ذخيرة العباد ليوم المعاد

مشخصات کتاب

سرشناسه : اصفهانی، ابوالحسن، 1246 - 1325.

عنوان و نام پديدآور : ذخیره العباد لیوم المعاد در سئوال و جواب عامه البلوی/ مطابق با فتاوي سید ابوالحسن الاصبهانی.

مشخصات نشر : طهران: شرکت تضامنی علمی/1365

مشخصات ظاهری : 226 ص.

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

معرفی چاپ سربی : سيد ابو الحسن اصفهانی در روستای «مديسه» لنجان اصفهان پا به عرصه وجود نهاد. وی در مسائل پيچيده فقهى به گره گشايى می پرداخت، با در گذشت آیت الله كاشف الغطاء و درگذشت آیت الله نايينى، مقام مرجعيت و زعامت دينى شيعيان، به آیت الله اصفهانى رسید و تا ده سال بعد كه زندگى را وداع كرد، در اين مقام باقى بود. وی به لحاظ سیاسی نیز فعال بود، انتخابات فرمایشی ترتیب داده شده توسط انگلیسی ها در عراق را تحریم کرد. وی همچنین در برابر حوادث مسجد گوهر شاد و قتل عام مردم، واکنش نشان داد. مشهور ترين اثر آیت الله اصفهانى، کتاب جامعى در فقه به نام «وسيلة النجاة» است كه شامل اكثر مسائل فقهى مورد نياز مسلمانان آن عصر بود. از دیگر آثار وی انيس المقلدين، حاشيه بر تبصره علامه، حاشيه بر «العروة الوثقی»، حاشيه بر نجاة العباد و شرح كفاية الاصول را می توان نام برد. چند نفر دیگر از علما مثل آخوند خراسانی، محمد تقی شیرازی و عبدالنبی عراقی نیز رساله فقهی با همین عنوان «ذخیرة العباد لیوم المعاد» تحریر کرده اند. حاج شیخ زین العابدین سرخه که مصحح این کتاب بوده نیز از مجتهدین معاصر می باشد. وی به احیاء و تعمیر اساسی مزار امام زاده یحیی پرداخت و از آثار علمی اش، حاشیه بر "کفایة الاصول" و حواشی بر "شوارق" را می توان نام برد.

عنوان ديگر : کتاب مستطاب ذخیرة العباد لیوم المعاد

شماره کتابشناسی ملی : 5848446

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

بسمه تعالی

ذخيرة العباد ليوم المعاد

در سؤال وجواب که مطابق است با فتاوی حضرت مستطاب ملاذ الشيعه و عماد الشريعه سيد العلماء و المجتهدين ظهير الملة و الدين آية الله في العالمين آقای آقا سید ابو الحسن الموسوى الاصفهانی ادام الله ظله و متع الله المسلمين بطول بقائه و محشی است بحاشيۀ حضرت مستطاب السيد السند و الحبر المعتمد ملاذ الاسلام و ملجاء الاسلام قدوة الفقهاء و المتبحرين و آية الله فى العالمين الزاهد الفقيه الورع النقى آقای آقا سید محمد تقی الموسوى الخونسارى متع الله المسلمين بطول وجوده الشريف آمين رب العالمين

چاپخانه علمی

1365

ص: 1

رسالۀ سؤال وجواب مطابق است با فتاوی حضرت مستطاب حجة الاسلام والمسلمين آية الله في الارضين ملاذ الشيع، رئیس الملة والدین آقای آقا سید ابو الحسن اصفهانی متع الله الاسلام و المسلمين بظل وجوده

بسم الله الرحمن الرحيم

عمل باین رساله شریفه با ملاحظه حواشی که این احقر ملحق نموده باکی ندارد و عامل بآن معذور است انشاء الله تعالى الاحقر محمد تقى الموسوى الخونسارى

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد الله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين (س) اجتهاد واجب عینی است یا واجب کفائی (ج) واجب کفائی است نه عینی (س) بیان فرمائید که مقلد چه شخص باید باشد (ج) کسی است که بمرتبه اجتهاد نرسیده خواه عامی محض بوده باشد و خواه کسی باشد که بهره از علم داشته باشد (س) شخصی که جایز التقلید است شرایط و اوصافش را بیان فرمائید (ج) چند شرط در آن معتبر است ( اول ) آنکه بالغ باشد ( دوم) آنکه عاقل باشد (سیم) آنکه ایمان داشته باشد باین معنی که اثنی عشری باشد (چهارم) آنکه عادل (1) باشد ( پنجم) ، آنکه ولدالزنا نباشد

ص: 2


1- بلکه مخالف هوا باشد و حریص بر دنیا نباشد على الاحوط محمد تقى الموسوی الخونسارى .مد ظله العالی

(ششم) آنکه مجتهد(1)باشد (هفتم) آنکه حی بوده باشد پس تقلید میت جایز نیست (س) باقی ماندن بر تقلیدمیت جایز است یا نه (ج) اقوی جواز(2) است (س) تقلید اعلم واجب است یا نه (ج ) بلی حقیر تقلید اعلم را واجب (3) میدانم (س) معنی اعلم را بیان فرمائید (ج) اعلم یعنی استادتر در بیرون آوردن حکم الله و فهمیدن آن از ادله شرعیه (س) اجتهاد بچه چیز ثابت میشود (ج) ثابت میشود اجتهاد بعلم یا بخبر دو عادل از اهل خبره یا جمعی از اهل خبره که قول آنها مفید علم باشد (س) اعلمیت بخبر عدل واحد از اهل خبره و بشیاع ثابت میشود یا نه (ج) با عدم تمکن از علم و عدم تمکن از طریق معتبر مطلق ظن کافی(4) است چه از قول عدل واحد از اهل خبره حاصل شود و چه از شیاع و چه از غیر اینها (س) هر گاه مکلف دستش باعلم نرسد چه کند (ج) مخیر است ما بين تقلید غیر اعلم با رعایت الاعلم فالاعلم و عمل باحتياط اگر چه مستلزم تکرار باشد (س) معنى الاعلم فالاعلم چیست (ج) یعنی هر گاه پنج مجتهد یا ده مجتهد یا بیشتر که هستند هر کدام از اینها که علمش بیشتر است و استاد تر است در فهمیدن حکم خدا راز دیگران باو

ص: 3


1- ظاهراً تقلید متجزی در صورت استنباط مقدار معتد به از احکام و عدم علم بمخالفت با اعلم و لو اجمالا در دائره محصوره و یا عدم اعلمیت دیگری از این در این قسمت جایز است محمدتقی خونساری مدظله العالی
2- اقوى عدم جواز است خونساری مدظله العالی
3- در صورت علم بخلاف ولو اجمالا على الاحوط خونساری مد ظله العالی
4- بلکه با احتمال اعلمیت یکی دون آخر احوط تقديم او است خوانساری مدظله

تقلید کنند (س) هر گاه اصلا دستش بمجتهد نرسد نه اعلم و نه غير اعلم چه کند (ج) عمل باحتیاط کند (س) هر گاه طریقه احتیاط را نداند چه کند (ج) میپرسد از دو نفر عادل از اهل خبره یا یکی(1)که خبر دهد از طریق احتیاط برای مجتهد (س) هر گاه تقلید غیر اعلم نمود بعد متمكن شد از تقلید اعلم عدول واجب است یا نه ( ج) بلی واجب است عدول با علم (س) معنی تقلید چیست (ج) تقلیدیکه مصحح عمل است عبارت از یاد گرفتن مسائلی است بقصد عمل از مجتهد که در وقت حاجت بآن عمل کند اگر چه عمل نکرده باشد لکن در جواز بقاء بر تقلید میت محتاج است بعمل (س) طریقه یاد گرفتن مسائل را بیان فرمائید ( ج ) از خود مجتهد اخذ کردن یا از ناقلی که عادل باشد یا ثقه یا از کتابی که فتوای مجتهد در او باشد چه علم بصحت او باشد یا ظن اطمینانی(2) (س) آیا دو مجتهد که فقاهت ایشان در شیاع مساوی فهمیده شود و بعد از فحص اعلمیت هیچکدام معلوم نشود پس در این صورت تکلیف چیست (ج) مقلد مخیر است در تقلید هريك (س) آیا جایز است که یکی از این دو مجتهد که مساوی هستند بعضی مسائل را از این تقلید نماید و بعضی را از آن (ج) بلی جایز است (س) در صورت موافقت مجتهدین در رأى تعيين احدهما لازم است یا نه (ج) احوط (3)تعیین است بلی ظاهر جواز تقلید هر دو است با هم (س) عدول از مجتهد حی بحی جایز

ص: 4


1- با تمکن اط پرسیدن از دو نفر اکتفا بیکی محل اشکال است خونساری مد ظله العالی
2- و یا اطمینان حاصل شود از طرق متعارفه مثل شياع و نحوه خونساری مدظله العالی
3- هر چند اقوی عدم لزوم تعیین است خونساری مدظله العالی

است یانه(ج) جایز نیست مگر با علم (س) عمل جاهل قاصر را بیان فرمائید(ج) جاهل قاصر عملی که کرده است مثل نماز و صحیح دانسته و قربة الى الله بجا آورده اگر عملش برای مجتهد حى اعلم که باو رجوع میکند مطابق افتاد عملش صحیح است و الأفلا (س) صحت و فساد عمل جاهل مقصر را بیان فرمائید (ج) اگر فرض شود که عمل را بقصد قربت کرده و برأى مجتهد حى أعلم مطابق افتاده عملش صحیح و اگر نیفتاده عملش باطل است (س) عدالت حسن ظاهر است یا ملکه (ج) عدالت ملکه است و حسن ظاهر کاشف از ملکه است با حصول ظنی که بحد اطمینان و وثوق برسد على الاحوط (1) (س) معنای عدالت چیست ( ج ) عدالت عبارت است از آنکه اجتناب از گناهان کبیره کند و اصرار بر گناهان صغیره ننماید جهت ترس از خدا (س) اصرار بر صغیره چه معنی دارد بیان فرمائید (ج) اصرار عبارتست از آنکه مداومت نماید بر آن گناه صغیره که کرده است هر چند دو دفعه باشد و اگر یکدفعه کرده باشد و عزم دارد که مرتبه ثانیه آن گناه را بکند بمجرد عزم اصرار متحقق نمیشود (2)(س) اگر كسى شك كند در اصل تقلید که آیا تقلید کرده است یا نه تکلیفش چیست ( ج ) اگر پیش از عمل در شک باشد بنا بر نبودن تقلید میگذارد و در باقی اعمال تقلید میکند و اگر بعد از عمل باشد اعتبار بشك نيست و عمل گذشته اش صحیح است و اگر در اثناء عمل باشد مثل

ص: 5


1- هر چند اقوی عدم اعتبار مطلق ظن است فضلا از خصوص ظن اطمینانی خونساری مدظله
2- ظاهراً تحقق اصرار است بمجرد عزم بلکه دور نیست تحقق آن بمجرد عدم توبه خونساری مدظله

نماز اعاده (1) نماید با تقلید (س) اگر مجتهد بمیرد و مقلد مطلع بر هوت او نشود مگر بعد از مدتی تکلیف او چیست (ج) عملی که در آنمدت از او بر طبق رأی آن مجتهد صادر شده همه(2)صحیح است و قضاء آنها لازم نیست بنا بر جواز بقاء تقلید میت چنانچه گذشت (س) دو مجتهداگر یکی اعلم باشد و یکی دیگر اوثق در فتواى تقليد كدام يك را مقدم بدارد (ج) اعلم مقدم است و بر فرض تساوی در علم اوثق مقدم است(س) اگر اعلم با غیر اعلم موافق باشند در فتوای آیا در اینصورت جایز است تقليد غير اعلم یانه (ج) بلی در اینصورت جایز است بلکه جایز است با عدم علم بمخالفت تفصيلا او اجمالا بطريق شبهه محصوره (س) کیفیت تطهیر نجاسات را بآب قلیل وکر و جاری و بآب باران بیان فرمائید (ج) اگر متجنس ببول است در آب قلیل دو مرتبه شستن واجب است و غساله اول نجس است مطلقاً و ثانیه(3)طاهر است اگرچه احوط اجتناب است و در آب کر دو مرتبه شستن احوط(4) است و در جاری یکمرتبه کفایت میکند و در متنجس بغایط و منی یا خون بآب قليل بعد(5)از زایل شدن عین نجاست یکمرتبه شستن کافی است و بهتر شستن دو مرتبه.

ص: 6


1- مگر اینکه فتوی مجتهد جایز التقليد را بداند و باو اعتماد کند در بقیه یا طریق احتیاط را بداند و آن عمل کند در بقیه خونساری مد ظله العالی
2- حكمش حكم عمل جاهل بی تقلید است که گذشت خونساری مد ظله العالی
3- اقوی نجاستست خونساری مدظله العالی
4- هر چنداقوی کفایت یکمرتبه است خونساری مدظله
5- بلکه اقوی کفایت غسله مزيله است خونساری مدظله

است و اما در کروجاری بعد از زوال عین نجاست پاک است و آب باران زمان باریدنش حکم آب جاری دارد بشرط آنکه جریان داشته باشد (س) بدن تماماً يا بعض بدن هر گاه نجس باشد داخل در آب کر مثل خزینه یا جاری مثل چشمه شود بعد از ازاله نجاست بیرون آمدن از آب میخواهد یا نه (ج) ازاله نجاست از بدن کافی است و احتیاج بخارج شدن ندارد و بهتر خارج شدن است (س) اشیاء متنجسه مثل لباس و غیره در آب قلیل یاکر یا جاری فشار دادن لازم است یا نه(ج) در قلیل لازم(1) است و در جاری و کثیر لازم نیست اگرچه احوط است (س) لباسیکه به نیل یا به بقم با بغير، رنگ شده نجس شود در تطهیرش تا مادامیکه رنگ پس میدهد پاک میشود یانه (ج) اگر آب رنگین بیرون بیاید که از خود نیل در آن باشد پاک نمیشود و همچنین اگر آبرا از اطلاق بیرون کندو مضاف نماید (س) اگر شخصی دستهایش نجس باشد و بول وغايط هم کرده باشد و آب باشد لیکن کمتر از کر و ظرف هم نباشد که آب را بردارد بجهت تطهیر نجاست تکلیفش چیست (ج) اگر ممکن است آبرا بدهن خود بر دارد بریزد بدستهایش تا ازاله نجاست نماید و بعد دسترا ببرد بمخرج غایط بدست دیگر آب بریزد بدست و محل را تطهیر نماید (س) طفل شیر خوار پسر که هنوز غذا خوار نشده و شیر خنزیر و کافر هم نخورده بول بجائی بکند مثل فرش یا لباس یا زمین یا غیر اینها بریختن آبیکه بر آن غلبه نماید کفایت میکند یانه (ج) بلی کفایت میکند ولی احوط تعدد است (س) چیزهائیکه قابل فشار نیست مثل چوب و برنج و گندم و شبه آنها هر گاه نجس شود یعنی آب نجس بجوف آنها برود تطهیرشان بچه نحو است (ج) تطهیر ظاهر آنها میشود اما تطهیر باطن آن مشکل است مگر آنکه علم بنفوذ آب

ص: 7


1- اقوى عدم لزوم است خونساری مدظله العالی

درآنها حاصل شود نه بمجرد خیسیدن در آب (س) هرگاه حب يا کوزه یا شبه آن مثلا آب نجس بجوف آنها برودچه باید کرد (ج) اینها را نیز بخشکانند(1)بعد از آن در آب کریا جاری بگذارند که آب در آنها نفوذ کند پاك ميشود (س) فرش یا لحاف یا حصیری که ریسمان دارد اگر نجس شود داخل آب کر یا جاری کنند بعد از زایل شدن عین نجاست احتياج بلگد و فشار آن هست یا نه (ج) بعد از زایل شدن عین نجاست احتیاج بلگد و فشار نیست (س) هر گاه مغز هندوانه یا خربزه و مانند آن نجس شود باب کر یا جاری ممکن است تطهیر آنها یانه (ج) بلی پاک میشود بکر و جاری اما بآب قلیل پس اینقدر آب بر آن بریزند که مستولی و مستوعب برجميع اجزاء متنجس شود و انفصال غساله نیز گردد در این صورت طاهر میشود وضرر ندارد بقاء بعضی از آب غساله در آن و همچنین است حال در بقاء غساله از مثل لحاف و جامهای پنبه دار (س) هر گاه آجریا کوزه را از گل نجس ساخته باشند تطهیرش بچه نحو است (ج) داخل در آب کر یا جاری نمایند تا آب بجوفشان برود بنحویکه آب بجميع اجزاء آن مستوعب بشود آنوقت پاک میشود (س) در ظرف لازم است که سه دفعه شسته شود از هر نجاستی یا نه بلکه یکدفعه است (ج) سه مرتبه باید(2) شست آب قلیل و اما در کروجاری احوط است(س) ظرفی که آب دارد سك در آن و لوع کند یعنی بطرف زبان بیاشامد محکمش چیست (ج) تطهیر

ص: 8


1- مگر کسی یقین کند بنفوذ آب بدون خشکیدن خونساری مد ظله
2- بلکه در نجاست حاصلة بموت موش صحرائی هفت مرتبه خونساری مدظله العالی

آن این است که اول آنرا يك مرتبه خاك مال(1) نماید و بعد از آن دو مرتبه بآب بشویند پاك ميشود (س) هر چیزی که در آن ولوغ صدق نماید خاك ماليدن میخواهدیانه (ج) بلی واجب است. در ظروف و از این قبیل است هاون و جاون و مانند اینها (س) تطهير حوض(2) نجس بآب قليل و ظرفهای بزرگ که نصب نموده باشند مثل ديك آشپزی و قنادی و خم رنگرزی و آنچه از این قبیل باشند از چیزهائیکه ممکن نیست شستن آنها در میان آب چه باید کرد (ج) تطهیر آنها باین قسم است که آبرا از اطراف آنها جاری نمایند چنانکه همه اطراف آنها را بگیرد و بعد آن غساله را که در ته آن جمع میشود از ان بیرون بیاورند سه مرتبه همچنین نمایند تا پاك بشود و اگر ته آن سوراخ باشد که در هر دفعه تمام غساله از آن خارج بشود یا ظرف را کج کرده غساله را بریزد پاک میشود و ظرفی که غساله بآن بیرون میاورند باید پاک باشد در هر غسله و همچنین دست و هرگاه همان ظرف را بخواهد دوباره داخل در ظرف نجس شده نماید احتیاج بشستن ندارد و همچنین دست شخصی که آب را بیرون میآوردو ملاقات بآن نموده احوط (3) شستن است (س) زغالی که از چوب نجس حاصل میشود اجتناب لازم است یا نه (ج) احوط اجتناب است (س) بخار یا دود یا شعله که از نجس یا متنجس برخیزد پاك است یا نه ( ج ) بلی طاهر است (س) بعد از جدا شدن غساله بنحو متعارف رطوبت و آبی که باقی میماند در محل پاك است یا نه (ج) بلی پاک است (س) بممز و جکردن

ص: 9


1- با مزج قدری آب در آن بنا بر اقوی خونساری دام ظله العالی
2- حوض از جمله ظروف نیست پس در نجاست غیر بول يك مرتبه شستن کافی است و در بول دو مرتبه خونساری مدظله العالی
3- ترك نشود خونساری مدظله العالی

روغن نجس را در آب كر پاك میشود یا نه (ج) ظاهر نمیشود (س) اگر بجهت نبودن آب یا بسبب عذر دیگر میت را تیمم بدهند نجاست آن رفع میشود یا اینکه نجاست بر حال خود باقی است و مس نمودن اونیز موجب غسل است یا نه (ج) بر نجاست خود باقی(1) است و مس آن موجب (2)غسل است على الاحوط (س) هر گاه بجهت ممکن نشدن اینکه مسلم غسل بدهد کافری بفرمان مسلم غسل داده باشد نجاست باقی است و در مس او غسل لازم است یا نه (ج) بعید نیست که محکوم باشد بحكم غسل مسلم (س) هر گاه سدر و کافوریافت نشود و هر سه غسل را بآب قراح داده باشند آیا نجاست او باقی است و مس او موجب غسل است یانه (ج) اظهر عدم وجوب اجتناب و عدم لزوم غسل است اگر چه احوط است(س) اگر شراب بر گردد سر که شود بخودی خودش یا بعلاج مثل آنکه نمکی داخل آن بکنند یا غیر آن طاهر است یا نه (ج) در صورت استحاله بسر که بخودی خود پاك است و اما در صورت ثانیه هر گاه عین آن علاج باقی است احوط اجتناب و اقوی طهارت است (س) اگر کسی شک داشته باشد در انگور بودن و غوره بودن آیا عصیر چنین چیز بمجرد جوش آمدن حرام و نجس میشود یانه ( ج ) پاك است نه نجس میشود نه حرام (س) آب انگور که بجوش بیاید پیش از ثلثآن چیزی از اجسام مثل به وسیب و کدو و مانند اینها در آن بیندازند چه صورت دارد(ج) آب انگور بجوش آمدن نجس (3) میشود اگر بخودی خود بجوش بيايد لكن بسرکه شدن پاک میشود و اجسامی که در آن انداخته شده نیز بالتبع پاك ميشود

ص: 10


1- اقوی عدم نجاست بد است خونساری مدظله العالی
2- مس آن موجب غسل نیست على الاقوی خونساری مدظله العالی
3- اقوی عدم نجاست است مگر در صورت علم بمسکر یه خونساری مدظله العالی

و اگر بآتش بجوش بیاید نجس نمیشود على الاقوی اگرچه حرام است قبل از ثلثان شدن (س) هر گاه کشمش را در روغن سرخ کنند یا سرخ نکرده لای پلو بگذارند چه صورت دارد (ج) در هر دو صورت پاك وحلال است اگر علم بجوش آمدن حاصل نشود (س) هر گاه کشمش باخرما را میانه آش یا طعامهای دیگر بجوشانند بحدیکه مغز آن بجوش آید چه صورت دارد (ج) در کشمش احوط اجتناب است از جهت حرمت نه نجاست (س) هرگاه انگور را در میان تیزاب بگذارند که سبز شود چه صورت دارد (ج) باکی ندارد (س) هر گاه انگور را در میان سرکه شیره گذارند و بجوش بیاید چه صورت دارد (ج ) باکی ندارد (س) هرگاه انگور را سرکه بیندازند و در میان آن اشیائی مثل به یا سیب یا خیار يا كدو و مانند اینها بگذارند و بجوش بیاید و بعد برگردد سرکه شود چه صورت دارد (ح) احوط اجتناب و اقوى طهارت است (س) خمره که روغن پس بدهد در میان آن انگور یا خرما سرکه بیندازند بعد از سرکه شدن روغن در بالای سر که دیده شود پس در این صورت آیا آن سر که پاک است یانه ( ج ) پاك و حلال است اگر جسمیتی نداشته باشد عرفاً یا آنکه معلوم نباشد که پس دادن روغن قبل از سر که شدن (1) است (س) هر گاه مرغی منقارش را بنجاست زد بعد ازوال عين پاك است یا نه (ح) بعد از زوال عين پاك است (س) بآب نجس شده زراعت و درخت را آبیاری کنند که آب متنجن بعروق آنها داخل شود آیا پاک خواهد بود آنزراعت و آن درخت یا نه و آبی که از آن بیرون میآید پاکست یا نه (ج) بلی پاک است (س) هر گاه زیر ناخن چرك باشد و دست نجس شود یا آنکه زیر چرك قبل از آن چرك نجس بوده است پس آن چرك بآب قلیل یا کثیر به تبعیت دست پاک میشود یا نه (ج) در صورت اولی پاک

ص: 11


1- احتیاط ترك نشود در هر دو صورت خونساری مدظله العالی

میشود و درصورت ثانیه باید ازاله کند چرک را در مقام تطهير والا تطهيرش اشکال دارد (س) طعام متنجس را بخورد کافر یا مخالف میتوان دادیانه (ج) نمیتوان داد (س) چیزهای صیقلی مثل شیشه و شبه آن اگر نجس شود بخون یا غابط بر زمین بمالند یا آب دهن عين آنرا زایل کنند پاك میشود یا نه (ج) پاک نمیشود مگر آب (س) خوردن و آشامیدن نجس و متنجس چه صورت دارد (ج) جایز نیست ( س ) آیا شرط است در صحت صلوة که مکان مصلی طاهر باشد یا نه (ج) پاك بودن محل سجده مصلی از هر نجاست مسریه و غیر(1) مسریه شرط است در صحت صلوة و اما مكان ساير اعضاء مصلی طهارت شرط نیست مگر در صورتیکه نجاست سرایت بثوب يا بدن مصلی نماید که در اینصورت اجتناب لازم است (س) اگر مسجد را نجس ببینی آیا ازاله نجاست و پاك كردنش واجب است یانه (ج) بلى واجب است با تمکن و نجس کردنش حرام است اما لباس نجس را هر گاه در مسجد بگذارند و نجاست او سرایت نکند عیب ندارد یعنی(2) جایز است و همچنین سایر اشیاء نجسه و متنجسه اگر مستلزم هتك نباشد (س) مشاهد مشرفه یعنی روضات ائمه عليهم السلام در حكم مساجد است یا نه (ج) بلی در حکم مساجد است مثل حرم ورواق على الاحوط و اما صحن ظاهر اینست که داخل در حکم مسجد نباشد (س)

ص: 12


1- ظاهراً طهارت مقداری که صحیح باشد سجود بر او کافی است در نجاست غیر مسریه هر چند احوط اعتبار طهارت تمام محل سجود است خونساری مدظله
2- احوط ترك ادخال نجاست غیر متعدیه است مطلقابلی جایز است عبور حائض وجنب و تفساء و مستحاضه از مسجد و جائز است برای مستحاضه طواف و نماز در مساجد خونساری مد ظله العالی

حيوان غير مأكول اللحم قبول تذكيه ميکند بنحوی که حکم شود به طهارت جلدش مثل حال حیات یا نه (ج) بنا بر مشهور(1) قبول تذكيه مینماید بشرطی که نجس العین نباشد و جلدش نیز طاهر است بعد از تذکیه بلی مستحب است پرهیز نمودن از آن پوست بعد از تذکیه و پیش از دباغی نمودن بماز و و مانند آن از اشیاء طاهره و این حکم ثابتست در خصوص پوست حیوان حرام گوشت و اما در پوست حیوان حلال گوشت پس اشکال در جواز استعمال در هیچ حالی بعد از ذبح شرعی نیست چه دباغی شده باشد یا نه ( س ) پوست نجس بدباغی پاک میشود یا نه ( ج ) پاك نمیشود (س) جلودی که در بازار مسلمین و در دست ایشان یافت میشود و اطلاع از تذکیه شدنش نداریم چه صورت دارد (ج) پاك است مگر اینکه معلوم باشد ید این مسلم مسبوق بید کافر است و این مسلم هم بدون احراز تذکیه از آن کافر گرفته (س) نجس یا متنجس بچه چیز ثابت میشود (ج) اول علم بهم رسانیدن دوم خبر دادن عدلین یا اخبارذی الید اگر چه صاحب مال نباشد و اما در گوشت و پوست و پيه باشك در تذكيه محکوم بنجاست است مگر آنکه از ید مسلم با احتمال علم مسلم به تذکیه یا سوق مسلمین گرفته شود (س) بعد از علم بنجاست طاهر شدن او بچه چیز حاصل میشود (ج) اول یقین برفع آن یا خبر دادن عدلین يا اخبار ذواليد و بشك و مظنه ثابت نمیشود (س) لباس نجس بعد از تطهیرش اگر خورده اشنان و نحو آن در آن مانده پاک است یانه (ج) لباس و ظاهر اشنان پاک است بلکه باطن آن نیز اگر در کر یا جاری شسته(2)باشد (س) خون مشتبه بنجس پاک است یا نه (ج) بلی پاک

ص: 13


1- واقوی خوانساری مدظله العالی
2- در صورت علم بنفوذ خونساری مدظله

است (س) زمین بازار و غیره پاک است یا نه (ج) تا علم بنجاستش نباشد پاک است (س) در غوره انگور دانه شیرین باشد که آب آن را بگیرند مستهلك شود در جوش آمدن حرام میشود یا نه (ج) حرام نمی شود هر گاه در عرف بگویند آب غوره است (س) هرگاه خرمائی نارس طبخ بجوش آید چه صورت دارد (ج) پاك و حلال است (س) زمین یا فرش با لباس شخص نجس باشد با رطوبت سرایت کننده هرگاه غیری بر بالای آنها بنشیند یا استعمال کند بر صاحب خانه لازم است او را اعلام کند یا نه (ج) لازم(1) نیست لكن خودش با آنها مباشرت نکند على الاحوط (س) جمعی طعامی میخورند یکی از آنها فضله موشی در آن طعام ديد واجب است دیگرانرا اعلام کند یا نه ( ج ) واجب نیست اما خود نخورد بلی اگر بعد احتیاج مباشرت با ایشان دارد اعلام کند که هر چه نجس شده تطهیر کنند (س) حناء نجس را اگر بریش یا بسر ببندد چه صورت دارد (ج ) بعد از شستن ریش و سر رنك آن پاك است و آنچه از اجزاء صغاران باقی بماند بعد از شستن ظاهر آن پاک میشود (س) هر گاه بناخن کسی سنگی یا چیز دیگر برخورد و خون در زیرش بمیرد بعد سوراخی بهم رساند آیا آن خون پاک است یا نه ( ج ) اگر خون استحاله شده پاک است و اگر صدق خون میکند نجس است و همچنین است در غیر ناخن (س) زمین گل بعضی از آن نجس و بعضی پاك شخص راه رفت بر آن رطوبت بر کفش یا پای او سرایت کرد حکمش چیست (ج) پاك است مگر علم بنجاست آن رطوبت بهم رساند (س) از دو ظرف که یکی شیره و یکی سرکه بود شخص برداشت و مخلوط بهم کرد پس فضله موشی در آن دید و نمیداند که از کدام بوده چه کند

ص: 14


1- مگر در صورت دعوت که احوط اعلام است خونساری دام ظله العالی

(ج) باید از هر دو اجتناب کند اگر احتمال ثالثی نرود (س) نجاسات چند چیز است (ج) نجاسات ده چیز است (اول و دویم) بول و غایط است از هر حیوان حرام گوشتی که خون جهنده داشته(1) باشد خواه در اصل نوع حرام گوشت باشد یا بواسطه امر خارجی حرام شود چون حیوان نجاستخوار یا حیوانی که آدمی او را وطی نموده و بول و غایط حیوان حلال گوشت پاك است و فرق در انواع حیوانات نیست لکن در بول و خرء حیوان حرام گوشت اگر پرنده باشد خلاف است و اقوی طهارت و احوط اجتناب است خصوصاً بول خفاش که آن را در عرف عجم شب پره و شب کور میگویند و پرستوك حلال و فضله اش ياك است بلا اشکال (سیم) منی از هر حیوانی که خون جهنده داشته باشد نجس است خواه حرام گوشت باشد یا نه و منی هر حیوانی که خون جهنده ندارد پاکست (چهارم) میته هر حیوانی که صاحب خون جهنده باشد و همچنین هر جزئی از آنکه زندگانی در آن قرار گیرد و آنچه از حیوانات زنده جدا میشود و حيوة در آن حلول نموده نجس است بلی پوستی که از لب یا جوشش بدن یا سر کچل یا بدن جرب دار جدا میشود پاك است و همچنین جزئی که از بیخ مو وقت جدا شدن آن بواسطه شانه زدن و شبه آن جدا شود پاکست و نافه مشکی که از آهوی زنده جدا میشود پاکاست و اما اگر از آهوی مرده باشد پس در آن اشکال است و احوط اجتناب است لکن نافه ای که از دست مسلم گرفته شود پاك است اگر چه قطع حاصل نشود که آن از آهوی زنده منفصل شده است و جزئی که در آن حیوة حلول نمیکند مانند شاخ و استخوان و مووغير ابنها پاك است و تخمی که از شکم میته

ص: 15


1- بلکه در غير مأكول اللحم از غير طيور احتياط ترك نشودحتى در غير ذی نفس سائله محمدتقی خوانساری مدظله العالی .

مرغ و نحو آن بیرون آید باك است اگر پوست آن سخت شده باشد خواه از حرام گوشت باشد یا غیر آن بلی هر گاه ملاقات نموده باشد با میته در حال رطوبت در چنین وقتی شستن آن لازم است و انفحه که شیردان بره و بزغاله است پیش از آنکه چیز خوار بشود با شیر مایه که در اوست پاک است و احوط(1) اجتناب است بلی اگر ملاقات بامیته نموده باشد در حال رطوبت نجس است و بشستن پاک میشود و شیر در پستان ميته پاک است و احوط اجتناب است خصوصاً در شير غير مأكول اللحم و اما نجس العين مثل كافر و سك و خوك بس هيچيك آنها پاک نیست پس خواه در حال حيوة و خواه در حال ممات چه اجزائی بوده باشد که حیوة در آن قرار گرفته باشد و چه غیر آنها باشد ( پنجم ) خون حیوانی که خون جهنده دارد هر چند از رگ نباشد چه حلال گوشت و چه حرام گوشت و خون ماهی و خون هر حیوانی که خون جهنده ندارد پاك است و خون پشه در حینی که از بدن انسان میخورد و هنوز جزء بدن پشه محسوب نیست احتیاط در آن لازم است لکن ظاهر(2) آنستکه بمجرد دخول خون در جوف آن جزء آن محسوب است پس رعایت این احتیاط لازم نیست و همچنین پاکست خونیکه از غیر حیوان مانند درخت معروفی که در روز عاشوراء از آن خون میآید و از این قبیل است خونی که در واقعه جناب سيد الشهداء علیه السلام دیده شده و خوای که از جمله آیات حضرت موسی بن عمران علیه السلام بوده پاك است و اما خون علقه که منشأ صورت حیوانی است نجس است و خون تخم مرغ محکوم بنجاست

ص: 16


1- هر چند اقوى طهارت است محمدتقی خوانساری مدظله
2- مشكلست محمدتقی خونساری مدظله العالی .

و وجوب اجتناب است على الاحوط و خونی که بعد از تذکیه حیوان ماكوك الحم در بدن آن میماند هر گاه بعد از بیرون رفتن خون بقدر متعارف باشد پاک است بشرط آنکه در جزء حلالش باشد چون گوشت اما آنچه در غیر آن باشد چون سپرز پس آن محل اشکال است و احوط اجتناب (1) است و هر گاه خونی که عادت به بیرون آمدن در وقت تذکیه قرار گرفته باشد از آن خارج نشود نجس است بسبب مخلوط شدن با خون دیگر آنراهم نجس میکند و اقوی اینستکه از خون باقی مانده در بدن غیر ماكول الحم بعد از خروج خون متعارف اجتناب لازم است و در طهارت خون بچه حیوان که در زمان تذکیه در شکم مادر بوده اشکال است و احوط اجتناب (2) است چنانچه طهارت آن خونیکه در حال جاری شدن از محل ذبح داخل شکم حیوان مذبوح شده و در آنجا مانده محل اشکال است بلکه اجتناب از آن لازم است و هر گاه حال خون از جهت طهارت و نجاست مشتبه شود مثل اینکه نداند از صاحب خون جهنده است یا غیر آن پاک است اگر مسبوق بنجاست نباشد و اگر مشتبه بشود که از آن خون باقی مانده در بدن حیوان بعد از بیرون رفتن خون تذکیه است یا غیر آن احوط اجتناب است (ششم و هفتم ) سگ و خوك است هر گاه آبی نباشد پس هر جزئی از آنها چه حيوة در آن حلول بکند یا نه مانند مو و ناخن و همچنین لعاب دهن و شیر و سایر فضلات آنها همه نجس است و اما سگ وخوك آبی پاك است (هشتم) شراب خواه از انگور باشد یا غیر آن و هر مست کننده ای که در اصل روان باشد نجس است و اما بنك و چرس و مانند آنها از هر چیزی که در اصل روان نباشد هرچند

ص: 17


1- هر چند اقوى طهارت است خونساری مدظله
2- هر چند اقوى طهارت است خونساری

او را ممزوج بآب کنند پاك (1) است اگرچه بآب بجوشد (نهم) فقاع و آن شراب مخصوصی است که غالب افراد آن از جو است ومست کننده نیست و او را میگذارند تا در آن غلیان و جوششی حاصل شودر آن غیر ماء الشعيرى است که معمول اطباء است (دهم) کافروان کسی است که برغیر دین اسلام باشد مانند یهود و نصاری و مجوس و دهری یا آنکه با اختیار اسلام انکار ضروری (2) دین اسلام نماید یا صادر شود از او گفتار یا رفتاری که اقتضاء كفر او نماید مثل سوزانیدن قرآن العياذ بالله يا ناسزا گفتن بیکی از اهل عصمت عليهم السلام وجميع اقسام كفر از حربی و ذمی و خارجی و غالی و ناصبی و مرتد خواه فطری و خواه ملی و غیر ایشان نجس میباشند و نجاسات منحصر در این ده چیز است بنا براصح وغير اینها از روباره و خرگوش و موش و چلپاسه و عقرب و مسوخات وولد الزنا پاك است و بهتر اجتناب است از جميع وباعرق جنب از حرام نماز جایز نیست ولكن پاك است و احوط اجتناب است از آن و نجاست عرق شتر جلال خالی از قوه نیست بلکه احوط اجتناب از عرق مطلق جلال است و آهن پاک است بی اشکال و مستحب است بعد از استعمال در ناخن گرفتن و سر تراشیدن اینکه محل را به آب مسح نماید ( س ) مطهرات چند چیز است (ج) مطهرات پانزده چیز است (اول) از آنها آب است و آن یا مطلق است یا مضاف آنکه مضاف است نه رفع حدث میکند و نه خبث و نجس میشود بمحض رسیدن نجاست بان اگرچه بقدر کریا زیادتر باشد و اما مطلق پس آن پاک میکند هر چیزی را

ص: 18


1- احوط اجتناب است خونساری مدظله العالی
2- بلکه هر چیزیرا که یقین کند که از احکام دین است و انکار کند خونساری مدظله

مگر آنکه قالمیت پاک شدن را نداشته باشد مثل ميته و نجس العين و شبه اینها (دویم) زمین و آن پاک میکند کف پا و زیر کفش راخواه از چرم بوده باشد یا از چوب بوده باشد یا غیر اینها اگر براه رفتن از له عین شود یا بمالیدن بزمین و هرگاه پیش از راه رفتن و مانند آن عین نجاست زایل شود بهمین مس نمودن بزمین کفایت نمودن در تطهیر مشکلت بلکه لابد است از مشی و یا مسح یعنی مالیدن بزمین و همچنین است حکم نجاست غیر جرمیه که از اصل عین ندارد مثل بول و آب متنجس که خشکیده باشد و فرق نیست در زمین ما بين خاك وسنك غير اینها از چیزهائیکه زمین گفته میشود و معتبر است پاك بودن (1) زمین و اینکه تر نباشد بقسمی که رطوبت از آن بكف يا تعدى نماید و اندك یا نم داشتن ضرر ندارد با صدق جفاف عرفا اگرچه بهتر آنست که زمین خشک باشد و در پاك كردن زمین کف دست و زانو و پشت پای کسی که به پشت پا یابد و زانو یا بکف دستها راه رود محل تامل است و همچنین هر چیزی که حفظ دست یا زانو بآن نماید و ته عصای کور و سرنیزه که بعصا نصب میکنند بزمین پاک نمیشود و آنچه از اطراف یا که حقيقة پا پشت پا است لیکن نزديك از كف پا و حواشی آنست که زمین بخودی خود آن را فرا میگیرد(2) زمین آنرا پاک میکند و اجزاء ریزه که غالباً بغیر از آب رفع نمیشود بر طرف کردن آنها واجب نیست همچنان که حکم در استنجاء بغیر آب نیز این است و بهتر زایل نمودن آنها است و همچنین چیزی که از اجزاء زمین که در کف پا و زیر کفش باقی

ص: 19


1- پاك بودن زمین معتبر نیست بنابر اقوی خونساری مدظله
2- بلكه و لو زمین بخودی خود فرا نگیرد علی الاقوی خونساری مدظله العلى

میماند بعد از راه رفتن و مانند آن ازاله آن لازم نیست و احتیاط نمودن بهتر است (سیم) آفتاب است و آن پاک میکند زمین و عمارت و در و پنجره را و فرق در اعیان نجاسات نیست پس هرچه از مذکورات که عین نجاست در آن نباشد و آفتاب آنرا بتابیدن بخشکاند پاک میشود و همین که گفته شود که محل آفتاب خشك شده کفایت در تطهیر میکند هر چند وزیدن باد و گرمی هوا را هم در آن مدخلیت باشد و بهتر آن است که چنان بخشکد که هیچ اثری از رطوبت باقی نماند و خشکیدن بگرمی آفتاب که بر نزدیکی محل نجس تابیده باشد و همچنین آفتاب زمان ابری که مانع از تابش آن باشد کفایت نمیکند و پس از آنکه آفتاب ظاهر زمین را بخشکاند آنچه را از باطن متصل بظاهر باشد و در این تابش آفتاب بخشکد پاک میشود و همچنین است حال در مثل دیوار و شبه آن و هر گاه باطن متصل بظاهر نباشد مثل پاره از دیوارها که صندوقه مینامند پس خشکیدن طرفی که آفتاب برخود آن نتابیده لکن بواسطه تابیدن بر طرف دیگر خشك شده آنرا پاک نمیکند و منقولاتی که در اصل از زمین بوده لكن بالفعل نقل شده از آن مثل کوزه و تسبیح و مهر و نگین بآفتاب پاک نمیشود و آنچه از زمین است و از آن شمرده میشود چون ريك و پاره سنك و مانند آنها از هر چه قابل نقل باشد لكن بالفعل از زمین شمرده میشود بآفتاب پاک میشود (چهارم) از مظهرات استحاله است و آن عبارت است از اینکه جسم نجسی برگردد بیکی از اشیاء طاهره پس هر نجسی که بسوختن خاکستر یادود یا بخار شود پاک میشود خواه آن نجس در اصل نجس باشد یا بسبب ملاقات با نجاست نجس شده باشد و بخاریکه از چیز نجس برخيزد پاك است اگر چه آن بسبب سوختن بآتش نباشد و عرقی که از آن بهمرسد

ص: 20

پاك (1) است اگرچه احوط اجتناب است و هر گاه چوب نجس سوختن ذغال شود یا خشت خام نجس به پختن آجر ياسنك يا آهك يا گچ شود هيچيك پاك نميشود و برنجاست خود باقی است و هر حیوانی که از نجس بهم رسد مثل کرمی که از غایط انسان متولد شود پاک است همچنان حیوانی که اصل او از خون و منی بوده پاک است و اگر آب نجس را حیوانی که حلال گوشت است بخورد و آن آب منقلب ببول یا عرق يا لعاب شود پاک میشود همچنان که اگر غذای نجس بخورد و سرگین شود پاک است و از این قبیل است میوه و سبزی و خیار و هندوانه و شبه اینها گاه به آب نجس بعمل آمده باشند پس همه پاک است و سگی که در نمکزار بیفتد و نمك شود پاك ميشود (پنجم) ذهاب ثلثين یعنی آب انگوری که بجوش بیاید با آتش و دو ثلث آن برود بنابر نجاست بجوشیدن پاک میشود و اگر بخودی خود بجوش آید پس طاهر نمیشود مگر بسرکه شدن و ذهاب ثلثین در آن فایده ندارد (ششم) انتقال است پس هر گاه نجس اصلی یا عارضی در حیوان پاکی یاغیر حیوان قرار گیرد و از اجزاء آن محسوب بشود بسبب انتقال پاك ميشود مثل خون نجس كه كك يا پشه بمکد و از آن محسوب گردد و باو نسبت داده شود و اگر پس از انتقال نسبت داده نشود بآنچه در او قرار گرفته مانند خونیکه زالو بمكيدن از بدن انسان میکشد که آنرا خون زالو نمیگویند در این حال نجس است و همچنین نجس است هر گاه شك در نسبت حاصل شود (هفتم) اسلام آوردن کافر است پس او را پاک میکند و فرق در اقسام کفار نیست اگرچه مرتد فطری باشد على الاقوى و اسلام پاک میکند و فرق در اقسام کفار نیست اگرچه مرتد فطری باشد علی الاقوى و اسلام

ص: 21


1- اقوی نجاست است خونساری مدظله العالی

پاک میکند مو و ناخن و آب دهن و شیر و سایر رطوبات فضلية صاحب خود را و آنچه قبل از اسلام با رطوبة ملاقات نموده هر چند جامهای بدنش باشد با سلام آوردن پاک نمیشود (هشتم) تبعیت است مانند تبعیت طفلی که پدر یا جد یا مادر او اختیار اسلام نموده باشند پس آن طفل نیز پاک میشود همچنین پاک میشود طفلی که او را مسلمی اسیر کرده باشد و پدر یا مادر با یکی از اجداد و جداتش با او نباشد علی(1) اشکال و اقوی عدم جریان تبعیت است در کنار چاهائیکه آب آن بتغییر نجس شده باشد بعد از پاك شدن آب چاه و ظرف شراب پس از سر که شدن آن بالتبع پاك میشود و نیز پاک میشود دست غسل دهنده میت و تخته و درغیر (2)آن از سایر آلات اشکال است (نهم) زوال عین نجاست از بدن حیوان صامت زنده مطلقا خصوص باطن ایشان چون سوراخ بینی و فضای دهن و مانند اینها (دهم) غیبت پس هر گاه بعد از یقین بنجاست بدن انسانی یا نجاست رخت یا فرش باظرف یا سایر چیزهای متعلقه باو و غایب شود و احتمال این برود که پس از غیبت آن نجس را پاک کرده باشد حكم بطهارت آن میشود خواه آن شخص بی مبالات در امر دین باشد یانه لكن احوط (3) اعتبار علم بنجاست و صدور استعمال ازار است بر وجهی که علامت طهارت بشود و با تحقق این دو امر بعید نیست جریان حکم غیبت در تاریکی و کوری و غایب شدن شخص از رخوت و توابع خودو هر گاه فروش یا ظروف او از توابع شخص دیگر هم محسوب

ص: 22


1- ظاهراً اشکال ندارد خونساری مدظله العالی
2- اقوی طهارت جمیع آلاتی است که محتاج اليه در غسل میت است حتی لباسیکه بواسطه عدم وجود مماثل بر بدن میت است خونساری مدظله العالی
3- ترك نشود خونساری مدظله العالی

شود در چنین وقتی بغیبت از آن شخص حکم بطهارت میشود و از این بابست فروش و ظروفیکه در تصرف زن و خدمتکار است پس بعد از غیبت ایشان و احتمال تطهير حكم بطهارت میشود (یازدهم) سنك و كهنه استنجاء است و نحو آن و تفصیل آن در استنجاء مخرج غائط خواهد آمد (دوازدهم) استبراء و بآن حكم بطهارت رطوبت مشتبه ببول ومنی میشود و اگر استبراء نکرده نجس است (سیزدهم) جدا شدن غساله و آن پاک کننده است رطوبتی را که باقی میماند در محل بعد از فشردن بنابر قول بنحاست غساله (چهاردهم) بیرون آمدن خون از محل ذبح کردن حیوان یا محل نحر نمودن شتر که خون بقدر متعارف از آن رفته باشد و با آن حكم بطهارت خون باقی مانده میشود در حیوان ماكول اللحم ودر حيوان غير ماكول اللحم اقوى اجتناب است (پانزدهم) استبراء حيوان جلال که در اصل حلال گوشت باشد پس همین که از نجاست خوردن زمانی گذشت و آنرا نجاست خوار نگفتند بول وفضله اش پاک است با گذشتن مدتی که در اخبار از برای استبراء هريك از حیوانهای نجاست خوار وارد شده است علی الاحوط ( س ) احكام بيت الخلا رفتن را بیان فرمائید (ج) واجب است در حال تخلی بلکه در جميع احوال احوال پوشانیدن عورت از هر بیننده محترمی غیر از زن و کنیزی که در حباله دیگری نباشد چه آن بیننده مسلم باشد چه کافر چه عاقل باشد یا دیوانه بالغ باشد یا طفل ممیز و کفایت میکند پوشانیدن عورت بدست و نحو آن هر چیزیکه حاجب بشره او بوده باشد و بهتر پوشانیدن از ناف تا بزانو است و از آن بهتر پوشانیدن تا میان ساق است و از آن بهتر پوشانیدن مجموع بدن است در حال تخلی یعنی در مکانی باشد که هیچکس او را نبیند (س) جایز است نظر کردن بصورت زن خود و کنیز

ص: 23

خود که آنرا شوهر نداده باشد یا نه (ج) بلی جایز است بلکه از برای زن و کنیز نیز جایز است نگاه کردن بصورت شوهر و آقای خود (س) نگاه کردن هر مکلفی بعورت غیر جایز است یانه ( ج ) حرام است اگرچه او مکلف بپوشانیدن عورت خود نباشد مثل دیوانه و نحو آن بلکه جایز نیست نگاه کردن بصورت طفل مميز (س) آیا برعورت طفل غير ممیز جایز است نظر کردن یا نه (ج) بلی جایز است (س) عورت عبارت از چیست (ج) عورت مرد عبارت است از ذكر وخصيتين و دبرو عورت زن عبارت است از فرج و دبر و غیر آنچه مذکور شد از عورت نیست حتى رانها و آنچه ما بین دبر و بیضتین است و موئیکه بر کنار عورت میروید عورت نیست (س) نشستن در حال تخلی روی بقبله یا پشت بقبله چه صورت دارد (ج) حرام است (س) آیا فرق هست در حرمت استقبال قبله و استدبار آن ما بين صحراء وغیره یا نه ( ج ) فرق نیست در محل (س) تطهير مخرج بول چه نحو است (ج) معین است شستن مخرج بول را بآب و واجب است که آنرا دو دفعه بشوید اگر تجاوز از محل معتاد کرده باشد و الا دو مرتبه احوط است و بهتر آنستکه سه دفعه بشوید و همچنین لازم است در حال شستن آب بقسمی مستولی بربول بشود که رطوبت بول مستهلك شود (س) آیا فرق هست در حکم مذکور میان مرد وزن و خنثی یانه (ج) فرق نیست (س) کسیکه ختنه نشده و پوست روی سر حشفه را گرفته باشد چه کند (ج) اکتفا بدو شستن آن پوست میکند و بیرون آوردن حشفه لازم نیست اگرچه متمکن هم بوده باشد از آن (س) تطهیر مخرج غایط را بیان فرمائید (ج) مخیر است میان آنکه آن را بآب بشويد يابسنك وكلوخ و کهنه و امثال اینها بشرط آنکه نجاست از محل معتاد تعدی نموده باشد لکن آب شستن

ص: 24

افضل است (س) اگر نجاست از محل معتاد تعدی فاحش کرده تکلیف چیست (ج) معین است شستن بآب و غیر آن مجزی نیست در قدر(1) زاید ( س ) آیا حدی از برای شستن غایط هست یا نه (ج) در غایط حدی نیست مگر آن قدر بشوید که محل از نجاست پاك شود واثری از اجزای غایط نماید و باقی ماندن رنگ و بوی آن در محل عیب ندارد ولکن در صورت تعدی احوط تعدد و اقوی کفایه یکدفعه است (س) استنجا بسنك ونحو آن عددش چند است (ج ) باید بسه عدد باشد اگر چه بکمتر از آن زایل شود (س) هرگاه محل بسه عدد پاك نشود چه کند (ج) این قدر زیاد استنجاء کند ناپاک شود (س) هر گاه سنگی سه پهلوی باشد یا کرباسی در هر دفعه يك گوشه يا يك پهلوی آن را استعمال کند کفایت میکند یا نه (ج) احوط عدم کفایت است (س) آيا استنجاء بغير آب زایل نمودن عین نجاست کافیست یا نه (ج) بلی کافیست و اجزاء ریزه که بعد از دقت نظر ماندن آن معلوم میشود ضرر ندارد (س) آیا معتبر است پاك بودن جسمی که بآن استنجا میکند یا نه (ج) بلی اگرچه بشستن آن باشد و جایز نیست در این باب استعمال اعیان نجسه چون قطعه از پوست میته مثلا و هرگاه استعمال کند معین میشود شستن محل را با آب و استعمال سنگهای پاك و امثال آن بعد از این کافی نخواهد بود (س) آیا جایز است استنجاء باستخوان و سرگین یا نه (ج) جايز نيست على الاحوط (2) و احوط عدم حصول طهارت است نیز و جایز نیست ايضا استعمال اجسام محترمه مثل تربت مشاهد مشرفه و اوراق کتب شرعیه و پاره از جامه کعبه معظمه ونحو آن و گاه میشود که در بعضی از صور موجب کفر میشود (س) اگر

ص: 25


1- بلكه مطلقا خونساری مدظله العالی
2- هر چنداقوی جواز است خونساری مدظله العالی

اقدام بر معصیت نموده و استعمال کند محل پاک میشود یا نه (ج) بلی پاك ميشود ( س ) کیفیت و اداب سنن متخلی را بیان فرمائید (ج) مستحب است که در وقت داخل شدن پای چپ را پیش گذارند و در وقت بیرون آمدن پای راست را و سنت است بسم الله گفتن و بهتر از آن چیزی است که در اخبار وارد شده و سر پوشیدن و استبراء و دعا خواندن نزد استنجاء (س) مكروهات در حال تخلی را بیان فرمائید (ج) مكروه است نشستن متخلی در کنار راه و کنار نهر و چشمه و محل افتادن میوها و قافله انداز ورود خانها و رو بآفتاب و ماه و رو بباد بول کردن و در زمین صلب و در سوراخ حیوانات و در آب چه ایستاده و چه جاری و در جائیکه باعث لعن کردن شخص میشود و خوردن و آشامیدن در حال نشستن و مسواك كردن در حال تخلی و استنجاء کردن بدست راست و دست چپ اگر انگشتر در آن باشد که نقش آن اسماء الله باشد و سخن گفتن مگر بذکر خداوند و خواندن آیة الکرسی و پرانیدن مرد بول خود را یعنی رو ببالا بول کردن و از بلندی مثل بام بول کردن و تخلی میان قبر یا میان قبور نمودن و زیاد نشستن در خلا و با خود داشتن نقره سکه دار مگر آنکه بسته باشد (س) آیا آبی که در حال استنجاء از محل جدا میشود پاکست پایه (ج) بلی پاکست و فرق نیست مابین غساله استنجاء از غایط و بول (س) آیا جایز است با آب استنجاء وضو و غسل یانه (ج) جایز نیست(1) اما ازاله نجاست با آن میتوان نمود و معتبر است در حكم بطهارت آب

ص: 26


1- على الاحوط در صورت بودن آب دیگر و در صورت انحصار احوط جمع بين وضوء وتيمم است خونساری مدظله العالی

غساله استنجاء دو چیز اول آنکه متغیر بنجاست در بو و رنك و مزه نجاست نشده باشد و اجزاء نجسی که در زمان استنجاء بآب از محل جدا میشود آب را نجس نمیکند مگر آنکه آب را متغیر نماید دویم نجاستی از خارج باو نرسیده باشد و از این(1) قبیل است نجاستی که از محل متعارف تعدی کرده باشد (س) اگر غایط از مخرج تعدی نکرده لکن در وقت استنجاء باحجار وكلوخ تعدی کند چه صورت دارد(ج) اگر در غالب بغير همین نحو استنجا میسر نباشد دور نیست که تعدی ضرر نداشته باشد و الا مشکلست (س) آب طاهر هر گاه مشتبه شود به آب نجس آیا رافع حدث و خبث هست یا نه (ج) اما استعمال یکی از اینها نه رافع حدث است و نه رافع خبث و استعمال هر دو در رفع حدث پس خواهد آمد در باب وضو و اما در رفع خبث مشکل است بجهت آنکه اگرچه نجاست اول رفع میشود قطعا لكن مبتلا میشود بنجاست دیگر مگر آنکه(2) آبی که ثانیا استعمال میکند کر باشد و نجاست هم محتاج بتعدد نباشد (س) اگر مشتبه شود آب مطلق بمضاف رافع حدث و خبث هست یا نه (ج) رافع نیست مگر آنکه مکرر کند عمل را (س) اگر مشتبه شود آب مباح به آب غصبی چه صورت دارد (ج) جايز نيست استعمال آن در صورت محصوره بودن شبهه (س) آیا واجب است در تطهير مخرج اول دست مالیدن یانه (ج) واجب نیست مگر آنکه از آن چیزی بماند مخلوط بمذی یا وذی شود که در این حال

ص: 27


1- در صورتیکه تعدی فاحش نباشد محکوم بطهارتست خونساری مدظله العالی
2- بلکه مطلقا على الاقوى خونساری مدظله العالی

باید دست بمالد تا علم بازاله بهمرساند و احوط در صورت شك در خروج مذی یا وذى دست مالیدن است (س) آب قليل مطلق بمجرد ملاقات نجس میشود یا نه (ج) بلی نجس میشود بمجرد ملاقات نجاست مگر آب ابریق و نحو آن در حال ریختن بر چیز نجس و جزئی که متصل است بحز وارد بر نجس در حال ورود بشرطیکه ورود بطريق تسنیم باشد با تسریح شبیه به تسنیم (س) آب کر اگر متغیر شود رنگ يا بوی يا طعم آن بملاقات چیزیکه در آن عین نجاست باشد نجس میشود یانه (ج) بای نجس میشود(1) بشرطیکه تغییر از نجاست باشد نه از متنجس (س) آيا استبراء کردن بعد از بول یا بعد خارج شدن منی واجبست یا نه (ج) واجب نیست بلکه مستحب است لیکن خاصیت آن اینست که اگر بعد از بول یا خارج شدن منی استبراء کرد رطوبت خارجه که مشتبه شود و معلوم نباشد که بول است یا غیر آن پاک است و ناقص طهارت نیست بخلاف رطوبتی که پیش از استبراء بیرون آید که محکوم ببول است مگر آنکه یقین نماید که از بول چیزی در مجرای آن باقی نمانده بود پس در این حال آنچه بیرون بیاید پاک است (س) بلل مشتبهی که از دیوانه یا کسیکه در خواب است پیش از استبراء بیرون بیاید پاك است یا نه ( ج ) بعيد (2) نیست محکوم بنجاست نباشد و احوط اجتناب است و فرق نیست در اشتباه حال بلل آنکه اختبار نماید و تشخیص ندهد یا اینکه متمکن از اختباران بواسطه تاریکی یا غیر آن نشود (س) آیا استبراء ساقط است در حق کسی که بسبب زیاد حرکت کردن و طول زمان قاطع شود که در مجرای بول چیزی

ص: 28


1- احوط اجتناب است خونساری مدظله
2- اقوی نجاست است خونساری مدظله العالی

باقی نمانده است یا نه (ج) سقوط آن خالی از قوت نیست (س) کسیکه حشفه او را بریده باشند یا آنکه تمام ذکر او را بریدیده باشند استبراء از آن ساقط است یا نه و بر فرض عدم سقوط بچه نحو باید استبراء نماید و آیا شرط است در استبراء مباشرت خود شخص یا نه بلکه بفعل غیر نیز حاصل میشود ( ج ) استبراء ساقط نیست از کسی که حشفه یا تمام ذکرش را بریده باشند پس احکام استبراء نیز در حق او ثابت است بلی اگر حشفه را بریده باشند بدل فشار دادن حشفه همان سر ذکر را سه دفعه بنحو مذکور فشار میدهد اگر تمام ذکر را بریده باشند اکتفاء میکند بهمان مسح نمودن ما بين مقعد و ذکر سه مرتبه و اقوی عدم اعتبار مباشرت است بلکه بفعل غير مثل زن و کنیز نیز استبراء حاصل میشود (س) اگر کسی بول کند و بعد وضو بسازد و بعد از وضوء بللی ظاهر شود نداند که بول است یا غیر آن و شک دارد که آیا استبراء نموده بود بعد از بول یا به چه صورت دارد (ج) حکم کند که بول است مثل غیر مستبری پس وضو باید بسازد و نماز را بعمل آورد و همچنین است هرگاه در اثناء نماز بلل مشتبه ظاهر شود وبالجمله در صورت شك در استبراء باید حکم کند که استبراء نکرده است ( س ) استبراء در حق زنان نیز ثابت است یا نه( ج ) استبراء در حق زنان نیست و سزاوار است که بعد از بول فی الجمله آرام گیرند و تنحنح نمایند و فرج خود را بطرف عرض فشار دهند و بلل مشتبه خارج از ایشان پاکست مطلقا و ناقض طهارت نیست اگر چه رعایت امور مزبوره ننماید (س) كيفيت استبراء از بول را بیان فرمائید (ج) استبراء کردن از بول برسه قسم است و بهتر از این سه قسم اینست که از دم سوراخ مقعد تا بیخ تخم ها سه وقعه دست بکشد بقسمی که آنچه در میان مانده بمجرای ذکر

ص: 29

داخل شود و بعد انگشت بزرگ پشت زهار و انگشت وسط را زیر قضیب بگذارد و بقوت سه مرتبه تا سرقضیب بکشد و بیاورد تا آنچه در میان آن مجری باشد حرکت نماید بعد از آن سه مرتبه حشفه را فشار داده آنرا مانند دوشیدن بقوت بکشد تا هر چه در حشفه رطوبت بوده باشد بیرون بیاید (س) اموری که واجبست وضوء از برای آن چند چیز است (ج) چهار چیز است ( اول ) نماز واجب و در حکم آنست اجزاء منسیه و نمازهای احتیاطیه بلکه سجود سهو نیز على الاحوط ( دويم) طواف واجب و شرط است وضو در صحة هر يك از این دو بلکه شرط است وضو در صحت هر نماز مستحبی نیز ( سیم) مس كتابت قرآن و اسم جلاله و اسماء و صفات خاصة خداوند عالم که واجب بالاصاله باشد مثل در آوردن از چنك كافر یا از مزبله نعوذ بالله يا بالعرض مثل نذر و شبه آن و احوط الحاق اسماء انبياء و حضرت سيدة النساء و ائمه عليهم السلام است بان و احوط (1) ترك مس اسماء ملائکه است نیز (چهارم ) نذر و عهد و قسم (س) موجبات و مبطلات وضو چند چیز است (2)(ج) دوازده چیز است ( اول ) بول ( دويم ) غایط (سيم) ریح چه با صدا باشد یابی صدا پس ضرر ندارد بادی که از فرج زنان بیرون بیاید (چهارم)خواب که غالب شود بر چشم و گوش (پنجم) دیوانگی (ششم) بیهوشی (هفتم) مستی (هشتم) رطوبت مشتبه که بیرون بیاید از حشفه در حال استبراء نمودن از بول یا پیش از آن چه فاصله در میان بود و رطوبت باشد یا نه (نهم) استحاضه خواه قلیله باشد یا کثیره یا متوسطه (دهم) حيض ( یازدهم) نفاس ( دوازدهم ) مس میت(3)على الاحوط و اما جنایت اگر چه

ص: 30


1- این احتیاط و احتیاط سابق خوبست هر چند لازم نیست خونساری مدظله
2- بلكه على الاقوی خونساری مد ظله العالی
3- بلکه علی الاقوی خونساری مدظله العالی

ناقض و شکننده وضوء هست لكن موجب غسل فقط است و بآن غسل نماز و نحو آنرا بعمل می آورد بدون وضوء و اما در هريك از استحاضه كثيره و متوسطه و حیض و نفاس و مس میت اگرچه لازم است غسل ولكن بغسل تنهائی نماز نمیتواند بکند بلکه وضوء نیز از برای نماز بگیرد وجوبا در غیر مس میت و احتیاطاً در آن (س) آيا واجبست تقديم وضوء بر اغسال مزبوره یا آنکه مخیّر است در تقدیم و تاخیر (ج) اظهر عدم و جوبست اگرچه(1) احوط است (س) آیا مدار در حصول هر يك از نواقض مذکوره بر علم است یا برظن (ج) مدار بر علم است لکن بهتر در صورت ظن بلکه در شك باطل کردن وضو و اعاده کردن آنست (س) حقیقت وضوء را مفصلا بیان فرمائید (ج) حقیقت وضوء شستن رو و دستها و مسح سر و مسح پاها است اما روی پس و احبست شستن آن بحسب طول از اول رستنگاه موی سر تا بآخر زنخ بحسب عرض آنقدری است که فرا گیرد آنرا انگشت بزرك و انگشت میانی و هرچه داخل در این حدود باشد شستن آن لازم است و آنچه بیرون باشد واجب نیست خواه از دو طرف شقیقه باشد یا از عذار که آن آخر شقیقه است بلی لازم است داخل نمودن قدری از خارج حدود را تا یقین بشستن تمام روی حاصل شود بلکه اندکی از باطن دماغ و مطبق شفتین یعنی ظاهر لبها را بشوید و داخل چشم از بواطن محسوب است و شستن آن لازم نیست و مدار در رستنگاه هوی و در انگشتان بر مستوى الخلقه است و واجب است که در شستن شروع با علی نماید و هرگاه آب بروی خود از پائین ببالا جاری ساخت و در نیت خود قرار داده که اول شستن روی از اول

ص: 31


1- احتياط ترك نشود خونساری مدظله العالی

سرازیر شدن آب از اول پیشانی باشد صحیح است و هرگاه تمام روی را يك بار درحوض و مانند آن فرو كند لكن در قصد خود ابتداء روی را اول شستن قرار دهد و مابقی را در عقب آن صحت وضوء مشكل است و حصول ترتيب بمجرد نیت معلوم نیست و واجب نیست شستن بشره که موی ریش آن را پوشانیده باشد مگر موی تنکی که بشره از زیر آن نمایانست که در این حال لازم است شستن وحكم ابرو و مژه حكم ريش است در شستن ( دویم ) واجبست شستن دستها از مرفق که محل اجتماع استخوان بازو و دست است و محل جمع شدن این دو استخوان باید شسته شود بلکه لازم است داخل نمودن چیزی از بازو تا یقین بشستن تمام مرفق حاصل شود و واجبست ابتداء نمودن شستن مرفق بنحوی که در ابتداء شستن روی ذکر شد و همچنین لازم است شروع نمودن از بالای مرفقها اینکه سرازیر بشوید و هرگاه عکس نماید وضوء باطل است و کسی که بعض از دست او را بریده باشد اکتفا مینماید به آنچه که باقی مانده از آن و هرگاه از مرفق بریده باشند که چیزی از آن باقی نمانده باشد اکتفا مینماید بشستن سایر اعضاء و بهترآنست که تمام بازو را بجای دست بشوید و کسیکه در زیر مرفق او دست دیگری باشد یا آنکه زیاده بر خلقت اصلیة انگشت داشته باشد یا آنکه گوشت زائدی بر دست او روئیده باشد همه را میشوید و احوط شستن موی دستها است و واجب نیست پاک نمودن زیر ناخن اگر از قدر متعارف بلند تر نباشد و اگر چرك ظاهر بشره را گرفته باشد بواسطه گرفتن ناخن آن را پاک مینماید واجب است در شستن هر يك از رو و دستها اینکه باقی نماند مقداری از آن اگرچه بقدر جای موی باشد

ص: 32

(س) آیا واجبست رفع چیزی که مانع از رسیدن آب به بشره است یا نه (ج) بلی زایل نمودن آن مانع لازمست یا آنکه حرکت میدهد آن مانع را از مکان خود تا آب تمام محل وضوء را فراگیرد (سیم ) واجبست مسح پیش سر بمقداری که در عرف مسحش بنامند (س) چه مقدار مسح پیش سر کافی است (ج) آنکه در عرف مسحش بنامند و بهتر رعايت مقدار عرض يك انگشت است و بهتر از آن مقدار عرض سه انگشت است (س) فرقی هست در مسح ما بین مرد و زن یا نه (ج) فرق نيست لكن مستحب مؤکد است برای زنان در مسح وضوء بجهت نماز صبح برداشتن چیزی که سر خودرابان پوشانیده اند و کمتر از این است در تاكد استحباب بجهت نماز مغرب ومجزی است او را سایر نماز ها داخل نمودن انگشت خود را زیر مقنعه و نحو آن (س) آیا لازمست مسح نمودن ناصیه را که بالای پیشانی است یا نه ( ج) لازم نیست بلکه جایز است بر هر موضعی که از پیش سر باشد (س) حدپیش سرچقدر است (ج) ربعیست که در پیش سر او واقع شده و سه ربع دیگر عقب است و دو پهلوی آن که منتهی میشود بعد گوشها (م) آیا جایز است سرازیر مسح کردن و بعکس آن یا نه (ج) احوط (1). ترك عكس است (س) اگر موی در محل مسح روئید باشد مسح بر آن جایز است یا نه (ج) اگر از حد خود که در پیش سر است بیرون نرفته جایز است و هرگاه از حد بیرون رفته باشد یا آنکه او را بر همان موضع جمع کرده باشند مسح بر آن جایز نیست (س) آیا میتوان مسح بظاهر دست نمود یا متعین است بباطن دست (ج) واجبست بباطن دست (س) اگر ممکن نشود بباطن دست بچه مسح نمایند (ج ) اكتفا

ص: 33


1- هر چند اقوی جواز است خونساری مد ظله العالی

کندبغیر آن از سایر اعضاء دست و ترك نشود احتیاط بتقديم مسح نمودن به پشت دست (س) آیا جایز است مسح برچکمه و جوراب و شبهه آنها یا نه (ج) جایز نیست مگر در حال تقیه هم چنانکه جایز است تقيه در سایر اعضاء وضوء وعمل صحیح است و اگر تقيه بهر يك از شستن پا يا مسح نمودن غیر بشره حاصل شود بلکه اقوی(1) آنستکه شستن پا را مقدم بدارد و کسی که بتواند وضوء بسازد در مکان خلوتی که تقیه در آن نباشد احوط بلکه اقوی آنست که در آنجا وضوء بسازد و تقیه ننماید (س) اگر بسایر اعضای دست هم ممکن نباشد بچه مسح نماید (ج) مسح نماید بذراع (س) آیا مسح را باب خارج از وضوء میتوان نمود یا نه (ج) نمیتواند (س ) آیا معتبر است خشک بودن محل مسح يا نه ( ج ) بلی معتبر است ولکن اگر رطوبتی در محل مسح باشد که آب دست بر آن غالب باشد بر وجهی که مسح برطوبت ماسح بعمل آید ضرر ندارد (س) کسی که عضو را به ارتماس در آب فرو برد آیا میتوان آن عضو مسح نماید یا نه (ج) هر گاه در حال فرو بردن باب قصد شستن آن بجهت وضو کرده باشد وهم چنین هر گاه بعد از فرو بردن در آب قصد شستن کرده باشد مسح بآن جایز نیست و هر گاه قصد نماید شستن عضو را در حال بیرون آوردن از آب مسح بآن بی عیب است ( س ) هر گاه آنچه در دست از بقیه رطوبت آب وضوع بود بخشکد بجهت فراموشی از مسح یا سایر عذر ها چه کند ( ج ) جایز است گرفتن آب از سایر عضو ها بجهت مسح نمودن بآن و بهتر تقدیم داشتن آب ریش و ابروها است بشرطی که از

ص: 34


1- اقوائیت معلوم نیست هر چند احوط است خونساری مدظله العالی

حد بیرون نرفته باشد و هر گاه جميع اعضاء بخشکد دوباره وضوء بسازد (س) هر گاه ممکن نباشد حفظ رطوبتی که بتوان بآن مسح نمود بجهت گرمی هوایا غیر آنچه باید کرد (ج) بهتر آنست که در آخر وضوء نماید بآب خارج بعد از آن هم تیمم نماید و بهتر از این هم آنست که اول مسح نماید بهمان حالتی که دارد بعد از او باب خارج بعد از آن تیمم نماید (چهارم) و اجبست مسح پشت پاها از سرانگشتان تا بکعبین در طول بوجهی که از او چیزی باقی نماند بلکه احوط (1) تا بیند پا است و از عرض بقدر مسمی کافی است اگر چه بمقدار عرض يك انگشت باشد بلکه بهتر از این بتمام باطن دست مسح نمودن از انگشتان تا ببند پا است (س) آیا واجبست که مسح پا ها را از انگشتان تا بکعب بکشد یا بعکس میشود (ج) احوط (2)بطریق متعارف است (س) خشك بودن اعضاء وضوءقبل از وضوع شرط است در صحت وضوعيا نه (ج) شرط نيست لكن (3)بهتر خشك بودن است(س) عضو بدن را در باران نگاه داشتن وقت شستن برای وضوء یا غسل آیا جایز و صحیح است یا نه و وضوء وغسل باین حاصل میشود یا نه (ج) بلی صحیح و جایز است در این حال و حاصل میشود غسل و وضولكن در وضوء باید مسح سر و رجلين بآب جدید از باران واقع نشود و ممزوج هم نشود آب وضوء به آب باران جدید والا فاسد است «س » تکرار در

ص: 35


1- ترك نشود خونساری مدظله العالی
2- هر چند اقوی جواز عکس است خونساری مدظله تعالی
3- کلام در مواضع مسح گذشت و در مواضع غسل بهتر بودن معلوم نیست خونساری مد ظله العالی

مسح موجب بطلان وضوء است یانه (ج) ضرر ندارد(1)خصوصاً اگر بجهت رعایت احتیاط باشد در تحقق مسح شرعی ولكن موجب اتم است اگر بقصد مشروعیت باشد (س) تبعیض در وضوء يعنى بنحويكه بعض اعضا را بشوید بطریق ارتماسی و بعضی را بطریق ترتیبی آیا جایز است یا نه (ج) بلی جایز است (س) مسح سر بدست چپ و مسح پای راست بدست چپ و پای چپ بدست راست جایز است یانه (ج) احوط (2) مسح سروپای راست است بدست راست و مسح پای چپ است بدست چپ (س) اگر محل مسح رطوبتی داشته باشد ولکن بطریقی است که رطوبت ماسح غالب است بر ممسوح چه صورت دارد (ج) اگر رطوبت ماسح غالب و مؤثر باشد بر ممسوح عیب ندارد والا فلا (س) جایز است اتيان یصلوة واجبه و مندوبه بهر وضوء و غسل مستحبی یا نه (ج) بلی جایز است اتيان يصلوة واجبه و هندو به بهرغسلی که رافع حدث است مثل غسل جنابت قبل از دخول در وقت و همچنین جایز است بهروضوء مستحبی که رافع حدث باشد (س) وضوء را پیش از وقت میتواند بگیرد که آن وضوء فریضه حاضره را بعمل آورد بدون نماز قضا بر ذمه یانه (ج) بلی میتواند اگر وضوء مستحبی بجا آورد(س) اگر کسی بعد از فراغ از غسل یا وضوء شك كند كه آیا آب مشتبه نجس و مضاف بودیانه چه صورت دارد(ج) وضویش صحیح است(س) شرائط و ضوء و آنچه معتبر است در آن بیافزائیدشرایط وضوء چند چیز است(اول) نیت و آن در وضوء و غیر آن عبارت از قصد بسوی عمل و معتبر است در آن اینکه اتیان بآن نماید

ص: 36


1- با مراعات احتیاط بخشکانیدن رطوبت مسح اول خونساری مد ظله .
2- واولی خونساری مدظله العالی

بعنوان فرمانبرداری خداوند عالمیان ( س) آیا نیت مقارن شستن روی نماید یا پیش از آن (ج) نیت که عبارت از داعیست على الاقوى محل معینی ندارد هر وقت حاصل شود و تمام عمل را بآن بجا آورد کفایت میکند (س) اگر کسی قصد تجدید نماید در وضوء و حال آنکه محدث است یا آنکه قصد رفع حدث کند در وضوء و حال آنکه محدث نیست چه صورت دارد (ج) اگر از روی (1) غفلت باشد ضرر ندارد و وضویش صحیح است و بهتر آنست که آن وضوء را بشکند و وضوء دیگر بگيرد بقصد رفع حدث ( دويم ) واجب است ترتیب باین که اول تمام روی را بشوید و بعد از آن دست راست را و بعد از آن دست چپ را و بعد از اینها مسح سر نماید و بعد از آن مسح پاها کند و اقوی مقدم نداشتن پای چپست برپای راست و احوط تقدیم پای راست است بر چپ (س) هرگاه کسی فراموش کرد شستن عضو سابق را ولاحق را شست مثلا اول دست چپ را شست بعد دست راست را چه کند (ج) عضو لاحق را بشوید بشرط آنکه موالات معتبره بر هم نخورده باشد و اگر موالات برهم خورده باشد وضوء را از سر بگیرد (س) اگر تمام اجزاء وضوء در آب باشد یا زیر باران و هريك را بقصد وضوء در آب حرکت دهد آیا صدق شستن وضوء مینماید یانه (ج) بلی صدق شستن مینماید ووضوء صحیح است و باید بعد از حرکت دادن رو بقصد وضوء دست راست را باین قصد حرکت دهد و بعد از آن دست چپ را ولی مسح در این صورت بآب باقی مانده در دستها که آب خارج است صحیح نیست و رعايت صحت مسح بآنست

ص: 37


1- اگر بنحو تقیید باشد یعنی بقید اینکه رافع حدث باشد یا تجديد وضوه باطل است و الاصحیح است و در این صورت احتیاج بشکندن وضوء ووضوء دیگر ندارد خونساری مدظله العالی

که غسل کف دست چیرا بنحو مذکور ننماید بلکه بعد از بیرون آوردن از آب آنرا بدست راست بشوید (س) آیا ترتیب در میان اجزاء هست یانه (ج) بلی واجب است ترتیب و کفایت میکند در حصول آن آنکه ابتداء با علی کند و بقیه را بنحوی بشوید که در عرف گفته شود که از بالا بپائین شست ( سيم ) واجب است موالات یعنی پی در پی بجا آوردن اعمال آن بنحویکه در زمان شروع در عضو لاحق عضو سابق با اعتدال هوا و أحوال نخشکیده باشد پس هر گاه بجهت زیادتی گرمی هوا یا وزیدن باد یا حرارت بدن شخص یا غیر اینها از سایر اسباب بخشکد وضوء صحیح است اگر متتابعا بدون فاصله بجا آورده باشد والا احوط استیناف(1) است (س) هر گاه بجهت سردی هوا و نحو آن در عضو سابق اثری باقی بماند و بدانیم اگر که هوا معتدل میبود هر آینه خشك ميشد در این صورت دوباره بجا آوردن لازم است یا نه (ج) احوط استیناف است (س) در حین شستن دست چپ دست راست خشك شود اما در صورت رطوبتی باشد چه صورت دارد (ج) وضوء صحیح است و احوط دو باره گرفتن وضوع است (س) هر گاه اعضاء وضوء خشکیده باشد اما در ریش که از حد رو گذشته رطوبت باشد آیا موالات معتبره در وضوء بهم خورده است یانه (ج) محل اشکال است احوط اعاده وضوء است ( چهارم ) واجب است که با قدرت و تمکن خودش وضوء بگیرد و همینکه در عرف نگویند خود وضوء گرفت وضوء باطل است و فرق نیست میان عامد و ناسی و غافل و جاهل و میان وضوء و غسل و تیمم و شستن و مسح نمودن و هر گاه بشرکت دیگری طهارت با یا بعض آنرا بعمل آورد یا

ص: 38


1- در صورت فوت موالات عرفی و خشکیدن تمام اعضاء سابقه اقوی لزوم استیناف است خونساری مدظله العالی .

یا دیگری بعمل بیاورد آن طهارت را یا بعض آنرا کفایت نمیکند چنانچه اگر شركت غير را در نیت اخذ کرده باشد وضوء باطلست چه وضوء بشركت غیر بشود یا نشود (س) هر گاه در حال اضطرار شخص نتواند وضوء خود را بگیرد چه کند (ج) باید در این حال دیگری را معین بگیردو معتبر در خشکیدن اعضاء در این حال خشک شدن اعضاء وضوء گيرنده است نه وضوء دهنده و احوط در این حال نیت نمودن هر دو است هر چند ظاهر کفایت نمودن نیت وضوء گیرنده است اگر بقسمی باشد که فعل وضوء را نسبت باو توان داد عرفاً و وضوء دهنده بمنزله آلت باشد (پنجم) مطلق بودن آب وضوء است خواه آب شور باشد یا شیرین آب دریا باشد یا آب باران یا برف باشد (س) هر گاه چیزی در میان آب بریزندمثل نمك يا گلاب یا مانند اینها وضوء در این حال میتوان گرفت یانه(ج) گاه از اسم اطلاق بیرون نرود مضر نیست (س) آیا باآب قلیان میتوان وضوء گرفت یا نه و رفع خبث هم میکند یا نه (ج) بلی در هر حال جایز است مادامیکه از اطلاق بیرون نرفته باشد (س) آیا وضوء بآب مشتبه بمضاف صحیح است یا نه (ج) صحیح است اگر بهر دو وضو بگیرد (ششم) آب وضو باید غصبی نباشد یعنی مباح باشد که بملك خود يا باذن صريح از مالك يا فحوى و يا شاهد حال باشد و احوط در شاهد حال اقتصار بعلم است (س) آیا از نهرهائیکه در منازل و راه های اسفار وغیر آنها است وضوء گرفتن چه صورت دارد (ج) مادامیکه از مالک کراهتی ظاهر نشده باشد وضوء صحیح است و احتمال بودن صغير يا مجنون يا نحو ایشان مضر نیست (س) اگر کسی سهواً یا جهلا بآب غصبی وضوء بگیرد صحیح است یانه (ج) بلی صحیح(1) است و اما قیمت آن آب را ضامن

ص: 39


1- مگر در صورت جهل بحکم از روی تقصیر خونساری مدظله العالی

است (هفتم) آب وضوء نجس نباشد پس اگر وضوء بگیرد بآب نجس باطل است مطلقا بلکه اگر بقصد جواز و شرعیه وضوء گرفت بدون عذر حرام خواهد بود (س) هر گاه شخص بآب نجس سهواً يا جهلا يا نسياناً يا غفلة وضوء گرفت چه صورت دارد (ج) باطل است و براین تقدیر فرقی هم میان وقت و خارج از وقت نیست (هشتم) ضرری از استعمال آب نباشد مثل اینکه(1)ظن ببرد برسیدن مرضی یا زیاد شدن مرض یا طول بهم رسانیدن یا تنگی وقت بجهت ترس از تشنگی برخود یا بر رفیق خود که از مفارقت او متضرر (2) شود هر چند کافر باشد یا متضرر نشود وليكن صاحب نفس محترمه باشد یا خوف بر حیوان داشته باشد که از تشنگی بمیرد و بمردن او متضرر شود و این شرطو شرط سابق بر اینکه اباحه آب باشد از شرایط عامیه است نه از شرایط وجودیه باین(3) معنی که اگر علم نداشته باشد مضر نخواهد بود (نهم) آب غساله استنجا نباشد هر چندان غساله پاك باشد (4) و شرائط آن در بحث ازاله نجاسات گذشت (دهم) آب وضوء مشتبه بنجس نباشد (س) اگر متمکن نباشد مگر از این دو آب که مشتبه بنجس است

ص: 40


1- خوف که معیار است متحقق میشود بدون ظن بلکه با احتمال مرجوح هم متحقق میشود در صورتی که عقلانی باشد خونساری مدظله العالی.
2- و یا تحمل تلقش شاق باشد خونساری مدظله العالی
3- بلکه هر جا احتمال عقلائی ضرر نداد صحیح است ولو در واقع ضرری هم باشد خونساری مدظله العالی
4- در صورت بودن آب دیگر و در صورت انحصار احوط ضم وضوء است خونساری دام ظله.

تیمم کند یا بیکی وضوء بسازد و بعد بآن دیگر موضع وضوء را بشوید ووضوء بگیرد و نماز کند (ج) اگر این دو آب قلیلند و ممکن است تكرار وضوء بنحو مزبور و تکرار نماز باین نحو که وضو بسازد بیکی از آنها و نماز کند و بعد تطهیر کند محل وضوء را آب دیگر و بعد وضوع بسازد باو و نماز را اعاده کند بعید(1) نیست تعیین همین عمل و اکتفا بآن و احوط ضم تیمم است نیز و اگر ممکن نیست تکرار نماید متعین است تیمم و اما اگر هر دو کرند ظاهر آنستکه وضوء بنحو مزبور کافی است و احتیاج بتکرار نماز و تیمم نیست اگرچه احوط تکرار نماز و ضم تیمم است و همچنین اگر یکی از آنها کر باشد لکن در این صورت لازم است آب کررا در آخر استعمال کند (س) در گاه چیزی بیکی از این دو آب ملاقات نماید پاک است یانه (ج) محکوم بطهارت است مگر آنکه حالت سابقه این آب نجاست بوده باشد پس احوط بلکه اقوى حكم بنجاست ملاقی هر يك از آنهاست (یازدهم) واجب (2)است که محل وضوء پاك باشد از نجاست پس هر گاه آب بریزد و جاری شود در محل وضوء بقصد وضوء و طهارت از نجس وضوء باطل است (دوازدهم )واجب است مکانیکه وضوء میگیرد مباح باشد یعنی غصبی نباشد (س) هر گاه از روی جهل یا سهو در محل غصبی وضوء گرفت بعد از فراغ از وضوء متذکر شد آیا وضوی چنین کسی صحیح است یا نه (ج) بلى صحيح (3) است لکن از براى مالك زمين اجرت المثل بر

ص: 41


1- اقوى تعیین تیمم است و فرقی بین کرو قلیل نیست خونساری مدظله العالی
2- بنابر احوط خونساری دام ظله العالی
3- مگر در جهل بحکم از روی تقصیر خونساری مدظله .

ذمه او تعلق میگیرد اگر عرفاً بگویند که عوض دارد (سیزدهم) واجب است که محل ریختن آب وضوء اگر منحصر است غصبی(1) نباشد و اگر غیر منحصر باشد وضوء گرفتن در آن صحیح است اگرچه فعل حرامی را در آن مرتکب شده مگر آنکه وضوء گرفتن علت تصرف نمودن در آن محل بوده باشد (س) شخص متوضی یعنی وضوء گیرنده مکانی که ایستاده و میخواهد وضوء بگیرد غصبی است ولکن فضای آن مكان مباحست وضویش صحیح است یا نه (ح) وضوء گرفتن در چنین محل مثل وضوء گرفتن در کفش غصبی است پس در وقت مسح پا را خارج کند از محل غصب انشاء الله تعالى وضويش صحیح است (س) غسل در حمام غصبی صحیح است یانه (ج) غسل فاسد است اگر چه آب آن حمام غصبی مباح باشد (س) هر گاه از زمین غصبی آب مباح را بردار و در جای مباحى وضوء بسازد یا غسل کند چه صورت دارد (ج ) انشاء الله تعالى عیب ندارد وضوء وغسلش صحیح است (س) هرگاه در زمین غصبی آب بارش جمع شود و از آن آب برارد بجهت رفع حدث آیا رفع حدث بآن میشود یانه (ج) بلی رفع حدث بآن میشود (س) فاقد طهورین یعنی آنکه نه آب و نه چیزهای دیگر که تیمم بر آنها جایز است یافت شود برایش تکلیف او ساقط است یانه یا آنکه باید اتیان بصلوة نماید بلا طهارت و بر تقدیر سقوط قضاء لازم است اگرچه وقت بگذرد و بعد واجد احمد طهورین شود یا نه و در صورت ثانیه که تکلیف ساقط نباشد باز حکم بلزوم قضاء است یانه (ج) احوط آنستکه بهمان حالت

ص: 42


1- فرقی بین صورت انحصار و عدم انحصار نیست بلکه در صورت علت بودن وضوء از برای غصب مطلقاً فاسد والا صحيح است خونساری مدظله العالی

نماز کند و لازم است قضاء آنرا نیز بعمل آورد با طهارت (س) احکام جبابر را مفصلا بیان فرمائید (ج) جباير عبارت است از شکسته بستی که آنرا بر محل شکسته و مانند آن میبندند لکن حکم در این مقام منحصر بآن نیست بلکه شامل است کهنه هایی را که بر جروح مانند زخم شمیشر و غیر آن و قروح مانند زخم دمبل و شبه آن میبندند بلکه نیز شامل است دوائیرا که از ضمادات و مانند اینها برعضو بجهت شکستن شکستن یا زخم بودن آن بجهت ضرورت میمالند (س) هرگاه صاحب جبيره بتواند(1) عضو خود را بشوید به برداشتن جبیره یا رسیدن آب بزیر آن بفرو بردن بزیر آب یا مکرر ریختن آب بر آن تا آب بزیر آن برسد بنحویکه در عرف شستن محل صدق نماید چه صورت دارد(ج) در این حال واجب است بر او شستن و کفایت نمیکند مسح بر جبیره (س) هر گاه عاجز از شستن شود و نتواند آب بر محل برساند بجهت عدم تمکن از آن یا بجهت پاك نبودن عضو یا نبودن امکان تطهیر چه کند (ج) در این وقت مسح نماید بر روی جبیره باب و مسح برطوبت و تری که در دست از بقیه شستن سایر اجزاء و محل باقیمانده کفایت (2)نمیکند بلکه احوط مسح بآب است بقسمیکه اقل مراتب شستن صدق کند و لازم نیست در چنین وقت قصد مسیح نمودن چنانکه لازم نیست قصد شستن نمودن بلکه آنچه را که در واقع واجب است قصد نماید پس (3)حکم

ص: 43


1- بدون لزوم ضرر و حرج خونساری مدظله .
2- کفایت میکند بلکه اقوى تعیین مسح است خونساری مدظله العالی
3- فرقی بین مسح بر جبیره و مسح سر و یا از این جهت نیست خونساری مدظله العالی

در این جا بر خلاف مسح سر و پا ها میباشد بجهت آنکه در آنها قصد مسح لازم است و با تمکن مسح بر بشره واجب است مسح بر همان بشره وافضل جمع ما بين مسح بر جبیره است و لازم(1) است مسح نمودن تمام و جبیره و را نگذاشتن چیزی از آن بر حسب امکان بلی آنچه ممکن نیست یا بسیار دشوار است مثل مابین ریسمان هائیکه بر جبیره کشیده شده پس ظاهر سقوط مسح است بالنسبه بآنها و واجب نیست مسح بدست و کف آن و کفایت میکند در آلتی که مسح بآن حاصل شود اگر مسح بدل از غسل باشد (س) هر گاه در بعضی از اعضاء زخم باشد و بر آن کهنه و شبه آن نباشد چه کند (ج) با تمکن از شستن آن را میشوید و با عدم تمکن از آن مسح میکند برخود بشره و با نبودن تمکن از آن بجهت نجاست موضع یا غیر آن کهنه بروی آن گذاشته آنرا مسح مینماید و با تعذر آن اکتفاء میکند بشستن اطراف زخم و احوط جمع مابين وضوء بشستن اطراف زخم تیمم است بلکه جمع ما بین وضوء و تیمم در جمیع صور این مسئله احوط است (س) هرگاه جبیره نجس باشد و غیر آن هم نباشد که بر روی آن بگذارد تکلیف چیست (ج) باید اطراف آنرا بشوید در موضع شستن ودو طرفش را مسح نماید در موضع مسح و هم تیمم نماید و هر وقتیکه مسح بر جبیره ممکن نباشد نیز تیمم لازم است (س) هرگاه بر یکی از اعضاء مانع از رسیدن آب بزیر آن باشد یا معتذر و یا دشوار باشد ازاله آن چه کند (ج) باید مسح بر روی آن نماید و احتیاطاً هم تیمم نمايد وفرق نیست در جبیره ما بین اینکه در مواضع شستن باشد یا مواضع مسحو همچنین فرقی نیست ما بین اینکه در تمام عضو باشد یا بعض آن اگر چه بهتر در جبیره محل مسح جمع ما بين وضو و تیمم است و نیز فرقی

ص: 44


1- در مواردی که استیعاب بشره لازم است خونساری مدظله

نیست ما بین اینکه مسح کننده جبیره داشته باشد یا غیر آن پس مسح میکند بهمان تری آب وضوء که بر جبیره باقی مانده و معتبر است در جبائر آنكه پاك باشد پس هر گاه نجس باشد کهنه پاکی بر روی آن گذاشته آن را مسح نماید و احتیاطاً هم تیمم نماید بلی معتبر نیست در جبائر بجهت صحت وضوء اینکه نماز در آن جائز باشد پس جائز است در باره مردان مسح بر جبیره از حریر و جامه از طلای بلی معتبر است حرام نبودن استعمال آن پس هر گاه مغصوب باشد آن استعمال جایز نیست و مسح بر آن کفایت نمیکند چنانکه کفایت نمیکند مسح کهنه که بر روی آن گذاشته شود و بدانکه وضوء صاحب جبيره صحیح است حتی بعد از زوال عذر و تمکن از وضوی صحیح هرچند وقت وسعت اعاده عمل داشته باشد و اقوی عدم وجوب اعاده وضوء است بجهت عمل ديگر اگرچه احوط است خصوصاً اگر در اثناء آن عذر برطرف شود بلکه وجوب اعاده در این صورت خالی از قوه نیست.

( در بیان احكام شكوك متعلقه بوضوء )

(س) اگر کسی یقین در حدث وشك در وضوء داشته باشد تكليفش چیست (ج) باید وضوء بسازد (س) اگر كسى يقين در وضو دارد وشك در حدث چه صورت دارد (ج) بنابر طهارت گذارد «س» اگر کسی یقین بحدث هم وضو دارد و شك دارد که آیا حدث مقدم است یا وضو حکمش چیست «ج» باید وضو بسازد مگر در صورتی که (1) تاریخ طهارت را بداند «س» اگر کسی بعد از نماز شك كند كه آیا وضو داشتم یانه «ج»بنا را بر صحت عمل میگذارد ولکن از برای نماز بعد وضوء بسازد «س» هر گاه در اثنای عمل شك در طهارت نمود چه کند «ج»عمل را

ص: 45


1- بلکه مطلقه على الاقوی خوانساری مدظله

قطع کند و استیناف آن عمل نماید با طهارت جدیده اگرچه احوط (1)اتمام عمل و استیناف آنست با طهارت جدیده (س) هر گاه بعد از وضوء یقین کرد که یکی اجزاء وضوء را بعمل نیاورده است چه باید بکند(ج) اگر موالات بر هم نخورده آن جزء و ما بعد آنرا بعمل میآورد وضوء صحیح است و هر گاه موالات معتبره بهم خورده وضوء را از سر میگیرد (س) هرگاه کسی بعد از شروع در شستن عضو شك نمايد در عضو سابق چه کند (ج) برگردد بعضو سابق و آنرا بجا بیاورد با مراعات موالات و تربیت و سایر شرایط و حکم ظن در این باب حكم شك است و فرقی نیست ما بين شك در اجزاء و شك در شرایط پس مادامیکه فارغ از عمل نشده اگر در یکی از اینها شك نمايد بايست تحصیل یقین کند و قول عدل واحد در هر يك از اينها حجت نيست على الاحوط و كثير الشك اعتبار بشك او نیست (س) هرگاه موضع وضوء يا غسل را شخص نجس میدانست بعد از وضوء يا غسل شك دارد که ازاله نجاست کرده یانه (ج) وضوء وغسلش صحیح است و از برای بعد تطهیر کند (س) هرگاه کسی صاحب حدث مستمر باشد چه بول و چه غایط و چه نوم و چه ریح تکلیفش چیست و مراد بحدث مستمر چیست (ج) مراد بحدث مستمر قسمی استکه اگر بخواهد در اثناء نماز از آن چیزیکه صادر میشود تجدید طهارت کند حرج شدید لازم آید و هرگاه شخص مسلوس یا مبطون از برای ایشان زمانی آرام باشد که در آن بتواند تحصیل طهارت نماید و نماز را بجا آورد انتظار آنزمان را میکشد و اگر نباشد زمانی برای ایشان که وسعت دارد طهارت و نماز را بجا آورد لیکن متمکن از این باشد که بدون عسر و خرج نماز را با طهارت بجا آورند

ص: 46


1- ترك نشود خونساری مدظله العالی

باین معنی که در هر جای از نماز که حدثی روی داد طهارت را تجدید کنند و از همانجا که باقیمانده نماز را تمام کنند پس بهمان(1) نحو وضو میسازند و نماز میگذرانداز موضع رو دادن حدث و احوط در این حال آنستکه بنا را بوضوء اول تمام کند و بعد از آن عمل مذکور را بجا آورد و اگر زمان وسعت براقل واجب نماز که عبارت از ایماء و يك تسبیحه باشد در هر رکعتی داشته باشد بهتراتیان آن است بعد از نماز تامة الافعال و با متمکن نشدن بدون عسر و حرج از تجدید وضوء بقسمی که ذکر شد جهت پی در پی آمدن حدث وضوء میسازند از برای هر نمازی و بدون تاخیر نماز را بجا میآورند و حدث صادر در بین نماز معفو از ایشان است و واجب(2) است بر مسلوس اینکه پاره از کهنه یا کیسه یا نحو آن بخود ببندد تا نجاست تعدی بجامه و بدنش نکند و اما مذى و وذی و ودی و ناخن گرفتن و سر تراشیدن و غیر اینها از چیزهائیکه غیر شیعه از اسباب ناقص وضوء دانسته اند هيچ يك از اينها ناقص وضوء نيست بلی مستحب است تجدید وضوء به آمدن مذى وودى بدال مهمله (س) سنن وضوء را اجمالا بیان فرمائید (ج) مستحب است در وضوء گذاشتن ظرفی که از آن وضوء میسازد بر طرف راست خود و این در ظرفی است که بتوان از آن بدست آب برداشت هر چند دست آن شل باشد و مستحب است آب برداشتن از ظرف بدست راست اگرچه بجهت شستن آن باشد و بسم الله گفتن در اول آن و هرگاه دست در آب گذارد بگوید

ص: 47


1- ظاهراً در مسلوس احتیاجی بتجديد وضوء در اثناء نیست خونساری مدظله.
2- و واجبست تطهیر حشفه و تغییر کهنه یا تطهیرش برای هر نماز و در صورت جمع بین دو نماز يك دفعه کافی است خونساری مد ظله العالی

بسم الله و بالله اللهم اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين و خواندن دعائیکه وارد شده در هنگام تسمیه در اول وضوء و شستن دستها از زندین بنابر اظهر پیش از داخل کردن دستها در ظرفی که از آن آب بر میدارد وزند مفصل کف دستها و ساعد است و در وضو و از حدث بول و خواب يك دفعه میشود و از غایط دو مرتبه میشوید و مستحب است مضمضه و استنشاق و همچنین مستحب است خواندن دعاهائیکه هنگام مضمضه و استنشاق وارد شده و همچنین خواندن دعاهائیکه در شستن روی و دستها و مسح سر و پاها وارد شده و مستحب است از برای مرد ابتداء نمودن بظاهر ذراع در شستن اول و به باطن آن در شستن دویم و مستحب است. برای زن عکس آن و مکروه است استعانه جستن بغیر در ریختن آب در دست و نحو آن و همچنین در سایر مقدمات قریبه وضوء و افضل آن است که باقی بگذارد آب وضوء را بر محل و از حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام منقول است که روزی حضرت امیر المؤمنين علیه السلام نشسته بود با محمد حنفیه حضرت فرمود یا محمد از برای من ظرف آب بیاورد که وضوء سازم بجهت نماز محمد ظرفی را که آب در آن بود حاضر ساخت بعد حضرت بدست راست آب بر دست چپ ریخت پس گفت بسم الله و بالله والحمد لله الذي جعل الماء طهور أولم يجعله نجسا پس استنجاء کرد و فرموداللهم حسن فرجی واعفه و استر عورتی وحرمنى على الناپس مضمضه فرمود و گفت الهم لقنى حجتی يوم القاك و اطلق لسانی بذكرك وشكرك پس استنشاق فرمود و گفت اللهم لا تحرمنی ریح طیبات الجنة واجعلنى ممن يشم ريحها و روحها و ريحانها و طيبها پس رو را شست و فرمود ،اللهم بيض وجهی يوم تسود فيه الوجوه و لا تسود وجهی يوم تبيض فيه الوجوه پس دست راست را شست و فرمود اللهم اعطنی کتابی بيمينى والخلد فی فی الجنان بيسارى وحاسبنی حسابا يسيرا پس دست

ص: 48

چپ را شست و فرمود اللهم لا تعطنی کتابی بیساری و لا من وراء ظهری و لا تجعلها مغلولة الى عنقى و اعوذ بك من مقطعات النيران پس مسح سربجا آورد و فرمود اللهم غشنی برحمتك و بركاتك و عفوك و عافيتك پس مسح پا را کرد و فرموداللهم ثبت قدمى على الصراط يوم تزل فيه الاقدام و اجعل سعيى فيما يرضيك عنی پس سر بر داشت و نگاه کرد به محمد گفت یا محمد هر که وضوء بسازد مثل وضوی من و بگوید مثل گفته من میافریند خدای تبارك و تعالی از هر قطره فرشته که تسبیح و تقدیس و تکبیر خدا کنند و مینویسد خدای عزوجل ثواب آنرا بجهت او تا روز قیامت و هر گاه مکلف از وضوء فارغ شود بگويد الحمد الله رب العالمين و بعضی گفته اند سه مرتبه سوره مبارکه انا انزلناه را بخواند و در حدیث وارد است که هر که بخواند بعد از تمام کردن وضوء انا انزلناه را و بگوید اللهم انى اسئلك تمام الوضوء و تمام الصلوة و تمام رضوانك و تمام مغفرتك نمیگذارد بر او گناهی را مگر آنکه محو مینماید جناب اقدس الهی و در فقه الرضا علیه السلام مذکور است که فرمود آن حضرت که هر مرد مؤمنی که بخواند در وضویش انا انزلناه را بیرون میآید از گناهان مثل روزیکه از مادر متولد شده باشد و ظاهر حدیث آنست که یک مرتبه کافیست و بهتر آنست که بگویداشهد ان لا اله الا الله اللهم اجعلني من التوابين و اجعلنى من المتطهرين و الحمد الله رب العالمين اللهم انى اسئلك تمام الوضوء و تمام الصلوة و تمام رضوانك و الجنة و مستحب است که مقدار آب وضوء یک مد بوده باشد و آن چهار یک صاع است (س) کیفیت اغسال واجبه و مستحبه را بیان فرمائید (ج) اغسال بر دو نوع است واجب و مستحب بدانکه اغسال واجبه که ببدن مکلف تعلق میگیرد پنج غسل است غسل جنابت وغسل حيض وغسل استحاضه

ص: 49

و غسل نفاس و غسل مس میت و اما غسل اموات که ببدن غیر مکلف تعلق میگیرد پس در غیر این مقام ذکر خواهد شد و اغسال مستحبه گاهی بنذر و شبه آن واجب میشود و تفصیل هر یک از اغسال واجبه می آید (س) سبب جنابة چيز است بیان فرمائید (ج) دو چیز است (اول) بیرون آمدن منی از موضعی که عادت بر بیرون آمدن از آن قرار گرفته خواه عادی بیشتر مردم باشد یا خصوص شخص باصل خلقت او باشد یا بامر عارض از مرد بیرون آید یا اززن در خواب بیرون آید یا بیداری چه بجماع باشد چه بغیر آن باختیار باشد یا نه زیاد بیرون آید یا کم اگرچه بقدر ذره باشد و در حکم منی است خروج بلل مشتبه قبل از استبراء و اقوی غسل کردن است بسبب بیرون آمدن منی از غیر موضع عادی خصوصاً پائین تر از پشت یا از سوراخی در قضیب یا در زیر تخمها بیرون آید و خنثی غیر مشکل و حکم آن واضح است و خنثی مشكل جنابت ان متحقق میشود به بیرون آمدن منی از هر دو سوراخ آن یا سوراخی که عادت بیرون آمدن منی او از آن قرار گرفته و در غیر این دو صورت مشکل است(1) احتیاط ترك نشود و طريق احتياط این و نظایر آن بآن است که اگر حالت سابقه طهارت از حدث اصغر است غسل کند بعنوان احتیاط و اگر حدث اصغر باشد جمع کند بین غسل و وضوء (دویم) جماع است و آن حاصل میشود بغائب شدن حشفه در قبل یا در دبر زن پس دخول تمام حشفه جنابت در هر دو حاصل میشود هر چند منی بیرون نیاید و جنابت بوطی میت و حیوان و موطوئه شدن از برای آنها اشکال است و همچنین است و طی ذکر و وطی در خنثی

ص: 50


1- بلکه اقوی در صورت علم به منی بودن وجوب غسل است خونساری مدظله

و دخول مقطوع الحشفه و بعض آن پس احتیاط در همه آنها ترک نشود و طریق احتیاط گذشت (س) منی بچه چیز مشخص و شناخته میشود (ج) شناخته میشود منی از مرد صحیح بسه چیز ( اول ) شهوت خاصه که غالباً منی در آن حالت بیرون میآید (دوم) جهیدن (سیم) سستی بدن پس از بیرون آمدن آن و اقوی اعتبار اجتماع اوصاف ثلثه است و با وجود یکی از آنها اگر علم(1) بانتفاء آن دو تای دیگر باشد احتیاط سابق خوب است اگرچه واجب نیست و بعضی اعتبار بوی شکوفه خرما و خمیر ترش در آن نموده اند و اقوی خلاف آن است و اعتبار اوصاف مذکوره در زمان شک است و با یقین بمنی بودن غسل واجب است در همه حال و در حال ناخوشی وضعف بنیه بیکی از شهوت و سستی بدن حكم بجنابت(2) نمیشود بلکه شهوت و سستی بدن هر دو معاً شرط است و درباره زنان شهوت معتبر است و سستی بدن نیز خواه تندرست باشند و خواه بيمار لكن جهيدن منى اعتبار ندارد (س) زنان هم محتلم میشوند مثل مردان که غسل بر ایشان واجب میشود و امساك از نوم ثانیه در صوم در حق ایشان نیز لازم باشد یا نه (ج) بلی ممکن است که مثل مردان باشند اگرچه بعید است و بر فرض انزال مثل مردانند در احتلام ووجوب غسل و نحو آن بسبب آن (س) بمحض حرکت کردن منی از محل خودش موجب غسل میشود یانه (ج) موجب غسل نمیشود

ص: 51


1- و در صورت علم ببعض و شک در بقیه اوصاف احتياط سابق ترک نشود خصوصاً در صورت وجود دفق خونساری دام ظله العالى
2- اقوی حکم بجنابت است به مجرد شهوت وهكذا درزن ولو در حال صحت خونساری مدظله العالی

مگر بخروج از حشفه (س) استمناءچه معنی دارد (ج) عبارت است از طلب نمودن منی از مواد با خروج آن از حشفه پس در این وقت جنابه متحقق میشود (س) اگر کسی شک کند در خروج منی یا خواب به بیند محتلم شده و بعد از بیدار شدن اثری نمیبیند آیا واجب است برار غسل يانه (ج) واجب نیست (س) هر گاه بیرون آیدمنی مرد اززن بعد از غسل واجب میشود غسل یانه و یا شک داشته باشد زن که منی از خودش است با منی از مرد است یا اینکه مظنه بهمرساند که منی از زن بیرون آمده لیکن ،نمیداند که از مرد است یا از خودش میباشد چه صورت دارد (ج) جنابت بهیچ یک متحقق نمیشود و غسل واجب نیست بلی اگر علم بهمرسانید باین که مخلوط است منی از خودش با منی مرد واجب است اعاده غسل (س) اگر کسی در بدن یا در جامه مختص بخود منی به بیند و یقین کند این منی از خودش است و یقین کند که بعد از آن نیز غسل نکرده تکلیفش نسبت بنمازهائیکه کرده است چیست(ج) باید غسل کند و اعاده کند هر نمازی را که یقین دارد در حال جنابت بجا آورده است (س) اموریکه مشروط بغسل است و غسل از برای آنها لازم میشود چند چیز است اجمالابیان فرمائید(ج) هشت چیز است (اول) طواف واجب(1) (دوم)نماز مطلقا خواه واجب وخواء مستحب اصلی باشد یا نماز احتیاط و در حکم آنست اجزاء فراموش شده از نماز وسجود سهو بنابر احتیاط اما در نماز میت و سجده های قرآنیه طهارت لازم نیست (سوم) روزه واجب و تفصیل آن در صوم میآید (چهارم) مس اسماء الله و اقوى حرمت مس لفظ جلاله است که جزء اسمی شده باشد مثل عبدالله و فرق نیست در اسماء میان لفظ الله و غیر آن بنابر اقوی چنانچه فرق نیست در اسم مختص

ص: 52


1- و مندوب بنابر اقوی خونساری مدظله

ما بين لغات و اقوى(1) ترك مس نمودن اسماء انبياء و ائمه هدی و حضرت زهرا علیم السلام است و احوط ترك مس اسماء ملائکه است نیز هر گاه بقصد نفوس مقدسه ایشان نوشته شده باشد (پنجم) درنک نمودن در مساجد مسلمین خواه جنابت پیش از دخول در مسجد باشد و خواه بعد از دخول در آن خواه بسبب احتلام باشد یا غیر آن پس بهر حال واجب بر جنب بیرون رفتن از آن بلی جایز است بر جنب عبور نمودن از مسجد باین معنی که از طرفی داخل شود و از طرف دیگر بیرون رود مگر مسجد الحرام و مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و کسیکه در این دو مسجد جنب شود یا داخل شود در آن با جنابت عمداً يا سهواً واجبست تيمم نمايد بجهت بیرون آمدن از آنها و هر گاه زمان بیرون رفتن کمتر از زمان تیمم باشد در این صورت بیرون رود بدون تیمم و اگر فرضاً زمان غسل با تیمم مساوی یا کمتر از آن باشد در این صورت غسل نماید حرام است على الاحوط داخل شدن جنب در مشاهد مشرفه و حکم آنها حکم مسجدين است پس جایز نیست عبور از آنها و اگر در یکی از آنها جنب شود تیمم نموده بیرون میآید و بهتر آنست که رواق را بحکم مشاهد قرار بدهد ( ششم) داخل(2) شدن در مسجد بجهت گذاشتن چیزی در آنها و احوط آنستکه چیزی از بیرون مسجد یا در حال عبور از آن در آن نگذارد و داخل شدن بجهت برداشتن چیزی از مسجد جایز است (هفتم) خواندن چیزی از چهار سوره که در آنها سجده واجبست و آنها سوره اقرا و سوره والنجم و سوره الم تنزیل و سوره حم سجده

ص: 53


1- اقوائیست معلوم نیست هر چند احوط است خونساری مدظله
2- اقوى عدم حرمت دخول است بلی وضع حرام است مطلقا ولو بدون دخول خونساری مدظله .

میباشد و فرقی نیست میان سجده و غیر آن حتى بسم الله و بعضی از آن گاه بقصد سوره سجده گفته شود و مستحبست غسل نمودن هرچند امر موقوف بران تعلق بمكلف نگرفته باشد (هشتم) واجب است غسل هر گاه نذر کرده باشد و مثل نذر است شبه آن که عهد و یمین باشد (س) چیزهائی که مکروه است در حق جنب بیان فرمائید (ج) چند چیز است (اول) خوردن و آشامیدن مگر آنکه وضوء سازد یا مضمضه و استنشاق نماید (دویم) خواندن زیاده از هفت آیه از غیر سوره عزائم از قرآن و کراهت(1) درخواندن هفتاد آیه بیشتر است و بهتر آنست که هیچ نخواند تا از این حالت بیرون رود

(سیم) مس نمودن غیر محل كتابت قرآن مثل حواشی وسفیدی در میان سطرها (چهارم) خوابیدن مگر آنکه نتواند استعمال آب نماید و افضل برای او تعجیل در غسل است هر گاه بتواند (پنجم) خضاب نمودن بحنا وغیر آن همچنانکه مکروه است جنب نمودن خود را در حال خضاب پیش از تاثیر بخشیدن آن (س) اموریکه مستحب است در حق شخص جنب درقت غسل بیان فرمائید (ج) مستحبات در زمان غسل چند چیز است (اول) شستن دستها از مرفق سه دفعه پیش از غسل (دویم) مضمضه نمودن پیش از غسل(2) سه دفعه ( سیم) کشیدن دست بر بدن بهر جائیکه برسد خصوصا در ترتیبی بلکه سزاوار آنستکه کمال خاطر

ص: 54


1- ولكن کراهت در این دو مقام بمعنی اقلیت ثواب است خونساری مدظله
2- و لو یکمرتبه وسه دفعه افضل است خونسای مدظله العالی

جمعی در رسیدن آب تحصیل نماید و موئیکه احتمال بدهد که بجهت مجتمع بودن آن آب زیر آن نرسد بدست زدن و امثال آن آب را بزیر آن برساند و انگشتر و مانند آنرا بیرون نماید و بشکن هائیکه در بعض جاهای بدن اتفاق میافتد آبرا برساند (چهارم) استبراء ببول کردن از برای جنبی که منی از آن بیرون آمده و این نوع استبراء شرط صحت غسل نیست و فائده آن در بحث استبراء بول گذشت و بدانکه غسل جنابت مجزى از وضوء است در هر چیزی که مشروط بوضوء باشد واگر در اثناء غسل نمودن حدث اصغر رو دهد اقوى صحت غسل وعدم لزوم استیناف است اگر چه احوط اتمام و استیناف است و در احتیاط و احراز واقع کفایت میکند استیناف آن بقصد آنچه بر او است واقعاً از غسل تام يا اتمام آن و كيف کان از برای نماز و مانند آن از چیزهائیکه صحت انها مشروط بوضوء است و ضوء میسازد و در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام مذکور است که هر که بعد از وضوء و غسل جنابت اين دعا بخواند گناهان او بریزد چنانکه برگ از درخت میریزد و بهر قطره از قطرات وضوء و غسل او حقتعالی ملکی خلق نماید که تسبیح و تقدیس وتكبير و تهلیل الهی کند و صلوات بر محمد و آل محمد فرستند و ثوابش از او باشد و گناهانش آمرزیده شود سبحانك اللهم و بحمدك و اشهد ان لا اله الا اله انت استغفرك و اتوب اليك و اشهد ان محمداً عبدك و رسولك و اشهد ان عليا وليك وخليفتك بعد نبيك على خلقك و ان اوليائه خلفائك و اوصيائه ئك (س) طريقه غسل كردن و واجبات آنرا بیان فرمائید (ج) غسل بر دو قسم است ترتیبی و ارتماسی (اما) ترتیبی عبارت است از سه شستن اول شستن تمام سر با گردن دویم شستن طرف راست از بدن سیم طرف چپ از بدن اما باید در شستن سر چیزی از بدن را با گردن بشوید

ص: 55

تا یقین نماید بشستن تمام آن و در شسنن طرف راست چیزی از گردن و طرف چپ را بشوید تا خاطر جمع شود بشستن تمام طرف راست و همچنین در شستن طرف چپ و باید نصف عورتین و نافرا با طرف راست بدن و نصف چپ را با طرف چپ بدن بشوید و بهتر آنستکه تمام آنها را با هر يك از طرفین بشوید (س) ریختن آب یا دست کشیدن بر بدن واجب است یا نه (ج) واجب نیست (س) در غسل ترتیبی بقصد سرو گردن تمام بدن را در آب فرو برد و بعد طرف راست و بعد طرف چپ کافی است یا نه (ج) بلی کافی است (س) بعضی از عضو را ترتیبی و بعضی را ارتماسی بشوید چه صورت دارد (ج) جایز است بهر نحوی که باشد (س) هر گاه تمام عضو در آب باشد و بقصد شستن هر عضوی بدن را حرکت دهد در آب جایز است یا نه (ج) بلى كفايت میکند (دویم) در غسل ارتماسی و آن عبارت است از شستن تمام بدن بفرو بردن در آب و معتبر نیست فرا گرفتن آب تمام بدن را در یکحال حقیقی بنحويكه هيچ يك از اجزاء بدن را آب پیش از دیگری فرانگیرد همچنانکه کفایت نمیکند شسته شدن تمام آن در یکدفعه عرفیه بلکه معتبر آنست که در همان فرا گرفتن آب تمام بدن را تمام آن شسته شود هر چند که پاره اجزاء پس و پیش شسته شود و غسل ترتیبی(1)افضل از غسل ارتماسی است و معتبر است در غسل چند چیز ( اول ) نیت و معتبر است در آن قربت چنانکه در وضوشنیدی تعیین غسل جنابت از سایر غسلها جایز است جمع نمودن میان چند غسل در يك غسل بقسمی كه پیش در وضوء گذشت و بایستی که اول عمل در هر يك از ترتیبی و ارتماسی با نیت باشد بتفصیلی که در نیت وضوء دانسته شده با استمرار قصد تا آخر عمل (دویم) شستن تمام ظاهر بدن و وانگذاشتن

ص: 56


1- افضلیت معلوم نیست خونساری مدظله العالی

چیزی از آن اگرچه بسیار کم باشد و لازم است زائل نمودن هر چیزی که نگذارد آب بظاهر بشره برسد و دست مالیدن بهر چیزی که بدون مالیدن و نحو آن آب بآن نرسد چون موی انبوه و جبیره حکم بدن را دارد به بیانی که در وضوء صاحب جبیره گذشت و واجب نیست شستن موى وكفايت نمیکند شستن آن از شستن خود بشره و موئی که از توابع بشره است و جوب شستن آن خالی از قوه نیست و احوط شستن چیزهائی که از ظاهر بدن بودن آن معلوم نیست (سيم) رعايت نمودن ترتیب در غسل ترتیبی چنانکه مذکور شد (چهارم) مباح بودن آب و در مقدمه کتاب دانستی که غیر آب مطلق پاک چیزی را پاك نميكند و وضوء وغسل يغير آن جایز نیست (پنجم) مباح بودن مکانیکه در آن غسل میکند و همچنین(1) ظرفی که بآن آب بر بدن خود میریزد وجائیکه (2) آب غسل در آن ریخته میشود چنانکه در وضوء گذشت (ششم) آنکه خود بدن خود را بشوید با قدرت و تمکن (هفتم) آنکه مانعی از شستن نداشته باشد و بیان آن در وضو گذشت (هشتم) پاک(3) بودن پیش از شستن بلی شستن سر و گردن هر گاه پاك باشد موقوف برپاك بودن بدن و سایر اجزاء بدن نیست و احوط اینست که پیش از غسل تمام بدن پاك باشد و احکام جبیره به بیانیکه در وضوء گذشت در غسل جاری است و

ص: 57


1- مگر این که باعتراف که غسل صحیح است هر چندمعصیت کرده است خونساری مدظله العالى .
2- در صورتیکه بعد از انفصال آب از بدن جلوگیری از ریخته شدن در مکان غصبی ممکن نباشد و الا صحیح است هر چند معصیت کرده در جلو نگرفتن خونساری مدظله العالی
3- بنابر احوط خونساری مدظله العالی .

احکام هر دو یکی است مگر موالات که در غسل ترتیبی لازم نیست و متفرق ساختن آن بهر قسم جایز است و بهتر پی درپی بجا آوردن است بلی واجب میشود بنذر و شبه آن و به تنگی وقت و امثال و لکن در این حال اگر پی در پی نشوید غسل صحیح (1)است (س) اغسال مندوبه را بیان فرمائید (ج) بدانکه اغسال مندوبه بسیار است و دور نیست که عددان منتهى بصد غسل بشود و معروف از آنها چند غسل است که در این مختصر ذکر میشود و آنها بر سه قسم است اول اغسالی که تعلق بر زمان دارد و آنها چند غسل است (اول) غسل جمعه است و وقت آن بعد از طلوع فجر صادق از روز جمعه است تا وقت زوال و از زوال تا آخر روز شنبه آنرا قضا مینماید اگرچه احوط آنستکه بجا آورد بقصد قربت نه قضا تا آخر روز جمعه و اگر بترسد که در روز جمعه متمکن از غسل نشود در روز پنجشنبه جایز است که به نیت تقدیم بجا آورد و همچنین است حال در شب جمعه لکن هرگاه متمکن شد از اعاده آن در روز جمعه پیش از زوال اعاده نماید و اگر متمکن نشد که در وقت اعاده نماید لکن در خارج وقت متمکن از قضاشد اکتفا میکند بآنچه پیش بجا آورده است (دویم و سیم) غسل روز عید فطر و روز عید قربان

است (چهارم) غسل روز عرفه است (پنجم) غسل روز ترویه که هشتم ذی حجه است (ششم) غسل روز عید غدیر که هیجدهم ذی الحجه است (هفتم) غسل روز مباهله و آن بیست و چهارم ماه ذی الحجه است (هشتم) غسل روز مبعث و آن بیست و هفتم ماه رجب است (نهم) غسل روز

ص: 58


1- بشرط اینکه در ضیق وقت در جزء مفوت وقت محتاج اليه بقصد قربت مطلقه يا وجوب اعم از قضا و اداء بجا بیاورد نسبت بنماز خونساری مدظله العالی

مولود حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و آن هفدهم ربیع الاول است بنابر مشهور (دهم) غسل عید نوروز است (یازدهم) غسل در ماه رجب و آن اول ماه و نیمه و آخر ماه و در شب هريك از اینها است (دوازدهم) غسل شب نیمه شعبان (سیزدهم) غسل در ماه مبارك رمضان در اول ماه است و در شبهای طاق از آن و مؤکد است در شبهای قدر و شب نیمه و شب هفدهم و بیست و پنجم و بیست و هفتم و بیست و نهم و ظاهر این است که در هر شبی از شبهای دهه آخر مستحب باشد هم چنانکه ظاهر اینستکه در شب بیست و سیم اگر در اول شب غسل آنرا بجا آوردمستحب است که در آخر شب غسل دیگر بجا آورد (چهاردهم) غسل شب عید فطر و از برای اغسال مذکوره در اوقاف مزبوره وقت معینی نیست اگر چه بهتر آنستکه در اول وقت آن بجا آورد و حدث اصغر یا اکبر ناقص هيچ يك از آنها نیست باین معنی که اعاده غسل لازم نیست در عمل باستحباب (قسم دوم) اغسالی كه تعلق بمکان دارد و آنها در چند جا است (اول) بجهت داخل شدن(1) بمكه ( دويم) بجهت داخل شدن در خانه كعبه (سيم) بجهت داخل شدن مسجد الحرام (چهارم) بجهت داخل شدن مدینه مشرفه (پنجم) بجهت داخل شدن مسجد حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله (ششم) از برای داخل شدن روضه مقدسه حضرت پیغمبر صلی الله عليه و آله لكن استحباب غسل از جهت مكانيت معلوم نیست (قسم سيم) اغسالی که از برای افعال چندی مستحب شده و آنها چند چیز است از احرام و طواف ووقوف در مشعر و از برای نحر و قربانی کردن و سر تراشیدن و از برای زیارت حضرت پیغمبر و ائمه (صلی الله علیه و آله) و از برای اینکه بخواهد امام (علیه السلام) را در خواب به بیند تا بدینواسطه مقام خود را بشناسد

ص: 59


1- بلکه حرم خونساری مد ظله العالی

و از برای توبه از معاصی اگرچه صغیره(1) باشد و از برای طلب حاجت و بجهت استخاره یعنی از خدا طلب تقدیر خیر در امور کردن و این غسل مختص بنماز حاجت و استخاره نیست بلکه در مطلق طلب حاجت و غیر جاریست و اکتفا باینها کردیم (س) از اغسال مستونه بعد از حصول فعلی از افعال وارد شده است یانه (ج) بلی وارد است و از آنجمله از برای قضای مفرط با احتراق تمام قرص و احوط(2) وجوب غسل است یا رفتن بجهت دیدن دار کشیدن شده یا کشتن چلپاسه است پس از برای آنزمان معینی نیست و در تمام عمر وقت آن باقیست و آنچه از برای بجا آوردن عملی است بعد از غسل از قبیل زیارت یا غسل بجهت نماز حاجت وشبه اینها پس اقوی اینست که غسل در اول روز کفایت میکند تا آخر آن و همچنین در اول شب غسل نمودن مجزی است از برای عمل در آخر شب بلکه میتوان گفت بغسلی که در روز بجا آورده میتواند شب عمل آنرا بجا آورد و همچنین بعکس و منتقض میشود غسل مذكور بغير خواب از سایر نواقص پیش از عمل على الاقوى بلکه انتقاض بخواب نیز خالی از قوت نیست (س) خون حیض بچه شناخته میشود و علامات و صفات آن چیست بیان فرمائید (ج) خون حیض شناخته میشود در حق غالب زنان در اغلب اوقات بتيره گى رنك وغلظت و گرمی و سوزاندن فرج هنگام بیرون آمدن (س) خونی که پیش از نه سال یا بعد از بلوغ بسن یاس دیده میشود چه حکم دارد ممکن است حیض باشد یا نه (ج) خون قبل از نه سال حیض نیست اگرچه بصفات حيض باشد پس واجب است بر او بعد از بلوغ غسل استحاضه هر گاه قلیله نباشد و اگر یقین

ص: 60


1- استحباب در صغیره محل تامل است خونساری مدظله العالی
2- ترک نشود این احتیاط خونساری مدظله العالی .

کند که خون بواسطه زخمی و مانند آن غیر از استحاضه بهم رسیده چیزی بر او نیست و زنیکه تاریخ ولادتش معلوم نباشد خونی بیاید از او ویقین دارد که از حیض است با شک در بلوغ حكم بسبق بلوغ میشود و اما خون بعد از بلوغ بحد ياس محكوم باستحاضه است مادامیکه علم بخلاف استحاضه هم بهم نرسد و این در صورتی است که یقین کند شك بياس و اگر شک داشته باشد در بلوغ بحد ياس و خونی ببیند محكوم بحيض است با امکان (س) سن یاس حدش تا چه وقت است (ج) حدیاس در قرشیه (1)تمام شدن شصت سال قمری شرعی است از هنگام ولادت و قرشی کسی است که نسبت او بنضر بن کنانه برسد از طرف پدر و مادر یا از طرف پدر بتنهائی و اما از طرف مادر بتنهائی كفايت (2)نمیکند و از قرشیه در این ازمنه غیر زنان هاشمیه کسی معروف نیست بلی قبیله که منسوب بقریش باشنداگر معلوم شود انتساب ایشان بنضر بن کنانه در وجه تسمیه نیز همان حال را دارند و اما غیر قرشیه پس حد یاس در حق او تمام شدن پنجاه سال قمری شرعی است خواه کنیز باشد یا آزاد (س) هر گاه خون حیض مشتبه بخون بکارت شود شناختن آن بچه طریق است (ج) در تشخیص شناختن آن باید که قدری پنبه داخل در فرج کند و قدری صبر نماید و بهتر آنست که وقتی میخواهد این عمل را بکند به پشت بخواند وپاها را بلند کند و بعد از آنکه مدتی گذشت پنبه را آهسته بیرون آورد پس اگر خون در دور آن واقع شده باشد آن خون بکارت است و اگر خون تمام پنبه را گرفته باشد خون حیض است و شرط است در امتحان مذکور

ص: 61


1- و هكذا در نبطيه على الاقوى خونساری مدظله
2- اقوی کفایت است خونساری دام طفه .

اینکه قروح يا جروح احاطه بفرج مثل بكارت نداشته باشد و همچنین خون بسیار نباشد که نتوان تشخیص نمود و اگر نماز کند بدون امتحان مذکور با ممکن بودن باطل است نماز هر چند بعد ظاهر شود که خون بكارت بوده است مگر آنکه بر جاء(1) مصادفه با واقع بجا بیاورد با ظهور آن (س) خون حیض اگر مشتبه بخون قرحه شود طریق شناختن آن بچه نوعست (ج) طریق شناختن ندارد(2) بلکه باید عمل بر طبق حالت سابقه نماید و احوط جمع ما بين تروك حايض و اعمال طاهر است و اگر مشتبه شود بخون نفاس مثل آنکه احتمال ولادت بدهد و علم نداشته باشد بآن چنانچه از آنچیزی بیرون آید كه شك كند كه انسانست یا مبدء انسان یا غیر آن خصوصاً اگر در عادت اتفاق افتد حكم بحیض میکند و همچنین(3) هر خونیکه زن به بیند در میان سه وده و برده یا کمتر منقطع شود حیض است مادامیکه نداند که از قروح یا جروح است و همچنین هر گاه بعد از گذشتن ده روز پاکی از حیض خون به بیند و اوصاف حیض در آن باشد هر دو حیض خواهد بود(س) گاه خون بر سه منقطع شود و در بین ده روز بازدیده شود و منقطع شود حکمش چیست «ج» تمامی خون و وسط محسوب بحيض است(س)

ص: 62


1- بنا بر حرمت تشریعیه در عبادت خائض و اما بناء بر حرمت ذاتیه که ظاهراً اقوى است تمشى رجاء مشکل است بلی اگر غفلت عارض شد و قصد قربت کرد کافی است خونساری دام ظله
2- اقوی این است که بر پشت بخوابد و انگشت را داخل کند و خارج کند پس اگر خون از طرف راست بوده است خون فرحه است و اگر از طرف چپ بوده حیض است خونساری مدظله
3- حکم مسئله در حاشیه پیش معلوم شد خونساری مدظله العالی .

حيض با حمل ممکن است که جمع شود یا نه (ج) بلی ممکن است بنابر(1) اقوى «س» ایام حیض اقل و اکثرش چه قدر است (ج) اکثر زمان حیض ده روز است مثل کمتر ايام خالی بودن از حیض که آن نیز ده روز است و اقل حیض که کمتر از آن نیست سه روز است پس هر گاه يك روز یا دو روز خون به بیند حیض نخواهد بود (س) عادت وقتاً و عدداً بچه قسم متحقق میشود و حكم هر يك چيست (ج) متحقق میشود عادت بدیدن خون دو دفعه در دو ماه مساوی پس اگر عدد ووقت هر دو مساوی باشد مثل اینکه در دو ماه از غره تا پنجم خون ببیند آنرا صاحب عادت وقتیه و عددیه میگویند و اگر در عدد مساوی باشد نه در وقت مثل اینکه دو ماه اول پنج روز خوندید از اول و در ماه دویم پیج روز خون دید از آخر ماه آنرا صاحب عادت عددیه گویند و اگر مساوی باشد در وقت نه در عدد مثل آنکه در ماه اول خوندید پنج روز و در ماه دویم شش روز و هر دو را از اول ماه خون دید آنرا صاحب عادت وقتيه گویند و نیز محقق میشود عادت نیز بدیدن خون در دو دفعه مساوی در بیشتر از دو ماه و در صورت عادت وقتی و عددی یا عادت وقتی بتنهائی بدیدن خون ترك عبادت کند هر چند خون بصفت حیض نباشد و در صاحب عادت عددی بتنهائى خلاف است و اقوی و جوب ترك عبادت است در صورتیکه خون دارای صفات حیض باشد یا آنکه سه روز گذشته باشد و در غیر آن احوط (2) جمع است میانه افعال

ص: 63


1- بشرط اینکه بیست روز نگذشته باشد از عادت والا اقوی عدم حیضیت است خونساری مدظله .
2- اقوى حکم بحیضیت است بمجر د دیدن خون خونساری مدظله

مستحاضه و تروك حایض و صاحب عادت هر گاه خون او از عادت تجاوز نماید صبر کند و استظهار نماید بترك نمودن عبادت اگر عادت از ده کمتر باشد و در عدد ایام استظهار و حکم آن خلاف است و اقوی وجوب ترك عبادت است در یکروز و همچنین(1) در زائد تا روز دهم اگر بصفات حیض باشد و اگر فاقد صفات باشد احوط جمع است میان تروك حايض و افعال مستحاضه و بهر تقدیر هر گاه خون منقطع شد بده روز یا کمتر تمام حیض است و هر گاه گذشت از ده روز اگر تمیز نداشته باشد و موافق با عادت باشد عادت آن معتبر است و زاید بر عادت استحاضه است بی اشکال و اگر تمیز داشته باشد تمیز مخالف با عادت باشد باینکه نتواند مجموع را حيض قرار داد بجهت تجاوز عشره با عدم فاصله اقل طهر عادت حیض است و زاید بر آن استحاضه است «و اما احکام حیض» آنست که صحیح نیست از آن نماز نه واجب و نه سنت و نه اصلی و نه نماز احتیاط و نه سجده سهو بلکه اگر بین نماز حایض شود نماز باطل است حتی اگر حرفی از تشهد مانده باشد بلکه پیش از تمام نمودن سلام واجب نیز و اگر در نماز باشد و کمان نماید که حایض شد داخل کند دست خود را و بمالد بموضعی که خون بیرون میآید پس اگر خون بیرون آمده باشد از نماز بیرون رود و الا نماز را تمام کند عیبی ندارد و نماز او صحیح است اگر بعد از نماز ظاهر نشود حایض شدن یا معلوم نشود بیش بودن حیض بر تمام بودن نماز و همچنین صحیح نیست از آن روزه و نه طواف و حرام است بر او داخل شدن در مسجد الحرام

ص: 64


1- بعد از گذشتن یکروز مخیر است بین استظهار و ترك او و فرق نیست در حکم مذکور بین اینکه خون دارای صفات حیض باشد یا نه خونساری مدظله العالی

و مسجد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و درنگ نمودن در باقی مساجد بتفصیلی که در بحث جنابت گذشت (س) در زمان حیض و طی نمودن در قبل حایض چه صورت دارد (ج) حرام است در زمان حیض وطی نمودن در قبل حایض با علم بآن و در باره هر يك از مرد و زن موجب(1) فسق میشود بلکه حلال شمردن آن موجب کفر است با علم بحرمت آن (س) هرگاه و طی نمود در زمان حیض زوج زوجه خود را آیا کفاره واجب است یانه (ج) واجب(2) نیست و احتیاط شدید در دادن كفاره است بلكه ترك نشود (س) کفاره و طی چه قدر است (ج) کفاره عبارت است از یکدینار یعنی اشرفی هیجده نخودی كه يك مثقال شرعی است و این مقدار کفاره در اول حیض است و در وسط آن نصف اشرفی است و در آخر ربع آن (س) اول و وسط و آخر حیض را بیان فرمائید (ج) زنی که عادتش مثلاشش روز است روز اول و دوم آن اول حیض است و روز سیم و چهارم وسط حیض است و روز پنجم و ششم آخر حیض است (س) وطی کنیز در زمان حیض کفاره اش چقدر است (ج) کفاره آن سه مد گندم است یا جو که بسه مسکین بدهند هر چند آخر آن باشد (س) قول زن در حایض بودن و پاك بودنش مسموع است یا نه (ج) بلی مسموع است اگر چه مظنون باشد که در خبر دادن کاذب است و هر گاه خبر دهد كه در يك ماه سه حیض دیده در بعض اخبار وارد است از

ص: 65


1- محل تامل است خونساری مدظله .
2- مسئله محل اشكال است احتياط ترك نشود در صورت امکان و اگر ممکن نشد احوط اطعام است بمسكين و احراز قوت غالب به مقدار سیر شدنش و اگر آنهم ممکن نشد استغفار نماید خونساری مدظله العالی .

زنهای مطلع بحال او بپرسند که در شهور سابقه نیز چنین بوده که میگوید یانه اگر تصدیق کردند قول او مسموع است و الا فلا وعمل باين خبر در موردش بعید نیست لكن عمل بقول أو مطلقاً و ترتيب احكام حيض نسبت بهر زمانی که میگوید احوط است فی الجمله و واجب است برزن حایض که بعد از بریده شدن خون غسل نماید بجهت هر واجب و مستحبى که مشروط بطهارت از حدث اکبر باشد مثل غسل جنابت و كيفيت غسل حیض مانند غسل جنابت است لكن غسل حیض کفایت از وضوء نمیکند على الاحوط مثل سایر اغسال و تقديم وضوء بر غسل لازم نیست اگر چه افضل(1)است (س) كيفيت نفاس را بیان فرمائید (ج) نفاس خونی است که در وقت زائیدن از زنان میآید خواه همراه طفل بیاید خواه بعد از آن خواه هر دو وقت بشرط آنکه کمتر از ده روز باشد که هرگاه ده روز از زائیدن گذشته باشد و بعد از آن خون ببیند نفاس نخواهد بود و فرق نیست میان آنکه طفل تمام متولد شده باشد یا تمام نشده سقط شود هرچند مضغه (2)باشد بلکه علقه بشرط آنکه علم بهم رساند باینکه آن مبدء انسان است یا آنکه چهار قابله شهادت دهند بر آن و نطفه و علقة مشتبه اعتبار ندارد و همچنین مجرد زائیدن هر گاه خون نبیند و نه خون پیش از زائیدن هر چند بقدر لحظه باشد و از برای اقل نفاس تحدیدی نیست پس ممکن است بقدر لحظه باشد و اکثر آن ده روزه است اگرچه احوط جمعست میان افعال مستحاضه و تروك نفسا تا هیجده روز و آن نفاس غير صاحب عادت مستقره است چه برده روز

ص: 66


1- بلكه ترك نشود احتیاط در تقديم وضوء برغسل خونساری مدظله
2- اقوى عدم نفاسیت دم خارج با علقه و مضغه است هر چند رعایت احتیاط خوب است خونسای مدظله

منقطع شود چه بگذرد و صاحب عادت مستقره نفاس او بقدر عادت او است و اما اگر بر کمتر از ده روز خون او منقطع شود نفاس آن تمام آن مقدار است و همچنین اگر بر ده منقطع شود و اگر از ده بگذرد عادت او نفاس است و تتمه استحاضه و احوط آنستکه تا ده روز نیز نفاس قرار دهد و اعمال استحاضه را نیز بجا آورد ولیکن آنچه ذکر شد از آنکه عادت را نفاس قرار دهد یا ده روز وقتی است که در اول و آخر خون به بیند یا در تمام مدت مذکوره بخلاف آنکه اگر در یکی از اول یا آخر یا وسط خون دید نفاس او مقدار دیدن خون است چنانچه اگر در وسط و آخر یا اول ووسط خون به بیند نفاس آن طرفین و آنچه زمان مابین آنست خواهد بود پس کسیکه عادت آن هشت روز و در اول و آخر به بیند تمام نفاس است و اگر در اول و چهارم یا پنجم و هشتم خون دید چهار روز نفاس خواهد بود و چنانچه اگر ندید مگر يك روز از این روزها نفاس او مختص بمقدار دیدن خون خواهد بود و اگر در چهارم مثلا خون دید و از عادت گذشت و برده منقطع شد از چهارم تا دهم نفاس است و مثل آنست که شنیدی حال مبتدئه و مضطر به تا ده روز و هر چیزی که بر حایض میباشد از حرام وواجب و مستحب ومكروه بر نفساء نیز چنین است (س) استحاضه بر چند قسماست (ج) برسه قسم است قلیله و کثیره و متوسطه (س) قلیله بچه شناخته میشود (ج) شناختن آن باین نحو است که قدری پنبه در فرج میگذارند اگر خون بآن برسد ولكن آنرا فرا نگیرد قلیله است (س) متوسطه چه نوع است (ج) طریقه متوسطه اینستکه خون در پنبه فرورود و از آن نگذرد (س) کثیره بچه نوع است (ج) باین نوع است که از پنبه بگذرد و بکهنه برسدچه آنکه از کهنه بگذرد یا نگذرد (س) در قلیله غسل و وضوء واجب است

ص: 67

يانه (ج) غسل واجب نيست ولكن وضوء لازم است از برای هر نماز واجبی واگر خواهد نافله کند هر نمازی را باید بيك وضوء بعمل آوردو در قسم دوم که متوسطه است يك غسل واجب میشود از برای نماز صبح اگر متوسطه قبل از نماز صبح شود و اگر بعد از نماز صبح و پیش از نماز ظهر يا عشاء متوسطه بشود احوط بلکه اقوی آنست كه يك غسل کند از برای نمازهای بعد و واجب است وضوء از برای هر نماز واجب مگر (1)از برای نماز صبح که وضوء احوط است و شرط است در هر نماز مستحبی و در قسم سوم که کثیره است سه غسل واجب میشود یکی از برای نماز صبح و یکی از برای نماز ظهر و عصر که جمع کند میان هر دو و یکی از برای نماز مغرب و عشاء که جمع کند نیز میان هر دو و اگر خواهد هر نمازی را بيك غسل کند جایز است و احوط وضوء گرفتن با هر يك از اغسال است و در واجب بودن وضوء از برای هر يك از نماز عصر و عشا خلاف است و احوط عدم ترك است و واجب بودن غسل و وضوء در سه قسم گذشته در حالتی است که خونی که باعث غسل یا وضوء میشود پیش از نماز بهم رسد هر چند در غیر وقت آن نماز باشد بشرط آنکه غسل یا وضوء بعمل نیاورده باشد از برای خون بعد از دیدن آن ولکن آنچه ذکر شد در حکم سه قسم در وقتی است که خون بيك نسبت بوده باشد پس اگر تبدیل روی دهد مثل آنکه کثرت به قلت برگردد یا قلت بکثرت برگردد حکم بر میگردد پس اگر پیش از غسل نمودن از برای نماز صبح کثرت برگردد بقلت اكتفا میکند بيك غسل و اگر پیش از غسل ظهرین برگردد کثرت بقلت كفایت میکند دو غسل چنانچه اگر بعد از نماز صبح قلت بر گردد بکثرت دو غسل خواهد بود در آنروز و

ص: 68


1- حتی برای نماز صبح على الاقوی خونساری مدظله العالى.

اگر بعد از نماز ظهرین چنین شد يك غسل میکند و اگر بعد از نماز صبح قلت برگردد بتوسط در آن روز احوط غسل کردنست چنانچه پیش گذشت و احوط آنستکه از برای رفع ناخوشی استحاضه در جائی که موجب وضوء بود وضوء و در جائیکه موجب غسل بود غسل نماید مثل آنکه هر گاه وضوء یا غسل نمود و پیش از نماز کردن دانست از حال يا خود که دیگر خون نخواهد دید و رفع ناخوشی او خواهد شد اعاده نماید آنچه نموده بود در اول از وضو یا غسل (س) آیا واجب است بر مستحاضه استبراء كردن یانه (ج) واجبست(1) و باید اینکه پنبه بر خود بردارد بقدری که متعارف است در معلوم شدن حال آن بآن که قدری صبر نماید و بعد بمقتضای آن عمل نماید از منقطع شدن خون یا قلیله بودن آن یا متوسطه بودن یا کثیره بودن و همچنین واجبست على الاحوط که از برای هر نماز عوض نماید پنبه را یا بشوید آنرا اگر نجس شده باشد و همچنین بشوید ظاهر فرج را اگر نجس شده بلکه احوط عوض نمودن کهنه یا شستن آنست هر گاه ملوث بخون شده باشد و بعد از غسل بلکه وضوء نماز را تأخیر نکند و اهتمام نماید در حفظ نمودن خود را از بیرون آمدن خون مادامیکه متضرر نشود و اگر متضرر شود واجب نیست و اگر در بین غسل حدث اصغر از او صادر شود احتیاط(2) شدید آنستکه استیناف غسل کند بقصد آنچه بر او است از اتمام یا غسل تام ووضوء بسازد و اگر در اثنای غسل واقع شود اگر همان

ص: 69


1- اقوى عدم وجوب است هر چند احوط است خونساری مدظله العالى
2- هر چند اقوى عدم وجوب استیناف غسل است خونساری مد ظله .

حدتی که رفع آنرا میکرد واقع شود اعاده غسل نماید بشرط عدم اسمرار و حیض و نفاس در حکم واحد است و اگر غیر آن واقع شود غسل باطل است (س) غسل میت در چه وقت واجب میشود کیفیت آن را بیان فرمائید (ج) واجب میشود غسل بمس نمودن میت بعد از سرد شدن(1) و پیش از غسل دادن (س) آیا فرقی هست میان میت کافر و مسلم یانه (ج) فرقی نیست و در حکم میت است قطعه که در آن استخوان باشد خواه از زنده جدا شده باشد یا از مرده و در وجوب غسل بمس نمودن استخوان بیگوشت اشکال است و احوط غسل نمودنست و فرق نیست بعد از صدق مس بین اینکه ماس و ممسوس مما تحلهما الحيوة باشد یا آنکه نباشد پس واجبست غسل بمس نمودن دندان و ناخن میت اگر چه بناخن باشد بلی مس مو موجب غسل نمیشود از جهت(2) عدم صدق مس و هر چه موقوف بروضوء است موقوفست برغسل مس میت و وضوء شکسته میشود بسبب مس نمودن ميت على الاحوط و غسل مس کفایت از وضوء نمیکند على الاحوط (س) احکام میت را از غسل و کفن و حنوط نمودن و نماز کردن و دفن نمودن بیان فرمائید (ج) بدان که غسل دادن ميت واجب کفائی است باین معنی که بر همه مکلفین واجب است و اگر یکنفر غسل را بعمل آورد از دیگران ساقط است (س) آیا اولى بغسل دادن میت کدام کسی میباشد (ج) نسبت بزن خود شوهر است چه آن زن آزاد باشد چه بنده دائمه باشد یا متعه لکن در متعه اشکال(3) است و عمل باحتیاط خوب است و بعد از شوهر مالك مقدم

ص: 70


1- بلکه قبل از تمام شدن اغسال ثلاثه على الاقوی خونسازی مدظله
2- ظاهر صدق آنست در بعضی از موارد خونساری مدظله
3- ظاهراً اشكال ندارد خونساری مدظله

است برغير مالك و اگر متعدد باشند شريك خواهند بود در ولاية وبعد از مالك ارحام است و ایشان مقدم بر اجنبی میباشند هر چند هاشمی باشد و اگر وصیت نموده باشد که او غسل دهد احتیاط(1) از برای ورثه عمل نمودن بوصیت است هر چند هاشمی نباشد و طبقات ارحام در اولی بودن بغسل بترتيب طبقات ارث است پس پدر و مادر و اولاد مقدم برجد و جده و برادر و خواهر میباشند و ایشان مقدم بر اعمام و اخوال میباشند و بعد و لاء عتق مقدم است بر ولاء ضامن جريره مقدم است بر حاکم شرع معنی اولویت در این مقام آنستکه اگر ولی بخواهد مباشرت کند یا شخصی را معین کند مزاحمت او جایز نیست(2) نه آنکه صحت غسل مشروط باذن است پس هر گاه بی اذن اولیاء غسل دهند میت را باطل نیست و همچنین است حکم در نماز لکن احتیاط شدید در تحصیل اذن اولیاء است مهما امكن (س) شرط استکه که غسل دهنده شیعه اثنی عشری باشد یا نه (ج) بلی شرط است (س) آیا غسل دهنده میت شرط است در ذکوریت و انوثیت که مثل میت باشد یانه (ج) بلی شرط است مگر در محارم با عدم مماثل على الاحوط وزن و شوهر و پسر سه ساله اگر زن او را غسل بدهد و دختر سه ساله اگر مرد او را غسل بدهد عیب ندارد و در حکم میت است سینه یا قطعه که در آن سینه باشد پس واجب است غسل دادن و حنوط وكفن نمودن و نماز کردن بر آن و قطعه که در آن استخوان باشد نیز واجب است غسل دادن و حنوط و کفن نمودن (س) طفلی که چهار ماهه شده باشد و سقط شود واجب است غسل و کفن وحنوط او نمودن یا نه (ج) بلى واجب ست لکن نماز نه واجبست و نه

ص: 71


1- بلکه اقوی خونساری مدظله .
2- بلکه شرط صحت غسل و نماز است خوانساری مدظله

مستحب و اگر چهار ماه کمتر داشته باشد و اجبت على الاحوط او را در کهنه پیچیدن و دفن کردن (س) واجب است ازاله نمودن نجاست از بدن میت پیش از غسل و پوشانیدن عورت او را از ناظر محترم در حال غسل یانه (ج) بلی واجب است مثل سایر احوال چنانچه (1) واجب است رو بقبله نماید میت را در حال احتضار اگر رو بقبله نباشد باینکه بر پشت بخوابانند او را وروی او و کف پاهای او را متوجه قبله نمایند و منقطع میشود وجوب مذكور بمحقق شدن وفات مگر در دفن نمودن و احوط مراعات آنست بعد از بیرو ن شدن روح تا بدفن نمودن نیز اگرچه کیفیت آن مختلف است پس تا غسل دادن بهیئت محتضر گذارده شود و بعد از آن مثل حال دفن و فرق نیست در وجوب مذکور میان آنکه محتضر مرد باشد یازن طفل باشد یا بالغ و واجب نیست غسل دادن کسی که واجب شده باشد کشتن آن برجم یا قصاص یا غیر اینها وغسل کرده باشد بامر حاکم شرع یا از جانب خود اغسالی را که واجب است از برای میت و اگر بعد از سه غسل بمیرد بسبب دیگر واجب است غسل دادن (س) طریقه غسل دادن میت را بیان فرمائید (ج) واجب است غسل دادن میترا به سه آب (اول) بسدر (2) (دويم) بكافور ( سيم ) باب قراح بعنى بآب خالص و واجب است ترتیب بنحو مذکور در میان سه غسل و فرق نیست در این حکم میان اینکه میت جنب باشد یا حایض، يا نباشد و ترك نشود احتیاط (3)

ص: 72


1- على الاحوط هر چند دور نیست استحباب آن خونساری مدظله العالی .
2- بمقداری که سلب اسم آب نشود هكذا در خو اساری مدظله
3- هر چند اقوی کفایت ارتماسی است خونساری مدظله العالی

بغسل دادن میت را بغسل ترتيبی و كيفيت ترتيبی بنحویست که درغسل جنابت گذشت و همچنین شرط است نیت در هر يك از سه غسل و نیت هر غسلی را مقارن شروع در آن نماید (س) اگر آب میسر نشود برای غسل میت تکلیف چیست (ج) احوط سه تیمم دادن میت است باین طریق که تیمم اول را بقصد ما فی الذمه مردداً ما بين بدل از سه غسل و غسل بآب سدر دوم را بدل غسل بآب کافور و سیم را بدل غسل بآب قراح یا آنکه يك تيمم بدهد بدل از اغسال ثلثه بقصد احتياط و بعد از آن سه تیمم بدهد هر يك را بدل يك غسل از اغسال ثلثه احتياطاً و همچنین اگر بترسد بر ميت از غسل دادن بجهت عارضی مثل سوختن یا آبله در او بودن احوط اینست که او را سه تیمم یا چهار تیمم بدهند چنانکه گذشت و تیمم را بدست خود عمل آورند نه بدست میت و احوط جمع است میان دست حی و میت با امکان و اقوی اعتبار مباح بودن مکان غسل است (س) احکام کفن نمودن میت را بیان فرمائید (ج) واجب است کفن موذن بسه پارچه و آن پیراهن ولنگ و لفافه است که آنرا سرتاسری مینامندو شرط است در پیراهن که از شانه تا نصف ساق را بپوشاند و در لنگ آن که میان ناف و زانورا گرفته باشد و در لفافه آنکه از طول اینقدر زیاد باشد که دو سر کفن را توان بست و از عرض اینقدر زیاد باشد که برروی بیفتد دو طرف آن و احوط در پیراهن بلند بودن است تا بقدم و در لنگ پوشانیدن آنست از سینه تا بقدم لكن احوط آنست که زاید بر قدر واجب را بدون اذن كبار ورثه نکند چنانچه اگر صغیر داشته باشد از مال صغیر برندارند (س) اگر مقدور نشود بسه پارچه تکلیف چیست (ج) اكتفا بآنچه مقدور است نماید بلکه اگر هیچ مقدور نشود مگر پوشانیدن عورتین واجب است در اینحال عورتین تنها را به پوشاند (س)

ص: 73

كيفيت كفن کردن را بیان فرمائید (ج) طریقه اش آنست که لنگ مقدم بر پیراهن و پیراهن مقدم بر لفافه باشد و احوط آنستكه هريك از سه پارچه بپوشاند آنچه را که در زیر آنست و جایز نیست مغصوب بودن و نه نجس بردن و نه حریر بودن و احتیاط آنستکه از پوست نباشد هر چند آن حیوان تذكيه شده ومأكول اللحم باشد و همه اینها در حال اختیار است و اما در حال اضطرار پس تكفين و ستر عورت باينها غير از مغصوب جائز بلکه واجب است (س) كفن واجب را از مال بر میدارند یا از ثلث (ج) از اصل مال بر میدارند هر چند مدیون باشد مگر زن که کفن او بر ذمه شوهر است هر چند زن مالدار باشد و واجب است بعد از غسل حنوط کردن و آن مسح نمودن هفت موضع سجود است بكافورو کفایت میکند در آن مسمی و این حنوط مخصوص از برای میتی است که محرم نباشد و اگر محرم باشد بوی خوش ابداً نزديك او نبرند مگر آنکه بعد از طواف مرده باشد که در این صورت قول بجواز خالی از قوت(1) نیست (س) نماز میت واجب است یا نه (ج) نماز میت واجب است بر شیعه اثنی عشری مطلقاً چه شهید باشد چه کشته شده باشد بقصاص یا خود خود را کشته باشد یا ختنه نکرده باشد یا غیر ایشان از ارباب کبائر و همچنین برسنی علی الاظهر چه در حال تقیه چه در غیر تقیه جایز نیست نماز بر کفارچه اصلی و چه غیر آن و ملحق(2)

ص: 74


1- اقوى عدم جواز است مگر آن که بعد از طواف نماز وسعی را بجا آورده باشد که اقوی در این صورت وجوب است خونساری مدظله العالی
2- على الاحوط و همچنین است کلام در لقیط دار الاسلام خونساری مدظله .

میشود بمسلم مرده که در بلاد اسلام یافت شود و طفل و دیوانه اگر متولد شده باشند از مؤمن یا مؤمنه و همچنین واجب است نماز بر لقيط دار الاسلام بلکه مشهور چنین دانسته اند لقیط دار الفکر را نیز هر گاه در آنجا مسلمی باشد که ممکن باشد تولد از آن(س) آیا نماز میت واجب کفائی است یا عینی (ج) نماز میت لازم است بوجوب کفائی و لکن شرط است در صحت آنکه مصلی مؤمن اثنی عشری باشد و احوط اعتبار بلوغ است اگر چه اقوی عدم اعتبار آن است در صحت و سقوط از مکلفین (س) آیا اولی بنماز چه کسی است (ج) اولی بنماز کسی استکه اولی بتغسيل است بتفصیلی که گذشت و جایز نیست نماز بر میت بدون اذن ولی چه فرادی و چه جماعه و اگر اذن ندهد ولی احدی را بر جماعت و خود نیز اقدام نکند با قابليت اگر منوط بعذر شرعی باشد منشأ ساقط شدن ولايت نمیشود و نماز را فرادی خواهند کرد باذن ولی یاخود ولی خواهد کرد و اگر بسبب عذر شرعی نباشد احوط بلکه اقوی گذاردن امر است نیز بر ولی و کیفیت نماز آنست که نیت بکند و پنج تکبیر که اول آنها تکبیرة الاحرام است بگوید و در میان آنها چهار دعا بخواند اول شهادتین دویم صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه و اله) و آل آن جناب سیم دعا از برای مؤمنین چهارم از برای میت پس اگر بعد از تکبیر اول بگوید اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و بعد از تکبیر دویم اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد از تکبیر سيم اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات و بعد از تکبیر چهارم اللهم اغفر لهذا الميت و بعد از آن تکبیر پنجم را بگوید کفایت میکند لکن اینها در وقتی استکه میت شیعه اثنی عشری باشد پس اگر طفل باشد چه نماز بر او واجب باشد چه نباشد بعد از تکبیر چهارم بگوید اللهم اجعله لابويه و لنا سلفاً و فرطاً و اجراً

ص: 75

و اگر پدر و مادر طفل هر دو مؤمن باشند و اگر یکی از ایشان کافر یا نحو آن باشد دعا را بمؤمن تنها نماید و واجب است در آن نیت و قیام و رو بقبله نمودن با امکان و گذاردن سرمیت را بطرف راست نماز گذار مگر آنکه مأموم باشد و هر گاه عکس بگذارد میت را باطل میباشد نمازچه از روی فراموشی و چه از روی جهل و همچنین شرط است به پشت خوابانیدن میت را در حال نماز (س) احکام دفن را بیان فرمائید و دفن نمودن جسد میت واجب بوجوب کفائی است یا نه (ج) واجب کفائی است و باید پنهان نماید جسد میت را در زیر خاک بنحويكه محفوظ بماند جثه او از ضرر درندگان و بوی او از انتشار و واجیست که بخوابانند او را بدست راست رو بقبله و هر گاه در کشتی باشد و دفن او ممکن(1) نباشد بگذارند او را در ظرفی مثل صندوق و سر او را به بندند و در دریا اندازند و یا اینکه برپای او چیزی سنگینی مثل سنگ ببندند و او را در دریا اندازند و لكن احوط بجا آوردن اول است با امکان و اگر میت زن غیر مسلمه باشد یا مثل آن چه کتابیه باشد چه غیر کتابیه و حامله باشد بطفل مؤمن واجب است او را پشت بقبله دفن نماید تا آنکه طفل رو بقبله باشد هر گاه طفل صاحب روح شده باشد و حرام است زدن بصورت و خراشیدن آن و کندن موی در ممات اقارب و چه در غیر اقارب و همچنین شق نمودن رخت بر غیر پدر و برادر (س) تیمم در چه وقت واجب میشود بیان فرمائید ( ج ) در وقتی واجب میشود که از برای مکلف ممکن نشود استعمال آب عقلا يا شرعا وان متحقق میشود بچند چیز ( اول ) نیافتن آب بقدریکه كفايت تمام غسل یا وضوء را نماید و معیار در نیافتن

ص: 76


1- بناء بر احوط هر چند اقوی جواز دفن است حتی با امکان رسیدن بخشکی خونساری مدظله العالی

آب بقدری که کفایت تمام غسل یا وضوء را نماید ضدق عرفی است ولكن اگر در بیابان باشد و احتمال بدهد وجود آب را در یکی از اطراف لازم است که تفحص کند در چهار سمت از آن در ارض سهله بقدر رفتن دو تیر پرتاب و در ارض غير سهله بمقداريكتير (دویم) آنکه بترسد بسبب سعی در تحصیل آب ضرری بنفس یا عرض یا مال معتد به او برسدچه از جهت خوف از دزد باشد یا درنده یا کم شدن در راه یا غیر اینها (سوم) ترسیدن از استعمال آب بجهت ناخوشی یا درد چشم یا ورم یازخم یا دمل یا امثال اینها از چیزهائیکه با وجود آنها استعمال آب موجب ضرر است اگر ملحق بجبیره یا آنچه در حکم آن نبوده باشد (چهارم) آنکه در استعمال آب الم شدیدی باشد که بحسب عادت تحمل آن نتوان نمود و از این قبیل است شدت سرما و اگر استعمال آب سبب ترکیدن پوست بشره یا درشت شدن آن بشود بقسمی که تحمل آن بحسب عادت دشوار باشد تیمم میکند خواه سبب بیرون آمدن خون بشود یانه و خواه بسبب سردی هوا باشد یانه (پنجم) تحصیل آب محتاج باشد بتحمل منت و ذلت كه بحسب عادت تحمل آن ممکن نباشد چه بخریدن باشد یا غیر آن و از این باب است تحصیل دلو و ریسمان و مقدمات گرم کردن آب هر گاه محتاج بآن باشد (ششم) آنکه نتواند تحصیل آب نماید مگر آنکه آنچه دارد بذل نماید یا اینکه آن قدر از مال خود بذل نماید که بذل آن مضر بحال او باشند (هفتم) آنکه وقت گنجایش تحصیل آب یا استعمال آن نداشته باشد (هشتم) آنکه آبی که دارد كفايت از برای وضوء با غسل و تطهیر بدن یا جامه نجس نداشته باشد پس جامه یا بدن را پاک میکند و تیمم بدل از وضوء یا غسل نماید (نهم) آنکه بترسد که بعد از استعمال آبی که دارد عطش بر خود یا مسلم یا حیوان(1) محترمی غالب بشود

ص: 77


1- در صورتی که مملوک خودش باشد خونساری مدظله .

(س) در زمانیکه تیمم واجب شد اگر وضوء بسازد یا غسل کند صحیح است یانه (ج) غیر تیمم در این حال باطل خواهد بود مگر در بذل مال و در تحمل منت خواری و در تنگی(1) وقت و در جائیکه ممنوع از مقدمات طهارت باشد نه خود آن (س) تیمم بر غیر زمین میتوان کرد یانه (ج) جایز نیست مگر برزمین خواه (2)خاك خالص باشد یاسنگ و یا گچ و یا آهک پیش از پختن آنها با غیر آنها از هر چیزی که زمین گفته میشود هر چند رنگین باشد و هر چند غباری از آن بدست نچسبد و جایز است تیمم بر خاک قبر و خاکی که دفعه ديگر بجهت تيمم استعمال شده باشد و احوط و اولی آنست که بخاك خالص تيمم كند با تمكن و بعد بزمین و بعد بسنگ و اگر زمین نباشد اصلا تیمم نماید بغبار و اگر (3)ممکن نشد تیمم نماید بگل اگر ممکن نباشد خشکانیدن آن (س) كيفيت تيمم را بیان فرمائيد (ج) تیمم عبارت از زدن شکم دو دست است برزمین بیک مرتبه و مسح پیشانی و دو جبین علی الاحوط بطول نه بعرض بتمام(4) شكم دستها باهم از ابتداء رستنگاه مو تا اول بینی و ابروها واحوط مسح نمودن آنهاست پس از آن مسح پشت

ص: 78


1- در ضيق وقت اگر بنحو وجوب بطور تقیید نباشد خونساری مدظله العالی
2- اقوى تقدم خاك است بر سایر اقسام زمین بعد تقدیم سایر اقسام زمین است بر غبار و گل خونساری مدظله العالی
3- ظاهر این است که غبار و گل در یکمرتبه باشند خونساری مدظله العالی .
4- و جائز است مسح کردن پیشانی بانگشتان تنهائی هم على الاقوى چه بطول انگشتها یا بعرض خونساری مدظله العالی

دست راست بشکم دست چپ از بند دستها تا سر انگشتان و بعد از آن مسح پشت دست راست بشکم دست چپ بنحو مذکورو آنچه در وقت گذاشتن شکم دست برپشت دیگری مس می شود مسح آن لازم است نه مابین انگشتان و شرایطی که در وضوء گذشت در تیمم نیز معتبر است (س) تيمم بدل از وضوء يا غسل يك ضرب کافی است یا نه (ج) اقوى كفايت يكضرب است برای مسح پیشانی و دستها مطلقاً و احوط آنستکه دو تیمم نماید یکی بدو ضربت و يكى بيك ضربت و كفايت ميكند در احتياط آنکه تیمم اول را تمام کند و در ثانی اکتفا بيك ضربت جهت پشت دستها نمايد ورعايت اين احتیاط در تیمم بدل از غسل ترك(1)نشود (س) نماز بر چند قسم است (ج) بر دو قسم است واجب و مستحب اما نماز واجب در زمان غيبت امام علیه السلام بر پنج قسم است (اول) فرایض پنجگانه یومیه شبانه روزی (دویم) نماز آیات ( سوم ) نماز طواف ( چهارم ) نمازی که باجاره یا نذر یا عهد یا امثال اینها واجب شده باشد (پنجم) نماز میت اما نماز جمعه که جمعی قسم علی حده قرار داده اند پس داخل در پنجگانه یومیه میباشد (س) نماز جمعه واجب تخییری است یا عینی واجب تخییری است نه عینی (2)(س) عدد رکعات نماز پنجگانه یومیه را بیان فرمائید (ح) عدد رکعات نماز یومیه هفده رکعت است که عبارت میباشند از دو رکعت نماز صبح و نماز ظهر چهار رکعت و نماز عصر چهار رکعت و نماز مغرب سه رکعت و نماز عشا چهار رکعت و نماز چهار رکعتی در سفر و در هنگام ترس از دشمن دو رکعت است (قسم دویم) در نماز مستحبی است و آن بسیار است و لكن اقتصار میشود بنافله

ص: 79


1- اقوى جواز ترك آنست خونساری مدظله
2- احتياطاً ترك نشود خونساری مدظله .

نمازهای یومیه شبانه روزی که آنها را رواتب مینامند پس هشت رکعت نافله ظهر که پیش از نماز ظهر باید کرد و هشت ركعت نافله عصر است که پیش از نماز عصر باید کرد و چهار رکعت نافله مغرب است که بعد از نماز مغرب باید کرد و دو ركعت نافله عشا است که آنرا و تیره مینامند نشسته بعد از نماز عشاء باید کرد و آن يك ركعت است هشت ركعت نافله شب است که وقت آن بعد از نصف شب است و هر چند نزديك بصبح باشد بهتر است و دو ركعت نماز شفع است که بعد از نماز شب بايد كرد ويك ركعت نماز وتر است که بعد از نماز شفع باید کرد و دو رکعت نماز نافله است که پیش از نماز صبح باید کرد و مجموع اینها سی و چهار رکعت است که عدد رکعات شبانه روزی با نافله آن پنجاه و یک رکعت میباشد و نافله را هر دور كعتی بيك سلام اتيان نماید و اكتفاء بحمد تنها و نخواندن سوره قنوت ميتوان نمود (ص) نماز عید قربان وعید رمضان واجب است یانه (ج) در عصر امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یا نائب خاص واجب است اما در این عصر مستحب است (س) اوقات نماز را بیان فرمائید (ج) اوقات نماز بر چهار قسم است (اول) وقت مختص (دويم) وقت فضيلت (سيم) وقت مشترك (چهارم) وقت اجزائی و وقت مختص از برای هر نماز آن مقداری است که ممکن باشد بحسب حال شخص تحصیل شرایط در آنوقت و ادای آن نماز در آن و اگر از پیش واجد شرایط باشد همان مقدار ادای نماز است اما آنکه وقت مختص بظهر است مقدار ادای ظهر از اول وقت ظهر است و آنکه مختص بعصر است مقدار ادای عصر از آخر وقت عصر است و آنکه مختص بمغرب است بقدر زمانیست که بتواند نماز مغر ب را در آن بجا آورد و آن که مختص بعشاء است مقدار ادای چهار رکعت از آخر نیمه شب است و ما بین اینها

ص: 80

وقت مشترك است اما وقت فضیلت در نماز ظهر از وقت زوال آفتاب است از دائره نصف النهار در سمت رأس تا اینکه سایه مثل شاخص شود و وقت فضيلت عصر بعد از نماز ظهر است تا آنکه سایه شاخص دو مثل آن شود و بعد از فضیلت نماز ظهر و عصر وقت اجزائی است اما اجزائی ظهر بعد از فضيلت ظهر است تا آخر وقتش و اما اجرائی عصر دو وقت است یکی پیش از وقت فضیلت و یکی بعد از وقت فضیلتش تا آخر وقتش واما وقت فضيلت مغرب از وقت غروب است تا بر طرف شدن شفق مغربی و آن سرخیست که در سمت مغرب بهم میرسد بعد از غروب آفتاب و وقت فضيلت نماز عشاء بعد از بر طرف شدن سرخی است از مغرب تا ثلث اول شب و اجزائی مغرب يك وقت است بعد از فضيلتش تا آخر وقتش و وقت فضيلت نماز صبح اول پهن شدن سفیدی است در افق مشرق که فجر صادق باشد تا سرخی مشرق نزده بعد از آن وقت اجرائی است تا طلوع آفتاب و در نماز صبح وقت مشترك و مختص نیست (س) وقت اجزائی یعنی چه (ج) یعنی نماز اداء است ولی فضیلت ندارد (س) آیا نماز تا بكى اداء است (ج) بقدر يك ركعتی که از آخر وقت باقی است اگر مصلی او را درك نمود نماز را اداء بجا آورده نه قضا اگرچه باقی اورا بعد از وقت بجا آورد و جایز نیست تأخیر انداختن نماز را از وقتی که از برای آن تجدید شده است و نه مقدم داشتن بر آن و اگر نماز پیش از وقت نموده باطل است چه تمام نماز پیشن از وقت واقع شده باشد چه بعض آنچه بعمد کرده چه فراموشی چه مسئله را دانسته باشد چه ندانسته باشد چه وقت را بشناسد چه نشناسد (س) آیا جایز است اعتماد نمودن بمظنه در داخل شدن وقت یا نه (ج) جایز نیست با ممکن بودن علم و قول دو نفر عادل معتبر است و قائم مقام علم است على الاقوى بلكه

ص: 81

جواز اعتماد بر اذان شخص معتمد و قول يك عادل بعيد نيست (1) بلی جایز است اعتماد بر مظنه هر گاه ممکن نشود علم در هوای ابرو احوط (2) آنستکه در غیر هوای ابر از سایر اعذار صبر نماید تا علم بدخول وقت حاصل شود و هر گاه ظاهر شود که مظنه ان فاسد بوده است باید اعاده کند نماز را هر گاه نماز در خارج وقت بجا آورده باشد و اگر جزئی ازان در وقت واقع شده هر چند سلام واجب باشد اعاده نکند در صورت جواز اكتفا بظن مثل هوای ابر یا یقین بدخول وقت و اگر کسی مشغول نماز عصر یا عشاء شود پیش از نماز ظهر و مغرب پس اگر متذکر شود در حالتی که در نماز باشد عدول نماید به نیت نماز پیش چه ظهر باشد و چه مغرب اگر در وقت مختص (3) نباشد و الاحوط اعاده نماز است بعد از عدول و اتمام و اگر بعد از فراغ باشد مجزی است او را هر گاه در وقت مختص بنماز ظهر یا مغرب واقع نشده باشد و بعد از آن نماز یا مغرب را بکند (س) ماهیت قبله و كيفيت استقبال بقبله را بيان فرمائید (ج) بدانکه قبله مکانی است که خانه کعبه در آن واقع و محاذی آن تاب آسمان و همچنین تا بآخر زمین قبله است و حجر اسماعیل داخل قبله نیست هر چند در طواف کاه داخل است و واجب است بر نماز گذار توجه بعین کعبه و در حق بعید جهت کافی است (س) چیزهائیکه واجب است در آنها رو بقبله بودن چند چیز است (ج ) پنج چیز است

ص: 82


1- بلكه مطلق ثقه على الاقوى خونساری مدظله العالی
2- هرچند اقوی جواز اعتماد بر ظن است در سایر اعذار عامیه خونساری مدظله العالی
3- بلکه مط على الاقوى و هكذا بعد از فراغ هر چند عملی به احتياط مذکور و رفتن خوب است خونساری مدظله العالی

(اول) نماز واجب چه نمازهای شبانه روز باشد یا غیر آن و از آن جمله است نماز میت و نماز مستحبی که بنذر و مانند آن بر خود واجب کرده باشد بنابر وجهی که موافق با احتیاط(1) است و نماز عید فطر یا واضحی که در این زمان واجب نیست حکم نماز دارد و همچنین فرایض یومیه که استحباب اعاده آن مینماید یا قضائی که تبرعاً از جانب میت بجا میآورد حکم نماز واجب را دارد و اما نمازهای مستحبی پس اگر در وقت قرار گرفتن برزمین باشد پس و اجیست بنابر (2)احوط در آنها روبقبله بودن و اگر در زمان راه رفتن و سواری باشد واجب نیست حتی در وقت تکبیر گفتن و غیر آن از سایر ارکان نماز (دویم) انسان در حال احتضار (سیم) در حاز نماز کردن بر او بقسمی که سر او بطرف راست نماز گذار و پاهای او بسمت چپ او باشد (چهارم) میت در هنگام دفن او را بپهلوی راست بخواباند و سر را بسمت مغرب و رو و شکم و پیش و روی بدن او رو بقبله باشد (پنجم) حیوانیکه میخواهند او را تذکیه نمایند زیرا که در تحقق تذکيه شرط است رو بقبله نمودن آنحیوان در آنحال (س) کیفیت مکان نماز گذار را بیان فرمائید (ج) بدانکه جایز است نماز در هر مکانی که خالی باشد از هر نجاستی که تعدی نماید و جايز التصرف باشد چه مملوك باشد بسبت عين و منفعت هر دو یا منفعت فقط باجاره یا تحبيس يا وصیت منفعت از برای شخص یا نحو اینها و چه ماذون التصرف باشد از برای نماز کننده خواه باذن عام باشد یا باذن نماز کردن خواه باذن صریح باشد یا غیر آن خواه مباح الاصل باشد مثل زمین موات یا غیر آن و چه شاهد حال مالك بتصرف داشته باشد بر ابطه

ص: 83


1- هر چند این احتیاط واجب نیست خونساری مدظله العالی .
2- هر چند این احتیاط واجب نیست خونساری مدظله العالی .

میان مصلی و مالک باشد از صداقت و غیر آنکه منشأ رضاى مالك باشد و معتبر است علم بهم رساندن از شاهد حال پس اگر علم بهم ترساند و مظنه بهم رساند نمیتواند نماز بكند در ملك غير لكن آن در غير صحراها و باغاتيستكه بحسب متعارف و عادت مانع از داخل شدن نداشته باشد مثل دیوار که نماز در آنها مادامیکه آثار راضی نبودن مالك نباشد صحيح است (س) آیا نماز جایز است در خانه پدر و مادر و فرزند و جدو جده و برادر و خواهر و عم و عمه و خالو و خاله و صدیق بدون اذن ایشان یا نه (ج) جایز(1) نیست بنابر اقوی و حال او با سایر مردم مساری میباشد (س) هرگاه عمدا در حال اختیار در ملك غصبی نماز کند صحیح است یا نه (ج) باطل است هر چند نماز مستحبی باشد یا خود غاصب نباشد (س) اگر از روی جهل یانسیاناً در ملك غصبی نماز کند چه صورت دارد (ج) نماز صحیح است مکر در صورت جهل بحکم از روی تقصیر و اگر عرفاً اجرت دارد ضامن است (س) هر گاه بغیر حق كسيرا در ملك غصبى حبس کرده اند یا آنکه بجهة نفس محترمه خود یا دیگران گرفتار شده برفتن در مکان مغضوب پس در آنجا نماز کرد نمازش صحیح است یانه (ج) اگر چاره بیرون رفتن از مکان غصبی ندارد نماز در آنجا صحیح است (س) احکام پوشانیدن عورت و لباس مصلی را بیان فرمائید (ج) واجب و شرط است پوشانیدن عورت در نماز واجب با قدرت و شعور و در نماز سنت شرط است چه آنکه نظر کننده باشد یا نباشد و عورت در مرد قبل و دبرو بیضتین است واليتين و مابين ركبتين و سرد از عورت نیست ما بين ركبه و نصف ساق و احوط پوشانیدن جميع است و عورت درزن

ص: 84


1- در صورت علم نداشتن بعدم رضاء آنها اقوی جواز است خونساری مدظله العالی

که واجب است پوشانیدن آن در نماز تمام بدن است مگر صورت و دو کف دست و ظاهر(1) دو قدم هرچند احوط پوشانیدن جمع آنهاست مگر از مقدار واجب از موضع سجود از پیشانی (س) پوشانیدن موی سر بر زنان واجب است یا نه (ج) بلی واجب است مگر کنیز و دختر نابالغ (س) پاك بودن لباس و بدن مفصلی واجب و شرط صحت نماز در آن است یانه (ج) بلی واجب است و شرط صحت است (ج) شرط در لباس مصلی که مباح باشد یانه (ج) بلی شرط است بتفصلی که در مکان نماز ذکر شد (س) هرگاه از روی اجبار یا علم بغصبی نداشتن یا فراموشی نماز کرد در لباس غصبی صحیح است یانه (ج) صحیح است بلی اگر در عرف کرایه داشته باشد ضامن است (ج) آیا لباس مصلی از چه جنس باید باشد(2) جایز است از جميع نباتات پنبه و کتان و غیر آن و همچنین از پوست حیوان ماكول اللحم با تدكیه نمودن هر چند دباغی نشده باشد و همچنین جایز است بودن رخت نماز گذاز پشم وكرك وموى و پر حیوان ماکول اللحم هر چند تذکیه نشده باشد و یا از مرده کنده شده باشد و بر تقدیر کندن واجب است شستن موضعی که رسیده است ببدن مرده با رطوبة (س) اگر لباس مصلی حریر محض باشد چه صورت دارد (ج) از برای مردان جرام و مبطل نماز است اگرچه ساتر عورت نباشد مثل بند زیر جامه و غير آن على الاحوط اگرچه بعید نیست صحة نماز در آن و اما از برای زنان مباح و جایز است چه در نماز و چه در غیر نماز و ممزوج بآنچه نماز در آن صحیح باشد هر چند ممزوج ده يك باشد بلکه مادامیکه مضمحل نشود بنحویکه بنامند آنرا حریر خالص

ص: 85


1- و هكذا باطن آنها خونساری مدظله العالی
2- این احتیاط ترك نشود خونساری مدظله العالی

جایز است از برای مردان نیز (س) ماهوت که همیشه مسلمانان در بازار خودشان مشغول بیع و شرا هستند و همیشه علماء و ارباب دیانت و اهل خبره میخرند و میپوشند در این زمان بعضی شبهه در میان انداخته اند که احتمال قاتی کردن بعضی از اجزاء غیر مأكول اللحم در ماهوت میرود و بمحض القاء این شبهه آیا در نماز احتراز و اجتناب لازم است یا نه (ج) لازم نیست (س) جایز است رخت مصلی طلا باف باشد یا نه (ج) از برای مردان جایز نیست بلکه نماز باطل است اگرچه ساتر عورتهم نباشد و از برای زنان مباح و جایز است (ج) انگشتر طلا در دست نمودن مرد چه صورت دارد(ج) حرام(1) است ولی حرام نیست همراه داشتن طلا در نماز چه سکه دار باشد چه غیر سکه دار (س) حمل نجس یا متنجس مثل دستمال یا کیسه در نماز چه صورت دارد (ج) بلی جایز است (س) چیزی که سترعورت نماید و نجس یا متنجس باشد به پیچد و در جیب یا بغل گذارند آیا در نماز جایز است یانه (ج) جایز(2) است و احوط اجتناب است (ج) هر گاه زنی جز لباس نجس پوشیدن چاره ندارد در نماز تکلیفش چیست (ج) اگر ناظر محترمی حاضر باشد با همان لباس نماز کند و اگر ممکن است تطهیر و ناظر محترم هم نباشد تطهیر لباس نماید و نماز را بخواند (س) اگر زنی بغیر از لباس غصبی لباس ندارد و نامحرم نیز حاضر نباشد در این لباس جایز است نماز کردن یا نه (ج) جایز نیست بلکه باید برهنه نماز کند (س) اجزاء حرام گوشت مثل موی گربه و غیره در نماز حملش جایز است یانه (ج) اقوى عدم جواز صلوة و بطلان است هر گاه صدق کند نماز در او مثل آنکه

ص: 86


1- بلکه نماز در او باطلست خونساری مدظله العالی
2- اقوی عدم جواز است خونساری مدظله العالی

چسبیده باشد بلباس (س) اجزاء انسان مثل موی یادندان همراه مصلی باشد نمازش صحیح است یانه (ج) بلی صحیح است اگرچه از غیر باشد (س) هر گاه نجاست در آن لباس باشد و فراموش کند بآن لباس نماز کند نمازش صحیح است یانه (ج) صحیح نیست و اعاده باید کرد و اگر وقت گذشته باشد قضا میکند (س) اگر لباس نجس بود و مصلی نمیدانست بعد از نماز مطلع شد نمازش چه صورت دارد (ج) صحیح است و اگر وقت باقیست بهتر اینستکه اعاده کند و اگر وقت گذشته قضائی براو نیست (س) اذان و اقامه واجب است یا مستحب (ج) اذان مستحب مؤکد است در نمازهای پنجگانه یومیه و احوط(1) عدم ترك اقامت است از برای مردان مگر در مواضع سقوط آن و در سایر نماز های مشروع نیست پس گفتنش بقصد مشروعیت حرام است و فرقی نیست در فرایض یومیه مابین اینکه ادائی باشد یا قضائی در سفر باشد یا در حضر در نماز جماعة يا فرادی در حال صحت باشد یا مرص نماز گذار مرد باشد یازن بلی در اداء وحضر و جماعت وحال صحة ودرباره مردان تأكد استحبابش بیشتر است (س) کیفیت اذان و اقامه را بیان فرمائید (ج) اذان چهار تکبیر است بلفظ الله اکبر و دو شهادت توحيد بلفظ اشهد ان لا اله الا الله و دو شهادة رسالت بلفظ اشهدان محمداً رسول الله و شش حی علی که دو تای آن بلفظ حى على الصلوة و دوتای آن بلفظ حی علی الفلاح و دوتای آن بلفظ حی علی خیر العمل و دو تکبیر مانند پیش و در تهلیل بلفظ لا اله الا الله و شهادت بر ولایت حضرت امیر المؤمنین (ع) جزء اذان نیست ولكن بقصد قربة بعد از ذکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خوب است و اگر بقصد جزئية بگويد حرام است و اقامه مثل اذان است مگر آنکه در اول

ص: 87


1- اقوى هر چند جواز ترك آنست خوانساری مدظله العالی

آن دو تکبیر نیست و در آخر آن يك تهليل نيست و زیاد باید کرد بعد از حی علی خیر العمل دو قد قامت الصلوة پس فصول اذان هيجده فصل است و فصول اقامه هفده فصل (س) هر گاه مصلی اذان و اقامه را فراموش کند چه صورت دارد (ج) اگر پیش از رکوع ركعة اول متذکر شود جایز است نماز را قطع(1) کند و اذان و اقامه را بگوید و نماز را از سر بگیر و داخل در نماز شود و بهتر قطع نکردن است (س) هرگاه کسی وارد مسجد شد که نماز جماعت بگذارد دید که امام جماعت از نماز فارغ شده وصف جماعة بهم خورده ولكن بقدر دو نفر یا زیادتر از اهل جماعة باقی هستند بر چنین کسی گفتن اذان و اقامه جایز است یا نه (ج) جایز است (س) مقارنات نماز چند چیز است (ج) مقارنات نماز یازده چیز است (ل) نیت و حقيقة آن و آنچه معتبر است در آن از قصد و تعیین نمودن آنچه مشترك باشد و قصد قربة گذشت در مبحث وضوء و قصد وجوب در واجب و استحباب در مستحب و اداء در وقت وقضاء در غير وقت و اتمام در حضر و قصر در سفر و غیر اینها ضرور نیست و وقت نیت از اول نماز است و حاصل میشود باینکه در حین شروع تکبیرة الاحرام با نیت باشد و معتبر است مستمر داشتن نیترا تا بآخر نماز و واجب است نية در جمیع نمازهای واجبی و شرط است در همه نمازها (دویم) قیام و واجب است ایستادن در نماز واجبی خواه یومیه باشد خواه غير يوميه در حال تكبيرة الاحرام و قيام متصل بركوع و آن آخر جزء از قیام است که از آن برکوع و قیام در حال تكبيرة الاحرام و قيام متصل

ص: 88


1- بلکه تا آخر نماز جایز است قطع کردن بنابر اقوی و افضل اعم است هر چند بیش از شروع در قرائت افضل از قبل از و پیش از رکوع افضل از بعد از رکوع است خونساری مدظله

برکوع رکن است و مراد برکن جزئی استكه ترك كردن آن باطل کند نماز را هرچند سهواً باشد (س) قیام یعنی چه (ج) یعنی ایستادن بر روی دو پا در حال اختیار و باید پاها را از یکدیگر این قدر دور نگذارد که بیرون رود از صورت قیام و همچنین باید استقرار داشته باشد در حال قیام (س) اگر عاجز شد از ایستادن چه کند (ج) اگر ممکن است تکیه کند و اگر ممکن نشد و عاجز شد بنشیند و اگر از نشستن عاجز شد نشسته تکیه کند و اگر از آنهم عاجز شد بخوابد بدست راست رو بقبله و اگر از آنهم عاجز شد بخوابد بدست چپ و اگر از آنهم عاجز شد بخوابد برپشت و پاها رو بقبله باشد و اگر احوالش به شد بعکس مذکور برگردد و اگر کوتاهی کند نمازش باطل است (سوم) تكبيرة الاحرام بدانکه واجب است تکبیرة الاحرام و آن رکن نماز است و باطل میشود نماز بترك آن خواه بروجه عمد باشد یا سهو یا جهل و معتبر است در آنچه معتبر است در نماز بزیادتی قصد افتتاح بآن پس اگر شروع بتكبير کند و تمام نشده داخل رکوع شود مأموم یا غیر او و یا در بین برخواستن بگوید نماز او باطل است و واجب است تلفظ کردن بتكبيرة الاحرام بلفظ الله اکبر با همزۀ قطع چه بجهر بگوید چه با خفات (س) هر گاه تكبيرى گفت و شك نمود كه تكبيرة الاحرام است یا تکبیر پیش از رکوع يا تكبیر بعد از رکوع چه باید کرد(ج) در چنین صورت باید تکبیرة الاحرام قرار دهد (س) هر گاه تکبیری گفت و شک میکند که این تكبير پیش از رکوع بود یا تکبیر بعد از رکوع چه باید کرد (ج) بنابر تکبیر پیش از رکوع گذارد (چهارم) قرائت و واجب است در رکعت اول و دوم از فرایض خواندن فاتحة الكتاب و يك(1) سوره تمام پس از آن

ص: 89


1- على الاحوط خونساری مدظله

و جایز است اکتفاء کردن بحمد تنها در حال مرض و تعجيل بجهة امر مهمی و واجب است اسقاط سوره با تنگی وقت و خوف و شبه این دو از مقامات ضرورت و هر گاه عمداً مقدم بدارد سوره را بر حمد نماز باطل میشود بنابر اصح اگر اکتفابآن نماید و اعاده سوره راننماید و الا صحیح است اگر برنگردد بعدم قصد امتثال (ج) . حمد رکن نماز است یانه (ج) رکن نیست بلکه واجبست و جزء است در همه نمازها چه در نماز واجب و چه در نماز سنت و جزئية آن در حال التفات است (س) اگر حمد را فراموش کرد نماز باطل است یانه (ج) باطل نمیشود اگر هنوز داخل رکوع نشده و بخواطرش آمد پیش از خواندن سوره حمد را بخواند و بعد سوره را واگر بعد از سوره باشد حمد را بخواند و سوره را بعد از آن اعاده کند و چیزی بر او نیست و احوط آنکه دو سجده سهو بخواند برای زیادتی و اگر داخل رکوع شده باشد یا بعد از رکوع باشد و بخواطرش آمد اعاده حمد چیزی بر او نیست ولکن دو سجده سهو بجهة فراموشی حمد بخواند احتياطاً (س) اگر شك كند در خواندن حمد و سوره بعد از داخلشدن در رکوع چه صورت دارد (ج) این شك اعتبار ندارد (س) هر گاه شك كند در خواندن حمد بعد از داخل شدن در سوره چه باید کرد (ج) اعتبار در اين شك نيست و اگر شك کند در آن در آیه بعد از داخلشدن در آیه دیگر احوط (1) خواندن آیه مشکوکه است به نیت قربة مطلقه (س) آیا واجب است رعایت اداء ، حروف از مخارج وغیر اینها یا نه (ج) بلی واجب است رعایت مخارج و رعایت حرکت اعرابیه و بیائیه و تشدید و سکون لازم و بعضی مراعات

ص: 90


1- هر چند لازم نیست. خونساری مدظله

مد واجب را که مد متصل باشد هم واجب دانسته اند لکن دلیل واضح بر وجوب مد مطلقاً نیست ولی احتیاط در مد واجب ترك نشود و حفظ ترتیب ما بین آیات و کلمات و حروف و موالات مابین اینها واجب است (س) آيا جايز است وقف بحركة و وصل بسكون يانه (ج) در وقف بحركة ووصل بسكون احتياط ترك نشود (س) تنوين و نون ساکنه اگر بحرف يرملون برسد ادغام واجب است (ج) احتیاط بمراعات آن ترك نشود(س) (س) در رکعة سیم و چهارم مخیر است در خواندن حمد و تسبیح اربعه یانه (ج) بلی مخیر است و افضل تسبیح اربعه خواندن است چه از برای اما و چه از برای ماموم و چه منفرد (س) تسبیح اربع یکمرتبه خواندن کافی است یانه (ج) بلی یکمرتبه خواندن کافی است و احوط سه مرتبه خواندن است (س) چهار سوره عزیمترا در نماز خواندن جایز است یانه (ج) جایز نیست بلکه حرام است (س) آیا در قرائت جهر و اخفات واجب است یانه (ج) بلی واجب است از برای مردان در نماز صبح و ركعة اول و دوم نماز مغرب وعشاء جهر کردن و در نماز ظهر و عصر اخفات نمودن و از برای زنان تخییر است و در نماز جهریه و بهار اخفات است و این در وقتی است که نامحرم صوت او را نشنود والامعين(1) است اخفات (پنجم) رکوع واجب است در هر رکعت از فرائض يوميه يك ركوع و و آن رکن است و بزیاد کردن و کم نمودن آن عمداً یا سهوا باطل میشود نماز مگر جماعت که زیادتی در آن بنحویکه خواهد آمد مبطل آن

ص: 91


1- اقوى جواز است بشرط عدم خوف گرفتاری شنونده و مایل حضرت الخونساری مدظله

نیست و لازم (1) است خم شدن در آن بنحو متعارف تا بحدی که هر گاه دستهای او موافق حال او باشد برسد برانوهای او و احوط رسیدن کف دست او است (س) هر گاه رکوع را فراموش کرد و وقت بسجده پیشانیش بمهر نرسیده متذکر شد چه کند (ج) برگردد بقیام و برود برکوع و ذکر رکوع را بگوید نمازش صحیح است (س) هر گاه بقصد رکوع خم شد فراموش کرد رکوع را و رفت بسجده پیشانیش بمهر نرسیده بیادش افتاد تکلیفش چیست (ج) منحیا برگردد تا بحد رکوع و رکوع را بجا آورده و راست شود و برود بسجود و نماز را تمام کند و بعد از آن احتیاطاً اعاده نماز نماید اگر اصل را فراموش نموده باشد و اگر فراموش نمود طمأنينه و ذکر را قیام بعد از رکوع را بجا میآورد (س) ذکر رکوع واجب است یا نه (ج) بلی واجب است (س) اذکار رکوع چیست (ج) اذکار رکوع که مجزى است يك مرتبه گفتن ذکر کبیر را که آن سبحان ربي العظيم و بحمده است یا ذکر(2)صغير سه مرتبه سبحان الله ودرحال ضرورت کفایت میکند يك مرتبه و مستحب است که طاق بخواند آنرا که عبارت از سه مرتبه یا پنج مرتبه یا هفت مرتبه باشد (ششم) سجود است و آن و اجبست در هر رکعتی از نماز واجب دو سجده و اگر ترك شود در سجده در یکرکعة از نماز باطل میشود نمازخواه بعمد باشدیا

ص: 92


1- نسبت بمرد اما درزن پس کفایت میکند رسیدن دستها برانهای او بلکه هم بهتر است و در خنثی بدون اولویت بلکه احوط در باره او رکوع مثل مرد است خونساری مدظله
2- بلکه مطلق ذکر بشرط اینکه بقدر سه سبحان الله باشد خونساری مدظله

سهو یا جهل و همچین باطل میشود نماز هر گاه دو سجده زیاد کند در یكركعة عمداً يا سهواً وكم كردن يك سجده یا زیاد کردن آن مبطل نیست بنابر اصح مگر آنکه از روی عمد باشد (س) سجود بچه محقق میشود (ج) تحقق سجده بخم شدن و گذاشتن پیشانی بروجهیکه عرفاً سجده گفته شود و کفایة میکند(1) رسیدن مقدار در هم از پیشانی يصح السجود عليه (س) حد پیشانی چه مقدار است (ج) بحسب طول از اول رستنگاه موی سر است تا سر دماغ و ابروها و بحسب عرض مابين دو جبین است (س) چیزهائیکه در سجده معتبر است چند چیز است (ج) هفت چیز است (اول) گذاشتن شکم دستها و زانوها و دو انگشت بزرگ از پاکها از طرفی که طول قدم بآن منتهی میشود على الاحوط یا گذاشتن پیشانی برزمین و با اخلال بیکی از این هفت موضوع عمد باطل میشود بخلاف صورت سهو و فراموشی و نحو آن در غیر جبهه (س) هرگاه عاجز شد از گذاشتن شکم آنها قرار دهد و با عجز آن جزئیکه بکف دست نزدیکتر است آنرا بگذارد الاقرب فالا قرب ( دويم ) ذکر است بنحویکه در رکوع گذشت و احوط در اینجا این استکه بجای العظیم الأعلى بگويد سبحان ربی الاعلی و بحمده بگوید هر گاه اختیار تسبیحه کبری نماید و اگر تسبیحه صغری را اختیار نموده سه دفعه سبحان الله مجزی(2) است (سیم) طمأنینه و آرام گرفتن بقدر ذکر واجب (چهارم) بودن هفت عضو مذکور برزمین و شبه آن قبل از شروع در ذکر تا فراغ از ذکر (ج) برداشتن سر از سجده اولی و نشستن بر حالة اعتدال و

ص: 93


1- بلکه بکمتر از درهم هم عرفاً صادق است خونساری مدظله
2- گذشت که اقوی کفایت مطلق ذکر است بشرط این که بقدر سه سبحان الله باشد خونساری مدظله العالی

چنانچه در سر برداشتن از رکوع ذکر شد (ششم) آنکه خم شود از برای سجود تا بحدی که محل پیشانی مساوی با محل ایستادن شود (س) در سجده پست و بلند تاچه حد ضرر ندارد (ج) بقدر يك آجر که چهار انگشت مضموم باشد مضر نیست (س) اگر کسی عاجز شود از سجده کردن چه کند (ج) باید خم شود بقدری که بتواند و محل سجود را بلند میکند بقدری که نتوانند در پست ترازان نماید و اگر بهیچ قسم نتواند خم شود بجای آن بر اشاره مینماید و اگر نتواند بسر اشاره کند بدو چشم اشاره نماید و اگر آن هم نشود بیک چشم اشاره نماید و واجب(1) است برداشتن چیزی را که بر آن سجده سجده کند (س) بر چند چیز سجده میتوان کرد (ج) چیزی که ما یصح السجود علیه میباشد زمین است و هر چه از زمین میروید مگر آن چیزهائیکه انسان میخورد یا میپوشد و معدنی که خارج از اسم ارض باشد و کاغذ اگر از غیر حریر باشد چه رنك دار باشد يا بيرنك سجود بر آن جایز است و احوط ترك ماخوذ از حریر است (س) بشانه آبنوس سجده صحیح است یانه (ج) بلی صحیح است اگر چه کنده باشد (س) بر تنباکو و توتون سجده میتوان کردیا نه (ج) بلی میتوان کرد (س) بر پوست انار و پوست بادام و پوست کردو و پوست هندوانه و پوست خربزه سجده کردن صحیح است یانه (ج) بر پوست بادام و گردو اگر منفصل از مغز باشد جایز است و اما بر آنها در حال اتصال و بر سایر مذكورات محل اشکال است احتیاط ترك نشود (س) بر قلم و قصب یعنی نی و مسواك و كاه و علف سجده جایز است یانه (ج) بلی جایز است و آنچه مما يصح السجود علیه ذکر شد در حال اختیار است ولكن افضل تربت سیدالشهداء علیه السلام است و در حال

ص: 94


1- على الاحوط خونساری مدظله

اضطرار یا تنگی وقت اگر متمکن از اشیاء مذکوره نشد برثوب پنبه و کتان سجده کند و اگر آنهم میسر نشود بر پشت دست سجده کند (هفتم) تشهد است و آن واجب است و اما رکن نیست در رکعة دوم از هر نمازی بعد از سجده اخیر و در ركعة سیم از مغرب و ركعة چهارم از عشاء و ظهر و عصر و کیفیت آن گفتن شهادتين وصلوة فرستادن بر محمد و آل محمد است و ظاهر آنستکه(1) متعین است که این نحو بگوید اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمد عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد و غیر از این مجزی نیست و واجب است نشستن بقدر ذکر واجب و همچنین واجب است قرار گرفتن در حال ذکر و واجب است در ذکر محافظه بر عربية (س) هر گاه فراموش کند تشهد اول را و بخاطرش بیاید پیش از داخل شدن در رکوع چه کند (ج) واجب است برگردد و بنشیند و تشهد را بجا آورد و برخیزد و نماز را تمام کند و از برای قیام بی جادو سجده سهو احتیاطا بجا آورد و همچنین هرگاه قرائت یا تسبیحات خوانده باشد (س) هر گاه بعد از داخل شدن بركوع بخاطرش آید که تشهد را نخوانده چه کند (ج) نماز را تمام کند و و بعد از نماز واجب(2) است قضاء تشهد را بخواند و دو سجده سهو واجب بجا آورد (س) اگر پیش از سلام متذکر شد تشهد آخر را نخوانده چه باید کرد (ج) باید برگردد و تشهد را بخواند و نماز را تمام

ص: 95


1- على الاحوط در سله وقت و اما در ضیق وقت اقتصار کند به گفتن اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و صلوات خونساری مد ظله
2- احتیاطاً در وسعت وقت در ضیق وقت برای نماز آینده اقتصار کند بر سجده لهو و قصد کند تشهد اورد تشهد خونساری مدظله

کند (س) اگر بعد از سلام بخاطرش آمد که تشهد آخر را نخوانده چه کند (ج) آنرا بخواند نه بقصد اداء و قضاء و سلام را هم بگویدودو سجده سهو واجب بجا آورد اگر منافی که عمداً و سهواً نماز را باطل میکند بجا نیاورده باشد (س) اگر دو سجده را در رکعت آخر فراموش کرد و سلام را داد و بعد بخاطرش آمد که دو سجده را نکرده تکلیفش چیست (ج) برگردد و سجده را بجا آورد و تشهد را بخواند و سلام نماز را بدهد و دو سجده سهو واجب برای سلام بیجا بجا آورد اگر منافی عمدی و سهوی سر نزده باشد و احوط اینستکه نماز را دوباره اعاده کند (س) هر گاه در ركعة آخر يك سجده را فراموش کردو سلام نماز را داد چه صورت دارد (ج) سجده را بجا آورد نه بقصد اداء وقضاء و نماز راتمام نماید و دو سجده سهو واجب بلکه چهار سجده بکند (هشتم) سلام است و آن از اجزاء واجبه نماز است بیرون میرود شخص بان از نماز و از برای آن دو صیغه است یکی السلام علينا و على عباد الله الصالحين و دیگر السلام علیکم و احوط(1)عدم اكتفا بصيغه اولی است بلی جایز است اكتفاء بصيغه ثانيه و افضل بلکه احوط خواندن هر دو صیغه است وواجب نيست السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته بلی مستحب است و از توابع تشهد دوم است و بآن از نماز بیرون نمیرود و بهتر محافظة بر آن است اگرچه ترك آن موجب بطلان نیست اگر چه عمدا باشد و احتياطاً در السلام علیکم ضم کند و رحمة الله بركاته را و ترك نكند و معتبر نیست در بیرون رفتن از نماز قصد بیرون نرفتن از نماز خارج از آن میشود اگرچه بهتر در اینحال اعاده نماز است (نهم) ترتیب است و آن واجب است در نماز ما بین افعال و اجزاء آن درغیر محل عمداً باطل میشود و اما

ص: 96


1- هرچند اقوى جواز اکتفاست خونساری مدظله

سهوا پس اگر در ارکان است یعنی رکن را برکن سابق مقدم داشتن نیز موجب بطلان نماز میشود و در غیر آن چون اتیان برکوع پیش از اتیان بقرائة و همچنین در اجزاء غیر رکنیه بعضی نسبت ببعضی دیگر مبطل نیست و با امکان رعاية ترتيب در آنها در صورت داخل نشدن در رکنی از ارکان واجب است عود بسوی سابق و با ترتیب عمل آورد عملش صحیح است (دهم) موالات است و آن واجب است در افعال نماز بمعنی پی در پی بودن آنها باینکه فعلی که محو صورت نماید نشود و همچنین واجب است در تکبیر موالات میان کلمات آن و همین حکم در قرائة و اذکار و تسبیحات جاری است نسبت بكلمات و آيات و حروف و بابقاء محل اعاده مینماید آیة یا کلمه را که رعاية موالات در آن نکرده و با فوات محل هر گاه ترک موالات از روی عمد بوده نماز باطل است والا صحیح است بشرط آنکه موالات در نماز فوت نشده باشد (بازرهم) ذکر است و آن عبارت است از اذکار رکوع و سجود و تسبیحات اربع چنانچه پیش گذشت (س) قنوت در نماز واجب است یا نه (ج) واجب نیست بلکه مستحب است يك قنوت در هر يك از فرایض یومیه غیر از نماز جمعه چه در صلوة جهریه باشد چه اخفانیه و بهتر ترك نكردن آن است و محل آن پیش از رکوع رکمه ثانیه است بنابر اصحح (1) بعد از فراغ از قرائة (س) اگر فراموش کرد قنوت را و رفت بر کوع و در رکوع بیادش آمد چه کند (ج) بعد از رکوع و قبل از سجده آنرا بجا میآورد و اگر در این وقت متذکر نشد بعد از فراغ از نماز بجا میآورد اگرچه زمانش هم طول بکشد (س) هر گاه عمدا کسی قنوت را ترك نبود جایز است در غیر محل بجا آورد یا نه «ج» جایز نیست و آنچه مذکور شد در غیر از

ص: 97


1- على الافضل خونساری مدظله

نماز جمعه بود اما در نماز جمعه پس مستحب است دو قنوت یکی پیش از رکوع ركعة اولی و یکی بعد از رکوع ركمة دوم(س) آیا مستحب است در هر نافله قنوت یانه (ج) بلی مستحب است و مؤکد است در نافله وتر(س) آیا در قنوت معتبر است قول مخصوصی یانه (ج) معتبر نیست بلكه كفایة میکند آنچه را که اختیار میکند از ذکر و دعا (س) در قنوت جایز است يك سبحان الله يا يك بسم الله يا يك لا اله الا الله (ج) بلی جایز است چه تعجیل در اتمام نماز داشته باشدیانه و بهتر متابعة ادعيه مأثوره وادعیه قرآنیه و کلمات فرج است خصوصاً در جمعه ووتر (س) سلام على المرسلین از کلمات فرج است یانه (ج) معلوم نیست احوط خواندن آنست بقصد قرآنیه «س» آیا در قنوت و غیر از قنوت از سایر افعال نماز دعا کردن بفارسی جایز است يا نه «ج» مشکل(1) است دعا بفارسی چه در قنوت و چه در غیر آن و همچنین است مغلوط در ماده «س» تعقیبات بعد از نماز چه فرایض و چه نوافل مجملی از ثواب آنرا بیان فرمائید هج» ثوابش لا يعد ولا يحصى است چنانچه در اخبار اهلبيت عليهم السلام مذکور است و اثر آن در زیاد شدن روزی بیشتر است از سفر کردن بجهة كسب ورزق و تعقیب از برای فریضه مؤکدتر است از تعقیب از برای نافله و تعقیبات بسیار است و در این رساله گنجایش ذکر آنها نیست و افضل تعقیبات در نماز واجب و سنت تسبیح حضرت فاطمه عليها السلام است وكيفية آن باين نحو است که اول سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه الحمد الله وسی و سه مرتبه سبحان الله بگویدوسنت است بعد از هر نماز فریضه سوره قل هو الله احد و همچنین پیش از آنکه بگرداند دو پای خود راسه مرتبه بگوید

ص: 98


1- هرچند اقوی جواز است خونساری مدطله

استغفر الله الذى لا الااو هو الحي القيوم ذو الجلال و الاكرام و اتوب اليه و در حدیث است که هر کس بخواند او را آمرزیده شود گناهان او هر چند مثل کف دریا ها باشد و همچنین سنت است بعد از نماز صبح و مغرب در هر يك هفت مرتبه بسم الله الرحمن الرحيم لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم كه باعث دفع هفتاد نوع از انواع بلاها میشود که پست ترانها ریح و برص و دیوانگی است و اگر از اشقیاء باشد محو میشود از دیوان ایشان و نوشته میشود در سعداء « س » کفیت نماز آیات و سبب آنرا بیان فرمائید «ج» بدانکه سبب آیات عبارت از گرفتن آفتاب و ماه است چه تمام قرص آنها گرفته شود و چه بعض آنها و زلزله چه از آنها خوف حاصل بشود یانه و بادهای سیاه و سرخ و زرد بر نحو غير معتاد و تاریکی شدید و صاعقه و علامات مخوفه که در آسمان ظاهر میشود یا در زمین چون فرو رفتن آن و مدار در خوف بر اغلب ناس است و ترسیدن نادری از ایشان مناط حکم نیست «س» نماز خسوف و کسوف تاچه وقت اداء میباشد (ج) وقت اداء کسوف و خسوف از اول گرفتن قرص تا تمام انجلاء است بنا بر اصح و همچنین نماز هر آیتی که وقت آن و سعت نماز را داشته باشد پس وقت اداء آن نماز عبارت است از ابوقت و احوط در خسوف و کسوف آنستکه پیش از شروع در انجلاء نيت قربة اداء نماید و بعد از شروع در انجلاء و قبل از تمام انجلاء بنيت قربه مطلقه بکند و اما اگر آية بنوعني باشد كه وقت آن وسعة نماز را نداشته باشد مثل زلزله که در اغلب اوقات براین وجه است مثل صیحه و رعد و برق شدید پس واجب است که مقارن آن شروع در نماز کند و اکر عصیان نموده و مقارن آن بجا نیاورده باید در غیر آن وقت بجا آورد و تا آخر عمر اداء است (س) نماز آیات چند

ص: 99

رکعه است « ج » دو رکعه است و در هر رکعه پنج رکوع و دوسجود و تفصیل(1) آن این است که تکبیرة الاحرام بگوید حمد و سوره بخواند و بعد برود برکوع و ذکر رکوع را بگوید و بعد راست شود وحمد و سوره بخواند و برود برکوع و ذکر رکوع را بگوید و راست شود و حمدو سوره بخواند و برود برکوع و راست شود و حمد و سوره بخواند و برود بر رکوع و راست شود و حمد و سوره بخواند و برود برکوع و باز راست شود و برود بسجود و هر دو سجده را بجا آورد و راست شود شروع بركعة دوم کند و همچنان که در رکعة اول مذکور شد ركعة دوم را بجا آورد و بعد تشهد بخواند و سلام بدهد مثل سایر نمازهای یومیه (س) نماز آیات چند قنوت دارد (ج) پنج قنوت دارد دو قنوت از آن در رکعت اول یکی پیش از رکوع دوم و یکی پیش از رکوع چهارم و در ركعة دوم سه قنوت یکی پیش از رکوع اول ویکی پیش از رکوع سیم و یکی پیش از رکوع پنجم و این قنوتها مستحب است وراجب نیست و همچنین مستحب است پیش از هر رکوع و بعد از آن تکبیر گفتن و همچنین مستحب است سمع الله لمن حمده گفتن بعد از رکوع پنجم در رکعة اول و بعد از رکوع پنجم در رکعت دوم (س) آیا فرقی هست در

ص: 100


1- و جایز است تقسیم سوره به پنج قسمت در هر ر رکعتی و خواندن هر قسمتی قبل از هر رکوعی و در اینصورت کفایت میکند خواندن احمد را در اول هريك از دو ركعت کما اینکه جایز است تقسیم سوره به کمتر از پنج قسمت هم ولیکن اگر قبل از تمامیت پنج رکوع سوره تمام شد قبل از رکوع لاحق حمد را استیناف کند و سوره را تا رکوع پنجم تمام کند خوانساری مدظله

شكيات وسهويات میان نماز آیات و یومیه یا نه ( ج ) فرقی نیست و هر چه در آنجا معتبر است در اینجا هم معتبر است حتی در رکوعاتش مثل اينكه شك ميكند كه آیا چهار رکوع کرده ام یا پنج رکوع بنا بر بر اقل میگذارد و نماز او صحیح است ( س ) مبطلات نماز چند چیز است « ج » مبطلات نماز ده چیز است ( اول ) حدث مطلقا و ان در هر وقتی که واقع شود نماز را باطل میکند اگر چه در میم آخر سلام باشد چه بعمد چه بفراموشی مگر در مواضعی که ذکر آنها گذشت از مسئله مبطون و مسلوس و مستحاضه ( س ) احداثی که نماز را باطل میکند آیا وضو و غسل و تیمم را باطل میکند یانه ( ج ) بلی باطل میکند ( س ) حدث اصغری که صادر شد و غسل را باطل کرد دو باده باعث غسل میشود یانه ( ج ) غسل نمیخواهد ولیکن وضو باید بگیرد بجهة نماز و هر چه مشروط بطهارت است ( دويم ) تعمد تكفير است على الاحوط يعنی گذاشتن یکی از دو دستها بر دیگری بنحویکه عامه میکنند خواه در زیر ناف یا در بالا ترازان در حال اختیار نه در حال تقيه ( سوم ) التفات کردن بتمام بدن است بطرف پشت سر بجانب يمين يا يسار بلکه بسوى ما بين يمين و يسار نیر اکر بنحوی باشد که بیرون برود بسبب آن از استقبال پس جمع اقسام مذکوره مبطل نماز است در حال اشتغال (1) بذكر و الا و غير التفات بجميع بدن بطرف پشت سر التفات بروی تنها بطرف پشت سر مطلقا اشکال (2) است اگر چه احوط بطلان است (س) هرگاه کسی سهوا التفات کنداز قبله بقدری که خارج

ص: 101


1- بلكه مطلقا على الاقوى خونساری مدظله
2- هر چند اقوى بطلان است خونساری مدظله

نشود بآن از مشرق یا مغرب نمازش صحیح است یا نه ( ج ) بلی صحیح است هر چه بتمام بدن باشد «چهارم» تکلم کردن است عمدا هرچه بدو (1) حرف مهمله باشد و اما سهواً پس مبطل نیست هر چند بگمان بیرون رفتن از نماز باشد یعنی چنین خیال کند که از نماز بیرون رفته، است « س » در نماز تنحنح کردن یا نفخ یا ناله کردن یا آه کشیدن و نحو اینها چه صورت دارد « ج » عیبی(2)ندارد و آنچه ذکر شد در تكلم بكلام آدمیین بود اما قرآن و دعاء و مناجات و امثالا اینها پس خواندن و گفتن آنها ضرر ندارد مگر آنکه بروجه محرم باشد مثل آنکه دعاء بر مؤمن کند ظلما یا آنکه آیه سجده تلاوت نماید و احوط ترك دو سوره خواندن در يك ركعة اگر چه اقوی جواز است با کراهت «س» اگر کسی در اثناء نماز مصلی سلام کند بقصد نحيت تكليف آن مصلی چیست « ج » جایز است از برای مصلی ردان بلکه واجب است اگر چه سلام بغیر از صیغه قرآنیه باشد « س» اگر ترك كند جواب سلام را چه صورت دارد « ج » نماز صحیح است اگر چه گناه کار است و واجب است آنکه جواب مثل صیغه سلام باشد هر چند بغیر صیغه قرانیه که سلام علیکم است بوده باشد و بهتر مراعات مثلیت (3) تعريف وتنكير وافراد و جمع است در ضیغ اربع كه عبارت از سلام عليك و السلام عليك والسلام عليكم و سلام عليكم است (پنجم) قهقهه (4) کردن اگرچه از روی اختیار نباشد علی الاحوط وان خنده ایستکه مشتمل پروا از ومد و ترجیع باشد و احوط(5) اجراء احکام بطلان بر مطلق آواز است و تبسم که آنرا

ص: 102


1- يا يك حرف موضوع خونساری مدظله العالی
2- در صورتیکه مشتمل بر دو حرف نباشد خونساری مدظله العالی
3- بلکه اقوى لزوم مراعات آنست خونساری مدظله
4- ترك نشود احتیاط خونساری مدظله
5- در صورتیکه سهواً نباشد خونساری مدظله

لب خنده گویند مبطل نیست اگر چه عمدا باشد ( ششم ) گریستن بآواز است بجهة امر دنیوی اگر از جبة فوت آن باشد و اگر جهة طلب آن باشد مبطلیه انمعلوم نیست اگر چه احوط است و مبطلیه گریستن در صوتیکه عمدا باشد پس هر گاه سهوا باشد موجب فساد نمیگردد (س) در گریستن بی آواز چه میفرمائید « ج » احتیاط لازم عاده آن نماز است و گریسمن بر امر آخرت اگر چه آواز باشد مبطل نیست و کسی که بی اختیار شود در گریستن در امر دنیوی عمل او باطل است على الاحوط ( هفتم ) فعل كثير يا قليل است که صورت نماز را برهم زند ( هشتم ) خوردن (1) و آشامیدن است اگر چه قلیل باشد و فرو بردن چیزی که در دهن است ضرر ندارد و مستثنی است از این حکم آب خوردن در نماز وتر برای کسی که تشنه باشد و قصد روزه هم کرده باشد و بترسد از آنکه صبح داخل شود و باید میان محل نماز گذار دوری آب بقدر دو کام یا سه کام بیشتر نباشد و اتیان بمنافیات دیگر هم نکند «نهم» گفتن امین بعد از سوره فاتحة الكتاب عمدا باختيار پس در حال سهو و اضطرار ضرر ندارد «دهم» شك در عدو رکعات نماز دو رکعتی یا سه رکعتی یا در دو رکعة اول از نمازهای چهار رکعتی « یازدهم» زیاد کردن جزئی یا کم کردن در نماز است عمدا «س » شکیات بر چند قسم است « ت » بر سه قسم است قسم اول اعتباری در آن نیست باین معنی که اعتناء باين شك نباید نمود قمم دوم در هر صورت بعد از فکر كه در شك مانده باطل است قسم سوم صحیح است با شرایطی که ذکر میشود «س » آن شك هائیکه اعتبار ندارد چند نوع است « ج » بر پنج نوع میباشد « اول » شك بعد از سلام است باین معنی که سلام نماز

ص: 103


1- در صورت محو صورت نماز غرفاً خونساری مدظله

صبح را مثلا داد شك ميكند كه آيا يك ركعة كرده ام یا دو ركعه اعتناء بچنین شکی نکند و نمازش صحیح است و همچنین در سایر نماز ها و عدم اعتناء بشك بعد از فراغ از نماز در صورتی است که یکطرف صحیح باشد چنانچه در مثال مذکور است و الاباطل است مثل اینکه بعد از فراغ از نماز صبح شك كند كه آن نماز يك ركعة بوده يا سه ركعة که در این صورت آن نماز باطل است و واجب است که آنرا اعاده نماید «دویم» شك بعد از وقت یعنی وقت نماز ظهر یا عصر گذشته داخل بوقت مغرب شده شك ميکند که آیا نماز ظهر و عصر را کرده ام یانه اعتناء بشك نيست و قرار بدهد که نماز را کرده ام ( سوم ) شك بعد از محل مثل آنکه بعد از حمد شك كند كه تكبيرة الاحرام گفته ام یانه بگوید گفته ام و همچنین در اثناء سوره خواندن شك ميكند که حمد را خوانده ام یا نه بگوید خوانده ام و همچنین اگر از آیه بآیه گذشته ديگر شك اعتبار ندارد على اشكال (1) و همچنین در هر فعلی که داخل در بفعل دیگر شده حتی در مستحبات مثل قنوت « چهارم » شك كثير الشك است و اعتباری بشك او نیست چه شك او در بین نماز باشد یا بعد از نماز و چه در عدد رکعات و چه در افعال آنها و چه شك در دو رکعة اول یا در دو رکعة آخر و مدار در کثیر الشك نظر باهل عرف است و واجب نیست در كثير الشك اينكه ظبط عمل خود نماید بريك یا چیز دیگر یا کسی را مراقب احوال خود کند در نماز اگر چه بهتر اینست «پنجم » شك امام ومأموم است با ضبط و حفظ نمودن دیگری بروجه علم و اگر ظن باشد خالی از اشکال نیست اگر چه الحاق آن بعلم خالی از قوه نيست و اعتباري بشك آن نیست پس هر يك رجوع

ص: 104


1- اهراً اشکالی ندارد خونساری مدظله

نماید بدیگری و عمل بمقتضای آن کند و كيفية اطلاع هر يك از حال دیگری باشاره و قراین و آیات مناسب حال و ذکر است مثل آنکه سه سبحان الله از برای اعلام برسه رکعة بگويد و اگر هر يك يقين بر چیزی داشته باشند یا گمان(1) بر چیزی رجوع باعتقاد خود بکنند (س) آن شکهائیکه در هر صورت نماز را باطل میکند بیان فرمائید (ج) شك در رکعات نماز دو رکعتی از نمازهای واجبی است مثل نماز صبح یا نماز مسافر یا نماز طواف و غیره مگر نماز احتیاط که ذكر خواهد شد و شك در عدد دكعاة نماز سه رکعتی یعنی نماز مغرب مثل آنكه شك كند در حال تسبیح اربع که آیا دو ركعه است یاسه احتیاط(2) این است که فکر کند تا از صورت نماز گذار بیرون رود اگر هنوز بیرون نرفته علمش(3) بدو رفت برگرد و حمد و سوره را بخواند و نماز را تمام کند نمازش صحیح است و اگر علمش بسه رفت تسبیح اربع را تمام کند و سلام نماز را بدهد و اگر در شك بماند در هر صورت که باشد خواه پش از اکمال سجدتین او خواه بعد از آن نمازش باطل است و شك در نمازهای چهار رکعتی که پای یک در میان باشد و در هر جا كه شك اتفاق افتد و در شك باقی ماند نمازش باطل است شك در نمازهای چهار رکعتی که پای دو در میان باشد پیش از اکمال

ص: 105


1- مگر دیگری یقین داشته باشد که در این صورت ظان رجوع به متیقن کند خونساری مدظله
2- هر چند اقوی جواز اعاده است بعد از تروی ولو بدرجه محو صورت نرسد خونساری مدظله
3- و یا ظن و هكذا در شق ثانی خونساری مدظله العالی

سجدتين مثل آنکه قنوت میخواند شک میکند که آیا این دور کعتی است یا چهار رکعتی بعد از فکر اگر علم یا مظنه اش بطرفی نرفت و بحال شك باقي ماند نمازش باطل است خواه در رکوع باشد و خواه در قیام بعد از رکوع و خواه در سجده اول باشد(1) واحوط در سجده اخیر خصوص بعد از ذکر و قبل از رفع رأس معامله بعد از اکمال و اعاده نماز است و شك در عدد رکعات باین معنی که نمیداند چند رکعت كرده وشك 6 و 7 و زیاده که هر دو طرفش باطل است و شك دو و 3,5 و 5 در غیر حال قيام و 2 و 3 و 5 وغیر اینها از مواردی که طرف اقلش صحیح است الا صور آتيه (س) آن شك هائی که باطل کننده نیست و نماز در آنها صحیح است چند صورت دارد « ج » بر هشت صورت است ( اول ) شك در ميان دو و سه بعد از اکمال سجدتين بقدر مسمی تروی بکند هر گاه علمش بطرفی قرار گرفت نمازش را تمام کند و اگر در شک باقی ماند بنا را برسه گذارد و يك ركعة دیگر بخواند که چهار رکعة بشود و سلام نماز را بدهد و بدون منافی بر خیزد ويك ركعة نماز احتياط ایستاده یا دو ركعة نشسته بجا آورد نمازش صحیح است ( دويم) شك در میان دو و سه و چهار و بعد از اکمال سجدتین بنا را بر چهار گذارد و سلام نماز را میدهد بعد دو ركعة نماز احتياط ایستاده و درو ركعة (2) نشسته بجا آورد نمازش صحیح است و دو ركعة ایستاده را اول بخواند بعد دو رکعة نشسته را ( سیم) شك ميان دو و چهار است بعد از اکمال سجدتین بنا را بر چهار گذارد و سلام نماز را بدهد بعد دو رکعة نماز احتیاط ایستاده بجا میآورد ( چهارم ) شك ميان

ص: 106


1- هر چند اقوی بطلان است قبل از رفع رأس خونساری مدظله
2- احوط اختيار يك ركعت ایستاده است خونساری مدظله

سه و چهار در هر جا که باشد بنا را بر چهار گذارد و نماز را تمام کند و بعد يك ركعة نماز احتیاط ایستاده با دوركعة نشسته بجا میآورد و دو ركعة نشسته افضل است (پنجم) شك ميان چهار و پنج بعد از اکمال سجدتین بنا را بر چهار میگذارد و نماز را تمام میکند بعد از آن دو سجده سهو واجب بجا میآورد اما شك در حال قيام باید فرو بنشیند پس در این هنگام شك او بر میگردد بمیان سه و چهار بنا را بر چهار میگذارد و نماز را تمام ميكند و يك ركعة ايستاده یا دو رکعة نشسته بجا آورد و بعد دو سجده سهو بعمل آورد از برای قیام بیجا احتیاطاً (ششم) شك در میان سه و پنج است در حال قیام فرو مینشینی و بنا را بر چهار میگذاری و نماز را تمام میکنی بعد دو رکعة نماز احتیاط ایستاده و دو سجده سهو و احتياطاً بجا میآوری ( هفتم ) شك ميان سه و چهار و پنج است در حال قیام باید بنشیند و بنا را بر چهار گذارد و نماز را تمام کند بعد دو ركعة ايستاده را مقدم بدارد بر دو ركعة نشسته نماز احتیاط بجا آورد و دو ركعة ايستاده و ر دو رکعة نشسته و دو سجده سهو بقصد احتیاط نیز بجا آورد (هشتم) شك در میان پنج و شش است در حال قیام باید بنشیند و نماز را تمام کند و بعد دو سجده احتیاطا از برای خراب شدن قیام بجا آورد و دو سجده سهو بجهة شك چهار و پنج (س) احکام نماز احتیاط را بیان فرمائید (ج) نماز احتیاط واجبست و کیفیت آنچنان است که بعد از سلام پیش از منافی بر خیزد و نیت نماز احتیاط در قلب قصد کند قربة الی الله از آنچه احتمال دارد که کم شده و آن مثلا يا يك ركعة است ايستاده یا دو رکعة است نشسته و تلفظ بنیت در اینجا جایز نیست و همچنین شرط نيست قصد وجوب ولكن احوط ترك نكردن است پس بعد از نية تكبيره

ص: 107

الاحرام بكويد مثل تكبير نماز و قرائة حمد کند بدون سوره واخفات سلام بخواند بنحویکه در نماز میخواند و اگر رکعت ایستاده باشد تشهد و در آن نماید حتی در بسمله بنا بر احوط و رکوع و سجود کند و تشهدو سلام را متصل بآن نماید ( س ) اگر کسی نماز احتیاط را ترك كند و اعاده نماید فریضه را كه شك در آن نموده چه صورت دارد (ج) كفاية ميکند اگر ابطال عمل نماید ولکن گنه کار است و چنین عمل نکند (س) هر گاه شکی در نماز كرد و بنا بر آن شك گذاشت و سلام نماز را داد و خواست نماز احتیاط كند يا يك ركعة يا دو ركعة كرده بعد یقین نمود که اصل نمازش تمام بوده آیا نماز احتیاط را باید بکند یا نه ( ج) نماز احتیاط را احتیاج نیست در صورت اولی و در صورت ثانیه و ثالثه نماز احتياط را استحباباً تمام میکند و نمازش صحیح است و همچنین اگر بفهمد کم بودن نماز را پیش از نماز احتیاط آن کمی را تمام کند اگر مطلبی که عمداً و سهواً مبطل باشد بعمل نیاورده باشد (س) اگر بعد از تمام کردن نماز احتیاط فهمید که موافق اتفاق نیفاده نماز احتیاطی که کرده مثل آنکه دو رکعة نشسته و دو رکعة ایستاده کرد بعد از مطلع شد يك ركعة كم بوده اصل نمازش چه صورت دارد (ج) احتیاط (1) اینست كه يك ركعت ناقص را بکند و احتیاط اعاده کردن اصل نماز است اگرچه صحة آن بی وجه نیست و بهتر اعاده (2)است در جمیع صور

ص: 108


1- هر چند اقوی عدم احتیاج برکعت موصوله وعدم اعاده نماز است خونساری مد ظله
2- وجهی برای رجحان اعاده نیست چه کشف نقصان بعد از تمام احتیاط باشد چه در اثناء بلی در اثناء نقیصه را باید موصوله بیاورد و احوط سجود سهو است برای هر زیاده و نقیصه که در اثناء واقع شده است خونساری مدظله العالی

با علم بکم بودن بعد از نماز احتیاط یا در بین آن (س) اگر عمل باحتياط نمود وشك كرد كه آیا نماز احتیاط با کم بودن اصل نماز موافق بوده یا نه چه کند (ج) نمازش صحیح است و اعتناء بچنين شك نكند (س) هر گاه در اثناء نماز احتیاط شك ميكند كه آيا يك ركعة است یا دو رکعت چکند (ج) بنا را بر صحت گذارد یعنی اگر يك ركعت باید بكند بگويد یك ركعة است و اگر دو ركعة بايد بكند بگوید دو ركعة است (س) در نماز احتياط سهواً كلام بيجا اتفاق افتاد سجده سهو دارد یا نه (ج) بلی سجده سهو واجیست بلکه در جمیع منافیات و غیره که در اصل نماز میباشد در این میباشد (س) در نمازهای مستحبی اگر شك واقع شود چه صورت دارد (ج) در باقی ماندن بشك مخير است ما بين اقل و اكثر مثل آنكه شك كند كه اين يك ركعة است يا دو ركعة بهر کدام که بنا را گذشت صحیح است ولی بنا را بر اقل گذارد بهتر است(س) در نماز مستحبی سلام بيجا يا كلام بيجا يا غيره اتفاق افتاد سجده سهو میخواهد یانه (ج) سجده سهو ندارد بلکه اگر تشهد فراموش شده باشد یا سجده فراموش شده قضا ندارد (س) اگر کسی شك كند در اثناء نماز باینکه این نماز ظهر است یا عصر تکلیفش چیست (ج) بنا را بر ظهر قرار دهد یعنی بقصد ظهر نماز را تمام کند اگر نماز ظهر را نکرده باشد (س) اگر شك كند که این رکعة آخر مغرب است یا اول عشاء چه باید کرد (ج) از آخر مغرب قراردهد (س) مظنه در اثناء نماز حكم یقين دارد یا نه (ج) در رکعتین اخیرتین از رباعیه حکم یقین دارد بلااشکال و در غیر آن محل(1) اشکال است (س) هرگاه كسى شك كند بعد از اکمال سجدتین در میان دو و سه و بنا برسه گذاشته بر خواست يك

ص: 109


1- ظاهر اشکالی ندارد خونساری مدظله العالی

رکعت هم کرد شد چهار رکعة هنوز بر رکوع نرفته مظنه اش بدو رفت چه کند (ج) باید ركعة را خراب كيد و بنشیند بزمین و بنا را بر دو گذارد و تشهد بخواند و بر خیزد و باقی مانده نماز را تمام کند و بعد از سلام دو سجده سهو برای قیام(1) بیجا بجا آورد بقصد احتیاط نه بنیت وجوب (س) هر گاه در حال قيام شك كند ما بین سه و چهار و بنارا بر بر چهار گذاشت بعد یقین کرد که در رکعتی که برخواسته يكسجده نکرده چه باید کرد (ج) در اینصورت نمازش باطلست و باید بهم زند و سر بكيرد (س) احکام سهویات و کیفیت آن را بیان فرمائید (ج) سهویات بر چند قسم است ( اول ) سهو در طهارت از حدث است مثل آنکه شروع در نماز نمود باعتقاد اینکه با وضوع است و در اثناء متذکر شد که وضوء نداشته نمازش باطل است و همچنین است حال غسل و تيمم ( دویم) سهو در طهارت از خبث است باین معنی که عالم بود به نجاست ثوب يا بدن خود و غافل شد از تطهیر قبل از شروع در نماز و در اثناء نماز یا بعد متذکر شد که بدن یا لباسش نجس بوده نمازش باطل(2) است (سوم) سهو در قبله است پس اگر در اثناء نماز معلوم شد که آنچه از نماز ادا نموده پشت بقبله بوده یا اینکه بسوی یمین و یسار قبله بوده صحیح است (چهارم) سهو در مکان است باین معنی که در مکانی شروع بنماز نمود باعتقاد اینکه مکان مباح است بعد در اثناء نماز مطلع شد که مغصوب بوده باید نماز را قطع کند اگر ممکن

ص: 110


1- و هكذا برأى بحول الله وتسبيحه و استغفار اگر گفته است خونساری مدظله
2- على الاقوی در وقت و در خارج وقت احتیاط به اعاده ترك نشود خونساری مدظله

نباشد منتقل شدن بمكان مباح بودن بدون منافی و استیاف نماز در مكان مباح لازم است مگر در صورتیکه وقت مضیق باشد پس آنچه که از نماز عمل آورده صحیح است و بقیه نماز را در حین خروج از آن مكان مغصوب بعمل آورد اگر زیادتی تصرف بواسطه نماز بعمل نیابد ( پنجم) سهو در لباس پس اگر در اثناء نماز معلوم شد اینکه لباس آن از جنسی است که نماز در آن جایز نیست و جاهل بوده پس اگر نزع ممکن است بنحوی که موجب فعل منافی نشود نزع نماید و نماز را تمام کند و در غیر مغصوب ترك نشود(1) اعاده بعد از اتمام احتیاطا و اگر ممکن نمیشود نماز را قطع کند و استیناف نماز را با لباس بی عیب نماید (س) اگر کسی در نماز سهواً چیزی را کم کند یا زیاد کند بعد بخاطرش بیاید حکمش چیست «ج» هر گاه رکن است و داخل در رکن نشده برگردد او را بجا آورد و اگر داخل در رکن شده نمازش باطل است و هم چنین در صورت زیاد کردن رکن مطلقا و اگر غیر رکن باشد و محلش باقی است بر گردد و او را بجا آورد نمازش صحیح است و اگر از محلش گذشته است ضرر ندارد «س» سجده سهو در چه وقت واجبست «ج» بجهة كلام(2) بيجا سهوا یا بگمان بهم رساندن اینکه از نماز بیرون رفته است و سلام بیجا سهوأ و تشهد فراموش شده و سجده فراموش شده بلکه بهة هر زياده و نقيصه غير از اجزاء مستحبه على الاحوط و درشك چهار و پنج بعد از اکمال سجدتين «س» هر گاه در اثناء نماز

ص: 111


1- هر چند اقوی جواز ترك است خونساری مدظله
2- على الاحوط در کلام بیجا و سلام بیجا و سجده فراموش شده خونساری مدظله

تكلم بيجا يا سلام بيجا يا غير اينها سهواً متعدد اتفاق افتد تعدد سجده سهو لازم است یا نه « ج » بلی تعدد در سجده سهو لازم است « س » ترتيب در میان سجده سهو هست یا نه « ج » ترتیبی در سجده سهو نيست بترتيب اسباب آن بنا بر اقوى اما ترتيب ما بين سجده و اجزاء فراموش شده از رکعات احتیاطیه پس بر این قرار است که سجده سهو را مؤخر از همه نماید و احوط(1) تأخر اجزاء فراموش شده از رکعات احتیاط است اگر چه در فوات مقدم باشد و اقوى عدم وجوب تعيين اسباب سجود سهو است در وقت اتیان سجده سهو «س» کیفیت دو سجده سهو را بیان فرمائيد «ج» كيفية دو سجده سهو آنستکه نیت کند که که دو سجده میکنم از برای آنچه بعمل آورده ام از زیادتی و کمی در نماز آن نحو که واقع شده است قربة الی الله تعالى و احوط آنکه قصد وجوب را زیاد نماید بر آنچه ذکر شده است و برود بسجود و به گوید بسم الله و بالله و صلى الله على محمد و آل محمد یا آنکه بگوید بسم الله وبالله اللهم صل على محمد و آل محمد و یا آنکه بگوید بسم الله و بالله السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و برکاته و احوط اختیار اخیر است و سر بردارد و بنشیند باز برود بسجده و صیغه مذکوره را بخواند بعد از سر بر دشمن از سجده دوم تشهد را تمام بسواند مثل(2) تشهد نماز و يك سلام دهد مثل السلام عليكم و رحمة الله وبركاته لكن خواندن آنچه زاید بر شهادت وحدانية و برسالة است بقصد قربة مطلقه ( س ) اگر کسی بعد از نماز فراموش کرد سجده سهو را تکلیفش چیست

ص: 112


1- هر چند اقوى تحیر است خونساری مدظله
2- اقوی جواز اقتصار بر تشهد خفیف است خونساری مدظله

(ج) هر وقت بخاطرش آمد بجا آورد و اگر در بین نماز بیادش آمد بعد از نماز اتیان بآن نماید و اگر وضوء نداشته باشد احتیاطاً وضوء بگیرد آنوقت اتيان بسجده سهو نماید (س) اگر کسی شکیات و سهويات وظنيات و منافيات وسجده سهو را نداند و هیچ کدام در نمازش اتفاق نیفتد نمازش چه صورت دارد (ج) صحیح است نمازش لكن تحصیل آنها واجب است و اگر ترك كند عمداً فاسق است (س) نمازهایی که از مکلفین فضاشده چه عمداً و چه سهواً و چه معذوراً شرایط و احکام آنرا بیان فرمائید (ج) واجبست اتیان بقضاهای نمازهای واجبی غیر از نماز جمعه و نماز عیدین از کسانیکه اتیان در وقت ننموده باشد و واجب نیست قضاء از آنچه واقع شده باشد در ایام مخالفت از حق بر کسانیکه از اهل قبله باشند هر چند محکوم بكفر باشند مثل غالی یا نباشند مثل سنی و آنچه فوت شده باشد از نماز در حال طفولیت یا دیوانگی یا بیهوشی یا کفر اصلی یا حیض یا نفاس اگر این امور در تمام وقت باشد و اگر در تمام وقت نباشد بلکه دریابد مقدار از نماز را در وقت چه در اول و چه در آخر واجبست قضاء آن نیز واگر مقدار يك ركعة وتحصيل شرايطيرا که فاقد است بلکه طهارت بتنهائى على الاحوط از آخر وقت دریابد بدون عذری از این اعذار واجبست نماز اداء و اگر ترك كند قضاء آن واجبست (س) در نماز قضاء ترتیب واجبست یانه (ج) بلی ترتیب واجب است در قضاء در نمازهائی که ترتیب در اداء آنها معتبر است مثل ظهرین یا عشائین از يك روز و در غیر آن ترتيب واجب(1) نیست على الاقوی اگر چه احوط مراعات ترتیب است مگر آنکه ترتیب را نداند(2)

ص: 113


1- بلکه افوی اعتبار ترتیب است خونساری مد ظله العالی
2- در اینصورت هم لازم است مراعات ترتیب مگر آنچه را که بجهت حرج رفع ید کند از ترتیب خونساری مدظله

(س) در غیر قضاء نماز يوميه رعایت ترتیب لازمست یانه (ج) لازم نیست پس جایز است قضاء كسوف پیش از خسوف اگر چه کسوف بعد واقع شده باشد همچنانکه جایز است تقدیم آن بر یومیه هر چند یومیه پیش فوت شده باشد (س) هر گاه نماز ظهر و مغرب فوت شود و نداند کدام پیش بوده و بخواهد تحصیل ترتیب نماید چه کند (ج) بايد يك نماز ظهر ما بین دو مغرب بجا آورد یا مغربی میان دو ظهر نماید و اكتفاء میکند در حصول ترتیب بنیت واقعی هر گاه قوائت همه از يك صنف باشد چون ظهر یا غیر آن پس نیت کند اول ظهری که از او فوت شده بعد دویم ظهر وهكذا (س) کسیکه نماز قضاء دارد اداء را در اول وقت میتواند بکند یا نه (ج) مخیر است هر کدام را که میخواهد در اول بکندولی احوط مقدم داشتن قضا بر اداء است خصوصاً هر گاه يك نماز قضاء شده یا مطلق نماز آنروز چه یکی باشد چه بیشتر بلکه در صورت اخیره ترك احتياط(1) نشود (س) اگر کسی در سفر نمازش فوت شد و در حضر میخواهد قضاء آنرا اتیان کند و همچنین بعکس آن باید نماز قصر را بقصر بخواند و تمام را تمام یا نه ( ج ) بلی اعتبار در قصر و اتمام در اداء نمودنی آن بحال فوت است یعنی اگر در حضر نمازش فوت فوت شده تمام کند قضاء آنرا هر چند در سفر باشد و اگر کسی در اول وقت مسافر باشد و در آخر وقت حاضر یا در اول وقت حاضر باشد و در آخر وقت مسافر اعتبار بحال فوت نماز است (س) هرگاه مرد قضاء نماز زن را اجیر شود رائة جهر به را بجهر بخواند یا اخفات (ج) بجهر بخواند (س) اگر چند استیجار نمایند از برای قضاء نمودن نماز يك شخص یعنی از برای میت واحد واجبست مراعات ترتیب یا نه (ج) واجب(2)

ص: 114


1- این احتیاط لازم نیست خونساری مدظله
2- اقوى وجوب است مطلقا خونساری مدظله العالی

نیست خصوصا اگر ولی میت یا وصی آن یا متبرع جاهل بترتيب فوت شده از میت باشد و نداند که خود میت عالم بترتيب بوده ولكن احوط تحصیل ترتیب است خصوصا هر گاه وصية بثلث نموده باشد و مصرفی غیر از صوم و صلوة تعیین نکرده باشد (س) نماز جماعت مستحب است يا واجب (ج) مستحب مؤکد است در جمیع فرائض خصوصا در نماز يوميه خصوصا هر گاه ادا باشد خصوصا در صبح و مغرب و عشاء خصوصا از برای کسیکه همسایه مسجد باشد بلکه در حق کسانیکه اذان مسجد را میشنوند (س) فضيلة نماز جماعت را بیان فرمائید (ج) بدانکه فصيلة نماز جماعت بر فرادی 24 درجه است یا 25 درجه یا 27 درجه یا 29 درجه هر يك ركعت از آن به 24 ركعة محسوب است که هر رکعت از آن محبوب تر است بسوی خداوندعالم از عبادت چهل سال و نماز جماعت افضل است از نماز منفرد در مسجد کوفه با وجود آنکه آن محسوب بهزار ركعة است پس موافق این بیان نماز جماعت افضل از هزار نماز است بلکه روایت شده که آن بدو هزار نماز محسوب است و روایت شده که نماز در پشت سر عالم برابر هزار نماز است لهذا اجر در آن مضاعف خواهد شد و بسه هزار میرسد و اگر در مسجد جامع واقع شود مضاعف میشود بر حسب تفاوت نماز در مسجد و غیر آن و آن عبارت است از صد درجه پس مجموع درجات بسی صدهزار منتهی خواهد شد و اینهاهمه باتحاد مأموم است و اگر متعدد شود مضاعف میشود در هر يك بقدر مجموع در سابق آن بده درجه و همان که عدد آنها زیاد برده شد اگر آسمان ها کاغذ شوند و درختان قلم گردند و دریاها مركب شوند وانس و جن و ملائکه نویسنده باشند نتوانند ثواب يك ركعة آنرا بنويسند و با جمیع آنچه ذکر شد بدانکه آن واجب نیست مگر در جمعه و

ص: 115

عیدین با شرایط آنکه در محل آن ذکر میشود و کسیکه قرائة حمد وسوره اش درست نباشد و مقصر باشد در صحیح نمودن آن پس اگر ممکن باشد او را صحیح نمودن حمد و سوره در وقت بهريك از فرادی بطریق صحیح یا بجماعت کفایت میشود و اگر در وقت ممکن نشود او را صحیح نمودن بجهة تنكى وقت و مانند آن معین است بر او حاضر شدن به جماعة واگر ممکن نباشد بهیچ وجه واجب نیست بر او جماعة وليكن احوط حاضر شدن به جماعة است و مشروع نيست در نوافل حتی در نماز (1) روز عید غدیر بنا بر اقوی و احوط بلی مشروع است در صلوة استسقا و باکی نیست بجماعة گذاردن واجبی که مستحب شده بسبب امر خارج چون نماز عید و فریضه از غیر که انیان بنحو تبرع باشد و همچنین فریضه که بجا میاورد بنحو اعاده بر وجه استحباب (س) مسافر بحاضر يا حاضر بمسافر يا اداء بقضا اقتداء جایز است یا یانه (ج) بلی جایز است و همچنین است با اختلاف در وجوب و استحباب و اقتدا کسیکه فرایض یومیه بجا می آورد کسی که فریضه طواف میکند و همچنین عکس آن مشکل است بلکه اصل مشروعة جماعة در فريضة طواف خالی از اشکال نیست و جایز است اقتد، کسی که صلوة آیات میکند کسیکه صلوة آیات دیگر میکند و همچنین در جنازه و عید بلی نماز گذار در هر یک از این سه نماز اقتدا بدیگر در نماز دیگر نمیکند همچنانکه اقتدا نمیکند بیومیه گذار طواف گذار و همچنین در عکس جایز نیست بلکه احوط آنستکه نماز عید گذار اقتدا بنماز استسقا گذار ننماید و

ص: 116

هم چنین در عکس اینصورت اگرچه موافق در نظم باشند و احوط ترك جماعت است در نماز احتیاط اگر چه بنماز احتیاط باشد و هم چنین احوط ترك آنست در نافله منذوره (س) عددی که جماعت آن منعقد میشود چند نفر است (ج) دو نفر است که یکی امام و یکی مأموم چه هر دو مرد باشند چه هر دو زن چه آنکه مأموم زن باشد یا صبی غیر بالع لكن احوط و اولی اکتفا نکردن بطفل است (س) اگر ماموم برکوع رفت و شك نمود در اینکه درک امام نموده ام یا نه حکمش چیست «ج» در اینصورت حکم نماید بدرك نكردن امام مثل کسی که یقین بداند که ادراك ننموده و نماز او باطل است «س» هر گاه یقین دارد که در رکوع بامام ملحق نمیشود اقتداء کردن جایز است یا نه «ج» جایز نیست بلکه منتظر امام بشود تا در رکعت دیگر اقتداء کند (س) اگر مامو می بترسد که اگر ملحق بصف شود امام از رکوع سر بر میدارد چه کند (ج) در اینحال در آن مکانی که ایستاده اقتداء کند و تكبيرة الاحرام بگوید و برود بركوع بشرط آنکه مانع از اقتداء در آن مکان نباشد مثل حایل و بلندی جای امام و در حال رکوع یا بعد از ركوع(1) ملحق شود بصف واحوط اینست که کام را بر ندارد بلکه پاهای خود را بزمین بکشد هر چند لازم نیست لكن احوط آنست که در حال ذکر حرکت نکند (س) از چیزائی که در امام جماعت معتبر است بیان فرمائید (ج) در امام جماعت شرط است بالغ بودن و عقل داشتن و سالم بودن از جذام و برص وحد شرعی بعد از توبه را بعضی شرط دانسته اند و اقوی اینست که شرط نیست بلی اقتداء کردن به کسی که از اینها سالم

ص: 117


1- احوط بلکه اقوی اقتصار در ملحق شدن بصف است بحال رکوع یا بعد از قیام از سجود خونساری مدظله

باشد احوط است و هم چنین شرط در امام ایمان و طهارت مولد و عدالت و مذکر بودن اگر میان مامومین یا جميع مذکر باشند و همچنین شرط است در امام که نشسته (1) نباشد هر گاه مأمومین ایستاده باشند و نیز شرط است که نبوده باشد در میان امام و ماموم حایلی که مانع باشد دیدن امام را مگر آنکه ماموم زن باشد و امام مرد و همچنین شرط است که نبوده باشد ماموم دور از امام یا از صفی که پیش روی او می باشد آنقدر که آنرا دوری نامند و احوط دور نبودن ماموم است از امام پيش از يك گام (2) و هر گاه يك نفر فاصله در صف پیش باشد یا قلیلی بیشتر ضرر ندارد چنانچه هر گاه در صف اخیر فاصله بسیار ميان هر يك از اهل آن باشد ضرر ندار و هم چنین شرطست در جماعت که جای ایستادن امام بلند تر از جای ایستادن ماموم نباشد بقدر معتدبه اگر زمین سراشیب نباشد و اگر سراشیب باشد ضرر ندارد مگر آنکه بسیار سراشیب باشد اما اگر امام پائین و ماموم دو جای بلندی باشد ضرر ندار و همچنین شرطست یکی بودن امام و اینکه ماموم قصد اقتداء نماید و تعیین امام بكند (س) اگر ماموم قصد اقتدا امامی را کند و بعد معلوم شد که آن امام دیگری بوده است چه صورت دارد (ج) نماز او باطل است اگر چه عادل هم بداند او را (س) اگر کسی اقتداء بامام حاضر نماید و چنین داند که شخصی است بعد شود که شخصی دیگر بوده حکمش چیست (ج) اگر اولا و بالذات قصد کند اقتداء بامام

ص: 118


1- بلكه احوط ترك اقتدا بمطلق معذور است مگر در موارد رخصت مثل قاعد بقاعد و متوضى بتيمم و ذو الجبيره وصحيح القواعد بلاحن در غیر فوائه خونساری مدظله العالی
2- یعنی از مسجد لاحق تا موقف سابق چه امام و چه صف سابق و این احتیاط هم ترك نشود خونساری مدظله العالی

عمرو است این نماز صحیح است اگر عمرو را هم عادل داند و اگر قصد اقتداء بامام حاضر بالتبع باين معنى قصدش اولا بالذات اقتداء بزید است و خیالش این که امام حاضر اوست و بعد معلوم شود که که عمرو بوده است این نماز باطل است اگر چه عمرو را هم عادل بداند ( س ) محاذی ایستادن ماموم با امام جایز است یا نه (ج) پیش ایستادن جایز نیست احوط تاخر مامومست از امام در جمیع مساجدش (س) واجبست متابعة کردن ماموم امام را در افعال نماز یانه (ج) بلی و اجبست و باید پیش از امام هیچ فعلی را بجا نیاورد و احواط مؤخر بودن مأموم است در افعال از امام باین معنی که مقارن نباشد و اما در اقوال تكبيرة الاحرام را باید بعد از امام بگوید و در غیر آن واجب نیست بنا بر مشهور لكن احوط (1) است در سلام و هم چنین در بقیه اقوال واجبه در صورت شنیدن(س) اگر امام بعد از تکبیرة الاحرام تكبيره الاحرام ديگر بگويد وماموم باتكبيرة الاحرام اول داخل نماز شده باشد حکمش چیست (ج) در اینصورت عدول(2). بفرادی نماید (س) اگر ماموم سر بردارد از رکوع یا سجود یا برود برکوع یا سجود پیش از امام سهواً یا خطا چه صورت دارد (ج) باید برگردد و با امام ملحق شود اگر امام نرسد باو و اگر بمجرد اطلاع حاضر و او را عادل میداند و خیالش که او زید است بعد معلوم شد که

ص: 119


1- اقوى عدم وجوب است و هكذا در سایر اقوال هر چند احوط در سایر اقوال مراعات تبعیت است حتی در صورت عدم سماع خونساری مدظله العالی
2- و جایز است بر امام و مامومین اختيار يك نفر از مامومين برای امامت خونساری مدظله

امام برسد بر او چیزی نیست و نماز صحیح است و اگر بر نگردد عمداً آثم(1) است ولی نمازش صحیح است و بهتر اعاده است(س) هر گاه مأموم در ركعة سیم و چهارم امام اقتداء نمود قرائت حمد و سوره را واجبست بر او یا نه (ج) بلی واجب است و اگر نتواند حمد و سوره بخواند اكتفاء کند بحمد تنها و اگر خواندن حمد منافی با متابعت باشد یعنی اگر بخواند حمد را متابعت از میان میرود مثل آنکه رکوع امام را درک نمینماید (2) احوط نیت انفراد است(س) اگر ماموم قرائت را فراموش نماید وقتی متذکر شود که امام در رکوع داخل شده باشد یا داخل نشده باشد چه باید کرد (ج) احوط قصد انفراد است (س) اگر بعد از فراغ از نماز معلوم شود فاسق بودن یا کافر بودن یا بی طهارت بودن یا نیت نداشتن امام نماز مأموم باطل است یا نه (ج) باطل نیست اگر در بین نماز معلوم شد عدول بفرادی کند و تمام کند نماز خود را (س هرگاه امام در تشهد اخیره یافت نیت اقتدا میتواند بكند كه درك فضيلت نماز جماعترا بکندیانه (ج) بلی میتواند و نیت میکند و تكبيرة الاحرام را میگوید و مینشیند از برای تشهد یا امام و بعد از آنکه امام سلام گفت بر میخیزد و نماز را تمام میکند و حاجت باستيناف نيت وتكبير نیست و باین نحو تحصیل فضیلت جماعت مینماید (س) هر گاه ماموم در نماز جهریه صوت یا همهمه امام را نشود قرائت واجب است بخواند یا نه (ج) قرائت خواندن مستحب است و احوط آن است که به قصد قربة مطلقه بخواند له بقصد جزئية (س) هر گاه شخص نماز ظهرش

ص: 120


1- اقوى عدم ائم است و بطلان نماز اگر عمل بوظیفه انفراد نکرده باشد خونساری مد ظله
2- هر چند اقوی صحت جماعت و سقوط فاتحه است کلا او بعضا در صورت عدم امهال امام خونساری مدظله العالی

و نماز عصر را هم بامام اقتداء کند اینقصد جایز است یانه (ج) جواز بعید نیست خصوصاً اگر مستعجل باشد لكن احوط قصد نکردن است در اول نماز (س) هر گاه شخصی نماز مغرب را بعشاء امام اقتداء کرد و در قیام شك كرد كه این رکعت سیم است یا چهارم حکمش چیست ج در قیام صبر کند تا امام بر کوع برود و و دو سجدتین را بجا آورد و بعد از سجدتين معلومش شود حال شکش ضرر ندارد (س) متابعت کردن ماموم در تشهد امام که تشهد او نباشد مستحب است یا نه (ج) بلی مستحب است که متابعت کند تشهد امام را و همچنین در قنوت و احوط آنست که در آن حال زانوها را از زمین بردارد بر کف پاها بنشیند و دستها را بر زمین گذارد چنانکه احوط از برای او تسبيح است بعوض تشهد و تخلف از قیام امام میجوید بجهت تشهد خود هم چنانکه تخلف میجوید در هر فعلی که بر او واجب و بر امام واجب نیست از رکوع و سجود یا نحو اينها پس انیان بآنها میکند و بعد ملحق بامام میشود مگر در قرائت چنانچه گذشت س کیفیت نماز مسافر و شرایط آنرا بیان فرمائید (ج) شرایط آن چند چیز است (اول) قطع مسافتی که موجب قصر میشود و آن هشت فرسخ است در رفتن یا برگشتن یا در رفتن و برگشتن هر دو که چهار (1) فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد و معتبر نیست بر گشتن در همان روز یا در همان شب بلی معتبر است قاطعی از قواطع سفر مثل قصد اقامت ده روزه در بین نباشد مثل هشت فرسخ امتدادی(س) حد فرسخ شرعی چقدر است (ج) فرسخ عبارت از سه میل است و هر میلی چهار را بعصر امام اقتداء کنند بقصد آنکه در دو رکعت آخر فرادی شود

ص: 121


1- معيار تحقیق 8 فرسخ است ولو باینکه مثلا سه فرسخ برود پنج فرسخ بر گردد یا بعکس خونساری مدظله العالی

هزار ذراع بذراع دست است که طول ذراع عرض بیست و چهار انگشت که هر انگشتی بعرض هفت جو و هر جوی بعرض 7 موی از اواسط موی یابو باشد (س) هر گاه مسافت کمتر از 8 فرسخ باشد اگرچه بقدر يك وجب يا كمتر قصر جایز است یا نه (ج) جایز نیست و اگر نداند که مسافت بحد مزبور رسیده یانه تمام میکند (س) اگر مظنه قوی باشد بمسافت بودن بنحی كه نزديك به علم باشد و از شباع مظنه قوی حاصل شود اکتفاء بآن میتوان کرد یا نه (ج) اكتفا بعید نیست (1) اگر چه احتیاط مطلوب است ترك نشود (س) ثابت شدن مسافت مزبوره بشهادت عدل واحد کافی است یا باید به شهادت دو عادل باشد (ج) اكتفا بعید نیست(2) لكن احتياط خوب است (س) هر گاه بینه عادله خبر داد باین که مسافت بحد سفر شرعی است و بینه دیگر شهادت داد بر خلاف آن تکلیف چیست (ج) اقوی آنستکه تمام ميكند لكن احوط جمع است و لازم نیست پیمودن مسافت هر گاه مستلزم حرج باشد اما غیر آن از چیزهائی که در آنها حرج نیست مثل خبر گرفتن و فحص پس مقتضای احتیاط(3) مراعات آنست در تشخیص موضوع ( دویم) آنکه مسافر باید قصد مسافت داشته باشد ( س) هر گاه

ص: 122


1- بلكه اقوی است در صورتیکه بدرجه اطمینان برسد و احتیاط هم لازم نیست والا اقوى وجوب تمام است خونساری مد ظله العالی
2- بلكه بعيد نيست اكتفاء بقول مطلق ثقه خونساری مد ظله العالی
3- هر چند این احتیاط لازم نیست و اقوى وجوب اتمام است تا ثابت بشود مسافت خونساری مدظله

کسی مقدار مسافت را بی قصد رود مثل آنکه عقب دزد یا گریخته و مانند آن برود و نداند که بقدر مسافة خواهد رفت یا نه یا آنکه برود در حال دیوانگی بیقصد چه صورت دارد (ج) در اینصورت آنچه که رفته است محسوب از مسافت نیست و باعث قصر نمیشود هر چند بسیار طول بکشد لکن اگر مسافت بقدر 8 فرسخ یا بیشتر باشد در برگشتن باید قصر کند «س» اگر کسی بعد از آنکه بیقصد رفت در بین رفتن قصد 8 فرسخ کند چه باید کرد «ج» باید قصر کند خواه مسافر بالاصاله باشد يا بالتبع مثل غلام و کنیز وزن و مانند ایشان هر چند بر آن راضی نباشند بلکه مجبور باشند (سوم) آنکه قصد مسافت را مستمر بدارد تا منتهی شدن مسافت (س) هرگاه اراده برگشتن نماید پیش از رسیدن بآنچه کفایت میکند در حصول مسافت یا مترده شود در رفتن تکلیفش چیست [ج) باید نماز را تمام کند (س) اگر کسی بیرون رود بقصد مسافت و بعد از آن از برای او اتفاق بیفتد انتظار رفقای راه و رفتن او موقوف برفتن ایشان باشد چه کند (ج) اگر از حد ترخص نگذشته است باید تمام کند و اگر گذشته باشد چهار فرسخ یا زیاده اقوى قصر است اگر قصد ماندن را ده روز را در آنجا نداشته باشد و هم چنین است در صورتیکه بقدر چهار فرسخ نرفته باشد با اطمینان بآمدن رفقه پس قصر نماید و اگر کمتر از 4 فرسخ رفته باشد و اطمینان بآمدن رفقه هم نداشته باشد تمام میکند (چهارم) آنکه جمع نکند با قصد مسافة عزم بر ماندن ده روز را در اثنای مسافت و نه عارض شود او را این اراده در بین راه که اگر هر يك روی دهد باید تمام کند نماز را و در حکم اراده ماندن است در مسافت بوطن خود رسیدس () مردن اوطن چه مکان است (ج) وطن بر دو قسم است یکی وطن اصلی است که

ص: 123

او محل تولد انسان است و وطن آباء و اجدادش است و در او شرط نیست شش ماه در آنجا ماندن و نه داشتن ملک بلی این قدر شرط است که قصد اعراض از او نداشته باشد «دویمی» وطن اتخاذی استکه از برای خود وطن قرار داده است و بنایش قرار گرفتن در آنجا است همیشه و در او شرط است صدق عرفی همین قدر که عرفا گویندوطن فلان شخص است دیگر چیز دیگر شرط نیست (پنجم) آنکه نبوده باشد از کسانیکه خانه او همراه او باشد مثل آنکه در جمیع اوقات در بیابانها بسر ببرد از قبیل اعراب بری و پاره از ایلات یا آنکه سفر شغل و عمل او باشد که نامیده شود باسم خاصی مثل مکاری و ساربان و هیمه کش و قاصد و کشتیبان و تاجر وصاحب صنعتی که در گردش باشد در تجارت وصنعت خود و امثال اینها (س) اگر سفر کند صاحب عمل مذکور در غیر عمل خود مثل آنکه مکاری بزیارت رود یا بحج حکمش چیست (ج) باید قصر کند اگر از شغل و عمل خود در آن سفر دست برداشته باشد والا باید تمام کند و واجب میشود تمام کردن در سفر سیم هر گاه قرار داده سفر را عمل خود و در سفر دویم نیز اظهر (1) تمام کردن است اگرچه احوط جمع است و هر گاه صدق کند بر او قبل از سفر مکاری یا جمال مثل آنکه رفت و آمد کند در مادون مسافت بعد سفر کند احتیاط (2) ترك نشود و منقطع میشود حکم مذکور بماندن ده روز در وطن و بقصد ماندن (3) ده روز در غیر وطن با ماندن ده روز (ششم) آنکه سفر او حرام

ص: 124


1- بلکه اظهر قصر است خونساری مدظله
2- هر چند اقوی جواز اقتصار بر قصر است خونساری مدظله
3- در صورت ماندن بغير قصد ترك نشود احتیاط بجمع خونساری مد ظله العالي

نباشد مثل فرار نمودن از جهاد و گریختن غلام و نه غاية آن حرام باشد مثل سفر از برای ضرر مسلمین و مؤمنین و دزدیدن مال ایشان واعانه ظالم در ظلم او و مضر نیست معاصی که در سفر واقع شود برسم اتفاق مثل غیبت کردن که باعث تمام کردن نماز نمیشود « س» سفریکه منافی با واجبی از واجبات باشد مثل تحصیل علم واجبی که در سفر میسر نمیشود باعث تمام نمودن نماز میشود یانه «ج» باعث نمیشود بلی اگر سفر بقصد فرار از واجب باشد محل اشکال است احوط جمع است «س» هر گاه کسی سفر کرد از برای صید کردن لهو ولعب حکمش در قصر و اتمام چیست «ج» اگر بسفر رود از برای این مطلب نماز را تمام کند «هفتم» آنکه دور شود از دیوار(1) شهر یا قریه تا آنکه پیدا نباشد دیوار و نشنود اذان شهر یا قریه را و معتبر در صدای مؤذن و چشم نظر کننده و گوش شنونده بلد متوسط است چنانچه معتبر است در هوا خالی بودن از شدت باد و غوغا و هر گاه بیننده یا دیوار یا مؤذن یا شنونده نباشد بنا بر تقدیر و فرض گذارد که بر فرض بودن حال چه نحو بود وچه نحو نبود و فرق نیست در این شرط در میان رفتن و بر گشتن هر چند احوط در حال برگشتن جمع میان قصر و اتمام است یا تاخیر کند نماز را تا وارد شود بمنزل و معتبر است شرط مزبور در بلد توطن و در بلد اقامة اشكال است و احوط (2) جمع است قبل از خروج از محل ترخص و هر گاه سفر سفر معصیت باشد یا عقب صيد لهو رفته باشد یا بدون قصد حرکت کرده باشد معتبر موضع برگشتن است و واجب است قصر بعد

ص: 125


1- میزان پیدا نبودن شخصی است بر اهل بلد خونساری مدظله
2- هر چند اقوى وجوب تمام است خونساری مدظله

از تحقق شرایط گذشته «س» آیا مسافر در چند جا مخیر است مابین قصر و اتمام «ج» در جهار موضع که یکی مسجد الحرام ويكى مسجد حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم و یکی مسجد جامع کوفه و یکی حاير سيد الشهداء عليه السلام لكن افضل اتمام است و احتیاط قصر است «س» حد حایر چقدر است (ج) قدر حایر درست واضح نیست احوط آنستكه اكتفاء بقدر متیقن شود و آن عبارت از اطراف ضریح مقدس جناب سید الشهداء (علیه السلام) است واقوى دخول تمام روضه مقدسه است (س) مسافر که در بلدی مثل حله یا بغداد در يك سمت او قصد اقامه کرد میتواند خطی که در وسط واقع شده عبور بسمت دیگر آن کند یا خیر (ج) میتواند و ضرر باقامة نميرساند بلی باید قصد کند اقامه در يك بلد را پس کفایت نمیکند قصد اقامه او در دو جا كه يك بلد گفته نشود مثل بصره بالنسبه بمحمره و مثل مسجد كوفه بالنسبه بنجف اشرف و بغداد بالنسبه - بكاظمين و طهران و حضرت عبدالعظیم که بایست در قصد اقامه قرار بر این دهد که در يك بلد اقامه نماید و قصد اقامه در مجموع کوفه و نجف مثلا کفایت نمیکند (س) مسافر بعد از قصد اقامه یا در بین آن از حد ترخص بیرون رفت و باز گشت نمود بمحل اقامه قصد اقامة جدیده نکرد حکمش چیست (ج) احتیاط جمع است اگر چه اقوی اتمام است و اگر قصد اقامه جدیده نماید در این حال اتمام متعین است س در صحرای خالی از آبادی قصد اقامه میتوان کرد یا نه (ج) بلی میتواند لكن قصد اقامه در میان خانهای صحرا نشینان صحیح نیست مگر با اطمینان باینکه مدت ده روز در آن زمین هستند و بجای دیگر کوچ نمی کنند یا آنکه نیة کند که اگر کوچ نمایند او بماند و بعد از نية اقامه عدول از آن ضرر ندارد (س) هرگاه کسی قصد اقامه کرد در بلدی

ص: 126

و يك نماز چهار رکعتی را تمام کرد بعد رأیش برگشت حکمش چیست (ج) تازمانیکه در آن محل است اتمام نماز متعین است و همینکه از محل اقامه خارج شود و عازم مسافت باشد حکمش قصر(1) است س شخص میتواند دو وطن از برای خود قراردهد یا نه (ج) بلی میتواند(س) هرگاه شخص فراموش کرد سفر خود را و نماز را تمام کرد چه صورت دارد(ج) اگر وقت هست اعاده کند و اگر گذشته قضا ندارد و مستحب مؤكد است از برای کسیکه نماز را قصر ميکند اینستکه بعد از هر فریضه که آنرا اقصر نموده سی دفعه بگوید سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اكبر و بهتر آنستکه این را غیر از تسبیحات تعقیب قراردهد (س) شرایط وجوب روزه چند چیز است (ج) شش چیز است اول بلوع دوم عقل سوم مسافر نبودن بسفری که در آن قصر باشد چهارم سلامتی از مرض بلکه جميع مضاری که بترسد شخص سبب آنها بر نفس محترمه یا عرض محترمی از تلف شدن چیزی که حفظ آن واجب باشد یا از مشقت شدیدی که نتواند متحمل آن شد عادة ومثل آنها پنجم سلامتی از بیهوشی که غالب بر حواس شده باشد ششم خالی بودن از حیص و نفاس و شرط است در صحة روزه چند چیز اول هر چه که شرط است در وجوب روزه مگر بلوغ که از طفل ممیز چه دختر باشد چه پسر روزه صحیح است لكن واجب نیست دویم و سیم ایمان و اسلام چهارم آنکه . آن زمان قابل باشد از برای روزه یعنی مثل عید فطر واضحی نباشد و زمانیکه گنجایش یکماه و یکروز نداشته باشد در جائی که دو ماه متتابع واجب باشد و هم چنین شهر رمضان که روزه غیر آن واقح نمیشود در آن پس اگر روزۀ غیر ماه رمضان را در رمضان قصد نماید با علم باینکه رمضان است نه از آن محسوب است و نه از رمضان

ص: 127


1-

پنجم آنکه کسیکه روزۀ سنت میخواهد بگیرد قضاء ماه رمضان بلکه غیر آن نیز مثل کفاره آن و نحو آن در ذمه او نباشد اگر قضاء از غیر نباشد و اگر استیجار باشد بلکه مطلق تحمل ضرر ندارد ششم اذن از برای زن و غلام و کنیز در روزه مستحب خصوصا از برای زن که رعاية احتیاط شدید در آنست و در واجب موسع اذن معتبر نیست بلکه مخالفت ضرر ندارد و مراعات (1) احتیاط خوبست در آن و شرط است در صحة دوزه مستحب از فرزند عدم نهی پدر و مادر بلکه اذن(2) علی احوط اگر چه اقوى صحه است مطلقا با عدم تالم ایشان هفتم اجتهاد یا تقلید در حکم روزه که میخواهد بعمل بیاورد و در جزء آن یا شرط آن اگر از جمله ضروریات نباشد مثل وجوب روزه ماه رمضان بلکه هر گاه عامی باشد ضرور نیست در در آن تقلید ايد پس گر سهل انگاری کند و اخذ مسائل روزه نکند و تروك در روزه را نداند و با اخذ نماید از کسی که نباید اعتماد بآن نماید مجرد امساك بنحو مذكور كفايت در امتثال روزه نمیکند مگر امساک نماید از چیزهایی که بداند اجمالا که شامل تروك است و هم چنین است حکم در غیر روزه از سایر عبادات بلی اگر غافل محض باشد و در واقع از آنچه باید امساك نمود امساك نموده باشد و جوب قضاء بر او معلوم(3) نيست هشتم نية قربة يس صحيح نیست بدون چیزی از شرایط مزبوره و صحیح است روزه از مستحاضه اگر آنچه هست بر او از غسلهای شب و روز بجهت نماز بعمل بیاورد واحوط آنستكه ترك نكند آنچه بر او هست از وضو گرفتن و تغییر دادن

ص: 128


1- بلكه ترك نشود خونساری مدظله العالی
2- بلكه على الاقوى خونساری مدظله
3- بلكه معلوم ام لعد است و هكذا شاک متردد اگر برجاء بیاورد خونساری مدظله العالی

پنبه و نحو آن هر چند صحة روزه توقف برغیر غسل ندارد و اما آنچه موقوف است صحة روزه بر آن از غسل ظاهر آن است که از غسلهای روز است و هم چنین غسل شب گذشته علی الاحوط اگر پیش از فجر بعمل نیاورد و اگر پیش از فجر غسل کند کافی است در صحة روزه و اما غسل شب آینده مدخلية در صحة روزه گذشته ندارد هر چند احوط مراعات آن است نیز و همچنین هرگاه بعد از نماز صبح یا بعد از نماز ظهر و عصر خون ببیند شرط نیست در صحة روزه از برای غیر نماز غسل کردن پس ترك غسل در صورت دوم مبطل روزه نیست هر چند تا بشب ترك شود بخلاف اول که اگر از برای نماز ترك شود روزه او باطل است و شرط نیست پیش انداختن غسل نماز صبح را بر طلوع فجر اگر چه احوط تقدیم غسل است بر فجر و اعاده است بعد از فجر اگر چه قصد نافله بآن غسل هم نداشته باشد و فرق نیست در شرط بودن غسل در میان کثیره و متوسطه و اما وضوع در استحاضه قلیله شرط نیست (س) روزه از مریض صحیح است یا نه (ج) اگر متضرر شود صحیح نیست و معتبر است در ضرر رسانیدن (1) علم یا ظن بلکه احتمال مساوی که موجب خوف باشد کفایت میکند اگرچه در صورت احتمال جمع میان صوم و قضاء احوطست و کافی است در حصول ظن اماره یا تجربه یا قول کسی که مفید ظن باشد هر چند کافر باشد (س) از مسافر روزه واجب در سفر صحیح است یا نه (ج) صحیح نیست مگر روزه سه روز بدل هدی و هیجده روز بدل بدنه از برای کسیکه بیرون رفته باشد از عرفات قبل از غروب آفتاب عمداً (س) روزه که نذر کرده باشد گرفتن آنرا در سفر

ص: 129


1- ضابط تحقق خوف است و لو بوهم ضرر خونساری مدظله العالي

و حضر هر دو یا سفر تنها صحیح است یا نه (ج) صحیح است(س) روزه مندوب در سفر جایز است یا نه (ج) جایز است سه روزه از برای حاجت در مدینه مشرفه و در غیر آن اقوى بطلان و احوط (1) انیان است برجاء (س) صاحبان اعذار مثل مريض و مسافر و غیره اگر روز بگیرند جایز است از ایشان یانه (ج) مجزی نیست و واجب است قضاء برایشان مگر مسافری که جاهل بحکم باشد پس مجزی است روزه آن بخلاف ناسی و اگر متذکر شد جاهل یا ناسی در اثناء روز بمسئله واجب است افطار نمودن و جاهل در حکم عالم است اگر چه عالم باشد بحکم اجمالا (س) حایض و نفساء هر گاه حاصل شود عذر ایشان در جزئی از روز باید افطار کند یا نه (ج) بلی افطار کند هر چند قلیلی پیش از غروب باشد یا منقطع شود لمحه بعد از طلوع فجر (س) هر گاه طفل در اثناء روز بالغ شود و کافر مسلم شود تمام کردن روزه بر ایشان واجب است یا نه (ج) اما طفل پس اگر قصد روزه کرده باشد و بالغ شود وجوب اتمام بر او بعید نیست و همچنین اگر قصد روزه نکرده باشد و بالغ شود قبل از ظهر و مفطری بعمل نیاورده باشد پس وجوب صوم و تجدید نیت بر او بعید نیست و همچنین است کافر اگر پیش از ظهر مسلم شود و افطار ننموده باشد خلاف دیوانه و بیهوش اگر زایل شود دیوانگی و بیهوشی از ایشان در اثناء روز (س) هر گاه مسافر پیش از ظهر حاضر شود و مریض حالش به شود روزه گرفتن برایشان واجب است یانه (ج) اگر افطار نموده باشند پیش از آن واجب نیست بر ایشان روزه اگر افطار نکرده باشند واجب است بر ایشان تمام کردن روزه و اگر حاصل شود عذر ایشان در انما روز

ص: 130


1- بلکه احوط ترك است خونساری مدظله العالی

پس مریض افطار کند چه پیش از زوال بوده باشد چه بعد از زوال واما مسافر پس اگر خارج شود پیش از ظهر واجب است افطار نماید چه در شب نية سفر نموده باشد یانه و اگر خارج شود بعد از زوال تمام نماید روزه را و بهتر آنستکه سفر ننماید پیش از ظهر مگر در صورتیکه نية سفر را در شب نموده باشد «س» اگر مردپیر وزن پیر عاجز شوند از روزه گرفتن چه متعذر باشد برایشان چه متعسر افطار نماید یانه (ج) بلی افطار نماید و همچنین است حکم کسیکه صاحب دردی است که سیراب نمیشود و نمیتواند ترك آب خوردن نماید در تمام روز ولکن واجب است بر هر يك از اینها در صورت مشقة بودن روزه برایشان بلکه در صورت تعذر نیز على الاحوط تصدق نمودن از هر روزی بمدی از طعام و شرط نیست علاوه بر این در اخیره یاس از برء على الاحوط و واجب نیست قضاء بر مرد پیر وزن پیر چه آسان شود روزه گرفتن بر ایشان فيما بعد یانه و احوط قضاء است در صورت اول اما صاحب ناخوشی عطش پس اگر بر عاز مرض از برای او حاصل شود در بین آن رمضان و رمضان آینده واجب است بر او قضاء و واجب نیست اگر برء حاصل نشود و

جایز است آبراسیر بخورد (س) اگر زن حامله که وضع حمل او نزديك باشد بترسد بر خود یا طفل در شکم یا بر هر دو چه از تشنگی باشد چه از گرسنگی تکلیفش چیست (ج) واجب است افطار نماید و همچنین زنیکه شیر میدهد طفل را و کم باشد شیر او و بترسد بر ضرر رسیدن بطفل بسبب روزه گرفتن و فرق نیست در میان آنکه بترسد برتشنگی یا گرسنگی طفل يا ضرر هر يك و تصدق نماید زن از مال خود در عوض هر روزی بمدی از طعام و قضاء کند بعد از زوال عذر «س» در مرضعه میان مادر و مستاجره و متبرعه در تعلق صدقه فرقی هست یا .

ص: 131

نه «ج» فرق نیست و همچنین فرق نیست در طفل میان ولد نسبی و رضاعی و حلال زاده و حرام زاده (س) هر گاه ممکن باشد بدل از برای مرضعه یا رفع ضرر از طفل روزه را میتواند بخورد یانه (ج) نمیتواند (س) اگر جماعة مذكوره که باید افطار نمایند روزه بگیرند روزه ایشان باطل است یا نه «ج» باطل است و مسقط قضاء نیست در جائیکه قضاء داشته باشد (س) زمان امساك نمودن در یوم روزه از چه وقت است(ج) اول آن وقت طلوع فجر دوم است که صبح صادقش میگویند و بايد ترك نماید از آن وقت اموری را که خواهد آمد مگر جماع که باید ترك کند آنرا پیش از صبح و در حکم جماع است استمناء و آخر وقت آن بر طرف شدن حمره مشرقی است و از سمت راس گذشتن آن بنا بر احوط (س) در نیت روزه کفایت میکند قصد نمودن قربة الى الله يانه (ج) بلى کفایت میکند ولی باید تعیین آن نماید هر گاه متعین نباشد (س) قصد وجوب یا استحباب یا مثل آن یا اخطار ضرور هست یانه «ج» ضرور نیست (س) در نية قصد قربة کردن بی قصد وجوب و تعیین کافی است یا نه «ج» بلی کافی است اگر بداند که ماه رمضان است و اگر نداند و روزه بگيرد بنية غير ماه رمضان و بعد معلوم شود که ماه رمضان بوده پس اگر روزه از غیر نبوده كفاية ميكند و مسقط قضاء خواهد بودو الا محل تامل است لکن در استیجار بلکه نذر و عهد اقوى لزوم تعیین است و همچنین كفارات ونذر مطلق وروزه مندوب محتاج است بتعيين (س) وقت نیة در روزه چه زمان است «ج» وقت آن شب است هر چند در جزء آخر آن باشد و کفایة میکند هر گاه در اول طلوع صبح صادق داعی بر امساك مخصوص در زمان مخصوص با او باشد و قصد منافی آن نداشته باشد (س) اگر كسى ترك نمايد عمدا نیة را تا داخل صبح شود روزه

ص: 132

او صحیح است یانه (ج) صحیح(1) نیست وقضاء بر او واجب است نه (2) کفاره (س) هر گاه بعد از نیة روزه منافی آنرا بعمل آورد پیش از صبح نية باطل ميشود یانه (ج) باطل نمی شود و تجديد نية روزه ضرور نیست هر چند آن فعل جماع باشد و اینها که ذکر شد در روزه واجب معین است مثل رمضان و نذر معین در حال اختیار اما در حال اضطرار مثل آنکه نداند که آنروز روز اول ماه رمضان است یا آنروز روزی استکه نذر معین نموده است یا فراموش نموده باشد نیترا پس وقت نية باقی است تا بظهر وواجب است بر کسی که علم بهمرساند بوجوب روزه آنروز یا بخاطرش آید بعد از فراموش نمودن آنکه فوراً نية كند و اگر نه روزه او باطل است و اما غیر روزه معین واجب از قضاء روزه ماه رمضان و نذر مطلق جایز است نیة در آن تا بزوال در وقتی که منافی بعمل نیاورده باشد و روزه او صحیح است و بظهر شدن فوت میشود وقت آن و امادر مندوب پس جایز است نیة نمودن تا پیش از غروب آفتاب اگر بعد از نیة چیزی از روز مانده باشد «س» در اول ماه رمضان نية روزه گرفتن تمام ماه را نماید جایز است یانه (ج) بلی جایز است و احتیاط بتجديد نية در هر شب ترك نشود «س» هرگاه مشتبه شود يوم آخر شعبان با اول رمضان تکلیفش چیست (ج) قصد قربة روزه بنیه آخر شعبان یا به نية روزه واجبی غیر از رمضان نماید پس اگر در اثناء روز معلوم شد آن رمضان است محسوب از آن میشود و اگر پیش از زوال معلوم شد تجديد نية از رمضان نماید (س) مبطلات روزه چند چیز است (ج) ده چیز است ( اول و دویم ) خوردن و آشامیدن كه هر يك مفسد روزه

ص: 133


1- ولكن واجب است امساك خونساری مدظله العالی
2- احوط دادن کفاره است ايضا خونساری مدظله العالی

است عمدا نه سهوا و موجب قضاء و کفاره است مطلقا چه معتاد باشد ماً كول مثل نان و آب و چه غیر معتاد باشد مثل خاک و فشرده درخت و سنك ريزه چه خوردن و آشا میدن آنها متعارف باشد و چه غیر متعارف هر چند ماکول و مشروب متعارت باشد مثل فرو بردن بقیه غذا که در بن دندان میماند که آن مبطل است نیز عمدا و لكن سهوا باطل(1) نمی کند هر چند مقصر باشد در خلال کردن و احوط خلال کردن است هر گاه خلال نکرده باشد چنانچه احوط قضاء کردن است هر گاه خلال نکرده باشد و احوط(2) بکشیدن فضلات است از سر به سوی حلق عمدا و هر گاه بفضای دهن آب دماغ یا خلط سینه را بیاورد و فرو برد باطل میکند«س» انگشتر مکیدن و طعام جویدن بجهة طفل یا مرغ و نحو ان و چشیدن نمك طعام و امثال آن چه صورت دارد (ج) بطلان روزه نمیشود مادامیکه عمدا چیری فرو نبرد واحوط و اولى ترك امور مذکوره است بدون ضرورت و حاجت و اگر بدون اختيار بحلق او فرو رفت چیزی در این مواضع باعث بطلان روزه نمی شود (س) مضمضه کردن از برای روزه دار هر چند بجهة غير وضوء باشد جایز است یانه (ج) بلی جایز است اگرچه بجهة خنك شدن باشد و افضل ترك است در غیر وضوء و مستحب است که بعد از مضمضه سه مرتبه آب دهن را بیندازد و جایز است مسواك كردن حتی بچوب تر بلکه سنت است مطلقا لكن اگر مسواك نمود مسواك را بیرون نیاورد مادامی که

ص: 134


1- مگر اطمینان داشته باشد بفرو رفتن چیزی از بقایای طعام بشکم در روز خونساری مدظله
2- هر چند اقوی جواز است مادامیکه بفضای دهن نیاید خونساری مدظله

مسواک میکند و اگر بیرون آورد آب آن را فرو نبرد یعنی اگر بدهانش دوباره داخل کرد نگذارد آن آب داخل حلق بشود و همچنین جایز است دوا داخل در احلیل نمودن تا آنکه بحوف برسد و مفطر نیست و همچنین دوا در جراحت ریختن بنحوی که بجوف برسد «س» چیزی از دوا در دماغ کردن بنحویکه وارد بر حلق بشود و داخل در جوف شود جایز است یانه «ج» احوط بلکه اقوى اجتناب است اگر صدق اكل یا شرب نماید و جایز است سرمه و دوا بچشم کشیدن و بگوش دوا ریختن «سیم» جماع کردن است و آن مفسد روزه است چنانچه موجب قضاء و کفاره است نیز مطلقا چه در قبل و چه درد بر چه در فاعل و چه در مفعول هر چند مرد باشد چه انزال شود و چه انزال نشود و همچنین است در فرج حیوانات على الاحوط و اگر محتلم شود در روز روزه مفسد روزه نیست « چهارم » کذب بر خدا و رسول وائمه عليهم السلام و در کذب برساير انبياء و اوصياء وصديقه طاهره علیهاالسلام اشكال است اقوى(1) عدم الحاق است ولکن در وقتی مبطل است که بداند کذب است و نسبت او را بدهد بیکی از ایشان و اگر شک داشته باشد خالی از اشکال نیست « پنجم » ارتماس در آب است و آن على الاحوط مبطل روزه وموجب قضاء و کفاره است عمدا نه سهوا «ششم» رساندن غبار بحلق على الاحوط وحد آن مخرج خاء نقطه دار است و آن موجب قضاء و کفاره است علی الاحوط چه غبار حلال باشد چه حرام مثل خاك و غير آن هر گاه خود باعث شود عمدا نه غفلة «هفتم» قی کردن است و آن موجب قضاء است بعمد و اختیار واقع شود و اگر بی اختیار قی کند بر او چیزی

ص: 135


1- اقوى الحاق است در صورتیکه برگردد به افتراء على الله ورسوله صلی الله علیه و آله خونساری مدظله ،

نیست و هر گاه غذا یا آب بیرون آید بحلق و برگردد مضر نیست و اگر در فضای دهن بیاید باید آنرا بریزد و اگر عمدا فرو برود قضاعو كفاره واجب است (هشتم) استمناء یعنی طلب اخراج منی از خود نمودن بهر قسمی که باشد بغیر جماع واجب میشود بان قضاء وكفاره (هم) حقنه کردن بمایع است بدون ضرورت و آن مفسد روزه و موجب قضاء و کفاره است و بجامد مکروه است بلکه احوط ترك است «دهم » بقاء بر جنابت عمدا تا بطلوع فجر چه جنابة بهم رسیده باشد باحتلام یا بسبب دیگر وان حرام و مفسد روزه و موجب قضاء رکفاره است و این حکم در روزه شهر رمضان وقضاء آن ثابت است و در جمیع اقسام روزه حتی در صوم مستحب(1) احوط عدم بقاء بر جنابت است و مثل بقاء بر جنابت است بقاء برحيض ونقاس ومثل بقاء بر جنابت است نیز خوابیدن جنب بقصد غسل نکردن یا با نردد دران یا خوابیدن آن بعد از خوابی که پیش از آن جنب شده باشد اگر عازم برغل نباشد و اگر عازم باشد و بخواب برود تا صبح كفاره بر او واجب نيست لكن قضاء براو لازم است و این خواب و خواب سابق بران هيچ يك حرام نيست ولكن احوط ترك خواب دویم است و اگر دفعه سیم بخوابد قضاء بر او لارم است هر چند عازم بر غسل باشد و کفاره(2) احوط است (س) مفطراتیکه حرام نیست ارتکاب آنها ولكن موجب قضاء میشود چند چیز است (ج) سه چیز است ( اول ) افطار کردن پیش از تفحص از صبح است با قدرت بر آن اگر بعد معلوم شود

ص: 136


1- هر چند اقوی در مستحب عدم اشتراط است و هم چنین در حیض و نفاس خونساری مدظله العالی
2- هر چند اقوی عدم وجوب است در صورت عزم برغسل خونساری مدظله العالي

صبح بوده است و (1) احوط در صورت عدم قدرت نیز قضاء است (دویم) اعتماد نمودن بر قول کسی که خبر دهد که شب است و بآن مطمئن شود و مظنه بقول او بهم رساند و مفطر بعمل آورد و بعد معلوم شود که صبح طالع بوده (سیم) اگر کسی خبر دهد که صبح است و او گمان کند که شوخی میکند یا دروغ میگوید و چیزی بخورد وبعد معلوم شود که صبح بوده است (س) روزه واجب معین بالذات را افطار کردن چه صورت دارد (ج ) حرام است افطار کردن انها در بعض از آنها کفاره واجب میشود مثل روزه ماه رمضان و نذر معین و جایز است افطار نمودن روزه غیر معین را پیش از زوال چه قضاء شهر رمضان باشد چه غیر آن ولكن در قضاء شهر رمضان بعد از زوال حرام است بلکه کفاره لازم می شود على الاقوى اما نذر مطلق ومندوب جایز(2) است چه بعد از زوال چه پیش از زوال (س) علامات دخول ماه رمضان را بیان فرمائید (ج) علامات چهار چیز است (اول) دیدن هلال هر چند دیگری ندیده باشد (دویم) گذشتن سی روز از هلال شهر شعبان است و همچنین هلال ماه شوال معلوم میشود بگذشتن سی روز از هلال شهر رمضان (سيم) شهادة عدلین است مطلقا اگر موافق باشند در شهادت در وصف هلال و شهادت بدهند بدیدن (چهارم) شیاع است باینکه جمعی بگویند ماه را دیدیم و ثابت میشود بان هلال با حصول علم (س) برحایض و نفساء قضاء روزه ماه رمضان واجب است یانه ( ج ) بلی واجب است و همچنین بر کسیکه خواب رفته باشد تمام روز را ونیه نکرده باشد یا آنکه روزه را فراموش

ص: 137


1- هر چند اقوی عدم وجوب قضا است خونساری مدظله
2- اقوی در نذر مطلق عدم جواز است بعد از زوال خونساری مدظله العالي

کرده باشد و کسیکه فراموش نموده باشد غسل جنابة را و بگذرد بر او چند روز یا تمام ماه واجب است بر او قضاء و اگر غافل شود از جنابة يا از غسل یا از آنکه شب شب روزه است و واجب است براو قضاء على الاقوی و واجب است بر مرتد چه ملی باشد چه فطری و مستحب است تتابع در آن و ترتیب در آن واجب نیست چه از یکسال باشد یا بیشتر لکن سنت است (س) کفاره افطار کردن صوم رمضان یانذر معین را بیان فرمائید (ج) کفاره افطار کردن صوم شهر رمضان برسه گونه است «اول» بنده آزاد کردن «دویم» دو ماه پی در پی روزه گرفتن «سیم» شصت مسکین را طعام دادن اگر بحلال افطار کرده باشد و اگر بحرام افطار کرده باشد العياذ بالله مثل زنا یا شراب خوردن یا مال حرام خوردن هر سه کفاره را بدهد بنا بر احوط و همچنین کفاره بذر معين بنابر(1) مشهور لكن بودن ان مثل کفاره قسم خالی از قوة نیست و ان بنده آزاد کردن است یا طعام دادن ده مسكين بالباس دادن آنها و بر تقدير عدم تمکن سه روز روزه گرفتن است «س» در یوم رمضان اگر مردی زن خود را اکراه نماید بر جماع و هر دو صائم باشند حکمش چیست «ج» در این صورت واجب است بر زوج دو کفاره بدهد و اما اگر زن اطاعت مرد را نموده باشد واجب است بر هر يك يك كفاره و اگر در اثناء راضی بشود يك كفاره بر مرد واجب است و يك كفاره برزن اگر چه(2) احوط دو کفاره است بر مرد «س» اگر کسی در روزه رمضان افطار کند و آنرا حلال بداند مرتد است یانه «ج» بلی مرتداست «س» شرایط وجوب فطره را بیان فرمائید «ج» شرایط آن چند چیز است «اول » بلوغ است «دویم» عقل پس واجب نیست

ص: 138


1- واقوی خونساری مدظله العالی
2- این احتیاط ترك نشود خونساری مدظله العالی

بر دیوانه چنانچه در صغیر گذشت و در حکم جنون است اغماء یعنی بی هوشی و در آن نیز لازم نيست «سيم» حربة يعنی آزادی پس بر بنده لازم نیست مگر آنکه جزئی از آن آزاد شده باشد پس بحساب آن جزء براو لازم است «چهارم» غنی بودن پس بر شخص فقیر واجب نیست و مراد از فقیر کسی است که بتواند زکوة فطره و غیر آنرا بگیرد پس کسیکه مستحق زکوة فطره است بر او زکوة فطره واجب نیست چنانچه بهمین مضمون اخبار وارد شده لكن احوط از برای فقیر که زیاده برقوت خود بقدر فطره مالك است اخراج آن است و مشهور اینستکه مستحب است از برای فقیری که صاحب عيال باشد يك فطره بعيال خود دست بدست بکند و در آخر آنرا اخراج کند (س) واجب شدن فطره از چه وقتست پیش از غروب شب عید است یا بعد از غروب (ج) واجب میشود فطره در حين غروب آفتاب پیش از مغرب على الاحوط(1) (س) هر گاه پیش از غروب آفتاب از شب عید کافری اسلام اختیار کند یا طفلی بالغ شود يا دیوانه بحال بیاید یا فقیری غنی شود یا مملو کی آزاد شود یا مولودی متولد شود فطره دادن ایشان واجب است یانه ( ج ) واجب است لکن اگر بعد از غروب اسباب مذکوره وجود یافت از برای ایشان فطره لازم نيست لكن مستحب است در صورتیکه قبل از زوال روز عید وجود یافت فطره را بدهد بنا بر روایتی که وارد شده (س) بر مکلف که فطره واجب شد برخودش فی نفسه تعلق میگیرد یا در عیال او هم میباشد (ج) واجب است از خودش و هر که عیال او باشد باختیار او نه با اکراه(2) چه واجب النفقه

ص: 139


1- هر چند اقوى عدم وجوب است تا دخول مغرب خونساری مدظله العالى
2- رصورت اكراء باصدق عيلوله احتياطاترك نشود خونساری مدظله

او باشد یا نباشد. بالغ باشد یا غیر بالغ بنده باشد یا آراد مسلمان باشد یا کافر همچنین میهمان و کفایة میکند حصول آن در جزئی از آخر ماه رمضان بحیثیتی که هلال شوال هم ظاهر شود و صدق اسم میهمان بر او بکند عرفا هر چند غذای او را نخورده باشد و احتیاط است که میهمان نیز بدهد و این احتیاط در صورتیکه صدق عيال بر او نکند ترك(1) نشود (س) فطره از چه جنسی باشد (ج) جنس فطره منحصر است در قوت(2) غالب انسان از گندم وجو وخرما ومويز وكشك وشير وعدس و نخود و غیر آن و افضل خرما و مويز وقوت غالب بلد است و بعضی فضیلة را مرتب دانسته اند نهمین ترتی و مراعات آن خوب است و احوط اقتصار بر علات اربعه است (س) جدا کردن فطره در شب عید است یا روز عید (ج) روز عید است و افضل واحوط پس انداختن زکوة است تا پیش از نماز عید و جایز نیست پس انداختن از نماز عید چه اول وقت نماز کند چه آخر و آن آخر وقت زكوة فطرة است و اگر پس انداخت بدون جدا نمودن احوط آنستکه بدهد بقصد قربة وقصد نماید که اگر وقت باقی است اداء است و اگر باید قضاء داد قضاء اگر نه تصدق باشد (س) اگر تعیین مقدار زکوة را کسی نماید باینکه جدا کند از مال خود که بعد بدهد چه صورت دارد «ج» جایز است ولكن واجب است رساندن آنرا بارباب آن چه وقت زکوة بگذرد و چه نگذرد و اگر ممکن نباشد رسانیدن فقیر بسبب عذری یا منتظر فقیر باشد تاخیر ضرر ندارد و مصرف زكوة فطره مصرف زكوة

ص: 140


1- این احتیاط لازم نیست خونساری مدظله العالی
2- اقوی کفایت اربعه ز کویه بانضمام برنج وشير وكشك وعدس و هر چه قوت هر بلدی بوده کافی است برای اهل آن بلد و افضل خرماو قوت غالب بلداست خونساری مدظله

مال است بنابر مشهور و احوط آنستکه آنرا درغیر مصرف فقراء صرف ننماید لکه این احتیاط ترك نشود و جایز نیست که بهر فقیری کمتر از زكوة يك نفر بدهد على الاحوط(1) رجایز است که بیکی آنقدر بدهند که غنی بشود و اولی آنستکه اگر ارقاب فقیر داشته باشد بایشان دهد و همسایه را مقدم بدارد برغير ارقاب واهل علم و فضل را بعد از ایشان (س) آن جنسی که میخواهد بزکوة بدهد هر گاه قيمة او را بدهد جایز است یانه (ج) بلی جایز است و بهتر آنستکه قيمة آنرا از نقره(2) بدهد اگر چه پول سیاه هم میتوان داد (س) درقيمة جنس زكوه وقت بیرون کردن زكوة متعبر است یا وقت واجب شدن ( ج ) وقت بیرون کردن زكوة معتبر است و واجب است دادن بقيمة ولایتی که زکوة را میدهند نه ولایتی که وطن او است (س) قدر زکوة فطره چه قدر است (ج) از برای هر نفرى يك صاع از جميع اجناس و مقدار صاع ششصد و چهارده مثقال و ربع مثقال صيرفی است و آن یکمن بوزن تبریزی است الابيست و پنج مثقال صيرفى وسه ربع آن (س) هر گاه شخص در ولایت دیگر باشدو عیالش بولايت ديگر قيمة زكوة فطره عيالش باعتبار آن ولایتی است که عیالش در آنجا است یا آن ولایتی که خودش میباشد (ج) ان ولایتی که خودش میباشد لکن اگر وکیل تعیین کرده باشد که در ولایتی که عیالش هست اخراج فطره او را نماید آنجا بدهد صحیح است (س) شرایط زكوة مال را بیان فرمائید (ج) پنج چیز در وجوب زكوة مال شرط است (اول) مالك بودن نصاب ( دويم) بلوغ (سيم) عقل «چهارم» حر باشد نه بنده «پنجم» ممکن بودن تصرف در آن پس واجب نمیشود در مالی که مشترك

ص: 141


1- بلکه اقوی خونساری مدظله العالی
2- بهتر آنست که پول رایج بدهند خونساری

ما بین دو نفر یا بیشتر باشد و سهم هر يك كمتر از نصاب باشد . « س » اگر شك بكند در بودن آن مال بمقدار نصاب فحص واجب است یانه ( ج » احوط است «س» برولی مجنون وولى طفل واجب است که زکوة از مال آنها بیرون کند یانه «ج» واجب نیست لکن در مال تجارت طفل و مجنون سنت است اخراج زکوة نماید چنانچه در غلات طفل نیز سنت است «س» اگر شك كند در بلوغ ياعقل صاحب مال حکمش چیست «ج» در این صورت محکوم بعدم بلوغ و عقل است مکر در صورت ثبوت عقل پیش از آن «س» هر گاه بر بنده قائل بشویم بمالك شدن ان زكوة بر او واجب است یانه (ج» واجب نیست «س» هر گاه عبد نصفش آزاد باشد و نصفی نباشد بقدر نصف آزادش زکوة واجب است یا نه «ج» واجب است «س» هر كاه مالك متمكن از تصرف نمودن مال نباشد در تمام سال در آن چیزهائیکه گذشتن سال در آنها معتبر است اخراج زکوة نمودن از آنها واجبست یانه «ج» واجب نیست «س» هر گاه در وقت تعلق گرفتن زکوة در آن چیزهائیکه سال در آنها معتبر نیست متمکن از تصرف نباشد زکوة واجبست يانه (ج) واجب نيست «س» هرگاه ظهور صلاح در دست غاصب بشود بر مالك زكوة واجبست یانه «ج» واجب نيست لكن بهتر ترك نكردن اخراج زكوة است هر وقت که متمکن شود از تصرف دران (س) واجب نبودن زكوة برمالك غير متمکن از تصرف در این اموره مذکور در چه وقت است (ج) در وقتی است که بسهولة نتواند تصرف نماید هر چند بصرف بعض از مال باشد على الاحوط خصوصا در صورتی که مصروف بجهة تخليص يسير باشد و بشرط آنکه آنچه باقی میماند بقدر نصاب باشد (س) هرگاه قادر بر بیع آن مال هست لکن متمکن از تصرف در عین آن مال نیست بر چنین شخصی زکوة واجب است یانه (ج) وجوب

ص: 142

زکوة احوط(1) ا- (س) زکوة در مال وقف واجبست يانه (ج) واجب نیست چه وقف عام و چه وقف خاص و همچنین در نماء وقف عام امار قف خاص پس واجبست زکوة در نماء آن (س) در مالیکه گم شده چه حیوان و چه غیر حیوان زكوة واجبست يا نه (ج) واجب نیست (س) مالیکه بقرض داده باشند هر گاه تاخیر از جانب گیرنده باشد بر قرض دهنده زکوه او واجبست یانه «ج» واجب نیست (س) هر گاه تأخیر از قرض دهنده باشد و قصد او فرار از زکوه دادن مال باشد در این صورت بر این شخص زکوة واجب است یانه «ج» واجب نیست «س» زکوه قرض برقرض گیرنده است با برقرض دهنده (ج) برقرض گیرنده میباشد نه قرض دهنده مگر آنکه تبرعا بدهد او از قبل قرض گیرنده و بهتر اعتبار اذن او است (س) زکوة از کافر ساقط میشود بعد از اسلام یانه « ج » ساقط میشود از او هر چند عین زکوی موجود باشد (س) زکوة در چند چیز واجبست (ج) برنه چیز اول طلا دوم نقره سیم گوسفند چهارم شتر پنجم گاو ششم گندم هفتم جو هشتم مویز نهم خرما وشرط است در واجب شدن زکوة در اینها بودن هر يك بمقدار نصاب و نیز شرط است در پنج نای اول گذشتن سال و متحقق میشود بدخول ماه دوازدهم (س) بداخل شدن ماه دوازدهم واجب شدن زكوة مستقر است یا متزلزل (ج) احوط حكم باستقرار و عدم تزلزل است و ماه دوازدهم از سال اول محسوب است نه از سال دوم (س) در طلا و نقره شرط وجوب زکوة چه چیز است(ج) شرط است در آنها آنکه مسكوك بسكه معامله باشد خواه سکه اسلام باشد یا نه قدیمه باشد یا جدیده رایج در معامله باشد یانه صاف باشد یا خلیط بشرط آنکه صافی آن بقدر نصاب باشد (س) شرط وجوب زکوة گاو

ص: 143


1- احتیاط لازم نیست خونساری مدظله

و گوسفند و شتر چه چیز است (ج) شرط است در اینها آنکه در تمام سال چریده باشند در علف صحراء نه معلوفه (س) مدار در چریدن یا معلوفه بودن اینها چیست (ج) مدار بر صدق اسم است عرفا باین معنی که در عرف او را چریده یا معلوفه بگویند (س) اگر در يك ماه یا دوماه یاسه ماه یا بیشتر بیرون نروند بصحرا مثل اکثر گوسفند عراق و خراسان و آذربایجان آیا از سائمه بودن بیرون میرود یانه (ج) بلی بیرون می رود (س) معلوفه بودن بچه متحقق میشود ( ج ) بخوردن چیزی که مملوك باشد چه ملك مالك باشد باغیر مالك چه باذن هر يك باشد یا نه غير مالك عوض بخواهد بانه (س) اولاد این گاو وشتر و گوسفند در حکم ما در اینها است یانه «ج» اما اولاد سائمه در حکم مادر آنها است واما اولاد معلوفه پس احوط بلکه قوی عدم(1) اعتبار سوم است در آنها مادامیکه شیر خوارند و علف خوار نشده اند « س» ابتداء سال اولاد از چه وقت است «ج» از حین(2) زائیدن آنها است (س) شرط است در شتر و گاو که کار کن نباشند یانه «ج» بلی شرط است هر چند سائمه باشند و فرقی در کار کردن نیست میان زراعت و آب کشی وسواری و آسیا کردن و نه در میان آنکه مالك آنها را بر عمل داشته باشد ياغير باذن مالك و مدار در صدق عرف است در تمام سال که کارکن نامند آنها را « س » وجوب زكوة برجو و گندم و مویز وخرما را بیان فرمائید «ج» شرط است در آنها آنکه مالک انها را پیش از وقت وجوب مالك شده باشدچه

ص: 144


1- اقوى اعتبار سوم است پس مبدء حول بعد از شیر گرفتن است خونساری مدظله
2- از حاشیه سابقه معلوم شد که اولاد معلوفه مبدء سالش از جین علف خوارگی است خوانساری مدظله

بزراعة با غرس يعنى کشتن یا مسافات و چه ببیع یا هبه یا صلح يا مهر یا نحو اینها پس اگر منتقل شود بعد از تعلق وجوب زکوة بر ناقل است (س) وجوب زکوة غلات بعد از وضع خراج سلطان و اخراجات زراعة است یا نه (ج) بلی بعد از وضع خراج سلطان است اگر سلطان مخالف باشد و خراج اراضی خراجیه باشد و بعد از وضع اخراجات زراعة چه اخراجات پیش از تعلق وجوب باشد و چه بعد از آن بلکه وضع خراج سلطان غير مخالف نیز بعید نیست و از اخراجات زراعة است تخم و اجرت زمین کندن و نهر روئیدن و اجرت عوامل و مستحفظ زراعت و آنچه موقوف عليه زراعة باشد از ابتداء عمل تا بتصفیه دانه و خشکیدن انگور و رطب و احوط عدم اخراج خراج سلطان غیر مخالف است اگر چه اقوی اخراج است اگر از عین غله گرفته شود و همچنین اگر از خارج گرفته شود زراعة کردن موقوف بر آن باشد و اعتبار میشود نصاب پیش از اخراج مؤنه و بعد از تعلق وجوب احتیاطاً (1) و احوط از آن اعتبار آن است پیش از اخراج جميع مؤن حتى مؤنه قبل از تعلق وجوب (س) وضع اخراجات از اجناس زکوی در حین تعلق وجوب است یا در حين اخراج زكوة (ج) در حین تعلق وجوب است نه در حین اخراج زكوة پس هر گاه قيمة اجناس مختلف شود باید اعتبار بحال او باشد (س) حد نصاب در غلات منحصر بیکی است و پیش از رسیدن بآن هر چند قلیلی باشد چیزی واجب نیست چنانچه آنچه زائد برنصاب باشد واجبست زکوة در آن هر چند قلیلی باشد و نصاب پنج وسق است وهر و سقى شصت صاع و هر صاعی چهار مد است و هر مدی دو رطل و ربع عراقی است و رطل صد و سی در هم است و هر در همی نصف مثقال شرعی و خمس

ص: 145


1- هر چند اقوی بعد از اخراج مؤنه است خونساری مد ظله

و یا نصف مثقال صیرفی و ربع عشر آن است و مثقال شرعی سه ربع مثقال صیرفی است و مثقال صيرفي بك مثقال و ثلث شرعی است پس نصاب سی صد صاع است و هر صاعی هزار و صدو هفتاد در هم است و آن هشتصد و نوزده مثقال شرعی است و یا ششصد و چهارده مثقال وربع مثقال صير في پس مجموع آن صدو هشتاد و چهار هزار و دویست و هفتاد و پنج مثقال صیرفی شد و آن بمن شاهی جدید متداول در اصفهان که 16 عباسی باشد صد و چهل و سه من و سه چارك و پنجاه و بیست و پنج و پنج نار و دو نار و نیم و پنج مثقال است (س) مقداری که اخراج نماید چقدر است (ج) در غلات بعد از رسیدن بنصاب اگر در آب خوردن زراعة موقوف بر چرخ و مانند آن نباشد مثل زراعتی که بآب باران عمل میآید یا بآب نهری که در آن بنشیند مقدار عشر است (س) اگر در آب خوردن احتیاج به چرخ و مانند آن باشد مثل زراعتی که بآب چاه بعمل آید یا بآب نهری که باید از چرخ کشید چقدر است (ج) نصف عشر باید داد ( س) هر گاه زراعتی که در بعض اوقات از آب نهر خورد و در بعض اوقات از آب چاه و مانند آن آب بخورد حد زکوة آن چقدر است (ج) اگر هر يك مساوی آب خورده باشد از نصف آن عشر بدهد و از نصف دیگر نصف عشر بیرون کند و اگر یکی از آن دو بیشتر باشد بنحوی که در عرف صدق کند که از نهر آب خورده یا از چاه حکم تابع آن است ( س ) تعلق وجوب زکوة در چه وقت است (ج) در گندم و جو صدق اسم است و ظاهر حصول آنست ببستن دانه و در مویز غوره(1) شدن است و در خرما بسر شدن است لیکن تقدیر نصاب را بالنسبه بحال مویز شدن و خرما شدن ملاحظه میکنند پس اگر بقدری باشد که بعد از مویز و خرما شدن

ص: 146


1- بلکه در وقت انگور شدن على الاقوى خونساری مدظله

بقدر نصاب باشد زکوة واجب است والا فلا ( س ) اگر تاخیر بیندازد کسی دادن زکوة را در گندم و جو از پاك شدن و در انگور و رطب از مویز وخرها شدن بی عذر چه صورت دارد (ج) بی عذر ضامن است و و تأخير تابتصفيه دانه و خشکیدن مویز و خرما جایز است بدون ضمان (س) زكوة تعلق بعین مال زکوی میکرد یانه (ج) تعلق بعین می گیرد هر چند در مال تجارت باشد و جایز نیست تصرف در عین زکوی پیش از ضمان(1) (س) هر گاه بمالی زکوة تعلق گرفت ومالك آن فوت شد چه باید کرد (ج) باید بیرون شود زکوة از اصل مال و اگر زائد بر اصل تركه باشد حق زكوة مقدم است بر دین (س) بیرون کردن زکوة از قيمة جايز است یا نه (ج) بلی جایز است (س) طلا و نقره از برای هر يك چند نصاب است (ج) از براى هر يك دو نصاب است نصاب اول طلا پانزده مثقال صیرفی است و نصاب دوم طلا سه مثقال است و در نصاب اول باید اخراج شود ربع مثقال صیرفی و ثمن آن و در نصاب دوم عشر مثقال شرعی است و نصاب اول نقره دویست درهم است و آن صد و پنج مثقال صیرفی است و نصاب دوم نقره چهل است و آن بیست و يك مثقال صیرفی است و آن معتبر است بعد از نصاب اول تا بهر جا که برسد و همچنین است حکم در نصاب دوم طلا و از نصاب اول باید بیرون رود دو مثقال صیرفی و پنج ثمن آن و از نصاب دوم نیم مثقال صیرفی و ربع عشر آن وضابط کلیه از برای اخراج زکوة طلا و نقره آنستکه چهل يك اخراج شود بعد از رسیدن بنصاب ولكن بنابر این ضابطه بعضی از اوقات قلیلی زیاد داده میشود و مادامیکه مال بنصاب اول هر يك از طلا و نقره نرسد یا در میان دو نصاب باشد و آنرا تمام نکرده باشد چیزی در آن نمیباشد و در حکم طلا و

ص: 147


1- بلکه با ضمان هم علی الاحوط خونساری مدظله العالی

نقره است در نصاب و در قدری که باید اخراج شود مال تجارت و منافع مستقلات (س) از برای شتر چند نصاب است ( ج) دوازده نصاب است اول تا پنجم هر يك پنج شتر است و در هر نصابی يك گوسفند باید بدهد باین معنی تا بپنج نرسیده زکوة ندارد همین که بپنج رسيديك گوسفند باید بدهد و آن نصاب اول است نصاب دویم ده شتر است که دو گوسفند باید بدهد نصاب سیم پانزده شتر است سه گوسفند باید بدهد نصاب چهارم بیست شتر است چهار گوسفند باید بدهد نصاب پنجم 25 شتر است پنج گوسفند باید بدهد و در این میان که از پنج کمتر است چیزی نباید بدهد ششم 26 شتر است و در آن واجب است که داده شود يك شتری که داخل در سال دوم شده باشد هفتم سی و شش شتر و در آن واجب است که داده شوديك شتری که داخل در سال سیم شده باشد هشتم چهل و شش شتر است و در آن واجبست شتری داده شود که داخل در سال چهارم شده باشد نصاب نهم شصت و يك شتر است و در آن واجبست شتری داده شود که چهار سال را تمام کرده باشد و داخل در پنج شده باشد نصاب دهم هفتاد و شش شتر است و در آن دو شتر باید داده شود كه هر يك داخل در سال سیم شده باشد نصاب یازدهم 91 شتر است که باید در آن دو شتر داده شود که داخل در سال چهارم شده باشد نصاب دوازدهم 121 شتر است پس در هر پنجاه شتر يك شتر باید داده شود که داخل در سال چهارم شده باشد و در هر 40 شتر باید داده شود يك شتری که تمام کرده باشد سال دوم را و داخل در سال ششم شده باشد و آنچه پیش از نصاب اول یا در میان باقی باشد در آن زکوة نیست و آنچه گفته شد که از شتر داده شود باید که ماده باشد (س) در گاو چند نصاب است (ج) دو نصاب اول سیگار است دوم

ص: 148

چهل است بعد از چهل مخیر است دو اختیار کردن چهل و سی هر گاه اعتبار بهر دو ممکن باشد مثل صدو بیست و اگر ممکن نباشد معین است اعتبار آنچه فرا گرفتن در آن بیشتر است و در هر سی گاو يك گاو يكساله بدهد چه نو باشد چه ماده باشد و در هر چهل گاو يك گاو ماده بدهد که داخل در سال سيم شده باشد (س) در گوسفند چند نصاب است (ج) پنج نصاب است اول چهل گوسفند است و در آن يك گوسفند باید داد دوم 121 گوسفند است در آن دو گوسفند باید داد سیم 201 است و در آن سه گوسفند باید داد چهارم 301 است و در آن 4 گوسفند باید داد پنجم 400 است و در آن و بیشتر از آن هر صد گوسفند يك گوسفند باید داد و گوسفندی را که در مصرف زکوة میدهند احوط آنستکه اگر بز باشد داخل در سال سیم شده باشد و اگر گوسفند باشد سال را تمام کرده باشد و گوسفند و بز بیمار و پسر و عیب دار در زكوة مجزی نیست هر چند سنی که واجب است منحصر در آن باشد مگر آنکه همه باین طریق باشند (س) مستحقین زکوة چند صنفند (ج) هشت صنفند (اول و دویم) فقراو مساکین ولی دوم اسوء حالا میباشد از اول و ضابطه که بآن تو ان زکوة بایشان داد آنستكه مالك مؤنه سال خود و عیال خود نباشد نه بالفعل و نه بالقوة (سیم) کسانیکه تعیین شده اند از جانب امام علیه السلام با مجتهد از برای گرفتن زكوة و جمع وضبط نمودن (چهارم) کفاری(1) که تالیف قلوب ایشان شود از برای جهاد اما در زمان غیبت خلاف(2)است (پنجم) غلامیکه

ص: 149


1- وهكذا غير كفار از فرق مسلمین که ضعف ایمان دارند و بدادن زکوة بآنها رغبت پیدا میکند خونسازی مدظله العالی
2- اقوى عدم سقوط آنست خونساری مدظله

در نزد آقای خود در تحت شدت و آزار باشد بلکه مطلقا علی اشکال (1) از مال زکوة میتوان آنها را خریده و آزاد کرد با شرایط (ششم) ادای دین کسیکه عاجز باشد آزادی آن بشرط آنکه دین معصية نباشد «هفتم» مطلق خيرات است مثل پل ساختن و مسجد و مدرسه بنا نهادن وغير اینها « هشتم » کسانیکه مانده اند در راه بیخرجی اگرچه در ولایت و بلد خود چیزدار باشند (س) کسانیکه متوجه بیرون کردن زکوة می شوند چند صنفند (ج) بر چهار صنفند اول از آنها مالك است دوم وكيل مالك است سيم وصي مالك است چهارم امام عليه السلام یا عاملیکه از قبل امام علیه السلام یا مجتهد عادل اگر ماذون باشد از قیل امام علیه السلام یا مجتهد در اخراج بلکه سنت است بردن در نزد امام علیه السلام چنانچه سنتست بردن در نزد مجتهد عادل در زمان غيبة خصوصاً اموال ظاهره مثل غلات و انعام ثلثه و شرطست در زكوة نية قربتة مثل سایر عبادات و آن داعی است نه اخطار بیال (س) آیا راجبست زكوة را قسمه کردن در میان اصناف مذکوره یانه (ج) وجوب آن معلوم(2) نیست بلی مراعات آن احتیاط است و واجبست (3) در زکوة نقدين بنا أحوط بلکه غیر آن بنا بر احوط کمتر از آنچه نصاب اول از طلا یا نقره باید بیرون رود ندهند و آن سه ثمن مثقال صیر فی است در طلا و دو مثقال و نيم و يك ثمن مثقال است در نقره چنانچه چنانچه گذشت (س)

ص: 150


1- اقوی عدم اشکال است در صورت نبودن مستحقين والله العالم خونساری مدظله
2- بلكه معلوم العدم است خونساری مدظله
3- هر چند این احتیاط و احتیاط بعد لازم نیست خونساری مدظله العالي

اطفال شیعه را زکوة میتوان داد یا نه (ج) بلی میتوان داد هر چند بدانی که پدران ایشان زنده هستند و فاسق باشند (س) هاشمی زکوة میتواند بگیرد یا نه (ج) شرط است گیرنده زکوة هاشمی نباشد مگر آنکه زکوة دهنده هاشمی باشد یا آنکه خمس كفاية (1) آن نکند (س) زکوة مال را در بلد خود دادن بهتر است یا حمل ببلد دیگر نیز میتوان کرد (ج) افضل است که در بلد خود صرف شود مگر درصورتی که در بلد مستحق نباشد در این وقت واجبست نقل ببلدی که مستحق در آن است نمایند (س) در حین نقل کردن اگر تلف شود ضامن است یا نه (ج) بر تقدیری که در بلد خود مستحق باشد ضامن است و جایز(2) نیست تاخیر انداختن دادن زکوة را از وقت وجوب آن مگر در حال انتظار مستحق یا غایب بودن مال یا عدم تمکن از تصرف ( س ) اگر تاخیر کند در رسانیدن زکوة را باهل آن با وجود بودن مستحقين و در این وقت تلف شود ضامن است یا نه (ج) بلی ضامن است (س) اجرت کیال و وزن نمودن احناس زکوی ما که است (ج) با مالك استکه از مال خود اخراج نماید (س) جایز استکه زن زكوة مال خود را بشوهر خود بدهد یا نه (ج) بلی جایز است اگر چه شوهر باز بمصرف او برساند ( س ) خمس بچند چیز تعلق میگیرد ( ج ) بهفت چیز نعلق میگیرد (اول) مالیکه از کفار حربی در جهاد بدست آید خواه عسکر جمع نموده

ص: 151


1- اقوى اقتصار بر صورت شدت حاجت و بقدر رفع حاجت است خونساری مدظله
2- على الاحوط هر چند اقوی جواز است بشرط آنکه بحد اهمال و تهاون نرسد خونساری مدظله

باشد یا نه از جمله منقولات باشد یانه و اینها در وقتی استکه جنك باذن امام عليه السلام باشد و اگر بدون اذن امام باشد و ممکن هم باشداذن از امام مثل حال حضور امام علیه السلام و جنگ از برای دعوت با سلام باشد ظاهر آنستکه مال مخصوص امام علیه السلام است و اموال کفار حربی که بدزدی یا حیله از تصرف ایشان بیرون بیاورند و غصبی نباشد از مسلمی یا معاهدی احوط اخراج خمس آنست ( دویم ) معادن است حتى نمك و گوگرد و احوط دادن خمس است از گل سرخ و گل سرشور و سنك آسیا و آهک و گچ هر چند اظهر عدم جریان حکم معدن است بر آنها لکن از باب منافع و مكاسب خمس بآنها تعلق میگیرد و شرط است بیرون کردن آنچه که خرج شده باشد از برای تحصیل معادن مثل خرج كندن و گداختن و امثال آنها و شرط است نیز رسیدن آن بنصاب و نصاب آن نصاب اول طلا است در زکوة که 20 اشرفی باشد (سیم) مالیکه در زیر زمین یا در وسط دیوار و درخت و شکاف کوه و مانند آن پنهان کرده باشند بجهة ذخیره باشد یا بجهة مجرد محافظت بوده باشد در صورتیکه صدق کنز کند عرفا خواه نقد باشد یا غیر نقداگر در دارالحرب باشد یا در موات دار الاسلام یا در خرابه که مالك ندارد بوده باشد چه اثر اسلام در آن باشد یا نباشد و در جمیع صور واجب است خمس و باقی مال یا بنده است و اگر در دار الاسلام باشد و زمین هم مالك داشته باشد پس اگر مالك زمين غیر یا بنده باشد و علم دارد بر اینکه کسانیکه مالك زمین بوده اند احدی از ایشان مالك آن نبوده مالك میشود چهار خمس آنرا و يك خمس از ارباب خمس است و اگر علم ندارد بحال صاحبان ایدی سابقه رجوع نماید بنزدیکتر از مالکین زمین پس اگر ادعای ملکیت نماید باو بدهد بدون مطالبه بینه

ص: 152

و اماره چه متعدد باشند مدعی چه واحد و اگر انکار نمایند بمالك سابق رجوع نماید و اگر او ادعای ملکیت نماید حکم او نیز حکم سابق است ولیکن خالی از اشکال (1) نیست و همچنین است حکم در سایر مالکین و شرطست از برای وجوب خمس در کنز رسیدن بمقدار نصاب و آن 20 اشرفی است مثل معدن ( چهارم ) چیز هائیکه از دریا بفرو رفتن بیرون بیاورند مثل مرجان و مروارید بشرط آنکه بمقدار نصاب باشد و آن یکدینار است و اما آنچه بدون فرو رفتن بیرون بیاورند داخل در منافع مكاسب است و عنبر(2) اگر بفرو رفتن در آب تحصیل شود حکم آن حکم چیزهائی استکه بفرو رفتن تحصیل شود و اگر از روی آب گرفته شود خمس در او واجبست بدون اعتبار نصاب على الاحوط (پنجم) منافع تجارت و زراعة و صناعة و جميع انواع اكتساب است هر چند كم باشد مثل صید کردن و هیمه و یوشن کندن یا آوردن و فروختن و سقائی کردن واجير شدن حتى بعبادات و تعليم اطفال و علف چیدن صحرا و گزانگبین و عسل کوهی جمع نمودن و جعاله در عملگی گرفتن (س) بر مال ميراث وهبه و هدیه و مهر و عوض خلع خمس تعلق می گیرد یا نه (ج) در هبه و هدیه و آنچه بجستن و بوصية منتقل شود و در صیدی که بی زحمت بدست آید احتیاط ترك نشود و همچنین در میراث ممن لا يحتسب و صدقه (3) من دوبه و اما در عوض (4)خلع

ص: 153


1- اقوى عدم اشكال است خونساری مدظله
2- اقوی در عنبر وجوب خمس است مطلقا چه بغوص تحصیل شود و چه از روی آب گرفته شود بدون اعتبار نصاب خونساری مد ظله
3- بلکه اقوی و جوب خمس است در همه مذکورات خونساری مدظله
4- اقوى وجوب است خونساری مدظله

وخمس وزكوة خمس لارم نیست (س) در محض زیادتی بازار بلکه زیادتی در عین بلکه در ربح نیز اگر حاصل شود بدون قصد اكتساب مثل آنکه املا کیراخرید و مقصود او زراعة وده نه فروش آنها یا اصلا منفعت در آنها در نظر نداشت و بهم رسید خمس در آنها هست یانه (ج) در آنها خمس واجب (1) نیست (س) مالی که بارث بکسی منتقل و بدون اطلاع او زیادتی بهمرسانید یا منفعتی بر آن مترتب شد خمس در آن واجب است یانه (ج) واجب نیست (س) هر گاه جنسی از اجناس زکوی را بخمس گرفت و بقدر نصاب بود و سال بر آنها گذشت واجب میشود بر او زكوة يانه ( ج ) بلى واجب میشود (ششم) زمین زراعتی است بلکه مطلق زمین بیاض که ذمی آنرا از مسلمان بخرد و اگر هبه یا مثل آن نماید خمس ندارد و خمس تعلق بعین میگیرد و تسلط اخذ قیمت از ذمی نیست و نه اجبار او بر منفعت دادن و فرق در این معنی در سائر اقسام خمس نیست بلی ظاهراً اینستكه مالك ميتواند اخراج قيمة در جمع نماید هر گاه متعلق خمس غیر نقدین باشد و اخراج قیمه از تقدین و مثل آن یا بعض از آنها بشود « هفتم» مال حلالی استکه مخلوط بمال حرام شده باشد و معتبر است مجهول بودن قدر حرام یعنی معلوم (2) نباشد که کمتر از خمس یا زیاد تر است ومالك آنهم معلوم نباشد و اما اگر مالك وقدر آن هر دو معلوم باشد باید رد شود بمالك و اگر مالك را نداند و مقدار آنرا بداند بعد از یاس از مالك باید تصدق نماید آنرا از براى مالك چه بقدر

ص: 154


1- اقوى وجوب است مگر در غیر ارتفاع قیمت سوقیه قبل از فروش که واجب نیست خونساری مدظله العالی
2- میزان عدم علم بزياده و نقیصه است خونساری مد ظله العالی

خمس باشد یا کمتر یا بیشتر (س) اگر چیزی از معادن تحصیل نمود و قصد اكتساب آن نداشت و قیمه آن زیادشد در آن زیادتی خمس است یا نه ( ج) در زیادتی آن خمس (1) نیست (س) از منافع تجارت و زراعت و صناعت و جميع انواع اكتساب مؤنه سال باید اخراج کرد یا نه (ج) بلی اخراج نماید و آنچه از خرج سال خود و عیال خود زیاد آمده باشد از آن زیادتی خمس باید داد (س) در اخراج مؤنه میانه روی بحسب حال شخص معتبر است یانه (ج) بلی معتبر است پس اگر زیادتی نماید بر او محسوب میشود اگر بحد اسراف بر مد و اگر تنك بگيرد بر خود احوط عدم وضع زیادتی است (س) قيمة كنيز و غلام و حیوان سواری و ظروف و کتب و لباس و مسکن و رختخواب و آنچه شخص حاجت بآن داشته باشد از مؤنه سال محسوب است یانه ( ج) بلی از مؤنه سال محسوب است و معتبر است در جمع اینها اینکه لایق بحال شخص باشد و در آخر سال نباید خمس آنها و امثال آنها را داد (س) هر گاه عین مال خمس بر او تعلق گرفته باشد و اخراج خمس را از آن نکرده باشد و از آن لباس بگیرد و بپوشد نماز در آن صحیح است یا نه (ج) اگر از عین همان مال لباس بگیرد و بپوشد نماز در آن مشکل است مگر آنکه بذمه بگیرد باذن مجتهد که در اینصورت اقوى صحة صلوة است (س) صدقات و خیرات و هدایا و اخراجات نكاح و ضيافة اسفار طاعات از زیارت وحتج مستحب از جمله اخراجات مؤنه سال است یا نه (ج) اینها نیز از اخراجات مؤنه سال است و در غیر صدقات و خیرات احوط اعتبار میانه روی ولیاقت بحال شخص است (س) تمام نمودن سرمایه از برای معیشت اگر حاجه بر آن داشته باشد از جمله

ص: 155


1- مکن در صورت فروختن خونساری مدظله

مؤنه سال است یا نه (ج) اتمام سرمایه از مؤنه حساب کردن اگر مستلز خرج شدید نشود خالی از اشکال نیست بلکه اقوی و احوط حساب نکردن است از مؤنه سال (س) مخارجی که لازم شود بنذر و شبه آن و کفارات از مؤنه سال محوب است یانه (ج) بلی از مؤنه سال محسوب است (س) اخراجات حج واجب داخل در مؤنه سال سال است یا نه (ج) اگر در آن سال بهم رسید داخل در مؤنه سال است و اگر بتدریج جمع شود آنچه در سال آخر بهم رسد آن مقدار یکه بآن تکمیل استطاعت میشود داخل در مؤنه آن سال است و اداء دین در سالیکه اداء میکند از مونه آن سال است اگر چه دین از سال سابق باشد و اگر آن سال معذور باشد از رفتن بحج محسوب نمیشود چنانچه اگر تاخیر نماید عصیانا بر او محسوب است(س) معتبر در سال در اینجا سال قمری کامل است یانه (ج) بلی اعتبار در اینجا سال قمری کامل است و كفاية نمیکند داخل شدن در ماه دوازدهم چنانچه معتبر است در ابتداء طهور ربح و معتبر نیست در جوب خمس این قسم نصاب و نه انقضاء سال لکن جایز است تاخیر تا بآخر سال بلکه احوطست بخلاف سایر اقسام که وجوب در آنها فوری است و تاخیر تا بآخر سال جايز نيست (س) كيفية قسمة و مصرف خمس و شرایط ارباب خمس و نحو آنرا بیان فرمائید (ج ) منقسم میشود خمس بشش قسم سه سهام آن از امام عليه السلام استکه در این عصر متعلق بحضرت صاحب الامر (علیه السلام) است و سه سهم دیگر از ایتام و مساکین و ابن سبیل سادات است و شرطست در صحة خمس نیت بنحوی که در زكوة گذشت از مالك يا وکیل یا وصی او مگر در آنچه ذمی میدهد از زمینی که از مسلم خریده است و باقی احكم بنحوی استکه در زکوة گذشت و لازم است تعیین اگر متعدد باشد در ذمه او خمس از سهم امام علیه السلام وغير

ص: 156

امام علیه السلام و در سه قسم غیر امام علیه السلام تعیین معتبر نیست و اگر خمسی را تعیین نمود و بقبض مقير يا مجتهد داد جایز نیست عدول از آنچه نیت نموده بود بغیر آن (س) در اصناف سادات غیر از امام علیه السلام شرط است اینکه اثنی عشری باشند یا نه و عدالة در ایشان شرط است یا نه (ج) . بلی اثنی عشری بودن ایشان شرط است لکن عدالت شرط نیست (س) در سادات شرط است که از اولاد هاشم که جد پیغمبر صلى الله عليه وآله و سلم است باشد یا نه (ج) شرطست هر چند از اولاد امیر المؤمنين علیه السلام نباشد و کفایت نمی کند از اولاد برادر هاشم بودن «س» سادات باید از جانب پدری تنها باشد یا از طرف مادری هم میشود (ج) معتبر است که جانب پدر باشند نه از طرف مادر و نه انتساب زنا (س) ولد شبهه را خمس میتوان داد یا نه (ج) بلی میتوان داد (س) ولد شبهه چه کسی است (ج) کسی را میگویند که حرام زاده نباشد مثل آنکه مردی بخیال زن خود با زن دیگری مقاربت کرد بعد معلوم شد که دیگری بوده است حال از این مقاربت اگر اولادی بهم رسد او را ولد شبهه میگویند (س) در غیر سهم امام علیه السلام قسمت کردن واجبست یا نه ( ج ) واجب نيست لكن احوط قسمت کردن است (س) بفقراء سادات و ایتام ایشان از مؤنه سال زیادتر دادن جایز است یا نه (ج) جایز نیست باین سبیل از ایشان زاید از حاجت دادن و اما فقراء پس جواز دادن زیادتر از مؤنه سال اگر دفعه داده شود خالی از قوت(1) نيست مثل زكوة لكن احوط ندادن و نگرفتن زاید بر مؤنه سال است و معتبر در سان فقیر از وقت دادن خمس است و شرط است در یتیم فقر و در ابن سبیل در بلدی که خمس میگیرد نه غیر آن بلد چنانچه در زکوة گذشت (س) فرقی هست در وجوب خمس در میان حال حضور

ص: 157


1- اقوى عدم جواز است در خمس خونساری مدظله العالی

امام عليه السلام و حال غیبه در میان سهم امام ع وغير امام یانه (ج) فرق نیست و جایز است رسانيدن مالك غیر امام را بارباب آن و اما سهم امام علیه السلام اختیار آن با مجتهد عادل است (س) اگر ممکن نباشد رسانیدن بمجتهد عادل و نه حفظ نمودن آن تا اینکه خبر از ایشان برسد تکلیف چیست ( ج ) جایز است که خود یا عدول(1). مؤمنین از بابت سهم امام علیه السلام بسادات (2) بدهند (س) سیدی که خمس را گرفته و مالك شده بغير سید میتوان داد یانه ( ج ) میتوان داد و همچنین فقیری که زکوة یا رد مظالم گرفت و مالك شد بسید میتواند بدهد (س) سید میتواند مبلغ کلی خمس را بجزئی مصالحه کند یانه (ج) تضييع حقوق سادات وفقراء را بحیله مشکل است بلکه اگر حیله هم جایز باشداین عمل بی وجه است چون سید قبل از قبض مالك نيست و ولاية بر نوع سادات هم ندارد (س) اگر کسی خمس مال را بر ذمه بگیرد و تصرف در آن نماید بی اذن مجتهد جایز است یا نه (ج) جایز نیست مگر باذن مجتهد (س) بفقراء سادات و ایتام و ابن السبیل از ایشان مساوی دادن خمس لازم است یا نه (ج) لازم نیست بلکه تمام را بیکی از ایشان میتواند داد در وقت عدم حضور مستحق ولكن در وقت حضور مستحق و علم باضطرار توزیع احوطست (س) هر گاه سهم امام را بی اذن مجتهد بسادات بدهد محسوب میشود یا نه (ج) محسوب نیست بلکه دوباره باید بمجتهد بدهد یا اذن از او بگیرد بنا بر احوط ( س ) هر گاه کسی پیش از تعلق خمس بمال چیزی بسادات بدهد بعنوان قرض و وکیل شود که هر وقت خمس باو تعلق گرفت از جانب ایشان بردارد چه صورت دارد(ج)

ص: 158


1- احوط دادن خود مالك است باطلاع عدول خونساری مدظله
2- يا باهل علم مروج شرع خونساری مدظله العالی

صحیح است بشرط آنکه در استحقاق باقی باشد (س) اگر کسی درختی نشاند برای تجارت یا از برای امر معیشت در هر سال نموی که میکند بعد از وضع مؤنه خمس دارد یا نه (ج) اگر نشانده باشد برای نجات بنمو آن مثل درخت بید و چنار و امثال آن در نمو آن بعد از وضع مؤنه خمس واجبست و اگر برای تجارت بثمره آن است پس اگر اصل آن خمس نداشته باشد یا آنکه خمس آنرا داده باشد بر نمو آن خمس تعلق نمیگرد(1) و همچنین اگر برای معیشت بثمره آن نشانده باشد (س) شخصیکه خمس برذمه او بود نداد و فقیر شد تدریجا اگر بدستش بیاید باولاد خود که سیداند و فقیر باشند میتواند بدهد یا نه ( ج ) بلی میتواند و احتیاط (2) استیذان از حاکم شرع است (س) هر گاه ارباب مكاسب طلبی از اشخاص متفرقه دارند که بعد از سال وصول میشود آیا خمس آنرا باید در حال بدهد یا زمان وصول شدن (ج)اگر میداند که طلب وصول میشود مخیر است که حال بدهد یا هر وقت که وصول میشود خمسش را بدهد (س) سهم امام ععلیه السلام را بمجتهد غير اعلم که جامع شرایط است میتواند داد یا نه (ح) بلی میتواند داد (3) بشرط آنکه کيفيت تصرف او كما وكيفا مثل اعلم باشد (س) هر گاه کسی طلبی از سید دارد و سید فقیر شد جایز است که بازای خمس طلب را باو حساب کند یا نه (ج) بلی جایز است و احوط اینستکه آن

ص: 159


1- اقوى تعلق خمس است و هم چنین در فرع بعد خونساری مدظله العالى
2- احتیاط در قسمت سهم سادات لازم نیست و در قسمت سهم امام علیه السلام قوی استیذان است خونساری مدظله العالی
3- رعایت شرط لازم نیست خونساری مدظله

وحه را بجهة خمس باو بدهد و او رد کند در عوض قرضش و لو بتكرار باشد و همچنین است در مظالم حساب کردن با فقيرى لكن احتياط مزبور در آن اشد است بلكه ترك نشود (س) هرگاه گندم یا جویا مویز یا خرما در فصلش که بحد نصاب رسیده بود زکوتش را داد سالی برای خود قرار داده بود بجهة اخراج کردن خمس سال بسررسید بعد از اخراجات مؤنه از آنها زیاد آمد خمس دارد یانه (ج) بلی خمس بزیادتی آنها تعلق میگیرد و باید خمس آنرا بدهد و همچنین است در گوسفند و شتر و گاو وغیره (س) از ذخیره سالیانه که زیاد میآید مثل برنج و روغن و قند و چای و ذغال و تنباكو و هيمه و نمك و فلفل و سایر متعلقات که ذخیره کرده بود خمس دارد یا نه (ج) بلی بعداز زیادی از مؤنه خمس آنها را باید داد بشرط آنکه از ارباح مکاسب باشد و خمس آنرا پیش نداده باشد «س» در زينة خانه مثل بلور و بارفتن و شبه اینها که از ضروریات نیستند در میان سال از ارباح مکاشبش خرید و سال بسررسید بعد از سال خمس بآنها تعلق میگیرد یا نه «ج» بلی(1)خمس بآنها تعلق میگیرد و باید خمس از آنها اخراج نمود « س » زینت زنان مثل کوشوار و خلخال و گردن بند و گل و دست بند خمس دارد یا نه «ج» خمس(2) ندارد اگر از ارباج مکاسبش خریده باشد «س» کفن را اگر از ارباج مکاسب خریده باشد و سال بر او گذشت خمس دارد یا نه «ج» بلی خمس آنرا باید بدهد « س» هر گاه شخص بزی خودش اسباب خانه مثل ظروف یا رخت خواب و فرش اضافه

ص: 160


1- در صورتیکه زائد از زی خودش باشد خونساری مدظله
2- بشرط آنکه مطابق بازی او باشد و اگر زائد از زی ارشد خمس دارد خونساری مدظله

گرفت ولی اتفاقا بجهت مهمان و غیره حاجت بر او میشود بعد از سال خمس بر آنها تعلق میگرد یا نه « ج » خمس ندارد اگر چه از ارباح مكاسبش خریده باشد اگر چه سالی یکدفعه بر آنها محتاج شود مثل عيد وغيره (س) و جوبی غیر از خمس و زکوة و فطره در صدقه دادن از مال هست یا نه (ج) غیر از اینها واجب نیست مگر بنذر و عهد یا یمین با کفاره که بر کسی واجب میشود در اینها اخراج کردن از مال واحب میشود (س) تصدق دادن از مال مطلقا چه صورت دارد (ج) سنة مؤكداست بقدر قوه و گنجایش حال شخص بشرط بلوغ و جواز تصرف در مال ونية قربة و ايجاب و قبول هر چند فعلی باشد و قبض باذن مالك (س) شرط است در گیرنده تصدق مستحب فقیر باشد یا نه (ج) شرط نیست چنانکه فقیر میواند بگیرد غنی میتواند تصدق مستحب را بگیرد (س) هر گاه تصدق را داد پس گرفتن جایز است یا نه (ج) جایز نیست با شرایطش س تصدق مخفی دادن بهتر است یا آشکار (ج) افضل مخفی دادن است مگر آنکه متهم شده باشد در میان مردم بترك مواسات یا آنکه قصد او از اظهار متابعت نمودن مردم باشد او را و اما در تصدق واجب افضل مخفی نداشتن است و سنه است ابتداء بچیزی دادن پیش از سؤال و مخفی شدن از فقیر بحاجبی یا ظلمتی سنة است بسیار تصدق نمودن در وقت حاجت و در ماه رمضان و بر اقارب خود خصوصا ايتام ایشان و بر بنی هاشم خصوصا علویین از ایشان و سنت است تصدق نمودن در اول روز و اول شب و در روز جمعه و در ماه رمضان و بدست خود دادن خصوصا از برای مریض و امر نمودن مریص بلکه غیر مریض نیز فقیر را که دعا کند از برای او و سنت است بذل نمودن چیزی را که نزد او محبوب باشد و اختیار نمودن از برای تصدق کردن برگیرنده اموال و مساعدت نمودن برسیدن تصدق بفقیر و سنت است تقبیل نمودن دهنده دست

ص: 161

خودرا بعد از تصدق کردن و تقبیل نمودن چیزی را که تصدق نموده بعد از دادن بفقیر «س» اظهار محتاجی و فقر نمودن چه صورت دارد «ج» مکروه است و مؤکد است کراهت در سؤال نمودن در مجالس (س) رد نمودن سائل چه صورت دارد «ج» مکروه است چنانچه اظهار کردن مکروه است «س» بر ذمی تصدق دادن جایز است یانه (ج) بلی جایز است بلکه راجح است خصوصا اگر خویش شخص باشد و همچنین است حکم غیر شیعه از سائر اهل اسلام (س) جایز است زکوة گرفتن بنی هاشم یا نه (ج) جایز نیست مگر در حال ضرورت(1) یا آنکه زکوة از بنی هاشم باشد و حرام نیست بر ایشان صدقات واجبه غیر از زکوة از منذورات و کفارات و نحو اینها هر چند احوط نگرفتن است اما صدقه مندو به جایز است گرفتن و دادن بایشان بی اشکال (س) فضایل و ثواب تجارت را بیان فرمائید (ج) از اهل تجارت یعنی مکاسبین فضل بسیار و ثواب بی شمار است چنانچه حضرت رسول صلى الله علیه و وسلم فرموده اند هر که رنج از برای عیال خود بکشد همچون کسی استکه جهاد میکند در راه خداونیز حضرت امیر المؤمنين عليه السلام فرموده ان الله يحب المتحرف الامين يعنى بدرستیکه خدای تعالی دوست میدارد پیشه کار امین را و همچنین فرموده تجارت کنید تا برکت دهد خدای تعالی شما را بدرستیکه شنیدم از رسول خدا فرمود که رزق ده جزء است به جزء در تجارت است و يك جزء در غیر آن و همچنین فرموده که

ص: 162


1- گذشت که میزان جواز شدت حاجت است بقدر رفع حاجت خونساری مدظله

خداوند تبارك و تعالی دوست میداود بغربت رفتن را دو طلب رزق و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت استکه فرموده بس است مرد را گناه که ضایع گرداند عیالات خود را چنانچه حضرت رسول صلی الله عليه واله و سلم فرموده ملعون ملعون من يضيع من يعول يعنى ملعون است کسی که ضایع گذارد کسی را که عیال او است (س) قسام مکاسبرابیان فرمائید (ج) مکاسب بر پنج قسم است (اول) از آنکسب واجبست و آن وقتی استنکه قوت عیالش و خودش موقوف بر آن باشد و او را چیز دیگر نباشد غیر از کاسبی و احوط(1) وجوب آنست بجهة اداء ديون (دوم) کسب مستحب است و آن آنستکه از برای فراخی معاش باشد یعنی وسعت دادن بر عیالات خود و صدقه دادن بر محتاجان سیم كسب مباح است و آن گاهی استکه از آن مستغنی باشد و ضروری در آن نباشد و مایۀ گذران داشته باشد و بقصد خیرات نباشد و قصدی غیر از یاد کردن مال نداشته باشد ( چهارم) کسب مکروهست و این بر وجهی است که اجتناب از آن کردن بهتر باشد چون صرافی کردن و كفن فروشی و غله فروختن و حجامة کردن با شرط اجرت و بنده فروختن و قصابی کردن و قابله شدن با شرط اجرت و زرگری نمودن و اجرت گرفتن جهانیدن حیوان نر بر حیوان ماده واكتساب باکانی که اجتناب از حرام در اموال مردم نمیکنند و اجرت تعلیم قرآن و تجارت کردن در دریا و اجرت گرفتن کشیدن خصیه حیوانات و معامله کردن با ظلمه و با کسانی که پست طبیعتند بحيثيتي كه باك نداشته باشد بآنچه در حق ایشان میگویند و با کسانی که صاحب عیب در بدن میباشند از قبیل خوره و پیسی و مانند اینها و بالطائفه کردها و ذمی

ص: 163


1- بلکه اقوی خونساری مدظله العالی

چون یهود و نصاری «پنجم» کسب حرام است و آن چند نوع است (اول) مبایعه چیزهائیکه نجس العین باشد چون بول و غایط انسان و سایر حیوانات که حرام گوشت باشند اما بول و غایط حیوانات حلال گوشت غیر بول شتر از برای استشفاء که اجماعا جایز است پس در آن خلاف است واقوى اینستکه خریدن و فروختن همه اینها جایز است اگر منافع محلله مقصوده داشته باشد و همچنین حرام است مبایعه سایر نجاسات عینیه چون شراب و خون وخوك وسك مگر سك شكاری که تعلیم داده باشند و همچنین عبد کافر بيع وشراء او جایز است اگر چه مرتد هم باشد علی الاقوی و درسگیکه پاسبان حیوانات و بوستان و خانه باشد خلاف است. (1) احوط اجتناب است و همچنین احوط اجتناب است از مبایعه چیز هائیکه نجس شده باشد بملاقات نجاسات و قابل پاک شدن نباشد چون دوشاب نجس و مانند آن مگر روغن نجس که نجاست عارضی باشدنه ذاتی از قبیل دنبه مردارو نحوان زیرا که مبایعه این مشکل است بلکه جایز نیست و اما روغنیکه نجاست آن عارضی باشد پس جایز است فروختن آن با اعلام بنجاست آن از برای روشن کردن چراغ و اولی آنستکه از برای روشن کردن تحت السماء وغير مسقف مبایعه نماید «دویم» مبایعه آلات اعمال حرام است چون طبل وني وصرنا ونرد و شطرنج و مانند اینها و در حکم اینها است اجاره دادن خانه را یامال بارکش را از برای چیزهائیکه حرام است از قبیل شراب و سوار شدن ظالم از برای ظلم و مانند اینها و همچنین است مبایعه چیزی که موجب اعانة بر معصیت باشد از قبیل فروختن شمشیر و نیزه و مانند اینها را بدشمنان دین در حال جنك و همچنین بت «سیم» مبایعۀ چیزهائیکه در آنها هیچ

ص: 164


1- هر چند اقوی جواز است خونساری مدظله العالی

نفعی نباشد یا نفع معتد به نباشد چون خرس و عقرب و موش و مانند آن که بی نفع باشند « چهارم » عملی است که نهی از شارع در خصوص آن وارد شده باشد مثل تصویر ذی روح مطلقا و همچنین است قماربازی کردن بنرد یا شطرنج و یا انگشتر بازی کردن و مانند اینها و همچنین است غناء خواندن و آن عبارت است از صوت لهو یعنی آوازیکه از روی لهو والتذاذ از قوه شهویه بیرون آید اعم از آنکه در عرف عجم آنرا سرود و خوانندگی بگویند یا نگویند بواسطه آنکه کلمات آن آواز قرآن یا مرثبه باشد یا نباشد اگر چه مشتمل بر طرب نباشد پس فرق نیست در تحقق غناء ميان اشعار و قرائت قران و مراثی و مانند اینها چون اذان بلکه حرمت غناء در قرآن و مراثی آکد است و معصیت آن بیشتر و عقاب آن مضاعف است بلی غناء زن مغنیه در عروسی از برای زنان در مجلسی که خالی از مردان باشد و با آلات لهو نباشد و مشتمل بر باطل نباشد استثناء کرده اند و احوط اینستکه از مطلق صدای خوش آورنده خواندن شعر بلکه مطلقا اجتناب کنند و همچنین حرام است اجرت گرفتن از برای نوحه کردن بنوحه باطل باینکه وصف کند نوحه کننده میترا بچیزهائیکه در او موجود نباشد و همچنین حرام است اجرت گرفتن از برای هجو کردن مومنین باین طریق که عیب های ایشان را ذکر کند بشعر یا بغیر آن و همچنین حرام است اجرت گرفتن از برای غیبت کردن مومنین باین طریق که در عقب برادر ایمانی اعلام نماید بچیزی که در او موجود باشد و او را از اظهار کردن آن ناخوش آید و همچنین دروغ بستن و سخن چینی و دشنام دادن و مذمت کردن کسیکه مستحق مدح است یابعکس این و همچنین حرام است اجرت گرفتن از برای تعلیم دادن سحروان عبارت است از کلامی یا کتابی که باعث حدوث ضرری

ص: 165

در بدن یا عقل مسحور شود و ملحق کرده اند باین بستن مرد را که بحلال خود مقاربة نتواند بکند و همچنین تسخير ملائكه و جن ومانند اینها از اعمال محرمه «پنجم» حرام است اجرت گرفتن از برای چیزی که واجب است بجا آوردن آن بر انسان بالذات خواه واجب عینی باشد چون نماز کردن و خواه واجب کفائی(1) باشد چون غسل دادن اموات و کفن کردن و دفن کردن ایشان و همچنین شهادت دادن بامریکه شاهد است در آن و مانند آنها از واجبات شرعیه نه از قبیل بسیاری از صناعات که نظام امر معاش بسته است بآنها «س» در بیع وشراء یعنی خریدن و فروختن چند چیز شرط است (ج) در آن هشت چیز شرط است(اول) آنکه باید فروشنده و مشتری هر دو بالغ باشند پس معامله اطفال صحيح نیست هر چند ده سال داشته باشند بای هر گاه اطفال بمنزله آلت باشند از برای فروشنده یا آنکسیکه میخرد و شرط صحة مبایعه در ایشان موجود باشد و این امر بقرينه و مانند آن معلوم باشد ظاهرا این نوع از معامله في الحقيقه معامله با صاحب مال که بالغ است میباشد و صحیح چنانکه متعارف است بشرط آنکه عوضی که بطفل میدهد یقین کند که بصاحب مالی که در دست طفل است رسیده تا آنکه معاطانیکه در بین دو بالغ است واقع شود و بهتر اینسکه صاحب مال بعضی از اهل تجارترا که معامله با ایشان میکند وکیل کند باین طریق که هر وقت طفل مثلا بیاید از برای خریدن فلان چیز تو وکیل میباشی که از جانب

ص: 166


1- در واجبات كفائية عباديه که مباشرت در قصد قربت نخواهد مثل غسل ضرر ندارد اجرت در مقابل تنزيل منزله منوب عنه ودرغير عبادیه جایز است بدون تنزیل خونساری مدظله العالی

من قبول مبایعه کنی در وقتی که از جانب خود بنای مبایعه و فروختن داشته باشی (دویم) آنکه بایع و مشتری عاقل باشند و مرجع در ثبوت . عقل وعدم آن ادراك بدی و خوبی است (سیم) آنکه بایع و مشتری رشید باشند یعنی ملکه اصلاح مال داشته باشند (چهارم) آنکه بایع و مشتری مختار و باقصد و شعور باشند و شائبه اكراه واجبار و غفلت بروجه غلط ياخواب و مانند اینها نباشد مگر اکراه بحق مثل اكراه و اجبار حاکم شرع بر فروختن جنسی را که احتکار بکند یعنی غله را حبس یکند و نفروشد بطمع گران شدن و مردمان محتاج باشند بلی هر گاه آنکسیکه او را اجبار کرده اند بر مبایعه بعد از مبایعه اجازه بکنداز ظاهر علماء صحت آن مستفاد میشود ولكن احوط اعاده صیغه است (پنجم) آنكه بايع و مشترى هر يك مالك مالي باشند كه خریدو فروش میکنند یا در حکم مالك باشند از قبیل پدر یا جد پدری یا وصی یا حاکم شرع که ولی صغار و مجانین و غایبین است و مانند اینها است و کیل یکی از اینها پس هر گاه شخصی مال غیر را بدون اذن و بدون ولاية شرعيه و بدون وکالت از جانب ولی شرعی بفروشد این معامله لزوم بهم نمیرساند و اگر از جانب خود بفروشد صحة آن وتوقفش بر اجاره مالك خالی از قوة نيست اگر اجازه بجهة بايع غاصب نماید که ثمن از برای بایع باشد اگر چه خلاف مشهور است و اگر اجازه. بجهة خود میکند صحه مشکل(1) است و اگر از جانب مالك بروجه فضولی بفروشد پس اقوى صحة آن است که بعنوان فضولی واقع شده چنانچه مشهور است در میان متأخرین که بیع فضولی صحیح است و موقوف است بر اجازه مالك كه

ص: 167


1- اقوی صحت است و اشکال در صورت سابقه است خونساری مدظله العالي

اگر مالك اجازه کرد لازم میشود و الا باطل میشود و ظاهر اینستکه اجازه مالك باعث انتقال میشود و نمائی که بعد از عقد و قبل از اجازه حاصل میشود نماء(1)مبيع مال بايع ونماء ثمن مال مشتری است (ششم) آنکه مبيع وثمن آن معلوم باشند بوزن یاکیل یاشماره یا مانند اینها که رفع جهالت کند و بسبب آن فریب نخورند در صورت امکان و با تعذر وزن یا مانند آن و یا تعسر آنها جایز است كه يك وزن ياكيل يانحوان اعتبار کنند و باقی را بحساب اخذ کنند تا آنکه به تخمین و جزاف نشود و احوط آنستکه در امثال این صورت مصالحه کنند بلی هر گاه مثمن يا ثمن از جمله چیزهایی باشد که مبایعه آنها بوزن یا مانند آن نباشد کافی است مشاهده آنها یا ذکر وصفی که رفع جهالت و فریب بکند (هفتم) آنستکه جنس نمن معین باشد ومفوض بخواهش هريك یا دیگری نباشد (هشتم) آنستكه مالك هر يك از ثمن و مثمن قادر باشند بر تسلیم آنها يا ضمیمه آنها (س) مستحبات تجار ترابیان فرمائید (ج) بدانکه مستحب است پیش از تجارت کردن مسائل آنرا ياد گيرد لكن استحباب تعلم مسائل تجارت قبل از اشتغال بتجارت در وقتی است که علم اجمالی بوقوع در حرام نداشته باشند اما بعد از اشتغال بتجارت هر گاه شك نماید در جواز قبض عوض که بآن معامله باو منتقل شده واجب است که مسئلۀ همان معامله را تعلیم نماید اگر صحیح است قبض عوض نماید و الا فلا ولكن تعلم مسئلة شرط صحت معامله نیست پس اگر اگر بعد از معاملة وقبض عوض تعلم نماید و صحة آن معلوم شود كافيست لكن ماداميكة علم بصحت معاملة حاصل نکرده تصرف نمودن در آنچه نقل شده است

ص: 168


1- اقوى این است که نماء مبیع مال مشترى ونماء ثمن مال بایع باشد خونساری مدظله

از ثمن يا مثمن حرام است و نیز مستحب است که میان مشتری پستی و بلندی که زیادتی دینی بسبب علم و عمل و نحواينها نداشته باشد تفاوت قرار ندهد بلکه اگر چنین کند مکروه است که قبول کند و ايضا مستحب است که اگر مشتری یا بایع خواهش اقاله و فسخ معامله کند اقاله کند و نیز مستحب است که بعد از مبایعه تکبیر و شهادتین بگویند و همچنین مستحب است گیرنده قدرى سبك بگيرد و دهنده قدری سنگین بدهد بر وجهی که وزن بسبب آن در عرف و عادت مجهول نشود (س) مكروهات تجار ترا بیان فرمائید (ج) مکروه است که كه بايع مالك مال مبایعه را مدح کند و مشتری مذمت کند و همچنین مکروه است قسم خوردن و پنهان(1) کردن عیبی که عادة مشتری بر آن مطلع میشود و اما در عیب خفی اقوی و جوب اظهار است و همچنین مکروه است نفع گرفتن از شیعه اثنی عشری بدون ضرورت در معامله که بیشتر نباشد از صد در هم که این زمان موافق است با پنجاه و دو قران و نيم ناصر الدین شاهی که وزن هر قرآن بیست و چهار نخود است و همچنین مکروه است معامله ما بين الطلوعين و زیاد کردن در وقت نداء دلال یا زیاد کردن از برای میل دادن مشترى بلكه احوط(2)ترك است و حبس آذوقه یعنی گندم و جو و خرما و مويز و روغن و نمك و

ص: 169


1- اخفاء عیب اگر باظهار سلامت است اقوی جرمت است و اگر بعدم اظهار عیب باشد اقوى استحباب اظهار است خونساری مدظله العالى
2- اين احتياط ترك نشود خونساری مدظله

روغن زیت بنا بر احوط(1) که آنرا احتکار گویند قول به حرمت آن در صورتی که انحصار داشته باشد که کسی دیگر نداشته باشد بفروشد احوط بلکه خالی از قوه نیست (س) انواع مبیع را بیان فرمائید (ج) انواع مبیع بر دو قسم است اول درغله و میوه و مانند آن و سبزی ها جایز نیست بیع غیر از خضروات و سبزیها قبل از ظهور و پیدا شدن بيك سال بدون ضمیمه و در زايد بريك سال احوط ترك است بدون ضمیمه اگر چه اقوی جواز است و همچنین با ضمیمه اگر چه يك سال باشد بشرط آنکه ضمیمه قابل بیع و مقصود بالا صاله باشد و اما بعد از ظهور پس اگر بدو صلاح شده باشد بیع آنها جایز است مطلقا بلا اشکال بدون كرامة و اگر بدو صلاح نشده باشد پس اگر زاید بر يك سال یا بضمیمه چیز دیگر اگرچه اصل درخت باشد یا بشرط بریدن بفروشد اقوی جواز است بدون كراهة و بدون یکی از این سه چیز مکروه است و اما خضروات و سبزیها پس جایز نیست قبل از ظهور مطلقا و بعد از ظهور جایز است چه يك چين باشد و چه زیاده و پیدا شدن صلاح در خرما آنست كه رنك بگيرد و در انگور آنکو غوره ببندد و در باقی میوها آن که شکوفه بریزد و دانه سخت کند و در سبزیها و خیار و بادنجان و خربزه آنکه ظاهر گردد و ببندد و جایز است بیع زراعة که خوشه کرده باشد ایستاده باشد یادرو کرده باشد و پیش از خوشه بشرط آنکه ببرد یا بگذارد تا محل درو مثل حنا وتوت يك بريدن یا زیاده و در زراعة مثل خصیل که

ص: 170


1- اقوى عدم لزوم این احتیاط است در نمك خونساری مدظله العالى

درو کند و غوره و میوه که بچیند و واجب است بر مشتری که ببرد و بچیند پس اگر نبرد بایع را میرسد که ببرد یا طلب اجرت کند و جایز نیست بیع خرما بر درخت بخرما و بیع سنبل گندم وجو بگندم وجو خواه از همان گندم و جو باشد یا گندم و جو دیگر مگر يك درخت که از دیگری در خانه یا بستان این کسی باشد که جایز است که آنرا خرص نماید و حاصل آنرا بخرد یا قبول(1) نماید بشرط آن که احد عوضین بر حسب خرصی که کرده اند زاید بر دیگر نباشد (دویم) حیوان است خواه آدمی و خواه غیر آدمی اما آدمی را مالك میشود بقهر و غلبه و دزدی و نحوان در حالتی که کافر حربی باشد و بعد از آن بندگی سراية كند باولاد او اگر چه مسلمان شوند مادامی که آزاد نشوند و مرد مالک می شود هر کسی را غیر از یازده کس پدر و مادر وجد وجده مادری و پدری هر چند بالا روند و فرزندان پسر باشد یا دختر و فرزند فرزند هر چند که پائین رود و خواهر و و عمه و خاله و دختر خواهر و دختر برادر و هر مردی که مالك شد یکی از این ها را آزاد می شود بر او فی الحال و مالك میشود زن هر کسیرا غیر از پدر و مادر هر چند که بالا روند و فرزندان هر چند نشیب روند و مکروه است خویشی که غیر از اینها باشد و خویشان رضاعی حکم ایشان را دارد و آن چه از دار الحرب میگیرند بغیر اذن امام علیه السلام از آدمی و غیر آن از امام است و رخصت است شیعیان را در حال غیبت مالك شدن و وطی کردن آن اگر چه تمام آن از آن امام باشد یا بعضی و واجب نیست اخراح حصه غیر امام اعز آنجا و فرق نیست که مسلمان اسیر کرده باشد

ص: 171


1- بغیر حاصل آن درخت خونساری مدظله

یا کافر و هر که اقرار کند ببنده گی و حربة او معلوم نباشد قبول کنند و اگر مسلمان شود بنده کافری او را بمسلمانی فروشند و از کسیکه مشهور(1) است ببندگی اگر دعوی حریت کند قبول نکنند الابگواه و مکروه است اطفالرا از مادر جدا کردن پیش از هفت سالگی و نزدیکی کردن با زنی که از زنا حاصل شده و کنیز کی که و طی کرده باشند واجب است که او را استبراء نمایند پیش از بيع بيك حيض با چهل و پنج رور تا معلوم شود که آبستن نیست و یا آن که مشتری استبراء نماید و ساقط میشود استبراء مشتری اگر معتمدی که بقول او اطمینان دارد بگوید که استبراء شده با آن كنيزك ملك زني بوده یا یائسه يا كوچك يا حامل يا حایض باشد و حرام است آبستن را و طی کردن پیش از چهار ماه و ده روز و مکروه است بعد از آن پس اگر وطی کند وعزل نکند مکروه(2) باشد فرزند او را فروختن و سنت(3) است از میرات خود چیزی از برای او جدا کند و اگر کنیزی را بخرد و فرزند بیاورد و بعد ظاهر شود كه كنيز ملك غير بوده کنیزی را بر آورد کند باده یک قیمت اگر بکر بوده باشد و اگر غیر بکر بوده بیست يك و قيمت فرزند روزیکه متولد شده باشد و بر بایع رجوع کند و بهاء وقيمة ولد رابستاند وسنت است که بنده را چون بخرند تغییر نامش دهند و بشیرینی او را طعام دهند و صدقه (4) از برای او بدهند و

ص: 172


1- با عدم سابقه تصرف و عدم ثبوت يد مشکل است ثبوت رقیت بصرف دعوی و شهرت خونساری مدظله
2- بلكه احوط ترك است خونساری مدظلة
3- بلکه احوط این است او را آزاد کند و چیزی از مال خودباو بدهد در حال حیوة که با او زندگانی کند خونساری مدظله
4- بچهار درهم خونساری مدظله

اما غیر آدمی از حیوانات اگر وحشی باشد مالك ميشود بصيد كردن و بانتقال شرعی و نتیجه آوردن در ملک این کس و هر حیوانی که ملك است صحيح است بیع او و بیع پاره مشاعی از او هم چون نیمه و دو دانك نه پارۀ معین هم چون سرو دست الابيع بنده گریخته تنها و مادر فرزند با وجود فرزند در بعض صور (س) انواع بيعرا بیان فرمائید (ج) انواع بیع بر چهار قسم است قسم اول بیع نقدیست یعنی آنکه هیچ يك وعده نداشته باشد و آنرا نقد بنقد میخوانند و این هم بر چهار قسم است قسم اول بيع كلى بکلی است که هر دو معلوم بوده باشد بوصف لكن فرد خاصی منظور نباشد مثل این که بایع بفروشد یک خروار گندم موصوف بوصف معینی را بیکدينار موصوف ، بوصف معين و مشتری قبول کند و صیغه آن باین نحو است که بایع بگويد بعتك يا بگويد شريتك يا بگويد ملكتك المتاع المعلوم بالمبلغ المعلوم يا بگويد بعتك ما علم بالشى المعلوم يا بما علم ونحو آن پس مشتری میگوید قبلت یا میگوید ابتعت یا اشتريت يا تملکت هکذا و اگر احد متعاقدین وکیل باشد جایز است در ایجاب و قبول تصريح بموكل نه لازم پس وکیل بايع ميگويد بعتك بالوكالة عن فلان ما علم بما علم و مشتری می گوید قبلت و اگر مشتری نیز وکیل کند کسی را پس وکیل بایع میگوید وكالة عن موكلي فلان بعت موكلك ماعلم بما علم ووكيل مشتری میگوید قبلت لموكلى فلات هكذا و جایز است که تصریح بوكالة اصلا ننماید بلکه قصد وكالة كافى است لکن معلوم نمی شود در ظاهر که این معامله از برای خودش است یا از برای غیر مگر باخبار قاصد و فائده ندارد تحمل شاهد بر اینمعنی مگر بر اصل اقرار مقر و اگر بایع یا مشتری زن باشد پس بجای موکلی موکلتی بگوید و بجای

ص: 173

مو کلك مو كلتك بگويدا (قسم دوم) بیع جزئی بجزئی است و این در صورتی است که ثمن و مثمن هر دو مشخص و جزئی باشند خواه هر دو حاضر باشند پس بایع میگوید در این وقت بعتك هذا المتاع المعين بهذه العشرة دراهم مثلاو مشتری میگوید قبلت یا مانند آن یا اینکه هر دو غایب باشند لكن معهود میان بایع و مشتری باشد پس بایع مثلا مي گويد بعتك ما علم بالشئى المعلوم با اینکه مبیع حاضر است و ثمن ان غایب است و معهود پس بایع مثلا میگوید بعتك هذا بالشي المعلوم يا بما علم ونحو آن و مشتری میگوید قبلت و نحو آن و یا آنکه ثمن حاضر است و مبیع غایب است و معهود پس بايع ميگويد بعتك ما علم بهذا و مشتری گوید قبلت البيغ لنفسى وبالجمله اگر عین غایب باشد که مشتری مثلا او را ندیده باشد لازم است ذکر اوصاف بنحویکه رفع جهالت از آن بشود و در صورت وکالت حال آن از سابق معلوم است (قسم سيم) كلى بجزئی است و این در وقتی است که ثمن شئی خاصی حاضر یا غایب معهود باشد و مثمن کلی موصوف باشد پس بایع می گويد بعتك ما علم بهذا يا بالشي المعلوم یا بما علم و مشتری می گوید میگوید قبلت البيغ لنفسى و اگر مشتری زن باشد در جمیع صور بایع می گوید يعتك بكسر كاف (قسم چهارم) بیع جزئی بکلی است و این در صورتی است که ثمن کلی و معهود ومعلوم بوصف کلی و مانند آن باشد لکن مبیع و مثمن شی خاص معین باشد خواه حاضر وخواه غایب معلوم پس بایع میگوید بعتك هذا بالمبلغ المعلوم يا بما علم و مشتری گوید قبلت البيع و بدان که اگر در بیع خواسته باشند شرط کند چیزیرا مثل تاجیل دین حالی یا قرار دادن رهنی بدین دیگر با ضمانت از دینی و نحو آن جایز

ص: 174

است پس بایع میگوید در صورت شرط تأجيل دين حالى بر أو بعتك هذا بكذا وشرطت عليك تأجيل دينك الفلانى الى سنة ودرصورت شرط تأجيل دین حالی بر مشتری می گوید شرطت لك تأجيل دينك الفلاني الى سنة و در صورت شرط رهن بدین دیگر میگوید شرطت رهن هكذا رهن-ا بدین کذا و در صورت شرط تضمین میگوید شرطت ضمان فلان کذا و در صورت شرط سقوط خیار مجلس از طرفین بایع میگوید شرطست سقوط خيار المجلس من الجانبن و اگر شرط کند سقوط خیار غین را میگوید شرطت سقوط خيار الغين من الطرفين ودرصورت شرط بايع خیار فسخ تا یکسال بایع از برای خود میگوید شرطت لنفسی الخيار هذة سنه و از برایمشتری اگر شرط کند خیار را بایع میگوید شرطت لك و اگر از برای هر دو باشد میگويد لى ولك الخيار مدة سنة و اگر شرط استرجاع مبيعرا بشرط رد ثمن یا مثلش کند میگوید و شرطت انك متى رددت الثمن او مثله الى سنة فسخت البيع ونحواينها و در صورت بشرط برائة از عيب مخصوص بگويد بعتك هذا بشرط البرائة من عيب كذایا وكذایا میگوید بشرط البرائه من جميع العيوب اگر شرط برائة از جميع عيوب نماید و در بيع ثمره بستان بايع ميگويد بعتك ثمره البستان الفلانی بكذاو در صورت انضمام به ثمره دو سال دیگر مثلا یابشی دیگر میگوید بعتك ثمره البستان المعلوم منضمة الى ثمره سنتين بكذايا بگويد منضمة الى الشيء الفلاني بكذا و بيع ثمره درخت پیش از نمایان شدن آن در یکسال بدون ضم چیزی که جایز است خرید و فروش آن جایز نیست بلکه فاسد است و اگر خواسته باشد بفروشد اشجار معینه موجوده را با ثمره اش که موجود است لکن قبل از بد و صلاح و بتنهائی فروختن از ثمره جایز است پس بگويد بايع بعتك هذه

ص: 175

الاشجار وثمرها بكذا و اگر تخمین کند در بیع عریه خرهای نخله بيك تغار مثلاو بفروشد میگوید بعتك ثمره هذه النخلة بتغار تمر موصوف بصفات كذا وبايد ذکر کند صفات سلم را در وقتی که آن تغار خرما ذمه باشد و الا باید اشاره کند بسوى موجود معين وجميع آنچه در سابق ذکر شد از شروط اصالة و وكالة در جمیع جاری است (قسم دوم) بیع نسیه است و آن عبارت است از فروختن چیزی را که موجود باشد وبر بايع اداء آن بتعجيل لازم باشد بثمن مؤجل که زمان لزوم اداء آن موخر باشد و شرط است در صحت نسیه که زمان لزوم اداء ثمن معين باشد بنحوی که محفوظ باشد از احتمال زیاده و نقصان پس اگر معین نباشد مثل اینکه بگوید این چیز را بتو فروختم و تنخواه او را هر وقتی که میخواهی بده باطل خواهد بود و اگر بگوید هر وقتیکه توانستی بدهی بده این از بیع نسیه نخواهد بود بلکه داخل بیع نقد خواهد(1) بود که اداء ثمن موقوف بر تمکن است و همچنین اگر بگوید فروختم این چیز را بتو باین طریق که اگر نقد تنخواه او را بدهی یکتومان و اگر نسیه بدهی تا فلان وقت دو تومان باطل(2) است و همچنین باطل است اگر بگوید فروختم تا فلان زمان بفلان مقدار و نا فلان زمان دیگر بغلان مقدار ( و اما معاملات ) متعارفه میان مردم که در پیش بقال یا بزاز میروند و جنس میخرند بقصد اینکه تنخواه را بعد در وقت تمکن یا نحو آن بدهند جایز است با تراضی طرفین زیرا که داخل در بیع

ص: 176


1- صحت محل اشکال است خونساری مدظله العالی
2- اقوى صحت است باقل ثمنین و ابعد اجلین خونساری مدظله العالی

نقد است و اگر بخزند بنسیه که هر وقت خواسته باشند بدهند باطل خواهد بود پس لازم است که تعین زمانرا بکنند بقصد تسلط بر مطالبه در آن زمان و جنس بخرند اگر تمکن بهم نرسانند مثل سایر دیون مهلت دهند و همچنین باطل است اگر بگوید فروختم این چیز را بتو که تن خواه او را تا زمان ادراك غلات پانا زمان قدوم حاج و مانند اینها بدهی بلكه بايد تعيين مدة بنحوی کند که قابل هیچ زیاد و کم نباشد مثل اینکه بگوید در اول مغرب شب جمعه اول فلان ماه یا اول طلوع آفتاب از روز جمعه اول فلان ماه از فلان سال و نحو اينها ولكن ظاهر اينست که تعیین روز مثلا در روز اول فلان ماه کافی است هر چند تعیین اجزاء روز نشود و اما كيفيت صيغه اين بيع باين نحو است که بایع بگوید بعتك هذا المتاع بعشرة دراهم و اجلتك في الثمن الى شهريا آن كه بكويد بعتك هذا المتاع و شرطت ان تعطينى الثمن بعد شهر و مشتری بگويد قبلت ورعاية امور سابقه از شروط و اصالة و وكالة بنحوی است که گذشت و واجب نیست بر مشتری دفع ثمن ببایع قبل از رسیدن زمان اگر چه بایع مطالبه نماید (قسم سوم) بیع سلف وسلم است که در فارسی آنرا خرید و فروش پیشکی میگویند و آن عبارتست از فروختن مالیرا که بر ذمه فروشنده باشد تا زمان مشخص بثمن وبهائيكه حاضر باشد یا مثل حاضر باشد مثل اینکه بوصف مشخص کرده باشد و اداء آن ثمن بتعجيل لازم باشد بعکس بیع نسیه و بعد از اجراء صیغه حاضر کنند یا حاضر کرده را بدهند مقصود این استکه قبل از تفرق تسلیم ثمن بشود و قدر متیقن از این بیع اینستکه مبیع جنس باشد و بهاء آن نقد باشد نه جنس پس اگر هر دو نقد باشند جایز نیست بلی اگر هر دو جنس باشند جایز است در صورت اختلاف على الاقوى لكن رعاية احتياط

ص: 177

خوب است و جایز است در این بیع که ایجاب از هر يك از بایع و مشتری صادر شود چنانکه در صلح نیز جایز است پس اگر بایع صیغه ایجاب را بخواند جایز است که بگوید فروختم يك خروار گندم مثلا که بفلان وصف باشد باین طریق که در اول ماه در فلان موضع مثلا من يا قائم مقام شرعى من بتو يا قائم مقام شرعی تولازم باشد که بدهیم بفلان مبلغ که حاضر است یا فلان مبلغ موصوف بوصف معین که الان دادنی باشی پس مشتری بگوید قبول کردم و خریدم بهمین نهج وصیغه در صورتیکه بایع ابتداء بايجاب نماید این نحو است که بایع بگويد بعتك يا بعت منك ما علم على الوجه المعلوم بالمبلغ المعلوم و اگر خواسته باشد ذكر وصف در اصل صیغه بروجه صراحه نماید چنانکه در صيغ العقود محقق کرکی ره مذکور است مثلا بگويد بعتك تغار حنطة يوسفية عراقية حمراء كبيرة لحب جديدة جيدة مؤجلة الى شهرين مسلمة في موضع كذا و مشتری میگوید قبلت و در صورتیکه مشتری ابتداء بايجاب نماید بگوید اسلفتك يا سلمت اليك المبلغ المعلوم فيما علم من الحنطه الموصوفة مؤجله الى الوقت المعلوم مسلمة في الموضع المعلوم پس بایع میگوید قبلت بدانکه در بیع سلف پنج چیز شرط است (اول) آنکه جنس را ذکر کند یا وصفی که رفع جهالت کند بحيثيتی که نزاع عقلائی واقع نشود پس بدون ذكر وصف باوصافى که رفع جهالت نکند چنانکه در گوشت و نان بلکه پوست حیوان که ضبط وصف ممكن نيست بيع سلف صحيح(1) نیست بلکه اگر ذکر وصفی کنند که قلة وجود داشته باشد بنحویکه باعث نزاع شود مثل اینکه بگوید بهترین افراد فلان جنس نیز صحیح نیست على بيع حيوان با

ص: 178


1- ظاهراً در جلود جائز باشد خونساری مدظله

وصف رافع جهالت چون سن فلان و متاع و غله و میوه و مانند اینها که ضبط اینها بوصف رافع جهالت و نزاع ممکن است صحیح است و بالجمله مرجع در ذکر اوصاف بعرف است پس هر وصفيكه مختلف . شود اغراض بسبب آن و قیمت زیاد و کم شود باعتبار آن بزیاده و نقصیه معتدبها واجب است تعرض آن والا فلا ( دویم ) آنستکه قبض کند بایع ثمن را پیش از آنکه از هم جدا شوند بلی بودن آن ثمن برذمه بایع در حكم قبض است علی الاظهر ( سیم) آنست که تعیین کنند مبيعرا بوزن پاکیل هر چند چیزی باشد که در بیع نقدی وزن و کیلی در آنها معتبر نباشد چون بار هیزم و مانند آن بلی هر گاه تفاوت میان افراد آن کم باشد و باعث نزاع نشود بلکه در عرف تسامح میکند وسهل میشمارند چنانچه در بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ و مانند اینها ظاهر اینست که تعیین بوزن یا کیلی معتبر نباشد (چهارم) شرط است که تعیین زمان تسلط بر مطالبه نمایند بقسمی که احتمال زیاده نقصان در نزد بایع و مشتری نداشته باشد ( پنجم) آنکه تسلیم آن جنس در وقت حلول اجل ممکن باشد اگر چه وقت عقد مثلا موجود نباشد بدانکه جميع ماسبق از شروط خیارات در اینجا نیز جاریست و نیز چند امر باقی ماند در این مقام که ذکر آنها مناسب است اول آنکه جایز نیست فروختن مبيع بسلم را پیش از رسیدن وقت تسلط بر مطالبه بلی بعد از رسیدن زمان تسلط بر مطالبه جایز است فروختن آن اگر چه قبض نکرده باشد ولکن در غله کراهت دارد فروختن آن قبل از قبض و احوط آنست که زیادتر از آنچه خریده نفرو شد در صورتی که بهمان جنسی که خریده بفروشد ( دویم ) آنکه بایع هر گاه بعد از رسیدن زمان تسلط بر مطالبه اداء کند جنس مسلم فيه را که بوصف مشخص

ص: 179

کرده بودند واجب است بر مشتری که قبول کند یا ابراء ذمه بايع کند و اگر امتناع کند حاکم شرع قبض(1) کند و اگر دستش بحاكم شرع نرسد واگذارد جنسرا بمشتری و تخلیه کند و هر گاه پست تر از انچیزی که قرار داده شد اداء کند قبول واجب نیست و در وجوب قبول بالانر خلاف است احوط(2) وجوب قبول است اگر چه قول بعدم وجوب خالی از قوت نیست چنانکه اگر زیاده از قدر مبیع را اداء کند قبول آن واجب نیست ( سیم) آنکه اگر بعد از رسیدن وقت تسلط بر مطالبه مبيع از اداء آن معتذر شود مشتری مختار است که فسخ مطالبه ثمن یا مثل آن کند یا اینکه صبر کند تا زمان قدرت بایع و بمحض تعذر عقد بیع منفسخ نمیشود و برهم نمیخورد (چهارم) آنکه بایع مدیون میشودغیر جنس بمشتری بدهد با رضای او (پنجم) آنکه در بیع سلف نیز جائز است شرط کردن چیزی که باعث جهالت نشود و محلل حرام و محرم حلال نباشد مثل اشتراط عمل مباح و هبه کردن چیزی و امثال اینها ( قسم چهارم) بیع کالی بکالی است و آن عبارت است از بیع دین بدین که زمان هر دو مؤخر باشد و این قسم از بیع در شريعة مطهره محرم و باطل است (س) بیع باعتبار اخبار برأس المال و عدم آن بر چند قسم است (ج) بر چهار قسم است (اول) بیع مرابحه و آن بیعی است که باید خبر بدهد بسرمایه و زیاده آن نیز بگیرد پس مرابحه آن بيع برأس المال با زیاده و اخبار برأس المال لازم است اگر مشتری عالم بآن نباشد و صیغه آن باین نحو است که

ص: 180


1- بعد از اجبار حاکم او را و امتناع او خونساری مدظله
2- این احتیاط ترك نشود خونساری مدظله العالی

بایع بگوید بعد از اخبار بثمن بعتك ما علم بما اشتريته به وربح در هم یا بگويد بعتك ماعلم بما بذلت من الثمن فيه و مشتری میگوید قبلت و جایز است در محل بعتك شريتك يا ملكك و امثال آن بگوید چنانچه سابقا ذکر شد و از برای مرابحه دو صيغة دیگر است یکی اینست که بایع بگويد بعتك ما علم بما قام على وربح گذار یکی دیگر آنست که بگوید بعتك ما علم بماهو على و ربح كذا و فرق میان این سه صیغه اینست که صیغه اولی شامل نمی شود مگر ثمن به تنهائی را و سائر اخراجات مثل اجرت حمالی و کیالی و دلالی و مانند اینها داخل نیست اگرچه قبل از صیغه اخبار بآن نموده باشد و همچنین است مفاد صيغة ثلثه على الا ظهر واما صیغه ثانیه پس در آن مندرج است ،جميع مؤن واخراجانی که مقصود از آن استرباح بوده مثل اجرت دلالی و کیالی و حمالی و حراست و سفیدگری و خياطى وقيمة رنك و اجرت ختان مملوك و گچ کاری و گل کاری خانه و امثال اینها که بذل اجرت همه را اخبار نموده باشد بقصد استرباح بشرطی که قبل از صیغه اخبار نماید بآن یا مشتری عالم باشد بآن بخلاف اخر اجات و مونه که مقصود از آن استرباح و منفعة يافتن نباشد بلکه غرضش مجرد بقاء ملك بوده باشد مثل نفقه عبد كه عاده بقاء عبد موقوف بآن است و مثل اجرت مسکنش وکسوه ضروریه اش که لابد منها است و از این قبیل است علف دابه و اجرت اصطبل که جای آخور و ایستادن حیوان باشد و پالان و امثال آن و فرق میان اجرت خانه بجهة حفظ متاع و اجرت مسكن عبد و اصطبل غير ظاهر است خصوصاً در وقتی که استبقاء عبد وحيوان بجهة تجارت فقط باشد بلکه اگر زیاده بر قدر معتاد علف دهد حيوانرا انقدر

ص: 181

زاید نیز مندرج در صیغه خواهد بود و همچنین اجرت طبیب را اگر مشتری بدهد در صورتیکه در حال مرض او را خریده و مرض از آن بر طرف شده و در دستش حادث نشده باشد و اگر عملی از اعمال مذکوره را خود بجا آورده باشديا متبرعي تبرعا بعمل آورده باشد و اراده دارد شخص بایع که همه را داخل در صیغه کنذ پس اول اخبار میکندبه اصل ثمن و باعمال و مصارفی که مقصود از آن استرباح است بعد از آن میفروشد و میگويد بعتك ما علم بما قام على وربح كذا مشترى مى گوید قبلت و بدانکه فرق دیگری نیز میان سه صیغه مزبوره هست و آن اینست که صیغه اولی صحیح نیست مگر در جائی که متاع را بایع بصيغة بيع خریده باشدپس اگر آن متاع بصلح یا بهبه مشروطه بعوض ونحو آن منتقل بار شده باشد بیع مرابحه باین صیغه صحیح نیست بلکه فاسد است و اما به صیغه ثانیه صحیح است و اما در صیغه ثالثه پس بعید نیست جواز در صورتیکه متاع ببايع منتقل شده باشد بصيغة صلح و اما اگر بصیغه قرض یا هبه مشروطه بعوض منتقل باوشده باشد پس در جواز بیع مرابحه بآن صیغه اشکال است و اگر بایع اخبار کند که رأس المال صد در هم است و بگويد بعتك هذا بماة در هم و ربح كل عشرة در هم و مشتری بگوید قبلت پس ثمن صد و ده در ه--م خواهد بود (دوم) بیع تولیه است و آن عبارت است از بیع براس المال بدون زیاده و نقصان پس لابد است اخبار بسرمایه در صورتی که مشتری عالم بآن نباشد و الا اخبار لازم نیست پس می فروشد بهمان اصل سرمایه بدون کم و زیاد وصیغه آن باین نحو است که بایع بمشتری بگوید بعتك ما علم بما اشتريت يا بگويد وليتك هذا العقد و امثال این و مشتری

ص: 182

بگوید قبلت یا بگوید تولیت هكذا و باید که ثمن ثانی مثل ثمن اول باشد جنسا و قدراً و وصفاً (سيم) بيع مواضعه است و آن عبارتست از اینکه بایع خبر دهد بسرمایه و کمتر بفروشد و مواضعه مثل مرابحه است در احکام و صیغه بلی در مواضعه باید اضافه کند لفظ وضيعة گذارا و در مرابحه باید اضافه کند لفظ و ربح گذار را پس بایع میگوید بعتك هذا بما اشتريته و وضيعة كذا و مشتری میگوید قبلت ومكروه است در مرابحه و مواضعه نسبت ربح و صیغه را بسوی مال باین طریق که بگوید بعتك هذا برأس المال و ربح كل عشرة درهم يا وضيعة درهم من كل عشرة ( چهارم) بيع مساومه است و آن عبارتست از اینکه بایع ذکر سرمایه نکند و بفروشد و این بهترین اقسام است بجهت تحرز از كذب عمداً یا غلطاً وصیح این بیع از ماسبق ظاهر است پس همین قدر که باید بگويد بعتك المتاع المعلوم بالمبلغ المعلوم و مشترى بگويد قبلت کافیست (س) حکم معامله رویه را بیان فرمائید (ج) بیع ربوی حرام است مطلقا بلكه معاوضه حتى صلح على الاحوط بلی در صورت جهل جواز صلح با زیاده احد عوضین خالی از قوة نیست و در حدیث وارد است كه يك در هم آن اعظم و بزرگتر است از هفتاد زنا که با محرم خود چون مادر و خواهر خود بکند و رباء عبارتست از زیادتی یکی از دو عوض كه از يك جنس باشد و موزون یا مکیل باشند در زمان صاحب شریعت اگرچه در زمان مبایعه چنین نباشد و اگر حال آن در زمان صاحب شريعة معلوم نباشد پس اگر در زمان مبایعه در جميع بلاد موزون یا مکیل باشد همین حکم را دارد و اگر در بعضی از بلاد موزون یا مکیل باشد و در بعضی نباشد در آن بلدی که موزون یا مکیل هست اخذ زیاده ربا است و در بلد دیگر خلاف است احوط

ص: 183

آنست که در آن بلد نیز بر وجه معاوضه اخذ زیاده ننماید(1) (س) جو و گندم در رباء از يك جنس محسوب است یا نه ( ج ) بلی از يك جنس محسوب میباشد و هم چنین است گندم و آرد و نان و نشاسته و امثال اینها و هم چنین است خرما و شیره و انگور و دوشاب و مانند آن پس باید که در وقت مبایعه اینها اخذ زیاده ننماید بلکه مساوی اخذ نمایند اگرچه مثل معاوضه انگور بمویز یا معاوضة خرما برطب باشد بنا بر احوط بلکه احوط اجتناب است از معارضه مطلق تر و خشك که وزنی یا کیلی باشد چنانچه جمعی منع فرموده اند و هم چنین كشك و شير از يك جنس محسوب است چنانچه شیر و پنیر و شیر و روغن نیز چنین است على الاحوظ بلی روغن گاو مثلا با روغن گوسفند دو جنس محسوب است و هم چنین است گوشت آنها و سایر چیز هائی که از حیوان عمل میآید پس آنها تابع اصل خود میباشند مگر بز و گوسفند كه يك جنس محسوب است چنانکه گاو و گامیش نیز از يك جنس میباشند پس هر گاه حاصل حیوانیرا یا گوشت آن را معاوضه کنند با حاصل یا گوشت حیوان دیگر که شرعا از جنس آن حیوان نباشد چون گاو و گوسفند جایز است که زیادتی در عوض اخذ نمایند اگرچه نسیه باشد على الاقوى لكن با كراهة در نسیه و همچنین رباء نیست در معاوضه غير موزون و مكيل مثل قماش و حیوان و مانند آن که اخذ زیاده در اینها نقدا جایز است بدون کراهت و در نسیه خلاف است قول بجوار مع الكرامة خالى از قوت نیست و اما در معدودات چون تخم مرغ و گردو پس در آن نیز خلاف است اقوی جواز آنست

ص: 184


1- هر چند اقوی جواز است خونساری مدظله

لكن احوط اجتناب از اخذ زیاده در معاوضه است و هم چنین احوط(1) اینست که اخذ زیاده نکنند در معاوضه حیوان بگوشت خصوصا اگر کشته باشد لکن یکی مکیل و دیگری موزون مثل گندم و آرد مثلا بيع احدهما بدیگری جایز است با مساوات در وزن و در کیل اشکالست و احوط سنجیدن و برابر نمودن است هر دو را بوزن (س) در میان پدر و پسر و میان زن و شوهر و میان مملوك مختص و مولای او و میان مسلمان و کافر حربی اخذ رباء حرام است یانه ( ج) حرام نیست ولكن كافر حربی از مسلمان نمیتواند اخذ زیاده نماید (س) در میان جد و نواده و میان پدر و دختر و میان مالك و مملوك بيع رباء چه صورت دارد (ج) مابین پدر و دختر و مابين مالك ومملوك رباع نيست اخذ زیاده جایز است و در مابین جد و نواده احوط (2) عدم جواز است و احوط اینست که شوهر و زوجه منقطعة نیز از یکدیگر اخذ(3) زیاده ننماید چنانچه بعضی فرموده اند و احوط بلکه اقوى عدم جواز اخذ رباء از کافر ذمی چون یهود و نصاری که جزیه میدهند (س) اگر در معاملة اخذرباء نموده باشد عمداً یا سهوأ و عالم بحرمة بوده باشد در زمان معامله واجب است رد بمالك آن یا نه (ج) در این صورت اگر صاحب ها را بشناسد باید باو رد کند و اگر مشتبه باشد مالك آن میانه جمع محصوری و تعیین آن ممکن نباشد با همه مصالحه کند و یا حليت

ص: 185


1- اقوى عدم جواز بیع گوشت است بحیوان بلی اگر حیوان مذبوح باشد جائز است لكن بشرط عدم زیاده خونساری مدظله العالی .
2- هر چند اقوی جواز است خونساری مدظله العالی
3- هر چند اقوی جواز است خونساری مدظله .

اخذ کند و اگر مالك را نشناسد و قدر مال رباء را بداند مثل مال مجهول المالك بآن(1) عمل كند باین طریق که اگرن آمالك مجهول معلوم باشد که ط لم بوده است در آن مال ردمظ لم بدهد و اگر آن علم دارد که آن مال مال حلال او بوده ولکن بر ذمه او مظالم باشد اولی اینست که حاکم شرع بعنوان تقاص از جانب فقراء اخذ نموده و رد مظلمه بدهد و اگر معلوم است که آن ملك مجهول ظالم نیست بهیچوجه با مجهول الحال باشد تصدق بدهد و اگر قدر مال رباء ومالك آنهر دو مجهول بالمره باشد خمس آنرا بدهد بسادات و اگر در زمان معاملة حرام بودن ربا را نمیدانست پس کفایت توبه کردن در حق جاهل مقصر بلكه مطلقا(2) محل تأمل است(س) در زمان معامله فرار نمودن از رباء بچند طریق ممکن است ( ج ) پنج طریق ممکن است (اول) آنکه تغییر جنس بدهند مثل اینکه ریال را با اشرفی معارضه نمایند پس از آن اشرفی را بدهند ریال دیگر که منظور بوده اخذ نمایند و یا این که جنسرا بنقد معاوضه نمایند پس از آن نقد را بدهند و آن جنسکه مقصود بود اخذ نمایند ولكن باید قصد معاوضه واقعية داشته باشد ( دویم) آنکه آن عوض را معاوضه نمایند بر وجه قرار دادن بذمه - بصيغة مبایعه یا مصالحه بجنس بجنس دیگر و پس از آن آن مثل را معاوضه بما في الذمة نمايند ( سیم) آنکه آن عوض ناقص یا با هر دو در صورت

ص: 186


1- احوط استیذان از حاکم است در هر سه صورت خونساری مدظله العالی
2- اقوی در جاهل قاصر کفایت است خونساری مد ظله العالى

اشتباه ناقص از غیر جنس چیزی را منضم نمایند مثل اینکه با ریال ناقص دستمالی را یا چیز دیگر را منضم نمایند و معاوضه کنند (چهارم) آنکه هر يك مال خود را بدیگری قرض بدهند(1) و پس از آن همدیگر را بری الذمه کنند اگر از خلوص قلب باشد یا آنکه بقدر مال ناقص را معاوضه نمایند و زاید را بری الذمه کنند ( پنجم) آنكه هر يك مال خود را بدیگری هبه نماید و باید در ضمن عقد شرط هبه دیگری را ننماید (س) کیفیت بیع صرف را بیان فرمائید (ج) بيع صرف عبارتست از بيع هر در يك از طلا و نقره بدیگری و همچنین است علی الظاهر بيع طلا و نقره بطلا یا بنقره یا بهر دو خواه مسكوك باشد يا غير مسكوك و خواه سکه اسلام باشد یا غیر آن بلی بیع طلا یا نقره یا هر دو بپول سیاه داخل در بیع صرف نیست و هم چنین مصالحه طلا بطلا يا بنقره یا بعکس حکم صرف را ندارد علی الاصح و شرطاست در صحت بیع صرف علاوه بر سایر شروط بیع که ذکر شد قبض نمودن هر يك از عوض و معوض پیش از متفرق شدن خواه در مجلس عقد باشد و خواه در مکان دیگر باین طریق که بایع و مشتری هر دو با هم حرکت کنند و مفارقت نکنند تا اینکه قبض ثمن و مثمن نمایند و در حکم صرف است فروختن چیزی که طلا کوب یا نقره کوب باشد چون شمشیر بالجام و امثال اينها که مفضض یا مذهب باشند پس اگر مقدار طلا و نقره معلوم باشد و بیع بجنس آن زبور باشد باید در ثمن زیادتی قرار دهند که در مقابل غیر جنس واقع شود تا اینکه ربا متحقق نشود و باید بقدر طلا یا نقره قد قرار بدهد و پیش از مفارقت داد و ستد بعمل بیاید تا اینکه شرط

ص: 187


1- بدون شرط هم چنانکه در همه ذکر خواهد شد خونساری مدظله العالی

صرف متحقق شود و اگر قدر آنها مجهول باشد مبایعه بجنس صورت ندارد مگر آن که علم بزیادتی عوض از مقدار مجهول طلا یا نقره داشته باشد و مبایعه بجنس مخالف بی اشکال است (س) كيفيت صلح وطريقه عقد آنرا بیان فرمائید (ج) صلح عبارتست از سازش دو شخص یا بیشتر و . آن عقدیست از طرفین که مشروع شده از برای قطع نزاع بحسب اصل شرع و جایز است واقع ساختن مصالحه را با قرار مدعی علیه و با انکار او و همچنین جایز است مصالحه عین بعین و دین بدین و عین بدین و دين بعين و نیز جایز است با علم متصالحين بمقدار مالی که نزاع در آن واقع شده و با جهل ایشان و باطل نمیشود مصالحه مگر بفسخ و اقاله و جایز نیست مصالحه که حرام کند حلال خدا را یا حلال کند حرام خدا را و هر گاه مال المصالحه یا عوض آن مال غیر در آید یا اینکه قابل مملوکیت نداشته باشد مثل خوک صلح باطل خواهد بود بلی هر گاه تعلق بگیرد بچیزی که در ذمه باشد و قابلیت مملوکیت داشته باشد و آن چیزی که ادا شده چنین نباشد صلح صحیح است پس مطالبه بدل خواهد کرد و اگر معیب در آید خیار فسخ دارد و لابد است در تحقق صلح از ایجاب و قبول پس مصالح بعد از تعیین مال المصالحه بگويد صالحتك هکذا و مصالح له بگويد قبلت هكذا یا آنکه مصالح بگويد صالحتك على ما استحقه في ذمتك من جميع الحقوق الشرعيه بالمبلغ المعلوم و مصالح له بگويد قبلت هكذا و این کفایت میکند در تحقق صلح و اگر اراده صلح نماید جهت قطع خصومت و نزاع ظاهری فقط پس مصالح گويد صالحتك على قطع لمنارعة بيني و بينك من جهة الأمر المعلوم و دیگری بگوید قبلت اگر مراد صلح حق منازعه است صحیح نیست و اگر مراد از صلح آنستکه نزاع و مرافعه نکنند با کی

ص: 188

ندارد و بدانکه صلح عقدی است مستقل نه تابع عقدی از عقود بلی افاده میکند فائده عقود و ایقاعات چندی را مثل بیع و این در وقتی است که متضمن نقل عينى یعوض معلومی باشد و اجاره و این در صورتی است که مصالح عليه منفعت بوده باشد مثل اینکه منفعتی را که دارد آن را مصالحه میکند بعین یا منفعت معلومه در مدت مشخصه پس صلح در این صورت مفید اجاره است و ابراء و حطیطه و این در صورتیست که طلبی داشته باشد در ذمه کسیکه مدیون است ومصالحه نماید اسقاط بعض معين آن دین و دادن بعض دیگر را بشخص داین و مصالحه بر این وجه جاری نمایند پس صلح پس صلح در اینصورت در اینصورت افاده میکند فائده ابراء را و هبه و آن در وقتی است که مصالحه نمایند عینی را بدون عوض پس در این صورت صلح افاده میکند ثمره همه را و عاریه و این در وقتست که مصالحه نمایند منفعت بردن از عینی بدون عوض و ظاهر جواز صلح است بر مثل حق شفعه بجهت اسقاط آن و بر تحجير و اولوية سکنی در مدرسه و امثال آن و همچنین جایز است صلح بر اسقاط يمين و خیار و بر جاری ساختن آب را بر بام غیر در مدة معلومه و نیز ظاهر اشتراط است در ضمن عقد صلح چنانچه جایز است در بیع والله العالم (س) کیفیت ضمانت و شرایط آن را بیان فرمائید (ج) ضمانت عبارت است از اینکه کسی بر ذمه بگیرد مالیرا که در ذمه دیگری باشد اگرچه راضی نباشد و شرط است که ضامن مکلف باشد و تصرف او در مالش نافذ و جایز باشد باین معنی که سفیه و دیوانه نباشد و نیز مشروط است در لزوم ضمانت که مضمون له یعنی طلبکار راضی باشد بضمانت آن شخص ضامن چنانچه لزوم ضمان مشروط است باییکه آن ضامن مالدار باشد یا اینکه طلب کار عالم باشد بفقر ضامن هنگام ضمانت ضمانت و باید و باید دانسته شود که بمحض ضامن شدن او مال از ذمه

ص: 189

مدیون منتقل میشود بذمه ضامن و مدیون بری الذمه میشود از آن دین بلی هر گاه ضمانت بخواهش مدیون واقع شود ضامن میتواند بعد از اداء دین باین مدیون رجوع نماید والا فلا و نیز باید دانست که ضمانت حالة و مؤجلة هر دو صحیح و جایز است پس اگر شرط کند اجلرا واجب است که آن مضبوط باشد مثل یکماه و نحو آن نه مثل تازمان ادراك غلاة و قدوم حاج زیرا که بجهت عدم ضبط آن فاسد است و صیغه ضمان بدین نحو است که ضامن بگوید بطلب كار ضمنت لك ما تستحقه في ذمة زيد يا بگيد تحملت لك يا بگويد التزمت یا بگويد انا ضمين با بگويد انا ضامن یا بگوید انا زعیم و نحو اینها از الفاظیکه برساند این معنی را و در قبول كفاية ميكند لفظ قبلت (س) احکام قرض و دین را بیان فرمائید (ج) بدانکه احکام قرض و دین چند امر میشود (اول) آنکه در قرض دادن ثوابی است عظیم چنانچه در حدیث وارد است که ثواب تصدق دادن يك در هم ده برابر آنست و ثواب قرض دادن يك درهم برابر هیجده در هم است و اخبار در ثواب قرض بسیار است (دویم) آنکه عقد قرض جایز است از طرفین بمعنی اینکه داین هر وقتیکه خواسته باشد مطالبه بدل نماید میتواند ولو بمجرد فراغ از صیغه قرض باشد و همچنین مدیون نیز هر زمانی که خواسته باشد اداء آن نماید میتواند اگرچه بعد از فراغ از صیغه بلا فاصله باشد و ثمره قرض تمليك عين است با رد عوض پس در مثلی رد مثل لازم است و در قیمی رد قیمت روز(1) قرض و قرضی که بر وجه یقین باعث مالك شدن قرض گیرنده میشود آن قرضی است که مشتمل باشد بر ایجاب و قبول لفظى وقبض و صیغه آن باین طریق است که صاحب مال بگويد اقرضتك هذا وقرض

ص: 190


1- بلکه روزقبض خونساری مدظله

گیرنده بگوید قبلت و بعد بتصرف او بدهد و همچنین اگر ترجمه آن را بگوید مثل اینكه مالك بگويد قرض الحسنه دادم این مالرا بتو و قرض گیرنده بگوید قبول کردم صحیح است قصد قربة لازم نیست بلى ترتب ثواب موقوف بقصد قربة است و اگر بدون صیغه بدهد مالی را بشخصی بقصد قرض تصرف در آن از برای آن شخص مباح و جایز بلكه موجب انتقال باوست مثل معاطات در بیع ( امر سیم ) آنکه باید قرض دهنده شرط نفع نکند زیرا که نفع در قرص حرام است و باشرط کردن انتقال بقرض گیرنده حاصل نمیشود هر چند نفع بسبب زیادتی در وصف باشد على الاصح مثل اینکه در عوض شکسته صحیح را اخذ کند بلی هرگاه قرض گیرنده تبرعاً چیزی بقرض دهنده بدهد ضرر ندارد ( امر چهارم ) آنکه هر چیزی که ممکن است تعیین کردن آن بحسب قدر و وصف جایز است قرض دادن آن پس جایز است قرض طلا و نقره که بوزن و وصف مشخص شده باشد و هم چنین جایز است قرض دادن گندم و جو و مانند اینها خواه بوزن مشخص شده باشد و یا بکیل و همچنین جایز است قرض دادن نان که بوزن مشخص شده باشد و اگر نان بعدد و شماره مشخص شده باشد قرض دادن جایز است على الاصح با انضباط مقدار عرفا و احوط اینستکه تفاوت میان عوض و معوض نباشد بلکه مساوی در وزن باشد و اعتباری متفاوت در قیمت نیست (امر پنجم) انکه مالیرا که قرض میدهند یا مثلی است یا قیمی است مثلی آنستکه اجزاء ان مال متساوی باشد و در قیمه و منفعة و در صفات باهم نزديك باشد مثل جو و گندم و روغن و قیمی آنستکه تفاوت داشته باشد مثل حیوانات پس اگران مال مثلی باشد در صورت اراده ر دعوص اگر ممکن باشد باید رد مثل کند و الا باید رد قیمت ان بکند و اگر قیمت زمان قرض گرفتن

ص: 191

و زمان رد بدل تفاوت داشته باشد ظاهر این استکه قيمة زمان و فارا باید بدهد و اگر قیمی باشد قيمة آن در روز(1)قرض برذمه قرض گیرنده قرار میگیرد چنانچه قول مشهور است (امر ششم) آنکه بنابر اصح نمیتواند قرص دهنده بعد از اجراء صیغه و تصرف دادن رجوع کند بعین مال بلی میتواند مطالبه حق خود بکند چنانچه گذشت در معنی جو از عقد پس قرض گیرنده اگر همان مال را رد کند جایز است چنانکه اگر بدل آنرا رد کند نیز جایز است اگر چه احوط در صورت وجود عين رد عين است ( امر هفتم) آن است که هر گاه مالیرا قرض دهند و شرط کنند که تا زمان معین قرض باشد اقوی آنست پیش از آن زمان حق مطالبه ندارد با زنده بودن قرض گیرنده ( امر هشتم) آنکه اگر از برای مدیون آثار موت ظاهر شود و اجبست که وصیت کند بلکه احوط اینست که مقدار دین را جدا کند (امر نهم ) آنكه ديون مؤجله که زمان تسلط آنها نرسیده باشد بسبب مفلس شدن معجل نمیشود لكن بسبب موت مديون معجل میشود باین معنی که بعد از مردن مدیون طلب کار میتواند مطالبه کند طلبی را که زمان تسلط بر مطالبه آن مؤخر باشد پس اگر ترکمه کمتر از قرض میت باشد تمام طلبکاران مساوی باشند در استحقاق مطالبه از آن تر که بحساب حق خود هر چند عین مالی که از بعضی از ایشان اخذ نموده بود موجود باشد بلی هر گاه کمتر نباشد صاحب مال اولی و احق خواهد بود علی الاقوى ( امر دهم) هرگاه مدیون بی چیز باشد و قادر نباشد بر کسب لایق بحال که بآن بتواند اداء دین کند باید او را مهلت داد و اگر بی چیز نباشد یا قادر بر کسب لايق بحال باشد و طلب کاران مطالبه حق خود کنند

ص: 192


1- بلکه روز قبض کما اینکه گذشت خونساری مدظله

او مماطله کند حبس او جایز است و همچنین است در صورت جهل بحال او مگر آنکه ثابت شود بی چیز بودنش ( امر یازدهم ) آنکه خانه لايق بحال و لباس لايق بحال و مانند اینها را لازم نیست که مدیون زنده بطلبكار بدهد على الاقوى و همچنین نفقه روز و شب او و عیال واجب النفقة او (امر دوازدهم ) آنکه هرگاه طلب کاردین را بغیر بفروشد و منتقل کند بعوضی که کمتر از اصل طلب باشد بر وجهی که ریاء و مانند آن لازم نیاید صحیح است پس مشتری میتواند مطالبه تمام طلب را نماید علی الاصح و بعضی گفته اند بیشتر از آن مقدار که بیایع داده نمیتواند طلب کند و این احوط است و اگر در مقدار زائد صلح و اقع شود عمل باحتیاط شده (امر سیزدهم) آنکه جایز است شرط کردن وفاء بقرض را در بلد دیگر و اگر مطالبه کند مقرض در غیر بلد قرض با عدم شرط واجب است بر متقرض وفاء بر آن باعدم ضرر و متحقق میشود ضرر باین که قیمت مثلی در موضع مطالبه زیادتر باشد (س) طریقه حواله کردن را بیان فرمائید (ج) حواله عبارت است از نقل کردن مالی از ذمه شخصی بذمه شخص دیگر که مشغول - الذمه باشد بمثل آن مال بحسب جنس و وصف اگر چه غیر نقد باشد و حواله بر کسیکه بری الذمه باشد در آن خلاف است اصح جو از آنست پس نقل میشود مال از ذمه اش بذمۀ آن شخص دیگر که بری الذمه باشد و شرط است در حوالة رضايت شخص حواله کننده و حواله کرده شده بلا اشکال و اما رضایت محال عليه پس اگر حواله بر بری باشد یا بمخالف آنچه در ذمه او است رضایت او نیز معتبر است بلا اشکال و در غیر این دو صورت پس اعتبار اشتراط رضایت او محل اشکال است اقرب(1) شرط بودن رضایت او است چنانچه مشهور است و واجب نیست قبول کردن حواله بر شخص محتال اگرچه محال عليه

ص: 193


1- اقوی عدم شرط بودن است خونساری مدظله

مالدار باشد و باید که محال علیه در وقت حواله کردن مالدار باشد و اگر مالدار نباشد باید بداند شخص محتال اینکه محال علیه مالدار نیست و اگر در وقت حواله عالم باعسار او نباشد و بعد از حواله ظاهر شود اعسار او از برای محتال اختیار فسخ است پس اگر بخواهد فسخ حواله کند میتواند بلی اگر ظاهر شود که در وقت حواله مال دار بوده بعد بی چیز شده اختیار فسخ ندارد پس نمیتواند که رجوع نماید بمحیل و در هر صورت همینکه حواله شرعيه بعمل آمد شخص محیل که مدیون محتال است بری الذمه میشود پس محتال نمیتواند که دیگر رجوع با و نماید مگر بفسخ در جائیکه از برای او ثابت باشد چنانچه باو ذکر شد و چون حواله عقدیست لازم پس لابد است در آن از ایجاب محیل و قبول محتال پس محیل یعنی حواله كننده ميگويد احتلتك على فلان با المبلغ المعلوم و محتال ميگويد قبلت یا میگوید احتلت و جایز است اجراء صیغه حواله بفارسی نیز اگر چه بعربی اولی و احوط است با امکان چنانچه در سایر عقود لازمه غیر نکاح گذشته و شرایطی که اعتبار شده در سایر عقود لازمه از قبیل بلوغ و عقل و نحو آن در حواله نیز معتبر است پس باید هر يك از محیل و محتال و محال علیه بالغ و عاقل و جايز التصرف باشند و مسلوب القول والفعل(1) نباشد (س) کیفیت رهن و صیغه آنرا بیان فرمائید (ج) رهن عبارتست از وثیقه که در صورت تعذر اخذ دین از مدیون استيفاء حق از آن نماید و رهن عقدیست لازم از طرف راهن و لابد است(2) در آن از ایجاب

ص: 194


1- مگر در محال علیه آنجایی که رضایت او شرط نیست خونساری مدظله
2- بعید نیست جریان معاطات در رن و اهزوم آن خونساری مدظله العالی

و قبول مثل اینكه مالك بگويد ارهنتك على الدين المعلوم پس صاحب طلب بگوید قبلت یا ارتهنت یا چیزی که جاری مجرای آن بوده باشد و شرط است که آن وثیقه(1) عين و مملوك باشد بلکه بنا بر اقوى قبض نیز شرطست و باید هر يك از راهن و مرتهن جايز التصرف باشند در مال خود و جایز نیست از برای مالك تصرف در رهن بفروختن ووقف کردن و اجاره دادن و نحو اینها و همچنین جایز نیست از براى مالك وطى جاريه مرهونه و مرتهن اولی است از سایر طلبکاران در استیفاء حق خود از رهن هر چند مالک مرده باشد پس اگر مأذون باشد که بخود نیز بفروشد میتواند از برای خود بخرد و عقد رهن قابل شروط است اگر آن شروط از جمله آن شروطی نباشد که منافی مقصود عقد رهن باشد پس اگر شرط کند در ضمن رهن که اصلا عين مرهونه فروخته نشود صحیح نخواهد بود بجهت اینکه شرط منافی مقصود از رهن است و هم چنین صحیح نیست اگر شرط کند که عبد مسلم را بكافر بفروشند و اگر شرط کنند دخول نماء متجدد را در رهن یعنی ثمره و میوه و حمل حيوانات صحيح است چنانچه نماء موجود منفصل داخل در عین مرهونه نمیشود بدون شرط و اگر عین را برهن بگذارد نزد کسی باین نحو که تا فلان مدت رهن باشد اگر در سر آن مدت اداء آن دین ننماید مدیون آن عین مرهونه مبیع بوده باشد چنین رهن و چنین بیع فاسد است چنانچه مشهور است غاية الاشتهار و جایر نیست از برای مرتهن تصرف در رهن ببیع و نحو آن قبل از رسیدن زمان مطالبه مگر

ص: 195


1- بعد نیست تخقق رهن در دین هر چند احوط رعایت عینیت است خونساری مدظله

باذن مالك و در صورت حلول اجل و تعذر از اداء(1) دین نمیتواند رهن را بفروشد و استیفاء حق نماید مگر باذن حاکم شرع على الاحوط و هر گاه راهن اعتراف برهن نکرده باشد و مرتهن خوف داشته باشد که راهن یا وارث انکار کنند و او متمکن نباشد از اثبات آن در نزد حاکم شرع رجوع نمايد احتياطا بعدول مؤمنین و اگر آنهم ممکن نشد میتواند استیفاء حق خود از رهن نماید بعد از رسیدن زمان مطالبه و اما قبل از حلول اجل جایز نیست(2) و هو العالم ( س ) احكام و شرایط اجاره را بیان فرمائید (ج) اجاره عقدیست لازم از طرفین و عبارتست از تمليك منفعت معلوم بعوض معلوم و باطل میشود بسبب اقالة و اما بسبب بيع باطل نمیشود و همچنین باطل نمیشود بعتق و به ارتداد بلکه اقوی عدم بطلان است بموت هر يك از موجر و مستاجر خصوصا اگر موجر بمیرد و مستاجر زنده باشد بلی در چند صورت باطل میشود (اول) آنکه عین موجره پیش از قبض یا بعد از قبض بلا فاصله تلف شود پس در اینصورت اجاره باطل میشود (دوم) آنکه اجاره عین برای انتفاع مستاجر بنفسه باشد پس باطل میشود بموت مستاجر قبل از استیفا منفعت ( سیم) آنکه عین موجره وقف باشد و موقوف علیه آنرا اجاره دهد از برای صلاح خود پس در این صورت بموت موجر باطل(3) میشود اجاره بلی اکر متولی وقف بملاحظه صلاح وقف و بطون لاحقه اجاره داده باشد پس بموت موجر

ص: 196


1- و امتناع از اذن در فروش خونساری مد ظله
2- مگر در میت که بموت راهن اجل دين حال میشود خونساری مدظله
3- بعد نیست اجرای حکم فضولی که در صورت اجازه مالك بعد صحیح باشد و وجه اجاره به او برسد خونساری مدظله

اجاره باطل نمیشود ( چهارم ) آنکه موجر مالك منفعت مدت حيوة خود باشد بسبب وصيت مالك عين پس بموت اين موجر اجاره باطل میشود بدانکه اجاره دادن مثل باغ را از براى مالك شدن مستاجر حاصل آنرا چون خرما و انگور و انار و انجیر و خربزه و مانند اینها و اجاره دادن گاو و گوسفند و امثال اینها را جهة مالك شدن شیر و روغن و مانند اینها را جایز و صحیح نیست زیرا که اجاره موجب انتقال منافع است نه اعیان و مفروض اینست که امثال خرما و انگور و شیره و روغن از اعیان محسوب هستند نه از منافع پس باید چیزی که مستاجر مالك ميشود بسبب عقده اجاره غير عين باشد مثل نماز کردن و نشستن در زمین و نحو آن پس در مالك شدن حاصل درختها با مانند اینها موقوف است بر مصالحه یا آنکه اجاره دهند درخت و مانند آن را برای منفعت دیگر اگر منفعتی داشته باشد و شرط کنند که حاصل آنها در سال اجاره برای مستاجر باشد و یا این که بیع کنند خود درخت را باخیار فسخ از طرفین پس مادامیکه بیع فسخ نشده حاصل مبیع به تبع ملکیت آن از برای مشتری خواهد بود و مانند اینها و شرط است در صحت اجاره کمال متعاقدين ببلوغ و عقل و اینکه جايز التصرف باشند و اینکه منفعت واجرة و مدت معلوم باشند و باید منفعت ملك(1) موجر باشد خواه عین مؤجره ملك او باشد و خواه نباشد چون مستاجر که جایز است از برای او که بعد از اجاره از مالك بغیر اجاره دهد مگر در صورتی که شرط کرده باشد که استفياء منفعت را مستاجر بنفسه نماید و مالك میشود موجر اجر ترا بنفس عقد و واجب است تسلیم

ص: 197


1- ويا ولايت بر مالك داشته باشد و یا وکیل او باشد و الا فضولی است محتاج باجازه است خونساری مدظله العالی

آن بتسليم عين مؤجره مگر اینکه شرط کرده باشند تأجيل در اجر ترا باجل مشخصی پس در این صورت بمقتضای شرط باید عمل نماید و بالجمله چون اجاره عقدیست از عقود لازمه از طرفین پس معتبر است در آن هر چیزی که معتبر است در سایر عقود لازمه از حیثي لزوم عقد مثل فوريه قبول بعد از ایجاب و نحو آن و در اجراعصيغة شخص مؤجر ميگويد مثلا اجرتك الدار المعلومة سنة بالمبلغ المعلوم مستأجر ميگويد قبلت و اگر مؤجر بجاى لفظ اجرنك اكريتك بگوید یا آنکه ملكتك سكنى هذه الدار شهرا بالمبلغ المعلوم كفايت ميکند چنانکه در قبول نیز کفایت میکند هر لفظی که دلالة بر قبول نماید مثل قبلت و استأجرت مانند آن و منعقد نمیشود اجاره بلفظ بیع و عاریه و صحیح است اشتراط چیزی که منافی مقصود از عقد اجاره نباشد در ضمن آن از شروط سایغه و نیز لازم است وفاء بشرط در ضمن آن والله العالم (س) كيفية شركت و احکام آنرا بیان فرمائید (ج) در شرکت پنج مطلب است (اول) آنکه شرکت عبارتست از اجتماع حق دو مالك يا بيشتر در مالی یا منفعتی که از يك جنس باشد بر وجهیکه امتیاز داده نشود از همدیگر و جایز نیست از برای احد از شرکاء تصرف در آن مگر باذن سایر شركاء و مقصور است مقدار نصرف بر مقدار اذن و زیاده جایز نیست پس هر گاه تعدی نماید از مقدار اذن ضامن خواهد بود ( مطلب دوبم ) اینکه اشتراك گاهی اختیاری میشود و گاهی اضطراری اما اختیاری در صورتیست که با اختیار خود مخلوط کنند مال همدیگر را بر وجهی که از هم امتیازی نداشته باشد یا آنکه مالی بشراکت بخرند و اضطراری آنست که حاصل بشود بسبب ارث و ارث و نحو آن پس گاه شخص بمیرد و از او ترکه باقی بماند و وارث متعدد باشد آن

ص: 198

وارثها در ترکه آن ميت شريك خواهند بود قهراً و اضطرارأ و شرکت اختیاریه که بقصد تجارت باشد آنرا شرکت عنانیه گویند و این شراکت با کافر مکروه است ولكن صحیح است و در این شراکت اگر حقها مساوی باشند در نفع نيز همه شركاء شريك خواهند بود و اگر تفاوت استحقاق اصل مال داشته باشند در نفع نیز بحسب آن تفاوت خواهند داشت و همچنین است در ضرر و اگر شرط کنند كه يك نفر از ایشان در نفع زیادتی داشته باشد با عدم تفاوت در اصل مال پس اگر آن يك نفر عامل باشد یا عمل او زیادتر باشد در این صورت شرط زیادتی برای آن ندارد و در غیر آن دو صورت محل اشکال است اگرچه صحت غیر(1) بعید بلکه خالی از قوة نیست (مطلب سیم) آنکه شراکت بدنی و عملی باطل است باین معنی که هر گاه دو نفر یا بیشتر با هم قرار دهند که هر يك كاری کنند در حاصل و اجرت عمل با هم شريك باشند این قسم از شرکت در شرع شریف باطل است بلكه حاصل عمل هر يك مخصوص بشخص خود اوست و هم چنین شرکت وجوه نیز باطل است باین معنی که هر گاه دو نفر صاحب اعتبار و آبرو بیمال باشند و قرار دهند که بر ذمه هر يك مال بخرند و بفروشند و تنخواه صاحب مال را بدهند و در نفع آن که باقیمانده با هم شريك باشند یا اینکه صاحب اعتبار مالی را ابتیاع نماند و بکسی که بی اعتبار است واگذارد که معامله کند و در نفع آن با هم شريك باشند یا آنکه آن صاحب اعتباریکه بیمال باشد و بی اعتباری که مال دار باشد قرار دهند که مال شخص بی اعتبار را آن معتبر بفروشد بدون آنکه آن مال را بدست او بدهد و در نفع آن با هم شريك باشند یا اینکه آن معتبر مال را بنفع زايد

ص: 199


1- بلکه بعید است خونساری مدظله

بفروشد تا اینکه بعضی از نفع مال او باشد پس در اینصور مذکوره شرکت حاصل نخواهد شد شرعا و هم چنین شرکت مفاوضه نیز باطل است باین معنی(1) که هر گاه دو نفر یا بیشتر قرار دهند که آنچه کسب میکنند با هم شريك باشند ( مطلب چهارم ) آنکه اگر بعضی از شرکاء خواهش کنند که مال مشترك را قسمت کنند واجب است بر دیگری که اجابت کند در صورتیکه قسمت باعث ضرر نشود و مشتمل بر رو نباشد و اگر باعث ضرر شود و یا اینکه مشتمل بر رد(2) باشد قسمت کردن موقوف است برضاء شركاء و این را قسمت اختیاری گویند و در غیر اینصورت اجابت لازم است اگر چه سرمایه جمع آوری نشده باشد و در موری که اجابت لازم است هر گاه اجابت نکنند حاکم شرع اجبار نماید بر قسمت و این را قسمت اجباری گویند ( مطلب پنجم ) آنکه شریکی که مأذون در تصرف باشد ضامن نیست در تلف مال مگر در صورت تقصیر بتعدى يا تفريط (س) قراض و مضاربه چیست (ج) قراض و مضاربه عبارتست از اینکه شخصی مالی را بدهد بغیر که معامله کند باین طریق که در نفع با هم شريك باشد بحصة معينى مثل نصف ربح يا ثلث آن یا مانند اینها خواه مطلق باشد و خواه مقید باشد بزمان معینی و شرطست که آن مال عین طلای مسكوك يا نقره مسکو که باشد. پس صحیح نیست در دین و در غیر

ص: 200


1- بلکه باین معنی که قرار دهند آنچه را که هر يك از هر راهی استفاده کنند و او از باب ارث یا لقطه یا ارش جنایت بین آنها مشترك باشد و هم چنین ضرر خونساری مدظله
2- در صورتی که رد مستلزم ضرر با حرج باشد خونساری مدظله العالی

نقدین و این عقدی است جایر پس کفایت میکند هر چیزی که دلالة بر آن نماید اگر چه احوط و اولی اینست که بایجاب و قبول لفظی واقع بسازند و با هم متصل باشند پس صاحب مال بگوید این مال را بتو دادم که معامله بکنی باین طریق که نصف نفع آن مثلا مال تو باشد ونصف دیگر مال من باشد پس شخص عامل بگوید قبول کردم و هرگاه بخواهند بعربی جاری نمایند پس مالك بگويد ضاربتك بكذا عامل بگويد قبلت هكذا يا آنكه مالك بجاى ضاربتك بگويد قارضتك يا بگويد عاملتك على هذا المال على ان الربح بيننا نصفین و در قبول نیز هر چیزی که دلالت برضایت مینماید اگر چه بایماء و اشاره باشد کافیست ( س ) کیفیت وصیت را بیان فرمائید (ج) وصیت عبارتست از تمليك عين يا منفعت بغیر بعد از وفات موصی یا مسلط کردن کسی در تصرف بعد از وفات موصی و بهر تقدیر اخبار در فضیلت وصیت بسیار است بلکه در بعضی از اخبار وار شده اگر کسی بدون وصيت بميرد مثل اهل جاهلية مرده است و در حدیث است که سزاوار الیست از برای مسلمان که در در شب نخوابد مگر آنکه وصیت نامه اش در زیر سر او باشد و نیز وارد شده است که وصیت حق است بر هر مسلمانی و اخبار و احادیث از این قبیل بسیار است (س) در وصیت صیغه ایجاب و قبول معتبر است یا (ج) بلى معتبر است در وصیت ایجاب چه در وصیت بجهت خاصه مثل وصیت بمالی برای فقراءو زوارها و مساجد یا مدارس و نحواينها و اما قبول پس آن لازم است علی الاحوط در وصیت بجهت خاصه ولكن در وصیت بجهت عامه قبول لازم نیست اما ایجاب پس باین طریق است که شخص موصى بگوید اوصیت بكذا يا بگوید افعلوا كذا يا بگوید

ص: 201

اعطوا فلانا بعد وفاتى كذا يا بگويد لفلان كذا بعد وفاتی و امثال اینها از الفاظيکه دلالة بر وصیت کند و لفظ خاصی شرط نیست در قبول بلکه بروصيت کفایت میکند هر چیزی که دلالة بر کند برضاء بلکه همان عمل بمقتضای وصیت نیز کافی است و جایز است از برای وصی که در حال حیوة موصی رد وصية كند اما بعد از ممات جایز نیست رد بلکه واجبست قبول و اکر وصی در حال حیوة موصی رد وصیت کند و پیش از رسیدن خبر رد بموصی آن موصی وفات کند لازم میشود قبول چنانچه اگر وصی بهیچ وجه مطلع نشود بر وصی بودن مگر بعد از وفات موصی لازم است قبول (س) هر گاه موصى وصية كند ، بواجب مالى مثل قرض و حج و خمس و زکوة و رد مظالم یا وصیت نکند و وارث مطلع باشد از اصل مال باید داد یا از ثلث (ج) از اصل مال باید داده شود اما در حج کفایت میکندحج (1) میقانی اگر وصية بحج بلدی نکرده باشد(2) والا باید حج بلدی از برای او بگیرند (س) هر گاه شخصی در حال مرض موت مالی چند ببخشد یا بفروشد باقل از قیمت چه صورت دارد (ج) منجزات مريض و معاملات محاباتيه اش صحیح است و از اصل مضی است نه از ثلث (3) على الاقوى (س) وصیت از برای معدوم جایز است یا نه ( ج) جایز نیست لکن از برای حمل موجود اگر زنده متولد شود صحیح ونافذ است (س) هرگاه کسی

ص: 202


1- بلكه احوط اقتصار بر اقرب المواقيت است در صورت عدم رضاء ورثه یا بودن صفار در بین آنها خونساری مدظله العالی
2- در صورت کفایت مال و عدم تعیین موصی از غیر بلد و در صورت عدم کفایت از هر کجا که ممکن است و در صورت تعیین از هر جا تعیین کرده در صورة کفایت خونساری مد ظله العالی
3- بلکه از ثلث على الاقوی و در صورة زائد از ثلث محتاج به اجاره ورثه است خونساری مدظله العالی

وصیت کند در واجب مالى وغير واجب اما ثلث وفاء بوصيت نکند چه کند«ج» واجب را بر غیر واجب مقدم دارد اگر وصیت کرده باشد که همه را از ثلث بدهند و هم چنین واجب مالی را بر واجب بدنی مقدم بدارد (س) اگر کسی وصیت کند پس از آن بضد آن وصیت کند بكدام وصيت عمل کنند (ج) باید بوصیت ثانی عمل کنند(س) ولی صغیر میتواند مال صغیر را قرض بر دارد یا نه ( ج ) خالی از اشکال نیست مگر آنکه صلاح صغیر باشد و قیم هم مال دارد باشد بلکه وثیقه بگذارد على الاحوط (س) كيفيت احكام ارث را بیان فرمائید (ج) کیفیت آن بدین طریق است که ببیان فرایض و موجبات ارث ذکر میشود اما مراد از فرایض سهام مقدره در کتاب الله است و موجب ارث یا نسب است یا سبب اول سه مرتبه دارد و میراث نمیبرد احدی از مرتبه تالیه با وجود يك نفر از مرتبه سابقه که خالی باشد از موانع ارث ( مرتبه اول ) پدر و مادر است بدون ارتفاع و ولد است با انحطاط - الاقرب فالاقرب (مرتبه ثانيه) اجداد وجدات مع الارتفارع على الترتيب و اخوه واخوات و با عدم آنها اولاد آنها مع انحطاط الاقرب فالا قرب (مرتبه ثالثه ) اعمام و عمات و اخوال و خالات است و در صورت نبودن آنها اولاد آنها اگرچه پایین روند و بعد از آنها اعمام ابوین و عمات ابوین و اخول ابوین و خالات ابوین است و با نبودن آنها اولاد آنها هر چه پائین رود الاقرب فالاقرب و اما سبب پس زوجية است و ولاء اول جمع میشود با جميع وراث دوم جمع نمیشود و آن سه مرتبه دارد بترتيب (اول ) ولاء عتق (دوم) ولاء ضامن جريره (سيم ) ولاء امامت و اما ولاء اسلام و ولاء استحقاق حال که معمول به نخواهد بود اگر چه دوم مندرج است در تحت ولاء عتق (س) موانع ارث را بیان فرمائید (ج) موانع ارث یکی کفر است پس هرگاه وارث کافر باشد و مورث

ص: 203

مسلم کافر وارث نیست و اما مسلم وارث کافر میشود و وارث مسلم اگر چه ابعد باشد میراث میبرد و کافر اگرچه اقرب باشد میراث نمی برد و یکی قتل است پس هر گاه کسی قتل نماید بناحق مورث خود را میراث از او نمی برد اما قتل بحق مانع ارت نیست و اگر قتل بخطا باشد قاتل وارث است از مخلفات مقتول غیر دیه را (س) اگر کسی قتل نماید پدر خود را و قاتل ولدی داشته باشد این ولد ارث مقتول که جدش است میباشد یا قاتل كه ولد مقتول است (ج) ولد قاتل وارث است نه خود قائل و اگر وارث نباشد سوای قاتل ميراث از مال امام ع است (س) اگر این مقتول اخوة و اخوات مادری داشته وارث دیه مورث میشود یا نه ( ج ) نمیشوند و اما اخوة و اخوات ابوینی یا ابی وارث دیه میباشند و اما غیر از اخوة و اخوات و اولاد آنها از متقربين بام وارث بودن آنها از دیه اشکال دارد احوط صلح است ( س ) زوجان وارث دیه میباشند یا نه (ج) وارث میشوند در صورتیکه دیه عوض باشد از قتل شبيه بعمد با خطاء و اگر عوض از قصاص باشد ظاهر ایست که آن هم چنین است یعنی اگر مصالحه شود قصاص بدیه زوجان هم مثل سائر ورثه است اعم از آنکه مصالحه بمساوی باشد با دیه که شرعا مقدر است یا اکثر از آن باشد یا انقص و هر گاه ولی مقتول و قاتل راضی شوند بدیه بدون وقوع مصالحه آن هم مثل مصالحه است در میراث بودن از جهت زوج وزوجه خواه تراضی بقدر معادل بادیه مقدره واقع شده باشد یا از ید یا انقص و خواه تراضی بجنس دیه شده باشد یا بغیر جنس (س) اگر راضی شوند وارث و قاتل بدیه بعد از آن رجوع از دیه نمایند قصاص جایز است یا نه (ج) بلی جایز است و اگر بعض ورثه مصالحه نمایند حق القصاص خود را ظاهر اینست که زوجان میراث میبرند

ص: 204

(س ) دیه خطاء در حکم مال میت است یانه ( ج ) بلی در حکم مال میت است و قضای دیون و اخراج وصایا از آن میشود و همچنین دیه قتل عمد در صورت مصالحه نمودن قصاص در حکم مال میت است و اخراج وصایا از او میشود و اگر دیان خواسته باشند منع نمایند وارثرا از قصاص میتوان گفت که تسلط در این باب ندارند و اقرب الحاق شبیه عمد است بعمد در منع از ارث از خصوص دیه و ظاهر این است که بعض تسبيبات عقلیه و عادیه هست که اگر موجب قتل بشود حكم آن حكم مباشرت است که آنهم مانع از ارث میباشد و دایر مدار صدق قتل است و هر گاه صبی غیر مميز يا نائم قتل نمایند ممنوع از ارث نمیشوند و اما صبی ممیز اگر عمداً قتل نماید پس ممنوع بودن آن از ارث محل(1) تأمل و اشکال است (س) هر گاه وارث مشاركة نماید در قتل چه صوره دارد (ج) حکم آن هم مثل قتل است (س) اگر وارث شهادت بدهد از روی ظلم در حق مورث خود که موجب قتل مورث بشود منع از ارث نمودن شاهد مذکور میشود یا نه ( ج ) در اینصورت منع نمودن او از ارث خالی از اشکال(2) نیست و اگر شهادة مذکوره از وارث صادر شود بعد از حکم حاکم مانع از ارث نیست بلا اشکال (س) هر گاه جراحتی بزند احد ولدین بر پدرخود و ولد دیگر بر مادر خود و هر دو فوت شوند حکمش در ارث بردن چیست (ج) هريك از این دو ولد وارث آنکه نکشته است میباشد و میتواند قصاص بر دیگری نماید و اگر در این صورة عفو نماید احد ولدین آن دیگری را آن

ص: 205


1- هر چند اقوی عدم منعست خونساری مد ظله العالی
2- هر چند اقوى منعست خونساری مدظله

دیگری میتواند قصاص نماید این را و اگر مبادرة نمايد احد ولدين مذكورين بقتل ظاهر اینست که قصاص از او ساقط است نظر باینکه مفروص اینست که وارث دیگر نیست (س) رقیت یعنی بندگی مانع از ارث است یا نه (ج) بلی مانع از ارث است و هرگاه وارث یا مورث رق باشند میراث نخواهند برد و اگر وارث بعید حرباشد و وارث قریب رق باشد میراث مختص است بوارث حر اگرچه بعید است دون رق اگرچه قریب است و اگر وارثی نباشد سوای امام (ع) و مملوك و آن مملوك احد ابوين باشد یا هر دو یا باقی اقارب مملوك باشند باید جبر کرده شود مولای او براخذ قيمة او بعد از آن آزاد کرده میشود و ما را تصرف میکند و بعید(1) نیست حکم چنین باشد اگر وارثی نباشد غیر از مملوك قريب و معتق با ضامن جريره و ظاهر اینستکه فرق نیست در این حکم میان آنکه مملوك خالص باشد یا مدبر یا مکاتب در صورتی که اداء ننموده باشد از مال الكتابة چیزی را با ام ولد و اگر مکاتب اداء نموده باشد قدری از مال الكتابة را ظاهر اینست که آزاد کرده میشود باقی آن از میراث اگرچه وارث است بسبب آن جزء که حراست و اگر وفاء نمايد تركه بقيمة ملوك اقرب آنست که آزاد میشود بمقداری که ترکه وفاء کند و مانعیت رق مختص نیست باینکه مملوك خالص باشد بلکه مانعست اگر مدبر باشد یا مکاتبی که اداء ننموده باشد چیزی از مال الكتابة رابلی اگر مدیر از اقربای مولی باشد و از برای او ورثه متعدد باشد که با مدبر دريك طبقه باشند یا طبقه او مقدم بر آنها باشد پس در اینصورت مدیر ارث خواهد بردزیرا که بمجرد موت مولی آزاد میشود پس داخل در آزا

ص: 206


1- بلکه ارث به معتق و ضامن جريره می رسد خونساری مدظله العالی

شدن قبل از قسمت است پس ارث یا مخصوص باو است یا آنکه با سائر ورثه شريك ميشود و هر گاه مملوك مبعض باشد باینکه بعض او حر باشد وبعض دیگر او مملوك باشد و مكاتب باشد میراث میبرد بقدری که حریت دارد و اگر غیر مکاتب باشد ظاهر اینست که آنهم وارث باشد بقدر حریت و ممنوع باشد بقدر رقیت (س) ميراث مفقود الخبر هر گاه معلوم نباشد حيوة و موت او حکمش چیست (ج) باید انتظار او را کشید تا موت او محقق شود (س) سهام ارث که مقدر است در کتاب الله چند قسم است (ج) بر شش قسم است از آن جمله نصف و ربع و ثلثان و ثلث و ثمن و سدس است اما نصف پس آن سهم زوج است با نبودن ولد برای زوجه و ولد ولد هم مثل ولد است و از برای بنت واحده است در صورتیکه مذکری نباشد و از برای خواهر پدری و مادری است یا پدری تنها در صورتیکه پدری و مادری نباشد اگر مذکری در میان نباشد اما ( قسم دوم ) که ربعست پس آن سهم زوج با وجود ولدی که برای زوجه است اعم از اینکه از این شو هر داشته باشد یا از شوهر دیگر و از برای زوجه است هم با نبودن ولد برای زوج اعم از اینکه از این زوجه باشد یا از زوجه دیگر ( قسم سیم ) ثمن است پس آن سهم زوجه است با بودن ولد برای زوج اعم از اینکه از این زوجه باشد یا غیر آن و فرقی نیست میان وحدت و تعدد زوجه حتى آنکه هر گاه هشت زوجه وارث باشند قسمت مینمایند ربع یا ثمن را اثمانا و این در زوج مريض اتفاق میافتد که طلاق بگوید چهار زوجه خود را و چهار دیگر تزویج نماید و دخول کند ( قسم چهارم ) ثلثان است پس آن سهم بنتين است فصاعداً در صورتیکه از جانب پدر و مادر هر دو باشند یا پدری تنها در صورت نبودن از هر دو طرف اگر مذکری در میان نباشد

ص: 207

(قسم پنجم ) ثلث است پس آن سهم مادر است در صورتیکه حاجبی نباشد یعنی ولد و اخوه در میان نباشد و سهم دو نفر است فصاعداً از اولاد مادر اعم از آنکه همه مذکر باشند یا همه مؤنث و یا بعضی مذکر و بعضی مؤنث ( قسم ششم) سدس است پس آن سهم هر يك از ابوين است با بودن ولد برای میت و ظاهرا فرق نیست میدان ولدو ولدولدوسهم مادر است با بودن حاجب که ولد و اخوه باشد و سهم یکی از برادر یا خواهر مادری که او را کلاله امی میگویند (س) واحد و متعدد بودن هر يك از وارث را بیان فرمائید ( ج ) وارث در صورتیکه واحد باشد وارث است همه مال را لکن اگر از ذوی الفروض است میراث میبرد بعض آن مال را بالفرض و بعض دیگر را بالقرابه و اگر غیر از ذوی الفروض است میبرد همۀ مال را بالقرابه و هر گاه وارث زیاده بر واحد بوده باشد و میراث بعض آنها بالفرض و بعض دیگر بالقرابه بوده باشد و نبوده باشد بعض آنها حاجب بعض دیگر اول صاحب فرض را میدهند و باقی مال ورثه است و اگر میراث جميع بالفرض باشند پس اگر منطبق شود سهام بر فريضة اشكال نیست و اگر ناقص باشد فریضه از سهام زائد مال انسابست نه عصبه و فاضل تر که رد میشود بر صاحبان سهام سوای زوج و زوجه و مادر با بودن حاجب و برادر و خواهر مادری با بودن خواهر ابوینی یا پدری و اگر ناقص باشد سهام از فریضه داخل میشود نقص بر بنت و بنات و اخت و اخوات پدری و مادری یا پدری فقط (س) در مرتبه اول از ورثه اگر منفرد باشد وارث چه ارث میبرد (ج) در این صورت وارث همه مال است بالقرابه و اگر دو پسر یا زیادتر است بالسويه تقسیم مینمایند بالقرابه و اگر بنت واحده است میراث میبرد همه مال را نصفى بالفرض و نصفى بالقرابه و اگر دو بنت یا زیادتر است

ص: 208

همه مال از اینها است دو ثلث مال بالفرض و باقی بالقرابه و اگر وارث پدر به تنهائیست همۀ مال را وارثست بالقرابه و اگر مادر بتنهائیست همة مال را وارثست ثلث آن بالفرض و باقى بالقرابه و اگر وارث ابوان بوده باشند مادر ثلث میبرد بالفرض در صورت عدم حاجب و باقی مال پدر است بالقرابه و اما در صورت حاجب مادر سدس میبرد بالفرض و باقی را پدر میبرد بالقرابه و اخوه در صورتیکه حاجب باشند خودشان وارث نیستند و هر گاه اولاد ذکور و اناث هر دو باشند همه بالقرابه وارث میباشند للذكر حظ الانثیین و اگر ابوان با ولد مذکر وارث باشند هر يك از ابوین سدس را وارث میباشند و باقی مال ولد مذکر است و اگر احد ابوین یا ابوین با اولاد ذکور و اناث باشند و سدس یا سدسان مال احد ابوین یا ابوین است و باقی مال اولاد است للذكر مثل حظ الانثیین و اگر ابوان با اولا مذکر باشند سدسان مال ابوینست و باقی مال اولاد است علی السویه و اگر ابوان یا زوجه یا زوج و اولادی که مختلف باشند سدسان مال ابوین است و زوجه یا زوج ثمن يا ربع را میبرند و باقی مال اولاد است للذكر مثل حظ الانثيين و اگرابوان یا بنت واحده باشند چه اخوه هم باشند یا نباشند سدسان مال ابوین است بالفرض و نصف مال بنت است بالفرض و باقی منقسم میشود بنسبت سهام پس لازم است اخماساً تقسیم شود اگر اخوه نباشند واگر احد ابوین باشد یا بنت واحده سدس مال احد ابوین است و نصف مال بنت و باقى بالنسبه پس ارباعاً تقسیم میشود و اگر ابوان باشد یا بنتين فصاعداً سدسان مال ابوین است و ثلثان مال بنتين و يابنات و اگر احدابوبن باشد يابنتين فصاعداً سدس مال احدهما است و ثلثين مال بنتین و باقی رد . میشود اخماساً و اگر زوج با زوجه یا ابوين يا احد ابوین و بنت يا

ص: 209

بنتين فصاعدا باشد زوج با زوجه نصيب ادنی را وارث میباشند و باقی مال بنت است یا بنات و در صورت حصول نقص کسر بر بنت يابنات است و در صورت وجود حاجب مادر ممنوع از رد است و هر گاه حاجب در میان نباشد رد میشود بر بنت يا بنات واحد ابوین یا هر دو دون زوج و زوجه اگر زوج یا زوجه یا ابوین بوده باشند زوج یا زوجه نصیب اعلی را وارث میباشند و مادر ثلث را وارثست در صورت عدم حاجب و باقی مال پدر است و هر گاه ولد ولد با ابوین بوده باشد ولد ولد قائم مقام ولد است و در صورت وجود ابن ابن میراث باین ابن ابن نمیرسد وكيفة قسمت اولاد اولاد قسمت اولاد است اعم از آنکه اولاد ابن باشد یا اولاد بنت و ولد ولد وارثست نصيب ولد را بنا بر این ولد ابن وارثست ثلثين را اگر چه بنت واحده بوده باشد و ولد بنت وارث است ثلث را اگرچه صد نفر مذکر بوده باشند و چنانچه ولد حاجب مادر است از کمال نصیب او زوجین همچنین است ولد ولد و حجب اخوه مادر را از کمال نصیب مشروط است بچند شرط اول دو برادر یا زائد يا يك برادر و دو خواهر یا چهار خواهر و بیشتر بجهة ميت بوده باشد دویم آنکه از جانب پدر و مادر یا از جانب پدر تنها بوده باشد سیم وجود پدر است چهارم آنستکه کافر نباشد و همچنین رق نبوده باشد و قاتل هم نباشد اگرچه(1) احوط صلحست هر گاه قاتل باشد بلکه اين احتياط ترك نشود پنجم آنکه در زمان موت مورث آنها زنده باشند ششم آنکه منفصل شده باشند بولادت هفتم مغایرت میان حاجب و محجوب هشتم آنکه آنها منفی از پدر نشده باشند بسبب ملاعنه و اولاد اخوه حاجب نخواهند بود (س) حکم متعلق بمرتبه دويم رابیان

ص: 210


1- هر چند اقوی در قاتل حجب است خونساری مدظله

فرمائید «ج» هر گاه نباشد برای میت احد ابوین و نه ولدی تا پائین ترکه از ولد ولد باشد و هكذا و بوده باشد برای میت اخوه پس اگر انتساب از جانب پدر و مادر هر دو است و این شخص منسوب مذکر است همه مال را میراث میبرد بالقرابه اعم از آنکه واحد باشد یا متعدد و اگر مؤنث باشد وارثست نصف را بالفرض و نصف را بالقرابه در صورت وحدت ثلثين را بالفرض و باقيرا بالقرابه در صورت تعدد و كيفية انقسام تساوى است در ذکوریت و انوثيت و اختلافست در صورت اختلاف و اگر انتساب از جانب پدر فقط است آنهم همین طریق است و اما اگر انتساب از جانب مادر فقط باشد پس اگر یکنفر است سدس را وارثست بالتسميه و باقيرا بالرد واكر متعدد است همه شریکند در ثلث و فرق نیست میان مذکر و مونث و اگر اخوه متفرقه باشند آنچه متقرب از جانب پدر فقط است ساقط میشود بسبب اخوه متقرب بابوين و تمام مابقيرا بعد از فرض اخوه امی اخوه ابوینی بالقرابه میبرند و ردی در این مال نیست مگر آنکه متقرب بايوين اخت واحده يا متعدده بوده باشد که نصف را با ثلثین را بفرض میبرد و اگر چیزی زیاد بماند رد میشود باخت یا اختین ابوینی و از برای اخوه امی ردی نیست بنا بر اظهر و هر گاه متخلف شود از میت جد و جده پدری مال منقسم ميشود بينهما للذكر مثل حظ الانثين و اگر جد وجده مادری باشند اقرب اقتسام بالسویه است و هر گاه اجداد مختلف باشند اقرب اینستکه ثلث مال متقرب بام است اعم از آنکه یکنفر باشد یا بیشتر و دو ثلث دیگر مال کسی استکه متقرب باب باشند و اگر با اجداد زوج یازوجه هم بوده باشند هر يك از زوج و زوجه نصيب اعلای خود را وارث می باشند و ظاهر اینستکه ثلث اصل مال را میدهند بمتقرب بمادر و باقی

ص: 211

مال متقرب بپدر است و اگر جدادنی با جد اعلی هر دو باشند اول حاجب دویمی است حجب حرمانی و اگر اخوه با اجداد بوده باشند ظاهر اینستکه جد و جده پدری مثل خواهر و برادر پدری میباشند و لكن هر گاه متخلف شود از میت جده یا جد مادری با خواهر پدری اخراج نصف میشود برای خواهر و اخراج ثلث میشود برای متقرب بمادر و زائد رد میشود بخواهر فقط على الاظهر و هر گاه از برای میت از دو طرف اجداد بهم رسد که هشت جده و جد بوده باشند چهار از طرف پدر که پدر و مادر پدر پدر میت و پدر و مادر مادر پدر میت بوده باشند و چهار از جانب مادر که پدر و مادر پدر مادر ميت باشند و پدر و مادر میت بوده باشند دو ثلث مال را باید داد بمتقربين باب و دو ثلث از این دو ثلثرا بدهند بپدر و مادر پدر پدر ميت اثلاثاً و ثلث از این دو ثلثرا بدهند بپدر و مادر مادر پدر اینهم اثلاثاً و ثلث اصل مال را بدهند بمتقربين بام على السواء للك در این تقسیمات اجداد ثمانيه احوط مراعاة صلح است و جد مقاسم میشود با اخوه و اخوات مطلقاً و اگر اخوه و اخوات نباشند اولاد آنها اگرچه پایین روند قائم مقامند ولكن ترتيب شرط است در استعلاء چنانچه شرط است در تنزیل و میراث میبرد هر يك از اجداد و اولاد اخوه نصیب کسیرا که بواسطه او بميت تقرب بهمرسانیده و اقتسام میان اولاد اخ با اخوه واولاد اخت يا اخوات پدری متساوی است در صوت تساوی و مختلفست در صورت اختلاف واقتسام میان اولاد و اخوات مادری فقط بالسویه است اگر چه در صورت اختلاف باشد (س) حكم متعلق بمرتبه سيم ارثرا بیان فرمائید ( ج) حکم آن اینستکه هر گاه در این مرتبه وارث عم فقط یا عمه فقط باشد همه مال از او است و همچنین هر گاه برای او اعمام است اقتسام بالسویه است و همچنین عمات

ص: 212

و عمان و عمتان و هر گاه اعمام و عمات هر دو بوده باشند پس اگر همه از جانب ابوین میباشند یا از جانب پدر فقط كيفيت اقتسام برسبيل تفاضل است و اگر همه از جانب مادر باشند اقرب آنستکه بالسویه است و اگر بعض از اینها از جانب پدر و مادر هر دو باشند یا از جانب پدر و بعض دیگر از جانب مادر سدس مال را باید بمتقرب بمادر داد در صورت وحدت و ثلت را در صورت تعدد و اقتسام بالسويه يا بالتفاضل خالی از اشکال نیست و احتیاط بصلح ترك نشود و همچنين ترك نشود احتیاط بصلح در صورت تعدد و اختلاف و باقی تر که را باید داد به متقرب پدر و مادر یا متقرب بپدر در صورت نبودن متقرب بابوین و و اقتسام آن بطریق تفاضل است در صورت تعدد و اختلاف و متقرب باب ساقط میشود در صورت وجود متقرب بابوين و در صورت عدم متقرب بابوین قائم میشود متقرب ناب مقام او و میراث نمیبرد از اعمام و اخوال آنکه ابعد است در صورت وجوب اقرب در اجتماع ابن عم پدری و مادری با عم پدری که در این صورت ابن اعم اولی بمیر انست از عم و اگر زوج با زوجه موجود باشد نیز حکم چنین است علی الظاهر و همچنین در صورتيكه عم يا ابن عم متعدد باشند و تعدی نمودن از عم بعمه و از ابن عم ببنت عم و همچنین در صورتیکه خال موجود باشد و غير ذلك مشكلست و هر گاه وارث خال منفرد باشد همه مال را میبرد و همچنین خالة منفرده و اخوال و خالات اگر در جهة واحده باشند مثل اینکه همه پدری و مادری باشند یا همه پدری فقط یا همه مادری فقط كيفيت اقتسام بالسویه است اگرچه احوط در این صورت و صورآتیه صلح است و اگر بعض آنها پدری و مادری باشند و بعض دیگر مادری

ص: 213

فقط و بعض دیگر پدری فقط متقرب باب فقط ساقط است با وجود متقرب بابوین و با عدم متقرب به ابوین قائم میشود مقام او متقرب باب فقط و از برای کسانیکه متقرب بمادر میباشند سدس است در صورت وحدت و ثلث است در صورت تعدد و اقتسام فی ما بین آنها على السواء است و باقی مال میت از کسانی است که متقرب بابوین یا بباب فقط باشد و در كيفية اقتسام ميان آنها احوط رجوع بصلح است در تفاضل بين تسویه و تضعیف حصه ذکر از حصه انثی و هر گاه مجتمع شوند اعمام واخوال متحد باشند در جهة قرابت اقتسام بالسويه است و اگر متفرق باشند در جهة قرابت از برای متقرب بام سدس ثلث است اگر یکی باشد و ثلث - ثلث است اگر متعدد باشند بالسویه نیز و باقى مال متقرب باب يا ابوین است با احتیاط مذکور در سابق و ثلثين ميراث اعمام است سدس ثلثین از مال آنها است که متقرب به مادر می باشند درصورت وحدت و ثلث ثلثين مال آنها در صورت تعدد بالسویه و باقی میراث اعمام متقربين باب است بالتفاضل و هر گاه خال یا خاله يا عم يا عمه وارث باشند ثلث ترکه میراث خال یا خاله است و دو ثلث آن برای عم ياعمه است و هر گاه مجتمع شود با اعمام و اخوال زوج یا زوجه هر يك از زوج یا زوجه نصيب اعلی را میبرد ( س) طبقات اعمام و اخوال واحكام آنها را بیان فرمائید (ج) بدانکه اعمام و اخوال چند طبقه است طبقه اولى اعمام میت است و عمات میت و اخوال و خالات ميت وبعد از آن اولاد آنها در صورت عدم آنها بعد از آن اولاد اولاد و هكذا على الترتيب

ص: 214

(طبقه دويم ) اعمام پدر ميت و اعمام مادر میت و عمات پدر و مادر و اخوال آنها و خالات آنها بعد از آن اولاد اینها و اولا اولاد اینها و هكذا على الترتيب ( طبقة سيم ) اعمام جد و جده و عمات اینها و خالات اینها بعد از آن اولاد اینها هر قدر که پایین روند علی سبیل الترتیب پس اگر مجتمع شوند هم پدر ميت و عمه پدر ميت و خال پدر ميت و خاله پدر ميت و همچنین از جانب مادر همه اینها وارث میباشند نظر باتحاد طبقه و اما كيفيت ثلث ميراث اقربای اربعه بواسطه مادر بوده باشد ارباعا و دو ثلث از متقربين بپدر باشد ثلث این دو ثلث از برای خال او و خاله او بالسویه و دو ثلث این دو ثلث برای عم وعمه او بالتفاضل و اولاد هر بطنی نصیب کسی را که بواسطه او تقرب بهم رسیده میبرد بنا بر این ولد یا عمه اخذ مینماید ثلثين را اگر چه انثی بوده باشد و ولد خال با خاله ثلثرا میبرد اگرچه مذکر باشد و اخذ مینماید ابن عمه ثلث را و بنت عم ثلثين را و اخذ مینمایند ابن خال مثل ابن خاله و بنت خال مثل بنت خاله (س) اجتماع سببين ارث را بیان فرمائید (ج) هر گاه دو موجب ارث در کسی جمع شود و حاجب نشود احدهما دیگری را و اقرب از او نباشد در احد سببین یا هر دو سبب ارث میبرد این مشخص در این حالت از هر دو سبب و منع نمینماید صاحب سبب متعدد کسی را که آن هم طبقه است با این و صاحب يك سبب بوده باشد بنا بر این هر گاه زبد مثلا برادری داشته باشد از جانب پدر عمر و نام و خواهری داشته از جانب مادر هند نام و تزویج نمایند عمر و هند را و ولدی بهم رسد خالد نام در این صورت زبد عم خالد است از جانب پدر و خال خالد است از جانب مادر پس هم میراث عمومه پدری می برد و هم خوله مادری از خالد اگر فوت شود و اگر زبد را پسری

ص: 215

باشد و خود زبد نباشد آن پسر ابن عم پدری است و ابن خال مادری است نسبت بخالد بنابر این میراث از هر دو جهت میبرد بنابر این اگر هم از جهت پدر و مادر هر دو بهم رسد مانع ابن عم پدری است و سهم عمومه را مانعست اما سهم خوله را مانع نیست (س) میراث زوج و زوجه را بیان فرمائید (ج) زوجان از جهة میراث بردن داخل در جمیع طبقات میباشند و محجوب نمیشوند از احدى حجب حرمانی پس میراث میبرد زوج از زوجه خود در صورتیکه ولد غیر ممنوع الارث از برای آن زوجه نباشد نصف ترکه را و میراث میبرد زوجه از زوج خود در صورت نبودن چنین ولدی از برای آن زوج ربع ترکه راو هريك از اين دو نفر نصف این نصیب را میراث میبرد در صورت وجود ولد برای مورث و همچنین ولد ولد هر چند پائین رود و باقی مال از سائر طبقات است اگرچه معتق یا ضامن جریره باشد و هر گاه یافت نشود وارثی سوای امام علیه السلام اقوی این که رد میشود زاید نصیب اعلای آنها بر زوج یعنی در صورتی که زوجه فوت شده باشد و غیر از زوج وارثی نداشته باشد سوای امام عليه السلام نصف تر که را بالفرض وارث است و نصف دیگر آنهم باید رد شود بزوج بخلاف آنکه اگر زوج فوت شود و وارثی نداشته باشد سوای زوجه و امام علیه السلام زوجه ربع ترکه را من باب الفرص وارث است و زاید بر این رد بزوجه نمیشود بلكة مال امام عليه السلام است و هرگاه زوجه زیاده از يك نفر باشد ربع يا ثمن منقسم میشود میان آنها بالسویه و فرق نیست در اینکه زوجه مدخوله باشد یا نه و توارث بين الزوجين ثابت است مادامیکه محکوم بزوجیت باشند اگر چه بعد از طلاق در اثناء عدة رجعیه باشد و اگر طلاق دهد زوجه را

ص: 216

در حالتیکه مریض باشد میراث میبرد زوجه مذکوره از آن مرد که زوج او است اگرچه طلاق باین باشد در صورتیکه بیرون نبوده باشد سال از وقوع طلاق تا زمان موت زوج در صورتیکه از برای زوج برء حاصل نشده باشد از مرض که طلاق داده است او را در آن و زوجه تزویج ننموده باشد و طلاق(1) بخواهش زوجه نباشد پس در مختلعه و مبارات این حکم جاری نیست و اما آن نکاح که در حال مریض بودن زوج واقع میشود هر گاه قبل از دخول موت زوج برسد مهری نخواهد بود برای زوجه و میراثهم نمی برد (و اما مقدار ميراث ) زوجين پس زوج که وارث زوجه است از جمیع تر که زوجه خود میراث می برد و فرق نیست میان آنکه زوجه ذات ولد باشد یا نه و زوجه مطلقا میراث نمیبرد از زوج خود از زمین اصلانه از عین و نه از قیمت آن چه زمین بیاض باشد یا مشغول باشد بزرع و شجر و بناء و غير اينها و اما از شجر و بنا ارث میبرد از قیمت آنهانه از عین آنها و در بودن قیمه بر سبيل استحقاق يا رخصت برای ورثه اشکال است اگرچه بر سبیل استحقاق بودن خالی از قوت نیست و طرمق تقویم آنست که قیمت کرده میشود مستحق البقاء در زمین مجاناتا وقتی که فانی شود و هر گاه مشتبه شود زوجه مطلقه در میان چهار زن و تزویج نموده باشد خامسه را خامسه نصیب خود را بالتمام وارث است یعنی ربع ثمن يا ربع ربع را وارث است و باقی تقسیم میشود میان مشتبهات بالسويه (س) ارث كه بواسطه ولاء بهم میرسد بر چند قسم است (ج) بر سه قسم است ( اول ) ولاء عنق و وارث است عتیق خود را نه عکس و شرط است تبرع بودن عنق و عدم تبری از جربره حين الاعتاق و عدم وجود مناسبی برای

ص: 217


1- اقوى عدم فرق است خونساری مدظله العالی

عتیق اگرچه بعید باشد و اگر معتق متعدد باشند هر دو وارثند بالسويه اگر متساوی باشند در حصة والا هر يك بنسبة حصه خود میبرند اگر چه مختلف باشند در ذکوریت و انوثت و اگر زوج یا زوجه با معتق بوده باشند اخذ مینماید نصیب اعلای خود را و باقی میراث معتق است و اگر معتق معدوم شده باشد پس اگر آن زن بوده است ظاهر اینست که ولاء برای عصبه آن زن است نه اولاد آن زن و اگر مرد است منتقل میشود مال باولاد او بذكور فقط و ظاهر اینست که پدرك مشارك مى شود اولاد را و همچنین جدواخ از جانب اب مشارکت مینمایند هم دیگر را و اما مادر مشارک نمیشود و دور نیست که ولاء ارث برده شود چنانچه بواسطه ولاء میراث برده میشود و ظاهر اینست که معتق وارث اولاد عتیق خود میباشد و گاه هست که منجر میشود ولاء از - مولای مادر بسوی مولای پدر در صورت بودن اولاد که مولود شده باشد بر وجه حریت بواسطه تحریر مادر آنها و باید دانست که هر گاه مولی و قرابة مولی که وارث باشند در میان نباشند ظاهر اینست که مولای معتق وارث است و اگر آنهم نباشد قرابة مولاى مولى بتفصيل قرابة مولی در صورت فقد جمیع میراث میبرد معتق بدر معتق بعد از آن معتق ابن معتق ولکن در این و باقی مراتب اشکال است و احوط در همه صلح است ( قسم دوم ) ولاء ضامن جريره است و صورت عقد آن این است که میگوید عاقدتك على ان تنصرني وتدفع عنى وترثنى وضامن میگوید قبلت و هر گاه عقد مشترك باشد یكى ميگويد عاقدتك على تنصرني و انصرك و تعقل عنى واعقل عنك وترثنى وارثك يا عبارتی که

ص: 218

همین معنی را داشته باشد و قبول مینماید آن دیگری پس در چنین حلتی ثابت میشود برای ضامن میراث در صورت اولی و توارث بينهما در صورت ثانیه با نبودن مناسب و معتق که وارث باشد نزد موت مضمون و زوج و زوجه وارث میباشند نصیب اعلی را و باقی مال ضامن است ( قسم سيم) ولاء امانت است پس هر گاه هیچ وارثی بهم نرسد نه مناسب و نه مسابب حتى ضامن جريره ميراث مال امام علیه السلام است و زوجه مشارك ميشود امام را لکن امام زوج را مشارك نمیشود چنانچه گذشت (س) ولد ملاعنه آیا ممنوع از ارث است یا نه ( ج) بلی لعان بجهت نفى ولد موجب امتناع از ارث میشود از جانب پدر و ولد پس هیچ کدام از یکدیگر ارث نخواهند برد و همچنین از جانب ولد و کسانیکه اقربای او هستند از جانب پدر پس توارث بين ولد و آنها نخواهد بود لكن بين ولد و مادر و اقربای او از جانب مادر توارث خواهد بود مثل ولد غير ملاعنه و هر گاه تکذیب نماید پدر نفس خود را ولد وارت او خواهد شد و خود او وارث ولد نخواهد شد پس اگر ولد فوت شود و پدر و مادر و يك نفر دختر یا زیادتر داشته باشد میراث میبرد او را مادر و اولادر و پدر وارث او نیست نصف مال او از یکنفر دختر است یا دو ثلث در صورت زیادتر و سدس مال او نصیب مادر او است و باقی رد میشود بهر دو و تقسیم میشود ارباعا يا اخماسا و اگر بجای دختر پسری باشد بعد از وضع سدس مادر باقی نصیب او است و اگر مادر نباشد و ولدينت واحده باشد نصف مال را بالفرض وارث است و نصف دیگر را رد باو باید نمود و اگر بنتين فصاعدا باشد ثلثان را بالفرض مالك اندو باقی را بالرد واگر مذکر است همه مال رامالك است و اگر متعدد باشد بالسويه تقسیم مینمایند و هر گاه وارثی نیست وارث او امام (ع) است و هر گاه پدر بعد از لعان تکذیب کند

ص: 219

نفس خود را و اعتراف کند بولدية ولد ولد وارث او خواهد شد و او وارث ولد نخواهد شد ولكن ولد میراث نمی برد از غیر پدر با اعتراف مذکور و آنها هم وارث نیستند و هر گاه ابن ملاعنه فوت شود واخوة پدری و مادری داشته باشد قسمت ترکه او میان متقرب باين ومتقرب بمادر تنها على السواء است(س) لد زنا وارث زانی هست یانه (ج) وارث زانی نیست و همچنین زانى وارث ولد الزنا نيست و اقرب اینستکه توارث در میان ولدالزنا و مادر زانیه و اقارب مادر هم نیست پس ولد الزنا را میراث میبرد ولد او و هر قدر که پائین رود و زوج و زوجه هم ارث میبرد و اگر وارثی نباشد در همه طبقات و زوج یا زوجه هم نباشد میراث او از امام است (س) کیفیت میراث حمل را بیان فرمائید (ج) حمل وارث است اگر منفصل شود در حالتی که حیوة داشته باشد و ظاهر عدم اشتراط استقرار حيوة او است نزدموت مورث (س) كيفيت ميراث خنثی و کسی که هیچ فرج نداشته باشد و کسی که دو سر و دو بدن داشته باشد بر حقوواحد بیان فرمائید (ج) خنثی اگر بول نماید از ذکر خود میراث ذکوریت را میبرد و اگر از فرج بول نماید میراث انوثيت را میبرد و اگر از هر دو بول میکند میراث می برد از هر کدام که مبادرت مینماید و اگر از هر دو مبادرت نماید ظاهر اینست که میراث بردن او تابعیت آن عضو را که آخر بول از آن منقطع میشود و اگر این دو مخرج مساوی باشند در خروج و انقطاع اقرب آن است که منقسم شود مال بر فرض بودن او مذکر یکدفعه و بر فرض

ص: 220

بودن او مؤنث يكدفعه و نصف این نصیب را می برد اگر چه احوط صلح است و اما کسی که نیست برای او فرج رجال و نساء اقرب عمل بقرعه است و احوط آنست که نوشته شود بر سهمی عبدالله و بر سهمی امة الله بعد از آن مقرع بگويد اللهم انت الله لا اله الا انت عالم الغيب الشهادة انت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون قد اشتبه لنا امر هذا لمولود كيف يورث ما فرضت له في الكتاب بعد از آن طرح کرده میشود ایندو سهم در سمام مبهمه بعد از آن بر هم زده میشود سهام را میراث میبرد بر همان که بیرون آید و اما کسی که دو سر داشته باشد و دو بدن در حقو واحد در وقتی که در خواب است او را باید بیدار نمود یا آنکه صیحه زده میشود بر او اگر هر دو بیدار شدند يك نفر محسوب میباشند و اگر یکی بیدار شد دون دیگری دو نفر محسوب میشوند (س) کیفیت میراث غرقی و مهدوم عليهم را بیان فرمائید (ج) دو نفر میان آنها توارث باشد و یکدفعه خراب شود دیواری بر هر دو و فوت شوند یا هر دو با هم جمع شوند در غرق شدن وارث میشوند بعض آنها بعض دیگر وا پس اگر غرق بشود پدری و پسری میراث می برد پدر از پسر خود نصیب خود را بعد از آن پسر ارث میبرد از اصل تر که پدر خود نه از آن چه میراث برده بود پدر از او و بعد از آن میدهند نصیب هر يك از آن دو نفر را بوارث او و اگر یکی از این دو نفر وارثی داشته باشد دون دیگری آنچه حاصل شده برای صاحب وارث بوراث او میدهد و آنچه برای دیگر است مال امام (علیه السلام) است و اگر هيچيك وارث دیگر نداشته باشند منتقل میشود مال هر يك به دیگری بعد از آن منتقل میشود از آنها بامام (علیه السلام) و توارث مذکور مشروط است بچند شرط (اول ) آنکه برای متوارثین یا برای احدهما

ص: 221

مالی باشد پس اگر هیچ مالی نداشته باشند چه توارثی و اگر احدهما داشته باشد دون دیگری منتقل میشود آن مال آن شخص عدیم المال و از او منتقل میشود بوارث او که زنده میباشد (دوم) بودن توارث میان دو نفر اگر چه بمشارکت باشد پس هر گاه نباشد استحقاق ارثی بالکلیه یا آنکه استحقاق باشد و مانع موجود باشد مثل کفر یارق يا حاجبی باشد حجب حرمانی توارث ثابت نخواهد بود بنا بر این هر گاه غرق شوند دو برادر و برای آنها ولدی باشد ولد هر يك از این دو نفر حاجب میشوند برادر را و اگر بوده باشد برای احد اخوین ولد دون دیگری منتقل میشود مال صاحب ولد بولد او و مال غير صاحب ولد بوارث خودش غیر از برادر ( سیم) آن است كه موت متقدم بر موت متأخر مشتبه باشد و همچنین تقارن پس اگر معلوم باشد اقتران موت میان این دو نفر توارث نخواهد بود و هر گاه سبب موت غیر غرق وهدم بوده باشد مثل قتل و حرق و شبه آن توارث بين المشتبهين در سبق و تقارن اشکال دارد اگر چه اقوی عدم توارث است ( س ) پسر بزرك كه حبوه میبرد از پدر می برد یا از مادر (ج) از پدر میبرد نه از مادر و مراد از پسر بزرك پسری ست که در حال موت پدر زنده باشد و از دیگران بزرگتر باشد اگر پسر دیگری باشد اگرچه از دختر كوچك تر باشد بلکه اگرچه بعد از پدر تولد پسر شده باشد (س) پسر بزرگ چند چیز را حبوه میبرد «ج» چهار چیز را قرآن و انگشتر و لباس و شمشیر (س) هر گاه پدر انگشتر یا قرآن با شمشیر متعدد داشته باشد تماما بحبوه بپسر بزرك میرسد یا نه (ج) آنچه لباس است تماما شامل است مثل پیراهن و زیر جامه و قباو غیر اینها واقوی آن است که در صورت تعدد انگشتر

ص: 222

و قرآن و شمشیر همه را می برد مثل لباس اگر چه احوط صلح است با ورثه در اینها و در ثیاب اگر متعدد از نوع واحد باشد (س)کیفیت احکام صيغ نكاح و متعه و تحلیل را بیان فرمائید ( ج ) عقد دائم را بهريك از لفظ نكاح و تزویج میتوان واقع ساخت ولكن من باب رعاية کمال احتیاط بهر دو لفظ جاری نمایند صیغه را اولی است (س) در دختر بکر عاقله بالغه رضایت او کافی است یانه (ج) کافی است ولكن احوط(1) اینست که برضای ولی و دختر هر دو واقع شود اما در ثیبه و بکر که پدر و جد پدری او که ولی میباشند مرده باشند رضای آن بكر بدون اشكال كافيست (س) اجراء عقد دائمی بچند صورت میباشد (ج) در او هشت صورت میباشد چنانچه خالی از این نیست که وکیل مرد با وکیل زن صیغه میگوید یا مرد با زن صیغه میگوید یا وکیل زن با مرد یا وکیل مرد با زن و در هر صورتی با صورتی است که رضاء و اذن ولی مراعات باید بشود و او من باب الاحتياط مثل آنکه زن بکر باشد و ولی هم داشته باشد یا غیر آن صورتست مثل آنکه ثیبه باشد یا ولی نداشته باشد و اینها در صورتی است که ناکح و منکوحه هر دو بالغ باشند و اگر هر دو نابالغ باشند صورت نهم خواهد بود که رضاء رضای ولی خواهد بود و رضای زن و شوهر اعتبار نخواهد داشت و چهار صورت دیگر هست که مرد بالغ باشد و دختر نابالغ یا بعكس و علی - التقديرين یا ولی طفل نا بالغ صیغه میگوید یا با وکیل بالغ پس مجموع سیزده صورت میشود ( اول ) آنکه وکیل زن با وکیل مرد صیغه می گوید و زن بکر باشد و ولی حاضر داشته باشد در این صورت وکیل

ص: 223


1- این احتیاط ترك نشود خونساری مدظله

زن احتیاطا هم از جانب زن وکیل میشود و هم از جانب پدر یا جد پدری و این صورت بچندین قسم جایز است که خوانده شود لكن اولی و احوط رعايت جميع است اول آنکه وکیل زن میگوید انكحت موكلك موكلتى على المهر المعلوم واگر اسم ناكح را بعد از موكلك واسم منكوحه را بعد از موکلتی و مقدار مهریه را بجای علی المهر المعلوم ذکر نماید اولی خواهد بود پس وکیل مرد بلافاصله بگويد قبلت النكاح لموكلى على المهر الملوم (دوم) انکه وكيل زين بگويد زوجت موكللك موكلتى على المهر المعلوم وکیل مرد بلافاصله بگوید قبلت التزويج لموكلى على المهر المعلوم «سيم» آنکه وکیل زن بگويد زوجت موكلك بموكلتي على المهر المعلوم وكيل مرد بگوید قبلت النزويج لموكلتي على المهر المعلوم ( چهارم ) وکیل زن اسم ناکج و منکوحه را ذکر خواسته باشد نماید پس وکیل زن مثلا بگوید زوجت محمدا زينب على المهر المعلوم وکیل مرد بگوید قبلت التزويج لموكلى على المهر المعلوم ( پنجم ) در صورت ذکر اسم ناکح و منکوحه و ذکر ولی منکوحه وکیل زن بگوید انکحت نفس موكلتي زينب وكالة عنها وعن ابيها او عن جدها من موكلك محمد على المهر المعلوم وکیل مرد بگوید قبلت النكاح لموكلتي على المهر المعلوم (ششم) وكيل زن بگويد زوجت بنت موكلى من موكلك على المهر المعلوم وكيل مرد بكويد قبلت لموكلي على المهر المعلوم (هفتم) وکیل زن بگوید انکحت زينب من موكلك على المهر المعلوم وكيل مرد بگوید قبلت لموكلي على المهر المعلوم ( صورت دویم ) آنکه زن و مرد خود صیغه جاری نمایند وزن ولی داشته باشد و بکر نیز باشد پس زن بگويد زوجتك نفسى على المهر المعلوم. پس مرد بگويد

ص: 224

قبلت التزويج لنفسى على المهر المعلوم یا اینکه زن بگوید انکحت نفسى على المهر المعلوم پس مرد بگوید قبلت لنفسى هکذا یا آنکه زن بگويد زوجتك نفسی باذن ابی او باذن جدى على المهر المعلوم پس مرد بگويد قبلت التزويج لنفسى على المهر المعلوم یا اینکه زن بگوید انكحت نفسى من نفسك على المهر المعلوم پس مرد بگوید قبلت هكذا و اگر پدر صیغه را با ناکح جاری نماید از جانب دختر باید وکیل شود پس میگوید بناكح زوجتك بنتى على المهر المعلوم يا ميگويد زوجتك بنتى زينب وكالة(1) عنها على المهر المعلوم پس ناکح گوید قبلت لنفسى هكذا یا اینکه پدر منکوحه میگوید انكحتك بنتي ولاية عليها على المهر الملوم پس ناکح بگوید قبلت لنفسى هكذا يا پدر بگوید زوجت بنت زينب منك وكالة عنها و ولاية عليها على المهر المعلوم پس ناکح گوید قبلت لنفسی هکذا یا اینکه پدر بگويد زوجتك بنتي زينب على المهر المعلوم پس ناكح گويد قبلت لنفسى هكذا ( صورت سيم) آنکه وکیل مرد یا وکیل زن صیغه جاری نمایند و زن بکر نباشد یا ولی نداشته باشد بنحوی که در صورت اول گفتم صیغه ها را باید خواند و وكالة پدر را از لفظ باید انداخت و اگر وکیل زن بگوید به وکیل مرد انکحت و زوجت نفس موکلتی زينب من موكلك محمد على المهر المعلوم پس وکیل مرد بگويد قبلت النكاح والتزويج لموکلى محمد على المهر المعلوم کفایت میکند ( صورت چهارم ) آنکه زن با مرد صیغه را جاری نمایند و زن بکر نباشد یا ولی نداشته باشد در این صورت صيغها بنحوی است که در قسم دوم مذکور شد الا بصيغه

ص: 225


1- احوظ ترك عنوان وکالت و ولایت است یا جمع بین هر دو مثل صیغه ثالثه است خونساری مدظله العالی

که تلفظ بآن نباید کرد ( و اما صورت پنجم و ششم و هفتم و هشتم) که مرکب است از اقسام مذکوره پس ایجاب را از قسمی باید بر داشت و قبول را از قسم ديگر و ذكر هريك بتفصيل مورث تطويل است ( صورت نهم ) آنکه هر دو صغیر باشند و بولایت عقد کنند پس ولی دختر میگوید زوجت ابنك بنتى على المهر المعلوم ولی پسر بلافاصله میگوید قبلت التزويج لابنى على المهر المعلوم یاولی دختر میگوید زوجت ابنك بنتي ولايه عليها على المهر المعلوم ولی پسر بگويد قبلت التزويج لا بنى ولاية عليه على الصداق المعلوم یا آنکه بجای زوجت انکحت بگوید و احوط(1) ترك جمع بین این دو لفظ است در صیغه واحده و هوانکحت و زوجت بنتی زینب من ابنك محمد على المهر المعلوم و باقي صورتها از آنچه مذکور شد ظاهر میشود و باید کسیکه مرتکب وكالة ميشود از طرفین عارف(2)بعربيت بوده باشد بنحوی که اعراب و مخارج حروف را صحیح اداء نمايدو الفاظ را غلط اداء نکند و همچنین مراعات وقف و وصل نیز بر وجه صحیح باید بنماید على الاحوط و الاولى واما متعه پس در آن تعیین مدت و مبلغ شرط است پس وکیل زن میگوید متعت نفس موكلتي من موكلك من الان الى طلوع الشمس بدرهم وكيل مرد میگوید قبلت لموکلی هكذا یا آنکه وکیل زن بعد از تعیین مدت مبلغ بگويد متعت نفس موكلتي من موكلك في المدة المعلومة بالمبلغ المعلوم پس وکیل مرد بگوید قبلت لموکلی هکذا و اگر مرد وزن هر دو خود صیغه را خواسته باشند جاری نمایند بدون توكيل غیر پسر

ص: 226


1- ظاهراً ضرر ندارد
2- در صورتی که خواسته باشد بعربیت اجراء کند هر چند لازم نیست خونساری مدظله

زن گويد متعتك نفسى فى المدة المعلومة بالمبلغ المعلوم و مردگويد قبلت لنفسى هكذا و جایز است بجای متعت لفظ انكحت و یا زوجت بگويد لكن با قید مدت مثل اینکه زن بگويد انكحتك نفسى من هذا الزمان الى شهر باربع شاهیات یا اینکه بگويد زوجتك نفسى فى المدة المعلومه بالمبلغ المعلوم یا اینکه زن بگويد انكحتك و زوجتك نفسى فى المدة المعلومة بالمبلغ المعلوم پس مرد در هر يك از این صیغه ها بگوید بلافاصله قبلت لنفسى هكذا و اكتفاء بیکی از این صیغها می توان نمود و اگر همه را بخوانند که جمع شود بهتر است اگرچه لازم نیست (س) جاری ساختن يك نفر ایجاب و قبول را در صیغه دوم و متعه کافیست یانه (ج) بلی کافیست لکن احوط این است كه يك نفر ایجاب و قبول را در صیغه دوام و متعه جاری نسازد بلکه دو نفر بخواند باتمکن و اگر دو نفر ممکن نباشد خواندن يك نفر ضرر ندارد اگرچه زوج بتنهائی بخواهد وکالت از زوجه و اصاله از جانب خود عقد را واقع بسازد باین نحو متعت نفس مو كلتي لنفسي في المدة المعلومة بالمبلغ المعلوم بعد بلا فاصله از - از جانب خود بگوید قبلت لنفسى هكذا و اما تحلیل احوط اینست که در صیغه تعیین اجل نیز نمایند اگرچه عدم اشتراط خالی از قوت نیست چنانچه اقوی عدم اشتراط تقیید بمهر است اگرچه آن نیز احوط است و صیغه تحلیل بر دو قسم است یکی آنکه اکتفاء بآن وفاقی است و قسم دوم خلافی است اما وفاقی پس منحصر است در دو صیغه یکی آنکه مولای جاریه بگوید بعد از تعیین اجل بنا بر احوط احللت لك وطي جاريتي المعهودة في المدة المعلومة پس آن شخص قابل بلا فاصله بگوید قبلت التحليل هكذا و نيز اكتفاء بلفظ قبلت بتنهائی نیز میتوان نمود چنانچه در دوام و انقطاع گذشت و اگر وکیل ایجاب نماید پس بجای جاريتي جارية موكلي بگويد و اگر قابل هم وکیل قرار دهد در قبول

ص: 227

پس وکیل در ایجاب بجاى لك لموكلك بگويد و صیغه دوم که اکتفا بآن نیز وفاقی است این است که موجب یعنی مولی بگوید بآن قابل جعلتك في حل من وطى جاريتى المعلومة فى المدة المعلومة پس قابل بگوید بلافاصله قبلت لنفسى هكذا و صورت وکالت نیز از ما سبق ظاهرو واضح میشود و اگر خواسته باشد که تحلیل نماید همان مقدمات وطی را نه وطی را مثل نظر ولمس و تقبيل و امثال آن پس بگوید حللت لك النظر الى بدن جاريتى المعلومة اولمسها او تقبيلها مثلا پس قابل بگويد قبلت ( قسم ثانی ) از صیغه تحلیل که در اکتفاء بآن خلاف است لفظ ابحت و اذنت و سوغت و جوزت و ملکت و وهبت و امثال این الفاظ میباشد پس در اکتفاء بهر يك از اینها که بجای احللت گفته شود اشکال و خلاف است احوط اینست که اقتصار نماید بهمان دو صیغه از قسم اول و اگر جاریه مشتر که باشد میان دو نفر و خواسته باشند تحلیل نمایند پس هر دو وکیل نمایند کسی را که اجراء صیغه نماید از جانب هر دو باین نحو که عن موكلى احللت لك وطى جاريتهما المعلومة في المدة المعلومة و قابل قبول نماید بنحوی که گذشت و اگر از این در شريك هر يك خود خواسته باشند صیغه را جاری سازند نیز جایز است ولکن در اینصورت هر يك بايد بگويند احللت لك وطيها پس اگر هر يك بگويند احللت لك و طى حصتی صحیح و کافی نخواهد بود و معتبر است در قبول با احلال دو شريك كه از برای هر تحلیلی يك قبول لازم است و اگر تحلیل نماید مولی وطی جاریه اشرا مقدمات وطی نیز حلال است و مباح میشود بخلاف عکس که تحلیل در مقدمات مستلزم تحلیل در ذی المقدمه نخواهد بود (س) جایز است که عتق کنیزش را صداق آن کنیز قرار دهد یا نه (ج) بلی جایز است هرگاه خواسته

ص: 228

باشد او را تزویج نماید پس آزاد میکند او را و تزویج مینماید و عتق را مهرش قرار میدهد و فرق نیست میان تقديم عتق و(1) تزويج وصيغة آن اینست که مولی بگويد اعتقك و تزوجتك و جعلت عتقك مهرك و در اشتراط قبول جاریه در این صورت اشکال و خلاف است لكن احوط اشتراط است و اما صیغه فسخ در نکاح بسبب عيب يا عتق يا نحو آن پس فاسخ فاسخ ميگويد فسخت النكاح الذي بيني و بين المرئة الملومة اگر مرد باشد و اگر زن باشد بجاى المرئة المعلومة الرجل المعلوم واگر ترجمة كلام مزبور را در مقام انشاء فسخ بالفاظ داله بر آن نماید مجزی و کافیست و اگر کنیز خودش را بنکاح عبدش در آورده باشد اکنون میخواهد تفریق و فسخ نماید پس بگوید فسخت عقد كما با امر کند هريك از همدیگری کناره بجویند و دوری کنند ولکن اگر وطی واقع شده باشد، مولی نزدیکی نکند با کنیز مگر بعد از دیدن یکحیضه و بدانكه عقد نكاح بجميع اقسامش قابل شروط سايغه است که منافی مقتضای عقد نباشد پس هر چه از این قبیل شرط که در متن عقد واقع شود وفاء بان واجب ولازم است (س) کیفیت احکام و شرایط طلاق را بیان فرمائید ( ج) بدانکه طلاق برسه قسم است طلاق باین طلاق رجعی و طلاق عدی اما طلاق باین پس آن عبارت است از طلاقی که صبح نیست از برای طلاق دهنده رجوع بزوجه بدون عقد یا بجهت عدم عده بالمره چون طلاق یائسه و زوجه غیر مدخول بها وصغيره و یا بجهت عدم امکان رجوع در عده ابتداء اگرچه فى الجمله ممكن الرجوع باشد چون طلاق مختلعه و مبارات مادامیکه زن رجوع ننماید ببذل

ص: 229


1- احوط تقدم تزويج است بر عتق خونساری مدظله العالی

پس زوج را نمیرسد که رجوع نماید ابتداء مادامیکه زوجه مختلعه یا مبارئه رجوع ننماید به بذل و همچنین است زنیکه سه طلاق داده شود که بعد از طلاق اول و ثانی عقد یا رجوع کرده باشد زوج پس بطلاق سیم در حره حرام میشود که نمیتواند رجوع یا عقد کند مگر بعد از محلل اگر خواهد او را بگیرد بعقد جدید و اما طلاق رجعی پس عبارت است از طلاقیکه صحیح است بآن طلاق رجوع زوج بزوجه مطلقه در اثنای عده و متواند هم که رجوع نکند و اما طلاق عدی عبارت است از هر سه طلاق که بعد از اول و ثانی آن رجوع و مواقعه هر دو اتفاق بیفتد پس در طلاق سیم حرام میشود بر زوج درباره حره و حرام میشود بر زوج در بارة جاريه در هر طلاق ثانى ولكن حرمت ثابت است تا وقتیکه محلل واقع شود باینکه غیر آن زوج شخص دیگری که بالغ باشد او را بعقد دوام اختیار کند و وطی قبلا نیز متحقق شود پس در اینصورت این زوج ثانی هر گاه او را طلاق دهد یا بمیرد جایز و حلال میشود که زوج اول او را بعد انقضاء عده اش اگر صاحب عده باشد اختیار نماید بعقد دوام یا انقطاع و این طلاق عدی باین نحوی که تفسیر شد اگر برسد بنحو مزبور بطلاق نهم پس در مرتبه نهم حرام مؤید خواهد شد اگر حره باشد اما انسه طلاقی که رجوع واقع شود بعد از طلاق اول و ثانی آن بدون وطی یا اینکه بعقد جدید او را اختیار نماید بعد از طلاق اول و ثانی اگر بعد از هر طلاق عده اش منقضی شده باشد اگر چه در اینصورت وطی نیز بعمل آورده باشد پس این قسم نیز اگرچه بطلاق سيم حرمة متحقق میشود که محتاج بمحلل مزبور خواهد بود لكن تحريم ابدی حاصل نمیشود اگر برسد بطلاق نهم بلکه بهمین نحو یعنی با رجوع بدون وطی در اثنای عده یا با عقد بعد از طلاق اول و ثانی در صورت عدم عده هر

ص: 230

قدر زیاد شود اگرچه بصد طلاق برسد بشرط حصول محلل مزبور بعد از طلاق سیم حرام مؤبد نمیشود آن ضعیفه بر زوج مطلق پس از آنچه ذکر شد ظاهر شد فرق میان طلاق عدی و غیر آن زیرا که در طلاق عدی تحریم ابدی چنانچه ذکر شد در مرتبه نهم حاصل میشود بخلاف غیر عدی و در عدی بعد از طلاق اول و ثانی در هر سه طلاق رجوع با مواقعه معتبر است بخلاف سایر اقسام طلاق رجعی که رجوع بتنهائی در اثنای عده با عقد مجرد با عدم عده کافی است اگرچه وطی حاصل نشود و بدانکه شرط است در مطلق بلوغ و عقل و اختیار و قصد پس اعتباری نیست بطلاق صبی و مجنون(1) وسكران و مجبور(2) بر طلاق و شرطست در مطلقه زوجیت بعقد دوام و شرط است در صحت طلاق حضور عدلین که استماع صیغه طلاق نمایند و اینکه ضعیفه در طهر غير مواقعه(3) باشد و اینکه آن ضعیفه حایض و نفساء نباشد در حین طلاق بشوط حضور شوهر بلی اگر در سفر باشد و بخواهد طلاق بگوید و ممکن نباشد او را که استعلام حال ضعیفه نماید(4) یا اینکه ضعیفه حامل باشد صحیح است طلاق در حین حیض و خلواز حیض و نفاس در این فرض معتبر نیست و نیز شرطست تلفظ بصيغة طلاق بلفظ(5)

ص: 231


1- مگر در جنون ادواری در اوقات افاقه خونساری مدظله العالي
2- مكر اجبار بحق باشد محمدتقی خونساری مدظله العالی
3- در صورتیکه مدخول بها باشد خونساری مدظله
4- و صبر نماید يك ماه و احوط صبر تا سه ماه است خونساری مدظله العالى
5- على الاحوط در صورت محمد تقی تمکن خونساری مدظله

عربی مگر در اخرس که ایماء و اشاره مفهمه در طلاق آن کافی است و باید معلق نباشد بر شرطیکه ممکن باشد وقوع وعدم وقوع آن مثل قدوم مسافر و نحو آن و همچنین معلق نباشد بر صفة مقطوعة الحصول مثل طلوع شمس و غروب آن و بدانکه طلاق بر در قسم است یکی طلاق بدون عوض و دیگری طلاق باعوض و این بر دو قسم است (اول) آنکه کراهة صريحه از طرف زوجه باشد فقط ((دوم) كراهة از طرفين موجود باشد هم از طرف زوج و هم از طرف زوجه اول از قسم دویم طلاق با عوض كه كراهة صريحه از طرف زوجه فقط موجود باشد طلاق خلع است که کراهت زوجه فقط در آن معتبر وشرط است و معتبر نیست که آن را بصیغه خلع جاری ساخت بلکه بصیغه طلاق نیز واقع میشود با حصول شرایط و قسم دویم مبارات است که کرامت طرفین شرطست در آن ولازم نیست بصیغه مبارات آن را واقع بسازند بلکه بصیغه طلاق نیز واقع میشود على الاقوى اما کیفیت صيغه هر يك پس در طلاق رجعی چنانچه زوج خواسته باشد که خود صیغه طلاق جاری نماید بگوید زوجتى طالق هي طالق طلقه هي طالق مره و اگر وکیل زوج بگوید پس بجای زوجتي زوجة موكلي بگويد ولابد است در آن از لفظ صریح بنحویکه ذکر شد و اگر خواسته باشد رجوع نماید برجوع لفظی که بهمین اکتفاء نمايد ميگويد رجعتك وراجعتك و ارجعتك وامثال اينها با قصد چنانچه کفایت میکند رجوع فعلی مثل وطى وتقبيل و لمس از روی شهوت بشر طیکه با قصد باشد نه مثل نائم و ساهی و اما در طلاق خلع پس گذشت که لابد است از کرامة زوجه و کیفیت آن این نحو است که زوجه چیزی بدهد بشر طیکه آن چیز معین و معلوم بوده باشد و مالیت داشته باشد چنانچه در هر فدیه معتبر است یا آنکه ابراء

ص: 232

نماید او را از مهریه که بر ذمه او دارد از برای اینکه خلع کند و طلاق دهد او را شوهرش پس وکیل زن میگوید بوکیل مرد عن موكلتي بذلت لموكلك المبلغ المعلوم ليخلعها عليه ويطلقها به پس وکیل زوج بلافاصله گوید خلعت زوجة موكلى على المبذول فهي طالق طلقة و هي طالق مرة و یا اینکه مرد یا وکیل مرد گويد فهي مختلعة على ما بذلت فهي طالق طلقه و هي طالق مرة و اگر زوج خود خواسته باشد صيغه اول را جاری نماید بدون اخذ وکیل پس در موضع خلعت زوجة مو کلی بگوید خلعت زوجتی یا بگوید خلعتها چنانچه وکیل نیز می تواند خلعتها بگوید و وکیل زن نیز در صورت عدم وکیل زوج بجای لموكلك بگويد لك و بجاى ليخلعها كه بصيغة غيبت است لتخلمها بصيغه خطاب باید بگوید و اگر آن فدیه ابراء مهریه باشد پس در سئوال بجای بذات لموكلك المبلغ المعلوم بگوید وکیل زوجه ابرئت ذمة مو كلك عن مهرها المسمى في العقد و در جواب بجاى على ما بذلت بگويد على ما ابرئت چنانچه جایز است بجای ما بذلت على المبذول و بجای ما ابرئت جایز است بگويد على الابراء و بهر تقدير فوريت جواب شرط است و اگر عوض خلع ابراء مهریه و بذل شیی دیگر هر دو باشه باشند پس باید در سئوال و جواب هر دو را جمع نماید باین نحو که وکیل زن بو کیل مرد بگويد عن موكلتي بذلت لموكلك المبلغ المعلوم و ابرئت ذمته عن مهرها المسمى في العقد ليخلعها عليهما ويطلقها بهماپس بلا فاصله وكيل مرد گويد فهى حينئذ مختلعة على المبذول و الابراء فهي طالق طلقة فهي طالق مرة و در اشتراط ذکر لفظ طلاق بعد از خلع چنانچه در صبغ مزبوره رعایت شده چنانچه در مبارات بلا اشکال

ص: 233

واجب و لازم است ذکر طلاق بعد از لفظ مبارات و اما صيغه مبارات مثل صیغه خلع است در جمیع آنچه ذکر شد مگر اینکه در اینجا وکیل زن لیبارئها باید بگوید در موضع ليخلعها و وکیل شوهر با خودشوهر مبارئه بگوید در موضع مختلعه و جميع آنچه اعتبار و شرط شده است در خلع در اینجا نیز معتبر و شرط است علاوه بر این چند چیز در مبارات اعتبار شده است که در خلع اعتبار نشده كراهة صريحه از طرفین است چنانچه گذشت دوم آنکه فدیه باید بقدر مهر یا کمتر باشد نه زیاد تر بخلاف خلع که این شرط در آن معتبر نیست سیم اجماع اصحاب بر وجوب ذکر طلاق است بعد از لفظ مبارات دون خلع که در لزوم آن بعد از لفظ خلع خلاف است اگرچه احوط رعاية است چنانچه گذشت چهارم جواز ذکر ابانه است در موضع مبارات دون خلع اگرچه رعایت احتیاط طریق سداد و نجات است والله العالم بحقايق الاحكام (س) کیفیت ظهار و صیغه آن را بیان فرمائید (ج) ظهار عبارت از آن است که زوج بزوجه اش در حضور عدلین بعد از تحقق و شروطی که ذکر میشود بگوید انت علی کظهر امی یا بگوید زوجتی علی کظهر امی او اختي او بنتی مثلا و هر گاه در موضع انت على بگوید انت منی یا بگوید انت عندی یا بگوید انت معی نیز کافیست و همچنین است اقتصار به گفتن انت كظهر امی بخلاف اینکه هر گاه بگوید انت على كامی(1) زیرا که این کافی نیست و شرط است که بلفظ ظهر واقع شودپس غير ان لفظ اعتبار ندارد و بد آنکه معتبر است در ظهار شروطیکه(2)

ص: 234


1- احتیاط در دادن کفاره بگفتن این صیغه و بعض صیغ دیگر كبطن امی او کر جل امی و نحوذالك باداشتن قصد ظهار ترك نشود - خونساری مدظله العالی
2- ونیز معتبر است دخول در خصوص ظهار خونساری مدظله

اعتبار شده است در طلاق مثل اشتراط حضور عدلین با استاع ایشان و بودن ضعیفه خالی از حیض و نفاس با حضور زوج و همچنین باغیبت زوج در صورتیکه معرفة(1)بحال زوجه داشته باشد و عدم حمل و بودن در طهر غیر مواقعه و اینکد شخص مظاهر کامل باشد به بلوغ و عقل و قصد و اختیار و نیز باید دانسته شود که بعد از اجراء صیغه ظهار حرامست بر مظاهر وطی مظاهره قبل از کفاره دادن و کفاره آن عتق رقبه است با امکان والاصيام شهرين متتابعین است و اگر قادر بر آن نیز نباشد باید اطعام شصت مسكين نماید پس ترتیب مزبور معتبر است و اگر عاجز از کفاره مزبوره باشد اجتزاء باستغفار خالی از اشکال نیست بلکه احتیاط ترك نشود پس مجامعت ننماید تا وقتیکه کفاره بدهد بعد از تمکن از آن و اگر قبل از تکفیر وطی کند دو کفاره لازم است یکی بجهت ظهار و یکی دیگر بجهت وطی قبل از تکفیر بلکه احوط(2) لزوم کفاره است بمجرد عزم بر وطی اگرچه و طی واقع نشود لكن اقوى اينست که استقرار نمییابد وجوب کفاره مگر بوطی و اگر نسیاناً وطی واقع شود چیزی برناسی نخواهد بود و اما جاهل بحكم مسئله پس اقوی اینست که معذور(3) نباشد و اگر وطی قبل از تکفیر مکرر واقع شود کفاره وطی نیز به تکرار آن مکرر میشود پس اگر دو وطی حاصل شود سه کفاره لازم است دو کفاره بجهت وطی و یکی بجهت ظهار و اگر سه دفعه وطی بعمل آورد چهار کفاره لازم

ص: 235


1- اگر معرفت نداشته بشد تاثیر ظهار در صورتی است كه يك ماه بگذرد خونساری مدظله
2- نسبت بكفارة ظهار محمدتقی خونساری مدظله
3- نسبت بكفارة ظهار نه نسبت بكفاره وطی خونساری مدظله العالي

میشود که سه کفاره جهت وطی و یکی بجهت ظهار و هكذا و فرقی نیست در حکم مزبور مابین آنکه کفاره وطی را بعد از هر وطی بدهد و بعد وطی دیگر بعمل آورد یا نه پس مادامی که کفاره ظهار نداده بوطی متعدد میشود کفاره و اما کفاره ظهار متکرر نمیشود بتكرر وطی بلى بتكرر صيغة ظهار مکرر میشود على الاقوى باعدم قصد تاکید و على الاحوط با آن و اگر بعد از وقوع ظهار طلاق بدهد آن ضعیفه مظاهره را خواه بطلاق رجعی باشد یا بطلاق باين وعده اش نیز منقضی شود پس حلال میشود ضعیفه بر او بدون کفاره یعنی میتواند که او را بعقد خود در آورد بدون کفاره بلی اگر در زمان عده رجوع نماید پس کفاره نیز عود مینماید باین معنی که حرام است و طی او مادامیکه کفاره نداده است مثل صورت قبل از طلاق (س) عقد نکاح فضولی صحیح است یا نه ( ج ) صحيح است (س) ولاية طفل مجنون متصل ببلوغ كه با پدر و جد است هر گاه پدر یا جد عقد کردند بعد از بلوغ یا عاقل شدن اختیار فسخ دارد یا نه (ج) اختیار فسخ ندارد مگر آنکه معلوم شود که مفسده در آن کرده اند(1) (س) در اختیار داشتن حاکم یا وصی در عقد طفل چه صورت دارد (ج) اشکال(2) دارد (س) هر گاه شخص زنیرا عقد کند و مقاربت نماید اشخاصیکه باو حرام میشوند چه کسانند (ج) پدر شوهر و پدر پدر شوهر و پدر مادر شوهر و پسر شوهر وپسر

ص: 236


1- بلکه با مفسده احتیاج باجازه بعد دارد خونساری - مدظله العالى
2- جواز نکاح وصی که وصایت او شامل تزويج باشد خصوصا ياعموها بعید نیست محمدتقی خونساری مد ظله

پسر شوهر هر چه باشند و بیایند حرام مؤبد میشود (س) هر گاه زنیرا عقد نمایند پیش از مقاربت او دختران زن با خواهر او بر شوهر او محرم است یا نه (ج) محرم نیست و اگر مقاربت اتفاق افتاده دختر محرم میشود لکن خواهر زن محرم نمیشود ذاتاً (س) هر گاه زنیرا عقد کرد و مقاربت نکرده میتواند خواهرزن را با دختر آن زن را عقد کند یانه (ج) تا زن در حباله او است نمیتواند عقد کند بلا اشکال ( س ) دختر برادر زن و دختر خواهر زن را بی اذن زن میتواند بعقد در آورد یا نه (ج) نمیتواند بلی هر گاه بعد از عقد اجازه کند صحیحست (س) کسیکه زنا بعمة خود با خاله خود کند دختر ایشان باو حرام می شود یا نه (ج) بلی حرام مؤبد میشود (س) کسیکه دو کنیز داشته باشد که هر دو خواهر باشند و طی ایشان جمعاً جایز است یا نه (ج) جایز نیست (س) در عقد دائم زیاده از چهار زن آزاد داشتن جایز است یا نه (ج) جایز نیست بخلاف انقطاع که هر چه باشند ضرر ندارد (س) هر گاه کنیزی را بی اذن و اجازه زن حره عقد کنند جایز است یا نه (ج) جایز نیست بلکه عقد آن باطل است ( س ) هرگاه حره بر سرامه بیاورند و او علم باین مطلب نداشته باشد اختیار فسخ دارد یا نه (ج) اختیار فسخ عقد خودش را دارد ( س ) زن شوهر دار اوزنیکه بداند در عده است و عقد کند چه صورت دارد «ج» حرام مؤبد میشود اما اگر نداند که در عده است عقد باطلست و اما اگر مقاربت نماید حرام مؤبد است و اگر اولادی بهم رسد اولاد شبهه است و ملحق بپدر است و احتیاج بطلاق دادن آن زنهم نیست (س) اگر کسی زیرا که محرم باشد عقد کند او را چه صورت (ج) حرام مؤبد میشود و اگر جاهل هم باشند این عقد باطلست (س) اگر کسی زن خود را پیش از نه سالگی افضاء کند

ص: 237

حکمش چیست (ج) وطی او حرام مؤبد(1) میشود اما حباله او بیرون نمیرود و تمام مهرش را باید بدهد (س) هرگاه کسی نعوذ بالله با پسری و طی(2) کندیا پیش از بلوغ یا بعد از آن مادر و خواهر و دختر آن پسر بر واطی حرام مؤبد میشو دیانه (ج) حرام مؤبد میشود (س) هر گاه مردی بداند که شوهر زنی بسفر رفته و خبر وفات او را ندارد و ضعیفه میگوید شوهرم وفات کرده و متهمه باشد آن مرد میتوان آن صعیفه را بعقد خود در آورد یا نه (ج) نمیتواند بنا بر احتیاط بلکه اگر متهمه هم نباشد مگر از برای هر دو يقين بموت او حاصل شود (س) از برای مردی که اراده دارد نکاح کند زنیرا که صلاحیة از برایش دارد نظر کردن بر مو و محاسن او جایز است یا نه (ج) یلی جایز است اگر بقصد لذت نباشد (س) نظر کردن بر محارم خود غیر عورتشان چه صورت دارد (ج) جایز است (س) نظر کردن بر وجه و كفين اجنبيه بدون لذت و ریبه حرامست یا نه (ج) حرام نیست در مقام حاجت و در غیر آن احتیاط شديد بترك آنست (س) نکاح کردن برای کسیکه بترك آن بحرام بیفتد واجب است یا نه (ج) بلی واجب(3) است(س) استمنا یعنی طلب منی کردن حرام است یانه (ج) حرام است اگرچه خوف آن را داشته باشد که اگر استمناءنکند بحرام بیفتد (س) هر گاه ضعيفه بشرط بكارة خود را بعقد غیر در آورد در حالتیکه ثیبه باشد شوهر اختیار فسخ دارد یا نه «ج» اگر در ضمن عقد شرط بکارت را کرده باشد اختیار فسخ دارد و الا فلا ( س ) هر گاه احتیاطاً در صبغة نكاح

ص: 238


1- على الاحوط خونساری مدظله
2- بلکه بایقاب صادق است بدخول بعض حشفه این احکام جریان دارد هر چند جنب نیست خونساری مدظلة
3- اقوى عدم وجوب است خونساری مدظله

اول صیغه فارسی را بخواند بعد تلفظ بعربی نماید جایز است یانه (ج) بلی جایز است(س) هر گاه ضعیفه خود را بعقد غیر در آورد مشروط باینکه او را مثلا از نجف اشرف بیرون نبرد این شرط جایز است یانه (ج) بلی جایز است و باید زوج بشرط خود وفا کند (س) هرگاه کسی بدیگری نوشت که فلان زن معینه را بعقد من در آور چه صورت دارد (ج) جایز است (س) درگاه زوج با زوجه یکی یا هر دو راضی نباشند یا جبراً اذن دهند در عقد چه صورت دارد (ج) صحیح نیست مگر آنکه بعد راضی شود و اجازه کند ولكن احتیاط در اعاده صیغه است (س) اگر کسی بگوید فلان كنيز معین را یکشبانه روز بتو حلال کردم کفایت میکند یانه (ج) بلی کفایت میکند لکن احوط عدم اكتفاء بفارسی است در تحلیل پس باید بگوید احللت لك وطيها و در جواب بگوید قبلت (س) در عقد فضولی هرگاه وکیل زن بگوید زوجتهامنه على الصداق المعلوم ودر جواب مرد بگوید قبلت کفایت میکند یا نه (ج) بلی کفایت میکند و همچنین اگر باین صیغه بگوید انكحتها و زوجتها اياه على الصداق المعلوم و در جواب گوید قبلت له کافیست (س) به لعان و قذف زوجه بر زوج حرام میشود یا نه (ج) حرام مؤبد میشود با شروط مقرره (س) لمان و قذف چیست (ج) لعان عبارت از مباهله ایست که میان زوج وزوجه اتفاق میافتد که نسبت زنا بزوجه خود میدهد بیشهادت بینه و زوجه انکار دارد بعد در پیش حاکم شرع بخواهند از اله حد نمایند. چهار مرتبه بتلقين حاکم در صورت قذف زوج بگوید اشهد بالله الى لمن الصادقين فيما رميت زوجتی به من الزنا و در مرتبه پنجم بگويد لعنة الله على ان كنت من الكاذبين پس در این صورت حکم قذف که حد است از زوج

ص: 239

زائل میشود و آن زوجه مستحق حد شرعی میشود مگر اینکه زوجه نیز ازاله حد از خود نماید بگفتن چهار مرتبه بتلقین حاکم شرع یا منصوب او اشهد بالله انه من الكاذبين فيمار مانی به و در مرتبه پنجم بگوید ان غضب الله على انكان من الصادقين و اگر قذف یا نفی ولد هر دو جمع شودپس زوج(1)باید اضافه در آخر صيغه شهادت در هر يك از چهار مرتبه لفظ و ان هذا الولد من الزنا و ليس منى را و هر گاه نفی ولد کند بدون قذف پس باید اکتفا(2) کند زوج بگفتن چهار مرتبه اشهد بالله اني لمن الصادقين في نفي الولد و در مرتبه پنجم نیز بگويد ان لعنة الله على ان كنت من الكاذبين (س) جایز است از برای مسلم اینکه نکاح کند غیر کتابیه را ابتداء یا نه (ج) جایز نیست و همچنین جایز نیست زن مسلمه بعقد کافر در آید ( س ) از برای مومنه جایز است که بعقد مخالف در آید یانه (ج) بعید نیست جواز آن ولكن احتياط ترك نشود (س) اگر کسی زنیرا بمبلغ معینی منقطعه کرد و شرط نمود که نفقه و کسوه او را بدهد بعد از دخول مدتش را بخشید حکمش چیست (ج) باید تمام مهر را بدهد ولکن در نفقه و کسوه اشکال است (س) هر گاه زنیرا منقطعه کرد و پیش از دخول مدتش را بخشید مهرش باومیرسد یا نه (ج) بلی نصف مهرش را باید باو بدهند (س) زن منقطعه ارث می برد یا نه (ج) ارث نمیبرد و حق مضاجعه و خرج زمان عده هم ندارد

ص: 240


1- واحوظ اضافه زوجه است و فی ان الولد ليس منه را در آخر هر يك از چهار شهادت خونساری مد ظله
2- احوط گفتن زوجه است مذکورات خود را ایضاً محمدتقی خونساری مدظله العالي

و اگر حمل داشته باشد خرج زمان حمل باو نمیرسد (س) زنیکه منقطعه است هر گاه مقاربت نشده مدتش ببخشد یا اینکه مدتش بسر رود باید عده نگاه دارد یانه (ج) عده ندارد اما اگر شوهرش وفات کند باید عده وفات بگیرد (س) منقطعه را در حیض میتوان مدتش را بخشید یا نه (ج) بلی میتوان بخشید بخلاف عقد دائمی که در حیض طلاق او صحيح نيست (س) عدة منقطعه چقدر است (ج) اگر حیض ببیند باید دو حيض بگذرد و اگر نبیند چهل و پنج روز بگذرد کافی است و اگر حمل داشته باشد بعید نیست بعد از وضع حملش عده اش تمام شود لکن خالی از اشکال(1) نیست احوط مراعات ابعد الاجلین است از وضع حمل و گذشتن 45 روز و اگر حامله باشد و شوهرش بمیرد عده اش ابعد الاجلین است (س) زنیکه بسبب ظهار حرام میشود اگر خواهد مرخص بشود زوج او را طلاق بدهد یا نه (ج) بلی باید طلاق بدهد (س) هرگاه زنی یا مردی محرم یا غیر محرم حتی مادر و فرزند که خواسته باشند اماله يا تطهیر عورت یکدیگر کنند حکمش چیست (ج) کیسه یا چیز دیگر در دست کنند که دست ایشان بر عورتیکه حرام است لمس آن نرسد و همچنین نظر کردن نیز حرام است لکن در حال اختیار نه اضطرار (س) نظر کردن غلام بر بدن بی بی خود یا لمس نمودن ببدن او چه صورت دارد (ج) جایز نیست و بهیچ قسم محرم نیست مگر اینکه دخترش را مثلا بعقد او در آورد ولو بيك ساعت آنوقت تحقق محرمیت واقع میشود اگر دختر کبیره باشد یا آنکه ولی دختر اجراء عقد کند یا باذن و اجازه او عقد واقع شود (س) هر گاه زن غير سیده که پنجاه سال تمام یا سیده که شصت سال تمام ندارند و در عده

ص: 241


1- اشکالی ندارد محمدتقی خونساری مدظله العالی

باشند و عالماً ایشان را عقد کنند چه صورت دارد «ج» حرام مؤبد میشود و اگر ندانند و بعد از مقاربت معلوم شود نیز حرام ابدی میشوند (س) گاه با زن شوهر دار نعوذ بالله کسی زنا کند یا اینکه در عده باشد بر این شخص حرام میشود یا نه (ج) بلی حرام ابدی میشود ولی در ثانی شرطست که عده رجعیه باشد (س) زنیکه در عده رجعیه بمیرد شوهرش ارث میبرد یا نه (ج) بلی ارث میبرد و همچنین بعکس (س) زن بر بدن مرد اجنبی میتواند نظر کند یا نه (ج) نمیتواند حتی بر گردن جایز نیست و همچنین بعکس اما بر مرد واجب نیست بپوشد بدن خودرا لکن نهی منکر کند از نگاه کردن و اعانه بر معصیت ه-م ننماید (س) نگاه کردن ببدن ممیزه پیش از تکلیف چه صورت دارد (ج) احتياطا نظر نکند و همچنین زنها مو و بدن خودرا از پسر ممیز غير بالغ بپوشند (س) زنهائیکه مو و بدنشان را از نا محرم نمیپوشند مثل ایلات و بادیه نشینان چه اعراب و چه غیر اعراب چه صورت دارد (ج) باید مردان چشمشان را از ایشان بپوشانند (س) زن زانیه عده دارد یا نه (ج) ندارد لكن احوط صبر کردنست تا معلوم شود که حمل دارد یا نه (س) دختر زانیه یا مادر زانیه را زانی بگیرد جایز است یا نه (ج) جایز نیست(1) لیکن اگر خود زانیه را بگیرد ضرر ندارد اگر از راه دیگر موجب حرمت ابديه نشود (س) هرگاه زوج مهری معین کرد از برای زوجه و قصد دادن آنرا ندارد عقدش صحیح است یا نه (ج) بلى عقدش صحیحست (س) هر گاه زن قابل تمتع بوده باشد وزوج

ص: 242


1- على الاقوى در بنت عمه و خاله و على الاحوط در مادر و دختر غیر عمه و خاله خونساری مدظله

خود را منع کند ناشزه است یا نه ( ج ) بلی ناشزه است و مستحق نفقه و کسوه و سکنی نمیباشد (س) مدت منقطعه را شخص بخشید یا سر آمد در عده جایز است که او را بعقد در آورد یانه (ج) جایز است (س) زنیکه مانع شود شوهر را از مقاربة بدون عذر حکمش چیست (ج) نفقه و کسوه و سکنی ندارد اما میتواند مهر را بگیرد (س) هر گاه زن صیغه شود بشرط آنکه شوهر با او مقاربة نكند صحيح است یا نه (ج) بلی صحیحست و تمتع دیگر غیر از مقاربه با او جایز است (س) هرگاه مرد خدمتی بدون رضاء بزن خود بفرماید معصیت دارد یا نه (ج) جایز نیست اما زن اگر اقدام بآن نمود نمیتواند اجرت خدمت از مال شوهر بر دارد اگر بقصد تبرع بوده باشد ( س ) برزوج نفقه و کسوه و سکنی زن دائمی واجب است یانه (ج) بلی واجبست مگر آنکه ناشزه باشد و هر گاه نفقه با کسوه یا سکنی را ندهد دین است بر ذمه اش (س) هر گاه زنی در سنی هست که ممکن است حایض شود یعنی در سن من تحيض بوده لكن حيض نمیبیند و شوهرش می خواهد که او را طلاق بدهد حکمش چیست (ج) اگر مقاربة شده سه ماه شوهرش با او مقاربة نكند و بعد طلاق دهد او را و بعد سه ماه دیگر هم عده بدارد ( س ) هر گاه زنی بعد از طلاق یکساعت گذشت وضع

حملش شده عده اش گذشته یا نه (ج) بلی بمحض حملش عده اش گذشته (س) صغيره ویائسه و غير مدخوله عده طلاق دارد یا نه (ج) عده طلاق ندارد اما عده وفات را دارند اگرچه منقطعه باشد (س ) هرگاه مردی در سفر وفات کند اول عده زوجه اش از چه وقتست (ج) از وقت خبر رسیدن بضعیفه است اگر چه بعد از ده سال باشد (س) کیفیت تحریم و محرمیت رضاع و سبب آنرا بیان فرمائید (ج) اگر شیر دهد. بطفلی

ص: 243

اولاد نسبی و اولاد اولاد نسبی آن زن چه رضاعی باشد و چه نسبی هر چه بیایند و پدر و مادر او هر چه بالا روند تمام باين طفل حرامند واما اولاد رضاعی زن که اولاد رضاعی فحل نیستند بلکه از شیر شوهر دیگر شیر داده بر طفل حرام نیستند اما شوهر ضعیفه که صاحب شیر است و خویشانش آنچه برای ضعیفه شمرده شد علاوه بر آن اولاد رضاعی و نسبی آنهم هر چه پایین روند و عمو و عمه مرد و خاله وخالوی او هرچه بالا بروند رضاعی و نسبی بر آنطفل حرامند (س) اولاد نسبی این ضعيفه و اولاد رضاعی و نسبی شوهر این ضعیفه که صاحب شیر است بر پدر طفل شیر خوار حرامست یانه (ج) بلی حراست زیرا که در حکم اولاد اویند (س) اولاد رضاعی ضعیفه بر پدر طفل محرم است یانه (ج) محرم نیستند لكن احوط ترك نمودن نکاح است اما برادر و خواهر طفل شیر خوار بر اولاد آن زن و آن مرد محرم نیستند و اگر احتیاط کنند و بعقد یکدیگر در نیایند بهتر است و همچنین خواهر های طفل شیر خوار بشوهر ضعيفه شیر ده همین حکم را دارد (س) رضاع بچند شرط حاصل میشود (ج) بهشت شرط ( اول) آنکه شیر از زن جی باشد نه از میت و نه از مرده و غیره ( دوم ) از حمل با تولد طفل از حلال یا شبهه بهم رسیده باشد نه از حرام ( سیم) آنکه از پستان بخورد نه آنکه بحلقش بریزند (چهارم) آنکه شیر خالص باشد نه آنکه چیزی مخلوط آن باشد مگر آنکه آن چيز مستهلك باشد « پنجم » آنکه شیر از يك شوهر باشد پس اگر زن شیر ده طلاق گرفته و زن دیگری شده موافق شرع حمل برداشت و شیرش متصل بود نزديك وضع حملش که شده ده دفعه مثلا طفليرا شير داد که وضع حماش شد از این شوهر ثانی بعد پنج دفعه دیگر هم شیر داد نشر حرمت نمیکند «س» اگر شیرش قطع شده بود

ص: 244

بجهة حمل باز بهمرسید این شیر از شوهر او است یا از شوهر ثانی «ج» از شوهر ثانی است « ششم » آنکه باید طفل در بین دو سال باشد که اگر يك دفعه آخر مثلا بعد از بیست و چهار ماه شیر بخورد نشر حرمت نمیکند اما ضعیفه شیر ده هر چه از وضع حملش گذشته باشدضرر ندارد و نشر حرمة میکند « هفتم » آنکه طفل مریض نباشد و شیر را قی نکند اگر بچنین باشد احتیاط کند بترك نكاح و نظر محرمانه « هشتم » آنکه طفل آنقدر شیر زنیرا بخورد که از آن شیر ببدنش گوشتی روئیده و استخوانش قوت گرفته يا يك شبانه روز متصل شير بخورد که شیر دیگری یا طعام در بین نخورد مگر قلیلی که غذا بآن صدق ننماید یا 15 مرتبه متصل شیر بخورد كه يك مرتبه صدق بكند تمام يك مرتبه است اما باید شیر دیگری در بین فاصله نشود پس بهر يك از این سه قسم باشرايط مذكوره نشر حرمه میشود و اما در ده مرتبه چون بعضی قائل شده اند نشر حرمة را احتیاط کند (س) اگر يك زن شير كامل بصد طفل بدهد از شير يك شوهر همه آنطفلها با او و با هم و با شوهرش محرم میشود یا نه «ج» بلی تماما با هم و با شوهرش محرم میشوند «س» هر گاه زنی شیر دهد پسری را و دختری را از شير يك شوهر خواهر و برادر اینطفل با هم محرم میشوند یا نه « ج » محرم نمیشوند و بهتر آنست که احتیاط کنند در نکاح «س» مادر رضاعی زن و دختر رضاعی از زن مدخوله بر شخص حرامند مثل نسبی یا نه «ج» بلی حرامند «س» هر گاه طفل صغیره را مادر شخص با زن پدر او چه بنده و چه آزاد یا جد یا زن پدر پدر و یا خواهر با زن برادر او و یا اولاد خواهر او و یا اولاد برادر او یا اولاد ایشان شیر کامل دهند چه صورت دارد «ج» آنطفل صغیره بر آن شخص حرام میشود ابد او

ص: 245

اگر در عقد آن شخص باشد باطل میشود عقد «س» اگر مادر زن از شیر پدر زن یا غیر آن با زن پدر زن از شیر پدر زن شیر دهد طفل شخصيرا چه از این زن باشد طفل چه از زن دیگر این زن بر او حرام میشود یا نه «ج» بلی این زن حرام ابدی میشود زیرا که پدر طفل نمیتواند دختر صاحب شیر را گرفته باشد و همچنین اولاد نسبی مرضعه را «س» آداب رضاع را بیان فرمائید «ج» آداب رضاع سنة است اختیار کردن دايه مؤمنه عاقله عفیفه جمیله و مکروه است اختیار کردن دایه کم عقل و احمق و غير اثنی عشری یا بد صورت یا بد سيرة يا کج خلق يا آنکه خود او حرام زاده یا اولاد او حرام زاده باشند زیرا که شیر را تاثیر زیادی است در مزاج طفل و بهتر از همه مادر طفل است و سزاوار است که اجرت نگیرد و اولی اینست که شوهر اجرت بدهد و اگر زیادتر از دایه اجرة بگیرد میتواند که طفل را از او گرفت و بدایه داد و سنه است که زنها را نهی کنند بهر کس شیر ندهند شايد يك وقت ظاهر شود که خواهر خود را گرفته و سنة است خویشان رضاعيرا حرمة بدارند اما ارث و حقهای نسبی را نمیبرند و همچنین سنه است که طفل را دو سال کامل شیردهند مگر بجهت ضرورت که زیادتر یا کمتر بشود ضرر ندارد «س» گناهانی که اجتناب از آنها لازم است و از گناهان کبیره شمرده میشوند بیان فرمائید «ج» گناهان كبيرة كه علامه ره در کتاب قواعد و تحریر فرموده اینست که حق تعالی بر آن وعده آتش داده است و شیخ طبرسی ره در تفسیر مجمع البیان اسناد این مضمون را باصحاب میدهد که گناهان همه کبیره اندبالنسبة بگناهان ما تحت خود مثل بوسیدن زن مردم نسبة بزنا صغيره و نسبة بنظر حرام كبيره است و اما آنچه بعض علماء تصریح بگناهان کبیره بودن آنها نموده اند

ص: 246

77 عدد است اگرچه در کبیره بودن بعضی از آنها تأمل است بلکه منع است که ذکر میشود یکی از آنها گمراه کردن از راه خدا است و دیگری کذب بر خدا و افترء بر خدا و کشتن کسیکه حرام است کشتن او و فساد در زمین و ظلم کردن و اعانة کردن ظالمين و تكبر کردن و ترك نماز و منع زکوة و تخلف از جهاد ومنع از جهاد و کریختن از جهاد و خوردن مال یتیم و نا امیدی از رحمت خدا و ایمن بودن از غضب خدا و حكم غير ما انزل الله و ترك حج و فتنه انگیزی و شرب خمر و عاق والدين و كافر شدن بخدا مثل تكذيب قرآن و شرك و نفاق و جحود یعنی انکار خدا و مجادله با خدا و محاده بخدا ومشاقة الرسول و انکار رمعاد و انکار حشر اجساد بلکه انکار هر چه ضروری دین است و دیگر اعراض کردن از ذکر خدا و ملحد شدن در بیت الله و منع از مساجد خدا و نسبة زنا بزنان عفیفه دادن و نسبة بلواط واستهزاء بمؤمنین و شهرت دادن فاحشه را نزد مردم و شکستن عهد و یمین وزنا لواط و غنا و قمار و دف مگر در عروسی با شرایط و مساحقه وقسم دروغ و شهادت دروغ وهتك حرمة كعبه وترك احرام و دزدی و رفتن در بلادی که عالمی در آنجا نباشد که مسائل دین را از او اخذ کند و خوردن مردار و خوردن گوشت خوک و خوردن ذبیحه که بغير اسم خدا ذبح شده و کسب مال حرام و کم دادن در کیل و وزن و حبس حقوق مردم بدون عذر شرعی و اسراف و تبذیر و خیانت و مشغول شدن بلهو لعب و اصرار بر گناهان صغیره و قوادی کردن یعنی دو حرام را بهم رسانیدن و دیوثی نمودن و غصب و سخن چینی و قطع رحم و تاخیر نماز از وقت و دروغ گفتن خصوص بر پیغمبر صلى الله عليه واله و زدن مسلمانان بناحق و پوشیدن شهادت و چغلی کردن پیش ظالم و

ص: 247

تاخير حج بدون عذر شرعی و ظهار کردن زن خود را و قطاع الطريق یعنی راه در بیابان «س» احکام نافله شب و شب را بیان فرمائید «ج» ناقله شب و صبح 13 رکعت است که هشت ركعة آن از شب است که وقت آن بعد از نصف شب است چنانکه در پیش بیان شده است و دو ركعة شفع است و يك ركعة نماز وتر است که بعد از نماز شفع باید کرد و سنت است در نماز شب در دو ركعة اول از آن در هر رکعتی 30 دفعه خواندن سوره قل هو الله احد و در باقی از آن سوره های طولانی مثل انعام وكهف و انبیاء رحم هر گاه وقت باشد و سنة است خواندن سوره بزرگتر را در رکعت اول و سوره كوچك تر را در ركعة دوم و خواندن قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس وقل هو الله احد در شفع و وتر يا قل هو الله احد در هر سه ركعة و مناسبست در قنوة وتر دعا نمودن چهل مومن چونکه از اسباب استجابت دعا و دفع مكروه و جالب رزقست باين نحو بگويد اللهم اغفر لفلان و طفل و خنثی و ممسوح وزنرا محسوب در عدد ندارد و در قنوت وتر هفتاد مرتبه استغفار مؤکد است و بگوید هذا مقام العائذ بك من النار هفت مرتبه و سنت است در حال استغفار دست چپ را بلند کند و بدست راست بشمارد(1) و مداومت کند بر هفتاد استغفار چنانچه گفتن صد مرتبه استغفار افضلست و صورت استغفار اینست استغفر الله لجميع ظلمی و جرمی و اسرافی في امرى و اتوب اليه يا استغفر الله و اتوب اليه يا استغفر الله ربي واتوب بی سنة است نیز در قنوت مذکور سیصد دفعه العفو گفتن و

ص: 248


1- و مداومت تا يك سال هم منصوص است محمدتقی خونساری مد ظله المعالى

ترتیب در میان دعاء بر مومنین و استغفار و العفو بنهج مذكور بهتر است و در سفر نوافل روز ساقط میشود و در سقوط نافله عشاء در سفر اشکالست اقوی عدم سقوطت واحوط بجا آوردن آنست رجاء والله العالم و أما نافله مغرب و نافله صبح ساقط نمیشود ولكن سقوط نوافل در وقتیست که قصر در آن سفر واجب معین باشد و اما در سفری که نماز در آن باید تمام کرد یا مخیر است(1) در میان قصر و اتمام ساقط نیست و همچنین باقی نوافل غیر مرتبه از موقته و غیر موقته ساقط نمیشود و اگر دیر بیدار شود و وقت تمام نماز شب را نداشته باشد اکتفاء کند بنماز شفع و وتر « در بعض مسائلیست متفرقه که از نظر مبارك حضرت آیة الله آقای آقا سید ابو الحسن ارواحنا فداه گذشته و اجوبه آنها را امضا فرموده اند» (س) رد سلام زن را چنانچه معمول و رسم است بصیغه مذکر میکنند مبرء ذمه میشود یا بصيغه مؤنث مثل عليك السلام يا عليكن السلام رد کنند «ج» امر در تانیث و تذکیر سهل است و جواب سلام باید صحيحاً واقع شود پس اگر اراده شخص نماید و تذكير باعتبار شخص باشد ظاهراً صحيح است بلکه اگر اراده هم ننماید چون وجه صحیح دارد صحت بعید نیست «س» مزیقه یا طبل و شیپور وصنج در تعزیه داری سید الشهداء «ع» زدن چه صورت دارد شرعی است یا نه (ج) شرعی نیست و حرام است و تعزیه داری مسوغ آن نیست ( س) زيد جميع ما يملك خود یا بعض اموال خود را بمصالحه شرعية بكسى منتقل مینماید بشرط اینکه اگر تا ده سال مثلا خداوند عالم اولادی بزید کرامة نماید اختیار فسخ داشته باشد و بعبارت اخری شرط میکند خیار را در مدت معلومه بشرط حصول اولاد آیا این معامله صحیح است یا نه و بر فرض

ص: 249


1- اقوی در صورت تخییر سقوط است محمد نقی خونساری مدظله

عدم حصول اولا در فوت زید قبل از انقضاء زمان خیار آیا ورثه زید حق خیار فسخ را دارند یا نه اکر خیار را در زمان معینی بنفس خود شرط کند بحيث لا ينتقل الى الورثة چه صورت دارد جواب مسئله را بیان فرمائید (ج) معامله درست و صحیحست و بفوت زید خیار منتقل بورثه نمیشود چون خیار فعلا از برای خود او حاصل نشده بود تا آنکه داخل ماتر که المیت باشد و خیار تعلیقی اگرچه از برای او بود مثل خیار مشروط به رد ثمن در بیع شرط معروف لكن معلوم استکه شرط خیار حصول ولد برای مصالحه بود و این شرط معتذر الحصول است بعد از فوت او پس ممکن نیست برای ورثه خیار حاصل شود و در بیع شرط معروفهم اگر خیار معلق باشد باینکه بایع بنفسه و بمباشر ته رد ثمن را نماید بعد از فوت او خیار از برای ورثه نخواهد بود و جعل خیار را از برای خود بحیث لا ينتقل الى الورثه صحیح نیست و تغییر حکم شرعی است لکن اگر خیار را مشروط کند بفعلی از افعال خود مثل آنکه شرط كند كه يك سوره بخواند بلسان خود و بعد فسخ کند مختص بخود او خواهد بود ظاهراً ومنتقل بورثه نمیشود (س) اگر مأموم قبل از امام سهوا تكبيرة الاحرام بكويد حکمش چیست بیان فرمائید «ج» باید اعاده نماید (س) اعوان ظلمه کیست و غیبتش آیا جایز است یانه (ج) کسانیکه اعانت آنها نمایند بر ظلم یا آنکه از اعوان و اجزاء و مستخدمين خاص آنها شمرده شوند از اعوان ظلمه میباشند و غیبت آنها در خصوص امور راجعه باین صفت جایز است قطعا بلکه در غیر(1) آن نیز علی وجه اقوی (س) استعمال ساعت طلا و نقره که بر ساعت میبندند و از بیرون با اندرون

ص: 250


1- از آنچه مادون آن است علی الاقوی محمدتقی خونساری مد ظله العالى

گریبان آویزان میکنند آنهم جایز است یا نه (ج) استعمال ساعت طلا و نقره در حال نماز و غیره باکی ندارد و همچنین استعمال زنجیر نقره بنحو مسطور لكن استعمال زنجير طلا بر وجه(1) مسطور جایز نیست «س» مبیع موزونیرا بدون وزن و مصالحه با تراضی طرفین و كذا ثمنش را تصرف کردن جایز و حلالست یا نه «ج» اگر بعنوان خرید و فروش نباشد بلکه اباحه گند مال خود را بعوض معین با تراضی طرفين ظاهرا جایز و حلالست «س» کافر حربی کیست و مالش بر مسلم حلالست يا نه «ج» کفاری که در بلاد خود مقیم هستند و جزیه نمیدهن یا آنکه در غیر بلاد خود باشند و در پناه احدی از مسلمین نباشند و معاهده با سلطان مسلمین نداشته باشند حربی میباشند و مال آنها بر مسلمین حلالست «س» مقلدین حضرتعالی مأذون هستند مال امام را در اینجا بسادات بدهمد یا نه جزئی باشد یا کلی «ج» هر گاه سید ظاهر الصلاحی آنجا در ضرورت باشد بقدر رفع ضرورة مأذون هستند و چون امروزه حوزه علمية شيعه قائم بنجف اشرفت و مضطرين در آن عیر محصورند زائد از رفع ضرورت را بنجف که حفظ و ادامه حوزه علمیه بآن بشود انشاء الله «س» صحت قرائة كسيرا نمیدانم بعنی جهراً از او نشنیده ایم تا بدانیم صحیح میخواند یا غلط بر فرض عدالت باو اقتداء میتوانیم کنیم یا نه «ج» بلی میتوان باو اقتدا کرد «س» نماز پدر و مادر یا یکی از آنها غلطت و پسر میگوید که این باطلست درست کنید اعتناء نمیکند در حالتیکه خودشان هم میدانند که غلطست آیا بعد از مردنشان باز هم قضایشان بذمه پسر بزرگ میباشد یا نه «ج» حكم بوجوب

ص: 251


1- بر وجه مسطوریت اقوی جواز است مگر آنکه زینت محسوب شود عرفا محمدتقی خونساری مدظله

قضاء مثل این نماز بر ولی مشکلست و احوط(1) آنستکه قضاء کند از آنها مثل این نماز را نیز «س» سر را با قمه و نحو آن مجروح کردن در عاشورا جایز است یانه «ج» رجوع بغیر نمایند اگر مجتهد عادلی تجویز کند در انباع او مأذون هستند «س» كسيرا نمیدانیم که نماز میگذارد یا نه و بر فرض که میگذارد آیا صحیح میگذارد یا غلط بچنین کس فطره یا رد مظلمه دادن جایز است یا نه «ج» فقیر باشد جایز است والله العالم «س» اهل کتاب پاکند یانه و مراد از آنها آیا ارمنی و روس و انگلیس و فرانسه و جهودانند یا غیر از اینها «ج» همه اينها از اهل كتابند و قول بطهارة آنها در امامیه نادر است «س» اگر بعد از وضو و غسل مانعی در اعضا یافت شود و شك كند که قبل از وضوء آن مانع در آنجا بود یا بعد شده چه کند «ج» هر گاه شك بعد از فراغ از وضوء حادث شده اعتناء نكند و احوط در غیر صورت اطمینان اعاده وضوء است «س» اگر کسی از جائی پول بیابد که زیاده از در هم باشد و بتعریف نیاید آیا تملك میتواند کرد یا نه مثل يك مجیدی و یا امپریال و یا دو هزاری مجرد و اسکناس هم مثل آنها است یا نه «ج» اگر بهیچوجه نشانه ندارند که بتوان تعریف نمود ظاهر آنستكه بتوان تملك كرد با یاس از ایصال بصاحبش و احوط آنستکه صدقه بدهد بعنوان صاحبش با نیت آنگه اگر صاحبش پیدا شد ضامن باشد برای او و اگر خودش فقیر است هم باین طور تملك ميتواند بکند والله العالم «س» اگر بدهن از خارج نجاستی برسد مثل اینکه لبش خونی شده ولیسیده و یا بنحو دیگر رسیده تطهیرش چطور است «ج» احوط(2) آنكه يك مرتبه دهن

ص: 252


1- این احتیاط ترك نشود خونساری مدظله
2- اقوی کفایت زوال عین نجاست است از باطن در طهارت آن محمد نقی الموسوی الخونساری مدظله

را بکر برساند یا آب قلیل در دهن بگرداند و بریزد «س» اگر عادل واحد خبر دهد بصحت رساله و یا به نبودن غلط مضر آیا بآن رساله عمل میتوانیم کنیم یا نه «ج» با حصول اطمینان بصدق قول او ميتوان عمل نمود والله العالم « در وزن کر و وزن زکوة فطره است » بدانکه کر آب عبارتست از هزار و دویست رطل عراقی و آن به وزن شاه که عبارت از 16 عباسی است 64 من بنقيصه بيست مثقال میشود و کر بوزن تبریزی هشت عباسی صد بیست و هشت من بنقيصة بیست مثقال میشود کر بوزن حقه کربلای معلی 533 مثقال و ثلث مثقال صیرفی که بیست و چهار نخود است میشود هشتاد و پنج حقه و نيم مع يك ربع و نيم بقالی و دو مثقال و دوازده نخود و بوزن من بمبئی که چهل سیر و هر سیری هفتاد مثقال صیرفی بیست و چهار نخودی است میشود بیست و نه من و ربع « در وزن زکوة فطره است» بدانکه مقدار زكوة فطره يك صاع است و آن ششصد و چهارده مثقال و ربع مثقال صيرفی است و بوزن تبریزی يكمن الا بيست و پنج مثقال صيرفى وربع است و بوزن شاه جديد نيم من الا بيست و پنج مثقال صيرفي و سه ربع آنست و اما بوزن کربلای معلی پس زكوة فطره دو وقيه ونصف بقالى ونيم ربع وقيه باسه مثقال وربع صيرفى الاثاث نخود میشود و بوزن بمبئی هشت سیر و نیم و هفت توله و نیم و هشت وال میشود و ايضاً صاع موافق شش رطل بمبئی و پنج توله و نیم و هشت وال میشود لا يخفى تولة دو مثقال و نیم صیر فیست و وال يك نخود و نیم است و رطل بمبئی مثقالست تمت الرساله بعون الله و حسن توفیقه فی (13) رجب المرجب سنه 1365 بقدر قوه سعی در تصحیح و مقابله این نسخه شریفه نمودم امید است ناظرین محترم از دعای خیر فراموشم نفرمایند الاحقر رضا الطهراني

غفر الله له ولوالديه و ختم اموره بالسعادة آمين يا رب العالمين

ص: 253

نوید اسلام در 327 صفحه بها 120 ریال

در اخبار و علائم ظهور مهدی موعود امام زمان عجل الله فرجه که حضرت حجة الاسلام آقای سید محمد حسن جزایری از كتاب بشارة الاسلام تاليف علامه بزرك سيد مصطفى كاظمي آل حيدر بفارسی ترجمه و استاد بزرگوار آقای میرزا خلیل کمره ای مد ظله بر آن حواشی افزوده اند .

این کتاب در دو جزء و خلاصه بیست و هفت کتاب معتبر و مهم بشرح ذیل میباشد

كمال الدين - غیبت نممانی - ارشاد مفید - غیبت طوسی - بحار الانوار- ينابيع المودة - البيان - كشف الاسناد- مناقب این شهر آشوب- مشارق الانوار - رضه كافى - غاية المرام- احتجاج - اعلام الورى - شرح ارشاد مفيد - فتوحات مکیه- انوار نعمانيه - كشف الغمه العدل المختصر شهاب الدين بن حجر - روضة الواعظين - مجالس طوسی

جزء اول - مشتمل بر يك دیباچه و پانزده باب و يك خاتمه حاوی این مطالب در حکمت غیبت امام زمان و اخباری که بطریق خاصه و عامه بسندهای معتبر از حضرت رسول و امیر المومنين و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا و امام محمد تقى و امام على النقى و امام حسن عسگری علیهم السلام و خود امام زمان عجل الله فرجه در باب غیبت و علائم ظهور نقل و روایت شده است

جزء دوم متضمن سه باب و خاتمه

باب اول در پر چمداران امام زمان- باب دوم در شماره یاران امام زمان باب سوم در روش امام زمان بعلاوه چهل حدیث حافظ ابونعیم و بیست و پنج حديث بنقل ابو عبد الله بن محمد بن یوسف گنجی

ص: 254

ص: 255

ص: 256

غلطنامه

ص س غلط صحيح

3 15 خداواز خدا از

11 17 بعداز وال بعد از زوال

15 19 حاصل بشود حاصل نشود

19 3 ازله ازاله

21 2 يا سنك يا آهك يا سنك نجس به پختن آهك

22 11 خصوص باطن ایشان و از خصوص باطن انسان

24 آخر نموده باشد ننموده باشد

25 5 نماند نماند

» 6 تعدی تعدی غیرمعتاد

26 8 ورودخانها ودرخانها

26 در حاشیه هر چند اقوى الخ اینحاشیه زائد است

28 5 بخر وارد بجزعوارد

» 12 ناقص ناقض

33 10 ساتر درساتر

34 5 بلکه احوط بلكه

36 20 شرايط وضوء ج شرایط وضوء

38 21 بایا رایا

40 5 ضرری خوف ضرری

40 19 تلقش تلفش

40 11 عاميه علميه

41 12 این اب این دواب

44 3 مسح بر جبیره مسح بر بشره و مسح بر جبیر

44 13 تیمم و تیمم

44 18 معتدز متعذر

45 1 مسح کننده عضو مسح کننده

45 اخر مطلقه مطلقا

47 3 نماز مگذارند بنا میگذارند

47 3 بنا نماز

47 13 ناقص ناقض

47 » ناقص ناقض

87 5 میشود میشوید

50 4 چیز است چند چیز است

ص: 257

ص س غلط صحیح

50 12 مشکل و مشکل

50 19 دخول بدخول

53 11 تیمم یا بقدر زمان تیمم باشد

53 13 حرام و حرام است

54 11 مگر آنکه وضوء بسازد یا تیمم بدل از غسل نماید اگر آب نیابد یا آنکه

54 15 درقت در وقت

55 20 ئك اوصيائك

56 11 در زیاد است

» 18 تعيين و تعيين

» 19 جائز است و جائز است

57 18 باعتراف باغتراف غسل کند

59 20 طواف طواف ووقوف بعرفات

60 2 و این و این دو

« 3 وغير و غیر آن

62 17 3 1

63 10 دو در

24 8 باشد باشد یاداشته باشد

» 17 تمام کند لیکن ظاهر اینسکه اگر چنین نکند نماز را تمام کند

70 1 اسمراز استمرار

» 3 است نمیشود

71 7 برولا ضامن جزیره بر ولاء ضامن جريرة وضامن جريره

74 7 از مال از اصل مال

» 18 حایز نیست و جائز نیست

75 3 دار الفكر دارالفکر

76 1 اگر پدر و اگر پدر

78 3 خواری و خواری

80 11 رکعات شبانه رکعات فریضه شبانه

» 14 امام (ج) کلمه بعد از امام زائد است.

81 18 تجدید شده تحدید شده

82 20 عاميه عامه

82 22 عملی عمل

ص: 258

ص س غلط صحیح

82 23 و رفتن درمتن

83 5 والاحوط والا احوط

83 10 استحباب بر سبيل استحباب

83 10 در حاز در حال

83 12 و پیش و و پیش

83 17 بسبت بسبب

84 20 و سرد وسره

84 21 ماس و نه مابین

85 5 مفصلی مصلی استجب

85 10 (ج) (س)

85 11 (2) (ج)

85 18 علی الاحوط علی الاحوط (2)

86 14 (ج) (س)

87 آخر اقوی هر چند هر چند اقوی

88 22 اعم است هم است

87 22 از قبل از از قبل از رکوع

88 23 و پیش از رکوع و بعد از قرائت و پیش از رکوع

88 20 برکوع برکوع میرود

89 12 و معتبر است در و معتبر است در آن

89 16 با همزه بدو همزه

90 » (ج) (س)

90 11 واحوط و احوط (1)

90 13 چیزی و چیزی

90 21 بیائیه بنائيه

91 9 اما امام

91 15 و در نماز جهریه و بهار در نماز جهریه و بهتر

91 21 ومايل ويا تلذذ آن

92 8 احتياطا احتیاطا (2)

92 9 اصل اصل رکوع

92 2 (2) (3)

93 6 يصح بما یصح

93 10 پاکها پاها

93 10 یا یا

93 13 شکم شکم دستها بر زمین چکند (ج) باید پشت دستها را بدل از شکم

ص: 259

ص س غلط صحیح

93 20 (ج) پنجم

93 20 اعتدال اعتدال و اطمینان

94 8 و اگر آنهم نشود بيك چشم اشاره نماید زائد است

95 19 سله سعه

95 12 در ضيق و در ضيق

95 2 تشهد اورد تشهد) تشهد او را تشهد مسنی

96 20 از نماز قصد از نماز قصد خروج دروقت سلام دادن بلکه با وجود نیت خلاف و قصد

96 22 و اجزاء آن و اجزاء آن و با عمل آوردن چیزی از آن

101 15 بجانب يا بجانب

101 19 وغير در غیر

102 19 پروا از برآواز

103 4 در صورتیکه در صورتیستکه

106 15 با دو رکعت یا دو رکعت (2)

106 18 و دو رکعت (2) و دو رکعت

107 13 نماز زائد است تا آخر سطر بعد

108 2 این سطر تماماً باید موخر باشد از سطر سوم

108 2 گوار رکعت واگر يك ركعت

108 13 مطلبی مبطلی

110 16 ویسار ویسار بوده ظاهر این است که نمازش باطلست و اگر بما بین یمین و یسا

111 1 بودن زائد است

111 18 بهه بجهة

111 سطر خرر این سططر زائد است

112 22 تحیر تخییر

112 17 بسواند بخواند

114 21 اگر چند اگر چند نفر

115 19 باتحاد با اتحاد

118 21 بتيمم بمتیم

118 21 صحيح القواعد صحیح القرائه

118 22 قوائه قرائت

118 18 بعد شود بعد معلوم شود

ص: 260

ص س غلط صحیح

118 با مام با مام حاضر و او را عادل میداند و خیالش که او زید است بعد معلوم شد که

119 17 این سط زائد است

120 9 نشده باشد نشده باشد لکن خواندن حمد منافی متابعت باشد

120 20 ظهرش ظهرش را بعصر امام اقتدا کند بقصد آنکه در دو رکعت آخر فرادی کند

121 22 تحقیق تحقق

121 21 این سطر زائد است

123 22 رسیدس ( مردان ووطن رسیدن (س) مراد از وطن

125 12 بلد وبلد

126 9 خطی شطى

حاشیه 126 راجع به 127

127 8 اقصر قصر

127 13 ازتلف یا از تلف

128 11 عامي علمی

128 11 پس گر پس اگر پس

128 17 (2) (3)

128 23 ام لعد العدم

130 8 اگرچه اگر

135 10 مرد مرده

136 12 با نردد یا تردد

137 7 آنها در آنها بلکه در

139 آخر رصورت در صورت

139 آخر احتياطاً احتیاط

141 5 ارقاب اقارب

141 6 ارقاب اقارب

142 10 واجب واجب (1) اقوى (1) عدم وجوب است حاشیه افتاد

142 21 باشد و بشرط باشد والازكوة احوط است بشرط آنکه

143 3 گرم گم

143 11 قوى اقوى

145 1 مسافت مساقات

ص: 261

ص س غلط صحیح

145 17 او اول

149 17 یا و یا

151 14 احناس اجناس

151 14 یا با

152 18 باینده یابنده

153 23 اقوى وجوب است (4) ظاهراً حال مهر حال عوض خلع است خونساری مدظله صحیح

154 6 واجب نیست واجب (2) نیست اقوى رجوب است خونساری حاشیه افتاده

156 1 مستلز مستلزم

156 2 خرج حرج

156 3 مه خارجی مخارجی

156 14 جب وجوب

157 2 مقير فقیز

157 14 مقارب مقاربت

159 ماقبل آخر اع قوی ع اقوی

160 1 وحه وجه

161 8 بلوغ بلوغ وعقل

162 12 از اهل از برای اهل

163 1 دو در

163 قسام اقسام

163 19 اجرت إجرت (2) ظاهر کراهت خصیه کشیدن حیواناتست مطلقا خونساری مدظله حاشیه افتاده

164 8 مرتد مرتد فطری

166 21 تنزيل تنزیل خود

171 21 اع ز ع از

172 7 و یا آن و همچنین

172 14 برآورد برآورد کند

174 11 قغ رفع

174 آخر با یا

175 8 غین غبن

175 14 بشرط شرط

176 1 نخله بخله را

176 18 جنس جنس را

ص: 262

ص س غلط صحيح

177 6 باید بهتر است

177 7 اول زیاد است

180 12 جهلت جهالت

181 3 ملكك ملكتك

181 13 اخبار اختیار

181 19 که جای که طویله و جای

183 11 وصيع وصيغ

183 12 باید بایع

183 13 زوية ربوية

186 2 ن آ آن

186 4 طالم ظالم

186 6 ملك مالک

186 6 ضلم ظالم

187 20 قد نقد را

188 5 عقديست عقدیست لازم

188 6 باقرار با اقرار

188 22 الامر المعلوم بالمبلغ المعلوم

189 8 اسقاط بر اسقاط

189 16 اشتراط جواز اشتراط

189 19 اگرچه اگر چه آن دیگری

190 8 بگید بگوید

192 1 زمان قرض گرفتن وزمان تعذر مثل وزمان تعذر رد بدل

192 16 ترکمه ترکه

194 12 متقرض مقترض

193 10 احتلتك احلتک

194 آخر دررن واخو در رهن و لزوم

196 17 باطل (3) میشود حاشیه این راده متعلق به صفحه بعد سطر 3 بعد از میشود است خونساری مدظله

198 4 حیثی حیثیت

199 18 نماند نماید

200 7 بررو بررد

202 2 برکند کند

202 آخر اجاره اجازه

204 6 ارث اورث

ص: 263

ص س غلط صحیح

204 14 ایست اینست

206 21 درآزا در آزاد

208 12 با اولا با اولاد

210 5 اوین ابوین

210 8 كيفة ابوین

212 3 میباشد وجد وجده مادری مثل برادر و خواهر مادری میباشند و لکن افتاده

213 12 ناب باب

214 7 اخوال و اخوال ثلث ميراث از اخوانست و اگر اخوال افتاده است

215 13 بنت عم بنت غمة

215 17 مشخص شخص

217 15 قوت اشكال

217 15 طرمق طرين

217 21 تبرع تبری

220 4 بابن بابوین

221 5 الشهاده والشهاده

221 13 دو نفر دو نفر که

223 19 یاولى یا باولی

224 10 لموكلتي لموكلي

224 16 لموکلتی لموکلی

225 11 بنت بنتی

228 19 در دو

221 آخر در صورت در صورت تمکن

223 22 در صیغ مزبوره اتفاق فتاده است خلاف است احوط (1) اشتراط است بنحویکه در صیغ مذکوره رعایت متن اعتبار نشده و بهمین جهت فرق اعتبار حاصل میشود میان خلع و مبارات اول از چند چیزی که اعتبار شده در اینجا و در خلع اعتبار نشده كراهة صرايحه متن افتاده است

238 1 حباله از حباله

242 آخر اگر اگر زنی

245 1 شوهر او شوهر اول

245 10 بخورد که بخورد او اگر زمان قلیلی صبر کند و نفس تازه کند بوماز بخورد که متن افتاده است

248 2 راه راه زنی

250 16 اعاده نماید منفرد میشود

253 7 صد بیست و صد و بیست

253 8 533 933

253 15 ربع سه ربع

252 20 مثقالست هزار مثقالست

ص: 264

کتابخانه حضرت آیت الله علوی بروجردی

شماره ثبت 2652

ص: 265

ص: 266

ص: 267

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109