مرآة المؤمن : آینه مؤمن

مشخصات کتاب

سرشناسه: فقیهی اصفهانی، محمدحسین،1330-

عنوان و نام پديدآور: مرآة المؤمن(آینه مؤمن)، گردآوری و تآلیف: محمد حسین فقیهی اصفهانی

وضعیت ویراست: ویراست3

مشخصات نشر: اصفهان: گلبهار، 1396.

مشخصات ظاهری: 397ص.

شابک: 3-87-5691-964-978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: ویراست قبلی 1396.

یادداشت: نمایه.

موضوع: چهارده معصوم—احادیث

موضوع: Fourteen Innocents of Shiite -- Hadiths

موضوع: احادیث شیعه—قرن 14

موضوع: Hadith (Shiites) -- Texts -- 20th century

موضوع: چهارده معصوم-- سرگذشتنامه

موضوع: Fourteen Innocents of Shiite -- Biography

رده بندی کنگره: 1396 4م7ف/9/136 BP

رده بندی دیویی: 212/297

شماره کتابشناسی ملی: 4834529

عنوان: مرآة المؤمن(آینه مؤمن)

نویسنده: محمدحسین فقیهی اصفهانی

تنظیم کننده و صفحه آرا: اکرم شادانی فر

ناشر همکار: انتشارات سلام سپاهان

عبدالرسول ملک احمدی 09133039589

تلفن مؤلف: 09133046985

سال و نوبت چاپ: 1401/ سوم

تعداد صفحه: 396ص/ وزیری

شمارگان: 500

بهاء: 110.000 تومان

حق چاپ با رعایت امانت در محتویات آزاد است.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مرآة المؤمن

(آینه مؤمن)

چاپ سوم

گردآوری و تألیف: محمد حسین فقیهی اصفهانی

با اضافات و ویرایش جدید

ص: 3

ص: 4

فهرست

عنوان صفحه

مقدمه15

زندگی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک نگاه19

معجزه و تعریف آن20

فرق بین معجزه و کارهای خارق العاده بشری20

اعجاز دلیل نبوت و امامت21

معجزه اول: گواهی درخت بر رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینی حضرت علی (علیه السلام) 21

معجزه دوم: زنده شدن دو کودک23

معجزه سوم: محفوظ ماندن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آسیب دشمنان24

ذکر مصیبت:26

سخنان روایت شده از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) 30

زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در یک نگاه37

معجزه اول: بیرون آوردن شتر از داخل سنگ38

معجزه دوم: اطاعت شیر درنده از امام علی (علیه السلام) 39

ذکر مصیبت41

چند سخن روایت شده از حضرت علی (علیه السلام) 45

زندگی حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) در یک نگاه51

معجزه اول: حوریه های بهشتی در محضر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 52

معجزه دوم: پذیرایی حضرت زهرا (علیها السلام) از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با غذای بهشتی54

ذکر مصیبت59

چند سخن روایت شده از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 63

ص: 5

فضائل و مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) 64

زندگی حضرت فاطمه معصومه دختر موسی بن جعفر (علیهم السلام) در یک نگاه68

کیفر بی حرمتی به زائر حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 69

عنایت حضرت معصومه (سلام الله علیها) به علما و طلاب حوزة علمیه قم70

فضائل و مقام حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 74

مقام و جلالت امامزادگان75

زیارت خاص برای امامزادگان75

فضیلت زیارت حضرت معصومه76

زیارت و نماز به نیابت از دیگران76

کیفیت زیارت و نماز به نیابت معصومین78

کیفیت زیارت و نماز به نیابت دیگران79

زندگی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در یک نگاه80

معجزه اول: کیفر بیادبی به امام حسن مجتبی (علیه السلام) 80

معجزه دوم: پیشگویی امام از مرد دارو فروش81

معجزه سوم: مجسّم شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حضور جابر بن عبداللّه82

ذکر مصیبت84

چند سخن روایت شده از امام حسن مجتبی (علیه السلام) 88

زندگی حضرت امام حسین (علیه السلام) در یک نگاه92

معجزه اول: تیراندازی ماموران الهی به ماموران دشمن94

معجزه دوم: باز شدن درب حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای عزاداران در شب عاشورا95

معجزه سوم: حاضر شدن میوه بهشتی برای امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) 96

ص: 6

ذکر مصیبت98

عزاداری و زیارت101

چند سخن روایت شده از حضرت امام حسین (علیه السلام) 105

زندگی حضرت امام علیّ بن الحسین (علیهما السلام) در یک نگاه109

معجزه اول: سرنوشت راهزن110

معجزه دوم: بی نیاز شدن فقیر111

ذکر مصیبت114

چند سخن روایت شده از حضرت علی بن الحسین (علیهما السلام) 118

زندگی حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در یک نگاه124

معجزه اول: علم امام نسبت به گناه دیگران125

معجزه دوم: بیرون آوردن انواع غذاها و آشامیدنی ها از دل خشت معمولی126

معجزه سوم: زنده کردن مرده و بیرون آوردن آن از قبر درحال غذاب127

ذکر مصیبت129

چند سخن روایت شده از حضرت امام محمدباقر (علیه السلام) 132

زندگی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در یک نگاه138

معجزۀ اول: ظاهر کردن شهرهای بهشتی و حوض کوثر139

معجزه دوم: زنده کردن چهار پرنده141

ذکر مصیبت142

چند سخن روایت شده از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) 148

زندگی حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) در یک نگاه156

معجزۀ اول: نابود شدن جادوگر157

ص: 7

معجزه دوم: آگاهی از نیت دیگران158

ذکر مصیبت160

چند سخن روایت شده از حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) 163

زندگی حضرت امام علیّ بن موسی الرضا (علیهما السلام) در یک نگاه167

معجزۀ اول: خبر دادن امام از بخشش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خواب168

معجزه دوم: پاسخ دادن قبل از سؤال کردن169

معجزه سوم: رسوا شدن مدعی سیادت و ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام) 170

ذکر مصیبت171

چند سخن روایت شده از حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیهما السلام) 176

زندگی حضرت امام محمّد بن علی الجواد (علیهما السلام) در یک نگاه182

معجزۀ اول:کارگر نشدن شمشیر بر پیکر آن حضرت184

معجزه دوم: آزاد شدن از زندان186

ذکر مصیبت189

چند سخن روایت شده از حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) 193

زندگی حضرت علیّ بن محمّد هادی ابوالحسن ثالث (علیهما السلام) در یک نگاه197

معجزۀ اول: اجابت دعای امام در حق مرد اصفهانی198

معجزه دوم: زنی که ادعا کرده بود زینب دختر حضرت فاطمه فرزند پیامبر است.199

ذکر مصیبت201

چند سخن روایت شده از حضرت امام علی النقی (علیه السلام) 205

زندگی حضرت حسن بن علیّ العسکری (علیهما السلام) در یک نگاه209

معجزۀ اول: علم امام به افکار دیگران210

ص: 8

معجزه دوم: قلم دست ایشان مشغول نوشتن شد.211

معجزۀ سوم: نجات مردم از گمراهی و نقشه دشمن211

ذکر مصیبت213

سخنان روایت شده از حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) 216

زندگی حضرت ولی عصر صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در یک نگاه222

معجزۀ اول: نصب حجرالاسود توسط امام224

معجزۀ دوم: عنایت و لطف حضرت مهدی در حقّ علامه بحرالعلوم226

معجزۀ سوم: شفای زخم شمشیر228

مصائب و توسل به امام مهدی (علیه السلام) 231

چگونه مسجد جمکران تاسیس شده است؟236

سخنان روایت شده از حضرت ولی عصر صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 240

مقتل حضرت سیدالشهداء امام حسین و اهل بیت و یارانش (علیهم السلام)

بخش اول: شهادت یاران امام حسین (علیهم السلام)

مصیبت حضرت مسلم بن عقیل247

بی وفایی مردم کوفه در حق حضرت مسلم248

دستگیری حضرت مسلم248

با نیرنگ حضرت مسلم را اسیر کردند249

وصیت های حضرت مسلم249

شهادت حضرت مسلم250

زبان حال حضرت مسلم251

ذکر مصیبت طفلان مسلم252

ص: 9

ذکر مصیبت حرّ بن یزید ریاحی256

توبه و ناله حرّ نزد بانوان حرم257

شهادت حضرت حرّ258

مدفن حرّ259

زبان حال حضرت حرّ259

ملاقات امام حسین (علیه السلام) با لشکر حرّ بن یزید ریاحی260

نماز جماعت به امامت سید الشهدا (علیه السلام) 261

سخنان امام پس از نماز261

ورود امام حسین (علیه السلام) به کربلا در دوم محرّم262

وقایع روز تاسوعا265

حمله دشمن به خیمه های امام حسین (علیه السلام) 266

امان نامه برای حضرت عباس و برادرانش267

وقایع شب عاشورا269

سخنان امام حسین (علیه السلام) در جمع یاورانش269

وقایع روز عاشورا274

مصیبت یاران امام حسین (علیه السلام) 274

مصیبت حضرت حبیب بن مظاهر274

شهادت حضرت حبیب276

مصیبت غلام عاشق (جَون)276

مصیبت شهدای اهل بیت (علیهم السلام) 279

مصیبت حضرت علی اکبر (علیه السلام) 279

ص: 10

زبان حال امام281

مصیبت حضرت قاسم281

شرححال و زخمی شدن حسن مثنّی283

مصیبت عبد الله (اصغر)284

مصیبت طفلان حضرت زینب286

مصیبت حضرت عباس (علیه السلام) 287

احوالات آن حضرت287

شجاعت حضرت عباس (علیه السلام) 287

مقام حضرت عباس288

مظلومیت حضرت عباس289

چگونه اسب سوار روی زمین قرار می گیرد290

چرا مصیبت حضرت عباس را نمی خوانی؟290

چرا به زیارت فرزندم عباس نمی روی؟291

شهادت حضرت عباس (علیه السلام) 291

حضرت عباس (علیه السلام) برادر را به کمک خواست293

نقل دیگری در آمدن امام حسین بر بالین برادر294

مصیبت حضرت علی اصغر (علیه السلام) 296

سکینه به استقبال علی اصغر آمد298

مصیبت امام حسین (علیه السلام) 300

وداع با امام سجاد (علیه السلام) 300

وداع امام حسین (علیه السلام) با خواهرش زینب و بانوان حرم301

ص: 11

صحنه جنگ و شهادت امام حسین (علیه السلام) 303

اصابت سنگ و تیر سه شعبه304

شهادت امام حسین (علیه السلام) 305

نماز امام حسین در ظهر عاشورا305

بخش دوم: مصائب جانسوز بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)

خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) توسط ذوالجناح308

سرانجام ذوالجناح310

وقایع پس از عاشورا310

غارت اموال310

مظلومیت فاطمه صغری311

آتش زدن خیمه ها312

حضرت زینب (سلام الله علیها) هنگام آتش زدن خیمه امام سجاد (علیه السلام) 313

مصیبت شام غریبان314

آمدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قتلگاه امام حسین (علیه السلام) 315

حضرت زینب (سلام الله علیها) در قتلگاه برادر316

سکینه در قتلگاه پدر318

امام سجاد (علیه السلام) کنار بدنهای پاره پاره شهدا320

چگونگی دفن شهداء کربلا321

دفن پیکر حضرت عباس (علیه السلام) توسط امام سجاد (علیه السلام) 323

اسیری اهل بیت (علیهم السلام) در کوفه325

اسیری ام کلثوم (سلام الله علیها) 325

ص: 12

اسیری حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه327

حضرت زینب (سلام الله علیها) در مجلس ابن زیاد329

سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) 331

امام سجاد (علیه السلام) در مجلس ابن زیاد334

حرکت اهل بیت (علیهم السلام) از کوفه تا شام با حالت اسارت337

گفتگوی زَریرخزاعی با امام سجاد (علیه السلام) 338

سر مقدس امام حسین (علیه السلام) در دیر راهب340

ورود اهل بیت (علیهم السلام) به شام343

اهل بیت (علیهم السلام) در مجلس یزید343

امام سجاد (علیه السلام) در مجلس یزید345

سکینه در مجلس یزید346

اعتراض سفیر روم در مجلس یزید347

بیان هفت مصیبت در شام از زبان امام سجاد (علیه السلام) 349

مرثیه سرائی منسوب به امام سجاد (علیه السلام) 350

خطبه حضرت سجاد (علیه السلام) در شام350

اظهار پشیمانی یزید از کرده خود358

خواب حضرت سکینه در شام359

ملاقات جانسوز هند (همسر یزید) با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 360

مصیبت حضرت رقیه (سلام الله علیها) 363

وقایع اربعین366

زیارت اهل بیت (علیهم السلام) و جابر از قبور شهدا366

ص: 13

شرح حال جابر و عطیّه366

عطیه کوفی367

زیارت جابر و عطیه از مرقد امام حسین (علیه السلام) 368

ورود اهل بیت (علیهم السلام) به کربلا و دیدار با جابر369

رهسپار شدن اهل بیت (علیهم السلام) به طرف مدینه371

خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) توسط بشیر372

اجتماع مردم کنار خیمه امام سجاد و سخنان ایشان373

اهل بیت (علیهم السلام) وارد مدینه شدند374

درد و دل اهل بیت (علیهم السلام) با قبر مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) 375

مصیبت حضرت ام البنین (سلام الله علیها) 376

فهرست موضوعی روایات378

فهرست منابع386

سئوالات مسابقه کتاب مرآةالمؤمن391

ص: 14

مقدمه

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : «إِنَّ مَثَلَ أَهلِ بَيتي فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نُوحٍ مَن رَكِبَها نَجیٰ وَ مَن تَخَلّفَ عَنها هَلَكَ» (1).

(در رروایت دیگری به جای هَلَکَ، غَرَقَ آمده است) از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: به درستی که مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح است که هرکس سوار بر آن شد، نجات پیدا کرد و هرکس از آن تخلف کرد (سوار نشد) هلاک شد و در روایت دیگر آمده هرکس از آن تخلف کرد غرق شد.

از این روايت و روایات فراوان دیگری استفاده می شود که راه سعادت و هدایت مسلمانان، پیروی از دستورها و فرمایش های نبی اکرم و اهل بیت ایشان است و معلوم است مقدمه پیروی، آشنا شدن با سخنان و راهنمائی های ایشان است؛ چرا که بدون شناخت و معرفت پیروی و حرکت میسّر نیست.

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : «أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ اَلثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَتَمَسَّكْوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَإِنَّ اَللَّطِيفَ اَلْخَبِيرَ اَخبَرَنِی وَ عَهِدَ اِلَیَّ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّىٰ يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ». (2)

ص: 15


1- مستدرک، حاکم نیشابوری، ج2، ص343- جامع احادیث الشیعه، ج1، ص28. مرحوم آیت اله العظمی بروجردی در کتاب ذکر شده فرموده است که متجاوز از صد نفر از بزرگان علماء عامه در کتاب های خود این حدیث را روایت کرده اند.
2- جامع احادیث الشیعه، ج1، ص32- کمال الدین، ص279.

از فرستاده خداوند متعال (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: «ای مردم، من دو چیز گران قیمت را در میان شما می گذارم؛ یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت من، پس به این دو چیز چنگ زنید تا هرگز گمراه نشوید. خداوند لطیف خبیر به من خبر داد و با من عهد کرد که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند». از این روایت استفاده می شود که نقش اهل بیت پیامبر و راهنمائی هاو سخنان ایشان همانند راهنمائی های قرآن کریم است؛ بلکه این دو لازم و ملزوم یکدیگرند؛ یعنی قرآن کریم جدای از اهل بیت برای مسلمانان شناخته شده نیست و اهل بیت (علیهم السلام) باید تفسیر و رموز قرآن کریم را برای همه روشن سازند.

با بیان این دو روایت به عنوان نمونه از میان روایات فراوان در می یابیم که راه سعادت و نجات مسلمانان، آشنائی با پیامبر خاتم و اهل بیت گرامی ایشان و بهره گرفتن از درس های آموزنده آنان است و به عنوان یک وظیفه، هر فرد مسلمان و خصوصاً پیروان و دوستان اهل بیت (علیهم السلام) باید آشنائی خود را با ایشان چه در بُعد سیره و زندگی آنان، چه در بُعد سخنان حکمت آمیزشان افزایش دهند و در این راستا به سعادت دو جهان نائل شوند.

کسی که مدعی است دوست و پیرو اهل بیت است حداقل باید چنان آمادگی داشته باشد که اگر از او خواستند یک جمله پندآموز از یکی از اهل بیت بیان کند، مثلاً یک حدیث از امام جواد (علیه السلام) بیان کند این آمادگی را داشته باشد.

امید است کتاب حاضر که مجموعه ای است از روایات منتخب و کاربردی از چهارده معصوم و خلاصه ای از شرح زندگی آنان به اضافه بخشی از بیان مصائب و مظلومیت همراه با سلام ویژه به آنها و اشعار، با کیفیتی که استفاده از آن در هر زمان و مکان به راحتی ممکن باشد، به عنوان قدمی کوچک در این راستا به حساب آید و مورد توجه و قبول

ص: 16

آنان مخصوصاً امام حاضر و صاحب اختیار ما حضرت بقیة اللّه (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد.

از همه صاحب نظران و اهل علم، خصوصاً ائمه جماعات و خطباء گرامی که وظیفه ارشاد و هدایت مردم را به عهده دارند تقاضامندم این جانب را از دعای خیر فراموش نکرده و از ارشادات خود بهره مند نمایند.

مقدمه چاپ سوم

عن جعفربن محمّد الصادق (علیه السلام) : جَعَلَهُمُ اللّهُ حَيٰاةً لِلْأَنامِ، ومَصابيحَ للْظَّلامِ، ومَفاتيحَ لِلْكلامِ، و دَعائِمَ لِلْإِسْلٰامِ در روایتی از امام جعفرصادق (علیه السلام) دربارۀ ویژگی های امامان معصوم (علیهم السلام) نقل شده که فرموده اند: خداوند آنان را وسیله زنده نگه داشتن مردم، چراغ برای تاریکی های زندگی آنان، کلید های سخن و پایه هایی برای اسلام قرار داده است. از جمله موضوعاتی که در احادیث تأکید شده و مورد توجه قرار گرفته نقش اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) در روشنگری جامعه و زندگی سعادتمندانه آنان و پایه های اساسی برای دین اسلام و در یک جمله خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت مردم است. و لذا توصیه شده مردم همواره اهل بیت پیامبر را راهنما و الگوی خود قرار دهند. چرا که سخن آنان در ردیف کلام الهی و چراغ هدایت است.

کتاب حاضر که در بر دارندۀ روایات نورانی اهل البیت پیامبر (علیهم السلام) و سیرۀ آنان در زندگی است. به عنوان یک دستور العمل برای برنامۀ خوشبختی در زندگی دنیوی و اخروی به علاقمندان تقدیم می شود و امید که مورد استفاده قرار گیرد. از آنجا که برخی از علما و خطبای گرامی بعد از مطالعه چاپ قبلی پیشنهاد دادند با هدف تکمیل کتاب، مقتل سیدالشهداء و یاران با وفای ایشان به آن اضافه گردد، تا یک مجموعۀ کامل برای خطبا و

ص: 17

اهل علم باشد لذا تصمیم برآن شد در چاپ حاضر از منابع معتبر، مقتل خلاصه و مفیدی تهیه شود و در اختیار خوانندگان عزیز قرار گیرد. به آن امید که مورد لطف و قبول اهل بیت عصمت و طهارت به ویژه امام عصرصاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، حضرت بقیةاللّه الاعظم واقع شود.

در پایان از همۀ عزیزانی که در تصحیح این کتاب یاری و همکاری نمودند، به ویژه حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدرضا فقیهی «زیده توفیقاته» مراتب قدردانی خود را تقدیم می نمایم، همچنین شایسته است از همسر فداکارم حاجیه خانم طیبه ابراهیمی که در مسیر پژوهش و نگارش کتاب حاضر نهایت همراهی را داشتند تشکر کنم.

محمد حسین فقیهی اصفهانی

ص: 18

زندگی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در یک نگاه

اشاره

•نام: محمد- احمد.

•کنیه: ابوالقاسم.

•لقب: سیدالمرسلین.

•پدر بزرگوارش: عبدالله که قبل از تولد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت.

•مادر پارسایش: آمنه که شش سال پس از ولادت پیامبر از دنیا رفت.

•دایه مهربانش: حلیمه سعدیه.

•ولادت: در سال عام الفیل (سال حملۀ سپاه ابرهه با فیل های جنگی به مکه) 53 سال قبل از هجرت و مطابق با سال 570 میلاد مسیح در سحرگاه جمعه 17 ربیع الاول در مکه معظمه.

•همزمان با ولادتش حوادث و عجایب مهمی اتفاق افتاد.

1-کاخ با عظمت انوشیروان لرزید و چهارده کنگره آن فروریخت.

2-شعله های آتشکده فارس که هزار سال بود زبانه می کشید، به یک باره خاموش شد.

3-دریاچه ساوه به یک باره خشک شد. (1)

•مدت عمر: 63 سال که 53 سال در مکه معظمه و 10 سال در مدینه طیبه زندگی کرد.

•بعثت: در چهل سالگی در غار حرا در مکه به پیامبری مبعوث شد. با نزول اولین سوره به وی، یعنی سوره علق آیات یکم تا پنجم.

•هجرت: حضرتش 53 ساله بود که به مدینه هجرت کرد.

ص: 19


1- بحارالانوار، ج15.

•مدت نبوت: 23 سال که سیزده سال در مکه و 10 سال در مدینه بود.

•ازدواج: در سن 25 سالگی با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد. حضرت خدیجه قبلاً دوبار شوهر کرده بود. یک بار با «أبوهاله» و برای بار دوم با «عتیق مخزومی» که هر دو از دنیا رفتند و در چهل سالگی با پیامبر ازدواج کرد (1) و در 65 سالگی در سال دهم بعثت هجرت از دنیا رفت و در مکه در قبرستان ابوطالب دفن شد.

•فرزندان حضرت محمد: شش فرزند از حضرت خدیجه؛ دو پسر به نام های قاسم و طاهر و چهار دختر به نام های رقیه، زینب، ام کلثوم و فاطمه (علیهما السلام) و یک پسر از ماریه قبطیه به نام ابراهیم داشتند که از هیچ کدام از فرزندان پیامبر به جز فاطمه زهرا (علیهما السلام) نسلی باقی نماند. (2)

معجزه و تعریف آن

معجزه عبارت از کار خارق العاده ای است که به طور کلی از توانائی نوع بشر خارج باشد و هیچ کس حتی نوابع جهان نتوانند به اتکای نیروی انسانی همانند آن را بیاورند و در پیامبر بایستی همراه با دعوی پیامبری باشد؛ یعنی معجزه را به عنوان سند زنده برای صحت دعوی پیامبری خود انجام دهد و نیز همراه با تحدّی یعنی معارض خواستن و این که مدعی شود هیچ انسانی قدرت و توانائی انجام کار او را ندارد، باشد.

فرق بین معجزه و کارهای خارق العاده بشری

آن است که اگر چه یک عمل خارق العاده و عجیب از قدرت نوع بشر خارج است، لکن ممکن است نابغه ای پیدا شود که آن عمل خارق العاده را انجام دهد؛ اما معجزه کاریست که

ص: 20


1- بحارالانوار، ج16، ص12.
2- بحارالانوار، ج22، ص151.

در انحصار پیامبر و امام بوده و هیچکس حتی نوابغ عالم توانایی انجام دادن آن را ندارد. مثلاً ممکن است یک دانشمند نابغه با اطلاعات علمی خود یک درخت خرمایی که بایستی در مدت هفت سال خرما دهد را در مدت یک سال به ثمر برساند؛ ولی همین عمل را ممکن است نابغۀ دیگری هم انجام دهد؛ اما هیچ نابغه ای توانایی ندارد یک هسته خرما را در زمین فرو ببرد و در همان دقیقه تبدیل به یک درخت سر سبز با خرمای تازه گردد.

اعجاز دلیل نبوت و امامت

زیراکسی که مدعی است از طرف خداوند به رسالت برانگیخته شده یا به عنوان امام واجب الاطاعة و جانشین پیامبر از طرف خداوند تعیین شده، در واقع می گوید ارتباط خاصی با مبدأ هستی دارد و از قدرت بی نهایت خداوند که قدرت بر هرکار غیرمحالی را دارد، مدد می گیرد و هر کار خارق العاده را که اراده کند، انجام می دهد.

دادن چنین قدرتی به چنین کسی تفسیری غیر از این ندارد که خداوند گفته او را تصدیق کرده و او را به عنوان پیامبر و امام قبول دارد و اگر او دروغگو باشد، معنی ندارد که خداوند چنین قدرتی به او عطا کند.

معجزات آن حصرت

معجزه اول: گواهی درخت بر رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینی حضرت علی (علیه السلام)

از بحارالانوار علامه مجلسی (رحمة الله علیه) نقل شده که پزشکی به نام حارث بن کلدۀ ثقفی خدمت پیامبر اکرم رسید (و با بی حیایی) گفت: ای محمد، آمده ام تا تو را مداوا کنم و از دیوانگی نجاتت دهم؛ چرا که من تعداد زیادی از دیوانه هارا مداوا و شفا داده ام.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: گفتار و رفتار تو از دیوانگی است.

حارث گفت: چه کار دیوانگی انجام داده ام.

ص: 21

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مرا به دیوانگی نسبت می دهی بدون آن که مرا امتحان کرده باشی و بدانی در گفتارم راست می گویم یا دروغ. حارث گفت: همین که ادعای پیامبری می کنی که قدرت بر آن را نداری، دلیل دیوانگی تو است.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این که می گویی توان بر پیامبری ندارم بدون آن که دلیلی برای پیامبری من بخواهی و من نتوانم آن دلیل را ارائه کنم، خود دلیل بر دیوانگی تو است.

حارث گفت: راست می گویی من اول تو را آزمایش می کنم، اگر تو پیامبری این درخت را دعوت کن بیاید نزد تو (و اشاره کرد به درخت کهنی که در آنجا بود) اگر درخت حرکت کرد و آمد نزد تو می دانم که پیامبری و به آن گواهی می دهم و الّا همان دیوانه ای که برای من گفته اند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست خود را به طرف آن درخت اشاره کرد و فرمود: حرکت کن به طرف من که ناگهان درخت با تمام ریشه هاو پایه حرکت کرد به صورتی که مانند رودخانه ای زمین را شکافت و آمد تا نزدیک پیامبر و ایستاد و با زبان فصیح گفت: دستور شما را انجام دادم، ای پیامبر.

فرمود تو را خواستم تا شهادت دهی به پیامبری من بعد از آن که شهادت دهی به یگانگی خدا، سپس بعد از شهادت به رسالت من شهادت دهی به امامت علی (علیه السلام) و این که او مورد اعتماد و پشتیبان و بازو و وسیله فخر و عزت من است و اگر علی نبود خداوند چیزی از مخلوقاتش را نمی آفرید.

در این هنگام درخت گفت:

«أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ يَا مُحَمَّدُ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً، وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ، وَ سِراجاً مُنِيراً، وَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً ابْنَ عَمِّكَ هُوَ أَخُوكَ فِي دِينِكَ، أَوْفَرُ خَلْقِ اللَّهِ مِنَ الدِّينِ حَظّاً،

ص: 22

وَأَجْزَلُهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ نَصِيباً، وَأَنَّهُ سَنَدُكَ وَ ظَهْرُكَ، قَامِعُ أَعْدَائِكَ، نَاصِرُ أَوْلِيَائِكَ، بَابُ عُلُومِكَ فِي أُمَّتِكَ، وَأَشْهَدُ أَنَّ أَوْلِيَاءَكَ الَّذِينَ يُوَالُونَهُ وَ يُعَادُونَ أَعْدَاءَهُ حَشْوُ الْجَنَّةِ، وَأَنَّ أَعْدَاءَهُ الَّذِينَ يُوَالُونَ أَعْدَاءَهُ وَ يُعَادُونَ أَوْلِيَاءَهُ حَشْوُ النَّار» (1).

شهادت می دهم که غیر خدای یگانه خدایی وجود ندارد. او تنها است و شریکی ندارد، و شهادت می دهم که ای محمّد که تو بنده و فرستاده خدا هستی. تو را خدا به حقّ بشارت دهنده و ترساننده و دعوت کننده به سوی خود و همانند چراغ روشن قرار داده، و شهادت می دهم که علیّ پسر عموی تو، برادر دینی تو است.

او کامل ترین دین را در میان مخلوقات خدا و بهره فراوانی از اسلام را دارا است. او مورد اعتماد تو و پشتیبان تو و نابود کننده دشمنان تو و یاور دوستان تو، دروازۀ علوم تو در میان امت تو است و شهادت می دهم که دوستان تو آنان که با علیّ دوست هستند و با دشمنان او دشمن وارد بهشت خواهند شد و دشمنان علیّ و آنان که با دشمنان علی دوست و با دوستان او دشمن هستند وارد آتش جهنم خواهند شد. در این هنگام پیامبر نگاه کردند به حارث و به این مضمون فرمودند: آیا دیوانه این چنین نشانه ها(و معجزاتی) دارد.

حارث گفت: نه به خدا قسم. ای پیامبر خدا، من شهادت می دهم که تو واقعاً فرستاده خداوند جهانیان و بزرگ همۀ آفریده شدگان هستی و حارث مسلمان شد و اسلام خوبی پیدا کرد.

معجزه دوم: زنده شدن دو کودک

روایت شده یکی از انصار در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بز ماده ای داشت که او را ذبح کرد و به خانواده اش سفارش کرد آن را طبخ و بریان کند تا پیامبر برای افطار به خانه ایشان بیاید و به طرف مسجد روانه شد و از ایشان دعوت کرد. وی دارای دو پسر کوچک بود که کشتن

ص: 23


1- التفسير المنسوب إلی الإمام الحسن العسکري (علیه السلام) ص 169، و بحارالانوار، ج17، ص317 .

گوسفند را تماشا کرده بودند. یکی از آنها به برادرش گفت: بیا تا من هم تو را ذبح کنم و کارد را برداشت و برادرش را سر برید. مادرش تا این منظره را دید فریاد زد. برادر قاتل از ترس فرار کرد و او هم از بالا به پایین افتاد و از دنیا رفت. مادر که خواست از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرایی کند جسد بچه هارا مخفی نمود و خود را آمادۀ پذیرایی از پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد.

پس از ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه انصاری، جبرئیل بر آن حضرت نازل گشت و عرض کرد: به انصاری بفرمائید دو پسر کوچک خود را حاضر کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به انصاری فرمودند: بچه هارا حاضر کن. پدر بچه هانزد مادرشان آمد و دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ابلاغ کرد. مادر در جواب گفت: فعلاً بچه هاحضور ندارند و امکان حاضر کردن آنها نیست.

پدر بچه هانزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا آمد و سخن مادر را بازگو کرد. پیامبر خدا قبول نکردند و فرمودند: حتما باید بچه هاحاضر شوند. در مرتبه دوم که پدر بچه هانزد مادرشان آمد و دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیان کرد، مادر جریان کشته شدن بچه هارا به پدرشان خبر داد. وی که با جسد بچه هاروبرو شده بود با همان حالت، بچه هارا نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد.

پیامبر خدا دست به دعا بلند کرد و از خداوند خواست که دو مرتبه بچه هابه حالت اول برگشته و زنده شوند. خداوند خواسته پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به اجابت رساند و با معجزۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بچه هازنده شدندو سال هایی زندگی کردند. (1)

معجزه سوم: محفوظ ماندن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آسیب دشمنان

روایت است که جمعی از بنی مخزوم از جمله ابوجهل و ولید بن مغیره تصمیم گرفتند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکشند. ولید برای انجام نیت پلیدش در حالی که ایشان مشغول نماز بود آمد به طرف آن حضرت. وقتی رسید به مکانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول نماز بود، شنید ایشان

ص: 24


1- الفضائل و المعاجز، ص58، بحارالانوار، ج17، ص316، چاپ دارالکتب الاسلامیۀ.

مشغول قرائت نماز است؛ ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی دید. لذا برگشت و به دوستان خود موضوع را گفت. در این هنگام ابوجهل به اتفاق ولید و بعضی دیگر حرکت کردند به طرف ایشان وقتی رسیدند تنها صدای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می شنیدند. به طرف صدای حضرت حرکت کردند به نظرشان رسید که صدا از پشت سر آنها است. هرچه به طرف صدا می رفتند باز به نظرشان می رسید که صدا از پشت سر آنها است تا بالاخره ناامید شدند و نتوانستند دسترسی به آن حضرت پیدا کنند و برگشتند و این جریان در آیۀ شریفۀ قرآن اشاره شده است آنجا که می فرماید: وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ (1)و (راه سعادت) را از جلو و عقب بر آنها بسته ایم و مقابل آنها پرده کشیده ایم که (راه حق را) نمی بینند. (2)

رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

در سال یازده هجری در روز دوشنبه 28صفر اتفاق افتاد و در روزهای آخر عمر مبارکش فقط امیرالمومنین علی (علیه السلام) ملازم آن حضرت بود و در هنگام رحلت به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: سر من را به دامن بگیر که حضرت علی (علیه السلام) سر آن بزرگوار را به دامن گرفته و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مدتی بیهوش شد و سپس رحلت فرمود حضرت علی (علیه السلام) ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را غسل و کفن کرد و بر ایشان نماز خوانده و در همان اتاقی که از دنیا رفته بود، دفن کرد (3) و این همان محلی است در مدینه که فعلاً زائران به زیارت مرقدشان می روند.

ص: 25


1- یس، آیه 9.
2- اعلام الوری بأعلام الهدی، ص30 و بحارالانوار، ج18، ص72، به نقل الفضائل و المعاجز.
3- بحارالانوار، ج22،، ص529.

سلام بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیک یا حَبِیبَ اللَّهِ أُصِبْنَا بِک یا حَبِیبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَةَ بِک حَیثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْی وَ حَیثُ فَقَدْنَاک فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ. (1)

سلام و درود بر تو ای فرستاده خداوند متعال، سلام بر تو ای دوست خدای متعال، ما مصیبت زده شده ایم (در فراق تو)، ای دوست دل های ما، چقدر بزرگ است مصیبت از ناحیه آنکه وحی الهی از ما قطع شد و ما تو را از دست دادیم (پس می گوئیم) إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم.

ذکر مصیبت

از ابن عباس روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام بیماری، ساعات آخر عمر مبارکش لحظه ای بیهوش شد که ناگهان درب خانه کوبیده شد. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: کیستی. گفت: مرد غریبی هستم، برای سؤالی از پیامبر آمده ام اگر اجازه دهید به محضرش برسم.

فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: اکنون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیمار هستند و اجازه ملاقات ندارند. آن شخص غریب، برگشت و پس از لحظه ای باز آمد و در را کوبید و گفت: مرد غریبی هستم. آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه ورود می دهند؟ در این هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه شدند و فرمودند: فاطمه جان آیا می دانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیت هارا پراکنده و لذّات را د رهم می شکند. این فرشته مرگ (عزرائیل) است. به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و

ص: 26


1- بحارالانوار، ج99،، ص212.

بعد از من هم از هیچ کس اجازه ورود نمی گیرد. فقط به خاطر مقام ارجمند من د رپیشگاه خداوند از من اجازه گرفت، به او اجازه ورود دهید. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به او اجازه ورد داد. حضرت عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد و گفت: السَّلامُ عَلىٰ اَهْلِ بَیْتِ رَسولِ اللّه، سلام بر خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا. (1)

وداع حسن و حسین با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

مرحوم شیخ صدوق از ابن عباس روایت کرده که در ساعات آخر عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، حسن و حسین (علیهما السلام) گریه کنان و صیحه زنان وارد بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند و خود را بر رسول گرامی افکندند. حضرت علی (علیه السلام) خواست آنها را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا کند که ایشان متوجه شد و فرمود: «ای علی بگذار من آنها را ببویم و آنها هم مرا ببویند من از دیدار آنها توشه بگیرم و آنها هم از دیدار من توشه بگیرند. آگاه باش که این دو فرزند بعد از من دچار ستم ها خواهند شد و مظلومانه شهید می شوند.»سپس سه بار فرمود: «خدا لعنت کند کسانی را که در حق این دو ظلم می کنند.» و دست به طرف حضرت علی (علیه السلام) برده و ایشان را زیر روپوشی که داشت قرارداد و دهان مبارک بر دهان او نهاده و مدت طولانی با او راز گفت تا آن که روح از بدن شریفش پرواز کرد. آنگاه امام علی از زیر روپوش خارج شد و فرمود: «عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَکُمْ فِی نَبِیِّکُمْ؛ خداوند (متعال در عزای) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما اجر عظیم عنایت فرماید» و به حاضرین فرمود خداوند متعال او را نزد خود برد. بلافاصله که حضرت علی (علیه السلام) این خبر را داد صدای ضجه و گریه از خانه بلند شد. (2)

منسوب به حضرت زهرا (علیها السلام) است که در عزای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنان گریه می کرد که گویا در

ص: 27


1- بحارالانوار، ج22،، ص528.
2- بحارالانوار، ج22،، ص510.

و دیوار از گریه او اشک ریختند و چنین مرثیه می خواند.

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا *** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا

آنچنان بار غم بر جانم ریخته که اگر بر روزهای روشن می ریخت آن روزها مانند شب تار می شدند. (1)

بجانم ریخته چندان غم و درد و مصیبت ها *** که گر بر روزها ریزند گردد تیره چون شب ها

*********

باورم نیست که بابا ز چه خاموش شدی *** ترکمان کردی و با خاک هم آغوش شدی

خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود *** ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی

جای خالی تو را با چه نگاهی نگرم *** ای همای دل و جانم تو چرا دور شدی

*********

ای آسمان خون گریه کن، امشب که زهرا *** با چشم خود بیند غم داغ پدر را

امشب پیمبر را وداع آخرین است *** وقت فراق اهل بیتِ طاهرین است

ص: 28


1- بحارالانوار، ج22،، ص510.

پیداست مرگ از روی چون آئینه او *** سبطین بنشستند، روی سینۀ او

امشب حسن را بوید و بوسد پیمبر *** با فاطمه راز نهان گوید، پیمبر

شد بعد فقدانِ رسول اللهِ رحمت *** سیلی زدن بر فاطمه، اجر رسالت

پایان عمر رحمةٌ للعالمین شد *** آغاز غم های امیرالمومنین شد

*********

•سبب رحلت و شهادت: طبق نقل بعضی از مورخان، خوردن گوشت بزغاله زهرآلود که توسط زن یهودی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خورانیده شد و در اثر آن حضرت بیمار و پس از مدتی از دنیا رفتند بوده است.

•پادشاه زمان شهادت: هِرقِل پادشاه روم بوده است.

ص: 29

سخنان روایت شده از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)

حدیث 1- درجات ایمان

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم) الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ. (1)

از فرستاده خداوند متعال (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: (برای ایمان چند مرتبه است) 1- شناخت قلبی؛ 2- گفتن با زبان؛ 3- انجام دادن با اعضاء بدن.

حدیث 2- عمل بدون دانش

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ. (2)

از فرستاده خداوند متعال (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: کسی که بدون دانش کاری را انجام دهد، فساد عملش بیشتر از صلاح آن است. (ضررش بیشتر از نفعش است).

حدیث 3- نشانه های نادانی

در سفارش پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) آمده است: «يَا عَلِيّ، وَ لِلْأَحْمَقِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: اَلتَّهاوُنُ في فَرائِضِ اللّهِ، وَالْاِسْتِهْزاءُ بِعِبادِ اللّهِ، وَ كَثرَةُ الكَلامِ فِي غَيرِ ذِكرِ اللّهِ. (3)

یا علی برای شخص نادان سه نشانه است:

1- کوتاهی کردن در واجبات خدا؛

2- مسخره کردن بندگان خدا؛

ص: 30


1- خصال، ص178.
2- محاسن برقی، ج1، ص198 و کافی، ج1، ص44.
3- المواعظ العددیه، ص67.

3- زیاد حرف زدن در غیر یاد خدا (حرف های لغو و بیهوده)

حدیث 4- صرفه جوئی در عمر

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : كُنْ عَلىٰ عُمُرِكَ أَشَحَّ مِنْكَ عَلىٰ دِرْهَمِكَ وَ دِينَارِك. (1)

از فرستاده خداوند متعال (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: نسبت به عمرت صرفه جوتر باش تا نسبت به درهم و دینارت (یعنی اموالت)

حدیث 5- دلبستگی به دنیا

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : مَن تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِالدُّنيا تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ هَمٍّ لا يَفْنى وأمَلٍ لا يُدْرَكُ ورَجاءٍ لا يُنالُ. (2)

از فرستاده خداوند متعال (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: کسی که دلبستگی به دنیا پیدا کند، به سه صفت مبتلا می شود: غصه تمام نشدنی و آرزوئی که هیچ وقت به آن نمی رسد و امیدی که به ثمر نمی رسد.

حدیث 6- سفارش های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ابوذر (رحمة الله علیه) :

عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ: أَوْصَانِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بِسَبْعٍ: أَوْصَانِي أَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ دُونِي وَلَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِي، وَأَوْصَانِي بِحُبِّ الْمَسَاكِينِ وَالدُّنُوِّ مِنْهُمْ، وَأَوْصَانِي أَنْ أَقُولَ الْحَقَّ وَإِنْ كَانَ مُرّاً، وَأَوْصَانِي أَنْ أَصِلَ رَحِمِي وَإِنْ أَدْبَرَتْ، وَأَوْصَانِي أَنْ لَا أَخَافَ فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ، وَأَوْصَانِي أَنْ أَسْتَكْثِرَ مِنْ قَوْلِ: «وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» فَإِنَّهَا مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّة. (3)

ص: 31


1- مکارم الاخلاق، ص460، و بحارالانوار، ج74، ص76.
2- المواعظ العددیه، ص61.
3- خصال، ص345 و بحارالانوار، ج66، ص388.

از ابوذر غفاری (رحمة الله علیه) روایت شده که فرستاده خداوند متعال به من در خصوص هفت چیز سفارش کرد: سفارش فرمود به من که به افراد پایئن تر از خود (از نظر مالی) نگاه کنم نه به افراد بالاتر از خودم، همچنین سفارش فرمود که با مستمندان دوستی کنم و با آنها نزدیک باشم، و نیز سفارش فرمود که سخن حق بگویم اگر چه (به صورت ظاهر) تلخ باشد، و باز سفارش فرمود صلۀ رحم کنم (با خویشان متصل و مربوط باشم) اگر چه آنها به من پشت کنند، و هم چنین سفارش فرمود که در راه رضایت خداوند متعال از سرزنش دیگران نترسم، و نیز سفارش فرمود که زیاد بگویم «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» به درستی که این ذکر از گنج های بهشت است.

حدیث 7- نشانه های سعادتمندی:

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً زَهَّدَهُ فِي الدُّنْيَا وَ فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا وَ مَنْ أُوتِيَهُنَّ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة. (1) از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: هر وقت خداوند متعال در حق بنده ای، خوبی بخواهد، (سه چیز به او عنایت می کند) او را به دنیا بی رغبت می کند و فهم در دین به او می دهد و به عیب هایش بینا می کند و هر کس این سه چیز به او داده شود، به درستی خوبی و (سعادت) دنیا و آخرت به او داده شده است.

حدیث 8- راه های بهره مندی انسان بعد از مرگ

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : إِذَا مَاتَ الْإِنْسَانُ اِنْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ: عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ صَدَقَةٍ تَجْرِي لَهُ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَه. (2)

از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: وقتی انسان از دنیا می رود پرونده عمل او بسته می شود مگر در سه مورد: 1- دانشی که از او استفاده می شود (از انسان باقی باشد)؛ 2- چیزی که سودش به دیگران می رسد، (از انسان باقی بماند)؛ 3- فرزند شایسته ای که برایش دعا کند.

حدیث 9- حفظ دین با ازدواج

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْبَاقِي (3).

ص: 32


1- المواعظ العددیه، ص61 و اعلام الدین، ص135.
2- روضۀ الواعظین، ص11 و بحارالانوار، ج2، ص23.
3- أمالی الشیخ، ص518 و بحارالانوار، ج100، ص219.

از فرستاده خداوند متعال (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: کسی که ازدواج کند، بتحقيق نصف دین خود را حفظ کرده، پس باید با رعایت تقوی، نصف دیگر دین خود را هم حفظ کند.

حدیث 10- واسطه گری برای ازدواج:

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : مَنْ عَمِلَ فِي تَزْوِيجٍ بَيْنَ مُؤْمِنَيْنِ حَتَّى يَجْمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا زَوَّجَهُ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ امْرَأَةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ ... وَ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ خَطَاهَا أَوْ بِکُلِ كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِهَا فِي ذَلِكَ عَمَلُ سَنَة... . (1)

از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: کسی که بکوشد برای فراهم نمودن زمینه ازدواج در میان دو مؤمن تا آن که خداوند متعال وسیله آن را فراهم کرده و زن و مرد کنار هم بیایند، خداوند متعال در بهشت هزار هزار حورالعین به تزویج این واسطة در آورده و برای هر قدمی که در این راه بر می دارد یا هر سخنی که می گوید، ثواب عمل یک سال به او می دهد.

ص: 33


1- ثواب الاعمال، ص288 و بحارالانوار، ج8، ص192.

حدیث 11- اظهار دوستی به همسر

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً. (1)

از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: مردی که به همسرش بگوید تو را دوست دارم (این اظهار دوستی) از قلب همسرش بیرون نخواهد رفت.

حدیث 12- کیفر همسرآزاری

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : مَنْ كَانَ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِيهِ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ صَلَاتَهَا، وَلَا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِهَا حَتَّى تُعِينَهُ وَتُرْضِيَهُ، وَإِنْ صَامَتِ الدَّهْرَ وَقَامَتْ وَأَعْتَقَتِ الرِّقَابَ وَأَنْفَقَتِ الْأَمْوَالَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَكَانَتْ أَوَّلَ مَنْ تَرِدُ النَّارَ، ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَعَلَى الرَّجُلِ مِثْلُ ذَلِكَ الْوِزْرِ وَالْعَذَابِ إِذَا كَانَ لَهَا مُؤْذِياً ظَالِماً (2).

از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: زنی که شوهر خود را اذیت کند، خداوند متعال نماز و اعمال خوب او را قبول نخواهد کرد تا وقتی که شوهر را کمک و راضی کند، اگر چه در تمام روزگار روزه باشد و به عبادت بایستد و غلامان را در راه خدای متعال آزاد کند. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود همین کیفر و غذاب برای مردی که زنش را اذیت و ستم نماید خواهد بود.

حدیث 13- حق مرد بر همسرش

روایت شده است که زنی از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حق شوهر بر زن سئوال کرد:

فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : وَ لَا تَمْنَعَهُ نَفْسَهَا وَ إِنْ كَانَتْ عَلَى ظَهْرِ قَتَبٍ. (3)

فرستاده خداوند متعال در جواب فرمود: حق شوهر بر همسرش این است که زن نباید

ص: 34


1- الکافی، ج5، ص569.
2- وسائل الشیعه، ج20، ص163.
3- الکافي ج 5 ص 507 ، من لایحضر الفقیه، 3، ص438.

مرد را از خودش وا کند، اگرچه سوار بر شتر باشد، کنایه از آن که هر وقت مرد تقاضای کام گرفتن از همسرش را داشت، زن نباید مخالفت کند. (البته اگر زن عذر شرعی یا عقلی نداشته باشد).

حدیث 14- شرط تصرف زن در مال همسر

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : وَ لَا تُعْطِيَ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنْ فَعَلَتْ فَعَلَيْهَا الْوِزْرُ وَ لَهُ الْأَجْر. (1)

از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: زن نباید چیزی از مال شوهر را (ولو در راه خدای متعال باشد) به کسی بدهد مگر با اجازۀ شوهرش و اگر بدون اجازۀ شوهر چنین کند، زن گناهکار شده و اجر و پاداش از آن شوهرش خواهد بود.

حدیث 15- احترام به مسجد و آداب آن

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمْ مَجَانِينَكُمْ وَصِبْيَانَكُمْ، وَ رَفْعَ أَصْوَاتِكُمْ إِلَّا بِذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى، وَبَيْعَكُمْ وَشِرَاءَكُمْ وَسِلَاحَكُمْ، وَ جَمِّرُوهَا فِي كُلِّ سَبْعَةِ أَيَّامٍ، وَضَعُوا الْمَطَاهِرَ عَلَى أَبْوَابِهَا . (2) از فرستاده خداوند متعال (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: مساجد خود را از دیوانگان و کودکانتان دور نگاه دارید و صداهایتان را به جز ذکر خدا (در آن) بلند نکنید و از خرید و فروش و سلاح (در آن نیز) دوری کنید و مسجد را در هفت روز یک بار خوشبو کنید و وسایل نظافت و پاکی را درب مساجد بگذارید.

ص: 35


1- الکافی، ج5، ص508، وسائل الشیعه، ج20، ص159.
2- بحار الأنوار ج 80 ص 349.

حدیث 16- فضیلت اذان

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : ثَلَاثٌ لَوْ تَعْلَمُ أُمَّتِي مَا لَهَا فِيهَا لَضَرَبَوا عَلَيْهَا بِالسِّهَامِ: الْأَذَانُ، وَالْغُدُوُّ إِلَى الْجُمُعَةِ، وَالصَّفُّ الْأَوَّل. (1)

از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: سه چیز است که اگر امت من فضیلت آنها را می دانستند (برای انجام دادن آنها) با انداختن تیر قرعه می زدند.1- اذان گفتن، 2- رفتن به نماز جمعه، 3- قرار گرفتن در صف اول نماز جماعت.

حدیث 17- موسیقی حرام

رُوِیَ عَن رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) : مَنِ اسْتَمَعَ إِلَى اللَّهْوِ يُذَابُّ فِي أُذُنِهِ الْآنُك. (2)

از فرستاده خداوند متعال روایت شده است: هرکس به موسیقی حرام گوش کند (در قیامت) در گوش او سُرب (داغ) می ریزند.

ص: 36


1- بحارالانوار، ج89، ص197.
2- مستدرک الوسایل ج 13 ص 222، الآنك: الرصاص الأبيض، وقيل: الأسود، وقيل: الخالص. (لسان العرب ج 10 ص394)

زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام: علی (علیه السلام)

•کنیه: ابوالحسن

•لقب: امیرالمؤمنین

•پدر بزرگوارش: ابوطالب، عموی فداکار پیامبر اکرم.

•مادر پارسایش: فاطمه بنت اسد، بانوئی که نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار مهربان بود و به آن حضرت خدمت می کرد و آن گرامی را بر فرزندان خود مقدم می داشت.

•ولادت: در سال سی ام عام الفیل، 10 سال قبل از بعثت، روز جمعه 13 رجب. راوی می گوید: «جمعی رو به روی خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه دختر اسد آمد کنار خانه خدا و گفت: خداوندا ... تو را به حق ابراهیم بانی این خانه و به حق این کودک که با خویش و در شکم دارم سوگند می دهم که زایش را بر من آسان کن. در این هنگام با تعجب همه دیدیم که دیوار خانۀ خدا از هم شکافت در کنار مستجار (مقابل درب خانۀ خدا در پشت کعبه را مستجار می گویند) و آن بانو به درون خانه خدا وارد شد و دیوار دوباره به هم چسبید. با عجله خواستیم درب خانه را باز کنیم، اما باز نشد. چهار روز بعد، آن بانو مجدداً از دیوار خانه بیرون آمد با کودکی که در آغوش داشت و به او می بالید و گفت: پیامی از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار». (1)

•پرورش: او در دامان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و در خانه ایشان پرورش یافت و اول کسی بود که به ایشان و دینش ایمان آورد و با او نماز خواند.

ص: 37


1- بحارالانوار، ج35، ص8، علل الشرائع، ج1، ص135.

•مدت امامت: سی سال، از سال 11 هجری تا 40 هجری بود؛ ولی خلافت ظاهریش حدود 5 سال از 36 تا 40 هجری بود. (1)

•شروع امامت: در 33 سالگی بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امامت رسیدند.

معجزات آن حضرت

معجزه اول: بیرون آوردن شتر از داخل سنگ

روایت است که گروهی از مسیحیان بر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند و عرض کردند: ما حاضریم با خانواده و طایفه خود بر شما وارد شده و مسلمان شویم، به شرط آن که شما یکصد شتر ماده سیاه از دل سنگ همراه با نوزادش بیرون آورید (نظیر معجزه حضرت صالح پیامبر) پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم پذیرفتند و آنها برگشتند به شهر خودشان؛ ولی وقتی با خانواده خود آمدند به مدینه متوجه شدند پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته است.

گفتند: ما در کتب دینی خود خوانده ایم که هر پیامبری که از دنیا برود یک وصی و جانشین دارد. جانشین محمد کیست؟ آنها را به سوی ابابکر راهنمایی کردند. به او گفتند: ما از حضرت محمد طلبی داریم. پاسخ داد آن طلب چیست؟ گفتند: صد شتر سیاه رنگ همراه با بچه های خود. جواب داد: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اموالی از خود باقی نگذارده که برای این کار کافی باشد. مسیحیان با زبان خودشان به یکدیگر گفتند: معلوم می شود این جانشین بر حق نیست. سلمان فارسی حاضر بود و سخن آنها را متوجه شد. به مسیحیان گفت: من شما را به جانشین محمد راهنمایی می کنم. در این هنگام حضرت علی (علیه السلام) وارد مسجد شد و مردم اطراف ایشان را گرفتند. مسیحیان هم نزد حضرت رفتند و طلب خود از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 38


1- ارشاد مفید، ج1، ص6.

را، خواستند. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: اگر خواسته شما برآورده شود، مسلمان می شوید؟ گفتند: بلی.

حضرت وعده کرد فردا خواسته آنها را انجام دهد. روز بعد مسیحیان و حضرت علی (علیه السلام) و جمعی از منافقین برای مسخره کردن جمع شدند. حضرت علی (علیه السلام) دو رکعت نماز خواند و دعایی آهسته خواند. سپس با چوب دستی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سنگی که آنجا بود زد.

ناگهان صدای ناله شتری را که در حال زایمان بود شنیدند و سنگ شکافته شد و سر شتری که افسار داشت پیدا شد. حضرت علی (علیه السلام) به فرزندش حسن فرمود: افسار را بگیر. در این هنگام حاضران دیدند صد شتر سیاه رنگ همراه با بچه های خود از سنگ خارج شدند.

مسیحیان با دیدن این معجزه همگی مسلمان شدند و گفتند حضرت صالح پیامبر یک شتر داشت که به سبب (نافرمانی) قومش در خصوص آن همگی هلاک شدند؛ یا امیرالمومنین دعا کن که دوباره شتران همراه بچه هایشان داخل سنگ فرو روند مبادا با نافرمانی از دستورات حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها هم هلاک شوند. حضرت علی (علیه السلام) دعا کرد و همه شتران همان گونه که از سنگ خارج شده بودند داخل آن گشته و ناپدید شدند. (1)

معجزه دوم: اطاعت شیر درنده از امام علی (علیه السلام)

از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) روایت شده که مولا امیرالمومنین علی (علیه السلام) به مردی به نام جویریه پسر مسهر فرمودند: وقتی از وطن خود خارج می شوی (او قصد مسافرت داشت) در بین راه شیر درنده ای با تو برخورد خواهد کرد (حضرت با علم امامت این خبر را دادند). عرض کرد: در این صورت من چه کنم؟ حضرت فرمودند: از جانب من به او سلام برسان و بگو علی

ص: 39


1- بحارالانوار، ج41 ص 198 حديث 10 باب 110 تاریخ امیرالمومنین (علیه السلام)

به من امان داده است.

جویریه حرکت کرد در بین راه همان طور که حیوانش سوار بود شیری را دید که قصد او کرده و به طرف او آمد. به شیر گفت: امیرالمومنین علی بن ابیطالب (علیهم السلام) به تو سلام رسانده و فرموده من از ناحیه تو در امان هستم. جویریه می گوید به مجرد گفتن این سخن شیر سر خود را به زیر انداخت و برگشت و پنج بار آهسته چیزی گفت و از جلو چشم من ناپدید شد. من به راه خود ادامه دادم. وقتی از سفر برگشتم به خدمت حضرت امیر رسیدم. پس از سلام جریان را گفتم. امام فرمود: تو به شیر چه گفتی و او چه گفت؟ عرض کرد: من آنچه شما فرمودید به او گفتم. او از من جدا شد و رفت؛ اما شیر چه گفت (من متوجه نشدم) خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشین او بهتر می دانند.

حضرت فرمود: شیر، از تو روی گرداند و پنج بار آهسته صدایی کرد. عرض کردم قسم به خدا همین است که می فرمائید. امام فرمود او به تو گفت: سلام مرا به جانشین حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) برسان و پنج بار با اشاره، دست خود را حرکت داد. (1)

شهادت

در سال چهلم هجری با نقشه خوارج در مکه تصمیم گرفتند حضرت علی (علیه السلام) و معاویه و عمروعاص را به ترتیب در کوفه و شام و مصر همزمان در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان به قتل برسانند و پسر ملجم مامور قتل آن حضرت شد. ابن ملجم به کوفه آمد و به خانه قطّامه زنی از خوارج که بسیار زیبا و دلربا بود رفت. ابن ملجم دل به او باخت و از او خواستگاری کرد. قطّامه گفت مهریه من سه هزار درهم پول و یک بنده و قتل علی بن ابی

ص: 40


1- بحارالانوار، ج41، ص246، معجزه 14 باب 111.

طالب است. قطّامه به خاطر هلاکت پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست حضرت علی (علیه السلام) ، از آن حضرت کینه داشت و بدین ترتیب تصمیم قبلی ابن ملجم قوی شد و در صبح نوزدهم ماه مبارک رمضان دست به این جنایت زد و در محراب عبادت شمشیر زهرآگین خود را در نماز به فرق مولا وارد کرد و آن حضرت دو روز بعد در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان به شهادت رسید. (1) و امام مرگ معاویه به نقل محدث قمی در منتهی الامال به سبب آنکه قاتل نتوانست او را بکشد و به ران او ضربت زد، کشته نشد و عمروعاص هم به سبب آن که صبح نوزدهم در اثر بیماری به مسجد نیامد به قتل نرسید

سلام بر حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلیَّ اللَّهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِين. (2)

سلام بر تو ای ولی خدای متعال، تو اول مظلوم بودی و تو اول کسی بودی که حقش غضب شد؛ اما صبر و تحمل نمودی تا به شهادت رسیدی.

ذکر مصیبت

در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان قبل از اذان صبح، حضرت علی (علیه السلام) وارد مسجد کوفه شد. بعد از خواندن دو رکعت نماز برای گفتن اذان به بالای بام رفت و با صدای رسا اذان گفت به طوری که صدایش به گوش ساکنان کوفه رسید. سپس از بام پایین آمد و در محل عبادتش مشغول نافله نماز صبح شد؛ اما وقتی که آن امام همام خواست سر از سجده

ص: 41


1- ارشاد مفید، ج1، ص9، روضۀ الواعظین، ج 1 ص132.
2- الکافی، ج4، ص569، کامل الزیارات، ص95.

رکعت اول بردارد، ابن ملجم ملعون آنچنان شمشیر زهرآلود خود را بر فرق مقدسش فرود آورد که فرق سر مبارکش تا نزدیک پیشانی شکافت.

امام در این هنگام فرمود: بِسمِ اللّهِ و بِاللّهِ و عَلی مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ. با نام خدا و برای خدا و با (اعتقاد) به دین رسول خدا، قسم به خدای کعبه که رستگار شدم. سپس مقداری از خاک محراب را برداشت و روی زخم سرش پاشید و این آیه را خواند: {مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى}؛ ما شما را از خاک آفریدیم و در آن باز می گردانیم و از آن بار دیگر شما را خارج می کنیم. در این هنگام جبرئیل بین زمین و آسمان فریاد زد: «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى ... قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاء» (1)، قسم به خدا استوانه های هدایت ویران شد. پسر عموی مصطفی کشته شد. علی مرتضی کشته شد. او را شقی ترین اشقیاء کشت.

شد مسجد کوفه قتلگاه حیدر *** در میان محراب شد به خون شناور

محشری به پا کردی فرق شه دوتا کردی

یا کریم و یارب

ناگهان گشودی چشم نازنینت *** یک نظر نمودی بر رخ حسینت

گفتی که شدم راحت از جفای این امت

یا کریم و یارب

ص: 42


1- بحارالانوار، ج42، ص282.

کربلا شوی زار بی کفن بمانی *** تو ذبیح عطشانی بی غسل و کفن مانی

یا کریم و یارب

********

یارب به علی مرا به خود وامگذار *** بخشا گنهم، به روز عقبا مگذار

چون عشق علیّ و آل او در دل ماست *** در روز جزا، مرا تو تنها مگذار

********

مسجد ز خون نشسته، مولا زپا فتاده *** زینب دو دست خود را، بر روی سر نهاده

ای یاور یتیمان، علی علی علی جان

حسن کند نظاره، محراب لاله گون را *** زینب کند تماشا، رخسارِ غرق خون را

ای یاور یتیمان، علی علی علی جان

از سوزه آه طفلان، رنگ فضا گرفته *** هر کودک یتیمی، تنها عزا گرفته

ای یاور یتیمان، علی علی علی جان

در جسم و جان طفلان، جانی دگر نمانده *** در سفره یتیمان، نانی دگر نمانده

ای یاور یتیمان، علی علی علی جان

ص: 43

•مدت عمر: 63 سال عمر شریفش بود همانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) . (1)

•مرقد مطهرش: در نجف اشرف است.

•همسرانش: اولین همسرش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بوده که به مدت 10 سال با هم زندگی کردند و پس از شهادت حضرت زهرا بنا به وصیت بی بی با اَمامه، خواهرزاده حضرت زهرا ازدواج کرد و بعدها با چند بانوی دیگر که معروف ترین آنها ام البنین مادر حضرت عباس بود. (2)

•فرزندان: چهار فرزند از حضرت زهرا به نام های حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و فرزند پنجم محسن بود که سِقط شد و طبق نقلی مجموعاً 12 پسر و 16 دختر از همسران خود داشتند. (3)

ص: 44


1- اعلام الوری، ج1، ص476.
2- کشف الغمۀ، ج2، ص69.
3- اعلام الوری، ج1، ص295.

چند سخن روایت شده از حضرت علی (علیه السلام)

حدیث 18- عبادت بدون دانش

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) الْمُتَعَبِّدُ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَحِمَارَةِ الطَّاحُونَةِ تَدُورُ وَ لَا تَبْرَحُ مِنْ مَكَانِهَا. (1)

از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: «کسی که بدون دانش بندگی کند (عمل بدون علم) مانند چهارپای آسیاب است که دور می زند (راه می رود به گرد آسیاب) ولی از مکانش دور نمی شود»؛ (یعنی همان گونه که دور زدن سنگ آسیاب حیوان را به جلو نمی برد، عبادت بدون دانش برای انسان مایه پیشرفت و تکامل نیست).

حدیث 19- نقش رهبر و پیشوا

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ. (2)

از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: «مردم به زمامدارانشان شبیه ترند تا به پدرانشان»؛ یعنی رفتار و گفتار زمامدار جامعه بیشتر در مردم اثرگذار است تا رفتار و گفتار پدر در فرزند.

حدیث 20- چهار اندرز

روایت است که از حضرت علی (علیه السلام) درباره (حقیقت) و دانش واقعی سئوال شد؛

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : اَرْبَعُ كَلِمَاتٍ؛ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ بِقَدْرِ حَاجَتِكَ إِلَيْهِ وَ أَنْ تَعْصِيَهُ بِقَدْرِ صَبْرِكَ عَلَى النَّارِ وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْيَاكَ بِقَدْرِ عُمُرِكَ فِيهَا وَ أَنْ تَعْمَلَ لِآخِرَتِكَ بِقَدْرِ بَقَائِكَ فِيهَا. (3)

ص: 45


1- عیون الحکم و المواعظ، ص63، اصول کافی.
2- تحف العقول، ص208، بحارالانوار ج75، ص46.
3- تنبیه الخواطر، ج2، ص37.

در جواب سئوال، حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «چهار کلمه است: 1- بندگی کنی خدای متعال را به اندازۀ حاجت خودت به او؛ 2- به اندازه ای که تحمل آتش (جهنم) را داری نافرمانی خدای متعال را بکنی؛ 3- به اندازه عمری (مهلتی) که داری برای دنیا کار کنی؛ 4- برای آخرت به اندازه بودنت در آن عالم عمل کنی».

حدیث 21- ناسازگاری دروغ با ایمان

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإيمانِ حتّى يَترُكَ الكِذْبَ هَزْلَهُ وجِدَّهُ. (1) از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: بنده مزۀ ایمان را نمی چشد مگر وقتی که دروغ را ترک کند چه به شوخی باشد یا به جِدّ. (یعنی انسان مزه ایمان را نمی چشد چه رسد به این که مؤمن باشد، اگر دروغ بگوید حتی اگر دروغ شوخی باشد).

حدیث 22- نقش عقل در کنترل نفس

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : العاقِلُ مَن يَمْلِكُ نَفْسَهُ إذا غَضِبَ ، و إذا رَغِبَ ، و إذا رَهَبَ. (2) از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: عاقل کسی است که بتواند نفس خود را کنترل کند، وقتی که غضب کرده یا خوشحال شده یا ترسیده است. (در این سه حالت انسان باید خود را کنترل کند؛ زیرا که در این حالات انسان در معرض طغیان و خلاف است).

حدیث 23- کنترل زبان

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الْاَ حْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ. (3)

از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: زبان شخص عاقل پشت دل اوست و دل

ص: 46


1- اصول کافی، ج2، ص340.
2- عیون الحکم و المواعظ ص 62 ، مستدرک وسائل الشیعه، ج12، ص12.
3- نهج البلاغه کلمات قصار، شماره 40.

شخص نادان پشت زبان اوست (کنایه از آن که عاقل اول فکر و توجه می کند و بعد صحبت می کند برخلاف شخص نادان که نسنجیده سخن می گوید).

حدیث 24- نتایج دنیوی اطاعت از خدا

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ؛ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ، كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ. (1) از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: هرکس رعایت کند آنچه را که بین او و خداست (از وظائف) برآورده می کند خدای متعال آنچه را که بین او و مردم است (از نیازها) و کسی که اصلاح کند کار آخرت خود را، خداوند متعال اصلاح می کند کار دنیای او را و هرکس پند دهنده خود باشد، خداوند متعال او را حفظ خواهد نمود. (توضیح: کسی که به وظائف الهی و امر آخرت خود اهمیت می دهد، خداوند متعال هم کارهای دنیوی و نیازهای او را بر طرف می سازد و کسی که خودش را موعظه می کند و حسابگر خود است، خداوند متعال او را از لغزش هاحفظ می کند).

حدیث 25- ارزشمندترین عمل

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ، إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ. (2)

از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: تمام کارهای خوب حتی جهاد در راه خدای متعال (از نظر فضیلت) در مقابل امر به معروف و نهی از منکر نیست، مگر مانند ذرّه آبی که با دمیدن در دهان جمع می شود در دریای پهناور (توضیح این که تمام کارهای خوب و حتی

ص: 47


1- نهج البلاغه کلمات قصار، شماره 89.
2- نهج البلاغه کلمات قصار، شماره 374.

جهاد در راه خدای متعال در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مانند ذره آب دهان است و امر به معروف و نهی از منکر مانند دریای پهناور است؛ چرا که تمام کارهای ارزشی وقتی در جامعه پایدار خواهد بود که امر به معروف و نهی از منکر اجرا شود. در واقع کلید همۀ ارزش هااین دو فریضه است).

حدیث 26- شش کار و شش فائده

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ: عَلِّمْنِي عَمَلًا يُحِبُّنِي اللَّهُ عَلَيْهِ، وَيُحِبُّنِي الْمَخْلُوقُونَ، وَيُثْرِي اللَّهُ مَالِي، وَيُصِحُّ بَدَنِي، وَيُطِيلُ عُمُرِي، وَيَحْشُرُنِي مَعَكَ، قَالَ: «هَذِهِ سِتُّ خِصَالٍ تَحْتَاجُ إِلَى سِتِّ خِصَالٍ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَاتَّقِهِ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَيْهِمْ وَارْفُضْ مَا فِي أَيْدِيهِمْ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُثْرِيَ اللَّهُ مَالَكَ فَزَكِّهِ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُصِحَّ اللَّهُ بَدَنَكَ فَأَكْثِرْ مِنَ الصَّدَقَةِ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُطِيلَ اللَّهُ عُمُرَكَ فَصِلْ ذَوِي أَرْحَامِكَ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يَحْشُرَكَ اللَّهُ مَعِي فَأَطِلِ السُّجُودَ بَيْنَ يَدَیِ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ. (1)

از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: مردی آمد خدمت پیامبر اعلظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفت: به من کاری بیاموزید (که به واسطۀ عمل به آن) خدای متعال مرا دوست بدارد، مردم هم مرا دوست بدارند، ثروتم را خداوند متعال فراوان کند، بدنم سالم شود، عمرم طولانی گردد و (در قیامت) با شما محشور شوم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این شش ویژگی است که نیاز به شش صفت دارد. اگر می خواهی خداوند متعال تو را دوست داشته باشد، پس از او بترس (و به خاطر او) خود را حفظ کن، اگر می خواهی مردم تو را دوست برداند، به آنها خوبی کن (و

ص: 48


1- اعلام الدین، ص264.

طمعت را از) آنچه در دست آنهاست بردار، اگر می خواهی خداوند متعال مالت را فراوان کند، زکات آن را بده، اگر می خواهی بدنت سالم شود صدقه زیاد بده، اگر می خواهی خداوند متعال عمرت را زیاد کند، پس صله رحم کن و اگر می خواهی (در قیامت) با من محشور شوی در پیشگاه خداوندِ یگانه و مقتدر سجده را طولانی کن.

حدیث 27- سفارش های خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام)

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لِمُوسَىٰ (علیه السلام) : يَا مُوسَىٰ اِحْفَظْ وَصِيَّتِی لَكَ بِأَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ: أُوْلَاهُنَّ مَا دُمْتَ لَا تَرىٰ ذُنُوبَكَ تُغْفَرُ فَلَا تَشْتَغِلْ بِعُيُوبِ غَيْرِكَ، وَالثَّانِيَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرىٰ كُنُوزِي قَدْ نَفِدَتْ فَلَا تَغْتَمَّ بِسَبَبِ رِزْقِكَ، وَالثَّالِثَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرىٰ زَوَالَ مُلْكِي فَلَا تَرْجُ أَحَداً غَيْرِي، وَالرَّابِعَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّيْطَانَ مَيِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَكْرَهُ (1).

از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: چهار سفارش را از من نگهدار: اول آنها تا وقتی نبینی گناهان تو را بخشیده ام به عیب جوئی از دیگران نپردازد؛ دوم تا زمانی که نبینی گنج های (در اختیار) من به اتمام رسیده، غصه روزی خود را مخور؛ سوم تا وقتی که نبینی ملک و قدرت من از بین رفته به دیگری غیر از من امیدوار مباش؛ چهارم تا زمانی که نبینی شیطان از بین رفته از مکر و حیله او در امان مباش (توضیح: چون معمولا کسی مطمئن نیست آمرزیده شده، پس نباید انسان هیچ وقت به عیب جوئی دیگران بپردازد و چون هیچ وقت ثروت و مکنت خداوند متعال از بین رفتنی نیست، پس انسان نباید به طرف قدرت دیگران برود و از خداوند متعال جدا گردد

ص: 49


1- توحید الصدوق، ص372.

و چون شیطان همیشه به عنوان دشمن بزرگ انسان به دنبال مکر و فریب او است، پس هیچ گاه نباید خود را از مکر او در امان ببیند).

حدیث 28- سرچشمه فتنه ها

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : «إِيَّاكُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِينَ، وَ الْفُجَّارَ مِنَ الْعُلَمَاءِ، فَإِنَّهُمْ فِتْنَةٌ كُلِّ مَفْتُون. (1)

از حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: دوری کنید از عبادت کننده نادان و دانشمند بدعمل که اینان اساس هر فتنه و آشوب هستند.

حدیث 29- همسایگان مسجد

رُوِیَ عَن عَلیٍّ (علیه السلام) : لا صَلاةَ لِجارِ المَسجِدِ إلاّ في المَسجدِ، إلاّ أن يكونَ لَهُ عُذرٌ أو بهِ عِلَّةٌ ، فقيلَ: ومَن جارُ المَسجدِ يا أميرَ المؤمنينَ؟ قالَ: مَن سَمِعَ النِّداءَ. (2)

ز حضرت علی (علیه السلام) روایت شده است: نماز همسایه مسجد، فقط در مسجد قبول است، مگر آن که عذر (شرعی) داشته یا بیمار باشد. عرض کردند یا امیرالمومنین (علیه السلام) همسایه مسجد کیست؟ فرمود: کسی که صدای (اذان) را بشنود.

ص: 50


1- قرب الاسناد، ص70 ، بحارالانوار، ج 1، ص207.
2- بحارالانوار، ج 80، ص279.

زندگی حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) در یک نگاه

اشاره

•نام: فاطمه (سلام الله علیها)

•کنیه:ام الائمه

•لقب: زهرا

•پدر بزرگوارش: رسول اکرم حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)

•مادر: خدیجه کبری، اولین همسر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولین زنی که به او ایمان آورد.

ولادت: در آستانه طلوع فجر روز جمعه، بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت. (1) مورخان نوشته اند وقتی که اراده حق تعالی به خلقت حضرت زهرا تعلق گرفت، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مامور شد تا چهل روز به ریاضت و عبادت خدای متعال مشغول شود، لذا خانه را ترک کرد و در غار حرا مشغول عبادت شد و حضرت خدیجه در خانه از مردم گوشه گرفته و به عبادت مشغول بود.

پس از چهل روز دستور آمد به ریاضت خود خاتمه داده و به خانه برگردد. در این حالت از طرف خداوند متعال غذای آسمانی و بهشتی برای آن حضرت آوردند و حضرت از آن غذا تناول نمود، سپس نور حضرت زهرا به خدیجه کبری منتقل شد و آغاز تکوین حضرتش شروع شد. (2)

•مدت عمر: 18 سال.

•ازدواج: در سال دوم هجری در حدود 9 سالگی با امام علی که در این هنگام حدود

ص: 51


1- بحارالانوار، ج43، ص9.
2- بحارالانوار، ج43، ص10.

25 سال داشت، ازدواج کرد و از او پنج فرزند به نام های حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و محسن (سقط شده) متولد شدند. (1) از ویژگی های این ازدواج این است که سران قبائل و ثروتمندان به خواستگاری حضرت زهرا آمدند، ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ کدام را نپذیرفت. ولی وقتی حضرت علی (علیه السلام) آمد پذیرفت و فرمود پیش از آمدن او فرشته الهی به من خبر داد که خدای متعال فرمان داده است فاطمه را با علی تزویج نمایم. آنگاه به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: برای تدارک ازدواج چه داری؟ علی (علیه السلام) عرض کرد: فقط یک زره و یک شمشیر ویک شتر (که حضرتش با آن آبکشی باغداری می کردند) و چیز دیگری ندارم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او خواستند که زره را بفروشد و با پول آن که حدود پانصد درهم بود، اثاث و جهیزه ساده ای برای حضرت زهرا تهیه کرده و اطعام نماید. (2)

معجزات آن حضرت

معجزه اول: حوریه های بهشتی در محضر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

روایت است که ده روز بعد از شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ملاقاتی که سلمان فارسی با حضرت علی (علیه السلام) داشت، حضرت به او فرمودند: به نزد حضرت فاطمه (علیها السلام) برو ایشان به تو لطفی دارند. می خواهند از تحفه بهشتی که برایشان آمده به تو هم عطا کنند.

سلمان اطاعت کرد و بر حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) وارد شد. حضرت فرمود: بنشین و درباره آنچه به تو می گویم توجه کن، من دیروز در همین مکان نشسته بودم در حالی که درِ خانه بسته بود و من دربارۀ این که وحی از خانۀ ما قطع شده و ملائکه بر ما وارد نمی شوند فکر می کردم که ناگهان دیدم درب منزل، خود به خود باز شد و سه دختر بر من وارد شدند که نظیر آنها از نظر

ص: 52


1- بحارالانوار، ج43، ص92.
2- کشف الغمۀ، ج1، ص376، بحارالانوار، ج43، ص138.

زیبایی و تازگی چهره و خوش بویی ندیده بودم. وقتی چشمم به ایشان افتاد بدون این که ایشان را بشناسم به ایشان گفتم: پدرم به فدای شما باد شما از اهل مکه هستید یا مدینه. جواب گفتند: ما از اهل مکه و مدینه و اهل زمین نیستیم، بلکه از حوریه های بهشت هستیم که خدای مهربان ما را برای زیارت شما فرستاده است ما مشتاق زیارت شما هستیم. من به یکی از آنها گفتم: نام تو چیست؟ گفت: مَقدُودَۀ، من برای مقداد بن اسود، صحابی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آفریده شده ام. به دومی گفتم: نام تو چیست؟ گفت من ذَرَّۀ هستم و برای ابوذر، صحابی دیگر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آفریده شده ام. به سومی گفتم: نام تو چیست؟ گفت: نامم سَلمی است و برای سلمان آفریده شده ام. فاطمه اطهر (علیها السلام) فرمود: سپس آن حوریه هامقداری رطب (بهشتی) که از برف سفیدتر و از مشک خوش بوتر بود به من دادند. سپس آن حضرت مقداری از آن رطب هارا نزد سلمان آورده و فرمود امشب با آن افطار کن و فردا هستۀ آنرا نزد من بیاور. سلمان می گوید آن را گرفتم و به هرکس از اصحاب پیامبر خدا عبور می کردم به من می گفتند مشک و عنبر همراه داری. می گفتم: آری. در وقت افطار که با آن افطار کردم، هسته در آن نیافتم. روز بعد که به خدمت حضرت زهرا رسیدم، عرض کردم: با آن رطبی که به من دادید افطار کردم، ولی هسته در آن ندیدم. فرمود: سلمان آن رطب هرگز دارای هسته نخواهد بود؛ زیرا درخت این رطب را خداوند متعال به خاطر دعایی که پدرم به من تعلیم داده و صبح و شام آن را می خوانم در بهشت غرس کرده است. سلمان گفت: این دعا را به من تعلیم فرمایید. حضرت دعا را به او تعلیم داده و فرمود: اگر دوست داری تا در دنیا هستی بیماری تب به تو آزار نرساند به خواندن این دعا مواظبت کن.

بِسْمِ اللَّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللَّهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ، بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِاسْمِ اللَّهِ خَالِقِ النُّورِ مِنَ النُّورِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ النُّورَ،

ص: 53

وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ فِي كِتابٍ مَسْطُور،ٍ بِقَدَرِ مَقْدُورٍ عَلَى نَبِيٍّ مَحْبُورٍ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِين. (1)

سلمان می گوید: به خدا قسم من این دعا را به بیش از هزار نفر از اهل مدینه و مکه که دچار تب شده بودند، تعلیم دادم و با لطف خداوند متعال شفا یافتند.

معجزه دوم: پذیرایی حضرت زهرا (علیها السلام) از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با غذای بهشتی

از ابن عباس روایت شده که عربی از قبیله بنی سلیم، سوسماری را گرفت و در لباس خود جای داد و آمد خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و صدا زد: یا محمد یا محمد و (با بی ادبی) گفت: تو همان جادوگر و دروغگویی هستی که آسمان و زمین دروغگوتر از تو ندیده اند. تو گمان داری که در این آسمان خدایی داری و او تو را بر هر سیاه و سفیدی و لات و عُزّی برانگیخته است. اگر قبیله من، مرا عجول و بی صبر نمی گفتند با این شمشیرم به تو ضربتی وارد می کردم و تو را هلاک می کردم. عمر بن خطاب می خواست به او حمله کند، ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بنشین، مقام شخص بردبار نزدیک به مقام پیغمبران است. سپس متوجه آن عرب شد و فرمود: عرب هااین چنین در مجالس به ما حمله می کنندو سخن خشن و تند می گویند. ای اعرابی قسم به آن خدایی که مرا به پیامبری فرستاده است، هرکس به من آسیبی برساند در دنیا، فردای قیامت در آتش می سوزد. اهل آسمان هفتم مرا احمد صادق می نامند.

ای اعرابی اسلام بیاور تا از آتش در امان و در سود و زیان ما شریک وبرادر دینی ما باشی. اعرابی غضب کرد و گفت: به حق بت لات و عُزّی قسم تا این سوسمار به تو ایمان

ص: 54


1- بحارالانوار، ج43، باب 3، ص67، معجزه 59 با تلخیص و الثاقب فی المناقب، ص297.

نیاورد من ایمان نخواهم آورد و سوسماری را که در لباسش داشت، رها کرد روی زمین. سوسمار پا به فرار نهاد. پیامبر خدا او را صدا زد و فرمود: نزد من بیا سوسمار. نزد آن حضرت آمد و به صورت ایشان نگریست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: من کیستم؟ ناگهان دیدند آن سوسمار با زبان فصیح گفت: تو محمّدبن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف هستی. فرمود: تو چه کسی را می پرستی؟ گفت: آن خدایی که دانه را می شکافد و انسان را می آفریند و حضرت ابراهیم را خلیل خود و تو را حبیب خود قرار داد. سپس چند شعر به زبان عربی خواند که در این اشعار اشاره کرد به راستگویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و وسیله هدایت و برکت بودن آن حضرت در میان مردمِ جاهل و بی خرد. (1)

اعرابی بسیار تعجب کرد که چگونه یک حیوان وحشی بیابانی که خودش او را صید کرده است، این چنین درباره حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن می گوید. رو کرد به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عرض کرد: دست خود را به من بده تا با تو بیعت کنم و شهادت می دهم بر خدای یکتای تو و این که محمّد رسول اللّه او است و نیکو مسلمان شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب فرمود: به این اعرابی مقداری قرآن بیاموزید. چون اعرابی قرآن را آموخت به او فرمودند: از مال دنیا چیزی داری. گفت: قسم به خدایی که تو را به پیامبری فرستاد در میان چهار هزار نفر از جمعیت قبیله ام من از همه فقیرترم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به یاران خود فرمود: چه کسی یک شتر به این اعرابی می دهد تا من ضامن شوم خداوند یک شتر بهشتی به او بدهد. سعد بن عباده عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو، من یک ناقۀ سرخ دارم به او می دهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اوصاف ناقۀ بهشتی را برای سعد توضیح داد که می تواند پرواز کند و او را به بهشت برساند.

سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه کسی حاضر است تاج یعنی عمامه به اعرابی بدهد تا من

ص: 55


1- طالب اشعار می تواند به مدرک روایت مراجعه کند.

ضامن شوم خداوند تاج تقوا به او بدهد. حضرت علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) عمامۀ خود را به اعرابی دادند. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه کسی حاضر است به این اعرابی زاد و توشه سفر بدهد تا من ضامن شوم خداوند زاد و توشه تقوی به او بدهد. یعنی در ساعت آخر عمر شهادت به لاٰاِلٰهَ اِلَّااللّه وأنّ محمّداً رسولُ اللّه بدهد که اگر این شهادتین را بگوید به ملاقات من می آید و اگر نگوید نمی تواند مرا ملاقات کند و من هم به ملاقت او نمی روم. سلمان حرکت کرد و برای تهیه زاد و توشه به خانه های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مراجعه کرد؛ ولی چیزی نیافت. هنگام بازگشت متوجه خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) گردید و گفت: اگر خیری باشد در این خانه است. پس از کوبیدن در خانه و معرفی خودش جریان اعرابی و سوسمار را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) توضیح داد. حضرت فرمود: ای سلمان، قسم به خدایی که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری فرستاد، مدت سه روز است که ما غذا نخورده ایم و حسن و حسین مثل دو جوجه به خواب رفته اند؛ ولی در عین حال خیری که درِ این خانه بیاید من آن را رد نخواهم کرد. این پیراهن مرا بگیرد و نزد شمعون یهودی (امانت بگذار) و بگو در مقابل آن مقدار یک صاع خرما و مقداری جو قرض بده تا بعداً بخواست خداوند به تو پرداخت خواهم کرد. شمعون پیراهن را گرفت و چنان از زهد حضرت فاطمه تحت تاثیر قرار گرفت که پیراهن را زیر و رو می کرد و اشک می ریخت و گفت: ای سلمان، این همان زهد و تقوای واقعی است که در تورات حضرت موسی به ما خبر داده است. من مسلمان می شوم و شهادت به یگانگی خداوند و این که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول خداست داد، و اسلام نیکویی پیدا کرد. یهودی تازه مسلمان شده مقداری خرما و مقداری جو تحویل سلمان داد و سلمان آنها را تحویل حضرت زهرا داد و حضرت جوها را با دست خود آسیاب کرد و نان پخت و فرمود: نزد حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ببرد.

ص: 56

سلمان گفت: یا فاطمه (سلام الله علیها) ، یک گرده از این نان هارا برای حَسَنَین بردار تا آرام بگیرند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای سلمان ما چیزی را که در راه خدا دادیم از آن نمی خوریم. سلمان نان ها را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد. ایشان فرمودند: این نان هارا از کجا آوردی؟ عرض کرد: از خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) . پیامبر رهسپار خانه دخترشان شدند. چشمشان به حضرت زهرا (سلام الله علیها) افتاد که از گرسنگی چهره شان زرد شده و چشم هابه حدقه فرو رفته بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علت را سؤال کرد. فاطمه عرض کرد: سه روز است که ما غذا نخورده ایم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حَسَنَین را روی زانوها نشانده و فاطمه زهرا را مقابل خود. در این هنگام حضرت علی (علیه السلام) هم بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد شد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرف آسمان متوجه شد و عرض کرد: ای خدا و ای مولای من، اینان اهل بیت من هستند. پلیدی را از ایشان دور کن و ایشان را پاکیزه کن، پاکیزگی خاص. حضرت فاطمه زهرا در جای عبادت خود ایستاد و دو رکعت نماز به جا آورد و دست هارا به طرف آسمان بلند کرد و عرض کرد: ای خداوند و آقای من این پیامبر تو محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علیّ (علیه السلام) پسر عموی پیامبر تو و اینان حسن و حسین (علیهم السلام) دو فرزند پیامبر تو هستند، خدای من بر ما نازل بفرما غذایی از آسمان همان گونه که بر بنی اسرائیل فرو فرستادی، لکن آنان از آن غذا خوردند و ناسپاسی کردند؛ اما خدایا، بر ما نازل بفرما ما (به تو) ایمان داریم. راوی روایت، ابن عباس می گوید هنوز دعای آن حضرت تمام نشده بود که ظرفی از غذا (که بوی مشک از آن بلند بود، حاضر گردید و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن ظرف را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) و حَسَنَین آورد. چون حضرت علی (علیه السلام) آن را مشاهده کرد به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: این ظرف از کجا است (چون چیزی نزد ایشان نبود).

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: از غذا بخور و نمی خواهد سؤال کنی از کجا

ص: 57

است. ستایش می کنم خدایی را که به من فرزندی عنایت کرد که همانند مریم دختر عمران (که قرآن می فرماید) هر وقت زکریّا وارد محراب عبادت مریم می شد، نزد او رزقی (و غذایی) می یافت. وقتی سؤال می کرد این غذا از کجاست، در جواب می گفت از طرف خداوند است. به درستی که خداوند هر که را بخواهد روزی فراوان می دهد. سپس همگی از آن غذا خوردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند به طرف آن عرب و او را سوار بر مرکب نموده و او به طرف قبیله خود حرکت کرد. زمانی که رسید به قبیله خود، بنی سلیم که آن روز چهار هزار نفر بودند، در میان آنها با صدای بلند گفت: بگویید: لاٰالٰه اِلاٰاللّهُ محمدٌ رسولُ اللّه.

وقتی قبیله او چنین شنیدند با شمشیر کشیده به طرف او رفتند و به او گفتند: تو به طرف دین محمّد جادوگر دروغگو رفتی. او در جواب گفت: نه او جادوگر و دروغگو نیست. خدای او بهترین خداوند و او بهترین پیامبر است و جریان کار خود را بیان کرد و این که سوسمار چگونه شهادت به رسالت او داد و در مدح او شعر گفت. سپس گفت: ای گروه بنی سلیم، مسلمان شوید تا از آتش سالم بمانید و چهار هزار نفر گروه بنی سلیم با تبلیغات او مسلمان شده و از یاوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردیدند. (1)

•شهادت: در سال یازدهم هجری، روز 13 جمادی الاول و یا سوم جمادی الثانی. در وصیت نامه حضرت زهرا آمده: ای علی من فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم که خداوند متعال مرا همسر تو کرده تا در دنیا و آخرت از آن تو باشم. تو از دیگران به من شایسه تری «حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و كَفِّنِّی بِاللَّیلِ، وَ صَلِّ عَلَیَّ، وَادْفِنِّی بِاللَّیْلِ، وَلَا تُعْلِمْ أَحَداً» مرا شبانه حنوط کن و غسل بده و کفن کن و شبانه بر من نماز بخوان و مرا به خاک بسپار و به هیچ کس خبر نده. (2)

ص: 58


1- بحارالانوار، ج43، ص69، منقبت 61 حضرت زهرا با تلخیص روایت.
2- بحارالانوار، ج43، ص214.

سلام بر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

السَّلَامُ عَلَىَ السِیِّدَةِ الْجَليلَةِ الْجَمِيلَةِ ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِيلَةِ ...الْمَغْصُوبَةِ حَقُّهَا الْمَمْنُوعَةِ إِرْثُهَا الْمَكْسُورَةِ ضِلْعُهَا الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا الْمَقْتُولِ وَلَدُهَا فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ. (1)

سلام بر بانوی بزرگ دارای جلال و جمال، بانوئی که غم و اندوه طولانی و فراوان داشت، بانوئی که حق او را غصب کردند، او را از ارث محروم کردند، پهلوی او را شکستند، در حق شوهرش ستم روا داشتند، فرزند او را کشتند، یعنی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دختر فرستاده خدای تعالی.

ذکر مصیبت

هنگامی که حضرت علی (علیه السلام) طبق وصیت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در تارکی شب بدن آن مخدره را غسل دادند و کفن نمودند و خواستند بندهای کفن را ببندند صدا زدند: ای ام کلثوم، ای زینب، ای سکینه، ای فضه، ای حسن، ای حسین «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ، فَهَذَا الْفِرَاقُ وَاللِّقَاءُ فِي الْجَنَّةِ» بیائید (در آخرین دیدار) از مادرتان توشه بگیرید که دیدار به قیامت در بهشت خواهد افتاد، حَسَنَین پیش آمدند و با آه و ناله فریاد می زدند: ای مادر، وقتی به حضور جدّمان رسیدید سلام ما را به او برسان و به او بگو: بعد از تو در دنیا یتیم ماندیم ...

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْهَا وَ ضَمَّتْهُمَا إِلَى صَدْرِهَا مَلِيّا؛ خدا را گواه می گیرم که حضرت فاطمه ناله جانگاه

ص: 59


1- اقبال الاعمال، ج3، ص166، بحارالانوار، ج97، ص200.

کشید و دست های خود را کشید و فرزندانش را مدتی به سینه چسبانید. ناگاه شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد: يَا أَبَا الْحَسَنِ اِرْفَعْهُمَا عَنْهَا فَلَقَدْ أَبْكَيَا وَاللَّهِ مَلَائِكَةَ السَّمَاء؛ ای اباالحسن، حسن و حسین را از روی سینه مادرشان بلند کن سوگند به خدا از این حالت، ملائکه آسمان به گریه آمدند. آنگاه حضرت علی (علیه السلام) آنها را از سینۀ مادر جدا کرد. (1)

ای خوش آنروزی که ما در خانه مادر داشتیم *** دیده از دیدار رخسارش منّور داشتیم

هر کسی جسم عزیزش روز بردارد ولی *** ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم

کاش آن روزی که مردم مادر ما را زدند *** ما یکی را در میان کوچه، یاور داشتیم

کاش آن روزی که فهمیدیم بی مادر شدیم *** جای آغوشش به خاک تیره بستر داشتیم

این در و دیوار می گرید به حال ما که ما *** مادری بشکسته پهلو، پشت این در داشتیم

********

سلام ما به رحمت و به جود تو *** سلام ما به صورت کبود تو

سلام ما به چهره خجسته ات *** سلام ما به پهلوی شکسته ات

سلام ما به طفل ناامید تو *** سلام ما به محسن شهید تو

ص: 60


1- بحارالانوار، ج43، ص179، بیت الحزان، ص154.

سلام ما به صحنه مدینه ات *** سلام ما به سوز زخم سینه ات

سلام ما به قلب پر زداغ تو *** سلام ما به قبر بی چراغ تو

سلام ما به آه و ناله شبت *** سلام ما به ناله های زینبت

********

از نخست زندگی هرگز نمی شد باورم *** که شود این خانه، روزی قتلگاه همسرم

روز تنهایی که حتی یک نفر یارم نبود *** دیدم آنجا پشت در افتاده تنها یاورم

او مرا می خواند و من آن روز دستم بسته بود *** کاش می آمد به لب آن لحظه جان از پیکرم

********

زبان حال امام زمان (عج) در مصیبت مادر

فراموشم نمی گردد، از آن ساعت که افتادی *** تن رنجور، در بین در و دیوار، ای مادر

عزیزم محسنت کشتند از در پهلویت خستند *** شد آن کودک شهید، از ضربت مسمار، ای مادر

به جای آب تا غسلت دهند از زیر پیراهن *** روان بود اشک چشم حیدر کرّار، ای مادر

چه گنجی در دل خاک سیه، پنهان شدی زهرا *** چرا قبر تو پنهان است از انظار، ای مادر

برون از آستین خویش دست انتقام آرم *** کنم خون خواهی از قوم ستم کردار، ای مادر

********

ص: 61

•مرقد مطهرش: چون بنا بر وصیت آن مخدره بدن مطهرش شبانه و مخفیانه دفن شد، بنابر نظر مورخان در یکی از این سه موضع دفن شده: 1- بین منبر و قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که این محل را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روضۀ می نامند؛ 2- در خانه خود آن بانو و نزدیک قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ 3- در قبرستان بقیع.

•سبب شهادت: در اثر صدمات وارده در هجومی که به خانه ایشان کردند برای بردن حضرت علی (علیه السلام) برای بیعت با خلیفه وقت و دفاع آن مجلله از مقام امامت و ولایت، مریض و بستری شدندو در نهایت پس از چند روز شهید شدند.

ص: 62

چند سخن روایت شده از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

حدیث 30- فایده اخلاص

رُوِیَ عَن فاطِمَة (سلام الله علیها) : مَنْ أصْعَدَ إلی اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إِليَهِ أفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ. (1) از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) روایت شده است: هرکس به سوی خداوند متعال عبادت خالص خود را بفرستد، خداوند هم بهترین مصلحت را به سويش فرود آورد.

حدیث 31- نقش امام در هدایت جامعه

رُوِیَ عَن فاطِمَة (سلام الله علیها) : مَثَلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، إذ تُؤتیٰ وَ لَا تَأْتِی. (2)

از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) روایت شده است که: «فرستاده خدای متعال فرمودند: مَثَل امام مَثَل کعبه است که مردم باید به طرف او بیایند (طواف کنند) نه آن که کعبه به طرف مردم بیاید».

حدیث 32- ویژگی های شیعه واقعی

خانمی در مدینه به خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد و عرض کرد شوهرم می گوید من جزء شیعیان شما محسوب می شوم یا خیر؟ در روایت نقل شده که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند به او بگو: اِنْ کنْتَ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناک وَتنْتَهِی عمّا زَجَرْناک عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شیعَتِنا وَاِلاّ فَلا. (3)

اگر به آنچه که ما خانواده به تو دستور داده ایم، عمل کنی و از آانچه که تو را از آن نهی کرده ایم، خودداری کنی، تو از شیعیان ما هستی و الا شیعه نیستی.

ص: 63


1- عدۀ الداعی، ص218، بحارالانوار، ج67، ص250.
2- کفایۀ الاثر، ص199، بحارالانوار، ج36، ص353
3- تفسیر الامام، ص308، بحارالانوار، ج65، ص155.

حدیث 33- شرط نجات از دوزخ

آن مرد پس از شنیدن جواب حضرت زهرا (سلام الله علیها) که در حدیث قبل گفته شد، به خاطر ضعف های عملی که داشت، بسیار پریشان شد و فکر کرد همیشه در آتش جهنم خواهد سوخت. همسرش ناراحتی او را به حضرت زهرا منتقل کرد. حضرت فرمودند: نه این چنین نیست به او بگو:شِيعَتُنَا مِنْ خِيَارِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَكُلُّ مُحِبِّينَا وَمُوَالِي أَوْلِيَائِنَا وَمُعَادِي أَعْدَائِنَا وَالْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَلِسَانِهِ لَنَا، لَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنَا إِذَا خَالَفُوا أَوَامِرَنَا وَنَوَاهِيَنَا فِي سَائِرِ الْمُوبِقَاتِ، وَهُمْ مَعَ ذَلِكَ فِي الْجَنَّةِ، وَلَكِنْ بَعْدَ مَا يُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلَايَا وَالرَّزَايَا، أَوْ فِي عَرَصَاتِ الْقِيَامَةِ بِأَنْوَاعِ شَدَائِدِهَا، أَوْ فِي الطَّبَقِ الْأَعْلَیٰ مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذَابِهَا إِلَى أَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنَا مِنْهَا، وَنَنْقُلَهُمْ إِلَى حَضْرَتِنَا . (1) شیعیان ما از بهترین های اهل بهشتند، لکن هر دوست ما و دوستدار دوست ما و دشمن دشمنان ما هم اهل بهشتند و کسی که با دل و زبان تسلیم ما خانواده است، لکن با اوامر و نواهی ما مخالفت کند از شیعیان ما نیست، لکن این گروه پس از پاک شدن از گناهانشان از راه تحمل سختی و مشکل (در دنیا) یا در صحنه های قیامت با سختی هائی که دارد یا در طبقات بالای جهنم تحمل عذاب کنند تا این که به برکت دوستی با ما آنها را از جهنم نجات داده و به پیش خودمان منتقل کنيم.

فضائل و مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها)

حدیث 34- تقسیم کار بین حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلا)

رُوِیَ عَن اَبی عَبدِاللهِ (علیه السلام) عَن اَبیه (علیه السلام) قالَ: تَقاضیٰ عَلّیٌ وَ فاطِمَۀ (علیهما السلام) اِلی رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فِی الْخِدْمَةِ، فَقَضیٰ عَلیٰ فاطِمَةَ بِخِدْمَةِ ما دونَ الْبابِ،

ص: 64


1- تفسیر الامام، ص308، بحارالانوار، ج65، ص155.

وَقَضیٰ عَلیٰ عَلیٍّ بِما خَلْفَهُ، قالَ: فَقالَتْ فاطِمَةُ: فَلا يَعْلَمُ ما داخَلَنی مِنَ السُّرورِ اِلاَّ اللّهُ بِاِكْفائی رَسولُ اللّهُ تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ. (1)

روایت شده از امام صادق و ایشان از پدرشان که حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (علیهما السلام) از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضا نمودند که مسئولیت کارهای زندگی آنها را برنامه ریزی کنند. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کارهای داخل منزل را به عهدۀ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و کارهای بیرونی منزل را به عهدۀ حضرت علی (علیه السلام) قرار داد. در این هنگام حضرت فاطمه فرمود به غیر از خدای متعال کسی نمی داند چقدر من خوشحال شدم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا از تحمل مردان معاف کرد (معامله و آنچه که به گردن مردان است).

حدیث 35- اهمیت حق همسایه

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت است: «مادرم فاطمه (سلام الله علیها) را دیدم در شب جمعه که در محراب (عبادت) خود ایستاده و مرتب مشغول رکوع و سجود بود تا صبح روشن شد و می شنیدم که آن بانو برای مؤمنین و مؤمنات دعا می کرد و نام آنها را می برد و برای خودش دعا نمی کرد. گفتم: ای مادر چرا همان گونه که برای دیگران دعا می کنی، برای خودت دعا نمی کنی؟». «فَقالَتْ یا بُنَیَّ الْجارُ ثُمَّ الدّارُ». (2) حضرت فرمود: «ای فرزندم، اول همسایه سپس (اهل) خانه».

حدیث 36- احترام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها)

روایت است که عایشه می گوید:

«اِنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ كَانَتْ إِذَا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ قَامَ لَهَا مِنْ

ص: 65


1- قرب الاسناد، ص52، بحارالانوار، ج43، باب 4، ص81.
2- علل الشرائع، ج1، ص182، بحارالانوار، ج43، ص81.

مَجْلِسِهِ و قَبَّلَ رَأْسَهَا و أَجْلَسَهَا مَجْلِسَهُ». (1)

«به درستی که هر وقت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بر پیغمبر داخل می شد، آن حضرت از جای خود بلند می شد و سر آن بانو را می بوسید و او را جای خود می نشاند».

حدیث 37- مقام و عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)

رُوِیَ عَن رَسولِ اللّه: إِنَّ اللَّهَ لَيَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَىٰ لِرِضَاهَا.. (2)

از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت است: خداوند متعال به خشم می آید با خشم حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و خشنود می شود با خشنودی او.

حدیث 38- الگو در همسرداری

در روایت آمده است: روزی حضرت علی (علیه السلام) از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) سئوال نمودند: آیا غذایی در خانه هست تا رفع گرسنگی نمایم. بی بی عرض کردند: به خدائی که پدرم را به نبوت و شما را به امامت برگزید، سوگند که دو روز است در منزل غذای کافی نبوده، غذای اندکی که بوده به شما و فرزندانم دادم و خود استفاده نکردم. امام با تأسف فرمودند: فاطمه جان چرا به من اطلاع ندادی تا به دنبال تهیه غذا بروم.

قَالَت فاطِمَۀُ (سلام الله علیها) : يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنْ إِلْهِي أَنْ أُكَلِّفَ نَفْسَكَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْه. (3) حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به امام گفتند: «به درستی که من شرم می کنم از خدایم که تو را تکلیف کنم به چیزی که در اختیار شما نیست».

ص: 66


1- اعلام الوری، ج1، ص296، بحار الأنوار ج 43 ص 40.
2- معانی الاخبار، ص303، أمالی المفید، ص95، بحارالانوار، ج43، ص19.
3- تأویل الآیات، ج1، ص108، بحارالانوار، ج43، ص59.

حدیث 39- اهمیت حجاب در نظر حضرت زهرا (سلام الله علیها)

از حضرت علی (علیه السلام) روایت است: «شخص نابینائی اجازه گرفت بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) وارد شود. ناگهان دیدم آن حضرت خود را پوشاند. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: چه شد که خود را پوشاندی از آن مرد و حال آن که او تو را نمی بیند (نابیناست)».

فَقالَتْ إِنْ لَمْ يَکُنْ يَرانِی فَإِنّی أَرَاهُ وَ هُوَ يَشُمُّ الرِّيحَ فَقَالَ رسوُلُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) : اَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی. (1)

حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: اگر آن مرد (نابینا) مرا نمی بیند، من او را می بینم و آن مرد می تواند بوی مرا استشمام کند، پس پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «شهادت می دهم تو پارۀ تن منی».

ص: 67


1- النوادر للراوندی، ص14 ، بحار الأنوار ج 43 ص 91.

زندگی حضرت فاطمه معصومه دختر موسی بن جعفر (علیهم السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام: فاطمه، برای امام کاظم (علیه السلام) چهار دختر به نام فاطمه ذکر کرده اند: فاطمۀ کبری، فاطمۀ صغری، فاطمۀ وسطی، فاطمۀ اُخری که فاطمۀ کبری همان فاطمۀ معصومه مدفون در قم است. فاطمه صغری مشهور به «بی بی هیبت» که مدفون در مدخل جنوبی شهر باکو در آذربایجان است. فاطمه اُخری مشهور به «خواهر امام» در رشت مدفون است. فاطمه وسطی مشهور به «ستِّی فاطمه» در اصفهان در امامزاده ای به این لقب است. (1)

•لقب: مشهورترین لقب آن حضرت معصومه (سلام الله علیها) است که بعضی این لقب را دال بر عصمت آن بانو دانسته اند. (2)

•پدر حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم.

•مادر: نجمه خاتون مادر گرامی امام رضا (علیه السلام)

•ولادت: براساس تحقیقات صاحب کتاب کریمه اهل بیت در اول ماه ذیقعدۀ الحرام سال 173 در مدینه منوره واقع شده است. (3)

•مدت عمر: براساس تحقیقات ذکر شده 28 سال بوده است.

•هجرت: در سال 201 هجری یک سال پس از اقامت برادرشان حضرت رضا در خراسان به اتفاق پنج تن از برادرانشان به نام های فضل، جعفر، هادی، قاسم و زید و تعدادی از برادرزادگان و غلامان و کنیزان از مدینه به طرف مرو در خراسان حرکت کردند.

ص: 68


1- بحارالانوار، ج48، ص286 – 317، ستّی فاطمه مخفّف سیّدتی فاطمه واقع در خیابان کاشانی کوچه شماره 9 است.
2- انوار المشعشعین، 1-211.
3- . مفاتیح نوین آیت الله مکارم به نقل از فروغی از کوثر، ص32.

زمانی که کاروان ایشان به شهر ساوه رسید جمعی از دشمنان اهل بیت که آنجا ساکن بودند با کمک ماموران دولتی که از عباسیان بودند به ایشان حمله بردند و جنگ خونینی به وقوع پیوست و همه برادران و برادرزادگان شهید شدند. حضرت معصومه با مشاهدۀ اجساد غرق به خون عزیزان خود که تا 22 نفر ذکر شده است، سخت متاثر و ناراحت شد و بیمار گردید و بنابر نقل دیگری آن حضرت را مسموم کردند و چون طاقت ادامه راه را نداشتند فرمودند: از اینجا تا قم چند فرسخ راه است. جواب دادند ده فرسخ. فرمود: مرا به شهر قم ببرید؛ زیرا از پدرم شنیدم که می فرمود قم مرکز شیعیان ما اهل بیت است.

ورود به شهر قم

در روز 23 ربیع الاول سال 201 هجری، حضرت معصومه (سلام الله علیها) با استقبال پرشور مردم قم به این سرزمین مبارک وارد شد و موسی بن خزرج افتخار میزبانی آن بانو را به مدت هفده روز پذیرفت و هم اکنون محل اقامت ایشان به صورت مدرسۀ علمّیه به نام ستیّه درآمده و محراب عبادت ایشان به نام بیت النّور محل زیارت ارادتمندان است. (1)

کیفر بی حرمتی به زائر حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

در زمان سلطنت رضا خان پهلوی در میان ستم هاو خیانت های وی دو جنایت چشمگیر است. یکی مبارزه با عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) و دیگری برداشتن حجاب و چادر از سر زنان. روزی رئیس پلیس قم که فردی بسیار پست و خشن بود و با زور چادر را از سر زنان بر می داشت، وارد حرم حضرت معصومه و در میان زنان که برای زیارت رفته بودند، شد و خواست حجاب زن مؤمنه ای را بردارد. زن شروع به گریه و زاری کرد و از مردم کمک

ص: 69


1- قیام سادات علوی، ص166.

می خواست؛ ولی مردم از ترس جرأت نمی کردند به کمک او بروند. در این هنگام مرحوم آیه اللّه مرعشی نجفی که در حرم بودند متوجه موضوع می شوند و چون بی حیائی رئیس پلیس را مشاهده می کنند، غیرتشان به جوش آمده و سیلی محکمی به صورت او می زنند. رئیس پلیس که انتظار این کار را نداشت، ایشان را تهدید به قتل می کند. روز بعد قبل از آن که هیچ حرکتی از او صادر شود برای کاری وارد بازار قم می شود که ناگهان قسمتی از سقف بازار فرو ریخته و همان دم هلاک می شود. (1)

عنایت حضرت معصومه (سلام الله علیها) به علما و طلاب حوزة علمیه قم

آیة اللّه العظمی سید صدرالدین صدر که بعد از آیة اللّه العظمی حائری، مؤسس حوزۀ علمیه قم، ریاست حوزه را به عهده داشته و در هر ماه سه تومان شهریه به طلاب می دادند، در یک ماه پولی برای شهریه طلاب نرسید؛ لذا قرض کردند و شهریه را پرداخت کردند. ماه دوم هم پول نرسید باز ناچار قرض کردند و شهریه پرداخت شد. ماه سوم هم پول نرسید، ولی دیگر جرأت نکردند قرض کنند. طلبه هاآمدند در خانه ایشان، به آنها گفته شد پولی نرسیده و موجود نیست. طلاب که راه چاره نداشتند پریشان شدند و از پریشانی آنها آقای صدر هم پریشان شدند. در نهایت آقا فرمودند: فعلا بروید تا فردا فکری می کنم. گفتند از ناراحتی شب خواب نرفتم. آمدم در حرم تا صبح، نماز صبح را که خواندم، حرم بسیار خلوت بود. آمدم کنار ضریح با حالت عصبانیت و ناراحتی عرض کردم عمه جان این چه رسمی است که بایستی عده ای طلاب در حالت فقر و غربت و گرسنگی و با تنگدستی در چند قدمی شما بسر ببرند. اگر شما نمی توانید، به برادرتان حضرت علی بن موس الرضا (علیه السلام) یا به جدّت

ص: 70


1- شهاب شریعت، ص286، به نقل کرامات حضرت معصومه.

امیرالمومنین متوسل شوید و اگر خودتان می توانید انجام دهید. خداحافظ.

این را گفتم و با حالت عصبانیت از حرم خارج شدم و هر لحظه منظرۀ روز قبل که با طلاب روبرو بودم به نظرم می رسید، پریشان می شدم. خواستم مقداری قرآن بخوانم تا آرام بگیرم، نتوانستم. ناگهان درب اتاق را زدند و خادم منزل وارد شد و گفت: آقا یک نفر چمدان به دست آمده خدمت شما برسد و می گوید مسافر است و نمی تواند وقت دیگری به خدمت برسد. آقا اجازه دادند. مردی با ادب چمدان به دست وارد شد. پس از سلام و احترام و عذرخواهی از این که بد وقت آمده گفت: ساعتی قبل با اتومبیل از گردنه می گذشتم با خود گفتم به عمرها اعتباری نیست. شاید نتوانم سالم به مقصد برسم و خوبست از فرصت استفاده کنم. فعلا که در قم هستم بدهکاری های خودم را به امام زمان پرداخت کنم که بعد از خودم پیش خداوند جوابی ندارم (ظاهراً این فکر همان وقتی به ذهن او آمده که آیه الله صدر در حرم شکایت می کردند. سپس حساب مال خود را نزد آقا کرد. مبلغ زیادی بدهکار شد در چمدان را باز کرد و پول زیادی که بدهکار شده بود را تحویل آقا داد که علاوه بر پرداخت قرض هایی که شده بود تا یکسال شهریه طلاب هم تامین گردید. آیه الله صدر بعد از این جریان به زیارت حضرت معصومه مشرف شده و ضمن تشکر عرض می کند: عمه جان، به حمداللّه خوب می توانی. (1)

•وفات: حضرت معصومه در تاریخ دهم ربیع الثانی 201 هجری قبل از آن که به دیدار برادر بزرگوارشان حضرت امام رضا (علیه السلام) برسد، در شهر مقدس قم دار فانی را وداع کرده و مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را تشییع کرده و برای دفن کردن در جای فعلی حرم که به موسی بن خزرج تعلّق داشت آوردند و در این که چه کسی لایق است برای دفن

ص: 71


1- کرامات حضرت معصومه، ص 44.

وارد قبر شود گفتگو داشتند. تصمیم گرفتند این کار را بر عهده پیرمرد پرهیزکاری به نام (قادر) قرار دهند؛ ولی قبل از رسیدن وی ناگهان دیدند دو تن اسب سوار با نقاب از طرف بیابان پیدا شدند و با سرعت نزدیک آمدند یکی وارد قبر شد و دیگری جسد پاک را به دست او داد تا در دل خاک بسپارد و پس از خاکسپاری آن دو نفر بدون آن که با کسی سخن بگویند سوار بر اسب شده و از محل دور شدند. (1)

شاید این دو نفر دوحجت خداوند، امام رضا و امام جواد بودند که برای دفن این بانوی گرامی حاضر شدند. در اینجا مناسب است یادآوری شود نمی دانیم در صورتی که برای دفن این بانوی بزگوار سواران غیبی حاضر می شوند تا با رعایت احترام پیکرشان دفن شود چه مصلحت بود که در کربلا بدن حجت خدا حضرت سیدالشهداء تا چند روز روی خاک عریان بماند.

سلام بر حضرت فاطمه معصومه

السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه. (2)

از مدینه به قصد خِطِّه طوس *** رهروی خسته پا است معصومه

تا زیارت کند برادر خویش *** فکر و ذکرش دعا است معصومه

روز و شب عاشقی بیابانگرد *** خواهری با وفا است معصومه

ص: 72


1- بحارالانوار، ج48، ص290.
2- زیارت نامه آن بزرگوار در مفاتیح الجنان.

یا مگر او است زینب دگری *** کز برادر جدا است معصومه

از وطن دور و از برادر دور *** حسرتش غم فزا است معصومه

گرچه نشکسته سینه و پهلویش *** در دلش داغ هااست معصومه

داغ زهرا و داغ اجدادش *** وارث کربلا است معصومه

هر حسینیّه بیت او است (حِسان) *** چون که صاحب عزا است معصومه

********

ای اختر آسمان هفتم *** رعنا گل گلستان هفتم

هم دختر هفتم از امامان *** هم خواهر هشتمین ایشان

همه عمّه حضرت جوادی *** همچون تو کجا است پاکزادی

معصومه رضا نهاد نامت *** می خواست نشان دهد مقامت

سودای زیارت برادر *** یک باره ترا فتاد در سر

عازم چو شدی زبهر دیدار *** گشتی به میان راه بیمار

ص: 73

ماندی تو و حسرت برادر *** روح تو کشیده پر ز پیکر

رخساره ماه او ندیدی *** از گلشن وصل گل نچیدی

ایکاش به دشت کربلا هم *** آن خواهر غرقه بلا هم

رخسار برادرش نمی دید *** بر نیزۀ کین سرش نمی دید

آن پیکر چاک چاکِ او را *** ایکاش نکرده بُد تماشا

ایکاش ندیده بود زینب *** در بزم یزید چوب و آن لب

********

فضائل و مقام حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

اشاره

از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود:

تُقْبَضُ فِيهَا اِمْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِي اِسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسْی وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِيعَتِي الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِمْ . (1)

بانویی از نسل من که نامش فاطمه دختر موسی است در (شهر قم) از دنیا می رود که با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند.

در زیارت وارده از معصوم در حق ایشان می خوانیم: فَإِنَّ لَكِ عِنْدَاللّهِ شَأناً مِنَ الشَأنِ (ای فاطمه معصومه) قطعاً برای تو نزد خداوند متعال مقام خاص (و رفیعی) است.

ص: 74


1- بحارالانوار، ج 57، ص228.

از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: اِإِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً وَ هُوَ اَلْمَدِينَةُ وَ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ حَرَماً وَ هُوَ اَلْكُوفَةُ وَ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ وَ سَتُدْفَنُ فِيهِ اِمْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِي تُسَمَّى فَاطِمَةَ مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ اَلْجَنَّةُ. (1)

برای خداوند حرمی است و آن مکه است و برای پیامبرش حرمی است و آن مدینه است و برای حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) حرمی است و آن کوفه (نجف) است و برای ما خانواده نیز حرمی است و آن قم است و به زودی بانویی از فرزندان من که نامش فاطمه است در آنجا دفن می شود. هرکس او را زیارت کند بهشت بر او واجب می شود.

مقام و جلالت امامزادگان

قابل توجه، آن که در میان هزاران امامزاده در سرتاسر عالم از نظر مقام و عظمت دو چیز قابل توجه است. یکی فضیلت و کمالات و مقام معنوی امامزاده و دوم صحت نسب و صحت مرقد و محل دفن امامزاده که در صورت ثابت بودن این دو چیز زیارت و توسل به آن امامزاده بایستی مورد توجه ویژه قرار گیرد. مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان فرموده است: این بسیار اندک است.

زیارت خاص برای امامزادگان

برای اکثر قریب به اتفاق امامزادگان زیارت خاص و مأثور از طرف معصومین وجود ندارد. فقط زیارتنامه ای برای عموم امامزادگان از قول سیدبن طاوس نقل شده است. (2) مگر چند امامزاده انگشت شمار مانند حضرت ابالفضل (علیه السلام) حضرت علی اکبر (علیه السلام) و حضرت معصومه و برای حضرت عبدالعظیم دو زیارت نقل شده، لکن مرحوم محدث قمی در مقام

ص: 75


1- بحارالانوار، ج 57، ص216.
2- بحارالانوار، ج 99، ص272، السّلام عَلَیکَ اَیُها السَیّدُ الزَکی.

بیان زیارت حضرت عبدالعظیم گفته است: علماء برای ایشان زیارتی نقل نکرده اند مگر فخرالمحققین آقا جمال الدین که گفته زیارت ایشان به این نحو مناسب است. سپس زیارت را بیان کرده، لکن برای حضرت معصومه، علامۀ مجلسی (رحمة الله علیه) در بحارالانوار زیارتی به نقل از امام رضا (علیه السلام) نقل کرده (1) که در مفاتیح الجنان هم ذکر شده و این اهمیت شأن حضرت معصومه را ثابت می کند.

فضیلت زیارت حضرت معصومه

اشاره

شیخ صدوق با سند صحیح از امام رضا (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: مَنْ زارَها فَلَهُ الجَنَّهُ (2)؛ هرکس او را (فاطمه معصومه) زیارت کند، بهشت از آن او است.

ابن قولویه با سند صحیح از امام جواد (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: مَنْ زَارَ قَبْرَ عَمَّتِي بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ (3)؛ هرکس عمه مرا در قم زیارت کند، بهشت برای او است.

ابن قولویه با سند صحیح از امام جواد (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: از امام رضا (علیه السلام) روایت است که فرمود: مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنى (4)؛ هرکس حضرت معصومه را در قم زیارت کند مانند آن است که مرا زیارت کرده باشد.

زیارت و نماز به نیابت از دیگران

انسان می تواند به نیابت از دیگران زیارت نماید، چه برای زنده هاباشد یا برای اموات، حتی برای معصومین (علیهم السلام) نیز فضیلت دارد و علاوه بر آن که منوب عنه (کسی که زائر برای او

ص: 76


1- بحارالانوار، ج 99، ص266.
2- وسائل الشیعۀ، ج14، ص576.
3- کامل الزیارات، ص324 ، وسائل الشیعۀ، ج14، ص576.
4- ناسخ التواریخ، ج3، ص68..

زیارت می کند) ثواب و پاداش می برد، خود زائر هم از ثواب بهره مند می شود و روایات متعددی بر این کار دلالت دارد.

1- داود صرمی در حدیث معتبری می گوید: خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کردم: من به زیارت پدر بزرگوارت رفتم و ثوابش را به شما هدیه کردم. (این زیارت به نیابت از معصوم، یعنی امام یازدهم است) فرمود: برای تو از جانب خدا اجر و ثواب عظیم و از جانب ما حمد و ثنا است. (1)

2- ابراهیم حضرمی گوید: در مدینه با امام موسی کاظم (علیه السلام) که میان منبر و قبر رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودند، ملاقات کردم. خدمتش عرض کردم: وقتی از وطن عازم سفر حج می شدم بعضی مرا سفارش کرده بودند که هفت دور طواف و دو رکعت نماز به نیابت آنها به جا آورم، ولی فراموش کردم. وقتی برگردم نمی دانم به آنها چه بگویم. فرمود: هنگامی که به مکه مشرف شدی اگر پس از به جا آوردن مناسک حج، هفت دور طواف می کردی و دو رکعت نماز می خواندی و می گفتی: خدایا من این طواف و دو رکعت نماز را از طرف پدر و مادر همسر، فرزندان، دوستان و همه همشهریانم به جا آورده ام، چنانچه پس از برگشت به هرکدام از آنها می گفتی من به نیابت شما طواف به جا آورده ام و دو رکعت نماز خواندم، در گفتارت صادق بودی. همچنین در مدینه پس از انجام کارهای خوداگر دو رکعت نماز بخوانی سپس بالای سر رسول گرامی بایستی و بگویی: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ مِنْ أَبِي وَ أُمِّي وَ زَوْجَتِي وَ وُلْدِي وَ حَامَّتِي وَ مِنْ جَمِيعِ أَهْلِ بَلَدِي حُرِّهِمْ وَ عَبْدِهِمْ أَبْيَضِهِمْ وَ أَسْوَدِهِم. (2)

سلام بر تو ای نبی خدا از جانب پدر و مادر و همسر و فرزند و خویشانم و از جانب تمام

ص: 77


1- بحارالانوار، ج99، ص256، حدیث 3 .
2- بحارالانوار، ج99، ص255، حدیث 1 .

همشهریانم، آزاد باشند یا برده، سفید باشند یا سیاه. پس از بازگشت به هر کدام از اهل شهرت بگویی که من به نیابت تو به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام دادم و دو رکعت نماز خواندم راست گفته ای.

3 - در روایات بسياری آمده است که از معصومين (علیهم السلام) سئوال شده اگر کسی دو رکعت نماز بخواند، یا یک روز روزه بگیرد، یا حجّ و عمره ای به جا آورد و یا رسول گرامی یا یکی از ائمه (علیهم السلام) را زیارت کند و ثواب آن را به پدر و مادر یا برادر دینی خود هدیه کند، آیا برای خود او نیز ثوابی هست؟ در پاسخ فرموده اند: ثواب آن عمل به منوب عنه (کسی که برای او زیارت کرده) می رسد بدون آن که چیزی از ثواب خودش هم کاسته شود. (1)

کیفیت زیارت و نماز به نیابت معصومین

اگر بخواهیم به نیابت یکی از معصومین خصوصاً امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زیارت و نماز بخوانیم، مثلاً در حرم مقدس امام حسین (علیه السلام) بخواهیم به نیابت از امام رضا (علیه السلام) زیارت و نماز بخوانیم می توانیم به نیابت از امام هشتم یک زیارت مثل زیارت امین الله و دو رکعت نماز هدیه روح امام حسین (علیه السلام) بخوانیم و ثواب آن را هدیه کنم به روح مقدس امام رضا و اگر بخواهیم با سلام و زیارت کوتاه نیابت کنیم، می گوییم: اَلصَّلوةُ وَ السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا مَوْلاَیَ یَا حُسَیَنَ بْنَ عَلِیّ عَنْ مَولایَ عَلِیِّ بنِ مُوسَی الرّضا (علیه السلام) ؛ درود و سلام بر تو ای مولای من حسین فرزند علیّ از طرف مولایم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) سپس دو رکعت نماز هدیه می کنیم به روح مقدس امام حسين (علیه السلام) و ثواب نماز و زیارت را هدیه می کنیم به روح مقدس امام رضا (علیه السلام) همچنین در زیارت سایر معصومین اول سلام می کنیم به معصومی که در حرم او هستیم، به دنبال آن اسم معصومی که برای او نائب شده ایم را می بریم، مثلاً در حرم پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر بخواهیم به نیابت از امام رضا (علیه السلام) سلام بدهیم می گوییم: اَلصّلوةُ وَ

ص: 78


1- بحارالانوار، ج 85، ص 308 -313.

السَّلاَمُ عَلَیک نَبیَّ اللهِ عَن مَولایَ عَلّیِ بنِ مُوسَی الرّضا (علیه السلام) ؛ درود و سلام بر تو ای نبی خدا از طرف مولایم علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام) .

کیفیت زیارت و نماز به نیابت دیگران

اگر بخواهیم به نیابت از دیگران، مانند پدر و مادر و همسر و فرزندان و بستگان و برادران دینی، علماء بزرگ مثل امام خمینی (رحمة الله علیه) ، شهدای در راه اسلام و هر که را بخواهیم، زنده باشند یا از دنیا رفته باشند، زیارت کنیم، می توانیم به نیابت آنها همان طور که قبلاً ذکر شد یک زیارت مثل زیارت امین الله و دو رکعت نماز هدیه روح معصوم بخوانیم و ثواب آن را برای آنها هدیه کنیم و می توانیم همۀ آنها را با هم نیّت کنیم به هر تعداد که باشند و یک زیارت و نماز برای همه بخوانیم یا برای هرکدام جداگانه زیارت و نماز بخوانیم و اگر بخواهیم با زیارت کوتاه به نیابت از آنها زیارت کنیم مثلاً در حرم امام حسین (علیه السلام) می گوییم: اَلصّلوةُ وَ السَّلاَمُ عَلَیک یا حُسَیَن بنَ عَلِیّ عَن أَبِی وَ أُمِّی وَ زَوجَتِی وَ وُلدِی وَ أَقرِبَائِی وَ أَصْدِقائِی وَ إِخْوَانِی وَ لِمَن وَجَبَ حَقُّهُ عَلَیَّ حَیِّهِم وَ مَیِّتِهِم وَ رَحمةٌ اللّهِ وَ بَرَکاتُه. (1)

درود و سلام بر تو ای حسین فرزند علیّ از طرف پدرم و مادرم و همسرم و فرزندانم و خویشانم و دوستانم و برادران دینی و هرکس به گردن من حق دارد، زنده باشند یا فوت شده و رحمت خدا و برکات او بر تو باد. سپس دو رکعت نماز با نیت قربت می خوانیم و آن را هدیه به امام می کنیم و ثواب زیارت و نماز را برای کسانی که نیت کرده ایم، قرار می دهیم و به همین ترتیب در حرم های معصومین دیگر نیز می توانیم زیارت و نماز به نیابت دیگران بخوانیم با کیفیتی که درنیابت از معصومین گفته شد. با امید آن که این حقیر (مؤلف) را نیز از زیارت و دعا فراموش نفرمایید.

ص: 79


1- کافی، ج4، ص316؛ تهذیب، ج6، ص109؛ مزار مفید، ص213؛ بحارالانوار، ج99، ص255.

زندگی حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در یک نگاه

اشاره

نام مبارکش: حسن (علیه السلام)

کنیه: ابومحمد

لقب: مجتبی

پدر: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

مادر: فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

ولادت: شب پانزدهم ماه مبارک رمضان سال سوم هجری قمری در مدینه منوّره (1). بعد از ولادت ایشان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تبریک به خانۀ حضرت علی (علیه السلام) آمد و نام او را از طرف خداوند متعال حَسن نهاد. (2)

مدت امامت: ده سال از سال 40 تا 50 هجری قمری.

مدت عمر: 47 سال (3) که هفت سال با جدّ بزرگوارش پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سی سال با پدر گرامیش حضرت علی (علیه السلام) زندگی نمود و ده سال مدت امامت ایشان بعد از پدر بود.

شروع امامت: در سن 37 سالگی به مقام امامت رسیدند.

معجزات آن حضرت

معجزه اول: کیفر بی ادبی به امام حسن مجتبی (علیه السلام)

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که مردی شامی خدمت امام مجتبی (علیه السلام) عرض کرد:

ص: 80


1- ارشاد مفید، ج2، ص5.
2- بحارالانوار، ج43، ص238.
3- بحارالانوار، ج44، ص134.

چگونه شما این چنین گرفتار معاویه هستید (اشاره به این که اگر شما امام و قدرتمند هستید، چرا اینگونه اسیر و گرفتارید). امام به این مضمون فرمود: اگر بخواهم از خداوند درخواست می کنم عراق را به صورت شام و شام را به صورت عراق در خواهد آورد و زن را مرد و مرد را زن خواهد کرد (اشاره به قدرت بی نظیر خود که از قدرت الهی سرچشمه می گیرد). مرد شامی با تعجب گفت: مگر ممکن است کسی چنین کند. امام به آن مرد خطاب کرد و فرمود: ای خانم، از میان مردان بیرون برو. خجالت نمی کشی بین مردان نشسته ای. مرد شامی به خود نگریست که به صورت زن درآمده. امام فرمود: خانم تو هم در خانه به صورت مرد درآمده و با تو همبستر خواهد شد و تو از او حامله می شوی و فرزند خنثائی به دنیا می آوری.

گفته امام عملی شد و این زن و مرد از وضع به وجود آمده در میان مردم بسیار ناراحت بودند. به خدمت امام رسیدند و عذرخواهی و به دست امام توبه کردند. امام مجدداً دعا فرمود و از خداوند خواست که آنها را به صورت اول برگرداند و دعای حضرت مستجاب و آنها به صورت اول خود برگشتند. (1)

معجزه دوم: پیشگویی امام از مرد دارو فروش

از امام صادق (علیه السلام) و او از پدران خود روایت کرده است امام حسن مجتبی (علیه السلام) پیاده از مکه به مدینه سفر نمودند. در بین راه به علت پیاده روی پاهای ایشان ورم کرد. به امام عرض کردند مقداری سوار شوید تا ورم پاهای شما از بین برود. امام نپذیرفتند و فرمودند: در منزلی که در پیش است شخص سیاه چهره ای به استقبال ما خواهد آمد و همراه او روغنی است که برای ورم پا مفید است. از او بدون معطلی خریداری کنید. بعضی از همراهان گفتند

ص: 81


1- بحارالانوار، ج43، ص327. ذیل معجزه ششم امام مجتبی با تلخیص و نقل به معنی روایت.

در پیش روی ما منزلی که چنین دارویی به فروش برسد، نیست. حضرت فرمودند: بلی وجود دارد. پس از آن که چند فرسخ راه طی کردند، ناگهان آن مرد سیاه چهره پیدا شد. امام فرمود: روغن را به قیمتی که می گوید از او خریداری کنید.

چون از آن مرد مطالبۀ روغن کردند. گفت: برای چه کسی این روغن را می خواهید؟ گفتند: برای حسن بن علیّ بن ابی طالب. مرد سیاه چهره گفت: مرا پیش او ببرید. او را خدمت امام آوردند. به امام عرض کرد: من دوست و ارادتمند شمایم و در مقابل روغن پولی از شما نمی خواهم، لکن دعا کنید که خداوند به من فرزند پسر سالمی روزی کند که شما خانواده را دوست داشته باشد. وقتی که من از کنار همسرم آمدم او درد زایمان داشت. امام فرمود: برو به منزلت خداوند متعال به تو فرزند پسر سالمی عطا کرده. فوراً مرد به خانه برگشت و دید همان گونه که امام فرموده بودند فرزند پسر سالمی پیدا کرده. فوراً برگشت خدمت امام و از ایشان تشکر کرد. (1)

معجزه سوم: مجسّم شدن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حضور جابر بن عبداللّه

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: پس از آن که یاران و اصحاب امام مجتبی پیمان شکنی کرده و آن حضرت به خاطر تنهایی مجبور شدند با معاویه صلح کنند، این روش برای بعضی از یاران آن حضرت گران تمام شد و زبان به انتقاد باز کردند. جابر می گوید: من هم یکی از آنها بودم. امام به من فرمودند: جابر ملامتم مکن، گفتار رسول الله را بپذیر که فرمود: «إِنَّ اِبْنِي هَذَا سَيِّدٌ، وَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالیَ يَصْلَحُ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظيِمَتَيْنِ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ»؛ «به راستی که این فرزندم آقا و سرور است. خداوند متعال به وسیلۀ او در میان دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح و آشتی برقرار می کند.»

ص: 82


1- بحارالانوار، ج43، ص324، معجزه سوم.

جابر می گوید: بازهم این سخن مرا آرام نکرد و با خود گفتم شاید این جریان مربوط به آینده است نه صلح با معاویه؛ زیرا این صلح باعث ذلّت و کوچکی مؤمنان شده است. وقتی این فکر به ذهنم خطور کرد و دچار تردید شدم امام حسن (علیه السلام) دست روی سینه ی من گذارد و فرمود: در سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تردید کردی و چنین و چنان گفتی، آیا می خواهی هم اکنون پیامبر خدا را مشاهده کنی و این سخن را از خود آن حضرت بشنوی؟ من از اين سخن تعجّب کردم؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفته بودند، ولی ناگهان صدای غُرِّشی شنیدم و زمین شکافته شد و رسول خدا و علی مرتضی و جعفر و حمزه ظاهر شدند من از ترس به گوشه ای خزیدم. امام حسن به رسول خدا عرض کرد این جابر است که در مورد آنچه خودتان هم می دانید مرا ملامت می کند. پیامبر خدا رو به من کرد و فرمود: «يَا جَابِرُ، إنّكَ لاتَكُونُ مُؤمِناً حَتّى تَكُونَ لِأئِمَتّكَ مُسلِّماً، وَلاتَكُونَ عَلَيهِم بِرَأيِكَ مُعتَرِضاً، سَلِّم لِاْبنِي الحَسَنِ ما فَعَلَ، فَإنّ الحَقَّ فيهِ، إِنّهُ دَفَعَ عَن حَياةِ المُسلِمين اَلْاِصطِلام بِما فَعَلَ، وَ مَا كانَ ما فَعَلَهُ إلّا عَن أَمرِ اللّهِ، وَ أَمرِي»؛ «ای جابر تو هرگز مؤمن نخواهی بود تا این که تسلیم پیشوایانت گردی و با رای خود به آنها اعتراض نکن. بر آنچه فرزندم حسن انجام داد، تسلیم باش. حقّ با او است؛ زیرا او با این کارش از هم پاشیدگی و اختلاف را از بین مسلمانان برطرف نمود و آنچه او انجام داده، دستور خدا و من است». جابر می گوید گفتم: ای رسول خدا پذیرفتم. سپس دیدم آن بزرگواران به طرف آسمان پرواز نمودند و پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشاپیش آنان بودند. (1)

•شهادت: آن بزرگوار بنا بر قول مشهور در روز 28 صفر سال 50 هجری به دستور معاویه و به وسیلۀ جُعدِه همسر نالایق ایشان به شهادت رسیدند. (2) جُعدِه دختر اشعث به

ص: 83


1- الثاقب فی المناقب، ج1، ص306، به نقل کتاب قطره ای از دریای فضائل اهل بیت، ج2، ص470.
2- روضه الواعظین، ص167، دلائل الامامۀ، ص160.

وسیله معاویه تطمیع شد و به او قول داد که اگر حسن (علیه السلام) را زهر بدهی تو را به همسری فرزندم یزید در می آورم و صدهزار درهم و سمّ بسیار قوی به نام سمّ آبکی برای او فرستاد. جُعدِه قبول کرد. امام مجتبی (علیه السلام) روزه بودند هنگام افطار آن سمّ را در ظرف شیر ریخت و آن ظرف را نزد امام گذارد. امام آن را آشامید و همان دم احساس مسمومیت کرد و جُعدِه را نفرین کرد و فرمود: مرا کشتی، خدا تو را بکشد. سوگند به خدا به آرزویت نمی رسی و خداوند تو را رسوا خاهد کرد. همین طور هم شد، طبق نقل ارشاد مفید، ج2، ص15، جعده نزد معاویه آمد و گفت: طبق وعده مرا همسر یزید کن. معاویه گفت: دور شو، زنی که شایسته و قابلیت همسری حسن بن علیّ را نداشته، برای پسرم هم شایسته نیست. امام حسن (علیه السلام) پس از دو روز از مسمومیت به شهادت رسید. (1)

سلام بر حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّد الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبرکاته. (2)

سلام بر تو ای فرزند فرستاده پروردگار جهانیان، سلام بر تو ای شهید راستین، سلام بر تو ای ابامحمد حسن بن علی و رحمت و برکات خداوند متعال.

ذکر مصیبت

ابن عباس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که آن حضرت فرمود: چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند، ملائکه آسمان های هفت گانه بر او گریه کنند؛ بلکه همه چیز حتّی مرغان هوا و ماهیان دریا بر او بگریند و هرکس برای او بگرید، دیده گانش کور نشود، روزی

ص: 84


1- بحارالانوار، ج44، ص147، سوگنامه آل محمد، ص58.
2- بخشی از زیارت آن حضرت به نقل مفاتیح الجنان.

که دیده هاکور شود و هرکه در مصیبت او اندوهناک شود، روزی که دل ها اندوهناک است اندوهی نخواهد داشت و هرکس در بقیع او را زیارت کند، قدم او بر صراط ثابت باشد، روزی که قدم هابر آن می لرزد. (1)

جناده روایت کرده در بیماری امام که با آن بیماری از دنیا رفت به خدمتش رسیدم. دیدم ظشتی در مقابل امام است و پاره های جگر امام در آن است. گفتم ای مولا، چرا معالجه نمی فرمائی، فرمود: مرگ را به چه چیز می توان معالجه کرد (فهمیدم امام را شهید کرده اند) گفتم: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون. (2)

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد *** و آن ظشت را ز خون جگر باغ و لاله کرد

خونی که خورده بود همه عمر از گلو بریخت *** دل را تهی زخون دل چند ساله کرد

در روایت است که برادرشان امام حسین (علیه السلام) به بالین برادر امام مجتبی (علیه السلام) آمدند. چون وضع حال برادر را مشاهده کردند گریستند. امام حسن (علیه السلام) فرمود: برادرم چرا گریه می کنی؟ امام حسین (علیه السلام) فرمود: چگونه گریه نکنم و حال آن که تو را مسموم می بینم. مرا بی برادر کردند.

امام حسن (علیه السلام) فرمود: برادر گر چه مرا با زهر مسموم نمودند، ولی آنچه می خواهم (از آب و غذا و دارو) در اختیار من است و برادران و خواهران و بستگانم در کنار من هستند؛ «وَلَكِنْ لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ

ص: 85


1- امالی الصدوق، ص176، الفضائل الابن شاذان، ص10، بحارالانوار، ج44، ص148.
2- بحارالانوار، ج44، ص138.

مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَيَنْتَحِلُونَ دِينَ الْإِسْلَامِ، فَيَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِكَ وَسَفْكِ دَمِكَ وَانْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ وَ سَبْيِ ذَرَارِيَكَ وَ نِسَائِكَ، ...وَ يَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْ ءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَالْحِيتَانُ فِي الْبِحَار». (1)

لکن هیچ روزی مانند روز تو نیست ای اباعبدالله، سی هزار نفر از مردمی که ادّعا دارند از امّت جدّ ما (رسول الله) و مسلمان هستند تو را محاصره می کنند. تو را می کشند و خون تو را می ریزند و زن و بچه تو را اسیر می کنند و اموالت را غارت می کنند. (آنقدر مصیبت تو جانسوز است) که همه چیز بر تو می گریند حتّی حیوانات وحشی در بیابان و ماهیان در دریا.

هرگز کسی دچار مِحَن، چون حسن نشد *** ور شد، دچا آن همه رنج و محن نشد

یوسف اگر چه از پدر پیر دور ماند *** لیکن غریب و بی همه کس در وطن نشد

جز غم نصیب آن دل والاگهر نبود *** جز زهر، بهر لب آن شکرشکن نشد

از دوست آنچه دید، ز دشمن روا نبود *** جز صبر، دردهای دلش را دوا نبود

هرگز دلی زغم، چو دل مجتبی نسوخت *** ور سوخت ز اجنبی، دگر از آشنا نسوخت

********

ص: 86


1- امالی الصدوق، ص177، بحارالانوار، ج45، ص218، ح44.

خونابه غم از جگر، اندر پیاله ریخت *** یا غنچۀ دل از دهن شاخۀ لاله ریخت

آن سروری که صاحب بیت الحرام بود *** بیت الحرام، بهر چه بر وی حرام بود (1)

********

من غریب وطنم *** گل زهرا حسنم

من که چون لاله ز غم، دل خونم *** از تو ای زهر جفا ممنونم

کردی آخر به خدا *** درد من را تو دوا

من غریب وطنم *** گل زهرا حسنم

********

•مرقد مطهرش: در مدینه و در قبرستان بقیع واقع شده است.

•فرزندان: ایشان دارای 8 پسر و 7 دختر بودند که بعضی از پسران مثل حضرت قاسم و عبدالله در کربلا در خدمت عمو، امام حسین (علیه السلام) به فیض شهادت رسیدند و فاطمه دختر آن حضرت همسر امام زین العابدین (علیه السلام) و مادر امام باقر بود. (2)

ص: 87


1- دیوان آیت الله اصفهانی.
2- بحارالانوار، ج44، ص163 -- 168، زندگینامه چهارده معصوم، ص157.

چند سخن روایت شده از امام حسن مجتبی (علیه السلام)

حدیث 40- راه تشخیص حق از باطل

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : «بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ أَرْبَعُ أَصَابِعَ فَمَا رَأَيْتَهُ بِعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ بَاطِلًا كَثِيراً». (1)

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده است: میان حق و باطل چهار انگشت است؛ آنچه را با چشم خود دیدی حق است اما چه بسا می شنوی حرف های باطل زیادی را (یعنی شایعه هازیاد است که انسان نباید ترتیب اثر بدهد).

حدیث 41- نتیجه بندگی خداوند متعال

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : مَنْ عَبَدَاللّهَ، عَبَّدَاللهُ لَهُ کُلَّ شَيْءٍ. (2)

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده است: هرکس خدای متعال را بندگی کند، خداوند متعال همه چیز را بنده او گرداند (یعنی همه چیز، به فرمان او می شود).

حدیث 42- مردم داری

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : «صَاحِبِ النَّاسَ بِمِثْلِ مَا تُحِبُّ أَنْ يُصَاحِبُوكَ بِه». (3)

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده است: به هر کیفیت دوست داری مردم با تو رفتار کنند تو هم با مردم رفتار کن.

ص: 88


1- الخصال، ص441، روضۀ الواعظین، ص46، بحار الأنوار ج 72 ص 196.
2- تفسیر الامام، ص327، بحارالانوار، ج68، ص184.
3- بحارالانوار، ج75، ص112.

حدیث 43- قدردانی از نعمت ها

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : «تُجْهَلُ النِّعَمُ مَا أَقَامَتْ، فَإِذَا وَلَّتْ عُرِفَتْ». (1)

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده است: تا وقتی که نعمت هابرای انسان پایدار است، قدرش مجهول است؛ ولی وقتی نعمت هااز انسان رو گرداند، قدرش شناخته می شود.

حدیث 44- عمل به قرآن اصل است

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : «مَا بَقِيَ فِي الدُّنْيَا بَقِيَّةٌ غَيْرُ هَذَا الْقُرْآنِ فَاتَّخِذُوهُ إِمَاماً يَدُلَّكُمْ عَلَى هُدَاكُمْ، وَإِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْقُرْآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَإِنْ لَمْ يَحْفَظْهُ، وَأَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَإِنْ كَانَ يَقْرَؤُه». (2)

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده است: در دنیا چیزی باقی نمانده غیر از این قرآن، پس او را پیشوای خود قرار دهید تا شما را بر هدایت دلالت نماید و سزاوارترین (نزدیک ترین) مردم به قرآن کسی است که عمل به آن کند، اگرچه او را حفظ نکرده باشد و دورترین مردم از قران کسی است که عمل به آن نکند، اگرچه او را بخواند.

حدیث 45- پنج موعظه

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : إِنّهُ جَاءَهُ رَجُلٌ وَقَالَ: أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ، وَلَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَعِظْنِي بِمَوْعِظَةٍ، فَقَالَ: (علیه السلام) افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ وَاذْنِبْ مَا شِئْتَ: فَأَوَّلُ ذَلِكَ: لَا تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَاذْنِبْ مَا شِئْتَ، وَالثَّانِي: اُخْرُجْ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ

ص: 89


1- بحارالانوار، ج75، ص115، اعلام الدین، ص297.
2- ارشاد القلوب للدیلمی، ج1، ص79.

وَاذْنِبْ مَا شِئْتَ، وَالثَّالِثُ: اُطْلُبْ مَوْضِعاً لَا يَرَاكَ اللَّهُ وَاذْنِبْ مَا شِئْتَ، وَالرَّابِعُ: إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَاذْنِبْ مَا شِئْتَ، وَالْخَامِسُ: إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِي النَّارِ وَ اذْنِبْ مَا شِئْتَ. (1) از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده است: مردی آمد خدمت ایشان و عرض کرد: من مرد معصیت کاری هستم و نمی توانم در مقابل گناه صبر کنم (خودم را کنترل کنم)، پس من را موعظه و راهنمائی بفرمائید. حضرت فرمود: پنج کار انجام بده، سپس هرچه خواستی نافرمانی کن؛ اوّل: روزی خدا را نخور و هرچه خواستی گناه کن، دوم: از حکومت و کشور خداوند بیرون برو و هرچه خواستی گناه کن، سوم: جائی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هرچه خواستی گناه کن، چهارم: زمانی که ملک الموت می آید برای قبض روحت، او را از خودت دور کن و هرچه خواستی گناه کن، و پنجم: وقتی مامور آتش خواست تو را وارد آتش کند وارد نشو و هرچه خواستی گناه کن (کنایه از آن که توجه داشته باش انسان موجود ضعیف و بی اختیاری است، پس چگونه در مقابل خداوند قدرتمند، نافرمانی می کند).

حدیث 46- توشه سفر آخرت

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : انَّهُ قالَ لّبَعضِ اَصحابِهِ: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ، وَحَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ». (2)

از حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده است: که به بعضی از اصحاب خود فرمود: خود را مهیا کن برای سفر آخرتت و قبل از رسیدن مرگ، زاد و توشه خود را به دست آور.

ص: 90


1- مواعظ العددیه، الباب الخامس، الفصل السادس، بحارالانوار، ج75، ص126، به نقل از امام حسین (علیه السلام) نقل شده است.
2- کفایۀ الاثر، ص227، بحارالانوار، ج44، ص139.

حدیث 47-

در ادامه روایت قبل آمده: «وَاعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً، وَاعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً، وَإِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَهَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ». (1)

برای دنیا آنچنان عمل کن که گویا همیشه در آن زندگی خواهی کرد و برای آخرتت آنچنان عمل کن که گویا فردا می میری و اگر می خواهی بدون کمک فامیل عزیز باشی و بدون پست و مقام هیبت و شکوه داشته باشی، از خواری نافرمانی خداوند متعال بیرون شو و به عزّت اطاعت از خداوند متعال بپیوند.

ص: 91


1- کفایۀ الاثر، ص228، بحارالانوار، ج44، ص139.

زندگی حضرت امام حسین (علیه السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام مبارکش: حسین (علیه السلام)

•کنیه: ابوعبدالله

•لقب: سیدالشهدا

•پدر: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

•مادر: فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

•ولادت: بنا بر قول مشهور، روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجری قمری درمدینه منوره و دومین فرزند حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (علیه السلام) بوده است. (1) پس از ولادت ایشان، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه مولا آمدند و فرمودند تا کودک را بیاورند. کودک را در پارچه سفیدی پیچیده و به دست آن حضرت دادند. آن بزرگوار به گوش راست اذان و به گوش چپ اقامه گفتند. امین وحی الهی، جبرئیل نازل شد و گفت: سلام خداوند بر تو باد! ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون یعنی شبیر که به عربی حسین است نام بگذار؛ زیرا که علی (علیه السلام) برای تو مانند هارون برای موسی بن عمران است جز آن که تو خاتم پیامبران هستی. (2)

•دوران امامت: از سال 50 هجری قمری بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) تا سال 61 که به شهادت نائل شد، به مدت 11 سال امام بودند. شش سال از عمر شریفش در خدمت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سی سال در خدمت پدرش امیرالمومنین علی (علیه السلام) و ده سال در دوران امامت برادرش امام حسن (علیه السلام) و یازده سال مدت امات خودش جمعاً 57 سال عمر

ص: 92


1- المزار للمشهدی، ص397 بحارالانوار، ج44، ص210.
2- بحار الأنوار ج 43 ص 238 ، زندگینامه چهارده معصوم، ص195.

شریفش بوده است.

•شروع امامت: در 46 سالگی به امامت رسیدند.

•امتیازات خاص: در میان اهل بیت، حضرت سیّدالشهدا (علیه السلام) از فضائل خاص برخوردار است.

اول: نسل نه نفر از ائمه از صلب او است.

دوم: بقاء اسلام به برکت قیام و فداکاری آن حضرت انجام گرفت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَیْنٍ. (1)

سوم: طبق فرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) : در دل های مردم حرارت و عشقی از امام حسین (علیه السلام) شعله ور است که خاموش شدنی نيست.

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیهما السلام) قَال:َ نَظَرَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهما السلام) وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِهِ وَقَالَ: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً». (2)

چهارم: طبق روایات معتبر در تربت آن حضرت شفا، ونيز استجابت دعا زیر قبۀ آن بزرگوار است. (3)

پنجم: آن بزرگوار، عشق و فداکاری و گذشت از همه چیز را در راه نصرت دین خدا عملاً نشان داد. (4)

ص: 93


1- کامل الزیارات ص 52 حديث 11.
2- مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ج 10 ص 318 حديث 13.
3- وسائل الشيعة ج 14 ص 452 حديث 16، مناقب آل أبي طالب (علیه السلام) ج 4 ص 82 ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج 10 ص 335 حديث 15.
4- شرح بیشتر در کتاب زندگانی چهارده معصوم، ص73، از آیۀ الله مظاهری.

•عمر شریفش: 57 سال.

معجزات آن حضرت

معجزه اول: تیراندازی ماموران الهی به ماموران دشمن

علامه مجلسی (رحمة الله علیه) نقل می کند از فضل بن محمّد که او می گوید: من به عیادت همسایه ام به نام ابراهیم رفتم، در حالی که بیماری سختی داشت. حال او را پرسیدم. چون طبیب نزد او بود جوابی نداد تا آن که طبیب از نزد او خارج شد. به من گفت: به خدا سوگند به تو خبر می دهم از کاری که از آن توبه کرده ام و آن این است که متوکّل عباسی به من ماموریت داد که بروم کربلا و قبر امام حسین (علیه السلام) را بشکافم و آب بر آن جاری کنم و آثار آن را از بین ببرم و به جای قبر کشت و کار کنم؛ پس من شبانه به اتفاق گروهی از کارگران با بیل و کلنگ وارد کربلا شدیم و به غلامان و کارگران دستور دادم که ماموریت را انجام دهند. در اثر خستگی زیاد خواب بر من غلبه کرد.

ناگهان دیدم صدای داد و فریاد بلند است. غلامان مرا صدا زدند. ترس و وحشت مرا فرا گرفته بود. سؤال کردم چه خبر شده، گفتند: کار عجیب و خارق العاده ای پدید آمده. در کنار قبر امام حسین (علیه السلام) جمع زیادی دیده می شوند که به طرف ما تیراندازی می کنند و آن شب نور مهتاب همه جا را روشن کرده بود. به آنها گفتم شما هم به طرف آنان تیرازی کنید. به طرف آنها تیراندازی کردیم، ولی به طور معجزه آسا عوض آن که تیرها به آنان برسد، تیرها برمی گشت و به تیراندازها اصابت می کرد و آنها را هلاک می نمود. من از این جریان وحشت زده و ترسان و لرزان شده و تب بدنم را فرا گرفت. از کنار قبر خارج شدم، فکر می کردم که متوکّل به سبب انجام ندادن اين ماموریت مرا خواهد کشت. امّا خبر رسید که دیشب متوکّل وفات کرده. لکن بیماری شدیدی بر من غلبه کرد که دیگر به زندگانی امید

ص: 94

ندارم و طولی نکشید که از دنیا رفت. (1)

و طبق نظر دیگرِ علامه مجلسی (رحمة الله علیه) وقتی متوکّل عباسی ماموران را فرستاد برای خراب کردن قبر امام، و آب بستن و زراعت کردن جای قبر آن حضرت، ماموران دیدند گویا قبر مقدس از زمین بالا رفته و در بین هوا و زمین قرارگرفته؛ لذا مامور مربوطه (با پی بردن به معجزه الهی) این آیه را قرائت کرد: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»؛ «می خواهند با دهانشان نور خدا را خاموش کنند، ولی خداوند نمی گذارد و نور خود را تمام و کامل می کند، اگر چه کافران دوست ندارند.»

(مامور متوکّل می گوید): هفده بار من جای قبر را کشت کاری کردم، ولی باز به حالت قبلی بر می گشت که از این معجزه دگرگون شده و به خدای متعال ایمان آوردم، لیکن وقتی متوکّل از این جریان با خبر شد (عوض آن که او هم منقلب شود) دستور می دهد مامور را بکشند. (2)

معجزه دوم: باز شدن درب حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای عزاداران در شب عاشورا

شهید محراب آیه الله سید عبدالحسین دستغیب (رحمة الله علیه) نقل فرموده زمانی که در مجاورت مرقد امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) در سال 1358 بودم از طرف حکومت عراق از هر گونه عزاداری، قمه زدن، سینه زدن و کلاً بیرون آمدن دسته های عزاداری اکیداً جلوگیری می شد. شب عاشورا برای آن که به کلّی از عزاداری جلوگیری شود و بر اوضاع مسلط باشند از اول شب درهای حرم را بستند و درهای صحن را هم یکی پس از دیگری می بستند. آخرین دری را که می بستند درب قبله بود؛ در حالی که یک لنگه آن را بسته بودند و

ص: 95


1- بحارالانوار، ج45، ص396 جريان چهارم از ستم خلفاء بر قبر امام حسين (علیه السلام) .
2- بحارالانوار، ج45، ص401 جريان يازدهم از ستم خلفاء بر قبر امام حسين (علیه السلام) .

می خواستند لنگه دیگر را ببندند، یک دسته سینه زن هجوم آورد و وارد صحن شد، به طرف حرم رفتند، دیدند درب های حرم بسته است. در همان ایوان حرم مشغول عزاداری شدند. ناگهان عده ای از ماموران دولتی رسیدند. فرمانده آنها چکمه به پا میان عزاداران آمد و شروع به زدن بعضی و دستگیری آنها کرد. بعضی عزاداران که این منظره رادیدند به طرف او حمله کردند و او را بلند کرده در میان صحن انداختند و او را مجروح و ناتوان کردند چون احتمال می دادند قوای دولتی به کمک او بیایند و آنها را اذیت کنند با دل شکسته به طرف حرم پناه برده و سینه زنان می گفتند: «یا عَلی فُکَّ الباب» یا علی درب را باز کن ما عزاداران فرزندت حسینیم. در همین حالی که مشغول سینه زدن و عزاداری بودند ناگهان دیدند درب های حرم و صحن و میله های آهنین همه باز شد و عزاداران وارد حرم شدند. خبر به گوش ساکنین شهر نجف رسید. همه به طرف حرم روانه گشته و مشغول عزاداری می شوند. ماموران دولتی پنهان می شوند و موضوع را به مرکز گزارش می کنند. جواب می آید با این وضع کاری به آنها نداشته باشند و در این سال عاشورا عزاداری مفصلی در نجف و کربلا می شود و این معجزه را شعراء در اشعارشان بیان می دارند و به وسیله لوحی به دیوار حرم می چسبانند. (1)

معجزه سوم: حاضر شدن میوه بهشتی برای امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)

روایت شده که روزی جبرئیل به صورت انسانی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (دحیه کلبی) در آمد و به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید. در این هنگام حَسَنَین که کودک بودند وارد شدند. چشمشان که به آن صحابی افتاد نزد او آمده و از او هدیه خواستند (شاید این صحابی به

ص: 96


1- داستان های شگفت شهید دستغیب (ره)، به نقل کرامات الحسینه، ص50.

افراد هدیه می داده) او که در واقع جبرئیل بود دست به طرف آسمان بلند کرد و سیب و به و اناری پایین آورد و به آنها داد. اینان که از این هدیه شاد شده بودند، هدیه خود را نزد جدشان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده، حضرت از ایشان گرفت و بوئید و به آنها باز گرداند و فرمود اینها را به نزد پدر و مادر خویش ببرید. آنها چنین کردند و به نزد پدر و مادر ماندند تا پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و همگی از آن میوه هاخوردند و هرچه تناول می کردند چیزی از آن میوه هاکم نمی گشت و به صورت اول باز می گردید و این میوه هابه حال خود باقی بود، حتی بعد از فوت پیامبر اکرم، لکن زمانی که حضرت زهرا از دنیا رفتند انار ناپدید شد. بعد از شهادت حضرت علی (علیه السلام) بِه ناپدید گشت و تنها سیب باقی بود و بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) همچنان سیب نزد امام حسین (علیه السلام) باقی بود و از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) روایت شده که وقتی پدرم در صحرای کربلا گرفتار دشمنان و زیر فشار آنها قرار گرفت و آب بر روی آن حضرت بسته بودند. هرگاه تشنگی بر آن بزرگوار فشار وارد می کرد، آن سیب را می بویید و مقداری تشنگی ایشان آرام می یافت. نزدیک شهادت که عطش بر آن حضرت غالب شده بود دندان به آن سیب فرو بردند و پس از شهادت آن سیب ناپدید گشت و هر چند جست و جو کردند آن را نیافتند. از امام چهارم نقل است که فرمودند: هرگاه من به زیارت مرقد مطهر پدرم میروم، بوی سیب از مرقد مطهرش استشمام می کنم و هر کدام از شیعیان مخلص ما در وقت سحر به زیارت پدر بزرگوارم بروند، بوی سیب از مرقد منورش استشمام می کنند. (1)

تاریخ شهادت: 10 محرم سال 61 هجری قمری.

ص: 97


1- بحار الأنوار ج 43 ص 289 -- 290 ، منتهی الامال، فضایل و مناقب امام حسین (علیه السلام) ، فصل دوم.

سلام بر حضرت امام حسین (علیه السلام)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ. (1)

سلام بر تو ای اباعبداللّه، سلام بر تو ای فرزند پیامبر خدای متعال، سلام بر حسین (علیه السلام) و بر علی بن حسین (علیهم السلام) و بر فرزندان و بر اصحاب حسین و رحمت و برکات خداوند متعال برآنها باد.

ذکر مصیبت

پس از آنکه همه یاران و بستگان امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند و او تنها ماند، آن حضرت عازم میدان نبرد شد و مانند شیر بیشۀ شجاعت، به جنگ با دشمن پرداخت و با این شعر رجز می خواند:

اَلْمَوْتُ أَوْلَیٰ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ *** وَ الْعَارُ أَوْلَیٰ مِنْ دُخُولِ النّارِ

مرگ بهتر از پذیرفتن و زیر بار ننگ رفتن است، و پذیرفتن ننگ و شکست بهتر از ورود در آتش جهنم است. لشگر دشمن که طبق نقلی سی هزار نفر بودند، در مقابل حضرت مانند ملخ پراکنده و فرار می کردند. فَیَنهَزِمُون مِن بَیْنِ یَدَیْهِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ.

امام بعد از هر حمله ای، به محل جایگاه خود که انتخاب کرده بود، برمی گشت و می گفت: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ. (2)

ص: 98


1- بخشی از زیارت آن حضرت به نقل از مفاتیح الجنان و آداب حرمین.
2- بحارالانوار، ج45، ص50، با این جمله امام هم ذکر و یاد خدا می کرد و با شنیدن اهلبیتش تسلی خاطر بود برای آنها که امام هنوز زنده است.

عمر سعد فریاد برآورد: ای لشگر، آیا می دانید با چه کسی جنگ می کنید؟ او فرزند کُشندۀ عرب، یعنی علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. از هر سو او را محاصره کنیدو همه لشگر به او حمله ببرید. در این هنگام چهار هزار تیرانداز امام را هدف تیرهای خود قرار دادند. (1) حَتّیٰ صارَ کَالقُنْفُذ، آنقدر تیر به بدن مبارکش رسید که همانند خارپشت شده بود.

امام دربین جنگیدن به کناری آمدند تا لحظه ای استراحت کنند که ناگاه سنگی از طرف دشمن آمد و به پیشانی مبارکش اصابت کرد و خون جاری شد. امام دامن خود را بالازد تا خون پیشانی را پاک نماید که ناگهان تیر سه شعبه زهرآلودی بر سینه آن حضرت اصابت کرد. امام فرمود:

بِسمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلیٰ مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) . سپس امام دست بردند واز پشت آن تیر را بیرون آوردند که خون مانند ناودان جاری شد. (2) ضعف بر بدن امام مسلط شده، اما کسی جرئت نمی کرد آخرین ضربه را بر امام وارد کند. تا آن که امام روی زمین قرار گرفتند عمر سعد فریاد زد: به سوی حسین بروید واو را راحت کنید. شمر به سوی امام رفت و با خنجری که در دست داشت سر نازنین آن امام مظلوم را از بدن جدا کرد. (3)

مصیبت جانگداز وداع امام حسین (علیه السلام)

صاحب معالی السبطین نقل کرده است: یکی از علماء پارسا به نام میرزا یحی ابهری گفته به زیارت مرقد امام حسین (علیه السلام) در شب عید قربان رفتم. بعد از زیارت و استراحت در منزل در عالم رویا شنیدم کسی می گوید: ملامحمّد باقر مجلسی در صحن شریف درس

ص: 99


1- بحارالانوار، ج45، ص50.
2- بحارالانوار، ج45، ص53.
3- بحارالانوار، ج45، ص55.

می گوید و آدرس آن را به من نشان دادند. در عالم رؤیا به آنجا رفتم، دیدم مسجد بزرگیست و حدود پانصد نفر از علماء پای درس علامه هستند. وی پس از اتمام درس در بالای منبر مقداری موعظه کرد و خواست مصیبت بخواند که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و گفت حضرت صدیقه طاهره می فرمایند مصائبی را که در برگیرنده وداع فرزند شهیدم است بخوان. جمعیت بسیار حاضر بودند، علامه همان مصیبت را خواند و حاضران گریه زیاد می کردند که من در تمام عمرم مجلسی به این با شکوهی ندیده بودم. (1)

اما مصیبت وداع:

بعد از آن که 72 نفر از یاران امام و 18 نفر از بستگانش همه مانند گل پرپر شده به شهادت رسیدند، امام تصمیم گرفتند خود به میدان نبرد بروند، لذا به طرف خانواده خود آمدند و صدا زدند: يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا امُّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّی السَّلَامُ؛ ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای ام کلثوم، آخرین سلام من بر شما باد (خداحافظ)بانوان با شنیدن صدای آن حضرت ضجّه کنان فریاد می زدند: اَلوَداعُ اَلوَداعُ، اَلفِراقُ اَلفِراقُ، اکنون وقت خداحافظی و جدائیست، دور شمع وجود آقا را گرفتند.

سکینه مظلومه پیش پدر آمد و گفت: یااَبَتاهُ إسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ فَاِلیٰ مَنْ اَتَّکِلُ؛ ای پدر آیا آماده مرگ و شهادت شده ای. بعد از تو به چه کسی پناه ببرم.امام فرمود: نور چشمم، چگونه آماده مرگ نشود کسی که هیچ یار و یاوری ندارد و آن حضرت، سکینه را دلداری دادند. سکینه گفت: ما را به حرم جدّمان (مدینه) برگردان. امام مَثلی زدند و فرمودند: لَوْتُرِکَ الْقَطَا لَغَفا وَ نامَ؛ اگر پرنده قطا را می گذاردند، آرام می گرفت و استراحت می کرد. سکینه گریه کرد. امام او را به سینه چسبانده و نوازش نموده و اشک چشم او را پاک کردند و

ص: 100


1- معالی السبطین، ج2، ص25، به نقل سوگنامه، ص338.

ضمن اشعاری به این مضمون فرمودند: بعد از من سکینه جان، گریه های فراوان داری، تا من زنده ام دل مرا با اشک های چشمت مسوزان. (1)

عزاداری و زیارت

در روایات و مستندات دینی، اجر و پاداش فراوانی برای عزاداری اهل بیت ذکر شده است. در روایت منقول از امام صادق (علیه السلام) آمده هرکه یاد ما کند یا نزد او از ما یاد شود و (برای مظلومیت ما) گریه کند حتی به مقدار بال مگس، ثوابش بر خدای عزّ وجلّ است، و او برايش به چيزی غير از بهشت راضی نمی شود. (2) و در ثواب زیارت امام حسین (علیه السلام) از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ (علیه السلام) عَارِفاً بِحَقِّهِ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوابَ أَلْفِ حَجَّةٍ مَقْبُولَةٍ، وَأَلْفِ عُمْرَةٍ مَقبُولَۀ، وَغَفَرَلَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّر. (3)

کسی که به زیارت امام حسین (علیه السلام) برود و معرفت در حق آن حضرت داشته باشد، خدای متعال برای او ثواب هزار حج قبول شده و هزار عمره قبول شده می نویسد و گناهان گذشته و آینده او را می بخشد. رمز این همه پاداش این است که زیارت و جلسات عزاداری همانا زنده کردن ولایت و هدف مقدس اهل بیت خصوصاً هدف عالی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ، یعنی احیاء دین و عشق و فداکاری در راه اسلام وزنده نگاه داشتن زحمات پیامبر اسلام است.

آنکس که بود عاشق راه خدا حسین *** کز یک اشاره کرد سر و جان فدای دوست

ص: 101


1- بحارالانوار، ج45، ص47.
2- ثواب الاعمال، ص84، بحارالانوار، ج44، ص288.
3- امالی الشیخ الطوسی، ص215 المجلس الثامن، بحارالأنوار، ج97، ص257.

گفتند اهل بیت که بعد از تو چون کنیم *** گفتا هر آنچه میل کند اقتضای دوست

آمد میان معرکه بر نیزه تکیه کرد *** وآنگه زبان گشود، به حمد و ثنای دوست

زخم سنان به روی سنان آمد و بگفت *** قربان درد دوست، فدای دوای دوست

پس خون ز جبهه اش به محاسن فرو چکید *** گفتا خوش است، رنگ به رنگ حنای دوست

باران تیر ریخت چو ابر کمان بر او *** گفتا رسید، رحمت بی منتهای دوست

آمد فرود تیر چو بر فرق انورش *** گفتا رسید، تاج مرصع نمای دوست

********

الحق نماز آن بدر نیاز کرد *** کز خون وضو گرفت و به مقتل نماز کرد

یک سجده کرد و داد سر اندر رضای دوست *** اهل نماز را در دو جهان سرفراز کرد

عشق از شه شهید بیاموز کآنچه داشت *** با جان و دل به درگه جانان نثار کرد

گه در تنور و گه بسنان شد سرش عجب *** در راه عشق، طیّ نشیب و فراز کرد

پیوست با حسین و برید از یزید، حرّ *** باید چنین، بدل، به حقیقت مجاز کرد

********

ص: 102

چرا از همرهان دوش ای سر خونین جدا بودی *** چرا پرخاک و پر خاکستری دیشب کجا بودی

که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر *** مگر درد تو را، این گونه داروئی دوا بودی

به مهمانی چرا در خانه بیگانگان رفتی *** بردیدی از چه با ما، روزی آخر آشنا بودی

گرفتار جفای شمر ما بودیم دیشب را *** تو در دست که ای سر تا سحرگه مبتلا بودی

********

•مرقد شریف: کربلا.

•عامل شهادت: دستور یزد به عنوان خلیفه زمان و اقدامات ابن زیاد به عنوان حاکم از طرف او و شهادت به دست شمر بن ذی الجوشن علیم اللعنۀ والعذاب.

•فرزندان: بنابر نقل شیخ مفید 4 پسر و 2 دختر بوده اند و جمعاً شش نفر. فرزندان پسر عبارتند از: علی بن الحسین الاکبر(امام زین العابدین (علیه السلام) ، علی بن الحسین الاصغر(علی اکبر)، جعفربن الحسین که در زمان حیات پدر از دنیا رفت؛ عبدالله (علی اصغر) و بنابر نقلی حضرت علی اکبر بزرگ تر از امام سجاد (علیه السلام) بوده اند و لذا ایشان به نام علی اکبر و امام سجاد (علیه السلام) به نام علی اوسط و جناب عبدالله به نام علی اصغر معروف هستند. دو دختر به نام های سکینه و فاطمه بوده اند. (1)

این که حضرت امام حسین (علیه السلام) دو دختر به نام های سکینه و فاطمه داشته اند به نظر اکثر مورخین از جمله شیخ مفید (رحمة الله علیه) و اربلی در کشف الغمه بوده که بیان شد و قول دوم

ص: 103


1- کشف الغمه، ج2، ص249، تاج الموالید للطبرسی، ص88.

آن است که حضرت سه دختر به نام های سکینه، فاطمه و زینب داشته اند که ابن شهر آشوب و محمّد بن جریر طبری ذکر کرده اند. (1)

قول سوم که از علامه شیخ محمّد طاهر سماوی نقل شده برای آن حضرت چهار دختر به نام های سکینه، فاطمه، زینب و رقیه ذکر کرده اند. (2) ولی علامه حایری مازندرانی نام های چهار دختر امام را سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیّه ذکر کرده است. (3)

مرحوم میرزا هاشم خراسانی می گوید نهمین دختر امام حسین (علیه السلام) کودکی بوده که در خرابه شام از دنیا رفته و شاید اسم شریفش رقیّه (سلام الله علیها) باشد. (4) (رقیّه از ماده رقی به معنی ترقی و بالا رفتن است).

صدرالدّین محمّد قزوینی می نویسد: در میان اطفال حاضر در خرابه شام دختر کوچکی از امام حسین (علیه السلام) به نام فاطمه وجود داشته است. وی اضافه می کند از آنجا که امام حسین (علیه السلام) مادرشان حضرت زهرا را بسیار دوست می داشتند نام تعدادی از دخترانشان را فاطمه گذاشته اند. همچنان که به خاطر علاقه بسیار به پدرشان حضرت علی (علیه السلام) نام تعدادی از پسرانشان را علیّ گذاشتند: علیّ اکبر، علیّ اوسط(زین العابدین) و علیّ اصغر(عبدالله). لذا برخی از مورخین نوشته اند که نام دختر خردسال امام حسین (علیه السلام) که در خرابه شام حضور داشته فاطمه بوده و همین مسئله برخی را درباره نام حضرت رقیّه دچار تردید کرده است (5) و احتمال دارد نام این خردسال فاطمه معروف به رقیّه باشد.

ص: 104


1- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص77.
2- فاطمه بنت الحسین، ص29.
3- معالی السبطین، ج2، ص214.
4- منتخب التواریخ، ص299.
5- خورشید خرابه شام، ص24.

چند سخن روایت شده از حضرت امام حسین (علیه السلام)

حدیث 48- جانبازی در راه حق و مبارزه با باطل

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ، وَ الْبَاطِلَ لَايُتَنَاهَى عَنْهُ، لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً، وَالْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما. (1)

از حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت شده است: آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد. من (با این شرایط) مرگ (و شهادت) را سعادت و زندگی با ستمگران را ننگ می دانم.

حدیث 49- دینداران واقعی

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : «النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَالدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ». (2) از حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت شده است: مردم بنده دنیا هستند و دین مثل لعابی در دهان آنها است (یعنی دین سر زبان آنها است و دین دار واقعی نیستند) تا وقتی دور محور دین می گردند که زندگی آنها رو به راه باشد و هر زمان که با بلاء امتحان شوند دین داران کمیاب می شوند.

حدیث 50- شرط سعادتمندی در دنیا و آخرت

رویات شده که شخصی خدمت امام حسین (علیه السلام) نوشت مرا راهنمائی کنید از آنچه که باعث سعادت و خوبی در دنیا و آخرت است. حضرت در جواب نوشتند: «بِسْمِ اللَّهِ

ص: 105


1- تحف العقول، ص245، بحارالانوار، ج 75، ص116.
2- تحف العقول، ص245، بحارالانوار، ج44، ص383.

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ طَلَبَ رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ، وَالسَّلَام». (1)

بسم اللّه الرحمن الرحیم. پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پيامبر و آل او (علیهم السلام) ، همانا کسی که خشنودی خدای متعال را اگر چه خشم مردم در آن باشد بطلبد، خداوند متعال برای او کفایت می کند و کسی که خشنودی مردم را اگر چه خداوند متعال به خشم بیاید بطلبد، خداوند او را به مردم واگذار می کند.

حدیث 51- راه ایمنی از عذاب

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : «لَا يَأْمَنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا مَنْ خَافَ اللَّهَ فِي الدُّنْيَا». (2) از حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت شده است: فردای قيامت در امان نیست (از عذاب) مگر کسی که در دنيا از خدای متعال بترسد.

حدیث 52- برآوردن حاجت مردم

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : إِنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ. (3)

از حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت شده است: درخواست های مردم از شما نعمت خداوند است برای شما، پس از نعمت های خداوند متعال (یعنی از برآوردن حاجات آنها) خسته نشوید.

ص: 106


1- بحارالانوار، ج68، ص208.
2- مناقب آل أبي طالب (علیه السلام) ج 4 ص 69 ، بحارالانوار، ج44، ص192
3- کشف الغمۀ، ج2، ص239 ، بحار الأنوار ج 71 ص 318.

حدیث 53- دو چیز ارزشمند

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : فی جَوابِ السّائِلِ مَا الْفَضْلُ؟ قَالَ: مِلْكُ اللِّسَانِ وَبَذْلُ الْإِحْسَانِ، قِيلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قَالَ: التَّكَلُّفُ لِمَا لَا يَعْنِيكَ. (1)

از امام حسین (علیه السلام) روايت شده در پاسخ کسی که از فضیلت و ارزش برای انسان سئوال نمود. فرمودند: (ارزش برای انسان دو چیز است) 1- مالک زبان خود باشد؛ (یعنی سخنی که مورد رضایت خداوند متعال نیست، نگوید) 2- احسان و نیکوئی کردن (به بندگان خدای متعال). سپس از آن حضرت سؤال شد نقص چيست؟ فرمودند: نقصان آن است که آن چه را به مددت نمی آيد را بر خود تکليف کنی.

حدیث 54- دوست و دشمن واقعی

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : مَنْ أَحَبَّكَ نَهَاكَ وَ مَنْ أَبْغَضَكَ أَغْرَاك. (2)

از حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت شده است: کسی که تو را (از کارهای نادرست) نهی کند، دوست تو است و کسی که (با ستایش بی جا) تو را مغرور کند دشمن تو است.

حدیث 55- هدف از نهضت و قیام امام حسین (علیه السلام)

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : اللَّهُمَ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَلَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَيُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَسُنَنِكَ وَأَحْكَامِك. (3)

ص: 107


1- مستدرک وسائل الشیعۀ، ج9، ص24.
2- بحارالانوار، ج75، ص91، از امام علی (علیه السلام) نقل شده و در گفتار دلنشین چهارده معصوم، ص112، از محمدی اشتهاردی از امام حسین (علیه السلام) نقل شده است.
3- تحف العقول، ص329، بحارالانوار، ج97، ص80.

از حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت شده است: خدایا تو آگاهی که آنچه (از نهضت و مبارزه با مفاسد) به دست ما صورت گرفته، نه به خاطر طمع به پادشاهی و مقام بوده و نه به خاطر تحصیل ثروت، بلکه برای نشان دادن علامت (پرچم و شعار) دین تو و اصلاح در شهرها و برای آن که ستمدیدگان از بندگانت در امنیت و آسایش قرار گیرند و دستورهای واجب و مستحب و احکام تو اجرا شود.

حدیث 56- سخن گفتن در غیاب دیگران

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : «وَلَا تَقُولَنَّ فِي أَخِيكَ الْمُؤْمِنِ إِذَا تَوَارىٰ عَنْكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ أَنْ يَقُولَ فِيكَ إِذَا تَوَارَيْتَ عَنْه». (1)

از حضرت امام حسین (علیه السلام) روایت شده است: حتماً در غیاب برادر دینیت سخنی جز آن سخنی را که دوست داری در غیاب خودت گفته شود، مگو.

حدیث 57- راه رسیدن به هدف

رُوِیَ عَن حُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ، كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو، وَ أَسْرَعَ لِما يَحْذَر. (2)

از حضرت امام حسین (علیها السلام) روایت شده است: هرکه از راه با گناه بخواهد به کاری برسد، به آنچه که می خواهد نمی رسد و زودتر دچار چیزی که از او می ترسد می شود.

ص: 108


1- بحارالانوار، ج75، ص127 حديث 10.
2- تحف العقول، ص248 ، بحار الأنوار ج 75 ص 120 حديث 2.

زندگی حضرت امام علیّ بن الحسین (علیهما السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام : علیّ (علیه السلام) .

•کنیه: ابو محمّد.

•لقب: زین العابدین، درباره لقب زین العابدین روایت است که شبی در محراب عبادت ایستاده بود، شیطان به صورت مار عظیمی در مقابل ایشان پديدار شد تا آن حضرت را از حالت عبادت باز دارد. امام توجه نکردند، پس آمد و انگشت ابهام ایشان را گزید. پس از نماز امام که متوجه شدند او شیطان است او را سَبّ نمودند و فرمودند: دور شو ای ملعون و باز متوجه عبادت شدند. در این هنگام هاتفی صدا زد: أَنتَ زَینُ العَابِدِینَ.

انت زین العابدین در حق تو گردید نازل

این لقب خاص تو باشد چون تو زین العابدینی

پس حضرت با این لقب در میان مردم مشهور شدند. (1)

•پدر: امام حسین (علیه السلام)

•مادر: شهربانو دختر یزدگرد، پادشاه ایران که با عنایت الهی به طور خارق العاده خدمت امام حسین رسید و سعادت داشت که مادر نه نفر از ائمه و به ام الائمه معروف گردد.

•همسر: فاطمه ام عبداله مادر امام محمد باقر و دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) .

•ولادت: درباره تولد ایشان چند قول است؛ نیمه جمادی الاولی سال 36 هجری یا پنجم سال 38 هجری یا 5 شعبان. مرحوم محدث قمی اصحّ اقوال را نیمه جمادی الاولی می داند. (2)

ص: 109


1- کشف الغمة في معرفة الأئمة ج 2 ص 74 ، بحارالانوار، ج46، ص5 .
2- منتهی الامال فصل اوّل از تاريخ امام سجّاد (علیه السلام) ، سوگنامه آل محمّد، ص72.

•محل ولادت: مدینه منوره.

•دوران امامت: سی و پنج سال بعد از پدرشان امام حسین (علیه السلام) عهده دار منصب امامت بودند، از سال 61 تا سال 95 هجری.

•شروع امامت: در 22 سالگی به امامت رسیدند.

•عمر شریف: 57 سال (1) که بنابراین باید تولدشان طبق قول 38 هجری باشد.

•سن ایشان در قیام عاشورا: در واقعۀ کربلا 22 ساله بودند.

معجزات

معجزه اول: سرنوشت راهزن

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت است که حضرت علیّ بن الحسین (علیهما السلام) برای سفر حج حرکت کردند. در بیابان بین مدینه و مکه برخورد می کنند به شخص راهزنی. شخص راهزن خطاب کرد به امام و گفت: پیاده شو می خواهم تو را بکشم و اموالت را ببرم. امام فرمودند: حاضرم هرچه دارم با رضایت با تو قسمت کنم. گفت: نه (می خواهم تو را بکشم و اموالت را ببرم). امام فرمود: به اندازه ای که در سفر به مقصد برسم از اموال برای من بگذار (و بقیه از آن تو). گفت: نه (می خواهم تو را بکشم و اموالت را ببرم). امام فرمود: فَأَيْنَ رَبُّكَ قَالَ نَائِمٌ: پس خدای تو کجا است (یعنی آیا از خدا نمی ترسی و خدا را حاضر نمی دانی) در جواب گفت: خدای من خواب است (غفلت از حضور و آگاهی خداوند از اعمال و کردار انسان، سرچشمۀ همه گناهان است. راهزن با این سخن از عنایت و لطف خداوند خارج گردید) ناگهان دید دو شیر حاضر شدند، یکی سر او را گرفت و دیگری پای او را و کشیدند تا

ص: 110


1- منتهی الامال، فصل ششم از تاريخ حضرت سجاد (علیه السلام) .

به درک رفت. امام فرمود: گمان کردی خداود تو در خواب است؛ یعنی این است سزای کسی که از خداوند و کیفر او غافل است. (1)

معجزه دوم: بی نیاز شدن فقیر

راوی به نام زهری می گوید: من خدمت حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) بودم که مردی از اصحابش خدمت ایشان رسید و عرض کرد من مقروض هستم و نمی توانم قرض خود را اداء کنم و از طرفی عیال مندم و نمی توانم نیازهای آنان را برطرف سازم. امام با شنیدن این خبر گریه شدیدی کردند. راوی عرض کرد چرا گریه می کنید. امام فرمودک چه غصه ای از این بالاتر که انسان ببیند برادر مؤمن خود پریشان و نیازمند است و نتواند خواهش او را برآوده کند (یعنی انسان مسلمان نبایستی پریشانی و نیازمندی برادر دینی خود را ببینندو بی تفاوت باشد). بعضی از مخالفین و منافقین که این سخن را شنیدند شروع به بدگوئی و مذمتِ امام کردند و گفتند اینان گاهی ادعا می کنند زمین و آسمان د راختیار آنها است و بر هر کاری قادرند و خداوند حاجت آنها را برآوده می کند و گاهی در مقابل بعضی از اصحاب خود که نیازمند و خواهشی دارند اظهار عجز کرده و گریه می کنند (توجه، امامان قدرتشان متصل به قدرت خداوند است و بر هر چیزی قادرند؛ اما بایستی مصلحت بر انجام آن کار وجود داشته باشد، همان طور که خداوند هم براساس مصلحت قدرت نمائی می کند، نه براساس خواسته های ما).

شخص نیازمند وقتی از گفته منافقین مطلع شد به خدمت امام رسید و عرض کرد از منافقین چنین و چنان شنیدم که تحملش برای من سخت است و درد خود را فراموش کردم. امام فرمودند: خداوند اجازه فرمود که گشایش در کار تو پیدا شود (یعنی الان شرایط

ص: 111


1- بحار الأنوار ج 46 ص 41 ، منتهی الامال، احوالات حضرت سجاد (علیه السلام) ، معجزه ششم.

فرق کرد و خداوند مصلحتی در گشایش کار تو می داند). به خدمتکار خود فرمود: غذای افطار و سحر من را (که دو قرص نان جو خشک شده بود) بیاور و به این مرد نیازمند بده و فرمود بگیر این دو قرص نان را که به واسطه آنها خداوند در کار تو گشایش فراهم می کند و فعلاً چیز دیگری نزد ما نیست. مرد نان های خشک را گرفت و در فکر بود چگونه می تواند با این نان هامشکل خود را حل کند. شیطان هم وسوسه می کرد که چگونه می خواهی با این نان هامشکل خود را برطرف کنی. وارد بازار شد و در فکر بود چگونه با ایندو قرص نان مشکل خود را برطرف کند. برخورد کرد به ماهی فروشی که یک عدد ماهی از ماهیانش که چندان ارزشی هم نداشت و به فروش نرفته بود، روی دستش مانده بود. به او گفت حاضری این ماهی را به یک قرص این نان هامعامله کنی. ماهی فروش قبول کرد. مرد نیازمند یک قرص نان را داد و ماهی را گرفت، سپس برخورد کرد به نمک فروشی که مقداری نمک غیرمرغوب داشت. قرص نان دیگر را برای معامله با آن نمک هاداد و نمک را گرفت. آمد در منزل تا ماهی را با نمک طبخ کند. همین که شکم ماهی را شکافت دید داخل شکم ماهی دو عدد لؤلؤ قیمتی وجود دارد. در این اثنا صدای دربر بلند شد. آمد پشت درب دید ماهی و نمک فروش هستند که نان هارا آورده اند و می گویند آنقدر این نان هاخشک و سخت بود که ما نتوانستیم از آنها استفاده کنیم. معلوم می شود تو انسان بسیار نیازمندی هستی. ما نان هارا به تو برمیگردانیم و ماهی و نمک را هم به تو بخشیدیم. پس از آن که نان هارا گرفت طولی نکشید از طرف امام چهارم پیام رسان آمد و گفت امام فرمودند: در کار تو گشایش پیدا شد. نان هارا به ما برگردان که این غذا مخصوص ما است و غیر از ما دیگری نمی تواند استفاده کند. مرد نیازمند نان هارا تحویل داد و لؤلؤها که قیمتی بود را فروخت و با پول آنها قرض خود را ادا کرد و ثروت خوبی پیدا کرد. منافقین که جریان را فهمیدند گفتند: چقدر متفاوت

ص: 112

است کار این خانواده؛ در ابتدا قادر نبودند نیاز آن مرد را برطرف سازند و در آخر کار، او را از ثروتمندان قرار دادند.

چون این سخن را امام شنید فرمودند: به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم این گونه سخن می گفتند: مردی که مدعیست شب معراج دریک شب آثار پیامبران و عجایب بیت المقدس را مشاهده کرد، پس چگونه است که وقتی می خواهد از مکه به مدینه هجرت کند، دوازده روز طول می کشد؛ چون اینان نسبت به کارهای خداوند و اولیاء او معرفت ندارند. (1)

•شهادت: در یکی از این سه روز بیان شده: دوازدهم یا هیجدهم یا بیست و پنج محرم سال نود و پنج هجری و بعضی روز 25 را مشهور دانسته اند (2) و در روایت آمده که حضرتش در نزدیک شهادت مکرر می فرمود: «اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ، اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي فَإِنَّكَ رَحِيمٌ»، فَلَمْ يَزَلْ يُرَدِّدُهَا حَتَّى تُوُفِّيَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه . (3)

•عامل شهادت: طبق نظر مرحوم ابن بابویه و جمعی از علما، خلیفه وقت ولید بن عبدالملک آن حضرت را مسموم و شهید کرد و بعضی گفتند برادر او هشام بن عبدالمک عامل شهادت بوده است. (4)

سلام بر حضرت امام زین العابدین (علیه السلام)

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْعَابِدِينَ وَ سُلالَةَ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ البَکّائینَ لسَّلامُ عَلَيْكَ يَا زَینَ العابِدینَ و رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. (5)

ص: 113


1- بحارالأنوار، ج 46 ص 20 - 22 باب معجزات امام سجاد (علیه السلام) ، حدیث1.
2- منتهی الامال فصل شهادت ایشان، سوگنامه آل محمد، ص72.
3- بحار الأنوار ج 78 ص 241.
4- به نقل از منتهی الامال فصل شهادت ایشان.
5- بخشی از زیارت آن حضرت به نقل از مفاتیح الجنان وآداب حرمین.

سلام بر تو ای بزرگِ عبادت گذاران از نسل امامان، سلام بر تو ای آقای گریه کنندگان، سلام و رحمت و برکات خدای متعال بر تو ای زینتِ عبادت گذاران.

ذکر مصیبت

مظلومیت و مصائب امام سجاد از جنبه های گوناگون بوده است؛ از یک طرف در ماجرای کربلا داغ عزیزان و بستگان و اصحاب را دیده است با چشم خود اجساد طیبه شهداء خصوصاً پدر مظلومش را مشاهده کرد، در سفر اسارت با رنج های فراوان روبه رو بوده است. بعد از مراجعت به مدینه هم در طول 40 سال در حالی که روزها را به روزه داری و شب هارا به عبادت خدای متعال سپری می کردند به یاد مصائب کربلا می گریستند، به هنگام افطار هم وقتی برای حضرتش آب و غذا می آوردند می فرمود: امام حسين (علیه السلام) را گرسنه وتشنه کشتند، در روايت منقول از امام صادق (علیه السلام) آمده: «إِنَّ زَيْنَ الْعَابِدِينَ (علیه السلام) بَكَى عَلَى أَبِيِهِ أَرْبَعِينَ سَنَةً صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ، فَإِذَا كَانَ وَقْتُ إِفْطَارِهِ أَتَاهُ غُلَامُهُ بِطَعَامِهِ وَشَرَابِهِ فَيَقُولُ: قُتِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جَائِعاً، قُتِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَطْشَاناً». (1)

وقتی یکی از غلامان حضرت به ایشان می گوید: آیا وقت پایان حزن و گریه شما فرا نرسیده است. امام می فرماید: حضرت یعقوب دوازده پسر داشت یکی از آنها، یوسف از نظرش غائب شد آنقدر گریه کرد که (قرآن می فرماید): وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ؛ دو چشم او (از گریه) سفید شد و اودر حال خشم و ناراحتی شدید بود، اما من که در کنار خودم دیدم پدرم و جماعتی از بستگانم را سر بریدند، چگونه گریه نکنم؟ (2)

ص: 114


1- وسائل الشيعة ج 25 ص 278 حديث 1.
2- سوگنامه آل محمّد ص 73 .

یعقوب در فراق پسر روز و شب گریست *** تا دیدگانش از غم یوسف سفید شد

من چون کنم که آنچه مرا بود سرپرست *** یک روز جمله از نظرم ناپدید شد

سقا ندیده کس به جهان تشنه جان دهد *** عباس تشنه، در لب دریا شهید شد

اکبر زباب خویش، تقاضای آب کرد *** افسوس و آه، از پدرش ناامید شد

********

در روز یازدهم محرم که اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و امام سجاد (علیه السلام) را در حالت اسارت به طرف کوفه حرکت دادند، در حالی که غل جامعه (یعنی غلی که گردن و دست و پا را باهم می بندد) به گردن او نهادند و پاهای مبارکش در زیر شکم شتر بهم بسته بود که مبادا در اثر بیماری به زمین بیافتد و آن حضرت را مانند اسیران غیر مسلمان حرکت می دادند. زمانی که امام را از طرف قتلگاه و محل شهادت و اجساد طاهره پدر و بستگان عبور دادند، چشم امام به پدر و برادران و عموها و بستگان که در خاک و خون غلطانند افتاد، فرمود: بسیار بر من سخت آمد و به طوری سینه من تنگ شد که گویا می خواست روح از بدنم مفارقت کند. عمه ام زینب که مرا با این حال دید گفت: «مَا لِي أَرَاكَ تَجُودُ بِنَفْسِكَ يَا بَقِيَّةَ جَدِّي وَأَبِي وَإِخْوَتِي؟ فَقُلْتُ: وَكَيْفَ لَا أَجْزَعُ وَأَهْلَعُ؟ وَقَدْ أَرَىٰ سَيِّدِي وَإِخْوَتِي وَعُمُومَتِي وَ وُلْدَ عَمِّي وَأَهْلِي مُصْرَعِينَ بِدِمَائِهِمْ، مُرَمَّلِينَ بِالْعَرَاءِ، مُسَلَّبِينَ لَا يُكَفَّنُونَ وَلَا يُوَارَوْنَ، وَلَا يُعَرِّجُ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ، وَلَا يَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ

ص: 115

كَأَنَّهُمْ أَهْلُ بَيْتٍ مِنَ الدَّيْلَمِ وَالْخَزَرِ». (1)

تو را چه شده، ای يادگار جدّ و پدر و برادرانم! می بينم که می خواهی جانت را تسليم کنی؟

امام به عمه پاسخ داد: چگونه بی تابی نکنم در حالی که می بینم پدر و برادران و عموها وعموزادگان و بستگان من بر زمين افتاده و در خونشان در اين بيابان غلتيده اند، لباسهايشان به غارت رفته، نه کفنی دارند و نه کسی آنان را دفن نموده، و به آن هاتوجهی ندارند گويا آنان از قبيله ی ديلم و خزر (و غير مسلمان) هستند!

نور ذات کردگاری حجت پروردگاری *** مشتق از نور محمّد، رحمت للعالمینی

مانند قرآن از محمّد، از علی نهج البلاغه *** از تو جاویدان صحیفه چون که تو حصن حصینی

انت زین العابدین در شان تو گردید نازل *** این لقب خاص تو باشد چون تو زین العابدینی

میوه بستان زهرا، حضرت ام الائمه *** ششمین از چهارده معصوم امام چهارمینی

زوج دخت مجتبی، آن بانوی با عزّ و عصمت *** تکیه گاه حضرت باقر، امام المتقینی

سیدّ سجادی و بیمار دشت نینوائی *** سرپرست کودکان آل خیرالمرسلینی

********

ص: 116


1- ابن قولويه قمّی کامل الزيارات ص 261، بحار الأنوار ج 45 ص 179، ناسخ التواریخ، ج3، ص30.

بیمار و غل جامعه و ناقه عریان *** در کوچه و بازار چنین زار که دیده

جز ماه رخ زاده زهرا به سر نی *** انگشت نما بر سر بازار که دیده

خون می چکد از محمل و جمعی به نظاره *** یک زینب و این محنت بسیار که دیده

جز عارض پر رنگ یتیمان حجازی *** نیلی رخی از سیلی اشرار که دیده

گه کوفه و گه شام و گهی دیر نصاری *** آل نبی و خانه خمّار که دیده

طشت زر و لعل لب و چوب ستم خصم *** سائیدن یاقوت گهربار که دیده

********

•محل دفن: قبرستان بقیع در مدینه طیبه که از بقاع متبرکه است و مرحوم محدث قمی از جنات الخلود نقل کرده که هر کس در این قبرستان دفن شده باشد، بی حساب وارد بهشت می شود؛ و در حدیث معتبر وارد شده که اَلحَجُونُ وَ البَقیعُ یَاخُذانِ بِاَطرافِهِما وَ یَنشُرانِ فِی الجَنَّةِ (1)

در قیامت اطراف قبرستان حجون در مکه مکرمه و قبرستان بقیع در مدینه را می گیرند و در بهشت می ریزند(البته باید مدفون در این قبرستان ها عقیده و ایمان صحیح داشته باشد).

•فرزندان: طبق نقل شیخ مفید پانزده نفر بوده اند. 11 پسر و 4 دختر. (2)

ص: 117


1- . منتهی الامال، فصل ششم
2- . منتهی الامال، فصل هفتم.

چند سخن روایت شده از حضرت علی بن الحسین (علیهما السلام)

حدیث 58-

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : إِنَّ مِنْ سَعَادَةِ اَلْمَرْءِ أَنْ يَكُونَ مَتْجَرُهُ فِي بِلاَدِهِ، وَيَكُونَ خُلَطَاؤُهُ صَالِحِينَ، وَ يَكُونَ لَهُ وُلْدٌ يَسْتَعِينُ بِهِمْ. (1)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: (از نشانه های) سعادت مرد آن است که محل تجارت وکسب و کار او در شهرهای خودش باشد و دوستان شایسته و پسندیده داشته باشد و فرزندانی داشته باشد که بتواند از آنها کمک بگیرد.

حدیث 59- تمام خوبی انسان

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : الخَيرُ كُلُّهُ صِيانَةُ الإنْسانِ نَفْسَهُ. (2)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: تمام خوبی و سعادت انسان در این است که خودش را حفظ کند (یعنی مواظب اعمال و گفتار خود باشد و در درجۀ نخست خودش را اصلاح کند).

حدیث 60- سه درس زندگی

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلّیٍ (علیهما السلام) : إِيَّاكَ وَ اَلاِبْتِهَاجَ بِالذَّنْبِ، فَإِنَّ اَلاِبْتِهَاجَ بِهِ أَعْظَمُ مِنْ رُكُوبِهِ، وَ الشَّرَفُ فِی التَواضُعِ، وَ الغِنَی فِی القَناعَۀِ. (3)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: مبادا هیچ وقت از گناه کردن خشنود باشی؛ چرا که راضی بودن به گناه مسئولیتش بالاتر از انجام دادن آن است، و بزرگی انسان

ص: 118


1- الخصال، ص159، وسائل الشیعۀ، ج17، ص243.
2- بحارالانوار، ج75، ص136.
3- بحارالانوار، ج75، ص 159 و161.

در فروتنی، و بی نیازی انسان در قناعت است.

حدیث 61- اهمیت اداء امانت

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ (علیهما السلام) : عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ فَوَ اَلَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِيَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ (علیهما السلام) اِئْتَمَنَنِي عَلَى اَلسَّيْفِ اَلَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْهِ. (1)

ابو حمزة ثمالی می گويد از امام سجّاد (علیه السلام) شنيدم که به شيعيان خود اينگونه می فرمود: بر شما باد به اداء امانت، قسم به خدائی که حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را به حقّ به پیامبری فرستاد، اگر قاتل حسین بن علیّ (علیهما السلام) شمشیری که با آن امام را کشته است به امانت پیش من بگذارد هر آینه آن را به او رد می کنم.

حدیث 62- سخت ترین ساعات

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ (علیهما السلام) : أَشَدُّ سَاعَاتِ اِبْنِ آدَمَ ثَلاَثُ سَاعَاتٍ: اَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يُعَايِنُ فِيهَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ، وَاَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقُومُ فِيهَا مِنْ قَبْرِهِ، وَاَلسَّاعَةُ اَلَّتِي يَقِومُ فِيهَا بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَإِمَّا إِلَى اَلْجَنَّةِ؛ وَإِمَّا إِلَى اَلنَّارِ. (2)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: سخت ترین ساعات برای فرزند آدم سه ساعت است: 1- ساعتی که با ملک الموت ملاقات دارد؛ 2- ساعتی که از قبر (روز قیامت) بر می خیزد؛ 3- ساعتی که در پیشگاه خداوند بزرگ می ایستد برای حساب رسی که یا به بهشت خواهد رفت یا به جهنم.

ص: 119


1- وسائل الشيعة ج 19 ص 75 حديث 13.
2- بحارالانوار، ج75، ص148.

حدیث 63- پند و اندرز

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ (علیهما السلام) : اَلْعَقْلُ دَلِيلُ اَلْخَيْرِ، وَاَلْهَوى مَرْكَبُ اَلْمَعَاصِي، وَاَلْفِقْهُ وِعَاءُ اَلْعَمَلِ، وَاَلدُّنْيَا سُوقُ اَلْآخِرَةِ، وَاَلنَّفْسُ تَاجِرَةٌ، وَاَللَّيْلُ وَاَلنَّهَارُ رَأْسُ اَلْمَالِ، وَاَلْمَكْسَبُ اَلْجَنَّةُ، وَاَلْخُسْرَانُ اَلنَّارُ، هَذَا وَاَللَّهِ اَلتِّجَارَةُ اَلَّتِي لاَ تَبُورُ وَاَلْبِضَاعَةُ اَلَّتِي لاَ تَخْسَرُ. (1)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: عقل راهنمای خوبی هااست و خواهش های نفس مرکب نافرمانی ها است و آموختن علم فقه ظرف عمل است و دنیا بازار آخرت است و انسان تاجر آن است و شب و روز سرمایه است و فایده این کسب بهشت است و زیان آن آتش است. قسم به خدای متعال این است آن تجارتی که در آن هلاکت نیست و سرمایه ای که در آن ضرر نیست؛ (یعنی توجه به این نکات باعث می شود که انسان در دنیا در سرمایه عمر دچار ضرر و خسارت نشود.)

حدیث 64- سه ویژگی ارزشمند

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ (علیهما السلام) : ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ مِنَ الْمُؤمِنينَ كانَ في كَنَفِ اللّهِ، وَأظَلَّهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ في ظِلِّ عَرْشِهِ، وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ الْيَوْمِ الاْكْبَرِ: مَنْ أَعْطي النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلُهُم لِنَفْسِهِ، ورَجُلٌ لَمْ يَقْدِمْ يَداً وَرِجْلاً حَتّي يَعْلَمَ أَنَّهُ في طاعَةِ اللّهِ قَدِمَها أَوْ في مَعْصِيَتِهِ، وَرَجُلٌ لَمْ يَعِبْ أخاهُ بِعَيْب حَتّي يَتْرُكَ ذلكَ الْعِيْبَ مِنْ نَفْسِهِ. (2)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: سه ویژگی که اگر در مومنی باشد، در

ص: 120


1- ارشاد القلوب دیلمی ج 1 ص59، اعلام الدین، ص96.
2- تحف العقول ص 282 ، بحارالانوار، ج75، ص141.

حمایت خدای متعال است و در قیامت خداوند بزرگ او را در سایۀ عرشش قرار خواهد داد و از وحشت آن روز در امان است: 1- کسی که هرچه از مردم برای خودش می خواهد، برای مردم هم همان را بخواهد؛ 2- کسی که قدمی به جلو نگذارد و دستی دراز نکند تا وقتی که بداند این کار در مسیر طاعت خداوند است یا نافرمانی او (یعنی اول بسنجد اگر کارش مورد رضایت خداوند است جلو برود و الا نه)؛ 3- تا عیبی را از خودش رفع نکند به عیب جوئی آن عیب در دیگران نپردازد.

حدیث 65- هشت طلبکار

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ (علیهما السلام) : کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟ قَالَ: «أَصْبَحْتُ مَطْلُوباً بِثَمَانٍ: اللهُ تَعَالَى یَطْلُبُنِی بِالْفَرَائِضِ، وَ النَّبِیُّ بِالسُّنَّةِ، وَ الْعِیَالُ بِالْقُوتِ، وَ النَّفْسُ بِالشَّهْوَةِ، وَ الشَّیْطَانُ بِاتِّبَاعِهِ، وَ الْحَافِظَانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ، وَ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالرُّوحِ، وَ الْقَبْرُ بِالْجَسَدِ، فَأَنَا بَیْنَ هَذِهِ الْخِصَالِ مَطْلُوبٌ. (1)

شخصی به امام سجاد (علیه السلام) عرض کرد: چگونه صبح کرده ای پسر پیامبر؟ (در چه حال هستید؟) حضرت فرمود: صبح کردم در حالی که هشت طلبکار دارم: 1- خداوند متعال واجبات را از من می خواهد؛ 2- پیامبر سنت خود رااز من می طلبد؛ 3- خانواده روزی خود را می خواهند؛ 4- هوای نفس از من شهوت رانی می خواهد؛ 5- شیطان نافرمانی می طلبد؛

6-دو فرشته الهی صداقت در عمل می طلبند؛ 7- فرشته مرگ روح مرا می خواهد؛ 8- خانه قبر بدن مرا می خواهدو من در این میان، بدهکار این چیزها هستم.

ص: 121


1- بحارالانوار، ج73، ص15.

حدیث 66- نشانه های مؤمن

طاووس یمانی می گوید: شنیدم از امام چهارم علی بن الحسین (علیهما السلام) که می فرمود: نشانه های مؤمن پنج چیز است. عرض کردم: کدام است آنها ای پسر پیامبر؟

قال (علیه السلام) : اَلْوَرَعُ فِي الْخَلوَةِ، وَ الصَّدَقَةُ فِي القِلَّةِ، وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ، وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ. (1)

فرمود: 1- پرهیز (از گناهان) در تنهائی؛ 2- صدقه دادن (در راه خدای متعال) در هنگام تنگدستی؛ 3- شکیبائی وقت مصیبت؛ 4- بردباری در وقت خشم؛ 5- راستگوئی در وقت ترس.

حدیث 67- بدبختی گناه کار

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ (علیهما السلام) : يَا سَوْأَتَاهْ لِمَنْ غَلَبَتْ إِحْدَاتُهُ عَشَرَاتَه . (2)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: بدبخت آن کسی است که یکی های او بر ده تاهای او زیادتر شود (حضرت اشاره می فرماید به آیۀ شریفۀ: {مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا} (3) آن کسی که کار خوب انجام دهد، خداوند متعال ده برابر به او اجر می دهدو آن کسی که گناه کند یک جزا به او داده می شود و بدبخت کسی است که یک یک گناهان او بیشتر باشد از ده تاهای جزای اعمال نیک او؛ یعنی گناهان او بیشتر از ده عدداست، اما یک کار خوب دارد.

ص: 122


1- خصال صدوق ج 1 ص269.
2- تحت العقول، ص281.
3- الانعام: 160.

حدیث 68- نشانه دین کامل و معرفت

رُوِیَ عَن عَلّیِ بنِ الحُسَینِ (علیهما السلام) : إِنَّ اَلْمَعْرِفَةَ بِكَمَالِ دِينِ اَلْمُسْلِمِ تَرْكُهُ اَلْكَلاَمَ فِيمَا لاَ يَعْنِيهِ، وَ قِلَّةُ اَلْمِرَاءِ، وَ حِلْمُهُ، وَ صَبْرُهُ، وَ حُسْنُ خُلُقِهِ. (1)

از حضرت زین العابدین (علیه السلام) روایت شده است: معرفت و شناخت دین کامل مسلمان(در پنج چیز است): 1- رها کردن سخن (بیهوده) که فائده برای او ندارد؛ 2- جدال و ستیز (در مباحثه برای غلبه بر طرف خود) را به حداقل برساند؛ 3- (در زندگی و امورات) بردبار باشد؛ 4- شکیبا و صابر باشد؛ 5- دارای اخلاق خوش و نیکو باشد.

ص: 123


1- تحت العقول، ص27

زندگی حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام: محمّد

•کنیه: ابوجعفر

•لقب: باقر، طبق روایت این لقب را پیامبر به امام دادند. آنجائی که به جابر بن عبدالله فرمودند: امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی فرزندی از من که از اولاد حسین (علیه السلام) خواهد بود نام او محمّد است یَبْقُرُ عِلْمَ الدِّینِ بَقْراً؛ یعنی می شکافد (روشن می سازد) علم دین را شکافتنی. هرگاه او را ملاقت کردی، سلام مرا به او برسان. (1)

•پدر: علیّ (علیه السلام)

•مادر: فاطمه معروف به ام عبداللّه دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) یعنی جدّ پدری ایشان، امام حسین (علیه السلام) و جدّ مادری امام حسن (علیه السلام) است، پس از طرف پدر و مادر هر دو به امام معصوم متصل می شود که این امتیاز ایشان است؛ لذا درباره این امام گفته اند: عَلَویٌ بَینَ عَلَویَیَّن وَ هاشمیٌّ بَینَ هاشِمییِّنَ؛ یعنی این امام علوی و هاشمی است از طرف پدر و مادر که انها هم علوی و هاشمی هستند. از امام باقر درباره مادرشان نقل است که فرمودند: روزی مادرم زیر دیوار نشسته بود که ناگهان صدای دیوار بلند شد و از جا کنده شد و نزدیک بود بر زمین بیافتد. مادرم با دست اشاره به دیوار کرد و فرمود: نباید فرو بریزی قسم به حقّ مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) که حقّ تعالی رخصت نمی دهد تو را در افتادن. پس آن دیوار معلّق بین زمین و هوا باقی ماند تا مادرم از آنجا رد شد و امام زین العابدین صد اشرفی برای او صدقه داد. (2)

ص: 124


1- بحار الأنوار ج 46 ص 222 حديث 6، منتهی الامال، فصل اول، احوالات امام باقر.
2- بحار الأنوار ج 46 ص 366، منتهی الامال، فصل اول، احوالات امام باقر (علیه السلام) .

•ولادت: روز اول رجب سال پنجاه و هفت در مدینه طیبه.

•همسر: مادر امام صادق (علیه السلام) ام فروه (فاطمه) بوده است. (1)

•حضور ایشان در قیام کربلا: امام باقر (علیه السلام) در سه سالگی یا چهار سالگی به همراه پدر و ظاهراً مادرشان در کربلا حاضر بودند و به عنوان اسیر کوچک، سختی های اسارت را تحمل کردند. (2)

•عمر شریف: پنجاه و هفت سال بوده است.

•دوران امامت: تقریبا نوزده سال از سال 95 تا 114 هجری بوده است. (3)

•شروع امامت: در 38 سالگی به امامت رسیدند.

معجزات

معجزه اول: علم امام نسبت به گناه دیگران

روایت شده که یکی از اصحاب آن حضرت در کوفه استاد خانمی بود و او را تعلیم می داد. زمانی در بین تدریس خود شوخی جزئی با او کرد. سپس خدمت امام باقر (علیه السلام) برای کاری مشرف شد. امام (که از مسائل پنهانی مطلع است و طبق روایت در زمان ما هم، پرونده اعمال، به خدمت امام عصر می رسد و امام از رفتار و کردار ما با خبر است) با تندی به او می فرماید: هرکس در خلوت مرتکب گناهی بشود، خداوند متعال به او اعتنائی نخواهد کرد (یعنی از لطف و توجه خداوند به او محروم می شود) به آن زن (اشاره به زنی که به او درس می داد) چه گفتی؟ این شخص که متوجه می شود امام از شوخی پنهانی او مطلع است،

ص: 125


1- بحار الأنوار ج 46 ص 355.
2- منتهی الامال، فصل اول، احوالات امام باقر (علیه السلام) ، سوگنامه آل محمد، ص77.
3- زندگانی چهارده معصوم، ص95.

می گوید من در مقابل از شرمندگی صورت خود را پوشانده و توبه کردم. امام فرمودند: دیگر مرتکب این کار زشت نشو. (1) از این روایت استفاده می شود خلوت کردن و شوخی با نامحرم اگرچه تماس بدنی مثل دست دادن و گرفتن هم وجود نداشته باشد، گناه است.

معجزه دوم: بیرون آوردن انواع غذاها و آشامیدنی ها از دل خشت معمولی

در کتاب مدینۀ المعاجز نقل شده که شخصی به نام قیس بن ربیع، مهمان امام محمّدباقر (علیه السلام) شد؛ امّا برای پذیرائی چیزی وجود نداشت و وقت نماز عشاء رسید. قیس می گوید: من نماز عشاء را با امام خواندم. پس از نماز امام برای پذیرائی و شام دست به طرف خشتی که آن نزدیک بود بردند و از آن سفره ای بیرون آوردند. سپس غذاهای مختلف گرم و سرد بر آن سفره گسترده شد و امام به من فرمودند: هذا ما اَعَدَّ اللُّهُ لِلاولیاء؛ این غذائیست که خداوند برای دوستان خود آماده کرده است. پس مهمان به اتفاق امام از آن غذا خوردند و اضافه غذا به آن خشت برگشت. این مهمان می گوید: من دچار شک شدم که قضیه چیست و می خواستم تحقیق بیشتری بکنم تا این که امام برای کاری بیرون رفتند. در این فرصت من خشت را بررسی کردم دیدم به غیر از یک خشت معمولی چیز دیگری نیست (از اینجا معلوم می شود که این صحابی همانطور که امام بعداً اشاره فرمودند به یقین و معرفت کاملی در خصوص امام نرسیده بود) سپس امام حاضر شدند و باز از آن خشت قدح و کوزه های مملو از آب بیرون آوردند و از آن خوردیم و سیراب شدیم. سپس انها را به محل قبلی خود برگرداندند. امام که از ضمیر و شک من با خبر بودند، فرمودند: مَثَل تو نسبت به من مَثَل یهود است با حضرت مسیح (علیه السلام) که گاهی در کارهای حضرت مسیح به او شک داشتند. سپس امام با

ص: 126


1- بحارالانوار، ج46 ص 258 معجزه پنجاه نهم از معجزات امام باقر (علیه السلام) .

اعجاز دیگر به آن خشت دستور دادند که سخن بگوید و او سخنانی گفت. (1)

معجزه سوم: زنده کردن مرده و بیرون آوردن آن از قبر درحال غذاب

راوی به نام عتیبه می گوید: در خدمت امام باقر (علیه السلام) بودم که مردی بر حضرت وارد شد. عرض کرد من از اهل شام هستم که شما خانواده را دوست می دارم و از دشمنانتان بیزارم، ولی پدرم از دوستداران بنی امیه بود و ثروت زیادی داشت و غیر از من فرزندی نداشت. وقتی از دنیا رفت چیزی از اموال او را پیدا نکردم و یقین دارم که او اموالش را از من مخفی کرده است (چون من در عقیده با او مخالف بودم). امام باقر فرمودند: آیا دوست داری که او را ببینی واز او سؤال کنی که اموالش را کجا گذارده است؟ عرض کردم: آری به خدا قسم من مرد فقیری هستم و احتیاج به پول دارم. امام (علیه السلام) نامه ای نوشتند و مُهر کردند و فرمودند: این نامه را امشب بگیر و برو در وسط قبرستان بقیع و صدا بزن: یا درجان یا درجان! در این هنگام مردی به طرف تو می آید، نامه را به او بده و بگو من فرستادۀ محمد بن علی بن الحسین (علیهم السلام) هستم. در این هنگام پدرت به سوی تو می آید.از او سئوال خود را بپرس.

راوی حدیث ابوعتیبه می گوید: فردا آمدم به طرف حضرت امام باقر، دیدم همان مرد شامی درب خانه ایستاده و اجازه ورود می خواهد. اجازه گرفتیم و وارد شدیم. مرد شامی گفت خدا می داند علم را در چه خانواده ای قرار دهد. من دیشب طبق دستور عمل کردم ناگهان مردی بر من وارد شد و گفت از جای خود حرکت نکن تا کسی را که می خواهی بیاورم. سپس مرد سیاه چهره ای را آورد و گفت این پدر تو است. گفتم این که پدر من نیست. در جواب گفت: آری پدر تو است که در اثر آتش و عذاب الهی چهره او تغییر کرده است. به او گفتم:

ص: 127


1- مدينة معاجز الأئمة الإثنی عشر ج 5 ص 8 ، منتهی الآمال معجزه ششم از معجزات امام باقر (علیه السلام) .

تو پدر من هستی؟ در جواب گفت: آری. گفتم: چه چیز صورت و قیافه تو را این چنین کرده؟ گفت: فرزندم من دوستدار بنی امیه و آنها را بر خانواده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ترجیح میدادم و عذاب من به خاطر این است، ولی تو خانواده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست می داشتی؛ لذا من با تو دشمن بودم و اموالم را از تو مخفی کردم و امروز من از عقیده و کارم پشیمانم. برو در باغ من زیر درخت زیتون و آنجا را حفر کن صد هزار درهم پیدا می کنی. پنجاه هزار درهم آن را به امام محمد بن علی بپرداز و بقیه از آنِ تو باشد. سپس مرد شامی گفت: من می روم تا اموال را بیاورم. راوی حدیث می گوید: فردا خدمت امام رسیدم و از جریان سؤال کردم. امام فرمود: پنجاه هزار درهم نزد من آورد که به مصارفی رساندم. (1)

•تاریخ شهادت: روز دوشنبه 7 ذیحجه سال 114 هجری در مدینه طیبه و در قبرستان بقیع دفن شدند.

•عامل شهادت: با طرح و نقشه مخفی هشام بن عبدالملک امام را مسموم کرد. (2)

سلام بر حضرت امام محمدباقر (علیه السلام)

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِيِّين وَ سُلَالَةَ الْوَصِيِّين السَّلَامُ عَلَيْكَ اَیُهّا الحَبْلُ المَتٰینِ السَّلَامُ عَلَيْكَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلّیٍ الزّکِیِّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه. (3)

سلام بر تو ای شکافنده علم پیامبران از نسل امامان، سلام بر تو ای ریسمان (واسطه) استوار، سلام بر تو ای محمد فرزند علی، ای امام پاکیزه و رحمت خدا و برکات او.

ص: 128


1- بحارالانوار، ح46 ص 245 معجزه سی سوم از باب معجزات امام باقر (علیه السلام) .
2- منتهی الآمال فصل شهادت امام باقر (علیه السلام) .
3- بخشی از زیارت دوم آن حضرت به نقل مفاتیح الجنان و آداب حرمین.

ذکر مصیبت

1- امام باقر در سن کودکی جزء اسیران اهل بیت امام حسین (علیه السلام) در کربلا بودند (1) که رنج و سختی اسارت را به دست بنی امیّه تحمل نموده و در شهرهای مختلف به اسارت رفتند و مصائب از دست دادن برادران و عموها و عموزادگان را تحمل نموده اند.

2- هشام بن عبدالملک دستور داد امام را از مدینه به طرف شام حرکت دهند و قصدش از این عمل، اهانت و آزار رساندن به آن امام بود. وقتی امام به شام رسیدند امام را در اردوگاه غلامان جای داده و تا سه روز امام را معطل نگه داشته و نگذاردند به نزد هشام بروند و هشام به ماموران سفارش کرد وقتی محمد بن علی وارد مجلس شد، ابتدا من او را سرزنش می کنم، وقتی ساکت شدم بعداً شما به اتفاق اورا سرزنش کنید. امام را وارد مجلس هشام کردند. آن حضرت با اشاره به اهل مجلس به صورت عمومی فرمود: اَلسَّلامُ عَلَیکُم و نشست. هشام از این که امام سلام خاص به او نداد و بدون اجازه او نشست بیشتر ناراحت شد و شروع به سرزنش امام کرد. وقتی او ساکت شد، بنابر توطئه قبلی اهل مجلس شروع به سرزنش کردند. امام ضمن خطابه ای از خود و خانواده اش یاد کرد و فرمود خداوند گفته: وَالعاقِبَۀُ لَلمُتَّقین؛ عاقبت و موفقیت از آنِ پرهیزکاران است؛ یعنی ما خانواده. هشام دستور داد امام را به زندان ببرند، ولی پس از مدتی زندانیان هم ارادتمند و جذب امام شدند و هشام مجبور شد امام را به مدینه برگرداند. (2)

ای نور خدائی ز جبینت ظاهر *** وی یاد تو پیوسته مرا در خاطر

ص: 129


1- در معالی السبطین، ج2، ص23، آمده که آن حضرت در سن چهارسالگی با مادرشان در کربلا بودند.
2- تلخیص از اصول کافی، ج1،ص471 حديث 5 ، سوگنامه آل محمّد، ص78.

از آتش زهر، آب شد پیکر تو *** جان هابه فدایت ای امام باقر

*********

از کف به رفت صبر و و نماندش دگر قرار *** دین شد تهی ز مخزن اسرار کردگار

از ضعف بر جبین منیرش عرق نشست *** ارکان پنجمین امامت، زهم شکست

گاهی زبان به ذکر حق و گه شدی بهوش *** از دل کشیده آهِ شرر بار و شد خموش

*********

ای فروزان گهر پاک بقیع *** گل پرپر شده در خاک بقیع

پنجمین حجت و هفتم معصوم *** بابی انت که گشتی مسموم

از عدو ظلم و شرارت دیده *** چون پدر رنج اسارت دیده

کربلا دیده ای و کوفه و شام *** ای شهید از اثر ظلم هشام

خود تو مظلومی و قبر تو خراب *** دیده دهر از این غصّه پر آب

*********

کجا روم به که گویم که چرخ دون پرور *** عزیز فاطمه را می کُشد به دست هشام

فلک به زهر جفا کُشت آن امامی را *** که داده جابرش از جانب رسول سلام

ص: 130

چه رنج هاکه به طفلی، رسید بر جانش *** گهی به کربلا، گه به کوفه، گه در شام

چه غصّه داشت که فرمود در مِنا نُه سال *** کنند گریه بر آن پنجمین امام هُمام

*********

•مباشر شهادت: بعضی می نویسند ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک پسر برادرزاده هشام بوده و بعضی می گویند زید بن حسن به دستور هشام بوده که زید زین اسب را زهرآلود کرد و با اصرار امام را سوار کرد و زهر در بدن مقدسش اثر گذارد و رانهایش متورم گشت و سه روز در بستر بیماری بودند و شهید شدند. (1)

•خليفه زمان شهادت: هشام بن عبدالملک پنجمین خلیفه در طول نوزده سال امامت حضرت بود و خلفاء زمان امامتِ امام عبارت بودند از: ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک. (2)

•فرزندان: برای ایشان هفت فرزند ذکر کرده اند: پنج پسر و دو دختر که امام صادق و عبدالله از خانم جلیله ام فروه بوده اند و بقیه از زن های دیگر. (3)

ص: 131


1- سوگنامه آل محمد، ص80، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب.
2- زندگانی چهارده معصوم، ص96.
3- بحار الأنوار ج 46 ص 365 حديث 1، منتهی آلامال، فصل 6، احوالات امام.

چند سخن روایت شده از حضرت امام محمدباقر (علیه السلام)

حدیث 69- پایه های اسلام

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ: عَلَى الصَّلَاةِ، وَالزَّكَاةِ، وَالْحَجِّ، وَالصَّوْمِ، وَالْوَلَايَةِ، قَالَ زُرَارَةُ: فَقُلْتُ: وَأَيُّ شَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ؟ فَقَالَ: الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ، لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَالْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ . (1)

از امام محمدباقر (علیه السلام) روایت شده است: بنا نهاده شده دین اسلام بر پنج پایه: بر نماز و زکاۀ و حج و روزه و ولایت (عقیده به امامت بر حق و سرپرستی او). زراره می گوید پرسیدم: کدام یک از این چند چیز بالاتر است؟ امام فرمود: ولایت (از همه بالاتر است)؛ زیرا ولایت کلید بقیه آنها است و سرپرست و امام همانا راهنما برای آنها است.

حدیث 70- کیفر ترک نهی از منکر

رُوی عَن مُحمّدِ بنِ عَلّی الباقِر (علیهما السلام) :أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى شُعَيْبٍ النَّبِيِّ (علیه السلام) أَنِّي مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِكَ مِائَةَ أَلْفٍ، أَرْبَعِينَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ، وَ سِتِّينَ أَلْفاً مِنْ خِيَارِهِمْ، فَقَالَ (علیه السلام) : يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ، فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ؟ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ: دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي وَلَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي. (2)

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده است: خداوند متعال وحی کرد به شعیب پیامبر که من صدهزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد؛ چهل هزار نفر آنها از بدکاران هستند و شصت هزار نفر از خوبان آنها. حضرت شعیب عرض کرد پروردگارا: (چهل هزار نفر) از بدان هستند (و مستحق عذابند امّا شصت هزار نفر) خوبان چرا عذاب می شوند. خداوند متعال

ص: 132


1- کافی، ج2، ص18 حديث 5 ، وسائل الشیعۀ، ج1، ص13 حديث 2.
2- کافی، ج5، ص56 حديث 1.

وحی کرد به او: چون آن خوبان با گنهکاران سازش داشتند و به خاطر خشم من خشمگین نشدند (یعنی در مقابل گناه کاران عکس العمل نشان نمی دهند و نهی از منکر نمی کنند).

حدیث 71- عبادت بدون پذیرش امام بر حق پذیرفته نیست

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : كُلُّ مَنْ دَانَ اَللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لاَ إِمَامَ لَهُ مِنَ اَللَّهِ، فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ، وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ، وَ اَللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ. (1)

از امام محمّدباقر (علیه السلام) روایت شده است: هرکس بخواهد از راه عبادت خود را به خدای متعال نزدیک کند و در این راه خود را به زحمت بیاندازد، لکن امام الهی و بر حقّ نداشته باشد، کوشش و سعی او پذیرفته نیست و او انسان گمراه و سرگردان است و خداوند متعال بیزار از اعمال اوست.

حدیث 72- شرط کمال انسان

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : الْكَمَالُ كلُّ الْكَمَالِ: التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ، وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ. (2)

از امام محمّدباقر (علیه السلام) روایت شده است: تمام کمال انسان (در سه چیز است): 1- فهم و شناخت دین؛ 2- شکیبائی در مقابل حوادث ناگوار؛ 3- اندازه گیری در زندگی (یعنی در خرج کردن و برنامه های دیگر نه زیاده روی کند و نه کوتاهی و بخل).

ص: 133


1- اصول کافی، ج1، ص375، وسائل الشيعة ج 1 ص 118 حديث 1.
2- تحف العقول، ص292 ، بحار الأنوار ج 75 ص 172 حديث 5.

حدیث 73- آثار امر به معروف و نهی از منکر

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ، وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ، فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ، بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ، وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ، وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ، وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ، وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ، وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ، وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ. (1)

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده است: به درستی که امر به معروف و نهی از منکر، راه و روش پیامبران است و طریقۀ صالحان است. واجب بزرگی است که همۀ واجبات به واسطه آن برپا می شود و راه هابه وسیله آن امن می شوند و معاملات به واسطه آن حلال می شوند و حقوق به صاحبانش بر می گردد و زمین آباد می شود و از دشمنان انتقام گرفته می شود (و خلاصه) کارها به راه راست و درست می رسد.

حدیث 74- خطر عابد نادان و دانشمند بی تقوا

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) :إِيَّاكُمْ وَالْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِينَ، وَالْفُجَّارَ مِنَ الْعُلَمَاءِ فَإِنَّهُمْ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ. (2)

از امام محمدباقر (علیه السلام) روایت شده است: دوری کنید از عابدان نادان و دانشمندان خلافکار (بی تقوا) زیرا اینان اساس هر فتنه (فریب و ظلالت) هستند.

حدیث 75- مقام عالم سودرسان

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِد. (3)

ص: 134


1- تهذیب احکام، ج6، ص181، وسائل الشیعۀ، ج16، ص 119 حديث 6 .
2- قرب الاسناد، ص70، بحارالانوار، ج1، ص207 حديث 3.
3- اصول کافی، ج1، ص33 حديث 8 ، وسائل الشيعة ج 16 ص 347 حديث 6 ، بحار الأنوار ج 2 ص 18 حديث 45.

از امام محمدباقر (علیه السلام) روایت شده است: دانشمندی که از دانشش نفع برده شود، بهتر است از هفتاد هزار عبادت گذار.

حدیث 76- کیفر رد کردن حاجت برادر دینی

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیه السلام) : وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَمْتَنِعُ مِنْ مَعُونَةِ أَخِيهِ اَلْمُسْلِمِ وَ اَلسَّعْيِ لَهُ فِي حَوَائِجِهِ قُضِيَتْ أَوْ لَمْ تُقْضَ، إِلاَّ اِبْتَلاَهُ اَللَّهُ بِالسَّعْيِ فِي حَاجَةِ مَنْ يَأْثَمُ عَلَيْهِ وَ لاَ يُؤْجَرُ بِهِ. (1)

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده است: هر بنده ای که حاضر نباشد به برادر مسلمان خود کمک کند و یا کوشش در برآوردن حاجت او نماید چه آن که بتواند آن حاجت را برآورد یا نه، مبتلا می شود به آن که کوشش کند در برآوردن حاجتی که در برآوردن آن گناه هم می کندو اجری هم ندارد (یعنی اگر انسان حاضر نباشد با اختیار به برادر دینی کمک کند و حاجت او را برآورده و اجر آخرتی کسب کند ولو بعد از تلاش، موفق به نتیجه هم نشده باشد روزگار او را مجبور می کند که کارهائی برای کسانی انجام دهد بدون آن که مزد و اجری هم داشته باشد، بلکه در مقابل کسب گناه هم می کند).

حدیث 77- نتیجه بخل در انفاق برای خدای متعال

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَبْخَلُ بِنَفَقَةٍ يُنْفِقُهَا فِيمَا يُرْضِي اللَّهَ إِلَّا ابْتُلِيَ بِأَنْ يُنْفِقُ أَضْعَافَهَا فِيمَا أَسْخَطَ اللَّهَ. . (2)

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده است: هر بنده ای که بخل بورزد از هزينه کردن در راهی که رضایت خدا در آن است، مبتلا می شود به آن که خرج کند چند برابر آن را در راهی

ص: 135


1- بحار الأنوار ج 75 ص 173 ، تحف العقول، ص293.
2- بحار الأنوار ج 75 ص 173 ، تحف العقول، ص293.

که خدا را به غضب در می آورد.

حدیث 78- مذمت رها کردن دنیا و آخرت

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ، وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ . (1)

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده است: از ما نیست کسی که دنیای خود را رها کند به خاطر آخرت یا آن که آخرتش را به خاطر دنیایش ترک کند. (یعنی پیرو این خانواده باید هم به امور دنیا و هم به امور آخرت اهمیت دهد و هر دو عالم را در حد وظیفه رعایت کند).

حدیث 79- چند صفت ممتاز و چند نتیجه

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَكَى عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زِيدَ فِي عُمُرِهِ. (2)

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده است: کسی که راستگو باشد، کارش هم پاکیزه خواهد بود وکسی که نیتش نیکو است، رزق و روزی او زیاد خواهد شد و کسی که به خانواده اش خوب احسان کند، عمرش طولانی می شود.

حدیث80- بهترین واسطه برای زن نزد خداوند

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بنِ عَلّیٍ الباقِرِ (علیهما السلام) : لا شَفیعَ لِلْمَرْاَةِ اَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّها مِنْ رِضَا زَوْجِها. (3)

از امام محمدباقر (علیه السلام) روایت شده است: هیچ واسطه ای برای زن نزد خداوند بهتر

ص: 136


1- تحف العقول، ص410 ، وسائل الشيعة ج 17 ص 76 حديث 1.
2- بحار الأنوار ج 75 ص 175 حديث 15، تحف العقول، ص295.
3- خصال صدوق ج 2 ص588.

نیست از خشنودی شوهرش از او.

حدیث81- نیکی به پدر و مادر

از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت شده است: که مردی آمد خدمت پیغمبر اکرم و عرض کرد: یا رسول الله به چه کسی نیکی کنم؟ قَالَ: أُمُّکَ، قَالَ: ثُمَّ مَن؟ قَالَ: أُمُّکَ، قَالَ: ثُمَّ مَن؟ قَالَ: أُمُّکَ، قَالَ: ثُمَّ مَن؟ قَالَ: أَبَاكَ. (1)

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به مادرت نیکی کن. گفت: بعد از آن به چه کسی؟ باز فرمود: به مادرت. گفت: بعد از آن به چه کسی؟ باز فرمود: به مادرت.(در مرثیه چهارم) گفت: بعد از آن به چه کسی؟ فرمود: به پدرت.

ص: 137


1- تفسير الصافي ج 4 ص 144.

زندگی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام : جعفر (علیه السلام)

•کنیه: ابوعبداللّه

•لقب: صادق، در روایت از امام زین العابدین (علیه السلام) آمده که فرمود: حضرت جعفر نامش نزد اهل آسمان صادق است. راوی سؤال کرد: شما خانواده همه صادق هستید؛ پس چرا این امام به این وصف نام گذاری شده است. فرمود: پدرم از پدرش از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد که ایشان فرمود: زمانی که متولد شود، فرزند من جعفر بن محمد بن علی بن الحسین (علیه السلام) او را صادق نامید؛ زیرا که پنجمین فرزند او (یعنی برادر امام عسکری) جعفر نام خواهد داشت که از روی افتراء و دروغ دعوی امامت خواهد کرد و او جعفر کذاب و افتراء زننده بر خدای متعال است. (1)

•پدر: محمّد.

•مادر:ام فروۀ (فاطمه نام دارد) از امام صادق منقول است که فرمود مادر من از زنانی بود که ایمان آورد و با تقوا بود و احسان و نیکوکاری داشت و خدای متعال دوست دارد نیکوکاران را. (2)

•همسر: مادر امام هفتم حمیده بوده است.

•ولادت: روز دوشنبه 17 ربیع الاول سال 83 هجری که مصادف است با روز ولادت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 138


1- بحار الأنوار ج 47 ص 9 حديث 4 ، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام صادق (علیه السلام) .
2- کافی ج 1 ص 472 حديث 1، بحار الأنوار ج 47 ص 7 حديث 21، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام صادق (علیه السلام) .

•محل ولادت: مدینه طیبه.

•عمر شریف: 65 سال از سال 83 هجری تا 148. (1)

•دوران امامت: سی و چهار سال از 114 تا 148 هجری.

•شروع امامت: در 31 سالگی به منصب امامت رسیدند.

معجزات

معجزۀ اول: ظاهر کردن شهرهای بهشتی و حوض کوثر

راوی عبدالله بن سنان می گوید: از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردم از چگونگی حوض کوثر. امام فرمود: وسعت آن از بُصری (محلیست در شام یا محلی نزدیک بغداد که به این نام معروف است) تا صنعاء (شهری در یمن که به این نام معروف است).

سپس فرمود: دوست داری آن را ببینی؟ عرض کردم: فدایت شوم، بلی. امام دست مرا گرفت و به بیرون شهر رفت و با پای مبارکش به زمین زد. ناگهان آب بسیار زیادیکه اول و آخرش معلوم نبود اطراف ما پیدا شد و مکان ما مثل جزیره شد. ناگهان نهری در کنار آنجا دیدم که آبی سفید مانند برف در آن جریان داشت و د رکنار آن نهر دیگری از شیر بود و در وسط آن دو، نهر دیگری از شراب به رنگ یاقوت در جریان بود و تا به حال چنین منظرۀ زیبائی یعنی نهر شراب وسط دو نهر سفید که با هم مخلوط نمی گشت، ندیده بودم.

به امام عرض کردم: این نهرها از کجا است و چگونه جاری شده است؟ فرمود: اینها نهرهائی است که خداوند در قرآن از آنها به عنوان چشمه ای از آب و چشمه ای از شیر و

ص: 139


1- سوگنامه آل محمد، ص82.

چشمه ای از شراب (پاک) که در حال جریان است، یاد فرموده است. (1) و در کنار این نهرها درختی را مشاهده کردم که حوریه هایی به آن درخت بودندو چنان موی زیبایی داشتند که تا به حال مثل آن را ندیده بودم و در دست آنها ظرفی که به زیبایی آن ندیده بودم و از ظرف های دنیایی نبود، وجود داشت. پس امام به طرف یکی از آنها رفتند و اشاره کردند که از آن آبها به ایشان بدهد.

حوریه به طرف نهر روکرد، در حالی که درخت با او به طرف نهر سرازیر شد و حوریه از آن آب برداشت و به ایشان داد. آشامیدند، سپس برای مرتبۀ دیگر اشاره فرمود به حوریه و آن حوریه با درختی که بر او بود به طرف نهر سرازیر شد و ظرف را پر کرد و به من داد و آشامیدم. من هرگز آشامیدنی به این لطیفی و لذیذی که بوی مشک می داد، ندیده بودم و عجب آن که وقتی نگاه کردم در داخل ظرف دیدم سه نوع آشامیدنی با رنگ های متفاوت بدون آنکه با هم مخلوط شده باشد، وجود دارد.

به امام عرض کردم: فدایت شوم من تا امروز چنین موضوع عجیبی را ندیده بودم. امام فرمود: این آن چیزی است که خداوند برای شیعیان ما آماده کرده است. مؤمنین وقتی از دنیا می روند روح آنها در کنار این نهرها و باغ قرار گرفته و از این نهرها می آشامند و دشمنان ما وقتی از دنیا می روند، روح آنها به بیابان برهوت می رود و آنجا درعذابند و زقّوم می خورند و از حمیم می آشامند. پس پناه ببرید به خداوند از این بیابان (عذاب). (2)

ص: 140


1- در آیه 15 از سورۀ محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خداوند متعال می فرماید: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى»؛ وصف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، چنين است: در آن نهرهايى از آب صاف و خالص، و نهرهايى از شير كه طعم آن دگرگون نگشته، و نهرهايى از شراب [طهور] كه مايه ی لذّت نوشندگان است، و نهرهايى از عسل مصفاست.
2- عوالم العلوم، علامه بحرانی، ج20، ص311 ، بحار الأنوار ج 47 ص 88 حديث 93.

معجزه دوم: زنده کردن چهار پرنده

راوی یونس بن ظبیان می گوید: با گروهی خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم. از امام سؤال کردم راجع به آیه قران که خداوند (خطاب به حضرت ابراهیم می فرماید): «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ»؛ (1) چهار پرنده (از گونه های مختلف را بگیر) آیا این پرندگان از یک جنس بودند یا از جنس های مختلف. امام فرمود: آیا دوست دارید تا همانند حضرت ابراهیم من هم انجام دهم. گفتیم: بلی. امام صدا زدند ای طاووس. ناگهان طاووسی پرواز کرد و به خدمت ایشان آمد. سپس فرمود: ای کلاغ. ناگهان دیدم کلاغی خدمت حضرت آمد. سپس فرمود: ای باز. ناگهان دیدم پرنده باز خدمت امام رسید. سپس فرمودند: ای کبوتر که ناگهان دیدم کبوتری حاضر شد.امام دستور دادند همه آنها را ذبح کنندو بدن آنها را قطعه قطعه کنند و پرها و بدن های آنها را باهم در آمیزند. سپس سر طاووس را گرفتند و او را صدا زدند (ای طاووس) که ناگهان قعطعه های گوشت و استخوان و پرهای او از بقیه جدا شد و همه به سر او چسبید و طاووس زنده شد و مقابل امام ایستاد. سپس به همین ترتیب کلاغ را صدا زدند و بعد باز را و بعد از آن کبوتر را که همگی به همان صورت بدن و پرهایشان که از هم جدا شده بود به سر آنها چسبید و مقابل امام زنده ایستادند. (2)

ص: 141


1- در آیه 260 سوره بقره حضرت ابراهیم از خداوند متعال دربارۀ زنده شدن مردگان در روز قیامت سؤال می کند که به چه صورت و شرایط انجام می گیرد. وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. و (به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا، به من بنمایان چگونه مردگان را زنده می کنی. خدا فرمود: مگر ایمان نیاورده ای. گفت: آری (ایمان آورده ام) ولی می خواهم قلبم آرامش پیدا کند. فرمود: چهار پرنده (از گونه های مختلف) را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر هر کوهی قسمتی از آن را قرار بده بعد آنها را صدا بزن به سرعت به سوی تو می آیند و بدان که خداوند توانا و حکیم است.
2- عوالم العلوم، علامه بحرانی، ج20، ص290 ، بحار الأنوار ج 47 ص 111 حديث 148.

•تاریخ شهادت: روز 25 شوال سال 148 هجری در مدینه طیبه و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. (1)

سلام بر حضرت امام صادق (علیه السلام)

الَسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَادِقاً مُصَدَّقاً فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ الَسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعفَرَبنَ مُحَمَّدٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. (2)

سلام بر تو ای امام راست گو، سلام بر تو ای وصی سخن گو، سلام بر تو ای امامی که در گفتار و کردار راست گو و تصدیق شده ای، سلام و رحمت و برکات خداوند متعال بر تو ای جعفر، فرزند محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) .

ذکر مصیبت

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) حدود 12 سال در عصر خلافت منصور دوانیقی امامت خود را سپری کرد. منصور دومین خلیفه عباسی و بسیار خون خوار و قاتل جمع بسیاری از آل علی و سادات بود و دستش تا مرفق به خون مسلمانان و اولیاء خدا آغشته بود و چندین بار تصمیم به قتل امام گرفت و موفق نشد تا سر انجام آن حضرت را مسموم کرد.

یک شب منصور در کاخ سرخ خود (یعنی جایی که هرکس در آنجا جلب می شد، به قتل می رسید) نشست و به محمّد بن ربیع مأمور دربار دستور داد شبانه وارد خانه امام صادق شود و امام را در هر حالی که بود، حتی اجازه ندهد که لباس بپوشد جلب و به کاخ بیاورد. ربیع که باطناً دوستدار امام بود، پیش خود گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛ هلاک شدم اگر امام

ص: 142


1- سوگنامه آل محمد، ص82، به نقل از تتمۀ المنتهی.
2- بخشی از زیارت دوم آن حضرت به نقل مفاتیح الجنان و آداب حرمین.

را شبانه در این کاخ بیاورم. حتماً امام را خواهد کشت و اگر نیاورم خودم و نسل مرا از بین می برد. مرددّ بود چه کنم، ولی از ترس و این که دنیا را بر آخرت ترجیج دادم، به یکی از فرزندانم گفتم برو واز دیوار خانه بالا برو و امام را در هر حالی که هستند، دستگیر و به کاخ بیاور. او چنین کرد و امام را در حالی که پیراهنی به تن داشتند و مشغول نماز بودند، دستگیر کرد امام خواستند لباس بپوشند، اجازه نداد وایشان را با سر و پای برهنه در سنّ پیری که حدود شصت و پنج سال داشتند با پای پیاده و خودش سوار بر استر حرکت داد.

چون امام مقداری راه آمدند به نفس نفس افتادند و ضعف بر ایشان غالب شد. دلش رحم آمد و ایشان را بر استر خود سوار کرد. امام تا نزدیک کاخ رسیدند. ربیع مامور بیرون آمد. امام به او فرمودند: می دانم تو به ما علاقه داری، اجازه بده دو رکعت نماز بخوانم. ربیع اجازه داد. امام دو رکعت نماز خواندند و دعا و مناجات کردند و ربیع دست امام را گرفت و وارد بر منصور شد. وقتی منصور چشمش به امام افتاد شروع کرد ناسزا گفتن و نامه هائی را جلو امام انداخت که شما با این نامه هامردم را بر علیه حکومت من تحریک می کنید. امام با توضیحاتی به این مصمون فرمودند: اینها افتراء است و واقعیت ندارد، ولی منصور قبول نمی کرد و عصبانیتش بیشر می شد. در این هنگام دست برد و شمشیرش را برداشت و یک وجب از غلاف بیرون کرد. ربیع می گوید: من از این منظره به خود لرزیدم و پیش خود گفتم الآن امام را شهید می کند؛ اما دیدم شمشیر را غلاف کرد و شروع به ناسزا گفتن نمود و امام هم نسبت های او را انکار می کردند. در مرتبه دوم شمشیر را بیشتر از غلاف بیرون کرد، ولی قبل از آن که کاری انجام دهد، دوباره شمشیر را غلاف کرد. در مرتبه سوم با حالت عصبانیت تمام شمشیر را از غلاف بیرون کشید، ولی باز عملی انجام نداد و رو کرد به امام و گفت: شما راست می گوئید و به ربیع مامور گفت: عطر مخصوص من را بیاور و امام را معطر

ص: 143

کرد و گفت اسب مرا حاضر کنید و جعفر را سوار کن و ده هزار درهم به ایشان بده و تا درب منزل مشایعت کن.

ربیع پس از انجام ماموریت برگشت پیش منصور و با اظهار تعجب از او پرسید: در برخورد تو با جعفر بن محمد چیز عجیبی دیدم.

ابتداء آن حالت غضب و برهنه کردن شمشیر در مقابل او و سپس آن همه اکرام و احترام از او. موضوع چیست؟ منصور گفت: من رازی را از تو پنهان نمی کنم، ولی کسی نباید از این قضیه باخبر شود والا خودت و فرزندانت را می کشم. در مرتبه اول که شمشیر را کشیدم قصد داشتم اورا بکشم، ولی وقتی یک وجب شمشیر را از غلاف بیرون کشیدم، دیدم پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل من قرار گرفته، در حالی که دست های خود را باز کرده، آستین های خود را بالا زده و از روی غضب به من نگاه می کرد که من شمشیر را غلاف کردم.

در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم، دیدم پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حالت غضب بیشتر به من نزدیک تر شده و چنان بر من حمله کرده بود که اگر من قصد قتل جعفر می کردم، او هم قصد قتل مرا می کرد.

در مرتبه سوم که همه شمشیر را از غلاف کشیدم با خود گفتم اینها تصورات شیطانیست و نباید اعتنا کنم و تصمیم گرفتم او را بکشم که دیدم این بار چنان غضب کرده و آستین هارا بالا زده و به من نزدیک شده که اگر آسیبی به او می رساندم، دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به من می رسید و مرا هلاک می کرد؛ لذا از تصمیم خودم صرف نظر کردم و دستور دادم او را اکرام کنید هرچه باشد اینان از فرزندان فاطمه زهرا هستند. (1)

*********

ص: 144


1- بحار الأنوار ج 47 ص 195 حديث 40 ، تلخیص منتهی الامال، فصل پنجم، احوالات امام.

منصور دوانیقی دستور می دهد خانۀ امام واهل خانه را بسوزانند

او به فرماندار مدینه دستور داد خانه جعفر بن محمد امام صادق را آتش بزن او هم به این دستور عمل کرد و خانه حضرت را به آتش کشید و آتش تا راهرو خانه سرایت کرد. امام از داخل خانه بیرون آمدند و با قدرت ولایت در میان آتش ها قدم می زدند و می فرمود: أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَیٰ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّه؛ منم فرزند اسماعیل، آن کسی که فرزندانش مانند رگ و ریشه در اطراف زمین پخش اند. منم فرزند ابراهیم دوست خدا (که آتش بر او سرد و سلامت شد). (1)

امام الهدیٰ صالحٌ بعد صالح *** دَلیلُ الوَریٰ صادقٌ بعد صادق

ز منصورِ مخذول چندان بلا دید *** لَقَد کادَ تَنهَدُّ مِنهُ الشَّواهِق

سرِ اهل ایمان، سر و پای عریان *** بسی رفت، در محفلِ آن منافق

چنان تلخ شد کامش از جور اعداء *** که شد سمّ قاتل، بر او شَهدِ فائِق (2)

*********

عاقبت منصور دوانیقی به وسیله انگور زهر آلود امام را مسموم کرد و امام بستری شدند و روز به روز حال آن حضرت سخت تر می شد، به صورتی که یکی از اصحاب به حضور ایشان رسید و عرض کرد: چرا اینقدر لاغر شده اید، دیگر چیزی از بدن شما باقی نمانده است و شروع به گریه کرد. امام فرمود: گریه نکن چرا که همه نیکی هابه مؤمن عرضه می شود، اگر اعضای بدنش را

ص: 145


1- اصول کافی، ج1، ص473 حديث 2، بحار الأنوار ج 47 ص 136، سوگنامه آل محمّد ص84.
2- دیوان آیت الله اصفهانی، ص270.

از هم جدا کنند خیر او است و اگر مالک مشرق و مغرب دنیا شود، باز هم خیر او است (یعنی مؤمن باید راضی به رضای خدا باشد و بداند هرچه برای او مقدر می شود خیر او است). (1)راوی می گوید: پس از شهادت امام برای عرض تسلیت پیش ام حمیده، همسر آن حضرت رفتم که گریه می کرد و من هم گریستم، سپس به من گفت: اگر هنگام شهادت امام بودی چیز عجیبی می دیدی، چرا که در آن هنگام امام چشمان خود را گشود و فرمود: إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاه؛ شفاعت ما خانواده نمی رسد به کسی که نماز را سبک بشمارد. (2)

فلک خون در دل خیرالبشر کردی *** شرر بر دودمان شیعه اثنی عشر کردی

نه تنها کُشتی از کین صادق آل محمد را *** تو یک سر آل طاها را، همه خونین جگر کردی

ز داغ حضرت صادق دلم تنها نمی سوزد *** دلی نَبود که از این داغ جان فرسا نمی سوزد

به حال حضرتش سوزد دل هر سنگِ سخت اما *** دل منصور دون بر حال آن مولا نمی سوزد

به انگور زهر آلوده آخر کرد مسمومش *** دل گلچین به پرپر کردنِ گل هانمی سوزد

شهی کز نور علمش عالم علم است نورانی *** چرا بر تربتش شمعی در این شب هانمی سوزد

ص: 146


1- سوگنامه آل محمد، ص86، به نقل از منتخب التواریخ، ص465.
2- بحار الأنوار ج 47 ص 2 حديث 5.

بود قبر رئیس مذهب ما در بقیع ویران *** غمی زین بیش در عالم، دل ما را نمی سوزد

جهانی گرید و نالد مؤید زین عزا لیکن *** ولی همچون دل فرزند او موسی نمی سوزد

*********

•1فرزندان: به نقل شیخ مفید (رحمة الله علیه) ایشان دارای ده فرزند بودند که امام موسی کاظم (علیه السلام) و اسحق و محمد از خانم حمیده بوده اند و بقیه از خانم های دیگر. اسمعیل فرزند بزرگ ایشان بود که مورد علاقه شدید امام بود و در زمان حیات پدر در قریه عریض از دنیا رفت و مردم جنازه او را سر دوش حمل و در بقیع دفن نمودند که بعضی فکر می کردند با توجه به ارشد بودن اسمعیل و این که مورد علاقه شدید امام بوده، خلیفه و امام بعد از ایشان است و امام صادق برای آن که برای کسی شبهه نباشد که اسمعیل از دنیا رفته و جانشین او نیست، در مسیر حمل جنازه چند بار دستور داد جنازه را روی زمین بگذارند و صورت اورا باز می کرد و بر او نگاه می کرد و به یکی از شیعیان مقداری پول دادند و فرمودند تا از جانب اسمعیل به حج برود و فرمودند: هرگاه حج انجام دهی نُه سهم ثواب از آن تو است (که مباشری) و یک سهم از آن اسماعیل است. (1)

ص: 147


1- بحار الأنوار ج 47 ص 241 حديث 2 ، منتهی الآمال، فصل هفتم، احوالات امام.

چند سخن روایت شده از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

حدیث 82- تعریف خوش اخلاقی

رُوِیَ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : تُلَیِّنُ جَنَاحَکَ، وَ تُطیِبُ کَلامَکَ، وَ تَلْقَی أَخَاکَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ. (1)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: (در تعریف انسان خوش اخلاق و خوش اخلاقی) فرموده: اخلاق خوب این است که نرم خو باشی و(خشن و متکبر نباشی)، پاکیزه و مودب سخن گوئی و با گشاده روئی با برادرت ملاقات کنی (یعنی خوش برخورد باشی).

حدیث 83- کیفر آبرو بردن

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : مَنْ رَوَى عَلَى مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ اَلنَّاسِ أَخْرَجَهُ اَللَّهُ مِنْ وَلاَيَتِهِ إِلَى وَلاَيَةِ اَلشَّيْطَانِ فَلاَ يَقْبَلُهُ اَلشَّيْطَانُ. (2)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: کسی که سخنی درباره مؤمنی بگوید برای آنکه آبرو و جوانمردی (و شخصیت) او را از بین ببرد تا این که از چشم مردم بیفتدف خداوند متعال او را از سرپرستی خود خارج می کند (یعنی عنایت و لطف خود را از او برمی دارد) و او را تحت سرپرستی شیطان قرار می دهد. اما شیطان هم، چنین شخصی را نمی پذیرد.

حدیث 84- پاداش حفظ احادیث اهل بیت (علیهم السلام)

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : مَنْ حَفِظَ مِنْ شِيعَتِنَا أَرْبَعِينَ حَدِيثاً بَعَثَهُ اَللَّهُ

ص: 148


1- اصول کافی، ج2، ص103؛ وسائل الشیعۀ، ج12، ص160 حديث 3 .
2- محاسن برقی، ج2، ص103؛ وسائل الشیعۀ، ج12، ص294 حديث 2.

عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ عَالِماً فَقِيهاً وَ لَمْ يُعَذِّبْهُ. (1)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: هرکس از شیعیان ما چهل حدیث (از احادیث اهل بیت) را حفظ کند، خداوند متعال در روز قیامت او را دانشمند و فقیه برانگیزد و از عذاب در امان است.

حدیث 85- دعاهائی که مستجاب نمی شوند

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : أَرْبَعَةٌ لَا تُسْتَجَابُ لَهُمْ دَعْوَةٌ: رَجُلٌ جَالِسٌ فِي بَيْتِهِ يَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي، فَيُقَالُ لَهُ: أَ لَمْ آمُرْكَ بِالطَّلَبِ؟ وَ رَجُلٌ كَانَتْ لَهُ اِمْرَأَةٌ فَدَعَا عَلَيْهَا، فَيُقَالُ لَهُ: أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا إِلَيْكَ؟ وَ رَجُلٌ كَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ، فَيَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فَيُقَالُ لَهُ: أَ لَمْ آمُرْكَ بِالاقْتِصَادِ؟ أَ لَمْ آمُرْكَ بِالْإِصْلَاحِ؟ ثُمَّ قَالَ: {وَالَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً} (2)، وَ رَجُلٌ كَانَ لَهُ مَالٌ فَأَدَانَهُ بِغَيْرِ بَيِّنَةٍ، فَيُقَالُ لَهُ: أَ لَمْ آمُرْكَ بِالشَّهَادَة ؟ (3)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: چهار گروه هستند که دعایشان مستجاب نمی شود: 1- مردی که در خانه نشسته و می گوید خدایا به من روزی بده که به او گفته می شود آیا به تو امر نکردم که دنبال طلب روزی بروی؟ 2- مردی که به زنش نفرین می کند که به او گفته می شود آیا اختیار (طلاق) را به دست تو قرار ندادم؟ 3- مردی که مال خود را از بین می برد سپس می گوید خدایا مال نصیبم کن، پس به او گفته می شود آیا به تو دستور ندادم که میانه رو باشی و مال را در مسیر درست مصرف کنی؟ سپس حضرت استشهاد کردند به آیه شریفه:

ص: 149


1- وسائل الشيعة ج 27 ص 79 حديث 6 ، بحارالانوار، ج2، ص153 حديث 1.
2- الفرقان: 67.
3- کافي ج 2 ص 511 حديث 2 ، بحار الأنوار ج 68 ص 344 حديث 1 ، المواعظ العددیه، ص136.

مؤمنین کسانی هستند که وقتی خرج می کنند اسراف (زیاده روی) نمی کنند و تنگدستی همه به خرج نمی دهند و بین این دو راه اعتدال را انتخاب می کنند؛ 4- مردی که مال خود را قرض می دهد امّا در وقت قرض دادن شاهد نمی گیرد (مدرک نمی گیرد) بعداً گیرنده، گرفتن مال را انکار می کند، پس گفته می شود آیا به تو امر نکردم که وقت قرض دادن شاهد بگیری؟

حدیث 86- حق مؤمن بر برادر مؤمن

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ، عَيْنُهُ وَ دَلِيلُهُ، لَا يَخُونُهُ وَ لَا يَظْلِمُهُ، وَ لَا يَغُشُّهُ، وَ لَا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخْلِفَهُ . (1)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: مؤمن برادر مؤمن است، مانند چشم او و راهنمای اوست. نسبت به او خیانت و ستم و نیرنگ نمی کند، و هرگاه با او وعده کرد، خلف وعده نمی کند.

حدیث 87- پاداش اجابت خواهش برادر دینی

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) :اَلْمَاشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَالسَّاعِي بَيْنَ اَلصَّفَا وَ اَلْمَرْوَةِ، وَ قَاضِي حَاجَتِهِ كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ. (2)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: کسی که در راه برآورده کردن خواهش برادر دینی حرکت کند، همانند کسی است که بین صفا و مروه حرکت می کند و کسی که حاجت برادر دینی را برآورده کند، اجر کسی را دارد که در جنگ بدر و احد در راه خدا در خون خود غلطیده است.

ص: 150


1- اصول کافی، ج2، ص166 حديث 3 ، بحار الأنوار ج 71 ص 268 حديث 7.
2- تحف العقول، ص303 ، بحار الأنوار ج 75 ص 281.

حدیث 88- کیفر بی اعتنائی و کوچک شمردن نماز

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : لاَ يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اِسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ. (1)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: به شفاعت ما خانواده نمی رسد کسی که نماز را سبک بشمارد.

حدیث 89- تشبّه به بیگانه

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : إِنَّهُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ: لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي، وَ لَا تَطْعَمُوا مَطَاعِمَ أَعْدَائِي، وَ لَا تَسْلُكُوا مَسَالِكَ أَعْدَائِي، فَتَكُونُوا أَعْدَائِي كَمَا هُمْ أَعْدَائِي. (2)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: خداوند وحی کرد به یکی از پیامبران (درود خدا بر آنان باد) که به مومنین بگو لباس های دشمنان مرا نپوشید، و غذای آنان را نخورید، و شکل و روش آنها را نداشته باشید (که اگر خود را شبیه آنان کنید) شما هم جزء دشمنان من می شوید، همان طور که آنان دشمن من هستند.

حدیث 90- تبلیغ با عمل

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ. (3)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: مردم را دعوت کنید به کارهای خوب با غیر زبان هایتان (یعنی با عمل مردم را دعوت کنید) تا این که (در عمل) از شما کوشش و راستی

ص: 151


1- فروع کافی، ج3، ص270 حديث 15 ، بحار الأنوار ج 47 ص 8 حديث 23.
2- قصص الأنبياء (علیهم السلام) للراوندي ص 279 حديث 342 ، وسائل الشيعة ج 4 ص 385 حديث 8 .
3- اصول کافی، ج2، ص105 حديث 10 ، بحار الأنوار ج 68 ص 7 حديث 8 .

و پرهیزکاری را ببینند.

حدیث 91- حضور در مجلس گناه

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : لاَ يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْلِسَ مَجْلِساً يُعْصَى اَللَّهُ فِيهِ وَ لاَ يَقْدِرُ عَلَى تَغْيِيرِهِ. (1)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: سزاوار نیست برای مؤمن که بنشیند در مجلسی که در آن مجلس گناه می شود و حال آنکه قدرت بر تغییر دادن (جلوگیری از) آن را ندارد؛ یعنی اگر انسان می تواند گناه را از بین ببرد و جلوگیری کند باید این کار را بکند و اگر نمی تواند حداقل خودش در مجلس گناه شرکت نکند.

حدیث 92- بهترین برادر

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : أَحَبُ إِخْوَانِي إِلَیَّ مَنْ أَهْدَىٰ إِلَیَّ عُيُوبِي. (2)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: محبوب ترین برادران نزد من کسی است که عیب های مرا همانند هدیه به من بازگو کند.

حدیث 93- نسبت ناروا

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : إِذَا بَلَغَكَ عَنْ أَخِيكَ شَيْ ءٌ يَسُوؤُكَ فَلَا تَغْتَمَّ بِهِ، فَإِنَّهُ إِنْ كَانَ كَمَا يَقُولُ كَانَتْ عُقُوبَةً عُجِّلَتْ، وَإِنْ كَانَتْ عَلَى غَيْرِ مَا يَقُولُ كَانَتْ حَسَنَةً لَمْ تَعْمَلْهَا . (3)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: وقتی که از طرف برادر دینی تو سخنی به تو

ص: 152


1- اصول کافی، ج2، ص374 حديث 1 ، بحار الأنوار ج 71 ص 199 حديث 38 .
2- اصول کافی ج 2 ص 639 حديث 5 ، بحارالانوار، ج75، ص249.
3- بحارالانوار، ج75، ص205 حديث 44 .

برسد که تو را ناراحت کند، غصه مخور، زیرا اگر آن سخن راست باشد این جزای عمل بد تو است که در دنیا به تو رسیده و اگر آن سخنی که به تو رسیده، بی پایه و دروغ باشد، این یک پاداشی است که بدون عمل به تو رسیده است (یعنی اگر انسان مقصر باشد و به واسطه نقل آن سخن باعث ناراحتی و اذیت او شود، این خود مکافات تقصیر او است که به آخرت نیافتاده و در دنیا تسویه حساب شده و اگر تقصیر نداشته باشد، ثواب و اجر مجانی است که بدون زحمت عمل به او رسیده است).

حدیث 94- ازدواج و افزایش روزی

اسحاق بن عمّار می گويد به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: روایت است مردی خدمت نبی اکرم آمد و از تنگدستی و فقر شکایت نمود. حضرت رسول به او امر فرمود ازدواج کند تا فقرش برطرف شود. مرتبۀ دوم شکایت کرد، باز حضرت فرمود: زن بگیر. مرتبه سوم شکایت کرد، باز حضرت فرمود: زن بگیر. این حدیث صحیح است؟ قالَ (علیه السلام) : هُوَ حَقٌّ، ثُمَّ قَالَ: الرِّزْقُ مَعَ النِّسَاءِ وَ الْعِيَالِ. (1)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: آری، صحیح است. به درستی که روزی با زن و خانواده همراه است.

حدیث 95- نظم در صفوف نماز جماعت

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَقِيمُوا صُفُوفَكُمْ وَامْسَحُوا بِمَنَاكِبِكُمْ لِئَلَّا يَكُونَ فِيكُمْ خَلَلٌ، وَلَا تُخَالِفُوا فَيُخَالِفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ، أَلَا وَإِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ خَلْفِي. (2)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم

ص: 153


1- اصول کافی، ج5، ص330 حديث 4 ، وسائل الشيعة ج 20 ص 44 حديث 4.
2- محاسن البرقی، ج1، ص 80 حديث 7 ، ثواب الاعمال، حدیث 902 ، بحار الأنوار ج 85 ص 99 حديث 69 .

صف هایتان را در نماز جماعت مستقیم کنید، به طوری که شانه های شما با هم تماس پیدا کند و بین شما فاصله ای نباشد (در صف ها) متفرق نباشید تا خداوند دل های شما را متفرق نسازد، آگاه باشيد همانا من شما را از پشت سر مشاهده می کنم.

حدیث 96- ادای حق مؤمن

عَنْ يُونُسِ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَا يُونُسُ مَنْ حَبَسَ حَقَّ- الْمُؤْمِنِ- أَقَامَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خَمْسَمِائَةِ عَامٍ عَلَى رِجْلَيْهِ حَتَّى يَسِيلَ عَرَقُهُ أَوْدَیهُ، وَيُنَادِي مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هَذَا الظَّالِمُ الَّذِي حَبَسَ عَنِ المؤمن حَقَّهُ، قَالَ: فَيُوَبَّخُ أَرْبَعِينَ يَوْماً، ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ. (1)

يونس بن ظبيان می گويد: امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای يونس هر که حقّ مؤمنی را از وی دريغ کند، خدای عز وجل او را در روز قيامت پانصد سال روی دو پايش نگهدارد تا عرقش در درّه ها جاری شود، آنگاه منادی از جانب پروردگار ندا می کند: اين است آن ستمکاری که حقّ را از او حبس کرده و به او نداده، حضرت فرمودند: پس چهل روز (اين گونه) سرزنش شده، سپس فرمان داده می شود او را به دوزخ برند.

حدیث 97- نکوهش عطر زدن زنان در برابر نامحرم

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : قالَ رَسُولُ اللهِ: أَیُّ امْرَأَةٍ تَطَیَّبَتْ ثُمَّ خَرَجَتْ مِنْ بَیْتِهَا، فَهِیَ تُلْعَنُ حَتَّی تَرْجِعَ إِلَی بَیْتِهَا مَتَی مَا رَجَعَتْ. (2)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کردند که حضرت رسول فرمود: هر زنی که خود را خوش بو کند (عطر بزند) سپس از خانه خارج شود (در

ص: 154


1- اصول کافي ج 2 ص 367 حديث 2 ، ثواب الاعمال، ص240 ، وسائل الشيعة ج 16 ص 388 حديث 2 .
2- اصول کافی، ج5، ص518 حديث 2 ، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص257.

مقابل نامحرمان)، پیوسته تا زمانی که به خانه برمی گردد، لعنت می شود.

حدیث 98- موسیقی حرام

رُوِیَ عَن جَعفَرِبنِ مُحَمّدٍ (علیهما السلام) : بَيْتُ الْغِنَاءِ لَا تُؤْمَنُ فِيهِ الْفَجِيعَةُ، وَلَا تُجَابُ فِيهِ الدَّعْوَةُ، وَلَا يَدْخُلُهُ الْمَلَكُ. (1)

از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است: اهل خانه ای که موسیقی حرام در آن نواخته شود از حوادث و مرگ ناگهانی در امان نبوده، در آن خانه دعائی به اجابت نمی رسد، و ملائکه (هم) در آن وارد نمی شوند.

حدیث 99- کیفر غیبت کننده

اَوحَی اللهُ تَعالیٰ اِلیٰ مُوسیٰ مَنْ ماتَ تُائباً مِنَ الْغَيْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةِ وَ مَنْ ماتَ مُصِرّاً عَلَيها، فَهُوَ اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ النّارَ. (2)

خداوند متعال وحی کرد به حضرت موسی: غیبت کننده اگر با توبه بمیرد آخر کسی است که به بهشت می رود و (اگر بدون توبه) در حالی که اصرار بر کارش دارد بمیرد اول کسی است که وارد جهنم می شود.

ص: 155


1- فروع کافی ج 6 ص 433 حديث 15 ، وسایل الشيعة ج 17 ص 303 حديث 1.
2- مستدرک الوسائل ج 9 ص 126 حديث 50 ، جامع السعادات، ج2، ص303.

زندگی حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام : موسی (علیه السلام) .

•کنیه: ابوالحسن اول.

•لقب: کاظم.

•پدر: جعفر.

مادر: حمیده. از امام صادق روایت است که فرمود: حمیده تصفیه شده است از هر دنس و چرکی، مانند شمش طلا (مُصَفّاۀ) . (1) محدث قمّی می گوید: آنچه از روایات استفاده می شود آن بانو چنان فقیه و عالم به احکام و مسائل بوده که حضرت صادق زن هارا امر می فرمود که در یادگیری مسائل و احکام به ایشان مراجعه نمایند. (2)

•همسر ایشان و مادر امام هشتم: نجمه خاتون.

•ولادت: روز 7 صفر سال 128 هجری قمری در محل ابواء که بین مدینه و مکه واقع است. (3) راوی می گوید: در خدمت امام صادق به سفر حج می رفتیم. وقتی به محله ابواء رسیدیم، برای استراحت و صرف غذا منزل کردیم که بین خذا خوردن شخصی از طرف حمیده خدمت امام صادق آمد و خبر داد که آثار وضع حمل در او ظاهر شده که امام با خوشحالی به طرف خیمه او رفت و پس از اندک زمانی خندان و خوشحال برگشت و فرمود: خداوند پسری به من عنایت کرد که بهترین خلق خدا است و حمیده گفت: وقتی این مولود به زمین آمد،

ص: 156


1- اصول کافی ج 1 ص 477 حديث 2 ، بحار الأنوار ج 48 ص 6 حديث 7.
2- منتهی الامال، فصل اول، احوالات امام کاظم (علیه السلام) .
3- بحار الأنوار ج 48 ص 1 حديث 1، منتهی الامال، فصل اول، احوالات امام کاظم (علیه السلام) .

دست های خود را بر زمین گذاشت و سر خود را به سوی آسمان بلند کرد. امام فرمود من به او گفتم: علامت ولادت رسول گرامی و هر امامی که بعد از او بیاید همین است. (1)

•عمر شریف: تقریباً 55 سال، از ماه صفر 128 هجری تا 25 ماه رجب 183.

•مدت امامت: 35 سال از سال 148 هجری تا 183.

•شروع امامت: حدود بیست ساله بودند که به امامت رسیدند. (2)

معجزات

معجزۀ اول: نابود شدن جادوگر

راوی علی بن یقطین می گوید: هارون الرشید از شخص جادوگری خواست که امام موسی بن جعفر را در مجلسش با عمل جادو مسخره و خجالت زده کند تا هارون از این راه تفریح کند و بخندد. زمانی که جلسه تشکیل شد و سفره غذا آماده شد، خادم امام خواست نانی جلو امام بگذارد. شخص جادوگر با جادوی خود کاری کرد که نان از دست او پرواز کرد و جدا شد و هارون با این کار با صدای بلند خندید و تفریح کرد. امام در این حال سر برداشتند و رو کردند به عکس شیری که به پرده مجلس کشیده شده بود و فرمودند: ای شیر خدا، بگیر این دشمن خدا را و اشاره فرمودند به شخص جادوگر.

ناگهان حاضرین دیدند که عکس شیر تبدیل به شیر بزگ و ترسناکی شد و جادوگر را گرفت و نابود ساخت. از دیدن این منظره هارون و اطرافیانش از ترس غش کردند و به روی زمین افتادند. وقتی أنها به هوش آمدند و اوضاع را عادی دیدند، هارون با التماس به امام گفت از شما تقاضا می کنم به خاطر حقّ من بر شما که از این شیر بخواهید که این مرد

ص: 157


1- بحار الأنوار ج 48 ص 2 حديث 2 ، منتهی الامال، فصل اول، احوالات امام کاظم (علیه السلام) .
2- إرشاد شيخ مفيد ج 2 ص 215 ، سوگنامه آل محمد، ص89 .

جادوگر را برگرداند و دو مرتبه زنده شود. امام فرمودند: اگر عصای حضرت موسی (وقتی در جریان مبارزه جادوگران با حضرت موسی) که وسایل جادوگران را بلعید، به آنها رد کرد، این عکس شیر هم آن مرد جادوگر را برمی گرداند)؛ یعنی همانگونه که آن عصا وسائلی که بلعید دیگر برنگرداند، این تصویر هم آن مرد را بر نمی گرداند. (1)

معجزه دوم: آگاهی از نیت دیگران

راوی به نام شقیق بلخی می گوید: من در سال 149 برای سفر حج حرکت کردم. در منزل قادسیه برخورد کردم با گروهی که آماده حج بودند، با لباس های آراسته و امکانات مرتب؛ ولی جوانی را دیدم که در گوشه ای جدای از مردم با لباس زاهدانه، ولی خوشرو و ضعیف. با خود گفتم معلوم می شود او از صوفیان است که این طور گوشه گیر و زاهد است و می خواهد سر بار مردم شود. به خدا قسم پیش او می روم و او را سرزنش خواهم کرد. به مجردی که نزدیک او شدم رو کرد به من و فرمود: ای شقیق «اِجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»؛ (2) از بسیاری از گمان های بد دوری کنید. بعضی از گمان هاگناه است. سخن او بسیار برای من عجیب بود؛ زیرا که هم اسم مرا برد و هم از اراده من مطلع بود. با خود گفتم حتماً او بند صالح خداوند است که من گمان بد به او بردم. بایستی به او برسم و از او حلالیت بخواهم. با سرعت به طرف او رفتم؛ ولی او را نیافتم و از نظر من ناپدید شد. در منزل بعدی در راه مکه ناگهان او را دیدم در حالی که با حالت تضرع و چشم گریان مشغول نمازخواندن بود. با خود گفتم پیش او خواهم رفت و از او حلالیت خواهم خواست. به نزد او رفتم وقتی از نماز فارغ شد، رو به من کرد و این آیه قرآن را قرائت کرد: «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ

ص: 158


1- بحارالانوار، ج48 ص 41 معجزه هفدهم از معجزات امام (علیه السلام) ، منتهی الآمال معجزه نهم از معجزات امام (علیه السلام)
2- سوره حجرات آیه 12.

اهْتَدَیٰ»؛ (1) من حتماً می آمرزم کسی را که توبه کند و ایمان داشته باشد و عمل شایسته انجام دهد، سپس هدایت شود. حرکت کرد و از من جدا شد.

با خود گفتم این جوان حتماً از اولیاء خداست که تا به حال دو مرتبه از نیت من خبر داده است. حرکت کردم تا به منزل بعدی (زباله) رسیدم. دیدم این جوان در کنار چاه آبی ایستاده است و ظرفی در دست داشت که می خواست از آن چاه آب بردارد. ناگهان ظرف از دستش رها شد و داخل چاه افتاد و او سر به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: أنتَ رَبِّی إذا ظَمِئتُ إلَی الْماءِ وَ قُوَّتِی إذا أَرَدْتُ طَعاماً؛ تو خدای منی و وسیله سیراب کردن من در حال تشنگی و باعث نیرومندی من زمانی که غذا بخواهم. ای خدا و آقای من، غیر از این ظرف چیزی در اختیار ندارم. آن را از من مگیر.شقیق می گوید: قسم به خدا دیدم آب چاه بالا آمد به طوری که آن آقا دست برد و ظرف پر از آب را برداشت و وضو گرفت و چهار رکعت نماز خواند. سپس چند عدد ریگ داخل ظرف انداخت و آنرا حرکت داد و از آن نوشید.

من به نزد ایشان رفتم و سلام کردم. جواب مرا داد. عرض کردم از نعمت هایی که خداوند به تو تفضل کرده، به من هم عطا کنید. فرمود: ای شقیق خداوند متعال نعمت های ظاهری و باطنی را در حق ما خانواده ارزانی داشته است. تو هم گمانت را به خدایت نیکو کن. سپس از ظرفی که در اختیار داشت به من داد، آشامیدم. دیدم شیرین و لذید و معطر است که تا به حال نخورده بودم و برای من هم غذا و هم آشامیدنی بود که تا چند روز نه گرسنه شدم و نه تشنه. دیگر آن بزرگوار را ندیدم تا وقتی وارد مکه شدم. نصف شبی او را در مسجدالحرام دیدم که در حال نماز و گریه و عبادت است و تا صبح چنین بود. سپس در سجاده خود مشغول تسبیح شد.

ص: 159


1- سوره طه آیه 82.

نماز صبح را خواند و مشغول طواف شد. بعد از آن از خانه خدا خارج شد. من به دنبال او رفتم. دیدم او غلامان و ارادتمندانی دارد و مردم اطراف او می گردند و سلام و احترام می کنند، به عکس آنچه در بین راه دیده بودم. از بعضی از نزدیکان او سؤال کردم: این جوان کیست؟ به من گفتند: او موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) است. با خود گفتم عجایبی که من از او دیدم اگر از دیگری بود عجیب بود امّا از این آقا نه. (1)

•تاریخ شهادت: روز 25 رجب سال 183 هجری محل دفن در شهر کاظمین نزدیک بغداد به خاک سپرده شده اند. (2).

سلام بر حضرت امام موسی بن جعفر (علیهما السلام)

اَللّهُمَ صَلِّ عَلَی ... الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ، ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ، وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِ الِاسْتِخْفَاف؛ خدایا درود فرست بر آن کسی که درون زندان هاو تاریکی چاه هازیر شکنجه قرار گرفته، و ساق پاهایش بر اثر حلقه های زنجیر کوبیده شد، وجنازه ای که با خواری و سبکی بر آن فریاد می زدند. (3)

ذکر مصیبت

حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) : همواره در زمان خلافت هارون الرشید و به دستور وی دچار زندان های مختلف و شکنجه های گوناگونی بود. مدّت زندان آن حضرت را از چهار سال تا هفت سال ذکر کرده اند. (4)

ص: 160


1- بحارالانوار، ج48 ص80 معجزه صد و دوم از معجزات امام (علیه السلام) ، منتهی الآمال احوالات امام، معجزه یازدهم.
2- بحار الأنوار ج 48 ص 1 حديث 1، منتهی الآمال فصل پنجم احوالات امام کاظم (علیه السلام) ، سوگنامه آل محمّد ص 84 .
3- بخشی از صلوات بعد از زیارت امام در مفاتیح الجنان.
4- در کتاب اصول کافی، ج1، ص476، مدت زندان آن حضرت را حدود چهار سال از شوال 179 تا رجب 183 نقل کرده است.

از روایات و صلوات نقل شده بر امام استفاده می شود که آن حضرت را در زندان میان سیاه چاله هاجای داده بودند و غل و زنجیر آهنین به پاهای مبارکش بسته بودند، لذا در اواخر عمرش چنین مناجات می کرد: يَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَيْنِ رَمْلٍ وَ مَاءٍ وَ طِينٍ، يَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَيْنِ الْحَدِيدِ وَالْحَجَرِ، وَ يَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ، وَ يَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَيْنِ مَشِيمَةٍ وَ رَحِمٍ، يَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَيْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ، خَلِّصْنِي مِنْ يَدَيْ هَارُونِ الرَّشِید. (1)

ای خدائی که درخت را از میان شن و آب و گل نجات می دهی، ای خدائی که آتش را از بین آهن و سنگ رهائی می بخشی، ای خدائی که شیر را از بین چرک و خون بیرون می بری، ای خدائی که بچه را از میان پرده و رحم نجات می دهی، ای خدائی که روح را از دورن بدن خلاص می کنی، مرا از دست هارون خلاص کن.

یارب از گردش ایام ز بس دلگیرم *** دگر از عمر گرانمایه خدایا سیرم

یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله *** یا نجاتی بده از زیر غل و زنجیرم

*********

در روایتی نقل شده که امام وصیت کردند او را با همان زنجیرهائی که در زندان به وسیله آنها شکنجه می شدند دفن نمایند. (2) شاید این وصیّت برای این باشد که در پیشگاه خداوند و در حضور جدش رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) یا مادرشان فاطمه زهرا نشان دهند که چگونه با زنجیر در زندان شکنجه می شدند.

ص: 161


1- عیون اخبار الرضا، ج1، ص94، به نقل سوگنامه، ص106، امالی الشیخ، ص422 با مختصر تفاوت.
2- منتخب التواریخ، ص517، به نقل همان.

در روایتی نقل شده که وقتی امام در زندان سندی بن شاهک بودند، هارون ماموری را با نامه ای برای رئیس شکنجه گران فرستاد و دستور داد امام را تحت فشار و شکنجه قرار دهد و سندی بن شاهک صد تازیانه به بدن برهنه امام زد و به این ترتیب امام در این زندان که سخت ترین آنها و تاریک ترین آنها و محل شهادت او شد، تحت شکنجه قرار گرفت. (1)

من که بی تقصیر در زندان گرفتارم خدایا *** از چه دشمن می دهد این قدر آزارم خدایا

من که از نمناکی زندان زمین گیرم نباشد *** حاجتی دیگر به زنجیر گرانبارم خدایا

کو رضا آرام جانم کو رضا روح و روانم *** تا از او روشن شود چشم گهربارم خدایا

*********

طبق نقل دیگری، هارون مقداری خرما را زهرآلود کرد و به خادم داد که باید امام اینها را بخوردو خادم طبق دستور هارون خرماها را به زندان برد و به امام خورانید و به نقل دیگر، سندی بن شاهک از طرف هارون، مامور به این کار شد و به وسیله خرمای زهرآلود امام را مسموم کرد و در اثر این زهر سه روز امام در بستر بیماری بود تا به شهادت رسید. (2) پس از شهادت جنازه امام مظلوم را روی تابوت نهادند و از زندان حرکت دادند و جلو جنازه فریاد می زدند: هَذَا إِمَامُ الرَفًضَۀِ فَاعِرفُوهُ (3)؛ این امام رافضیان (شیعه) است، او را بشناسید.

•فرزندان: طبق نقل شیخ مفید، سی و هفت فرزند داشته اند. 18 پسر و 19 دختر. (4)

ص: 162


1- خلاصه ای از ترجمه ارشاد مفید، ج2، ص241.
2- بحار الأنوار ج 48 ص 247 حديث 56.
3- منتهی الامال، فصل پنجم، احوالات امام، سوگنامه آل محمد، ص101.
4- إرشاد شيخ مفيد ج 2 ص 244 ، منتهی الامال، فصل ششم، احوالات امام.

چند سخن روایت شده از حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

حدیث 100- سعادت در پرتو عقل کامل

رُوِیَ عَن موسَیَ بْنِ جَعفَرِ (علیهما السلام) : يَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ الْغِنى بِلاَ مَالٍ، وَرَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ، وَالسَّلامَةَ فِي الدِّينِ، فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكَمِّلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ، وَمَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنَى، وَمَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنى أَبَداً. (1)

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است که به هشام فرمود: کسی که بخواهد بدون مال و ثروت بی نیاز شود و با خالی شدن از حسد دلش آرام باشد و دینش سالم باشد، پس باید در پیشگاه خداوند تضرع و زاری کند و درخواست کند که عقلش را کامل کند، پس (نتیجه) عقل کامل این است که انسان قانع می شود به آنچه که در حد کفاف او است و هرکس قانع باشد، به اندازه کفاف خود بی نیاز می شود؛ اما کسی که قانع نباشد، به اندازه کفایت خود هیچ موقع بی نیازی را درک نمی کند.

حدیث 101- وفای به عهد در برابر کودکان

رُوِیَ عَن موسَیَ بْنِ جَعفَرِ (علیهما السلام) : اِذَا وَعَدْتُمُ الصِّبْیانَ فَفُوا لَهُم؛ فَاِنَّهُم یرَوْنَ اَنَّکمُ الَّذِی تَرْزُقُونَهُم، اِنَّ اللهَ لَیسَ یغضَبُ لِشَیءٍ کغَضَبِهِ لِلنِّسَاءِ وَ الصِّبْیانِ. (2)

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است: وقتی که به بچه هاوعده می دهید (قولی می دهید) آن وعده را وفا کنید؛ زیرا که آنان تصور می کنند شما هستید که به آنها روزی

ص: 163


1- اصول کافی، ج1، ص18 ، بحار الأنوار ج 75 ص 302.
2- فروع کافی، ج6، ص 50 حديث 8 .

می دهید. به درستی که خداوند غضب نمی کند برای چیزی، مانند غضب کردنش به خاطر زنان و بچه ها(اگر رعایت آنها نشود).

حدیث 102- بهترین وسیله نزدیک شدن به خدا

رُوِیَ عَن موسَیَ بْنِ جَعفَرِ (علیهما السلام) : يَا هِشَامُ أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ بِهِ الصَّلَاةُ، وَ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ، وَ تَرْكُ الْحَسَدِ، وَ الْعُجْبِ، وَ الْفَخْر. (1)

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است: بهترین چیزی که به واسطه آن بنده به خداوند متعال نزدیک می شود، پس از شناخت خدا، نماز و نیکوئی به پدر و مادر و ترک کردن حسد و عُجب (یعنی اِنکارُ مایَرِدُ عَلَیک) نپذیرفتن ایراد و اشکال خود و نیز ترک فخر (یعنی ترک نازیدن و برتری جستن) است.

حدیث 103- ماهیت دنیا

رُوِیَ عَن موسَیَ بْنِ جَعفَرِ (علیهما السلام) : يَا هِشَامُ إِنَّ مَثَلَ اَلدُّنْيَا مَثَلُ اَلْحَيَّةِ مَسُّهَا لَيِّنٌ، وَ فِي جَوْفِهَا اَلسَّمُّ اَلْقَاتِلُ، يَحْذَرُهَا اَلرَّجُلُ ذَویِ اَلْعُقُول، وَ يَهْوَىِ إِلَيْهَا اَلصِّبْيَانُ بِأَيْدِيهِمْ. (2)

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است: ای هشام مَثَل دنیا همانند مار است که وقتی دست به آن می کشیم، نرم است و اما در داخل آن سمّ کشنده است که مردان صاحب عقل از او دوری می کنند و بچه هابه او دست گذارده و به طرفش می روند.

ص: 164


1- تحف العقول، ص391 ، بحار الأنوار ج 75 ص 306.
2- تحف العقول، ص396 ، بحار الأنوار ج 75 ص 311.

حدیث 104- زندگی خوب

رُوِیَ عَن موسَیَ بْنِ جَعفَرِ : (علیهما السلام) اَنَّهُ قال لِهِشام: يَا هِشَامُ لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ إِلَّا لِرَجُلَيْنِ لِمُسْتَمِعٍ وَاعٍ وَ عَالِمٍ نَاطِق. (1)

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است که به هشام فرمودند: ای هشام خوبی در زندگی نیست، مگر برای دو دسته از مردم، شنوندۀ نگاه دارنده (یعنی کسی که کلام ارزشمند را می شنود و حفظ و نگه می دارد) و دانشمندی که سخنگو است.

حدیث 105- راهنمای آشکار و پنهان

رُوِیَ عَن موسَیَ بْنِ جَعفَرِ (علیهما السلام) : إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالْأَنْبِيَاءُ وَالْأَئِمَّةُ (علیهم السلام) ، وَأَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ. (2)

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است: به درستی که خداوند به عهده مردم دو دلیل (و راهنما) دارد؛ یک دلیل آشکار و یک دلیل مخفی. اما دلیل آشکار، فرستادگان خداوند و پیامبران و امامان (علیهم السلام) هستند و اما دلیل مخفی، عقل انسان هاست (یعنی انسان در راه تشخیص وظیفه و عمل به آن باید از این دو راه بهره بگیرد و راهنمائی شود و سلیقه های شخصی یا هواهای نفسانی را در انتخاب راه برای خود رها کند).

حدیث 106- ارزش گذشت و اصلاح

رُوِیَ عَن موسَیَ بْنِ جَعفَرِ (علیهما السلام) : يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ أَجْرٌ فَلْيَقُمْ فَلَا يَقُومُ إِلَّا مَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ . (3)

ص: 165


1- تحف العقول، ص397 ، بحار الأنوار ج 75 ص 312.
2- بحارالانوار، ج1، ص137 ، وسائل الشيعة ج 15 ص 207 حديث 6 .
3- تحف العقول، ص412 ، بحار الأنوار ج 75 ص 324.

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است: روز قیامت صدا می زنند هرکس اجری پیش خدای متعال دارد، بایستد، پس کسی نمی ایستد مگر آنکه گذشت کرده (از خلافکارهائی که باید گذشت به خرج داد) و کسی که اصلاح داده باشد، پس چنين کسی اجرش بر خدا است.

حدیث 107- رسیدگی به خانواده

رُوِیَ عَن موسَی بْن جَعفَرِ (علیهما السلام) : إِنَّ عِيَالَ اَلرَّجُلِ أُسَرَائُهُ، فَمَنْ أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَيْهِ بِنِعْمَةٍ فَلْيُوَسِّعْ عَلَى أُسَرَائِهِ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ أَوْشَكَ أَنْ تَزُولَ تِلْكَ اَلنِّعْمَةُ. (1)

از امام موسی کاظم (علیه السلام) روایت شده است: نان خورهای مرد، اسیران اویند، پس کسی که خداوند نعمتی را به او عنایت کرد، باید بر اسیران خود گشایش دهد والا ممکن است نعمت از او زائل شود.

ص: 166


1- وسائل الشيعة ج 20 ص 171 حديث 10، بحارالانوار، ج75، ص208.

زندگی حضرت امام علیّ بن موسی الرضا (علیهما السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام : علیّ (علیه السلام) .

•کنیه: ابوالحسن ثانی.

•لقب: رضا.

•از امام محمّد تقی (علیه السلام) روایت است که فرمود علت ملقب شدن حضرت علیّ بن موسی به رضا با آن که همه ائمه مورد پسند و رضایت خدا و رسول بودند، این است که مخالفان و دشمنان هم او را می پسندیدند و از او راضی بودند، همان طور که موافقان و دوستان از او خشنود بودند و اتفاق دوست و دشمن بر خوشنودی از آن حضرت مخصوص آن بزرگوار بوده است. (1)

•پدر: موسی.

•مادر: نجمه

•همسر و مادر امام جواد: سبیکه.

•ولادت: یازدهم ذیقعهده سال 148 هجری در مدینه منوره.

از مادر آن حضرت نجمه خاتون روايت است که گفت: چون به فرزندم حامله شدم، به هیچ وجه سنگینی احساس نمی کردم و در خواب صدای تسبیح و تهلیل و تمجید خداوند را از شکم خودم می شنیدم و ترسان می شدم؛ ولی وقتی بیدار می شدم، چیزی نمی شنیدم و وقتی فرزندم از من متولد شد، دست های خود را بر زمین گذاشت و صورت خود را به سوی

ص: 167


1- بحار الأنوار ج 49 ص 4 حديث 5 ، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام.

آسمان بلند کرد و لب های مبارکش حرکت می کرد و سخنی می گفت که من نمی فهمیدم. (1)

•مدت امامت: بیست سال، از سال 183 تا 203 هجری که 17 سال آن در مدینه وسه سال آخر آن در خراسان گذشت که حدوداً سه سال امام در ایران در حال حیات بودند.

•عمر شریف: 55 سال از سال 148 هجری تا 203. (2)

معجزات

معجزۀ اول: خبر دادن امام از بخشش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خواب

راوی به نام ابی حبیب می گوید: در خواب دیدم پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که در مسجد محل ما که حاجیان در آن جا هر سال وارد می شوند، تشریف آورده اند. من به خدمت ایشان رفتم و سلام کردم. در حالی که یک طبق خرما از خرماهای صیحانی مدینه در نزد ایشان بود، یک مشت از آن خرماها را به من دادند. آنها را شمردم دیدم، هیجده عدد است. من پیش خود خوابم را این طور تاویل کردم که هیجده سال دیگر عمر می کنم. بعد از بیست روز از این خواب، روزی در زمین زراعتی خودم مشغول زراعت بودم که خبر آوردند امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) از شهر مدینه تشریف آورده اند و در همان مسجدی که من پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خواب دیده بودم وارد شده اند. رفتم به طرف آن مسجد، در حالی که مردم برای دیدن ایشان اجتماع کرده و امام در همان محلی که من پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خواب دیده بودم، روی حصیری نشسته اند و طبقی از خرمای صیحانی مقابل ایشان بود. به خدمت ایشان رفتم و سلام کردم. امام جواب سلام مرا دادند و فرمودند: نزدیک بیا. نزدیک رفتم یک مشت خرماهایی که در طبق جلو ایشان بود به من دادند. آنها را شمردم دیدم به عدد همان خرماهایی است

ص: 168


1- بحار الأنوار ج 49 ص 9 حديث 14 ، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام.
2- سوگنامه آل محمد، ص109.

که پیامبر در خواب به من دادند (هیجده عدد است).

خدمت امام عرض کردم خرمای بیشتری به من بدهید ای پسر پیامبر. امام فرمودند: اگر رسول خدا بیشتر به تو داده بودند من هم بیشتر می دادم (اشاره به خوابی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده بود و تعداد خرمایی که در خواب به او داده بودند.) (1)

معجزه دوم: پاسخ دادن قبل از سؤال کردن

شخصی به نام بزنطی می گوید: من در عظمت و مقام علمی امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) دچار شک شده بودم. تصمیم گرفتم از امام اجازه ملاقات بگیرم و راجع به سه آیه از آیات قرآن که در نظر داشتم از امام توضیح بخواهم (و به این ترتیب امام را آزمایش کنم).

نامه ای برای امام فرستادم و د رآن نامه، اجازه ملاقات خواستم. امام درجواب نامه برای من نوشتند: خداوند به ما و تو عافیت دهد. در خصوص درخواست ملاقات تو از من، وارد شدن تو به من به خاطر سخت گیری (مخالفین و ماموران) مشکل است و از این کار جلوگیری می کنند و در حال حاضر نمی توانی مرا ملاقات کنی. ان شاء اللّه در آینده خواهی توانست. سپس جواب سؤالاتی که من تصمیم داشتم از سه آیۀ قرآن از ایشان بپرسم را در نامه نوشته بودند، در حالی که به خدا قسم من چیزی از آن آیات و سؤالات در نامه ننوشته بودم. من بسیار تعجب کردم از جواب نامه امام و این که پاسخ سؤالات مرا داده بودند. (2)

ص: 169


1- عیون اخبار الرضا، ج2، ص210 حديث 15، بحارالانوار، ج49 ص35 معجزه پانردهم از معجزات امام (علیه السلام) ، منتهی الآمال احوالات امام، معجزه سوم.
2- عیون اخبار الرضا، ج2، ص212 حديث 18، بحارالانوار، ج49 ص36 معجزه هفدهم از معجزات امام (علیه السلام) .

معجزه سوم: رسوا شدن مدعی سیادت و ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام)

روایت است که زنی در خراسان به نام زینب می گفت: من از فرزندان حضرت زهرا و سیده هستم وبا این گفتار مردم خراسان را اطراف خود جمع کرده بود. این خبر به گوش امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) رسید. او را به خدمت آن حضرت آوردند. امام فرمود: او درغگو است و فرزند حضرت زهرا نیست. این زن به امام گفت: همان گونه که نسب مرا تکذیب کردی، من هم بر علیه تو چنین خواهم کرد. امام از این گفتار ناراحت شدند و او را به نزد حاکم خراسان بردند. آن حاکم زمین بزرگی داشت که در آنجا حیوانات گوناگون وحشی نگهداری می شدند (به اصطلاح باغ وحش) امام به حاکم فرمودند: این زن دروغگو است و از فرزندان علی و فاطمه (علیهما السلام) نیست. اگر او راست می گوید گوشت او بر درندگان حرام است و حیوانات متعرض او نمی شوند و اگر دروغگو است، حیوانات او را پاره خواهند کرد. پس (برای امتحان) او را به نزد حیوانات درنده قرار دهید. وقتی این زن این کلام را شنید گفت: اگر چنین است اول شما به نزد حیوانات درنده بروید، اگر نسب شما راست است حیوانات به شما آزاری نخواهند رساند. امام جوابی به آن زن ندادند و از جا حرکت کردند. حاکم سؤال کرد: کجا می روید؟ فرمودند: در میان حیوانات درنده. به خداوند قسم که به نزد آنها خواهم رفت. حاکم و مردم حاضر حرکت کردند تا از بالا تماشا کنند که چگونه خواهد شد. درب باغ وحش باز شد و امام رفتند در میان حیوانات. حاضران دیدند که حیوانات همگی روی زمین افتادند و دُم خود را حرکت می دادند و امام دست به سر و صورت و پشت آنها می کشید و آنها اظهار کوچکی می کردند تا این که به همه آنها دست مهربانی کشیدند و از باغ وحش خارج شدند. سپس به حاکم فرمودند: این زن دروغگوی بر حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) را در محل حیوانات ببرید. زن خواست ممانعت کند ولی به دستور حاکم، ماموران او را در میان حیوانات

ص: 170

انداختند که در همان حال حیوانات به او حمله برده و او را دریدند؛ لذا نام این زن در خراسان به زینب دروغگو مشهور شد. (1)

•تاریخ شهادت: آخر صفر سال 203 هجری قمری.

•مکان شهادت: در سناباد نوقان که امروز یکی از محله های شهر مشهد است. (2)

•مرقدش: در شهر مقدس مشهد. در روایت آمده امام هنگام حرکت از مدینه بستگان و خویشان خود را دور خود جمع کرد و دستور داد برای من گریه و عزاداری کنید تا من صدای شما را بشنوم. همان گونه که در زیارت آن حضرت به این امر اشاره شده است، سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم کرد و به آنها فرمود: من دیگر هرگز به سوی خانواده ام بر نمی گردم. (3)

سلام بر حضرت علی بن موسی الرضا (علیهم السلام)

السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرَ أَوْلَادَهُ وَ عِيَالَهُ بِالنِّيَاحَةِ عَلَيْهِ قَبْلَ وُصُولِ الْقَتْلِ إِلَيْه (4)؛

سلام بر آن کسی که به فرزندان وعیال خود دستور داد برای او گریه و نوحه کنند، قبل از آن که به شهادت برسد.

ذکر مصیبت

شاید علت آن که امام هشتم در هنگام حرکت از مدینه به سوی خراسان به خانواده خود دستور می دهند برای من گریه و عزاداری کنید، برای این است که امام دوست داشتند گریه

ص: 171


1- بحارالانوار، ج49، ص61، کشف النعمۀ، ج3، ص71.
2- سوگنامه آل محمد، ص109.
3- الخرائج والجرائح ج 1 ص 363 ، بحارالأنوار، ج49، ص52 حديث 58 .
4- بحارالانوار، ج99، ص53 حديث 11 زيارت مخصوصه آن حضرت در ماه رجب روايت شده از امام جواد (علیه السلام) .

خانواده خود را در عزای خود ببینند و خانواده ایشان بدانند آن حضرت رادر این سفر شهید می کنند. اما جدّ مظلومشان امام حسین (علیه السلام) به خانواده در آخرین وداع فرمودند: اُسکُتنَ فإنَّ البُکاءَ اَمامُکُنّ؛ (1) آرام باشید (گریه نکنید چرا که) گریه شما در آینده و پیش روی شماست و به حضرت سکینه فرمودند: تا جان در بدن دارم، قلبم را با گریه ات مسوزان. بعد از من تو از همه زودتر کنار پیکرم خواهی آمد و گریه می کنی. (2)

در کیفیت شهادت حضرت علیّ بن موسی (علیهما السلام)

نقل شده مامون غلام خود را پیش امام فرستاد و امام را به خانه خود احضار کرد. وقتی امام بر مامون وارد شدند، مامون که از قبل ظرف انگور زهرآلودی آماده کرده بود، آن انگور زهرآلود را به اصرار به امام خورانید که در همان مجلس حال امام تغییر کرد و از مجلس او برخواستند. مامون گفت: کجا می روید. امام فرمود: اِلی حَیثُ وَجَّهتَنی؛ (3) به همان جا که مرا فرستادی.

افسوس که از کینه رضا را کشتند *** سلطان سریر ارتضا را کشتند

بی شرمی خلق بین که از زهر جفا *** آن سبط رسول دو سرا را کشتند

*********

امام در حالی که عبا بر سر کشیده بودند، وارد خانه شدند به اباصلت فرمود: در خانه را ببند و در بستر بیماری قرار گرفتند. اباصلت می گوید:ناگهان جوان خوش سیمائی که بسیار به امام

ص: 172


1- ینابیع المودۀ، ج3، ص78 مقتل حضرت علیّ اکبر (علیه السلام) .
2- مناقب آل ابي طالب (علیه السلام) ج 4 ص 109.
3- عيون أخبار الرضا (علیه السلام) ج 2 ص 243 ، بحار الأنوار ج 49 ص 301.

رضا (علیه السلام) شبیه بود را در خانه دیدم. از او سؤال کردم: در بسته بود، شما از کجا وارد شدی؟ فرمود: همان خدائی که الان مرا از مدینه به اینجا آورد، از در بسته وارد خانه کرد. گفتم تو کیستی؟ فرمود: أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ؛ من حجت خدا بر تو هستم. من محمد بن علی هستم. سپس به طرف حجره پدرش رفت و به من فرمود: تو هم وارد شو. وقتی امام رضا فرزند خود را دیدند او را در آغوش گرفته و دست بر گردنش انداختند و بین دو چشمش را بوسیده و او را در بستر و کنار خود قرار دادند و امام جواد هم خود را به روی پدر افکنده و او را می بوسید. امام هشتم اسرار امامت را به فرزندشان آموخته و در آغوش پسر از دنیا رفتند. (1) اما در کربلا، امام حسین (علیه السلام) به بالین فرزندشان علی اکبر آمدند و با ایشان درد و دل کردند.

به روزگار چو عمر پدر بسر آید *** خوش است گر پسری بر سر پدر آید

ولی چسان گذرد در زمانه بر پدری *** که روز مرگ پسر بر سر پسر آید

کنم چو یاد حسین وقت مرگ اکبر او *** هزار ناله جانسوزم از جگر آید

*******

به کوی رضا جان صفا می پذیرد *** در آنجا فروغ خدا می پذیرد

تو ای بینوا رو به سوی رضا کن *** که این پادشه، خوش گدا می پذیرد

به پا بوس او رو، که زوار خود را *** سر خوان جود و عطا می پذیرد

ص: 173


1- عيون أخبار الرضا (علیه السلام) ج 2 ص 243 ، بحار الأنوار ج 49 ص 301.

بود رحمتش بیکران همچو دریا *** هم آلوده، هم پارسا می پذیرد

خدا را به او خوان و خواه آنچه خواهی *** که ایزد به پاسش، دعا می پذیرد

امید دل من، به من کن نگاهی *** که جان از نگاهت، صفا می پذیرد

بخواه از خدا تا ببخشد گناهم *** که تو آنچه خواهی، خدا می پذیرد

در آتش بسوزان (شفق) هر هوی را *** که جانان، دل بی هوا می پذیرد

*********

•عامل شهادت: بنابر نقلی مامون به يکی از غلامانش دستورداد ناخن هایش را بلند نگهدارد، سپس مقداری مواد خطرناک زهرآلودبه او داد و گفت زیر ناخنهایت پنهان کن و دست هایت را شستشو نده سپس به دیدن امام آمد و به همان غلام گفت از این انارهائی که در باغ امام است بچین و بیاور. وقتی آورد، گفت: با دست هایت آب انارها را بگیر و در میان ظرف بریز و بیاور. غلام چنین کرد و مامون آب انار را جلو امام گذارد و با اصرار به امام گفت از این آب انار بخورید. امام فرمودند: بعداً می خورم. مامون قبول نکرد و گفت باید در مقابل من بخورید. حضرت مقداری از آن آب انار را خوردند و مامون رفت. طولی نکشید حال امام تغییر کرد و بر اثر شدت درد حدود پنجاه بار از اطاق خارج و دومرتبه برگشت و تا صبح به خود می پیچید و صبح به شهادت رسید. (1)

•فرزندان: بعضی معتقدند امام فقط یک فرزند پسر داشتند و آن هم امام جواد

ص: 174


1- عيون أخبار الرضا (علیه السلام) ج 2 ص 240 ، بحار الأنوار ج 49 ص 305.

بوده، لکن به نقل از علامه مجلسی در بحارالأنوار که روایتی از دختر امام رضا نقل می کند. ظاهرش این است که آن حضرت دختری داشته به نام فاطمه. روایت نقل شده از فاطمه بنت الرضا از پدران خود از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که ایشان فرمود: مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ كَفَّ اللَّهُ عَنْهُ عَذَابَهُ، وَ مَنْ حَسَّنَ خُلُقَهُ بَلَّغَهُ اللَّهُ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ. (1)

هرکس خشم خود را فرونشاند، خداوند متعال عذابش را از او بر می دارد، و کسی که خلقش را نیکو کند، خداوند متعال به او درجه روزه دار قائم به عبادت عنایت می کند.

با توجه به این نقل، گفته اند امام رضا یک پسر و یک دختر داشته اند.

ص: 175


1- عيون أخبار الرضا (علیه السلام) ج 2 ص 71 حديث 328 ، بحار الأنوار ج 68 ص 388 حديث 36 .

چند سخن روایت شده از حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیهما السلام)

حدیث 108- پایه های ایمان

رُوِیَ عَنْ عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : اَلْإِيمانُ عَلي أَرْبَعَةِ أَرْكانٍ: اَلتَّوَكُّلِ عَلَي اللهِ، وَالرِّضَی بِقَضاءِ اللهِ، وَ التَّسلِيمِ لِأَمْرِ اللهِ، وَ التَّفْوِيضِ إِلَي اللهِ. (1)

از حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روایت شده است: ایمان چهار پایه دارد: 1- واگذار کردن کارها به خداوند متعال (یعنی ضمن تلاش لازم در پیشرفت کار، خداوند متعال را وکیل خود قرار دهی)؛ 2- راضی شدن به آنچه تقدیر خداوند متعال است؛ 3- در مقابل فرمان های الهی تسلیم (و فرمان بردار باشد؛) 4- (ضمن اراده و تصمیم صحیح) رها کردن کار به خداوند متعال.

حدیث 109- نقش امامت در جامعه

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ، وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ، وَ صَلَاحُ الدُّنْيا، و َعِزُّ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي و َفَرْعُهُ السَّامِي، بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَوةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيامِ، وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ، وَ تَوْفِيرُ الْفَیي ءِ وَ الصَّدَقَاتِ، وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْكَامِ، وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَالْأَطْرَافِ. (2)

از حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیهما السلام) روایت شده است: امامت همانا مهار (و کنترل کننده) دین و وسیله نظم بین مسلمانان و وسیله سامان یافتن در دنیا و عزت مؤمنان است. به درستی که امامت پایه اسلام بالنده و شاخه سربلند آن است. به واسطه امام نماز، زکات،

ص: 176


1- تحف العقول، ص423، بحارالأنوار، ج75، ص63 حديث 154.
2- اصول کافی، ج1، ص200 حديث 1، عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، ج1، ص218 حديث 1.

روزه، حج و جهاد کامل می شوند و به واسطه امام غنائم (و درآمدها) و انفاق (و بخشش به مستمندان) فراوان می شوند و حدود الهی و احکام او اجرا می شوندو مرزها و سرحدات قوی و امن می شوند.

حدیث 110- عاقبت اندیشی

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : اتَّقِ الْمُرْتَقَى السَّهْلَ إِذَا كَانَ مُنْحَدَرُهُ وَعْراً . (1)

از حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیهما السلام) روایت شده است: بپرهیز از راه و حرکتی که رفتنش آسان، ولی برگشتن آن مشکل و خطرناک است.

توضیح: بعضی حرکت هاو تصمیم هابه علت شرایط به وجود آمده، شروع آن آسان است، ولی خاتمه و نتیجه آن که انسان بتواند به هدف خود برسد، سخت و چه بسا غیر ممکن است؛ لذا انسان باید در هر حرکتی به عاقبت کار و نتیجه آن فکر کند و بدون دقت در هر کاری وارد نشود.

حدیث 111- مسخره بودن هفت چیز بدون هفت چیز دیگر

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : سَبْعَةُ أَشْيَاءَ بِغَيْرِ سَبْعَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الِاسْتِهْزَاءِ: مَنِ اسْتَغْفَرَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ يَنْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِيقَ وَ لَمْ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنِ اسْتَحْزَمَ وَ لَمْ يَحْذَرْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى الشَّدَائِدِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ وَ لَمْ يَتْرُكْ شَهَوَاتِ الدُّنْيَا فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ،

ص: 177


1- اصول کافی، ج2، ص336 حديث 4 ، وسائل الشيعة ج 16 ص 58 حديث 3.

وَ مَنْ ذَكَرَ اللَّهَ وَ لَمْ يَسْتَبِقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ، وَ مَن أَصَرَّ عَلی المَعاصی و طَلبَ العَفوَ مِن رَبِّهِ وَ لَم یَتُبْ فَقَدِ اسْتَهزَأَ بِنَفسِهِ. (1)

از حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام) روایت شده است: هفت چیز بدون هفت چیز دیگر مسخره است: 1- کسی که با زبان طلب آمرزش می کند؛ ولی قلباً از (گناه) پشیمان نشده، هرآینه خودش را مسخره کرده؛ 2- کسی که از خداوند متعال توفیق بخواهد، ولی سعی و کوشش نداشته باشد، هرآینه خود را مسخره کرده؛ 3- کسی که کار دقیق و محکم بخواهد، ولی احتیاط و دقت نکند، هر آینه خود را مسخره کرده؛ 4- کسی که از خداوند درخواست بهشت کند، ولی در مقابل سختی هاشکیبا نباشد، هر آینه خود را مسخره کرده؛ 5- کسی که پناه می برد به خداوند از آتش جهنم (که به آتش نسوزد)، ولی تمایلات (نفسانی) دنیوی را ترک نکند، هر آینه خود را مسخره کرده؛ 6- هر کس خدای متعال را یاد کند (در زبان ذکر بگوید، ولی در عمل) خود را به طرف او نبرد، هر آینه خود را مسخره کرده؛ 7- کسی که گناه خود را تکرار می کند و درخواست بخشش هم می کند، ولی توبه (واقعی) نکرده، هر آِینه خود را مسخره کرده است.

حدیث 112- شرط پایداری نعمت

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : اسْتِعْمَالُ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ مُؤْذِنٌ بِدَوَامِ النِّعْمَة. (2)

از حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیهم السلام) روایت شده است: به کار بردن عدالت و نیکوئی (به مردم) باعث پایداری نعمت است.

ص: 178


1- کنزالفوائد، ج 1 ص330، بحارالأنوار، ج75، ص356 حديث 11.
2- مستدرک الوسائل ج 11 ص317 حديث 2.

حدیث 113- توجه به عاقبت کار انسان

رُوِیَ اَنّه قِيلَ لَهُ:كَيْفَ أَصْبَحْتَ؟ فَقَالَ مولانا عَلیُّ بنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : أَصْبَحْتُ بِأَجَلٍ مَنْقُوصٍ، وَ عَمَلٍ مَحْفُوظٍ، وَ اَلْمَوْتُ فِي رِقَابِنَا، وَ اَلنَّارُ مِنْ وَرَائِنَا، وَ ما نَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِنَا. (1)

شخصی به امام هشتم (علیه السلام) عرض کرد: چگونه صبح کردی؟ (کنایه از آن که د رچه حال هستید و حال شما چگونه است؟) حضرت فرمود: صبح کردم در حالی که مهلتم کم کارهای من ضبط و حفظ می شوند و مرگ همراه ما است و آتش جهنم درعقب سرما است و نمی دانیم با ما چه خواهد شد.

حدیث 114- فوائد زیارت امام هشتم (علیه السلام)

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا: إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا، وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ، وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ. (2)

از حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روایت شده است: هرکس زیارت کند مرا دور از خانه ام(درغربت)، روز قیامت در سه محل به نزد او خواهم آمد تا او را از هول و ناراحتی نجات دهم: 1- وقتی که پرونده های افراد به طرف راست و چپ در پرواز است (یعنی وقتی که نامه عمل انسان هاوسط آسمان پخش می شود که به دست افراد برسد)؛ 2- هنگام عبور از پل صراط؛ 3- هنگام سنجش اعمال.

ص: 179


1- تحف العقول، ص446، بحارالانوار، ج75، ص339.
2- عیون اخبار الرضا، ج2، ص255 ، بحار الأنوار ج 99 ص 34 حديث 14.

حدیث 115- صفات مؤمن واقعی

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّی تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال: سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ، وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ، وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ، فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ: فَکِتْمانُ سِرِّهِ، قالَ اللهُ تعالی: {عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ}، وَ اَمّا السُّنَهُ مِن نبِیِهِ: فَمُداراۀُ النّاسِ، فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أمَرَ نَبيّهَ بمُداراةِ النّاسِ فقال: {خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}، وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِّیهِ: فَالصَّبرُ عَلَی البَاْساءِ وَ الضَّراءِ، فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: {وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ}. (1)

از حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روایت شده است: مؤمن، مؤمن واقعی نمی شود تا این که سه صفت در او وجود داشته باشد: یک سنت (رفتار) از پروردگار خود و یک سنت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود و یک سنت از ولی (امام و پیشوا) خود و اما سنت از پرودرگارش این است که پنهان بدارد سِرّ خود را. خداوند متعال در قرآن می فرماید: خدا به غیب هاداناست، پس ظاهر نمی کند غیب خود را بر کسی، مگر بر آن که برگزیده شده است از پیامبران. و اما سنت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، همراهی و خوش رفتاری با مردم است. به درستی که خداوند عزوجل امر می فرماید پیامبر خود را به همراهی کردن با مردم، و در قرآن می فرماید: بخشش را انتخاب کن، و به خوبی ها امر کن، و از نادانان دوری کن، و اما سنت از ولیّ همانا صبر کردن در سختی ها و بیماری ها است. به درستی که خداوند عزوجل (در قرآن مجید) از صبرکنندگان بر سختی هاو بیماری هاستایش کرده است.

ص: 180


1- اصول کافی، ج2، ص241 حديث 39، امالی الصدوق، ص329 حديث 8 ، بحار الأنوار ج 72 ص 417 حديث 71.

حدیث 116- ارزش کار و تلاش برای زندگی

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : الَّذِي يَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا يَكُفُّ بِهِ عِيَالَهُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ . (1)

از حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روایت شده است: کسی که به امید فضل خداوند متعال برای رفع نیاز خانواده اش، تلاش می کند، اجرش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.

حدیث 117- آمرزش خواستن از گناه

رُوِیَ عَن عَلیِ بْنِ مُوسَی الرِّضا (علیهما السلام) : مَثَلُ الِاسْتِغْفَارِ مَثَلُ وَرَقٍ عَلَى شَجَرَةٍ تُحَرَّكُ فَيَتَنَاثَرُ، وَ الْمُسْتَغْفِرُ مِنْ ذَنْبٍ وَ يَفْعَلُهُ كَالْمُسْتَهْزِئِ بِرَبِّهِ. (2)

از حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روایت شده است: مَثَل آمرزش خواستن از گناه مَثَل برگ درخت است، آن وقتی که به حرکت در می آید و یک مرتبه روی زمین می ریزد (یعنی انسان با توبه واقعی می تواند از تمام گناهان پاک شود)؛ ولی کسی که از گناه (در لفظ) طلب آمرزش می کند، ولی در عمل گناه می کند، همانند کسی است که خدایش را مسخره می کند(نعوذبالله).

حدیث 118- فوائد اذان

روایت شده است از حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیهما السلام) که شخصی به نام هشام خدمت ایشان از بیماری و نداشتن فرزند شکایت کرد، امام (علیه السلام) به او فرمود:

أَنْ يَرْفَعَ صَوْتَهُ بِالْأَذَانِ فِي مَنْزِلِهِ، قَالَ: فَفَعَلْتُ فَأَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي سُقْمِي وَ كَثُرَ وُلْدِي. (3) صدای خود را با اذان در منزلت بلند کن. هشام گفت: چنین کردم؛ پس خداوند بیماری را از من دور کرد و فرزندان زیادی پیدا کردم.

ص: 181


1- اصول کافی، ج5، ص88 حديث 2، تحف العقول، ص445.
2- اصول کافی، ج2، ص504 حديث 3، بحارالانوار، ج90، ص285.
3- اصول کافی، ج3، ص308 حديث 33 ، بحار الأنوار ج 81 ص 156 حديث 53.

زندگی حضرت امام محمّد بن علی الجواد (علیهما السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام : محمّد (علیه السلام) .

•کنیه: ابن الرضا. درحکومت عباسیان به خاطر احترامی که برای امام رضا (علیه السلام) قائل بودند، امام جواد، امام هادی و امام عسگری را ابن الرضا می خواندند.

•لقب: جواد.

•پدر: علیّ.

•مادر: سبیکه، مادر ایشان از افضل زنان و زمان خود بود و در ملاقات یزید بن سلیط با امام موسی بن جعفر (علیهم السلام) و خبر دادن آن حضرت از ولادت امام نهم فرمودند او را (سبیکه را) خواهی دید وسلام مرا به او برسان. (1)

•ولادت: به گفته ابن عيّاش در دهم ماه رجب سال 195 هجری بوده که دعای ناحیه مقدسه که در روزهای ماه رجب خوانده می شود: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي، وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ، مؤیّد این قول است. اگرچه مشهور علماء و مشایخ نوزدهم یا نیمه ماه مبارک رمضان سال 195 را گفته اند. (2) درباره ولادت ایشان نوشته اند که امام علیّ بن موسی (علیه السلام) به خواهرشان حکیمه فرزند حضرت موسی بن جعفر (علیهم السلام) (سه خانم که هر سه حکیمه نام داشتند و از شاگردان امام جواد بودند عبارتند از: دختر امام جواد و دختر امام رضا و دختر امام کاظم) فرمودند: امشب نزد ما بمان قرار است خداوند متعال فرزندی مبارک به خیزران (این نامی است که امام رضا

ص: 182


1- کافی ج 1 ص 315 حديث 14 ، منتهی الامال، فصل اول، احوالات امام.
2- مصباح المتهجّد ج 2 ص 805 ، بحار الأنوار ج 95 ص 394 حديث 16، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام.

برای این خانم انتخاب کردند که همان خانم سبیکه است) عنایت فرماید.

هنگام شب درد زایمان بر آن خانم فرا گرفت. حکیمه می گوید من و زنان قابله در اتاق بودیم که ناگهان چراغ خاموش گشت، ولی طولی نکشید که تمام آن اتاق با نور آن نوزاد منور شد که دیگر احتیاجی به چراغ نبود ناگاه امام رضا تشریف آوردند که ما آن نور ولایت را در جامه مطهر پیچیده و به دست آن حضرت دادیم. سپس امام آن مهدشرف را به حکیمه سپرد و فرمود از گهواره او جدا مشو. حکیمه می گوید: پس از سه روز ناگهان دیدم ایننوزاد چشم خود را به طرف آسمان گشود و به جانب راست و چپ نظر کرد و با زبان فصیح فرمود: اَشهَدُ اَنّ لّااله الااللّه و اَشهَدُ اَنّ محمّداً رسولُ اللّه که بعد از این جریان به خدمت امام رضا رفتم و موضوع را بیان کردم. امام فرمود: بعد از این، از عجایب احوال، زیاد مشاهده خواهی کرد. (1)

•همسر امام و مادر حضرت امام علیّ نقی: سَمانه بوده است. (2)

•محل ولادت: مدینه منوره

•مدت امامت: هفده سال از سال 203 تا 220 هجری.

•شروع امامت: حدود هفت سالگی به امامت رسیدند. دو سال و نیم آخر حیات خود در عصر خلافت معتصم عباسی برادر مامون و بقیه یعنی از ابتداء امامت در زمان خلافت مامون بوده است.

•عمر شریف: 25 سال از سال 195 هجری تا سال 220 که بعد از حضرت زهرا در میان اهل بیت کسی عمری به این کوتاهی نداشته است.

ص: 183


1- بحار الأنوار ج 50 ص 10 حديث 10 ، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام.
2- تهذيب الأحکام ج 6 ص 92 باب 41 .

معجزات

معجزۀ اول:کارگر نشدن شمشیر بر پیکر آن حضرت

سید بن طاووس (علیه الرحمه) از حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) نقل کرده که می گوید: بعد از وفات پدرم، رفتم نزد همسر آن حضرت،ام الفضل دختر مامون. او بسیار گریه و اظهار ناراحتی می کرد. همینطور که مشغول بیان اوصاف و کمالات و حُسن خلق و عزت و کرامت ایشان بودیم، همسر ایشان گفت: من چیز عجیبی از ایشان دیده ام که همه چیزها پیش آن کوچک است و آن این که من مرتب پیش پدرم مامون از شوهرم شکایت و بدگوئی می کردم تا در یک مورد که پدرم مست بود پس از شکایت به غلامش گفت: شمشیر مرا بیاور و شمشیر را گرفت و سوار شد رفت به طرف امام و گفت: واللّه او را خواهم کشت. من چون این جریان را دیدم از گفته خود پشیمان شدم و گفتم: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ چه کردم با خودم شوهرم را به کشتن دادم. از عقب پدرم آمدم تا نزد امام وبر سر و صورت خود می زدم. پدرم آمد کنار امام و آن قدر با شمشیر به پیکر امام زد که او را پاره پاره کرد. من آن شب تا صبح از ناراحتی نخوابیدم. اول صبح پیش پدرم آمدم و گفتم: دانستی دیشب با محمد بن علی چه کردی؟ گفت: نه (زیرا شب مست بود). گفتم دیشب پسر امام رضا را کشتی.

از این حرف متحیّر و ناراحت شد، به طوری که از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، گفت: راست می گویی؟ گفتم: بلی، دیشب با شمشیر با دست خود او را کشتی.خادم خود را احضار کرد پرسید: این چه حرفی است که دختر من می گوید. خادم گفت: راست می گوید. مامون بر صورت خود زد و گفت: إِنَّالِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ما تا قیامت بین مردم رسوا شدیم و به خادم گفت: برو و خبری از امام بیاور که نزدیک است بمیرم. خادم رفت و برگشت و گفت: ای امیر بشارت. گفت: چه خبر؟ گفت: وقتی خدمت حضرت رسیدم، دیدم پیراهنی به تن

ص: 184

دارد و مشغول مسواک کردن است. من تعجب کردم و به آن حضرت گفتم از شما تقاضا دارم پیراهنی را که پوشیده اید به من بدهید تا برای تبرک در آن نماز بخوانم و مقصودم این بود که بدن امام را ببینم که اثری از شمشیر دارد یا خیر. ولی به خدا قسم بدن ایشان سفید و هیچ گونه اثری از زخم و شمشیر نداشت.

مأمون بسیار گریست و گفت: با این معجزه چیزی برای ما نماند و او پیش همه عظمت پیدا کرد. به خادم گفت: من رفتنِ دیشب خود را بیاد دارم؛ ولی برگشتن و کارهای خودم را نه. خدا لعنت کند این دختر را برو به او بگو اگر بعد از این از آن جناب شکایتی کنی از تو انتقام خواهم کشید و به خادمش گفت: برو نزد ابن الرضا سلام مرا به ایشان برسان و بیست هزار دینار و اسب سواری مرا به ایشان بده و به قبیله هاشمی هابگو بر ایشان وارد شوند و احترام کنند.

خادم می گوید: دستور مامون را عمل کردم. وقتی چشم امام به پول هاافتاد تبسمی کرد و فرمود: آیا عهد میان من و مامون این بود که به روی من شمشیر بکشد. آیا نمی داند که مرا یاری دهنده ایست که بین من و او مانع می شود؟ گفتم: تو را به حق جدت، رسول خدا که این حرف هارا رها کیند. مامون دیشب مست بوده و چون به هوش آمده نذر کرده که دیگر لب به شراب نزند؛ زیرا آن از دام های شیطان است و درخواست می کنم اگر با او روبرو شدید این سخنان را به روی او نیاورید.

امام فرمود: من هم همین قصد را داشتم. سپس امام بر مامون وارد شدند و او از امام استقبال کرد و ایشان را به سینه چسبانید و تنها با ایشان سخن گفت. امام هم متقابلاً از روی لطف و مرحمت سفارش هایی برای ایمنی و سلامتی به او فرمودند و حرزی را برای سلامتی برایش فرستادند مامون این حرز را به خود بست تا از سختی هاو خطرها سالم بماند

ص: 185

و نقل شده که وقتی این حرز را از امام جواد گرفت، همراه خود نگاه داشت و زمانی که با رومی هاو جنگ های دیگر پیکار می کرد، پیروز می گشت و این حرز معروف است به حرز حضرت جواد (علیه السلام) . (1)

معجزه دوم: آزاد شدن از زندان

شیخ مفیدو طبرسی و دیگران نقل کرده اند از راوی علی بن خالد که می گوید: زمانی که در سامرا بودم، شنیدم مردی را از شام دستگیر کرده و در قید و بند کرده و اینجا آورده اند و می گویند او ادعای نبوت کرده است. من هر طور که بود خودم را در زندان به او رساندم، ولی او را مردی با فهم و درک دیدم. از او سؤال کردم جریان کار تو چیست؟ گفت: من در شام در مقام معروف به راس الحسین (علیه السلام) شبی مشغول عبادت بودم، ناگهان شخصی را دیدم که به من فرمود: برخیز. من برخاستم کمی همراه او راه رفتم ناگهان خودم را در مسجد کوفه دیدم. فرمود: این مسجد را می شناسی؟ گفتم: بلی، اینجا مسجد کوفه است. پس با هم نماز خواندیم واز مسجد بیرون رفتیم. بعد از کمی راه رفتن خود را در مدینه در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدم. پس او بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام کرد و در مسجد نماز خواند. من هم نماز خواندم. پس با هم از مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون آمدیم. کمی راه رفتیم ناگهان خود را در مکه و در مسجدالحرام دیدم.

پس با هم طواف کردیم واز خانه خدا بیرون آمدیم. کمی راه رفتیم دیدم در شام در محل عبادت خودم هستم و ان مرد از نظر من غائب شد و من در تعجب بودم از این جریان تا سال بعد رسید. دو مرتبه آن مرد را دیدم. از دیدنش خوشحال گشته و باز دو مرتبه مرا خواند و به

ص: 186


1- بحارالانوار، ج50، ص69 معجزه پنجاه و يکم از معجزات آن حضرت، منتهی الآمال، احوالات امام، معجزه هشتم با تلخیص.

همان مواضعی که سال گذشته برده بود با خود برد. چون مرا به شام برگرداند و خواست از من مفارقت کند، به او گفتم: تو را به حق آن خدایی که این قدرت و عظمت را به تو داده بگو تو کیستی؟ فرمود من محمد بن علی بن موسی بن جعفر (امام جواد) هستم. من این جریان را برای بعضی بیان کردم و کم کم این خبر به گوش وزیر معتصم محمد بن عبدالملک زیّات رسید. او دستور داد مرا دستگیر کردند و به عراق آوردند و زندان کردند و مرا متهم کردند که ادعای پیامبری کرده ام.

راوی گفت: می خواهی من طی نامه ای به محمد بن عبدالملک برای تو وساطت کنم شاید آزاد شوی. قبول کرد. من طی نامه ای جریان کار او را برای محمد بن عبدالملک وزیر معتصم نوشتم؛ ولی او با بی اعتنایی در همان نامه نوشت: به او بگو به همان کسی که در یک شب او را به کوفه و مدینه و مکه برده و سپس او را به شام برگردانده از زندان آزاد کند.

من از جواب نامه بسیار ناراحت شده، تصمیم گرفتم بار دیگر به زندان مراجعه کرده و از جواب نامه او را خبر دهم و مقداری دلداری و امر به صبر نمایم. وقتی به درب زندان رسیدم، دیدم ماموران زندان با عجله به این طرف و آن طرف مراجعه کرده و جست و جو می کنند. گفتم چه خبر است؟ گفتند: آن مردی که ادعای پیغمبری کرده بود و زندانی بود دیشب مفقود شده و معلوم نیست به زمین فرو رفته یا به آسمان. علی بن خالد گفت: فهمیدم که حضرت محمد بن علی با اعجاز او را از زندان آزاد کرده است. من تا آن زمان زیدی مذهب بودم؛ ولی این معجزه را که دیدم مذهب امامیه را قبول کردم و اعتقاد خوبی پیدا کردم. (1)

محدث قمّی نقل کرده اباصلت هم که در خدمت امام هشتم بود بعد از شهادت ایشان به دستور مامون دستگیر و زندانی شد و یک سال در حبس او بود تا آن که متوسل به انوار مقدس

ص: 187


1- اصول کافی ج 1 ص 492 حديث 1، الخرائج والجرائج، ج 1 ص 380، منتهی الآمال، احوالات امام، معجزه پنجم.

محمد واهل بیتش شد هنوز دعایش تمام نشده بود که حضرت جواد با اعجاز نزد او حاضر شده و او را از زندان آزاد نمود.

و علامه مجلسی (ره) نقل کرده که اباصلت یک سال در حبس مامون بود و هر روز او را تهدید به قتل می کرد تا این که می گوید: در شب جمعه ای غسل کردم و شب را به عبادت و گریه و تضرع صبح کردم و از خدا خواستم که مرا از زندان نجات دهد. چون نماز صبح را به جا آوردم، ناگهان دیدم ابن الرضا حضرت جواد الائمه بر من وارد شدند و فرمودند: ای اباصلت سینه ات (در زندان) تنگ شده؟ گفتم آری ای مولای من. فرمود اگر زودتر کاری که دیشب انجام دادی، انجام داده بودی خداوند تو را نجات می داد همانگونه که الآن نجات پیدا خواهی کرد.

سپس فرمود: برخیز برویم، عرض کردم: چگونه برویم در حالی که نگهبانان درب زندان حاضرند. فرمود: بلند شو آنها تو را نخواهند دید و نمی توانند دیگر تو را پیدا کنند و دست مرا گرفت و از میان ماموران خارج نمود و آنها نشسته بودند؛ ولی ما را نمی دیدند. وقتی از زندان خارج شدیم، فرمود: به کدام شهر می خواهی بروی گفتم: منزل اصلی من در هرات است. فرمود عبای خود را به صورتت بیانداز و دست مرا گرفت به صورتی که من گمان کردم مرا از طرف راست خود به طرف چپ آورد سپس فرمود: صورت خود را باز کن. وقتی باز کردم کسی را ندیدم و خود را درب منزل دیدم. داخل منزل شدم و دیگر مامون و مامورینش را ندیدم. (1)

•زمان و مکان شهادت:

بعد از شهادت امام رضا مامون از نظر سیاسی و جوی که بر علیه او ایجاد شده بود،

ص: 188


1- الخرائج والجرائج، ج 1 ص 355 - 356.

صلاح دید به بغداد منتقل شود. پس از رفتن به بغداد، نامه ای به امام جواد نوشت و امام را از مدینه احضار کرد و برای جوّ به وجود آمده بین مردم و ترس از آن که به ریاستش ضربه بزنند، دخترش ام الفضل را به عقد ازدواج امام جواد (علیه السلام) درآود امام با ام الفضل به مدینه برگشتند و حدود پانزده سال در مدینه زندگی کردند تا این که مأمون در هفده رجب سال 218 از دنیا رفت و برادرش معتصم به جای او نشست. معتصم چون دید امام در مدینه شخصیت و مقام و پیروانی دارد، آن حضرت را به بغداد احضار کرد تا این که امام در 28 محرم سال 220 هجری با همسرش به بغداد آمد و در آخر ذیقعده همان سال به شهادت رسیدند. (1)

سلام و درود بر امام محمدتقی (علیه السلام)

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، الْإِمَامِ الْبَرِّ التَّقِيِّ، النَّقِيِّ الرَّضِيِّ، وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرَضِينَ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ، صَلَوةً كَثِيرَةً تَامَّةً، زَاكِيَةً مُبَارَكَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَرَادِفَةً،كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ. (2)

پروردگارا درود فرست بر محمّد فرزند علیّ، پیشوای نیکو، پرهیزگار راضی و پسندیده شده و امام بر هر کس که روی زمین و زیر آن است، درود فراوان تمام و پاک و مبارک و متصل و دنبال هم، همچون بهترین درودی که بر اولیاء و دوستانت فرستادی.

ذکر مصیبت

این امام مظلوم در بین تمام امامان و بعد از مادرشان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) جوان ترین امامی بودند که به شهادت رسیدند؛ یعنی آن حضرت را در 25 سالگی به شهادت رساندند و این بعد از دو سال و نیم از مرگ مامون بود، همان طوری که طبق نقل خود امام

ص: 189


1- منتهی الامال، فصل پنجم، احوالات امام.
2- کامل الزیارات ص 302، زیارتنامه امام (علیه السلام) ، حدیث 1، بحار الأنوار ج 99 ص 7 حديث 1.

می فرمود: اَلْفَرَجُ بَعْدَ اَلْمَأْمُونِ بِثَلاَثِينَ شَهْراً؛ (1) گشایش کار سی ماه بعد از فوت مامون است؛ یعنی امام از بس تحت فشار حکومت وقت معتصم عباسی بودند، گشایش و نجات خود را در شهادت می دیدند.

زمانی که معتصم امام را از مدینه احضار کرد، یعنی در محرم سال 220هجری که در همین سال هم به شهادت رسیدند. امام با خانواده و فرزند دلبندش امام علیّ النقیّ (علیه السلام) وداع کردند و خود را آماده شهادت نمودند؛ لذا در حضور بزرگان از اصحاب و مربوطان خود، فرزندشان امام علیّ النقی (علیه السلام) را به عنوان جانشین و امام بعد از خود معرفی کردند و اشیاء خاص مانند اسلحه و آثار حضرت رسول و علوم الهی که به ارث به ایشان رسیده بود را تحویل فرزندشان دادند. (2)

پس از ورود امام به بغداد، معتصم خلیفه وقت با همدستی جعفر پسر مامون و با تحریک ام الفضل همسر نالایق امام جواد (علیه السلام) توطئه قتل امام جواد را ریختند. معتصم و جعفر سمّی کشنده را در انگور تزریق کردند و آن انگور را برای ام الفضل فرستادند و از او خواستند که به شوهر جوانش بخوراند؛ لذا او انگور مسموم را جلو امام گذارد و از آن تعریف زیاد کرد و امام قدری از آن انگور را خوردند که طولی نکشید آثار زهر و درد شدید بر آن حضرت عارض شد و همین زهر منجر به شهادت ایشان گردید.

در همان حال ام الفضل از کرده خود پشیمان شد و گریه می کرد. حضرت به او فرمودند: اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد. (3)

ص: 190


1- بحار الأنوار ج 50 ص 64 .
2- منتهی الامال، فصل پنجم، احوالات امام.
3- انوارالبهیه، محدث قمی، ص297، به نقل از سوگنامه، ص132.

پس از شهادت امام، فرزندشان حضرت امام علیّ النقیّ (علیه السلام) از مدینه به طِیّ الاَرض خودشان را به بغداد رساندند و پدر را غسل داده و کفن نمودند و به بدن ایشان نماز خواندند. اگرچه به صورت ظاهر دیگران بر حضرت نماز خواندند. (1)

دردا که گشت با من، بیگانه یار جانی *** با دست خود مرا کشت، لب تشنه در جوانی

لب تشنه ام ثوابی، ای ام فضل آبی *** بالله این نباشد، پاداش مهربانی

بر دیده ام ستاره، در سینه ام شراره *** با قلب پاره پاره، رفتم ز دار فانی

**********

اَمّا لَايَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الحُسین (علیه السلام) .

هیچ روزی مانند روز تو نیامد یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام) .

امام الهدی، یا جواد الائمه *** ولّی خدا، یا جواد الائمه

سپهر کرم، ابر رحمت، یَمِ جود *** محیط سخا، یا جواد الائمه

سماواتیان راست مدح تو بر لب *** به صبح و مسا، یا جواد الائمه

مرا تا ابد از صف دوستانت *** مگردان جدا، یا جواد الائمه

ص: 191


1- منتهی الآمال، فصل پنجم، احوالات امام.

خدا داد پاسخ به هر بینوا کو *** تو را زد صدا، یا جواد الائمه

به بازار محشر ولای تو آرم *** گدایم گدا، یا جواد الائمه

**********

تو نور خدایی جواد الائمه *** تو مشکل گشایی جواد الائمه

تو ابن الرضایی جواد الائمه *** عزیز خدایی جواد الائمه

**********

•محل دفن: کاظمین در نزدیکی بغداد.

•فرزندان: محدث قمّی از کتاب تحفة الأزهار تعداد چهار پسر و چهار دختر برای ایشان نقل کرده است. (1)

ص: 192


1- منتهی الآمال، فصل ششم، احوالات امام جواد.

چند سخن روایت شده از حضرت امام محمد تقی (علیه السلام)

حدیث 119- گشاده رویی

روایت شده که حضرت عبدالعظیم حسنی از امام نهم درخواست کرد که حدیثی از پدرانش برای او بیان فرماید و امام از پدرش و او نیز از پدرش تا برسد به حضرت علیّ (علیه السلام) روایت کرد که حضرت علیّ فرمود: إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ اللِّقَاء. (1)

به درستی که شما نمی توانید مردم را با ثروت خود راضی و در گشایش قرار دهید؛ پس با گشاده روئی و خوش برخوردی، آنها را راضی و در گشایش قرار دهید.

حدیث 120- نکوهش ستم بر بندگان خدا

در ادامه روایت آمده است: بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ. (2)

چه بد توشه ای است برای قیامت، دشمنی و ستم بر بندگان خدا.

حدیث 121- ارزش زبان

در جمله دیگر حدیث آمده است: الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ. (3)

ارزش مرد نهفته است زیر زبانش (تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد).

حدیث 122- رضایت به کار دیگران

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بْنِ عَلیٍ (علیهما السلام) : مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَكَرِهَهُ كَانَ كَمَنْ غَابَ عَنْهُ، وَ

ص: 193


1- وسائل الشيعة ج 12 ص 161 حديث 8 ، منتهی الآمال، سخنان امام جواد.
2- نهج البلاغة حکمت 221. منتهی الامال احوالات امام جواد.
3- أمالی شيخ طوسی ص 494 ، بحار الأنوار ج 101 ص 370 ، منتهی الآمال، احوالات امام جواد.

مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَهُ . (1)

از حضرت محمّد بن علیّ امام جواد (علیه السلام) روایت شده است: کسی که حاضر در کاری باشد، اما راضی به آن کار نباشد، مانند کسی است که اصلاً حاضر نبوده و کسی که حضور در کاری نداشته باشد، اما در خصوص آن کار راضی باشد، مثل آن است که در آن کار حضور داشته است.

حدیث 123- شش صفت ارزنده

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بْنِ عَلیٍ (علیهما السلام) : ثَلَاثٌ يُبَلِّغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوَانَ اللَّهِ: كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ، وَ خَفْضُ الْجَانِبِ، وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ...، وَ ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ لَمْ يَنْدَمْ: تَرْكُ الْعَجَلَةِ، وَ الْمَشُورَةُ، وَالتَّوَكُّلُ عِنْدَ الْعَزْمِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ . (2)

از حضرت محمّد بن علیّ امام جواد (علیهم السلام) روایت شده است: سه کار است که بنده خدا را به رضایت و خشنودی پروردگار می رساند: 1- زیاد استغفار کردن، 2- نرم خو بودن، 3- بسیار صدقه دادن و سه کار است که در هر کس باشد باعث پشیمانی او نخواهد شد:

1- عجله نکردن در کارها، 2- مشورت کردن، 3- توکل کردن بر خداوند متعال هنگام تصمیم.

حدیث 124- دریغ کردن از انتقاد سازنده

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بْنِ عَلیٍ (علیهما السلام) : قَدْ عَادَاكَ مَنْ سَتَرَ عَنْكَ الرُّشْدَ اتِّبَاعاً لِمَا تَهْوَاهُ . (3)

از حضرت محمّد بن علیّ امام جواد (علیه السلام) روایت شده است: کسی که راه رشد و پیشرفت

ص: 194


1- تحف العقول، ص456، بحارالانوار، ج97، ص81 حديث 38.
2- کشف الغمة، ج 2، ص349، بحارالأنوار، ج75، ص81.
3- بحارالأنوار، ج75، ص364.

تو را به خاطر پیروی از دلخوشی تو بپوشاند، دشمن توست. (یعنی برای خوش آمد تو، تو را ارشاد و نصیحت نکند و به میل تو حرف بزند).

حدیث 125- سه نیاز مؤمن

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بْنِ عَلیٍ (علیهما السلام) : الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَی ثَلَاثِ خِصَالٍ: تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ، وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ. (1)

از حضرت محمّد بن علیّ امام جواد (علیهما السلام) روایت شده است: مؤمن نیاز به سه چیز دارد: 1-توفیق از طرف خدای متعال، 2- واعظی از طرف خودش (یعنی خودش خود را موعظه کند)، 3- بپذیرد نصیحت کسی را که او را نصیحت می کند.

حدیث 126- اهمیت دوستی و دشمنی برای خدا

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بْنِ عَلیٍ (علیهما السلام) : اَوْحَی اللّه ُ اِلی بَعْضِ الأنبِياءِ: أمّا زُهْدُكَ في الدُّنيا فَتُعَجِّلُكَ الرّاحَةَ، وَامّا انْقِطاعُكَ اِلیَّ فَيُعَزِّزُكَ بي، وَلكِنْ هَلْ عادَيْتَ لي عَدُوّا وَ والَيْتَ لي وَليّاً؟ (2)

از حضرت محمّد بن علیّ امام جواد (علیهم السلام) روایت شده است: خداوند متعال وحی کرد به بعضی از پیامبران که بی رغبتی تو در دنیا، راحتی و آسایش تو را موجب می شود، و بریدن از دیگران و انس با من تو را پیش من عزیز می کند، ولکن آیا با دشمنی از دشمنان به خاطر من دشمنی کرده ای، یا با دوستی از دوستان به خاطر من دوستی کرده ای؟

ص: 195


1- تحف العقول، ص457، بحارالأنوار، ج75، ص358.
2- تحف العقول، ص455، بحارالأنوار، ج66، ص238 حديث 7.

حدیث 127- دوری از رفیق بد

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بْنِ عَلیٍ (علیهما السلام) : إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الشَّرِيرِ، فَإِنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ، يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبُحُ أَثَرُهُ. (1)

از حضرت محمّد بن علیّ امام جواد (علیه السلام) روایت شده است: دوری کن از رفاقت و همنشینی با انسان بد، زيرا که او مانند شمشیر کشیده است که صورتش زیبا است ولی آثار او زشت است.

حدیث 128- سرآغاز نامة عمل انسان

رُوِیَ عَن مُحَمّدِ بْنِ عَلیٍ (علیهما السلام) : عُنْوَانُ صَحِيفَةِ الْمُؤْمِنِ حُسْنُ خُلُقِهِ. (2)

از حضرت محمّد بن علیّ امام جواد (علیه السلام) روایت شده است: تیتر و سر آغاز نامه عمل هر مؤمنی در قیامت نیک خلقی او است.

ص: 196


1- اعلام الدین، ص309، بحارالانوار، ج71، ص198.
2- تحف العقول ص 200، بحارالانوار، ج75، ص79.

زندگی حضرت علیّ بن محمّد هادی ابوالحسن ثالث (علیهما السلام) در یک نگاه

اشاره

نام : علیّ (علیه السلام) .

کنیه: ابوالحسن ثالث. از نظر اصطلاح روائی، کینۀ امام هفتم ابوالحسن اول و امام هشتم ابوالحسن ثانی و امام دهم ابوالحسن ثالث است.

لقب: هادی.

پدر: محمّد (علیه السلام) .

مادر: سَمانه. از امام هادی (علیه السلام) روایت است که فرمود: مادر من عارف به حقّ من (یعنی امام زمانش)، و از اهل بهشت است.شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود و مکر جبار عنید به او نمی رسد، و خداوند متعال حافظ و نگهبان او است، و از مادران صدیق و صالح جدا نیست. (1)

ولادت: بنابر مشهور روز 15 ذیحجه سال 212 ه.ق. (2) و به روایتی دوم ماه رجب (3) که دعای وارده از ناحیه مقدسه در ماه رجب اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فِي رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ، این قول را تائید می کند.

محل ولادت: در حوالی مدینه جائی که آنجا را صریا گویند.

همسر امام و مادر امام یازدهم: حُدَیث.

عمر شریف: 42 سال از سال 212 هجری تا 254.

ص: 197


1- دلائل الإمامة ص 410 ، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام.
2- بحار الأنوار ج 50 ص 113 ، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام، گفتار دلنشین، ص240، سوگنامه، ص135.
3- اقبال الاعمال، ج3، ص215، بحارالأنوار، ج50، ص14.

مدت امامت: 33 سال از سال 220 تا 254 هجری. (1)

شروع امامت: حدود هشت سال داشتند که در مدینه بعد از شهادت پدرشان امام جواد به امامت رسیدند و سیزده سال در مدینه بودند تا با دستور متوکّل عبّاسی به سامره تبعید شدند و حدود بیست سال دور از وطن و تحت نظر بودند.

معجزات

معجزۀ اول: اجابت دعای امام در حق مرد اصفهانی

قطب راوندی روایت کرده که مردی اصفهانی علت شیعه شدن خود و قبول کردن امامت امام علی نقی را چنین بیان کرده است:

من مردی فقیر و نیازمند بودم. در یک سال مردم اصفهان مرا با گروهی برای گرفتن حقم به نزد متوکل عباسی فرستادند. چون به منزل او رسیدم گفتند متوکل، علی بن محمد الرضا (امام دهم) را احضار کرده است. سؤال کردم: این آقا کیست که متوکل او را احضار کرده؟ گفتند او مردی است از علویین که رافضه او را امام می دانند و ممکن است متوکل او را احضار کرده تا به قتل برساند. من گفتم: از جای خود حرکت نمی کنم تا این مرد علوی را بیاورند و من او را ببینم. ناگهان شخصی که سوار بر اسب بود و مردم برای احترام، دو طرف او ایستاده بودند، پیدا شد.

به مجرد دیدن او محبتش در دل من قرار گرفت و شروع کردم به دعا کردن در حق او که خداوند او را از شر متوکل حفظ کند. آن جناب در حالی که نگاهش به یال اسب خود بود و جای دیگر را نگاه نمی کرد در حال عبور چون مقابل من رسید و من مشغول دعا کردن در

ص: 198


1- بحار الأنوار ج 50 ص 114 ، منتهی الآمال فصل اول، احوالات امام، و سوگنامه، ص135.

حق ایشان بودم به من فرمود: خدا دعایت را مستجاب کند و عمرت را طولانی و مال و اولادت را زیاد کند.

چون این کلام را شنیدم، بدنم به لرزه درآمد و از خود بی خود شده میان رفقایم افتادم. از من پرسیدند: تو را چه شد؟ گفتم: خیر است و چیزی ظاهر نکردم. وقتی به اصفهان برگشتم، خداوند ثروت زیادی به من داد و دارای ده فرزند شدم و عمرم از هفتاد سال تجاوز کرد؛ لذا امامت او را پذیرفتم زیرا آنچه در دل داشم خبر داد و دعایش در حق من مستجاب شد. (1)

معجزه دوم: زنی که ادعا کرده بود زینب دختر حضرت فاطمه فرزند پیامبر است.

روایت شده که در ایام حکومت متوکل عباسی زنی می گفت که او زینب دختر حضرت فاطمه دختر رسول اللّه است. متوکّل به او گفت: تو زن جوانی هستی و حال آن که چند سال از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمه گذشته است. زن گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دستی که بر من کشید از خداوند درخواست کرد در هر چهل سال جوانی به من برگردد و تا امروز این موضوع را اظهار نکرده بودم؛ ولی امروز نیاز من باعث شد که این امر را بیان دارم.

متوکّل بزرگان آل ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را دعوت کرد تا مسئله را روشن کنند. آنها گفتند: حضرت زینب دختر فاطمه در سال فلان از دنیا رفته است؛ ولی این زن گفت: اینها دروغ می گویند راز من تا امروز از مردم پوشیده بود و امروز ظاهر کردم. متوکّل دنبال دلیل روشن تری بر ردّ گفتار زن بود. بزرگان حاضر گفتند: ابن الرضا یعنی حضرت علی بن محمّد (علیهم السلام) را دعوت کنید تا موضوع را روشن سازد.

موضوع را با امام در میان گذاردند. آن حضرت فرمود: این زن دروغ می گوید و جناب زینب در فلان سال از دنیا رفته است. متوکّل گفت: این بزرگان هم همین را گفتند لکن من

ص: 199


1- بحارالانوار، ج50، ص114 حديث 26 ، منتهی الآمال معجزه ششم از معجزات امام (علیه السلام) .

دلیل روشن و محکم تری می خواهم. آن حضرت فرمود: من دلیلی دارم که آن زن و دیگران را مجاب می کند. متوکّل گفت: آن کدام است؟ فرمود: گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است، او را نزد آنها ببرید اگر راست می گوید آسیبی به او نمی رسانند. متوکّل به آن زن گفت: چه می گویی؟ او گفت ایشان با این کار می خواهد مرا به کشتن بدهد. بعضی از فرزندان دیگر حضرت حسن و حسین (علیهم السلام) هستند و می توانید این کار را با آنها آزمایش کنید. بعضی از مخالفان امام گفتند: چرا ابن الرضا خودش نزد درندگان نمی رود؟ متوکّل هم با نظر مخالفان امام موافق بود و میل داشت آن حضرت پیش حیوانات برود و به امام عرض کرد: چرا خودتان این کار را نمی کنید. آن حضرت فرمود: اگر بخواهی انجام خواهم داد. متوکّل گفت: خودتان انجام دهید. نردبانی آوردند، آن حضرت از نردبان بالا رفت وارد بر محل نگهداری درندگان شد. آنها شش عدد شیر بودند.

دیدند شیر بزرگ به نزد آن حضرت آمد و جلوی ایشان دست های خود را پهن کرد و سر خود را بین دو دست آن حضرت قرار داد و ایشان با دست به سر او کشیدند و اشاره کردند کنار برو. به همین ترتیب یک به یک شیرها آمدند و امام دست به سر آنها می کشید. وزیر متوکّل وقتی این جریان را دید، گفت: قبل از آن که این خبر بین مردم منتشر شود بایستی فوراً ایشان را از بین حیوانات خارج کرد. به آن حضرت عرض کرد ما قصد بدی از این کار نداشتیم، می خواستیم به گفته شما یقین پیدا کنیم از شما می خواهیم که بیرون بیایید. آن حضرت حرکت کردند به طرف نردبان که خارج شوند، ولی یکی ازشیرها خود را به لباس امام می کشید و اظهار کوچکی می کرد. وقتی امام پا در پله اول گذاردند، اشاره کردند به شیر که برگرد و او برگشت امام خارج شد و فرمود: هرکس می گوید از فرزندان فاطمه است پس در این مکان برود. متوکّل به آن زن گفت: تو هم بایستی بروی پیش آن حیوانات. زن با التماس

ص: 200

گفت: من دروغ گفتم، من دختر فلان کس هستم که بیچارگی مرا مجبور به این کار کرد. متوکّل دستور داد او را به نزد حیوانات درنده انداختند و حیوانات او را نابود کردند. (1)

•تاریخ شهادت: روز سوم ماه رجب 254 هجری در سامره. (2)

سلام و درود بر امام هادی (علیه السلام)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا الحَسَن عَلَّیَ بْنَ مُحَمَّدٍ الزَکّیِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا المُبَیِّنُ لِلحَلالِ مِنَ الحَرامِ ...، أَشْهَدُ أَنَّكَ كَلِمَةُ التَّقْوَىٰ، وَ بَابُ الْهُدَىٰ، وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَىٰ، وَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه. (3)

سلام بر تو یا ابالحسن حضرت علیّ، فرزند محمّد (تقی ای امام) پاکیزه، سلام بر تو ای بیانکننده حکم حلال (و جدا کننده آن) از حرام، گواهی می دهم که تو حقیقت تقوی و درگاه هدایت و رشته محکم ایمان به خدای متعال هستی، درود و رحمت خداوند و برکات او بر تو باد.

ذکر مصیبت

سخت ترین عصر 33 ساله امامت امام حدود پانزده سال در زمان حکومت شقی ترین و دیکتاتورترین خلفای بنی عباس، یعنی جعفر بن محمّد بن هارون معروف به متوکّل بود. کارنامه این جرثومه کثیف بسیار سیاه است. کسی که دستور داد قبر امام حسین را خراب کرده و شخم بزنند که اثری از قبر نباشد. دستور داد هرکس به زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) برود، دستش بریده شود. (4)

ص: 201


1- بحارالانوار، ج50، ص 149 حديث 35، منتهی الآمال معجزه هفتم از معجزات امام (علیه السلام) . نظیر این معجزه را برای امام هشتم (علیه السلام) نیز بیان کرده اند که در معجزات ایشان بیان شد (مولف).
2- اصول کافی ج 1 ص 497، منتهی الآمال فصل پنجم از احوالات امام (علیه السلام) .
3- بخشی از زیارت امام به نقل مفاتیح الجنان.
4- ترجمه ارشاد مفید، ج2، ص298، به نقل سوگنامه، ص36، منتهی الآمال فصل پنجم از احوالات امام (علیه السلام) .

چنان با آل علی دشمنی داشت و آنها را تحت فشار می گذارد که جمعی از زنان علوی یک پیراهن و روپوش سالم داشتند و برای نماز خواندن به نوبت از این لباس استفاده می کردند. متوکل ملعون دستور داد جمعی از دژخیمانش شبانه و به طور ناگهانی به خانه امام بریزند. آنها به خانه ریختند و پس از جستجو چیزی به دست نیاوردند و امام را در حال قرآن خواندن روی خاک و ریگ دیدند. در عین حال به آن حضرت حمله کرده و با سر و پای برهنه به پیش متوکل آوردند، در حالی که متوکل شراب خواری می کرد و اهانت بزرگ این که جام شراب را تعارف امام کرد. امام فرمود: قسم به خداوند که هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده و نخواهد شد. متوکل این جرثومه کثیف گفت: پس برای من شعرخوانی کن و بزم ما را شاد کن که امام ابتدا عذر خواستند، ولی با اصرار او اشعاری درباره بی ارزشی دنیا و مقام و دارائی آن خواندند که متوکّل با آن سنگدلی متغیّر شد. (1)

امام هادی (علیه السلام) حدود بیست سال دور از وطن و در حال تبعید، گاهی زیر شکنجه و گاهی در زندان در شهر سامرا بودند و نهایتاً در زمان خلافت معتزّ عباسی (2) به صورت مرموزی مسموم و به شهادت رسیدند. (3)

ص: 202


1- بحار الأنوار ج 50 ص 211 ، تلخیص از سوگنامه، ص138، منتهی الآمال فصل پنجم از احوالات امام (علیه السلام) .
2- بعضی گفته اند شهادت امام در زمان مهدی بالله بوده مثل صاحب کتاب سوگنامه در ص 135 و بعضی گفته اند در زمان معتمد بوده لکن با توجه به آنکه طبق نقل سوگنامه در ص143 از المنتهیِ محدث قمی که امام حسن عسگری در آغاز خلافت معتزّ به امامت رسیدند و امامت ایشان مصادف بود با خلافت معتزّ سپس مهدی و سپس معتمد معنی ندارد که شهادت امام هادی در زمان خلافت مهدی یا معتمد باشد و این سهویست از صاحب سوگنامه (گردآورنده).
3- زندگینامه چهارده معصوم، ص478، منتهی الآمال فصل پنجم از احوالات امام (علیه السلام) به روایتی، گفتار دلنشین، ص243.

الهی زهر کین آخر گره از کار من وا کرد *** که هادی را برای دیدن زهرا مهیّا کرد

گهی در گوشه تبعید، گهی در گوشه زندان *** گهی در مجلس شُربَش، اهانت او به مولا کرد

**********

فرزندشان امام عسکری بعد از شهادت پدر متکفّل غسل و کفن و نماز و دفن پدرشان شده و به نقلی ایشان از شدت ناراحتی با سر برهنه و گریبانِ چاک زده از خانه بیرون آمدند. بعضی برای این کار به امام ایراد کردند و امام در جواب فرمود: (ای نادان تو چه میدانی موسی بن عمران در مصیبت برادرش هارون جامه را چاک زد و گریبان پاره کرد). (1)

خلیفه زمان شهادت: معتزّ عباسی . (2)

محدّث قمّی به نقل از مسعودی می گوید: امام مقداری از عمر شریف خود را در زمان خلافت مامون و سپس معتصم و واثق و متوکّل و منتصر و مستعین و معتزّ سپری کرد و در ایام خلافت معتزّ به شهادت رسید.

•محل دفن: در سامرا در خانه مسکونی خودشان جائی که فعلاً حرم مطهر ایشان ساخته شده است.

•فرزندان: ایشان دارای چهار پسر و یک دختر بوده اند که امام حسن عسکری یکی از آنها است. (3)

ص: 203


1- مناقب آل أبي طالب (علیه السلام) ج 4 ص 435 ، بحار الأنوار ج 50 ص 191 حديث 3، زندگانی چهارده معصوم، ص150، سوگنامه، ص140.
2- زندگینامه چهارده معصوم، ص478، منتهی الآمال فصل پنجم از احوالات امام (علیه السلام) به روایتی، گفتار دلنشین، ص243.
3- منتهی الامال، فصل ششم از احوالات امام (علیه السلام) .

بخوان زیارت پر فیض جامعه که بری پی *** به ارزش سخن دلربای حضرت هادی

هزار بار به هر لحظه لعن بر متوکل *** که بود د رپی جور و جفای حضرت هادی

به جبر خواند به بزم شراب حجت حق را *** نکرد شرم وحیا از خدای حضرت هادی

غریب و بی کس و تنها شهید گشت، چو جدّش *** زمین سامره شد کربلای حضرت هادی (1)

ص: 204


1- شعر از غلامرضا سازگار.

چند سخن روایت شده از حضرت امام علی النقی (علیه السلام)

حدیث 129- نتیجه تقوا و فرمانبرداری از خداوند در دنیا

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : مَنِ اتَّقَى اللَّهَ يُتَّقَىٰ، وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ يُطَاعُ، وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِينَ، وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْيَيْقَنْ أَنْ يَحُلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِينَ. (1)

از حضرت امام علیّ نقی (علیه السلام) روایت شده است: هرکس از خدای متعال بترسد، دیگران هم از او می ترسند (یعنی اگر به خاطر خوف از خداوند متعال و تقوا نافرمانی او را نکردی، دیگران هم از تو حساب می برند و دارای ابهّت خواهی شد) و کسی که از خدای متعال اطاعت کند، دیگران هم از او اطاعت می کنند و کسی که مطیع آفریدگار شد، از ناراحتی مردم باکی ندارد وکسی که آفریدگار را به غضب در آورد، یقین داشته باشد که به واسطه اینکار مردم هم نسبت به او خشمناک خواهند شد.

حدیث 130- فرق بین ایمان و اسلام

از ابو دعامه نقل شده که شرفیاب شدم خدمت امام هادی در زمان بیماری که به واسطه آن به شهادت رسیدند. امام فرمود: حق تو بر من واجب شده و حدیثی از پدرم محمدبن علی و او از پدرش علی بن موسی (علیهما السلام) تا برسد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تو نقل میکنم و این حدیثی است که به خط علی بن ابی طالب (علیهما السلام) و به املاء رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هر یک از ما خانواده به ارث رسیده است که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْإِيمَانُ مَا وَقِّرَ فِي الْقُلُوبِ، وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ، وَ

ص: 205


1- تحف العقول، ص482 ، بحار الأنوار ج 68 ص 182 حديث 41.

الْإِسْلَامُ مَا جَرَىٰ عَلَى اللِّسَانِ، وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُنَاكَحَةُ. (1)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، ایمان آن چیزیست که در دل هاقرار می گیرد و کارهای انسان گواه بر ایمان او است؛ اما اسلام در حد گفتار زبانیست که به واسطه آن ازدواج با اقرار کننده حلال و جایز می شود.

حدیث 131- مکان های دعا

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : إِنَّ لِلَّهِ بِقَاعاً يُحِبُّ أَنْ يُدْعَى فِيهَا، فَيَسْتَجِيبَ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَيْرُ مِنْهَا . (2)

از حضرت امام علی نقی (علیه السلام) روایت شده است: خداوند متعال مکان هائی دارد که دوست می دارد انسان هااو را در ان مکان هاصدا بزنند (دعا کنند) تا مسجاب کند دعای کسی را که خدای متعال را خوانده و حرم امام حسین (علیه السلام) یکی از آن مکان هاست.

حدیث 132- نقش دنیا و آخرت برای انسان

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الدُّنْيَا دَارَ بَلْوَى، وَالْآخِرَةَ دَارَ عُقْبَى، وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْيَا لِثَوَابِ الْآخِرَةِ سَبَباً، وَ ثَوَابَ الْآخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْيَا عِوَضاً . (3)

از حضرت امام علیّ نقی (علیه السلام) روایت شده است: خداوند متعال دنیا را خانه گرفتاری (و امتحان) و آخرت را خانه پاداش (و همیشگی) قرار داده است، و گرفتاری در دنیا را برای پاداش در آخرت و سبب آن، و پاداش در آخرت را عوض گرفتاری در دنیا قرار داده است.

ص: 206


1- منتهی الامال، فصل شهادت امام.
2- تحف العقول، ص482.
3- تحف العقول، ص483 ، بحار الأنوار ج 75 ص 365 حديث 1.

حدیث 133- بازار دنیا

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ. (1)

از حضرت امام علیّ نقی (علیه السلام) روایت شده است: دنیا همانند بازار است که عده ای در آن سود می برند و عده ای زیان می کنند (یعنی کسانی که وظیفه شناس و هوشیار باشند، از سرمایه عمر استفاده کرده و نفع می برند وکسانی که به غفلت و بیهودگی عمر خود را تلف کنند، زیان کارند).

حدیث 134- کیفر نارضایتی پدر و مادر

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : الْعُقُوقُ يُعْقِبُ الْقِلَّةَ، وَ يُؤَدِّي إِلَى الذِّلَّةِ. (2)

از حضرت امام علیّ نقی (علیه السلام) روایت شده است: ناراحت و ناراضی کردن پدر و مادر باعث ناداری و خواری می شود.

حدیث 135- نتیجه حلم و نادانی در این دنیا

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : إِنَّ الظَّالِمَ الْحَالِمَ يَكَادُ أَنْ يُعْفَى عَلَى ظُلْمِهِ بِحِلْمِهِ، وَ إِنَّ الْمُحِقَّ السَّفِيهَ يَكَادُ أَنْ يُطْفِئَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفَهِهِ. (3)

از حضرت امام علیّ نقی (علیه السلام) روایت شده است: به درستی که ستمکار بردبار ممکن است که به سبب بردباری خود اثر ستم خود را از بین ببرد و صاحب حق نادان به واسطه

ص: 207


1- تحف العقول، ص483، بحار الأنوار ج 75 ص 366 حديث 1.
2- بحارالأنوار، ج 71، ص84 حديث 96.
3- تحف العقول ص 483 ، بحارالأنوار، ج 75، ص 365 حديث1.

نادانیش نور حق خود را خاموش نماید (یعنی گاهی حتی ظالم می تواند با بردباری در برخورد با رویدادها، از این صفت پسندیده در راه مقصد شوم خود استفاده کند؛ ولی صاحب حق در اثر نادانی و نداشتن ظرفیت کافی حق خود را پایمال کرده و به شکست خواهد رسید).

حدیث 136- راه عزت و بی نیازی

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : مَنْ أَصْبَحَ وَالْآخِرَةُ هَمُّهُ اسْتَغْنَىٰ بِغَيْرِ مَالٍ، وَاِسْتَأْنَسَ بِغَيْرِ أَهْلٍ، وَ عَزَّ بِغَيْرِ عَشِيرَةٍ. (1)

از حضرت امام علیّ نقی (علیه السلام) روایت شده است: کسی که روز را سپری کند در حالی که به آخرت اهمیت می دهد، بدون ثروت بی نیاز، و بدون کمک بستگان، مأنوس (یعنی تنها و غریب نیست) و بدون اقوام و طایقه عزیز خواهد شد.

حدیث 137- بی نیازی انسان

رُوِیَ عَن عَلیِّ بنِ مُحَمّدٍ الهادی (علیهما السلام) : الْغِنَىٰ قِلَّةُ تَمَنِّيكَ وَ الرِّضَا بِمَا يَكْفِيك. (2)

از حضرت امام علیّ نقی (علیه السلام) روایت شده است: بی نیازی (در دو چیز است) کم بودن آرزوی تو و خشنود بودن به آنچه باعث کفایت تو است.

ص: 208


1- أمالي شيخ طوسی، ص580، بحارالأنوار، ج 67، ص 318 حديث 29.
2- الدرۀ الباهرۀ، ص42، بحارالأنوار، ج 75، ص 368 حديث 3.

زندگی حضرت حسن بن علیّ العسکری (علیهما السلام) در یک نگاه

اشاره

•نام: حسن (علیه السلام) .

•کنیه: ابو محمّد و ابن الرضا (علیهما السلام) ، کنیه پدرشان امام علیّ نقی، و جدّشان امام محمّد تقی نیز ابن الرضاست.

•لقب: عسکری.

•پدر: علیّ (علیه السلام) .

•مادر: حُدَیث (سوسن) و ایشان در نهایت صلاح و تقوا بوده و بعد از وفات امام عسکری (علیه السلام) پناهگاه و دادرس شیعان بوده اند. (1)

•همسر ایشان و مادر امام دوازدهم: نرجس خاتون است.

•ولادت: بنابر مشهور هشتم ربیع الثانی سال 234 هجری در مدینه منوره در حالی که پدر بزرگوارشان امام هادی حدود شانزده ساله بودند.

•عمر شریف: 28 سال از سال 232 هجری تا سال 260 عمر نمودند.

•مدت امامت: شش سال از سال 254 تا سال 260 هجری بود.

•شروع امامت: بیست و دو سال از عمر شریفشان گذشته بود که به امامت رسیدند. بنابر منقول، ایشان در چهار سالگی همراه پدرشان از مدینه به تبعیدگاه یعنی سامرا رفتند (2) و تقریباً در تمام عمر در زندان یا تحت نظر بودند، به صورتی که دوستان و پیروان آن بزرگوار دسترسی به ایشان نداشته و به سختی می توانستند سؤالی از ایشان بپرسند؛ لذا

ص: 209


1- منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام (علیه السلام) .
2- منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام (علیه السلام) .

مجبور می شدند مسائل خود را در میان راه و در حال عبور از ایشان سؤال کنند.

شخصی می گوید: یک سؤال فقهی در باره عرق جنب از حرام داشتم (آیا پاک است و می شود با آن نماز خواند یا خیر) چون مأمورین نمی گذاشتند من خدمت امام برسم و مسئله را سؤال کنم. شنیدم که آن حضرت به وسیله خلیفه احضار شده، گفتم وسط راه و در حال عبور ایشان سؤال می کنم. میانه راه ایستادم، اما امام دیر کردند و در اثر خستگی خوابم برد. یک وقت متوجه شدم کسی چوب دستی به شانه من نهاده، چشمم را باز کردم دیدم حضرت عسکری سوار بر قاطر جلو من است و به من فرمود: لاتُصَلِّ فیه (نماز در عرق جنب از حرام نخوان) و رد شدند. (1)

معجزات

معجزۀ اول: علم امام به افکار دیگران

راوی ابوالقاسم می گوید: به همراه امام از شهر خارج شده و هر دو سوار بر مرکب بودیم که ناگهان من به فکر بدهکاری خود افتادم که وقت پرداخت او رسیده و پولی برای پرداخت ندارم و در فکر فرو رفتم که چگونه پرداخت کنم. در این هنگام امام رو کردند و به من فرمودند: خداوند متعال ادا می کند بدهکاریت را و خم شدند و با تازیانه خود خطی روی زمین کشیدند و فرمود: ای ابوالقاسم پیاده شو و بردار و به کسی مگو. من پیاده شدم دیدم شمش طلائی است آن را برداشتم و مخفی کردم. پس با امام حرکت کردیم و با خود حساب می کردم که اگر این شمش طلا به اندازه بدهکاری من بود که هیچ و الّا به صورتی طلبکار را از خودم راضی می کنم.

ص: 210


1- زندگانی چهارده معصوم، ص162.

سپس با خود فکر می کردم که مخارج زندگیم در فصل زمستان را چه کنم؟ به مجردی که این فکر در ذهن من آمد. دیدم دو مرتبه امام خم شدند و خط دیگری روی زمین کشیدند و فرمودند پیاده شو و بردار و به کسی مگو. پیاده شدم دیدم شمش طلای دیگریست برداشتم وپنهان کردم. پس از آن که به اتفاق امام برگشتیم به شهر، نشستم بدهکاری خود را حساب کردم و طلای اول را نیز وزن کردم، دیدم دقیقاً به اندازه بدهکاری من است، بدون کم و زیاد. سپس نیازهای زندگی در فصل زمستان خودم را بررسی کردم به اندازه ای که آبرویم حفظ شود و دچار زیاده روی یا تنگنا نشوم، دیدم دقیقاً شمش طلای دوم به همان مقدار است. (1)

معجزه دوم: قلم دست ایشان مشغول نوشتن شد.

ابو هاشم می گوید: زمانی به خدمت امام عسکری (علیه السلام) رسیدم، دیدم امام مشغول نوشتن است. در این هنگام وقت نماز رسید. امام برای رعایت نماز اول وقت دست از نوشتن کشیده و مشغول نماز شدند؛ ولی دیدم قلم آن حضرت به صورت خودکار مشغول نوشتن است و چون امام از نماز فارغ شدند قلم را برداشتند و اجازه ملاقات به مردم دادند. (2)

معجزۀ سوم: نجات مردم از گمراهی و نقشه دشمن

روایت شده که زمانی در سامرا، به واسطه نیامدن باران مردم در قحطی و سختی قرار گرفتند. خلیفه وقت دستور داد مردم برای طلب باران و نماز و دعا از شهر خارج شوند و دعا کنند. سه روز این کار انجام شد؛ ولی باران نیامد. روز چهارم پیشوای مسیحیان به نام جاثلیق به اتفاق مسیحیان و راهبان برای دعای باران رفتند. بیرون شهر بین راهبان، راهبی دست به دعا بلند

ص: 211


1- بحارالأنوار، ج50، ص 259 حديث 20، منتهی الآمال، معجزه سوم از معجزات امام (علیه السلام) .
2- بحارالأنوار، ج50، ص 304 حديث 80، منتهی الآمال، معجزه چهارم از معجزات امام (علیه السلام) .

کرد و به مجرد دست برداشتن و دعا کردن آسمان بارانی شد و باران فراوان بارید. با این اتفاق، اکثر مسلمانان دچار شک در اعتقاد شدند و جمعی مسیحی شدند و دین آنها را قبول کردند. خلیفه وقت از این پیشامد بسیار ناراحت شد، اما راه چاره را نمی دانست. امام عسکری هم در زندان خلیفه بود. دستور داد امام را از زندان بیاورند و گفت: امّت جدّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دریاب که با این جریان به طرف مسیحیت می روند. امام فرمود: من فردا شک و شبهه را برطرف می کنم. روز بعد قرار شد مجدّداً مسیحیان برای دعای باران حاضر شوند. زمانی که بزرگ مسیحیان با راهبان و راهب خاصی که دعایش مستجاب شده بود، حاضر شدند. امام با بعضی غلامان نیز حاضر شدند. امام به یکی از غلامان دستور دادند، زمانی که راهب مستجاب الدعوه دست خود را بلند کرد برای دعای باران تو فوراً از بین انگشتان دست راست او چیزی را که مخفی کرده، بگیر و بیاور. غلام هم چنین کرد و تِکه استخوان سیاهی که بین انگشتان راهب بود گرفت و تحویل امام داد. امام به راهب فرمودند: الآن دعا کن ولی او هرچه دعا کرد نه تنها از باران خبری نشد، بلکه ابرها کنار رفت و خورشید تابش کرد. خلیفه از امام سؤال کرد این استخوان که بین انگشتان راهب بود و هر وقت دعا می کرد باران می آمد، چیست؟ امام فرمود: این مرد از قبر یکی از پیامبران این تکه استخوان را برداشته و هر وقت این استخوان پیامبر را در دست می گرفت به خاطر آن آسمان بارانی می گشت والآن که این استخوان نیست از بارن هم خبری نیست. (1)

•تاریخ شهادت: روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری. (2)

ص: 212


1- کشف الغمّة في معرفة الأئمة ج 2 ص 429 ، بحار الأنوار ج 50 ص 270 حديث 37 .
2- مناقب آل أبي طالب (علیه السلام) ج 4 ص 422 ، سوگنامه آل محمّد (علیه السلام) ص 143 .

سلام و درود بر امام عسکری (علیه السلام)

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْهَادِيَ الْمُهْتَدِيَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا اَبَا الاِمامِ المُنتَظَرِ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلی وَلَدِکَ الاِمامُ المَهدی وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. (1)

سلام بر تو مولای من ای ابا محمد، حضرت حسن فرزند حضرت علیّ هادی، ای هدایت کننده خلق و هدایت شده به حق، سلام بر تو ای پدر امام منتظر، سلام بر تو و بر فرزندت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و رحمت و برکات خداوند متعال.

ذکر مصیبت

عصر امامت شش ساله حضرت عسکری مصادف با حکومت سه طاغوت یعنی المعتزّ و المهتدی و المعتمد بود و بیشترین دوران یعنی چهار سال در زمان معتمد عباسی بود.

این امام مظلوم از ناحیه هر سه طاغوت مخصوصاً معتمد رنج شکنجه فراوان و زندان را تحمل کرد، زیرا حاکمان شنیده بودند حضرت مهدی در هم کوبنده حکومت ظالمان از صلب این امام خواهد بود، لذا تصمیم بر قتل او گرفتند. در یکی از زندان هاکه زندانبان شخص خشن و بی رحمی به نام نحریر بود، امام را زیاد شکنجه و آزار می داد. او همسری داشت مؤمنه و ارادتمند به امام. روزی به شوهرش نصیحت کرد که دست از آزار این امام بزرگ بردار که می ترسم در دنیا هم دچار کیفر و بلا شوی. شوهر بی رحمش غضب کرد و قسم خورد که امام را در باغ وحش و جلو درندگان خواهم برد تا او را از بین ببرند و با اجازه مقامات بالاتر همین کار را کرد و یقین داشت که امام از بین خواهد رفت. پس از ساعتی

ص: 213


1- بخشی از زیارت امام به نقل مفاتیح الجنان.

وقتی مراجعه کرد دید درندگان و حیوانات وحشی اطراف او را به آرامی گرفته اند و امام مشغول نماز خواندن است؛ لذا دستور داد امام را از آن محل خارج کنند. (1)

خلیفه وقت معتمد عباسی دست از دشمنی و آزار امام برنداشت تا بالاخره به صورت پنهانی امام را به وسیله زهر مسموم نمود و پس از چند روز بیماری به شهادت رسیدند. (2)

در ساعات آخر عمر که بیماری آن حضرت شدت پیدا کرده بود، به غلامش فرمود به آن حجره برو کودکی را خواهی دید که پشت پرده به سجده افتاده است، او را بیاور. غلام طبق گفته آقا آمد در حجره و کودکی را دید که در حال سجده بود و چهره درخشان و موی سر به هم چسبیده داشت و بین دندان هایش گشاده بود. او را خدمت امام آورد. نگاه امام حسن که به کودک افتاد گریه کرد و فرمود: يَا سَيِّدَ أَهْلِ بَيْتِهِ اِسْقِنِي الْمَاءَ فَإِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي (3) ؛ ای بزرگ خانواده خود به من آب بنوشان که من به سوی پروردگارم می روم. آن آقازاده ظرف آبی آورد و با دست خود به پدر نوشاند. اما در کربلا فرزند امام حسین (علیه السلام) (علی اکبر) از پدر تقاضای آب کرد ولی پدر نتوانست اجابت کند.

•عامل شهادت: معتمد عباسی که امام را به صورت مرموز و مخفیانه مسموم و شهید کرد.

•محل دفن: سامرا در اطاقی که پدر بزرگوارشان دفن شده بودند و آنجا جزء خانه آنان بود. (4)

•فرزند: آنچه برای ایشان گفته شده یک پسر که همان حضرت مهدی

ص: 214


1- ارشاد مفید، ج 2 ص334 ، بحار الأنوار ج 50 ص 309 حديث 7 .
2- منتخب التواریخ و چند مرجع دیگر به نقل سوگنامه، ص142، منتهی الامال، زندگانی چهارده معصوم.
3- الغيبة شيخ طوسي، ص273 ، بحار الأنوار ج 52 ص 16 .
4- مناقب آل أبي طالب (علیه السلام) ج 4 ص 422 ، زندگانی چهارده معصوم، ص161، زندگینامه چهارده معصوم، ص533.

صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.

•خلیفه زمان شهادت: معتمد عباسی. (1)

هیچ کس باور نمی کرد این که آن ماه حجاز *** جا به ابر خاک غم، در شهر سامرا کند

هیچ کس باور نمی کرد این که از داغ پدر *** در سنین کودکی، مهدی عزا بر پا کند

کودک پنج ساله را بنگر که می باید نماز *** باقد خم گشته بر آن قامت رعنا کند

**********

عسگری شد کشته از زهر جفای معتمد *** عالمی ماتم سرا شد زین جفا، یا بن الحسن

شد نه تنها قلب پاکت در عزایش داغدار *** سوختی چون شمع در این ماجرا، یا بن الحسن

گشت بابای تو مسموم از جفا یا بن الحسن *** سوخت از زهر ستم، سر تا به پا یا بن الحسن

من نمی دانم چه زهری بود آن زهر جفا *** کرد او را از عزیزانش جدا یابن الحسن

**********

ص: 215


1- زندگینامه چهارده معصوم، ص533.

سخنان روایت شده از حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام)

حدیث 138- بهترین برادر برای انسان

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : خَيْرُ إِخْوَانِكَ مَنْ نَسِيَ ذَنْبَكَ، وَ ذَكَرَ إِحْسَانَكَ إِلَيْهِ. (1)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: بهترین برادر برای تو کسی است که گناه (وخطای) تو را فراموش کند و نیکی تو را در حقّش از یاد نبرد.

حدیث 139- هر چیزی اندازه ای دارد

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : إِنَّ لِلسَّخَاءِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ سَرَفٌ، وَ لِلْحَزْمِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ جُبْنٌ، وَ لِلِاقْتِصَادِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ بُخْلٌ، وَ لِلشَّجَاعَةِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ تَهَوُّر. (2)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: همانا سخاوت و بخشش اندازه ای دارد. اگر از آن مقدار بیشتر شود اسراف است. برای احتیاط کردن اندازه ای هست، اگر از آن مقدار بگذرد، ترس است و برای میانه روی در مصرف اندازه ای هست، اگر از آن اندازه بگذرد، بخل است و برای شجاعت نیز اندازه هست، اگر از آن مقدار بگذرد، بی باکی است.

حدیث 140- انسان در این دنیا

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : إِنَّكُمْ فِي آجَالٍ مَنْقُوصَةٍ، وَ أَيَّامٍ مَعْدُودَةٍ، وَ اَلْمَوْتُ يَأْتِي بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْراً يَحْصُدْ غِبْطَةً، وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرّاً يَحْصُدْ

ص: 216


1- اعلام الدین، ص313، بحارالانوار، ج 75، ص 379.
2- الدرۀ الباهرۀ، ص11، بحارالأنوار، ج66، ص407 حديث 115.

نَدَامَةً، لِكُلِّ زَارِعٍ مَا زَرَعَ. (1)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: فرصت و عمر شما کوتاه است و روزهائی شمارش شده و محدود دارید، و مرگ ناگهان می رسد. هرکس (کار) خوبی را بکارد، نتیجه خوب درو می کند، و هر کس بدی را بکارد، پشیمانی درو می کند. برای هر کشتکار همان است که کشت کرده است.

حدیث 141- اثر گناه آشکار

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : مَنْ لَمْ يَتَّقِ وُجُوهَ النَّاسِ لَمْ يَتَّقِ اللَّهَ. (2)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: کسی که در مقابل مردم پروا ندارد (و آشکارا گناه می کند)، از خداوند هم پروا نخواهد کرد.

حدیث 142- دو صفت ارزشمند

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْءٌ: اَلْإِيمَانُ بِاللَّهِ، وَ نَفْعُ اَلْإِخْوَانِ. (3)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: دو صفت است که از آنها والاتر (و ارزشمندتر) چیزی نیست: 1- ایمان به خدای متعال؛ 2- سود رساندن به برادران دینی.

حدیث 143- روش نصیحت کردن

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : مَنْ وَعَظَ أَخَاهُ سِرّاً فَقَدْ زَانَهُ، وَ مَنْ

ص: 217


1- تحف العقول، ص489، بحارالأنوار، ج75، ص373.
2- نزهۀ الناظر، ص145، بحارالأنوار، ج68، ص336.
3- تحف العقول، ص489، بحارالأنوار، ج75، ص374.

وَعَظَهُ عَلَانِيَةً فَقَدْ شَانَهُ. (1)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: کسی که پنهانی برادر خود را اندرز دهد، او را زینت کرده وکسی که او را در آشکارا اندرز دهد، هر آینه او را خوار کرده است (یعنی انسان اگر می خواهد تذکر و نصیحتی به کسی داشته باشد، نباید در مقابل چشم دیگران و آشکارا باشد).

حدیث 144- عزت و خواری

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : مَا تَرَكَ الْحَقَ عَزِيزٌ إِلَّا ذَلَّ، وَ لَا أَخَذَ بِهِ ذَلِيلٌ إِلَّا عَزَّ. (2)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: رها نکرد حق را هیچ عزیزی مگر آن که خوار شد و نگرفت آن را هیچ خواری مگر آن که عزیز شد (یعنی انسانی که طرفدار حق و عدل باشد، در دنیا هم عزت و آقائی پیدا می کند و به عکس اگر حق و عدالت را رها کرد، در دنیا هم کوچک وخوار خواهد شد).

حدیث 145- همراهی نعمت و بلا

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : ما مِنْ بَلِيَّةٍ إِلّا وَ لِلّهِ فِيها نِعْمَةٌ تُحِيطُ بِها. (3)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: هیچ بلا و گرفتاری نیست مگر آن که خداوند در آن نعمتی قرار داده که آن بلا را احاطه کرده (یعنی در کنار و همراه بلای

ص: 218


1- تحف العقول، ص 489 ، بحار الأنوار ج 75 ص 82 حديث 81 .
2- تحف العقول ص 489 ، بحارالأنوار، ج69، ص232.
3- تحف العقول، ص489، بحارالانوار، ج75، ص374.

ناخواسته نعمت قرار داده شده که اگر انسان به وظیفه خود عمل کند، از آن نعمت بهره مند خواهد شد).

حدیث 146- ارزش اندیشه کردن

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : لَيْسَتِ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّيَامِ وَالصَّلَاةِ، وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِي أَمْرِ اللَّهِ. (1)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: بندگی کردن خداوند متعال فقط به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه بندگی اندیشه کردن زیاد در کار خداوند است (یعنی بهترین عبادت این است که انسان از راه تفکر در قدرت نمائی خداوند متعال او را بشناسد و معرفت خود را کامل کند).

حدیث 147- ترک وظیفه به خاطر زندگی و روزی

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : لایَشْغَلُکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْروضٍ. (2)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: باز ندارد رزق و روزی که ضمانت شده (برای تو) از کاری که (برتو) واجب شده (یعنی روزی تو ضمانت شده و به تو خواهد رسید، اما انجام وظائف به عهده خودت است که باید انجام دهی).

حدیث 148- زینت اهل بیت

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا

ص: 219


1- تحف العقول، ص 448 ، بحار الأنوار ج 68 ص 325 حديث 17.
2- تحف العقول، ص489 ، بحار الأنوار ج 75 ص 374.

شَيْناً، جُرُّوا إِلَيْنَا كُلَ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَ قَبِيحٍ . (1)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: تقوا را پیشۀ خود کنید و زینت ما اهل بیت باشید و ننگ (و باعث سرافکندگی) ما نباشید (با رفتارتان) محبت هارا به سوی ما جلب کنید و زشتی هارا از ما دور کنید.

حدیث 149- چهار موعظه

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : اَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَهِ، اَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ اَقَامَ عَلَی الْفَرَائِضِ، اَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرَامَ، اَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوبَ. (2)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: پرهیزگارترین مردم کسی است که از چیز شبهه ناک فاصله بگیرد. عابدترین مردم کسی است که واجباتش را به جا آورد. زاهدترین مردم کسی است که از حرام بپرهیزد و بالاترین سعی و کوشش، ترک کردن گناهان است.

حدیث 150- زیارت اربعین و علامات مؤمن

رُوِیَ عَن حَسَنِ بنِ عَلّیٍ اَلعَسکَری (علیهما السلام) : عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: صَلَاةُ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ، وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ، وَ التَّخَتُّمُ فِي الْيَمِينِ، وَ تَعْفِيرُ الْجَبِينِ، وَ الْجَهْرُ بِیسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. (3)

از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است: نشانه های مؤمن پنج چیز است:

ص: 220


1- تحف العقول، ص488 ، بحار الأنوار ج 75 ص 372.
2- تحف العقول، ص489 ، بحار الأنوار ج 75 ص 373 حديث 5.
3- وسائل الشیعه، ج14، ص478 حديث 1 ، بحار الأنوار ج 95 ص 348 حديث 1.

1- خواندن پنجاه و یک رکعت نماز (واجب و نافله آنها در شبانه روز)، 2- زیارت اربعین (امام حسین (علیه السلام) )، 3- انگشتر به دست راست کردن، 4-پیشانی را (در وقت سجده) به خاک گذاردن، 5- بسم الله الرحمن الرحیم را (در همه نمازها) بلند گفتن.

ص: 221

زندگی حضرت ولی عصر صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در یک نگاه

اشاره

نام: هم نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) م- ح- م- د (که در زمان غیبت جائز نیست نام حضرت به این نام برده شود و حکمت آن معلوم نیست. و کنیه اش هم مانند رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) است) . (1)

کنیه: ابوالقاسم

لقب: مهدی

پدر: امام حسن عسکری (علیه السلام)

مادر: نرجس دختر یشوعای و نو قیصر، پادشاه روم و از فرزندان شمعون وصیّ حضرت عیسی (علیه السلام) بوده است، طبق شرحی که محدّث قمّی هم آن را در منتهی الآمال ذکر کرده، خدمت امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید و به افتخار همسری ایشان در آمد و مادر حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شد. (2)

ولادت: بنابر مشهور، ولادت ایشان در شب جمعه نزدیک اذان صبح روز پانزده شعبان سال 255 قمری واقع شده است.

توجه: عدد 255 از نظر حروف ابجد مساوی است با کلمه نور. از حکیمه خاتون دختر امام جواد نقل شده که در روز چهاردهم شعبان، خدمت امام عسکری (علیه السلام) بودم. امام فرمودند: امشب را پیش ما باش، قرار است خداوند متعال فرزندی به ما عنایت کند. با آن که پس از بررسی اثر حملی در نرجس خاتون ندیدم، با تعجب شب را ماندم تا نزدیک طلوع فجر، پس از آن که با نرجس خاتون نماز شب را خواندیم، در دل گفتم پس چه شد آنچه امام

ص: 222


1- کشف الغمة في معرفة الأئمة ج 2 ص 521 ، بحار الأنوار ج 51 ص 72 حديث 13.
2- بحار الأنوار ج 51 ص 6 حديث 12، منتهی الآمال، فصل اول، احوالات امام (علیه السلام) .

عسکری فرمود، که ناگهان امام از اتاق دیگر فرمودند: عمه جان وعده خدای متعال نزدیک است.

طولی نکشید لرزه به دامان نرجس افتاد و آثار وضع حمل در او پیدا شد. باز امام صدا زدند: سوره قدر را بر او بخوان. پس شروع کردم سوره إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ را بر نرجس خواندن که دیدم طفل در شکم او هم همراه من می خواند و بر من سلام کرد. من ترسیدم. امام صدا زدند که از قدرت حق تعالی تعجب نکن؛ زیرا که خدوند طفل های ما خانواده را به حکمت گویا می کند و در بزرگی حجت خود قرار می دهد. در این هنگام گویا پرده ای میان من و نرجس حائل شد.

حکیمه می گوید: من کسی را ندیدم. دویدم پیش امام و جریان را گفتم. امام فرمود: برگرد به جای خود که نرجس را خواهی دید. چون برگشتم نرجس را دیدم در حالی که نوری از آن ساطع بود که مرا خیره کرد و حضرت مهدی را دیدم که رو به قبله به سجده افتاده و انگشتان سبابه را به آسمان بلند کرده و می گوید: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أَنَّ أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) ، پس یک یک امامان را شمرد تا به خودش رسید و فرمود: اللَّهُمَ أَنْجِزْ لِي وَعْدِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطاً ؛ یعنی خدایا وعده پیروزی که به من دادی را وفا کن و امر امامت مرا تمام کن. انتقام و پیروزی مرا بر دشمنان ثابت کن و پُر کن زمین را به سبب من از عدل و داد و بر بازوی راستش نوشته بود: جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛ یعنی حق آمد و باطل نابود شد. به درستی که باطل نابودشدنی است.

حکیمه می گوید: چون این مولود سعادتمند را نزد پدرشان امام عسکری بردم، امام با

ص: 223

ایشان سخن گفت و حضرت مهدی پس از استعاذه گفت: بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِيمِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ. (1)

طبق احادیث معتبر این آیه در شان آن حضرت و آباء بزرگوارشان نازل شده است. (ترجمه): و اراده کرده ایم که منت گذاریم بر کسانی که روی زمین (بر اثر ستم ستمکاران) ضعیف واقع شده اند و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم و به آنها تمکّن و استیلای روی زمین بخشیم و نشان دهیم به فرعون و هامان و لشگریانشان از طرف آن امامان آنچه را که از آن می ترسیدند. (2)

•مکان ولادت: شهر سامرا.

•شروع امامت: پنج ساله بودند که پدر بزرگوارشان امام عسکری (علیه السلام) به شهادت رسیدند و امامت ایشان که مصادف با سال 260 هجری بود، شروع شد.

معجزات

معجزۀ اول: نصب حجرالاسود توسط امام

نصب حجرالاسود توسط آن امام، از محمّد بن قولویه استاد شیخ مفید (ره) روایت شده (این دو عالم بزرگ استاد و شاگرد که از مقام بلندی برخوردارند در کاظمین در رواق پایین پای امامین دفن هستند) بعد از آن که فرقه اسماعیلیه کعبه را خراب کردند و حجر الاسود را به مسجد کوفه بردند و آنجا نصب کردند، در اوایل غیبت کبری در سال 337 خواستند

ص: 224


1- سوره قصص، آیه 5-6.
2- بحارالأنوار، ج 51 ص 11 حديث 14، منتهی الامال، فصل اول احوالات امام (علیه السلام) ، زندگانی چهارده معصوم، ص175.

حجرالاسود را به جایگاه اولیه خود برگردانند. چون بر اساس روایات صحیح حجرالاسود را غیر از معصوم نمی تواند نصب کند همانگونه که قبل از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سیل خانه خدا را خراب کرد و به وسیله پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نصب شد و در زمان حجّاج کعبه بر سر عبدالله بن زبیر خراب شد و توسط امام زین العابدین نصب گردید.

ابن قولویه می گوید: تصمیم گرفتم هم زمان با نصب حجرالاسود من هم برای زیارت خانه خدا بروم؛ چون غیر از معصوم یعنی حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کس دیگری قدرت بر نصب حجرالاسود را ندارد. می خواستم ضمن انجام حجّ، امام خود را هم زیارت کنم، ولی چون به شهر بغداد رسیدم سخت بیمار شدم و توان حرکت نداشتم؛ لذا نایبی گرفتم و نامه ای به او دادم و جریان نصب حجر توسط امام زمان را به او گفتم و در نامه سؤال کردم که آیا من از این بیماری شفا پیدا می کنم یا خیر و چند سال از عمر من باقیست؟ و به او سفارش کردم به هر وسیله ممکن این نامه را به کسی می رسانی که حجرالاسود را نصب می کند و جواب نامه را بگیر و بیاور.

نایب می گوید: روزی که قرار بود حجر نصب شود خودم را رساندم کنار کعبه و در جای بلندی قرار گرفتم. با دادن مبلغی پول به خادمان کعبه از آنها خواستم تا مرا در کارم یاری دهند. زمانی که خواستند حجر را در جای خود نصب کنند، هر کس برای نصب آن اقدام می کرد حجر می لرزید و قرار نمی گرفت تا این که جوان خوشرو و خوش موی و گندم گونی ظاهر شد و آمد حجر را از دست دیگران گرفت ودر جای خود قرار داد و محکم و استوار در جای خود قرار گرفت.

مردم صدا به خروش و خوشحالی بلند کردند و آن جوان به طرف بیرون مسجد حرکت کرد، من هم به دنبال ایشان با سرعت تمام حرکت کردم و مردم را کنار می زدم و به دنبال

ص: 225

ایشان دویدم؛ ولی ایشان با کمال اطمینان و آرامش حرکت می کرد تا از میان مردم بیرون رفتیم و به جایی رسیدیم که غیر از من و ایشان کس دیگری نبود. آن بزرگوار ایستاد و رو به من کرد و فرمود: نامه را بده. قبل از آن که من چیزی گفته باشم. نامه را به دست ایشان دادم بدون آن که نامه را باز کند و بخواند فرمود: به او بگو ترس نداشته باش، از این بیماری شفا پیدا خواهی کرد و سی سال دیگر عمر داری و چنان ترس و عظمتی از ایشان بر من وارد شده بود که نتوانستم حرفی یا حرکتی از خود نشان دهم و از ایشان جدا شدم.

در برگشت وقتی این خبر را به ابن قولویه دادم، آرامش و اطمینان پیدا کرد و تا سی سال بعد یعنی سال 367 زنده بود؛ ولی در این سال اندک بیماری پیدا کرد و به مجرد بیمار شدن نسبت به وصیت و کفن و دفن و لوازم مرگ خود اقدام کرد. به او گفتند: چرا برای این بیماری اندک این طور مضطربی. گفت: مولای من به من خبر داده که در این سال از دنیا خواهم رفت و با همین بیماری هم به دار بقاء و منازل رفیع بهشت انتقال پیدا کرد. (1)

معجزۀ دوم: عنایت و لطف حضرت مهدی در حقّ علامه بحرالعلوم

در زمانی که علامه بحرالعلوم در مکه سکونت داشت و مشغول تدریس و ارشاد مسلمانان خصوصاً دوستان و شیعیان بود از هرگونه دستگیری ونجات فقراء و مستمندان دریغ نمی کرد و درب خانه ایشان به سوی آنها باز بود. روزی خدمتگزار ایشان اطلاع می دهد که امکاناتی مانند پول و جنس برای کمک به نیازمندان نمانده است، فکری بیاندیشید. سیّد پاسخی نمی دهد. طبق برنامه روزانه هر روز صبح، بعد از طواف خانه خدا به منزل می آمد و مقداری استراحت می کرد و سپس آماده تدریس می گردید. فردای آن روز چون از طواف برگشت و در

ص: 226


1- الخرائج و الجرائح راوندی، ج1، ص475 حديث 18، بحار الأنوار ج 52 ص 58 حديث 41، منتهی الآمال، معجزه هشتم از معجزات امام (علیه السلام) .

اتاق خود قرار گرفت، ناگهان صدای درب بلند شد. با آن که همیشه خدمتکار برای باز کردن درب می رفت، ولی این بار خود سیّد مضطربانه به جای خدمتکار پشت درب رفت.

مرد جلیل القدری که با هیئت اعراب بود وارد خانه شد و در اتاق مخصوص سید رفت. سید هم با کمال ادب و تواضع مقابل او نشست. حدود دو ساعتی با هم خلوت کردند و مکالمه داشتند. زمانی که آن بزرگوار خواست از خانه خارج شود، سید با عجله حرکت کرده، دست آن آقا را بوسید و تا درب خانه بدرقه کرد و او را بر شتری که درب خانه بود، سوار کرد.

مهمان رفت و سید با رنگ پریده وارد خانه شد. حواله ای در دست داشت که به من داد و فرمود: نزد دکان صرافی که نزدیک کوه صفا است ببر و هرچه داد بگیر و بیاور. من حواله را نزد صاحب دکان بردم. او به مجردی که حواله را دید گرفت، بوسید و به چشم گذاشت و گفت: چند نفر حمال برای بردن پول هاکه آن زمان سکه ای بود، حاضر کن.

من چهار نفر حمال بردم و مرد صراف به اندازه ای که قدرت حمل کردن داشتند پول در کیسه ریخت و آن حمال هابه دوش کشیده و به منزل بردیم. خدمتگذار می گوید: این واقعه عجیب فکر مرا مشغول کرده بود و چگونگی آن برای من مجهول بود تا این که یک روز تصمیم گرفتم نزد آن صراف بروم و جریان را سؤال کنم و صاحب حواله را بشناسم؛ ولی چون به صفا رسیدم هرچه نگاه کردم مغازه صرافی ندیدم. از شخصی سؤال کردم مغازه صرافی کجا است؟ در جواب گفت: ما تا به حال اینجا مغازه صرافی ندیده ایم؛ لذا متوجه شدم این یکی از اسرار الهی است و از عنایات و توجهات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. (1)

ص: 227


1- بحار الأنوار ج 53 ص 237 حکايت دوازدهم ، نجم الثاقب باب هفتم ص 340، فوائد الرضويّة ص 680 ، منتهی الآمال حکايت نوزدهم از فصل پنجم .

معجزۀ سوم: شفای زخم شمشیر

یکی از شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت می گوید: مردی نزد پدرم بود و با هم سخن می گفتند. در این بین، خواب بر او غلبه کرد و عمامه از سرش افتاد اثر زخم ضربت شمشیر بر سرش ظاهر شد. از او سؤال کردم جریان این جراحت چیست؟ گفت: این اثر ضربه شمشیر در جنگ صفین است.

از گفتار او تعجّب کردم. به او گفتم: جنگ صفین مربوط به قرن هاپیش است که تو در آن زمان وجود نداشته ای منظورت از این گفتار چیست؟ گفت: آری همین طور است که شما می گویید لکن روزی به طرف مصر حرکت می کردم، در بین راه با مردی هم سفر شدم که با هم سخن می گفتیم. در این بین، سخن از جنگ صفین به میان آمد. آن مرد گفت: اگر من در آن جنگ حاضر بودم شمشیر خودم را از خون علیّ و یارانش سیراب می کردم. من گفتم: امّا اگر من حاضر بودم شمشیرم را از خون معاویه و یارانش سیراب می کردم. آن مرد گفت: علیّ و معاویه و یاران آنها که در حال حاضر نیستند، ولی من و تو که از یاران آنها هستیم زنده ایم بیا تا حقّ خود را از یکدیگر بگیریم و روح آنها را از خود راضی کنیم.

این را گفت و شمشیرش را برهنه کرد من هم شمشیر خود را از غلاف بیرون کشیدم و به یکدیگر در آویختیم. درگیری شدیدی اتفاق افتاد. ناگاه آن مرد ضربه ای بر سر من وارد کرد که افتادم روی زمین و بیهوش شدم.

دیگر چیزی نفهمیدم تا یک وقت که دیدم کسی با ته نیزه مرا حرکت می دهد. چشم گشودم سواری را کنار خودم دیدم که از اسب پیاده شد و دست بر جراحت سر من کشید که دست کشیدن آن همان و احساس آرامش و شفا گرفتن من هم همان. دست او معجزه گونه سر مرا شفا داد.

ص: 228

به من فرمود: مقداری صبر کن تا من برگردم و سوار بر اسب خود شد و از نظر من غایب گردید. طولی نکشید که مراجعه کرد در حالی که سر بریده آن مردی که به من ضربه زده بود را در دست داشت و اسب او و اثاثیه مرا با خود آورده بود. فرمود این سرِ بریده، سر دشمن تو است، چون تو ما را یاری کردی ما هم تو را یاری نمودیم.

وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ، یقیناً خدای متعال کسی که اورا یاری کند، یاریش می نماید، وقتی این جریان را دیدم خوشحال شدم و عرض کردم ای مولای من شما کیستی؟ فرمود: من (م ح م د) ابن الحسن صاحب الزمان هستم. سپس فرمودند: اگر راجع به این زخم از تو پرسیدند بگو آن را در جنگ صفین به سرم زده اند. این جمله را فرمودند و از نظر غایب شدند. (1)

(توضیح: براساس مدارک دینی انسانی که از نظر ایده و عقیده اعتقاد به مکتبی و طرفدار گروهی باشد در ردیف آن گروه خواهد بود. «اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» انسان در ردیف و با کسی است که او را دوست می دارد و با او محشور می شود. بی جهت نیست که خطاب به اولیاء دین و شهداء می گویند: يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيماً؛ ای کاش من هم در کنار آنان و با آنها بودم تا به رستگاری بزرگ می رسیدم. این مطلب در حدّ نیّت و آرزو است تا چه رسد آن که به مرحله عمل و مبارزه خارجی نظیر جریان ذکر شده هم برسد، مولّف).

غیبت صغری

بعد از شهادت پدرشان از سال 260 هجری در حدود 70 سال طبق قولی طول کشید که امام از دیده گان عموم مردم غائب شدند و به وسیله چهار نفر از نُوّاب خاص مشکلات و

ص: 229


1- عبقری الحسان، ص78، به نقل کرامات الحجتیّه، ص61.

مسائل مردم، خدمت امام بیان می شد و بعضاً خدمت امام مشرف می شدند. چهار نفر نائب خاص که از بزرگان شیعه و مورد اعتماد بودند به ترتیب عبارتند از: 1- عثمان بن سعید؛ 2- محمّد بن عثمان؛ 3- حسین بن روح؛ 4- علیّ بن محمّد سمُريّ. (1)

غیبت کبری

در سال 329 هجری نامه ای از طرف امام برای علیّ بن محمّد سمريّ آمد که اجل تو نزدیک است و نیابت خاصّه به پایان رسیده و از این به بعد غیبت کبری شروع می شود که تا کنون هم ادامه دارد. (2)

ظهور و قیام امام

از مجموعه روایات استفاده می شود آن امام همام در شهر مکه کنار کعبه و میان رکن و مقام ظاهر می شود و خود را معرفی می کند. یاران ویژه او سیصد و سیزده نفرند که در مکه با او بیعت می کنند. امام سپس به مدینه رفته و با تشکیل سپاه به سوی عراق و شهر کوفه می رود و کوفه را مرکز حکومت خود قرار می دهد و از آنجا اسلام را در سراسر جهان گسترش داده و دین را تجدید و غبار را از چهره اسلام راستین برطرف می کند. (3)

ص: 230


1- منتهی الآمال فصل هشتم از احوالات امام (علیه السلام) ، زندگی نامه چهارده معصوم، ص562، سوگنامه، ص153.
2- کمال الدين و تمام النعمة ج 2 ص 516 حديث 44 ، بحار الأنوار ج 51 ص 361 حديث 7 ، منتهی الآمال فصل هشتم احوالات امام (علیه السلام) .
3- تفسير نور الثقلين ج 2 ص 392 حديث 194، بحار الأنوار ج 52 ص 191 حديث 24 ، زندگی نامه چهارده معصوم، ص601 ، و...

سلام و درود بر امام عصر حضرت مهدی (علیه السلام)

اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا مَولایَ یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلسّلامُ عَلَیٰ مُعِّزِ الْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلِ الْأَعْداءِ السَّلاَمُ عَلَىٰ وَارِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتِمِ الْأَوْصِيَاءِ أَسئَلُكَ يَا مَوْلاَيَ أَنْ تَاخُذَ بِيَدِی فِي دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي. (1)

سلام بر تو ای مولای من، یا صاحب الزمان، سلام بر عزیز کننده دوستان خدا و خوارکننده دشمنان خدا، سلام بر وارث پیامبران و آخرین جانشینان، از تو می خواهم ای مولای من که دست مرا بگیری (کمکم کنی) در کارهای دین و دنیا و آخرت من.

مصائب و توسل به امام مهدی (علیه السلام)

مصیبت هاو اندوه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه از ناحیه شهادتِ معصومین و ظلم هائی که در حق آنها شده و چه از ناحیه مشکلات و مصائبی که بر جامعه اسلامی و مؤمنان و اولیاء خدا می رسد. فراوان است از طرف دیگر وظیفه شیعیان و مؤمنان در زمان غیبت برای رفع مشکلات، توسل و استغاثه به آن بزرگوار است.

در حدیث ابوالوفای شیرازی از پیامبراکرم. نقل شده که فرمود: هر وقت درمانده و گرفتار شدی استغاثه به حضرت حجت کن که او فریاد رس و پناه هر پناهنده و استغاثه کننده است (2) و در روایت از امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده که چون حضرت مهدی (علیه السلام) متولد شد ملائکه او را به عرش بردند پس خداوند متعال به او خوش آمد گفت و فرمود به خاطر تو عطا می کنم و میآمرزم و عذاب می کنم (3) و در روایت از امام کاظم آمده که فرمود هر ملکی که

ص: 231


1- بخشی از زیارت امام به نقل مفاتیح الجنان، زیارت دوم، سرداب در سامرا.
2- دعوات راوندی ص191، بحارالانوار، ج53، ص324.
3- ترجمه نجم الثاقب، ص786.

خداوند او را برای کاری به زمین بفرستد، ابتدا وارد می شود بر امام و آن کار را خدمت امام عرضه می دارد (1) (در واقع امام بایستی امضاء کند) لذا بایستی مسلمین و شیعیان حضرت حجت را که فعلاً امام صاحب اختیار روی زمین هستند در گرفتاری هاو حتی در غیرگرفتاری هاپناهگاه و امید خود قرار دهند.

یکی از راه های استغاثه به امام را که مرحوم طبرسی از علیّ بن بابویه نقل کرده و محدّث قمّی هم در مفاتیح الجنان آورده (2) این است که یکی از مشایخ، مبتلا به گرفتاری و غصه بزرگی می شود که نمی توانسته حتّی برای کسی بیان کند تا این که در عالم رویا شخص خوش چهره و زیبائی را می بیند که به او می گوید: برای رفع گرفتاریت توجه به خداوند متعال پیدا کن و استغاثه کن به حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که او نیکو معین و فریادرسی است.

آنگاه دست او را گرفت و گفت زیارت و سلام بده به حضرت مهدی و از او بخواه شفیع تو شود نزد خداوند متعال برای رفع گرفتاریت و پس از تحصیل طهارت دو رکعت نماز کن و زیر آسمان، رو به قبله بایست و بگو: «سَلامُ اللهِ الْكامِلُ التّامُّ»، تا آخر گفت: پس بیدار شدم و آنچه را آموخته بودم نوشتم و طبق دستور به جا آوردم بعد از نماز صبح همان روز هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که فرج برای من رسید و مشکلم حل شد و تا آخر عمر دیگر گرفتار نشدم. (3)

اما مصائب امام در مظلومیت اجداد طاهرینش به بخشی از مظلومیت حضرت سیدالشهداء و گفتار حضرت صاحب الزمان در این خصوص اشاره می کنیم.

ص: 232


1- ترجمه نجم الثاقب، ص787.
2- قبل از مناجات خمسه عشر ذکر شده است.
3- بحار الأنوار ج 91 ص 31 ، نجم الثاقب، ص801.

در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه منسوب به امام زمان می خوانیم: فَلَئِنْ أَخَّرَتَنِي الدُّهُورُ وَ عَاقَنِي عَنْ نُصْرَتِكَ الْمَقْدُورُ لاَ بکیَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً.

اگر زمانه مرا تاخیر انداخت و مقدرات مرا از یاری تو جلوگیری کرد، صبح و شب به یاد مصائب تو گریه می کنم و به جای اشک، خون می گریم.

فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِيّاً، وَ نَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ، نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لَاطِمَاتِ، سَافِرَاتِ الوُجوه بِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ، وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلَاتٍ، وَ إِلَى مَصْرَعِكَ مُبَادِرَاتٍ، وَالشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ، مُولِغٌ سَيْفَهُ عَلَى نَحْرِكَ . (1)

(یا جدا چگونه یاد کنم از) زمانی که زن های حرم، اسب تو را شرمنده و سر بزیر دیدند، درحالی که زینش واژگون شده، از خیمه هابیرون آمدند، موهای خود را پریشان کرده و سیلی به صورت خود می زدند و با صورت آشکار شده فریاد و فغانشان بلند بود، چرا که عزت خود را از دست داده بودند و به سوی قتلگاه شتافتند و دیدند شمر بر سینه ات نشسته و شمشیر بر گلویت گذارده است.

سلام های منسوب به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مصائب جدّشان

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ.

سلام بر کسی که با خون زخم هایش غسل داده شد.

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ.

سلام بر کسی که رگ های قلبش را (با تیر)بریدند.

ص: 233


1- مزار ابن المشهدی، ص504، بحارالانوار، ج98، ص240.

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ.

سلام بر کسی که محاسنش به خون خضاب شد

أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ.

سلام بر چهره بر خاک نهاده

أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ.

سلام بر آن بدن برهنه (که لباس هایش را به غارت بردند)

أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ.

سلام بر دندانی که با چوب (خیزران)کوبیده شد.

أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ . (1)

سلام بر سری که بالای نیزه رفت.

أَلسَّلامُ عَلَی النِّسْوَة الْبارِزاتِ (2)

سلام بر بانوانی که اسیر شدند.

چه شود به چهره زرد ما نظری برای خدا کنی *** که اگر کنی، همه درد ما به یکی نظاره دوا کنی

تو شهی و کشور جان تو را، تو مهمی و جان جهان تو را *** ز ره کرم چه زیان تو را، که نظر به حال گدا کنی

**********

ص: 234


1- مزار ابن المشهدی، ص499، بحارالانوار، ج98، ص235.
2- مزار ابن المشهدی، ص498.

کی شود مهدی بیاید یا حسین *** کربلا را او گشاید یا حسین

کی شود گیرد ز دشمن انتقام *** شعر پیروزی سراید یا حسین

کی شود آن روضه خوانِ خون جگر *** سوز این دل را فزاید یا حسین

کی شود خورشید عشق فاطمه *** از پس پرده در آید یا حسین

یا حسین یا حسین یا حسین

یا حسین یا حسین یا حسین

**********

ای ولی عصر و امام زمان *** ای سبب خلقت کون و مکان

ای به ولای تو، تولّای ما است *** مهر تو آئینه دل های ما است

تا تو زما روی نهان کرده ای *** خون به دل پیر و جوان کرده ای

گر نظر از سوی عنایت کنی *** جمله مهمات کفایت کنی

دیده خلقی همه در انتظار *** کز پس این پرده شوی آشکار

ص: 235

ما که نداریم به غیر از تو کس *** ای شه خوبان تو به فریاد رس

گر نظر از سوی عنایت کنی *** جمله مهمات کفایت کنی

**********

هر شب به دل غم زده غوغای تو دارم *** نقشی به دل از قامت رعنای تو دارم

غائب ز نظر باشی و در قلب هویدا *** از دیده دل، دیده به بالای تو دارم

نادیده مجسم شده ای در بر چشمم *** آنسان که نظر بر رخ زیبای تو دارم

مپسند که نادیده جمال تو بمیرم *** این مسئلت از درگه والای تو دارم

از قبر و قیامت نبود بیم و هراسم *** زیرا که به دل مهر و تولای تو دارم

امضای قبولی زنی بر دفتر عاشق *** فخرم به جهانست که امضای تو دارم

**********

چگونه مسجد جمکران تاسیس شده است؟

علامه مجلسی (رحمة الله علیه) از قول مرد صالح و متقی شیخ حسن بن مثله جمکرانی نقل کرده که او گفت: در سال 393 هجری قمری در شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان در منزل خود در قریه جمکران خوابیده بودم، ناگهان نیمه های شب جمعی به در خانه من

ص: 236

آمدند و گفتند برخیز که حضرت بقیه الله امام مهدی تو را می خواهد. من برخاستم که آماده شوم به خدمت ایشان برسم. خواستم لباس های خود را بپوشم در تاریکی شب اشتباهاً لباس دیگری را برداشته بودم که همان گروه صدا زدند آن لباس تو نیست به تن مکن. من لباس خودم را برداشتم و پوشیدم. باز دنبال کلید درب منزل می گشتم که همان گروه به من گفتند درب باز است احتیاج به کلید نیست.

آمدم به درب خانه سلام کردم به من جواب دادند و خوش آمد گفتند و مرا آوردند همان جایی که الآن مسجد جمکران است. نگاه کردم بیابانی را دیدم که در آن تختی گذارده شده و جوانی تقریبا سی ساله روی آن تکیه زده و پیرمردی در خدمتش بود و کتابی را برای آن جوان قرائت می کرد و اطراف آن تخت بیش از شصت نفر بودند، بعضی با لباس های سفید و بعضی با لباس های سبز که مشغول عبادت و نماز بودند.

آن پیرمرد که حضرت خضر بود مرا در خدمت آن جوان نشاندو آن جوان که حضرت بقیه الله بودند من را با نام صدا زدند و فرمودند: میروی پیش «حسن بن مسلم» و می گویی چند سالست که در این زمین زراعت می کنی، بعد از این اجازه نداری در این زمین زراعت کنی و درآمدهای این زمین را بایستی تحویل دهی تا روی آن مسجدی بنا شود (زیرا) این زمین شریفی است که خداوند آن را بر زمین های دیگر برگزیده و تو آن را ضمیمه زمین خود کرده ای و به خاطر این کار خداوند متعال تو را تنبیه کرده و دو پسر جوان تو را گرفته و اگر از این کار دست نکشی به عذابی مبتلا خواهی شد که تصور آن را نداشتی.

گفتم ای سید و مولای من باید نشانه ای داشته باشم تا حرف مرا قبول کند و تکذیب نکند. فرمود: ما برای تو نشانه قرار خواهیم داد. سفارش ما را برسان و نزد سیدابوالحسن برو تا با تو بیاید و آن مرد را احضار کند و منافع سال های گذشته را از او بگیرد برای بنای مسجد و بقیه

ص: 237

مخارج مسجد را از (رهق که در اردهال است) و مُلک ما است بدهند و مسجد را تمام کنند و نصف رهق را وقف این مسجد کردیم تا هر سال از درآمد آن تعمیرات و مخارج مسجد را تامین کنند و به مردم بگو به این مسجد متوجه و رغبت زیاد داشته باشند و آن را عزیز دارند.

اعمال مسجد و ثواب آن

و سفارش کنید در این مسجد چهار رکعت نماز بخوانند، دو رکعت اول به نیت تحیت مسجد و در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه سوره توحید و در رکوع و سجود هم هفت مرتبه تسبیح بگویند و دو رکعت دوم به نیت نماز صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در هر رکعت به آیه «إِيّاكَ نَعبُدُ وَإِيّاكَ نَستَعينُ» که رسیدند صد مرتبه بگویند و بقیه سوره را بخوانند و تسبیح در رکوع و سجود را هم هفت بار بگویند. بعد از نماز، تسبیحیات حضرت زهرا سپس سر به سجده بگذارند و صد بار صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش بفرستند.

ثواب این نماز را فرمود: فَمَن صَلاّها فَکانَّما صَلّی فیِ البَیتِ العَتیقِ؛ کسی که این دو رکعت نماز (امام زمان) را بخواند مانند کسی است که در کعبه نماز خوانده است. شیخ حسن می گوید: من با خود گفتم محل مسجد امام زمان همان جایی است که آن جوان روی تخت نشسته، سپس امام مرا مرخص کرد مقداری که راه رفتم دو مرتبه صدا زد و فرمود: در میان گله گوسفندان جعفر کاشانیِ چوپان، بزی است آن را بخر و نشانه های آن بز را هم دادند اگر مردم جمکران پولش را دادند با آن بخر والا با پول خودت و فردا شب که شب هیجدهم ماه مبارک است آن را در اینجا بکش و هر بیمار سختی و مشکل داری که از این گوشت بخورد خدا او را شفا می دهد. باز مرا مرخص کردند. مقداری که رفتم دوباره مرا صدا زدند و فرمودند: ما هفتاد روز یعنی تا شب بیست و پنجم ذی القعده شب دحوالارض یا هفت روز یعنی تا شب بیست و سوم ماه مبارک شب قدر اینجا هستیم.

ص: 238

از خدمت ایشان مرخص شدم و به خانه رفتم و تا صبح در فکر بودم. صبح بعد از نماز پیش علی منذر رفته و جریان را گفتم و به اتفاق رفتیم جایی که دیشب رفته بودم یعنی مسجد فعلی و نشانه هایی از امام زمان یعنی چند عدد میخ و زنجیر (ظاهراً علامت بوده) در آنجا دیدیم. سپس به اتفاق رفتیم پیش سید ابوالحسن الرضا. به درب خانه که رسیدیم دیدیم خدمت کاران منتظر ما بودند از من پرسیدند تو اهل جمکرانی، گفتم: بله. گفتند: سیدابوالحسن از سحرگاه منتظر شما است. ما را نزد او بردند. سلام کردیم او ما را احترام کرد و گفت من دیشب خواب دیدم که به من گفتند: شخصی به نام حسن بن مثله پیش تو می آید حرف او را قبول کن و او مورد اعتماد ما است حرف او حرف ما است. من جریان را مشروحاً برای او بیان کردم و به اتفاق حرکت کردیم به طرف جمکران. در نزدیک ده جمکران برخود کردیم به جعفر چوپان با گله گوسفندانش که در عقب گله، بزی حرکت می کرد که همه نشانه هایی که امام فرموده بودند را دارا بود. ان را گرفتم تا خریداری کنم. جعفر چوپان قسم خورد که من تا به حال این بز را ندیده بودم و امروز هرچه خواستم او را بگیرم نتوانستم ولی نزد شما آمد و او را گرفتید. من بز را به محل فعلی بردم و ذبح کردم و همان گونه که فرموده بودند گوشت آن را به هر مریضی که دادم شفا پیدا کرد.

سیّد ابو الحسن الرضا دستور داد که حسن مسلم را برای اجرای ماموریت حاضر کنند، وقتی حاضر شد جریان زمین و منافع آن برایش توضیح داده شد واو هم قبول کرد که زمین و منافعش را تحویل دهد و پس از تحویل گرفتن زمین شروع به ساختن مسجد کردیم تا به سقف رسید و سقفش را با چوب پوشاندیم و سیدابوالحسن ان میخ هاو زنجیرهایی که در زمین بود را در صندوق نگهداری می کرد و به وسیله آنها بیماران شفا پیدا می کردند، ولی بعد از وفاتش مفقود شد. (1)

ص: 239


1- بحارالانوار، ج53، ص230.

سخنان روایت شده از حضرت ولی عصر صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

حدیث 151- جانشینان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمانِ : وَ اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فیها اِلی رُواةِ حَدِیثِنَا، فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَیْهِمْ. (1)

از حضرت صاحب الزمان روایت شده است: و امّا در حوادثی که رخ می دهد (مسائل پیش بینی نشده از داخل و خارج)، به روایت کنندگان حدیث های ما مراجعه کنید (تکلیف و وظیفه خود را در این امور از فقها و عالمان دین بگیرید و به آنها عمل کنید)؛ زیرا آنها حجّت (معیار و میزان) من بر شما هستند و من حجّت خدای متعال بر آنها هستم.

حدیث 152- فلسفه غیبت امام زمان

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : وَأَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم}. (2)

از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده است: اما علت غیبت (امام زمان که عموم مردم دسترس به ایشان ندارند، فعلاً مخفی است و مصلحت در سؤال و تحقیق از آن نیست چرا) که خداوند بزرگ (در قرآن) می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، سؤال نکنید از چیزهائی که اگر برای شما آشکار شود، شما را ناراحت می کند (یعنی فلسفه بعضی از چیزها در یک شرایطی نباید آشکار شود که اگر آشکار شود اثر بد در آن جامعه می گذارد).

ص: 240


1- کمال الدین، ص484، بحارالانوار، ج53، ص181.
2- کمال الدین، ص485، بحارالانوار، ج52، ص92.

حدیث 153- شیطان مخالف جدی نماز

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمانِ: فَمَا أَرْغَمَ أَنْفَ الشَّيْطَانِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّلَاةِ، فَصَلِّهَا وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّيْطَانِ. (1)

از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده است: هیچ چیزی مثل نماز، بینی شیطان را به خاک نمی مالد، پس نماز بخوان و بینی شیطان را به خاک بمال.

حدیث 154- الگوی امام زمان

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمانِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لِي أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. (2)

از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده است: (حضرت زهرا) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای من الگوی نیکوئی است.

حدیث 155- رابطه علما با مردم در عصر غیبت

نقل شده که از طرف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیامی برای مرحوم آیۀ الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی که از مراجع تقلید بزرگ شیعه و متوفی 1365 هجری بوده آمده به این تعبیر:

أَرْخِص نَفسَکَ، وَ اجْعَل مَجلِسَکَ فی الدِّهلیزِ، وَ اقضِ حوائِجَ النّاس، نَحنُ نَنصُرُکَ. (3)

خودت را در اختیار مردم قرار بده (مردم بتوانند با تو ارتباط داشته باشند) و محل نشستن خود را در قسمت ورودی خانه قرار بده و نیازهای مردم را برآور، ما تو را یاری می کنیم.

ص: 241


1- کمال الدین، ص520 حديث 49، بحارالأنوار، ج53، ص182 حديث 11.
2- غیبۀ طوسی، ص286، بحارالانوار، ج53، ص180 حديث 9.
3- کلمۀ الامام المهدی به نقل زندگی نامه چهارده معصوم، ص605.

حدیث 156- علت طولانی شدن غیبت

روایت شده در بخشی از نامه ای که از طرف حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای شیخ مفید فرستاده شده چنین آمده است:

وَلَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ، لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا، وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا، فَمَا يَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَكْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم. (1)

اگر پیروان ما (خداوند موفق دارد آنها را برای اطاعتش) دل هایشان با هم باشد در وفا کردن به عهدی که به گردن آنها است (عمل به وظایف و دستورات) تاخیر نمی افتاد. برکت و سعادت دیدار ما برای آنها و سعادت دیدار ما به زودی برایشان فراهم می گشت و شناخت کامل و راستین از ما پیدا می کردند. پس جدا نکرده ما را از آنها مگر به خاطر اعمالی که از آنها به ما می رسد که ما را خوش نمی آید و مایل نیستیم (یعنی علت محروم شدن مردم از دیدار و بهره مند شدن از ما همانا اعمال ناپسند آنها است که اگر اعمال آنها خوب بود، می توانستند به فیض دیدار و بهره گرفتن از ما برسند).

حدیث 157- علم امام به مردم

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمانِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : فإنّا نُحِیطُ عِلْماً بِانْبائِکُمْ، وَ لایَعْزُبُ عَنّا شَیْیءٌ مِنْ اخْبارِکُمْ. (2)

از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده است: به درستی که علم ما بر وضع

ص: 242


1- احتجاج طبرسی، ج2، ص499، بحارالانوار، ج53، ص177حديث 8 .
2- مزار مفید، ص8، احتجاج طبرسی، خرائج و جرائح، ج2، ص902، بحارالانوار، ج53، ص175.

حال شما احاطه دارد و هیچ یک از اخبار شما بر ما پوشیده نیست.

حدیث 158- امام وسیله امان

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمانِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : إِنِّي لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ. (1)

از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده است: همانا من برای مردم روی زمین امان هستم (سبب امنیت آنها چرا که اگر امام روی زمین نباشد، زمین اهلش را فرو می برد).

حدیث 159- توجه امام به شیعیان

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمانِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ. (2)

از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده است: ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم.

حدیث 160- بهره مندی از امام در عصر غیبت

رُوِیَ عَن مولانا صاحِبِ الزَّمانِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ فِي غَيْبَتِي فَكَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَيَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ . (3)

از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) روایت شده است: اما کیفیت بهره مند شدن مردم در زمان غیبت من از من همانند بهره مند شدن آنها از خورشید است در وقتی که پشت ابر قرار دارد.

ص: 243


1- کمال الدین، ص485، بحارالانوار، ج52، ص92.
2- احتجاج طبرسی، ج2، ص497، بحارالانوار، ج53، ص175.
3- غیبۀ شیخ طوسی، ص292، بحارالانوار، ج53، ص92 حديث 7.

ص: 244

مقتل حضرت سیدالشهداء امام حسین و اهل بیت و یارانش (علیهم السلام)

اشاره

ص: 245

ص: 246

بخش اول: شهادت یاران امام حسین (علیه السلام)

مصیبت حضرت مسلم بن عقیل

مسلم بن عقیل، پسر عموی امام حسین (علیه السلام) و همسر خواهر ایشان (بانو رقیه) و داماد حضرت علی (علیه السلام) بود که در نهم ماه ذی الحجه سال 60 هجری قمری با دستور عبیداللّه بن زیاد، استاندار کوفه به شهادت رسید. (1)

پس از شهادت حضرت مسلم و اطلاع امام حسین (علیه السلام) از این واقعه، فرزدق (شاعر) در بین راه کربلا، خدمت امام (علیه السلام) رسید و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! چگونه بر اهل کوفه اعتماد می کنی؛ کسانی که پسر عمویت مسلم و شیعیانش را کشتند.

اشک از دیدگان امام (علیه السلام) فرو ریخت و فرمود: «رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلی رَوْحِ اللّهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، أَلاَ إِنَّهُ قَدْ قَضیٰ ما عَلَیْهِ وَ بَقِی ما عَلَیْنا». (2)

خداوند، مسلم را رحمت کند، او به سوی روح و ریحان و بهشت و خشنودی خدا رهسپار شد. وظیفه ای که برعهده داشت انجام داد، اکنون نوبت ما است که وظیفه خود را انجام دهیم.

و بنا بر روایت دیگری خدمت امام (علیه السلام) عرض کردند: به ما خبر رسید که در کوفه جنازه حضرت مسلم و هانی را به ریسمان بستند و در کوچه ها می کشاندند؛ امام (علیه السلام) فرمود: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ رَحمَةُ اللّهِ عَلَیهَما» سپس فرمود: «لا خيْرَ فِى الْعَيْشِ بَعْدَ هؤُلاءِ»: (3) بعد از شهادت آن ها خیری در زندگی نیست (این جمله مقام و شخصیت حضرت مسلم را نزد امام حسین معلوم می سازد). همان گونه که بعد از شهادت حضرت علی اکبر

ص: 247


1- . معالی البسطین ج 1 ص 235 مناسبت های سال قمری ص 364
2- . ترجمه لهوف سید بن طاووس ص 31 و مناسبت های سال قمری ص 366
3- . ارشاد شیخ مفید ج 2 ص 76 مناسبت های سال قمری ص 366

فرمود: «عَلَی الدُّنیا بَعْدَكَ العَفاءُ».

بی وفایی مردم کوفه در حق حضرت مسلم

مردم بی بصیرت کوفه با آن استقبال دهها هزار نفری و شرکت در نماز جماعت به امامت حضرت مسلم، در اثر تهدیدات ابن زیاد و دستگاه حاکم وقت، کار را به جایی رساندند که سی نفر در نماز مغرب ایشان شرکت کردند. هنگامی که آن حضرت خواست از درب مسجد به نام(باب الکَنْدِه) خارج شود، ده نفر، ایشان را همراهی می کردند، زمانی که از مسجد خارج شد، هیچ کس حتی یک نفر هم ایشان را همراهی نکرد و آن شب را مسلم، به صورت مخفیانه در خانه بانو(طَوعَه) که خانمی سالخورده و از شیعیان و دوستداران اهل بیت نبوت بود به عبادت و یاد خدا سپری کرد. (1)

دستگیری حضرت مسلم

حضرت مسلم، صبح هنگام به طَوعَه فرمود: دیشب عمویم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را در خواب دیدم که به من فرمود: «اَلوَحا اَلوَحا اَلعَجَل اَلعَجَل»: زود بشتاب بیا نزد ما. به گمانم ایام آخر عمر من است. هنوز مشغول دعا و تعقیب نماز صبح بود که صدای حرکت لشکر دشمن به گوش رسید. اسلحه اش را برداشت و آماده دفاع از خود شد. پس از حمله ی دشمن برای دستگیری حضرت مسلم، آن حضرت با شمشیر، به دژخیمان ابن زیاد حمله کرد و جمع زیادی را که تا صد و هشتاد نفر اسب سوار بودند، کشت.

ص: 248


1- . شرح ماجرای دستگیری و غربت و شهادت حضرت مسلم را می توان در صفحه 364 کتاب مناسبت های سال قمری مؤلف ملاحظه کرد

با نیرنگ حضرت مسلم را اسیر کردند

فرمانده لشکر دشمن، محمد ابن اشعث بود، او که توان مقابله با آن حضرت را نداشت، دست به نیرنگ زد. فریاد زد: ای مسلم! ما به تو امان دادیم. حضرت مسلم که در اثر تیراندازی دشمن، بدنش زخمی و خون آلود بود، لحظه ای به دیوار تکیه زد. باز اشعث فریاد زد: ای مسلم! تو در امان هستی. حضرت فرمود: من در امان هستم؟ همه گفتند: آری. در این هنگام، حضرت را بر استری سوار کردند، ولی همان دم، عهد خود را شکستند و شمشیر او را گرفتند. حضرت فرمود: «هَذَا أَوّلُ الْغَدْرِ»: (1) این نخستین نیرنگ شما است (که امان را شکستید) و به این صورت، حضرت مسلم را وارد دار الاماره نزد ابن زیاد نمودند.

میان حضرت مسلم و ابن زیاد سخنانی رد و بدل شد، تا اینکه ابن زیاد از شدت خشم به مسلم و حضرت علی و حسن و حسین (علیه السلام) ناسزا گفت. حضرت مسلم به او فرمود: «أَنْتَ وَ أَبُوک أَحَقُّ بِالشَّتمِ فَاقْضِ مَا أَنْتَ قاضٍ یَا عَدُوَّ اللَّه»: تو و پدرت به ناسزا سزاوارتر هستيد، هر چه خواهی بکن، ای دشمن خدا! ابن زیاد از شدت خشم، دستور داد آن حضرت را شهید کنند.

وصیت های حضرت مسلم

حضرت مسلم فرمود: اکنون که قرار است کشته شوم، اجازه بده وصیت های خود را بیان کنم. ابن زیاد اجازه داد. حضرت به صورت آهسته چند وصیت کرد:

1. من در شهر کوفه هفتصد درهم قرض کرده ام، زره و شمشیرم را بفروشید و قرضم را ادا کنید.

ص: 249


1- . اعلام الوری ص 235 و مناسبت های سال قمری ص 372

2. وقتی کشته شدم، بدنم را دفن کنید.

3. کسی را نزد امام حسین (علیه السلام) بفرستید تا از سفر به کوفه منصرف شود، زیرا من، برای او نوشته بودم، مردم کوفه با او هستند. گمان می کنم او در راه است و به طرف کوفه می آید که به این بند از وصیتنامه عمل نکردند.

بنا بر روایتی حضرت مسلم که سخت مجروح بود، بسیار تشنه شد. قبل از شهادت فرمود: شربت آبی به من بدهید. ظرف آبی آوردند و به آن حضرت دادند، اما همین که خواست از آن آب بنوشد، آب خون آلود شد. آب را ریخت، ظرف دیگری آوردند. باز خواست از آن آب بنوشد، از دهان و لب های زخمی اش آب خون آلود شد و نیاشامید. بار سوم ظرف آبی آوردند، خواست بیاشامد، دندان های پیشین آن حضرت، میان ظرف ریخت. فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ لَوْ كَانَ لِي مِنَ الرِّزْقِ الْمَقْسُومِ شَرِبْتُهُ»: (1) حمد و سپاس خدا را اگر این آب روزی من بود، آن را نوشیده بودم.

شهادت حضرت مسلم

ابن زیاد که دیگر طاقت سخنان بر حق حضرت مسلم را نداشت، دستور داد آن بزرگوار را بالای بام قصر ببرند و شهید کنند. حضرت مسلم را در حالی که ذکر خدا می گفت و بر پیامبر صلوات می فرستاد و عرض می کرد: خدایا خودت بین ما و این گروه حکم کن، بر بالای بام بردند و سر مقدسش را از تن جدا نموده و به پایین انداختند و با صورتی دلخراش آن حضرت را شهید کردند. (2) لعنت اللّه علیهم

ص: 250


1- . سوگ نامه ص 178 و مناسبت های سال قمری ص 374
2- . ترجمه لهوف 7ص 57 و اعلام الوری ص 226 سوگ نامه ص 177

عجب غمی است به عالم شهادت مسلم *** مباد حالت کس همچو حالت مسلم

خدا به داد دل آن غریب بیکس رَس *** که کس نکرد در آن شهر، نصرت مسلم

چه گویم آه، که کردش به بامِ قصر شهید *** طپان به خاک، تن چاک و رایت مسلم

چه گویم آه نبودش حنوط و غسل و کفن *** نکرد ناله کسی، در مصیبت مسلم

**********

در بعضی از مقاتل آمده: «و اَمَرَ اِبنُ زیاد بِسَحْبِ مُسْلِم و هٰانی بِالحِبالِ مِن اَرجِلِهِما فی الاَسواق»: (1) ابن زیاد دستور داد پاهای حضرت مسلم و هانی را به طنابی بستند و در بازار کشاندند.

زبان حال حضرت مسلم

عشقت آخر بدنم را به سر دار کشید *** تن پاکم به سر کوچه و بازار کشید

نیست جرم من غمدیده به جز عشق حسین (علیه السلام) *** عشق بین، عشق، که آخر به کجا کار کشید

من کجا کوفه کجا قصر عبید ابن زیاد *** به کجا کار مرا عشق رخ یار کشید

ای حسینم نظری کن به سوی بام و ببین *** از کمر خنجر خود قاتل خون خوار کشید

**********

ص: 251


1- . مقتل الحسین مقرم ص 187 به نقل از مدارک متعدد و سوگنامه ص 186

ذکر مصیبت طفلان مسلم

پسران مسلم که همراه پدر به کوفه رفتند، یکی به نام محمد، فرزند بزرگ تر و دیگری به نام ابراهیم، فرزند کوچک تر که هر دو کودک (حدوداَ ده ساله) بودند. یک قول، درمورد شهادت آن ها چنین است:

پس از شهادت حضرت مسلم، ابن زیاد دستور داد در کوفه اعلام کنند، هر کس از حال پسران مسلم اطلاع دارد (این دو کودک مخفی شده بودند) و به ما خبر ندهد، خونش حلال است.

این کودکان، شبانه از شهر کوفه بیرون آمدند تا شاید همراه کاروانی از کوفه خارج شوند، مقداری از راه پیمودند و خسته شدند. در این هنگام، شخصی از اهالی کوفه آن ها را دید و شناخت، لذا آن ها را گرفت و نزد ابن زیاد آورد. ابن زیاد، زندانبان را (به نام مشکور از دوستداران اهل بیت پیامبر) احضار کرد و آن ها را به دست او سپرد. مشکور پس از آنکه کودکان مسلم را در زندان شناخت، به آن ها محبت و احسان می کرد تا آنکه مقداری آب و غذا برای آن ها تهیه نمود و شبانه آن ها را آزاد کرد و انگشترش را به آن ها داد و گفت: از این مسیر حرکت کنید، وقتی به قادسیه رسیدید، برادرم آنجا است، خود را به او معرفی کنید، با نشان دادن انگشتر به شما اطمینان پیدا می کند و شما را به طرف مدینه راهنمایی و رهسپار می کند. محمد و ابراهیم، کودکان مسلم، شبانه به سوی قادسیه حرکت کردند و تا صبح راه رفتند، اما چون شب و تاریک بود و راه را نمی دانستند، خود را اطراف شهر کوفه دیدند، ترسیدند و در نخلستانی بالای درختی خود را مخفی کردند.

در این میان، کنیز همسر حارث که بر لب آب آمده بود، عکس چهره زیبای آن ها را در آب دید، به آن ها اظهار محبت کرد تا از روی درخت به زمین آمدند، کنیز، آن ها را نزد

ص: 252

صاحب خود (همسر حارث) آورد، وقتی وی، کودکان مسلم را دید، به آن ها علاقه¬مند شد و اظهار محبت کرد و گفت: عزیزانم! شما کیستید.

گفتند: ما فرزندان مسلم هستیم، وقتی همسر حارث، آن ها را شناخت، برای آن ها آب و غذا آورد و از روی شادی کنیزش را در آغوش گرفت و گفت: به شوهرم اطلاع نده، زیرا می دانست که شوهرش یک فرد فاسق و ظالم در حق اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) است.

از سوی دیگر به ابن زیاد خبر دادند که مشکور (زندانبان)، طفلان مسلم را آزاد کرده، دستور داد پانصد تازیانه به او بزنند و در حالی که با خدا مناجات می کرد، زیر ضربات شلاق از دنیا رفت و جان داد.

محمد و ابراهیم غذا خوردند، آب آشامیدند و استراحت کردند. نیمه های شب حارث بن عروه وارد منزل شد، در حالی که بسیار خسته و خشمگین بود، همسرش علت را پرسید، گفت: کنار قصر ابن زیاد بودم شنیدم، کسی اعلام می کند که مشکور زندانبان، طفلان مسلم را آزاد کرده، هر کس آن ها را پیدا کند و نزد امیر بیاورد جایزه دریافت می کند و نیازهای همیشگی او تامین می شود. از آن هنگام تا به حال سوار بر اسب شدم و همه راه ها را جستجو کردم، به صورتی که شکم اسبم از خستگی ترکید و به زمین افتادم و از راه دور پیاده به خانه آمدم و از شدت تشنگی هلاک شدم.

همسر حارث که دوست دار اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، گفت: ای مرد! از خدا بترس و از پیامبر او، حضرت محمد شرم کن روزی که او دشمن تو شود.

حارث گفت: ساکت باش، اگر آن ها را پیدا کنم، امیر به من جایزه فراوان طلا و نقره خواهد داد، برخیز برایم غذا و آب بیاور.

زن برخاست، غذا و آب آورد. حارث خورد و به بستر رفت و خوابید.

ص: 253

ابراهیم و محمد در اتاق دیگر در حال استراحت کردن بودند، ناگاه محمد، برادر بزرگ تر بیدار شد و به ابراهیم، برادر کوچک تر خود گفت: برخیز تا خوابی که دیدم، برایت تعریف کنم. گمانم این است که به زودی کشته می شویم؛ در خواب دیدم پیامبر و حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) یک جا جمع بودند، پدر ما، مسلم هم همان جا حضور داشت، رسول خدا به ما نگریست و گریه کرد، آن گاه به پدرمان مسلم نگریست و فرمود: چطور دلت آمد که کودکان خود را میان دشمنان گذاشتی؟

(مسلم عرض کرد: فردا آن ها نزد ما می آیند)

ابراهیم گفت: من هم همین خواب را دیدم. آنگاه آن دو، در حالی که دست در گردن یکدیگر انداخته بودند، همدیگر را می بوییدند.

حارث صدای گفتگوی آن ها را شنید، از بستر برخاست و به جستجو پرداخت تا اینکه کنار محمد و ابراهیم رسید. دید آن ها دست به گردن هم انداخته اند. گفت: شما کیستید؟ و اینجا چه می کنید؟

گفتند: «نَحنُ اَضْیافُکَ و مِن عِترَةِ نَبیِّکَ وَ ابَني مُسلِم بنَ عَقِیل»: ما میهمان تو و از خانواده پیامبر تو دو فرزند مسلم بن عقیل هستیم.

حارث گفت: من خود و اسبم را هلاک کردم تا شما را پیدا کنم و شما در خانه ی من هستید، سخت آن ها را کتک زد و شانه های آن ها را به یکدیگر بست و آن ها را در گوشه اتاق انداخت.

همسر حارث آمد، در حالی که دست و پای حارث را می بوسید و به او التماس می کرد که این ها کوچک و یتیم و میهمان ما و از بستگان پیامبر تو هستند. به آن ها آسیبی نرسان.

ولی آن بی رحم ستمگر اعتنایی نمی کرد تا صبح شد.

ص: 254

صبح، حارث به همراه غلام و پسرش این دو یتیم را برداشت و با اسلحه کنار آب فرات آمد در حالی که همسرش گریه می کرد و همراه آن ها می دوید. حارث به غلامش گفت: گردن این دو کودک را بزن. به نقل شیخ صدوق در کتاب امالی، وقتی حارث به غلام چنین گفت، کودکان، خود را به او معرفی کردند و گفتند: ما از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تو هستیم. غلام وقتی آن ها را شناخت، خود را روی پاهای آن ها انداخت و بوسید و شمشیر را انداخت و به آب زد و فرار کرد. حارث، شمشیر را به پسرش داد، پسر نیز وقتی آن ها را شناخت، مانند غلام، پای آن ها را بوسید و به آب زد و رفت.

حارث گفت: باید خودم آن ها را بکشم. شمشیر را برداشت و کنار آن ها آمد. کودکان با چشم گریان گفتند: ما را ببر بازار و به غلامی بفروش و از پول ما استفاده کن. کاری نکن که در قیامت، پیامبر دشمن تو باشد.

اما این بی رحم سنگدل گفت: نه حتماَ باید شما را بکشم و سرهای شما را نزد ابن زیاد ببرم و دو هزار درهم جایزه بگیرم (با آن که ابن زیاد دستور نداده بود، هر کس آن ها را پیدا کند، بکشد و می توانست آن ها را زنده نزد ابن زیاد ببرد). کودکان گفتند: به کودکی ما رحم کن. حارث گفت: خداوند هیچ رحمی در دل من قرار نداده.

کودکان گفتند: پس اجازه بده چند رکعت نماز بخوانیم. حارث اجازه داد، کودکان چهار رکعت نماز خواندند و بعد از نماز دست ها را در آسمان بلند کردند و گفتند: «یَا حَیُّ یَا حَکِیمُ یَا أَحْکَمَ الْحَاکِمِینُ اُحْكُمْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ بِالْحَقِّ»: ای خداوند زنده و حکیم ای حاکم ترین حاکمان خودت بین ما و او (حارث) به حق حکم کن.

حارث به طرف برادر بزرگ تر محمّد رفت و سر از پیکرش جدا کرد. برادر کوچک تر خود را به خون برادر آغشته کرد و گفت: می خواهم با این حالت پیامبر را ملاقات کنم.

ص: 255

سپس حارث سر از بدن برادر کوچک تر هم جدا کرد و سرها را در ظرفی پیچید و نزد ابن زیاد آورد. وقتی ابن زیاد چشمش به سرها افتاد، سه بار از جا بلند شد و نشست و گفت: جریان چیست؟ حارث موضوع را شرح داد.

ابن زیاد با آن که مرد ستمگری بود، منقلب شد. دستور داد: حارث را ببرید به همان مکانی که کودکان را با آن کیفیت شهید کرده و سر از بدنش جدا کنید و نزد من بیاورید، مأمور چنین کرد و سر او را بر نیزه کردند و مردم به طرف سر او سنگ می زدند و می گفتند: این قاتل ذریّه رسول خدا است. (1)

ذکر مصیبت حرّ بن یزید ریاحی

صبح عاشورا حرّ متوجه شد که کار به جنگ کشیده، به عمر سعد گفت: آیا تصمیم گرفته ای با امام حسین (علیه السلام) جنگ کنی؟ عمر سعد گفت: آری، جنگی که کمترین آن افتادن سرها و دست ها باشد.

از طرف دیگر شنید صدای «هل من ناصر» امام حسین (علیه السلام) بلند است و می گوید: «أَمَا مِنْ مُغِیثٍ یُغِیثُنَا لِوَجْهِ اللهِ؟ أَمَا مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟».

آیا فریادرسی هست که برای رضای خدا به فریاد ما برسد؟ آیا دفاع کننده ای هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟

در این هنگام حرّ به این بهانه که به اسب خود آب بدهد، به یکی از لشکریان گفت: من می روم اسبم را آب بدهم و از لشکر جدا شد، در حالی که لرزه به اندامش افتاده بود. یکی از سربازان به او گفت: در هیچ جنگی، تو را این چنین ندیده بودم. اگر از من سؤال می کردند،

ص: 256


1- . معالی البسطین ج 2 ص 72 و امالی صدوق مجلس 19 سوگنامه آل محمد ص 187 با تلخیص در عبارت

دلیرترین مرد کوفه کیست؟ تو را معرفی می کردم. این چه حالتی است که در تو می بینم؟

حرّ گفت: به خدا سوگند! من خود را بین بهشت و جهنم می نگرم، سپس گفت: به خدا قسم هیچ چیز را بر بهشت مقدم نمی کنم، اگرچه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند، این را گفت و با اسب خود، سریعاَ به طرف امام حسین رفت.

وقتی خدمت امام (علیه السلام) رسید، با زبان عذرخواهی عرض کرد: فدایت گردم ای پسر رسول خدا! من همان کسی هستم که از بازگشت تو جلوگیری کردم، همراه تو آمدم و در این بیابان (کربلا) تو را نگه داشتم. من فکر نمی کردم با تو این گونه رفتار کنند، حال که چنین می بینم، از رفتار خود پشیمان و ناراحتم و به سوی خدا توبه می کنم، «اَفَتَری لِی مِن ذلکَ تُوبة؟»: آیا توبه من پذیرفته است؟

امام (علیه السلام) فرمود: آری خداوند توبه تو را می پذیرد از اسب پیاده شو.

حرّ عرض کرد (اگر اجازه بفرمایید) می خواهم هم اکنون به جنگ با دشمن بروم، امام اجازه فرمود و در حقّ او دعا کرد. (1)

بنا بر روایتی، حرّ به امام (علیه السلام) عرض کرد: ای پسر رسول خدا! من نخستین کسی بودم که سر راه شما را گرفتم، اینک می خواهم نخستین فردی باشم که در راه شما کشته می شود تا شاید در قیامت، با جدّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مصافحه کنم (و رو سفید باشم).

توبه و ناله حرّ نزد بانوان حرم

در بعضی روایات آمده: حرّ پس از آنکه در پیشگاه امام حسین (علیه السلام) پذیرفته شد، اجازه گرفت تا نزد بانوان حرم برود و از آنان نیز عذرخواهی کند. امام (علیه السلام) اجازه داد. حرّ نزد آنان

ص: 257


1- . ترجمه ارشاد مفید ج 2 ص 102 و 104 و سوگنامه آل محمد ص 250

رفت و با چشم گریان و ناله کنان گفت: سلام بر شما ای دودمان نبوت! منم آن کسی که سر راه شما را گرفتم و دل های شما را شکستم، اکنون از کرده خود پشیمانم و به شما پناه آورده و تقاضای عفو و بخشش دارم، مرا ببخشید و نزد فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از من شکایت نکنید.

سخنان جانسوز حرّ آن چنان بانوان را منقلب کرد که صدای شیون و ناله از آن ها بلند شد، در این حالت حرّ از اسب پیاده شد و به سر و صورت خود می زد و خاک بر سر می ریخت و می گفت: ای کاش دستم ناتوان و زبانم لال بود! ای کاش جلو شما را نگرفته بودم! تا آنکه بعضی از اهل حرم حرّ را دلداری و برایش دعا کردند که موجب آرامش او گردید. (1)

شهادت حضرت حرّ

حرّ با شجاعت کم نظیر خود، به دشمن حمله کرد و جمع زیادی از آنان را به خاک هلاکت انداخت تا این که اسب او از حرکت باز ایستاد و حرّ پیاده شد و به جنگ ادامه داد و پس از کشتن چهل و چند نفر روی زمین قرار گرفت، به نقلی یاران امام (علیه السلام) پیکر غرق به خون او را که هنوز رمقی در بدن داشت، خدمت امام (علیه السلام) آوردند، امام خون از صورت حرّ پاک می کرد و می فرمود:«اَنْتَ الحُرّ کما سَمّتْکَ اُمُّکَ، وَأَنْتَ الحُرُّ فِی الدُّنیَا، وَأَنْتَ الحُرُّ فِی الآخِرَةِ» (2) تو آزادی همان گونه که مادرت تو را آزاد نامید، تو در دنیا و آخرت آزاد هستی.

و به نقل دیگری، چون از سر مجروح حرّ خون جاری بود، امام (علیه السلام) با دستمال خود سر او را بست و او را با همان دستمال دفن کردند. (3)

مرحوم محدث قمی، از انوار النعمائیه سیّد جزائری نقل کرده که چون شاه اسماعیل،

ص: 258


1- . مصائب الابرار به نقل از القول السّدید بشأن حرّ الشهید ص 116 و سوگنامه ص 253
2- . بحار الانوار ج 45 ص 14
3- . معالی البسطین ج 1 ص 368

بغداد را فتح کرد، به کربلا آمد و به نزدیک قبر حرّ رفت، دستور داد قبر او را بشکافند، وقتی شکافتند دیدند جسد مبارک حرّ، مانند شخصی است که دستمالی بر سر بسته و در حال خواب است، خواست آن دستمال را باز کند، چون دستمال را گشود، خون از سر مبارک حرّ جاری شد، هر چه تلاش کردند با دستمال دیگری خون را قطع کنند، ممکن نشد از این حادثه، عظمت و مقام حرّ برای شاه اسماعیل روشن شد و دستور داد، بر مزار او بنایی سر پا کنند و برای او خادم و مسئول نگهداری تعیین کرد. (1)

و بنا بر نقل دیگری، زمانی که بدن آغشته به خون حرّ روی زمین قرار گرفت، امام حسین (علیه السلام) در میدان جنگ به بالین سر حرّ آمدند و کلمات فوق را فرمودند. (2)

مدفن حرّ

علت اینکه مرقد حضرت حرّ، حدود یک فرسخ از قتلگاه دور است، نوشته اند: خویشان و طایفه او، از ترس آنکه، بدن مبارک ایشان در حمله دشمن، زیر سم اسبان قرار گیرد، بدن را به آنجا منتقل کردند. (3)

زبان حال حضرت حرّ

ما در این در نه پی حشمت و جاه آمده ایم *** از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم *** تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

ص: 259


1- . ترجمه نفس المهموم ص 235
2- . امالی شیخ صدوق ص 106
3- . مقتل الحسین مقرّم ص 399

آبرو می رود ای ابر خطاپوش ببار *** که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم

**********

ملاقات امام حسین (علیه السلام) با لشکر حرّ بن یزید ریاحی

با حضور مسلم بن عقیل به عنوان نماینده ی امام حسین (علیه السلام) در کوفه و دعوت های فراوان مردم این شهر از امام (علیه السلام) ، ابن زیاد، حاکم وقت کوفه، برای آنکه بر اوضاع مسلط باشد و مردم، امام (علیه السلام) را به عنوان پیشوا و رهبر انتخاب نکنند، تصمیم گرفت امام (علیه السلام) را تحت نظر گرفته و نگذارد مردم اطراف او گرد آیند، لذا دستور داد حرّ بن یزید با هزار نفر نیروی مجهّز، در بین راه، امام (علیه السلام) را تحت نظر بگیرد، لذا حرّ با هزار نفر سرباز مجهّز به سمت امام حرکت کرد.

امام (علیه السلام) که با علم امامت، جریان را می دانست، در بین راه، در منزلگاه شراف به اصحاب خود دستور داد آب فراوان ذخیره کنند، اصحاب ظرف ها و مشک ها را پر از آب نمودند و به راه خود ادامه دادند، هنگام ظهر یکی از همراهان امام تکبیر گفت، وقتی سبب تکبیر او را پرسیدند، گفت: به نخلستان های کوفه نزدیک شدیم، ولی به او گفتند: تا کوفه مسافت زیادی باقی است.

وقتی دقت کردند، دیدند لشکری غرق در اسلحه پیش می آید، طولی نکشید که سپاه هزار نفری مجهّز به سلاح، به فرماندهی حرّ بن یزید ریاحی رسید، امّا معلوم بود قصد جنگیدن ندارند، امام (علیه السلام) که آثار تشنگی و خستگی را در قیافه آن ها مشاهده کرد، به یاران خود فرمود: آن ها و حیواناتشان را از آبی که ذخیره کردند سیراب کنند، به دستور آن حضرت تا آخرین نفر آن ها و اسب هایشان را سیراب کردند.

علیّ بن طعان محاربی می گوید: من آخرین نفری بودم در لشکر حرّ که آنجا رسیدم،

ص: 260

امام (علیه السلام) متوجه تشنگی من و اسبم شد، فرمود: شتر آب کش را بخوابان و آب بیاشام که من خودم و اسبم را سیراب کردم. (1)

نماز جماعت به امامت سید الشهدا (علیه السلام)

امام حسین (علیه السلام) خواست نماز ظهر را با جماعت بخواند. به دستور ایشان، حجّاج بن مسروق جعفی، اذان گفت، امام به حرّ فرمود: تو با اصحابت نماز بخوان، و من هم با اصحاب خودم نماز می خوانم. حرّ گفت: نه، ما هم پشت سر شما نماز می خوانیم و هر دو لشکر به امام (علیه السلام) اقتدا کرده، نماز ظهر را خواندند. (2)

سخنان امام پس از نماز

امام (علیه السلام) بعد از نماز و پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، رو به حرّ و لشکرش فرمود: (ای مردم اگر تقوی و پاکدامنی پیشه کنید و حق صاحبان حق را بشناسید، مشمول رحمت حق خواهید شد، ما از دودمان محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و سزاوارتر به حکومت و رهبری هستیم، به علاوه نامه های شما بیانگر این مطلب است. درست بیندیشید، اگر می خواهید ما از اینجا باز می گردیم).

حرّ گفت: ما از این نامه ها بی اطلاع هستیم، به دستور امام (علیه السلام) به اندازه ی دو خورجین نامه نزد حرّ آوردند و او آن ها را تماشا کرد، ولی گفت: من جزء نویسندگان این نامه ها نیستم، من مأمورم هرکجا شما را ببینم، از شما جدا نشوم تا آنکه در کوفه، شما را تسلیم ابن زیاد کنم.

امام (علیه السلام) به اصحاب فرمود: برخیزید تا برگردیم.

حرّ سر راه را گرفت و مانع شد، امام (علیه السلام) فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه

ص: 261


1- . خلاصه ای از ارشاد مفید ج 2 ص 80 نفس المهموم ص 93 و سوگنامه ی آل م حمد ص 217
2- . ارشاد مفید ج 2 ص 80

می خواهی؟ حرّ گفت: اگر از عرب غیر تو، نام مادر مرا، این گونه به زبان جاری می کرد، من هم نام مادرش را می بردم، امّا سوگند به خدا نمی توانم نام مادر تو را جز به نیکی یاد کنم، سپس حرّ گفت: من قصد جنگ با شما را ندارم، امیدوارم تا دستور از طرف ابن زیاد می رسد بین ما رویدادی رخ ندهد.

دو سپاه به حرکت ادامه دادند تا اینکه نامه ای از طرف ابن زیاد به حرّ رسید، مبنی بر اینکه با رسیدن نامه، حسین (علیه السلام) را در بیابان بی آب و علف بازداشت کن.

زهیر بن قین به امام (علیه السلام) عرض کرد: اگر اجازه بفرمایيد با این گروه بجنگیم، امام (علیه السلام) فرمود: من هرگز آغاز به جنگ نمی کنم.

ورود امام حسین (علیه السلام) به کربلا در دوم محرّم

کاروان امام حسین (علیه السلام) به همراه لشکر حرّ در دوم محرّم به سرزمین کربلا رسیدند، حرّ مامور بود کاروان امام حسین (علیه السلام) را زیر نظر گرفته و از آن ها جدا نشود تا تسلیم ابن زیاد کند.

امام (علیه السلام) به حرّ فرمود: بگذار تا ما در این روستای یعنی نینوا و غاضریّه فرود آییم، حرّ گفت: مأمور و فرستاده ی ابن زیاد آمده تا عملکرد و رفتار مرا گزارش کند و ناچارم دستور او را اجرا کنم، در این بین اسبِ سواری امام (علیه السلام) از حرکت باز ایستاد.

امام (علیه السلام) فرمود: نام این سرزمین چیست؟ (گویا به دنبال سرزمین مقصود بودند)، زهیر گفت: نام این سرزمین (طف) (ساحل فرات) است.

امام (علیه السلام) فرمود: نام دیگری هم دارد؟ زهیر عرض کرد: آن را کربلا هم می خوانند.

امام (علیه السلام) فرمود: خدایا پناه می برم به تو از کرب و بلا (اندوه و رنج)، سپس فرمودند: «هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا، وَمَحَطُّ رِحَالِنَا، وَمَقْتَلُ رِجَالِنَا، وَمَسْفَكُ دِمَائِنَا»: همین جا محل فرود بارهای ما، و مکان اقامت ما، وقتلگاه مردان ما، و محل ریختن خون های ما است.

ص: 262

این را جدم پیامبر به من خبر داده است.

به اصحاب فرمود: فرود آیید، امام (علیه السلام) و یاران فرود آمدند، حرّ و سپاهیانش هم در طرف دیگر امام (علیه السلام) فرود آمدند. (1)

ام کلثوم (سلام الله علیها) نزد برادر آمد و عرض کرد: برادر! این بیابان ترسناک است و ترس عظیمی به من روی آورده است!

امام (علیه السلام) فرمود: خواهرم! هنگام رفتن به جبهه صفیّن در همین مکان با پدرم فرود آمدیم، پدرم ساعتی سرش را روی دامن برادرم، حسن گذارد و خوابید، پس از بیدار شدن گریست. برادرم حسن پرسید: چرا گریه می کنی؟ پدرم فرمود: در خواب دیدم این بیابان دریایی است از خون، و حسین در آن غرق شده و فریادرس می طلبد، اما کسی به فریاد او نمی رسد.

سپس پدرم رو به من کرد و فرمود: هنگامی که چنین حادثه ای رخ داد چه می کنی؟ گفتم: صبر می کنم که جز صبر چاره ای نیست. (2) در این زمان حرّ، نامه ای برای عبیدالله بن زیاد فرستاد و در آن نامه گزارش کرد که حسین در کربلا منزل کرده و تحت نظر ما است، لذا روز سوم محرّم، ابن زیاد، عمر سعد را با چهار هزار سرباز به کربلا فرستاد. (3)

عمر سعد وقتی به کربلا رسید، به چند نفر از لشکریان پیشنهاد کرد که خدمت امام (علیه السلام) برسند و عرض کنند: شما برای چه چیز به اینجا آمده ای و چه می خواهی؟ امّا همگی از کسانی بودند که خودشان نامه به امام (علیه السلام) نوشته بودند! و از ایشان دعوت کرده بودند و خجالت کشیدند، این پیام را ببرند! تا در نهایت قرّه بن قیس پذیرفت این پیام را ببرد،

ص: 263


1- . مقتل خوارزمی ج 1 ص 237 و سوگنامه ص 222
2- . خلاصه ای از محاله السبطین ج 1 صفحه 282 و سوگنامه ص 223
3- . ترجمه نفس المهموم ص 182-179

چون خدمت امام (علیه السلام) رسید و پیام را رساند، امام (علیه السلام) فرمود: مردم شهر شما برای من نامه نوشتند و از من دعوت کردند، اکنون اگر پشیمانید، حاضرم بازگردم.

قرّه جواب امام (علیه السلام) را به عمر سعد رساند، عمر هم نامه ای به ابن زیاد نوشت و پیام خودش و جواب امام (علیه السلام) را برای او نوشت، ابن زیاد نامه عمر را دید، راوی گفت: نزد ابن زیاد بودم که پس از دیدن نامه گفت: هیهات! اکنون که چنگال های ما به او فرو رفته می خواهد رهایی یابد، امّا راه گریزی نیست، و در جواب عمر سعد نوشت: نامه تو را دیدم، اگر او (امام حسین) و همراهانش حاضر به بیعت با یزید شدند، گزارش کن، والسلام. امّا راوی می گوید: ابن سعد، پیشنهاد ابن زیاد را به امام (علیه السلام) ابلاغ نکرد، زیرا می دانست که ایشان هرگز حاضر به بیعت با یزید نمی شود. (1)

از امام حسین (علیه السلام) روایت است که فرمود: امّ سلمه به من خبر داد که جبرئیل خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید درحالی که (من کودک) و نزد امّ سلمه بودم و گریه می کردم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پسر مرا رها کن، من او را رها کردم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا در آغوش گرفت و در دامن نشانید، جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! آیا او را دوست داری؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری، جبرئیل گفت: (اما فرزندت را) امّت تو می کشند! آیا خاک زمینی را که او در آن کشته می شود به شما نشان دهم؟ امام (علیه السلام) فرمود: آری، در این هنگام جبرئیل بال خود را گشود و زمین کربلا را به پیامبر نشان داد، وقتی امام حسین (علیه السلام) به زمین کربلا رسید آن خاک را بویید و گفت: و الله این همان خاکی است که جبرئیل به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد و من در همین زمین کشته می شوم. (2)

ص: 264


1- . ترجمه نفس المهموم ص 183 با تلخیص
2- . ترجمه نفس المهموم ص 178

آه از آن ساعت که سبط مصطفی *** گشت وارد بر زمین کربلا

پس به یاران کرد رو سلطان دین *** کای هواداران مقام ما است این

بار بگشائید خوش منزلگهی است *** تا به جنّت زین مکان اندک رهی است

بار بگشائید کین جا را از عذاب *** می شود لب ها کبود از قحط آب

بار بگشائید کین جا از جفا *** امّ لیلا گردد از اکبر جدا

بار بگشائید کاین جا بی درنگ *** بر گلوی اصغرش آید خدنگ

**********

وقایع روز تاسوعا

اشاره

روز نهم ماه محرم که به نام روز تاسوعا معروف است، روز مظلومیت و غربت امام حسین (علیه السلام) و یارانش بوده که از هر سو، آن حضرت در فشار و محاصره قرار گرفته بود، از امام صادق (علیه السلام) روایت است که فرمود: «تَاسُوعَا يَوْمٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) وَأَصْحَابُهُ بِكَرْبَلَاءَ، وَاجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَيْهِ، وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ كَثْرَتِهَا، وَاسْتَضْعَفُوا فِيهِ الْحُسَيْنَ (علیه السلام) وَ أَصْحَابَهُ، وَأَيْقَنُوا أَنَّهُ لَا يَأْتِي الْحُسَيْنَ نَاصِرٌ، وَلَا يُمِدُّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفِ الْغَرِيب»: (1) تاسوعا روزی است که امام حسین و یارانش در کربلا محاصره

ص: 265


1- . بحار الأنوار ج 45 ص 95

شدند، اهل شام گرد او آمدند و پسر مرجانه و عمر سعد از فراوانی لشکریان و اسبان جنگی خوشحال بودند، در این روز حسین و یارانش را بی کس قرار دادند و یقین داشتند که هیچ یاور و کمک کاری از اهل عراق برای امام (علیه السلام) نخواهد آمد (پدرم فدای آن غریب بی کس).

ابن زیاد به قولی سپاه سی هزار نفری تشکیل داد و گردان به گردان روانه کربلا کرد. (1)

حمله دشمن به خیمه های امام حسین (علیه السلام)

عصر روز تاسوعا عمر سعد فریاد زد: ای لشکریان خدا سوار شوید و بشارت باد بر شما، بهشت: «يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَبِالْجَنَّةِ أَبْشِرِي».

در این زمان، امام (علیه السلام) کنار خیمه اش، بر شمشیر تکیه زده و خواب مختصری رفته بود، در عالم خواب، جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید که به او فرمود: تو به زودی نزد ما خواهی آمد.

حضرت زینب (سلام الله علیها) که صدای سپاه دشمن و شیهه اسب ها را شنیده بود، نزد برادر آمد و عرض کرد: دشمن به ما نزدیک شده است، امام (علیه السلام) به برادرش، حضرت عباس (علیه السلام) فرمود: به سوی این مردم برو و سؤال کن قصدشان چیست و برای چه به طرف خیمه ها می آیند؟

حضرت عباس (علیه السلام) با بیست سوار به سوی سپاه دشمن رفتند و پرسیدند: برای چه آمده اید؟ دشمن در جواب گفت: امیر دستور داده تا شما به فرمان او گردن نهید وگرنه با شما بجنگیم، حضرت عباس (علیه السلام) نزد امام (علیه السلام) آمد و پاسخ آن ها را بیان کرد، همراهان حضرت عباس (علیه السلام) هم در برابر آن ها ایستادند و دشمن را نصیحت می کردند.

ص: 266


1- . مقتل الحسین مقرم ص 239 و سوگنامه ص 217

امام حسین (علیه السلام) به حضرت عباس (علیه السلام) فرمود: «بِنَفسِی اَنتَ یَا اَخِی»: جانم فدایت ای برادر، (امام و حجت خدا چه سخن بلندی به برادر می فرماید)، به سوی آنان برو و بگو امشب را مهلت دهید تا ما امشب را به نماز و مناجات با خدا و دعا و استغفار بپردازیم.

«فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ، وَتِلَاوَةَ كِتَابِهِ، وَكَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَالِاسْتِغْفَارِ»: (1) خدا می داند که من نماز برای او و تلاوت قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم.

حضرت عباس (علیه السلام) به سوی سپاه آمد و پیام امام (علیه السلام) را رساند، عمر سعد با سپاهیانش در این باره مشورت کرد، بعضی گفتند: مهلت ندهید، اما یکی از سران قوم (عمرو بن حجّاج) گفت: سبحان الله! اگر این ها از کافران هم بودند و چنین درخواستی می کردند، مهلت می دادید (چقدر پست شده اید! این ها از اهل بیت پیامبرند). در پایان، درخواست آن حضرت پذیرفته شد، عمر سعد، شخصی را فرستاد که با صدای بلند اعلام نمود: ما تا فردا به شما مهلت می دهیم اگر تسلیم نشدید شما را رها نخواهیم کرد. (2)

امان نامه برای حضرت عباس و برادرانش

از وقایع دیگر روز تاسوعا این بود که شمر ملعون، امان نامه ای از طرف ابن زیاد آورد و نزد یاران امام حسین (علیه السلام) رفت و گفت: أَيْنَ بَنُو أُخْتِنَا؟ خواهر زادگان ما کجایند؟ (ام البنین مادر حضرت عباس (علیه السلام) و برادرانش از قبیله شمر بودند و او می خواست با این امان نامه خودی نشان دهد و اطراف امام حسین (علیه السلام) را خالی کند تا امام تنها شوند)، حضرت عباس (علیه السلام) و برادرانش عثمان، جعفر و عبد الله پیش آمدند و گفتند: از ما چه می خواهی؟ شمر گفت: «أَنْتُمْ

ص: 267


1- . بحار الأنوار ج 44 ص 392
2- . نفس المهموم ص 113 و تاریخ طبری ج6 ص 337 و سوگنامه ص 231 با تلخیص

يَا بَنِي أُخْتِي آمِنُونَ»: شما ای فرزندان خواهرم! در امان هستید! آن جوانمردان در پاسخ گفتند: لَعَنَكَ اللَّهُ وَلَعَنَ أَمَانَكَ، أَ تُؤْمِنُنَا وَابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ لَهُ؟ (1)

خدا تو و امان تو را لعنت کند. آیا به ما امان می دهی، ولی فرزند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امان ندارد!؟ و در روایت دیگر آمده حضرت عباس (آن غیرت الهی) فریاد زد: دو دستت بریده باد! چه بد امانی است این امانی که آوردی، ای دشمن خدا! آیا می گویی ما سرور خود، فرزند فاطمه را رها کنیم و در فرمان لعینان و لعین زادگان درآییم؟ شمر از این سخنان، خشمناک شده و برگشت. (2)

و در تاریخ طبری آمده که عبد الله بن ابی المحل بن حزام (برادرزاده ام البنین که جزء طرفداران بنی امیه بود) نزد ابن زیاد رفت. او برای خواهرزادگان خود درخواست امان نامه کرد، ابن زیاد هم موافقت کرد و امان نامه را نوشت. عبدالله آن امان نامه را توسط غلامش، به نام کرمان، به حضرت عباس (علیه السلام) و برادرانش رسانید، اما آن ها گفتند: سلام ما را به دایی مان برسان و به او بگو ما نیاز به امان شما نداریم، «أَمَانُ اللّهِ خَیرٌ مِنْ أَمَانِ بنِ سُمَیّة»: (3) امان خداوند بهتر از امان پسر زن بدکاره است.

ص: 268


1- . ترجمه ارشاد مفید ج 2 ص 91 و سوگنامه ص 233
2- . نفس المهموم ص 113 کامل بن اثیر ج 4 سال 56 و سوگنامه ص 234
3- . اعیان الشیعه ج 4 ص 129 و منتخب التواریخ ص 57

وقایع شب عاشورا

سخنان امام حسین (علیه السلام) در جمع یاورانش

1. شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) یاوران خود را جمع کرد. امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: با آنکه من بیمار بودم، ولی خود را نزدیک کردم تا ببینم و بدانم پدرم می فرماید، در این حال شنیدم، پس از حمد و ثنای الهی، به اصحاب خود چنین فرمود: «فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَلَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِی، وَلَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَأَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْراً»: همانا من یارانی با وفاتر است و بهتر از اصحاب خود نمی دانم و نیز خاندانی نیکوکارتر و مهربان تر از خاندان خود نمی دانم، خداوند به شما، از جانب من، پاداش نیکو دهد. سپس قریب به این مضمون فرمود:

آگاه باشید! من دیگر از این مردم گمان یاری ندارم، من بیعتم را از گردن شما برداشتم و به شما اجازه می دهم که آزادانه، از تاریکی شب که شما را فرا گرفته استفاده کنید و به هر سو که می خواهید بروید.

از سکینه (سلام الله علیها) ، دختر امام حسین (علیه السلام) چنین نقل شده: من میان خیمه خود نشسته بودم که صدای گریه شنیدم، از خیمه بیرون رفته، به طرف خیمه ی پدرم حرکت کردم، آنجا دیدم پدرم میان اصحاب و یارانش نشسته و به این مضمون می فرماید: این مردم تصمیم بر قتل من گرفته اند و هر کس با من باشد به قتل خواهد رسید، پس هر کس دوست ندارد با من باشد، می تواند از تاریکی شب استفاده کند، برود و جان خود را حفظ کرده، به وطن برسد، و هر کس حاضر است در راه ما، از جان خود بگذرد، در بهشت با ما خواهد بود. سکینه (سلام الله علیها) نقل می کند: پس از پایان سخنان پدرم، هر ده نفر و بیست نفر از میان جمعیت

ص: 269

رفتند و تعداد هفتاد و یک تن باقی ماندند. (1) (آری آن ها که لیاقت شهادت در رکاب امام زمان خود را نداشتند، رفتند) در حالی که پدرم، سر به زیر افکنده بود، من به پیشگاه خدا عرض کردم: خدایا! اینان ما را تنها گذاردند و رفتند، خدایا! آن ها را خوار و به فقر و بدبختی دچار کن، امّا جمعی از اصحاب و بستگان که لایق شهادت در رکاب امام زمان خود را داشتند، عرض کردند: برای چه چنین کنیم؟ برای آنکه بعد از تو زندگی کنیم! هرگز خداوند چنین روزی را نیاورد.

حضرت عباس (علیه السلام) نخستین نفر بود که به این مضمون سخنانی بیان کرد:

از میان اصحاب مسلم بن عوسجه به امام عرض کرد: اگر ما دست از یاری شما برداریم چه عذر و جوابی در پیشگاه خداوند برای حق شما داریم؟!

به خدا دست از یاری شما برنمی دارم و نیزه به سینه دشمن می کوبم، و تا شمشیر در دست دارم با آن ها می جنگم، و اگر نه حتّی با سنگ با آن ها مبارزه می کنم، به خدا قسم دست از شما برنمی دارم تا احترام پیامبر را در حق شما رعایت کرده باشم.

اگر هفتاد بار در راه تو مرا بکشند و بسوزانند و زنده شوم تا آخر با تو هستم تا چه رسد که یک جان بیشتر ندارم و شهادت در راه تو را برای خود کرامتی که هرگز پایان ندارد می دانم.

گروهی دیگر از یاران نیز همین گونه سخن گفتند. امام در حقّ همه دعا کرد و به خیمه خود بازگشت. (2)

ص: 270


1- . الوقایع و الحوادث ج 2 ص 184 با تلخیص به نقل از ذریعه النجاه
2- . خلاصه ای از ترجمه ارشاد مفید ج3 ص 93 و سوگنامه آل محمد ص 235

شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل *** مملوک این جنابم و محتاج این درم

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر *** آن مهر بر که افکنم و این دل کجا برم

**********

2. انتقام حضرت مهدی از قاتلین شهدای کربلا

از امام باقر (علیه السلام) روایت است که امام حسین (علیه السلام) در کربلا به اصحاب و یاران خود فرمود: بهشت بر شما بشارت باد، سوگند به خدا! پس از شهادت مدتی می گذرد، سپس ما و شما (و قاتلین زنده می شویم) تا اینکه (حضرت مهدی) قائم ما ظهور می کند و انتقام ما را از ستمگران می گیرد، ما و شما زنجیر و غل و انواع عذاب ها را که بر دشمنان ما وارد می شود مشاهده خواهیم کرد، سپس (حضرت مهدی) سراسر زمین را که مملو از ظلم و جور شده، از عدل و داد پر می کند. (1)

3. روایت شده که شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) مقام و جایگاه یاران خود را در بهشت، به آن ها نشان داد، (البته پس از آنکه آن ها اعلام وفاداری و شهادت در راه اسلام و امام نمودند)، لذا در روز عاشورا، آن ها از شمشیر و نیزه و تیر احساس درد نمی کردند و چون در سطح بالایی از روحیه و شهادت طلبی بودند، برای وصول به مقام شهادت، از یکدیگر سبقت می گرفتند. (2)

ص: 271


1- . مقتل الحسین مقرّم ص258 و سوگنامه آل محمد ص237
2- . منتهی الامال وقایع شب عاشورا

مرحبا همّت قومی که چو دلبر گیرند *** بجز از دلبر خود از همه دل بر گیرند

ای خوش آنقوم که در معرکه کرببلا *** سر بدادند که از حق سرو افسر گیرند

همگی تشنه لبان بر لب شط جان دادند *** تا که آب از قدح ساقی کوثر گیرند

پس رسیدند بجائی که سلاطین جهان *** دست بر درگهشان همچو گدایان گیرند

**********

4. مناجات و عبادت خدا

یکی از برنامه های امام حسین (علیه السلام) و اصحاب و یارانش این بود که در شب آخر عمر و شب شهادت، قسمتی از شب را به مناجات و راز و نیاز و قرائت قرآن اختصاص دادند (زیرا امام حسین (علیه السلام) در عصر تاسوعا، از لشکر بنی امیه مهلت خواستند تا شب را به عبادت مشغول شوند).

«وَ لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ»: آن ها زمزمه ای مانند زمزمه زنبور عسل داشتند بعضی در حال رکوع و بعضی در حال سجود و یا ایستاده و یا نشسته (در حال عبادت بودند).

همین آوای جانسوز که از دل های پاک و عاشق آن ها برخاسته بود، سبب شد تا سی و دو نفر از لشکر فریب خورده دشمن، به حقیقت برسند و به حقانیت امام و یارانش پی ببرند، لذا از لشکر بنی امیه جدا شدند و به سپاه امام حسین (علیه السلام) پیوستند. (1)

ص: 272


1- . بحار الانوار ج 44 وقایع شب عاشورا

5. شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) خواب دید

بنا بر روایتی، امام در شب عاشورا، اندکی استراحت کرد، وقتی بیدار شد به حاضران فرمود: در خواب دیدم سگان به من حمله کردند و می خواستند مرا پاره کنند، در میان آن ها سگی دو رنگ بود که از همه حمله اش شدیدتر بود (حضرت این طور خواب را تعبیر کردند)؛ گمان دارم کشنده من شخصی است که پیسی (لکه های صورت و بدن) دارد (1) (بنا بر نقل، شمر چنین بود).

ص: 273


1- . کبریت الاحمر به نقل سوگنامه ص245

وقایع روز عاشورا

اول صبح و بعد از اقامه نماز، امام حسین (علیه السلام) ، یاران و لشکر خود را به صف کرد (در مورد تعداد یاران امام اختلاف نظر وجود دارد از 61 نفر تا یکصد و چهل و پنج نفر و بیشتر گفته¬اند و بنا بر قولی 32 نفر سواره و 40 نفر پیاده بودند). (1)

زهیر بن قین را به فرماندهی سمت راست لشکر، و حبیب بن مظاهر را به فرماندهی طرف چپ قرار داده، پرچم و عَلم را به دست برادرش حضرت عباس (علیه السلام) سپرد و امام (علیه السلام) و بنی هاشم در قلب لشکر قرار گرفتند.

مصیبت یاران امام حسین (علیه السلام)

اشاره

در این قسمت، چگونگی شهادت و شرح احوال بعضی از یاران امام حسین (علیه السلام) بیان می شود:

مصیبت حضرت حبیب بن مظاهر

حبیب بن مظاهر از بزرگان کوفه و از کسانی بود که نامه دعوت برای امام حسین (علیه السلام) فرستاده بود، او شخصیتی است که امام حسین (علیه السلام) برای دعوت او به کربلا چنین نوشت:

از حسین بن علی به حبیب بن مظاهر، مرد فقیه و دانشمند، ای حبیب! تو خویشاوندی ما را با رسول خدا می دانی و بهتر از دیگران ما را می شناسی، تو مرد آزاده و غیور هستی، جان خود را از ما دریغ مدار که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز قیامت پاداش تو را خواهد داد. (2)

حبیب به محض دریافت نامه امام (علیه السلام) ، تصمیم گرفت خود را به کربلا برساند. در این میان با یکی از بستگان خود، به نام مسلم بن عوسجّه برخورد کرد که می خواست برای

ص: 274


1- . سوگنامه آل محمد ص 246 به نقل از اثباه الوحیه و لهوف و غیره
2- . تاریخ طبری جلد 6 صفحه 249 سر خسته

خود حنا بخرد و به حمام برود، حبیب او را دعوت کرد که آماده جهاد و حرکت به سوی کربلا شود، مسلم هم پذیرفت و آمادۀ حرکت شد و به اتفاق حبیب، شبانه از کوفه خارج شدند و خود را به امام رساندند. (1)

از بعضی روایات استفاده می شود که حبیب قبل از ورود امام حسین (علیه السلام) به کربلا، در وسط راه، خود را به امام (علیه السلام) رساند و به یاران ایشان پیوست.

امام حسین (علیه السلام) در بین راه کربلا، با شنیدن خبر شهادت مسلم و بی وفایی کوفیان، به گروهی از یاوران خود دستور داد هر کدام پرچمی را به دوش گیرند. آن ها چنین کردند. یک پرچم باقی ماند، یکی از یاوران گفت: من را به حمل این پرچم سرافراز فرما، امام (علیه السلام) فرمود: صاحب این پرچم خواهد آمد. ناگاه از دور، غباری از زمین بلند شد. امام (علیه السلام) فرمود: صاحب این پرچم، همان است که به سوی ما می آید. وقتی او نزدیک شد، دیدند حبیب بن مظاهر است، حبیب از اسب پیاده شد و در حالی که گریه می کرد، بر امام و اصحاب سلام کرد و جواب شنید و به زبان حال می گفت:

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم *** هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

حضرت زینب (سلام الله علیها) سؤال کرد این شخص کیست؟ به ایشان گفتند: او حبیب بن مظاهر است، فرمود: سلام مرا به او برسانید، وقتی سلام او را رساندند، حبیب از عشق خود به اهل بیت (علیهم السلام) با مشت به صورت و خاک بر سر می ریخت و می گفت: من کیستم که حضرت زینب (سلام الله علیها) به من سلام می رساند. (2)

ص: 275


1- . منتخب التواریخ ص 278 و سوگنامه ص 260
2- . معالی السّبطین ج 1 ص 372 و سوگنامه ص 260
شهادت حضرت حبیب

ابی مخنف در مقتل خود می نویسد: روز عاشورا حبیب نزد امام حسین (علیه السلام) آمد و اجازه میدان رفتن گرفت، او عرضه داشت: قسم به خدا که دوست دارم (نماز ظهر را) در بهشت بخوانم و سلام تو را به جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدرت علی (علیه السلام) و برادرت حسن (علیه السلام) برسانم.

سپس رهسپار میدان شد. جنگ نمایانی کرد و 62 نفر از دشمنان را کشت، سرانجام ظالمی با شمشیر بر فرق سر او زد و ظالم دیگری با نیزه بر او ضربتی وارد کرد که بی طاقت شده، روی زمین قرار گرفت، هنوز نیمه جانی داشت و خواست برخیزد که حصین بن نمیر با شمشیر بر سرش کوبید و او به شهادت رسید. آن چنان شهادت حبیب در امام حسین اثر گذارد که آثار شکستگی بر چهره ایشان نمایان گردید، زیرا او پرچم دار طرف چپ لشکر آن حضرت بود.

امام به بالین حبیب آمد و فرمود: «للهِ دَرُّکَ يا حَبِيب، لَقَدْ کُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرآنَ فِي لَيلَةٍ واحِدَة»: (به به) خدا به تو خیر دهد ای حبیب تو شخص با کمالی بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی. (1)

مصیبت غلام عاشق (جَون)

یکی از شهدای کربلا غلام آزاد شده ی اباذر غفاری، جَون، بود، او که در مکتب ارزشمند اباذر تربیت یافته بود، پس از آزادی، خود را از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا نکرد، مدتی در خدمت امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) بود، سپس خدمت امام حسن (علیه السلام) و پس از آن،

ص: 276


1- . مقتل ابی مخنف ص 108 و سوگنامه ص 264

در خدمت امام حسین (علیه السلام) ، تا آنکه کاروان کربلا حرکت کرد و او هم در رکاب امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمد.

روز عاشورا به حضور امام (علیه السلام) آمد و اجازه جهاد گرفت، امام (علیه السلام) به این مضمون فرمود: تو برای راحتی همراه ما آمدی، اینک آزاد هستی تا هر کجا که می خواهی بروی.

او با شنیدن این سخن، چنان پریشان شد که اشکش جاری گشت و به دست و پای امام افتاد و می بوسید و می گفت: آیا من هنگام آسایش نزد شما و بر سر سفره شما باشم، ولی هنگام سختی شما را تنها بگذارم؟، من سه عیب دارم: 1. بوی بدنم بد است؛ 2. از خانواده سطح پائین هستم؛ 3 رنگ پوستم سیاه است؛ آیا می خواهید مرا از خودتان جدا سازید تا بهشت نروم و رنگ پوستم سفید و بوی بدنم معطر و خاندانم والامقام نشوند؟ نه به خدا سوگند! از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون پاکیزه شما مخلوط گردد.

امام حسین (علیه السلام) به او اجازه داد میدان برود، او با قدرت ایمان و شجاعت به جنگ دشمن شتافت و حق اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) را ادا کرد و 25 نفر از لشکر دشمن را کشت، تا آنکه خود شربت شهادت را نوشید.

مقام جون، آن برده سیاه پوست، به جایی رسید که امام حسین (علیه السلام) به بالین او آمد و در حق او چنین دعا کرد: «اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ، وَ طَيِّبْ رِيحَهُ، وَ احْشُرْهُ مَعَ الْأَبْرَارِ، وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»: خدایا! چهره اش را سفید، بوی بدنش را پاکیزه و او را با نیکان محشور گردان، و بین او و محمّد و آلش پیوند و شناخت قرار ده.

پس از دعای امام (علیه السلام) ، چنان بوی خوش و معطری از کنار جنازه آغشته به خونش به مشام می رسید که از بوی مشک و عنبر بهتر بود. (1)

ص: 277


1- . نفس المهموم ص 150 و سوگنامه ص 267 با تلخیص

از امام محمد باقر (علیه السلام) از پدرشان امام سجاد (علیه السلام) روایت شده: پس از آنکه بنی اسد، بدن های شهدا را دفن کردند، ده روز گذشت تا پیکر جَون را یافتند پیکری که همچنان بوی خوش از آن می وزید. درود خداوند بر او باد. (1)

نسب باشد لئیم و چهره ام تار *** تنم بی قدر و بویم همچو مردار

اجازت یافت جَونِ با سعادت *** روان شد سوی میدان شهادت

بشیر عشق دادش این بشارت *** که خوش باد آن مقام کامکارت

ص: 278


1- . بحارالانوار ج 45 ص 23

مصیبت شهدای اهل بیت (علیهم السلام)

مصیبت حضرت علی اکبر (علیه السلام)

حضرت علی اکبر (علیه السلام) نخستین شهید از بنی هاشم بود که به میدان جنگ با دشمن رفت، سن ایشان را بین 18 سال تا 27 سال نوشته اند.

روز عاشورا نزد پدر آمد و اجازه جهاد خواست، امام حسین (علیه السلام) به او اجازه داد و با نگاهی ناامیدانه به او نگاه کرد و با دو انگشت به آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا! شاهد باش بر این قوم «فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ، وَكُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ»: جوانی به سوی این مردم رهسپار شد که از نظر قیافه و اخلاق و گفتار شبیه ترین مردم به پیامبرت بود و هر زمان که ما مشتاق دیدار پیامبرت بودیم به او نگاه می کردیم.

علی اکبر به میدان آمد و جنگ نمایانی کرد و 120 نفر را به هلاکت رساند، تشنگی بر او غالب شد برگشت نزد پدر و عرض کرد:

«يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي، وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي»، ای پدر تشنگی مرا می کشد و سنگینی اسلحه، مرا به زحمت انداخته، امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: محبوب دلم صبر کن، به زودی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نشوی.

و بنا بر نقلی زبان جوانش را در دهان گذارد و مکید، و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن (و جهاد) برگرد.

علی اکبر که دل به خدا بسته بود، شجاعانه به سوی میدان برگشت و از هر طرف به

ص: 279

دشمن حمله می کرد و جماعتی را کشت تا آنکه ظالمی تیری بر گلویش زد که پاره کرد و خون بدنش را فراگرفت و بی طاقت شد، پس صدا زد:«يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ، هَذَا جَدِّي رسولُ الله (صلی الله علیه و آله) يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ إلَيْنَا»: ای پدر سلام من بر تو (که این سلام خداحافظی بود) این جدم پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که به تو سلام می رساند و می فرماید: به سوی ما بشتاب. «قَد سَقانی بِکَأْسِهِ الْأَوْفى شَرْبَةً لا تَظْمَأُ بَعْدَها أَبَداً»: مرا از جام خود سیراب کرد که هرگز بعد از آن تشنه نخواهم شد. (1)

در روایت دیگر آمده که مرّة بن منقذ، بر سر مقدس آن حضرت ضربتی وارد کرد که آن حضرت نتوانست بر مرکب بنشیند، خم شد سر مبارک روی یال اسب گذارد، اسب وحشت زده به سوی لشکر دشمن روانه شد، دشمن از فرصت استفاده کرد «فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً »: دشمنان با شمشیرهای خود، بدن مبارک حضرت علی اکبر (علیه السلام) را پاره پاره کردند و اینجا بود که صدا بلند کرد: «یا أَبَتاهُ السَّلامُ عَلَیْکَ، هذا جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ قَدْ سَقانِی بِکَأْسِهِ الْأَوْفىٰ» و پس از این به شهادت رسید. (2)

امام حسین (علیه السلام) با شتاب به بالین جوانش آمد و فرمود: «قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ، يا بُنَيَّ ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ الرَّسولِ»: خدا بکشد آن مردمی که تو را کشتند، پسرم این مردم چقدر بر خدا و پاره کردن حرمت پیامبر گستاخ شده اند. اشک از دیدگان امام (علیه السلام) سرازیر شد و فرمود: «عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفا»: بعد از تو خاک بر سر دنیا، آنگاه امام (علیه السلام) ، پیکر عزیزش را در آغوش گرفت و فرمود: «یا بُنَیَّ لَقَدِ

ص: 280


1- . بحار الأنوار ج 45 ص 42 - 44 ، اعیان الشیعه ج 1 ص 607 مقتل الحسین مقرّم ص 312 و سوگنامه ی آل محمد ص 273
2- . کبریت الاحمر ص 182

اسْتَرَحْتَ مِن هَمِّ الدُّنیَا وَ غَمِّهَا، وَ بَقِیَ أَبُوکَ فَریداً وحیداً»: پسرم! تو از اندوه و غم دنیا راحت شدی اما پدرت غریب و تنها باقی ماند. (1)

سپس امام حسین (علیه السلام) جوانان بنی هاشم را صدا زد و از آن ها کمک خواست و فرمود: «تَعالَوا اِحْمِلُوا أَخَاكُمْ فَحَمَلُوهُ حَتَّى وَضَعُوهُ بَيْنَ يَدَيِ الْفُسْطَاطِ الَّذِي كَانُوا يُقَاتِلُونَ أَمَامَه»: (جوانان بنی هاشم) بیایید و برادرتان را (به سوی خیمه ها) ببرید، جوانان آمدند و جنازه علی اکبر را برداشتند و جلوی خیمه ها بر زمین نهادند. (2)

زبان حال امام

جوانان بنی هاشم بیایید *** علی را بر در خیمه رسانید

خدا داند حسین طاقت ندارد *** علی را بر در خیمه رساند

بگویید مادرش لیلا بیاید *** تماشای علی اکبر نماید

مصیبت حضرت قاسم

حضرت قاسم (علیه السلام) ، فرزند امام حسن مجتبی (علیه السلام) ، نوجوانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، در شب عاشورا خدمت عمو رسید، امام (علیه السلام) به اصحاب فرمود: فردا همه شما در این مکان کشته خواهید شد، قاسم عرض کرد: عمو جان من هم فردا کشته می شوم؟ امام او را به سینه گرفت و فرمود: «كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ؟ قَالَ: يَا عَمِّ أَحْلَىٰ مِنَ الْعَسَل»: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم جواب داد: از عسل شیرین تر است.

امام (علیه السلام) فرمود: تو بعد از بلا و (مصیبت) بزرگی، کشته می شوی، فردا همه شهید

ص: 281


1- . ترجمه مقتل ابی مخنف ص 129 و سوگنامه آل محمد ص 278
2- . الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد ج 2 ص 107

می شوند حتّی عبداللّه شیرخوار هم شهید می شود. (1)

روز عاشورا حضرت قاسم (علیه السلام) ، لباس رزم به تن و سلاح برداشت و خدمت عمو آمد، امام (علیه السلام) که قاسم را با چنین حالتی دید، دست به گردن قاسم انداخت و هر دو به اندازه ای گریه کردند که بیهوش شدند، چون به هوش آمدند حضرت قاسم (علیه السلام) ، اجازه میدان رفتن گرفت، امام ابتدائاً اجازه نفرمود، امّا قاسم آن قدر گریه کرد و دست و پای عمو را بوسید که امام حسین (علیه السلام) ساکت و راضی شد، حضرت قاسم (علیه السلام) که چون پاره ماه می درخشید، به طرف میدان حرکت کرد و خود را به لشکر معرفی کرد:

إن تُنْکِرونی فَأَنَا ابنُ الحسنِ *** سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی و المُؤْتَمَن

اگر مرا نمی شناسید من فرزند (امام) حسن هستم، نوه پیامبر برگزیده و امین.

سپس حضرتش که چون قرص ماه می درخشید، به لشکر حمله کرد و مبارز طلبید و مطابق نقلی، سی و پنج تن و به نقل دیگر، هفتاد تن از لشکریان دشمن را به هلاکت فرستاد. در این هنگام عمر سعد اَزُدی گفت: به خدا قسم بر این جوان حمله می برم و او را می کشم، حضرت قاسم (علیه السلام) که مشغول جنگ بود، عمر در کمین نشست و چنان شمشیر بر فرق مبارک او زد که فرقش شکافته شد و از روی اسب بر زمین قرار گرفت و فریاد زد (یا عَمّاه) ای عمو جان! به فریادم برس.

امام (علیه السلام) با سرعت خود را بالین قاسم رساند و به طرف عمر اَزُدی، قاتل قاسم، حمله برد و عمر دست خود را سپر کرد، دست او از مرفق قطع شد و فریاد کشید و لشکر را به کمک خواست، لشکر به کمک او آمدند که در این میان، بدن حضرت قاسم (علیه السلام) ، پایمال سم اسبان شد، همین که غبار فرو نشست، دیدند امام حسین (علیه السلام) به بالین قاسم است و او

ص: 282


1- . الوقایع الحوادث ج3 ص 62

در حال جان دادن و شهادت است و پای خود را به زمین می ساید، در این حال امام (علیه السلام) فرمود: «وَاللّهِ یَعَزُّ عَلىٰ عَمِّکَ أَنْ تَدْعوُهُ فَلا یُجیبُکَ، أَوْ یُجیبُکَ فَلا یُعینُکَ»: به خدا قسم سخت است برای عموی تو که او را بخوانی و او (نتواند) جواب تو را بدهد، یا آنکه جواب بدهد اما برای تو فائده نداشته باشد (بُعْداً لِقُوْمٍ قَتَلُوکَ) خداوند از رحمتش دور کند مردمی را که تو را کشتند.

سپس امام حسین (علیه السلام) نعش قاسم را برداشته و به سینه گرفت، در حالی که پاهای مبارک قاسم به زمین می کشید و امام (علیه السلام) او را در میان شهدا و اهل بیتش قرار داد. (1)

عمو ز راه محبت دمی بیا ببرم *** نهم ز راه عنایت به زانوی تو سرم

خوش است آنکه ببینم جمال مه رویت *** نظر کنم دم آخر به روی دلجویت

کجا است مادر افسرده تا نظاره کند *** نظر به کشتِه صد چاکِ پاره پاره کند

**********

شرح حال و زخمی شدن حسن مثنّی

حسن مثنّی، فرزند امام حسن مجتبی (علیه السلام) ملقب به (طَباطَبا) بود که جد سادات طباطبائی است و روز عاشورا در رکاب عموی خود امام حسین (علیه السلام) حاضر بود، در ایام خروج امام (علیه السلام) از مدینه و یا در راه کربلا، داماد امام حسین (علیه السلام) شد و با فاطمه بنت الحسین ازدواج کرد و فاطمه در کربلا تازه عروس بود. (2)

ص: 283


1- . خلاصه ای از ناسخ التواریخ ج 2 ص 326 و لهوف سید بن طاووس و سوگنامه آل محمد ص 283
2- . نفس المهموم ص 171

حسن مثنّی، روز عاشورا اجازه میدان رفتن گرفت و با دشمن جنگید و هفده نفر از دشمنان را کشت، تا آنکه دشمنان او را مجروح کردند و بر اثر ضربات دشمن، روی زمین قرار گرفت و بیهوش شد. دشمنان خیال کردند او شهید شده، در حالی که زنده بود.

روز یازدهم محرم که عمر سعد دستور داد سرهای مقدس را از بدن جدا کنند، دیدند حسن مثنّی زنده است، یکی از سربازان عمر سعد، به نام (اسماء بن خارجه) با مادر حسن مثنّی بنام (حَولَه) خویشاوندی داشت، وقتی متوجه شد که حسن مثنّی زنده است، نزد عمر سعد رفت و از او با اصرار درخواست کرد، حسن را نکشد و او را عفو کند، عمر هم پذیرفت، اسماء، حسن را که بیهوش بود به کوفه آورد تا معالجه کند، نزدیک کوفه، حسن به هوش آمد و وحشت زده از جا حرکت کرد و پرسید: عمویم، حسین کجا است؟ وقتی از جریان شهادت عمو و یاران و حرکت سرها به طرف کوفه مطلع شد، بسیار ناراحت گردید ولی دیگر چاره نبود.

اسماء در کوفه به معالجه ی زخم های حسن پرداخت تا بهبودی پیدا کرد و او را به مدینه فرستاد، حسن مثنّی تا زمان عبد الملک مروان، پنجمین خلیفه اموی در مدینه زندگی می کرد اما بالاخره در 35 سالگی او را مسموم کردند و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع دفن نمودند. (1)

مصیبت عبد الله (اصغر)

مصیبت عبد الله (اصغر) (2)

یکی دیگر از فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام) که در کربلا حضور داشت، کودکی یازده ساله به نام عبداله بود، روز عاشورا زمانی که امام حسین (علیه السلام) بدون یار و یاور بود و در وسط میدان با بدن مجروح قرار داشت، عبداله غریبی و بی کسی عمو را دریافت، با آن که امام

ص: 284


1- ترجمه لهوف ص 45 و سوگنامه ص 287
2- . برادر عبداللّه بن الحسن اکبر که صاحب کتاب الوقایع و الحوادث او را نه ساله و لهوف کودکی قبل از سن بلوغ ذکر کرده

حسین (علیه السلام) او را برای نگهداری به بانوان در خیمه ها سپرده بود، ولی چون بی¬کسی عمو را دید، از خیمه ها به سوی میدان دوید، امام حسین (علیه السلام) صدا زد: خواهرم! عبداله را نگه دار، ولی حضرت زینب (سلام الله علیها) هر قدر تلاش کرد، نتوانست او را حفظ کند و او خود را در وسط میدان به عمو رسانید و گفت: به خدا از عمویم جدا نمی شوم و در آغوش عمو قرار گرفت و با ایشان سخن می گفت، ناگاه ظالمی پیش آمد، شمشیرش را بلند کرد تا بر امام (علیه السلام) که با بدن مجروح و ناتوان روی زمین قرار داشت، وارد کند، عبداله که این منظره را دید، دست کوچک خود را بلند کرد تا از ضربه شمشیر جلوگیری کند، اما این ظالم بی رحم و بی وجدان شمشیرش را فرود آورد و دست کوچک عبداله را قطع کرد، در حالی که دست کوچک او به پوست آویزان شد، فریاد زد: (یَا عَمَّاهُ یَا أبَتَاهُ): ای عمو! ای بابا! ببین! دستم را بریدند.

امام حسین (علیه السلام) آن کودک عزیز را در آغوش گرفت و فرمود: عزیزم! صبر کن، به زودی به جدّ و پدر و عموهایت ملحق (و شهید) می شوی. هنوز سخن امام (علیه السلام) تمام نشده بود که حرمله ملعون، تیری به گلوی نازک عبداله زد و آن عزیز را در آغوش عمو به شهادت رساند.

حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) وقتی از شهادت عبداله مطلع شد، به قدری این مصیبت جانسوز بر او سنگینی کرد که با گریه و ناله فرمود: (ای عزیز برادر و ای نور چشمم! «لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَيَاة»: ای کاش مرده بودم (و این منظره را نمی دیدم). (1)

آه کز تیغ جفا دست وی آویخت به پوست *** سوخت بر حالت آن طفل، دل دشمن و دوست

ناگهان ظالم سنگین دلی از راه جفا *** بفکند تیر سه شعبه، سر او کرد جدا

ص: 285


1- . معالی البسطین ج 1 ص 463 و سوگنامه آل محمد ص 288
مصیبت طفلان حضرت زینب

حضرت زینب (سلام الله علیها) در میان خواستگاران متعدّد با عبدالله بن جعفر، پسر عموی خود، ازدواج کرد. ایشان در وقت ازدواج شرط کرد، هرگاه برادرش، امام حسين (علیه السلام) خواست به مسافرت برود و او هم خواست که همراه برادرش باشد، عبدالله جلوگیری نکند.

هنگامی که امام حسین (علیه السلام) به سوی مکه و از آنجا به کربلا رفت، حضرت زینب (سلام الله علیها) ، هم تصمیم گرفت، همراه برادر باشد.

شوهرش عبدالله به علت بیماری و کهولت سن از سفر معذور بود، ولی دو نور دیده اش (عون و محمّد) را همراه مادرشان، حضرت زینب (سلام الله علیها) ، به کربلا فرستاد و سفارش نمود اگر جنگ رخ داد، آن ها در دفاع از امام حسین (علیه السلام) بجنگند.

روز عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمّد کرد، آن ها را تمیز کرد، سرمه به چشمانشان کشید، شمشیر به دستشان داد و آن ها را برای اجازه جنگ، خدمت برادر خود، امام حسین (علیه السلام) فرستاد. امام (علیه السلام) در ابتدا اجازه نداد و به خواهر خود فرمود: شاید همسرت عبداله راضی نباشد، حضرت زینب (سلام الله علیها) عرض کرد: بلکه همسرم سفارش کرد اگر جنگی رخ داد، پسرانم قبل از پسران برادرت به میدان بروند. بالاخره با اصرار حضرت زینب (سلام الله علیها) ، امام (علیه السلام) اجازه داد، حضرت زینب (سلام الله علیها) دو نور دیدگانش را به سوی میدان بدرقه کرد.

آن دو برادر به جنگ با دشمن پرداختند تا سرانجام محمّد به شهادت رسید، برادرش عون، به بالین نعش برادر آمد و گفت: برادر شتاب مکن به زودی من هم به تو می پیوندم.

عون نیز با دشمن جنگید تا او هم به شهادت رسید، امام حسین (علیه السلام) به بالین آن ها آمد و پیکر پاکشان را در بغل گرفت در حالی که پاهایشان به زمین می کشید، آن ها را به خیمه آورد.

معمولاً هنگامی که امام حسین (علیه السلام) ، شهداء را به خیمه منتقل می کرد، بانوان حرم و

ص: 286

پیشاپیش آن ها حضرت زینب (سلام الله علیها) به استقبال می آمدند، امّا اینجا حضرت زینب (سلام الله علیها) نیامد، شاید برای آنکه مبادا با دیدن نعش فرزندانش بی تابی کند و امام (علیه السلام) در برابر خواهر خجالت بکشد. (1)

مصیبت حضرت عباس (علیه السلام)
احوالات آن حضرت

حضرت عباس (علیه السلام) در کربلا پرچم دار و بزرگ ترین یار امام حسین (علیه السلام) بود (در جنگ های قدیمی پرچم دار به منزله فرمانده بود که نقش مهمی در پیروزی یا شکست داشت).

او در آن زمان 34 سال داشت و دارای چهره ای زیبا بود که در میان مردم به قمر (ماه) بنی هاشم معروف بود و چنان بلند بالا بود که هر گاه پا از رکاب اسب بیرون می نمود، پای مبارکش به زمین می رسید (لغت عباس به معنی ترش رو و خشن است، لذا در برابر دشمن با صلابت و شجاعت بود).

حضرت عباس (علیه السلام) در کربلا همراه با سه برادرش از ام البنین بود و آن ها عبارتند از: عبدالله 25 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله که همگی قبل از حضرت عباس (علیه السلام) به شهادت رسیدند. (2)

شجاعت حضرت عباس (علیه السلام)

شجاعت حضرت عباس (علیه السلام) بی نظیر بود، به طوری که به تنهایی در مقابل چهار هزار نفر از نگهبانان تیرانداز آب فرات قرار گرفت، آن ها را در هم کوبید، هشتاد نفر از آن ها را کشت و خود را به آب فرات رسانید.

ص: 287


1- . تذکره الشهداء ص 156 و سوگنامه آل محمد ص 292
2- . اعیان الشیعه ج 1 ص 608 و سوگنامه آل محمد ص 301

نقل شده: هنگامی که وسائل غارت شده از شهدای کربلا را در شام، نزد یزید بردند، در میان آن ها پرچم بزرگی بود که سوراخ سوراخ شده بود، ولی دستگیره و قبضه آن سالم بود، یزید پرسید: این پرچم را چه کسی حمل می کرده؟ گفتند: عباس بن علیّ (علیهما السلام) ، یزید از روی تعجب و تجلیل، مقابل آن پرچم، دو یا سه مرتبه برخاست و نشست و گفت: این پرچم را بنگرید که بر اثر ضربات و حمله ها هیچ کجای آن سالم نمانده، مگر دستگیرۀ جائیکه پرچم دار در دست داشته (یعنی معلوم می شود پرچم دار ضرباتی که بر دستش وارد می شده، تحمل می کرده ولی پرچم را همچنان حفظ می کرده است)، سپس گفت ای عباس لعن و ناسزا از تو دور باد. (1)

در احوالات آن حضرت نوشته اند: زمانی که دست های حضرت عباس (علیه السلام) را با نیرنگ از بدن جدا کردند، با کمک بازو، پرچم را به سینه چسباند و به دشمن حمله کرد، سرانجام وقتی عمود آهنین بر فرق مبارکش رسید، از اسب بر زمین افتاد، یعنی او و پرچمش با هم بر زمین افتادند.

مقام حضرت عباس

مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ از امام سجاد (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ، فَلَقَدْ آثَرَ وَأَبْلَىٰ وَفَدَىٰ أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّىٰ قُطِعَتْ يَدَاهُ، فَأَبْدَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام) ، وَإِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَة» (2).

ص: 288


1- . دین و تمدّن از دانشمند لبنانی ج 1 ص 288 به نقل سوگنامه آل محمد ص 299
2- . ناسخ التواریخ، ج2، ص 348

خدا رحمت کند عمویم عباس را، هر آینه او ایثار و ازخود گذشتگی و تحمّل مصیبت کرد و خود را فدای برادرش حسین (علیه السلام) نمود تا جائیکه دو دستش از بدن جدا شد و خداوند در عوض آن دو بال در بهشت باو می دهد که با آن با ملائکه پرواز می کند؛ همان گونه که برای جعفر(طیّار)، فرزند ابوطالب (علیه السلام) چنين نمود و برای حضرت عباس (علیه السلام) ، مقامی نزد خداوند عزو جل است که روز قیامت همه شهداء حسرت آن را می خورند.

قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق *** در روز حشر رتبه او آرزو کنند

عباس نامدار که شاهان روزگار *** از خاک او همی طلب آبرو کنند

در گاه او چو قبله ارباب حاجت است *** باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند

بیدست ماند و داد خدا دست خود به او *** آنانکه منکرند بگو روبرو کنند

گردست او نه دست خدائیست پس چرا *** از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند

**********

مظلومیت حضرت عباس

چرا صورت قبر حضرت عباس (علیه السلام) کوچک است؟

دز زمان علامه سید محمد مهدی بحرالعلوم، متوقی 1212ه.ق، مرقد حضرت عباس (علیه السلام) نیاز به تعمیر پیدا کرد، علامه به اتفاق معمار برای تعمیر و بازسازی، وارد سرداب که قبر مطهر قرار دارد شد و از نزدیک قبر مطهر را مشاهده کرد.

معمار پس از ملاحظه قبر مطهر به علامه گفت: اجازه می فرمائید سؤالی از شما بکنم؟ فرمود: بپرس، معمار گفت: من شنیده بودم حضرت عباس قامتی بسیار رشید داشته که اگر پاهایش را از رکاب اسب بیرون می کرد تا روی زمین می رسید، امّا می بینیم صورت قبر کوچک است، آیا شنیده من غلط است و یا کوچکی قبر علت دیگری دارد؟

ص: 289

علامه به جای پاسخ دادن، سر به دیوار گذارد و مدت طولانی گریه کرد. معمار نگران شد و عرض کرد: آقا چرا این طور منقلب و پریشان شدید مگر من چه گفتم؟

علامه گفت: شنیده های تو صحیح است، حضرت عباس (علیه السلام) قامتی بسیار رشید داشت، ولی سؤال تو مرابه یاد مظلومیت آن حضرت انداخت (وقتی دست های حضرت عباس (علیه السلام) قطع شد دشمن جرئت پیدا کرد)، آن قدر ضربت شمشیر و نیزه بر او وارد کردند که بدن مبارکش قطعه قطعه شد، آیا انتظار داری قبری بزرگتر از این داشته باشد؟ (1)

چگونه اسب سوار روی زمین قرار می گیرد

معمولاً هنگامی که سواره از اسب روی زمین می افتد، دست هایش را جلوتر روی زمین قرار می دهد که بدنش کمتر آسیب ببیند، امّا حضرت عباس (علیه السلام) که دست در بدن نداشت و قامتی رشید داشت و بدن مبارکش پر از تیر شده بود، هنگامی که از اسب به زمین افتاد، این تیرها با بدن نازنینش چه کرد؟ این تیرها در پهلو و سینه و شکم و سایر اعضاء مبارکش فرو رفت. آه آه از این مصیبت...

چرا مصیبت حضرت عباس را نمی خوانی؟

صاحب کتاب (مقتل الحسین)، مرحوم سیّد عبدالرزاق مقّرم نقل می کند که دانشمند بزرگ، شیخ کاظم سبتی برای من بیان کرد که یک نفر از علماء بر جسته نزد من آمد و گفت پیامی از طرف حضرت عباس برای تو دارم، آن حضرت را در خواب دیدم که به من فرمود: چرا شیخ کاظم مصیبت مرا نمی خواند؟ عرض کردم: من شنیده ام که شیخ کاظم مصیبت شما را می خواند.

ص: 290


1- . الوقایع و الحوادث، ج3 ص9

فرمود: به شیخ کاظم بگو این مصیبت را بخواند؛ هرگاه سواره از پشت اسب به زمین سقوط کند، دست هایش راجلوتر روی زمین قرار می دهد تا کمتر به بدن او آسیب برسد، اما اگر دست های او قطع شده و تیرها بر سینه او فرو رفته باشد، بِماذا یَتَلَّقَی الاَرْضَ: با چه حالتی با زمین برخورد می کند؟ (1)

چرا به زیارت فرزندم عباس نمی روی؟

فاضل دربندی در اسرار الشهادة می نویسد: جمعی از افراد مورد اطمینان برای من نقل کردند که شخصی هر روز به زیارت امام حسین (علیه السلام) می رفت، ولی هفته ای یک بار به زیارت حضرت عباس (علیه السلام) می رفت، در عالم خواب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دید، به آن حضرت سلام کرد، ولی حضرت زهرا (سلام الله علیها) از او روی بر گردانید، آن شخص عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! چرا از من روی بر می گردانید؟ چه تقصیری دارم؟

فرمود: چون از زیارت فرزندم روی بر می گردانی! عرض کردم: من هر روز به زیارت قبر فرزندت حسین (علیه السلام) می روم، فرمود: تَزورُ اِبنیَ الحُسینَ وَلا تَزورُ اِبْنیَ العبّاسَ اِلّا قَلیلاً: فرزندم حسین را زیارت می کنی، ولی فرزندم عباس را زیارت نمی کنی مگر اندک. (2)

شهادت حضرت عباس (علیه السلام)

پس از آنکه یاران امام حسین (علیه السلام) یکی پس از دیگری و برادران حضرت عباس (علیه السلام) به شهادت رسیدند، قمربنی هاشم نزد برادر آمد و اجازه میدان رفتن برای جهاد خواست، از طرف دیگر شرایط کمی آب و تشنگی برای اهل بیت و کودکان بسیار سخت شده بود تا جایی که بنا بر روایت، خیمه ای مخصوص مشک های آب بود. حضرت عباس (علیه السلام) دیدند

ص: 291


1- . مقتل الحسین مقرم ص326 به نقل شوگنامه آلمحمد ص 321
2- . معالی السبطین، ج 1، ص152 به نقل همان

کودکان از شدّت تشنگی، شکم های خود را روی زمین نمناک آن خیمه قرار داده بودند تا شاید اندکی از عطش آن ها کاسته شود.

در این هنگام حضرت عباس (علیه السلام) با شجاعت تمام، مشک آب را برداشت و به سمت فرات حرکت کرد. چهار هزار نفر مأمور نگهبانی از آب فرات را، به عقب راند و خود را به آب فرات رساند، (شاید بی اختیار) کمی از آب برداشت تا بنوشد امّا بنا بر نقل جمعی از ارباب مقاتل «فَدَکَرَ عَطَشَ الحُسَینَ» به یاد تشنگی برادر افتاد، «فَرَمیَ المَاءَ» آب را رها کرد و ریخت و به نقل بعضی قسم خورد، «وَ اللّهِ لا اَذوقُ الماءَ وَ سَیِدیَّ الْحُسَینَ عَطْشاناً»: به خدا قسم از آب نمی چشم تا آقای من حسین (علیه السلام) تشنه است.

گفتا نخورده آب گلستان حیدری *** داری تو میل آب کجا شد برادری

تشنه است آنکه نوگل باغ فتوّت است *** لب تر مکن زآب که دور از مروّت است

**********

ظرف آب را برداشت و به طرف خیمه حرکت نمود و با دشمن که از هر طرف آن حضرت را محاصره کرده بودند، می جنگید تا آنکه بنا بر نقلی، زید ابن ورقاء، از پشت درخت کمین کرد و ناگهان دست راست آن حضرت را قطع نمود.

افتاد دست راست خدایا زپیکرم *** بر دامن حسین برسان دست دیگرم

دست چپم بجاست اگر نیست دست راست *** اما هزار حیف که یکدست بی صداست

ص: 292

با یک دست، بر دشمن حمله کرد و جمع زیادی را به هلاکت رساند.

حکیم ابن طفل که یارای رو در روئی با آن حضرت را نداشت، از کمین درختی بیرون آمد و ضربتی بر دست چپ آن حضرت وارد کرد.

من مورم و مشک آب ران ملخ *** ران ملخی نزد سلیمان ببرم

دادم به سکینه وعده آب روان *** گر دست نباشدم به دندان ببرم

**********

آن حضرت مشک را به دندان گرفت و همتش این بود تا مشک آب را به خیمه ها برساند، (هنوز امید داشت) ناگهان تیری بر مشک آب رسید، آب ها ریخت و امید آن حضرت در رساندن آب به خیمه ها ناامید شد تا آنکه بنابر نقلی، تیر دیگری بر سینه مبارکش رسید و بنابر نقل ابی مخنف، ظالمی، عمودی بر فرق آن حضرت وارد کرد و حضرت بی طاقت شد و از روی اسب بر زمین افتاد، در حالی که خون از دست ها و سرش می ریخت.

حضرت عباس (علیه السلام) برادر را به کمک خواست

عرض کرد: «یَا اَخِی یَا حُسَین عَلَیکَ مِنّیِ السَّلامُ»: برادرم حسین (علیه السلام) خداحافظ! و بنابر نقل دیگر عرض کرد: «یا آخاهُ اَدرِک اَخاکَ»: ای برادر! برادرت را دریاب.

امام حسین (علیه السلام) با سرعت تمام، خود را به بالین برادر رساند و فرمود: «اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهْری، وَقَلَّتْ حِیلَتِی، وَ شَمَّتَ بی عَدُوّیِ»: اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد و دشمن به من شماتت کرد. بنابر نقلی، زمانی که امام حسین (علیه السلام) سر نازنین برادر را به دامن گرفت خون از چشم او پاک کرد، حضرت عباس (علیه السلام) گریه می کرد، امام فرمود: چرا گریه می

ص: 293

کنی؟ عباس فرمود: برادرم چرا گریه نکنم؟ و حال آنکه تو سر مرا به دامن گرفتی، ولی ساعتی دیگر کسی نیست که سر تو را از خاک بردارد و به دامن بگیرد و خاک از چهره ات پاک کند. (1)

نقل دیگری در آمدن امام حسین بر بالین برادر

مرحوم ملا حبیب کاشانی نقل کرده: هنگامی که امام حسین (علیه السلام) صدای استغاثه و طلب یاری برادر را شنید، به طرف نهر علقمه حرکت کرد، لشکر دشمن از مقابل ایشان فرار می کردند، امام (علیه السلام) به آن ها فرمود: «اَیْنَ تَفِّرُّونَ وَقَد قَتْلتُم أَخِی، وَکَسَرْتُم ظَهْرِی»: به کجا فرار می کنید؟ شما که برادرم را کشتید، و کمرم را شکستید. امام (علیه السلام) صدا زد: برادرم کجایی؟ ناگاه ذوالجناح (این حیوان باهوش و استثنایی) از حرکت ایستاد و قدم از قدم بر نداشت. امام (علیه السلام) به زمین نگاه کرد، دست های بریده برادر را دید که بر روی زمین افتاده، از اسب پیاده شد، دست های بریده برادر را برداشت بوسید و گریست و فرمود: (ای وای برادرم کشته شد)، به راه خود ادامه داد، باز اسب ایستاد، امام (علیه السلام) به زمین نگاه کرد، مشک پاره شده ی برادر را دید، آهی کشید و گریه کرد و به راه خود ادامه داد تا کنار فرات رسید، نگاهش به نعش پاره پاره برادر افتاد، بی اختیار نعره جانسوزی کشید و فرمود: «اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهْری، وَقَلَّتَ حیلَتی»: الان کمرم شکست، چاره ام کم شد.

سپس سر برادر را به سینه خود چسبانید و گریه شدید کرد، به گونه ای که دشمنان از گریه آن حضرت، به گریه افتادند و خطاب به برادر فرمود: «جَزَاکَ اللّهُ خَیْراً، یَا أَخِی لَقَدْ جَاهَدْتَ فِی اللّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»: خداوند به تو پاداش نیکو دهد ای برادرم تو در راه خدا به طور کامل جهاد کردی. (2)

ص: 294


1- . ترجمه مقتل ابی مخنف، ج1، ص449 و سوگنامه آل محمد
2- . تذکرة الشهادة ص270، و سوگنامه آل محمد ص315 با تلخیص

چِسان به خیمه و حرم *** خبر دهم به خواهرم

که کشته شده برادرم *** آه ز بی برادری

نه دست در بدن تورا *** نه حالت سخن تورا

نه غسل و نه کفن تورا *** آه زبی برادری

**********

امام حسین (علیه السلام) بدن عباس را به خیمه منتقل نکرد.

مرحوم فاضل دربندی در اسرارالشهادة نقل کرده: امام حسین (علیه السلام) تصمیم گرفت پیکر آغشته به خون برادر را به خیمه ها ببرد، حضرت عباس (علیه السلام) چشم باز کرد و عرض کرد: چه می خواهی بکنی؟ امام فرمود: می خواهم تو را به خیمه ببرم، حضرت عباس عرض کرد: بگذار بدن من در همین مکان بماند.

امام (علیه السلام) فرمود: چرا؟ عباس عرض کرد: «اِنّی مُسْتَحٍ مِن اِبْنَتِکَ سَکینَة، وَقَد وَعَدْتُها بِالْماءِ وَلَمْ آتِ بِهَا»: من از دخترت سکینه خجالت می کشم، چرا که به او وعده آب دادم، ولی آب را به او نرساندم.

امام (علیه السلام) فرمود: «جُزیتَ عَنْ أَخِیکَ خَیراً حَیْثُ نَصَرْتَنِی حَیّاً وَ مَیِّتاً»: از جانب برادرت به تو جزای خیر برسد، زیرا تو در زندگی و مرگ مرا یاری نمودی. لذا امام (علیه السلام) ، عباس را در کنار علقمه گذاشت و تنها به سوی خیمه ها بازگشت.

زینب (سلام الله علیها) به استقبال برادرش حسین (علیه السلام) آمد و عرض کرد: چرا برادرم را به خیمه ها نیاوردی؟ امام (از مصیبت دیگر خبر داد) فرمود: خواهرم! هر چه خواستم بدن برادر را به خیمه ها بیاورم، دیدم آن قدر بدن پاره پاره است که نمی توانم آن را حرکت دهم.

زینب (سلام الله علیها) صدا زد: وای برادرم! وای عباسم! آه از کمی یاور! امام (علیه السلام) فرمود: آری، آه

ص: 295

از نبود برادر و شکستن کمر. (1)

به نقل دیگر سکینه (سلام الله علیها) جلو آمد و به امام (علیه السلام) عرض کرد: «یَا أَبَتَاهُ هَل لَکَ عِلْمٌ بِعَمّیَ الْعَبّاس»: بابا آیا از عمویم عباس خبر داری؟ او به من وعده آب داده و او خلف وعده نمی کند. امام (علیه السلام) گریست و فرمود: «یَا ابنتَاهُ إنَّ عَمَّکَ العَباسُ قُتِلَ وَ بَلَغَت روحُهُ الجَنانَ»: دخترم عمویت کشته شد و روحش به بهشت پرواز کرد، اینجا بود که صدای گریه و شیون سکینه (سلام الله علیها) و زینب (سلام الله علیها) و بانوان بلند شد که فریاد می زدند: وای برادر! وای عباس! وای از کمی یاور. (2)

مصیبت حضرت علی اصغر (علیه السلام)
اشاره

بنابر مشهور حضرت علی اصغر (علیه السلام) شش ماهه بود (مادرش رباب، دختر امرء القیس و با حضرت سکینه از طرف مادر نیز خواهر و برادر بودند). ام کلثوم عرض کرد: برادرم! این کودک سه روز است که آب نیاشامیده. امام حسین (علیه السلام) ، علی اصغرش را در آغوش گرفت و خطاب به لشکر فرمود: (شما که برادر و فرزندان و یاران مرا شهید کردید و تنها این کودک باقی مانده که از تشنگی مثل مرغ دهان باز می کند و می بندد این کودک که گناه ندارد)، «یَا قَومُ إنْ لَم تَرْحَمُونیّ فَارحَمُوا هذَا الطِّفلَ، اَما تَرَوْنَهُ کَیْفَ یَتَلَظّیٰ عَطَشاً»: ای قوم اگر به من رحم نمی کنید به این کودک رحم کنید، آیا نمی بینید چگونه از تشنگی تَلظّی(دهان را باز و بسته) می کند؟

امام (علیه السلام) مشغول اتمام حجت بود که عمر سعد اشاره کرد به حرملةبن کاهل اسدی و این ملعون گلوی نازک حضرت علی اصغر (علیه السلام) را هدف تیر سه شعبه خطرناک قرار داد،

ص: 296


1- . اسرار الشهادة دربندی و معالی البسیطن ج 1، ص444 و سوگنامه آل محمد ص313
2- . کبریت الاحمر ص 162

«فَذَبَحَ الطِفلَ مِنَ الوَریِد اِلَی الوَریدِ، اَو مِن اَلاُذُنِ اِلَی الاُذُنِ»: از رگ (راست) تا رگ چپ و یا از گوش تا گوش این طفل (مظلوم) را برید.

اینکه بدین کودکی گناه ندارد *** یا که سر رزم این سپاه ندارد

راه دهید آنکه را پناه ندارد *** بلکه بس افسرده است آه ندارد

ناگه از آن قوم از سعادت محروم *** حرمله اش تیر کین فکند به حلقوم

حلق وِراخَست و جِست از شه مظلوم *** از شه مظلوم آن سه شعبه مسموم

رد شد و سر زد به قلب احمد مرسل

**********

چنان این منظره برای امام حسین (علیه السلام) سخت و جانگداز بود که دست به دعا برداشت و عرض کرد: خدایا! خودت بین ما و این مردم حکم کن، که ناگاه صدایی شنید: «یَاحُسَینُ دَعْهُ، فَإِنَّ لَهُ مُرضِعةً فی الجَنَّة» ای حسین! رها کن اصغر را، هم اکنون دایه ای در بهشت، برای شیر دادن به او آماده است. (1)

آن قدر این مصیبت بر امام حسین (علیه السلام) سخت بود که بنا بر نقلی در روز یازدهم محرم که سکینه مظلومه در کنار پیکر امام (علیه السلام) در اثر عزاداری بیهوش شد، در عالم بیهوشی اشعاری از امام حسین (علیه السلام) آموخت که در این اشعار، امام (علیه السلام) برای شیعیانش پیغام فرستاده است:

لَیتَکَمُ فی یَومِ عاشورا جَمیعاً تَنظُروُنِی *** کَیفَ اَسْتَسْقی لِطِفلی فَاَبَوا اَن یَرْحَمُونِی

وَسَقَوه سَهْمَ بَغْیٍ عَوضَ الماءِ المَعینِ *** یالَرَزْءٍ و مُصابٍ هَدَّ اَرکانَ الحَجون

**********

ص: 297


1- . معالی السبیطین ج1 ص 424 و سوگنامه آل محمد 324

(شیعیانم)! ای کاش روز عاشورا بودید و می دیدید که چگونه برای کودکم آب طلب کردم، اما آن قوم به من رحم نکردند، بلکه به جای آب گوارا با تیر ستم، کودکم را سیراب کردند، این (حادثه و مصیبت آن قدر سخت است که گویا) پایه های کوه های مکه را خراب کرد.

اصغر اگر زعطش تشنه و بی تاب شدی *** بروی دست پدر خوب تو سیراب شدی

شمر رحمی نه اگر بر دل بی تابت کرد *** نوک تیر ستم حرمله سیرابت کرد

بود امیدم که تواَم یار به هر حال شوی *** به زبان آنی و هم صحبت اطفال شوی

گزیده ای از اشعار جودی

**********

سکینه به استقبال علی اصغر آمد

بنا بر نقل ابی مخنف امام حسین (علیه السلام) ، جنازه علی اصغر را در حالی که خون بر سینه اش جاری بود به طرفه خیمه آورد. سکینه به استقبال پدر آمد و عرض کرد: «یا اَبَةِ لَعَلَّکَ سَقَیْتَ أَخِی اَلماءَ»: پدر! برادرم را سیراب کردی؟

امام (علیه السلام) با چشم گریان فرمود: «بُنَیَّه هاکِ اَخاکِ مَذْبوحاً بِسَهْمِ الَاَعْداء»: دخترم! بیا (قنداقه) برادرت را بگیر او با تیر دشمنان شهید شد. (1)

به روی دست بگرفت اصغر بی شیر عطشان را *** بگفا نیست جرمی در مذاهب هیچ طفلان را

ص: 298


1- . لحمان عدرک ص 245

بخیمه مادرش در انتظار دیدن رویش *** ز اشگ دیده گانش تر نموده طرف دامن را

ز سوز آفتاب و تشنگی اصغر بدی مدهوش *** که ناگه حرمله زد بر گلویش تیر پیکان را

گلوی نازک و تیر سه شعبه بازوی دشمن *** تو خود دانی که چون شد حال اصغر تا بداد جان را

ص: 299

مصیبت امام حسین (علیه السلام)

وداع با امام سجاد (علیه السلام)

روز عاشورا زمانی که امام حسین (علیه السلام) خود را یکّه و تنها دید و هیچ گونه یار و یاوری نداشت صدا زد: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) »: آیا دفاع کننده ای هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ و درحالیکه مکرر می فرمود: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»، به خیمه امام سجاد (علیه السلام) وارد شد در حالیکه آن حضرت در اثر بیماری شدید، روی پوستی افتاده بود و حضرت زینب (سلام الله علیها) از ایشان پرستاری می کرد.

چشم امام سجاد (علیه السلام) که به پدر افتاد، با زحمت و با کمک حضرت زینب (سلام الله علیها) نشست و عرض کرد: پدرجان! جریان کار شما با این منافقین به کجا انجامید؟

امام حسین (علیه السلام) فرمود: شیطان بر آن ها چیره شده و خدا را از یاد آن ها برده، جنگ شدیدی بین ما و آن ها رخ داد که خون ما و آن ها در سراسر این زمین به جریان افتاد. چون امام سجاد (علیه السلام) بیمار بود، خبر شهادت عمو و برادر و یاران امام حسین (علیه السلام) را به او نداده بودند، لذا به پدر عرض کرد: «أَینَ عَمِیَّ العَباس»: عمویم عباس (علیه السلام) کجا است؟ (آخر اباالفضل علمدار بود) حضرت زینب (سلام الله علیها) که باشنیدن این سؤال، نگران حال امام سجاد (علیه السلام) بود، با چشم گریان به صورت برادر نگاه می کرد تا ببیند چه جوابی می دهد. ولی امام حسین (علیه السلام) فرمود: پسرم! عمویت را کشتند و دستهایش را کنار فرات قطع کردند. امام سجاد (علیه السلام) سخت گریست، سپس از عموها و افراد دیگر سؤال کرد و امام (علیه السلام) پاسخ می داد تا اینکه امام سجاد (علیه السلام) عرض کرد: «اینَّ أَخِی عَلِیّ»: برادرم علی اکبر چه شد؟ امام حسین (علیه السلام) فرمود: «یَا بُنیَّ اِعِلَم إِنَّهُ لَیسَ فِی الخِیام رَجُلٌ اِلّا أَنَا وَأَنتَ»:

ص: 300

فرزندم! بدان مردی در خیمه ها وجود ندارد مگر من و تو.

امام سجاد (علیه السلام) سخت گریست و از عمه شان زینب شمشیر و عصائی طلب کردند تا با همان حال بیماری پدر را یاری کند، ولی امام حسین (علیه السلام) او را از این کار بازداشت و به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! تو جانشین من بر این بانوان و کودکان غریب و یتیم و مظلوم هستی، آن ها هیچ مردی غیر از تو ندارند، از آن ها سرپرستی کن.

سپس فرمود: «يا وَلَدِي بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّی السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبِي مَاتَ غَريباً فَانْدُبُوهُ، وَمَضىٰ شَهيداً فَابْكُوهُ»: پسرم سلامم را به شیعیانم برسان و بگو: پدر من، غریبانه از دنیا رفت (در مصیبت او) ناله و برای او گریه کنید». (1)

وداع امام حسین (علیه السلام) با خواهرش زینب و بانوان حرم

روز عاشورا همین که امام حسین (علیه السلام) خواست به میدان برود، خواهرش زینب و بانوان دیگر را دلداری داد، امر به صبر نمود و فرمود: خداوند در عوض این مصائبی که به شما رسیده، چندین برابر به شما پاداش عنایت می فرماید. مبادا به زبان چیزی بگویید که از مقام ارجمند شما بکاهد. حضرت زینب (سلام الله علیها) که گریه می کرد، امام (علیه السلام) به او فرمود: آرام باش ای دختر مرتضی! که گریه طولانی در پیش داری. سپس امام (علیه السلام) «أَمَرَّ یَدَهُ عَلیٰ صَدرِهَا وَ سَکَنَّها مِنَ الجَزَع»: «دستش را به سینه خواهر کشید و زینب آرام گرفت و دیگر بیقراری نکرد» (2)

تندرو زینب که خواهی شد اسیر *** زین اسیری هست جانت ناگزیر

رو یتیمان مرا غمخوار باش *** در غریبی بی کسند تو یار باش

گر خورد سیلی سکینه دم مزن *** عالمی زین دم زدن برهم مزن

ص: 301


1- معالی السبطین، ج2، ص 21 و سوگنامه، ص333.
2- معالی السبطین، ج2، ص 21 و سوگنامه، ص333.

بعضی نقل کردند: چون امام حسین (علیه السلام) چند قدمی از خیمه ها دور شد، حضرت زینب (سلام الله علیها) صدا زد: «مَهلاً مَهلاً یَابْنَ الزَهّراء»: آهسته آهسته ای فرزند زهرا! تا وصیت مادرم فاطمه (سلام الله علیها) را به جا آورم. امام (علیه السلام) توقف کرد و فرمود: آن وصیت چیست؟ زینب (سلام الله علیها) عرض کرد: مادرم! به من وصیت فرمود: هنگامی که نور چشمم، حسین روانه میدان جنگ شد، به جای من گلوی او را ببوس، آنگاه زینب گلوی برادرش را بوسید و به خیمه بازگشت. (1)

ای جان ما جانان ما آهسته رو آهسته رو *** مشکن دل سوزان ما آهسته رو آهسته رو

بر خواهر زارت نگر، بر طفل بیمارت نگر *** آهسته رو آهسته رو آهسته رو آهسته رو

کرده وصیت مادرم تا من ببوسم حنجرت *** آهسته رو آهسته رو آهسته رو آهسته رو

**********

امام (علیه السلام) چند قدم دیگر به سوی میدان برداشت، ناگاه صدای ضعیفی از پشت سر شیند کسی می گوید: ای پدر! اندکی تامل کن.

امام (علیه السلام) به عقب نگاه کرد، دید سکینه با سرعت می آید. امام (علیه السلام) ایستاد تا سکینه (سلام الله علیها) رسید. سکینه رکاب امام (علیه السلام) را گرفت و عرض کرد: می خواهم از اسب پیاده شوی و مرا در کنار خود قرار دهی و مرا مانند یتیمان نوازش کنی.

امام (علیه السلام) پیاده شد و روی زمین نشست، سکینه را در بغل گرفت و دست نوازش بر سر

ص: 302


1- تذکره الشهدا، ملاحبیب اله کاشانیف ص311 و سوگنامه آل محمد، ص344.

او کشید و اشک هایش را پاک نمود و دلداری داد و به خیمه بازگردانید. (1)

اندر وداع آخرین *** شه گفت و با زینب چنین

خواهر بیا سیرم ببین *** خواهر امان از بیکسی

خواهر سر نعشم بیا *** بین ساربان بیحیا

دستم کند از تن جدا *** خواهر امان از بیکسی

خواهر بشامم میبرند *** بزم شرابم میبرند

بازار عامم میبرند *** خواهر امان از بیکسی

ای زینب دلخون من *** ای خواهر محزون من

دیگر نبینی روی من *** خواهر امان از بیکسی

**********

صحنه جنگ و شهادت امام حسین (علیه السلام)

روز عاشورا زمانی که امام حسین (علیه السلام) خود را یکه و تنها دید، عازم میدان جنگ شد، در حالی که رجز می خواند:

الْقَتلُ اَوْلیٰ مِنْ رُکوبِ الْعارِ *** وَالْعَارُ اَوْلیٰ مِنْ دُخولِ النّارِ

«کشته شدن بهتر از (تحمل و) سوار شدن بر ننگ است و ننگ (و شکست ظاهری) بهتر از ورود به آتش دوزخ است». (2)

با آنکه آن حضرت در شرایط سختی قرار داشت:

1- عطش شدید؛ 2- هوای گرم سوزان؛ 3- داغهای جانگذاز عزیزان؛ 4- مقابله با

ص: 303


1- تذکره الشهدا، ملاحبیب اله کاشانیف ص311 و سوگنامه آل محمد، ص344.
2- اعیان الشیعه، ج1، ص609 و سوگنامه آل محمد، ص352.

دشمن بی رحم؛ 5- اسارت خانواده بعد از خودش؛ 6- تنهائی و غربت.

اما چنان حمله سخت بر دشمنان نمود که جمعی از شجاعان را به هلاکت فرستاد و لشکر همانند ملخ، پراکنده شدند و فرار می کردند. در این هنگام عمر سعد فریاد زد: وای بر شما! این پسر علی است، از هر سو به او حمله کنید. در این هنگام چهار هزار نفر از کمان داران، آن حضرت را تیرباران کردند، «حَتَّىٰ صَارَ کالقُنْفُذ»: (1) «بدن مبارکش مانند مرغ تیغی پر از تیر شد». شمر با جماعتی به طرف خیمه ها نزدیک شد، امام (علیه السلام) ، این غیرت الهی فریاد زد: «وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِى سُفْيانَ، إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِيْنٌ وَكُنْتُمْ لاتَخَافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا اَحْراراً فِى دُنْيَاكُمْ»: «واى بر شما! اى پيروان آل ابی سفيان، اگر دين نداريد و از روز قيامت نمى ترسيد، پس حداقلّ در دنياى خودتان آزاد مرد باشيد».

من با شما می جنگم شما با من، زن ها تقصیر ندارند، تا زنده ام، متعرض حرم من نشوید. شمر به لشکر خود رو کرد و فریاد زد: همه متوجه حسین شوید و کار او را تمام کنید.

تا اینکه ظالمی به نام (صالح بن وهب) پیش آمد و ضربتی بر ران آن حضرت زد که از طرف راست صورت از بالای اسب روی زمین قرار گرفت. (2)

اصابت سنگ و تیر سه شعبه

امام (علیه السلام) در کناری ایستاد تا لحظه ای استراحت کند، ناگهان سنگی از طرف دشمن به پیشانی امام اصابت کرد و خون جاری شد. حضرت دامن لباس خود را بالا زد تا خون پیشانی را پاک کند. در این هنگام تیر سه شعبه زهرآلودی به سمت سینۀ آقا رها شد که آن حضرت تیر را از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان جاری شد.

ص: 304


1- نفس المهموم، ص190.
2- سوگنامه آل محمد، ص356.

امام (علیه السلام) فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) »: به نام خدا و با یاری خدا و بر دین رسول خدا. (1)

شهادت امام حسین (علیه السلام)

در حالی که امام (علیه السلام) با بدن پر از زخم و جراحت روی زمین قرار داشت، عمر سعد فریاد زد، بروید حسین را راحت کنید.

شمر با کمال گستاخی به طرف امام (علیه السلام) آمد. امام (علیه السلام) در آن لحظات آخر به او فرمود: «اِذا کانَ لابُدَّ مِن قَتْلی فَاسْقِنی شَرْبَةً مِنَ الْمَاءِ»: «اکنون که کمر به قتل من بستی با شربت آبی مرا سیراب کن». اما شمر رحم نکرد و با کمال بی ادبی با دوازده ضربه، سر از بدن مبارک امام (علیه السلام) جدا کرد. (2)

آن دم بریدم من از حسین دل *** کامد به مقتل شمر سیه دل

او می دوید و من می دویدم *** او سوی مقتل من سوی قاتل

او می کشید و من می کشیدم *** او خنجر از کین من ناله از دل

او می برید و من می بریدم *** او راس و از کین من از حسین دل

**********

نماز امام حسین در ظهر عاشورا

هنگام ظهر روز عاشورا یکی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام ابوثمامه صیداوی به امام (علیه السلام) عرض کرد: دوست دارم قبل از آن که در رکاب تو فدا گردم، یک نماز دیگر که وقتش رسیده، با تو بخوانم، امام حسین (علیه السلام) در حق او دعا کردند: «ذَکَّرْتَ الصَّلاةَ،

ص: 305


1- نفس المهموم، ص191، لهوف، ص119 – 121، سوگنامه آل محمد، ص359.
2- مقتل الحسین مقرم، ص347 و کبریت الاحمر، ص221 و سوگنامه ص361، با تلخیص.

جَعَلَکَ اللّهُ مِنَ الْمُصَلِّینَ الذّاکِرینَ»: «از نماز یاد کردی خداوند تو را از نمازگزاران و یادآوران قرار دهد». پس فرمود: از دشمن بخواهید تا مهلت دهد، نماز بخوانیم، اما دشمن مهلت نداد.

امام (علیه السلام) با جماعتی از اصحاب، نماز ظهر را به صورت نماز خوف خواند در حالی که دو نفر از اصحاب به نام های زهیر بن قین و سعید بن عبدالله بدن های خود را سپر قرار داده، جلو امام ایستادند و آن قدر تیر از طرف دشمن به بدن سعید رسید که روی زمین افتاد و بعد از نماز به امام عرض کرد: آیا من به عهدی که با شما بستم، وفا کردم؟ امام (علیه السلام) فرمود: «نَعمَ أنتَ أَمَامي فِي الجَنَّةِ»: «بلی! تو جلو من در بهشت هستی». (1)

الحق نماز آن به در بی نیاز کرد *** کز خون وضو گرفت و به مقتل نماز کرد

یک سجده کرد و داد سر اندر رضای دوست *** اهل نماز را در دو جهان سر فراز کرد

عشق از شَهِ شهید بیاموز کانچه داشت *** از جان و دل به درگه جانان نثار کرد

ساقی!هر آن چه جام بلا دادیش به دست *** دست از برای ساغر دیگر دراز کرد

گه در تنور و گه به سنان شد سرش عجب! *** در راه عشق طیّ نشیب و فراز کرد

آری امام (علیه السلام) با بدن غرق خون نماز خواند و در گودی قتلگاه با خدا مناجات می کرد:

ص: 306


1- مقتل الحسین مقرم، ص294، و سوگنامه، ص363.

«صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ، لا إلهَ سِواکَ یَا غِیاثَ المُستَغِیثِین»: (1) «در برابر حکم تو صبر می کنم، پروردگارا غیر از تو خدائی نیست ای پناهِ پناه آوردندگان!».

از امام باقر (علیه السلام) روایت است که فرمود: «امام حسین (علیه السلام) را به گونه ای کشتند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کشتن حیوانات درنده به این صورت نهی فرموده است»: «وَلَقَدْ قَتَلُوهُ قَتْلَةً نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَنْ يُقْتَلَ بِهَا الْكِلَابُ، لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّيْفِ وَالسِّنَانِ، وَبِالْحِجَارَةِ وَبِالْخَشَبِ وَبِالْعَصَا، وَلَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَيْلَ بَعْدَ ذَلِك»، آن حضرت را با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کشتند و بعد از شهادت پیکر مبارکش را پایمال سم ستوران کردند. (2)

ص: 307


1- سوگنامه ص345.
2- کبریت الاحمر، ص134 و سوگنامه آل محمد، ص369 با تلخیص.

بخش دوم: مصائب جانسوز بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام)

خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) توسط ذوالجناح

اسب امام حسین (علیه السلام) که ذوالجناح نام داشت، اسبی ویژه و دارای هوش و استعداد خاصی بود که بنا بر روایت در مواقع خاص با هوش خود از مسائلی خبر می داد؛ مثلا در وقت ورود امام حسین (علیه السلام) به کربلا از حرکت ایستاد، یا بنابر نقل وقتی رسید کنار دست قطع شده حضرت ابالفضل (علیه السلام) ، در وسط میدان جنگ از حرکت ایستاد.

هنگامی که امام حسین (علیه السلام) از پشت اسب ذوالجناح روی زمین قرار گرفت، اسب اطراف آن حضرت گردش می کرد و از امام در مقابل دشمن دفاع می کرد و شیهه و فریاد می زد.

عمر سعد دستور داد آن اسب را بگیرید و نزد من بیاورید، زیرا اسبی ویژه و قیمتی است. جمعی ذوالجناح را محاصره کردند تا آن را بگیرند ولی با پاهای خود آن ها را دور می کرد و ضربه می زد تا آنکه چهل نفر از آن ها را کشت.

عمر سعد گفت: رهایش کنید ببینم چه می کند. وقتی اسب احساس امنیت کرد، کنار بدن پاره پاره امام حسین آمد و کاکل خود را با خون امام (علیه السلام) رنگین کرد، بدن امام (علیه السلام) را استشمام می کرد و فریاد می زد.

امام باقر (علیه السلام) فرمود: او در شیهه خود می گفت:«اَلظَّليمَةَ اَلظَّليمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ اِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّها»: «وای از ظلم! وای از ظلم! گروهی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند».

سپس به سوی خیمه ها حرکت کرد و فریاد می زد، حضرت زینب (سلام الله علیها) که صدای اسب را شنید به خواهرش ام کلثوم گفت: این صدای اسب برادرم، حسین است که به طرف خیمه می

ص: 308

آید، شاید همراه او آب باشد، ولی زمانی که چشم ام کلثوم به حالت اسب بدون صاحب افتاد، دست بر سر خود زد و فریاد بر آورد: « قُتِلَ و اللّهِ الْحُسَیْنِ»: «به خدا قسم حسین را کشتند». این صدا به گوش حضرت زینب (سلام الله علیها) رسید و صدا به گریه و نوحه سرائی بلند نمود.

این جریان در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است: «وَأَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِداً إِلَى خِيَامِكَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاكِياً، فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِياً وَنَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ، عَلَى الْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ لِلْوُجُوهِ سَافِراتٍ، وَبِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ، وَبَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلَاتٍ، وَ إِلَى مَصْرَعِكَ مِبَادِرَاتٍ، وَالشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ، مُولِغٌ سَيْفَهُ عَلَى نَحْرِك» (1).

«(ای جد بزگوارم! چگونه یاد کنم از آن زمانی که) اسب (بی صاحب تو) به طرف خیمه ها شتابان می رفت و فریاد می زد و گریه می کرد؟ وقتی زن های حرم، اسب تو را مصیبت زده و با زین واژگون شده، دیدند، از خیمه ها بیرون آمدند و موهای خود را پریشان کرده، به صورت های خود سیلی می زدند و چهره هایشان آشکار شده و فریادشان بلند بود، زیرا عزت خود را از دست رفته می دیدند و در این حال به سوی قتلگاه می دویدند و شمر روی سینه تو شمشیرش را بر گلوی تو گذارده بود.» بنابر نقل دیگر، هنگامی که ذوالجناح خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) را به خیمه ها آورد، بانوان حرم در حالی که ناله می کردند و سیلی به صورت می زدند، اطراف او را گرفتند و هرکدام سخنی داشتند، یکی می گفت: ای اسب! چرا حسین را بردی و نیاوردی؟

دیگری می گفت: چرا امام (علیه السلام) را میان دشمنان گذاشتی؟

سکینه (سلام الله علیها) گفت: پدرم هنگام رفتن به میدان تشنه بود، «یَا جَوادُ هَلْ سُقِیَ أَبِی أَمْ

ص: 309


1- بحار الأنوار ج 98 ص 322 ، نفس المهموم، ص200 و سوگنامه آل محمد، ص370.

قُتِلَ عَطْشاناً»: «ای اسب آیا پدرم را آب دادند یا با لب تشنه شهیدش کردند؟» (1)

همه از خیمه ها بیرون دویدند *** ولی سالار زینب را ندیدند

یکی گوید فرس بابای ما کو *** یکی گوید فرس مولای ما کو

ای اسب چه شد برادر من *** ای خاک سیاه بر سر من

ای اسب تو بی وفا نبودی *** با ما تو جفا نمی نمودی

از خون کِه کاکلت خضابست *** از بهر چه دیده ات پر آب است

دانم که فلک به من چها کرد *** آخر که برادرم جدا کرد

ای آه که خاک بر سر من *** فریاد که بی برادرم من

**********

سرانجام ذوالجناح

بعضی گفته اند: اسب ذوالجناح، پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) در کنار خیمه ها آن قدر سر بر زمین کوبید تا مرد. (2) و بعضی نوشته اند: آن اسب، وحشت زده از نزد بانوان فرار کرد و خود را به آب فرات افکند و ناپدید شد. (3)

وقایع پس از عاشورا

غارت اموال

پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانش، شمر ملعون با گروهی از سپاه ستمگر به درب خیمه ها آمدند، شمر دستور داد، وارد خیمه ها شوند و هرچه به دست آوردند از زیورآلات

ص: 310


1- الوقایع و الحوادث، ج3، ص237.
2- نفس المهموم، ص200.
3- تذکره الشهدا، ص353 به نقل سوگنامه آل محمد، ص372.

زنان و اموال مختصری که در خیمه ها بود، غارت کرده و بردند.

لشکریان به خیمه ها ریختند در حالی که صدای اهل بيت به :«وَا مُحمداه، واعَلّیاهُ، وا حَسَناهُ، واحُسیناه» بلند بود، هر مقدار از زیور آلات مانند گوشواره و انگشتر بانوان و اموال مختصری که موجود بود به غارت بردند و از وارد کردن جراحت و آزار به بدن آنان دریغ نداشتند.

در جنایت دیگر شمر ملعون باتفاق گروهی به خیمه امام چهارم ریختند، در حالی که امام (علیه السلام) در بستر بیماری قرار داشت. بعضی گفتند: آن حضرت را بکشیم و گروه دیگر گفتند بیمار را نباید کشت و از این کار منصرف شدند و اما فرش زیر بدن آن حضرت را غارت کرده، امام (علیه السلام) را روی زمین انداختند.

مظلومیت فاطمه صغری

سپهر در ناسخ التواریخ و علامه مجلسی در بحار ألانوار نقل کرده اند. (1) فاطمه صغری، دختر امام حسین (علیه السلام) می گوید: در کنار خیمه ایستاده و در این فکر بودم که چگونه پدر و جوانان ما را مانند قربانی در روز عیدقربان سربریدند، و بدن های آنان را روی زمین رها کرده، لباس های آنان را به غارت بردند و بعد از آن ها با ما چه خواهند کرد؟

آیا اسیر می کنند یا شهید که ناگاه سواری را دیدم که با نیزه بانوان را حرکت می دهد و زیورآلات و روسری آن ها را غارت می کند و آن ها بر یکدیگر پناه می برند و فریاد می کشند: «وَاجَدّاهُ وَا أَباهُ وَاعَلّیاهُ، وَا حَسَناهُ، واحُسَیناهُ و ...»: «ای جدّ ما (یا رسول الله) و

ص: 311


1- سپهر در ناسخ التواریخ ذکر کرده یک نفر از آن ستمگران در حالی که گریه میکرد گوشواره از گوش بانوئی کشید آن بانو گفت چرا گریه می کنی عرض کرد چون زیور دختر پیامبر را غارت میکنم. فرمود چرا از این کار خودداری نمیکنی گفت اگر من نکنم دیگری می کند. (توضیح) این عذر بدتر از گناه است که بعضی در ارتکاب جرم میآورند.

ای پدر و ای علی و ای حسن و ای حسین! آیا کسی نیست که به فریاد ما برسد و این دشمنان را از ما دور کند؟»

از این منظره بسیار پریشان و به خود لرزیدم و به طرف عمه ام، ام کلثوم رفتم در این هنگام آن ظالم به طرف من آمد، من فرار کردم، او مرا دنبال کرد و با نیزه به شانه ام زد و مرا به زمین انداخت. گوشواره ام را از گوشم بیرون کشید و مقنعه ام را ربود و خون از گوش به سر و صورتم جاری شد و بیهوش روی زمین افتادم.

چون به هوش آمدم، دیدم عمه ام زینب به بالین من است و گریه می کند، در حالی که بدن مبارکش، در اثر تازیانه و نیزه، سیاه شده و می فرماید: برخیز به خیمه برویم ببینیم بر سر بانوان و برادر بیمارت چه آمده. عرض کردم: عمه «هَلْ مِنْ خِرْقَةٍ أَسْتُرُ بِها رَأْسِي عَن أعینِ النُظّار»: «آیا پارچه ای هست تا من سرم را (از نامحرمان) به پوشانم»؟ (آری این است ارزش حجاب در نظر اهل بیت. نگفت با نیزه روی زمین افتادم، نگفت گوشم را مجروح کردند، نگفت بیهوش روی زمین افتادم، بلکه می گوید: آیا پارچه ای هست تاحجاب سرم قرار دهم).

حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود:«یا بِنتاهُ عَمَّتُكِ مِثْلُكِ»: «دخترم عمه تو (هم) مثل تو است».

به خیمه بازگشتیم، در حالی که خیمه ها غارت شده بود و امام سجاد (علیه السلام) به صورت بر زمین افتاده و از شدت گرسنگی و تشنگی، قدرت نشستن نداشت. (1)

آتش زدن خیمه ها

پس از غارت خیمه ها بنا بر نقل سیّد بن طاووس در لهوف و سپهر در ناسخ التواریخ، عمر سعد دستور داد خیمه های امام حسین (علیه السلام) را آتش بزنند. در این هنگام دختران و بانوان، وحشت زده و با پای برهنه از خیمه ها بیرون دویدند و به سوی بیابان و روی خار مغیلان گریختند.

ص: 312


1- خلاصه ای از ناسخ التواریخ، ج 3 و بحارالانوار، ج45، ص60 و سوگنامه آل محمد، ص378.

یکی از سربازان دشمن به نام حمید بن مسلم می گوید: دامن دخترکی آتش گرفته بود، به سوی آن دختر رفتم تا دامنش را خاموش کنم، او گمان کرد قصد آزار او را دارم، پا به فرار گذاشت وقتی به او رسیدم (شاید برای تحریک احساسات و ترحم) به من رو کرد و گفت: ای مرد! راه نجف کدام طرف است (یعنی ما فرزندان حضرت علی (علیه السلام) هستیم که این چنین مورد آزار و بی رحمی قرار گرفته ایم). (1)

حضرت زینب (سلام الله علیها) هنگام آتش زدن خیمه امام سجاد (علیه السلام)

بعضی از ارباب مقاتل ذکر کرده اند: هنگامی که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت (علیهم السلام) در بیابان پراکنده شدند، حضرت زینب (سلام الله علیها) کنار بستر امام چهارم آمد و به آن حضرت نگاه می کرد که بر اثر شدت بیماری، قادر به بیرون رفتن از خیمه نبود، زینب (سلام الله علیها) با حالت پریشان،اطراف آن حضرت می چرخید.

یکی از سربازان دشمن می گوید: بانوی بلند قامتی را دیدم که در کنار خیمه ایستاده، در حالی که آتش، اطراف آن خیمه، شعله ور بود، گاهی به طرف راست و گاهی به طرف چپ و گاهی به آسمان نگاه می کرد و دست های خود را در اثر شدت ناراحتی به هم می کوبید و گاهی وارد خیمه می شد و بیرون می آمد.

جلو رفتم و گفتم ای بانو! مگر شعله آتش را نمی بینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمی کنی؟ گریه کرد و فرمود: «یَا شَیِخُ إِنَّ لَنا عَلیلاً فِی الخِیمۀِ وَ هُوَ لایَتَمَکَنُ مِنَ الجُلوسِ وَالنُّهوضِ فَکَیفَ اُفارِقُه»: «ای مرد ما در این خیمه بیماری داریم که قدرت بر نشستن و برخاستن ندارد چگونه او را در میان آتش تنها بگذارم»؟

ص: 313


1- تذکره الشهدا، ص358 و لهوف و ناسخ التواریخ فصل آتش زدن خیام.

از آن ترسم که آتش بر فروزد *** میان خیمه بیمارم بسوزد

از آن ترسم که آتش شعله گیرد *** میان خیمه بیمارم بمیرد

**********

مصیبت شام غریبان

اشاره

بزرگی این مصیبت زمانی آشکار می شود که وقایع عصر عاشورا تا شب آن مورد توجه قرار گیرد:

1-شهادت امام حسین (علیه السلام) و تنها امید اهل بیت (علیهم السلام) در عصر روز عاشورا بعد از داغ ها و از دست دادن عزیزان از صبح تا عصر عاشورا.

2-غارت و آتش زدن خیمه ها، در عصر روز عاشورا و پراکنده شدن زن ها و بچه ها در بیابان بدون جایگاه و منزلی برای آنان.

3-قرار گرفتن امام سجاد (علیه السلام) ، در بستر بیماری، در خیمه نیمه سوخته، بدون آب و غذا.

4-تنها حضرت زینب (سلام الله علیها) است که سرپرستی کودکان و زن ها و داغدیدگان را به عهده دارد و بایستی آن ها را دلداری و تسلی دهد. کودکانی که یکی بهانه پدر را می گیرد و دیگری از عمو سؤال می کند و سومی به یاد اصغر شیرخوار و علی اکبر و قاسم، پریشان است. کودکانی که یکی سیلی خورده و دیگری گوش و صورتش خون آلود است و سومی از ضرب تازیانه ناله می زند.

5-اما حادثه غم انگیز دیگر گم شدن دو کودک از کودکان یتیم در بیابان کربلا است.

حضرت زینب (سلام الله علیها) پس از جمع آوری کودکان و سرپرستی از آن ها متوجه می شود دو کودک از کودکان مظلوم که امانت برادر در دست او بوده، گم شده اند، برای پیدا کردن

ص: 314

آن ها، خواهرش ام کلثوم را فرا می خواند و رهسپار بیابان می شوند تا اثری از آن ها بیابند؛ پس از جستجوی فراوان سرانجام دیدند آن دو کودک زیر بوته ای از خار بیابان دست در گردن یکدیگر نموده و آرمیده اند.

اما وقتی نزدیک آن ها می شوند با منظره جگرسوزی روبرو می گردند ناگهان ملاحظه می کنند آن دو کودک در اثر وحشت و تشنگی و تحمل مصیبت از دنیا رفته اند. (1)

فلک با عترت «خیرالبشر»، لختی مدارا کن *** مدارا کن به «آل الله» و شرم از روی زهرا کن

فلک! آن دم که خرگاه حسین را زدی آتش *** دو کودک از میان گم شد، بگرد، ای! چرخ پیدا کن

به صحرا «ام کلثوم» است و «زینب» هر دو در گردش *** تو هم با آن دو خاتون، جستجو در کوه و صحرا کن

گمانم آن که جان دادند آن دو نزدیک خاری *** به زیر خار، گلهای نبوّت را تماشا کن

**********

آمدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قتلگاه امام حسین (علیه السلام)

بنا بر نقل سپهر در ناسخ التواریخ، یکی از لشکریان بنی امیه می گوید: بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و جدا کردن سرهای مطهر و حرکت دادن به سمت کوفه، من در میان زخمیان لشکر وسط میدان افتاده بودم، ولی به هوش بودم و جریانات اطراف را متوجه می شدم.

ص: 315


1- معالی السبطین، ج2، ص89 و سوگنامه آل محمد، ص389.

قسم یاد می کنم که در حال بیداری مشاهده کردم بیست سوار با لباس های سفید در حالی که بوی مشک، فضا را پر کرده بود، وارد شدند، من گمان کردم عبیدالله زیاد با همراهان او برای مشاهده و پیروزی در جنگ آمده اند و عبیدالله زیاد می خواهد دستور دهد بدن ها را مُثله کنند، اما ناگهان دیدم یک نفر از آن ها کنار بدن مطهر امام حسین (علیه السلام) پیاده شد و اشاره کرد به سمت کوفه، سر مطهر امام حسین (علیه السلام) آمد و به بدن ایشان ملحق شد، سپس آن آقا به این صورت با بدن امام حسین (علیه السلام) سخن گفت: «يَا وَلَدِي! قَتَلُوكَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوكَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوكَ و ما اَشَّدَ جُرْئتَهُمُ عَلیَ اللّهِ»: «فرزندم تو را کشتند (و حقّت) را نشناختند (و جرعه) آبی به تو ندادند چه سخت بر خدا جرئت کردند».

آن گاه رو به همراهان خود کرد و فرمود: «یا أَبِی آدَم و یا اَبی اِبراهیم و یا اَبی اِسمعیل و یا اَخی مُوسیٰ و یا اَخی عیسیٰ اَما تَرْونَ ما صَنَعتِ الطُغاةُ بِوَلَدِی لا اَنا لُهُمُ اللهُ شَفاعَتی»:

«ای پدر آدم و ای پدر ابراهیم و ای پدر اسمعیل و ای برادر موسی و ای برادر عیسی! ببینید چه کردند این (گروه) طغیانگر با فرزند من، خداوند شفاعت مرا به آن ها نرساند». راوی می گوید: من در این هنگام متوجه شدم که رسول خدا همراه انبیا، به دیدن فرزندش حسین در قتلگاه آمده است. (1) (همان جایی که حضرت زینب (سلام الله علیها) هم برای دیدار و خداحافظی با برادر آمد).

حضرت زینب (سلام الله علیها) در قتلگاه برادر

سپهر در ناسخ التواریخ نقل می کند: به دستور عمر سعد در روز یازدهم محرم، اهل بیت (علیهم السلام) را حرکت دادند به طرف کوفه و مسیر آن ها را از قتلگاه شهدا قرار دادند.

ص: 316


1- خلاصه ای از ناسخ التواریخ، ج3، وقایع پس از عاشورا.

حضرت زینب (سلام الله علیها) و دیگر اهل بیت (علیهم السلام) خود را کنار بدن شهدا رساندند و هرکدام با سوز دل، با بدن آن ها درد و دل می کردند. حضرت زینب (سلام الله علیها) با قلبی اندوهناک کنار بدن برادرش، حسین (علیه السلام) آمد و فریاد برآورد: «يَا مُحَمَّدَاهْ، صَلَّىٰ عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ، هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا ...».

«ای محمد! درود ملائکه آسمان بر تو باد! این حسین توست که در خون غلطان است، اعضای بدنش از هم جدا شده و دختران تو را اسیر کردند ...».

و به نقل دیگری حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود: «هَذَا حُسَيْنٌ مَجْزُورُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَا»: «(ای جدّ بزرگوار)! این حسین توست که سرش را از قفا بریدند (لباسهایش) عمامه و عبای او را به غارت بردند».

به نقل روایت حضرت زینب (سلام الله علیها) چنان جان سوز سخن گفت و گریه کرد که دوست و دشمن گریستند: «فَأَبْكَتْ وَاللَّهِ كُلُّ عَدُوٍّ وَ صَدِيق». (1)

بعضی از ارباب مقائل ذکر کرده اند: حضرت زینب (سلام الله علیها) پیکر غرق به خون برادر را در آغوش گرفت و حلقوم بریده برادر را می بوسید و می گفت: اگر اجازه می دادند کنار بدن تو می ماندم و به مدینه باز نمی گشتم. (2)

چون چاره نیست میروم و می گذارمت *** ای پاره پاره تن بخدا می سپارمت

پس با زبان پر گله آن بضعة الرّسول *** رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

ص: 317


1- خلاصه ای از ناسخ التواریخ و بحارالانوار، ج 45 و نفس المهموم، ص210.
2- معالی البطین، ج2، ص55.

این کشته فتاده بهامون حسین توست *** این صید دست و پازده در خون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست *** زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

**********

سکینه در قتلگاه پدر

به دستور عمر سعد، اهل بیت (علیهم السلام) را برای سفر اسیری از قتلگاه شهدا عبور دادند. زمانی که سکینه، دختر امام حسین بدن بی سر پدر را شناخت، خود را به روی نعش پدر انداخت و چند بار فریاد کشید تا اینکه غش کرد.

از آن بانو نقل شده که فرمود: در عالم بیهوشی شنیدم که پدرم اشعاری در مظلومیت خود بیان کرد:

شِیعَتِی مَا إِن شَرِبْتُم مَاءَ عَذْبٍ فَاذکُروُنِی *** أَوْ سَمِعْتُم بِغَریبٍ أَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونِی

فَأَنَا السِّبْطُ الَّذِی مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ قَتَلُونِی *** وَ بِجُردِ الخَیْلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحَقُونِی

لَیْتَکُم فِي یَوْمِ عَاشُورا جَمیعاً تَنْظُرونِی *** کَیْفَ اَسْتَسْقِی لِطِفْلِی فَأَبوا أَن یَرْحَمُونِی

وَ سَقُوهُ سَهْمَ بَغْیٍ عَوَضَ الْماءِ الْمَعینِ *** یا لَزُرْءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ أرْکانَ الحَجِونِ

**********

شیعیان من! هرگاه آب گوارا نوشیدید، (از لب تشنه) من یاد کنید و هرگاه از غریب و شهیدی سخنی شنیدید، برای من گریه کنید، من فرزند (پیامبری) هستم که بدون تقصیر مرا کشتند و

ص: 318

بعد از کشتن عمداً بدن مرا زیر سُمّ ستوران کوبیدند، ای کاش روز عاشورا همه بودید و می دیدید چگونه من برای کودکم طلب آب کردم، اما آنان به من رحم نکردند. به جای آب گوارا، با تیر ستم او را سیراب کردند، فاجعه و مصیبت (بزرگی که) پایه کوه های مکه به لرزه در آمد. (1)

ناله ها و گفتار جانسوز سکینه چنان هیجانی به وجود آورد که به دستور عمر سعد گروهی جمع شدند و سکینه را از نعش پدر کشیدند و جدا کردند «فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّىٰ جَرُّوهَا عَنْهُ».

مزنیدم! که در این دشت مرا کاری هست *** گرچه گل نیست ولی صفحه گلزاری هست

ساربانان مزنید این همه آواز رحیل *** آخر این قافله را قافله سالاری هست

********

ای خصم بدمنش تو مزن تازیانه ام *** من از کنار کشته بابا نمی روم

من با علی اکبر و عباس آمدم *** از این دیار بی کس و تنها نمی روم

تن ها، بروی خاک، چنین مانده بی کفن *** در شام و کوفه همره سرها نمی روم

سیلی مزن به صورتم ای شمر بی حیا *** من بی علی اکبر لیلیٰ نمی روم

**********

ص: 319


1- معالی السبطین، ج2، ص55، سوگنامه آل محمد، ص399.
امام سجاد (علیه السلام) کنار بدنهای پاره پاره شهدا

امام سجاد (علیه السلام) را با حالت بیماری و در حالی که غلّ جامعۀ به گردن داشت (غلّ جامعه، زنجیری است که گردن و پاهای آن حضرت بهم متصل شده و پاهای مبارکش را به زیر شکم شتر بسته بودند که مبادا در اثر بیماری امام از روی شتر پایین بیفتد) از کنار بدن های پاره پاره عبور دادند، امّا چون آن حضرت سوار بر شتر بود و نمی توانست پیاده شود از بالای شتر با تعجب به بدن های بی سر و پاره شهیدان خصوصاً بدن بی سر پدر نگاه می کرد و چنان این منظره بر آن حضرت فشار و سنگینی کرد که نزدیک بود روح از بدن مبارکش جدا شود.

اینجا بود که سرپرست اسیران و غمخوار اهل بیت (علیهم السلام) ، زینب کبری (سلام الله علیها) جلو آمد و به امام گفت:

«مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِك يا بَقِيَّةَ جَدِّي وَ أَبِي وَ إخْوَتي»: «ای یادگار برادر و پدر و جدم (این چه حالتی است که در تو مشاهده میکنم) ممکن است جان بسپاری».

امام سجاد (علیه السلام) فرمود:

«وکَیْفَ لا أَجْذَعُ وأَهْلَعُ وَقَدْ أَریٰ سَیِّدی وَإِخْوَتِی وَعُمُومَتِی وَ وُلدَ عَمّی وَأَهْلی مُضَرَّجینَ بِدِمائِهِمْ مُرَمَّلینَ بالعَراءِ مُسَلَّبینَ لا یُکَفَّنُونَ وَلایُوارُون»: «چگونه بی تابی نکنم و صبر کنم با آنکه مشاهده میکنم پدر و برادران و عموها و پسرعموها و برادرانم در خون آغشته و عریان و بی کفن (روی خاک هستند) ... گویا آنان (مسلمان نیستند)». (1)

ص: 320


1- ناسخ التواریخ امام حسین، ص303، و مقتل الحسین مقرم، ص381 و سوگنامه آل محمد، ص401.

ای که جایت بر سر و دوش نبی بوده مدام *** خوابگاهت به چه تقصیر در این گودال است

نتوان گفت که با خاک تنت گشته عجین *** لیک از اسب مخالف بدنت پامال است

**********

چگونگی دفن شهداء کربلا

اشاره

براساس روایات متعدّد و نقل تاریخ، شخص معصوم به واسطه معصوم بعدی غسل و کفن و دفن خواهد شد، اگرچه معصوم زنده، در شهر معصوم وفات یافته، حضور نداشته باشد.

مانند امام هشتم که در وقت وفات پدرش، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در بغداد زندگی نمی کرد، ولی خود را با اعجاز به بغداد رساند و یا امام نهم امام جواد (علیه السلام) و یا امام دهم امام علی النقی (علیه السلام) که در کنار پدر نبودند ولی برای دفن و تجهیز آن ها حاضر شدند.

در رابطه با دفن حضرت سیّد الشهدا امام حسین (علیه السلام) آورده اند که پس از شهادت آن بزگوار و یاران و اصحابش، عمر سعد ملعون دستور داد بر کشته های سپاه خود نماز بخوانند و آن ها را دفن کنند، امّا پیکرهای پاک شهدای کربلا را روی خاک رها کرد و خانواده امام حسین (علیه السلام) را اسیر و به طرف کوفه حرکت داد.

طایفه بنی اسد که در نزدیکی کربلا زندگی می کردند در ابتداء زنان به قتلگاه آمدند، دیدند که این ابدان طاهره، گویا تازه شهید شده اند و خون از بدن های آن ها جاری است، با تعجب نزد مردان خود آمدند و آنچه دیده بودند، بیان کردند و گفتند: شما در پیشگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) چه عذری دارید که از فرزندان آنان دفاع

ص: 321

نکرده و با دشمنان آن ها جنگ ننمودید.

مردان بنی اسد گفتند: ما از بنی امیه می ترسیم، ولی اکنون از کرده خود پشیمانیم که چرا از فرزندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع نکردیم.

زن ها گفتند: اکنون که از یاری فرزندان پیامبر محروم شدید، اقلاَ بروید این پیکرهای پاک را دفن کنید تا قدری از ننگ یاری نکردن خانواده پیامبر بکاهید.

مردان بنی اسد، این پیشنهاد را پذیرفتند و وسائل خود را برداشته به طرف قتلگاه حرکت کردند، (1) آنان روبرو شدند با پیکرهای مطهری که سر در بدن نداشتند و آن ها را نمی شناختند. از آن جایی که برای دفن معصوم، بایستی معصوم زنده اقدام کند، ناگهان دیدند سوار ناشناسی حاضر شد و فرمود: برای چه اینجا آمده اید؟ گفتند: برای دفن این بدن های مطهر آمده ایم ولی آن ها را نمی شناسیم.

(پس از دفن شهدا، آن مرد ناشناس، خود را چنین معرفی کرد: من علیّ بن الحسین (علیه السلام) هستم که از زندان ابن زیاد، برای دفن پدرم، امام حسین (علیه السلام) و یارانش آمده ام و اکنون به آن زندان باز می گردم. مرحبا بر شما! در مورد مصائب ما بی تابی نکنید و صبر داشته باشید، خداحافظ). (2)

امام سجاد (علیه السلام) پس از دیدار با بنی اسد با صدای بلند گریه کرد و فریاد زد:

«وا أَباهُ وا أَباعَبدِاللّه لَیتَکَ حاضِراً و َتَرانِی أَسِیراً»: «آه پدرم ای اباعبدالله ایکاش حاضر بوده و مشاهده می کردی چگونه مرا اسیر کردند».

سپس به بنی اسد فرمود: من شما را راهنمائی می کنم و کنار پیکرها حرکت نمود تا رسید

ص: 322


1- بنابر نقل آقای اشتهاردی دفن شهداء کربلا در روز سیزدهم محرم سال 61 واقع گردیده، سوگنامه آل محمد، ص309.
2- معالی السبطین، ج2، ص69، و سوگنامه آل محمد، ص409.

کنار جسد پاک پدرش امام حسین (علیه السلام) ، آن را در آغوش گرفت و با چشمی گریان و حالتی غصه دار گفت:

«یا أَبَتَاهُ بِقَتْلِکَ قَرِّت عُیونُ الشّامییّن، یَا أَبَتَاهُ بِقَتلِکَ فَرِحَت بَنو اُمَّیَۀ، یَا أَبَتَاهُ بَعدَکَ طالَ حُزنُنَا»: «ای پدر! با کشته شدن تو، چشم شامی ها روشن شد، ای پدر! با کشته شدن تو، بنی امیه خوشحال شدند، ای پدر! بعد از تو اندوه ما طولانی خواهد شد».

سپس اندکی خاک را برداشت، قبری آماده پیدا شد، با دست خود بدن پاره پاره پدر را در میان آن قبر نهاد و بنابر نقلی، حصیری از بنی اسد طلب کرد و اعضاء بدن پدر را میان آن نهاد، همین که خواست آن بدن را میان قبر بگذارد، دو دست شبیه دست های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیدا شد و آن بدن را گرفت و در قبر گذارد. (1) و بنابر نقل دیگر پس از آنکه امام چهارم قبر پدر را پوشانید، با سر انگشت روی قبر نوشت: «هَذا قَبْرُ الحُسَيْنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِب اَلَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَريباً». (2) بعد از دفن پدر مظلومش، همه پیکرهای شهیدان را معرفی کرد و با کمک بنی اسد به خاک سپرد.

دفن پیکر حضرت عباس (علیه السلام) توسط امام سجاد (علیه السلام)

امام سجاد (علیه السلام) همراه بنی اسد در کنار نهر فرات آمد، وقتی پیکر بی دست و پاره پاره عباس عموی خود را دید، به طرف جسد آن حضرت خم شد و با صدای بلند گریه کرد و خود را روی آن افکند و فرمود:

«عَلَی الدُنّيا بَعدَكَ العَفا، يا قَمَرَبَنی هاشِم، عَليكَ مِنّي السَّلام»: «ای قمر بنی هاشم! بعد از تو، خاک بر سر دنیا شد، سلام من بر تو باد».

ص: 323


1- کبریت الاحمر، ص493، سوگنامه آل محمد، ص408، و معالی السبطین، ج2، ص70.
2- همان.

سپس امام (علیه السلام) به بنی اسد فرمود: قبری آماده کنید. بنی اسد قبری کندند و آن حضرت به تنهائی، جسد مطهر حضرت عباس (علیه السلام) را در آن قبر گذارد و فرمود: کسانی (پشت پرده) هستند که مرا کمک می کنند.

بنابر نقل دو جنازه دیگر در کنار جنازه حضرت عباس وجود داشته که امام (علیه السلام) فرمود: آن ها فرزندان امیرمومنان (علیه السلام) هستند و در کنار حضرت عباس (علیه السلام) در قبر دیگری به خاک سپرد. (1)

رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید *** دیدم که مرقد شهدا مشک و عنبر است

پرسیدم از کسی سببش را بگریه گفت *** پایین قبر حسین قبر اکبر است

پایین پای قبر علی اکبر جوان *** هفتاد و یک شهید چو خورشید انور است

نزدیک نهر علقمه دیدم یکی شهید *** گفتم چرا جدا ز شهیدان دیگر است

گفتا خموش باش که عباس نوجوان *** منظور او ادب به جناب برادر است

**********

ص: 324


1- خلاصه ای از معالی السبطین، ج2، ص66 تا 70 و ناسخ التواریخ، ص304، و سوگنامه آل محمد، ص408 و 409.

اسیری اهل بیت (علیهم السلام) در کوفه

اشاره

چند نکته در مصائب اهل بیت (علیهم السلام) در کوفه:

1-کوفه شهری است که چند سال امام علی (علیه السلام) در آن خلافت می کرده و فرزندان آن حضرت، از جمله حضرت زینب (سلام الله علیها) و ام کلثوم (سلام الله علیها) ، به عنوان فرزندان رهبر مسلمین و معلم بانوان در کوفه زندگی می کردند، امّا در حال حاضر اسیر وارد شهر می شوند.

2- مردم کوفه با نامه های فراوان از امام حسین (علیه السلام) ، به عنوان امام و پیشوای خود دعوت کردند، امّا با بی وفائی، نائبش، مسلم بن عقبل را شهید و به جای پذیرایی از امام (علیه السلام) و یارانش سر مقدس آن ها را وارد شهر می کنند.

3-ابن زیاد ملعون، اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) را به عنوان خارجی و غیرمسلمان که در جنگ بر آنان پیروز شده و جشن پیروزی گرفته، با حالت اسارت وارد شهر می کند که این زخم زبان برای اهل بیت (علیهم السلام) درد آورتر از زخم شمشیر است.

اسیری ام کلثوم (سلام الله علیها)

روز دوازدهم محرم، اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) را به عنوان اسیر وارد شهر کوفه نمودند، در حالی که سرهای شهدا را پیشاپیش آن ها قرارداده بودند.

راوی می گوید: در این بین بانویی را بین اسیران دیدم، پرسیدم: این بانو کیست؟ گفتند: این بانو، ام کلثوم (سلام الله علیها) ، دختر علی (علیه السلام) است که شنیدم می فرمود:

«یا أهْلَ الْکُوفَة غَضُّوا أبْصارَکُمْ عَنّا، أَمَا تَستَحيُونَ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ أَن تَنظُرُوا إِلی حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ وَ هُنَّ حَواسِر»: «ای اهل کوفه! چشمان خود را از نگاه به ما بپوشانید، آیا از خدا و پیامبرش حیا نمی کنید که به خانواده پیامبر خدا در حالی که روپوش ندارند نگاه می کنید؟».

ص: 325

ناگهان چشم ام کلثوم (سلام الله علیها) به سر بریده برادر افتاد، از شدت ناراحتی گریبان خود را پاره کرد و پس از سخنانی این اشعار را در مصیبت برادر خواند:

قَتَلْتُمْ أَخِي صَبْراً فَوَيْلٌ لِأُمِّكُمْ *** سَتُجْزَوْنَ نَاراً حَرُّهَا يَتَوَقَّدُ

سَفَكْتُمْ دِمَاءً حَرَّمَ اللَّهُ سَفْكَهَا *** وَ حَرَّمَهَا الْقُرْآنُ ثُمَّ مُحَمَّدٌ

أَلَا فَأَبْشِرُوا بِالنَّارِ إِنَّكُمُ غَداً *** لَفِي سَقَرٍ حَقّاً يَقِيناً تُخَلَّدُوا

وَ إِنِّي لَأَبْكِي فِي حَيَاتِي عَلَى أَخِي *** عَلَى خَيْرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِيِّ سَيُولَدُ (1)

**********

شما برادرم را در جنگى نابرابر و بدون دادن هيچ حقّ دفاعى بر او، به شهادت رسانديد؛ مادران شما بر مرگتان بگريند! به زودى آتش شعله ور و سوزان دوزخ گريبانتان را خواهد گرفت؛ و بدين سان كيفر گناهانتان را دريافت خواهيد داشت.

شما خونهايى مقدّس را ريختيد كه خدا و قرآن و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله ريختن آن خون ها را حرام گردانيده بود.

هان! به هوش باشيد كه شما را به آتش دوزخ بشارت مى دهم و بدانيد كه فردا در ژرفاى دوزخ به عذابى سخت گرفتار خواهيد شد؛ من، در همه زندگى ام در سوگ جانسوز برادرم و ستمی كه بر آن آزاد مرد تاريخ بشر رفت مى گريم؛ بر آن انسان عدالتخواه و والايى كه پس از پيامبر از بهترين هاى روزگاران بود.

از سخنان حضرت ام کلثوم (سلام الله علیها) ، آن چنان مردم گریان شدند که هیچ گاه چنین گریه ای دیده نشده بود. زن ها با ناخن صورت خود را می خراشیدند و سیلی به صورت می زدند و مردان موی صورت خود را می کندند و صدا به گریه و شیون بلند می کردند.

ص: 326


1- بحار الأنوار ج 45 ص 112

زنی از زنان کوفه صدا زد: مگر شما اسیران از کدام طایفه هستید.

گفتند:«نَحنُ أُسَاری آلِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) »: «ما اسیران خانواده محمّد هستیم».

آن زن با ناراحتی به نزد اهل بیت آمد و آنچه توانست برای آن ها چادر و روسری آورد و غذرخواهی کرد. (1)

اسیری حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه

زینب کبری (سلام الله علیها) که روزی فرزند خلیفه و رهبر مسلمین و معلم بانوان کوفه بود، اما به صورت اسیر جنگی وارد کوفه می شود.

مسلم گچ کار می گوید: من در قصر ابن زیاد، مشغول گچ کاری و بنائی بودم که ناگهان صدای هیاهو و فریاد بلند شد، سؤال کردم: چه خبر است، گفتند: سر بریده خارجی را که مقابل یزید قیام کرده، وارد کوفه می کنند، گفتم: این خارجی کیست؟ گفتند: حسین بن علیّ (علیه السلام) است.

مسلم که از دوستان اهل بیت (علیهم السلام) بود، پس از شنیدن نام حسین (علیه السلام) چنان بر سر خود کوبید که می گوید: نزدیک بود چشمان من کور شود، از قصر بیرون دویدم، نگاه کردم، دیدم مردم اجتماع کرده اند و منتظر ورود اسیران و سرهای بریده هستند، طولی نکشید کجاوه هایی که بر شتران نهاده بودند و کودکان و حرم امام حسین (علیه السلام) را بر آن ها سوار بودند وارد کردند.

راوی می گوید: زینب کبری (سلام الله علیها) که در میان کجاوه قرار داشت، چشمش افتاد به نیزه ای که سر برادر در بالای آن بود، ناگهان دیدم خون از پیشانی شکسته او جاری است و این

ص: 327


1- خلاصه ترجمه لهوف، ص146-144 و سوگنامه آل محمد، ص416-412.

اشعار را می خواند:

يَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ كَمَالًا *** غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا

/مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي *** كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا

يَا أَخِي فَاطِمَ الصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا *** فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا

**********

ای هلالی (ماه شب اول) که هنوز کامل نشده از نظرها پنهان شدی.

ای پاره دلم! چنین گمان نمی کردم که این گونه (مصیبتی) مقدر شده باشد.

برادر! با فاطمه کوچک، سخن بگو که نزدیک است دلش آب شود.

حضرت زینب (سلام الله علیها) در اشعارش، اشاره ای هم به مصائب امام سجاد می کند:

يَا أَخِي لَوْ تَرَىٰ عَلِيّاً لَدَى الْأَسْرِ *** مَعَ الْيُتْمِ لَا يُطِيقُ وُجُوبَا

كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاكَ *** بِذُلٍّ يَغِيضُ دَمْعاً سَكُوبَا

**********

برادر! اگر علی (امام سجاد) را با یتیمان می دیدی که یارای سخن گفتن نداشت، هر وقت او را می زدند، تو را صدا می زد و اشک از چشمانش جاری بود. (1)

در کوفه به صد محنت *** چون شد گذر زینب

بر مهر و مه آتش زد *** سوز جگر زینب

گفتی که قیامت بود *** آندم که هویدا شد

خورشید بنوک نی *** بالای سر زینب

گفت ای که هلال آُسا *** انگشت نمائی تو

دوشینه کجا بودی *** جانا زبر زینب

ص: 328


1- خلاصه ای از بحارالانوار، ج45، ص115-114، نفس المهجوم، ص221-222 و سوگنامه آل محمد، ص 419-416.

در زیر قدح بودی *** یا کنج تنوری ای سر

برگو به کجا رفتی *** ای هم سفر زینب

بر چوبه محمل خورد *** آن جبهه نورانی

خون ریخت ز پیشانی *** در رهگذر زینب

**********

حضرت زینب (سلام الله علیها) در مجلس ابن زیاد

پس از ورود اهل بیت (علیهم السلام) و سرهای مقدس، به شهر کوفه، ابن زیاد در کاخ خود مجلسی ترتیب داد و برای نشان دادن پیروزی خود در جنگ با امام حسین (علیه السلام) اجازه داد تا اعیان و اشراف و عموم مردم به مجلس وارد شوند و از طرف دیگر دستور داد، سر بریده امام حسین (علیه السلام) را در مقابلش بگذارند. حضرت زینب (سلام الله علیها) به صورت ناشناس و بدون اداء احترام به ابن زیاد وارد مجلس شد و در گوشه ای نشست.

ابن زیاد متوجه شد و گفت این زن کیست (که به این صورت وارد مجلس شد)؟ گفتند: این بانو، زینب دختر حضرت علی (علیه السلام) است.

ابن زیاد رو کرد به آن حضرت و گفت: «اَلحَمدُللّه الَّذي فَضَحَکُم وَقَتَلَکُم وَأَکْذَبَ أُحْدُوثَتَکُم»: «حمد خدائی را که شما را رسوا کردو گفتار دروغ شما را آشکار کرد».

حضرت زینب (سلام الله علیها) در جواب فرمود:

«اِنَّما يَفْتَضِحُ الفاسِقُ وَ يَکذِبُ الفاجِرُ، وَ هُوَ غَيْرُنا»: «شخص فاسق رسوا می شود و فاجر دروغ می گوید و او غیر از ما است».

ابن زیاد گفت: دیدي خدا با خاندانت چه کرد؟

حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود:«مَا رَأَيتُ اِلاّ جَميلاً»: «من (از خدا) غیز از نیکی چیزی

ص: 329

ندیدم».

خدا مقام شهادت را برای آن ها نوشت و آن ها این راه را انتخاب کردند، (اما بدان) به زودی تو و آن ها در دادگاه الهی، برای محاکمه جمع خواهید شد و آن روز معلوم می شود پیروز و شکست خورده کیست.

سپس حضرت زینب (سلام الله علیها) خطاب به ابن زیاد فرمود: مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!

ابن زیاد از سخنان آتش بار حضرت زینب (سلام الله علیها) خشمگین شد، به گونه ای که تصمیم بر کشتن حضرت زینب (سلام الله علیها) گرفت، اما یکی از حضار به نام (عمروبن حریث) به ابن زیاد گفت: این شخص، زن است و نباید با سخنان او را (ناراحت) و او را کیفر دهی. (1)

حضرت از یک طرف بایستی زخم زبآن های ابن زیاد ملعون را بشنود که نمکی به زخم های قلبش بود و از طرف دیگر سر بریده برادرش، در مقابل ابن زیاد را مشاهده کند.

چرا از همرهان دوش ای سر خونین جدا بودی *** چرا پرخاک و پرخاکستری دیشب کجا بودی

که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر *** مگر درد تو را این گونه داروئی دوا بودی

بمهمانی چرا در خانه بیگانگان رفتی *** بریدی از چه با ما روزی آخر آشنا بودی

گرفتار جفای شمر ما بودیم دیشب را *** تو در دست که ای سر تا سحرگه مبتلا بودی

**********

ص: 330


1- خلاصه ترجمه لهوف، ص162-161، اعلام الوری، ص247، سوگنامه آل محمد، ص425.

لشکریان ابن زیاد، ادعای مسلمانی می کردند، امّا در اثر تبلیغات سوء دشمن، دچار انحطاط فکری و بینش غلط قرار گرفته بودند تا جائی که جنگ و کشتن پسر پیامبر را عبادت و راه نجات می دانستند.

عمرسعد در روز تاسوعا خطاب به لشکرش می گوید: حمله کنید آماده جنگ شوید و بشارت باد بر شما به بهشت. این بینش غلط و نداشتن بصیرت، آفتی است که از قدیم تا حال دچار مسلمانان بوده و آن ها را به بیراهه کشانده است و تنها راه نجات پیروی از پیشوایان و رهبران الهی و راهنمائی های گره گشای آنان است.

اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) که از نداشتن بینش صحیح در میان مردم کوفه و شام باخبر بودند وظیفه خود می دانستند که با آگاهی دادن و بیان حقایق آن ها را از خطر جهل و هلاکت نجات دهند. امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) در کوفه و شام در فرصت های مناسب با سخنرانی، به این امر مهم می پرداختند.

سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها)

راوی می گوید: حضرت زینب (سلام الله علیها) را در کوفه دیدم که سراپا حیا و شرم بود و چنان با صلابت و فصاحت و بلاغت سخن می گفت، گویا امیرالمومنین علی (علیه السلام) است که سخن می گوید.

در میان هیاهو و جنجال مردم با اشاره دست به آن ها فرمود: «اُسْکُتُوا»، ساکت شوید. این خطاب چنان اثر گذارد که نفس ها در سینه ها حبس شد و حتی زنگ در گردن مرکبها از صدا افتاد (توجه: سخنران نبایدگرسنه و تشنه و بی خوابی کشیده باشد، داغ دیده و مصیبت زده نباشد، بایستی مجلس آرام باشد، نه در کوچه و بازار و با صدای طبل و نعره، صدا به گوش همه افراد برسد، مخالفان در مجلس نباشند، سخنران مورد قبول و اطمینان باشد،

ص: 331

اما حضرت زینب (سلام الله علیها) با اعجاز بر همه این موانع پیروز شد).

«ألْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاةُ عَلى جَدِّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الأَخْيارِ أَمَّا بَعْدُ: يَا أهْلَ الْكُوفَةِ، يَا أهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ، أتَبْكُونَ فَلا رَقَأتِ الدَّمْعَةُ، وَلا هَدَأتِ الرَّنَّةُ، اِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ {الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أنْكاثا، تَتَّخِذونَ أيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ} (1) ألا وَ هَلْ فيكُمْ إلا الصَّلَفُ وَالنَّطَفُ، وَالصَّدْرُ الشَّنِفُ، وَ مَلَقُ الإماءِ، وَ غَمْزُ الأَعْداءِ أوْ كَمَرْعىٰ عَلىٰ دِمْنَةٍ أوْ كَفِضَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ، ألا سَاءَ مَا قَدَّمْتُمْ لِأنْفُسِكُمْ أنْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْكُمْ وَ فِى الْعَذابِ أنْتُمْ خَالِدوُنَ أتَبْكُونَ وَ تَنْحِتُونَ إيْ وَاللّهِ فَابْكُوا كَثِيراً، وَاضْحَكُوا قَليلاً»:

«ستایش مخصوص خداست، درود بر جدّ من محمّد و خاندان پاک و برگزیده او باد. اما بعد ای مردم کوفه! ای اهل نیرنگ وبی وفائی! (حال دیگر) برای ما گریه نکنید چشم تان گریان باد و ناله شما بلند باشد. مَثَل شما مَثَل (زن کم عقلی است که در عرب زبانزد بود) رشته های خود را پس از تابیدن باز می کرد (و از بین می برد) و نیز مَثَل شما مَثَل کسانی است که سوگندهایشان را وسیله خیانت بین خودشان قرار می دادند.

شما چه فضیلتی دارید به غیر از لاف و گزاف گوئی و آلودگی، و سینه های پرکینه (ظاهر شما) همچون کنیزان تملق گو و (باطن شما) همچون دشمنان سخن چین یا مانند سبزی هایی هستید که در لجنزار (خود رو) روئیده است و یا مانند نقره ای که با آن قبر مردگان را آرایش می دهند، برای آخرت خود توشه بدی فرستادید (چرا که) بر خشم خداوند، دچار شده و همیشه در عذاب خواهید ماند، حال گریه و نوحه می کنید (که دیگر فایده ندارد) آری بایستی زیاد گریه کنید و کمتر بخندید».

ص: 332


1- نحل، آیه 92.

تا آنکه حضرت زینب می فرماید:

«يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ، أَ تَدْرُونَ أَيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَيْتُمْ؟! وَ أَيَّ كَريمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ؟! وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ وَ أَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ؟! لَقَدْ جِئْتُمْ بِهَا صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْآءَ فَقُماءَ وَ فى بَعْضِها: خَرْقاءَ شَوْهاءَ، كَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ، أَ فَعَجِبْتُمْ أَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَماً؟ وَ لَعَذَابُ الآخِرَةِ أَخْزى وَأَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ».

و در پایان می فرماید: «إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمَرْصادِ».

«ای اهل کوفه! آیا می دانید چه جگری از رسول خدا را بریدید و کدام پرده نشین را از حرمش بیرون کردید و چه خونی را از او ریختید و چه احترامی را از بین بردید؟

مسلماً کاری بس بزرگ و زشت و سخت و ناروا و خشونت بار و شرم آور به لبریزی سراسر زمین و گنجایش آسمان انجام دادید! آیا تعجب می کنید اگر آسمان در این جریان خون ببارد؟ (بدانید) کیفر آخرت ننگین تر است و کسی شما را یاری نخواهد کرد».

«حتماً خداوند در کمین گاه است».

راوی می گوید: در این هنگام مردم را دیدم که مات و سرگردان و از حیرت انگشت به دندان گرفته و گریه می کردند. پیرمردی در کنارم ایستاده بود، آن قدر گریه می کرد که موی صورتش، تر شده و می گفت: پدر و مادرم! به قربان شما! پیران و جوانان و زنان نسل شما بهتر از نسلهای دیگر است، شما نه خوار می شوید و نه شکست می خورید. (1)، (2)

در این هنگام امام سجاد (علیه السلام) خطاب به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود:

ص: 333


1- ترجمه لهوف، ص146، سوگنامه آل محمد، ص420، با تلخیص ضمناً این خطبه با اندگی تفاوت عبارتی در بعضی کتب دیگر آمده است.
2- و این بود اثر سخنرانی و بصیرت افزائی حضرت زینب در میان مردم کوفه. مردمی که تا قبل از سخنرانی آن بانو شادی می کردند و زخم زبان میزدند اما پس از خطبه خوانی آن حضرت این چنین متحول و منقلب شدند.

«يَا عَمَّةِ اُسْكُتِي، وَأَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ،وَ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ، إِنَّ الْبُكَاءَ وَ الْحَنِينَ لَا يَرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ»: عمه جان! خاموش باش، تو به حمدالله دانشمندی، بدون آنکه استادی داشته باشی، گریه و ناله دیگر رفتگان را باز نمی گرداند» (1)

زینب آمد کوفه را یکباره ویران کرد و رفت *** اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام بلا *** هر کجا بنهاد پا، فتحِ نمایان کرد و رفت

با لسان مرتضی از ماجرای نینوا *** خطبه ای جا نسوز، اندر کوفه عنوان کرد و رفت

با کلام جانفزا، اثبات دین حق نمود *** عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت

فاش می گویم، من آن بانوی عظمای دلیر *** از بیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت

بر فراز نی چو آن قرآن ناطق را بدید *** با عمل آن بی قرین تفسیر قرآن کرد و رفت

**********

امام سجاد (علیه السلام) در مجلس ابن زیاد

امام زین العابدین را به همراه زنان و کودکان و سرهای مطهر شهدا وارد مجلس ابن زیاد در کاخش نمودند.

ابن زیاد رو کرد به امام سجاد (علیه السلام) و گفت:

«مَن أَنتَ»: «تو کیستی»؟

ص: 334


1- بحار الأنوار ج 45 ص 164، تذکره الشهدا، ملاحبیب اله کاشانی، ص393 و سوگنامه آل محمد، ص424.

امام (علیه السلام) فرمود: من علیّ بن الحسین (علیه السلام) هستم.

ابن زیاد گفت: مگر علی بن الحسین (علیه السلام) را خدا نکشت.

امام سجاد (علیه السلام) فرمود: برادری داشتم به نام علی (اکبر) که مردم او را کشتند.

ابن زیاد گفت: «بَل اللَّهُ قَتَلَهُ»: «بلکه خداوند او را کشت».

امام (علیه السلام) فرمود: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها»

ابن زیاد از اینکه امام (علیه السلام) با قاطعیت و صلابت جواب او را می دهد، ناراحت شد، گفت: آیا تو با این جرئت جواب مرا می دهی؟! این را ببرید و گردن بزنید.

حضرت زینب (سلام الله علیها) ، این سالار اسیران، به ابن زیاد، خطاب کرد و فرمود:

آن همه از خون ما را ریختی برای تو کافی نیست؟

سپس دست به گردن امام سجاد (علیه السلام) انداخت و فرمود: اگر می خواهی او را بکشی مرا هم با او بکش. ابن زیاد منقلب شد و گفت: شگفتا! از این پیوند خویشاوندی که او می خواهد، همراه علی بن الحسین (علیه السلام) کشته شود. از تصمیمش منصرف شد و گفت: او را رها کنید، همان بیماری که دارد، برای او کافی است.

امام سجاد (علیه السلام) خطاب به حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود: عمه جان! آرام باش تا من با او سخن بگویم، به ابن زیاد فرمود:

«أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِی یَاابْنَ زِیادٍ؟! أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنَا عَادَةً، وَکَرامَتَنَا الشَّهادَة»: «آیا با کشتن مرا می ترسانی مگر نمیدانی که کشته شدن راه و رسم ما و شهادت سربلندی ما است».

ابن زیاد با چوب به لب و دندان امام حسین (علیه السلام) می زند. راوی می گوید: ابن زیاد متوجه سر مقدس امام حسین (علیه السلام) شد و با چوبدستی به لب و دندآن های مبارک امام حسین (علیه السلام)

ص: 335

می زد. در این هنگام راوی که در مجلس حاضر بود، رو کرد به ابن زیاد و گفت:

«اِرْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ الشَّفَتَيْنِ، فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ | عَلَيْهِمَا مَا لَا أُحْصِيهِ يُقَبِّلُهُمَا ثُمَّ انْتَحَبَ بَاكِياً»:

چوب خود را از اين دو لب مقدس بردار! بحقّ آن خدائى كه غير از او خدائى نيست من بقدرى ديدم پيغمبر خدا اين دو لب حسين (علیه السلام) را مي بوسيد كه نميتوانم آن دفعات را شماره كنم. سپس بشدت گريان شد. (1)

بیمار و غل جامعه و ناقه عریان *** در کوچه و بازار چنین زار که دیده

جز ماه رخ زاده زهرا به سَرِ نی *** انگشت نما بر سر بازار که دیده

خون می چکد از محمل و جمعی بنظاره *** یک زینب و این محنت بسیار که دیده

جز عارض پررنگ یتیمان حجازی *** نیلی رخی از سیلی اشرار که دیده

گه کوفه و گه شام و گهی دیر نصاری *** آل نبی و خانه خمّار که دیده

طشت زر و لعل لب و چوب ستم خصم *** سائیدن یاقوت گهربار که دیده

*********

ص: 336


1- خلاصه ای از ارشاد مفید، ص274، بحار الأنوار ج 45 ص 116 ، ترجمه لهوف، ص163، و سوگندنامه آل محمد، ص426.

بر رخ فشاند اشک و به تن جامه پاره کرد *** وانگه بسوی ابن زیاد او اشاره کرد

گفتا لبی که می زنیش چوب خیزران *** دیدم که بوسه ختم رسل، بی شماره کرد

خواهی اگر چوب زنی پیش ما مزن *** بنگر سکینه بر رخ بابش نظاره کرد

حرکت اهل بیت (علیهم السلام) از کوفه تا شام با حالت اسارت

به دستور یزید (لعنة الله) ابن زیاد، فرمان داد تا اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) را با حالت اسارت از کوفه به طرف شام حرکت دهند، در حالی که غل جامعه (زنجیری که دست و پا و گردن را به هم پیوست می داد) بر بدن امام چهارم قرار دادند و از کوفه تا شام که راه نسبتاً طولانی بود، اهل بیت (علیهم السلام) را همراه سرهای مقدس شهدا حرکت داده و شهر به شهر گرداندند و در هر شهری مورد استهزاء و زخم زبان قرار می گرفتند، مسیر و شهرهای عبور اهل بیت (علیهم السلام) را به این ترتیب بیان کرده اند:

1-تکریت

2-موصل

3-حرّان

4-دعوات

5-قنسرین

6-سیبور

7-حمص

ص: 337

8-بعلبک

9-قصر بنی مقاتل

10-حماة

11-حلب

12-نصیبین

13-عسقلان

14-دیر قیس

15-دیر راهب. (1)

گفتگوی زَریرخزاعی با امام سجاد (علیه السلام)

زمانی که اهل بیت (علیهم السلام) وارد عسقلان (شهری که مردم جشن گرفته و شادی می کردند) شدند شخصی به نام (زُرَیرخزاعی) که از دوستان اهل بیت (علیهم السلام) بود و برای تجارت وارد بازار شام شده بود، دید مردم شادی می کنند و به یکدیگر تبریک می گویند، پرسید: چه خبر است؟

گفتند: جمعی از مخالفان یزید که در عراق اعلام مخالفت کرده بودند، در جنگ با سپاه یزید کشته شدند و امروز زن ها و کودکان و سرهای آن ها را وارد شهر می کنند.

(زُرَیر) سؤال کرد: نام فرمانده مخالفان چه بوده، گفتند: نام او حسین، فرزند علی بن ابیطالب، مادرش فاطمه زهرا (علیها السلام) ، دختر پیامبر آخر الزمان بوده است.

(زُرَیر) که متوجه شد فرزند دختر پیامبر را کشته اند، بسیار ناراحت و گریان شد و آمد به طرف اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) ، ناگهان چشمش افتاد به امام سجاد (علیه السلام) که با حالت اسارت و

ص: 338


1- سوگنامه آل محمد، ص438.

غل و زنجیر به بدن مبارکش بود. امام (علیه السلام) را شناخت و شروع کرد به گریه کردن.

امام (علیه السلام) فرمود: تو کیستی؟

او گفت: مرد تازه واردی هستم.

امام (علیه السلام) فرمود: مردم همه خندان هستند، چرا تو گریه می کنی؟

زریر گفت: من شما را می شناسم ای کاش به این شهر نیامده بودم و این منظره را نمی دیدم.

حضرت فرمود: خدا به تو خیر دهد برو به نیزه دار سر مقدس امام حسین (علیه السلام) بگو قدری جلو برود تا مردم، بانوان را در معرض تماشا قرار ندهند.

زُریر رفت و پنجاه دینار به حامل سر مقدس امام حسین (علیه السلام) داد، وی با اسبش جلو رفت و مردم از طرف شترهای حامل اهل بیت (علیهم السلام) دور شدند. (1)

زریر خدمت امام سجاد (علیه السلام) آمد و گفت: ای پسر رسول خدا! اگر خدمت دیگری لازم است تا انجام دهم.

امام سجاد (علیه السلام) فرمود: اگر جامه و پوششی داری، برای بانوان بیاور. زُریر فوراً رفت و جامه های فراوانی آورد و به اهل بیت تقدیم کرد و بانوان برای پوشش خود از آن ها استفاده کردند. اگر چه گفته اند: وقتی شمر از این جریان آگاه شد دستور داد زریر را آن قدر زدند که بیهوش شد. (2)

چرا از همرهان دوش ای سر خونین جدا بودی *** چرا پرخاک و پرخاکستری دیشب کجا بودی

ص: 339


1- این نکته قابل توجه دوستداران اهل بیت است که امام تا چه اندازه نسبت به در معرض قرار نگرفتن بانوان در نگاه نامحرم حسّاس است.
2- معالی السبطین، ج2، ص128 و سوگنامه آل محمد، ص240 با تلخیص.

که بر روی جراحات سرت پاشیده خاکستر *** مگر درد تو را این گونه داروئی دوا بودی

بمهمانی چرا در خانه بیگانگان رفتی *** بریدی از چه با ما روزی آخر آشنا بودی

گرفتار جفای شمر ما بودیم دیشب را *** تو در دست که ای سر تا سحرگه مبتلا بودی

**********

سر مقدس امام حسین (علیه السلام) در دیر راهب

یکی از منازلی که سر مقدس امام حسین (علیه السلام) از کوفه تا شام طی کرد، دیر راهب (عبادتگاه روحانی مسیحی) بود. مأموران حمل سر مقدس برای استراحت و صرف غذا در کنار این بنا ایستادند، در حالی که سر مقدس بالای نیزه بود.

مأموران در میان استراحت و صرف غذا ناگهان دیدند، دستی از غیب پیدا شد و بر صفحه دیوار دیر نوشت:

«اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْناً *** شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ.»

«آیا آن گروهی که حسین را کشتند، امید به شفاعت جدّش در روز قیامت دارند؟».

با دیدن این منظره، آن ها وحشت زده شدند و یک نفر از جا برخاست تا آن دست را بگیرد، ولی آن دست ناپدید شد.

در مرتبه دیگر که مشغول خوردن غذا بودند، باز آن دست آشکار شد و این شعر را به صفحه دیوار نوشت:

«فَلَا وَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُمْ شَفِيعٌ *** وَ هُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الْعَذَاب»؛

«به خدا سوگند که در قیامت آن ها شفیعی ندارند و در عذاب هستند.»

ص: 340

در مرتبه سوم همین که مشغول خوردن غذا بودند، آن دست آشکار شد و به دیوار نوشت:

«وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ بِحُكْمِ جَوْرٍ *** وَ خَالَفَ حُكْمُهُمْ حُكْمَ الْكِتَابِ»؛

«آنان حسین را از روی ستم کشتند و برخلاف حکم قرآن حکم کردند».

پس از این مرتبه، دیگر با تعجّب دست از خوردن کشیدند.

بنا بر روایت، در آخر شب، راهب مشاهده کرد از سر مقدس امام حسین (علیه السلام) که بالای نیزه قرار داشت، نوری به طرف آسمان بالا می رود و صدای زمزمه تسبیح و ذکر الهی بلند است و از طرف آسمان دری گشوده شد و فرشتگان دسته دسته پایین می آیند و می گویند:

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ».

راهب با دیدن این منظره، وحشت زده به نگهبانان گفت: این سر بریده چه کسی است؟ گفتند: یک نفر خارجی در مقابل ابن زیاد ایستاد و در کربلا کشته شد، این سر بریده اوست.

راهب گفت: اسم او چیست؟

گفتند: حسین فرزند علی و مادرش فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا.

راهب گفت: مادرش، فاطمه زهرا دختر پیامبرتان است.

گفتند: آری.

راهب گفت: وای بر شما! سوگند به خدا! اگر عیسی بن مریم پسری داشت ما با چشممان از او نگهداری می کردیم، چطور شما پسر دختر پیامبرتان را می کشید؟ (و این گونه سرش را بالای نیزه زده اید).

سپس گفت: من یک تقاضا دارم از شما، گفتند: چیست؟

ص: 341

راهب گفت: ده هزار درهم از ارث پدرانم نزد من هست، از من بگیرید و این سر مقدس را تا زمان حرکت کاروان نزد من امانت بگذارید.

آن ها با فرمانده خود در میان گذاردند، او موافقت کرد. پول ها را گرفتند و سر را تحویل دادند. راهب سر را گرفت، شستشو داد و آن را معطر کرد، در پارچه ای گذارد و روی دامن خود نهاد و تا صبح با سر مقدس زمزمه و گریه می کرد.

بگفتا ای سر خونین به من امشب تو مهمانی *** دریغ ای گل ندانم از کدامین باغ و بستانی

سری بر نوک نی هرگز نخوانده آیه قرآن *** فراز نیزه کوه طورِ تو چون پور عمرانی

کبود از چیست بینم غنچه لبهای تو ای سر *** مگر جان تشنه دادی، یا کبود از چوب خزرانی

جدا از تو نگردم تا مرا جان در بدن باشد *** شد از مرآت روی تو نصیب من مسلمانی

**********

زمانی که نگهبانان خواستند سر مقدس را از راهب پس بگیرند خطاب کرد به آن سر و گفت در محضر جدت محمد شهادت بده که من مسلمان شدم. شهادت میدهم که خدائی جز خدای یکتا نیست و محمد بنده و رسول خداست و من غلام تو هستم.

سپس به آن ها گفت از شما خواهش می کنم که این سر مقدس را در صندوق گذارده و از آن خارج و بی احترامی نکیند. (1)

ص: 342


1- بحار الأنوار ج 45 ص 186 -- 187 ، خلاصه ای از معالی السبطین، ج2، ص 125 و سوگنامه آل محمد، ص443.

ورود اهل بیت (علیهم السلام) به شام

بنا بر نقل، اسیران اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در روز اول ماه صفر سال66 هجری قمری وارد شهر شام نمودند، زمانی که اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزدیک دمشق رسیدند، حضرت ام کلثوم (سلام الله علیها) به شمر فرمود: از تو می خواهم که ما را از دروازه ای وارد کنی که اجتماع تماشاگران کمتر باشد و سرهای مقدس را از میان کجاوه های اهل بیت (علیهم السلام) بیرون ببری تا تماشاگران به تماشای سرهای مطهر بروند و کمتر اهل بیت (علیهم السلام) را تماشا کنند، اما شمر ملعون از پلیدی که داشت، به هیچ کدام از این دو درخواست عمل نکرد. دستور داد اهل بیت (علیهم السلام) را از دروازه ساعات (حلب) که جمعیت بیشتر وجود داشت، وارد کردند و سرهای مقدس را در میان کجاوه ها عبور دادند. (1)

اهل بیت (علیهم السلام) در مجلس یزید

اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) را در حالی که به ریسمانی بسته بودند، وارد مجلس یزید کردند، امام سجاد (علیه السلام) خطاب به یزید فرمود:

ای یزید! اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را در این حال ببیند، به گمان تو چه خواهد کرد؟ یزید دستور داد آن ریسمان را قطع کردند.

از امام رضا (علیه السلام) به این مضمون نقل است که یزید در مجلس، سفره غذا و شراب انداخته بود و دستور داد سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را در طشت طلا قرار دادند و زیر تخت خود قرار داد و زخم زبان و شماتت می کرد.

بنا بر نقل دیگر با چوب خیزران خود در مقابل اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) بر لب و دندان امام حسین (علیه السلام) می زد و شعر می خواند:

ص: 343


1- لهوف، ص174، نفس المهموم، ص239.

«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَل»؛

«قبیله بنی هاشم با سلطنت بازی کردند نه خبری از آسمان آمده و نه وحی نازل شده».

راوی (أبو برزه أسلمی) در مجلس حاضر بود، صدا زد: وای بر تو ای یزید! آیا چوب بر دندان های حسین، دختر پیامبر می زنی؟ من با چشم خود دیدم که پیامبر خاتم دندان های حسین و برادرش را می بوسید و می فرمود:

«اَنتُمَا سَیِّدا شَبابِ أَهلِ الجَنَّة»؛ «شما دو آقای جوانان اهل بهشت هستید».

یزید از این گفتار ناراحت شد و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند. (1)

از طرف دیگر زینب کبری (سلام الله علیها) وقتی چشمش به سر بریده برادر افتاد، از شدت مصیبت و ناراحتی دست برد و گریبان خود را پاره کرد و با صدای جگرسوز فریاد زد:

«یا حُسَیْناهُ! یا حَبیبَ رَسُولِ اللهِ! یَابْنَ مَکَّةَ وَ مِنى، یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ النِّساءِ، یَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى»:

«اى حسین جان، اى دوست پیامبر خدا، اى پسر مکه و منی، اى پسر فاطمه زهرا سرور زنان، اى پسر دختر (محمد) مصطفى».

فاطمه و سکینه (سلام الله علیها) ، دو دختر امام حسین (علیه السلام) وقتی نگاه کردند، یزید بر لب و دندان امام چوب می زند، صدا به گریه و شیون بلند کردند، به صورتی که زن های یزید هم به گریه افتادند، این بانوان رو کردند به عمه شان زینب (سلام الله علیها) و گفتند: عمه جان! (ببین) چگونه یزید با چوب به دندان های پدرمان می زند. بی بی زینب! برخاست گریبان پاره کرد. (2)

ص: 344


1- بحارالانوار، ج45، ص133، نفس المهموم، ص252، سوگنامه آل محمد از ص 447-454 با تلخیص.
2- معالی السبطین، ج2، ص156 و سوگنامه آل محمد، ص454 باتلخیص.

بر رخ فشاند اشگ و به تن جامه پاره کرد *** وانگه به سوی زاده سفیان اشاره کرد

گفتا لبی که میزنیش چوب خیزران *** دیدم که بوسه ختم رسل، بی شماره کرد

گلزار چهره که پر از خاک و خون شده *** شمس و قمر ز نور رخش استناره کرد

گشته کبود بر اثر تشنگی لبش *** نبود روا کبود، ز چوبش دوباره کرد

خواهی اگر که چوب زنی پیش ما مزن *** بنگر سکینه بر سر بابش نظاره کرد

*********

چوب ستم بر این سر انور مزن یزید *** تیر الم به جان پیمبر مزن یزید

این سر که نیست از زدنش بر تو واهمه *** بوده مدام زینت آغوش فاطمه

باشد هنوز لعل لبش همچو گهربا *** از بس کشیده تشنگی این سر بکربلا

**********

امام سجاد (علیه السلام) در مجلس یزید

از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که ما کودکان (در آن وقت امام باقر حدود چهار سال داشتند) و جوانان را با دست های بسته به گردن با حالت اسارت به مجلس یزید وارد

ص: 345

کردند.

در روایت دیگر آمده: یزید زخم زبان می زد و به امام سجاد (علیه السلام) گفت: چگونه است اوضاع و احوال شما؟ (حالتان چطور است).

امام (علیه السلام) فرمود: قضا و قدر الهی را (که برای ما) مقدر شده بود دیدم.

یزید گفت: سپاس خداوند را که پدرت کشت.

امام (علیه السلام) فرمود:

«لَعنَةُ اللَّهِ عَلى مَنْ قَتَلَ أَبِی»: «لعنت خدا بر کسی که پدرم را کشت».

یزید خشمگین شد و دستور داد گردن امام (علیه السلام) را بزنند.

طبق روایتی حضرت زینب (سلام الله علیها) خود را بر روی امام سجاد (علیه السلام) انداخت و گفت: ای یزید این همه خون هایی که از ما ریختی (برای تو) کافی است.

امام سجاد (علیه السلام) فرمود:

ای یزید! اگر تصمیم بر قتل من داری، پس کسی را بفرست تا این زن ها و کودکان را به (وطن) مدینه برساند، یزید با شنیدن این جملات از قتل آن حضرت صرف نظر کرد. (1)

سکینه در مجلس یزید

پس از ورود اهل بیت (علیهم السلام) به مجلس یزید از آن ها سؤال کرد، شما کیستید؟ یک نفر گفت: این ام کلثوم (سلام الله علیها) است، این ام هانی و آن صفیه و این رقیه و این سکینه و آن فاطمه و این علیّ بن الحسین است.

فاطمه (سلام الله علیها) دختر امام حسین به یزید فرمود:

«ای یزید این ها دختران رسول خدا هستند که به این صورت اسیر شده اند».

ص: 346


1- خلاصه ای از معالی السبطین، ج2، ص160 و سوگنامه آل محمد، ص455.

با شنیدن این جمله اهل مجلس صدا به گریه بلند کردند.

سکینه مظلومه به خاطر حفظ خود از نامحرم با دست صورت خود را پوشانده بود. یزید متوجه او شده و گفت: مَن هذه؟ این بانو کیست؟ گفتند: سکینه، دختر حسین است. یزید گفت: تو سکینه هستی؟ سکینه سخت گریه کرد و فرمود:

ای یزید! از کشتن پدرم خوشحال مباش، او از خدا و رسول اطاعت و دعوت حق را لبیک گفت و به سعادت (شهادت) نائل گردید، ولی تو خود را آماده پاسخگوئی (به خاطر آن همه جنایت و ستم) کن. (1)

اعتراض سفیر روم در مجلس یزید

از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده که یک روز یزید ما را به مجلس خود احضار کرد و شراب می خورد و به سر پدرم نگاه می کرد. سفیر کشور روم که به مجلس دعوت شده بود، وقتی سر بریده را دید، از یزید پرسید: این سر کیست که در مجلس آوردی؟

یزید گفت: با صاحب سر چه کاری داری؟

سفیر گفت: می خواهم وقتی به کشورم رفتم، برای قیصر روم پیروزی تو را تعریف کنم تا در شادی تو شریک شود.

یزید گفت: این سر حسین است، حسین فرزند علی ابن ابیطالب (علیه السلام) است.

سفیر پرسید: مادرش کیست؟

یزید جواب داد: مادرش فاطمه زهرا دختر پیامبر خداست.

سفیر گفت: وای بر تو و بر دین تو! نژاد من با فاصله بسیاری به داود پیامبر (علیه السلام) می رسد، مسیحیان به این خاطر خاک پای مرا برای تبرک برمی دارند. شما پسر دختر

ص: 347


1- همان مدرک به نقل از منتخب طریحی با تلخیص.

پیامبرتان را که با یک واسطه به او می رسد می کشید و سرش را در مجلستان حاضر می کنید و جشن می گیرید!؟

یزید از اعتراض سفیر خشمگین شد و گفت: این نصرانی را گردن بزنید تا بعدا در کشور خود ما را رسوا نکند.

سفیر گفت: پس برای شما بگویم، من شب گذشته خوابی از پیامبر اسلام دیدم که تعبیر آن را نمی دانستم و الآن تعبیر آن برای من آشکار شد. خواب دیدم پیامبر اسلام به من بشارت رفتن به بهشت می دهد، با توجه به آنکه من مسیحی هستم، بشارت پیامبر برای من مورد تعجب بود و الان آن راز آشکار شد.

فوراً شهادتین به زبان جاری کرد و مسلمان شد و سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را برداشت و به سینه اش چسبانید و راز و نیاز می کرد تا وقتی که او را به شهادت رساندند. (1)

مناسب است گفته شود این مسیحی چند لحظه سر امام حسین (علیه السلام) را مشاهده کرد و این چنین منقلب شد، پس چه حالی داشتند اهل بیت (علیهم السلام) آن حضرت و خواهرشان زینب که در منازل متعدد سرهای بریده و سر مقدس امام حسین را در میان کجاوه های خود مشاهده می کردند.

ای زداغ تو روان خون دل از دیده حور *** بی تو عالم همه ماتم کده تا نفخه صور

تا جهان باشد و بودست که دادست نشان *** میزبان خفته به کاخ اندرو مهمان به تنور

سر بی تن که شنیده است بلب آیه کهف *** یا که دیده است به مشکوه تنور آیه نور

**********

ص: 348


1- خلاصه ای از نفس المهموم، ص263، بحارالانوار، ج45، ص142 و سوگنامه آل محمد، ص458.

بیان هفت مصیبت در شام از زبان امام سجاد (علیه السلام)

در روایت آمده از امام سجاد (علیه السلام) پرسیدند، سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود، در پاسخ سه بار فرمود:

«اَلشّامُ اَلشّامُ اَلشّامُ»؛ «امان از شام، امان از شام، امان از شام». (1)

1- ستمگران در شام، اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه احاطه کردند و با کعب نیزه به ما می زدند و در میان جمعیت ما را بسیار نگه می داشتند و ساز و طبل می نواختند.

2- سرهای شهدا را در میان هودجهای زنان قرار می دادند. سر مقدس پدرم و سر عمویم، عباس را در برابر چشم عمه هایم زینب و ام کلثوم نگهداشتند، سر برادرم، علی اکبر و پسرعمویم، قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (خواهرانم) قرار دادند و با سرها بازی می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سُمّ ستوران می رفت.

3- ز ن های شامی از بالای بام ها آب و آتش بر سر ما می ریختند و چون دست هایم را به گردنم بسته بودند نمی توانستم آتش را خاموش کنم و سر و لباسم را می سوزاند.

4- از طلوع خورشید تا نزدیک غروب، در کوچه و بازار و با ساز و آواز برای تماشا گردش می دادند و می گفتند: ای مردم! بکشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند.

5- ما را با یک ریسمان بستند و از در خانه یهود و نصاری عبور می دادند و می گفتند: این ها کسانی هستند که پدرانشان (در خیبر و خندق) پدران شما را کشتند و خانه های آنان را ویران کردند، امروز شما از این ها انتقام بگیرید. «فَمَا بَقيَ أَحَدٌ مِنهُم اِلّا وَقَدْ أَلقَیٰ عَلَيْنا مِنَ التُّرابِ وَالأَحْجارِ وَالأَخْشاب ما أرادَ»: «هیچ کس نبود از آن ها مگر اینکه هرچه خواست از خاک و سنگ و چوب بر (سرما) ریختند».

ص: 349


1- عنوان الکلام فشارکی، ص118، به نقل سوگنامه آل محمد، ص459.

6- ما را به بازار برده فروشان بردند و می خواستند ما را به عنوان غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند نخواست.

7- ما را در مکان بدون سقف قرار دادند که روزها از گرما و شبها از سرما راحتی نداشتیم و در حال تشنگی و گرسنگی و ترس از کشته شدن (به دست افراد) در حال وحشت و اضطراب بودیم. (1)

مرثیه سرائی منسوب به امام سجاد (علیه السلام)

اُقادُ ذَليلاً فِي دمِشْقِ كَأَنَّنِي *** مِنَ الزَّنْجِ عَبًدٌ غابُ عَنْهُ نَصيرُ

وَ جَدّي رَسولُ اللهِ في كُلِ مَوطِنٍ *** وَشَيخي أَميرُ المُؤمِنينَ وَ زيرُ

فَیالَیتَ أُمَّی لَم تَلِدًنی وَ لَمً اَكُنً *** یَزیدُ یُرانی فِی الْبِلادِ اَسیرُ

**********

مرا در شهر شام می برند، گویا برده هستم که یاوری ندارد و حال آنکه جد من پیامبر خدا و بزرگ خاندان من امیرالمومنین علی وزیر رسول خداست. ای کاش مادر، مرا نزاییده بود که یزید مرا در شهر اسیر ببیند. (2)

خطبه حضرت سجاد (علیه السلام) در شام

منطقه شامات (سوریه امروز) از مناطقی بود که حدود چهل سال معاویه و یزید و بنی امیه بر ضد حضرت علی و فرزندانش، سم پاشی و تبلیغ شوم می کردند، به صورتی که مردم آن دیار، بدگویی به حضرت علی (علیه السلام) را حتی در نماز و عبادت های خود، ارزش و

ص: 350


1- عنوان الکلام فشارکی، ص118، به نقل سوگنامه آل محمد، ص459.
2- عنوان الکلام فشارکی، ص118، سوگنامه آل محمد، ص462، در بعضی از کتب دیگر نیز این اشعار نسبت داده شده به امام سجاد اگرچه برای بعضی دیگر مورد تامل است.

موجب تقرب به خدا می دانستند.

آری این سیاست تا امروز در جهان اجرا می شود، طرفداران باطل و ستم با سیاه نمایی جبهه حق و فضیلت، در اهداف شوم خود از هیچ تهمت و دروغ و شایعه ای فرو گذار نمی کنند.

از طرف دیگر با شهادت امام حسین (علیه السلام) و اعلام پیروزی از طرف یزید و ورود اهل بیت (علیهم السلام) و امام سجاد (علیه السلام) با حالت اسارت به شهر شام، این سیاست دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بیشتر خودنمایی می کرد.

یزید دستور داد در مسجد جامع دمشق که محل اجتماع فراوان مردم بود و بنا بر نقلی در روز جمعه که مردم برای نماز جمعه حاضر می شدند، اهل بیت (علیهم السلام) و امام سجاد (علیه السلام) را با حالت اسارت وارد نمایند تا به خیال خام خودش پیروزی و موفقیت خود را برخ بکشاند و چشم ترسی برای مخالفان باشد.

مسجد پر از جمعیت بود، یزید به خطیب خود گفت: خطابه خود را شروع کن و تا می توانی درحق علی و حسین بدگویی و ناسزا بگو.

خطیب خطابه خود را با ناسزاگویی در حق اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) و مدح و ستایش از یزید و معاویه در حضور امام سجاد (علیه السلام) و جمعیت فراوان حاضر در مسجد شروع نمود.

امام سجاد (علیه السلام) از پایین منبر فریاد زدند:

«وَیْلَکَ اَیُّهَا الْخاطِبُ اشْتَرَیْتَ مَرْضاةَ الْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ، فَتَبَوَّءْ مَقْعَدَکَ مِنَ النّارِ»: «واى بر تو اى خطیب (که با سخنانت) خشنودى مخلوق را خریدی با به خشم آوردن خالق (پس بدان) جایگاهت در آتش جهنم است».

سپس امام سجاد (علیه السلام) به یزید فرمود: «يَا يَزِيدُ ائْذَنْ لِي حَتَّىٰ أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ

ص: 351

(1) فَأَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِيهِنَّ رِضاً وَلِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِيهِنَّ أَجْرٌ وَثَوَابٌ»: «ای یزید به من اجازه بده تا بالای این چوب ها بروم و سخنانى بگویم که در آن خشنودى خداوند متعال باشد و برای حاضران راهی برای اجر و پاداش باشد».

یزید این تقاضا را قبول نکرد.

امّا حاضران در مجلس به او گفتند: اجازه بده تا بالای منبر برود ببینیم چه مطلبی دارد.

یزید گفت: اگر او منبر برود پایین نمی آید، مگر آنکه من و آل ابی سفیان را رسوا و مفتضح می کند.

یک نفر گفت: ای امیر! او بیمار است و اگر سخنی بگوید، اهمیت ندارد. بگذار برود و سخن بگوید.

یزید به او گفت: این ها از خانواده ای هستند که دانش را جویده (و هضم کرده اند و جزء شیره جان آن هاست).

بر اثر اصرار مردم، یزید مجبور شد اجازه دهد تا امام (علیه السلام) بالای منبر برود و سخن بگوید.

امام (علیه السلام) پس از حمد و ثنای الهی شروع به سخن کرد و فرمود: (2)

«أَیُّهَا النَّاسُ، أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ: أُعْطِینَا الْعِلْمَ، وَ الْحِلْمَ، وَ السَّمَاحَةَ، وَالْفَصَاحَةَ، وَالشَّجَاعَةَ، وَالْمَحَبَّةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ

ص: 352


1- تعبیر چوبها بجای منبر(اعواد) کنایه از آن است که محلی که سخنان باطل و نارواگفته شود دیگر منبر منسوب به خدا و رسول نیست.
2- با توجه به شرایط و تبلیغات دشمنان که اهل بیت پیامبر را خارجی و غیر مسلمان که بر حاکم مسلمین خروج کرده اند، معرفی نموده و مردم نسبت به آن ها بدبین بودند امام مصلحت دیدند که در ابتدا خود و خانواده خود را معرفی نموده و مردم را از جهالت بیرون آورند و به آن ها بصیرت دهند. لذا در این راستا امتیازات وفضائل خانواده خود را بیان میدارد و سپس نسب خود را توضیح میدهد.

الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً، وَ مِنَّا الصِّدِّیقَ، وَ مِنَّا الطَّیَّارَ، وَ مِنَّا أَسَدَ اللَّهِ وَ أَسَدَ رَسُولِهِ، وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی»:

«ای مردم! ما دارای شش امتیاز و هفت فضیلت هستیم (اما آن شش امتیاز) به ما علم و حلم و جوانمردی و فصاحت و شجاعت و دوستی در دل مومنان داده شده (اما آن هفت فضیلت و برتری ما) پیامبر برگزیده، حضرت محمد از ما خانواده است صدیق (نخستین کسی که پیامبر را تصدیق کرد و به او ایمان آورد یعنی علی) از ما خانواده است، جعفر طیار از ما است، شیر خدا و شیر رسول خدا (حضرت حمزه) از ما است و از ما است دو فرزند پیامبر در این امت (حسن و حسین) و بنا بر نقل بعضی فرمود: «و منّا مهدیّ هذه الامۀ»: مهدی این امت از ما است (که با این نقل هفت فضیلت تکمیل می شود) هر کس مرا شناخت که شناخت و هرکس نشناخت او را با حسب و نسبم آشنا می کنم».

«أَیُّهَا النَّاسُ ،أَنَا ابْنُ مَکَّةَ وَ مِنَیٰ، أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا، أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّکْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا، أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَیٰ، أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَی، أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَی،أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّیٰ، أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی، أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَیٰ، أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّیٰ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی، أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّیٰ بِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَیٰ إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَیٰ، أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی»؛

«ای مردم! من پسر مکه و منایم ، من پسر زمزم و صفایم، من پسر کسی هستم که حجر الاسود را در میان عبای خود گذارد و به جای خود گذاشت، من پسر بهترین انسان ها هستم

ص: 353

که لباس احرام پوشید، من پسر بهترین انسان ها هستم (که در جای خودش) کفش پوشید (و آماده شد و در جای خود در وقت طواف) پابرهنه شد، من پسر کسی هستم که او را (از مکه) تا مسجدالاقصی سیر دادند، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من پسر کسی هستم که (در شب معراج) تا سدرة المنتهی رسید، من پسر کسی هستم که ملائکه آسمآن ها در نماز به او اقتدا کردند، من پسر آن کسی هستم که (خدای) جلیل به او وحی کرد آنچه را که (می خواست) به او وحی کند، من پسر محمد برگزیده خدا هستم».

«أَنَا ابْنُ عَلیٍّ الْمُرْتَضَیٰ، أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ، وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ، وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ، وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ، وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ، وَلَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ، أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ، وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ، وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ، وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ، وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ، وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ، وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ، وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ مِنْ آلِ یَاسِینَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ، أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَالنَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ وَأَفْخَرِ مَنْ مَشَیٰ مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ، وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، وَأَوَّلِ السَّابِقِینَ، وَقَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ، وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ، وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَی الْمُنَافِقِینَ، وَ لِسَانِ حِکْمَةِ الْعَابِدِینَ، وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ، وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ، وَ بُسْتَانِ حِکْمَةِ اللَّهِ وَ عَیْبَةِ عِلْمِهِ»؛

«من فرزند علی مرتضی هستم، من پسر کسی هستم که خرطوم مردم مشرک را زد تا

ص: 354

(وقتی که موحد شدند) و گفتند: لاٰ الٰه الّااللّٰه، من پسر کسی هستم که پیشاپیش پیامبر خدا با دو شمشیر و با دو نیزه می جنگید و دو بار هجرت کرد، من پسر کسی هستم که دوبار بیعت کرد و در جنگ بدر و حنین (با دشمن) جنگید، و حتی به اندازه یک چشم بر هم زدنی به خدا کافر نشد، من پسر صالح مؤمنان و وارث پیامبران و نابود کننده ملحدان و پیشوای مسلمانان و مایه چشم روشنی مجاهدان و زینت عبادت کنندگان و سرور گریه کنندگان، و شکیباترین شکیب ها و بهترین ایستادگان برای عبادت از آل یاسین رسول پروردگار جهانیان، کشنده خارج شدگان از دین (مارقین) و بیعت شکنان (ناکثین) و سرکشان (قاسطین) جهاد کننده با دشمنان ناصبی، (من پسر کسی هستم) که سرافرازترین افراد در میان قریش بود، من پسر اولین مؤمن و تصدیق کنده خدا و رسول بود، در پیشگامان اول بود، کوبنده متجاوزان، و نابود کننده مشرکان، مانند تیری از تیرهای الهی برای منافقان و زبان بندگان حکیم، و یاور دین خدا و پیشوا برای فرمان الهی و باغ حکمت الهی و مخزن علم خداوند بود».

«سَمِحٌ سَخِیٌّ ،بَهِیٌّ بُهْلُولٌ، زَکِیٌّ أَبْطَحِیٌّ رَضِیٌّ، مِقْدَامٌ هُمَامٌ، صَابِرٌ صَوَّامٌ، مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ، قَاطِعُ الْأَصْلَابِ، وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ، أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً، وَأَثْبَتُهُمْ جَنَاناً، وَأَمْضَاهُمْ عَزِیمَةً، وَأَشَدُّهُمْ شَکِیمَةً، أَسَدٌ بَاسِلٌ، یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ، طَحْنَ الرَّحَی، وَ یَذْرُوهُمْ فِیهَا ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ، لَیْثُ الْحِجَازِ، وَکَبْشُ الْعِرَاقِ، مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ، خیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ، بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ، شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ، مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا، وَ مِنَ الْوَغَیِ لَیْثُهَا، وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ، وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ»؛

«(من فرزند کسی هستم) که جوانمرد، بخشنده، با ابهت، هوشمند، پاک، از زمین حجاز مرضی خدا، پیشگام، پیشوای بلند همت، صابر، بسیار روزه گیر، پاک، بسیار اهل عبادت،

ص: 355

قطع کننده نسل مشرکان، پراکنده کننده گروه های کافران، از همه با جرئت تر و قوی دل، خلل ناپذیرترین در برابر کافران، شیردلاور، آن کس که در جنگها هنگام به هم خوردن نیزه ها و نزدیک شدن پیشتازان جنگ کافران را مانند خورد کردن سنگ آسیا خورد می کرد و می کوبید، و مانند طوفان تفنده و در هم کوبنده که خار و خاشاک را در هم می ریزد، دشمنان را در هم می کوبید، آن کس که شیر حجاز، یکه سوار عراق، سردار مکه و مدینه، و خیف منی و عقبه، بدر و احد بود، آن کس که یکه تاز بیعت (تحت شجره رضوان) و هجرت، و آقای عرب و پهلوان جنگ، و وارث مشعر و عرفات و پدر دو نبیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حسن و حسین (علیهما السلام) بود و این شخص، جدم علی بن ابیطالب علیه السلام است». (امام معرفی حضرت علی (علیه السلام) کامل تر و مفصل تر بیان می کند، زیرا تبلیغات سوء دشمن علیه آن حضرت بیشتر بود.)

امام سجاد (علیه السلام) پس از معرفی جدش، رسول خدا و جد دیگرش، حضرت علی مرتضی (علیه السلام) به معرفی پدر شهیدش حضرت امام حسین (علیه السلام) می پردازد و می فرماید:

«أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ، أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ، اَنَا ابْنُ خَدیجَةَ الکُبری، أَنَا ابْنُ المَقتولِ ظُلْماً، أَنَا ابْنُ مَجزوزِ الرَّأسِ مِن القَفا، أَنَا ابْنُ العَطشانِ حَتّی قَضا، أَنَا ابْنُ طَريحِ كَربَلا، أَنَا ابْنُ مَسلوبِ العَمامَةِ وَ الرِّداء»؛ «من فرزند فاطمه زهرا هستم، من فرزند بزرگ زنان عالم هستم، من فرزند خدیجه کبری هستم، من فرزند کسی هستم که مظلومانه کشته شد، من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند، من پسر کسی هستم که او را لب تشنه شهید کردند، من پسر کسی هستم که جسمش را (بدون غسل و کفن)در کربلا رها کردند، من پسر کسی هستم که (لباسهایش) عمامه و عبای او را ربودند».

امام سجاد (علیه السلام) چنان سخن گفت که انقلابی رخ داد، زن و مرد صدا به گریه و ناله

ص: 356

بلند کردند، یزید ترسید که شورش شود، به مؤذن فرمان داد تا اذان بگوید.

مؤذن گفت:

«اللّه أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ»

امام سجاد فرمود:

« لَا شَيْ ءَ أَكْبَرُ مِنَ الله»؛ «هیچ چیزی بزرگتر از خدا نیست».

مؤذن گفت:

« أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ»

امام سجاد فرمود:

«شَهِدَ بِهَا شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي»؛ «مو و پوست و گوشت و خونم به یکتائی خدا گواهی می دهد».

مؤذن گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»

امام سجاد به موذن فرمود: تو را به حق محمد ساکت باش تا من سخن بگویم. سپس از بالای منبر متوجه یزید شد و فرمود:

«يَا يَزِيدُ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّكَ»؛ «ای یزید! این محمد (که نامش برده شد) جد من است یا جد تو؟»

اگر میگوئی جد تو است، دروغ گفتی و کفر ورزیده ای و اگر می گویی جد من است پس چرا خانواده او را کشتی؟ چرا پدرم را کشتی؟ مرا اسیر کردی، امام (علیه السلام) پس از این سخن گریبان خود را چاک زد و گریه کرد. سپس به مردم گفت: آیا در میان شما کسی هست که جد و پدرش رسول خدا باشد!؟ صدای مردم به شیون و گریه بلند شد.

سپس فرمود: چرا این شخص پدر مرا کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟ (خطاب

ص: 357

به یزید فرمود): «ای یزید این کارها را می کنی و باز می گویی محمد رسول خداست، و رو به قبله می ایستی وای بر تو! روز قیامت جدم و پدرم طرف دعوی تو هستند».

یزید فریاد زد: مؤذن اقامه بگو، داد و فریاد و صدای اعتراض از مجلس بلند شد و بعضی دیگر با یزید نماز نخواندند و پراکنده شدند. (1)

اظهار پشیمانی یزید از کرده خود

سخنان امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) چنان اثر گذاشت که یزید همان که تا ساعاتی قبل اظهار خوشحالی و شماتت نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) می کرد، مجبور شد از کرده خود اظهار پشیمانی کند و اتهام را به عهده ابن زیاد بگذارد و او را لعنت و قاتل معرفی می کرد و در مقابل به اهل بیت (علیهم السلام) اظهار محبت می کرد و اجازه داد تا هفت روز برای مصائب امام حسین (علیه السلام) در شام عزاداری برپا کنند، اما در مجالس هم، جنایات یزید بازگو می شد و بیشتر مردم علیه او شورش می کردند.

در بعضی از نقل ها آمده، یزید دستور داده بود سرهای مقدس را بر فراز دروازه های دمشق و سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را بالای مناره مسجد جامع دمشق آویزان کنند که بعد از این جریان مجبور شد، دستور دهد سرها را با احترام جمع آوری و به قصر او بیاورند.

روز هشتم عزاداری وسیله سفر امام سجاد و اهل بیت (علیهم السلام) را به طرف مدینه فراهم نمود و آن ها را به سوی وطن بازگرداند. (2)

ص: 358


1- خلاصه ای از بحارالانوار، ج45، ص139-137 و مناقب، ج4، ص168 و سوگنامه آل محمد، ص476.
2- خلاصه ای از ترجمه مقتل ابی مخنف، ص198 به بعد و سوگنامه آل محمد، ص483.

خواب حضرت سکینه در شام

اسیران آل محمد را با وضع دلخراشی به دستور یزید وارد شام نمودند و آن ها را در منزلی بدون سقف قرار دادند که روزها از گرمی تابش آفتاب در رنج بوده و صورت های مبارکشان پوست انداخته بود و شب ها از سرما در ناراحتی به سر می بردند.

حضرت سکینه (سلام الله علیها) می گوید: پس از چهار روز که در آنجا بودیم، خوابی دیدم که قسمتی از آن عبارت است از این:

حضرت آدم، ابراهیم، موسی و عیسی و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم ،در این هنگام پنج هودج از نور دیدم که به سوی من می آیند و در هر کدام از میان آن هودج ها بانویی بود؛ اولی حوا، دوم آسیه، سوم مریم، چهارم خدیجه (سلام الله علیها) اما در میان هودج پنجم بانویی بود که دستهایش را بر سر گذارده و عزادار بود. سؤال کردم تو کیستی؟ گفت من جدۀ تو فاطمه، دختر محمد و مادر پدرت هستم. با خود گفتم: سوگند بر خدا! نزد او می روم و مصائبی که بر ما وارد شده به او می گویم و درد و دلم را بازگو می کنم. در برابر او ایستادم و با چشمان گریان گفتم:

یَا اُمَّتاهُ جَحَدُوا وَاللّهِ حَقَّنَا *** ای مادر به خدا قسم حق ما را نادیده گرفتند

یَا اُمَّتاهُ بَدَّدوُا وّاللّهِ شَملَنا *** ای مادر به خدا قسم ما را پراکنده کردند

یَا اُمَّتاهُ اِستَباحُوا وَاللّهِ حَرِیمَنا *** ای مادر به خدا قسم حرمت ما را حلال دانستند

یَا اُمَّتاهُ قَتَلُوا وَاللّهِ الحُسینَ أَبَانَا *** ای مادر به خدا قسم پدر ما حسین را کشتند

**********

وقتی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) این سخنان را شنید، حالش دگرگون شد و فرمود:

«كَفّی صَوتَكِ يا سُكَينَةُ، فَقَد أقرَحتِ كَبِدي، وَ قَطَّعتِ نیّاتِ قَلبِي»؛ «ای

ص: 359

سکینه! دیگر مگو که جگرم را سوزاندی و بند دلم را بریدی، این پیراهن پدرت است که تا قیامت نزد من است تا خدا را ملاقات نمایم».

سکینه از خواب بیدار شد، این جریان را با سوز برای همراهان گفت و همه بلند بلند گریه کردند. (1)

ملاقات جانسوز هند (همسر یزید) با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

هند همسر یزید، دختر عبدالله بن عامر پس از فوت پدرش، در خانه حضرت علی (علیه السلام) زندگی می کرد و پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) در خانه امام حسن (علیه السلام) بود و سپس در خانه امام حسین (علیه السلام) تا معاویه او را به ازدواج یزید درآورد.

بعضی نوشته اند: هند در يک خانواده یهودی زندگی می کرد که در کودکی فلج شد، معالجه بسیاری کردند، ولی سودی نبخشید، سرانجام متوسل به حضرت علی (علیه السلام) شدند، آن حضرت به فرزندش حسین (علیه السلام) فرمود: دست در ظرف آبی ببر و حسین چنین کرد و هند از آن آب به بدنش مالید و شفا پیدا کرد. با دیدن این معجزه خاندانش به اسلام گرویدند و از آن پس، هند، کنیز خاندان نبوت شد زمانی که در خانه حضرت حسین (علیه السلام) کنیزی می کرد. معاویه به کمال و جمال او پی برد و او را به ازدواج یزید در آورد.

هند که در شام با یزید زندگی می کرد و خبری از شهادت امام حسین (علیه السلام) نداشت، زمانی که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید و خانواده اش را به حالت اسارت وارد شام کردند، زنی نزد او آمد و گفت: الآن اسیران را وارد شهر شام می کنند، خوب است با من بیایی تا برویم آن ها را تماشا و تفریح کنیم. هند برخاست و لباس های گران قیمت خود را پوشید و به کنیز خود دستور داد صندلی مخصوص او را بیاورد تا برای تماشای اسیران

ص: 360


1- ترجمه لهوف، ص188 و سوگنامه آل محمد، ص484.

روی او بنشیند.

هند اسیران را دید که سوار بر شتران بی جهاز شده و می آورند، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) از دور، هند را که دید شناخت، به خواهرش، ام کلثوم آهسته فرمود: آیا این زن را می شناسی؟ ام کلثوم گفت: نه نمی شناسم.

زینب (سلام الله علیها) فرمود: خواهرم! این همان کنیز ما، هند دختر عبدالله است.

ام کلثوم (سلام الله علیها) سکوت کرد و هر دو سرشان را پایین انداختند.

هند پیش آمد، روی صندلی ایستاد و به زینب (سلام الله علیها) رو کرد و گفت: خواهرم! چرا سرت را بلند نمی کنی؟ زینب (سلام الله علیها) پاسخی نداد.

هند پرسید: شما از کدام شهر هستید؟

زینب (سلام الله علیها) فرمود: «مِن بِلادِ المَدینه»: «از شهر مدینه هستیم».

هند وقتی اسم مدینه را شنید، به احترام از صندلی خود پایین آمد و گفت: درود من بر ساکنان مدینه باد.

حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود: چرا از صندلی پایین آمدی؟

هند گفت: به احترام مردم مدینه تواضع کردم.

پس هند (که هنوز زینب را نشناخته بود) عرض کرد: می خواهم در مورد خانه ای از اهل مدینه از تو سؤال کنم.

زینب (سلام الله علیها) فرمود: هرچه می خواهی بپرس.

هند گفت: می خواهم از خانواده حضرت علی (علیه السلام) بپرسم و با گریه گفت: آخر من مدتی کنیز این خانواده بوده ام.

زینب (سلام الله علیها) فرمود: می خواهی از کدامیک از بستگان حضرت علی (علیه السلام) بپرسی؟

هند گفت: می خواهم از احوال حسین و برادران و فرزندان او و دیگر فرزندان او

ص: 361

بپرسم.

سپس هند گفت: می خواهم از احوال بانو زینب و خواهرش ام کلثوم و سایر بانوان منسوب به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بپرسم.

حضرت زینب (سلام الله علیها) به گریه افتاد و گریه بسیار جانسوزی کرد و فرمود: (ای هند اگر از خانه علی سؤال می کنی، ما خانه او را ترک کردیم (و به اینجا آمده ایم) و می خواهیم خبر شهادت بستگان حضرت علی را برای خانواده اش ببریم و اگر از حسین سؤال می کنی، این سر بریده اوست که در برابر یزید است و اگر از عباس و سایر فرزندان علی می پرسی ما آن ها را با بدن های پاره پاره و سرهای جدا، مانند گوسفندان قربانی، در صحرای کربلا به جا گذاشتیم و اگر از زین العابدین سؤال می کنی، او از شدت بیماری و درد قادر به حرکت نیست.

«وَ إِن سَئَلتِ عَن زَینَب، فَأَنَا زَیَنَبُ بِنتُ عَلّیٍ، وَ هذِه اُمُّ کُلثُومٍ»: «و اگر از زینب سؤال می کنی من زینب دختر علی هستم و این ام کلثوم است و آن بانوان (که اسیر می بینی) بقیه بانوان (از خانواده) فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستند».

سخن که به اینجا رسید، دیگر هند طاقت نیاور فریاد و نعره کشید و گفت:

«وا اِماماهُ، وا سَیّداه، وا حُسَیناه! لَیتَنی کُنتُ قَبلَ هذا الیَومِ عَمیاء»: «وای ای امام من! ای آقای من! ای حسین! من ای کاش قبل از این روز کور شده بودم و دختران فاطمه زهرا را این چنین ندیده بودم».

سپس از شدت ناراحتی، سنگی از زمین برداشت و بر سرش کوبید، خون به صورتش جاری شد و بیهوش روی زمین قرار گرفت و چون به هوش آمد حضرت زینب (سلام الله علیها) به بالین او آمد و فرمود: ای هند! برخیز و به خانه ات برو، می ترسم شوهرت به تو آسیب برساند.

هند گفت: به خدا سوگند نمی روم تا برای آقا و مولایم اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

ص: 362

عزاداری و گریه کنم و تو و سایر بانوآن هاشمی را به خانه بیاورم.

سپس برخاست، سرش را برهنه کرد و لباسش را پاره نمود و با پای برهنه، نزد یزید که در مجلس عمومی نشسته بود آمد و فریاد زد: (ای یزید! آیا تو فرمان داده ای که سر مقدس حسین را در بالای دروازه شام روی نیزه قرار دهند و آویزان کنند؟ یزید که بر تخت سلطنت نشسته و تاج بر سر نهاده بود، وقتی همسرش را در آن حال دید، برخاست و او را پوشانید و گفت: برای پسر دختر پیامبر فریاد بزن و گریه کن. خدا لعنت کند ابن زیاد را که حسین را کشت، خدا او را بکشد.

وقتی هند دید یزید او را پوشاند، صدا زد: ای یزید! وای بر تو! نسبت به من غیرت ورزیدی و مرا پوشاندی، پس چرا این غیرت را نسبت به دختران زهرای اطهر نکردی!؟ حجاب آن ها را پاره و چهره هایشان را آشکار ساختی و آنان را در خرابه جا دادی!؟ (1)

مصیبت حضرت رقیه (سلام الله علیها)

بنا بر نقل، امام حسین (علیه السلام) دختر کوچکی داشت که بسیار مورد علاقه ایشان بود و او نیز بسیار پدر را دوست می داشت که بعضی نام این دختر را رقیه و سه ساله گفته اند.

او همراه اسیران وارد شام شد و از فراق پدر شب و روز گریه می کرد، برای آرامش او، به وی می گفتند: پدر به سفر رفته. شبی، پدر را در خواب دید و چون بیدار شد، بسیار بی تابی کرد و هر اندازه اهل بیت (علیهم السلام) خواستند او را آرام کنند، آرام نگرفت و آنچنان بی تابی می کرد که همه اهل بیت (علیهم السلام) را به گریه انداخت و همگی صدا به گریه بلند کرده و بر سر و صورت خود می زدند و موهای خود را پریشان کردند. این خبر به گوش یزید رسید، گفت: جریان چیست؟ موضوع را برای او بیان کردند، گفت: سر بریده پدرش

ص: 363


1- خلاصه ای از معالی السبطین، ج2، ص173 و سوگنامه آل محمد، ص485.

را برای او ببرید تا آرام بگیرد.

سر بریده امام حسین (علیه السلام) را در میان طبق گذاردند و روی آن را پوشاندند و نزد رقیه (سلام الله علیها) آوردند و جلو او گذاردند.

رقیه (سلام الله علیها) که از زیر روپوش خبر نداشت، گفت: در این طبق چیست؟ من پدرم را می خواهم، غذا نخواستم. گفتند: پدر تو در همین طبق است.

رقیه (سلام الله علیها) روپوش را کنار زد، ناگهان چشمش به سر بریده پدر افتاد، گفت: این سر بریده کیست؟ گفتند: سر پدرت می باشد. سر را برداشت به سینه چسبانید و با گریه می گفت:

«یَا أَبَتَاهُ مَنِ الذَّی خَضَّبَکَ بِدِمائِکَ: «ای پدر! چه کسی تو را با خونت رنگی کرد».

«یَا أَبَتَاهُ لَیتَنِی تَوَ سَّدْتُ التُرابَ وَ لا أَری شَیبَکَ مُخْضَباً بِالدِّماءِ»: «ای پدر! کاش سر، روی خاک می گذاردم، اما محاسن تو را به خون رنگین نمی دیدم».

«یَا أَبَتَاهُ مَنِ الذَّی قَطَعَ وَریدَیکَ»: «ای پدر! چه کسی رگ های گردنت را برید»؟

«یَا أَبَتاهُ م مَن ذَالَذی أَیتَمَنِی عَلی صِغَرِ سِنّی»؛ «ای پدر! چه کسی مرا به این کوچکی یتیم کرد»؟ (1)

عمه بیا گمشده پیدا شده *** کنج خرابه شب یلدا شده

شام رقّیه به سحر آمده *** باب رقّیه ز سفر آمده

پدر فدای رخ نورانیت *** سنگ جفا که زد به پیشانیت

بسکه دويدم عقب قافله *** پای من آزرده شد از آبله

**********

ص: 364


1- معالی السبطین، ج2، ص170 و سوگنامه آل محمد، ص490.

ارباب مقاتل نوشتند: این کودک نازدانه دهان بر دهان پدر گذارد و گریه شدیدی کرد تا آنکه بیهوش روی زمین افتاد، چون اهل بیت (علیهم السلام) پیش آمدند و او را حرکت دادند از دنیا رفته بود و اهل بیت (علیهم السلام) داغی بر داغهایشان اضافه شد. (1)

بیا تو ای زن غسّاله از طریق وفا *** به این صغیره بده غسل از برای خدا

مکن خیال که او ز اهل روم و تاتار است *** که غسل دادن او بر تو سخت دشوار است

سرود سینه سلطان عالَمَین است این *** رقیه دختر مظلومه حسین است این

مگر که زخم به پایش چرا برون ز شمار *** که روی خار مغیلان دویده در شب تار

جراحتی که بر این طفل روی شانه بُود *** ز ضرب کعب نی و چوب و تازیانه بُود

پس از شهادت نازدانه رقیه(علیها السلام) ، بدن مطهرش را غسل و کفن نموده و همان جا دفن کردند، اما اهل بیت (علیهم السلام) همچنان در داغ او می سوختند و عزاداری می کردند.

حضرت زینب (علیها السلام) در وقت حرکت از شام به زن های شامی فرمودند: ما از میان شما می رویم، ولی یک دختر خردسال را در میان شما گذاردیم او در این شهر غریب است سر قبر او بروید و او را فراموش نکیند.

حضرت زینب (علیه السلام) و همراهان تا دیوارهای شام دیده می شد بیاد بلبل اهل بیت (علیهم السلام) که همواره به یاد پدر اشک می ریخت گریه می کردند. (2)

ص: 365


1- ترجمه نفس المهموم، ص260.
2- خلاصه ای از سوگنامه.

وقایع اربعین

زیارت اهل بیت (علیهم السلام) و جابر از قبور شهدا

درباره تاریخ زیارت اهل بیت (علیهم السلام) و جابر از قبور شهداء کربلا چند قول است:

1- امام سجاد (علیه السلام) و همراهان در روز اربعین (20 صفر سال 61 هجری ق) از شام به کربلا آمدند و در همان روز هم جابر و همراهانش را کنار قبر امام حسین (علیه السلام) ملاقات نمودند.

2- جابر در اربعین اول (20 صفر سال 61 هجری ق) به زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) مشرف شد، ولی ملاقات وی با اهل بیت (علیهم السلام) در روزهای بعد که جابر و اهل بیت (علیهم السلام) به زیارت آمده بودند، رخ داده است و اقوال دیگری نیز ذکر شده است که شاید این دو قول صحیح تر باشد.

شرح حال جابر و عطیّه

1- جابر در مدینه متولد شده و فرزند شهید بوده یعنی پدرش عبداله بن حزام در جنگ احد به شهادت رسیده است.

2- جابر و پدرش از پیشگامان ورود به اسلام و از سابقون بوده اند که قبل از ورود پیامبر به مدینه مسلمان شده اند.

3- جابر از رزمندگان اسلام که همواره در جنگ ها ملازم پیامبر بوده و در 19 جنگ از جنگ های عصر پیامبر از جمله جنگ بدر شرکت نموده است. (1)

4- پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همراهان حضرت علی و اهل بیت نبوت (علیهم السلام) و همیشه با

ص: 366


1- منتهی الامال، ج2، ص485.

اهل بیت (علیهم السلام) و ملازم و مدافع آن ها بوده است.

5- او مبلّغ و مدافع راستین اسلام و تشیع بوده که در این راستا کوشش های فراوانی کرده و به جرم دفاع از ولایت و امامت بارها تحت شکنجه حجّاج بن یوسف ثقفی خونخوار واقع شده است. جابر، عمر با برکت خود را که تا 96 سال نوشته اند، در این مسیر سپری و بنا بر نقلی، زمان امام باقر (علیه السلام) را نیز درک کرده است، سرانجام در سال 74 یا 77 یا 78 هجری قمری در مدینه وفات یافته و مرقد شریفش در قبرستان بقیع غریب واقع شده است. (1)

عطیه کوفی

1- در عصر خلافت حضرت علی (علیه السلام) در کوفه متولد شد. پدرش سعد بن جنادۀ نام داشت و از قبیله هَمدان است.

2- او از تابعان و محدثان و مفسران بزرگ قرآن و از شاگردان برجسته جابر بوده است. (2)

3- عطیه از دوستداران و مدافعان اهل بیت و تشیع بود و در این راستا مدتی به ایران و استان فارس رفت.

4- او به خاطر دفاع از امامت و ولایت، توسط حجّاج بن یوسف ثقفی دستگیر شد، تحت شکنجه قرار گرفت، چهارصد شلاق به او زدند و سر او را تراشیدند.

5- عطیه در زیارت مرقد مطهر امام حسین (علیه السلام) با جابر همراهی و کمک کرد و در کوفه میزبان جابر بود. (3)

ص: 367


1- اسدالغابه، ج1، ص265، الغدیر، ج1، ص21 و سوگنامه آل محمد، ص506.
2- طبقات، ج6، ص212 و سفینة البحار، ج2، ص205.
3- همان مدرک و سوگنامه آل محمد، ص507.
زیارت جابر و عطیه از مرقد امام حسین (علیه السلام)

جابر بن عبدالله انصاری، آن مرد مجاهد و مدافع از امامت و ولایت، در شرایط حساس و خطرناک، با اخلاص و نیت پاک، به زیارت قبر خاکی امام حسین (علیه السلام) رفت و در این رابطه، خط شکن شد، لذا نامش در تاریخ، به عنوان اولين زائر امام حسین (علیه السلام) جاودانه شد و آوازه اش همه جا را گرفت.

عطیّه کوفی می گوید:

من به اتفاق جابر بن عبدالله به زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) رفتیم، وقتی به کربلا رسیدیم، جابر در آب فرات غسل کرد و پارچه ای به کمر و پارچه دیگری روی شانه انداخت (مانند احرام حاجیان) و خود را خوشبو کرد. سپس به طرف مرقد مطهر حرکت کرد و در حالی که ذکر می گفت، قدم را آهسته بر می داشت تا نزدیک قبر رسید (با توجه به آنکه جابر پیر و نابینا بود) به من گفت: دست مرا به قبر امام برسان.

هنگامی که دستش به قبر رسید، از شدت ناراحتی و اندوه بیهوش شد و بر روی قبر افتاد. من به صورت او آب پاشیدم تا به هوش آمد، سه بار گفت: «یاحسین! یاحسین! یاحسین!» سپس گفت: «أَ حَبِیبٌ لا یُجِیبُ حَبِیبَهُ»: «آیا دوست جواب دوستش را نمیدهد»؟ (بعد برای خودش مصیبت خواند).

گفت: چگونه جواب دهی (ای آقایی که) خون از رگ های گلویت بر سینه و شانه ات فرو ریخته و میان سر و بدنت جدایی افتاده است؟ (سپس جابر عقیده و معرفت خود را نسبت به امام بازگو کرد).

گفت: شهادت می دهم تو فرزند بهترین پیامبران و سرور مؤمنان و مقتدای پرهیزکاران و فرزند رهبران (دینی) و پنجمین نفر از اصحاب کساء و فرزند زنان عالم

ص: 368

هستی، تو به دست سیّد مرسلین (پیامبر خدا) پرورش یافته ای و از دامن پاکی برخاستی و از پستان ایمان شیرخوردی و پاک زیستی و پاک از دنیا رفتی.

امّا قلب مؤمنان در فراق تو سوخت و شک ندارند که تو زنده ای، پس سلام و خشنودی خدا بر تو باد! (سپس جابر مؤمنان و پیروان امام را چنین هدایت کرد) گفت: به خدا سوگند! ما با شما شریک هستیم در اجر آنچه از (مصائب) به شما وارد گشته.

عطیّه سؤال کرد: چگونه ما در اجر شهیدان شریک هستیم، در حالی که نه جهاد کردیم و نه جراحت و سختی تحمل کردیم. جابر در پاسخ گفت: از حبیب خدا، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: هرکس عمل قومی را دوست بدارد در پاداش آن عمل با آن قوم شریک می باشد، به خدا سوگند! نیّت (و خواست من) و اصحاب من همان نیّت (و خواست) امام حسین و اصحابش می باشد (یعنی اگرچه در اثر پیری و ناتوانی نمی توانم در جهاد و جنگ شرکت کنم، اما نیّت و راه من، همان راه سیّد الشهدا و اصحاب آن حضرت می باشد.

سپس عطیّه می گوید: جابر به من توصیه کرد که با دوستان حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندانش دوست باشم و با دشمنان ایشان دشمن، چرا که اگر یک پای دوستان در اثر گناه بلغزد، پای دیگرشان به برکت دوستی با اهل بیت (علیهم السلام) استوار باقی می ماند و عاقبت کار دوستان، بهشت و عاقبت کار دشمنان دوزخ است. (1)

ورود اهل بیت (علیهم السلام) به کربلا و دیدار با جابر

بعضی از ارباب تواریخ نقل کرده اند که پس از زیارت جابر از مرقد امام حسین (علیه السلام) و عزاداری و گفتگو با قبر آن حضرت، عطیه نگاهش افتاد به طرف جاده شام و دید یک سیاهی پیداست، جریان را به جابر گفت، جابر به غلامش (که معلوم میشود همراه او

ص: 369


1- خلاصه ای از نفس المهموم، ص322 و سوگنامه آل محمد، ص503.

بوده) گفت: به طرف آن سیاهی برو، ببین اگر افرادی که می آیند از سپاه عمر سعد هستند تا خود را پنهان کنیم و از آسیب آن ها در امان باشیم واگر اهل بیت (علیهم السلام) و امام سجاد (علیه السلام) هستند به مژدگانی این خبر تو را آزاد می کنم.

غلام با شتاب به سوی آن سیاهی رفت، وقتی به آن رسید کاروان اهل بیت (علیهم السلام) را دید، با شتاب برگشت نزد جابر و مژده ورود اهل بیت (علیهم السلام) را داد. جابر با سر و پای برهنه به استقبال اهل بیت (علیهم السلام) شتافت وقتی به ملاقات یکدیگر رسیدند داغ ها تازه شد و گریه کردند.

امام سجاد (علیه السلام) به جابر فرمودند:

«یَا جَابِرُ هَاهُنا وَ اللّهِ قُتِلَت رِجَالُنَا وَ ذُبِحَت أَطفَالُنا وَ سُبِیَت نِسَائُنَا وَ حُرِّقَت خِیَامُنَا»؛ «ای جابر! به خدا قسم اینجا بود که مردان ما را کشتند و کودکان و بانوان ما را اسیر کردند و خیمه های ما را آتش زدند». (1)

در کتاب الدّمعة الساکبة آمده: (وقتی حضرت زینب به کنار قبر برادر رسید) از شدت مصیبت، گریبان خود را پاره کرد و با صدای جانکاه که دل ها را جریحه دار می کرد می فرمود:

«وا أَخَاهُ واحُسَینَاهُ، واحَبیبَ رَسولِ اللهِ، وٰاِبنُ مَکَّۀَ وَ مِنی، وٰاِبنُ فاطِمَۀَ الزَهراء، وٰاِبنُ عَلیٍّ المُرتَضی»: «ای وای برادرم حسین! ای وای محبوب پیامبر خدا! ای فرزند مکه و منی! ای فرزند فاطمه زهرا! ای فرزند علی مرتضی».

گفت و گفت تا کنار قبر بیهوش بر زمین افتاد.

در مقتل ابومخنف آمده: هنگامی که اهل بیت (علیهم السلام) وارد کربلا شدند، داغهایشان تازه

ص: 370


1- اعیان الشیعه طبع ارشاد، ج4، ص47 و سوگنامه آل محمد، ص505.

شد و گریبآن ها را چاک زدند و موها را پریشان نمودند و چند روز کنار قبرها به عزاداری پرداختند.

پس از تو جان برادر چه رنجها که کشیدم *** چه شهرها که نگشتم چه کوچه ها که ندیدم

چو ماه چارده دیدم سر تو را به سر نی *** هلال وار زبار مصیبت تو خمیدم

زدم به چوبه محمل سر آن زمان که سرِ نی *** به نوک نیزه خولی سر چوماه تو دیدم

زتازیانه و کعب سنان و نیزه دشمن *** دگر ز زندگی خویش گشت قطع امیدم

میان کوچه و بازار شام، پای برهنه *** سر از خجالت نامحرمان به جیب کشیدم

هنوز بر کف پایم نشان آبله پیداست *** به راه شام زبس از جفا پیاده دویدم

ولی به این همه غم شاد از آنم ای شه خوبان *** که نقد جان به جهان دادم و غم تو خریدم

**********

رهسپار شدن اهل بیت (علیهم السلام) به طرف مدینه

قبلاً بیان شد که پس از سخنرانی و خطبه امام سجاد (علیه السلام) در شام و نیز خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) و بصیرت افزایی اهل بیت (علیهم السلام) چنان انقلاب و دگرگونی در بین مردم ایجاد شد که یزید ناچار شد اظهار پشیمانی از شهادت امام حسین و یارانش بکند و گناه را به گردن ابن زیاد بیندازد و هرچه زودتر اهل بیت را آزاد و روانه مدینه کند.

ص: 371

امام سجاد و اهل بیت (علیهم السلام) آماده حرکت به طرف مدینه شدند، اما کاروان هرچه به طرف مدینه نزديک می شد، به جای آنکه اهل بیت (علیهم السلام) خوشحال شوند، بیشتر ناراحت می شدند، چرا که هنگام خروج همراه امام حسین (علیه السلام) و یاران ایشان بودند، ولی اکنون امام سجاد (علیه السلام) تنها مردِ باقی مانده است.

خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) توسط بشیر

زمانی که امام سجاد (علیه السلام) به همراه اهل بیت (علیهم السلام) به مدینه نزدیک شدند، امام (علیه السلام) فرود آمد و خیمه ای برافراشت. بشیر بن جذلم به محضر امام (علیه السلام) رسید، امام (علیه السلام) به او فرمود: خدا پدرت را رحمت کند، او شاعر بود آیا تو هم شاعری؟ بشیر عرض کرد: آری، ای پسر پیامبرخدا! من هم شاعرم.

امام (علیه السلام) فرمودند: تو زودتر وارد شهر مدینه شو و خبر شهادت حضرت اباعبدالله (علیه السلام) را اعلام کن.

بشیر می گوید: سوار بر اسب شدم و خودم را به مسجد پیامبر رسانده، صدا به گریه بلند کردم و این اشعار را خواندم:

یَا أَهلَ یَثرِبَ لامُقَامَ لَکُم بِهَا *** قُتِلَ الحُسینُ فَأَدمُعِی مِدْرارُ

الجِسمُ مِنهُ بِکَربَلاءِ مُضَرَّجٌ *** وَ الّرأسُ مِنهُ عَلَی القَناة یُدارُ

**********

ای اهل مدینه! دیگر جای ماندن شما در این شهر نیست (چراکه) حسین کشته شد و سیلاب اشک از چشم من روان است، جسد (شریفش) درکربلا میان خاک و خون رها شده و سر مبارکش را بر سر نیزه ها می گردانند.

ص: 372

سپس اعلام نمود، امام سجاد (علیه السلام) و خانواده امام حسین (علیه السلام) در نزدیکی مدینه فرود آمده اند و من پیام رسان آن ها هستم.

زمانی که مردم مدینه از این جریان مطلع شدند، زن و مرد و کوچک و بزرگ از شهر بیرون رفتند و به استقبال اهل بیت (علیهم السلام) شتافتند.

بشیر می گوید: هیچ بانویی در مدینه باقی نماند، جز آنکه موها را پریشان کرده و صورت را خراشیده و لطمه می زدند و فریاد می کردند: «وا وِیلا وا ثُبوُراً» و فریاد «وامحمدا و واحُسینا» از هر سو بلند بود، به صورتی که روزی را مانند آن روز به یاد ندارم که مردم این طور گریه و صدا به ناله بلند کنند.

اجتماع مردم کنار خیمه امام سجاد و سخنان ایشان

مردم مدینه که یکپارچه گریه و شیون می کردند، کنار خیمه امام سجاد (علیه السلام) اجتماع کردند. امام سجاد (علیه السلام) در حالی که با دستمالی اشک های چشم خود را پاک می کرد، از خیمه بیرون آمد و اشاره کرد به مردم که ساکت شوند.

امام (علیه السلام) پس از حمد و ثنای الهی سخنانی بیان کرد، از جمله فرمود: ای مردم! کدام دل است که بر مصائب امام حسین (علیه السلام) نشکند و اندوهگین نشود، کدام چشم است که اشک نریزد، همه موجودات عالم، برای حسین گریستند تا اینکه فرمود: به خدا سوگند! اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جای آن سفارش هایی که درباره ما فرمود، به کشتن ما امر می کرد، بیش از آنکه با ما کردند نمی کردند.... (1)

ص: 373


1- خلاصه ای از ترجمه لهوف، ص201 و سوگنامه آل محمد، ص513.

اهل بیت (علیهم السلام) وارد مدینه شدند

پس از آنکه اهل بیت (علیهم السلام) وارد مدینه شدند، امام سجاد (علیه السلام) و بانوان چشمشان به خانه های خالی افتاد که گویا آن خانه ها با زبان حال نوحه گری می کردند و اشک می ریختند و فریاد وامصیبتا از آن ها بلند بود و از طرفی اهل بیت (علیهم السلام) داغدیده همه کنار قبر رسول خدا جمع شدند و گریه و عزا داری می کردند و خود را روی قبر می انداختند.

«وَهُم بَاکُونَ یُنادُونَ یَا جَدَّنَا قَتَلُوا حُسَیناً بِأَرضِ کَربلَا»

حضرت زینب (سلام الله علیها) در کنار مسجد و قبر پیامبر گریه جانسوزی کرد و فریاد زد:

«ای جد بزرگوار! خبر شهادت برادرم حسین را آوردم». (1)

و با این اشعار نوحه گری کرد:

إِن کُنتَ أُوصَیتَ بِالقُربَیٰ بِخَیرِ جَزاءٍ *** فّاِنَّهُم قَطَعُوا القُربَیٰ وَ مَا وَصَلُو

حَتّی أُبادُوهُم قَتلِی عَلٰیَ ظَماءٍ *** مِن بارِدِ المَاءِ مَا ذاقُوا وَ مَا نَهَلوا

**********

(ای پیامبر تو) به امت خود وصیت کردی که با اهل بیت تو نیکی کنند، اما آن ها پیوند خود را با آن ها بریدند، اهل بیت تو را با لب تشنه کشتند، و آب گوارا به آن ها نچشاندند.

به گریه گفت که فریاد یا رسول الله *** زکوفیان لعین داد یا رسول الله

چرا زحال جگرگوشه ات نمی پرسی *** از آن مسافر بی توشه ات نمی پرسی

ص: 374


1- ترجمه نفس المهموم، ص275.

سری کز او اگر یک دانه موی کم می شد *** دل شریف تو را موجب اَلَم می شد

به خنجر ستم از پیکرش جدا کردند *** همین نبوده که بر نیزه جفا کردند

**********

درد و دل اهل بیت (علیهم السلام) با قبر مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها)

حضرت زینب (سلام الله علیها) وقتی متوجه قبر مادر شد، چنان مصیبت بر او سخت شد که بیهوش گردید، وقتی به هوش آمد صدا زد: (مادرم! آن قدر تازیانه ام زدند که بدنم مجروح شد، سپس یکی از لباس های سوراخ سوراخ شده برادرش، امام حسین (علیه السلام) را در آورد و صدا زد: ای مادر! برایت سوغات از کربلا آورده ام. وقتی مردم مدینه آن لباس را دیدند، فریاد آن ها بلند شد. صاحب لهوف نوشته در آن لباس حدود یکصد و بیست و چند سوراخ و بریدگی بوده.

حضرت زینب (سلام الله علیها) خطاب به مردم مدینه فرمود: ای مردم این سوراخ ها که در این لباس می بینید جای تیرها و شمشیرها و نیزه های دشمن است. (1)

حضرت سکینه (سلام الله علیها) نیز به یاد مصائب پدر این شعر را برای مردم خواند:

شِیعَتِی مَا إِن شَرِبْتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذکُرونِی *** اَوْ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونِی

**********

(از پدرش امام حسین (علیه السلام) نقل می کند که در عالم بیهوشی به او فرمود:

شیعیان من! هر زمان آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید و هر زمان از غریب یا شهیدی

ص: 375


1- تذکردۀ الشهدا، ص442 و سوگنامه آل محمد، ص521.

سخنی شنیدید، به یاد من اشک بریزید).

خطاب به مردم مدینه فرمود: ای کاش در شام بودید و می دیدید که چگونه اهل شام به طرف ما سنگ پرتاب می کردند و به ما چوب می زدند و مشاهده می کردید چگونه یزید چوب بر لب و دهان پدرم می زد. (1)

مصیبت حضرت ام البنین (سلام الله علیها)

حضرت ام البنین (سلام الله علیها) دارای چهار فرزند از حضرت علی (علیه السلام) بود به نام های عباس، عبدالله، عثمان و جعفر. این چهار فرزند شجاع، در روز عاشورا در راه دفاع از امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند. حضرت عباس (علیه السلام) هنگام شهادت بنا بر نقل 34 سال و عبداله 25 سال و عثمان 21 سال و جعفر 19 سال داشتند.

زمانی که حضرت ام البنین (سلام الله علیها) که در مدینه بود، خبر شهادت فرزندان خود را شنید، به بشیر شاعر گفت:

«أَخبِرنِی عَن أَبی عَبدِالله الحُسَین، أَولادِی وَ مَن تَحتَ الخَضرَاءِ کُلُّهُم فِداءٌ لِاَبی عَبدِاِلله الحُسین»: «ای بشیر از ابی عبداله الحسین چه خبر؟ فرزندان من و آنچه زیر آسمان کبود است به قربان أبی عبدالله الحسین باد».

بشیر گفت: بدان حسین را هم کشتند.

ام البنین (سلام الله علیها) با شنیدن این خبر و گریه ای جانسوز صدا زد:

«قَد قَطَّعْتَ نِیاطَ قَلبی»: «(ای بشیر با این خبر) بندهای قلبم را پاره کردی». (2)

ام البنین (سلام الله علیها) رزوها برای عزاداری در غم شهداء کربلا به قبرستان بقیع می آمد و آن

ص: 376


1- سوگنامه آل محمد، ص523.
2- خلاصه ای از منتهی المقال ما مقانی، ج3، ص70 و سوگنامه آل محمد، ص527.

چنان گریه می کرد که دوست و دشمن را به گریه می انداخت.

زمانی که به وی گفته می شد: ای ام البنین! خداوند در مصیبت فرزندانت به تو صبر دهد، در جواب می گفت: دیگر به من ام البنین (مادر فرزندان) نگویید.

لا تَدْعُوِنّی وَیْکِ اُمَّ البَنینِ *** تُذَکِّرِینِی بِلُیوثِ العِرِینِ

کانَت بَنُونَ لِی أُدْعی بِهِم *** وَالْیَومَ أَصْبَحْتُ وَلا مِن بَنِین

دیگر مرا ام البنین (مادر فرزندان) نخوانید که با این خطاب مرا به یاد شیران بیشه شجاعت می اندازید، زمانی که من دارای فرزندانی بودم، به خاطر آن ها مرا مادر پسران می گفتند، اما اکنون صبح کردم در حالی که پسرانی ندارم. (1)

مردم مرا نگوئید ام البنین از این پس *** من ام بی بنینم دیگر پسر ندارم

شنیدم آنکه جدا شد ز قامت عباس *** دو دست بر اثر ظلم قوم حق نشناس

به چشم راست خدنگش رسیده از الماس *** چمن خزان شد و پژمرده گشت چون گل یاس

ص: 377


1- سفینه البحار، ج1، ص510 و سوگنامه آل محمد، ص529.

فهرست موضوعی روایات

موضوع = شماره حدیث = روایت شده از

الف

آبرو بردن و کیفر آن = 83 = امام ششم (علیه السلام)

احسان به بندگان خدای متعال = 51 = امام سوم (علیه السلام)

احسان به پدر و مادر = 81 = امام پنجم (علیه السلام)

اخلاص و فایده آن در دنیا = 30 = حضرت زهرا (سلام الله علیها)

اداء امانت = 61 = امام چهارم (علیه السلام)

اذان و فضیلت آن = 16 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

اذان و فوائد آن = 121 = امام هشتم (علیه السلام)

اذیت با زبان = 93 = امام ششم (علیه السلام)

ارزشمند، سه ویژگی ارزشمند = 64 = امام چهارم (علیه السلام)

ازدواج، با ازدواج نصف دین حفظ می شود = 9 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

ازدواج، پاداش واسطه گری = 10 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

ازدواج، وسیله زندگی بهتر = 94 = امام ششم (علیه السلام)

ازدواج، با بد اخلاق ازدواج مکن = 109 = امام هفتم (علیه السلام)

استغفار و فائده آن = 120 = امام هشتم (علیه السلام)

اسلام و پایه های پنجگانه آن = 69 = امام پنجم (علیه السلام)

اعتماد، فقط به افراد خدا ترس اعتماد کن = 51 = امام سوم (علیه السلام)

الگو، الگوی امام زمان = 158 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امام و وظیقه مردم نسبت به او = 31 = حضرت زهرا (سلام الله علیها)

امام و نقش آن برای جامعه = 112 = امام هشتم (علیه السلام)

امام وحضور او در جامعه = 159 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امامت و پذیرش آن = 71 = امام پنجم (علیه السلام)

ص: 378

امام زمان از وضع ما با خبر است = 161 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امام زمان وسیله امنیت اهل زمین است = 162 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امام زمان شیعیان را فراموش نمی کند = 163 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امام زمان و استفاده مردم از ایشان در زمان غیبت = 164 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امتحان مردم در سختی ها = 49 = امام سوم (علیه السلام)

امر به معروف و... ارزش و فضیلت آن = 25 = امام اول (علیه السلام)

امر به معروف و... و آثار آن در دنیا = 73 = امام پنجم (علیه السلام)

انتقاد، انتقاد صحیح نکردن دشمنی است = 127 = امام نهم (علیه السلام)

انتقاد سالم = 92 = امام ششم (علیه السلام)

اندرز، چهار اندرز ارزشمند = 20 = امام اول (علیه السلام)

اندرز، پنج اندرز ارزشمند = 45 = امام دوم (علیه السلام)

اندرز، تجارب سودمند = 58 = امام چهارم (علیه السلام)

اندرز، سه اندرز،رضایت به گناه، تواضع و قناعت = 60 = امام چهارم (علیه السلام)

اندرز، پنج اندرز و صفت ارزشمند = 63 = امام چهارم (علیه السلام)

اندرز، پنج ویژگی = 68 = امام چهارم (علیه السلام)

اندرز، سه عامل مهم در کمال انسان = 72 = امام پنجم (علیه السلام)

اندرز، سه ویژگی و سه فایده(راستی، خوبی نیت و نیکی به خانوداده) = 79 = امام پنجم (علیه السلام)

اندرز، بهترین وسیله برای نزدیک شدن به خداوند = 104 = امام هفتم (علیه السلام)

اندرز، هفت چیز بدون هفت چیز مسخره است = 114 = امام هشتم (علیه السلام)

اندرز، شش صفت ارزنده = 126 = امام نهم (علیه السلام)

اندرز، مؤمن نیاز به سه صفت دارد = 128 = امام نهم (علیه السلام)

اندرز، اندرزهای چهارگانه = 153 = امام یازدهم (علیه السلام)

اندرزها، اندرزهای پیامبر به سئوال کننده = 26 = امام اول (علیه السلام)

اندرزها، اندرزهای چهارگانه خداوند متعال = 30 = امام اول (علیه السلام)

اندیشه کردن عبادت است = 150 = امام یازدهم (علیه السلام)

ص: 379

انسان هشت طلبکار دارد = 65 = امام چهارم (علیه السلام)

انفاق، فراوان برای خانواده = 110 = امام هفتم (علیه السلام)

ایمان و درجات آن = 1 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

ایمان و چهارپایه برای آن = 111 = امام هشتم (علیه السلام)

ایمان و فرقی آن با اسلام = 133 = امام دهم (علیه السلام)

ایمان و سود رساندن به مردم = 145 = امام یازدهم (علیه السلام)

ب

بخل در انفاق برای رضای خدای متعال = 77 = امام پنجم (علیه السلام)

برادر خوب کیست؟ = 141 = امام یازدهم (علیه السلام)

بندگی خداوند و فائده آن = 41 = امام دوم (علیه السلام)

بی نیازی کدام است = 139 = امام دهم (علیه السلام)

پ

پدر و مادر و نارضایتی آنها = 137 = امام دهم (علیه السلام)

ت

تبلیغ با عمل = 90 = امام ششم (علیه السلام)

تقوی و آثار اطاعت از خالق در دنیا = 132 = امام دهم (علیه السلام)

توشه سفر آخرت = 47 ، 64 = امام دوم (علیه السلام)

ح

حاجت و ارزش برآورده کردن آن = 52 = امام سوم (علیه السلام)

حاجت و کیفر رد کردن محتاج = 76 = امام پنجم (علیه السلام)

حاجت مؤمن و پاداش برآورده کردن آن = 87 = امام ششم (علیه السلام)

حبس کردن حق مؤمن و کیفر آن = 96 = امام ششم (علیه السلام)

حجاب، حجاب خانم ها و روش حضرت زهرا (سلام الله علیها) = 39 = امام اول (علیه السلام)

حفظ خود تمام ارزش است = 59 = امام دوم (علیه السلام)

حفظ احادیث و پاداش آن = 84 = امام چهارم (علیه السلام)

ص: 380

حق مؤمن بر مؤمن = 86 = امام ششم (علیه السلام)

حق و باطل و راه تشخیص آنها = 40 = امام دوم (علیه السلام)

حلم و اثر آن در این دنیا = 138 = امام دهم (علیه السلام)

خ

خوش اخلاقی و تعریف آن = 82 = امام ششم (علیه السلام)

خوش اخلاقی، چگونه خوش اخلاق باشیم = 122 = امام نهم (علیه السلام)

خوش اخلاقی، سرفصل پرونده انسان است = 131 = امام نهم (علیه السلام)

د

دانش واقعی در چهار چیز است = 101 = امام هفتم (علیه السلام)

دروغ و اثر آن در ایمان انسان = 21 = امام اول (علیه السلام)

دعا کردن و مکان آن = 134 = امام دهم (علیه السلام)

دعاهایی که مستجاب نمی شود = 85 = امام ششم (علیه السلام)

دنیا و دلبستگی به آن = 5 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

دنیا مثل چیست؟ = 105 = امام هفتم (علیه السلام)

دنیا محل کسب فیض برای آخرت = 135 = امام دهم (علیه السلام)

دنیا همانند بازار است = 136 = امام دهم (علیه السلام)

دنیا و کیفیت استفاده از آن = 143 = امام یازدهم (علیه السلام)

دنیا و آخرت، رها کردن هیچکدام جایز نیست = 78 = امام پنجم (علیه السلام)

دوست بد مثل شمشیر کشیده است = 130 = امام نهم (علیه السلام)

دوست واقعی نصیحت کننده، نه گمراه کننده = 54 = امام اول و سوم (علیه السلام)

دوستی و دشمنی باید برای خدا باشد = 129 = امام نهم (علیه السلام)

ر

راهنمای انسان عقل و رهبران دینی هستند = 107 = امام هفتم (علیه السلام)

رضایت داشتن به کاری مثل انجام دادن آن است = 125 = امام نهم (علیه السلام)

ص: 381

رضایت خدای متعال را به رضایت مردم نفروشیم = 50 = امام سوم (علیه السلام)

رعایت اندازه برای هر چیز = 142 = امام یازدهم (علیه السلام)

رفتار با دیگران چگونه باید باشد؟ = 42 = امام دوم (علیه السلام)

رهبر و نقش او در تربیت جامعه = 19 = امام اول (علیه السلام)

ز

زبان کنترل آن و نیکی کردن = 23 = امام اول (علیه السلام)

زبان و کنترل آن = 53 = امام سوم (علیه السلام)

زبان و ارزش آن = 124 = امام نهم (علیه السلام)

زندگی خوب = 106 = امام هفتم (علیه السلام)

زن شوهر بهترین واسطه نزد خداوند = 80 = امام پنجم (علیه السلام)

زنی که بیرون منزل عطر بزند و کیفر آن = 97 = امام ششم (علیه السلام)

حضرت زهرا و فضیلت ایشان = 34،38 = -

زیارت اربعین و علامات مؤمن = 154 = امام یازدهم (علیه السلام)

زیارت امام هشتم و پاداش آن = 117 = امام هشتم (علیه السلام)

زینت اهل بیت باشید = 152 = امام یازدهم (علیه السلام)

س

ستم بر بندگان خدا و کیفر آن = 123 = امام نهم (علیه السلام)

سخن گفتن پشت سر دیگران = 56 = امام سوم (علیه السلام)

سعادت انسان در سه چیز است = 7 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

سعادت مرد در سه چیز است = 58 = امام چهارم (علیه السلام)

سفارشات پیامبر به ابوذر غفاری = 6 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

ش

شباهت به بیگانگان در لباس و غذا نهی شده است = 89 = امام ششم (علیه السلام)

شیعه واقعی کیست؟ = 32،33 = حضرت زهرا (سلام الله علیها)

ع

ص: 382

عاقبت کار و توجه به آن = 113 = امام هشتم (علیه السلام)

عاقبت کار انسان = 116 = امام هشتم (علیه السلام)

عاقل و نشانه های آن = 22 = امام اول (علیه السلام)

عالم و مقام آن = 75 = امام پنجم (علیه السلام)

عالم بدعمل وعابد نادان اساس هر فتنه = 28،74 = امام اول و پنجم (علیه السلام)

عبادت بدون علم = 18 = امام اول (علیه السلام)

عدل و احسان نعمت را جاویدان می کند = 115 = امام هشتم (علیه السلام)

عزت و بی نیازی در چیست؟ = 139 = امام دهم (علیه السلام)

عزت در پیروی از حق است = 147 = امام یازدهم (علیه السلام)

عقل کامل و آثار آن = 102 = امام هفتم (علیه السلام)

علم بدون عمل ضررش بیشتر است = 2 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

علماء جانشین امام زمانند = 155 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عمر و صرفه جویی در آن = 4 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

عمل به وظیفه و نتیجه آن در این عالم = 24 = امام اول (علیه السلام)

غ

غیبت و آبروریزی = 99 = امام ششم (علیه السلام)

غیبت امام زمان و فلسفه آن = 156 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

عیبت امام زمان و علت طولانی شدن آن = 160 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

غیبت کننده و کیفر آن = 100 = امام ششم (علیه السلام)

ق

قرآن و عمل به آن = 44 = امام دوم (علیه السلام)

ک

کار و تلاش و پاداش آن = 119 = امام هشتم (علیه السلام)

گ

ص: 383

گذشت و اصلاح و پاداش آن = 108 = امام هفتم (علیه السلام)

گرفتاری همراه با نعمت است = 148 = امام یازدهم (علیه السلام)

گناه و اثر آن در عدم موفقیت = 57 = امام سوم (علیه السلام)

گناه گناهکار و بدبختی او = 67 = امام چهارم (علیه السلام)

گناه و کیفرحضور در مجلس گناه = 91 = امام ششم (علیه السلام)

گناه آشکار و اثر آن = 144 = امام یازدهم (علیه السلام)

م

مسجد، احترام و آداب آن = 15 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

مسجد و همسایگان آن = 29 = امام اول (علیه السلام)

مرگ و بهره گرفتن بعد از آن = 62 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

مرگ، حالات جان دادن، قیامت و حسابرسی = 149 = امام چهارم (علیه السلام)

منافق و تعریف آن = 66 = امام یازدهم (علیه السلام)

موسیقی حرام و آثار آن = 98 = امام ششم (علیه السلام)

موسیقی حرام و عذاب آن = 17 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

مؤمن و نشانه های پنجگانه آن = 66 = امام چهارم (علیه السلام)

مؤمن و صفات او = 118 = امام هشتم (علیه السلام)

ن

نادانی و نشانه های آن = 3 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

نصیحت کردن و روش آن = 146 = امام یازدهم (علیه السلام)

نعمت و قدردانی از آن = 43 = امام دوم (علیه السلام)

نماز و کیفر کوچک شمردن آن = 88 = امام ششم (علیه السلام)

نماز، بهترین مبارزه با شیطان = 157 = امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نماز جماعت و منظم بودن سفّ ها = 95 = امام ششم (علیه السلام)

نهی از منکر و کیفر ترک آن = 70 = امام پنجم (علیه السلام)

و

ص: 384

وظیفه، ترک وظیفه به خاطر زندگی = 151 = امام یازدهم (علیه السلام)

وعده به زن و بچه و وفای آن = 103 = امام هفتم (علیه السلام)

ه

هدف قیام امام حسین در کربلا = 48 = امام سوم (علیه السلام)

هدف قیام امام حسین در کربلا = 55 = امام سوم (علیه السلام)

همسر و اظهار دوستی نسبت به او = 11 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

همسر و کیفر آزار او = 12 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

همسر، حق شوهر نسبت به زن = 13 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

همسر، جایز نبودن تصرف در مال شوهر بدون اجازه او = 14 = پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

ص: 385

فهرست منابع

1-اختصاص مفید، محمد بن محمد. تحقیق علی اکبر غفاری و محمود محرمی زرند. قم: الموتمر العالمی لالفیۀ الشیخ المفید. چاپ اول: 1413 ه.ق.

2-ارشاد قلوب، دیلمی، حسن بن محمد. قم: انتشارات شریف رضی. چاپ اول: 1412 ه.ق.

3-ارشاد مفید، الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد. عکبری. محمد بن محمد بن النعمان معروف به شیخ مفید، نشر موسسه آل البیت (علیهم السلام) قم، چاپ اول: 1413 ه.ق.

4-اعلام الدین. دیلمی، حسن بن محمد. اعلام الدین فی صفات المومنین. انتشارات هادی. قم: چاپ او، 1411 ه.ق.

5-اعلام الوری، طبرسی، فضل بن حسن، تهران: انتشارات اسلامیه، سوم، 1390 ه.ق.

6-اعیان الشیعه، امین، محسن، انتشارات دارالتعارف، بیروت.

7-اقبال الاعمال. ابن طاووس، علی بن موسی حلی، تحقیق: جواد القیومی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم: چاپ اول، 1414 ه.ق.

8-امالی صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی حسین قمی، تهران: انتشارات کتابچی، چاپ ششم، 1376 ه. ش.

9-امالی طوسی، طوسی، محمد بن الحسن، تحقیق موسسۀ البعثۀ، قم: دارالثقافۀ، چاپ اول، 1414 ه.ق.

10-امالی مفید، محمد بن محمد، تحقیق حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری. قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ه.ق.

11-بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بیروت: داراحیا التراث العربی. چاپ دوم: 1403 ه.ق.

ص: 386

12-تاج الموالید، طبرسی، فضل بن الحسن. انتشارات کتابخانه مرعشی نجفی. چاپ اول. 1406ه.ق.

13-تاویل الایات، استرآبادی، علی. تحقیق حسین استاد ولی. قم: موسسۀ النشر الاسلامی. چاپ 1409ه.ق.

14-تحف العقول حرانی. حسن بن علی معروف به ابن شیعۀ، تحقیق: علی اکبر الغفاری، موسسۀ النشر الاسلامی، قم: چاپ دوم، 1404 ه.ق.

15-تفسیر امام، تفسیر منسوب به امام عسکری (علیه السلام) . نشر موسسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) . قم: چاپ اول. 1409 ه.ق.

16-تنبیه الخواطر مشهور به مجموعه ورام. مالکی. ورام بن ابی فراس. چاپ عتبه حسینیه (علیه السلام) . کربلا، چاپ 1434 ه.ق.

17-تهذیب احکام، طوسی، محمد بن الحسن. تحقیق سید حسن موسوی خراسان. تهران: دارالکتب الاسلامۀ. چاپ چهارم، 1407 ه.ق.

18-توحید صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین قمی، تحقیق هاشم حسینی. قم: جامعه مدرسین. چاپ اول، 1398 ه.ق.

19-ثواب الاعمال، ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین قمی. قم: نشر دار شریف رضی. دوم، 1406 ه.ق.

20-جمال الاسبوع ابن طاووس. علی بن موسی. موسسه آفاق. قم: چاپ اول. 1371 ه.ق.

21-خرائج و جرائح. راوندی، قطب الدین سعید بن هبۀ الله. قم: موسسه امام مهدی (عج). چاپ اول. 1409 ه.ق.

22-خصال صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین قمی. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. چاپ اول، 1362 ه.ش.

ص: 387

23-الدرۀ الباهرۀ، شهید اول. محمد بن جمال الدین مکی العاملی. تحقیق جلال الدین الصغیر.

24-دعوات راوندی. سعید بن عبدالله معروف به قطب الدین الراوندی، نشر موسسه امام مهدی (عج). قم، چاپ اول 1407 ه.ق.

25-دلائل الامامۀ. طبری، محمد بن جریر، تحقیق و نشر: موسسۀ البعثۀ، قم.

26-روضۀ الواعظین، نیشابوری، محمد بن الفتال. منشورات شریف رضی. قم. 1386 ه.ق.

27-زندگی نامه چهارده معصوم. محدث قمی. شیخ عباس قمی.

28-سوگنامه آل محمد. اشتهاردی، محمد محمدی. انتشارات ناصر. قم. 1370 ه.ق.

29-عدۀ الداعی، حلی، ابن فهد. مکتبه وجدانی. قم.

30-علل الشرایع، شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی. قم: کتاب فروشی داوری. چاپ اول. 1385 ه.ش.

31-عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی. تهران: نشر جهان. چاپ اول. 1378 ه.ق.

32-عیون الحکم والمواعظ، لیثی واسطی، علی بن محمد. قم. دارالحدیث. چاپ اول. 1376 ه.ش.

33-غیبۀ شیخ، طوسی. محمد بن الحسن. نشر موسسه المعارف الاسلامیۀ. قم: چاپ اول. 1411ه.ق.

34-الفصول المهمۀ، حر عاملی، محمد بن حسن. قم: موسسه معارف اسلامی امام رضا (علیه السلام) . چاپ اول. 1418 ه.ق.

35-فضائل، قمی، شاذان بن جبرائیل. منشورات حیدریه. نجف اشرف. چاپ اول. 1381 ه.ق.

36-قرب الاسناد. حمیری، عبدالله بن جعفر قمی، نشر موسسه آل البیت( ع)، قم: چاپ اول، 1413 ه.ق.

ص: 388

37-کافی، کلینی، محمد بن یعقوب. تهران: دارالکتب اسلامیۀ. چاپ چهارم. 1407 ه.ق.

38- کامل الزیارات، ابن قولویه، جعفر بن محمد. قم: موسسه نشر فقاهت. چاپ اول. 1417 ه.ق.

39-کشف الغمۀ، اربلی، ابن ابی الفتح. بیروت: دارالاضواء.

40-کفایۀ الاثر، خزاز قمی، علی بن محمد. انتشارات بیدار. قم: چاپ اول. 1401 ه.ق.

41-کمال الدین، شیخ صدوق. ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین قمی. تحقیق علی اکبر غفاری. تهران: انتشارات اسلامیه. چاپ دوم. 1395 ه.ق.

42-کنزالفوائد،کراجکی. محمد بن علی. نشر مکتبۀ مصطفوی. قم: چاپ دوم. 1369 ه.ش.

43-محاسن، برقی، احمد بن محمد. قم: دارالکتب الاسلامیۀ. چاپ دوم. 1371 ه.ق.

44-مزار، ابن مشهدی، محمد. نشر قیوم. قم. چاپ اول. 1419 ه.ق.

45-مزار، مفید. عکبری حارثی، محمد بن محمد بن النعمان، تحقیق: محمدباقر الابطحی، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید. قم: چاپ اول. 1413 ه.ق.

46-مستدرک، حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، دارالمعرفه، بیروت، لبنان.

47-مستدرک وسائل شیعه، نوری، حسین بن محمد تقی. قم: موسسه آل البیت (علیهم السلام) . چاپ اور. 1408 ه.ق.

48-مشکاۀ الانوار، طبرسی. علی. ناشر دارالحدیث. قم. چاپ اول. 1418ه.ق.

49-معانی الاخبار، شیخ صدوق. ابن بابویه، محمد بن علی قمی. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. چاپ اول 1403ه.ق.

50-معالی السبطین، مازندرانی، شیخ مهدی. چاپخانه علمیه. نجف اشرف.

51-مفاتیح الجنان، محدث قمی. شیخ عباس قمی.

52-مکارم الاخلاق، طبرسی، حسن بن فضل، قم: نشر شریف رضی. چاپ چهارم. 1370 ه.ش.

ص: 389

53-مناقب شهر آشوب، ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی. مناقب آل ابی طالب. قم: انتشارات علامه. چاپ اول. 1379 ه.ق.

54-منتهی الامال، محدث قمی. شیخ عباس قمی. موسسه هجرت. قم: چاپ هشتم.

55-من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی قمی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسینحوزه علمیه قم. چاپ دوم.

56-المواعظ العددیه، سینی، محمد بن الحسن، انتشارات هادی. قم. چاپ اول. 1406 ه.ق.

57-ناسخ التواریخ، سپهر کاشانی، میرزا محمد تقی.انتشارات کتابفروشی اسلامیه. چاپ دوم. تهران. 1362 ه.ش.

58-نزهۀ الناظر، حلوانی. الحسن بن محمد. نشر مدرسه امام مهدی (عج). قم: چاپ اول. 1408ه.ق.

59-نهج البلاغه، شریف الرضی، محمد بن حسین. تحقیق صبحی الصالح. قم: انتشارات هجرت. چاپ اول. 1414 ه.ق.

60-نوادر، راوندی، فضل الله بن علی کاشانی. تحقیق احمد صادقی اردستانی. قم: دارالکتاب. چاپ اول.

61-نوادر المعجزات، طبری. محمد بن جریر. موسسه امام مهدی (عج)، قم: چاپ اول. 1410ه.ق.

62-وسائل الشیعه، حر عاملی محمد بن الحسن، نشر موسسه آل البیت (علیهم السلام) . قم. چاپ اول. 1409 ه.ق.

63-ینابیع المودۀ قندوزی. سلیمان بن ابراهیم. نشر دارالاسوه. قم. چاپ اول. 1416 ه.ق.

ص: 390

سئوالات مسابقه کتاب مرآةالمؤمن

1-مدت عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه مقدار بوده است؟

الف)63 سال

ب) 53 سال

ج) 73 سال

2-طبق روایت رسیده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) علامت شخص نادان کدام است؟

الف) رعایت نکردن حقوق مردم

ب) کوتاهی کردن در واجبات خداوند متعال

ج) دروغ گفتن

3-مدت امامت حضرت علی (علیه السلام) چند سال بوده است؟

الف) 10 سال از سال 10 تا 20 هجری

ب)7 سال از سال 10 تا 17 هجری

ج) 30 سال از سال 11 تا 40 هجری

4-طبق روایت رسیده از حضرت علی (علیه السلام) دو گروه اساس هر فتنه هستند

الف) عابد نادان و عالم بدعمل

ب) انسان بی تقوی و عابد بدون علم

ج) انسان بخیل و افراد ستمگر

5-سن حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هنگام ازدواج به ترتیب:

الف) 20 سال و 10 سال بوده است

ب) 25 سال و 15 سال بوده است

ج) 25 سال و 9 سال بوده است

ص: 391

6-پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چگونه کارهای زندگی را بین حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) تقسیم کردند:

الف) یک روز حضرت علی (علیه السلام) کارهای خانه را انجام دهند و یک روز حضرت فاطمه (سلام الله علیها)

ب) کارهای بیرون منزل به عهده حضرت علی (علیه السلام) و کارهای داخل منزل به عهده حضرت زهرا (سلام الله علیها)

ج) خودشان با توافق کارها را تقسیم کنند

7-امام حسن مجتبی (علیه السلام) دارای چند فرزند بودند؟

الف) 8 پسر و 7 دختر

ب) 8 دختر و 7 پسر

ج) مجموعاً 14 فرزند داشتند

8-امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جواب سائل معصیتکار چند موعظه فرمودند

الف) 7 سفارش به او فرمودند

ب) فرمودند 5 کار بکن و هر چه خواستی گناه کن

ج) 3 موعظه اخلاقی بیان کردند

9-امام حسین (علیه السلام) فرزند چندم حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودند

الف) فرزند اول ایشان

ب) فرزند سوم ایشان

ج) فرزند دوم ایشان

10-امام حسین (علیه السلام) نسبت به برآورده کردن حاجت های مردم چه فرمودند

الف) فرمودند نعمتی است از نعمت های خدای متعال برای شما

ب) فرموند اجر آن بهشت است

ج) ثواب آن از ثواب نماز بالاتر است

ص: 392

11-روز و سال شهادت امام زین العابدین (علیه السلام) کدام است؟

الف) روز 12 محرم سال 95 هجری

ب) روز 25 محرم سال 95 هجری

ج) هر دو صحیح است

12-امام سجاد (علیه السلام) نشانه ایمان مؤمن را در چند چیز دانستند؟

الف) در 5 چیز

ب) در 10 چیز

ج) در 7 چیز

13-درباره نسب امام باقر (علیه السلام) از طرف پدر و مادر

الف) از طرف مادر نوه امام حسن (علیه السلام) و از طرف پدر نوه امام حسین (علیه السلام) بودند

ب) از طرف مادر نوه امام حسین (علیه السلام) بودند

ج) از طرف پدر و مادر نوه امام حسین (علیه السلام) بودند

14-در حدیث روایت شده از امام باقر (علیه السلام) آمده است:

الف) تمام کمال انسان در هفت چیز است

ب) کمال برای انسان در اهمیت به نماز است

ج) تمام کمال انسان در سه چیز است

15-لقب امام ششم (علیه السلام) صادق است زیرا:

الف) مردم این لقب را برا امام انتخاب کردند

ب) پیامبر (صلی الله علیه و آله) این لقب را برای آن حضرت تعیین کردند

ج) از طرف خداوند این لقب تعیین شده است

16-در تعریف خوش اخلاقی، امام ششم (علیه السلام) فرمودند

الف) این است که همیشه خنده رو باشی

ص: 393

ب) حرف های زشت از انسان صادر نشود

ج) خشن و متکبر نباشی، پاکیزه و مودب سخن بگویی و خوش برخورد باشی

17-در احوالات امام موسی بن جعفر آمده (علیه السلام) است:

الف) عمر شریفشان تقریباً 55 سال از ماه صفر سال 128 تا 25 ماه رجب 183 هجری بوده است.

ب)مدت امامت ایشان 30 سال بوده است

ج) شروع امامت ایشان از 30 سالگی بوده است

18-در روایت رسیده از امام هفتم (علیه السلام) آمده:

الف) دختر به انسان بی نماز ندهید

ب) اگر مرد بداخلاق است با او ازدواج نکن

ج) با انسان قمار باز ازدواج نکن

19-در احوالات امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) آمده:

الف) در دهم ذیقعده سال148 هجری متولد شدند

ب) مدت عمر ایشان 50 سال بوده است

ج) چون دوست و دشمن از ایشان راضی بودند ملقب به رضا شدند

20-در روایت رسیده از امام هشتم (علیه السلام) آمده:

الف) کسی که به زیارت من بیاید روز قیامت در سه محل برای نجات او خواهم آمد

ب) در شب اول قبر به فریاد او خواهم رسید

ج) در وقت جان دادن به او کمک می کنم

21-در احوالات امام محمد بن علی جواد (علیه السلام) آمده:

الف) نام مادر ایشان سَبیکه و کنیه ایشان و فرزند و نوه ایشان ابن الرضا است

ب) در بیستم ماه رجب سال 195 هجری متولد شدند

ص: 394

ج) شروع امامت ایشان در سن 15 سالگی بوده است

22-در روایت رسیده از امام نهم (علیه السلام) آمده:

الف) مؤمن نیازمند به 5 چیز است

ب) مؤمن نیازمند به 3 چیز است

ج) مؤمن نیاز دارد به تقوی الهی

23-در احوالات امام دهم (علیه السلام) آمده:

الف) در روز دهم ذیحجه سال 212 متولد شدند

ب) کنیه ایشان ابوالحسن ثالث و امام هشتم ابوالحسن ثانی و امام هفتم ابوالحسن اول می باشند

ج) عمر شریف ایشان50 سال بوده است

24-در روایت وارد شده از امام دهم (علیه السلام) آمده:

الف) کسی که روز را سپری کند و به نماز اهمیت دهد بدون ثروت بی نیاز خواهد شد

ب) کسی که احترام به پدر و مادر کند ثروتمند خواهد شد

ج) کسی که روز را سپری کند و به آخرت اهمیت دهد بدون ثروت بی نیاز خواهد شد

25-در احوالات امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده:

الف) نام مادر ایشان سوسن و همسرشان نرجس خاتون بوده است

ب) ولادت ایشان در دهم ماه ربیع الثانی بوده است

ج) مدت عمر ایشان سی سال بوده است

26-در روایت وارده از امام حسن عسکری (علیه السلام) آمده:

الف) سه صفت است که از آنها ارزشمندتر نیست

ب) از ایمان به خدا و سودرساندن به برادر دینی چیزی بالاتر نیست

ج) بالاترین ارزش برای انسان نماز اول وقت است

ص: 395

27-در احوالات حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است:

الف) نام و کنیه ایشان مانند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است

ب) مکان ولادت ایشان در شهر مدینه بوده است

ج) در سن ده سالگی به امامت رسیدند

28-در روایت وارده از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است:

الف) الگوی من جدم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است

ب) الگو و روش من همانند جدّم امام حسین (علیه السلام) است

ج) حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر پیامبر الگوی نیکوئی است برای من

ص: 396

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109