چلچراغ شعر مهدوی

مشخصات کتاب

سرشناسه: روضاتی، سیدمحمدجعفر، 1352 - ، گردآورنده

عنوان و نام پدیدآور:چلچراغ شعر مهدوی /سیدمحمدجعفر روضاتی

مشخصات نشر: مشهد: اعتقاد ما، 1401

مشخصات ظاهری: ج.

بهاء 700000 ریال: 6 - 12-5981 - 622 - 978 ISBN

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس

مندرجات: جلد اول میلادیه، ویژه نیمه شعبان

موضوع: محمد بن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق.- -- شعر – مجموعه ها.

Muhammad ibn Hasan, Imam XII – Poetry - Collections

موضوع: شعر فارسی -- قرن 14 – مجموعه ها

Persian poetry -- 20th century --Collections

موضوع: شعر مذهبي – مجموعه ها. Religious poetry, Persian – Collections

موضوع: مهدويت -- شعر – مجموعه ها. Mahdism

Poetry Collections

رده بندی کنگره: 4191 PIR

رده بندی دیویی: 6208 / 1 فا 8

شماره مدرک: 9547485

ص: 1

اشاره

چلچراغ شعر مهدوی جلد 1

تألیف: سیّد محمد جعفر روضاتی

ناشر: اعتقاد ما

چاپ اوّل: 1401

شمارگان: 500 نسخه

چاپخانه: اهل بیت؟سهم؟

قیمت: 000/70 تومان

شابک: 6-12-5981-622-978

مرکز پخش: 09109671518

ص: 2

ص: 3

تقدیم به پیشگاه با عظمت یگانه امام دهر،

حضرت بقیة الله الأعظم

روحی و ارواح العالمین له الفداء

ص: 4

فهرست مطالب

فهرست مطالب... 5

مقدمه... 9

کُمیت اسَدی... 13

صلۀ سه بیت شعر... 19

دِعبل خُزاعی... 21

عنایت حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و امام زمان عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ به محتشم... 25

پیغام مرحوم محتشم کاشانی به آقای سازگار(میثم)... 26

خاتمه... 29

چلچراغ شعر مهدوی... 33

1_ عطر بهشت... 33

2_ آب حیات... 40

3_ ماه تمام نیمۀ شعبان... 42

4_ کوکب رحمت... 48

5_ عطر لالۀ نرگس... 52

6_ زیباترین ستارۀ دنیا... 57

7_ نگار نازنین... 63

8_ آفتاب دل زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا 70

9_ مصلح کلّ بشر... 74

10_ شاهنشه خوبان... 80

11_ شاهد مقصود... 84

ص: 5

12_ آخرین حیدر کرّار... 90

13_ خوش آمدی یا ابا صالح... 93

14_ هوای تو... 96

15_ کعبۀ مقصود... 99

16_ ولای گل نرگس... 106

17_ آفتاب عالم آرا... 110

18_ ماه پارۀ نرجس... 120

19_ جلوۀ سرمد... 124

20_ به رنگ نرگس... 131

21_ حجّت ثانی عشر... 135

22_ نوید نیمۀ شعبان... 140

23_ بوی گل نرگس... 146

24_ سلالۀ طاها... 152

25_ آخرین امید رسالت... 153

26_ سرو خرامان... 159

27_ تجلّی اعیاد عالم... 161

28_ جلوۀ یزدان... 167

29_ قلب وجود... 169

30_ صاحب کلّ زمان... 174

31_ لبیک یا بن فاطمه... 176

32_ جشن نیمۀ شعبان... 179

33_ لحظۀ دیدارِ تو... 181

ص: 6

34_ طاووس جنّت... 187

35_ جانِ دو جهان... 193

36_ ماهِ تابان... 197

37_ گل همیشه بهار... 199

38_ بهشت طاها... 204

39_ صبح سعادت... 206

40_ عطر گل نرگس... 208

آثار دیگری از نویسنده... 213

ص: 7

ص: 8

مقدمه

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

«شعر» در لغت به معنای دانستن دقیق است و در اصطلاح به سخنی گفته می شود که به صورت موزون ادا شود؛ جناب راغب اصفهانی شعر را اینچنین تعریف می کند:

فَالشِّعْرُ فی الأصل اسم للعلم الدّقیق في قولهم: لیت شعری، و صار فی التّعارف اسماً للموزون المقفّی من الکلام.(1)

یعنی: در اصل اسمى است براى علم و دانش دقيق، چنانكه در سخنان مى گويند: ليت شعرى: اى كاش دقيقاً مى دانستم.

بی تردید ذوق شعر گفتن و هنر سرودن شعر، یکی از استعداد های ذاتی انسان ها می باشد که خداوند به آن ها عنایت فرموده است، ولی بعضی از آن ها با به کار گرفتن این توانایی ذاتی و گاهی الهامت الهی، مستعد رشد در این ذوق هنری شده، گاهی براى بيان حقايق و حوادث و اتّفاقات

ص: 9


1- _ مردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانی)، ص456.

گذشتگان، گاهى در قالب مواعظ و مرثیه، گاهى در مدح و ستايش افراد و صاحبان مكارم اخلاق و گاهی در هجو و نكوهش دشمنان و رذائل اخلاقی آنان، شعر سروده اند.

انسان نیز همواره در طول تاریخ، با زبان شعر، طبع سازگاری داشته و آن را زودتر از شیوه های دیگر دریافت نموده و به آن علاقه نشان داده است.

ولی اگر در شعر، خیالات و افکار عاری از حقیقت و وصف زنان و ستایش اشخاص ناشایست و افتخارات بیهوده و هجو و تعرّض به ناموس دیگران باشد، این گونه اشعار مورد پذیرش اسلام و قرآن نیست، همچنان که خداوند متعال می فرماید: «وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»(1)، یعنی: شعرا كسانی هستند كه گمراهان از آنان پيروی می كنند!

امّا در ادامه می فرماید: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».(2)

یعنی: مگر كسانی كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند و بسيار ياد خدا می كنند و به هنگامی كه مورد ستم واقع می شوند به دفاع از خويشتن

ص: 10


1- _ سورۀ شعراء(26)، آیۀ 224.
2- _ همان، آیۀ227.

(و مؤمنان) بر می خيزند (و از ذوق شعری خود كمک می گيرند) و بزودی آنها كه ستم كردند می فهمند كه بازگشتشان به كجاست.

که منظور، شعرای اهل ایمان هستند، یعنی شعرائی که با اشعارشان دیگران را به صلاح، فکر و عمل دعوت می نمایند.

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می فرمایند: «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ لَحِكْمَةً وَ إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْراً»(1)، یعنی: بعضی از اشعار حکمت است، و پاره ای از سخنان تأثیر سحرآمیزی دارند.

اشعار حکمت آمیز در عبارات و سخنان منسوب به ائمّۀ اطهار عَلَيْهِم السَّلاَمُ نیز وجود دارد، چنان که امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ در شب عاشورا این اشعار را زمزمه می کردند و می فرمودند:

يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ *** كَمْ لَكَ فِي الْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيل

مِنْ صَاحِبٍ وَ طَالِبٍ قَتِيلِ *** وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ

وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ *** وَكُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلي (2)

يعنى: «اى روزگار! اُف بر تو باد! چقدر صبح و شام.

ص: 11


1- _ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص379، ح5805.
2- _ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص93.

دوست و جويندۀ (حقّ و حقيقت) را مقتول و شهيد می كنى؟ و روزگار به عوض و بدل گرفتن قانع نمى شود.

جز اين نيست كه اختيار امر (بدست قدرت) خداى جليل است و هر شخص آگاه بيدارى طريقه و راه مرا خواهد پيمود».

بنا بر این از صدر اسلام تا کنون، حضرات معصومین عَلَيْهِم السَّلاَمُ نه تنها از شعرائی که در حمایت و دفاع از ولایت و محبّت آن ها اشعاری را سروده اند استقبال و حمایت کرده اند و گاهی با صله و اعطای هدایای فاخر، آن ها را تأیید نموده اند، بلکه خود نیز اشعاری را سروده و یا در مقام تکمیل، یا تعیین موضوع و یا اصلاح شعر دیگران برآمده اند.

حضرت امام جعفر صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمودند:

مَا قَالَ فِينَا قَائِلٌ بَيْتاً مِنَ الشِّعْرِ، حَتَّى يُؤَيَّدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ.(1)

یعنی: هيچ شاعرى جز با تأييد روح القدس دربارۀ ما شعرى نمى گويد.

ص: 12


1- _ عيون أخبار الرضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ، ج 1، ص7، ح2.

از حسن بن جهم نقل است که گفت: از حضرت رضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ شنیدم که می فرمودند:

مَا قَالَ فِينَا مُؤْمِنٌ شِعْراً يَمْدَحُنَا بِهِ إِلَّا بَنَى اللَّهُ تَعَالَى لَهُ مَدِينَةً فِي الْجَنَّةِ أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا سَبْعَ مَرَّاتٍ، يَزُورُهُ فِيهَا كُلُّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ كُلُّ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ.(1)

هیچ مؤمنى در بارۀ ما مديحه سرائى نكرده است مگر اينكه خداوند در بهشت براى او شهرى هفت برابر دنيا بنا سازد تا هر ملک مقرّب و نبىّ مرسلى او را در آن شهر زيارت كند.

در اینجا به عنوان نمونه به چند مورد از عنایات و الطاف خاصّۀ ائمّۀ اطهار عَلَيْهِم السَّلاَمُ به شعرائی که در مدح و فضیلت و مراثی آن بزرگواران شعری سروده اند، اشاره می نماییم:

اشعار

کُمیت اسَدی

جناب کُمیت بن زید اسدی که در سال 60 قمری در شهر کوفه به دنیا آمد. او از جمله شعرائی است که محضر سه امام بزگوار یعنی امام سجاد عَلَيْهِ السَّلاَمُ، امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ و امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ را درک نموده و با ایشان ملاقات داشته است.

ص: 13


1- _ عيون أخبار الرضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ، ج 1، ص7، ح3.

کمیت، به عنوان شاعری که در زمان بنی امیّه به ستایش خاندان پیامبر عَلَيْهِم السَّلاَمُ می پرداخت، نزد امامانی که آن ها را درک کرد از جایگاه خاصّی برخوردار بود. حضرت زین العابدین عَلَيْهِ السَّلاَمُ بدین امر تصریح نموده می فرمایند:

«اللهمّ إنَّ الکمیت جاد في آل رسولک و ذریّة نبیِّک نفسه حین ضنَّ الناس، و أظهر ما کتمه غیره».(1)

خداوندا! در روزگاری که دیگران خودداری می کردند، این کمیت بود که در راه خاندان پیامبرت ازخودگذشتگی نشان داد و آنچه دیگران پنهان می داشتند را آشکار نمود.

و باز در جای دیگر، امام سجاد عَلَيْهِ السَّلاَمُ در بارۀ او اینچنین دعا می کنند:

«اللهُمَّ أحیِهِ سَعِیداً وَ أَمِتهُ شَهِیداً، وَ أرِهِ الجَزَاءَ عَاجِلاً، وَ أجزِل لَهُ جَزِیلَ المَثُوبَةِ آجِلاً».(2)

خداوندا! او را به خوشبختی زنده بدار و به شهادت بیمران و پاداش دنیوی او را به وی بنما و ثواب اخرویش را برایش ذخیره فرما.

ص: 14


1- _ الغدیر، ج2، ص284.
2- _ الغدیر، ج2، ص287.

از وَرد بن کُمیت نقل است که گفت: پدرم کُمیت گفت: خدمت سرورم، حضرت اباجعفر امام محمّد باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ رسیدم و به آن حضرت عرض کردم:

يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنِّي قَدْ قُلْتُ فِيكُمْ أَبْيَاتاً، أَ فَتَأْذَنُ لِي فِي إِنْشَادِهَا؟ فَقَالَ: إِنَّهَا أَيَّامُ الْبَيْضِ! قُلْتُ: فَهُوَ فِيكُمْ خَاصَّةً، قَالَ: هَاتِ، فَأَنْشَأْتُ أَقُولُ:

أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ وَ أَبْكَانِي *** وَ الدَّهْرُ ذُو صَرْفٍ وَ أَلْوَانٍ

لِتِسْعَةٍ بِالطَّفِّ قَدْ غُودِرُوا *** صَارُوا جَمِيعاً رَهْنَ أَكْفَانٍ

فَبَكَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ بَكَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَمِعْتُ جَارِيَةً تَبْكِي مِنْ وَرَاءِ الْخِبَاءِ، فَلَمَّا بَلَغْتُ إِلَى قَوْلِي:

وَ سِتَّةٌ لَا يُتَجَارَى بِهِمْ *** بَنُو عَقِيلٍ خَيْرُ فِتْيَانٍ

ثُمَّ عَلِيُّ الْخَيْرِ مَوْلَاكُمْ *** ذِكْرُهُمْ هَيَّجَ أَحْزَانِي

فَبَكَى، ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: مَا مِنْ رَجُلٍ ذَكَرَنَا أَوْ ذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنَيْهِ مَاءٌ وَ لَوْ قَدْرَ مِثْلِ جَنَاحِ الْبَعُوضَةِ، إِلَّا بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ، وَ جَعَلَ ذَلِكَ حِجَاباً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّارِ، فَلَمَّا بَلَغْتُ إِلَى قَوْلِي:

مَنْ كَانَ مَسْرُوراً بِمَا مَسَّكُمْ *** أَوْ شَامِتاً يَوْماً مِنَ الْآنِ

فَقَدْ ذَلَلْتُمْ بَعْدَ عِزٍّ فَمَا *** أَدْفَعُ ضَيْماً حِينَ يَغْشَانِي

أَخَذَ بِيَدِي وَ قَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْكُمَيْتِ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ، فَلَمَّا بَلَغْتُ إِلَى قَوْلِي:

ص: 15

مَتَى يَقُومُ الْحَقُّ فِيكُمْ مَتَى *** يَقُومُ مَهْدِيُّكُمُ الثَّانِي

قَالَ: سَرِيعاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ، سَرِيعاً، ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا الْمُسْتَهِلِّ! إِنَّ قَائِمَنَا هُوَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، لِأَنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اثْنَا عَشَرَ وَ هُوَ الْقَائِمُ.

قُلْتُ: يَا سَيِّدِي! فَمَنْ هَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ؟ قَالَ: أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَيْنِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ أَنَا، ثُمَّ بَعْدِي هَذَا وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ جَعْفَرٍ؛ قُلْتُ: فَمَنْ بَعْدَ هَذَا؟ قَالَ: ابْنُهُ مُوسَى وَ بَعْدَ مُوسَى ابْنُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ هُوَ أَبُو الْقَائِمِ الَّذِي يَخْرُجُ فَيَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ يَشْفِي صُدُورَ شِيعَتِنَا.

قُلْتُ: فَمَتَى يَخْرُجُ؟ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! قَالَ: لَقَدْ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: إِنَّمَا مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً.(1)

ای فرزند رسول خدا! من ابیاتی را دربارۀ شما گفته ام، آیا اجازه می فرمایید آن ها را بخوانم؟ حضرت فرمودند: ولی ما در «ایّام البیض» قرار داریم، عرض کردم: اختصاصاً دربارۀ شما سروده ام، فرمودند: بیاور! پس چنین گفتم:

ص: 16


1- _ بحار الأنوار، ج 36، ص390، باب45، ح2؛ كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص248.

روزگار مرا خنداند و گریاند و روزگار پیوسته پستی و بلندی ها دارد.

آن نُه تن که در واقعۀ طف ناجوانمردانه کشته شدند و اکنون جملگی کفن پوش شده اند.

پس امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ گریستند و حضرت صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز گریه کردند و صدای گریۀ کنیزکی در پشت پرده را نیز شنیدم و چون به این ابیات رسیدم:

و شش تن که کسی در فضیلت ایشان نرسد، فرزندان عقیلند، بهترین سواران.

سپس مولای ایشان علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ است، که یادشان اندوه مرا تازه کرده است.

پس باز امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ گریستند و سپس فرمودند: هیچ مردی نیست که از ما یاد کند یا هنگامی که نزد او از ما یاد شد، قطرۀ اشکی از چشمانش هرچند به اندازۀ بال یک پشه باشد، جاری شود، مگر اینکه خداوند برای او خانه ای در بهشت بنا کند، و آن قطرۀ اشک را میان او و آتش جهنم حجاب قرار دهد، پس هنگامی که به این ابیات رسیدم:

کیست که به سبب آنچه به شما رسید خرسند و شادمان باشد، یا اینکه روزی از این بابت شما را شماتت کند؟

ص: 17

زیرا شما پس از عزّت، خوار شدید، از این رو چون ستمی بر من روا داشته شود، برای همدردی با شما، آن را از خود دفع نمی کنم، تا درک کنم شما چه کشیده اید.

امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ دست مرا گرفتند و فرمودند: خداوندا! گناهان گذشته و آیندۀ کُمیت را بیامرز! و هنگامی که به این بیت رسیدم:

کی و چه وقت حق در میان شما برقرار خواهد شد؟ و مهدی شما چه وقت قیام خواهد کرد؟

حضرت فرمودند: به زودی إن شاء الله، به زودی! سپس فرمودند: ای ابا مستهل! قائم ما نهمین امام از فرزندان حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ است، زیرا تعداد امامان پس از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دوازده نفر است و دوازدهمین ایشان قائم است.

عرض کردم: سرورم! این دوازده امام چه کسانی هستند؟ فرمودند: نخستینِ آن ها علی بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ است و پس از او حسن و حسین عَلَيْهِما السَّلاَمُ قرار دارند و پس از حسین، علی بن حسین عَلَيْهِما السَّلاَمُ و سپس من و پس از من این، و دستشان را روی شانۀ جعفر قرار دادند.

عرض کردم: بعد از ایشان چه کسی است؟ فرمودند: فرزندش موسی، و پس از موسی فرزندش علی و پس از علی فرزندش محمّد و پس از محمّد

ص: 18

فرزندش علی و پس از علی فرزندش حسن که پدر قائم عَلَيْهِ السَّلاَمُ است، همان که ظهور نموده و جهان را پر از عدل و داد می کند و دل شیعیان ما را شاد خواهد کرد و موجب تشفّی خاطر آن ها خواهد شد.

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! پس کی ظهور خواهد کرد؟ فرمودند: از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در این مورد سؤال شد، آن حضرت فرمودند: مَثَل او مثل قیامت است که ناگهان فرا می رسد.

صلۀ سه بیت شعر

مرحوم ابن شهرآشوب در کتاب شریف مناقب، حکایتی را نقل نموده که منصور دوانیقی در روز عید نوروز حضرت موسی بن جعفر عَلَيْهِما السَّلاَمُ را مجبور نمود که در جای او جلوس نمایند تا مردم برای تبریک و تهنیت به دیدن آن حضرت آمده و هدایای خود را تقدیم آن حضرت نمایند.

حضرت با اکراه قبول کرده، مردم دسته دسته وارد می شدند و هدایای خود را تقدیم آن حضرت می نمودند در حالی که منصور خادمش را مأمور کرده بود تا از آن هدایا صورت بردارد.

آخرین نفر پیرمرد کهنسالی بود که خدمت حضرت موسی بن جعفر عَلَيْهِما السَّلاَمُ وارد شد و عرض کرد: من مرد فقيرى هستم كه وضع مالى ام خوب نیست تا بتوانم براى شما هديه ای بياورم؛ ولی در عوض سه بیت شعر جدّ من در بارۀ

ص: 19

جدّ شما حضرت حسين بن على عَلَيْهِما السَّلاَمُ سروده است كه همان ها را به عنوان هديه به شما تقديم می نمایم:

عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاكَ فِرِنْدُهُ *** يَوْمَ الْهِيَاجِ وَ قَدْ عَلَاكَ غُبَارٌ

وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْكَ دُونَ حَرَائِرَ *** يَدْعُونَ جَدَّكَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ

أَلَّا تَقَضْقَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا *** عَنْ جِسْمِكَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِكْبَارُ

یعنی: تعجّب می كنم از شمشيرهاى آبدار چگونه بر پيكر تو فرود آمدند، با اينكه غبار غريبى چهرۀ عزيزت را گرفته بود؛ و در شگفتم از تيرها در مقابل چشم بانوان حريمت كه با اشكهاى جارى، جدّ خود را به مدد مى خواستند، چگونه نشكستند و چرا بزرگوارى و عظمت تو مانع از فرو رفتن آنها نشد.

پس حضرت فرمودند: هديۀ تو را پذيرفتم، بنشين، خداوند به تو خير و بركت عطا فرماید.

سپس به خادم فرمودند: نزد منصور برو و صورت هديه ها را به او نشان بده و بپرس آنها را چه بايد كرد؟

ص: 20

خادم رفت و پس از لحظه اى برگشت و عرض کرد: مولایم می گوید: همۀ آنها را به شما بخشيدم، هر چه مى خواهد انجام دهید؛ پس امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ به آن پيرمرد فرمودند: من، تمام اين اموال را به تو بخشیدم، آن ها جمع كن و ببر.(1)

دِعبل خُزاعی

دِعْبِل بْن عَلی خُزاعی، شاعری شیعه مذهب که در سال 142 هجری در کوفه به دنیا آمد. او از بزرگان شعرای عرب بود که دوران امام کاظم عَلَيْهِ السَّلاَمُ را درک کرده، با امام رضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ مصاحب بوده و با امام جواد عَلَيْهِ السَّلاَمُ هم ملاقات داشته است.

از عبد السّلام بن صالح هروى نقل است كه گفت: هنگامی که دعبل بن على خزاعى؟ره؟ در شهر مرو خدمت حضرت ابا الحسن على بن موسى الرّضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ شرفیاب شد به آن حضرت عرض كرد: ای پسر رسول خدا! من در حقّ شما قصيده اى گفته ام و در نزد خود قسم یاد کرده ام كه اين قصيده را برای هیچ کس نخوانم، مگر اینکه اوّل براى شما خوانده باشم؛ حضرت رضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمودند: آن قصيده را بياور، پس دعبل آن را این گونه شروع كرد:

مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ *** وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ

ص: 21


1- _ مناقب آل أبي طالب عَلَيْهِم السَّلاَمُ (لابن شهرآشوب)، ج 4، ص319.

یعنی: مدارس و محافلى كه در آن قرآن خوانده و تفسير و تدريس می شد، اكنون خالى است، و محلّ نزول وحى چون صحرائى بى آب و علف و خشک افتاده است.

دعبل اشعار را خواند تا اينكه به اين شعر رسيد:

أَرَى فَيْئَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّماً *** وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئِهِمْ صِفْرَات

یعنی: غنائم و بيت المال مسلمين را مى بينم كه در ميان ديگران تقسيم مى شود، و می نگرم كه دستهاى ايشان (آل محمّد عَلَيْهِم السَّلاَمُ) از آن خالى است.

حضرت ابالحسن الرضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ گريستند و فرمودند: راست گفتى، اى خزاعى! همين طور است. پس هنگامی که دعبل به اين بيت رسيد:

إِذَا وُتِرُوا مَدُّوا إِلَى وَاتِرِيهِمْ *** أَكُفّاً عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتٍ

یعنی: هر گاه هدف حربۀ تير جنايت و بلا و ظلم دشمن واقع می شوند، دستهاى تهى از حربه و بسته را به سوى دشمن می گشايند.

ص: 22

امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ كف دو دستشان را می چرخاندند و زير و رو می كردند و می فرمودند: آرى! اين چنين است، به خدا! دستها بسته است؛ و هنگامی که به اين بيت رسيد:

لَقَدْ خِفْتُ فِي الدُّنْيَا وَ أَيَّامِ سَعْيِهَا *** وَ إِنِّي لَأَرْجُو الْأَمْنَ بَعْدَ وَفَاتِي

یعنی: من چون داراى محبّت شما خاندان هستم در همۀ عمر در ترس و وحشت زندگى كردم، امّا اميد من همه اين است كه پس از وفاتم ديگر از عذاب در امان باشم.

حضرت رضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمودند: خداوند تو را از فزع اكبر در روز قيامت در امان دارد، پس هنگامی که با اين بيت قصيده به انتها رسيد:

وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادَ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ *** تَضَمَّنَهَا الرَّحْمَنُ فِي الْغُرُفَات

یعنی: و قبرى در بغداد، از آنِ نفس زكيّه اى است كه خداوند در يكى از غرفات بهشت او را مأوا داده است. (مقصود حضرت موسى بن جعفر عَلَيْهِما السَّلاَمُ می باشند)

امام رضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ به دعبل فرمودند: آيا در اينجا دو بيت به قصيده ات بيافزايم تا كامل گردد؟ دعبل عرض كرد: بله بفرماييد، ای پسر رسول خدا! پس حضرت اين دو بيت را اضافه نمودند:

ص: 23

وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ *** تَوَقَّدُ فِي الْأَحْشَاءِ بِالْحُرُقَاتِ

إِلَى الْحَشْرِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ قَائِماً *** يُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَ الْكُرُبَات

یعنی: و قبرى در شهر طوس است كه وا مصيبتا از غم و اندوهش كه آتش مصيبت فاجعۀ مرگش، در اعضاء و رگ و ريشۀ بدن شعله می زند، تا روز حشر، هنگامی که خداوند قائمى برانگيزد و بر ستم و ستمكاران پيروز شود و درد و رنج ما را تا حدّى آرام بخشد.

دعبل عرض کرد: ای پسر رسول خدا! این قبر که در طوس است قبر كيست؟ حضرت فرمودند: آن قبر من است كه روزگارى نمى گذرد مگر اينكه طوس محلّ آمد و رفت شيعيان و زوّار قبر من مى شود، و اعلام می كنم كه هر كس مرا در زمان غربت قبرم در طوس زيارت كند، او در درجۀ من، با من همدم خواهد بود در حالى كه خداوند او را از گناه، پاک و آمرزيده باشد.

سپس حضرت پس از اينكه قصيدۀ دعبل به پايان رسيد از جاى خود برخاستند و به دعبل را فرمودند که در جاى خود بماند، و به درون خانه رفتند، پس ساعتى نگذشت که خادم آن حضرت با كيسه اى كه در آن یکصد دينار رضوی (که مزیّن به نام امام رضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود) بيرون آمد، و آن را به دعبل داد، و به او گفت: مولايم می فرمایند: اين كيسۀ زر را بگیر و نفقۀ خود قرار ده؛ دعبل گفت: به خدا سوگند! من براى گرفتن صله به اينجا نيامده ام و اين قصيده را به طمع مال نسروده ام، و مال را قبول نکرد و ردّ كرد، و تقاضاى

ص: 24

لباسى از آن حضرت را نمود كه بدان تبرّک جسته تا خود را مشرّف به آن نمايد، پس امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ جبّه اى از خزّ را به همراه همان كيسۀ زر، توسّط خادم به او عطا فرمودند، و خادم را دستور دادند که به دعبل بگويد كه اين مال را بپذيرد، زيرا بدان محتاج خواهد شد، و آن را باز نگرداند، پس دعبل هم آن را پذيرفت.(1)

عنایت حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و امام زمان عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ به محتشم

مرحوم حاج ملاعلی آقا واعظ تبریزی در شرح حال «محتشم» و قصۀ سرودن ترکیب بند مشهورش، چنین نوشته است:

گویند، چون پسر محتشم درگذشت، او مرثیه ای در رثای فرزندش سرود. شبی حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را در خواب دید، آن حضرت فرمودند:

«ای محتشم! برای فرزند خود مرثیه گفتی، ولی برای قرة العین من نگفتی؟!»

صبح بیدار شده، در اندیشۀ این خواب بود، که دوباره در شبی دیگر، در عالم خواب دید که آن حضرت فرمودند:

ص: 25


1- _ عيون أخبار الرضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ، ج 2، ص263، ح34.

«مرثیه برای فرزندم حسین بگو!» عرض کرد: فدایتان شوم! چه بگویم؟! فرمودند: بگو: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است»

محتشم بیدار شد و این مصرع که در خاطرش بود را نوشت و همان ساعت به یُمن توجّه امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ آن را ادامه داد، تا به این مصرع رسید:

«هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال»

ولی هر چه فکر کرد مصرع بعدی به خاطرش نمی آمد، تا این که پس از گذشت چند روز، شبی حضرت مهدی عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ را در عالم خواب دید که می فرمایند:

«او در دل است و هیچ ولی نیست بی ملال!»

پیغام مرحوم محتشم کاشانی به آقای سازگار(میثم)

شاعر و مدّاح با اخلاص اهل بیت عَلَيْهِم السَّلاَمُ، جناب آقای حاج غلام رضا سازگار متخلّص به «میثم» خاطره ای زیبا را این گونه بیان داشتند:

یک سال با جناب حجة الاسلام حاج سید محمدحسین صدر که از خطبا و منبری های معروف قم هستند به اصفهان رفته بودیم؛ در آن جا منزل یکی از بزرگان مهمان بودیم، نیمه های

ص: 26

شب نزدیک سحر برخاستم تا تجدید وضو کنم، دیدم ایشان نشسته و گریه می کند، گفتم: آقا سید اتفاقی افتاده؟

رو کرد به من و گفت: الان خواب دیدم در یک بیابان وسیعی گم شده ام، نزدیک است که از تشنگی هلاک شوم، ناگهان چشمم به باغی زیبا افتاد، رفتم در زدم، دیدم مرحوم آیت الله یثربی که از علمای بزرگ کاشان بودند در را باز کردند، من سلام کردم، گفتم: آقا این باغ مال شماست؟ فرمود: نه، این باغ مال مرحوم محتشم کاشانی است و من امشب مهمان محتشم هستم.

گفتم: آیا می شود من هم محتشم را ببینم؟ فرمود: اجازه بدهید از ایشان بپرسم، رفت و برگشت فرمود: جناب محتشم می فرماید: چون شما سیّد هستید من می آیم، من حرکت کردم و بین راه به هم رسیدیم، سلام کردم و محتشم را در آغوش گرفتم.

محتشم گفت: آقای صدر! من برای حاج غلام رضا (سازگار) یک پیغامی دارم، به ایشان بگویید: من برای امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ دوازده بند شعر گفته ام و از این جهت خوشحالم و دستم پر است، ولی برای امام زمان عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ شعری نگفته ام و دستم

ص: 27

خالی است، این پیغام مرا به فلانی برسان و قسمش بده بگو: تو را به امام زمان قسم! برای امام زمان عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ شعر بگو، و چند بار گفت: قسمش بده، قسمش بده.

جناب آقای سازگار می گوید: پس از آن شب، من چند غزل برای امام زمان عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ سرودم و ثوابش را به روح مرحوم محتشم کاشانی هدیه نمودم، که یکی از آن ها این شعر است:

نشاط عید هم از دوریت غم انگیز است *** بیا اگر تو نباشی بهار پائیز است

چگونه خنده کند آنکه در فراق رخت *** همیشه کاسه چشمش زاشک لبریز است

به رو نمای جمالت چه آورم با خود *** که جان هر دو جهان در بهاش ناچیز است

سحرگهان که تو را می زنم صدا مهدی *** زنکهت نفسم صبح عطرآمیز است

لبی که وصف تو گوید چو صبح خندانست *** دلی که یاد تو باشد چو گل سحرخیز است

ص: 28

چگونه کوهِ گناهم زپا در اندازد *** مرا که رشتۀ مهر تو دست آویز است

خط امان من از فیض دست بوسی توست *** چه بیم دارم اگر تیغ آسمان تیز است

جحیم با تو بهشتِ گل است «میثم» را *** بهشت اگر تو نباشی ملال انگیز است

خاتمه

با توجّه به سيرۀ حضرات معصومین عَلَيْهِم السَّلاَمُ و احاديث آن بزرگواران، شاعران با اخلاص اهل بيت عَلَيْهِم السَّلاَمُ همواره مورد ستايش آنان بوده اند، که البته این ستایش به دليل آثار ماندگار زبان هنر در تقويت باورهاى مذهبى و گسترش ارزش هاى پايدار مكتب اهل بيت عَلَيْهِم السَّلاَمُ بوده، به گونه ای که گاهی عامل هدايت و نجات بشريّت می گردد.

تبيين گفتار و رفتار و فضيلت هاى بى نظير رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و ائمّۀ معصومین عَلَيْهِم السَّلاَمُ، با زبان شعر، در واقع، تلاش مقدّس در زمينۀ معرّفی و شناساندن برگزيدگان خداى متعال و آموزه هاى انسان ساز آنان به جهانيان و كمک به تحقّق اهداف الهى آنان می باشد.

ص: 29

به همین منظور، بندۀ کمترین، مجموعه ای از 40 شعر از اشعار شعرای مختلف که به مناسبت نیمۀ شعبان، یعنی میلاد با سر سعادت حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء، سروده اند را، با عنوان «چلچراغ شعر مهدوی» جمع آوری نمودم، تا به این بهانه یکهزار و صد و هشتاد و نهمین سال تولّد آن حضرت را در ایّام دهۀ فرخندۀ مهدویّت، به همۀ عاشقان نور و منتظران ظهور تبریک گفته و این کتاب را به مدّاحان و نوکران امام زمان عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ و نغمه سرایان اهل بیت عَلَيْهِم السَّلاَمُ تقدیم نمایم؛ امید است مورد قبول باری تعالی قرار گیرد. «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد»

سیّد محمّد جعفر روضاتی

قم مقدّسه _ 20 جمادی الثّانی 1444

میلاد حضرت زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا

ص: 30

ص: 31

ص: 32

بسم الله الرّحمن الرّحیم

چلچراغ شعر مهدوی

1_ عطر بهشت

این عطر بهشت است که خیزد زکلامم *** این فیض مسیح است که ریزد زپیامم

در هر نفسی اجر صلات است و صیامم *** با هر قدمی ذکر سجود است و قیامم

شد آتش دل آیۀ برداً و سلامم *** زد بوی خوش لالۀ نرگس به مشامم

بر گوش خلایق سخن نصر مبارک *** انوار جمال ولی عصر عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ مبارک

امشب به دلم شعلۀ تاب وتب مهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ است *** روشن شب تنهائیم از کوکب مهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ است

من می شنوم ذکر خدا بر لب مهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ است *** افلاک پر از زمزمۀ یا رب مهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ است

ص: 33

از فرش الی عرش خدا مکتب مهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ است *** لبخند برآرید که امشب شب مهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ است

چون صوت هَزاران که زطرف چمن آید *** از ارض و سما نغمۀ یابن الحسن آید

انوار خدا می دمد از خانۀ نرجس *** زن های بهشتی شده پروانۀ نرجس

خورشید درخشد به سرِ شانۀ نرجس *** یا ماه دمیده است به کاشانۀ نرجس

لبریز ز کوثر شده پیمانۀ نرجس *** فردوس کشد ناز ز ریحانۀ نرجس

خیزید ز جا عطر و گل و عود بیارید *** جان در قدم مهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ موعود بیارید

موسی به زمین شیفتۀ آتش طورش *** عیسی به فلک منتظر روز ظهورش

یعقوب نگه یافته از پرتو نورش *** یوسف شده دلباختۀ فیض حضورش

ص: 34

داوود کند مدح سرائی به زبورش *** با خنده سلیمان شده هم صحبت مورش

خوانند همه منتقم خون خدایش *** جان من و جان همه عالم به فدایش

این راهبر و دادرس و دادگر ماست *** این مظهر حق، حجّت ثانی عشر ماست

این ختم رسل را پسر است و پدر ماست *** این ماه شب قدر و چراغ سحر ماست

این همدم خون دل و اشک بصر ماست *** این صاحب ما، مهدی ما، منتظَر ماست

لبخند به لب قلزم اشکش به دو عین است *** ناخورده لبن در طلب خون حسین است

دستی به زمین دست دگر سوی سمایش *** چشمش به پدر باز و توسّل به خدایش

آوای خدا در نفس روح فزایش *** آیات نبی بر لب توحید سرایش

ص: 35

افکند طنین از همه سو ذکر دعایش *** پاسخ به تمام شهدا بود صدایش

این طرفه صدا قصّۀ عهد ازلی بود *** یادآور فریاد حسین بن علی بود

آن روز که از کعبه رخش جلوه گر آید *** وز بیت خداوند چو خورشید برآید

وز پرده رخ یوسف زهرا به در آید *** در سلک شبان حجّت ثانی عشر آید

چون ختم رسل بهر نجات بشر آید *** بینند همه منتظِران منتَظَر آید

خوانند همه قصّۀ هم عهدی او را *** عالم شنود بانگ انا المهدی عَلَيْهِ السَّلاَمُ او را

عالم چو کف دست، به پیش نظر او *** گردون به دم تیغ حوادث سپر او

ارواح رُسل زیر لوای ظفر او *** افواج ملک بنده صفت خاک درِ او

ص: 36

عمّامۀ پیغمبر اکرم به سر او *** پیراهن سالار شهیدان به بر او

از هر نفس اوست برای همه مفهوم *** هفتاد و دو فریاد زهفتاد و دو مظلوم

آن روز که آن روی خدا نور فشاند *** از تیرگی جهل، بشر را برهاند

بیدادگران را به هلاکت برساند *** داد دل مظلوم زظالم بستاند

با تیغ خدا سینۀ شیطان بدراند *** در مسجد کوفه چو علی خطبه بخواند

بس آیت ناگفته که نقل دهن اوست *** فریاد خروشان خموشان سخن اوست

در دولت او ثبت شود دولت عترت *** با تیغ کجش راست شود قامت عترت

بینند همه عالمیان رجعت عترت *** معلوم شود بر همگان عزّت عترت

ص: 37

آرند فرو سر همه بر طاعت عترت *** بر بام جهان سایه زند رایت عترت

آن روز محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود و مکتب نابش *** منشور قوانین جهان است کتابش

ای یوسف گم گشتۀ کنعان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ *** ای آرزوی عترت و قرآن محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

ای جان همه عالم و ای جان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ *** ای لالۀ امید گلستان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

تا چند خزان حاکم بستان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ *** تا چند به زیر پا، فرمان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

کی می شود ای لالۀ گم گشته به صحرا *** خیزد زلبت پاسخ یا مهدی زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا

بازآی که گیتی بزند سکّه به نامت *** بازآ که به حق جان دهم از فیض کلامت

ص: 38

بازآی که باطل فتد از پا به قیامت *** بازآ که شهیدان همه گویند سلامت

بازآ که خلایق بشناسند مقامت *** بازآ که جهان نظم بگیرد زنظامت

بازآی که باز از همگان دل بربائی *** زنگ غم از آئینۀ «میثم» بزدائی

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم»

دوباره قلب شکسته پر از خیالت شد *** دلم کبوتر چشمان بی مثالت شد

دوباره نیمۀ شعبان شد و به لطف خدا *** هزار و یکصد و هشتاد و نُه سالت شد

ص: 39

2_ آب حیات

لب ما و قصۀ زلف تو، چه توهّمی چه حکایتی *** تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی چه عنایتی

به نماز صبح و شبت سلام! و به نور در نَسبت سلام! *** و به خال کنج لبت سلام! که نشسته با چه ملاحتی

به جمال، وارث کوثری، به خدا! محمّد دیگری *** به روایتی خود حیدری، چه شباهتی! چه اصالتی!

بلَغ العُلی به کمال تو، کشَف الدُّجی به جمال تو *** به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی

شده پُر دو چشم تو در ازل، یکی از شراب و یکی عسل *** نظرت چه کرده در این غزل؟ که چنین گرفته حلاوتی

تو که آینه، تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی *** تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی

ص: 40

زد اگر کسی درِ خانه ات، دل ماست کرده بهانه ات *** همه جا گرفته نشانه ات، به چه حسرتی، به چه حالتی

زد اگر کسی درِ خانه ات، دل ماست کرده بهانه ات *** همه جا گرفته نشانه ات، به چه حسرتی، به چه حالتی

غزلم اگر تو بسازیم، و نِی ام اگر بنوازیم *** به نسیم یاد تو راضیم، نه گلایه ای نه شکایتی

نه، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن *** ز درت بیا و ردم نکن، تو که آستان سخاوتی

شاعر: قاسم صرّافان

تو را حس کرده ایم، ای نور مستور! *** که می تابد به ما، گرمایت از دور

اگر در نیمۀ شعبان بیایی *** جهانم می شود نورٌ علی نور

ص: 41

3_ ماه تمام نیمۀ شعبان

چه خوش می تابی ای ماه تمام نیمۀ شعبان *** بتاب ای لحظه هایت را همه عمر جهان قربان

بتاب امشب که داری در بغل خورشید نور افشان *** بتاب امشب، بخوان با اختران تا صبحدم قرآن

بخوان با من که یار آمد، به باغ دل بهار آمد *** به ملک جان قرار آمد، گل نرگس به بار آمد

گل نرگس که از عطرش جهان شد جنّة الاعلی *** گل نرگس که خلقت تا ابد مست اند از بویش

گل نرگس که جان ها رو نمای دیدن رویش *** گل نرگس که رضوان آورد دست دعا سویش

گل نرگس که باغ و باغبان آمد ثناگویش *** ملایک مست لبخندش، جلالت عبد پابندش

عدالت آرزومندش، به لب ذکر خداوندش *** رخش جنّت، قدش طوبی، لبش کوثر، دلش دریا

ص: 42

فرودآ از زمین ای مه! ببین خلد مخلّد را *** در این خلد مخلّد جلوۀ دادار سرمد را

درون جلوۀ دادار سرمد، روی احمد را *** حسین و مجتبی و حیدر و زهرا، محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را

جهانِ مرده شد زنده، شب و مهر درخشنده *** بتاب ای ماه تابنده، بزن بر سامره خنده

که تابید آفتاب فاطمه امشب ز سامرّا

*****

مسیح از چرخ چارم خنده زد بر ماه رخسارش *** کلیم از طورِ سینا دیده بگشوده به دیدارش

سزد گر با کلاف جان شود یوسف خریدارش *** تمام آرزوی عترت است این، حقّ نگهدارش

سلامت بی قرار او، سحر شب زنده دار او *** جهان در انتظار او، زمان در اختیار او

بگردد با سر انگشت او مهر جهان آرا

*****

به مهد ناز گرداند چراغ آسمان ها را *** به چشم بسته می بیند عیان ها را نهان ها را

ص: 43

به امر حقّ بگرداند مکان ها را زمان ها را *** اگر خواهد به زیر آرد زگردون کهکشان ها را

دو عالم را نظام است این، کمال هر قیام است این *** عدالت را قوام است این، به هر عصری امام است این

امام عصر یعنی عصر زیر سایه اش پویا

*****

زمین در پشت ابر غیبت او، غرق نور او *** زمان دیده کلیم الله ها مدهوش طور را او

تمام آفرینش سر کند خم در حضور او *** حرم چشم انتظار لحظۀ روز ظهور او

جهان در سایۀ دادش، بهشتِ عدل آبادش *** فلک گردد به امدادش، انا المهدی است فریادش

رسد آوای جان بخشش به گوش کلّ انسانها

*****

خروش از دل برآرد: مردم عالم! انا المهدی *** الا ای سر به سر ذریّۀ آدم! انا المهدی

ستمکارانِ در دژهای مستحکم! انا المهدی *** تمام امّت پیغمبر خاتم! انا المهدی

ص: 44

ابر مرد قیامم من، خلایق را امامم من *** عدالت را قوامم من، خدنگ انتقامم من

به پا خیزید مظلومان! که آمد مصلح دنیا

*****

به پا خیزید! نجل فاتح بدر و حنین آمد *** به پا خیزید! زهرا و علی را نور عین آمد

به پا خیزید! کز کعبه امام عالمین آمد *** به پا خیزید! روز یا لثاراتَ الحسین آمد

منم سیف خدا مهدی، منم نور الهدی مهدی *** به پا خیزید با مهدی، خروش آرید یا مهدی

به پا خیزید بهر انتقام مادرم زهرا

*****

ظهور من برآرد ریشۀ کفر و ضلالت را *** ظهور من بگیرد از بشر قید جهالت را

ظهور من بر افرازد بر افروزد عدالت را *** ظهور من کند تکمیل، قانون رسالت را

هر آن کو خواست در عالم، ببیند هیبت آدم *** ببیند عیسیِ مریم، ببیند حضرت خاتم

مرا بیند که در من هست حسن انبیاء پیدا

*****

ص: 45

الا ای جان ما، جانان ما! از ما جدا تا کی؟ *** گلوی شیعه پر باشد زبغض بی صدا تا کی؟

فراز نی سر خونین مصباح الهدی تا کی؟ *** بر آرد نالۀ یابن الحسن! خون خدا تا کی؟

بیا از نو قیامت کن، به انس و جان زعامت کن *** بر انسان ها امامت کن، کرامت کن کرامت کن

اغثنا یابن زهرا، العجل الغوث ادرکنا

*****

بیا ای صد هزاران پور عمران محو و مدهوشت *** بیا ای درد مظلومان به هر دروان هم آغوشت

بیا ای بانگ عاشورائیان پیوسته در گوشت *** بیا ای پرچم سرخ حسینی بر سر دوشت

ولیّ قادر منّان، امید عترت و قرآن *** فروغ دیدۀ انسان، به تیغ حیدری بستان

زبوسفیانیان داد سلحشوران عاشورا

*****

شرف، ایمان، حقیقت، دین، ولایت بر تو می نازد *** جوان مردی، محبّت، دین، امامت بر تو می نازد

ص: 46

ملایک، حور، انسان، بلکه خلقت بر تو می نازد *** علی، زهرا، محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، کلّ عترت بر تو می نازد

کتاب الله مستحکم، امین الله در عالم *** امام عیسیِ مریم، نگاهی جانب «میثم»

که طبعش دم به دم گردد به اوصاف شما احیا

*****

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

برخیز كه حجّت خدا می آید *** رحمت ز حریم كبریا می آید

از گلشن عسکری گذر كن كه سحر *** بوی گل نرگس از فضا می آید

ص: 47

4_ کوکب رحمت

سحر از دامن نرگس برآمد نوگلى زیبا *** گلى کز بوى دلجویش جهان پیر شد برنا

چه صبح آمد ز دریاى کرم برخاست امواجى *** که عالم غرق رحمت شد از آن امواج روح افزا

خدا را زآستین آمد برون دست درخشانى *** که خط نسخ اعجازش کشیده بر کف موسى

سحر در نیمۀ شعبان تجلّى کرد خورشیدى *** که از نور جبینش شد منوّر دیدۀ زهرا

قدم در عرصۀ عالم نهاد آن پاک فرزندى *** که چشم آفرینش شد ز نورش روشن و بینا

چه مولودى که همتایش ندیده دیدۀ گردون *** چه فرزندى که مانندش نزاده مادر دنیا

ص: 48

به صورت شبه پیغمبر، به صولت تالى حیدر *** به سیرت حجّت داور، ولىّ والى والا

رخ او لالۀ رضوان، خط او سبزۀ رحمت *** لب او چشمۀ کوثر، قد او شاخۀ طوبى

شهنشاه قَدَر قدرت، که فرمان همایونش *** چو منشور قضا گردد، به هر کون و مکان اجرا

به ختم انبیاء ماند، چو خواند خطبه در منبر *** به شاه اولیاء ماند، چو تازد بر صف اعدا

لب لعل روان بخشش، چو آید در سخن روزى *** پى بوسیدنش آید، فرود از آسمان عیسى

جهان پیر چون یعقوب شد سرگشته و حیران *** که شد آن یوسف ثانى، به چاه غیب ناپیدا

ص: 49

بیا اى خسرو خوبان! حمایت کن تو از قرآن *** که شد پا مال دین حق، ز شرّ و فتنۀ اعدا

شها چشم انتظاران را زهجران جان به لب آمد *** بتاب اى کوکب رحمت! چو خورشید جهان آرا

زحد بگذشت مهجورى زمشتاقان مکن دورى *** رخ ماه اى نکو منظر، مپوش از عاشق شیدا

شبى در کلبۀ احزان، قدم بگذار تا گردد *** شب تاریک ما روشن، لب خاموش ما گویا

تو گر لشکر بر انگیزى، سپاه کفر بگریزد *** تو گر از جاى برخیزى، نشیند فتنه و غوغا

بیا اى کشتى رحمت! که دنیا گشته طوفانى *** چو کشتیبان توئى ما را رهان از جنبش دریا

ص: 50

توئى فرماندۀ مطلق، امام و حجّت بر حق *** توئى بر شیعیان سرور، توئى بر بندگان مولا

«رسا» در مقدمت امروز اشک شوق افشاند *** به امّیدى کز آن خرمن، بچیند خوشه اى فردا

شاعر: دکتر قاسم رسا

روز ولادت خلّاق سرمد است *** او از تبار حیدر و از نسل احمد است

در آسمان و زمین می رسد به گوش *** میلاد قائم آل محمّد عَلَيْهِم السَّلاَمُ است

ص: 51

5_ عطر لالۀ نرگس

دل و دین و دانش و عقلم به یکی غمزه شده غارت *** کشدم هر سو دل مجنون، بردم دلبر به اسارت

بدهد کامم به نگاهی، ببرد جانم به اشارت *** غم اگر آید به سرغم کشمش دربند حقارت

سحرم دل برده به خنده، قمرم آورده بشارت *** که زعطر لالۀ نرگس، شده عالم جنّت اعلا

*****

زده ام خود را به خموشی، شده ام لبریز هیاهو *** دهنم گردیده پر از دُر، دو لبم گردیده ثناگو

من و مدح لالۀ نرگس، من و وصف آن گل خوشبو *** شعفم از موهبت وی، شرفم از منقبت او

به خیال نیمه نگاهی، به جمال آن صمدی رو *** همه اعضایم شده چشم و همه چشمانم شده دریا

*****

صدف دریای ولا را، گُهر یکدانه مبارک *** زخُم سرشار ولایت، همه را پیمانه مبارک

به طواف شمع ولایت، دو جهان پروانه مبارک

ص: 52

شرر آن شمع دل آرا، به دل دیوانه مبارک

به عروس حضرت زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا قدم ریحانه مبارک *** قدم ریحانه مبارک، به عروس حضرت زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا

*****

شده خرّم بیت ولایت، زگل لبخند حکیمه *** نگرم در عالم هستی، همه جا آثار عظیمه

شنوم از لالۀ نرگس، همه دم آیات کریمه *** مه روی مهر ولایت، شده ظاهر در شب نیمه

نه عجب گر خالق هستی، بدهد هستی به ولیمه *** که زنور یوسف زهرا، شده عالم غرق تجلاّ

*****

به صفای صورت مهدی، به بهشت طلعت مهدی *** به مقام و رفعت مهدی، به جلال و شوکت مهدی به قیام و نهضت مهدی، به طلوع دولت مهدی *** به پیام وحدت مهدی، به دو دست قدرت مهدی

که جهان از غم شود آزاد، به ظهور حضرت مهدی *** گسلد زنجیر اسارت، شرف و آزادگی از پا

ص: 53

دو جهان قائم به قوامش، همگان ناظم به نظامش *** همه هستی وادی طورش، همه عالم محو کلامش

زخدا هر لحظه درودش، زملک پیوسته سلامش *** به همه آبای گرامی، به همه اجداد کرامش

که شفای زخم دل ما، بود از شمشیر قیامش *** برسد روزی که دوائی، بنهد بر زخم دل ما

*****

چه خوش است آن دم که به عالم برسد از کعبه صدایش *** بدهد پیغام رهائی، بشریّت را ز ندایش

به درون فریاد شهیدان، به زبان آیات خدایش *** لک و جنّ و بشر آیند، همگان در تحت لوایش

همه سر در خطّ اطاعت، همگان خاک کف پایش *** دو جهان در قبضۀ مشتش، چو عصا اندر کف موسی

*****

به تماشای گل نرگس، زسما آید گل مریم *** که نماز آرد به نمازش، که زند از منقبتش دم

به وقار نوح پیغمبر، به جلال و عزّت آدم *** به نوای دلکش داود، به ندای حضرت خاتم

ص: 54

به حیات عترت و قرآن، به نجات مردم عالم *** بنماید چهره چو یوسف، بگشاید لب چو مسیحا

*****

چه خوش است آن دم که چو خورشید، زکنار کعبه برآید *** زکنار کعبه برآید، زجمالش پرده گشاید

زجالش پرده گشاید، به خلایق رخ بنماید *** به خلایق رخ بنماید، ز دو عالم دل برباید

ز دو عالم برباید، به صفای جان بفزاید *** به صفای جان بفزاید، ز طلوع طلعت زیبا

*****

چه شود ای مهر دل آرا، که برافروزی و برآئی *** چه شود زنگ غم و محنت، ز دل عالم بزدائی

به خلایق روی خدا را، زجمال خود بنمائی *** تو ولی ربّ ودودی، تو امام ارض و سمائی

تو صفابخش همه هستی، تو شفابخش دل مائی *** تو بپا خیز و تو بر آشوب، تو برافروز و تو بیارا

*****

تو امید منتظرانی، تو امام منتظَر استی *** تو فروغ دیدۀ حیدر، تو محمّد را پسر استی

ص: 55

تو عزیز مصر وجودی، تو امید هر بشر استی *** تو یگانه منجی عالم، تو شه ثانی عشر استی

تو طلوع صبح سعادت، تو شب غم را سحر استی *** تو توان بخشی تو توان بخش، تو توانائی تو توانا

*****

بشتاب ای منجی عالم، بشتاب ای روح عدالت *** بشتاب ای نور الهی به جهانِ کفر و ضلالت

بشتاب ای از تو بزرگی، بشتاب ای از تو جلالت *** بشتاب ای از تو ولایت، بشتاب ای از تو جلالت

نگهی بر (میثم) خود کن، که تو را خواند به چه حالت *** نظری بر شیعۀ خود کن، که به موج غم شده تنها

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

-----------------------

امروز ملک ز آسمان گل ریزد *** جبریل به شادی دل آل علی

رضوان بهشت از جنان گل ریزد *** در مقدم صاحب الزّمان گل ریزد

ص: 56

6_ زیباترین ستارۀ دنیا

امشب خبر ز عالم بالا رسیده است *** زیباترین ستارۀ دنیا رسیده است

امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری *** با هیبت و شمایل طاها رسیده است

در او خلاصه گشته خِصال پیمبران *** موسی رسیده است، مسیحا رسیده است

جبریل با هزار فرشته از آسمان *** کرده نزول، بهر تماشا رسیده است

سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست *** وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است

امشب دلم به مأذنه اینگونه داد اَذان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

در پیش سَرو قامت تو، تا شدن خوش است *** در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است

دست کسی به دامن نرجس نمی رسد *** وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است

ص: 57

روزی امیرزاده و روزی کنیز شد *** حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است

ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است *** در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است

وقتی شناسنامۀ ما مُنتسَب به توست *** در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است

هرکس شنید نام شما را قیام کرد *** در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است

در پیش سَرو قامت تو، تا شدن خوش است *** در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است

در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟! *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت *** بالاتر است از همه عالم سیادتت

حالا هزار و یکصد و هشتاد و نُه سال *** بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت

پنهان شدی اگرچه تو در پشت ابرها *** هردم رسیده است به دلها عنایتت

ص: 58

هر صبح وعدۀ من و تو در دعای عهد *** هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت

آقا سلام ما به رکوع و سجود تو *** آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت

کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟ *** بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت

کانون عدل و داد شود با تو این جهان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

بار فراق یوسف زهرا کشیدنی است *** گر وصل او به جان بخَرم من، خریدنی است

ای آنکه طعنه می زنی آقای تو کجاست؟ *** روز ظهور منجی عالم رسیدنی است

آن روز ذوالفقار علی دست او بود *** یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی است

یا فارس الحجاز! من از مشهد الرّضا *** بیتی بیاورم ز شفق، که شنیدنی است

(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی است *** چشم سیاه و خیمۀ سبز تو دیدنی است)

ص: 59

ای آخرین امام من، ألغوث ألاَمان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

وقتی که نیستی تو، خزان است روزگار *** وقتی که می رسی، همه جا می شود بهار

تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی *** محروم مانده ایم ز درک حضور یار

ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟! *** وقتی که هست أفضل أعمال انتظار

وقتی که بیست مرتبه حج رفت، کسب کرد *** إذن طواف خیمۀ تو، پور مهزیار

آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی! *** دیگر نمانده است برای دلی قرار

این اشک ماست کز غم هجران شده روان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ص: 60

ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو *** این بند را مدینه سرودم برای تو

این شهر بوی غربت خورشید می دهد *** این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو

رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد *** خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو

گویا هنوز مادر تو درد می کشد *** در بستر است چشم به راه دوای تو

وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون *** باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو

ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ای مظهر صفات خدا أیها العزیز *** بی تو چه عیدی و چه عزا؟! أیها العزیز

امسال نیز نیمۀ شعبان رسید و رفت *** مجلس تمام گشت، بیا أیها العزیز

تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام *** پُر کن دو دست خالی ما أیها العزیز

ص: 61

یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه *** کافی است با نگاه تو، یا أیها العزیز

فرموده اند نیمۀ شعبان بگو: حسین *** ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز

یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

شاعر: علی اصغر انصاریان

-----------------------

بر مهدی و آن هالۀ نورش صلوات *** بر خال لب و جام طهورش صلوات

بی پرده همه انس و ملک می گویند *** بر سال و مه و وقت ظهورش صلوات

ص: 62

7_ نگار نازنین

لاله های نرگس، امشب باغ را زینت کنید *** امشب باغ را زینت کنید از باغبان دعوت کنید

با گل دامان نرجس لحظه ای خلوت کنید *** تا سحر با آن نگار نازنین صحبت کنید

صورت حقّ جستجو در آن نکو سیرت کنید *** با امام عصر یک بار دگر صحبت کنید

اهل مجلس باز وصف ماه مجلس بشنوید *** بوی یاس از نرگس دامان نرگس بشنوید

نرجسا! ماه هزاران انجمن آورده ای *** آفتاب حسن حیِّ ذوالمنن آورده ای

لالۀ سرخ حسینی بر حسن آورده ای *** باز در عالم خلیل بت شکن آورده ای

یوسف کنعان ما را در وطن آورده ای *** یا که بر یعقوب بوی پیرهن آورده ای

ص: 63

بر تو و فرزندت ای پاکیزه مادر آفرین *** از خدا و احمد و زهرا و حیدر آفرین

این مسیح آفرینش پیش تر از آدم است *** این چراغ طور بینش، این فروغ عالم است

این کلام الله اعظم، این کتاب محکم است *** این مسیحای مسیحا، این امام مریم است

این صفا، این مروه، این حجر، این حرم، این زمزم است *** این امید انبیا از بوالبشر تا خاتم است

این تمام چارده معصوم در یک صورت است *** این نه یک نوزاد، این پیر تمام خلقت است

نرجس! امشب خلق را در وجد و شور آورده ای *** یک قمر نه، چارده خورشید نور آورده ای

سِرِّ ده فرمان موسی را ز طور آورده ای *** مصحف و انجیل و تورات و زبور آورده ای

مصطفی را از حرا یا غار ثُور آورده ای *** بر تمام انبیاء وجد و سرور آورده ای

ص: 64

جان عالم باد قربانت که مهدی زاده ای *** ای سلام از حیِّ سبحانت که مهدی زاده ای

یا محمّد! نقش جاء الحق به بازویش ببین *** ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین

یک جهان توحید در چشم خدا جویش ببین *** روی خود، روی خدا در مصحف رویش ببین

صوت قرآن بشنو و لعل سخن گویش ببین *** خُلق خود در خُلق و خوی خویش، در خویَش ببین

اوست نوزادی که بر عالم امامت می کند *** قائم است و با قیام خود قیامت می کند

آی اسرائیلیان! موسی است این، موسی است این *** ای مسیحیّون! همانا حضرت عیسی است این

ای مسلمانان عالم! بر همه مولاست این *** ای تمام اهل دینا! مصلح دنیاست این

ص: 65

ای همه ایرانیان! از دودۀ کسراست این *** ای همه سادات عالم! یوسف زهراست این

ای شب هجران! سپاه صبح می آید ز دور *** شیعیان آماده، نزدیک است ایّام ظهور

مهدی آمد تا لوای عدل را برپا کند *** مهدی آمد تا جهان را جنّت الاعلی کند

مهدی آمد تا گره از کار عالم وا کند *** مهدی آمد تا دوباره معجز موسی کند

او زمین را از عدالت سینۀ سینا کند *** او همه فرعونیان را غرق در دریا کند

یوسف گمگشته، بوی پیرهن آید از او *** بی تبر، کار خلیل بت شکن آید از او

یا امام منتقم! ای یوسف زهرا! بیا *** ای شب تاریک را صبح جهان آرا! بیا

ای یگانه وارث خون های عاشورا! بیا *** ای صدای انتقام زینب کبری! بیا

ص: 66

آفتاب فاطمه از آن سوی صحرا بیا *** ای شبان ما ببین حال دل ما را! بیا

گرگ آدمخوار دم از حقّ آدم می زند *** چنگ بر دل های مظلومان عالم می زند

یوسف زهرا ببین آنان که زهرا را زدند *** جای عرض تسلیت، امّ ابیها را زدند

تا قیامت پیروان راه مولا را زدند *** علم و دین و دانش و ایمان و تقوا را زدند

نور و قدر و کوثر و یاسین و طاها را زدند *** فاش گویم، کلّ مظلومان دنیا را زدند

شیعه می سوزد هماره، شیعه می گرید مدام *** تا ز فریاد تو برخیزد خروش انتقام

صبر کن، یا فاطمه! فریاد پشت در، مزن *** طایر جان امیر المؤمنین، پرپر مزن

ص: 67

یا علی! از ناله، چاه کوفه را آذر مزن *** یا حسین! از نوک نی آتش به خشک و تر مزن

زینب کبری! دگر بر چوب محمل سر، مزن *** چاک بر پیراهن خود پای طشت زرّ، مزن

می رسد روزی که عترت را شود روشن دو عین *** خیزد از مهدی صدای یا لَثاراتَ الحسین

ای گریبان چاک صبح جمعه بر دیار تو *** ای همه یوسف رُخان گم گشتۀ بازار تو

ای گناه ما هماره باعث آزار تو *** ای مسیح آسمانی فردی از انصار تو

ای شرار خشم حقّ، در تیغ آتش بار تو *** ای سرشک چشم زهرا بر گل رخسار تو

قلب شیعه بی قرار توست، یا بن العسکری! *** فاطمه چشم انتظار توست، یا بن العسکری!

ص: 68

یوسف گم گشته تو، کنعان همه عالم، بیا *** ای یگانه منجی ذرّیۀ آدم بیا

ناخدا! بهر خدا در این محیط غم بیا *** ای گرامی زادۀ پیغمبر خاتم بیا

بی تو گشته آفرینش خیمۀ ماتم بیا *** ای نثار مقدمت خون دل «میثم» بیا

تا تو بر ما غایبی بر پاست در هر انجمن *** نالۀ یا بن الحسن، یا بن الحسن، یا بن الحسن

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

---------------------------

نامی که در این جهان زبان زد شده است *** مهدی است که از قید زمان رد شده است

از آدم و از نوح و خلیل الله است *** مردی که خلاصۀ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شده است

ص: 69

8_ آفتاب دل زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا

باز قدسی نفسان زمزمه پرداز شدند *** به سوی سامره آمادۀ پرواز شدند

چهره ها با گل لبخند همه باز شدند *** بلبلان چمنِ حُسن در آواز شدند

نورشادی به زمین و به فلک موج زند *** از فلک تا به زمین فوج ملک موج زند

باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است *** پیک شادی به سلام و به درود آمده است

چه وجودی است که اکنون به وجود آمده است *** این خبر چیست که جبریل فرود آمده است

محشری گشت بپا گر که قیامت کردند *** همه درهاله ای از نور اقامت کردند

نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب *** که از او گشته جهان غرق تجلّا امشب

ص: 70

همه عالم شده چون وادی سینا امشب *** مات از این نور بوَد دیدۀ موسی امشب

عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است *** همه گفتند که مهدی است هویدا شده است

بر همه خلق جهان خیر کثیر آمده است *** سورۀ نورِ خداوند قدیر آمده است

به محمّد به علی باز نظیر آمده است *** هاشمیّون همه را ماهِ منیر آمده است

او بود جنّت ما، کعبۀ ما، مقصد ما *** خال رخسارۀ او شد حجر الاسود ما

هستی از یمن قدومش ز غم آزاد بود *** خرّم از جلوۀ او گلشن ایجاد بود

این همان وعدۀ موعود و خداداد بود *** هر که شد منتظر مقدم او شاد بود

ص: 71

آری ای اهل ولا! موسم دیدار شده *** آیت نَصرُ مِنَ الله پدیدار شده

غرق آیات مبین است رخِ رخشانش *** شب نشینان سماوات همه حیرانش

عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش *** کرده در عرش، خداوند سه شب مهمانش

در سماوات کنون فصل گل و هم عهدی است *** میزبان خالق و مهمان عزیزش مهدی است

خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم *** همچو گلها ز نسیم سحری زنده شویم

پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم *** نکند روز وصالش همه شرمنده شویم

دل او را همه با پیرویش گرم کنیم *** همه در محضر اوئیم از او شرم کنیم

ص: 72

همه گویند «وفائی» گل توحید کجاست؟ *** مروه پرسید کجا؟ کعبه بپرسید کجاست؟

آن دل انگیز ترین مایۀ امّید کجاست؟ *** آفتاب دل زهرا، گل خورشید کجاست؟

کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند *** عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند

شاعر : استاد سیّد هاشم وفایی

-------------------------

ای که به عیسی نبی روحِ سلامی *** ای که کلیم الله را روح کلامی

نیمۀ ماه شعبان، ماهِ تمامی *** خوشا به حال ما که ما را تو امامی

ص: 73

9_ مصلح کلّ بشر

ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت *** یا بهشت حضرت باری تعالی خوانمت

سر زمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت *** جبهۀ هفت آسمان یا عرش اعلا خوانمت

کعبۀ پیغمبران یا طور سینا خوانمت *** قبلۀ امید فرزندان زهرا خوانمت

هرچه هستی طور دل سینای جان می دانمت *** زادگاه مهدی صاحب زمان می دانمت

نو عروس فاطمه امشب محمّد زاده ای *** دختر شاهنشه رومی و احمد زاده ای

اختر برج ولایی، ماه امجد زاده ای *** هیکل توحید، یا روح مجرّد زاده ای

عابدی معبود یا عبدی مؤیّد زاده ای *** پای تا سر مظهر دادار سرمد زاده ای

ص: 74

انبیا را اولیاء را، جان جان است این پسر *** مصلح کل مهدی صاحب زمان است این پسر

کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است *** رهنمای آدم است و مقتدای عالم است

انبیاء را اوّل است و اولیاء را خاتم است *** هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

هم به درد جان دوا، هم زخم دل را مرحم است *** نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است

شیعه تنها مصلح کلّ بشر می داندش *** عالم خلقت امام منتظر می داندش

نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش *** صبحدم چشم انتظار وعدۀ دیدار باش

دیده بگشا در تماشای رخ دلدار باش *** در رخ دلدار محو جلوۀ دادار باش

شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش *** در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش

ص: 75

شب دعایت روح را غرق حلاوت می کند *** صبح، مهدی در برت قرآن تلاوت می کند

ای عروس فاطمه امّ العلوم الکامله *** ای جهان قربان حملت، ای به مهدی حامله

ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله *** خیز از جا و بجا آور نماز نافله

نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله *** کاروان دل به پا آمد، امید قافله

حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده *** یوسف گم گشتۀ زهرا به بازار آمده

نرگس امشب موسِئی با نور طور آورده ای *** یا مگر داوود دیگر با ز بور آورده ای

آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده ای *** یا به دامن مظهر «الله نور» آورده ای

آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده ای *** سیّد الاشهاد را بدر البدور آورده ای

ص: 76

از زمین یک آسمان توحید داری در بغل *** ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل

قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این *** نا خدای کشتی دین، مصلح دنیاست این

لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این *** آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این *** ای دوصد یوسف فدایش یوسف زهراست این

نامش از اهل زمین و آسمان دل می برد *** چهره اش نادیده از خلق جهان دل می برد

ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا *** ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا

ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا *** ای همه جانها به خاک مقدمت قربان بیا

ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا *** ای نجات هستی، ای گمگشتۀ انسان بیا

ص: 77

زینب کبری سر بازار می خواند تو را *** فاطمه بین در و دیوار می خواند تو را

آفتابا! طلعتت در پرده پنهان تا به کی؟ *** ماهتابا! جلوه ای شبهای هجران تا به کی؟

باغبانا! بی تو خون، آب گلستان تا به کی؟ *** یوسفا! از دیدنت محروم کنعان تا به کی؟

احمدا! تنها میان جمع قرآن تا به کی؟ *** مهدیا! بر نیزه سرهای شهیدان تا به کی؟

از جگرها آه می جوشد که یا مهدی بیا *** خون ثارالله می جوشد که یا مهدی بیا

گاه دور کعبه با اشک روان می جویمت *** گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می جویمت

گه کنار خانه بر گرد جهان می جویمت *** در منا، من در زمین و آسمان می جویمت

گه به بزم دوستان با دوستان می جویمت ***

ص: 78

گه درون خویشتن مانند جان می جویمت

هر چه می گردم در این گلشن نمی بینم تو را *** تو مرا می بینی امّا من نمی بینم تورا

دیده ها اختر شمار صبحِ دیدار تو اند *** اختران آئینه دار ماهِ رخسار تو اند

گلعذاران بی قرار سیر گلزار تو اند *** شهریاران خاکسار پای زوّار تو اند

سر بداران پایدار، دار ایثار تو اند *** دوستان چشم انتظار صبحِ پیکار تو اند

یابن مولانا العلی! یابن النّبی المصطفی! *** از تو عالم می شود چون نظم(میثم) با صفا

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

-------------------------

ص: 79

10_ شاهنشه خوبان

صبحدم پیک مسیحادم جانان آمد *** گفت برخیز که آرام دل و جان آمد

سحر از پرده نشینان حریم خلوت *** نغمه برخاست که شاهنشه خوبان آمد

عاشقان را رسد این طرفه بشارت ز سروش *** که سحرگاه شب نیمۀ شعبان آمد

مى کند مرغ سحر زمزمه بر شاخۀ گل *** که ز نرگس ثمرى پاک به دوران آمد

وارث تاج نبى اوست که با دعوت حق *** بهر افراشتن پرچم قرآن آمد

شهسواری است که با صولت و بازوى على *** از پى کشتن کفار به میدان آمد

ص: 80

مظهر صلح حسن اوست که با حلم حسن *** پى آرامش دلهاى پریشان آمد

آنکه اندر رگ او خون حسین بن علی است *** پى خونخواهى سالار شهیدان آمد

در ره زهد و عبادت چو على بن حسین *** سوى حق قافله را سلسله جنبان آمد

علم باقر همه در اوست که با مشعل علم *** رهبر جامعۀ بى سر و سامان آمد

تا ز ناپاک کند مذهب صادق را پاک *** مظهر راستى و پاکى و ایمان آمد

همچو کاظم که بود قبلۀ حاجات و مراد *** دردمندان جهان را پى درمان آمد

ص: 81

چون رضا تا که کند تکیه بر او رنگ علوم *** وارث افسر سلطان خراسان آمد

اوست سرچشمۀ تقوا و فضیلت چو جواد *** منبع فیض و جوانمردى و احسان آمد

هادى وادى حق کز پى ارشاد بشر *** با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد

یادگار حسن عسکرىِ پاک سرشت *** که جهان را کند از عدل گلستان آمد

قائم آل محمّد عَلَيْهِم السَّلاَمُ، شه اقلیم وجود *** که به فرماندگی عالم امکان آمد

ای شه منتظَر از منتظِران چهره مپوش *** که دگر جان به لب از محنت هجران آمد

ص: 82

طبع خاموش رسا باز چو مرغان چمن *** پى تبریک چنین شاد و غزل خوان آمد

شاعر: دکتر قاسم رسا

---------------------

مژده که میلاد منجىِ بشر آمد *** فُلک هدى را، دلیل و راهبر آمد

مژده! که آمد خدیو عالم امکان *** حجّت برحق، امام منتظَر آمد

ص: 83

11_ شاهد مقصود

آفرینش از گل نرگس گلستان است امشب *** آسمان دریا ولی دریای غفران است امشب

سامره سرسبزتر از باغ رضوان است امشب *** گام گامش بوسه گاه حور و غلمان است امشب

گوش جانم این شنفته، جبرئیل وحی گفته *** قوموا ای دلهای خفته، لالۀ نرگس شکفته

قبله کن بیت الحسن را تا ببینی ذوالمنن را

*****

گوش شو تا بشنوی مدّاحی روح الامین را *** چشم شو تا بنگری آئینۀ حق الیقین را

سرو بستان تمام لاله های باغ دین را *** طفل دلبند عروس رحمة للعالمین را

پای تا سر داور است این، یا مگر پیغمبر است این *** حیدر است این حیدر است این یا حسین دیگر است این

یا که نرگس در بغل بگرفته چون زهرا حسن را

*****

ص: 84

هستی از نور خدا شد نائره با یاد مهدی *** لحظه ها دارند صدها خاطره با یاد مهدی

لاله افشانده بتول طاهره با یاد مهدی *** کعبه می گردد به دور سامره با یاد مهدی

شاهد مقصود آمد، جودبخش جود آمد *** حجّت معبود آمد، مهدی موعود آمد

انجمن انجم شده جوئید ماه انجمن را

*****

بوی گل در بوستان می آید از پیغام نرگس *** زنده گردیدند خونین لاله ها از نام نرگس

حُلّه های نور پوشاندند بر اندام نرگس *** نور مهدی می رود بر آسمان از بام نرگس

آسمان ها چون ستاره، گرد آن دارالزّیاره *** زائر آن ماه پاره، تا مگر با یک اشاره

غرق در موج نگاه خود کند چرخ کهن را

*****

تا گل روی حسن را داد با حُسنش طراوت *** لب گشود و کرد چون جدّش علی قرآن تلاوت محو او شد مست او شد هم ملاحت هم حلاوت ***

ص: 85

لاله را گفتا قضاوت کن قضاوت کن قضاوت

سرو دیدی گل فشاند؟ گل سخن بر لب براند؟ *** نسترن هستی ستاند؟ یاسمن قرآن بخواند؟

من به چشم خویش دیدم گرم قرآن یاسمن را

*****

آمد آن شیرین که عالم را ببر بگرفته شورش *** عیسی از گردون سلام آورده و موسی ز طورش

یافته داود عکس خال او را در زبورش *** انبیاء آمادۀ ایثار جان روز ظهورش

داغداران بی قرارش، بی قراران داغدارش *** رهسپاران خاکسارش، خاکساران رهسپارش

می کند دار السرور خلق این بیت الحزن را

*****

ای هزاران آفرین بر حُسن از حُسن آفرینت *** ای زده گلبوسه وجه الله اعظم بر جبینت

ای به گرد شمع رخ پروانه جبرئیل امینت *** کعبه عمری چشم در راه صدای دل نشینت

پر گشا و دلبری کن، رخ نما روشنگری کن ***

ص: 86

سر بر آر و سروری کن، داوری کن داوری کن

داوری کن تا بر آری ریشۀ نخل فِتن را

*****

رخ نما ای یوسف گم گشتۀ کنعان کعبه *** جلوه کن ای آفتاب حُسن از دامان کعبه

بازآ تا بازگردانی به پیکر جان کعبه *** سر برآور تا به سرآید غم هجران کعبه

ای خدا پیدا ز ذاتت، ای ملک محو صفاتت *** ای همه حجّاج ماتت، کعبه مشتاق صلاتت

بر سرم پا نِه که تقدیم تو سازم جان و تن را

*****

آفتاب عالم آرایی، نمی دانم کجایی *** دور از مائی و با مائی، نمی دانم کجایی

در دل جمعی و تنهایی، نمی دانم کجایی *** پیش من با من هم آوایی، نمی دانم کجایی

تو امام عالمینی، جان جانی عین عینی *** سامره یا کاظمین، زائر قبر حسینی

کعبه را گردم به شوقت، یا مزار بوالحسن را

*****

ص: 87

ای خزان دین بهار از فیض چشم اشکبارت *** ای بسان لاله ها دل های خونین داغدارت

ای معطّر آفرینش یاد گلهائی بهارت *** مصلح عالم بیا، ای عالمی چشم انتظارت

وارث ملک نبوّت، سرو بستان مروّت *** مشعل بزم اخوّت، گوهر بحر فتوّت

کی شود عدل تو گیرد هم زمین را هم زمن را

*****

تا بکی از لاله های باغ خون، عطر تو بویم؟ *** تا بکی با اشک هجران، گرد غم از رخ بشویم؟

تا بکی در اشک خود گم گردم و روی تو جویم؟ *** تا بکی نادیده وصف روی زیبای تو گویم؟

ای به خاکت جان فدایی، از تو زیبد مقتدایی *** تا به کی اشک جدایی؟ بت زند لاف خدایی

کن برون از آستین یکباره دست بت شکن را

*****

چشم شیعه پر بود از اشک گوهربار تا کی؟ *** آه زهرا آید از بین در و دیوار تا کی؟

ص: 88

صوت جدّت بر سر نی، از لب خونبار تا کی؟ *** شیعه بر مظلومی اسلام گرید زار تا کی؟

سینه ها را آه تا کی؟ پشت پرده ماه تا کی؟ *** هجر وجه الله تا کی؟ یوسف اندر چاه تا کی؟

پاک کن از دیدگان «میثمت» اشک مَحَن را

*****

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

---------------------

هر راه بجز راه تو کج خواهد شد *** بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد

ما منتظران اگر بخواهیم همه *** امسال همان سالِ فرج خواهد شد

ص: 89

12_ آخرین حیدر کرّار

باز شوری است که در جانِ جهان افتاده *** عالم از حادثه ای در هیجان افتاده

چشم نرگس به شقایق نگران افتاده *** عالم پیر دگرباره جوان افتاده

هاتفی گفت سحر می رسد از راه بیا *** همچو عباس قمر می رسد از راه بیا

باز عالم شده سرمست و غزل خوان امشب *** پهن شد سفرۀ احسان کریمان امشب

بس که شد لطف خداوند فراوان امشب *** می شود هرچه گدا هست سلیمان امشب

جلوۀ کوثری حضرت زهرا آمد *** آخرین حیدر کرّار به دنیا آمد

ص: 90

آمده بر دو جهان حضرت دریا به به *** بر رخش جلوۀ آقایی طاها به به

دلبری کرده به لبخند ز بابا به به *** آمده در بر نرگس گل زهرا به به

عسکری در بر خود نور جلی را دارد *** یا پیمبر به بغل باز علی را دارد؟

با نگاهش دل غمدیده صفا بردارد *** چشم یعقوب چو آئینه ضیا بردارد

از غبار قدمش درد، دوا بردارد *** آمده حضرت عیسی که شفا بردارد

انبیاء از قِبَلش قرب الهی گیرند *** گلِ بوسه همگی از رخ ماهش چینند

در رخش جلوۀ آیات خدا بسیار است *** سیزده آینه در آینه در تکرار است

ص: 91

چو علی قبلۀ عالم شده و سیّار است *** پسر حیدر کرّار خودش کرّار است

عرش می لرزد اگر یک دو قدم بردارد *** دیدنی باشد اگر تیغ دودم بردارد

کاش گل باز به دیدار چمن برگردد *** از دل خاکی صحرا به وطن بر گردد

یوسف فاطمه آن پور حسن برگردد *** بهر یاری به همه اهل یمن برگردد

چون حسین بن علی هست چو کشتی نجات *** تا که این عید شود عید ظهورش صلوات

شاعر : ناصر شهریاری

-----------------------

ص: 92

13_ خوش آمدی یا ابا صالح

قدم به چشم ما زدی، یا اباصالح! *** خوش آمدی، خوش آمدی، یا اباصالح!

تو شمع جمع عالمی، ماه زهرایی *** تو طور و محکماتی و نور و طاهایی

تو منجی جهانی و یاور مایی *** تو نور حیّ سرمدی، یا اباصالح!

قدم به چشم ما زدی، یا اباصالح! *** خوش آمدی، خوش آمدی، یا اباصالح!

تو جان جان عالمی، جان به قربانت *** پدر شکفته چون گل از صوت قرآنت

بوسه زده بر دهن و لب خندانت *** آینۀ محمّدی، یا اباصالح!

قدم به چشم ما زدی، یا اباصالح! *** خوش آمدی، خوش آمدی، یا اباصالح!

ص: 93

ای صلوات کبریا، بر گل رویت *** ای همۀ بهشتیان، سائل کویت

دست خدا، دست خدا دست و بازویت *** یا سیدی یا سیدی، یا اباصالح!

قدم به چشم ما زدی، یا اباصالح! *** خوش آمدی، خوش آمدی، یا اباصالح!

ای صلوات کبریا، بر گل رویت *** ای همۀ بهشتیان، سائل کویت

تویی معز الاولیاء، یا ولیّ الله! *** تویی امید انبیاء، یا ولیّ الله!

به جان فاطمه بیا، یا ولیّ الله! *** چرا نهان ز ما شدی، یا اباصالح!

قدم به چشم ما زدی، یا اباصالح! *** خوش آمدی، خوش آمدی، یا اباصالح!

سلام ما سلام ما، به قیام تو *** دورد ما درود ما، به صیام تو

ص: 94

حقیقت وحی خدا، در پیام تو *** امید آل احمدی، یا اباصالح!

قدم به چشم ما زدی، یا اباصالح! *** خوش آمدی، خوش آمدی، یا اباصالح!

جای تو خالی و جهان، غرق نور تو *** تو غایبی و عالمی، در حضور تو

عبادت خالص ما، شوق و شور تو *** مؤیَّد و مؤیِّدی، یا اباصالح!

قدم به چشم ما زدی، یا اباصالح! *** خوش آمدی، خوش آمدی، یا اباصالح!

----------------------

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

ص: 95

14_ هوای تو

امشب دوباره مست شدم در هوای تو *** امشب دوباره شعر سرودم برای تو

مجنونم و جنون من از حد گذشته است *** من حاضرم که سر بدهم در هوای تو

یک عمر آمدم درِ میخانه، ای حبیب! *** کی می شود که من بشوم آشنای تو؟

این جشن ها بدون شما گریه آور است *** ساقی! میان میکده خالی است جای تو

آقا بیا که نیمۀ شعبان رسیده است *** دل بسته ایم بر کرم و بر عطای تو

حالم بد است و منّت درمان نمی کشم *** خود را کشانده ام دمِ مهمان سرای تو

ص: 96

از یُمن مقدمت قلم عفو را کشید *** بر جرم شیعیان تو امشب خدای تو

رحمت بر آن کسی که شده سائل شما *** رحمت بر آن که کرد مرا مبتلای تو

قربانی رَهَت، پدر و مادرم شوند *** اصلاً تمام زندگی من فدای تو

ابلیس هم دوباره شود سر به راه اگر *** امشب رسد به او برکات دعای تو

آیا شود که زنده بمانیم و بشنویم *** آید ز سمت خانۀ کعبه صدای تو؟

در وقت مرگ منتظر مقدم توأم *** شاید شود که بوسه زنم من به پای تو

ص: 97

وقتی که صبح و شام گریه بر ارباب می کنی

پس واجب است گریه کنم پا به پای تو

شاعر: مهدی علی قاسمی

-----------------------

شاید آن روز که سهراب نوشت *** تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبر از دل پر درد گل یاس نداشت *** باید این گونه نوشت هر گلی هم باشد

ص: 98

چه

شقایق چه گل پیچک و یاس

تا

نیاید مهدی زندگی دشوار است

15_ کعبۀ مقصود

عید است ولی عید قیام بشریّت *** در پرتو میلاد امام بشریّت

با دست کرم ذات خداوند تعالی *** زد سکۀ اقبال به نام بشریّت

از خُم طهورا که خدا ساقی آن است *** با دست خدا پر شده جام بشریّت

امشب ببر ای باد صبا پیشتر از صبح *** بر سامره پیوسته سلام بشریّت

عالم همه جا وادی طور است ببینید *** در دست حسن مصحف نور است ببینید

خیزید همه سورۀ والشّمس بخوانید *** گل در قدم مهدی موعود فشانید

از جام شرابی که خدا ساقی آن است *** پیوسته بنوشید و به یاران بچشانید

تنها نه فقط شب، شبِ مهدی ست، بگویید ***

ص: 99

میلاد ائمّه است بدانید بدانید

خیزید و ببندید همه بار سفر را *** محمل به سوی کعبۀ مقصود برانید

امشب خبری خوش به بنی فاطمه آمد *** بوی گل نرگس به مشام همه آمد

عید ملک و جن و بشر باد مبارک *** بر شانۀ خورشید، قمر باد مبارک

طوبای امید همه خوبان جهان را *** در نیمۀ این ماه، ثمر باد مبارک

آوای خدا می شنوم از لب مهدی *** این زمزمه بر مرغ سحر باد مبارک

پیغام خدا را برسانید به نرگس *** کای مادر فرخنده! پسر باد مبارک

ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی *** آیید و بگردید به دور سر مهدی

ص: 100

دیدید همه کعبۀ روح شهدا را *** دیدید همه آینۀ غیب نما را

دیدید همه بر سر دست حسن امشب *** هنگام سحر صورت مصباح هدی را

امشب همه بار سفر سامره بستیم *** داریم به دل شوق تماشای خدا را

از مرغ سحر با گل لبخند بپرسید *** کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را

یاران! شب عید آمده بیدار بمانید *** باید همه از فاطمه عیدی بستانید

این جانِ جهان، جانِ جهان، جانِ جهان است *** این روحِ روان، روحِ روان، روحِ روان است

این چارده آیینه جمال است به یک حسن *** آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

این ختم ائمّه است بدانید بدانید *** چونان که نبی خاتم پیغامبران است

گر کفر نباشد بگذارید بگویم ***

ص: 101

چشمان خدا بر مه رویش نگران است

هر لحظه پدر شیفتۀ تاب و تب اوست *** ناخورده لبن آیۀ قرآن به لب اوست

این است که دادند امامان خبرش را *** داده است خدا مژدۀ فتح و ظفرش را

تا آیۀ قرآن به لبش بود، ملائک *** دیدند به لب خندۀ شوق پدرش را

ای کاش نبی بود که بوسد چو حسینش *** تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را

جاءالحق بازوش که دیدید ببینید *** نقش زهق الباطل دست دگرش را

این نور دل فاطمه فرزند حسین است *** بر لعل لبانش گل لبخند حسین است

ای خلق جهان منتظر روز ظهورت! *** پیوسته زمان منتظر روز ظهورت

ص: 102

هم در غم هجران تو پیران همه مردند *** هم نسل جوان منتظر روز ظهورت

بلبل سر هر شاخه غزل خوان فراقت *** گل های خزان منتظر روز ظهورت

تو یوسف گم گشتۀ اسلام چو یعقوب *** با قد کمان منتظر روز ظهورت

یعقوب به ما مژده دهد آمدنت را *** از مصر شنیدیم بوی پیرهنت را

ای دست خدا! دست خدا یار تو باشد *** بازآ که حرم عاشق دیدار تو باشد

بازآ که حسین بن علی چشم به راه است *** بازآی که عباس، علمدار تو باشد

تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری *** سر در گم و جان بر کف بازار تو باشد

بازآی که هفتاد و دو سرباز حسینی *** دلباختۀ مکتب ایثار تو باشد

ص: 103

تو پاسخ فریاد امام شهدائی *** تو منتقم خون امام شهدائی

بازآی که آیین پیمبر به تو نازد *** بازآ که علی، فاتح خیبر به تو نازد

روزی که بگیری به کفت تیغ علی را *** آن روز ببینند که حیدر به تو نازد

روزی که ز قبر، آن دو نفر را تو درآری *** حق است که صدیقۀ اطهر به تو نازد

آن روز ببینند همه با گل لبخند *** بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد

ای وسعت ملک ازلی محفل نورت *** ما عید نداریم مگر روز ظهورت

از لالۀ زخم شهدا خنده برآید *** کای منتظران! منتظران! منتَظَر آید

از چار طرف چشم گشایید به کعبه ***

ص: 104

تا سوی حرم حجّت ثانی عشر آید

این یکه سواری که نهد روی به کعبه *** مهدی ست که از بهر نجات بشر آید

چشم همه روشن که به فرمان الهی *** از پیرهن یوسف زهرا خبر آید

«میثم» چه نکو گفت تو را دوست که شاید *** این یار سفر کرده همین جمعه بیاید

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

----------------------

از زمین نوربه بالا رود امشب زیرا *** نور خورشید امامت همه تابان آمد

قائم آل محمّد عَلَيْهِم السَّلاَمُ گل گلزار رسول *** حجة بن الحسن عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالِيَ فَرَجَهُ اَلشَّرِيفْ آن مظهر ایمان آمد

ص: 105

16_ ولای گل نرگس

سینه ام آبادِ گل نرگس است *** دل خوش امداد گل نرگس است

یاد خدا یاد گل نر گس است *** شب، شب میلاد گل نر گس است

دل به ولای گل نرگس ببند *** بهر ظهورش صلواتی بلند

محو تماشای تو بودن خوش است *** غرق تمنّای تو بودن خوش است

واله و شیدای تو بودن خوش است *** خاک کف پای تو بودن خوش است

گر که لب یار دلم وا شود *** صد گره از کار دلم وا شود

ای که ولای تو شده یاورم *** خاک سر کوی تو تاج سرم

ص: 106

ناز تو را با دل و جان می خرم *** ای به فدایت پدر و مادرم

کاش شوم مورد تأیید تو *** مست شوم از مِی توحید تو

غنچه به یاد تو شکوفاتر است *** دل به امید تو شکیباتر است

گفته نبی عشق تو گیراتر است *** مهدی من از همه زیباتر است

باعث آرامش دل ها توئی *** عشق علی، یوسف زهرا توئی

ای که ولای تو مرا دین شده *** قلب من از عشق تو آذین شده

عاشق عشق تو خدابین شده *** زمزمۀ روز و شبم این شده

ص: 107

منتظران را به لب آمد نفس *** ای شه خوبان تو به فریاد رس

ای که جمال تو نصیبم نشد *** دیدن خال تو نصیبم نشد

وصف کمال تو نصیبم نشد *** گر چه وصال تو نصیبم نشد

صبح و مسا رو به خدا می کنم *** بهر ظهور تو دعا می کنم

دل شده شیدای تو یا بن الحسن! *** غرق تمنّای تو یا بن الحسن!

خانهٔ دل جای تو یا بن الحسن! *** گریۀ شب های تو یا بن الحسن!

برده قرار از دل افلاکیان *** بی خبر از حال توأند خاکیان

ص: 108

یوسف دل ترک سفر کی کنی؟ *** کاخ ستم زیر و زبر کی کنی؟

باز درِ فتح و ظفر کی کنی؟ *** شام غم هجر، سحر کی کنی؟

صوت دل آرای تو بشنیدنی است *** خیمۀ سبزت به خدا دیدنی است

کاش که من از تو خبر داشتم *** از غم تو دیدۀ تر داشتم

کاش که در پای تو سر داشتم *** بر رخ ماه تو نظر داشتم

کاش که در دولت هم عهدی ات *** بشنوم آوای انا المهدی ات

شاعر: سید مجتبی شجاع

-------------------------

ص: 109

17_ آفتاب عالم آرا

آسمان امشب جمال حق تعالی را ببین *** نیمۀ ماه محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، ماه زهرا را ببین

برفراز دست مولانا امام عسکری عَلَيْهِ السَّلاَمُ *** ماه نرگس، آفتاب عالم آرا را ببین

پای تا سر، سر به سر، آئینه شو آئینه شو *** چون شدی آئینه آن رخسار زیبا را ببین

با همه سیّارگان دور زمین آور طواف *** آفتابِ بامدادِ عرشِ اعلا را ببین

روح شو، بر بام شهر سامره پرواز کن *** چشم شو، خورشید غایب از نظرها را ببین

بر فراز مهد مهدی لحظه ای پرواز کن *** لحظه لحظه شمع جمع آل طاها را ببین

همچو نرگس با گل لبخند از هم باز شو *** در ریاض نور، حُسن حق تعالی را ببین

ای چراغ ماه! از خورشید زیباتر شدی *** غرق در انوار حُسن حق، ز پا تا سر شدی

ص: 110

ای بهشت سامره! امشب جهان آرا شدی *** با گلِ لبخندِ ماهِ نرگس از هم وا شدی

نی عجب، گر عالمی گردید از بوی تو مست *** ز آنکه امشب مستِ بویِ نرگسِ زهرا شدی

آسمانی لالۀ نرگس شکفتی در زمین *** ماهِ بزم عرشیان، خورشید سامرا شدی

با طلوع صبح از مشرق بر آید آفتاب *** آفتاب فاطمه وقت سحر پیدا شدی

گاه در دامان نرگس، گاه در دست حسن *** نور خود را بذل کردی، ماه محفل ها شدی

آسمانی ها زمین بوس تو بودند از ازل *** از چه ای جانِ جهان ها همنشین با ما شدی

در محافل حاضری، در دیده پیدا نیستی *** از نظرها غایبی و انجمن آرا شدی

ای وجود از مقدمت آباد! یا مهدی! بیا *** عید میلادت مبارک باد، یا مهدی! بیا

ص: 111

در شب میلاد پیدا شد تجلّای ظهور *** سر زند از غرب، مهر عالم آرای ظهور

آمد آن مولود مسعودی که در سیمای او *** از ازل پیغمبران دیدند سیمای ظهور

نقشِ «جاءَ الحق» دهد بر روی بازویش خبر *** از قیام مهدی و از صبح زیبای ظهور

ای خوش آن روزی که کلّ خلق عالم بشنوند *** در کنار کعبه پای رکن، آوای ظهور

ای همه چشم انتظاران! بشنوید و بنگرید *** بر دو بازوی ولیِّ عصر، امضای ظهور

شیعه در ایّام غیبت همچو کوهی سربلند *** در حوادث پایدار استاده تا پای ظهور

ای شما آل محمّد! جان ما قربانتان! *** از شما ما را نباشد جز تمنّای ظهور

می درخشد پرچم توحید بر بام فرج *** منتظر باشید، نزدیک است ایّام فرج

ص: 112

غم مخور گر شد زمین ماتم سرای انتظار *** می رسد روزی به پایان روزهای انتظار

اشک و آه و گریۀ چشم انتظاران شاهد است *** سخت تر از احتضار آمد بلای انتظار

یوسف زهرا! تو شاهد باش، عمر ما گذشت *** پیر گردیدیم در حال و هوای انتظار

جمعه ها ذکرم شده «اَینَ الحسن، اَینَ الحسین» *** لحظه هایم گشته یکسر لحظه های انتظار

بس که سردادم ندای «أینَ ابناءُ الحسین» *** کرده ام صحرای دل را کربلای انتظار

از طنین ذکر «اللهم عجِّل للظُّهور» *** بندبندم گشته یکسر نی نوای انتظار

یابن زهرا! ما دعا کردیم تو آمین بگو *** تا بهار وصل آید در قفای انتظار

تو تمام آرزوی آل زهرایی بیا *** ای امید شیعه! می دانم که می آیی، بیا

ص: 113

تو دل از من برده ای بسیار، یابن العسکری *** من تو را نشناختم یک بار، یابن العسکری

گه نجف گه کربلا گه سامره گه کاظمین *** داشتم با حضرتت دیدار، یابن العسکری

دیده ای کز دیدن روی تو نابینا بود *** کمتر است از نقش بر دیوار، یابن العسکری

گرچه لایق نیستم، ای خوبتر از جان! بیا *** پا به چشمم از کرم بگذار، یابن العسکری

دشمنانت کارشان جز دشمنی با شیعه نیست *** شیعه غیر از تو ندارد یار، یابن العسکری

بی تو شادی جا ندارد بین ما، مولا بیا *** کوه غم از دوش ما بردار، یابن العسکری

برگ برگ لاله ها در باغ و بستان شاهدند *** بی تو گل هم شد به چشمم خار، یابن العسکری

گرچه گم کردند چشمان گنهکارم تو را *** باز می بینم فقط تنها تو را دارم، تو را

ص: 114

من تو را نشناختم، امّا مکرر دیدمت *** صبحدم در روضۀ پاک پیمبر دیدمت

در کنارت ایستادم پشت دیوار بقیع *** گه کنار خویشتن، گه در برابر دیدمت

گرچه می گفتند پنهان است قبر فاطمه *** من کنار تربت پنهان مادر دیدمت

بوی عطرت را شنیدم از بیابان نجف *** در کنار مرقد ساقی کوثر دیدمت

گاه دیدم ایستادی در کنار قتلگاه *** گه کنار قبر آن تن های بی سر دیدمت

گاه در بالای سر دیدم ضریحت در بغل *** گاه در پائین پا، با قبر اکبر دیدمت

گر چه، ای گمگشتۀ زهرا! ندانستم توئی *** در کنار قبر عباس دلاور دیدمت

ماه رویت را تماشا کردم و دل باختم *** با تو بودم در همه عمر و تو را نشناختم

ص: 115

غایبی و روز و شب در جمع مائی، سیدی *** با منی امّا نمی دانم کجائی؟ سیدی

ای بسا حج کرده ام، حجّم فقط دیدار توست *** تو حرم، تو کعبه، تو سعی و صفائی، سیدی

کاش جان عالمت بر رونما گردد فدا *** تا دمی بر خلق عالم رو نمائی، سیدی

ای دعای فاطمه پشت سرت هر صبح و شام *** کی می آیی؟ کی می آیی؟ کی می آیی؟ سیدی

مشکل اسلام تنها غیبت کبرای توست *** با ظهورِ خود تو خود مشکل گشائی، سیدی

پرچم سرخ حسینی فاش می گوید که تو *** وارث خون شهید کربلائی، سیدی

در طواف کعبه ای؟ یا در مدینه؟ یا نجف؟ *** سامره؟ قم؟ یا که مهمان رضائی؟ سیدی

ای تمام چارده معصوم! یا مهدی! بیا *** ای جواب نالۀ مظلوم! یا مهدی! بیا

ص: 116

ای قرار قلبهای بی قرار اهل بیت *** وی طلوع صبح، در شبهای تار اهل بیت

می دمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور *** می رسد روزی به پایان، انتظار اهل بیت

قرنها فریاد «اللهم عجّل لظهّور» *** بوده در این غیبت کبری، شعار اهل بیت

ای به دستت ذوالفقار عدل! تا کی می کنی *** اشک چشم نازنینت را نثار اهل بیت؟

سیدی! دست ید اللّهی بر آر از آستین *** تا به دست آید دوباره اقتدار اهل بیت

سیزده معصوم را کشتند از راه جفا *** یوسف زهرا توئی، دار و ندار اهل بیت

تا قیامت لشگر پاییز را نابود کن *** با ظهورت می شود عالم، بهار اهل بیت

قرنها در سینۀ ما شعلۀ فریاد توست *** عالمی در انتظار تیغ عدل و داد توست

ص: 117

وارث خون خدا! خون خدا گوید بیا *** بر سر نی، رأس مصباح الهدی گوید بیا

اشک زمزم، چار رکن کعبه و فریاد حجر *** سنگ های مروه و کوه صفا گوید بیا

فرق خونین علی هر شب صدایت می زند *** خون جاری از دهان مجتبی گوید بیا

مادر مظلومه ات با اشک چشم و سوز دل *** بر ظهورت می کند هر شب دعا گوید بیا

نخل های دشت سرخ نینوا، آب فرات *** پرچم سرخ شهید کربلا گوید بیا

زخم های کشتگان فریاد «یا مهدی» زند *** رأس جدّت بر فراز نیزه ها گوید بیا

قامت غلتیده در خون علمدار حسین *** مشک خالی، دست از پیکر جدا گوید بیا

عالمی چشم انتظار عدل عالم گیر توست *** پاسخ لبخند اصغر، در لب شمشیر توست

ص: 118

جلوه کن تا زنگ غم از سینه ها زائل شود *** با ظهورت معنی اکمال دین کامل شود

جلوه کن تا باز بتهای حرم را بشکنی *** جلوه کن تا مسلک وهابیان باطل شود

جلوه کن تا عیسیِ مریم برای یاری ات *** با ظهورت همزمان از آسمان نازل شود

جلوه کن تا داد محسن را بگیری از عدو *** چهره بگشا تا مراد فاطمه حاصل شود

جلوه کن تا آفتاب از طلعتت گردد خجل *** جلوه کن تا ماه رویت شمع هر محفل شود

جلوه کن تا ابر باطل رخت بندد از فضا *** جلوه کن تا امّت قرآن به حق واصل شود

گرچه نبوَد دیدۀ ما قابل دیدار تو *** تو نگه کن کز نگاهت چشم ما قابل شود

آفتاب فاطمه بر خلق عالم جلوه کن *** از کرامت بر دل تاریک «میثم» جلوه کن

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

--------------------------

ص: 119

18_ ماه پارۀ نرجس

دور زمان به نیمۀ شعبان رسیده است *** اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است

بر جسم مُردۀ همگان جان رسیده است *** از آسمان، خلیفۀ رحمان رسیده است

تابیدن ستارۀ مجلس مبارک است *** میلاد ماه پارۀ نرجس مبارک است

این صاحب کمال که از راه آمده ست *** این وجه ذو الجلال که از راه آمده ست

این حُسنِ بی زوال که از راه آمده ست *** این مصطفی خِصال که از راه آمده ست

بُرهان قاطعِ همۀ دوستان ماست *** نصِّ حدیث گفته، علیِّ زمان ماست

این نورسیده، ماه شبستان نرجس است *** این سورۀ تبارک قرآن نرجس است

ص: 120

این زینتی که برکت دامان نرجس است *** روح امام یازدهم، جان نرجس است

فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض *** جایی که هست جزو صِفتهاش «ربّ أرض»

از هیبتش بفهم که فرزند عسکری است *** لبخند او به خاطر لبخندِ عسکری است

لبهای او عسل که نگو، قندِ عسکری است *** دلبند و دلپسند و خوشایندِ عسکری است

این حرف جز به وصف تو انشا نمی شود *** «هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود»

دل در هوای وصل تو بی تابِ سامراست *** چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست

یادت کلیدِ اصلیِ ابوابِ سامراست *** راه وصالت از دل سردابِ سامراست

ص: 121

احساس می کنیم که فردا از آن ماست *** وقتی دعا برای تو وِرد زبان ماست

شیعه به انتظار تو باید بأیستد *** وقتی که اسم خاص تو آید بأیستد

پای کسی به جز تو نشاید بأیستد *** تا پیش خصم رُخ بنماید بأیستد

با اینکه سیره ات چو پیمبر، محبّت است *** دلهای دشمنان تو مغلوبِ وحشت است

باید که ذوالفقار بگیری به دستِ خود *** روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود

با جبر، اختیار بگیری به دستِ خود *** از دشمنت قرار بگیری به دستِ خود

بینند چون که خلق، علمداریِ تو را *** اقرار می کنند علی واریِ تو را

ص: 122

آقا بیا و بر سَلَفی ها عِتاب کن *** قدری پیِ هلاکتِ داعش شتاب کن

با دست خویش آن دو نفر را عذاب کن *** ما را شریک این همه فعلِ ثواب کن

از خون تمام معرکه را رنگ می کنی *** وقتی به شیوۀ پدری جنگ می کنی

ای قتله گاهِ دیدۀ ما زودتر بیا *** ای پیرِ اشک کرب و بلا زودتر بیا

جان شهیدِ دستْ جدا زودتر بیا *** یارا! به خاطر اُسرا زودتر بیا

جدّت صدات می زند از منبر سنان *** «عجّل علیٰ ظهورکَ یا صاحب الزّمان»

شاعر: محمّد قاسمی

--------------------------

ص: 123

19_ جلوۀ سرمد

امشب دل بیدارم، دارد سحری دیگر *** وز زمزمه ام بر دل، ماند اثری دیگر

در سامره می بینم، قرص قمری دیگر *** وز بیت ولا بر لب، دارم خبری دیگر

از نسل علی آمد، خیر البشری دیگر *** یا آمنه آورده پیغامبری دیگر

طوبا ثمر آورده، سینا شجر آورده *** چشم همگان روشن، نرجس پسر آورده

من رحمت بی حد را در سامره می بینم *** من خلد مخلّد را در سامره می بینم

من جلوۀ سرمد را در سامره می بینم *** من عبد مؤیَّد را در سامره می بینم

من طلعت احمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در سامره می بینم *** من حُسن محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در سامره می بینم

ای منتظران خیزید، با خصم در آویزید *** در مقدم مهدی گل، از پارۀ دل ریزید

ص: 124

ای گمشده پیدا شو، پیدایش حق را بین *** آیینه شو و آنگه آئینۀ یکتا بین

رخسار دو صد یوسف، در آن رخ زیبا بین *** بالای دو صد آدم، در آن قد و بالا بین

هم نوح پیمبر را، در دامن دریا بین *** هم موسیِ عمران را، در وادی سینا بین

در یک رخ زیبا بین، خوبان دو عالم را *** خوبان دو عالم نه، پیغمبر خاتم را

امشب من و دل گشتیم، در کوی گل نرگس *** بر گِرد گل روی، دلجوی گل نرگس

خُلق نبَوی دیدیم، در خوی گل نرگس *** خوردیم شراب نور، از جوی گل نرگس

تا روی خدا دیدیم، در روی گل نرگس *** دل گشته بهشت گل، از بوی گل نرگس

ص: 125

ای دسته گل نرگس، بر تو سلام الله *** ای زینت هر مجلس، بر تو سلام الله

پیوسته درود از ما، بر نرجس و مولودش *** بر نرجس و مولودش، بر مهدیِ موعودش

بر مهدیِ موعودش، بر حجّت معبودش *** بر حجّت معبودش، بر مقصد و مقصودش

بر مقصد و مقصودش، بر سیرت محمودش *** بر سیرت محمودش، لطف و کرم و جودش

لطف و کرم و جودش، حکم و سخن و عزمش *** حکم و سخن و عزمش، تیغ و عَلَم و رزمش

مهر رخ دلجویش، هنگام سحر تابید *** روشن تر و زیباتر، از قرص قمر تابید

از قلب ملک سر زد، در چشم بشر تابید *** گفتی یم هستی را، پاکیزه گهر تابید

چون شعله به کوه طور، از شاخ شجر تابید *** هنگام طلوع فجر، بر دست پدر تابید

ص: 126

در طلعت او دیدند، آئینۀ احمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را *** مانند علی می خواند، قرآن محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را

اوّل سخن توحید، از خالق اکبر گفت *** هم حمد الهی کرد، هم وصف پیمبر گفت

هم آیۀ قرآن خواند، هم مدحت حیدر گفت *** هم نام امامان را، تا خویش سراسر گفت

از ظاهر و باطن گفت، از اوّل و آخر گفت *** آنگه به زبان دل، آن حجّت داور گفت

من شاهد و مشهودم، من حجّت معبودم *** من مقصد و مقصودم، من مهدی موعودم

من طوطی گویای، گلزار شهیدانم *** من روشنیِ چشم، بیدار شهیدانم

من آینۀ سرخ، رخسار شهیدانم *** من محیی ایثار و آثار شهیدانم

ص: 127

من وارث مظلومِ انصار شهیدانم *** من منتقم خونِ سالار شهیدانم

گلواژۀ «جاءَ الحَق» بر دست جهانگیرم *** نقش «زَهَقَ الباطِل» بر تیغۀ شمشیرم

حق وعده به من داده، تا ملک جهان گیرم *** بر دوست امان بخشم، از خصم امان گیرم

مهر آرم و خشم آرم، جان بخشم و جان گیرم *** یار همگان باشم، داد همگان گیرم

در سلک شبان آیم، در کعبه مکان گیرم *** حلقوم ستمگر را، در پنجه چنان گیرم

تا نقش زمین گردد، اهریمن خود کامی *** وز ظلم و ستم هرگز، باقی نبوَد نامی

ای روی تو نادیده، دل برده زدلداران *** ای کار تو پنهانی، یاری ز همه یاران

بشکفته دل از نامت، چون لاله که در باران *** از جام تولّایت، سر مستی هوشیاران

ص: 128

بازآ که براندازی، بنیاد ستمکاران *** با تیغ تو ریزد خون، از سینۀ خونخواران

خورشید رخَت در ابر، پوشیده چرا مهدی؟ *** ای کعبۀ دل رویت، از کعبه درآ مهدی

ای با همگان مونس، ای در همه جا تنها *** ای بی تو ز خون دل، دریا شده دامن ها

تا چند زمام دین، در سلطۀ رهزن ها *** تا چند جهان لبریز، از گریه و شیون ها

تا چند خزان حاکم، در دامن گلشن ها *** تا چند بود قرآن، بر نیزۀ دشمن ها

ای نالۀ مظلومان، در گوش تو یا مهدی! *** ای پرچم ثارالله، بر دوش تو یا مهدی!

بازآی که بنمائی، بر ما رخ زیبا را *** بازآ که کنی از عدل، پُر عرصۀ دنیا را

ص: 129

بازآ که همه بینند، آن روی دل آرا را *** بازآ که کنی پیدا، دو گمشدۀ ما را

هم تربت محسن را، هم تربت زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا را *** حیف است نبیند عبد، رخسار تو مولا را

من «میثم» این کویم، اوصاف تو را گویم *** اوصاف تو را گویم، تا وصل تو را جویم

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

--------------------------

شد نیمۀ شعبان و جهان گشت جوان *** از مقدم پاک آن ولیّ سبحان

آن پرده نشینِ کاخ وحدت امروز *** بنمود رخ از پرده و گردید عیان

ص: 130

20_ به رنگ نرگس

ناگاه از آن سیاهی، زد شعله ای شراره *** روشن شد عرش اعلی، با چارده ستاره

از بین انجمن سبز، می شد یکی پیمبر *** یک نور فاطمه شد، یک نور نیز حیدر

یک نور شد حسین و، یک نور مجتبی شد *** از مابقی انوار، خلق امامها شد

جمع ائمّه بودند، خندید حق و آنگاه *** اینگونه شد مقدّر، باشی بقیة الله

یک گل که عطر و بویش، از عرش می شود حس *** یک شاخۀ گل یاس، امّا به رنگ نرگس

چشمت کشیده می شد، با رنگ دلربایی *** دست تو را خدا ساخت، بهرِ گره گشایی.

ص: 131

مثل هزار و یک شب، هر تار گیسویت شد *** تو آمدی و قبله، محراب ابرویت شد

پیشانی بلندت، خورشید فاطمی بود *** پایان طرح رویت، یک خال هاشمی بود

دل برد از خدا هم، خال سیاهت آقا *** مبهوت کرد ما را، برق نگاهت آقا

در پیش روی ماهت، ابری کشیده می شد *** تو پشت ابر و تنها، نور تو دیده می شد

آن روز نامتان را، نعم الأمیر کردند *** در پیچ و تاب زلفت، ما را اسیر کردند

بعد از تولّد تو، هنگام خلقت ماست *** دَم دادی و تن ما، از خاکِ تیره برخاست

ص: 132

من زاد خاکِ پایت، این قد و قامتم شد *** دستان ماهر تو، معمار خلقتم شد

تو پادشاه آغاز، من تا ابد گدایت *** تو حضرت سلیمان، من مور زیرِ پایت

دیر آمدیم و گفتند، رفتی میان صحرا *** بیچاره من، کجائی؟ آقای آسمان ها!

عمری در انتظارم، با دست های خالی *** یکبار هم نگاهی، مولا به این حوالی

من بی لیاقت امّا، تو با لیاقتم کن *** من غرق استغاثه، آقا اجابتم کن

تو از تبار باران، من اوج تشنه کامی *** تو آخر رفاقت، من اوج بی مرامی

ص: 133

تا کی به تن کنیم این، پیراهن ریا را؟ *** در فکر تو نبودیم، آقا ببخش ما را

وقتی که تو نباشی، چه نوشی و چه عیشی؟ *** برگرد بی قرارم، ای دلبر قریشی!

باز این دل هوایی، گم کرد دست و پا را *** «دل می رود ز دستم، صاحب دلا خدا را»

شاعر: محمّد ناصری

----------------------

نمی دانم بگریم یا بخندم *** که صدها نیمه شعبان آمد و رفت

به شادی دل ببندم یا نبندم *** نیامد دلبر گیسو کمندم

ص: 134

21_ حجّت ثانی عشر

ای طلوع صبحدم نور دگر آورده ای *** آفتابی بهتر از شمس و قمر آورده ای

شاهدی از جان و دل محبوب تر آورده ای *** یا که وجه الله بر اهل نظر آورده ای

مصلح کل، حجّت ثانی عشر آورده ای *** مهدی موعود کز خلق خدا او را سلام

آسمان امشب چه سیمای تو روحانی شده *** دامنت چون قلب نرگس پاک و نورانی شده

سینه ات لبریز از انوار ربّانی شده *** صحنه هایت روضۀ سرسبز رضوانی شده

ماه با لبخند، گرم نور افشانی شده *** تا طلوع صبح دور سامره گردد مدام

ای زمین آغوش جان بگشا که جانان است این *** سامره تطهیر کن خود را که قرآن است این

آسمان در بر بگیرش یک جهان، جان است این *** سیزده معصوم را روح است و ریحان است این

ص: 135

قلب قرآن، هستی دین، رکن ایمان است این *** خود امام و یازده آباء معصومش امام

ای ز آوای تو قرآن مفتخر، قرآن بخوان *** ای دمت از فیض عیسی خوب تر، قرآن بخوان

ای شده پروانه ات مرغ سحر، قرآن بخوان *** ای یگانه مصلح کلّ بشر، قرآن بخوان

ای نوایت خوش تر از جان، بر پدر قرآن بخوان *** تا ببوسد لعل لبهای تو را با احترام

سامره جان شد که این نوزاد جانان من است *** نرجس پاکیزه دامان گفت ریحان من است

عسکری بوسید لب هایش که قرآن من است *** عیسیِ مریم به وجد آمد که این جان من است

شب ندا در داد این ماه فروزان من است *** صبح گفتا از زمین تابید خورشیدم به بام

ص: 136

پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مام *** سرو قد، گل چهره، شورانگیز لب، شیرین کلام

کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقام *** فاطمی خو، مجتبائی حلم، ثارالله قیام

مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهام *** تا که اش گردد شکار و تا که اش افتد به دام

کعبه می خندد که آغاز ظهورش در من است *** مکّه می بالد که آثار عبورش در من است

کوفه می نازد که تشریف حضورش در من است *** کربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است

دل ندا در داد کاین خورشید نورش در من است *** جان به طوف مهد او چون زائر بیت الحرام

دُرّ دندان پیمبر انتظارش می کشد *** صورت خونین حیدر انتظارش می کشد

سینۀ مجروح مادر انتظارش می شکد *** مجتبی با سوز دیگر انتظارش می کشد

ص: 137

زخم ثارالله به پیکر انتظارش می کشد *** تا نیاید او، نیابد زخم قرآن التیام

ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نور *** ای فروغت کرده پیش از خلقت عالم ظهور

ای وجودت غایب و خلق جهانت در حضور *** یابن کوثر! یابن طاها! یابن یاسین! یابن طور!

تو به ما نزدیک تر از مایی و ما از تو دور *** ما ز تو اعمیٰ و تو پیداتر از ماه تمام

باغبانا! بار دیگر در گلستان باز گرد *** یوسفا! از چاه کنعان سوی کنعان باز گرد

موسیا! بر کشتن فرعون و هامان باز گرد *** عیسییا! تا جان دهی بر جسم بی جان باز گرد

احمدا! بر یاری اسلام و قرآن باز گرد *** حیدرا! در دست تو زیباست تیغ انتقام

ص: 138

کعبۀ کعبه! صفا بخش صفا! رکن حرم! *** آسمان جود! باران عطا! ابر کرم

بازآی ای از گل عدلت جهان رشک ارم! *** دین شده بی احترام و کفر گشته محترم

قبلۀ قومی نساء و دین افرادی دِرَم *** هر حرامی بین حلال و هر حلالی را حرام

ای وصالت آرزوی دوستان، هجران بس است *** ای بباغ آفرینش باغبان، هجران بس است

ماه کنعان، آفتاب مصر جان، هجران بس است *** سیّدی الغوث الغوث الامان، هجران بس است

مصلح کل، مهدی صاحب زمان، هجران بس است *** تا به کی «میثم» بریزد بی تو خونِ دل به جام

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار (میثم)

--------------------------

ص: 139

22_ نوید نیمۀ شعبان

یاران نوید نیمۀ شعبان رسیده است *** وقت نماز و خواندن قرآن رسیده است

ایّام رنج و غصّه، به پایان رسیده است *** قطب تمام عالم امکان رسیده است

امشب شب ولادت مولای دلبری است *** بنگر که ماه فاطمه در دست عسکری است

امشب ببین که خیل ملک ناز می کنند *** بر روی لب دعای فرج ساز می کنند

بر روی خلق باب کرم باز می کنند *** از عرش سوی سامره پرواز می کنند

اکنون زمان و لحظۀ هم عهدی آمده *** برگو به جمع منتظران، مهدی آمده

امشب نگار حضرت روح الامین رسید *** دلدار و یاور همه مستضعفین رسید

ص: 140

آرامش دل همۀ مؤمنین رسید *** از عرش، این ترانه بگوش زمین رسید

این پور عسکری است که هم نام احمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است *** او مهدی است و قائم آل محمّد عَلَيْهِم السَّلاَمُ است

صاحب لوای حضرت معبود آمده *** ای اهل ذکر! کعبۀ مقصود آمده

آقای نوح و آدم و داوود آمده *** ای شیعه! مژده، مهدی موعود آمده

مردی که هست نزد خدا صالح او بود *** گویند عرشیان که ابا صالح او بود

ای دل! زمین پیر، به یکباره شد جوان *** غرق سرور و شادی و نور است، کهکشان

با ذکر ناب و قدسیِ یا صاحب الزّمان *** جمع اند مرد و زن همه در صحن جمکران

ص: 141

تا با دعای خویش بخواهند از خدا *** عیدی، ظهور منتقم شاه کربلا

مهدی، یمِ کرامت و غفران و رحمت است *** روح نماز و ذکر و دعا و عبادت است

اصل نجابت است و کلید سعادت است *** مهدی، امیر عالم و طاووس جنّت است

نور خدا ز چهرۀ او منجلی بود *** روز ظهور، ذکر لبش «یا علی» بود

ای که خدا نوشته به قرآن ثنای تو! *** ای آنکه مستجاب شود هر دعای تو!

ای طوطیای چشم ملک خاک پای تو! *** شاهان عالمند گدای گدای تو

تو ترجمان آیۀ نَصرٌ مِنَ اللّهی *** تو در سپهر آل علی عَلَيْهِم السَّلاَمُ آخرین مهی

ص: 142

تو کعبه ای و حِجر و منا، مسجد الحرام *** تو زمزمی، صفائی و مروه، توئی مقام

آری توئی تو مصلح کل، آخرین امام *** بر ذکر و بر رکوع تو و سجده ات سلام

ای چشمۀ سخا و کرم، قبله گاه راز! *** أدرکنی، یا بن فاطمه! یا فارِس الحجاز!

تو مقتدای خضری و عیسی بن مریمی *** تو آبرو به شیعه و آقای عالمی

تو نور چشم حیدر و زهرا و خاتمی *** تو افتخار کعبه ای و ذکر زمزمی

لبخند عاشقانه به رخسار کعبه زن *** مولا بیا و تکیه به دیوار کعبه زن

امشب تمام منتظران را صدا کنید *** بزم دعا و ذکر توسّل به پا کنید

تا صبح رو به درگه ذات خدا کنید *** بهر ظهور یوسف زهرا دعا کنید

ص: 143

گوئید یک صدا همه یا بن الحسن بیا *** ای یوسف عشیرۀ طاها! بیا بیا

دیگر بس است درد فراق، ای ضیاء عین! *** بر ما بتاب و نور بده، شمس عالمین!

تا کی کنیم شیون و زاری و شور و شین؟ *** ای یادگار فاطمه و وارث حسین!

رأس به روی نیزه صدا می کند تو را *** گوید به ناله زینب کبری، بیا بیا

یا أیها العزیز! به من هم نگاه کن *** لطف و محبّتی به من روسیاه کن

روی سیاه نوکر خود را چو ماه کن *** امشب دعا در حق منِ بی پناه کن

ص: 144

ای منجی بشر سحر عشق و عدل و داد *** دیدار خیمۀ تو بود خواهش «جواد»

شاعر: جواد غفّاریان

----------------------

بر زادۀ نرجس، به نگارم صلوات *** بر ساقی مجلس، به قرارم صلوات

بر قائم حق، یوسف زهرای بتول *** بر غنچۀ نرگس به بهارم صلوات

ص: 145

23_ بوی گل نرگس

امشب رسد از سامره بوی گل نرگس *** گل ها همه چشم اند به سوی گل نرگس

بگرفته همه خوی، به خوی گل نرگس *** نرگس زده لبخند به روی گل نرگس

گم گشته در انوار الهی کرۀ خاک *** صوت صلوات است که سر برده به افلاک

تا دوست زند خنده و تا خصم شود کور ** گردیده زمین بر سر گردون طبق نور

هم سامره سینا شده، هم بیت ولا طور *** ریزد عوض گل به زمین بال و پر حور

خورشید رخ مهدی سر زد شب نیمه *** بر چهره گل انداخته لبخند حکیمه

روید گل توحید ز کوه و چمن امشب *** یوسف شده از مصر، مقیم وطن امشب

ص: 146

یعقوب شنیده است بوی پیرهن امشب *** مهدی زده لبخند به روی حسن امشب

خیزید و ببینید گلستان حسن را *** در دست حسن لالۀ بستان حسن را

خیزید که از پارۀ دل گل بفشانید *** وز کوثر نور آتش دل را بنشانید

بر منتظران این خبر خوش برسانید *** کامشب شب قدر است، همه قدر بدانید

با نور نوشتند به پیشانی خورشید *** ماهی که جهان منتظرش بود درخشید

این صورت توحید و یا آیت نور است *** این قامت طوباست و یا نخلۀ طور است

داود نبی را به لب آیات زبور است *** یا بر لب مهدی سخن از روز ظهور است

ص: 147

گوش همه بر زمزمۀ یا رب مهدی است *** ای منتظران! مژده که امشب شب مهدی است

ای منتظران! یافته غم خاتمه امشب *** تبریک که روشن شده چشم همه امشب

بشکفت به شوق و شعف و زمزمه امشب *** گل از گل لبخند بنی فاطمه امشب

مرغان بهشتی شده آوارۀ مهدی *** گردند به دور و برِ گهوارۀ مهدی

مهدی است که احیاگر قانون حسین است *** مهدی است که شمشیرش مدیون حسین است

او وارث پیراهن گلگون حسین است *** والله قسم! منتقم خون حسین است

بر پرچمش این نقش عیان با خط نور است *** ای منتظران مژده که هنگام ظهور است

ص: 148

این یوسف زهراست که سوی وطن آید *** این ماه دل آراست که در انجمن آید

این جان جهان است که اینک به تن آید *** بر منتظران پاسخ یا بن الحسن آید

خیزید حضور پسر فاطمه امشب *** لبّیک بگویید به مهدی همه امشب

بوی نفس حجّت ثانی عشر آید *** ای شب! حرکت کن که به زودی سحر آید

ای صبح! بیا تا شب هجران به سر آید *** خورشید بنی فاطمه از کعبه بر آید

عیسی زفلک بازآ، ما صبر نداریم *** تا پشت سر یار نمازی بگذاریم

ای احمد ثانی! ز حرا جلوه گری کن *** ای وارث پیغمبر! پیغامبری کن

تنها پسر زهرا! ما را پدری کن *** این قافلۀ گم شده را راهبری کن

ص: 149

در هجر شبان، اشگ فشان این رمه تا کی؟ *** دوران فراق پسر فاطمه تا کی؟

ای غصّۀ اسلام هم آغوش تو! مهدی *** ای نالۀ خاموشان در گوش تو! مهدی

ای پرچم ثارالله بر دوش تو! مهدی *** ای خون دل و اشگ بصر نوش تو! مهدی

ای موسیِ عمران! چه شود تا به مصافی *** چون سینۀ دریا دل فرعون شکافی

ای نام تو ذکر خوش شام و سحر ما! *** ای خاک رهت مادر ما و پدر ما!

ای باغ تو را لاله ز خون جگر ما! *** ما منتظِر استیم و تویی منتظَر ما

ص: 150

بازآ که چراغ همه رخسار تو باشد *** «میثم» صلۀ شعرش دیدار تو باشد

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم»

----------------------------

ای نور خداوند مبین در ظلمات *** وی آن که توئی آل علی را جلوات

گفتم به دلم چه هدیه داری امشب؟ *** گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات

ص: 151

24_ سلالۀ طاها

مژده که ميلاد منجى بشر آمد *** مژده که آمد خديو عالم امکان

مژده که خورشيد تابناک ولايت *** نيمۀ شعبان رسيد و منتظران را

مايۀ اعزاز رهروان شريعت *** نخل ولايت براين شکوفۀ عصمت

ديدۀ نرجس برآن جمال دل آرا *** حجّت ثانى عشر، سلالۀ طاها

مژده که از کوى دوست دلشدگان را *** فيض عميمى که از طفيل وجودش

ملک عدالت دگر فنا نپذيرد *** مژده «براتى» که روزگار وصال ست

فُلک هدى را دليل و راهبر آمد *** حجّت برحق امام منتظَر آمد

بر فلک عدل و داد، جلوه گر آمد *** شام غم افزاى انتظار سر آمد

مُحيى احکام و فخر بوالبشر آمد *** بار دگر سرفراز و بارور آمد

گوئى بر قرص مه نظاره گر آمد *** مظهر ذات و صفات دادگر آمد

پيک صبا در طليعۀ سحر آمد *** عالميان را عطاى بى شُمر آمد

دولت مسعود و معدلت اثر آمد *** ماه دلاراى من ز پرده در آمد

شاعر: محمّد تقی براتی

-------------------------

ص: 152

25_ آخرین امید رسالت

ای آخرین امید رسالت! خوش آمدی *** خورشید آسمان عدالت! خوش آمدی

سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی *** بنیان کن اساس ضلالت! خوش آمدی

با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

اسلام با ولادت تو باز جان گرفت *** روی ندیدۀ تو دل از آسمان گرفت

دین با ولایتت شرف جاودان گرفت *** «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»

جاء الحقت رسید به گوش جهانیان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ای از خدا سلام به جسم و به جان تو! *** آوای وحی می شنوم از زبان تو

ص: 153

دل برده از پدر ز ملاحت بیان تو *** قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو

ای عمر وحی از نفَست گشته جاودان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

میلاد تو ولادت خوبان عالم است *** عید هزار موسی و عیسی بن مریم است

میلاد اهل بیت رسول مکرم است *** میلاد دیگر شهدای مکرّم است

میلاد سیدالشّهدا را دهد نشان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

بازآ که اولیای خدا چشم شان به توست *** یاران سیدالشّهدا چشم شان به توست

سرهای تشنه گشته جدا، چشم شان به توست *** مکه، مدینه، کرب و بلا چشم شان به توست

ص: 154

کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست *** روی ندیده ات همه جا نور عین ماست

چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست *** جمعه گواه نالۀ أین الحسین ماست

یک جمعه این دعا نیفتاده از زبان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

تو خود شبان و این رمه در انتظار توست *** چشم جهانیان همه در انتظار توست

مولا! بیا که فاطمه در انتظار توست *** خورشید نهر علقمه در انتظار توست

بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ص: 155

تو غایبی و خلق جهان در حضور توست *** ملک خدای عزّوجل غرق نور توست

جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست *** آقای عیدها همه روز ظهور توست

از چشم ما نهانی و در عالمی عیان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

بی تو شب سیاه شده روزگار ما *** بی تو شده است خندۀ گل نیش خار ما

رنگ خزان گرفته سراسر بهار ما *** بازآی ای قرار دل بی قرار ما!

بازآ که ذکر ما شده الغَوثُ الأمان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

کی می شود که پای به چشم بشر نهی؟ *** عمّامۀ رسول خدا را به سر نهی

بر قلب دشمنان ولایت شرر نهی *** تا یک نظر به جانب اهل نظر نهی

ص: 156

رخ بر تمام منتظرانت دهی نشان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ای زخم پیکر شهدا بی قرار تو! *** چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو

فریاد انتقام شهیدان شعار تو *** لبخند می زند عموی شیرخوار تو

کای دست انتقام خداوند لامکان! *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

دست حقّی و کاتب لوح و قلم توئی *** بهر ظهور، بین امامان علَم توئی

بگشای رخ که هادی کلّ امم توئی *** مولا! بیا بیا، که امام حرم توئی

گوید بلال بر تو به بام حرم اذان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

ص: 157

ای دست اولیای الهی به دامنت *** جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت

پیراهن حسین، برازندۀ تنت *** «میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت

چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان *** عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم»

----------------------------

یوسف ز تماشای تو دل باخته است *** جبریل زحُسنت عَلَم افراخته است

نرگس چو نظر کرد به تو دید رخُت *** از بوسۀ عسکری گُل انداخته است

ص: 158

26_ سرو خرامان

آيد آن صبح درخشانى كه من مى خواستم *** روشنى بخش دل و جانى كه من مى خواستم

از نسيم جان فزاى گلشن آل رسول عَلَيْهِم السَّلاَمُ *** بشكفد گلهاى بستانى كه من مى خواستم

از بهارستان باغ و گلشن آل على عَلَيْهِم السَّلاَمُ *** آمد آن سرو خرامانى كه من مى خواستم

سالها در خلوت دل اشک حسرت ريختم *** تا بيامد ماه كنعانى كه من مى خواستم

ديدۀ يعقوبِ جانِ من از آن شد پر فروغ *** كآمد آن خورشيد رخشانى كه من مى خواستم

در بهاران چون هزاران شكوه ها كردم به دل *** تا به بار آمد گلستانى كه من مى خواستم

ص: 159

سر به زانوى ندامت مى زنم در پاى دوست *** تا رسد دستم به دامانى كه من مى خواستم

چون «امينى» همّت از پير مغان كردم طلب *** يافتم آن گوهر جانى كه من مى خواستم

شاعر: امینی کاشانی

-------------------------

شب رفته وهنگامِ سحر آمده است *** بر کلِّ جهانیان خبر آمده است

ای منتظران و عاشقانِ مهدی! *** میلادِ امامِ منتَظَر آمده است

ص: 160

27_ تجلّی اعیاد عالم

والطّور دل به طور ولایش اقامت است *** واللّیل لیلۀ شرف است و کرامت است

والعصر عصر منزلت است و زعامت است *** والشّمس روز جلوۀ شمس امامت است

عید خدای عزّوجلّ عید احمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است *** عید غدیر دوّم آل محمّد عَلَيْهِم السَّلاَمُ است

عید صعود آدم و میلاد خاتم است *** عید نزول حضرت عیسی بن مریم است

عید ظهور منجی اولاد آدم است *** یک عید نه، تجلّی اعیاد عالم است

شب رخت بسته صبحدمِ نصر آمده *** عید امامتِ ولیِّ عصر آمده

عید امید سلسلۀ انبیاست این *** عید نزول مصحف نصر خداست این

ص: 161

ای اهل آسمان و زمین! عید ماست این *** مستضعفان به پیش! که عید شماست این

عالم به ظلِّ رایت توحید مهدی اند *** اعیاد ما مقدمۀ عید مهدی اند

مهدی که سکّۀ ابدیّت به نام اوست *** مهدی که حکم آدم و خاتم پیام اوست

مهدی که آرزوی خلایق قیام اوست *** مهدی که منجی بشریّت نظام اوست

پیراهن بلند امامت به پیکرش *** شمشیر شیر حق به کف عدلْ گسترش

بر اوج کائنات لوای گشاده اش *** آزادگان به سلسله گردن نهاده اش

سرهای سرکشان به زمین اوفتاده اش *** گوئی که بسته کار فلک با اراده اش

ص: 162

هر چند شهر کوفه بوَد پایگاه او *** یک لحظه هست بر همه عالم نگاه او

او شهریار عالم و عالم حضور اوست *** خورشید را بشارت صبح ظهور اوست

سروِ قد کلیم خدا، خم به طور اوست *** نعش ستمگران همه فرش عبور اوست

بوجهل ها به چرخ کشد سر، خروششان *** «تبَّت یَدا أبی لَهَب» آید به گوششان

گیرید از جمال محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نشانی اش *** بر تن چو انبیاست لباس شبانی اش

چشم زمین به شعشعۀ آسمانی اش *** بر چهره بنگرند به سنِّ جوانی اش

خوبان گرفته جان پیِ قربانی اش همه *** پیرانِ دهر طفل دبستانی اش همه

ص: 163

اوّل به کعبه عالمیان را صدا کند *** خود را معرّفی چو رسول خدا کند

با یک ندا قیامت کبری به پا کند *** ملک حجاز را نفَسش کربلا کند

باشد هماره پشت سر او دعای ما *** او پای کعبه روضه بخواند برای ما

آن روز روز عزّت و اقبال می شود *** مفتوح، باب کعبۀ آمال می شود

با نطق او خطیب حرم لال می شود *** روز ولایتِ علی و آل می شود

سازد برای فتح فراهم زمینه را *** تسخیر می کند به سپاهش مدینه را

بر تشنگان، سقایت جام ولا کند *** بعد از مدینه رو به سوی کربلا کند

ننگ بنی امیّه همی بر ملا کند *** نابودشان به تیغۀ شمشیرِ «لا» کند

ص: 164

دریا کند ز اشک مصیبت دو عین را *** گیرد به دوش، پرچم سرخ حسین را

ای آه سینه سوز علی ذوالفقار تو *** ای آل فاطمه همه امیدوار تو

با یک نفس تمام خزان ها بهار تو *** شمشیر انتقام تو چشم انتظار تو

«یا صاحب الزّمان به ظهورت شتاب کن» *** «عالم ز دست رفت، تو پا در رکاب کن»

بازآ! که فتح با دم تیغت خدا کند *** بازآ! که شیعه در قدمت جان فدا کند

بازآی تا مسیح به تو اقتدا کند *** تا کی تو را امام شهیدان صدا کند؟

ص: 165

بازآ! که سینۀ شهدا بی قرار توست *** بازآ! که چشم فاطمه در انتظار توست

تو غایب استی و دل عالم اسیر توست *** بالله قسم! سلالۀ آدم اسیر توست

بیش از هزار سال محرّم اسیر توست *** یک عمر طبع خستۀ «میثم» اسیر توست

تنها امید آل پیمبر عَلَيْهِم السَّلاَمُ توئی توئی *** منجیِ خلق اوّل و آخر توئی توئی

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم»

------------------------

ما پیرو خطّ عترت و قرآنیم *** از نام اباالفضل مدد می گیریم

در حسرت دیدار شه خوبانیم *** آمادۀ جشن نیمۀ شعبانیم

ص: 166

28_ جلوۀ یزدان

مژده ای دل که شب نیمۀ شعبان آمد *** بر تن مرده و بی جانِ جهان، جان آمد

بانگ تکبیر نگر در همه عالم برپاست *** همه گویند مگر جلوۀ یزدان آمد

عالم کون و مکان در طرب و وجود و سرور *** حور و غلمان و ملائک همه خندان آمد

از زمین نور به بالا رود امشب زیرا *** نور خورشید امامت همه تابان آمد

فاش گویم که شود شاد دلت زین مژده *** مهدی فاطمه آن مهر فروزان آمد

مهدی آل محمّد عَلَيْهِم السَّلاَمُ گل گلزار رسول *** حجة بن الحسن آن مظهر ایمان آمد

ص: 167

باب او عسکری و مام ورا نرجس شد *** زین دو گوهر ثمر لؤلؤ و مرجان آمد

شاعر: احمد قاضی زاهدی

-----------------------

مهدى که جدا کنندۀ نیک و بد است *** داناى حقایق ز ازل تا ابد است

در محفل انبیا بود شمع امید *** در گلشن اولیا، گل سرسبد است

ص: 168

29_ قلب وجود

من کیم قلب وجودم، من کیم جان جهانم *** من کیم نور عیانم، من کیم سرّ نهانم

من کیم کهف حصینم، من کیم مهد امانم *** من کیم مولای خلقت در زمین و آسمانم

من کیم فرمانروای ملک حیّ لا مکانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

من کیم، من آسمانی مصلح خلق زمینم *** من کیم، من دست تقدیر خدا در آستینم

من کیم، من وارث پیغمبر و قرآن و دینم *** من کیم، سر تا قدم مولا امیرالمؤمنینم

من کیم، من آخرین تیر الهی در کمانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

من کیم، من آفتاب یازده خورشید نورم *** من کیم، من مصحفم، توراتم، انجیلم، زبورم

ص: 169

من کیم، من مظهر عفو خداوند غفورم *** من کیم، من آن کلیم استم که عالم گشته طورم

من یگانه مصلح عالم، امام انس و جانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

ماه شعبان خنده زن بر آفتاب منظر من *** بوسه گاه جدّه ام زهرا سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا، جبین مادر من

سیزده معصوم را روح و روان در پیکر من *** جان به قرآن می دهد لعل لب جان پرور من

نقش «جاءَ الحقّ» به بازویم، شهادت بر زبانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

پیشتر از آنکه کامم تر شود از شیر مادر *** داشتم بر آسمان معراج، چون جدّم پیمبر

بر لبم گردید جاری آیۀ قرآن چو حیدر *** بر همه مستضعفین دادم نویدِ فتح را سر

ص: 170

با گل لبخند، بابا بوسه می زد بر دهانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

من به چشم شیعیانم، جلوۀ الله و نورم *** من میان دوستانم، گر چه پندارند دورم

ملک هستی، بحر موّاجی بود از شوق و شورم *** دوستان آماده! نزدیک است ایّام ظهورم

می رسد دیگر به پایان انتظار شیعیانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

گر چه چون یوسف به چاهِ غیبت کبری اسیرم *** هر کجا باشم به کلّ عالم خلقت امیرم

غیبتم را هست سرّی نزد دادار قدیرم *** تا در اقطاع زمین با دوستانم انس گیرم

گه به سهله، گه به کوفه، گه به قم گه جمکرانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

ص: 171

من همان خون خدا هستم که در جوش وخروشم *** بانگ «هَل مِن ناصر» جدّم بود دائم به گوشم

پرچم سرخ حسین بن علی باشد به دوشم *** پر شود از عدل این عالم به عزم سخت کوشم

چون پیمبر گلّۀ صحرای هستی را شبانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

جامۀ ختم رسل پوشیده بر قدّ رسایم *** ذوالفقار مرتضی در پنجۀ مشکل گشایم

چارده خورشید پیدا در جمال دل ربایم *** می رسد از کعبه بر گوش همه عالم صدایم

جمع می گردند در یک لحظه گِردم دوستانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

می رسد روزی که با عدلم اروپا را بگیرم *** وز پی احیای قرآن کلّ دنیا را بگیرم

پنجۀ قهر افکنمۀ حلقوم اعدا را بگیرم *** داد حیدر، داد محسن، داد زهرا را بگیرم

ص: 172

داد ثاراللّهیان را از یزیدی ها ستانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

منتظر باشید مهدیّون به امیّد وصالم *** می رسد روزی که گیرم پرده از ماه جمالم

من امید مصطفی، من آرزوی قلب آلم *** من شما را آبرویم، عزّتم، قدرم، جلالم

من به «میثم» شهد وصل خویشتن را می چشانم *** من کیم فرزند زهرا، مهدی صاحب زمانم

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم»

----------------------------

پژمرده ام اى بهار، کى مى آیى؟ *** از ظلم، شب تیره شده روز بشر

خورشید در انتظار، کى مى آیى؟ *** اى وارث ذوالفقار! کى مى آیى؟

ص: 173

30_ صاحب کلّ زمان

مژده ای اهل ولا! صاحب دوران آمد *** پادشاه دل ما، در دل شعبان آمد

قحطی عشق میان همه دنیا شده بود *** ناگهان یوسف ما، از سوی زندان آمد

از تن خشک زمین تاب و توان پر زده بود *** با قدوم گل نرگس، به تنش جان آمد

عالم از بوی گلی غرق تبسم شده است *** در گلستان ولا، لاله و مرجان آمد

همه در عرش خدا دست به سینه شده اند *** چون که بر روی زمین حضرت جانان آمد

صاحب کلّ زمان، حضرت محبوب! سلام *** از نفس های تو بوی گل ریحان آمد

ص: 174

کاش روزی برسد بشنوم از سمت حجاز *** خبر آید که فراق تو به پایان آمد

شاعر: وحید زحمتکش شهری

-------------------------

مژده ای دل! که امیر دو جهان آمده است *** وارث خون خدا، شاهِ دلان آمده است

عرش اعلا همگی خنده به لبها دارند *** چون به دنیا ولی الله زمان آمده است

ص: 175

31_ لبیک یا بن فاطمه

ای خوش آن روزی که آن خورشید نور *** ازکنار کعبه فرماید ظهور

قلب ها را مُهر هم عهدی زند *** وز حرم بانگ اناالمهدی زند

تا همه عالم صدایش بشنوند *** انس وجان باهم صدایش بشنوند

هر صدائی در جهان گردد خموش *** هیچ آوائی نمی آید به گوش

یاورانش گِرد رخ گردند جمع *** همچنان پروانه ها بر گِرد شمع

ذوالفقار حیدری در مشت او *** خاتم توحید در انگشت او

پرچم ثاراللَّهی گیرد به دوش *** یالثارتَ الحسینش دُرِّ گوش

مکّه مست عطر و مست بوی او *** کعبه می گردد به دور کوی او

چاه زمزم را بود این زمزمه *** مرحبا! لبیک یا بن فاطمه

با قدوم آن عزیز مصطفی *** هم صفا هم مروه می گیرد صفا

گر چه در مکّه اقامت می کند *** بر همه عالم امامت می کند

خاک ذلّت، گور ظالم می شود *** قسط و عدل و داد حاکم می شود

ای تمام آرزوی اهل بیت *** وی ظهورت گفتگوی اهل بیت

ای امام عدل و داد و انتقام *** آخرین شمشیر قرآن در نیام

ای ضمیر خلق در آئینه ات *** وی همه فریادها در سینه ات

ای تو را بر کلّ خلقت رهبری *** مهدی موعود، یا بن العسکری!

چند ما را در فراقت سوختن *** وز شرار دل چراغ افروختن

ص: 176

بی تو خونِ دل فشاندن تا به کی؟ *** صبح جمعه ندبه خواندن تا به کی؟

چند ذکر اولیاء و انبیاء *** نالۀ مهدی بیا مهدی بیا

ای مسیح آدمیّت! خنده کن *** آدمیّت را دوباره زنده کن

نسل آدم خویش را از یاد برد *** پردۀ حجب و حیا را باد برد

آفتاب ای آفتاب ای آفتاب! *** تیرگی ها کشت امّت را، بتاب

شیعه را در بی کسی چون تو کس است *** ای امید شیعه! خونِ دل بس است

شیعه با تو داده از آغاز دست *** می کشد بار بلا را هر چه هست

شیعه از روزی که حیدر شد امیر *** با تو بیعت کرد در خمّ غدیر

شیعه نوری از تجلاّی شماست *** شیعه برقی از تولاّی شماست

شیعه راهش بوده راه فاطمه سَلَامُ اللهِ عَلَيْهَا *** هرگز از سیلی ندارد واهمه

شیعه پیمان بسته زاوّل با علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ *** نیست حرفی بر لبش جز یا علی

شیعه مثل شمع در تاب وتب است *** شیعه فریاد حسین و زینب است

شیعه بین خارها یاس است وبس *** شیعه راهش راه عباس است وبس

شیعه آتش را گلستان می کند *** خار غم را سرو بستان می کند

مهدی و شیعه چو جان و پیکرند *** جان و پیکر هر دو با یکدیگرند

شیعه کی گردد جدا زآن مقتدا *** تن بمیرد چون شود از جان جدا

هرکه عهد خویش بامهدی شکست *** چارده معصوم را داده زدست

وآن که نشناسد امامش را درست *** پایۀ ایمان او سست است سست

سر به قعر چاه دوزخ برده است *** با مرام جاهلیّت مرده است

ص: 177

تا حیات عالم است و آدم است *** راه اهل البیت راه «میثم» است

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم»

-------------------------

مژده ای اهل ولا! نیمۀ شعبان آمد *** بوی عطر ختن و نرگس و ریحان آمد

نرگس آورد به دنیا پسری فرّخ روی *** که زیمن قدمش دیده به حیران آمد

-------------------------

ای مخزن سرّ کردگار، ادرکنی! *** ای هم تو نهان و آشکار، ادرکنی!

بگزیده برای خویش، هر کس یاری *** ای در دو جهان مرا تو یار، ادرکنی!

ص: 178

32_ جشن نیمۀ شعبان

باز هم جشن نیمۀ شعبان *** بیت ها رخت نو به تن دارند

قلم من به زحمت افتاده *** واژه ها شوق پر زدن دارند

باز هم جشن نیمۀ شعبان *** السلام علیک یا خورشید!

چلۀ انتظار سر آمد *** از سر خمره نور می جوشید

باز هم جشن نیمۀ شعبان *** همۀ شهرمان چراغانیست

عطر عود و گلاب می آید *** چقدر حیف شد که آقا نیست

باز هم جشن نیمۀ شعبان *** ما به دنیا عجیب دل بستیم

لااقل به بهانۀ این جشن *** دو سه روزی به یادتان هستیم

سامرائی؟ مدینه ای؟ نجفی؟ *** پسر فاطمه کجا هستی؟

همه از تو سراغ می گیرند *** نکند باز کربلا هستی!؟

خوب شد، نیستی نمی بینی *** کاسه های نداری ما را

فقر و فحشا، فساد، بیکاری *** دختران فراری ما را

خوب شد، نیستی نمی بینی *** که حیا از نگاه دنیا رفت

رزق و روزیِ خانه ها کم شد *** قیمت نفت هر چه بالا رفت

خوب شد، نیستی نمی بینی *** زیر این دردها مچاله شدیم

کارد دیگر به استخوان خورده *** دست بر دامن سه ساله شدیم

حقّ مان است این همه محنت *** یادمان رفت صاحبی داریم

ص: 179

یادمان رفت منتظر باشیم *** بین مان یار غائبی داریم

دلتان را به درد آوردیم *** دلمان سوی دام شیطان رفت

خشک شد گندم مزارع ری *** برکت از نانِ سفره هامان رفت

دل ِما گیر چشمهای تو نیست *** گرم بازی آب و نان شده است

همه خواب تو را که می بینند *** خیمۀ سبزتان دکّان شده است

عاشق حجّت خدا هستی!؟ *** یا علی! ترک معصیت اوّل

باقی دردها و مشکل ها *** می شود با نگاه آقا، حل

به کلافی که یوسفت ندهند *** هر چه اندوختی بیا رو کن

عوض کوچه، خانۀ دل را *** صبح هر جمعه، آب و جارو کن

شاعر: وحید قاسمی

----------------------

امروز قرار بخش دل ها مهدى است *** ذکر ملکوتیان همه «یامهدى» است

آن روز که از کعبه برآید چون ماه *** آیات محمد و على عَلَيْهِما السَّلاَمُ با مهدى است

----------------------

ص: 180

33_ لحظۀ دیدارِ تو

سامره امشب ز شب های دگر زیباتری *** در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری

سر به سر لبریز از عطر گل پیغمبری *** جنّةالفردوس یا باغ محمّدپروری

کعبۀ دل قبلۀ جان یا که شهر حیدری *** مهدی از تو، تو دل از خلق دو عالم می بری

هست و بود کبریا را در بغل بگرفته ای *** جان ختم الانبیا را در بغل بگرفته ای

سامره امشب چو باغ لاله از هم واشدی *** کعبه را در بر گرفتی قبلۀ دل ها شدی

با صفاتر از حرم خُرّم تر از سینا شدی *** روح بخش روح عیسی، طور صد موسی شدی

نوربخش چشم خورشید جهان آرا شدی *** الله الله زادگاه یوسف زهرا شدی

ص: 181

خویش را محو جمال شاهد اقبال کن *** خنده زن با لالۀ خندان نرگس حال کن

آخرین رد قیام اهل بیت است این پسر *** وارث خون تمام اهل بیت است این پسر

گفتگوی صبح و شام اهل بیت است این پسر *** صاحب کلّ مقام اهل بیت است این پسر

تیغ بیرون از نیام اهل بیت است این پسر *** بلکه دست انتقام اهل بیت است این پسر

انتقام خون مظلومان به دینِ اوست دَین *** از شب میلاد گوید: یا لثاراتَ الحسین

عاشقان با بذل جان گلبانگ جانان بشنوید *** بانگ تبریک از خدای حیّ منّان بشنوید

ذکر جاء الحق ز نخل و باغ و بستان بشنوید *** نام مهدی از زبان هر مسلمان بشنوید

وصف آن گل را ز مرغان خوش الحان بشنوید *** اهل قرآن از زبانش صوت قرآن بشنوید

ص: 182

سورۀ قدر از دهان او طنین انداخته *** شورها در آسمان و در زمین انداخته

این چراغ آرزوی دودمان آدم است *** این نه یک آیت که در معنی کتاب محکم است

انبیا را اوّل است و اولیاء را خاتم است *** این نه یک طفل زمینی، پیر عرش اعظم است

این مسیحای عزیز یازده عیسیٰ دم است *** ای حکیمه احترامش کن که جانِ عالم است

این همه بود و همه هست امام عسکری است *** همچو قرآن بر سر دست امام عسکری است

ای عروس بیت آل فاطمه! مادر شدی *** مادر تنها امید آل پیغمبر شدی

عطر زهرایی گرفتی کوثرِ کوثر شدی *** الله الله در پسر زادن ز مریم سر شدی

بحر موّاج شرف را از شرف گوهر شدی *** آسمان احمدی ماهی خدامنظر شدی

ص: 183

حبّذا! مرآت ذات ذو الجلال آورده ای *** چارده معصوم را در یک جمال آورده ای

ای کویر دل بهار از ابر رحمت بارِ تو *** ای چراغ آفرینش روشن از رخسار تو

ای صفای انتظار از دامن گلزار تو *** آفتاب آورده سر بر سایۀ دیوار تو

شهریارا! شهریاران بَردۀ بازار تو *** عید ما یک لحظه، آن هم لحظۀ دیدار تو

تیره گی ها عاقبت مغلوب نورت می شود *** شام صبح از نور خورشید ظهورت می شود

باغبانا! تشنه گلهای بهارت تا به کی؟ *** حملۀ باد خزان بر لاله زارت تا به کی؟

زاغ های زشت گِرد شاخسارت تا به کی؟ *** آفتاب کعبه، کعبه بی قرارت تا به کی؟

چشم مظلومان عالم اشکبارت تا به کی؟ *** پرچم ثاراللّهی چشم انتظارت تا به کی؟

ص: 184

کی شود عدل تو در کلّ زمین کامل شود *** با ظهورت آیۀ اکمال دین کامل شود

ای خدا را دست و بازو! دست بر شمشیر کن *** آیۀ فتحاً مبین را بر همه تفسیر کن

آفرینش را پر از گلواژۀ تکبیر کن *** سرکشان را دست وپا در حلقۀ زنجیر کن

کلّ عالم را به تیغ عدل خود، تسخیر کن *** نار عاشورائیان را نور عالم گیر کن

ای خدا را دست قدرت! ای علی را نور عین! *** تا به کی فریاد ما أَینَ الحسن أَینَ الحسین؟

یابن طاها! داد دندان پیمبر را بگیر *** داد عترت، داد قرآن، داد حیدر را بگیر

داد احمد، داد محسن، داد مادر را بگیر *** داد زینب، داد ثارالله اکبر را بگیر

ص: 185

همچو قرآن در بغل آن جسم بی سر را بگیر *** انتقام اکبر و عبّاس و اصغر را بگیر

زیر و رو کن کاخ استبداد و حکم داد کن *** از اسارت عمّه های خویش را آزاد کن

سیّدی انسیّةُ الحورا صدایت می زند *** بین آن دیوار و در، زهرا صدایت می زند

صحنۀ خونین عاشورا صدایت می زند *** دور مقتل، زینب کبرا صدایت می زند

کودکی در دامن صحرا صدایت می زند *** تشنه ای گم کرده سقّا را، صدایت می زند

ای ظهورت بر همه میلادِ هم عهدی بیا *** نخل «میثم» می زند فریاد: یا مهدی! بیا

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار «میثم»

----------------------------

ص: 186

34_ طاووس جنّت

امشب بهشت را به تماشا گذاشتند *** امشب نمک به سفرۀ دنیا گذاشتند

امشب به روی دامن نرجس از آسمان *** ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند

امشب به خانۀ حسن عسکری برو *** چون راه را برای همه واگذاشتند

از بس که آمدند پی دستبوسی اش *** از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند!

یوسف ببین که آخر صف ایستاده است *** او را برای نوبت فردا گذاشتند

لیلا صفت ها همه مجنون صفت شدند *** از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند

ص: 187

امشب پدر به خال پسر بوسه می زند *** کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند

از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است *** از یک طرف شبیه علی با عطوفت است

از یک طرف چو مادر سادات غرق نور *** از یک طرف شبیه حسن با صلابت است

با این همه صفات جمال و جلالی اش *** درسی که از حسین گرفته شجاعت است

چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و *** ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است

مثل علی اکبرِ ارباب، قد رشید *** مانند عمه زینب خود، با ابهت است

ص: 188

دست توسّل همه انبیا به اوست *** از بس که کارِ دست کریمش کرامت است

طاووس جنّت آمده زیباتر از همه *** آقای آسمانی و آقاتر از همه

او می رسد که عدل علی را به پا کند *** درد طبیب های جهان را دوا کند

او می رسد که تربت مادر عیان شود *** بعد از مدینه روی به کرببلا کند

دارم به روز آمدنش فکر می کنم *** وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند

عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان *** تا این که در نماز به او اقتدا کند

ص: 189

بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است *** با صوت حیدری، همه مان را صدا کند

ای کاش روز آمدنش بین آن همه *** ما را خودش برای سپاهش سوا کند

چون صاحب صفات جلالیِ حیدر است *** او لایق عماعۀ سبز پیمبر است

آقای من! تمامی جان ها به دست توست *** رمز عروج عالم بالا به دست توست

ای وارث تمام ذوات مقدّسه *** باران و رود و چشمه و دریا به دست توست

ما غصّۀ بهشت خدا را نمی خوریم *** وقتی کلید جنّت الاعلی به دست توست

ص: 190

پروندۀ قبولی ما را رقم بزن *** مُهر قبول و جوهر و امضا به دست توست

هرگز زمین نخورده عَلَم یا بن العسکری *** روز ظهور، پرچم سقّا به دست توست

تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست *** چون انتقام حضرت زهرا به دست توست

تو می رسی و ارض و سما می شود بلند *** در زیر پات عرش خدا می شود بلند

ماندم چگونه نام شما را صدا کنم *** ماندم چگونه روی به سوی شما کنم

چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای *** تا این که در نماز برایت دعا کنم

ص: 191

کارم بدون تو همه دم معصیت شده *** من در گناه هم نشد از تو حیا کنم

شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام *** آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم

شرمنده ام به جای دعای سلامتی *** روزی هزار بار به قلبت جفا کنم

با حال معصیت به خدا می شود مگر *** شب های جمعه رو به سوی کربلا کنم

برگرد و مردهْ دل من را حیات بخش *** برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش!

شاعر : مهدی نظری

--------------------------

ص: 192

35_ جانِ دو جهان

عالم شده لبریز ز بوی گل نرگس *** ای ماه! بزن خنده به روی گل نرگس

جبریل زند بال به سوی گل نرگس *** فردوس شده زائر کوی گل نرگس

ای منتظران! شاخه نباتی بفرستید *** نذر گل نرگس صلواتی بفرستید

در بزم سحر شمس به جای قمر آمد *** وز غار حرا باز رسول دگر آمد

طوبای امید نبوی را ثمر آمد *** ای منتظران! منتظران، منتظَر آمد

این یوسف زهراست شتابید حضورش *** باشید همه منتظر روز ظهورش

دامان جهان باغ گل یاس شد امشب *** صبحی که خبر داده اند آغاز شد امشب

ص: 193

با دست خداوند گره باز شد امشب *** رازی که خدا گفته ابراز شد امشب

جان هدیه بیارید برای گل نرگس *** ریزید گل و لاله به پای گل نرگس

در بزم خدا بوی خوش عود مبارک *** بر بحر شرف گوهر مقصود مبارک

لطف و کرم حضرت معبود مبارک *** دیدار رخ مهدی موعود مبارک

بُشرا که امام شهدا عید گرفته *** تبریک بگویید خدا عید گرفته

عید است ولی عید جهان بشریّت *** برگشته به تن روح و روان بشریّت

جان داده خدا باز به جان بشریّت *** این بیت شده ورد زبان بشریّت

ص: 194

ای مردم عالم! ره توحید بگیرید *** امشب شب مهدی ست، همه عید بگیرید

باشد همه جا از گل نرگس سخن امشب *** نام خوش مهدی شده نقل دهن امشب

نرگس شده بر نرگس خود بوسه زن امشب *** جان دوجهان است به دست حسن امشب

این یوسف زهراست که با شور و حلاوت *** قرآن به سر دست پدر کرده تلاوت

این است که پیغامبرانند سپاهش *** عیسی به دم احمدی اوست نگاهش

پیغمبر و زهرا و علی چشم به راهش *** آیند همه مردم عالم به پناهش

از بس که جهان غرق شده در یمِ نورش *** انگار خبر می رسد از صبح ظهورش

ص: 195

یا رب! چه شود زآن گل نرگس خبر آید *** آن یار سفر کردۀ ما از سفر آید

شام سیه غیبت کبری به سر آید *** امید همه منتظران، منتظَر آید

از مکّه رسد مژده که هنگام سرور است *** پایان فراق آمده، هنگام ظهور است

بر بیت خداوند دهد تکیه و یک دم *** فریاد رسایش برسد بر همه عالم

لبیک بگویند شهیدان همه با هم *** بر یاریش آید ز فلک عیسیِ مریم

از کعبه بود رو به سوی کرب و بلایش *** بر شانۀ عباسِ علمدار، لوایش

شاعر: ناشناس

--------------------------

ص: 196

36_ ماهِ تابان

نیمۀ شعبان شد و نوری درخشان آمده *** آخرین معصوم ما چون ماه تابان آمده

بنگرید از دامن نرگس گلی زیبا شکفت *** اهل عالم! روشنی بخش دل و جان آمده

هر دم از عرش خدا فریاد شادی می رسد *** علّت سرسبزی هر باغ و بستان آمده

حجّت ثانی عشر منّت نهاده بر زمین *** قرص ماهی در میان ماه شعبان آمده

صاحب عصر و زمان است حجّت بن العسکری *** میوۀ قلب نبی و حیّ سبحان آمده

گل بریزید ای ملائک! از سما روی زمین *** یاس و نرگس لاله و مینا و مرجان آمده

ص: 197

تک درخت باغ و بستانِ امام عسکری *** حضرت موعود با نوری ز ایمان آمده

سورۀ والعصر و قدر و انبیا و نور و حجّ *** جزء جزء و آیه های ناب قرآن آمده

کاش این جمعه بگویم من به آوای جلی *** ایّها العالم! به پایان داغ هجران آمده

شاعر: وحید زحمتکش شهری

------------------------

هر چند که شهر غرق در خوشحالی است *** دلتنگی من باز همان هر سالی است

غمگینم از اینکه مثل هر سال، امسال *** در جشن تولّد تو، جایت خالی است

------------------------

ص: 198

37_ گل همیشه بهار

بهار آمد و عطری به هر دیار زدند *** به جای جای زمین نقشی از بهار زدند

فرا رسیدن نوروز و موکب گل را *** به نغمه جارچیانِ بهار، جار زدند

به هر کجای در آید نسیم، عطر افشان *** مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند

به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند *** هزار برگ به پیراهنِ چنار زدند

هزارها عَلَم سرخ و زرد و آبیِ گل *** به این نوید به گلزار و کوهسار زدند

شکوه موکب میلاد حضرت مهدی است *** که بر زمین و زمان این همه نگار زدند

ص: 199

رسید مهدی موعود کز ولادت او *** به فرقِ عشق و وفا تاج افتخار زدند

عصارۀ همه گل های احمدی، مهدی است *** گُلِ همیشه بهار محمدی، مهدی است

طلایه دار سحرگاه نور می آید *** امیر قافلۀ شوق و شور می آید

گشوده پنجرۀ نور بر زمین و زمان *** امام نور که در سال نور می آید

امام یازدهم را به شادی و تبریک *** مَلَک ز هر طرفی در حضور می آید

به منزل دل ویران ما بُوَد نزدیک *** طنین قافله کز راه دور می آید

ص: 200

ز شوق تابش این آفتاب آزادی *** ز ذرّه ذرّه سرود سرور می آید

پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت *** ز میهمانیِ ربِّ غفور می آید

ز غیب یافته اَلواح مهدویّت را *** کَلیم عالَم رَجَعت ز طور می آید

بود کریم و همین بس کرامتش که مدام *** از او عنایت و از ما قصور می آید

عصارۀ همه گل های احمدی، مهدی است *** گُلِ همیشه بهار محمدی، مهدی است

نظام بخش جهان و جهانِ جان مهدی است *** امام منتقم و صاحب الزمان مهدی است

ص: 201

کسی که عدلِ علی را به معنی اعلی *** برای نوعِ بشر آرَد ارمغان، مهدی است

کسی که با کلماتش به ظاهر و باطن *** کتاب حُسنِ خدا راست ترجمان مهدی است

کسی که رجعت والای صالحان زمین *** برای یاری او می شود عیان، مهدی است

کسی که فیضِ نگاه ولایتش امروز *** نگاهدار زمین است و آسمان، مهدی است

وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف *** کمال لطف خدا بر جهانیان، مهدی است

کسی که زمزمۀ عاشقانه اش آرد *** نزول بارش رحمت به انس وجان، مهدی است

ص: 202

عصارۀ همه گل های احمدی، مهدی است *** گُلِ همیشه بهار محمدی، مهدی است

شاعر: استاد سید رضا مؤیّد

-----------------------

امروز که آفتاب توحید دمید *** در خانۀ نرجس، گل امید دمید

مى خواند حکیمه سورۀ قدر، که دید *** در وقت طلوع فجر خورشید دمید

-----------------------

ص: 203

38_ بهشت طاها

مژده ای دل! که جان جان آمد *** لیلة القدر عاشقان آمد

بی خود از خود شوید خسته دلان *** ناجی قلب خستگان آمد

پدرِ آخرینِ امّت ها *** با دل و جان مهربان آمد

چه بگویم ز گلشنِ احمد *** حضرت صاحب الزمان آمد

آمده جلوۀ رسول اللّه *** قاب عکس علی ولیّ الله

سامرا شد بهشت طاهائی *** آمده مقتدای عیسائی

زنده شد با دمش عالم *** هر دمش معجز مسیحائی

آمده سروری کند بر دل *** هست در طینتش چه آقائی

نور امید فاطمه آمد *** هست این گل نگار زهرائی

آمده حضرت عدالت خواه *** هر که بی او شود، شود گمراه

یوسف آمد شود خریدارش *** هر نبی آمده به دیدارش

بس که زیباست این گل نرگس *** رونقی داده حق به بازارش

عاشقان صف کشیده اند یکسر *** عالمی شد مگر گرفتارش

لطف حق شاملم شود آیا؟ *** که شوم عاشق و هوادارش

آسمان ها همه چراغان شد *** حجة بن الحسن نمایان شد

ص: 204

می رسد روزگاری آن مولا *** تا که ناجی ما شود آقا

با قدومش به روز ظهور *** می شود چون بهشت، این دنیا

ای بقربان نغمه اش جانم *** می کند دهر جنّت الاعلا

بهر تعجیل او دعائی کن *** شادمانی کند مگر زهرا

ما غلامان باب این شاهیم *** نوکران بقیة الله ایم

شاعر: محسن راحت حق

----------------------

دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است *** حرم ساقی و سرچشمۀ احساس یکی است

سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب *** نام زیبای اباصالح و عباس یکی است

----------------------

ص: 205

39_ صبح سعادت

مژده به دل ها دهید، مژده که نور آمده *** از دمِ جان پرورش، عرش به شور آمده

صورتِ او از نبی، سیرتِ او از علی *** عنبرِ گلزارِ او، شد هوسِ هر دلی

وز نفسِ جاری اش صبحِ سعادت دمید *** بانگِ اَنا الحقِّ او بر همه دل ها رسید

پرده بیفکن دمی از رخِ زیبای خود *** مست نما دیده را، مستِ تماشای خود

نیمۀ شعبان بوَد موسمِ عنبر فشان *** خوش تر از این عید نیست در نظرِ عاشقان

در شبِ میلادِ تو می وزد عطرِ برین *** از نفسِ نازِ تو حجّتِ حق بر زمین

ص: 206

حکمِ قضا و قدَر تابعِ فرمانِ توست *** منتظران را به جان، نغمۀ قرآنِ توست

اَشرقَتِ الارضُ لِاَهل الزٌمَن *** بِمَولِد الحُجٌَت نَجلِ الحسن

شاعر : هستی محرابی

---------------------

بر سامره و نیمۀ شعبان صلوات *** بر نرجس و بر مهدی دوران صلوات

نازل شده آیۀ خدا «جاءَ الحَقّ» *** بر مُحیی و احیاگر قرآن صلوات

---------------------

ص: 207

40_ عطر گل نرگس

باز دل، چلّه نشین حرمِ راز شده ست *** مرغ شب، با نفسِ صبح هم آواز شده ست

باز با دست سحر، پنجره ها باز شده ست *** باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده ست

با نسیمی که به دل جویی من می آید *** باز عطر گل نرگس ز چمن می آید

این گل لاله، که زیبایی بی حدّ دارد *** در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد

نکهت فاطمه و عطر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دارد *** آفرینش به لبش، ذکر خوش آمد دارد

این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت *** هر که دیدش «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت

ص: 208

جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد *** رحمت واسعۀ بی حد و بی حصر آمد

فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد *** کارفرمای دو عالم، ولیِ عصر آمد

گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست *** زاد روز پسرش هست، ولی عیدی نیست

چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست *** داستان من و غم، خاطرۀ سنگ و سبوست

کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست *** «آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست»

عید روزی است، که بارد به جهان ابرِ کَرم *** مصلحِ کل بزند تکیه به دیوارِ حرم

عید روزی است، که آفاق گلِ نور شود *** از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود

ص: 209

روز نابودیِ تزویر و زر و زور شود *** یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود

عید روزی است، که آفاق منوّر گردد *** باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد

عید روزی است، که دل ها شود از غصه جدا *** روز آغاز ثمربخشی خونِ شهدا

برسد پرتو روشنگر مصباح هدی *** تکیه بر کعبه زند منتقم خونِ خدا

بشنود گوش فلک، صوت خوشِ تکبیرش *** دولت عدل شود، دولت عالم گیرش

عید روزی است، که با عشق هماهنگ شود *** عرصه بر تهمت و تزویر و ریا، تنگ شود

نرم، چون آب، دلِ سخت تر از سنگ شود *** باغ، سرسبز و نشاط آور و گل رنگ شود

ص: 210

عید روزی است، که ایمان و امان تازه شود *** یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود

ای که جبریل امین، پیک پیام آور توست! *** ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست!

سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست *** چشم بر راه ظهورت، به خدا! مادر توست

تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود *** کشتی از دامن طوفان، سوی ساحل برود

شاعر: محمد جواد غفورزاده

-----------------------

این دهر کهن جوانی اش آمده است *** سرچشمۀ زندگانی اش آمده است

نخلی که به کربلا نشانده است، حسین *** مهدی پیِ باغبانی اش آمده است

-----------------------

ص: 211

ص: 212

آثار دیگری از نویسنده

عکس

ص: 213

عکس

ص: 214

عکس

ص: 215

عکس

لطفاً جهت سفارش، با شمارۀ 1518 967 0910 تماس حاصل فرمایید.

ص: 216

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109