُونُ الذی یغسله وَ یکفنه وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ - الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ - وَ لَا يَلِىَ الوصی إِلَّا الوصیُّ. کافی، ج 8، ص، 206.

الاولی»(1) رجعت در عالمی غیر از عالم جسمانی و دنیوی بوده و در آسمان اول محقق خواهد شد.

در پاسخ به احمد بصری گفته می شود:

اولا وقوع رجعت در آسمان، چه خصوصیتی برای شیعیان دارد که پیرامون آن، صدها روایت از حضرات معصومین علیهم السلام صادر شده است. بر اساس روایات، خداوند متعال دین خود را روز رجعت برای همگان آشکار و علنی خواهد کرد، بنابراین باید رجعت امری زمینی بوده باشد تا خداوند در آن روز دین خود را بر مردم زمین علنی کند. چنانچه از امام باقر عليه السلام نقل شده است:

عن أبي جعفر علیه السلام في قول الله «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدین کله وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» قَالَ : لِيُظْهِرَهُ اللَّهِ فِي الرَّجْعَةِ».(2) امام علیه السلام در باره این آیه که؛ تا دین خود را بر همگان ظاهر کند و لو اینکه مشرکون ناراحت شوند، فرمود: خداوند در روز رجعت دین خود را ظاهر می کند.

ثانیا روایات متعددی صادر شده است که رجعت را زمینی و دنیوی دانسته و به آن تصریح کرده است که به چند روایت اشاره می شود:

روایت اول:

«أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ ، وَ إِنِ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بعامة بَلْ هِيَ خَاصَّةً ، لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ محضأ أَوْ مَحَضَ الشرک مَحْضاً ».(3)امام صادق علیه السلام فرمود: اول کسی که از قبر بیرون

ص: 306


1- الرجعة ثالث ایام الله الكبری، ص 5-24.
2- بحار الأنوار، ج 52، ص 346.
3- الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، النص ؛ ص360

آید و بدنیا برگردد حسین بن على علیه السلام است، و رجعت عمومی نیست، مختص مؤمن خالص و مشرک خالص است.

روایت دوم:

«الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ بین جمادی وَ رَجَبُ فَقَامَ رَجُلُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا الْعُجْبِ الَّذِي لَا ترال تَعْجَبُ مِنْهُ فَقَالَ ثَكِلَتْكَ وَ أی أُمِّكَ وَ عَجِبَ أَعْجَبُ مِنْ أَمْوَاتُ يَضْرِبُونَ كُلِّ عَدُوُّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ».(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تمامی تعجب ها در بین جمادی و رجب است. مردی بلند شد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین این چه شگفتی است؟ امام فرمود: کدام شگفتی از این عجیب تر است که اصحاب قبور در مابین جمادی و رجب زنده می شوند و با دشمنان خدا و رسول خدا و ائمه اهل بیت علیهم السلام جنگ می کنند.

روایت سوم:

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ دَخَلْتُ مَعَ أَبِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عللیه السَّلَامُ فَجَرَى بَيْنَهُمَا حَدِيثٍ فَقَالَ أَبِي لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ مَا تَقُولُ فِي الْكَرَّةَ قَالَ أَقُولُ فِيهَا مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذلک أَنْ تَفْسِيرِهَا صَارَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَ هَذَا الْحَرْفَ بِخَمْسٍ وَ عِشْرِينَ لَيْلَةً قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «تِلْكَ إِذاً كَرَّةُ خاسِرَةُ » إِذا رَجَعُوا إِلَى الدُّنْيَا وَ لَمْ يَقْضُوا دُخُولَهُمْ فَقَالَ لَهُ أَبِي يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةُ واحِدَةُ فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ »أَىُّ شَىْ ءٍ أَرَادَ بِهَذَا فَقَالَ إِذَا انْتَقِمْ مِنْهُمْ وَ بَاتَتْ بَقِيَّةَ الْأَرْوَاحِ سَاهِرَةً لَا تَنَامُ وَ لَا تَمُوتُ ».(2) از محمد بن عبدالله نقل شده است: همراه پدرم بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم، میان

ص: 307


1- بحار الأنوار، ج 53، ص60.
2- بحار الأنوار، ج 53، ص 44.

آن حضرت و پدرم سخنی گذشت، سپس پدرم به حضرت عرض کرد: درباره رجعت چه می فرمایید؟ امام فرمود: در این باره همان را می گویم که خداوند فرمود: «این بازگشت زیان بخشی است،»تفسیر این آیه بیست و پنج شب قبل از رسیدن آن به پیامبرصلی الله علیه و آله رسید. و این هنگامی است که مردم به دنیا برمی گردند و خونخواهی آنها تمام می شود، پدرم عرض کرد: این که خداوند در قرآن می فرماید: «فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ»مقصود چیست؟ فرمود: وقتی از ستمگران انتقام گرفته شد و سپس مردند، ارواح آنها بیدار است نه می خوابد و نه می میرد.

نتیجه اینکه؛ رجعت در همین زمین خاکی و دنیوی محقق خواهد شد و چنانچه غیر از این باشد اثری بر آن مترتب نشده و ثمره ای نخواهد داشت.

حکومت ائمه رجعت علیهم السلام

پس از اثبات این مسأله که رجعت ائمه معصومین علیهم السلام بلافاصله پس از امام دوازدهم علیهم السلام بوده و اولین رجعت کننده پس از ایشان ، امام حسین بن علی علیه السلام خواهد بود، نوبت به آن می رسد تا حکومت آن معصومین علیهم السلام در زمان رجعت به اثبات برسد.

در روایات متعددی از ائمه علیهم السلام به حکومت جهانی آنان در عصر رجعت اشاره شده و ایشان را در آن زمان صاحب الامر و صاحب حکم دانسته اند. همین مسأله، امر و حکم هر شخصی غیر از ایشان را نفی کرده و آن را در وجود ائمه رجعت علیهم السلام منحصر می نماید. لازم به ذکر است که فلسفه رجعت ائمه علیهم السلام نیز در همین تشکیل حکومت عدل الهی جمع شده و هیچ دلیل دیگری غیر از آن برای مسأله رجعت متصور نیست. لذا در صورتی که ائمه رجعت فاقد حکومت

ص: 308

و خلافت بدانیم، نقض غرض خواهد شد. چنانچه روایات متعددی از این واقعیت پرده برداشته که به چند مورد اشاره می شود:

روایت اول:

«فَأَنَا . . مُصَدِّقُ بِرَجْعَتِكُمْ ، مُنْتَظِرُ لِأَمْرِكُمْ ، مُرْتَقِبُ لِدَوْلَتِكُمْ . . . يُحْشَرُ فِي زمرتکم ، وَ يکر فی رَجْعَتِكُمْ ، وَ يُمَلَّكُ فِي دولتکم ، وَ يُشَرَّفُ فِي عَافِيَتِكُمْ ، وَ يُمَكَّنُ فِي أَيَّامِكُمْ ، وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَداً بِرُؤْيَتِكُمْ ومکنني فِي دَوْلَتِكُمْ ، وَ أَحْيَانِي فِي رَجْعَتِكُمْ ، وَ مَلَّكَنِي فِي أیامکم».(1)موسی بن عبدالله نخعی از امام هادی علیه السلام نقل می کند. به ایشان عرض کردم در هنگام زیارت هر کدام از شما چه بگویم؟ لذا زیارت نامه را تماما فرمود و در اثناء آن به رجعت اشاره کرد و از آن جمله فرمود: پس من رجعت تان را تصدیق می کنم و چشم به راه امر شما هستم، در انتظار حکومت شما به سر می برم... مرا از کسانی قرار بده که در گروه شما محشور می شوند، و در زمان رجعت تان دوباره به دنیا باز می گردد، و در دولت شما به فرمانروایی می رسند و در دوران سلامت کامل شما مفتخر می گردند، و در روزگار شما اقتدار می یابند.

روایت دوم:

«وَ اللَّهُ ليمکن رَجُلُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلَاثُ مِائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادَ تُسْعاً قَالَ فَقُلْتُ فَمَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ بَعْدَ مؤت الْقَائِمِ . . . فَإِذَا اشْتَدَّ الْبَلَاءُ عَلَيْهِ وَ قُتِلَ الْمُنْتَصِرُ خَرَجَ السِّفَاحِ إِلَى الدُّنْيَا غَضَباً للمنتصر فَيُقْتَلُ كُلِّ عَدُوٍّ لَنَا وَ هَلْ تُدْرَى مِنِ الْمُنْتَصِرُ وَ مِنَ السِّفَاحِ يَا جَابِرُ الْمُنْتَصِرُ الْحُسَيْنِ بْنُ عَلِيٍّ وَ السِّفَاحِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامُ ».(2)از جابر بن یزید جعفی روایت شده است: از

ص: 309


1- من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص370، ح 1625 و مختصر البصائر، ص 136.
2- الإختصاص، ص 257.

امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: به خدا قسم مردی از ما اهل بیت علیهم السلام بعد از مرگش، سیصد و نه سال حکومت می کند. عرض کردم این چه زمانی خواهد بود؟ فرمود بعد از وفات قائم علیه السلام. وقتی گرفتاری بروی شدت گرفت و امام منتصر کشته شد، امام سفاح در حالی به دنیا باز می گردد که از شهادت امام منتصر غضبناک است. پس تمام دشمنان ستمگر را می کشد و تمام زمین را مالک می شود و خداوند کار او را اصلاح می کند و او سیصد و نه سال حکومت میکند. آنگاه امام علیه السلام فرمود: ای جابر! آیا می دانی امام منتصر و سفاح کیست؟ منتصر حسین علیه السلام و سفاح امیرالمؤمنین علیه السلام است.

روایت سوم:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ « إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً » فَقَالَ : الْأَنْبِيَاءُ : رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ ذریته ، وَ الموك : الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ » قَالَ : فَقُلْتُ : وَ أَيُّ مَلِكَ أَعْطَيْتُمْ ؟ قَالَ : « ملک الْجَنَّةِ وَ ملک الْكَرَّةَ».(1)محمد بن سلیمان دیلمی از زبان پدرش نقل می کند که از امام صادق علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدم: «شما را پیغمبران و پادشاهان قرار دادیم»، حضرت فرمود: مقصود از انبیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و ابراهیم و اسماعیل علیه السلام و ذریه ایشان است و منظور از پادشاهان ائمه علیهم السلام هستند. عرض کردم: خداوند چه سلطنتی به شما عطا فرموده؟ فرمود: سلطنتی در بهشت و سلطنتی در هنگام رجعت.

با وجود روایاتی که حاکی از حکومت ائمه رجعت هستند، تشکیل حکومت افرادی با عنوان مهدیین، آنهم با وجود ائمه معصومین علیهم السلام که دلیل رجعتشان

ص: 310


1- مختصر البصائر، ص 119.

تشکیل حکومت و خلافت عدل الهی است، بی معنی بوده و این تضادی غير قابل حل خواهد بود. مگر اینکه قائل به آن باشیم که مهدیین (بر فرض صحت و قبول مهدیین) از حکام و والیانی هستند که توسط ائمه رجعت علیه السلام به ولایت های دور و نزدیک منصوب خواهند شد که آنهم مساله ای غیر از خلافت مهدیین است.

پرسش های درس

1. احتمالات دوران پس از امام مهدی علیه السلام را تشریح کنید .

2. یک دلیل از قرآن کریم برای اثبات رجعت بنویسید .

3. اولین گروه از رجعت کنندگان چه کسانی هستند؟

4. اولین امام از رجعت کنندگان کیست؟

5. باور احمد بصری درباره رجعت را توضیح دهید.

6. حکومت ائمه رجعت علیه السلام را اثبات کنید.

ص: 311

ص: 312

درس پانزدهم نیابت فقهاء از امام غائب علیه السلام

اشاره

ص: 313

ص: 314

خبر غیبت امام مهدی علیه السلام مسأله ای است که معصومین علیهم السلام آن را به مسلمانان گوشزد کرده و همواره آنان را از کیفیت و چگونگی امر غیبت مطلع ساخته اند.(1) با این وجود، باید در زمان غیبت امام علیه السلام، سیستم و نظامی برای هدایت مردم در نظر گرفته شده باشد تا با تمسک به آن، گمراه نشده و سخن دین را دریافت کنند.

آنچه از عملکرد و گفتار ائمه معصومین علیهم السلام، مخصوصا از زمان امام باقر علیه السلام مشهود گردیده است، طراحی و پیاده سازی و نهادینه کردن «نظام فقاهتی»در بین مردم است. نظامی که بتواند در صورت عدم دسترسی مردم به معصوم علیه السلام، کارآیی خاص خود را داشته و ضمن عهده دار شدن امور نیابتی از جانب امام علیه السلام، احکام الهی را نیز جاری سازد. از این رو، سفارش اکید ائمه معصومین علیه السلام به اصحابشان در خصوص تفقه در دین و انتظار ثمر بخشی و خیر از آنان، این نظریه را تثبیت می کند. چنانچه امام صادق علیه السلام با بشیر دهان می فرماید: «لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنَا»(2).

ص: 315


1- «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ فِيهِ غَيْبَتَيْنِ وَاحِدَةٌ قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ».همانا برای صاحب این امردو غيبت است. یکی از آنها مدتش کوتاه و دیگری طولانی است. إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 5، ص 118.
2- الکافی، ج 1، ص 33.

لذا توصیه معصومین علیهم السلام به تفقه در دین (1)، سفارش به اطاعت و پیروی از فقهای دین،(2) بیان عظمت و جایگاه فقهاء دین،(3) ترغیب مردم برای مراجعه به فقهاء جهت دریافت فتوا،(4) تعیین برخی از فقهاء برای مناظره با مخالفین،(5) تأکید به تربیت طلاب علوم دینی (6)و... حاکی از اجرای نظام فقاهتی در ادامه «نظام امامتی»می باشد که می توان این دوران را دوره «آماده سازی تئوریک جامعه دینی برای پذیرش نظام فقاهتی»دانست.

پس از پذیرش این باور، نوبت به آماده سازی عملی مردم می رسد تا در حضور امام علیه السلام امکان وقوعی این نظام جدید را به نظاره بنشینند. بنابراین، با آغاز غیبت صغری، شیعیان را به طور عملی وارد مسیر ولایت پذیری از نظام فقاهت (نواب اربعة)(7) نموده و روش هدایت پذیری از فقهاء را به آنان آموزش دادند. در این دوره کوتاه، مردم به واسطه چهار فقيه منتخب، به عنوان نواب خاص، با امام عليه السلام

ص: 316


1- عَلِيُّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ «يَقُولُ تَفَقَّهُوا فِي الدین فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيُّ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ - لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدین وَ لینذروا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يحزرون ». الکافی، ج1، ص31.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بَيْنَ الحسین عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عيسي عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ - عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا . . . « مِنْ کان مِنکُمْ مِمَّنْ قَدْ روی حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أحکامنا فلیرضوا بِهِ حکما فانی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاکما فَإِذَا حکم بحکمنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فانما اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ علی حَدُّ الشرک بِاللَّهِ ».الکافی، ج1، ص67.
3- عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِيهِ جُنْدَبٍ قَالَ : دَخَلَ عمروبن الْحُمْقِ وَ حجربن عَدِيٍّ وَ حَبَّةِ العرنی وَ الْحَارِثُ الأعورو عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَبَا عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامُ قَالَ : «أَهْدى سَبِيلًا فيکم الْعُلَمَاءِ وَ الْفُقَهَاءِ»الغارات، ج1، ص210.
4- حدثني الفضل بن شاذان قال حدثني عبد العزيزبن المهتدي و كان خيرقمی رأيته و كان وكيل الرضا علیه السلام و خاصته فقال إني سألته فقلت إني لا أقدر على لقائك في كل وقت فعمن آخذ معالم دینی فقال «خذ عن يونس بن عبد الرحمن». رجال کشی، ج 2، ص 778 و 786.
5- مناظره مؤمن الطاق با مرد شامی، مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبيد.
6- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله تعلم في شبابه کان بمنزلة الوشم في الحجر». بحار الانوار، ج 1، ص 222
7- عثمان بن سعيد عمری ، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری .

ارتباط داشته و پس از وفات نائب چهارم و آغاز غیبت کبری، ارتباط شیعیان به طور کامل با امام علیه السلام قطع گردید. اما با توجه به نهادینه شدن نظام فقاهتی و پذیرش امکان اطاعت نیابتی از فقهاء ، شیعیان بدون درنگ به فقهاء جامع الشرایط مراجعه کرده و در امور دینی و اجتماعی خود کسب تکلیف کردند.

نیابت خاصه فقیه

نیابت خاصه فقیه مختص به نواب اربعه (عثمان بن سعید عمری، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری) بوده و هیچ فردی پس از آن بزرگواران اجازه تصدی این منصب را ندارد. وجه تمایز منصب نیابت خاص با نیابت عامه عبارتند از:

الف. نایب خاص نیاز به نص تعیین کننده دارد:

بر اساس سیره معصومین عليهم السلام، واگذاری نیابت خاص فقیه، نیاز به نص صریح دارد. لذا زمانی که معصوم علیه السلام بخواهد فردی را به عنوان نائب خاص خود در یک امر خاص یا در تمامی امور منصوب کند، باید به اسم نائب و همچنین نوع نیابت او تصریح فرماید. به عنوان نمونه در نصب و اعلان وثاقت و نیابت تام جناب عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان توسط امام حسن عسکری علیه السلام آمده است:

«العمری وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عنی فعنی يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالَا لک فعنی يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ المأموتان»(1)

عمری و پسرش هر دو ثقه اند، هر چه از من به تو رسانند از من رسانده اند و

ص: 317


1- کافی، ج1، ص329.

هرچه به تو گویند از قول من گفته اند از آنها بشنو و از آنها اطاعت کن که هر دو ثقه و امین هستند.

ب.امکان مشاهده برای نواب خاص

نواب اربعه قادر به ارتباط و مشاهده حضرت حجت علیه السلام بوده و امورات مهم مردم را به طور مستقیم با حضرت در میان گذاشته و در سایر موارد، شخصا اقدام به صدور فتوا می کردند. با وفات آخرين نائب امام علیه السلام امکان ارتباط مستقیم با آن حضرت غیر ممکن شده و مدعیان مشاهده تکذیب شدند. چنانچه در توقيع مبارک سمری رحمة الله علیه آمده است:

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبِ قَالَ : كُنْتُ بِمَدِينَةِ السَّلَامَ فِي السَّنَةِ الَّتِي تؤفى فِيهَا الشَّيْخِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ السَّمُرِيِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرَتْهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَيَّامٍ فَأُخْرِجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِيعاً نُسْخَتُهُ : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ - یا علی بْنِ مُحَمَّدٍ السمری أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إخوانک فیک فانک مَيِّتٍ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرِكَ وَ لَا توص إِلَى أَحَدُ يَقُومُ مقامک بَعْدَ وفاتک فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةِ الثَّانِيَةَ فَلَا ظُهُورِ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذلک بَعْدَ طُولِ الْأَمَدُ وَ قَسْوَةُ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سیاتی شیعتی مِنْ يَدَّعِى الْمُشَاهَدَةِ أَلَا فَمَنْ إدعى الْمُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السفیاني وَ الصیحة فَهُوَ کاذب مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ - قَالَ فنسخنا هَذَا التَّوْقِيعَ وَ خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ السَّادِسُ عُدْنَا إِلَيْهِ وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِيلَ لَهُ مَنْ وصیک مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٍ هُوَ بالغه وَ مضی رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ فَهَذَا

ص: 318

آخَرَ كَلَامٍ سَمِعَ مِنْهُ ».(1) ای علی بن محمد سمرى! خداوند اجر برادرانت را در عزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد، پس خود را برای مرگ مهیا کن و به احدی وصیت مکن که پس از وفاتت قائم مقام تو شود زیرا غیبت تامه واقع شده و ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای تعالی و آن پس از مدتی طولانی و قساوت دلها و پرشدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادعای مشاهده کنند، بدانید هر که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده کند دروغگوی افترا بند است و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم. پس؛ حاضرین از آن توقيع استنساخ کردند و از نزد او خارج شدند و چون روز ششم فرا رسید نزد او بازگشته و او را در حال احتضار بود، یکی از مردمان پرسید: وصی پس از شما کیست؟ گفت: خداوند را امری است که خود او رساننده آن است و فوت کرد و این آخرین کلامی بود که از او شنیده شد. آنچه در این توقيع بدان اشاره شده، نکاتی است که حائز اهمیت بوده و بایستی بدان اشاره کرد:

الف. تعيين نایب خاص

بر اساس متن توقيع، تعیین نایب خاص و سفارت، بایستی توسط نائب قبلی باشد. چنانچه امام علیه السلام فرموده است: «وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ یقوم مقامک بَعْدَ وَفَاتِکَ»، لذا علی بن محمد سمری حق انتخاب شخص دیگری به عنوان قائم

ص: 319


1- كمال الدين و تمام النعمة ، ص 516 و غيبة طوسی، ص 395 والثاقب في المناقب، ص 601 والاحتجاج طبرسی، ج 2، ص 296 والطرائف ، ص 184 وكشف الغمة، ج 3، ص 338 والصراط المستقيم، ج 2، ص 236 وأسرار الامامة، ص89 وحديقة الشيعة، ج 2، ص990 و اثباة الهداة ، ج 5، ص 321 و منتهی الامال، ج 2، ص 842 و بحارالانوار، ج51، ص 361 و اعیان الشیعه، ج 2، ص 48 و...

مقام خود به عنوان نائب خاص حضرت نداشته و بر این اساس، باب نیابت تا موعدی خاص و تا زمانی که امر حضرت بر مردم مشخص شود بسته شده و مردم تکلیفی در مقابل بیعت با مدعیان بابیت ندارند. چنانچه امام صادق علیه السلام در باب وظیفه شیعیان در زمان غیبت کبری فرمودند:

«يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ یغیب عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَقُلْتُ لَهُ مَا يَصْنَعُ النَّاسُ فِي ذَلِكَ الماني قَالَ يَتَكَوَّنْ بِالْأَمْرِ الَّذِي هُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ».(1) بر مردم زمانی فراخواهد رسید که امام زمانشان از آنان غائب خواهد شد. عرض کردم در آن زمان تکلیف مردم چیست؟ فرمود: مردم به امری که سابقا بر آن بودند تمسک کنند تا اینکه امر امام بر آنان روشن گردد.

در این روایت؛ ضمير مستتر در «حتى يتبين لهم»به امام عليه السلام بازگشت دارد. یعنی اینکه تکلیف مردم در زمان غیبت، انتظار ظهور و آمدن حضرت است نه اطاعت از مدعیان نیابت و وكالت.(2)

ب: علت انسداد باب نیابت خاصه

علت ممنوعیت وصیت سمری به شخص دیگر، آغاز غیبت کبری است. چنانچه امام علیه السلام در متن توقيع بدان اشاره فرموده و آمده است:

«فَقَدْ وَقَعَتْ الغيبه الثانيه فَلَا ظُهُورِ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهُ وَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدُ وَ قَسْوَةُ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً»، بنابراین با توجه به اینکه «فاء»در «فَقَد وَقَعَت»تعليلیه است، لذا آغاز غیبت کبری علت اصلی انسداد باب نیابت بوده و دلیلی بر نقض این مسأله از جانب حضرت وجود ندارد.

ص: 320


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص350.
2- مکیال المکارم في فوائد دعاء للقائم (عليه السلام)، ج2، ص413.

ج: پیشگویی ظهور مدعیان دروغین

حضرت در ادامه توقیع به ظهور زود هنگام مدعیان دروغین نیابت خاصه اشاره فرموده و شیعیان را از آن خطر بزرگ برحذر می دارند. لذا فرمودند: «سَيَأْتِي شيعي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ».

د: ادعای مشاهده تا موعد خاص

ادعای مشاهده و نیابت تا قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی مورد قبول نیست. چنانچه حضرت فرمودند: «أَلَا فَمَنْ إدعى الْمُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيُّ وَ الصَّيْحَةُ فَهُوَ کذاب مُفْتَرٍ».

لذا چنانچه فردی همچون احمد بصری در صدد ادعای نیابت خاصه است، باید تا خروج سفیانی و ندای آسمانی صبر کرده و پس از آن بر ادعای خود پافشاری نماید.

اگر اشکال شود که در این توقیع، مدعیان مشاهده تکذیب شده اند و ربطی به مدعیان نیابت و سفارت ندارد، اینگونه پاسخ داده می شود:

اولا شأن صدور توقیع، پیرامون مسأله نیابت خاصه بوده و حضرت، على بن محمد سمری را از انتخاب وصی و قائم مقام بعدی برحذر داشته اند و این به این معناست که حضرت با صدور این توقيع مبارک، در صدد انکار مدعیان نیابت و سفارت، بعد از نایب چهارم می باشد.

ثانية؛ حضرت در ادامه این توقیع می فرماید: «فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ... فَهُوَ کاذب مُفْتَرٍ». یعنی مدعی مشاهده كذاب و افتراگو است. باید توجه داشت که بین كذاب و مفتر فرق واضحی است. لذا اگر کسی صرف ادعای مشاهده داشته

ص: 321

باشد، كذاب می باشد اما اگر همان شخص ادعای نیابت یا توکبل کند و آن استنابه را به حضرت منتسب نماید، این شخص افتراگو بوده و چیزی را به دروغ به ایشان نسبت می دهد. لذا در متن توقيع هر دو عبارت در کنار هم آمده است تا کسانی را که ادعای مشاهده و توکیل می کنند را رد نماید. بنابراین اگر حضرت فقط می فرمود: «مِنْ إدعى الْمُشَاهَدَةِ فَهُوَ كَاذِبُ»در آن صورت این حکم شامل تمامی افرادی که ادعای دیدار با حضرت را داشتند می شد، در حالیکه بیش از هزار داستان معتبر از احوالات تشرف یافتگان در کتب شیعه ذکر شده است که هیچ کدام كذاب نبوده و در ادعای خود صادق هستند.

نکته قابل توجه اینکه احمد بصری برخلاف مبنای خود در خصوص عدم پذیرش علم رجال و نادرست بودن بررسی سندی روایات، اینبار مجبور به تمسک به علم رجال شده و این توقيع مبارک را ضعیف السند دانسته و می گوید: «فهي مطعون في سنده و غير تامة السند».(1) این روایت مورد طعنه علماء قرار گرفته و سند آن به معصوم نمی رسد.

دیدگاه علمای شیعه

براساس دیدگاه و نظرات تمامی علمای شیعه، ادعای نیابت خاصه و همچنین سفارت در زمان غیبت کبری مساوی با کفر بوده و هر کس مدعی آن باشد گمراه و گمراه گر می باشد. به عنوان نمونه شیخ طوسی از قول ابن قولویه رحمة الله علیه (2)در باب ذکر مذمت مدعیان بابیت و نیابت می فرماید:

«إِنَّ عِنْدَنَا ( أَيِ الطَّائِفَةِ الْإِمَامِيَّةِ ) أَنَّ كُلَّ مَنْ ادَّعَى الْأُمَمِ الامر بَعْدَ السمری رَحِمَهُ اللَّهُ

ص: 322


1- مع عبد الصالح، ص 28
2- شیخ ابوالقاسم بن محمد بن قولویه، استاد شیخ مفید در فقه بوده است.

فَهُوَ كَافِرُ منمس ضَالُّ مُضِلُّ وَ بِاللَّهِ التَّوْفِيقُ»(1)همانا در نزد ما طائفه امامیه نظر بر این است که؛ هر کسی که بعد از سمری رحمة الله علیه ادعای امر( سفارت و نیابت خاصه) کند، کافر گمراه و گمراه گر است.

نیابت عامه فقیه

همانطور که اشاره شد، نیابت عامه فقیه در ادامه نیابت خاصه فقیه (نواب اربعة) شکل گرفته است. در این نوع از نیابت، مشاهده امام علیه السلام برای نائب ممکن نیست و علاوه بر آن، هیچ فقیهی از نص شخصی و تعیین کننده برخوردار نبوده و تمامی آنان بر اساس تنصیص نوعی عهده دار وظیفه نیابت شده اند. به عنوان نمونه در روایات آمده است:

روایت اول:

مُحَمَّدُ بْنُ يحیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عيسی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يحیی عَنْ داؤد بْنِ الحصین عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبَّ اللَّهِ علیه السَّلَامُ - عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا ... « مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عليکم حاکما فَإِذَا حَكَمَ بحکنما فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ».(2)هر کدام از شما که حديث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر دارد و احکام ما را می داند، به حکمیت او راضی شوند که او را حاکم شماها مقرر ساختم و اگر طبق حکم ما قضاوت کند و از او نپذیرد (یعنی کسی که حکم بر ضرر او

ص: 323


1- غیبت طوسی، ص 412.
2- کافی، ج 1، ص 67.

است) همانا حکم ما را سبک شمرده و ما را رد کرده و راد برما برخدا رد کرده و این خود در مرز شرک به خدا است.

روایت دوم:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الکلينی رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الكلينی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ : سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ العمری رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَى فَوَرَدْتَ فِي التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السَّلَامُ : «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رواۃ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حجتی علیكم وَ أَنَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ».(1)اسحاق بن يعقوب می گوید: از نایب امام علیه السلام خواستم نامه ام را به پیشگاه امام عصر علیه السلام برساند. در آن نامه مسائل مشکلی را که داشتم پرسیده بودم و امام با خط خود جواب نوشته و فرموده بود: ... اما در خصوص حوادث پیش روی، به راویان حديث ما مراجعه کنید که آنان حجت های من برشما هستند و من حجت خدا بر آنانم.

ادعای احمد بصری

از جمله ادعاهای احمد بصری، نیابت و سفارت خاصه از جانب امام دوازدهم علیه السلام در دوران غیبت کبری است. وی در کتاب بيان الحق و السداد من الأعداد می گوید:

«لا أقول و لم أقل إنى الامام المهدی علیه السلام، بل أنا المهدی الاول من ولده علیه السلام

ص: 324


1- غیبت طوسی، ص 177. اعلام الوری، ص 452. وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، کتاب القضأ، ابواب صفات القاضی، باب 11، ج 9. احتجاج، ج 2، ص 163.

و رسوله و وصيه و الیمانی».(1)هرگز نگفته و نمی گویم که من امام مهدی علیه السلام هستم، بلکه من مهدی اول از اولاد امام و فرستاده و جانشین و یمانی هستم.

این ادعای احمد بصری نه با نیابت خاصه سازگاری دارد و نه با نیابت عامه، زیرا هر کدام از این دو دارای شرایطی هستند که در سخنان پیشین مورد بررسی قرار گرفت. البته برای روشن شدن بهتر اشکال، باری دیگر مورد اشاره قرار می گیرند.

احمد بصری چنانچه ادعای نیابت خاصه فقیه را داشته باشد باید شرایط ذیل را برای اثبات ادعایش فراهم نماید که از هیچکدام برخوردار نیست:

1. اثبات کند که فقیه جامع الشرایط است

2. اثبات کند که نص صریح و تعیین کننده از جانب امام مهدی علیه السلام دارد

3. اثبات کند که با امام مهدی علیه السلام ارتباط نیابتی و مشاهده ای دارد.

البته مورد دوم و سوم سالبه به انتفاء موضوع است و راه دیگری برای اثبات آن وجود ندارد. همچنین چنانچه منظور او از نیابت، نیابت عامه فقیه است، بایستی اثبات کند که فقیه جامع الشرایط است و خود را از هر گونه ادعای دروغین و فریبکاری تبرئه کند.

پرسش های درس

1. نظام فقاهتی را تشریح کنید.

2. وجه تمایز نیابت خاصه فقیه با نیابت عامه فقیه در چیست؟

3. علت انسداد باب نیابت خاصه فقیه چیست؟

4. نیابت عامه فقیه را تشریح کنید.

ص: 325


1- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1، ص40.

ص: 326

درس شانزدهم تمسک به رؤیا و استخاره

اشاره

ص: 327

ص: 328

خواب و رؤيا

احمد بصری خواب را به عنوان یکی از شهادت های پروردگار دانسته و آن را حجت قطعی برای اثبات خود معرفی کرده است.(1) وی علاوه بر آن، اولین آشنایی خود با حضرت مهدی علیه السلام را در قالب خواب تعریف کرده و می گوید:

«وقصة هذا اللقاء هي أني كنت في ليلة من الليالي نائما، فرأيت رؤيا في المنام، كأن الإمام المهدی واقف بالقرب من ضريح سيد محمد أخو الإمام العسكرى، وأمرني بالحضور للقائه، و بعد ذلك استيقظت، و كانت الساعة الثانية ليلا».(2)لازم می بینم که ماجرای دیدار خودم را ولو به اختصار تعريف کنم... ماجرای دیدار این است که من شبی از شبها در خواب بودم که رؤیایی در آن خواب دیدم؛ گویی که امام مهدی کنار درب نزدیک به ضریح سید محمد برادر امام حسن عسکری ایستاده بود و به من امر می کرد که به دیدارش بروم. بعد از آن از خواب بیدار شدم و ساعت هم دو نصف شب بود!

البته این نوع ادعاها در میان فرقه ها و جریان های انحرافی تازگی نداشته و

ص: 329


1- الجواب المنير، ج 1، ص 7.
2- بيان قصة اللقاء ، ص 15.

بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت نیز از این روش بهره برده و مدعی ملاقات با حضرات معصومین علیهم السلام در عالم خواب شده اند. از جمله:

1. سید محمد نوربخش (بنیانگذار نوربخشيه)، مدعی مهدویت؛ وی جهت اثبات مهدویت خود به خواب برخی از افراد در خصوص مهدی بودن خود استناد کرده و می گوید: «خلیل الدین بن رکن الدین بغلانی گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که به مردم خطاب می کرد که بیایید و با فرزند من بیعت کنید و با دست به تو اشاره می کرد و آنان یقین داشتند که تو همان مهدی موعود هستی».(1)

2. علی یعقوبی (بنیانگذار فرقه يعقوبی)، مدعی ارتباط با حضرت زهرا علیها السلام؛ وی می گوید: «اگر سلمان یک صحنه دید و ایمان آورد، یعنی یک رفتار دید، من آن رفتار را هم ندیدم، یک صحنه نسبتا ثابت دیدم، عکس نبود، صحنه سه بعدی بود(در خواب) ولی شخص ایستاده بود نگاه می کرد، معلم ایستاده بود نگاه می کرد. تمام زندگیم را از آن لحظه به بعد برایش گذاشتم، تا کجا؟ تا آن جا که گفتیم همه چیزمان باید از فاطمه باشه، با فاطمه، همیشه باید با فاطمه باشیم».(2)

3. فضل الله حروفی (بنیانگذار حروفیه)، مدعی مهدویت؛ وی برای اثبات مهدویت خود می گوید: «در اوایل جمادی الاولی 768ه دیدم در ذی حجه که جامه من سپید و پاک به غایت شسته بودند و بیانداخته و من دانستم که جامه من است و می دانستم که جامه مهدی است.

امام، یعنی می دانستم منم».(3)

ص: 330


1- رسالة الهدی، ج1، ص25.
2- سخنرانی علی یعقوبی در تاریخ 1380/1/10 فایل تصویری در نزد نویسنده موجود است .
3- مهدیان دروغین، ص107.

4. سیدکاظم رشتی (از ارکان شیخیه)، مدعی رکن رابع؛ وی می گوید: «پس فاطمه زهراء علیها السلام را در خواب دید و آن حضرت او را بر شیخ بزرگوار شیخ احمد احسائی دلالت فرمود سپس بار دیگر آن حضرت علیها السلام را در شب چهارم از شب خواب اول دید که ایشان او را به جا و مکان شیخ آگاه نمود».(1)

5. میرزا احمد قادیانی(بنیانگذار فرقه قادیانیه)، مدعی مهدویت و نبوت؛ وی می گوید: «پس اولین باب ملاقات ایشان که به رویم باز شد خواب و رؤیای صالحه بود و من خوابی نمی دیدم جز اینکه در نهایت وضوح باشد و من در آن روزها قریب به دو هزار یا بیشتر خواب صادقه و صالحه دیدم که برخی از آنها در ذهنم هست و بسیاری را فراموش کرده ام».(2)

حقیقت رؤيا

«رؤيا»از ماده «رأي» به معنای دیدن در خواب است(3)، که بر اساس آیات و روايات دارای دو قسم کلی می باشد:

1.خواب فاقد تعبیر، که اضغاث احلام یا رؤیاهای کاذبه نامیده می شود.

این رؤیاها که نتیجه عوامل گوناگونی همچون؛

الف: ممکن است براثر پرخوری، پرخوابی و بیماری های روحی و جسمی رؤيا دیده شود.

ب: شاید آنچه برای انسان در روزهای گذشته روی داده به هنگام خواب

ص: 331


1- فهرست کتب المشايخ العظام، ص93.
2- التبليغ ، 105.
3- قاموس قرآن، ج 3، ص 37 و 38.

در مقابل فکرش مجسم گردد. لذا ممکن است نام فردی خاص که فکرش را مشغول کرده یا داستانی که اخیرا مشغول خواندن آن شده است را ببیند.

ج: ممکن است آرزوهای بر آورده نشده باعث رؤيا شود. همان طور که شخصی تشنه، آب در خواب می بیند و کسی که در انتظار سفرکرده ای است، آمدن او را از سفر در خواب می بیند.

د: ممکن است ترس از چیزی باعث شود که انسان خواب آن را ببیند.

2. خواب دارای تعبیر، که خود بر دو گونه است:

الف): خوابی که تعبیری غیر از صورت خواب ندارد.

ب): خوابی که دارای تعبیر است و رؤیای صادقه نامیده می شود. در این گونه رؤياها مستقیما، یا پس از تأویل و تعبیر و با استفاده از رموز، می توان مطلبی را کشف نمود. در روایات، این رؤیاها به عنوان نتیجه ملاقات روح با ملائک معرفی شده اند. (1)

با توجه به گزارشاتی که در خصوص رؤیای احمد بصری به دست آمده است، این رؤیاها، تنها برای کسانی اتفاق افتاده است که با نام و جریان او آشنا بوده و مدتی با آن درگیر هستند و حتی در این میان یک نمونه گزارش نشده که شخصی بدون اطلاع قبلی از نام و جریان و دل مشغولی های ایجاد شده در این خصوص، خواب احمد بصری را دیده باشد. لذا بر اساس تقسیم بندی رؤیا، این نوع از رؤیاها در گروه رؤیای کاذبه قرار گرفته و قابل تعبیر نمی باشند. گذشته از آن، گزارشات متعددی هم بوده است که ناحق بودن احمد بصری را در خواب دیده و از پیوستن به وی نهی گردیده اند.

ص: 332


1- رویا از نظر دین و روانشناسی، ص 66 و 67.

اما در خصوص رؤیاهای صادقه که برخی بر این باورند که احمد بصری را در رؤیای صادقه دیده اند، باید گفت؛ حتی در صورتی که فردی وی را در رؤیای صادقه دیده باشد که البته تشخیص رؤیای صادقه به عهده کسانی است که از جانب خداوند به علم تعبیر آگاهی دارند بازهم برای آن فرد تکلیف ساز نخواهد بود، بنابراین، نهایت چیزی که می توان برای رؤیای صادقه قائل شد، مبشرات و عتاب هایی است که در خواب حاصل می شود، که البته هیچکدام شأنیت معرفی وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تعیین تکلیف شرعی را ندارند .

ابهام زدایی از یک شبهه

بررسی روایت من رآني في المنام

برخی از اتباع احمد بصری ادعا میکنند که ائمه معصومین علیهم السلام را در رؤيا دیده اند که به حقانیت احمد بصری شهادت داده اند. لذا برای اثبات حجیت سخن خود به روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله استناد کنند که فرمود:

«مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لَا يَتَمَثَّلُ بِي فِي نَوْمُ وَ لَا يَقَظَةٍ وَ لَا بِأَحَدٍ مِنْ أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».(1) کسی که مرا در خواب دید، به درستی که مرا دیده است. زیرا شیاطین به صورت من در خواب و بیداری مجسم نمی شوند. حتی به صورت اوصياء من نیز تا روز قیامت در نمی آیند.

در پاسخ باید گفت:

لازمه دیدار معصوم علیه السلام در خواب، این است که او را در عالم بیداری دیده و تصویرشان را بشناسیم و گرنه چگونه می توان گفت: آن کسی را که در خواب

ص: 333


1- بحار الانوار، ج 61، ص 235.

دیده ایم همان معصوم است.(1) ضمن اینکه هرگاه از اتباع احمد بصری سئوال می شود که شما در خواب چه چیزی دیدید؟ پاسخ می دهند: ما یک آقایی را دیدیم که صورت و اطراف سرش را نور فراگرفته بود و به ما گفت که به یاری فرزندم احمد بشتابید! یا اینکه میگویند: خانومی را دیدیم که خمیده بود و چادر بر سرش کشیده بود و صورتش پنهان بود و چنین و چنان گفت! یا می گویند صدایی را شنیدیدم که به احمد بشارت می داد و ...

از اینجا پی برده می شود که آنان؛ اولا پیامبر صلی الله علیه و آله یا حضرت زهرا علیها السلام را در خواب ندیده، بلکه آنچه دیده اند، انعکاس تصاویر کارتونی است که در دوران کودکی در تلوزیون دیده یا در کتاب ها دیده اند ثانيا حديث مذکور می فرماید: هر کسی من و اوصیائم را دید مرا دیده است، نه اینکه هر کسی خودش را به نام من معرفی کرد، یا هر کسی را که احتمال دادید منم، یا هر کسی را که چهره کارتونی داشت و... ثالثا این روایت تصریح به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله و اوصياء علیه السلام می کند، لذا نمی توان به استناد این روایت، صداها و سایر نشانه ها را داخل در دایره روایت مذکور دانست.

لذا بعید نیست که تصاویر کارتونی با صداها و نشانه های دیده و شنیده شده در عالم خواب، وسوسه و فریبی از جانب شیطان باشد. ضمن اینکه نه تنها حقیقت خواب سازی توسط شیطان و جن، توسط روایات مورد تأیید واقع شده اند، بلکه این حقیقت از جانب احمد بصری نیز تأیید شده است.(2) چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

«الرُّؤْيَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ بشارۃ مِنَ اللَّهِ للمؤمنین وَ تَحْذِيرٍ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ

ص: 334


1- مناهج الأحكام، پایان بحث خبر واحد، ص 232.
2- الجواب المنير عبر الأثير، ج1-3، ص321.

أَضْغَاثِ أَحْلَامٍ».(1) رویا برسه قسم است: بشارتی از جانب خداوند برای مومن، ترساندنی از طرف شیطان و خواب های آشفته.

سئوال اول: در صورتی که شخصی در قالب معصوم به رؤيای افراد ظاهر شده و دستورات و القائاتی داشته باشد تکلیف چیست؟

علامه حلی رحمة الله علیه در جواب این پرسش گفته است: در این صورت مسأله از و حالت خارج نیست:

الف: دستوراتی که خلاف ظواهر کتاب و سنت است.

ب: دستوراتی که موافق کتاب و سنت است.

با این وجود، گروه اول مردود بوده و گروه دوم جائز العمل است نه واجب العمل. (2)این در حالی است که تمامی رؤیاهای دیده شده در خصوص احمد بصری با دستورات کتاب و سنت مخالف می باشند که در درس های قبلی بدان اشاره شده و به اثبات رسید. گذشته از آن، در فرض محال، اگر حقانیت احمد بصری با کتاب و سنت موافق بود نیز واجب العمل نبوده و تکلیف ساز نمی شد .

سئوال دوم: اگر شیطان قادر به این است که خودش را در عالم رویا به عنوان معصوم معرفی کند، پس این همه روایاتی که می گویند اگر فلان آیه را بخوانی خواب پیامبر را می بینید پس چه هستند؟ آیا اینها هم خواب شیطان را می بینند؟

در پاسخ گفته می شود: او رؤيای افرادی که با انجام اعمال مورد توصیه اهل بیت علیهم السلام، شخصی را با نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دیده اند، با رؤیای کسانی که به صورت اتفاقی و یا از طریق خواندن اذکار و اوراد غير مأثور خوابی را دیده باشند،

ص: 335


1- کافی، ج 8، ص90،
2- مصابيح الانوار، ج 2، ص 14.

بسیار تفاوت دارد، زیرا اهل بیت علیهم السلام آن رؤیایی را تأیید کرده اند که از طریق آنان بوده باشد.

ثانيا هرگز در پاسخ اتباع احمد بصری گفته نمی شود؛ هر کسی که خواب معصومین علیهم السلام را ببیند حتما ابلیس را دیده است، بلکه گفته می شود که هیچ اطمینانی بر این نیست که کسی را که در خواب دیده اید پیامبر صلی الله علیه و آله بوده باشد، چراکه ممکن است ابلیس خودش را تزیین کرده و به عنوان پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده باشد. لذا در صورت تشکیک (اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال) نمی شود به سخن فرد در رؤيا اعتماد کرد.

ثالثا برخی از شیعیان که نام احمد الحسن را شنیده اند، خواب بطلان او را دیده اند که از قضا تعدادشان هم کم نیست، بر این اساس، چنانچه خواب و رؤيا حجت بوده باشد، بایستی به رؤیای مخالفین هم اعتنا کنند. ضمن اینکه اینها هم پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیده اند که بر بطلان احمد الحسن شهادت داده است.

رابعا؛ در سال (1400ه. ق) تعداد زیادی از طلاب وهابی خواب پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند که به حقانیت و مهدویت محمد بن عبدالله قحطانی شهادت می داد.(1) در حالی که هم طلبه ها وهابی بودند و هم محمد بن عبدالله قحطانی! براساس این گفتار، دیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در رؤيا، حاکی از حتمیت رؤیای صادقه نبوده و ای بسا ممکن است که یک طلبه وهابی نیز آن حضرت را در خواب ببیند و بر اساس آن به یک مدعی دروغین ملحق گردد.

ص: 336


1- مجلة الانتظار، العدد السابع، ص10.

استخاره با قرآن کریم

احمد بصری قرآن کریم را شاهد بر حقانیت خود دانسته و بر این ادعا پافشاری می کند. لذا ادعا می کند که هر کسی با نیت حقانیت من استخاره کند، قرآن کریم سخن مرا تایید خواهد کرد.(1) البته با مطالعه کارنامه سایر مدعیان دروغین مهدویت، مشاهده می شود که افراد متعددی این ادعا را داشته و مردم را با استخاره فریب داده و با همین روش حقانیت خود را اعلام کرده اند. به عنوان نمونه؛ میرزا غلام احمد قادیانی (متولد 1265 ه. ق) که در ابتدا ادعای مهدویت کرده و سپس خود را نبی خدا نامید، استخاره را به عنوان اولین شهادت خدا بر حقانیت خود معرفی کرد.(2) وی می گوید:

«من شبانه روز قوم خود را انذار داده و آنها را بحق دعوت کردم؛ آنها را آشکارا و نهان به ایمان فرا خواندم و در خلوت هاشان و اجتماعاتشان آنها را بسوی حق دعوت کرده و گفتم: استغفروا ربكم و استخيروا و استخبروا. از خدا طلب مغفرت کرده و استخاره کنید تا خبردار شوید و از خداوند بخواهید که در امر من شما را با الهامات یاری کند!»(3)

حقیقت استخاره با قرآن

پیرامون حقیقت استخاره، توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است که بدان ها اشاره می گردد:

نکته اول: نهایت چیزی که استخاره برای انسان به ارمغان می آورد، رفع

ص: 337


1- ادله جامع یمانی، ص 52.
2- أدعياء المهدويه، ص 54.
3- التبليغ، ص 119

تحیر بین دو امر است که هیچگاه تکلیف آور نمی باشد. چنانچه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:

«يَا عَلِيُّ ، مَا حَارَ مَنِ اسْتَخَارَ ، وَ لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ».(1) ای علی! متحیر نمی ماند کسی که استخاره کند و پشیمان نمی گردد کسی که مشورت کرده باشد.

لذا کسی که به قصد تعیین تکلیف مصداقی، نه به قصد رفع تحیر به قرآن مراجعه کند، مصداق تفأل به قرآن می باشد که مورد نھی معصومین علیهم السلام است. زیرا تفأل به معنای تعیین حكم مصداق بوده و مورد نهی امام صادق علیه السلام قرار گرفته است. چنانچه فرمودند:

«لا تتفال بِالْقُرْآنِ».(2)به قرآن تفأل نزنید.

مؤید این سخن، کلام سید بن طاووس است که می گوید:

«یکی از پادشاهان بزرگ دنیا، بارها به من نامه نوشت تا در سرایی از او دیدار کنم که بسیاری از مردم غافل، آرزوی به آنجا رفتن را داشتند. من نیز بارها به او نوشتم، چیزی که در آغاز زندگی دیدار پادشاهان را بر من تحميل می کرد، اعتماد به استخاره بود. اما اکنون به موهبت انواری که خداوند به من عنایت فرموده است متوجه شدم که استخاره کردن در این موارد، دور از صواب و مبارزه با رب الارباب است».(3)

نکته دوم: با توجه به روایات استخاره با قرآن، روشن می گردد که منسوب کردن نتیجه استخاره با قرآن به خداوند، هیچ توجیه شرعی نداشته و کاری که مستند به این نوع استخاره باشد، حجیت و قابلیت دفاع در محضر خداوند

ص: 338


1- تحف العقول، ص 207.
2- کافی، ج 2، ص 629.
3- کشف المحجة لثمرة المهجة ، ص162.

را ندارد. البته برای رهایی از شک و تردید، نسبت به انجام یا ترک یک عمل، توصیه هایی در روایات معتبر وارد شده است، مانند نماز استخاره و ذکر و دعا، مخصوصا در مکان مقدسی مثل مسجد.

از امام باقر عليه السلام نقل شده است:

«إِنِّى إِذَا أَرَدْتَ الْإِسْتِخَارَةِ فِي الْأَمْرِ الْعَظِيمِ اسْتَخَرْتُ اللَّهَ فِي مَقْعَدٍ ؛ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ إِنْ کان شِرَاءَ رَأْسٍ أَوْ شِبْهِهِ اسْتَخَرْتُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فِي مَقْعَدٍ أَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بانک عَالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ كَذَا وَ كَذَا خیرلی فَخْرَهُ لی وَ يَسِّرْهُ وَ إِنْ کنت تَعْلَمُ أَنَّهُ شَرُّ لی فی دینی وَ دنیای وَ آخرتی فَاصْرِفْهُ عَنَى إِلَى مَا هُوَ خیرلی وَ رضنی فی ذلک بقضائک فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لَا أَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ وَ تَقْضِي وَ لَا أَقْضِي إنک عَلَّامُ الْغُيُوبِ».(1)هرگاه اراده استخاره (طلب خیر) در یک کار مهم را داشتم، صد بار از خدای متعال در سجده طلب خیر می کردم و اگر امری مانند فروش گوسفند یا مانند آن بود، سه بار در سجده طلب خیر از خدا می کردم. استخاره و طلب خیر من چنین بود که می گفتم: خدایا! از تو که عالم غیب و شهادت هستی درخواست می کنم، اگر این کاری که می خواهم انجام دهم برای من خیر دارد، آن را برای من انجام بده و یاریم کن و اگر علم داری که شر من در انجام آن است، مرا از انجامش منصرف کن و مرا به امر خیرهدایت فرما.

نکته سوم: هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که تشخیص وصی حضرت رسول گرامی صلی الله علیه و آله را به استخاره با قرآن توصیه کرده باشد. چنانچه شیخ طوسی رحمه الله علیه در پاسخ به ادله واقفیه نسبت به سست جلوه دادن دلیل پذیرش

ص: 339


1- المحاسن، ج 2، ص600.

امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام توسط صفوان بن یحیی آورده است:

«روی علی بن معاذ قال: قلت لصفوان بن یحیی: بأي شيء قطعت على على؟ قال: صليت ودعوت الله و استخرت (علیه) و قطعت عليه. فهذا ليس فيه أكثر من التشنيع على رجل بالتقليد، وإن صح ذلك فليس فيه حجة على غيره، على أن الرجل الذي ذكر ذلک عنه فوق هذه المنزله لموضعه و فضله و زهده و دينه، فكيف يستحسن أن يقول لخصمه في مسألة علمية: أنه قال فيها بالإستخاره، اللهم إلا أن يعتقد فيه من البلد و الغفله ما يخرجه عن التكليف، فيسقط المعارضة لقوله».(1) علی بن معاذ گفته است: به صفوان بن یحیی گفتم: به چه دلیلی یقین به[امامت] علی [ابن موسی الرضا] پیدا کردی؟ گفت: نماز خواندم و بعد از خداوند خواسته و استخاره کردم و [نتیجه این شد که به امامت او] قطع و یقین کردم. شیخ طوسی در توضیح این خبر می فرماید: این خبر صرفا سرزنش شخصی است که در امور اعتقادی تقلید کرده است و حتی اگر استخاره صفوان صحیح باشد، هیچ حجتی برای دیگران نیست؛ از طرفی شخصی که این عمل به او منتسب شده (صفوان بن یحیی) بحسب مقامات و زهد و دیانتی که دارد اجل و بالاتر از آن است که امامش را با استخاره بشناسد. بنابراین چطور برای او درست است که در مسأله علمی [آن هم اهم مسائل] به مخالف بگوید که به خاطر استخاره به امامت ایشان معتقد شدم. مگر این که [بگوییم] صفوان شخص سؤال کننده را در درجه ای از بلاهت و نادانی دیده که ابلهی او صفوان را از تکلیف پاسخگویی خارج کرده است. اگر چنین باشد، معارضه و بحث ساقط است.

ص: 340


1- غیبت طوسی، ص 145.

یعنی به خاطر بلاهت فرد سئوال کننده، از بیان ادله و براهین قطعی اعراض کرده و این پاسخ را به وی داده است.

بنابراین شیخ طوسی رحمة الله علیه؛ تمسک به استخاره در امر مهم امامت و حجت الهی را تقبیح و تمسخر کرده و دور از شأن صفوان بن یحیی می داند و بر این باور است که اگر هم کسی بخواهد دیگران را به انتخاب حجت الهی به وسیله استخاره دعوت کند، مخاطبین را نادان شمرده است.

ابهام زدایی از یک حدیث

احمد بصری با سوء برداشت از یک روایت، سعی در اثبات حجیت استخاره برای اثبات وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته است که به آن اشاره می گردد:

سلیمان بْنِ بِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ علیه السَّلَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ قَالَ : جَاءَ رَجُلُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامِ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَبِّئْنا بمهدیكم ... اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ بَعَثَهُ خُرُوجاً مِنِ الْغُمَّةِ وَ اجْمَعْ بِهِ شَمِلَ الْأَمَةِ فَإِنْ خَارَ اللَّهُ لَكَ فاعزم وَ لَا تنثن عَنْهُ إِنْ وَفَّقْتَ لَهُ وَ لَا تجوزن عَنْهُ إِنْ هَدِيَّةُ إِلَيْهِ هَاهْ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِ».(1)مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! مرا از مهدی خود آگاه کنید. حضرت فرمود... خدایا! برانگیخته شدن او را مایه به در آمدن و سر رسیدن دلتنگی و اندوه قرار بده و به واسطه او پراکندگی امت را جمع ساز. اگر خدا برای تو خیر خواست، عزم خود را استوار کن و اگر در راه رسیدن به خدمت او توفیق یافتی، از او به دیگری باز مگرد و هر گاه به سویش راه یافتی

ص: 341


1- غیبت نعمانی، ص0212

از او در مگذر. پس این آن، آهی کشید و با دست خود به سینه اش اشاره کرد و فرمود: چه بسیار به دیدن او مشتاقم.

احمد بصری با استفاده از عبارت «فَإِنْ خَارَ اللَّهُ لَكَ فاعزم»سعی در اثبات حجیت استخاره در امر امامت دارد که در پاسخ باید گفت:

اولا عبارت خَارَ اللهُ لَكَ، هیچ ارتباطی با استخاره با قرآن نداشته و به معنای خیر خواستن خداوند برای انسان است، نه طلب خیر از خدا. چنانچه در تمامی کتب لغوی بدان اشاره شده و گفته اند:

1. خَارَ اللهُ لَكَ؛ أي أعطاكَ اللهُ مَا هُوَ خَیرٌ لَک.(1) یعنی؛ خداوند به تو خیر عطا کند.

2. خَارَ اللهُ لَكَ في الأمر، أي جَعَلَ اللهُ فِيهِ الخَير. (2)یعنی؛ خداوند در کارتو خیر قرار دهد.

ثانيا؛ در لسان عرب نیز، عبارت «خَارَ اللهُ لَکَ»به معنای استخاره کردن و طلب خیر نبوده و به معنای عطای خیر می باشد که به دو نمونه اشاره می گردد:

1.همسر زهیر بن قین هنگام خداحافظی با همسرش گفت: «خَارَ اللَّهُ لَكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَذْكُرُنِي فِي الْقِيَامَةِ عِنْدَ جَدِّ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ».(3) خدا به تو خیر دهد، درخواست می کنم که مرا در قیامت نزد جد حسین علیه السلام شفاعت کنی.

2. عبد الله بن سليمان و منذر بن مشمول نقل می کنند که به امام حسین علیه السلام شهادت مسلم بن عقیل را دادیم و ایشان فرمود: «لا خَيرَ

ص: 342


1- مجمع البحرین ، ج 3، ص 297 ولسان العرب، ج 4، ص 267 والصحاح، ج 2، ص 652 و النهاية ، ج 2، ص 92
2- القاموس المحیط، ج 2، ص 550.
3- مثير الأحزان، ص 46.

فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هؤلا فَعَلِمْنَا أَنَّهُ قَدْ عَزَمَ رَأْيَهُ عَلَى الْمَسِيرِ فَقُلْنَا لَهُ خَارَ اللَّهُ لک».(1)خیری در دنیا بعد از مرگ این جوان نیست. پس ما فهمیدیم که امام علیه السلام قصد ادامه مسیر دارد. پس عرض کردیم: خداوند به شما خیر عطا کند.

پرسش های درس:

1. دو نمونه از افرادی که بر اساس رؤيا ادعای خود را علنی کردند را نام ببرید.

2. تقسیم کلی رؤیا از نگاه علما را بیان کنید.

3. پاسخ علامه حلی به پرسش کسی که خواب معصوم را دیده را تشریح کنید.

4. نهایت چیزی که با استخاره با قرآن ثابت می گردد را بیان کنید.

5. پاسخ به ابهام در روایت فإن خار الله لک را توضیح دهید.

ص: 343


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص75.

ص: 344

درس هفدهم علم رجال در نگاه احمد بصری

اشاره

ص: 345

ص: 346

احمد بصری، از جمله کسانی است که با بهره گیری از نظریات اخباری ها، (1) دیدگاه آنان را دستاویزی برای نیل به اغراض فرقه ای خود قرار داده است. اخباریون ، احادیث را به دو قسم «صحیح و ضعیف» تقسیم کرده و بیش از آن را قبول ندارند، چرا که در صورت پذیرش سایر اقسام (اصول اربعه)،(2) برخی از

ص: 347


1- باور اخباری ها در محورهای زیر خلاصه می گردد - أخباریان ، ادله احکام را تنها کتاب و سنت می دانند. بعضی از آنها نیز دلیل را تنها سنت ذکر می کنند. - احادیث را دو قسم می دانند: صحیح و ضعیف. - اجتهاد نزد اخباریان ، حرام است. - در نگرش اخباری ، تقلید از غیر معصوم علیه السلام جایز نیست. - دستیابی به احکام شرعی را از راه گمان (ظن)، حرام و تنها راه تحصیل احکام را علم و اطمینان می دانند. - در مکتب اخباری ، تمامی احادیث «کتب اربعه» و دیگر کتاب های حدیثی که عالمان بزرگ شیعه آن ها را تدوین کرده و به صحت احادیث نقل شده گواهی داده اند، صحیح می باشد و باید برطبق آن عمل کرد. به عنوان مثال؛ براساس روایتی از کتاب من لا يحضره الفقیه ، بستن تحت الحنک عمامه را حرام دانسته و آن را نشانه شرک می دانند. چنانچه آمده است: «الْفَرْقُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُشْرِكِينَ التَّلَحِّي بِالْعَمَائِمِ »فرق بین مسلمانان و مشرکان، در تلحی عمامه (گوشه عمامه را از زیر چانه رد کردن) است. - در مکتب اخباری، اشیاء یا حلال هستند یا حرام و یا مشتبه و چنانچه حلیت و حرمت چیزی معلوم نباشد ونصی از معصومین علیهم السلام درباره آن نرسیده باشد، باید در فتوا، توقف و در عمل، احتیاط کرد.
2- براساس نقل شیخ بهائی رحمه الله علیه در کتاب مشرق الشمسين ، از زمان سید بن طاووس رحمه الله علیه تقسيم حديث به «اصول اربعه»معمول گردید. لذا محدثین شیعه حديث را به چهار قسم «صحیح، حسن ، موثق ، ضعيف» تقسیم کرده اند که هم اکنون این اصطلاح متداول و معمول بوده و سایر اصطلاحات در این چهار قسم مندرج می باشد. صحيح: خبریست که سلسله سند، توسط رجالى موثق و امامی مذهب از معصوم منتقل گردد. حسن: خبریست که رجال سند تماما و در هر طبقه امامی مذهب وممدوح باشند ولی تنصیص برعدالت هریک نشده باشد. وجه تسمیه حسن بدین نام از آن جهت است که نسبت به راویان آن حسن ظن داریم. موثق: خبریست که نسبت به کلیه افراد ناقلین، تنصیص بتوثیق شده باشد. گرچه بعضی از رجال سلسله سند غیر امامی باشند. ضعیف: خبر یست که شروط یکی از اقسام نامبرده در آن جمع نباشد. مضاف بران، ضعیف بر روایت مجروح نیز اطلاق می گردد که انواع آن عبارتند از: موقوف، مقطوع و منقطع، معضل، شاذ، منکر، متروک ، معلل، مضطرب، مقلوب، مدلس، مرسل. این تقسیم بندی که براساس رجال سلسله سند حدیث به وجود آمده، حاکی از آن است که تمامی روایات منصوب به معصومین علیهم السلام مورد اعتماد نمی باشند. لذا برای تشخیص اقسام و انواع روایات ، نیاز به علمی داریم تا با استفاده از آن از خطر سود جویان و معاندین درامان باشیم. براساس این نیاز، علمای شیعه ، با توجه به روایات و دستورات معصومین علیهم السلام علم رجال را مدون کرده و در اختیار پژوهشگران قرار دادند.

روايات از درجه اعتبار ساقط میگردد و حال آنکه اخباریون رد روايات منسوب به اهل بیت علیهم السلام را نوعی توهین به ایشان تلقی می نمایند.(1) این دیدگاه در جریان احمد بصری نیز به وضوح مشهود است، چنانچه تمامی روایات را صحیح دانسته و برخی از روایاتی که برخلاف باورشان است را ضعیف معرفی می کنند. البته جای بسی تعجب و تأمل است که احمد بصری با وجود آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(2) قائل به تحریف قرآن کریم است اما درباره روایاتی که در ادوار مختلف تاریخی مورد هجوم قرار گرفته چنین اعتماد بی اساسی داشته و همه آنان را بدون بررسی می پذیرد!

تقسیم بندی چهارگانه حديث که بر اساس رجال سلسله سند حدیث به وجود آمده، حاکی از آن است که تمامی روایات منصوب به معصومین علیه السلام مورد

ص: 348


1- ملا امين استرآبادی گفته است: «اگر بگوییم روایتی ضعیف است ، این توهینی است به امام صادق علیه السلام . مگر می شود روایتی از امام صادق باشد و ضعیف باشد!». اسلام و نیازهای زمان، ج1، ص88-93.
2- الحجر، 9.

اعتماد نمی باشند. لذا برای تشخیص اقسام و انواع روایات، نیاز به علمی داریم تا با استفاده از آن از خطر سود جویان و معاندین در امان باشیم. بر اساس این نیاز، علمای شیعه، با توجه به روایات و دستورات معصومین علیهم السلام علم رجال را مدون کرده و در اختیار پژوهشگران قرار دادند.

هرچند که احمد بصری، علم رجال را ساخته و پرداخته علمای معاصر دانسته و آن را یکی از بدعت های دینی برشمرده است،(1) اما بایستی جهت اطلاع وی خاطر نشان نمود که این علم از زمان معصومین علیهم السلام تاکنون جریان داشته و از آن استفاده می شده است. پس از آن، بر اثر شیوع کتب حدیث و رواج اصول و مصنفات این علم، فن رجال نیز رونق گرفت و کتاب های نسبتا زیادی در این فن تدوین و تالیف شد که برخی از آنها تاکنون موجود است. از جمله کتاب های تدوین شده در زمان اهل بیت علیهم السلام عبارتند از؛

1.کتاب ابو محمد عبد الله بن جبلة بن حيان بن ابجر الكنانی، (م 219 ه) که شیخ طوسی در کتاب رجال ، او را از اصحاب امام کاظم علیه السلام شمرده و نجاشی کتب متعددی از جمله کتابی در رجال را به او نسبت داده است.

2. کتاب طبقات الرجال، تالیف احمد بن ابی عبد الله برقی (م 274 ه) که از اصحاب امام جواد و امام هادی علیه السلام بوده و صاحب کتاب المحاسن است.

3. رجال حسن بن علی بن فضال، (م 224ه) که از اصحاب خاص امام رضا علیه السلام بوده است.

ص: 349


1- الوصية المقدسة ، ص 7.

4. کتاب معرفة رواة الاخبار؛ تألیف حسن بن محبوب، (م 224 ه) که از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد(علیه السلام و یکی از ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث است.

5.کتاب رجال ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفی (م 283 ه) که از فقهای بزرگ امامیه به حساب می آید.

6. کتاب رجال حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن يوسف بن خراش المروزی البغدادی (م 283 ه).

نیاز به علم رجال

بر اساس توصیه قرآن کریم، بایستی در خصوص خبری که از جانب فردی فاسق رسیده است، تحقیق شود و به گفته وی بدون تحقیق و تبیین اعتنا نگردد: «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»(1)

این آیه در برگیرنده نکاتی است که در یک تقسیم بندی کلی به آن اشاره می شود:

الف). عبارت فاسق در آیه؛ دلالت بر بررسی سندی دارد. چنانچه برخی تبین در آیه را ناظر به حالات فاسق دانسته و برخی آن را ناظر بر متن خبر دانسته اند که البته در هر دو صورت دلالت بر بررسی حالات راوی دارد. بدین معنا که اولین وظیفه هر شخصی در مواجهه با خبر، بررسی حالات راوی است. که از آن با عنوان «رجال الحديث»یاد می شود.

ب). پس از بررسی حالات راوی، نوبت به مرحله بعدی «فَتَبَيَّنُوا»، یعنی

ص: 350


1- حجرات،60

بررسی متن خبر رسیده و بدون تبیین حقیقت مجاز به اعتماد نخواهیم بود. که از آن با عنوان «دراية الحديث» یاد می شود.

بر اساس این دسته بندی که بر گرفته از قرآن کریم است، وظیفه ما در مواجهه با روایات و اخبار ائمه معصومین علیهم السلام مشخص شده و بدون بررسی حالات راوی و بدون تحقیق درباره گفته راویان، محتوای خبر مورد پذیرش نخواهد بود.

جهت تأیید برداشت ابتدایی از آیه فوق، به نکاتی اشاره می شود که مثبت نیاز به علم رجال ( بررسی حالات راوی) می باشند که عبارتند از:

نکته اول: وجود دروغگویان و دشمنان اهل بیت علیه السلام در میان راویان حدیث:

این باور در حالی است که هیچ سندی مبنی بر مصون ماندن روایات معصومین علیهم السلام از شر تحریفات، دستبردها و فراموشی های برخی از راویان در دست نبوده و اعتماد کورکورانه به تمامی روایات، عقلا مورد قبول نمی باشد . مضاف بر آن، روایاتی در دست است که حاکی از جعل جاعلان حديث می باشد که به دو نمونه اشاره میگردد:

روایت اول:

قال أبو عبد الله علیه السلام: «إِنَّا أَهْلُ بیت صَادِقُونَ لَا نَخْلُو مِنْ كَذَّابٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا ، فَيَسْقُطُ صِدْقَنَا بِكَذِبِهِ عَلَيْنَا عِنْدَ النَّاسِ».(1)امام صادق علیه السلام فرمود: ما خاندانی راستگو هستیم ولی همواره دروغ گویانی هستند که بر ما افتراء می بندند تا سخن راست ما به وسیله دروغ آنان نزد مردم بی اعتبار شود.

ص: 351


1- عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال ، ج20، ص1149.

روایت دوم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ حدثنی زیاد بْنِ أَبِي الْحَلَّالِ قَالَ : اخْتَلَفَ النَّاسُ فِي جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ وَ أَحَادِيثِهِ وأعاجيبه ؛ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامَ وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْهُ ابتدانی مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ « رَحِمَ اللَّهُ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الجعفی كَانَ يُصَدَّقُ عَلَيْنَا وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ كَانَ يَكْذِبُ عَلَيْنَا ».(1)زیاد بن ابی حلال گفت: مردم درباره روایت ها و کارهای عجیب جابر بن یزید اختلاف کردند. من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم می خواستم در این مورد از او سؤالی بکنم. قبل از اینکه من چیزی بپرسم فرمود خدا رحمت کند جابر بن یزید جعفی را که احادیث ما را درست نقل می کرد ولی خدا لعنت کند مغيرة بن سعید را که بر ما دروغ می بندد.

نکته دوم: وجود راویان اهل سنت در سند روایات اهل بیت علیهم السلام:

وجود دسته ای از راویان سنی مذهب در سلسله راویان که اولا بسیاری از پاسخ های معصومین علیهم السلام به سئوال آنها با تکیه بر تقیه صادر شده است در حالیکه حکم واقعی الهی نبوده است. ثانیا هیچ تضمینی وجود ندارد که راویان اهل سنت، روایات معصومین علیهم السلام را به نفع مذهب خود تغییر نداده و بر خلاف واقع ثبت نکرده باشند.

نکته سوم: توصیه به مراجعه در خصوص صفات راوی در اخبار علاجيه:

در باب تعادل و تراجیح (تعارض دو خبر)، احادیثی با عنوان اخبار علاجيه صادر شده که ما را به رجوع به صفات راوی در انتخاب روایات توصیه میکند .(2)

ص: 352


1- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 238.
2- المدخل الى علم الرجال والدراية ، ص30.

همانند مقبوله حنظله که فرمود: «الحُکمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعِدْ لَهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يُلْتَفَتُ إِلَى مَا يحکم بِهِ الْآخَرِ».(1)

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال

اشاره

انصار احمد بصری جهت رد علم رجال به ادلهای متمسک شده اند که به برخی از موارد مهم آن اشاره شده و پاسخ داده می شود:

عدم امکان اثبات عدالت راوی

با توجه به اینکه تنها مدارک موجود در خصوص راویان حدیث، کاغذ نوشته های رجالی است که امکان تحریف آنها بیش از پیش قوت دارد، لذا هیچ راهی برای اثبات عدالت راوی وجود ندارد. به عبارت دیگر، شهادت صامت لازم القبول نبوده و بایستی شهادت به عدالت یا فسق راوی بر اساس حس(عن حس) باشد و بر اساس حدس (عن حدس) پذیرفته نیست.

پاسخ: اولا پس از ثبوت وثاقت مؤلف یک کتاب رجالی، به تبع به حجیت آن کتاب نیز یقین پیدا می شود و در این خصوص، بین گفتار و نوشتار مؤلف ثقه تفاوتی نیست. کما اینکه تمامی وصیت های مکتوب اموات و موقوفات، پس از یقین به انتساب آن به وصیت کننده و واقف، مورد پذیرش بوده و نیازی به شهادت حضوری ندارند. لذا اعتماد ما بر کتب رجالی به خاطر اطمینان عقلایی نسبت به ثبوت و صحت آنها با تواتر و شهرت انتساب به مؤلف است.

ثانيا، بنا به گفته علامه مامقانی رحمه الله علیه(2): تزکیه و بیان عدالت و وثاقت یا

ص: 353


1- کافی، ج 1، ص 68.
2- تنقیح المقال، ج1، ص175.

تضعیف و بیان فسق آن، از باب شهادت نیست تا شرایط شهادت (شفاهی بودن، حسی بودن) را داشته باشد، بلکه با مراجعه به علم رجال، شواهد و قرائنی تحصیل می شود که ما را به اطمینان می رساند.

اختلاف در معنای عدالت و فسق

در بین بزرگان و علمای شیعه، در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر است . برخی همچون شیخ طوسی رحمه الله علیه در معنای عدالت به اسلام ظاهری کفایت کرده است در حالیکه برخی دیگر؛ عدالت را ملکه نفسانی و برخی هم عدالت را به حسن ظاهر تعبیر کرده اند. لذا این تشتت تعابیر در خصوص معنای عدالت برای ما درد سر ساز شده و هنگامی که گفته می شود فلان راوی عادل است، ما نمی دانیم منظور از آن کدام معنای عدالت است. لذا مراجعه به علم رجال نیز برایمان مفید نخواهد بود.

پاسخ: اولا مبنای علماء مبتنی بر اصالة العدالة نبوده و در بسیاری از موارد، در پی روایتی که نقل شده است، عبارت عادل یا ثقه نیاورده اند.

ثانيا: بر اساس نظر علامه مامقانی که گذشت، رجوع به کتب رجال، با هدف گردآوری قرائن و شواهدی بر عدالت و وثاقت راویان است تا از این طریق به اطمینان عدالت برسیم، ولو اینکه در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر داشته

باشیم.

حرام بودن محتوای علم رجال

در باور آنان، علم رجال علمی است که دسته ای از راویان را تفسیق یا تکفیر کرده و این عمل مصداق تفضيح الناس بوده و حرام است. بنابر این علم رجال

ص: 354

که به این عمل پرداخته است حرام می باشد.

پاسخ: اولا تکفیر و تفسیق برخی از روات بر اساس حدس و گمان نبوده و مصداق عمل به ظن نمی باشد. بلکه این عمل بر اساس یافته های روایی یا اخبار متواتر از ثقات شیعی می باشد.

ثانية؛ چنانچه بگویند این عمل مصداق غیبت برشمرده می شود، خاطر نشان خواهد شد که غیبت دارای استثناهایی است که فاسقان علنی و باب مشورت و باب شهادت را از این مساله خارج می کند.

ثالثا؛ حفظ احکام و شریعت اسلامی از حفظ اسرار شخصی برخی راویان (غیر عادل) مهم تر است .(1)

وجود بی شمار راویان مجهول

برخی از اتباع احمد بصری بر این باورند که تعداد راویان مجهول و ناشناخته در سلسله سند روایات، بیش از راویان شناخته شده است، لذا این امر بیانگر ناقص بودن علم رجال بوده و این امر همانند خط کش پنج سانتی است که بنا دارد زمینی هزار متری را متر کند. بنا براین علم رجال نمی تواند معیار خوبی برای تفکیک روایات به صحیح و غیره باشد.

پاسخ: اولا این مسأله نشانگر دقت و ظرافت و حساسیت علم رجال در خصوص روایات بوده و این امر نه تنها از درجه علم رجال نکاسته، بلکه بر درجه اعتماد و اعتبار آن علم خواهد افزود.

ثانيا؛ راویان ناشناخته، أغلب کسانی هستند که دارای دو یا سه روایت

ص: 355


1- كليات في علم الرجال، ص43.

انگشت شمار بوده و از کثرت روایت برخوردار نمی باشند تا از رهگذر کنار گذاشتن آنان، بر معظم روايات خللی وارد شود.

ثالثا؛ در صورت مطابقت متن و محتوای روایت با اصول و مسلمات تشیع، وجود یک راوی ناشناخته مخل سند نبوده و اعتبار روایت را مخدوش نمی کند .

رابعا؛ در صورتی که روایت مشهور بوده و در طول تاریخ اسلام به مضمون آن اعتماد شده و یا مورد عمل قرار گرفته است، وجود یک یا چند راوی ناشناخته و مجهول بر اعتبار حدیث خدشه وارد نکرده و این شهرت، جبران کننده ضعف روایت خواهد بود.

پرسش های درس

1. وجه اشتراک احمد بصری با اخباریون در چیست؟

2. اصول اربعه را توضیح دهید.

3. نیاز به علم رجال را تشریح کنید.

4. چند نمونه از کتب رجالی که در عصر معصومین علیهم السلام تالیف شده را نام ببرید.

5. یک شبهه را از علم رجال را به اختیار توضیح و پاسخ دهید .

ص: 356

درس هجدهم تقلید از فقیه

اشاره

ص: 357

ص: 358

وجوب تقلید

یکی دیگر از باورهای احمد الحسن بصری، حرمت تقلید از فقیه است. وی بر اساس این باور، در اول شوال (1424 ه. ق) اعلام کرد:

«على كل مسلم ترک التقليد في الفقه و اصول و العمل بالاحتياط فكل مقلد فهو عاصی لامر الامام المهدی علیه السلام».(1)بر هر مسلمانی ترک تقلید در فقه و اصول و عمل به احتیاط واجب بوده و هر کسی که تقلید کند از امر امام مهدی علیه السلام سرپیچی کرده است.

البته احمد بصری با اصل تقلید از فقیه مخالفتی نداشته، اما از آنجا که خود را نماینده و فرستاده امام مهدی علییه السلام می داند، تقلید را با وجود خود جایز نمی داند! چنانچه کتاب التیه می گوید:

«اذن فواجب المسلمين في زمن الغيبه هي نصرة الدين بتمكن نائب الامام الخاص المرسل منه او الفقيه الجامع للشرائط العادل الزاهد في الدنيا في حال عدم وجود نائب خاص له من بسط يده على الحكم من كل حيثية وجهة... و من فروع ولاية الإمام عليه السلام ولاية الفقيه الجامع الشرائط الإفتاء

ص: 359


1- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است.

الملخصة في التفسير المنسوب إلى الإمام العسکری علیه السلام بهذه العبارة: (وأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا لهواه، مطيعا لأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه)».(1) یاری دین خدا با پیروی از نائب خاص و فرستاده امام زمان علیه السلام بر تمامی مسلمانان واجب است. در صورت نبودن نائب خاص، اطاعت از فقیه جامع شرایط عادل و زاهد در دنیا، در همه حالات بر مسلمانان واجب است... از فروع ولایت امام علیه السلام، ولایت فقیه جامع شرایط است. چنانچه در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام آمده است: هر کدام از فقها که صیانت نفس دارد، از دینش محافظت می نماید، با هوای نفس مخالفت می کند و امر مولای خود را اطاعت می کند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند.

با این وجود، اتباع احمد بصری بر خلاف نظر احمدالحسن، تقلید از فقیه را اساسا باطل دانسته و آن را عملی باطل می پندارند. لذا جهت پاسخ به اتباع وی، مسأله وجوب تقلید از فقیه مورد بررسی قرار می گیرد. در نگاه اول، قرآن کریم مسلمین را به دو گروه؛ فقیهان انذار دهنده و مؤمنین انذار شونده تقسیم کرده و فرموده است:

«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».(2)

بر اساس این تقسیم بندی، جامعه مسلمین به لحاظ معرفتی به دو دسته تقسیم شده اند که بایستی عده ای به فهم و فقه رسیده و عده ای دیگر از فهم و

ص: 360


1- التيه او الطريق إلى الله ، ص 27.
2- توبه ، 122.

فقه آنان استفاده کنند. لذا به التزام عقلی، تبعیت غیر فقیه از فقیه واجب است چرا که در غیر این صورت، این تقسیم بندی و دستور به تفقه و انذار بیهوده خواهد بود.

تفقه در دین به معنای فهمیدن تأویل دین (1)است که می تواند مرحله ای فراتر از علم به دین و شناخت مسائل و مبانی آن باشد. لذا قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام حکم به وجوب کفایی و لزوم دستیابی به تفقه در دین را صادر کرده و بر لزوم تبعیت عملی از فقهاء تأكيده فرموده اند. آنچه از آیه نفر مبنی بر وجوب تفقه و تقلید بر می آید این است که:

او با استفاده از لولای تحضیضیه (2)در «فلولا نفر من كل فرقة طائفة»، وجوب نفر برای تفقه استفاده شده است.

ثانيا؛ «ليتفقهوا في الدين»به عنوان غایت نفر است که با توجه به وجوب نفر، وجوب تفقه نیز استفاده می شود تا هرکدام از نافرین؛ بر اساس استعداد خود به فهم و فقه دین دست یافته و بر اساس فقه خود مردم را انذار نمایند. طبیعی است که میزان و صحت فهم هر کدام با دیگری در یک سطح نخواهد بود اما با این حال خداوند متعال، انذار هر کدام از فقهاء را حجت دانسته به تبعیت از آنها دستور داده است. البته این سخن ناظر به هرمنوتیک نبوده و با دریافت و فهم شخصی متفاوت است زیرا در تفقه دینی، آنچه ضابطه استنباط می باشد،

ص: 361


1- دعا النبي صلی الله علیه و آله، لابن عباس فقال: اللَّهُمَّ عِلْمِهِ الدِّينِ وَ فَقَّهَهُ فِي التَّأْوِيلِ أَىُّ فَهِمَهُ تَأْوِيلِهِ وَ مَعْنَاهُ . لسان العرب، ج13، ص 522.
2- تحضيض مصدر باب تفعیل از ماده «حضّ»به معنی وادار کردن، اصرار ورزیدن و برانگیختن است و ادات تحضيض، حروفی هستند که این معنا را افاده می دهند. این حروف در ابتدای کلام واقع شده و عبارتند از: لولا، لوما، هلا، ألا و ألا.

قواعد حاکم بر آن بوده و از هر گونه تأويل، تفسیر و برداشت شخصی مبری است. قابل توجه اینکه؛ روایات معصومین علیه السلام نیز بر وجوب تفقه در دین تأکید کرده و فرموده اند:

«عَلَيْكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ اللَّهِ ، وَ لَا تَكُونُوا أَعْرَاباً ، فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اللَّهِ ، لَمْ يَنْظُرِ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، وَ لَمْ يزک لَهُ عَمَلًا».(1) تفقه در دین خدا برشما واجب است و همانند بادیه نشینان نباشید. همانا کسی که در دین خدا تفقه نکند، خداوند در روز قیامت به او توجهی نمی کند و عملش را تزكيه نمی نماید.

ثالثا: «لینذروا قومهم» غایت نفر و تفقه است که بر این اساس، انذار قوم نیز به تبع آنان واجب خواهد شد.(2)

رابعا؛ حذر در «لعلهم يحذرون»غایت نفر و تفقه و انذار است، لذا به استناد دلالت آیه، وجوب حذر نیز از انذار فقیه استنباط می گردد. البته توجه شود که منظور از حذر، حذر عملی است لذا توقع و مطلوب خداوند این است که مردم بعد از آنکه احکام الهی برای آنها بیان شد، عملا متحذر شوند و این حذر و پرهیز جز با عمل به فتوای فقیه تحقق پیدا نمی کند. چرا که مراد از حذر عملی؛ حجیت فتوای مجتهد و لزوم قبول قول مجتهد به صورت عملی بوده و صرف التزام قلبی ملاک نمی باشد.

گاهی انذار کردن از باب دلالت مطابقه(3) و گاهی از جهت دلالت تضمن (4)و

ص: 362


1- کافی، ج 1، ص 75.
2- المنذر: المعلم الذي يعرف القوم بما يكون قد دهمهم من عدو أو غيره و أصل الإنذار الإعلام. لسان العرب، ج5، ص 203.
3- دلالت لفظ (دال) برتمام معنا (مدلول)
4- دلالت لفظ (دال) بر جزئی از معنا (مدلول).

گاهی از طریق دلالت التزام (1)است. همانگونه که بیان شد، آیه شریفه صراحت در وجوب انذار برای فقیه دارد، لذا اگر مجتهدی بر حرمت و یا وجوب مطلبی فتوا داد، آن فتوا به دلالت تضمن، حکم الهی محسوب می شود و انجام ندادن آن، مستوجب عقاب الهی خواهد بود.

بنابراین، براساس آیه نفر، تفقه و انذار واجب کفایی است و لازمه این وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام مردم از فقهاء است. توجه به این نکته ضروری است که نگاه نخستین اسلام بر تفقه بوده و کسانی که از استطاعت تفقه برخوردارند را بر این امر دعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و مقلدین را در رجوع به هر کدام از فقهاء مختار کرده است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکام شان را از آنان دریافت نمایند. لذا می توان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی می باشد را نوعی از تفقه در مرحله نازل تر دانست.

شاید برخی به این باور باشند که فقاهت و اجتهادی که در صدر اسلام و در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام مطرح بوده است، غیر از فقاهت و اجتهادی است که در زمانهای متأخر مورد نظر می باشد؛ چون فقاهت و اجتهاد در صدر به صورت سؤال از معصومین بوده است و در آن زمان اجتهاد مصطلح مد نظر نبوده است، بنابراین، آیه برانذار فقیه دلالت ندارد تا بر حجیت فقاهت هم دلالت کند؛ بلکه، آیه بر حجیت نقل روایت و حجیت خبر واحد دلالت دارد و انذار فقیه در اینجا به معنی نقل روایت است به همان صورتی که از معصومین علیهم السلام شنیده است، که در این صورت چنین پاسخ داده می شود که:

اولا: از آنجا که در آیه شریفه، عنوان فقاهت در وجوب تحذر اخذ شده است،

ص: 363


1- دلالت لفظ (دال) برامری خارج از مدلول .

آیه با نقل روایت و حجیت خبر واحد ارتباطی ندارد. دلیل اول اینکه، در حجیت روایت، التفات راوی به معنی روایت شرط نشده است، تا چه رسد به این که راوی، فقیه هم باشد؛ زیرا در نقل روایت، جز وثاقت راوی، چیز دیگری معتبر نیست و دوم اینکه لازم نیست که عنوان فقیه در نقل روایت بر راوی صدق کند؛ چون هرگز راوی با صرف نقل تعدادی روایت ولو اینکه معنی آنها را هم بداند، مستحق عنوان فقیه نخواهد بود؛ زیرا روشن است که علم به یک یا چند حکم، در صدق عنوان فقاهت کفایت نمی کند، در حالیکه روایت او صحیح است؛ نتیجه این است که آیه شریفه، ارتباطی به حجیت روایت ندارد و از سویی، وظیفه راویان، نقل روایت بوده و وظیفه فقهاء ، تفریع اصول است، چنانچه امام رضا علیه السلام فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ».(1)توجه شود که تفریع اصول کاری تخصصی بوده و از عهده ناقلان حديث و عوام مردم خارج است.

ثانيا؛ ماهیت فقاهت و اجتهاد به معنی معرفت احکام از روی دلیل، امر واحدی است که حقیقت آن با تغییر زمان متفاوت نمی شود و در زمان حاضر وصدر اول یکی است و در این معنی اختلافی وجود ندارد؛ بلکه تفاوت اجتهاد امروز و صدر اول در صعوبت و سهولت است؛ چون تفقه در صدر اول، به شنیدن حديث بوده است و متوقف بر علوم و مقدمات مورد نیاز فعلی نبوده است. اما در زمانهای متأخر، اگر چه نیل به مرتبه اجتهاد بر مقدمات زیادی متوقف است، ولی این فرق به معنی متغیر بودن معنی اجتهاد نمی باشد. البته مسأله تعارض بین اخبار، هم در اجتهاد مصطلح مطرح است و هم در اعصار سابق بوده است. از این روی، در مورد تعارض اخبار، بین اجتهاد این زمان با آن زمان فرقی

ص: 364


1- وسائل الشيعة، ج 27، ص 62.

نیست؛ لذا ادعای مغایرت مفهوم اجتهاد در امروز و صدر اول هم وجهی ندارد.(1)

نتیجه اینکه بر اساس آیه نفر، تفقه و انذار واجب کفایی است لذا لازمه این وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام از فقهاء نیز واجب گردیده است. توجه به این نکته ضروری است که نگاه اولین اسلام بر تفقه بوده و کسانی را که از استعانة تفقه برخوردارند را بر این امر دعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و رجوع مقلدین به هر کدام از فقهاء که دارای اعلمیت می باشد را باز گذاشته است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکام شان را از آنان دریافت نمایند. لذا می توان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی می باشد را نوعی از تفقه در مرحله نازل تر دانست.

قرآن و منع تقلید

قرآن کریم می فرماید: «وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ»(2)یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات و آرزوها نمی دانستند و دنبال گمان و وهم می رفتند.

این آیه در مقام مذمت عوام و بی سوادان یهود است که در اصول دینی خود از علماء و پیشوایان خود پیروی و تقلید می کردند. در ذیل این آیه آمده است: شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند که عوام و بی سوادان یهود راهی نداشتند جز اینکه از علماء خود هر چه می شنوند قبول کنند و پیروی نمایند. اگر تقصیری هست، متوجه علماء يهود است. چرا قرآن کریم عوام الناس بیچاره را

ص: 365


1- التنقيح في شرح العروة الوثقى، ص 88 وتهذيب الاصول، ج 3، ص 167.
2- بقره، 78.

که چیزی نمی دانستند و فقط از علماء خود پیروی می کردند را مذمت می کند؟ چه فرقی بین عوام یهود و بین عوام ما هست؟ اگر تقلید و پیروی عوام از علماء مذموم است پس عوام ما نیز که از علماء ما پیروی می کنند باید مورد ملامت و مذمت قرار گیرند. اگر آنها نمی بایست قول علماء خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.

حضرت فرمود: «بَيْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْيَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقُ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِيَةُ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَيْثُ اسْتَوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِيدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کما ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَيْثُ افْتَرَقُوا فَلَا»عوام و علماء ما و عوام و علماء یهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هم اند. از آن جهت مثل هم می باشند که خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علماء مذمت کرده و اما از آن جهت که فرق دارند مذمت نکرده است. آن شخص عرض کرد: یا ابن رسول الله توضیح بدهید. فرمود: عوام يهود علماء خود را در عمل دیده بودند که صریحا دروغ می گویند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رو دربایستیها و رشوه ها تغییر می دهند، می دانستند که درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج می دهند، حب و بغض شخصی را دخالت می دهند و حق یکی را به دیگری می دهند. آنگاه فرمود: به حکم الهامات فطری عمومی که خداوند در سرشت هر کس تکوینی قرار داده می دانستند که هر کس چنین اعمالی داشته باشد نباید قول او را پیروی کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قول کرد و به همین منوال است حال عوام ما، اینها نیز اگر در فقهاء خود، اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفين خود هر چند مستحق احسان و نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عینا مانند همان عوام یهودند

ص: 366

و مورد مذمت و ملامت هستند و فرمودند: «أَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِهِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ»و اما هر یک از فقهاء که خوددار و حافظ دین خود و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشد باید عوام از او تقلید کنند. (1)

پرسش های درس

1. نگاه قرآن به مکلفین با چه تقسیم بندی مطرح شده است؟

2. دلالت آیه نفر بر وجوب تفقه و تقلید را بیان کنید.

3. مخالفت قرآن با تقلید در چه شرایطی است؟

4. چگونه می توان از حديث فللعوام أن يقلدوه وجوب تقلید را استنباط کرد؟

ص: 367


1- احتجاج طبرسی، ج 2 ص 457.

ص: 368

تصاویر

عکس

تصویر احمد الحسن البصری

تصوير حيدر مشتت

ص: 369

عکس

تصویر مکتب احمد الحسن در نجف

ص: 370

عکس

تصویر نامه تحویل حکومت به مقام معظم رهبری

تصویر بیانیه دستور ترک تقلید

ص: 371

عکس

تصویر اولین محل تبلیغ احمد الحسن البصری در صريفه

ص: 372

کتابنامه

1. قرآن الكريم .

2. نهج البلاغه .

3. طبرسی، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی، 1403 ق.

4. طوسی، محمد بن الحسن، الغيبة، دار المعارف الإسلامية ، 1411 ق.

5. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(علیهم السلام)، دار إحياء التراث العربی، 1403 ق.

6. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، النشر الاسلامی، 1365 ش.

7. واسطی بغدادی، احمد بن حسین، الرجال (لابن الغضائری)، دار الحديث، 1364ش.

8. خزاز رازی، علی بن محمد، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، بیدار، 1401 ق.

9. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمة، بنی هاشمی، 1381ش.

10. ابن أبی زینب ، محمد بن ابراهيم، الغيبة النعمانی، صدوق، 1397 ق.

11. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، دارالفکر، 1417ق.

12. الدوری، عبدالعزيز، اخبار الدولة العباسية، دارالطلیعه ، 1391ق.

13. بیات، عزیزالله، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، 1380ش.

14. ابن منادی، احمد بن جعفر، الملاحم، دارالسیره، 1418ق.

15. البستوی، عبدالعليم، الموسوعه في أحاديث المهدی، دار ابن حزم، 1420ق.

ص: 373

16. نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، جامعه مدرسین، 1409ق.

17، ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدين و تمام النعمة، اسلامیه، 1395ق.

18. ابن طاووس، علی بن موسی، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، صاحب الأمر، 1416ق.

19. مصعب بن عبدالله، نسب قریش، دارالمعارف، بی تا.

20. احمد فرج الله، أدعياء المهدويه ، المركز الاسلامي للدراسات الاستراتيجيه ، 2015م.

21. ذوالفقار علی ذوالفقار، الحركات المهدويه، مرکز بانقيا للابحاث والدراسات، 2005م.

22. ع. س، دراسة تحليلية حول الحركات المهدوية، بنك المعلومات الوطنية ، 2005م.

23. حسنی، مدعی المهدويه احمد بصری، بنك المعلومات الوطنية ، بغداد، 2006م.

24. هندی ، على المتقی، کنزالعمال، نشرالرساله، 1409ق.

25. کلینی، محمد بن يعقوب، اصول کافی، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.

26. نهاوندی، علی اکبر، العبقري الحسان، جمکران، 1390ش.

27. طوسی، محمد بن الحسن، الامالی، دار الثقافة ، 1414 ق.

28. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، مکتبة آية الله المرعشي النجفی، 1404 ق.

29. بیاضی عاملی، علی بن يونس، الصراط المستقيم، 1414ق.

30. سیوطی، جلال الدین، جامع الصغیر، دارالکتب، 1410ق.

31. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالي، الهادی، 1405 ق.

32. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، جامعه مدرسین، 1388ش.

33. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصية، انصاریان، 1426ق.

34. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، کنگره شیخ مفید، 1403ق.

35. ابن بابویه، محمد بن علی، معاني الأخبار، انتشارات اسلامی، 1403 ق.

36. بحرانی، سید هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، بعثه، 1374 ش.

37. مظفر، شیخ محمد رضا، عقائد الإمامية ، 1387ش

38. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار الفكر، 1414 ق.

39. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات في غريب القرآن، الدار الشامية، 1412ق.

ص: 374

40. خویی، موسوی ، سید ابو القاسم، موسوعة الإمام الخوئی، 1390ش.

41. قمی، علی بن ابراهیم، تفسير القمی، دارالکتاب، 1404 ق.

42. النیشابوری، فضل بن الشاذان، اثبات الرجعة، تراثنا، 1406ق.

43. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، اعلمی، 1425ق.

44. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، نوید، 1400ق.

45. طوسی، محمد بن علی بن حمزه، الثاقب في المناقب، انصاریان، 1419 ق.

46. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، 1417ق.

47. نوربخش، سید محمد، رسالة الهدی، بی تا.

48. قادیانی، غلام أحمد، التبليغ، بی تا، بی جا.

49. جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، 1370ش.

50. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، 1388ش.

51. ابن طاووس، علی بن موسی، کشف المحجة لثمرة المهجة، بوستان، 1375ش.

52. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، دار الكتب الإسلامية ، 1371ش.

53. صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد، المحیط، عالم الكتاب، 1414ق.

54. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثير الأحزان، مدرسه امام مهدی، 1406 ق.

55. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیا ، 1394ش.

56. بحرانی، یوسف ، لؤلؤه البحرين، مطبعة النعمان، 1969م.

57.کشمیری، محمدعلی، نجوم السماء، سازمان تبلیغات، 1387ش.

58. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، کتابخانه امام أمير المؤمنین علی، 1406 ق.

59. القاسمي الدمشقی، محمد جمال الدین، قواعد التحديث، 1313ش.

60. حسینی، سید محمد، مصباح الأصول ، الداوری، 1417ق.

61. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، اسلامیه، 1390ش.

62. طبری املی صغیر، محمد بن جریر بن رستم ، دلائل الإمامة، بعثت، 1413ق.

63. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله ، فقه القرآن، مکتبة آية الله المرعشي النجفی، 1405 ق.

64. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1413 ق.

ص: 375

65. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، جهان، 1378ش.

66. خصیبی، حسین بن حمدان، الهداية الكبرى، البلاغ، 1419 ق.

67. گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقهاء، س د، 1381 ش.

68. حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، آل البيت، 1979ق.

69. ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامة والتبصرة من الحيرة، مدرسة الإمام المهدی، 1404

70. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، انتشارات اسلامی، 1413ق.

71. یزدی حایری ، على، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب ، اعلمی، 1422ق.

72. شرف الدين، عبدالحسین، النص و الاجتهاد، سیدالشهدا، 1404ق.

73. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، آل البيت، 1412ق.

74. محمدی، هوشیار، پرسش ها و پاسخ ها، تولی، 1396 ش.

75. -------------- ، دکان های کاغذی، جمکران، 1396 ش.

76. اسماعیل، احمد الحسن، المتشابهات، اصدارات أنصار.

77. ------------------- ، الجواب المنير عبر الاثير، اصدارات أنصار.

78. بیان الحق و السداد من الأعداد، اصدارات انصار.

79. ------------------ ،نصيحتی برای طلاب حوزه های علمیه، اصدارات انصار.

80. ------------------، التيه، اصدارات انصار.

81. ------------------، عقائد الاسلام ، اصدارات انصار.

82. ----------------- ، الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، اصدارات انصار.

83. ناظم العقیلی، الوصية و الوصی احمدالحسن، اصدارات انصار.

84. ----------------- ، انتصارا للوصية، اصدارات أنصار

85. ----------------- ، اثبات الوصية، اصدارات أنصار.

ص: 376

جلد2

مشخصات کتاب

بسم الله الرحمن الرحیم

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم مرضیه محمدی

ص: 1

اشاره

ص: 2

درسنامه

نقد و بررسی

جریان احمد الحسن بصری

| مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم علیه السلام |

دوره مقدماتی

| علی محمدی هوشیار |

ص: 3

ص: 4

فهرست

مقدمه مؤسسه... 12

پیشگفتار...17

| درس اول |

تاریخچه و جریان شناسی | 23

تاریخچه پیدایش...25

جریان شناسی...31

آینده شناسی جریان احمدالحسن...32

چالش جریان احمد الحسن در اسلام...32

| درس دوم

| ادعاهای احمدالحسن بصری | 35

ادعاهای احمدالحسن بصری...37

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری...42

وصایت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم...42

الف . وصیت به ائمه معصومین علیهم السلام...43

ص: 5

ب. وصیت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به امور شخصی...45

ج. وصیت رسول خداصلی الله علیه واله وسلم به مردم...47

روایات موسوم به وصیت...48

دیدگاه علماء شیعه درباره روایت...49

بررسی سندی روایت...51

دفاع احمد الحسن از سند حدیث...55

بررسی متن روایت ...58

ناخوانی روایت موسوم به وصیت با سایر روایات ...60

د. وصیت به مردم؛ جهت تصریح به جانشین بلافصل ...62

وصیت معیار ...63

نکته...65

| درس سوم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 67

تطبيق احمد الحسن با نام مذکور در حدیث وصیت ...69

احمد در روایات ...70

تطبيق روایات با مصداق احمد ...73

احمد یمانی؟!...79

| درس چهارم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 87

محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم...89

حصر عدد ائمه معصومین علیهم السلام در اثنی عشر...95

روایات اثنی عشر...96

ابهام زدایی از چند حدیث...99

ص: 6

| درس پنجم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 105

مهدویت...107

مهدویت نوعيه ...107

شاخصه مهدیین ...108

مهدویت نوعیه و حجت الهی...109

شاخصه شناخت حجت الهی ...110

مهدویت شخصيه ...112

قائمیت ...114

شارعيت ...118

| درس ششم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 121

عصمت ...123

الف. ادعای عصمت ...123

ب. تعريف و محدوده عصمت ...126

واژه شناسی سهو و نسیان ...128

اجماع علمای شیعه ...128

سهو و نسیان معصومین در روایات...130

روایات اهل سنت در اثبات سهو و نسیان معصومین علیهم السلام....131

بررسی آیات مربوط به سهوالنبي صلی الله علیه واله وسلم ....132

| درس هفتم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری | 141

رجعت...143

امام حسین علیه السلام...144

ص: 7

حکومت ائمه رجعت علیهم السلام....146

خلافت ....148

| درس هشتم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 151

نیابت و سفارت گرایی ...153

برسی سند توقيع سمری ....157

امکان دیدار ...159

توقیت گرایی نوین ...160

تعجیل گرایی...161

| درس نهم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 165

خواب و رؤيا ...167

حقیقت رؤيا ...169

استخاره با قران کریم ...171

حقیقت استخاره با قرآن ...172

ابهام زدایی از یک حدیث...175

| درس دهم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری | 177

معجزه...179

درخواست معجزه ...181

ارکان معجزه ...183

معجزه ادعایی احمدالحسن بصری ...184

بررسی معجزه احمد الحسن ...185

ص: 8

نمونه ای ازاعجاز واقعی...187

فصاحت و بلاغت قرآن...187

اعجاز محتوایی قرآن...187

اعجاز از جانب آورنده قرآن...188

| درس یازدهم

اخباری گری واحمدالحسن بصری | 189

اخباری گری...191

حدیث گرایی ...194

اصول اربعه ...194

نیاز به علم رجال ...196

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال...198

اجتهاد...201

1.معنای لغوی و اصطلاحی اجتهاد...201

2. تاریخ اجتهاد...201

اجتهاد در عصر معصومین علیه السلام ...203

اجتهاد در عصر غیبت کبری ...204

منابع اجتهاد ...205

اجتهاد در برابر نص...206

مراجعه مستقیم مردم به روایات ...206

اختلاف درفتوا...207

|درس دوازدهم

اخباری گری واحمدالحسن بصری |211

تقلید از فقيه ...213

تفقه دردین...214

ص: 9

قرآن و منع تقلید ...216

استدلال عقلی بروجوب تقلید ...218

| درس سیزدهم

محدوده آخرالزمان | 221

آخرالزمان ...223

محدوده آخرالزمان...224

علمای آخرالزمان ...227

| درس چهاردهم

مشابهت احمدالحسن بصری با سایر مدعیان دروغین | 231

مدعیان دروغین مهدویت...233

ایدئولوژی ها ...235

ایدئولوژی شیخیه...235

ایدئولوژی بابیت...236

ایدئولوژی بهائیت ...237

ایدئولوژی احمد الحسن...237

ایدئولوژی مشترک ...238

مشابهت های شیخیه، بابیت و بهائیت با احمد الحسن ...239

ادرس پانزدهم

روش شناسی نقد ایدئولوژی مدعیان دروغین مهدویت | 241

روش نقد و بررسی مدعیان دروغین مهدویت ...243

تحلیل محتوا ....245

هدف از تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه...245

مراحل تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه ...245

ص: 10

1. توصیف کامل ایدئولوژی فرقه ...246

2. تشریح پیشینه، خط و مشی و حالات ایدئولوگ فرقه ...246

3. ترسیم ابعاد اصلی ایدئولوژی فرقه ...246

کشف مغالطات درسخنان ایدئولوگ فرقه...247

نقد محتوای ایدئولوژی فرقه ...248

الف). نقد بعد انگیزشی فرقه...248

ب). نقد بعد انگیخته ای فرقه...249

ج). نقډ بعد فراوردهای فرقه ...249

چند نکته مهم پیرامون نقد؛ ...

نتيجه ...250

| درس شانزدهم

شیوه های تبلیغی مدعیان دروغین مهدویت | 251

شیوه های تبلیغ در جریان های مدعی مهدویت...253

1. توجه به خلاءها و نقاط ضعف مردم ...253

2. برخورد عاطفی و محبت آمیز ...254

3. اعلام انحصاری بودن راه نجات در آموزه های خود ...254

4. ایجاد تشکیلات و عضوگیری ...254

5. ایجاد خوف و رجاء ...254

6. ارائه محتوای جذاب ...255

7. تولید اصطلاحات جذاب ...255

اهداف رفتاری مدعیان دروغین مهدویت ...256

1. دعوت به خود ...256

2. مبارزه با علمای شیعه ...256

3. حاکمیت تفکر التقاطی ...257

4. از میان برداشتن ابزارهای کشف حقیقت...257

کتابنامه ...259

ص: 11

ص: 12

مقدمه مؤسسه

یکی از نکات کلیدی که در نتیجه تدقیق در سیره اهل بیت (علیهم السلام) برای انسان روشن می شود، برخورد بسیار جدی حضرات معصومین (عليهم السلام) با انواع بدعت ها و حرکت های انحرافی بوده است.

شاید در ابتدا قدری سختگیرانه به نظر برسد ولی گذشت زمان اثبات می کند، که با فاصله گرفتن از مبدا زمانی حوادث تاریخی، بدعت مذکور هیولا وار تبدیل به یک پدیده کاملا ضد دینی شده است. لذا فرقه هایی همچون داعش واحمد الحسن، محصول ایده وسخنان بدعت آمیز محمد ابن عبد الوهاب ها و احمد احسائی هایی است که در طول تاریخ شکل گرفته و حال کنونی رسیده اند.

یکی از عمده جریان های انحرافی در تشیع، جریان هایی هستند که مدعی مهدویت بوده و با سوء استفاده از اشتیاق منتظران، دست به عوام فریبی زده و خود را به عنوان مهدی (ع) یا نایب و سفیر آن حضرت معرفی کردند. جریان هایی مانند سلوکیه، منتظران، حرکت جند المولی، جریان قحطانی، جریان فاضل عبد الحسين المرسومی، جریان مختار(حبيب الله ابوعلی مختار)، حرکت جند السماء ، حرکت اصحاب القضيه ، حرکت نبا عظيم و جریان معاصر الصرخی نمونه ای از این جریان های انحرافی هستند.

ص: 13

فارق از دلایل و علل بوجود آمدن چنین جریاناتی در بین شیعه، چند سالی است که با ظهور فرقه ای جدید موسوم به "یمانی" از مصدر بصره عراق مواجه هستیم که طرفدارانی نیز برای خود دست و پا کرده است و در مصر ( مکتب قاهره) عراق و ایران به دنبال عضوگیری است.

آنچه در باره این فرقه باید محل تامل قرار گیرد این است که :

1. متاسفانه تجربه تاریخی نشان داده است که برخی فرقه سازی ها على الخصوص در حوزه مهدویت پس از گذران چند سال تبدیل به یک پدیده کاملا ضد دینی می شوند (نه انشعابی ولومعوج از مذهب اولیه خود) برای نمونه می توان به شیخیه اشاره نمود که در بستری مهدوی شکل گرفت و پس از چندی از دل آن بابیت و پس از آن بهائیتی بیرون آمد که فرقه و جریانی کاملا ضد اسلامی و ضد شیعی و البته کاملا صهیونیستی است.

2. بازی با نشانه های ظهور و على الخصوص نمونه سازی از افراد سرشناس واقعه شریف ظهور مانند: نفس زکیه، سید خراسانی، یمانی و ... موجبات دلسردی مردم و تردید ایشان را درمواجهه با شخص حقیقی این بزرگواران سبب خواهد شد.

3. یارگیری و ایجاد انحراف در میان محبان حضرت ولی عصر(عج) که عمده گروندگان به فرقه مذکور هستند حقیقتا تاسف برانگیز و درد آور است.

مگر در دنیای هفت میلیاردی کنونی ما چند تن هستند که حضرت حجت ابن الحسن العسکری را می شناسند و حاضرند در دوران غیبت و این عصر پرآشوب معتقد به ولایت ایشان و پایند به اصولش باشند که هراز گاهی عده ای نیز دسته دسته و فوج فوج به این فرقه و آن فرقه بپیوندند و از این بدنه بکاهند آن هم کسانی که اهل جهد و کوشش در راه تبلیغ معارف مهدوی هستند.

4. به عنوان یک مدرس دانشگاه که از قضا "مدیریت رسانه" نیز تدریس کرده است عرض میکنم : قدرت رسانه ای پشت پرده و حمایت کننده از این فرقه ضاله توانش بسیار بیشتر از آنی است که آن را ماحصل فعالیت عده ای عمدتا جوان کم تجربه دانست.

5. همزمانی ظهور این فرقه با فعالیت های مسیحیان اوانجلیست (صهیونیست های مسیحی) در منطقه بویژه عراق که به شدت ضد شیعی بوده و امام زمان (عج) را العياذ بالله

ص: 14

دجال مسیحیت میدانند و البته نقش کلیدی نیز در شکل گیری داعش داشته اند، پشتوانه صهیونیستی این فرقه (یمانی) به عنوان تکه ای از پازل ظهور اوانجلیست ها را بیش از پیش آشکار می کند.

6. بهرگیری صوفی مآبانه این فرقه از عالم خیال و خواب سازی (که در بسیاری دیگر از فرقه ها نیز مشهود است) برای عده ای که چنین شعبده بازی هایی را نشان از تاییدات ماورایی میدانند .

همه و همه بردقت و تامل بیشتر براین فرقه نوظهور تاکید می کند و شایسته است در فضایی علمی و دور از هیاهوی گروندگان و مخالفان به بررسی و تحلیل عقاید انحرافی بر مبنا و اصول اسلام حقیق و راستین پرداخت .

موسسه جنبش مصاف ایرانیان

علی اکبر رائفی پور

ص: 15

ص: 16

پیشگفتار

از دیرباز، باورهای آخرالزمانی مورد سوء استفاده افراد منحرف بوده و برای رسیدن به اهداف و اغراض مسموم خود، احساسات دینی مردم را بازیچه خود قرار داده اند. غالبا این افراد، در مواجهه با شرایطی همچون؛ سختی و فقر مردم، جنگ و خونریزی، ظلم و برقرار نشدن عدالت اجتماعی در جوامع، طولانی شدن غیبت امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف و سایر مشکلاتی که از دید مردم ناگوار است، ظهور و بروز می کنند تا از فرصت ایجاد شده نهایت بهره برداری را داشته باشند. لذا در گونه شناسی ادعاهای مدعیان دروغین مهدویت ، ادعاهای گوناگونی همچون؛ ادعای امامت و مهدویت ، ادعای سفارت، ادعای نیابت خاص، ادعای خراسانی بودن و ادعای یمانیت و... به چشم می خورد که هر کدام در برهه ای از تاریخ ظهور و بروز کرده و برای اثبات ادعاهای واهی خود به آیات و روایات متعددی استناد کرده و گروهی از مسلمانان را به واسطه این سخنان فریب داده اند.

با این وجود می توان گفت که ظهور مدعیان دروغین مهدویت ، دارای دیرینه ای به تعداد سالهای پس از اسلام است که اولین بار در سال 11 هجری و با وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم توسط عمر ابن خطاب آغاز شده و بلافاصله پس از وفات آن حضرت، مهدویت و ظهور دوباره ایشان را اعلام کرد و گفت: «لا أسمعن احد يقول أن محمدا قد مات، ولكن ارسل اليه كما أرسل إلى موسی بن

ص: 17

عمران(1) ... من قال أن محمدا قد مات قتلته بسیفی هذا و إنما رفع إلى السماء كما رفع عیسی علیه السلام(2) ... ونادوه على الباب لا تدفنوه فإن رسول الله لم يمت».(3) مبادا از کسی بشنوم که بگوید محمد صلی الله علیه واله وسلم وفات کرده است. ولكن همانند موسی علیه السلام به سوی خدا رفته است تا پس از مدتی بازگردد... هرکس بگوید محمد صلی الله علیه واله وسلم وفات کرده است او را با این شمشیر میکشم چرا که او همانند عیسی علیه السلام به آسمان رفعت کرده است ... و از کنار درب فریاد برآورد که پیامبر را دفن نکنید، رسول خدا وفات نکرده است.

با صرف نظر از تمامی مدعیان دروغین در صدر اسلام، مدعیان معاصر با امام دوازدهم علیه السلام ، مسأله مدعیان را پیچیده تر کرده است که با بررسی توقيعات مبارک امام دوازدهم علیه السلام ، میزان انزجار ایشان از تبار این مدعیان به دست می آید. یکی از افرادی که در زمان غیبت صغری مدعی ارتباط و نیابت از جانب حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه شریف بوده و درباره وی توقیعی از جانب حضرت صادر شده است؛ شخصی بنام محمد بن علی بن ابی العزاقرمشهور به شلمغانی از یاران امام حسن عسکری علیه السلام وازمحدثان شیعی در بغداد است که مدتی در غیاب حسین بن روح، سومین نایب خاص امام مهدی علیه السلام به بعضی از امور شیعیان رسیدگی میکرد. شلمغانی پس از آنکه ادعای نیابت امام زمان علیه السلام را علنی کرد، مورد لعن امام مهدی علیه السلام قرار گرفت و بعد از مدتی به دستور حاکم عباسی به دار آویخته شد.(4) امام علیه السلام درتوقيع شريفش به حسین ابن روح در رابطه با دیدگاه خود نسبت به ادعاهای شلمغانی فرمود: «... محمد بن على، معروف به شلمغانی، از کسانی است که خداوند کیفر او را تعجیل کند و مهلتی به او عطا نفرماید. او از اسلام منحرف شده و خود را از آن جدا ساخته است. وی از دین خدا مرتد شده و ادعاهایی می کند که دلالت برانکار ذات خداوند متعال دارد. دروغ پردازی و دروغگویی می کند. باطل ها را بر زبان می آورد و متخلف بزرگی است. آنان که به خدا نسبتی باطل می دهند در خطای محض بوده و مسلما در خسران اند. در حقیقت برائت خود را در محضر خداوند متعال و پیامبر و خاندان گرامیش صلی الله علیه واله وسلم از هرگونه رابطه ای باشلمغانی اعلام

ص: 18


1- ابن سعد، الطبقات، ج 2، ص 53.
2- شهرستانی، الملل والنحل، ج1، ص23.
3- ابوالفداء، المختصر، ج1، ص152.
4- احتجاج، ج 2، ص 289.

میداریم. به او (شلمغانی) لعن می فرستیم ولعنت دائم خداوند بر او باد، در آشکار و نهان، در هر زمان و مکان و لعنت خداوندی برموافقان و پیروان او باد و نیز بر آنانکه با شنیدن این اعلام پیوند خود را با او ادامه دهند. بنابراین به اطلاع آنان ( وکلای امامیه) برسان که خود را از او حفاظت کرده و احتیاط می کنیم، آنچنان که در برابر پیشینیان او همچون؛ شریعی، نمیری، هلالی، بلالی و دیگران چنین کردیم و دیدگاه مشابهی داشتیم. راضی به سنن الهی هستیم. خداوند ما را در تمام امور کفایت میکند و بهترین نگهبان است».(1)

آنچه در پایان توقيع مبارک حضرت مشاهده می شود، معرفی چند تن از مدعیان دروغین در باب مهدویت است که خود، اشاره ای واضح به این مطلب دارد که بحث ادعای نیابت، مسألهای تازه نبوده و ممکن است تا زمان ظهور ادامه داشته باشد. لذا با بررسی تبار انحراف در باب مدعیان دروغین مهدویت، مدل های متفاوتی از ادعاها به دست می آید که هر کدام در پس نقاب و تصویری زیبا و خیرخواهانه، چهره واقعی خود را پنهان کرده و با استفاده از همین روش، عده زیادی از مومنان را فریب داده و از دین اسلام خارج نموده اند. با این وجود، اکنون نیز از آسیب چنین ادعاهای ناصوابی در امان نبوده و شاهد بروز افرادی همچون احمد الحسن بصری هستیم که مردم را با ادعاهای دروغین خود فریب داده و به وادی هلاکت می کشانند.

درسنامه حاضر، با هدف آشنایی مقدماتی و نقد ادعاهای انحرافی احمد الحسن بصری تدوین شده و به جهت رعایت اختصار وسطح علمی دانش پژوهان محترم، از طرح بسیاری از ادعاها و پاسخها خودداری شده و ادامه مباحث، به کتاب های تکمیلی واگذار گردیده است. نکته قابل توجه اینکه؛ بخشی از مطالب پایانی این درسنامه در سایت kajrah.ir که مدیریت آن با نویسنده این کتاب است منتشر گردید تا مورد استفاده علاقمندان قرار بگیرد.

این درسنامه ، صرف ویژه طلاب سطح دو حوزه و دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد در نظر گرفته شده است.

ص: 19


1- الغيبه، ص 410.

در پایان از حجج اسلام استاد علیرضا روزبهانی، استاد وحید حاجی آقا زاده، دکتر علی امیرخانی و سایر اساتید و دوستانی که بنده را در مسیر تألیف این درسنامه حمایت و یاری کردند تقدیر و تشکر کرده و همچنین از جناب حجت الاسلام دکتر سید هادی سید وکیلی و جناب حجت الاسلام سید محمد مهدی حجازی نسب که ارزیابی این کتاب را پذیرفته و با نظرات محققانه و مدققانه خود بر اتقان این اثر افزودند، کمال امتنان را دارم.

والسلام على عباد الله الصالحين

على محمدی هوشیار

ص: 20

این اثر: با کمال احترام به

ام المومنین حضرت خدیجه کبری علیها السلام

تقدیم می گردد که با حمایت های بی دریغ خود از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم درنشر و گسترش اسلام و لوی و علوی ایفای نقش نموده و در بالاترین درجه ایمان و عمل، به لقاءالله رسید.

ص: 21

ص: 22

درس اول

تاریخچه و جریان شناسی

اشاره

اهداف درس

آشنایی با :

•تاریخچه پیدایش جریان احمدالحسن بصری

• جریان شناسی

ص: 23

ص: 24

تاریخچه پیدایش

احمد اسماعیل صالح السلمي البصری (1968م)(1) معروف به «احمد الحسن الیمانی»(2)، یکی از جریان های نوظهور در مسیر مهدویت است.(3) وی خود را پنجمین فرزند با واسطه امام دوازدهم علیه السلام دانسته(4) و علاوه بر آن، دارای ادعاهای بیشماری می باشد که ادعای یمانی(5) بودن، سفارت و وصایت حضرت حجت الا اساس ادعای این شخص را تشکیل میدهد. احمد بصری درسال (1992م) از دانشکده مهندسی در رشته شهرسازی فارغ التحصیل گردید و تا سال (1999م)، هیچ سندی از وی در دست نبوده و این مدت به عنوان خلاء اطلاعاتی از زندگانی احمدالحسن محسوب می شود. وی در سال (1999 م) به سمت نجف أشرف رفته و مدت کوتاهی در حوزه درس حضرت آیت الله محمد صادق صدر حاضر شد

ص: 25


1- احمد بن اسماعیل بن صالح بن حسين بن سلمان بن داوود بن هنبوش. أدعياء المهدويه، ص 121.
2- باتوجه به اینکه عشیره ابوسويلم درسه منطقه ناصریه و بصره و کربلا مستقر هستند، ساکنین این عشیره درناصریه و بصره را با عنوان «آل حسن» وساكنين كربلاء را «بنی حسن» نامیده اند. از این رهگذر، احمد نیز که از عشیره مستقردرناصریه است با عنوان «الحسن» شناخته می شود. قابل توجه اینکه این عشیره از سادات نمی باشند. الطامة الكبرى، ناصر مهدی محمد البصری ، ص18.
3- نام پدر احمد الحسن ؛ اسماعیل و نام مادرش بثينه نجم از طایفه هنبوش و از قبیله ابوسويلم ناصریه می باشند.
4- احمد الحسن نسب خود را اینگونه تشریح کرده است: أحمد ابن إسماعيل ابن صالح ابن حسين ابن سلمان ابن الإمام محمد بن الحسن العسكرى علیه السلام.
5- براساس برخی روایات ، فردی با لقب «یمانی» ظهور کرده و به یاری امام دوازدهم علیه السلام خواهد شتافت

و در همان سال به علت انجام فعالیت های سیاسی برعلیه دولت عراق به همراه فردی به نام «حيدر مشتت المنشداوي المحمداوي القحطانی»(1) تا سال (2001م) در زندان ابوغریب زندانی شدند که پس از مدتی بنا به درخواست صلیب سرخ جهانی، نام آنان در میان لیست زندانیان ابوغریب در روزنامه های بغداد منتشر گردید.(2) پس از آزادی از زندان دوباره به حوزه برگشته و پس از تحصیل دروس حوزوی تا سال 2004 م)،(3) با زیر سئوال بردن نیابت عامه فقهاء وادعای فساد مالی در حوزه های علمیه و ناکارآمدی دروس، مقدمات ایجاد تفرقه در حوزه علمیه نجف را آغاز کردند.(4)

احمدالحسن در سایت رسمی خود درباره ماجرای تحصیل علوم حوزوی خود می گوید: من به نجف اشرف رفته و با هدف تحصیل علوم دینیه در آنجا سکونت کردم ولی بعد از آنکه وارد حوزه شدم و از مجموعه دراسات این حوزه مطلع شدم، دیدم که در حوزه یک سری خلل بسیار بزرگ دیده می شود (لا اقل در نظر من) و صرفا لغت عرب و اصول فقه و کلام ومنطق و فلسفه و عقاید و فقه و احکام شرعیه را مطالعه می کنند و هیچ گاه قرآن کریم یا سنت شریف نبوی یا أحاديث محمد و آل محمد تدریس نمی شود و آنها درس اخلاق الهی که بر هر مومنی تخلق به آن اخلاق واجب است را کنار گذاشته اند. پس به این دلیل تصمیم گرفتم از حوزه دوری کنم و در خانه ام گوشه عزلت گرفته و علوم حوزوی را بدون هیچ کمک کاری تنها خواندم و فقط صرفا با بعضی از روحانیون حوزه نجف در ارتباط باشم... ولی آنچه که باعث شد تا من به حوزه علمیه نجف اشرف راه یابم این بود که من در رؤيا امام زمان علیه السلام را دیدم که به من دستور داد تا به حوزه علمیه نجف بروم و وی از آنچه برایم اتفاق خواهد افتاد خبر داد و هرآنچه که وی گفته بود همان شد».(5)

احمدالحسن همزمان با تحصیل در حوزه علمیه صدر، در سال (2003 م) با همراهی حیدر

ص: 26


1- وی اهل العماره عراق است که بعدها نام خود را به ابوعبدالله الحسين القحطانی تغییر داده و براساس حديث موسوم به وصیت ، ادعای فرزندی امام دوازدهم علیه السلام را کرده و احمدالحسن را دجال نامید.
2- روزنامه در نزد مؤلف موجود است .
3- أدعياء المهدوية ، ص144.
4- الحركات المهدويه ، ص152.
5- http://almahdyoon.org .

مشتت ادعای مشترکی را آغاز کرده و خود را فرزند و فرستاده حضرت صاحب الامر علیه السلام و حيدر مشتت را با عنوان يمانى آل محمد صلی الله علیه واله وسلم معرفی نمود. لذا جهت نشر عقاید و تجهيز قوای نظامی خود، خانه ای را به عنوان مکتب امام احمد الحسن و یمانی موعود در محله صريفه در منطقه سهله در نظر گرفته و در آنجا سکونت یافتند.(1)

احمد الحسن در اواخر سال (2003م) طی بیانیه ای یمانیت حيدر مشتت را اعلام کرده و بحث وصایت و سفارت خود را از یمانیت جدا نمود و گفت: «فاعلموا أيها الناس أنه لايماني إلا كان لى کیمینی داعي لأمري هادى لصراط الله الذي أسير عليه بإرشاد أبى الإمام المهدي محمد بن الحسن علیه السلام ...».(2) ای مردم بدانید! هیچ یمانی وجود ندارد مگر اینکه در سمت راست من قرار گرفته و فراخوان کننده به امر مااست. امری که هدایت کننده به راه خداست ویمانی با ارشاد پدرم مهدی علیه السلام حرکت می کند.

برهمین اساس، حيدر مشتت(3) اولین مسافرت تبلیغی اش را به زادگاه خود ( العمارة در جنوب عراق) آغاز کرده و مردم را به سوی سفیر و فرزند امام دوازدهم علیه السلام دعوت کرد. وی پس از مدتی به همراه شخصی به نام «عيسى المزرعاوی» وارد ایران شد. عيسى المزرعاوي تبلیغ خود را در شادگان خوزستان آغاز کرده و عده ای از مردم را به بیعت با احمد الحسن در آورد. اما حیدر مشتت به سمت شهر مقدس قم آمده و پس از دیدار با آیت الله روحانی و شیخ علی کورانی(4) راهی از پیش نبرده و پس از تحمل هفت ماه زندان در ایران، به عراق بازگشت.

در (سال 2005 م) با بروز اختلافات عدیده ای بین احمدالحسن و حيدر مشتت ، احمد بصری در تناقضی آشکار، طی بیانیه ای خود را به صورت توأمان وصی امام و یمانی موعود معرفی کرده و گفت: «وأمري أبين من الشمس في رابعه النهار وإني أول المهديين و اليماني الموعود» .(5) امر

ص: 27


1- دراسة تحليلية حول الحركات المهدويه، ص 7.
2- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است.
3- با توجه به وجود نیروهای صرخی در کربلا و نجف و مخالفت شدیدشان با انصاراحمدالحسن، حیدر مشتت به بغداد رفته و با همراهی ضیاء الكرعاوي اقدام به تشکیل موسسه القائم وانتشار نشریه «القائم» نمود تا بدین وسیله بتواند احمدالحسن را تبلیغ کند. احمد الحسن نیز وارد بصره شده و نشریه «الصوت الحق الأسبوعية التي تروج للفكرالمهدوی» اقدام به گسترش دعوت انحرافي خود نمود. الحركات المهدوية، ذوالفقارعلی ذوالفقار، ص153.
4- جهت اطلاع از ماجرای دیدار حیدر مشتت با شیخ علی کورانی، به کتاب دجال بصره، ص 30 الی 40 مراجعه شود.
5- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است .

من روشن تر از خورشید در وسط روز است و من اولین مهدی و همان یمانی موعود هستم.(1)

وی پس از سقوط صدام، فرصت را برای طرح ادعاهای خود مناسب دیده و تشکیلات وسیعی را در شهرهای نجف، کربلا، ناصریه و بصره به راه انداخت. وی با تشكيل لجنه های مختلف، فرقه خود را ساماندهی کرد و جان دوباره ای به این حرکت انحرافی داد که عبارتند از:

لجنه علمی:

مأموریت اصلی این گروه، تالیف کتب و تنظیم آثار احمد بصری است که تا کنون 47 جلد کتاب توسط احمد الحسن(2) و تعداد 124 عنوان کتاب از سوی انصاراحمدالحسن(3) به رشته تحریر در آمده است.

لجنه دینی:

وظایف این گروه عبارت است از: تعيين ائمه جمعه و جماعات در شهرها و استان ها، تدوین بانک اطلاعات مبلغین حوزوی احمدالحسن، اداره حوزه های علمیه احمدالحسن، تعيين قاضی برای حل مشکلات و دعاوی انصار احمدالحسن، تبلیغ و نشر دعوت انحرافی احمد الحسن، تعیین پاسخگویان و مناظره کنندگان رسمی دعوت احمد الحسن.

لجنه امنیتی:

مأموریت این گروه ، تأمین امنیت جانی و مالی انصار احمد الحسن در شهرها و همچنین تامین امنیت مراسمات و موکب های مناسبتی احمدالحسن می باشد.

لجنه اطلاع رسانی:

مسئولیت این گروه ، انتشار بیانیه ها و سخنرانی های احمد الحسن بوده و علاوه بر آن، مدیریت سایت و فضای مجازی نیز به عهده این گروه می باشد.

ص: 28


1- أدعياء المهدويه، ص 121.
2- برخی از کتاب های نوشته شده توسط احمدالحسن بصری عبارتند از: حاکمیه الله لا حاكميه الناس، الحوار الثالث عشر، الاجوبه الفقهية ، العجل ، بيان الحق والسداد من الاعداد، الجهاد باب الجنه ، شرايع الاسلام ، المتشابهات ، رساله الهدایه ، عقائد الاسلام و....
3- برخی از کتابهای نوشته شده توسط انصاراحمدالحسن عبارتند از: المهدی ولی الله ،دحض تقولات المعاندين ، حجه الوصی واوهام المدعي، الإفحام في رؤيا أم الامام ، انتصارا للوصیہ، قانون معرفة الحجه، المعترضون على خلفاء الله ، دابه الارض طالع الشمس ، الوصیه و الوصی احمدالحسن، البلاغ المبين، بحث في العصمه، اليماني الموعود حجه الله و....

لجنه مالی:

این گروه، علاوه بر دریافت وجوهات شرعی و نذورات وهدايا ، مسئولیت هزینه این مبالغ را بر عهده دارند. این مبالغ در سه بخش مصرف می گردد که عبارتند از:

الف. شهریه طلاب و مبلغین.(1)

ب. چاپ و نشر کتب انصار و همچنین تجهیز کتابخانه های انصار و حسینه ها.

ج. خرید تسلیحات و مهمات جنگی و آموزش های نظامی انصار

لجنه نظامی:

این گروه با هدف جذب و آموزش نظامی انصار، خرید تسلیحات و فرماندهی عملیات های نظامی تشکیل شده است که با عنوان «سرايا القائم» فعالیت می کنند.(2)

با سرگرفتن فعالیت های این جریان در منطقه و سرایت آن به ایران اسلامی، عده ای پس از مواجهه با ادله احمد الحسن، با وی بیعت کرده و خود را «انصار امام احمدالحسن» نامیدند. پس از مدتی این جریان توسط انصاراحمدالحسن دچارانشقاق شده و به دو گروه «انصار پرچم یا رايات سود» و «انصار مکتب» تقسیم شدند. در باور انصار مکتب؛ براساس روایات موجود، فردی به نام احمد که فرزند و فرستاده امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف است وجود داشته و با هدف آماده سازی قیام حضرت ظهور کرده و در حال حاضر از طریق فیسبوک و پالتاک با مردم در ارتباط می باشد. در حالیکه انصار پرچم چنین شخصی را قبول نداشته و از وی و انصارش تبری می جویند. به طور کلی باورهای انصار پرچم در موارد زیر خلاصه می گردد که اساس اختلافات آن را با انصار مكتب رقم می زند:

1.گروه پرچم (رايات سود)، گروهی از اتباع و پیروان احمد بصری هستند که براساس مجموعه ای از روایات، مدعی غیبت احمد بصری می باشند. آنان بر این باورند که احمد الحسن بصری از سال (2008م) و همزمان با قیام احمد الحسن و درگیری پادگان الزرگه، در غیبت به سر می برد. یکی از ادعاهای این گروه این است که در روز مرگ ملک عبدالله

ص: 29


1- برای طلاب متأهل 50 هزار دینار و به ازای هر فرزندشان 10 هزار دینار به صورت ماهانه پرداخت می گردد.
2- مدعی المهد و به احمدالحسن، ص 6.

پادشاه عربستان، احمد الحسن 12 نفر از اتباع رايات سود را انتخاب کرده و به دیدار با امام مهدی علیه السلام برده و امام مهدی علیه السلام از خیانت مکتب نجف، ابراز ناراحتی کرده است.

2. رايات سود براین باورند که احمد الحسن در کتب اولیه خود، به خیانت و ارتداد بعضی از انصار (همچون شیوخ مکتب نجف)، هشدار داده و آنها بخاطر جمع آوری اموال به کذب گویی مرتکب شده اند.

3. رايات سود معتقدند؛ کتبی که بعد از غیبت احمد الحسن بصری به اسم او منتشر شده است، دارای اشکالات علمی فراوان بوده و هیچکدام از آنان نوشته وی نیست.

4. رايات سود اذعان دارند که مکتب نجف، قوانین و كلمات احمد الحسن و قانون حاکمیت الله را نقض کرده است، چرا که از دولت و حکومت عراق درخواست نماینده در مجلس استان بصره عراق نموده و این مطلب علاوه بر تایید حکومت عراق، به منزله خیانت و نقض قانون حاکمیت الله به شمار می رود.

5. در باور رايات سود؛ عبد الله هاشم( مستند ساز)(1)، پس از احمدالحسن، همان مهدی دوم در حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه است.(2)

در این میان، على الغريفي و عبدالله هاشم از جمله کسانی هستند که پیرو پرچم بوده و با مکتب مخالفت و درگیری آشکاری دارند و آن سوی دعوا نیز افرادی همچون؛ ناظم العقیلی، سید واثق حسینی، عبدالرحيم ابومعاذ، علاء سالم و حسن حمامی به عنوان پیرو مکتب بوده و مدیریت علمی و نظامی آن را بر عهده دارند.

ص: 30


1- عبدالله هاشم مسئولیت های مهمی در بخش تبلیغاتی و مستند سازی و راه اندازی شبکه های تبلیغی در فضای مجازی برای احمد بصری داشته است. وی با ارائه اسناد و شواهد متعددی اثبات می نماید که مطالب صفحه فیسبوکی که به نام احمد الحسن است، توسط واثق الحسینی و توفیق مغربی و مدیران مکتب نجف نگاشته می شود نه احمد بصری.
2- فیلم های منتشر شده توسط انصار پرچم ( رايات سود) در نزد نویسنده موجود است که در تمامی آنها به موارد فوق اشاره صریح کرده اند.
جریان شناسی

جریان احمد الحسن، همانند بسیاری از فرق انحرافی، بیش از آنکه یک فرقه دینی بوده باشد، یک جنبش سیاسی است که با هدف ایجاد اختلاف و فتنه و انحراف در کشورهای اسلامی(شیعی) تشکیل شده و علاوه بر آن، در صدد آن است تا با تخریب جایگاه علماء و ناکارآمد جلوه دادن علوم دینی حوزه های علمیه و با تبدیل نیابت عامه فقیه به نیابت خاصه خود، مردم را از فقهاء جدا کرده و به گمان باطل خود، زمینه را برای فروپاشی حوزه های علمیه فراهم نماید.

به عنوان نمونه؛ احمدالحسن در تخریب جایگاه مراجع تقلید و علمای شیعه آورده است: «... آنها حتما ریاکار هستند و همه اعمال آنها ریاکاری است. پس گریه آنها بر امام حسین علیه السلام ریا است و نمازشان ریا است و هدف آنها فقط تسلط بر قلب مردم و مقام های ناچیزدنیوی همانند ریاست دینی است. علمای بی عملی هستند که در انتظار حضرت امام مهدی علیه السلام شکست خوردند. آنها به اینکه امام مهدی علیه السلام و وصی و فرستاده اش را تکذیب کردند بسنده نمی کنند، بلکه مردم را از جهاد در پیشگاه او و از مبارزه با کفار که دولتهای اسلامی را به غارت بردند منع می کنند!».(1)

همچنین در کتاب نصیحتی برای طلاب حوزه های علمیه می گوید: « آنان که زمینه را برای دجال وسفیانی آماده می کنند و سعی و مجاهدت برای جنگ با معصوم علیه السلام دارند، بوسیله جنگیدن با ادله و براهین او، به اینگونه که ذهنها ودلها و ارواح را برای عدم پذیرش دلایل جدش محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم مهیا می سازند و بر هیچکس پنهان نماند که مردم به شدت از مرجعیت تبعیت می کنند و چه بسا مراجع و اطرافیان گمراه و گمراه کننده شان عادت کرده اند که هر ادعایی که دروغ و نیرنگ و بیهودگی شان را برملا سازد را قبول نکنند...».(2)

ص: 31


1- المتشابهات ، ج 1، ص 68.
2- نصيحتی برای طلاب حوزه های علمیه، ص22.
آینده شناسی جریان احمدالحسن

در خصوص این فرقه دو احتمال قوی داده می شود که به صورت مختصر مورد بررسی قرار می گیرد:

الف). تثبیت جریان به واسطه رونمایی از مهدی های پس از خود و همچنین موکول کردن قیام به آنان.

ب). انجام عملیات نظامی علیه مراجع شیعه و کشتار مقلدین آنان، با کمک جریانهای نظامی فعال در عراق (داعش و بعث و القاعده و ...).

چالش جریان احمدالحسن در اسلام

جریان احمد بصری یکی از جریان های خطرناک درون شیعی است که در دهه اخیر ظهور و بروز کرده است. چرا که این جریان دارای نقشه راه و سناریویی از پیش تعیین شده است که آن را از دعوت ها و تفکرات انحرافی پیشین متمایز ساخته و در ردیف جریان هایی همچون فرقه ضاله بهائیت و تصوف فرقه ای قرار داده است که در راستای اثبات این سخن به دو نکته اساسی اشاره میگردد:

الف. هدف قرار دادن مسائل ضروری و مسلم در مذهب تشیع

أغلب دعوتهای انحرافی پیشین، تنها دعوتهایی بودند که مسائلی در مورد صاحبان خود ارائه می دادند تا به واسطه آن مقام آنان را بزرگ جلوه داده و به اهداف و اغراض مادی خود دست یابند، حال آنکه دعوت انحرافی احمد الحسن مسلمات و ضروریات مذهب حقه تشیع را مورد هدف قرار داده و در صدد تغییر و انحراف آنها برآمده است که در این خصوص می توان به ایجاد انحراف در عدد ائمه معصومین علیهم السلام، تغییر مفهوم و دایره عصمت، مصادره مهدویت و قائمیت وادعای شارعیت اشاره کرد.

ب. تکفیر شیعیانی که با دعوت احمد الحسن مخالفت دارند

یکی از مهمترین چالش های پیش روی تشیع، برخورداری جریان انحرافی احمد الحسن از بینش تکفیری درباره تمامی مسلمانانی است که این دعوت انحرافی را نپذیرفته و یا با آن

ص: 32

مخالفت کرده اند.(1) لذا احمدالحسن براساس القائات تکفیری خود و همچنین براساس اعلام قائمیت خود، بینش خون آلود و انتقام گیرنده ای را به پیروان خود داده است تا به محض تمکن آنان در روی زمین، به رؤیاهای خود جامه عمل بپوشانند. این در حالی است که؛ پیروان احمدالحسن بر این عقیده اند که احمد بن اسماعیل همان قائمی است که با شمشیر قیام خواهد کرد و به مدت هشت ماه شمشیر کشیده و مردم را قتل عام خواهد کرد. لذا این مسأله به این معناست که بر اساس پندار آنان، اگراحمد بصری در زمین تمگن پیدا کند، به مدت هشت ماه متوالی و متصل خون های مردم را بر زمین می ریزد، بدون اینکه ذره ای شفقت و رحمتی داشته باشد.(2)

نکته قابل توجه اینکه؛ این تکفیر و تمامی بینش های تکفیری موجود در جهان اسلام، ریشه در نقل گرایی افراطی و دوری از عقل داشته و می توان مهمترین علل پیدایش این بینش را در دو مسأله مذکور جستجو کرد. لذا پرسشی که قرن های نخستین اسلام را به التهاب کشانده و منجر به تأسیس مکاتب مختلفی شده است، ناظر به حد و مرز عقل و نقل می باشد. براین اساس، گروهی با نادیده گرفتن سنت و حتی تفسیر به رأی قرآن کریم، در دامن عقل گرایی افراطی افتاده و ارزش و اهمیت نقل را نادیده گرفتند و برخی نیز با انکار کامل عقل، به ورطه عمیق نقل گرایی افراطی افتاده اند.

لذا جریان احمد بصری با کنارگذاشتن عقل و با رویکردی افراطی به حديث (البته با تدلیس، تقطيع و تأويل احادیث)، توان فهم روایات را از پیروان خود سلب کرده و فضا را به نوعی ترسیم کرده است که حتی در صورت تعارض بدیهیات عقلی با روایات ضعیف و حتی مجعول، بدیهیات عقلی را انکار می کنند. از اینرو، حدیث گرایی افراطی و دوری از عقل، از ویژگی هایی است که با اندیشه این جریان گره خورده و از این مسیر در ورطه بینش تکفیری افتاده اند.

ص: 33


1- بطوری که احمدالحسن اعلام کرد: هرکس تا تاریخ 13 رجب (1425 ه. ق) به من ایمان نیاورد از ولایت امیرالمومنین علیه السلام خارج شده و تمامی اعمالش باطل شده و کافر است.
2- خباز، ضياء، المهدوية الخاتمة، ج1، ص2.

پرسش های درس

1. علت دستگیری احمد الحسن و خروج وی از حوزه علمیه را بیان کنید.

2. سه نمونه از لجنه های تشکیلاتی احمدالحسن را نام ببرید.

3. تفاوت بین انصار پرچم و مکتب را تبیین کنید.

4. بینش تکفیری احمد الحسن از چه مقوله ای نشأت یافته است.

5. اهداف کلی جریان احمدالحسن را تشریح کنید.

ص: 34

درس دوم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• معرفی ادعاهای احمدالحسن بصری .

• بررسی ادعای وصایت رسول اکرم صلی الله علیه واله.

ص: 35

ص: 36

ادعاهای احمدالحسن بصری

هرچند که مدعیان دروغین، در صدد آن هستند تا با ادعاهای واهی، احساسات دینی مردم را تحریک کرده و بدین وسیله به امیال نفسانی خود دست یابند، لیکن احمد بصری پا فراتر نهاده و از هر ادعایی فروگذار نشده و تمامی امور الهی و مقدسات را به خود منتسب کرده است. وی از جمله کسانی است که تا کنون بیشترین ادعای مهدویت را به نام خود رقم زده است که بدان اشاره شده و برخی از آنها بررسی می گردد:

1. جانشین و متولی امور بعد از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه تعالی الشریف است. «إنه أول أوصياء الإمام المهدي الاثني عشرعلیه السلام بعد وفاته».(1)

2. نامش در روایت وصیت آمده است. «المذكور في رواية كتاب (الغيبة)».(2)

3. از فرزندان امام مهدی علیه السلام است. «السيد احمد الحسن هو ابن الإمام المهدی علیه السلام أي من نسل الامام المهدي».(3)

4. سفیر حضرت مهدی علیه السلام است. «ان السيد احمد الحسن هو رسول الإمام المهدي محمد بن

ص: 37


1- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 33.
2- همان، ص 36.
3- همان، ص 33.

الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف» .(1)

5. اولین مهدی از 12 مهدی است. «أول المهديين الاثني عشر».

6. اولین مؤمن به امام علیه السلام بعد از ظهور است. «أول المؤمنين بالإمام المهدي بعد ظهوره».

7. معصوم است. نه به این معنی که خطا نکرده باشد زیرا تا کنون خطاهای زیادی از وی دیده شده است. «معصوم لا بمعنى أني لا يخطىء، لأنه قد ثبت أخطاءه كثيرة وانما بمعنى اني لا اخرج الناس من هدى ولا ادخلهم في ضلالة».(2)

8. امام سیزدهم است. «الإمام الثالث عشر»(3)

9. وزیر امام مهدی علیه السلام بعد از ظهور است. «وزير الإمام المهدي علیه السلام بعد ظهوره».(4)

10. برای او دعوت ویژه ای همانند دعوت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم است. «أن لي دعوة خاصة وان دعوتی مشابهة لدعوة نوح وإبراهيم وموسى وعيسی علیهم السلام ومحمد صلی الله علیه واله وسلم»(5)

11. او روشن ترین ستارگان ، نشانه داوود، ستاره شش پروستاره صبح است. «انه سعد النجوم و درع داوود والنجمة السداسية و نجمة الصبح» .(6)

21. کتاب خدا و قرآن ناطق است. «انا کتاب الله والقرآن الكريم الناطق».(7)

13. رسول خدا به او وصیت کرده و اسم وی و نسب وصفت وی را ذکر کرده است. «ان رسول الله صلی الله علیه واله وسلم وصی به وذكر اسمي ونسبي وصفتی».(8)

14. ائمه علیهم السلام او را با اسم ونسب وصفت و محلش ذکر کرده اند. «ان الائمة علیهم السلام ذكرني باسمی ونسبی وصفتي وسکنی».(9)

15. اشعیا وارمیا و دانیال ويوحنا مردم زمین را به آمدنش بشارت داده اند. «ان اشعیا وارمیا

ص: 38


1- همان، ص 33.
2- الرد الاحسن في الدفاع عن الأحمدالحسن، ص 11.
3- الأربعون حديثا في المهديين ذريه القائم عليه السلام ، ص89
4- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج 1، ص 46.
5- الاربعون حديثا في المهديين ذريه القائم علیه السلام، ص89
6- بيان الحق والسداد، ج1-2، ص38.
7- همان، ص 14.
8- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 18.
9- همان، ص 19.

ودانيال ويوحنا البربری بینوا أمرى لأهل الأرض قبل سنين طويلة».(1)

16. خون امام حسین عليه السلام به خاطر خدا و پدرش واحمد الحسن ریخته شده است. «ان دماء الإمام الحسين عليه السلام سالت في كربلاء لله ولأجل أبيه عليه السلام ولأجل أحمد اسماعيل نفسه»(2)

17. آیات بسیاری به وی اشاره کرده است که بعضی از آیات عبارتند از: «وما کنا معذبين حتى نبعث رسولا» الاسراء:15؛ «أنى لهم الذكرى وقد جاءهم رسول مبين» الدخان: 13؛ «هو الذي بعث في الأمين رسولا منهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتب والحكمة وان كانو من قبل لفی ضلل مبين» الجمعة :2؛«ولكل أمة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط وهم لا يظلمو» يونس:47.(3)

18. قائم آل محمد ای است. «انا قائم آل محمد المذكور في كثير من الروايات».(4)

19. زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد بعد از آنکه از ظلم و جور پرشده است. «انه يملأ الارض قسطا وعدلا, بعدما ملئت ظلما وجورا».(5)

20. دولت و حکومت را برای امام مهدی علیه السلام آماده خواهد کرد و پس از ایشان اولین حاکم خواهد بود. «انه الممهد الرئيسي لها والحاكم الأول بعد قائدها الامام المهدی علیه السلام».(6)

21. باقیمانده آل محمد صلی الله علیه واله است. «انا بقية آل محمد».

22. ركن شديد است. «انا الركن الشديد».

23. تأیید شده جبرائیل است. «انا مؤيد بجبرائیل».

24. استوار و محکم شده توسط میکائیل است. «انا مسدد بمیکائیل».

25. یاری شده توسط اسرافیل است. «انا منصور باسرافیل».(7)

26. يمانی مذکور در روایات است. «انا اليماني المذكور في الروايات».(8)

27. کسی که به او ایمان نیاورد وارد جهنم می شود. «من لم يؤمن بي فهو في النار» .

ص: 39


1- همان، ص20.
2- همان.
3- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 24.
4- المتشابهات، ج1-4، ص 44، س144.
5- بیانیه احمدالحسن ( 1426/4/21ه).
6- المتشابهات، ج1-4، ص260.
7- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1-3، ص41
8- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1-2، ص46.

28. یاری او واجب است. «يجب على الامة نصرتی».(1)

29. مؤيد به روح القدس است. «انا مؤيد بروح القدس».(2)

30. نامش در تورات آمده است. «انا مذكور في التوراة» .

31. نامش در انجیل ذکر شده است. «انا مذكور في الإنجيل».(3)

32. معزی ذکر شده در انجیل است. «انا المعزى المذكور في الإنجيل» .(4)

33. برتر از عیسی بن مریم است. «أفضل من نبي الله عیسی بن مریم علیهماالسلام».

34. گوسفند بپاخاسته در خواب يوحنا است. «انا الخروف القائم في رؤيا يوحنا اللاهوتي» .

35. شبیه عیسی علیه السلام است. «انا شبیه عیسی بن مریم علیه السلام الذي فداه بنفسه فقتل دونه» .(5)

36. عالم ترین مردم به تورات و انجیل و قرآن است. «انا اعلم الناس بالتوراة والإنجيل والقرآن» .(6)

37. خبر عظیم است. «انه النبأ العظيم».(7)

38. سنگ نجات دهنده کشتی نوح دردست على علیه السلام است. «انا حجر في يمين على بن أبي طالب ألقاه في يوم ليهدی به سفينة نوح» .(8)

39. به واسطه او ابراهیم از آتش نجات یافت. «ان الله نجی به نبیه ابراهیم علیه السلام من نار نمرود» .(9)

40. به واسطه او يونس از شکم ماهی نجات یافت. «ان الله خلص به نبيه يونس علیه السلام من بطن

الحوت».(10)

41.به واسطه او موسی علیه السلام با خدا سخن گفت. «ان الله كلم به موسی بن عمران علیه السلام على

الطور» .(11)

ص: 40


1- في البراءة الصادرة في (1425/6/13ه).
2- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 41.
3- همان، ص 25.
4- منهاج الصالحين، ج 1، ص 122.
5- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 4-6، ص46.
6- المتشابهات، ج4، ص46.
7- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1، ص45 .
8- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 16.
9- همان .
10- همان .
11- همان .

42. عصای موسی است. «جعله عصا تفلق البحار» .(1)

43. نشانه داوود است. «جعله درعا لداوود علیه السلام».(2)

44. نشانه امیرالمومنین علیه السلام در روز احد است. «تدرع به أمير المؤمنين علیه السلام يوم احد وطواني بيمينه في صفين».(3)

45. فرستاده مسیح علیه السلام است. «انا رسول السيد المسيح علیه السلام».(4)

46. فرستاده حضرت ایلیا است. «انا رسول إيليا».

74. فرستاده حضرت خضر است. «انا رسول الخضر».(5)

48. دابة الأرض است. «انا دابة الأرض التي تكلم الناس في آخر الزمان» .(6)

49. مهر نبوت است. «انا بظهر خاتم النبوة» .(7)

50. باغی از باغ های بهشت است. «اني روضة من رياض الجنة أخبر عنها رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم» .

51. سنگ حجر الاسود است. «اني الحجر الاسود» .(8)

52. یارانش اولین کسانی هستند که وارد بهشت می شوند. «انصاری أول من يدخلون الجنة» .(9)

53. روح القدس نازل نمیشد مگر به همراه محمدصلی الله علیه و اله وسلم و پس از وفات ایشان به على علیه السلام منتقل گردید و سپس به امامان بعد از ایشان و پس از آنان به مهدیین دوازده گانه نازل خواهد شد. «روح القدس الاعظم لم ينزل الا مع محمد صلی الله علیه و اله وسلم انتقل بعد وفاته الى على علیه السلام ثم الى الائمه ثم بعدهم إلى المهديين الاثني عشر»(10)

54. تحت تعلیم مستقیم از امام مهدی علیه السلام است. «درس السيد احمد الحسن على يد الامام المهدی علیه السلام و دخل له ما درسه او يدرسه المراجع».(11) و...

ص: 41


1- همان
2- همان
3- همان
4-
5- همان، ص 30.
6- زندگی نامه احمد الحسن (1426/4/8ه)
7- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 4، ص 59.
8- همان، ص 76.
9- في البراءة الصادرة في (1425/6/13ه).
10- الجواب المنيرعبرالاثیر، ج1، ص39.
11- همان، 44.

ادعاهای مذکور، برخی از سخنان احمد الحسن است که با بررسی هر کدام از آنها به کذب و واهی بودن ادله وی پی برده می شود. نکته قابل توجه اینکه احمد الحسن بصری برای هیچکدام از ادعاهای خود ادله عقلی و نقلی معتبری ذکر نکرده و حتی برخی از این اوصاف، مختص به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم، حضرت امیرالمومنین علیه السلام، امام مهدی علیه السلام ويا حتی در خصوص جبرائیل علیه السلام صادر شده اند. علاوه بر آن، هر آنچه از سنگ و چوب و باغ و حتی گوسفندانی که در انجیل تقدیس شده است را جلوه ای از خود دانسته است.

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری

با توجه به اینکه درسنامه حاضر با هدف تدریس در دوره های مقدماتی تدوین گردیده است، بنابراین به جهت رعایت اختصار وتناسب کتاب با مدت زمان دوره، به بررسی برخی ادعاهای مهم جریان پرداخته شده و از نقد سایر ادعاها خودداری می گردد.

وصایت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و اله وسلم
اشاره

احمدالحسن بصری، به روایتی در کتاب غیبت شیخ طوسی رحمه الله علیه استناد کرده و بدینوسیله در صدد اثبات وصایت خود به عنوان فرزند امام دوازدهم علیه السلام است. آنچه در این روایت بدان اشاره شده است؛ وجود 12 مهدی پس از 12 امام معصوم می باشد که اولین مهدی از نسل حضرت مهدی علیه السلام بوده و همنام با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم است. لذا بر اساس ظاهر این روایت، مهديين بعد از امام دوازدهم علیه السلام به عنوان ادامه سلسله اوصیاء رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم بوده و آنان نیز در خلافت قرار دارند.

توضیح بیشتر اینکه با توجه به اینکه در این روایت؛ یکی از نام های ذکر شده برای فرزند امام زمان علیه السلام «احمد» می باشد، لذا احمد الحسن از این مشابهت اسمی، اولین بهره برداری خود را انجام داده و به یک این همانی دست یافته است. لذا نام خود را با نام مذکور در آخر روایت تطبیق داده و خود را فرزند امام مهدی علیه السلام و سیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم می داند.

قبل از بررسی این ادعا، بایستی به این نکته مهم توجه کرد که اساسا پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله وسلم، از

ص: 42

چهار نوع وصیت برخوردار است که احمد الحسن به جهت دست یابی به اغراض خود، این چهار مورد را با یکدیگر خلط و مصادره به مطلوب کرده است. لذا جهت تبیین بهتر بحث به این چهار وصیت اشاره کرده و مورد بررسی قرار می گیرند:

الف. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم به ائمه معصومین علیهم السلام که در کتاب مختوم و ملفوف بوده و از آن به عنوان «عهدالنبی» نیز یاد می شود.

ب. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم این به انجام امور شخصی که برای هر مسلمانی لازم است.

ج. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم این به مردم، جهت معرفی اسامی و تعداد جانشینان پس از خود .

د. وصیت آشکار به مردم، به جهت معرفی مصداقی جانشین بلافصل خود، توسط نص صریح و تعیین کننده که از آن با عنوان «وصية ظاهرة» نیز یاد می شود.

الف. وصیت به ائمه معصومين علیهم السلام

همانطور که اشاره شد، یکی از وصیت های رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم ، وصیت به ائمه معصومین علیهم السلام است. این وصیت قبل از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم، در قالب کتاب مهر شده ای به ایشان نازل گردیده که در آن نام 12 امام و جانشین پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم قید شده است. این روایت با عبارت های مختلفی صادر شده است اما با توجه به اینکه تمامی روایات مربوط به این وصیت، اتحاد محتوایی و مفهومی دارند، لذا تنها به یک روایت اشاره شده و مورد بررسی قرار می گیرد:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَالَ : « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ عَلَى نبیه كِتَاباً قَبْلَ وَفَاتِهِ ، فَقَالَ : يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ إِلَى النُّجَبَةِ مِنْ أَهْلِكَ . قَالَ : وَ مَا النُّجَبَةُ يَا جَبْرَئِيلُ ؟ فَقَالَ : عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ وُلْدُهُ سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ . وَ كَانَ عَلَى الْكِتَابِ خواتیم مِنْ ذَهَبٍ فَدَفَعَهُ النَّبِيُّ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یفک خَاتَماً مِنْهُ وَ يَعْمَلَ بِمَا فیه . فَفَكَّ أَمِيرُ المؤمنین خَاتَماً وَ عَمِلَ بِمَا فِيهِ .. ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى ، وَ كَذَلِكَ یدفعه مُوسَى إِلَى الَّذِي بَعْدَهُ ثُمَّ كَذَلِكَ إِلَى قِيَامِ الْمَهْدِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ ».(1) امام صادق علیه السلام فرمود: خدای عزوجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبی براو نازل کرد و فرمود: ای محمد! این وصیت من به سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تواست، پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم گفت: ای جبرئیل نجیبان چه کسانی

ص: 43


1- اصول کافی ، ج 2، ص 229.

هستند؟ فرمود: علی بن ابیطالب و اولادش علیه السلام و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و دستور فرمود که یک مهر آنرا بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین علیه السلام یک مهر را گشود و به آن عمل کرد... سپس آن را به پسرش موسی علیه السلام داد و همچنین موسی علیه السلام به امام بعد از خود می دهد و تا قیام حضرت مهدی علیه السلام اینچنین است.

آنچه در اول این روایت مشخص شده است ، وصیت پیامبراکرم صلی الله علیه و اله وسلم به نجباء و خلفای پس از خود است که با عبارت «يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ إِلَى اَلنُّجَبَةِ مِنْ أَهْلِكَ» از آن یاد شده است که بر اساس قرائن روایی، این وصیت؛ همان عهد النبی صلی الله علیه و اله وسلم است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم علیه السلام می باشد. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى اَلْقَائِمِ صَلِّي اللَّهُ عليهِ وَ اله وسَلَّمَ عَلَى مِنبَرِ الكُوفَةِ وحَوْلَهُ أصحابُهُ ثَلاثُمِائَةٍ و ثَلاَثَةَ عَشَرَ رَجُلاً أَهْلُ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحابُ اَلْأَلْوِيَةِ وَهُمْ حُكَّامُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عَلَى خَلْقِهِ حَتَّى يَسْتَخْرِجَ مِنْ قَبَائِهِ كِتَاباً مَخْتُوماً بِخَاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ عَهْدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِلْهِ » . گویی می بینم قائم ما علیه السلام در کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند... در خدمت حضور دارند. ناگهان امام زمان علیه السلام نامه ای با مهرطلایی از جیب قبای خود بیرون می آورد که البته عهدنامه ای است از رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم برای آن حضرت.(1)

براساس روایات صادر شده از معصومین علیهم السلام، محتوای عهد رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم، وظایف و برنامه هایی است که بایستی ائمه علیهم السلام یکی پس از دیگری انجام دهند. ریزمی گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم، با وجود احتیاجی که مردم به شما دارند، چقدر عمر شما اهل بیت کوتاه و اجل شما خانواده به یکدیگر نزدیک است !! فرمود: «برای هریک از ما مکتوبی است که آنچه در مدت عمرش راجع به وظایف و برنامه کارهایش احتیاج دارد در آن نوشته است، چون اوامر و دستوراتی که در آن است پایان یابد، امام می فهمد که اجل او رسیده است. سپس پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم به نزد او می آید و خبر وفاتش را به او می گوید و آنچه نزد خدا دارد را به او گزارش می دهد...».(2)

ص: 44


1- كمال الدين ، ج 2، ص 672.
2- فِي نُسْخَةِ الصَّفْوَانِيِّ زِيَادَةُ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الاصم عَنْ ابی عبدالله الْبَزَّازِ عَنْ حریز قَالَ قُلْتُ لابي عَبدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ بَقاءَكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَقْرَبَ آجَالَكُمْ بَعضَهَا مِنْ بَعْضٍ مَعَ حَاجَةِ النَّاسِ إِلَيْكُمْ فَقَالَ إِنَّ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِيفَةٌ فِيهَامايَحْتَاجُ إِلَيْهِ أَنْ يَعْمَلَ بِهِ فِي مُدَّتِهِ فَإِذَا اِنْقَضَى مَافِيهَا مِمَّا أَمْرَبَهُ عَرَفَ أَنِّي أَجَلُهُ قَد حَضْرَفَاتَاهُ النَّبِيُّ ص يَنْعَى إِلَيْهِ نَفْسَهُ وأَخْبَرَهُ بِمَا لَهُ عِندَ اللَّهِ». اصول کافی ، جلد 2، صفحه 31، رواية 4.

نکته قابل توجه اینکه نزول این وصیت مختوم به لحاظ تقدم و تأخرزمانی، پیش از وصیت پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم به مردم(1) بوده است. چنانچه ابوموسی ضریر(نابینا) می گوید: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به من فرمود: من به امام صادق علیه السلام گفتم: «مگر امیرالمؤمنین علیه السلام كاتب وصیت و پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم املاء کننده و جبرئیل و ملائکه مقربون شهود آن نبودند ؟! حضرت مدتی سر به زیر انداخت و سپس فرمود: چنان بود که گفتی، ای ابوالحسن؛ زمانیکه وفات رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم در رسید، امروصیت از جانب خدا در مکتوبی سر به مهر فرود آمد، آن مکتوب را جبرئیل همراه ملائکه امین خدای تبارک و تعالی فرود آورد. جبرئیل گفت: ای محمد! دستور بده هرکه نزدت هست، جزوصی و جانشینت] یعنی علی علیه السلام [ بیرون روند، تا او مکتوب وصیت را از ما بگیرد و ما را گواه گیرد که تو آن را به او دادی و خودش ضامن ومعتهد آن شود، پیغمبرصلی الله علیه و اله وسلم به اخراج هرکه در خانه بود، جز علی علیه السلام دستور داد و فاطمه در میان درو پرده بود...» .(2)

ب. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم را به امور شخصی

نوع دوم از وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم ، وصیت به امور و لوازم شخصی است که برای هر انسان مسلمانی لازم می باشد. با این تفاوت که وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم به امور شخصی خود دارای جایگاه و پیام ویژه ای برای مسلمانان است و آن اینکه؛ وصی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم در امور شخصی و دارنده لوازم شخصی ایشان از قبیل سلاح و کلاه خود و زره و...، همان

ص: 45


1- وصیت مکتوب شده توسط امیرالمؤمنين على علیه السلام.
2- الحسين بن محمد الأشعري عَن معلي بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ احْمَدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَارِثِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَسْمَاعِيلَ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عِيسِي بْنِ اَلْمُسْتَفَادِ اَبِي موسي اَلضَّرِيرِ قَالَ حَدَّثَنِي موسي بْنُ جَعْفَرِعٍ قَالَ قُلْتُ لاَبِي عِبْدِاَللَّهِ ا لَيْسَ كَانَ اميرالمومنين ع كَاتِبَ اَلْوَصِيَّةِ وَ رَسُولُ اَللَّهِ ص الْمُمْلِي عَلَيْهِ وَ جَبْرَئِيلُ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ع شُهُودٌ قَالَ فَاطْرُقَ طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ يَا اِبِاالْحَسَنِ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ وَ لَكِن حِينَ نَزَلَ يَرْسُولُ اَللَّهُ ص اَلامْرَ نَزَلَتِ اَلْوَصِيَّةُ مِنْ عِندِ اَللَّهِ كِتَاباً مُسَجَّلاً نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مَعَ امْنَاءِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مِنَ المَلائِكَةِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ مربا خَراجَ مَن إِلاَّ وَصِيُّكَ لِيَقْبِضَها مِنَّا وَ تُشْهِدَنا بِدَفْعِكَ إِيَّاهَا إِلَيْهِ ضَامِناً لَهَا يَعْنِي عَلْيَاعَ فَامُرَ اَلنَّبِيُّ ص بِاخْرَاجِ مَنْ كَانَ فِي اَلْبَيْتِ خَلاَعَلِيَّاعُ وَفَاطِمَةُ فِيمَا بَيْنَ اَلسُّتْرُوِّ اَلْبَابِ». اصول کافی ، ج 2، ص 31، رواية 4.

جانشین ایشان در امر امامت خواهد بود.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «وقتی رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت صلی الله علیه و اله وسلم انباشته از مهاجرو انصار بود و عباس عموی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم رو به روی او نشسته بود و رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم گاهی به هوش می آمد و گاهی هم از هوش می رفت... اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا علی علیه السلام بدان که این حق توست واحدی نباید در این امر با توستيزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده ام به جای آر و قرض مرا ادا کن. یا على علیه السلام پس از من امر خاندانم به دست توست و پیام مرا به کسانی که پس از من می آیند برسان. من وقتی دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم از مرگ خود سخن می گوید، قلبم لرزید و به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم که درخواست پیامبر را با سخنی پاسخ گویم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم دوباره فرمود: یا علی آیا وصیت من را قبول میکنی!؟ و من در حالتی که گریه گلویم را می فشرد و کلمات را نمی توانستم به درستی ادا نمایم، گفتم: آری ای رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم! آن گاه رو به بلال کرد و گفت: ای بلال ! کلاهخود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه ام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور... سپس رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم آنچه که مختص خود وی بود از جمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد برتن داشت و کلاه هایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم در گرو بود.

آن گاه رو به من کرد و فرمود: یا علی علیه السلام برخیز و اینها را در حالی که من زنده ام، در حضور

این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آنها با تونزاع نجوید. من برخاستم و با این که توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبرصلی الله علیه و اله وسلم ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت!...» .(1)

پاسخ امام صادق علیه السلام در خصوص سخنان دو نفر از زیدیه که ادعا می کردند، شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم در نزد عبدالله بن حسن است این بود که؛ دروغ گفته اند و خداوند هردوی

ص: 46


1- الطوسی، الامالی، ص 600، شماره 1/1244. اصول کافی ج 1، ص340، ح 8.

آنان را لعنت کند. عبدالله شمشیر را ندیده است. حتی پدرش نیز آن را ندیده مگردر نزد على بن الحسین علیه السلام . اگر راست میگویند بگویند که علامتی که در دسته شمشیر است چیست؟ آنان حتى غلاف شمشیر را هم ندیده اند. همانا شمشیر و زره و کلاه خود رسول خدا نزد من است. اگر راست می گویند بگویند علامت زره چیست؟ همانا پرچم رسول خدا در نزد من است. همانا الواح موسی و عصا او و انگشتر سلیمان و... در نزد من است...».(1)

ج. وصیت رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم به مردم

معرفی جانشین، یکی از سنن انبیاء الهی است که هریک، جانشین پس از خود را به مردم معرفی کرده و میراث نبوت را به دیگری سپرده اند. امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: «چنین است که هر پیامبری یک وصی به جای گذارد تا این که خداوند پیامبر را مبعوث نمود و زمانی که دوران نبوت او به پایان رسید، خداوند به او وحی نمود که آنچه از علم و ایمان و اسم اكبرو میراث علم و آثار علم نبوت نزد توست را به علی بسپارو من آنها را از ذریه تو جدا نمی سازم چنان که از انبیای قبل از تو جدا نساختم و آیه شریفه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى العالمین ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ»(2) بر آن دلالت دارد.(3)

طبق این سخن، بایستی پیامبراکرم صلی الله علیه و اله وسلم براساس این سنت نبوی، جانشینان پس از

ص: 47


1- حَدَّثَنَا احْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ سَعِيدِ السَّمَّانِ قَالَ : عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلَانِ مِنَ الزَّيْدِيَّةِ فَقَالَا أَ فِيكُمْ إِمَامُ مُفْتَرَضُ طَاعَتُهُ فَقَالَ لَا قَالَ فَقَالَا لَهُ فأخرنا عَنْكَ الثقاث أَنَّكَ تُعَرِّفْهُ وَ تُسَمِّيهِمْ نُسَمِّيهِمْ لَكَ وَهْمُ فُلَانُ وَ فُلَانُ وَهْمُ أَصْحَابُ وَرَعٍ وتشميرو هُمْ مِمَّنْ لَا يَكْذِبُونَ فَغَضِبَ أبوعبد اللَّهِ ع وَ قَالَ مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَيَا الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِي أَ تَعْرِفُ هَذَيْنِ قُلْتُ نَعَمْ همامن أَهْلِ سُوقِنَا مِنْ الزَّيْدِيَّةُ وَهْماً یزعمان أَيْنَ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ فَقَالَ کذبا لَعَنَهَا اللَّهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اللَّهِ بِعَيْنَيْهِ وَ لَا وَاحِدُ مِنْ عَيْنَيْهِ وَ لَا رَآهُ أَبُوهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ راه عِنْدَ عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ إِنَّ کانا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلَامَةُ فِي مَقْبِضِهِ وَ مَا لَا تَرَى فِي مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ وَ إِنَّ عِنْدِي لَسَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ دِرْعَهُ وَ لَامَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ فَإِنْ کانا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلَامَةُ فِي ډرعه وَ إِنْ عِنْدِى لَرَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمِغْلَبَةَ وَ إِنَّ عندی أَلْوَاحِ موسی وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عندی لَخَاتَمَ سُلَيْمَانَ بْنِ داؤد وَ إِنْ عِنْدِى الطَّسْتَ الَّذِى کان يَقْتَرِبْ بِهَا موسی الْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِى الإسم الَّذِي كَانَ إِذَا أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ يَضَعُهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُشْرِكِينَ لَمْ يَصِلْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِلَى الْمُسْلِمِينَ تشابة وَ إِنَّ عِنْدِي التَّابُوتِ الَّتِي جَاءَتْ بِهِ الملائكه تَحْمِلُهُ مِنَ السِّلَاحِ فِينَا مَثَلُ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَهْلِ بیت فِي أَيِّ بَيْتِ وَقَفَ التَّابُوتُ عَلَى بَابِ دَارِهِمْ أُوتُوا البنوة كَذَلِكَ وَ مَنْ صَارَ إِلَيْهِ السِّلَاحُ مِنَّا أُوتِيَ الْإِمَامَةَ وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِي دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ فحطت عَلَى الْأَرْضِ خَطِيطاً لَبِسْتُهَا أَنَا فکانت وَ قَائِمُنَا مِمَّنْ إِذَا لَبِسَهَا ملاها إِنْ شَاءَ اللَّهُ. بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص174.
2- آل عمران، آیات 33 - 34.
3- علم اليقين ، ص531 - 533.

خود را برای مردم معرفی کرده و آنان را از گمراهی نجات دهد. اگرچه شیخ مفید رحمه الله علیه در خصوص ماجرای وفات و اتهام هزیان گویی برخی به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله وسلم، قائل به عدم کتابت وصیت شده و می نویسد: «فَلَمَّا أَفَاقَ صلی اللَّهِ علیه وَ اله وَ سَلَّمَ قَالَ بَعْضُهُمْ أَلَا نأتیک بکتف یا رَسُولَ اللَّهِ وَ دَوَاةً ؟ فَقَالَ : أَبْعَدُ الَّذِى قُلْتُمْ ؟ لَا وَ لكننی أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خیرا».(1) هنگامی که دوباره حال رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم بهترشد، برخی گفتند آیا اجازه می دهید تا دوات و کتف حاضر نمائیم؟ آن حضرت فرمود: آیا بعد از این سخنی که گفتید؟ نه؛ ولی شما را سفارش می کنم که با اهل بیتم به نیکی رفتار کنید. اما با این وجود، روایات متضاد و ناقصی که درخصوص کتابت وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم توسط امیرالمومنین علی علیه السلام صادر شده است، مورد بررسی قرار گرفته و مدعا و پاسخ احمد الحسن بیان می شود.

روایات موسوم به وصیت
اشاره

در روایتی از کتاب غیبت طوسی رحمه الله علیه آمده است: خبر داد به ما جماعتی(2) از أبی عبد الله الحسين بن علی بن سفيان البزوفری از علی بن سنان الموصلي العدل از علی بن الحسين از أحمد بن محمد بن الخليل از جعفر بن أحمد المصري عمويش حسن بن علی از پدرش از امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقرعلیه السلام از پدرش امام زین العابدین علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام از پدرش امیرالمومنین علیه السلام که فرمود: رسول خداصلی الله علیه و اله وسلم در شبی که وفاتش در آن واقع شد، به على علیه السلام فرمود: ای ابا الحسن، کاغذ و دواتی بیاور و رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم وصیت خود را املاء فرمود تا این که بدین جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام می باشند و بعد از آنها دوازده مهدی هستند. پس تويا على اولین از دوازده امام می باشی..... و تو پس از من خليفه من برامتم هستی، هرگاه وفاتت رسید، به پسرم حسن علیه السلام بر وصول (نیکوکار و بسیار صله رحم کننده) واگذار کن، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین علیه السلام شهید زکی مقتول واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش على علیه السلام ذي الثفنات (صاحب زانوهای

ص: 48


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 185.184
2- مراد از عبارت «أَخْبَرَنِي جَمَاعَةُ» در بیان شیخ طوسی رحمه الله علیه، افرادی همچون؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه ، ابوالحسن صفار وحسن ابن اسماعيل ابن آشناس می باشند.

پینه بسته) واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفر صادق علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضا علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد ثقه تقی علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ناصح علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل علیه السلام واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد علیه السلام مستحفظ از آل محمد صلی الله علیه و اله وسلم واگذار کند، پس آنها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدی می باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول واگذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من، واسم دیگرش اسم پدر من است، و آنها عبد الله واحمد هستند، و نام سوم مهدی است. و او اولین مومنان است.(1)

دیدگاه علماء شیعه درباره روایت

اکثریت غریب به اتفاق در بین علمای اسلام همچون؛ علامه مجلسی در بحارالانوار، شیخ حرعاملی در الفوائد الطوسية، علامه نهاوندی در العبقري الحسان في احوال مولانا صاحب الزمان، در مواجهه با این روایت، دلالت یا مفاد آن را مقطوع ندانسته و آن را مخالف

ص: 49


1- أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُفْيَانَ الْبزوْفَرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بِي سنان الموصلي اَلْعَدْلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْخَلِيلِ عَنْ جعفربن أَحْمَدَ المصري عَنْ عَمِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جعفربنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ ذى اَلثَّفِنَاتِ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ اَلزَّكِيِّ اَلشَّهِيدِ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ ص فِي اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي كَانَتْ فِيهَا وَفَاتُهُ لعلى ع يَا أَبَا اَلْحَسَنِ أَخْضِرْصَحِيفَهُ وَ دَوَاةً فَاملا رَسُولُ اَللَّهِ ص وَصِيَّتَهُ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى هَذَا اَلْمَوْضِعِ فَقَالَ يَا على إنَّهُ سَيَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ومِنْ بَعْدَهُمُ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَأَنْتَ ياعلى أَوَّلِ اَلاِثْنَيْ عَشَرَ اَمَاماً سَمَّاكَ اَللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائِهِ عَلِيّاً المُرتَضيَ وَ أميرالمُؤمِنينَ وَالصّدَّيقَ الأكبَرَ وَالفَاروقَ الأَعْظَمُ والْمَأْمُونُ والْمَهْدِيُّ فَلا تَصِحُّ هَذِهِ اَلْأَسْمَاءُ لاَحَ غَيْرُكَ يَا عَلَى أَنْتَ وَصِيِّي عَلَى أَهْلِ بَيْتِي حَيِّهِم وَمَيْتُهُم وعَلَى نِسَائِي فَمَنْ ثَبَّتَهَا لَقِيَتْنِي غَداً وَ مَنْ طَلَّقْتَها فَاِنّا بَرِيءٌ مِنْها لَم تَرَنِي وَ لَمَ اَرَهَا فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ وأَنْتَ خَلِيفَتِي على أُمَّتي مِنْ بَعْدَى فَإِذَا حَضَرَتْكَ اَلْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنَيَ الْحَسَنِ الْبَرَالَوَصُولِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَمِّهَا إِلَى ابْنِي الْحُسَيْنِ اَلشَّهِيدِ اَلزَّكَى الْمَقْتُولِ فَإِذَا حَضَرته فَاِذا فَلْيُسَمِّهَا إِلَى اِبْنِهِ جَعْفَرٍاَلصَّادِقِ فَاِذا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا اَلِي اِبْنُهُ موسي اَلْكَاظِمُ فَاِذا حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ فَلْيُسَلِّمْها الِي ابْنُهُ عَلِيٌ الرِّضا فَاِذا حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ فَلْيُسَلِّمْها الي ابنُهُ مُحَمَّدٌ الثِّقَةُ التُّقَى فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ عَلَى النَّاصِحِ فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الفَاضِلِ فَإِذا حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ فَلْيُسَلِّهُمَا إلى ابنِهِ مُحَمَّدٍ اَلْمُسْتَحْفَظِ مِنْ آلِ مُحَمَّد ع فَذَلِكَ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثناعشر مَهْدِيّا (فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ) فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَى اِبْنِهِ أَوَّلِ اَلْمُقَرَّبِينَ لَهُ ثَلاَثَةُ أسامي اشم كَاسْمِي وَ اسمُ أبي وَهُوعَبْدُ اللَّهِ وَ أحمَدُ وَالاسمُ الثَّالِثُ المَهدِيُّ هُوَ أوَّلُ المُؤمِنينَ». غیبت طوسی، ح111.

مشهور معرفی کرده اند که به برخی از آراء و نظریات اشاره می گردد:(1)

الف. شیخ حرعاملی رحمه الله علیه در توضیح این روایت آورده است: «اما درباره حدیث دوازده مهدی پس از دوازده امام علیه السلام ، اخباری در این مضمون صادر شده است که خالی از اشکال و مخالفت نیستند... به خاطر اینکه با سایر روایات تعارض داشته و بالجمله محل توقف می باشد... ضمن اینکه شیخ طوسی این روایت را در ردیف احادیثی که از طریق مخالفین (اهل سنت) در نص ائمه صادر شده است آورده است».(2)

ب. علامه مجلسی رحمه الله علیه پس از ذکر چند خبر در خصوص مهديين بعد از ائمه اثنی عشر علیه السلام می فرماید: «این اخبار مخالف با مشهور هستند» .(3)

ج. علامه علی بن يونس بیاضی عاملی در کتاب الصراط المستقیم می فرماید: «روایت دوازده مهدی بعد از دوازده امام جزو روایات شاذه است و این روایت با تمامی روایات صحیح السند و متواتر مشهور مخالفت دارد.(4) زیرا طبق این روایات، بعد از دولت قائم علیه السلام دولت دیگری نخواهد بود... شيخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب الغيبة ، این روایت را در ردیف روایاتی که از طرق عامه نقل شده آورده است».(5)

علامه بیاضی عاملی در ادامه آورده است: «هذه الروايه آحادیه، توجب ظنا و مسأله الإمامه علمیه». حديث وصيت جزو اخبار واحد بوده و افاده ظت می کند در حالیکه مسأله امامت باید با احاديث قطع آور و مفید علم به اثبات برسد. همچنین شیخ مفید در کتاب

ص: 50


1- على آل محسن، الرد القاصم لدعوة المفترى على الامام القائم، ص 34.
2- حديث الاثني عشر بعد الاثني عشر علیه السلام: اعلم أنه قد ورد هذا المضمون في بعض الأخبار وهولا يخلومن غرابة وإشكال ... لمايأتي إن شاء الله تعالى من كثرة معارضة وبالجمله فهو محل التوقف ... ما رواها الشيخ في كتاب الغيبة في جملة الأحاديث التي رواها من طريق المخالفين في النص على الائمة علیه السلام. شیخ حرعاملی، الفوائد الطوسية ، فائده 37، ص 115.
3- قال علامة المجلسي رحمه الله علیه في ذيل هذاه الرواية: هذه الروايه مخالفه للمشهوربحارالانوار، ج 53، ص 148.
4- به عنوان نمونه؛ امام باقرعلیه السلام فرمود: همانا خدا محمد صلى الله علیه و آله را به سوی جن و انس فرستاد و پس از او 12 وصی قرار داد که برخی از ایشان گذشته و برخی باقی مانده اند و نسبت به هروصي ، سنت و روش خاصی جاری شد ( چنانچه امام حسن صلح فرمود و امام حسين جنگید و امام صادق علیهم السلام نشرعلم فرمود) و اوصیائی که بعد از محمد صلى الله علیه و آله می باشند به روش اوصیاء عیسی هستند از لحاظ شماره یاستم دیدن از دشمنان) و دوازده نفرند و امیر المؤمنين علیه السلام روش مسیح را دارد (یعنی پیروان على علیه السلام مانند پیروان مسیح سه دسته شدند، برخی او را خدا دانستند و پرستیدند و برخی او را خطاکار و کافرینداشتند و برخی به عقیده حق پا برجا بودند و به امامتش قائل شدند، و یا تشبیه آن حضرت به مسیح از نظر زهد و عبادت و پوشاک و خوراک زبر و خشن است.) کلینی، اصول کافی ، ج 1، ص 532، ح10.
5- «الروايه بالاثني عشر بعد الاثني عشر شاذه ومخالفه للروايات الصحيحه المتواتر الشهيرة بأنه ليس بعد القائم دوله... روى الشيخ في الكتاب الغيبه في جملة الأحاديث التي رواها من طرق العامة». الصراط المستقيم، ص 186.

الارشاد در خصوص این روایت می فرماید: «بعد از دولت قائم علیه السلام هیچ دولتی نخواهد بود مگر در روایت [وصیت) آمده است که اگر خدا بخواهد فرزند آن حضرت برگزار خواهد نمود و این در حالی است که این روایت قطعی الصدور والاثبات نیست».(1)

همانطور که اشاره شد، بسیاری از علمای شیعه ، این روایت را مخالف مشهور دانسته و آن را به عنوان خبر شاذ و نادر معرفی کرده اند. با این حال حكم خبر شاذ و نادر از منظر اهل بیت علیه السلام حائز اهمیت است که به یک نمونه اشاره می گردد: عمربن حنظله درباره حکم صحت روایت از دو راوی نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند: «سخن صحیح از آن کسی است که در نقل حديث عادل تر و فقیه تر و صادق تر و با تقواتر باشد و به سخن دیگری توجه و اعتنا نمی شود. به ایشان عرض کردم که هردو راوی عادل و مورد قبول اصحاب ما هستند بطوری که یکی بر دیگری برتری ندارد. فرمود: بین روایت کدامیک از آنان مورد اجتماع واتفاق اصحابت است. در این صورت حکم ما را از آنکه مورد اتفاق است دریاب و آن کدام که شاذ و نایاب بوده و در بین اصحابت مشهور نیست را ترک کن. پس آنچه مورد اتفاق و مشهور باشد شکی در آن نیست».(2)

بررسی سندی روایت

احمد بصری در بیان البرائه خود، مدعی شده است که این حديث بسن صحیح وارد شده است، این درحالی است که این روایت هیچکدام از شاخصه های صحیح السند بودن را ندارد که جهت تبیین نادرست بودن ادعای وی، به مطالبی اشاره می گردد.

بطور کلی، روایت صحیح السند، روایتی است که سند آن توسط راویان عادل و امامی نقل شده و در تمام طبقات به معصوم متصل باشد.(3) علاوه بر این شرایط خاص برای روایت

ص: 51


1- «ليس بعد دولة القائم دوله الا ما جائت به الروايه من قيام ولده ان شاالله ذالک ولم يرد به على القطع والثبات». الارشاد، ج 2، ص 43.
2- فقد ورد في مقبوله عمربن حنظله عن الامام الصادق ؟ع؟ قال: «الحكم ما حکم به أعدلهما وأفقههما وأصدقهما في الحديث وأورعهما و لا يلتفت إلى مايحكم به الاخر. قال قلت : فانهما عدلان مرضیان عند اصحابنا لايفضل واحد منهما على الاخر. قال فقال: ينظر الى ما كان من روايتهم عنا في ذلك الذي حكمابه المجتمع عليه من أصحابک. فيوخذ به من حكمنا ويترك الشاذ الذي ليس بمشهور عند اصحابک .فان المجتمع عليه لا ريب فيه». کافی ، ج 1، ص 67 و68، باب اختلاف الحديث ، ح 10.
3- مقباس الهداية ، ج 1، ص 145.

صحیح السند، بایستی شرایط عمومی دیگری نیز در روایات باشد تا بتواند به درجه اعتبار برسد که از آن جمله، شرط ضابط بودن راوی است.(1) لذا در صورتی که ضبط صحیحی در روایت مشاهده نشده و نقصانی در آن وجود داشته باشد، احتمال ضابط نبودن یک یا چند راوی به دست می آید که با وجود مجاهیل در سند روایت، این احتمال تقویت می شود. بنابراین روایت موسوم به وصیت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم با لحاظ این دو شرط موجود در روایت صحیح و شرط ضابط بودن راوی بررسی می گردد:

الف). با بررسی متن این روایت به این نکته پی برده می شود که حداقل یکی از راویان بعد از معصوم، ضابط نبوده و بخشی از روایت را فراموش نموده و روایت را ناقص نقل کرده است. زیرا هم از ابتدا و هم از انتهای روایت، بخش معظمی حذف شده است. چنانچه در ابتدای روایت آمده است: «قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم في الليلة التي كانت فيها وفاته لعلى علیه السلام : يا أبا الحسن أحضر صحيفة ودواة . فاملاء رسول الله صلی الله علیه واله وسلم وصيته حتى انتهى إلى هذا الموضع...». پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم درشب وفاتش به على علیه السلام فرمود ای ابالحسن! ورق و دواتی حاضر کن. پس حضرت رسول اکرم وصیتش را املاء کرد تا اینکه به اینجا رسید و....

این متن به صورت شفاف بیانگر آن است که قبل از عبارت حتى انتهى الى هذا الموضع، موارد دیگری گفته شده است که در متن این روایت ذکر نشده است و همچنین در بخشی دیگر، از وجود 12 مهدی پس از 12 امام خبرداده شده و در پایان روایت به شمارش مهديين شروع می شود اما با معرفی اولین مهدی روایت تمام می گردد. چنانچه فرمود: «... ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: إسم إسمي وإسم أبي وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنين». این بدین معناست که آخر روایت نیز ناقص می باشد.

بدیهی است که شخص غیرضابط از انجام سایر خطاهای ضبطی مصون نمی باشد و ممکن است در سایر موارد این روایت نیز دچار اشتباه در ضبط شده باشد. به عنوان مثال:

ص: 52


1- عاملی جبعی، علی بن احمد، معالم الدين و ملاذ المجتهدين، ج 1، ص 104.منظور از ضابط؛ کسی است که یادسپاری او برسهوواشتباهش غلبه دارد. بنابراین، خبر راوی که در نقل، غالبا دچارسهوواشتباه می شود، پذیرفته نبوده و فاقد اعتبار است.

انچه از آیه قرآن کریم در سوره بقره آیه 180 در خصوص وصیت متوجه می شویم، وصیت به ما ترک است که پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم در روز غدیر خم، ماترک خود را که قرآن و عترت اهل بیتش بود را وصیت کرد و فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی» اما آنچه در متن وصیت کذایی مشاهده می گردد، ماترک حضرت رسول الله به صورت ناقص مطرح گردیده و قرآن کریم که ثقل الله الاكبر است را از آن حذف کرده و تنها ثقل الله الاصغر را آورده است.

ب). با بررسی سند این روایت با افرادی مواجهه می گردیم که در کتب رجالی از اهل تسنن بوده و یا از مجهولين و ناشناخته ها می باشند. به عنوان نمونه:

على بن سنان الموصل العدل

این شخص در کتب رجالی از مجهولين و ناشناخته ها است بطوری که هیچ مدح و قدحی درباره اش وجود ندارد. حضرت آیت الله خوئی رحمه الله علیه در خصوص این فرد می فرماید:

«بعید نیست که وی از اهل تسنن بوده و کلمه «العدل» نیز از القاب شغلی این شخص بوده باشد. چراکه کلمه عدل به کتاب در محکمه قضاوت اطلاق می شده است.(1) همچنین کلمه (العدل) در مشایخ شیخ صدوق رحمه الله علیه به عامه و اهل سنت اطلاق شده است» .(2)

برخی از اتباع احمد الحسن بصری در صدد آن هستند تا با وصف «العدل» ، صحيح

العقیده بودن این راوی را اثبات کرده و شبهه سنی مذهب بودن وی را رفع کنند. این درحالی است که بسیاری از مخالفین مذهب تشیع در کتب رجالی یا در حتی در سند روایات با عبارت «العدول» توصیف شده اند، درحالی که صحیح العقیده نیز نبوده و در گروه منحرفين هستند. به عنوان نمونه؛ کشی رحمه الله علیه در کتاب رجالی خود نام محمد بن الوليد الخزاز، معاوية بن حکیم، مصدق بن صدقة و محمد بن سالم بن عبدالحمید را نام برده و سپس گفته است: «هؤلاء كلهم فطحية وهم أجلة العلماء والفقهاء و العدول».(3) تمامی آنان فطحی مذهب و از

ص: 53


1- علی بن سنان الموصلى العدل روی عن أحمد بن محمد الخليل الآملي الطبري وروى عنه الحسين بن على البزوفرى ، ثم إن كلمة العدل على ما يظهر من ذكرها في مشايخ الصدوق قدس سره کان يوصف بها بعض علماء العامة فلايبعد أن يكون الرجل من العامة. معجم رجال الحديث ، ج6، 210، 3302.
2- همان، ج 13، 50، 8194.
3- رجال کشی، ج2، ص835.

بزرگان علماء وفقهاء و عادلان آن مذهب بوده اند.

بنابراین عبارت «العدل» در توصیف راویان ، لزوما به معنای شیعه بودن و صحیح العقیده بودن آنان نیست.

نکته اول: این راوی در سند برخی از روایات با عنوان «المعدل» آمده است که می تواند به عنوان کنیه برای وی بوده باشد. چنانچه در کتاب مقتصب الاثر، در سند روایتی می گوید: حدثنا علي بن سنان الموصلى المعدل قال أخبرنا أحمد بن محمد الخليلي قال حدثنا محمد بن صالح الهمداني ....(1)

نکته دوم: در تمامی روایاتی که از علی بن سنان الموصلي العدل نقل شده است ، وی روایات خود را بدون واسطه از احمد بن محمد بن خليل نقل کرده است، در حالیکه در روایت موسوم به وصیت، با وساطت على بن الحسین نقل روایت کرده و این برخلاف مسلک روایی این راوی است. به عنوان نمونه:

1. أخبرنا جماعة عن التلعکبری عن أحمد بن على الرازي الأيادي عن الحسين بن على عن على بن سنان

الموصلى العدل عن أحمد بن محمد بن الخليل عن على بن صالح الهمدانی.(2)

2. حدثنا علي بن سنان الموصلي، عن أحمد بن محمد الخليل عن محمد بن صالح الهمداني.(3)

نکته سوم: علی بن سنان الموصلى العدل در هیچ روایتی از علی بن الحسین (غیراز روایت موسوم به وصیت) نقل روایت نکرده است.(4)

على بن الحسين

وی یکی دیگر از مجهولين و ناشناخته ها در این روایت است. لازم به توضیح است که این شخص غیر از علی بن الحسين بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است. چراکه هیچگاه پدر شیخ صدوق از احمد بن خليل و علی بن سنان موصلی عدل روایت نکرده است. مضاف بر اینکه شیخ طوسی رحمه الله علیه با دو واسطه (شیخ مفید و شیخ صدوق) از پدر شیخ رحمه الله علیه صدوق نقل روایت کرده است.

ص: 54


1- الجوهری، احمد، مقتصب الاثر، ص10.
2- غيبة طوسی، ص 147 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 125.
3- بحرانی ، سید هاشم بن سلیمان ، حلية الأبرار، ج 6، ص 491.
4- المهدوية الخاتمة، ج 2، ص 15.

احمد بن محمد بن خليل

این شخص در کتب رجالی از ناشناخته ها است. بطوری که درباره اش هیچ مدح وذمی وجود ندارد. جالب اینکه خود ناظم العقیلی که از بزرگان تشکیلات احمد الحسن است، در کتاب انتصارا للوصية به مجهول بودن این شخص اعتراف کرده و می گوید: «ولم يبق احد من روات الوصيه لم يعلم تشیعه الا احمد بن محمد بن الخليل».(1) یعنی غیر از احمد بن محمد بن الخليل احدی از راویانی که شیعه بودنشان محرز نشده باشد باقی نمانده است.

جعفر بن احمد المصرى

این فرد یکی دیگر از مجهولين و ناشناخته های رجالی است. تنها یک مورد در کتاب ابن حجر عسقلانی (از علمای اهل سنت) جعفر بن احمد المصری را با عنوان رافضی و فاسد العقيده معرفی کرده است(2) که آنهم نمی تواند شیعه بودن و وثاقت وی را ثابت کند، چراکه فاسد العقیده خواندن شخصی از سوی اهل سنت، به معنای وثاقت وی در نزد تشیع نیست. لذا در کتب رجالی شیعه و سایر کتب رجالی اهل سنت نیز نامی از این فرد به میان نیامده است.

حسن بن على عم جعفر بن احمد المصرى

وی در کتب رجالی شیعه معرفی نشده و حتی در خصوص این فرد، مدح و قدح صادر نشده و در ردیف مجهولين و ناشناخته ها است.

علی بن بیان؛ والد حسن بن على

این شخص همان علی بن بیان بن زید بن سیابه المصری است که در گروه ناشناخته های رجالی بوده و در هیچ یک از کتب رجالی درباره وی مدح و قدحی وجود ندارد.(3)

دفاع احمد الحسن از سند حديث

احمد الحسن بصری در کتاب «دلائل الصدق» از صحیح السند بودن این روایت دفاع

ص: 55


1- انتصارا للوصية، ص 27.
2- لسان المیزان، ج 2، ص 442.
3- آل محسن، ما هي الوصية التي وصفوها بالمقدسة، مركز الامام المهدي علیه السلام ، ص 16.

کرده و می گوید: «فقد بينا لهم أن الوصية سندها صحيح و أنه يكفي شهادة الشيخ الطوسي لرواتها بأنهم من الخاصة أي من الشيعة ... إذن، فالصحيح أن نحكم بصدق المؤمن حتى يأتي دليل قطعي على كذبه».(1)

پس تبیین کردیم برای آنان که همانا سند روایت وصیت صحیح است و سخن شیخ طوسی که فرمود: «فأما ما روی من جهت الخاصة» در شیعه بودن راویان این حدیث کفایت میکند...

نتیجه اینکه؛ روش درست این است که حکم به راستگویی مؤمن بدهیم تا اینکه دلیلی قطعی برکذب وی به دست آمده باشد.

احمدالحسن بصری در این دفاعیه، به دو نکته کلی اشاره کرده است که عبارتند از:

الف. به استناد و شهادت شیخ طوسی (با بیان؛ فأما ما روی من جهت الخاصة) تمامی راویان این حدیث شیعه هستند.

در پاسخ به این سخن باید گفت:

نهایت چیزی که از عبارت شیخ طوسی رحمه الله علیه استفاده می شود این است که این روایت از طريق عامة (اهل سنت) نقل نشده و تمامی راویان آن را عامه تشکیل نمی دهند. اما این سخن که در سند آن هیچ یک از راویان سنی قرار نگرفته اند، برداشت نمی شود. ضمن اینکه؛ اگر یک یا دو راوی از اهل سنت در سلسه سند روایتی وجود داشته باشد، نمی توان آن را روایت اهل سنت نامید. چنانچه در برخی از روایات موجود در منابع شیعه، راویانی از اهل تسنن و حتی راویانی از نواصب هستند، اما با این وجود، آن روایات را روايات عامة (اهل تسنن) نمینامیم. به عنوان نمونه:

1.الحُسيْنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلاَلٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيْحٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ.(2)درسند این روایت احمد بن هلال وجود دارد که به شهادت شیخ صدوق رحمه الله علیه در کتاب من لا يحضره الفقيه(3) ناصبی می باشد. اما با این وجود در سند روایت شیعی قرار گرفته است.

ص: 56


1- دلائل الصدق، ص25.
2- کافی، ج 1، ص 342.
3- من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 449.

2. اَلصَّدُوقِ فِي اَلْخِصَالِ وَ اَلْعِلَلِ و امالى عن محمَّد بْنِ مُوسِي بْنِ اَلْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ السعدآبادي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خالد البَرقي عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ اَلْأَزْدِيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَنْسَ.

در سند این روایت که از طريق شیعی نقل شده، مالك بن أنس، أمام مذهب مالکی در اهل سنت قرار گرفته است.

نتیجه اینکه؛ سخن شیخ طوسی(فأما ما روی من جهت الخاصة) به معنای این نیست که تمامی راویان این حدیث شیعه هستند، بلکه سخن ایشان ناظر بر طريق (أخبرنا جماعة) نقل است نه سند روایان حديث.

ب. تا زمانی که فسق و کذب شیعه ثابت نشده باشد، اصل بر راستگویی و عدالت (اصالة العدالة) است. لذا مجهول بودن راویان حديث خدشه ای به روایت وارد نمی کند، چراکه بر اساس قواعد حدیثی، در صورت مواجهه با روات مجهول، بایستی به اصالة العدالة مراجعه کنیم تا بدینوسیله حکم به عدالت راویان مجهول داده و روایت را پذیریم.(1)

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا؛ صدق و کذب و همچنین عدل و فسق از امور وجودیه هستند و امور وجودیه بعد از نبودن ضلع مقابل و ضد خود بروز می کنند. لذا زمانی صدق می آید که کذب نباشد و زمانی عدل می آید که فسق نباشد. بنابراین قاعده، اصالة با هیچکدام از صدق و کذب و یا عدل و فسق نبوده و هر کدام در موضع خود و با نبود دیگری تحقق می یابد.(2)

ثانیا؛ معنای اصالة العدالة، شهادت به عدالت نبوده و به معنای این است که اگر به شیعه بودن یک راوی اعتماد داشته و همزمان به عدالت آن شک شد، می توان به اصالة العدالة يا اصالة الصدق تمسک کرده و حکم به عادل و راستگو بودن وی نمود.(3)

ثالثا؛ اصالة العدالة از اصول نامعتبر و غیرقابل قبول در مباحث حدیثی است.(4)

رابعا: درباره راویانی که آنان را شیخ طوسی رحمه الله علیه و سایر علماء درک نکرده اند و یا اینکه حتی درباره راویانی که نام آنان در اسناد روایت موجود بوده و هیچ درکی از تشیع و حسن ظاهر

ص: 57


1- دلائل الصدق ، ص 27.
2- المهدوية الخاتمة، ج2، ص23.
3- ر.ک: شبیری زنجانی ، کتاب نکاح، ج 15، 5074.
4- محقق حلی، جعفربن حسن، شرایع الاسلام، ج 4، ص 69 و عاملی، محم بن مکی، الدروس الشرعية ، جاف ص219.

رفتاری آنان در دست نیست، اصالة العدالة معنایی نداشته و سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. لذا در عصر حاضر به محض مواجهه با مجاهیل روایی، مجاز به اجرای اصالة العدالة نخواهیم بود.(1)

بررسی متن روایت

با بررسی متن حديث موسوم به وصیت ، اشکالات متعددی پیش می آید که به برخی از آنها اشاره می گردد:

الف. مضمون و محتوای این حديث با تمامی روایاتی که عدد اوصیاء را اثنی عشر دانسته اند تعارض جدی دارد در حالیکه این حديث عدد آنان را 24 میداند. لذا به علت عدم موافقت محتوای روایت با مذهب شیعه، این روایت از صحت ساقط شده و نمی توان در مسأله مهمی مانند امامت به آن استناد کرد. شیخ طوسی رحمه الله علیه می فرماید: در صورتی که راوی حدیث مخالفت اعتقادی با اصول مذهب داشته باشد، در این صورت به آنچه روایت کرده است نگریسته می شود. در صورتی که با اخبار موثق شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت بایستی طرد گردد.(2)

ب. در هیچ کدام از احادیثی که حاکی از وصیت هستند،(3) نامی از مهدیین در میان نبوده و در تمامی آنها نام 12 امام همام علیه السلام ذکر شده است که اولین آنها على علیه السلام وآخريين آنان، نهمین فرزند امام حسین علیه السلام می باشد.

ج. پذیرش مهديين بعد از امام دوازدهم به عنوان خلفاء الرسول صلی الله علیه واله و سلم با روایات متواتر

رجعت که به عنوان مسلمات مذهب تشیع می باشند، در تعارض می باشند.

د. این روایت دارای تهافت است که به آن اشاره می شود: در ابتدای روایت آمده است که حضرت رسول صلی الله علیه واله و سلم خطاب به حضرت امیر المؤمنين علیه السلام می فرمایند: «سَمَّاكَ اَللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائَةِ عَلِيّاً اَلْمُرْتَضَى وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ اَلصِّدِّيقُ الاكْبرو الْفَارُوقُ الاَعْظَمُ وَ اَلْمَامُونُ وَ اَلْمَهْدِئُ فَلاَ تَصِحُّ هَذِهِ اَلاِسْمَاءُ

ص: 58


1- ر.ک: محمد شهبازیان، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل شده در کتاب غیبت طوسی و...، پژوهش نامه کلام تطبیقی، 1395، ص 53.
2- العدة في أصول الفقه، ج1، ص149 و 150.
3- در خلال بحث بعدی به چند مورد اشاره خواهد شد.

لَاحَدُّ غَيْرِكَ» خداوند در آسمانها نام تورا على المرتضی و أمير المؤمنین و صدیق اکبرو فاروق اعظم و مأمون و مهدی نهاد، پس این اسم ها بر کس دیگری غیر توصحیح نیست.

صراحتا در ابتدای روایت آمده است که نام مهدی بر کسی غیر از امیرالمؤمنین علی علیه السلام صدق نمی کند، در حالیکه اولا، بر اساس روایات متواتر، نام مهدی به نحو عام بر تمامی ائمه معصومین علیهم السلام صدق کرده و به نحو خاص، ویژه امام دوازدهم علیه السلام می باشد. ثانیا؛ ذیل روایت با آنچه در صدر روایت آمده تغایرونا همخوانی داشته و در ذیل روایت نام مهدی را بر فرزند امام دوازدهم علیه السلام نهاده است.(1)

ه. آنچه در روایت با عنوان «فليستمها» آمده است، مبهم بوده و مرجع ضمير مشخص نشده است. چنانچه مرجع ضمير به «خلافة» برگردد، با باور مسلم شیعه که اعتقاد به خلافت امامان دوازده گانه دارد در تضاد خواهد بود و از طرفی با روایات متواتره که عدد خلفاء پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم را 12 دانسته اند معارضه خواهد کرد. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم فرمود: «ان عدة الخلفاء بعدی عده نقباء موسی». همانا عدد خلفاء بعد از من به تعداد نقباء موسى علیه السلام است.(2) همچنین می فرماید: «بعدی اثنی عشر خليفه كلهم من بنی هاشم». بعد از من دوازده خلیفه است که همه آنان از قریش می باشند.(3) وهمچنین روایات متواتره در این زمینه که در کتب معتبر شیعه و سنی بدان اشاره شده است.(4)

اما در صورتی که ضمیر به «امامة» مستتر در جمله برگردانده شود، در آن صورت بایستی قائل به امامت مهدیین شویم، در حالیکه اولا؛ این باور با صدر روایت که امامت را از مهديين جدا کرده است «فذلک اثنا عشر إماما» تعارض داشته و ثانیا؛ با سایر روایاتی که تصریح بر عدم امامت مهدیین دارند ناسازگار می باشند. چنانچه ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من از پدر شما شنیدم که می فرمود: پس از قائم دوازده مهدی خواهد بود، امام صادق علیه السلام فرمود: «دوازده مهدی گفته است نه دوازده امام آنها قومی

ص: 59


1- المهدوية الخاتمة، ج 2، ص 95
2- جامع الصغیر، ج1، ص 350، کنزالعمال، ح 14971.
3- موده القربى، ص 94؛ ينابيع الموده، باب 56 ص 308 و باب 77 ص 533.
4- بحارالانوار، ج51، ص 71. مسند، احمد بن حنبل، ج5، ص90، صحیح مسلم، ج 6، ص 30. فرائد السمطين، ج 2، ص 329 تحت شماره 579 باذکرسند از ابن عباس. احقاق الحق، وملحقات آن ج 2 ص 352-354 و 13ص 1- 49 وج 19 ص 628-632، نیز مراجعه شود به عمده ابن بطريق ص 416-422. و...

از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و معرفت حق ما می خوانند» .(1)

هد. روایت 12 مهدی پس از 12 امام، با برخی از روایات هم ردیف ( به لحاظ سندی) خود، در تعارض عددی می باشند. به عنوان نمونه در روایت منسوب به امام صادق علیه السلام عدد مهديين پس از قائم علیه السلام را یازده نفر از فرزندان ایشان دانسته است. ابی حمزه از امام صادق علیه السلام در حدیثی طولانی نقل می کند که فرمود: «ای ابا حمزه به درستی که بعد از قائم علیه السلام یازده مهدی از فرزندان حسین علیه السلام خواهد بود».(2)

و. وجود فرزندی به نام «احمد» و همچنین وجود «وصی» و جانشینی برای امام مهدی علیه السلام در هیچ روایتی ذکر نشده است و این روایت متفرد است.

ناخوانی روایت موسوم به وصیت با سایر روایات
اشاره

در این مجال به چند نمونه از روایات موسوم به وصیت اشاره می گردد تا اولا؛ رونوشت بودن و گزارش گونه بودن این روایات از محتوای وصیت و ثانیا متعارض بودن روایات موسوم به وصیت و ثالثأ عدم اشاره به مسأله مهدوین بعد از 12 امام معصوم در هیچکدام از این روایات و رابعا عدم ذکر قرآن کریم در هیچ کدام از این روایات، به عنوان اصل اول وثقل الله الأكبر ثابت گردد:

الف). روایت سلیم بن قیس هلالی که در صدد گزارش از ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم می باشد که در آن تنها به مسأله امامت و دوازده گانه بودن عدد اوصیاء ایشان اشاره دارد.

«وَ عَنْ سلیم بْنِ قَيْسٍ ، قَالَ : سَمِعْتُ سَلْمَانَ يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيّاً علیه السَّلَامُ بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ دَفَعَ الْكَتِفِ . . ادْعُ لِي بِصَحِیفَةً فَأَتَى بِهَا . فَأَمْلَى عَلَيْهِ أَسْمَاءَ الْأَئِمَّةِ الهداه مِنْ بَعْدِهِ

ص: 60


1- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الکوفی قَالَ حَدَّثَنَا موسی بْنِ عِمْرَانَ النخعی عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ النَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بصيرقال قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ أَبِيكِ ؟ع؟ أَنَّهُ قَالَ يَكُونُ بَعْدَ الْقَائِمِ اثْنَا عَشَرَ مهدیا فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ « اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً وَ لَمْ يَقُلْ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ولکنهم قَوْمُ مِنْ شیعتنا يَدْعُونَ النَّاسِ إِلَى مُوَالَاتِنَا وَ مَعْرِفَةِ حَقُّنَا». شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 40.
2- عن أبي حمزة، عن أبي عبد الله علیه السلام في حديث طويل أنه قال : يا أبا حمزة إن منابعد القائم أحد عشر مهديا من ولد الحسين علیه السلام ». الغيبة الطوسی ص 478 ح 504.

رَجُلًا رَجُلًا وَ عَلَى علیه السَّلَامُ يَخُطَّهُ بِيَدِهِ . وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِهِ : إِنِّى أُشْهِدُكُمْ أَنْ أخی وَ وزیری وَ وارثی وَ خلیفتی فِي أُمَّتِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ، ثُمَّ الْحَسَنِ ثُمَّ الحسین ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تَسَعُهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ».(1)

ب). روایت مربوط به طلحه که در آن، حضرت علی علیه السلام در صدد احتجاج به مسأله امامت بوده و ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم را به عنوان مؤيد مسأله امامت و وصایت خود و یازده فرزندش ذکر می فرمایند.

«یا طلحة أليس قد شهدت رسول الله صلی الله علیه واله و سلم حين دعانا بالكتف ليكتب فيها ما لا تضل الأمة بعده ولا تختلف، فقال صاحبک ما قال "إن رسول الله یهجر" فغضب رسول الله صلی الله علیه واله و سلم و تركها ؟ قال : بلى قد شهدته، قال: فإنكم لما خرجتم أخبرني رسول الله صلی الله علیه واله و سلم بالذي أراد أن يكتب فيها ويشهد عليه العامة، وأن جبرئیل أخبره بأن الله تعالى قد علم أن الأمة ستختلف وتفترق، ثم دعا بصحيفة فأملى على ما أراد أن يكتب في الكتف، وأشهد على ذلك ثلاثة رهط : سلمان الفارسي وأبا ذر والمقداد، وسمي من يكون من أئمة الهدى الذين أمر المؤمنين بطاعتهم إلى يوم القيامة، فسماني أولهم، ثم ابني هذا حسن، ثم ابني هذا حسين ، ثم تسعة من ولد ابني هذا حسين، كذلک یا أبا ذر وأنت یا مقداد؟ قالا: نشهد بذلك على رسول الله صلی الله علیه واله و سلم، فقال طلحة: والله لقد سمعت من رسول الله صلی الله علیه واله و سلم يقول لابي ذر: "ما أقلت الغبراء، ولا أظلت الخضراء ذا لهجة أصدق ولا أبر من أبي ذر" أشهد أنهما لم يشهدا إلا بالحق، وأنت أصدق وأبر عندي منهما».(2)

ج). روایت خطاب امام صادق علیه السلام به حمران، که گزارشی از روز بیماری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم بوده و در صدد بیان مظلومیت اهل بیت علیه السلام و عدد اوصیاء ایشان می باشد. «اخبرنا احمد بن محمد بن يعقوب قال حدثنا ابوعبدالله الحسين بن محمد قراءة عليه قال حدثنا محمد بن أبي قيس عن جعفر الرمانی عن محمد بن القاسم قال حدثنا عبدالوهاب الثقفي عن جعفر ابن محمدع عن ابيه محمد بن على علیه السلام : انه نظرالى مران فبكى ثم قال: يا حمران عجبا للناس كيف غفلوا ام نسوا ام تناسوا فنسوا قول رسول الله ص حين مرض فأتاه الناس يعودونه و يسلمون عليه حتى اذا غص باهله البيت. جاء على ع فسلم ... انهم اثنا عشر وصيا ....» .(3)

د). روایت جناب شیخ مفید (استاد شیخ طوسی) که در خصوص ماجرای وصیت شب

ص: 61


1- كتاب سليم بن قيس الهلالی، ج2، ص، 877 .
2- كتاب سليم بن قیس، ص211. غیبت نعمانی ، ص 84.
3- غیبت نعمانی، ص 130، باب 4، ح 22.

وفات آورده است: «قال رسول الله صلی الله علیه واله و سلم إيتوني بداوة و كتف أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده ابدا... فقال عمر: إرجع فانه يهجر... قال بعضهم ألا نأتیک بدواة و كتف یا رسول الله؟ فقال أبعد الذي قلتم؟ لا ولكني اوصیکم باهل بیتی خیرا. ثم أعرض بوجهه عن القوم, فنهضوا وبقي عنده العباس والفضل و علی بن ابی طالب و اهل بیته خاصة. فقال يا عباس يا عم رسول الله . تقبل وصیتی و تنجز عدتى تقضى دینی؟ ...».(1)

د. وصیت به مردم؛ جهت تصریح به جانشین بلافصل

یکی از مهم ترین وصیت های پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم وصیت آشکار به جانشین بلافصل است که در روایات با عنوان «وصية ظاهرة» از آن یاد شده است. این نوع از وصیت بایستی آشکار بوده و از سوی امام قبلی برای امام بعدی صادر شده و برای مردم واضح گردد. چنانچه در روایتی آمده است: أَبِي بَصِيرٍ ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي علیه السَّلَامُ(2)، قَالَ : دَخَلْتُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : جَعَلْتُ فداک ، بِمَ یعرف الْإِمَامِ ؟ فَقَالَ « بِخِصَالٍ ، أَمَّا أُولَاهُنَّ فشئء تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ وَ عَرَفَهُ النَّاسِ وَ نَصَبَهُ لَهُمْ عِلْماً حَتَّى يَكُونُ حُجَّةُ عَلَيْهِمْ ، لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ نَصَبَ عَلِيّاً علیه السَّلَامُ عِلْماً وَ عَرَفَهُ النَّاسِ».(3) ابی بصیر از امام موسی کاظم علیه السلام سئوال کرد: امام با چه شناخته می شود؟ فرمود: به چند خصلت. اما اولین خصلت این است که؛ علامتی از جانب پدرش باشد که مردم آن را بشناسند و اینکه به صورت آشکار او را نصب کند تا اینکه این کار حجت آشکار آنان باشد. زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم على علیه السلام را آشکارا نصب کرده و به مردم معرفی کرد.

همانطور که اشاره شد، وصیت ظاهره همان وصیت آشکار به جانشین بلافصلی است که پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم یا هر کدام از ائمه معصومین علیهم السلام قیام خواهند کرد. لذا شیخ مفید در باب معرفی امام بعد از امام باقر علیه السلام آورده است: «وَ كَانَ اَلصَّادقُ جعفربن مُحَمَّدُ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ مِن بَينِ إِخوَتِهِ خَليفَةَ أبِيهِ وَ وَصِيَّهُ وَالقَائِمُ بِالإِمَامَةِ مِن بَعدِهِ ... وَوَصَّى إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرعلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ نَصَّ عليهِ بِالإِمامَةِ نَصّاً جَليّا»(4)

ص: 62


1- الارشاد، باب دوم ، فصل پنجاه و دوم.
2- «ابوالحسن» اگرباقيد الأول ويا الماضي باشد، کنیه امام موسی کاظم علیه السلام خواهد بود و اگر مقید به الرضاويا الثاني باشد ، مقصود امام رضا علیه السلام است، و اگر مقید به الثالث باشد، مراد از آن ، امام هادی علیه السلام خواهد بود.
3- قرب الإسناد، ص 339.
4- کشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 166.

در توصیف آشکار بودن این وصیت آمده است که باید طوری باشد که همگانی بوده و حتی انسان های کوچه و بازار هم از این جانشینی آگاه باشند. لذا اگر در حال حاضر از مردم پرسیده شود که وصی امام حسن عسگری علیه السلام چه کسی است، بی درنگ خواهند گفت امام مهدی علیه السلام و اگر پرسیده شود که وصی امام مهدی چه کسی است خواهند گفت؛ هنوز نیامده است تا وصی خود را مشخص و علنی کند.

بنابراین، وصیت ظاهره ، همان وصیت مهمی است که در آن تصریح به امامت بعد از خود شده و مصداق خارجی وصی تعیین می گردد. لذا پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم در روز غدیر خم، امام و جانشین پس از خود را به صورت آشکار به مردم معرفی کرد و سایر معصومین علیهم السلام نیز در معرفی جانشین خود از این روش تبعیت کردند. بنابراین به اقتضای زمان خود، امام بعد از خود را رسما به مردم معرفی فرمودند.

وصیت معیار

وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم به مردم؛ که نام دوازده امام و وصی پس از خود را معرفی فرموده است، جنبه توصیفی داشته و از مقام اثبات و ثبوت بی بهره است. لذا نمی تواند به تنهایی پایه استدلال را تقویت کرده و به نتیجه برسد. بنابراین در صورتی که فردی بخواهد ادعای وصایت کند، بایستی در مقام ثبوت، وصیت نوع اول را که همان کتاب مختوم و عهد پیامبر صلی الله علیه واله و سلم است را به همراه داشته ( أَنْ يَكُونَ أَوْلَى النَّاسِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ) و در مقام اثبات ، سلاح و پرچم و سایر لوازم رسول الله صلی الله علیه واله و سلم را در اختیار داشته (يَكُونَ عِنْدَهُ السِّلَاحَ) و علاوه بر آن، نص صریحی بر تعيين وصایت خود از امام قبل از خود داشته باشد (وَ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ).

مؤید این سخن، روایاتی است که به آنها اشاره می شود: حَدَّثَنَا احْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ قَالَ سَمْعثُ أَبَا جَعْفَرعلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُول «إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ لَمَّا حَضَرَهُ الذی حَضَرَهُ دَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ ابْنِهِ الْحُسَيْنِ فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وصیه ظَاهِرَةً وَ کان عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ مَبْطُوناً مَعَهُمْ لَا يَرَوْنَ إِلَّا لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الکتاب الی علی بْنِ الحسین ثُمَّ صَارَ ذلک الکتاب

ص: 63

وَ اللَّهُ إِلَيْنَا».(1)

مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلحُسينِ عنْ يَزِيد شعْرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ عَبْدِ الاعليِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْمُتَوَثِّب عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ اَلْمُدَّعي لَهُ مَا الحَجُّهُ عَلَيهِ قَالَ يُسْأَلُ عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ قالَ ثُمَّ أقبَلَ عَلى فَقالَ «ثَلاَثَةٌ مِنَ اَلْحُجَّةِ لَمْ تَجْتَمِعْ فِي أَحَدٍ إِلاَّ كَانَ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ أَنْ يَكُونَ أَوْلَى النَّاسِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ وَ يَكونُ عِنْدَهُ السِّلَاحُ وَ يَكُونَ صَاحِبَ الْوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ الَّتِي إِذَا قَدِمْتَ الْمَدِينَةَ سَأَلْتَ عَنْهَا الْعَامَّةَ والصِّبْيَانَ إلى مَن أوْصَى فَلا فَيَقُولُونَ إلى فُلانٍ بَنِي فُلانٍ».(2)

با توجه به اینکه هر امامی قبل از شهادت خود، امام بعد از خود را تعیین کرده(3) و این سنت تا امام دوازدهم شیعیان ادامه داشته و کتاب مختوم و وصية ظاهره و سلاح و پرچم را به امام بعد از خود داده اند،(4) لذا چنانچه فردی همچون احمد الحسن بصری بخواهد مدعی وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم باشد، بایستی برای اثبات ادعای خود، علاوه بر ارائه وصیت نوع اول که در قالب کتاب مختوم بر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم نازل گردیده است ، سلاح، پرچم و نص تعیین کننده (وصية ظاهرة) از سوی امام قبل از خود به همراه داشته باشد.

نتیجه اینکه؛ احمد بصری برای اثبات وصایت خود، نیاز به سه وصیت «عهد رسول الله و برخورداری از لوازم رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم و وصية ظاهره» دارد تا بتواند خود را به واسطه آن اثبات کند. لذا مشابهت اسمی در یک حدیث موسوم به وصیت که جنبه توصیفی داشته وده ها اشکال سندی ودلالی بر آن وارد شده است، نمی تواند مثبت امامت و وصایت این فرد کذاب باشد.

ص: 64


1- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 163.توضیح کافي : كتابا ملفوفا ... لعله كان فيه الأسرار التي لا ينبغي أن يطلع عليها المخالفون بل غير أهل البيت عليهم السلام و وصية ظاهرة أي كتابا كتب فيه أنه وصيه و هو أولى بامور من غيره ، و بالجملة مالاينبغی ستره، بل يجب إظهاره للناس ليعرف شيعته بهذه العلامة إمامته . کلینی، محمد بن يعقوب ، کافی، ج 2، ص 18.
2- اصول کافی ، ج 1، ص 330.
3- سمعت عن الصادق علیه السلام في تفسير قوله تعالى إن الله يأمركم أن تؤدوا الأمانات إلى أهلها: «یعنی یوصي الإمام إلى إمام عند وفاته». اثبات الهداه ، ج1، ص 143.
4- ابوسهل می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام را دیدم که خطاب به فرزند گرامی اش فرمود: «أبشر يا بني فأنت صاحب الزمان، وأنت المهدی وأنت حجة الله على أرضه، وأنت ولدی و وصيي وأنا ولدتك وأنت محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن علی ابن أبي طالب. ولدک رسول الله وأنت خاتم الأوصياء، الأئمة الطاهرين و بشر بک رسول الله و سماک و کناک، بذلک عهد إلى أبي عن آبائک الطاهرين صلى الله على أهل البيت ربنا انه حمید مجید، ومات الحسن بن على من وقته. صلوات الله عليهم أجمعين». غیبت طوسی، ص 271.
نکته

نکته قابل توجه در بحث سلاح و پرچم این است که برای اثبات امامت؛ اصل پرچم واصل سلاح لازم است تا مدعی راستین از دروغین شناخته شود. لذا تصویر سلاح و یا پرچم های پارچه ای که قابل تولید در کارخانجات می باشد، نمی توانند مورد قبول قرار گیرند. چرا که امام صادق علیه السلام به حقیقت سلاح و پرچم اشاره کرده و فرموده است: «لايخرج القائم علیه السلام حتى يكون تكملة الحلقة ... ثم يهز الراية ويسير بها، فلا يبقى أحد في المشرق ولا في المغرب إلا لعنها وهي راية رسول الله صلی الله علیه واله وسلم، نزل بها جبرئيل يوم بدر. ثم قال: يا أبا محمد ماهی والله قطن ولاكتان ولا قزوه حرير، قلت: فمن أي شئ هي؟ قال: من ورق الجنة، نشرها رسول الله صلی الله علیه واله وسلم يوم بدر... لا ينشرها أحد حتى يقوم القائم... يكون عليه ... وسيفه (سيف رسول الله صلی الله علیه واله وسلم] ذوالفقار».(1) قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران تکمیل شود... سپس پرچم را می گستراند و حرکت می کند. پس کسی در مغرب و مشرق نمی ماند الا اینکه قائم را لعن می کنند و آن پرچم رسول الله است که جبرائیل در روز بدربه ایشان نازل کرد. سپس فرمود که به خدا قسم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پرسیدم پس از چیست؟ فرمود از ورق و برگه ای از بهشت است که پیامبر آن را در روز بدر باز کرد. آنرا کسی از (اهل بیت) باز نمی کند تا اینکه قائم قیام کند. همراه قائم ... شمشیر رسول الله است که ذوالفقار نام دارد.

لذا بایستی درخصوص متن این روایت به موارد ذیل توجه کرد:

الف. جنس و نوع پرچم رسول الله پارچه و .. نیست و برگه ای از بهشت است (که بر روی آن البيعه لله نوشته شده است)

ب. سلاح رسول الله همان ذوالفقار است که توسط جبرائیل نازل شده است.

ص: 65


1- غيت طوسی، ص320.

پرسش های درس

1. سه نمونه از ادعاهای احمدالحسن را بیان کنید.

2. انواع وصیت صادره از رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم را نام ببرید.

3. وصیت ظاهره را تعریف کنید.

4. اشکالات سندی بر حديث موسوم به وصیت را تشریح کنید.

5. وصیت معیار جهت شناخت امام چیست؟

ص: 66

درس سوم

بررسی ادعاهای احمدالحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• تطبيق احمدالحسن با نام مذکور در حديث موسوم به وصیت

• ادعای یمانیت

ص: 67

ص: 68

تطبيق احمدالحسن با نام مذكور در حدیث وصیت
اشاره

همانطور که گذشت، اولین و مهمترین استناد احمد الحسن بصری، جهت اثبات حقانیت خود به عنوان فرزند و وصی حضرت امام مهدی علیه السلام ، روایتی تحت عنوان وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم است که در درس گذشته بررسی شد. احمد بصری براساس این روایت به روش «این همانی» متمسک شده است که پایه و اساس استناداتش را تشکیل می دهد:

الف: با توجه به اینکه یکی از نام های فرزند امام زمان علیه السلام بر اساس این روایت (که ضعف آن در درس گذشته به اثبات رسید) احمد می باشد، احمدالحسن از این مشابهت اسمی، اولین بهره برداری خود را انجام داده و به یک این همانی دست یافته است. لذا نام خود را با نام مذکور در آخر روایت تطبیق داده و خود را فرزند امام مهدی علیه السلام وسیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله وسلم میداند.

ب: احمد بصری جهت اثبات اینکه «احمد» مذکور در روایت کذایی با یمانی موعود نیز مطابقت دارد می گوید: با توجه به اینکه احمد اول المومنین است و یمانی هم اولین کسی است که به امام علیه السلام خواهد پیوست، لذا پذیرش این سخن که دو نفر اول المؤمنين باشند محال است، لذا احمد همان يمانی است؟

ص: 69

احمد در روایات

احمد بصری پس از اثبات (در زعم خود) اینکه فرزند امام زمان علیه السلام است، تمامی روایاتی را که در آن نام های «احمد، عبدالله و مهدی»(1) آمده است را به خود اختصاص داده و گستره اختیارات و القاب خود را توسيع داده است. هرچند این بحث سالبه به انتفاء موضوع بوده واصل روایت وصیت مخدوش می باشد، اما به جهت پاسخ چند جانبه به سخنان وی، به برخی از ادله روایی اشاره می گردد:

روایت اول: فضل بن شاذان، عن إسماعيل بن عياش، عن الأعمش، عن أبي وائل، عن حذيفة بن اليمان قال: سمعت رسول اللہ صلی الله علیه واله و سلم و ذکر المهدي فقال: إنه يبايع بين الركن والمقام، اسمه أحمد وعبدالله و المهدي ، فهذه أسماؤه ثلاثتها».(2)این روایت به استناد روایات معتبر در خصوص امام دوازدهم علیه السلام صادر شده است. لذا مضمون روایات حاکی از آن است که ایشان در حالی که پرچم، شمشیر، زره، کلاهخود، زين، عصا، عمامه، پیراهن و ردای پیامبر را به همراه دارد، پس از خواندن نماز عشاء، ظهور خود را از کنار کعبه اعلام می کند.(3) آن حضرت در کنار کعبه پرچم خود را می افرازد و در بین رکن و مقام از یاران خود بیعت می گیرد.(4) بنابر روایات متواتر، جبرئیل نخستین کسی است که با او بیعت می کند.(5) سپس نخستین خطبه خود را ایراد کرده و پنج

ص: 70


1- «... ثم يكون من بعده اثنا عشر مهديا، فإذا حضرته الوفاة فليسلمها إلى ابنه أول المقربين له ثلاثة أسامي: إسم کاسمی و إسم أبي وهو عبدالله و أحمد، والاسم الثالث: المهدی، هو أول المؤمنين». غیبت طوسی، ح111.
2- حذيفة بن یمان می گوید: شنیدم رسول الله ؟ ص؟ درباره مهدی ؟ع؟ می فرمود: همانا بين رکن و مقام با او بیعت می کنند و اسمش احمدو عبد الله ومهدی است . این سه اسم نام های او می باشند. غیبت طوسی، ص 454، ح 463.
3- امام باقر علیه السلام فرمودند: «یظهر الْمَهْدِيِّ بِمَكَّةَ عِنْدَ الْعِشَاءِ مَعَهُ رایة رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ – وَ قَمِيصِهِ وَ سَيْفَهُ وَ عَلاماتٍ وَ نُورٍ وَ بَيَانُ». مهدی (موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بردست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است. روضة الكافي، ج 2، ص 145.
4- قال رسول الله صلى الله عليه وآله: «فِيهِمْ مَهْدِئُ أُمَّتِي مُحَمَّدٌ الَّذِي يَملَأُ الأَرضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَاللَّهُ اَنَّى لاعَرِفَ مَنْ يُبَايِعُهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ اعْرِفِ اسْمَاءَ ابَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ».مهدی امتم در میان ائمه محمد است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که از ظلم و جورپرشده باشد. به خدا سوگند من کسانی را که در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند، می شناسم و اسامی پدران وقبایلشان را نیز می دانم. کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، باب 24، ص 284، ح 37.
5- بْنِ اَلْوَلِيدِ عَنِ الصفار عَنِ ابْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَم: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُبَايِعُ الْقَائِمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَنْزِلُ فِي صُورَةِ طَيْرٍ ابيض فَيُبَايِعَةُ ثُمَّ يَضَعُ رِجْلاً عَلَيَّ بَيْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ وَ رِجْلاً عَلَيَّ بَيْتُ اَلْمَقْدِسِ ثُمَّ يُنَادِي بِصوتٍ طَلقٍ ذَلْقٍ تَسْمَعُهُ اَلْخَلاَئِقُ أَتَى أَمْرَاللَّهُ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ». اول کسی که با قائم مابیعت می کند جبرئیل علیه السلام است که به صورت پرندة سفیدی از آسمان به زیر می آید و با حضرت بقیه الله روحی له الفداء بیعت می کند. سپس یک پای خود را بر روی بام کعبه می گذارد و پای دیگر را برروی بام بیت المقدس. آنگاه فریاد می زند که همه مردم صدایش را می شنوند و می گوید: «امرخدا آمد، در آن شتاب نکنید». كمال الدين، ج2، ص، 387 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 254 وغيبة نعمانی، ص 235 واثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج5، ص110 وسفينة البحار، ج8، ص651 و الزام الناصب ، ج 1، ص70 ونوادر الاخبار، ص 271.

ندا سر می دهد.(1)

علاوه برآن؛ احمد، عبدالله و مهدی، از جمله اسامی امام دوازدهم علیه السلام است که میرزا حسین طبرسی نوری رحمه الله علیه در باب دوم کتاب نجم الثاقب از آنها یاد کرده است.(2)

روایت دوم: عن الصادق علیه السلام : ... «وَ مَنِ الْبَصْرَةِ : عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنِ الأعطف بْنِ سَعْدٍ ، وَ أَحْمَدُ بْنُ ملیح وَ حَمَّادِ بْنِ جَابِرٍ».(3) آنچه در این روایت آمده است، معرفی فردی از بصره با نام احمد است که احمد الحسن آنرا به خود تطبیق داده است. همانطور که در روایت ذکر شده است، نام پدر احمد، ملیح است در حالیکه نام پدر احمدالحسن، اسماعیل می باشد. البته در روایات به افراد دیگری از بصره اشاره شده است که نامشان علی و محارب بوده و با احمد همخوانی ندارد. چنانچه امام علی علیه السلام فرمود: «پس گوش کنید که نام انصار قائم علیه السلام را برایتان می گویم . نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال هستند، اما از بصره دو نفرند؛ علی و محارب، و دو نفر از کاشان؛ عبدالله وعبیدالله».(4)

روایت سوم: وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ : « يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ . . . لَهُ اسْمَانِ

ص: 71


1- الأول : ألا ياأهل العالم أنا الإمام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم. الثاني: ألا يا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده . الثالث: ألا يا أهل العالم إن جدی الحسين قتلوه عطشان؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند. الرابع: الا يا أهل العالم إن جدي الحسين علیه السلام طرحوه عريانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسين را برهنه روی خاک افکندند. الخامس: ألا يا أهل العالم إن جدی الحسين علیه السلام سحقوه عدوانا، آگاه باشید ای جهانیان که جد من حسين را از روی کینه توزی پایمال کردند». إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج 2، ص 233.
2- میرزا حسین طبرسی نوری در کتاب نجم الثاقب که دارای دوازده باب می باشد، در باب دوم از کتاب به 182 اسم و لقب و کنیه از حضرت اشاره کرده است.
3- امام صادق ؟ع؟ در معرفی یاران امام دوازدهم علیه السلام می فرماید: « ... عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، وأحمد بن مليح وحماد بن جابر» . بشارت الاسلام، ص181. دلائل الامامة، ص 318.
4- فقاموا إليه جماعة من الأصحاب وقالوا: يا أمير المؤمنين نسألك بالله وبابن عمك رسول الله صلی الله علیه واله وسلم أن تسميهم بأسمائهم وأمصارهم فلقد ذابت قلوبنا من كلامک فقال: «اسمعوا أبين لكم أسماء أنصار القائم إن أولهم من أهل البصره و آخرهم من الأبدال فالذين من أهل البصره رجلان اسم أحدهما على والآخر محارب ورجلان من قاشان عبد الله وعبيد الله». إلزام الناصب في إثبات الحجه الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج2، ص، 165

اسم يخفى و اسم يعلن فأما الذي يخفى فاحمد و أما الذي يعلن فمحمد...».(1) احمد الحسن بصری از این روایت استفاده کرده و اسمی را که مخفی بوده و نامش احمد است را به خود اختصاص داده و نام دیگری را که علنی می باشد را به امام دوازدهم علیه السلام منسوب می کند. مضمون توجيه وی برای این سخن این است که چگونه ممکن که امام علیه السلام یکی از اسامی قائم را که مخفی میداند، معرفی می کند؟ پس حکمت آن این است که من وجهه مخفی قائم هستم و پدرم وجهه آشکار قائم!

توضیح اینکه؛ مفروض روایت، قضیه مهمله نبوده و از «رجل من ولدی» شخصیت متعینی را اراده کرده و بلافاصله درباره آن شخص متعین را توضیح می دهد. لذا نمی توان ادعا کرد که مراد از دو اسم، دو شخصیت جداگانه است. «يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ أَبْيَضُ مُشْرَبٌ حُمْرَةً منْدَحُ اَلْبَطْنِ عَرِيضُ اَلْفَخِذَيْنِ عظيم مُشَاشُ اَلْمَنْكِبَيْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتانِ شَامَةٌ عَلَى لُؤْنِ جِلْدِهِ وَ شامة على شِبْهِ شَامٍ اَلنَّبِيِّ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَالِه»(2)

علاوه بر آن، امام رضا علیه السلام نام مخفی و آشکار قائم آل محمدصلی الله علیه واله وسلم را توضیح داده است: و عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الحَسنِ بن فَضالَةَ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ اَلْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ بْنُ الحَسَنِ لا يُري جِسمَهُ ولا يُسَمِّي بِاسْمِهِ أحَدٌ بَعدَ غَيبَتَةِ حُتّي يَراهُ وَ يُعْلِنُ بِاسْمِهِ و يَسْمَعُهُ كُلُّ الخَلْقِ فَقُلْنَا لَهُ يَا سَيِّدَنَا وَ إِنْ قُلْنَا صَاحِبُ الْغَيْبَةِ وَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ المهدئ قَالَ هُوَ كُلُّهُ جايزٌ مُطْلَقٌ وَ إِنَّمَا نُهِيكُمْ عَنِ اَلتَّصْرِيحِ بِاسْمِهِ لِيُخْفِيَ اِسْمُهُ عَنْ اَعْدَائِنَا فَلاَ يَعْرِفُوهُ...»(3)

براساس این روایت، شخصی که نامش مخفی است، امام دوازدهم حجت بن الحسن ال می باشد و علت آنرا مخفی ماندن از دشمنان ذکر فرموده اند. همچنین در خصوص اینکه چرا نام احمد را اعلان کرده و سپس آن را مخفی دانستند باید گفت: منظور انست که استعمال

ص: 72


1- امیرالمؤمنین علیه السلام برفراز منبر فرمودند: از فرزندان من در آخرالزمان فرزندی ظهور کند که رنگش سفید متمایل به سرخی و سینه اش فراخ و ران هایش سطبروشانه هایش قوی است و در پشتش دوخال است، یکی به رنگ پوستش و دیگری مشابه خال پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دو نام دارد، یکی نهان و دیگری آشکار، امانام نهان احمدونام آشکار محمد است ، و چون پرچمش به اهتزاز درآید از مشرق تا مغرب را تابان کند و دستش را برسربندگان نهد ودل مؤمنان از برکت آن چون پاره آهن استوار گردد و خداوند توانایی چهل مرد به وی دهد و هر مؤمنی گرچه در گورباشد شادان شود، و به دیدارهم روند، و مژده ظهورقائم صلوات الله علیه را به یک دیگردهند». كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص، 653.
2- إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 465.
3- قائم مهدی فرزند حسن است. بعد از غیبتش جسمش دیده نمی شود و نامش برده نمی شود. تا آنکه ظهور کند و نامش را آشکار کند. گفتیم ای مولای ما اگر بگوئیم صاحب الزمان يا مهدی و ... جایز است؟ فرمود بله. ما شما را از تصریح به اسمش نهی کردیم تا دشمنان نامش را ندانند و نشناسند او را». الهداية الكبرى ، ص، 364.

آن به قدری در میان مردم کم است که از آن به نام مخفی و کم استعمال اشاره شده و در برخی روایات بیان آن نام را حرام دانسته اند.

تطبيق روایات با مصداق احمد
اشاره

در آغاز سخن این سئوال پیش می آید که؛ نام احمد قابل صدق بر همه است و هر کسی که نامش احمد باشد می تواند از این روایت ضعیف بهرمند شود. پس با چه دلیلی احمدالحسن خود را همان احمد در روایت موسوم به وصیت می داند. احمد بصری در پاسخ به این سئوال به دو جواب متمسک می شود:

الف. پاسخ امام رضا علیه السلام به جاثليق:

امام رضاعلیه السلام بعد از بیان نام حضرت محمد صلی الله علیه واله و سلم از تورات و انجیل، جاثلیق گفت: «ولی در نزد ما اثبات نشد که این محمد، همان محمد است و بر ما صحیح نیست که اقرار به نبوت او کنیم و ما شک داریم که محمد شما باشد... امام رضا علیه السلام فرمودند: «با شک، احتجاج کردید. آیا خداوند قبل و بعد از آدم تا به امروز، پیامبری که نامش محمد باشد را مبعوث نمود؟ و آیا نام او را در بعضی از کتب که بر تمام انبیاء نازل کرد غیر از محمد یافتيد؟» آنها از جواب دادن بازماندند.(1)

احمد بصری نیز می گوید: آیا تاکنون کسی قبل از من به این روایت احتجاج کرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؟

در پاسخ به این استدلال باید گفت:

اولا؛ امام رضا علیه السلام در مقام مناظره و در پی پاسخ نقضی به جاثلیق بوده است.(2) لذا این

ص: 73


1- قال الرضا علیه السلام : احتججتهم بالشک، فهل بعث الله قبل أو بعد من ولد آدم الى يومنا هذا نبيا اسمه محمد او تجدونه في شيء من الكتب التي انزلها الله على جميع الأنبياء غير محمد؟ ...» واحجموا عن الجواب . اثبات الهداة ، ج 1، ص 195–194.
2- در برخی موارد، پیامبر و امامان علیه السلام در برابر استدلالهای معاندان در بسیاری از موارد از پاسخهای نقضی استفاده می کردند که به نمونه هایی اشاره می شود: در مناظرة پیامبرصلی الله علیه واله وسلم با مسیحیان نجران می خوانیم: وقتی نصارای نجران محضر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم رسیدند، گفتند: ای محمد! ما را به چه فرا می خوانی ؟ فرمود: به اینکه شهادت دهید که هیچ معبودی جزالله نیست و اینکه من فرستاده خداوندم و اینکه عیسی بنده و مخلوقی از مخلوقات خداوند است که همانند سایر افراد می خورد و می آشامید و محدث می شد. گفتند: اگربندة خدا بود، پس پدرش که بود؟ در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم گفت که به آنان بگو: «إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءادم خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کن يَكُونُ». مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! اوهم فورا موجود شد.(بنابراین، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل برالوهیت یا فرزند خدا بودن نیست.) چنانکه روشن است خلاصه استدلال مسیحیان چنین است: الف. هرکس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست. ب. حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. ج. نتیجه: پس خداوند پدر حضرت عیسی است. پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم بانقض كبرا، استدلال آنان را در هم فروریخت. خلاصه استدلال رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم چنين است: اگرهرکس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست؛ پس آدم هم بدون پدر متولد شد و باید فرزند خدا باشد؛ ولى تالی باطل است؛ پس مقدم نیز باطل است.

پاسخ نمی تواند به عنوان ملاک و میزان برای پاسخ به سئوالات مشابه باشد.

ثانيا: توصیفات پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم در کتب آسمانی تا حدی بیان شده است که حتی علمای یهود و مسیح ایشان را به درستی می شناختند. بطوری که هیچ شکی در حقانیت پیامبر آخر الزمان نداشته و حتی از زمان و محل تولد آن حضرت اطلاعات دقیقی در دست داشتند. لذا مقاومت جاثليق به علت عناد با اسلام بوده و با حقیقت مسأله بیگانه نبوده است. مؤید این سخن، کلام وحی است که می فرماید: «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعرِفون أبناءَهم وَ إنَّ فَرِيقاً مِنهُم لَيَكْتُمُونَ الحَقَّ وَهُم يَعلَمُونَ».(1) کسانی که به ایشان کتاب آسمانی) داده ایم، همان گونه که پسران خود را می شناسند، اور محمد را می شناسند و مسلما گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می دارند و خودشان هم می دانند.

با حفظ این نکته، هیچ نشانی از حقانیت احمد الحسن بصری در روایات شیعی وجود نداشته و حتی در برخی از موارد، روایاتی حاکی از دجل و فریبکاری فردی از بصره در دست می باشد.(2) مضاف بر آن، وی با روایتی ضعیف و غیر قابل اعتماد ظهور کرده و حتی علماء اسلام را در مورد خود به مرحله ظن نرسانده است.

ثالثا؛ هیچگاه نمی توان به صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکر شده در روایات به حقانیت مدعی پی برد. چرا که برای اثبات حقانیت وی در مسأله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است. چنانچه يزيد بن أبي حازم می گوید: از کوفه بیرون آمدم و چون به مدینه رسیدم برامام صادق علیه السلام وارد شدم و براو سلام کردم. پس آن

ص: 74


1- بقره ، 146.
2- حضرت امیرالمومنين علیه السلام در کوفه خطبه ای ایراد کردند و چنین فرمودند: «أيها الناس الزموا الأرض من بعدی وایاکم والشاذ من آل محمد... ويخرج دجال من دجلة البصرة وليس منى وهو مقدمة الدجالين كلهم». ايها الناس بعد از من آرام باشید و از یک عده قليلی از آل محمد صلى الله عليه وآله برحذر باشید ... ودجالی هم از بصره خروج می کند که از نسل من نیست و اومقدمه کلیه د جالها است . الملاحم والفتن سید ابن طاووس، باب 36، ص 248 - 249، ح 362.

حضرت از من پرسید: «آیا کسی با توهم صحبت و همراه بود؟ عرض کردم بله . پس فرمود: آیا با یکدیگر سخن هم گفتید؟ عرض کردم بله . مردی از مغيرية با من هم صحبت شد. حضرت فرمود چه میگفت؟ عرض کردم او می پنداشت که محمد بن عبدالله بن الحسن همان قائم است و دلیل بر آن این است که اسم او اسم پیامبر و اسم پدرش همنام با پدر پیامبرصلى الله عليه وآله است.

من در جواب به او گفتم اگر نام ها را ملاک می گیری پس اینکه در فرزندان حسین نیز محمد بن عبدالله بن على وجود دارد. پس به این مقام اولویت دارند. وی به من گفت همانا این فرزند کنیز است ولی این یکی فرزند زنی آزاد است.

پس امام صادق علیه السلام فرمود چه جوابی دادی ؟ عرض کردم چیزی در اختیارم نبود که به او پاسخ گویم . آن حضرت فرمود: آیا نمیدانید که او(قائم) فرزند آن زن اسیر شده است ؟».(1)

ب. روایتی از امام صادق علیه السلام که عمرمدعی امامت را کوتاه می داند:

احمد الحسن در پاسخ به این سئوال که اگر کسی غیر از تو، که نامش احمد باشد و همین ادعاها را به زبان بیاورد چه پاسخی دارید؟ می گوید: هرکسی که به دروغ ادعای وصیت مقدسه را بر زبان بیاورد، براساس آیات و روایات خداوند رگ گردنش را زده و عمرش را کوتاه خواهد کرد. چراکه امام صادق علیه السلام فرمود: « إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَدَّعِيهِ غَيْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ» .(2)کسی غیر از صاحبش ادعای این امر(امامت) را نمی کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می برد!

در پاسخ به این سخن باید گفت:

اولا؛ عبارت «بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ» لزوما به معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد:

1. اینکه آن را به معنای بریده شدن نسل و نداشتن فرزندی که ادامه دهنده راه پدر باشد دانست کما اینکه مشرکان درباره پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله این معنا را اراده کرده و گفتند: « إِنَّ مُحَمَّداً قَدْ

ص: 75


1- غیبت نعمانی. باب 13 ص 325.
2- الكافي، ج 1، ص، 373. الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص، 136.

صَارَ أَبْتَرِلا عَقَّبَ لَه».(1)

2. یا اینکه آن را به معنای بریده شدن از ایمان و خیردر زندگی دنیوی بدانیم که خداوند در پاسخ مشرکان فرمود: «فَانْزِلِ اَللَّهُ فِيهِ ان شَانِئَكَ هُوَ اِبْتَرْ يَعْنِي اِبْتَرِ مِنَ اَلاِيْمَانِ وَ مِنْ كُلِّ خَيْر».(2) که در هر دو صورت عبارت به معنای قتل نفس و کشته شدن توسط خداوند نمی باشد.

3. اینکه عبارت «بترالله» به معنای هلاکت و مرگ از سوی خدا بوده باشد. البته ظاهر روایت، دلالتی برتعجیل یا مهلت برای مرگ ندارد، مگر اینکه قرینهای برترجیح یکی از دو صورت دلالت کرده باشد.

ثانية؛ این عبارت نه تنها درباره مدعی امامت، بلکه درباره کسانی که راه خیر را بر دیگران می بندد نیز استفاده شده است و حال آنکه قانونی به نام کشته شدن مسدود کنندگان راه خیر توسط خداوند وجود ندارد. چنانچه امام باقر علیه السلام فرمود: «مَنْ سَدَّ طَرِيقاً بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ».(3)

ثالثا؛ این روایت در خصوص امر امامت بوده و هیچ ارتباطی به ادعای وصیت، سفارت، یمانیت و سایر ادعاهای احمدالحسن ندارد چرا که در این صورت بایستی در متن روایت به وصیت اشاره می شد و مدعای وصیت را مورد خطاب قرار می داد.

رابعا؛ با چه استنادی می توان ثابت کرد که احمد الحسن پس از ادعای سفارت و وصایت به هلاکت نرسیده و هنوز زنده است؟ این درحالی است که تاکنون هیچ علائمی مبنی بر حیات وی ارائه نشده و همین مسأله مستمسک انصار پرچم قرار گرفته است.

خامسا: در طول تاریخ بسیاری از مدعیان دروغین وصایت و امامت دیده شده است که هرکدام دارای عمر طولانی بوده و به محض ادعا به هلاکت نرسیده اند. به عنوان نمونه:

1. در سال (1372ش)، یعنی10 سال پیش از آغاز ادعای احمدالحسن بصری، فردی به نام «علیرضا پیغان»، در صفحه 37 کتاب القائم ، برای اولین بار به روایت وصیت مذکور در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه استناد کرده و خود را جانشین امام دوازدهم و مهدی اول معرفی کرد، اما این فرد دقیقا 15 سال پس از اعلام ادعای وصایت، در دی ماه سال (1387ش) در شهر مقدس قم اعدام گردید.

ص: 76


1- كتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 737.
2- همان.
3- من لا يحضره الفقیه، ج1، ص25.

2. ملا عرشی کاشانی در سال (850 ه ق) ادعای مهدویت کرده و در سال (880 ه ق) کشته شد. در بعضی از مجامع نوشته اند که جسد او را پس از کشته شدن سوزانیدند. یعنی 30 سال ادعای امامت !!

3. در سال (840 ه ق) رئیس فرقه مشعشعیه (سید محمد مشعشع) که به تأسیس حکومت مشعشعین موفق شده بود به طریق مکاشفه مدعی مهدویت شد. وی در سال (870 ه.ق) به هلاکت رسید. یعنی 30 سال ادعای امامت !!!

4. میرزا احمد قادیانی که در سال (1839م) ادعای مهدویت کرده و در سال (1908 م) با مرض طاعوت به هلاکت رسید. یعنی 57 سال ادعای امامت !!!

سادسا؛ از همه مهم تر اینکه؛ در عصر حاضر، فردی به نام «عبدالله هاشم»، مستند ساز معروف و یکی از بزرگان انصار پرچم، به صورت صریح ادعای وصایت کرده و با استناد به حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه ، خود را مهدی دوم بعد از احمد الحسن معرفی نموده است. این در حالی است که تاکنون به هلاکت نرسیده و از زمان ادعای وی یک سال کامل گذشته است.

همه این موارد دلالت بر این دارند که لزوما مدعی امرامامت توسط خداوند قتل نفس نشده و آنچه مشخص می باشد این است که، خداوند فرد مدعی را از دایره الطاف رحمانی خود خارج کرده و برای همیشه چشم و گوش وقلب او را ممهور می کند. چنانچه قرآن کریم فرمود: «خَتَمَ اللَّهُ علی قُلُوبُهُمْ وَ علی أَبْصِرْهُمْ غشوة وَ لَهُمْ عَذابُ عَظِيمُ» .(1)

علاوه بر آن، احمدالحسن برای اثبات استدلال خود به آیه ای از قرآن متمسک شده و می گوید: همانطور که قرآن کریم درباره رسولان دروغین فرمود: « وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضُ الاقَاوِيلِ لَاخُذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ اَلْوَتِينَ».(2) سرانجام مدعی امروصایت نیز همین خواهد بود!

در پاسخ به این قیاس مع الفارق، به سخن علامه طباطبایی رحمه الله علیه استناد می گردد که در ذیل همین آیه آورده است: «این آیات خاص مدعی حقیقی نبوت پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله بوده و تهدیدی است به ایشان. بر فرضی که آن جناب سخنی را که از خدا نیست به خدا نسبت

ص: 77


1- بقره ، 7.
2- حاقه، 44 تا 46.

دهد و چگونه ممکن است این فرض تحقق یابد، با اینکه او فرستاده ای است از ناحیه خدا و خدای تعالی او را به نبوت گرامی داشته و به رسالت خود برگزیده ؟ ! پس آیات مورد بحث، در معنای آیه زیر است که می فرماید: «وَ لُؤُلاً أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً إِذَا لاَذَقْنَاكَ ضَعْفَ الحَياةِ وضُعْفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً».(1) و نیز در معنای آیه زیر که بعد از ذکر نعمت های بزرگی که به انبیائش داده می فرماید: «وَ لَوْ أشرکوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(2)

پس دیگر ایراد نشود که مقتضای آیات این است که هر کس به دروغ ادعای نبوت کند و سخنانی به خدا نسبت دهد خدا او را هلاک میکند و در دنیا به شدیدترین عقاب گرفتار می سازد و این با آنچه در خارج می بینیم منافات دارد، زیرا چه بسیار کسانی که به دروغ ادعای نبوت کردند و به چنین عقابی هم مبتلا نشدند! نادرستی این ایراد بدین جهت است که تهدید در آیه مورد بحث متوجه شخص رسول صادق است، چنین رسولی که در ادعای رسالتش صادق است، اگر چیزی به دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنین معامله ای می کند، نه تهدید به مطلق مدعیان نبوت ، ومفتريان بر خدا در ادعای نبوت و در خبردادن از ناحیه خدای تعالی».(3)

ص: 78


1- اسراء، 75.
2- انعام، 88.
3- المعنى: «ولوتقول علينا» هذا الرسول الكريم الذي حملناه رسالتنا و أرسلناه إليكم بقرآن نزلناه عليه واختلق «بعض الأقاويل» ونسبه إلينا «لأخذنا منه باليمين» كما يقبض على المجرم فيؤخذ بيده أو المراد قطعنا منه يده اليمنى أو المراد لانتقمنا منه بالقوة كما في رواية القمي «ثم القطعنامنه الوتين» وقتلناه لتقوله علينا «فا منكم من أحد عنه حاجزين» تحجبونه عنا وتنجونه من عقوبتنا وإهلاكنا وهذا تهديد للنبي صلى الله عليه وآله وسلم) على تقدير أن يفتري على الله كذبا وينسب إليه شيئا لم يقله وهو رسول من عنده أكرمه بنبوته واختاره لرسالته. فالآيات في معنى قوله: «لولا أن ثبتناک لقد كدت تركن إليهم شيئا قليلا إذن لأذقناک ضعف الحياة وضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا»: إسراء: 75، وكذا قوله في الأنبياء بعد ذکر نعمه العظمی علیهم: «ولو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون»: الأنعام: 88. فلايرد أن مقتضى الآيات أن كل من ادعى النبوة وافترى على الله الكذب أهلكه الله و عاقبه في الدنيا أشد العقاب وهومنقوض ببعض مدعى النبوة من الكذابين وذلك أن التهديد في الآية متوجهة إلى الرسول الصادق في رسالته لوتقول على الله ونسب إليه بعض ما ليس منه لا مطلق مدعی النبوة المفترى على الله في دعواه النبوة وإخباره عن الله تعالى . الميزان، ذیل آیه.
احمد بمانی؟!

همانطور که اشاره شد، احمد بصری جهت اثبات اینکه «احمد» مذکور در روایت موسوم به وصیت با یمانی موعود(1) مطابقت دارد، می گوید: با توجه به اینکه احمد اول المومنین است ویمانی هم اولین کسی است که به امام علیه السلام خواهد پیوست، لذا پذیرش این سخن که دو نفر اول المؤمنين باشند محال است، لذا احمد همان يمانی است؟

پاسخ اول اینکه؛ هیچگاه «اول بودن» در لسان روایات ، ملاک تطبيق نیست. چراکه مواردی در روایات مشاهده می شود که به دلیل تأكید و بیان اهمیت و جایگاه سخن، با عنوان «اول ، افضل، أشقی و...) بیان شده اند درحالیکه هیچکدام به معنای این همانی نیستند که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره می گردد:

1.روایاتی که اول العلم را در چند چیز دانسته اند: «أول العِلمِ مَعرِفَةُ الجَبّاري»(2) همچنین «أَوَّلُ الْعِلْمِ الصَّمْتُ وَ الثَّانِي الِاسْتِمَاعُ وَ الثَّالِثُ نَشْرُهُ وَ الرَّابِعُ الْعَمَلُ بِهِ وَ السُّكُوتُ كَالذَّهَبِ وَ الْكَلَامُ كَالْفِضَّةِ».(3)

2. روایاتی که اول الدين را در چند چیز دانسته اند: «أَوَّلُ الدین التَّسْلِيمِ آخِرِهِ الْإِخْلَاصِ»(4) و

ص: 79


1- یکی از نشانه های حتمی قیام امام مهدی علیه السلام خروج یمانی است. آنچه از طریق معصومین علیهم السلام در خصوص جزئیات یمانی صادر شده است، حاکی از یمانی های متعددی است که حتی محل درگیری و شهادتشان نیز با یکدیگر متفاوت بوده و دارای نام ها و مشخصات گوناگونی هستند. مشهورترین روایت مربوط به یمانی، روایتی است که در کتاب غیبت نعمانی از آن یاد شده است: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة قال حدثني أحمد بن يوسف بن يعقوب أبوالحسن المعفي من كتابه قال حدثنا إسماعيل بن مهران قال حدثنا الحسن بن على بن أبي حمزة عن أبيه و وهیب بن حفص عن أبي بصيرعن أبي جعفر محمد بن على علیه السلام أنه قال: «... خروج السفياني و اليماني والخراساني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد نظام كنظام الخرزيتبع بعضه بعضافیکون البأس من كل وجه ويل لمن ناواهم وليس في الرايات راية أهدی من راية اليماني هي راية هدى لأنه يدعوإلى صاحبكم فإذا خرج اليمانی حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رأيته راية هدى ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعو إلى الحق وإلى طريق مستقیم...»این در حالی است که؛ اولین فردی که این روایت را از نعمانی (متوفای 360 ه. ق). نقل کرده است ، مرحوم فیض کاشانی (متوفای 1091 ه. ق)، در کتاب نوادر الاخبار می باشد. نکته قابل توجه این است که فاصله نعمانی تا زمان فیض کاشانی بیش از هفت قرن بوده و در این فاصله، هیچکدام از محدثین ، در کتاب های خود به این روایت اشاره نکرده اند. اگرچه در این حد فاصل، شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب غیبت طوسی روایت مشابهی را در این باره نقل کرده است. علاوه بر آن، در سند این روایت افرادی همچون؛ أحمد بن يوسف به عنوان یکی از مجاهیل روایی و حسن بن على بن أبي حمزة بطائني واقفي به عنوان شخصیت غیرتوثیق شده قرار دارند.
2- کیمیای سعادت ، ج 2، ص 404.
3- ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفريات ( الأشعثيات)، ص 232.
4- ليثي واسطی، علی بن محمد، عیون الحكم والمواعظ ، ص 75.

«أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ» .(1)

3. روایاتی که افضل الاعمال را به موارد گوناگونی اختصاص داده اند: « أفضل الاعمال انتظار الفرج»(2) و«أفضل الأعمال احمزها».(3)

پاسخ دوم: اگر همه اولین ایمان آورندگان و بیعت کنندگان پس از ظهور، ملاک تطبيق بر احمد الحسن است، پس بایستی پیامبراکرم صلی الله علیه واله و سلم و علی ابن ابی طالب علیه السلام و جبرائیل علیه السلام را نیز در این جمع وارد نمایید تا (نعوذ بالله) بایمانی و احمد یک پیکره شوند. زیرا براساس روایات شیعی، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم و علی ابن ابی طالب علیه السلام حضرت جبرائیل اولین کسانی هستند که با حضرت بیعت می کند.

چنانچه امام باقر علیه السلام می فرماید: «لوخرج قائم آل محمد عليهم السلام ... اول من یبایعه محمد رسول اللہ صلی الله علیه واله و سلم وعلى علیه السلام الثاني».(4) موید این روایت عبارتست از: «وَ يُبَايِعُهُ جبرئیل وَ میکائیل وَ يَقُومُ مَعَهُمَا رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فيدفعان إِلَيْهِ كِتَاباً جَدِيداً هُوَ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدُ».(5)

همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُبَايَعُ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ جَبْرَئِيلُ علیه السَّلَامُ».(6) و در روایتی دیگر آمده است:«فيقول جبرئیل: أنا أول من يبايعك، أبسط يدک فيمسح على يده وقد وافاه ثلاثمائة و

ص: 80


1- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص39.
2- بحارالانوار، ج 52، ص 122، ح 1.
3- بحارالانوار، ج 67، ص 237.
4- اخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا يحيى بن زكريا بن شیبان، قال: حدثنا يوسف بن کلیب، قال: حدثنا الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن عاصم بن حمید الحناط ، عن أبي حمزة الثم إلى قال : سمعت أبا جعفر محمد بن على علیه السلام يقول : لوخرج قائم آل محمد عليهم السلام النصره الله بالملائكة المسومين والمردفين والمنزلين والكروبيين ، يكون جبرئیل امامه ، وميكائيل عن يمينه ، واسرافيل عن يساره، والرعب مسيره شهرامامه وخلفه وعن يمينه وعن شماله، والملائكة المقربون حذائه، اول من يبايعه محمد رسول الله صلی الله علیه واله وسلم وعلى علیه السلام الثاني». غيبة النعمانی، ص 234، ح 22 وعنه البحار، ج52، ح 99. بحرانی ، سید هاشم بن سلیمان، حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج6، ص 513.
5- بحارالأنوار، ج 52، ص307.
6- بْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ زَيْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍعَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ : « إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يُبَايَعُ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ جَبْرَئِيلُ علیه السَّلَامُ يَنْزِلُ فِي صُورَةِ طَيْرٍ أَبْيَضَ فَيُبَايِعُهُ ثُمَّ يَضَعْ رِجْلًا عَلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ ورجلاعلى بَيْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَّ يُنَادَى بِصَوْتٍ طَلْقٍ ذَلْقٍ تَسْمَعَهُ الْخَلَائِقِ أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ». اول کسی که با قائم ما بیعت می کند جبرئیل ؟ع؟ است که به صورت پرندة سفیدی از آسمان به زیر می آید و با حضرت بقیه الله روحی له الفداء بیعت می کند. سپس یک پای خود را بر روی بام کعبه می گذارد و پای دیگر را بر روی بام بیت المقدس. آنگاه فریاد می زند که همه مردم صدایش را می شنوند و می گوید: «امرخدا آمد، در آن شتاب نکنید. كمال الدين، ج2، ص، 387 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 254 وغيبة نعمانی ، ص 235 واثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج5، ص110 وسفينة البحار، ج8، ص651 و الزام الناصب، ج 1، ص 70 ونوادر الاخبار، ص271.

بضعة عشر رجلا فيبايعونه و يقيم بمكة حتى يتم أصحابه عشرة آلاف نفس ثم يسير منها إلى المدينة».(1)

پاسخ سوم: براساس روایات متواتر، نام و محل قیام یمانی با مشخصات احمد بصری متفاوت است و هیچ همخوانی با یکدیگر ندارند. بنابراین به برخی از شاخصه های یمانی که از سوی اهل بیت علیه السلام معرفی شده اند اشاره می گردد:(2)

الف). يمانی از یمن است

در خصوص موقعیت جغرافیایی قیام یمانی، به شهرهایی هم چون: صنعا، عدن، کنده ومنطقة ابين اشاره شده است؛ البته روایات صنعا مستفيض بوده و از طريق شیعه و سنی نقل شده است .(3)

1. «وَ إِنَّ مِن عَلاماتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجُ اَلْيَمَانِيِّ مِنَ الْيَمِينِ وَ صَيْحَةٌ مِنَ السَّماءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اِسْمِ أَبِيهِ».(4) همانا از علامات خروج حضرت مهدی علیه السلام: خروج سفیانی از شام و خروج یمانی از یمن و فریاد آسمانی در ماه رمضان و ندای آسمانی که اسم مهدی و نام پدر وی را ندا درخواهد داد.

2. «أَنَّى يَخرجُ ذَلِكَ وَ لَمْ يَخْرُجْ كَاسِرٌ عَيْنِهِ بِصَنْعَاءَ».(5) «سفیانی کجا خواهد بود؟ و حال آنکه هنوز شکننده چشم او از صنعاء (پایتخت یمن) خروج نکرده است.

3. «و يظهر ملک من صنعاء اليمن ابيض كالقطن اسمه حسين أو حسن فيذهب بخروجه غمر الفتن».(6)بزرگواری از صنعاء یمن ظهور می کند که مانند پنبه سفید بوده و اسمش حسین یا حسن است و با خروج وی فتنه ها خاموش می گردد.

4. «خُرُوجُ رَايَةٍ مِنَ اَلْمَشْرِقِ وَ رَايَةٍ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ فِتنَةٌ تُظِلُّ أَهْلَ اَلزَّؤْرَاءِ و خُرُوجُ رَجُلٍ مِنْ وُلِّ عَمِّي زَيْدٍ بِالْيَمَنِ وَ اِنْتِهَابُ سِتَارَةِ اَلْبَيْتِ».(7) خروج پرچمی از شرق و پرچمی از مغرب و فتنه ای که اهل زوراء

ص: 81


1- إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج 2، ص 232.
2- الحلو، سید محمد على، اليماني راية هدی ، ص 77.
3- الفتلاوي ، مهدی، رايات الهدى والضلال في عصر الظهور، ص101.
4- كمال الدين وتمام النعمه، ج 1، ص 328.
5- بحارالانوار، ج 52، ص245.
6- بحارالانوار، ج52، ص 163. إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج2، ص141.
7- فلاح السائل ونجاح المسائل ، صص 171 و170.

را فرا می گیرد و خروج مردی از نسب عمویم زید در یمن وغارت پرده از خانه .

همه این موارد درحالی است که احمدالحسن از بصره بوده و حتی در تمامی بیانیه هایش مردم را به سمت بصره متوجه کرده است. در حالیکه برخی از روایات ، اشاره به این مسأله دارند که حتی یک یاری کننده از بصره برای حضرت نخواهد بود. به عنوان نمونه:

1. عن جعفر بن محمد علیه السلام أنه قال لقوم من أهل الكوفة: «ما يقوم مع قائمنا من أهل الكوفة إلا خمسون رجلا، وما من بلدة الا ومعه طائفه الا أهل البصرة فإنه لا يخرج معه منهم انسان».(1) همراه قائم ما فقط پنجاه نفر از کوفه قیام خواهد کرد و هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری وی می شتابند الا اهل بصره، پس همانا حتی یک انسان به همراه قائم خروج نمی کند.

2. بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ إِلَى أَنْ قَالَ ... «مَا مِنْ بَلَدٍ لاَ يَخْرُجُ مَعَهُ مِنهُم طائفَةٌ إِلاَّ أَهْلَ اَلْبَصْرَةِ فَإِنَّهُ لاَ يَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهَا أَحَد».(2) هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری امام دوازدهم علیه السلام بشتابند مگر اهل بصره. پس همانا هیچکسی از آنجا با او قیام نمی کند.

ب). نام یمانی

آنچه در روایات پیرامون نام یمانی ذکر شده است، مردد بين «حسن یا حسین»(3)، «صالح»(4)،«اصبغ بن زید» ،(5) بوده و گاهی او را «سعید» و «نصر»(6) و «منصور»(7) نیز خوانده اند.

ص: 82


1- شرح الاخبار، ص 366.
2- بحارالأنوار، ج52، ص307.
3- «ثم يخرج من صنعاء اليمن ابيض كالقطن اسمه حسين او حسن ...». بحارالانوار، ج 52، ص 163.
4- عن أرطأة قال: «فيغضب الموالي فيبايعون رجلایسمی صالح بن عبدالله بن قيس بن يسار، فيخرج بهم فيلقي جيش الروم فيقتلهم في الروم ...». الفتن، ابن حماد، ص 336، ح 1279.
5- قال : «صاحب الرومية رجل من بني هاشم اسمه الأصبغ بن زيد وهو الذي يفتحها». الفتن، ابن حماد، ص313، ح 1210 و ص 356، ح 1329.
6- قال صلی الله علیه واله وسلم: «صاحب الاعماق الذي يهزم الله العدو على يديه ، اسمه نصر ثم قال: انماسمی نصر لنصرالله ایه، فأما اسمه سعيد».کنزالعمال ، ص 11، ح 31442.
7- قال الباقرعلیه السلام: «اذا ظهر على الأبقع والمنصور اليماني خرج الترك والروم فظهر عليهم السفياني». معجم الاحاديث الامام المهدي ، کورانی ، ج3، ص 275.

ج). هم زمانی خروج یمانی با سفیانی

آنچه از مسلمات خروج یمانی بشمار می رود، خروج ایشان به صورت همزمان با سفیانی است. چنانچه حضرت امام رضا علیه السلام می فرمایند: «خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الْيَمَانِيِّ و اَلْخُرَاسَانِيِّ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدَةٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ كَنِظَامِ الخَرَزِ يَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَيَكُونُ اَلْبَاسُ مِنْ كُلِّ وَجْهٍ وَيْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ...». خروج سفیانی، یمانی و خراسانی در یک سال، یک ماه و یک روز و ترتیب آنها همچون رشته مهره ها پشت سر هم خواهد بود. سختی از هر سو پدید آید، وای بر کسی که با آنها مخالفت و دشمنی کند».(1)

در حالیکه احمد الحسن ضمن ادعای یمانی بودن خود، بیش از 10 سال است که دعوت خود را علنی کرده است و حال آنکه تا کنون از خروج سفیانی هیچ خبری نیست. شاید انصاراحمدالحسن به این سخن ایراد گرفته و بگویند که وی در حال دعوت است و فعلا خروج ننموده است. در پاسخ باید گفت که:

اولا؛ معنای خروج الزاما به معنای قتال و جنگ نیست و در برخی روایات مترادف با ظهور می باشد که تاکنون با علنی کردن دعوت، نفس ظهور برای وی صادق گردیده است. به عنوان نمونه؛ «و يظهر ملک من صنعاء اليمن ابيض كالقطن اسمه حسين أو حسن فيذهب بخروجه غمر الفتن».(2) که در این مورد؛ ظهور و خروج مترادف یکدیگر می باشد.

ثانيا؛ اگر خروج به معنای قتال باشد، احمد الحسن در بین سال های (2008 م) و (2009 م) با فرماندهی گرعاوی و حسن حمامی جنگی را آغاز کرد که به قیمت کشته شدن چندین بیگناه تمام شد.

پاسخ چهارم: گذشته از همه مسائلی که در رد یمانی بودن احمد بصری گفته شد، باید توجه داشت که مهم تر از آنچه در توصیف یمانی موعود در روایات آمده است، پیرامون علماء دین در عصر غیبت است که در برخی روایات، آنان را به عنوان دعوت کننده و راهنمایی کننده به سوی امام دوازدهم علیه السلام ، مرزبانان دین، علم هدایت و ناخدای کشتی هدایت شیعیان در عصر غیبت، سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه واله وسلم معرفی شده و کسانی را که از علماء

ص: 83


1- كتاب الغيبة ، نعمانی، ص 171 و بحارالانوار، ج52، ص 232 و إعلام الوری ، ص 429.
2- بحارالانوار، ج 52، ص163.

می گریزند و از آنان دوری می کنند را گرفتار در عذاب دانسته و آنان را بی ایمان می دانند. لذا همین اوصاف، هدایتگر بودن پرچم(1) یمانی (أهدى الرايات) و حرام بودن مخالفت با او (لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه) را از انحصار خارج کرده و در صورتی که احمد الحسن بخواهد با روایات مربوط هدایتگر بودن یمانی، عصمت و برتری او را ثابت کند، با این حساب علمای آخرالزمان به این درجه مستحق تر خواهند بود زیرا عبارات صادر شده در خصوص آنان قوی تر است ! و حال آنکه تا کنون هیچکدام از علمای اسلام چنین ادعایی نداشته و نخواهند داشت. بنابراین تلاش احمد بصری برای اثبات يمانیتش مشکلی را حل نخواهد کرد.

به عنوان نمونه به چند روایت صادر شده در خصوص علمای آخرالزمان اشاره میگردد:

• قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ: «لُؤُلاَ مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ العُلَماءِ الدَّاعينَ إلَيهِ وَالدَّالّينَ عَلَيهِ وَالذَّابّينَ عَن دينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ والْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ و مَرَدَتِهِ ومِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَما بَقِيَ أَحَدٌ إِلاَّ اِرْتَدَّ عَنْ دِينِ اَللَّهِ وَ لَكِنَّهُمُ اَلَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشَّعِيَّةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ شكانَهَا أُولَئِكَ هُمُ اَلْأَفْضَلُونَ عند اللّه عزّ و جلّ».(2) اگر در دوران غیبت قائم آل محمد صلی الله علیه واله و سلم علمائی نبودند که مردم را به سوی او هدایت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از دینش دفاع نمایند و شیعیان ضعیف را از دامهای شیطان و پیروانش رهایی داده و از دام ناصبی ها نجات بخشند کسی در دین خدا پا برجا نمی ماند و همه مرتد می شدند؛ ولی آنان رهبری دلهای شیعیان ضعیف را با قدرت در دست گرفته و حفظ می کنند؛ چنانکه ناخدای کشتی سكان و فرمان کشتی را نگاه می دارد. بنابراین آنان نزد خدا والاترین انسانها هستند.

• قَالَ جَعفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ: «اَلْعُلَمَاءُ شِيعَتُنَا مُرَابِطُونَ فِي اَلثَّغْرَالَذِي يَلِي إِبْلِيسُ وَ عَفَارِيتُهُ يَمْنَعُونَهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ يَتَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ إبليسُ وَ شِيعَتُهُ اَلنَّوَاصِبُ آلاً فَمَنِ اِنْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ اَلرُّومَ وَ اَلتُّرْكَ وَ الخزرالف أَلْفَ مَرَّةٍ لاَنَّهُ يَدْفَعُ عَنْ أَدْيَانِ مُحِبِّينَا وَ ذَلِكَ يَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ».(3) علماء شیعیان ما، مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکریانش صف کشیده اند، و از حمله آنها به شیعیان ما که توانایی دفاع از عقاید و آموزه های خود را

ص: 84


1- .. عن الإمام الصادق قال: «... و ليس في الرايات أهدی من راية اليماني و هي راية هدى، لأنه يدعوا الى صاحبكم. فإذا خرج اليمانی حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم. وإذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته رایه هدی ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه. فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لأنه يدعوا الى الحق و الى طريق مستقيم». غيبت نعمانی، ص 162.
2- حسن بن على، امام یازدهم عليه السلام، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری عليه السلام، ص344.
3- همان، ص343.

تدارند جلوگیری می کنند و از تسلط ابلیس و پیروان او بر شیعیان جلوگیری می نمایند. آگاه باشید ارزش آن عالمان شیعه که این چنین خود را در معرض دفاع قرار داده اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیان ومجاهدانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام (از کفار گرفته تا روم و ترک و خزر) مبارزه می کنند. زیرا علمای شیعه نگهبانان دین شیعیان و دوستان ما هستند، در حالی که مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند.

• قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُقَالُ لِلْفَقِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَا أَيُّهَا الْكَافِلُ لَايَتامُ آلُ مُحَمَّدٍ الْهَادِي لِضُعَفَاءِ مُحِبِّيهِ وَ مَوَالِيهِ قِفْ حَتَّى تَشْفَعَ لِكُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْكَ».(1) روز قیامت به فقیه گفته می شود: ای سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه واله وسلم ! ای هدایت کننده ضعفاء و دوستداران آل محمد صلی الله علیه واله وسلم ! بایست و هر کدام از آنان را خواستی شفاعت کن.

• قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرَّا اَلْغَنَمُ عَنِ اَلذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَى بِثَلاَثَةِ أَشْيَاءَ اَلْأَوَّلُ يَرْفَعُ اَلْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ اَلثَّانِي سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ اَلثَّالِثُ يَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْيَا بِلاَ إِيمَان».(2) به زودی زمانی برای مردم فرا رسد که از علماء فرار می کنند چنانچه گوسفند از گرگ می گریزد. در آن صورت خداوند آنان را به سه چیز مبتلا می کند: اول: برکت را از اموالشان برمی دارد. دوم: سلطانی ستمگر برآنان مسلط می گرداند. سوم: بدون ایمان از دنیا می روند.

• قال اميرالمؤمنين عليه السلام: « أَهْدى سَبِيلًا فِي الْعُلَمَاءِ وَ الْفُقَهَاءِ».(3) هدایتگر ترین راه ها در بین شما؛ راه علماء وفقهاء است.

پاسخ پنجم: احمد بصری تمام تلاش خود را مصروف کرده است تا خود را یمانی پیش از ظهور حضرت معرفی نموده و به عنوان وکیل وسفير تام الاختیار حضرت، امورات تشیع را به عهده بگیرد. این در حالی است که بر اساس روایات، خروج یمانی از نشانه های قیام حضرت بوده و پیش از ظهور نخواهد بود.(4) لذا این یمانی دروغین بایستی صبر پیشه کند و پس از ظهور

ص: 85


1- همان، ص 344.
2- مستدرک الوسائل، ج 11، ح 13301.
3- ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال ، الغارات ، ص210.
4- تفاوت ظهور وقیام: ظهور وقیام حضرت حجت عليه السلام دو مقوله جدا از هم بوده و حتی شرایط و زمان آن دو با یکدیگر متفاوت است. لذا بر اساس روایات ، امام عصر عليه السلام در شب جمعه ، شب قدر روز 23 ماه مبارک رمضان ظهور کرده و پس از حدود سه و نیم ماه، دردهم ماه محرم از مکه مکرمه وما بين رکن و مقام (رکن یمانی ومقام اسماعيل) قیام خواهند نمود.الف). دفعی بودن ظهور؛ قرآن زمان برپایی قیامت را ناگهانی دانسته و فرموده است: « إِنَّمَا عَلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ والأْرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً» (اعراف ،187) از تودرباره قیامت می پرسند که وقوع آن چه وقت است بگوعلم آن تنها نزد پروردگار من است جزاو هیچ کس آن را به موقع خود آشکار نمی گرداند این حادثه بر آسمانها و زمین گران است جزناگهان به شما نمی رسد باز ازتو می پرسند گویاتو از زمان وقوع آن آگاهی بگوعلم آن تنهانزد خداست ولی بیشتر مردم نمی دانند. باتوجه به این آیه ، تمامی روایات صادره پیرامون زمان ظهور و خروج ، ظهور امام عليه السلام را به ساعت قیامت تعبیر کرده اند و این بدان معناست که ظهور همانند قیامت بطور ناگهانی خواهد بود. چنانچه آمده است: « إِنَّما مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةُ لَا تأتيکم إِلاَّ بَغْتَةً». (كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر، ص 248 .) همانا مثل ظهور او همانند ساعت قیامت است که بر شما پدیدار نمی شود مگر بطور ناگهانی . لذا 313 نفراز برگزیدگان الهی در هنگام ظهور به طور دفعی به دور آن حضرت جمع می گردند که از آنان با عنوان : رجال الهيون، رجال مسومه ، اصحاب الالويه ، امراء، وزراء، خیرالامه ، ذخرالله، نقباء، خواص، اولي قوة، حكام الله في أرضه على خلقه، الحكام على الناس یاد شده است. ب.) تدریجی بودن قیام؛ براساس روایات معصومین عليهم السلام قیام حضرت ؟ع؟ به صورت تدریجی بوده و از مکه آغاز می شود. لذا در حد فاصل زمانی بین ظهور وقيام، با جمع آوری 10 هزار نفر از انصار وتدارک مقدمات قیام، قیام آن حضرت علنی خواهد شد. چنانچه از امام صادق عليه السلام درباره زمان قیام پرسش شده و ایشان فرموده اند: «لَا يَخْرُجُ القام ؟ ع ؟ حَتَّى يَكُونَ تكميلة الْحَلْقَةِ . قُلْتُ وَ كَمْ تَكْمِلَةُ الْحَلْقَةِ قَالَ عَشَرَةُ آلَافٍ». (غيبة نعمانی، ص307) قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران کامل شود. گفتم مقدارحلقه چقدر است؟ فرمودند: ده هزار نفر.

حضرت اعلام وجود نماید نه قبل از ظهورا. چنانچه در روایات آمده است: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الحميری ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بَنِي مهزیار عَنْ أَخِيهِ عَلِيٍّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سعید ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيْمٍ ، عَنْ مَيْمُونِ الْبَانُ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، قَالَ: «خَمْسٌ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الْيَمَانِيُّ وَ السُّفْيَانِيِّ وَ اَلْمُنَادِي يُنادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ خَسْفٌ بِالبَيْداءِ وقَتْلُ النَّفْسِ التَّزْكِيَةِ».(1) امام صادق عليه السلام فرمود: قبل از قیام قائم عليه السلام پنج نشانه خواهد بود: یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، فرورفتگی در بیداء و قتل نفس الزكية.

پرسش های درس

1. پاسخ استناد به مناظره جاثلیق در ادله احمد الحسن را بیان کنید.

2. مراد از عبارت بترالله عمره در روایت امام عليه السلام چیست؟

3. دو نمونه از افرادی که ادعای امامت کرده و عمر طولانی هم داشته اند را نام ببرید .

4. آیه لقطعنا منه الوتين شامل حال چه کسانی می گردد؟

5. دلیل احمدالحسن بریمانی بودن خود چیست؟ به همراه یک پاسخ تقریر گردد.

ص: 86


1- الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص 128.

درس چهارم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با و محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم.

• حصر عدد ائمه معصومین عليهم السلام در اثنی عشر.

ص: 87

ص: 88

محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم

باتوجه به اینکه ناقص بودن و اشتباه بودن متن روایت موسوم به وصیت و عدم تطابق آن با سایر روایات به اثبات رسید، بایستی میزان و ملاکی در دست داشته باشیم تا بر اساس آن از محتوای وصیت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم مطلع شده و از آن پیروی نماییم. بنابراین؛ نزدیکترین روش برای فهم محتوای وصیت ایشان، محتوای آخرین خطبه های حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در ایام وفات است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم هفتاد روز قبل از رحلت خود، در مسیر بازگشت از آخرين حج و در محل غدیرخم، براساس آیه: «یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمک من الناس أن الله لا يهدي القوم الكافرين».(1) وصیت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند.

در این وصیت عظیم، حضرت رسول اكرم صلی الله علیه واله وسلم که به دستور الهی قصد پرده برداری از شجره طیبه امامت را داشت، همه پیش افتادگان و پس ماندگان را فراخوانده و فرمودند:

«هان ای مردم! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبراوا سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها

ص: 89


1- مائده ، 67.

گذار آن را که او را تنها بگذارد. سپس فرمود: بدانید که همانا من فرستاده و علی امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند.

آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل على خواهند بود. آگاه باشید! همانا آخرين امام، مهدی قائم از ماست. هان ! او بر تمامی ادیان چیره خواهد شد. آگاه باشید! که اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست(1) ... سپس عمربن خطاب در حالی که کمی برافروخته بود برخواست و گفت: ای رسول خدا، آیا همه اهل بیت تو وصی(2) هستند؟ حضرت پاسخ داد: نه ولكن برادرم از اوصیاء است که وزیرو وارث و خلیفه من در امتم بوده و ولی تمامی مومنان بعد از من است. و همچنین یازده نفر از فرزندان وی . این علی اولشان و بهترین شان است سپس دو فرزندم حسن و حسین سپس وصی فرزندم که همنام برادرم علی و فرزند حسین است سپس وصی و فرزند علی که اسمش محمد است سپس جعفر فرزند محمد و سپس موسی فرزند جعفر و سپس على فرزند موسی و سپس محمد فرزند علی و سپس علی فرزند محمد و حسن فرزند علی و سپس محمد فرزند حسن که مهدی این امت بوده و همنام وهم طینت من است و امر می کند به امر من و نهی می کند به نهی من، زمین را از عدل و داد پر می کند کما اینکه از ظلم و جور پرشده است. می آیند یکی پس از دیگری».(3)

ص: 90


1- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 12-151و294- 322. شیخ عبدالله، بحرانی ، عوالم العلوم، ج 15، ص 307-327. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج37، ص181-182. شیخ حرعاملی، اثبات الهداة، ج2، ص200-250. سید ابن طاووس، الطرائف، ص33 و...
2- همسران و اهل خانه.
3- «... أَيُّهَا النَّاسُ ، مَنْ أَوْلَى بکم مِنْ انفسکم ؟ قالُوا : اللَّهَ وَ رَسُولَهُ . فَقَالَ : أَلَا مَنْ کنت مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلَى مؤلاه ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخذل مِنْ خُذْ لَهُ . ثُمَّ قَالَ : مَعَاشِرَالنَّاسِ أَلاَوَ إِنِّى رَسُولٌ وَ عَلَى الْإِمَامِ وَ الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِي وَ الأَئِمَّةُ مِن بَعْدِهِ وُلْدُهُ ألاَ وَ إِنَّى وَالِدُهُمْ وَ هُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ الى أن قَال أَلاَ إنَّ خَاتمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ ألاَ إنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدّينِ ألاَ إنَّهُ الباقي حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعدَهُ وَ لا حَقَّ إِلآ مَعَهُ وَ لا نُورَ الاعندَه ... فَقَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ شِبْهَ اَلْمُغْضَبِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَكَلَ أَهْلَ بَيْتِكَ فَقالَ لا ولكِنَّ أَوْصِيَائِي أَخِي مِنْهُمْ وَ وَزِيرِي وَ وارِثِي وَخَلِيفَتِي فِي أُمَّتي وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي وَ أَحَد عِشْرِمْنَ وُلْدُهُ هَذَا أَوَّلُهُمْ وَ خَيْرُهُمْ ثُمَّ ابناي هذانِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ ثُمَّ وَصِيُّ اِبْنِي يُسَمِّي بِاسْمِ أَخِي عَلَى وَ هُوَ اِبْنُ الْحُسَيْنِ ثُم وصئ على و هو وَلَدهُ وَ اسمُهُ مُحَمَّدٌ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثمَّ موسي بْنُ جَعْفَرٍ ثمَّ على بن موسي ثمَّ محمد بن على ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الحسن بن على ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنِ الْحَسَنِ مَهْدِيُّ الامَّةِ اسْمُهُ كَاسْمِي وَطِينَتُهُ كَطِينَتِي يَأْمُرُ بِأَمْرِي و يُنْهِي بِنَهْيِي يَمِلا الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً يَتْلُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ». کتاب سليم بن قیس هلالی ، ج 2، ص 763. غیبت نعمانی، ص 73. كمال الدین وتمام النعمه، ج 1، ص 279. اثبات الهداة ، ج 2، ص 247. حلية الأبرار، ج 4، ص89. الانصاف في نص على الائمه اثنی عشر، ص 259 . بهجة النظر في اثبات الوصاية، ص41. عوالم العلوم والمعارف والاحوال، ص 218

طبق این خطبه بلند که بخشی از آن آورده شد، مواردی برای همگان آشکار می گردد که عبارتند از:

الف. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم رسالت خود را به طور کامل برای مردم ابلاغ کرد.

ب. ایشان به حقیقت امامت از اولاد امیرالمومنین عليه السلام اشاره کرده و ائمه معصومین را حق امامت دانسته و اسامی یک یک آنان را نام برده است.

ج. امام زمان عليه السلام را آخرین حجت خدا دانسته و بعد از او هم حجت دیگری را معرفی نفرموده است. البته این نکته با رجعت منافاتی نداشته و ائمه رجعت، څجج پیشینی هستند که دوباره برخواهند گشت و این عبارت حضرت ، حصر بر عدد حجج الهی است که اولينش على عليه السلام بوده و آخرین حجت الهی حضرت بقیت الله عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد.

د. هیچ نامی از مهدیین به عنوان اوصیاء و حجج الهی برده نشده است و صد البته چنانچه حقیقتی به نام مهدیین وجود داشت، بایستی مردم را در اجتماع عظیم غدير از آن آگاه می ساخت (آنهم با ذکر اسامی دقیق هر دوازده مهدی) تا رسالت خود را به اتمام برساند، درحالیکه بدون اشاره به مهدیین، رسالت خود را تمام شده و کامل اعلام نموده و فرمود: «اليوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دينا».

تلاوت این آیه بدین معناست که خارج از اوصیاء یاد شده، وصی دیگری پس از امام دوازدهم عليه السلام نیست و ائمه دوازده گانه ، کامل شده دین و نعمت خدا و رسالت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم هستند.

این وصیت، کامل ترین وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به مردم است که به دستور خداوند متعال انجام داده و دین اسلام و رسالت خود را کامل فرمود. وصیتی که در اجتماع بزرگ مسلمین اتفاق افتاد و بیش از ده هزار نفر نظاره گر و شاهد آن بوده اند.

البته براساس قرائن روایی می توان گفت؛ وصیت شفاهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در غدیر خم اتفاق افتاده است و همین وصیت می تواند به عنوان وصیت آن حضرت که جامع وصیت توصیفی و وصیت ظاهره است، مورد قبول و پذیرش قرار گیرد. چنانچه امام صادق عليه السلام است که فرمود: «أوصى موسى عليه السلام إلى يوشع بن نون عليه السلام و أوصى يوشع بن نون إلى ولد هارون ... فلم تزل الوصية في عالم بعد عالم حتى دفعوها الى محمد صلی الله علیه واله وسلم ... ثم أنزل الله عليه: أن أعلن فضل

ص: 91

وصیک... فقال الله تعالى: فاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب. يقول: فاذا فرغت فانصب علمک و أعلن وصيک فاعلمهم فضله علانيه فقال: من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ثلاث مرات ... وقال إنی تارک فیکم أمرين إن أخذتم بهما لن تضلوا. کتاب الله وأهل بیتی عترتی. فلما رجع رسول الله ص من حجة الوداع ، نزل علیه جبرائیل عليه السلام ... ». امام صادق عليه السلام فرمود: موسی عليه السلام به یوشع وصیت کرد ويوشع بن نون به فرزند هارون ... پس سنت وصیت از بین نرفت از پیامبری به پیامبر دیگر از بین نرفت تا اینکه وصیت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم رسید. سپس خداوند به ایشان فرمود: اینکه برترین وصی خودش را اعلام واعلان کند... پس زمانی که فراغت کردی او را منصوب کن و به سوی پروردگارت متوجه باش. یعنی پس زمانی که فراغت داشتی نشانه خود را نصب کن و وصی خود را اعلان کن و فضیلتش را آشکارنما. پس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم سه مرتبه فرمود: هر کسی من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن میدارد. سپس فرمود: همانا من بین شما در امر را ترک کرده و به جا گذاشتم که اگر به آن دو تمسک جویید گمراه نخواهید شد. کتاب خدا و اهل بیتم از عترتم. پس زمانی که رسول خدا از حجت الوداع برگشت، جبرائیل نازل شد و عرض کرد:....

این حدیث مؤید این مسأله است که در بین اهل بیت عليه السلام ، خطبه غدیر به عنوان وصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم مورد قبول بوده است.

ممکن است اشخاصی براین مطلب اشکال کنند که؛ اگر وصیت در روز غدیر انجام شده است، دیگر چه نیازی به اصرار حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم مبنی بر آوردن لوح و دوات در شب وفاتشان بود تا متنی را بنویسد که هیچگاه مردم با دانستن آن به گمراهی نروند؟!

باید توجه داشت که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم توجه به آیه «إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ» ، در اجتماع عظیم غدیرخم، وصیت و ماترک خود را برای مسلمین اعلام کرده و کتاب خدا و عترت واهل بیتش را در میانشان به جای گذاشته و فرمود: «إنى تار فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی اهل بیتی» . اما بایستی به جهت معرفی اسامی این شجره طیبه و همچنین به جهت محافظت از آن، به بعد دیگر رسالت خود، یعنی معرفی مصادیق شجره خبیثه، به عنوان دشمنان اهل بیت و غاصبان حق اوصیاء اشاره کند تا آنان را از آسیب ها و توطئه های احتمالی مصون بدارد. هر چند که ایشان با در نظر گرفتن این مسئله، کلیاتی از

ص: 92

آن را در بخشی از خطبه غدیر فرمودند: «معاشر الناس ... و سيجعلون الإمامة بعدى ملكا واغتصابا ،

(ألا لعن الله الغاصبين المغتصبين)، و عندها سيفرغ لكم أيها الثقلان (من يفرغ) و يرسل علیکما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران». هان ای مردم! به زودی پس از من امامت را با پادشاهی جا به جا نموده و آن را غصب کرده و به تصرف خویش درآورند. هان! نفرین و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران ! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله هي آتش و مس گداخته - بر سرشما جن و انس خواهد ریخت. آن جاست که دیگر یاری نخواهید شد.

هرچند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم در این بخش از خطبه غدیر، مردم را به صورت کلی از خطر غاصبان آگاه ساخته اند، اما لازمه معرفی مصاديق غاصبین طرح دیگری را می طلبید تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم مصداق الغاصبين المغتصبين را مشخص کند. لذا دستور فرمود تا برایشان قلم و کتف حاضر کنند تا برای امت مسلمان مطلبی بنویسد که با تمسک به آن، هیچگاه گمراه نشوند. ولی بلافاصله پس از بیان این سخن و درخواست کتف، با واکنش توهین آمیز غاصب امامت مواجه شدند. لذا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم با این کار مصداق دشمنان شماره اول اهل بیت عليه السلام را مشخص نمود.

بنابراین، آنچه از روایت شلیم بن قیس هلالی که از تابعین بوده و محضر اهل بیت عليه السلام را درک کرده است، بر می آید این است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم به دنبال افشای ماهیت افرادی بوده است که غاصب ولایت و امامت بوده اند و حتی این مسأله به عنوان مأموریتی از جانب خداوند متعال قلمداد شده است. اما در نهایت امر، با مخالفت آن فرد مورد نظر، ماهیتش بر همگان آشکار گردیده و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم پس از خروج وی ، به آن مأموریت الهی اشاره می فرمایند.

سلیم بن قیس می گوید: از سلمان شنیدم که می گفت: بعد از آنکه آن مرد آن سخن را گفت و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم غضبناک شد و کتف را رها کرد، از امیر المؤمنین عليه السلام شنیدم که فرمود: «آیا از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نپرسیم چه مطلبی می خواست در کتف بنویسد که اگر آن را می نوشت احدی گمراه نمی شد و دو نفر هم اختلاف نمی کردند؟ من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین عليه السلام باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی عليه السلام به ما فرمود: بنشینید.

ص: 93

حضرت می خواست از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم سؤال کند و ما هم می شنیدیم. پس حضرت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شروع به سخن کرده و فرمودند: ای برادرم علی! آیا نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ همانا جبرائیل از قبل برمن نازل شد و خبر داد که این مرد سامری این امت است و همراه وی گاو اوست و اینکه خداوند جدایی و اختلاف را برای امت من مقدر کرده است و جبرائیل از جانب خداوند مرا امر کرد تا این سخنان را برای شما بنویسم. همان چیزهایی را که اراده کردم برایتان بنویسم (که البته نگذاشت و این سه نفر را برای آن سخنان شاهد بگیرم. برای حضرت ورقه ای آوردند. پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نام امامان هدایت کننده بعد از خود را یکی یکی املاء می فرمود و علی عليه السلام بدست خویش می نوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد میگیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه ام درامتم علی بن ابی طالب است و سپس حسن وبعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسین اند».(1)

نکته اول؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم در واقعه غدیرخم واعلام وصیت عظیم و همچنین چندین بار، بنا به مناسبت ها و بهانه های گوناگون، بخشی از وصیت مقدسه را برای مردم بازگو کرده و اسامی و تعداد(2) اوصیاء عليه السلام را برای همگان معرفی فرموده بودند. اما با این وجود،

ص: 94


1- «وَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِكَ اَلرَّجُلُ مَا قالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اِلْهِ وَ سَلَّمَ وَ دَفَعَ اَلْكَتِفَ - سَمِعْتُ عَنْ اميرالمومنِينَ قَالَ أَلاَ نَسْأَلُ رَسُولَ اَللَّهِ عَنِ اَلَّذِي كَانَ أَرادَ أَن يَكْتُبَ فِي اَلْكَتِفِ مِمَّا لو كتَبَهُ لَمْ يَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ يَخْتَلِفْ اِثْنَانِ فَسَكَتَ حَتَّى إِذَا قَامَ مَنْ فِي اَلْبَيْتِ وَ بَقِيَ عَلَى وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ و الْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِي أَبُو ذَرٍ وَ اَلْمِقْدَادُ، قَالَ لَنَا عَلَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ اجلسوا فَأَرَادَ أَنْ يَسْأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّيَّ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ سلم وَ نَحْنُ نسْمَعُ فَابْتَدَأَهُ وَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ الْه وَ سَلَّمَ فَقَال: «يَا أَخِي أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اَللَّهِ اِتَّانِي جَبْرَئِيلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ سَامرِيُّ هَذِهِ اَلاَئِمَّةِ وَ انْ صَاحِبَهُ عَجَّلُهَا وَ أَنَّ اَللَّهَ قَدْ قَضَى اَلْفُرْقَةَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَأَمَرَنِي أَنْ أَكْتُبَ ذَلِكَ اَلْكِتَابَ الَّذِي أَرَدْتُ أَنْ أَكْتُبَهُ فِي اَلْكَتِفِ لَكَ وَ أُشْهِدُ هؤلاَءِ اَلثَّلاَثَهُ عَلَيْهِ اُدْعُ لِي بِصَحيفَة. فَأَتَى بِهَا فَأَمْلَى عَلَيْهِ أَسْمَاءَ الائمةِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَخُطُّهُ بيدهوقال صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه: إِنِّي أُشْهِدُكُمْ أَنَّ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ وارِثِي خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَيْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِم تِسْعُهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ». كتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877.
2- أخبرنا أحمد بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلحُسيْن بْنُ مُحمَّد قِرَاءة عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي قَيْسٍ عَنْ جَعفَرالرمانِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ ابْنُ أخْت خَالِد بْنِ مَخْلَد اَلْقَطْوَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَهَّابِ الثقفي عن جعفربن مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ ع أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى حُمْرَانَ فَبَكي ثُمَّ قَالَ يَا حُمْرَانُ عَجَباً لِلنَّاسِ كَيْفَ غَفَلُوا أَمْ نَسُوا أَمْ تَنَاسَؤُا فَنَسُوا قَؤُلَ رَسُولِ اَللَّهِ ص حِينَ مَرِضَ فَاتَاةُ اَلنَّاسِ يَعُودُونَهُ وَ يُسَلِّمُونَ عَلَيْهِ حَتَّى إِذَا غَصَّ بِأَهْلِهِ الْبَيْتِ جَاءَ عَلَى ع لِمَ وَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يتخطاهم إِلَيْهِ وَ لَمْ يوسعوا لَهُ فَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص ذلک رَفَعَ محدته وَ قَالَ إِلَى يَا علی فَلَمَّا رَأَى النَّاسَ ذلک رَحِمَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ أَفْرَجُوا حتی تخطاهم وَ أَجْلَسَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص الی جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ یا ایها جواځی تَامُّ وَ أَجِلَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ هَذَا أَنْتُمْ تَفْعَلُونَ باهْلِ بَيْتِي فِي حَيَاتِي مَا اُرِيَ فَكَيْفَ بَعْدَ وَفَاتِي وَ اَللَّهِ لاَ تَقْرُبُونَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِي قُرْبَةٌ الاّ قَرَّبْتُم مِنَ اَللَّهِ مَنْزِلَةً وَ لاَ تَبَاعدُونَ عَنْهُمْ خُطْوَةً وَ تُعْرِضُونَ عَنْهُمْ الاّ اعْرِض اللَّهُ عَنْكُمْ ثُمَّ قال اَيُّهَا النَّاسُ اِسْمَعُوا ما اَقُولُ لَكُمْ اِلاّ اَنَّ الرِّضا وَ الرِّضْوانَ وَ الْجَنَّةَ لِمَن ا حَبَّ عَلِيّاً وَ تَوَلاّهُ وَ انْتم بِهِ وَ بِفَضْلِهِ وَ بِاوْصِيائِي بَعْدَهُ وَ حَقٌ عَلَيَّ رَبِّي اَنْ يَسْتَجِيبَ لِي فِيهِمْ اَنَّهُمُ اثْنا عَشَرَ وَصِيّاً وَ مَنْ تَبِعَهُ فَاِنَّهُ مِنِّي اِنِّي مِنَ اَبْراهِيمَ وَ اِبْرَاهِيمُ مِنِّي وَ دِينِي دِينُهُ وَ دِينُهُ دِينِي وَ نِسْبَتُهُ نِسْبَتِي وَ نِسْبَتِي نِسْبَتُهُ وَ فَضْلِي فَضْلُهُ وَ اَنَا اَفْضَلُ مِنهُ و لا فَخْرَ يُصَدِّقُ قولي قَوْلُ رَبِّي ذُرِّيّةً بعضها مِنْ بَعْضٍ و اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ».غیبت نعمانی ص 130 باب 4 ح 22.

پس از آن ماجرای تلخ، باری دیگر از اوصیای اثنی عشریاد کرده و امیرالمومنین عليه السلام آنها را املاء کردند.

نکته دوم؛ تمام مدعای احمد الحسن بصری بر آن است که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در رزية الخميس وصیت نکردند و وصیت شب وفات همان وصیت عاصم از ضلال است. در حالیکه با روایت سلیم بن قیس و سایر روایات صريحه ثابت می شود که وصیت عاصم از ضلال در رزية الخميس نگاشته شده و تعداد امامان نیز 12 نفر ذکر شده است. ضمن اینکه در حديث موسوم به وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه سخنی از عاصم از ضلال بودن حديث نیست.

حصر عدد ائمه معصومین عليه السلام در اثنی عشر
اشاره

حصر عدد امامان معصوم عليه السلام، جنبه نقلی داشته و از شمول دایره عقل خارج است. لذا تعیین و معرفی اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم، مسأله ای است که با وحی مرتبط بوده و بنابر دستور خداوند متعال انجام پذیرفته است. آنچه از متن تمامی روایات اوصیاء بر می آید، معرفی دوازده وصی و جانشین برای آن حضرت بوده که در مباحث گذشته به برخی از روایات اشاره شد. علاوه بر آن، کتب پیامبران پیشین نیز، به عدد امامان معصوم عليهم السلام از ذریه اسماعیل عليه السلام اشاره کرده است. به عنوان نمونه؛ ابن کثیر می گوید: در توراتی که در دست اهل کتاب است موضوعی آمده است که معنای آن چنین است: «خداوند متعال ابراهيم عليه السلام را به وجود اسماعیل عليه السلام بشارت داد و فرمود: اسماعیل را زیادتی بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بین آنان دوازده نفر از بزرگان و فرزانگان قرار دهم».(1) بشارت مورد اشاره در «سفر پیدایش» چنین است: «قی لیشماعیل بیرختی أوتوقی هفريتي أوتوقی هربیتی بمئود شنیم عسار نسیئیم یولید قی نتتیف لگوی گدول».(2) اسماعیل را مبارک ساخته و او را بهره مند و پربار و کثیر و گسترده گردانم، دوازده عدد امام از او پدید آید و او را به امت بزرگ و عظیمی تبدیل خواهم کرد.(3)

ص: 95


1- ربحی کمال ، المعجم الحديث: عبری-عربی، ص 316.
2- باب 17، شماره 18-20.
3- واژه «شنيم عسار» یعنی: دوازده نفر، که لفظ «عسار» در اعداد ترکیبی که معدود آن مذكرباشد، می آید و معدود در اینجا «نسیئیم» و مذکر است و با اضافه شدن «یم» در آخرآن معنای جمع می دهد. مفرد آن «ناسی» یعنی: امام و پیشوا و رئیس است.
روایات اثنی عشر

همانطور که گذشت، تمامی اخبار صادر شده از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم، عدد ائمه را

منحصر در دوازده دانسته اند که به برخی از آنها اشاره میگردد:

1. جابر بن عبدالله انصاری می گوید: جندب بن جناده یهودی در خیبر به محضر رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم وارد شده ( پس از پرسش چند سئوال اسلام آورد) پس از آن گفت: ای محمد صلی الله علیه واله وسلم ، به من از اوصیاء و جانشینانت خبر بده تا به آنها متمسک شوم. پیامبر و فرمود: ای جندب ! همانا اوصياء بعد از من به تعداد نقبای بنی اسرائیل هستند. جندب گفت: ای رسول خدا! همانطور که در تورات آمده است تعداد نقباء دوازده نفر بودند. پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمود: ائمه بعد از من نیز دوازده نفر هستند. جندب گفت آیا تمامی آنها در یک زمان خواهند آمد؟ ایشان فرمودند: نه ! ولكن آنها پشت در پشت خواهند آمد... جندب پرسید: اسامی آنها چیست؟ فرمودند: نه نفر از فرزندان حسین عليه السلام هستند. مهدی نیز از آنها است.(1) زمانی که مدت امامت حسین تمام شد، پسرش علی به امامت بعد از او قیام می کند و... حسن برای امامت قیام می کند که فرزند او امين خوانده می شود. سپس غائب می شود از آنها امامشان. جندب گفت ای رسول خدا! حسن غائب می شود؟ فرمودند: نه! ولكن فرزندش حجت غائب می شود . پرسید: ای رسول خدا اسمش چیست؟ فرمود: اسمش گفته نمی شود تا اینکه ظهور کند».(2)

ص: 96


1- یعنی مهدی نیز یکی از آن نه نفراست.
2- حدَّثنا أبوالمفضل مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ المطلب اَلشَّيْبَانِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ أَبُو مُزَاحِمٍ مُوسيُّ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ يحيي بْنِ خَاقَانَ اَلْمُقْرِئُ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بكر مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ اَلشَّافِعِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حماد بْن ماهان اَلدَّبَّاغُ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِيسِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَارِثُ بْنُ نَبْهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عيسِيُّ بْنُ يقْطان يَقْظَانَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مَكْحُولٍ وَ عَنْ وَاثِلَةَ بْنِ اَلْأَشْفَعِ [الْأَسْقَعِ] عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ قَالَ دَخَلَ جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَةَ اَلْيَهُودِيُّ مِنْ خيبرعلي رَسُولِ اَللَّهِ ص فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِي ... بِالْأَوْصِيَاءِ بَعْدَكَ لِأَتَمَسَّكَ بِهِمْ فَقَالَ يَا جُنْدَبُ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِي بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّهُمْ كَانُوا اِثْنَى عَشَرَ هَكَذَا وَجَدْنَا فِي اَلتَّوْراةِ قَالَ نَعَمْ اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كُلُّهُمْ فِي زَمَنٍ وَاحِدٍ قَالَ لا ولكِنَّهُمْ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ ومَا أَسَامِيهِمْ فَقَالَ تِسْعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ والْمَهْدِيُّ مِنْهُمْ فإذا انقَضَت مُدَّةُ الْحُسَيْنِ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعي ويُلَقَّبُ بَيْنَ الْعَابِيرَينِ فَإِذَا انقَضَت مُدَّةُ عَلِيٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ انه يُدْعَى بالباقِرِ فإذا انقضت مُدَّةُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالأمْرِ بَعده ابنُهُ جَعفَرٌ يَدَّعي بِالصَّادِقِ فَإذا اِنْقَضَتْ مُدَّةُ جعفَرقامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ اِبْنُهُ موسي يَدْعِي بِالْكَاظِمِ ثُمَّ إِذَا اِنْتَهَتْ مُدَّةُ موسي قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ اِبْنُهُ عَلَى يُدْعَى بِالرِّضَا فَإِذَا اِنْقَضَتْ مُدَّةُ عَلِيٍ قَامَ بالامرِ بَعدهُ مُحَمَّدٌ اِبْنُه يَدَّعي بِالزَّكِيِّ فَاِذا انقَضت مُدَّةُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بعده عَلَى اِبْنِهِ يُدْعَى بِالنَّقِيِّ فَإِذَا اِنْقَضَتْ مُدَّةُ عَلِيٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ اَلْحَسَنِ اِبْنُهُ يَدَّعِي بِالاَمِينِ ثُمَّ يَغِيبُ عَنْهُمْ امامهم قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّه هُوَ الحَسَنُ يَغِيبُ عَنْهُمْ قَالَ لا ولكِنِ اِبْنَهُ اَلْحُجَّةُ قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَمَا اِسْمُهُ قَالَ لاَ يُسَمِّي حَتي يُظهره اَللَّه».خزاز رازی، علی بن محمد، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص60.

2. امام حسن عليه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که فرمود: «این امر (امامت) را پس از من دوازده نفر امام مالک شوند، که نه نفرشان از صلب حسینند، و خداوند علم و فهم مرا به آنها عنایت و مرحمت فرموده، چی شده گروهی را که مرا در باره ایشان اذیت می کنند، خداوند شفاعت مرا به ایشان نرساند».(1)

3. عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که می فرمود: «پیشوایان بعد از من دوازده نفراند، نه نفر آنان از نسل حسین می باشند و نهمین آنها مهدی شان است».(2)

4. ابی سعید از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که می فرمود: «امامان پس از من دوازده نفراند، نه نفر آنان از نسل حسین و نهمین آنان قائم شان است ، خوشا به حال کسی که آنان را دوست بدارد وای بر کسی که آنان را دشمن دارد».(3)

5. امیرمؤمنان عليه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند، پروردگارم جل جلاله به من وحی کرد و فرمود: ای محمد! به راستی من یک نظری به زمین کردم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر قرار دادم. و از نام خودم برای تونامی باز گرفتم من محمودم و تو محمدی . سپس دوباره نظری افکندم و علی را در آن انتخاب کردم و او را وصی وخليفه توو شوهر دخترت و پدر نژاد تونمودم و برای او نیز نامی از نامهای خود برگرفتم، من على اعلایم واوعلی است و فاطمه و حسن و حسین را از نور شما آفریدم. سپس ولایت آنها را به فرشتگان عرضه داشتم، هرکس پذیرفت نزد من از مقربین شد. ای محمد اگر بندهای مرا عبادت کند تا بریده شود و مانند مشک پوسیده گردد اما منکر ولایت آنان نزد من آید، من او

ص: 97


1- حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ يَحْيَى الصوفيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ ثابِتٍ عن زر بن حبيش عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ عَليْهِ السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّه : « إِنَّ هَذَا اَلاَمْرَ يَمْلِكُهُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ اماما تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ اعْطاهُم اَللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي مَا لِقَوْمٍ يُوذُونَنِي فِيهِمْ لاَ اَنَالَهُمُ اَللَّهُ شَفَاعَتِي».كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص166.
2- أخبرنا أبوالمفضل محمد بن عبد الله الشيباني رحمه الله ، قال حدثنا أبوعلی محمد بن زهير بن الفضل الابلى، قال حدثنا أبو الحسين عمربن الحسين بن علي بن رستم، قال حدثني إبراهيم ابن يسار الرمادی ، قال حدثني سفيان بن عتبة، عن عطاء بن السائب ، عن أبيه، عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلَّى الله عليه وآله يَقُولُ اَلاَئِمَةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مُهْدَتِيهِم. كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص23.
3- أخْبرنا أبوالمضل عَنِ الحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ سلَمة بْن قيسٍ عَنْ عليِّ بن عبَّاس عَنْ أَبِي الحَجَّاف عَنْ عَطِيَّةَ العوفيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ: «اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ وَ التَّاسِعُ قَائِمُهُمْ فَطُوبِي لِمَن احبَهُم والوَيلُ لِمَن أبغَضَهُم». كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص30.

را در بهشتم جا ندهم وزیر عرشم سایه نبخشم. ای محمد دوست داری آنها را ببینی؟

عرض کردم آری خدای عزوجل فرمود: سربلند کن، سر بلند کردم و ناگاه انوار علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و محمد بن الحسن قائم را دیدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض کردم پروردگار اینها کیانند؟ فرمود امامان و این قائم است ، آنکه حلال مرا حلال کند و حرام مرا حرام کند و به وسیله او از دشمنانم انتقام گیرم و او مایه راحتی دوستان من است و او است که دل شیعیانت را از ظالمان و منکران و کافران شفا می دهد. و لات و عزی را ترو تازه بیرون می آورد و آنها را می سوزاند و مردم در آن روز به آنها فریفته شوند و در آزمایش قرار گیرند سخت تر از فتنه گوساله و سامری».(1)

نکته

با توجه به روایات اثنی عشر، برخی از روایات صادر شده از معصومین عليهم السلام باور به 13 و

بیشتر را در خصوص ائمه عليهم السلام رد کرده و فرموده اند:

عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرِ فِيَّ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ اَلْمُفَضَّلُ بْنُ عَمْرٍو أَبُو بصيرو أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَؤْلاَنَا أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ... أَمَّا غَيْبَةُ عِيسِي ع فَإِنَّ اَلْيَهُودَ وَ النصاري اتَّفَقَتْ عَلَى أَنَّهُ قُتِلَ فَكذبهم اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ بِقَولِهِ وَ ما قَتَلُوهُ ومَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ كَذلِكَ غَيْبَةُ اَلْقَائِمِ فِي اَلْأُمَّةِ سَتُنْكِرُهَا لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ يَهْذِي بَانهُ لَم

ص: 98


1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْن ابراهِيم بْنِ اسْحَاقَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مابنداد قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلاَلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ المفضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابيه عَن ابائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ والِهِ وسَلمَلَّمَّا اُسري بِي اِلَي السَّماءِ اَوحَي اِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلالُهُ فَقَالَ:يا مُحَمَّدُ اَنِّي اَطَّلَعْتْ عَلَيَّ الاَرضُ اطِّلاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْها فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً وَ شَقَقْتُ لَكَ مِنْ اِسْمِي اِسْماً فَاِنَّا الْمَحْمُودُ و انْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنها عَلِيّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَ خَلِيفَتَكَ و زَوْجَ ابْنَتِكَ و ابا ذُرِّيَّتِكَ وَ شَقَقْتُ لَهُ اِسْماً مِنْ اسْمائِي فَاِنَّا الْعَلِيُّ الاِعْلِيُّ وَ هُوَ عَلِيٌ و خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ ولايَتَهُمْ عَلَيَّ اَلْمَلاَئِكَةُ فَمَنْ قَبِلَهَا كانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ يا مُحَمَّدُ لَوْ ان عَبْداً عَبَدَنِي حَتّي يَنْقَطِعُ وَ يَصِيرُ كَالشَّنِّ اَلْبَالِي ثُمَّ اتاني جاحِدُ الْوَلايَتِهِمْ فَمَا اَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي وَ لاَ اِظْلَلْتُهُ تَحْت عَرْشِي يا مُحَمَّدُ تُحِبُّ انْ تَراهُمْ قُلْتُ نَعَمِيا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ اِرْفَعْ رَاسَكَ فَرَفَعْتُ رَاسِي وَ اِذا اَنَا بانوارِ عَلِيٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الحُسَينِ وَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ محمَّدٍ وموسي بن جَعفَرٍ وَ عَلي بن موسي وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ وَ م ح م د بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْقَائِمُ فِي وَسْطِهِمْ كَانَهُ كَوْكَبٌ دُرَيْقُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ هَوْلاَءُ قَالَ :هَوْلاَءُ الائمة وَ هَذَا اَلْقَائِمُ اَلَّذِي يُحَلِّلُ حَلالِي وَ يُحَرِّمُ حَرَامِي وَ بِهِ اِنْتَقَمَ مِنْ اَعْدائِي وَ هُوَ رَاحَةٌ لاَوْلِيائِي وَ هُوَ الَّذِي يَشْفِي قُلُوبَ شِيعَتِكَ مِنَ الظَّالِمِينَ وَ اَلْجَاحِدِينَ وَ الْكَافِرِينَ فَيُخْرِجُ اللاَّتَ وَ اَلْعِزَّي طَرِيَّينِ فيحرقهمَا فلَفِتنَةُ اَلنَّاسِ يومَئذٍ بِهِمَا اُشْدُّ مِنْ فِتْنَةِ اَلْعِجْلِ وَ اَلسَّامِرِي.کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، ص 252.

يُولَدْ و قَائِلٍ يَقُولُ إِنَّهُ مَاتَ وَ قائِلٍ يَكْفُرُ بقولهِ ان حادِيَ عَشَرِنا كانَ عَقِيماً وَ قَائِلٍ اِنَّهُ يَتَعَدَّي اِلَيَّ ثَلاَثَةَ عَشْرُو صَاعِداً (1) وَ قَائِلٍ يَعْصِي اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بقوله اَن رُوحَ الْقَائِمِ يَنْطِقُ فِي هَيكَلِ غَيْرِه».(2)

امام صادق عليه السلام فرمود: ... اما در غیبت عیسی عليه السلام ، یهود و نصاری متفق شدند بر اینکه او کشته شده است پس خداوند آنها را تکذیب کرد بقولش «و نکشتند او را و به صلیب نکردند او را» ولكن غیبت قائم نیزاین چنین است. زیرا عده ای به خاطر طولانی شدن غیبت قائم که گروهی انکار خواهند کرد. پس کسی هزیان گوید که او متولد نشده، گوینده ای دیگر این کلام کفر آمیز را گوید که یازدهمین ما ائمه عقیم است و گوینده ای دیگر با این کلام از دین خارج شود که تعداد ائمه به سیزده و یا بیشتر رسیده است و گوینده ای دیگر به نافرمانی خدا پرداخته و گوید روح قائم در جسد دیگری سخن می گوید.

ابهام زدایی از چند حدیث

احمد الحسن بصری از جمله کسانی است که به حصر عدد امامان معصوم عليه السلام اعتقادی نداشته و قائل به بیش از دوازده وصی برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله است. آنچه در بین روایات، مستمسک این فرد شده است، تعداد محدودی از روایات است که آنهم هیچ تصریحی بر این ادعا ندارند. برخی از این روایات عبارتند از:

روایت اول: وَ رُوِيَ سعدبن عَبْدُ اَللَّهِ الأشعرى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلحَسَنِ بْن عَليِّ بن فضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بن ميمون عَنْ مَالِكٍ اَلْجُهَنِيِّ عَنِ اَلاِصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ اتيت امير اَلْمُوْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَوَجَدْتُهُ مُتَفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الاَرْضِ فَقُلْتُ يا اَمِيرَ اَلْمُوْمِنِينَ مَا لِي اَرَاكَ مُتَفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الارْضِ ا رَغْبَةً مِنْكَ فِيهَا فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لاَ فِي اَلدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنْ فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِي عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ اَلْمَهْدِيُّ اَلَّذِي يَمْلاَهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةُ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(3)

ص: 99


1- ادعای احمدالحسن دقیقا مطابق با این گروه است که می گویند امامان شیعه 13 و بیشتر است. چنانچه در کتاب «الاربعون حديثا في المهديين ذريه القائم عليه السلام، ص 89» آورده اند که «إنه الامام الثالث عشر» !!!
2- كمال الدين وتمام النعمه، ج 2، ص 34.
3- غیبت طوسی، ص336.

این روایت با سه متن متفاوت نقل شده است که عبارتند از:

متن أول: «فَكَّرْتُ فِي مَؤْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرَى اَلْحَادَى عَشَرَ مِنْ وُلْدَى هُوَ اَلْمُهْدِئُ اَلَّذِي يَمِلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقوام وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(1)

متن دوم: «فَكَّرْتُ فِي مَؤْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرَى اَلْحَادَى عَشَرَ مِنْ وُلْدَى هُوَ اَلْمُهْدِئُ اَلَّذِي يَمِلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقوام وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(2)

متن سوم: «فَكَّرْتُ فِي مَؤْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرَى اَلْحَادَى عَشَرَ مِنْ وُلْدَى هُوَ اَلْمُهْدِئُ اَلَّذِي يَمِلا اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا اقوام وَ يَهْتَدِي فِيهَا اخْرُون».(3)

این سه متن که به شکل مختلف ذکر شده است در عبارت اول؛ (مولود من ظهري الحادي عشر من ولدی) است که در عبارت دوم؛ (کلمه ظهری بدون یاء و به شکل مولود من ظهر الحادي عشر من ولدی) آمده و در عبارت سوم عبارت؛ عبارت (ولدی) ذکر نشده است.

جهت تبیین این اختلاف نسخ به موارد ذیل توجه گردد:

اولا: سند این روایات طبق نظر شیخ طوسی(4) و آیت الله خوئی(5) به خاطر مالک الجهني تضعیف شده است.

ثانيا: قرائت دوم و سوم به جهت تعارض با نصوصی که مهدی را یازدهمین از اولاد امام على عليه السلام معرفی میکند غیر قابل پذیرش است.

ثالثا؛ در صورت پذیرش این روایت، این اشکال پیش می آید که «من ولدی» صفت برای مولود است و به عنوان متعلق بالحادی عشر نیست. زیرا در آن صورت اینگونه تلقی می شود که: مولود من ولدي من ظهر الحادي عشر من الأئمة عليه السلام.

بنابراین لفظ (ظهر الحادي عشر) دلالت براین ندارد که موصوف فرزند امام باشد بلکه منعوت خود امام است. البته شیخ مفید در الاختصاص وشیخ طوسی در الغيبه به همین

ص: 100


1- الامامة والتبصرة، باب الغيبة ص120 والكافي ، الحجزء الاول في باب الغيبة ص 238 والجزء الاول في باب الغيبة ص 238 وكتاب كمال الدين، ص289 باب ما اخبربه أميرالمؤمنين عليه السلام من وقوع الغيبة، حديث اول وكتاب (الغيبة)، باب 4، حديث 4، باب ما روي في أن الأئمة اثنا عشر اماما و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص43.
2- شیخ مفید، الاختصاص، ص209 باب اثبات امامة الاثني عشرو شیخ طوسی، الغيبة ، ص 65 و ص 339 و همچنين در الهداية الكبرى .
3- دلائل الامامة ص530 باب معرفة ما ورد من الأخبار في وجوب الغيبة و إعلام الوری بأعلام الهدی، النص، ص425
4- مشيخة الفقيه، ج 4، ص 31.
5- معجم رجال الحدیث، ج 15، ص118.

نکته اشاره کرده و افزوده اند: قوله: «من ولدى» ليس بيان للحادي عشر فان المهدي عليه السلام هو ابن التاسع من ولده عليه السلام بل «من» تبعيضيه أي ان الامام الحادي عشر هو من ولدى.

رابعا؛ شیخ صدوق در کمال الدين آورده است: حَدَّثَنَا أحمد بن زياد جَعْفَرٌ اَلْهَمْدَانِيُّ رِضَى اَللَّهِ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ موسي الرِّضَا عَن ابيه موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَن ابِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ ان ابيه عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ اَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ عَنْ ابِيهِ اميرالمُومِنِينَ عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ عَلَيْهِ السَّلامُ اَنَّهُ قَال: التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ هُوَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ اَلْمُظْهِرُ لِلدِّينِ وَ اَلْبَاسِطُ لِلْعَدْلِ قَالَ اَلْحُسَيْنُ فَقُلْتُ لَهُ يَا اَمِيرَمُومِنِينَ وَ اَنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اي وَ اَلَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ و اصطفاه عَليَّ جَمِيعُ اَلْبَرِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعْدَ غَيْبَةٍ وَ حَيْرَةٍ فَلا يَثْبُتُ فِيها عَلَيَّ دِينُهُ اِلاّ الْمُخْلِصُونَ الْمُبَاشِرُونَ لِرَوْحِ اَلْيَقِينِ اَلَّذِينَ اَخَذَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِيثَاقَهُمْ بِوَلايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الايمانَ و ايدَهمْ بِرُوحٍ مِنْه».(1)امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: «ای حسین! نهمین از فرزندانت همان قائم بالحق است که برای دین ظاهر می شود و عدالت را گسترش می دهد. امام حسین علیه السلام فرمود: پرسیدم یا امیرالمومنین علیه السلام آیا این امر حتمی است ؟ جواب داد: بله. قسم به کسی که محمد را برای نبوت مبعوث کرده و او را برای همه خلائق برگزید. ولكن بعد از یک غیبت و سرگردانی که در آن باقی نمی ماند بردینش مگر خالصان و دارندگان روح يقين. همانانی که خداوند از آنان میثاقی برای ولایتش گرفته و ایمان را در قلبشان مکتوب کرده و آنان را توسط روح تأیید کرده است.

این روایت که غیبت و حیرت را برای امام دوازدهم علیه السلام به صورت صریح قائل شده است

مؤيد ادله پیشین است که مراد از روایت الحادي عشر، همان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

روایت دوم: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: « مِنْ وُلْدِي اِثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً» .(2) از این روایت استفاده می شود که امامان دوازده گانه از فرزندان پیامبرصلی الله علیه واله وسلم می باشند و چون امیرالمومنین علیه السلام جزو ائمه معصومین بوده و از فرزندان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نیست، با این حساب عدد امامان سیزده خواهد بود.

ص: 101


1- كمال الدين، ص 304.
2- الكافي، ج 1، ص 534.

در پاسخ به این روایت بایستی به دو نکته مهم توجه کرد:

اولا این روایت در سایر منابع به شکل دیگر نقل شده است. که به دو مورد اشاره میگردد:

1. روایتی که به جای «اثنی عشر» از عبارت «احد عشر» استفاده شده است: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: « مِنْ وُلْدِي اِثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً».(1)

2. روایتی که به جای «من ولدی» از عبارت «من اهل بیتی» استفاده شده است: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ: « مِنْ وُلْدِي اِثْنَا عَشَرَ نَقِيباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ آخِرُهُمُ القائِمُ بِالْحَقِّ يَمْلَأُها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً».(2)

ثانيا؛ نظر به اینکه یازده تن از ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم هستند، بنابراین، از باب تغلیب، تمامی ائمه اثنی عشر را از اولاد و ذریه پیامبر صلی الله علیه واله وسلم شمار آورده اند. چنانچه در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم به آن تصریح شده و على علیه السلام را از ذریه آن حضرت دانسته است. امام حسین علیه السلام می فرماید: مرد اعرابی به محضر رسول خداصلی الله علیه واله وسلم آمده و عرض کرد: ای رسول خداصلی الله علیه واله وسلم مرا مطلع کن آیا بعد از تونبی دیگری خواهد آمد؟ «فرمود: نه! من خاتم پیامبران هستم. لكن بعد از من امامانی از ذریه من هستند که عدالت را برپا خواهند کرد. شمارش آنان به عدد نقبای بنی اسرائیل است. اولین آنها علی بن ابی طالب علیه السلام است که امام و جانشین پس از من است. سپس پیامبر دست خود را بر سینه من گذاشت و فرمود: نه نفر از امامان، از نسل این است و قائم علیه السلام نهمین نفر آنان است و در آخرالزمان دین را بر پای خواهد کرد».(3)

همچنین روایتی که پنجمین فرزند از هفتمین فرزند پیامبر را همان قائم علیه السلام معرفی کرده است از همین باب می باشد که در این صورت عدد امامان معصوم علیه السلام سیزده نفر خواهد شد!

ص: 102


1- الأصول الستة عشر، ص139
2- ابوالصلاح الحلبي، تقی بن نجم، تقريب المعارف، ص419.
3- على بن الحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللهِ الموسوي اَلْقَاضِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ المئنى عَنْ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ الضَّبِّيِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ يَزِيدَ اَلسَّمَّانِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي؟ع؟ قَالَ : دَخَلَ أعرابى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ؟ ص؟.. فَأَخْبِرْنِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَلْ يَكُونُ بَعْدَكَ نَبِيٌ قالَ لا أَنَا خاتَمُ النَّبينِ وَلَكِن يَكونُ بَعدي أئِمَّةٌ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ كَعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَوَّلُهُمْ عَلِى بْنُ أَبِي طَالِبٍ هو امام وَ اَلْخَلِيفُهُ بَعْدِي وَ تِسْعَةٌ مِنَ اَلاَئِمَةِ مِنْ صُلْبِ هَذَا وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرَى وَ اَلْقَائِمُ تَاسِعُهُمْ يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ». بحارالأنوار، ج 36، ص 342.

این درحالی است که اولا در متن روایت؛ على علیه السلام را نیز در جمع فرزندان حضرت شمارش کرده اند.

ثانيا؛ نام امام غائب و نام پدر ایشان در متن روایت مشخص شده است.(1)

ثالثا؛ مشابه همین روایت از بیان ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که پنجمین از فرزندان هفتمین را امام قائم وغائب دانسته اند.(2) لذا براساس این روایت، نمی توان به امام غائبی که سیزدهمین باشد معتقد شد. بنابراین، پنجمین فرزند از هفتمین فرزندان رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم امام دوازدهم علیه السلام خواهد بود.(3)

پرسش های درس

1. طبق خطبه غدیر، چه مواردی در خصوص مساله امامت آشکار می گردد؟

2. با وجود خطبه غدیر، چه نیازی به تاکید بر آوردن لوح و قلم بود؟

3. عدد امامان معصوم علیه السلام بر اساس چه ادله ای ثابت می گردد؟

4. خلاصه ای از روایت امام صادق علیه السلام در باره ادعای 13 امام را تقریر کنید.

5. اشکال و پاسخ به ابهام در روایت اصبغ بن نباته را بیان کنید.

ص: 103


1- غلامحسین زینلی، دوازده جانشين، ص 145.
2- وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ جَعْفَرِ ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ موسی بْنِ جَعْفَرٍ ( عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ) قَالَ : اذا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ اللَّهِ فَاللَّهُ فِي أدیانکم لایزیلکم أَحَدُ عَنْهَا فتهلکوا لَا بُدَّ لِصَاحِبِ الزَّمَانِ مِنْ هَذَا الامر مِنْ غیبة حتی یرجع عَنْهُ.الهداية الكبرى، ص 361.
3- و أخبرنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْجَوْهَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْقَاضِي اَلْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بن عبد اَللَّهِ أَبُو جَعْفَرقَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ حَبِيبٍ اَلْجُنْدُ نيسابورِي عَنْ يَزِيدَ بْنِ أَبِي زِيَادٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى قَالَ قَالَ عَلِيٌ ع كُنْتُ عِنْدَ اَلنَّبِيِّ ص فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ إِذْ دَخَلَ عَلَيْنَا جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ ابوذر وَ اَلمِقْدادُ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ عوْفٍ فَقَالَ سَلْمَانُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ ان لِكُلِّ نَبِيٍ وَصِيّاً وَ سِبْطَينِ فَمَنْ وَصِيُّك ... اَنَا اَدْفَعْها اِلَيَّ عَلَيَّ ثُمَّ قالَ ع وَ اَنَا اَدْفَعْها اِلَيْكَ يا عَلِيُّ وَ اَنْتَ تَدْفَعُها اِلَيَّ ابْنُكَ الْحَسَنُ وَ اَلْحَسَنُ يَدْفَعُهَا الي اخيه الْحُسَيْنُ وَ اَلْحُسَيْنُ يَدْفَعُهَا الي ابْنُهُ عَلِيٌ وَ عَلِيٌ يَدْفَعُها اَلِي ابنُهُ مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ يَدْفَعُهَا الَي اِبْنُهُ جعفرو جَعْفَرٌ يَدْفَعُهَا الي اِبْنُهُ مُوسي وَ موسي يَدْفَعُهَا الِي ابْنُهُ عَلِيٌ وَ عَلِيٌ يَدْفَعُها اَلِي ابْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ يَدْفَعُها الِي ابْنُهُ عَلِيٌ وَ عَلِيٌ يَدْفَعُها الِي ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ الْحَسَنُ يَدْفَعُ اليَّ ابنَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ يَغِيبُ عَنْهُمْ امامهم ما شاءَ اللَّهُ وَ يَكون لَهُ غيبتان احدُهما [اِحْدَاهُمَا] أَطْوَلُ مِنْ الاخری ثُمَّ الْتَفَتَ الینا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ رَافِعاً صَوْتَهُ الْحَذَرِ اذا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ مِنْ ولدی.كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر، ص 147.

ص: 104

درس پنجم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• مهدویت

• قائمیت

• شارعيت

ص: 105

ص: 106

مهدویت

مهدی ، اسم مفعول ثلاثی مجرد از ریشه هدی به معنای هدایت شده است. چنانچه در کتاب النهايه في غريب الحديث و الأثر آمده است: « مهدی یعنی آن کس که خدا، به راستی وی را به راه حق برده است.»(1) همچنین در کتاب جمع البحرین و مطلع النيرين به همین معنا اشاره کرده و گفته است: «مهدی کسی است که خدایش به سوی حق ره نموده است» .(2) این اسم، در اصطلاح روایی، معنای خاص خود را داشته و حاکی از وجود افراد هدایت شده ای است که از آنها با عناوین « مهدویت نوعیه و مهدویت شخصيه» یاد می شود:

مهدویت نوعيه

در این نوع از مهدویت، تمامی افرادی که خداوند آنان را هدایت کرده است داخل در تعریف بوده و این عنوان به فرد خاصی اطلاق نمی گردد. لذا در هر زمانی ممکن است از نعمت وجودی اینگونه افراد بهرمند شویم. چنانچه در زیارت اربعین نیز، اصحاب ، یاران و حتی شیعیان ائمه علیهم السلام را در گروه مهدویون دانسته اند:

«السلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا شِيعَةَ اَللَّهِ وَ شِيعَةَ رَسُولِهِ وَ شِيعَةَ أَميرِالمُؤمِنينَ وَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا

ص: 107


1- ابن الأثير، النهايه في غريب الحديث والأثر، ج 4، ص 244.
2- فخرالدين الطریحی، جمع البحرين ومطلع النيرين، ج 1، ص 475.

طَاهِرُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا مَهْدِيُّونَ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا أَبْرَارَ ...»(1)

همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام از وجود دوازده مهدی پس از امام دوازدهم خبر داده شده و آنها را گروهی از شیعیان اهل بیت معرفی فرموده است. ابی بصیر می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: من از پدر شما شنیدم که می فرمود بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «بله فرموده است دوازده مهدی و نه دوازده امام. بلکه آنها قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به ولایت ما و معرفت حق ما فرا می خوانند» .(2)

شاخصه مهدیین

سئوالی که در این بین پیش می آید، این است که آیا مهدیین دارای شاخصه و تعریف خاصی هستند یا هر کسی می تواند ادعای مهدویت نوعیه کند؟ با توجه به اینکه تاکنون در هیچ روایت معتبری تصریح به مهدویت نوعيه شخص خاصی نشده(3) و حتی شیعیان و محبین اهل بیت علیه السلام به طور کلی در ردیف مهدیین قرار گرفته اند، بنابراین برای شناخت آنان نیاز به وصیت و توصیه خاصی از اهل بیت علیه السلام نیست. لذا آنچه در تعریف مهديين می تواند ذکر شود این است که قرآن کریم برای افراد هدایت شده شاخصه ای را بیان می فرماید که می تواند در این مجال، روشنگر راه برای ما قرار گیرد. براساس سخن قرآن کریم، مهدیین و هدایت شدگان ، دارای شاخصه هایی هستند که عبارتند از:

1. آنها که به غیب ایمان می آورند.

2. نماز را برپا می دارند.

3. از تمام نعمتها و مواهبی که به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند.

4. کسانی که به آنچه برتونازل شده و آنچه پیش از تو ( بر پیامبران پیشین نازل گردیده)

ص: 108


1- بحارالأنوار، ج98، ص330.
2- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا موسي بْنُ عِمْرَانَ اَلنَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الحسين بن يَزِيد اَلنَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بنِ ابي حَمزَةَ عَن ابِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَا ابْنَ رسول اَللَّهِ اني سَمِعْتُ مِن ابيك؟ ع ؟ أَنَّهُ قَالَ يَكُونُ بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً وَ لَمْ يَقُلْ اثْنَا عَشَرَ اَمَاماً وَلَكِنَّهُمْ قَوْمٌ مِن شيعَتِنا يَدْعُونَ النَّاسَ إلى مُوالاتِنا وَ مَعرِفَةِ حَقِّنا».كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 358.
3- با توجه به اینکه قبلاضعف روایت موسوم به وصیت به اثبات رسید.

ایمان می آورند.

5. به رستاخیزیقین دارند.(1)

نتیجه اینکه؛ اولا در آیات و روایات معتبر، بر مهدویت نوعیه هیچ شخصی تصریح نشده است، ثاني اوصاف هدایت شدگان در قرآن کریم مشخص بوده و هر آنکه از اوصاف مذکور برخوردار باشد، مهدی بوده و دارای مهدویت نوعیه خواهد بود. ثالثا چنین افرادی برای اثبات خود نیاز به وصیتی از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم نداشته و چه بسا بسیاری از آنان گمنام بوده و هیچگاه برای مردم معرفی نشده اند. بنابراین در صورت اثبات شاخصه های فوق برای فرد احمدالحسن، نهایت چیزی که می توان برای او در نظر گرفت ، مهدویت نوعیه است، و این درحالی است که کذب این مدعی آشکار بوده و مقام مهديين اجل از این مراتب است.

مهدویت نوعيه و حجت الهی

با توجه به اینکه احمدالحسن بصری خود را اولین مهدی وهمچنین یکی از حجت های الهی می داند، بررسی این سخن که آیا مهدیین می توانند حجت الهی باشند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اگرچه پیشتر گفته شد که وی نه تنها از مهديين نبوده، بلکه در ردیف کذابین و بدعتگذاران می باشد اما به جهت تبیین مسأله به این نکته اشاره میگردد.

«حجت» در لغت به معنای برهان ودلیلی است که با آن حریف را قانع یا دفع می کنند و جمع آن حجج است.(2) با توجه به این معنا، خداوند برای ابلاغ دین به مردم، بایستی حجت و دلیل محکمی برای آنان بفرستد تا در برابر خداوند حجت دیگری برای اقامه نداشته باشند. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اَللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ وَ كَانَ اَللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً».(3)تا اینکه برای مردم، پس از فرستادن پیامبران ، در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد و خدا توانا و حکیم است .

قرآن کریم در تبیین حجت الهی، به شاخصه بارز آن اشاره کرده و می فرماید: «قُلْ فَلِلَّهِ

ص: 109


1- «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ أُولَٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».بقره، 2 تا 5.
2- لسان العرب، ج 2، ص 228.
3- نساء، 165.

الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمُ اَجْمَعِينَ».(1) بگو حجت آشکار و رسا ویژه خداوند است و اگر او می خواست، قطعا همه شما را هدایت می کرد.

علاوه برآن ، روایات متعددی صادر شده است که حجت های را تبیین کرده و از آنان پرده برداشته اند. به عنوان نمونه؛ امام کاظم علیه السلام می فرماید: « انَّ اَللَّهُ عَلَيَّ اَلنَّاسَ حُجَّتَيْن حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً فاما اَلظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ اَلاِنْبِيَاءُ وَ اَلائِمَةُ و اما اَلْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ ».(2) همانا برای خداوند بر مردم دو حجت است، حجت آشکار و حجت پنهان، اما حجت آشکار عبارت است از: رسولان و پیامبران و امامان علیهم السلام و حجت پنهانی عبارت است از عقول مردمان .

شاخصه شناخت حجت الهی

طبق این آیه از قرآن کریم، و روایت امام کاظم علیه السلام حجت الهی دارای چهار شاخصه است که عبارتند از:

1. حجت الهی رسا و آشکار است، بنابراین حجت الهی همانند خورشیدی گرم و درخشان بوده و کور و بینا حضور وی را درک می کنند. (الحجة البالغة)

2. حجت الهی باید از جانب خداوند باشد، لذا افرادی که دارای نشانه های رسالت یا امامت نباشند، نمی توانند به عنوان حجت الهی معرفی گردند. (فلله الحجة)

3. حجت الهی هدایت کننده است ، براین اساس کسانی که مردم را از شریعت نبوی دور کرده و برخلاف مسيرالهی پیش بروند، دارای هدایت نخواهند بود. (فلوشاء لهداكم اجمعین)

4. حجت های ظاهری خداوند عبارتند از: رسولان الهی، انبیاء، ائمه معصومین علیهم السلام.

باید توجه داشت که برخورداری حجت الهی از سه شرط اول حتمی بوده و در صورتی که یکی از این موارد درباره فردی به اثبات نرسیده باشد، نمی توان او را حجت الهی دانست. علاوه بر آن، بر اساس شاخصه چهارم، حجت های الهی منحصردر سه عنوان و منصب بوده و مهديين داخل در آن سه نمی باشند. لذا مهدیین که دارای مهدویت نوعیه می باشند، اگرچه دارای هدایت الهی بوده و مردم را به سوی حق دعوت می کنند، اما از دو شرط دیگر

ص: 110


1- انعام، 149.
2- کافی، ج 1، ص 16.

برخوردار نبوده و از جانب خداوند مأموريت و رسالت نیافته و داخل در شاخصه چهارم نیستند. به عبارت دیگر؛ دوشاخصه اصلی حجت الهی این است که بایستی به صورت آشکار دارای نبوت یا وصایت بوده باشند، درحالیکه مهدیین از آن دو شاخصه محروم بوده و در ردیف رسولان و انبیاء و ائمه معصومین نیستند. لذا در صورت فقدان رسول و نبی الهی، وصی و جانشین انبیاء ، همان حجج الهی بر خلق هستند که مردم را هدایت می کنند. براین اساس این قانون، هیچگاه زمین از وجود حجت الهی خالی نبوده و نمی تواند باشد. چراکه ابن طيار از امام صادق علیه السلام روایت می کند: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ : «لَوْ لَمْ يَبْقَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ».(1) از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: اگر در روی زمین بیش از دو نفر باقی نماند، یکی از آنها حجت خدا خواهد بود.

اگر اشکال شود که مگر خضرعلیه السلام که به لحاظ علمی بر حضرت موسی علیه السلام تفوق داشته و حجت خدا بود، آیا پیامبر الهی و یا از اوصیاء ایشان بود؟ پاسخ داده می شود: هر چند که درباره پیامبری ایشان اختلافات گوناگونی وجود دارد، اما با این وجود أغلب بزرگان شیعه قائل به نبوت حضرت خضر هستند.

از جمله، مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه می گوید: آن جناب ، پیغمبر مرسلی بوده که خدا به سوی قومش مبعوث کرد و او مردم خود را به سوی توحید و قبول رسالت انبیاء و فرستادگان خدا و کتاب های او دعوت می کرد. معجزه خضراین بود که روی هر چوب خشکی می نشست سبز می شد. بر هر زمین بی علفی می نشست سبز و خرم میگشت. اگر او را خضر نامیده اند به همین جهت بوده است.

از آیات مربوط به داستان خضر و موسی علیه السلام برداشت می شود که وی نبی بوده است. چطور ممکن است بگوییم نبی نبوده، در حالی که در برخی آیات(2) اشاره شده است که وی دارای علم لدنی بوده و بر او حکم نازل می شده است.(3) لذا در صورت نبود انبیاء الهی، اوصیاء آنان به عنوان حجت های خدا در روی زمین بوده اند.

ص: 111


1- اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، ص 179.
2- فوجدا عبد من عبادنا ءاتيناه رحمه من عندنا وعلمناه من لدنا علما. کهف ، 65.
3- طباطبایی، محمد حسين ، الميزان، ج 13، ص 474.

نکته قابل توجه اینکه ممکن است در یک زمان بیش از یک حجت برای خلق وجود داشته باشد، چنانچه حضرت یحیی وذکریا علیه السلام معاصر حضرت عیسی بوده و سه حجت و سه پیامبر خدا بودند که در یک عصرانجام وظیفه می کردند.

نتیجه اینکه مهدیین حجت الهی نبوده و حداکثر چیزی که می توان برای آنان قائل شد، حجیت اعتباری از سوی انبياء واهل بیت علیه السلام برای مدت و کاری معین است که آنان را به عنوان حجت خود بر مردم معرفی نمایند. چنانچه امام دوازدهم علیه السلام در پاسخ به سؤالات اسحاق بن يعقوب ، فقهاء و راویان حدیث را در زمان غیبت ، به عنوان حجت خود بر مردم معرفی کرده و فرمودند: «وَ أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةٍ حَيْثُنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اَللَّهِ عَلَيْكُم».(1) و اما در حوادثی که رخ می دهد به راویان حديث ما مراجعه کنید، آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم.

مهدویت شخصيه

با توجه به روایات معصومین علیهم السلام همه امامان در عصر خود دارای مهدویت شخصيه بوده و به عنوان حجت و فرستاده خداوند، امرالهی را اجرا کرده اند. چنانچه امیرالمؤمنین على علیه السلام خطاب به سلیم بن قیس هلالی فرمود: «يَا سُلَيْمُ إِنَّ أَوْصِيَائِي أَحَدَ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ وُلْدِي ائمة هُدَاةٌ مَهْدِيُّونَ».(2) ای سلیم! همانا اوصياء من یازده نفر از فرزندانم هستند که تمامی آنان امامان هدایتگر و مهدی هستند.

اما آنچه در این مجال مورد بحث می باشد، اشاره اجمالی به مهدویت شخصيه امام دوازدهم علیه السلام در عصر حاضر است که روایات متعددی بر آن تصریح کرده اند. لذا در عصر حاضر لقب «مهدی» مختص امام دوازدهم علیه السلام بوده و تمامی روایاتی که پیرامون ظهور

ص: 112


1- غیبت طوسی، ص 291. شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 140، ش 33424؛ بحارالانوار، ج 2، ص 90، باب 14، ح 13 وج 53؛ بحارالانوار، صص181.180، ح 10 ، از باب 31.
2- كتاب سليم بن قیس الهلالى، ج 2، ص 824.

حضرت و با عناوین «اَلْمَهْدِيُّ مِنَ اَلْ مُحَمَّدٍ (1)،اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِيُّ (2)،مَهْدِيُّ هَذِهِ اَلاَّمَّةِ (3)،مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ مَهْدِيُّ اَلامَّةِ (4)،مَهْدِيُّ اُمَّتِي (5)،اَلْمَهْدِيُّ (6)،مَهدِیَ(7)» صادر شده اند، اشاره به امام دوازدهم علیه السلام دارند که به برخی از این روایات اشاره می گردد:

• وَ عَنْهُ عَنْ ابِي مُحَمَّدٍ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اسماعيل الحسني عَنْ اَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ لَمَّا وَهَبَ لِي رَبِّي مَهْدِيَّ هَذِهِ اَلامَّةِ اُرْسُلَ مَلَكَيْنِ فحملاه الي سُرَادِقَ اَلْعَرْشِ حَتَّي وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ فَقَالَ لَهُ مَرْحَباً بِعَبْدِيَ الْمُخْتارِ لِنُصْرَةِ دِينِي وَ اظْهارِ اَمْرِي وَ مَهْدِيِّ خَلْقِي...».(8) امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: هنگامی که خداوند مهدی این امت را بر من بخشید، دو فرشته از جانب آسمان فرستاد تا وی را عرش بردند. خداوند فرمود: مرحبا به بنده من. کسی که اختیاردار نصرت و یاری از دین من بوده و امر مرا آشکار می کند و هدایت کننده خلق من است.

• وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، عَنْ جَعْفَرِ ، عَنْ ابی الْحَسَنِ موسی بْنِ جَعْفَرٍ ( علیهم السَّلَامُ ) قَالَ : اذا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ في اديانكُم ... قُلْتُ يَا سَيِّدِي مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ قَالَ اَنَا السَّابِعُ وَ ابْنِي عَلِيٌ الرِّضَا الثَّامِن و ابْنُهُ مُحَمَّدٌ التَّاسِعُ و ابْنُهُ عَلِيٌ الْعَاشِرُ وَ اِبْنهُ الحَسَنِ حَادِيَ عَشَرَ وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِيُّ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ كُنْيَتُهُ المهْدِيُّ اَلْخَامِسُ بَعْدَ اَلسَّابِعِ».(9) امام کاظم علیه السلام فرمود: زمانی که پنجمین از فرزندان هفتمین نباشد، خدا را خدا را که مراقب دین خود باشید. راوی پرسید؛ ای آقای من. پنجمین از هفتمین کیست؟ فرمود: من هفتمین هستم و فرزندم رضا هشتمین و فرزندش محمد نهمین و فرزندش علی دهمین و فرزندش حسن یازدهمین است و فرزندش محمد که جدش رسول خدا به این نام نامیده و کنیه اش مهدی است. که می شود پنجمین از هفتمین.

ص: 113


1- غيبة نعمانی ، ص 264.
2- همان، ص 146.
3- همان، ص 81.
4- کتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 763.
5- همان، 910.
6- كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص260
7- کافی، ج 1، ص 244
8- الهداية الكبرى ، ص 357.
9- همان، ص 361.

• بسنده عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلي الله عليه واله وَ سَلَّمَ يَقُولُ اَلأَئِمَّة بعدى اثنا عَشَرَتِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهدِيُّهُم».(1)پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم فرمود: امامان بعد از من دوازده هستند که نه امام از فرزندان حسین علیه السلام بوده و نهمین آنان مهدی آنها است.

• حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَنِ بْنِ مندة بسنده عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلي الله عليه واله وَ سَلَّمَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا حُسَيْنُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ تِسْعَةٌ مِنَ اَلاَئِمَةِ مِنْهُمْ مَهْدِيُّ هَذِهِ اَلامَّةِ فَاِذا اُسْتُشْهِدَ اَبوكَ فَالْحَسَنُ بَعْدَهُ فاذا سمَّ الْحَسَنِ فَاَنْتَ فَاِذا اُسْتُشْهِدْتَ فَعَليٌ ابْنُكَ فَاِذا مُضي عَلِيٍ فَمُحَمَّدٌ ابنُهُ فاِذا مُضِيُّ مُحَمَّدٍ فَجَعفَرٌ اِبْنُهُ فَاِذا مُضِيُّ جَعْفَرٍ فموسي اِبْنُهُ فَاِذا مضي موسي فَعَلِيٌ اِبْنُهُ فَاِذا مُضِيُّ عَلِيٍ فَمُحَمَّدٌ ابْنُهُ فَاِذا وَ اَلْأُمَّةِ فَإِذَا اِشْتَشْهَدَ أَبُوكَ الخ بَغَدٍ فَإِذَا شَمُّ اَلْحُمَمِ فَأَنْتَ إِذَا اِشْتَشْهِدْتَ فعَلَ اَيْكَ فَإِذَا مَضَى عَلَى محمد ائه فَإِذَا مَضَي مُحَمَّدٌ فَعَلِيٌ ابنُهُ فاِذا مُضِي عَلِيٍ فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ فاِذا مُضِيُّ الْحَسَنِ فَالحُجَّةُ بَعْدَ الْحَسَنِ يَمُلا اَلاِرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».(2) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم به امام حسین علیه السلام فرمود: ای حسین! نه امام از فرزندان توبه وجود می آیند. یکی از آنان مهدی این امت است . پس زمانی که پدرت شهید شد، حسن علیه السلام بعد از ایشان و زمانی که حسن مسموم شد توو زمانی که توشهید شدی پسرت علی و زمانی که علی رفت پس محمد و زمانی که محمد رفت پس فرزندش جعفرو زمانی که جعفر رفت فرزندش موسی و زمانی که موسی رفت فرزندش علی و زمانی که على رفت فرزندش محمد و زمانی که محمد رفت فرزندش علی زمانی که علی رفت فرزندش حسن و زمانی که حسن رفت پس فرزندش حجت بعد از حسن است که زمین را از عدل و داد پر میکند همانطور که از ظلم و جور پر شده است.

قائمیت

مسأله قائمیت برخلاف مهدویت، صرفا شخصیه بوده و حتی اهل بیت علیهم السلام کسانی را که پیش از قیام قائم آل محمد، امام دوازدهم علیه السلام پرچم قائمیت برافراشته و با ادعای قائمیت از مردم بیعت می گیرند را محکوم و گمراه معرفی کرده اند. چنانچه در روایاتی از امام صادق علیه السلام آمده است: «كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اَللَّهِ عزّ و جلّ».(3) هر پرچمی

ص: 114


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص23.
2- همان، ص 61.
3- کافی، ج 8، ص 295.

که قبل از قیام قائم علیه السلام برافراشته شود، پس صاحب آن پرچم طاغوت بوده و غیر از خدا را پرستش می کند.

همچنین فرموده است: «يَا مُفَضَّلُ كُلُّ بَيْعَةٍ قَبْلَ ظُهُورِ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَيْعَةُ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ خَدِيعَةٍ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُبَايِعَ لَهَا اَلْمُبَايِعَ لَهُ».(1) ای مفضل! هربیعتی قبل از ظهور قائم علیه السلام بیعت با کفر و نفاق و نیرنگ است. خدا بیعت کننده و بیعت گیرنده را لعنت کند.

این دو روایت ، اشاره صریح به شخصیه بودن قائمیت داشته و قبل از ظهور و قیام قائم آل محمد علیه السلام، هیچ فردی نمی تواند ادعای قائمیت کرده و خود را قائم بنامد. لذا کسانی که بخواهند به نام، یا به عنوان یا به نیابت از قائم آل محمد علیه السلام از دیگران بیعت گرفته و پرچم حکومت امام را برافرازند، يقينا در انحراف بوده و بیعت با آنان حرام خواهد بود. بنابراین افرادی همچون احمد الحسن که خود را مهد ظهور معرفی کرده و ادعای سفارت از جانب ایشان را دارد، حق بیعت گرفتن نداشته و تشکیل «سرايا القائم» و برافراشتن پرچم «البيعه لله » جایز نمی باشد.

اگر برای برخی سئوال ایجاد شود که با این مبنا، آیا تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز شامل همین حکم خواهد شد یا نه؟ در پاسخ گفته می شود: آنچه در این خصوص جائز نمی باشد، ادعای قیام به نام قائم آل محمد علیه السلام واخذ بيعت از مردم برای ایشان است تا با این بهانه شعار حکومت امام سرداده شود، اما جهت تبیین بحث درباره جمهوری اسلامی باید به نکاتی توجه داشت که عبارتند از:

اولا؛ حاکم وقائم دو مقوله جدا از هم است، بدین معنا که لزوما قائم بایستی از جانب خدا باشد اما درباره حاکم چنین الزامی وجود ندارد.

ثانية؛ حق انتخاب حاکم در زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام بر عهده مردم بوده و جمهوری اسلامی ایران نیز بر پایه حرکت مردمی بر علیه ظلم و جور شاهنشاهی برپا شده است.

ثالثا؛ هیچگاه جمهوری اسلامی، به نام قائم علیه السلام از کسی بیعت نگرفته و پرچم خود را پرچم امام معرفی نکرده است. لذا جمهوری اسلامی، حکومت فقیه عادل و جامع الشرایطی است که با استمداد از احکام اولیه و ثانویه، سعی بر اجرای احکام الهی در زمین داشته و در

ص: 115


1- مختصر البصائر، ص 442.

عین حال، خلافت را حق امام معصوم علیه السلام می داند.

رابعا؛ روایات متعددی مبنی بر ضرورت وجود حاکم برای مردم صادر شده است که حتی در صورت نبود حاکم عادل، وجود حاكم جائر را نیز دارای برکات دانسته اند. چرا که زندگی مردم بدون وجود محکمه ها و دستگاه های امنیتی و نظارتی و ... ممکن نخواهد بود. چنانچه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «لاَ أَرَى هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ إِلاَّ ظَاهِرِينَ عَلَيْكُم بِتَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ وَ اجْتِمَاعِهِم عَلَى بَاطِلِهِم فَإِذَا كَانَ عَلَيْكُمْ إِمامٌ يَعْدِلُ فِي الرَّعِيَّةِ وَ يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا فَانَّ النَّاسَ لَايُصْلِحُهُمْ إِلَّا إِمَامٌ أَوْ فَاجِرٌ فَإِنْ كَانَ بَرّاً فَلِلرَّاعِي وَ الرَّعِيَّةِ وَ إِنْ كَانَ فَاجِراً عَبَدَ الْمُؤْمِنُ رَبَّهُ فِيهَا وَ عَمِلَ فِيهَا الفاجِرُ إِلى أَجَلِهِ».(1) معتقدم ، به خاطر همین ناهماهنگی و سستی شما در حق، بر شما غلبه خواهند کرد. این پیروزی به خاطر همبستگی و همدلی آنها بر باطل است. پس چون در میان شما امامی است که به عدالت با مردم برخورد می کند و در تقسیم منابع تساوی را رعایت می کند، به حرفش گوش دهید و از او اطاعت نمایید؛ زیرا امور مردم اصلاح نمی شود، مگر به واسطه یک امام و رهبر، اعم از اینکه عادل باشد و يا فاجر. پس اگر نیکوکار بود، هم به نفع رهبر است و هم به نفع مردم و اگر بد کردار بود، مؤمن (در سایه امنیت به وجود آمده)، بندگی خدا را می کند و فاجرنیز تا هنگامی که حکومتش زائل شود، به کار خود ادامه خواهد داد. با این وجود، هر عقل سلیم و متشرعی، بین حاکم فقیه و عادل و حاکم جاهل و جائر، حکومت فقیه را انتخاب کرده و از حکومت ظلم و جور دوری می کند.

گذشته از همه این موارد، روایات صادره از معصومین علیهم السلام ، قائم آل محمد علیه السلام را مشخص کرده و بدین وسیله قائمیت را از تمامی مدعیان دروغین سلب کرده اند. چنانچه در روایتی از ابوحمزه ثمالی آمده است که می گوید: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟ فرمود: بلی. عرض کردم: پس چرا فقط امام دوازدهم علیه السلام قائم نامیده شده است ؟ حضرت فرمود: هنگامی که جدم حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند: پروردگارا! آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود را می گذاری؟ خداوند متعال به آنها وحی فرستاد: آرام گیرید! به عزت و جلالم سوگند از

ص: 116


1- بحارالانوار، ج 34، ص 19، باب 31.

آنها انتقام خواهد کشید، هرچند بعد از گذشت زمانی باشد! آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان امامت بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند. یکی از آنها در حال قيام نماز می خواند. حق تعالی فرمود: به وسیله این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت».(1)

همچنین در روایتی از امام جواد علیه السلام که امامان پس از خود را برای صَقْرُ بْنِ أبی دُلَفُ شمارش می کرد آمده است: «اَلْإِمَامُ بَعْدِي اِبْنِي عَلَى أَمْرِهِ أَمْرِى وَ قَوْلُهُ قُؤْلَى وَ طَاعتهُ طَاعَتِي وَ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِيهِ وَ قوله قَوْلُ أَبِيهِ وَ طَاعَتهُ طَاعَةُ أَبِيهِ ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ فَبَكي عليه السّلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ بَعْدَ اَلْحَسَنِ اِبْنُهُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ اَلْمُنْتَظَر».(2) امام بعد از من پسرم علی است که امرش امر من و سخنش سخن من و طاعتش طاعت من است و امام بعد از او فرزندش حسن است که امرش امراو و سخنش سخن او و طاعتش طاعت اوست. سپس ساکت شد. پرسیدم ای فرزند رسول خدا پس امام بعد از حسن کیست؟ پس امام گریه شدیدی کرده و فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حق بوده و مورد انتظار قرار می گیرد.

ضمن اینکه براساس روایات معصومین علیهم السلام ، لزوما قائم علیه السلام فرزند بلافصل امام است و این سخن نقض کننده ادعای قائمیت احمد الحسن بصری می باشد. زیرا احمد بصری مدعی فرزندی با واسطه حضرت بوده و تاکنون پدران خود (اسماعيل، صالح، حسین، سلمان) را امام ندانسته است.

ص: 117


1- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلدَّقَّاق وَ مُحَمَّدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَصَام رِضَى اَللَّهِ عَنْهُمَا قَالاَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ اَلْكُلَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْقَاسِمُ بْنُ اَلْعَلاَءِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ اَلْفَزَارِئُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جمهور العمى عَنِ اِبْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ ثَابِتٍ بْنُ دِينَارٍ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بن عَلِى اَلْبَاقِر؟ع؟ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لِمَ سُمِّيَ على ع أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ اِسْمٌ مَا سَمَّى بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لاَ يَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ قَالَ لَانَّهُ مِيرَةُ الْعِلْمِ يُمْتَارُ مِنْهُ و يُمْتَارُ مِن احد غَيْرُهُ قَالَ فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَلِمَ سَمَّى سَيْفَهُ ذَا اَلْفَقَارِ فَقَالَ ع لاِنه مَا ضُرِبَ بِهِ احَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ اِلاّ اَفْقِرَهُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيا مِنْ اَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ اُفْقِرْهُ فِي الاَخِرَةِ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ فَقُلْتُ يَا ابن رسول الله فَلَسْتُمْ كُلُّكُمْ قَائِمِينَ بِالْحَقِّ قَالَ بَلي قُلْتُ فَلِمَ سُمِّيَ اَلْقَائِمُ قَائِماً قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّي اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ضَجَّتْ عَلَيْهِ اَلْمَلاَئِكَةُ الي اَللَّهُ تَعَالَي بِالْبُكَاءِ وَ اَلنَّحِيبِ وَ قَالُوا الهنا وَ سيِّدُنا ا تَغْفُلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفوَتَكَ وَ ابْنَ صَفْوَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ فَاوْحَي اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اليهم قرُّوا مَلائِكَتِي فَوَ عِزَّتِي و جَلالِي لاَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ ثُمَّ كَشَفَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الائمة مِنْ وُلدا اَلْحُسَيْنِ ع لِلْمَلاَئِكَةِ فَسَرَّتِ اَلْمَلاَئِكَةُ بِذَلِكَ فاذا احدهمْ قَائِمٌ يُصَلِّي فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِكَ اَلْقَائِمِ اِنْتَقَمَ مِنْهُم.علل الشرایع، ص160، باب 129، ح 1؛ بحارالانوار، ج51، ص 28، ح 29.
2- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص283.

به عنوان نمونه؛ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْعَلاَءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قُلْتُ لَهُ تَكُونُ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَالَ قُلْتُ اَلْقَائِمُ إِمَامٌ قَالَ نَعَمْ إِمَامُ بْنُ إِمَامٍ ...».(1) حسين ابن ابی علاء از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا ممکن است زمین بدون امام باشد؟ فرمود: نه! تا اینکه پرسید: آیا قائم هم امام است ؟ فرمود: بله. او امام و فرزند امام است. همچنین در جایی دیگر به حرث بن مغيرة می فرماید: «اَلْقَائِمُ إِمَامٌ اِبْنُ إِمَامٍ».(2) قائم امام و فرزند امام است.

شارعيت

شارعيت بدین معناست که شخصی را مبشردين و آئین جدید دانسته و شریعتی غیراز شریعت اسلام صلی الله علیه واله وسلم را برای وی قائل شد. احمد بصری نیز با یک پیش فرض باطل، که پیش از این مورد بررسی قرار گرفت؛ خود را قائم دانسته و با استناد به روایت؛ «يَقُومُ اَلْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ قضاءٍ جَدِيدٍ عَلَى اَلْعَرَبِ شَدِيدٌ لَيْسَ شَأْنُهُ إِلاَّ اَلسَّيْفَ لاَ يَسْتَتِيبُ أَحَداً وَ لاَ يَأْخُذُهُ فِي اَللَّهِ لُؤْمَةٌ لاَئِم».(3) قائم را در مقام شارعيت دانسته است.(4) چنانچه فرقه بابیت و بهائیت نیز به نوعی بر همین باور می باشند.(5)

در بررسی این ادعای باطل، بایستی به مواردی توجه کرد که عبارتند از:

1. روایاتی که درباره امر جديد صادر شده است، به معنای تبدیل فرائض و تغییر احکام نبوده، بلکه به معنای احیای آن دسته از سنت های اسلامی که به دست فراموشی سپرده شده یا به آن ها عمل نمی شود، است. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: « إِذَا قَائِمُ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَعَا النَّاسَ إِلَى الْإِسْلَامِ جَدِيداً وَ هَدَاهُمْ إِلَى أَمْرٍ قَدْ دَثَرَ فَضَلَّ عَنْهُ اَلْجُمْهُورُ وَ انما سُمِّيَ الْقائِمُ مَهْدِيّاً لاَنَّهُ يَهْدِي اِلَيَّ اَمْرَ قَدْ ضَلُّوا عَنْهُ».(6) آن گاه که قائم علیه السلام قیام کند، مردم را از تو به اسلام فرا می خواند و به امری که کهنه شده و از آن گمراه شده اند، هدایت می کند و اینکه آن حضرت را مهدی نامیده اند، به

ص: 118


1- الإمامة والتبصرة من الحيرة ، النص، ص101.
2- اثبات الوصية، ص 267.
3- غیبت نعمانی، ص 233.
4- الجواب المنير، ج 3، ص 41.
5- ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، صفحات 1 و 2 و 280 و281 و 282. حسینعلی نوری ، ایقان، ص 187.
6- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص383.

این جهت است که مردم را به دینی که از آن گمراه شده اند، هدایت می کند».

2. از سویی احمدالحسن، مدعی وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم بوده و از طرفی ادعای شارعيت کرده است. این در حالی است که این دو ادعا در نهایت تعارض بوده و با یکدیگر ناسازگار می باشند. چرا که معنای شارعیت این است که وی وصی پیامبر اسلام و یا امامان قبل از خود نبوده و به طور استقلالی دارای شریعت است و حال آنکه اگر وصی پیامبر باشد، بایستی وصایت ایشان را با حفظ امانت انجام داده و به روایت « إِنَّ حَلاَلَ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَة»(1) پایبند بوده و دین و شریعت آن حضرت را تغییر ندهد. علاوه بر آن، امام باقر علیه السلام خطاب به جابر بن عبدالله فرمودند:

« يَا جَابرلُو كُنَّا نُفْتِي اَلنَّاسَ بَرَّايَنَا وَ هَوَانَا لَكُنَّا مِنَ اَلْهَالِكِينَ وَ لَكِنَّا نُفْتِيهِمْ بِهِ اثار مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اُصُولُ عِلْمٍ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهَا كَابِراً عَنْ كَابِرٍ نَكْنِزُهَا كَمَا يَكْنِزُ هَوَلاَءُ ذَهَبِهِمْ وَ فِضَّتُهُمْ»(2) ای جابر! اگر ما به مردم به رای هوا و هوس خود فتوا میدادیم هرآینه تباه می شدیم، ولی ما با آثر رسول خدا و اصول دانشی که نزدمان است فتوا می دهیم و آنها را یکی از دیگری به ارث می بریم و به مانند گنجی پاس میداریم.

علاوه بر همه این موارد؛ باور به شارعیت قائم علیه السلام ، نادرست بوده و با انبوهی از آیات و روایاتی که دین اسلام و شریعت نبوی را ابدی دانسته و آن حضرت را ختم رسولان معرفی کرده اند در تقابلی آشکار می باشد.

به عنوان نمونه؛ برخی از تشريعيات ونسخ احكام احمد الحسن بصری عبارتند از:

1. جایگزینی یک روز نماز قضاء با نمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان:

احمدالحسن در حکمی ناسازگار با روایات معصومین علیهم السلام می گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یا ده سال و یا حتی هزار ماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود» .(3)

ص: 119


1- بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 148.
2- بحارالانوار، ج 2، ص 172.
3- الاجوبه الفقهية ، الصلاة، ص 30.

2. حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه:

احمد الحسن در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ می شوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی. پس قطعا در آینده نسخهایی بسیار بزرگتر و عظیم تر از این واقع خواهد شد».(1)

پرسش های درس

1. معنای لغوی و اصطلاحی مهدی را بیان کنید.

2. ادله شخصيه بودن مهدویت را تقریر کنید.

3. شاخصیه مهدیین را ذکر کنید.

4. حجت الهی را تعریف کرده و شاخصه های شناخت حجت را بیان کنید.

5. ادله شخصيه بودن قائم را تشریح کنید.

6. شارعيت را تعریف کنید.

ص: 120


1- الجواب المنير، ج 3، ص 41.

درس ششم

بررسی اذعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• اثبات عصمت

• تعريف و محدوده عصمت

ص: 121

ص: 122

عصمت
اشاره

یکی ادعاهای احمدالحسن بصری، ادعای عصمت است. وی در اینباره می گوید: «أنا معصوم، لا بمعنى أني لا يخطىء، لأنه قد ثبت أخطاءه كثيرة و انما بمعنى اني لا اخرج الناس من هدى ولا ادخلهم في ضلالة».(1)

آنچه در جمله فوق بدان پرداخته شده است، ابتدا ادعای عصمت برای خود بوده و پس از آن، دخل و تصرف در معنا و محدوده عصمت می باشد که هرکدام مورد بررسی قرار می گیرد:

الف. ادعای عصمت

احمد الحسن بصری جهت اثبات عصمت خود، به روایت امام صادق علیه السلام درباره یمانی(2) تمسک کرده و می گوید: مثل «پرچم هدایت یمانی» همانند «کشتی نجاتی» است که درباره

ص: 123


1- من معصوم هستم، اما نه به آن معنا که خطا نمی کنم. زیرا به تحقیق ثابت شده است که معصومین خطاهای زیادی مرتکب شده اند. من به این معنا معصوم هستم که مردم را از راه هدایت خارج نکرده و آنان را در گمراهی وارد نمی کنم!.
2- عن الصادق علیه السلام قال: «... و ليس في الرايات أهدی من راية اليمانی و هی راية هدى، لأنه يدعوا الى صاحبكم. فإذا خرج اليمانی حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم. و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته رایه هدی ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه. فمن فعل ذلک فهو من أهل النار لأنه يدعوا الى الحق والى طريق مستقيم». غيبت نعمانی، ص 162.

ائمه معصومین علیهم السلام گفته شده و با توجه به اینکه فرد دیگری غیر از معصوم نمی تواند سکاندار این کشتی باشد، لذا پرچم دار پرچم هدایت، فردی غیر از معصوم نخواهد بود.

در پاسخ به قیاس صورت گرفته از سوی احمد بصری گفته می شود:

عصمت مقوله ای است که با قیاس و یا نشانه های ظاهری قابل فهم نیست و برای اثبات آن به نص صریح از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم نیاز می باشد. چنانچه امام سجاد علیه السلام در اینباره می فرماید: «الْإِمَامَ مِنَّا لاَ يَكُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لَيْسَ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ اَلْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لاَ يَكُونُ إِلاَّ مَنْصُوصاً»(1) امامی نیست مگر اینکه معصوم باشد و عصمت نشانی در ظاهر خلقت نیست که همگان به وسیله آن معصوم را بشناسند، به همین دلیل، امام معصوم فقط با نص صریح شناخته می شود.

با توجه به این سخن، بایستی به نصوص صادر شده از پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم مراجعه کرده و اسامی معصومین علیهم السلام را مورد بررسی قرار داد. بنابراین کسانی که اسامی آنان در نص آن حضرت بوده باشد، به عنوان معصوم شناخته شده و غیر از آن حضرات، افراد دیگری را نمی توان با قیاس عقلی در ردیف معصومین علیهم السلام دانست.

1. عن عمار قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم لفاطمة عليهاسلام عند وفاته: «لا تَبْكِي وَلا تَحْزَنِي فَإِنَّ سَيِّدَهُ نِسَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَباكِ سَيِّدُ الْأَنْبِياءِ وَ ابْنُ عَمِّكَ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَبْنِيك سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ يُخْرِجُ اَللَّهُ اَلْأَئِمَّة اَلتِّسْعَةَ مُطَهَّرونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مهدِيُّ هذه اَلأُمَّةِ».(2) پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم هنگام وفاتش به حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: گریه نکن و ناراحت نباش! پس همانا توسیده زنان اهل بهشت هستی و پدرت سید انبیاء و پسر عمویت علی علیه السلام سید اوصیاء و دو پسرت سید جوانان بهشت هستند. خداوند از صلب حسين علیه السلام نه امام پاک و معصوم خارج می کند و مهدی این است از ماست.

توجه شود که این روایت در هنگام وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم بوده و تعداد معصومین را چهارده شمارش کرده و برآن نیافزوده است. در حالیکه چنانچه مهديين و هر مدعی دیگری دارای عصمت بود بایستی نام وی در بین این اسامی بوده باشد.

ص: 124


1- معاني الأخبار، ص 132.
2- غایة المرام، ج2، ص239.

2. عن ابن عباس قال رسول الله صلی الله علیه واله وسلم: «اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ اَوْلُهُمْ عَلِى بنُ أَبِي طَالِبٍ و بَعْدَهُ سِبْطَايَ الحَسَنُ وَالحُسَيْنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحُسَيْنُ فَابْنُهُ عَلِيٌ فإذا انقضى على فابنه مُحَمَّدٍ فَإِذَا اِنْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَاِذا اِنْقَضَيَ جَعْفَرٌ فَابْنُهُ موسي فَاِذا اِنْقَضَيَ موسي فَابْنُهُ عَلِيٌ فَاِذا انْقَضَيَ عَلِيٌ فَابنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذا انقَضي مُحَمَّدٌ فَابنُهُ عَلِيٌ فَاِذا انْقَضَيَ عَلِيٌ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَاِذَا انقَضَي الْحَسَنُ فَابْنُهُ اَلحُجَّةُ قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اسَامِي لَمْ اِسْمَعْ بِهِنَّ قَطُّ قَالَ لِي يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ هُمُ اَلاَئِمَةُ بَعْدِي وَ اِنْ نَهَرُوا اِمْنَاءَ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ اِخْيَار»(1) امامان بعد از من دوازدهم نفرند که اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فزرندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود... ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم و برگزیدگان نجیبند.

3. عَنْ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ سَلَّمَ ... ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ اَلْحُسَيْنِ عليه السلام فَقَالَ إِنَّهُ اَلْإِمَامُ اِبْنُ اَلْإِمَامِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ».(2) سلمان فارسی میگوید: به محضر رسول خدا وارد شدم ... سپس دستش را بر شانه حسین علیه السلام گذاشته و فرمود: همانا او امام فرزند امام است که نه نفراز ذریه او امامان نیکو و امناء معصوم خواهد بود که نهمین آنها قائم آنان است.

در مباحث گذشته به اثبات رسید که اوصاف صادر شده در خصوص یمانی، همانند اوصافی علماء دین بوده و چیز خاصی افزون بر آنان ندارد. با این تفاوت که در روایت امام صادق علیه السلام پرچم یمانی پرچم هدایت دانسته شده و در سایر روایات، علماء دین، خود به عنوان هدایتگران ضعفای شیعه معرفی شده اند. گذشته از همه اینها، مواردی در تاریخ به دست می آید که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم به پاکی و درستی و مطاع بودن دستورات آنان امر

ص: 125


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص17.
2- همان، ص 45.

کرده است که هیچکدام از فقهاء به عصمت آنان رأی نداده اند. به عنوان نمونه می توان به أسامة بن زید اشاره کرد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم، صحابه خود را تحت فرماندهی وی قرار داده وامر او را مطاع و نافذ و مخالفت با ایشان را حرام دانسته است .(1)

ب. تعريف ومحدوده عصمت

قبل از ورود به بحث و نقد نظریه احمد بصری در خصوص تعريف و محدوده عصمت، ابتدا به معنا و مفهوم عصمت و انواع آن از دیدگاه اسلامی اشاره می گردد که در این مجال از اهمیت ویژه ای برخوردار است: عصمت، در لغت به معنای منع(2) و در اصطلاح به معنای مصونیت عده ای خاص از بندگان خداوند از گناه ، اشتباه، سهو و نسیان است. چنانچه شیخ محمد رضا مظفر در این باره می نویسد: «الْعِصْمَةُ هِيَ التَّنَزُّهُ عَنِ الذُّنُوبِ وَالمَعاصي صَغائِرَها وَ كَبَائِرِهَا وَعَنِ الْخَطَأِ والنِّسْيانِ وَ إِنْ لَمْ يَمْتَنِعْ عَقْلاً عَلَى اَلنَّبِيِّ أَنْ يَصْدُرَ مِنهُ ذَلِكَ بَلْ يَجِبُ أَن يَكونَ مُنَزَّهاً حتَّى عَمَّا يُنَافِي اَلمُرْوَةَ كَالتَّبَذُّلِ بَيْنَ النَّاسِ مَنْ أَكَلَ في الطَّريقِ أَوْ ضَحِكَ عَالٍ وَ كُلُّ عَمَلٍ يُسْتَهْجَنُ فِعْلُهُ عِنْدَ العرف اَلْعَام»(3) عصمت به معنای پاک بودن از گناهان و معصیت ها؛ چه صغيره و چه كبيره آن است، همچنین از خطا و فراموشی؛ اگر چه از نظر عقلی برای پیامبر محال نیست که این کارها از او سر بزند. بلکه واجب است که از چیزهایی که با مروت منافات دارد نیز پاک باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خندیدن بلند و تمام چیزهایی که از دیدگاه عرف عمومی زشت محسوب می شود.

علامه مجلسی در مورد حیطه و گستره مفهوم عصمت می گوید: «امامیه بر عصمت پیامبران و ائمه علیهم السلام از گناهان صغیرہ و کبیره، عمدی و اشتباهی و از روی فراموشی، قبل از نبوت و امامت و بعد از آن، بلکه از زمان ولادت تا زمان ملاقات خدای سبحان ، إجماع دارند و کسی با آن مخالفت نورزیده است؛ جز شیخ صدوق، محمد بن بابویه واستادش ابن وليد قدس سره. این دو بزرگوارنیز، اسهاء از جانب خداوند را ممکن دانسته اند، نه سهوی که از

ص: 126


1- البرهان في تفسير القرآن ، ج5، ص841.
2- الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية ، ج 5 ص 1986.
3- مظفر، عقائد الإمامية، ص54.

ناحیه شیطان است؛ لیکن مخالفت این دو نفر، زیانی به اجماع نمی رساند (و باطل بودن سهو النبی به حال خویش باقی است). اما سهودر غیر واجبات و محرمات . مانند مباحات و مکروهات .ظاهرا بیشتر اصحاب ما امامیه، نیز اجماع بر عدم صدور آنها دارند؛ چنان که آیات و روایاتی چند نیز بر آن ها دلالت دارند».(1)

این در صورتی است که احمد بصری؛ اجماع علماء شیعه را نپذیرفته و مطابق با دیدگاه اهل سنت و با استناد ناقص به رأى ابن بابویه صدوق و شیخ محمد بن الحسن بن الوليد رحمه الله علیه، پیامبر خدا و به تبع آن ائمه معصومین علیهم السلام را در غیر از امر تبلیغ رسالت، حتى در عبادات نیز جائز السهوو النسيان دانسته است .(2)

البته این استناد درحالی است که احمد بصری ادامه سخن شیخ صدوق رحمه الله علیه را ذکر نکرده و نظریه ایشان را تقطیع کرده است. ایشان در ادامه قول به سهو النبی می فرماید: «سهو نبی، مانند سهودیگر مردمان نیست؛ زیرا سهواو از ناحیه خداوند عزوجل است و در حقیقت، نوعی به سهوافکندن است تا معلوم شود پیامبر نیز بشری مخلوق است و مبادا که مردم او را به معبودیت فرا خوانند و از خداوند روی برتابند و این، برخلاف سهوسایر مردم است که از ناحیه شیطان و نفوذ اوست و حال آن که شیطان بر پیامبر و پیشوایان دین، سلطه و چیرگی ندارد: «إنما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون وعلى من اتبعه من الغاوين».(3)

ص: 127


1- حيوة القلوب، ج1، ص65.
2- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسیان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است .
3- لَيْسَ سَهْوَ اَلنَّبِيِّ ؟ ص؟ کسهونا لَانَ سَهْوَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا أَسْهَاهُ لِيُعْلِمَ أَنَّهُ بَشَرُ مَخْلُوقُ فَلَا یتخذ رَبّاً مَعْبُوداً دُونَهُ وَ لِيَعْلَمَ النَّاسُ بِسَهْوِهِ حکم السَّهْوِ متی سَهَوْا وَ سَهْوُنَا مِنَ لِلشَّيْطَانِ وَ لَيْسَ لِلشَّيْطَانِ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ سُلْطَانُ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ. من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 360.
واژه شناسی سهو و نسیان
اشاره

سهو؛ به معنای فراموشی و غفلت از یک چیزو رفتن قلب از این چیز به چیز دیگر است.

سهو در نماز، یعنی غفلت کردن نسبت به چیزی که از اجزای نماز است.(1)

نسیان؛ آن است که انسان، محفوظ در ذهن خود را به واسطه ضعف قلب یا غفلت و یا از روی قصد از یاد ببرد تا از قلب او حذف شود و از یادش برود.(2)

در تفاوت میان سهو و نسیان گفته شده است: «سهو به معنای زوال و از بین رفتن معنای یک چیز از قوه ذاكره و بقای صورت آن چیز در قوه حافظه است؛ همانند یک چیزی که پوشیده شده است، اما نسیان و فراموشی، زوال و از بین رفتن یک چیز از قوه ذاكره و حافظه است».(3)

اجماع علمای شیعه

قبل از ورود به بحث، جهت اثبات اجماع علماء در نفی سهو النبی صلی الله علیه واله وسلم به اقوال و نظرات سایر علماء و بزرگان می پردازیم:

شیخ طوسی رحمه الله علیه در تهذیب آوده است: « روایات سهوالنبي، مطابق مذهب ما نیست و عقول از پذیرش آنها سرباز می زند»(4) وی در کتاب استبصار نیز درباره حديث ذي الشمالین(5) درباره سهو النبی گفته است: «مما تمنع منه الأدلة القاطعة في أنه لايجوز عليه السهو والغلط».(6)

محقق طوسی رحمه الله علیه در کتاب تجريد الإعتقاد آورده است: «ويجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق ... وعدم السهو» و علامه حلی رحمه الله علیه در شرح این کتاب نوشته است: «ويجب

ص: 128


1- لسان العرب، ج 14، ص 406.
2- المفردات في غريب القرآن ، ص 803.
3- مجمع البحرین، ج 1، ص 239.
4- تهذیب، ج 2، ص 181.
5- حدثنا عبد الرزاق ، حدثنا معمر، عن الزهري ، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن وأبي بكر بن سليمان بن أبي خيثمة ، عن أبي هريرة ، قال : صلى رسول الله صلى الله عليه واله وسلم الظهر والعصر فسلم في ركعتين ، فقال له ذو الشمالين ابن عبد عمرو- وكان حليفالبني زهرة -: أخففت الصلاة أم نسيت ؟! فقال النبي صلى الله عليه واله وسلم: ما يقول ذواليدين ؟ ! قالوا: صدق يانبي الله؛ فأتم بهم الركعتين اللتين نقص». مظفر نجفی، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، ج 4، ص60 .
6- استبصار، ج 1، ص 371.

في النبي ...أن لا يصح عليه السهولئلا يسهوما أمر بتبليغه» سهو براو روا نیست تا برخی از آنچه مأمور به تبلیغ آن است، فراموشش نشود.(1)

محقق اول رحمه الله علیه در کتاب نافع آورده است: «و الحق رفع منصب الإمامة عن السهو في العبادة» ؛ حق، آن است که منصب امامت (اعم از نبوت و امامت) بالاتر از آن است که در عبادت ها سهو داشته باشد.(2)

شهید اول رحمه الله علیه در کتاب ذکری بعد از ذکر خبرذي اليدين گفته است: «وهو متروک بین الإمامية لقيام الدليل العقلى على عصمة النبي عن السهو» .(3)

فاضل مقداد رحمه الله علیه می نویسد: «لايجوز على النبي صلی الله علیه واله وسلم السهو مطلقا، أي في الشرع و غيره».(4)

همچنین شیخ مفید رحمه الله علیه سخن را به نهایت رسانده و حدیث های مربوط به سهوالنبی را

از جانب نواصب دانسته و می نویسد: «شستی این روایت (روایت ذوالیدین)، مانند شستی همان خبری است که در آن آمده است که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم در نماز صبح سهو کرد و در رکعت اول، سوره التجم را تا آیات «أفرأيتم اللات والعزى ومناة الثالثة الأخرى» تلاوت فرمود؛ آنگاه شیطان جمله تلک الغرانيق العلي وإن شفاعته لترتجی» را بر زبانش جاری کرد، سپس پیامبر متوجه شد. از این رو، به سجده افتاد و مسلمانان نیز به پیروی او سجده کردند.

مشرکان نیز از روی خوش حالی و شادمانی سجده کردند و پنداشتند پیامبر به دین آنان داخل شده است... اگر ممکن باشد که پیامبر در نمازش سهوکند (در حالی که امام جماعت است) و پیش از اتمام نماز روی برگرداند و مردم ببینند و به او گوشزد کنند، باید ممکن باشد در روزه نیز سهم کند و در روز ماه مبارک رمضان، در میان مردم به خوردن و آشامیدن بپردازد و مردم نیز به او خیره شوند و به او بگویند: ماه رمضان است، این چه خلافی است که انجام می دهی؟ دست از این خلاف بردار... و در هنگام مناسک حج و در احرام، مجامعت کند و سعی را قبل از طواف انجام دهد و نداند چگونه رمی جمرات کند؛ بلکه باید ممکن باشد در همه اعمال شریعت، سهو کند و آنها را از حد خود به جای دیگر ببرد و

ص: 129


1- کشف المراد، ص 349 و 350.
2- النافع، ص 45.
3- الذكرى ، ص 215.
4- ضد القواعد الفقهية، ص 68 و 69.

در غیر اوقاتشان قرار دهد، و عیب نباشد اگر ناسيا شرب خمر کرد یا به نظرش آمد که شرابی حلال است و سپس امر بر او روشن شود، و عیبی نداشته باشد که او از خود خبر می دهد یا از کس دیگر که پروردگارش نیست و... اینها، همه چیزهایی است که هیچ مسلمانی و نه هیچ غالی و نه هیچ موحدی ، آن را اجازه نمی دهد. بنابراین، کسی که سهو النبی را تجویز می کند، از حد اعتدال خارج شده، رسوایی به بار آورده است.... (افزون بر همه اینها) شخصی به نام ذو اليدين شناخته شده نیست و ما، نه در اصول و نه در راویان، نه حدیثی از این مرد پیدا کرده ایم ونه ذکری از او به میان آمده است».(1)

سهوونسیان معصومین در روایات

آنچه با بررسی روایات معتبر شیعی به دست می آید این استکه؛ ارتکاب معصومین به سهو و نسیان منتفی است اما در مقابل، کتب اهل سنت بر اثبات این مقوله دامن زده و بر آن اصرار ورزیده اند که به عنوان نمونه به مواردی از روایات شیعی و سنی اشاره می گردد

روایات شیعی در نفی سهو و نسیان معصومین:

فِي تَفْسِيرِ النُّعْمانِي فِي كِتَابِ اَلْقُرْآنِ بِاسْنَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَيْنَ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي بَيَانِ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ قَال: «فَمِنْها أَن يَعلَمَ الإمامُ المُتَوَلّى عَلَيهِ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ اَلذُّنُوبِ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي اَلْفُتْيَا وَ لاَ يُخْطِئُ فِي اَلْجَوَابِ وَ لاَ يَسْهُوو لاَ يَنْسَى وَ لاَ يَلْهَوِي بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِالدنْيَا وَ سَاقَ الْحَدِيثَ اَلطَّوِيلَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ عَدَلُوا عَنْ أَخْذِ اَلْأَحْكَامِ مِنْ أَهْلِهَا مِمَّنْ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ لاَ يَزِلُّ وَ لاَ يُخطِئُ وَ لاَ ينسى».(2) از صفات امام این است که مأمومین خود را در حال نماز می بیند. همانا خواب در او اثر ندارد و در پاسخ خطا نمی کند و سهوو فراموشی ندارد و چیزی از امر دنیا او را سرگرم نمی کند. در حالیکه این مردم در گرفتن احکام خود از اهلش که خداوند اطاعت از آنان را واجب کرده است روی گردانی می کنند. کسانی که تأثیر نمی پذیرد و خطا نمی کند و سهو و نسیان ندارد.

أَبُو مُحَمَّدٍ القَاسِم بن العلاَءِ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ كُنَّا مَعَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ فِي بَيَان

ص: 130


1- بحارالأنوار، ج 17، ص 124 و 129.
2- همان، ص 108.

صفات الإمام: «فَهُوَ مَعْصُومٌ مويد موفق مُسَدَّدٌ أَمِنَ مِنَ اَلْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ اَلْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَليَّ عِبَادَهُ وَ شَاهِدَهُ عَلي خَلْقَه».(1) امام معصوم است و مورد تأیید و یاری شده است تا از خطاها و تأثیر پذیری ها و غفلت ها در امان باشد. خداون این امر را به امام اختصاص داده است تا حجت بر بندگان و شاهد بر آفریدگانش باشند.

روايات اهل سنت در اثبات سهوونسيان معصومین علیهم السلام

« أنه صلی الله علیه واله وسلم صلى بالناس صلاة العصر رکعتین و دخل حجرته، ثم خرج لبعض حوائجه فذكره بعض أصحابه فأتمها».(2) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نماز عصر را همراه مردم دو رکعت به جا آورد و به داخل اتاقش رفت. پس از خروج آن حضرت، اصحاب ایشان متذکر این اشتباه شدند و نماز را کامل خواندند.

أنه صلی الله علیه واله وسلم صلى الظهر ركعتين، فقال أصحابه: أقصرت الصلاة ، أم نسیت یا رسول الله؟! فقال: كيف ذلک؟! فقالوا: إنك صليت ركعتين؛ فاستشهد على ذلك رجلين، فلما شهدا بذلک قام فأتم الصلاة».(3) پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نماز ظهر را دو رکعت خواند. اصحاب ایشان عرض کردند: آیا نماز را شکسته خواندید؟ یا فراموش کردی ای رسول خدا؟! فرمودند: مگر چطور؟ عرض کردند: نماز را دو رکعت خواندید. پس دو نفر بر این امر شهادت دادند و پس از شهادت آنان اقامه نماز کرده و کامل خواند.

البته در منابع شیعی دوازده روایت و در منابع سنی بیش از سی روایت مبنی بر اثبات سهو النبي صلی الله علیه واله وسلم وجود دارد که به بررسی کلی این روایات پرداخته می شود:

اولا: متن و مدلول این روایات، مخالف ظاهر آیات قرآن و ادله عقلی دال بر عصمت نبی صلی الله علیه واله وسلم از سهو و نسیان است و هر چیزی که مخالف آیات قرآن و دلیل قطعی عقلی باشد به اجماع و به دلیل عقلی و نقلی حجیت ندارد و باید کنار گذاشته شود.(4)

ص: 131


1- کافی، ج1، ص203 .
2- صحيح البخاری، 1، 288 ح 103، صحیح مسلم، 2، 87، سنن النسائی، 3، 24، سنن الدارمی، 1، 251، ح 1500، الموطأ: 80 ح 64، مسند احمد، 2، 459 و460، زوائد عبد الله في المسند: 181ح 30 و184ح 31.
3- صحيح البخاری ،1، 206 ، ح 139 و ص 288ح 104 وج 2، 150 - 151 ح 250 - 253 وج 8، 29 ح 79، صحیح مسلم، 2، 86 و 87، سنن أبي داود، 1، 263 ح 1008 و ص 265 ح 1014 و 1015، سنن الترمذی، 2، 247 ح 399، سنن النسائی، 3، 23- 24، سنن ابن ماجة ،1، 383ح 1213 و 1214، الموطأ: 80-81 ح 65 و 66، مسند أحمد، 2، 234 - 235 و 423.
4- بهبهانی، محمد باقر، حاشية الوافي ، ص 389 .

ثانيا: برفرض صحت متن و حکم نمودن به حجیت آن، باز این روایت با روایات دال بر عصمت نبی از سهو بویژه صحیحه زراره (که گفته پیامبر هیچگاه سجده سهو انجام نداده است) در تعارض است و در باب تعارض هم به ادله عقلی و نقلی ثابت شده است که روایت مخالف قرآن و یا روایتی که موافق عامه است باید کنار گذاشته شود و روایت موافق قرآن یا مخالف عامه مورد عمل قرار گیرد. وصحيحه زراره، هم موافق قرآن است که انبیا را معصوم از سهو و نسیان می داند هم مخالف عامه است، زیرا آنان سهو و نسیان را بر نبی تجویز کرده اند) پس صحيحه زراره بر روایت سهونبی که موافق عامه و مخالف قرآن است ترجیح دارد و روایت سهونبی باید کنار گذاشته شود و قابل استناد نخواهد بود.(1)

ثالثا: قریب به اتفاق علمای امامیه، روایات منسوب به امامان معصوم درنقل داستان اسهاء نبی را حمل برتقیه کرده اند؛ زیرا در آن زمان این حکایت در بین عامه بسیار رواج داشت و همگی مبالغه در وقوع آن داشته اند از این رو امامان معصوم مصلحت را در تقیه و جواب بر طبق مذهب آنان می دیدند.(2)

پس با عنایت به اشکالات وارده بر روایات سهونبی، نتیجه می گیریم که این روایات به خودی خود قابلیت تصديق واثبات سهونبی را ندارند، از این رویا باید آنها را تأويل برده یا به دیوار بکوبیم یا حمل برتقیه نماییم .(3)

بررسی آیات مربوط به سهوالنبی صلی الله علیه واله وسلم

احمد الحسن بصری جهت اثبات ادعای خود مبنی بر سهو و نسيان النبی صلی الله علیه واله وسلم متمسک به برخی آیات قرآن شده و در صدد اثبات سهو و نسیان برای معصومین علیهم السلام می باشد.(4) با توجه به اینکه چنین شبهاتی دارای دیرینه بوده و در طول تاریخ مورد پرسش مغرضین بوده است، از این رو بسیاری از علمای شیعه به آنها پاسخ داده اند. یکی از علمایی که به صورت

ص: 132


1- الإلهيات على هدي الكتاب والسنة والعقل، ج 3، ص 205.
2- بحارالأنوار، ج 85، ص 219.
3- خویی، موسوی، سید ابوالقاسم، موسوعة الإمام الخوئی، ج 18، ص 340-341.
4- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسیان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است.

مفصل و در قالب کتابی مستقل به این شبهات پرداخته است، حضرت آیت الله معرفت در کتاب «تنزيه الانبياء» است که پاسخ ایشان به برخی از شبهات، در این بخش نقل به مضمون میگردد:

1. «وَ لاَ تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إنى فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً إلاَّ أَنْ يَشَاءَ اَللّهُ وَ اُذْكُر رَبَّكَ إذا نَسيتَ وَ قُل عسى أن يَهدِيَنَّ رَبِّي لاقُربَ مِن هذا رُشداً ».(1) ای رسول ما، توهرگز نگو که من این کار را فردا خواهم کرد مگر آن که بگویی (ان شاء الله) اگر خدا بخواهد و خدا را لحظه ای فراموش نکن و به خلق بگو(این قدر بر سرقه یاران کهف بحث و جدل برپا نکنند که) امید است خدای من، مرا به حقایقی بهتر و علومی برتر از این قصه هدایت فرماید.

شبهه: اگر پیامبرصلی الله علیه واله وسلم اهل سهو و نسیان نبود، این توصیه قرآنی چه مفهومی داشت؟ پس معلوم می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم برخی اوقات دچار فراموشی می شد و برای رفع فراموشی نیازمند به عنایت و یاد خدا بود، تا آنچه فراموش می شد به یادش آورد!

پاسخ: با توجه به خطاب های زیادی که در قرآن کریم آمده است، قسم اعظم آنها به منظور ابلاغ یک دستور و فرمان جدید، خطاب به پیامبر نازل شده و تعدادی از همین آیات هم به قصد تبیین رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم برای مردم می باشد و تعدادی نیز شامل حالات خاص آن حضرت است و همچنین جمعی از آیات نیز خطاب عمومی دارد. لذا نمی توان نتیجه گرفت که چون آیه، حضرت رسول را به خطاب خود درآورده پس نبی خدا هم اشتباه می کند. بلکه از این باب «ایاک اعنی واسمع يا جاره» این را من به تو می گویم تا دیگران بشنوند، است یعنی مقصود شخص پیامبر نیست، بلکه جنبه عمومی دارد و از این گونه آیات در قرآن فراوان است.

2. «وَ إِذْ قَالَ موسى لِفتاه لاَ أَبْرَحُ حَتِّي اُبْلُغْ مجمعَ اَلْبَحْرَيْنِيِّ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً فَلَمَّا بَلَغَا مجمع بَيْنَهِمَا نسيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ سَرَباً فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ اِتِّنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً قَالَ اَ رايت اذ اوينا الي اَلصَّخْرَةَ فَاِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما اَنْسانِيهِ اِلاّ الشَّيْطانُ اَنْ اَذْكُرْهُ وَ اِتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ عَجَباً قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبِغُّ فَارْتَدَا عَلَيَّ اثَارَهُمَا قِصَصاً فَوَجَدَا عَبْداً مِنْ عِبَادِنَا اِتَّيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا

ص: 133


1- کهف، آیه 23-24.

عِلْماً قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً».(1) هنگامی که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه بدهم. (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند؛ ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). آنگاه که از آن مکان بگذشتند موسی به آن جوان گفت: غذای چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم (یوشع) گفت: در نظر داری آن جا که بر سر سنگی منزل گرفتیم من آن جا ماهی را فراموش کردم و شیطان را از یاد بردم و شگفت آن که ماهی راه دریا گرفت و رفت. موسی گفت: آن جا همان مقصدی است که ما در طلب آنیم. و سپس از آن راهی که آمدند به آن جا برگشتند در آن جا بنده ای از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصی عطا کردیم و هم از نزد خود وی را علم (لدنی و اسرار غیب الهی) بیاموختیم موسی به آن شخص دانا گفت: آیا اگرمن تبعیت و خدمت تو کنم از علم خود مرا خواهی آموخت؟

شبهه: چگونه برای حضرت یوشع حالت فراموشی و غفلت اتفاق افتاد؟ آیا مراد از «نسیا» حضرت یوشع و حضرت موسی علیه السلام است، یا فقط حضرت یوشع منظور است؟

جواب اول: علامه طباطبایی رحمه الله علیه در اینباره گفته است: «اگر ما بگوییم یوشع علیه السلام نبی بود باز هم وسوسه شیطان مانعی ندارد، چون وسوسه شيطان حتی راجع به انبیاء اگر در حد آزار رساندن وایذاء و در تعب انداختن باشد اشکالی متوجه آنان نمی شود. زیرا هیچ دلیل عقلی بر منع آن نداریم. آری، اگر وسوسه درباره ارتکاب گناه و معصیت و نافرمانی از خدا باشد ما دلیل بر منع داریم. اینک برای این که حضرت موسی و یوشع به هدفشان نرسند و به آن موعدی که وعده کردند، دست نیابند این حالت غفلت و فراموشی را بر حضرت یوشع القاء کرد، تا آنان را به زحمت و مشقت بیندازد».(2)

جواب دوم: نظر مفسران بر این است که مثلا اگر گفتیم این گروه آمدند و یادشان رفت، صحیح است که این فراموشی را به تک تک قوم نسبت بدهیم. در آیه هم «یوشع» مسؤل

ص: 134


1- کهف، آیات 60 تا 66.
2- تفسير الميزان ، ج 13، ص 367.

غذا بود، چون همراه با حضرت موسی علیه السلام بود این غفلت و نسیان به هر دو نسبت داده شده است وگرنه به حضرت موسی ربطی ندارد.

جواب سوم : دوست حضرت موسی علیه السلام نه پیامبر بود و نه وصی پیامبر، بلکه فقط در سفر

همراه او بود. اگر قرار بود همراه حضرت موسی «یوشع» باشد در این جا نمیگفت «فتی» لابد کسی دیگر باید باشد و یا این که اصولا مثل حضرت موسی علیه السلام فراموشی براو عارض نشده و نمی شود.

3. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ استوى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ وَ دَخَلَ اَلْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلاَنِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاستَغاثَهُ الَّذي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى اَلَّذِى مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ موسى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ اَلشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌ مُضِلٌ مُبِينٌ».(1) آنگاه که موسی به سن عقل و رشد رسید و حد و كمال یافت ما به او مقام علم و نبوت عطا کردیم و چنین است پاداش ما به مردم نیکوکار. و موسی (روزی) مخفیانه وارد مصر شد و آن جا دید که دو مرد با هم به جنگ و نزاع مشغولند این یک از شیعیان و پیروان وی (از بنی اسرائیل) بود و دیگری از دشمنان (از فرعونیان) بود. در آن حال آن شخص شیعه از موسی دادخواهی و یاری بر علیه آن دشمن خواست (موسی خشمناک به یاری مؤمن شتافت) و مشت محکمی بر سینه او زد و بر زمین افتاد و مرد. موسی گفت: این کار از فریب و وسوسه شیطان بود که او دشمن و گمراه کننده آشکاری است».

شبهه: براساس «هَذَا مِنْ عَمَلِ اَلشَّيْطَانِ» شیطان در موسی وسوسه کرد و او را واداشت که مرد فرعونی را بکشد و این، دلیل بر این است که گاهی شیطان بر انبیا چیره می شود.

پاسخ: از این که حضرت موسی علیه السلام گفت این عمل از شیطان است به این معنا نیست که شیطان در من وسوسه کرده و بر من چیره گشت، بلکه شیطان مقدماتی را فراهم کرد که منجر شد من به این زحمت دچار شوم چون شیطان گاهی برای اولیاء خدا ایجاد مزاحمت می کند. این آیه همانند «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا اَيُّوبُ اِذَّ نادِي رَبِّهِ اِنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنَصْبٍ وَ عَذابٍ» است.

پس شیطان نمی تواند شخصا بر انبیا چیره شود و آنها را وسوسه کند، و تحت فرمان خویش درآورد بلکه مقدماتی را فراهم می آورد تا بر انبیا آسیب و آزار برساند. چون شیطان

ص: 135


1- قصص، آیه 15-14.

رانده شده؛ به هر حیله ای دست می زند، اعم از اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و جز آن. ولی « كُتُبِ اَللَّهِ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رسلى إِنَّ اَللَّهَ قَوِيٌ عَزِيزٌ» خدا (به لطف خود در لوح محفوظ) نگاشته و حتم گردانیده که البته من و رسولانم (بردشمنان) غالب شویم که خدا بی حد قوی و مقتدر است.

4. «وَ إِذَا رَأَيْتَ اَلَّذِي يَخُوصُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيطانُ فَلاتَقعُد بَعْدَ الذِّكْري مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ».(1) چون گروهی را دیدی که آیات ما را استهزاء می کنند از آنان دوری بجوی تا در سخنی دیگر وارد شوند و چنانچه شیطان البته فراموشت ساخت بعد از آن که متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمگران مجالست مكن».

شبهه: در این آیه، خدای حکیم، رسول گرامیش را از مؤانست با منافقان پرهیز میدهد.

اگر پیش از این برای حضرت مهم نبود، اما از این زمان دیگر حق ندارد این کار را بکند. پس معلوم می شود که برای شیطان امکان چیره شدن بر شعور و فهم و اراده پیامبر وجود دارد.

پاسخ: این آیه، نظیر آیه «وَ اذکر رَبَّكَ إِذا نسیت وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّى لَا قَرُبَ مِنْ هذا رَشَداً » است. این آیات در حکم تعلیم و خطاب به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم است گرچه مخاطب ممکن است شخص پیامبر باشد، اما لحن آن خطاب عام است، و دستور برای تمام مسلمانان. چون اصلا پیامبر با اینها نمی نشست، و اینها را کاملا می شناخت، و این سفارش و هشدار خدا، از باب «اَيَّاكَ اَعْنِّي وَ اَسْمَعِي يا جارَهُ» به در می زنند تا دیوار بشنود است، که در واقع ما مسلمانها مورد نهی قرار گرفتیم نه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم .

5. «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي الاّ مَا شَاءَ اَللَّهُ اِنْه يَعْلَمُ اَلْجُهْرُو مَا يُخْفِي».(2) ما آیات قرآن را برتو(مكرر) قرائت میکنیم تا هیچ فراموش نکنی مگر آنچه خدا خواهد؛ که او به امور آشکار و پنهان عالم، آگاه است.

شبهه: دو نکته در این آیه نهفته است که از آن بوی سهو و نسیان در وجود شریف پیامبر عظیم الشأن به مشام می رسد. یکی این که جمله «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي» یعنی ما قرآن را برای تو می خوانیم و ضمانت می کنیم که فراموش نکنی، یعنی چه؟ و چرا رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شروع به بازگو کردن آیات می کرد تا کاتبان وحی آنرا بنویسند؟ دوم این که: جمله «إِلاَّ مَا شَاءَ اَللَّهُ» به چه

ص: 136


1- انعام، آیه 68.
2- اعلى، آیه 7- 6.

معناست، و این استثنا در جمله یعنی چه؟

پاسخ پرسش اول: به این ترتیب است که چون حضرت این را می دانست که قرآن کریم دو بعد اساسی دارد و صرفا معانی و پیامهای الهی مقصود نیست، بلکه الفاظ، عبارتها، جمله ها و ترکیب ساختاری ادیبانه نیز هدف است. چون قرآن علاوه بر این که کتاب قانون است، دلیل اعجاز نبوت هم محسوب می شود و دلیل اعجاز نه فقط در معانی است بلکه در الفاظ و تعابیر هم هست چون قرآن با ارائه بهترین الگوهای سخنوری و شیواترین واژه های ادیبانه باعث شد تا تمام سخنوران زبده تاریخ، انگشت حیرت به دندان گیرند. لذا سراسر قرآن اعجاز است که اعجاز هم در قرآن به سه نوع تقسیم می گردد: اعجاز بیانی، علمی، تشریعی.

اعجاز علمی و تشریعی مربوط به معانی و کلام است. اما اعجاز بیانی، معنا و لفظ توأمان را در برمی گیرد، یعنی هر آیه ای از آیات قرآن یک تابلویی است که در آن فرمان ازلی به صورت فتی در هم پیچیده است. تک تک جملات و عبارتهای قرآن خود یک قطعه ادبی منحصر به فرد و فتی می باشد. به این ترتیب بود که عالیترین سخن شناسان سخنور، قرآن را یک معجزه بی همتا میدانند.

از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم با آگاهی بر این که روی الفاظ قرآن عنایت ویژه ای شده تا این ترکیب فعلی دست دهد، جهت حفظ در امانت، فورا شروع به بازگو کردن می کرد تا کاتبان وحی آن را بنویسند. به عنوان مثال، حرف فاء و یا واو در کجا باید باشد، کجا جمله اسمیه باشد، کجا حرفیه، و کجا موصوله و کجا اسم اشاره . تمام این خصوصیات در الفاظ قرآن مورد عنایت است و پیامبر نیز اینها را می دانست، لذا برای این که مبادا وقتی که می خواهد قرآن را نقل کند در حین بیان آن و یا کتابت، سهوی در این مراحل ایجاد شود، و یا در آن جابه جایی پدید آید. به همین علت خداوند حضرت رسول را از عجله کردن در تلاوت و تصمیم گیری نهی فرمودند. «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إليک وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ عِلْماً»(1)ای رسول ! پیش از آن که وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل (در تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو پروردگارا بر علم من بیفزا.

این بود که خداوند نیز به خواهش رسولش اطمینان داد که «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي» ما بزودی

ص: 137


1- طه، آیه 114.

قرآن را بر تو می خوانیم وتوفراموش نمی کنی. اطمینان خاطری که به پیامبر می دهد به مثابه پشتوانه قابل اعتماد برای رسول خدا به شمار می آید. پس مقصود از «سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي» تضمین وتأمين است، چون خداوند وعده داده که قرآن را از هر تحریفی وغلطی حفظ کند. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذكرو أَنَا لَهُ لَحافِظُونَ» ما قرآن را بر تو نازل کردیم و آن را محققا (از آسیب حسودان و منکران) محفوظ خواهیم داشت.

در واقع این آیه بشارت میدهد که ای پیامبر فراموش کاری در توراه ندارد. به این جهت که ما تضمین کردیم . پس این آیه نمی خواهد بگوید وجود گرانمایه پیامبر از فراموشی مبراست، بلکه رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به دلیل شدت اهتمامی که به قرآن داشت فکر می کرد شاید از حیث بشر بودن ممکن است بعضی از کلمات کم و زیاد شود. در نتیجه خدا او را دل قوی داشت که برای چون تو پیامبری، این مشکل پیش نخواهد آمد.

علامه طباطبایی رحمه الله علیه می فرماید: «منظور از اقراء این است که ما قدرتی به تو می دهیم که

درست بخوانی، و آن طور که نازل شده بدون کم و کاست و غلط و تحریف بخوانی و فراموش نکنی و جمله (سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تُنْسِي) وعده ای است که از خدایتعالی به پیامبرش، به این که علم به قرآن و حفظ قرآن را در اختیارش بگذارد، بطوری که قرآن را آن طوری که نازل شده همواره حافظ باشد، و هرگز دچار نسیان نگردد»(1)

پاسخ پرسش دوم: که استثنا (الا ما شاء الله) در آیه به چه معناست؟

مفسر عالیقدر علامه طباطبائی رحمه الله علیه در این زمینه می فرماید: «این جمله برای بیان تداوم قدرت حق تعالی است. و این استثنا نظير استثنایی است که در آیه شریفه «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» آمده است. اگر خداوند گفت که انسانها در بهشت خالد و جاوید هستند با این وعده از خدا سلب قدرت نشده، چون مقصود از استثناء مشیت، اثبات بقاء مطلق قدرت اوست و می خواهد بفهماند که با این که بهشت عطایی قطع نشدنی و نعمتی دائمی است مع ذلک چنین نیست...».(2) در نتیجه معنای «اِلاّ مَا شَاءَ اَللَّهُ» این است که: خداوند می خواهد بفهماند که علاوه بر این که

ص: 138


1- الميزان ، ج20، ص 390.
2- همان.

ما به وعده خود عمل می کنیم ولی این طور نیست که نتوانیم تخلف کنیم و وعده ی خود را پس بگیریم ! گرچه پس نمی گیریم.

پرسش های درس

1. ادله احمدالحسن بر عصمت خود چیست؟

2. عصمت را تعریف کرده و محدوده آن را بیان کنید.

3. روش اثبات عصمت در روایات را بیان کنید.

4. سهو و نسیان را تعریف کنید.

5. نظر علمای شیعه در خصوص سهو النبی صلی الله علیه واله وسلم را تشریح کنید.

ص: 139

ص: 140

درس هفتم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با

• رجعت و خلافت ائمه معصومین علیهم السلام

ص: 141

ص: 142

رجعت

یکی از مسلمات شیعه، باور به رجعت است.(1) بدین معنا که پس از امام دوازدهم علیه السلام برخی از برگزیدگان الهی به همراه ائمه معصومین علیهم السلام یکی پس از دیگری رجعت کرده و خلافت و حکومت عدل امام مهدی علیه السلام را تا روز قیامت ادامه خواهند داد.

احمدالحسن بصری با طرح این مسأله که پس از امام مهدی علیه السلام خلافت با مهديين خواهد بود، او بایستی ناسازگاری خلافت مهدیین را با خلافت ائمه رجعت علیه السلام تبیین کرده و ثانیا ثابت کند که با وجود ائمه رجعت علیه السلام اولویت حکومت و خلافت با مهدیین است.

نکته اول: احمد بصری رجعت را روحانی و در آسمان اول دانسته و جسمانی و دنیوی بودن آن را همانند فرقه بهائیت و فرقه تصوف رد می کند، که البته برای اثبات این ادعا به هیچ روایت یا آیه ای استناد نکرده و این باور، برخلاف نصوص قطعی اهل بیت علیه السلام است.(2)

نکته دوم: آنچه از روایات به دست می آید، اولا بلافصل بودن رجعت امام حسین علیه السلام با

ص: 143


1- قَالَ وحدثنى أَبي عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرَعَنَ حما عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ مايقول اَلنَّاسِ فِي هَذِهِ اَلْآيَةِ وَ يؤم نحشُر مِنْ كُلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً قُلْتُ يَقُولُونَ إِنَّهَا فِي اَلْقِيَامَةِ قَالَ لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ إِنَّ ذَلِكَ فِي اَلرَّجْعَةِ أَ يُحْشُراللَّهِ فِي اَلْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً اَلْبَاقِينَ اِنَّما آيَةُ اَلْقِيَامَةِ قَوْلُه «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» وَ قَوْلِهِ « وَ حَرامُ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ» فَقَالَ الصَّادِقُ ع کل قَرْيَةٍ أَهْلَكَ اللَّهُ أَهْلِهَا بِالْعَذَابِ - وَ محضوا الکفر محضالا یرجعون فِي الرَّجْعَةِ - أَمَّا فِي الْقِيَامَةِ فَيَرْجِعُونَ - أَمَّا غَيْرِهِمْ مِمَّنْ لَمْ یهلکوا بِالْعَذَابِ (وَ مَحَضُوا الْإِيمَانَ مَحْضَأً أَوْ) وَ مَحَضُوا اَلْكُفْرَ مَحْضاً يَرْجِعُونَ . تفسير القمی، ج 1، ص 24.
2- ر.ک: کتاب الرجعة ثالث ایام الله الكبرى ، احمدالحسن بصری .

اواخر حکومت امام دوازدهم علیه السلام بوده و ثانيا اجرای حکومت عدل الهی توسط ائمه رجعت می باشد و با وجود آن معصومین، خلافت به دیگری تعلق نخواهد یافت.

رجعت امام حسین علیه السلام

براساس روایات متعدد از معصومین علیهم السلام، اولين رجعت کننده بعد از امام دوازدهم علیه السلام ، امام حسین بن علی علیه السلام خواهد بود. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «اول من يكرفی رجعته الحسين بن على علیه السلام يمكث في الأرض حتى يسقط حاجباه على عينيه».(1) اولین شخصی که به دنیا رجعت خواهد کرد، امام حسین علیه السلام است. ایشان آنقدر در زمین زندگی خواهد نمود تا آنکه از فرط پیری دو ابروی او بر چشمانش بیافتد.

احمدالحسن در کتاب «الرجعة ثالث ایام الله الكبرى»(2) در توجیه ناسازگاری همزمانی رجعت امام حسین علیه السلام با حکومت اولین مهدی پس از امام دوازدهم علیه السلام گفته است: اولا رجعت در آسمان اول بوده و در این عالم محقق نخواهد شد و ثانية رجعت یکی از مسلماتی است که پس از مهدی دوازدهم اتفاق خواهد افتاد، نه امام دوازدهم علیه السلام ! لذا بعد از امام دوازدهم، 12 مهدی خواهند آمد و پس از ایشان رجعت اتفاق خواهد افتاد. حتی ناظم العقیلی در کتاب «سامری عصر الظهور» نیز بر این مسأله تحدی کرده و ادعا می کند که هیچ روایتی وجود ندارد که بیان کند رجعت امام حسین علیه السلام بعد از امام حجت ابن الحسن علیه السلام صورت می گیرد. بلکه همه روایات اشاره به رجعت بعد از مهدی یا رجعت بعد از قائم دارد که آنهم مراد مهدیین پس از امام دوازدهم علیه السلام می باشد.(3)

این سخن در حالی است که در روایات متعددی رجعت امام حسین علیه السلام را پس از امام دوازدهم حجت ابن الحسن علیه السلام دانسته اند. به عنوان نمونه؛ قال فضل بن الشاذان النيشابوری

ص: 144


1- بحارالانوار، ج 53، ص 63-64، ح54.
2- احمد الحسن اسم کتاب خود را ( رجعت ، سومین روز از روزهای بزرگ خدا) نامیده است در حالیکه براساس روایات؛ رجعت دومین روز و قیامت کبری به عنوان سومین روزخدا نامگذاری شده است. چنانچه در روایات آمده است : حَدَّثَنَا أَحمَد بْنُ محمد بن يحيى اَلْعَطَّارُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي يَعقوب بْنُ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ الميثمي عَنْ مَثنى الْحَنَّاط قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرعليْهِ السَّلامُ يَقُولُ أَيَّامُ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ ثَلاثَةٌ يؤم يَقومُ القائِمُ يَؤُمُّ الكَرَّة (أي الرجعه ) وَيَومِ القِيَامَةِ. الخصال، ج 1، ص 108.
3- توجه شود که قبلاشخصیه بودن «مهدی وقائم» به اثبات رسیده و مراد از مهدی و قائم در روایات، امام دوازدهم علیه السلام می باشد و بر شخص دیگری اطلاق نمی گردد.

حدثنا الحسن بن محبوب عن مالک بن عطيه عن ابی صفیه ثابت بن دینار عن أبي جعفرعلیه السلام قال: «قال الحسين بن على بن ابیطالب قبل أن يقتل بليله واحده: أن رسول الله قال لي: يا بني، انک ستساق إلى العراق، وتنزل في ارض يقال لها(عموراء) و کربلا، وانک تستشهد بها ويستشهد معک جماعه. وقد قرب ما عهد إلى رسول اللہ صلی الله علیه واله وسلم وآني راحل اليه غدا فمن احب منكم الانصراف فلينصرف في هذه اليله، فائی قد آذنت له، و هومنى في حل واگد فيما قاله تاكیدا بليغا وقالوا: والله مانفارقک ابدا حتى نرد موردک. فلما رای ذلک قال : فابشروا بالجنه فوالله انما نمكث ماشاء الله تعالى بعد مايجرى علينا ثم يخرجنا الله واياكم حين يظهر قائنا فينتقم من الظالمين و انا وانتم نشاهدهم في السلاسل والأغلال وانواع العذاب والنكال. فقيل له: من قائمكم يا بن رسول الله؟ قال: السابع من ولد ابني محمد بن على الباقر وهو الحجة بن الحسن بن على بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابني وهو الذي يغيب مده طويله، ثم يظهرويملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما».(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: امام حسین بن علی علیه السلام یک شب قبل از شهادتش به اصحاب خود خطاب کرده فرمود که: روزی رسول خداصلی الله علیه واله وسلم با من گفت که ای فرزند من زود باشد که ترا بسوی عراق برسانند و فرود آورند تو را به زمینی که آن را عمورا و کربلا گویند و تو در آن زمین شهید شوی و جماعتی با توشهید شوند. به تحقیق که نزدیک شده است آن عهدی که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم با من کرده و من فردا به نزد آن حضرت رحلت خواهم کرد، پس هر کس از شما که برگشتن را دوست می دارد، می باید که در همین شب برگردد که من او را اذن برگشتن دادم و او از من در حل و اجازه است. در این باب آن جناب تاکید و مبالغه تمام نمود، ایشان راضی به برگشتن نشدند و گفتند که: به خدا قسم که ترا وا نمی گذاریم و از تو هرگز جدا نمی شویم تا به جائی که وارد میگردی ما نیز وارد گردیم . آن حضرت چون حال آنان را مشاهده نمود فرمود که: بشارت باد شما را به بهشت، به خدا قسم که بعد از آنچه بر ما جاری شود آنقدر مکث خواهیم کرد تا خداوند تعالی ما را و شما را در آن هنگام که قائم ما ظاهر شود بیرون آورد، پس انتقام خواهد کشید از ظالمان وما و شما مشاهده خواهیم کرد ایشان را در سلاسل واغلال و گرفتار به انواع عذاب و نکال. گفتند با آن حضرت که: کیست قائم شما ای فرزند رسول خدا؟ آن حضرت فرمود که: فرزند هفتمین است از اولاد فرزند من محمد بن علی که ملقب است

ص: 145


1- اثبات الرجعه، فضل بن الشاذان النيشابوری، ص 36 و مختصر كفاية المهتدی، میرلوحی، ص 105 و 106، ح 19.

به باقرو او حجت بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علیست فرزند من و اوست آن کسی که غایب خواهد شد مدتی دراز و بعد از آن ظاهر خواهد شد و پر خواهد کرد زمین را از عدل و داد آنچنانکه پرشده باشد از جور و ظلم.

همچنین در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ شمون عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ الأَصَمِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ القاسِمِ اَلْبَطَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ... وَ كَانَ وَعْداً مَفْعُولاً خُرُوجُ الْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ اَلْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ خُرُوج اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَيْهِمُ اَلْبَيْضُ اَلْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَ جهان المودون إِلَى اَلنَّاسِ أَنَّ هَذَا اَلْحُسَيْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لاَ يَشُكَّ المُومِنونَ فيهِ وَ أنَّهُ لَيسَ بِدَجَّالٍ و لا شَيْطَانٍ والْحُجَّةُ القائِمُ بَينَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذَا استَقَرَّت المَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ اَلْحُسَيْنُ عليه السَّلاَمُ جَاءَ الْحُجَّةُ الْمُؤْتُ فَيَكونُ الَّذي يُغَسِّلُهُ وَ يُكَفِّنُهُ وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لاَ يَلِى اَلْوَصَى إِلاَّ اَلْوَصِي».(1)

...« وَكَانَ وَعْداً مَفْعُولاً» یعنی ظهور امام قائم علیه السلام، و مقصود از آیه شریفه: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ اَلْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ ...» رجعت امام حسین علیه السلام است که با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زرین بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجال و شیطان نیست و هنوز حجت قائم علیه السلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین علیه السلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، و همان امام حسین علیه السلام خواهد بود که او را غسل میدهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازه وصی نشود مگر وصی وامام.

بنابراین، توجیه اینکه رجعت ائمه علیهم السلام پس از مهدی دوازدهم خواهد بود، سخن نادرستی بوده و از درجه اعتبار ساقط می باشد، چرا که بر اساس روایات ، امام حسین علیه السلام بلافاصله پس از امام دوازدهم علیه السلام در مسند حکومت و خلافت قرار خواهد گرفت.

حكومت ائمه رجعت علیه السلام

پس از اثبات این مسأله که رجعت ائمه معصومین علیه السلام بلافاصله پس از امام دوازدهم علیه السلام

ص: 146


1- كافي ، ج 8، ص، 206.

بوده و اولین رجعت کننده پس از ایشان، امام حسین بن علی علیه السلام خواهد بود، نوبت به آن می رسد تا حکومت آن معصومین لالی به اثبات برسد.

در روایات متعددی از ائمه علیهم السلام به حکومت جهانی آنان در عصر رجعت اشاره شده و ایشان را در آن زمان صاحب الامر وصاحب حکم دانسته اند. همین مسأله، امرو حکم هر شخصی غیر از ایشان را نفی کرده و آن را در وجود ائمه رجعت علیه السلام منحصر می نماید. لازم به ذکر است که فلسفه رجعت ائمه علیهم السلام نیز در همین تشکیل حکومت عدل الهی جمع شده و هیچ دلیل دیگری غیر از آن برای مسأله رجعت متصور نیست. لذا در صورتی که ائمه رجعت علیهم السلام فاقد حکومت و خلافت بدانیم، نقض غرض خواهد شد. چنانچه در روایتی از امام رضا علیه السلام در خصوص زیارتنامه معصومین علیهم السلام آمده است: وَ رُوِيتُ باسنادى اَلْمُتَّصِلِ عَنِ اَلصَّدُوقِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بن بابويه قَالَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ اَلْبَرْمَكِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا موسي بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ النخعِيِّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحمدِ بْنِ عَلِيِّ بن موسي بْنِ جَعفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : عَلِّمْنِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَؤُلاً أَقُولُ بِهِ بَلِيغاً كَامِلاً إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْكُمْ فَقَالَ وَاجِدٌ بَيْنَكُمْ فَقَالَ قُلْ وَ ذَكَرَ اَلزِّيَارَةَ بِتَمَامِهَا وَ ذَكَرَ فِي أَثْنَائِهَا مَا يَدُلُّ عَلَى رَجْعَتِهِمْ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَمِنْهَا: «فانا . . . مُصَدِّقُ برجعتکم ، مُنْتَظِرُ لامرکم ، مُرْتَقِبُ لدؤلتكم . . . يُحْشَرُ فِي زُمْرَتِكُم وَ يَكُرُّ في رَجْعَتِكُمْ وَ يَملك في دَلَّتِكُم وَ يُشْرَّفُ فِي عَافِيَتِكُمْ وَ يَكمُنُ في اَيامِكُم وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَداً بِرُؤْيَتِكُمْ وَ مَكَّنَنِي فِي دَوْلَتِكُمْ وَ احْيانِي فِي رَجْعَتِكُمْ وَ مَلَّكَنِي فِي اَيامِكُم»(1)

موسی بن عبدالله نخعی از امام رضا علیه السلام نقل می کند. به ایشان عرض کردم در هنگام زیارت هرکدام از شما چه بگویم؟ لذا زیارت نامه را تماما فرمود و در اثناء آن به رجعت اشاره کرد که از جمله فرمود: پس من رجعت تان را تصدیق می کنم و چشم به راه امر شما هستم، در انتظار حکومت شما به سر می برم... مرا از از کسانی قرار بده که در گروه شما محشور می شوند، و در زمان رجعتتان دوباره به دنیا باز می گردد، و در دولت شما به فرمانروایی می رسند و در دوران سلامت کامل شما مفتخر می گردند، و در روزگار شما اقتدار می یابند.

با این وجود، تشکیل حکومت افرادی با عنوان مهدیین، آنهم با وجود ائمه معصومین علیهم السلام که دلیل رجعتشان به تشکیل حکومت و خلافت عدل الهی است، بی معنی بوده و این

ص: 147


1- من لا يحضره الفقیه، ج2، ص370، ح1625 و مختصر البصائر، ص 136.

تضادی غیرقابل حل خواهد بود. مگر اینکه قائل به آن باشیم که مهدیین از ځکام و والیانی هستند که توسط ائمه رجعت علیه السلام به ولایت های دور و نزدیک منصوب خواهند شد که آنهم مساله ای غیر از خلافت مهدیین است.

خلافت

بحث از خلافت، یکی از مهم ترین اموری است که دیرینه آن به قبل از خلقت انسان بر می گردد. به طوری که خداوند متعال قبل از آفرینش در این خصوص با ملائکه خود سخن به میان آورده است: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلُ فِي الْأَرْضِ خَلیفَةً»(1) و زمانی که پروردگارت به ملائکه فرمود که من قرار دهنده خلیفه در زمین هستم.

در این آیه ، خداوند متعال قبل از آنکه بیافریند، مسأله خلافت را مطرح کرده است که همین امر، نشان دهنده اهمیت خلافت ، نسبت به فلسفه آفرینش می باشد. با این وجود سخن در آن است که آیا تعیین خلیفه تا روز قیامت، توسط خداوند انجام می گیرد یا اینکه انسان ها نیز توان انجام چنین کاری را دارند؟

در سخن خداوند متعال که فرمود: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلُ فِي الْأَرْضِ خَلیفَةً» ، کلمه

«جاعل» که با تنوین ذکر شده است، صفت خداوند می باشد که خداوند خود را به آن عبارت وصف کرده است. همانند این آیه ، سخن دیگر خداوند است که فرمود: «إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ»(2) که کلمه «خالق» نیزبا تنوين ذکر شده و خداوند به واسطه آن عبارت خود را وصف کرده و این صفات را در خود منحصر دانسته است. لذا بایستی اسامی خلفاء الهی از جانب ایشان اعلام شده و برای همگان روشن گردد. بنابراین با مراجعه به تمامی روایات معتبر و صادر شده از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم ، تعداد و اسامی خلفاء بعد از رسول خدا مشخص شده است.

چنانچه در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم آمده است: «اَلْأَئِمَّةُ بَعْدِي اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ على بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ هُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَى أُمَّتِي بَعْدِي اَلْمُقْرَبُهُمْ مُؤْمِنٌ

ص: 148


1- بقره ، 30.
2- ص، 71.

وَ اَلْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ».(1) امامان بعد از من دوازده نفرند. اولین آنها علی بن ابی طالب وآخرين آنها قائم آنان است. آنها خلفاء و اوصیاء و حجت های الهی بر امتم بعد از من هستند. قبول کنندگان آنان مومن بوده و منکرین آنان کافر هستند.

همچنین فرمود: « ... أُولَئِكَ أولِياءُ اللَّهِ حَقَّاً وَخُلَقائي صِدْقاً عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهُورِ وَ هِيَ اِثْنَا عَشَرَ شَهْراً وَ عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نِقَاءِ موسي بْنِ عِمْرَانَ ... فَالائِمَةُ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيٌ وَ آخِرُهُمُ اَلْمَهْدِيُّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ».(2) آنان حقیقتا اولیاء خدا هستند و به راستی خلفاء من هستند که عدد آنان به تعداد ماه های سال است که دوازده ماه می باشند و عده آنان به تعداد نقباء موسی بن عمران است. پس ائمه بعد از من اولشان علی و آخرشان مهدی است.

علاوه بر بیان تعداد خلفاء، در روایتی دیگر از پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم به اسامی خلفاء اشاره شده و آمده است: «یا على أنا أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم أنت یا على أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم الحسن ثم الحسين ثم على بن الحسين ثم محمد بن على، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم على بن موسى، ثم محمد بن على، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم الحجة بن الحسن الذي تنتهى إليه الخلافة و الوصاية و يغيب مدة طويلة، ثم يظهر ويملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما».(3) ای علی! من اولی به مؤمنین از خودشان هستم و سپس توو سپس حسن و سپس حسین و سپس علی بن حسین و سپس محمد بن علی و سپس جعفر بن محمد و سپس موسی بن جعفر و سپس علی بن موسی و سپس علی بن موسی و سپس محمد بن علی و سپس علی بن محمد وسپس حسن بن على و سپس حجت بن الحسن است که خلافت و وصایت به واسطه وی به پایان می رسد ومدت طولانی غایب شده و سپس ظاهر می شود و زمین را از عدل پر می کند همانطور که از جور و ظلم پر شده است.

براساس روایات متعدد و معتبر، عدد خلفاء بعد از رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم دوازده بوده و اسامی یک یک آنان بیان گردیده است که ختم خلافت نیز به واسطه امام دوزادهم بوده و پس از ایشان خلیفه ای با عنوان مهدیین نخواهد بود چرا که در این صورت به عدد خلفاء افزدوده

ص: 149


1- كفاية الأثر في النص على الأمة الإثني عشر، ص 145.
2- الإختصاص، ص 224.
3- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 234.

شده و با روایات مذکور ناسازگار خواهد شد.

پرسش های درس

1. نظر احمدالحسن درباره رجعت چیست و تضاد آن را با مهدیین چگونه حل می کند؟

2. زمان اولین رجعت بعد از امام دوازدهم علیه السلام را با بیان روایت توضیح دهید.

3. حکومت ائمه رجعت به چه ادله ای ثابت می شود؟

4. خلافت را تعریف کرده و تعداد خلفای بعد از رسول اکرم علیه واله وسلم را بیان کنید.

5. انحصار تعیین خلیفه توسط خداوند با چه دلایلی به اثبات می رسد؟

ص: 150

درس هشتم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• نیابت و سفارت گرایی

• توقیت گرایی نوین

• تعجیل گرایی

ص: 151

ص: 152

نیابت و سفارت گرایی

از جمله ادعاهای احمد الحسن بصری، نیابت و سفارت از جانب امام دوازدهم علیه السلام است. وی در کتاب بيان الحق والسداد من الأعداد می گوید: «لا أقول ولم أقل إلى الأمام المهدی علیه السلام ، بل أنا المهدى علیه السلام من ولده علیه السلام و رسوله ووصيه و الیمانی».(1) هرگز نگفته و نمی گویم که من امام مهدی علیه السلام هستم، بلکه من مهدی اول از اولاد امام و فرستاده و جانشین او و یمانی هستم.

غیبت صغری که با آغاز امامت امام دوازدهم علیه السلام آغاز گردید ، دارای دو شاخصه و مؤلفه اساسی است که آن را از غیبت کبری متمایز می نماید. لذا موقت بودن و نایب خاص داشتن امام دوازدهم علیه السلام ، دوشاخصه ای هستند که غیبت کبری فاقد آن دو می باشد. بنابراین زمان ومدت غیبت کبری مشخص نبوده و کسانی که برای آن وقت تعیین کرده باشند در زمره دروغگویان خواهند بود. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «كَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ».(2) تعیین کنندگان وقت دروغ گفته اند. همچنین در زمان غیبت کبری ارتباط با واسطه حضرت، از طریق نائب خاص قطع بوده و کسانی که ادعای مشاهده ، وساطت و نیابت خاصه و سفارت کرده باشند

ص: 153


1- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1-2، ص40.
2- الكافي، ج 1، ص 368.

دروغگووافتراگو می باشند، چنانچه روایات متعددی به آن اشاره کرده است که به عنوان نمونه به مواردی اشاره میگردد:

اَلْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَان عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ الحسنيين عَنْ أَبِي شُعيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ عمر بن الفرات عَنْ محمد اَلْمُفَضَّلِ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَيِّدَى اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا سَيِّدِي ففي اي بقعة يظْهَرُ المَهْدِيُّ عليْه السّلامُ قال عليه السّلام:« لاَ تَرَاهُ عَيْنٌ فِي وَقْتِ ظَهرِهِ وَ لاَ رَاتهُ كُلُّ عَيْنٍ فَمَن قالَ لكُم غير هذا فكَذِّبوه».(1) به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای سرور من! مهدی در چه سرزمینی ظهور می کند؟ حضرت فرمود: چشمی در زمان ظهور او را نمی بیند مگر این که همه چشمها او را ببینند و هرکسی جز این را به شما گفت او را تکذیب کنید.

حَدَّثَنَا عَبْدالْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا احمذ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ رَبَاحٍ الزُّهْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا اِحْمَدُ بْنُ عَلِيٍ اَلْحِمْيَرِيُّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ ايوب عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو اَلْخَثْعَمِيِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ اَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ انه قَال :«لاَ يَقُومُ اَلْقَائِمُ حَتَّى يَقُومَ اِثْنَا عَشَرَ رَجُلاً كُلُّهُ يُجمِع عَلَى قَوْلِ أَنَّهُمْ قَدْ رَأَوْهُ فَيُكَذِّبُهُمْ».(2) قائم قیام نمی کند تا اینکه 12 مرد که همگی بردیدن حضرت اتفاق نظر دارند ظهور کنند در حالیکه امام علیه السلام همه آنها را تکذیب می کند.

براساس دیدگاه و نظرات تمامی علمای شیعه، ادعای نیابت خاصه و همچنین سفارت در زمان غیبت کبری مساوی با کفر بوده و هر کس مدعی آن باشد گمراه و گمراهگر می باشد. به عنوان نمونه شیخ طوسی از قول ابن قولويه رحمه الله علیه(3) در باب ذکر مذمت مدعیان بابیت و نیابت می فرماید: «إِنَّ عِنْدَنَا ( أَيِ الطَّائِفَةِ الْإِمَامِيَّةِ ) أَنَّ کل مَنِ ادَّعَى الْأَمْرِ بَعْدَ السَّمُرِيِّ رَحِمَهُ اللَّهِ فَهُوَ کافر منمس ضَالُّ مُضِلُّ وَ بِاللَّهِ التَّوْفِيقُ».(4) همانا در نزد ما طائفه امامیه نظر بر این است که؛ هر کسی که بعد از سمری رحمه الله علیه ادعای امر( سفارت و نیابت خاصه) کند، کافر گمراه و گمراه گر است.

با وجود چنین فتوایی که پایه و اساس آن، توقيع سمری، نایب چهارم امام دوازدهم علیه السلام می باشد، به بررسی آن توقيع شریف، پرداخته می شود:

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُكْتَبِ قَالَ كُنْتُ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ فِي اَلسَّنَّةِ اَلَّتِي تُؤْفِي فِيهَا اَلشَّيْخَ عَلَى

ص: 154


1- بحار، ج 53، ص 6.
2- غيبة نعمانی، ص 277.
3- شیخ ابوالقاسم بن محمد بن قولویه، استاد شیخ مفید در فقه بوده است .
4- غيبة طوسی، کتاب الغيبة للحجة، ص412.

بْنُ مُحَمَّدٍ السمری قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرَتْهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بایام فَاخْرُجْ الی النَّاسِ تَوْقِيعُ نُسْخَتُهُ : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- يا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ اُعْظَمِ اللَّهُ اَجْرَ اخْوانِكَ فِيكَ فَاِنَّكَ مَيِّتٌ ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ اَيامٍ فَاجْمَعْ اَمْرَكَ وَ لاَ تُوصِ اليَّ اَحِدٌ يَقُومُ مَقامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ اَلْغَيْبَةُ اَلثَّانِيهِ فلا الا بَعدَ إِذنِ اللّه عزّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ اَلْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ اَلْأَرْضِ جُؤراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِى مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ ألاَ من إِدْعَى الْمُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفيانيِّ وَالصَّيحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرِوٌ لا حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ- قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا اَلتَّوْقِيعَ وَخَرَجْنَا مِن عِندِهِ فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ السَّادِسُ عُدْنَا إِلَيْهِ وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِيلَ لَهُ مَنْ وَصِيُّكَ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمرهُو بَالِغَةٌ وَ مضي رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَهَذَا اُخِر كَلاَمٍ سُمِعَ مِنْه».(1) ای علی بن محمد سمرى! خداوند اجربرادرانت را در عزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد، پس خود را برای مرگ مهیا کن و به احدی وصیت مکن که پس از وفاتت قائم مقام تو شود زیرا غیبت تامه واقع شده و ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای تعالی و آن پس از مدتی طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادعای مشاهده کنند، بدانید هرکه پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی آدعای مشاهده کند دروغگوی افترا بند است و لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم. پس؛ حاضرین از آن توقيع استنساخ کردند و از نزد او خارج شدند و چون روز ششم فرا رسید نزد او بازگشته و او را در حال احتضار بود، یکی از مردمان پرسید: وصی پس از شما کیست؟ گفت: خداوند را امری است که خود او رساننده آن است و فوت کرد و این آخرین کلامی بود که از او شنیده شد.

آنچه در این توقيع بدان اشاره شده است نکاتی است که حائز اهمیت بوده و بایستی بدان اشاره کرد:

الف: تعيين نایب خاص

براساس متن توقيع، تعيين نایب خاص و سفارت ، بایستی توسط نائب قبلی باشد. چنانچه امام علیه السلام فرموده است: «وَ لاَ تُوصِ إِلَى أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ»، لذا علی بن محمد

ص: 155


1- كمال الدين وتمام النعمة، ص 516 وغيبة طوسی، ص 395 والثاقب في المناقب، ص 601 والاحتجاج طبرسی، ج 2، ص 296 والطرائف، ص 184 و کشف الغمة، ج3، ص338 و الصراط المستقيم، ج 2، ص 236 واسرار الامامة، ص89 و حديقة الشيعة، ج2، ص990 و اثباة الهداة ، ج 5، ص 321 و منتهی الامال، ج 2، ص 842 و بحارالانوار، ج51، ص361 واعیان الشیعه، ج 2، ص 48 و...

سمری حق انتخاب شخص دیگری به عنوان قائم مقام خود به عنوان نائب خاص حضرت نداشته و بر این اساس، باب نیابت تا موعدى خاص بسته شده است.

ب: علت انسداد باب نیابت خاص

علت ممنوعیت وصیت سمری به شخص دیگر، آغاز غیبت کبری است. چنانچه امام علیه السلام در متن توقيع بدان اشاره فرموده و آمده است: «فَقَدْ وَقَعَتِ الغَيْبه الثَّانيهِ فَلاَ ظُهورَ إِلاَّ بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عز وَ جلَّ وذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَرْضِ جَوْرا»، بنابراین با توجه به اینکه «فاء» در «فَقَدْ وَقَعَتْ» تعليليه است، لذا آغاز غیبت کبری علت اصلی انسداد باب نیابت بوده و دلیلی بر نقض این مسأله از جانب حضرت وجود ندارد.

ج: پیشگویی ظهور مدعیان دروغین

حضرت درادامه توقيع به ظهور زود هنگام مدعیان دروغین نیابت خاصه اشاره فرموده و شیعیان را از آن خطر بزرگ برحذر می دارند. لذا فرمودند: «سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يُدْعَى الْمُشَاهَدَةَ».

د: ادعای مشاهده تا موعد خاص

ادعای مشاهده و نیابت تا قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی مورد قبول نیست. چنانچه حضرت فرمودند: « ألا فَمِن إِدْعَى المُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَر» . لذا چنانچه فردی همچون احمد الحسن در صدد ادعای نیابت خاصه است ، از دو حالت خارج نیست. یا اینکه بایستی از نایب چهارم وصیتی به همراه داشته باشد که دال بر نیابتش باشد، که صدور آنهم بنا به دستور حضرت ممنوع گردیده است. یا اینکه تا خروج سفیانی و ندای آسمانی صبر کرده و پس از آن بر ادعای خود پافشاری نماید.

اگر اشکال شود که در این توقيع، مدعیان مشاهده تکذیب شده اند و ربطی به مدعیان نیابت و سفارت ندارد، اینگونه پاسخ داده می شود:

اولا شأن صدور توقیع، پیرامون مسأله نیابت خاص بوده و حضرت، علی بن محمد سمری را از انتخاب وصی و قائم مقام بعدی برحذر داشته اند و این به این معناست که حضرت با صدور این توقيع مبارک، در صدد انکار مدعیان نیابت و سفارت، بعد از نایب

ص: 156

چهارم می باشد.

ثانية؛ حضرت در ادامه این توقیع می فرماید: «فَمِن إِدْعَى المُشَاهَدَةِ ... فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَر». یعنی مدعی مشاهده كذاب و افتراگواست. باید توجه داشت که بین كذاب و مفتر فرق واضحی است. لذا اگر کسی صرف ادعای مشاهده داشته باشد، کذاب می باشد اما اگر همان شخص ادعای نیابت یا توکیل کند و آن استنابه را به حضرت منتسب نماید، این شخص افتراگو بوده و چیزی را به دروغ به ایشان نسبت می دهد. لذا در متن توقيع هردو عبارت در کنار هم آمده است تا کسانی را که ادعای مشاهده و توکیل می کنند را رد نماید. بنابراین اگر حضرت فقط می فرمود: «فَمِن إِدْعَى المُشَاهَدَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ» در آن صورت این حکم شامل تمامی افرادی که ادعای دیدار با حضرت را داشتند می شد، در حالیکه بیش از هزار داستان معتبر از احوالات تشرف یافتگان در کتب شیعه ذکر شده است که هیچ کدام کذاب نبوده و در ادعای خود صادق هستند.

نکته قابل توجه اینکه احمدالحسن برخلاف مبنای خود در خصوص عدم پذیرش علم رجال و نادرست بودن بررسی سندی روایات، اینبار مجبور به تمسک به علم رجال شده و این توقيع مبارک را ضعيف السند دانسته و می گوید: «فهی مطعون في سنده و غير تامة السند» . این روایت مورد طعنه علماء قرار گرفته و سند آن به معصوم نمی رسد.(1)

برسی سند توقيع سمری

با توجه به اینکه احمد الحسن بصری و برخی تابعین آن، سند این روایت را مخدوش و مطعون دانسته اند، به سند این توقيع اشاره شده و در حد کفایت مورد بررسی قرار میگیرد:

1. شیخ صدوق (م 306) این توقیع را در کتاب کمال الدین وتمام النعمه به نقل مستقیم از استاد خود،«ابومحمد حسن بن احمد مکتب» و ایشان نیز به نقل مستقیم از علی بن محمد سمری آورده است لذا این روایت بدون واسطه بوده و در سند آن نیز سقطی وجود ندارد. علاوه بر آن، شیخ صدوق رحمه الله علیه در زمان صدور این توقيع مبارک در سال (329 ه) حدودا 23 ساله داشته و احتمال تضعیف سند غیر ممکن است. همچنین این توقیع، پایه

ص: 157


1- ابوحسن ، مع عبد الصالح، ص28.

صدور فتاوای علمای بزرگ شیعه، مبنی بر کفر مدعی سفارت و نیابت در غیبت کبری بوده است که همین مسأله دلالت بر قوت سندی توقيع دارد.(1)

برخی در راستای اثبات مرسله بودن این توقیع، به جلد 35 کتاب بحارالانوار مرحوم مجلسی رحمه الله علیه استناد کرده اند که در آنجا آمده است: «أنه خبر واحد مرسل» این توقيع خبر واحد و بوده و سند آن به معصوم متصل نشده است.(2) در پاسخ به این استناد باطل گفته می شود: اولا این عبارت در جلد 53 بحار الانوار آمده است که مؤلف كتاب مع عبد الصالح آن را به اشتباه یا به عمد (الله اعلم) با عنوان جلد 35 معرفی کرده است.

ثانيا: این سخن و نظر علامه مجلسی نبوده، بلکه رأي و نظر میرزای نوری است که در قالب کتاب «جنة المأوی» در جلد 53 بحارالانوار نقل شده است.

ثالثا؛ میرزای نوری رحمه الله علیه این توقیع را از الاحتجاج طبرسی رحمه الله علیه نقل کرده است که در آنجا سندی برای توقيع ذکر نشده و همین مسأله موجب اشتباه میرزای نوری در خصوص مرسله بودن توقيع شده است. چنانچه خود نیز در کتاب جنة المأوی به این برداشت اشاره کرده است.(3)

2. برخی از اتباع احمد بصری، از جمله ضياء الزیدی بر این باور هستند که «ابو محمد حسن بن احمد کب» مجهول بوده و از جانب علمای رجالی توثیق نشده است.(4) این سخن در حالی است که اولا؛ کتب علماء شیعه، عباراتی مبنی بر وثاقت ایشان صادر شده و او را به عظمت یاد کرده اند. ثانیا؛ توثيق از طریق ترضى وترحم شیخ صدوق رحمه الله علیه درباره ایشان فراوان بوده و مرحوم مامقانی رحمه الله علیه نیز در این باره می نویسد: «إنه يروى الصدوق رحمه الله علیه عنه مترضيا و مترحما».(5) صدوق رحمه الله علیه از ایشان نقل حدیث میکرد در حالیکه از او اعلام رضایت کرده و بروی رحمت می فرستاد. همچنین در مکیال المکارم آمده است: «ویروی عنه الصدوق رحمه الله علیه مکررا مترضيا مترحما و هذا من أمارات الصحة و الوثاقة».(6) بارها شیخ صدوق رحمه الله علیه

ص: 158


1- غيبة طوسی، ص412 .
2- مع عبد الصالح، ص28.
3- نص خالد در ابطال معاند، ص50.
4- الزيدي، ضیاء، قراءة جديدة في رواية السمري ، ص18.
5- تنقیح المقال في علم الرجال، ج21، ص 194.
6- مکیال المکارم، ج2، ص334.

در حالی از وی یاد می کرد که رضایت داشته و بروی رحمت می فرستاد و این عمل شیخ، از نشانه های صحت و وثاقت راوی توقیع است.

3. از جناب «ابومحمد حسن بن احمد» با کنیه های گوناگونی یاد شده است. لذا در برخی اسانید از وی با عنوان «المؤدب» یا «المكتب» یا «الكاتب » تعبیر شده است. این در حالی است که اکثریت غریب به اتفاق در کتب علمای شیعه از جمله؛ مستدرکات علم رجال (1)، المعجم الموضوعی احادیث الامام المهدي علیه السلام (2)، مکیال المکارم (3)، الموسوعة الرجالية (4) و... این سه کنیه را به یک فرد منسوب دانسته و به کسی جزراوی مذکور ارتباط نداده اند. چنانچه در کتاب الموسوعة الرجالية آمده است: «المؤدب، المكيب، الكاتب روى عنه في الفقيه والعلل والتهذيب، وقع في مشيخة الفقيه وهومن مشايخ الصدوق ترضى عليه في جميع الموارد».(5)

امکان دیدار

براساس برخی روایات و اقول علمای بزرگ شیعه، دیدار حضرت برای برخی انسانها ممکن می باشد که آنهم با بحث مشاهده و نیابت خاصه تفاوت بسیاری دارد. چنانچه سید بن طاووس رحمه الله علیه می فرماید: «إذ كان علیه السلام غير ظاهر الآن لجميع شیعته فلا يمتنع أن يكون جماعة منهم يلقونه و ينتفعون بمقاله و فعاله و یکتمونه»(6) در حال حاضر، امام علیه السلام برای جمیع شیعیان غیر ظاهر است اما این ممتنع نیست که گروهی از آنان به ملاقات ایشان مشرف شده و از سخنان و کردارشان استفاده کرده و از دیگران پنهانش کنند.

دقت گردد که در این قول ، سخن از کتمان است که بر خلاف اعلان ملاقات و حتی ادعای نیابت می باشد.

ص: 159


1- مستدرکات علم رجال، ج 2، ص 334.
2- المعجم الموضوعی احادیث الامام المهدي علیه السلام ، ص1051.
3- مکیال المکارم، ج2، ص333.
4- الموسوعة الرجالية ، شماره 1750.
5- همان.
6- الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ، ج 1، ص 185.
توقیت گرایی نوین

یکی از آسیب های پیش روی در مباحث مهدویت، گرایش به نوع جدیدی از توقيت و تعیین محدوده زمانی برای ظهور امام دوازدهم علیه السلام است که توسط احمدالحسن و پیروان وی صورت پذیرفته است. هرچند که معنای توقيت؛ تعیین دقیق زمان و ساعت ظهور است اما تعیین محدوده ظهور و تاکید براینکه در حال حاضر در عصر ظهور هستیم، سخنی ناروا و مغرضانه می باشد که از آن با عنوان «توقیت گرایی نوین» یاد شده است.

البته این نوع از توقیت گرایی در میان مدعیان دروغین مهدویت تازگی نداشته و تمامی آنان با بیان اینکه در عصر ظهور بوده و فاصله ما با ظهور بسیار کم است، احساسات دینی مردم را تحریک کرده و پس از مدتی کوتاه، خود را به عنوان مهدی معرفی کرده اند. به عنوان نمونه می توان به «محمد بن قومرت» اشاره کرد که در آغاز حرکت، مردم را به نزدیکی ظهور مهدی بشارت میداد، لکن در سال (522 ه. ق) خود را همان مهدی موعود علیه السلام معرفی نمود.

البته رد توقیت گرایی نوین بدان معنا نیست که ظهور امام علیه السلام از منظر شیعه دور دیده شده باشد، بلکه بدین معناست که علاوه بر تعیین زمان دقیق برای آن، حتی تعیین محدوده ظهور نیز مطرود بوده و مورد پذیرش نیست. چراکه بر اساس روایات، ظهور حضرت، همانند برپایی قیامت ناگهانی است(1) که خداوند درباره آن فرمود: « إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً».(2) با این وجود توجه گردد که این آیه به معنای آن نیست که چندی بعد قیامت خواهد شد، بلکه آیه در مقام بیان حقانیت و حتمی بودن قیامت است.

لذا از آنجا که تعیین محدوده زمانی برای برپایی قیامت صحیح نیست ، بر همان اساس، تعیین محدوده برای ظهور نیز نادرست است، بلکه بایستی صرفا همانند امر قيامت، حقیقت و حتمیت آن را پذیرفت و اعمال خود را با دین اسلام تطبيق داد تا در صورت مصادف و مواجه شدن با ظهور، در صف مؤمنین قرار بگیریم. به عبارتی دیگر، باور به نزدیکی ظهور همانند باور به نزدیکی قیامت است که حتی تعیین محدوده زمانی برای آن نامعقول و نادرست می باشد.

ص: 160


1- جَابِرُ بْنِ یزید الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىِّ الْبَاقِرُ؟ع؟:... قَالَ : قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ؟ ص؟ فَمَتَى يَخْرُجُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَقَدْ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ؟ ص؟ عَنْ ذَلِكَ قَالَ انما مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلسَّاعَةِ لاَ تَاتِيكُمْ اِلاّ بَغْتَةً. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 246
2- معارج، 7.
تعجیل گرایی

پس از ترويج باور به نزدیکی ظهور از سوی جریان های مدعی مهدویت، نوبت به یار گیری برای حضرت رسیده و مردم را به سمت تعجیل فرا می خوانند، چنانچه برخی از همین جریان ها(1)، براساس آیه «یا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ»(2) حکم به جستجوی حضرت مهدی علیه السلام داده و دوران انتظار را پایان یافته اعلام کرده و پروژه جدیدی را در بحث استعجال آغاز نموده اند. همچنین احمد الحسن بصری نیز با جمع آوری یار و انصار به نام امام عصرعلیه السلام ، مردم را در وادی تعجيل متحیر نموده است. پاسخ به تمامی اینها در چند محور ارائه میگردد:

1. تکلیف شیعیان در عصر غیبت کبری ، تمسک به وظایفی است که قبلا مورد عمل قرار می گرفت که در روایات بدان تصریح گردیده است. چنانچه از امام صادق علیه السلام درباره وظیفه شیعیان در زمان غایب شدن صاحب امر و امام زمان کسب تکلیف شد و ایشان در پاسخ فرمودند: « به آنچه از سابق عمل می کردید و برایتان مسلم و آشکار بوده از دین، متمسک شوید تا (حق) برای شما روشن و هویدا گردد».(3)

علاوه بر آن، انتظار فرج و ظهور امام زمان علیه السلام نیز به عنوان یک عمل و حتی بهترین عمل دانسته شده و آن را وظیفه ای برای مؤمنین معرفی کرده اند. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم فرمود: «أَفْضَلُ أَعْمَالُ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرْجِ».(4) برترین اعمال امت من، انتظار فرج ظهور است.

2. براساس روایات، تعجیل کنندگان در امر ظهور، مساوی با هلاک شدگان دانسته شده اند. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «هلک الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ».(5) شتاب کنندگان هلاک شدند و تسلیم شدگان نجات یافتند. نکته قابل توجه آنکه؛ سنت تعجیل و هلاکت، دراقوام پیشین نیز دیده شده است، چنانچه قرآن کریم ، علت گمراهی و هلاکت بنی اسرائیل را به غیبت حضرت موسی علیه السلام وتعجيل آنان ارتباط داده و می فرماید: «قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ

ص: 161


1- جریان علی یعقوبی، مدعی ارتباط با معصومین علیه السلام و نعمات خاصه . فایل تصویری در نزد نویسنده موجود است .
2- يوسف ، 111.
3- باسناده عن أبي عبدالله علیه السلام قال: قلت: انانروی بان صاحب هذا الامريفقد زمانا فكيف نصنع عند ذلک؟ قال : تمسكوا بالأمر الأول الذي أنتم عليه حتى يبين لكم . غيبة نعمانی ، ص81.
4- الإمامة والتبصرة من الحيرة ، ص21.
5- کافي، ص 368.

مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ اَلسَّامِرِيُّ»(1) ما از پی تو قومت را امتحان کردیم و سامری گمراهشان کرد. لذا با دوری حضرت موسی از قوم خود، ابلیس مردم را از بازگشت ایشان ناامید کرد و مردم که به حجت ظاهره عادت کرده بودند، در رسیدن به حجت ظاهره تعجیل کرده و گوساله سامری را به عنوان جانشینی برای خدای خود در روی زمین پذیرفتند.

در تفسیر قمی آمده است: وقتی حضرت موسی برای گرفتن تورات و الواح به کوه طور رفت و در موعد مقرر بازنگشت، بنی اسرائیل با فریب ابلیس سر به طغیان نهادند و خواستند جانشین او هارون را بکشند؛ در این میان ابلیس به صورت مردی نزد ایشان آمد و گفت: موسی فرار کرده و دیگر برنمیگردد، برای این که بدون خدا نمانید، زیورهایتان را جمع کنید تا برایتان معبودی بسازم که عبادتش کنید ... سامری با خاکی که از زیر پای اسب جبرئیل برداشته و آن را مایه مباهات خویش می دانست، گوساله ای از طلا ساخت و آن خاک را در آن ریخت، گوساله به صدا در آمد و بنی اسرائیل در برابر آن به سجده افتادند، و عدد آنهایی که به سجده افتادند هفتاد هزار نفر بود ...(2)

بنابراین، این انحراف عاقبت کسانی است که در تعیین ولی خدا عجله کرده و تحمل انتظار را ندارند در حالیکه قرآن کریم فرمود: «أَتَى أَمْرَ اَللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ».(3) امرخدا آمدنی است، پس درباره آن شتاب نکنید، او منزه و برتر است از آنچه آنها شرک می ورزند.

3. براساس قرآن کریم، تعجیل در امر ظهور ناپسند بوده و علاوه بر آن، کسانی که در امر ظهور تعجیل می کنند، به آن حضرت ایمان ندارند. لذا در قرآن آمده است: «يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بها والّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ ألاَ إِنَّ اَلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي اَلسَّاعَةِ لَفِي ضَلاَلٍ بَعِيدٍ»(4) کسانی که به آن ایمان ندارند، به آمدنش شتاب دارند و کسانی که ایمان دارند، از آن بیمناکند و می دانند که بی تردید آن حق است، یقینا کسانی که درباره آن ساعت تردید میکنند، در گمراهی دور و درازی هستند.

ص: 162


1- طه، 85.
2- تفسیر قمی، ج 2، ص 61-62.
3- نحل،10.
4- شوری، 18.

از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سئوال شد و ایشان فرمودند: «حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتْ لَهُ وَقْتُ وَقْتاً أَوْ تُوَقَّتُ شیعتنا قِلَّةٍ : يا مولاى مَا مَعْنَى : یمارون قَالَ : يَقُولُونَ : مَتَى وَلَدُ ؟ وَ مَنْ رَآهُ ؟ وَ أَيْنَ هُوَ ؟ وَ أَيْنَ يَكُونُ ؟ وَ مَتَى يَظْهَرُ ؟ کل ذلک اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ اللَّهِ وَ شَكّاً فِي قضائة وَ قُدْرَتِهِ».(1) مبادا شیعیان ما برای او وقت تعیین کنند. گفتم ای مولای من! معنای يمارون در آیه چیست؟ فرمود: یعنی کسانی که بگویند؛ کی به دنیا آمد؟ چه کسی او را دیده است ؟ او کجاست؟ کی ظهور می کند؟ همه این سخنان، عجله کردن در امر خداوند و شک در حکم و قدرش است.

4. روایات متعددی در دست هستند که حاکی از عدم هماهنگی و وعده قبلی یاران قائم علیه السلام برای ظهور می باشند. که به چند نمونه اشاره می گردد

5. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي قَوْلِهِ فَاسْتَبِقُوا اَلْخَيْرَاتِ اين مَا تكونوا يَاتَ بِكُمُ اَللَّهُ جَمِيعاً قَالَ«نَزَلَتْ فِي اَلْقَائِمِ وَ اِصْحَابِهِ يَجْتَمِعُونَ عَلَيَّ غَيْرَ مِيعَادٍ »(2)

6. جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيُّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ اَلْبَاقِرُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ «فَيَجْمَعُ اللَّهُ عَلَيْهِ أَصْحَابُهُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ يَجْمَعُهُمْ اللَّهُ لَهُ عَلَى غَيْرِ مِيعَادُ».(3)

7. عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السَّلَامُ«بَيْنَا شَبَابُ اَلشِّيعَةِ عَلَى ظُهُورٍ سُطُوحُهُمْ نِيَامٌ اَذْ تَوَافَوْا إِلَى صَاحِبِهِمْ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ عَلَيَّ غَيْرُ مِيعَادٍ فَيَصْحَبُونَ بِمَكَّةَ».(4)

پرسش های درس

1. وجه تمایز غیبت کبری و صغری را بیان کنید. دو مورد.

2. سه مورد از نکات ذکر شده در متن توقيع سمری را تشریح کنید.

3. ارتباط توقيع سمری با مساله نیابت را بیان کنید.

4. توقیت گرایی نوین را تعریف کرده و نظر تشیع را در این خصوص بفرمایید.

5. نظر اسلام در باره تعجیل گرایی چیست ؟

ص: 163


1- الهداية الكبرى ، ص392 .
2- غیبت نعمانی، ص241.
3- همان، ص 279.
4- همان، ص 316.

ص: 164

درس نهم

بررسی ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• خواب و رؤيا

• استخاره

ص: 165

ص: 166

خواب و رؤيا

احمدالحسن خواب را به عنوان یکی از شهادت های پروردگار بر خود دانسته و آن را حجت قطعی برای اثبات خود معرفی کرده است.(1) وی علاوه بر آن، اولین آشنایی خود با حضرت مهدی علیه السلام را در قالب خواب تعریف کرده و می گوید: «و قصة هذا اللقاء هي أني كنت في ليلة من الليالي نائما، فرأيت رؤيا في المنام، كأين الإمام المهدی واقف بالقرب من ضريح سيد محمد أخوالإمام العسكرى، وأمرني بالحضور للقائه، وبعد ذلك استيقظت، وكانت الساعة الثانية ليلا»(2) لازم می بینم که ماجرای دیدار خودم را ولو به اختصار تعریف کنم ... ماجرای دیدار این است که من شبی از شبها در خواب بودم که رؤیایی در آن خواب دیدم؛ گویی که امام مهدی علیه السلام کناردرب نزدیک به ضریح سید محمد برادر امام حسن عسکری ایستاده بود و به من امر می کرد که به دیدارش بروم. بعد از آن از خواب بیدار شدم و ساعت هم دو نصف شب بود!

البته این نوع ادعاها در میان فرقه ها و جریان های انحرافی تازگی نداشته و حتی بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت نیز از این روش بهره برده اند. لذا برخی از کسانی که به واسطه خواب و رؤيا مدعی ملاقات با حضرات معصومین علیهم السلام شده اند عبارتند از:

ص: 167


1- الجواب المنير، ج 1، ص 7.
2- بیان قصة اللقاء ، ص 15.

• سید محمد نوربخش ( بنیانگذار نوربخشيه)، مدعی مهدویت؛ وی جهت اثبات مهدویت خود به خواب برخی از افراد در خصوص مهدی بودن خود استناد کرده و می گوید:«خليل الدين بن رکن الدین بغلانی گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را دیدم که به مردم خطاب می کرد که بیایید و با فرزند من بیعت کنید و با دست به تو اشاره می کرد و آنان یقین داشتند که تو همان مهدی موعود هستی».(1)

• علی یعقوبی (بنیانگذار فرقه یعقوبی)، مدعی ارتباط با حضرت زهرا علیها السلام؛ وی می گوید: اگر سلمان یک صحنه دید و ایمان آورد، یعنی یک رفتار دید، من آن رفتار را هم ندیدم، یک صحنه نسبتا ثابت دیدم، عکس نبودها، صحنه سه بعدی بود(در خواب) ولی شخص ایستاده بود نگاه می کرد، معلم ایستاده بود نگاه می کرد. تمام زندگیم را از آن لحظه به بعد برایش گذاشتم، تا کجا؟ تا آن جا که گفتیم همه چیزمان باید از فاطمه باشه، با فاطمه، همیشه باید با فاطمه باشیم».(2)

• فضل الله حروفی (بنیانگذار حروفیه)، مدعی مهدویت؛ وی برای اثبات مهدویت خود می گوید: «در اوايل جمادی الاولی (768 ه) دیدم در ذی حجه که جامه من سپید و پاک به غایت شسته بودند و بیانداخته و من دانستم که جامه من است و می دانستم که جامه مهدی است. امام، یعنی می دانستم منم».(3)

• سید کاظم رشتی (از ارکان بابیت)، مدعی رکن رابع؛ وی می گوید: «پس فاطمه زهراء علیها السلام را در خواب دید و آن حضرت او را بر شیخ بزرگوار شیخ احمد احسائی دلالت فرمود سپس بار دیگر آن حضرت علیها السلام را در شب چهارم از شب خواب اول دید که ایشان او را به جا و مکان شیخ آگاه نمود».(4)

• میرزا احمد قادیانی(بنیانگذار فرقه قادیانیه)، مدعی مهدویت و نبوت؛ وی می گوید: «پس اولین باب ملاقات ایشان که به رویم باز شد خواب و رؤیای صالحه بود و من خوابی نمیدیدم جز اینکه در نهایت وضوح باشد و من در آن روزها قریب به دو هزار یا بیشتر خواب صادقه و

ص: 168


1- رسالة الهدى ، سید محمد نوربخش، ج 1، ص 25.
2- سخنرانی علی یعقوبی در تاریخ 1380/1/10. فایل تصویری در نزد نویسنده موجود است .
3- رسول جعفریان، مهدیان دروغین، ص107.
4- فهرست کتب المشايخ العظام، ص93.

صالحه دیدم که برخی از آنها در ذهنم هست و بسیاری را فراموش کرده ام».(1)

حقیقت رؤيا

«رؤیا» از ماده «رأى» گرفته شده است. لذا تمامی مشتقات این ماده در معنای «دیدن» مشترک می باشند، با این تفاوت که رؤیت، دیدن در بیداری بوده و به دیدن در خواب ، رؤيا می گویند.(2)

در بیان علمای اسلام، رؤیا به دوگونه کلی تقسیم می گردد:

1. خواب فاقد تعبیر، که اضغاث احلام یا رؤیاهای کاذبه نامیده می شود. این رؤیاها می تواند نتیجه عوامل گوناگونی باشد که به آنها اشاره می گردد:

الف: ممکن است بر اثرپرخوری ، پرخوابی و بیماری های روحی و جسمی رؤیا دیده شود.

ب: شاید آنچه برای انسان در روزهای گذشته روی داده به هنگام خواب در مقابل فکرش مجسم گردد. لذا ممکن است نام فردی خاص که فکرش را مشغول کرده یا داستانی که اخیرا مشغول خواندن آن شده است را ببیند.

ج: ممکن است آرزوهای برآورده نشده باعث رؤيا شود. همان طور که شخصی تشنه، آب در خواب می بیند و کسی که در انتظار سفرکرده ای است، آمدن او را از سفر در خواب می بیند.

د: ممکن است ترس از چیزی باعث شود که انسان خواب آن را ببیند.

2. خواب دارای تعبیر، که خود بر دو گونه است:

الف): خوابی که تعبیری غیر از صورت خواب ندارد.

ب): خوابی که دارای تعبیر است و رؤیای صادقه نامیده می شود. در این گونه رؤياها مستقیما، یا پس از تأویل و تعبیر و با استفاده از رموز، می توان مطلبی را کشف نمود. در روایات، این رؤیاها به عنوان نتیجه ملاقات روح با ملائک معرفی شده اند.(3)

ص: 169


1- غلام احمد قادیانی، التبليغ ، 105.
2- قاموس قرآن، ج 3، ص 37 و 38.
3- رضوان طالب ، محمدرضا، رویا از نظر دین و روانشناسی، ص 66 و 67.

با توجه به گزارشاتی که در خصوص رؤیای احمد الحسن به دست رسیده است ، رؤیاهای مربوط به وی ، تنها برای کسانی اتفاق افتاده است که با نام و جریان او آشنا بوده و مدتی با آن درگیر هستند و حتی در این میان یک نمونه گزارش نشده است که شخصی بدون اطلاع از نام و جریان و دل مشغولی های ایجاد شده در این خصوص، خواب احمدالحسن را دیده باشد. لذا بر اساس تقسیم بندی رؤیا، این نوع از رؤیاها در گروه رؤیای کاذبه قرار گرفته و قابل تعبیر نمی باشند. گذشته از آن، گزارشاتی بوده است که ناحق بودن احمد الحسن را در خواب دیده و از پیوستن به وی نهی گردیده اند.

اما در خصوص رؤیاهای صادقه که برخی بر این باورند که احمدالحسن را در رؤیای صادقه دیده اند، باید گفت؛ حتی در صورتی که فردی وی را در رؤیای صادقه دیده باشد که البته تشخیص آن به عهده کسانی است که از جانب خداوند به علم تعبیر آگاهی دارند بازهم برای آن فرد تکلیف ساز نخواهد بود، بنابراین، نهایت چیزی که می توان برای رؤیای صادقه قائل شد، مبشرات و عتاب هایی است که در خواب حاصل می شود، که البته هیچکدام شأنیت معرفی وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم و تعیین تکلیف شرعی را ندارند.

شاید برخی از انصاراحمدالحسن ادعا کنند که ائمه معصومین علیهم السلام را در رؤیا دیده اند که به حقانیت وی شهادت داده اند و برای اثبات حجیت سخن خود به روایتی از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم استناد کنند که فرمود: «مَنْ رَآنِي فِي اَلْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي فَإِنِّي اَلشَّيْطَانُ لاَ يَتَمَثَّلُ بي فِيَّ نُؤُمٍ وَ لا يَقَظَةٍ ولا بِأَحَدٍ مِن أوصِيائِي إلى يَومِ القِيَامَةِ».(1) هر کسی مرا در خواب دید، به درستی که مرا دیده است. زیرا شیاطین به صورت من در خواب و بیداری مجسم نمی شوند. حتی به صورت اوصياء من نیز تا روز قیامت در نمی آیند.

در پاسخ باید گفت:

اولا: حقیقت خواب سازی توسط شیطان و جن، توسط احمد الحسن نیز تأیید شده است.(2) لذا بعید نیست که ابلیس و نیروهای آن، در خواب افراد تصرف کرده و خود را به عنوان معصوم معرفی کرده و احمد الحسن را تأیید کنند.

ص: 170


1- بحار الانوار، ج 61، ص 235.
2- الجواب المنير عبرالاثیر، ج1-3، ص 321.

ثانیا؛ مرحوم نراقی رحمه الله علیه در این خصوص می فرماید: دیدار معصوم در خواب ، فرع آن است که او را در بیداری دیده باشیم و گرنه چگونه می توان گفت: آنکه را در خواب دیده ایم همان معصوم است. لذا آنچه مسلم است حجیت کلام معصوم در بیداری و وضع عادی است، نه در خواب و رؤيا.(1)

ثالثا؛ علامه حلی رحمه الله علیه در جواب پرسشگری - سید مهنا- که گفته است: در صورتی که شخصی در قالب معصوم به رؤیای افراد ظاهر شده و دستورات و القائاتی داشته باشد تکلیف چیست، گفته است: در این صورت مسأله از دو حالت خارج نیست:

الف: دستوراتی که خلاف ظواهرکتاب و سنت است.

ب: دستوراتی که موافق کتاب و سنت است.

با این وجود، گروه اول مردود بوده و گروه دوم جائز العمل است نه واجب العمل.(2) این در حالی است که تمامی رؤیاهای دیده شده در خصوص احمد بصری با دستورات کتاب و سنت مخالف می باشند که در درس های قبلی بدان اشاره شده و به اثبات رسید. گذشته از آن، در فرض محال، اگر حقانیت احمد الحسن با کتاب و سنت موافق بود باز هم واجب العمل نبوده و تکلیف ساز نمی شد.

قابل توجه اینکه تاکنون هیچ پیامبری از جانب خداوند به واسطه خواب و رؤیا به مردم معرفی نشده و حتی رسالت هیچ پیامبری، در خواب به وی اعطا نگردیده است. آنچه بوده، با برهان قاطع واعجاز ساطع بوده و اعلام رسالتشان به واسطه فرشتگان و ملائک در عالم بیداری بوده است.

استخاره با قرآن کریم
اشاره

احمدالحسن قرآن کریم را شاهد بر حقانیت خود دانسته و بر این ادعا پافشاری می کند. لذا ادعا می کند که هر کسی با نیت حقانیت من استخاره کند، قرآن کریم سخن مرا تایید

ص: 171


1- مناهج الاحکام، پایان بحث خبرواحد، ص 232.
2- مصابيح الانوار، ج 2، ص 14.

خواهد کرد.(1) البته با مطالعه در کارنامه سایر مدعیان دروغین مهدویت، مشاهده می شود که افرادی که این ادعا را داشته و مردم را با استخاره فریب داده اند کم نبوده و با همین روش حقانیت خود را اعلام کرده اند. به عنوان نمونه؛ میرزا غلام احمد قادیانی (1265 ه. ق) که در ابتدا ادعای مهدویت کرده و سپس خود را نبی خدا نامید، استخاره را به عنوان اولین شهادت خدا بر حقانیت خود معرفی کرد.(2) وی می گوید: «من شبانه روز قوم خود را انذار داده و آنها را بحق دعوت کردم؛ آنها را آشکارا و نهان به ایمان فرا خواندم و در خلوت هاشان و اجتماعاتشان آنها را بسوی حق دعوت کرده و گفتم: استغفروا ربكم واستخيروا واستخبروا. از خدا طلب مغفرت کرده و استخاره کنید تا خبردار شوید! و از خداوند بخواهید که در امر من شما را با الهامات یاری کند!».(3)

حقیقت استخاره با قرآن

پیرامون حقیقت استخاره ، توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است که بدانها اشاره میگردد:

1. نهایت چیزی که استخاره برای انسان به ارمغان می آورد، رفع تحیر بین دو امر است که هیچگاه تکلیف آور برای موضوع خاص نمی باشد. چنانچه پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم به أميرالمومنین علیه السلام می فرماید: «یا عَلَى ، مَا حَارَ مَنِ اسْتَخَارَ ، وَ لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ».(4) ای علی! متحیر نمی ماند کسی که استخاره کند و پشیمان نمی گردد کسی که مشورت کرده باشد.

لذا کسی که به قصد تعیین تکلیف مصداقی، نه به قصد رفع تحیر به قرآن مراجعه کند، مصداق تفأل به قرآن می باشد که مورد نھی معصومین علیهم السلام می باشد. زیرا تفأل به معنای تعيين حكم مصداق بوده و مورد نھی امام صادق علیه السلام قرار گرفته است. چنانچه فرمودند: «لاَ تَتَفَالَ بِالْقُرْآنِ».(5) به قرآن تفأل نزنید.

ص: 172


1- ادله جامع یمانی، ص 52.
2- أدعياء المهدويه ، ص54.
3- غلام أحمد القادياني، التبليغ، ص119
4- تحف العقول، ص207.
5- کافی، ج 2، ص 629.

مؤید این سخن، کلام سید بن طاووس است که می فرماید: «یکی از پادشاهان بزرگ دنیا، بارها به من نامه نوشت تا در سرایی از او دیدار کنم که بسیاری از مردم غافل، آرزوی به آنجا رفتن را داشتند. من نیز بارها به او نوشتم، چیزی که در آغاز زندگی دیدار پادشاهان را برمن تحمیل می کرد، اعتماد به استخاره بود. اما اکنون به موهبت انواری که خداوند به من عنایت فرموده است متوجه شدم که استخاره کردن در این موراد، دور از صواب و مبارزه با رب الارباب است».(1)

2. با توجه به روایات استخاره با قرآن ، روشن می گردد که منسوب کردن نتیجه استخاره با قرآن به خداوند، هیچ توجیه شرعی نداشته و کاری که مستند به این نوع استخاره باشد، حجیت و قابلیت دفاع در محضر خداوند را دارا نیست. البته برای رهایی از شک و تردید، توصیه های فراوانی در روایات معتبر وارد شده است که در بعضی از روایات به نماز استخاره وذکر و دعا، مخصوصا در مکان مقدسی مثل مسجد توصیه شده و در بعضی روایات دیگر، مثل صحيحه هارون بن خارجه، امام توصیه میکند که از خدا طلب خیر کند و سپس مشورت کند که خدا خیر را به زبان هرکس از خلق که بخواهد جاری می کند.

چنانچه از امام باقر علیه السلام نقل شده است: « إِنِّى إِذَا أَرَدْتُ الإِسْتخَارَةَ فِي اَلْأَمْرِ اَلْعَظِيمِ اسْتَخَرْتُ اللَّهَ فِي مَقْعَدٍ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ ان كَانَ شِرَاءَ رَاسٍ اَوْ شُبْهَةٍ اسْتَخَرْتُهُ ثَلاثَ مَرَّاتٍ فِي مَقْعَد اَقُولُ اَللَّهُمَّ اِنِّي اَسْاَلُكَ بانَكَ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ اِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ اَنَّ كَذا وَ كَذا خَيْرٌ لِي فَخِرْهُ لِي وَ يَسِّرْهُ وَ اِنْ كُنتَ تَعْلَمُ اَنَّهُ شَرْلِي فِي دِينِي وَ دُنْيايَ وَ اَخْرَتِي فَاصْرِفْهُ عَنِّي اِلَيَّ مَا هُوَ خَيْرٌ لِي وَ رَضِّنِي فِي ذَلِكَ بِقَضائِكَ فَاِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لا اَعْلَمُ وَ تَقَدِرُو لاَ اَقْدِرُو تَقْضِي وَ لاَ اِقْضِي اِنَّكَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ».(2) هرگاه اراده استخاره (طلب خیر) در یک کار مهم را داشتم، صد بار از خدای متعال در سجده طلب خیر می کردم و اگر امری مانند فروش گوسفند یا مانند آن بود، سه بار در سجده طلب خیر از خدا می کردم. استخاره و طلب خیر من چنین بود که می گفتم: خدایا ! از تو که عالم غیب و شهادت هستی درخواست می کنم، اگر این کاری که می خواهم انجام دهم برای من خیردارد، آن را برای من انجام بده و یاریم کن و اگر علم داری که شرمن در انجام آن است، مرا از انجامش منصرف کن و مرا به امر خیر

ص: 173


1- کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 162.
2- المحاسن، ج2، ص600.

هدایت فرما.

3. هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که تشخیص وصی حضرت رسول گرامی صلی الله علیه واله وسلم را به استخاره با قرآن توصیه کرده باشد. چنانچه شیخ طوسی رحمه الله علیه در پاسخ به ادله واقفيه نسبت به سست جلوه دادن دلیل پذیرش امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام توسط صفوان بن یحیی آورده است:

«روی علی بن معاذ قال: قلت لصفوان بن يحيی: بأي شيء قطعت على على؟ قال: صليت ودعوت الله واستخرت (علیه) و قطعت عليه. قال شيخ الطوسی: فهذا ليس فيه أكثر من التشنيع على رجل بالتقليد ، وإن صح ذلک فليس فيه حجة على غيره، على أن الرجل الذي ذكر ذلک عنه فوق هذه المنزله لموضعه وفضله وزهده ودينه، فكيف يستحسن أن يقول لخصمه في مسأله علميه: أنه قال فيها بالإستخاره؛ اللهم إلا أن يعتقد فيه من البله والغفله ما يخرجه عن التكليف، فيسقط المعارضة لقوله».(1) علی بن معاذ گفته است: به صفوان بن یحیی گفتم: به چه دلیلی یقین به امامت علی ابن موسی الرضا پیدا کردی؟ گفت: اقامه نماز کردم و بعد از خداوند خواسته و استخاره کردم و نتیجه این شد که به امامت او قطع و یقین برایم حاصل شد. شیخ طوسی در توضیح این خبر می فرماید: این خبر صرف سرزنش و پلید جلوه دادن شخصی است که در امور اعتقادی تقلید کرده است و حتی اگر خبر صحیح باشد این خبرهیچ حجتی برای دیگران نیست؛ همچنین شخصی که این خبر بروی منتسب شده (صفوان بن یحیی) بحسب مقامات و زهد و دیانتی که دارد اجل و برتر از اینچنین مطلبی است. بنابراین چطور برای او درست است که در مسأله علمی آن هم اهم مسائل به مخالف بگوید که به خاطر استخاره به امامت ایشان معتقد شدم. مگر این که بگوییم صفوان معتقد بوده که شخص سؤال کننده در درجه ای از بلاهت و نادانی است که ابلهی اش موجب خروج او از دایره تکلیف شده (مثل مجنون] اگر چنین باشد، معارضه و بحث ساقط است. یعنی به خاطر بلاهت فرد سئوال کننده ، از بیان ادله و براهین قطعی اعراض کرده و این پاسخ را به وی داده است.

بنابراین شیخ طوسی رحمه الله علیه ؛ تمسک به استخاره در امر مهم امامت و حجت الهی را تقبیح و تمسخر کرده و دور از شأن صفوان بن یحیی می داند و براین باور است که اگر هم کسی

ص: 174


1- غیبت طوسی، ص 145.

1بخواهد دیگران را به انتخاب حجت الهی به وسیله استخاره دعوت کند، مخاطبین را نادان میداند.

ابهام زدایی از یک حديث

احمدالحسن با سوء برداشت از یک روایت، سعی در اثبات حجیت استخاره برای اثبات وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم داشته است که به آن اشاره میگردد:

سلیمان بْنِ بِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ علیه السَّلَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ قَالَ:

جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِاَلْمُومِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ نَبِّئْنَا بِمَهْدِيِّكُمْ ... اللَّهُمَّ فَاجعَل بَعْثَهُ خُرُوجاً مِنَ الْغُمَّةِ وَ اجْمَعْ بِهِ شَمْلَ الأُمَّةِ فَإِنْ خَارَالَلَهُ لَكَ فَاعْزِمْ وَ لاَ تنثنِ عَنْهُ إِنْ وَقَفْتَ لَهُ وَ لاَ تَجُوزَنَّ عَنْهُ إِنْ هُدِيتَ إِلَيْهِ هَاهْ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِ».(1) مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! مرا از مهدی خود آگاه کنید. حضرت فرمود... خدایا! برانگیخته شدن او را مایه به در آمدن و سررسیدن دلتنگی واندوه قرار بده و به واسطه او پراکندگی امت را جمع ساز. اگر خدا برای توخیرخواست، عزم خود را استوار کن و اگر در راه رسیدن به خدمت او توفیق یافتی، از او به دیگری باز مگرد و هرگاه به سویش راه یافتی از او در مگذر. پس این آن، آهی کشید و با دست خود به سینه اش اشاره کرد و فرمود: چه بسیار به دیدن او مشتاقم.

احمدالحسن با استفاده از عبارت «خَارَالَلَهُ لَكَ فَاعْزِمْ» سعی در اثبات حجیت استخاره در امر امامت دارد که در پاسخ باید گفت:

اولا؛ عبارت ځار الله لك، هیچ ارتباطی با استخاره با قرآن نداشته و به معنای خیر خواستن خداوند برای انسان است، نه طلب خیراز خدا. چنانچه در تمامی کتب لغوى بدان اشاره شده و گفته اند:

1. خَارَ اللَّهُ لَكَ ؛ أَيْ أَعْطَاكَ اللَّهِ مَا هُوَ خیر لک.(2) یعنی؛ خداوند به تو خیر عطا کند.

2. خَارَ اللَّهُ لَكَ فِي الْأَمْرِ ؛ أَيْ جَعَلَ اللَّهُ فِيهِ الْخَيْرِ .(3) یعنی؛ خداوند در کارتوخیر قرار دهد.

ص: 175


1- غیبت نعمانی، ص 212.
2- مجمع البحرین، ج 3، ص 297 ولسان العرب، ج 4، ص 267 والصحاح، ج 2، ص 652 والنهاية ، ج 2، ص 92.
3- القاموس المحيط، ج 2، ص 550.

ثانيا؛ در لسان عرب نیز، عبارت «خَارَ اَللَّهُ لَكَ» به معنای استخاره کردن و طلب خیر نبوده و به معنای عطای خیر می باشد که به دو نمونه اشاره می گردد:

• همسر زهیر بن قین هنگام خداحافظی با همسرش گفت: «خَارَ اَللَّهُ لَكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَذْكُرَنِي فِي اَلْقِيَامَةِ عِنْدَ جَدِّ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلام ».(1) خدا به تو خیردهد، درخواست می کنم که مرا در قیامت نزد جد حسین علیه السلام شفاعت کنی.

• عبد الله بن سليمان ومنذر بن مشمول نقل می کنند که به امام حسین علیه السلام شهادت مسلم بن عقیل را دادیم و ایشان فرمود: «لاَ خَيْرَ فِي اَلْعَيْشِ بَعْدَ هؤلاَءِ فَعَلِمْنَا أَنَّهُ قَدْ عَزَمَ رَأْيَهُ عَلَى اَلْمَسِيرِ فَقُلْنَا لَهُ خَارَاللَهُ لَك».(2) خیری در دنیا بعد از مرگ این جوان نیست. پس ما فهمیدیم که امام علیه السلام قصد ادامه مسیر دارد. پس عرض کردیم: خداوند به شما خیر عطا کند.

پرسش های درس

1. دو نمونه از افرادی که بر اساس رؤيا ادعای خود را علنی کردند را نان ببرید.

2. تقسیم کلی رؤیا از نگاه علما را بیان کنید.

3. پاسخ علامه حلی به سید مهتا را تشریح کنید.

4. نهایت چیزی که با استخاره با قرآن ثابت می گردد را بیان کنید.

5. پاسخ به ابهام در روایت فإن خارالله لک را توضیح دهید.

ص: 176


1- مثير الأحزان، ص 46.
2- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص75.

درس دهم

بررسی ادعاهای ادعاهای احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• معجزات فرستادگان خدا

• معجزه احمدالحسن بصری

ص: 177

ص: 178

معجزه

بر اساس روایات اهل بیت علیه السلام، اعجاز و معجزه(1) آوردن، از نشانه های کسانی است که ادعای منصبی از مناصب الهی را دارند تا بدین وسیله مدعی صادق از مدعی کاذب بازشناخته شود.(2) براین اساس، امام صادق علیه السلام در تعریف معجزه می فرماید: «اَلْمُعْجِزه عَلاَمَةُ اَللَّهِ لاَ يُعْطِيهَا إِلاَّ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقَ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِب».(3) معجزه؛ نشانه ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجت های خود نمی دهد، تا به وسیله آن، راستگویی (مدعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدعیان دروغین) شناخته شود.

لذا این مسأله به سبب کثرت تأكید و تصریح روایات، به یک اساس قابل اعتماد در بین عموم شیعیان تبدیل گردیده است، بگونه ای که در طول تاریخ، هرگاه شخصی مدعی

ص: 179


1- واژه معجزه از «عجز» .مقابل قدرت گرفته شده و از وصفت به اسميت نقل گردیده و تا را به علامت نقل آورده اند، مانند تای «صمدية» و برخی آن را تای مبالغه می دانند، مانند تا در «علامة». لذا چنان که از لفظش پیدا است ، معجزه یعنی؛ عاجزکننده و آن عملی است که نوع بشر، حتی نوابغ در تمام زمان ها از آوردن آن عاجز باشند، و اساسا معجزه فراتر از نیروی بشر است و پیامبران به اراده و مشیت خدا، برای اثبات درستی ادعای رسالت خویش ، انجام می دهند و دعوت به «مقابله به مثل» (تحدی) نیز می نمایند. ر.ک: کشف المراد في شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، تعلیق وتصحيح آیت الله حسن زاده آملی، ص 350 و 353.
2- خواه منصب نبوت باشد یا امامت و یا اینکه ادعای سفارت و نیابت امام علیه السلام را نموده و یا به نحوی خود را برگزیده خداوند متعال بدانند.
3- علل الشرائع، ج 1، ص 122.

منصبی از جانب خداوند بوده است، پس از شنیدن و قبول ادله عقلی و نقلی او، از وی معجزه ای برای اثبات الهی بودن آن منصب خواسته شده است. چنانچه امام صادق علیه السلام درباره علامات امام علیه السلام می فرماید: «عشر خصال من صفات الامام: العصمة و النصوص و ان یکون اعلم الناس و اتقاهم الله و اعلمهم بکتاب الله و ان یکون صاحب الوصیة الظاهرة و یکون له المعجز و الدلیل و تنام عینه و لا ینام قلبه و لا یکون له فیء و یری من خلفه کما یری من بین یدیه».(1) ده خصلت ، از علامات امام علیه السلام است، عصمت (پاکی از عیب و گناه و اشتباه )، نصوص (متون یا گفتارهای الهی) و از تمامی مردم عالمترو داناتر باشد و پرهیزگارترین آنها نسبت به خداوند باشد و آگاه ترین مردم به کتاب خدا باشد و دارای وصیت ظاهره (نص ودلالتی صریح بر تعیین مصداق امامت) باشد و معجزه و برهان داشته باشد و دیده اش می خوابد در حالی که قلب او بیدار است و سایه ندارد.

علاوه بر همه اینها، در برخی از روایات اهل بیت علیه السلام ، ارائه معجزه از جانب صاحب الامر، امام دوازدهم علیه السلام ، به عنوان یکی از نشانه های هدایت معرفی شده است. که به مواردی اشاره میگردد:

امام على علیه السلام فرموده است: «... وَ لاَ تَزُولُوا عَنْ صَاحِبِ اَلاَمْرِ فتذقوا فَتُذَمُّوا غِبَّ أَفْعَالِكُمْ أَلاَ فَتَمَسَّكُوا مِنْ امام اَلْهَدْيِ بِمُعْجِزَتِهِ وَ خُذُو مَنْ يَهْدِيكُمْ وَ لاَ يُضِلُّكُمْ».(2) از صاحب این امر منحرف نشوید! چراکه دچار بد رفتاری خواهید شد. آگاه باشید. کسی که به اعجاز امام هدایتگر تمسک کند و هدایتش را دریابد، گمراه نمی شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: «إن المهدي علیه السلام إنما يفتحها بالتسبيح والتكبير لذي الجلال من غير قتال فيكون ذلك من المعاجز الجليلة الخارجة عن قوة الطاقة البشرية».(3) همانا مهدی علیه السلام شهرها را با ذکر وتكبیرخدا و بدون کشتار فتح می کند، پس این همان معجزه آشکار و نمایان اوست که از توان و طاقت انسان ها خارج است.

سید حسنی در مواجهه با امام دوازدهم علیه السلام عرض خواهد کرد: «یا ابن العم أنا أحق منک

ص: 180


1- الخصال، ج 2، ص 428.
2- طبری آملی کبير، المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب علیه السلام ، ص 403.
3- إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج 2، ص 237.

بهذا الأمر لأنى من ولد الحسن وهو أكبر من الحسين فيقول المهدي: إنى أنا المهدي فيقول له: هل عندك آية أو معجزة أو علامة فينظر المهدي إلى طير في الهواء فيومى إليه فيسقط في كفه فينطق بقدرة الله تعالى و يشهد له بالإمامة».(1) ای پسرعموا من برای این امر نسبت به توسزاوارترم ، زیرا من فرزند حسن علیه السلام هستم که از حسین علیه السلام بزرگتر بود. امام علیه السلام پاسخ خواهد داد: من مهدی هستم. سید حسنی می گوید: آیا دلیل یا معجزه یا نشانه ای داری ؟ امام علیه السلام به آسمان نگاه می کند و به پرنده ای اشاره کرده و در دست ایشان می نشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت می دهد.

درخواست معجزه

همانطور که گفته شد، معجزه یکی از نشانه های اثبات حقانیت از سوی خداوند است، اما باید توجه داشت که غالبا در طول تاریخ، ارائه معجزه در گام اول و آغاز ادعا نبوده، بلکه پس از بیان ادعا و اعلام براهین قاطع، بنا به درخواست مردم ارائه گردیده است تا فرد مدعی، الهی بودن منصب خود را ثابت کند. لذا بیشترین تعداد ایمان آورندگان به فرستادگان الهی، قبل از ارائه معجزه بوده و عده بسیار کمی از آنان به خاطر معجزه ایمان آورده اند.

علاوه برآن، اختصاص معجزه به فرستاده خداوند، به معنای الزام حجت خدا بر ارائه معجزه های درخواستی نبوده و ممکن است به بسیاری از درخواست هایی که از سوی مردم اعلام شده است اعتنایی نشود. چراکه تاریخ انبیاء و اولیاء نشان دهنده آن است که تنها به درخواست های معقول و منطقی و در راستای حقیقت جویی، پاسخ مثبت داده شده و هرگز به درخواست های مردم بهانه جوپاسخ نمی دادند، مگر آنکه بخواهند با آوردن معجزه، زبان بهانه جویان را بسته و این کار را حجتی در برابر مؤمنین قرار دهند. اما چنانچه فردی تصمیم به آوردن معجزه ای از جانب خداوند داشت، بایستی شرایط اعجاز را مد نظر داشته و هر اتفاق یا هر خبرثابت نشده ای را با عنوان معجزه معرفی ننماید. بنابراین، آنچه در اصطلاح حدیثی با عنوان ارتکاز متشرعین از آن یاد می شود، تأکید بر این مطلب می کند که صاحب منصب الهی برای اینکه از دیگران متمایز شود، باید توان آن را داشته باشد تا معجزه ای فراگیر

ص: 181


1- همان، ص 168.

و عالم تاب (همانند معجزه شق القمر) ظاهر کند.

گذشته از توان انبیاء و معصومین علیهم السلام برآوردن معجزه، حتی نواب وسفرای آنان نیز دارای قدرت اعجاز بوده و در صورت مواجهه با درخواست مردم، معجزه(1) می آورند. چنانچه شیخ طبرسی رحمه الله علیه می گوید: «هیچ کدام از از سفراء و سفیران امام مهدی علیه السلام ادعای سفارت از طرف ناحیه شریفه نمی کردند مگر این که نص، کلام، و یا توقیعی (در مورد منصب وی) از جانب امام عصر علیه السلام یا از طرف یکی از نواب ایشان که قبل از وی بوده نصب شده باشد، به دست شیعیان برسد. علاوه بر آن، شیعیان هیچگاه کلام سفراء را قبول نمی کردند، مگر اینکه نشانه و معجزه ای که از طرف امام علیه السلام باشد، به دست یکی از آنان ظاهر شده باشد، تا دلالت بر راستی کلامشان کند».(2)

به عنوان نمونه به دو مورد از معجزات امام عصرعلیه السلام که به دست نائب ایشان؛ جناب حسین بن روح نوبختی رحمه الله علیه محقق شده است اشاره میگردد:

1. شیخ صدوق رحمه الله علیه از محمد بن حسن صیرفی حکایتی نقل می کند که: از بلخ برای حج خارج شدم و اموالی نزد من بود که باید آنها را به حسین بن روح نوبختی رحمه الله علیه تحویل میدادم. در بین راه یکی از کیسه ها گم شد و من مقداری از مال خود را به جای آن قرار دادم و وقتی به نزد شیخ حسین بن روح رحمه الله علیه رسیدم اموال را تحویل دادم. شیخ آن کیسه ای را که از اموال خود جایگزین کرده بودم را خارج کرد و به من برگرداند و گفت این از اموال ما نیست . کیسه ما در فلان محل جا مانده است برگرد و آن را از همان جا پیدا کن و بیاور. اما وقتی باز گردی من از دنیا رفته ام. محمد بن حسن صیرفی می گوید: بازگشتم و در همان محل که حسین بن روح رحمه الله علیه آدرس داد، کیسه را پیدا کردم. وقتی برگشتم شیخ از دنیا رفته بود و على بن محمد سمری رحمه الله علیه جانشین او شده بود و کیسه را به او تحویل دادم.(3)

ص: 182


1- البته براساس سخن برخی علمای معاصر، همچون شهید مطهری؛ آنچه از جانب سفراء ارائه شده است ، در تعریف معجزه قرار نگرفته ، بلکه بایستی با عنوان کرامات از آنها یاد کرد. (ر.ک: شهید مطهری ، مقدمه ای بر جهان بینی، 1-7، ص 189 - شهید مطهری ، آشنايي با قرآن ، ج 2، ص 235 به بعد.) این سخن با تعریف امام صادق علیه السلام که در ابتدای بحث به آن اشاره شد سازگاری ندارد. ضمن اینکه با توجه به ادعای وصایت احمد الحسن بصری ، آوردن معجزه موضوعیت ویژه ای پیدا کرده است.
2- احتجاج، ج 2، ص 297.
3- كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 518.

2. جناب حسین بن روح نوبختی رحمه الله علیه : شخصی مقداری طلا و پول به محضر مبارک حسین بن روح رحمه الله علیه آورد تا آنها را بگیرد و رسید آن را از جانب حضرت ، تحویل بدهد. ظاهرا آن شخص، درباره حسین بن روح الله رحمه الله علیه در ذهنش بود که آیا اموال را به دست حضرت می رساند؟ لذا گفت: رسید می خواهم. حسین بن روح رحمه الله علیه فرمود: «برو و طلاها را در دجله بینداز و بیا رسید آن را بگیر و برو». گفت: در دجله؟ فرمود: بله. او هم رفت و طلاها را در دجله انداخت و پس از آن که آمد، حسین بن روح رحمه الله علیه کیسه ای نشانش داد و فرمود: «کیسه ای که می خواستی به من بدهی، همین است؟» گفت: بله آقا! همین بود. من آن را در دجله انداختم. دست شما چه می کند؟و ... (1)

اركان معجزه

باید توجه داشت که معجزه دارای تعریف و تعین خاصی است که بایستی آورنده آن، بدان توجه نموده و ارکان آن را مد نظر داشته باشد که عبارتند از:

1. عملی است که از حدود توانایی بشر خارج بوده و هیچ کس با اتکای به نیروی انسانی، قادر نیست تا همانند آن را بیاورد؛

2. معجزه، تنها با اذن و مشیت الهی صورت می گیرد؛

3. معجزه ، همراه با ادعای منصب الهی است؛ یعنی آورنده آن، به عنوان یک سند زنده، آن را برای اثبات حجیت خود انجام می دهد؛

4. اعجاز به همراه با «تحدی» است؛ یعنی فراخواندن به معارضه و مقابله به مثل است، به این ترتیب که از تمام انسان ها دعوت کند که اگر می توانند و قدرت دارند، مانند آن را بیاورند؛

5. معجزه باید عوام فهم، خواص پذیر، آشکار و رسا باشد.

براین اساس، در صورتی که معجزه فاقد یکی از ارکان فوق باشد، نمی توان آن را به عنوان اعجاز پذیرفت.

ص: 183


1- منتخب الأنوار المضيئة ، ص 110.
معجزه ادعایی احمدالحسن بصری
اشاره

با وجود شست بنیان و غیرقابل قبول بودن براهين وادله احمد الحسن بصری، هیچگاه نوبت به درخواست اعجاز از وی نخواهد رسید، چراکه درخواست یا ارائه معجزه پس از ارائه بينه و برهان قاطع بوده و زمانی که اساس بینه و برهان مدعی مورد قبول نباشد، دیگر مجالی بر معجزه باقی نخواهد ماند. اما با این وجود، اعجاز ادعایی این فرد مورد بررسی و نقد قرار میگردد تا کذب این مدعی بیش از پیش برای همگان آشکار شود. لذا قبل از بیان معجزه ادعایی احمد بصری و نقد آن، شکل های مختلف این ادعا دسته بندی می گردد:

• اگر گفته شود که اعجاز ويژه انبیاء و اوصیاء است و با این وجود نباید از احمد الحسن درخواست معجزه کرد، گفته می شود که این فرد براساس ادعای اصلی اش، خود را وصی رسول الله صلی الله علیه و اله می داند و بایستی برای اثبات این ادعا معجزه بیاورد.

• اگر گفته شود که اعجاز ويژه انبیاء است، گفته می شود که احمد بصری باری دیگر ادعایی دو راز شأن کرده و آنچه به او ارتباط ندارد را ادعا کرده و علماء را به درخواست معجزه فراخوانده است.

• اگر گفته شود سنت سفراء ونواب بر ارائه کرامت بوده و آنان قادر بر ارائه معجزه نبوده اند، گفته می شود اولا این خود احمد الحسن بوده است که با عنوان و ادعای نیابت امام علی علیه السلام معجزه کرده است و ایراد مسأله متوجه خود اوست و ثانيا اگر سفراء قادر بر ابراز کرامت هستند، کرامت اثبات شده و علنی احمدالحسن چیست؟

• اگر گفته شود احمد الحسن دارای معجزه است، گفته می شود که اعلام موضع قبر حضرت زهراء علیها السلام با ارکان معجزه منطبق نیست. احمد الحسن بصری طی بیانیه ای اعلام کرد:

از تعدادی از علمائی که ریاست و زعامت طائفه شیعه را به عهده گرفته اند، خواستم که از من معجزه ای را، بنابر آن طریقه ای که در جراید صادر شده از انصار امام مهدی علیه السلام ذکر کردم بخواهند، اما هیچ کس این کار را نکرد. به همین دلیل پدرم امام مهدی م ح م د بن الحسن العسکری علیه السلام به من دستور داد که چیزی که موضعم را نسبت به امام علیه السلام بیان کند

ص: 184

نشان دهم(1) و هم چنین این مسائل را تبیین کنم که من وصی او هستم و اولین پسر او هستم که حکومت می کند و نیز اینکه باغی از باغهای بهشت هستم که رسول خدا صلی الله علیه واله از آن خبر داده بود... و اولین معجزه ای که برای مسلمانان و برای تمام مردم - نه تنها مسلمانان، بلکه تمام مردم - اظهار می کنم، این است که من موضع قبر حضرت زهراء علیها السلام دختر حضرت محمد صلی الله علیه واله را می دانم و این در حالی است که تمام مسلمانان اجماع(2) بر این مسأله دارند که قبر حضرت زهراء علیها السلام مخفی و مغيب است و هیچ کس جز حضرت مهدی علیه السلام از موضع آن اطلاع ندارد و تمامی مسلمانان عقیده دارند که قبر حضرت زهراء عن مخفی است».(3)

بررسی معجزه احمدالحسن

با مطالعه ودقت نظر در متن بیانیه اعجاز احمد الحسن، نکاتی استخراج می گردد که برخی موارد اشاره می شود:

1. تاریخ نشانگر مدعیانی است که همانند احمد بصری، با این بیان که علمای عصراز من معجزه بخواهند، یا معجزه ای همانند معجزه من بیاورند و... در صدد مطرح کردن خود بوده اند که همواره با هوشیاری علماء وفقهاء شیعه، دسیسه آنان ناکام مانده است. به عنوان نمونه؛ احمد قادیانی علماء را به هماوردی معجزه دعوت کرده و گفت: «فرضت للمخالفين صلة عشرة آلاف، إن يأتوا كمثل الاعجاز الاحمدي في عشرين يوما من غير خلاف، فما بارز أحد للجواب»(4) برای مخالفین خود ده هزار سکه در نظر گرفتم تا در صورتی که همانند معجزه احمدی را تا بیست روز آینده بیاورند، به عنوان پاداش پرداخت کنم، اما هیچ جوابی از آنان دریافت نکردم.

ص: 185


1- در این بیانیه به جای اینکه لفظ «شئ» را با اعراب نصب بیاورد، با اعراب رفع آن را آورد و گفت: « أبين شيئ». طبیعتا این یک اشتباه فاحش نحوی است که در بیانات این مدعی مشاهده می شود، چنانچه قاعده نحوی اقتضای این را دارد که بگوید: « أبين شيئا»، چراکه این لفظ در اینجا مفعول به واقع شده و باید منصوب خوانده شود.
2- احمد الحسن در این قسمت می گوید: « وجميع المسلمين مجمعين»، با توجه به اینکه لفظ مجمعين در مقام خبر است و با توجه به اینکه مبتدا مرفوع است، لذا باید خبر را هم باید مرفوع آورده و بگوید: «وجميع المسلمين مجمعون».
3- «و أول معجزة أظهرها للمسلمين وللناس اجمعين هوأني أعرف موضع أعرف موضع قبر فاطمة علیها سلام بضعة محمد صلی الله علیه واله وسلم وجميع المسلمين مجمعين على أن قبر فاطمة علیها السلام مغيب لا يعلم موضعه الا الامام المهدي علیه السلام وهوأخبرني بموضع قبرأمي فاطمة علیها السلام...» عکس و رونوشت بیانیه به زبان عربی در نزد نویسنده موجود است .
4- احمد قادیانی، مواهب الرحمن، ص 102.

جالب اینکه وی پس از نا امیدی از پاسخ علماء، اعلام کرد: «معجزه من این است که همه جا را طاعون فرا خواهد گرفت، اما من هیچگاه دچار مرض طاعون نمی شوم ...».(1) ضمن اینکه در تاریخ آمده است که وی با مرض طاعون به هلاکت رسید.

2. چنانچه فقهای شیعه از وی درخواست معجزه اقتراحی نکرده اند، چه لزومی بر ارائه معجزه ابتدایی از سوی وی بوده است.

3. به همان ضرورتی که در زمان دفن حضرت زهراء علیها السلام موضع قبر مخفی شد، الان نیز همان ضرورت به قوت خود باقی است. پس دلیلی ندارد که موضع شریف کشف سر شده و با وجود حاکمیت وهابیت تکفیری بر عربستان سعودی، موضع قبر فاش شود.

با حفظ نکات فوق، جهت بررسی و نقد معجزه ادعایی وی به نکاتی اشاره می گردد:

اولا: این اعلام موضع، یک خبر است و جمله خبریه احتمال صدق و کذب دارد، پس چگونه و از کجای این جمله خبریه می توان بر مردم اقامه حجت کرد، در حالیکه شأنیت معجزه، جداسازی صادق از کاذب است!

ثانيا؛ معجزه باید کار خارق العاده ای باشد که در توان دیگری نباشد، در حالیکه بیان چنین سخنان بی اساسی در توان همگان است.

ثالثا؛ معجزه باید عوام فهم، خواص پذیر، آشکار و رسا باشد. لذا وقتی که ادعای احمد الحسن، بدور از شفافیت بوده و سرشار از ابهام است، چگونه ممکن است از عوام و خواص مردم آن را بپذیرند، در حالیکه در حد یک ادعای ثابت نبوده و اثبات آن مستلزم ارتکاب به حرام ونبش قبر است! (نعوذ بالله).

با توجه به شرایط معجزه و عدم انطباق آن با معجزه ادعایی احمد الحسن بصری، کذب الهی بودن وی به اثبات می رسد.

ص: 186


1- همان، 99.
نمونه ای از اعجاز واقعی

قرآن، به عنوان اصلی ترین معجزه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم است که از شرایط و ارکان معجزه برخوردار بوده و می توان آن را به عنوان نمونه ای واقعی از اعجاز مطرح کرد. بطوری که براساس تحدي قرآن کریم، هیچ بشری نمی تواند مثل آن را بیاورد:

«وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(1) واگردرباره آنچه بر بنده خود پیامبر نازل کرده ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیرخدا برای این کار، فرا خوانید اگر راست می گویید!

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(2) آیا آنها می گویند: او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است ؟! بگو: اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن را بیاورید و غیر از خدا، هرکس را می توانید (به یاری) بطلبید!

با توجه به تحدی قرآن کریم، به مواردی از اعجاز قرآن کریم اشاره می گردد:

فصاحت وبلاغت قرآن

شیوه بیان قرآن به گونه ای است که کلام هیچ بشری، حتی رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم با آن قابل مقایسه نیست. طبق مطالب ثبت شده در تاریخ، تمام تلاش های آنها با شکست مواجه شده و نیز تاثیر قرآن بر آنان چنان بود که آن را سحر نامیدند: «فَقَالَ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ».(3) و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزی جز افسون و سحری همچون سحرهای پیشینیان نیست!

اعجاز محتوایی قرآن

الف. عدم وجود اختلاف در قرآن .

ب. اخبار غیبی که نسبت به برخی افراد یا برخی وقایع دقیقا به وقوع پیوسته است.

ص: 187


1- بقره، 23.
2- يونس، 38.
3- مدثر، 24.

همانند: «غُلِبَتِ الرُّومُ فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ».(1) رومیان مغلوب شدند! (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد اما آنان پس از (این) مغلوبیت بزودی غلبه خواهند کرد.

ج. عجز از ابطال علوم و معارفی که در قرآن است. درستی معارف قرآن پس از گذشت سال ها هنوز بر جای خود باقی است.

اعجاز از جانب آورنده قرآن

قرآن از جانب کسی آمده است که قبل از بیان آن 40 سال در میان مردم زندگی می کرد و هیچ گونه تعليم بشری نداشته و در نزد کسی درس نخوانده است(2)«وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ».(3) آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد.(4)

پرسش های درس

1. معجزه چیست؟

2. فلسفه اصلی ارائه معجزه را تبیین کنید.

3. سنت فرستادگان الهی در آوردن معجزه چگونه بوده است؟

4. ارکان معجزه را نام ببرید. 5. معجزه ادعایی احمدالحسن را با ارکان معجزه تطبیق دهید.

ص: 188


1- روم ، 2-3.
2- برخلاف احمدالحسن بصری که سالها در دانشگاه و حوزه درس خوانده است. این در حالی استکه براساس روایات، یکی از نشانه های امام و حجت خدا این است که تحت تعلیم بشری قرار نگرفته و برعلم او «علم الدراسة» نبوده بلکه علمش «علم الوراثة» باشد.
3- اعراف، 158.
4- ثامنی، سید مصطفي، وجوه اعجاز قرآن (مجموعه مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتی علوم و مفاهیم قرآن کریم، دارالقرآن قم)، ص 168 -178.

درس یازدهم

اخباری گری و احمد الحسن بصری

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• حدیث گرایی

• اجتهاد

ص: 189

ص: 190

اخباری گری

از صدر اسلام تاکنون، حدیث در نزد مسلمانان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و یکی از منابع مهم دینی در فهم و استنباط احکام شمرده شده و براساس وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم، روایات معصومین علیهم السلام ، همسان با قرآن کریم قرار داده شده است. چنانچه آن حضرت فرمود:«إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ ، كِتَابُ اللَّهِ وَ عترتی».(1)

اما در این میان، برخی دچار افراط در حدیث گرایی شده و خط مشی عملی خود را در پیروی محض از اخبار و احادیث قرار داده اند که در اصطلاح اجتماعی از این گروه با عنوان «أخباری» یاد می شود.(2)

شهید مطهری در خصوص تاریخچه اخباری گری می گوید: «این نغمه را اولین بار مردی به نام ملاامین استر آبادی (م 1033 یا 1036 ه. ق)(3) که سالها در مکه و مدینه مجاور بود بلند کرد و با وجودی که خودش شیعه بود، به علمای بزرگ شیعه مانند شیخ طوسی و علامه حلی

ص: 191


1- سنن ترمذی، ج 12، ص200.
2- فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیه السلام، ج1، ص327.
3- اخباری گری، با ظهور فردی به نام محمد امين استرآبادی که برخی او را با صفت «اخباری صلب» (یعنی کسی که در عقیده خود متعصب وسخت پای بند بوده است ) وصف کرده اند، آغاز شده است. درباره وی به عنوان مؤسس مکتب اخباری در میان شیعیان متأخرگفته اند: او نخستین کسی بوده است که باب طعن برمجتهدان را گشود و امامیه را به دو بخش اخباریان و مجتهدان تقسیم کرد. نجوم السماء ، کشمیری ، محمدعلی، ص41

و محقق حلی و مخصوصا به علامه حلی شدیدا حمله کرد. چون علامه می گفت اخباری که ما الان داریم همه معتبر نیست و اخبار را از نظر سند تقسیم کرد به اخبار صحيح، اخبار موثق، اخبار حسن و اخبار ضعیف. تاریخ، احوال روات را کم و بیش نشان داده است. (البته افرادی هم هستند که مجهولند). نتیجه این می شود که اخباری که ما در دست داریم همه قابل اعتماد نیست، ما باید ببینیم چه کسانی نقل کرده اند.

ملا امین گفت: این علامه با این کار، روایات ما را دسته دسته کرد و عده ای از روایات ما

را انداخته است. هر چه روایت داریم، همه یک جا درست است. اگر بگوئیم روایتی ضعیف است ، این توهینی است به امام صادق علیه السلام. مگر می شود روایتی از امام صادق باشد و ضعیف باشد».(1)

بعدها افرادی همچون؛ عبدالله بن صالح بن جمعه سماهیجی بحرانی(2) و میرزا محمد اخباری(3) از همین روش تبعیت کرده و دامنه اخباری گری را گسترش دادند. با این وجود، باور تمامی اخباری ها در محورهای زیر خلاصه می گردد که عبارتند از:

• اخباریان، ادله احکام را تنها کتاب و سنت میدانند. بعضی از آنها نیز دلیل را تنها سنت ذکر می کنند.

• اخباریان ، احادیث را دو قسم می دانند: صحيح وضعيف.

• اجتهاد نزد اخباریان، حرام است. . در نگرش اخباری ، تقليد فقهی از غیر معصوم علیه السلام جایز نیست.

• اخباریان، دستیابی به احکام شرعی را از راه گمان(ظ)، حرام و تنها راه تحصیل احکام را علم و اطمینان می دانند.

ص: 192


1- مرتضی مطهری ، اسلام و نیازهای زمان، ج 1، ص 88- 93
2- وی از پیروان تندرو و متعصب مکتب اخباری در قرن 11 قمری است که به کثرت طعن برمجتهدان شهره بود. شیخ یوسف بحرانی درباره وی می گوید: «او به اهل اجتهاد بسیار ناسزا می گفت، درحالی که پدرش ملاصالح اهل اجتهاد بود و به اخباریان حمله میکرد». لؤلؤه البحرين، ص 98.
3- وی از مجتهدان نامدار اصولی؛ همچون میرزا ابوالقاسم قمی، شیخ جعفر نجفی کاشف الغطاء، میر سید علی طباطبایی، سید محمد باقر حجت الاسلام اصفهانی و محمد ابراهیم کلباسی به زشتی یاد می کرد و با آنان دشمنی آشکار داشت. روضات الجنات، خوانساری ، محمدباقر، ج7، ص 127.

• در مکتب اخباری، تمامی احادیث «کتب اربعه»(1) و دیگر کتاب های حدیثی که عالمان بزرگ شیعه آنها را تدوین کرده و به صحت احادیث نقل شده گواهی داده اند، صحيح می باشد و باید بر طبق آن عمل کرد. به عنوان مثال؛ بر اساس روایتی از کتاب من لا يحضره الفقيه، بستن تحت الحنک عمامه را حرام دانسته و آن را نشانه شرک می دانند. چنانچه آمده است: «الْفَرْقُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ اَلْمُشْرِكِينَ التَّلحِّي بِالْعَمائِمِ»(2) فرق بین مسلمانان و مشرکان، در تلخی عمامه (گوشه عمامه را از زیر چانه رد کردن) است .(3)

لذا ملامحسن فیض کاشانی در کتاب وافی، دراین باره می گوید: در قدیم ، مشرکان شعاری داشتند که تحت الحنک را به بالا می بستند و نام این عمل را «اقتعاط»(4) می گذاشته اند. اگر کسی این کار را می کرد معنایش این بود که من جزو آنها هستم. این حدیث دستور مبارزه و عدم پیروی از آن شعار را می دهد، ولی امروز دیگر آن شعاراز بین رفته، پس موضوعی برای این حديث باقی نیست. حالا برعکس؛ چون همه تحت الحنک را به بالا می بندند اگر کسی تحت الحنک را در زیر چانه چرخ بدهد لباس شهرت می شود و از لباس شهرت نهی شده است.(5)

• در مکتب اخباری، اشیاء یا حلال هستند یا حرام و یا مشتبه و چنانچه حلیت و حرمت چیزی معلوم نباشد و نصی از معصومین علیهم السلام درباره آن نرسیده باشد، باید در فتوا، توقف و در عمل، احتیاط کرد.

احمدالحسن، از جمله کسانی است که با بهره گیری از نظریات اخباری ها، دیدگاه آنان را دستاویزی برای نیل به اغراض فرقه ای خود قرار داده است. هر چند که مقایسه جریان اخباری گری با فرقه ضاله احمدالحسن صحیح نبوده و با یکدیگر تمایز استراتژیک دارند، اما با توجه به اینکه آراء هر دو به یک نتیجه ختم گردیده و دارای اشتراکات نظری می باشند، هر دو در این مجال مورد نقد و بررسی تطبیقی قرار گرفته اند.

ص: 193


1- كافي ، استبصار، من لا يحضره الفقيه وتهذيب.
2- من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 266، ح 821.
3- احمد الحسن و انصار وی نیز بر این باور بوده و در مجامع با تحت الحنک حاضر می شوند.
4- اقتعاط، محکم بستن تحت الحنک دور عمامه است.
5- الوافي ، ج20، ص 745، ح 12.

بنابراین جهت تبیین بحث به اشتراک دیدگاه برخی از آراء اخباریون با احمد الحسن اشاره شده و مورد بررسی قرار می گیرند:

حدیث گرایی

همانطور که گذشت، اخباریون، احادیث را به دو قسم «صحيح وضعيف» تقسیم کرده و بیش از آن را قبول ندارند، چراکه رد روایات منسوب به اهل بیت علیه السلام را نوعی توهین به ایشان تلقی می نمایند. این دیدگاه در جریان احمد الحسن نیز به وضوح مشهود است، چنانچه تمامی روایات را صحیح دانسته و برخی از روایاتی که برخلاف باورشان است را ضعیف معرفی می کنند. البته جای بسی تعجب و تأمل است که احمدالحسن بصری با وجود آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(1) به آیه اعتنا نکرده و قائل به تحریف قرآن کریم بوده است اما درباره روایاتی که در ادوار مختلف تاریخی مورد هجوم قرار گرفته است چنین اعتماد بی اساسی داشته و همه آنان را بدون بررسی می پذیرد!

اصول اربعه

براساس نقل شیخ بهائی رحمه الله علیه در کتاب مشرق الشمسين، از زمان سید بن طاووس رحمه الله علیه تقسيم حديث به «اصول اربعه» معمول گردید. لذا محدثین شیعه حديث را به چهار قسم «صحیح، حسن، موثق، ضعیف» تقسیم کرده اند که هم اکنون این اصطلاح متداول و معمول بوده و سایر اصطلاحات در این چهار قسم مندرج می باشد.(2)

ص: 194


1- الحجر، 9.
2- از منظر علمای شیعه، روایات معصومین علیهم السلام دارای تقسیم بندی دیگری بوده و برای آن بیش از 60 نوع روایت را برشمرده اند. لذا این تقسیم بندی عبارتند از - تقسیم بر اساس تعدد سند: خبر واحد، مستفیض، غريب، عزیزو خبر متواتر. - تقسيم براساس اعتبارسند: صحیح (و اقسام آن: صحیح مضاف، متفق عليه ، اعلا، اوسط ، ادنی)، حسن، موثوق، قوی، ضعیف (و اقسام آن: مدرج، مشترک، مصحف، مؤتلف و مختلف ،.... - تقسیم بر اساس اتصال یا قطع سند: مسند، متصل، مرفوع، موقوف ، مقطوع، مرسل ، منقطع، معضل یا مشکل، مضمر، معلق، معنعن، مهمل. - تقسيم براساس متن: نص، ظاهر، مؤول ، مطلق ومقيد ، عام و خاص، مجمل و مبين ، مکاتب و مکاتبه ، مشهور، متروک ، مطروح، حديث قدسی، شاذ، مقلوب، متشابه. - تقسيم بر اساس عمل به روایت: حجت ولاحجت ، مقبول ، ناسخ و منسوخ

1. صحيح: خبریست که سلسله سند، توسط رجالی عادل و امامی مذهب از معصوم منتقل گردد.

2. حسن: خبریست که رجال سند تماما و در هر طبقه امامی مذهب و ممدوح باشند ولی تنصيص برعدالت هریک نشده باشد. وجه تسمیه حسن بدین نام از آن جهت است که نسبت به راویان آن حسن ظن داریم.

3. موثق: خبریست که نسبت به کلیه افراد ناقلین، تنصیص بتوثیق شده باشد. گرچه بعضی از رجال سلسله سند غیر امامی باشند.

4. ضعیف: خبریست که شروط یکی از اقسام نامبرده در آن جمع نباشد. مضاف بر آن، ضعیف بر روایت مجروح نیز اطلاق می گردد که انواع آن عبارتند از: موقوف، مقطوع و منقطع، معضل، شاذ، منکر، متروک، معلل، مضطرب، مقلوب، مدلس، مرسل.(1)

این تقسیم بندی که براساس رجال سلسله سند حدیث به وجود آمده است، حاکی از آن است که تمامی روایات منصوب به معصومین علیهم السلام مورد اعتماد نمی باشند. لذا برای تشخیص اقسام و انواع روایات ، نیاز به علمی داریم تا با استفاده از آن از خطر سود جویان و معاندین در امان باشیم. براساس این نیاز، علمای شیعه، با توجه به روایات و دستورات معصومین علیهم السلام علم رجال را مدون کرده و در اختیار پژوهشگران قرار دادند.

هرچند که احمدالحسن، علم رجال را ساخته و پرداخته علمای معاصر دانسته و آن را یکی از بدعت های دینی برشمرده است ، اما بایستی جهت اطلاع وی خاطر نشان نمود که این علم از صدر اسلام تاکنون جریان داشته و حتی در زمان و حیات اهل بیت علیه السلام نیز از آن استفاده می شده است. لذا سابقه این علم به نیمه اول قرن نخستین رسیده و عبيد الله بن ابی رافع، کاتب امیرالمؤمنین علیه السلام اولین کسی بود که در رجال کتاب نوشت . چنانچه شیخ طوسی رحمه الله در کتاب الفهرست خود از این کتاب به نام «تسمیه من شهد مع امیرالمؤمنین علیه السلام الجمل و صفین و النهروان من الصحابة» یاد کرده و سند خود را بدان ذکر نموده است.

ص: 195


1- قواعد التحديث، ص 102 و 120.

پس از آن، بر اثر شیوع کتب حدیث و رواج اصول و مصنفات این علم، فن رجال نیز رونق گرفته و کتاب های نسبتا زیادی در این فن تدوین و تالیف شد که برخی از آنها تاکنون موجود است. از جمله کتاب های تدوین شده در زمان اهل بیت علیه السلام عبارتند از؛

1. کتاب ابو محمد عبد الله بن جبلة بن حيان بن ابجر الكنانی، (م219 ه) که شیخ طوسی در کتاب رجال او را از اصحاب امام کاظم علیه السلام شمرده و نجاشی کتب متعددی از جمله کتابی در رجال را به او نسبت داده است.

2.كتاب طبقات الرجال؛ تالیف احمد بن ابی عبد الله برقی (م 274 ه) که از اصحاب امام جواد و امام هادی علیه السلام بوده و صاحب کتاب المحاسن است .

3. رجال حسن بن علی بن فضال ، (م 224 ه) که از اصحاب خاص امام رضا علیه السلام بوده است.

4. کتاب معرفة رواة الاخبار: تأليف حسن بن محبوب ، (م 224 ه) که از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد(ع و یکی از ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث است.

5.كتاب رجال ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفی (م 283 ه) که از فقهای بزرگ امامیه به حساب می آید.

6.كتاب رجال حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن يوسف بن خراش المروزي البغدادی (م283 ه).

نیاز به علم رجال

براساس توصیه قرآن کریم، بایستی در خصوص خبری که از جانب فردی فاسق رسیده است ، تحقیق شود و به گفته وی بدون تحقیق و تبیین اعتنا نگردد:«إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا».(1)

این آیه در برگیرنده نکاتی است که در یک تقسیم بندی کلی به آن اشاره می شود:

الف). عبارت فاسق در آیه؛ دلالت بر بررسی سندی دارد. چنانچه برخی تبین در آیه را ناظر به حالات فاسق دانسته و برخی آن را ناظر بر متن خبر دانسته اند که البته در هر دو صورت

ص: 196


1- حجرات ، 6.

دلالت بر بررسی حالات راوی دارد. بدین معنا که اولین وظیفه هر شخصی در مواجهه با خبر، بررسی حالات راوی است. که از آن با عنوان «رجال الحديث» یاد می شود.

ب). پس از بررسی حالات راوی، نوبت به مرحله بعدی «فَتَبَيَّنُوا »، یعنی بررسی متن خبر رسیده و بدون تبیین حقیقت مجاز به اعتماد نخواهیم بود. که از آن با عنوان «دراية الحديث» یاد می شود.

براساس این دسته بندی که برگرفته از قرآن کریم است، وظیفه ما در مواجهه با روایات و اخبار ائمه معصومین علیهم السلام مشخص شده و بدون بررسی حالات راوی و بدون تحقیق درباره گفته راویان، محتوای خبر مورد پذیرش نخواهد بود.

جهت تأیید برداشت ابتدایی از آیه فوق، به مواردی اشاره می شود که مثبت نیاز به علم رجال ( بررسی حالات راوی) می باشند که عبارتند از:

1. وجود دروغگویان و دشمنان اهل بیت علیه السلام در میان راویان حدیث:

این باور در حالی است که هیچ سندی مبنی بر مصون ماندن روایات معصومین علیهم السلام از شر تحریفات ، دستبردها و فراموشی های برخی از راویان در دست نبوده و اعتماد کورکورانه به تمامی روایات، عقلا مورد قبول نمی باشد. مضاف بر آن، روایاتی در دست است که حاکی از جعل جاعلان حديث می باشد که به دو نمونه اشاره میگردد:

الف. سعد بن عبد الله، قال: حدثني محمد بن خالد الطيالسي، عن عبد الرحمن بن أبي نجران ، عن ابن سنان، قال: قال أبو عبد الله علیه السلام : «إنا أهل بیت صادقون لا نخلو من كذاب يكذب علينا، فی سقط صدقنا بكذبه علينا عند الناس».(1) امام صادق علیه السلام فرمود: ما خاندانی راستگو هستیم ولی همواره دورغگویانی هستند که بر ما افتراء می بندند تا سخن راست ما به وسیله دورغ آنان نزد مردم بی اعتبار شود.

ب. حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ حَدَّثَنِي زِيَادُ بْنُ اَبِي اَلْحَلاَلِ قَالَ اِخْتَلَفَ اَلنَّاسُ فِي جَابِرَبَنَّ يَزِيدَ وَ احاديثه وَ اعاجيبه قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيَّ اَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ وَ اَنَا اُريدُ اَنْ اَسْاَلهُ عَنْهُ فَابْتَدَ اَنِّي مِنْ غِيرانِ اَساَلهُ:« رَحِمَ اَللَّهُ جَارَ بْنَ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيَّ كَانَ يَصدُقُ عَلَيْنَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ كَانَ يَكْذِبُ عَلَيْنَا».(2)

ص: 197


1- بحرانی اصفهانی، عبد الله بن نور الله ، عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال ، ج20، ص1149.
2- بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 238.

زیاد بن ابی حلال گفت: مردم درباره روایت ها و کارهای عجیب جابر بن یزید اختلاف کردند. من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم می خواستم در این مورد از او سؤالی بکنم. قبل از اینکه من چیزی بپرسم فرمود خدا رحمت کند جابر بن یزید جعفی را که احاديث ما را درست نقل می کرد ولی خدا لعنت کند مغيرة بن سعید را که بر ما دروغ می بندد.

2. وجود راویان اهل سنت در سند روایات اهل بیت علیه السلام:

وجود دسته ای از راویان سنی مذهب در سلسله راویان که اولا بسیاری از پاسخهای معصومین علیهم السلام به سئوال آنها با تکیه بر تقیه صادر شده است در حالیکه حکم واقعی الهی نبوده است. ثانیا هیچ تضمینی وجود ندارد که راویان اهل سنت، روایات معصومین را به نفع مذهب خود تغییر داده و بر خلاف واقع ثبت کنند.

3. توصیه به مراجعه در خصوص صفات راوی در اخبار علاجيه:

در باب تعادل و تراجیح(تعارض دو خبر)، احادیثی با عنوان اخبارعلاجيه صادر شده است که ما را به رجوع به صفات راوی در انتخاب روایات توصیه می کند.(1) همانند مقبوله حنظله که فرمود: «الْحُكْمِ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا و افْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي اَلْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لا يَلْتَفِتُ اِلَي ما يَحْكُمُ بِهِ الاَخْر».(2)

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال

انصاراحمدالحسن بصری جهت رد علم رجال به ادله ای متمسک شده اند که به برخی از موارد مهم آن اشاره شده و پاسخ داده می شود:

1. عدم امکان اثبات عدالت راوی: با توجه به اینکه تنها مدارک موجود در خصوص راویان حديث ، کاغذ نوشته های رجالی است که امکان تحريف آنها بیش از پیش قوت دارد، لذا هیچ راهی برای اثبات عدالت راوی وجود ندارد. به عبارت دیگر، شهادت صامت لازم القبول نبوده و بایستی شهادت به عدالت یا فسق راوی براساس حس(عن حس) باشد و بر اساس حدس (عن حدس) پذیرفته نیست.

ص: 198


1- حسینی قزوینی، المدخل الى علم الرجال والدراية ، ص30.
2- کافی، ج 1، ص 68.

پاسخ: اولا پس از ثبوت حجیت و وثاقت مؤلف یک کتاب رجالی، به تبع به حجیت آن کتاب نیز یقین پیدا می شود و در این خصوص، بین گفتار و نوشتار مؤلف ثقه تفاوتی نیست. کما اینکه تمامی وصیت های مکتوب اموات و موقوفات، پس از یقین به انتساب آن به وصیت کننده و واقف، مورد پذیرش بوده و نیازی به شهادت حضوری ندارند. لذا اعتماد ما برکتب رجالی نیز به خاطر تواتریا شهرت یا اطمینان عقلایی نسبت آنها به مؤلف ثابت شده است.

ثانیا؛ بنا به گفته علامه مامقانی رحمه الله علیه(1) : تزکیه و بیان عدالت و وثاقت یا تضعیف و بیان فسق آن، از باب شهادت نیست تا شرایط شهادت (شفاهی بودن، حسی بودن) را داشته باشد، بلکه با مراجعه به علم رجال، شواهد و قرائنی تحصیل می شود که می توان به آن مراجعه کرد.

2. اختلاف در معنای عدالت و فسق: در بین بزرگان و علمای شیعه، در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر است. برخی همچون شیخ طوسی رحمه الله علیه در معنای عدالت به اسلام ظاهری کفایت کرده است در حالیکه برخی دیگر؛ عدالت را ملکه نفسانی و برخی هم عدالت را به حسن ظاهر تعبیر کرده اند. لذا این تشتت تعابیر در خصوص معنای عدالت برای ما درد سر ساز شده و هنگامی که گفته می شود فلان راوی عادل است، ما نمی دانیم منظور از آن کدام معنای عدالت است. لذا مراجعه به علم رجال نیز برایمان مفید نخواهد بود.

پاسخ: اولا مبنای علماء مبتنی بر اصالة العدالة نبوده و در بسیاری از موارد، در پی روایتی که نقل شده است، عبارت عادل یا ثقة نیاورده اند.

ثانيا: براساس نظر علامه مامقانی که گذشت، رجوع به کتب رجال، با هدف گردآوری قرائن و شواهدی بر عدالت و وثاقت راویان است تا از این طریق به اطمینان عدالت برسیم، ولو اینکه در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر داشته باشیم.

3. حرام بودن محتوای علم رجال: در باور آنان، علم رجال علمی است که دسته ای از راویان را تفسیق یا تکفیر کرده و این عمل مصداق تفضيح الناس بوده و حرام است. بنابراین علم رجال که به این عمل پرداخته است حرام می باشد.

ص: 199


1- تنقیح المقال، ج 1، ص 175.

پاسخ: اولا تکفیر و تفسیق برخی از روات براساس حدس و گمان نبوده و مصداق عمل به ظن نمی باشد. بلکه این عمل براساس یافته های روایی یا اخبار متواتراز ثقات شیعی می باشد.

ثانيا؛ چنانچه بگویند این عمل مصداق غیبت برشمرده می شود، خاطرنشان خواهد شد که غیبت دارای استثناهایی است که فاسقان علنی و باب مشورت و باب شهادت را از این مساله خارج می کند.

ثالثا؛ حفظ احکام و شریعت اسلامی از حفظ اسرار شخصی برخی راویان (غیرعادل) مهم تر است.(1)

4. وجود بیشمار راویان مجهول: برخی از اتباع احمدالحسن بر این باورند که تعداد راویان مجهول و ناشناخته در سلسله سند روایات، بیش از راویان شناخته شده است، لذا این امر بیانگر ناقص بودن علم رجال بوده و این امر همانند خط کش پنج سانتی است که بنا دارد زمینی هزار متری را متر کند. بنا براین علم رجال نمی تواند معیار خوبی برای تفکیک روایات به صحیح و غیره باشد.

پاسخ: اولا این مسأله نشانگر دقت و ظرافت و حساسیت علم رجال در خصوص روایات بوده و این امر نه تنها از درجه علم رجال نکاسته ، بلکه بر درجه اعتماد و اعتبار آن علم خواهد افزود.

ثانيا؛ راویان ناشناخته، أغلب کسانی هستند که دارای دو یا سه روایت انگشت شمار بوده و از کثرت روایت برخوردار نمی باشند تا از رهگذر کنار گذاشتن آنان، برمعظم روایات خللی وارد شود.

ثالثا؛ در صورت مطابقت متن و محتوای روایت با اصول و مسلمات تشيع، وجود یک راوی ناشناخته مخل سند نبوده و اعتبار روایت را مخدوش نمیکند.

رابعا؛ در صورتی که روایت مشهور بوده و در طول تاریخ اسلام به مضمون آن اعتماد شده و یا مورد عمل قرار گرفته است، وجود یک یا چند راوی ناشناخته و مجهول بر اعتبار حديث خدشه وارد نکرده و این شهرت، جبران کننده ضعف روایت خواهد بود.

ص: 200


1- جعفر سبحانی، کلیات في علم الرجال، ص43.
اجتهاد
اشاره

یکی دیگر از اشتراکات نظری اخباریون با احمد الحسن بصری، پیرامون مخالفت با مسأله اجتهاد است. لذا براساس این باور، اجتهاد حرام بوده و مصداق ضلالت و گمراهی است. یکی از عمده اختلافات اخباریان با فقهای اصولی در مسائلی همچون؛ «انحصار ادله به کتاب و سنت، منع از تحصیل ظن، اخذ به ظواهر کتاب، اجرای اصالة البرائة در برخی موارد، حرمت کاربرد برخی از انواع قیاس و...) است ، اما با توجه به اینکه در این درس مجال بررسی این اختلافات نیست، ابتدا به بیان معانی و تاریخچه اجتهاد و سپس به شرح برخی منابع اجتهاد پرداخته می شود تا بدین وسیله صحت و ترجیح روش اجتهادی بر روش اخباری تبیین گردد:

1. معنای لغوی واصطلاحی اجتهاد

اجتهاد در لغت به معنای کوشیدن تا حد خسته شدن از ماده «جهد» یا «جهد» است.(1) اما در اصطلاح فقهای شیعه، نهایت تلاش برای تحصیل حجت و حکم شرعی و یا تعیین وظیفه عملی را اجتهاد می نامند.(2) به عبارتی دیگر؛ اجتهاد، تلاشی عملی و روشمند برای استنباط حجت بر احکام و وظایف شرعی مربوط به موضوعات و پدیده های فرعی، از قواعد و منابع شرعی و نقلی است .(3)

2. تاریخ اجتهاد

ترغیب و تشويق شیعیان به اجتهاد، از سوی اهل بیت علیه السلام ؛ بهترین بستر جهت رشد و آمادگی آنان برای دوران غیبت است که در مناسب های مختلف بدان پرداخته اند. چنانچه امام صادق علیه السلام به دانشوران خود می فرمود: «إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نَلْقَى إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا».(4) همچنین از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُم

ص: 201


1- لسان العرب، ج3، ص133 والصحاح، ج2، ص460.
2- مصباح الاصول، ج 3، ص 434.
3- مجموعه آثار، مرتضی مطهری ، ج 3، ص197 .
4- ابن ادریس، محمد بن احمد، السرائرالحاوی لتحريرالفتاوی، ج 3، ص 575.

اَلتَّفَرُّغُ».(1) وظیفه ما القای اصول و وظیفه شما تفریع آن است.

بنابراین، تفريع اصول ائمه معصومين علیهم السلام ، بهترین نوع اجتهاد است و همین معنا در عصر ما نیز رائج بوده و از آن بهره می جوییم. به عنوان مثال، در سخن امام صادق علیه السلام ، عبارت «وَ لاَ يَنْقُضُ اَلْيَقِينَ بِالشَّكِّ»،(2) به عنوان اصل بوده و احکامی که مجتهد از آن استنباط میکند، تفريعات است. لذا باید توجه داشت که بازگرداندن فرع به اصل حکم، همانند قياس نبوده و بلکه استنباط فروع از کبرای کلی است. همچنین روايات «عَلَى اَلْيَدِ مَا أُخَذَتْ حَتَّى تُوَدَّى»(3) و«وَ لاَ ضَرَرُو لاَ ضِرَارَ»(4) و« فَرُدُّوا مُتَشَابِهِماً إِلَى مُحْكَمِهَا»(5) از جمله اصول القاء شده از جانب معصومین علیهم السلام بوده است که بایستی مورد تفریع قرار گیرند. علاوه بر آن، روایات دیگری هستند که قواعد اصولی را مستقیما به مجتهدین آموخته و آنان را به چنین ابزارهایی مجهز کرده اند. به عنوان نمونه؛ قاعده عام و خاص،(6) انصراف،(7) برائت ،(8) احتیاط،(9) ناسخ و منسوخ،(10) قواعد ناظر به موارد تعارض ادله (11)و....

لذا براساس همین روایات، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود: «مَن أفتى النَّاسَ وَ هُوَ لا يَعْلَمُ النَّاسِخَ وَالمَنشوحَ وَ الحُكمَ وَالمُتَشابِةَ فَقَد هَلَكَ وَ أهلَك»(12) کسی که به مردم فتوا دهد، درحالیکه علم به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه ندارد، هم خودش و هم دیگری را هلاک کرده است. تعداد روایات مربوط به قواعد اصول فقه بقدری زیاد است که علامه سید هاشم خوانساری (م 1318) با تألیف کتاب «اصول آل الرسول الله صلی الله علیه و اله وسلم» ، تمامی این روایت را جمع آوری

ص: 202


1- وسائل الشيعة، ج 27، ص 62.
2- تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان)، ج2، ص 186.
3- سعيد بن هبة الله ، فقه القرآن، ج 2، ص 74.
4- وسائل الشيعة، ج25، ص429.
5- عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص290.
6- فروع کافی، ج 5، ص59، ح 16.
7- بحارالانوار، ج 2، ص 183، ح 3.
8- وسائل الشیعه، ج 11، ص295.
9- همان.
10- همان، ص 75.
11- همان، ص 77.
12- المحاسن، ج 1، ص 206.

کرد. صاحب كتاب الذريعة از قول علامه خوانساری می نویسد: بی گمان بیش از 4000 حديث را که مربوط به اصول فقه است را در این کتاب آورده ام .(1) همچنین محدث شبری(م1242) با تأليف كتاب «الاصول الاصلية» در قالب 134 آیه و 1903 روایت ، به قواعد اصول فقه اشاره کرده و یک یک آنها را بررسی کرده است .(2)

اجتهاد در عصر معصومین علیهم السلام

اولین افرادی که در باب اصول فقه کتاب نوشته و به تفریع اصول واجتهاد پرداخته اند، اصحاب و یاران امامان شیعه علیه السلام می باشند که از همان دوران، باب اجتهاد را گشوده و برای آیندگان به یادگار گذاشتند که به دو نمونه اشاره می شود:

1. کتاب «الالفاظ و مباحثها» و «الأخبار» تأليف هشام بن حکم (م 179)، از اصحاب امام صادق علیه السلام.(3)

2.كتاب «اختلاف الحديث ومسائله» و «علل الاحاديث»، تأليف يونس بن عبدالرحمن (م 208)، از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیها السلام.(4)

البته در همان عصر، شاهد مبارزه امامان معصومین علیهم السلام با «اجتهاد به رأی» از جانب فقهای اهل سنت نیز بوده ایم که قالب بر اساس قیاس و استحسان حکم کرده و صدور فتوا می کرده اند. لذا امام باقر علیه السلام فرمودند: «مَنْ أَفْتَى اَلنَّاسَ بِرَأْيِهِ فَقَدْ دَانَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ وَ مَنْ دَانَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فَقَدْ ضَادَّ اَللَّهَ حَيْثُ أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فِيما لاَ يَعلَمُ».(5) هر کسی که بر اساس اجتهاد به رأی، به مردم فتوا دهد، به آن چه (از دین) نمیداند متمسک شده و هرکس به آن چه (از دین) نمیداند متمسک شود، با خداوند مخالفت کرده است. زیرا به حلیت و حرمت چیزی فتوا داده است که نسبت به آنها علم ندارد.

با اندک تأملی در روش اجتهادی اهل سنت و روش اجتهادی شیعه اثنی عشری، تفاوت

ص: 203


1- الذريعة، ج 2، ص 177.
2- همان، ص 178.
3- الفهرست، ص 223 وتأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، ص 310 ومعجم رجال الحدیث، ج19، ص271 واعيان الشيعة، ج 1، ص 137.
4- الفهرست، ص 276 و رجال نجاشی، ص 446 واعیان الشیعه، ج 1، ص 137 و تاسیس الشيعة لعلوم الاسلام، ص 311.
5- قرب الإسناد، ص12.

اساسی این دو به دست می آید. چنانچه در فقه اجتهادی اهل سنت، به گونه ای است که فقیه در صورت فقدان نص، عملا اجازه پیدا می کند تا دست به تشریع احکام و تکالیف شرعی بزند، اما اجتهاد شیعی؛ به معنای تشریع حکم از سوی فقیه نبوده، بلکه به معنای بکارگیری تمام نیروی علمی در کشف و استنباط احکامی است که خداوند آنها را جعل فرموده است. به عبارت دیگر، اجتهاد در نزد اهل سنت، به خودی خود؛ قانون مستقلی در عرض کتاب وسنت است اما اجتهاد در نگاه شیعه؛ ابزاری است برای استنباط قانون از کتاب خدا و سنت معصومین علیهم السلام . لذا چنین روشی نسبت به استخراج مسائل و تکالیف دینی از منابع معتبر، نه تنها مذموم نیست، بلکه همواره مورد توجه و تأكید معصومین علیهم السلام بوده است.(1)

اجتهاد در عصر غیبت کبری

با آغاز غیبت کبری ، حسن بن علی بن ابی عقیل عمانی(م 329)، نخستین کسی بود که با نوشتن کتاب «المتمسک بحبل آل الرسول صلی الله علیه واله وسلم» فقه را مهذب کرده و طريق اجتهاد و تطبيق أحكام با ادله و اصول آنها را باز کرد.(2) پس از ایشان علمای بزرگ شیعه این راه را ادامه داده و اصول مدونی را در قالب کتاب های اصولی به نگارش در آوردند که به اسامی برخی اشاره می گردد:

1. محمد بن احمد(م 368)؛ با تأليف كتاب «مسائل الحديثين المختلفين».

2. محمد بن احمد بن جنید اسکافی (م381)؛ با تألیف کتاب های «کشف التموية و الألباس علی اغمار الشيعه في ام القياس»، «اظهار ما ستره اهل العناد من الرواية عن ائمة العترة في امر الاجتهاد»، «الافهام لاصول الاحکام»، «تهذيب الشيعة لاحكام الشريعة»، «الاحمدي للفقه المحمدی».

3. شیخ مفید(م 413)؛ با تألیف «التذكرة باصول الفقه» و«التجرید».

4. سید مرتضی علم الهدی (م 436)؛ با کتاب «الذريعة إلى اصول الشريعية».

ص: 204


1- تهرانی، رسول، مجمع الفوائد في شرح الفرائد، ص 47.
2- الكنى والالقاب، ج1، ص199 و رجال نجاشی، ص48 وتاریخ فقه و فقهاء، ص140.

5. شیخ طوسی(م460)؛ با کتاب «العدة في أصول الفقه».

6. علامه سالار دیلمی (م448)؛ با کتاب «التقريب في أصول الفقه»

7. ابن ادریس حلی (م 598)؛ با کتاب «السرائر الحاوی لتحرير الفتاوى».

8. محقق حلی (م 676)؛ با کتاب «نهج الوصول الى معرفة الاصول» و «معارج الاصول».

8. علامه حلی (م726)؛ با کتاب های «مبادى الوصول الى علم الاصول»، «تهذيب الوصول الى علم الاصول»، «نهاية الوصول الى علم الاصول»، «النكت البديعة في تحرير الذريعة»، «شرح غاية الوصول الى علم الاصول»، «منتهى الوصول الى علمى الكلام و الاصول»، «نهج الوصول الى علم الاصول».(1)

منابع اجتهاد

به کارگیری منابع اجتهاد دارای نظم و ترتیب خاصی است که مجتهد در صورت نا امیدی از هر مرحله به سراغ مرحله دیگر رفته و استنباط حکم می نماید که به ترتیب به آنها اشاره میگردد:

الف. منابعی که حکم واقعی را مشخص می کنند. مانند: کتاب، سنت، اجماع، عقل(2) و قياس(3) و....

ب. منابعی که حکم واقعی تنزیلی را مشخص می کنند. مانند: استصحاب، اصالة الصحة ، قاعده تجاوز، قاعده فراغ و....

ج. منابعی که وظیفه عملی مکلف شاک و متحیر را مشخص می کنند. مانند: برائت شرعی، احتیاط شرعی، تخيير شرعی و....

د. مجتهد پس از ناامیدی از این سه مرحله، به سراغ تعیین وظیفه عقلی رفته و از راه برائت عقلی، احتیاط عقلی و تخییر عقلی، وظیفه عملی مکلف را تبیین می کند.(4)

ص: 205


1- رجال العلامة الحلى، ص 45.
2- مراد از عقل، عقل مدرک احکام است، نه عقلی که به طور استقلالی حاکم بوده و در برابر حکم خداوند، حکم صادر می کند.
3- در باور فقهای شیعه ، از بین چهار نوع قیاس، قياس مستنبط العلة باطل بوده و قیاس های منصوص العلة، قياس اولویت و قیاس تنقیح مناط دارای حجیت می باشند. الاصول العامة للفقه المقارن، محمد تقی حکیم، ص311.
4- يوسف مقدم، اجتهاد از منظر قرآن، ص 57
اجتهاد در برابر نص

نص در لغت به معنای بلند کردن(1) و در اصطلاح عرف؛ به کلام معتبر و صریح و آشکاری گفته می شود که بیش از یک معنا از آن استفاده نشود.(2) لذا در فرهنگ حدیثی، نص صرفا به قرآن کریم، کلام رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و امامان معصوم علیه السلام اطلاق می شود.

با این وجود، اجتهاد در برابر نص، عنوان و اصطلاحی است که همه فقهاء مأمور به اجتناب و دوری از آن هستند. بدین معنا که فقهاء حق مقدم داشتن نظر شخصی خود در برابر فرمان خدا و معصومین علیهم السلام را نداشته و در صورت وجود بیان و نص صریح از سوی آنان، عمل به حکم واقعی در اولویت است.(3) حتی این دیدگاه در میان برخی از اهل سنت نیز وجود داشته و بر آن عمل ملزم می باشند. لذا ابن حزم اندلسی در کتاب الاحکام آورده است:« مَنْ بَلَغَهُ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ خَبَرٌ يقرُّ بصحته ثُمَّ رَدَّهُ بِغَيْرِ تَقِيهٍ فَهُوَ كَافِرٌ».(4) کسی که به او خبری از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم برسد و به صحت آن اقرار داشته و بدون تقیه آن را رد کند کافر است. همچنین امام صادق علیه السلام نیز در این باره فرمودند: «مَنْ حَكَمَ فِي دِرْهَمَيْنِ بِغَيْرِ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عزو جَلَّ فَهُؤُ كَافِرٌ بِاللَّهِ اَلْعَظِيم».(5) کسی که درباره دو درهم به غیر آنچه خداوند فرموده حکم کند، به خداوند عظیم کافر شده است.(6)

مراجعه مستقیم مردم به روایات

اخباریون بر این باورند که بایستی عوام مردم جهت استنباط احکام شرعی خود به روایات مراجعه کرده و حکم خود را از لابه لای کتب روایی جستجو نمایند. همچنین اتباع احمد الحسن بصری نیز در این خصوص قائل به مراجعه مستقیم به روایات یا مراجعه به کتب احمد بصری هستند. لذا این سئوال پیش می آید که آیا مراجعه مستقیم مردم به آیات

ص: 206


1- نص الحديث ينصه نصة رفعه . لسان العرب، ج 7، ص 98.
2- فرهنگ فارسی، ج3، ص2399.
3- جواهر الكلام، ج3، ص141 و ينابيع الاحکام، ص 501 و النص والاجتهاد، ص 119
4- الاحکام، ابن حزم، ج1، ص89
5- کافی، ج 7، ص408.
6- يوسفي مقدم، اجتهاد از منظر قرآن ، ص 273.

و روایات، جهت استنباط احکام جایز است؟

در پاسخ به این سخن باید گفت: اولا؛ اولین مسئله ای که در کتب فقهی به آن اشاره شده است ، تقسیم بندی مکلف است. لذا گفته شده: «يجب على كل مكلف في عباداته ومعاملاته أن يكون مجتهدأ، أو مقلدا، أو محتاطا». لذا تمامی فقهاء بر این باورند که کسی که مقلد بوده و از توانایی علمی در خصوص استنباط احکام از روایات و آیات برخوردار نیست، مراجعه مستقیم وی به آیات و روایات جهت استخراج و استنباط احکام جایز نمی باشد، چرا که آیات و روایات ، دارای محکمات و متشابهات بوده و توان فهم آنها برای افراد غیر متخصص میسر نمی باشد.

ثانيا؛ علاوه بر مراجعه مستقیم افراد غیر متخصص به روایات، حتی خواندن برخی روایات برای افرادی که توان فهم و درک آن را ندارند نیز منع شده است. چنانچه از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصديقَ لَهُ والْقَبُولُ فَقَطُّ مِن احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ و صِيَّانَهُ مِن غَيْرِ أَهْلِهِ فَأَقْرِئْهُمُ السَّلامَ وقُلْ لَهُمْ رَحِمَ اَللَّهُ عَبْدٌ اجترمودة اَلنَّاسِ إِلَى نَفْسِهِ حَدِّثُوهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اُسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا يُنْكِرُونَ ثُمَّ قَالَ وَ اَللَّهِ مَا اَلنَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَيْنا مَئُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَيْنا بِما نَكْرَه».(1) تحمل امر ما تنها به تصدیق و پذیرفتن آن نیست، از جمله تحمل امرما پنهان داری و نگهداشتن آن از نا اهلش باشد. به شیعیان ما سلام برسان و به آنها بگو: خدا رحمت کند بنده ای را که دوستی مردم را بسوی خود کشاند، آنچه را می فهمند به آنها بگوئید و آنچه را نمی پذیرند از آنها بپوشید. سپس فرمود: بخدا کسی که به جنگ ما برخاسته زحمتش برای ما از کسی که چیزی را که نمی خواهیم از قول ما می گوید بیشتر نیست.

اختلاف در فتوا

ممکن است برخی با ایراد گرفتن به اینکه اگر فقهاء سخن دین را میگویند پس چرا در

برخی مسائل با یکدیگر اختلاف دارند؟ لذا جهت تبیین بحث به علل و ریشه های اختلاف در فتاوا اشاره می گردد:

دلیل اول: اختلاف در ناقلان و راویان احکام؛ در زمان حضور معصومین علیهم السلام یا در زمان

ص: 207


1- اصول کافی، ج 3، ص 315 و غیبت نعمانی، ص 54، باب 1.

نزدیک به عصر آنان، سند و مدرک روایات و شناخت راویان احادیث ، کمتر مورد نیاز بود، زیرا احادیث واحکام را یا از خود معصوم علیه السلام می پرسیدند و یا راوی و ناقل آنها را به جهت نزدیکی زمانی با معصوم، می شناختند. اما در زمانهای بعد، روایات و احادیث با واسطه های زیادی نقل می شد و اشخاصی مانند ابوهریره ها نیز گاهی تا حدود چهار هزار حدیث دروغی را جعل می کردند. از این رو مجتهدی که می خواهد طبق حدیث و روایتی فتوا دهد، باید راویان وناقلان آن را بشناسد و به معتبر بودن سند روایات پی ببرد و نیز به علم «حديث» و « رجال» آگاهی داشته باشد. همین تحقیق در سند احادیث و شناخت راویان آنها (علم رجال)، باعث می شود که گاهی یک حدیث به نظر مجتهدی صحیح و معتبر باشد؛ اما همین حدیث در نظر مجتهد دیگر از صحت و اعتبار برخوردار نباشد و در نتیجه موجب اختلاف فتوا بین آنان گردد.

دلیل دوم: اختلاف در معانی و مفاهیم احكام؛ گاهی بعضی از آیات و روایات از نظر کلمات، جملات و ترکیبات، به گونه ای است که در معانی و مفاهیم آنها، احتمالات مختلفی داده می شود. بدین جهت در معانی و مفاهیم احکام، بين مجتهدان اختلاف نظر و در نتیجه اختلاف فتوا به وجود می آید؛ مثلا در آیه مربوط به تیمم «... فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا؛ در صورتی که برای طهارت به آب دسترسی نداشتید، بر «صعید» پاکیزه تیمم کنید»؛ در معنا و مفهوم کلمه «صعید» ، اختلاف نظر پیش آمده که آیا معنای «صعید» فقط خاک است یا معنای آن تمام چیزهایی است که پوسته ظاهری زمین را تشکیل می دهد (مانند سنگ، شن، ریگ و جز آن). از این رو در این که بر چه چیزهایی تیمم کردن صحیح است و یا غير صحيح، بين مجتهدان اختلاف فتوا به وجود می آید.

دلیل سوم: اختلاف در مصادیق و موضوعات احکام؛ گاهی مجتهدان در خود حکم شرعی با یکدیگر اتفاق نظر دارند که یا در مصداق و موضوع حکم اختلاف پیدا می کنند؛ مثلا اگر بر بدن یا لباس نمازگزار خونی باشد که مقدار آن کمتر از «درهم» است، نماز صحیح می باشد. در زمانی که این حکم از سوی معصوم علیه السلام صادر شده، درهم در میان مردم معمول بوده است و همه اندازه آن را می دانسته اند. ویا در زمان های بعد به جهت عدم آگاهی از اندازه درهم آن روز، اختلاف نظرهایی به وجود آمده است که آیا اندازه درهم، مساوی با گودی

ص: 208

کف دست است، یا سرانگشتی ابهام، ووسطی ویا سبابه . همین اختلاف نظر در مصداق و موضوع حکم، باعث اختلاف فتوا در حکم شرعی آن شده است.

دلیل چهارم: اختلاف در مقاصد و اهداف احکام، چون در زمان ائمه اطهار علیه السلام و طبقه اول راویان احادیث و ناقلان احکام شرعی، حکومت و قدرت در دست مخالفان شیعه بوده است. از این رو آنان نمی توانستند، در همه جا احکام «واقعی» الهی را بدون پرده بیان کنند و به اصطلاح رعایت تقیه می کردند. همین امر موجب شده است تا بعضی از احادیث با بعضی دیگر، توافق نداشته باشند و مقصود و هدف اصلی معصوم علیه السلام فهمیده نشود. یکی از کارهای فقیهان و مجتهدان؛ این است که چنین احادیثی را که در نظر نخستین با یکدیگر منافات و تعارض دارند، با هم جمع کنند تا مقصود و هدف اصلی آنها معلوم و شناخته شود. در نتیجه، آنها را مأخذ و دلیل فتوای خود قرار دهند. گاهی در جمع بین احادیث و وفق دادن یک حدیث با حدیث دیگر، در میان آنان اختلاف نظر پیش می آید و همین موجب تفاوت فتوای آنان می گردد.

با در نظر گرفتن این چهار علت ، گاهی بین مراجع تقلید در مسائل جزئی فقهی، اختلاف فتوا پیش می آید و این دلیلی محکم بر پوایایی فقه تشیع است. برخلاف فقه اهل سنت که پاسخی برای احکام مستحدثه ندارند زیرا از نعمت مرجعیت محروم می باشند.(1)

ص: 209


1- ر، ک: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، جمعی از دانشمندان ، مقاله تمرکز وعدم تمرکز مرجعی وفتوی ، سید محمود طالقانی ومقاله تقلید اعلم با شورای فتوا به قلم سید مرتضی جزایری.

پرسش های درس

1. دیرینه اخباریگری از نگاه شهید مطهری را تشریح کنید.

2. چهار مورد از محورهای اعتقادی اخباریون را بیان کنید.

3. اشکال تقسيم حدیث به صحیح و ضعیف را تقریر کنید.

4. دو نمونه از اصحاب ائمه که دارای کتاب رجالی هستند را نام ببرید.

5. ادله مخالفین علم رجال را نام برده و یک مورد را پاسخ دهید.

6. اجتهاد در برابر نص را تعریف کرده و یک نمونه مصداقی برای آن بیان کنید.

ص: 210

درس دوازدهم

اخباری گری و احمد الحسن بصری

اشاره

هداف درس

آشنایی با:

. تقلید از غیر معصوم علیه السلام

ص: 211

ص: 212

تقلید از فقیه

همانطور که در درس قبلی اشاره شد، یکی دیگر از باورهای مشترک بین اخباریون واحمد الحسن بصری، حرمت تقلید عوام از فقیه است. لذا احمد الحسن براساس این باور در اول شوال (1424 ه. ق) اعلام کرد: «على كل مسلم ترك التقليد في الفقه والأصول والعمل بالاحتياط فكل مقلد فهوعاصي الامر الامام المهدی علیه السلام».(1)

در این درس براساس قرآن کریم ثابت خواهد شد که تقلید عوام مردم از فقيه جامع الشرایط واجب بوده و در صورت اعراض از فقیه و ارتکاب به معصیت و مخالفت با امر شارع مقدس، فرد غیر مقلد خاطی بوده و مورد عذاب الهی قرار خواهد گرفت.

در نگاه اول، قرآن کریم مسلمین را به دو گروه؛ فقیهان انذار دهنده ومؤمنین انذار شونده تقسیم کرده و فرموده است: «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كافَّة فلؤ لاَ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنهم طَائِفَةٌ لِيَفْقَهُوا فِي اَلدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».(2) براساس این تقسیم بندی، جامعه مسلمین به لحاظ معرفتی به دو دسته تقسیم شده اند که بایستی عده ای به فهم و فقه رسیده و عده ای دیگر از فهم وفقه آنان استفاده کنند. لذا به التزام عقلی، تبعیت غیرفقیه از فقيه واجب است چرا که در غیر این صورت، این تقسیم بندی و دستور به تفقه وانذار بیهوده خواهد بود.

ص: 213


1- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است.
2- توبه، 122.
تفقه در دین

تفقه در دین به معنای فهمیدن تأویل دین(1) است که می تواند مرحله ای فراتر از علم به دین و شناخت مسائل و مبانی آن باشد. لذا قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام حکم به وجوب کفایی و لزوم دستیابی به تفقه در دین را صادر کرده و بر لزوم تبعيت عملی از فقهاء تأكيده فرموده اند.

آنچه از آیه نفر مبنی بر وجوب تفقه و تقلید بر می آید این است که:

اولا با استفاده از لولای تحضیضیه در «فلولا نفر من كل فرقة طائفة»، وجوب نفر برای تفقه استفاده شده است.

ثانيا: «ليتفقهوا في الدين» به عنوان غایت نفر است که با توجه به وجوب نفر، وجوب تفقه نیز استفاده می شود تا هرکدام از نافرین؛ براساس استعداد خود به فهم و فقه دین دست یافته و بر اساس فقه خود مردم را انذار نمایند. طبیعی است که میزان و صحت فهم هر کدام با دیگری در یک سطح نخواهد بود اما با این حال خداوند متعال، انذار هرکدام از فقهاء را حجت دانسته به تبعیت از آنها دستور داده است. البته این سخن ناظر به هرمنوتیک نبوده و با دریافت و فهم شخصی متفاوت است زیرا در تفقه دینی، آنچه ضابطه استباط است، قواعد حاکم بر آن بوده و از هر گونه تأویل، تفسیر و برداشت شخصی مبری می باشد. قابل توجه اینکه؛ روایات معصومین علیهم السلام نیز بر وجوب تفقه در دین تأکید کرده و فرموده اند: «عَلَيْكُم بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ اللَّهِ وَلا تَكُونُوا أَعْرَاباً فَاِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اَللَّهِ لَمْ يَنْظُرِ اَللَّهُ إِلَيَّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ لَمْ يُزَكِّ لَهُ عَمَلاً».(2)

ثالثا: «لینذروا قومهم» غایت تفقه واجب و نفر واجب است، بر این اساس، انذار قوم نیز واجب خواهد شد. البته انذار به معنای ابلاغ بوده و مراد از آن ترساندن نمی باشد.(3)

رابعا؛ حذر در «لعلهم يحذرون» غایت نفرو تفقه وانذار واجب است، لذا به استناد دلالت آیه، وجوب حذر از انذار فقیه استنباط میگردد. البته توجه شود که منظور از حذر، حذر

ص: 214


1- دعا النبي ، صلى الله عليه وسلم، لابن عباس فقال : اللهم علمه البيين وقفهه في التأويل أي فهمه تأويله و معناه . لسان العرب، ج 13، ص 522.
2- کافی، ج 1، ص 75.
3- المنذر: المعلم الذي يعرف القوم بما يكون قد دهمهم من عدو أو غيره و أصل الإنذار الإعلام. لسان العرب، ج 5، ص 203.

عملی است لذا توقع و مطلوب خداوند این است که مردم بعد از آنکه احکام الهی برای آنها بیان شد، عملا متحذر شوند و این حذر و پرهیز جز با عمل به فتوای فقیه تحقق پیدا نمی کند. چرا که مراد از حذر عملی؛ حجیت فتوای مجتهد و لزوم قبول قول مجتهد به صورت عملی بوده و صرف التزام قلبی ملاک نمی باشد.

باته به اینکه گاهی انذار کردن از باب دلالت مطابقه و گاهی از جهت دلالت تضمن و گاهی از طریق دلالت التزام است. همانگونه که بیان شد، آیه شریفه صراحت در وجوب انذار برای فقیه دارد، لذا اگر مجتهدی بر حرمت و یا وجوب مطلبی فتوا داد، آن فتوا به دلالت تضمن، حکم الهی محسوب می شود و عدم اتيان آن، مستوجب عقاب خواهد بود.

شاید برخی به این باور باشند که فقاهت و اجتهادی که در صدر اسلام و در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم و ائمه معصومین علیه السلام مطرح بوده است، غیراز فقاهت واجتهادی است که در زمانهای متأخرمورد نظر می باشد؛ چون فقاهت و اجتهاد در صدر به صورت سؤال از معصومین بوده است و در آن زمان اجتهاد مصطلح مد نظر نبوده است، بنابراین، آیه بر انذار فقيه دلالت ندارد تا بر حجيت فقاهت هم دلالت کند؛ بلکه، آیه بر حجیت نقل روایت وحجیت خبر واحد دلالت دارد وانذار فقیه در اینجا به معنی نقل روایت است به همان صورتی که از معصومین علیهم السلام شنیده است، که در این صورت چنین پاسخ داده می شود که:

اولا: از آنجا که در آیه شریفه، عنوان فقاهت در وجوب تحذر اخذ شده است، آیه با نقل روایت و حجیت خبر واحد ارتباطی ندارد. دلیل اول اینکه، در حجیت روایت ، التفات راوی به معنی روایت شرط نشده است، تا چه رسد به این که راوی، فقیه هم باشد؛ زیرا در نقل روایت، جزوثاقت راوی ، چیز دیگری معتبر نیست و دوم اینکه لازم نیست که عنوان فقيه در نقل روایت بر راوی صدق کند؛ چون هرگز راوی با صرف نقل تعدادی روایت و لواینکه معنی آنها را هم بداند، مستحق عنوان فقیه نخواهد بود؛ زیرا روشن است که علم به یک یا چند حکم، در صدق عنوان فقاهت کفایت نمی کند، در حالیکه روایت او صحیح است؛ نتیجه این است که آیه شریفه، ارتباطی به حجیت روایت ندارد و از سویی، وظیفه راویان، نقل روایت بوده و وظیفه فقهاء ، تفریع اصول است، چنانچه امام رضا علیه السلام فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءٌ

ص: 215

اَلاَصُولُ وَ عَلَيْكُمُ اَلتَّفْرِيعُ».(1) توجه شود که تفريع اصول کاری تخصصی بوده و از عهده ناقلان حدیث و عوام مردم خارج است.

ثانيا؛ ماهیت فقاهت و اجتهاد به معنی معرفت احکام از روی دلیل، امر واحدی است که حقیقت آن با تغییر زمان متفاوت نمی شود و در زمان حاضر و صدراول یکی است و در این معنی اختلافی وجود ندارد؛ بلکه تفاوت اجتهاد امروز و صدر اول در صعوبت و سهولت است؛ چون تفقه در صدر اول ، به شنیدن حدیث بوده است و متوقف بر علوم و مقدمات مورد نیاز فعلی نبوده است. اما در زمانهای متأخر، اگرچه نیل به مرتبه اجتهاد بر مقدمات زیادی متوقف است، ولی این فرق به معنی متغیر بودن معنی اجتهاد نمی باشد. البته مسأله تعارض بين اخبار، هم دراجتهاد مصطلح مطرح است و هم در اعصار سابق بوده است. از این روی، در مورد تعارض اخبار، بین اجتهاد این زمان با آن زمان فرقی نیست؛ لذا ادعای مغایرت مفهوم اجتهاد در امروز و صدر اول هم وجهی ندارد.(2)

نتیجه اینکه بر اساس آیه نفر، تفقه وانذار واجب کفایی است و لازمه این وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام از فقها می باشد. توجه به این نکته ضروری است که نگاه اولین اسلام بر تفقه بوده و کسانی را که از استعانة تفقه برخوردارند را براین امردعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و رجوع مقلدین به هر کدام از فقهاء که دارای اعلمیت می باشد را باز گذاشته است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکام شان را از آنان دریافت نمایند. لذا می توان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی می باشد را نوعی از تفقه در مرحله نازل تر دانست.

قرآن و منع تقلید

قرآن کریم می فرماید: « وَ مِنْهُمْ أُميُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ اَلْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِي وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ»(3) یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات

ص: 216


1- وسائل الشيعة، ج27، ص 62.
2- التنقيح في شرح العروة الوثقى، ص 88 وتهذیب الاصول ، ج 3، ص 167.
3- بقره ، 78.

و آرزوها نمیدانستند و دنبال گمان و وهم می رفتند.

این آیه در مقام مذمت عوام و بی سوادان یهود است که در اصول دینی خود از علماء و پیشوایان خود پیروی و تقلید می کردند. در ذیل این آیه آمده است: شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند که عوام و بی سوادان یهود راهی نداشتند جز اینکه از علماء خود هر چه می شنوند قبول کنند و پیروی نمایند. اگر تقصیری هست، متوجه علماء يهود است. چرا قرآن کریم عوام الناس بیچاره را که چیزی نمی دانستند و فقط از علماء خود پیروی می کردند را مذمت می کند؟ چه فرقی بین عوام يهود و بین عوام ما هست؟ اگر تقلید و پیروی عوام از علماء مذموم است پس عوام ما نیز که از علماء ما پیروی می کنند باید مورد ملامت و مذمت قرار گیرند. اگر آنها نمی بایست قول علماء خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.

حضرت فرمود: «بَيْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْيَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِيَةٍ مِنْ جِهَةٍ اما مِن حَيْثُ اسْتَوَوْا فَانَّ اللَّهَ قَد ذَمَّ عَوامَّنا بِتَقْلِيدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ كَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ امّا مِنْ حَيْثُ اِفْتَرَقُوا فَلاَ»، عوام وعلماء ما و عوام و علماء يهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هم اند. از آن جهت که مثل هم می باشند، خداوند عوام را نیز به آن نوع تقلید از علماء مذمت کرده واما از آن جهت که فرق دارند نه. آن شخص عرض کرد: یا ابن رسول الله توضیح بدهید. فرمود: عوام يهود علماء خود را در عمل دیده بودند که صریحا دروغ می گویند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رودربایستیها و رشوه ها تغییر می دهند، می دانستند که درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج می دهند، حب و بغض شخصی را دخالت می دهند و حق یکی را به دیگری می دهند. آنگاه فرمود: به حکم الهامات فطری عمومی که خداوند در سرشت هرکس تکوینی قرار داده می دانستند که هرکس که چنین اعمالی داشته باشد نباید قول او را پیروی کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قبول کرد و به همین منوال است حال عوام ما، اینها نیز اگر در فقهاء خود، اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم برسر دنیا، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفین خود هرچند مستحق احسان و نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و بازهم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عینا مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند و فرمودند: «أَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلاَهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ

ص: 217

يُقَلِّدُوهُ» واما هریک از فقهاء که خوددارو حافظ دین خود و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشد باید عوام از او تقلید کنند.(1)

نکات این روایت عبارتند از:

1. تقلید از فقیه جامع الشرایط جایز بوده و اگر فقیهی که از شرایط اخلاقی مذکور در روایت برخوردار نباشد، قابل تقلید نمی باشد.

2. لام در «فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ» همانند لام در «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»(2) برای تکلیف است که در صورت جمع شدن شرایط ، حق ثابتی از جانب مردم برای خداوند ایجاد می گردد. لذا در صورتی که شرایط تقلید برای هر کدام از عوام فراهم شد، بایستی آن را پذیرفته و انجام دهند.

استدلال عقلی بر وجوب تقلید

بعد از پذیرفتن مبدأ هستی و ارسال انبیاء و این که بندگان خدا بی هدف آفریده نشده اند، عقل اقرار می کند که اطاعت از خدا ضروری و نافرمانی او موجب خروج از بندگی است و کیفیت اطاعت احکام الهی مبتنی بر علم به احکام است و این علم یا از طریق شنیدن سخن معصوم علیه السلام و یا به اجتهاد و یا با تقلید حاصل می شود، راه اول برای مردم زمان غیبت ممکن نیست و راه دوم برای عموم مردم میسر نیست، پس عقل حکم می کند که باید تقلید کرد و به مجتهد رجوع نمود. علاوه بر آن، آیات و روایات نیز بر این تقلید تأکید دارند، لذا تقلید از فقیه جامع الشرایط برای فرد غیر فقیه به ضرورت عقل و نقل واجب است.

ص: 218


1- احتجاج طبرسی، ج 2 ص 457.
2- آل عمران، 97.

پرسش های درس

1. نگاه قرآن به مکلفین با چه تقسیم بندی مطرح شده است؟

2. دلالت آیه نفربر وجوب تفقه و تقلید را بیان کنید.

3. آیا تقلید در زمان معصومین با تقلید کنونی تفاوت دارد؟ توضیح دهید.

4. مخالفت قرآن با تقلید در چه شرایطی است؟

5. چگونه می توان از حديث فللعوام أن يقلدوه وجوب تقلید را استنباط کرد؟

ص: 219

ص: 220

درس سیزدهم

اخر الزمان

اهداف درس

آشنایی با

• محدوده آخرالزمان

• فقهای آخرالزمان

ص: 221

ص: 222

اخرالزمان

مسأله آخرالزمان یکی از چالشی ترین مسائل قرن اخیر است ، بطوری که به خاطر اهمیت موضوع، به یک رشته دانشگاهی تبدیل شده و در دانشگاه های وابسته به کلیسای کاتولیک تدریس می گردد. این مسئله از نظر اسلام نیز دارای اهمیت و جایگاه ویژه ای بوده و پیرامون نشانه های آن، احادیث فراوانی صادر شده است.

با این وجود، زمان و تعريف آخرالزمان مورد اختلاف ادیان و مذاهب بوده و به باوری مشخص دست نیافته اند. به عنوان مثال، در باور يهود، آخرالزمان به معنای پایان دوران جهان و پیوستن آن به قیامت کبری است. چنانچه در کتاب دانیال نبی علیه السلام(1) براین باور تاکید کرده و از رستاخیزی بزرگ خبر داده است، لذا گفته شده است: در این زمان مردگان از خاک برمی خیزند و براساس کتابی که همه نام ها در آن ثبت است نیکوکاران و گناهکاران از هم جدا می شوند و هر گروه به پاداش و کیفر شایسته خود می رسند.(2) این در حالی است که در باور مسیحیت ، دوران آخرالزمان به رجعت مسیح و آغاز حکومت عدل الهی اطلاق

ص: 223


1- این کتاب در دوران سلطنت آنتیوخوس اپیفانس، فرمانروای سوریه و فلسطين ( 164.175ق م) و در هنگامی که جامعه یهود از درون در معرض تأثيرات افکار بیگانه (یونانی و ایرانی) قرار گرفته و از بیرون گرفتار آزار وشکنجه عمال دولتی شده بود، نوشته شده است. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آخرالزمان»، ج 1، ص 102.
2- عهد عتیق، دانیال نبی، 1: 4،12.

شده است. چنانچه در آخرین رساله های پولس و در انجیل یوحنا آمده است: «مسیح یک شخص معین نیست، بلکه اصلی است الهی و فوق طبیعی، فراتر از تاریخ و زمان، که پیش از آفرینش جهان بوده و بعد از پایان آن نیز خواهد بود. مسیح علت فاعلی و علت غایی هستی است و آفرینش عالم به واسطه او و برای اوست. همچنان که همه در آدم مرده اند، همه در مسیح زنده خواهند شد.(1) مسیح خود قیامت و حیات است، او راه و دروازه نجات است. او خود آخرالزمان است».(2)

حتی در میان مسلمین نیز درباره محدوده آخرالزمان ، برداشت های متفاوتی ارائه شده است که می توان تمامی آنها را در دو معنای کلی دسته بندی کرد:

الف). آخرالزمان به یک فاصله زمانی، بین ولادت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم تا قیامت کبری

اطلاق می گردد و از این رو آن حضرت را پیامبر آخرالزمان نیز نامیده اند.

ب). فاصله زمانی بین ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تا پایان قیام ایشان راآخرالزمان

می نامند.

با وجود این آشفتگی، برخی از فرقه های انحرافی همچون احمد الحسن بصری ، از فضای مبهم آن سوء استفاده نموده و روایات مربوط به آخرالزمان را به نحو دلخواه تأویل می کنند.

محدوده آخرالزمان

قرآن کریم در یک تقسیم بندی کلی، با توجه به ساکنین زمین، زمان دنیا را به دو بخش اولین و آخرین دسته بندی کرده است. چنانچه می فرماید: «ثله من الأولين و قليل من الاخرين». علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید: گروه کثیری از مقربان از امت های نخستین و قبل از پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم هستند و گروه اندکی نیز از امت آخرين، که منظور امت پیامبر اکرم است.(3) با این حال، می توان بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم را سرآغاز دوره «آخرالزمان» و قیامت کبری را پایان آن دانست. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نیز فرمودند: «يَا مَعْشَرَ اَلْمُسْلِمِينَ إِنِّى

ص: 224


1- عهد جديد، يوحنا، 10:9
2- عهد جدید، رساله به کولسیان ، 2:12.
3- الميزان، ج 19، ص 121.

إِنَّمَا بَعَثَ أَنَا وَ السَّاعَةُ کهاتین قَالَ ثُمَّ ضَمَّ السَّبَّاحَتَيْنِ».(1) ای گروه مسلمانان! بعثت من و روز قیامت مانند این دو انگشت سبابه است.

لذا رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم نشانه های این فاصله زمانی را با عنوان «اشراط الساعة» که مقصود از آن علایم و نشانه های نزدیک شدن به روز رستاخیز است را برشمرده اند. چنانچه ابن عباس می گوید: ما با رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در حجة الوداع به حج مشرف شدیم. رسول خدا حلقه در خانه خدا را گرفت و رو به ما نموده و با سیمای مبارکش ما را مخاطب قرار داد و فرمود:

«أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِأَشْرَاطِ اَلسَّاعَةِ؟ كَانَ أَدْنَى اَلنَّاسِ مِنْهُ يُؤْمَئِذُ سَلْمَانُ رِضَى اَللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ صلى اللَّهُ عَلَيَّ وَآلِ وسَلَمَ إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ الْقِيَامَةِ إِضَاعَةَ الصَّلَوةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ اَلْمِيلُ مَعَ اَلْأَ هَوَاءٌ وَ تَعْظِيمُ اَلْمَالِ وَ بَيْعُ اَلدِّينِ بِالدُّنْيَا...

يَا سَلْمَانُ فَلَمْ يَلْبَثُوا الاّ قَليلاً حَتّي تَخُورُ الاَرْضُ خَوْرَةً فَلايَظُنُّ كُلُّ قَوْمٍ اِلاّ اِنَّها خَارَتْ في نَاحِيَتِهِم فَيَمكُثُونَ مَاشَاءَ اَللَّهِ ثُمَّ يَنْكُتُونَ فِي مَكْثِهِمْ فَتُلْقِي لَهُمُ الارضُ افْلاذَ كَبْدُهَاقَالَ ذَهَبٌ وفِضَّةً ثُمَّ اوْماً بِيَدِهِ الَيَ الا سَاطِينَ فَقَالَمَثْلُ هَذَافِيَوْمَئِذٍ لَاَيَنْفَعُ ذَهَبٌ وَ لَا فِضَّةٌفَهَذَا مَعْنِي قَوْلُهُ فَقَدْ جَاءَ اشْرَاطُهَا».(2)

گفت: آیا می خواهید من شما را به علائم و نشانه های قیامت باخبر کنم؟ در آن هنگام نزدیک ترین افراد به رسول خدا سلمان بود و گفت: ای رسول خدا! بله ما می خواهیم ما را باخبر کنی!

پس از آن رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: بدرستی که از علامات قیامت آن است که مردم نماز را خراب می کنند، و از شهوات پیروی می نمایند، و تمایلشان بسوی هوای نفسانی است ، مال را بزرگ می شمرند، و دین را به دنیا می فروشند...

ای سلمان ! چون این قضایا واقع گردد و این علائم تحقق یابد دیگر مدت درازی به طول نمی انجامد، بلکه درنگ نمی کنند مردم، مگر زمان اندکی که ناگهان زمین صیحه عجیبی میکشد و این صدا و صیحه بطوری تمام بسيط زمین را فرا می گیرد که هر کس چنین می پندارد که این صیحه در ناحیه و موطن او واقع شده است و پس از صیحه به قدری که خداوند اراده اش تعلق گیرد، باز مردم در روی زمین درنگ می کنند و در این اقامت و درنگ

ص: 225


1- مفید، محمد بن محمد، الأمالی، ص 188.
2- تفسیر المیزان، ج 5، ص 432 - 435 به نقل از تفسیر علی بن إبراهيم، طبع سنگی، ص 627-629.

دچار گرفتاری ها و مشقات و تکان ها می گردند. و زمین پاره های جگر خود را بیرون می ریزد و منظور از پاره های جگرطلاها و نقره هاست. حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم در این حال با دست خود اشاره کردند به ستون هائی که در آنجا نصب شده بود و فرمودند: پاره های جگر زمین و قطعات طلا و نقره مثل این ستون ها. اما در آن روز، دیگرطلا و نقره فائده ای ندارد و اینست معنای گفتار خدای تعالی: «فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا» پس به درستی که حقا علائم قیامت به وقوع پیوسته است.

براساس این تقسیم بندی قرآنی، زمان پس از بعثت پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم، آغاز آخرالزمان بوده و تمامی علائمی که با عنوان اشراط الساعة یا آخرالزمان صادر شده است، مختص به محدوده زمانی بعثت تا قیامت می باشد. لذا انحصار آن علائم به زمان خاصی مانند زمان ظهور حضرت بقیه الله الاعظم علیه السلام صحیح نبوده و حتی خود ظهور نیز یکی از علائم آخر است.

نکته

در برخی از روایات صادر شده از رسول گرامی اسلام صلى الله عليه وآله وسلم، ظهور امام دوازدهم علیه السلام را در آخرالزمان و قیام خود در اول الزمان دانسته است.(1) از سویی روایاتی هستند که پیامبراکرم صلى الله عليه وآله وسلم را پیامبر آخرالزمان معرفی نموده اند،(2) با این وجود، وجه جمع بین این دو روایت که در یکی به اول الزمانی و در دیگری به آخرالزمانی بودن پیامبرصلى الله عليه وآله وسلم اشاره شده است، بدین گونه است که؛ هر پیامبری که صاحب الشريعة باشد، تا پایان مدت شریعت خود، به صورت عام صاحب الزمان خواهد بود. لذا با توجه به اینکه نبی اکرم صلى الله عليه وآله وسلم آخرین پیامبر خداست، به عنوان پیامبر آخرالزمان معرفی گردیده و صاحب آخرالزمان می باشد. بنابراین، در اول آخرالزمان قیام کرده

ص: 226


1- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلمِيَا عَلِيٌ اَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسِي اِلاّ انه لاَ نَبِيَّ بَعْدِي تَقْضِي ذَيْنِي وَ تَنْجَزِعِدَاتِي وَ تُقَاتِلُ بَعْدِي عليّ التاويل كَمَا قَاتَلْتَ عَلَيَّ التَّنْزِيلَ يَا عَلِيُّ حُبُّكَ اِيمانٌ وَ بُغْضُكَ نِفاقٌ وَ لَقَدْ نَبانِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ انَّه يَخرُجُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنَ اَلاَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِيُّ هَذِهِ اَلامَّةِ اَلَّذِي يَقُومُ بِالدِّينِ فِي اخر اَلزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ فِي اَوْلِهِ. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص135.
2- قال الباقرعلیه السلام: فأنطق الله المسیح علیه السلام في بطنها فقال وحق النبي المبعوث بعدی في آخرالزمان لئن أخرجني الله من بطن أمی مریم لأقيمن عليكن الحد. اثبات الوصية، ص79.

و فرزندش مهدی علیه السلام نیز در پایان آخرالزمان خواهد آمد.(1)

علمای آخرالزمان

با توجه به نقش مهم علماء در مبارزه با فرقه های انحرافی و پاسداری از اعتقادات تشيع، طبعا بایستی با مخالفت سرکردگان این فرقه ها مواجه شده و در آماج دشمنی ها قرار گرفته باشند. در همین راستا احمدالحسن بصری نیز، بیشترین و صریح ترین مخالفت های خود را با علماء داشته و تمامی آنان را مصادیق بارز در روایات مربوط به علمای فاسد العقيده آخر الزمان می داند. لذا پاسخ وی در دو بخش داده می شود که عبارتند از:

الف. باتوجه به وسعت زمانی آخرالزمان که از آغاز بعثت تا آغاز قیامت کبری محاسبه می شود، روایات مربوط به علمای فاسد که در آخرالزمان ظهور خواهند کرد، مربوط به دوره خاص و زمان خاصی نخواهند بود. لذا ممکن است بعد از رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم تا روز قیامت، عده ای عالم فاسد در کنار علمای عامل ظهور کرده باشند. به عنوان نمونه؛ وجود طلحه در کنار ابوذر و مقداد و سلمان، بهترین شاهد مثال براين سخن است که در یک عصر، فقیهی فاسد بوده و فقهای دیگر از خاندان اهل بیت شمرده شده اند.

ب. برخی از روایاتی در خصوص علمای عصر ظهور امام دوازدهم علیه السلام صادر شده است از سه حالت خارج نیستند:

اولا با هیچ سند و مدرکی نمی توان گفت که قطعا عصر حاضر، عصر ظهور امام دوازدهم علیه السلام است تا بدین وسیله علمای کنونی را دشمنان امام علیه السلام فرض کنیم.

ثانيا؛ برخی از روایات موجود، در خصوص فقهای شیعه نبوده و در متن روایت به طایفه و

فرقه آنان نیز اشاره شده است. لذا کسانی که با حضرت اعلام جنگ خواهند نمود، گروهی از فقهاء فرقه «بتریه» شاخه ای از زیدیه هستند که به مغيرة بن سعد -که ابتر لقب گرفته بود نسبت داده می شوند. چنانچه حسن بن سلیمان تعداد این گروه را چهل هزار نفر می داند؛(2) و در روایتی دیگر؛ تعدادشان شانزده هزار نفر می باشد. بدین گونه که در پشت شهر کوفه به

ص: 227


1- قبلا ثابت شد که آخرالزمان به معنای پایان دنیا و آغاز قیامت کبری نیست .
2- مختصر بصائرالدرجات، ص190.

جنگ با آن حضرت می پردازند. امام عصر، سه روز به آنها مهلت می دهد تا از مواضع خود دست بردارند و سپس همه آنها را به قتل خواهد رساند.(1)

ثالثا؛ برخی از متونی که احمدالحسن و انصارش به آن استشهاد کرده و فقهاء را دشمنان حضرت دانسته اند، ریشه روایی نداشته و برگرفته از کتاب فتوحات مکیه محى الدين ابن عربی می باشد که گفته است: «أَعْدَائِهِ مُقَلَّذِ اَلْعُلَمَاءِ أَهْلُ اَلْإِجْتِهَادِ... وَلَولا السَّيْفُ بِيَدِهِ لَأفْتَى الفُقَهاءُ بِقَتْلِهِ...»(2) دشمنان(قائم) همان مقلدین علماء أهل اجتهاد هستند که اگر امام شمشیر نداشته باشد، فقهاء بر قتل وی فتوا خواهند داد. چنانچه همین اعتراف را سید علاء الاعرجی در کتاب «اهلا يابن فاطمه» و در ابتدای عبارت می نویسد: و نقلا من كتاب الفتوحات القدس لابن عربي في له عن الامام المهدي علیه السلام جاء فيه...(3)

رابعا امکان وجود علمای فاسد در عصر حاضر ودر عصر ظهور مسأله قابل انکار نبوده و حتی در باورما افرادی همچون؛ ناظم العقیلی، حسن حمامی، واثق حسینی و ... که در لباس علماء بوده و مردم را به سوی احمد الحسن می خوانند، همانانی هستند که برای دفاع از احمد بصری، در برابر امام زمان علیه السلام ایستاده و با ایجاد انحراف در بین مسلمین، مصداق علمای فاسد العقیده هستند.

براین اساس؛ نهی از ارتباط با علماء و فاسق خواندن همه آنان، باور باطلی است که جریان های انحرافی احمد الحسن بصری برای دستیابی به اهداف و اغراض باطل خود و فرار از ردیه های علما به آن متسمک می شوند. چنانچه از پیامبر خدا روایت شده است که فرمود: در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حديث هایی نوو روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، آنچنان که به شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها، مبادا به دام تزویر و فریب شان بیافتید».(4)

ص: 228


1- دلائل الامامه، ص 342.
2- فتوحات مكية، الباب السادس والستون وثلاثمأة .
3- اهلا يابن فاطمه، سید علاء الاعرجی، ص14.
4- کنزالاعمال، حديث 290324.

پرسش های درس

1. آخرالزمان از نگاه یهودیت و مسیحیت را تشریح کنید.

2. نگرش مسلمین به مساله آخرالزمان را توضیح دهید.

3. محدوده زمانی آخرالزمان را بر اساس قرآن تبیین کنید.

4. اشکال ناسازگاری روایات آخرالزمانی و اول الزمانی بودن رسول خدا چگونه حل می شود ؟

5. پاسخ به شبهات احمد الحسن درباره علمای آخر الزمان را بیان کنید.

ص: 229

ص: 230

درس چهاردهم

مشابھت احمد الحسن با سایر مدعیان دروغین

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• تشابه با شیخیه

• تشابه با بابیت

• تشابه با بهائیت

ص: 231

ص: 232

مدعیان دروغین مهدویت

آنچه تاکنون در طول تاریخ نمایان بوده است، پیدایش فرقه های انحرافی در اثر به وجود آمدن شکاف های اجتماعی بین دولت و فرهنگ یا مذهب و ملت و یا در پی آمد فقر اقتصادی حاکم بر جامعه پدیدار می گردند. در جریان شناسی بابیت و بهائیت نیز، همین عامل به وضوح مشاهده می شود. همچنین جریان شیخیه نیز، که به عنوان یکی از بسترهای پیدایش بابیت و بهائیت در مجامع علمی و تاریخی مطرح می گردد، از درون شکاف دولت و ملت و نفوذ استعمار در اداره حکومت ایران در زمان قاجار شکوفه زده و در اثر تنازعات اجتماعی به ثبات رسید. قابل توجه اینکه پس از اقتدار سیاسی استعمار بر دولت های ایرانی، مراجع تقلید شیعه به عنوان بزرگ ترین مانع در برابر استعمار به حساب می آمدند که با اتکاء به قدرت مردم، در برابر توطئه های آنان ایستادگی می نمودند. لذا با استفاده از علاقه فتحعلی شاه به شیخ احمد احسائی، جبهه مقابل مراجع تقلید را تشکیل داده و به اختلافات مذهبی دامن زدند.

لذا فتحعلی شاه، تحت تأثیردستان ناپیدا، وجود مراجع تقلید را عامل تزلزل حکومت خود دانسته و برای تقویت جبهه خود، از شخصیت شیخ احمد احسائی که دارای محبوبیت خاصی در بین بخشی از طبقات اجتماعی بود بهره جست. همچنین شیخیه نیز با اتکاء به

ص: 233

اقتدار دولت، پایه های فرهنگی و تبلیغی خود را تقویت کرده و مکتبی در برابر اقتدار مراجع تقلید شیعه بنا نمود. با به ثمر نشستن تلاش های ضد مرجعیت شیعه توسط جریان شیخیه، زمینه برای به وجود آمدن بابیه در دوران محمد شاه قاجار فراهم گردید تا اینکه در اواخر دولت وی، با بهانه جویی در خصوص وضعیت اسف بار مردم، شورش بابیه آغاز شد. با به روی کار آمدن ناصرالدین شاه و با مقاومت امیرکبیر، شورش بابیه سرکوب شده و علی محمد باب اعدام شد. اما بلافاصله پس از این دوران، بهائیت ظهور کرده و با بهانه ظلم دولت علیه مردم و با علم کردن نیاز مردم به منجی آخرالزمان ، پروژه جدیدی را آغاز کرده و با توجه به اینکه در دوره ناصرالدين شاه، ارتباطات خارجی رشد بیشتری داشت، مرکز بهائیت در عکا بنا نهاده شد تا بدون تهدید خطر خاصی، به فعالیت های جهانی خود ادامه دهند.

شیخیه پس از کاشت دانه های اخباریگری و اعلام اتصال به حضرت صاحب الزمان علیه السلام با ارائه نظریه قراء ظاهره، شبهه بی نیازی مردم از مراجع تقلید را در اذهان عمومی ایجاد کرد. لذا شیخیه با شیوع این باورهای مسموم، رسما مبارزه با علمای اصولی و مراجع تقلید را آغاز کرده و به عنوان اولین قطعه از پازل اسلام ستیزی، زمینه را برای بابیت فراهم نمود. بابیه نیز با باب دانستن خود، قرائت جدیدی از دین اسلام را برای مردم ارائه داده و دومین قطعه از پازل اسلام ستیزی را جای گذاری نمود. در این میان به قطعه سومی نیاز بود تا علاوه بر حفظ باورهای بابیت ، نظریه منسوخ شدن اسلام را گسترش داده و دین جدیدی را برای مردم ارائه دهد.

بنابراین، بهائیت با بهره از تشکیلات سازمان یافته ای آغاز به کار کرده و زمینه را برای پرده برداری از آخرین قطعه، یعنی جریان احمد الحسن فراهم کرد. جالب اینکه هر کدام از این

جریان ها که در پی یکدیگر به وجود آمده اند، علاوه بر حفظ باورهای جریان قبلی، افزودهای برای جریان بعد از خودشان داشته اند. لذا جریان احمد الحسن نیز، ضمن حفظ باورهای اخباریگری و تقابل با مرجعیت شیعه و ادعای بابیت امام زمان علیه السلام و تفسیر به رأی قرآن کریم و روایات اهل بیت علیه السلام ، خود را مهدی و قائم آل محمدصلی الله علیه و اله وسلم دانسته و القاب و اوصاف امام زمان علیه السلام را به عاریه برداشته است.

ص: 234

ایدئولوژی ها
اشاره

ایدئولوژی یکی از اصلی ترین عامل تشکیل دهنده و رشد دهنده برای یک فرقه یا جریان مذهبی به شمار می رود ، بطوری که برخورداری فرقه و جریان مذهبی از یک ایدئولوژی منطقی، آینده روشن و مدت داری را برای پدید آورندگان آن رقم خواهد زد. غالبا فرقه های ایدئولوژیک، با یک فرضیه جدید در برابر سنت موجود ظهور کرده و به جهت تأمین جایگاه اجتماعی خود، اقدام به تخریب باورها و فرضیه های موجود می نمایند. با توجه به اینکه چهار جریان مورد بحث در این درس، در قالب فرقه قرار گرفته اند، بدیهی است که دارای ایدئولوژی بوده و بر اساس آن ظهور کرده باشند. هرچند که بایستی براساس توضیحات پیشین، ایدئولوژی این چهار فرقه را در یک نگاه کلی دریافت نمود. اما با این وجود به جهت تبیین پازل اسلام ستیزی، ایدئولوژی هر کدام از این فرقه ها به عنوان قطعات این پازل بررسی می گردد.

ایدئولوژی شیخیه

آنچه به عنوان ایدئولوژی فرقه شیخیه قابل بررسی می باشد، باورهای أخباریگری ورد مسلک اصولی مراجع تقلید شیعه است. شیخ احمد احسائی براساس این باور، استفاده از ابزارها و قواعد عقلی را جهت استنباط احکام شرعی نادرست قلمداد کرده و پیروی از اخبار را بهترین و روشن ترین روش برای درک تکالیف شرعی می دانست. وی پس از آنکه در برابر این سئوال که با احکامی که در اخبار ذکر نشده چه می کنید؟! مسئله قراء ظاهره را مطرح کرده و آنان را واسطه فیض بین مردم و حضرت صاحب الامر علیه السلام دانست(1) و اعلام کرد که ما با وجود ابواب امام زمان علیه السلام دیگر فقه کهنه و غیر پاسخگو نداریم.

شیخ احمد احسائی به عنوان مؤسسه این فرقه، صفات بسیاری از جمله؛ آشنایی به علوم ائمه علیهم السلام را برای قریه ظاهره قائل شده و این صفات را به گونه ای عنوان می کرد که مخاطب، وی را به عنوان قریه ظاهره می پذیرفت. وی تنها تفاوتی که بین نواب اربعه حضرت با قراء ظاهره قائل می شد این بود که آنان را منصوب شده از جانب حضرت می دانست و قراء ظاهره را رهیافتگانی می دانست که به واسطه عبودیت به این مقام رسیده اند.

ص: 235


1- جوامع الكلام، ج 2، ص 7.

قابل توجه اینکه؛ أغلب ادعاهای شیخ احمد احسائی به دیدارهایی نسبت داده می شود که در عالم خواب با ائمه معصومین علیهم السلام داشته است.(1) البته سید کاظم رشتی نیز به عنوان یکی از ارکان شیخیه، سخنان وی را تأیید کرده و مردم را به یافتن رکن رابع توصیه می نمود تا توسط آنان به معرفت خدا، رسول و امام برسند.(2)

ایدئولوژی بابيت

هرچند که علی محمد باب که مؤسس فرقه بابیه، دارای ادعاهای بی اساس فراوانی بوده است اما با این وجود، شاید نتوان برای آن یک ایدئولوژی مستقلی قائل شد. اما می توان برای آن یک ایدئولوژی تثبیت کننده و پیوند دهنده قائل شد که بایستی با تثبیت باورهای شیخیه، آن را به نسل بعد از خود، یعنی بهائیت پیوند دهد. وی با طی مراحل پلکانی خود، در شش مرحله ادعای خود را تغییر داده و به مقام بالاتری ارتقاء یافت:

• ادعای ذکریت کرده و به سید ذکر معروف گردید.

• ادعای بابیت کرده و خود را نائب خاص امام غائب دانست.

• ادعای مهدویت کرده و خود را مهدی نامید.

• ادعای نبوت کرده و خود را نبی خدا دانست.

• ادعای ربوبیت کرده و ندای أنا ربكم سرداد.

• ادعای الوهیت کرده و خود را به بالاترین مقام ممکن منصوب ساخت.

البته على محمد درباره غیر ممکن بودن ایجاد ارتباط با خدا،(3) نفی خاتمیت پیامبراکرم صلی الله علیه و اله وسلم ،(4) تحریف مسأله معاد(5) و همچنین پیرامون فروعات شیعه، نظریات بی اساسی دارد که در این مجال قابل بررسی نمی باشد.

ص: 236


1- شیخیگری و بابیگری، ص51.
2- در باور شیخیه دین اسلام بر چهار ركن استوار شده است: اول خدا- دوم پیامبر - سوم امام چهارم باب امام یا قريه ظاهره .
3- على محمد، کتاب بیان، واحد دوم و سوم، باب هفتم
4- بیان، واحد ششم، باب سیزدهم.
5- بیان، واحد دوم، باب چهارم .
ایدئولوژی بهائیت

بهائیت بایستی علاوه بر مخالفت با مرجعیت، با نظام روحانیت شیعه نیز مخالفت کرده و این نهاد را ملغی بداند. به اعتقاد بهائیت، مبلغین دینی را نباید به عنوان قشری از جامعه دانست. این مسأله؛ نخستین بار از سوی حسینعلی بهاء الله مطرح شد که می تواند به عنوان ایدئولوژی بهائیت، مورد بررسی قرار گیرد.(1) وی با طرح این نظریه، به دنبال هضم قشر مبلغین دینی در درون جامعه است تا با این طرفند، با گذر زمان، شاهد حذف نرم این قشر از جامعه دینی باشیم. قابل توجه اینکه بهاء الله، با تأسی از باب، دین اسلام را منسوخ شده می دانست و دین و شریعت جدیدی را در مقام «من يظهراللهی» برای پیروان خود ارائه داد. وی در باب ازدواج، عید، محارم، زنا، سرقت ، قبله ، نماز و روزه و سایر مسائل شریعت، نظریات جداگانه ای دارد.(2)

ایدئولوژی احمدالحسن

فرقه موسوم به یمانی که توسط احمد الحسن پایه گذاری شده است ، از یک ایدئولوژی نسبتا منسجم تری نسبت به شیخیه و بابیت و بهائیت برخوردار است. در ایدئولوژی فرقه احمد الحسن، علاوه بر مخالفت با مراجع و علماء و ترویج باورهای اخباریگری ، اولا خود را وصی، فرستاده ، یمانی موعود وصاحب عصمت دانسته و ثانیا با مصادره تمامی القاب واوصاف و شاخصه های ظهور حضرت صاحب الزمان علیه السلام در صدد آن است که با وجود خود، مردم را از قيام صاحب الامر بی نیاز کرده و در یک فرایند مشخص و از قبل تعیین شده، خود را امام دوازدهم شیعیان معرفی نماید.

ادعاهای پلکانی احمد الحسن، ابتدا از تغییر نام خود از احمد اسماعیل به احمد الحسن آغاز شده و سپس ادعای مشاهده حضرت در عالم خواب و پس از آن ادعای دریافت دستوراتی از ایشان در عالم بیداری و بعد از آن ادعای فرزندی امام و وصایت ایشان و در نهایت ادعای یمانیت را علنی کرد.

ص: 237


1- پیشین، ص 278.
2- بهائیت در ایران، ص45-95.

احمد الحسن با نوشتن چندین کتاب در حوزه فقه اسلامی و تفسیر قرآن کریم، بیشترین انحرافات را وارد تشیع کرده(1) و در صورتی که نظراتش با روایات صریح و متواتر شیعه نیز مخالفت داشته باشد، با ارائه نظریه بسط يد امام، آن را توجیه می کند. در حالیکه حتی امامان معصوم نیز، علم خود را از امام پیش از خود گرفته و هیچگاه برخلاف نظر آنان فتوا و سخنی ندارند. امام باقرعلیه السلام خطاب به جابر فرمودند:

«يَا جَابِرُ لَوْ كُنَّا نُفْتِي اَلنَّاسَ بَرَّايَنَا وَ هَوَانَا لَكُنَّا مِنَ اَلْهَالِكِينَ وَ لَكِنَّا نُفْتِيهِمْ بِهِ اثار مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اُصُولُ عِلْمٍ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهَا كَابِراً عَنْ كَابِرٍ نَكْنِزُهَا كَمَا يَكْنِزُ هَوْلاَءُ ذَهَبهسُم وَ فِضَّتُهُمْ».(2) اگر ما به مردم به رای هوا و هوس خود فتوا میدادیم هرآینه تباه می شدیم، ولی ما با آثر رسول خدا و اصول دانشی که نزدمان است فتوا دهیم و آن ها را یکی از دیگری به ارث می بریم و به مانند گنجی پاس میداریم.

ایدئولوژی مشترک

همانطور که در ابتدای سخن بیان شد، چهار فرقه مذکور، دارای یک ایدئولوژی مشترک نیز می باشند که در یک نگاه کلی می توان به ایدئولوژی جداسازی ملت از مراجع تقلید شیعه اشاره کرد. باید توجه داشت که پی آمد این ایدئولوژی از زمان شیخیه تا احمد الحسن، جدایی از نواب عام امام زمان علیه السلام و پیوستن به مدعیان قراء ظاهره، رکن رابع، من يظهر الله و وصی امام است. در حالیکه باور به مقام نیابت عامه فقیه ، به عنوان کلیدی ترین مسأله در اندیشه سیاسی شیعه محسوب گردیده و معصوم ندانستن این نواب و پیروی از أعلم وأعدل فقهاء و امکان انتخاب و عدول از مرجعی به مرجع دیگر، ضمانت اجرایی مناسبی برای منزه ماندن تشیع از سوء مدیریت ها به شمار می آید. لذا تبدیل نیابت عام انتخابی به نیابت خاص جبری ، زمینه را برای انحراف و کج اندیشی ها فراهم کرده و در مدت زمان اندکی، تشیع را به یک مذهب خنثی شده مبدل می نماید.

ص: 238


1- جای گزینی یک روز نماز قضا در شب 23 ماه رمضان به جای نماز قضای یک عمر، تغییراذان اقامه ، تغییر برخی از غیرارکان درنماز، تغییر مدت ازدواج موقت از کمترین مدت تا6 ماه و.... ر.ک: المتشابهات .
2- بحارالانوار، ج 2، ص 172.
مشابهت های شیخیه، بابیت و بهائیت با احمد الحسن

پس از بررسی دقیق و مطالعه تاریخی درباره چهار فرقه مذکور، اولا به اشتراک ایدئولوژی آنان پی برده و ثانيا مشابهت های روشنی در بین آنان مشاهده می گردد که به چند مورد اصلی و مبنایی اشاره می گردد:

1. افراط در توجه به حدیث و رد قواعد عقلی جهت فهم و استنباط احکام.

2. مخالفت با مراجع تقلید شیعه به عنوان نواب عام امام و تبدیل آن به نیابت خاص.

3. معرفی خود به عنوان واسطه فیض بین امام و مردم.

4. ادعای آشنایی کامل با علوم اهل بیت علیه السلام.

5. دیدار با اهل بیت علیه السلام در عالم خواب و بیداری.

6. تفسیر به رأی آیات و روایات.

7. مبارزه با نظام روحانیت شیعه و منحرف دانستن آن.

8. صدور فتاوای دینی برخلاف حکم صریح آیات قرآن کریم و روایت اهل بیت علیه السلام.

9. ادعاهای پلکانی که از مقام ذکریت تا مقام الوهیت قابل ارتقاء است.

پرسش های درس

1. ایدئولوژی شیخیه را توضیح دهید.

2. ایدئولوژی بابیت را بیان کنید.

3. ایدئولوژی بهائیت را توصیف کنید.

4. ایدئولوژی احمدالحسن را تبیین کنید.

5. تشابه شیخیه و بابیت و بهائیت واحمد الحسن را بیان کنید.

ص: 239

ص: 240

درس پانزدهم

روش شناسی نقدایدئولوژی مذعیان دروغین مهدویت

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• روش نقد و بررسی مدعیان دروغین مهدویت

ص: 241

ص: 242

روش نقد و بررسی مدعیان دروغین مهدویت

لازمه پیدایش و گسترش جریان های دروغین مهدویت، وجود یک ایدئولوژی است. در تعریف ایدئولوژی می توان به مجموعه ای از باورها و ایده ها اشاره کرده که به عنوان مرجع توجيه اعمال، رفتار و انتظارات افراد عمل می کند. برداشت های موجود از ایدئولوژی در چهار دسته مطرح می گردد:

1. ایدئولوژی نوعی اندیشه انحرافی کاذب و غیرواقعی است. برای مثال، «آگاهي» انسانها که در جامعه سرمایه داری سوژه شمرده می شوند. به بیان دیگر، بنا به این تعبیر، ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب و غیرواقعی است که انسانها براساس آن عمل می کنند و خود نمیدانند که این آگاهی دروغین است. در حقیقت آنان اینگونه می اندیشند که آگاهند در حالیکه آگاهی آنان توسط سرمایه داران به آنان بطور ناخودآگاه تزریق شده است و انسانها خود از آن بی خبرند.

2. ایدئولوژی مجموعه ای است از ایده ها، نظرات، اعتقادات و نگرشها، مانند جهان بینی یک طبقه یا گروه اجتماعی. این دیدگاه بیشتر در نظریه های پسامارکسی نظیر؛ مارکسیسم هگلی گئورگ لوکاچ و نقد کارل مانهایم بر پیش داوری های ماتریالیسم تاریخی حضور دارد.

3. ایدئولوژی یک نظام فکری کم و بیش آگاهانه است که به آن ایدئولوژی نظری هم

ص: 243

اطلاق می گردد. این تعبیری محدود از ایدئولوژی است که دو مورد بالا را زیر پوشش می گیرد. این تعبیر تا دهه 1960 میلادی برداشت غالب از مقوله ایدئولوژی در بحث های فلسفی و سیاسی بود. در این تعریف، ایدئولوژی نظامی است از باورها که قسمتی از آن به صورت آگاهانه توسط فرد انتخاب می شود و قسمتی از آن به صورت ناخودآگاه در اجتماع توسط فرد کسب می شود.

4. ایدئولوژی رسانه کما بیش ناآگاهانه رفتارهای مرسوم محسوب می شود که به آن ایدئولوژی عملی هم اطلاق می شود. این تعریفی مبسوطی است که توسط مارکس مطرح شده است و بعدها آنتونیو گرامشی و لویی آلتوسر آن را توسعه داده اند. این برداشت، از دهه 60 به بعد مقبول تر بوده است. این تعریف ادامه تعریف مارکسیستی از ایدئولوژی است با این تفاوت که ایدئولوژی را آگاهی کاملا کاذب نمیداند بلکه قسمتی از آن را که ناآگاهانه است را مسئول قسمتی از عملکرد انسانها در جامعه میداند.(1)

براساس تعاریف فوق، می توان به این نتیجه رسید که غالبا ایدئولوژی ها با هدف مقابله با تفکرات موجود در جامعه به پا خواسته و خود را بهترین جایگزین برای آن معرفی می کنند. در بین چهار برداشت موجود از ایدئولوژی ، آنچه منطبق با فرقه ها و جریان های دروغین مهدویت است، نوع اول از برداشت ایدئولوژی است که نوعی اندیشه انحرافی کاذب و غیرواقعی است. نقش ایدئولوژی در تشکیل و تثبیت یک فرقه، بسیار چشمگیر بوده و می تواند عامل امتداد آن فرقه در جامعه باشد. بنابراین، یک ایدئولوگ، ناگزیر از برنامه سازی ایدئولوژی خود، با رعایت مؤلفه های علمی و عملی است تا نیازهای علمی و معنوی پیروانش را به شکل تکامل یافته ای تأمین کند.

طبق این سخن، باید به این نکته توجه داشت که نقد، علم ارزیابی و سنجش اعتبار «علمی» یک ایدئولوژی است. که به طبع آن، آموزه ها و برنامه های کاربردی آن نیز مورد بررسی قرار میگیرد. لذا نباید نقد را ابزاری برای اشکال یابی صرف و خرده گیری و تخریب ایدئولوژی ها دانست. گذشته از آن، نقد و بررسی یک ایدئولوژی ، مستلزم آشنایی و رعایت

ص: 244


1- مایکل پین، «مدخل ایدئولوژی، از گریگوری الیوت». فرهنگ اندیشه انتقادی ، از روشنگری تا پسامدرنیته، ترجمه پیام یزدانجو، ص 97.

قواعد و روش های کاربردی آن است. بنابراین، شخص نقد کننده، در صورت عدم رعایت این قواعد، نه تنها به هدف مورد نظر نائل نشده، بلکه احتمال ابتلاء به بی تقوایی علمی شده ونقد نامنصفانه ای را نیز ارائه دهد. لذا مخاطب ، در اولین نگاه، واکنش منفی نشان داده و ناقد را به دخالت اغراض غیر علمی متهم خواهد کرد.

تحلیل محتوا

قبل از هر چیزی باید به این مسأله اشاره کرد که منظور از ایدئولوژی در ادامه درس، ایدئولوژی صرف نبوده، بلکه مراد نویسنده، ایدئولوژی جامع و برنامه سازی شده است. بنابراین قبل از ورود به نقد ایدئولوژی، تحلیل محتوای ایدئولوژی، از ضرورت ویژه ای برخوردار است. زیرا در صورتی که اجزای مختلف محتوا شناخته شده و دسته بندی گردد، درک آن ساده تر و نقد آن راحت تر خواهد بود. در تعریف تحلیل محتوا گفته شده است: «تحليل محتوا یعنی؛ تبیین نسبت بین اهداف، عناصر و اجزای تشکیل دهنده محتوا».(1)

هدف از تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه

هدف از تحلیل محتوا، دستیابی به لایه های پنهان یا قصد واقعی ایدئولوگ فرقه است. به عبارت دیگر، هدف از تحلیل محتوا، یافتن مبانی ایدئولوژی و شخصیت ایدئولوگ فرقه و شرایط و اوضاع و احوال محیطی مرتبط با تولید آن ایدئولوژی و در نهایت به دست آوردن تفسیری واقع گرایانه از آن است.

مراحل تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه
اشاره

تحلیلگر محتوا به تحلیل و آنالیز محتوا پرداخته و می کوشد، تا داده هایی را در مورد ایدئولوژی فرقه استخراج کند. لذا تحلیل محتوا صرفا روشی جهت طبقه بندی اطلاعات ناقد در مورد محتوای ایدئولوژی فرقه بوده و در روند ارائه نقد، نقش پشتیبان و گنجینه اطلاعات را ایفا می نماید. ضمن این که «تقدم فهم محتوا بر نقد» یکی از اصول مهم نقد می باشد که به

ص: 245


1- تحقیق در رسانه های جمعی، ص 217-218.

واسطه تحلیل محتوا برای ناقد حاصل می گردد:

1. توصیف کامل ایدئولوژی فرقه

توصیف ایدئولوژی فرقه، به عنوان محور اصلی تحلیل محتوا به شمار می رود. بنابراین با تجزیه محتوای توصیف شده، مراحل بعدی تحلیل محتوا به وجود می آید. به عنوان مثال در تحلیل فرقه احمد الحسن؛ توصیف ایدئولوژی آن به این ترتیب است:

الف). ذکر اطلاعات شناسنامه ای احمدالحسن.

ب). بیان مبانی و اصول ایدئولوژی فرقه احمدالحسن.

ج). توصيف آثار و مکتوبات فرقه احمد الحسن.

د). بیان انحرافات فرقه احمدالحسن و...

2. تشريح پیشینه، خط و مشی وحالات ایدئولوگ فرقه

غالبا ایدئولوگ فرقه، متأثر از محیط و بستری است که در آن رشد کرده است. بنابراین، شناخت زندگی ایدئولوگ فرقه به درک و نقد همه جانبه ایدئولوژی فرقه کمک می کند. در این مرحله می توان به دنبال شناخت عوامل تأثیرگزار برفکر، جهان بینی، دنیای ذهنی و نگرش های ایده آلیستی و حالات روانی ایدئولوگ فرقه بود. به عنوان مثال؛ تشریح پیشینه و حالات روانی احمدالحسن و اینکه وی در یک محیط پرتنش عراق در دوران صدام رشد نموده و مبتلا به توهمات شدید علمی شده است، در شناخت فضای فکری این شخص تأثیر چشمگیری دارد.

3. ترسیم ابعاد اصلی ایدئولوژی فرقه

ترسیم ابعاد اصلی ایدئولوژی فرقه از مهمترین مراحل تحلیل محتوا محسوب می گردد.

این ابعاد عبارتند از:

1. بعد انگیزشی(1) ایدئولوژی فرقه.

ص: 246


1- آنچه انگیزه شکل گیری ایدئولوژی را فراهم کرده است .

2. بعد انگیخته ای(1) ایدئولوژی فرقه .

3. بعد فرآوردهای(2) ایدئولوژی فرقه.

كشف مغالطات در سخنان ایدئولوگ فرقه

یک ایدئولوگ فرقه ای برای اثبات خود در مجامع علمی و عمومی، متمسک به استدلال هایی می شوند که در برخی موارد فاقد پشتوانه علمی و آلوده به مغالطات منطقی می باشد. به عنوان مثال در کتاب الوصيه و الوصی احمدالحسن(3)، جهت توجیه و مصادره به مطلوب نمودن حدیث قرطاس که با عبارت های مختلفی در کتب معتبر شیعه نقل شده است(4)، عبارت «ابدا» را که به صورت نادر در برخی کتب به آخر «لاتضلون بعدی» اضافه شده است را بزرگ نمایی کرده و آن را به معنای قیامت ترجمه نموده است. نویسنده این کتاب با این ترفند، درصدد بیان این نکته است که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم نسخه ای را برای امت پیچیده است که بعد از وفات امام زمان علیه السلام و تا قیامت، مردم به واسطه آن گمراه نگردند و آن نسخه چیزی جز وجود مهدیین نیست. درحالیکه او عبارت اند به معنای قیامت نبوده و در سياق این جمله به معنای «هیچگاه و هرگز» می باشد و ثانیا عبارت ابدا ابد شخصی بوده و ابد نوعی برای امت حضرت رسول کرم صلی الله علیه واله وسلم نمی باشد زیرا در صورتی که ابد نوعی بوده باشد، بایستی با عبارت «إلى الأبد» ذکر می گردید. ثالثا اگر هم به معنای قیامت تعبیر شود، بازهم مثبت مهدیین نمی باشد، زیرا به اعتقاد راسخ تشیع، آنچه بعد از وفات حضرت صاحب الامرعلیه السلام السلام و تا قیامت روشنی بخش راه امت مسلمان خواهد بود، ائمه رجعت می باشند زیرا در کتاب قیس بن سلیم هلالی آمده است که طبق آخرین کلام رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم در شب وفات؛ أوصياء وهاديان مردم تا روز قیامت، 12 نور امامت هستند و لا غير. قال: «فأنت سیده النساء أهل الجنه وابناک الحسن والحسين سيدا شباب اهل الجنه وأنا ابوك و أخی والأحد عشر

ص: 247


1- انگیخته؛ یعنی اصل مدعایی که در بیان ایدئولوگ آمده است و برای آن استدلال میکند.
2- مرحله ای که به عنوان هدف غایی برای پیروان ایدئولوژی در نظر گرفته شده است.
3- ناظم العقيلي، الوصيه و الوصی احمدالحسن، ص 66 و67.
4- «إئتوني بصحيفة و دواة لأكتب لكم كتابا لا تضلون بعدی»، «أكتب لكم كتابالا تضلوا بعده»، «أكتب لكم كتابالا يضلون و لا يضلون»، «أكتب لكم كتابا لا يختلف منکم رجلان بعدی» و «أكتب لكم كتابالن تضلوا بعدی» و....

اماما اوصیائی الى يوم القيامه، كلهم هادون مهديون . أول أوصياء بعد أخي الحسن ثم الحسين ثم تسعه من ولد الحسين في منزل واحد في الجنه ...».

نقد محتوای ایدئولوژی فرقه
اشاره

پس از تحلیل محتوای ایدئولوژی فرقه ، نوبت به نقد محتوای ایدئولوژی می رسد که ناقد باید با استفاده از محتوای تحلیل شده و اطلاعات تخصصی خود، مراحل نقد را یکی پس از دیگری کرده و به یک نتیجه نسبی دست یابد. این مراحل عبارتند از:

الف). نقد بعد انگیزشی فرقه

نقډ انگیزه و نحوه شکل گیری فرقه، جهت تفهیم مخاطب از اهمیت خاصی برخوردار است. در بحث انگیزه؛ محرک های انگیزشی ایدئولوگ فرقه از جنبه های مختلفی همچون: جنبه روانی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، دینی و سیاسی مورد بررسی و نقد قرار می گیرد. گاهی اوقات کسب اموری مانند: شهرت، ثروت، مقام، قدرت، کنجکاوی، تأثیراساتید، قرار گرفتن در فرقه خاص، وقوع حوادث و اتفاقات معنادار، کسب علم و حتی جلب رضای خداوند می تواند آغازگر یک فرقه در جوامع مختلف باشد.

به عنوان مثال؛ آنچه به عنوان بعد انگیزشی فرقه احمد الحسن مشهود است، اسلام ستیزی و مبارزه با تشیع است. چنانچه کارنامه عملی احمدالحسن نشانگر این مطلب است که وی در صدد ساختارشکنی ها و تغییرات عمده در ارکان تشیع که میراث ماندگار اهل بیت عالی می باشند بوده است. بررسی ایدئولوژی و مبانی معرفتی احمدالحسن در تعیین نمره علمی و معنوی وی اهمیت بسزایی دارد. یک ناقد موفق، ممکن است در همین مرحله خواسته خود و مخاطب را تأمین کرده و به هدف نقد نزدیک شود.

ب). نقد بعد انگیخته ای فرقه

در نقد بعد انگیخته ای فرقه، انگیخته و اصل مدعایی که در بیان ایدئولوگ آمده است و برای آن استدلال می کند، مورد توجه می باشد. به عبارتی دیگر، بررسی و نقد محورهای فکری

ص: 248

وعناصر تشکیل دهنده فرقه، هدف اصلی نقد در این مرحله می باشد. به عنوان مثال، در نقد مبانی ایدئولوژی و اجزای تشکیل دهنده فرقه احمد الحسن، محورهای زیر قابل بررسی می باشد:

محور اول: ساختار شکنی اعتقادی

تأويل، تحریف ، تفسیر به رأی هایی که احمد الحسن در کتب فقهی و تفسیری خود آورده است، مصداق بارز ساختار شکنی است. شاید برخی همین ساختارشکنی را پسند کرده و آن را گامی در اصلاحات بپندارند، اما باید توجه داشت که ساختار شکنی احمد الحسن بانیت اصلاح نبوده و صرفا شعار اصلاحات را علم خود کرده است تا بتواند به راحتی در میراث اهل بیت علیه السلام دخل و تصرف نماید.

محور دوم: ایجاد تغییر در ارکان تشیع

احمدالحسن با تلاش جهت تغییر در نظام رهبری شیعه و تبدیل نیابت عامه انتخابی فقیه به نیابت خاص انتسابی، در صدد آن است تا در بلند مدت، شور و شعور شیعه را خنثی کرده و در نهایت آن را حذف کند.

نقد محورهای فکری و عناصر تشکیل دهنده آن به صورت مجزا، قلب و مرکز ثقل نقد را تشکیل میدهد.

ج). نقد بعد فرآوردهای فرقه

هدف هر فرقه ای رساندن مخاطبان خود به یک مقصد است. مقصدی که بتواند علاوه برمقاصد پدیدآورندهان فرقه، بخشی از خواسته ها و نیازهای پیروان خود را تأمین کند. به عنوان مثال؛ در نقد بعد فرآوردهای ایدئولوژی احمدالحسن، با توجه به دو بعد قبلی (انگیزشی و انگیخته ای) به نتایج زیر دست می یابیم :

1. تبدیل نیابت عامه فقیه به نیابت خاصه شخصی.

2. تحریف احکام و شریعت نبوی صلی الله علیه واله وسلم.

با بررسی و نقدهدف پایانی ایدئولوژی ، ناقد به هدف نقد دست می یابد. البته موفقیت در هر سه مرحله و همچنین مراحل اولیه نقد، تابع التزام به یک سری قواعد و اصول نقد

ص: 249

می باشند که ناقد در مسیر نقد از آنها بهرمند می گردد.

چند نکته مهم پیرامون نقد؛

لازمه یک نقد منصفانه، رعایت نکاتی است که باید در مسیر نقد مورد توجه قرار گیرند که مهم ترین موارد آن عبارتند از:

• نقادی باید تا حد امکان، با توجه به سطح دانش مخاطب ارائه گردد.

• برای ارائه نقد از زبان مناسب و قابل فهم استفاده شود.

• از کلی گویی و تعمیم های بی مورد پرهیز گردد.

• حتما در آغاز نقد، هدف گذاری شده و هدف نقد بیان شود.

• از جملات و حتی اشارات توهین آمیز دوری کند.

نتیجه

آنچه در سیر روش های نقد و بررسی فرق انحرافی بیان شد، نشانگر این مطلب است که نقد علمی نیازمند آگاهی از روش ها و فنون نقد بوده و بایستی جهت سنجش میزان اعتبار علمی یک ایدئولوژی قواعد مورد نیاز را رعایت کرد. بنابراین، کسانی که بدون استفاده از روش های استاندارد نقد و بررسی وارد این مرحله می شوند، أغلب دچار نقدای غیر منصف شده و چه بسا مراد ایدئولوگ را به خوبی دریافت نکرده و ما قصد لم يقع وما يقع لم يقصد اتفاق می افتد.

پرسش های درس

1. برداشت های موجود از ایدئولوژی را بیان کنید.

2. تحلیل محتوا را تعریف کنید.

3. هدف از تحلیل محتوا را تبیین کنید.

4. مراحل تحلیل محتوا را ذکر کنید.

5. مراحل نقد محتوای ایدئولوژی را تشریح کنید.

ص: 250

درس شانزدهم

شیوه ها تبلیغی مدعیان دروغین مهدویت

اشاره

اهداف درس

آشنایی با:

• شیوه های تبلیغ در جریان های مدعی مهدویت

• اهداف رفتاری و انحرافات مشترک مدعیان دروغین مهدویت

ص: 251

ص: 252

شیوه های تبلیغ در جریان های مدعی مهدویت
اشاره

تبلیغ دارای شیوه های گوناگونی است که اغلب جریان های انحرافی از آنها به طور جدی بهره گیری نموده اند. روجان این جریان ها، گاه به عنوان طبيب ، دکتر، استاد، مهندس، محقق، روان پزشک، مستشارنظامی، هیئت علمی، پرستار، فیلسوف، عارف و ... ظاهر گردیده و گاهی هم در ابعاد مختلف رسانه ای از قبیل؛ فضای مجازی، مکتوبات و حتی شبکه های ماهواره ای فعالیت می نمایند.

برخی از روش های تبلیغی جریان های انحرافی و مدعیان دروغین عبارتند از:

1. توجه به خلاءها ونقاط ضعف مردم

از محورهای مورد توجه در جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، تلاش در جهت شناسایی نیازهای مخاطبان و موضوعات مورد علاقه آنهاست. آنها برای رسیدن به این منظور با روش های گوناگون به شناخت فرهنگ، اعتقادات و آداب و رسوم، احساسات و نقاط ضعف افراد و گروه ها اقدام می کنند. مبلغان این جریان ها، با شناسایی نقاط ضعف، سعی در بزرگ نمودن ضعف ها و مشکلات افراد نموده و تنهاترین راه حل نجات از آن را در پیوستن به مجموعه خود اعلام می کنند. آنان سعی می کنند تا با استفاده از کلمات زیبا

ص: 253

و دل نشین مانند: دفاع از امام زمان، مبارزه با علمای فاسد، تحقق جامعه نبوی ، آزادی، عدالت و...، خود را به آنان نزدیک نموده و از نارضایتی های مردم به تفصیل سخن گویند تا به این وسیله به قلوب پیروان خود راه یابند.

2. برخورد عاطفی و محبت آمیز

یکی از روش های مهم در تبلیغ این جریان ها، برخورد عاطفی و محبت آمیز است. با توجه به اینکه عموم انسان ها، مورد محبت قرار گرفتن را دوست داشته و همواره در صدد هستند که از مزایای عاطفی برخوردار شوند، جریان های انحرافی و مدعیان دروغین نیز با محبت کردن و مورد توجه قرار دادن افراد خاص، تلاش می کنند تا رابطه فرد را از خانواده و سایر وابسته گان قطع کرده و او را در تحت سلطه عاطفی خود قرار دهند.

3. اعلام انحصاری بودن راه نجات در آموزه های خود

جریان های انحرافی و مدعیان دروغین عمدتا چنین وانمود می کنند که تنها راه نجات از گرفتاری ها و مشکلات موجود، پذیرفتن آموزه های آنان است. بدین وسیله علاوه بر جذب مخاطبان تلاش می کنند تا افراد جذب شده را نسبت به سایر شخصیت های حقیقی و حقوقی و حتی فرق و ادیان بدبین کرده و منزجر نمایند.

4. ایجاد تشكيلات وعضوگیری

جریان های انحرافی و مدعیان دروغین برخلاف سایر ادیان الهی که بدون در نظر گرفتن تشکیلات و سازمان های پیچیده درصدد دین دار کردن مردم هستند، با ایجاد یک سازمان و تشکیلات ، اقدام به عضوگیری کرده و سعی در افزایش تعداد پیروان خود دارند.

5. ایجاد خوف ورجاء

تأکید بر نزول بلاهای آسمانی در صورت مخالفت با سرکرده جریان و شخص مدعی و تقویت حس ترس، به همراه امید به بخشش و عنایات ویژه او، از جمله روش های تبلیغی در

ص: 254

جریان های انحرافی و مدعیان دروغین می باشد. لذا عموم مدعیان دروغین خود را در مقام خليفة اللهی قرار داده و مخالفت با خود را برابر با مخالفت از دستورات خداوند متعال اعلام

میکند.

6. ارائه محتوای جذاب

بسیاری از سرکرده گان جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، با اقتباس از آموزه های فرقه های دیگر، به دنبال آموزه سازی و تولید محتوای جذاب می باشند. آنها با ارائه چنین آموزه هایی سعی در جذب حداکثری افراد دارند.

7. تولید اصطلاحات جذاب

یکی از روش های تبلیغی جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، تولید انبوه واژگان و اصطلاحات است که در شکل ها، رنگ ها و قالب های گوناگون، خودنمایی می کنند که بسیاری از افراد به خاطر جاذبه این اصطلاحات، جذب آنان می شوند.

همچنین استفاده از روشهایی مانند: «انتخاب و جذب افراد ساده لوح و مشکل دار، تعاریف غیرواقعی از قدرت های درونی خود، تعبیر خواب های مریدان به شکل دلخواه، تفسیر به رأی احکام دینی و آیات و روایات، تکفیر اشخاصی که با عقاید آنها مخالفت میکنند، تعیین وظایف خاص و دادن مأموریت به پیروان و...» از جمله تکنیک های موفق در جریان های مدعی مهدویت به شمار می روند.

ص: 255

اهداف رفتاری مدعیان دروغین مهدویت
اشاره

آنچه به عنوان هدف رفتاری در مدیریت جریان های انحرافی و مدعیان دروغین قابل مشاهده و بررسی است، توجه بیش از پیش پیروان جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، به شخص مدعی است که پدید آورنده و مؤسس یک جریان انحرافی می باشد. این فرآورده، محصول بکارگیری شیوه هایی است که اغلب سرکردگان جریان های انحرافی و مدعیان دروغین از آنها بهرمند می شوند که برخی از این شیوه ها عبارتند از:

1. دعوت به خود

مدعیان دروغین، برخلاف سفرا و نواب حقیقی ائمه معصومین علیهم السلام که همه چیز را

معطوف به امام علیه السلام می دانند، محور توجهات را در وجود خود دانسته و همه پیروان را به سوی خود می خوانند. این افراد همواره برای نجات بشریت (البته به زعم خودشان) از خود عبور میکنند و قبل از بیان هر آموزه ای، در پی تبلیغ و اعلام برتری های خودشان هستند. در حالی که نواب وسفرا و وکلای ائمه علیهم السلام این نبوده و در بیان آموزه های دینی، چیزی به نام خود مطرح نبوده است.

2. مبارزه با علمای شیعه

عموم مدعیان دروغین مهدویت ، رمز موفقیت خود را در مبارزه با علمای شیعه قرار داده و در طول تاریخ شاهد آن بوده ایم که تمامی آنان با علما و فقهای عصر خود در تضاد بوده و آنان را مصداق علمای فاسد معرفی کرده اند. لذا اولین شعار آنان نفی حاکمیت دینی علما بوده و جهت سهولت در ترویج افکار خود، همواره در صدد کنار زدن مانع بزرگی به نام علمای شیعه بوده اند، تا جایی که حتی مخالفت علمای شیعه با خود را نیز به عنوان دلیل حقانیت خود معرفی می کنند. در واقع این حربه دارای سه بخش عمده می باشد که به ترتیب عبارتند از:

الف. ادعای فاسد و گمراه بودن علمای شیعه؛

ب. ادعای مخالفت علما با امام مهدی علیه السلام؛

ج. بیان اینکه مخالفت علما با ما دلیل بر حقانیت جریان است.

ص: 256

3. حاکميت تفكرالتقاطی

*حاکميت تفكرالتقاطی(1)

التقاط گرایی حاد، خصوصیت ویژه ای است که در بین تمامی جریان های انحرافی و مدعیان دروغین قابل مشاهده می باشد. این جریانها، عقاید و اعمال دینی ادیان مختلف را با هم ترکیب می کنند و میان ایمان های مختلف و حتی میان ایمان و سکولاریسم، سازگاری ایجاد می کنند. این تنوع و گوناگونی شدید، آنها را در طیف وسیعی از گروهها، با ساز و کارها و نگرش های مختلف قرار داده و موجب می شود تا افراد زیادی مدعیان دروغین را بپذیرند.(2)

4. از میان برداشتن ابزارهای کشف حقیقت

عمده جریان های انحرافی و مدعیان دروغین، جهت آزادی از قیود دینی و ارائه ادله انحرافی خود، اقدام به نفی برخی از منابع یا ابزار کشف حقیقت نموده و با بهانه سانسورگر بودن ، آنها را از میان بر می دارند. لذا در موارد، علم رجال را مانع خود دیده و سعی در ناکارآمدی آن داشته و در برخی دیگر، روایات را مانع خود دیده و با بیان اینکه روایات مصداق احکام تمرینی عموم مردم هستند، سعی در از میان برداشتن روایات داشته و همچنین برخی دیگر نیز در مقام عقل ستیزی برآمده و با این بهانه عقل همواره به علت ناتوانی از درک امور شهودی، قادر به فهم و برداشت صحیح از حقایق عالم نبوده و ناگزیر دست به سانسور حقایق میزند، علوم عقلی را مصداق کفر معرفی میکنند.

ص: 257


1- مجموعه ای از نظریات که از گرایشهای متفاوت و گاه متناقض برگرفته شده، در کنار هم گرد آمده است و چون بنیانها و زیرساخت های این گرایشها و نظریات، ناهمگون و یا در مقابل هم اند به عنوان نمونه، برخی برخاسته از مکاتب انسان محوریا اومانیسم می باشند، و برخی دیگر برخاسته از مکاتب «خدامحور» ، برخی برگرفته از گرایش مبتنی بر اصالت فرد و برخی برگرفته از گرایش های مبتنی بر اصالت جمع، پاره ای برآمده از لیبرالیسم و سکولاریسم، و پاره ای دیگر مبتنی بر «دین محوری» هستند، دارندگان تفكرالتقاطی بعضا به ورطه پلوراليسم ونظريه همه صدقي ادیان و اندیشه ها درافتاده اند. مصباح یزدی ، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، ج 4، پلوراليسم و آزادی.
2- جامعه شناسی دین ، ملكوم همیلتون ، ترجمه محسن ثلاثی، ص 55

پرسش های درس

1. چند مورد از شیوه های تبلیغ در جریان های مدعیان دروغین را بیان کنید.

2. روش دریافت نیازهای و خواسته های مردم در جریان های انحرافی مهدویت چگونه است ؟

3. اعلام انحصاری بودن راه نجات در آموزه های مدعیان دروغین را بیان کنید.

4. انحرافات مشترک مدعیان دروغین را نام برده و یک مورد را توضیح دهید.

ص: 258

كتابنامه

1. قرآن الكريم .

2. نهج البلاغه.

3. طبرسی، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی، 1403 ق.

4. طوسی، محمد بن الحسن، الغيبة، دار المعارف الإسلامية ، 1411 ق.

5. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، دار إحياء التراث العربی، 1403 ق.

6. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، النشر الاسلامی، 1365 ش.

7. واسطی بغدادی، احمد بن حسین، الرجال لابن الغضائری)، دار الحديث، 1364ش.

8. خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، بیدار، 1401 ق.

9. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمة، بنی هاشمی، 1381ش.

10. طباطبایی، سید محمد علی، مأتان و خمسون علامة حتى ظهور الامام المهدی، البلاغ، 1419ق.

11. ابن أبی زینب ، محمد بن ابراهيم، الغيبة النعمانی، صدوق، 1397ق.

ص: 259

12. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، دارالفکر، 1417ق.

13. الدوری، عبدالعزيز، اخبار الدولة العباسیه، دارالطلیعه، 1391ق.

14. بیات، عزیزالله ، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، 1380ش.

15. ابن منادی، احمد بن جعفر، الملاحم، دارالسيره، 1418ق.

16. البستوی، عبدالعليم، الموسوعه في احاديث المهدی، دار ابن حزم، 1420ق.

17. نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، جامعه مدرسین، 1409ق.

18. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، اسلامیه، 1395ق.

19. ابن طاووس، علی بن موسی، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، صاحب الأمر،1416ق.

20. مصعب بن عبدالله، نسب قریش، دارالمعارف، بی تا.

21. احمد فرج الله، أدعياء المهدويه، المركز الاسلامي للدراسات الاستراتيجيه، 2015م.

22. ذوالفقار علی ذوالفقار، الحركات المهدويه، مرکز بانقيا للابحاث والدراسات، 2005م.

23. ع. س، دراسة تحليلية حول الحركات المهدويه، بنك المعلومات الوطنية، 2005م.

24. حسنی، مدعى المهدويه احمدالحسن، بنك المعلومات الوطنية ، بغداد، 2006م.

25. هندی، علی المتقی، کنزالعمال، نشر الرساله، 1409ق.

26. کلینی، محمد بن يعقوب، اصول کافی، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.

27. نهاوندی، علی اکبر، العبقري الحسان، جمکران، 1390ش.

28. طوسی، محمد بن الحسن، الامالی، دار الثقافة، 1414 ق.

29. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عل ی هم، مكتبة آية الله المرعشي النجفی، 1404 ق.

30. بیاضی عاملی، علی بن يونس، الصراط المستقيم، 1414ق.

31. سیوطی، جلال الدين، جامع الصغير، دارالکتب، 1410ق.

32. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالي، الهادی، 1405 ق.

33. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، جامعه مدرسین، 1388ش.

34. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصية، انصاریان، 1426ق.

ص: 260

35. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، کنگره شیخ مفید، 1403ق.

36. ابن بابویه، محمد بن على، معانی الأخبار، انتشارات اسلامی، 1403 ق.

37. بحرانی، سید هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، بعثه، 1374ش.

38. مظفر، شیخ محمد رضا، عقائد الإمامية، 1387ش 39. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار الفكر، 1414 ق.

40. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات في غريب القرآن، الدار الشامية 1412ق.

41. خویی، موسوی، سید ابو القاسم، موسوعة الإمام الخوئی، 1390ش.

42. قمی، علی بن ابراهیم، تفسير القمی، دارالکتاب، 1404 ق.

43. النیشابوری، فضل بن الشاذان، اثبات الرجعة، تراثنا، 1406ق.

44. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، اعلمی، 1425ق.

45. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، نوید، 1400ق.

46. طوسی، محمد بن علی بن حمزه ، الثاقب في المناقب، انصاریان، 1419 ق.

47. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، 1417ق.

48. نوربخش، سید محمد، رسالة الهدی، بی تا.

49. قادیانی، غلام أحمد، التبليغ، بی تا، بی جا.

50. جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، 1370ش.

51. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، 1388ش.

52. ابن طاووس، علی بن موسی، کشف المحجة لثمرة المهجة، بوستان، 1375ش.

53. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، دار الكتب الإسلامية ،1371ش.

54. صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد، المحيط، عالم الكتاب، 1414ق.

55. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثير الأحزان، مدرسه امام مهدی، 1406 ق.

ص: 261

56. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیه السلام ، 1394ش.

57. بحرانی، یوسف، لؤلؤه البحرين، مطبعة النعمان، 1969م.

58. کشمیری، محمد علی، نجوم السماء، سازمان تبلیغات، 1387ش.

59. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، کتابخانه امام أمير المؤمنین علی، 1406 ق.

60. القاسمی الدمشقی، محمد جمال الدين، قواعد التحديث، 1313ش.

61. حسینی، سید محمد، مصباح الاصول، الداوری، 1417ق.

62. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، اسلاميه، 1390ش.

63. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم ، دلائل الإمامة، بعثت، 1413 ق.

64. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله ، فقه القرآن، مكتبة آية الله المرعشي النجفی، 1405 ق.

65. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 1413 ق.

66. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جهان، 1378ش.

67. خصیبی، حسین بن حمدان، الهداية الكبرى، البلاغ، 1419 ق.

68.گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقهاء، س د، 1381ش.

69. حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، آل البيت، 1979 ق.

70. ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامة والتبصرة من الحيرة، مدرسة الإمام المهدی، 1404 ق.

71. ابن بابویه، محمد بن علی، من لای یحضره الفقيه، انتشارات اسلامی، 1413ق.

72. یزدی حایری، علی، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب ، اعلمی، 1422ق.

73. شرف الدين، عبدالحسين، النص والاجتهاد، سید الشهدا، 1404ق.

74. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، آل البيت، 1412ق.

75. احسائی، شیخ احمد، جوامع الكلام، بی تا، بی جا.

76. مدرسی چهاردهی، شیخیگری و بابیگری، تهران، 1354ش.

77. نوری، میرزا حسینعلی، ایقان، مصر، 1308ش.

78. زاهدانی، سید سعید زاهد، بهائیت در ایران، مرکز اسناد، 1391ش.

79. راجردی، ویمرو جوزف آر. دومینیک، تحقیق در رسانه های جمعی، 1390ش.

ص: 262

80. اسماعیل، احمد الحسن، المتشابهات، اصدارات أنصار.

18. ------------- الجواب المنير عبر الاثير، اصدارات أنصار.

28 .-------------، بيان الحق و السد من الاعداد، اصدارات انصار.

38 .-------------، نصيحتی برای طلاب حوزه های علمیه، اصدارات انصار.

84. ناظم العقیلی، الوصية و الوصي احمد الحسن، اصدارات انصار.

ص: 263

ص: 264

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109