سرشناسه : کمالی، موسی، 1349 -
عنوان و نام پديدآور : پاسخ به یکصد سوال و شبهه پیرامون امام عصر و فرهنگ مهدویت [کتاب]/ موسی کمالی؛ [برای] موسسه تربیتی فرهنگی، آموزشی امام حسین علیه السلام.
مشخصات نشر : قم: بنیاد معارف اسلامی، 1391.
مشخصات ظاهری : 755 ص.؛ 24/5×17/5 س م.
فروست : بنیاد معارف اسلامی؛ 199.
شابک : 150000 ریال: 978-600-146-008-1
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- پرسش ها و پاسخ ها
موضوع : مهدویت-- پرسش ها و پاسخ ها
شناسه افزوده : بنیاد معارف اسلامی
شناسه افزوده : موسسه فرهنگی آموزشی امام حسین (ع)
رده بندی کنگره : BP224/4/ک83پ2 1391
رده بندی دیویی : 297/462
شماره کتابشناسی ملی : 3170072
ص: 1
پاسخ به يکصد سؤال و شبهه پیرامون امام عصر علیه السّلام و فرهنگ مهدویت
شیخ موسی کمالی
نام کتاب: ... پاسخ به یکصد سؤال و شبهه پیرامون امام عصر و فرهنگ مهدویت
مؤلف ... شیخ موسی کمالی
ویراستار: محمدرضا دهقانزاد
ناشر ... بنياد معارف اسلامی
نوبت چاپ ... اوّل زمستان 1391
تیراژ ... 3000 نسخه
چاپ ... ---
قیمت ... 22000 تومان
شابک ... 1-978-600- 146 – 108
. ISBN.. 1 – 558 – 146 – 600 - 978
کلیه حقوق برای ناشر محفوظ است
قم - تلفن 7732009 - 09127488298- نمابر 7743701 ص.پ 768 / 37185
WWW.maaref islami.com
ص: 2
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
ص: 3
مؤسسه تربیتی فرهنگی ، آموزشی امام حسین علیه السّلام
جزیره خارگ
ص: 4
مدخل ... 20
مفهوم نیابت خاص وعام ... 25
نیابت عامه ... 26
معنی شناسی انتظار ... 28
منجی و موعود در آئینه وحی ... 34
مفسرین و موعود ... 34
جنبش علمی و درونی ... 35
آیا در قرآن آیاتی وجود دارد که به حضرت مهدي علیه السّلام؟ ... 40
آیا امام مهدی علیه السّلام از تبار امام حسین علیه السّلام است؟... 43
الف) تحقق اهداف عاشورا با قیام مهدي علیه السّلام... 44
ب) مهدی علیه السّلام منتقم خون امام حسين علیه السّلام... 47
ج) مهدی علیه السّلام همیشه به یاد حسين علیه السّلام ... 50
آیا ازدواج امام عصر حقیقت دارد یا خیر؟ ... 53
آیا حضرت مهدی از ازدواج کرده و دارای فرزند می باشد؟ ... 55
الف: استحباب ازدواج ... 55
ب: استدلال به روایات ... 60
آیا ازدواج امام علیه السّلام با فلسفه غیبت سازگاری دارد؟ ... 68
آیا سکوت بهتر نیست؟ ... 75
آیا امام عصر علیه السّلام برای تشکیل حکومت اسلامی ظهور می کند؟ ... 79
ضرورت حکومت ... 80
ص: 5
اسلام و حکومت ... 82
منتظران و حکومت ... 84
تطور نگرش منتظران به حکومت ... 86
1 - ارتباط با حكومتها ... 87
2 - مشروعیت دادن به سلطان عادل ... 88
3 - حکومت مشروطه ... 90
4 - ولایت فقیه ... 93
عناصر لزوم حکومت در عصر انتظار ... 96
1 - دفع تعدی و تجاوز ... 96
2 - حراست از کیان اسلامی ... 98
3 - حکومت و تحقق آرمان های اسلامی ... 100
4 - اجرای احکام ... 103
5 - امر به معروف و نهی از منکر ... 104
6 - ضرورت نظم در جامعه منتظران ... 106
7 - ضرورت وحدت اسلامی ... 107
8 - آمادگی برای حضور ... 108
پاسخ از چند شبهه ... 109
آیا عمر طولانی امام زمان علیه السّلام می تواند بهانه ای ؟ ... 116
چرا امام زمان علیه السّلام با کلمه «قائم» و «مهدی» خوانده می شود؟ ... 118
چرا امام مهدی علیه السّلام شریک قرآن است؟... 121
چرا به هنگام شنیدن نام قائم علیه السّلام بر می خیزیم؟ ... 133
منظور از بیان مهدویت چیست؟ ... 134
الف) تعریف مهدویت در لغت ... 134
ص: 6
ب) مهدویت در اصطلاح ... 135
فلسفه غیبت چیست؟ ... 136
چرا امام عصر علیه السّلام باید در غیبت باشد؟ ... 139
1 - ترس از کشته شدن... 139
2 - مصونیت از بیعت با ستمکاران ... 140
3 - جداسازی مؤمنان واقعی ... 140
4 - آماده شدن اوضاع جهان ...140
شیوه تشخیص و تطبیق نشانه های ظهور چیست؟ ... 141
1 - روشن بودن امر ظهور ... 141
2 - نبود ابهام در شخصیت و نشانه های مهدی موعود عليه ... 144
3 - لزوم مراجعه به فقیهان و عالمان حوزه مهدویت ... 145
4 - ضرورت مطالعه در سرگذشت مدعیان مهدویت ... 145
راز طول عمر امام عصر علیه السّلام چیست؟ ... 148
1 – مادّیون ... 148
2 - پیروان ادیان آسمانی ... 150
الف) مسلمانان ... 150
ب) تاریخ بشریّت ...152
زمینه سازان ظهور چه کسانی هستند؟ ... 153
1 - شناخت پروردگار ... 154
2 - شناخت امام زمان علیه السّلام ... 155
3 - اطاعت محض از خداوند و اولیای او ... 157
4 - احترام خالصانه ... 158
5 - انتظار راستین ... 160
ص: 7
6 - آمادگی برای خدمت به حضرت مهدی علیه السّلام ... 163
7 - خودسازی و دیگر سازی ... 164
چه ضرورتی در طرح مباحث مهدویت برای جامعه وجود دارد؟ ... 168
1 - بعد اعتقادی ... 169
2 - بعد اجتماعی ... 170
3 - بعد سیاسی ... 171
4 - بعد تاریخی ... 172
5 - بعد فرهنگی ... 173
1 - تبیین استراتژی انتظار ... 173
2 - آسیب شناسی ... 174
3 - دشمن شناسی ... 174
مفهوم و جایگاه امام ... 175
نیاز به امام ... 176
ویژگی های امام ... 178
علم امام ... 179
عصمت امام ... 180
مدیریتِ اجتماعی امام ... 182
آراستگی امام به کمالات اخلاقی ... 182
نصب امام از سوی خدا ... 183
بیانی جامع و زیبا از زبان عصمت ... 184
فلسفه غیبت چیست؟ ... 187
هدف از مراتب انتظار فرج چیست؟ ... 189
1 - انتظار در جهت گشایش امور شخصی ... 189
ص: 8
2 - انتظار جهت گشایش در امور مؤمنان ... 190
3 - انتظار در جهت گشایش امور آحاد انسانی ... 191
4 - انتظار جهت گشایش امور جامدات، گیاهان و حیوانات ... 191
5- انتظار جهت گشایش امر انبیا و اولیا ... 192
6 - انتظار جهت گشایش در امور آل محمد صلّي الله علیه و آله ... 193
7 - انتظار جهت گشایش امور ملکوتیان ... 195
8 - انتظار جهت گشایش در امور امام زمان علیه السّلام ... 196
ویژگی های جامعه منتظر ظهور منجی چگونه باید باشد؟ ... 198
انتظار ... 199
مفهوم انتظار فرج ... 203
چگونگی انتظار و وظیفه ما ... 205
وظایف منتظران ... 213
وظایف فردی: ... 214
1- معرفتِ امام: ... 214
2۔ محبت به امام ... 215
وظایف اجتماعی: ... 219
ویژگیهای انتظار مهدی علیه السّلام ... 221
آفات انتظار ... 222
اندیشه مهدوی یعنی چه؟ آیا با اندیشه محمدی متفاوت است؟ ... 226
تعریف کلام جدید از مبحث مهدویت چگونه است؟ ... 228
ابن خلدون در باب مهدویت چه دیدگاهی دارد؟ ... 242
عالمان اهل سنت درباره نظریه ابن خلدون چه درگاهی دارند؟ ... 245
انجمن حجتیه چه کسانی هستند ...؟ ... 259
ص: 9
هدف از تشکیل انجمن ... 260
کارگردانان انجمن ... 260
افکار و عقاید انجمن ... 261
روش برخورد شاه با انجمن ... 263
امام و انجمن حجتیه ... 263
و امّا جواب از عقاید انجمن حجتیه ... 264
مدعیان مهدویت، بابیت و سفارت چه هدفی داشته و چه می خواهند؟ ... 267
چه کسانی ادعای نمایندگی از طرف امام مهدی علیه السّلام داشتند؟ ... 270
گروه مدعی سفارت امام در بحرین چه کسانی بودند؟ ... 274
الف - چگونگی طرح دعوی سفارت امام مهدی علیه السّلام ... 275
ب – فعالیتها ... 275
ج - بیوگرافی بنیانگذار ... 282
د - افکار و عقاید گروه سفارت بحرین ... 282
چرا بهائیان مدعی قائمیت هستند؟ ... 285
آیا باید فساد در جهان زیاد شود تا امام عصر ظهور نماید؟ ... 294
محی الدین عربی نسبت به امام زمان علیه السّلام چه دیدگاهی دارد؟ ... 309
عقیده به ظهور حضرت مهدی علیه السّلام در ادیان غیر از اسلام ...؟ ... 313
اصالت اعتقاد به ظهور مُنجی ... 316
انتظار ظهور «منجی» در بین یهود و نصاری ... 318
مسيحهای دروغین ... 319
عقاید اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود ... 321
اسامی مقدس حضرت مهدی علیه السّلام در کتب مذهبی اهل ادیان ... 326
ادیان و نوید ظهور موعود ... 328
ص: 10
اندیشه موعود در آیین یهود چگونه است؟ ... 330
1 - کتاب دانیال پیامبر ... 331
2 - کتاب حگی ... 331
3 -کتاب صفنياه پیامبر ... 331
4 - کتاب اِشَعْیای پیامبر ... 322
5 - کتاب زبور داوود علیه السّلام ... 322
آیا در کتابهای مقدس به منجی موعود اشاراتی شده است؟ ... 334
الف) کتاب اوپانیشاد ... 334
ب) کتاب باسک ... 334
ج) کتاب پاتيکل ... 335
د) کتاب وشن جوک ... 337
ه-) در کتاب دید ... 338
و) کتاب دادتگ ... 338
ز) کتاب ریک ودا ... 339
ح) کتاب شاکمونی ... 339
کتاب تورات ... 340
کتاب انجیل ... 347
در تفاسیر اهل سنت چه آیاتی بر امام زمان علیه السّلام ...؟ ... 354
وقتی امام زمان علیه السّلام ظهور می کند چه کسانی زنده می شوند؟ ... 359
شناخت طرفداران ... 359
چه کسانی در هنگام ظهور زنده می شوند؟ ... 360
اما چه کسانی دوباره زنده می شوند و به دنیا باز می گردند؟ ... 362
رجعت ائمه علیهم السّلام ... 362
ص: 11
اولین کسی که به دنیا باز می گردد امام حسین علیه السّلام است... ... 363
رجعت دشمنان اهل بیت علیهم السّلام : و كفار برای کیفر و انتقام ... 365
رجعت بعضی از شیعیان برای یاری حضرت مهدي علیه السّلام ... 366
رجعت انصار و وزراء حضرت مهدی علیه السّلام که به طور خاص... ... 367
رجعت مفضّل بن عمر ... 368
رجعت داود بن كثير الرّقى ... 368
رجعت عبدالله بن شریک عامری ... 369
رجعت اسماعیل فرزند امام صادق علیه السّلام ... 369
رجعت حمران بن اعین و میسّر بن عبدالعزيز ... 369
چه راه هایی برای شناختن مدعیان دروغین وجود دارد؟ ... 372
آیا سندی روایی برای «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» وجود دارد؟ ... 375
دعای ما برای امام عصر علیه السّلام چه فایده ای دارد؟ ... 376
حج در آخر الزمان چگونه است؟ ... 382
انواع حج ... 382
اوج گرفتن حج و عمره بعد از يأجوج و مأجوج ... 382
تعطیلی حج ... 382
حج و جهاد رفتن برای غیر خدا در آخر الزمان 383
آیا آرمان شهر در اندیشه یهود همان مسأله موعود ... 384
آخر الزمان و حکومت آرمانی اوست؟ ... 384
آرمان شهر در اندیشه یهود ... 385
1 - مبانی نظری ... 389
1-1- نگاه به سیاست ... 389
2-1- نگاه به انسان ... 391
ص: 12
3-1- مبنای مشروعیت ... 394
4-1- غایت حکومت ... 395
2 - ساختار قدرت ... 397
2-1- حاکم یا رهبر ... 397
2-2- مردم در حکومت ماشیح ... 401
3-2- شیوهی توزیع قدرت ... 405
3 - کار ویژه های آرمان شهر یهود ... 407
1-3- کارویژه های فرایندی ... 408
1-1-3- تصریح و تأمین منافع ... 408
2-1-3- اجرای سیاستها و قضاوت ... 410
3-2- کارویژه های سیستمی ... 413
1-2-3- جامعه پذیری ... 413
2-2-3- گزینش کارگزاران ... 416
3-2-3- ارتباط گیری ... 418
3-3- کارویژه های سیاست گذاری ... 420
1-3-3- استخراج منابع ... 420
2-3-3- عملکرد تنظیمی و توزیعی ... 424
نتیجه ... 425
چه رابطه ای بین انتظار و امنیت و صلح جهانی وجود دارد؟ ... 427
نکته سوم: در این جا به علت تعدد روایات و کمبود فضای... ... 431
بررسی معنا شناسی انتظار، امنیت، صلح ... 431
مفهوم انتظار ... 431
مفهوم امنیت و صلح ... 433
ص: 13
نتیجه بررسی مفهوم شناسی ... 437
تبیین رابطه بین امنیت روانی و انتظار ... 437
بررسی رابطه میان انتظار و امنیت اجتماعی ... 441
معنا شناسی امنیت اجتماعی و رابطه آن با سرمایه اجتماعی ... 442
معنا و مفهوم امنیت ملی و رابطه آن با امنیت اجتماعی ... 444
انتظار و امنیت اجتماعی ... 448
مولفه های امنیت زا و خصوصیات منتظران ... 451
مولفه های امنیت زا و وظایف منتظران ... 452
نتیجه گیری ... 453
آثار تربیتی در انتظار ظهور امام عصر چیست؟ ... 455
مفهوم انتظار ... 456
اهمیت انتظار ... 456
دلایل اهمیت انتظار ... 457
1 - ارزشمندی آثار انتظار ... 457
2 - انتظار حلقه اتصال شیعه با امام معصوم علیه السّلام ... 458
3 - انتظار معیار ارزش انسانها ... 459
4 - انتظار عامل پویایی و سازندگی فرد و جامعه ... 459
اقسام انتظار ... 460
آثار انتظار ... 461
1 - خود سازی فردی ... 461
2 - همکاری اجتماعی ... 461
الف) تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی ... 462
ب) امر به معروف و نهی از منکر ... 465
ص: 14
اثرات غیبت حضرت حجت برای جوامع اسلامی چیست؟ ... 468
منافع وجودی امام غایب ... 472
امام علیه السّلام مایه آرامش اهل زمین ... 473
احساس آرامش در سایه امام ... 473
وجود امام، منشأ خیر و برکت ... 474
امیدبخشی به مسلمین ... 475
حفظ و نجات شیعیان از خطرات، گرفتاری ها و شرّ دشمنان ... 476
آیا ممکن است وجود امام مهدی علیه السّلام را با روایات اثبات نمود؟ ... 478
آیا حقیقت دارد در هنگام ظهور امام عصر اکثر علما ...؟ ... 481
راههای جلب توجّه امام زمان علیه السّلام به چه شیوه ای است؟ ... 486
انواع تشرّف ... 489
تشرّف عَنایی، تشرّف عِنایی ... 489
از امام زمان علیه السّلام چه بخواهیم؟ ... 491
امام حسين علیه السّلام ، باب الحجه ... 494
توقیعات امام غایب علیه السّلام چیست؟ ... 496
شماره توقيعات ... 497
تقسیم بندی توقیعات ... 497
1 - رازدانی و خبردادن از امور پنهانی ... 498
دجال چگونه موجودی است و هدفش از خروج چیست؟ ... 503
ویژگی های جسمانی ... 503
آیا دجال نام یک شخص است یا یک جریان انحرافي الحادي؟ ... 503
فلسفه غیبت امام زمان را توضیح دهید ... 505
منظور از مثلث برمودا چیست؟ ... 508
ص: 15
منظور از جزیره خضراء چیست؟ ... 511
مدت حکومت امام زمان چقدر است و چقدر با قیامت فاصله دارد؟ ... 512
مسجد جمکران چگونه شکل گرفت و تاریخچه اش چیست؟ ... 514
چگونه می توانیم با امام زمان ارتباط داشته باشیم؟ ... 516
چگونه امام زمان کشته می شود؟ ... 521
چرا هنگام ظهور امام زمان علیه السّلام همه جا را ...؟ ... 523
نشانه های ظهور امام زمان را بیان کنید؟ ... 526
وعده ظهور امام مهدي علیه السّلام حقیقت دارد ...؟ ... 533
چطور ممکن است امام زمان علیه السّلام بیش از 1400 سال زنده باشد؟ ... 536
امامان علیهم السّلام چگونه از اعمال ما با خبر می شوند؟ ... 539
تأثیر دعا در فرج امام زمان علیه السّلام چه اندازه است؟ ... 541
چرا در عصر غیبت امام عصر، نباید نام ایشان را به صراحت بیان کرد؟ ... 543
غیبت حضرت صاحب الامر علیه السّلام چگونه است؟ ... 546
چطور می شود به زیارت امام عصر علیه السّلام نائل شویم؟ ... 551
1 - بازگشت به حق ... 552
2 - تقویت معرفت ... 553
3 - عشق به خدا و تبعیت از امام زمان علیه السّلام ... 554
4 - تقویت ارتباط قلبی و عاطفی ... 555
5 - مطالعه زندگینامه کسانی که به ملاقات آن حضرت مشرّف شدند ... 556
هدف امام زمان از قیام و ظهور چیست؟ ... 557
1 - تشکیل حکومت جهانی ... 557
2 - بیعت گرفتن ... 557
3 - مبارزه با دجال ... 558
ص: 16
4 - آموزش و تعلیم قرآن ... 558
5 - مبارزه با خرافات و بدعت زدایی ... 559
6 - اجرای قوانین اسلام و حاکمیت دین بر جهان ... 559
7 - گسترش عدالت و از بین بردن فساد ... 560
یاران امام زمان علیه السّلام چند نفر هستند؟ ... 561
پس از آنکه امام عصر ظهور فرمودند ...؟... 563
پس از آنکه امام زمان ظهور کرد چه اتفاقاتی می افتد؟ ... 566
آیا ملتهای دیگر هم می دانند که امام دیگری ...؟ ... 574
1 - در آئین هندو و بودا ... 575
2 - آئین زرتشت ... 576
3 - آئین یهود ... 576
4 - آئین مسیحیت ... 577
5 - آئین اسلام ... 577
آیا می توانیم در زمان غیبت کبری، امام زمان علیه السّلام را ببینیم؟ ... 579
1 - عدم امکان ارتباط ... 579
2 - امکان ارتباط ... 579
آیا امام زمان علیه السّلام بعد از ظهور بر جهان حکم فرمایی میکنند ...؟ ... 581
چند دیدگاه درباره ازدواج امام زمان علیه السّلام وجود دارد؟ ... 584
آیا امام زمان علیه السّلام با اسب و شمشیر ظهور خواهد کرد یا با سلاح روز؟ ... 588
سلاح امام زمان علیه السّلام مادی است؟ ... 589
آرماگدون که غربیها به آن معتقدند یا از او سخن می گویند چیست؟ ... 593
آیا امام عصر علیه السّلام در مکان خاصی زندگی می کنند؟ ... 595
منظور از آسیب شناسی در حوزه مهدویت چیست و آسیب ها کدامند؟ ... 599
ص: 17
اعتقاد به انتظار چه تاثیری بر شخصیت فرد منتظر دارد؟ ... 604
به عقیده ما شیعیان بعد از غیبت صغری، غیبت کبری ... 608
با وجود قطع ارتباط امام زمان علیه السّلام با نواب اربعه چگونه ...؟ ... 610
امام زمان غیبت کبری ... 611
1 - ملاقات حضوری ... 611
2 - ارتباط معنوی ... 613
با توجه به کمبود افراد صالح در همه زمانها علیه السّلام ...؟ ... 615
تمامی ادیان به منجی باور دارند آیا نجات دهندگان...؟ ... 618
سفیانی کیست؟ آیا هم اکنون زنده است؟ ... 619
اگر مهدی به عنوان امام دوازدهم شیعیان بوده ...؟! ... 621
بنا به اعتقاد شیعه، ظهور امام دوازدهم آنها ...؟ ... 628
چگونه مهدی منتظر در آخر الزمان می تواند مردگان را زنده کند؟ ... 631
رجعت و عقیده مسلم شیعه ... 633
الف) آیات ... 634
ب) روایات ... 635
نزول آیه، «وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات... ... 638
مراد از ناصبی چیست؟ ... 645
مقدمه ... 645
آیات ... 645
روایات ... 646
الف: روایات محبت به اهل بیت علیه السّلام ... 646
ب: روایات بغض و دشمنی با اهل بیت علیه السّلام ... 647
خلاصه ی جواب قسمت اول شبهه ... 649
ص: 18
خلاصه ي جواب قسمت دوم شبهه ... 650
روایاتی که زمان ظهور مهدی منتظر (امام دوازدهم شیعه) را... ... 651
اگر شیعه معتقد است که امام زمان آن ها ...؟ ... 659
با توجه به حدیث «من مات ولم یعرف امام زمانه ...؟ ... 669
طبق نظر شیعیان که معتقدند: مهدی امام دوازدهم ... 674
فایده امام غایب و ناپیدا چیست؟ آیا وجود و عدم او برابر نیست؟ ... 679
بعد از رحلت حسن بن على العسكري علیه السّلام (امام یازدهم) ...؟ ... 683
دلیل شیعه بر اینکه امام دوازدهم آن ها هنوز زنده است چیست؟ ... 692
چرا از اول امامت، غیبت کبرا شروع نشد؟ ... 697
آیا حضرت مهدی علیه السّلام از ابزار جنگی استفاده می کند؟ ... 700
آیا بعد از ولیّ عصر علیه السّلام قيامت بر پا می شود؟ ... 703
رابطه ی بین مسجد الاقصی و امام مهدی چیست؟ ... 705
نسبت بیت المقدس و امام عصر علیه السّلام ... 727
فتح قدس به وسیله امام علیه السّلام ... 708
عقیده تشیع نسبت به مهدویت چگونه است؟ ... 711
پیشوای غایب برای جامعه چه فوایدی دارد؟ ... 724
فایده تکوینی و تشریعی ... 727
فواید تکوینی امام زمان علیه السّلام ... 727
فایده های تشریعی امام غایب ... 731
مستشرقان نسبت به حضرت مهدی موعود چه دیدگاهی دارند؟ ... 736
قيام مهدی سودانی ... 740
آیا منصورحلاج مدعی مهدویت بود؟ ... 754
محمد مظفر معروف به ابودلف: ... 755
ص: 19
اگر بخواهیم هویت و تمدن شیعه را به صورت اصیل بررسی کنیم، خواهیم دید هویت و تمدن شیعه، تنها تمدنی است که منجی و موعودش یک موجود زنده عینی است.
برخلاف سایر تمدن ها، مانند بودائی ها و هندی ها که به «گوتمه» یا بودای پنجم اعتقاد دارند و زرتشتی ها به «سوشیانت» معتقدند و مسیحی ها اعتقاد دارند عیسی مجددا بر می گردد و یهودی ها می گویند: عیسی واقعی هنوز نیامده است. مسئله موعود در همه تمدن ها مطرح است اما در تمدن اسلام و شیعه بسیار عینی است، یعنی این تمدن هویتش با موعود آخرالزمان مفهوم و معنا می یابد، تمدن های دیگر منجی شان یک منجی ذهنی است. در آن تمدن ها اعتقاد به مسئله موعود وجود دارد اما عینی نیست؛ یعنی در زندگی آنان تبلور و بروز ندارد. بر خلاف موعود و منجی شیعه و اسلام که کاملا عینی است. به عبارت دیگر یکی از خصوصیات ویژه مهدویت در نگاه تشيع، وجود شخصی و تعيين خاص ایشان است. در واقع اگر مهدویت در مکاتب و اندیشه های
دیگر، یک امر مبهم و صرفا آرمانی با زاویه ها و مشخصات جبرگرایانه است و بیشتر به عنوان اتفاقی در بستر تاریخ مورد توجه قرار می گیرد و به نوعی از
ص: 20
جبریات در فلسفه تاریخ به شمار می رود، در نگاه تشیع مهدویت یک اصل کاملا روشن و یک آرمان با رویکرد واقع گرایانه است.
سایر ادیان نیز به انتظار معتقدند با این تفاوت که در آن دیدگاه ها و سخن از یک موجود نجات بخش است که در آینده می آید و به امور سامان می دهد. ولی در اندیشه تشیع، سخن از امام معصومی است که او هم همراه با سایر مردم انتظار می کشد؛ منتظری است که با ما زندگی می کند، دردها و غصه ها را احساس می کند و در بین مردم مقام ولایت تکوینی دارد.
حضرت در توقیعی مرقوم فرموده اند:
«نحن وان كنا ثاوين بمكاننا النائي عن مساكن الظالمين حسب الذي اراناه الله تعالى لنا من الصلاح والشيعتنا المومنین فی ذلک ما دامت دولة الدنيا للفاسقين فانا يحيط علمنا بانبائكم ولا يعزب عنا شيء من اخبارکم... انا غير مهملين لمراعاتكم... ظاهرونا على انتباشكم من فتنة قد انافت عليكم (1) ؛
ما گرچه بر حسب صلاحی که خداوند در نظر دارد. دور از چشم و دسترس شما هستیم. ولی هیچ چیزی از شما بر ما مخفی نیست و کاملا بر اوضاع و احوال شما مسلط هستیم و... مواظبت می کنیم... شما نیز (با بکاربردن عقل و انجام اعمال صالح) ما را در نجات دادنتان از بلاها و فتنه ها یاری کنید» .
فرهنگ مهدویت شیعی و اسلامی اندیشه ای است ارزشمند و شور و تحرک آفرين، الهام بخش، امید دهنده و پیوسته تعهدآور برای همه منتظران جاری در زمان.
ص: 21
فیلسوف فرانسوی هانری کربن، اعتقاد شیعه به مهدویت و تفاوت آن با دیگر موعودگری ها در مکاتب دیگر را چنین بیان می دارد: «به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق همیشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پیوسته ولایت را زنده و پابرجا می گذارد. مذهب يهود، نبوت را، که رابطه ای است واقعی میان خدا و عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد صلّي الله علیه و آله اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می کند و نیز مسیحیان هم در حضرت عیسی متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد صلّي الله علیه و آله توقف نموده و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطه ای میان خالق و خلق، موجود نمی دانند.
فقط مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد صلّي الله علیه و آله ختم شده می داند، ولی ولایت را، که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند؛ رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی حکایت می کند، به واسطه دعوت های دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد (صلوات الله عليهم اجمعین)، و بعد از حضرت محمد صلّي الله علیه و آله به واسطه همین رابطه ولایت، جانشین وی (به عقیده شیعه) زنده بوده و هست و خواهد بود و این حقیقتی است زنده؛ که هرگز به نظر علمی نمی تواند آن را از خرافات شمرده و از لیست حقایق حذف نماید.
ص: 22
به عقیده من، همه ادیان بر حق بوده و یک حقیقت زنده را دنبال می کنند و همه ادیان در اثبات وجود این حقیقت زنده مشترکند. آری! فقط مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت، لباس دوام و استمرار پوشانده است» (1).
در منابع اسلامی مسئله ظهور به اراده الهی منوط شده است و اشارات مصرحه ای درباره زمان آن نشده است. صرفا اشارات کلی به علائم ظهور شامل تحولات کیفی از قبیل تکامل عقول استعداد جهانی و ندا در آسمان و تحولات کمی در طبیعت چون خسوف و کسوف در غير موقع آن و در جوامع شقاق و نفاق در اجتماع انسانی و به خروج دجال و خروج سفیانی و قتل نفس زکیه و... اشاره شده است و در خصوص مشخصات امام بطور ملموس و کامل اشاره شده است شامل: پدر، مادر سلسله نسب تا پیامبر صلّي الله علیه و آله ، اوصاف و شمایل، نشانه های آن حضرت، و به علايم تشریفی و تکریمی قائمیت، کیفیت تشکیل حکومت الهی، عدالت اجتماعی در عصر آن حضرت و تعالی و تکامل انسان، وظایف و تکالیف منتظران در ایام غیبت و ظهور همه و همه در مأخذ اسلامی، اعم از سنی و شیعه آمده است.
دعبل خزاعی، در قصیده تائیه معروف گفته است: امامی از آل محمد صلّي الله علیه و آله به یقین، خروج خواهد کرد، او به تایید اسم اعظم الاهی و برکات نصر آسمانی به پا می خیزد، او حق و باطل را از هم جدا می کند و همه را بر شادخواری ها و کین توزی ها، کیفر می دهد.
ص: 23
دعبل گفته است: چون این ابیات را نزد امام رضا علیه السّلام خواندم، آن امام به شدت گریست. آنگاه فرمود: «ای دعبل! روح القدس به زبان تو سخن گفته است. آیا می دانی این امام چه کسی خواهد بود؟» گفتم: نه (شخص او را نمی شناسم)، لیکن شنیده ام که امامی از شما آل محمد صلّي الله علیه و آله خروج می کند و زمین را از عدل و داد می آکند. امام رضا علیه السّلام فرمود: «پس از من، فرزندم محمد امام است. پس از محمد فرزندش علی امام است. پس از علی (هادی) فرزندش حسن امام است و پس از حسن (عسکری) فرزندش حجت قائم خواهد بود. اوست که در زمان غیبت چشم به راه اویند و در زمان ظهور همه مطیع او گردند. او زمین را پر از قسط و عدل میکند، پس از آنکه پر از جور و ستم شده باشد ...» .
موعود اهل بیت با موعود اهل سنت وجوه اشتراک و وجوه افتراق دارد. براساس روایات مورد وفاق شیعه و اهل سنت می توان به عناصر مشترک بسیاری درباره موعود اسلام دست یافت، از قبیل لقب او مهدی (راه یافته) است؛ نامش هم نام پیامبر محمدبن عبدالله است؛ از خاندان پیامبر و از فرزندان فاطمه عليهالسّلام دخت پیامبر صلّي الله علیه و آله است؛ در آخر الزمان حتی اگر از عمر جهان یک روز بیش نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا او قیام کند و به خلافت برسد؛ مردم در پرتو ولایتش به نعمتی بی سابقه دست خواهند یافت و مال را بی حساب و فراوان خواهند بخشید.
هنگامی که کتاب ها و منابع و مأخذ اهل تسنن به دقت مورد مطالعه قرار گیرد ملاحظه می شود که پیرامون مسئله موعود احادیث نبوی مستفیضه بلکه
ص: 24
متواتره وارد شده است. تحقیقا می توان ادعا کرد که یکی از مسائل بسیار حائز اهمیت که می تواند در انسجام جوامع اسلامی مؤثر باشد طرح مسئله موعود آخرالزمان است. احادیث پیرامون مهدی(عجّل الله تعالی فرجه) را عده ای از صحابه و همسران پیامبر گرامی اسلام با اندک اختلافی در اجمال و تفصیل از پیغمبر گرامی اسلام صلّي الله علیه و آله نقل کرده اند.
نیابت خاصه (در دوران غیبت صغری) یعنی امام، اشخاص خاصی را نایب خود قرار داده و به طور حقیقی و با مشخصات معرفی نماید و هر کدام را به وسیله نایب پیش از او به مردم بشناساند.
نایبان خاص را «نواب خاص» و «نواب اربعه» نیز می گویند: نواب اربعه (چنان که از همین تعبیر پیداست) چهار تن بوده اند، همه از علما و زهاد و بزرگان شیعه که عبارتند از:
نایب اول: أبو عمرو عثمان بن سعيد العمري الاسدی برای سه امام نیابت کرده، حضرت امام علی النقی عليه السّلام و حضرت امام حسن عسکری عليه السّلام و حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه) نیابت او برای حضرت حجت (عجّل الله تعالی فرجه) از سال 260 تا سال280 بود.
نایب دوم: پسر او محمد بن عثمان العمری بعد از وفات پدرش به نیابت حضرت انتخاب شد. از سال 280 تاسال 305 و او نیز از حضرت عسکری عليه السّلام نیابت کرده.
نایب سوم: ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی پس از وفات محمد بن عثمان به نیابت منصوب شد؛ از سال 305 تا 326.
ص: 25
نایب چهارم: ابوالحسن علی بن محمد سمری از سال 326 بعد از وفات حسین بن روح (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) به نیابت تعیین شد تا سال 329 که در نیمه شعبان وفات کرد.
در نیابت عامه (در دوران غیبت کبری) امام، معیارها و ضوابط و مشخصات حقوقی ولایت و نیابت را تبیین نموده تا در هر عصر، فرد شاخص که برخوردار از جامعیت در ابعاد فهم دینی (اجتهاد)، عدالت و رهبری جامعه مسلمین است، به عنوان نایب امام شناخته شود و به نیابت از امام، ولی امر مسلمين باشد.
امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه) در پاسخ به نامه یکی از یاران خود، درباره وظیفه شیعیان در رویدادها و حوادثی که پیش می آید، می فرمایند: «واما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانّهم حجتی علیكم وانا حجة الله (1) ؛ اما حادثه ها و اموری که بر شما رخ می دهد در آنها به کسانی که راویان حدیث ما هستند مراجعه کنید، زیرا که ایشان حجت من هستند بر شما و من حجت خدایم». منظور از حوادثی که به وقوع می پیوندد و مردم باید در آن حوادث به عالمان دینی مراجعه کنند، صرفاً بیان احکام و مسائل شرعی و جزئی نیست؛ بلکه امور اجتماعی و سیاسی و رهبری جامعه مسلمین است؛ زیرا امام مردم را در اصل حوادث عالمان دینی ارجاع داده، نه در حکم حوادث.
ص: 26
امام خمینی قدّس سرّه «حوادث واقعه» را چنین توضیح داده اند. «منظور از حوادث واقعه، که در این روایت آمده مسائل و احکام شرعیه نیست. نویسنده (نامه) نمی خواهد بپرسد درباره مسائل تازه ای که برای ما رخ می دهد، چه کنیم. چون این موضوع جزء واضحات مذهب شیعه بوده است و روایات متواتر دارد که در مسائل باید به فقها رجوع کنند. در زمان ائمه علیهم السّلام هم به فقها رجوع می کردند و از آنان می پرسیدند.
کسی که در زمان حضرت صاحب (عجّل الله تعالی فرجه) باشد و با نواب اربعه رابط داشته باشد و به حضرت نامه بنویسد و جواب دریافت کند، به این موضوع توجه دارد که در فراگرفتن مسائل به چه اشخاصی باید رجوع کند. منظور از حوادث واقعه، پیشامدهای اجتماعی و گرفتاری هایی بوده که برای مردم و مسلمین روی میداده است و به طور کلی سربسته سؤال کرده: اکنون که دست ما به شما نمی رسد، در پیشامدهای اجتماعی باید چه کنیم و وظیفه چیست؟» (1).
در دوره غیبت کبری و نیابت عامه، در هر عصری عالم بزرگی که واجب همه شرایط لازم فقاهت و رهبری باشد در رأس جامعه قرار می گیرد و رهبری از آن او است و رجوع مردم به اوست، او صاحب «ولایت شرعیه» است به
نیابت از امام.
اندیشه پربار مهدویت در طول تاریخ از تهاجم فکری و فرهنگی و آسیب بداندیشان و دشمنان آگاه و دوستان نادان در امان نبوده و هر از چندگاهی دستخوش تهدیدها و آسیب ها قرار گرفته است.
ص: 27
مطابق آیات و روایات و مستندات دینی ما، انتظار، در واقع نوعی آمادگی است، آمادگی برای تهذیب نفس و پاک زیستن، آمادگی برای حرکت، حرکتی آگاهانه و ارادی و هدفمند، توأم با دگرسازی و زمینه سازی و سرانجام آمادگی برای حضور در نهضت عظیم مهدی موعود که آغاز آن ظهور نور و پایان آن شکست تاریکی و ظلم و نتیجه آن برپایی حکومت عدل الهی است.
استاد شهید مرتضی مطهری درباره مفهوم انتظار متناسب با برداشت های متفاوت این اندیشه را منشأ رشد و پویایی یا رکود و عقب ماندگی منتظران دانسته است، به طوری که ویژگی های دو گونه انتظار مثبت و منفی را این گونه بیان می کنند. انتظار فرج و آرزو و امید و دل بستن به آینده دو گونه است: انتظاری که سازنده و نگهدارنده، تعهد آور، نیرو آفرین و تحرک بخش است، به گونه ای که می تواند نوعی عبادت و حق پرستی شمرده شود؛ و انتظاری که گناه است: ویرانگر، اسارت بخش و فلج کننده و نوعی (اباحی گری) باید محسوب شود.
این دو نوع انتظار فرج، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظیم مهدی موعود است و این دو نوع برداشت به نوبه خود، از دو نوع بینش درباره تحولات در انقلاب های تاریخی ناشی می شود» (1).
«در نگاه انتظار ویرانگر و منفی - که متأسفانه در جامعه ما هم طرفدار دارد- هر اصلاحی در جامعه محکوم است چرا که باید ظلم و تباهی رواج داشته،
ص: 28
حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد، باطل یکه تاز میدان گردد، تا انفجاری رخ دهد و انتظار به سر آید. بنابراین هر اصلاحی محکوم است، زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است. تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی شود، برعکس، هر گناه و فساد و هر ظلم، تبعیض و حق کشی و هر پلیدی به حکم این که مقدمه صلاح کلی است و انفجار را قریب الوقوع می کند، رواست، زیرا «الغايات تبرر المبادی» هدفها، وسیله های نامشروع را مشروع می کنند. پس بهترین کمک به تسریع در ظهور و بهترین شکل انتظار، ترویج و اشاعه فساد است. این جاست که گناه، هم فال است و هم تماشا، هم لذت و کامجویی است و هم کمک به انقلاب مقدس نهایی» (1).
اگر به حجم کتاب هایی که در سالیان اخیر در رد اعتقادات شیعی، به ویژه موضوع مهدویت و انتظار نوشته شده و از سوی دستگاه های اطلاعاتی کشورهایی چون آمریکا و انگلیس، رژیم صهیونیستی و... در شمارگان وسیع منتشر شده اند نگاه کنیم؛ اگر به تعداد قابل توجه فیلم هایی که در دو سه دهه گذشته با هدف ترویج و تبلیغ نگرش آخرالزمانی مسیحی - یهودی و تقبیح و تحقیر نگرش آخرالزمانی و موعود باوری اسلامی ساخته شده اند نظر بیفکنیم؛ اگر به شمارگان کتاب های سطحی، نازل، عوام پسندانه و مبتنی بر باورهای سست و خرافی که در چند سال اخیر در کشور ما در زمینه موضوع مهدویت نوشته شده اند، توجه کنیم؛ اگر به تعداد روز افزون مجالس و محافلی که به بهانه ذکر و یاد امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) در گوشه گوشه این سرزمین تشکیل می شوند و
ص: 29
به جای بارور کردن روحیه امید، سرزندگی، تلاش، تکاپو، در دل جوانان این سرزمین و بالا بردن سطح هشیاری، احساس مسئولیت و آمادگی آنها برای ظهور، بذر یأس و نومیدی، عزلت گزینی و گوشه نشینی، بی مسئولیتی و بی تفاوتی، سستی و رخوت را در دل آنان می کارند، نگاهی اجمالی داشته باشیم؛ خواهیم دید که اولین آسیبی که در قلمرو انتظار وجود دارد سطحی نگری است. در حال حاضر یکی از معضلات جامعه ما فعالیت کسان یا جریاناتی است که تحت عنوان مهدویت، خرافاتی را به جامعه و نسل جوان تحمیل می کنند و با احساسات و اعتقادات مردم بازی می کنند و بستر مناسبی برای خرافه پردازی فراهم می نمایند، متأسفانه در برخی موارد موفق هم شده اند و حقیقت انتظار، که می بایست در جان منتظران شعله های مسئولیت بیافریند را تبدیل به تحذیر نموده و احساساتی فاقد معرفت را دامن زده اند. پیامد ناگوار این جریان فضایی را به وجود می آورد که اهل تعقل و اندیشه را نسبت به مهدویت بدبین می کند و زمینه انحراف های فکری را فراهم می آورد و در نتیجه مخالفان مهدویت که اتاق فکر آنان در محافل صهیونیستی استقرار یافت و نیز نحله های فکری و انحرافی امکان رشد و گسترش می یابند و آراء و افکار ناصواب عوام زدگان به نام تشیع ثبت می شود و به دیگران انتقال می یابد و یک عقیده ای که در اصل آن تمام فرق اسلامی توافق دارند، به گونه ای مطرح می شود که با حقیقت مهدویت مغایرت دارد.
ناظر بر این مدعا، نحله های فکری انحرافی و صدها کتابی است که در طول تاریخ و معاصر، با استفاده از این عنوان شریف مهدویت به وجود آمده است با
ص: 30
انگیزه های شخصی، سیاسی، اقتصادی و عقیدتی مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد و اهداف و اغراض خاصی از این عمل دنبال شده و می شود.
ادعاهای تطبیقی مفاهیم روایات با اشخاص و تعیین زمان یقینی و قطعی ظهور امام و توجه و دل بستن به مدعیان دروغین که ادعای نیابت و سفیر بودن از جانب امام زمان را دارند یا ادعا میکنند امام زمان هستند و ظهور کرده اند یا کسانی که برای ظهور وقت مشخص تعیین می کنند نیز از خطرات ظاهر بینی و سطحی نگری است. حضرت در توقیعی که به آخرین نایب خود می نویسند می فرمایند:
«لا توص الى احد فيقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغيبة التامة فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالى ذكره و ذلك بعد طول الأمد وقسوة القلوب و امتلاء الارض جورا و سیاتی شیعتی من يدعى المشاهدة الا فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفياني والصيحة فهو كذاب مفتر (1)؛
هیچ کس را به جای خود قرار نده چرا که غیبت کامل آغاز شده و ظهوری نخواهد بود مگر بعد از اذن خداوند. و اراده خداوند بر ظهور قرار نخواهد گرفت مگر بعد از زمانی طولانی و از یاد رفتن من از دل ها و پر شدن زمین از فساد. در طول زمان غیبت، عده ای خواهند آمد که ادعای ظهور مرا خواهند کرد. خوب توجه کنید که هر کس قبل از بروز نشانه حرکت سفیانی و شنیده شدن ندای آسمانی، ادعای ظهور مرا کند قطعا دروغگوست» .
امام صادق عليه السّلام نیز در مورد تعیین زمان ظهور فرمودند:
ص: 31
«كذب الوقاتون(1): آنهائی که وقت تعیین می کنند دروغ می گویند» (2).
اگر بعد از غیبت قائم شما نبودند علمانی که مردم را به سوی او می خوانند، و به سوی او راهنمایی می کنند، و با برهان های الهی از دین او پاسداری می کنند، و بندگان بیچاره خدا را از دامهای ابلیس و پیروان او و همچنین از دامهای دشمنان اهل بیت رهایی می بخشند، هیچ کس بر دین خدا باقی نمی ماند. اما علمای دین دلهای متزلزل شیعیان ناتوان را حفظ می کنند، هم چنان که کشتیبان مکان کشتی را حفظ می کند. این عده از علماء در نزد خداوند دارای مقام و فضیلت بسیاری هستند. همچنین در روایتی از امام جواد عليه السّلام وظایف علمای دین به هنگام غیبت امام از جامعه چنین بیان شده است:
«من تكفل بايتام آل محمد صلّی الله علیه و آله المنقطعين عن امامهم، المتحيرين في جهلهم، الاساری فی ایدی شياطينهم وفى ايدى النواصب من أعدائنا، فاستنقذهم منهم واخرجهم من حيرتهم و قهر الشياطين برد وساوسهم وقهر الناصبين بحجج ربهم ودلائل أئمتهم، ليحفظوا عهد الله على العباد بأفضل الموانع. على العابد بافضل المواقع، باكثر من فضل السماء على الارض والعرش والكرسي والحجب على السماء و فضلهم على العباد كفضل ليلة البدرعلى اخفی کوکب في السماء (3)؛
ص: 32
کسی که سرپرستی یتیمان آل محمد صلّی الله علیه و آله را که از امام خود دور افتاده، در نادانی خویش سرگردان مانده و در دستان شیاطین و دشمنان اهل بیت گرفتار آمده اند، به عهده گیرد و آنها را از چنگال دشمنان رهایی بخشد و از حيرت و جهالت خارج سازد و وسوسه های شیاطین را از آنها دور کند، و با دلایل پروردگارشان و برهان های امامانشان دشمنان اهل بیت را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش را به بهترین شکل حفظ نماید، در نزد خداوند بر عابدی که در بهترین مواقع به عبادت پرداخته، برتری دارد، بیشتر از آنچه آسمان بر زمین، و عرش و کرسی و حجاب ها بر آسمان برتری دارند. برتری او بر چنین عابدی مانند برتری ماه شب چهارده بر کوچک ترین ستاره آسمان است» .
حال باید دید آیا ضرورت هایی که استوانه های فقاهت شیعه را به تدوین کتاب و نگارش رساله در زمینه شناخت آخرین حجت حق و دیگر موضوعات مرتبط با غیبت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه) واداشته از بین رفته است یا خیر؟
آیا آن نگرانی که خاطر شیخ صدوق را پریشان ساخت و او را وادار به تألیف کتاب کمال الدین و تمام النعمة نمود، دیگر برطرف شده و جایی برای نگرانی خاطر باقی نمانده است؟
آیا آن شبهات و سؤال های گوناگون درباره غیبت که شیخ مفید را وا می داشت برای پاسخ به آنها رساله های گوناگونی همچون «الفصول العشرة في الغيبة»، «خمس رسائل في اثبات الحجة» «في سبب استتار الحجة» و... را به رشته تحریر در آورد، دیگر از بین رفته است؟ آیا آن احساس ضرورتی که شیخ طوسی را وادار می ساخت که با همه اشتغالات علمی و درگیری در
ص: 33
عرصه هایی همچون فقه، تفسیر، حدیث و رجال دست به نوشتن کتاب الغيبه بزند، دیگر زمینه ای ندارد؟ آیا دیگر هیچ خطری سرمایه اعتقادی شیعیان آل محمد صلّی الله علیه و آله را تهدید نمی کند؟» (1).
عدالت رشد و امنیت زمینه ساز تلاش انسانی برای حرکت به سوی خداست حضرت مهدی به عنوان خاتم الاوصياء آخرين ذخيره الهی در روی زمین پیاده کننده آیات قرآن و دستورات خداوند برای تمام جهانیان است. منجی موعود عدالت را می خواهد نه فقط برای عدالت بلکه برای هدفی برتر او هدفش حرکت دادن تمام بشریت به سوی خداست برقراری تمدنی «خدامحور» تمدنی که فعالیت سیستم ها و شبکه های آن احساس عظمت، قدرت، علم، و وجود بی نهایت خداوند را روز به روز در قالب و روح و فکر انسان ها بیشتر می کند. آن حضرت به عنوان منجی عالم بشریت تمام مستضعفان و بشریت را به توحید و عدالت و صلح دعوت خواهند فرمود.
« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (2) ؛
ص: 34
«خداوند به کسانی از شما که خدا را باور کردند و رفتار منطبق با خواست خدا داشتند. وعده قطعی داده است که بدون هیچ تردیدی مدیریت جهان را به دست آن ها خواهد رساند. (همان طور که دیگرانی که قبل از آنها جهان را مدیریت می کردند دست تدبير الهی آنها را به این موقعیت رسانده بود) و دین آنها را که مورد پسند و رضایت خداوند است در سراسر زمین قطعأ گسترده خواهد کرد مطمئنا ترس را از وجودشان خواهد برد و به امنیت تبدیل خواهد نمود. وضعیت نهایی آنها این گونه خواهد بود که با تمام وجود و بدون هیچ انحراف و تمایلی به دیگری من را می پرستند».
مقصود از آیه این است که خداوند جامعه بشری را در نهایت به جامعه ای تبدیل خواهد کرد که خداپرستی خالص عمومی شود. و این چنین جامعه ای در زمان ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه محقق خواهد شد.
و در آیه شریفه دیگر می فرماید: «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ » (1) ؛
ما اراده کرده ایم که به ضعیفان زمین منت نهاده و آنها را پیشوایان و وارثان زمین گردانیم» .
پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله پیرامون ویژگی های آن حضرت و آثار قیام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) می فرمایند:
ص: 35
«مهدی از فرزندان من است، اسم او، اسم من (محمد) و کنیه اش، کنیه من ابوالقاسم» است، از نظر اخلاق و خلقت شبیه ترین مردم به من است. برای او غیبت و حیرتی است که در آن مردم بسیاری گمراه می شوند. آن گاه مثل شهاب ثاقب می آید و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. همچنان که پر از ظلم و ستم شده بود» (1).
و نیز امام صادق علیه السّلام فرمودند:
«اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم وكملت به احلامهم (2)؛
هنگامی که قائم ما از اهل بیت ظهور کند، دست بر سر انسان ها می گذارد و عقل و فکر بشر را یکپارچه و کامل می گرداند» .
«آنچه به عنوان یک امر بسیار مهم و یک نقطه پرافتخار و پیشرفته در اندیشه های مهدویت شیعی مطرح است، اولا نوع حرکت حضرت بقیه الله در آغاز زمان ظهور و دعوت ایشان از تمامی انسان هاست که در فضایی کاملا منصفانه، دلسوزانه، علمی، آگاهی دهنده و بدون استفاده از ابزارهای مقتدرانه صورت می گیرد و ثانیا استكمال بشر در زمان ظهور از حیث علمی و اندیشه ای به عنوان مهم ترین نقطه ارزشمندی انسان است. در واقع حرکت، دعوت و حکومت مهدوی بیش از آنکه بر مبنای تسلط خارجی بر ظاهر آدم ها
ص: 36
باشد بر مبنای کمال به وجود آمده در انسان از حیث علمی و اخلاقی صورت می گیرد» .
مهدویت شیعه یک جنبش کاملا علمی و یک حرکت اساسا درونی است و اگرچه یک حقیقت هستی شناختی است اما بر مبنای معرفت شناختی انسان ها پایه دارد و از آن مایه می گیرد. لذا بسیاری از مردم که اساسا هیچ گونه دینداری ای را تا پیش از ظهور حضرت بر نمی تافتند با شنیدن ندای عالمانه حضرت و آگاهی ای که در سطر سطر سخنان و حرکات و دعوت های ایشان می بینند بر مبنای انسانیت خود و آنچه از عوالم دیگر در درونشان به یادگار مانده است به ندای آسمانی حضرت لبیک می گویند و ایمان می آورند. این البته به معنای عدم جنگ حضرت با بدکاران و ستمکاران عالم نیست بلکه به این معناست که جنگ با کسانی صورت می گیرد که از روی تعصب برآمده از جهالت و عناد توانایی حضور در عالم نورانی و نور عالمگیر وجود حضرت ندارند و خود به خود باید کنار بروند چرا که جایی که نور است ظلمت معنایی ندارد... » (1).
شهید استاد مطهری در بیان نقش مهدویت در تکامل تاریخ و بشریت می فرمایند: «یعنی زندگی بشر در آینده منتهی می شود به عالی ترین و کامل ترین زندگی ها که از جمله آثاری که در آن هست آشتی انسان و طبیعت
ص: 37
است و آن این است که زمین تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار می دهد.آسمان تمام برکات خود را در اختیار انسان قرار می دهد و همه این ها خود تکامل تاریخ است». (1)
و همچنین می فرمایند: «خیر، عمر جهانی به پایان نرسیده است، هنوز اول کار است، دولت مقرون به عدل، عقل، حکمت، خیر، سعادت، سلامت، امنیت، رفاه، آسایش و وحدت عمومی و جهانی، در انتظار بشریت است، دولتی که در آن دولت، حکومت با صالحان است و انتخاب اصلح به معنی واقعی در آن صورت خواهد گرفت ». (2)
درک این نکته که منجی آخرالزمان به هر حال به عنوان یکی از اشتراكات بشری مورد تاکید تمامی اندیشه ها و مکاتب است، اهمیت این نقش جدید و نوین را در تولید و استكمال علم بشری بیشتر می کند. ضمن آنکه شفافیت، وضوح و تشخص خاص مهدویت شیعی امکان چنین استفاده ای را در آخرین حد در مهدویت شیعی منحصر می کند. امروز که نهضت یا جنبش نرم افزاری و تولید علم در هر یک از جریان فکری مورد توجه صاحبان اندیشه و فکر قرار گرفته است به نظر می رسد باید از قابلیت های معرفت شناختی گفتمان مهدویت بالاترین بهره را برد و این جز با پیراستن اندیشه های مهدویت از آرایه ها و خرافات بیهوده و رویکرد به علم، ایمان و آگاهی برآمده از مستندات دینی امکان پذیر نخواهد بود.
ص: 38
در میان تعالیم جاودانی و جهانی اسلام، هیچ یک به اندازه حکومت فراگیر مهدوی، قابلیت ارائه به جهان پرغوغای امروزی را ندارد، منجی و حکومتی که برای جهانیان عدالت و معنویت و امنیت را به همراه دارد. اما جای بسی تأسف است که اندیشه والا و گیرای مکتب اسلام، کمتر از دیگر موضوعات دینی، به اندیشمندان امروزی معرفی گردیده است؛ البته آن هم به شکلی ناقص يا نادرست؛ زیرا آشنایی جهان غرب با اسلام، عموما به واسطه مقالات یا کتب مستشرقان بوده است؛ که خود اطلاع درستی از این مکتب آسمانی نداشته اند.
فرهنگ انتظار و پیام مهدویت محدود به جغرافیای خاص، فرقه، مذهب و نمی باشد بلکه مهدویت دارای طرح جهانی و در بستر تاریخ و همیشه زمان می باشد. بنابراین باید زمان و اقتضائات آن را به طور جامع شناخت و با درک هویت مخاطب و جغرافیای فرهنگی آن آیات قرآن و روایات را مورد بازخوانی بر حسب نیازهای جدید قرار داد. تلاش و کوشش برای انتقال فرهنگ انتظار و پیام مهدویت با زبان قابل فهم دنیای کنونی امری ضروری می باشد.
توجه بشریت به تمدنی جهانی براساس عدالت و معنویت و امنیت آینده ای امیدبخش با ارائه فرهنگ مهدویت به صورت مدل و سیستم های اجرایی در زندگی در ابعاد معرفتی و فکری و فرهنگی و رسانه ای و آموزشی و تعاون و همکاری اجتماعی و خانواده و روابط بین الملل و.... به اسلام جلب خواهد ساخت.
شیخ موسی کمالی
جزیره خارگ
ص: 39
[1]
در قرآن، آیات بسیاری وجود دارد که به شهادت روايات مستند و معتبر، درباره حضرت مهدی علیه السّلام و قيام جهانی او نازل گردیده است.
در کتاب شریف «المحجّة في ما نزل في القائم الحجّة علیه السّلام » که توسط محدث بزرگوار، مرحوم سید هاشم بحرانی و با بهره گیری از دهها جلد کتب تفسير و حدیث، تألیف گردیده، مجموعاً (132) آیه از آیات کریمه قرآن ذکر شده که در ذیل هر کدام یک یا چند روایت در تبیین کیفیت ارتباط آیه با آن حضرت علیه السّلام ، نقل شده است.
در اینجا به ذکر چند روایت در این مورد، بسنده می کنیم:
1 - امام صادق علیه السّلام درباره قول خدای عزّوجلّ: « هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (1) فرمود:
«به خدا سوگند! هنوز تأویل این آیه نازل نشده است و تا زمان قیام قائم علیه السّلام نیز نازل نخواهد شد. پس زمانی که قائم علیه السّلام به پا خیزد، هیچ كافر و مشرکی نمی ماند مگر آنکه خروج او را ناخوشایند می شمارد» (2).
ص: 40
2 -امام باقر علیه السّلام درباره آیه شریفه « وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا » (1) فرمود:
زمانی که قائم علیه السّلام قيام نماید، دولت باطل از بین خواهد رفت» (2).
3۔ امام صادق علیه السّلام در بیان معنای آیه کریمه « وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (3) فرمود:
«تمام کتب آسمانی، ذکر خداست، و بندگان شایسته خدا که وارثان زمین هستند، حضرت قائم علیه السّلام و یاران او می باشند» (4).
4 - امام باقر درباره قول خدای عزّوجلّ: « الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ...» (5) فرمود:
«این آیه در حق آل محمد صلّی الله علیه و آله است در حق حضرت مهدی علیه السّلام و یاران او که خداوند شرق و غرب زمین را تحت سلطه آنان قرار می دهد و به وسیله آنان دین را پیروز گردانده و بدعتها و باطل ها را می میراند» (6).
5 - امام سجاد علیه السّلام زمانی که این آیه شریفه را قرائت نمود: « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ
ص: 41
مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا » (1) فرمود:
«به خدا سوگند! آنان شیعیان ما اهلبیت هستند، خداوند - به آن خلافت در زمین و اقتدار بخشیدن به دین را - به وسیله آنان و به دست مردی از ما، که مهدی این امت است، تحقق خواهد داد و هم اوست که پیامبر صلّی الله علیه و آله درباره اش فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند همان روز را آنچنان طولانی خواهد کرد که مردی از خاندان من که همنام من است فرا برسد و زمین را آنچنان که از ظلم و جور پر شده باشد، از عدل و داد آکنده سازد». (2)
6 - امام صادق عليه السّلام فرمود: «آیه « أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ» (3) درباره قائم از آل محمد صلّی الله علیه و آله نازل شده است. به خدا سوگند، او همان مضطرّ در مانده ای است که چون در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گزارد و فرج خویش از خدا بخواهد، خداوند دعایش را اجابت کند و بدیها را برطرف سازد و او را در زمین خلیفه قرار دهد». (4)
ص: 42
[2]
در مجموعه روایات منقول از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السّلام بارها تصریح شده است که منجی عالم بشریت حضرت مهدی علیه السّلام از نسل امام حسين علیه السّلام است. از جمله روایت شده است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در یکی از روزهای آخر عمر مبارکشان در حالی که دست شان را به شانه امام حسين علیه السّلام گذاشته بودند خطاب به دختر بزرگوارشان حضرت زهرا علیهاالسّلام فرمودند:
مهدی این است از نسل این فرزندم است. دنیا به پایان نخواهد رسید مگر اینکه مردی از اولاد حسين علیه السّلام قيام کرده جهان را با عدل و داد پر سازد... (1).
ایشان در جای دیگر در ضمن معرفی ائمه اطهار علیهم السّلام می فرمایند:
امامان بعد از من دوازده نفرند که نُه نفر از آنها از تبار فرزندم حسين علیه السّلام است که نهمین نفرشان قائم است این دوازده تن اهل بیت و عترت من هستند. گوشت آنها گوشت من و خون آنها از خون من است (2).
امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام روزی به حضرت اباعبدالله علیه السّلام فرمودند:
ص: 43
«نهمین فرزند تو ای حسین، قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله است او دین خدا را آشکار ساخته و عدالت را در سر تا سر زمین حاکمیت خواهد بخشید...» (1).
در این باره خود امام حسین علیه نیز می فرمایند:
نهمین فرزند من، قائم به حق است خداوند به وسیله او زمین مرده را دوباره زنده خواهد ساخت و دین را حاکمیّت خواهد بخشید. او حق را بر خلاف میل مشرکان و دشمنان احقاق خواهد کرد (2).
امام حسین علیه السّلام با هدف زنده ساختن احکام قرآن و سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و از بین بردن بدعتهایی که در نتیجه حاکمیت بنی امیّه در دین ایجاد شده بود قیام کردند و در طول مسیر مدینه تا کربلا ضمن اشاره به انگیزه قيام شان فرمودند:
من به منظور ایجاد اصلاح در امت جدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله قیام کرده ام میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدّم پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام عمل می کنم (3).
آن حضرت در نامه ای به بزرگان قبایل بصره تصریح می کنند:
من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت می کنم. در شرایطی که اکنون ما زندگی می کنیم سنت رسول خدا صلّی الله علیه و آله از بین رفته و به جای آن بدعت
ص: 44
و احکام و ارزش های غیر اسلامی نشسته است مرا بپذیرید و به یاری من برخیزید. شما را به راه ارشاد و رستگاری هدایت خواهم کرد (1).
از مجموعه این گونه از سخنان امام حسين علیه السّلام اهداف والای نهضت عاشورا به خوبی روشن می شود که احیای قرآن، احیای سنت نبوی و سیره علوی، از بین بردن کج رویها، حاکم ساختن حق، حاکمیّت بخشیدن به حق پرستان، از بین بردن سلطه استبدادی حکومت ستمگران، تأمين قسط و عدل در عرصه های اجتماعی و اقتصادی و... از جمله آنهاست.
از طرف دیگر وقتی اهداف قیام منجی عالم بشریت و ویژگی های حکومت جهانی آن حضرت را مورد بررسی قرار میدهیم همین اهداف و انگیزه ها حتی با تعابیر مشابه با تعابیر به کار رفته، در مورد نهضت حسینی قابل مشاهده است.
حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام در توصیف سیره حکومتی امام مهدی علیه السّلام می فرمایند:
هنگامی که دیگران هوای نفس را بر هدایت مقدم بدارند او [مهدی موعود علیه السّلام] اميال نفسانی را به هدایت بر می گرداند و در شرایطی که دیگران قرآن را با رأی خود تفسیر و تاویل خواهند کرد او آراء و عقاید را به قرآن باز می گرداند. او به مردم نشان خواهد داد که چگونه می توان به سیره نیکوی عدالت رفتار کرد و او تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوی را زنده خواهد ساخت (2) .
امام باقر علیه السّلام در روایتی می فرمایند:
ص: 45
قائم آل محمّد صلّی الله علیه و آله مردم را به سوی کتاب خدا، سنّت پیامبر و ولایت على بن ابی طالب علیه السّلام و بیزاری از دشمنان آنان دعوت خواهد کرد (1).
امام صادق علیه السّلام می فرمایند: حضرت مهدي علیه السّلام تمام بدعت های ایجاد شده در دین را در سرتاسر جهان از بین خواهد برد و در مقابل، تک تک سنت های نبوی را به اجرا در خواهد آورد (2).
آن حضرت در جای دیگر ضمن تصریح به این حقیقت که امام مهدی علیه السّلام بر طبق سیره و روش رسول اکرم صلّی الله علیه و آله عمل خواهد کرد؛ درباره اصلاحات انجام شده توسط آن حضرت چنین می فرماید:
قائم آل محمّد صلّی الله علیه و آله به همان شیوهای که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله رفتار می کردند رفتار خواهد کرد آنچه از نشانه و ارزشها و شیوه های جاهلیت که باقی مانده اند از میان بر می دارد و پس از ریشه کن کردن بدعت ها احکام اسلام را از نو حاکمیّت می بخشد. (3)
امام صادق علیه السّلام در زمینه نوع قضاوت و داوری و برخورد آن حضرت با ظلم و ستم نیز می فرمایند:
چون قائم ما قیام کنند در بین مردم به عدالت داوری خواهند کرد و در زمان او بساط ستم و بیداد از روی زمین جمع خواهد شد و راه ها امن شده... و
ص: 46
هر صاحب حقّی به حقّ خود دست خواهد یافت و احکام و ارزش های حیات بخش دینی در سرتاسر جامعه حاکمیّت پیدا خواهد کرد. (1)
نتیجه آن که علاوه بر مشترک بودن اهداف نهضت عاشورا با قیام امام مهدی علیه السّلام در زمان حکومت جهانی حضرت ولی عصر علیه السّلام بذرها و نهال های غرس شده در جریان قیام کربلا به بار خواهد نشست و به برکت آن، جهان پر از عدل و داد خواهد شد و تمام اهداف انبیای الهی از آدم تا خاتم تحقق خواهد یافت و بشر طعم واقعی صلح و امنیّت و سعادت را خواهد چشید.
یکی از القاب حضرت مهدي علیه السّلام منتقم است. در توضیح علّت برگزیده شدن این لقب بر آن حضرت مطالب زیادی در سخنان اهل بیت علیهم السّلام وارد شده است. از جمله در روایتی که از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل شده، وقتی از آن حضرت سؤال می کنند که چرا فقط به آخرین حجّت الهي قائم گفته می شود؟
آن حضرت در پاسخ می فرمایند:
چون در آن ساعتی که دشمنان، جدّم امام حسین علیه السّلام را به قتل رساندند فرشتگان با ناراحتی در حالی که ناله سر داده بودند عرض کردند پروردگارا! آیا از کسانی که برگزیده و فرزند برگزیده تو را ناجوانمردانه شهید کردند در می گذری؟ در جواب آنها خداوند به آنان وحی فرستاد که: ای فرشتگان من!
سوگند به عزّت و جلالم از آنان انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از مدّت زمان
ص: 47
زیادی. آن گاه خداوند متعال نور و شبح فرزندان امام حسين علیه السّلام را به آنان نشان داد و پس از اشاره به یکی از آنان که در حال قيام بود فرمود: با این قائم از دشمنان حسين علیه السّلام انتقام خواهم گرفت (1).
در تفسیر آیه « وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا... » (2) ؛ هر کس مظلومانه کشته شود ما برای ولی او تسلطی بر ظالم قرار می دهیم». از امام صادق علية روایت شده است که:
مراد از مظلوم در این آیه، حضرت امام حسين علیه السّلام است که مظلوم کشته شد و منظور « جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا » امام مهدي علیه السّلام است. (3)
امام باقر علیه السّلام نیز تصریح می کنند:
ما اولیای دم امام حسین علیه السّلام هستیم. هنگامی که قائم ما قیام کنند پیگیری خون امام حسين علیه السّلام خواهد کرد (4).
در دعای ندبه نیز به این حقیقت با این تعبیر تصریح شده است:
«أينَ الطالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکَربَلا؛ کجاست آن عزیزی که پس از ظهورش خون شهید مظلوم کربلا را از دشمنان باز پس خواهد گرفت...» (5).
ص: 48
همچنین روایت شده است که حضرت مهدی علیه السّلام پس از ظهور بين رکن و مقام برای مردم خطبه خواهد خواند و در مهم ترین قسمت خطبه به صورت مکرر با نهایت اندوه و تأثر شهادت مظلومانه امام حسین علیه السّلام را مورد اشاره قرار خواهد داد از جمله خواهد فرمود:
ای مردم جهان! منم امام قائم. منم شمشير انتقام الهی که همه ستمگران را به سزای اعمالشان خواهم رساند و حقّ مظلومان را از آنها پس خواهم گرفت. ای اهل عالم! جدّم حسین بن على علیه السّلام را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارک او را عریان در روی خاک ها رها کردند. دشمنان از روی کینه توزی جدم حسين علیه السّلام را ناجوانمردانه کشتند... (1)
در حقیقت با این گونه از عبارات نوید انتقام خون به ناحق ریخته امام حسین علیه السّلام را به جهانیان خبر می دهد...
و هم چنین به دلالت روایات فراوانی شعار یاران امام مهدی علیه السّلام پس از ظهور این جمله بسیار الهام بخش است:
«یالثارات الحُسَين علیه السّلام (2) ؛ ای بازخواست کنندگان خون حسین علیه السّلام » .
این جمله اشاره به این معنا دارد که هنگام انتقام خون پاک امام حسين علیه السّلام فرارسیده است کسانی که میخواهند از دشمنان آن حضرت انتقام خون به ناحقّ ریخته حجّت الهی را بگیرند مهیا شوند.
ص: 49
از آنجا که امام حسین عايد با تمام وجود همه توانمندی ها و سرمایه های خود ایثار کرد تا اسلام را از خطر اساسی برهاند؛ آخرین حجت الهی نیز تصریح دارند که همواره به یاد ایثارگری و فداکاری های آن حضرت هستند و شب و روز با یادآوری مصیبت هایی که بر ایشان روا داشته شد خون گریه می کنند.
در بخشی از زیارت «ناحیه مقدسه» در این باره می خوانیم:
«...اگر روزگار وقت زندگی مرا از تو [ای حسین علیه السّلام] به تأخیر انداخت و یاری و نصرت تو در کربلا در روز عاشورا نصيب من نشد، اینک من هر آینه صبح و شام به یاد مصیبت های تو ندبه می کنم و به جای اشک بر تو خون گریه می کنم...»
بدون تردید این قبیل از تعابیر نهایت محبّت و دلبستگی حضرت مهدی علیه السّلام را به سیّد الشهداء علیه السّلام نشان می دهد و ضرورت زنده نگه داشتن خاطره اباعبدالله علیه السّلام از جمله از طریق عزاداری برای آن حضرت را مورد تأکید قرار داده و عمق فاجعه کربلا و جنایت بنی امیه به اسلام و انسانیت را افشا می کند.
حتی این به یاد امام حسین علیه السّلام بودن در عملکرد سایر ائمه اطهار علیهم السّلام نیز به چشم می خورد؛ یعنی آنها نیز در مواقع اشاره به فداکاری ها و مظلومیت های امام حسين علیه السّلام به گونه ای موضوع امام مهدی علیه السّلام را مورد تأکید قرار داده اند به عنوان مثال در دعای ندبه امام صادق علیه السّلام ياد سیدالشهداء عليه به همراه امام مهدی علیه السّلام گرامی داشته شده است. در حقیقت شکایت شهادت جانگداز حضرت امام حسين علیه السّلام به ساحت مقدّس حضرت بقية الله علیه السّلام شده است و
ص: 50
درخواست می شود که به عنایت خداوند متعال هرچه زودتر زمینه ظهور فراهم شود بلکه هر چه زودتر مهدی موعود علیه السّلام ظهور نموده انتقام خون آن حضرت را از دشمنان بگیرند... و حتی به پیروان اهل بیت عل توصیه می شود که در شب میلاد امام عصر علیه السّلام از زیارت امام حسين علیه السّلام غافل نشوند.
البتّه این موضوع به همین صورت در مورد امام حسين علیه السّلام نیز مطرح است؛ یعنی حضرت اباعبدالله حسين ال نیز همواره به یاد مهدی موعود بوده اند. در دعای روز ولادت امام حسين علیه السّلام از امام مهدي علیه السّلام ياد می شود و در روز عاشورا و در زیارت عاشورا نام و یاد مهدی علیه السّلام تسلی بخش قلب سوزان شیفتگان اهل بیت علیهم السّلام است.
مجموعه این برنامه های حساب شده، پیوند عاشورا و امام حسين علیه السّلام را با قيام جهانی امام مهدي علیه السّلام هر چه بیشتر روشن می سازند.
گذشته از همه آنچه بیان شد، طبق روایات بسیاری که از حضرات معصومین علیهم السّلام نقل شده است در بسیاری از مسائل جزئی نیز امام مهدی علیه السّلام با امام حسین علیه السّلام پیوستگی ها و ارتباطات قابل توجهی دارند که از آن جمله است:
1- روز ظهور امام مهدي علیه السّلام مقارن با روز عاشورا است. از امام باقر علیه السّلام روایت شده است؛
قائم آل محمّد صلّی الله علیه و آله در روز شنبه که مصادف با روز عاشورا؛ یعنی همان روزی که حضرت اباعبدالله علیه السّلام به شهادت رسیدند قيام خواهد کرد (1).
ص: 51
2- از مجموعه روایات به خوبی روشن می شود همانگونه که امام حسین علیه السّلام نهضت خود را از مکه آغاز کردند؛ یعنی پس از خارج شدن از مدینه به مکه آمدند و از کنار بیت الله قيام خود را به مردم خبر دادند و به سمت کوفه حرکت کردند، حضرت مهدی علیه السّلام نیز از کنار بیت الله جهانیان را به بیعت با خود فرا خواهد خواند و آنگاه حرکت های اصلاحی را تداوم خواهد بخشید و در نهایت، مقرّ حکومتی خویش را در کوفه قرار خواهد داد.
3- حتى طنین صدای امام مهدی علیه السّلام همان طنین صدای امام حسين علیه السّلام است. پیام مهدی علیه السّلام همان پیام حسین علیه السّلام است که فریاد می زند:
«ای مردم مگر نمی بینید به حقّ عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد... امربه معروف و نهی از منکر کنار گذاشته شده است و احکام الهی و سنن پیامبر صلّی الله علیه وآله آشکارا هتک می شود و...»
این پیام و هشدار در لحظه ظهور با همان صدا به مردم جهان اعلام خواهد شد که امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا با همان لحسن و آهنگ مردم را به تبعیت از حقّ و اعراض از بدی ها فرا خواندند: «إنّ صوت القائم يشبه بصوت الحسين علیه السّلام ؛
صدای [گیرا و دلنواز] قائم شبيه [طنين خوش] صدای اباعبدالله علیه السّلام است.
4- برخی از یاران حسین علیه السّلام پس از رجعت در رکاب امام مهدی علیه السّلام به یاری آن حضرت خواهند پرداخت و حتی برخی از فرشتگانی که جزء اصحاب امام حسین علیه السّلام بوده اند در خدمت قائم آل محمّد صلّی الله علیه وآله خواهند بود و... .
«اللّهُمَّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة تعزّ بها الإسلام وأهله وتُذِّلُ بها النفاق وأهله...».
ص: 52
[ 3]
یکی از مباحث پیرامون شخصیّت حضرت مهدی علیه السّلام ، زندگی شخصی و خانوادگی آن حضرت است، سخن از ازدواج یا عدم آن و داشتن فرزند و مکان زندگی و وضعیّت زندگی اولاد او و کیفیت زندگی آن حضرت از بحث های جذّابی است که احیاناً در اذهان بسیاری از معتقدان به او ابهاماتی وجود دارد، که معمولاً با جواب های ضدّ و نقیضی نیز مواجه می شوند.
اساساً غیبت طولانی آن حضرت از نگاه زندگانی شخصی و خصوصی وی این سؤال را بوجود می آورد که آیا در این مدّت، حضرت مهدي عليه ازدواج کرده است یا خیر؟
برخی این سؤال را به صورت اشکال مطرح کرده و می گویند: اگر ازدواج کرده و همسر دارد، لازمه اش داشتن فرزند است، و لازمه این نیز فاش شدن اسرار و شناسایی آن حضرت است، که با حکمت و فلسفه غیبت منافات دارد.
و اگر ازدواج نکرده است، پس به سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و به امر شرعی مستحب عمل نکرده است، که این هم با مقام و شأن آن حضرت نمی سازد، زیرا وی رهبر دینی مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، باید پیش قدم باشد، و فرض وجود امامی که مستحب مؤكد شرعی را ترک کند، و در واقع عمل مكروهی را انجام دهد بسیار مشکل، و جای استبعاد دارد.
ص: 53
پس اگر ازدواج نکرده باشد اشكال ترک مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج کرده باشد اشکال فاش شدن اسرار و تضاد با فلسفه غیبت پیش می آید، و چون طرفين قضیّه با اشکال مواجه است، عدّه ای چنین نتیجه گیری می کنند که اصلاً آن حضرت وجود ندارد.
نکته ی دیگر این که اصل ازدواج یا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نیست، بلکه از مسائل شخصی است که در روایات نیز به آن تصریح نشده، و مورد بحث امامان قبلی نیز نبوده است، و کسانی هم که در دوران غیبت توفیق درک حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشکلات در ذهنشان بوده است که به اینگونه سؤالات نرسیده اند.
در دوران غیبت صغری نیز از نائبان خاصّ، در این زمینه سخنی شنیده نشده است.
از سوی دیگر ذهن انسان در کنار سؤال از ازدواج حضرت مهدی علیه السّلام ، سؤالات دیگری نیز می سازد از جمله این که:
آیا امام مهدی علیه السّلام دارای فرزند است؟
آیا مکان خاصّی برای زندگی وی و فرزندانش وجود دارد؟
آیا فرض وجود فرزند و همسر برای آن حضرت با حکمت و فلسفه غیبت سازگاری دارد؟
و در صورت ازدواج نکردن، آیا بر خلاف سنّت و دستور پیامبر صلّی الله علیه و آله عمل نکرده است؟
و سؤالات دیگری که این مقاله در صدد جواب دادن به بعضی از آنهاست.
بنابراین، پس از طرح سؤال اصلی و بیان دیدگاه های متفاوت و دلائل آنها، و نیز بررسی دلائل، سعی می شود تا به نتیجه ای مناسب و جامع برسیم.
ص: 54
[ 4 ]
در پاسخ به این پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادی مانند: حکمت یا فلسفه غیبت، و نیز مسائل فقهی همچون استحباب شرعی ازدواج، و متونی که مستقیم یا غیر مستقیم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظریّه وجود دارد:
- نظریّه اوّل: عدّه ای معتقدند که حضرت مهدی علیه السّلام ازدواج کرده است، و برای اثبات این نظریّه به دلائل ذیل استناد جسته اند.
ازدواج و نکاح در اسلام مستحبّ مؤکّد و سنّتی نبوی است، پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نسبت به امر ازدواج و ترویج آن تأکید داشته، و امّت خود را به این امر تشویق و ترغیب می کردند، و بارها فرموده اند: «نکاح کنید و با تشکیل خانواده بر تعداد خود بیافزایید، که من در روز قیامت به شما اگرچه فرزندی سقط شده باشد مباهات می کنم».
در احکام دین، ازدواج، سنّتی حسنه و مورد تأیید، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مکروه است.
و از طرفی ازدواج نکردن، اعراض از سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله است، چرا که آن حضرت صلّی الله علیه و آله فرمود: «نکاح سنّت من است، و هرکس از آن اعراض کند (روی برگرداند و ازدواج نکند) از من نیست».
ص: 55
اکنون که سالیان متمادی از عمر حضرت مهدی علیه السّلام می گذرد، آیا می توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترک، و مرتکب مکروه شده است؟
هرگز نمی توان این گونه نتیجه گرفت، چرا که او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعی از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج کرده و دارای همسر می باشد.
در کتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منکرین وجود اهل و عیال برای امام مهدی طه چنین آمده است: «چگونه ترک خواهند کرد، چنین سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغیب و تحریص که در فعل آن و تهدید و تخویف در ترک آن شده، و سزاوارترین امّت در اخذ به سنّت پیغمبر امام هر عصر است، و تاکنون کسی ترک آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است».
و نیز در کتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در این زمینه (داشتن همسر و خانواده) هیچ نقل روایی وجود نداشت، و فقط همین مطلبی که آن حضرت با وجود سن ّزیاد از نظر جسمی جوانی قوىّ البنيه است... و نیز می دانیم که آن حضرت به سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله عمل می کند، در قبول این مطلب که آن جناب همسر و فرزندانی دارد کافی بود».
دلیل مزبور شامل دو قسمت است:
قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله ، امری نیکو و مستحبّ شرعی است.
قسمت دوّم: امام زمان علیه السّلام لزوماً به این سنّت و امر شرعی عمل می کند.
هر دو مقدّمه نیازمند بررسی و تأمّل است.
ص: 56
امّا استحباب ازدواج از آیات و روایات فراوانی استفاده می شود مانند: آیه شريفه « فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ» (1) و آیه « وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ» (2) و همچنین در حدیثی رسول خدا صلّي الله علیه و آله ازدواج را سنّت خود می داند، و در حدیثی دیگر می فرماید: هر کسی از آن اعراض کند از من نیست. و در روایاتی دیگر ازدواج امری پسندیده و ممدوح دانسته شده و بر تولید نسل و بقاء آن توصیه شده و کثرت مسلمین مایه مباحات پیامبر صلّي الله علیه و آله شمرده شده است.
در اهمیّت و تشویق به ازدواج چنین آمده است: «هرکس ازدواج کند نصف دینش را بدست آورده است»، و نیز امام صادق علیه السّلام می فرماید: «دو رکعت نماز کسی که ازدواج کرده با فضیلت تر است از هفتاد رکعت نماز کسی که بدون همسر است»، و همچنین در روایات فراوانی نقطه مقابل ازدواج یعنی ترک ازدواج مذمت شده و از ناحیه ائمّه علیهم السّلام امری مکروه و ناپسند شمرده شده است. که این روایات نیز به قرینه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.
با توجّه به آیات و روایات فوق و وجود کلمات امر مانند «انکحوا» در آیات، و تشویق به ازدواج در روایات و توصیه کردن در عمل به سنّت رسول خدا صلّي الله علیه و آله ، فقهای بزرگوار اسلام، استحباب شرعی ازدواج را استنباط کرده و بر
ص: 57
طبق آن به استحباب، و بعضی به استحباب مؤكّد فتوی داده اند، و برخی آن را در شرایطی واجب می دانند.
و از سوی دیگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست می آید که:
اوّلاً: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غیر دائم (موقّت) مستحب شرعی است.
ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و کسانی که نیازمند به همسر می باشند نیست، بلکه شامل غير مشتاقان و کسانی که در خود احساس نیاز به همسر نمی کنند نیز می باشد.
چرا که علّت این حکم شرعی در اشتیاق به جنس مخالف و یا اطفاء (خاموش کردن) غریزه جنسی خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج برای غیر مشتاقان استحباب ندارد، بلکه مواردی از قبیل: تکثیر نسل، و ابقاء نوع انسانی، و کثرت تعداد موحّدین، در استحباب شرعی ازدواج دخالت دارند.
پس اگر ازدواج برای تأمین این اغراض هم باشد، از جهت شرعی مستحب است، و دارای مطلوبیّت شرعی است.
بدیهی است که استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نیست، بلکه شامل غیر دائم و مِلک یمین (کنیزان) نیز می شود. و به همین جهت این گونه به نظر می رسد که تحقّق یک مرتبه از ازدواج در طول عمر برای عمل کردن به این مستحبّ شرعی کافی است، اگرچه بنا به عللی بین زوج و زوجه جدایی حاصل شده باشد.
ص: 58
اما با تأمّل در روایاتی که در آن عزوبت (همسر نداشتن) مکروه دانسته شده است حتّی برای مدّتی اندک، معلوم می شود که مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پایان عمر است.
پس عمل کردن به استحباب ازدواج در صورتی کافی است که استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور که این استحباب فقط به داشتن یک همسر نیست بلکه تعدّد آن نیز مستحب شرعی است.
بنابراین درباره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پیامبر صلّي الله علیه و آله ، و امری مستحب است) چنین نتیجه می گیریم:
1- ازدواج مستحب شرعی است، خواه نیاز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.
2- این استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان می شود.
3- تعدّد همسر نیز مستحب شرعی است.
و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام علیه السّلام به امر شرعی و سنّت رسول خدا صلّي الله علیه و آله) در اذهان سؤالاتی را به وجود می آورد، از جمله اینکه:
با کثرت امور مستحبّی، آیا امام علیه السّلام به همه آنها عمل می کند؟ یا اینکه از آن امور انتخاب کرده و گزینشی عمل میکند؟ آیا لزوم عمل به امور مستحب برای امام ضروری است؟
بدون تردید امامان مانند پیامبران چون هدایت مردم را به عهده دارند، و رهبران الهی محسوب می گردند، همیشه در عمل به احکام الهی پیشقدم بوده اند، و اساسأ رسالت آنان ایجاب می کرد که اوّل خودشان عامل به احکام الهی
ص: 59
باشند، و از دستورات الهی سرپیچی نکنند، و در صحنه عمل برای دیگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نکردن به او امری که حکایت از محبوبیّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) برای رهبران دینی مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد که آنها به دستورات واجب و مستحب عمل کنند، پس امام علیه السّلام نیز به آنها عمل می کند.
بنابر این، دو نکته در لزوم عمل کردن امام به مستحبّات وجود دارد.
1- هدایت و رهبری و الگوی کامل بودن برای مردم که ایجاب می کند امام در زندگی و معاشرت و در برخورد با دیگران به نحو احسن عمل کند، و در عمل به دستورات دینی (واجب و مستحب) پیشقدم باشد.
2- اقتضای شأن و منزلت انسان کامل ایجاب می کند که به مستحبّات عمل کند، بدون تردید نکته اوّل در زمان غیبت امام علیه السّلام موضوعیّت ندارد، زیرا امام علیه السّلام در مرأى و منظر مردم نیست، و امامت وی در باطن است، نه در ظاهر. ولی نکته دوّم در رسیدن به مطلوب (امام پایبند به مستحبّات شرعی است، و سزاوارتر از دیگران است) کافی است.
با توجّه به دو مقّدمه ای که گذشت، عدّه ای معتقدند که امام زمان علیه السّلام در عصر غیبت ازدواج کرده و صاحب همسر و فرزند است.
دلیل دیگر معتقدین به ازدواج حضرت مهدي علیه السّلام تمسّک به بعضی از روایات است، از جمله:
ص: 60
1- مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که فرمود: «... از مکان او هیچ یک از اولاد و دیگران اطلاع نمی یابد، مگر مولایی که متولّی امر اوست» در این روایت وقتی که سخن از جا و مکان و محلّ زندگی آن حضرت می شود، امام صادق عاله می فرماید: کسی از مکان او اطلاع ندارد حتی اولادش. پس معلوم می شود او اولادی دارد، و داشتن اولاد حاکی از ازدواج امام است.
امّا با تأمّل در این روایت نکاتی به نظر می رسد که مانع از استدلال برازدواج آن حضرت است، آن نکات عبارتند از:
الف - این روایت در کتاب الغيبه نعمانی نیز نقل شده است، با این تفاوت که به جای کلمه «ولد» کلمه «ولی» آمده است: «ولا يطّلع على موضعه أحد من ولیّ ولاغيره؛ از مکان او کسی از ولی و غیر ولی اطّلاع نمی یابد»، یعنی دوست و غیر دوست، آشنا و غیر آشنا، از مکان او خبری ندارند، و نمی دانند او کجاست.
در این روایت هیچ سخنی از فرزند و فرزندان نیست، بنابراین، با توجه به این نقل اعتمادی بر آن روایت نیست.
ب - در روایت سخن از فرزند است، ولی از این جهت که بگوئيم الآن امام علیه السّلام دارای فرزند و همسر باشد نیست، و به اصطلاح مجمل است، چرا که امکان دارد منظور فرزندانی باشند که در آستانه ظهور و یا پس از ظهور امام علیه السّلام به دنیا می آیند.
ص: 61
ج - ممكن است این روایت و امثال آن بیانگر مبالغه در خفای شخص باشد، یعنی هیچ کس نمی داند که او در کجاست، حتّی اگر دارای فرزند هم باشد، فرزندانش نیز از جایگاه او اطّلاع ندارند.
د- از جهت سند مخدوش است، زیرا یکی از راویان آن ابراهيم بن مستنير و در جای دیگر عبد الله بن مستنير است و هر دو مجهول اند.
با توجّه به نکات فوق، استدلال بر ازدواج امام علیه السّلام در عصر غیبت مشکل، بلکه بعید به نظر می رسد.
ن - سیّد ابن طاوس از امام رضا علیه السّلام نقل کرده است، که آن حضرت فرمود: خدایا، مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان علیه السّلام را در او و خانواده و فرزندان و ذرّیه و تمام پیروانش فراهم فرما». .
در این روایت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولی چون معلوم نیست که وجود این فرزندان پیش از ظهور است یا پس از آن، از این جهت مجمل است، و نمی توان به آن استناد کرد.
و - ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که فرمود: «گویا می بینم که قائم ما با خانواده اش در مسجد سهله اقامت گزیده است، ابو بصیر می گوید:
گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آری. گفتم: فدایت شوم! قائم همیشه در آن مسجد است؟ فرمود: آری... .
این روایت نیز دلالت بر وجود فرزند برای امام علیه السّلام پیش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور که از سیاق
ص: 62
کلام در اکثر روایات که به نمونه هایی از آنها اشاره خواهیم کرد، این گونه استفاده می شود.
2- روایتی مرحوم مجلسی قدّس سرّه در بحارالأنوار از علی بن فاضل نقل کرده است، که در آن به مکان و جزیره ای اشاره شده که نسل و فرزندان آن حضرت، زیر نظر وی جامعه نمونه اسلامی تشکیل داده و برای خود حکومت دارند، این مکان نامعلوم است، و هر کس نمی تواند به آنجا برود، و دسترسی برای عموم مردم ممکن نیست.
تمسّک به این روایت نیز نمی تواند اثبات کند که آن حضرت ازدواج کرده و در نتیجه فرزندانی دارد و لازمه آن نیز زندگی در مکان خاصّ است، زیرا اولاً:
از نوع بیان روایت به دست می آید که این روایت اعتبار قابل ملاحظه ای در نزد مرحوم مجلسی قدّس سرّه نداشته است، زیرا می گوید:
«چون این حدیث را در کتاب های معتبر نیافتم آن را به طور مستقل و جدا می آورم».
ثانيا:ً این داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بی اساس و نیز مجهول بودن عده ای از روات آن، قابل استناد نیست، حتّی بعضی از محقّقین با بررسی های گسترده ای که انجام داده اند، معتقدند جزیره خضراء افسانه ای بیش نیست و واقعیت ندارد.
و برخی همچون آقابزرگ تهرانی می گویند: این داستان تخیّلی است.
3- روایتی که ابن طاووس از امام رضا علیه السّلام نقل کرده است. که فرمود:
«اللهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده».
ص: 63
ابن طاووس می گوید: روایت فوق این گونه نیز نقل شده «اللهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده».
این روایت نیز نمی تواند اثبات کند که آن حضرت دارای فرزند است.
زیرا با وجود دو گونه نقل، معلوم نیست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، یا امامان پس از او، بنابراین روایت مجمل است، علاوه این دو روایت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
ه- - صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روایت درباره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت که بعضی از آن را آورده ایم، چنین نتیجه می گیرد. «از مجموع این روایات معلوم می شود که حضرت حجت علیه السّلام خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند که جزئیّات آن را نمی دانیم».
سپس اضافه می کنند که داستان جزیره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه و داستانی قریب به آن در اثبات الهداة با این قید که شیعیان آن جزیره از تمام مردم دنیا تعدادشان بیشتر است و هریک از فرزندان امام علیه السّلام در آن جزیره ها حکومتی دارند، چنین آورده است: «با توجه به عمر طولانی و مبارک ایشان ممکن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدی داشته باشد که بعضی مرده و برخی زنده اند» .
بنابراین، آن حضرت فرزندان و نوادگان زیادی خواهد داشت که شمارش آنها به سادگی ممکن نیست.
با عنایت و دقّت در مطالب کتاب مذکور توجّه به چند نکته ضروری است:
ص: 64
اوّلاً: نمی توان به آن هفت روایت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتیجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد کرد، چرا که برخی از آن روایات همان روایاتی است که قبلاً به آنها اشاره شد.
و برخی دیگر گویای وجود همسر و فرزند برای آن حضرت نیست. و بعضی دیگر به اخفای شخصی و عدم اطلاع از مکان او سازگاری ندارد.
ثانياً: وجود فرزندان بی شمار آن حضرت با فلسفه غیبت منافات دارد، زیرا ممکن است فرزندان در صدد تشخیص هویّت خود برآیند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.
ثالثاً: چطور ممکن است شیعیان آن جزیره (بنابر نقل وی از کتاب إثبات الهداة) تعدادشان از تمام مردم دنیا بیشتر باشد. با اینکه علم پیشرفته ی نقشه برداری و جغرافیای امروز در شناسایی نقاط این کره خاکی چیزی را از قلم نینداخته است، و امروزه جایی وجود ندارد که ناشناخته باشد، حتّی مثلث برمودا، کاملاً شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطیسی) آشکار گشته و تعداد زیادی به آن مکان رفته اند و گزارش های متعدّدی ارائه کرده اند. بنابراین معقول نیست که جمعیّتی چند میلیاردی بیش از جمعیّت فعلی جهان در مکانی زندگی کنند و کسی هم از آنها هیچگونه اطلاعی نداشته باشد.
به هر جهت این گونه مطالب نمی تواند دلیلی قاطع بر اثبات ازدواج و در نتیجه فرزندان و مکان اقامت خاصّی برای آن حضرت باشد.
ی - برخی ممکن است برای اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدی علیه السّلام به کنیه مشهور آن حضرت یعنی «أباصالح» استدلال کنند، و بگویند
ص: 65
این کنیه به معنای پدر صالح است. و این دلالت بر وجود فرزندی بنام صالح برای آن حضرت دارد.
این نیز سخن درستی نیست زیرا:
اوّلاَ: با جستجو و تفحّص در میان کنیه های نقل شده برای حضرت مهدی علیه السّلام در کتاب های معتبر، چنین کنیه ای نقل نشده است، بلکه به نظر می رسد این کنیه بر اثر کثرت استعمال در میان مردم، معروف شده است، و در بعضی از مجلّات و کتاب ها که در پاسخ از این سؤال مطالبی گفته شده است، بیشتر جنبه های ذوقی و استحسانی، با احتمالاتی بدون ذکر سند و دلیل در نظر گرفته شده است، مثلاً: گفته شده است که این کنیه ممکن است از آیه شریفه « وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ » (1) گرفته شده باشد.
و یا می گویند: چه مانعی دارد که ما به آن حضرت بگوئيم أبا صالح یعنی پدر تمام نیکی ها و خوبی ها؟
و ممکن است برخی استدلال کنند به احادیثی که در آنها واژه أبا صالح و صالح بکار رفته است.
مرحوم مجلسی قدّس سرّه نیز در این رابطه داستانی در بحار الأنوار نقل کرده است، در حالیکه با رجوع به آن احادیث و دقّت در آنها معلوم می گردد، صالح
ص: 66
يا أبا صالح نام جنّی است که مأموریت دارد تا اشخاص گمشده را هدایت و راهنمایی کند.
در کتاب من لایحضره الفقيه چنین آمده است: «امام صادق علیه السّلام فرمود: هرگاه راه را گم کردی صدا بزن یا صالح! یا بگو: یا أبا صالح راه را به ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت کند!».
امّا مرحوم مجلسی قدّس سرّهدر حکایات و داستان های اشخاصی که امام زمان علیه السّلام را دیده اند «قضیه ای را از پدرش نقل می کند و او نیز از شخصی بنام امیر اسحاق استر آبادی که چهل مرتبه با پای پیاده به حجّ مشرّف شده بود نقل می کند که در یکی از سفرهایش قافله را گم کرد و متحیّر با حالت عطش و بی آبی مانده بود، سپس صدا زد یا صالح يا أبا صالح ما را راهنمایی بفرما، ناگاه شخص سواره ای را از دور دید که آمد و او را راهنمایی کرد و به قافله اش رساند، وی می گوید: پس از آن قضیّه من متوجه شدم که او حضرت مهدی علیه السّلام بوده است».
روشن است که این قضیه ارزش علمی و استدلالی ندارد، و صرفاً داستانی بیش نیست، زیرا معلوم نیست که شخص مورد نظر واقعاً امام علیه السّلام را دیده باشد.
ثانياً: با توجّه به معانی مختلف کلمه «أب» در لغت عرب که تنها به معنای پدر نیست، بلکه به معنای صاحب و غير آن نیز آمده است، و همچنین در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمده است که فرمود: «من و علی پدران این امتیم» می توان استفاده نمود که مقصود از این کنیه معنای پدرِ فرزندی به نام صالح نیست، بلکه أبا صالح یعنی کسی که افراد صالح و شایسته در اختیار دارد.
ص: 67
و نیز ممکن است کنیه ابا صالح بدین جهت باشد که امام زمان علیه السّلام پدر و مجری اصلاح جامعه است، یعنی او تنها کسی است که به اذن خدا جامعه بشری را اصلاح خواهد نمود.
بنابراین با عنایت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نمی توان از این کنیه بر ازدواج و داشتن فرزند برای آن حضرت استفاده کرد.
پس دلیل دوّم قائلين به ازدواج آن حضرت که روایات است مخدوش می شود، و جایی برای استفاده و استدلال به آن باقی نمی ماند، لذا نمی توانیم به آن روایات تمسّک کنیم.
امّا دلیل اوّل که برای ازدواج آن حضرت به استحباب شرعی ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دلیل محکم و قابل قبولی است، چون مقتضی موجود است، اگرچه زمان استنتاج هنوز نرسیده، و زود است تا قضاوت قطعی بشود، چرا که باید دیدگاه مقابل را نیز بررسی کرد و از نبودن مانع و یا وجود امری مهم تر از ازدواج نیز مطمئن شد.
- نظریه دوّم: برخی معتقدند که اساساً آن حضرت ازدواج نکرده است.
و تنها دلیل آنان این است که:
ازدواج امام علیه السّلام با فلسفه غیبت سازگاری ندارد، زیرا لازمه ازدواج داشتن همسر و فرزند است، و این امر باعث میشود که حضرت شناخته شده و اسرارش فاش شود.
ص: 68
و از سوی دیگر غیبت به معنای خفای شخص است، یعنی ناشناس بودن نه نامرئی بودن، در حالی که با ازدواج کردن شناخته می شود، و حداقلّ شناخته شدن شناسایی وی توسط همسرش می باشد.
امّا فلسفه غیبت بنابر آنچه در روایات آمده است خوف از کشته شدن است امام صادق علیه السّلام درباره آن حضرت می فرماید: «برای غلام (مهدی علیه السّلام) غیبتی است قبل از این که قیام کند، شخصی پرسید: برای چه؟ فرمود: می ترسد. سپس با دست مبارکش به شکمش اشاره کرد».
مقصود امام صادق علیه السّلام از این حرکت احتمال کشته شدن آن حضرت است، و همچنین از امام سجّاد علیه السّلام نقل شده است که فرمود: «در قائم ما سنّت هایی از پیامبران گذشته وجود دارد. و سنّتی که از موسی علیه السّلام در او هست، خوف و غیبت است».
بنابراین، فلسفه ی غیبت، دوری و پنهان بودن از مردم است تا اینکه صدمه و گزندی به او نرسد، و از شرّ دشمنان در امان بوده و هر چیزی که خلاف آن باشد، بر آن حضرت روا نیست، و ازدواج با این امر و فلسفه منافات دارد.
در نتیجه می توان گفت: ازدواج کردن امری است مستحب و پسندیده و مهمّ، و حفظ اسرار و پنهان زیستی و حفظ جان از گزند دشمنان امری است اهمّ و مهم تر، و هر گاه امری دائر شود بین مهمّ و اهمّ، عقل اهم را بر می گزیند.
به عبارت دیگر مصلحت اهمّ و فلسفه غیبت بیشتر است از مصلحت ازدواج، لذا فلسفه غیبت مانعی است برای ازدواج و می تواند از فعلیّت ازدواج جلوگیری کند، و حال که ازدواج مانع دارد، ازدواج نکردن آن حضرت
ص: 69
نمی تواند به عنوان اعراض از سنّت تلقّی شود، چون که وی اعراض نکرده، بلکه امر اهمّ را اختیار کرده است.
با عنایت به دلیل فوق ممکن است برخی در مقام جواب بگویند: پنهان زیستی و خوف آن حضرت از کشته شدن مانع از ازدواج نمی تواند باشد، زیرا در روایات موارد دیگری نیز وجود دارند که به عنوان فلسفه ی غیبت شناخته می شوند، مانند:
الف) به دنیا آمدن مؤمنانی که در صلب افراد کافر هستند، درباره این مطلب امام صادق علیه السّلام فرموده است: «قائم ما اهل بیت تا تمام کسانی که (مؤمنان) در اصلاب پدران خود به ودیعت نهاده شده اند، خارج نشوند ظهور نخواهد کرد، و هنگامی که همه خارج شدند آن حضرت بر دشمنان خدا پیروز شده و آنها را می کشد».
ب) امتحان الهی: امام کاظم علیه السّلام به برادرش علی بن جعفر فرمود: «برای صاحب این امر (امام مهدی علیه السّلام) غیبتی است، که عدّه ای از معتقدین به وی بر می گردند، این غیبت محنت و سختی از طرف خداوند است که با آن خلقش را امتحان می کند».
ج) سرّی از اسرار الهی: در روایتی از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده است: «صاحب این امر غیبتی دارد که گریزی از آن نیست... راوی پرسید: چرا؟ فرمود: به دلیل امری که ما اجازه بازگو کردنش را نداریم. راوی پرسید: پس حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: همان حکمتی که در غیبت حجّت های دیگر خداوند بوده است که پس از ظهورش کشف خواهد شد، همان طور که
ص: 70
فلسفه ی کارهای خضر نبی علیه السّلام برای موسى علیه السّلام تا هنگام جدایی آنها کشف نشد، سپس امام فرمود: ای پسر فضل! این امر از امور خداوند و از اسرار الهی و غیبی از غیب های خداست».
با توجه به موارد مذکور، و موارد دیگری که به عنوان فلسفه غیبت شمرده شده است، نمی توان فلسفه غیبت را فقط در خوف از کشته شدن دانست که با ازدواج آن حضرت منافات داشته باشد، شهید سیّد محمّد صدر در این رابطه می نویسد: «اگر بپذیریم که غیبت آن حضرت به معنای مخفی شدن شخص وی است بدین معنا که جسم مبارک او از دیده ها مخفی شده و با اینکه میان انبوه جمعیت بوده و آنها را می بیند اما آنها او را نمی بینند، در این صورت باید گفت آن حضرت ازدواج نکرده و تا زمان ظهور مجرّد خواهد بود».
و این مسأله هیچ بعدی هم ندارد زیرا هر چیزی که با غیبت در تضادّ باشد و آن حضرت را با خطر مواجه کند بر وی جایز نیست، چرا که ازدواج باعث کشف شدن امر آن حضرت می گردد.
علاوه بر آن برای ازدواج لزوماً باید آن حضرت ظاهر شده و در معرض دید مردم قرار گردد، و این همان چیزی است که باید از آن اجتناب کند.
و این فرض که فقط برای همسر خود آشکار شود، اگر چه عقلاً ممکن است ولی فرض آن بسیار بعید است بلکه فرض باطلی است، زیرا چنین زنی با خصوصیات خاصّ به طوری که امام علیه السّلام هویّت واقعی خود را از او مخفی نکند، و هیچ خطری هم از ناحیه ی او متوجّه امام علیه السّلام نباشد، چنین زنی بین زنان عالم یافت نمی شود، چه رسد به این که بگوئیم در هر عصری چنین زنی
ص: 71
وجود دارد. امّا اگر غیبت را به معنای پنهان بودن و پوشیدگی عنوان آن حضرت بدانیم بدین معنا که او به صورت ناشناس در بین مردم زندگی می کند، در این صورت هیچ اصطکاکی با ازدواج ندارد و از آسان ترین کارهاست، زیرا ازدواج به صورت ناشناس صورت گرفته و همسر وی نیز در طول عمر خود بر هویت واقعی او آگاه نخواهد شد، و اگر به علّت عدم مشاهده پیری در چهره ی آن حضرت به هویت وی گمانی برد، حضرت او را طلاق داده و یا در شهری دیگر، دورِ جدیدی از زندگی خود را آغاز کرده و دوباره ازدواج می کند.
سپس شهید صدر می گوید: «حال که ثابت شد که ازدواج آن حضرت در عصر غیبت ممکن است، امکان دارد بگوئیم این امر تحقّق یافته است، چون مهدی علیه السّلام به تبعیّت از سنّت اسلامی سزاوارتر است، خصوصاً اگر معتقد شدیم که معصوم تا جایی که ممکن است به مستحبّات عمل کرده و مکروهات را ترک می کند.
بنابر این التزام به این که ازدواج وی در عصر غیبت ممکن است در اعتقاد به آن کافی است».
با عنایت و دقّت در دلیل قائلین به ازدواج نکردن آن حضرت و جواب مذکور، و کلام شهید سیّد محمّد صدر نکاتی قابل تأمّل است. از جمله:
1- مواردی که به عنوان فلسفه ی غیبت از روایات قابل استفاده است که به چند نمونه ی آن اشاره شد، در عرض یکدیگر نیستند، به این معنا که اگر غیبت برای امتحان باشد، دیگر مسأله ی خوف و ترس از کشته شدن در آن نیست.
ص: 72
بلکه اینها در طول یکدیگرند، لذا نمی توان با بیان موارد دیگر فلسفه ی غیبت قائل به ازدواج امام علیه السّلام شد. چون در عین این که غیبت برای ترس از کشته شدن است، برای امتحان کردن بندگان و معتقدین به آن حضرت نیز می باشد، که این هم جای استبعاد ندارد، به عبارت دیگر فرضیه ترس از کشته شدن در تمام موارد دیگر نیز جاری است.
2- سخن شهید صدر در معنای غیبت به دو صورت ناشناسی (مردم او را می بینند ولی نمی شناسند) و ناپیدایی (جسم و شخص او دیده نمی شود) و بنا کردن مسأله ی ازدواج را بر ناشناسی، سخن جامع و فراگیری نیست، چون نمی توانیم به ناشناسی به تنهایی و یا به ناپیدایی آن حضرت قطع پیدا کنیم، چرا که ممکن است آن حضرت گاهی ناشناس باشد و گاهی ناپیدا، همانطور که این برداشت از روایات نیز قابل استفاده است.
3- شهید صدر معتقد است زنی که لیاقت و شایستگی و به اصطلاح هم کفو آن حضرت باشد در عالم وجود ندارد، صدور این سخن از ایشان جای تعجب است، چرا که زنان شایسته و بایسته با فضائل اخلاقی و معنوی بالا در هر دوره ای وجود داشته و هست، زنانی همچون حضرت مریم علیهاالسّلام و آسیه همسر فرعون که در قرآن کریم الگوی دیگران شمرده شده اند و یا مانند حضرت خدیجه همسر پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله بوده اند و هستند، و از سوی دیگر در روایات وارده در شأن و خصوصیات اصحاب و یاران خاصّ امام زمان علیه السّلام آمده است که پنجاه نفر آنان زن می باشند.
ص: 73
آیا این گونه زنان که لیاقت واقع شدن در زمره أصحاب خاص را دارند، و محرم خیلی از اسرار هستند، لیاقت همسری آن حضرت را ندارند؟ چه مانعی دارد که امام علیه السّلام از میان آنان زنی را به همسری برگزیند؟
4- به نظر می رسد که ازدواج آن حضرت به صورت ناپیدایی امری ممکن باشد برخلاف شهید صدر که آن را غیر ممکن می داند، زیرا ناپیدایی امری همیشگی برای امام علیه السّلام نیست، و از سوی دیگر همانطور که برای همراهان و خواصّ غائب نیست برای همسر خود نیز می تواند غائب نباشد.
نتیجه گیری: کسانی که می گویند حضرت مهدی علیه السّلام ازدواج نکرده است، تنها دلیلشان فلسفه ى غيبت است، که آن هم ترس از کشته شدن و افشاء سرّ امام است.
ولی با توجّه به موارد دیگر در فلسفه ی غیبت که در طول یکدیگر بودند نه در عرض، این امر نمی تواند مانع ازدواج آن حضرت باشد، گرچه در این بحث فقط به عدم اثبات مانع پرداخته شده است. چون اثبات عدم المانع نیاز به اطلاعاتی کافی و جامع و احاطه ی کامل بر زندگی شخصی آن حضرت دارد، و این نیز در حدّ توان ما نیست.
از سوی دیگر در مباحث تحقیقی و علمی نیاز به دلیل داریم، و براساس مدارک و ظواهر به نتیجه می رسیم، بنابراین، گرچه با وجود این گونه مدارک، ازدواج آن حضرت امری ممکن است، ولی نمی توانیم با قطع و یقین به آن حکم کنیم، همانطور که نمی توانیم به عدم ازدواج قطع پیدا کنیم.
ص: 74
- نظریّه سوّم: گروهی دیگر می گویند نباید به این گونه مباحث پرداخت و نهایتاً باید توقّف کرد، و در جواب این نوع سؤالات کلمه «نمی دانم» و «نمی دانیم» را بر زبان جاری می کنند، چرا که اصل ازدواج یا عدم ازدواج حضرت جزء اعتقادات ما نیست، زیرا در مباحث اعتقادی ما نیامده است که باید معتقد شویم به امام زمانی که ازدواج کرده یا نکرده است، این نوع موضوعات از مسائل شخصی است که معمولاً در روایات نیامده و کسی هم به آن نپرداخته است، حتّی امام عسکری علیه السّلام نیز در رابطه با ازدواج فرزندش چیزی نفرموده است.
نگاه اجمالی به تاریخ غیبت صغری و کبری حاکی از وجود نداشتن چنین مسائلی است، و حتّی کسانی که توفيق لیاقت ملاقات با آن حضرت را یافته اند، هیچگونه سؤالی درباره ازدواج آن حضرت از آنها صادر نشده است، و غالباً به دلیل مشکلات فراوان با نیازهای مادّی و معنوی و یا پرسیدن مسائل علمی از این گونه سؤالات غافل بوده اند، گرچه اساساً سؤال نکردن از ازدواج طبیعی است چرا که خیلی اوقات پیش می آید که سالها با اشخاص و دوستان زیادی آشنا هستیم ولی لزومی نمی بینیم که از زندگی شخصی او سؤال کنیم، مثلا بگوئیم آیا همسر دارید؟ اگر دارید دختر چه کسی است؟ آیا فرزند دارید؟ جنسیّت آنها چیست؟ و..... لذا اساساً لزومی ندارد که از این گونه امور مطّلع شویم و این مسائل در زندگی ما نیز هیچ تاثیری ندارد، و به دلیل اطّلاع نداشتن مورد مؤاخذه قرار نمی گیریم.
ص: 75
درست است که اینگونه مسائل جنبه شخصی دارند، و دانستن یا ندانستن آن تأثیری در زندگی ما ندارد، ولی امامان ما مانند انسانهای عادی نبوده اند که بی تفاوت از کنارشان بگذریم، زیرا آنها هادیان و رهبران دینی و اجتماعی مردم هستند که طبق نصوص متعدّد از آیات و روایات، دارای مقام عصمت و مصونیّت از خطا و اشتباه می باشند.
لذا دوستان و شیعیان آن حضرت دوست دارند سیره و روش آن امام را در مسائل خانوادگی و شخصی نیز بدانند و به ابهامات و یا سؤالات احتمالی ذهن خویش پاسخی مناسب بدهند. و این مسأله مختص به امام مهدی علیه السّلام نیست، همانطور که هنوز عدّه ای می پرسند: چرا امام حسن مجتبی علیه السّلام با جعده ازدواج کرد؟ یا چرا امام جواد علیه السّلام با امّ الفضل دختر مأمون یعنی کسی که قاتل پدرش بود ازدواج کرد؟ آیا از آنها فرزندی باقی ماند؟ و... امام عصر علیه السّلام نیز از این قاعده مستثنی نیست، بلکه قضیه برعکس است، و حسّاسیّت در امام زمان علیه السّلام که مهدی موعود است، و قیام خواهد کرد، و حکومت جهانی را تشکیل خواهد داد، و... بیشتر است.
بنابراین، اساس بحث از زندگانی شخصی آن امام مانعی ندارد، گرچه به علّت موقعیّت استثنایی وی که همان در غیبت به سر بردن باشد، ما اطّلاع چندانی نداریم. و ناچاریم به همان مقدار از ادلّه و ظواهر و عمومات اكتفاء کنیم.
یادآوری یک نکته:
ص: 76
لازم به یادآوری است که بحث اصلی ما ازدواج امام زمان علیه السّلام است، که مطالب مذکور پیرامون همین عنوان است. ولی از مباحثی پیرامون فرزندان و ویژگیهای همسر آن حضرت که لازمه ازدواج است خودداری کردیم، و سعی بر این بود که به مقدار نیاز اکتفاء، و از زیاده گویی پرهیز نمائیم.
نتیجه گیری کلّی:
دلایل نظریّه ی اوّل (قائلين به ازدواج آن حضرت) یا مخدوش است و رسا نیست و یا غالباً ناظر به زمان ظهور آن حضرت است، و از بیان ازدواج وی در زمان غیبت ساکت است.
و دلائل نظریّه ی دوّم (قائلين به ازدواج نکردن آن حضرت) که فلسفه ی غیبت یعنی ترس از کشته شدن بود با احتمالات و ذكر موارد دیگر فلسفه غیبت و این که آن موارد در طول یکدیگرند، نتوانست مدّعای خود را به طور
کامل ثابت کند.
و دلیل نظریّه ی سوّم (قائلين به توقّف) که عدم اعتقادی بودن موضوع و عدم اطّلاع از مسائل شخص آن حضرت بود، با سیر تحقیقات علمی و اشتیاق شیعیان بر اطلاع از این مسائل و پیدا کردن جوابی برای سؤالات و ابهامات ذهنی خود، سازگار نبود.
بنابراین، با توجّه به عمومات در استحباب ازدواج و مکروه بودن عزوبت و ترک آن در هر حالی و مانع نبودن فلسفه ی غیبت، می توان نتیجه گرفت که وی ازدواج کرده است، و لازم نیست که این امر باعث افشاء سرّ آن حضرت شود،
ص: 77
و با فلسفه ی غیبت منافات داشته باشد، بلکه همسر وی می تواند زنی پاکدامن و خود ساخته همچون یاران خاصّ و یا ابدال آن حضرت باشد.
و همچنین لازم نیست که این ازدواج، از نوع دائم آن باشد بلکه با ازدواج موقّت (غير دائم) نیز می تواند به امر مستحب عمل کند، همانطور که لازم نیست حتماً عمر همسر وی مانند عمر خود آن حضرت طولانی باشد.
و نیز لازمه ازدواج، داشتن فرزند هم نیست که سؤال شود فرزندانش در کجا زندگی می کنند؛ بلکه ممکن است ازدواج کرده باشد ولی دارای فرزند هم نباشد، و نداشتن فرزند نیز برای آن حضرت نقص نیست، چرا که وی می تواند صاحب فرزند شود ولی به دلیل انجام مأموریت الهی و حفظ خود از شناسایی دیگران، می تواند با اختیار خود صاحب فرزند نشود. پس اگر چه دلیل محکم و قاطعی بر ازدواج آن حضرت در اختیار نداریم، ولی مانعی هم برای ازدواج نمی بینیم، لذا با شواهد و قرائن و عمومات ادله استحباب ازدواج می توانیم معقتد شویم، که آن حضرت ازدواج کرده است. والله اعلم.
ص: 78
[ 5 ]
حکومت، در تاریخ اندیشه سیاسی مسلمانان، سابقه ای طولانی داشته و به مجادلات کلامی سیاسیِ قرن اوّل بر می گردد.
پس از غیبت امام دوازدهم علیه السّلام ، علمای شیعه تا مدت ها همچنان بر مواضع زمان حضور پای فشرده و حکومت را حق ائمه دوازده گانه علیهم السّلام می دانستند. طولانی شدن غیبت در نگرش برخی از بزرگان شیعه نسبت به امور سیاسی عصر غیبت و به عبارت دیگر در مفهوم انتظار ایجاد تحول نموده و به جای آرمان گرایی و دستیابی به حکومت عدل امام مهدی علیه السّلام احساس ضرورت تشکیل حکومت در آنها به وجود آورد.
در طول تاریخ غیبت کبری زمینه سازی و تلاش برای ایجاد حکومت به نحوی از سوی علمای بزرگ شیعه وجود داشته که این روند را می توان در چهار مرحله دسته بندی کرد: 1- ارتباط با حکومت ها. 2- مشروعیّت دادن به سلطان عادل. 3- حکومت مشروطه. 4- ولایت فقیه.
در بحث ضرورت حکومت در دوران انتظار عناصر، مؤلفه های زیر را می توان مورد بحث و تحلیل قرار داد: دفع تعدی و تجاوز، حراست از کیان اسلامی، حکومت و تحقق آرمانهای اسلامی، اجرای احکام، امر به معروف و
ص: 79
نهی از منکر، ضرورت نظم در جامعه منتظران، ضرورت ایجاد وحدت بین اسلامی، آمادگی برای حضور.
در این مقاله عناصر فوق مورد بحث قرار گرفته و در پایان به شبهاتی که وجود تشکیل حکومت در دوران انتظار را مورد خدشه قرار می دهد پاسخ داده می شود.
نیاز به حکومت، موضوعی است که عقل بشر ضرورت آن را به خوبی درک می کند؛ چرا که زندگیِ اجتماعی، بدون مقرّرات مربوط به حقوق و حدود افراد و روابط آنها با یکدیگر، سامان نمی یابد. و نظامات اجتماعی نیز از یک سو نیاز به وضع قوانین و از سوی دیگر نیاز به اجرای آن دارد. و این دو، کارگزار می طلبد، به خصوص اجرای مقررات و حفظ نظامات، ناچار با قدرت و تسلط بر مردم، و به عبارت دیگر حکومت بر آنها توأم خواهد بود. بنابراین، اجتماع بشری به هر شکل که باشد، بی نیاز از حکومت نیست و همه نظریه پردازان سیاسی بر این مسئله اتفاق نظر داشته و آن را ضروری می دانند. تنها آنارشیست ها اعتقادی به ضرورت حکومت ندارند. این گروه که در بین فلاسفه قدیم یونان طرفدارانی داشته، معتقد بودند که مرجعیّت و قدرت سیاسی در هر شکلی ناپسند است، و لذا خواهان برافتادن هرگونه دولت و جایگزینی انجمن های آزاد و گروه های داوطلب به جای آن هستند. آنان ادعا داشته اند، اگر مردم قوانین را بشناسند و با تعهد اخلاقی به آن عمل کنند؛ نیازی به
ص: 80
حکومت نخواهد بود. بی شک این تئوری هیچ وقت و در هیچ جا پیاده نشد و در مقابل آن؛ برای همه جوامع عملا ضرورت حکومت احساس می شد.
هم چنین مطالعات تاریخی و کنجکاوی های جامعه شناسان، در زندگیِ جوامع تقريباً ابتدایی نشان می دهد که در اجتماع بشری، همه جا و همه وقت، مقرّرات خاص وجود داشته و یک یا چند نفر مسئول وضع یا اجرای آن بودهاند. کاوش هایی که در ادوار مختلف تمدن بشر به عمل آمده، به وجود یک اجتماع بشری فاقد بزرگتر یا یک دسته حاکم و مسلط بر دیگران برخورد نکرده است.
به علاوه، کوتاهیِ دوره های هرج و مرج در اجتماعات گوناگون به ما می فهماند که انسانها در زندگی اجتماعی خود، هرج و مرج را نمی پذیرند و به زودی از آن به ستوه می آیند. تجزیه و تحلیل چند دوره هرج و مرج، که کتب تاریخ مفصل به آن پرداخته است، نشان می دهد که علل و عوامل خاصی به پیدایش آنها منجر شده و این جوامع آشفته، در مدت کوتاهی از وضع خود بیزار، و آماده پذیرفتن نظام تازه ای شده و حتی حکومت مستبد را بر آن ترجیح داده اند، شاهد زنده مدعا کشور افغانستان است که مردم مسلمان این کشور ابتدا برای به هدف رسیدن به وضعیت مطلوب قيام نمودند؛ و با تحمل 25 سال بی نظمی و فقدان حکومت مرکزی در پایان حاضر شدند تن به هر نوع حکومتی بدهند!
بر اساس چنین ضرورتی است که در همه طرح هایی که در طول قرن های متمادی برای اداره جامعه مطرح شده است، لزوم حکومت به عنوان یک اصل ثابت دیده می شود و معمولا مورد اتفاق نظر می باشد.
ص: 81
ضرورت دولت، در تاریخ اندیشه سیاسیِ مسلمانان، سابقه ای طولانی دارد و پیشینه آن به مجادلات کلامی سیاسی قرن اوّل بر می گردد. تنها در یک مقطع کوتاه زمانی خوارج با شعار «لا حكم الا لله» جامعه را از حکومت و حاکم بشری بی نیاز می دانستند و می گفتند: مردم، خود باید به کتاب خدا عمل نمایند. با همین عقیده بود که در برابر حکومت علوی، سر به شورش برداشتند. امیر المومنین علیه السّلام در یکی از سخنرانی های خود، به نقد سخن آن ها پرداخت و فرمود:
«... هولاء يقولون لا امرة الا الله وأنه لابدّ للناس من امیر برّ او فاجر يعمل في امرته المومن ويستمتع فيها الكافر، ويبلغ الله فيها الاجال ويجمع به الفيء ويقاتل به العدو وتامن به السبل ويوخذ به للضعيف من القوى، حتى يستريح برّ ويستراح من فاجر.» (1)
اینان می گویند: زمامداری نیست مگر از آنِ خدا، در حالی که وجود حاکم و زمامدار برای مردم ضروری است، چه حاکم نیکوکار و چه بدکار، تا مومن در زمامداریِ او عمل صالح خود را انجام دهد و شخص کافر برای دنیایش برخوردار گردد و روزگار زندگی ِایشان سپری شود. به وسیله زمامدار غنایم جمع، و جهاد با دشمن انجام، و راه ها امن، وحق ضعیف از قوی گرفته می شود، تا نیکوکار راحت، و مردم از شر تبهکار در امان باشند. ولی پس از
ص: 82
آن، خوارج هم از این عقیده دست برداشتند و با قبول این اصل که به زمامدار و رهبر نیاز است، با عبدالله بن وهب راسبی بیعت کردند.
بیان امام علی علیه السّلام درباره لزوم حکومت و ضرورت وجود حاکم، از صراحت کافی برخوردار، و با استدلال متقن و متینی همراه است و از آن، مبانی فکری شیعه در فلسفه سیاسیِ خویش آشکار می گردد. البته این سخن، مورد قبول طوایف دیگر مسلمانان نیز بوده است و همان گونه که دانشمندان اهل سنت گفته اند: پس از وفات پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله هر چند مهاجر و انصار در سقیفه، درباره اینکه چه کسی شایسته خلافت است، اختلاف داشتند و هر کدام ملاتی را مطرح می ساختند، ولی همه پذیرفته بودند که امامت ضروری است و این اصل را انکار نکردند.
ابن ابی الحدید می گوید: متکلمین، جملگی امامت (حکومت) را لازم و واجب می دانند، و تنها از «اصمّ» از قدمای اصحاب حکایت شده که او واجب نشمرده است، آن هم در صورتی که امّت به انصاف با یکدیگر رفتار کرده و به حقوق هم تعدّی ننمایند؛ ولی اصحاب اخیر، در توجیه کلام او گفته اند: چون عادتاً بدون حاکمیت زمامدار، کار جامعه سامان نمی یابد و عدالت و انصاف برقرار نمی گردد، پس «اصمّ» هم ریاست و زمامداری را در هر حال لازم می داند و با دیگران در این عقیده همراه است.
از این رو، نیاز به حکومت و حاکم، در بین همه فرقه های اسلامی، مورد اتفاق و اجماع شناخته شده است.
ص: 83
در حدیثی آمده است که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: اگر (حداقل) سه نفر هم سفر شدید، حتماً یکی از سه نفر را امیر و رئیس خود قرار دهید.
بنابراین در بین اندیشمندان مسلمان حکومت با محتوای دینی همواره مورد بحث بوده است و در این مورد دیدگاههای مختلفی ارائه شده است. حکومت دینی مبتنی بر نصوص یا خلافت منتخب امت بوسیله بیعت، تراضى اهل حل و عقد، انتخاب خلیفه قبل، شورای نخبگان، استیلا و یا وراثت، نمونه هایی از این دیدگاه هاست.
شیعیان در عصر حضور امام معصوم، بر نظام امامت مبتنی بر نص اتفاق نظر داشته اند ولی در عصر غیبت یعنی در دوران انتظار دو نگرش متفاوت نسبت به موضوع سیاست و دولت وجود دارد که می توان تحت عنوان انتظار فعال و انتظار غیر فعال تحلیل و بررسی نمود:
انتظار فعّال که می توان از آن به انتظار توانمند نیز تعبیر کرد، ویژگی خاص خود را دارد. منتظران در آن تلاش میکنند که انتظارشان هرچه زودتر برآورده شود، و خود را موظف می دانند که زمینه ظهور امام علیه السّلام را به هر طریق ممکن آماده سازند لذا بر محور یک آرمان حرکت می کنند و با عمل به وظایف اسلامی به تداوم فرهنگ ناب اسلامی اهتمام ورزیده و بر انسجام درونی خویش می افزایند و با صبر و فرصت شناسی به تغییرات آرام فرهنگی و گسترش دائره مؤمنین اقدام می کنند، و آینده را مطابق آرمان خویش می سازند و به تشکیل حکومت دینی اقدام می کنند.
ص: 84
استاد مطهری درکتاب قیام و انقلاب مهدی علیه السّلام از این نوع انتظار به انتظاری سازنده و نگهدارنده، تعهد آور، نیرو آفرین و تحرک بخش، به گونه ای که می تواند نوعی عبادت و حق پرستی شمرده شود، یاد نمود. وی در توصیف انتظار توانمند یا فعال تصریح می کند:
«ظهور مهدی موعود حلقه ای است که حلقات مبارزه حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می شود سهیم بودن یک فرد در این سعادت موقوف بر این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. مهدی نویدی است به اهل عمل صالح و مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان.»
استاد مطهری ضمن بسط دیدگاه فوق از برخی روایات اسلامی یاد می کند که سخن از دولتی از اهل حق در آن است که تا قیام امام مهدی علیه السّلام ادامه پیدا می کند. براساس این دیدگاه یک نوع رابطه و تشابه میان مسئله انتظار از یک سو و جهاد و مبارزه با دشمن در آخرین شکل خود از سوی دیگر وجود دارد. بنابر این مسئله انتظار مرکب از دو عنصر بیگانگی با وضع موجود و خواهان وضع بهتر بودن است. این دو رشته اعمال عبارتند از: ترک هر گونه همکاری و هماهنگی با عوامل ظلم و فساد و حتی مبارزه و درگیری با آنها از طرفی و خودسازی و خودیاری و جلب آمادگی جسمی و روحی برای شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانی و مردمی از طرف دیگر در این نظریه انتظار «آماده باش کامل» معنا و تاکید شده است. «منتظر واقعی برای چنان برنامه مهمی هرگز نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد و باید از هم اکنون حتماً در صف انقلابیون قرار گیرد.
ص: 85
در انتظار غیرفعّال منتظران فقط منتظرند و برای تحقق انتظارش به غیر از دعا برای تعجیل ظهور امام علیه السّلام کاری نمی کنند، استاد مطهری در توصیف این قسم از انتظار می گوید: «برداشت قشری از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود این است که صرفاً ماهیت انفجاری دارد، فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها و تبعیض ها و اختناق ها.. ناشی می شود. آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد و باطل یکه تاز میدان گردد... فرد صالحی در جهان یافت نشود، این انفجار رخ می دهد».
ایشان این نوع انتظار فرج که منجر به تعطیلی در حدود و مقررات اسلامی می شود، مغایر موازین اسلامی و قرآنی می داند.
با غیبت امام دوازدهم علیه السّلام ، علما شیعه تا مدت ها همچنان بر مواضع زمان حضور امام، پای می فشردند یعنی، حکومت را حق ائمه دوازده گانه علیهم السّلام می دانستند و کلیه حکومت های «غیر معصوم»، «غیر منصوب» را نامشروع تلقی می کردند. آنان بر اساس احادیث اهل بیت علیهم السّلام در منصب افتاو قضا مردم را به علماء شیعه ارجاع می دادند. وظیفه در مقابل حکومت های غاصب و سلاطین جور «تقیه» بود. برای علما و مردم قيام و مبارزه با حکام غاصب، بدون اذن و حضور امام معصوم، حرام تلقی می شد و قیام برای تشکیل حکومت عادلانه موکول به ظهور امام زمان علیه السّلام شده بود.
احتمالاً به نظر علما این وضعیت طولانی و پایدار نبود چون آنان ظهور امام را نزدیک تصور می کردند و در امور مالی، تصرف در سهم امام را جایز
ص: 86
نمی دانستند بلکه فتوا به نگهداری، ودیعه گذاشتن یا دفن آن برای امام زمان علیه السّلام می دادند تا پس از ظهور، آن را تحویل ایشان دهند یا چون طبق روایات، در زمان ایشان گنج ها استخراج می گردد، این اموال به دست حضرتش برسد.
طولانی شدن غیبت در نگرش برخی از بزرگان شیعه در امور سیاسی عصر غیبت و به عبارت دیگر در مفهوم انتظار ایجاد تحول نمود. به جای آرمان گرایی و دستیابی به حکومت عدل امام مهدی علیه السّلام ضرورت تشکیل حکومت احساس گردید و در طول تاریخ غیبت کبری زمینه سازی و تلاش برای ایجاد حکومت به نحوی از سوی علمای بزرگ شیعه وجود داشته که این روند را می توان در چهار مرحله زیر دسته بندی کرد:
در گام اول، همکاری های مقطعی با برخی حکومتها، متناسب با مصالح شیعه تجویز شد؛ حتی در قرن چهارم به بعد، این روند به همکاری نسبی با خلفا و سلاطین منجر شد. موقعیّت علمی و اجتماعی شیخ مفید و حمایت های آل بویه از وی، مقام برجسته شیخ طوسی در بغداد و پذیرش مقام قضاوت که از سوی خلیفه به وی پیشنهاد شد و جایگاه دو برادر یعنی «سیّد رضی» و «سیّد مرتضی» در نزد خلفا و فرمانروایان وقت، نشانه بارزی از نزدیکی عالمان شیعی به دستگاه خلافت بر اساس مصالح در آن روزگار است.
شیخ مفید (412ق) در «اوائل المقالات» همکاری با حکومت های جائر را در راه حق، جائز و گاهی واجب دانست. سید مرتضی (436ق) حاکم را به
ص: 87
محق عادل و متقلب جائر، احكام چهارگانه وجوب، مباح، قبیح و ممنوع را در مورد عمل و همکاری با سلاطین جاری کرد.
شیخ طوسی (460ق) در مورد متابعت از سلطان عادل می گوید: «پذیرفتن ولایت، از طرف سلطان عادلی که آمر به معروف و ناهی از منکر بوده و هر چیزی را به جای خویش می نهد، جایز و به جاست و گاه ممکن است که به حد لزوم و وجوب برسد، از آن روی که امکان امر به معروف و نهی از منکر فراهم می شود».
شیخ طوسی با طرح این مسئله، ظهور حکومت های مشروع در عصر غیبت را امری ممکن می دانست و چار چوبی نظری برای همکاری با حکومتهای عصر غیبت فرآهم آورد، که پس از او به عنوان نظریه رایج در آثار فقهی اماميه تعقیب شد. همانند این فتوا را ابن ادریس (م: 598 ق) در سرائر، علامه حلّی (م:736ق) در قواعد الاحكام و شهيد اوّل (م:786 ق) در دروس ذکر کرده اند. به ویژه با ظهور محقّق حلّی (م:676 ق) و تلاش او در تهذیب و تنظیم آراء فقهی شیخ طوسی این نظریه رشد بیشتری کرد.
پس از روی کار آمدن دولت صفویه مرحله دیگری از روند تحوّل اندیشه سیاسی شیعه آغاز شد مسأله عمده در این دوران، توجیه حکومت و سلطنت صفویّه بر اساس فقه امامیّه بود. به طور کلی، حکومت و سلطنت هر حاکم و سلطانی هر چند شیعه باشد، با انحصار ولایت در امام معصوم تعارض داشت، مع الوصف فقیهان عصر صفوی این مسأله پیچیده را چنین حل کردند که اصل
ص: 88
اساسی شیعه، ولایت امام معصوم علیهم السّلام است؛ ولی در زمان غیبت، فقها به عنوان نایبان عام امام غایب، نه تنها حق دارند، بلکه مکلف اند اداری امور عمومی جامعه را بر عهده بگیرند، لذا فقيهان شیعه، مستقل از پادشاهان صفوی، برای خود به عنوان «نایب امام» و «ولیّ فقیه» حق حکومت کردن قائل بودند. به عنوان مثال، «محقق کرکی»، بر مبنای قاعده ی نیابت امام در عصر غیبت، چنین نوشت، «اتّفق اصحابنا على انّ الفقيه العادل الامين الجامع لشرایط الفتوى المعبر عنه بالمجتهد في الأحكام الشّرعيّة نائب من قبل ائمّة الهدى علیهم السّلام في حال الغيبة في جميع ما للنيابة فيه مدخل» (1) یعنی اصحاب ما اتفاق کرده اند بر این که فقیه عادل امین جامع الشرایط فتوی که از او به عنوان مجتهد در احکام شرع تعبیر می شود، در زمان غیبت ائمه ی هدی علیهم السّلام از جانب آنها در همه موارد نیابت پذیر، نایب است.
میرزا محمد علی کشمیری در «نجوم السماء» می گوید: «در طریقه حقه امامیه، صاحب مُلک، امام زمان را می دانند و کسی را نمی رسد که در مُلک بی اذن او، یا اذن نائب او دخل و تصرف نماید. پس در این وقت که حضرت قائم آل محمّد غائب است، مجتهد جامع الشّرائط عادل هر که باشد، نائب آن حضرت است تا در میان مسلمین حافظ حدود الهی باشد و چون ملک داری و سپه آری از مجتهدان صورت نمی گیرد، لذا پادشاهی را مجتهد معظم آن زمان نایب خود کرد و آن پادشاه خود را نایب او تصور می کرد تا تصرف او در
ص: 89
ملک و حکومتش بر خلق، به نیابت امام بوده باشد. لهذا سلیمان صفوی مغفور را حسین خونساری به نیابت خود بر سریر سلطنت اجلاس فرمود و شاه سلطان حسین صفوی را مولانا محمد باقر مجلسی».
دوره سوم رویکرد به حکومت مردمی و عرفی است که با طرح پدیده مشروطه و حکومت پارلمانی، مرحله دیگر اندیشه سیاسی شیعه شکل گرفت. در فضای سیاسی مشروطه خواهی این مسأله مطرح شد که اصولاً آیا حق حاکمیت و حکومت متعلق به مردم است یا این که از آن یک فرد است.
در این تفکر حکومت خاستگاه ملی و مردمی دارد نه آسمانی و دینی و یا زور و استبداد و غلبه. کتاب «تنبيه الامّة و تنزيه الملّة» نوشته «محمد حسین نائینی» اثری برجسته از یکی از فقهای شیعه است که می کوشد به نحوی مشروطه طلبی را با اصل نیابت فقیه از امام زمان علیه السّلام جمع کند. وی چنین می نویسد: «ما شیعیان معتقدیم که مجتهد جامع الشرائط از امام علیه السّلام نیابت دارد. قدر مسلم این نیابت در امور حسبیه است (مانند ولایت بر صغار و مجانین و تصرف در اموال بی صاحب و اوقاف مجهول التولية و...) و چون حفظ نظم و حقوق عمومی از اکمل و اوضح موارد امور حسبیه است، پس نیابت علما در این موارد مسلم و وجوب اقامهی این وظایف حتمی است». وی سپس مشروعیت حکومت مشروطه را چنین توجیه می کند:
در باب ولایت بر امور مانند اوقاف عامه و خاصه مسلم است اگر غاصبی مثلاً موقوفه ای را تصرف عدوانی کرد و نمی توان موقوفه را از دست او گرفت،
ص: 90
این عدم تمکن موجب سقوط وظیفه تحدید در تصرف نمی شود. پس باید متوجه بود که سلطنت غير محدود هم غصب حق خدای تعالی است، چون حكم و اراده مطلق از آن حق است و هم غصب مقام امامت است و هم غصب حقوق و نفوس و اموال مسلمانان، ولی تحدید به وسیله قانون در حد امکان تحديد غصب حق خدا و خلق است گرچه غصب مقام امام باقی است. پس تحدید و تحویل قدرت و اراده مطلق به وسیله قانون و مردمان منتخب جلوگیری از غصب و ظلم بیشتر است.
نائینی سلطنت مشروطه را ذاتاً مطلوب نمی داند، چرا که این قسم از حکومت را نیز غاصب تلقی می کند، اما آن را در مقایسه با حکومت مطلقه استبدادی کمتر ناپسند می شمارد؛ زیرا معتقد است که ظلم و غصب در چنین حکومتی نسبت به سلطنت مطلقه کمتر است وی در جای دیگری از رساله اش می گوید: «در صحت و مشروعیت و نافذ بودن آراء و تصمیمات وكلاء کافی است که مجاز از طرف مجتهد باشند و یا مجتهدین در طرح مطالب و تصویب با آنان شرکت نمایند».
نائینی دولت مورد نظر خود را در دوران انتظار به کنیز سیاه تشبیه کرده است که دستش هم آلوده باشد که او را به شستن دست وادار کنند.
از نظریات نائینی راجع به حکومت در دوران انتظار مطالب ذیل دریافتنی است:
ا- در عصر غیبت ولایت و حکومت از آن فقهای جامع شرائط (نواب عام) است.
2- این ولایت مبتنی بر نیابت عامه فقهاست؛ نیابتی که از قطعیات مذهب امامیه می باشد؛
ص: 91
3- از آنجا که در زمان مرحوم نائینی مسئولیت فقها در اداره مستقيم أمور عمومی مورد غضب قرار گرفته و از سویی انتزاع این مسئولیت نیز غير مقدور است، از این رو باید به حکومت مشروطه با نظارت فقها بسنده کرد.
4- زمام اداره امور مملکت را باید منتخب ملت بر عهده گیرد؛ در حالی که اعمال حاکمیت او باید با اجازه مجتهد جامع الشرائط باشد و از سویی دستورهای حاکم نیز باید با نظارت هیئت منتخب مجتهدان صادر گردد که مرکب از مجتهدان آگاه به امور سیاسی و بین المللی است که حق نظارت استصوابی دارند تا کار حاکم لباس مشروعیت به خود بپوشد.
آیت الله نائینی در این باره می گوید: «با صدور اذن، عن من له الأذن [فقيه جامع الشرائط] مشروعیت هم تواند پوشید و از اغصاب و ظلم به مقام امامت و ولایت هم به وسیله اذن مذكور خارج تواند شد». حکومت مورد نظر آیت الله نائینی حکومتی است که دارای این سه مولفه باشد:
الف - قانون اساسی اسلامی
ب - وجود هیئت عالی نظارت که مشتمل بر وجود مجتهدان عادل یا نمایندگان آنان باشد.
ج - مجلس شورای ملی که در آن نمایندگان مردم اند.
شایان ذکر است که نظریه ولایت فقیه در دیدگاه و کتابهای آیت الله نائینی با نوعی اضطراب همراه است که به نظر می رسد حاصل شرایط سیاسی و اجتماعی دوران مشروطیت و گرایش های سیاسی و اجتماعی در آن زمان باشد که عالمان دینی هم تحت تاثیر آن قرار گرفته بودند.
ص: 92
به هر حال، در مرحله سوم که از آن می توان با عنوان عصر نظارت و مشروطیت نیز یاد کرد با تکیه بر دو اصل «مساوات» و «حریت» حکومت به نظارت نمایندگان مردم محدود و به قانون اساسی مشروط شد و اسلامیت حکومت نیز از راه نظارت فقیهان منتخب نمایندگان مجلس (از میان مجتهدان معرفی شده از طرف مراجع تقلید) بر حکومت مشروطه مورد تایید علمای دین قرار گرفت.
چهارمین مرحله در اندیشه سیاسی، تشیّع با عنوان دوران آغاز عصر ولایت فقیه (1358 ه- ش به بعد) مشخص شده است. در این دوران فردی فقیه در رأس حکومت قرار گرفت و زعامت فقیه تحقق یافت. تقیه در تفسیر گذشته اش با چالش روبرو شد و عنوان گردید: نمی توان شاهد فساد و انحراف بود و سکوت و تقیه پیشه کرد در صورتی که سکوت علما دین و روسای مذهب موجب تقویت، تأیید یا جرأت ظالمين شود، یا اینکه گمان انتساب به حکومت ظالمین ایجاد شود، سکوت، حرام و اظهار حق واجب است ولو اینکه این اظهارات در رفع ظلم موثر نباشد.
امام خمینی رحمه الله به عنوان فرد شاخص این تفکر و مجری تحقق حکومت عصر انتظار، اظهار می دارد: «... ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنی که هر کسی عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد. چون به ولایت فقیه
ص: 93
برسد و آن را به تصور آورد. بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت.» (1)
ایشان در رد دیدگاه انتظار غیر فعّال می فرماید: «اینهایی که می گویند که هر علمی برای قیام بلند بشود بر طبق روایات پرچم طاغوت است.» خیال کردند که هر حکومتی باشد. این خلاف انتظار فرج است، اینها نمی فهمند چی دارند می گویند... ما اگر فرض میکردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار میزدیم برای اینکه خلاف آیات قرآن است».
از لوازم این دیدگاه تغییر نگرش نسبت به برخی احکام دوره غیبت (از قبيل امر به معروف و نهی از منکر تقيه...) و تحول مفهوم انتظار منجی است. در تلقی گذشتگان امر به معروف و نهی از منکر واجب و مشروط به شرایطی مانند بصیرت و علم، احتمال تاثیر، نبودن ضرر با مفسده و اصرار فرد متخلف است. حضرت امام قدرت را شرط وجوب نمی داند، بلکه شرط واجب می داند، بنابراین با فقدان قدرت وجوب آن ساقط نمی شود. بلکه باید برای به دست آوردن توانایی تلاش کرد. حتی در مواردی که امر به معروف و نهی از منکر مستلزم ضرر جانی یا مالی است، در صورتی که معروف و منکر از مواردی باشند که مورد احتمام شارع است، مانند حفظ نفوس مسلمانان و جلوگیری از هتک ناموس آنان، تکلیف ساقط نمیشود. ایشان در موارد متعددی بر ضرورت احیای این فریضه تاکید می کردند و به هیچ عنوان سازشگری با ظلم و تعدی را
ص: 94
نمی پذیرفتند. بنیانگذار جمهوری اسلامی طی توصیه هایی به مسئولین نظام در خصوص جلوگیری از فساد در جامعه به تبیین نظریه خود درباره وظایف شیعیان در دوره غیبت می پردازد و تصریح می کند:
«و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همه امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالی متحول شود یک اشتباه است و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه ای روی نداده است و نخواهد داد. و آن روزی که ان شاء الله مصلح كل ظهور نماید گمان نکنید که معجزه بشود و یک روزه عالم اصلاح شود، بلکه با کوشش ها و فداکاری ها ستمکاران سرکوب و منزوی می شوند. و اگر نظر شماها مثل بعضی منحرف آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانا لله و انا اليه راجعون.» (1)
از نظر امام خمینی فقیه جامع الشرائط در عصر غیبت امام زمان علیه السّلام همه سمت های اعتباری امام معصوم علیهم السّلام را داراست و آن هم نه در حد حق و سمت وضعی، بلکه همراه با تكليف الزامی، یعنی بر فقيه واجب است که نظام اسلامی تأسیس کند و در برابر طغیانگران به مقابله بر خیزد و با جهاد و اجتهاد، و با ایثار و جانبازی و نثار همه امکانات، ستم سوزی کند و حکومت اسلامی را بر اساس کتاب و سنت معصومین : پی ریزی نماید
ص: 95
اعتقاد شیعه به غیبت امام دوازدهمین پیوسته این سوال را پدید آورده است که با عدم دسترسی به امام معصوم، رهبری و در پی آن تشکیل حکومت در جامعه اسلامی چه سرنوشتی پیدا می کند؟ آیا تشکیل حکومت در دوران انتظار تعطیل پذیر بوده و کلیه احکام که نیاز به حکومت و تشکیلات دولتی دارد متوقف می باشد؟ و شیعیان باید در برابر هر دولتی که قدرت را بدست آورد، تسليم بوده و همه حکومت ها را مشروع بدانند؟ و یا تشکیل حکومت از وظایف اساسی منتظران است و افراد خاص عهده دار مسئولیت های اجتماعی بوده و بدون تعطیل و توقف، به نیازهای جامعه رسیدگی کنند؟
چنانچه گذشت، فرضیه اول و دوم در میان اسلام شناسان شیعه هیچ طرفداری ندارد و کسی از فقیهان و یا متکلمان شیعی را نمی توان یافت که به تعطیل حکومت رأی داده باشد. و یا کلیه حکومت ها را مشروع بداند. البته گاهی افرادی بوده اند که که در اثر کج اندیشی، و یا القائات سودجویانه قدرت های طاغوتی، به چنین دیدگاه های روی آورده اند، ولی اثری از این گرایش های سیاسی در بحث های عالمانه شیعه و متون علمی به جای مانده از ایشان به چشم نمی خورد، حال باید دید که مؤلفه های این ضرورت چیست و چه نیازهای جامعه منتظران را ملزم به تشکیل حکومت می نماید؟
از آنجا که انسان موجودی است اجتماعی و از طرف دیگر دارای غریزه های قدرت طلبی و انحصارگرایی، و همه چیز را برای خود می خواهد،
ص: 96
لذا بین آنها برخورد و تقابل رخ می دهد، برای اینکه این برخورد و اصطکاک در جامعه بوجود نیاید و از هرج و مرج جلوگیری گردد، جامعه انسانی نیاز به حکومت دارد و این مسئله در حدی از اهمیت است که یکی از فلسفه های نصب امام از سوی خداوند جلوگیری از ظلم و تعدی و تجاوز در جامعه است. امام رضا علیه السّلام در پاسخ به این سوال که چرا خداوند اولی الامر را نصب کرده و از همگان خواسته، از آنان اطاعت کنند فرمود: «این کار علت های بسیاری دارند، از جمله اینکه جامعه نیازمند قانون است و مردم وظیفه دارند از مرز قانون تجاوز نکنند، در غیر این صورت فساد و تباهی دامن گیر جامعه خواهد شد، از همین رو امنیتی لازم است تا از تعدی و تجاوز و تباهی جامعه جلوگیری کند، زیرا هیچ کس حاضر نیست لذت منفعت خود را به خاطر پرهیز از ضرر دیگری ترک کند».
امام خمینی قدّس سرّه در شرح کلام امام رضا علیه السّلام می فرماید: « چنانکه از فرمایش امام علیه السّلام ، استنباط می شود، علل و دلایل متعددی تشکیل حکومت و برقراری «ولیّ امر» را لازم آورده است. این علل و دلایل و جهات، موقتی ومحدود به زمانی نیستند؛ و در نتیجه لزوم تشکیل حکومت همیشگی است. مثلاً تعدی مردم از حدود اسلام و تجاوز آنان به حقوق دیگران و اینکه برای تأمین لذت و نفع شخصی به حریم حقوق دیگران دست اندازی کنند همیشه هست. نمی توان گفت این فقط در زمان حضرت امير المؤمنين علیه السّلام بوده، و مردم بعداً همه ملائکه می شوند! حکمت آفریدگار بر این تعلق گرفته که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند، و در حدود احکام الهی قدم بردارند. این حکمتْ
ص: 97
همیشگی و از سنتهای خداوند متعال، و تغییر ناپذیر است. بنابراین، امروز و همیشه وجود «ولی امر»، یعنی حاکمی که قيّم و برپا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد، ضرورت دارد- وجود حاکمی که مانع تجاوزات و ستمگریها و تعدی به حقوق دیگران باشد؛ امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد.» (1)
بدیهی است که دفع تجاوز و اجرایی قانون همانگونه که کلام امام به آن صراحت دارد، مخصوص زمان حضور معصوم علیه السّلام در جامعه نیست. در دوران انتظار نیز انسانهای شروری در جامعه هستند که به حقوق خود قانع نبوده و به اموال و دارایی دیگران طمع دوخته و تجاوز مینمایند و موجب فروپاشی جامعه می گردند، بنابراین در این مقطع از زمان، وجود تشکیلاتی که مانع تعدی و تجاوز افراد به حقوق دیگران و در نتیجه مانع فروپاشی جامعه باشد ضروری است.
از آنجا که نشأ طبیعت بدون تزاحم نیست و شواهد تاریخی و عینی نیز آن را تائید می کند، جهاد و دفاع از کیان اسلامی از اهمیّت خاصی برخوردار است تا جایی که یکی از ضروریات دین اسلام محسوب می گردد. شاید در قرآن آیاتی که در مورد جهاد نازل شده درباره هیچ موضوعی نازل نشده است. اخبار و روایات نیز پیرامون وجوب و فضیلت، حدود، شرایط و احکام آن به صورت مستفیض و بلکه متواتر است. امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید: «الايمان على اربع دعائم: على الصبر واليقين و العدل و الجهاد، ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل، جهاد» (2).
ص: 98
در قرآن به صراحت آمده است « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ » (1).
بنابراین جهاد در مقابل هجوم بیگانگان و کفّار و مبارزه با تسلط آنان در کشورهای اسلامی و شئون و فرهنگ و اقتصاد مسلمانان از اوجب واجبات است. از سوی دیگر دفاع امکان پذیر نیست و نتیجه مطلوب از آن بدست نمی آید مگر با کسب آمادگی و تهیه مقدمات و مجهز شدن به سلاح روز و تمرین و کسب تجربه برای استفاده از آن، این آمادگی منوط به ایجاد حکومت و تشکیلات دارد.
امام خمینی رحمه الله در این باره فرمود: «... احکامی که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام است، بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد. مثلاً این حكم: «وأعدّوا لهم ما استطعتم من رباط الخيل» که امر به تهیه و تدارک هر چه بیشتر نیروی مسلح و دفاعی به طور کلی است؛ و امر به آماده باش و مراقبت همیشگی در دوره صلح و آرامش. هر گاه مسلمان به این حکم عمل کرده و با تشکیل حکومت اسلامی به تدارکات وسیع پرداخته، به حال آماده باش کامل جنگی می بودند، مشتی یهودی جرأت نمی کردند سرزمین های ما را اشغال کرده مسجد اقصای ما را خراب کنند و آتش بزنند، و مردم نتوانند به اقدام فوری برخیزند. تمام اینها نتیجه این است که
ص: 99
مسلمانان به اجرای حکم خدا برنخواسته و تشکیل حکومت صالح و لايق نداده اند.» (1)
بدیهی است که این حکم اختصاص به زمان يا مكان خاص ندارد، بلکه در هر عصر و مکانی طاغیان آن زمان و مکان، بر ضد دین تهاجم می کنند، و تا ویرانی کامل آن از پای نمی نشینند، بنابر این نمی توان پذیرفت که در دوران انتظار حکم جهاد برداشته شده و مسلمان دیگر لازم نیست از کیان اسلام در برابر هجوم بیگانگان دفاع کند!
در نتیجه باید اذعان نمود که ضرورت تشکیل حکومت در عصر انتظار مانند زمان حضور امام معصوم علیه السّلام است.
اسلام انسان را به آرمانها و ایده های پرجاذبه فرا می خواند، آرمان هایی که بشر از عمق جان خویش بدان عشق می ورزد و پیوسته در طول تاریخ برای وصول به آن جد و جهد کرده است. در کام او هیچ چیز به سان آنها شیرین نیست، یکی از این آرمانها اجرای عدالت در جامعه است. قرآن در این زمینه می فرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ » (2).
فخر رازی درباره این آیه می نویسد: قوام در قائم است و قسط به معنای عدل است. پس این امری از جانب خداوند متعال برای همه مکلفین است. صاحب تفسير المنار می گوید: شایسته است مسلمانان با توجه به چنین آیهای عدل ترین امتها و قائم ترین به قسط باشد.
ص: 100
در آیه دیگر می فرماید: « إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (1).
علامه طباطبائی در ذیل مبارکه می فرماید: «عدالت به دو قسم منقسم می شود یکی عدالت فردی، دیگری عدالت اجتماعی، و نیز هر چند لفظ عدالت مطلق است و شامل هر دو قسم می شود و ليكن ظاهر سیاق آیه این است که مراد از عدالت، عدالت اجتماعی است، و آن عبارت از این است که با هر یک از افراد جامعه طوری رفتار شود که مستحق آن است و در جایی جای داده شود که سزاوار آن است، و این خصلتی اجتماعی است که فرد فرد مكلفين مامور به انجام آنند، به این معنا که خدای سبحان دستور می دهد هر یک از افراد اجتماع عدالت را بیاورد، و لازمه آن این می شود که امر متعلق به مجموع نیز بوده باشد، پس هم فرد فرد مامور به اقامه این حکمند، و هم جامعه که حکومت عهده دار زمام آن است».
در کلام پیشوایان مکتب تشیع، عدالت در زندگی بشر از آب در کام تشنه گواراتر است. امام صادق علیه السّلام می فرماید: «العدل أحلى من الشّهد، وألين من الزّبد، وأطيب ريحاً من المسک؛ عدل شیرین تر از عسل، و نرم تر از کره، و خوشبوتر از مشک است..» (2)
اجرای عدل در حکومت علوی در رأس امور دیگر قرار داشته است، امام على علیه السّلام برای اجرای عدالت قدرت را در دست گرفت آن حضرت حکومت
ص: 101
منهای عدالت را چندان پست و بی ارزش می شمارد که آن را از ترشحات عطسه ماده بزی، کم بهاتر می داند: « لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ ؛ این دنیای شما در نزد من بی بهاتر از چیزی است که هنگام عطسه کردن بزی از بینی او بیرون می پرد (1) ».
همچنین می فرماید: « وَإِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلاَدِ، وَظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ ؛ آنچه دیده والیان - برتر از همه چیز - بدان روشن است، برقراری عدالت است در شهرها، و پیدا شدن دوستی میان مردم (که از نتایج عدالت است) (2) ».
آیا ممکن است عدالت در جامعه حاکمیت یابد، بدون آن که حکومتی عدالت گستر وجود داشته باشد؟ آرمان عدالت اجتماعی، بدون در دست داشتن دولت شایسته و کارآمد، رؤیایی است که هرگز تعبیر نمی گردد، پس انسان های آرمان گرا و حق جو، وقتی می توانند به اهداف خود دست یابند که قدرتی در اختیار داشته باشند، چه اینکه امام على علیه السّلام هنگامی که حکومت را به دست می گیرد، می تواند با اطمینان خاطر سوگند یاد کند که بخشش های بی مورد حکومت گذشته را از حلقوم غارتگران بیت المال بیرون خواهم کشید. «والله لو وجدته قد تزوج به النساء وملک به الاماء لرددته؛ به خدا، اگر ببینم که (چیزی از اموال بیت المال)، به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را باز می گردانم، زیرا که عدالت فراگیر است؛ و هر کس از عدالت به تنگ آید، از
ص: 102
ستم بیشتر به تنگ خواهد آمد.» (1) و به طور کلی آن حضرت، باز پس گیری حق ضعیفان را از اقويا، که در سایه حکومتهای جور صورت گرفته است به دولت قوی و مقتدر، نیازمند می دانست: «یؤخذ به للضعيف من القوى».
امام حسین علیه السّلام می فرمود: بارخدایا! تو میدانی به آن چه اقدام کرده ایم برای رقابت در قدرت و سلطنت نیست، و نمی خواهیم به کالای دنیا دست یابیم، بلکه برای آنست که دین تو را بر پا ببینیم و اصلاح را در بلادت بر ملا سازیم، و بندگان ستم دیده ات را آسوده خاطر کنیم.
اجرای احکام اسلام یکی از ضرورت های تشکیل دولت در دوران انتظار است و تعطیل نمودن آن مخالف أبدیّت اسلام است. از این رو هرگز نمی توان در دوران غیبت که ممکن است هزاران سال طول بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان و فراموشی سپرد.
امام على علیه السّلام در کلام نورانی اجرای قانون خدا را هدف حکومت می داند وبا شاهد گرفتن حق تعالی اعلام میکند که به انگیزه سلطه و ریاست، زمام امور را به دست نگرفته است، بلکه خواهان آن است که موازين الهی را بر پا و «شرع» را پاس دارد؛ هر چیز را در جای خود نهد و حقوق افراد را به آنان رساند.
«اللهم إنك تعلم أني لم أرد الإمرة ولا على الملك والرئاسة وإنما أردت القيام بحدود والأداء لشرعک ووضع الأمور في مواضعها وتوفير الحقوق على اهلها والمضى على منهاج نبیک وإرشاد الضال إلى أنوار هدایتک (2) ».
ص: 103
امام خمینی قدّس سرّه می فرماید: « ... از غیبت صغرا تاکنون که بیش از هزار سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدت مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود، و هر که هر کاری خواست بکند؟ هرج و مرج است؟ قوانینی که پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغرا اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟
اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است. هیچ کس نمی تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضی وطن اسلامی دفاع کنیم؛ یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود؛ قانون کیفری اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده، و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است (1)».
امر به معروف و نهی از منکر از مهمترین فرایض شرعی است که عقل نیز بر وجوب آن حکم میکند و کتاب و سنت همواره مردم را بر انجام آن فرا خوانده اند و بقای دین و تداوم رسالت الهی و کیان مسلمانان بر انجام آن مبتنی است.
ص: 104
اهمیت این دو اصل در شریعت مقدس اسلام تا جائی است که امیرالمؤمنین علیه السّلام آن را بالاتر از جهاد و فراتر از همه اعمال نیک می داند و چنانچه در نهج البلاغه آمده، می فرماید: «همه اعمال نیک و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند قطره در برابر دریاست».
و شاید چنین اهتمامی در شریعت اسلام به این دو امر حیاتی از آن روست که اسلام برای همه مردم تشریع شده است و تا روز قیامت در طول عصرها و قرنها باقی خواهد ماند، پس هرکس به آن ایمان آورده مسئول حفظ و نشر و گسترش آن نیز می باشد.
و دیگر اینکه قوام و بقای همه فرایض با همه حدود و شرایط آن در گرو این دو فریضه الهی است، علاوه بر اینکه جهاد یک درگیری خارجی است و تا هنگامی که درون جامعه اصلاح نگردد آن نیز اثر و اهمیت چندانی ندارد. پس باید در ابتدا درون جامعه را پاک و اصلاح نمود آنگاه به اصلاح خارج پرداخت.
بدیهی است هریک از افراد جامعه به تنهائی از عهده این فریضه مهم الهی بیرون نمی آید، و دیگر اینکه اگر هر فرد بخواهد انجام این گونه مسائل را به عهده بگیرد غالباً اختلال نظام به وجود می آید، زیرا تنبیه افراد خطا کار اگر بر اساس قدرت نباشد غالباً با عکس العمل و مقاومت از طرف مقابل مواجه می شود و به جنگ و خونریزی و هرج و مرج و در نهایت به اختلال نظام کشیده می شود.
ص: 105
از این رو اقامه حدود و تعزیرات از شئون حکومت است، و هر کس نمی تواند عهده دار آن گردد. در خبر حفص بن غیاث آمده است که گفت: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: چه کسی باید اقامه حدود کند، سلطان يا قاضی؟ حضرت فرمود: «اقامه حدود با کسی است که حکومت بدست اوست».
از دقت در روایات «امر به معروف و نهی از منکر » بدست می آید که عمده نظر در آنها به امر و نهی است که موجب اقامه فرایض در جامعه، و رد مظالم، و امنیت راهها، و آبادانی زمین و گرفتن حق ستمدیدگان از ستمگران گردد، روشن است که این گونه امور به این گستردگی جز با قدرت گسترده و سلطه حکومت حاصل نمی گردد. در نهج البلاغه آمده و هر کس با شمشیر از منکری جلوگیری کند تا کلمه خداوند بر فراز آید و کلمه ستمگران به زیر کشیده شود این آن کسی است که به راه هدایت دست یافته است».
ضرورت برقراری نظم در جامعه اسلامی از مسائل مسلمی است که نه تنها بر اساس نصوص اسلامی بلکه بعنوان یک ضرورت عقلی مورد اتفاق فقهاء اسلام قرار گرفته است، تا آنجا که اختلال نظام را یکی از ادله حاکم بر سایر احکام و مقررات اسلامی بشمار آورده اند و در هر موردی که حکمی از احکام اسلام موجب اختلال نظام گردد آن را منتفی و بعنوان ثانوی بی اثر تلقی نموده اند.
موارد بسیاری از این نوع استدلال را می توان در کتب فقهی مشاهده نمود. نمی توان بدون یک سازمان متشکل سیاسی و دستگاه حکومتی به نظم دلخواه
ص: 106
اسلامی در جامعه دست یافت. و نیز نمی توان بدون آن از اختلال نظام و هرج و مرج جلوگیری نمود؟ آنها که در زمینه ضرورت تشکیل دولت در دوران انتظار تردید به خود راه می دهند آیا فکر کرده اند که در شرایط نبود حکومت چه اوضاع آشفته و اختلالاتی در زندگی اجتماعی بوجود می آید؟
وحدت اسلامی بر پایه اخوت و اعتصام به حبل الله که از ضروریات احکام اسلامی است و دعوت اسلام همواره در جهت تحقق بخشیدن به این آرمان انسانی و برای رسیدن به وحدت جامعه بشری بوده است نیازمند به قدرت سیاسی و تشکیلات اجرائی و برنامه ریزی دراز مدت از طریق یک حکومت مقتدر اسلامی است.
تامین و تضمین وحدت اسلامی و پاسداری از تمامیت ارضی مسلمين و ممانعت از نفوذ مادی و معنوی اجانب و دست نشانده های آنها و از همه بالاتر آزادسازی ملتها و سرزمینهائی که تحت نفوذ و اشغال نیروی دشمن اسلام است راهی جز این وجود ندارد که حکومتی مقتدر همه این مسئولیتها را بر عهده بگیرد و دولتی اسلامی تشکیل و با تمام قدرت از آن حمایت گردد.
حضرت زهرا علیهاالسّلام در خطبه معروف خود می فرماید: امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است.
امام خمینی رحمه الله در مورد این ضرورت فرموده است: «ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تأمین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت های دست نشانده آنها خارج و آزاد کنیم، راهی نداریم
ص: 107
جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم، چون به منظور تحقق وحدت و آزادی ملت های مسلمان بایستی حکومتهای ظالم و دست نشانده را سرنگون کنیم، و پس از آن حکومت عادلانه اسلامی را که در خدمت مردم است به وجود آوریم، تشکیل حکومت برای حفظ نظام و وحدت مسلمین است.» (1)
در روایات «انتظار» از امام جعفر صادق علیه السّلام روایتی این چنین آمده است:
باید هر یک از شما برای خروج قائم اسلحه تهیه کند، اگرچه یک نیزه باشد به همین دلیل، در گذشته، شیعیان به این امر توجه بیشتری داشته اند و هر کدام سلاحی تهیه می کردند، قاسم بن زکریا می گوید: من در خانه عباد بن یعقوب رواجنی (م 250 ق)، شمشیر به دیوار آویخته ای دیدم. پرسیدم: این برای کیست؟ او گفت: این را آماده کرده ام تا با آن در رکاب حضرت مهدی علیه السّلام بجنگم. از امام جعفر صادق علیه السّلام. در فرازی از زیارت «سرداب مقدس» آمده است: «اللهم كما جعلت قلبي بذكره معموراً، فاجعل سلاحی بنصرته مشهوراً».
در این زیارت نیز از «سلاح مشهور» (شمشير آخته) و جنگ در رکاب مهدی سخن رفته است و این به معنای آماده باش دائمی منتظران دولت مهدوی است. یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم هجری مینویسد: در سال های نخست تسلط مغولان بر ایران، مردم شهر کاشان، هر روز هنگام سپده دم، از دروازه خارج می شدند و اسب زین کرده ای را یدک می بردند، تا حضرت مهدی علیه السّلام در صورت ظهور بر آن اسب سوار شوند. بنا به نقلی شیعیان قم و
ص: 108
کاشان هر صبح جمعه مسلّح و مجهز با اسبان سواری از شهر بیرون می آیند و در بیابان، حالت انتظار دارند که مهدی موعود علیه السّلام بیاید و اینان در رکابش باشند، وقت می گذرد و اینان بر می گردند اما با تأسف می گویند: این جمعه هم نیامد. در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار معمول بوده است.
هر چند بعضی ها، این نوع سلاح و حرکت های حماسی و تجهیز اسب و شمشیر را نوعی کار نمادین و تمثیلی می دانند، امّا این نوع کارها خود، تأثیری بسزا در زنده نگه داشتن اعتقاد به انتظار و یادآوری دعا و تلاش برای تعجیل فرج و ظهور حضرت مهدی علیه السّلام داشته است و انقلابهای مختلف شیعیان در طول تاریخ، این را ثابت کرد که همه ی آن کارها، نمادین و تمثیل نبوده است و در موقع خود، همان سلاح ها و اسب ها، در حرکت های انقلابی شیعه، حماسه آفریده اند.
بدون شک آمادگی برای خروج امام زمان در امور فردی و تهیه تجهیزات شخصی خلاصه نشده و بسیار از آمادگی ها در سایه حکومت قدرتمند فراهم می شود، بنابراین تشکیل حکومت از آن جهت که مقدمه فراهم آوردن آمادگی های جمعی است ضرورت دارد.
در بحث ضرورت وجود حکومت در دوران انتظار ممکن است احياناً برای بعضی از افراد شبهاتی به وجود آید که جا دارد به بررسی و تحلیل هر کدام از آنها پرداخته شود.
ص: 109
در بیشتر روایات مهدویت آمده است که پیش از ظهور امام مهدی علیه السّلام دنیا از ظلم و جور و تجاوز و تعدی پر خواهد شد، این امر گویای این نکته است که بین دنیای آکنده از ظلم و جور و آمدن مهدی علیه السّلام پس از آن رابطه ای وجود دارد و در واقع لازمه قیام حضرت مهدي علیه السّلام در گرو تحقق آن است و تا دنیا از ظلم و جور و تجاوز پر نشود، ظهوری هم رخ نخواهد داد. بنابراین وجود حکومت صالحان، مانع تحقق ظلم و جور می شود و ظهور امام علیه السّلام حداقل، به تاخیر می اندازد!
در پاسخ به این شبهه باید گفت: زیاد شدن این فسادها در میان مردم، در واقع نوعی از فراگیر شدن ظلم و جور روی زمین است. البته فساد و گناه کم و بیش در میان مردم بوده، مهم فراگیر شدن آن است به گونه ای که بدیها بر خوبی ها، ضد ارزشها بر ارزش ها غلبه می یابد. شهید مطهری، روایتی را از شیخ صدوق می آورد. این امر (قیام مهدی علیه السّلام) تحقق نمی پذیرد مگر اینکه هر یک از شقی و سعید به نهایت کار خود برسد. پس سخن در این است که گروه سعداء و گروه اشقیا هر کدام به نهایت کار خود برسند. سخن در این نیست که سعیدی در کار نباشد و فقط اشقیاء به منتها درجه شقاوت برسند (1) » .
در خود روایات یاد شده روایات هست که وقتی حضرت ظهور می کنند شیعیان حضرت از اطراف جهان به طرف حضرت می آیند؛ یعنی در همان زمان تعدادی کم یا زیاد که آن روشن نیست؛ مسلمان هستند، شیعه، موحد، مصلح و اهل انجام وظیفه هستند.
حضرت امام علیه السّلام به این دیدگاه را به شدت مورد انتقاد قرار داده می فرمایند:
ص: 110
«یعنی خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا حضرت صاحب بیاید! حضرت صاحب که تشریف می آورند برای چه می آیند؟ برای اینکه گسترش دهند عدالت را برای اینکه حکومت را تقویت کنند برای اینکه فساد را از بین ببرند، ما بر خلاف آیات شریفه قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای اینکه حضرت بیایند. حضرت بیایند چه می کنند؟ حضرت می آیند می خواهند همین کارها را بکنند الآن دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد بلکه تکلیفشان این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب رای این جمعیت که بعضی هایشان بازی گرند و بعضی هایشان نادان. این است که ما باید بنشینیم دعا کنیم به صدام. هر کس نفرین به صدام کند خلاف امر کرده است برای اینکه حضرت دیر می آیند... ما باید دعاگوی آمریکا باشیم و دعاگوی شوروی باشیم و دعاگوی اذنابشان از قبيل صدام باشیم و امثال اینها تا اینکه اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند! بعد حضرت تشریف بیاورند چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند همان کاری که ما می کنیم و ما دعا میکنیم که ظلم و جور باشد حضرت می خواهند همین را برش دارند.» (1)
در برخی روایات پرچم های قبل از ظهور طاغوت خوانده شده است. از دیدگاه برخی نکوهش اهتزاز پرچم قبل از قیام حضرت مهدی در این روایات به معنای نکوهیدگی حکومت و نظام سازی در دوره انتظار است. زیرا برافراشتن پرچم، کنایه از تلاش برای دستیابی به قدرت است.
ص: 111
از این گونه روایات نمی توان به طور مطلق نفی و نکوهیدگی تشکیلات قدرت در همه اشکال آن را نتیجه گرفت و ناچار می بایست احادیث فوق را به معنای نفی شکل خاصی از تشکیلات قدرت دانست و از واژه طاغوت که در روایات یاد شده، آمده است معلوم می شود شکل خاصی از حکومت مورد نظر بوده است. زیرا چنان که از موارد استعمال واژه طاغوت بر می آید طاغوت کسی است که از حدود الهی تجاوز کرده و خواهان پذیرش حاکمیت خود در مقابل حاکمیت خدا است.
در نقل های دیگری که از این روایات وجود دارد بعد از ذکر این نکته که صاحب آن پرچم طاغوت است، «يعبد من دون الله» (صاحب آن پرچم غیر خدا را عبادت می کند) این جمله بیانگر این نکته است که صاحب آن پرچم انسان ها را به غیر خدا می خواند. بنابراین این روایات لزوماً در صدد نفی همه اشکال قدرت در عصر انتظار نیستند.
امام خمینی قدّس سرّه می فرماید: «یک دسته دیگری بودند که می گفتند هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند آنهایی که بازیگر نبودند مغرور بودند به بعضی روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند شود قبل از ظهور حضرت آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه هر حکومتی باشد در صورتی که آن روایات که هر کس علم بلند کند علم مهدی به عنوان
ص: 112
مهدویت بلند کند. حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی باشد آیا معنایش این است که ما تکلیفمان دیگر ساقط است؟» (1)
ایشان در ادامه کلامشان می فرمایند:
«اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود... خیال کردند که هر حکومتی باشد این بر خلاف انتظار فرج است اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها تزریق کردند بهشان که حرف ها را بزنند. نمی دانند دارند چی چی می گویند. حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، بر خلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند همه را به دیوار می زدیم برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست.» (2)
برخی از روایات دلالت دارد بر اینکه هر حکومتی پیش از ظهور امام زمان علیه السّلام تشکیل شود، محکوم به شکست است. با توجه به این روایات، حکومت دینی و نظام ولایت فقیه در عصر غیبت، ناموفق خواهد بود و مرضّی معصومین علیهم السّلام نیست.
آنچه از این روایت و روایات مشابه آن استفاده می شود این است که اگر کسی پیش از قيام قائم علیه السّلام قیام کند و داعیه ی امامت داشته باشد و مردم را به خود دعوت کند، محکوم به شکست است. امّا اگر کسی مردم را به امام زمان
ص: 113
دعوت کند یعنی شرایط قیامش مهیّا باشد، چنین قائدی ممکن است حتی شهید بشود، ولی دین، قیام و اقدام او پیشرفت می کند. اگر فرض کنیم که روایتی یافت شود که به طور مطلق بگوید هر قیامی صورت بگیرد، محکوم به شکست و نادرست است، این روایت چون مخالف با خطوط اصلی قرآن و سنت قطعيّه معصومین: است، مردود و غیر قابل پذیرش است، زیرا این همه آیات و روایاتی که ما در جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و احیای کلمه دین و اقامه حدود الهی داریم و اینها مخصوص زمان خاصی نیست، نشان می دهد که جلوگیری از احیای دین، سخنی نادرست و قابل پذیرش نیست. اگر در عصر غیبت، حکومت دینی نباشد، لازمه اش حاکمیت قوانین غیر دینی و افراد ناصالح بر مردم مسلمان است که هیچ گاه خداوند و رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به چنین چیزی راضی نیستند.
در پایان نتیجه بررسی اجمالی این نوشتار را می توان در نکات زیر خلاصه کرد:
1- تشکیل حکومت از اساسی ترین نیاز بشر است، که بدون آن حیات اجتماعی انسان قابل دوام نمی باشد.
2- در دین اسلام دین و سیاست انفکاک ناپذیر بوده و از این رو، نیاز به حکومت و حاکم، در بین همه فرقه های اسلامی، مورد اتفاق و اجماع شناخته شده است. اندیشمندان مسلمان حکومت با محتوای دینی را همواره مورد بحث قرار داده و در این مورد دیدگاههای مختلفی ارائه شده است. حکومت دینی مبتنی بر نصوص یا خلافت منتخب امت بوسیله بیعت، تراضى اهل حل و عقد،
ص: 114
انتخاب خلیفه قبل، شورای نخبگان، استیلا و یا وراثت، نمونه های از این دیدگاههاست.
3- انتظار فعال بی نظمی، هرج و مرج، و حکومت استبداد و ظلم و... را در جوامع اسلامی بر نمی تابد و تشکیل حکومت اسلامی و ولائی را بر اساس ضرورت هایی که به طور مشروح ذکر گردید، از وظایف اساسی منتظران می دانند.
ص: 115
[ 6 ]
جواب: امام مهدی علیه السّلام در سال 255 هجری متولد شد. بنابراین عمر او هم اکنون بیش از یازده قرن است. پذیرش این عمر طولانی با توجه به قدرت مطلقه خداوند، هیچ مشکل نیست. آنان که طول عمر امام زمان را مشکلی در راه اعتقاد به وجودش می شمارند و مانع از پذیرش ولادتش میدانند، از قدرت نامتناهی خداوند غافلند. همچون کسانی اند که خداوند درباره آنان فرموده است:
« وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ » (1) ؛ «قدر و قدرت الهی را نشناخته اند».
افزون بر این که در انتهای پیشین، افرادی که عمر طولانی داشته اند بسیار بوده اند که قرآن کریم هم از آنان یاد کرده است. قرآن می گوید: نوح در میان قوم خود نهصد و پنجاه سال زیست. (2) دانش امروز سعی می کند که مشکل طول عمر انسان را از راه های علمی و درمانی و بهداشتی حلّ کند. این می رساند که طبق نظر دانشمندان، اگر موانع طول عمر انسان برطرف شود، انسان می تواند مدتی طولانی عمر کند. خداوند می تواند عمر هر کس را که بخواهد تا روز
ص: 116
قیامت دراز کند. مگر او نفرموده است که: اگر یونس از تسبیح گویان نبود، تا روز جزا در شکم ماهی می ماند؟ (1)
آیا این خداوند خالق توانا، نمی تواند با لطف و عنایت ویژه خود، عمر حجت بالغه خویش را طولانی سازد؟ آری، می تواند. (2)
ص: 117
چرا امام زمان علیه السّلام با کلمه «قائم» و «مهدی» خوانده می شود؟
در بسیاری از روایات، آن حضرت با لقب قائم (1) و مهدی، یاد شده و در مورد قائم، بسیار می شد که در زمان ائمه: بر اثر ظلم و فساد و حاکمان غاصب، امامان به یاد امام زمان علیه السّلام می افتادند و می فرمودند: «قائم ما انتقام ما را خواهد گرفت ».
قائم یعنی قیام کننده، نظر به اینکه قیام و نهضت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) جهانی است و در تمام تاریخ بشر چنین قیام و حکومتی نبوده، آن حضرت با این عنوان خوانده می شود.
اما اینکه پیروان آن حضرت با شنیدن این لفظ و یا با تلفظ به این کلمه برمی خیزند و می ایستند، این کار یک نوع عمل مستحبی است و احترام و اظهار پیوند و انتظار آن حضرت است و ضمنا مردم را به یاد نهضت و قیام حضرت مهدی علیه السّلام می اندازد و برای آنها تلقين عملی می شود که باید برخاست، نهضت کرد، امیدوار بود و به زمینه سازی برای ظهور و قيام جهانی رهبری معصوم و
ص: 118
قاطع که امید پیامبران و امامان و همه مستضعفان جهان و قلب تپنده هستی است پرداخت.
این کار حتی در زمان امام صادق علیه السّلام در میان شیعیان معمول بوده، حتی نقل شده در خراسان در حضور حضرت امام رضا علیه السّلام کلمه «قائم» ذکر شده امام رضا علیه السّلام برخاست و دستش را بر سر نهاد و فرمود: «اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه؛ خداوندا بر فرجش شتاب کن، و راه ظهور و نهضتش را آسان گردان». (1)
اما در مورد واژه مهدی، از این روست که امام زمان هدایت شده و هدایت کننده است.
امام صادق علیه السّلام در ضمن حدیثی در این مورد فرمود:
«انما سمى القائم مهديا لانه يهدى الى امر مضلول عنه و سمي القائم لقيامه بالحق؛ آن حضرت را مهدی گویند، زیرا او مردم را به امری که گم کرده اند هدایت می کند، و قائم گویند چون به حق قیام کند» (2).
از امام باقر علیه السّلام سؤال شد چرا قائم را «قائم» خواندند؟
فرمود: «زیرا یاد او فراموش می شود و بسیاری از معتقدان به امامت آن حضرت، راه ناصحیح می روند».
ص: 119
از آن حضرت سؤال شد چرا او را منتظر گویند؟ فرمود:
«زیرا برای او غیبتی طولانی است که روزهایش بسیار است افراد مخلص و پاک در انتظارش بسر می برند ولی افراد شکاک و مردد او را انکار می کنند و منکران، نامش را به مسخره می گیرند و تعیین کنندگان وقت بسیارند، عجله کنندگان در او به هلاکت میرسند، مسلمانان در مورد او نجات می یابند.»
ص: 120
[ 8 ]
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: به درستی که من در میان شما در امانت گرانبها می گذارم یکی کتاب خدا و دیگر عترتم و این دو یادگار من هیچگاه از همدیگر جدا نمی شوند، تا حوض (کوثر) به من برسند. حدیث ثقلین از نظر سندی، از احادیث معتبر و متواتر به شمار آمده که علماء و محدثین بسیاری از شیعه و اهل سنت، در منابع خود، آن را، با عبارات و الفاظ گوناگونی نقل نموده اند و بنابراین در این روایت جای هیچ خدشه و تردیدی باقی نمی ماند. (1) مفاد حدیث در بردارندهی نکات مهم ذیل است:
ص: 121
1- امامت که از باورهای بنیادین و مسلّمات تشیع است از بعد از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله به عنوان مفسِّر و مبیِّن و مؤیِّد قرآن همواره در کنار این کتاب آسمانی قرار گرفته و با عنایت به عصمت امامت، و لزوم تبیین و تفسير احکام قرآن، هیچ گاه از قرآن جدا نگشته است تا به حدی که امامت را قرآن ناطق نامیده اند.
2- همراهی و همگامی عترت با قرآن فقط در تفسیر و تبیین آن نیست بلکه با توجه به نصوص بین قرآن و عترت مساوات و موازنه برقرار شده است بدین سان که این دو در تبیین احکام، برپایی قسط و عدالت در میان مردم، سازندگی های معنوی و اخلاقی و دیگر امور با هم مشارکت دارند و همان گونه که قرآن میزان القسط (1)، موعظه (2)، عظيم (3)، منار حکمت (4)، شفيع (5)، نور (6)، عزیز (7) و ریسمان محکم (8) است، اهل بیت نیز چنین می باشند. بنابراین با عنایت به موازنه و مساوات عترت با قرآن، در صورت عدم بیان امور فوق توسط قرآن و یا صریح نبودن بیان قرآن، این مهم بر عهده ی اهل بیت است.
ص: 122
3- با عنایت به آنکه در حدیث آمده است که: قرآن و عترت هیچ گاه از هم جدا نخواهند گشت، زمان حاضر هم، حوزهی وجودی، دوازدهمین امام از رهبران معصوم - امام مهدی علیه السّلام - می باشد. و آن حضرت هم، همراه و همگام با قرآن و در کنار قرآن است.
4- مراد از عترت، فقط وجود اهل بیت نیست، بلکه شامل قول، فعل، تقریر های بجای مانده از ائمه معصومين علیهم السّلام هم می باشد. که اگر چه در زمان های قبل بیان شده اند ولی همواره در کنار قرآن، بعنوان مفسّر و مبیّن آن می باشند. همچنین شیخ مفید به نقل از سید بن طاوس می فرماید: امام در تبیین احکام شریک قرآن است، از آنجا که احکام الهی غیر متناهی و کتاب خدا متناهی است، و برای مجتهد هم علم به احکام میسر نیست برای همین به امام نیاز است (1). با این بیانات روشن می شود که همه امامان شریک القرآن بوده و در نتیجه این لفظ بر همه آنها اطلاق می شود و البته هر چند در برخی زیارتنامه ها، از امام حسین علیه السّلام به شریک القرآن تصریح شده است (2) ولی این تصریح دلیل بر آن نیست که اطلاق این لفظ به حضرت امام حسين علیه السّلام اختصاص داشته باشد. اما در این زمان، غالبا استعمال شریک القرآن بر
ص: 123
حضرت امام مهدي عليه السّلام اطلاق می شود از آن جهت که زمان حاضر، حوزه ی وجودی، آن امام همام بوده و آن حضرت است که در این دنیا در کنار قرآن است.
یکی از آموزه های مهم در تفکر اسلامی، نقش و جایگاه امام معصوم علیه السّلام است. در روایات مختلف و متعددی که در مجامع شیعی و سنی نقل شده است، معرفت به امام، جدا کننده ی اسلام و جاهلیت دانسته شده است. علاوه بر این جایگاه رفیعی که برای امام معصوم علیه السّلام مطرح است، سخن دیگر در نسبت و رابطه امام معصوم علیه السّلام با قرآن کریم است. در روایات مختلفی امام «شریک القرآن» معرفی شده است. در یکی از زیارت های امام حسين علیه السّلام امام شریک قرآن خطاب شده است:
«السلام علیک یا امین الرحمن، السلام علیک یا شریک القرآن، السلام علیک یا عمود الدين، السلام علیک یا باب حكمة رب العالمين، السلام علیک يا عيبة علم الله، السلام علیک یا موضع سر الله، السلام علیک یا ثار الله وابن ثاره والوتر الموتور السلام علیک وعلى الأرواح التي حلت بفنائک» (1).
علامه حلی نیز در استدلالی کلامی بر لزوم امامت، امام را شریک قرآن در تبیین احکام دین دانسته است. از نظر وی یکی از دلایل نیاز به امام شراکت وی، در هدایت گری قرآن است. در استدلال هفتاد و نهم وی بر امامت، بر دو نکته ضرورت وجود امام و عصمت وی تمرکز شده است. استدلال وی در کتاب الالفين چنین است:
ص: 124
امام شریک قرآن در تبیین احکام است. از آنجا که احکام غير متناهی بوده و کتاب متناهی است و برای مجتهد امکان علم به آنها میسر نیست، پس بدان جهت به وجود امام نیاز است. پس چنانکه ممتنع است باطل در قرآن راه یابد، بر امام نیز باطل راهی ندارد؛ چون امام و قرآن از این جهت یکسان هستند، پس امام معصوم است. (1)
در روایات اسلامی رابطه قرآن کریم و امام معصوم، به عنوان دو ثقل مهم و میراث برتر پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله یاد شده است. طبق نقل شیخ صدوق در خصال پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله حدیث معروف به ثقلين را در مسجد جحفه ایراد فرموده است. در احادیث دیگری - که یکی از آنها را نعمانی در کتاب الغيبه نقل کرده است، به مکان این حدیث مسجد خیف معرفی شده است. (2) طبق روایت شیخ صدوق آن حضرت پس از اعلام جانشینی حضرت علي علیه السّلام می فرماید:
بدانید که شما در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد خواهید شد و فردا از شما سؤال خواهم کرد، پس از من با ثقلین چگونه رفتار کردید؟ پس مراقب باشید در حین ملاقات با من با آنان چگونه رفتار کرده اید. پرسیدند: یا رسول الله ثقلین چیستند؟ حضرت فرمود: ثقل اکبر کتاب خداوند متعال است که سببی ممدود از جانب خداوند و من به سوی شما و در دستان شما است. سوی دیگر
ص: 125
این سبب به سمت شما است. در آن علم گذشته و آینده تا روز قیامت است. اما ثقل اصغر، پس آن هم سوگند قرآن است و او همان على بن ابی طالب و خاندان او هست. این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض بسر من وارد شوند (1).
روایت نقلين با تقریرهای مختلفی، از سوی راویان شیعی و سنی نقل شده است. اما آنچه که در این روایات اهمیت دارد، «نقش و جایگاه امام معصوم و عترت پیامبر صلّی الله علیه و آله در هم سنگی با قرآن است. از دیدگاه شیعیان امام معصوم علیه السّلام مفسر قرآن است. درک کامل مفاهیم قرآن صرفا منحصر در مطهرین است. « لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » (2). «مطهرون» طبق تفاسیر قرآنی، همان اهل بیت عصمت و طهارت می باشند که خداوند در قرآن به تمجید آنان پرداخته و بر طهارت آنان حکم نموده است: «إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (3).
در روایات نبوی صلّی الله علیه و آله اهل بيت ثقل اصغر خوانده شده است. قرآن به عنوان کلام الهى ثقل اکبر است. اهمیت قرآن نسبت به اهل بیت علیهم السّلام آن است که قرآن، پیام الهی بوده و بدان جهت تقدم دارد. در تعابیر مبارک پیامبر
ص: 126
اسلام صلّی الله علیه و آله نیز همواره تقدّم با خداوند بوده است. فضیلت پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله بر پیامبران پیشین، از آنجا آشکار می شود که حتی در حساس ترین و خطرناک ترین اوضاع نیز ادب محمدی صلّی الله علیه و آله حاکی از تقدیم خداوند بوده است و این اوج غرق شدن در محبوب، در بیان آن حضرت است. قرآن کریم گزارش گفت و گوی آن حضرت را با مصاحب خویش، در غار ثور چنین نقل می کنند که آن حضرت فرمود: « إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا» (1). عظمت این تعبیر را می توان در مقایسه آن با کلام حضرت موسی یافت. حضرت موسی علیه السّلام نیز در مواجهه با وضعیت مشابه و تعقیب لشگر فرعون، هنگام رسیدن به رود نیل به تسکین خاطر بنی اسرائیل می پردازد و خداوند را به یاد آنان می آورد. اما هر چند در هر دو تعبير «خداوند تسکین دهنده قلوب است»، اما ادب محمدی صلّی الله علیه و آله باعث شده است که نام مبارک خداوند بر خویشتن وی تقدم يابد. إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا . اما در کلام حضرت موسی علیه السّلام آن حضرت خویش را بر خداوند مقدم ساخته است. « قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ » (2).
بدین سان است که در کلام نبوی، قرآن به عنوان کلام الهی ثقل اکبر خوانده شده است. البته امام «قرآن ناطق» است و بر ظاهر قرآن برتری و تفوق دارد. اما چنین تفوقی، صرفا نسبت به قرآن ظاهری و در دست مردم است. اما امام نسبت به قرآن حقیقی و آنچه که کلام الهی است، خاضع بوده و معلم و مروّج
ص: 127
آن است. فقیه اهل بیت علیهم السّلام مرحوم آیت الله تبریزی رحمه الله نیز در سؤالی که از معظم له، در نسبت امام و قرآن می پرسند، بر این نکته تأکید می کنند. از ایشان درباره رأیی سؤال شده است که طبق آن اهل بیت علیهم السّلام در نزد خداوند افضل از قرآن کریم دانسته شده است. ایشان پاسخ داده اند:
قرآن بر دو امر اطلاق می شود: نخست، نسخه چاپ شده یا خطی موجود در دست مردم؛ و دیگری آنچه به واسطه جبرئیل علیه السّلام بر پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نازل شده است و نسخ چاپی یا خطی از آن حکایت می کنند. این همان است که ائمه علیهم السّلام جان خویش را برای بقای آن و عمل به آن قربانی نموده اند. و این همان ثقل اکبر است و با بقای بعضی نسخ آن نیز باقی می ماند. اهل بیت علیهم السّلام ثقل اصغر هستند. اما نمی توان قرآن را در معنای نخست که بر هر نسخه ای اطلاق می شود، با منزلت اهل بیت علیهم السّلام مقایسه کرد؛ بلکه امام قرآن ناطق است و این قرآن صامت و هنگام دوران امر بین حفظ امام علیه السّلام و حفظ برخی نسخ چاپی یا خطی، پس حتما می بایست بر حفظ امام اقدام نمود، چنان که این امر در قضیه صفين اتفاق افتاد. (1)
طبق روایات وارده، ثقلین از همدیگر جدایی ناپذیرند. بدین جهت است که رابطه امام با قرآن، از منظر دیگری نیز نمود می یابد. طبق تصریح قرآن کریم، قرآن در دو مرحله تنزیل و انزال ابلاغ شده است. مرحله تنزیلی، مرحله تدریجی است و اختصاص به ساحت مقدس پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله دارد و در طول با ما
ص: 128
23سال دوره رسالت بر آن حضرت نازل شده است تا با بیان تدریجی احکام اسلامی، به جامعه تازه مسلمان، آنان را در موارد پیش رو راهنمایی کند. آیه شریفه « وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلًا » (1) ، نزول تدریجی آن را بیان می کند. اما علاوه بر این مرحله، قرآن به صورت انزال یکباره نیز از جانب خداوند نازل شده است. در سوره قدر بر این امر تصریح شده است: « إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ » (2).
در جای دیگر بر وقوع انزال قرآن در شب قدر تأكيد شده است: « وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ » (3)، طبق روایات اسلامی هر چند وقوع تنزیل قرآن یک مرحله بیش نبوده است؛ اما انزال قرآن همواره در شب قدر رخ می دهد و تکرار می شود. از این جهت یکی از مسائل مطرح در این زمینه ارتباط قرآن به عنوان ثقل اکبر با امام به عنوان ثقل اصغر است. مفسران شیعی با تمسک به این مسأله، از نزول قرآن در شب قدر بر قلب مبارک امام سخن گفته اند. شب قدر، شب تقدير اعمال و نزول فرشتگان و روح است.
مهبط و محل نزول قرآن، فرشتگان و روح، جز امام نخواهد بود و با توجه به استمرار این امر لازم خواهد بود تا همواره امام حضور داشته باشد و قرآن و تقدير اعمال را دریافت کند. این امر حاکی از پیوند مجدد میان امام معصوم علیه السّلام و قرآن کریم است. بدیهی است در عصر کنونی - که عصر ولایت
ص: 129
و امامت حضرت ولی عصر علیه السّلام می باشد - قرآن با آن حضرت عجین گشته و آن حضرت قرآن ناطق است. صاحب تفسير نور الثقلين همراه با دیگر مفسران شیعی، استناد نموده اند که بدون وجود امام، شب قدر نیز امکان پذیر نخواهد بود. وجود شب قدر، به عنوان شب نزول قرآن و نازل شدن ملائكه و روح، دلیل بارزی برای وجود امام و عدم جدایی نقل اکبر و ثقل اصغر است.
در روایات مختلفی با شب قدر بر ضرورت امامت احتجاج شده است. در حدیثی امام باقر علیه السّلام فرمود: «يا معشر الشيعة! خاصموا بسورة إنّا أَنْزَلْناهُ تفلحوا، فوالله أنّها لحجّة الله تبارک و تعالى على الخلق بعد رسول الله صلّی الله علیه و آله وأنّها لسيّدة دينكم وأنّها لغاية علمنا. يا معشر الشيعة! خاصموا بحم وَ الكِتابِ المُبِينِ... فإنّها لولاة الأمر خاصّة بعد رسول الله..؛ ای جماعت شیعه! با خصم خود به سوره «انا انزلناه» محاجّه کنید که پیروز خواهید شد. پس سوگند به خدا که این سوره از برای حجت خداوند - تبارک و تعالی - بعد از رسول است. این سوره همانا مدرک دین شما و نهایت علم ما است. ای جماعت شیعه! با آیه «حم و الكتاب المبين..». احتجاج کنید؛ زیرا این آیات اختصاص به والیان امر بعد رسول خدا دارد...» (1) و نیز فرمود: «وأيم الله! إنّ من صدّق بليلة القدر، ليعلم أنّها لنا خاصّة...؛ به خدا سوگند؛ همانا هر کس تصدیق کند ليلة القدر را، علم پیدا می کند که از برای ما است...». (2)
ص: 130
رسول خدا صلّی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمود: «آمنوا بليلة القدر، إنّها تكون لعلیّ بن أبي طالب و لولده الأحد عشر من بعده، به ليلة القدر ایمان آورید؛ زیرا برای علی بن ابی طالب و یازده فرزند بعد از او است» (1). امير المؤمنين علیه السّلام به ابن عباس فرمود: «إنّ ليلة القدر في كلّ سنة، وأنّه ينزل في تلك الليلة أمر السنة وأنّ لذلك الأمر ولاة بعد رسول الله صلّی الله علیه و آله فقلت: من هم؟ فقال: أنا وأحد عشر من صلبي أئمّة محدّثون..؛ همانا در هر سال ليلة القدر است، در آن شب امر یک سال نازل می شود. برای آن والیانی است بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله . ابن عباس می گوید: عرض کردم: آنان چه کسانی اند؟ حضرت فرمود: من و یازده نفر از صلب من که همگی امام و محدث اند» (2).
رابطه حضرت مهدي علیه السّلام با قرآن کریم، تنها به این امور ختم می شود. موارد فوق در تمامی اهل بیت عصمت و طهارت جاری بوده است. اما رابطه امام با قرآن کریم، تجلی خاصی نیز در عصر ظهور دارد. چنین رابطه ای به حضرت مهدی علیه السّلام اختصاص دارد. در روایات اسلامی تأکید شده است که آن حضرت احیاگر قرآن است. این احیاگری در راستای اصلاحات دینی و فرهنگی و نوسازی جامعه اسلامی است. مجموع این نوسازی ها و بازسازی ها گاه آن چنان زیاد و دگرگون کننده است که در پاره ای از روایات اسلامی، از آن به «دین جدید» و «کتاب جدید» تعبیر شده است. در روایتی از امام صادق علیه السّلام در کتاب «اثبات الهداة» نقل شده است: «يقوم بامر جديد، و کتاب جدید، و
ص: 131
سنّة جديدة و قضاء جديد؛ (هنگامی که قائم) خروج کند امر تازه، کتاب تازه روش تازه و داوری تازه ای با خود می آورد» (1).
تازگی این برنامه ها و روش ها و داوری ها، نه به خاطر آن است که مذهب جدیدی با خود می آورد، بلکه آنچنان اسلام را از میان انبوه خرافات، تحريفها، تفسیرهای نادرست و تلقّی های غلط بیرون می آورد که بنایی کاملا نو و جدید جلوه می کند. همچنین تازگی کتاب نه مفهوم آن است که یک کتاب آسمانی جدید بر او نازل شود، چرا که امام قائم است و حافظ دین، نه پیامبر و آورنده آیین و کتاب جدید؛ بلکه قرآن اصیل فراموش شده را چنان از زوایای تحریف های معنوی و تفسیرهای نادرست بیرون می کشد که می توان نام کتاب جدید بر آن گذاشت. (2) بدین سان جدایی ناپذیری و شراکت قرآن با امام معصوم علیه السّلام در این عصر ظهور، مجددا تجلی خواهد یافت و آن حضرت احکام قرآن کریم را بر روی زمین زنده خواهد نمود.
ص: 132
[ 9 ]
هنگامی که «دعبل خزاعی» اشعار خود را در محضر امام هشتم عليه السّلام خواند، چون از بقية الله و قیام شکوهمند آن حضرت یاد کرد، امام رضا علیه السّلام از جای برخاست و دست مبارکش را بر سر نهاد و در برابر نام حضرت ولی عصر علیه السّلام تواضع نمود و برای فرجش دعا کرد. (1) از امام صادق علیه السّلام سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم؟ فرمود:
برای آن حضرت غیبت طولانی است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت اوست. و لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتی که به دوستانش دارد، به هر کسی که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبت آمیز می کند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعی در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامی که مولای بزرگوارش به سوی او بنگرد از جای برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید. (2)
ص: 133
[ 10 ]
برای پاسخ لازم است در آغاز این واژه را از نظر لغوی مدنظر قرار دهیم و سپس ببینیم منظور از این کلمه یا به عبارت دیگر اصطلاح مهدویت چیست؟
مهدویت از نظر لغوی یا مصدر جعلی است و یا صفتی منسوب از مهدی است. یعنی؛ مهدویت، که یک کلمه عربی است و از واژه مهدی گرفته شده است؛ دو گونه استعمال می شود. یکی به صورت مصدر جعلی است با این توضیح این که هر وصفی که «یای» مشدد و «تا» (یّت) به آن اضافه شود، تبدیل به مصدر میشود مثل عالميّت، حاکمیّت. مهدویت هم همان کلمه مهدی است که پای مشدد و تا به آن اضافه شده است و به صورت مصدر جعلی به کار می رود. یعنی مهدوی بودن.
کاربرد دیگر مهدویت به صورت نسبت و صفت منسوب است. در این حالت، «ی» آخر آن، مصدری نیست بلکه «یا»ی نسبت است و «ت» هم، تای تأنيث است که به صورت وصفی برای موصوف محذوف به کار می رود یعنی طریقه مهدویه یا نسبت مهدویه. بنابراین صفاتی نظیر حسنه، سيئه و خطيئه، صفاتی است که موصوفش محذوف یا فراموش شده است.
ص: 134
چنانکه گفتیم مهدویت دارای دو ساختار و دو نوع کاربرد است. اما اولین کاربرد (یعنی مهدی بودن) مطرح و ملحوظ نیست، آنچه معمولاً مطرح است، همان صفت نسبی است. یعنی؛ روش، مذهب، رفتار، فکر و عقیده ای که به مهدی انتساب داشته باشد. می توان گفت، این «ی» تقریباً معادل ایسمی است که در زبان های اروپایی به کار می رود. به انگلیسی نوشته می شود «Mahdism» یا «مهدیسم».
نکته دیگر این که برای انتساب، کمترین نسبت کافی است. وقتی می گوئیم مهدویت طريقه ای منسوب به حضرت مهدی یا فکر و عقیده ای منسوب به ایشان است، ممکن است این انتساب از این جهت باشد که اصلاً محور آن فکر و شخص مهدی است که اعتقاد به او می شود مهدویت.
پس مهدویت یعنی معتقد بودن به وجود مهدی، گاهی نسبت، بیش از این حیثیت لحاظ می شود یعنی رفتار هم رفتار مهدی پسند باشد یا رفتاری باشد که از او اخذ و الهام گرفته شده باشد. بدین ترتیب فکر، طریقه و یا رفتاری که انتساب به حضرت مهدی داشته باشد را مهدویت یا مهدیسم یا مهدوی می گوئیم.
البته منظور ما مهدی مشخص و مهدی خاصی است؛ یعنی حضرت مهدی محمد بن الحسن العسکری که در سحرگاه نیمه شعبان سال 255 هجری برابر با 869 میلادی در سامرا به دنیا آمد، او نُهمین نسل از سبط کوچک پیامبر - حسین بن علی - بود. در پنج سالگی به امامت رسید و دارای دو غیبت کوتاه مدت و بلند مدت است. غیبت کوتاه او سال 329 پایان یافت و غیبت بلند
ص: 135
مدت او از آن سال آغاز شده و هنوز ادامه دارد. (1) او همان است که با آمدن و ظهور خویش جهان را پر از عدل و داد می کند. بنابراین آنچه به ایشان انتساب دارد، مهدویت می شود.
برخی از اندیشمندان غربی نیز نگاه مسیحاباوری و موعودگرایی را نزدیک همین معنا گفته اند، مثلا دائرة المعارف دین در این باره می گوید: «اصطلاح مسیحا باوری بر نهضت، یا نظامی از عقاید و نظرات دلالت می کند که محور آن انتظار ظهور یک مسیح (برگرفته از واژه عبری مشباح (mashiah)، یعنی «خود تدهین شده») است» (2).
علت غیبت امام مهدی علیه السّلام از اسرار الهی است که به حقیقت آن نمی توانیم پی ببریم. برای غیبت موقّت، نمونه هایی از زندگی اولیای خدا در گذشته و امت های پیشین وجود دارد. مثلاً موسای کلیم علیه السّلام چهل روز از امت خویش غایب شد و همه آن مدت را در میقات گذراند (3). حضرت مسیح به خواست خدا از چشم امتش پنهان شد و دشمنانش نتوانستند او را بکشند و از بین ببرند (4). حضرت یونس علیه السّلام نیز مدتی از میان قوم خود پنهان بود (5).
ص: 136
پس غیبت امام زمان علیه السّلام از دیده ها، موضوع تازه ای نیست و این غیبت هر چه هم به درازا بکشد نمی تواند بهانه انکار اصل وجود مهدی علیه السّلام گردد. اساساً هرچه که از راه نقل متواتر ثابت شود، اما انسان نتواند آن را تجربه یا مشاهده کند، نمی تواند آن را انکار یا در پذیرش آن تردید کند، چون این تواتر در نقل اطمینان آور است. در غیر این صورت، بسیاری از مطالب مسلّم و ضروریات دین در معرض انکار و تردید قرار خواهد گرفت با این حال باید گفت: در حدّ فکر بشری ما شناخت فلسفه غیبت ممکن است و آن این است که از آنجا که خداوند متعال اراده فرموده که بسط عدالت و گسترش توحید را در سطح جهان به وسیله او قرار دهد و این آرزوی بزرگ و آرمان متعالی پس از گذشت مدت زمانی تحقق پذیر خواهد بود، یعنی دورانی که عقل بشری به کمال برسد و آمادگی فکری برای آن مرحله پیدا کند و جهان با اشتیاق، از موكب آن امام عدالت گستر و آزادی بخش استقبال کند، طبیعی است که اگر آن امام در میان مردم آشکار باشد و با آنان زندگی کند، پیش از آنکه آن مسأله پخته شود و مقدمات و زمینه لازم و مناسب آن فراهم گردد سرانجام و سرنوشت او سرنوشت پدران بزرگوارش خواهد بود، یعنی شهادت. و پیش از آنکه آن هدف و آرمان بزرگ به دست او تحقق یابد کشته خواهد شد.
در برخی روایات اهل بیت علیهم السّلام به این حکمت اشاره شده است:
امام باقر علیه السّلام فرمود: حضرت مهدی علیه السّلام پیش از ظهورش غیبتی خواهد داشت. راوی پرسید: برای چه؟ فرمود: از بیم کشته شدن (1). یعنی غیبت، برای جلوگیری از کشته شدن پیش از تحقق آن هدف مورد انتظار است.
ص: 137
در روایات، جهات دیگری هم برای غیبت او ذکر شده است، همچون آزمایش و امتحان مردم در عصر غیبت، تا معلوم شود تا چه حدّ در راه ایمان و اعتقاد، ثابت قدم و استوارند (1).
ص: 138
[ 11 ]
فلسفه غیبت حضرت ولیّ عصر علیه السّلام به طور کامل برای ما معلوم نیست، ولی گاه در روایات به مواردی از حکمت های آن اشاره شده که ذیلاً بیان می شود و دیگر حکمتها بعد از ظهور آشکار خواهد شد؛ چنان که علت کارهای حضرت خضر برای حضرت موسی معلوم نشد، مگر به هنگام مفارقت آنها از یکدیگر.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرماید: «لابُدَّ لِلْغُلامِ مِنْ غَيْبَة، فَقِيلَ لَهُ: وَلمَ يا رَسوُلَ الله؟ قال: يَخافُ القَتْلَ، آن پسر، به ناچار غیبتی خواهد داشت. پرسیدند: چرا ای پیامبر خدا؟! فرمود: از کشته شدن بیم دارد.» (1)
البته در اینجا ترس فردی نیست، بلکه ترس از این است که زمین خالی از حجت الهی شود. بعضی می گویند: مگر خدا قدرت حفظ امام را ندارد؟
می گوئیم: خداوند بر همه کارها احاطه دارد، ولی می خواهد امور هستی بر طبق اسباب و از مجرای عادی انجام گیرد و اگر برخلاف این باشد، دنیا دار تکلیف و اختیار و امتحان نخواهد بود. (2)
ص: 139
حضرت ولیّ عصر علیه السّلام پیش از رسیدن وقت ظهور و مأمور شدن به قیام، ناچار نمی شود که مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفای وقت بیعت کند. امام حسن علیه السّلام می فرماید:
« إن اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُخْفی وِلادَتَهُ و یُغَیِّبُ شَخصَهُ، لئَلاّیَکوُنَ لأحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إذا خَرَجَ (1) ؛ خدای تبارک و تعالی ولادت او را مخفی میکند و شخص او را از دیده ها پنهان می سازد تا هنگامی که ظهور می کند، در گردن او بیعت با کسی نباشد».
امام صادق علیه السّلام پس از بیان تأخیر فراوان کیفر قوم نوح علیه السّلام می فرماید: «غیبت قائم علیه السّلام به طول می انجامد تا حق روشن گردد و ایمان محض از تیرگی پاک شود و از شیعیان هر کس سرشت ناپاک دارد و بیم آن هست که اگر از امکانات وسیع و امن و امان گسترده در عهد قائم علیه السّلام آگاه شود، منافقانه رفتار کند، با ارتداد آنها خالص و ناخالص از یکدیگر جدا شود» (2).
یکی از حکمتهای غیبت، آمادگی فکری بشر برای ظهور آن حضرت است؛ زیرا روش و سیره آن حضرت، رعایت امور ظاهری و حکم به ظواهر نیست، بلکه او بر اساس واقعیات و بدون تقیه و مسامحه، به احقاق حقوق، ردّ مظالم، برقراری عدالت واقعی و اجرای تمام احکام اسلامی می پردازد (3).
ص: 140
[ 12 ]
در سال های اخیر، ادعاهای دروغین در حوزه ی مهدویت بسیار گسترش یافته است و هر از چند گاه از یکی از کشورهای اسلامی، اعم از ایران، عراق، بحرین، مصر، عربستان و... کسی برمی خیزد و با این ادعا که سیّد حسنی، سیّد خراسانی، یمانی، نماینده ی مخصوص امام زمان عليه السّلام يا حتی خود مهدی موعود است، جمعی بی اطلاع را با خود همراه و آتش فتنه ای جدید را برپا می کند.
در چنین فضایی به طور طبیعی برای بسیاری این پرسش مطرح می شود که چگونه می توانیم مهدی موعود عليه السّلام را از مدعیان دروغین بازشناسیم؟ آیا راهی برای جلوگیری از تشخيص ها و تطبيق های نادرست وجود دارد؟ آیا اساساً ظهور امام مهدی علیه السّلام و رویدادهای پیش از آن به حدی روشن است که مردم در مورد آن دچار هیچ گونه تردید و سردرگمی نشوند؟
برای یافتن پاسخ پرسش های یاد شده توجه به چند نکته ضروری است:
در روایات متعددی بر این نکته تأکید شده است که امر ظهور امام مهدی علیه السّلام از آفتاب نیز درخشان تر است. به همین دلیل، این امر بر هیچ کس مشتبه نخواهد شد و هیچ کس در حقّانیت آن تردید نخواهد کرد.
ص: 141
در این زمینه از امام محمد باقر علیه السّلام چنين نقل شده است:
تا آسمان و زمین ساکن است، شما نیز ساکن و بی جنبش باشید - یعنی علیه هیچکس خروج نکنید - که کار شما پوشیدگی ندارد. بدانید که آن نشانه ای از جانب خدای عزّوجلّ است نه از جانب مردم، بدانید که آن از آفتاب روشن تر است و بر نیکوکار و زشتکار پنهان نخواهد ماند. آیا صبح را می شناسید؛ امر شما همانند صبح است که پنهان ماندن در آن راه ندارد (1).
ابتدای روایت، هشدار به کسانی است که با پیش افتادن بر امامان معصوم علیهم السّلام و با امید تشکیل دولت اهل بیت: دست به قیام های نابه هنگام و حساب نشده می زدند و سرانجام خود و گروهی از شیعیان ناآگاه را به هلاکت می انداختند.
در روایت دیگری، میمون البان از آن حضرت چنین نقل می کند:
من در خیمه امام باقر علیه السّلام نشسته بودم که امام یک طرف خیمه را بالا زد و فرمود: امر ما از این آفتاب روشن تر است، سپس فرمود: نداکننده ای از آسمان ندا می کند که امام، فلان پسر فلان است و نام او را می برد و ابليس - لعنت خدا بر او باد - نیز از زمین ندا کند؛ همچنان که در شب عقبه بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله ندا کرد (2).
در همین زمینه مفضل بن عمر از امام صادق علیه السّلام چنین روایت می کند:
ص: 142
از ابی عبدالله [امام صادق] علیه السّلام شنیدم که می فرمود: «فریاد نکنید. به خدا سوگند امام شما سالیانی از روزگارتان غیبت کند و حتماً مورد آزمایش واقع شوید تا آنجا که بگویند: او مرده یا ملاک شده و به کدام وادی سلوک کرده است؟ و چشمان مؤمنان بر او بگرید و واژگون شوید همچنان که کشتی در امواج دریا واژگون شود، و تنها کسی نجات یابد که خدای تعالی از او میثاق گرفته، در قلبش ایمان نقش کرده و او را به روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد. دوازده پرچم مُشتبه برافراشته شود که هیچ یک از دیگری بازشناخته نشود».
راوی گوید:
من گریستم، آنگاه فرمود: «ای اباعبدالله! چرا گریه می کنی؟» گفتم: چگونه نگریم در حالی که شما می گوئید: دوازده پرچم مشتبه که هیچ یک از دیگری باز شناخته نشود، پس ما چه کنیم؟ راوی گوید: امام به پرتو آفتاب که به داخل ایوان تابیده بود، نگریست و فرمود: «ای اباعبدالله! آیا این آفتاب را می بینی؟»
گفتم: آری، فرمود: «به خدا سوگند امر ما از این آفتاب روشن تر است» (1).
با توجه به روایات یاد شده، می توان گفت پدیده ی ظهور و مقدمات آن، چنان واضح و روشن است که به هنگام وقوعش، همه ی مردم از آن آگاه می شوند و به حقانیت آن پی می برند. این گونه نیست که تنها جمعی محدود از شیعیان از آن باخبر شوند و به همراهی با آن برخیزند.
ص: 143
بنابراین، اینکه می بینیم کسی در گوشه ای از کشور عراق با ایران، خود را به عنوان یکی از شخصیت های مطرح در عصر ظهور معرفی می کند و عده ی ناچیزی از مردمان ناآگاه یا فریب خورده نیز با او همراهی می کنند، اصلاً با واقعیت های ظهور که پدیده ای جهانی و قابل درک برای همگان است، همخوانی ندارد.
در روایات فراوانی که از پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام وارد شده، همه ی ویژگی ها و نشانه های منجی موعود اسلام مشخص شده است و هیچ ابهامی در مورد شخصیت او و چگونگی ظهورش وجود ندارد. بنابراین، می توان گفت اگر کسی به درستی به مطالعه ی معارف مهدوی بپردازد و روایات نشانه های ظهور را با دقت و تأمل بررسی کند، هرگز دچار تشخيص ها و تطبيق های نادرست نمی شود و فریب مدعیان دروغین را نمی خورد. اینکه در گذشته و امروز کسانی به طرح ادعاهای دروغین پرداخته و کسانی هم با آنها همراهی کرده اند، دلیلی جز نادانی و ساده لوحی پیروان و شهرت طلبی و دنیا خواهی مدعیان نداشته است.
افزون بر این، باید توجه داشت که نشانه های ظهور ۔ چنانکه در روایات هم، آمده است . مانند دانه های تسبیح به هم پیوسته اند و در ارتباط با هم معنا و مفهوم می یابند (1). به بیان دیگر نشانه های ظهور به ترتیبی خاص، در فاصله ی
ص: 144
زمانی معین و با شرایطی مشخص رخ می دهند و این گونه نیست که رویدادی مانند خروج خراسانی یا یمانی رخ دهد، بی آنکه مقدمات آنها که در روایات به آنها اشاره شده است، فراهم شده باشد یا دیگر رویدادها و نشانه های مرتبط با آنها رخ داده باشد.
افزون بر آنچه گفته شد، راه دیگری نیز برای در امان ماندن از تشخیص ها و تطبيق های نادرست و مواجه نشدن با خطر پیروی از مدعیان دروغین وجود دارد و آن مراجعه به فقیهان، عالمان و صاحب نظران حوزه ی مباحث مهدوی است.
تجربه ی تاریخی نشان می دهد که هرگاه اشخاص به دلیل غرور و خودپسندی و باور بیش از حد به خود از فقیهان و عالمان فاصله گرفته اند، به طرح ادعاهای واهی و بی اساس پرداخته و خود و جماعتی را به هلاکت انداخته اند. بنابراین، به محض مواجهه با فردی که خود را از یاران امام زمان علیه السّلام و از زمینه سازان ظهور آن حضرت معرفی می کند، پیش از هر گونه تطبيق و تصدیق، باید به سراغ فقیه و عالمی سرشناس رفت و موضوع را با او در میان گذاشت تا دچار گمراهی و سرگردانی نشویم.
مطالعه ی سرگذشت کسانی که از صدر اسلام تا عصر حاضر ادعای بابیت وکالت، سفارت و مهدویت کرده اند و آشنایی با عوامل، زمینه ها و انگیزه های
ص: 145
طرح چنین ادعاهایی می تواند ما را از بسیاری از تشخیص ها و تطبيق های نادرست و در افتادن در دام مدعیان دروغین در امان نگه دارد.
نویسنده ی کتاب امام مهدی علیه السّلام از ولادت تا ظهور مدعیان مهدویت در طول تاریخ را این گونه تقسیم می کند:
1- کسانی که دیگران روی انگیزه های خاصی، آنان را «مهدی» نجات بخش خواندند.
2- کسانی که به انگیزه جاه طلبی و قدرت خواهی چنین ادعای دروغینی نمودند.
3- کسانی که طبق نقشه ی استعمار و به اشاره بيدادگران، به چنین دجال گری و فریب، دست یازیدند و بی شرمانه خود را مهدی نجات بخش، معرفی کردند (1).
بی تردید، مطالعه در احوال هر یک از این گروه ها، در عصر حاضر که ادعاهای دروغین بیش از هر عصر دیگری به چشم می خورد، نقش بسیار مهمی در تشخیص مهدی موعود راستین از مدعیان دروغین مهدویت دارد. (2)
با توجه به نکات یاد شده در می یابیم که شناسایی مدعیان دروغین و در امان ماندن از تشخیص ها و تطبيقهای نادرست در حوزه مهدویت چندان کار دشواری نیست و اگر کسی از صمیم قلب در پی هدایت و یافتن راه درست
ص: 146
باشد، هرگز در دام شیادانی که از باور راستین مردم برای رسیدن به مقاصد دنیوی خویش، سوء استفاده می کنند، نخواهد افتاد.
ص: 147
[ 13 ]
طول عمر حضرت ولیّ عصر علیه السّلام یک حقیقت قطعی و ثابتی است که نه راهی برای انکار دارد و نه فرصتی برای تردید. این مسئله را می توان از دو منظر مورد بررسی قرار داد.
زیست شناسان می گویند: اگر اختلال ها و آسیب هایی که به انسان می رسد و موجب کوتاهی عمر او می شود، رفع گردد، او بسیار عمر خواهد کرد. و برای این مطلب، عوامل طول عمر را بیان کرده اند؛ مانند: تغذیه مناسب (1)، خواب مناسب، آرامش روحی (2)، عامل ارث (3)، کم خوری (4)، هوای آزاد (5)، سخت کوشی (6)،
ص: 148
سرما و منجمد ساختن (1). هر کدام از اینها با بررسی های فراوان در مراکز پژوهشی، به اثبات رسیده و گفته شده که انسان و موجود زنده را می توان هزاران سال زنده نگاه داشت (2). دکتر هارولد مریمن، رئیس انستیتوی تحقیقات پزشکی آمریکا، معتقد است که 197 درجه زیر صفر را می توان حیات جاودانی نامید. (3) یک کارشناس انگلیسی می گوید: به هم خوردن تعادل ذخيره آهن و مس و منیزیوم و پتاسیم و غلبه یکی از آنها بر دیگری، موجب فرا رسیدن مرگ می شود و به تعبير سعدی:
«چون یکی زین چهار شد غالب *** جان شیرین بر آرد از قالب» (4).
لذا دانشمندان زیست شناس با تلاشی بی نظیر به مبارزه با مرگ بر خواسته، می گویند: می توان مرگ را یک بیماری دانست و لزومی ندارد که این بیماری کشنده باشد. آنها می گویند: آنچه امروز سبب مرگ می شود، انواع بیماری ها است که تا کنون پزشکان و زیست شناسان به شناختن 45 هزار نوع آن موفق شده اند و در صدد معالجه آنها برآمده اند (5). آزمایش های مکرر الکسیس کارل، در ژانویه 1912م. ثابت کرده است که اگر مواد غذایی لازم و تمام احتياجات یک موجود زنده به او برسد، گذشت زمان کوچک ترین اثر پیری در او به
ص: 149
وجود نخواهد آورد (1). گروهی از زیست شناسان با تلاش های شبانه روزی خود کتاب های ارزنده ای را تهیه کرده و در زمینه دستیابی به طول عمر، مباحثی ارائه کرده اند که چند نمونه از این کتابها را نام می بریم: 1. امید به یک زندگی نوین، پروفسور شبش فرانسوی؛ 2. جاودانیت، تاتان دارنیک ؛ 3. دانش طولانی کردن عمر، گوفلاند روسی.
مسلمانان اعم از شیعه و سنی درباره طول عمر، مباحث قرآنی و روایی و تاریخی را بیان کرده اند. .
قرآن: در قرآن کریم آیاتی هست که عمر طولانی در امت های پیشین را خبر می دهد؛ مانند آیه ای که می فرماید: «ما آنها و پدرانشان را از متاع دنیوی برخوردار ساختیم تا از عمر طولانی بهره مند شدند» (2).
در جای دیگر، قرآن نه تنها از عمر طولانی بلکه از امکان عمر جاویدان خبر می دهد؛ آنجا که می فرماید:
«اگر او (یونس) در شکم ماهی تسبیح نمی گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهی باقی می ماند» (3) .
ص: 150
همچنین درباره حضرت نوح می فرماید: «او را به سوی قومش فرستادیم. پس 950 سال در میان آنها در نگ کرد» (1).
البته بر اساس روایات، عمر ایشان 2500 سال بوده است که 950 سال آنرا برای تبلیغ امت خویش صرف کرده است.
روايات: امام حسن علیه السّلام در پاسخ به گروهی که به صلح آن حضرت اعتراض داشتند، به داستان حضرت خضر و موسی اشاره میکند، سپس در ذیل حدیث درباره ولایت و غیبت و طول عمر حضرت مهدی علیه السّلام سخن می گوید:
«آن حضرت، نهمین فرزند برادرم حسین علیه السّلام و فرزند بهترین کنیزان است. خداوند عمر او را در غیبت طولانی قرار داده است» (2).
احادیثی وجود دارد که بر اساس عقیده برادران اهل سنت، حضرت ادریس نیز زنده و در آسمانهاست. علاوه بر احادیث به آیه شریفه: « وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا »؛ «ما او را به جایگاه بس بلند بالا بردیم» نیز استناد می کنند (3) .
احادیث فراوان دیگری از طریق شیعه و سنی دلالت میکنند بر اینکه دجّال در عصر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله زنده بود و تا ظهور حضرت ولیّ عصر علیه السّلام زنده خواهد ماند و به دست حضرت کشته خواهد شد (4).
ص: 151
در طول تاریخ، افراد بسیاری بوده اند که عمرهای طولانی کرده اند که نمونه هایی را بیان می کنیم: لقمان حکیم 3500 سال؛ ضحّاک دوم هزار سال؛ ریان پدر عزیز مصر 1700سال (1).
کسانی هم در عصر کنونی بوده اند که عمرهای طولانی داشته اند: سید علی کوتاهی 185 سال، شیخ علی بن عبدالله، حکمران سابق قطر 150 سال؛ عباس طاهری 131 سال (2).
ص: 152
[ 14 ]
تحقق انقلاب عظیم حضرت مهدي علیه السّلام به عنوان بزرگ ترین تحولی است که بشر در حیات خود خواهد دید. این واقعه بزرگ بر پایه هایی استوار است که از مهم ترین آنها فراهم آمدن یاران، همراهان و همرزمانی است که تا پای جان برای اجرای اهداف آن حضرت از پای ننشینند.
بازشناسی این عوامل ما را به شناخت آن حکومت سترگ نزدیک تر خواهد کرد. آنگاه خویشتن را با آن شرایط و ویژگی ها محک خواهیم زد و از خود خواهیم پرسید: آیا ما خود را برای آن روزگار آماده ساخته ایم؟ شاید آن روز، همین فردا باشد. با فهم این ویژگی ها در خواهیم یافت که پای رفتن این راه را داریم یا خیر؟ و آیا در آن روز موعود و در هنگامه نبرد حق با باطل در کدامین جبهه قرار خواهیم گرفت؟
با گذری در بوستان کلام معصومان علیهم السّلام این ویژگیها به خوبی فرا روی ما قرار خواهد گرفت. پس قدم در این گلستان پرگل می نهیم و از گلهای عطر آگین آن مشام اندیشه را به پرواز در می آوریم.
پاره ای از ویژگی های یاران آن موعود امت ها از این قرار است:
ص: 153
خداوند متعال فلسفه اساسی آفرینش انسانها را عبادت و بندگی معرفی فرموده است. در آنجا که می فرماید: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ »؛ (1) جن و انس را جز برای اینکه عبادت کنند خلق نکردم».
این مهم، زمانی حاصل می گردد که شناخت نسبت به آن ذات مقدس فراهم آید. پس از شناخت خداوند است که راه رشد، هموار و موانع برطرف می شود.
یاران امام مهدی علیه السّلام از جمله کسانی هستند که خداوند را آن گونه که شایسته است می شناسند. حضرت على علیه السّلام این شناخت والای خداوند را در ایشان این گونه وصف فرموده است:
«رجال مؤمنون عرفوا الله حق معرفته وهم انصار المهدي في آخر الزمان؛ (2) مردانی مؤمن که خدا را چنان که شایسته است شناخته اند و آنان، ياران مهدی علیه السّلام در آخرالزمانند».
امام صادق علیه السّلام ششمین ستاره فروزان سپهر ولایت، قلب های آنان را بسان پولاد دانسته می فرماید:
«... رجال كأن قلوبهم زبر الحديد لا يشوبها شک فی ذات الله اشد من الحجر... (3) ؛ آنان مردانی اند که دلهایشان گویا پاره های آهن است. هیچ تردیدی نسبت به خداوند قلبهایشان را نيالايد و [قلبهایشان] از سنگ استوارتر است».
ص: 154
اگرچه شناخت امام در هر زمان بر پیروان لازم و ضروری است، ولی آنچه که شناخت رهبر آخرین را از اهمیتی دو چندان برخوردار می سازد، شرایط ویژه او است. ولادت پنهان، زیست پنهان، امتحانات سخت و دشوار، برخی از این ویژگی هاست.
یاران امام مهدی علیه السّلام امام خویش را به بهترین وجه می شناسند و این شناخت آگاهانه در تمامی وجودشان رسوخ کرده است؛ بنابراین بار او شدن بدون شناخت آن بزرگوار امکان پذیر نخواهد بود.
در روایات فراوانی بیان شده است:
«... من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية (1) ؛ هر که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلی خواهد مرد».
همچنین امام صادق علیه السّلام فرمود:
«... اعرف امامک فاذا عرفته لم يضرک؛ تقدم هذا الامر ام تاخر... فمن عرف امامه كان كمن هو في فسطاط القائم علیه السّلام (2)؛ امام خویش را بشناس، پس وقتی او را شناختی پیش افتادن و یا تاخیر این امر [ظهور] آسیبی به تو نخواهد رساند... پس هر آن کس که امام خویش را شناخت، مانند کسی است که در خیمه قائم علیه السّلام باشد».
ص: 155
اگرچه حضرتش در پس پرده غيبت است، ولی هرگز جمال وجودش برای انسان های مهدی صفت پنهان نبوده است.
اگر معرفت به آن حضرت نباشد دیدن ظاهری ایشان نیز سودی دربسر نخواهد داشت. کم نبودند کسانی که همواره جمال دلنشین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار: را زیارت می کردند، ولی بهره معرفتی چندانی از آن اسوه های آفرینش نبردند.
امام صادق علیه السّلام فرمود:
«ومن عرف امامه ثم مات قبل أن يقوم صاحب هذا الأمر كان بمنزلة من كان قاعدا في عسكره لا بل بمنزلة من قعد تحت لوائه (1)؛ هر آن کس که امامش را شناخت و قبل از قیام صاحب این امر (امام زمان علیه السّلام) از دنیا رفت، بسان کسی است که در سپاه آن حضرت، خدمتگزاری خواهد کرد؛ نه، بلکه مانند کسی است که زیر پرچم آن حضرت است».
بنابراین اگر چه شوق دیدار آن حضرت و سعادت دیدنش از اهمیت بسیاری برخوردار است ولی از آن مهمتر شناخت و معرفت ایشان است که حاصل آن، ارتباط روحی و سنخیت با آن امام همام است. به یقین اگر کسی به وظیفه و تکلیفی که خداوند متعال برایش تعیین فرموده عمل کند، خود آن بزرگوار به دیدنش خواهد رفت؛ چنان که در طول همه سالهای غیبت چنین بوده است.
امام صادق علیه السّلام در کمال تاکید، شیعیان را به شناخت خداوند، پیامبر و حجت های الهی فراخوانده، از جمله دعاهای دوران غیبت را اینگونه توصیه فرموده است:
ص: 156
«اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن دینی (1)؛
بارالها! خود را به من بشناسان که اگر خودت را به من معرفی نکنی پیامبرت را نشناسم. بارالها! پیامبرت را به من معرفی کن که اگر پیامبرت را به من معرفی نکنی حجتت را نشناسم، بارالها حجتت را به من معرفی کن که اگر حجتت را به من معرفی نکنی از دین خود گمراه شوم».
این دعا علاوه بر امام صادق علیه السّلام از نواب اربعه نیز نقل شده که احتمال دارد ایشان از خود حضرت مهدي عليه السّلام نقل کرده باشند (2).
پس از شناخت خداوند و امام زمان عليه السّلام و اعتقاد به آنان باید این شناخت و اعتقاد را عملی کرد و تبلور حقیقی آن در اطاعت محض از آن انوار پاک است .
همسو کردن رفتارها، نیتها و جهت گیریها طبق خواست رهبر الهی از مهم ترین ویژگی های رهروی راستین است و این صفت به خوبی در یاران امام مهدی علیه السّلام وجود دارد.
شایان توجه اینکه اگر کسی در مرحله شناخت، در حد ممكن معرفت کسب نمود، در مرحله اطاعت دچار تردید نخواهد شد؛ حال آنکه اگر کسی در آن
ص: 157
مرحله دچار تردید و یا نقصان معرفتی شد، در مرحله اطاعت هرگز پیرو خوبی نخواهد بود.
در قرآن کریم اطاعت از امام، همسنگ اطاعت از خداوند و پیامبر او شمرده شده است؛ آنجا که خداوند می فرماید:
« أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ » (1) ؛ «از خداوند و رسول و صاحب امرتان اطاعت کنید».
اگرچه امروزه حضرت مهدی علیه السّلام در پس پرده غیبت است، اما اراده و فرمانش را باید گردن نهاد؛ چرا که اگر کسی اکنون از دستورات آن حضرت اطاعت کرد در زمان ظهور نیز چنین خواهد بود.
رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله در این باره فرمود:
«طوبی لمن ادرک قائم اهل بیتی وهو مقتد به قبل قيامه يتولى وليه ويتبرا من عدوه ويتولى الأئمة الهادية من قبله اولئک رفقائی و ذوو ودی و مودتی واكرم امتي على (2) ؛ خوشا به حال کسی که، قائم اهل بیت را درک کند؛ حال آنکه پیش از قیام او نیز پیرو او باشد. با دوست او دوست و با دشمن او دشمن [و مخالف] و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست باشد. اینان همنشین و دوستان من و گرامی ترین امت من در نزد من هستند».
از آنجایی که امام حقی بزرگ بر گردن پیروان دارد، خداوند متعال احترام او را بر مردمان لازم فرموده است. از اینرو هر آنچه مایه بزرگداشت او می شود از
ص: 158
سوی یاران آن حضرت انجام می گیرد. ایشان این روحیه را در زمان غیبت در خود ایجاد نموده اند تا در زمان ظهور نیز همواره در تمامی امور، احترام آن حضرت را پاس دارند.
ائمه معصومین علیهم السّلام که معلم انسانهایند، هرگز از این مهم غفلت نکرده و عظمت شان آخرین معصوم علیه السّلام ، آنها را به تکریم و احترامی مثال زدنی واداشته است.
وقتی «دعبل خزاعی» قصیدهای غراء برای امام علی بن موسى الرضا علیه السّلام خواند - که در ابیاتی از آن به حضرت مهدي علیه السّلام اشاره شده بود - حضرتش به احترام ذکر نام مقدس ایشان، متواضعانه برخاسته، دست بر سر نهاد و برای فرج قائم آل محمد علیه السّلام دعا فرمود. راوی این عمل ارزشمند امام رضا علیه السّلام را این گونه وصف کرده است:
«فوضع الرضا علیه السّلام يده على راسه وتواضع قائماً ودعى له بالفرج؛ (1) حضرت رضا علیه السّلام دست خود را بر سرش قرار داد و در حالی که ایستاده بود تواضع کرد و برای فرج او [امام زمان علیه السّلام] دعا کرد».
به راستی کسی که از احترام اندکی به صورت برخاستن هنگام شنیدن نام آن حضرت کوتاهی می کند، چگونه می تواند در عصر ظهور به تکریم آن حضرت بپردازد و از جان خود بگذرد؟!
مناسب است درباره احترام به آن حضرت بیشتر بخوانیم.
ص: 159
از امام صادق علیه السّلام سؤال شد: «چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم!» آن حضرت فرمود: «آن حضرت، غیبت طولانی دارد و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تاسف بر غربت اوست و لذا آن حضرت از شدت محبت و مرحمتی که به دوستانش دارد به هر کس که حضرتش را به این لقب یاد کند نگاه محبت آمیز میکند. از تجلیل و تعظيم آن حضرت است که هر بنده خاضعی در مقابل صاحب عصر خود هنگامی که مولای بزرگوارش به سوی او بنگرد از جای برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در فرج امر مولایش را از خداوند مسئلت نماید» (1).
علاوه بر حکمت یاد شده، آمادگی افراد در هر آن، برای قیام، و مبارزه و جهاد در راه تحکیم عدالت اجتماعی، و حفظ حقوق انسانها واجد اهمیتی بسزاست.
انسان منتظر که زمینه ساز ظهور در عصر غیبت است، باید همواره دارای چنین هدفی باشد و در راه تحقق آن به گونه های مختلف بکوشد و تا آنجا این آمادگی را داشته باشد و ابراز دارد، که هرگاه نام پیشوای قيام (قائم) ذکر میشود به پاخیزد و آمادگی همه جانبه خویش را نشان دهد و این آمادگی را همیشه به خود و دیگران تلقین و تحکیم کند (2).
انتظار راستین که اساس شخصیت یاران امام مهدی را شکل می دهد، پیشینه ای بس دراز و طولانی در تاریخ شیعه دارد.
ص: 160
آخرین فرستاده الهى بانگ برآورده و انسانها را به روزگاری سراسر نور نوید داده و فرموده است:
«لا تذهب الدنيا حتى يلی امتی رجل من أهل بیتی يقال له المهدی (1)؛ دنیا به پایان نرسد مگر اینکه امت مرا مردی از اهل بیت من رهبری کند که به او مهدی گفته می شود».
و اکنون قرنها از آن بانگ ملکوتی می گذرد، ولی همچنان طنین دلنشین و امیدبخش آن در گوش انسانهاست. و این بشارت بزرگ زندگی مردمان را در عصر بلند انتظار با تاریخی روشن از نمودها و جلوه های فکری و عملی روز به روز به آن دروازه روشنایی نزدیک تر می سازد.
و آنچه در این رهیافت از ارزشی بس بلند برخوردار است زمینه سازی برای ایجاد آن حکومت موعود است؛ اگرچه زمان برپایی آن از اسرار الهی و تنها در حیطه اراده خداوند است. انتظار به معنای چشم به راه بودن و درنگ کردن به امید پیشامدی خاص و به بیان دیگر کیفیتی است روحی که موجب به وجود آمدن حالت آمادگی برای آنچه انتظار دارند می شود؛ و ضد آن یأس و ناامیدی است. این اندیشه در فرهنگ مهدویت بیش از هر چیز، مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینی نسبت به پایان کار بشر است که طبق بسیاری از نظریه ها و فرضیه ها فوق العاده تاریک و ظلمانی است.
ص: 161
امید و آرزوی تحقق این نوید کلی جهانی انسانی، در زبان روایات اسلامی، «انتظار فرج» خوانده شده و از جمله عبادات، بلکه برترین آنها شمرده شده است.
پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السّلام بر انتظار آن روز موعود، و لحظه شماری در فرا رسیدن آن حکومت حقه - که تنها به دست آن حضرت تشکیل می گردد - تاکید فراوانی نموده و آن را از اصول اساسی دینداری شمرده اند و پاداشهای بزرگی برای منتظران بیان فرموده اند.
از همین رو، علمای بزرگ، انتظار ظهور منجی را یکی از وظایف مهم مردم در عصر غیبت و عنصری اساسی در زمینه سازی و حفظ روحیه مناسب برای درک زمان ظهور ذکر کرده اند. و همواره مؤمنان را به رعایت این وظیفه خطیر با گفتار و کردار وا می داشتند.
در باب انتظار فرج و ارج و اهمیت آن احادیث فراوانی از پیشوایان معصوم علیهم السّلام روایت شده است.
رسول گرامی اسلام صلّی الله علیهو آله در این باره فرموده است:
«افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل (1)؛ برترین کارهای امت من انتظار فرج از خدای عزیز و جلیل است».
بدون هیچ توضیحی توجه خوانندگان محترم را به کلمه «اعمال» یعنی کارها» در روایت جلب می نمائیم که آن حضرت، انتظار را عمل و کار دانسته است و نه سکون و بیکاری. این فرمایش پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را تا حدودی امام صادق علیه السّلام تبیین فرموده است:
ص: 162
«من سره أن يكون من اصحاب القائم فلينتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر فان مات وقام القائم بعده كان له من الأجر مثل أجر من ادرکه فجدوا وانتظروا هنيئا لكم ايتها العصابة المرحومة (1)؛ هر کس که خوشحال می شود که از یاران قائم علیه السّلام باشد باید منتظر باشد و با پرهیزگاری و اخلاق نیکو عمل نماید و با چنین حالی منتظر باشد که هرگاه بمیرد و پس از مردنش قائم علیه السّلام به پا خیزد، پاداش او همچون کسی خواهد بود که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد، پس بکوشید و منتظر باشید. گوارایتان باد ای گروه رحمت شده!»
آنان که وجودشان سرشار از عشق خداوند و اولیای اوست، اگر عصر ظهور را درک کنند بزرگ ترین افتخارشان خدمت به ساحت بلند مهدی آل محمد صلّی الله علیه و آله خواهد بود.
شاید باور کردن این سخن بسی مشکل نماید که رئیس مذهب شیعه، همو که هزاران دانشمند، زانوی ادب و دانشجویی در محضر کلامش بر زمین می نهادند و همو که شاگردان مکتبش عقابان تیز پرواز آسمان اندیشه و علم بودند، آنگاه که نام آخرین ذخيره الهی نزدش برده می شد با حسرتی برآمده از عمق جان و آرزویی بی مانند آهی از نهاد بر می آورد و می فرمود:
«لو ادركته لخدمته ایام حیاتی (2) ؛ اگر او را درک کنم تمام روزهای زندگانی ام خدمتگزار او خواهم بود».
ص: 163
هرکس بخواهد در آن روزگار به خدمت حضرتش نصیب گردد باید هم اکنون در دوران غیبت، خدمت به آن حضرت و یاران او را سرلوحه کارهای خود قرار دهد.
بی تردید خادمان دوران ظهور، همان خادمان دوران غیبتند.
پس منتظر راستین و علاقه مند به حضرت مهدي عليه السّلام باید تمامی لحظه های زندگی خود را سرشار از خدمت به او و راه و هدفش سپری نماید.
یکی از ویژگی های یاران امام مهدی عليه السّلام در عصر غیبت خودسازی و مواظبت بر رفتار خویش است که در پی آن، جامعه و دیگران نیز به این جهت متمایل خواهند شد.
شکی نیست که دینداری در عصر غیبت حضرت مهدي علیه السّلام از هر زمانی دیگر بسی مشکل تر و طاقت فرساتر است.
حضرت امام صادق علیه السّلام سختی این دوران را این گونه تصویر نموده اند:
«ان لصاحب هذا الأمر غيبة المتمسک فيها بدينه كالخارط للقتاد ثم قال هكذا بيده فایكم يمسک شوک القتاد بیده ثم اطرق مليا ثم قال: أن لصاحب هذا الأمر غيبة فليتق الله عبد ولیتمسک بدینه (1) ؛ صاحب این امر، غیبتی دارد که در آن هر کس از دین خود دست برندارد همانند کسی است که با کشیدن دست خود به ساقه قتاد [که بوته ای تیغدار است] خارهای آن را بسترد، پس کدام یک از شما با دست خود تیغ های قتاد را نگه می دارد؟ »
ص: 164
سپس آن حضرت مدتی سر به زیر افکنده فرمود: صاحب این امر دارای غیبتی است؛ پس بنده خدا باید پرهیزگاری و تقوا پیشه کند و به دین خود تمسک جوید».
اگرچه آزمایش های دینی برای همه ایمان آورندگان در همه زمانها، قانون الهی است؛ اما در عصر غیبت تمامی عوامل دست به دست هم داده این آزمایش را به کمال خود رسانده است. در این دوران است که نگهداشت دین، بسیار دشوار است و بیشترین مردم به انگیزه های گوناگون ایمان خویش را در زندگی از دست می دهند.
گسترش زمینه های ناباوری، افزایش انگیزه های انحراف و گریز از دین، ستیزه جویی های دشمنان با دینداران و دینداری، از مهم ترین عوامل این آزمایش است. آنان که در این گرداب های ترسناک، دین خود را حفظ کنند از شان و رتبه ای بس رفيع برخوردار خواهند بود. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود:
«يا على واعلم ان اعجب الناس ایمانا واعظمهم يقينا قوم يكونون في آخر الزمان لم يلحقوا النبي وحجب عنهم الحجة فآمنوا بسواد على بياض (1)؛ اى على! بدان که شگفت انگیز ترین مردم از جهت ایمان و عظیم ترین آنها از روی یقین، مردمی اند که در آخرالزمان خواهند بود؛ پیامبر را ندیده اند و حجت (امام علیه السّلام) نیز از آنان محجوب است، اما به سیاهی که بر سفیدی رقم خورده است ایمان آورده اند».
ص: 165
انسان در این دوران برخلاف دوران معاصر پیامبر صلّی الله علیه و آله، از تمامی دریافت های حسی نسبت به پیامبر و امام علیه السّلام دور است و تنها بر اساس درک عقلی و تاریخی، پیامبر صلّی الله علیه و آله و پیشوایان معصوم را می شناسد و به رسالت و امامت ایشان ایمان می آورد.
امام سجاد علیه السّلام در این باره می فرماید:
«يا أبا خالد ان اهل زمان غيبته القائلين بأمامته والمنتظرين لظهوره افضل من اهل كل زمان لان الله تبارک و تعالی اعطاهم من العقول والافهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عنهم بمنزلة المشاهدة، وجعلهم في ذلك الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول الله صلّی الله علیه و آله بالسيف، اولئک المخلصون وشیعتنا صدقاء والدعاة الى دين الله عزوجل سرا وجهرا (1) ؛ ای اباخالد، مردم زمان غیبت آن امام که به امامت او معتقدند و منتظر ظهور اویند، از مردم هر زمانی برترند؛ زیرا خدای متعال عقل و فهم و معرفتی به آنها عطا فرموده که غیبت نزد آنان به منزله مشاهده است و آنان را در آن زمان به مانند مجاهدان پیش روی رسول خدا صلّی الله علیه و آله که با شمشیر به جهاد برخاستند قرار داده است. آنان مخلصان [حقیقی] و شیعیان راستین ما و داعیان به دین خدای متعال در نهان و آشکارند».
موفقیت در این آزمایش، نیازمند بینشی است که انسان دیندار در پرتو آن بتواند در برابر تحريف ها و شبهه ها و تردیدها رویکرد دینی خود را حفظ نماید و
ص: 166
با هیچ یک از عوامل انحراف، خلوص دینی و دینداری را در فکر و عمل از دست ندهد.
اگر چنین شد، مصداق این فرمایش رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله خواهد بود که فرمود: «به زودی پس از شما، کسانی می آیند که یک نفر از آنان پاداش پنجاه نفر از شما را دارد». گفتند: «ای رسول خدا، ما در جنگ بدر و احد و حنين در رکاب شما جهاد کردیم و درباره ما آیه قرآن نازل شده است».
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «اگر آنچه از آزارها و رنج ها که بر آنان می رسد، بر شما آید، بسان آنان شکیبایی نخواهید داشت (1).»
پایداری بر دین در روزگار غیبت به تحمل سختی ها، محرومیت ها و تنگناهای مادی خلاصه نمی شود، بلکه تحمل فشارهای سخت روحی و معنوی نیز، بر آنها افزوده می گردد. و چنانچه دینداری با صبر و شکیبایی درست و آگاهانه توام نباشد به تدریج ناامیدی ها روی می آورد و باور را از روح و فکر برمی دارد.
بنابراین منتظر راستین باید که زمینه ساز صادق ظهور باشد و اگر چنین بود، داشتن ویژگی های فوق پاره ای از خصوصیات او خواهد بود.
ص: 167
[ 15 ]
در هر بحثی پیش از پرداختن به مسائل آن، باید به ضرورت و بایستگی آن توجه کرد، تا با انگیزه ی قوی و توان کافی وارد آن شد.
از این رو در ابتدا چند پرسش را مطرح می کنیم:
1- آیا مباحث مهدویت، کاربردی است و یا صرفاً تئوری و حاشیه ای است؟
2- آیا بحث از مهدویت و مسائل آن نیاز بشر امروز است و می تواند به انتظارات او پاسخ دهد؟
3- اعتقاد به مهدویت چه تحولی در زندگی انسان مسلمان ایجاد می کند؟ و...
موضوع موعود یا مصلح کل، نظریه و اندیشه ای نیست که در طول زمان در اذهان پدید آمده و برای تسکین دردها و ایده ای برای دلداری مظلومان باشد. بلکه هویت شیعه است که با توجه به آیات و روایات می توان به ضرورت آن پی برد.
در این نوشتار بر آنیم که به طور اختصار، در ابعاد مختلف به ضرورت طرح مهدویت بپردازیم:
ص: 168
«اعتقاد» بنیان اصلی زندگی است؛ یعنی، آنچه را که انسان در میدان عمل انجام می دهد، بی تردید به ساختار اعتقادی او بر می گردد. از این رو اگر انسان دارای اعتقاد صحیح و مستحکم باشد، در صحنه عمل گرفتار لغزش و دو دلی نخواهد شد. مهمترین چیزی که به اعتقاد درست شکل می دهد، معرفت است.
با تحصیل معرفت می توان به این نتیجه رسید که؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تداوم بخش امامت ائمه هدی علیهم السّلام می باشند، او واسطه فیض الهی، خاتم الاوصياء و مظهر رسول خدا است، امام زمان علیه السّلام طريق معرفت به آفریدگار است؛ چنانکه در روایات، راه معرفت خدا و اوصاف او، شناخت اولیای خدا و امامان معصوم دانسته شده است. اینان مظهر اسمای الهی اند و شناخت درست آنان، می تواند طريق معرفت خدا باشد.
شیعه و سنّی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل کرده اند: «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية (1)؛ هر کس بمیرد و حال آنکه امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است».
در برخی از دعاها مأمور شده ایم تا خواهان توفيق معرفت امام باشیم:
اللهم عرفني حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن دینی... (2)؛ خدایا حجّت خود را به من بشناسان، اگر حجّت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد».
ص: 169
آیا با وجود این همه آثار، نباید به شناخت امام علیه السّلام پرداخت و ابعاد وجود مقدس حضرت ولی عصر علیه السّلام را بهتر شناخت؟ چگونه می توانیم نسبت به او شناخت صحیح و درستی نداشته باشیم؟ در حالی که آن حضرت در عصر غیبت نیز، از فیض الهی خویش، مردم را محروم نمی کند، و همه ما مشمول فيوضات امامت او هستیم؟
بشر از روزی که روی زمین قرار گرفت، پیوسته در آرزوی یک زندگی اجتماعی سعادت بخش بوده است. اگر این خواسته امکان تحقق خارجی نداشت، هرگز چنین آرزو و امیدی در نهاد وی نقش نمی بست؛ همان طور که اگر غذا یا آبی نبود، تشنگی و گرسنگی هم نبود...
«مهدویت»، فکر و اندیشه ای است که آثار اجتماعی فراوانی دارد، مهمترین آنها، از بین بردن یأس و ناامیدی از پیکره اجتماع است. مهدویت؛ یعنی، امیدواری به آینده ای روشن و پیامی رهایی بخش به بشر سرخورده و ستم دیده و اینکه روزی یک مرد الهی خواهد آمد و آنچه مردم بدان امید دارند، تحقق خواهد بخشید.
یک مسلمان، باور قطعی دارد که تنها نظام اجتماعی که می تواند به خواسته های مشروع او به طور کامل پاسخ دهد و نظامی را بر اساس حق و عدالت شکل دهد، نظام زیبای حکومتی اسلام است که شکل کامل آن در عصر ظهور ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشريف تحقق خواهد یافت. این، یعنی
ص: 170
امید، نشاط و زندگی. این اندیشه آن قدر روشن است که حتی برخی از مستشرقان (نظير ماربین فیلسوف آلمانی) هم بدان تصریح کرده است: «از جمله مسائل اجتماعی بسیار مهم که همیشه) می تواند (موجب امیدواری و رستگاری) باشد همانا اعتقاد به وجود حجّت عصر و انتظار ظهور او است».
بنابر این اعتقاد به وجود مقدس مهدی موعود علیه السّلام امید را در دلها زنده می کند. انسانی که معتقد به این اصل است، ناامید نمی شود، چون می داند یک پایان روشن حتمی وجود دارد... سعی می کند که خودش را به آن برساند (1) و از حرکت نمی ایستد بلکه سعی در تحقق بخشیدن آن دارد و از این رو در برابر سختیها و ناملایمات تن به شکست نمی دهد. این بزرگترین ره آورد اجتماعی برای بشر در پرتو اعتقاد به مهدویت است.
تاریخ پیوسته شاهد شکست مکتب ها و حکومت های مختلف در صحنه جهانی بوده است. سالیان دراز دو ایده ی غالب - کاپیتالیسم نماینده ی اندیشه لیبرال دموکراسی غرب و کمونیسم نماینده سوسیالیسم - با سلاحهای اتمی و جهان را تهدید کردند و این آشکارترین دلیل بر ناکارآمدی برنامه ها و ایده های آنها است.
این دو تفکر سالیان متمادی، افکار و اندیشه سیاسی جهان معاصر را تحت الشعاع خود قرار داده بود. ولی در طول سالیان گذشته یکی سقوط کرده
ص: 171
و دیگری در حال سقوط است زیرا به راحتی می توان چالش های موجود در اندیشه لیبرال دموکراسی غرب را مشاهده کرد. آنچه از بحرانهای اخلاقی، معرفتی، روانی و تکنولوژی و... در آن پدید آمد، همه نشان آن دارد که این امپراطوری، در انتظار یک شکست سنگین است.
حال تکلیف این بشر وامانده و سرگشته از ناکامیها و شعارهای بی عمل و نظاره گر سراب ها چیست؟
بشر امروزی تشنه یک طرح و نگاه جدید در عرصه سیاسی جهان است. به واقع بشر امروز در یک عطش فوق العاده به سر می برد، و آنچه می تواند او را سیراب کند، فقط طرح مدینه فاضله مهدوی است.
نظریه مهدویت، یک اندیشه جهانی است و این اندیشه برای جهان و اداره آن طرح و برنامه دارد.
از این رو تنها برنامه ای که می تواند پاسخگوی بشر معاصر باشد، این اندیشه است، مهدویت در عرصه ی حکومت دارای اهداف بلند و ارزشی است، و حتی می تواند این فکر برای حکومت دینی، یک طرح راهبردی باشد.
اگر مهدویت به خوبی تبیین شود، حرکتهای اصلاحی در سراسر جهان جان می گیرد، چنان که انقلاب اسلامی ایران به عنوان زمینه و بستری مناسب برای انقلاب بزرگ امام مهدی علیه السّلام شکل گرفت.
مهدویت در راستای مسأله امامت و در امتداد نبوت و خاتمیت است، از این رو در مرحله ای حساس از تاریخ آغاز شده و تا امروز ادامه یافته است و تا
ص: 172
آخرین لحظه ی حیات دنیوی بشر نیز باقی خواهد بود. بنابراین چگونگی «امامت» از امام على علیه السّلام تا ولی عصر علیه السّلام و عکس العمل مسلمانان درباره ی امامت (بطور عام) و مهدویت (بطور خاص) و نیز حوادث تاریخی در این زمینه می تواند از موضوعات مهم و حساس تاریخ اسلام به شمار آید.
مسأله مهدویت در طول تاریخ مطرح بوده است، روایات شیعه و سنی مملو از بشارات پیامبر گرامی به آمدن حضرت مهدی علیه السّلام است. موعود باوری در طول حیات تاریخی اسلام منشأ آثار فراوان بوده است.
جالب اینجا که بسیاری از حرکت های اصلاحی در تاریخ و عصر حاضر متأثر از اندیشه مهدویت بوده است؛ (مثل فاطمیان در مصر، مهدی سودانی در سودان و....) حرکت اصلاحی موعود باوری آن چنان در جامعه اسلامی تأثیر شگرف گذاشت که برخی از دسیسه گران با استفاده ابزاری از واژه ی مهدی، و ادعای مهدویت عده ای از مردم را در جوامع اسلامی به خود مشغول کردند.
یکی از وظایف ما مسلمانان، زمینه سازی و گسترش فرهنگ مهدویت و جلوگیری از تأخیر در ظهور آن حضرت است. کار در بعد فرهنگی در عرصه مهدویت به چند محور نیاز دارد:
استراتژی انتظار؛ یعنی کلان نگری و به کارگیری همه نیروها و توانایی ها برای تحقق ظهور حضرت، این امر تحقق نمی یابد مگر اینکه در این عرصه از هرگونه برنامه منفعلانه دوری کرده و خود را به یک برنامه فعال و پرتحرک
ص: 173
واداشته تا با سازمان دهی همه نیروها و توان موجود به اهداف مورد نظر دست یابیم. برای تحرک لازم در این زمینه باید آینده نگری داشت؛ زیرا بدون تبيين روشن آینده نمی توان برنامه درستی تدوین کرد.
همچنین باید از تمام ظرفیت های موجود در جامعه استفاده کرد تا انتظار به معنای واقعی کلمه شکل بگیرد، در نتیجه راه از بیراهه شناخته شود و گرفتار انتظار منفی وایستا نشویم.
باید تلاش کرد نقاط آسیب پذیر را شناخت و سعی در حلّ این آسیبها داشت: به عنوان نمونه، نباید با طرح افراطی ملاقات با امام زمان علیه السّلام ، اساس مهدویت را در ملاقات خلاصه کرد، چرا که با عدم تحقق ملاقات، عده ای دچار یأس و نا امیدی می شوند و... و یا به طرح یک طرفه قهر و غضب امام پرداخت.
همچنین بایستی مراقب باشیم، مفهوم انتظار، تحریف نشود و اندیشه های نادرست (مانند ظلم پذیری و..) در جامعه حاکم نگردد.
دشمن از هر حربه ای استفاده می کند تا جلوی رشد تفکر مهدویت را در جامعه اسلامی بگیرد و یا آن را تحریف کند. با توجه به آنچه گفته شد (ثمرات مهدویت و...)، اگر دشمن این کار را نکند باید تعجب کرد؛ زیرا ماهیت دشمنی همین است. باید کوشید با شناخت صحیح مباحث مهدویت، جلوی هرگونه تخریب و تحریف در آن را گرفت.
ص: 174
پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله مهمترین بحثی که در جامعه نوپای اسلامی مطرح شد موضوع خلافت و جانشینی رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود. گروهی بر اساس آراء بعضی بزرگان صحابه پیامبر صلّی الله علیه و آله، خلافت ابوبکر را پذیرفتند و گروه دیگر معتقد شدند که جانشین پیامبر بنابر تعیین آن حضرت، امام على علیه السّلام است. در زمان های بعد دسته اول به عامّه (اهل سنّت و جماعت) و گروه دوم به خاصّه (تشيع) معروف گردیدند.
نکته قابل توجه اینکه اختلاف شیعه و سنّی تنها در شخص جانشین پیامبر نیست؛ بلکه در دیدگاه هر یک، «امام» معنی و مفهوم و جایگاه ویژه ای دارد که این دو مذهب را از یکدیگر متمایز می کند.
برای روشن شدن موضوع، معنای امام و امامت را بررسی میکنیم تا تفاوِت دیدگاه ها آشکار گردد.
«امامت» در لغت به معنی پیشوایی و رهبری است و «امام» کسی است که سرپرستی یک گروه را در مسیری مشخص به عهده می گیرد. و در اصطلاح علم دین، امامت به گونه های مختلف تفسیر شده است.
به نظر اهل سنّت، امامت حاکمیتی دنیوی (و نه منصبى الهی) است که از رهگذر آن جامعه مسلمین سرپرستی و اداره می گردد و از آنجا که هر جمعیتی نیاز به پیشوا و بزرگی دارند جامعه مسلمین نیز، پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله باید برای خود رهبری برگزیند و چون برای این گزینش راه و رسم ویژه ای در دین ترسیم نشده است، انتخاب جانشین پیامبر صلّی الله علیه و آله می تواند از راه های مختلف
ص: 175
همچون رجوع به آراء اکثریت مردم یا بزرگان آنها یا وصیت خلیفه پیشین و یا حتی کودتا و غلبه نظامی باشد.
ولی شیعه که امامت را ادامه نبوّت و امام را حجّت خدا در میان خلق و واسطه فيض او به مخلوقات می داند معتقد است که «امام» تنها به تعيين الهی است که از زبان پیامبر صلّی الله علیه و آله، پیام آور وحی، معرفی می گردد. این ایده به خاطر جایگاه رفیع و بلند امامت در تفکر شیعی است که امام را نه تنها سرپرست و مدیر جامعه مسلمین که بیان کننده احکام الهی و مفسّر قرآن کریم و راهبر راه سعادت می داند؛ به بیان دیگر در فرهنگ شیعه، امام، مرجع امور مردم در دو بخش دین و دنیاست نه آنگونه که اهل سنّت معتقدند که تنها وظیفه خلیفه حکومت داری و اداره دنیای مردم باشد.
پس از روشن شدن دیدگاه ها، بجاست به این سؤال پاسخ دهیم که با وجود قرآن و سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله چه نیازی به امام و رهبر دینی - آنگونه که شیعه معتقد است - به وجود دارد؟
برای ضرورت وجود امام، دلیلهای فراوانی بیان شده است ولی ما تنها به یک بیان ساده، اكتفا می کنیم:
همان دلیلی که نیاز به پیامبر را بیان میکند، بیانگر نیاز مردم به «امام» نیز است. زیرا از سویی، اسلام آخرین دین و حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله آخرین پیامبر خداست، بنابراین، اسلام باید پاسخگوی تمام نیازهای بشر تا قیامت باشد. از سوی دیگر، قرآن کریم، اصول و کلیات احکام و معارف الهی را بیان کرده
ص: 176
است و تبیین و توضیح آن به پیامبر صلّی الله علیه و آله واگذار شده است (1). ولی روشن است که پیامبر صلّی الله علیه و آله به عنوان رهبر مسلمین، مطابق نیازها و ظرفیت جامعه اسلامی زمان خود به بیان آیات الهی پرداخته است و لازم است برای او جانشینان لایقی باشد که همچون او متصل به دریای بیکران علم خدا باشند تا آنچه را پیامبر صلّی الله علیه و آله ، تبیین نفرموده است، بیان کنند و نیازهای جامعه مسلمین را در هر زمان، پاسخ گویند.
در روایتی که شیعه و سنّی از پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نقل کرده اند آمده است:
« إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً ... (2)؛ به راستی که من دو چیز گرانبها در میان شما باقی می گذارم: قرآن و اهل بیتم، تا وقتی به این دو چنگ بزنید هرگز پس از من گمراه نخواهید شد».
طبق این حدیث، هیچ زمانی خالی از حضور عترت پیامبر در کنار قرآن نخواهد بود.
همچنین امامان علیهم السّلام، نگهبان میراث به جا مانده از پیامبر صلّی الله علیه و آله و نیز مبین و مفسّر حقیقی قرآن کریم هستند تا دین خدا دستخوش تحریفِ غرض ورزان و دشمنان قرار نگیرد و این سرچشمه زلال تا قیامت، پاک و پاکیزه باقی ماند.
ص: 177
بعلاوه «امام» به عنوان انسان کامل، الگوی جامعی در همه ابعادِ انسانی است و بشر نیاز جدّی به چنین نمونه ای دارد که با دستگیری و هدایت اور آن گونه که در خور کمال انسانی اوست تربیت گردد و در پرتو راهنمائی های این مربی آسمانی از انحراف ها و دام های نفس سرکش خود و شيطانهای بیرونی محفوظ بماند.
از مطالب بالا روشن شد که نیاز مردم به امام یک نیاز حیاتی است و برخی از وظایف امام به شرح زیر است:
- رهبری و اداره امور جامعه (تشکیل حکومت)؛
- حفظ دین و آئین پیامبر از تحریف و بیان صحیح قرآن؛
- تزکیه نفوس و هدایت معنوی مردم (1).
جانشین پیامبر صلّی الله علیه و آله که ضامن تداوم حیات دین و نیز پاسخگوی نیازهای بشر است شخصیت ممتازی است که به تناسب جایگاه والای پیشوایی و رهبری، ویژگی هایی دارد که مهم ترین آنها عبارتند از:
1- تقوا و پرهیزگاری و برخورداری از ملکه عصمت به گونه ای که کوچکترین گناهی از او سر نمی زند.
ص: 178
2- علم و دانش که از علم پیامبر صلّی الله علیه و آله سرچشمه گرفته است و متصل به علم الهی است. بنابراین پاسخگوی همه در تمام زمینه های مادی و معنوی، دینی و دنیوی است.
3- آراستگی به فضائل و سجایای اخلاقی در بالاترین درجات؛
4- توان اداره جامعه بشری و مدیریت صحیح آن بر اساس آموزه های دینی؛
با توجه به صفات یاد شده برای امام، بدیهی است که انتخاب چنین فردی از توان و دانش مردم بیرون است و تنها خداوند است که به سبب علم بینهایت خود می تواند پیشوایان و جانشینان پیامبر صلّی الله علیه و آله را برگزیند. بنابراین از مهمترین ویژگیهای امام، منصوب بودن او از سوی خداست.
با توجه به اهمیت این ویژگی ها، به اختصار درباره هر یک توضیح می دهیم:
امام که سمت پیشوایی و رهبری مردم را به عهده دارد، لازم است دین را در تمامی زوایای خود بشناسد و به قوانین آن آگاهی کامل داشته باشد و نیز با دانستن تفسیر آیات قرآن و احاطه کامل به سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله به تبیین معارف دین پرداخته و به همه سؤالات مردم در موضوعات مختلف پاسخ دهد و آنها را به بهترین شیوه راهنمایی کند. بدیهی است که چنین مرجع علمی می تواند مورد اعتماد و تکیه گاه توده ها قرار گیرد و چنین پشتوانه علمی تنها به واسطه اتّصال به علم الهی می تواند وجود داشته باشد به همین دلیل است که شیعه
ص: 179
معتقد است علم امامان و جانشینان واقعی پیامبر صلّی الله علیه و آله برگرفته از علم بیکران خدایی است.
امام على علیه السّلام درباره علامت های امام بر حق می فرماید:
«امام آگاه ترین فرد است به حلال و حرام خدا و احکام گوناگون و اوامر و نواهی او و هر آنچه مردم نیازمند هستند» (1).
یکی از صفات مهم امام و شرایط اساسی امامت، «عصمت» است و آن ملکه ای است که از علم به حقایق و اراده ای قوی به وجود می آید و امام به سبب برخورداری از این دو، از ارتکاب هر گناه و خطایی خودداری می کند.
امام هم در شناخت و تبیین معارف دینی و هم در عمل به آنها و هم در تشخیص مصالح و مفاسد جامعه اسلامی، معصوم از لغزش می باشد.
برای عصمت امام، دلائل عقلی و نقلی (از قرآن و روایات)، وجود دارد. مهم ترین دلیل های عقلی عبارتند از:
الف - حفظ دین و راه و رسم دینداری، در گرو عصمت امام است. چون امام مسئولیت حفظ دین از تحریف و هدایت دینی مردم را به عهده دارد و نه تنها سخن او که رفتار او و تأیید و عدم تأییدش نسبت به عمل دیگران، در رفتار جامعه تأثیر می گذارد. پس باید در فهم دین و عمل به آن از هر لغزشی محفوظ باشد تا پیروان خود را به گونه صحيح، هدایت کند.
ص: 180
ب - یکی از دلائل نیاز جامعه به امام این است که مردم در شناخت دین و اجرای آن، مصون از خطا نیستند. حال اگر پیشوای مردم نیز چنین باشد، چگونه می تواند مورد اعتماد کامل آنها قرار گیرد؟! به بیان دیگر اگر امام معصوم نباشد، مردم در پیروی از او و انجام همه دستوراتش، دچار تردید خواهند شد (1).
آیاتی از قرآن نیز بر لزوم عصمت امام دلالت دارد که یکی از آنها آیه 124 سوره بقره است. در این آیه شریفه آمده است که پس از مقام نبوت، خداوند مقام والای امامت را نیز به حضرت ابراهيم علیه السّلام عطا فرمود. آنگاه حضرت ابراهیم از خداوند درخواست کرد که مقام امامت را در نسل او نیز قرار دهد.
خداوند فرمود:
«عهد من (امامت) به ستمکاران و ظالمان نمی رسد». یعنی منصب امامت مخصوص آن دسته از ذریّه ابراهیم علیه السّلام است که ظالم نباشند. حال با توجه به اینکه قرآن کریم، شرک به خدا را ظلم بزرگ دانسته و نیز هرگونه تجاوز از دستورات الهی (= گناه) را ظلم به نفس شمرده است، هر کس در برهه ای از زندگی خود، مرتکب گناهی شده، مصداق ظالم بوده و شایسته مقام امامت نخواهد بود.
ص: 181
به بیان دیگر، بدون شک حضرت ابراهيم عليه السّلام «امامت» را برای آن دسته از ذریّه خود که در تمام عمر گناه کار بوده و یا در آغاز نیکوکار بوده و سپس بدکار شده اند، درخواست نکرده است. بنابراین دو دسته باقی می ماند:
1- آنان که در آغاز، گناه کار بوده و سپس توبه کرده و نیکوکار شده اند.
2- آنها که هیچگاه مرتکب گناهی نشده اند.
خداوند در کلام خود، دسته اول را استثنا کرده است. نتیجه اینکه مقام «امامت» تنها به دسته دوم اختصاص دارد.
از آنجا که انسان، موجودی اجتماعی است و اجتماع بر روح و روان و رفتار او تأثیر فراوانی دارد لازم است برای تربیت صحیح و رشد او به سوی قرب الهی، زمینه های اجتماعی مناسب پدید آید و این در سایه تشکیل یک حکومت الهي، ممکن خواهد بود. بنابراین امام و پیشوای مردم باید توان اداره امور جامعه را دارا بوده و با استفاده از تعالیم قرآن و سنّت نبوی صلّی الله علیه و آله و بهره گیری از عناصر کار آمد، حکومتی اسلامی را پی ریزی کند.
امام که پیشوا و راهبر جامعه است باید از همه بدیها و رذائل اخلاقی دور بوده و در مقابل، همه کمالات اخلاقی را در عالی ترین حد ّآن دارا باشد زیرا او به عنوان انسان کامل بهترین الگو برای پیروان خود به شمار می رود.
ص: 182
امام رضا علیه السّلام فرمود: «برای امام علیه السّلام نشانه هایی است: او داناترین، ... پرهیزگار ترین، بردبارترین، شجاع ترین، سخاوتمندترین و عابدترین مردم است» (1).
بعلاوه او در مقام جانشینی پیامبر صلّی الله علیه و آله، در پی تعلیم و تربیت انسان هاست. بنابر این خود باید پیش از همگان و بیشتر از مردمان، به اخلاق الهی آراسته باشد.
امام على علیه السّلام می فرماید: کسی که (به امر خدا) خود را امام مردم قرار داده است بر اوست که پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خود همّت گمارد و باید دیگران را به وسیله رفتار خود تربیت کند پیش از آنکه با گفتار تربیت کند (2).
از دیدگاه شیعه، امام و جانشین پیامبر تنها به دستور خدا و انتخاب او انجام می گیرد و پیامبر، امام پس از خود را معرفی می کند. بنابراین هیچ فرد یا گروهی حق دخالت در این امر را ندارند.
ضرورت نصب امام از سوی خداوند دلیل هایی دارد از جمله:
الف - به فرموده قرآن، حاکم مطلق بر همه چیز خداوند است و همه باید تنها از او اطاعت کنند. بدیهی است این حاکمیت می تواند از سوی خداوند به هر کسی به مطابق شایستگی و مصلحت - داده شود. بنابراین، همان گونه که
ص: 183
پیامبر به وسیله خدا انتخاب می گردد، امام نیز به تعیین الهی، بر مردم ولایت می یابد.
ب - پیش از این برای امام، ویژگیهایی را از قبیل عصمت و علم و... بیان کردیم. روشن است که یافتن و شناختن کسی که دارای این صفات . آن هم در عالی ترین درجه - باشد تنها به وسیله خداوند که دانای به آشکار و نهان انسانهاست، امکان پذیر است. همان گونه که خداوند در قرآن کریم به ابراهیم می فرماید: من تو را به مقام امامتِ مردم قرار دادم (1).
در پایان این گفتار مناسب است که بخشی از بیان زیبای پیشوای هشتم، حضرت رضا علیه السّلام را که درباره مقام امام و ویژگی های اوست بیاوریم:
«آنها (که در امر امامت اختلاف کردند و گمان کردند که امامت امری انتخابی است) نادانی کردند... مگر مردم، مقام و منزلت امامت در میان امت را می دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟!
همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالی تر و مکانش رفیع تر و عمقش ژرف تر از آنست که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آرای خود آن را دریابند...
همانا امامت، مقامی است که خدای عزوجل، بعد از رتبه نبوّت و خُلّت (مقام خليل اللّهی) در مرتبه سوم به ابراهيم علیه السّلام اختصاص داد. امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و مقام امیر المؤمنين علیه السّلام و میراث
ص: 184
حسن و حسين عليه السّلام است. به راستی که امامت، زمام دین و مایه نظام مسلمين و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است... کامل شدن نماز، روزہ، حج و جهاد و... نیز حفظ مرزها به سبب امام (و پذیرفتن ولایت) است.
امام، حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند (و مطابق حکم واقعی پروردگار، حکم می کند) و حدود الهی را به پا می دارد و از دین خدا حمایت کرده و با حکمت و موعظه نیکو و دلیل رسا به راه پروردگار دعوت می کند.
امام مانند خورشید طلوع کننده است که نورش عالم را فرا می گیرد و خودش در افق است به گونه ای که دست ها و دیدگان به او نرسد. امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره راهنما در شدت تاریکی ها و در راه های شهرها و کویرها و در گرداب دریاها (و نجات دهنده از انواع فتنه ها و نادانی ها) است...
امام انیس همراه و پدر مهربان و برادر تنی و مادر نیکوکار به فرزند کوچک و پناهگاه بندگان در مصیبت های بزرگ است. امام کسی است که از گناهان پاک و از عیب ها بر کنار است. او به دانش مخصوص و به خویشتن داری و حلم نشانه دار است... امام، یگانه روزگار خویش است و کسی به ساحت) او نزدیک نمی شود و هیچ دانشمندی با او برابر نمی گردد. نه کسی جای او را می گیرد و نه برای او مثل و مانندی یافت می شود... پس کیست که بتواند امام را بشناسد و یا انتخاب امام برای او ممکن باشد؟! هيهات هيهات! (1) در اینجا
ص: 185
خردها گم گشته و عقلها سرگردان و حیران گردیده است. (در اینجا) دیده ها بینور، بزرگان کوچک؛ حکیمان متحيّر و سخن دانان درمانده اند از اینکه بتواند یکی از شوؤن یا فضیلت های امام را توصیف کنند و آنان همگی به عجز و ناتوانی اعتراف می کنند» (1).
ص: 186
[ 16 ]
علّت غیبت امام مهدی علیه السّلام از اسرار الهی است که به حقیقت آن نمی توانیم پی ببریم. برای غیبت موقّت، نمونه هایی از زندگی اولیای خدا در گذشته و انتهای پیشین وجود دارد. مثلاً موسای کلیم علیه السّلام چهل روز از امت خویش غایب شد و همه آن مدت را در میقات گذراند (1). حضرت مسیح به خواست خدا از چشم امتش پنهان شد و دشمنانش نتوانستند او را بکشند و از بین ببرند (2). حضرت یونس علیه السّلام نیز مدتی از میان قوم خود پنهان بود (3).
پس غیبت امام زمان علیه السّلام از دیده ها، موضوع تازه ای نیست و این غیبت هر چه هم به درازا بکشد نمی تواند بهانه انکار اصل وجود مهدي علیه السّلام گردد. اساساً هر چه که از راه نقل متواتر ثابت شود، اما انسان نتواند آن را تجربه یا مشاهده کند، نمی تواند آن را انکار یا در پذیرش آن تردید کند، چون این تواتر در نقل اطمینان آور است. در غیر این صورت، بسیاری از مطالب مسلّم و ضروریات دین در معرض انکار و تردید قرار خواهد گرفت با این حال باید گفت: در حدّ فکر بشری ما، شناخت فلسفه غیبت ممکن است و آن این است که از آن جا
ص: 187
که خداوند متعال اراده فرموده که بسط عدالت و گسترش توحید را در سطح جهان به وسیله او قرار دهد و این آرزوی بزرگ و آرمان متعالی پس از گذشت مدت زمانی تحقق پذیر خواهد بود، یعنی دورانی که عقل بشری به کمال برسد و آمادگی فکری برای آن مرحله پیدا کند و جهان با اشتیاق، از موكب آن امام عدالت گستر و آزادی بخش استقبال کند، طبیعی است که اگر آن امام در میان مردم آشکار باشد و با آنان زندگی کند، پیش از آنکه آن مسأله پخته شود و مقدمات و زمینه لازم و مناسب آن فراهم گردد، سرانجام و سرنوشت او سرنوشت پدران بزرگوارش خواهد بود، یعنی شهادت. و پیش از آنکه آن هدف و آرمان بزرگ به دست او تحقق یابد کشته خواهد شد.
در برخی روایات اهل بیت علیهم السّلام به این حکمت اشاره شده است:
امام باقر علیه السّلام فرمود: حضرت مهدی علیه السّلام پیش از ظهورش غیبتی خواهد داشت. راوی پرسید: برای چه؟ فرمود: از بیم کشته شدن (1). یعنی غیبت، برای جلوگیری از کشته شدن پیش از تحقق آن هدف مورد انتظار است.
در روایات، جهات دیگری هم برای غیبت او ذکر شده است، همچون آزمایش و امتحان مردم در عصر غیبت، تا معلوم شود تا چه حدّ در راه ایمان و اعتقاد، ثابت قدم و استوارند (2).
ص: 188
[ 17 ]
برای حالت انتظار فرج و گشایش در امور، سلسله مراتبی وجود دارد که با توجه به نوع مشکلی که چشم به راه حلّ آن هستیم، تنظیم می گردد.
اوّلین و ضعیف ترین مراتب انتظار، انتظار برای گشایش در امور شخصی خود و فتح و فرج غصّه ها و ناگواری های فردی می باشد. البتّه همین امور شخصی گاهی غصّه های زندگی مادّی و امور عادّی خود است و گاهی دردها و غصّه های معنوی که انسان در دل دارد و خواستار گشایش آن با فرج امام زمان علیه السّلام است. وجود مبارک حضرت مهدي علیه السّلام در توقيع شریفی که به محمّد بن عثمان العمری ارسال داشتند بعد از جواب سؤالات اسحاق بن يعقوب می فرمایند: «برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج خود شماست» (1). در دعای افتتاح نیز می خوانیم: «خداوندا پراکندگی ما را به وسیله ی او جمع و گسیختگی مان را دور کن و پریشانی ها را بدو پیوست کن و کمی مان را به وسیله ی او زیاد کن و ذلّت ما را به وسیله ی او تبدیل به عزّت کن و... فقر ما
ص: 189
را به وسیله ی او جبران کن و شکاف و تفرقهی ما را به او برطرف کن و سختی ما را به وسیله ی او آسان کن و...» .
دومین مرتبه ی انتظار، انتظار برای رفع مشکلات از جامعه ی ایمانی و آحاد مؤمنان و موحّدان است؛ مشکلاتی که از جهت مادی و معنوی، دینی و دنیایی مؤمنان را محاصره نمود و آنان را در نوعی سرگردانی و بی سامانی قرار داده است. حضرت سجّاد علیه السّلام می فرماید: «زمانی که قائم ما قیام کند، خداوند آفت را از شیعیان ما بزداید و دل های آنان را چون پاره های آهن (سخت و تزلزل ناپذیر) کند و هر مرد آنان را قدرت چهل مرد دهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند بود» (1). حضرت باقر علیه السّلام می فرمایند: «هر گاه زمان ما (ظهور ما) فرا رسد و مهدی ما بیاید، شیعه ی ما از شیر دلیرتر و از سر نیزه برنده تر خواهد بود...» (2). حضرت على علیه السّلام می فرمایند: «با مهدی ما حجّت ها تمام می شود، او پایان بخش امامان، نجات بخش امّت و منتهای نور است» (3). در دعای افتتاح چنین می خوانیم: «خدایا ما به سوی تو، از دوری پیغمبرمان صلّی الله علیه و آله و غایب بودن ولیّ مان شکایت می کنیم». همچنین در دعای عهد با امام زمان علیه السّلام می خوانیم: «خداوندا با حضور حضرت علیه السّلام این گرفتاری را از این امت برطرف کن و ظهور او را برای ما نزدیک کن» (4).
ص: 190
سومین مرتبه ی انتظار، انتظار برای گشایش در امور جامعه ی جهانی و همه ی آحاد و ساکنان زمین است، زیرا ظهور امام عصر علیه السّلام نویدبخش امنیت و عدالت جهانی است و از برکات و آثار آن، همه ی اهل زمین برخوردار خواهند شد. حضرت باقر علیه السّلام می فرمایند: «زمانی که قائم به پا خیزد، ایمان را به هر دشمن کینه توزی عرضه می کند، اگر از جان و دل ایمان نیاورد، گردنش زده می شود، یا همچون ذمّيان امروز جزیه می پردازد و به کمر او زنّار می بندد و آنان را از شهرها، به حومه ها و روستاها بیرون می کند»
در دعای عهد با امام زمان علیه السّلام می خوانیم: «خداوندا، او را پناهگاه بندگان مظلومت قرار بده...» (1).
چهارمین مرتبه ی انتظار، انتظار برای گشایش در حیات حیوانات، گیاهان و جمادات است، زیرا با امر فرج در زمین و زمان و عالم نباتات و حیوانات نیز تحوّلات مثبت ایجاد خواهد شد و دامنه ی ظهور و شعاع نور آن شامل حال آنان نیز می گردد. همچنانکه در عصر غیبت می خوانیم: «ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت أيدي النّاس؛ » (2)
ص: 191
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: «او زمین را، همچنان که آکنده از ستم و بیداد شده، از عدل و داد پر میکند. آسمان از ریختن نزولاتش هیچ دریغ نمی ورزد و زمین از رویاندن گیاهانش» (1). حضرت على علیه السّلام فرمودند: «زمانی که قائم ما قیام کند، آسمان نزولات خود را فرو ریزد و زمین گیاهانش را برویاند و کینه و دشمنی از دلهای بندگان رخت بربندد و درندگان و پرندگان با هم بسازند چندان که زنان زیور (زنبیل) به سر، عراق را تا شام می پیمایند و جز بر علف و سبزه گام نمی نهند و هیچ درندهای آنها را آشفته و هراسان نمی کند» (2).
پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند: «قیامت برپا نمی شود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود، آنگاه مردی از خاندان من قيام کند و زمین را، همچنان که از ظلم و جور آکنده شده از عدل و داد پر کند» (3). در این باره، در دعای عهد می خوانیم: «خداوندا، به او سرزمین هایت را آباد کن و بندگان را زندگانی (حقیقی) ببخش» (4).
پنجمن مرتبه ی انتظار، انتظار جهت گشایش غصّه ها و دردهای اولیا و انبیا در گذشته ی تاریخ و شادمانی و فرج برای آنان است. در دعای ندبه، در همین
ص: 192
رابطه، می خوانیم: «کجاست آن کسی که انتقام خون پیامبران و فرزندان آنها را می گیرد».
ششمین مرتبه ی انتظار، انتظار برای گشایش امر پیامبر صلّی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام و مستضعفان واقعی است، زیرا با ظهور امام عصر علیه السّلام دولت کریمه ی اهل بیت علیهم السّلام تشکیل خواهد شد و بازگشت مجدّد آنان به دنیا با رجعت شروع خواهد گشت؛ به عبارتی فرج امام عصر علیه السّلام فرج آل محمّد صلّی الله علیه و آله است و موجب شادمانی رسول الله صلّی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السّلام خواهد شد. آری تا ظهور امام زمان عليه السّلام اتّفاق نیفتد، همچنان اهل بیت علیهم السّلام در استضعاف و مظلومیّت به سر می برند.
مفضّل بن عمر می گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: «رسول خدا صلّی الله علیه و آله نظری به علی، حسن و حسین علیهم السّلام افکند و گریست و فرمود: شما مستضعفان بعد از وفات من هستید»، مفضّل گوید: عرض کردم یابن رسول الله معنی آن چیست؟ فرمود: «یعنی شما امامان بعد از من هستید، چون خداوند می فرماید: «و می خواهیم بر آنان که در زمین به ضعف کشیده شده اند، تفضّل نمائیم و آنان را پیشوایان و وارثان حکومت حق سازیم». پس این آیه در مورد ما اهل بیت علیهم السّلام تا روز قیامت جاری است » (1).
ص: 193
همچنین در کتاب «غیبت» شیخ طوسی آمده که از امیرالمؤمنين علیه السّلام روایت شده است در مورد قول خداوند متعال: « وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ » (1). فرمودند: «ایشان اهل بیت محمد هستند که خداوند مهدی آنان را بعد از رنجیدن آنها استضعاف آنها) می آورد سپس آنان را عزّت می بخشد و دشمنانشان را ذلیل می سازد» (2).
نیز در دعای ندبه می خوانیم: «کجاست آن کسی که انتقام خون کشته ی کربلا - امام حسين علیه السّلام - را بگیرد». یا در دعای عهد با امام زمان علیه السّلام می خوانیم: «خداوندا پیامبرت صلّی الله علیه و آله و پیروان او را به دیدارش شادمان کن و پس از او به بیچارگی ما رحم کن، خداوندا با حضورش این گرفتاری را از این امّت برطرف کن و... .»
در دعای قنوت امام حسن عسکری علیه السّلام آمده است: «بار خدایا، به درستی که حق ّما پس از تقسیم شدن در دست غاصبان، دست به دست گشت و حکومت ما پس از مشورت به چیره شدن و زورمندی (دشمنان) واقع شد و پس از آنکه برگزیده ی امّت بودیم میراث آنها شدیم که وسایل لهو و بازیگری با سهم یتیم و محتاج و بیوه خریداری گردید و اهل ذمّه بر مردم مؤمن
ص: 194
حکومت یافتند و فاسقان هر قبیله عهده دار امور آنان گشتند که نه دفاع کننده ای هست تا آنها را از هلاکت دور سازد و نه سرپرستی که به آنان با دیده ی مهر بنگرد و نه صاحب مهربانی که جگر تفتیده را از گرسنگی برهاند و آن را سیر کند، پس آنان با خواری در خانه ی گمشدهای واقع شده اند و گرفتار فقر و همنشین اندوه و ذلّت می باشند».
هفتمین مرتبه ی انتظار، انتظار برای گشایش غصّه ها و اندوه فرشتگان و ملکوتیان می باشد، زیرا مصائب اولیای الهی و به ویژه مصیبت حضرت سیّدالشهدا علیه السّلام آنان را غمزده و رنجور ساخته و آنان در انتظار گشایش امر هستند. امام باقر علیه السّلام در جواب ابوحمزه ثمالی که از علّت نام گذاری آن حضرت به «قائم» پرسید، فرمودند: «چون جدّم حسین علیه السّلام کشته شده فرشتگان با گریه و فغان به درگاه خداوند عزّوجلّ فریاد بر آوردند که: ای خدا و سرور؛ آیا از کسی که برگزیده ی تو و فرزند برگزیدهی تو و بهتر آفریده ی تو را می کشد چشم می پوشی؟ خداوند عزّوجل به آنان وحی فرمود که: فرشتگان من آرام گیرید، به عزّت و جلالم سوگند که از آنان انتقام خواهم گرفت گرچه زمانش به طول انجامد. آنگاه خداوند امامان نسل حسین علیه السّلام را به فرشتگان نشان داد و فرشتگان بدان شادمان گشتند. در میان آنان یکی ایستاده بود و نماز می خواند. خداوند فرمود: با این قائم از آنان انتقام می گیرم.» (1)
ص: 195
هشتمین مرتبه ی انتظار، انتظار ظهور برای گشایش غصّه ها و دردهای خود امام زمان علیه السّلام و شادمانی قلب آن بزرگوار است، زیرا قلب امام عصر علیه السّلام در دوران غیبت نقطهی مرکزی بزرگ ترین و عظیم ترین مصائب و دردهاست، به طوری که:
1- در دوران غیبت، حقّ ولایت و حکومت به دست شرورترین انسانها غصب شده، دین و احکام الهی مورد هجوم قرار گرفته و بهترین پیروان ایشان در سخت ترین شرایط زندگی می کنند.
یکی از علمای اهل معرفت می گوید: اگر از حضرت علي علیه السّلام 21 سال غصب حکومت و ولایت سیاسی شده و ایشان در استضعاف و مشکلات فراوان قرار گرفت، به گونه ای که خود فرمودند: «صبر کردم در حالی که در چشمم خار و در گلویم استخوان بود» (1)، امام زمان علیه السّلام بیش از 1100 سال است که در این حالت به سر می برد، او داغدار مصائب همه ی انبیا و اولیا و از جمله داغدار مصائب مادرشان حضرت زهرا علیهاالسّلام و جدّ بزرگوارشان امام حسین علیه السّلام هستند و داغ اجداد طاهرینشان را به دل دارند.
2- حقّ ولایت و حکومت خود را غصب شده می بیند.
3- بی توجّهی و تاراج ثروتها و حقوق شرعی مانند خمس، فدک و..... را شاهد است.
ص: 196
4- فتنه ها، خونریزی ها و بی عدالتی ها را می بیند.
5- گناهان و معاصی همه ی انسان ها، از جمله شیعیان، او را آزار می دهد.
6- از تحریفات دینی، فرقه سازی ها و مکاتب انحرافی خبر دارد.
7- تعطیلی احکام الهی و حدود و قوانین شرعی را شاهد است.
8- از حال دانشمندان و علمای منحرف و دنیا زده خبردار است.
9- پیروان و شیعیان خود را بی سرپرست نظاره می کند.
10- پیشرفت کفر و نفاق و سرعت و پیروزی های ظاهری آنان را می بیند.
11- از عمق شرک و ریاکاری و جریانات ضدّ توحیدی خبر دارد.
و ده ها و صدها اتّفاق و حادثه ی ناگوار را نظاره گر است که هر یک به تنهایی ایشان را سخت آزرده خاطر می سازد. آری بالاترین حالت انتظار و مقدس ترین و عمیق ترین نوع انتظار در خود حضرت وجود دارد، زیرا از علم و اشراف کامل به احوال هستی برخوردار است و روحیه ی اصلاح گری و عزّت طلبی در روح بلند او موج می زند.
ص: 197
[ 18 ]
همه پیامبران الهی دو هدف را دنبال می کردند: هدف نخست، برقراری ارتباط صحیح میان بنده و خالق است. در آیه چهل و پنج و چهل و ششم سوره مبارکه احزاب به این مطلب اشاره شده است: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا * وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا» (1). عدم تبیین درست این مسأله، باعث بروز یکی از مهم ترین انحرافهای دینی در ادیان مختلف شده و ادیان تحریف شده ای را به وجود آورده و باعث به حاشیه راندن ادیان الهی و آسمانی شده است.
هدف دوم، برقراری روابط حسنه میان افراد و پاسخ به این پرسش است که نوع روابط خوب و بد میان انسان ها چگونه است. در آیه بیست و پنج سوره حدید به این مطلب اشاره شده است: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (2). شیعیان معتقدند که امامت، ادامه راه پیامبران است. امامان شیعه و ولی عصر - ارواحنا فدا - نیز این دو
ص: 198
هدف را دنبال می کردند و می کنند. این نکته، در واقع، اشاره ای است به رابطه بین بعثت و ظهور یکی از مهم ترین عوامل انحطاط مسلمانان، بدفهمی آنها از مفاهیم دینی است.
شهید مطهری رحمه الله در آثارش، به ویژه در کتاب «انسان و سرنوشت»، مفصلاً توضیح داده است که بدفهمی برخی مفاهیم دینی، مانند صبر و انتظار، باعث ظهور نوعی انحراف در بین مسلمانان شده است. مسئله «انتظار» از مسائلی است که هم می تواند باعث انحطاط جامعه اسلامی و هم باعث رشد فرهنگی آن شود.
تفاوت انتظار سازنده با انتظار ویرانگر در این است که در انتظار سازنده همان دو هدف بعثت انبیاء و امامت امامان معصوم علیهم السّلام در اندیشه و رفتار، خود را نشان می دهد؛ یعنی شخصیت منتظر هم در بینش و هم در منش، جلوه می کند. منتظر واقعی باید بداند قوام انتظار به حفظ این دو هدف است؛ یعنی باید بداند که در زندگی فردی و اجتماعی چگونه باید با خدا و با سایر انسانها رابطه برقرار کند. انتظار سازنده در زندگی نقش مثبت دارد. اما انتظار ویرانگر باعث، رکود، سکون و عدم تحرک و بی رشدی در زندگی است.
انتظار، تحول، انقلاب ایمان و اعتقاد به امام زمان علیه السّلام باشد، مانع از تسلیم شدن است. ملت های با ایمان که حضور قطب عالم امکان را در میان خود احساس می کنند، امید و نشاط می گیرند و برای مجد و عظمت اسلام مبارزه و جهاد
ص: 199
می کنند با تکیه بر همین امید درخشان بود که ملّت بزرگ ایران، پرچم اسلام را به اهتزاز در آورد و افتخار طول تاریخ و بشر و تاریخ اسلام شد (1).
در کنفرانس «تل آویو» در بحث مبارزه با تفکر مهدی باوری ابتدا امام حسين علیه السّلام و بعد امام زمان علیه السّلام را مطرح و هر دو را عامل پایداری شیعه میدانند؛ نگاه سرخ و نگاه سبز.
در این کنفرانس که افرادی شیعه شناس و سرشناس، مانند برنارد لوئیس و مارتین کرام و... حضور داشتند، مطرح می شود که شیعه به اسم امام حسين علیه السّلام و امام زمان علیه السّلام قيامشان را حفظ می کنند (2).
«حامد الگار، در کتاب انقلاب اسلامی در ایران، پیشه ی انقلاب اسلامی ایران را به موضوع امامت از دیدگاه شیعه و مسئله ی غیبت امام زمان علیه السّلام و پیامدهای سیاسی آن، می داند» (3).
در کشور خود ما در آغاز روی کار آمدن رژیم فاسد و وابسته ی پهلوی - آن کودتاگر بی سواد، فاقد هرگونه معرفت و معنویت - یکی از آخوندهای وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید، این قضیه ی امام زمان علیه السّلام چیست که مشکلاتی برای ما درست کرده است؟ این آخوند هم طبق میل و دل او جوابی می گوید. آن قُلدر مأموریت می دهد که بروید مسئله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید.
ص: 200
مقام معظم رهبری می فرمایند: «این کار آسانی نیست و خیلی مشکلات دارد و باید کم کم و با مقدمات شروع کنیم. البته آن مقدمات به فضل پروردگار و هوشیاری علمای ربّانی و آگاهان این کشور، در آن دوران ناکام ماند و نتوانستند آن نقشه ی شوم را عملی کنند. در کشور ما یک کودتاچی غاصب، از طرف دانشگاه های قدرت استعماری مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را در دستی، تحویل دشمن نماید و برای مسلّط شدن بر مردم یکی از مقدمات لازمش این بود که عقیده به مهدی موعود علیه السّلام را از ذهن مردم پاک کند» (1).
مقام معظم رهبری(دام ظله العالی) می فرمایند: «قدرت های استکباری، خواهان غفلت و خواب آلوده بودن و نیز عدم تحرک مّلت ها هستند. و چنین وضعی را بهشت خود می دانند؛ اما انتظار فرج موجب می شود که انسان به وضع موجود قانع نباشد و بخواهد و به وضعی بهتر و برتر دست پیدا کند» (2).
و در جای دیگر می فرمایند: «دشمن ترین اشخاص با این عقیده و با شخصآن بزرگوار، ستمگران عالم اند، از روز غیبت آن حضرت، بلکه از روز ولادت آن حضرت، تا امروز آن کسانی که وجودشان با ستم و با زورگویی همراه بوده بر دشمنی با این بزرگوار، با این پدیده الهی، با این نور و با این شمشیر الهی مشغول شدند. امروز هم، مستکبرین و ستمگران عالم، با این فکر و این عقیده
ص: 201
مخالف و دشمن اند و می دانند که این عقیده و این عشق - که در دل های مسلمین به خصوص در دلهای شیعه است . برای هدفهای ستمگرانه ای آنها مزاحم است» (1).
استاد شهید مطهری رحمه الله می نویسد: «آرمان قیام و انقلاب مهدی علیه السّلام یک فلسفه ی بزرگ اجتماعی اسلامی است. این آرمان بزرگ، گذشته از این که الهام بخش ایده و راه گشای به سوی آینده است، آینه ی بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان های اسلامی. این نوید، ارکان و عناصر مختلفی دارد که برخی، فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی است، برخی فرهنگی و تربیتی است و برخی سیاسی است، و برخی اقتصادی است و برخی اجتماعی است، و برخی انسانی یا انسانی طبیعی است» (2).
حضرت امام خمینی رحمه الله انقلاب اسلامی ایران را، مقدمه انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السّلام می داند و می فرمایند: «من امید دارم که ما به مطلوب حقیقی برسیم، و متصل بشود این نهضت به نهضت بزرگ اسلامی و آن نهضت ولی عصر علیه السّلام است» (3).
و نیز می فرمایند: «ما به خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ی ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلاب مان که در حقیقت صدور
ص: 202
انقلاب راستین و بیان احکام محمدی صلّی الله علیه و آله است به سیطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه میدهیم و به یاری خدا، راه را برای ظهور منجی، مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان علیه السّلام هموار می کنیم.» (1)
حضرت امام خمینی رحمه الله انتظار را زمینه ساز قدرت اسلام می دانستند و احیای هویت اسلامی و بازگشت به خویشتن را تنها راه تجدید عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و این موضوع را سرلوحه دعوت خویش قرار دادند و می فرمودند:
من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی با تمام وجود، برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت، پول و فریب را نگیرد» (2).
از آنجا که انتظار موعود در حاکمیت جهانی دین اسلام می تواند بسیار مؤثر باشد، حضرت امام با ژرف اندیشی احیای فرهنگ انتظار را به عنوان یکی از ارکان مهم احیای هویت اسلامی و وسیله ای برای تحقّق دوباره قدرت و شوکت گذاشتهی مسلمان در جهان مد نظر قرار داده و در یکی از بیانات خود که در اولین سال استقرار نظام اسلامی ایراد کردند ضمن بیان مفهوم «انتظار
ص: 203
فرج» وظیفه ی منتظران را، چنین برشمردند: «همه ما انتظار فرج داریم و باید در این انتظار خدمت کنیم، انتظار فرج انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا کند و مقدمات ظهور ان شاء الله تهیه بشود» (1).
حضرات ائمه اطهار علیهم السّلام به مردم انتظار فرج را سفارش می نمودند و می فرمودند انتظار فرج، خود یک نوع فرج است. و نیز می فرمودند کسی که در انتظار فرج باشد، مانند کسی است که در میدان جهاد با کفار جنگ کند و به درجه ی رفیع شهادت نایل آید. اکنون باید دانست که معنای انتظار فرج چیست و چگونه انسان می تواند منتظر باشد تا به آن همه اجرها نایل گردد؟
آیا در تحقق انتظار فرج همین قدر کافی است که کسی گوید من منتظر ظهور حضرت امام عصر هستم، یا گاه و بیگاه گوید خدا فرج حضرت امام عصر را نزدیک گرداند، و یا بعد از ادای نماز یا در مشاهد مقدّسه برای تعجیل در ظهور دعایی را با سوز و گداز بخواند؟ البته همه ی اینها در جای خود نیکوست، ليكن او را مصداق حقیقی منتظر فرج قرار نمی دهد، و با کسی که در میدان جهاد به خون خویش آغشته شده برابر معرّفی نمی نماید.
افرادی که از زیر بار هر نوع مسئولیت اجتماعی و وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر شانه خالی می کنند، و در مقابل این فتنه و فساد بیش از این
ص: 204
عکس العملی نشان نمی دهند که خدا فرج حضرت امام عصر را نزدیک گرداند، البته خدا این افراد سست عنصر را در ردیف کسانی قرار نمی دهد که در راه دین از اهل و عیال و ثروت و مال خود دست برداشته و در میدان جهاد، شربت شهادت را نوشیده اند. بنابراین باید انتظار فرج، معنای دقیق تر و ارزنده تری داشته باشد.
افرادی که حلّ مشکلات خود را از قوانین موضوعه ی بشری انتظار دارند، و قوانین اجتماعی و سیاسی اسلام را بطور کلّی نادیده گرفته اند و احکام خدایی را در مساجد و معابد محصور نموده اند، در اعمال و اجتماعشان اثری از اسلام دیده نمی شود، پراکندگی داخلی و اختلاف در بینشان حکمفرماست، با اجانب می سازند لیکن با خودشان نمی سازند، هرگز نمی توان گفت ایشان منتظر فرج آل محمد صلّی الله علیه و آله و نهضت حضرت مهدی موعود علیه السّلام می باشند.
گفتیم انقلاب مهدي علیه السّلام تحولی عظیم در تاریخ بشر است. درخصوص تحوّلات تاریخی، دو نوع بینش وجود دارد که بر اساس هر یک، انتظار، معنای خاصّی می یابد. یک دیدگاه این است که تحوّلات تاریخی ضابطه مند نیست یا اگر ضابطه مند است، اراده انسانی در آن نقشی ندارد و بر روند تاریخ، جبری حاکم است. کسی که معتقد باشد تحوّلات تاریخی ضابطه مند نیست، باید قائل شود به این که این تحولات قابل شناختن نیستند؛ پس قيام مهدی علیه السّلام را هم نمی توان تحلیل کرد؛ آنگاه انتظار، یعنی منتظر یک حادثه عجیب و غریب ماندن و کاری نکردن تا بلکه دستی از غيب برون آید و کاری بکند.
ص: 205
اینجا است که باب تأويلات نادرست در خصوص احادیث ظهور، باز می شود و حتّی برخی خواهند گفت: چون جهان باید پر از ستم شود تا مهدی بیاید، پس ما هم به رواج ظلم کمک کنیم. کسی هم که قائل باشد تحوّلات، ضابطه مندند، امّا اراده انسانی در آنها نقشی ندارد نیز چاره ای ندارد جز اینکه بگوید: کاری نمی توان کرد و یگانه کار، حرکت در همین سیر جبری است و باز هم در این منطق، اصلاحات مردود است. بر اساس هر دو رویکرد این دیدگاه، قیام مهدی صرفاً ماهیت انفجاری دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعه ستمها و تبعیض ها ناشی می شود، آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حقّ و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد و باطل یکّه تاز میدان شود، این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت (نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفداری ندارد) از آستین بیرون می آید.
دیدگاه دوم آن است که تحوّلات تاریخی ضابطه مندند و اراده انسانی در آنها نقش دارند که در بخش اوّل در واقع مبانی این دیدگاه را تبیین کردیم. در این دیدگاه نیز دو گونه تصویر وجود دارد که شاید بتوان تفاوت دکتر شریعتی و استاد مطهری را در مسأله انتظار در این موضع دید. یک تصویر اگزیستانسیالیستی است که در این تصویر، اراده انسان نقش بسیار مهمّی دارد؛ اما هدفی ورای انسان قائل نیست و معتقد است که خود انسان باید هدف برای خود بیافریند.
در واقع از دید آنها، پذیرش هر هدفی ورای انسان و حرکت انسان بهسمت آن هدف مستلزم از خود بیگانگی است؛ پس از پیش نباید هیچ هدفی را برای انسان قائل شد؛ بلکه هر کسی هر هدفی دلش میخواهد برای خود
ص: 206
برگزیند و به سمت آن حرکت کند؛ امّا اشکالات این تصویر اگر بیشتر از دیدگاه قبل نباشد، کمتر نیست. مهم ترین اشکالش این است که اصلا آفریدن ارزش به معنای دقیق کلمه سخنی بی معنا است. آیا به واقع معقول است که انسان فرض کند در مقابلش هدفی هست؛ آنگاه به سمت آن هدف فرضی و برای رسیدن به آن حرکت کند.
این مثل کار بت پرست ها است که بت را می آفریدند و بعد می پرستیدند و انسان داستان آن مرد ساده لوح را به یاد می آورد که برای رهایی از آزار بچه ها به آنها گفت: در کوچه بالاتر آش نذری می دهند و وقتی بچه ها به آن سمت دویدند، با خود گفت شاید واقعاً آش می دهند و خودش هم به آن سمت حرکت کرد. هدف فرضی معنا ندارد، هدف باید واقعی باشد؛ امّا در عین حال برگرفته از عمق وجود خود آدمی باشد به نحوی که حرکت به سمت آن، حرکت کمالی برای خود تلقّی شود، نه حرکتی به سمت از خود بیگانگی. در هر حال، در این تصویر انتظار به معنای اعتراض همیشگی به هر وضعی است و مستلزم اصالت انقلاب است؛ یعنی اگر هیچ هدف خاص و معینی قبول نشود، آن گاه به هر حالتی انسان باید معترض باشد و هیچ هدفی را که عده ای پذیرفته اند نپذیرد؛ زیرا دیگر انتظار به پایان خواهد رسید، و به نظر می رسد دیدگاه دکتر شریعتی در کتاب انتظار، مکتب اعتراض چنین مبنایی داشته باشد.
در تصویر دوم از دیدگاه باید گفت: درست است که اراده انسانی نقش مهمی در تحولات تاریخی دارد؛ امّا با توجّه به اصالت فطرت و جهت گیری واقعی درون انسان به سمت هدف واقعی، این انتظار معنای خاصّی می یابد، و
ص: 207
آن اوّلاً قبول این است که حق از باطل قابل تشخیص است و ثانياً وظیفه اصلی منتظر تقویت دائم جبهه حق و تلاش برای مشخّص تر کردن مرز حق و باطل برای به ثمر رسیدن آن نبرد عظیم جهانی خواهد بود.
بدین معنا، انتظار، هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی نه تنها حالت سلبی نیست، بلکه فعل ایجابی است که بر تمام افعال ما سایه می افکند و بدین سبب، افضل اعمال شمرده شده است. به لحاظ فردی کسی می تواند واقعاً منتظر حکومت عدل باشد و آرزوی عدالت جهانی را در سر بپروراند که خودش با عدل خو گرفته باشد و مزاجش با عدل سازگار باشد.
کسی می تواند منتظر عدل جهانی باشد که عدل را دوست داشته باشد و کسی که عدل را دوست داشته باشد، در درجه اوّل خودش اهل عدل خواهد بود و این است که گفته اند: منتظران مصلح، خود، باید صالح باشند. به لحاظ اجتماعی نیز هر حرکت اصلاحی که در جهت پیروزی حق باشد، وظیفه منتظران است؛ پس اصلاحات جزئی و تدریجی نه تنها محکوم نیست، بلکه به نوبه خود، آهنگ حرکت تاریخ را به سود اهل حق تند می نماید و بر عکس، فسادها، تباهی ها و فسق و فجورها کمک به نیروی مقابل است و آهنگ حرکت تاریخ را به زیان اهل حق کُند می کند؛ بنابراین در این بینش آنچه باید رخ دهد، از قبیل رسیدن یک میوه بر شاخه درخت است نه از قبیل انفجار یک دیگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبیاری و... مراقبت گردد و هر چه
ص: 208
بیش تر با آفاتش مبارزه شود، میوه بهتر و سالم تر و احياناً زودتر تحویل می دهد.
بدین معنا، وظیفه کلّی ما در برابر مسأله جهانی شدن نیز روشن می شود. جهانی شدن در منظر اسلامی یعنی تحقّق حکومت عدل جهانی که مقدّمه آن نبرد نهایی حق و باطل است و برای این نبرد باید جبهه حق را تقویت کرد و این همان سخن امام خمینی رحمه الله است که ما انقلاب خود را به جهان صادر خواهیم کرد، البتّه باید توجّه داشت که تقویت این جبهه پیش از آنکه تقویت نظامی باشد، تقویت فرهنگی و معنوی است؛ زیرا اساس هویت این جبهه، معنویت است و مقصود این است که باید حق و عدل را هر چه واضح تر و صیقلی تر آشکار کرد و توان فهم مردم از حق و عدل را افزایش داد؛ به گونه ای که مردم بتوانند حکومت عدل را تحمّل کنند؛ خوب است به این نکته توجّه کنیم که حضرت مهدی - عجل الله تعالی فرجه - بالاتر از حضرت علی نیست؛ پس ویژگی مهم حکومت عدل مهدی، به فاعل آن برنمی گردد؛ بلکه به قابل بر می گردد؛ یعنی در زمان مهدی علیه السّلام مردم به حدّی از بلوغ فکری رسیده اند که بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و تسلیم دشمنانی نشوند که می کوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رویگردان کنند و به جای آن باطلی که با حق مخلوط شده، به خورد آنها بدهند؛ امّا مردمی که درک صحیح و معقولی از عدل ندارند، حتّی حکومت على علیه السّلام نیز بر آنها تنگ
ص: 209
می آید؛ هرچند که نمی دانند. به تعبیر امیرمؤمنان عليه السّلام «من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق» (1).
با توجّه به آنچه در خصوص انتظار گفته شد، خوب است نگاهی دوباره به حدیث معروفی بیندازیم که می گوید ظهور در زمانی رخ می دهد که زمین پر از ستم شده باشد که این حدیث چگونه با مباحث پیشین قابل جمع است. می توان چنین گفت:
اوّلاً پر از ظلم شدن، از علایم ظهور است نه از علل ظهور. در واقع، شرح مذکور که می گفت باید به شیوع ظلم کمک کرد، از این پندار ناشی بوده که شیوع ظلم، علت ظهور است؛ در حالی که علّت ظهور این است که مقدّمات ظهور (همان مشخّص شدن جبهه حق و باطل و تقویت جبهه حق) آماده شده باشد. برای این که تفکیک مفهوم علامت شی و علّت شی بهتر مشخّص شود می توان از این تمثیل استفاده کرد.
فرض کنید در یک ایستگاه قطار، تابلویی درست کرده اند که یک دقیقه قبل از ورود هر قطار به ایستگاه، آمدن آن را اعلام می کند، و البتّه بعد از این اعلام قطار می آید. در این جا این اعلام، علامت آمدن قطار است نه علت آمدن قطار، و اگر ما بخواهیم به آمدن قطار کمک کنیم، باید به موتور محرّک قطار بیندیشیم، نه به دست کاری کردن در تابلو مذكور. ما هر قدر تابلو را تغيير دهیم، به خودی خود تأثیری در آمدن قطار ندارد.
ص: 210
بحث شیوع ظلم نیز این گونه است و از این گونه علامت ها که خودشان علّت نیستند، در خصوص ظهور موارد متعدّدی گفته شده است؛ نظير مثلاً آمدن دجال. همان طور که معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، بگردیم یک نفر به نام دجال بیابیم و از او حمایت کنیم که اقدامات خاصی را انجام دهد، به همین ترتیب معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، به افزایش ظلم بپردازیم.
ثانياً آن گونه که استاد مطهری هم متذکّر شده، در این حدیث تکیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم گروه مظلوم است و می رساند که قیام مهدی علیه السّلام برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند. بدیهی است که اگر در حدیث گفته شده بود زمین را پر از ایمان و صلاح و توحید می کند، بعد از این که پر از کفر و شرک و فساد شده بود، مستلزم این نبود که لزوماً گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت بود که می شد استنباط کرد که قیام مهدی موعود برای نجات حقّ از دست رفته و به صفر رسیده است، نه برای نجات گروه اهل حق - ولو به صورت یک اقلیت (1).
ثالثاً به نظر می رسد با توضیحاتی که در خصوص چگونگی تقویت جبهه حق داده شد (این که وظیفه مهم، بالا بردن درک مردم درباره عدل و تشخیص حق از باطل است) می توان گفت: شاید مقصود از پر شدن زمین از ظلم، به اقتضای درک انسان ها باشد، نه به اقتضای افعال خارجی ظالمانه آنها، یعنی
ص: 211
شاید مقصود این است مردم به رشدی می رسند که دیگر درک می کنند جهان پر از ظلم است و دیگر ظلم را تحمّل نمی کنند و برای همین منتظر عدل می شوند.
برای اینکه مسأله بهتر روشن شود می توان به تاریخ بشر نگاهی کرد؛ برای مثال مردم زمان فرعون در ظلمی بزرگ به سر می بردند؛ امّا می توان گفت: اعتراض جدّی به این ظلم نداشتند و گویی که به آن وضع راضی بودند یا حتّی برای این که مقایسه بهتر شود اگر میزان ظلمی که در کلّ جهان حدود 50 سال پیش می رفت را با ظلم امروز مقایسه کنیم، شاید مقدارش بیشتر نشده باشد؛ امّا حسّاسیت مردم جهان به ظلم بیشتر شده است.
جنایاتی که آمریکا در ویتنام انجام داد، شاید به مراتب شدیدتر از جنایاتی باشد که امروزه در عراق مرتکب می شود؛ امّا اعتراض جهانی که امروزه به این جنایات می شود، در آن روز به آن جنایات نمی شد.
رابعاً كنار این حدیث، احادیث دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این که ظهور تحقّق نمی پذیرد، مگر این که هر یک از شقی و سعید به نهایت کار خود برسد؛ یعنی سخن در این است که هر دو گروه به نهایت کار خود می رسند نه اینکه فقط اشقيا به نهایت درجه شقاوت برسند. همان طور که در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق می شوند معلوم می شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروهی را پرورش داده است.
این خود می رساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است، بلکه فرضاً اگر اهل حق از نظر کمیت قابل توجّه نباشند، از نظر کیفیت ارزنده ترین
ص: 212
اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهداء. افزون بر این که از نظر روایات اسلامی، در مقدّمه قيام و ظهور امام، یک سلسله قیام های دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد که به طور قطع اینها نیز ابتدا به ساکن و بدون زمینه قبلی رخ نمی دهد و حتی در برخی روایات سخن از دولتی از اهل حق است که تا قيام مهدی ادامه می یابد (1).
در روایات، برای انتظار فرج، ثوابهای زیادی، بیان شده است.
«المنتظر لامرنا كالمتشحّط بدمه في سبيل الله» (2) و «افضل اعمال شیعتنا انتظار الفرج» (3) به گونه ای از این فضيلت ها اشاره دارد.
با دقت در این روایت و روایات مشابه روشن می شود که در فرهنگ اهل بیت: انتظار نه صرفاً یک حالت روانی، بلکه از مقوله ی عمل شمرده شده است، پس اگر انتظار، یک عمل است، منتظر هم باید عامل باشد.
اگر منتظران با وظایف خود آشنا نباشند و به آن عمل نکنند، تاریخ تکرار خواهد شد و همان گونه که در زمان امام حسین علیه السّلام ، شیعیان فراوانی وجود داشتند، لیكن از میان آنها، تنها 72 نفر به وظیفه ی خود عمل کردند و لذا امام حسين علیه السّلام تنها ماند و آن چه نمی بایست اتفاق بیفتد، اتفاق افتاد، در زمان غیبت هم، چنانچه شیعیان به وظایف خود عمل نکنند، امام زمانشان تنها خواهد ماند و ظهورش به تأخیر خواهد افتاد.
ص: 213
در اینجا پاره ای از وظایف شیعه در دوران غیبت را بر شمرده و به توضیح برخی از آنها می پردازیم:
وظایف منتظران در دو مقوله ی فردی و اجتماعی قابل بررسی است:
امام کاظم علیه السّلام می فرماید: «افضل العبادة بعد المعرفة انتظار الفرج؛ بهترین عبادت بعد از معرفت انتظار فرج است.» (1)
امام هشتم در معرفی امام مهدی علیه السّلام می فرماید: «یکون اولى الناس بالناس من أنفسهم و أشفق عليهم من آبائهم و امّهاتهم؛ امام بر مردم از خودشان بحکم فرمائی سزاوارتر است و از پدران و مادرانشان بر آنان مهربان تر.» (2)
مشکل عمده ی جامعه ی ما، بسط سطحی مهدویت گرایی است. باید اذعان داشت که مهدویت و انتظار، نه از حیث عقیدتی، نه از حيث اندیشه و تفکر، و نه از حیث سلوک و رفتار، عمق چندانی در بین مردم و خصوصا جوانان ما ندارد و در همین راستا، ضررهای فراوانی متوجه نظام ما شده است.
مهم ترین ریشه ی این مشکل برخورد سنتی مردم با مهدویت و انتظار است، متأسفانه مردم ما عادت کرده اند، آنچه را که آسان تر است و برای تأمین زندگی مادی و عادی آنان، سودمندتر به نظر می رسد، برگزینند و گرایش کمتری به
ص: 214
مقوله های معرفتی و تعهد آور داشته باشند. مثلاً نیمه ی شعبان را بهانه ای برای طاق نصرت بستن و تزیین معابر و برگزاری جشن ها قرار می دهند و مداحی ها را بر سخنرانی ها و دریافت پیام های مهدویت و انتظار ترجیح می دهند. (1)
اکثر مردم، زیارت جمکران و نماز صاحب الزمان - عجل الله تعالی فرجه الشريف - را تنها ابزاری برای درخواست حوائج از آن بزرگوار می شمارند.
و به جای آن که امام را برای امام بخواهند، امام را برای خود می خواهند. و از این که شناختی نسبت به مقام و مرام آن عزیز سفر کرده ندارند، کمبودی حس نمی کنند، گویا هیچ وظیفه ای در ایام غیبت امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشريف - بر عهده ی افراد گذاشته نشده است.
گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را *** گر کیمیا دهندت، بی معرفت گدایی
برخی از جلوه های محبت از این قرارند:
- یاد حضرت
- دعا برای سلامتی و ظهور حضرت
«اکثروا الدّعاء بتعجيل الفرج؛ برای تعجیل در فرج زیاد دعا کنید.» (1) در روایت است که امام رضا علیه السّلام «كان يأمر بالدعاء لصاحب الامر؛ به دعا برای صاحب الامر امر می کرد.» (2)
- صدقه دادن برای سلامتی حضرت.
- تقدیم خواست او بر خواست خود.
منصور بزرج می گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: ای آقای من، چه بسیار از شما یاد سلمان فارسی را می شنوم؟ فرمود: نگو سلمان فارسی، بگو سلام محمدی صلّی الله علیه و آله آیا می دانی چرا بسیار از او یاد میکنم؟ عرض کردم نه.
فرمود: برای سه صفت: 1. مقدم داشتن خواسته ی امیر المؤمنان كه بر خواسته ی خودش؛ 2. دوست داشتن فقراء 3. دوست داشتن علم و علماء (3).
- تلاش در کسب رضایت او:
اعمال و رفتار و گفتار منتظر بایستی بر وفق رضای محبوب باشد. منتظر باید ببیند، امام چه می پسندد، آیا از کار او راضی است یا نه؟
ص: 216
به قول امام راحل رحمه الله: توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی بر امام زمان علیه السّلام عرضه شد، خدای نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملائكة الله یک قدری سرافکنده بشوند که، اینها شیعه های من هستند. اینها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند... باید ما و شما طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را که رضایت خداست، به دست بیاوریم.
- تجدید بیعت «اللِهم اِنی... عهدأ و عقداً و بيعة له في عنقى.» (1)
- اشتیاق «عزيز على أن ارى الخلق و لا ترى.» (2)
- اظهار ناراحتی از فراق «اللّهم إنا نشكوا اليك فقد نبيّنا و غيبة وليّنا». (3)
3- اطاعت «و لو أنّ اشیاعنا وفقّهم الله لطاعته، على اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا». (4)
امام صادق علیه السّلام: «هُم اطوع له منَّ الأمة لسیّدها» (5).
4- تأسّی: پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله: «طوبی لمن أدرک قائم أهل بیتی و هو يأتمّ به في غيبته قبل قیامه» (6).
برخی از صفات حضرت که در آنها باید به ایشان تأسّی نمود عبارتند از :
- تقوا: امام رضا علیه السّلام: «یکون..... أتقى الناس» (7).
ص: 217
امام صادق عليه السّلام: «من سرّه أن يكون من أصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر» (1).
- عبادت: امام کاظم عليه السّلام: «يعتاد مع سمرته صغرة من سهر اللّيل بأبی من ليله يرعى النجوم ساجداً و راكعاً؛ مهدی علیه السّلام بر اثر تهجد و شب زنده داری رنگش به زردی متمایل است، پدرم فدای کسی باد که شبها در حال سجده و رکوع است و طلوع و غروب ستارگان را مراعات می کند» (2).
- سخت کوشی و جهاد: امام رضا علیه السّلام: «المجاهد المجتهد...» (3).
- زُهد: امام صادق علیه السّلام: «ما لباسه الا الغليظ ولا طعامه الا الجشب» (4).
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله : «لا يضع حجراً على حجر» (5).
- عدالت: امام باقر علیه السّلام: «يعدل في خلق الرحمان، البرّ منهم و الفاجر» (6).
- سخاوت: امام صادق علیه السّلام: «المهديُّ سمح بالمال» (7).
بخشنده ای است که مال را به وفور می بخشد.
امام رضا علیه السّلام: «یکون... أسخي الناس» (8).
- موضع گیری در برابر بدعتها «لا يدع بدعة إلا أزالها» (9).
ص: 218
- نصیحت و خیرخواهی «الوليّ الناصح» (1).
۔ صبر و بردباری «علیه... صبرُ ایّوب» (2).
امام صادق عليه السّلام: «هلک المستعجلون و نجى المسلّمون» (3).
این وظایف در دو بخش قابل بررسی است:
الف) وظایف مردمی؛
ب) وظایف حاکمیت؛
الف) وظایف مردمی عبارتنداز:
1- دفاع و حمایت از حرکت هایی که در جهت اهداف حضرت باشد مثل انقلاب اسلامی ایران.
2- تکریم و بزرگداشت نام و یاد حضرت از راه های:
- قرار دادن موقوفات.
- برقراری مجالس بزرگداشت (جشن ها، دعای ندبه و...)
- شرکت در مجالس بزرگداشت
ب) وظایف نهادهای حکومتی:
1- بسط فرهنگ مهدویت، از طریق راهکارهای مناسب در:
- جهان (مسلمین و غیر مسلمين).
ص: 219
- ایران.
2- تئوریزه کردن فرهنگ مهدویت: از آن جایی که امروزه تئوری های مختلفی در مورد پایان تاریخ مطرح است و تنور بحث «جهانی شدن» داغ می باشد، بایستی حکومت جهانی امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - را با عنوان بهترین تئوری و کارآمدترین گزینه برای بیان تاریخ، به جهانیان معرفی کرد.
3- ارائه الگوهای مناسب از حکومت دینی به جهانیان، تا این که در پرتو آن، جامعه ی جهانی به حکومت مهدوی علاقه مند شده و مهیّای آن گردد.
4- فراهم ساختن زمینه های مردمی برای ظهور حضرت؛ «یوطّئون للمهدی سلطانه.»
5- شناسایی اهداف حکومت جهانی (مانند: عدالت، بسط معنویت، امنیت، رفاه و ...) و تلاش در به دست آوردن راهکارهای مناسب برای نزدیک شدن به آن اهداف.
6- نیرو سازی.
کارگری منتظر واقعی است که به این نیت تلاش و کار می کند که جامعه ای با پایه های قوی اقتصادی و در خور حکومت امام مهدی علیه السّلام بسازد.
معلم و استادی منتظر واقعی است که به این نیت درس بدهد که شاگردانی تربیت کند تا بازوان پرتوانی در حکومت جهانی باشند.
دانش آموزی، منتظر واقعی است که درس بخواند تا در عصر ظهور بتواند باری از دوش حضرت بر دارد.
ص: 220
پدر و مادری منتظر واقعی است که فرزندان خود را به گونه ای تربیت کند که در خدمت اهداف حضرت باشند.
دانشجویی منتظر واقعی است که فراگرفتن تخصص خود را برای حکومت جهانی و تحمل مسئولیتی در آن جایگاه، قرار دهد.
روحانی ای منتظر واقعی است که در مواعظ خود، مردم را تشنه و مهیای برقراری حکومت جهانی نماید.
چنانچه مردم از اولین روزهای سیاه غيبت با حال تباه خود آشنا می شدند، عصر ظلمت این گونه طولانی نمی شد.
همه ی مردم، بالاخص کسانی که دارای وظیفه بیان این گونه مسائل بوده اند و از گفتن آن غفلت یا تغافل ورزیده اند، باید سخت غمگین و شرمسار باشند.
1- شناخت و معرفت: یکی از وظایف شیعه نسبت به آن حضرت است بدست آوردن شناخت از صفات و آداب و ویژگیهای آن جناب و علائم حتمی او می باشد زیرا آن حضرت امامی واجب الطاعه است و هر کسی که اطاعتش واجب است باید صفاتش را شناخت تا با شخص دیگری که مقام او را به دروغ و ستم ادعا می کند اشتباه نگردد بنابراین شناخت نسبت به آن حضرت واجب و لازم است.
2- سعی در اصلاح جامعه و امر به معروف و نهی از منکر: از جمله ویژگیهای منتظران است که در اصلاح جامعه کوشا باشند و بوسیله انجام امر به معروف و نهی از منکر زمینه فرج حضرتش را فراهم آورند.
ص: 221
3- تزکیه و خودسازی که امام صادق علیه السّلام فرمود: هر کسی که دوست می دارد از اصحاب قائم باشد می بایست منتظر باشد پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم بپاخیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است
4- دعا برای حفظ ایمان: در عصر غیبت کبری خطرات بسیار و امواج خطرناکی خانه دل انسان را تهدید می کند لازم است که ضمن تلاش برای تخلق به اخلاق الهی دست به دعا بلند کرده و از خداوند استمداد نمود.
5- محزون بودن از فراق حضرت.
6- صدقه دادن به نیابت از حضرت.
7- حج رفتن به نیابت از حضرت.
8- خواندن دعائی که از ناحیه مقدسه وارد شده است.
9- خواندن دعای ندبه.
10- خواندن دعای عهد.
11- خواندن زیارت آل یاسین و دعای حضرت مهدی علیه السّلام.
12- توسل به ذیل عنایت آن حضرت.
در خاتمه امید داریم خداوند همه ما را در زمره شیعیان و منتظران آن حضرت قرار دهد.
«آفات انتظار»، مسأله «موعود ستیزی» است. «دوستان جاهل» و «دشمنان مغرض و آگاه» را میتوانیم در ذیل این مفهوم جای بدهیم. دوستان
ص: 222
نادان کسانی هستند که به حضرت مهدي عليه السّلام علاقه دارند و ظهور و دیدار حضرت را می خواهند، اما آگاهی هاشان از مهدویت، ناقص است و تفسیرهای غلط از عصر ظهور ارائه می کنند.
این گروه ناآگاه، گاهی مهدویت را به گونه ای مطرح می کنند که با نفی امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به سکوت و ظلم پذیری همراه می شود. این ناآگاهان آن قدر در مسائل مهدویت غرق می شوند که بدیهیات اسلام، مانند جهاد امر به معروف و مسائل اجتماعی را، نفی می کنند.
اما دشمنان مغرض و آگاه، که می توانند به صورت هایی مانند صهیونیسم یا بهایی گری خود را نشان دهند، با استفاده از ابزارهای گوناگون اطلاع رسانی، چهرهای ترسناک و بی منطق از موعود شیعی می سازند.
در همین سال های گذشته، کتاب های بسیاری را دیده ایم که، به صورتی جانبدارانه برخی اصول شیعی مانند مفهوم انتظار را به سخره گرفته اند.
غرض ورزی در این گونه آثار آن قدر آشکار است که هر محقق منصفی با مراجعه به این آثار در می یابد که نویسندگان آنها چشم خود را بر حقایق مسلم تاریخی بسته اند.
«جهانی شدن» و «جهانی سازی» امروزه از مسایل مهم انسان معاصر در تمام حوزه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است. آرزو و ادعای شیعه این است که با ظهور منجي علیه السّلام ، حکومتی جهانی تأسیس خواهد شد. آیا می توان میان این دو مفهوم رابطه ای برقرار کرد؟
ص: 223
«جهانی شدن» با «جهانی سازی» متفاوت است. جهانی شدن فرایندی است که خودبه خود تحقق پیدا می کند، ولی جهانی سازی با طرحی از پیش تعیین شده تحقق می یابد. در واقع چیزی که امروزه تبلیغ می شود، جهانی شدن نیست، بلکه جهانی سازی است؛ یعنی عده ای طرحی می افکنند تا اندیشه و فرهنگ سیاسی خود را اجرا کنند.
این جهانی سازی با موعودگرایی بسیار متفاوت است. جهانی سازی به معنای گسترش و همگانی کردن لیبرالیسم، اومانیسم و سکولاریسم است. جهانی سازی می خواهد جدایی دین از عرصه های اجتماعی، انسان محوری و نظم لیبرالیستی را به جای نظام عدالت محوری به دنیا عرضه کند.
این، تفکر سیاسیِ مبلغان جهانی سازی است. اما بحث حکومت حضرت مهدی علیه السّلام ، عدالت محوری است و در واقع می خواهد همان دو غایت بعثت انبیا را تحقق ببخشد.
بنابراین معنای دقیق جهانی شدن، گسترش تفکر سیاسی اجتماعی لیبرالیسم است که مبتنی بر اومانیسم و سکولاریسم است، ولی حکومت مهدوی، جهانی شدنی است بر مبنای عدالت و خدا محوری.
بعضی تصور می کنند دوران ظهور و تأسیس حکومت بر اساس قرآن و سنت، نافي عقل است. اصلا عقول بشر در عصر امام مهدی علیه السّلام رشد می کند؛ چرا که در یک فضای آرام، که حق و عدالت حاکم است، اندیشه ها تعالی می یابد. البته این سخن به آن معنا نیست که بگوئیم همه مردم به یک شهود
ص: 224
عرفانی می رسند. بحث علم حضوری نیست؛ یعنی با تعالی عقول، موانع ارتباط های روحی و معنوی هم از میان برداشته می شود.
دنیای پس از ظهور موعود عليه السّلام همین دنیاست؛ با همین تکنولوژی ها و ارتباطات، اما بدون ابزارهای عدالت ستیز. در عوض، ابزارهای عدالت پرور توسعه می یابند و همین، هدف از بعثت و ظهور است.
در حکومت آرمانی دوران پس از ظهور، حکومت عادلانه است و مردم نیز شهروندان عدالت جویی هستند. این به آن معنا نیست که هیچ مؤمنی تخلف نکند. اما چون عدالت قائم است، خطا پنهان نمی ماند. مردم در آن دوران «شهروندان خوب» هستند که تحت تأثير حاکم خدا محور و عدالت پرور، بدی در میان آنان شایع نیست.
ص: 225
[ 19 ]
باور به ظهور شخصی که جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه های ظلم و ستم را می چیند اختصاص به اسلام نداشته بلکه، شامل ادیان مختلف الهی و آسمانی می شود و در اسلام، مسیحیت (1)، یهودیت (2) و زرتشت (3) و... به ظهور این شخص نوید داده شده است.
بنابراین می توان گفت تمامی ادیان به آمدن موعودی مصلح باور دارند که این موعود در اندیشه ی زردتشت سوشیانت (4)، در اندیشه مسیحیت حضرت مسیح و غیره... و در اسلام حضرت مهدی علیه السّلام است که قرآن و سنت به آمدن آن بشارت داده اند.
امّا در مورد اینکه مهدویت یعنی چه؟ باید اذعان داشت لغت مهدویت برگرفته از امام مهدی علیه السّلام است.
«خلاصه و حقیقت مهدویت، منتهی شدن سیر جوامع جهان به سوی جامعه واحد و سعادت عمومی، امنیت و رفاه، تعاون و همکاری، همبستگی همگانی
ص: 226
حکومت حق و عدل جهانی، غلبه حق بر باطل، غلبه ی جنودالله بر جنود شیطان نجات مستضعفان و نابودی مستکبران، و خلافت مؤمنان و شایستگان به رهبری یک رجل و ابر مرد الهی است که موعود انبیاء و ادیان و دوازدهمین اوصیاء و خلفای پیغمبر آخرالزمان است» (1).
امّا از آنجا که نام آن منجی در میان مسلمانان مهدي علیه السّلام است، این اندیشه را به اندیشه ی مهدویت نامیده اند هر چند سایر ادیان به آن اندیشه موعودگرائی و... می گویند.
بهرحال، مهدویت، یک اندیشه و تفکر برگرفته از کتابهای آسمانی است که با فطرت و سنن عالم خلقت موافق است و در میان شیعیان در این اندیشه مباحث مهم ذیل بررسی می شود.
1. موعودگرائی و منجی گرائی در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی.
2. مسأله مهدی باوری و موعودگرائی در اهل سنت.
3. اعتقاد به مهدویت از منظر شیعه که خود، مباحث ذیل را در بر دارد.
الف: مسأله ولادت و نسب و کودکی امام زمان علیه السّلام.
ب: ویژگیهای امام زمان علیه السّلام.
ج: مسأله انحراف در مهدویت و فرقه های انحراف.
د: مسأله غيبت امام زمان علیه السّلام.
ص: 227
ذ: مسأله علائم و زمینه های ظهور حضرت حجت علیه السّلام.
ر: مسأله وقايع ظهور و حکومت جهانی آن حضرت.
و...
بنابراین مهدویت، تعریف خاصی ندارد بلکه شامل یک اعتقاد می شود که مباحثی را در بردارد و کسی که می خواهد به این مقوله بپردازد بایستی به مطالب ذکر شده با دقت، بپردازد.
«مهدویت و مسائل جدید کلامی» مشتمل بر بخشی از مسایل جدید الورود در حوزه کلام یا فلسفه ی دین است که لوازم و پیامدهایی در ارتباط با مهدویت به روایت شیعی دارند. به همین جهت، پس از بیان تعریفی کوتاه از کلام جدید و فلسفه ی دین و اشاره به تفاوت های این دو، با طرح مباحثي مثل دیدگاه تجربی در باب وحی، تکثرگرایی دینی، سکولاریزم و... نتایج حاصل از این آراء در باب مهدویت استخراج شده، مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.
کلام با فلسفه ی دین به لحاظ روش و غایت و موضوع، تفاوت دارد. دانش کلام، دانشی است که غایت آن، دفاع از آموزه های دینی خاص است و به همین جهت، دانش کلام، همیشه، به صورت مضاف یا به صورت یک اسم مرکب وصفی به کار می رود و گفته می شود: کلام اسلامی یا کلام مسیحی و مانند آن، در حالی که فلسفه ی دین، چنین نیست؛ زیرا، فلسفه ی دین، اوّلاً از همه ی تعالیم یک دین بحث نمی کند، بلکه از آموزه های مشترک بین الادیان بحث می کند و ثانياً، در مقام دفاع از تعالیم یک دین نیست و لذا بعضی از
ص: 228
فیلسوفان دین، در بحث خداشناسی، نهایتاً به این نتیجه می رسند که هیچ کدام از ادلّه ی که بر له وجود خدا اقامه شده است مثبت وجود خدا نیست یا بعضاً ملحد یا لاادری هستند. از این رو، دانش کلام، به عنوان دانشی مطرح است که یا بی موضوع است یا یک عنوان مشیری برای موضوعات اش درست می کنیم و می گوئیم: آن، دانشی است که از گزاره های متون مقدس دینی با غایت دفاع از تعالیم و متون دینی خاص، بحث می کند و از روش های متنوّعی مانند روش تجربی یا عقلی یا روش تاریخی یا روش شهودی ممکن است استفاده بکند.
اوّلین بحث ما، وحی و تجربه ی دینی است. مقدّمتاً، مستحضر هستید که ما در یک تقسیم، ادیان را به ادیان وحیانی و غیر وحیانی، تقسیم می کنیم. ادیان غیر وحیانی، مثل نوع آئینه ای است که در شرق دور پیروانی دارند. بودیسم، تائوئیسم، شینتو، کنفوسیوس، از این دسته است. ادیان وحیانی، مثل اسلام، یهودیّت، آئین زرتشت و آئین صابئی است. همه ی این ها، ریشه های وحیانی دارد.
البته وجه اطلاق دین بر این دو دسته از ادیان، صرفاً، از باب شباهت خانوادگی است.
یکی از مسایل مهم در ابتدای هر کتابِ فلسفه ی دین، مقصود ما از دین، یعنی تعریف و تفسیری است که از دین میکنیم، چون، در میان ادیان، آن قدر فاصله هست هم به لحاظ عقاید، هم به لحاظ مناسک و عبادیّات، حتّی در امور حقوقی که اساساً شما نمی توانید وجه مشترکی میان ادیان بیابید.
ص: 229
در تقسیم دین به وحیانی و غیر وحیانی، این گونه نیست که ما، ابتدا، مَقْسمی داشته باشیم و بعد قيودی به آن بزنیم و با این قیود، اقسام درست شود و مقسم واحد را شاید در بین اینها نشود پیدا کرد. لذا بعضی فیلسوفان، مثل جان هیک، در ابتدای کتاب خودش فلسفه دین می گوید، ما که بر ادیان مختلف شرقی و غربی، وحیانی و غیر وحیانی، دین اطلاق می کنیم، این اطلاق، از باب شباهت خانوادگی ویتگنشتاین است.
ويتگنشتاین، در بحث های خود، بحثی را در باب تعریف مطرح کرده است. او می گوید، ما وقتی میخواهیم اشیاء را تعریف کنیم، بر خلاف گذشتگان که فرض می کردند مثلاً این افراد انسانی، حقیقتی و گوهری - مثلاً ذاتیات - مشترکی دارند، ایشان معتقد است که ما نمی توانیم چنین گوهر و ذاتیاتی را قایل باشیم.
و در برابر این پرسش که چگونه است با این که افراد متفاوت اند، یکی قد بلند است و یکی کوتاه قد، و یکی سفید روی است و یکی سیاه روی، بر همه انسان اطلاق می کنیم؟، او می گوید، اطلاق یک لفظ و اسم واحد به افرادی که میان شان حقیقت و گوهر واحد فرض نکرده ایم، از یک طرف، و در عین حال، این افراد، همگی، هم در یک ویژگی واحد با هم شریک نیستند از طرف دیگر، و بعضی، بلند قد، و بعضی، کوتاه قد، و بعضی، سفیدند، و بعضی سیاه اند، و نه در رنگ شان و نه در ابعادشان و نه در ویژگی های بدنی یا ذهنیشان، همه یک خصیصه ندارند، از باب شباهت خانوادگی است. شما، اگر فرزندانی را در
ص: 230
یک خانواده ی پر جمعیّت ببینید، فرزند اوّل و فرزند دوم، در سه خصیصه ممکن است شریک باشند؛ یعنی، اگر ویژگی های فرزند اوّل و دوم را ببینیم، فرزند اوّل و دوم، ممکن است در دو خصیصه ی B و C با هم شریک باشند، و فرزند دوم و سوم، ممکن است در دو خصیصه ی E و F شریک باشند و به همین ترتیب، فرزند سوم، ممکن است در ویژگی H و G با فرزند چهارم، شریک باشند. الآن شما این چهار فرزند را با هم مقایسه کنید، میان اینان، یک ویژگی مشترکی که برای همه باشد و در هیچ کدام مستثنا نباشد، پیدا نخواهید کرد، امّا دو به دو که باهم بسنجیم، شباهت هایی دارند. دوتای اوّل، در اجزای صورت با هم شبیه اند، و دوتای دوم، مثلاً، در تناسب اندام، و آن دوتای سوم، مثلاً، نحوی گفتار یا رفتارشان شبیه است، امّا في المجموع، بخواهید شباهت واحد پیدا کنید، نخواهید یافت. ویتگنشتاین می گوید، شما وقتی یک اسم واحدی مثل "انسان" را بر افراد مختلف انسانی اطلاق می کنید، از این باب است که ولو میان همه ی افراد، یک ویژگی واحد نمی یابید، امّا در هر مجموعه ی افراد با هم، می توانید مشترکاتی پیدا کنید و بر اساس این مشترکات شبیه اشتراکاتی که در چند تا خواهر و برادر وجود دارد یک نام واحد بر آنان اطلاق می کنید.
حرف جان هیک این است که در مقام تعریف دین، شما نمی توانید یک گوهر واحد و ماهیّت واحد که همه ی ادیان را تحت پوشش قرار دهد، پیدا کنید. بنابراین آئین بودا و اسلام و... را دین نامیدن، از باب شباهت خانوادگی
ص: 231
است؛ یعنی، هر دو دین را که بگیریم، یک سری مشترکاتی دارد. آیین بودیسم با آئین اسلام، ولو این که دومی، وحیانی است و اوّلی، غیر وحیانی، در یکی خدا مطرح است و در یکی خدا مطرح نیست، در عین حال، پارهای اخلاقیات مشابه را تعلیم می کنند، یا یک سلسله عقاید مشترک دارند، مثلا خلود نفس.
آن گاه، مثلاً آئین بودا با آئین هندو، در یک سری مسائل مشترک است و و همین طور هر آئینی با آئین دیگر، در یک سری از مسائل مشترک اند و بدین سان داستان شان، همان داستان خواهران و برادران است.
از نگاه دین پژوهی جدید، دین، در معنای عامّه اش به معنای یک نظامی از باورها است که به ادیان دنیوی و ادیان سنّتی، تقسیم می شود. آن چیزی که ما الآن داریم دربارهی آن بحث می کنیم، همه، مربوط به ادیان سنّتی است. اول، دین را از دیدگاه دین پژوهی جدید معادل گرفتیم با نظامی از باورها که این نظامی از باورها ممکن است جنبه ماورائی داشته باشد، توجه به بالا، خداء توجه به معاد، دین را به این معنا ادیان سنتی می گوئیم که البته آئین بودیسم و آئین شینتو و غیره جزء همین ادیان هستند.
در دین پژوهی جدید دین را به معنای وسیع استعمال می کنند نظامی از عقاید و دین سنتی به این معنای عام را به وحیانی و غیر وحیانی تقسیم می کنیم.
ص: 232
نکته ی مهم، این است که در ادیان وحیانی، تکیه گاه مهم دین، مسئله ی وحی است. این ادیان، محتوای خود را از جهانی ورای جهان مادی می دانند و به همین جهت، آن چه در آنها محوریّت دارد، مسئله ی وحی است.
در مسیحیّت، معمولاً، دو تفسير از مسئلهی وحی وجود دارد: یکی، وحی به عنوان تجلّی خدا، و یکی، وحی به معنای القای حقایقی از سوی خداوند. تجلّی خداوند در مسیحیّت، بیشتر از این جا سر چشمه می گیرد که عیسی مسیح که از نگاه ما پیغمبر خدا است، از نگاه مسیحیان، پیغمبر خدا نیست، بلکه به یک معنا، خود خدا است؛ یعنی، تجسّم ناسوتی خدا است. خدا، وقتی یک پیکر جسمانی پیدا می کند، در قالب ابن لله تجسّد می یابد، و عیسی مسیح می شود. لذا، کسانی که عیسی مسیح را دیده اند و از وی پیامی آورده اند، رسول اند؛ یعنی، کسانی که عیسی مسیح از طریق آنان، دارد برای ما پیامی می دهد. به همین جهت، وحی از این چشم انداز، تجلّی تاریخی خداوند است. این که در مقاطع مختلف، عیسی مسیح، چه در زمان حیاتش و چه در زمان های بعدی، برای مسیحیان متجلی می شود، این یک معنای از وحی بوده است که در گذشته در مسیحیّت خیلی غلبه داشته است.
البته، مراد از تجلّی، نه تجلّی به معنای تجلّی عام در عرفان، بلکه تجلی در قالب عیسی مسیح است. گاهی هم وحی از این چشم انداز، به معنای القای حقایقی از سوی خداوند است.
ص: 233
این دو تفسیر، از نگاه مسیحیّت است. هر دو نظریه، در طول قرون وُسطی، وجود داشته است. از نگاه دین اسلام، مستحضرید که وحی، تجلّی خدا نیست، بلکه وحی، تجلّی خدا در قالب کتاب او است و سخن او است که بیان می شود. وحی، عبارت است از سخن حق.
از نیمه ی قرن نوزدهم به این سو، طرح وحی به عنوان یک نحو تجربه ی دینی و تجربه ی نبوی در عالم مسیحیت به شدّت مطرح شد و پس از آن، به خاطر مشکلاتی که در میان مسیحیان وجود داشت، کسانی وحی را نه به عنوان ابلاغ حقایقی از سوی خداوند به پیامبر، بلکه به عنوان تجربه ی دینی پیامبر مطرح کردند.
نکته ی سومی که الان می خواهیم بگوئیم، در واقع، طرح سه دیدگاه است که یکی یکی باید آنها را بحث کنیم و ربطشان را با بحث خودمان که مهدویّت است توضیح دهیم.
نکته ی اوّل، این بود که ادیان، یا وحیانی هستند یا غیر وحیانی و در ادیان وحیانی، وحی، نسبت به آموزه های دینی، محوریّت دارد. نکته ی دوم، تفاوت تلقي از وحی در دیدگاه مسیحیّت و دیدگاه اسلامی است که در دیدگاه مسیحی، گاهی وحی، حقايق القا شده از سوی خدا تفسیر می شود، و گاهی تجلّی خدا، در حالی که در دیدگاه اسلامی، وحی، عبارت است از سخن خدا
ص: 234
یا به بیان دیگر، تجلّی خداوند در کلام او، چنان که این تعبیر، از حضرت امیر آمده: «تجلى لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه...». (1)
در مورد تفسير وحی به تجربه ی دینی، ممکن است یک ریشه ها و رگه هایی را در اندیشه ی قرون وسطی بیابیم، امّا اساساً، از قرن نوزدهم به این سو، این دیدگاه تجربی مطرح شده است، امّا دیدگاه گزاره ای، عمدتاً، مربوط به قرون وسطی است؛ یعنی، وحی را، مجموعه ی حقایقی میدانستند که سرچشمه ای ماورائی داشت و نه صرف یک مواجهه با خدا.
دیدگاه سوم، دیدگاهی در واقع، حضرت می فرمایند، خداوند، در کتاب اش، برای انسانها تجلّی کرده است، نه این که در قالب انسانی یا در وضعیت دیگر تجلّی کرده باشد.
حالا، نکته ی سوم دیدگاه های مهم در باب سرشت و طبیعت وحی است. در این باره، سه دیدگاه اساسی در مسیحیت وجود دارد. بسیاری از متفکّران مسلمان هم که بحث های جدید کلامی را مطرح کرده اند، به تأثیر پذیری از این دیدگاه ها، پاره ای از مباحث را منتقل و عیناً بر عالم اسلام تطبيق کرده اند.
اوّلین منظر، دیدگاه گزارهی است. این دیدگاه، عملاً، در قرون وسطی مطرح بود. دومین دیدگاه، دیدگاه تجربی است. این دیدگاه، از قرن نوزدهم، در الهيات لیبرال مطرح شد. الهيات ليبرال، را گاهی به الهيات اعتدالی، ترجمه می کنند. پایه گذار این الهيات، تقريباً، آقای شلاير ماخر در قرن نوزدهم است که اساساً
ص: 235
نظریه ی وحی را به عنوان یک تجربه ی دینی، با صراحت، بیان کرد و به لوازم اش پرداخت.
است که بعضی از متکلمان و متألّهان مسیحی به تبعیت از بحث آستین در فلسفهی تحلیلی مطرح کرده اند.
کاری که ما می باید انجام دهیم، این است که ابتدا، تصویر و نمایی کلّی از این دیدگاه ها عرضه کنیم؛ یعنی، روشن کنیم که مقصود ما از این دیدگاه ها چیست و بعضی لوازم قریب این دیدگاه ها را متذکّر شویم و آنگاه بگوئیم پذیرش بعضی از دیدگاه ها، چه لوازمی نسبت به حقایق دینی ما، خواهد داشت مثلا در مورد امامت و مهدویّت، چه لازم های خواهد داشت.
دیدگاه گزارهای، لُب اش این است که وحی، یک نحوه انتقال اطّلاعات است که خداوند یا فرشته وحی به پیغمبر القاء می کند و این اطّلاعات در مقام القاء شدن، جامه و خصلت زبانی ندارد و خود پیغمبر، است که این ها را در یک قالب زبانی می ریزد و یک جامه ی زبانی خاص را بر این ها می پوشاند و بهصورت جملات و عباراتی به آحاد امت خودش منتقل می کند. بنابراین، از این منظر، وحی، نوعی انتقال اطّلاعات است.
توجّه شود که پیام یا حقایقی که خدا یا فرشته ی وحی به پیامبر القاء می کند، از سنخ گزاره است. مقصود ما از گزاره یک اصطلاح خاصی است که توضیح خواهم داد. در منطق وقتی شما می گویید گزاره یعنی سخن مرکب یا لفظ مرکب تام خبری که صدق و کذب پذیر است این معنای از گزاره که مقصود یک جمله است منتهی
ص: 236
جمله خبری با اسناد تام قابل صدق و کذب این اصطلاح در بحث فعلی مقصود نیست گزاره ای که ما داریم در این جا به کار می بریم، دقيقاً، نقطه ی مقابل جمله است، در اصطلاحی که در فلسفه ی منطق وجود دارد. شما وقتی ساختار یک جمله را می بینید، مثلا این تخته، سفید است. و این ماشین، آبی رنگ است. یک عبارت و ساختاری دارید و یک مضمون و محتوایی. آن چه که در واقع، مضمون و محتوای پیام این «عبارت» است، آن را به این اصطلاح، گزاره، و آن چه که ساختار صوری این عبارت است، مثل الف، ب است این را جمله می گویند و چهار فرق میان فیلسوفان منطق بین گزاره و جمله، گذاشته شده است.
فرق اوّل، این است که ممکن است یک گزارهی واحد داشته باشیم که می تواند با جملات متعددی بیان شود. چون گزاره عبارت شد از محتوای یک عبارت، و جمله عبارت شد از صورت و ساختاری که محتوا در آن بیان می شود مثلاً می گوئیم: این تابلو، از تابلوی کلاس اوّل، کوچک تر است و تابلوی کلاس اوّل، از این تابلو، بزرگ تر است. این دو عبارت با هم فرق دارد، ولی یک معنا و محتوا را افاده می کند.
فرق دوم گزاره و جمله، این است که گاهی، جمله واحد است، ولی گزاره می تواند متعدد باشد. مثلاً این که ما بگوئیم: او آمد، بسته به این که مراد از او، زید باشد یا عمرو، گزاره ها مختلف است؛ با این که جمله، یکی است.
تفاوت سوم میان گزاره و جمله، این است که جمله ی واحد، به تعدّد زبان ها، متعدّد است، ولی گزاره، یکی بیشتر نیست. مضمونِ این دیوار، گچی است را با زبان های گوناگون فارسی و عربی و انگلیسی و... می توان فهماند. حالا گاهی من به
ص: 237
فارسی می گویم این دیوار گچی است گاهی هم مثلاً به انگلیسی ممکن است عبارت دیگری را بکار ببریم، گزاره یکی بیشتر نیست ولی در زبان های متعدد گزاره ی واحد به تبع زبانها در جملات متعدد بیان می شود.
تفاوت چهارم، این است که گزاره، متّصف به صدق و کذب می شود، ولی جمله، متّصف به با معنایی و بی معنایی می شود. جملاتی هستند که معنا ندارند، مثل این که شما بگوئید: چهارشنبه، آبی است، یا سه شنبه در رختخواب است. این جملات، در واقع، جملاتِ بی معنا هستند. بی معنایی آنها هم از این جانشئت گرفته که شما دارید اوصاف و محمولاتی را به این موضوع نسبت می دهید که نسبت به موضوع، قابل حمل و قابل اسناد نیستند. فرنگیان، این را می گویند خطای مقولی ( Category mistake ) در این جا، مفردات، معنا دارند، ولی ترکیب آن ها، معنایی ندارد.
گزاره های این دو جمله، غلط هستند. منشأ غلط بودن این دو، سالبه به انتفاع موضوع بودنشان است؛ یعنی، موضوع این دو جمله، که زمان باشد، اصلاً، رنگ نمی پذیرد و مکان ندارد (1).
این تفاوت چهارم، در خصوص جملات اخباری است.
اینک که معنای گزاره، روشن شد، می گوئیم، منظور ما از گزاره در اینجا، معنای عام تری است؛ یعنی، تنها، جملات اخباری منظور ما نیست، بلکه جملات انشائی هم در این جا مدّ نظر ما است.
گزاره هایی که به عنوان پیام یا حقیقت، به پیامبر منتقل می شود، لازم نیست که از سنخ گزارهی منطقی یعنی اخباری باشد، بلکه ممکن است صورت انشائی هم داشته باشد.
ص: 238
خوب، حالا، با حفظ این تفاوت ها میان گزاره و جمله، دیدگاه گزارهای در وحی، عبارت است از این که شما، نوعی پیام، نوعی اطّلاعات، نوعی حقایق راء مستقيماً، از خدا یا ملک یا واسطه ی وحی دریافت کنید تا به شما اطلاق پیامبر بشود و بعد هم چون اینها از جنس حقایق محتوایی هستند، لذا صورت زبانی مشخص و قالب زبان خاص و عبارات معیّن ندارند.
این، نکته ی بسیار مهمی است که از نظر دیدگاه گزارهای، القای پیام صورت زبانی خاص ندارد و پیامبر است که به آن، قالب زبانی می دهد.
بزرگان از دانشمندان و فیلسوفان اسلامی، دیدگاه شان، دیدگاه گزاریی است. شهید مطهری، در دو کتاب وحی نبوت و نبوت حرفشان این است که روح انسان، دو وجه دارد: وجهی به سمت بالا و وجهی به سمت پایین. با وجهِ به سمتِ بالا، حقایقی را در بالا درک می کند و بعد این حقایق، تنزّل پیدا می کند تا می رسد به مرحله ی خیال و صورت زبانی پیدا میکند. ایشان، برای این که عکس این فرایند را توضیح دهد، می گویند، ما، با حواس مان، ادراکاتی حسی داریم و این داده های حسی، می آیند در مرحله ی خیال، و در واقع، از مادّه ی بیرونی منقطع می شوند، اما هنوز بعضی خواص مادّه را دارد و بعد اینها از این امور هم زایل می شوند و به حالت عقلانی، یعنی کلّی و معقول می رسند.
شهید مطهری می گویند، وحی هم یک مکانیزم عکس است؛ یعنی، پیامبر، در مقام وحی، با یک حقایقی و معقولاتی در جهان دیگری آشنا می شود و به آنها معرفت پیدا می کنند و بعد آن حقایق، وقتی، در قوّه ی خیال پیامبر، تنزّل پیدا می کند، صورت زبانی می گیرد.
ص: 239
دیدگاه فیلسوفانی مانند ابن سینا و صدر المتألهین و حتّی شیخ اشراق و کسانی مانند غزالی همین است، تنها ابن خلدون، در یک جا، می گوید، وحی، در واقع، حقایقی است که به همین زبان القاء شده یعنی که زبان و خصلت زبانی داشتن وحی را در تنزّل وحی ایشان لحاظ می کند و الا نوع فیلسوفان را ببینید دیدگاه گزاره ای را باور دارند. و نظر دکتر سروش دیدگاه تجربی است که حالا می رسیم او اصلاً وحی را حقایق نمی داند گزاره هم نمی داند وحی یک مواجه با امر قدسی است. دیدگاه دکتر سروش این است که وحی نه از سنخ عباراتی است که پیامبر در قرآن گفته نه حتی مضمون و پیام این عبارات که بگوئیم این عبارت از پیامبر است و مضمونش را خداوند فرستاده هیچ کدام از نظر آقای سروش اصل وحی عبارت است از مواجهه پیغمبر باخدا یا با فرشته وحی، همین.
امور اساسی در یک محاوره و گفت و شنود، شش امر است: گوینده؛ مخاطب، پیام؛ مواجهه، مستقیم یا غیر مستقیم؛ زمینه و بستر مواجهه؛ نمادهایی که شما به واسطه ی آنها پیام را منتقل می کنید.
عملاً، در دیدگاه گزاره ای، سه رکن بیشتر وجود ندارد: گیرنده؛ فرستنده؛ پیام. لازمهی دریافت وحی، این است که یک مواجههای صورت گیرد و این مواجهه هم حتماً در یک زمینه ای هست. این ها دیگر جزء وحی نیستند امور ملازمی هستند که همراه وحی اتفاق می افتد.
نکته ی دیگر در ایده ی وحی گزارهای این است که تجربهی دینی، گاهی وحیانی است و گاهی غیر وحیانی؛ یعنی، پیامبر، گاهی در تجربه ای وحیانی مطالبی را می گیرد و گاهی تجربه ی دینی او، تجربه ی غیر وحیانی است، مانند
ص: 240
معراج. معراج، یک تجربه ی دینی پیامبر است که وحیانی نیست؛ یعنی، آن چه که پیغمبر دیده است، آنها، چیزی نبوده است که جزء قرآن باشد و جزء وحی منزل بر پیغمبر، بلکه تجربه ای است غیر وحیانی.
ص: 241
[ 20 ]
اعتقاد به مهدی موعود علیه السّلام هیچ گونه اختصاصی به فرقه یا مذهب خاصّ اسلامی ندارد و مورد اتّفاق دانشمندان و صاحب نظران اسلامی بوده و هست بدان که در گذر روزگاران، میان تمام پیروان اسلام، مشهور شد که ناگزیر در پایان دوران، مردی از خاندان نبوی سر برافرازد که به دین استواری بخشد و دادگری پدیدار سازد و مسلمانان وی را پیروی کنند و بر سرزمین های اسلامی فرمانروا، و «مهدی» نامیده شود (1).
با این حال شاید بتوان گفت: شاخص ترین فردی که به انکار و دست کم تردید در احادیث مهدویت پرداخته، خود ابن خلدون است که آوازه ی علمی او به واسطه ی نوشتن مقدّمه و تاریخش، جوامع اسلامی و غیر اسلامی را در بر گرفته است. وی به رغم اعترافش به این که مسأله ی اعتقاد به مهدی بین تمام مسلمانان در قرون متمادی مورد اتّفاق بوده که عین عبارت او نیز نقل شد، بعد از ذکر تعدادی از روایات مربوط مهدویت پرداخته و به مهدی آخرالزمان و نقد سندی آن ها، به تردید و تشکیک در مسألهی مهدویت پرداخته است.
شاید بتوان گفت که ابن خلدون در صدد انکار صریح مسأله ی مهدویت نبوده؛ بلکه همان گونه که عبارت وی نقل خواهد شد بیشتر به شکل تردید آمیز با روایات و
ص: 242
احادیث مهدویت برخورد کرده و بعید می نماید وی که خود به اتّفاق مسلمانان در این موضوع معترف بوده، در صدد انکار آن برآید.
ابن خلدون که در چند جا گویا شیوهی علمی را به فراموشی سپرده، با بیانی اهانت آمیز و تمسخر آلود پاره ای از عقاید شیعه را هتّاکی و استهزا کرده (1) و طی فصل مستقلی در مقدمه اش با عنوان «في امر الفاطمي و ما يذهب اليه الناس في شانه» به طرح مباحث مهدویت پرداخته، می نویسد:
باید گفت بر فرض این رفتار به وسیله ی برخی در مقطع خاصّی صورت گرفته باشد که آن هم اثبات شده نیست نباید مفهوم انتظار در فرهنگ شیعه را که بس والا است، چنین ترسیم کرد. این نویسنده در یک جای دیگر موضوع اعتقاد به الوهیت امامان و حلول خداوند در آنها را به امامیه نسبت داده است (2).
و ما اکنون احادیثی را که در این باره وارد شده ذکر می کنیم و ایرادهای منکران را درباره ی این احادیث و ادلّه و مستندات آنها را بیان می کنیم. گروهی از بزرگان،
ص: 243
احادیث امام مهدی را نقل کرده اند؛ از جمله ترمذی، ابوداوود، بزاز، ابن ماجه، حاکم، برانی و ابویعلی موصلی و اینها را با اسناد از صحابه هم چون على عليه السّلام، ابن عباس، ابن عمر، طلحه، ابن مسعود، ابی هریره، انس، ابی سعید خدری، ام حبیبه، ام سلمه، ثوبان، قرة بن ایاس، على الهلالي و عبدالله بن الحارث روایت کرده اند آن هم با سندهایی که منکران به آنها نظر دارند و آنها را نپذیرفته اند؛ آن گونه که ذکر خواهیم کرد، جز این که معروف آن است نزد اهل حدیث جرح مقدم بر تعديل است (1).
بعد از این گفته، تعدادی از روایات را نقل کرده (2) و به بررسی رجال و اسناد این احادیث پرداخته و در پایان چنین نگاشته است:
پس این تعدادی از احادیث است که بزرگان در مورد امام مهدی و خروج او در آخرالزمان ذکر کرده اند و این احادیث، همان گونه که دیدی، جز اندکی یا کم ترین آنها از نقد در امان نماند» (3).
عبارت اصلی که باعث بحثهای فراوان شده، همین قسمت از نوشته ی او است و همان گونه که پیش تر اشارتی رفت، این عبارت هیچ صراحتی در انکار مهدویت یا تضعیف همهی احادیث ندارد؛ هر چند گویای تضعیف و ایجاد مناقشه در مجموع روایات ذکر شده در متن هست و به نوعی، با این عبارت
ص: 244
موضوع مهدویت را که مبنای اساسی آن به طور عمده در روایات ریشه دارد، مورد تردید قرار داده است.
تحليل ابن خلدون از روایات و احادیث وارد درباره ی امام مهدی با انتقادهای فراوانی از سوی دانشمندان و صاحب نظران و به ویژه بين عالمان اهل سنّت مواجه شده است و دیدگاه و داوری وی را سخت مورد نقّادی قرار داده اند و در همین زمینه، برخی به تالیف مستقل در پاسخ به این نظریه اقدام کرده اند. از جمله احمد الصديق الغماری (م 1380ق) در همین زمینه کتابی را به نام «ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون» تالیف کرده که اشکالات وارد شده از سوی ابن خلدون را به تفصیل پاسخ داده است.
تعداد دیگری از آنان در لابه لای تألیفاتشان فصلی را به پاسخ به این ایرادها اختصاص داده اند؛ از جمله سید محمد صدیق حسن خان در کتاب « الاذاعه لما كان وما يكون بين يدي الساعة » به تفصیل نظریه ی ابن خلدون را نقادی کرده و نیز کتانی، کتاب «النظم المتناثر من الحديث المتواتر» و همچنین شیخ عبدالمحسن العباد، استاد دانشگاه مدینه در پاسخ به نوشته ای در رد مهدویت، کتابی با عنوان «الرد على من كذب باحاديث المهدی» منتشر ساخته و نیز الشيخ محمد عبدالعزيز بن مانع نیز کتابی را با نام «تحديق النظر في اخبار الامام المنتظر» تالیف کرده و در آن، به نقّادی دیدگاه های ابن خلدون پرداخته است؛ البتّه باید گفت خیلی از این نقدها بدین سببت بوده است که ابن خلدون، به اظهار نظر در موضوعی پرداخته که در محدوده ی تخصّص و تبحّر وی نبوده
ص: 245
است و به چیزی عطف توجه کرده که مقدّمات لازم را در آن رابطه نداشته است وگرنه خیلی از این نکوهشها و نقدها متوجه او نمی بود. یکی از نویسندگان اهل سنّت در این زمینه نوشته است:
ابن خلدون مرد این میدان (حديث) نیست و حق آن است که در هر رشته و فنی به صاحبان آن فن و دانش مراجعه شود (1).
نویسنده دیگری از اهل سنّت می نویسد:
ابن خلدون در این وادی جایگاهی ندارد... و سهمی برای او در این باره نیست؛ پس چگونه بر او می توان اعتماد و در تحقیق این گونه مسائل به وی مراجعه کرد (2).
محمد صدیق حسن خان هنگام تحلیل نظریه ی ابن خلدون و بررسی روایات و نتیجه گیری از آنها می نویسد:
هیچ معنایی ندارد که در موضوع فاطمی که به آن وعده داده شده، تردیدی روا داشته شود؛ بلکه انکار آن جرأت بسیاری را می طلبد که در برابر روایات مشهور و فراوانی که وجود دارد، چنین گفته شود . پس این اشتباهی بود که از ابن خلدون صادر شده است.... (3).
استاد شیخ عبدالمحسن العباد، استاد دانشگاه مدینه که در دفاع از اندیشه ی مهدویت و پاسخ به شبهات وارد شده مقالات و سخنرانی های عالمانه و
ص: 246
ارزشمندی داشته اند، طیّ مقاله ی مفصّلی پاسخی به رساله ای تحت عنوان «لا مهدی ینتظر بعد الرسول خير البشر»، نوشته شده به وسیلهی شیخ عبدالله بنزيد المحمود، رئیس وقت دادگاه های قطر، در پاسخ به این بخش از نوشته های ابن زید که استناد کرده به سخن ابن خلدون که گفته: «ابن خلدون در مقدمه اش به تدقیق و تحقیق درباره ی احادیث مهدی پرداخته و حکم به ضعف آنها داده است» نوشته است:
ابن خلدون تاریخ نگار است و از رجال حدیث شناس نیست؛ از این رو در تصحیح و تضعیف احادیث نمی توان به گفته ی او اعتماد کرد. در این رشته، عالمانی چون بیهقی، عقیلی، خطابی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن القيم و دیگران که اهل روایت و درایت هستند، مورد اعتمادند. آنان جملگی قائل به صحّت بسیاری از احادیث مهدی اند؛ بنابراین، کسی که به ابن خلدون رجوع کند، مانند کسی است که از دریاهای لبریز از آب، روی برگرداند و به آب باریکه ای روی آورد. کار ابن خلدون در نقد احادیث بر وفق کار طبیبان حاذق و مجرّب نیست؛ بلکه بیشتر به کار مدّعی دروغین طبابت شباهت دارد.
...وارد شدن ابن خلدون در میدان جرح و تعدیل و داوری درباره ی احادیث که کدام ضعیف است و کدام نیست، در حالی که خود، اهل علم الحديث نیست، سبب گمراهی گروهی از کسانی شده است که گفته های او را مستند پنداشته اند... ابن خلدون گرچه یکی از دانشمندان برجسته در علم تاریخ
ص: 247
است، در علم حدیث از پیروان و تابعان فتوا گیرنده است، نه از متبوعان فتوا دهنده... (1) .
این بیان متقن جناب عبدالمحسن العباد بسیار روشن و قابل توجّه است آن چه وی از آن یاد کرده، یکی از مسائل مهم در زمینه اظهار نظرهای علمی است. به راستی اگر کسی در یک رشته ی علمی خاص، دارای تبحر و تخصّص بود می تواند به این بهانه به خود اجازه دهد در هر رشته ی دیگری اظهار نظر کند؟ راز مشکلات فراوانی که در برخی نظریه پردازی ها نادرست دیده می شود، در همین مطلب نهفته است. داوری های بدون داشتن پشتوانه ی علمی لازم و به خود اجازه دادن در اظهار نظر در آن چه در حوزه ی تخصصی نباشد، مشکلات فراوانی را همیشه به دنبال داشته است.
در نقد و ارزیابی دیدگاه ابن خلدون چند نکته قابل توجّه و اهمیّت است:
الف - از میان روایاتی که خود وی نقل کرده که آن هم تعداد اندکی از روایات مهدویت هستند، دست کم چهار روایت بنابر تصريح خود ابن خلدون یا بنابر نقلی که از دیگران کرده است، اسناد خوب و قابل قبولی دارند:
1- «.. اما الترمذي فخرج هو و ابوداود بسنديهما إلى ابن عباس من طريق عاصم عن أبي النجود احد القراء السبعه الي زرّ بن حبيش عن عبدالله بن مسعود عن النبي صلّی الله علیه و آله: لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم، حتی يبعث الله فيه رجلاً منی...» ابن خلدون پس از ذکر سندهای مختلف این حدیث می گوید:
ص: 248
«و کلاهما حديث حسن صحيح» (1).
2- «ما رواه الحاكم من طريق سليمان بن عبيد، عن أبي الصديق الناجي عن رسول الله صلّی الله علیه و آله قال: يخرج اخرامتي المهدي يسقيه الله الغيث، وتخرج الأرض نباتها، ويعطى المال صحاحاً» ابن خلدون پس از ذکر این حدیث از قول حاکم نیشابوری نقل کرده که او گفته:
«حديث صحيح الاسناد» (2).
3- «... و رواه الحاكم ايضاً من طريق عوف الاعرابي عن أبي الصديق الناجي عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله : لا تقوم الساعة حتى تملأ الأرض جوراً و ظلماً وعدواناً، ثم يخرج من اهل بیتی رجلٌ يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً وعدواناً» که بعد از ذکر این حدیث می نویسد:
«قال فيه الحاكم: هذا صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه» و هیچ گونه توضیحی نیز نداده و به همین جمله بسنده کرده است. (3)
4- «... ثم رواه أبو داود من رواية أبي خليل عن ابی عبدالله بن الحارث عن ام سلمة... و رجاله رجال الصحيحين لا مطعن فيهم و لا مغمز». (4)
از میان تعداد اندک روایتی که ابن خلدون نقل کرده، دست کم این چهار مورد را با خود او یا صاحب نظران دیگر که وی از آنها نقل کرده است، به سلامت و درستی اسانید آنها اذعان کرده اند، و اگر نبود جز همین چند روایت
ص: 249
صحیح که به طور طبیعی با دیگر احادیث ضعیف تأیید شده اند، برای اثبات موضوع مهدویت کفایت می کرد؛ چون بسیاری از دیگر موضوعات اعتقادی، با همین مقدار قابل اثبات هستند؛ البتّه ذکر این نکته اهمیّت دارد که از میان صدها، بلکه هزاران روایتی که در منابع گوناگون شیعه و اهل سنّت نقل شده، بیان چند روایت و نقد و بررسی آنها و داوری بر اساس همان چند حدیث و به ایجاد تردید و تشکیک پرداختن، خالی از دقّت علمی است و نزد اهل نظر کار عالمانه ای نیست.
ب - در جاهای متعددی، بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران اهل سنّت، به تواتر روایات مهدویت تصریح کرده اند و اگر این تواتر اثبات شود که شده است، دیگر جایی و ضرورتی برای بررسی اسناد روایات باقی نمی ماند و صرف تواتر یک خبر در یک موضوع، يقينی بودن و محرز بودن آن را اثبات می کند. در همین زمینه، بزرگان حديث همچون ابی صلاح اظهار نظر کرده اند (1)، و اخيرا نیز احمد بن محمد بن الصديق به تشریح این مسأله پرداخته است (2) و حتى ابن تیمیه می گوید:
خبری که یکی از صحابه یا دو تا از آنان آن را نقل کرد و امت آن را تلقّی به قبول کرد، نزد همه ی عالمان علم آور است و برخی از مردم به این خبر مستفیض گویند (3).
ص: 250
ملاحظه می شود ابن تیمیه که در علوم حدیث مورد قبول اهل سنّت است، نقل حدیثی به وسیله ی یک یا دو نفر از صحابه را که همراه با تلقّى قبول آن از سوی امت باشد، علم آور می داند. حال جای این پرسش هست که احادیث مهدویت که دست کم سی نفر از صحابه آن را ذکر کرده اند (1) و بنابر تصريح خود ابن خلدون در ابتدای این مبحث که امّت اسلامی در تمام قرون بدان معتقد بوده اند (2) چگونه علم آور نیست؟
در تکمیل این قسمت، از باب نمونه به گفته های چند نفر از بزرگان اهل سنّت که به تواتر احادیث مهدویت تصریح کرده اند، اشاره می کنیم:
الحافظ ابوالحسن محمد بن الحسين الأبری (م 363 ق) (3)، ابن حجر هیتمی (4)، محمد رسول البرزنجی (5)، محمد بن على الشوکانی (6) ، صدیق حسن خان القنوجی (7)، و شیخ محمد سفارینی (8).
حال با توجّه به گفته ی اینان و ادعای تواتری که در سخنانشان شده، آیا تردید یا انکار این احادیث میتواند قابل قبول باشد؟
ص: 251
ج - موضوع مهدی آخرالزمان و احادیث مربوط به او در کتابهای گوناگون و متعدّد اهل سنّت ثبت و ضبط شده و بیشتر کتاب های معتبر حدیثی اهل سنّت از قبیل، المصنف صنعانی (م 211 ق)، المصنف ابن ابی شیبه (م 235 ق)، سنن ابن ماجه (م 273 ق)، سنن ابی داود (م 275 ق)، سنن ترمذی (م 297 ق)، معجم طبرانی (م 654 ق)، البيان في أخبار صاحب الزمان کنجی شافعی (م 658 ق)، البرهان في علامات مهدی آخرالزمان متقی هندی (م 957 ق)، العرف الوردي في أخبار المهدی للسیوطی (م 911 ق) و نیز ده ها کتاب دیگر.
که به تفصیل این احادیث را ذکر کرده اند. با این حال، جای این پرسش باقی است که چگونه امکان دارد موضوعی را که محدّثان بزرگ اهل سنّت که مورد قبول و اعتماد همگان هستند، آن را نقل کرده اند و نیز تلقّی به قبول شده، نفي و رد و در صحت تمام این احادیث ایجاد شبهه کنیم.
د- ابن خلدون برای تقویت دیدگاه خود در تضعیف احادیث امام مهدی علیه السّلام گفته است:
«و الجرح مقدم على التعديل.» جرح و تضعیف اسناد حديث، بر تصحیح و تأیید آن استاد مقدّم است (1).
در توضیح این مطلب به اختصار باید گفت: در علم الحديث، بحثی مطرح است که اگر یک راوی به وسیله ی برخی نکوهیده، و از طرف برخی دیگر
ص: 252
ستوده شود، این جا باید چکار کرد، و به عبارت علمی، اگر تعارض بین جرح و تعدیل پدید آمد، چه باید کرد؟ این موضوع محل بحث و انظار مختلف واقع شده ولی در ظاهر بیشتر صاحب نظران اهل سنّت قول به تقدیم جرح بر تعدیل را پذیرفته اند (1)، امّا باید گفت: اوّلاً کنار این قول، چند قول دیگر نیز وجود دارد؛ از جمله، برخی عکس این را معتقد شده و گفته اند: قول تعديل کننده بر قول جارح مقدّم است و این را به زرکشی نسبت داده اند (2)، و برخی دیگر گفته اند: هنگام تعارض میان این دو، هر دو قول ساقط می شوند (3). برخی دیگر معتقد شده اند که اگر تعدیل کننده ها بیشتر از جارحان باشند، سخن آنان مقدّم است (4).
ثانياً کسانی که دیدگاه اوّل (تقديم جرح بر تعدیل) را قبول کرده اند این را به صورت مطلق و کلّی نپذیرفته اند؛ بلکه همان گونه که برخی از اهل نظر گفته اند:
این قاعده دست کم به سه شرط مشروط شده است:
1- جرح دارای شرایط لازم باشد
2- جارح دربارهی آن راوی مورد نظر تعصب خاصّی نداشته باشد
3- این که تعدیل کننده بیان نکند که جرح از راوی دفع شده است (5).
ص: 253
به همین سبب حتی در صورت پذیرش قول اوّل و این که سخن جارح را مقدّم بر معدّل بدانیم، نباید گفت سخن هر جارحی بر سخن هر معدّلی مقدم است؛ بلکه این حرف و این قاعده ضوابط و قیودی دارد که جلو اِعمال گسترده این قانون را می گیرد، و باید مواظب بود به قول یکی از نویسندگان، در این باره انسان دچار اشتباه نشود (1).
در این جا مناسب است سخنی را از التاج السبکی در تحلیل و توضیح چگونگی قبول جرح در مورد راویان احادیث ذکر کنیم که چگونه او این خطر را احساس می کرده است:
هر کسی که عدالتش ثابت شود و مدح کنندگان او زیاد و جرح کنندگان او کم باشند و قرینه ای هم وجود داشته باشد که سبب جرحش به سبب تعصّب مذهبی یا غیر آن بوده، به جرح دربارهی او توجّه نکرده، بنا را بر عدالت او می گذاریم. اگر این باب گشوده شود و به طور مطلق جرح را بر تعديل مقدّم بداریم، هیچ یک از راویان بزرگ، در امان نخواهند ماند؛ زیرا به هر حال درباره هر یک از آنان از طرف برخی افراد ایرادها و طعنهایی وارد شده است (2).
وی از ابن عبدالبر نقل می کند که در این باره گفته است:
کسی که عدالت او اثبات شده و پیشوایی او در علم، مورد قبول باشد... به سخن هیچ کس درباره اش توجّهی نمی شود، مگر جرح او با بینهای عادل که جرح یا سخن او صحيح باشد، به صورت شهادت اثبات شود... (3).
ص: 254
با توجّه به آن چه ذکر شد، روشن می شود که قول به تقدّم قول جارح بر معدّل، کلّی و همه جایی نیست و این استناد ابن خلدون به صورت عام غيرقابل قبول است؛ به ویژه در مورد احادیث امام مهدی علیه السلام که وی ذکر، و برخی از راویان آن احادیث را تضعیف کرده، در برخی موارد این تضعیف بیشتر جنبه تعصّبی و فرقه ای داشته که همان گونه که پیش تر ذکر کردیم، چنین جرحی نزد اهل نظر اعتبار ندارد که این خلدون حداقل در مورد 5 نفر از این راویان براساس شیعی بودن داوری کرده که عبارتند از:
1. قطن بن خلیفه که دربارهی او گفته: فيه تشيع قليل، ثقه شیعی (1).
2. عمار الدهني: مع ما ينضم الى ذلك من تشيع عمار الذهبي (2).
3. هارون: هو من ولد الشيعه (3).
4. عبدالرزاق بن همام: و كان مشهورة بالتشيع (4).
5. یزید بن ابی زیاد: من كبار ائمه الشيعه (5)؛
بنابراین نمی توان به استناد این که یک راوی را شخصی آن هم گاهی با انگیزه های فرقه ای و تعصّبی تضعیف کرده، حدیث را تضعیف کنیم و از استناد بیندازیم بدون توجّه به این که دیگران این شخص را توثیق کرده اند.
راستی اگر چنین روشی معمول شود، آیا می توان یک نفر از راویان احادیث اهل سنّت را از این قاعده مستثنا دانست؟ به قول یکی از نویسندگان معاصر،
ص: 255
هیچ راوی نیست، مگر این که هم درباره ی او جرح و هم مدح وارد شده و اگر بدون قراین، یکی را بر دیگری مقدّم بداریم، بسیاری از احکام شریعت از دست خواهد رفت (1).
شاید به همین سبب بوده که یکی از نویسندگان اهل سنّت گفته است:
او (ابن خلدون) سخن محدثان را در مورد تقدّم جرح بر تعدیل را خوب متوجه نشده و چنان چه بر گفته های آنها آگاهی می یافت و خوب می فهمید، آن چه را گفته است نمی گفت (2).
تازه چنان چه جرح شخصی نیز محرز شود، در دیدگاه صاحب نظران اهل سنّت چنین نیست که هر جرحتی باعث رد و طرد احادیث و روایات آن شخص شود؛ بلکه جرح شدید و تند، سبب ردّ احادیث آن فرد است و فقط در این صورت، احادیث منقول به وسیله ی او از درجه اعتبار ساقط می شود (3).
در پایان این قسمت، ذکر این نکته خالی از فایده نیست و آن این که ابن خلدون که در همین مقدّمه، صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتابهای صحاح و سنن را می ستاید و آنها را امهات کتب حدیث معرفی کرده، شروط پذیرش راوی را به ویژه در صحیحین مقبول و معتبر نزد همه عالمان اهل سنّت می شمارد (4)، گویا خبر ندارد که تعدادی از این راویان احادیث مهدی علیه السّلام که در
ص: 256
این بخش از کتاب او جرح و تضعیف شده اند، از رجال یکی از صحیحین یا هر دو صحیح هستند؛ مانند:
1. عاصم بن أبي النجود، هم در بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (1).
2. عكرمة بن عمار العجلی، هم در بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (2).
3. يزيد بن ابن زیاد الهاشمي، هم در بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است. (3).
4. ابوعبدالرحمن عبدالله بن لهيته، در صحیح مسلم و هم در مسلم در سند حديث قرار گرفته است (4).
5. عمرو بن ابی قیس، در صحیح بخاری و هم در مسلم در سند حدیث قرار گرفته است (5).
6. اسد بن موسی بن ابراهیم، در صحیح بخاری و هم در مسلم در سند حديث قرار گرفته است (6).
ص: 257
تعدادی از روایات مهدویت که ابن خلدون آنها را ضعیف دانسته است، به سبب وجود یکی از این چند نفر در سند آن احادیث بوده؛ در حالی که اینها در اسناد صحیحین یا یکی از صحیحین و نیز دیگر کتب معتبر اهل سنّت حضور دارند.
البتّه ابن خلدون با زیرکی و هوشمندی به منظور گریز، بلکه پیشگیری از پاسخی نظیر جواب پیشین، عباراتی بدین معنا می نگارد:
مگوی که مانند این (عيوب) چه بسا در راویان دو صحیح (بخاری و مسلم) نیز راه یافته است؛ زیرا در میان امت، به اجماع، اخبار این دو کتاب مقبول و معمول است و اجماع، خود، نیکوترین دفاع و بزرگ ترین حمایت از حقیقت به شمار می آید (1).
باید به این قاضی شهیر گفته شود که عالمان هر دو فریق، در موضوع مهدویت نیز «اجماع» کرده اند؛ چنان که متن عبارات آنان پیشتر نقل شد. چگونه است که شما دربارهی «صحيحين»، اجماع را نیکوترین و بزرگ ترین مدافع می دانید؛ امّا در اعتقاد به ظهور منجی، همین اجماع، بی اثر و بدون ثمر می شود؟! با این که درباره ی کتب بخاری و مسلم، فقط سنّیان اجماع کرده اند، نه شیعیان، برخلاف اعتقاد به مهدی که همه ی فرقه های اسلامی بر آن اجماع کرده اند. آیا این گونه داوری قابل توجیه است؟
ص: 258
[ 21 ]
در زمان پهلوی بالاخص پهلوی دوم بهائیت رشد بسیار داشت و فرصتی پیدا کرد تا جمعیت خود را سه برابر کند و در دستگاه دولتی و شاه نفوذ فراوان بکند. رییس رادیو تلویزیون وقت دکتر شاه قلی، وزیر بهداری، وزیر آموزش و پرورش و... هویدا نخست وزیر و بسیاری دیگر بهایی بودند و به سفارش اربابان و شاه در همه ی امور دخالت داشتند.
در میان ملت، روحانیت و مذهبیون کشور به مقابله با بهائیت پرداختند از جمله آقای فلسفی (خطیب معروف) با اجازه حضرت آیت الله بروجردی بهائیت شروع به سخنرانی میکند و حتی از رادیو پخش می شود (سخنرانی ایشان چنان تأثیر می گذارد که تیمسار باتمانقلیچ رییس ستاد ارتش کلنگی را بر روی شانه اش گذاشت و به سوی مرکز بهائیت در تهران حرکت کرد و آن جا را تصرف و سپس تخریب کرد). علماء نیز از جمله امام خمینی رحمه الله، پس از فوت آیت الله بروجردی از سال 1340 شمسی با مشارکت فعال در اعتراض عليه لایحه انجمن ولایتی و ایالتی در صحنه حضور پیدا کرد و در مواقع مختلف برای آگاهی دادن مردم علیه بهائیان اقدام نمودند، از دیگر معترضین
ص: 259
بهائیت در کشور، شیخ محمود (ذاکر زاده) تولایی معروف به شیخ محمود حلبی بود. او از اعضای فعال انجمن تبلیغات اسلامی مشهد بود و مأموریت یافت درباره ی فرقه بهائیت تحقیق کند. ایشان در سال 1335 اقدام به تشکیل انجمن خیریه حجتیه مهدویه کرد و برخی دو علت برای تأسیس آن عنوان کرده اند: 1- دوست و همکار حلبی به نام سید عباس علوی که همراه او مأمور برای تحقیق در مورد بهائیت مورد و جذب آنها شده و از مبلغان آنان گشت؛ 2- حلبی در سال 32 مدعی بود که امام زمان علیه السّلام به او امر فرمودند که گروهی را برای مبارزه با بهائیت تشکیل بدهد.
اصلی ترین و عمده ترین هدف، فعالیتهای فرهنگی برای پیشگیری از تبلیغ و ترویج بهائیت و منزوی نمودن بهائیان در جامعه و دعوت به دین مبین اسلام بود.
الف - شیخ محمود ذاکر زاده ی تولایی معروف به شیخ محمود حلبی؛
ب - سید رضا آل رسول؛
ج - سید محمد حسین عصار؛
د - سید حسین سجادی؛
ه- - غلام حسین حاج محمد تقی تاجر.
عمده ترین نیروهای انجمن معلمان و افراد باسواد بودند به علت حساسیت رژیم شاه، روحانیون کمی در این انجمن حضور داشتند و یا اینکه چون مرحوم
ص: 260
حلبی مخالف سرسخت فلسفه بود اعضای انجمن را از غیر روحانی انتخاب می کرد.
انجمن از بعد تشکیلات تمام دوره های آموزشی خود را که شامل 4 دوره مقدماتی و یک دوره نهایی می شد بر مبنای بهائیت برنامه ریزی کرده بود:
1- با توجه به تبصره 2 از ماده دوم که در سال 1335 تدوین و تصویب شد به هیچ وجه انجمن در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت چونکه دخالت در سیاست زیبنده پیشوایان دینی نیست.
2- شیخ حلبی تأکید می کرد که دشمن اصلی اسلام بهائیت است. و امروز تکلیف شرعی و دینی همه ما آن است که با بهائیت مبارزه کنیم. (1)
3- قبل از امام زمان علیه السّلام هر پرچمی که بلند شود در ضلالت است و به شکست می انجامد (تمسک به روایات رأيت) باید منتظر بود تا خود حضرت بیایند.
4- تشکیل حکومت خالص در زمان امام مهدي علیه السّلام است: استناد به روایت امام صادق علیه السّلام که می فرماید: «ما خرج ولا يخرج منا اهل البيت الى قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلمته البلية و كان قیامه زيادة في مكروهنا وشيعتنا» (2).
5- باید گناه و ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینه قیام آن حضرت فراهم شود و حضرت بیایند.
ص: 261
- جهاد در دوران غیبت معنا ندارد، گفتار شیخ حلبی: شیعه می گوید در عصر غیبت امام زمان عليه السّلام جهاد نیست چرا؟ و پاسخ می دهد چون که حاکم اسلامی باید معصوم باشد مصداق پیدا نکرده است (1).
7- تقیه را در مقابل مبارزه قرار می دادند و معتقد بودند که مبارزه هدر دادن نیروهاست (2).
8- در عصر غیبت تمام مسئولیت ها و وظایف یک انسان مسلمان، انتظار است و ندیدن امام معصوم از بزرگترین مصيبتهاست.
9- بهایی ها وجود امام زمان علیه السّلام را منکرند، انجمنی ها آثار وجودی حضرت را نفی می کنند (3).
10- یکی دیگر از برخوردها و روش های انجمن که پس از پیروزی انقلاب و حتی هم اکنون به آن دامن می زنند بحث اختلاف شیعه و سنی است (4).
11- فلسفه را نوعی بدعت و ورود فلسفه یونان را به اسلام از طرح های استعماری می دانند (5).
12- هر گونه مبارزه با استعمار و استبداد نه تنها سودی ندارد بلکه مایه نیرومندی و پیشرفت بهائی ها خواهد بود و پیوسته این اندیشه را پراکنده می ساختند که مبارزه با زورمندان و قدرت های جهانی ویژه حضرت
ص: 262
مهدی علیه السّلام است (1) و قرآن با صدای رسا اعلام می دارد که خود را به دست خویش هلاک نکنید. «ولا تلقوا باید یكم إلى التهلکه».
13- خود را از علما و فقها، اسلام شناس تر، آگاه تر، عالم تر و دلسوز تر برای اسلام می دانستند (2).
14- رهبر و ولی و حاکم جامعه فقط باید معصوم باشد، عدالت تنها کافی نیست، عصمت هم می خواهد (3).
15- اصول سه گانه: 1. خودداری از تعرض به شاه؛ 2. خودداری از تعرض به آمریکا و اسراییل؛ 3. خودداری از تعرض به مسایل سیاسی.
حکومت از آنها حمایت می کرد زیرا از یک سو کاری به سیاست نداشتند و خطری برای رژیم به حساب نمی آمدند و از طرفی نیز می توانستند بستری برای مبارزه با رشد کمونیسم باشند (4).
شیخ حلبی می گفت: شاه از همه سلاطین قبلی با عفت تر است (5) و در سال 1357 که مردم فوج فوج در خون خویش غوطه ور بودند انگشتری را که روی سطح آن نوشته بود یدالله فوق ایدیهم برای سلامت شاه ارسال کرد (6).
ص: 263
امام خمینی رحمه الله در خواست اجازه مصرف سهم امام را در انجمن در 28 دیماه 1349 برابر شعبان 1390 می دهند ولی در سال 1351 این اجازه را لغو می کند. و امام پس از انقلاب آیت الله خزعلی که برای تهیه گزارش و تکمیل اطلاعات خودشان درباره انجمن به امام مراجعه کرد و امام ایشان را برای نظارت جهت تهیه گزارش بر این گروه تعیین کردند تا انجمن را زیر نظر گرفته و گزارش فعالیتهای آن را به امام تقدیم نماید. انجمن نیز اقدام به چاپ و تكثير سخنرانی های آیت الله خزعلی در تأیید خود نموده و کوشید وانمود کند که امام و نماینده ایشان هوادار انجمن است و امام این نظارت را در 12 رمضان 60 شمسی لغو می کند و به آقای خزعلی می فرمایند شما دیگر در رابطه با آنها ارتباطی نداشته باشید (1) .
1. عدم مداخله در امور سیاسی
دخالت نکردن در سیاست به این معنا بود که در مقابل شاه و رژیم او ساکت باشد و در حالی که امام تقیه را حرام کرده بودند.
2. بزرگ نمایی بهائیت و تکلیف فقط مبارزه با بهائیت است:
علت فوت و پرورش بهائیت، شاه و رژیم اسراییل و آمریکا بود اگر شاه از بین میرفت بهائیت هم از بین می رفت، پس باید مبارزه با شاه می شد تا با رفت علت، معلول هم از بین برود.
ص: 264
3. قبل از امام زمان علیه السّلام هر پرچمی بلند شود در ضلالت است و به شکست می انجامد مراد پرچمی است که به نام امام مهدی و با ادعای مهدویت برپا گردد نه هر پرچمی که برای برطرف کردن ظلم و جور برپا شود.
4. باید گناه و ستم و معصیت زیاد بشود تا امام زمان علیه السّلام بیاید امام در پیام خودشان فرمودند یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد شود تا حضرت صاحب بیاید حضرت صاحب مگر برای چه چیزی می آید، حضرت صاحب می آید معصیت را بردارد ما معصیت کنیم که او بیاید این اعوجاجات را بردارید، این دسته بندی ها را برای خاطر خدا اگر مسلمان هستید و برای کشورتان اگر ملی هستید، این دسته بندهای را بردارید. در این موجی که الان این ملت را به پیش می برد در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست (1).
5. جهاد در دوران غیبت معنا ندارد:
اولاً که قیام ها در زمان شاه، دفاع از اسلام بوده است و ثانياً دليل آنها بر عدم جهاد این بود که می گفتند رهبر معصوم نبوده و مصداق حاکم اسلامی وجود ندارد. در جواب باید گفته شود که خود امامان هم نایب داشتند و وکالت در امور را به بعضی از امنا و فقها سپرده بودند و در دوران غیبت امام معصوم امور را به فقها سپرده شده است.
6. تقیه را در مقابل مبارزه قرار دادن و گفتن این که مبارزه، هدر دادن نیروهاست، امام راحل میفرماید: و الله گنهکار است کسی که ساکت بنشیند (2).
ص: 265
7. تمام مسئولیت و وظیفه یک انسان انتظار است و ندیدن امام بزرگترین گناه است.
تمام وظیفه یک انسان عمل به تکلیف است و تکلیف در هر زمان فرق می کند و امام زمان علیه السّلام از ما انجام وظیفه را می خواهد و دیدن آن حضرت تکلیف نیست.
8. جدایی دین از سیاست:
امام راحل فرمود: دیانت ما عین سیاست ماست، دین بدون سیاست که معنا ندارد یعنی فقط از ما یک نماز و روزه را خواستند شیوه امامان معصوم هم و دخالت در امور اجتماعی و رهبری جامعه را به عهده داشتن این سیاست است پس ائمه: هم دین و سیاست را با هم عمل می کردند.
و پس از این بود که با پیام مرحوم حلبی جلسات انجمن حجتیه تعطیل اعلام شد. در ضمن باید گفت که انجمن که قبل از انقلاب تز جدایی دین از سیاست را میزد پس از انقلاب رو به پُست های کلیدی آورد که مورد مخالفت شدید روشنفکران قرار گرفت و پس از انقلاب بسیاری از اسناد را در مرکز ساواک که به ضرر خودشان بود از بین بردند.
ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که خط و تز و فکر انجمن خراب بود و عده ای از آقایان به خاطر اعتقاد به وجود امام زمان علیه السّلام شاید چند روزی هم با آنها همکاری می کردند ولی بعد از این که مخالفت انجمن و امام را دیدند از انجمن جدا شدند.
ص: 266
[ 22 ]
در دوران اخير ما شاهد برخی ادعاهای دروغین در محافل عمومی شیعیان هستیم؛ در این میان، برخی ادعا میکنند که با امام مهدی علیه السّلام در ارتباط هستند و به دستور ایشان تبلیغ می کنند. از سوی دیگر محافل اهل تسنن نیز خالی از چنین ادعاهایی نیست و در بسیاری از کشورهای اسلامی، برخی ادعا می کنند که خود مهدی موعود علیه السّلام هستند، حتی برخی پا از حدود و مرزها و خطوط قرمز فراتر نهاده و ادعای پیامبری کرده اند. با مطالعه ی تاریخ اسلام، در می یابیم که این پدیده ی جدیدی نیست، بلکه در طول تاریخ، افراد زیادی چنین ادعاهایی داشته اند. اعمال، رفتار و کردار مدعیان جدید در حال حاضر، شناخته شده و بسیار شبیه به اعمال و رفتار و کردار مدعیان گذشته است، ولی این مسئله در حال حاضر، بسیار خطرناک تر است؛ زیرا اکنون ما در دورانی به سر می بریم که پیشرفت و گسترش علم، مرزهای زمانی و مکانی را در هم شکسته و همه، منادی گشودن درها به روی عقل و حاکم کردن آن در تمام امور و به طور کلی منادی عقل گرایی شده اند. علل و انگیزه های چنین ادعاهایی در سالهای اخیر، در شرایط سیاسی، دینی و اجتماعی جوامع اسلامی نهفته است، این شرایط، جو و محیطی مساعد برای طرح این افکار و عقاید و
ص: 267
اندیشه های حامی این یاوه گویی ها را به وجود آورده است، افزون بر این، ما شاهد نوعی خط دینی و کمبود عناصر فرهنگی و فکری و وجود تناقض در روش های تربیتی و دینی هستیم که همه ی اینها، باعث شایع شدن چنین ادعاها، مهملات و یاوه گویی هایی شده است. این پدیده ی ناساز و ناهمخوان که تأثیر روانی و فکری زیان بخشی بر جامعه گذاشته، در حقیقت، تکرار همان ادعاهای گذشته است که در طول تاریخ، روی داده است. برخی اشخاص – از زمان های دور تاکنون - در جامعه ی اسلامی لباس شخصیت شریف مهدی موعود علیه السّلام را بر تن کرده و خود را پرچمدار برخی اعمال و رفتار قهرمانانه که ایشان پس از ظهور مبارکشان آنها را انجام می دهند، اعلام نموده اند، این پدیده با گذشت زمان به کرات تکرار شده و پس از مدتی از بین رفته است، تا اینکه اکنون به صورت یک مشکل جدّی در آمده که اندیشه اسلامی در دوران ما با آن مواجه است. هر از چند گاهی اخباری میشنویم، حاکی از آنکه برخی اشخاص در جامعه خود ادعای مهدویّت کرده اند یا خود را از جمله نمایندگانی می دانند که امام، ایشان را به عنوان واسطه تعیین فرموده است یا ادعا می کنند که امام مهدی علیه السّلام در خواب یا رؤیا برای آنها تجلی کرده و آنها ایشان را زیارت کرده اند. برخی نیز ادعای پیامبری می کنند و می گویند: خداوند بلندمرتبه، به آنها برای هدایت و نجات بشریت از ستم، مأموریت داده است، ولی مدت زیادی طول نمی کشد که همه ی این ادعاها، در همان محیط از بین می رود و اثری از آن باقی نمی ماند. هر از چند گاهی، شاهد برخی «مهدی های دروغین» یا مدعیان پیامبری در جوامع اسلامی هستیم که باعث ایجاد غوغا و
ص: 268
سر و صدای زیادی می شود، ولی اندک زمانی بعد، آن دعوت ها و ادعاها، با شکست مفتضحانه و سختی مواجه می شوند. حقیقت این است که یکی از انگیزه ها و علل پیدایش چنین ادعاهایی، شرایط اجتماعی و روانی بد مردم است (زیادی شکست ها و ناکامی ها) موضوعی که در این میان بسیار خطرناک است، این است که این ادعاهای دروغین پیوسته تکرار می شود و آن مهدی های دروغین، هر بار از محقّق ساختن اهداف خود، ناکام می ماند و با شکست مواجه می شوند و این شکست های پی در پی، به نوعی باعث گریز و بیزاری مردم، هم از نظر روانی و هم از نظر عقلی، از آن مهدی موعود واقعی و اصلی می شود که در آخرالزّمان ظهور می کند و عدالت و داد را در همه جا می گستراند. البته بعید نیست که دست برخی کسانی که از گسترش اندیشه ی اصیل و عدالت مهدویت در هراسند، پشت پرده باشد و آنها باشند که مردم را تشویق به چنین ادعاهایی می کنند تا از آن در جهت منافع خود، بهره برداری نمایند و البته همه اینها، به خاطر به وجود آوردن موضع گیری های عقلی و گرایش های روانی ضد این نظریه درست و گریزان کردن مردم از آن اصل واقعی و درست است. ما در این مباحث، با جزئیات این پدیده آشنا خواهیم شد و پس از آن جداگانه به بحث و بررسی در مورد هر یک از این ادعاها (ادعای نمایندگی امام مهدی علیه السّلام و ادعای نبوت) خواهیم پرداخت تا این مسئله به خوبی روشن شود و میزان خطرناک بودن این مشکل و میزان تأثیرگذاری آن آشکار شود.
ص: 269
گروهی از این مدّعیان، که ادعای ارتباط داشتن با امام مهدی علیه السّلام می کنند و پا را از این هم فراتر نهاده ادعای بابیّت امام را دارند. منظور از ادعای بابیت، این است که برخی ادعا می کنند که باب (1) امام مهدی علیه السّلام هستند، حال یا با ادعای سفارت همانند چهار نایب و سفیر امام علیه السّلام در دوران غیبت صغری یا نیابت یا وکالت از ایشان و اموری مانند این. برخی چنین ادعا می کنند که هر زمان بخواهند، ایشان را می بینند و نامه ها را به ایشان می رسانند و پیام های ایشان را نیز به مردم می رسانند یا می گویند که با باب های امام علیه السّلام در ارتباط هستند. ما در این بخش، با ادعاهایی که اخیراً در بحرین و عراق گسترش یافته، تا حدّ امکان با ذکر جزئیات آن، آشنا می شویم، اما پیش از آن چند نمونه و مثال تاریخی می آوریم تا حقیقت آن روشن شود. کسانی که ادعای ارتباط با امام مهدی علیه السّلام را دارند، ادعا می کنند که باب امام علیه السّلام هستند؛ یعنی هر کس چیزی را از امام علیه السّلام می خواهد یا حاجتی دارد، باید به اینها مراجعه کند و آنها نیز به نوبه خود، آن درخواست ها را به امام علیه السّلام می رسانند. در طول غیبت کبری، اشخاص زیادی به صورت پی در پی و به اشکال و گونه های متفاوت و به نام های مختلف، ادعای نمایندگی و نیابت خاص (سفارت) از جانب امام علیه السّلام داشتند و این گونه طبقات مختلف مردم را فریب می دادند،
ص: 270
برخی از آنها ادعا می کردند که مشرّف به دیدار حضرت حجّت علیه السّلام شده اند و تظاهر به تقوا و پرهیزکاری و رسیدن به مقام «ابدال» و «اوتاد» می کردند و برخی نیز ادعا می کردند که ایشان را در خواب و عالم رؤيا مشاهده کرده اند و برخی نیز با جادو، نیرنگ و شعبده بازی و جلوه دادن آن به عنوان معجزه و کشف و کرامات، چنین ادعاهایی داشتند و برخی دیگر نیز مدعی ارتباط با ایشان از طریق نامه و نوشته ها بودند تا اینکه کار به جایی رسید که برخی ادعا کردند که خود امام مهدی علیه السّلام هستند.
ادعای سفارت و نیابت امام علیه السّلام یکی از بدترین و خطرناک ترین فتنه ها در دوران غیبت کبری است و این مشکل به گونه ای است که ثابت کردن دروغ گویی اینها برای اشخاص ساده دل و کم خرد، بسیار دشوار است، زیرا این مدعیان، از برخی اصطلاحات فریب دهنده مانند ادعای مشرف شدن به دیدار حضرت حجت و ادعای عنایت و توجه خاص امام به اینها و... استفاده می کنند و همین باعث فریب خوردن ساده دلان میشود و اکثر اوقات این مدعیان در لباس اشخاص پارسا و عابد و اهل سیر و سلوک ظاهر می شوند و اعمال و رفتار صوفیانه دارند و می گویند این اعمال از جمله سنّت ها و مستحبات است و اظهار می دارند که خداوند به آنها کشف و کرامات و معجزاتی عطا کرده است و با برخورد با آنها، این گونه به نظر می آید که آنها، از جمله اوتاد و ابدال هستند، زیرا به ظاهر شباهت زیادی به اولیای خداوند و بندگان صالح او دارند. این گونه اشخاص، گاهی اوقات از جادو و شعبده بازی استفاده می کنند تا به مردم ثابت کنند که دارای کشف و کرامات و مکاشفات اند و از امور غیبی و
ص: 271
رؤیاهای صادقانه و خواب های خود، بسیار سخن می گویند و برخی از اشخاص ساده دل و ضعیف النفس، ممکن است آنها را اشخاصی روحانی تصور کنند. این در حالی است که این افراد، هیچ گونه حقانیّتی ندارند و البته احوال و نیرنگ اینها، بر اهل علم و بصیرت پوشیده و پنهان نیست، بلکه آنان، حقیقت این گونه اشخاص را به خوبی دریافته اند. اکثر این ادعاهای دروغین، با ادعاهای سفارت (بابیّت) امام مهدی علیه السّلام آغاز می شود و پس از آن به ادعای پیامبری می رسد و در پایان به ادعای خداوندی ختم می شود، «حسین بن منصور حلاج» یکی از نمونه های آن بود. حلاج، در ابتدا ادعای بابیّت، سپس ادعای مهدویت و بعد ادعای پیامبری و در پایان، ادعای خداوندی کرد و در پایان سال 309 ق. در زمان غیبت صغری، در آتش سوزانده شد.
«على محمد شیرازی» معروف به باب نیز یکی دیگر از این اشخاص بود. او در سال 1235 ق. در شیراز به دنیا آمد. وی در ابتدا ادعا می کرد که باب مهدی موعود علیه السّلام است. پس از مدتی مدعی شد که خود مهدی موعود علیه السّلام است و زمانی که مشاهده کرد اشخاص نادان و احمق زیادی دور او جمع شده اند، ادعای خداوندی کرد. کتاب او به نام البيان بهترین دلیل برای اثبات کفر او است. علمای دینی زمان او، فتوای کافر بودن او را صادر کردند و دستور قتل او را دادند و حکم اعدام او و یکی از پیروانش در تبریز به اجرا در آمد و در آن شهر تیرباران شد و جسد آن دو در چاهی انداخته شد. حکم اعدام در بامداد دوشنبه 27 شعبان سال 1265 ق به اجرا در آمد و پس از اعدام، مشخص شد که مزدوران روسیه او را تشویق می کردند که چنین دروغها
ص: 272
و یاوه هایی را بر زبان آورد و آنها او را در این راه یاری می دادند. علما، پس از آن، فتوای کافر بودن پیروان بهایی او را نیز صادر کردند و آنها را نجس دانستند و ازدواج با آنها را حرام اعلام نمودند.
شیخ طوسی در کتاب الغيبة، در یک باب جداگانه به نام های برخی از منحرفان اشاره می کند که به دروغ ادعای بابیّت (1) (نیابت یا سفارت امام) کرده اند.
او در این باب، از اشخاص زیر نام برده است:
1. حسن معروف به شریعی؛
2. محمد بن نصیر نمیری؛
3. احمد بن هلال کرخی؛
4. أبوطاهر محمد بن على بن بلال؛
5. حسین بن منصور حلاج؛
6. محمد بن على شلمغانی؛
7. ابوبکر محمد بن احمد بن عثمان بغدادی؛
8. محمدبن مظفر کاتب ازدي أبودلف.
این اشخاص، نمایانگر خط انحراف در زمان غیبت صغری بوده و تلاش می کرده اند که به وسیله این اکاذیب به خواسته ها و اهداف طمع جویانه خود برسند.
ادعای سفارت امام مهدي عليه السّلام از زمان شیخ محمد بن عثمان عمری، سفير دوم امام در زمان غیبت صغری، آغاز شد. در زمان سفیر و نماینده ی اول امام
ص: 273
شرایط برای ادعای سفارت و نیابت از امام، آماده نبوده، زیرا غیبت صغری هنوز در دوران آغازین خود بود، حاکمان عباسی و مزدورانشان در پی یافتن امام مهدی عليه السّلام بودند و می خواستند همه ی کسانی را که با ایشان در ارتباط بودند، دستگیر و مجازات کنند. سفارت و نیابت از امام در دوران سفیر و نماینده ی اول امام عليه السّلام به منزله ی جهادی بزرگ و یک فداکاری برجسته بود. با این اوصاف، چه کسی جرأت چنین کاری را داشت و می توانست به دروغ خود را سفیر و نایب امام معرفی کند و خودش را در معرض خطر قرار دهد. علاوه بر این، مردم نیز در آغاز غیبت، چندان آشنایی و آگاهی با سفارت صادقانه و راستین و نیابت از امام علیه السّلام نداشتند، بلکه این مسئله، نیاز به مدت زمانی داشت تا مردم خود را با این شرایط و چنین چیزهای جدیدی سازگار کنند و آن را درک نمایند. به هر حال، با توجه به مقام و منزلت والایی که سفارت و نیابت از امام در جامعه اسلامی و در میان مردم داشت، و با توجه به اهمیت این جایگاه حساس که شخص به وسیله ی آن می توانست از امکانات مالی یا معنوی زیادی بهره مند شود، اشخاص زیادی ادعای تشرف یافتن به مقام سفارت امام عليه السّلام کردند.
اخیراً در بحرین گروهی پا به عرصه وجود نهاده که به گروه «سفارت یا باب المولی» معروف شده است. این گروه طرفدار شخصی به نام «عبدالوهاب بصری» هستند. او در زندان بحرین، ادعای ارتباط با نماینده ی امام مهدی عليه السّلام در خواب را می کرد و می گفت: برخی اوامر و نواهی از جانب ایشان به او رسیده است. گروهی این ادعای او را باور کردند و برخی از کسانی که با او در
ص: 274
زندان به سر می بردند به او ایمان آوردند. هنگامی که این گروه در پایان دهه ی هشتاد میلادی از زندان آزاد شدند، با مخالفت شدید علمای بحرین مواجه شدند، زیرا علما معتقد بودند که این دعوت آنها بدعت است. به همین دلیل از مراجع مختلف، در مورد ایشان استفتا شد و آنها همگی دعوت او را بدعت خواندند، و بر ضرورت جلوگیری از فعالیت های آنها تأکید کردند. با فرا رسیدن دهه ی نود، این گروه فعالیت های خود را گسترش داده و افراد زیادی را جذب خود کردند. آنها بر زنان، به ویژه زنان ثروتمند تمرکز کرده بودند و به دلیل جوّ باز موجود در آن زمان، توانستند پروانه ی تأسیس انجمنی به نام «جمعیت بازسازی فرهنگ اجتماعی» را بگیرند.
این عوامل در جوّ محيط زندان نهفته بود. شرایط و محیط زندان به نوعی باعث به وجود آمدن روحیه ی شکست و دلزدگی روانی و پشیمانی شدید به دلیل اشتباهات گذشته و فاش ساختن اسرار بسیاری از مؤمنان بود که از طریق شکنجه و بازپرسی از زندانیان انجام میشد. و این اوضاع و شرایط، زمینه را برای پذیرش اندیشه ها و افکار نادرست به خوبی آماده کرده بود و این ایده ها به نوعی می توانست جایگزین این حسّ شکست و ناامیدی شود. بدین ترتیب، بسیاری از زندانیان جذب این خواب ها و رؤیاها شدند و به آن ایمان آوردند.
در زندان های منامه و بعد از آن، جو دو جریان وجود داشت:
ص: 275
1. جریان سید محمد شیرازی، گروه سید هادی مدرسي (الجبهة)؛
2. جریان سید محمدباقر صدر، گروه جمعية التوعية (الدعوة)
اوضاع این گونه شده بود که زندانیان توجه زیادی به خوابهایی که در شب می دیدند، نشان می دادند و به محض اینکه صبح میشد، در محوطه هواخوری زندان با هم به گفت و گو می پرداختند و هر یک از دیگری در مورد خواب های شب گذشته اش سؤال می کرد.
آنها سپس به تحلیل و تفسیر این خواب ها می پرداختند و آن را به واقعیت های موجود در زمان خود ربط میدادند یکی از آنها می گفت. در کتاب العروة الوثقی مطلبی در مورد غسلی خوانده است که هر کس آن غسل را انجام دهد، می تواند معصوم را ببیند و با او گفت و گو کند. بنابراین سعی کنید یکنسخه از این کتاب را وارد زندان کنید پس از مدتی، آنها توانستند یک نسخه از این کتاب را وارد زندان کنند. پس از آن، آنها برای انجام این غسل و سعی در حفظ آن به رقابت با هم پرداخته، پیوسته آن را انجام می دادند. این حوادث در زمانی اتفاق افتاد که زمستان بود و آب آنجا بسیار سرد و آنها با این کار می خواستند درستی و صحّت خط و جهتی را که به آن تمایل داشتند، اثبات کنند و این چنین نوعی رقابت در اجرا و انجام این غسل در میان دو خط و دو گروه پیش آمد.
یکی از جوانان به نام ملا عبدالله عبدالعزيز المالکی ادعا کرد که حضرت زهرا علیها السّلام را در خواب دیده است و برخی از او خواستند در صورت رؤیت مجدد ایشان، از ایشان سؤال کند که آیا از آنها راضی است یا نه. این چنین
ص: 276
فتنه کم کم پدیدار شد و برخی از آن زندانیان به عبدالله در مورد خطرناک بودن این مسئله و سوء استفاده از برخی از این امور و رویدادها تذکر دادند. عبدالله از این مسئله خشمگین شد و از «شیخ ابراهيم الجفيري»، «احمد عباس خميس»، «استاد عيسى الشارقی»، «شیخ احمد العريبی» و «حمید مسعود» در این مورد کسب تکلیف شد، آنها او را از این کار نهی کردند و احمد عباس خمیس پیش از همه گفت: آیا حضرت زهرا علیهاالسّلام را دیده ای یا نه؟ عبدالله پاسخ داد خیر ندیده ام. احمد عباس خمیس گفت: تو برای تحمل این مسئولیت بسیار ضعیف هستی در حالیکه این امر بسیار عظیمی است و این نعمتی است که اهل بیت علیهم السّلام به ما ارزانی داشته اند، اما خداوند برای این کار مردی استوار در دین و از نظر جسمانی و عقلانی بسیار قدرتمند، آماده می سازد و او این مسئولیت را بر عهده می گیرد. این سخنان به گوش عبدالوهاب بصری رسید و از این سخنان استفاده کرد و از آن به عنوان یک راه برای ورود و پا گذاشتن به این عرصه استفاده کرد. او پس از مدتی، شروع به تعریف کردن خوابهایی کرد که خط و راه شهید صدر را مورد ستایش قرار می داد؛ او پنج خواب را در این مورد برای دیگران تعریف کرد و اینگونه گروهی ویژه به وجود آورد و آنها شروع به جمع کردن زندانیان کردند؛ که خواب ها را به اطلاع آنها می رساندند و به آن استناد می جستند.
مضمون خواب ها این بود که عبدالوهاب بصری امام حجت عليه السّلام را می دید. او پس از مدتی ادعا کرد امام مهدی علیه السّلام به او اطلاع داده است که دیگر به خواب او نمی آید بلکه نایب سوم، «حسین بن روح نوبختی» را به عنوان رابط
ص: 277
میان خود و او می فرستد و حسین بن روح نوبختی - بنابر ادعای عبدالوهاب بصری - در شکل و هیبت سید هادی مدرسی به خواب او می آمد. هدف از این نقشه این بود که او می خواست در گروه و دو خط موجود را متحد کند.
او کم کم شروع به تدوین سخنانی کرد که به ادعای او حسین بن روح نوبختی از امام مهدی علیه السّلام به او می رساند. این مطالب بسیار طولانی و با زبانی ادبی مشهور بیان می شد البته در آغاز کار با زبان ساده و عادی بود و این گونه رسالت عبدالوهاب بصری که «باب المولی» هم نامیده می شود یا یارانش او را به این نام می خوانند، آغاز شد. بصری در آن ادعا می کند که امام مهدی عليه السّلام به او امر فرموده و به او دستور داده تا تمام شیعیان و مسلمانان را مخفیانه برای پیوستن به حزب او دعوت کند. او در شرایطی این ادعاها را می کرد که هنوز در زندان به سر می برد و در آن زمان برخی از کتاب ها را مانند یوم الخلاص و کتاب های شیعی دیگر در مورد روایت های مربوط به امام مهدی علیه السّلام در اختیار داشت. او با استفاده از این کتاب ها، سخنانی بر زبان می آورد که شنونده با شنیدن آن گمان می کرد این پیام از جانب امام مهدی عليه السّلام است و البته دوستش «جلال القصاب» او را در این کار بسیار یاری می داد. پس از اینکه برخی از زندانیان او را تصدیق کردند، او در تاریخ 20 / 9/ 1986 دستور تشکیل کمیته ای برای اداره زندان داد، ادعا کرد که امام مهدی علیه السّلام به او دستور این کار را داده است. در تاریخ 22/10/1986 پیامی به اطلاع زندانیان رساند و ادعا کرد که این پیام از جانب امام علیه السّلام بوده و این پیام به منزله ی بیعت است و در طیّ سه روز باید با شخصی برگزیده بیعت شود و اگر کسی با او بیعت نکند، از
ص: 278
جمله دشمنان امام مهدی عليه السّلام و از جمله کسانی خواهد بود که به جنگ با اهل بیت علیهم السّلام می پردازند، در تاریخ 26/10/1986 او کمیته را تبدیل به یک حزب منظم و سازماندهی شده کرد و از جمله مواردی که او را برای ادامه دعوت و ادعاهایش یاری داد، این بود که زندانیان تمام گفته ها و اعمال او را تصدیق می کردند، زیرا عبدالوهاب بصری که به برخی از زندانیان اطلاعاتی در مورد کارهایی که انجام می دادند به آنها می داد یا اطلاعات شخصی آنها را به آنها بازگو می کرد و این به گونه ای شد که او ادعا می کرد این اطلاعات و آگاهی ها را در خواب از حسین بن روح نوبختی می گیرد.
او پس از آنکه توانست برخی را قانع کند که دعوت و کارهایش راست و درست است، زندانیان را جمع کرد و از آنها خواست تا دو صف تشکیل دهنده یک صف، پیروان خطّ راه سید شیرازی و صف دیگر پیروان خطّ شهید صدر و در مقابل آنها طشتی قرمز و پر از آب قرار داد و از آنها خواست دستان خود را در آن قرار داده با امام مهدی علیه السّلام بیعت کنند و وابستگی های گذشته خود به اشخاص یا احزاب مختلف را فراموش و اعلام کنند که آنها در یک خط و راه واحد گام بر می دارند. وی به آنها دستور داد در مقابل خداوند سر به سجده فرود آورند و به خاطر نعمت یکپارچه شدنشان، شکر خداوند را به جای آورند. سپس از آنها خواست از آب آن طشت که آلوده به عرق دستان آنها بود بنوشند، سپس ادعا کرد که امام مهدی عليه السّلام گنجشکی به نام «فرقد» به سوی آنها می فرستد و آن گنجشک مراقب آنها است و کارهای آنها را تحت نظر دارد و آنچه را که اتفاق می افتد به ایشان خبر می دهد. اینگونه شد که برخی از
ص: 279
زندانیان زمانی که گنجشکی می دیدند، ساکت می شدند و هنگامی که کسی با آنها بحث و جدل میکرد یا به مخالفت با نظر و عقیده ی آنها می پرداخت خشمگین می شدند و ادعا می کردند که آن شخص، امام مهدی عليه السّلام را خشمگین کرده و می گفتند او با امام حجت عليه السّلام می جنگد.
بصری، در سلول خود پرده ای قرار داد که آن را از پارچه های موجود درست کرده بود و پس از آن از زندانیان خواست که هر اتفاقی که در آنجا روی می دهد و هر چه می شنوند، به صورت خلاصه ثبت کنند و آن را در تکه های کاغذ بنویسید و آن را زیر بالش او قرار دهند و او می گفت حسین بن روح آن نوشته ها را می خواند و به آن پاسخ میدهد یا شرح با توضیحی در مورد آن می دهد. وی به گروه خود گفت: از آنجا که شما نخستین پرچمداران امام حجت عليه السّلام هستید، شایسته است که خود را پاک و تزکیه کنید و به همین دلیل برای آنها برنامه های خاصّی تعیین کرد.
1. عبادت و برنامه های معنوی،
2. ورزش های سخت و خشن،
3. در معرض شکنجه قرار گرفتن.
پس از آزادی دوستش جلال القصاب از زندان، سبک و سیاق نامه ها، پیامها و تعلیمات امام تغییر کرد و این پیام ها و نامه ها، تبدیل به نامه های کوتاه که غالباً از 5 سطر تجاوز نمی کرد، شد که حاوی کلمات و سخنانی عجیب و نامأنوس بود. جلال القصاب پس از آزادی از زندان، مسئولیت جذب بسیاری از مردم از طریق دیدار محرمانه و سری با اشخاص و قرائتِ نامه (بیعت نامه) و آماده سازی اوضاع برای آزاد سازی افراد دیگر عضو آن گروه که همچنان در
ص: 280
بند بودند را بر عهده گرفت. برنامه این بود که می بایست تمام اشخاص صاحب نفوذ در جنبش های اسلامی بحرین، از هر جریان یا حزبی، جذب می شد و اوضاع به گونه ای شد که بیشتر افراد و اعضای دو جریان اصلی، عبدالوهاب بصری و جلال القصاب شدند و پس از مدتی اکثر اعضای این دو سازمان، وارد این بدعت شده بودند و این جذب از طریق نیرنگ و فریبی بود که عبدالوهاب و دوستش جلال القصاب به کار می بستند. این چنین جلال القصاب، شاه کلید ارتباط با تمام افراد در جریان را در خارج از زندان به دست آورد. اما اتفاقاتی پیش آمد که این گروه منحرف پیش بینی آن را نمی کردند و آن اقدام برخی افراد داخل زندان برای آگاه ساختن جوانان مؤمن بحرین از این گروه بود تا از فتنهی آتی دوری گزینند. آنان متعهّد شدند علما را در جریان این دعوت و کارهای آنها قرار دهند. بدین ترتیب این زندانیان از طریق خانواده های خود که برای ملاقات با آنها به زندان می آمدند، بسیار مخفیانه و سرّی، نامه هایی به علما فرستادند. علما در ابتدا این شنیده ها و اخبار را باور نمی کردند و منتظر ماندند تا اینها از زندان آزاد شوند و با آنها به روش صحیح بحث و گفت و گو کنند. برخی از آنها پس از این گفت و گوها هدایت شده و به راه راست و درست بازگشتند و برخی دیگر به گونه ای شگفت انگیز و عجیب بر عقاید خود اصرار داشتند تا آنکه کار به استفتاء از مراجع بزرگ شیعه کشیده شد، باشد که دست از گمراهی و کجروی خود بردارند، اما آنها پس از آن نیز به صورت مخفیانه و بسیار گسترده فعالیت کردند و هنوز هم به فعالیت خود ادامه می دهند (1).
ص: 281
عبدالوهاب حسن احمد البصری (بحرینی) بنیانگذار این جریان است. زندگی او سرشار از تناقضات و پریشانی ها، و آکنده از شک و شبهه ها و ابهام های زیادی است. در دوران جوانی برای یادگیری علوم دینی به ایران سفر کرد و در آن زمان جزو گروه شیرازی بود و چند ماه در آنجا با نام مستعار «تحسين» اقامت داشت. پس از آنجا به مسکو رفت و پس از مدتی برای یادگیری فنون جادو و شعبده بازی به هند سفر کرد، پس از آن نیز برای یادگیری زبان انگلیسی به یکی از کشورهای اروپایی رفت. بدین ترتیب وی، بااین مسافرت ها در بحرین، به عنوان یک مبارز و جهادگر و گاهی به عنوان سفیر و نماینده ی امام مهدی علیه السّلام شناخته شده بود.
افکار و عقاید آنها بر پایه خواب و رؤيا استوار بود. ادعای آنها در نهایت به آنجا رسید که ادعا کردند امام مهدي علیه السّلام از میان آنها بابی تعیین کرده است و این باب، پیش از آن، باب حسین بن روح نوبختی، نایب سوم امام علیه السّلام بوده است. آنها پس از آزادی از زندان، ادعای خود را با مسئله لطف الهی توجیه می کردند و می گفتند: لطف الهی اقتضای این را دارد که بندگان خداوند پاک و بلندمرتبه به مقامات عالیه کمال بشری برسند و در این راه، ناگزير خداوند سببی را که باعث نزدیکی آنها به این امر و رسیدن به این هدف است، تعیین میکند و آنها به این هدف یعنی کمال انسانیت نمی رسند، مگر اینکه حضرت حجت عليه السّلام بابی برای خود تعیین فرماید، تا آن باب، مردم را از حقایق امور آگاه گرداند و زمینه را برای ظهور فراهم سازد. آنها این آماده سازی شرایط را
ص: 282
ظهور کوچک و زمینه ساز آن ظهور بزرگ می دانند و از دیدگاه آنان این چیزی است که انسان برای رسیدن به کمال، نیازمند آن است. آنها بر این باورند که نیازی به وجود فقها نیست زیرا فقها در بند احکام ظاهری دین هستند و دوران زندگی بر اساس احکام ظاهری دین با ظهور باب المولی که مستقیما به امام علیه السّلام وصل است، به سر آمده و در این حال امام ظاهر شده اند و این ظهور اصغر است و با توجه به این، در شرایط کنونی، بنا به اعتقاد آنها باید به «باب المولی» که تعیین شده مراجعه کرد، هر چند ممکن است صفاتی که باب المولی دارای آن است، کسانی دیگر نیز دارای آن باشند. آنها عقاید گوناگون دیگری نیز دارند. از جمله:
1. از نظر آنها آیه «يمحوالله ما يشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب» (1) واضح و روشن نیست و در نتیجه آنها مفهوم این آیه را به مسائل زیادی تعمیم داده اند.
2. آنها در مورد شفاعت اعتقاد دارند که هر کس دوستدار اهل بیت عليهم السّلام باشد، چه دزدی کند، چه زنا و چه نافرمانی پروردگار، مورد شفاعت ایشان قرار می گیرد.
3. آنها اعتقاد دارند غیر ممکن است کسی به پیامبر صلّی الله علیه و آله دروغ ببندد اما در این دنیا نتیجه ی بد کار خود را نبیند. آنها این اعتقاد را دلیلی بر صدق دعوی عبدالوهاب بصری می دانند و میگویند همین که آسیبی به او نرسیده، خود دلیل صدق دعوی اوست.
ص: 283
4. ایمان به مسئله جزیره ی خضرا، مثلث برمودا، بشقاب پرنده ها؛ آنها این موارد را از جمله نشانه های خروج حضرت حجت علیه السّلام به شمار می آورند.
5. آنها اعتقاد دارند که از جمله برگزیدگان خداوند هستند و بر این باورند که آنها به درجه یا موقعیتی بالاتر و با ارزش تر از درجه، رتبه و جایگاه یاران امام حسين عليه السّلام دست یافته اند، زیرا آنها از جمله نخستین پرچمداران وزمینه سازان امام مهدی علیه السّلام هستند.
6. آنها توجه خاصی به قرآن و معجزات لفظی، عددی و علمی آن دارند و به گونه ای نادر و عجیب توجّه خاصی به تاریخ نشان می دهند و تلاش زیادی برای جمع آوری کلمات نامأنوس و قدیمی و عجیب و کم کاربرد دارند.
7. آنها بر این باورند که هدف، وسیله را توجیه می کند.
8. آنها بر این باورند که باطل باعث تفرقه است و حق، مردم را متحد کرده و در یک جا گرد می آورد آنها با استدلال به این مطلب، می گویند دعاوی آنها درست و بر حق است زیرا عبدالوهاب بصری با این دعاوی توانسته است جریانات اسلامی پراکنده ی موجود در زندان را متحد و یکپارچه کند.
در یک گفت و گو که «استاد علی احمد الديری» در تاریخ 29/7/2001 م با «رابحه عيسى الزيره» یکی از اعضای فعال این گروه داشته، خانم رابحه عیسی می گوید: در مورد امام علیه السّلام باید گفت: اگر تنها عبدالوهاب می تواند ایشان را رؤیت نماید، این مسئله ای است مربوط به ایشان و من توضیحی در مورد آن ندارم و نمی توانم در مورد آن نظری بدهم. او که مورد تأیید امام معصوم است، اگر چنین ادعاهایی داشته باشد، چه ایرادی بر آن وارد است.
ص: 284
[ 23 ]
در عقیده مذهب شیعه امامیه، امام دوازدهم، نامش محمد متولد، 15 شعبان سال 255 ه- ق، کنیه اش ابوالقاسم، مادرش نرجس خاتون و پدرش امام حسن عسکری است. وی نوه امام هادی، سومین فرزند امام محمد تقی الجواد، چهارمین فرزند امام علی بن موسی الرضا، پنجمین فرزند امام موسى الكاظم، ششمین فرزند امام جعفر صادق، هفتمین فرزند امام محمد باقر، هشتمین فرزند امام علی بن حسین زین العابدین، نهمین فرزند امام حسین، یازدهمین فرزند علی بن ابیطالب است که تا سال 331 ه- ق در غیبت صغری بسر می برده و در این ایام توسط عثمان بن سعيد عمروی، ابو جعفر محمد بن عثمان، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و ابوالحسن علی بن محمد سمری، نواب منصوص و خاص خود با شیعیان در ارتباط بوده است تا اینکه غیبت کبری وی از سال 331 ه- ق آغاز شد و او همچنان پس از غیبت کبری زنده و شیعیان در انتظار ظهور وی هستند تا مجری عدل الهی در زمین شود. این نوشتار اشاره ای کوتاه به برخی تناقضات موجود در ادعاهای بهائیان درباره قائمیت است. میرزا على محمد شیرازی (اولین سرکرده بهائیان) که در ابتدا از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی بود و تحت تأثیر آموزش آنها در انتظار قریب
ص: 285
الوقوع امام زمان عليه السّلام بسر می برد، در کتاب های خود راجع به امام زمان عليه السّلام چنین می نویسد:
در کتاب تفسیر سوره کوثر (1) می نویسد:
«فلاشكّ في وجود امام القائم الغالب المستور.. وأنّ المنكرين من المسلمين ساقطون أقوالهم عن درجة الإعتبار، و أمّا المسلمون الموصول من فرقة الإثني عشرية فقد ثبت عندهم يوم ولادته».
و در مطلع 14 از قسمت دوم تفسیر مذکور، حدیثی را از حضرت قائم چنین نقل می کند: في ذكر ما قال بقية الله علیه السّلام لعلی بن ابراهيم: «أنا المهدي، أنا قائم الزّمان، أنا الذي أملأها عدلا كما ملأت ظلماً وجوراً»
و سپس اذعان می دارد که: «واعرف أنهّ خَلَفٌ صالح کُنّى بأبي القائم وأنّه القائم بأمر الله... ولا أُحبّ أن أذكر اسمه إلا بما قال الإمام عليه السّلام م ح م د..».
در صفحه 27 کتاب صحیفه عدلیه می نویسد: «امام دوازدهم، محمدبن الحسن صاحب الزمان می باشد».
در صفحه 123 کتاب تفسیر سوره بقره می نویسد: «خدا به امام دوازدهم، محمد بن الحسن، طول عمر داده و او هم اکنون زنده است».
در کتاب تفسیر سوره یوسف می نویسد: «خدا خواسته است که تفسیر سوره یوسف از طرف محمد بن الحسن العسکری به او داده شود».
ص: 286
در صفحه 181 کتاب اسرار الآثار خصوصی جلد اول از قول علی محمد باب مطالبی آمده که خلاصه اش چنین است: «به من تهمت زده اند که ادعای وحی و امامت و پیغمبری و بابیت نموده ام. لعنت خدا بر ایشان و خدا آنها را به خاطر این تهمت ها بکشد. بدانید که بعد از حضرت محمد صلّی الله علیه و آله پیغمبری نخواهد آمد و امام دوازدهم نیز محمد بن الحسن العسکری بوده و غیر از چهار نایب خاص، هیچ کس باب امام نمی باشد. خدایا از این نسبتها که به من داده اند بیزارم.»
البته باید توجه داشت که مطالب فوق را على محمد باب با کمال بی پروائی و با اعتقاد تمام بیان داشته است، نه اینکه ترسیده یا تقیه کرده باشد. شاهد بر این مطلب گفتار میرزا حسینعلی (بهاء) در کتاب ایقان است که می گوید: «با اینکه همه با او مخالف بودند، از احدی خوف ننمود و ادعای خود را فرمود.»
کتب بهائیان در قبال مسئله غیبت قائم علیه السّلام، نواب اربعه در غیبت صغری، تحقق غیبت کبری از سال 331 ه- ق و امام حی در ایام غیبت از موضعی مشخص و روشن برخوردار است که بی هیچ دخل و تصرفی به قسمتی از تصريحات مسلم زعمای بابی و بهائی که مبین عقایدشان است، اشاره می شود:
على محمد شیرازی در کتاب صحیفه عدلیه (1) می نویسد: «و بعد از آنکه اهل دین به اول سنه بلوغ رسیده، غیبت از برای حجت خود امر فرموده و خلایق را، حتم به اتباع حجت خود فرموده...».
ص: 287
وی در ابلاغيه الف (1) تصریح می کند:
«و شهادت می دهم که بعد از ابواب چهارگانه برای امام زمان نایب و باب دیگری نیست چنانکه در حدیث وارد است... و همانا در ایام غیبت او علمایی هستند که نگهبان دینند... شهادت می دهم که طاعت و پیروی ایشان واجب است و دوستی آنها طريقه میانه و اعتدال می باشد و هر کس یکی از ایشان را منکر شود پس کافر شده و از مردم زیانکار خواهد بود».
و در جای دیگر از همین ابلاغیه می نویسد:
«خدایا حجت زنده خودت را که به وجودش همه آفریدگان برقرارند و به یادش همه متذكرند در غیبتش دور از بلا نگهدار و ایام ظهورش را نزدیک فرما... و شهادت می دهم که امروزه حجت تو حضرت محمد بن الحسن است که درود تو بر او و پیروانش باد».
با وجود این تصريحات، طبق مدارک متعدد، علی محمد شیرازی، ابتدا ادعای بابیت کرد و در اواخر سال 1264 ادعای قائمیت کرد، یعنی اظهار داشت که من همان حضرت قائم و مهدی و امام زمان هستم.
میرزا جانی بابی در کتاب نقطه الكاف، در صفحه 252، شرحی در این باره دارد که خلاصه آن این است:
«سید باب چون تبعید شد ادعای قائمیت کرد.»
ابوالفضل گلپایگانی بهائی در کتاب کشف الغطاء، صفحه 241سطر 20 می نویسد:
ص: 288
«باب در ماکو پرده از روی کار برداشت و ندای قائمیت و ربوبیت شارعيت داد.»
آیتی در کتاب الكواكب الدريه می نویسد:
باب نزد خانه کعبه داعیه خود را علنی نموده بدین نغمه بدیعتا تغنی نمود:
«انا القائم الذي تنتظرون؛ من همان قائم هستم که انتظار او را می کشید.»
فاضل مازندرانی در کتاب ظهور الحق، صفحه 173 می گوید: سید باب به ملاعبدالخالق یزدی می نویسد:
«انا القائم الذي كنتم بظهوره تنتظرون؛ من قائمی هستم که در انتظار ظهورش هستید».
اشراق خاوری در کتاب تلخيص تاریخ نبیل، در صفحه 317، می نویسد:
«در شب دوم پس از وصول (باب) به تبریز حضرت باب جناب عظيم (ملاعلی ترشیزی خراسانی از مقربان باب بود و حتی در مسافرت ها و تبعیدها از باب جدا نمی شد) را احضار فرمودند، و علنا در نزد او به قائمیت اظهار نمودند».
با توجه به صراحت روایات موثق شیعه، مبنی بر غیبت قائم آل محمد عليه السّلام و نوشته های خود باب درباره امام زمان و تناقضاتی با ادعاهای بعدی او به وجود آمد، حسینعلی میرزا جهت رفع تباین و تناقض موجود میان دعوی قائمیت و اعترافات و اسناد موجود، راه حلی به نظرش رسید که برملا کننده نیرنگ هایی است که در پس دعوی جدید، موجود بوده است.
ص: 289
حسینعلی میرزا در کتاب اقتدارات (1) می نویسد: «هزار سال أو أزيد، جميع فرق اثنی عشر، نفس موهومی را که اصلاً موجود نبوده، مع عيال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معین نمودند و ساجد او بودند» و در صفحه 269 کتاب مذکور تصریح دیگری میکند که: «حزب شیعه که خود را از فرقه ناجیه مرحومه میشمردند و افضل اهل عالم می دانستند روایاتی نقل نمودند که هر نفسي قائل شود به اینکه موعود متولد می شود کافر است و از دین خارج. این روایات سبب شد که جمعی را، مِن غير تقصير و جرم شهید نمودند، تا آنکه نقطه اولی روح ماسواه فداه از فارس، از صلب شخص معصوم متولد شدند و دعوى قائمی نمودند «اذا خسر الذين اتّبعوا الظنون والأوهام...».
بر این اساس عباس افندی و حسینعلی میرزا یکباره اساس عقیده شیعه را در خصوص امام ثانی عشر، موهوم جلوه داده تا به زعمشان تناقضات موجود میان روایات مهم شیعه و دعوی علی محمد شیرازی را با اظهاراتی مرتفع سازند که خود مبين تضادی آشکار بین این اظهارات و تصريحات على محمد شیرازی و دیگر اظهارات مضبوط خودشان در باب شناخت و غیبت قائم عليه السّلام ... است.
با اتخاذ چنین شیوه ای بی اساس حتی از نظر منابع فکری بابیت و بهائیت، معلوم نیست که حسینعلی میرزا و عباس افندی و دیگر مبلغان بهائیت چگونه می خواهند طرح مسئله قائمیت در تشیع، بابیت و دعوى قائمیت علی محمد شیرازی را اثبات کنند؟ (2)
ص: 290
حسینعلی میرزا برای این منظور مسئله جعفر، برادر امام حسن عسکری را پیش می کشد.
او جعفر، برادر امام حسن عسکری عليه السّلام و عموی حضرت محمد بن الحسن العسكري عليه السّلام را که در زمان غیبت صغری به عقیده منابع مسلم شیعه، به کذب، دعوی امامت کرده و از این رو به کذاب مشهور شد مورد تأیید قرار داده تا از این طریق، موجودیت حضرت قائم عليه السّلام را موهوم جلوه دهد.
وی در لوحی مندرج در کتاب مائده آسمانی (1) بر خلاف جميع منابع مسلم تاریخ و روایات تشیع می نویسد: «از حضرت جعفر سؤال کردند آیا از برای حضرت عسکری اولاد ذكوری موجوداست؟
آن مظلوم ابا نمود و فرمودند: طفلی بود و فوت شد. صاحبان غرض او را طرد و لعن نمودند و کذابش گفتند».
در حالی که علی محمد شیرازی در مطلع دوم از قسمت هفتم کتاب تفسير سوره کوثر (2) با جعفر مخالفت می کند و توقیع حضرت قائم عليه السّلام را که در رد جعفر صادر فرموده، ذکر و مورد تأیید قرار می دهد.
از سوی دیگر عباس افندی بی آنکه متوجه دفاعیات پدرش در مورد جعفر كذاب باشد، به نقل از کتاب تاریخ صدر الصدور (3) مطالبی نگاشته است که در رد بیان حسینعلی میرزا اكتفا به آن، بحث و نقد را کفایت می کند. وی در مأخذ
ص: 291
مذکور می نویسد: «شیعیان بعد از امام حسن عسکری علیه السّلام سه قسم شدند: قسمی به امامت جعفر نادان تشبث کردند و او را تهنیت و تبریک به امامت کردند...». نکته دیگر این است که اگر میرزا حسینعلی چنانچه در جزء هفتم کتاب مائده آسمانی (1) و در تصریحی دیگر در کتاب اسرار الآثار فاضل مازندرانی صدق و مظلومیت جعفر را پذیرفته؛ چرا دعوی امامت وی را به عنوان دوازدهمین امام گردن ننهاده و علی محمد شیرازی را امام دوازدهم و قائم اسلام می داند؟!
حسینعلی میرزا در کتاب ایقان برای رفع تباین دعوی بابیت و قائميت على محمد شیرازی او را از ابتدای امر امام زمان دانسته و فاضل مازندرانی در صفحه 173 کتاب ظهور الحق، عقیده مذکور را جزء عقاید بهائیان قلمداد کرده است. به این دلیل تمامی آثار علی محمد شیرازی از نظرگاه بهائیان بنا به نص و تصریح حسینعلی میرزا دروغ محض بوده و آنچه که در لباس بابیت به دفاع از قائمیت محمد بن الحسن العسکری آمده، بی اساس و واهی به شمار می آید.
در واقع کتاب های تفسیر سوره بقره، صحیفه عدلیه رساله بین الحرمین، رساله مخزومه و... على محمد شیرازی که اساس گرویدن بعضی از شاگردان سید کاظم رشتی به او شد، حاوی مطالبی بی اساس و واهی است یا به عبارت دیگر حوادث چهار سال اول زندگانی علی محمد شیرازی معلول نشر مطالبی بود که به اعتراف میرزا حسینعلی و عباس افندی حقیقت نداشت و حتی مطالب کاذبانه به شمار می آمد. حتی خود علی محمد نیز در باب سابع کتاب بیان
ص: 292
فارسی، در زمان دعوى قائمیت، درست به این نتیجه رسید که دعوی بابیت او دروغ بوده و در واقع خود او، قائم آل محمد است.
حسینعلی میرزا و عباس افندی هم با توجه به ادعاهای بعدی علی محمد شیرازی، به این نتیجه رسیدند که دعاوی بابیت و قائمیت از همان سال نخست ادعای بابیت، بی اساس و دروغ بوده است و از نظر آنها، باب، نواب و قائمیت در تشیع، معلول روایات بی اساس بوده است و اساساً با ظهور على محمد باب، دین اسلام را منسوخ اعلام کردند.
ص: 293
[ 24 ]
برداشت قشری مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود، این است که صرفا ماهیت انفجاری دارد؛ فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلمها، تبعیض ها، اختناقها، حق کشی ها و تباهی ها ناشی می شود؛ نوعی سامان یافتن است که معلول پریشان شدن است. آن گاه که صلاح به نقطه صفر برسد، حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد، باطل یکه تاز میدان گردد، جز نیروی باطل نیرویی حکومت نکند و فرد صالحی در جهان یافت نشود، این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت - نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفداری ندارد - از آستین بیرون می آید.
این گروه طبعاً به مصلحان، مجاهدان، آمران به معروف و ناهیان از منکر، با نوعی بغض و عداوت مینگرند؛ زیرا آنان را از تاخیر اندازان ظهور و قیام مهدی موعود عليه السّلام می شمارند. بعكس، اگر خود هم اهل گناه نباشند، در عمق ضمیر و اندیشه، با نوعی رضایت به گناهکار و عاملان فساد می نگرند؛ زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم می نمایند.
آیات قرآن کریم، در جهت عکس برداشت بالاست. ظهور مهدی موعود عليه السّلام ، حلقه ای از حلقه های مبارزه اهل حق و باطل است که به پیروی نهایی اهل حق منتهی می شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد عملا در گروه اهل حق باشد. آیاتی که بدانها در روایات اسلامی استناد
ص: 294
شده است، نشان میدهد که مهدی موعود عليه السّلام مظهر نوید است که به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است. مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان است. ظهور مهدی موعود منتی است بر مستضفعان و خوار شمرده شدگان، و وسیله ای است برای پیشوا و مقتدا شدن آنان و مقدمه ای برای وراثت آنها؛ خلافت الهی روی زمین.
ظهور مهدی موعود، تحقق بخش وعده ای است که خداوند متعال از قدیم ترین زمانها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان داده است که زمین از آن آنان است و پایان، تنها به به متقیان تعلق دارد.
حدیث معروف که می فرماید: «يملا الله به الأرض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً» نیز شاهد مدعای ماست، نه بر مدعای آن گروه. در این حدیث نیز تکیه روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است، و می رساند که قیام مهدی برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند.
شیخ صدوق روایتی از امام صادق عليه السّلام نقل می کند مبنی بر این که این امر تحقق نمی پذیرد، مگر این که هر یک از شقی و سعید، به نهایت کار خود برسد». پس سخن در این است که گروه سعدا و گروه اشقیا هر کدام به نهایت کار خود برسند.
در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق می شوند. بدیهی است که این گروه يكباره خلق نمی شوند و به قول معروف، از پای بوته هیزم سبز نمی شوند. معلوم می شود در عین اشاعه
ص: 295
و رواج ظلم و فساد، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده را پرورش می دهد. این خود می رساند که نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است؛ بلکه فرضا اگر اهل حق از نظر کمیت، قابل توجه نباشد، از نظر کیفیت، ارزنده ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهدا (1).
بعضی ها شبهه ای را مطرح کرده اند و مطلب خود را به احادیث استناد می دهند و آن اینکه در حدیثی آمده: «هرکس تا قیام قائم ما اگر قیام نماید باطل است و در راه ما کشته نشده است.» و یا اینکه در برخی احادیث «زمان ظهور امام زمان عليه السّلام پس از گسترش فساد در جهان» است؛ لذا با این گونه احادیث می خواهند القا کنند که انقلاب اسلامی، قیام حضرت امام علیه السّلام و تلاش برای ساختن جامعهای اسلامی و اصلاح جامعه، مردود است. در پاسخ به این گونه شبهات باید توجه داشت:
1- مبارزه با فساد زمینه ساز ظهور است:
تلاش برای اصلاح جامعه و آمادگی مؤمنان راستین برای ظهور امام زمان عليه السّلام منافات با فساد سراسری در آخر الزمان ندارد بلکه بر حسب روایات در آخر الزمان سراسر زمین را ظلم و ستم و فساد در بر می گیرد و در عین حال گروهی از شیعیان و مؤمنان چون کوهی استوار هستند که انتظار ظهور امام را می کشند تا در زیر پرچم ایشان عدالت و معنویت و صلاح در سراسر گیتی گسترش دهند.
ص: 296
از سوی دیگر باید توجه نمود؛ که شرط ظهور امام، هرگز منحصر به گسترش فساد در اجتماع انسانی نیست؛ بلکه هرگاه مردم جهان از نظر رشد فکری و کمالات روحی به حدی برسند که بتوانند ارزش وجود امام را درک نمایند و شایسته رهبری او گردند، در این صورت امام عليه السّلام بدون هیچ قید و شرطی ظهور نموده و از پس پرده غيب بیرون می آید. در کتابهای عقاید و مذاهب بطور مبسوط و گسترده بحث و بررسی شده است که مانع اساسی برای غیبت امام، اخلاق و روحیات و عدم آمادگی جامعه انسانی ظهور و حکومت آن حضرت است و اگر این مانع برطرف گردد، دوران غیبت او سپری خواهد شد. چنانکه خواجه نصیر الدین طوسی می نویسد: « ... هرگاه او از تصرف در امور مردم خودداری میکند و در پس پرده غیبت به سر می برد و به بزرگترین آمال و آرزوی بشر تحقق نمی بخشد، برای موانعی است که خود مردم بر سر راه او به وجود آورده اند و علت اساسی سلب این نعمت، خود مردم هستند و اگر خود مردم برای حکومت واحد جهانی - آن هم بر پایه فضیلت و اخلاق و عدل و داد و رعایت حقوق و احکام اسلامی - آمادگی پیدا کنند، بطور مسلم آشکار خواهد شد و هیچ گاه از ناحیه خداوند کوتاهی از ابراز لطف نبوده، این خود مردمند که ظهور حکومت حقه الهی را به تاخیر انداخته اند...» (1).
بنابراین، توسعه فساد و گسترش آلودگی، شرط اصلی ظهور امام نیست که به جز آن، به فکر راه دیگری نباشیم و در پیدایش آن تسريع نمائیم، بلکه راه
ص: 297
نزدیکتری دارد که همان پیدایش لیاقت و شایستگی در مردم است. و به عبارت دیگر، شرط رهبری دو چیز است:
1- وجود رهبر.
2- آمادگی مردم برای پذیرش رهبر.
مسلماً اگر شرط دوم از ناحیه مردم تحقق یابد، خداوند شرط اول را بلافاصله ایجاد خواهد نمود. افزون بر این باید توجه داشت که گسترش فساد و آلودگی جامعه بشری هدف نیست، بلکه زمینه را برای ظهور حضرت مهدی علیه السّلام و اصلاح جامعه انسانی فراهم می سازد؛ زیرا هنگامی که ظلم وجور زمین را فراگرفت و بشریت گرفتار تبعیضات ناروا و مفاسد گوناگون گردید و مشکلات طاقت فرسا گریبان انسانها را گرفت و تجارب مختلف نشان داد که انسان تنها به اتکای نیروی خود و قوانینی که وضع کرده نمی تواند مشکلات را ریشه کن سازد و عدالت اجتماعی را در سراسر کره زمین مستقر نماید؛ در این هنگام، آمادگی فکری کامل برای پذیرش برنامه یک رهبر الهی پیدا می کنند که بیماریهای این بیمار خسته را با نسخه های آسمانی خود درمان نماید و می فهمد که نقش دیگر و انقلاب برتری لازم است که به همه نابسامانی ها خاتمه بخشد. اصولاً هیچ نهضت اصلاحی بدون یک زمینه فکری قبلی انجام نمی پذیرد و اصل عرضه و تقاضا که یک اصل اقتصادی است، در عین حال، یک اصل اجتماعی نیز میباشد و تا درخواستی در مردم نباشد، عرضه هر نوع کالای معنوی و مادی بی ارزش و بی ثمر خواهد بود. ولی آیا زمینه فکری و آمادگی روحی برای یک نهضت اصلاحی و جهانی، که منجر به برقراری حکومت
ص: 298
واحد جهانی، آن هم بر اساس عدل و داد و ارزش های اخلاقی و رعایت حقوق و مقررات اسلام گردد کافی است، با این زمینه فکری پشتوانه دیگری لازم دارد که این دگرگونی فکری را به صورت انقلابی خارجی در آورد و هر نوع مانع را از سر راه نهضت بردارد و از این زمینه فکری حداکثر بهره برداری را بنماید. نه تنها تجارب بیشمار و آزمایش های متوالی این مطلب را تصدیق می کند، بلکه روایات و احادیث زیادی که درباره نهضت این مصلح جهانی وارد شده است، آشکارا می رساند که انقلاب آخرین حجت الهی پس از پدید آمدن یک زمینه فکری، نیاز به قدرت و نیرو دارد که بتواند در پرتو آن قدرت، از زمینه های موجود بهره برداری کند و هر مانعی را که بر سر راه نهضت خود وجود دارد برطرف سازد و در احادیث اسلامی به وجود انصار و یاران و تعداد آنها و این که قیام حضرت مهدی علیه السّلام توام با قدرت و نیرو خواهد بود، تصریح شده است. در این موقع ما باید برای تامین منظور دوم و تربیت اعوان و انصار و سربازان فداکار که جان به کف در راه آرمانهای الهی نبرد و فداکاری نماینده در پرورش افراد صالح و جانباز بکوشیم و تا آنجا که امکانات اجازه می دهد برای یک چنین نهضت وسیع جهانی، افرادی را تربیت کنیم که بتوانند آرمانهای جهانی آن حضرت را در سرتاسر جهان تحقق بخشند و یک چنین هدف مقدسی در صورتی انجام می گیرد که مصلحان اجتماع دست روی دست نگذارند و از هیچ گونه اقدامی در راه تربیت افراد با ایمان دریغ نورزند.
از همه اینها گذشته، ما باید موقعیت خود را در زمینه انقلاب حضرت مهدی عليه السّلام مشخص کنیم؛ بدیهی است اگر ما به گسترش فساد کمک کنیم، از
ص: 299
کسانی خواهیم بود که انقلاب حضرت مهدی علیه السّلام برای در هم کوبیدن آنها صورت می گیرد و اگر در صدد اصلاح جامعه بکوشیم، از کسانی خواهیم بود که در ارتش انقلابی حضرت مهدی علیه السّلام همکاری می کنند؛ بنابراین، به فرض این که با کمک کردن به توسعه فساد، ظهور حضرت مهدی عليه السّلام را به پیش بیندازیم، وضع خود را بطور قطع به خطر انداخته ایم، مگر نه این است که حضرت مهدی عليه السّلام برای کوتاه کردن دست فاسدان و برچیدن بساط ظلم و فساد قیام می کند، ما چگونه می توانیم با گسترش فساد از انقلاب او بهره مند شویم؟ بنابراین، سکوت در برابر فساد و یا کمک به توسعه فساد - چه از لحاظ کلی و چه از نظر شخصی - برای ظهور حضرت مهدي عليه السّلام صحیح نیست. بیشتر به نظر می رسد که این شبهه را کسانی درست کرده اند که می خواهند از زیر بار مسئوليتها فرار کنند و یا آلوده به هر فسادی شوند (1).
دوم - در زمان غیبت تشکیل حکومت اسلامی واجب است:
تشکیل حکومت اسلامی امری مهم و ضروری است زیرا که بخش عظیمی از قوانین اسلامی، برنامه هایی سیاسی اجتماعی است که جز در سایه یک تشکیلات و حکومت قابل اجرا نیست. و چون این احکام دائمی است و در زمان غیبت هم لازم الاجرا است بنابراین هر گاه تشکیل حکومت امکان داشته باشد به عنوان مقدمه اجرای احکام الهی، واجب است به آن اقدام گردد (2).
آنچه در روایات به عنوان نهی از قیام پیش از قیام حضرت مهدی عليه السّلام آمده معنی و مفهوم خاصی دارد که نیاز به تحقیق جامع دارد. روشن است که
ص: 300
احادیث در هر موضوعی هم از حیث سند و راویان باید مورد بررسی قرار گیرند و هم از جهت محتوا و مضمون، در بحث قیام پیش از ظهور مهدی علیه السّلام نیز چنین است. بسیاری از روایات این بخش غیر قابل اعتمادند و آنها که معتبرند تنها قیام هایی را مردود می شمارد که رهبر آن مدعی مهدویت باشد و به عنوان قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله قیام کند (1) یا هدف غير الهی داشته باشد یا بدون تهیه مقدمات و اسباب لازم و قبل از فرا رسیدن زمان مناسب اقدام شود. اما اگر رهبر قيام نه به عنوان مهدویت و نه به منظور تأسیس حکومتی در برابر حاکمیت الله، بلکه به منظور دفاع از اسلام و قرآن و مبارزه با ظلم و استکبار و به قصد تأسیس حکومت اسلامی و اجرای کامل قوانین آسمانی قیام کرد و مقدمات نهضت را نیز پیش بینی نمود و مردم را به یاری طلبید، روایات مذکور چنین نهضت و انقلابی را مردود نمی شمارد و پرچم چنين نهضتی را پرچم طاغوت نمی شمارد. تأسیس چنین حکومتی به منظور حاکمیت الله و در مسیر حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السّلام و زمینه ساز آن می باشد. بنابراین احادیث مذکور مخالف چنین قیام و نهضتی نخواهد بود (2).
این احادیث (مخالف قيام) در شرائطی صادر شده است که عده ای از علویان و یا حتی از عباسیان، برای مقابله با حکومت اموی و با استفاده از جهل مردم، خود را به عنوان مهدی موعود که پیامبر صلّی الله علیه و آله وعده ظهور او را بشارت داده بود، قلمداد میکردند و از مردم برای خود بعنوان مهدی منتظر بیعت می گرفتند. در چنین اوضاعی ائمه علیهم السّلام با موضع گیری بجا جلوی سوء
ص: 301
استفاده آنان را گرفتند. شاهد این قضیه این است که «مهدی عباسی» که یکی از خلفای ظالم عباسی است بهمین جهت لقب مهدی به خود داده و از مردم بیعت گرفت و نیز محمد بن عبدالله بن الحسن - معروف به نفس زکیه، به نام مهدی موعود برای خود از مردم بیعت می گرفت و حتی از امام صادق علیه السّلام نیز خواست که بنام مهدی آل محمد صلّی الله علیه و آله با او بیعت کند و همراه او در جنگ با بنی امیه شرکت نماید! وقتی امام صادق علیه السّلام حاضر به بیعت با این عنوان نشد «عبدالله» پدر محمد، سخت عصبانی شد و به حضرت، سخنان ناروایی نیز گفت و در این مناظره حضرت به عبدالله می فرماید: نه پسر تو آن مهدی موعود است و نه الان وقت قیام است و اگر می خواهید برای خدا غضب کرده و امر به معروف و نهی از منکر نمائید شما پدر محمد، شیخ ما هستی و بفرمایید رهبری قیام را بر عهده بگیرید ما نیز با شما بیعت می کنیم (1).
این روایت خود دلیل بر این است که از نظر ائمه هر قیامی محکوم نبوده بلکه امام علیه السّلام برای شرکت در قیامی که برای امر به معروف و نهی از منکر باشد اعلام همکاری نیز نموده است و این گونه قيام و انقلاب را امضا نموده و مشروع اعلام فرموده است. غالب روایات نهی از قیام که مخالفین به آن استناد نموده اند، از این نوع روایات و در چنین فضایی صادر شده است و منع از قیام مشروط و ناظر به افراد خاص است نه مطلق.
انقلاب اسلامی ایران نیز به رهبری فقیهی جامع شرایط و آگاه به شرایط زمان و مکان شکل گرفته است. رهبری که انگیزه الهی او و اخلاص او مورد اعتراف دوست و دشمن بود. همگان میدانستند که او جز برای اهداف الهی و
ص: 302
اسلامی و اجرای قوانین الهی قیام نکرده و در راه نهضت نیز بر همه قوانین خدایی پایبند است. او در این مسیر پیوسته مورد تایید عالمان دینی و متفکران اسلامی شیعه و سنی بود و حتی علمایی که معتقد به تلاش برای تاسیس حکومت اسلامی نبودند نیز پس از تشکیل حکومت اسلامی تائید و حمایت از حکومت اسلامی را لازم می دانند. تأییدات الهی همواره همراه این انقلاب بوده، از این رو در عرصه داخل و خارج به موفقیت های فراوان دست یافته است. بعضی ناکامی هایی که دیده می شود معلول کارشکنی ها و دشمنی های فراوان زورمداران شرق و غرب و مرتجعان منطقه بوده است. این انقلاب نقطه مقابل منافع شرق و غرب بوده و همیشه مورد هجوم دشمنان خدا و مسلمین بوده است و با این همه چون شجرهای طیبه و بارور ایستاده است و چون شمعی فراروی مسلمین عالم و آزادگان جهان است.
گذشته از اینها روایات متعددی درباره آخر الزمان و علائم ظهور است که اشاره دارد پیش از قيام و ظهور مقدس حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه، در ایران و بین حکومت های شیعی و مورد تأیید امام تشکیل می شود و در دنیای پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت می کنند. در این روایات به قیام ایرانیان و حکومت آنها تأیید بسیاری شده است. آقای علی کورانی از علماء لبنانی مقیم ایران، روایات مربوطه را جمع آوری و دسته بندی کرده اند و با توضیحاتی جامع درباره این روایات توضیح داده است (1).
ص: 303
پس نه تنها حکومت جمهوری اسلامی، مصداق روایاتی که نهی از قیام و احيانا تشکیل حکومت می کند نیست، بلکه به دلیل عقل و نقل مصداق واقعی حکومت زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه است و همین امر نشان می دهد روایاتی که نهی از قیام می کنند بررسی دقیق تری شوند و درباره آنها بیشتر اندیشه شود. حداقل اینکه این روایات قیامهای برحق و مطابق برنامه ائمه علیهم السّلام را شامل نمی شوند.
تفسير صحیح روایات باطل بودن قیامهای قبل از ظهور چنین است:
1- اگر روایات مذکور به معنای ظاهری آنها که برخی خیال کرده اند، گرفته شود، معنای آن وجوب سکوت در برابر همه ظلم ها و طاغوت ها و بی عدالتی ها است و این مخالفت نص صریح قرآن و روایات مکرر اهل بیت علیهم السّلام است که اسلام دین عدالت است و مردم را به عدالت و زندگی عادلانه دعوت کرده و سکوت در برابر اهل ظلم و كفر را جایز ندانسته است. بنابراین قیام امام حسین علیه السّلام تنها برای ایشان جایز بود و عملی نیست که بشود از آن پیروی کرد و کلام امام حسين علیه السّلام خطاب به کوفیان که فرمود «فلكم في اسوه» همانا من برای شما الگو هستم، (1) لغو می گردد و ما تنها موظفیم برای امام حسین علیه السّلام عزاداری کنیم و پیروی از سنت و روش ایشان برای ما جایز نیست. ضمن اینکه قیام علیه طاغوت و ظلم مقدمه تشکیل حکومت عدل است و اگر ما پیش از ظهور دعوت به سکوت شده باشیم به آیاتی که دلالت بر جامعیت اسلام دارد (2) و
ص: 304
همچنین روایات متعددی که بر این واقعیت دلالت دارند لغو می گردند. بنابراین معنای روايات غیر از آن است که برخی با وجوب سکوت برداشت کرده اند.
2- امام على عليه السّلام در وصف مردم در آخر الزمان می فرمایند: «.. تضل فيها اقوام و يهتدي فيها اخرى؛ در آن زمان گروه هایی گمراه می شوند و گروهی دیگر بر هدایت ثابت قدم می مانند..».
بعد امام علیه السّلام در وصف گروه هدایت شدگان می فرمایند: «اولئک خیار هذه الأمة مع ابرار هذه العترة؛ آنها بهترین این امت هستند که با خوبان این خاندان (پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله) به سر می برند» (1) روایت شریفه صریح است در این که مردم آخرالزمان دو گروه هستند گروهی به بیراهه و گمراهی کشانده می شوند اما بهترین این امت در شاهراه خیر و صلاح و هدایت ثابت قدم می مانند. در این دوران هر چه اهل باطل و شر و ستم در رفاه و آسایش هستند اهل حق در سختی به سر می برند زیرا حاکمیت با ظلم و ستم است و اهل حق در اقلیت به سر می برند.
3- امام سجاد علیه السّلام می فرمایند: «ان اهل زمان غيبته القائلين بأمامته والمنتظرین الظهوره... الدعاه الى دين الله عزوجل سرا و جهراء معتقدان به مهدی و منتظران ظهور او در عصر غیبت... (دارای چنین صفاتی هستند که در پنهان و آشکار مردم را به دین خدا فرا می خوانند» (2).
4- امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «... و رایت اصحاب الآيات يحقرون و يحتقر من يحبهم؛ مردمان حق را مینگری که خوار شمرده می شوند و هر کس به آنها علاقه داشته باشد نیز کوچک شمرده می شود» (3).
ص: 305
برخورد امروز دولت مستکبر آمریکا و دنباله روان آن با مردم ایران و مسلمانان نمونه ای از تحقق این روایت است. آری در این زمان حفظ دین بسیار سخت است.
5- پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرمایند: «لاحدهم اشد بقية على دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء او كالقابض على جمر الغضاء؛ هر یک از آن (مؤمنان) دین خویش را به سختی نگاه می دارد چنان که گویی درخت خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست میکند یا آتش پر دوام را در دست نگاه می دارد» (1).
آری حفظ و نگهداری دین، بسیار سخت است و به این دلیل است که انتظار فرج بهترین عبادت است.
6- پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله می فرماید: «افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل؛ انتظار فرج از جانب خداوند متعال برترین عمل امت من است» (2).
7 - امام على علیه السّلام می فرماید: «المنتظر لامرنا كالمتشحط بدمه في سبيل الله؛ منتظر امر ما، بسان کسی است که در راه خدا به خون خود غلطیده است» (3).
در چنین زمان پر فتنه ای است که به ما دستور داده اند که هوشیار باشیم و مواظب دین خود باشیم زیرا از هر طرف برای گمراهی ما تلاش می شود.
زور و زر و تزویر و تبلیغات و سیاست بازی ها و تهدیدها و هزار و یک اقدام دیگر در سر راه ماست تا ما را از دین حق جدا کند.
ص: 306
خلاصه کلام این که در برابر ظلم و فساد سراسری که جهان را پر کرده است گروهی مؤمن واقعی هستند که انتظار عدالت گستر را می کشند و زمینه ساز ظهورند.
«آنها پولاد دل اند و همه وجودشان را يقين به خدا پر کرده است. مردمانی سخت تر از صخره ها» (1).
آنها در حالی که پیامبر صلّی الله علیه و آله را ندیده اند و امامشان هم پنهان است به سبب يقين قلبی، دارای ایمانی مستحکم هستند» (2).
«آنها برادران پیامبر صلّی الله علیه و آله هستند که او را ندیده اند، اما به او ایمان دارند و او را از صمیم قلب دوست می دارند و با تمام وجود او و دین او را یاری می رسانند» (3).
«آری چنین مردمانی برترین مردم همه زمان ها هستند زیرا خداوند عقل ها و فهم ها و شناخت آنها را قوت بخشیده است به حدی که امام غائب نزد آنها همچون امام حاضر است و به نهایت درجه اخلاص رسیده اند» (4).
«چقدر مقام آنها بالاست که پاداش یک نفر این گروه همانند پاداش پنجاه صحابه پیامبر است که در رکاب آن حضرت در جنگ های بدر و احد و حنین جنگیده اند، زیرا سختی ها و آزارها و رنج هایی که بر آنان وارد می شود،
ص: 307
فوق طاقت اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله است و اگر چنین رنج ها و آزارهایی به اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله می رسید شکیبایی نمی داشتند.» (1)
پس بکوشید جزء این گروه باشید تا نامتان را در فهرست یاران با اخلاص امام مهدی حضرت بقية الله الاعظم عليه السّلام ثبت کنند و جزء برادران و دوستان پیامبر بزرگوار اسلام صلّی الله علیه و آله و شهدا در رکابش شمرده شوید (2).
ص: 308
[ 25 ]
نام اصلی محى الدين عربی، محمد بن علی بن محمد بن احمد بن عبدالله حاتم طایی معروف به محي الدين، مکنی به ابن عربی و ملقب به شیخ اکبر (638 - 560 ق) است.
محی الدین عربی از عرفای بزرگ اسلام و از پایه گذاران علوم عرفانی و عرفان نظری می باشد، وی از پرکارترین نویسندگان جهان اسلام می باشد، در بين معاريف اهل عرفان بی همتا و در گذشته تاکنون بی نظیر می باشد. موضوع اصلی رسالات او عرفان و حالات و واردات و تجارب قلبی است، ولی در عین حال در تمامی علوم دینی اعم از حدیث، تفسیر، سیره، فقه، کیمیا، جفر، نجوم، حساب جمل و شعر، دارای آثاری است و تاکنون بیش از 500 اثر از وی شناسایی شده است (1).
شخصیت کثیرالابعاد ابن عربی و افکار عمیق وی، در طول قرنهای متمادی، بسیاری از رجال علم و دین را به سوی خود کشانید.
شهید محراب آیت الله قاضی در پاورقی کتاب انیس الموحدین، می نویسد: «علمای شیعه و سنی در حق وی سه قول بیان کردند: جمعی او را تکفیر
ص: 309
کرده اند، مانند علامه تفتازانی، عدهای وی را از اکابر اولیا دانسته اند بلکه او را از جمله عرفای کاملین و اعاظم مجتهدین به شمار آورده اند و جمعی دیگر به ولایت او قائل شده ولی مطالعه کتب او را حرام دانسته اند» (1).
آیت الله جوادی آملی می نویسد: داوری های گوناگون پیرامون ابن عربی از زمان شهرتش تاکنون، از سوی صاحبان مذاهب و نحله ها، ابراز شده است. هر کس از ظن خود با وی مهر و قهر دارد... بعضی او را در بالاترین درجه حفظ و در حد عصمت می ستایند و برخی نیز او را در حد زنادقه می شناسند (2).
علامه شهید مطهری مینویسد: محی الدین عربی، اندلسی است و اندلس جزء سرزمینهایی است که اهالی آن نه تنها سنی بودند بلکه نسبت به شیعه عناد داشتند و بویی از ناصبی گری در آنها بود و در میان علمای اهل تسنن، علمای ناصبی، اندلسی هستند و شاید در اندلس شیعه نداشته باشیم و اگر داشته باشیم خیلی کم است. محي الدين، اندلسی است ولی روی آن ذوق عرفانی که دارد معتقد است زمین هیچ گاه نمی تواند خالی از ولی و حجت باشد، نظر شیعه را قبول کرده و اسم ائمه و حضرت زهرا علیها السّلام را ذکر می کند تا می رسد به حضرت حجت و مدعی می شود که من در سال ششصد و چند حضرت را در فلان جا ملاقات کردم (3).
ص: 310
علامه حسن زاده آملی می نویسد: ابن عربی در کتاب «الدر المكنون و السر المكتوم» می گوید: اسرار قرآن بعد از پیغمبر نزد امیر المؤمنین بود و بعد یک یک ائمه را می شمارد تا می رسد به حضرت بقية الله علیه السّلام (1).
ابن عربی در کتاب «عنقاء مغرب في ختم الأولياء و شمس المغرب» در توصيف خصایص و شروط و کمالات خاتم الولاية به نقل امتیازاتی می پردازد که آنها را جز در شخص حضرت حجت علیه السّلام و امام دوازدهم شیعیان نمی توان یافت، وی در آخر همان کتاب به تعيين صریح خاتم الاولیاء پرداخته، می گوید: بدون تردید امام مهدی منسوب به خاندان نبی اکرم صلّی الله علیه و آله است (2).
ایشان در باب 366 فتوحات مکیه که پیرامون معرفت یاران و وزرای حضرت مهدی در آخر الزمان است این چنین می نویسد: «خداوند را خلیفه ای است زنده موجود که ظاهر می گردد و ظهورش در زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور و ستم باشد و او دنیا را پر از عدل و قسط می فرماید و اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز، خداوند آن را طولانی می گرداند تا آن خليفه ولایت کند، او از عترت رسول الله صلّی الله علیه و آله و جدش حسین بن علی بن ابی طالب است».
یکی از آثار شیخ اکبر ابن عربی رساله ای است به نام «الوعاء المختوم على السر المكتوم» که در شئون ختم ولایت مطلقه مهدی موعود علیه السّلام و نحوه ظهور آن حضرت تالیف، شده است (3).
نظر ابن عربی درباره ی حضرت مهدی علیه السّلام مانند شیعه است چنانکه می گوید: همانا مهدی علیه السّلام به فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام است و در نیمه ی
ص: 311
شعبان سال 255 ق متولد شده است و او باقی خواهد بود تا آنکه عیسی بن مریم علیه السّلام بدو بپیوندد (1).
همچنین قائل به عصمت حضرت مهدی علیه السّلام است و علمش را از طریق تنزيل الهی می داند (2).
گفتنی است که بسیاری از علمای بزرگ شیعه در آثار و تألیفات خویش، از محی الدین عربی، مطالبی را بعنوان استشهاد نقل کرده اند، از آن جمله: علامه امینی در کتاب الغدير تحت عنوان احادیث نبوی در فضایل امام علی علیه السّلام در منابع اهل سنت؛ «حديث انا مدینه العلم و على بابها» را از کتاب الدر المكنون ابن عربی نیز نقل کرده است (3).
ص: 312
[ 26 ]
انتظار ظهور یک مصلح بزرگ آسمانی، و امید به آینده و استقرار صلح و عدل جاویدان، امری فطری و طبیعی است که با ذات و وجود آدمی سر و کار داشته و با آفرینش هر انسانی همراه است و زمان و مکان نمی شناسد و به هیچ قوم و ملّتی اختصاص ندارد.
از این رو، همه افراد طبق فطرت ذاتی خود مایلند روزی فرا رسد که جهان بشریّت در پرتو ظهور رهبری الهی و آسمانی و با تأیید و عنایت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات یافته، شور و بلوا در جهان پایان پذیرد و انسانها از وضع فلاکت بار موجود نجات یابند و از نابسامانی و نا امنی و تیره روزی خلاص شوند و سرانجام به کمال مطلوب و زندگی شرافتمندانه ای نایل آیند.
به همین دلیل، در تمام ادیان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحی - که در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و به جنایتها و خیانتهای ضد انسانی خاتمه خواهد داد و شالوده حکومت واحد جهانی را بر اساس عدالت و آزادی واقعی
ص: 313
بنیان خواهد نهاد - سخن به میان آمده و تمام پیامبران و سفیران الهی در این زمینه به مردم با ایمان جهان، نویدهایی داده اند.
در این زمینه، یکی از نویسندگان معروف چنین می نویسد:
«موضوع ظهور و علایم ظهور، موضوعی است که در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهمیّت خاصّی است. صَرفِ نظر از عقیده و ایمان که پایه این آرزو را تشکیل می دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشریّت، و طالب تکامل معنوی وقتی که از همه ناامید می شود، و می بیند که با وجود این همه ترقّيات فکری و علمی شگفت انگیز، باز متأسّفانه، بشریّت غافل و بی خبر، روز به روز خود را به سوی فساد و تباهی می کشاند و از خداوند بزرگ بیشتر دوری می جوید، و از اوامر او بیشتر سرپیچی می کند؛ بنا به فطرت ذاتی خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ می شود، و از او برای رفع ظلم و فساد یاری می جوید.
از این رو در همه قرون و اعصار، آرزوی یک مصلح بزرگ جهانی در دلهای خداپرستان وجود داشته است. و این آرزو نه تنها در میان پیروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتی و یهودی و مسیحی و مسلمان، سابقه دارد، بلکه آثار آن را در کتاب های قدیم چینیان و در عقاید هندیان، و در بین اهالی اسکاندیناوی و حتّی در میان مصریان قدیم و بومیان و حتّی مکزیک و نظایر آنها نیز می توان یافت» (1).
ص: 314
آری! عقیده به ظهور یک مصلح بزرگ آسمانی در پایان جهان، یکی از مسایل بسیار مهمّ و حسّاسی است که نه تنها در آیین مبین اسلام، بلکه در همه ادیان آسمانی، و نه تنها در میان پیروان ادیان و مذاهب بلکه در نزد بسیاری از مکاتب مختلف جهان سابقه دیرین دارد، و تمامی پیروان ادیان بزرگ عالم از مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان گرفته تا پیروان مکتبهای الحادی، همه و همه بدان عقیده دارند.
ناگفته نماند که پیروان ادیان و مذاهب گوناگون، و دیگر ملل و اقوام گذشته و مکاتب مختلف جهان درباره نام آن بزرگوار باهم اختلاف نظر دارند، مسلمانان او را «مهدی موعود منتظر علیه السّلام»، و پیروان سایر ادیان و مکتبها و ملّتها و توده های محروم، وی را «مصلح جهانی» یا «مصلح غیبی»، یا «رهاننده بزرگ» یا «نجات بخش آسمانی» و یا «منجی اعظم» می نامند؛ ولی درباره اوصاف کلّی، برنامه های اصلاحی، تشکیل حکومت واحد جهانی بر اساس عدالت و آزادی، و ظهور او در آخرالزمان اتّفاق نظر دارند.
جالب توجّه این که حتّی در این اواخر نیز، این عقیده در بین گروهی از دانشمندان و فلاسفه بزرگ جهان به عنوان: «لزوم تشکیل حکومت واحد جهانی» در سطح وسیعی مطرح گردیده است:
«در عصر اخیر دوشادوش پیشرفت همه جانبه ای که در تمام مسائل علمی نصيب بشریّت شده، این ایده و عقیده نیز از مرز ادیان و مذاهب قدم فراتر نهاده
ص: 315
و به عنوان یکی از مهمترین مسایل حیاتی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است» (1).
آری! امروز بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه مشهور جهان نیز عقیده دارند که با پیشرفت سریع صنعت و تکنولوژی، زندگی ماشینی، رقابت های ناسالم نظامی، بازیهای خطرناک سیاسی، و احساس یأس و ناامیدی در بین جوامع بشری برای رهایی از اوضاع نابسامان کنونی، تشکیل حکومت واحد جهانی بر اساس عدالت و آزادی لازم و ضروری است.
بنابراین، برغم افکار بیمارگونه کوته نظران کج اندیش که می پندارند مسأله مهدویّت و انتظار ظهور یک رهبر بزرگ آسمانی در پایان جهان، از مختصات مسلمانان و یا از عقاید خاص شیعیان است و می کوشند تا با تلاش مذبوحانه خود آن را در یک مکتب خاصّ محصور کنند، این مسأله اختصاص به مسلمانان و شیعیان ندارد؛ بلکه یک اعتقاد عمومی مشترک است که همه أمّتها و ملّتها و پیروان ادیان - و حتّی مکاتب مختلف، فلاسفه، دانشمندان و اندیشمندان واقع بین جهان نیز - در این عقیده و مرام با هم شریک اند.
عقیده به ظهور یک نجات دهنده بزرگ آسمانی و امید به یک آینده روشن که در آن، نگرانیها و هراسها مرتفع گردد، و به برکت ظهور یک شخصیّت ممتاز الهی همه تاریکی ها از پهنه گیتی برچیده شود، و ریشه ظلم و جهل و تباهی از
ص: 316
روی کره زمین برکنده شود، یک اعتقاد عمومی ثابت است که همواره در همه وقت، در همه جا، و در همه زمانها بین تمام ملّتها شایع و رایج بوده است.
براساس تحقیقات پژوهشگران مسایل اسلامی، این عقیده در طول دوران زندگی انسانها پیوسته در میان همه ملّتها و پیروان ادیان بزرگ موجود بوده، و حتّی اقوام مختلف جهان چون: اسلاوها، ژرمنها، اسنها و سلتها، نیز معتقدند که سرانجام باید پیشوایی در آخرالزمان ظهور کرده، بی عدالتی ها را از بین برده، حکومت واحد جهانی تشکیل داده، و در بین مردم بر اساس عدالت و انصاف داوری کند.
آنچه از تاريخ اُمّتها استفاده میشود این است که: مسأله عقیده به ظهور یک رهبر مقتدر الهى و آمدن مصلحی در آخرالزمان به نام مُنجی موعود جهانی به قدری اصیل و ریشه دار است که در اعماق دل ملّت ها و پیروان همه ادیان الهی، و تمام اقوام و ملل جهان جا گرفته است تا جایی که در طول تاریخ بشریّت، انسانها در فراز و نشیب های زندگی، با یادآوری ظهور چنین رهبر مقتدری، پیوسته خود را از یأس و ناامیدی نجات داده، و در انتظار ظهور آن مصلح موعود جهانی در پایان جهان، لحظه شماری می کنند.
برای اثبات این مطلب، کافی است بدانیم که عقیده به ظهور یک «نجات دهنده» حتّی از نظر یهود و نصاری نیز قطعی است. و حتّی در میان همه طوایف یهود و همه شاخه های مسیحیّت وجود این عقیده قطعی و مسلّم است.
اینک برای توضیح بیشتر به مطالبی که در این زمینه می آوریم، توجه فرمایید.
ص: 317
نویسنده آمریکایی کتاب «قاموس مقدّس»، درباره شیوع اعتقاد به ظهور، و انتظار پیدایش یک «منجی بزرگ جهانی» در میان قوم «یهود» چنین می نویسد:
«عبرانیان منتظر قدوم مبارک «مسیح» نسلاً بعد نسل بودند، و وعده آن وجود مبارک... مکرّراً در «زبور» و کتب انبيا، على الخصوص، در کتاب «اشعيا» داده شده است. تا وقتی که «یحیای تعمید دهنده» آمده، به قدوم مبارک وی بشارت داد، ليكن «یهود» آن نبوات (پیشگویی ها) را نفهمیده با خود می اندیشیدند که «مسیح» (سلطان زمان) خواهد شد، و ایشان را از دست جور پیشگان و ظالمان رهایی خواهد داد، و به اعلا درجه مجد و جلال ترقّی خواهد کرد» (1).
نویسنده کتاب «قاموس کتاب مقدّس» در کتاب خود از یهودیان، زبان به شکایت می گشاید که دعوت عیسای مسیح را بعد از آن همه اشتیاق و انتظار، سرانجام نپذیرفتند و او را مسیح واقعی نپنداشتند و او را با مسیح موعودی که سلطان زمان خواهد بود و منجی واپسین و مژده اش را کتاب مقدّسشان داده بود و سالها در انتظارش در التهاب سوزان لحظه شماری می کردند، مطابق نیافتند. از این رو، با او به دشمنی برخاستند، حتّی وی را جنایتکار به ملّت اسرائیل، و تعالیمش را، ضدّ آرمان اساسی کتب مقدّس «عهد عتیق» (تورات و ملحقات آن) دانستند، ناچار به محاکمه اش فراخواندند و به اعدام محکومش
ص: 318
کردند، و همچنان با احساس غبنی جانکاه مجدداً در انتظار «مسیح موعود» و رهایی بخش از رنج و ستم، نشستند.
مسیحیان، با این که حضرت عیسی علیه السّلام را «مسیح موعود» یهودیان میدانستند، چون نسبت به پیروی او احساس ناتمامی کردند، يكباره امیدشان از زمان حال» برکنده شد؛ حماسه انتظار را از سر گرفتند و در انتظار «مسیح» و بازگشت وی از آسمان، در پایان جهان نشستند.
طبق نوشته «مستر هاکس» آمریکایی، در کتاب خود «قاموس کتاب مقدس» کلمه «پسر انسان» 80 بار در «انجیل» و ملحقات آن (عهد جدید) به کار رفته که فقط 30 مورد آن با حضرت عیسی علیه السّلام قابل تطبيق است، و 50 مورد دیگر از «مصلح» و نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخر زمان ظهور خواهد کرد! (1)
اعتقاد به ظهور یک «منجی بزرگ جهانی» و اشتیاق، به ظهور یک رهبر آسمانی در میان یهود و نصاری، آن چنان اصیل و ریشه دار است که در طول تاریخ این دو ملّت، مدّعیان شگفتی را پدید آورده، و افراد زیادی پیدا شده اند که خود را به دروغ «مسیح موعود» معرّفی کرده اند. به طوری که صاحب كتاب «قاموس کتاب مقدّس» درباره شماره مدعیان دروغین «مسیح موعود» می نویسد:
ص: 319
24 نفر مسیحیان (مسيح های) دروغگو در میان بنی اسرائیل ظاهر گشتند که مشهورترین و معروفترین آنها «برکوکبه» است که در اوایل قرن ثانی (دوم) می زیست. و آن دجّال معروف ادّعا می نمود که رأس و رئیس و پادشاه قوم یهود است.
و در مائه دوازدهم تخميناً ده نفر از مسیحیان، - یعنی: مسیح های دروغگو - ظاهر گردیده، جمعی را به خود گروانیده، و این مطلب اسباب فتنه و جنگ شده، و جمعی کثیر نیز در آن معرکه، طعمه شمشیر گردیدند. و آخرین مسیحیان - مسیح های دروغگو - «مردخای» است. او شخصی بود آلمانی که در سال 1682 میلادی ظهور کرده، اسباب اشتداد فتنه، و اشتعال نائره فساد گشت، و چون آتش فتنه بالا گرفت، فراری گردیده معدوم الاثر شد.
نویسنده کتاب «دیباچه ای بر رهبری» بعد از نقل این جریان از کتاب «قاموس کتاب مقدّس» می نویسد:
«متأّسفانه اطّلاع مؤلّف آمریکایی - کتاب «قاموس کتاب مقدّس» به زبان فارسی، که سالها نیز ساکن «همدان» بوده است - درباره شماره مدّعیان «مسیحائی» و همچنین درباره آخرین کسی که به عنوان «مسیح موعود» قيام کرده است، نارساست.
شماره این مدّعیان، به مراتب بیشتر از آن است که وی یادآور شده است، همچنین قیام «مردخای» آلمانی در قرن هفدهم، واپسین قیامی نیست که تاریخ مسیحیت آن را به یاد می آورد. تنها طی دو قرن هیجده و نوزده در انگلستان،
ص: 320
بالغ بر شش تن، به نام «مسیح موعود» ظهور کرده اند، و اغتشاش هایی را هم دامن زده اند، و پاره ای از آنان نیز به کیفر رسیده اند» (1).
«البته به موازات دین مسیح، در دین یهود نیز، مسیح های دروغین متعدّد ظهور کرده اند. از جمله، یکی از مسیح های یهودی، «داود آل روی» از یهودیان ایران است. او در اواسط قرن دوازدهم در میان یهودیان ایران، مدعی شد که او مسیح موعود» است» (2).
مسأله عقیده به ظهور مصلحی جهانی در پایان دنیا امری عمومی و همگانی است، و اختصاص به هیچ قوم و ملّتی ندارد. سر منشأ این اعتقاد کهن و ریشه دار، علاوه بر اشتیاق درونی و میل باطنی هر انسان - که به طور طبیعی خواهان حکومت حقّ و عدل، و برقراری نظام صلح و امنیّت در سرتاسر جهان است - نویدهای بی شائبه پیامبران الهی در طول تاریخ بشریّت به مردم مؤمن و آزادی خواه جهان است.
تمام پیامبران بزرگ الهی در دوران مأموریّت الهی خود به عنوان جزیی از رسالت خویش به مردم وعده داده اند که در آخر الزمان و در پایان روزگار، یک مصلح بزرگ جهانی ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بی دینی و بی عدالتی را در تمام جهان ریشه کن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.
ص: 321
سیری کوتاه در افکار و عقاید ملل مختلف جهان مانند: مصر باستان، هند، چین، ایران و یونان و نگرش به افسانه های دیگر اقوام مختلف بشری، این حقیقت را به خوبی روشن و مسلّم می سازد که همه اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آرا، عقاید و اندیشه های متضادی که با یکدیگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهانی، بسر می برند.
اینک برای این که درباره این موضوع سخنی به گزاف نگفته باشیم فهرست مختصری از بازتاب این عقیده را در میان اقوام و ملل مختلف جهان در اینجا می آوریم:
1- ایرانیان باستان معتقد بودند که: «گرزا سپه» قهرمان تاریخی آنان زنده است و در «کابل» خوابیده، و صد هزار فرشته او را پاسبانی می کنند تا روزی که بیدار شود و قیام کند و جهان را اصلاح نماید.
2- گروهی دیگر از ایرانیان می پنداشتند که: «کیخسرو» پس از تنظیم کشور و استوار ساختن شالوده فرمانروایی، دیهیم پادشاهی به فرزند خود داد و به کوهستان رفت و در آنجا آرمیده تا روزی ظاهر شود و اهريمنان را از گیتی براند.
3- نژاد اسلاو بر این عقیده بودند که از مشرق زمین یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متحد سازد و آنها را بر دنیا مسلط گرداند.
4- نژاد ژرمن معتقد بودند که یک نفر فاتح از طوایف آنان قیام نماید و «ژرمن» را بر دنیا حاکم گرداند.
5- اهالی صربستان انتظار ظهور «مارکو کرالیویچ» را داشتند.
ص: 322
6- برهمائیان از دیر زمانی بر این عقیده بودند که در آخر الزمان «ویشنو» ظهور نماید و بر اسب سفیدی سوار شود و شمشیر آتشین بر دست گرفته و مخالفین را خواهد کشت، و تمام دنیا «برهمن» گردد و به این سعادت برسد.
7- ساکنان جزایر انگلستان، از چندین قرن پیش آرزومند و منتظرند که: «ارتور» روزی از جزیره «آوالون» ظهور نماید و نژاد «ساکسون» را در دنیا غالب گرداند و سعادت جهان نصيب آنها گردد.
8- اسن ها معتقدند که پیشوایی در آخر الزمان ظهور کرده، دروازه های ملکوت آسمان را برای آدمیان خواهد گشود.
9- سلت ها میگویند: پس از بروز آشوبهایی در جهان، «بوریان بور ويهيم» قیام کرده، دنیا را به تصرّف خود در خواهد آورد.
10- اقوام اسکاندیناوی معتقدند که برای مردم دنیا بلاهایی می رسد، جنگ های جهانی اقوام را نابود می سازد، آنگاه «ودین» با نیروی الهی ظهور کرده و بر همه چیره می شود.
11- اقوام اروپای مرکزی در انتظار ظهور «بوخص» می باشند.
12- اقوام آمریکای مرکزی معتقدند که: «کوتز لكوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثی در جهان، پیروز خواهد شد.
13- چینی ها معتقدند که «کرشنا» ظهور کرده، جهان را نجات می دهد.
14- زرتشتیان معتقدند که: «سوشیانس» (نجات دهنده بزرگ جهان) دین را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار گرداند.
ص: 323
15- قبایل «ای پوور» معتقدند که: روزی خواهد رسید که در دنیا دیگر نبردی بروز نکند و آن به سبب پادشاهی دادگر در پایان جهان است.
16- گروهی از مصریان که در حدود 3000 سال پیش از میلاد، در شهر «ممفيس» زندگی می کردند، معتقد بودند که سلطانی در آخرالزمان با نیروی غیبی بر جهان مسلّط می شود، اختلاف طبقاتی را از بین می برد و مردم را به آرامش و آسایش می رساند.
17- گروهی دیگر از مصریان باستان معتقد بودند که فرستاده خدا در آخرالزمان، در کنار خانه خدا پدیدار گشته، جهان را تسخیر می کند.
18- ملل و اقوام مختلف هند، مطابق کتاب های مقدّس خود، در انتظار مصلحی هستند که ظهور خواهد کرد و حکومت واحد جهانی را تشکیل خواهد داد.
19- یونانیان می گویند: «کالویبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد کرد، و جهان را نجات خواهد داد.
20- یهودیان معتقدند که در آخر الزمان «ماشيع» (مهدی بزرگ) ظهور میکند و ابد الآباد در جهان حکومت می کند، او را از اولاد حضرت اسحاق می پندارند، در صورتی که «تورات»، کتاب مقدس یهود، او را صریحاً از اولاد حضرت اسماعیل دانسته است.
21- نصارا نیز به وجود حضرت مهدي علیه السّلام قائلند و می گویند: او در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و عالم را خواهد گرفت، ولی در اوصافش اختلاف دارند (1).
ص: 324
آنچه از نظر خوانندگان گرامی گذشت - گرچه همه آنها با حضرت مهدی علیه السّلام کاملاً تطبيق نمی کند و حتّی برخی از آنها اصلاً با مهدی موعود اسلام علیه السّلام وفق نمی دهد. - از یک حقیقت مسلم حکایت می کند و آن این که:
این افکار و عقاید و آرا که همه آنها با مضمون های مختلف، از آینده ای درخشان و آمدن مصلحی جهانی در آخر الزمان خبر می دهند، نشانگر این واقعیت است که همه آنها در واقع از منبع پر فیض وحی سرچشمه گرفته است، و لكن در برخی از مناطق دور دست که شعاع حقیقت در آنجا کمتر تابیده است در طول تاریخ به تدریج از فروغ آن کاسته شده، و فقط کلّیاتی از نویدهای مهدی موعود علیه السّلام و «مصلح جهانی» در میان ملّتها به جای مانده است.
البته سالم ماندن این نویدها در طول قرون متمادی، خود بر اهمیّت موضوع می افزاید، و مسأله «مهدویّت» و ظهور مصلح جهانی را قطعی تر می کند.
بنابراین، عقیده به ظهور مبارک حضرت مهدی علیه السّلام در آخر الزمان یک عقیده عمومی است و اگر کلمه «مهدی» و واژه های دیگر را - که پیروان سایر ادیان و مذاهب مختلف جهان بر آن حضرت اطلاق می کنند - از قالب اصطلاح اختصاصی آنها در آوریم، و آن حضرت را «نجات بخش بزرگ آسمانی» یا «مصلح جهانی» و یا «رهایی بخش غیبی» بنامیم، اختلاف اسمی هم رفع می شود.
ص: 325
اینک قسمتی از اسامی مبارک آن حضرت را که با الفاظ مختلفی در بسیاری از کتب مذهبی اهل ادیان و ملل مختلف جهان آمده است، از نظر خوانندگان گرامی می گذرانیم.
1- «صاحب» در صحف ابراهيم علیه السّلام ؛
2- «قائم» در زبور سیزدهم
3- «قیدمو» در تورات به لغت ترکوم
4- «ماشيع» (مهدی بزرگ) در تورات عبرانی
5- «مهمید آخر» در انجیل
6- «سروش ایزد» در زمزم زرتشت
7- «بهرام» در ابستاق زند و پازند
8- «بنده یزدان» هم در زند و پازند
9- «لند بطاوا» در هزار نامه هندیان
10- «شماخیل» در ارماطس
11- «خوراند» در جاویدان
12- «خجسته» (احمد) در کندرال فرنگیان
13- «خسرو» در کتاب مجوس
14- «میزان الحق» در کتاب اثری پیغمبر
15- «پرویز» در کتاب برزین آذر فارسیان
16- «فردوس اکبر» در کتاب قبروس رومیان
ص: 326
17- «كلمةُ الحقّ» در صحیفه آسمانی
18- «لِسانِ صدق» هم در صحیفه آسمانی
19- «صمصام الأكبر» در کتاب کندرال
20- «بقية الله» در کتاب دوهر
21- «قاطع» در کتاب قنطره
22- «منصور» در کتاب دید براهمه
23- «ایستاده» (قائم) در کتاب شاکمونی
24- «ویشنو» در کتاب ریگ ودا
25- «فرخنده» (محمّد) در کتاب روشن جوک
26- «راهنما» (هادی و مهدی) در کتاب پاتیکل
27- «پسر انسان» در عهد جديد (اناجيل و ملحقات آن)
28- «سوشیانس» در کتاب زند و هومو من يسن، از کتب زردتشیان
29- در کتاب «شابوهرگان» کتاب مقدس «مانویه» ترجمه «مولر» نام «خود شهر ایزد» آمده که باید در آخر الزمان ظهور کند، و عدالت را در جهان آشکار سازد
30- «فيروز» (منصور) در کتاب شعیای پیامبر. (1)
ص: 327
علاوه بر این ها اسامی دیگری نیز برای حضرت مهدی علیه السّلام در کتب مقدّسه اهل ادیان ذکر شده است که ما به جهت اختصار از نقل آنها خودداری نمودیم. (1)
اسامی مقدّسی چون: «صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقية الله» که در کتب مذهبی ملل مختلف آمده است، از القاب خاصّ وجود مقدس حضرت حجّت بن الحسن العسکری علیه السّلام است که در بیشتر روایات اسلامی، به آنها تصریح شده و ائمه معصومین علیهم السّلام در اکثر روایات، از آن حضرت به عنوان «صاحب»، «قائم» و «بقية الله» یاد کرده اند. و این خود بیانگر این واقعیّت است که موعود همه أمّت ها و ملّت ها همان وجود مقدّس منتظر غایب، حضرت حجّت بن الحسن العسكري علیه السّلام است.
چنان که در بحثهای گذشته آمد، مسأله ظهور حضرت مهدی علیه السّلام در آخرالزمان و پایان دادن به ظلم و ستم ها از مسائل اساسی ادیان و اسلام است، و تمامی ادیان و مذاهب گوناگونی که در روی کره زمین حکومت می کنند، وقوع حتمی و قطعی آن را خبر داده اند.
ص: 328
بر اساس تعالیم انبیا و نویدهای کتب آسمانی، علیرغم عوامل بدبینی بیشماری که نسبت به آینده بشر در جهان دیده میشود، اوضاع کنونی جهان قابل دوام نیست، و دیر یا زود گردونه زمان به نفع محرومان خواهد چرخید، و چهره جهان دگرگون خواهد شد، و مفاسد اجتماعی و کشمکش های کنونی جای خود را به آرامش و امنیت خواهد داد. مطابق وعده های انبیا و نویدهای کتب آسمانی، چشم انداز آینده جهان و سرنوشت بشر روشن است.
نگاهی کوتاه به کتابهای مذهبی اهل ادیان این امر را به خوبی نشان می دهد که وقتی جهان دچار فتنه و آشوب گردد و آتش ظلم و بیدادگری همه جهان را فراگیرد، و جنگهای خانمان سوز و ویرانگر مردمان جهان را به ستوه آورد و زمامداران جهان از اداره اُمور کشورها عاجز و ناتوان گردند و برای خاموش کردن آتش فتنه ها و جنگ ها راه چاره ای نیابند، در چنین موقعیّت حساس و بحرانی یک مصلح بزرگ جهانی، با اتّکا به قدرت لایزال الهی قیام خواهد کرد و به یک اصلاح عمومی در تمام جهان دست خواهد زد و زورگویان، زورمداران و قدرت طلبان افسار گسیخته عالم را سر جای خود خواهد نشاند و به همه بدبختی ها و تیره روزی ها و گرفتاری های بشریّت خاتمه خواهد داد.
ص: 329
[ 27 ]
یهودیان - که خود را پیروان حضرت موسی علیه السّلام می دانند - منتظر موعودند. در آثار دینی یهود و سفرهای تورات و دیگر کتاب های انبیای آنان، همواره به موعود اشاره شده است.
از آنجایی که یهودیان، به حضرت مسیح علیه السّلام ایمان نیاوردند، بالطبع موعود آنان هنوز ظهور نکرده است. اگر در آثار مقدس یهودی تأمل شود، چهره سه موعود، در آنها ترسیم می گردد:
1- حضرت مسیح علیه السّلام ،
2- حضرت محمد صلّی الله علیه و آله ،
3- حضرت مهدی علیه السّلام.
با این حساب، انتظار، در یهودیّت کیفیتی ویژه می یابد و چون این قوم، نه به حضرت مسيحي علیه السّلام و نه به حضرت محمد صلّی الله علیه و آله، نگرویدند، باید در برابر مسأله موعود و انتظار، بسیار حساس و نگران باشند و از این همه اشاره ها و بشارت های موجود در کتابهایشان، به سادگی و غفلت نگذرند. آنان باید از دیگران منتظر تر باشند و بیشتر به انتظار و آمادگی برای ظهور فکر کنند.
البته تکاپوی آشکار یهودیان، در دوران حاضر و فعالیتهای آنها در بازسازی هیکل سلیمان و آماده ساختن بیت المقدس برای آمدن منجی، می تواند دلیلی بر این مدعا باشد؛ هر چند این دیدگاه دارای انحرافی آشکار است!
ص: 330
اینک نام چند کتاب از کتاب های یهودیت و عهد عتیق - که در آنها سخنانی درباره موعود آمده است - همراه با بخش های مورد نظر ذکر می شود (1):
«در آن وقت سرور بزرگ میکائیلی - که از جانب پسران قومت قائم است - خواهد ایستاد و زمان تنگنایی که از بودن طوایف تا به این زمان نبوده است، واقع خواهد شد و در آن زمان قوم تو - به هر کسی که در کتاب مکتوب شده است - نجات خواهد یافت و از خوانندگان در خاک، زمین بسیاری بیدار خواهند شد. بعضی جهت حیات ابدی و بعضی از برای شرمساری و حقارت ابدی...» (2).
«خداوند لشکرها چنین می فرماید: هنوز وقت قلیلی است که من آسمان ها و زمین و بحر و خشکی را به هیجان می آورم؛ بلکه تمامی طوایف را به هیجان می آورم و مرغوب تمامی طوایف خواهد آمد و خداوند لشکرها می فرماید: این خانه را مملو از جلال خواهم کرد...» (3).
«خداوند در اندرون آن عادل است، بی انصافی نمی کند. هر صبح بی نقصان حکم خود را به روشنایی بر می آورد؛ اما عاصي انفعال را نمی داند. طوایف را
ص: 331
منقطع نمودم، برج های ایشان ویرانند. کوچه های ایشان را خراب کردم، به حدی که عبور کننده نیست و شهرهای ایشان بدون آدمی و ساکنی ویرانند و گفتم که شاید از من ترسیده، تأدیب را قبول کنی تا آنکه مسکن ایشان منقطع نشود. اما هر قدر که ایشان را عقوبت کردم، ایشان سحر خیزی نموده، تمامی اعمال خویشتن را فاسد گردانیدند...» (1).
«و نهالی از تنه بشی بر آمده، شاخه از ریشه هایش قد خواهد کشید و روح خدا - که روح حکمت و فطانت و روح مشورت و جبروت و روح علم و خشیت از خداوند است - بر آن خواهد آرمید و او را در خشیت خداوند تیز هوش گردانیده، موافق منظور نظرش حکم و مطابق مسموع گوش هایش تنبیه نخواهد فرمود؛ بلکه ذلیلان را به عدالت حکم و برای مسکینان زمین به راستی تنبیه خواهد نمود و زمین را به عصای دهانش زده به روح لبهایش شریر را خواهد کشت...» (2) .
در این کتاب نیز مطالبی ذکر شده است؛ چنان که قرآن کریم، به نقل از زبور از غلبه صالحان سخن گفته است:
« وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ » (3) ؛
ص: 332
شد...» .
«و در حقیقت، در زبور پس از ذکر (تورات) نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد».
با مراجعه به زبور، می توان به رغم تحریف های صورت گرفته، این بشارت را چنین یافت:
«زیرا که شریران منقطع می شوند؛ اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد؛ اما متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ خواهند شد...» (1).
پس از حضرت موسی عليه السّلام، حضرت عیسی عليه السّلام آمد و دین موسى عليه السّلام را نسخ کرد. اکنون دین یهود، دین منسوخ و شریعت باطله است. پس از حضرت عیسی عليه السّلام ، حضرت محمد صلّی الله علیه و آله، مبعوث شده و دین مسیح را نسخ کرد. اکنون دین مسیح، دین منسوخ و شریعت باطل است. (2) از زمان طلوع اسلام تا کنون و تا قیامت، تنها دین به حق در روی زمین - که مبتنی بر وحی و پیامبری است - دین مقدس اسلام است و کتاب خدا، در میان خلق همواره، قرآن است. بر این اساس «موعود» همان مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) است و بشارتها و اشارت هایی که از پیامبران و دیگر بزرگان رسیده است، در حق او صادق است و به ظهور او اشاره دارد.
ص: 333
[ 28 ]
در کتاب های مذهبی مقدسی که در میان هندیان به عنوان کتاب های آسمانی شناخته شده و آورندگان این کتابها به عنوان پیامبر شناخته می شوند، تصريحات زیادی به وجود مقدس مهدی موعود عليه السّلام و ظهور مبارک آن حضرت شده است که قسمتی از آنها از نظر خوانندگان گرامی می گذرد.
در کتاب اوپانیشاد که یکی از کتب معتبر و از منابع هندوها به شمار می رود، بشارت ظهور مهدی موعود عليه السّلام چنین آمده است:
«این مظهر ويشنو (مظهر دهم) در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفیدی، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد ظاهر می شود، و شریران را تماماً هلاک می سازد، و خلقت را از نو تجدید، و پاکی را رجعت خواهد داد... این مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد» (1).
در کتاب باسک که از کتب مقدس آسمانی هندوهاست، بشارت ظهور حضرت ولی عصر عليه السّلام چنین آمده است.
ص: 334
«دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلی در آخرالزمان، که پیشوای ملائکه و پریان و آدمیان باشد، و حق و راستی با او باشد، و آنچه در دریا و زمین ها و کوهها پنهان باشد همه را بدست آورد، و از آسمانها و زمین و آنچه باشد خبر دهد، و از او بزرگ تر کسی به دنیا نیاید.» (1)
در کتاب پاتیکل که از کتب مقدسه هندیان می باشد و صاحب این کتاب از اعاظم كفره هند است و به گمان پیروانش، صاحب کتاب آسمانی است، بشارت ظهور مبارک حضرت مهدي عليه السّلام چنین آمده است:
«چون مدت روز تمام شود، دنیای کهنه نو شود و زنده گردد، وصاحب ملک تازه پیدا شود از فرزندان دو پیشوای بزرگ جهان که یکی «ناموس آخرالزمان» و دیگری «صدیق اکبر». یعنی وصی بزرگ تر وی که «پشن» نام دارد. و نام آن صاحب ملک تازه، «راهنما» است، به حق، پادشاه شود، و خلیفه «رام» باشد، و حکم براند، و او را معجزه بسیار باشد. هر که پناه به او برد و دین پدران او اختیار کند، سرخ روی باشد در نزد رام.
و دولت او بسیار کشیده شود، و عمر او از فرزندان «ناموس اکبر» زیاده باشد، و آخر دنیا به او تمام شود. و از ساحل دریای محیط و جزایر سراندیب و قبر بابا آدم عليه السّلام و از جبال القمر تا شمال هيكل زهره، تاسيف البحر واقیانوس را مسخر گرداند، و بتخانه «سومنات» را خراب کند. و «جگرنات»
ص: 335
[جگرنات به لغت سانسکریت نام بتی است که هندوها آن را مظهر خدا می دانند] به فرمان او به سخن آید و به خاک افتد، پس آن را بشکند و به دریای اعظم اندازد، و هر بتی که در هر جا باشد بشکند.» (1)
از آن جا که در این بشارت، الفاظ و تعابیری به کار رفته است که امکان دارد برای بعضی از خوانندگان نامفهوم باشد بعضی از آنها را جهت روشن ترشدن مطلب توضیح می دهیم:
1- مقصود از «ناموس آخرالزمان»، ناموس اعظم الهی، پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله صلّی الله علیه و آله است.
2- پشن، نام هندی حضرت علی بن ابی طالب عليه السّلام است.
3- صاحب ملک تازه، آخرین حجت خداوند حضرت ولی عصر عليه السّلام است و راهنما، نام مبارک آن حضرت علیه السّلام است که بزرگترین نماینده راهنمایان الهی و نام مقدس وی نیز، هادی و مهدی و قائم به حق است.
4- كلمه «رام» به لغت «سانسکریتی» نام اقدس حضرت احدیت (خدا) است.
5 - این جمله «هر که به او پناه برد، و دین پدران او اختیار کند، در نزد رام، سرخ روی باشد» صریح است در این که، حضرت مهدی عليه السّلام جهانیان را به دین اجداد بزرگوارش - اسلام - دعوت می کند.
6- سومنات، بنا به نوشته دهخدا، در کتاب لغت نامه بتخانه ای بوده است در «گجرات». و گویند: سلطان محمود غزنوی آن را خراب کرد، و «منات» را که
ص: 336
از بت های مشهور است و در آن بتخانه بود، شکست. و گویند: این لغت هندوی است که مفرّس شده و آن نام بتی بود، و معنی ترکیبی آن «سوم، نات» است: نمونه قمر، زیرا «سوم» به لغت هندوی قمر را گویند، و نات، تعظيم است. برای اطلاع بیشتر به لغت نامه دهخدا، ماده «سومنات» مراجعه فرمایید.
7- و اما «جگرنات» به لغت سانسکریتی، نام بتی است که هندوها آن را مظهر خدا می دانند.
در کتاب جوک که رهبر جوکیان هندو است و او را پیامبر می دانند، درباره بشارت ظهور حضرت بقية الله عليه السّلام و رجعت گروهی از اموات در دوران حکومت عدالت گستر آن حضرت، چنین آمده است:
«آخر دنیا به کسی برگردد که خدا را دوست می دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او «خجسته» و «فرخنده» باشد. خلق را، که در دین ها اختراع کرده و حق خدا و پیامبر را پایمال کرده اند، همه را زنده گرداند و بسوزاند، و عالم را نو گرداند، و هر بدی را سزا دهد، و یک «کرور» دولت او باشد که عبارت از چهار هزار سال است، خود او و اقوامش پادشاهی کنند» (1).
دو کلمه «فرخنده» و «خجسته» در عربی به (محمد و محمود) ترجمه می شود و این هر دو اسم، نام مبارک حضرت مهدی عليه السّلام می باشد، و شاید هم اشاره به «محمّد» و «احمد» باشد؛ زیرا در روایات اسلامی وارد شده است که حضرت مهدی علیه السّلام دو نام دارد، یکی مخفی و دیگری ظاهر است، نامی که مخفی است «احمد» و آن که ظاهر است «محمد» می باشد.
ص: 337
در کتاب دید که از کتب مقدس هندیان است بشارت ظهور مبارک امام عصر علیه السّلام چنین آمده است:
«پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد، و نام او «منصور» باشد و تمام عالم را بگیرد، و به دین خود در آورد، و همه کس را از مؤمن و کافر بشناسد، و هر چه از خدا بخواهد بر آید» (1).
در برخی از روایات اسلامی، «منصور»، یکی از اسامی مبارک حضرت مهدی عليه السّلام خوانده، و آیه شریفه:
« وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا » (2)
«و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی قدرتی داده ایم. پس [او] نباید در قتل زیاده روی کند، زیرا او یاری شده است.»
به آن حضرت تفسير شده، زیرا آن یگانه باز مانده حجج الهی، ولیّ خون مظلومان و منصور و مؤیّد از جانب خداوند است.
در کتاب دادتگ که از کتب مقدس برهمائیان هند است، بشارت ظهور مبارک حضرت قائم عليه السّلام چنین آمده است:
«بعد از آن در آخرالزمان که مسلمانی به هم رسد و اسلام در میان مسلمانان به واسطه ظلم ظالمان و فسق عالمان و تعدّی حاکمان و ریای
ص: 338
زاهدان و بی دیانتی امینان و حسد حاسدان محو شود و به جز نام از آن چیزی نماند، و دنیا مملو از ظلم و ستم شود، و پادشاهان، ظالم و بی رحم شوند، و رعیّت بی انصاف گردند و در خرابی یکدیگر کوشند و عالم را کفر و ضلالت و فساد بگیرد، دست حق به در آید، و جانشین آخر «ممتاطا» (در زبان هندی به معنی «محمد» است) ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد و همه جا همه جهان را بگردد... و خلایق را هدایت کند، و آن در حالتی باشد که ترکان، امیر مسلمانان باشند، و او غیر از حق و راستی از کسی قبول نکند». (1)
در کتاب ریک ودا که یکی از کتب مقدس هند است، بشارت ظهور آن حضرت علیه السّلام چنین آمده است:
ويشنو، در میان مردم ظاهر می گردد... او از همه کس قوی تر و نیرومندتر است... در یک دست ویشنو» (نجات دهنده) شمشیری به مانند ستاره دنباله دار و در دست دیگر انگشتری درخشنده دارد هنگام ظهور وی، خورشید و ماه تاریک می شوند و زمین خواهد لرزید» (2).
در کتاب شاکمونی که به اعتقاد کفره هند، پیغمبر صاحب کتاب است و می گویند: وی بر اهل خطا و ختن مبعوث بوده است، بشارت ظهور آخرین حجت خدا علیه السّلام چنین آمده است:
ص: 339
«پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سیّد خلایق دو جهان «گشن» بزرگوار تمام شود، و او کسی باشد که بر کوههای مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان کند، و بر ابرها سوار شود، و فرشتگان کارکنان او باشند، و جنّ و انس در خدمت او شوند، و از «سودان» که زیر خط «استوا» است تا سرزمین «تسعين» که زیر قطب شمالی است و ماورای بحار و ماورای اقلیم هفتم و گلستان ارم تا باغ شداد را صاحب شود، و دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده گردد، و نام او «ایستاده» باشد، و خداشناس باشد».
«گشن» در لغت هندی نام پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله است که در بشارت فوق، فرزند برومند وی را به نام «ایستاده» و «خدا شناس» نامیده، چنان که شیعیان او را «قائم عليه السّلام » و مهدی عليه السّلام می خوانند.
الف) زبور داوود: در زبور حضرت داوود علیه السّلام که تحت عنوان «مزامیر» در لابلای کتب «عهد عتیق» آمده، نویدهایی درباره ظهور حضرت مهدي عليه السّلام به بیان های گوناگون داده شده است و می توان گفت: در هر بخشی از «زبور» اشاره ای به ظهور مبارک آن حضرت، و نویدی از پیروزی صالحان بر شریران و تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب مختلف به یک دین محکم و آئین جاوید و مستقیم، موجود است.
«زیرا که شریران منقطع می شوند. اما متوکلان به خداوند،... متواضعان وارث زمین شده از کثرت سلامتی متلذذ خواهند شد. شریر به خلاف صادق افکار مذمومه می نماید، و دندان های خویش را بر او می فشارد. خداوند به او متبسم
ص: 340
است چون که می بیند که روز او می آید شریران شمشیر را کشیدند و کمان را چله کردند تا آن که مظلوم و مسکین را بیندازند، و کمان های ایشان شکسته خواهد شد. کمی صدیق از فراوانی شریران بسیار بهتر است. چون که بازوهای شریران شکسته می شود و خداوند صديقان را تکیه گاه است.
خداوند روزهای صالحان را می داند و میراث ایشان ابدی خواهد بود. در زمان «بلا» خجل نخواهند شد، و در ایام قحطی سیر خواهند بود لكن شریران هلاک خواهند شد، و دشمنان خداوند، مثل پیه بره ها فانی بلکه مثل دود تلف خواهند شد؛ زیرا متبرکان خداوند، وارث زمین خواهند شد، اما ملعونان وی منقطع خواهند شد. صديقان وارث زمین شده، تا ابد در آن ساکن خواهند شد. به خداوند پناه برده، راهش را نگاهدار که تو را به وراثت زمین بلند خواهند کرد و در وقت منقطع شدن شریران این را خواهی دید اما عاصیان، مستأصل، و شریران منقطع خواهند شد» (1).
ب) کتاب اشعیای نبی: در کتاب اشعيای نبی که یکی از پیامبران پیرو تورات است، بشارت فراوانی در مورد ظهور حضرت مهدی عليه السّلام آمده است که جهت استدلال به کتاب مزبور، نخست فرازی از آن بشارت ها را نقل نموده، و برخی از نکات آن را توضیح می دهیم تا معلوم شود که مسلمانان درباره عقیده به ظهور یک مصلح جهانی تنها نیستند، بلکه همه اهل کتاب در این عقیده با مسلمانان اشتراک نظر دارند.
ص: 341
در فرازی از بشارت کتاب اشعيا چنین آمده است:
و نهالی از تنه «یسی» (1) بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت. یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود، داوری نخواهد نمود و بر وفق سمع گوشهای خویش، تنبیه نخواهد نمود؛ بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود... کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت.
و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پرواری با هم. و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچه های آنها با هم خواهند خوابید و شير مثل گاو کاه خواهد خورد، و طفل شیر خوره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد، و طفل از شیر باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت، و در تمامی کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آبهایی که دریا را می پوشاند» (2).
ص: 342
ج) کتاب بوئیل نبی: در کتاب بوئیل نبی که از پیامبران پیرو تورات است، بشارت ظهور حضرت مهدی عليه السّلام و نزول حضرت عیسی عليه السّلام و محاکمه اسرائیل در آن روز سرنوشت ساز، چنین آمده است:
«آن گاه جميع امت ها را جمع کرده به وادی «یهوشافاظ» (1) فرود خواهم آورد و در آن جا با ایشان درباره قوم خود و میراث خویش، اسرائیل را محاکمه خواهم نمود، زیرا که ایشان را در میان امت ها پراکنده ساخته و زمین مرا تقسیم نموده اند و بر قوم من قرعه انداخته و پسری در عوض فاحشه داده و دختری به شراب فروخته اند تا بنوشند» (2).
د) در کتاب زکریای نبی: در کتاب زکریای نبی که یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل و از انبیای پیرو تورات است، بشارت ظهور آن یگانه منجی عالم چنین آمده است:
«اینک روز خداوند می آید و غنیمت تو در میانست تقسیم خواهد شد. و جميع امت ها را به ضدّ اورشلیم برای جنگ جمع خواهم کرد، و شهر را خواهند گرفت و خانه ها را تاراج خواهند نمود، و زنان را بی عصمت خواهند کرد، و نصف اهل شهر به اسیری خواهند رفت، و بقیّه قوم از شهر منقطع خواهند شد.
و خداوند بیرون آمده با آن قوم ها مقاتله خواهد نمود چنان که در روز جنگ مقاتله نمود، و در آخر آن روز پایهای او بر کوه زیتون که از طرف
ص: 343
مشرق به مقابل اورشلیم است خواهد ایستاد... و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود... و «یَهْوه» (خدا) بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود. و در آن روز يَهْوه واحد خواهد بود و اسم او واحد.» (1)
در این جا لازم است این نکته را توضیح دهیم که در کتب عهدین (یعنی تورات و انجیل) کلمه «خداوند» بیشتر در مورد حضرت عیسی عليه السّلام به کار می رود، که در این جا نیز چنین شده است. و جالب این که در این فراز بشارت که از تورات نقل کردیم، محل فرود آمدن حضرت عیسی و یوم الله بودن آن روز و جهانی شدن اسلام و سقوط رژیم اشغالگر قدس دقیقاً با روایات اسلامی مطابقت دارد.
ه-) کتاب حزقیال نبی: در این کتاب در مورد واقعه ی ظهور و سرنوشت اسرائیل و جهانی شدن آیین توحید، و اجرای احکام و حدود الهی در آن عصر درخشان، چنین آمده است:
«... و تو ای پسر انسان! یهوه (خدا) چنین می فرماید: که به هر جنس مرغان و به همه حیوانات صحرا بگو: جمع شوید و بیایید و نزد قربانی من که آن را برای شما ذبح می نمایم فراهم آیید. قربانی عظیمی بر کوه های اسرائیل، تا گوشت بخورید و خون بنوشید.
و یهوه می گوید: که بر سفره من از اسبان و سواران و جباران و همه مردان جنگی سیر خواهید شد. و من جلال خود را در میان امت ها قرار خواهم داد و جميع امتها داوری مرا که آن را اجرا خواهم داشت و دست مرا که برایشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود. و خاندان اسرائیل از آن روز و بعد، خواهند دانست که یهوه - خدای ایشان - من هستم. و امت ها خواهند دانست
ص: 344
که خاندان اسرائیل به سبب گناه خودشان جلای وطن گردیدند؛ زیرا که به من خیانت ورزیدند» (1).
و) کتاب حجی نبی: در این کتاب نیز که یکی از کتاب های انبیای پیرو تورات است، بشارت ظهور بدین گونه آمده است:
«یهوه صبایوت چنین می گوید: یک دفعه دیگر - و آن نیز بعد از اندک زمانی – آسمان ها و زمین و دریا و خشکی را متزلزل خواهم ساخت، و تمامی امتها را متزلزل خواهم ساخت، و فضیلت جميع امتها خواهد آمد... این خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت... جلال آخر این خانه از جلال نخستینش عظیم تر خواهد بود، و در این مکان سلامتی را خواهم بخشید» (2).
ز) کتاب صفینای نبی: در این کتاب که یکی از کتب انبیای پیرو تورات است، بشارت ظهور حضرت ولی عصر عليه السّلام چنین آمده است:
«... خداوند در اندرونش عادل است و بی انصافی نمی نماید. هر بامداد حکم خود را روشن می سازد و کوتاهی نمی کند، اما مرد ظالم حیا را نمی داند. امت ها را منقطع ساخته ام که برج های ایشان خراب شده است و کوچه های ایشان را چنان ویران کرده ام که عبور کننده نباشد. شهرهای ایشان چنان منهدم گردیده است که نه انسانی و نه ساکنی باقی مانده است. و گفتم: کاش که از من می ترسیدی و تأدیب را می پذیرفتی... .
بنابراین، خداوند می گوید: برای من منتظر باشید تا روزی که به جهت غارت برخیزم زیرا که قصد من این است که امتها را جمع نمایم و ممالک را
ص: 345
فراهم آورم تا غضب خود و تمامی حدّت خشم خویش را بر ایشان بریزم، زیرا که تمامی جهان به آتش غيرت من سوخته خواهد شد زیرا که در آن زمان، زبان پاک به امت ها باز خواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه - خدا – را بخوانند و به یک دل او را عبادت نمایند» (1).
ح) کتاب دانیال نبی: در کتاب دانیال نبی نیز بشارت ظهور منجی مطابق بشارات انبیای گذشته، چنین آمده است:
«.. امیر عظیمی که برای پسران قوم تو ایستاده قائم است، خواهد برخاست. و چنان زمان تنگی خواهد شد که از حینی که امتی به وجود آمده است تا امروز نبوده، و در آن زمان هر یک از قوم تو، که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد. و بسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد، اما اینان به جهت حیات جاودانی و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانی. و حکیمان مثل روشنایی افلاک خواهند درخشید، و آنانی که بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالآباد.
اما تو ای دانیال! كلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مُهر کن. بسیاری به سرعت تردد خواهند نمود و علم افزوده خواهد گردید... خوشا به حال آن که انتظار کشد» (2).
ص: 346
در این بشارت نکات چندی وجود دارد که برخی از آنها را به طور اختصار توضیح می دهیم:
1- شخص مورد بشارت که در نخستین فراز بشارت مزبور به عنوان «ایستاده» از او تعبیر شده است، قائم آل محمد عليه السّلام است که بزرگ ترین نماینده انبیای الهی است، و دعوت تمام پیامبران خدا را یکجا در حکومت حقّه خود آشکار ساخته، آئین الهی را بر سرتاسر کره خاکی حکم فرما می نماید.
2- منظور از «زمان تنگی»، زمان بیدادگری ها، سختی ها، فشارها، ظلم و ستم هایی است که قبل از ظهور آن حضرت در سراسر جهان پیدا می شود، چنان که در روایات اسلامی آمده است:
«يملأ الأرض قسطا ًوعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً».
3- منظور از: «آنانی که در خاک زمین خوابیده اند»، گروهی از اموات می باشند که در دولت حضرت مهدی عليه السّلام زنده می شوند، و برخی از آنان از یاران آن حضرت می گردند و در رکاب حضرتش می جنگند و برخی دیگر به سزای اعمال ناشایست خود می رسند.
در این زمینه، روایات بسیاری از ائمه معصومین عليهم السّلام رسیده است که ما به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می نمائیم، و علاقمندان می توانند به کتابهایی که درباره «رجعت» نگاشته شده، مراجعه فرمایند.
بر اساس بشارات فراوانی که در کتاب انجیل آمده است، حضرت مسیح علیه السّلام به دنبال قیام حضرت قائم عليه السّلام در «فلسطین» آشکار خواهد شد و
ص: 347
به یاری آن حضرت خواهد شتافت، و پشت سر حضرتش نماز خواهد گزارد، تا یهودیان و مسیحیان و پیروان وی تکلیف خویش را بدانند و به اسلام بگروند و حامی حضرت مهدی عليه السّلام گردند. از این رو، در آخرین روزهای زندگی - و شاید در طول دوران حیات - به یاران و شاگردان خود توصیه ها و سفارش های اکیدی درباره بازگشت خود به زمین نموده و آنان را در انتظار گذارده و امر به بیداری و هوشیاری و آمادگی فرموده است که ما به جهت اثبات این مدعا و بیداری مسلمانان قسمتی از آنها را در این جا می آوریم.
اینک متن برخی از آن بشارات که در انجیل آمده است:
الف) انجیل متّی: «پس عیسی از هیکل بیرون شده برفت، و شاگردانش پیش آمدند تا عمارتهای هیکل را بدو نشان دهند. عیسی ایشان را گفت: آیا همه این چیزها را نمی بینید؟ هر آینه به شما می گویم: در این جا سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد که به زیر افکنده نشود. و چون به کوه زیتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وی آمده گفتند: به ما بگو که این اُمور کی واقع می شود؟ و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست؟
عیسی در جواب ایشان گفت: زنهار کسی شما را گمراه نکند. از آن رو که بسا به نام من آمده، خواهند گفت که من مسيح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد. و جنگ ها و اخبار جنگها را خواهید شنید، زنهار مضطرب مشوید زیرا که وقوع این همه لازم است لیکن انتها هنوز نیست، زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود و قحطیها و وباها و زلزله ها در جای ها پدید آید....
ص: 348
آنگاه اگر کسی به شما گوید: این مسیح در این جا یا در آن جا است باور مکنید زیرا که مسيحان کاذب و انبیای كذبه ظاهر شده علامات و معجزات عظيمه چنان خواهند نمود که اگر ممکن بودی برگزیدگان را نیز گمراه کردند. اینک شما را پیش خبر دادم.
پس اگر شما را گویند: اینک در صحراست بیرون مروید، یا آن که در خلوت است باور مکنید زیرا هم چنان که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر می شود ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد...
و فوراً بعد از مصيبت آن ایام، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند، و قوت های افلاک متزلزل گردد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد، و در آن وقت جميع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم می آید....
پس از درخت انجیر مثلش را فرا گیرید که چون شاخه اش نازک شده برگها می آورد می فهمید که تابستان نزدیک است. هم چنین شما نیز چون این همه را ببینید بفهمید که نزدیک - بلکه بر در - است. هر آینه به شما
می گویم....
آسمان و زمین زایل خواهد شد لیکن سخنان من هرگز زایل نخواهد شد.
اما از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد حتى ملائکه آسمان جز پدر من و بس ليكن چنان که ایام نوح بود ظهور پسر انسان نیز چنان خواهد بود...
ص: 349
پس بیدار باشید زیرا که نمیدانید در کدام ساعت خداوند شما می آید. ليكن این را بدانید که اگر صاحب خانه می دانست در چه هنگامی از شب دزد می آید بیدار می ماند و نمی گذاشت که به خانه اش نقب زند.
لذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبريد پسر انسان می آید پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ایشان را در وقت معین خوراک دهد. خوشا به حال آن غلامی که چون آقایش آید او را در چنین کار مشغول یابد» (1).
«اما چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائکه مقدس خویش آید آن گاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست. و جميع امت ها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کند به قسمی که شبان میش ها را از بزها جدا می کند و میش ها را بر دست راست و بزها را بر چپ خود قرار دهد. آن گاه پادشاه به اصحاب طرف راست گوید: بیایید ای برکت یافتگان از پدر من! و ملکوتی را که از ابتدای عالم برای شما آماده شده است، به میراث گیرید» (2).
«عیسی ایشان را گفت: هر آینه به شما می گویم: شما که مرا متابعت نموده اید، در معاد وقتی که پسر انسان بر کرسی جلال خود نشیند، شما نیز به دوازده کرسی نشسته، بر دوازده سبط اسرائیل داوری خواهید نمود. و هر که به خاطر اسم من خانه ها یا برادران یا خواهران یا پدر یا مادر یا زن با فرزندان
ص: 350
یا زمین ها را ترک کرد، صد چندان خواهد یافت و وارث حیات جاودانی خواهد گشت» (1).
ب) انجيل مَرْقُس:
«و چون او د عیسی - از هیکل بیرون می رفت یکی از شاگردانش بدو گفت: ای استاد! ملاحظه فرما چه نوع سنگها و چه عمارت ها است!
عیسی در جواب وی گفت: آیا این عمارتهای عظیمه را مینگری. بدان که سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد مگر آن که به زیر افکنده شود.
و چون او بر کوه زیتون مقابل هیکل نشسته بود... از وی پرسیدند: ما را خبر ده که این امور کی واقع می شود؟ و علامت نزدیک شدن این امور چیست؟
آن گاه عیسی در جواب ایشان سخن آغاز کرد که: زنهار کسی شما را گمراه نکند. زیرا که بسیاری به نام من آمده خواهند گفت که: من هستم، و بسیاری را گمراه خواهند نمود. اما چون جنگ ها و اخبار جنگ ها را بشنوید مضطرب مشوید زیرا که وقوع این حوادث ضروری است. لیکن انتها هنوز نیست. زیرا که امتی بر امتی و مملکتی بر مملکتی خواهند بر خاست، و زلزله ها در جای ها حادث خواهد شد و قحطی ها و اغتشاش ها پدید می آید... ليكن شما از برای خود احتیاط کنید....
ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ کس اطلاع ندارد نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس بر حذر و بیدار شده، دعا کنید زیرا نمی دانید که آن وقت کی می شود.
ص: 351
مثل کسی که عازم سفر شده خانه خود را واگذارد و خادمان خود را قدرت داده هر یکی را به شغلی خاص مقرر نماید و دربان را امر فرماید که بیدار بماند. پس بیدار باشید! زیرا نمی دانید که در چه وقت صاحبخانه می آید. در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح. مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد. اما آنچه به شما می گویم به همه میگویم بیدار باشید!» (1).
ج) انجيل لوقا:
«کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند، که چه وقت از عروسی مراجعت کند، تا هر وقت آید و در را بكوبد بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعد باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید» (2).
«و در آفتاب و ماه و ستارگان علاماتی خواهد بود و بر زمين، تنگی و حیرت از برای امت ها روی خواهد نمود، به سبب شوریدن دریا و امواجش. و دل های مردم ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر می شود، زیرا قوت آسمان متزلزل خواهد شد. و آن گاه پسر انسان راخواهند دید که بر، ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می آید» (3).
همان گونه که قبلاً توضیح دادیم مقصود از «پسر انسان» حضرت مسیح عليه السّلام نیست، زیرا مطابق نوشته مستر هاکس آمریکایی در «قاموس کتاب مقدس» این عبارت هشتاد بار در انجیل و ملحقات آن (عهد جدید) آمده است که فقط
ص: 352
سی مورد آن با حضرت عیسای مسیح عليه السّلام قابل تطبيق است». و اما پنجاه مورد دیگر از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخر الزمان و پایان روزگار ظهور خواهد کرد و حضرت عیسی عليه السّلام نیز با او خواهد آمد، و او را جلال و عظمت خواهد داد، و از ساعت و روز ظهور او جز خداوند - تبارک و تعالی - کسی اطلاع ندارد، و او کسی جز آخرین حجت خدا علیه السّلام نخواهد بود.
ه-) انجيل يوحَنّا:
«و بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند زیرا که پسر انسان است. و از این تعجب مکنید، زیرا ساعتی می آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می باشند آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد، هر که اعمال نیکو کرد برای قیامت حیات، و هر که اعمال بد کرد به جهت قیامت داوری».
مکاشفه يوحَنّا: «و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفید که سوارش امین و حق نام دارد و به عدل داوری و جنگ مینماید و چشمانش چون شعله آتش، و بر سرش افسرهای بسیار و اسمی مرقوم دارد که جز خودش هیچکس آن را نمی داند و جامه خون آلود - سرخ - در بر دارد و نام او را کلمه خدا می خوانند. و لشکرهایی که در آسمانند بر اسبهای سفید، و به کتان سفید و پاک ملبس از عقب او می آمدند. و از دهانش شمشیری تیز بیرون می آید تا به آن امت ها را بزند و آنها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمود... و دیدم فرشته ای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز میکنند ندا کرده می گوید: بیایید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جباران را...» (1)
ص: 353
[ 29 ]
پیروان ادیان سه گانه ی آسمانی (مسلمانان، مسیحیان، یهودیان) باور دارند آینده ی نهایی مسیر زندگی خاکی، پیروزی ایمان بر کفر، حاکمیت حق و علم وعدالت اجتماعی رسیدن وراثت زمین به صالحان، پایان خرافات و گمراهی وستم و تمامی گونه های انحرافات است. نیز اتفاق نظر دارند شخصی که خداوند عهد و پیمانش را به دست او تحقق می بخشد، از فرزندان ابراهيم بوده است، وشریعتی که بدان حکومت می کند آئین موسى عليه السّلام نیست، بلکه دین پیامبری است که خداوند در آخر زمان، وی را مبعوث می کند ... .» (1)
آیاتی از قرآن کریم درباره حضرت مهدي عليه السّلام است و روایات فراوانی نیز عهده دار تفسير آن آیاتند و اکنون برخی از آن آیات از منظر مفسران اهل سنت به حضرت مهدی علیه السّلام اختصاص دارند تقدیمتان می کنیم.
1- « هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » (2)؛
ص: 354
«او کسی است که پیامبر خود را برای مردم فرستاد، با دینی درست و بر حق، تا او را بر همه دین ها پیروز گرداند، هر چند مشرکان را خوش نیاید.»
در تفسیر قرطبی آمده است: «پیروزی اسلام بر دیگر ادیان، هنگام قیام مهدي عليه السّلام است در آن زمان، مردمان یا باید مسلمان شوند و یا جزیه دهند. و این که گفته شده است مهدی همان عیسی است نادرست است زیرا اخبار صحیح به گونه ای متواتر وارد شده که مهدی از خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله است ... .» (1)
و در کتاب البيان در تفسیر این آیه آمده است: «کسی که خدا او را بر همه ادیان چیره می گرداند، مهدی عليه السّلام از فرزندان فاطمه عليهاالسّلام است.» (2) و در تفسیر کشف الاسرار که از تفاسیر معتبر اهل سنت است در شرح این آیه می گوید: « رسول در این آیه محمد صلّی الله علیه و آله است و هدی و هدایت قرآن و ایمان است و دین حق، اسلام است و خدا این دین را بر دیگر ادیان برتری می دهد، چنان که دینی نماند مگر این که اسلام بر آن غالب آید. و این امر بعد از این خواهد شد و هنوز نشده است». (3)
2- « بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ » (4) ؛ اگر با ایمان باشید بقية الله برای شما خیر است». در نور الابصار آمده است: «چون (مهدی عليه السّلام) ظهور کند، کعبه را پایگاه خویش قرار می دهد و 313 نفر از یارانش به او می پیوندند، آنگاه در نخستین سخن این آیه را تلاوت میکند «بقية الله بهتر است برای شما
ص: 355
اگر ایمان بیاورید، پس می گوید: منم بقية الله و خلیفه خدا و حجت او بر شما.» (1)
3- «... لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ » (2) ؛ «... آنان در مسجدها جز بیمناک و ترسان داخل نخواهند شد و نصيبشان در دنیا خواری ودر آخرت عذابی بزرگ است».
سیوطی می نویسد: «خواری و ذلّت در دنیا زمانی فرا می رسد که مهدی عليه السّلام به پا خیزد و قسطنطنیه را فتح کند و آنان را بکشد» (3). و در تفسير طبری و تفسیر کشف الاسرار (4) نیز همین مطلب که سیوطی نوشته، تصریح شده است.
4- « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » (5) ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، صبر کنید و مقاومت ورزید و مرابطه کنید و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید»،
حافظ قندوزی از (امام) محمد باقر عليه السّلام درباره این آیه روایت کرده است که فرمود: شکیبا باشید بر ادای فرائض و واجبات، و در برابر آزار دشمنان استقامت ورزید و با امامتان مهدی عليه السّلام مرابطه نمائید (6).
ص: 356
5- « يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا » (1) ؛ «از تو درباره ساعت می پرسند که زمان وقوع آن کی است ...» حافظ قندوزی از مفضل بن عمر از امام جعفر صادق عليه السّلام ، روایت کرده است که فرمود: «ساعت قیام قائم است» (2).
«اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» (3): «بدانید که خدا زمین را پس از مرگش احیاء می کند. حافظ قندوزی می نویسد: «خداوند آن را توسط «قائم» زنده می سازد، پس در آن عدالت کند و زمین را توسط عدل، پس از مردنش به واسطه ظلم، زنده سازد» (4).
7- « فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ » (5) ؛ «پس ایمان آرید به خدا و رسول و نوری که فرود آوردیم، و خداوند بدانچه کنید آگاه است».
علّامه قبیسی می نویسد حافظ ابوجعفر محمد بن جریر طبری گفت در حجة الوداع پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: ای مردم، « فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا » سپس فرمود: نور در من است، سپس در على عليه السّلام است، و بعد در نسل وی باشد تا قائم مهدی عليه السّلام (6).
ص: 357
8- « حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا» (1) ؛ «تا وقتیکه ببیند آنچه را وعده داده می شوند، پس به زودی بدانند که چه کسی از حیث یار ناتوان تر و از حيث عدد کمتر است».
حافظ قندوزی از امام سجاد عليه السّلام در تفسیر این آیه نقل می کند که «ما يوعدون» (آنچه وعده داده می شوند) در این آیه «قائم» مهدی عليه السّلام و اصحاب و یاران اویند. و هنگامی که «قائم» ظهور کند دشمنان او ضعیف تر و عددشان کمتر است (2).
گفتنی است که از منظر اهل سنت آیات فراوان دیگری درباره حضرت مهدی عليه السّلام وجود دارد (3) که ذکر همه آنها در این پاسخنامه نمی گنجد.
ص: 358
[ 30 ]
در اینجا 2 مساله قابل طرح است: 1- معرفی اشخاصی که در زمان ظهور امام زمان عليه السّلام رجعت می کنند. 2- شناخت طرفداران و نحوه آگاهی امام عليه السّلام از عقیده و افکار اشخاص.
آنچه نیاز به بررسی بیشتر دارد، بخش نخست می باشد. به همين جهت مادر ابتدا به پاسخ فشرده قسمت دوم می پردازیم. آن گاه وارد بخش اول خواهیم شد.
پاسخ این بحث واضح است، زیرا داشتن علم غیب و آگاهی از اسرار انسان و جهان، از شئونات امام معصوم علیه السّلام می باشد و امام کسی است که علم گذشته و آینده را دارا است و بر اعمال بندگان، اشراف و احاطه دارد. اگر چنین نباشد نمی تواند امام و حجت میان خلق و خالق باشد. خود حضرت در توقيع شريف که به شیخ مفید رحمه الله صادر فرموده است، پاسخ این سؤال را به بهترین وجه یادآور شده است، می فرماید: «انا نحيط علماً بانبائكم ولايعذب عنا شیء من اخبار کم... انا غير مهملين لمرعاتكم ولاناسین لذکرکم...» (1)؛ ما احاطه و اشراف کامل بر اخبار شما داریم و هیچ چیزی از اخبار شما از دید ما پنهان نمی باشد.
ص: 359
ما مواظب اوضاع و احوال شما هستیم و هیچ گاه یاد شما را از خاطر نمی بریم. بنابراین از این نظر جای نگرانی وجود ندارد، زیرا حضرت نسبت به شیعیان و دشمنان خود هرگز بی تفاوت نمی باشد و تمام جریانات را نیز باخبر است. هرکس به میزان ایمان و معرفت خود، در میان پیروان حضرت، جایگاه خاص خود را دارد.
براساس روایات، این مسأله اجمالا قطعی و مسلم است که ائمه عليهم السّلام و عده ای از مؤمنین و کفار در زمان ظهور مهدي عليه السّلام دوباره زنده می شوند. و این موضوع به عنوان «رجعت» جزء معتقدات شیعه و ضروری مذهب می باشد.
توضیح مطلب این است که زنده شدن مردگان و بازگشت آنان به دنیا، چون از امور غیبی مربوط به آینده است، لذا اعتقاد به آن متوقف بر وجود دلائل معتبر نقلی از معصومین عليهم السّلام می باشد. در روایات مربوط به اصل مسأله رجعت در حد تواتر از ائمه عليهم السّلام نقل شده است. مرحوم سید مرتضی در این رابطه می فرماید: شیعه امامیه بر این اعتقاد است که خداوند به هنگام ظهور امام زمان عليه السّلام گروهی از شیعیان آن حضرت را که پیشتر مرده اند، باز می گرداند تا به ثواب یاری و کمک به آن حضرت برسند و حکومتش را ببینند. و هم چنین گروهی از دشمنان او را باز می گرداند تا از آنان انتقام بگیرد و شیعیان از مشاهده ی ظهور حق و بالا گرفتن کلمه اهل آن، خشنود گردند (1).
ص: 360
علامه مجلسی رحمه الله نیز می فرماید: یکی از موضوعات اجماعی شیعه، بلکه از ضروریات مذهب حقه، حقانیت «رجعت» است که پیش از رستاخیز، در زمان حضرت قائم عليه السّلام خواهد بود و گروهی از مؤمنان که دارای ایمان خالص بوده اند و نیز گروهی از کافران که دارای کفر محض بوده اند، به دنیا باز می گردند تا حکومت ائمه عليهم السّلام را ببینند (1).
در روایات نیز از موضوع «رجعت» به عنوان ایام الله تعبیر شده است. امام صادق عليه السّلام می فرماید: ایام الله - که مایه ی سرور و عزت مؤمنین است – سه مرحله دارد که رجعت یکی از آن است. « أيّامُ اللّهِ عَزَّ و جلَّ ثَلاثَةٌ : يَومُ يَقومُ القائمُ ، و يَومُ الكَرَّةِ ، و يَومُ القِيامَةِ ؛ ایام الله (روزهای خدا) سه روز است: روزی که قائم آل محمد عليه السّلام قیام می کند و روز رجعت و روز رستاخیز.» (2) و در حدیث دیگر نیز امام صادق عليه السّلام ايمان به رجعت را ضروری شمرده و می فرماید: «از ما نیست کسی که اعتقاد به بازگشت ما نداشته باشد» (3).
امّا اعتقاد به جزئیات و خصوصیات رجعت مثل زمان و تعداد افراد و... ضرورتی ندارد و در روایات نیز به روشنی بیان نشده است، آن چه قطعی و ضروری مذهب است اصل اعتقاد به رجعت في الجمله است.
ص: 361
از روایات مربوط به این موضوع استفاده می شود که امر رجعت عمومی نیست، بلکه ائمه عليهم السّلام و عده خاصی از مؤمنین و کفار خالص در عصر قیام حضرت مهدي عليه السّلام دوباره زنده می شوند. امام صادق عليه السّلام می فرماید: «رجعت و بازگشت مردگان به دنیا، همگانی و فراگیر نیست، بلکه مربوط به عده ای خاص است، بر نمی گردند به دنیا مگر کسانی که از ایمان پاک برخوردارند و یا به حد شرک خالص رسیده اند». و نیز می فرماید: «فقط کسانی در زمان ظهور قائم ما به سوی دنیا باز می گردند که ایمانش را خالص کرده باشند و یا به مرز کفر خالص رسیده باشند. غیر از این دو گروه، دیگران برگشتی به دنیا نخواهند داشت، مگر در قیامت».
بنابر این مسأله رجعت محدود به افراد خاصی است که در روایات به برخی از این افراد و گروه ها اشاره شده است، ذیلاً به این روایات پرداخته می شود:
مثل بیشتر روایات این باب مربوط است به رجعت و بازگشت ائمه عليهم السّلام. در این مورد نیز ما با دو دسته روایات مواجه هستیم:
دسته ای از این روایات رجعت را برای تمام ائمه عليهم السّلام ثابت می کند. برخی دیگر از روایات - برای ذکر مصداق - تنها نام دو امام یعنی امیر المؤمنین و امام حسین عليهم السّلام را ذکر نموده است. و در پاره ای از روایات نام پیامبر صلّی الله علیه و آله نیز
ص: 362
آمده است (1). امّا سایر ائمه عليهم السّلام از آنان به طور خاص ذکری به میان نیامده است، بلکه به طور عام قائل به رجعت همه ائمه عليهم السّلام شده اند. نظیر آنچه که از امام صادق عليه السّلام در این زمینه نقل شده است. حضرت می فرماید: «هیچ امام و پیشوایی نیست مگر این که مجدداً در زمان خودش در آینده به دنیا باز می گردد در حالی که نیکان و بدان زمان او نیز همراه او بر می گردند تا افراد با ایمان از انسانهای کافر جدا شوند» (2). و در حدیث دیگر امام زین العابدين عليه السّلام می فرماید: «پیامبر شما و امير المؤمنين عليه السّلام و امامان معصوم علیهم السّلام دوباره به سوی شما بر می گردند» (3).
امام صادق عليه السّلام می فرماید: «اولین کسی که قبر او شکافته می شود و به سوی دنیا باز می گردد، حسین بن علی عليه السّلام است» (4). و در جای دیگر می فرماید: «نخستین فردی که به دنیا باز می گردد، حسین بن علی عليه السّلام است پس حکومت می کند تا وقتی که در اثر پیری هر دو پلک او بر چشمانش می افتد» (5). که اشاره به طولانی بودن حکومت امام حسین عليه السّلام در عصر رجعت است. و نیز از
ص: 363
امام صادق عليه السّلام نقل شده است که: نخستین کسی که سر از خاک بر می دارد و با هفتاد و پنج هزار نفر از شیعیان، رجعت می کنند حسین بن على عليه السّلام است (1).
جابر نیز از امام باقر عليه السّلام نقل می کند که امام حسین عليه السّلام در روز عاشوراء پیش از شهادتش، به تفصیل در مورد رجعت خود و یاران خود سخن گفت: « بشارت باد شما را به خدا قسم اگر این قوم ما را بکشند، ما نخستین کسانی هستیم که نزد پیامبرمان باز می گردیم و تا مدتی که خدا بخواهد توقف خواهیم کرد، آن گاه من اولین کسی هستم که قبرش شکافته می شود و ناگهان از قبر خارج می شوم، در حالی که امیرالمؤمنین عليه السّلام نیز از قبرش خارج شده و مهدی ما نیز قیام نموده است» (2). در این روایت، رجعت امام حسین و امیر المؤمنين عليهم السّلام همزمان با قیام حضرت مهدی عليه السّلام بیان شده است. در روایت دیگر امام صادق عليه السّلام می فرماید: «امام حسین عليه السّلام همراه با شهدای کربلا و هفتاد پیامبر، بازگشت می نماید. امام حسین عليه السّلام همراه با کسانی که با وی به قتل رسیده بودند به سوی دنیا رو می آورد و او را هفتاد پیامبری که با موسی بن عمران مبعوث شدند همراهی می کنند. آن وقت حضرت قائم عليه السّلام انگشترش را به او می سپارد» (3).
در ادامه ی این حدیث اشاره به غسل و دفن امام زمان عليه السّلام به وسیله امام حسین عليه السّلام نیز شده است. مفضل نیز از امام صادق علیه السّلام در این مورد نقل
ص: 364
می کنند که امام حسين عليه السّلام با دوازده هزار نفر از شیعیانش رجعت می کنند، در حالی که عمامه سیاه پوشیده است (1).
علاوه بر اصحاب امام حسین عليه السّلام در روایات دیگر اشاره به رجعت بعضی از مؤمنین و شیعیان على عليه السّلام نیز شده است. امام باقر عليه السّلام از امير المؤمنين عليه السّلام نقل می کند که در هنگام ظهور حضرت مهدی، مؤمنان، لبیک گویان، گروه گروه از قبرها بیرون می آیند و حضرت از این رخداد فوق العاده با تعجب یاد می کند؛ پس چقدر حیرت آور است (زنده شدن مردگان) چگونه در حیرت نباشم از زنده شدن مردگان که خداوند آنان را از قبورشان بر می انگیزاند در حالی که گروه گروه مشغول گفتن لبّیک لبّیک ای دعوت کننده به سوی خدا، هستند» (2).
عضی از روایات این باب، مربوط است به بازگشت معاندین و کفار تابه دست مؤمنان، ذلت و عذاب را بچشند و مؤمنان نیز تشفی پیدا کنند. امام صادق عليه السّلام می فرماید: «زمانی که مهدی ما ظهور نماید، خداوند کسانی را که به اذیت و آزار بندگان مؤمن می پرداختند، با همان قیافه قبلی شان، به دنیا باز می گرداند تا مؤمنین از آنان انتقام بگیرند» (3). این روایت با توجه به آنچه در روایتی که قبلا از امام صادق عليه السّلام نقل شد « مَا مِنْ إِمَامٍ فِی قَرْنٍ إِلَّا وَ یَکُرُّ مَعَهُ
ص: 365
الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ فِی دَهْرِهِ حَتَّی یُدِیلَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ » (1) نشان می دهد که قبل از قیامت در زمان رجعت نیز بازخواست و دادرسی وجود دارد. و بازگشت این عده از کفار با قیافه های اصلی شان، برای کیفر و تنبیه است.
هم چنین در ذیل آیه ی « وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ * لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كَانُوا كَاذِبِينَ » (2) ، امام صادق عليه السّلام می فرماید: «یعنى في الرجعة يردهم فيقتلهم ويشفي صدور المؤمنين فيهم (3)؛ یعنی در زمان رجعت خداوند آنان را بر می گرداند تا به دست مؤمنین کشته شوند و مؤمنین تسلی پیدا کنند».
امام صادق عليه السّلام به ابی بصیر می فرماید: «ای ابابصیر هنگامی که مهدی ما قیام کند، خداوند گروهی از شیعیان ما را به سوی او بر می انگیزاند و از قبرهایشان خارج می کند. پس آنان با او بیعت می کنند در حالی که شمشیرهایشان بر گردن آنان آویخته است، این خبر به گوش شیعیانی که
ص: 366
زنده اند می رسد و می گویند: فلانی ها از قبرشان خارج شده اند و به سپاه حضرت مهدی عليه السّلام ملحق گردیده اند!» (1).
این حدیث بیانگر انعکاس وسیع خبر زنده شدن و بازگشت مجدد این عده از شیعیان و ملحق شدن آنان به سپاه امام زمان می باشد، به گونه ای که این خبر باشکوه، در میان شیعیان در حال حیات - که هر کدام چنین آرزویی را در دل می پرورانند - و در مجالس آنان رد و بدل و گفتگو می شود.
در حدیث دیگر نیز امام صادق عليه السّلام از برانگیخته شدن این عده از شیعیان برای یاری امام زمان عليه السّلام سخن می گوید: «هنگامی که قائم ما ظهور نماید خداوند عده ای از شیعیان را زنده می کند و آنان لبیک گویان گروه گروه به سوی او حرکت می کنند. آن وقت است که تردید منکران، رنگ می بازد و آنان نابود می شوند» (2).
در برخی از روایات نام بعضی از افراد ذکر شده است مثل: اصحاب کهف، یوشع بن نون، سلمان فارسی، مقداد، ابودجانه، مالک اشتر و... و حتی تصریح شده است که این افراد در سمت وزراء و معاونان حکومت جهانی حضرت، در جهان از ناحیه حضرت، فرمانروایی می کنند. امام صادق عليه السّلام در این مورد می فرماید: «از پشت کوفه تعداد 27 مرد، برای یاری مهدی عليه السّلام ، از قبرهایشان
ص: 367
خارج می شوند که 15 نفر از آنان از قوم موسی است به آنانی که هدایت شدند و بر اساس حق رفتار نمودند - و 7 نفر از اصحاب کهف و يوشع بن نون و سلمان و ابودجانه انصاری و مقداد و مالک اشتر، می باشند. اینها همواره در پیشگاه مهدی عليه السّلام مشغول خدمت و حکمرانی هستند» (1).
امام صادق عليه السّلام در مورد وی که از اصحاب خاص حضرت می باشد، می فرماید: تو نه تنها در هنگام ظهور مهدی عليه السّلام دوباره زنده می شوی، بلکه جزء افراد ویژه ی مهدی عليه السّلام خواهی بود که مرتب فرمان صادر می کنی «یا مفضل انت و اربعة و اربعون رجلاً تحشرون مع القائم. انت على يمين القائم تأمر و تنهی و الناس اذ ذاك اطوع لک منهم اليوم؛ ای مفضل تو و چهل و چهار مرد با قائم محشور می شوید؛ تو بر سمت راست قائم می ایستی و امر و نهی می کنی و مردم در آن زمان بیش از امروز مطیع تو می باشند.» (2)
امام صادق عليه السّلام در مورد شأن و منزلت این صحابی بزرگوار خود می فرماید: «انزلوا داود الرقی منی بمنزلة المقداد من رسول الله صلّی الله علیه و آله (3)؛ یعنی قدر و منزلت این مرد نزد من نظير مقداد نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله است».
ص: 368
و نیز می فرماید: «من سرّه أن ينظر الى رجلٍ من اصحاب القائم علیه السّلام فلينظر الى هذا (1)؛ کسی که می خواهد مردی از یاران مهدی را ببیند به او نگاه کند».
امام باقر عليه السّلام در مورد وی می فرماید: گویا می بینم که عبدالله بن شریک با چهار هزار نفر سپاه، پیشاپیش حضرت مهدی عليه السّلام تکبیر گویان، از دامنه کوه بالا می روند؛ «كانی بعبدالله بن شریک العامري عليه عمامة سوداء وذؤابتاها بين كتفيه مصعداً في لحف الجبل بين يدي قائمنا اهل البيت في أربعة آلاف يكبرون» (2).
ابوخدیجه از امام صادق عليه السّلام در مورد فرزندش اسماعيل نقل می کند که وی نخستین کسی است که با ده نفر از یارانش زنده می شوند و ظهور می کنند و عبدالله بن شریک یکی از این ده نفر است که وظیفه پرچمداری را به عهده دارد. «انه يكون اول منشور في عشرة من أصحابه ومنهم عبدالله بن شریک وهر صاحب لوائه» (3).
امام صادق عليه السّلام در مورد این دو نفر می فرماید: گویا می بینم که آنان در حالی که شمشیر در دست دارند، در میان مردم، میان صفا و مروه مشغول
ص: 369
صحبت می باشند؛ «کانی بحمران بن اعین ومیسّر بن عبدالعزيز يخطبان الناس باسیافهم بين الصفا والمروه» (1) .
کلام آخر: روایات بحث رجعت، هرگز در صدد برشمردن تعداد و آمار افراد و یا ذکر اسامی آنان، نمی باشد. بلکه این روایات ضمن اشاره به اسامی برخی از افراد گروه ها، مسأله رجعت مردگان به دنیا را، محدود و مختص کسانی می داند که قبل از مرگ از درجه بالای ایمان برخوردار بوده و در حمایت از دین الهی و اطاعت از ائمه عليهم السّلام کوتاهی ننموده اند و یا کسانی که در راه کفر و عناد با اهل بیت عليهم السّلام از هیچ تلاشی فروگذار نبوده اند. اما غیر از این دو گروه - چنانچه قبلاً اشاره شد - بازگشت به دنیا نخواهند اشت (و اما ما سوى هذين فلا رجوع لهم الى يوم الماب).
بنابراین آنچه مهم و تعیین کننده است خلوص ایمان در پرتو عمل به دستورات الهی و اعتصام به ولایت امام معصوم عليه السّلام است تا در اثر چنین پیوندی خداوند نیز وی را از چنین فوز عظیمی در ایام الله ظهور مهدی عليه السّلام و رجعت اهلبیت عليهم السّلام برخوردار نماید.
به همین خاطر مهم ترین تقاضای شیعه از خداوند در دعای عهد این است که: «پروردگارا! ما را از یاران و کمک کنندگان حضرتش قرار بده و شرف شهادت در محضر او را نصیب ما بفرما، پروردگارا اگر چنانچه مرگ میان من و ظهور او فاصله انداخت، پس من را بعد از مرگ نیز هنگام ظهورش، از قبرم خارج فرما در حالی که کفنم را پوشیده و شمشیر به دست آماده انجام فرمان
ص: 370
حضرت باشم» (1). جالب این است که این آرزو و تقاضا، بعد از اعلام بیعت اکید با حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - و امضای عهد و پیمان با او، ابراز می شود؛ (عقدا و بيعة له في عنقى لا احول عنها و لا ازول ابدا). بدیهی است که تمام دشواری و اهمیت کار، عمل به این بیعت و به پایان رساندن آن است.
ص: 371
[ 31 ]
اعتقاد به مهدویّت، از زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله رواج داشته و تقریباً بعد از واقعه ی کربلا و شهادت امام حسين عليه السّلام ادّعای مهدویّت نیز آغاز شد و برخی از مردم بعد از وفات محمّد حنیفه، او را مهدی دانستند و بعدها نیز عدّه ای خود را مهدی نامیدند و ادّعای مهدویت کرده اند... برای این که ما مهدی نمایان را تشخیص دهیم، لازم است شناخت کامل از امام زمان عليه السّلام داشته باشیم.
در روایات ما آمده است که زرارة بن اعین از امام صادق عليه السّلام سؤال کرد: «در زمان، غیبت امام زمان عليه السّلام امام را چه گونه از امامان بدلی تشخیص دهیم؟» امام عليه السّلام فرمود: این دعا را یاد بگیر و تکرار کن: «اللهم عَرِّفنی نفسک فإنّك إنْ لم تعرفنی نَفسَک لَم أعرف نبیک. اَللهم! عرّفْنی رسولک فإنّك إنْ لم تُعَرفْنی رسولک لم أعْرِفْ حجتَک. اللهم! عرّفْني حجتک فإنّک إنْ لمْ تُعَرِّفْنی حجتک ضَلَلْتُ عَن دینی» (1).
بنابراین، بر ما لازم است که امام زمان عليه السّلام را از چند جهت شناسایی کنیم، هم شناسنامه ای و هم اعتقادی و قلبی.
ص: 372
روایات ما، به همه ی این ها اشاره کرده اند و فرموده اند: «امام زمان عليه السّلام از بنی هاشم و از اولاد فاطمه علیهاالسّلام و از سلاله ی سیدالشهداء امام حسين عليه السّلام ونام پدرش حسن و خودش همنام پیامبر صلّی الله علیه و آله و... است، و بعد هم خصوصیات شخصی و جسمی امام دوازدهم عليه السّلام را بیان فرموده اند و گفته اند: او، شبیه ترین مردم به پیامبر صلّی الله علیه و آله است؛ پیشانی حضرت فراخ و سفید و تابان و اثر سجده در آن آشکار است؛ ابروهای حضرت، به هم پیوسته است؛ چشم حضرت، سیاه و سرمه گونه است؛ در طرف راست صورت، خالی وجود دارد؛(1) هنگام ظهور، با شمشیر قیام می کند؛ از ایشان، کرامت های بی شماری ظهور می کند. برای ظهور نیز علائمی حتمی و غیر حتمی بیان کرده اند، ندای آسمانی، خروج سفیانی، خروج خراسانی، قتل نَفْسِ زکیّه، فرو رفتن لشکر سفیانی در بیابانی ما بین مکه و مدینه(2) و ... از جمله ی آن علائم است.
از طرفی، انسان باید آن قدر قدرت تشخیص داشته باشد تا بتواند امام مهدی عليه السّلام را با اوصافی که بعضی از آنها ذکر شد، از مهدی نمایان تمییز دهد چون، بدیهی است که در هر زمان، برخی عناصر فرصت طلب، از موضوع مهدویّت سوء استفاده می کنند، چنان که مدّعیان الوهیّت یا نبوت یا سایر مقامات معنوی، در دنیا کم نبوده اند، ولی اینها، هرگز، دلیل بر این نمی شود که منکر اصل وجود خدا و نبوّت انبیا و مهدویّت شویم. از این رو، دانایان و اهل تشخیص، از پیامبران در خواست معجزه می کردند. به همین دلیل مشاهده
ص: 373
می کنیم که برای شناخت امام بعدی، امام هر عصری، برای اصحاب خود، علائمی از امام پسین را نشان می دادند تا در مسئله، شکی باقی نماند و آنان بتوانند امام بعد را به صورت واضح، شناسایی کنند.
ص: 374
[ 32 ]
برخی می پرسند عبارت « وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ » که پس از صلوات بر محمد و آل محمد صلّی الله علیه و آله فرستاده می شود، آیا در احادیث معصومان علیهم السّلام وارد شده و مَنصوص است و یا از چیزهایی است که علاقه مندان و ارادتمندان به آقا امام زمان عليه السّلام ، خودشان، پس از صلوات، آن را اضافه کرده اند؟
در پاسخ به این پرسش، به حدیث زیر توجه کنید که امام صادق عليه السّلام می فرمایند:
« مَن قالَ بَعدَ صَلاةِ الفَجرِ وبَعدَ صَلاةِ الظُّهرِ : «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّل فَرَجَهُم» لَم یَمُت حَتّی یُدرِكَ القائِمَ مِن آلِ مُحَمَّد صلّی الله علیه و آله؛
هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم» از دنیا نمی رود مگر آن که قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله را درک می کند.» (1)
ص: 375
[ 33 ]
صاحب مکیال المکارم خلاصه آثار و فواید و ویژگی هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است، بیان میکند و ما هم به جهت اینکه کتاب مکیال المکارم که به امر مطاع ولی عصر عليه السّلام نوشته شده کتابی مبارک و پر خیر است، مطالب آن را ذیلا نقل می کنیم.
دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می گردد:
1- اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده اند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.
2 - این دعا سبب زیاد شدن نعمتها می گردد.
3- و اظهار محبت قلبی است.
4- و نشانه انتظار است.
5- و زنده کردن امر ائمه اطهار عليهم السّلام است.
6- و مایه ناراحتی شیطان لعین است.
7- و اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقي واجب ترین امور است).
8- و تعظیم خداوند و دین خداوند است.
ص: 376
10- حضرت صاحب الزمان عليه السّلام در حق دعا کننده دعا می کند.
11- شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.
12- و شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.
13- و این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
14- و مایه استجابت دعا می شود.
15- و اداء اجر رسالت است.
16- و مایه دفع بلاست.
17- و سبب وسعت روزی است ان شاء الله.
18- و باعث آمرزش گناهان می شود.
19- و دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود.
20- و در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند.
21- و از برادران پیامبر صلّی الله علیه و آله خواهد بود.
22- و فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان عليه السّلام زودتر واقع خواهد شد.
23- و سبب پیروزی از پیغمبر و امامان عليهم السّلام می شود.
24- و وفای به عهد و پیمان الهی است.
25- و آثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.
26- و فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.
27- و سبب زیاد شدن اشراف نور امام عليه السّلام در دل او می گردد.
28- و دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ان شاء الله.
29- و موفق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود.
ص: 377
30- و به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند توفیق می یابد.
31- و هدایت می شود به نور قرآن مجید.
32- و نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.
33- و به ثواب طلب علم نائل می شود ان شاء الله.
34- و از عقوبتهای اخروی ان شاء الله در امان می ماند.
35- و در هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.
36- و این دعا برای فرج، اجابت دعوت خدا و رسول صلّی الله علیه و آله است.
37- و با امیر المومنین علیه السّلام محشور و در درجه آن حضرت خواهد بود.
38- و محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.
39- و عزیز تر و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله می شود.
40- و ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود.
41- و دعای پیامبر صلّی الله علیه و آله شامل حالش می گردد.
42- و کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.
43- و خداوند در عبادت او را تایید فرماید.
44- و ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.
45- و ثواب کمک به مظلوم را دارد.
46- و ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
47- و پاداش خونخواهی حضرت سیدالشهداء عليه السّلام را دارد.
48- و شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار عليهم السّلام را می یابد.
ص: 378
49- و نور او برای دیگران نیز [در روز قیامت] درخشان می گردد.
50- و هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.
51 - و دعای امیر المومنين عليه السّلام روز قیامت شاملش می شود.
52 - و بی حساب داخل بهشت می شود.
53 - و از تشنگی قیامت در امان می ماند.
54 - و در بهشت جاودان خواهد بود.
- و مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست.
56 - و روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.
57 - و خداوند عزّ و جلّ از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.
58 - و در سایه گسترده خداوند قرار می گیرد و رحمت بر او نازل می شود مادامی که مشغول آن دعا باشد.
59 - و پاداش نصيحت مومن را دارد.
60 - و مجلسی که در آن برای حضرت قائم عليه السّلام دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد.
61 - و دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد.
62 - و فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.
63 - و از نیکان مردم محسوب می گردد.
64 - و این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.
65 - و مایه خرسندی خدای عزّ و جلّ می شود.
ص: 379
66 - و مایه خشنودی پیامبر صلّی الله علیه و آله می گردد.
67 - و این دعا خوشایند ترین اعمال نزد خداوند است.
68 - و دعاگوی فرج حضرتش از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ان شاء الله تعالی.
69 - و حساب او آسان می گردد.
70- و این دعا برای او در عالم برزخ انیس و مونس مهربانی خواهد بود.
71- و بهترین اعمال است.
72- و باعث دوری غم ها می شود.
73 - و دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.
74 - و فرشتگان درباره دعا کننده دعا می کنند.
75 - و دعای حضرت سیدالساجدين عليه السّلام - که نکات و فواید متعددی دارد- شامل حالش می شود.
76 - و این دعا تمسک به ثقلین کتاب و عترت) است.
77 - و چنگ زدن به ریسمان الهی است.
78 - و سبب کامل شدن ایمان است.
79 - و مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.
80 - و این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.
81- و گوینده این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلّی الله علیه و آله شهید شده باشد.
82 - و ثواب کسی دارد که در زیر پرچم حضرت قائم عليه السّلام شهید شده باشد.
ص: 380
83 - و ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان عليه السّلام را دارد.
84 - و دعا ثواب گرامی داشتن عالم را دارد.
85 - و پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.
86 - و دعا کننده در میان گروه ائمه اطهار عليهم السّلام محشور می شود.
87 - و درجات او در بهشت بالا می رود.
88 - و از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.
89 - و در روز قیامت به بالاترین درجات شهدا نائل می گردد.
90- و به شفاعت حضرت زهرا عليهاالسّلام رستگار می گردد.
نکته: جای تاسف است که بسیاری از موالیان آن حضرت از دعا برای فرج آن بزرگوار غافل مانده و از این فیوضات زیادی که بر دعای آن حضرت مترتب است محرومند. امید است ان شاء الله این مختصر مطالبی که درباره فواید دعا برای فرج آن بزرگوار، سبب تذکر و تنبه دوستان حضرتش گردد و همگی در صدر حوائج مشروعه، برای فرج آن امام انس و جان دعا کنند. تا چه قبول افتد و که در نظر آید.
ص: 381
[ 34 ]
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: «والذي نفسي بيده یا سلمان وعندها تحج أغنياء أمتي للنزهة وتحج أوساطها للتجارة وتحج فقراؤهم للرياء والسمعة (1) ؛
عبدالله بن عباس از رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله: قسم به کسی که جانم به دست اوست ای سلمان در آخر الزمان حج ثروتمندان برای تفریح و تفرج، حج متوسطین برای تجارت و حج فقراء برای ریا و خودنمایی است».
«ليحجّنّ البيت، وليعتمرن بعد خروج يأجوج ومأجوج (2) ، ابو سعید خدری از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت فرمود: پس از خروج يأجوج و مأجوج، خانه خدا مورد انجام مناسک حج و عمره قرار می گیرد».
از محمد بن ابی حمزه، از حمران بن اعین درباره علائم عمومی آخر الزمان نقل شده است که گفت: در محضر امام صادق عليه السّلام بودم که فرمود: ... و دیدی که حج خانه خدا تعطیل گشته و مردم را بترک آن وامی دارند.».
امام صادق عليه السّلام می فرماید: «و رأيت طلب الحج و الجهاد لغير الله (1)؛
و دیدی که حج و جهاد را برای غیر خدا طلب می کنند».
عدم رعایت عدالت برای حاجیان در حج بین کسانی که حج واجب انجام می دهند و کسانی که حج مستحبی دارند.
أحمد بن أحمد از مردی از امام صادق عليه السّلام روایت کرده که حضرت فرمود: «أول ما يظهر القائم من العدل أن ينادی منادیه أن يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر الأسود والطواف (2)؛
نخستین چیزی که قائم عليه السّلام از عدالت آشکار و پدیدار می سازد این است که منادی او ندا می کند کسانی که حج مستحبی انجام میدهند حجر الاسود و طواف را تسلیم کسانی کنند که حج واجب می نمایند.»
این نشان می دهد که قبل از ظهور خیلی از کسانی که حج مستحبی می روند حق کسانی که حج واجب دارند را ضایع می کنند.
ص: 383
[ 35 ]
یهودیت، دین کهنی است که در تقسیم بندی دین پژوهان همراه دو دین مسیحیت و اسلام، در دسته ادیان ابراهیمی می گنجد. یکی از مهم ترین مباحث این مکتب، مسأله موعود آخرالزمان وحکومت آرمانی او است که تاکنون، مورد توجه بسیاری از اندیشمندان یهودی قرار گرفته است؛ چنان که اعتقاد به آن، از اصول ایمانی آنها شناخته می شود و حتی امروزه، دولت مردان یهود، بعضی از سیاست های خود را با تکیه بر این موضوع توجیه کرده و آمادگی برای حکومت آخرالزمان را عامل سیاست های خود بیان می کنند.
حکومت آخر الزمان، از مفاهیمی است که از گذشته های دور در اندیشه يهود مطرح شده است. زمانی که به تاریخ یهود مراجعه کنیم، توجه به آینده ای روشن که از پس سختیها و رنج ها به وجود می آید، به وضوح دیده می شود.یهودیان، سالیان دراز در آرزوی آمدن موعود خود بوده اند، تا زمینه ایجاد چنین حکومتی را فراهم کند.
از طرف دیگر، آنچه ما از يهود، در نظر داریم، قومی است که از زمان های دور، توسط حضرت موسی عليه السّلام به شریعت هدایت شده و به طور متوالی مورد لطف و مرحمت پیامبران الهی بوده است؛ هر چند نافرمانی و سرپیچی از
ص: 384
فرامین انبیای الهی نیز در تاریخ قوم یهود دیده میشود که این سرپیچی، نتیجه ای جز رنج و آوارگی برای آنها نداشته است. البته همین امر، آغازی برای سخن از ظهور یک منجی شد؛ کسی که قرار است در آینده ی قوم یهود ظهور کرده و حکومتی آرمانی ایجاد کند. زمانی که یهودیان، به دستورات الهی گوش فرا داده و با میل و رغبت، از آن اطاعت کنند، زمان ایجاد چنین آرمان شهری است.
در این پژوهش، سعی شده است ابتدا به وسیله ی آشنایی کلی با دین یهود، به سراغ مبانی نظری موجود درباره حکومت موعود يهود - از جمله نوع نگاه به سیاست و انسان، همچنین مبنای مشروعیت و غایت چنین حکومتی - برویم. سپس به ساختار قدرت که در این جا ویژگی های شخص حاکم و مردم در حکومت و نحوه توزیع قدرت را شامل می شود می پردازیم و در ادامه کار، ویژه های مطلوب آرمان شهر یهود - از جمله کار ویژه های فرایندی، سیستمی و سیاست گذاری - را بررسی کرده و به بیان خصوصیات آرمان شهر در کتب آن ها بپردازیم.
قوم یهود، از اقوام نژاد سامی به شمار می روند. این نژاد را فرزندان سام پسر نوح عليه السّلام می دانند. نسل یهود از طریق حضرت یعقوب عليه السّلام، به حضرت ابراهیم خلیل عليه السّلام می رسد. این قوم، همراه اقوام بابلی، آشوری و کنعانی، تا چهار هزار سال پیش از میلاد، در جزيرة العرب با هم می زیسته و به شبانی مشغول بوده اند و در این میان نام ها و عنوان های مختلفی یافتند. قدیمی ترین
ص: 385
آنها «عبری» یا «عبرانی» است که آن را از ریشه «عبور» دانسته اند و منظور، عبور حضرت ابراهيم عليه السّلام از رود فرات به سوی جنوب است، از نام های دیگر، می توان به قوم «یهود» که از نام «یهودا» یکی از فرزندان حضرت یعقوب گرفته شده است اشاره کرد؛ و همچنین نام «بنی اسرائیل» که به علت نسبت به حضرت یعقوب که «اسرائیل» لقب داشت، بدین نام معروف شدند.
درباره متون آن ها نیز باید گفت تورات کتاب مقدس یهودیان است که همراه مجموعه کتب دیگر (کتاب مقدس عبری یا کتب عهد عتیق)، کتب مقدس یهود (تنخ) را تشکیل می دهد. این کتب به سه دسته تقسیم می شود:
1- تورا یا تورات که مشتمل بر پنج سیفر پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه است.
2- کتب انبیا (نبييم) که به دو بخش انبیای متقدم و متأخر تقسیم می شود. انبیای متقدم، به کتاب های یوشع، داوران، دو کتاب سموئیل و دو کتاب پادشاهان تقسیم می شود و بخش انبیای متاخر که شامل کتاب های اشعيا، ارمیا، حزقیال، هوشع، يوئيل، عاموس، میکاه، ناحوم، حبقوق، صفنيا، حجی، زکریا و ملاکی است.
3- مکتوبات یا کتوبيم (نوشته ها) که کتاب های مزامير داوود، امثال سليمان، ایوب، غزل های سلیمان، روت، مراثى ارميا، اِستَر، جامعه ی سلیمان، دانیال، عزرا، نحميا و دو کتاب تواریخ ایام را در بر می گیرد.
البته در نسخه سبعينه که کتاب مقدس مسیحی، مطابق با آن است، این مجموعه، به سه بخش «کتاب های تاریخی»، «کتاب های حکمت، مناجات،
ص: 386
شعر» و «کتاب های پیش گویی» تقسیم می شود. از سوی دیگر، «میشنا» یا همان تورات شفاهی، حاوی قوانین و مقررات الهی است و «تلمود» نیز در باره ی قوانین کتبی و شفاهی تورات است که پایه و اساس فقه يهود قلمداد می شود (1).
در تورات مقدس که مبنای اصول اساسی و اعتقادات و اندیشه ی یهودیت است، در بخش های نخستین، پس از شرح چگونگی تكوین جهان هستی، خلقت انسان و ذکر تاریخ پیامبران اولیه، ظهور منجی موعود را به بشر نوید می دهد. بر اساس متون، انتظار، جوهره ی اصلی یهودیت و موجب پویایی انسان در همه زمان ها است. یکی از پایه های اساسی آئین یهود، ایمان به ظهور ماشیح، دوره ی نجات یا گئولا است. اصل دوازدهم از اصول سیزده گانه ی ایمان یهود نیز که توسط هارامبام (ابن میمون) مطرح شده، مربوط به بحث آرمان شهر و مژدهی تشکیل حکومت آرمانی است و این گونه است:
«من با ایمان کامل، به آمدن ماشیح اعتقاد دارم؛ اگر چه او تأخیر کند، با این حال، هر روز در انتظار او هستم، تا بیاید (2).»
طبق نظر هارامبام هر فرد یهودی که این اصل را قبول نداشته باشد، منکر سخنان حضرت موسی عليه السّلام و دیگر انبیای بنی اسرائیل است. یهودیان نیز بر اساس این اصل، به ظهور ماشیح یا منجی موعود و تشکیل حکومت آرمانی
ص: 387
معتقدند (1). در عصر ما نیز که یهودیان صهیونیست برپا خاسته و در صدد برآمده اند قوم یهود را از حقارت همیشگی بیرون آورند، از تب و تاب انتظار موعود کاسته نشده است. بسیاری از یهودیان، تشکیل دولت یهود را رهگشای عصر مسیحا دانسته اند. حتی صهیونیست ها علاوه بر دعاهای مسیحایی مرسوم در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می کنند:
«اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او، شاهد سپیده دم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا، گوش ما را نوازش دهد (2).»
در واقع، گذشته آنان، هرگز دوران درخشانی را نشان نمی دهد و همه گونه اسارت و بردگی و بندگی و تحقیر در گذشته آنان وجود دارد؛ لذا، انبیای بنی اسرائیل، بارها به روزهای آخر اشاره کرده اند و آن را دورانی دانسته اند که در آن، عظمت ملی یهود به آخرین حد اعتلای خود می رسد. که این امید به آینده نورانی و سرشار از سعادت، در دل عموم مردم جایگزین شد و با گذشت زمان، نه فقط شدت یافت (3)؛ بلکه به خلق افسانه های شگفت پیرامون آن دوره منجر شد.
ص: 388
امید مسیحایی، با دو نیم شدن حکومت بنی اسرائیل پس از سلیمان و تلاش انبیا که قیام خود را در این عصر آغاز کردند، جدی تر شد. انبیا، نه تنها آتش شوق را در دلها روشن نگه می داشتند، بلکه به توسعه مفهوم مسیحا و دوران مسیحایی می پرداختند؛ به گونه ای که برکتهای آن عصر را علاوه بر بنی اسرائیل، به همه امتهای زمین تعمیم می دادند. هنگامی که تنها چند نسل از سلیمان گذشته بود، آرمان نهفته ی شاعران و افراد پایبند به سنت های قدیمی آینده ای بود که در آن، یک اسرائیل متحد بر جهانی درست بنیاد، سروری خواهد کرد که به شکوه خدای بنی اسرائیل و زیبایی شریعت او معترف است.
در همین دوره بود که اندیشه ظهور مسیحا گسترش یافت و به صورت اصل ثابت دین یهود در آمد. بعدها به شکل روشن تری از ماشیح به عنوان شخصی که از جانب خدا مأمور آغاز این دوره است یاد شد.
در این بخش، با تکیه بر دسته بندی گفته شده، ابتدا به بررسی مبانی نظری در حکومت آرمانی یهود پرداخته و به مبحث های مختلف آن می پردازیم.
در این مبحث، به بررسی مفاهیم و مبانی موجود در دین یهود می پردازیم، تا بدین وسیله با نگاه آنها، با مباحث تئوریک حکومت آرمانی، آشنا شویم.
سیاست، فعلیتی عام و جهان شمول است؛ از این رو طبیعی است که مطالعه سیاست، مطالعه ی حکومت را به منزله ی یکی از مهم ترین جنبه های خود شامل می شود؛ پس برای شناخت بیشتر آرمان شهر یهود. ناگزیر باید با نوع نگاه مکتب یهود به سیاست آشنا گردیم.
ص: 389
یکی از مفاهیم اساسی در حکومت آرمانی یهود، مفهوم سیاسی حکومت مسیحا و نگاهی است که اندیشه یهود به این مفهوم دارد. البته آنچه امروزه به نام دین یهود و توسط صهیونیست ها به اجرا در می آید با آنچه در مبانی دینی آنها دیده می شود، متفاوت است.
نکته عمده در نگاه به آرمان شهر يهود، عدم جدایی دو قلمرو دین و سیاست از یکدیگر است. بر اساس نگاهی که دین یهود به نقش مسیحا دارد، مسیحا در آینده گرایی این قوم، چهرهای این جهانی و مربوط به جنبه سیاسی امید اسرائیلی ها به نجات و احیای پادشاهی دارد و در چارچوب کلی دین فهم می شود؛ بنابراین، سیاست، محصول جایگاه انسان در جهان به مثابه نظام آفریدگان بود؛ نظامی که به طور کامل، توسط خدا تعیین می شود. اندیشه اساسی در امید به آینده هم پادشاهی بهره است و سایر مفاهیم، گرد این مفهوم قرار دارند. در پرتو آن اندیشه اساسی، ارتباط سازمان یافته مفاهیم دیگر امکان پذیر می شود و در حالی که پادشاهی آینده، بیشتر خصلت سیاسی دارد، اما خود پادشاهی دینی است و بر این اساس است که پادشاهی، فعل خدا است.
این امید، هم ناظر به نجات ملی سیاسی یهود بود و هم اصلاح دینی -اخلاقی قوم را در بر می گرفت و ریشه در عهد و برگزیدگی قوم یهود داشت؛ پس آینده گرایی قوم اسرائیل، دارای دو جنبه سیاسی و دینی است؛ در حالی که جنبه سیاسی، خود رنگ دینی دارد. در واقع، تفکیک این دو جنبه به طور کامل امکان پذیر نیست. حتی در تفسیر اشعيای دوم نیز از تمام وقایع سیاسی، تفسیری دینی شده است. با این حساب، امید به آمدن پادشاهی آرمانی در مفهوم یهود، امید به احیای سیاسی - ملی و اخلاقی بنی اسرائیل است. در هر حال، آینده نیک، در کلام انبیای نخستین بنی اسرائیل، ناظر به احیای پادشاهی ملی است، نه شروع یک جهان نو و پایان تاریخ جهانی. بعد از این است که بر
ص: 390
جنبه های دینی - اخلاقی نیز تاکید شده (1) و همان نجات سیاسی دینی قوم یهود مد نظر قرار می گیرد.
انسان شناسی و نگاهی که به انسان وجود دارد، از دیگر مباحث مهم در مبانی نظری است که باعث تفاوت در شیوه ی حکومت داری می شود. اینکه نگاه حاکمان به انسان چگونه است و از او چه انتظاری دارند، همگی عاملی است در جهت تعیین قوانین و شیوه های تشویق و تنبیه که در جامعه به کار برده می شود.
کتاب مقدس، در رابطه با انسان، به مفاهیم متعددی اشاره کرده است، از جمله این که خداوند، آدم را از خاک سرشت و روح خود را در او دمید، تا به صورت زنده در آمد. او آدم را به صورت خود، یعنی مانند خدا آفريد: «آنگاه خداوند از خاک زمین، آدم را سرشت، سپس در بینی آدم، روح حیات دمید؛ به او جان بخشید و آدم، موجود زنده ای شد» (2).
اما بعد از این، با گناهی که انسان انجام داد و از درخت معرفت خورد، به آگاهی دست یافته و به زمین هبوط کرد؛ در نتیجه، با زیاد شدن آدمیان بر زمین، شرارت نیز افزایش یافت. در نظر یهودیان، بعد از این زمان است که به علت شرارت انسان ها خدا به نابودی آنها تصمیم گرفته و از آفرینش انسان پشیمان می شود؛ اما به علت وجود حضرت نوح، از این تصمیم منصرف شده و
ص: 391
با ایجاد سیل و طوفان، همه موجودات را از بین می برد و تنها نوح و خاندانش را به سبب اطاعت از فرامین الهی نجات می دهد.
پس بنابر آنچه از کتب مقدس می توان فهمید، در نظر يهود، انسان، دارای طبیعتی دوگانه است که از یک سو با حلول روح خدا، انسان، دارای سیرتی نیک شده و روح خدا، درون او تجلی می یابد؛ ولی از طرف دیگر با توجه به شرارت هایی که از انسان سر زده، او با نیت و فکر پلید خود، به دنبال فساد در زمین است. این بدسرشتی او، باعث می شود خدا از خلقت او پشیمان گردد و در نتیجه انسان، از ابتدای خلقت، گناهکار است.
با وجود این، در نظر یهودیان، در آینده و با شکل گیری حکومت آرمانی، انسان نیز به کمال و پاکی دست یافته و به نیکی می رسد. البته باید دانست هر چند یهودیان معتقدند انسان گنهکار است، نکته قابل توجه، مسأله ی برگزیدگی قوم یهود است. در مکتوبات يهودی پس از عهد عتیق تا زمان ظهور مسیحیت، ایده قوم برگزیده همواره مورد توجه و باور یهودیان بوده است. حتی آنجا که سخن از تنبیه بنی اسرائیل به میان می آید، غرض از آن، بازگشت بنی اسرائیل به خدا و عمل به دستورات او است؛ اما مجازات کافران، برای از بین بردن آنها است؛ لذا قوم بنی اسرائیل و به ویژه برگزیدگان و درستکاران قوم، از آغاز، توسط خدا برای نجات انتخاب شدهاند. در قطعه ای از طومارهای بحر میت چنین آمده است:
«تو ما را برای خودت رهایی بخشیده ای، تا ما یک قوم ابدی باشیم. تو، برای ما سرنوشتی از نور را مطابق حقیقت مقدر ساختی و امیر نور را از دوران گذشته معین داشتی، تا برای حمایت ما بیاید (1).»
ص: 392
در قطعه ای دیگر هم که حاکی از نجات و تقدیر فردی و سرنوشت جمعی است، آمده است:
خداوند، برای انسان، دو نفس را قرار داد که تا زمان ملاقاتش همراه او هستند: نفس راستی و نفس خطاکاری. آنان که از راستی می زایند، از چشمه ی نور می جهند؛ اما آنان که از خطاکاری متولد می شوند، از منبع تاریکی بیرون می آیند. همه فرزندان راستی، تحت فرمانروایی نورند و در راه های نور قدم بر می دارند؛ اما همه فرزندان خطاکاری، تحت حکومت ملکه تاریکی هستند و در راه های تاریک قدم بر می دارند.... زیرا این، خدا است که نفس روشنایی و تاریکی را آفریده و هر فعلی را بنا نهاد و هر عملی را بر راه های آنها قرار داده است (1).
پس بنی اسرائیل، به واسطه مفهوم قوم برگزیده یا قوم خداوند، خود را برتر از هر قوم و ملت می دانند؛ چرا که خداوند نیز همواره خدای اسرائیل معرفی می شود: «و اسم مرا خواهند خواند و من، ایشان را اجابت خواهم کرد و خواهم گفت که ایشان قوم من هستند، و ایشان، خواهند گفت که یهوه، خدای ما است» (2).
نیز از قول موسی عليه السّلام آمده است که: «... این مردم، قوم تو هستند؛ پس لطف خود را دریغ مدار» (3).
ص: 393
باز در جایی دیگر بنی اسرائیل را قوم خدا و همچون کاهنان او می داند. این تقدس، یک سلسله آثار عملی هم به دنبال دارد؛ از جمله این که از بنی اسرائیل نمی توان برده خرید یا آنان نباید گوشت حیوانی را بخورند که جانور وحشی آن را دریده است (1) و از این قبیل آداب عملی. در نهایت، باید گفت همه این مفاهیم، بیانگر تضاد در نوع نگاه یهود در مبحث انسان شناسی است که از یکسو انسان را دارای سرشت نیک و بد دانسته و از سوی دیگر، قوم بنی اسرائیل را برتری داده و تنها آنها را قوم خدا می داند.
مشروعیت، از پایه های اساسی یک حکومت است. می توان آن را باور عمومی اعضای یک جامعه بر این مبنا که قدرت دولت برای وضع و اجرای قوانین، قدرت به حق و مستوجب فرمانبرداری است، در نظر گرفت.
مشروعیت در آئین یهود، زمانی به پادشاه یا حاکم داده می شود که شاه، به يهوه (خدای یهود) وفادار بوده و مطابق فرامين او حرکت کند؛ لذا بخت شاه همواره به تبعیت مردم از او نیست؛ بلکه تبعیت او از یهوه نیز مهم است؛ به گونه ای که از پادشاه با عنوان پسر یهوه نام برده می شود. در یهودیت متأخر هم پادشاهی مسیحا، امری فوق العاده و در مرحله پیش از پادشاهی یهوه فهم می شد؛ اما در اشعيای دوم، ظهور شاهانه یهوه، بر همه چیز سایه می افکند و همواره نجات و جنبه های آن به یهوه نسبت داده می شود. در واقع، پادشاهی آینده به مثابه حاکم پادشاهی ای است که یهوه آن را تأسیس کرده است؛ بنابراین، تقابلی واقعی میان پادشاهی یهوه و پادشاهی مسیحا وجود ندارد و
ص: 394
همان گونه که پادشاه، در آرمان شاهی دوره انبیا ابزار یهوه به شمار می رفت، پادشاه آینده یا مسیحا نیز چنین است. بدین شکل، از طرف خدای یهود به حکومت رسیده و مشروعیت الهی می یابد. در واقع، نقش اصلی را خود يهوه داشت و نقش مسیحا در مجموع نقشی منفعلانه است (1).
طبق توصیف مزامیر نیز، شاه آینده بیش از یک مرد عادی است. او دارای ماهیتی الهی است و می تواند قهرمان الهی نامیده شود و به عنوان «مشير» و حاکم «شگفت انگیز» از او نام برده شده است؛ (2) پس می توان گفت پادشاه آینده در نظر يهود «با قوت يهوه حکم خواهد راند، باجلال نام يهوه خدایش» (3)؛ به گونه ای که مردم، برای او حیات ابدی را آرزو می کنند و مشروعیت برای او قائل شده و او را نماینده خدا برای حکم راندن برخود می دانند و با این موهبت الهی، به دفاع از سرزمین و قوم می پردازند (4).
هر نظام سیاسی و حکومتی که تشکیل می شود، برای رسیدن به هدف و غایتی تأسیس شده است. طبیعی است تمام گروه های اجتماعی، دارای هدف های مشخصی هستند که طبق آن، سازمان یافته اند. کارایی هر سازمان نیز باید طبق مقدار موفقیت آن، در به دست آوردن هدف های تعیین شده، ارزیابی شود.
ص: 395
اعتقاد عموم یهودیان این است که ظهور ماشیح و فعالیت های او، همگی در جهت بهبود وضع جهان و تأمین سعادت بشری است و انسان، در جهانی که خداوند، آن را در نهایت کمال خلق کرده است، رو به آینده ای دارد که ظهور منجی موعود در آن، نشانه برقراری عدالت الهی است. این اعتقاد، در همه متون مذهبی یهودیان استمرار می یابد و افزون بر آن، اندیشه ی نجات یافتن و انتظار برای منجی موعود که خواهد آمد و نظامی منطبق بر قوانین الهی و آسمانی برقرار خواهد کرد، از بخش های اعتقادی ادیان توحیدی است.
حکومت آرمانی، برای یهودیان، صلح جهانی وعصر عدالت و پارسایی را وعده می دهد؛ عصری که در آن، همه انسانها خواهند دانست که خدا یکی و نام او یکی است و قومی که خدا برای ابلاغ رسالت خود به جهانیان برگزیده، خواهد توانست مسؤولیت خویش را در اصلاح معنویات جهان انجام دهد.
همچنین یهودیان در کنار کاهنان و انبیاء شاهد گسترش گونه ای از پاکی و قداست باشند که تحقق آن در شرایط کنونی، ممکن نیست؛ به دیگر سخن، آن زمان، امکان ادامه یک زندگی مقدس و مطابق با اراده الهي فراهم می شود.
البته هدف مهم دیگری نیز مطرح می شود که همان وحدت میان اقوام پراکنده و متفرق بنی اسرائیل است؛ به گونه ای که اورشلیم مرکز جهان و افتخار همه نسل ها شده و همه امت ها به سوی آن آمده، در مقابلش کرنش خواهند کرد و حقایق سترگ مورد قبول بنی اسرائیل را خواهند پذیرفت. براین اساس، همه حوادث به احیای پادشاهی مسیحا و اتحاد مسالمت آمیز حکومت تجزیه شده ی فلسطین و شکوه از دست رفته ی سلطنت داوود عليه السّلام می انجامد.
ص: 396
بر اساس آنچه که از آموزه های دین یهود می توان فهمید، نجات قوم برگزیده، از اهداف عمدهی حکومت آرمانی یهود است، تا بعد از تمام مصیبت ها و گرفتاری هایی که برای این قوم در طول تاریخ ایجاد شد، همه یهودیان، دوباره از دورترین نقاط جهان به سرزمین خود فلسطین باز گشته و حکومت مطلوب توسط قوم یهود بر پا شود. آرمان مسیحایی، این وعده را به یهودیان داده است که یهود یک قدرت جهانی در فلسطین تأسیس خواهد کرد؛ زیرا در نظر آنها آرمان مسیحایی، فراتر از آزادی یهودیان و تشکیل یک دولت یهودی مستقل بوده و اهداف بلندی را برای بشریت و تکامل نژاد بشری در نظر گرفته است؛ ولی در عین حال، در یک زمینه یهودی و با مفهومی کاملا یهودی باقی خواهد ماند (1).
در دومین بخش از این پژوهش، امور مربوط به ساختار قدرت و آنچه در ترکیب قدرت حکومت موثر است، مورد نظر قرار می گیرد؛ اینکه حاکم یا حاکمان چه کسانی هستند؟ مردم چگونه عمل می کنند و قدرت، چگونه توزیع می شود؟ از مسائل مهمی است که در این مبحث باید مورد توجه قرار گیرد.
در دوره های پس از سقوط اخلاقی و سپس سیاسی پادشاهی اسرائیل، آرزوها متوجه شاخه یا جوانه ای از داوود بود. انبیا وعده می دادند که با وجود
ص: 397
آنکه اوضاع کنونی اسرائیلی ها نابسامان است، در آینده پادشاهی از نسل داوود ظهور خواهد کرد و ما را از ظلم و فساد پادشاهی یا شر دشمنان، نجات خواهد داد. اشعيا وعده می دهد که آن پادشاه مطلوب «بر تخت پادشاهی داوود خواهد نشست و بر سرزمین او تا ابد سلطنت خواهد کرد» ارمیا نیز آرزویش را از قول خداوند، چنین بیان می کند:
روزی فرا خواهد رسید که من، شخص عادلی را از نسل داوود به پادشاهی منصوب کنم که با حکمت و عدالت، حکومت می کند... (1).
این معنای خاص، ناشی از این اعتقاد یهود است که نجات نهایی اسرائیل، در عین اینکه ساخته و پرداخته خداوند است، بر عهده ی سلاله ای از خاندان سلطنتی داوود بوده و به وسیله ی او تحقق خواهد یافت. مهم ترین مژده مسیحایی در این باره را می توان در کتاب اشعيای نبی دید که با توصیف خود از کودکی به نام عمانوئيل سخن گفته است:
«نهالی از تنه يسى [= پدر داوود] بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ یعنی روح حکمت وفهم، روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند. خوشی، در ترس از خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش های خویش تنبیه نخواهد نمود (2).»
ص: 398
در دین یهود، این نجات بخش نهایی (ماشیح) (1) به معنای مسح و تدهین شده یا مسیح رهایی بخش نام دارد که به عبری «ماشیاح»، به آرامی «مشیحا» و به یونانی «کریست» تلفظ می شود. مشح یعنی پاک کردن با روغن مقدس (بر اساس یک سنت، پیامبران در حضور جمع اندکی، روغن بر سر آنان می مالیدند، تا نشانه ی موقعیت جدید آنها و نیز علامت آن باشد که روح الهی در آنها حلول کرده است. بدین شیوه، نوعی قداست برایشان پدید می آمد). ماشیح، ابتدا لقب پادشاهان بنی اسرائیل بوده است؛ ولی بعدها این مفهوم، گسترش یافته و در نهایت به همه پادشاهان و پیامبران قوم و در واقع هرکس از جانب خدا مأمور انجام کار خاصی بود، اطلاق می شد.
حال، آنچه امروزه به نام ماشیح مطرح می شود، همان موعود يهود است؛ کسی که از سوی خداوند، فرستاده شده و قداست خاصی دارد؛ انسانی آسمانی و موجودی معجزه گر که خداوند، پیش از خلقت جهان، وی را آفریده و او در آسمان می ماند، تا زمان فرستادن وی برسد. به او، پسر انسان نیز می گویند؛ زیرا به شکل انسان ظاهر می شود؛ هر چند سرشت وی، آمیخته ای از خدا و انسان است. وی نقطه اصلی و کامل حلول خدا در انسان است که خواهد آمد تا مسیر تاریخ یهود، بلکه بشریت را اصلاح کند (2).
ص: 399
این حکم آینده، کسی است که نیروها و قابلیت های فرا انسانی و تقریباً همه ویژگی ها و توانایی هایی که در سنت اسرائیل کهن به پادشاه مطلوب نسبت داده شده است را می توان بر او اطلاق کرد:
او، واسط میان یهوه و قوم برای رساندن برکت خواهد بود و در مقام پادشاه کاهن، به عدالت و انصاف حکمرانی خواهد کرد (1).
از طرف دیگر، صفات اخلاقی پادشاه و عدالت و ظلم ستیزی او هم مورد توجه است. او حاکم شگفت انگیز، قهرمان الهی، پدر جاودانی و امیر سلام و سلامتی نامیده خواهد شد که تا ابد، بر اساس عدالت و درستکاری حکومت خواهد کرد و این را یهوه اراده کرده است. عدالت ورزی از ویژگی های عمده ی مسیحا و مهم ترین ویژگی اخلاقی او است؛ چرا که وظیفه او در پادشاهی آینده، حکم کردن به جای یهوه است. او، بر اساس عدالت حکم می کند و داد ضعیفان را می ستاند (2) او، به رنج و محرومیت یهودیان پایان داده، به صهیون باز خواهد گرداند؛ براساس شریعت شفاهی وکتبی حکم خواهد راند و بهشت را که هزار سال می پاید، بنا خواهد کرد.
او، رهبری آرمانی است که از سوی یهوه، مأمور اجرای عدالت و برپایی حکومت است، که نه تنها رهبر قوم یهود، بلکه رهبر همه اقوام و ملل شده و پس از بازگرداندن یهودیان به اورشلیم، از همان جا بر جهان، حکومت خواهد
ص: 400
کرد؛ پس نه تنها موجب رهایی قوم یهود گردیده، بلکه آنها به عنوان قوم مقدس جایگاه خود را باز خواهند یافت.
افرادی که در حکومت آرمانی یهود، جامعه را تشکیل می دهند، دارای ویژگی های ممتاز و عالی در مقایسه با مردم زمان های دیگر هستند؛ ولی نکته قابل توجه این است که هنگام صحبت از مردم آن دوره، قوم یهود، دارای اولویت ویژه ای است و مسأله ی محوری تر این که همه افراد این قوم، به کنعان یا فلسطين هدایت می شوند، تا آنجا ساکن شوند.
در کتب یهود، به جمع آوری قوم یهود اشاره شده است؛ برای نمونه از قول خداوند آمده است که در جهان آینده، برای جمع آوری پراکندگان اسرائیل، من بادی را به جهان خواهم آورد که از هر دو جهت بوزد؛ چنان که نوشته است:
«به شمال خواهم گفت که بده و به جنوب خواهم فرمود که ممانعت مکن؛ پسران مرا از جاهای دور و دخترانم را از کران های زمین بیاور (1).»
در جایی دیگر به قول از حزقیال نبی آمده است:
به ایشان بگو که خداوند می گوید: «قوم اسرائیل را از میان قوم ها جمع می کنم و از سراسر دنیا ایشان را به وطن خودشان باز می گردانم»... آن ها در سرزمینی که پدرانشان زندگی می کردند، ساکن می شوند؛ یعنی همان سرزمینی که به خدمتگزارم يعقوب دادم... خدمتگزارم، تا به ابد پادشاه آنان خواهد بود و یک شبان برای جمیع ایشان خواهد بود و به احکام من سلوک نموده و فرایض
ص: 401
مرا نگه داشته، آن ها را به جا خواهند آورد. من با ایشان عهد می بندم که تا ابد ایشان را در امنیت نگه دارم. من، آنها را در سرزمینشان مستقر کرده جمعیتشان را زیاد خواهم نمود و خانه ی مقدس خود را تا به ابد، در میان ایشان قرار خواهم داد و خانه ی من، میان ایشان خواهد بود و من خدای ایشان و ایشان، قوم من» (1).
پس در نظر قوم یهود، با اسکان دوباره ی این قوم در کنعان، عزت و احترام این قوم، باز خواهد گشت. آنان، جهان را به سوی خدا هدایت خواهند کرد و میان تاریکی ها، باعث روشنایی جهان می شوند. همه اینها پس از مهاجرت یهود به سوی کنعان است؛ چرا که آن زمان، اورشلیم یا کنعان، در محل مرتفعی در مقایسه با دیگر مناطق قرار خواهد گرفت و مرکز معنوی عالم و مورد توجه همه اقوام خواهد شد:
«ای اورشلیم! برخیز و بگذار نور تو بدرخشد؛ زیرا جلال خداوند، بر تو تابان است. تمام قوم های جهان، در تاریکی فرو خواهند رفت؛ اما نور جلال خداوند، بر تو خواهد تابید و پادشاهان و قوم ها، به سوی تو خواهند آمد، تا نور جلال خداوند را که بر تو تابان است، مشاهده کنند.... بیگانگان آمده، دیوارهای تو را بازسازی خواهند کرد و پادشاهان آنها تو را خدمت خواهند نمود؛ زیرا اگر چه به خشم خود تو را مجازات کردم؛ اما به لطف خویش، بر تو رحم خواهم کرد» (2).
ص: 402
بنابراین، صهیون مرکز این عدالت فراگیر می شود و همه ملت ها در خدمت ماشیح قرار می گیرند. بر این اساس، صهیون، بر همگان آقایی کرده و دشمنان را در هم خواهد شکست (1)؛ پس این، یهودیان هستند که محور حکومت ماشیح قرار می گیرند پس از استقرار قوم یهود و پیدا شدن ده قبیله ی گم شده بنی اسرائیل و برقراری وحدت بین آنها، امت های دیگر نیز به آنها می پیوندند و این جامعه ی آرمانی، با محوریت درستکاران و برگزیدگان تشکیل می شود. تصویری که نویسنده مزامیر سلیمان از این جامعه ارائه می دهد، جامعه ای معنوی و آرمانی است:
«و او یک قوم مقدس را گرد می آورد که به واسطه ی او، به راستی رهنمون می شوند. او، قبایل قوم را که توسط خداوند، خدای او تقدیس شده اند، داوری خواهد کرد. او، غیر درستکاران را دیگر میان ایشان جا نخواهد داد و نیز هیچ شخصی که دارای دانش فاسد است، میان ایشان سکونت نخواهد کرد؛ زیرا او به ایشان خواهد آموخت که همگی پسران خدایشان می باشند (2).»
در این حکومت، همان گونه که در مبحث مشروعیت نیز گفته شد، تعیین حاکم، توسط یهوه صورت گرفته و مردم در انتخاب، نقش اساسی بر عهده ندارند؛ بلکه باید مطیع اوامر این حاكم الهی بوده و از او اطاعت کنند.
بنابراین درباره جایگاه مردم در این حکومت هم می توان گفت: بر اساس آنچه از متون فهمیده می شود، مردم، صرفاً تبعیت خواهند کرد و نقش تعیین
ص: 403
کننده ای ندارند. این حاکم، یک رهبر الهی بوده و نماینده خدا بر روی زمین است؛ به همین دلیل، توسط یهوه انتخاب می شود و انتخاب مردم، این جا نقشی ندارد؛ چراکه انتخاب يهوه، فوق انتخاب مردم است و یهودیان در این جامعه باید بر اساس فرامین این رهبر الهی حرکت کنند، تا به نجات دست یابند.
بنابراین، این جامعه آرمانی با وحدت تمام امت ها و البته با محوریت قوم اسرائیل، تشکیل می شود و همگی به پرستش خدا پرداخته و صلح و همبستگی میان همه ملت ها تحقق می یابد. البته قوم یهود، دارای جایگاه خاصی است؛ اما باعث نمی شود که دیگر ملت ها از روند رهایی دور بمانند. بدین ترتیب، ملتی که متشکل از یهودیان و دیگر اقوام است، به رهبری مسیحا شکل می گیرد و همه نیکان و تمام گناهکاران توبه کار یهودی و غیر یهودی که خدای بنی اسرائیل را شناخته باشند، به این جامعه راه می یابند و جامعه ای عاری از بدی و گناه و بر اساس اعتقاد به وجود خدا، شکل می گیرد.
پس نیکی و عدالت، تمام ملتها و در رأس همه، قوم یهود را در بر خواهد گرفت و دیگر سختی ها و مشکلات از بین مردم رخت بر خواهد بست و رفاه و آسایش، جایگزین آن می شود. مردم، در آن دوره، تنها کمال و سعادت را دنبال خواهند کرد.
صفنيا، آن دوره را این گونه تعبیر می کند:
«اما در میان تو، قومی ذلیل و مسكين باقی خواهم گذاشت و ایشان، بر اسم خداوند توکل خواهند کرد و بقیه ی اسرائیل، بی انصافی نخواهند نمود و دروغ
ص: 404
نخواهند گفت و در دهان ایشان، زبان فریبنده یافت نخواهد شد؛ زیرا ایشان، چرا کرده و به آرامی خواهند خوابید و ترساننده ای نخواهد بود (1).»
در نهایت، می توان فهمید که در حکومت ماشیح، منظور از مردم در وهله اول، قوم یهود است که از همان ابتدا در فلسطین ساکن خواهد شد و معبد و خانه خدا را بر پا کرده و سپس به کمک قوم یهود اصلاح و نجات دیگر ملل صورت می گیرد. در این راه، قوم یهود، به آنها کمک می کند، تا به حقیقت دست یابند؛ چنانکه در اشعيا آمده است:
«ماموریت جهانی مسیح یهودی، نجات ملت یهود و حکومت بر جهان، با توجه به قوانین صهيون است (2).»
آنچه در این بخش، مورد توجه قرار می گیرد، نحوه توزیع قدرت در جامعه است؛ این که آیا قدرت در جامعه آرمانی یهود، متمرکز است یا تفکیک شده؟
در اندیشه یهودی، پادشاه یا منجی موعود، نماینده خدا است؛ لذا می توان گفت: مسیحا یا پسر انسان، همچون داور از سوی خدا نصب می شود و عامل و مجری او است. او در جایگاه میانجی میان یهوه و قوم او عمل می کند و عامل دستورات يهوه خدای اسرائیل میان مردم است؛ در عین اینکه داوری او، جهانی و کیهانی است:
ص: 405
و خداوند، ارواح شخص برگزیده را بر روی تخت جلال می نشاند و او، همه کارهای مقدسان را در آسمان داوری میکند. کردارشان بایستی در ترازو سنجیده شود (1).
با قدرتی که این میانجی می آورد، دیگر گناه و بی عدالتی وجود نخواهد داشت؛ زیرا سرزمین، از علم يهوه پر خواهد شد و وظیفه ی او در پادشاهی، در واقع حکم کردن به جای یهوه است. حکم کردن در اینجا، به معنای دفاع از مردم، در برابر تهاجمات، راندن دشمن و حکومت کردن بر سرزمین و درستکاری برای سعادت و رفاه مردم است (2). قدرتی که او دارد، یک قدرت مرکزی است که بر سراسر جهان اجرا شده و حکومت می کند و منزلتی شبیه منزلت خداوند، به او داده می شود؛ در عین اینکه دارای یاوران و کارگزارانی است که او را در حکومتش یاری می دهند، یاوران صالحی که از سوی خدا برای یاری اور برگزیده شده اند. کتاب مزامير داوود در این باره می گوید:
در زمان او، صالحان، خواهند شکفت و وفور و سلامتی خواهد بود. مادامی که ماه نیست نشود، او حکمرانی خواهد کرد از دریا و از نهر، تا اقصای جهان. به حضور وی، صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنان او، خاک را خواهند لیسید (3).
ص: 406
در تورات نیز به دنبال تحقق وعده ی الهی، صالحان و حکیمان را وارث حقیقی زمین معرفی کرده و آنان را به انقطاع شروران مژده می دهد و بر حاکمیت صالحان بر زمین اشاره می کند (1). این امر، به خوبی نشان می دهد که مسیحا، برای اداره ی جهان، از کمک شماری از یاوران خود برخوردار خواهد شد؛ کسانی که با عنوان صالحان و حکیمان، از آنها یاد شده است.
بنابر آنچه که می توان از متون کتب عهد قدیم فهمید؛ مسیحا، پادشاه پیروزی است که روزی با دخالت معجزه آسای یهوه، پادشاهی اش تأسیس خواهد شد. او، عبد يهوه و ابزار فعال برای تحقق هدف بهره می باشد (2)، که به کمک یاورانش حکومت مقتدر و مرکزی را ایجاد کرده و قدرتش سراسر عالم را می گیرد. مردم نیز از روی رغبت، حکومت او را پذیرفته و از او اطاعت می کنند.
نوع روابط تعریف شده بین ساختارهای نظام را کارویژه های نظام گویند. به عبارت دیگر، هر ساختار، کارویژه هایی را به اجرا می گذارد که به نوبه ی خود، سازمان سیاسی را قادر به تدوین و اجرای خط مشی هایش می سازد. اکنون عواملی که جامعه آرمانی یهود را به حرکت وا داشته، به آن، جهت می دهد و کمک می کند در مسیر مورد نظرش گام بردارد. نیز این میان، کارویژه های فرایندی، سیستمی و ساختاری را بررسی می کنیم.
ص: 407
کارویژه های فرایندی، دارای فعالیت مشخصی است که برای تدوین و اجرای خط مشی ها در هر نوع نظام سیاسی ضرورت دارد. این فعالیت ها را از آن رو کارویژه های فرایندی می خوانیم که در فرایند تدوین روند حکومت، نقشی مستقیم و ضروری دارند. در کارویژه های فرایندی، آنچه اهمیت دارد، توجه به منافع مردم و تنظیم و اجرای امور حکومتی است.
به نظر می رسد بنابر تعریفی که یهودیان از جامعه آرمانی خود دارند، این مسائل تا حدودی حل شده و چون امور معنوی اهمیت می یابد. این امور هم توسط برخی اقدامات ماشیح حل می شود؛ زیرا آن زمان، بدی ها از دل مردم زدوده شده و خوبیها در نهاد آدمی فعال می شود. به همین دلیل، بسیاری از خواسته های مردم نیز از بین می رود؛ زیرا قناعت و دیگر خصلت های خوب، در دل مردم جای گرفته و آنان، با افزایش حکمت و علمشان، سعادت نهایی را دنبال می کنند.
فرایند سیاسی، هنگامی آغاز می شود که منافعی که بیان یا تصریح شده اند، به صورت سیاست های نظام مطرح گردند. در این مرحله، خط مشی های حکومت، مد نظر قرار می گیرد. این، یکی از مهم ترین اقدماتی است که حکومت ها برای شهروندان خود انجام می دهند.
بنابر كتب يهود، آن زمان، صلح و صفا و صمیمیت بر زمین حاکم شده و همه انسانها نام خدا را خوانده و او را عبادت می کنند؛ مشکلات بشر حل شده و صلح پایداری در سراسر جهان پدید می آید به گونه ای که آمده است:
ص: 408
جهان آینده، مانند جهان کنونی نخواهد بود. در جهان کنونی، انسان، هنگام شنیدن خبرهای خوش می گوید: «بلند مرتبه است خدایی که نیک است و نیکی می کند» و هنگام استماع خبرهای بد، باید بگوید: «بلند مرتبه است داور حقیقی»؛ ولی در جهان آینده، فقط خواهد گفت: «متبارک است خدایی که نیک است و نیکی می کند» (1).
از طرفی، صلح و صفا هم برای گسترش رفاه مردمان آن روزگار برقرار می شود؛ به گونه ای که صلح، سراسر جهان را فرا گرفته و فقر برچیده می شود. ملت ها، ابزار ویرانگر خود را به ابزار سازنده مبدل خواهند ساخت و تمام مردم، دوستدار یکدیگر و فضیلت طلب خواهند شد (2)؛ به گونه ای که در کتاب يهود آمده است:
او صلح را برای قوم به ارمغان می آورد. تمام ابزارهای جنگی، لباس ها و چکمه های سربازان از بین می رود (3).
نیز در اشعيا آمده است که، آنان ابزار جنگی خود را به قیچی های شاخه زنی تبدیل می کنند و دیگر جنگی رخ نمی دهد.
پس، از مجموع مطالب عهد عتیق در این باره می توان فهمید که از آن جا که این حکومت، یک حکومت آرمانی است، دیگر نیازی به استفاده از وسایل ارتباط جمعی و احزاب برای آگاه کردن حکومت از نیازهای مردم نیست؛ بلکه
ص: 409
تأمین خواسته های مادی، از اولین مسائلی است که با ورود به آن دوره، حل گردیده و اولویت به مسائل معنوی داده می شود؛ چرا که نیازهای اساسی مردم در آن دوره و منافع آنها به بهترین گونه تامین می شود. مردم، از آن جا که به دنبال فضیلت هستند، از بعضی منفعتهای مادی چشم پوشیده و به قدر نیاز، بهره می برند.
در این مرحله، سیاست های حکومت، به صورت قانون در آمده، در جامعه اعمال می شود و سپس پیامدهای آنها مورد بررسی قرار می گیرد.
اشعیای نبی به خوبی به بیان سیاستگذاری ماشیح در آن دوران پرداخته و بیان میکند که آن زمان، بساط ظلم و ستم بر چیده خواهد شد، عدالت گسترش خواهد یافت و فقر اقتصادی از میان خواهد رفت. همچنین نیازمندی های مادی و معنوی مردم تامین خواهد گردید، همگان به اخلاق حمیده آراسته خواهند شد و پرده های ظلمت و تاریکی کنار خواهد رفت و مردمان، در ناز و نعمت زندگی خواهند کرد:
«برگزیدگان من، از عمل دست های خود، بهره خواهند برد، زحمت بی جا نخواهند کشیده اولاد به سبب اضطرار، نخواهند زائید؛ زیرا که اولاد، برکت یافتگان خداوند هستند و ذریه ی ایشان، با ایشانند و قبل از آنکه بخوانند، من جواب خواهم داد» (1).
ص: 410
پس با وجود تکامل در این حکومت، دیگر در زمینه وضع قوانین مشکلی وجود ندارد و ماشیح، خود فرامین الهی را وضع کرده، با کمک کارگزاران خود، به اجرا گذارده و مورد قضاوت قرار می دهد.
اشعیا در کتاب خود، قضاوت را این گونه مطرح می کند:
بلکه مسکینان را به عدالت، داوری خواهد کرد و برای مظلومان زمین، به راستی حکم خواهد نمود. شریران را به نفخه ی لبهای خود خواهد کشت. کمربند کمرش، عدالت خواهد بود و کمربند میانش، امانت. گرگ، با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ، با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پرواری، با هم و طفل کوچک، آن ها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چرید و بچه های آن ها با هم خواهند خوابید. شیر، مثل، گاو کاه خواهد خورد و طفل شیرخوار، بر سوراخ مار، بازی خواهد کرد و طفل از شیر باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت. در تمام کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد (1).
این سخن، به خوبی نشان میدهد که آن زمان، عدل و داد، چنان گسترش می یابد که جانوران و درندگان، با هم سازش کرده و کنار یکدیگر زندگی می کنند و حکومت ماشیح و رفتار او، به گونه ای است که دیگر ضرر و زیانی به هیچ موجودی نمی رسد. در عین حال، ماشیح، با عدالت خود به خوبی به اداره امور پرداخته و از هر گونه کم و کاستی جلوگیری می شود؛ زیرا او رهبری آرمانی است که از همه امور به لطف الهی آگاه شده و جلوی زیان را می گیرد.
ص: 411
در کتاب دانیال، آمده است، زمانی که او رویایی می بیند و به دنبال فهم آن است، جبرئیل به پیش او می آید و رویای او را این گونه تفسیر می کند:
ای پسر انسان! بدان که این رؤیا، روز بازپسین را آشکار می کند... پادشاهی با چهره مغرور که گشودن معماها داند، بر خواهد خاست، قدرتش فزونی خواهد گرفت لیک نه به قدرت خود او - تباهی های شگفت به بار خواهد آورد، در کارهای خویش کام خواهد یافت، قدرتمندان را نابود خواهد ساخت و به هوشمندی او، خیانت در دستانش کامیاب خواهد شد (1).
براین اساس، با قدرتی که ماشیح دارد و با اقدامات او، مشکلات بر طرف می شود. در باب عدالت عالم گیر او نیز سخنان بسیاری به چشم می خورد. در مزمور، این گونه آمده است:
زیرا به قوم خود و مقدسان خویش، به سلامتی خواهد گفت تا به سوی جهالت برنگردید. راستی، از زمین و از آسمان، به عدالت خواهد نگریست. خداوند چهره های نیکو خواهد بخشید و زمین، محصول خود را خواهد داد و عدالت، پیش روی او خواهد خرامید (2).
پس با این حساب، او علاوه بر این که به خوبی امور حکومت و جامعه را کنترل می کند، با توجه به خواسته ها و نیازهای مردم برنامه ریزی کرده و عدالت را سرلوحه خود قرار می دهد؛ به گونه ای که از جمله خصال پسر انسان یا
ص: 412
مسیحا را نقش او در داوری جهانی نام برده اند، که گاه، منزلتی شبیه منزلت خدا به او می دهد. در مزمور، قضاوت شایسته او را به خوبی بیان می کند:
قوم ها را به انصاف داوری خواهد کرد. آسمان، شاد و زمین، مسرور می شود، دریا و پری آن، غرش نمایند. صحرا و هر چه در آن است، به وجد آید. آن گاه همه درختان جنگل ترنم خواهند کرد به حضور خداوند؛ زیرا که می آید؛ زیرا که برای داوری جهان می آید. آسمانها، عدالت او را اعلام می کنند و همه قوم ها، جلال او را می بینند (1).
و بدین گونه، او در جهان، به قضاوت می پردازد.
کار ویژه های سیستمی، از دیگر کارویژه های تشکیل دهنده نظام سیاسی یا حکومت است که در سیاست های نظام، دخالت مستقیم ندارد؛ ولی در تغییر یا حفظ نظام، نقش اساسی داشته و مواردی چون جامعه پذیری یا شیوه فهم قواعد، چگونگی انتخاب یاران و کارگزاران حکومت و نحوه جریان یافتن ارتباطات و اطلاعات در جامعه را در بر می گیرد.
یکی از مسائلی که در حکومت آرمانی یهود برای رشد و تعالی مردم لازم است، جامعه پذیری یا چگونگی یکی شدن مردم با فرهنگ و آموزش هایی است که جامعه به مردم می دهد و بدین وسیله آنچه مورد نظر حکومت است، در مردم درونی می کند. آن زمان، حکومت، زمینه مطلوب برای کسب کمال اخلاقی و عقلانی را فراهم می کند که این امر، لازمه تشکیل حکومت آرمانی است.
ص: 413
ابن میمون، فیلسوف و دانشمند یهودی معتقد است آنچه عصر مسیحا را ممتاز می سازد، دانش الهي و دین است، نه مواهب و معجزات طبیعی؛ به گونه ای که بزرگ ترین نعمت آن روزگار در نظر او این است که انسان، خواهدتوانست فارغ از موانع جنگ و ستیز، تمام وقت خود را وقف مطالعه حکمت و عمل به شریعت الهی کنند. او علم، حکمت و حقیقت را از ویژگی های آن دوران شکوهمند دانسته و معتقد است که خود مسیحا، از سلیمان، حکیم تر و تقریبا به عظمت موسی خواهد بود. او کلمه ی خدا را به همه خواهد آموخت و همه امت ها به او گوش فرا خواهند داد (1).
در بخشی از وقایع عصر گئولا (2) یا دوره نجات نهایی نیز به درک الهيست و آگاهی واقعی از وجود خداوند اشاره شده است و در «یرمیا» هم آمده است که خداوند می فرماید:
پس از آن ایام، دانش خود را در نهاد آنها گذارده و تعالیم خود را بر قلب آنها خواهم نوشت؛ به گونه ای که دیگر کسی همنوعش را تعلیم نخواهد داد که خدا را بشناسید؛ زیرا همه انسان ها مرا خواهند شناخت، از کوچک ترین تا بزرگ ترین آنها (3).
در حقوق نیز بر این امر تاکید شده است: «زمین، از دانش الهی و شناخت جلال او مملو خواهد شد؛ همانند آبهایی که دریا را می پوشاند» (4).
ص: 414
نیز در اشعياء آمده است: «جهان، از معرفت خداوند پر خواهد شد؛ مثل آبهایی که دریا را می پوشاند» (1).
با این اوصاف، می توان گفت: در آن زمان، چنان تحول عظیم علمی و فرهنگی به وجود می آید که همه مردمان، به خدای یگانه ایمان خواهند آورد. نیز درهای رشته های گوناگون علم و دانش به روی انسان ها گشوده می شود، سطح معلومات بشری بالا می رود و راهی را که بشریت در طول تاریخ در هزاران سال پیش به دنبال آن بوده، در زمان کوتاهی می پیماید؛ چرا که عقلها کامل و اندیشه ها شکوفا می شود و کوته بینی و تنگ نظری از بین رفته و انسان ها، به کمال و بلوغ عقلی می رسند (2). در این زمان، امت ها همه متحد شده و همگی همدوش هم به دنبال پرستش خداوند هستند:
زیرا که آن زمان، به ملتها زبان پاک و روشنی خواهم داد، تا جمیع ایشان اسم خدا را بخوانند و یک دل و یک دوش او را عبادت کنند (3).
در بخش های گوناگون از کتاب مقدس، بر اتحاد و یکی شدن قوم ها و مردم همه جهان تأکید شده است؛ اما در برخی روایات کتب مقدس نیز صهیون یا اورشلیم، تنها منبع الهام دینی معرفی شده است. جایی آمده است: «بیایید تا به کوه خداوند و خانه خدای يعقوب برآییم، تا طريقت های خویش را به ما تعليم دهد و به راه های وی سلوک کنیم؛ زیرا شریعت از صهیون و کلام خداوند از اورشلیم صادر خواهد شد» (4).
ص: 415
بنابراین باید گفت: همه علوم و دانش های الهی، آن زمان مورد توجه قرار گرفته و مردم به دنبال كمال هستند. در چنین شرایطی، مردم به يكرنگی رسیده و جامعه ی آرمانی شکل می گیرد. حال اگرچه صهيون و اورشلیم، تنها مکان های تعلیم مردم هستند، بنابر اعتقاد یهود، تمام مردم، بدان سو حرکت میکنند، تا تعاليم لازم را فرا گرفته و به راه های سلوک دست یابند.
از دیگر مسائلی که در کار ویژه سیستمی مورد توجه قرار می گیرد، گزینش کارگزاران است. کسانی که قرار است جامعه آرمانی را به رهبری ماشیح اداره کرده و یاوران او در کنترل جامعه باشند، مسلما باید دارای ویژگی های خاصی باشند. در واقع، آن ها برگزیدگان خدا هستند؛ نه این که همچون حکومت های امروزی از طریق رای گیری یا عوامل دیگر بر سر کار آمده باشند، در اشعياء آمده است:
و قوم تو، همگی عادل و نیکوکار خواهند بود و برای همیشه، زمین را به میراث خواهند برد (1).
در مزمور هم این گونه آمده است:
اما منتظران خداوند، وارث زمین خواهند بود؛ اما حليمان، وارث زمین خواهند شد و از فراوانی سلامتی، متلذذ خواهند شد (2).
ص: 416
بنابراین، می توان فهمید کسانی که در حکومت ماشیح خدمت می کنند، افرادی هستند که خدا، آنها را برای این مقام برگزیده و از زشتی و دورویی بر کنار بوده، به دنبال خدمت به ماشیح و جامعه آرمانی هستند.
در مکاشفه ي عزرا آمده است:
عبد من، مسیحا ظاهر خواهد شد همراه آنانی که در ایشان، نفس انسانی است (1).
با این حساب، او همراهانی با خود دارد که لزوماً معادل مردم آسمانی یا فرشتگان نیست و ممکن است برخی افراد سعادتمند زمینی او را همراهی کنند؛ افرادی که به علت تقدسشان و اعمالشان در این دنیا، برگزیده بوده و افتخار همراهی منجی یهود را برای کمک به او در هدایت جامعه دارند. البته بسیاری از آنچه خدا برای جامعه آرمانی انجام می دهد، به سبب وجود همین کارگزاران و برگزیدگان است و خود این افراد، زمینه ساز ظهور هستند و امکان ظهور را برقرار می کنند:
«و من آسمان را دگرگون می سازم و آن را برکت و نور خواهم داد و من زمین را دگرگون خواهم ساخت و آن را برکت خواهم داد و من برگزیدگانم را بر روی آن سکونت خواهم داد؛ اما گناهکاران و شروران، بر روی آن، قدم نخواهند گذاشت(2)».
با این حساب، کارگزاران در حکومت ماشیح، کسانی هستند که از سوی خدا برگزیده شده اند. مسلما چنین افرادی، جز تلاش برای سعادت جامعه آرمانی، هدف دیگری را دنبال نخواهند کرد.
ص: 417
بررسی چگونگی جریان روابط میان بخش های مختلف جامعه نیز در کارویژه سیستمی می گنجد؛ زیرا ارتباطات، از اموری است که شاید مستقیماً در ساختار یک جامعه تاثیرگذار نباشد، ولی در موفقیت یک نظام سیاسی نقش اساسی دارد. مسلماً در جامعه آرمانی، این امر به بهترین وجه تحقق می یابد. این امر، در مکاشفه عزراء این گونه توصیف می شود:
«آن روز، نه خورشید خواهد بود و نه ماه ونه ستارگان، نه ابر و نه رعد و نه برق، نه باد و نه هوا، نه تاریکی و نه شامگاهان و نه بامدادان، نه تابستان و نه بهار، نه پاییز و نه زمستان، نه یخبندان و نه سرما، نه تگرگ و نه باران و شبنم، نه ماه و نه شب و نه سپیده دم، نه تابش و نه درخشش و نه روشنایی، مگر تنها جلال و شکوه خدای بلندمرتبه که به وسیله آن همگان هر آنچه در پیش رویشان نهاده شود، مشاهده خواهدکرد؛ زیرا آن روز، مانند هفته سالها(1) خواهد بود(2).»
پس آن زمان، به راحتی می توان با دیگران ارتباط برقرار کرد؛ زیرا چشمان بینندگان، تار نخواهد شد و گوش های شنوندگان به خوبی خواهد شنید و همگی به معرفت دست می یابند. در اشعياء آمده است حتی کسانی که نمی بینند و نمی شنوند، آن زمان، بينا وشنوا خواهند شد:
«آن گاه چشمان دوران باز خواهد شد و گوشهای کران، مفتوح خواهد گردید. آن گاه لنگان، مثل غزال، جست و خیز خواهند کرد و زبان گنگ، خواهد سرائید(3).»
ص: 418
با این حساب، دیگر برای ارتباط بین حکومت و مردم (با توجه به اینکه همه مردم جهان یک امت خواهند شد و گستردگی چنین جامعه ای بی نظیر است) دیگر مشکلی وجود ندارد و علاوه بر بینایی و شنوایی همه افراد، رفت و آمد نیز به راحتی صورت می گیرد: «اما آنان که منتظر خداوند می باشند، قوت تازه خواهند یافت و مثل عقاب، پرواز خواهند کرد؛ خواهند دوید و خسته نخواهند شد» (1).
با وجود این قدرت، دیگر مشکلی در روابط اجتماعی و مسائل ناشی از آن، وجود نخواهد داشت و روابط میان افراد، گروه ها، حکومت کنندگان و حکومت شوندگان، به راحتی صورت می گیرد. ماشیح نیز در جایگاه ناجی و رهبر این جامعه، از قدرتی فراتر بهره مند است؛ به گونه ای که برای داوری و قضاوت از وجود شاهد بی نیاز است:
«موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش های خود تنبیه نخواهد نمود؛ بلکه مسکینان را به عدالت، داوری خواهد کرد» (2).
پس او بر اساس حق و واقع حکم می کند و دیگر به شاهد و بینه نیازی ندارد؛ چون حقیقت برای او آشکار است و مسلماً در این شرایط، به کسی ظلم نشده و در حق کسی اشتباه صورت نمی گیرد و رهبر جامعه، علاوه بر این که از مشکلات جامعه آگاه است، جلوی رواج ظلم و ستم را هم می گیرد.
ص: 419
سومین دسته از کارویژه های نظام سیاسی، مربوط به بروندادهای نظام یعنی نمودهای اجرایی فرایند سیاسی است. این کارویژه ها را کارویژه های سیاست گذاری می خوانیم که در واقع، همان اثرات اساسی وارد بر جامعه، اقتصادی و فرهنگ هستند. این بروندادها، در واقع انواع سیاست های عمومی است که دولت برای دستیابی به اهدافش اتخاذ می کند؛ آنچه مربوط به استخراج، توزیع و تنظیم منابع در یک جامعه توسط حکومت است.
منظور از استخراج منابع، چگونگی به دست آوردن احتياجات و خواسته های مادی لازم برای رفع نیازهای جامعه است.
مسلماً وقتی قوم یهود، در حکومت آرمانی خود مشکلی را از جهت دولت و اقدامات آن در حکومت ماشیح نمی بینند، درباره برآورده شدن خواسته ها و نیازها و آنچه که نیاز مردم آن دوران را تامین میکند نیز کمبودی احساس نمی کنند؛ به طوری که برقراری صلح و امنیت که از بروندادهای نظام و از نیازهای عمده ی مردم است، به بهترین گونه در آن زمان تامین می شود؛ چنان که آمده است:
«آن روز، برای ایشان با حیوانات صحرا و مرغان هوا و حشرات زمین، عهد خواهم بست و کمان و شمشیر و جنگ را از زمین خواهم شکست و ایشان را به امنیت خواهم خوابانید (1) ».
ص: 420
آنچه در کتب عهد عتیق بیان شده دلیل این مدعا است. در هر حال، گروهی از اندیشوران یهودی، بر جنبه ی معنوی حکومت آرمانی تاکید داشته اند؛ اما برای ایجاد امیدواری در عموم مردم، از بیان نعمت های مادی آن دوران غفلت نورزیدند. البته افسانه ها و اسطوره هایی نیز در این رابطه بین یهودیان شایع شده است.
در پیشگویی های عاموس درباره وفور نعمت آمده است:
ایشان، شهرهای مخروب را بنا کرده، در آنها ساکن خواهند شد. تاکستان ها غرس کرده، شراب آن ها را خواهند نوشید و باغ ها ساخته، میوه آن ها را خواهند خورد (1).»
این امر، دلیل اعتقاد یهودیان به آبادانی و سرسبزی اسرائیل در آن دوران است.
در حزقیال نیز آمده است:
شما را از تمام ناپاکی ها و پلیدی هایتان نجات می دهم. غله را بارور نموده و آن را زیاد خواهم کرد و دیگر برای شما قحطی قرار نخواهم داد (2).
در برخی متون هم نعمت ها را برشمرده و بدین وسیله، وفور نعمت آن دوران را به بنی اسرائیل گوشزد می کند؛ چنان که آمده است:
خرمن شما، به قدری زیاد خواهد بود که کوبیدن آن، تا هنگام چیدن انگور ادامه خواهد داشت. و انگور شما به قدری فراوان خواهد بود که چیدن آن، تا کاشتن بذر طول خواهد کشید. خوراک کافی خواهید داشت و در سرزمین شما، صلح و آرامش خواهم بخشید و شما با خاطری آسوده به خواب خواهید رفت (3).
ص: 421
بر این اساس، وضعی که جهان تحت نظر ماشیح خواهد داشت، به بهترین وجه توصیف شده است. نیروی باروری طبیعت، تا میزانی شگفت انگیز و معجزه آسا فزونی خواهد یافت. در این میان، درباره چگونگی بعضی محصولات نیز توصیفاتی در کتب یهود یافت می شود.
در دوران ماشیح، انسان، یک حبه انگور را با گاری یا قایق می آورد و آن را گوشه خانه خود می گذارد و از آن به قدر یک خم بزرگ، آب انگور می گیرد و بقایای آن را در آشپزخانه می سوزاند و یک حبه انگور که سی پیمانه شراب ندهد، یافت نخواهد شد (1).
آن زمان، غلات نیز سریع رشد می کنند، همچون درختان که ظرف مدتی کوتاه میوه خواهند داد.
به نقل از ربی یوسه آمده است:
در زمان ماشیح، غلات، در پانزده روز به عمل خواهد آمد و درختان، در مدت یک ماه میوه خواهند داد (2).
یا چنان که گفته می شود:
در لبنان، گندم ها به خواست خدا، به بلندی درخت خرما خواهند شد و باد، برای پربار و مرغوب شدن آن خواهد وزید، و دانه های گندم، مانند دو قلوه گاو، بزرگ و درشت است (3).
ص: 422
حتی گفته می شود:
در جهان ماشیح، در سرزمین اسرائیل، گرده هایی از عالی ترین آرد و پارچه هایی از نفیس ترین پشم در زمین خواهد روئید (1) .
در حزقیال نیز مواردی این چنین ذکر شده است:
درختان را وادار می کند هر ماه میوه آورند و انسان از آن میوه ها می خورد و شفا می یابد. بر لب آن نهر [نهری که در اورشلیم جاری است و هر کس، به واسطه ی آن، شفا خواهد یافت] در این طرف و آن طرف، هر نوع درخت خوراکی خواهد روئید که برگ آن، پژمرده نخواهد شد و میوه اش تمام نخواهد گشت و هر ماه، میوه ای تازه خواهد آورد؛ زیرا آبش از مقدس جاری می شود و میوه ی آن، برای خوراک و برگ آن، برای علاج و شفا خواهد بود» (2).
علاوه بر این موارد که وفور نعمت و آبادانی را بیان می کند، درباره استفاده از معادن و ذخایر آنها نیز مطالبی ذکر شده است. در کتاب طوبیت آمده است:
اقوام بسیاری به نام خداوند از جاهای دور با دست های پر خواهند آمد. بنی اسرائیل، شکوهمند خواهد شد (3).
و در ادامه آمده است:
زیرا اورشلیم با یاقوت کبود، زمرد و سنگ های گرانبها بنا خواهد شد، و دیوارها، برجها و حصارهای آن، از زر ناب خواهد بود. خیابان های اورشلیم، از یاقوت کبود و آتشی و سنگ های اوفير مفروش خواهد گردید (4).
ص: 423
در کتاب اشعیا نیز این گونه آمده است:
اینک، من سنگ های تو را از سنگ سرمه نصب خواهم کرد و بنیاد تو را با سنگ های یاقوت کبود خواهم نهاد. شیشه های پنجره هایت را از لعل، دروازه هایت را از سنگ های یاقوت آتشی و تمام حدودت را از سنگ های گران قیمت خواهم ساخت(1).
پس منابع زمینی در حد فراوان استخراج شده و مورد استفاده قرار می گیرند.
در دین یهود، علاوه بر این موارد، نکاتی دیگر نیز درباره گسترش منابع و وفور آنها ذکر شده است که همگی بر گسترش رفاه و آسایش تکیه دارند. البته باید گفت وعده های بعضی از ربانیون درباره بعضی از موارد، همچون لباس های دوخته و نان های پخته که زمین تولید خواهد کرد یا مواردی شبیه این، تعبیرهایی کاملا مجازی هستند که بر آسان شدن تحصیل معاش در آن دوره دلالت دارند و همگی، به دنبال نشان دادن وفور نعمت و گسترش رفاه در آن زمان است.
در این عملکرد، تقسیم منابع و اعمال کنترل بر رفتار افراد و گروه های موجود در جامعه، مورد توجه قرار می گیرد.
درباره تنظیم و توزیع منابع بر اساس آنچه که از عدالت و مساوات ماشیح ذکر شده است، بعید به نظر می رسد منابع به خوبی کنترل نشود؛ بلکه با وجود
ص: 424
چنین حکومتی، به اعتقاد یهود، دیگر نه تنها بی عدالتی در رابطه با مردم وجود ندارد؛ بلکه منابع نیز با کنترل حکومت تنظیم می شود. خود ماشیح و یاران او در نقاط مختلف جهان با عدالت و درستکاری در جهت سعادت و رفاه مردم می کوشند و به خوبی بر رفتار افراد و گروه ها و به ویژه کارگزاران حکومت، در جهت هرچه بهتر شدن اوضاع رفاهی مردم نظارت دارند: «بلکه بر اساس عدالت، حکم می کند و داد ضعیفان را می ستاند» (1).
پس به واسطه ی برنامه ریزی ماشیح، امور به خوبی و از جهات مختلف تنظیم و کنترل شده و بین همه امت ها تقسیم می گردد، تا هیچ گله و شکایتی صورت نگیرد و همه، از نعمات الهی بهره مند شوند.
در اشعيا آمده است:
تو را حفظ کرده، عهد قوم خواهم ساخت، تا زمین را مأمور سازی و نصیب های خراب شده را تقسیم کنی (2).
بنابراین علاوه بر گسترش و وفور منابع زمینی، این منابع، به خوبی بین همه مردم جهان توزیع می گردد و همه، از این الطاف الهی بهره مند می شوند.
بنابر آنچه که از متون یهود حاصل شد، در این دین، توجه ویژه ای به مسأله ي ظهور موعود و حکومت او وجود دارد و همواره طی سالهای طولانی آوارگی و مشکلات، این مسأله توسط علمای دین یهود مورد تاکید
ص: 425
قرار گرفته و همواره یهودیان را به آینده ای روشن نوید داده است. در این پژوهش، سعی شد به حکومت آرمانی بود که با ظهور ماشیح آغاز گردیده و به بهبود اوضاع و احوال مردم جهان، به ویژه یهودیان منجر شده و در نهایت، سکونت در سرزمین موعود و رسیدن به سعادت را دنبال می کند، بپردازیم؛ چرا که مطابق متون يهود، این دوران، همراه صلح و امنیت، و فور نعمت و گسترش رحمت خدای بنی اسرائیل بر آدمیان است. یهودیان، در انتظار چنین دوره ای به سر می برند و از ابتدای تاریخ خود تا کنون، همه گونه رنج و حقارت را برای رسیدن به چنین دورهای تحمل کرده اند. آنان، این آرزو را همیشه با خود همراه کرده اند که روزی بیاید که موعود يهود آنها را از همه سختی های تاریخ رهانیده و در سرزمین خودشان، سکونت دهد.
ص: 426
[ 36 ]
یکی از مهم ترین و کاربردی ترین تاثیرات انتظار در عصر حاضر ایجاد امنیت در هر سه لایه فردی، ملی و بین المللی می باشد.
در این جا ابتدا به تعاریف مشخصی از واژه و مفهوم انتظار، امنیت و صلح با توجه به دیدگاه صاحب نظران و هم چنین مستندات اسلامی پرداخته شده است تا بتوان بر اساس این تعاریف مبانی خویش را در بحث تاثیرات انتظار بر ایجاد امنیت و صلح مشخص و تبیین نمود، سپس به چگونگی ارتباط میان انحاء امنیت با بحث انتظار می پردازیم.
آنچه در این نوشتار بیشتر بدان توجه شده است امنیت اجتماعی می باشد. زیرا سرمایه های اجتماعی که منبعث از ارزشها و سنت های اجتماعی می باشد و در راس آن «مهدی باوری» وجود دارد می توانند باعث ایجاد امنیت اجتماعی بشوند که خود انحاء دیگر امنیت مانند امنیت اقتصادی، امنیت قضائی، امنیت نظامی در هر سه سطح آن را ممکن پذیر خواهد نمود.
دو نکته قبل از آغاز بحث لازم است اشاره شود:
نکته اول: یکی از تاثیرات انتظار فعال و سازنده که متاسفانه کمتر بدان پرداخته شده است بحث امنیت در هر سه لایه آن یعنی فردی، ملی و بین المللی می باشد.
ص: 427
اهمیت بحث بدان حد می باشد که می توان مدعی شد بالاترین و کاربردی ترین مبحث مربوط به انتظار در عصر حاضر بحث از امنیت در انحاء گوناگون یعنی امنیت روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی می باشد.
جهان امروز که با بسیاری از مشکلات در خصوص تامین امنیت داخلی (مخصوصاً امنیت اجتماعی) و امنیت بین المللی دست و پنجه نرم می کند و می توان درماندگی ابرقدرت ها را در ایجاد امنیت به وضوح مشاهده نمود، تدوین و تنظیم راهکاری که بتواند این مشکل را تا حدود بسیار زیادی برطرف کند، به عنوان یک مسئله مورد نیاز و بسیار جدی مطرح شده است. از طرفی دیگر اسلام مدعی است، می تواند برای تمامی نیازهای زندگی انسان صرف نظر از زمان و موقعیت خاصی برنامه منسجمی داشته باشد که با رعایت حدود و شرایط آن می توان زندگی دنیوی و حتی اخروی خود را برنامه ریزی نمود تا موجب سعادت انسان گردد.
جهت برطرف کردن این مشکل فرهنگ شیعه بحث انتظار و موعود باوری را با تفاوتی نسبت به ادیان و فرق دیگر مطرح می کند که با توجه به مستندات اسلامی می تواند به عنوان بهترین راه برون رفت از این مشکل طرح ریزی و به اجرا در بیاید. در اینجا تا حدودی که مقتضی باشد طرح اولیه رسیدن به امنیت از راه ترویج و تقویت «مهدی باوری» ترسیم می گردد.
نکته دوم: روایاتی که در این جا مورد بررسی قرار گرفته اند را می توان به 6 دسته تقسیم نمود:
ص: 428
1- معنا شناسی انتظار: روایاتی که بر معنا و مفهوم انتظار تکیه دارند، این روایات هر چند صراحت در تعریف و مفهوم شناسی انتظار ندارند اما می توان از لا بلای آنها تعریفی برای انتظار مشخص نمود.
2- تبیین ضرورت و اهمیت انتظار: روایاتی که در باب اهمیت انتظار به عنوان بارزترین عمل و بلکه با فضيلترین آنها سخن می گوید. مانند روایاتی با مضمون «انتظار فرج با فضیلت ترین اعمال است».
3- آثار وجودی انتظار: روایاتی که می توان از درون آنها تاثیراتی که روحیه و فرهنگ انتظار بر جامعه و فرد می گذارد برداشت نمود، مانند روایتی که منتظرین ظهور را برترین انسانها در تمام دوران معرفی می کند. مثلا می توان از این روایت، فضیلت «برترین انسانها در تمام دوران» را به عنوان تاثیرات فرهنگ انتظار برداشت نمود.
4- آثار عدمی انتظار: در این گونه از روایات آنچه مهم می باشد آثاری است در صورت نبود فرهنگ و روحیه انتظاربر فرد یا جامعه به وجود می آید. مانند روایتی که امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «کسی که انتظار فرج ما را می کشد مانند کسی است که در راه خدا در خون خود غلتیده است، کسی که شاهد جنگ ما باشد یا فریاد کمک خواهی ما را بشنود و یاریمان نکند، خداوند او را با صورت در آتش می افکند» آنچه از آن روایت برداشت می شود این می باشد که اگر کسی در انتظار فرج نباشد و فریاد کمک خواهی ائمه علیهم السّلام را بشنود و عکس العملی از خود نشان ندهد، خداوند وی را با صوت در آتش می افکند،
ص: 429
لذا در صورت نبود این فرهنگ، این عذاب که همانا در آتش افکندن باشد، در انتظار ما می باشد.
5- علل وجودی انتظار: روایاتی که به بیان علل و عواملی که انسان می تواند روحیه انتظار را در خود به وجود بیاورد می پردازد. مانند روایتی که امام حسین علیه السّلام می فرمایند: «مردانی هستند که شب نمی خوابند، در نماز خویش صدای چون صدای زنبوران عسل دارند و...» در این روایت امام علیه السّلام خصوصیاتی را برای فرد منتظر بیان میکنند که هر فردی بتواند آن خصوصیات را داشته باشد می تواند جزء منتظران واقعی آن حضرت قلمداد گردد.
6- علل عدمی انتظار: در کنار شناخت علل و عواملی که می تواند انسان را در مسیر انتظار قرار دهد، می بایست علل و عواملی را که ممکن است در این مسير مانع حرکت شود نیز مورد شناسائی و بررسی قرار گیرند، ما این عوامل را علل عدمی انتظار یعنی موانع پیش روی این فرهنگ می نامیم. نکته حائز اهمیت برای افرادی که قصد پر روش این روحیه و گسترش آن را در جامعه دارند تامل و دقت در مسائلی میباشد که مانع مسئله فوق میباشد. بهترین راهنما برای شناسائی این موانع روایات می باشند، مانند روایتی از امام على علیه السّلام که ایشان می فرمایند: «آنها (یاران ومنتظران) مشعلهای هدایت و نشانه های روشن روی زمین اند که از سخن چینی، تفرقه افکنی، اشاعه فساد و بیهوده گوئی به دور هستند. خدا درهای رحمتش را به روی آنها می گشاید و غمهای نقمتش را از آنها برطرف می کند». در این روایت عواملی مانند سخن چینی، تفرقه افکنی، اشاعه فساد، بیهوده گوئی را به عنوان موانع ایجاد روحیه انتظار معرفی می کند.
ص: 430
نکته سوم: در این جا به علت تعدد روایات و کمبود فضای نوشتاری ناگزیر از درج برداشتها وجمع بندی ها از روایات شده ایم.
تعاریف گوناگونی از انتظار شده است ولی متاسفانه تعریفی که دارای شرایط «تعریف» باشد وجود ندارد و از آن جهت که تعریف یک بحث یا واژه یا علم می تواند بر مباحث و جامعیت ومانعیت مسائل آن تاثیر مستقیم داشته باشد لذا لازم است در ابتدا تعریفی از انتظار مطرح کنیم.
تعاریف موجود از انتظار به علت مشکلات ذیل از استانداردهای مشخص تعریف برخوردار نمی باشند:
1- اغلب تعاریف برخاسته از احساسات و عواطف و عشق نویسنده به حضرت صاحب الزمان علیه السّلام می باشد. این مسئله هر چند در مقام تعریف شعر گونه ی انتظار مناسب می باشد، اما در مقام تعریفی علمی از یک فرهنگ در قالب کلمات می بایست با رعایت حدود و استانداردهای تعریف به غنای علمی بحث بیافزائیم. در این تعاریف جملات بسیار، عدم تناسب بین معرِّف ومعرَّف و دیگر مشکلات یک تعریف غیر استاندارد به چشم می خورد.
2- بعضی از تعاریف اهداف، تاثیرات، ارکان و دیگر عوامل خارج از تعریف را در تعریف انتظار قرارداده اند. مانند اینکه در مقام تعریف، انتظار را به انتظار فعال و غیر فعال تقسیم بندی می کنند.
با توجه به مسائل فوق می بایست تعریفی را ارائه داد که هم استانداردهای مورد نیاز را داشته باشد و هم با توجه به ارائه آن به عموم به مردم قابل فهم برای مخاطبين باشد.
ص: 431
به عقیده نگارنده انتظار فرج با انتظاری که در عرف به عنوان یک حالت روانی پنداشته می شود تفاوت دارد بلکه انتظار نوعی عمل و رفتار می باشد که برخاسته از اعتقاد درونی فرد به وجود و فرج منتظر می باشد. موید این مطلب روایاتی با مضمون «انتظار الفرج عبادة» یا «افضل اعمال امتی انتظار الفرج» یا مانند آن می باشد که به صراحت یا به مضمون نشانگر این می باشد که انتظار یک عمل، مانند دیگر اعمال و رفتارهای انسان می باشد که البته بر پایه یک سری از اعتقادات و انگیزه های درونی میباشد که عمل می تواند آئینه ای از آن درونیات فرد باشد.
با توجه به مبحث فوق می توان نتیجه گرفت که انتظار بر دو پایه اعتقاد درونی به وجود و ظهور منتظر و تنظیم رفتار برطبق اعتقادات فرد می باشد، لذا آن را می توان مرجع تمام ارزشهای اسلامی دانست. این برداشت هم جامع افراد است و هم مانع اغیار به این صورت که تمام افرادی که به همراه اعتقاد درونی، اعمال خود را هم در راستای معتقدات خود تنظیم می کنند شامل می شود و از آن طرف افرادی را که تنها اعتقاد به وجود منجی در آخرالزمان دارند مانند برخی از مسلمانان که اعتقاد به ظهور نواده پیامبر صلّی الله علیه و آله در آخرالزمان دارند اما به علت برخی باورها و سنت های قدیمی و برداشتهای غلط از روایات یا غفلت و بی خبری، هیچ گونه تحرک و انفعال در جهت زمینه سازی ظهور انجام نمی دهند و تنها به دعا برای فرج یا رصد کردن علائم ظهور می نشینند را خارج می کند.
ص: 432
برخی انتظار را به انتظار منفعل و فعال تقسیم بندی می کنند که به نظر می رسد با روایات ناسازگار باشد چون اطلاق کلمه منتظر به فردی که هیچ گونه تحرک و انفعالی در جهت باورها و اعتقادات خود نداشته باشد صحيح نمی باشد و اگر هم گفته شود می بایست از باب تسامح مطرح کرد.
نتیجه آنچه که مطرح گردید این است که انتظار عبارت است از: «عملی، برخاسته از اعتقادات درونی فرد به وجود و ظهور منتظر..»
امنیت و صلح در واژه ای میباشند که دستاویز بسیاری از گروه ها وقطب های سیاسی جهان امروز و دیروز قرار گرفته اند. عده ای به بهانه ایجاد امنیت از دست رفته» به کشوری حمله نظامی می کنند و در حالی که ناامنی مورد ادعای خویش را از بین نبرده اند، بلکه باعث ایجاد ناامنی هم شده اند و جالب است که ادعای ایجاد صلح و برقراری امنیت را هم دارند. فلذا این دو واژه از اصطلاحاتی می باشند که براحتی مورد سوء استفاده قرار می گیرند و تنها افراد و ملتهایی که دارای فرهنگی غنی معرفتی و دینی می باشند می توانند آن را تجزیه و تحلیل و در راستای ابهام زدائی از امنیت و صلح قرار دهند.
امنیت در قرآن کریم به صورت واژه و جملات مختلفی ذکر شده است مثلاً با واژگانی مانند اطمینان و سکینه در مقابل مفاهیمی چون عدم ترس ودفع خطر، لذا راغب در تعریف لغوی امنیت آورده است: اصل امنيت، طمأنینه و آرامش نفس و از میان رفتن ترس و خوف است. امن و امانت و امان در اصل مصدر هستند و به حالت و وضعی اطلاق می گردد که انسان در آرامش باشد.
ص: 433
و صلح را مسالمت، سازش، از بین بردن نفرت میان مردم، معنا کرده است «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ» (1) سازش بهتر است.
در اقرب گوید: آن اسم است از مصالحه مذكّر و مؤنّث هر دو بکار می رود گویند: «وقع الصّلح و وقعت الصّلح» (صلاح): شایسته شدن. خوب شدن، و آن ضد فساد است «صلح الشيء صلاحا: ضد فسد» در قرآن گاهی با فساد مقابل آمده و گاهی با سيّئه مثل « وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا... » (2) « وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا... » (3).
درباره تعریف اصطلاحی امنیت می توان گفت اقوال و دیدگاه های زیادی وجود دارد. بعضی از عالمان علم سیاست اصلا تعریفی از آن ارائه نداده اند و عده ای دیگر براساس مبانی خود در جهت دائره امنیت و مصادیق آن برای امنیت تعریفی قائل شده اند. که خود نیاز به نوشتاری جداگانه درباره تعریف امنیت و تعیین مصادیق و انحاء آن از منظر عالمان علم سیاست و فقه سیاسی اسلام می باشد اما به ناچار مجبوریم در اینجا تنها به ذکر چند تعریف که به اعتقاد نگارنده از بقیه تعاریف جامع تر و مناسب تر می باشد استفاده کنیم.
اغلب اندیشمندان علم سیاست امنیت را وابسته به موقعیت های مختلف قابل انعطاف میدانند فلذا می گویند مفهوم امنیت در نزد هر کس، هر مکتب، هر
ص: 434
ملت، و هر قوم و گروهی برآیند فهم آنها از عناصری مانند: ارزش های حیاتی و فلسفه آفرینش، آگاهی از داشته ها و محرومیتها و آگاهی از تهدیدات و نقاط ضعف و نقاط قوت می باشد. عده ای دیگر این عناصر را به صورت ذیل ذکر کرده اند:
- عنصر ناظر بر نیت (اغراض، نیات، آمال، اهداف و...)
- عنصر ناظر بر سنن (اخلاقیات، قوانین، ضوابط اجتماعی)
- عنصر ناظر بر فیزیک عمل (سیاست اتخاذ شده و به اجراء گذارده شده)
با توجه به عناصر فوق الذکر سیاست های امنیتی هر فرد و یا واحد سیاسی مبتنی بر اهداف و اغراض از پیش تعیین شده ای می باشد که درک جوهره امنیت بدون توجه به آن غیر ممکن می باشد.
در فرهنگ علوم سیاسی برای امنیت دو خصوصیت ذکر شده است: 1- تضمین ایمنی، برقراری تنظیمی سیاسی برای کاهش احتمال بروز جنگ، برقراری مذاکره محاربه و قصد حفاظت از صلح به صورت شرط طبیعی بین دولتها. 2- مصونیت از تعرض و تصرف اجباری و بدون رضایت و دور ماندن از مخاطرات و تعدیات به حقوق و آزادی های مشروع که در نتیجه جامعه امن به مجموعه کشورها و ملتهای که با هم روابط متقابل دارند و بین آنها اقدامات و آمادگی جنگی وجود ندارد.
آنچه که از تعاریف صلح در ادبیات سیاسی برداشت می شود می توان سه خصوصیت برای صلح در نظر گرفت: 1- حالت آرامش و امنیت عمومی در
ص: 435
کشور و روابط عادی با کشورهای دیگر 2- فقدان جنگ و نیز فقدان نظام تهدید 3- فقدان جنگ، توسعه مناسبات و هم یاری ملتها.
با توجه به سه خصوصیت فوق، صلح دارای دو جنبه صلح مثبت و صلح منفی می باشد که صلح منفی به معنای فقدان جنگ می باشد و صلح مثبت به معنای همکاری و دوستی میان کشورها می باشد.
طرح ها و کوشش هایی که در جهان صورت می گیرد بیشتر برای ایجاد صلح مثبت است هرچند حفظ صلح در جهان امروز بیشتر مرهون ایجاد مکانیسم های برای جلوگیری از جنگ می باشد مانند مکانیسم های شیوه توزیع قدرت، تعارضات متقابل بین المللی، افزایش شباهت میان دولتها، حل منازعات طبقاتی در سطح بین المللی و تقسیم کار بین المللی و همبستگی تقابل می باشد.
در فقه سیاسی، مسئله صلح در سه واژه بسیار به کار برده می شود مهادنه موادعه و معاهده که طبق نظر فقهاء شیعه این سه واژه مترادف می باشند و به معنای آتش بس تا مدت معین به کار برده می شوند. فلذا در فقه شیعه صلح در معنای مثبت آن کاربرد ندارد بلکه بیشتر به معنای منفی آن یعنی عدم جنگ و آتش بس به کار برده می شود. اما این نظر خالی از اشکال نمی باشد، به این علت که اگر حتی صلح را در معنای منفی آن به کار ببریم، آتش بس، متارکه و ترک مخاصمه به عنوان سه مرحله از جنگ تا صلح قلمداد می شود و پیمان صلح همان ترک مخاصمه خواهد بود نه اینکه صلح را به آتش بس معنا کنیم.
هم چنین در عرصه مناسبات «ققه بین الملل» به چهار واژه دار الاسلام، دارالحرب، دارالموادعه و دارالعهد بر می خوریم که نشانگر پویایی فقه شیعه در مسئله برقراری صلح و امنیت داخلی و بین المللی می باشد.
ص: 436
با توجه به مباحث فوق، روشن گردید که انتظار به مثابه یک عمل در جهت خودسازی و آمادگی فرد در جهت زمینه سازی ظهور منتظر می باشد.
و هم چنین امنیت و صلح دو واژه هستند که فقدان هر کدام باعث نابودی دیگری خواهد شد یعنی حالت عدم صلح یعنی نبود امنیت و از آن طرف عدم امنیت یعنی مخاصمه وجنگ می باشد. فلذا در این نوشتار در بیان رابطه بین این سه مفهوم به تبیین ارتباط انتظار و امنیت به عنوان نتیجه صلح پرداخته خواهد شد.
از انحاء امنیت تنها به رابطه میان امنیت روانی به عنوان یکی از پرکاربردترین انحاء امنیت در عصر حاضر و امنیت اجتماعی می پردازیم.
حضرت علی علیه السّلام می فرماید: «مردم! در واپسین حرکت تاریخ و آخرالزمان، بزرگ مردی از فرزندانم ظهور می کند. هنگامی که پرچمش به اهتزاز در آید، شرق و غرب جهان را روشن سازد. با ظهور موجی از شادی و نور، عالم گستر می گرد». اسلام نگاه ویژه ای به روح و روان انسانها دارد. خداوند متعال به هنگام خلقت انسان ابعاد وجودی و متعددی را مورد توجه قرار داده وضمن تاکید بر بعد جسمانی انسان، ابعاد عقلانی، روانی و روحانی وی را نیز مورد توجه قرار داده است.
عدم تعادل در ابعاد روحی، روانی می تواند در دیگر ابعاد انسان مانند بعد عقلانی و حتی جسمی وی نیز تاثیر گذار باشد در این موقعیت در خطر افتادن امنیت روانی یعنی در خطر افتادن امنیت اجتماعی و اقتصادی می باشد.
ص: 437
با توجه به موقعیت حساس امنیت روانی می توان گفت، در این زمان که انسان معاصر غرق در اندیشه و تفکرات مادی گرایانه خویش شده است و به تدریج فاصله خود را با دین حقیقی دور می کند احساس پوچی و افسردگی سراسر وجودش را فراگرفته و برای رهائی از این وضعیت به دامان عرفان ها ومذاهب كاذب وساختگی خواهد افتاد که بجز امید واهی و موقتی فایده ای دیگر برای وی نخواهد داشت. در این زمان بهترین درمان برای این انسان انگیزه ای است که بتواند زندگی و شخصیت خود را بدست گیرد و آن را در مسیر اصلاح و تکامل روحی و معنوی خود قرار دهد.
حال سئوال این است که این انگیزه چه چیزی می تواند باشد؟ امید به آینده ای روشن، امید به صلح فراگیر، حکومت عدل جهانی، مدینه فاضله بهشت روی زمین و... چندین عبارت دیگر که بیانگر همان انگیزه می باشد، انگیزه ای که فرد را به تحرک وادارد، تحرکی در جهت بهتر زیستن، در مسیر انتظار قرار گرفتن و... .
روایات در این زمینه بسیار وارد شده است که می توان آنها را با توجه به مخاطب به دو دسته ایجاد و تقویت امید دسته بندی نمود.
دسته اول: روایاتی که جهت برون رفت از زندگی سراسر غم و اندوه انسان امروز، فارغ از دین و مذهب خاصی، به وجود آمدن حکومت عدل جهانی با خصوصیات منحصر به فرد را مژده می دهد.
این دسته از روایات حکومت عدل جهانی به عنوان بهترین موقعیت زندگی در این دنیا به تصویر کشیده اند، چرا که از خصوصیات انسان ناامید این است
ص: 438
که به دنبال وضعیت بهتر می گردد و با شنیدن این روایات که حکومت مهدوی را به عنوان بهترین حکومت روی زمین معرفی می کند و به ذکر خصوصیات آن حکومت می پردازد به نوعی امیدواری را به این دسته از مردم می دهد که تحقق وعده الهی که همان حکومت عدالت جوی مهدوی باشد در راه است.
امام حسن علیه السّلام در روایتی می فرمایند: «در دولت مهدی درندگان سازش می کنند، زمین نباتات خود را خارج می کند، آسمان برکاتش را فرو می فرستد، گنج های نهفته در دل زمین برای او آشکار می شود و بین مشرق و مغرب را مالک میشود و خوشا به حال کسی که آن روز را درک کند و دستوراتش را با گوش جان بشنود» در این روایت مواهب دنیوی حکومت مهدوی تشریح شده است و در روایتی دیگر امام على علیه السّلام می فرمایند: «فردائی که شما را از آن هیچ شناختی نیست زمامداری حاکمیت پیدا می کند که غیر از خاندان حکومت های امروزین است و عمال و کارگزاران حکومت ها را بر اعمال بدشان کیفر خواهد داد... او روش عادلانه در حکومت حق را به شما می نمایاند و کتاب خدا و سنت پیامبر صلّی الله علیه و آله را که تا آن روز متروک مانده اند زنده می کند» در این روایت ترسیم نوعی از حکومت که تمام عوامل اجرائی آن انسانهای عادل و مطيع تشکیل می دهند به عنوان بارزترین خصوصیت حکومت عدل مهدوی بیان شده است تا امیدی باشد به انسانهای که از جور ظالمان و پادشاهان عصر خود به تنگ آمدهاند. از آن طرف آنچنان این زمان نزدیک بیان شده است تا امید مردم به یاس تبدیل نگردد در خطبه ای حضرت على علیه السّلام می فرمایند: «ای مردم ما در آستانه تحقق وعده های داده شده و
ص: 439
نزدیکی طلوع آن چیزهایی که بر شما پوشیده شده است قرار داریم». و در خطبه ای دیگر می فرمایند «گویا می بینم در پرتو خاندان پیامبر صلّی الله علیه و آله نعمتهای خدا بر شما تمام شده و شما به آنچه آرزو دارید می رسید ».
دسته دوم: در این دسته از روایات می توان مخاطبین را آن گروه از شیعیانی دانست که با توجه به طولانی شدن زمان غیبت و هم چنین فراگیری فساد امید خود را در جهت استقرار حکومت مهدوی از دست می دهند. در این روایات آنچه که مورد تاکید ائمه اطهار قرار گرفته است ذکر فضايل منتظران می باشد تا انگیزه ای در جهت تداوم و امیدواری در جهت ظهور آن حضرت باشد. از این روایات می توان به نمونه ای از روایت امام سجاد علیه السّلام اشاره کرد که ایشان می فرمایند: «ای اباخالد غیبت ولی دوازدهم طولانی می شود. همانا مردم زمان غیبت او و عقیده مندان به امامت و منتظران ظهور وی از مردم تمام دورانها برترند...».
یا بعضی از روایات بالاترین عبادتی که یک مسلمان می تواند انجام دهد را انتظار فرج دانسته اند و حتی انتظار فرج به معنای فرج الله قلمداد شده یعنی تحقق همان وعده های الهی که در قرآن بسیار ذکر شده است.
نتیجه ای که می توان از مجموع مباحث ارتباط امنیت روانی و انتظار بیان داشت این است که امید به ظهور حضرت می تواند فرد را در تعیین هدف زندگی، برنامه ریزی و تفکر در رسیدن به آن کمک کند. انسان منتظر هدف خود را بر پائی حکومت عدل جهانی تعیین می کند و با بینش و تفکر در جهت رسیدن به آن تمام سعی و تلاش خود را می کند و اگر هم عمرش بدان حد
ص: 440
نرسید طبق فرموده اهل البيت علیهم السّلام ثواب یاران حضرت به وی عطاء خواهد شد. تاریخ ثابت می کند آنچنان مسئله انتظار و امید به فرج در دل و جان شیعیان رخنه کرده بود که هر نوع غیبتی را غیبت مهدی علیه السّلام می پنداشتند و با توجه به مشکلات عدیده ای که در دوران حکومت بنی امیه و بنی عباس خصوصا بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام کشیدند می توان مدعی شد شیعیان بیشتر از دیگران نسبت به ظهور منجی واکنش از خود نشان می دادند. به عنوان نمونه در تاریخ آمده است بعد از شهادت امام حسين علیه السّلام و اظهار پشیمانی مردم از عدم همراهی با امام و پس از تائید قیام مختار توسط محمد بن حنفیه به عنوان بزرگ بنی هاشم بعضی از شیعیان به این تصور بودند که مختار، همان مهدی موعود علیه السّلام می باشد. یا بعد از دستگیری امام موسی کاظم علیه السّلام و زندانی شدن آن حضرت عده ای از شیعیان گمان کردند ایشان همان مهدی موعود علیه السّلام می باشد.
با این دعا بحث از امنیت روانی و انتظار را به پایان می بریم «أنا سائلكم و آملكم فيما إليكم فيه التفويض وعليكم التعويض؛ من از شما می خواهم و به شما امید بسته ام در آنچه به شما تفويض شده بر شما عوض دادند».
قبل از پرداختن به بحث لازم است در ابتدا در مسئله مشخص شود:
1- معنا و مفهوم امنیت اجتماعی و رابطه آن با سرمایه اجتماعی.
2- معنا و مفهوم امنیت ملی و رابطه آن با امنیت اجتماعی از دیدگاه اسلام.
ص: 441
اغلب جامعه شناسان برای امنیت اجتماعی همانند امنیت مفهومی منفعل و تحولپذير قائلند که به نسبت فرهنگ ها، ملتها، گذر زمان و دیگر عوامل تغییر پذیری یک جامعه دستخوش تغییر می شود. فلذا مدعی شده اند نمی توان تعریف مشخصی از امنیت اجتماعی ارائه کرد. عده دیگری امنیت اجتماعی را تامین آسایش زندگی و رفاه افراد یک جامعه تلقی کرده و آن را محدود به امنیت مادی یک جامعه می دانند.
در اندیشه اسلام امنیت اجتماعی نه دارای مفهومی منفعل و تغییر پذیر می باشد و نه دارای مفهومی محدود که تنها امنیت مادی جامعه را در بر گیرد، می باشد، بلکه بنابر نگرش اسلام به انسان، عناصر اصلی امنیت زا که با عنوان ارزشها و سنت های اجتماعی که بر پایه مستندات اسلامی می باشد به هیچ عنوان تغییر نمی کنند، بلکه آنچه تغییر می کند روش انجام و عمل بر طبق ارزشهاست که بر اساس زمان و مکان و بعضا به دستور ولی فقیه یا فقیه جامع الشرائط تغییر می کنند. از طرفی اسلام به تمام ابعاد امنیتی انسان و جامعه می نگرد و در کنار امنیت مادی مانند تامین غذا و پوشاک و مسکن و بیمه و... به امنیت معنوی هم توجه خاصی دارد تا بدانجا که امنیت اجتماعی را همان امنیتی بر می شمرد که بر پایه بزرگ داشت ارزشها و سنت های یک جامعه می تواند شکل بگیرد و امنیت مادی را نتیجه ایجاد امنیت معنوی می داند.
در این جا بعد مادی امنیت اجتماعی مورد بحث نمی باشد، بلکه آنچه برای ما در جهت امنیت اجتماعی مهم است بعد معنوی امنیت اجتماعی که مستلزم
ص: 442
تامین امنیت فردی در مقابل ناهنجاری ها، آسیب ها و انحرافات اجتماعی، جرم، جنایت، خودکشی و مسائلی از این قبیل است، می باشد.
علت توجه اسلام به این بعد از امنیت این است که ریشه بسیاری از انحرافات اجتماعی صرفاً فقدان امنیت مادی نیست بلکه دچار شدن افراد به بحران معنا، بحران هویت، بی اعتمادی و بی قاعدگی است که خود ریشه در افول و آسیب پذیری سرمایه های اجتماعی دارد.
نکته دیگر اینکه منظور از امنیت اجتماعی آیا امنیت فرد یا امنیت جماعتی است. اغلب نویسندگان و حتی برنامه ریزان تامین امنیت اجتماعی از این نکته غافل مانده اند که امنیت اجتماعی امنیت جماعتی یا گروهی در جهت حفظ الگوهای سنتی زبان، فرهنگ، مذهب، هویت و عرف ملی یک جامعه نیست بلکه آنچه مهم می باشد امنیت فرد است که به سبب آن امنیت جامعه تضمین خواهد شد و این را می توان با نگاهی کوتاه به مستندات اسلامی مخصوصاً در زمینه امر به معروف و نهی از منکر به وضوح دریافت.
لذا امنیت اجتماعی از دیدگاه اسلام امنیت فرد از طریق حفظ سرمایه های اجتماعی (ارزشها و سنت های قومی، مذهبی) که نتیجه آن امنیت جامعه است تعریف خواهد شد. توضیح مطلب به این صورت است که سرمایه اجتماعی با فراهم ساختن زمینه نظارت و کنترل اجتماعی غیر اقتدار آمیز بر فرد و جامعه پذیر ساختن وی که از مجرای احترام به عرف، سنت ها، هنجارها و ارزشهای اجتماعی حاصل می شود از یک سو به معنادار ساختن زندگی اجتماعی برای فرد و زمینه سازی مشارکت مثبت و فعال وی در زندگی
ص: 443
اجتماعی می پردازد و از سوی دیگر از جهت پیامدهای جمعی و عمومی موجب سلامت کلی جامعه، پایداری و ثبات اجتماعی می شود. امنیت اجتماعی به مثابه مثبت و مطلوب حاصل اثرگذاری سرمایه اجتماعی بر زندگی در قدم اول و زندگی جمعی به تبع آن است. فلذا می توان از دیدگاه جامعه شناسی اسلام یک قاعده کلی را طرح ریزی کرد و آن اینکه ضریب امنیت اجتماعی متغیر از استقرار و قوام سرمایه اجتماعی خواهد بود. «هر چه ارزش های آن جامعه (سرمایه های اجتماعی) حفظ شود امنیت اجتماعی در آن جامعه تضمین شده خواهد بود».
جهت روشن شدن بحث لازم است سؤالی را مطرح کرده سپس در پاسخ آن معنا و مفهوم امنیت ملی و نوع رابطه آن با امنیت اجتماعی مشخص می شود. سؤال این است که مرجع امنیت چه چیزی می باشد. یعنی امنیت برای چه کسی یا چیزی ایجاد شود؟
در این که مرجع امنیت چه چیزی است اختلاف زیادی میان صاحب نظران وجود دارد که مجموع این عوامل را می توان در 5 مورد دولت، رژیم، فرد، جامعه و جامعه جهانی خلاصه نمود.
دولت: «باری بوزان» به عنوان مبرز ترین طرفدار این نظریه، گونه های تهدید را در سه دسته تهدیدهایی که متوجه ایده دولت، وجود فیزیکی دولت و سازمان دولت وجود دارد قرار می دهد. لذا امنیت در این نظریه تنها متوجه دولت می باشد.
ص: 444
رژیم: یکی از دیدگاههایی که طرفداران اندکی دارد دیدگاهی است که مرجع امنیت را رژیم سیاسی می داند فلذا عناصر ماهیتی تهدید را در نسبت با موجودیت رژیم می سنجد. این تفکر در قرون گذشته مخصوصا زمان جاهلی و حکومت های طاغوتی بعد از اسلام به وضوح مشاهده می شود. و در زمان حاضر نیز حکومت هایی که به روشهای غیر دموکراتیک و صرفا بوسیله زور بر روی کار آمده اند از این تفکر پیروی می کنند.
فرد: قائلين به این دیدگاه رهائی از سلطه یعنی آزاد گذاشتن مردم (افراد و گروه ها) از فشارها و محدویت های فیزیکی و رسانه ای که انسانها را از دستیابی به اهدافشان باز می دارد راه تامین امنیت می دانند.
جامعه جهانی: امنیت پژوهان قائل به این نظریه، مرجع امنیت را ورای دولت و رژیم می پندارند و قائل به این مسئله اند که تهدیداتی که بقا و امنيت جهان را به مخاطره انداخته است خارج از حکومت و دولتهاست لذا نیاز به تاسیس سیستم امنیتی بین المللی در جهت مقابله با این تهدیدات احساس می شود.
جامعه: در این دیدگاه که به اندیشه اسلام بسیار نزدیک می باشد، جامعه به عنوان مرجع امنیت در نظر گرفته می شود. در این دیدگاه تحصیل امنیت در گرو تثبیت و تقویت عقائد، هنجارها و ارزش های اجتماعی و حفاظت از صورت بندی الگوهای سنتی، زبان، گویش، فرهنگ، مذهب، آداب و رسوم، تشکیلات و ساختارهای اجتماعی و به طور خلاصه حفظ مميزه های هویت ملی جامعه و تداوم آن می باشد.
ص: 445
با توجه به مطالب فوق می توان مدعی شد مقوله امنیت ملی حکومت اسلامی با الهام از مبادی معرفت شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی دینی پیوندی ناگسستنی با امنيت ملت اسلامی دارد. در دیدگاه اسلام امنیت پایدار در انحاء گوناگون آن من جمله امنیت اجتماعی مستلزم حفظ ارزش های هنجارها و سنت ها و در یک کلمه هویت جامعه می باشد.
در این جا لازم است آرای امام خمینی رحمه الله به عنوان یک فقیه و رهبر سیاسی درباره مرجع امنیت را به طور خلاصه مطرح گردد.
در آرای امام سه مرجع جامعه، دولت و رژیم را برای امنیت می توان یافت.
منظور از رژیم در اندیشه امام با توجه به فرهنگ علوم سیاسی و مطالبی که درباره خصوصیات رژیم در نظریات اندیشمندان علم سیاست مطرح شد تفاوت ماهوی می کند، البته عنوان رژیم بر آن اطلاق می شود اما از لحاظ کارکرد تفاوت های بسیاری با مفهوم اصطلاحی می کند.
حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران در دیدگاه امام از چنان اهمیتی برخوردار است که می توان به خاطر آن احکام اولیه شرعی را نیز تعطیل نمود. البته روشن است اهمیت حفظ نظام به این دلیل است که به عنوان ابزاری جهت برقراری احکام اسلامی و آموزه های شریعت در جامعه می باشد و تلاش برای امنیت آن به مثابه تقویت بنیانهای دین و ارکان شریعت اسلامی می باشد، فلذا با حکومت های غیر دموکراتیک که برخاسته از امیال و هواهای نفسانی و حتی بر خلاف قانون اساسی، زمامداران آن می باشد تفاوت بسیاری دارد و از طرفی به علت پشتوانه ی مردمی می توان گفت امنیت نظام وابسته به امنیت جامعه
ص: 446
می باشد، فلذا در صورت فقدان امنیت اجتماعی، امنیت نظام هم به مخاطره خواهد افتاد. و از طرفی دولتی که برخاسته از این نظام و ملت اسلامی باشد به عنوان دارالاسلام قلمداد خواهد شد که در نتیجه با توجه به آموزهای فقه سیاسی دفاع از آن در برابر تهدیدات اغیار و حفظ امنیت ملی آن بر تمامی مسلمين واجب خواهد بود.
با توجه به مباحث فوق نتیجه گرفته میشود، مرجع امنیت اجتماعی در آرای امام رحمه الله از لحاظ رتبی بر دو مرجع دیگر مقدم است و در مرجع دیگر می توانند نتایج برقراری امنیت اجتماعی قلمداد بشوند.
بعد از تبيين مرجع امنیت تعریف امنیت ملی تا حدودی روشن شد. امنیت ملی عبارت است از «توانائی جامعه در جهت تامین و صیانت از موجودیت فیزیکی، زیستی و معیشتی، فرهنگی و ارزشی مردم، سرزمین و نظام سیاسی، و ارتقاء و بهینه سازی آن و تعقیب و نیل به اهداف و منافع ملی در دوران جنگ و صلح در قبال تهدیدات داخلی و خارجی» این تعریف را می توان جامع تمام تعاریف امنیت ملی دانست که هم به جنبی اثباتی امنیت و هم جنبه منفی امنیت توجه دارد.
مبنای ما در این نوشتار بر محوریت امنیت اجتماعی در میان دیگر انحاء امنیت ها مانند امنیت ملی، امنیت داخلی، امنیت قضائی و ... می باشد. به این علت که اگر امنیت اجتماعی برقرار شود و تمام افراد جامعه با مسولیت شناسی که نسبت به یکدیگر احساس می کنند و هم چنین با روحیه عدالت طلبی و مبارزه با انحراف ها و ناهنجاری های موجود در جامعه، می توان به برقراری
ص: 447
امنیت داخلی در مرحله اول و امنیت ملی در مرحله دوم امیدوار بود. اما در صورتی که ارزش های اجتماعی، سنت ها و به طور کلی سرمایه های اجتماعی یک جامعه از بین بروند باید منتظر انحلال تدریجی یک جامعه و به تبع آن نظام از درون باشیم.
بعد از بیان مقدمه ای نسبتا طولانی که جهت فهم نوع رابطه میان انتظار و امنیت اجتماعی بسیار لازم مینمود، حال لازم است نوع رابطه میان انتظار با سرمایه های اجتماعی که پایه و اساس امنیت اجتماعی می باشد با توجه به روایات و آموزه های دینی بررسی شود.
با توجه به تعریفی که از انتظار داشتیم، و آن را به عنوان مرجع تمام اعمال و ارزشهای اسلامی قلمداد کردیم، انسانی که به عنوان منتظر مهدی موعود علیه السّلام می باشد همواره خود را در حضور امام می بیند و با توجه به تاثیرات انتظار بر وی از قبیل امید به آینده ای روشن یا امید به اینکه جزء منتظران حضرت قلمداد شود سعی در تکامل روحی و اصلاح خویش و جامعه خود می کند.
فلذا تلقى ما از انسان منتظر انسانی می باشد که در تمام ابعاد زندگی خویش سعی در رسیدن به آن سعادت ابدی و منتظر واقعی بودن حضرت را دارد. با توجه به این مطلب اگر بخواهیم تأثیرات انتظار را بر امنیت به خصوص امنیت اجتماعی واکاوی کنیم می بایست عواملی که باعث ایجاد امنیت می شود و هم چنین عواملی که باعث امنیت زدائی می شود با توجه به آموزه های دین مبین اسلام مطرح کرده و مورد بررسی قرار دهیم.
ص: 448
چهار مؤلفه امنیت زا در منطق اسلام وجود دارد:
1- توحید: مهم ترین عنصر امنیت زا در اسلام اعتقاد به وجود خداوندی میباشد که به هیچ عنوان شریکی در او راه ندارد. این اعتقاد به علت همگرائی تمام مسلمانان و حتی بعضی از ادیان دیگر الهی می تواند عامل مهمی جهت وحدت و انسجام بیشتر که نتیجه آن امنیت و صلح چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی باشد.
2- ایمان: ایمان رتبه ای بالاتر از اسلام است. ایمان یعنی بعلاوه اعتقاد قلبی به اسلام و دستورات آن، همراهی عمل و رفتار انسان را نیز باید به همراه داشته باشد. ایمان می تواند برای فرد آرامش، برای جامعه وفاق و همدلی و برای جهان اسلام وحدت را به ارمغان بیاورد.
دو عنصر فوق را می توان به عنوان یکی از عالی ترین قواعد سیاسی اسلام دانست. به نوعی می توان با بهره گیری از این دو مولفه بدون توجه به مرزهای سیاسی بین کشورهای مسلمان و تنها در سایه توحید و ایمان به خداوند، تمام ممالک اسلامی را متحد نموده و تجاوز و تهدید در قبال هر کدام از کشورهای اسلامی را تجاوز به امنیت دارالسلام دانست. اما متاسفانه برخی از کشورهای مسلمان بدون توجه به آموزهای بسیار کارساز و بدون خطاپذیری، وارد معاهدات سیاسی، امنیتی با کشورهایی می شوند که بویی از انسانیت حتی از منظر معتقدات خود ندارند.
3- ولایت: یکی از مولفه های امنیت که اگر درست تبیین نشود می تواند عاملی جهت امنیت زدائی باشد ولایت است. ولایت را می توان انتخاب رهبران
ص: 449
صالح و تنظیم رابطه آنها با مردم که منجر به صیانت از جامعه و ارزش های اجتماعی می شود تفسیر کرد.
4- سعادت: امنیت انسانی از طریق اولویت بخشی ارزش انسان برقدرت، در مکتب اسلام تامین و تائید می شود.
بعد از شناخت عوامل امنیت زا، می توان با شناخت عوامل امنیت زدا در تمام ابعاد امنیت مانند امنیت اجتماعی، اقتصادی، نظامی و در سه سطح فردی، داخلی و ملی در مستندات اسلامی و اندیشه عالمان دین به خصوص امام راحل؛ و برنامه ریزی صحیح در جهت مقابله با آن به رفع این عوامل همت گماشت. عوامل امنیت زدا را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
1- عوامل فرهنگی و فکری
- ضعف انسجام اسلامی و هویت دینی وملی
- اخلاق گریزی واخلاق زدائی از جامعه
- کاهش قابلیت، باز تولید فرهنگی و ناتوانی اندیشه ورزی
- بی اعتمادی وناامیدی جامعه
2- عوامل اقتصادی
- وابستگی اقتصادی
- مصرف زدگی
- رواج رذایل اخلاقی در کسب وکار مانند ربا، طمع ورزی، احتكار و...
- بی توجهی به اقتصاد و معیشت مردم
ص: 450
3- عوامل نظامی
- ناهمراهی ملت با نیروهای مسلح
- فاصله گرفتن نیروهای مسلح از دیانت و معنویت
- مداخله وحمله نظامی خارجی
بعد از بیان مولفه های امنیت زا و امنیت زدا می بایست به ارتباط میان این عوامل و وظایف و خصوصیات منتظران با توجه به مستندات اسلامی اشاره نمود.
تمام مؤلفه های امنیت در جامعه اسلامی را می توان از خصوصیات منتظران و یاران حضرت بر شمرد.
درباره ولایت پذیری و مطیع بودن یاران و منتظران حضرت، امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «برای آن حضرت گنجهایی است در طالقان، نه از جنس طلا ونه از نقره بلکه مردانی... که اطاعت و فرمان پذیری آنها از امام زمان علیه السّلام بیشتر از اطلاعات کردن کنیزی از مالک خود می باشد (1) .»
ایمان به خدا و اعتقاد به امامت پاران مورد اشاره ی بسیاری از روایات می باشد در این باره امام حسن عسگری علیه السّلام به احمد بن اسحاق بن سعد اشعری فرمود «ای احمد بن اسحاق به خدا قسم (فرزندم) غیبتی خواهد داشت که جزء آنها که خداوند در اعتقاد به امامت او استوارشان کرده برای دعا در تعجیل فرجش موفقشان کرده، کسی دیگر از نابودی رهائی نخواهد یافت. به
ص: 451
آن حضرت عرض کردم: یابن رسول الله صلّی الله علیه و آله آیا غیبتش به طول می انجامد؟ فرمود آری؛ به خدا قسم، آنقدر طولانی می شود که بیشتر معتقدان به او، از اعتقادشان بر می گردند و فقط کسانی بر اعتقاد به او باقی می مانند که خداوند درباره ولایت ما از آنها پیمان گرفته و ایمان را در قلبشان راسخ کرده و مورد تائیدشان قرار داده است».
از احادیث فوق می توان این نتیجه را برداشت نمود که روحیه انتظار باعث افزایش ایمان، اطاعت پذیری از امام و اعتقاد به امامت می شود.
وظایف منتظران در جهت امنیت با توجه به روایات بر دو دسته می باشد.
دسته اول: وظایفی که به عملکرد شخص منتظر در رفتارهای فردی خویش مرتبط می باشد.
روایات این دسته با تبین خصوصیات یاران حضرت، وظایف منتظران را مشخص نموده اند. خصوصیاتی مانند پایداری و استقامت، معرفت و شناخت، صبر و شکیبائی، تهذیب نفس، عبادت، اطاعت، آمادگی را که جزء خصوصیات یاران می باشد را می توان جزء وظایف منتظران آن حضرت نیز قلمداد کرد.
دسته دوم: وظایفی که به عملکرد اشخاص به عنوان فردی از اعضای یک جامعه مسلمان تعلق دارد.
در این گونه وظایف مسائلی مانند اصلاح جامعه از فساد در قالب دستور «امر به معروف و نهی از منکر » جلوه بیشتری دارد. فرمایشات امام سجاد علیه السّلام به شخصی به نام اباخالد می تواند گواه بر این مطلب باشد. ایشان می فرمایند:
ص: 452
«ای اباخالد به درستی که مردم زمان غیبت مهدی علیه السّلام آنان که معتقد به امامت او هستند و در انتظار ظهور او به سر می برند با فضیلت ترین مردم همه زمانها می باشند زیرا خداوند متعال عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است، خداوند مردم آن زمان را به منزله کسانی قرار داده است که در راه خدا و در پیشگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله با شمشیر جهاد و مبارزه می کنند. آنان حقیقتا افراد با اخلاص و شیعیان صادق ما هستند و آنان دعوت کنندگان به سوی دین خدا به صورت سرّی و علنی هستند و بعد حضرت فرمود انتظار فرج از بزرگترین اعمال است».
چند نتیجه از مباحث مطرح در زمینه ارتباط میان انتظار و ایجاد امنیت و صلح می توان برداشت نمود:
- فردی که دارای روحیه انتظار باشد به ارزش های اسلامی و سنت های مذهبی خویش که پایه های آن توحید، ایمان، ولایت وسعادت انسان است، اهمیت قائل است.
- اهمیت دادن به ارزش های دینی، مذهبی باعث تقویت سرمایه های اجتماعی که نتیجه آن برقراری امنیت اجتماعی می باشد. این نکته نباید مورد غفلت قرار گیرد که آنچه باعث برقراری امنیت اجتماعی می شود، امنیت فرد وپرورش احساسات مذهبی، دینی وی می باشد. لذا باز هم تکرار می کنیم امنیت اجتماعی در سایه امنیت فرد به وجود می آید.
ص: 453
- برقراری امنیت اجتماعی باعث ایجاد امنیت در ابعاد دیگر جامعه مانند ابعاد اقتصادی، فرهنگی و.. و در سه لایه، داخلی، ملی و بین المللی می شود، که نتیجه آن آمادگی جامعه برای ظهور و نزدیک شدن آن به روز موعود می باشد.
ص: 454
[ 37 ]
امید به آینده، با زندگی بشر آمیخته و عجین گشته است. انسان در پرتوی امید است که رنجها و گرفتاری ها را تحمل می کند و زندگی خود را ادامه می دهد. اگر روزی فرا رسد که انسان امید به آینده بهتر نداشته باشد، زندگی برایش بی مفهوم، بلکه بی هدف و بیهوده خواهد شد.
پس امید برای انسان از بزرگترین نعمت ها و رحمت های الهی است.
پیامبر صلّی الله علیه و آله می فرماید:
الامل رحمةٌ لأُمَّتى ولَولا الأَمل ما رضعت والدةٌ ولَدها ولا غرس غارس شجراٌ (1)؛
امید برای امت من مایه رحمت است. اگر امید نبود، هیچ مادری فرزندی را شیر نمیداد، و هیچ باغبانی، درختی را نمی کاشت.
خلاصه، حیات بشری بدون امید بی روح و بی لذت و بی معناست. این امید به آینده است که زندگی بشر را صفا و جلا می بخشد و انسان را به حرکت و تلاش وادار می کند و به ادامه ی زندگی علاقه مند می سازد. بنابراین مسأله امید
ص: 455
از مسایل بنیادی بوده و نقش مهمی را در زندگی بشر ایفا می کند از طرف دیگر آنچه که به انسان امید و آرمان فردای تابناک را نوید می دهد، انتظار است و منتظر در امید و با امید زندگی می کند و هر آنچه که سدّ راه و مانع حرکت و ترقی آنها بشود را در هم می شکند. از این جهت لازم است ابتدا مفهوم انتظار را بیان کنیم.
انتظار در لغت به معنای چشم به راه بودن و نوعی امید داشتن به آینده است و معمولا به حالت کسی گفته میشود که از وضع موجود ناراحت است و برای ایجاد وضع بهتری تلاش می کند. بنابراین مسأله ی انتظار حکومت حق و عدالت حضرت مهدی علیه السّلام و قيام مصلح جهانی، در واقع مرکب از دو عنصراست: عنصر نفی و عنصر اثبات؛ عنصر نفی؛ یعنی بیزاری و ناراحتی و نارضایتی و قانع نبودن به وضع موجود. عنصر اثبات؛ یعنی خواهان وضع بهتر و آینده ی مطلوب تر بودن. از این رو انتظار فرج برای انسان هایی که خواهان ترقی و تکامل و رسیدن به قله های رفیعی از کمالات انسانی هستند، اهمیت به سزایی دارد.
واژه انتظار از مفاهیم متضايَف است. همانطوری که ابوّت و بنوّت متضايَفند و در تصور خود محتاج به طرفین هستند. انتظار نیز بدون طرفین خود قابل تصور نیست؛ یعنی هم منتظِر (یعنی کسی که انتظار می کشد) می خواهد و هم منتظَر (یعنی چیزی یا کسی که مورد انتظار قرار می گیرد) می خواهد. مورد
ص: 456
انتظار ما گاهی بهبود از یک مریضی است و گاهی آمدن مسافری از سفر و گاهی بهبود وضع زندگی شخصی است و گاهی بهبود وضع عمومی و گاهی منتظر ما ظهور وجود نازنین و مقدس امام زمان علیه السّلام می باشد.
آنچه مورد انتظار است هر چه مقدس تر و عالی تر باشد، انتظارش نیز ارزنده تر و مقدس تر خواهد بود. با توجه به روایات ائمه معصومین علیهم السّلام انتظار فرج و ظهور امام زمان علیه السّلام از بهترین اعمال و بهترین عبادات شمرده شده است (1) ؛ چرا که انتظار ظهور آن حضرت؛ یعنی چشمداشتی به تعمیم یک انقلاب روحانی و اجتماعی عظیم با تکیه بر تلاش و کوشش است که در سایه آن استقرار حق و عدالت، برادری و برابری و وحدت در اندیشه و هدف و عمل، ترقی به سوی کمال انسانیت است.
از همین روست که چنین انتظاری سازنده، نگهدارنده، تعهدآور و تحرک بخش و دارای اهمیت و نوعی عبادت است؛ بلکه افضل عبادات و اعمال شمرده می شود و هیچ عمل و عبادتی به مقام و رتبه ی انتظار فرج نمی رسد.
ما اگر بخواهیم بدانیم که (مثلاً) محبت اهل بیت: یا نماز، روزه و... چرا این همه فضیلت دارند، باید ببینیم که دارای چه آثاری هستند. از این رو با دقت در آثار انتظار فرج، پی می بریم که انتظار فرج همه ی خوبیها، کمالات و فضیلت ها را (یک جا) در انسان بوجود می آورد. تمام اصول و فروع در انتظار
ص: 457
یافت می شود؛ یعنی اگر کسی حقیقتا منتظر امام زمان علیه السّلام باشد، این فقط منتظر نیست؛ بلکه یک انسان موحد، مؤمن، متقی و مزیّن به تمام صفات و کمالات خداپسندانه است. خلاصه اینکه انسان منتظر، بواسطهی انتظار محبوب، رنگ محبوب را به خود می گیرد و خود نیز ارزشمند می شود.
چنانچه می دانیم، ولایت و امامت رکن اساسی مکتب تشیع است و اعتقاد به ضرورت وجود امام معصوم علیه السّلام در هر عصر و زمانی مهمترین نقاط تمایز این مكتب از سایر مکتب هاست و سرآمد همه ی فضیلت ها و شرط اساسی قبول همه ی اعمال عبادی است (1).
بنابراین، انتظار در زمان غیبت نوعی اعلام پذیرش ولایت و امامت آخرین امام از سلسله امامان شیعه و نوعی ارتباط قلبی و معنوی با امام است. در روایتی از امام سجاد عليه السّلام نقل شده که آن حضرت ضمن پیش بینی از غیبت دوازدهمین امام، از سلسله جانشینان پیامبر صلّی الله علیه و آله کسانی را که در زمان غیبت امامت را پذیرا می شوند و در انتظار او به سر می برند، برترین مردم در همه ی زمان ها معرفی می کند و دلیل این برتری را این می داند که برای آنها غیبت و حضور هیچ تفاوتی نداشته و همان وظایفی را که در زمان حضور باید انجام دهند، در زمان غیبت نیز انجام می دهند (2).
ص: 458
آرزو و آمال انسانها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد کمال و تعالی آنهاست. حضرت على علیه السّلام می فرماید:
قَدْرُ الرَّجُلِ عَلىَ قَدْرِ هِمَّتِهِ (1)؛
مقام و مرتبه ی هر کس به قدر همت اوست.
از آنجا که آرزوی انسان منتظِر، حاکمیت نهایی دین خدا و مذهب اهل بیت بر سراسر جهان، استواری حکومت صالحان و مستضعفان در سراسر گیتی، کوتاه شدن دست ظالمان و ستمگران و مستکبران از چهار گوشه ی جهان، برقراری نظام قسط و عدالت بر پهنه ی زمین و خلاصه هر آرزویی که از ابتدای تاریخ تاکنون و در زمان هیچ پیامبری محقق نشده است. قطعاً چنین انتظاری از ارزش و فضیلت وصف ناپذیری برخوردار است. البته به شرط اینکه انسان منتظر به تناسب امید و آرزوی بلند خود از تلاش و کوشش برای تحقق هرچه زودتر آن کوتاهی نکند.
انتظار فرج نقش بسیار مهمی در سازندگی و پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت امام عصر علیه السّلام دارد. از این رو می توان انتظار را هم چون منشوری دانست که دارای آثار و تجلیگاه گوناگونی است. قبل از بیان گونه های آثار انتظار، مقدمة به اقسام انتظار اشاره می کنیم.
ص: 459
الف) انتظار گاهی سست و بی مسؤلیت و ویرانگر و گاهی پخته و مسؤلیت آفرین و سازنده است. انتظار بی مسؤلیت و ویرانگر که انسان را به عزلت و انزوا و سکون می کشاند؛ عبارت است از اینکه شخص منتظر دست روی دست گذاشته، وضعیت موجود را على رغم میل باطنی خود تحمل کند و به امید آینده ی روشن، بدون کمترین تحرک و تلاش، فقط و فقط به حالت انتظار به سر ببرد. این نوع انتظار، انتظار تلخی است که در واقع انتظار و امید نیست، بلکه یک نوع ناامیدی است که فرد را نسبت به خود بی رغبت و بی علاقه می کند و انسان را به سکون و انزوا می کشاند که نه عقلاً قابل قبول است و نه در هیچ مکتبی مورد تأیید است.
ب) انتظار مسؤلیت آفرین و سازنده که نوعی امید و یقین به آینده بوده و در فرد شوق و رغبت و علاقه ایجاد می کند؛ عبارت است از تحول و تحرک و آمادگی و تلاش برای تحقق آیندهی بهتر که همان خودسازی و دیگر سازی و رسیدن به سعادت و کمالات انسانی است. زیرا که فرد فقط با امید و آرزو به اهداف و مقصود خود نمی رسد؛ بلکه باید تلاش و تحرک داشته باشد. بنابراین تلاش و تحرک، توأم با انتظار است و این انتظار هم در بُعد فردی دارای آثار سازنده است و هم در بعد اجتماعی.
ص: 460
کسی که منتظر آمدن عزیز سفر کردهی خویش است، خودش را برای آمدن او آماده می کند و منزل را طبق خواست و میل او مرتب و می آراید. مؤمنی که منتظر آمدن مولایش باشد، هر قدر انتظارش شدیدتر باشد، تلاشش در آمادگی برای آن بوسیله ی پرهیز از گناه و کوشش در راه تهذیب نفس و پاکیزه کردن درون از صفات نکوهیده و به دست آوردن صفات پسندیده، بیشتر می گردد و هر لحظه و هر روز، بلکه بطور دائم آمادگی پذیرائی از امام و مولایش را دارد.
منتظر واقعی برای ظهور امام زمان علیه السّلام که از مهم ترین تحولات جهان و گشایش هاست، هرگز نمی تواند نقش تماشاچی داشته باشد، بلکه باید از هم اکنون در صف انقلابیون قرار گیرد. این ویژگی می طلبد که منتظران حضرت مهدی علیه السّلام در بالاترین سطح اندیشه و آگاهی و آمادگی روحی و فکری قرار گرفته و تنگ نظری ها، کوته بینی ها، حسادت ها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و بطور کلی هرگونه نفاق و پراکندگی و موانع ترقی و تکامل را کنار بزند. چرا که من اگر فاسد و نادرست باشم، چگونه می توانم در انتظارِ نظامی که افراد فاسد و نادرست در آن هیچ گونه نقشی ندارد؛ بلکه مطرود و منفور و اولین طعمه ی شمشیر حق و عدالت خواهند شد، روز شماری کنم؟
همان گونه که انتظار در سازندگی و تربیت فرد نقش اساسی دارد، در سازندگی و اصلاح جامعه نیز تأثیر به سزایی دارد؛ با این بیان که یک جامعه از انسان های مختلف با افکار، اهداف، آرزوها، رفتار، گفتار و رسومات
ص: 461
گوناگون، با سطوح مختلف مادی و معنوی تشکیل می شود و هریک از افراد جامعه، به میزان شخصیت وجودیشان تأثیر گذارند و از سوی دیگر از جامعه متأثر می شوند. از طرفی هم روایاتی درباره آخر الزمان و قبل از ظهور آن حضرت وارد شده که حکایت از بحران معنویت میکند. یعنی مردم ارزش های دینی را از دست خواهند داد، امر به معروف و نهی از منکر نخواهند کرد (1). عدل و عدالت از گیتی رخت بربسته و جای آن را ظلم و فساد خواهد گرفت و... (2) در چنین شرایطی فقط کسانی که در انتظار حضرت مهدي علیه السّلام هستند نجات خواهند یافت و این ممکن نیست مگر وقتی که فرد آثار انتظار را در وجود و زندگی خود جلوه گر ساخته و طبق آن عمل نماید و برای اقامه ی عدالت و اجرای احکام دین، بطور شایسته از طریق ایجاد حکومت اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر و... اقدام کند.
یکی از آثار اجتماعی انتظار تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی است. با اندک تأملی در قرآن، روایات و تاریخ اسلام به خوبی در می یابیم که اسلام یک دین کامل و جامع برای نجات انسانیت از وادی ضلالت و گمراهی و هلاکت و... از جانب خداوند تعیین و تأیید شده است که در تمام ابعاد فردی، اجتماعی و فرهنگی دارای برنامه های آموزنده و پیشتاز است. مسایل اجتماعی و حکومتی از قبیل قصاص، دیات، نکاح، طلاق و... را به گونه ای مطرح کرده
ص: 462
که در هر زمان و هر جامعه ای اجرا شود. این اندیشه ضرورت ایجاد حکومت اسلامی را به اثبات می رساند. بنابراین ضرورت ایجاد حکومت اسلامی نیاز به دلیل ندارد. ولی سؤال این است که در عصر غیبت آیا لازم است حکومت داشته باشیم یا خیر؟
بعضی ها اقامه ی حکومت را از شئونات امام معصوم علیه السّلام می دانند. از این رو اقدام و تلاش برای آن را در عصر غیبت به هیچ عنوان جایز نمی دانند و معتقدند که وجود فساد و ستم پیش از ظهور مهدي علیه السّلام طبیعی است؛ بلکه مقدمه ی ظهور آن حضرت است و ما نباید با مقدمه ظهور مبارزه کنیم. زیرا هر اندازه که دولت اسلامی و آمرین به معروف و ناهین از منکر، در طریق اصلاح جامعه موفقیت کسب کنند، از ظلم و فساد کاسته می شود و ظهور امام علیه السّلام که مشروط به پر شدن زمین از فساد و ستم است، به تأخیر می افتد (1). این گروه با این تبلیغ که وظیفه ما در عصر غیبت فقط انتظار است و بس، معتقدند که تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی در عصر غیبت، غير مشروع و یکی از موانع ظهور حضرت می باشد.
در مقابل این رویکرد غلط و ویرانگر، اندیشه و رویکرد صحیح و اصلاح گر وجود دارد، با این بیان که: اولاً؛ روایاتی که دلالت بر فراگیر شدن ظلم در هنگام ظهور مهدی علیه السّلام می کنند به این معنا نیستند که همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هیچ فرد و یا گروه صالحی در آن هنگام یافت نمی شود که
ص: 463
از حق طرفداری کند. زیرا به تعبیر قرآن، هنگام ظهور حضرت افراد صالح و مستضعف وجود دارد که آنها وارث حکومت زمین به رهبری آن حضرت می شوند (1).
ثانياً؛ بزرگترین مبارز علیه ظلم و جور و حکومت های باطل، خود حضرت مهدي علیه السّلام است. پس چگونه ممکن است که جامعه ی منتظر، در این بعد به او اقتدا نکند؟ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در خصوص منتظران می فرماید:
طُوبى لمن ادرک قائم اهلِ بيتي وهو مقْتَد بِه قَبل قيامه يتولَّى وليَّه ويتبرَّأ من عدوِه ويتولَّى الأئمَّة الهادية من قَبله أُولئك رفقائی و ذَو وُدِّی ومودَّتی واکرم امتي علىّ (2)؛
خوشا به حال کسی که به حضور قائم برسد و حال آنکه پیش از قیام او به او اقتدا کرده و پیرو او باشد و با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف باشد و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست باشد. اینان همنشین و دوستان من و گرامی ترین امت در نزد من هستند».
بنابراین اقدام برای حکومت در عصر غیبت هیچ مانعی ندارد؛ بلکه از نشانه های انتظار بوده و زمینه ساز تحقق حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السّلام است. زیرا در عصر غیبت وظایف ما کم نشده؛ بلکه به خاطر غیبت امام علیه السّلام مسؤلیت و تکلیف ما بیشتر نیز شده است. از طرفی هم تربیت و فرهنگ پیرو
ص: 464
حاکمیت است براساس حديث «اَلنَّاسُ عَلىَ دِيْنِ مُلُوكِهِمْ (1)؛ یعنی مردم بر آیین مراکز قدرت می روند». از این رو اگر در جامعه قدرت دینی حاکم نباشد و تصمیم گیری در امور در دست قدرت دینی نباشد، فرد نمی تواند دین دار باشد و دیندار بماند و به همه تکالیف دینی عمل کند. بنابراین انتظار در عصر غیبت، منتظران واقعی را دعوت به ایجاد حکومت اسلامی می نماید تا زمینه ای برای تربیت فرد و جامعه و برای تحقق حکومت جهانی حضرت فراهم گردد.
از جمله آثار تربیتی انتظار در بُعد اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر است. با این بیان که اسلام تمام نیازهای بشری را سنجیده و طبق آن (فقط برای تکامل او) دستورهای لازم را وضع کرده است. مثلاً اگر فرمود: «اقيموا الصَّلَوةَ وآتُوا الزَّكاةَ...» (2)، هزاران حکمت در آن نهفته است. چنانچه دستور به حج و جهاد و... خالی از حکمت و فلسفه نیست. اگر حکم به امر به معروف و نهی از منکر داده است و اگر درباره این دو فریضه گفته شده: «تقَام بِه الْفَرائض و تَأمن الْمذَاهب...» (3)، بی دلیل نیست. زیرا با تحقق این دو فریضه، فرایض دیگر نیز متحقق و معمول می شوند و با ترک این دو فریضه، فرایض دیگر نیز ترک و تعطیل می گردد. این دو فریضه مسلمانان را در مقابل یکدیگر مسؤول و متعهد می سازد و اجازه نمی دهد شخص فقط نسبت به اعمال خویش
ص: 465
نظر داشته باشد و از کارهای دیگران چشم بپوشد. زیرا برنامه ی عظیمی که انتظارش را می کشند، یک برنامه ی فردی نیست. برنامه ی است که تمام عناصر انقلاب باید در آن شرکت داشته باشند. کار باید به صورت دسته جمعی و همگانی باشد، کوششها و تلاش ها باید هماهنگ گردد و عمق وسعت این هماهنگی باید به عظمت همان برنامه ی انقلاب جهانی باشد که انتظار آن را دارند. منتظران واقعی در یک میدان وسیع مبارزه ی دسته جمعی، لحظه ای از حال دیگران غافل نیستند، بلکه در راستای اصلاح دیگران نهایت تلاش را به خرج می دهند.
به همین دلیل امیرمؤمنان علیه السّلام می فرماید:
وما اعمال الْبِرَّكلُّها والْجِهاد فِي سبِيلِ الله عنْد الامرِ بالْمعرُوف والنَّهيِ عن المنكر الا كنفْثَة في بحر لجيّ (1)؛
تمام کارهای نیک و(حتى) جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر همچون آب دهان در برابر دریای پهناور است
پس انتظار ظهور مهدي علیه السّلام فرد را وادار به اصلاحات خود و جامعه می نماید، نه سکوت در مقابل گناه و فساد؛ یعنی انتظار، منتظر را از حالت فردی خارج نموده، تبدیل به انسانی عمیق و اجتماعی می گرداند و به همه ی انسانها می گوید: شما فقط منتظر بهبود وضع زندگی خود نباشید و تنها
ص: 466
سعادت خود و نزدیکان خود را نطلبید؛ بلکه انتظار را نسبت به همه افراد جامعه گسترش دهید و چشم انتظار روزی باشید که رفاه، سعادت، عدالت و معنویت نه تنها در خانه، شهر و دیار شما؛ بلکه در همه ی جهان گسترش یابد و این بدون زحمت و فعالیت و تلاش همگی محقق نخواهد شد. بنابراین برنامه های عملی منتظران حضرت آن است که با اصلاح خود و جامعه، زمینه ی ظهور امام زمان علیه السّلام و در نهایت رضایت آن حضرت و رضایت خدا را فراهم سازند.
ص: 467
[ 38 ]
در پاسخ پیشوایان دین به منافع وجودی امام غایب علیه السّلام در عصر غیبت و چگونگی استفاده از محضر او خواندیم که همگی تصریح می کنند: در زمان غیبت از فیوضات بیکران ناموس دهر، امام عصر علیه السّلام ، همگان برخوردار هستند، به سان استفاده آنان از خورشید، زمانی که در پشت ابرها قرار گیرد. ولی نکته اینجاست که چرا امام زمان علیه السّلام در زمان غیبت به خورشید پنهان در پشت ابر تشبیه شده است؟
الف - نور هستی و هدایت توسط آن حضرت میرسد؛ زیرا حضرات ائمه علیهم السّلام ، علت غایی ایجاد مخلوقات عالم اند و اگر آنها نبودند نور عالم به غیر ایشان نمی رسید و نیز به برکت آنهاست که علوم و معارف حقّه بر مردم آشکار می گردد و گرفتاری ها از امت اسلام بر طرف می شود. اگر آنها نبودند، مردم به وسیله اعمال زشت خود مستحق انواع عذابهای الهی می شدند، چنانکه خداوند فرموده است:
«و ما كان الله ليعذّبهم وأنت فيهم...» (1).
ب - همان گونه که مردم از آفتاب پشت ابر بهره می برند و انتظار دارند که ابر کنار رفته و دوباره قرص خورشید پیدا شود تا بیشتر از آن بهره بگیرند، در
ص: 468
ایام غیبت نیز شیعیان با اخلاص، در همه وقت، منتظر ظهور امام عصر علیه السّلام هستند و هیچ گاه مأيوس نمی گردند.
ج - گاهی برای بندگان خدا پنهان شدن خورشید در پشت ابر از روی مصلحت بهتر از آشکار بودن آن است. همچنین غیبت امام زمان علیه السّلام از روی مصلحت برای مردم عصر غیبت، بهتر است. از این رو ایشان از نظرها غایب گردیده اند.
د- گاهی آفتاب از میان ابر بیرون می آید اما یکی به آن می نگرد و دیگری توجهی ندارد. همین طور نیز ممکن است آن حضرت در ایام غیبت بر عده ای آشکار شود ولی دیگران او را نبینند.
ه- - به وجود ملکوتی و نور مطلق الهی ائمه اطهار علیهم السّلام از لحاظ نفعی که برای عالم وجود دارند، همانند خورشید است و تنها کسانی نمی توانند از وجود مقدسشان بهره مند گردند که چشم دلشان کور باشد. در قرآن کریم نیز به این اشاره شده است:
«و من كان في هذه أعمى فهو في الآخرة أعمى واضلّ سبيلاً» (1).
و ۔ اگر انسان، پرده های هواپرستی را از پیش روی خود کنار بزند، در زیر آسمان قرار می گیرد و نور آفتاب، بدون مانع، از هر سو او را احاطه می کند (2).
امام باقر علیه السّلام در حدیثی فرمودند:
ص: 469
اینکه خداوند می فرماید: «إعلموا أنّ الله يحيي الأرض بعد موتها» به این معنی است که خداوند به وسیله قائم علیه السّلام زمین مرده را حیات خواهد داد (1).
یکی از بزرگان در این باب می فرمایند: تشبيه امام به آفتاب و تشبیه غیبت امام به واقع شدن آفتاب پشت ابر لطایف بسیاری در بردارد:
1- خورشید در منظومه شمسی مرکزیت دارد و کرات و سیارات به دور او در حرکت اند، چنانکه وجود گرامی حضرت حجت علیه السّلام در نظام هستی مرکزیت دارد:
«ببقائه بقیت الدّنيا وبيمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الأرض والسّماء» (2).
2- خورشید در این مجموعه، منافع فراوانی دارد: گرما و حرارت، که از پشت انبوه ابر غلیظ نیز به زمین می رسد؛ باد و باران، روییدن گیاهان و امثال آن از برکت تابش خورشید است و ابر گرفتگی در آن اثر مهمی ندارد. بله، نور افشانی از پشت ابر، کمتر خواهد بود. بدین ترتیب ابر گرفتگی فقط یکی از منافع آفتاب - آن هم در برخی نقاط - را تقلیل میدهد، نه اینکه از بین ببرد.
3- ابر، هرگز آفتاب را نمی پوشاند بلکه ما را می پوشاند، در نتیجه ما را از دیدن آن محروم می کند، نه آنکه در منفعت رسانی آن خلل ایجاد کند. چگونه می توان گفت کسی که عالم وجود در قبضه قدرت اوست و می تواند هر لحظه ای در هر جا حضور داشته باشد، غایب است؟
ص: 470
4- پوشاندن ابر، اختصاص به کسانی دارد که در زمین هستند نه کسی که بر فراز ابر حرکت می کند. غیبت آن حضرت نیز برای کسانی است که به دنیا و طبیعت چسبیده اند، اما کسانی که بر ابرهای شهوات و غبار هواهای نفسانی پا می گذارند و در آسمان عبودیت پرواز می کنند، در بهره گرفتن از خورشید با دیگران قابل مقایسه نیستند.
5- آفتاب، لحظه ای از نورافشانی غفلت نمی کند. هر کس به اندازه ارتباطی که با خورشید دارد از نور آن بهره می برد و اگر بتواند همه موانع را کنار بزند و در برابر آفتاب بنشیند بهره کاملی می برد. چنان که حضرت ولی عصر علیه السّلام مجرای فیض الهی است و از این جهت فرقی بین بندگان خدا نمی گذارد؛ ليكن هر کس به اندازه ارتباط خود مستفیض می شود.
6- اگر این آفتاب پشت ابر هم نباشد شدت سرما و تاریکی، زمین را غير قابل سکونت خواهد کرد. اگر وجود گرامی آن حضرت در پس پرده غيبت نباشد سختی ها و تنگی های معیشت و کینه توزی دشمنان مجالی به شیعه نمی دهد. آن حضرت در توقيع مبارک خود به مرحوم شیخ مفید رحمه الله نوشته اند:
ما در مراعات حال شما سهل انگار نیستیم و هرگز شما را فراموش نمی کنیم وگرنه سختی ها و تنگناهای فراوانی به شما می رسید و دشمنان، شما را نابود می کردند(1).
ص: 471
7- درست است که امام علیه السّلام با حضور و ظهور خود می تواند مایه اضمحلال دشمنان گردد، آن گونه که از نظر علمی، تابش بدون ابر و مستقیم خورشید - به خاطر اشعه هایی که دارد - ضدعفونی کننده و از نظر فقهی نیز جزو مطهرات محسوب می شود و برخی نجاسات را پاک می کند، لیكن وجود امام معصوم علیه السّلام در نظام آفرینش مثل مغناطيس زمین است که با وجود نامرئی بودن، همه قبله نماها و قطب نماهای کشتی ها، هواپیماها، عملیات های نظامی و... را به حرکت در می آورد و از برکت آن میلیون ها بلکه میلیاردها انسان، جهت قبله یا مسیر مسافرت خود را پیدا می کنند و به مقصد می رسند (1).
فواید امام غایب علیه السّلام فقط منحصر به امور ظاهری و منافعی که مربوط به ترقی و ترویج آئین اسلام در دوران ظهور میباشد، نیست؛ بلکه فواید بساطنی کثیری نیز بر امام غایب مترتب است که به مراتب، عظیم تر از فواید ظاهری است و در احادیث متعددی که پیرامون فلسفه و فایده وجود امام علیه السّلام در عصر غیبت به ما رسیده، موارد گوناگونی عنوان گردیده است، که اکثر این منافع، عمومی است یعنی مسلمان و کافر، شیعه و سنی در آن سهیم هستند. چنان که منافع آفتاب نیز عام است ولی برخی از آنها اختصاص به شیعیان دارد. به هر حال بیان این منافع، جذبه معنوی خاصی دارد که خالی از لطف نیست.
ص: 472
وجود امام معصوم در میان جامعه بشری از جهات گوناگون موجب آرامش و امنیت برای ساکنان زمین است:
یک - امنیت فکری و روحی: امام و حجت خدا براساس اینکه مسؤلیت هدایت و ارشاد جامعه را بر عهده دارد، از مرزهای اعتقادی و فکری جامعه اسلامی نگهبانی می کند تا مورد هجوم افکار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدایت و ارشاد حجت خداست که انحرافات فکری و عقیدتی که موجب تزلزل روحی و فکری جامعه است، از بین رفته و امنیت فکری و روحی به وجود می آید.
یکی دیگر از ثمرات مهم امام در میان بندگان از جهت وجود شخصیتی بزرگ، ملکوتی، معصوم و آگاه به حال مردم است و در میان افرادی که اعتقاد به امامت و رهبری وی دارند و او را از هر کس دیگر نسبت به خود مهربان تر و دلسوزتر می دانند، موجب دلگرمی روحی است و هر نوع يأس و نومیدی را از ایشان دور می کند و آنها را به آینده ای روشن و ارزشمند امیدوار می سازد. به عبارت دیگر وجود امام، نقطه اتکایی است برای بندگان خدا که در هنگام مواجهه با حوادث هولناک، به وی پناه برند و به عنوان پناهگاهی چاره ساز و آرام بخش از وجود امام منتفع گردند و به تلاش و کوشش خویش در راستای نیل به اهداف الهی و اسلامی ادامه دهند.
ص: 473
بر حسب روایات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بین مردم، منشأ خیر و برکت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسیاری از بلاها از جامعه است، چنانکه در تفسیر آیه 251 سوره بقره از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمودند:
به درستی که خداوند به واسطه نمازگزاران شیعه، بلا را از کسانی که نماز نمی خوانند، دفع می کند، زیرا اگر همه شیعیان نماز را ترک کنند، هلاک می گردند(1).
واضح است که وقتی وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنین برکتی را به همراه داشته باشد، برکات وجود امام معصوم که ولی و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بیشتر خواهد بود، زیرا امام و حجّت خدا، واسطه رسیدن فیض و برکت خداوند متعال به مردم است؛ چنان که امام سجاد علیه السّلام درباره برکات وجودی ائمه اطهار علیهم السّلام می فرماید:
ما کسانی هستیم که به واسطه ما آسمان بر فراز زمین نگهداری شده و زمین از هلاک نمودن اهلش منع گردیده است.
حضرت در ادامه می فرماید:
«وبنا ينزّل الغيث وتنشر الرّحمة وتخرج بركات الأرض»(2).
در این فراز از بیان امام، برکات دیگری چون نزول باران، انتشار رحمت خدا و خروج برکات زمین، از آثار وجودی ائمه اطهار علیه السّلام شمرده شده است.
ص: 474
پس وجود امام غایب به عنوان حجّت الهی و ولی معصوم حق باعث نزول خیرات بسیار بر امّت اسلامی است.
ایمان و اعتقاد به امام غایب علیه السّلام سبب امیدواری مسلمانان نسبت به آینده پر مهر و صفای خویش در عصر ظهور امامشان می گردد. این امیدواری از بزرگ ترین اسباب موفقیت و پیشرفت است. جامعه شیعی، طبق اعتقاد خویش به وجود امام شاهد و زنده، همواره انتظار بازگشت آن سفر کرده را که صد قافله دل همره اوست می کشد. هر چند او را در میان خود نمی بیند، اما خود را تنها و جدا از او نمی داند. باری، امام غایب علیه السّلام همواره مراقب حال و رضع شیعیان اند و همین مسئله باعث می گردد که پیروانشان به اميد لطف و عنایت حضرتش، برای رسیدن به یک وضع مطلوب جهانی تلاش کرده و در انتظار آن منتظر بسر برند. چنان که خود فرموده اند:
ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و ما را یاری نمایید تا از فتنه ای که به شما رو می آورد، شما را نجات بخشیم (1).
آری، اوضاع آشفته و اسفبار جهان و سیل بنیان کن مادیت و محرومیت مستضعفین و توسعه استکبار، خیرخواهان بشریت را مضطرب کرده است؛ به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید کنند. در این صورت تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه بارقه امیدی که در
ص: 475
این جهان ظلمت زده سوسو میزند، همان انتظار فرج و فرا رسیدن عصر درخشان حکومت توحید و نفوذ قوانین الهی است (1).
در توقیعی که از ناحیه مقدّس حضرت حجت علیه السّلام برای شیخ مفید رحمه الله صادر گشته، آمده است:
ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم که اگر جز این بود، دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد و دشمنان، شما را ریشه کن می نمودند (2).
سلامتی و نجات یافتن از خطرات، گرفتاری ها و شرّ دشمنان توسط امام علیه السّلام بر دو وجه است:
1- عافیت و سلامتی از همه خطرات دینیّه و دنیویّه؛
2- حاصل شدن سلامتی و نجات یافتن از بلایا و گرفتاری های بسیار سخت و مشکلات عظیم در امر دین و دنیا.
از جمله این موارد در وجه دوم، نجات مردم بحرین از اجحاف حاكم ظالماست، آنگاه که صدراعظم وقت حکومت، حیله و نقشه ای را پی ریزی کرد تا با شیعیان، همچون کفار حربی از اهل کتاب رفتار شود؛ یا «جزیه» پرداخته و
ص: 476
ذلت پرداخت آن را تحمل کنند و یا مردانشان کشته و زنان و کودکانشان به اسارت گرفته شوند، که آن حضرت در خنثی ساختن این توطئه، نقش بزرگی ایفا نمودند(1).
مضافاً اینکه توسل به حضرت مهدي عليه السّلام، دستگیری و امدادهای امام نیز، از دیگر برکات ایشان در دوران غیبت است، زیرا با توسل به ایشان - به عنوان نزدیک ترین بندگان به خدا - می توان اطمینان قلبی داشت که خطرات، مشکلات و گرفتاری ها برطرف می گردد.
ص: 477
[ 39 ]
1- راه های دستیابی به یک معرفت دینی صرف را می توان به شکل ذیل تبیین کرد:
الف: پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله یا امام عليه السّلام را، معصوم تلقی کنیم.
ب: معرفت دینی مورد نظر مخالف صریح عقل نباشد و ذاتاً ممکن باشد.
ج: پیامبر صلّی الله علیه و آله یا امام به حقانیت و وجود و صحت آن معرفت دینی تصریح کرده باشد. با شرایط فوق برای یک مؤمن جایی جهت انکار باقی نمی ماند و ایمان به چنان معرفتی و پذیرفتن آن به حکم عقل واجب است.
2- آیا در مورد امام زمان عليه السّلام فرآیند فوق طی شده است یا نه ظاهراً شما پذیرفته اید که ما دین و تفصيل معارف آن را از پیامبر عظیم الشأن اسلام صلّی الله علیه و آله اخذ می کنیم و الا واقعاً نمی توانیم اسلام را پذیرفته باشیم از سوی دیگر قرآن کریم خبر از زنده بودن حضرت مسیح عليه السّلام می دهد و براساس فرهنگ ما مسلمانها، تعدادی از انبیاء الهی زنده هستند و اصلاحيات طولانی (که بزرگترین عامل برای تعجب در امر امام زمان عليه السّلام است) امر غیر معقول و غير ممكن نیست.
اما آیا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به وجود امام زمان عليه السّلام تصریح داشته است یا نه؟ همین قدر بدانیم که تمام فرق اسلامی مهدویت را پذیرفته [گذشته از این که
ص: 478
تمام ادیان الهی و حتى غير الهی مهدویت نوعی یعنی آمدن یک منجی که بالأخره عالم را از وضع کنونی به سوی وضعیتی آرمانی خواهد برد را پذیرفته اند] و جز معدودی، انگشت شمار که تخصص در مسائل دینی و خصوصاً منابع روایی اسلام نداشته اند، به این حقیقت اعتراف و ابراز عقیده و ایمان کرده اند اگر چه در خصوصیات اختلاف داشته اند.
3- بار دیگر آماری از روایات فراوان و بی بدیل [که در هیچ موضوع اسلامی شاید این قدر روایت وارد نشده باشد] را می آوریم این اخبار در منابع شیعه و سنی آمده است:
1- از اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است، 389 روایت.
2- از فرزندان امير المؤمنين علي عليه السّلام است، 214 روایت.
3- از فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسّلام ، 192 روایت.
4- نهمین فرزند از اولاد امام حسین عليه السّلام ، 148 روایت.
5- از فرزندان امام زین العابدین عليه السّلام است، 185 روایت.
6- از فرزندان امام حسن عسکری عليه السّلام است، 146 روایت.
7- عمر او طولانی خواهد بود، 318 روایت.
8- غیبت طولانی خواهد داشت، 91 روایت و....
4- بعضی از دانشمندان اهل سنت روایات امام عصر عليه السّلام را متواتر و قطعی می دانند و کتبی در این زمینه تألیف کرده اند از جمله ابونعیم در کتاب «اخبار المهدی» ابن حجر هیثمی در «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر» شوکانی در «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح»، ادریس
ص: 479
عراقی مغرب در «المهدی» و... و در کتب سنن ابن داوود - سنن ترمذی – ابن ماجه - ابن عمرو الداني، مسند احمد، ابن علی، صحیح حاکم و معاجم طبرانی و رویانی و دارقطنی و ابونعیم خطیب در تاریخ بغداد و ابن عساکر در تاریخ دمشق و... اخبار امام عصر عليه السّلام آمده است و وهابیت که از دشمنان متعصب تشیع اند در اعلامیهای رسمی به شدت به تأیید مهدویت اسلام پرداخته و آن را از صمیم دل پذیرا شده و در اعلامیه خود چنان به این موضوع پرداخته اند که به لحاظ دینی جایی برای انکار آن باقی نمی ماند.
5- در بیش از 106 مصدر روایی اهل سنت احادیث مربوط به امام عصر عليه السّلام آمده است و حداقل 32 کتاب مستقل از اهل سنت راجع به امام عصر عليه السّلام به نگارش در آمده است و ده ها علامت آن حضرت در احادیث آنان آمده است. مانند این که:
الف - از فرزندان حسين عليه السّلام است.
ب - دارای دو غیبت است که یکی غیبت طولانی است.
ج - امام دوازدهم است.
د - عیسی بن مریم فرود آید و در نماز به مهدی عليه السّلام اقتداء می کنند و...
6)- بسیاری از علماء اهل سنت منکر مهدي عليه السّلام را کافر می دانند و این سخن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را نقل کرده اند که فرمود: «من انكر خروج المهدي فقد كفر؛ هر کس خروج مهدی را انکار کند کافر است» یا «من كذب بالمهدی فقد کفر؛ کسی که ظهور مهدی را دورغ بشمارد کافر گردیده است» و... .
ص: 480
[ 40 ]
بعضی می گویند وقتی امام زمان علیه السّلام ظهور می فرمایند خیلی از علماء به مخالفت با ایشان بر می خیزند، آیا سند روایی دارد؟
در طول تاریخ عالمان دینی ما در پرتوی عشق و محبت و عنایات و عنایات حضرت ولی عصر علیه السّلام زندگی کردند و هر یک خویشتن را جیره خوار و سرباز آن حضرت می پندارند و چنین عشق ورزی و اخلاص نسبت به ساحت مقدس آن حضرت را به عنوان ماندگارترین میراث جاودانه، برای نسل های بعدی بر جای گذاشتند، به گونه ای که در هنگام ظهور، طبق احادیث 313 تن از یاوران خاص حضرت، «قوام و نجباء و حکام و فقها در دین» هستند (1).
بنابراین در طلوع خورشید مهر، علما و فقها پروانه های شمع وجود حضرت مهدي علیه السّلام هستند که وظیفه ی سربازی خویش را که اطاعت و پیروی محض است، همچون گذشته به نمایش می گذارند.
البته، بر اساس برخی احادیث و روایات، تعدادی از علما و فقها در مقابل حضرت می ایستند. ولی این احادیث باید مورد بررسی دقیق علمی از حیث وثاقت قرار
ص: 481
گیرند، ثانياً از حیث محتوا مورد بررسی قرار بگیرند مثلاً منظور از عالمان چه کسانی هستند و دلائلی دیگر، اینک به بعضی از آن احادیث اشاره می کنیم:
الف) ابن عقده از محمد بن مفضل، او از محمد بن عبدالله بن زراره، وی هم از محمد بن مروان، و او نیز از فضیل روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود: «هنگامی که قائم علیه السّلام ما قیام کند، از مردم جاهل بیش از آنچه پیامبر صلّی الله علیه و آله از جاهلان دوران جاهلیت ناراحتی دید، رنج و ناراحتی خواهد دید». پرسیدم:
چگونه و چرا؟ فرمودند: «پیامبر صلّی الله علیه و آله در روزگاری مبعوث شد که مردم سنگ و چوب و بت های تراشیده شده را می پرستیدند، ولی قائم ما در روزگاری قیام می کند که با قرآن عليه حضرت احتجاج می کنند و آیات را عليه آن حضرت تأویل می نمایند» (1).
بدیهی است که پرچمدار تفسير و تأویل آیات قرآن کریم، فقط فقها و علما می باشند، و طبق این حدیث در هنگام ظهور حضرت تعدادی از علما عليه وي بر می خیزند و آیات قرآن را عليه حضرت تأویل می نمایند.
1- در بررسی این حدیث اولا باید گفت: این حدیث ضعیف است؛ زیرا محمد بن مروان، که در سلسله سند ذکر شده مجهول است و معلوم نیست کدام محمد بن مروان است. آیا محمد بن مروان جلا است یا محمد بن مروان حباط که هر دو ثقه و مورد اعتمادند. و یا این که محمد بن مروان بصری و محمد بن مروان سدی می باشد که این دو نفر اصلا مدح و ذم نشده اند (2).
ص: 482
2- به هر صورت، محمد بن مروان مجهول است و این حدیث از دایره ی اعتماد خارج می باشد. ثانياً تعبير علما عام است و فرق دیگر را شامل می شود.
ب) امام باقر عليه السّلام فرمودند: «... حضرت مهدي علیه السّلام به سوی کوفه رهسپار می شود. در آنجا شانزده هزار نفر از «بتریه» مجهز به سلاح در برابر حضرت می ایستند. آنان قاریان قرآن و فقها در دین هستند که پیشانیشان از بسیاری عبادت پینه بسته، چهره هایشان در اثر شب زنده داری زرد شده است. نفاق سراپایشان را پوشانده است. آنان یک صدا فریاد بر می آورند: «ای فرزند فاطمه! از همان راه که آمده ای، بازگرد؛ زیرا به تو نیازی نداریم..» (1).
1- این حدیث نیز قابل قبول نیست؛ زیرا در سند، حسن بن بشیر قرار دارد که به تصریح علماء رجال، این شخص مجهول است(2).
ج) محمد بن ابی حمزه به واسطه ی یکی از اصحاب خود از امام صادق علیه السّلام روایت کرده، گفت: شنیدم آن حضرت فرمود: «قائم علیه السّلام در پیکار خود با چنان چیزی مواجه خواهد شد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله با آن مواجه نگردید. همانا رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حالی به سوی مردم آمد که آنان بست های سنگی و چوبهای تراشیده را پرستش می کردند، ولی قائم عليه چنان است که کتاب خدا را عليه او تأویل می کنند و به استناد همان تأویل با او به جنگ بر مع و می خیزند»(3).
ص: 483
1- این حدیث باز مرسله است؛ زیرا در سلسله ی سند، عن بعض أصحابه، آمده است، و این بعض أصحابه معلوم نیست که کدام راوی است و سلسله ی سند حذف شده است و این حدیث هم مورد قبول نیست.
بنابر طبق برخی از روایات که تعدادی از علما و فقها در هنگام ظهور، در مقابل آن حضرت قیام می کنند، این روایات اولا به خاطر ضعف سند، چنانکه بیان شد، مورد قبول نیستند و ثانیا بر فرض صحت داشتن، چنین روایاتی شامل تمام علما و فقهای شیعه نخواهد بود؛ زیرا طبق حدیثی که بیان شد، از جمله 313 تن از یارا خاص حضرت، فقها در دین هستند. و از طرفی علما و فقها در شیعه در مورد این که مهدی موعود علیه السّلام فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام است و همچنین در مورد وجود، طول عمر و ظهور آن حضرت هیچ گونه اختلافی ندارند.
ممكن است که برخی از عالمان و فقها در شیعه، به خاطر دنیاگرایی و پیروی از هواهای نفسانی در مقابل حضرت قیام نمایند؛ زیرا علما و فقها معصوم نبوده و خالی از اشتباه و خطا نیستند. در طول تاریخ نیز چنین قضایایی فراوان اتفاق افتاده است که برخی از صحابه ی پیامبر صلّی الله علیه و آله در لحظات آخر زندگی حضرت صلّی الله علیه و آله ، دستور صریح او را که فرموده کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید گستاخانه رد کردند و گفتند: بیماری بر پیامبر غلبه کرده، قرآن کتاب آسمانی، ما را کافی است.
صحابه ی دیگر به نام زبیر، که پسر عمه ی امام على علیه السّلام نیز بود، در مقابل امیرالمؤمنین علیه السّلام آماده ی جنگ شده و صف آرایی کرد (1).
ص: 484
اگر دوران انقلاب اسلامی را نیز بنگریم و دقت نمائیم، می بینیم که تعدادی از افراد که در کنار حضرت امام رحمه الله و موافق نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بودند بعد از مدتی به خاطر برآورده نشدن خواسته های دنیایی شان پشت به نظام کردند.
و این احتمال نیز وجود دارد که بعضی از علما و فقها اهل سنت در مقابل حضرت قيام نمایند؛ زیرا آنان معتقدند که مهدی موعود علیه السّلام فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام نیست و برای آن حضرت فرزندی باقی نماینده بود (1) .
نتیجه این که: اولا چنین روایاتی ضعیف اند. ثانیا اگر هم صحیح باشند امکان دارد که برخی از علما و فقها در مقابل حضرت قیام نمایند. و ثالثا این که احتمال دارد که چنین علما و فقها عالمان اهل سنت مانند وهابیون و یا از فرقه های گمراه و منحرف دیگر باشند (2).
ص: 485
[ 41 ]
جلب توجّه مهدی فاطمه علیهاالسّلام راه دارد. خدا می داند امام زمان علیه السّلام خیلی رؤف اند و زود می شود توجّه شان را جلب کنیم. سلام، جواب دارد، بی جواب نیست. اگر کسی جدی به کسی سلام کرد، جواب هم میشنود. ما در نمازهایمان، دست کم، روزی پنج مرتبه می گوئیم:
«السّلام علينا وعلى عبادالله الصّالحين» آیا امام زمان علیه السّلام هم این سلام را در نمازشان می فرمایند یا نه؟ بله! امام زمان علیه السّلام هم این سلام را می فرمایند و به بندگان صالح خدا، سلام می دهند. حضرت به [همه] واجبات و مستحبّات عمل می کنند. اصلاً سلامِ کامل و تمام عیار را حضرت علیه السّلام می دهند. این «السّلام علينا وعلى عبادالله الصالحين، یعنی چه؟ یعنی سلام بر ما و همه بندگان صالح خدا! یک وقت است من و شما این سلام را می گوئیم، یک وقت امام زمان علیه السّلام. پس بندگان صالح در همین دنیا مشمول سلامِ حضرت ولی عصر علیه السّلام می شوند.
اگر ما به امام زمان علیه السّلام دعا کنیم، حضرت هم به ما دعا می کند. دعای امام زمان علیه السّلام مُستجاب است از خدا بخواهیم «اللهمّ هب لي رأفته ورحمته ودعاه... (1) ؛ خدایا مرا مشمول رأفت، رحمت، و دعای امام زمان علیه السّلام قرار بده»!
ص: 486
روشن شدن قلب ها و طهارت دل ها که بر اثر محبّت خدا می آید، به واسطه ی اتصال و پیوند به مقام ولایت است و راه آن توجّه است؛ توجّه مداوم. باید بگویم انسان بدون متوسّل شدن به حجّت وقت، هیچ کاری نمی تواند بکند. اگر ارتباط بر قرار شد قلب نور می گیرد و انسان با نور و چراغ بهتر پیش می رود. انسان متوسّل با نور ولایت پیش می رود هر موجود ضعیفی حتماً باید تکیه گاهی و پناهگاهی داشته باشد که از او استمداد کند. انسان هم، چون ضعیف آفریده شده حتماً باید در همه مطالب معتصم به حق و اولیای حق و معتصم به امام زمان علیه السّلام باشد. امام زمان علیه السّلام قدرتمندترین قدرتمندان در عالم امکان است، واسطه ی فیض خداست، تمام فیض ها به وساطت او باید افاضه شود. خدا از مجرای امام زمان علیه السّلام خواسته است که مردم با او ارتباط داشته باشند. انسان اگر خواست با خدا و مقام ولایت اتّصال پیدا کند، راه آن آسان است. خیلی آسان، و آن توجه به خداست، توجّه هم [امری] اختیاری است. همان لحظه که حقیقتاً در سرّ و قلبش به یاد خدا می افتد، همان لحظه که توجه به امام زمان علیه السّلام پیدا می کند، همان وقت، سیم متصل می شود. و روح مطلب و اساس کار همین برقراری ارتباط با خدا و اولیای خداست.
ولایت دو بُعدی است: از خصوصیات اهل تقوا این است که ولایت آنها در بعدی است؛ یعنی به واسطه ی جذب محبّت و ولایت، دو طرف نسبتِ به هم علاقمند می شوند. یعنی اگر شخصی متّقی و شیعه ی واقعی دوستدار امام زمان خودش باشد، محال است که امام زمان او را دوست نداشته باشد. لذا می بینیم که ائمه علیهم السّلام نسبت به آنهایی که واقعاً اهل تقوا بودند چقدر اظهار محبّت می کردند و چقدر آنها را دوست داشتند. معامله هایی که با آنها می کردند که
ص: 487
کاشفِ از این است که امام حدّ اعلای محبت را نسبت به آنها داشته اند؛ مثلاً سیّد بحرالعلوم یکی از قضایایش که مولای سلماسی نقل می کند این است که می گوید:
یک روز در مجلس درس سیّد، یکی از حاضرین سئوال کرد: «آیا در [عصر] غیبت امکان دارد کسی تشرّف حاصل بکند؟ سیّد سرش را زیر انداخت، گویا با خودش صحبت می کرد، سپس گفت: «ما أقول في جوابه و قد ضمنّی صلوات الله عليه الى صدره (1) ؛ من به این آقا چه پاسخی بدهم و حال آنکه حضرت مرا به سینه ی خود چسباندند.»
تا محبّت نباشد چنین چیزی می شود؟ این چقدر عنایت است؟ چقدر لطف است؟ چقدر سیّد را دوست می دارند که او را به سینه ی خود می چسبانند؟
سیّد بحرالعلوم آن قدر به حضرت علیه السّلام نزدیک بوده که از اصحاب سرّ و مخزنِ اسرار آن حضرت بوده است. همه ائمه: اصحاب خاصّ و اصحاب سِرّ داشته اند. در هر زمان عدّه ای بوده اند که روابط خصوصی با ائمّه علیهم السّلام داشته اند تا حدّی که صندوقچه ی سرّ امام می شوند. حالا هم همین طور است. مرحوم حاجی نوری صاحب نجم الثاقب می گوید: «اگر بخواهیم قضایای مرحوم بحر العلوم رحمه الله را جمع کنیم، خودش کتابی می شود». یعنی این قدر ایشان تشرّف داشته اند.
ص: 488
تشرّف انواع و اقسامی دارد. [نوع] اعلای آن، این است که کسی خدمت امام برسد و همان موقع امام را بشناسد و استفاده بکند. ممکن است خدمت امام برسد آن موقع نشناسد و بعداً با قرائن بشناسد. از این قبیل قضایا زیاد بوده است. ممکن است مشرّف بشود، حتّی با او رفیق باشد و ارتباط داشته باشد، رفت و آمد داشته باشد، هم غذا بشود امّا نفهمد، نه آن وقت بفهمد و نه بعد بفهمد این بوده است و شده است، مصلحت نیست بفهمد. ممکن است این بنده تا آن حدّ، تکامل پیدا نکرده باشد، ولی داخل مسیر است. و زمینه ی روحی اش مساعد است. برنامه ی عملی، اخلاقی و عبادی اش به گونه ای است که با امام پیوند و ارتباط پیدا کرده و محبوب خدا و اولیای خدا شده است.
تشرّف عَنایی، به این معناست که شخص به حضور ولیّ خدا شرفیاب شود، امّا از این ملاقات و حضور رنج ببرد و از آنان استفاده نکند. حضور دشمنان دین در محضر اولیاء الله از همین قسم است. طرفین از یکدیگر رنج می برند. این شخص در محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله یا امام رفته، ولی دشمن خدا، رسول خدا و امام است این را «تشرّف عَنایی» می گویند.
عَناء، رنج و مِحنت است. چنانچه گفته اند: «و من العناء رياضة الهرم»، یعنی اگر بخواهی یک فرد پیر را تربیت کنی، خیلی رنج و زحمت و محنت دارد.
ص: 489
اما «تشرّف عِنایی» این تشرّف، قرین لطف و رحمت و عنایت مقام ولایت کلیّه ی الهیّه است. این نوع تشرّف هم اقسامی دارد: رؤیایی، کشفی، عینی و شهودی.
تشرّف رؤیایی، تشرّف در عالم خواب است. تشرّف کشفی همان حالت مکاشفه ای است. بسیاری از تشرّف هایی که در کتاب ها نقل شده از نوع تشرّفِ کشفی [مکاشفه ای] است؛ به همین صورت خدمت امام رسیده اند. این کشفی است، شهودی نیست. تشرّفِ کشفی بالاتر از تشرّف رؤیایی است. در میان حالت خواب و بیداری، حالتی پیدا می شود که در آن حالت تشرّف حاصل می گردد. این نوع تشرف برای آنهایی که مقداری تصفیه و تزکیه ی اخلاقی کرده اند، زیاد اتفاق می افتد.
بهترین نوع تشرّف «تشرّف شهودی» است که در عالم خارج خدمت حضرت میرسند اگر یک لحظه این توفیق نصیب کسی شود، خدا می داند چقدر ارزش دارد. اگر انسان از بابِ عنایت، لطف و رحمتِ مقام ولایتِ کلیّه ی الهیه قابلیت پیدا کند، یک لحظه تشرّف پیدا کنند و در همان یک لحظه مشمولِ عنایتِ خاصه ی حجّتِ وقت قرار گیرد. همان یک لحظه برای همیشه کارساز است. آن لحظه ممکن است به اندازه ی صد سال برای تکامل انسان ارزش داشته باشد؛ یک شبه ره صد ساله را پیموده است. با همین یک لحظه سیر استكمالی انسانی اش به اوج می رسد. البته این نوع از تشرّف کم، پیش می آید و بیشتر تشرّف ها کشفی است. تشرّف کشفی و رؤیایی هم گاهی مُشتبه می شود
ص: 490
[شخص] تشرّف رؤیایی داشته، خیال می کند تشرّف کشفی است یا تشرّف کشفی داشته، خیال می کند تشرّف رؤیایی است.
بهترین نوع تشرّف همان تشرّف عِنایی عینیِ شهودی است که از خدا می خواهیم نصیب همه بفرماید.
قصه هایی هست از تشرّفات افرادی که فکرشان کوتاه بوده و از امام پول، زن، سلامتی و امثال آن را می خواسته اند. اینها همه خوب است. ولی چرا انسان از حضرت آن چیزی را که خود آن حضرت از خدا می خواهد طلب نکند؟ به همین دعای حضرت در ماه رجب توجّه کنید، حقیقتاً برای ما آموزنده است، ما هم همینها را از خدا بخواهیم «واحتم لي في قضائك خير ما حتمت؛ از فضاهای خودت، بهترینش را برای من تقدیر فرما».
«و اختم لي بالسعادة فيمن ختمت؛ مرا از کسانی قرار بده که امرشان را در این ماه به سعادت ختم می فرمایی»، «واحيني ما أحييتنی موفوراً وأمتنی مسروراً و مغفوراً؛ زنده ام بدار در حالی که از الطاف و رحمت هایت، حظّى وافر داشته ام و بمیرانم در حالی که مسرور و آمرزیده باشم». «واجعل لي إلى رضوانك وجنانک مصيراً؛ برایم راهی به بهشت و رضوان خودت مقرّر فرما».
او رضوان و رضای خدا را می طلبد. ما هم همین ها را بطلبیم که هیچ چیز بالاتر از رضای خدا و بالاتر از محبّت خدا و اولیای خدا وجود ندارد.
از امام زمان علیه السّلام بخواهیم که برایمان استغفار کند. یکی از چیزهایی که خیلی مهم است، استغفار است. استفغار، پوشاننده ی سیّئات است. اگر طلبِ
ص: 491
مغفرت جدّی باشد منجر به مغفرت می شود. یک وقت انسان خودش استغفار می کند، یک وقت دیگران برایش استغفار می کنند، رفقا برایش استغفار می کنند، آن هم مؤثر است امّا راه سومی هم وجود دارد که بهتر از دو راه قبلی است و آن این است که انسان به حجّت وقت متوسّل شود و از آن حضرت بخواهی که یابن رسول الله! شما برایم طلب مغفرت کنید. من این مطلب را از این آیه شریفه می گویم:
« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا » (1) ؛
اگر آنان وقتی که به خود ستم کردند، پیش تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش می کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.
خداوند به پیامبرش می فرماید اگر اینها که خلاف کرده اند، پیش تو می آمدند و از من طلب مغفرت می کردند، تو هم برایشان استغفار میکردی اگر این دو استغفار با هم ضمیمه میشد آن وقت «لوجدوا الله توّاباً رحیماً» نمی فرماید: «يغفر الله لهم» یعنی خدا ایشان را می آمرزید، بلکه می فرماید: «لوجدوا الله توّاباً رحيماً» تعبیر بسیار جالبی است. یعنی در صورت استغفار خودشان و استغفار رسول خدا، در وجودشان می فهمیدند و می یافتند و درک می کردند که
ص: 492
خدا آنها را آمرزیده است. یعنی در آن صورت غفوريّت و رحمانیت خدا را درک می کردند.
خوب، آن وقت، حجّت خدا، رسول الله صلّی الله علیه و آله بود و حالا حجّت وقت، أمام زمان علیه السّلام است. اگر ما از امام زمان علیه السّلام بخواهیم برایمان استغفار خواهند کرد. در ساحت مقدس اینها بخل راه ندارد. امام زمان علیه السّلام خليفه ی خداست، مظهر تامّه ی حق است، اسم اعظم خدا، الان امام زمان است. اگر جدّاً بخواهیم، حضرت دعا می کنند، طلب مغفرت می کنند آن گاه انسان، غفوريّت و رحمانیّت خدا را لمس می کند.
برادران یوسف، بعد از آزار يوسف علیه السّلام، وقتی متوجه شدند بدکاری کرده اند، پشیمان شدند و از پدر خواستند که «یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا...» (1) گفتند: پدرجان! تو پیش خدا وجیه هستی، رسول و پیغمبر خدا هستی، پیش خدا آبرو داری، ما گناهکاریم، پشیمانیم، از تو می خواهیم که برایمان طلب مغفرت نمایی، يعقوب علیه السّلام هم پذیرفت. ما هم از پدر حقیقی خود بخواهیم که او برایمان طلب مغفرت کند. یعنی از امام زمان علیه السّلام درخواست کنیم که بعد از توبه ی حقیقی، برای ما طلب مغفرت کند زیرا او «وجیه عندالله» است. او محمود خداست، او ولیّ خداست، او همه کارهی عالم است این توبه اگر با آن لطفِ مغفرت توأم شود قطعاً کارساز خواهد بود.
ص: 493
الان هم رسول خدا زنده است، باید از رسول خدا بخواهیم، از امام زمان علیه السّلام بخواهیم و عرض کنیم: یابن رسول الله! ای عزیز فاطمه علیهاالسّلام! تو می دانی ما بیچاره هستیم و پناهی نداریم، یکی از القاب شما «غوث» است. یعنی پناه بی پناهان! شما پدر حقیقی ما هستید. ما بچه های بدی هستیم ولی شما پدر خوبی هستید، ما نوکرهای بدی هستیم، اما شما خوب آقایی هستید. ما کجا برویم، به چه کسی بگوئیم و به که پناه ببریم؟ ما شما را دوست داریم و تو از قلب ما خبر داری، در زیارت دارد «ولی حقّ موالاتی» دوستی، حق می آورد، ما حقِّ موالات داریم. به شما امید داریم و از شما می خواهیم که شما به ما تصدق کنید. که خدا صدقه کنندگان را جزای خیر می دهد. دست گدایی ما به سوی شما دراز است.
یکی از مستحبّاتی که در راه استكمال نفس خیلی مؤثر است، زیارت سیّدالشهدا علیه السّلام است. زیرا امام حسين علیه السّلام «باب الحجّة» است. یعنی اگر کسی خواست با امام زمان علیه السّلام ارتباط برقرار کنند باید از در حسين علیه السّلام وارد شود، زیارت آن حضرت خیلی مهم است. از دور زیارت کردن را نباید غفلت کرد، از دور سلام بدهیم و عرض ادب بکنیم.
گرچه دوریم به یاد تو سخن می گوئیم *** بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی
زیارت، راه کمال را هموار می کند، خوب است آدم برنامه ای برای خودش تنظیم کند و زیارت امام حسین علیه السّلام را بخواند. شبانه روزی نگذرد که دست کم یک سلام به امام حسین علیه السّلام ندهیم. من این نکته را به عنوان یادگاری عرض
ص: 494
می کنم، تا هر وقت یادتان آمد برایم طلب آمرزش کنید. امام حسين علیه السّلام «بابُ الله » است و انسان باید در طول شبانه روز ولو یک مرتبه، ولو با یک سلام آن حضرت را زیارت کند.
چرا در شب نیمه شعبان، شب ولادت امام زمان علیه السّلام ، تنها زیارت امام حسين علیه السّلام وارد شده و نگفته اند که اشخاص به زیارت سایر ائمه علیهم السّلام بروند.
نکته اش این است که امام زمان علیه السّلام طالب دَم (= خونخواه)، طالب ثارات، و منتقِم است. شاید نکته اش این باشد که دوستان و شیعیان حضرت، خدمت امام حسين علیه السّلام برسند و به آن حضرت عرض کنند: یابن رسول الله! چشم شما روشن، طالب خون و منتقم شما آمد.
ص: 495
[ 42 ]
«توقيع» در لغت به معنای نشانه گذاشتن، امضاء کردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسش ها می دهد، دستخط فرمانروا و نوشتن عبارتی در ذیل مراسله آمده است (1) و در اصطلاح علم حدیث به معنای پاسخ پرسش ها، یا اطلاعیه هایی است که به صورت کتبی از طرف امام برای آگاهی شیعیان فرستاده شده است. چنانکه توقیعاتی از حضرت امام علی النقی علیه السّلام و امام حسن عسکری علیه السّلام نقل شده است. (2) امّا معمولاً توقيع به نامه های حضرت حجة بن الحسن امام زمان علیه السّلام گفته می شود که توسط چهار تن نایبان خاصّ ایشان در زمان غیبت صغرا به دست شیعیان می رسیده است. (3) در این نوشتار پس از اشارهای کوتاه به تعداد توقیعات نقل شده از امام
ص: 496
زمان عليه السّلام مهم ترین موضوعاتی که در توقیعات مطرح شده است، بررسی می شود.
شماره ی توقیعات در دو کتاب کمال الدّین و اتمام النعمة، شیخ صدوق و کتاب الغيبة، شيخ طوسي جمعاً 92 عدد است. که پس از حذف موارد مشترک 80 توقیع می شود. به این شرح: در کتاب کمال الدین در بابی که به «ذكر توقيعات رسیده از امام قائم عليه السّلام اختصاص دارد، 49 توقيع و یک دعا نقل شده که برخی کوتاه و بعضی طولانی است. امّا شیخ طوسی در کتاب الغيبة در باب مخصوص توقيعات و مواضع دیگر 43 توقيع و خبر نقل می کند، که بعضی از آنها را از جمله معجزات امام غایب شمرده، و برخی دیگر توقيعاتی است که با شرح موارد صدور آنها ذکر کرده و متضمن سرگذشتی است جالب توجه، و شماری دیگر دستخط امام زمان عليه السّلام است که به صورت منشور – فرمان سرگشاده ی عمومی - صادر شده و شامل مباحث اصولی مذهب است. از این 43 توقيع 12 عدد منقول از صدوق است که بعضی عیناً در کمال الدین دیده می شود.
بنابر این مجموع توقيعات غیر تکراری در دو کتاب مأخذ ما 80 عدد است.
اینک توقيعات برگزیده را بر حسب موضوع دسته بندی کرده نقل می کنیم:
ص: 497
بر طبق چندین خبر که در دو کتاب مأخذ ما آمده، حجت خدا بر زبان نایبان یا به وسیلهی توقیعات از رازهای نهانی و امور پنهانی و آنچه پرسندگان در دل داشته اند خبر داده و موجبات اعتماد به نواب و يقين به ارتباطشان با امام را فراهم کرده است. این اخبار اضافه بر روایاتی است که در تأیید و توثیق نایبان رسیده، و در واقع نشانی های عینی و دلیل های مشهود بر صحت ادعایشان در نیابت و وساطت از امام غایب بوده و سبب اطمینان قلب بیشتر شیعیان می شده است. هر چند این رویدادها شخصی و خصوصی بوده، اما مجموع آنها که به وسیله ی راویان مطمئن و در کتب معتبر و مؤلفان محقق نقل شده، امروزه برای ما نیز اطمینان آور است به ویژه که مضمون این اخبار خود نشان دهنده ی صحت و راست بودنشان است و اینک چند نمونه:
1- حسن بن فضل یمانی - ضمن حدیثی طولانی - گوید: «از سه مطلبی که به خاطر داشتم دو تای آنها را نوشتم و سومی را به احتمال آنکه ناخوشایند باشد ذکر نکردم. امّا جوابی که به من رسید هم درباره در مطلبی بود که نوشته بودم و هم راجع به سومین مطلب که در دل نگهداشته و ننوشته بودم»(1).
2- نصربن صالح نقل کرد که: «مردی از اهل بلخ پنج دینار با نامه ای که اسمش را در آن عوضی نوشته بود فرستاد. پاسخ وصول پول به او رسید با نام اصلی اش و نسبش و دعا برای او»(2).
ص: 498
نمونه های دیگر از اشراف بر ضمایر و آگاهی از وقایع و نهان دانی ولیّ حق تعالی را در توقیعات دیگری نیز که تحت موضوعات مختلف – مخصوصاً توقیعات درباره اموال رسیده به امام - نقل شده است می بینیم. به بیان دیگر حضرت به گونه های مختلف با بیان حقایق پنهانی اثبات صحت امامت و ولایت خود و سفارت نایبان را می فرموده است تا برای طالبان حقیقت تردیدی بر جا نماند.
3- مسائل مربوط به غیبت: امام دشمنی بسیار شدید با مصلح موعود و تفحص برای پیدا کردن و قتلش، امکان آشکار شدنش را از بین برده بود و شبهاتی که جعفر، برادر امام حسن عسکری علیه السّلام، ایجاد کرده بود و مردم را به خود دعوت می کرد نیز مزید بر علت بود. این همه، اشکالاتی را به اذهان القا می کرد، که بر حسب وظیفه ی ارشادی و هدایتی که امام دارد باید پاسخگوی آنها و بر طرف کننده ی شبهات باشد.
تعدادی از توقیعات مستقيماً در اطراف مسایل طرح شده راجع به «غیبت» است، مانند نهی از بردن نام امام غایب و مشخص نکردن وقت ظهور و سببغیبت و اموری از این گونه.
به عنوان مثال: محمّد بن همّام از محمّد بن عثمان - دومین نایب خاصّ امام غایب عليه السّلام - نقل می کند که توقعی به خطی که می شناختم برایم رسید، بدین مضمون: «هر کس در جمعی از مردم نام مرا برد [که موجب معرفی و گرفتاری ام شود] لعنت خدا بر او باد».
همین راوی گوید: از زمان فرج پرسیدم، جواب رسید:
ص: 499
«کسانی که وقت [برای ظهور من] تعیین می کنند، دروغ می گویند [که آن را جز خدا کسی نمی داند]» (1).
4- جواب مسائل اعتقادی: توقيعاتی که از ناحیه ی مقدس امام غایب عليه السّلام صادر شده، شماری از آنها در پاسخ پرسش هایی است که راجع به مسائلعقیدتی و ایمانی است.
این سؤالات غالباً در موضوع امامت و غیبت امام است که در آن زمان مسئله ی روز و مایه ی اختلاف فرقه های مسلمانان بوده است و برخی تا امروز هم مورد بحث و گفت و گوست. اینک ترجمه ی چند توقيع نقل می شود:
گروهی از شیعه در این موضوع اختلاف کردند که خدای - عز وجل -آفریدن و روزی دادن را به ائمه علیهم السّلام تفویض کرده. عده ای گفتند: این محال است و چنین نسبتی به خدای تعالی جایز نیست؛ زیرا جز خدا بر خلق اجسام قادر نیست. دسته ای دیگر گفتند: [چنین نیست] بلکه خدای تعالی ائمه را بر این کار توانا کرده است و [آفرینش را] به آنان واگذار کرده، از این رو می آفرینند و روزی می دهند. در این مسئله به شدت با یکدیگر نزاع می کردند.
یکی از آنان گفت: شما را چه شده؟ چرا به ابوجعفر محمد بن عثمان عمری مراجعه نمیکنید که از او بپرسید، تا در این باب حقّ مطلب را برایتان روشن کند، به راستى [اکنون] او راه به سوی صاحب الامر است. آن گروه به [حلّ مسئله توسط] ابو جعفر راضی شدند و به پیشنهادش جواب قبول دادند، پس
ص: 500
مسئله را نوشتند و به سویش فرستادند. از طرف حضرت برایشان توقیعی آمد که رونوشت آن این است:
«به درستی خدای تعالی است که اجسام را آفرید و روزی ها را تقسیم کرد، که او جسم نیست و در جسم هم حلول نکرده «لَيسَ كَمِثلِه شيءٌ وهُوَ السَّميعُ العَليم» هیچ چیز مانند او نیست و اوست شنوا و دانا. امّا ائمه عليهم السّلام از خدای تعالی سؤال می کنند، پس او می آفریند، و می خواهند، پس او روزی می دهد، برای اجابت کردن در خواستشان و بزرگداشت حقّشان» (1).
چنانکه ملاحظه می شود پاسخ امام به نزاع کنندگان بسیار سنجیده و عمیق است؛ زیرا در حالی که تضادی با اصل توحید اسلامی ندارد و شریکی برای آفریدگار پیش نمی آورد، مقام رفيع و حقّ والای ائمه را در بارگاه الهی و استجابت دعایشان می رساند.
5- اموال رسیده به امام: شماری از توقیعات درباره اموالی است که شیعیان به عنوان خمس و دیگر وجوه شرعی توسط وکلا یا نایبان خاص به حضور امام زمان علیه السّلام می فرستادند، نمونه ای در این باره نقل می شود:
محمد بن شاذان نیشابوری گوید: نزد من پانصد درهم که - بیست درهم کسر داشت به جمع شده بود، دوست نداشتم [پولی که می فرستم] این مقدارش کم باشد. بدین جهت از مال خود بیست درهم وزن کرده به آن افزودم و به اسدی [وكيل امام] دادم، امّا از اینکه کمبودی داشته و من آن را کامل کرده ام
ص: 501
چیزی ننوشتم. جواب نامه رسید: «پانصد درهم که بیست درهم از تو بود به ما رسید...» (1).
6- تکذیب مدعیان: پنهان زیستی امام عصر علیه السّلام بهانه و وسیله ای فریبنده برای مدعیان دروغگو بود، که عقاید دینی ناآگاهان را وسیله ی سودجویی و ریاست خود قرار دهند.
در چنین موقعیتی برای اینکه حقیقت پوشیده نماند و مردم دچار اشتباه نشوند، از سوی امام علیه السّلام ، توسط سفیران چهارگانه - به خصوص نوبختی - توقیعاتی در مذمت، تکذیب و لعن آن دروغگویان صادر شده که به یک نمونه بسنده می کنیم:
شیخ طوسی در معرفی کسانی که از سوی حضرت مهدی علیه السّلام مذمت شده اند می نویسد: «کسانی که ادعای بابیت (واسطه ی بین امام و مردم بودن) کرده اند، نخستین آنها «شریعی» است. او از مصاحبان امام هادی علیه السّلام و امام عسکری علیه السّلام بود، امّا بر خدا و حجت های الهی دروغ بست و نسبت هایی به آنان داد که از آن بیزار بودند. شیعیان او را لعنت کردند و از وی دوری جستند و توقيع امام در لعن و دوری کردن از وی نیز صادر شد. سپس قول به کفر و الحاد نیز از او آشکار شد» (2).
ص: 502
[ 43 ]
دجال از ریشه «دجل» به معنای دروغگو و حیله گر است.
از ظاهر روایات استفاده میشود که دجال فردی است که در آخرالزمان و پیش از قیام مهدی علیه السّلام خروج می کند.
یک چشم دارد؛ از ظاهری غیر عادی برخوردار است؛ مادرش یهودی است؛ با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را فریب می دهد تا به اهداف شیطانی خویش نایل گردد؛ در یک دوره چهل روزه یا چهل ساله دنیا را پر از ظلم و جور می کند و سرانجام به دست حضرت عیسای مسیح در دوره ظهور حضرت مهدی علیه السّلام کشته می شود. (1)
در این مورد چند احتمال داده اند.
1- ممکن است دجال نام فرد خاصی نباشد، بلکه هر کسی است که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با توسل به حیله ها و نیرنگ ها در صدد فریب مردم برآید. در روایات آمده است که قبل از ظهور حضرت مهدی علیه السّلام كذابها و دجال های متعددی خروج خواهند کرد (2).
ص: 503
2۔ شاید دجال نام فرد معینی باشد؛ یعنی یک فرد با عنوان و نام «دجال» در دوره غیبت با همان ویژگی هایی که برای او بیان شده، خروج کند و مردم را به انحراف بکشاند.
3- ممکن است مراد از دجال «سفیانی» باشد؛ یعنی فردی با ویژگی های ابوسفیان، یا از نسل ابوسفیان قیام کند و جهان را به آشوب و فساد بکشاند. از این فرد در کتاب های اهل سنت بیشتر به عنوان دجال و در کتاب های شیعی به عنوان سفیانی یاد شده است.
4- شاید دجال کنایه از فرهنگ غلط و منحرف کننده و کفر جهانی و سیطره فرهنگ مادی بر همه جهان باشد.
ص: 504
[ 44 ]
واقعیت آن است که به گونه ای معیّن نمی توان علت یا علل خاصی را برای غیبت امام زمان علیه السّلام بیان کرد. شاید بر همین اساس باشد که در متون دینی علت غیبت، از مسایلی دانسته شده است که تنها خداوند حکمت و اسرار آن را می داند (1).
در روایات به برخی از علل غیبت اشاره شده است:
1- آزمایش مردم: یکی از سنت های مهم الهی آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاکان است. غیبت مهدی علیه السّلام عامل مهم آزمایش است؛ زیرا گروهی ایمان استواری ندارند و نسبت به امام بدبین شده و چنین می پندارند که اگر امام زمانی وجود دارد پس چرا ظهور نمی کند و غیب او طولانی است؟ از امام على علیه السّلام نقل شده است که حضرت دلیل غیبت را غربال انسان های صالح از گمراه و دانا از نادان می داند (2) و امام ششم فرمود: «و هر جوینده ی باطلی در آن به شک می افتد...» (3).
2- حفظ جان امام زمان علیه السّلام: امامان معصوم علیهم السّلام حجت های خداوند بر زمین بوده و اگر وجود مقدس آن ها نباشد نظام هستی به هم خورده و آنان
ص: 505
واسطه ی فیض الهی اند. مردم در هر زمانی از وجود مقدس امام زمان علیه السّلام بهره مند می گردند. گرچه به ظاهر امام زمان علیه السّلام را نمی بینند و یا نمی شناسند. متأسفانه برخی از انسان های دنیاگرا و ریاست طلب که حضور امام را با منافع خویش در تضاد می بینند در صدد بر می آیند که امام را به قتل برسانند؛ همان گونه که ائمه ی دیگر را به شهادت رساندند. شهادت امام علی علیه السّلام و امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام که فاجعه ای برای جهان اسلام بود، در راستای سیاست خصمانه عدالت ستیزان به وجود آمد.
خداوند به وسیله ی غیبت امام زمان علیه السّلام را از قتل حفظ کرده است، زیرا اگر حضرت از آغاز زندگی میان مردم ظاهر می شد، او را می کشتند. یکی از یاران امام صادق علیه السّلام روایت می کند که حضرت فرمود: «امام منتظر، پیش از قیام خویش مدتی از چشم ها غایب خواهد شد». عرض کردم: چرا؟ فرمود: «بر جان خویش بیمناک خواهد بود» (1).
3- آزادی از بیعت: امام زمان علیه السّلام هیچ رژیمی را حتی از روی تقیّه، به رسمیت نشناخته و نمی شناسد و حاکمان ستمگر را غاصب دانسته و حکومت آنان را غير مشروع می داند. از این رو بیعت با آنان راجایز ندانسته و تحت سلطه ی حکومت هیچ ستمگری قرار نمی گیرد (2). اگر امام زمان علیه السّلام غایب نبود باید با طاغوت و طاغوتیان مبارزه نموده، به شهادت می رسید؛ از این رو وجود ظاهری امام موجب می شد که یا حضرت با رژیم های ستمگر بیعت کند - که
ص: 506
قطعاً بیعت نمی کرد . و یا در راه مبارزه با حکومت های غاصب به شهادت رسیده و زمین خدا خالی از حجّت می ماند. حسن بن فضّال می گوید: امام هشتم علیه السّلام فرمود: «گویی شیعیانم را می بینم که هنگام مرگ سوّمین فرزند [امام حسن عسکری علیه السّلام] در جستجوی امام خود، همه جا را می گردند اما او را نمی یابند». عرض کردم: چرا غایب می شود؟ فرمود: «برای این که وقتی با شمشیر قیام می کند بیعت کسی در گردن وی نباشد» (1).
ص: 507
[ 45 ]
منظور از مثلث برمودا چیست؟ می گویند این مثلث در اقیانوس اطلس قرار دارد و هیچ کس مگر افرادی خاص اجازه ورود به این محدوده را ندارند و این جزیره محل زندگی امام زمان علیه السّلام و فرزندانش است. آیا این سخن درست است؟
مثلث برمودا منطقه ای است در شرق آمریکای مرکزی در اقیانوس اطلس شمالی که چندین کشور مانند کوبا، هاوایی و ده ها جزیره دیگر در آن قرار دارند. این منطقه دارای آثار و جاذبه های متعددی است. از ویژگی های این منطقه طوفان خیز بودن آن است. هر ساله در اثر طوفان خساراتی به کشورهای این منطقه وارد می شود. روزنامه ها و مجلات آمریکایی در قرن بیستم، دهه 50 - 60 میلادی برای انحراف افکار مردم امریکا و پنهان کاری عملیات نظامی خود علیه کوبا ده ها افسانه و داستان را درباره این مثلث ساخته و اسرار آمیز بودن منطقه را مطرح کردند. چون در همان زمان امریکا با تقویت ضد انقلابیون کوبا سعی در سرنگونی دولت کوبا داشت و این داستان ها پوشش خوبی برای عملیات انهدام کشتی ها و ضربه زدن به انقلابیون بود (1)؛ بنابراین بسیاری از داستان ها که ساخته اند، جعلی است.
ص: 508
برخی ادعا کرده اند که مثلث برمودا، جزیره خضرا است که امام زمان علیه السّلام در آن زندگی می کند (1). این ادعا مبنی بر گزارش های علی بن فاضل مازندارنی است. وی مدعی شده که به جزیره خضرا رفته و آن را محل زندگی امام زمان علیه السّلام يافته است. برخی دیگر مانند ناجی نجّار گفته که مثلث برمودا جزیره خضرا است که علی بن فاضل مازندرانی حدود هفتصد سال پیش به آن جا سفر کرده است. صحت این ادعا مبتنی بر دو پیش فرض است که هر دو منتفی است:
یک: جزیره خضرا واقعیت داشته باشد و امام زمان علیه السّلام در آن زندگی کند. اکثر اندیشمندان وجود جزیره خضرا را انکار نموده و آن را افسانه خوانده اند (2). علامه جعفر مرتضی می نویسد: داستان جزیره خضرا نه از نظر سند درست است و نه از نظر متن و به هیچ وجه مجالی برای قبول یا اعتماد و اطمینان بدان وجود ندارد (3).
دو: امام زمان عليه السّلام مكان معين داشته باشد که در آن جا زندگی کنند، حالآن که - بر اساس روایات - امام زمان علیه السّلام مكان معيّن ندارد، اگرچه در برخی روایات آمده است که حضرت در مدینه و اطراف آن زندگی می کند (4). در بعضی روایات دیگر به حضور حضرت در مکه و اطراف آن اشاره شده است (5). اما
ص: 509
دسته دیگری از روایات دلالت دارند که امام زمان علیه السّلام به گونه ناشناس با مردم حشر و نشر داشته و مكان معنی ندارد و مردم او را نمی شناسند (1).
از مجموع این روایت استفاده می شود که حضرت مكان معيّن ندارد. بر این اساس باید گفت این ادعا که امام زمان علیه السّۀام در مثلث برمودا زندگی می کند قابل قبول نیست. رفت و آمد در جزیره برمودا برای دیگران امکان پذیر است و اختصاص به گروه و افراد خاصی ندارد.
ص: 510
[ 46 ]
در سال 699 هجری قمری (بیش از هفتصد سال پیش) فردی به نام علی بن فاضل مازندرانی ادعا کرد که به جزیره ای رفتم که حضرت ولی عصر علیه السّلام و یاران و فرزندانش در آن جا سکونت دارند. نام آن جزیره «خضراء» است. او چگونگی مسافرت خویش به این جزیره و حوادثی را که با آن روبرو شده بود، برای شخصی به نام فضل بن يحيی طیبی کوفی شرح داد(1).
سپس دیگران به نقل و نقد آن پرداختند؛ برخی پذیرفتند و برخی آن را به دلایلی چند مردود دانستند(2). برخی از نویسندگان مانند ناجی نجار در کتاب «جزيرة الخضراء» قضيه «مثلث برمودا» مسئله بشقاب پرنده ها که از چند دهه گذشته مطرح شده و برای بشر ناشناخته مانده است، نیز حوادثی را که برای کشتی ها و هواپیماها در «مثلث برمودا» در دریای کارائیب واقع در اقیانوس اطلس رخ داد، با جزیره خضرای مورد ادعای علی بن فاضل مازندرانی پیوند داده و ادعا کرده که جزیره خضرا، مثلث برمودا است.
بعد از این ادعا عالمان اسلامی همانند علامه محمد تقی شوشتری، جعفر مرتضى عاملی، ابراهیم امینی و شهید صدر به نقد آن پرداختند و آن را مردود و افسانه دانستند(3).
ص: 511
[ 47 ]
در خصوص مدت حکومت امام زمان عليه السّلام اختلاف بوده و مدت معین و مقطع زمانی خاصی را نمی توان تعیین کرد. به نظر می رسد منشأ اختلاف نظرها، روایاتی باشد که درباره مدت حکومت امام زمان علیه السّلام وجود دارد.
ابتدا - قبل از ذکر روایات - بیان این مطلب ضروری است که عقل بر طولانی بودن حکومت امام حکم می کند، لازمه تشکیل حکومت جهانی با هدفمندی برقراری عدالت، حاکمیت دین بر جهان آن است که حکومت حضرت طولانی باشد.
از سوی دیگر در اندیشه شیعی رجعت قابل قبول بوده و معنای رجعت آن است که برخی از بزرگان زنده شده، در سایه حکومت عدالت گرای امام زمان علیه السّلام زندگی می کنند.
در برخی روایات تصریح شده است که حکومت امام زمان علیه السّلام قیامت ادامه می یابد که این حدیث ناظر به مدت طولانی بودن حکومت امام زمان علیه السّلام است. پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «در شب معراج خدای عالم به من فرمود: من سلطنت مهدی را ادامه می دهم و روزگار او را بین دوستانم تا روز قیامت طولانی خواهم کرد» (1).
ص: 512
در روایات، مدت حکومت امام زمان علیه السّلام متفاوت بیان شده است (1). در برخی از روایات مدت حکومت امام زمان علیه السّلام هفت و نه سال بیان شده است. چنان که از پیامبر صلّی الله علیه و آله در خصوص مدت حکومت امام زمان علیه السّلام سؤال شد، حضرت فرمود: «يخرج من عترتی یملک سبعا او تسعا فيملا الأرض قسطا و عدلاً؛ فردی از خاندان من خروج می کنند و هفت یا نُه سال حکومت میکند و زمین را پر از عدل و داد می کند (2).»
از امام صادق علیه السّلام درباره مدت حکومت امام زمان علیه السّلام سؤال شد، فرمود: «سبع سنين يكون سبعين سنة من سنيكم هذه» (3).
امام على علیه السّلام فرمود: «مهدی سی و یا چهل سال حکومت می کند» (4).
از روایات مذکور نمی توان مدت معینی را برای مدت حکومت امام زمان علیه السّلام بیان کرد.
بیان این نکته ضروری است که شاید مقصود از 7 و 5 سال، 7 و یا 5 قرن باشد (5). شاید بر همین اساس باشد که در برخی از روایات تصریح شده که هر سال حکومت امام زمان علیه السّلام به اندازه 20 سال دیگر است (6) . (یعنی برابر 20 سال معمولی)
ص: 513
[ 48 ]
شیخ صدوق در کتاب «مونس الحزين في معرفة الحق و اليقين» نوشته است: شیخ حسن بن مثله جمکرانی گوید: شب سه شنبه هفدهم ماه رمضان سال 373 هجری قمری در خانه خود بودم که ناگهان جماعتی آمدند و من را صدا زدند و گفتند که حضرت مهدي علیه السّلام شما را طلبیده است.
به همراه جماعت به مکانی که هم اکنون مسجد مقدس جمکران در آن واقع شده است، رفتیم؛ در آن جا حضرت به من فرمود: به صاحب این زمین (حسن بن مسلم) بگو که این زمین، زمین شریفی است و خدای تعالی این زمین را از زمین های دیگر برگزیده است. نزد سید ابوالحسن الرضا برو و به او بگو که این زمین را از حسن بن مسلم بگیرد و با همکاری مردم در این زمین مسجدی بنا گردد و به مردم بگو تا به این مکان توجه کنند و آن را عزیز دارند و چهار رکعت نماز در این جا به جا آورند. سپس حضرت خواندن نماز مخصوص در این مکان را به وی آموخت.
حسن بن مثله جمکرانی می گوید: به حضرت عرض کردم: برای این که دیگران حرف من را بپذیرند، به دلیل و نشانه نیاز است، چون که مردم حرف بی دلیل را نمی پذیرند. حضرت فرمود: ما نشانه ای و علامتی قرار می دهیم تا سخن تو تصدیق شود. برو نزد سید ابوالحسن الرضا و به او بگو که این کارها را انجام دهد....
ص: 514
من به خانه ام بازگشتم و فردا صبح به همراه «على المنذر» به خانه سید ابوالحسن الرّضا رهسپار شدیم. وقتی که به منزلش رسیدیم، دیدیم که خدمت گزاران سید می گویند: آقا از سپیده دم تا کنون منتظر شما است. آیا از جمکران آمده اید؟ گفتم: آری. پس نزد سید رفتیم و بعد از سلام و احوالپرسی به من گفت: ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. در خواب شخصی به من گفت: بامداد مردی از جمکران به نام حسن بن مثله پیش تو می آید. باید سخنش را تصدیق کنی. سخن او سخن ما است.
من هم ماجرا را گفتم و به فرمان ناحیه مقدسه این مسجد ساخته شد (1).
ص: 515
[ 49 ]
برای برقراری ارتباط و انس با امام زمان علیه السّلام رعایت برخی از شرایط و ایجاد برخی از عوامل نیاز است که با رعایت و ایجاد آنها می توان با آن امام همام ارتباط برقرار نمود که به برخی اشاره می شود:
1) عشق:
عشق و اظهار محبت به ساحت مقدس امام زمان علیه السّلام مهم ترین شرط مأنوس شدن با امام زمان علیه السّلام است. عشق بدان معنا است که عاشق از همه قید و بندهای خودمحوری و دنیاگرایی رهایی یافته، حجاب زدایی کند. آنانی که نتوانسته اند در حریم محبوب راه یابند، خود حجاب بوده اند:
گفتم که روی خوبت، از من چرا نهان است؟ *** گفتا تو خود حجابی، ورنه رُخم عیان است
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی *** گفتم نفس همین است؟ گفتا سخن همان است
2) پارسایی:
برای ارتباط با امام پارسا، پارسایی لازم است؛ تا نوعی همگونی بین مراد و مرید به وجود آید. بر همین اساس یکی از اوصاف 313 نفر یاران امام، معنویت و تقواگرایی بیان شده است. امام صادق علیه السّلام فرمود: «هر کس خوش
ص: 516
دارد در شمار اصحاب قائم علیه السّلام باشد، باید چشم به راه باشد و پارسایی پیش گیرد و کردار با ورع داشته باشد» (1).
در برخی روایات دیگر نیز تصریح شده که امام زمان علیه السّلام دیگران را دعوت به تقوا نموده است.
3) دین مداری و تکلیف گرایی:
یکی از عوامل مهم انس با امام زمان علیه السّلام دین داری است. انسان در عصر غیبت باید بیشتر به دستورهای الهی توجه نموده، از محرمات پرهیز کند و مقید به انجام تکلیف خدایی باشد، زیرا انسان ها در عصر غیبت بیشتر در معرض آفات و آسیب ها قرار گرفته، نیاز به پشتوانه قوی دارند، و انجام وظایف دینی کار آمدترین عامل آسیب زدایی است. شاید بر همین اساس پیشوایان دین، مردم را به دین مداری، صحت اعمال، دعا و توسل به اهل بیت: فراخوانده است. امام صادق علیه السّلام فرمود: «برای صاحب الامر غیبتی طولانی است. در این دوران هر کسی باید تقوا پیشه سازد، و چنگ در دین زند» (2).
بی تردید یکی از مصادیق مهم دین داری، رعایت حقوق انسان های دیگر و رعایت عدالت در تمام ابعاد آن می باشد؛ از این رو یکی از شاخصه های حکومت امام زمان علیه السّلام گسترش عدالت بیان شده است.
4) انتظار فرج:
انسان منتظر همیشه آماده پذیرایی از مهمانی است که انتظار او را می کشد. طبیعی است چنین حالتی آمادگی بیشتری را جهت ارتباط معنوی با امام
ص: 517
زمان علیه السّلام فراهم می کند؛ از این رو در بعضی روایات یکی از وظایف شیعیان انتظار فرج بیان شده است. پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «أفضل أعمال أمتي أنتظار الفرج من الله عزوجل» (1).
5) دعا و توسل به اهل بیت علیهم السّلام :
یکی از راه های ارتباط معنوی با امام زمان علیه السّلام دعا و توسل به اهل بیت علیه السّلام به ویژه ساحت مقدس امام زمان علیه السّلام است. از این رو یکی از وظایف شیعیان در زمان غیبت دعا کردن برای امام زمان علیه السّلام و توسلات بیان شده است (2). البته برخی دعاها، مانند عهد و دعای فرج از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
بی تردید شخصیت هایی مانند مقدس اردبیلی (3) علامه حلی (4) و علامه بحر العلوم (5) با بهره گیری از عوامل مذکر توانستند با امام زمان علیه السّلام ارتباط برقرار نموده و با ایشان مأنوس شوند.
در پایان یادآور می شویم که ما باید بدنبال ارتباط درونی و معنوی با امام خویش باشیم. بی تردید می توان با امام زمان ارتباط معنوی بر قرار کرد. البته این ارتباط با بهره گیری از تقوا، دعا و توسل به ائمه علیهم السّلام ، به ویژه به ساحت مقدس امام زمان علیه السّلام امکان پذیر است. شاید بر همین اساس باشد که
ص: 518
یکی از وظایف شیعیان در زمان غیبت، دعا برای امام زمان علیه السّلام و توسلات بیان شده است (1). ارتباط معنوی بدان معنا نیست که انسان امام زمان علیه السّلام را ملاقات حضوری کند، بلکه باید با آن امام ارتباط برقرار کند و همیشه به یاد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند. هرگاه چنین لیاقت و شایستگی ای حاصل شد حضرت به انسان عنایت نموده و به رفع مشکلات انسان می پردازد؛ از این رو امام زمان علیه السّلام در توقیعی که برای شیخ مفید صادر نموده فرمود: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمی ماند» (2).
باز حضرت در همان توقیع فرمود: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم. اگر جز این بود، دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد و دشمنان، شما را ریشه کن می کردند» (3).
ارتباط معنوی انسان با امام زمان علیه السّلام سبب می شود که حضرت میان مردم حضور پیدا کند، اگر چه مردم او را نشناسند. امام على علیه السّلام فرمود: «سوگند به خدا، حجت خدا میان آنان هست و در کوچه و بازار گام بر می دارد و بر خانه های آنان وارد می شود و در شرق و غرب جهان به سیاحت می پردازد و گفتار مردمان را می شنود و بر اجتماعات آنان وارد شده سلام می دهد. او مردمان را می بیند» (4).
ص: 519
در دعای ندبه می خوانیم: «جانم فدایت! تو آن غایبی هستی که از میان ما بیرون نیستی. جانم فدایت! تو آن دور شده از وطن هستی که از ما دور نیستی» (1).
ص: 520
[ 50 ]
درباره این که آیا امام زمان علیه السّلام کشته می شود یا به مرگ طبیعی از دنیا می رود و اگر کشته می شود، آیا کشنده او مرد است یا زن؟ مسلمان است یا غیر مسلمان؟ اصفهانی است یا غیر اصفهانی؟ اگرچه سخنانی گفته شده و چه بسا روایاتی نقل شده باشد، اما دلیل معتبری در دست نیست. از حديث معروف «ما منّا إلا مقتول أو مسموم (1) ؛ تمامی ما امامان با شمشیر کشته می شویم یا با زهر» استفاده می شود که امام زمان علیه السّلام نیز مانند بقیه ائمه، کشته یا مسموم می شود.
اما اصل مسئله این که آیا همه آن بزرگواران به شهادت رسیده یا برخی به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند، بین علمای شیعی اختلاف است. شیخ صدوق رحمه الله بر این باور است که همه معصومین علیهم السّلام به اجل غیر طبیعی از دنیا رفته اند. شیخ مفید رحمه الله فرموده تمامی آنان با قتل یا با سم از دنیا نرفته اند، بلکه شهادت برخی از آنان مشکوک است. شهادت امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسين علیه السّلام قطعی و حتمی است. پس از ایشان مسمومیت و شهادت امام موسی بن جعفر علیه السّلام نیز قطعی و مسلّم است. درباره امام رضا علیه السّلام نیز قول قوی به مسمومیت ایشان است. اما در دیگر امامان دلیل قطعی برای اثبات این که آنان به وسیله ی سمّ کشته شده باشند، جای تردید است (2).
ص: 521
بنابر این دلیلی بر کیفیت مردن یا شهادت امام زمان علیه السّلام نگه نداریم، امّا تذکّر این نکته ضروری است که پیامبر و امامان به مقام شهادت که مقامی بس بالا و والا است رسیده اند و رسیدن به این مقام اسبابی دارد. ممکن است فردی با مرگ طبیعی از دنیا برود، ولی در اثر این که دارای تقوا و عمل صالح است، به مقام شهادت برسد. البته یکی از مهم ترین اسباب رسیدن به این مقام، کشته شدن در راه خدا است.
ص: 522
[ 51 ]
بی تردید امام زمان علیه السّلام حکومت جهانی تشکیل خواهد داد. برای شکل گیری و پذیرش آن نیاز است که برخی از شرایط فراهم و عوامل شکل گیری آن ایجاد شوند.
یکی از شرایط ایجاد حکومت جهانی، آمادگی مردم و احساس نیاز شدید آنان می باشد. آمادگی آن گاه حاصل می شود که مردم ستم های حاکمان را تجربه و ظلم و فساد آنان را خسته کرده باشد. در غیر این صورت مردم نه آمادگی پذیرش حکومت جهانی را دارند و نه قدر و ارزش آن را می دانند.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق *** الیک چو درد در تو نبیند، چه را دوا بکند؟!
امروزه در جهان حکومت های متعددی وجود دارد، زیرا مردم هنوز آمادگی پذیرش حکومت جهانی را ندارند؛ حتی برخی احساس می کنند حکومت های آنان بهترین حکومت و رهبران آنها موفق ترین رهبران هستند.
برای پذیرش حکومت جهانی امام زمان علیه السّلام لازم است افکار عمومی آمادگی پذیرش حکومت امام را پیدا کنند. یکی از زمینه های آن گسترش ظلم و فساد است. گسترش ستم ها و ناهنجاری ها موجب می شود که مردم آرزوی
ص: 523
حکومت عادلانه را نموده و از دل و جان آن را بپذیرند. در برخی از روایات از جنگ و ظلمها سخن به میان آمده است که پیش از ظهور به وجود می آیند. حوادث قبل از ظهور نقش بنیادی در شکل گیری حکومت و پذیرش آن توسط مردم دارند.
امام على علیه السّلام فرمود: «درباره مولودی می اندیشم که از نسل من است و او مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، پس از آن که از ستم و بیداد آکنده باشد» (1). هم چنین یکی از ارزش ها و اهمیت کار حضرت مهدی علیه السّلام ایجاد عدالت در پهنه گیتی بعد از گسترش ظلم در آن است.
کاری که به وسیله ی امام زمان علیه السّلام به صورت می گیرد، به وسیله ی هیچ یک از پیامبران و امامان پیش از او انجام نشده و آن گسترانیدن عدالت پس از ظلم و ستم بسیار است. این کار اهمیت نهضت امام زمان را دو چندان می کند، یعنی وضع جامعه را به نقطه ی مقابل آنچه وجود دارد، می کشاند، به همین خاطر تمام ادیان و مذاهب در انتظار آن هستند. کاری که هیچ گاه صورت نگرفته است.
البته مقصود از این که هرگاه جهان را فساد گرفت، امام ظهور می کند، آن نیست که در جامعه افراد صالح و شایسته وجود نداشته و همه ارزش ها از بین رفته باشد.
در این که مقصود از گسترش فساد و ظلم چیست، احتمالات متعددی وجود دارد:
1- هرگاه بدی ها، بر خوبی ها، ضد ارزش ها بر ارزش ها و ظلم بر عدالت غلبه نمایند، امام ظهور می کند.
ص: 524
2- مقصود از گسترش ظلم و ناهنجاری ها آن است که مردم به رشد فکری رسیده و معنای ظلم و ظالمان و مفاسد را خوب درک کنند، از این رو اگر ظلم و ناهنجاری ها گرچه به طور محدود به وجود آید، مردم احساس می کنند و شدید رنج می برند.
3- اگر چه مردم خواهان عدالت و نیکی هستند و از درون قلب آن را احساس می کنند، اما حاکمان آنها مردمی ستمگرند وحقوق آنها را پایمال می کنند و اجازه برقراری عدالت و مساوات نمی دهند و یا آن را اجرا نمی کنند.
بدین سان در زمان ظهور امام زمان علیه السّلام فرهنگ ستم ستیزی به اوج رسیده و مردم ظلم و فساد را تحمل نمی کنند؛ شهید مطهری می گوید: مقصود از گسترش ظلم آن است که هر یک از شقی و سعید (بدبخت و خوشبخت) گروه حق و باطل به نهایت کار خود می رسند: ستمکاران و بدکاران به درجه ای از بدی و نابکاری می رسند که لهيب آتش آنان، همه را فرا می گیرد و صالحان در مظلومیت هستند (1).
بر این اساس ظهور امام در زمانی شکل می گیرد که مردم رشد فکری پیدا کرده و در جامعه، فرهنگ ستم ستیزی گسترش یافته و انسانهای حق طلب از ظالم و باطل گرا تشخیص داده می شوند اما هنوز همه ارزشها و عدالت از بین نرفته اند. در چنین فضایی است که مردم آماده ی پذیرش حکومت جهانی امام زمان علیه السّلام می شوند.
ص: 525
[ 52 ]
در روایات برخی امور به عنوان نشانه های ظهور ذکر شده است. از جمله انحراف بنی عبّاس و از هم گسستن حکومت آنان، جنگ صلیبی، فتح قسطنطنیه به دست مسلمانان، در آمدن پرچم های سیاه از خراسان، خروج مغربی در مصر و تشکیل دولت فاطمیان، وارد شدن ترکها در منطقه بین النّهرین، وارد شدن رومیان در منطقه رمله و شام، رها شدن کشورهای عرب از قید قدرت های ظالم (استعمار)، بالا آمدن آب رودخانه دجله و سرازیر شدن آن به کوچه های کوفه، بسته شدن پل روی دجله در بين بغداد و کرخ، اختلاف بین شرق و غرب و جنگ و خونریزی فراوان، خروج سفیانی، خروج یمانی، خروج دجال، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، فراگیر شدن جهان از ظلم، رواج علوم دینی در قم و نشر آن در سایر بلاد و... (1).
ليكن از این امور نمی توان قضاوت نمود کدام یک حتمی و کدام یک غير حتمی است، نیز کدام یک به وقوع پیوسته و کدام یک در آینده به وقوع می پیوندد و آن چه به وقوع پیوسته، همان است که در روایات آمده.
برای روشن شدن این مطالب لازم است اموری بدین شرح بیان گردد.
ص: 526
1- نامعلوم بودن وقت ظهور: اگر از نشانه های ظهور سخن به میان می آید، بدین معنا نیست که از این طریق وقت ظهور حضرت مهدی علیه السّلام را مشخص کنیم. بنا به مصالحی زمان ظهور حضرت مشخص نشده است. هیچ کس جز خدا از وقت دقیق ظهور حضرت آگاه نیست. بارها از امامان علیهم السّلام در مورد زمان خروج قائم علیه السّلام پرسیدند، اما آنان از مشخص نمودن آن نهی نمودند و زمان ظهور را همانند علم به قیامت در انحصار خدا معرّفی کرده اند (1).
«شیخ طوسی» در این باره می گوید: زمان ظهور مهدی علیه السّلام به روشنی بر ما معلوم نیست، بلکه او تا آنگاه که خداوند اجازه خروج بدهد، از دیدگاه ما پنهان است (2).
بنابراین نشانه های ظهور تنها بیانگر نزدیک شدن زمان ظهور است. بیش از آن نباید انتظار داشت. حال اگر روایتی باشد که در آن زمان ظهور حضرت مشخص شده است، ناگزیر باید آن را توجیه نمود و یا به کناری نهاد.
2- مراد از نشانه های ظهور: مقصود از نشانه های ظهور این نیست که با تحقق هر یک ظهور حضرت وقوع می یابد، بلکه مراد، رخدادهایی است که بر اساس پیشگویی معصومان علیهم السّلام پیش و یا در آستانه ظهور حضرت مهدی علیه السّلام پدید خواهند آمد که تحقق هر یک نوید نزدیک تر شدن ظهور حضرت است، به گونه ای که با وقوع تمامی آن رخدادها و به دنبال آخرین نشانه های ظهور، حضرت قیام خواهد نمود.
ص: 527
3- انواع نشانه های ظهور: با نگاهی به روایات معصومان علیهم السّلام می توان نشانه های ظهور را بدین شرح تقسیم و دسته بندی نمود:
الف) نشانه های حتمی و غیر حتمی: نشانه های شماری به روشنی به عنوان علائم حتمی ظهور یاد شده است؛ بدین معنا که بدون هیچ قید و شرطی قطعاً تحقق خواهند یافت و ظهور حضرت منوط به پیدایش آن ها می باشد، اما نشانه های غیر حتمی به نشانه هایی گفته می شود که مقید و مشروط به اموری هستند که در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه به شمار می آیند (1).
ب) نشانه های عادی و غیر عادی: برخی از نشانه های ظهور به روال طبیعی و عادی تحقق می یابد، مانند زوال دولت عباسیان، ولی برخی به روال غير طبیعی و غیر عادی است مانند «صیحه آسمانی» و «طلوع خورشید از مغرب».
این دسته روایات را باید به نوعی خاص معنا نمود، چون پدیدار شدن آن ها عادتاً ممکن نیست. این ها را یا می بایست در چارچوب معجزه قرار داد و توجیه نمود، یا از معنای ظاهری آن دست کشید و به معنای کنایی و مجازی آن دانست.
ج) نشانه های متصل و غير متصل: در روایات شماری از نشانه های ظهور به گونه ای بیان شده است که از آنها استفاده می شود بین آنها و ظهور حضرت فاصله ای وجود ندارد، بلکه به زمان ظهور متصل می باشند، مانند خروج سفیانی و یمانی. اینها نشانه های متصل به ظهورند، اما بیشتر نشانه ها به
ص: 528
گونه ای دیگر است که بین تحقق آنها و زمان ظهور حضرت مهدی علیه السّلام ممکن است فاصله زیادی وجود داشته باشد، به عنوان مثال در روایات آمده: یکی از نشانه ها در آمدن پرچم های سیاه از خراسان است. حال اگر این را به خروج ابومسلم خراسانی و سپاه سیاه جامگان تفسیر کنیم، بین این نشانه و ظهور حضرت مهدی علیه السّلام زمان طولانی فاصله است.
4- به شمار نشانه های ظهور: در مورد شمار نشانه های ظهور پاسخ دقیق و روشنی وجود ندارد.
برخی از عالمان بزرگ مانند شیخ مفید در بحث «علامات قیام القائم» با اشاره به اخبار و آثاری که از معصومان عن رسیده، بیش از پنجاه نشانه را بیان کرده است (1). برخی دیگر همانند علامه مجلسی شمار بیشتری را متذكّر شده اند (2).
عالمان اهل سنت در کتاب های خویش به برخی امور دیگر اشاره کرده اند.
هنگامی که به این آثار و نشانه ها و روایات دقت کنیم، متوجه می شویم که: برخی از علائم تنها نشانه ظهورند و برخی نشانه ظهور و برپایی قیامت بعضی کلی هستند و برخی به امور جزئی پرداخته اند. برخی از نظر سند مشکل دارند و پارهای مشکل ندارند. برخی در دلالت معنایی مشکل دارند و بعضی ندارند، بنابراین نمی توان در مورد و تعداد نشانه های ظهور قاطعانه سخن گفت.
ص: 529
5- خلط بين نشانه های ظهور و برپایی قیامت: برخی از نشانه ها مانند خروج دجال و طلوع خورشید از مغرب، در پاره ای از منابع روایی، از نشانه های برپایی قیامت و «اشراط الساعه» آمده است اما در بعضی دیگر از نشانه های قیام حضرت مهدي علیه السّلام ، به نظر می رسد در برخی روایات بین این دو دسته نشانه ها جابجایی صورت گرفته باشد. بعید نیست برخی از نشانه های غیر عادی که در پاره ای از منابع روایی، از نشانه های ظهور حضرت آمده است، نشانه های برپایی قیامت باشند، نه نشانه های ظهور، چون این گونه امور با «اشراط الساعة» بیشتر تناسب دارد.
6- خلط بين قائم و مهدی موعود: در روایات گاهی سخن از حضرت مهدی آمده است و گاهی از قائم، نمی توان تمامی مواردی را که واژه قائم به کار رفته است، به مهدی موعود علیه السّلام حمل نمود، چرا که این واژه به تمامی امامان علیهم السّلام اطلاق شده است. در روایت آمده است: «کلّنا قائم بأمر الله واحدٌ بعد واحد (1) ؛ همه ما یکی پس از دیگری قیام کننده به حکم خدا هستیم».
نیز به غیر امامان هم اطلاق شده، چرا که قائم به معنای قیام کننده است. هر کسی که انقلاب کند و مردم را بر ضد ظلم فرا خواند، قائم است. امام على علیه السّلام در خطبه ای که در مورد حوادث آینده ایراد کرده فرمود: «إذا قام القائم بخراسان... وقام منّا قائم بجیلان (2) ؛ هنگامی که قائم در خراسان قیام کند و قیام
ص: 530
کننده ای از ما در سرزمین گیلان قيام کند...». این احادیث را نمی توان درباره حضرت مهدی علیه السّلام دانست.
7- خلط بين «فرج» و ظهور حضرت مهدی علیه السّلام: گرچه ظهور حضرت مهدی علیه السّلام برای اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و شیعیان فرج و گشایش است، ليکن همه جا واژه فرج را نمی توان به ظهور حضرت مهدی حمل نمود. متأسفانه گاهی چنین خلطی یافت می شود.
پیشگویی های معصومان در مورد رخدادهای دوران حکومت امویان و عباسیان و چگونگی فروپاشی آنها و حرکت هایی که در مقابل آنها شکل می گیرد، گاه از آنها به علائم فرج یاد شده است، که لزوماً به معنای نشانه های ظهور حضرت مهدي علیه السّلام نیست، بلکه می تواند به معنای لغوى فرج؛ یعنی گشایش در کار شیعیان باشد.
8- به احتمال جعل و تحریف: اهمیّت بحث مهدویّت به ویژه بهره مندی آن ازبار سیاسی از یک سو، و علاقه شدید مسلمانان به آگاهی از چگونگی رخدادهای آینده و پدیدار شدن نشانه های ظهور از سوی دیگر، سبب شد که برخی در پی تحریف و جعل روایات در زمینه مهدویّت و نشانه های ظهور برآیند.
با دقت در روایات نشانه های ظهور این سخن تأیید می شود، زیرا بسیاری از روایاتی که در زمینه نشانه های ظهور وجود دارد، از نظر سند ضعیف و قابلمناقشه است و دلالت آنها نیز با مشکل مواجه است
ص: 531
از مطالبی که بیان شد، به این نتیجه می رسیم که در زمینه علائم ظهور حضرت مهدي عليه السّلام، و این که کدام یک از آنها به راستی به وقوع پیوسته است، نمی توان قضاوت قاطعی را ابراز نمود.
ص: 532
[ 53 ]
«موعود» و «داستان مصلح» در آخرالزمان، اصلی اساسی است. پیشینیان پیوسته آن را به يادها آورده اند. اکنون نیز پس از ظهور قرنها در یادگارهای انسانهای قدیم آثاری هست که به ظهور مصلح كل بشارت میدهد. در کتابها و أثار زردشت درباره آخرالزمان و ظهور موعود مطالب بسیاری آمده است.
در آئین های هندوان و کتاب های آنان نیز سخن از نجات دهنده و «موعود» آمده است. از جمله در کتاب «مهابهاراتا» در این باره گفته اند: «همه ادیان معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو به انحطاط می رود... و نمی تواند به خودی خود این سیر نزولی خاتمه یابد. پس ناچار روزی یک شخصیت معنوی بلند پایه که از مبدأ و الحام سرچشمه می گیرد، ظهور خواهد کرد و جهان را از ظلم و ستم نجات خواهد داد. در این مورد تعالیم هر دینی به صورت رمزی به حقایقی اشاره شده است که با معتقدات آئین های دیگر هماهنگی کامل دارد» (1).
در دین بودایی هم مسئله ی انتظار مطرح است. در آثار دینی یهود و اسفار تورات و دیگر کتابهای انبيا همواره به «موعود» اشاره شده است. در آئین
ص: 533
مسیحیت و کتابهای مقدس این آئین هم بشارت های بیشتر و روشن تری درباره موعود آخرالزمان رسیده است.
به دلیل همین حضور و بشارت ها در فرهنگ های گوناگون و در عقاید و کتاب های امت ها و ملت ها در یکی از زیارت های حضرت امام زمان عليه السّلام آمده است: «السلام على مهدى الأمم؛ سلام بر مهدی که امت ها از او سخن گفته اند» (1).
پس مسئله ی ظهور منجی عالم بشریت از روزگاران بس قدیم، از سده های پیش از ظهور اسلام مطرح بوده است و در کتابهای پیامبران و نوشته ها و آثار گوناگون بر جای ماندهی از حکیمان و فرزانگان پیشین به ظهور منجی بزرگ جهانی در آخرالزمان تصريح اشاره شده است (2).
مسئلهی «مصلح كل» و ظهور حضرت امام عصر عليه السّلام از مسلمات و قطعيات دین اسلام است و قضای حتمی پروردگار می باشد. همه فرقه های اسلامی معتقدند در آخرالزمان که تاریکی های ظلم و ستم جهان را فرا گرفته باشد، مردی از نسل حضرت علی و فاطمه علیهم السّلام ظهور می کند و عدالت جهانی را میان جهانیان می گستراند. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «اگر از عمر جهان یک روز باقی نماند، خداوند همان یک روز را چنان دراز کند تا مردی از اهل بیت من بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند» (3). مسئله ی مهدی و ظهور حضرتش
ص: 534
منحصر به مذهب شیعه نیست، بلکه همه مذاهب اسلامی احادیث نبوی در این مورد را به حد تواتر نقل کرده و کتاب های فراوان در این موضوع نوشته اند. پس عقیده به حضرت امام زمان عليه السّلام یک اعتقاد مسلم و یقینی است و ظهور حضرت واقعیت است، نه صرف امید دادن. حضرت مهدی در 255 هجری در سامرا متولد شد و هم اکنون همه ما به برکت وجود نازنین و پر فيض آن بزرگوار از نعمات الهی بهره مند می شویم. هر وقت خدا مصلحت بداند و مردم جهان شایستگی و رشد و آمادگی داشته باشند، ظهور محقق خواهد شد. این که گفتیم شایستگی مردم بدین جهت است که خداوند یازده امام به مردم معرفی کرد و مردم همه آنان را به شهادت رساندند و وقتی بر خودشان هم ثابت شد که لیاقت زندگی در حضور معصوم را ندارند، خدا امام دوازدهم را از دیده ها پنهان کرد تا هنگامی که مصلحت بداند.
از این جا معلوم می شود که غیبت امام عليه السّلام با عدالت الهی منافات ندارد، زیرا خدا امام را خلق و برای مردم معرفی فرمود، ولی مردم با کشتن یازده امام منع فیض نمودند. اگر امام دوازدهم غایب نمی گشت، به سرنوشت امامان گذشته گرفتار می شد.
ص: 535
[ 54 ]
طول عمر برای انسان از نظر منطق و دانش امری ممکن است، علم نیز تلاش می کند تدریجاً این امکان نظری را به امکان عملی تبدیل سازد. وقتی از نظر منطق و علم، امکان وقوع عمر طولانی ثابت شد و معلوم گشت که دانش بشری در راه تبدیل امکان نظری به امکان عملی است (1)، دیگر جایی برای استبعاد تحقق این مسئله برای شخص امام زمان عليه السّلام باقی نمی ماند، جز این اعجاب که چگونه حضرت مهدی عليه السّلام توانسته بر علم پیشی گیرد و قبل از این که دست علم به سطح این تحوّل، یعنی امکان فعلی برسد، آن حضرت توانسته باشد امکان نظری را به امکان علمی تغییر دهد؟! این همانند کسی است که در کشف داروی بیماری صرع و سرطان بر علم پیشی گرفته باشد (2).
در تاریخ تنها دو تن مأمور پاکسازی تمدن انسان از تباهی و فساد شدند و هر دو عمری چند برابر عمر معمولی ما داشته اند: یکی نوح پیامبر و دیگری که
ص: 536
نقش خود را در آینده بشر ایفا می کند، حضرت مهدی عليه السّلام است. چرا ما نوح را که حداقل نزدیک به هزار سال زندگی کرد می پذیریم، ولی مهدی عليه السّلام را نمی پذیریم؟
اگر ما این نظر علمی را که ناتوانی و پیری نتیجه نبرد و کشمکش با عوامل مشخص خارجی است، بپذیریم، معنایش این است که از جنبه نظری امکان آن وجود دارد که اگر بافت های تشکیل دهنده جسم انسان را از عوامل مؤثر دور نگه داریم، حیات او طولانی می شود و در نهایت، بر پدیده پیری فایق می آید و اگر نظریه دیگری را که می گوید پیری قانونی طبیعی برای سلول ها و بافت های زنده است بپذیریم، به این نتیجه می رسیم که آنها تخم نیستی را با خود حمل می کنند و آن گاه که به مرحله ناتوانی و پیری رسند، می میرند. حتی در صورت پذیرش این نظریه نیز معنایش این نیست که این قانون طبیعی انعطاف پذیر نیست، بلکه این قانون بر فرض ثبوت، قانونی انعطاف پذیر خواهد بود، زیرا دانشمندان در آزمایشگاههای علمی خود مشاهده کرده اند و ما نیز در زندگی خود می بینیم که پیری پدیدهای فیزیولوژی است و وابسته به زمان نیست، گاهی زود فرا می رسد و گاهی نیز با فاصله زمانی بیشتری آشکار می شود. گاهی فردی بسیار مسن است، ولی نشانه ای از پیری بر تن ندارد. به این موضوع پزشکان هم اعتراف دارند. دانشمندان از انعطاف پذیری این قانون بهره برده و عمر برخی حیوانات را صدها برابر از عمر طبیعی شان بیشتر کرده اند.
البته برای هر خدا پرستی این که کلیه امور هستی به دست خداست و او می تواند در هستی و قوانین آن تصرف کرده و آن چه را به مصلحت است،
ص: 537
محقق نماید امری بدیهی است، همان گونه که حضرت آدم عليه السّلام را از خاک بی جان (بدون پدر و مادر) و حضرت عیسی عليه السّلام را از مادر و بدون پدر خلق کرد و به حضرت نوح عليه السّلام و حضرت خضر عليه السّلام عمر طولانی داد و ماه را بدون آن که در کائنات خللی پیش آید دو نیمه کرد و به حالت اوّل بازگرداند، هم چنین می تواند مهدی موعود عليه السّلام را نیز سال ها جوان و سالم نگه دارد.
ص: 538
[ 55 ]
بهترین راه برای شناخت این امور مراجعه به احادیث و فرموده های امامان معصوم علیهم السّلام است.
الف) امام زمان عليه السّلام در توقیعی خطاب به شیعیان فرمود:
فَإنَّا نُحيطُ عِلْمَاً بأنْبائِکُمْ وَلا يَعْزُبُ عَنَّا شَیءٌ مِنْ أخْبارِکُمْ(1)؛
ما بر اوضاع و احوال شما کاملاً آگاهیم و هیچ یک از اخبار شما بر ما پوشیده نمی ماند.
ب) امام صادق عليه السّلام درباره قول خدای عزّوجل که فرمود:
اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ (2) ؛
عمل کنید که خدا و پیامبر و مؤمنین کردار شما را می بینند».
فرمود: مؤمنین همان ائمه عليهم السّلام هستند (3).
ص: 539
ج) عبدالله بن ابان که در نزد امام رضا عليه السّلام منزلتی داشت گوید: به امام عليه السّلام عرض کردم: برای من و خانواده ام به درگاه خدا دعا فرمائید. امام فرمود: مگر من دعا نمی کنم؟ به خدا سوگند که همانا اعمال شما در هر شب و روز بر من عرضه می شود.
عبدالله گوید: حضرت که متوجه شد من این مطلب را بزرگ و باور نکردنی شمرده ام فرمود:
مگر کتاب خدا را نخوانده ای؟
« وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ »؛
مراد از مؤمن به خدا سوگند علی بن ابی طالب عليه السّلام است (1).
د) چگونگی دریافت علم و آگاه شدن بر کردار مردم
از امام کاظم علیه السّلام در این باره روایت شده است که:
علم به سه صورت به ما می رسد: یکی اخبار گذشته که پیامبر برای ما تفسير و تبیین کرده، دیگر اخبار آینده که در مصحفی نزد ما نوشته شده و سوم اخبار پدید شونده و فعلی که، از راه الهام در دل و تأثیر در گوش به ما می رسد (که هر روز به ویژه شبهای جمعه و قدر حاصل می آید) و آن بهترین دانش ماست (زیرا از اسرار امامت است) و پیامبری بعد از پیامبر ما نیست (2).
ص: 540
[ 56 ]
اگر قرار باشد غیبت امام زمان عليه السّلام به دلیل حکمت های خاص الهی باشد، دعا کردن ما برای فرج چه خاصیتی دارد؟
1- اساساً غیبت امام زمان عليه السّلام بر اساس اسباب و حکمت هایی صورت گرفته است که اگر چه به برخی آنها در روایات مختلف تصریح شده، اما دانستن همه آنها در دوران غیبت آن بزرگوار، ممکن نیست. امام صادق عليه السّلام می فرماید:
« إِنَّ وَجْهَ الْحِكْمَةِ فِي ذَلِكَ لَا يَنْكَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ ، حکمت غیبت امام زمان علیه السّلام روشن نمی شود، مگر بعد از ظهور آن حضرت (1). »
بنابراین، ممکن است یکی از حکمت های غیبت دچار ساختن انسانها به بلا و مشکلاتی باشد که باعث روی آوردن آنها به خدا و دعا کردن برای فرج است. چنانکه در قرآن آمده است:
«ما انسانها را به شداید و سختی های روزگار مبتلا میسازیم، باشد که به درگاه ما تضرع و زاری نمایند و به دعا روی آورند (2) .»
ص: 541
بر این اساس، دعا برای فرج نه تنها منافاتی با حکمت های الهی ندارد، بلکه خود می تواند از زمره همین حکمت ها به شمار آید.
2- دعا برای فرج امام زمان عليه السّلام وظیفه و تکلیفی است که در عصر غیبت در روایات بسیاری بر آن تأکید شده است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه هدی عليهم السّلام بر چنین دعایی امر فرموده اند، حضرت ولی عصر عليه السّلام نیز نه تنها شیعیان خود را به دعا کردن برای تعجیل فرج فرمان داده، بلکه کثرت دعا را از آنان خواسته اند (1).
3- در برخی روایات، دعا برای فرج وسیله ای برای نجات از هلاکت به شمار آمده است. امام حسن عسکری عليه السّلام می فرماید:
به خدا، فرزندم مهدی را غیبتی است که در آن هیچ کس از هلاكت نجات نمی یابد، مگر کسی که خدای (عزوجل) او را بر اعتقاد نسبت به امامتش ثابت قدم بدارد و او را در دعا برای تعجیل فرجش توفیق عنایت فرماید (2).
در پایان باید گفت: وقتی که انتظار فرج والاترین نوع عبادت به شمار می آید، دعا برای فرج نیز زیباترین جلوه انتظار به حساب می آید و اصل دعاگرامی ترین و محبوب ترین چیزها در نزد خداست و تأثیر آن در تغییر دادن تقدیر است. چنان که در روایات پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آمده است:
أكْثِر مِنَ الدُّعاء فَإنَّ الدُعاءَ يَردّ الْقَضاءَ (3) ؛
زیاد دعا کن، زیرا دعا قضای الهی را باز می گرداند.
ص: 542
[ 57 ]
در بعضی از روایت وارد شده که نباید صريحاً اسم امام زمان عليه السّلام برده شود، بلکه باید بگوییم (م ح م د). در روایتی آمده است: «لا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاِسْمِهِ؛ برای شما ذکر نام آن بزرگوار حلال نیست (1).» بنابر این، ذکر نام حضرت مباح نیست. بعضی از اعاظم و علمای دین مستقلاً در این موضوع کتاب نوشته اند (2). شیخ حر عاملی در این مسأله کتاب مستقلی تألیف کرده است (3).
شیخ صدوق که متخصص و استاد جمع روایات درباره امام زمان عليه السّلام است، در کمال الدین می فرماید:
«وَ الَّذي أذْهَبُ إلَيْه ما رُوىَ فيَ النَّهي مِن تَسْمِیتهِ؛ آن چه من بدان مایل شده ام روایاتی است که در آنها از تسمیه نهی شده است.» (4)
ص: 543
معتقدان به این رأی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طبرسی، سید اسماعیل عقیلی مؤلف كتاب كفاية الموحدین، میرداماد، علامه مجلسی و محدث نوری، هر کدام به گونه ای حکم به حرمت داده و آن را به زمان با شرایط خاصی مقید کرده اند (1).
اما قول دیگری نیز حاکم است و آن این که هیچ یک از مراجع عظام تقلید، ذکر نام امام زمان عليه السّلام را حرام نمی دانند، زیرا روایاتی را که در این خصوص صادر شده، ناظر به زمان تقیّه می دانند و استدلال می کنند که در روایات مربوط به امام زمان عليه السّلام بیان شده که نام آن حضرت، نام پیامبر صلّی الله علیه و آله و کنیه اش، کنیه پیامبر است. وقتی کنیه پیامبر صلّی الله علیه و آله درباره ایشان صراحتاً و علناً مطرح بود نام پیامبر نیز علناً در مورد ایشان به کار گرفته می شد و این زمینه ای می شد تا دشمنان حضرت مهدی عليه السّلام را شناسایی کرده و جان ایشان در خطر جدی قرار گیرد. البته این مربوط به زمان تقیّه و خطر بوده است.
استنباط فقهای ما این است که این روایات ناظر به زمان تقیّه است؛ یعنی زمانی که خلفای عباسی با شدّت هر چه تمام تر از همه احتمالات و اخبار برای ردیابی امام زمان عليه السّلام استفاده می کردند تا آن حضرت را به شهادت برسانند. اما الآن که آن تقیّه وجود ندارد، آن حرکت هم منتفی است. بنابراین، ذکر نام امام زمان عليه السّلام «حرمت مادامی» دارد، یعنی مادامی که تقیه حاکم بوده ذکر نام صریح امام عليه السّلام حرام بوده، اما وقتی تقیّه مرتفع شد، حرمت هم مرتفع می شود.
ص: 544
در این میان، بعضی از بزرگان بین دو قول مطرح در این مسئله جمع کرده و گفته اند: به استناد بعضی از روایات ذکر نام صریح حضرت در ملا عام و محافل و مجالس جایز نیست، اما در غیر این موارد، بیان نام امام زمان عليه السّلام اشكال ندارد (1).
ص: 545
[ 58 ]
غیبت جسم شخص یا اشیای دیگر، و مخفی ماندن فعل و عمل انسان از انظار حاضرین، در تاریخ معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء خواص مؤمنين، بی سابقه نیست، و مکرر اتفاق افتاده است.
از جمله در تفسیر آیه کریمه:
«واذا قرأت القرآن جعلنا بينك وبين الذين لا يؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً» (1).
علاوه بر آنکه ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه خدای متعال، رسول اعظم صلّی الله علیه و آله را در هنگامی که قرائت قرآن مینمود، از کفار که قصد ایذای آن حضرت را داشتند، پنهان و مستور می داشت، در برخی از تفاسیر است که خداوند متعال، پیغمبر را در هنگام قرائت قرآن، از ابوسفیان، نضر بن حارث، ابو جهل، و حمالة الحطب، مستور می فرمود. آنان می آمدند و از نزد آن حضرت می گذشتند و ایشان را نمی دیدند (2).
ص: 546
ابن هشام در «سیره» حکایتی از مستور ماندن وجود مقدس پیغمبر صلّی الله علیه و آله از نظر ام جميل (حمالة الحطب) روایت کرده که در پایان آن، این جمله را از پیغمبر صلّی الله علیه و آله نقل نموده است:
لقد أخذ الله ببصرها عني (1) ؛
خداوند دید او را از من گرفت و مرا از او پنهان نمود.
در وقت هجرت از مکه معظمه به مدینه طيبه نیز، بر حسب تواریخ معتبر، مشرکین که بر در خانه پیغمبر صلّی الله علیه و آله برای کشتن او اجتماع کرده بودند، آن حضرت را ندیدند. بدین ترتیب که پیغمبر صلّی الله علیه و آله بعد از آنکه حضرت علي عليه السّلام را مأمور فرمود تا در بستر او بخوابد، بیرون آمد، و مشتی خاک بر گرفت و بر سر آنها پاشید و «یس والقرآن الحکیم» را تا «فهم لايبصرون» قرائت کرد، و از آنها گذشت و کسی آن حضرت را ندید (2).
و در تفسير الدر المنثور جلد 4، صفحه 186، حکایتی است طولانی راجع به خبری که حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام آن را از پدر بزرگوارش، و آن حضرت از امام زین العابدین عليه السّلام و او از امیرالمؤمنین عليه السّلام روایت کرده است که از شواهد این موضوع است.
و نیز در تفسیر آیه کریمه:
ص: 547
«وجعلنا من بين أيديهم سداً ومن خلفهم سداً فأغشيناهم فهم الايبصرون؛ و در مقابل و پشت سر آنها مانعی قرار دادیم و آنها را به وسیله آن مانع، پوشاندیم، پس آنها نمی بینند (1).»
در کتب تفاسیر، روایاتی است که دلالت بر این موضوع دارند (2).
در تاریخ زندگی ائمه عليهم السّلام نیز بر این موضوع، شواهد متعددی وجود دارد؛ مانند غایب شدن حضرت امام زین العابدین عليه السّلام از نظر مأموران عبدالملک مروان، که علاوه بر علمای شیعه، علمای اهل سنت مثل «ابن حجر» نیز آن را روایت کرده اند. پس مسأله غایب شدن شخص، مسأله ای واقع شده و سابقه دار می باشد.
و اما خفا و ناشناخته ماندن انسان، بدون غایب شدن بدن بسیار بسيط و ساده است و در بسیاری از موارد، محتاج به اعجاز و خرق عادات نمی باشد، و همواره اشخاصی را می بینیم که کاملا در نظرها آشکارند، ولی آنها را نمی شناسیم.
پس از این مقدمه، در جواب سؤال گفته می شود:
اگرچه فلسفه و صحت و فائده غيبت، به هر یک از دو نحو (غایب شدن جسم و ناشناس بودن) حاصل می شود و این جهات که امر امام علیه السّلام مخفی باشد و کسی او را نشناسد، یا نتواند متعرض ایشان گردد و سائر هدف ها و مقاصدی که در غیبت آن حضرت است، در هر دو حال حاصل است؛ اما از
ص: 548
جمع بين روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفاده تفسير بعضی از آنها از برخی دیگر، دانسته می شود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپیدا شدن و ناشناس بودن) وقوع دارد، و بلکه گاهی در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است؛ یک نفر ایشان را دیده و نشناخته است، و دیگری در همان حال، اصلاً آن حضرت را ندیده است. چنانکه پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله را در بعضی از وقایعی که به آن اشاره شد، بعضی می دیدند و بعضی نمی دیدند.
نهایت این است که در «غيبت صغری» در برخی مواقع که مکان آن حضرت معلوم بوده است؛ غیبت غالباً به صورت غایب شدن جسم و بدن آن حضرت، و بلکه در بعضی حکایات، به صورت غایت شدن مکان و منزل ایشان نیز بوده است؛ و بسا که حتی بعضی از نواب خاص - رضي الله عنهم - که از مکان آن حضرت مطلع بوده، و می دانسته اند که آن حضرت کجا تشریف دارند، با وجود این، آن حضرت را در آن مکان رویت نمی کردند.
در «غیبت کبری» هم امکان داد که نسبت به اغلب و اکثر مردم، غیبت به همین صورت باشد و در بعضی فرصتها و مناسبات و بعضی از منه و امکنه نسبت به بعضی از افراد، امکان رؤیت جسم حاصل باشد، چه آنکه در حال رؤیت، آن حضرت را بشناسند (که به ندرت اتفاق می افتد) یا اینکه بعد از تشرف و سعادت دیدار ملتفت این موضوع شوند، یا اصلا توجه پیدا نکنند.
اخبار و حکایات معتبر، این تفصیلات را روشن می سازد، البته بر حسب بعضی از اخبار، در «موسم»، مانع رویت جسم مرتفع می شود، ولی با دیدن جسم ایشان، کسی آن حضرت را نمی شناسد.
ص: 549
مطلبی که توجه به آن لازم است این است که: غيبت جسم، بدون اعجاز و خرق عادت واقع نمی شود، اما پنهان شدن نام و عنوان و ناشناخته بودن، به طور عادی نیز واقع می شود، هر چند در بعضی مواقع، استمرار آن یا جلوگیری از التفات اشخاص به استعلام و طلب معرفت، محتاج به خرق عادت و تصرف در نفوس است که خداوند قادر متعال برای تحقق اراده خود و حفظ ولی امر - عجل الله تعالی فرجه الشريف - تمام اسباب عادی و غیر عادی آن را به توسط خود آن حضرت و یا مستقیماً - هر طور که مصلحت باشد - فراهم می سازد.
ص: 550
[ 59 ]
ارتباط با امام زمان عليه السّلام به دو گونه است: مستقیم و غیر مستقیم. ارتباط مستقیم. رؤیت جمال نیکو و مشاهده ی حسی وجود مبارک حضرت است، که کلید آن در ارتباط غیر مستقیم قرار دارد.
ارتباط غیر مستقیم، مقدمه لازم و جدا ناپذیر ارتباط مستقیم است و تنها نردبانی است که می توان با آن از مُلک به ملکوت وارد شد و بر آستان آسمان انسانیت قدم گذاشت و از شعاع مهر انگیز خورشید بلندترین آسمان هستی بهره برد. ارتباط غیر مستقیم، ارتباطی علمی، عملی، قلبی و عاطفی است. قرآن می گوید:
«فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی» (1). از تدبّر و تأمل در آیه فوق شاید بتوانید تا حدودی متوجه گردید که برای دیدار «دلدار» حقیقت پرستان چه چیزی لازم است و برای سفر به کوی «محبوب» چه باید همراه داشت؟
مقرر شد که حضرت موسی عليه السّلام در سرزمین مقدس و از طریق درختی (2) با حق تعالی سخن بگوید و به ملاقات معنوی خدا برود. فرمان رسید: ای موسی! در سرزمین مقدسی گام نهادهای سرزمینی که نور الهی بر آن جلوه گر است. پیام خدا
ص: 551
را در آن جا می شنوی (پس) با نهایت خضوع و تواضع در این سرزمین گام گذار و کفش هایت را بیرون آر که در سرزمین مقدس طوی هستی.
به موسای کلیم گفته شد: می دانی که در چه مکان و سرزمین مقدسی هستی؟ این جا حضيره ی قرب خدا و محل حضور و مناجات به درگاه او است. پس شرط ادب به جای آور، کفشت را بکن. (1) با توجه به آن هر که درخواست دیدار با جلوه كمال مطلق و نگاه به نور الهی را دارد. شرایط و شایستگی ویژه ای داشته باشد... چشم و دل لایق، گوش و زبان محبوب پسند می خواهد تا مطلوب محبوب گردی و زیارتش ممکن شود.
آن شرایط و ویژگی ها را در کلام خدا با کلیمش می توان جست.
برای دیدار امامی که مظهر اسم اعظم حق است، ضروری ترین و بدیهی ترین شرط، بازگشت به «حق تعالی» است: «فاخلع نعلیک» کفش های دلبستگی به غیر خدا را از دل در آور و از خود دور کن. پا برهنه یعنی صاف و بی آلایش از هر قید و بند و رنگی شو.
فقط رنگ خدایی داشته باش. بازگشت کن به وضعی که به دنیا آمدیم، آن موقع که دلی صاف و دور از ریا و غرور و خودخواهی داشتیم و دل مان از غبار گناهها و معصیتها و از زنگار غفلتها پاک بود. تا بتوانید خورشید خدا را در آسمان انسانیت رؤیت نمایید.
پس گام اوّل بازگشت به خدا و توبه از گناهان و تهذیب و پاک کردن نفس از صفات ناپسند است تا زمینه ی خروج عملی از غفلت را فراهم سازد.
ص: 552
چون عزم بر توبه کردید، غسل کنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز بخوانید؛ در هر رکعت یک مرتبه سوره ی حمد و سه مرتبه توحید و یک مرتبه سوره ناس و فلق را بخوانید و بعد از نماز هفتاد مرتبه «استغفرالله ربّی و اتوب اليه» بگوئید، سپس «لا حول ولا قوّة إلا بالله العلى العظیم» و در پایان بگوئید: «یا عزيز يا غفّار اغفرلي ذنونی و ذنوب جميع المؤمنين والمؤمنات فإنّه لا يغفر الذنوب إلا أنت» (1).
آیا می دانید هوای زیارت چه کسی را در سر دارید؟ او را شناخته اید؟ به مقام و منزلتش معرفت پیدا کرده اید؟ کسی را که هوای دیدار دلدار است، باید دلدار شناس گردد. از کمالات و ویژگیهایش، از مقام و منزلتش نزد خدا معرفت لازم را کسب کند و با کرامات و معجزات و سیره و اخلاق و معارف او آشنا شود و دوستانش را بشناسد و توجه داشته باشد که به دیدار چه کسی میخواهد نایل گردد. با معرفت و شناخت، اولا توبه حقیقی تحقق می یابد، ثانياً، محبت و دوستی ریشه دار می گردد، زیرا محبت، درجات و مراتبی دارد. (2) برخی تا نُه مرتبه برای آن شمرده اند، و عشق را در مرتبه ی چهارم قرار داده اند. عشق آغاز راه رسیدن به مقصد و سرآغاز جاده ای است که به ملاقات معشوق- امام زمان عليه السّلام - منتهی می شود.
ص: 553
تا علاقه و محبت به امام زمان عليه السّلام به مرحله ی عشق و ارادت نرسد، دیدار آن یار حاضر وغایب، ممکن نیست. حافظ شیرازی می گوید:
نشوی واقف یک نقطه ز اسرار وجود *** تا نه سرگشته شوی دایره امکان را
شهید مطهری رحمه الله در توضیح می فرماید: «این سرگشتگی همان سرگشتگی عشق است، یعنی جنون عشق است. تا از این راه وارد نشوی، امکان ندارد به نقطه ای برسی» (1)
اثر طبیعی محبّت آن است که «محبّ» را با «محبوب» پیوند دهد و در مسیر خواسته های او به تلاش و فعالیت پر ثمر وا دارد.
آن ها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا ائمه اطهار علیهم السّلام و امام زمان عليه السّلام می زنند، باید صداقتِ محبت و عشق خود را در پیروی نشان دهند. در کتاب معاني الاخبار از امام صادق عليه السّلام نقل شده: «ما احبٌ الله من عصاه؛ کسی که گناه و نافرمانی خدا می کند، خدا را دوست ندارد».
دوستی و محبت در عمل ظهور می کند. سپس فرمود: «چه شگفت انگیز است معصیت پروردگار کنی، با این حال اظهار محبت او نمایی! به جان خودم سوگند، این کار عجیبی است! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او میکردی، زیرا کسی که دیگری را دوست می دارد. از فرمان او پیروی
ص: 554
می کند» (1). قرآن کریم می فرماید: «قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله... (2)؛ پیامبر! بگو (به مردم) اگر خدا را دوست دارید، از من (پیامبر) پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد». بنابراین محبت تنها یک علاقه قلبی نیست، بلکه باید آثار آن در عمل انسان منعکس باشد.
کسی که میخواهد امام زمان عليه السّلام را زیارت کند باید بررسی نماید چه اموری باعث خشنودی حضرت می گردد، تا به آن کار مبادرت ورزد و از هر کاری که موجبات ناخشنودی آن عزیز را فراهم می سازد، اجتناب کند.
می توان ارتباط قلبی و عاطفی با آن محبوب و معشوق عشاق حقیقت طلب را از راه های ذیل تقویت نمود:
از طریق خواندن برخی دعاها و زیارت ها و توجه و تأمل در معانی آنها، نیز خواندن بعضی از نمازها مانند نماز امام زمان عليه السّلام که با حضور در برخی از مکانها مانند مسجد سهله در کوفه و مسجد جمکران در قم، نایب الزیاره آن حضرت شدن در زیارت خانه خدا (حج و عمره) و زیارت قبور و حرم پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار عليهم السّلام و نیز شریک کردن حضرت در ثواب تلاوت قرآن، و دعاها و نمازهای مستحبی، بلکه همه ثواب را به حضرت هدیه نمودن، و در حق حضرت دعا کردن و دعای فرج خواندن.
ص: 555
مطالعه ی زندگینامه اشخاصی که توانستند به زیارت آن حضرت نایل گردند، هم راه را نشان می دهد، هم شوق ملاقات را افزایش می دهد و آتش عشق و ارادت را شعله ور می سازد و هم این حقیقت را بازگو می کنند که آنان، چه ویژگی هایی داشتند و چه عاملی موجب شد تا امام علیه السّلام آنان را مورد عنایت و لطف خود قرار دهند.
ص: 556
[ 60 ]
امام زمان عليه السّلام در هنگام ظهور سیاست های مهم را ارائه می دهد که جهت رعایت اختصار به برخی از آنها اشاره می شود:
یکی از استراتژی های مهم امام علیه السّلام تشکیل حکومت جهانی این است که در آن سعادت دنیا و آخرت بشر تأمین می شود. مورخان و سیره نگاران باور دارند که بعد از فراگیری ستم حکومتهای حاکم بر جهان، مردم آماده پذیرش حکومت عدالت گرا می شوند، گرچه برخی با تشکیل حکومت امام زمان عليه السّلام مخالفت می کنند؛ ولی اکثر مردم آماده حکومت امام عليه السّلام می شوند.
برای تشکیل حکومت جهانی و قانونی، نیاز به پایگاه مردمی است، از این رو امام زمان عليه السّلام از مردم بیعت می گیرند:
«مهدی عليه السّلام سپاهیان خود را جهت گرفتن بیعت به اطراف جهان خواهد فرستاد. مردمان ظالم و ستمگر از بین خواهند رفت و اهل شهرها از برای مهدی تسلیم خواهند شد» (1).
ص: 557
البته برخی مردم با حکومت جهانی امام زمان عليه السّلام مخالفت کرده و بیعت نمی کنند، ولی امام با قاطعیت با آنان برخورد می کند.
در برخی از روایات تصریح شده است که امام عليه السّلام در هنگام ظهور با دجال می جنگند. در این که دجال چیست و حضرت چگونه با او جنگ می کند، اختلاف نظر وجود دارد؛ ولی یکی از سیاست های امام زمان عليه السّلام مبارزه با دجال است. در کتاب الفتن از زُهری آمده است: «اذا التقى السفياني و المهدي عليه السّلام للقتال يومئذ يسمع صوت من السماء ألا إن اولیاء الله اصحاب فلان يعني المهدي عليه السّلام ؛ چون در آن روز لشگر سفیانی با لشکر حضرت مهدی عليه السّلام به جنگ پردازند صدائی از آسمان شنیده می شود که می گوید: آگاه باشید که اصحاب مهدی اولیای خدایند (1) .»
واقعیت آن است که مسلمانان از معارف بلند قرآن فاصله گرفته اند که در قرآن از آن به عنوان مهجوریت قرآن یاد شده است (2). یکی از برنامه های امام زمان عليه السّلام در هنگام ظهور، آموزش قرآن است، تا هم قرآن از مهجوریت رهایی یافته و هم مردم با معارف بلند آن آشنا شوند. امام باقر عليه فرمود:
«هرگاه قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله قیام کند، خیمه هایی نصب می کند برای کسانی که قرآن را همان طور که نازل شده، به مردم تعلیم دهند» (3).
ص: 558
یکی از برنامه های مهم امام زمان عليه السّلام مبارزه با خرافات و بدعت ها است. این سیاست از آن جا نشأت می گیرد که قبل از ظهور امام عليه السّلام دینی جدید تلقی می شود؛ از این رو برخی تصور می کنند امام دین جدید آورده است. امام باقر عليه السّلام فرمود: «آن چه از آثار بدعت و گمراهی قبل از وی بوده است، منهدم میکند چنان که پیغمبر اساس جاهلیت را منهدم کرد. آن گاه از نو اسلام را از سر می گیرد» (1).
یکی از برنامه های مهم امام عليه السّلام اجرای قوانین اسلام و حاکمیت دین بر جهان است. در قرآن تصریح شده است: «ليظهره على الدين كلّه و لو كره المشركون» (2).
مفسران و پژوهشگران قرآنی این آیه را در خصوص حاکمیت اسلام در زمان ظهور امام زمان عليه السّلام دانسته اند، زیرا هنوز اسلام حاکمیت بر تمام جهان نداشته است.
عیاشی در تفسیر خود از رفاعة بن موسی نقل کرده: از حضرت صادق عليه السّلام شنیدم که در تفسیر آیه: «وله أسلم من في السموات والارض طوعاً وكرهاً» فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کرد، جایی روی زمین باقی نمی ماند، مگر این که در آن جا صدای «اشهد ان لا اله الا الله وأشهد أن محمدا رسول الله» بلند شود» (3).
ص: 559
یکی از ویژگی های حکومت امام عليه السّلام گسترش عدالت و از بین بردن ناهنجاری ها و فساد است.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «فيملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلماً (1)؛ امام زمان عليه السّلام زمین را پر از عدل و داد کند، چنان که پر از جور و ستم شده باشد».
امام زمان عليه السّلام برنامه های دیگری مانند برخورد با دشمنان دین و آبادانی شهرها و روستاها دارد.
ص: 560
[ 61 ]
در روایات متعدد تعداد یاران حضرت مهدی عليه السّلام سيصد و سیزده تن بیان شده است (1).
در برخی از احادیث تعداد یاران حضرت مهدي عليه السّلام و کسانی که با حضرت بیعت می کنند، پنج هزار تن ذکر شده است (2).
در برخی روایات تعداد یاران حضرت مهدي عليه السّلام ده هزار نفر یاد شده و آمده است تا این تعداد گرد نیایند، قيام صورت نمی گیرد (3).
در حدیثی آمده است: مهدی عليه السّلام میان دوازده تا پانزده هزار یاور قیام خواهد کرد (4).
در روایتی است که یاران حضرت مهدی عليه السّلام توده های انبوهی است که از نقاط گوناگون جهان به ویژه مشرق زمین به کمک امام عليه السّلام می شتابند (5). حال درجمع بندی این روایات می گوئیم:
ص: 561
سیصد و سیزده یاور حضرت نخستین گروندگان هستند که در انتظار ظهور موعود در مکه گرد می آیند. با گرد آمدن این گروه، دعوت آغاز می شود. پس از انتشار خبر و گزارش آن به ترتیب دو هزار نفر گرد حضرت جمع می شوند و با ایشان بیعت می کنند، سپس این گروه به پنج هزار تن می رسند، و مدام فزونی می یابند. وقتی که ده هزار تکمیل شد، قيام صورت می گیرد، بعد گروه دیگری به یاران حضرت می پیوندند. این گروه به دوازده تا پانزده هزار تن می رسد، و مدام افزایش پیدا می کند. در ادامه ی نهضت توده های عظیمی از سراسر جهان به حضرت می پیوندند درگیری بزرگ و خونبار با مستکبران شروع می شود. با این توصیف سیصد و سیزده ممکن است تعداد بارانی باشد که حضرت به کمک آنان حرکت را آغاز می کند.
احتمال دیگر این است که این گروه، فرماندهان و وزیران امام باشند که در آغاز هسته اصلی نیروها می باشند و پس از پیروزی برای ارشاد و دادرسی و کارگزاری و مدیریت به سرزمین های دور و نزدیک فرستاد می شوند.
ص: 562
[ 62 ]
گفته می شود: با ظهور امام زمان عليه السّلام جهان پر از عدل و داد می شود. آیا در این دوره کسی مرتکب افعال قبيح و یا گناه می شود؟ امنیت، آرامش و راحتی انسانها در زمان حکومت امام زمان عليه السّلام عدم امنیت و سختی و مشقت انسان هایی که قبل از زمان ظهور حضرت زندگی می کنند، چگونه قابل توجیه است؟
امام زمان عليه السّلام با ظهور خود جهان را پر از عدل و داد می کند و جامعه ای متعالی و آرمانی را بنیان می گذارد.
جامعه آرمانی و مدینه فاضله ای که حضرت ایجاد می نماید، از ویژگی های زیر برخوردار است:
1- حاکمیت فراگیر و جهانی دین خدا: اداره جامعه بشری با سیاست و برنامه دین خدا صورت می گیرد. در عصر ظهور حضرت حجّت علیه السّلام آرمان والای تشکیل جامعه بزرگ بشری و خانواده انسانی تحقق می پذیرد و آرزوی دیرینه همه پیامبران و امامان و مصلحان برآورده می شود (1).
ص: 563
2- مدينه عدل: هیچ ویژگی به اندازه «عدالت و قسط» در حکومت امام زمان عليه السّلام روشنی و جلوه ندارد. آن قدر که در روایات بر ویژگی عدالت گستری امام تأكيد شده، بر سایر مسایل چنین اصرار و ابرامی نرفته است و این، نشان از برجستگی این مهم در مدینه فاضله اسلامی در عصر ظهور حضرت دارد.
3- مدینه رفاه و آسایش: مدینه فاضله اسلامی، مدینه رفاه و آسایش همگانی است. در این جامعه آرمانی، سخن از کثرت مال، وفور نعمتهاء باران های پی در پی، سبکباری و رهایی از بارهای سنگین زندگی، آسودگی از رنج طلب و نیافتن، سخن از ادای قرض تمام بدهکاران و ادای دَین تمام مقروضان است. سخن از عمران و آبادی تمامی عرصه جهان است، به گونه ای که چون حضرت مهدی عليه السّلام قیام کند، همه خرابی ها آباد می شود (1).
4- مدینه امن و سلام: وعده خداوند مبنی بر این که وحشت و خوف مؤمنان را به امنیت و سلام تبدیل می کند، در زمان ظهور حضرت معنا و مصداق کامل می یابد و انسانها در آن موعد شریف است که می توانند با قلبی آسوده، سر بر بالین آرامش بگذارند و زندگی دنیا را دور از خطرهای دلهره آمیز ببینند (2).
5 ۔ حکومت مستضعفان: تشکیل دولت مستضعفان و تحقق بخشیدن به آرمان والای حکومت مستضعفان از برنامه های اصلی و اقدام های اساسی و
ص: 564
تردید ناپذیر امام موعود است. در جامعه و نظامی که امام زمان علیه السّلام بنیان می نهد، زمام همه امور در دست مستضعفان است آنان به اداره جامعه می پردازند.
تشکیل جامعه آرمانی با ویژگی هایی که بر شمردیم، به این معنا نیست که در عصر ظهور حضرت، کسی مرتکب گناه و معصیت نمی شود، بلکه در آن دوران نیز افرادی به مخالفت با حضرت می پردازند. از این رو زندگی در آن عصر به معنای صالح بودن همه انسانها نیست. حضرت مهدی عليه السّلام به اصلاح جامعه بشری می پردازد و حکومت صالحان را برقرار می کند. آن حضرت می کوشد تا در بعد اجتماعی مظاهر کفر و فساد را از بین ببرد وبستر را برای فلاح آماده نماید حال این خود فرد است که یکی از دو راه خیر و شر را انتخاب می کند. شکل گیری جامعه امن در عصر ظهور حضرت مهدی عليه السّلام به این معنا نیست که انسان ها تكلیفی ندارند، بلکه در آن عصر نیز افراد فاسد و ناصالح یافت می شوند. حال اگر فردی در دوره پیش از ظهور که فساد و منکرات در جامعه غلبه دارد، دامن خود را از زشتی ها پاک بگرداند نسبت به آن که در جامعه آرمانی امام زمانی پاک زندگی کند، با فضیلت تر است و این به مقتضای عدل خداوندی است. و اگر فردی در جامعه آرمانی امام زمان بدکردار باشد، از آن که در دوره کفر و فساد بدکردار بود بدتر است و این نیز به مقتضای عدل خداوندی است . بنابراین در هر عصر و زمانی، انسان مکلف است به وظایف شرعی خویش عمل کند، و این راز و رمز سعادت و رستگاری انسان است، خواه در عصر غیبت باشد، خواه عصر ظهور حضرت را درک کند (1).
ص: 565
[ 63 ]
اتفاقاتی که در دوره ظهور امام مهدی عليه السّلام می افتد، بسیار است. با بهره مندی از روایات اهل بیت عليهم السّلام تنها به بیان چند رخداد مهم اشاره می کنیم:
1- اعلان ظهور: اولین حادثه ای که بعد از ظهور امام زمان عليه السّلام شکل می گیرد، اعلام ظهور امام زمان عليه السّلام است. ظهور حضرت به وسیله منادی آسمانی اعلام می گردد، آنگاه حضرت در حالی که به کعبه تکیه داده است، با دعوت به حق، ظهور خود را اعلام می دارد (1). دعوت حضرت هم به منظور اعلام ظهور حضرت است و هم به منظور فراخوان عمومی جهت پذیرش حکومت جهانی صورت می گیرد. امام على عليه السّلام فرمود: «هنگامی که منادی از آسمان ندا می دهد: حق از آن آل محمد است و اگر طالب هدایت و سعادت هستید، به دامان آل محمد چنگ زنید، حضرت مهدی عليه السّلام ظهور می کند» (2).
2- رجعت و بازگشت برخی از مؤمنان صالح و پیامبران الهی مانند حضرت عیسی عليه السّلام که در رکاب حضرت مهدی عليه السّلام خواهند بود و در قیام و مبارزه او با ستمگران شرکت دارند.
3- مبارزات امام زمان عليه السّلام: یکی از حوادث مهم که بعد از ظهور امام زمان عليه السّلام به وجود می آید، مبارزه امام با دشمنان و مخالفان ظهور است. برخی از افراد و
ص: 566
گروه ها حکومت عدالت گستر امام زمان عليه السّلام را بر نمی تابند و با حضرت به جنگ می پردازند. مخالفان امام را افراد و گروه های مختلف تشکیل می دهند (1) و سیاست امام در برابر آنها متفاوت است.
امام زمان عليه السّلام نخست همگان را به دین و صلح فرا می خواند و با مدارا با آنها رفتار می نماید.
امّا دشمنان دعوت امام را نادیده می گیرند و به جنگ با امام می پردازند. امام با بهره گیری از همه قدرت و امکانات، با دشمنان برخورد می کند، و جنگ سختی به وقوع می پیوندد (2). از جمله جنگ امام زمان عليه السّلام با دجال (3) و سفیانی (4).
4- پیروزی امام زمان عليه السّلام: در این درگیری ها سرانجام حضرت پیروز می شود. در برخی روایات از پیروزی امام بر شرق و غرب (5)، جنوب و قبله (6)گزارش شده است.
امام باقر عليه السّلام فرمود: «حضرت قائم از ما است و فرمانروایی حضرت شرق و غرب را فرا می گیرد» (7). از پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله گزارش شده است که حضرت مهدی عليه السّلام لشکریانش را به سراسر زمین گسیل می دارد (8).
5- تشکیل حکومت جهانی و برچیده شدن مرزهای جغرافیایی: امام مهدی عليه السّلام حکومت جهانی تشکیل می دهد و مرزهای جغرافیایی را بر
ص: 567
می چیند. این حکومت همان حکومت آرمانی موعود است که از آن در روایات گاهی به «مدینه فاضله» سخن گفته شده است (1). گاهی به جامعه مطلوب و گاهی به «دولت کریمه» یاد شده است.
حکومت جهانی امام زمان عليه السّلام از مؤلّفه ها و شاخصه هایی برخوردار است که تحقق هر کدام از آنها می تواند یکی از حوادث بعد از ظهور امام زمان عليه السّلام محسوب شوند، از جمله:
الف) گسترش عدالت: یکی از ویژگی های حکومت امام زمان عليه السّلام عدالت است. عدالت عنصر گم شده ای است که همگان دنبال آن هستند. این گمشده در حکومت امام زمان عليه السّلام تحقق پیدا می کند.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «يملأ الأرض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً» (2)؛ امام زمان عليه السّلام حکومت را به گونه ای سازماندهی می کند که دیگر واژه ستم از ذهنها رخت بر می بندد و کسی به دیگری ظلم نمی کند.
ب) گزینش کارگزاران شایسته: طبیعی است که حکومت آرمانی امام زمان علیه السّلام که رهبری آن را امام مصلح و پارسا بر عهده دارد، کارگزاران آن نیز از صالحان و پارسایان خواهند بود، از این رو در روایات آمده است که دولت امام زمان علیه السّلام را برخی از پیامبران و جانشینان آنان و صالحان و از اصحاب پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله تشکیل می دهند. حضرت عیسی عليه السّلام به امام زمان عليه السّلام می گوید: «من به عنوان وزیر فرستاده شده ام؛ نه امیر و فرمانروا» (3).
ص: 568
6- رشد آگاهی و دانش: یکی از حوادث بسیار مهم رشد دانش و صنعت در عصر امام زمان عليه السّلام است. دوره ظهور دوران گسترش علم و دانایی است و مدینه فاضله اسلامی «مدينة العلم» است. با آمدن آن منجی همان گونه که ظلم جای خود را به عدل و داد می دهد، دانایی و فرزانگی جایگزین جهل و نادانی می شود و جهان از نور عقل و دانش آکنده می گردد (1).
7- رشد عقل و خرد ورزی: در این دوره بشر به حاکمیت عقلانیت نایل می گردد.
در روایات آمده است که در عصر ظهور حضرت مهدي عليه السّلام بركات خداوندی به بشر ارزانی داشته و دست رحمت ایزدی بر عقل های مردم کشیده می شود و مردم از نظر عقل و بصیرت در وضع بی مانندی قرار می گیرند (2).
8- رفاه اقتصادی و معیشتی: به فرموده پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله در دوره حضور حضرت مهدی عليه السّلام مردم به نعمت هایی نایل می گردند که در هیچ زمانی سابقه ندارد. برای همگان برکات الهی از آسمان نازل می شود و زمین چیزی از روییدنی های خود را پنهان نمی کند (3).
سطح رفاه زندگی در این دوره به حدّی است که طبق روایات رسیده از امام صادق عليه السّلام در این دوره فقیری یافت نمی شود تا مردم زکات اموالشان را به او بدهند (4).
ص: 569
9- برقراری امنیت اجتماعی: در این دوره امنیت اجتماعی به نحو کامل برقرار می گردد. به گونه ای که اگر زنی به تنهایی بخواهد از عراق به شام مسافرت نماید، در مورد امنیتش هیچ ترس و دلهره ای ندارد (1).
10- رشد تربیتی و شکوفایی فرهنگی و اخلاقی: در این دوره افراد به رشد تربیتی و اخلاقی و جامعه به بالاترین درجه تعالی و شکوفایی نایل می گردند. امام على عليه السّلام فرمود: «چون قائم ما قیام کند، کینه ها از دلها زدوده می شود» (2). امام باقر عليه السّلام فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند قوای فکری مردم را تعالی می بخشد و اخلاق آنان را به کمال می رساند» (3).
در روایتی دیگر از آن حضرت نقل شده است که «در دوره ظهور، دوستی و یگانگی بین مؤمنان در نهایت خود قرار می گیرد، به گونه ای که هر کس نیازمند باشد، بدون هیچ ممانعتی از جیب دیگری پول بر می دارد و دیگری هم از این کار راضی است» (4).
در مورد بعد از ظهور حضرت مهدی عليه السّلام ؛ یعنی مدتی که حضرت مهدی عليه السّلام حکومت می کند، نیز بعد از آن دوره تا برپایی قیامت، نمی توان پاسخ قاطع و روشنی از روایات به دست آورد، چرا که در لابلای روایات مدت
ص: 570
حکومت حضرت مهدی علیه السّلام نوزده سال و چند ماه (1)، هفتاد سال (2)، سیصد و نه سال (3)، آمده است.
در روایتی ذکر شده که بعد از حضرت مهدی عليه السّلام به فردی از اهل بیت سیصد و نه سال حکومت خواهد کرد (4). و بعد قیامت برپا خواهد شد، یا یکایک امامان: رجعت و حکومت می کنند و سپس قیامت بر پا خواهد شد (5) و...
برخی از پژوهشگران اسلامی بیان داشته اند: در مورد مدت حکومت حضرت مهدي عليه السّلام اگرچه برخی روایات حد معیّنی را بیان کرده اند و دوران حکومت حضرت را به هفت یا نه سال محدود نموده اند، لیكن این گونه روایات در منابع اهل سنت ذکر شده، امّا عده ای بدون تحقیق این گونه روایات را در کتاب های شیعی وارد نموده اند. هیچ روایت صحیح السندی از امامان عليه السّلام نرسیده است که دوران حکومت حضرت مهدی عليه السّلام را محدود کرده باشد. این گونه روایات علاوه بر ضعف سند، با روح آیات و محتوای روایات متواتری (که وعده دادهاند با ظهور و قیامت حضرت، زحمات انبیا به ثمر می رسد، و جهان پر از عدل می گردد) منافات دارد (6).
ص: 571
مقام معظم رهبری مد ظله العالی در این باره می فرماید: «بعضی خیال می کنند دوران ظهور حضرت بقية الله آخر دنیا است. من عرض می کنم دوران ظهور بقية الله عليه السّلام اوّل دنیا است. اوّل شروع حرکت انسان در صراط مستقیم است، با مانع کمتر یا بدون مانع، با سرعت بیشتر، با فراهم بودن همه امکانات برای این حرکت. اگر صراط مستقیم الهی را مثل یک جاده وسیع، مستقیم و همواری فرض کنیم، همه انبیا در این چند هزار سال گذشته آمده اند تا بشر را از کوره راه ها به این جاده برسانند. وقتی به این جاده رسید، مسیر تندتر، عمومی تر، موفق تر، بی ضایعات یا کم ضایعات تر خواهد بود.
دوره ظهور، دوره ای است که بشریت می تواند نفس راحتی بکشد. می تواند راه خدا را طی کند. می تواند از همه استعدادهای موجود در عالم طبیعت و در وجود انسان به شکل بهینه استفاده کند» (1).
روایات تعیین کننده دوران حکومت امام زمان عليه السّلام با دست های دیگر از روایات که با روح تعالیم قرآنی بیشتر توافق دارد، در تزاحم و تعارض است. مفضل بن عمر می گوید: به امام صادق عليه السّلام عرض کردم: مدت خلافت حضرت قائم عليه السّلام چه مقدار است. حضرت در جوابم آیات 105 تا 108 سوره هود را تا «عطاء غير مجذوذ» تلاوت فرمود، سپس در توضیح آیه فرمود: منظور از «عطاء غير مجذوذ» این است که آن نعمت و عطا از ایشان بریده نمی شود بلکه نعمتی است دایمی و مُلْکی است که نهایت ندارد و حکمی است که منقطع
ص: 572
نمی گردد و امری است که باطل نمی شود، مگر به اراده و مشیّت حق تعالی و از آن اراده و مشیّت کسی جز ذات او، آگاه نیست(1).
آیات مذکور بیانگر طولانی بودن نعمت های الهی برای اهل بهشت است. امام صادق عليه السّلام عليه السّلام با تلاوت آن و سپس تفسیر و تاویلش فرمود: «همان گونه که نعمت های الهی از اهل بهشت منقطع نمی گردد مگر به اراده خداوند، مدت خلافت حضرت قائم نیز بسیار طولانی است و از پایان آن کسی جز خداوند آگاهی ندارد».
ص: 573
[ 64 ]
ملت های دیگر به منجی بشریت که در آینده خواهد آمد باور دارند ليكن آن را به عنوان پسر امام حسن عسکری عليه السّلام شناختی ندارند.
در آئین های هند و زردتشت، یهود، مسیحیت و اسلام این باور وجود دارد که در آینده ی جهان فرد صالحی ظهور خواهد نمود، و در جهت زدودن ستم و نجات بشر قدم بر می دارد و در این راه موفق خواهد شد. همه اینها در هدف کلّی، یعنی هدایت و ارشاد و نجات بشر از نادانی و گمراهی وحدت نظر دارند. حال ممکن است در امور و اهداف جزیی و برخی از ویژگی ها دیدگاه های متفاوتی داشته باشند. توضیحی درباره ظهور مهدی و مصلح آخرالزمان از نگاه ادیان بزرگ را به اطلاع شما می رسانیم.
همه پیروان ادیان الهی و برخی از پیروان ادیان غير الهی عقیده دارند که در یک عصر بحرانی جهان که فساد و ظلم بیداد می کند، نجات دهنده بزرگ و مصلح جهانی ظهور می کند و اوضاع آشفته جهان را اصلاح نموده و عدل را گسترش می دهد (1). گرچه در این که مصلح جهانی کیست، دارای چه
ص: 574
ویژگی هایی است، نام او چیست و منسوب به کدام ملت و دین است، اختلاف نظر دارند (1). هر ملتی او را با لقب مخصوص و ویژگی هایی می شناختند و او را از خودشان می دانند (2). زرتشتیان او را ایرانی و از پیروان زرتشت می دانند. یهودیان او را از بنی اسرائیل و عيسويان او را مسیح موعود می خوانند.
این مهدی و منجی در آئین های بزرگ بدین شرح بیان شده است.
در آئین هندو نیز از نجات دهنده و موعود، به نام «آواتا» سخن به میان آمده و در منابع هندوها در کتاب اوپانیشادها مطرح شده است (3) . مظهر ویشنو (مظهر دهم) که در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفید ظاهر می شود، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد. شریران را تماماً هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید می کند و پاکی را رجعت خواهد داد. مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد (4). در یکی از کتابهای دیگر هندوها آمده است: گردش دنیا به پادشاه عادلی در آخرالزمان تمام شود که پیشوای ملائکه و پریان و آدمیان باشد. حق همراه او است و آنچه در دریاها و کوهها پنهان شده باشد، همه را به دست می آورد. از آسمانها و زمین، آنچه باشد، خبر دهد و از او کسی بزرگتر به دنیا نیاید (5).
ص: 575
در آئین بودایی که یکی از شاخه های کشین هندویی است، مسئله انتظار مطرح شده و شخصیت مورد انتظار بودای پنجم می باشد (1).
در آئین زرتشت سه منجی به نام های هوشیذر، هوشیذر ما و سوشیانس (نجات دهنده مرگ) از نسل زرتشت مطرح است. گویند: آنان پس از دیگری جهان را پر از عدل خواهند کرد. از جمله، مهم ترین آنان، آخرین ایشان است که او را سوشیانس پیروز گر می خوانند (2) که پس از ظهور، دین را به جهان رواج خواهد داد؛ فقر و تنگدستی را ریشه کن میکند و مردم جهان را هم فکر، هم گفتار و هم کردار می گرداند (3).
در آئین یهود نیز از شخص موعود سخن گفته شده است. گرچه یهودیان در این که موعود کیست، اختلاف نظر دارند. چون یهودیان به حضرت مسیح ایمان نیاورده اند، به باور آنان موعودشان هنوز ظهور نکرده است. با این حساب انتظار در یهودیت کیفیت ویژه می یابد، ولی آنچه یهودیان بر آن اتفاق دارند، خروج شخصی در آخر زمان است که کوکب افروز می باشد و روی زمین را به نور رب کریم روشن می گرداند... یهودیان به انتظار او زمان می گذارنند (4). موعود کسی است که به عدالت داوری کند و مظلومان زمین را به راستی حکم راند و گرگ با بره سکونت کرده و
ص: 576
پلنگ با بزغاله خوابد. در تمام کوه مقدس، ضرر و فسادی دیده نشود؛ زیرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد (1).
مسیحیان نیز در انتظار مصلح جهانی هستند و اگر چه باور دارند که او حضرت عیسی مسیح عليه السّلام است که از آسمان نزول کرده و جهان را پر از عدل خواهد کرد (2). در انجیل مرقس آمده است: «پس بیدار باشید، زیرا نمی دانید در چه وقت صاحب خانه می آید، در شام، یا نیمه شب، یا بانگ خروس، یا صبح! مبادا ناگهان آمده، شما را خفته یابد!» (3).
یکی از مسایل بسیار مهمی که در حوزه ی اندیشه ی اسلامی قرار دارد، اعتقاد به مصلح جهانی است. ما شیعیان عقیده داریم که مصلح جهانی امام زمان عليه السّلام است که در آیات (4) و روایات (5) به آن اشاره شده است.
امام زمان عليه السّلام همان مهدی عليه السّلام است که جهان را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ظلم شده است (6). اعتقاد به مهدویت از معارف قطعی تمامی مذاهب اسلامی است.
ابن ابی الحدید که از عالمان اهل سنت است می گوید:
ص: 577
«میان همه فرقه های مسلمان اتفاق قطعی است که عمر دنیا به پایان نمی رسد، مگر پس از ظهور مهدي عليه السّلام » (1).
از آنچه گذشت می توان نتیجه گرفت که همه ادیان الهی و برخی ادیان غیر الهی در خصوص مصلح جهانی اتفاق نظر دارند؛ ولی نمی توان قضاوت نمود که مقصود آنان از مصلح جهانی امام زمان عليه السّلام می باشد که در اسلام بدو اشاره شده است. گرچه برخی از نشانه ها و مشخصاتی که در سایر ادیان برای مصلح جهانی ذکر شده، درباره امام زمان عليه السّلام نیز هم خوان است (2).
با توجه به این که بشارت به ظهور مصلح جهانی در ادیان الهی بیان شده و مسئله ظهور حضرت مهدی عليه السّلام در ادیان الهی، پیش از تحریف شان وجود داشته، مصلح تمام ادیان الهی، مهدی موعود است و مقصود دینشان همین است، اما پیروان آنها در تطبیق و تعیین مصداق به خطا رفته اند و با توجه به آن چه بیان شد تا حدودی هدف های آئین های مذکور از مهدویت نیز روشن می شود..
ص: 578
[ 65 ]
در مورد ارتباط و دیدار حضرت امام زمان عليه السّلام در دوران غیبت کبری دو نظر وجود دارد:
این گروه معتقدند در زمان غیبت کبری امکان ارتباط حضوری و تشرّف به محضر حضرت وجود ندارد، و کسی را که ادعای دیدار کند، باید تکذیب کرد. مهم ترین و معتبر ترین دلیل این گروه بر نفی رؤیت و مشاهده ی امام عصر عليه السّلام توقیعی است که شش روز پیش از مرگ علی بن محمد سمری، آخرین سفير خاص امام زمان عليه السّلام كه از ناحیه حضرت صادر شده است. برابر این توقيع مدعی مشاهده، دروغگو است و ادعای وی قابل پذیرش نیست. متن نوشته ی حضرت چنین است: «به زودی از شیعیان من خواهند آمد کسانی که ادعای مشاهده و دیدن مرا بکنند. آگاه باشید هر کسی قبل از خروج سفیانی و صیحه ی آسمانی، ادعا کند که مرا دیده است، دروغگوی افترا زننده است» (1).
عده ای از علمای شیعه بر این باورند که در غیبت کبری امکان ارتباط با امام زمان عليه السّلام وجود دارد. دلیل این نظر را داستان های مشاهده ی حضرت و چند روایت ذکر می کنند. یکی از آن روایات این است: امام صادق عليه السّلام فرمود:
ص: 579
«صاحب این امر (امام زمان عليه السّلام) به ناگزیز غیبتی دارد، و در دوران غیبت از مردم کناره می گیرد، و نیکو منزلی است مدینهى طيبه و با سی نفر وحشتی نیست» (1).
این حدیث دلالت دارد که حضرت بیشتر در مدینه و اطراف مدینه است و سی نفر از خواص با حضرت همراهند که اگر یکی بمیرد، دیگری به جای او می نشیند.
حال اگر کسی این نظر را بپذیرد، چاره ای جز توجيه توقيع مذکور نیست.
صاحبان نظر امکان ارتباط می گویند: مراد توقيع شريف که می فرماید: مدعی دیدار دروغگو است، شخصی می باشد که ادعای تشرف و نیابت از طرف حضرت را نماید. نه کسی که صرفاً توفيق تشرف یابد. نیز کسانی که توفيق تشرف یابند، ادعای تشرف نمی کنند، بلکه دیگران از اوضاع و احوال به این مسئله پی می برند. بنابراین، اصل دیدن امکان دارد، اما نقل آن جایز نیست یا اگر نقل شد، آن را باید تکذیب کرد، شاید برای این که هر کس نیاید و ادعای دیدار با امام زمان عليه السّلام و ارتباط با او را کند.
ص: 580
[ 66 ]
بعد از ظهور امام زمان عليه السّلام فوراً قیامت بر پا نمی شود بلکه حضرت مدتی را در روی زمین سلطنت و حکومت می کند. البته روایات در رابطه با مدت حکومت مختلف است از پنج سال تا 309 سال ذکر شده است. این اختلاف شاید اشاره به دوران های مختلف حکومت آن حضرت باشد:
علامه مجلسی می گوید: بعضی از روایات بر جمیع مدت حکومت و بعضی بر زمان استقرار دولت، دلالت دارد (1). یکی از اعتقادات شیعه، مسئلهی رجعت است. رجعت در زمان ظهور و پس از ظهور امام زمان عليه السّلام به وقوع می پیوندد. عقیده ی شیعه امامیه آن است که خداوند متعال در موقع ظهور امام زمان عليه السّلام مردمی از شیعیان آن حضرت را که قبلاً مرده بودند به دنیا بر می گرداند تا به ثواب یاری او و مساعدت وی و مشاهده دولت آن حضرت فائز گردند. هم چنین مردمی از دشمنان آن حضرت را نیز زنده می گرداند تا از آن ها انتقام گیرد (2). بر این اساس در دعای عهد نیز می خوانیم: قبل از ظهور حضرت مردم را از قبر بیرون آور تا در رکاب حضرت باشم. از روایات استفاده می شود که
ص: 581
بعضی از امامان عليهم السّلام می مانند امام حسين عليه السّلام به دنیا بر می گردد. امام صادق عليه السّلام می فرماید: «نخستین کسی که قبرش می شکافد و زنده می شود و به دنیا بر می گردد حسين بن علي عليه السّلام است و این رجعت عمومی نیست بلکه افراد خاصی به دنیا بر می گردند که یا مؤمن خالص و یا مشرک محض باشند» (1).
پس از حکومت سیصد ساله و ارائه بیشتر مفاهیم دینی توسط معصومان، مجدداً اوضاع دگرگون شده حکومت های دینی و غیر دینی رخ می نمایند. جباران زمام امر را به دست می گیرند حکومت های دینی از بین می روند و با گذشت زمان ارزش های اخلاقی و انسانی از میان می رود و فساد و بی بند و باری سطح جهان را فرا می گیرد. روایات زیادی درباره علایم قیامت داریم که اشراط الساعه اش می گویند و این احادیث غیر از علایم ظهور امام عصر عليه السّلام است، چرا که بیشترین تأكید در علایم الظهور بر حاکمیت ظلم و جور است ولی در علایم قیامت بر فساد و بی بند و باری های اخلاقی و علنی شدن مسایل جنسی در برابر چشم مردم است. در هر صورت ممکن است این وضعیت میلیونها سال طول بکشد تا قیامت بر پا گردد.
عیاشی در تفسیر خود از جابر بن یزید جعفی روایت نموده که گفت: شنیدم حضرت باقر عليه السّلام می فرمود: به خدا قسم مردی از ما اهل بیت بعد از مرگش سیصد و نه سال سلطنت می کند. عرض کردم: این در چه زمانی خواهد بود؟
فرمود: بعد از مرگ قائم است. عرض کردم: حضرت قائم در عالم خود چقدر
ص: 582
باقی می ماند؟ فرمود: نوزده سال از موقع قیام تا هنگام مرگش. عرض کردم: آیا بعد از مرگ قائم هرج و مرج می شود؟ فرمود: آری پنجاه سال. آن گاه امام منتصر برای خون خواهی خود و یارانش به دنیا باز می گردد. وی بی دینها را به قتل می رساند و به اسارت می برد. پس از ایشان امام سفاح به دنیا بر می گردد پس تمام دشمنان ستمگر ما را می کشد و تمام زمین را مالک می شود و خداوند کار او را اصلاح می گرداند و سیصد و نه سال سلطنت می کند آن گاه امام فرمود: ای جابر میدانی امام منتصر و سفاح کیست؟ منتصر حسین عليه السّلام و سفاح، امیرالمؤمنین عليه السّلام است (1).
ص: 583
[ 67 ]
پاسخ را با ذکر چند نکته بیان می داریم:
اوّل: چون امام زمان عليه السّلام از دیده ها پنهان است و در پشت پرده غیبت قرار دارد، نمی توان از راه حس و مشاهده و به صورت عادی به پاسخ سؤال نایل شد؛ نیز چون سؤال از مباحث عقلی و انتزاعی نیست، از راه برهان عقلی نیز نمی توان پاسخ را دریافت نمود. تنها راه پاسخ گویی، روایات پیشوایان معصوم عليهم السّلام است که چون آنان از علم برتری بهره مند می باشند، می توانند از آینده خبر دهند که از آن جمله حوادث و مسائل مربوط به مهدی منتظر عليه السّلام است.
دوم: حال که پاسخ را می بایست از اخبار پیشوایان معصوم: جستجو نمود، به سراغ روایات می رویم. در روایات صحیح و معتبر، پاسخ روشنی به پرسش وجود ندارد؛ بلکه در برخی روایات با ایهام و اشاره در این زمینه سخن به میان آمده است، از جمله:
1- مفضل بن عمر گوید: از امام باقر عليه السّلام شنیدم که در مورد امام مهدی عليه السّلام فرمود: «صاحب الزمان را در غیبت است. یکی از آن دو به اندازهای طولانی شود که برخی گویند: حضرت از دنیا رفته و برخی گویند کشته شده است اما
ص: 584
کسی جز آنانی که امور حضرت را پیگیری می کنند، از مکان و فرزندان وی آگاه نیستند»(1).
2- از امام صادق عليه السّلام آمده است: «گویا می بینم حضرت مهدی عليه السّلام با اهل و عیالش در مسجد سهله است»(2).
3- از امام هشتم عليه السّلام در دعایی نقل شده است: «اللّهم اعطه في نفسه و أهله و ولده و ذریته و جمیع رعيته ما تقرّ به عينه و تسرّ به نفسه(3)؛ خدایا، مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان عليه السّلام را در او و خانواده و فرزندان و ذریه و تمام پیروانش فراهم فرما!».
4- نیز از آن حضرت در مورد امام زمان عليه السّلام این دعا نقل شده است: «اللهم صل على ولاة عهده و الائمة من ولده (4)؛ خدایا، بر والیان و فرزندان وی که امامند، درود فرست!».
ظاهر این روایات دلالت بر زن و فرزند داشتن است.
این روایات به فرض پذیرش و درستی سند و صحت انتساب آن به امام معصوم، از نظر دلالت به روشنی گویا نیست که امام مهدی علیه السّلام در دوره غیبت همسر و فرزند دارد.
در برخی احادیث مشکل سندی و در برخی دیگر مشکل دلالت وجود دارد.
ص: 585
افزون بر این روایاتی وجود دارد که با صراحت وجود فرزند را برای حضرت نفی می کند (1).
سوم: با توجه به روایات مذکور می گوئیم:
مورد زن و فرزند امام مهدی عليه السّلام سه احتمال وجود دارد:
الف) حضرت ازدواج نکرده است.
لازمه این احتمال آن است که امام عليه السّلام یکی از سنت های مهم اسلامی را ترک کرده باشد، که با شأن أمام سازگار نیست. امّا از سوی دیگر چون غیبت از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ به ناچار امام از سنت چشم پوشی می کند، که اشکالی ندارد. برای حفظ مصلحت بالاتر، از مصلحت پایین تر چشم پوشی می گردد.
ب) حضرت ازدواج نموده امّا فرزندی ندارد. نداشتن فرزند به سبب غیبت است. پذیرش این فرض، سؤالی را با خود می آورد که آیا همسرش هم از عمر طولانی بهره مند است یا این که مدّتی با حضرت زندگی کرده و بعد از دنیا رفته است؟ در این صورت حضرت به سنت ازدواج عمل کرده و بعد بدون زن و فرزند زندگیش را ادامه می دهد.
پ) حضرت زن و فرزند دارد. با پذیرش این فرض، این سؤالات مطرح است: آیا آنان نیز عمری طولانی دارند؟ فرزندان حضرت نیز فرزندانی دارند؟ اگر دارند، این همه اولاد، در پی اصل خویش می افتند و همین کنجکاوی، مسئله را به جایی می رساند که با فلسفه غیبت منافات دارد.
ص: 586
با توجه به مطالب مذکور، نمی توان یکی از این سه احتمال را قاطعانه پذیرفت و این به مقتضای خردورزی است که در جایی که دلیل کافی برای اثبات یا انکار چیزی وجود ندارد، از ابراز حکم قطعی خودداری گردد.
بنابراین از راه هایی که پیش روی ما است، نمی توان وجود زن و فرزندی را برای حضرت مهدی عليه السّلام ثابت نمود. نیز به دیگر پرسش هایی که در مورد زن و فرزند حضرت مهدی عليه السّلام هست، نمی توان پاسخ قطعی داد (1).
ص: 587
[ 68 ]
می گویند پس از انفجار اولین بمت اتمی در هیروشیما و ناکازاکی، انیشتین پیش بینی کرد که جنگ جهانی سوم، جنگ اتمی خواهد بود و فاجعه انسانی و غیر انسانی آن به قدری دهشتناک و هراس انگیز است که نمی توان آن را تصور نمود. فقط می دانیم که انسانها از لحاظ امکانات زندگی به عصر «حجر» بر می گردند. با این پیش فرض و ذهنیت، جنگ با شمشیر توجیه پذیر می گردد، ليكن نظام آفرینش و سیر زندگی انسان بر اصل «تکامل» تداوم دارد. تکامل و پیشرفت همه جانبه، قانونی فراگیر و جهان گستر است. علم و اندیشه بشر پیوسته در مسیر تکامل قرار گرفته و آثار آن نو به نو می گردد و در ساخت ابزارهای مختلف رفاهی و دفاعی، صنعتی و علوم آزمایشگاهی و ابزاری که کاربرد آن در زمین یا کیهان است، تجلی پیدا می کند.
سیر علوم به سوی کمال، همانند آب رودخانه است که هر چه به جلو می رود، شیب آن بیشتر و سرعت آب افزون تر می گردد، ولی انسان از آغاز آفرینش تا عصر ظهور با همه تلاش و به کارگیری هوش و نبوغ علم و اندیشه خویش فقط قادر می گردد هفت و چهاردهم درصد علوم و واقعیات
ص: 588
هستی را کشف کند؛ یعنی دو قسمت از 27 (1) قسمت آن را و بقیه آن در عصر ظهور شناخته خواهد شد. پس با فرا رسیدن زمان تجلی خورشید حقیقت و سپری شدن آن تیز تر می شود و با توزیع عادلانه امکانات و برقراری عدالت اجتماعی علاوه بر پیشرفت های پیشین، مجهولات باقی مانده بشر نیز معلوم می گردد.
به بیان دیگر: حرکت فناوری مدرن نه تنها متوقف نمی گردد، بلکه با سرعت تکامل می یابد، تکاملی که توأم با پیشگیری از جنبه منفی زندگی ماشینی و خطرات ناشی از آن خواهد بود و به تعبیر دیگر ماشینزه هم تکامل می یابد و هم تصفیه می شود (2).
پس چگونه می توان واپس گرایی و ارتجاع علمی و ابزاری را باور نمود و معتقد شد که انسان عصر ظهور آن چنان گذشته گرا می گردد که همانند آبا و اجداد خویش با شمشیر می جنگد و دفاع می کند؟
آیا سلاح حضرت از قبیل احساس یک نوع ترس و وحشت فوق العاده در قلوب دشمنان است که مانع هر گونه تصمیم گیری کفار در این زمینه می شود، یا یک نوع تأثیر مرموز روانی و از کار انداختن دستگاه های فکری آنها از راه دور که قدرت استفاده از سلاح های مخرب را مختل می سازد؟
ص: 589
یا با اعجاز و کمک فرشتگان موانع را از سر راه برمی دارد و زمین را از لوث وجود مفسدان و مستکبران پاک می سازد؟ یا این سلاح همانند یک اشعه مجهول و مرموز است که کاربردش ماورای همه سلاح های کنونی است و می تواند همه را خنثی کند؟ (1)
هر یک از سلاح های ذکر شده ابزاری است که در زمان حضرت برای برداشتن موانع و شکستن استحکامات اهریمنی دشمن ممکن است به کار گرفته شود، ليكن اصل بر این است که زندگی مردم از مسیر طبیعی و عادی خارج نگردد و از اعجاز و سلاح های غیر عادی تنها در مواقع ضرورت و جهت دلگرمی و آرامش روحی مؤمنان استفاده گردد.
لازم است دو نکته را بیان کنیم:
1- استفاده از سلاح غیر مادی: امداد غیبی و حمایت الهی در پیروزی امام زمان عليه السّلام نقش زیادی دارد.
امام صادق عليه السّلام در توضیح آیه «أتی امر الله فلا تستعجلوه» (2) می فرماید: منظور از حادثه ای که حتماً تحقق پیدا می کند و برای تحقق آن عجله نکنید، امر ما اهل بیت علیهم السّلام و ظهور امام زمان عليه السّلام و تشکیل حکومت جهانی و رجعت امامان است. وقتی حضرت ظهور کرد، خداوند او را به سه چیز تأیید خواهد نمود. 1- فرشتگان، 2- ایجاد رعب در دل دشمنان، 3- به وسیله مؤمنان».
ص: 590
در برخی روایات عدد فرشتگان به تناسب موقعیت های مورد نیاز مختلف سه هزار، پنج هزار و چهل و شش هزار نفر ذکر شده است(1).
این دسته روایات می رساند که فرشتگان همانند جن تحت فرمان حضرت هستند و در موقعیت های مختلف از وجود آنها بهره می برد.
2 - استفاده از سلاح مادی: اگر چه امدادهای غیبی در پیروزی امام عليه السّلام نقش به سزایی دارد، اما پیروزی به آسانی دست نمی دهد، بلکه با رنج طاقت فرسا همراه است، چه این که مؤمنان و بلکه انسانها عموماً پیوسته مورد آزمایش قرار می گیرند. فرورفتن در شداید و سختی ها یکی از ابزار آزمایش است. امام صادق عليه السّلام می فرماید: «پیروزی به دست نمی آید مگر در غرقاب خون و عرق(2). برای دوست شما مهدی آن وسیله سرکش ذخیره شده است».
راوی حدیث می گوید: پرسیدم منظور از وسیله سرکشی چیست؟ امام عليه السّلام فرمود: «ابری است که در آن غرش رعد و شدت صاعقه یا برق است. او بر این وسیله سوار می شود. آگاه باشید او به زودی بر ابرها سوار می گردد و به آسمان های هفتگانه صعود می کند و همه جای زمین یا زمین های هفت گانه را در هم می نوردد»(3).
مسلماً منظور از ابر، ابر معمولی نیست، زیرا ابرهای معمولی وسیله ای نیستند که بتوان با آنها سفر فضایی کرد، چون در جو نزدیک زمین در حرکتند و با زمین فاصله ناچیزی دارند و نمی توانند از آن بالاتر بروند، بلکه اشاره به وسیله
ص: 591
فوق العاده سریع السیری است که در آسمان به صورت تودهای فشرده از ابر به نظر می رسد. غرشی همانند رعد و قدرت و شدتی هم چون صاعقه و برق دارد.
از حدیث ذکر شده می توان دریافت موضوع عقب گرد صنعتی در کار نیست، بلکه به عکس سخن از پیشرفت خارق العاده ای است که به موازات آن باید تکامل در همه زمینه ها صورت گیرد (1).
پس منظور از به کارگیری شمشیر کنایه از جنگ است؛ یعنی جنگ و خونریزی جزء برنامه رسمی مهدی موعود است. ایشان مأمور است دین اسلام را عالم گیر کند، و جلوی بیدادگری را بگیرد، اگرچه با جنگ و توسل به شمشیر باشد، بر خلاف سیره و رویه پدران بزرگوارش که چنین مأموریت حادی نداشتند و به پند و اندرز اکتفا می کردند (2).
بنابراین منظور از قیام مهدی عليه السّلام به سیف اتکا به قدرت نظامی است، همان گونه که «قلم» کنایه از علم و فرهنگ است. ضرب المثل های زیادی در (3) فرهنگ های مختلف در مورد شمشیر که سمبل قدرت است، وارد شده است
ص: 592
[ 69 ]
آرماگدون یک عقیده مذهبی - تاریخی است که مبتنی بر اعتقاد به پایان رسیدن دنیا و رودررویی دو گروه خیر و شر است؛ چنان که فرهنگ «ادوانس لزنر» آن را چنین معنا کرده است: یعنی رویارویی و نبرد نهایی میان خیر و شر در پایان جهان (آخرالزمان).
تقریباً همه ادیان (با اختلاف در تعابير) اتفاق دارند که در این روز نیروهای خیر بر نیروهای شر برتری یافته و خیر و نیکی برای همیشه پیروز خواهد شد.
آرماگدون را مجازاً در هر نوع مبارزه و نبردی که جنبه اسطوره ای داشته باشد و نیروهای خیر و شر در آن مقابل هم قرار گرفته باشند، به کار می برند.
جنگ دوم جهانی را که به شکست آلمانها منتهی شد، نیروی آرماگدون وارمی نامند.
از این رو در فرهنگ عامه انگلیسی زبانان آرماگدون معنای مبارزه سرنوشت ساز، برخورد نهایی و آخرین رویارویی می دهد. از این جهت نبرد شوالیه های پادشاه ریچارد با نیروهای پرنس جان در تاریخ انگلستان می تواند آرماگدونوار باشد، نیز مسابقه دو تیم فوتبال در مرحله نهایی مسابقات می تواند آرماگدون لقب بگیرد!
ص: 593
معنای حقیقی آرماگدون، به لحاظ تطبیقی، مرادف با ظهور امام عصر عليه السّلام در فرهنگ اسلامی و بازگشت عیسی مسیح علیه السّلام در فرهنگ مسیحی و پیروزی اهورامزدا بر اهریمن در فرهنگ زرتشتی است.
این اعتقاد در صنعت سینمای آمریکا مورد توجه قرار گرفته است، منتهی با نگرهای منفی؛ بدین معنا که تلاش می شود ظهور منجی و موعود، نه مسئله ای برای نجات انسانیت از ظلم و پایان خونریزی در عالم و پیدایش صلح باشد، بلکه رویسهای تازه در جنگ و خونریزی تلقی شود، یا با ساختن آرماگدونهایی، حقیقت را به صورت افسانه معرفی کرده یا آن را تحریف کنند.
فیلم هایی از قبیل «نسترآداموس» شخصیت موعود را فردی خونریز و جنگجو معرفی می کند که با قساوت تمام به کشتار می پردازد.
مسلّما انگیزه های سیاسی پشت پرده ای در ساخت و ترویج این نوع فيلم ها وجود دارد که در این جا نمی توان به آن پرداخت (1).
ص: 594
[ 70 ]
از مسائلی که درباره امام زمان عليه السّلام مورد بحث و گفت و گو است، مکان و محل سکونت آن حضرت است، که آیا آن حضرت در مکان خاصی سکونت دارد یا نه؟ و اگر در مکان ویژه ای است آن مکان کجا است؟
روایاتی که درباره مکان امام زمان عليه السّلام وجود دارند چند دسته اند:
1- برخی از روایات محل خاصی را تعیین نکرده و جایگاه آن حضرت را در بیابان ها و کوه ها معرفی می کند. از آن جمله حضرت مهدی عليه السّلام به پسر مهزیار فرمود: «فرزند مهزیار! پدرم امام حسن عليه السّلام از من پیمان گرفت و فرمان داد که برای سکونت کوه های سخت و سرزمین های خشک و دور دست را برگزینیم» (1).
از این روایت استفاده می شود که حضرت از دسترس مردم دور است و کسی که از محل سکونت وی آگاه نیست.
2- برخی روایات خاصی را به عنوان محل سکونت آن حضرت یاد نموده اند، مثلا در برخی از روایات در مدینه و پیرامون آن اشاره شده است. ابوبصیر می گوید از امام باقر عليه السّلام شنیدم که فرمود:
ص: 595
لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة ولابد في عزلته من قوة وما بثلاثين من وحشته، ونعم المنزل طيبة (1)؛
صاحب زمان عليه السّلام را عزلت و غیبتی است که در آن، غیبت، نیرومند است به سی نفری که با حضرت هستند وحشت و تنهایی را از وی دور می کنند (و به قوت وی می افزاید) و خوب جایگاهی است (مدینه) طيبه.
از این روایات استفاده می شود که حضرت در مدینه منوره منزل دارد و افرادی همواره با ایشان به صورت ناشناس هستند.
برخی روایات مکان امام زمان عليه السّلام را کوه «رضوان» که در اطراف مدینه است، بیان کرده اند، عبدالاعلى آل سام می گوید: «با امام صادق عليه السّلام از مدینه خارج شدیم، به روحاء (اطراف مدينه) که رسیدیم حضرت نگاهش را به کوهی دوخت و مدت زمانی ادامه داد، و فرمود: این کوه رضوان نام دارد، خوب پناهگاهی است برای خائف (امام غائب) در غیب صغرا و غیبت کبری (2).»
از روایات دیگر استفاده می شود که امام زمان عليه السّلام در مکانی به نام «ذی طوی» که در اطراف مکه است، زندگی می کند و از همان جا نیز با یاران خود قیام می کنند. امام باقر عليه السّلام فرمود: «امام زمان را غیبتی است در بعضی از دره ها و اشاره کرد به منطقه ذی طوی» (3).
ص: 596
3- برخی روایات جایگاه خاصی را برای امام زمان عليه السّلام نام نمی برد، ولی از حضرت به عنوان فردی یاد میکند که با مردم و در میان مردم و با آنان حشر و نشر دارد و به گونه ای ناشناس زندگی می کند. امام صادق عليه السّلام فرمود: «صاحب الامر شباهتی نیز به حضرت یوسف پیامبر عليه السّلام دارد جای انکار نیست که خداوند با حجت خود همان کاری را انجام دهد که با یوسف انجام داد. صاحب الزمان عليه السّلام ، آن مظلوم حق از دست داده، در میان مردم رفت و آمد می کند و در بازار قدم می نهد و گاهی بر فرش منزل های دوستان می نشیند، ليكن او را نمی شناسند تا زمانی که خداوند به وی اذن دهد تا وی خود را معرفی کند، آن گونه که یوسف عليه السّلام اجازه داد هنگامی که برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: آری من یوسفم» (1).
از این روایت استفاده می شود که امام زمان عليه السّلام مكان معين نداشته در میان جمع و جامع است، با مردم حشر و نشر دارد و زندگی طبیعی و معمولی دارد. در مراسم مذهبی و مناسک حج شرکت می جوید، ولی شناخته شده نیست و این امری است که سابقه داشته و دارد. عنایت امام باشگاه به مردم و هدایت و رهبری مردم از سوی دیگر نشان از آن دارد که آن حضرت در همه جا بوده و در همه جا حضور دارد.
از جمع بین روایات نیز می توان استفاه کرد که امام زمان عليه السّلام در همه جا حضور دارد و این منافات ندارد به آن دسته از روایت که مکان معین مانند مدینه و مکه را بیان کرده اند؛ زیرا آن دسته روایات ناظر بر آن است که در
ص: 597
برخی از زمان ها و مکان های خاص حضور پیدا می کند. آن دسته از روایات که مکان مشخصی را برای امام بیان نکرده ناظر بر آن است که حضرت در همه جا حضور دارد. بی تردید یکی از مصادیق حضور امام در همه جا، همان مکان های خاصی می باشد.
ص: 598
[ 71 ]
اندیشه مهدویت شاخه ای از اندیشه دینی مسلمانان است. هر آسیبی که متوجه پیکره دین باشد، متوجه اندیشه مهدویت نیز می گردد؛ بنابراین بخشی از آسیب شناسی مهدویت، از آسیب شناسی دینی ناشی می شود.
در خصوص آسیب های اندیشه مهدویت به برخی از آسیب هایی که کم و بیش در جامعه وجود دارد اشاره می کنیم.
1۔ جمود اندیشی و سطحی نگری: قشری گری و جموداندیشی در دین مانع فهم عمیق معارف دینی می گردد، از این رو بستری برای کج فهمی و انحراف و بدعت بوده است. نمونه بارز این امر در زمان حکومت امام علي عليه السّلام توسط خوارج آشکار شد؛ کسانی که حاضر شدند به ورق های کاغذین قرآن تعرض کنند، سرانجام بر آن شدند تا قرآن ناطق را خاموش کنند (1).
این آسیب اندیشه مهدویت را نیز تهدید می کند. بعضی تنها با استفاده از روایات و با نگاه جمودگرایانه، مفاهیم مهدویت، مانند انتظار و وقت ظهور و نشانه های ظهور امام زمان عليه السّلام را معنا کرده اند، حال آن که تفسیر اندیشه مهدویت نیاز به تعقل و فهم صحیح و تفسیر روایات نیز دارد. قشری گری آن
ص: 599
چنان در کج فهمی ها از مهدویت مؤثر است که در هنگام ظهور امام زمان عليه السّلام بعضی تصور می کنند حضرت دین جدیدی ارائه خواهد داد.
2- عقل گرایی افراطی: یکی از آسیب های اندیشه مهدویت عقل گرایی است، بدین معنا که بعضی همه مفاهیم مهدویت را با استفاده از عقل و بدون بهره گیری از سنت، معنا و تفسیر کرده اند حال آن که برخی از مفاهیم اندیشه مهدویت را بدون بهره گیری از آموزه های دینی نمی توان تفسیر کرد، زیرا برخی از آنها از اسرار الهی میباشد و عقل ناقص انسانی از درک آن عاجز است. عبدالله بن فضل می گوید که امام صادق عليه السّلام فرمود:
«همانا برای صاحب امر، غیبتی است چاره ناپذیر که هر فرد گمراهی در آن تردید می کند... حکمت غیبت وی چون حکمتی است که در غیبت های حجت های پیشین خدا وجود داشت. به راستی که حکمت آن آشکار نمی گردد مگر بعد از ظهورش، چنان که حکمت کارهای خضر در سوراخ کردن کشتی و کشتن پسر بچه و بالا بردن دیوار، برای موسی آشکار نگردید مگر به هنگام جدایی آن دو... به راستی این امر از امور الهی سری از اسرار خدا و غیبی از غیبهای الهی است. هنگامی که دانستیم او حکیم است، تصدیق می کنیم که کارها و سخنان او همه حکمت است، هر چند دلیل آن برای ما آشکار نباشد» (1).
تقابل قشری گری و عقل گرایی افراطی در اندیشه مهدویت، موجب برداشت های متفاوت و مختلف شده است. برداشت های متفاوت قابل قبول
ص: 600
نبوده و باور مهدویت را آسیب پذیر کرده است. برای رفع این آسیب بایسته است که در تفسير اندیشه مهدویت از عقل و سنت بهره گرفته شود.
3- آمیخته شدن اندیشه مهدویت با خرافات و تحریف: مانند این گونه سخنان که امام زمان عليه السّلام همه را می کشد؛ ما باید ساکت باشیم تا امام زمان عليه السّلام بیاید و همه کارها را درست کند؛ نباید در امور سیاسی به مقتضای انتظار ظهور دخالت نمود و...
توضیح این که: بعضی انتظار را به معنای کناره گیری از مسایل سیاسی و اجتماعی تفسیر کرده و باور دارند که در زمان غیبت باید به عبادت پرداخت و تنها برای تعجیل در ظهور امام زمان عليه السّلام دعا کرد.
امام راحل در بیان این رویکرد می نویسد: «بعضی ها انتظار فرج را به این می دانند که در مسجد و حسینیه یا در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان عليه السّلام را بخواهند» (1).
بعضی دیگر باور دارند که در زمان غیبت نه تنها امر به معروف و نهی از منكر لازم نیست، بلکه باید به گناه دامن زد تا زمینه ظهور امام زمان فراهم شود، زیرا در روایات یکی از علایم ظهور، گسترش گناه و ظلم بیان شده است. برخی با بهره گیری از روایات وانمود می کنند که امام زمان عليه السّلام در هنگام ظهور به خشونت متوسل شده و به قتل عام می پردازد.
ص: 601
همچنین بعضی با بهره گیری از برخی روایات جعلی یا تحریف شده بر این عقیده اند که هرگونه قیام و اصلاحات و تشکیل حکومت قبل از ظهور حضرت محکوم به شکست خواهد بود.
این گونه اندیشه ها آفتی است که به باورهای مهدویت آسیب می رساند.
خرافه پردازی، در زمینه مهدویت همچون سایر معارف دینی قابل گسترش است، به ویژه، از آن جا که امام زمان عليه السّلام در غیبت به سر می برد.
مطامع سوداگران و خامی عامیان و عوام زدگان، بستر مناسبی برای خرافه پردازی را فراهم می آورد. نمونه هایی از این امر را می توان در داعیه های این و آن، بر رؤیت امام زمان یا رؤیاهای مربوط به حضرت ملاحظه نمود. هر چند امکان این امر منتفی نیست، ولی اندک نیست قصه های بی بنیادی که در این زمینه بدان پرداخته اند. از این رو در برخی روایات آمده که: هر کس ادعا کند امام زمان عليه السّلام را دیده است، او را کاذب بدانید (1).
4- شکل گیری گروه های انحرافی: ظهور این گروه ها که معمولا با انگیزه های دنیاطلبی و سیاسی صورت می گیرد، اندیشه مهدویت را آسیب پذیر می کند، زیرا این گروه ها به گونه ای خود را به امام زمان عليه السّلام منسوب می نمایند، حال آن که عملکرد و عقاید آنها با اندیشه مهدویت همسویی ندارد. مضافاً بر این که بعضی از رهبران آنها حتی ادعای مهدویت یا بابیت و وکالت کرده و خود را نماینده امام معرفی می کنند.
ص: 602
شکل گیری گروه های انحرافی از یک سو و ظهور مدعیان مهدویت از جانب دیگر موجب شده است که بعضی در تشخیص اندیشه صحیح مهدویت دچار مشکل شوند. این تأثیر گذاری به حدی است که اگر کسی به عنوان امام زمان عليه السّلام ظهور کند و یا خود را نماینده حضرت معرفی نماید، مردم جذب او می شوند.
5 - القائات و شبهات از سوی دشمنان: القای شبهات که در قالب های مختلف ظهور می کنند، موجب تضعیف باورهای دینی شده و مردم در تشخیص واقعیات دچار مشکل می شوند.
اندیشه مهدویت از این آفت مصون نمانده است. در طول تاریخ ده ها شبهه و اشکال توسط دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه القا شده است. شبهاتی مانند این که مهدی وجود خارجی ندارد، بلکه نماد کلی و اشاره به چیرگی حق و عدالت در برابر باطل و بیدادگری است و این نماد می تواند هر کس باشد و یا مسئله طول عمر امام و فلسفه وجودی حضرت در حالی که غایب است.
در عصر حاضر، دشمنان و منحرفان، به القای شبهه پرداخته، درصدد تضعیف این باور عمومی هستند امروزه صدها کتاب و فیلم علیه مهدویت تدوین و ساخته شده اند. انتشار برخی از شبهه ها در شبکه های اطلاع رسانی مانند اینترنت و... شاهد بر این مدعا است.
شاید به خاطر القای شبهات بوده است که معصومان عليهم السّلام سعی کرده اند امام زمان عليه السّلام را با نام و مشخصات بیان کنند و به بیان ویژگی های حکومت حضرت و دیگر مسایل مربوط بپردازند.
ص: 603
[ 72 ]
مهم ترین نقشی که انتظار بر فرد منتظر دارد صلابت او در درست کاری است.
آن که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد.
منتظر به کسی گفته می شود که از وضع موجود ناراحت باشد و برای ایجاد وضع بهتری تلاش کند.
بر این اساس می توان گفت: انتظار حکومت حق و عدالت مهدی عليه السّلام از دو عنصر تشکیل شده است؛ عنصر نفي و عنصر اثبات. عنصر نفی، بیگانگی با وضع موجود و عنصر اثبات، خواهان وضع بهتری بودن است (1).
نتیجه این انتظار مبارزه با عوامل ظلم و بیداد و فساد و خودسازی و خودیاری و جلب آمادگی جسمی و روحی برای شکل گیری حکومت جهانی است. در این صورت انتظار یعنی آماده باش کامل. انتظار تمرین و ریاضت است. انتظاریک بسیج عمومی است.
انتظاری که به اندازه فرج اهمیت دارد و پاره و بخشی از فرج کلى الهی خوانده شده است، نمی تواند امری ساده و حالتی بی اعتناء و روزگاری خالی از تعهد و شور باشد... جامعه ای که از نظر اعتقاد و بصیرت و عمل و اخلاق و حضور و اقدام و آمادگی و ثبات و طهارت و زهد و شعور و شناخت و عدل و
ص: 604
احسان، آن چنان که پیشوایان گفته و خواسته اند نباشد، چگونه منتظر محسوب خواهد گشت؟! خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد، باید خود صالح باشد (1).
منتظران واقعی علاوه بر این که بر اصلاح خویش می کوشند، وظیفه خود میدانند دیگران را نیز اصلاح کنند. مقصود از انتظار فرج، حفظ آمادگی و اصلاح فردی و اجتماعی و زمینه سازی برای ظهور حضرت بقية الله عليه السّلام است.
از روایات معصومین عليهم السّلام استفاده می شود که انتظار ظهور حضرت مهدي عليه السّلام برترین اعمال امت پیامبر عظیم الشأن اسلام است (2). انتظاری که این همه ارزشمند است، عبارت است از انتظار سازنده در مقابل انتظار تخدیر کننده و منفی می باشد.
انتظار سازنده دارای ویژگی هایی است، از جمله:
1- دین داری.
از خصوصیات انسان منتظر، دینداری و دیانت پیشگی است، چرا که او منتظر پیاده شدن دین در جامعه است و چنین انتظاری باید همراه، با عمل به دین باشد. امام صادق علیه السّلام فرمود: «برای صاحب الأمر غیبتی است طولانی. در این دوران هر کسی باید به دین خود چنگ زند» (3).
2- پارسایی.
ص: 605
منتظر حکومت مهدی موعود عليه السّلام باید با تقوا باشد و خود را چنان که آن پیشوا دوست دارد بسازد، تا به لطف خدا در شمار یاران آن بزرگوار به حساب آید.
امام صادق عليه السّلام فرمود: «هر کس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد، باید چشم به راه باشد و پارسایی پیشه کند» (1).
3- عمل به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر.
انتظار واقعی موجب می شود که منتظر، رضایت و خشنودی امام زمان عليه السّلام را فراهم کند. مسلم است که پیاده شدن معروف زدودن منکر از جامعه، رضایت آن امام را جلب میکند و هدف اساسی قیام حضرت مهدی عليه السّلام است.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «خوشا به حال کسی که قبل از قیام مهدي عليه السّلام به او اقتدا کند» (2). معلوم است که شاخص مهم این اقتدا امر به معروف و نهی از منکر است.
4- آراسته شدن به اخلاق اسلامی.
انسان منتظر باید دارای اخلاق اسلامی باشد، و جامعه منتظر باید مظهر اخلاق محمد صلّی الله علیه و آله گردد. امام صادق علیه السّلام فرمود: «آن که دوست دارد در شمار اصحاب قائم مي باشد، در عصر انتظار باید اخلاق نیکو داشته باشد» (3).
5- آمادگی نظامی:
ص: 606
انسانی که منتظر قیام بزرگ، و یک انقلاب حقیقی به تمام معنا، نیز جنبش عظیم جهانی است، ممکن نیست آمادگی برای حضور در قیام و کمک به آن را نداشته باشد. منتظر قيام قائم عليه السّلام باید همیشه آمادگی نظامی و نیروی سلحشوری داشته باشد تا به هنگام طلوع خورشید ظهور، به صف پیکارگران رکاب آن حضرت بپیوندد. امام صادق عليه السّلام فرمود: «هر یک از شما برای خروج قائم اسلحه تهیه کند، اگر چه یک نیزه».
در گذشته شیعیان به این امر توجه بیشتر داشتند تا جایی که برخی در روزهای جمعه لباس رزم بر تن می کردند و سوار بر اسب در بیرون شهر به حالت آماده باش به سر می بردند.
در شرایط کنونی این آمادگی ممکن است با شرکت در برنامه بسیج سپاه پاسداران عملی گردد.
به طور خلاصه می توان گفت: منتظرانی که ثواب شهادت در رکاب حضرت قائم عليه السّلام را دارند، عبارتند از کسانی که در دوران غیبت به مکتب تشیع عمل میکنند و از نظر قدرتهای ایمانی و روحی، نیز پرورش های اخلاقی واجتماعی، سازماندهی های سیاسی و نظامی همیشه آماده و همواره در سنگر مبارزه با تمایلات نفسانی، ذلت پذیری، استعمارزدگی، ظلم پذیری، ناهنجاری های اجتماعی و مفاسد اخلاقی، مقاوم و استوارند. اینان هر چه در توان دارند، به کار می برند تا زمینه ظهور عدل گستر جهان و منجی عالم بشریت فراهم نشده و با ظهور حضرتش چشم مستضعفان، روشن و عدل کل در عالم پیاده گردد.
ص: 607
[ 73 ]
به عقیده ما شیعیان بعد از غیبت صغری، غیبت کبری فرا رسیده است. این شبهه وجود دارد که بعد از غیبت صغری (که حدود هفتاد سال بود) امام زمان عليه السّلام فوت کرد و یاران وی جهت دلگرمی مردم چنین دروغ مصلحتی را ساخته اند! برای رفع این شبهه چه پاسخی وجود دارد؟
شیهه فوق فاقد دلیل و مدرک است. برای اثبات هر ادعایی نیاز به مدرک و دلیل است. در حالی که نه تنها دلیلی برای ادعای مذکور وجود ندارد، بلکه دلائل متعددی از متون معتبر دینی برای غیبت کبرای امام مهدی عليه السّلام وجود دارد.
قبل از ولادت امام مهدي عليه السّلام جریان مهدویت و غیبت کبری و صغرا توسط معصومان عليهم السّلام بیان شد و کتابهای متعددی در این باره نوشته شده است (1).
امام صادق عليه السّلام فرمود: «امام قائم دو غیبت خواهد داشت: یکی کوتاه و دیگری دراز مدت (2).»
شبهه مذکور هم چنین با برخی دیگر از اعتقادات ناسازگار است. شیعیان با بهره گیری از روایات باور دارند که زمین از حجت خدا خالی نیست (3)، زیرا بدون وجود امام، زمین فرو خواهد ریخت (4).
ص: 608
بر این اساس شیعیان باور دارند که امام زمان عليه السّلام آخرين حجت خدا بر زمین است.
حضرت به گونه ای مخفی میان مردم حضور یافته و به هدایت آنان می پردازد.
امام علی عليه السّلام فرمود: «حجت حق بر زمین استوار است، در جاده ها حرکت می کند، در خانه ها و قصرها وارد می شود، در شرق و غرب زمین به گردش می پردازد، سخن مردم را می شنود، بر جماعت مردم سلام میکند، آنان را می بیند اما دیده نمی شود» (1).
ص: 609
[ 74 ]
برای امام زمان عليه السّلام دو غیبت وجود دارد: غیبت صغری و غیبت کبری.
در زمان غیبت صغری که از سال 260 و یا 255 ه- ق آغاز شد و در سال 329 پایان یافت مردم پرسش های عقیدتی، اجتماعی و مشکلات خویش را به وسیله ی نواب خاص با امام زمان عليه السّلام در میان می گذاشتند و آن حضرت مسائل و پرسش های مردم را پاسخ می گفت. گاهی گروهی از مردم به وسیله ی نواب خاص امام زمان علي به دیدار امام دوازدهم عليه السّلام می رفتند؛ از این رو در این مدت امام هم غایب بود و هم نبود.
نواب خاص وظایف مهمی را بر دوش داشتند از جمله:
الف) پنهان داشتن نام و مکان امام: گرچه امکان رؤیت امام زمان عليه السّلام در غیبت صغری برای مردم و نواب خاص وجود داشت، ولی به دلیل مشکلات سیاسی، هر یک از نواب موظف بودند که نام و مکان امام را افشا نکنند؛ زیرا امام از سوی حکومت تهدید می شد. البته این پنهان کاری به دستور امام زمان عليه السّلام صورت گرفته بود. ارتباط شیعیان نیز بدون این که مکان امام را بدانند برقرار می شد.
ص: 610
ب) پاسخ گویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی: نواب خاص علاوه بر وظیفه ی فوق وظیفه ی پاسخگویی به سؤالات فقهی و مشکلات عقیدتی را نیز بر عهده داشتند. آنان سؤالات فقهی و شرعی شیعیان را به عرض امام عليه السّلام می رساندند و پاسخها را دریافت می کردند و به مردم ابلاغ می نمودند.
ج) اخذ و توزیع اموال متعلق به امام زمان : نواب خاص اموال متعلق به امام (مانند بیت المال و سهم امام) را از شیعیان گرفته به هر طریقی به امام زمان عليه السّلام می رساندند.
در این دوره نحوه ارتباط با امام زمان عليه السّلام ممکن است با طرق زیر امکان پذیر باشد:
در خصوص امکان و عدم امکان ملاقات حضوری با امام زمان عليه السّلام اختلاف است. برخی عقیده دارند که ملاقات حضوری امکان دارد و انسان با رعایت تقوا و ایجاد شایستگی، می تواند به حضور امام زمان عليه السّلام برسد. چنان که شخصیت هایی مانند مقدس اردبیلی (1) ، علامه حلی (2) و علامه ی بحرالعلوم (3) به حضور حضرت رسیدند. سید مرتضی (4) ، شیخ طوسی و... از طرفداران این
ص: 611
نگرش هستند. شیخ طوسی می نویسد: «ما قطع نداریم که حضرت از تمام اولیای خود، پنهان باشد، بلکه جایز است که برای بیشتر آنان ظاهر گردد».
برخی دیگر عقیده دارند که ملاقات حضوری با امام زمان عليه السّلام امکان ندارد. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی (1)، فیض کاشانی (2)، و کاشف الغطاء (3)، و از طرفداران این نگرش هستند. اینان به برخی از روایات تمسک نموده اند که هر گونه ارتباط حضوری با امام زمان عليه السّلام را منع کرده است (4). امام زمان عليه السّلام در توقيع شریف خطاب به آخرین نایب خاص خود، یعنی علی بن محمد سمری فرمود: «به زودی از شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای دیدن مرا می کنند. آگاه باشید، هر کس قبل از خروج سفیانی، و صیحه ی آسمانی، ادعا کند که مرا دیده دروغگوی افترا زننده است» (5).
واقعیت آن است که با تقوا و معنویت و قابلیت می توان به حضور آن امام همام رسید، چنان که برخی از بزرگان به حضور او رسیده اند. به نظر می رسد روایاتی که دلالت بر منع ملاقات دارند، ناظر بر این است که جلوی هر گونه سوء استفاده از ادعای دیدن امام زمان عليه السّلام گرفته شود و هر کس ادعای رؤیت امام زمان عليه السّلام را نکند.
ص: 612
بی تردید می توان با امام زمان عليه السّلام ارتباط معنوی بر قرار کرد. البته این ارتباط با بهره گیری از تقوا، دعا خواندن و توسل به ائمه عليه السّلام ، به ویژه به ساحت مقدس امام زمان عليه السّلام امکان پذیر است. شاید بر همین اساس باشد که یکی از وظایف شیعیان در زمان غیبت، دعا کردن برای امام زمان عليه السّلام و توسلات بیان شده است (1). ارتباط معنوی بدان معنا نیست که انسان امام زمان عليه السّلام را ملاقات حضوری کند، بلکه باید با آن امام ارتباط برقرار کند و همیشه به یاد او بوده و او را در تمام اعمال ناظر بداند. هرگاه چنین لیاقت و شایستگی ای حاصل شد حضرت به انسان عنایت نموده و به رفع مشکلات انسان می پردازد؛ از این رو امام زمان عليه السّلام در توقیعی که برای شیخ مفید صادر نمود فرمود: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمی ماند» (2).
باز حضرت در همان توقیع فرمود: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم. اگر جز این بود، دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد و دشمنان، شما را ریشه کن می کردند» (3).
ارتباط معنوی انسان با امام زمان عليه السّلام سبب می شود که حضرت میان مردم حضور پیدا کند، اگر چه مردم او را نشناسند. امام على عليه السّلام فرمود: «سوگند به
ص: 613
خدا، حجت خدا میان آنان هست و در کوچه و بازار گام بر می دارد و بر خانه های آنان وارد می شود و در شرق و غرب جهان به سیاحت می پردازد و گفتار مردمان را می شنود و بر اجتماعات آنان وارد شده سلام می دهد، او مردمان را می بیند» (1).
در دعای ندبه می خوانیم: «جانم فدایت! تو آن غایبی هستی که از میان ما بیرون نیستی. جانم فدایت! تو آن دور شده از وطن هستی که از ما دور نیستی» (2).
ص: 614
[ 75 ]
سنت قطعی الهی بر این مقرر شده، که روزی به وسیله ی امام زمان عليه السّلام زمین لبریز از عدل و داد شود و مدینه ی فاضله تشکیل گردد و همه اقشار، مزه ی شیرین عدل را بچشند و گمشده ی خود را در حکومت امامی که کلامش، راهش و حکومتش عدل است، بیابند و بالاخره با حاکم شدن عدالت در اقصی نقاط عالم وفا و آسایش را لمس کنند و در سایه ی حکومت صالحان اجرا شدن احكام نورانی الهی را ناظر باشند تا جایی که زمین از قسط و عدل سیراب شود.
حضرت بقية الله عليه السّلام عدل کلی را در جهان، با شرایط زیر پیاده می فرماید:
1- آمادگی جامعه ی بشری برای عدالت کلی. انسان فطرتاً عدالت خواه استو عدالت را دوست دارد، همان گونه که زیبایی را فطرتا دوست دارد، به ویژه وقتی از ظلم و جور به تنگ آمد، تشنه ی عدالت می شود. با وجود این وضعیت در زمان ظهور، عدالت محقق می شود.
2- در زمان ظهور عقلها کامل می گردد و بشر به اندازه ای به رشد عقلی می رسد که قابلیت پیاده شدن عدل همگانی را پیدا می کند (1)
ص: 615
3- اجتماع یارانی (حداقل 313 نفر) در ابتدای کار دور شمع وجود امام با ویژگی هایی از قبیل:
الف) خداجویی و توحید که سرلوحه ی خصال یاران مهدی عليه السّلام است و وجودشان غرق جلوهی نور ایزدی است.
ب) بصیرت و آگاهی. آنان چنان درایت و خردمندی دارند که در هر وضعی حق را از باطل باز می شناسند.
پ) حفظ حدود الهی. یاران حضرت چنان خود ساخته اند که حتی در سخت ترین اوضاع دست از پا خطا نمیکنند و قانون الهی را نمی شکنند.
ت) شجاعت. آنان دلیر مردان جنگ آوران میدان نبردند و دل هایی چونپولاد دارند و از انبوه دشمن هراسی به دل راه نمی دهند. ایمان به هدف همه وجودشان را تسخیر کرده است.
ث) فرمان بری. آنان عاشقان مولای خودند تا جایی که در انجام دستورهای حضرت بر یکدیگر پیشی می گیرند.
ج) زهد و ساده زیستی، زهد و عدم وابستگی به دنیا زینت کارگزاران مهدی است. یاران امام منتظر با داشتن چنین صفاتی چنان خود ساخته اند که اگر همه دنیا به آنان پیشنهاد شود تا تخلف از فرمان امامشان کننده نمی پذیرند (1).
4- در ابتدا کارگزاران مهدی موعود عليه السّلام انسان های ساخته شده اند که ایمان به خدا روحشان را در خود گداخته و از نو ساخته است و خداترسی آنان مانع
ص: 616
از تخلفشان می گردد. در مراحل بعد که انقلاب حضرت گسترش می یابد، کارگزاران بر اساس موازین درست و شایستگی های اصولی و لیاقت های افراد انتخاب می گردند.
5- پس از انتخاب مجریان لایق دولت مرکزی شدیدا آنان را تحت مراقب کامل قرار میدهد و همواره اعمال و رفتارشان زیر نظر است. مأموران مخفی و چشم و گوش های دولت مرکزی بیش از آن که مردم را زیر نظر بگیرند، به اعمال و کردار کارگزاران دولت می نگرند. و از متصدیان امور می خواهند که به موازین عدالت پایبند باشند وگرنه با برخورد شدید و نرمش ناپذیر مواجه خواهند شد (1).
6- امدادهای غیبی: همواره بشر برای پیمودن راه های دشوار محتاج امدادهای غیبی میباشد. در عصر ظهور حضرت امدادهای غیبی و نصرت های قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله یاری می رسانند. نیز فرشتگان و حضرت عیسی عليه السّلام برای نصرت حضرت فرود می آیند و باران های رحمت پی در پی نازل می شود و زمین گنج ها، معدن ها و تمام منافعش را بیرون می ریزد. تمام نعمت ها فراوان می گردد، تا بدین وسیله خداوند سلطنت مهدی را در تمام زمین بگستراند (2).
ص: 617
[ 76 ]
تمامی ادیان به منجی باور دارند: مسیحیت به حضرت عیسی، مسلمانان به حضرت مهدی عليه السّلام و... آیا نجات دهندگان برای هدف خاصی ظهور می کنند یا این که هر یک هدف خاصی را دنبال می کنند؟
در آئین های هندو، زردتشت، یهود، مسیحیت و اسلام این باور وجود دارد که در آینده جهان فرد صالحی ظهور خواهد نمود، و در جهت زدودن ستم و نجات بشر قدم بر می دارد و در این راه موفق خواهد شد. همه اینها در هدف کلی، یعنی هدایت و ارشاد و نجات بشر از نادانی و گمراهی وحدت نظر دارند.
حال ممکن است در امور و اهداف جزیی و برخی از ویژگی ها دیدگاه های متفاوتی داشته باشند.
ص: 618
[ 77 ]
در روایت های متعددی یکی از نشانه های حتمی ظهور امام مهدي عليه السّلام خروج سفیانی ذکر شده است (1). نام وی عثمان بن عَنبَسه و از فرزندان ابوسفیان می باشد (2). وی دارای صورتی سرخ، پوستی سفید و چشمانی زاغ می باشد (3). او از شهرهای روم (شاید مراد اروپای فعلی باشد) بپا می خیزد و بر گردن صليب دارد (4).
شاید او مسیحی یا مسلمان منحرفی باشد که دشمنی امیرالمؤمنین عليه السّلام را به دل دارد. زیرا در برخی روایت ها آمده که وی در کوفه اعلام می کند هرکه سر شیعه علی بن ابی طالب را بیاورد، هزار درهم جایزه می گیرد (5). در روایتی از امام صادق عليه السّلام آمده است: زمان خروج وی ماه رجب است وخروج وی از آغاز تا انجام، 15 ماه می باشد که 6 ماه به نبرد می پردازد و 5 مکان مهم:
ص: 619
دمشق، حمص، فلسطین، اردن و حلب را اشغال میکند و 9 ماه بر آنها فرمان روایی می کند (1).
در بسیاری از روایت ها از نبردی در مکانی میان مکه و مدینه بنام «بیداء» خبر داده شده است که سپاه سفیانی با امام مهدی علیه السّلام و لشکریانِ آغازینِ ایشان در آن مکان رو در رو می شوند و سپاه دشمن در زمین فرو می رود.
در روایتی آمده است که امیر المؤمنین علیه السّلام در تأویل آیه شریفه «ولَو تَری إذ فَزِعوا فَلا فَوتَ» (2) می فرمایند که لشکر سفیانی به مدینه می آیند تا به «بیداء» برسند، خدا آنها را در زمین فرو می برد (3).
اما این که اکنون زنده است یا هنوز متولد نشده است، نمی دانیم از آقای بهلول نقل شده است که در سوریه شخصی را به آن نام دیده ام. او احتمال می داد که ممکن است همان باشد لكن مطمئن نیستم.
وظیفه ما در این زمینه این است که معرفت و شناخت خود را از امام زمان علیه السّلام بالا برده تا در طوفان های فکری و عقیدتی دچار شک و شبهه نشویم. جهاد ما با سفیانی شناخت تفکر و عقیده او و دوری جستن و مبارزه با عقیده اوست.
ص: 620
[ 78 ]
ما اعتقاد داریم حضرت مهدی علیه السّلام امام دوازدهم ما است و در سال 255ق متولد شده (1) و الان نیز زنده است ولی در غیبت به سر می برد (2) و نیز معتقدیم با اذن الهی ایشان کارهای خارق العاده را می تواند انجام دهد. و برای هر یک از مواردی که ذکر شد روایاتی داریم و علاوه بر آن روایات ملاقات هایی (3) که با ایشان چه در زمان حیات پدرشان که نوبت به امامت ایشان نرسیده بود، چه در زمان امامت ایشان که خودش دو مرحله دارد: غیبت صغری و غیبت کبری، با ایشان انجام شده گواه صدقی بر اعتقاد ما به زنده بودن ایشان می باشد. و نیز صدور کرامت های (4) بسیاری از سوی ایشان در طول مدت حیاتشان تاکنون، گواه صدقی بر این اعتقاد ما است که ایشان توان انجام کارهای خارق العاده را به اذن الهی دارند.
ص: 621
بنابراین دلیل ما بر اعتقاداتی که شما به آنها اشاره کرده اید علاوه بر روایات معتبر بسیار، دیدارهایی که با ایشان انجام شده و کرامت هایی است که از ایشان سرزده است.
اما لازمه صدق اعتقاد خود را این نمی دانیم که چون ایشان زنده است و توان انجام کارهای خارق العاده را دارد باید تمام مشکلات شیعیان را برطرف کند، توضیح مطلب؛
همه ما معتقدان به انبیاء الهی بویژه ما مسلمانان اعتقاد داریم که انبیاء الهی و پیامبر مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله توان انجام کارهای خارق العاده را با اذن الهی داشته اند و در آیات قرآن به آن اشاره شده است مثل توانایی های حضرت عیسی علیه السّلام در شفای بیماران، زنده کردن مردگان و... (1) ولی از طرفی هم می دانیم که پیروان آنها چه در زمان خود آنها چه بعد از آنها مشکلات فراوان داشته اند «آیا گمان می کردید داخل بهشت می شوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد، همان که گرفتاری ها و ناراحتی ها به آنها رسید و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که به او ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ آگاه باشید یاری خدا نزدیک است» (2).
یا در تاریخ اسلام است که مسلمانان در ابتدا مجبور بودند به دره ها پناه برند و نماز بخوانند (3) یا در آن هنگام که مشکلات و فتنه ها زیاد شد عده ای از
ص: 622
آنها به حبشه هجرت کردند (1) و پس از هجرت هم جنگ های متعددی پیش آمد و در کنار همه اینها فقر و مشکلات اقتصادی نیز بود.
آیا وجود این همه مشکلات باید موجب شود که ما در حقانیت دین مبین اسلام و پیامبر مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله و توانمندی های ایشان شک کنیم؟! با این که می گوئیم صدور تنها یک کار خارق العاده که سایر انسان ها از انجام همانند آن عاجز باشند، برای اثبات حقانیت کسی که ادعای پیامبری و رابطه با عالم غیب دارد کافی است و می گوئیم وجود مشکلات برای امتحان مردم ضروری است (2) و قرار نیست همه مشکلات برطرف شوند آن هم توسط أنبياء و از طریق معجزه.
با توجه به مسائل فوق، در شبهه ای که راجع به مشکلات شیعیان و اعتقادات آنان به یک امام که قادر به انجام هر کاری از سوی خدا است، بیان کرده اید می گوئیم:
اولاً: صدور کرامت (انجام کارهای خارق العاده) نیاز به اذن الهی دارد و تنها در صورتی که او مصلحت بداند انجام خواهد شد نه هرگاه که ما خواسته باشیم.
ثانيا: صدور کرامت و حل مشکلات از طریق خارق العاده تنها در صورتی است که حل مشکل یک شخص یا جامعه از طریق عادی و معمول خیلی
ص: 623
دشوار یا ناممکن باشد مثل شفای بیماری های صعب العلاج و غیر قابل درمان، البته آن هم در صورتی که مصلحت الهی و اذن او باشد.
ثالثاً: صدور کرامت گاهی برای آن است که مردم نسبت به الطاف امام خود به آنها و مقام معنوی ایشان آگاه شوند و در عقیده خود استوارتر باشند و دلیل ما برای مورد قبل و این مورد آن است که تقریباً تمام کرامات در چنین مواقعی صادر شده است.
رابعاً: وجود مشکلات، گذشته از این که از جنبه دینی برای امتحان کردن مردم و سنجش ایمان آنها است، برکات دیگری هم دارد مثل بروز استعدادها و توانمندی ها و خلاقیت افراد بشر، این همه رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی در جهت رفع مشکلات بوده است. بلی بعضی از مشکلات و بلايا ناشی از رفتار خود انسان ها و نتیجه اعمال آدمی است که اگر آدمی خودش را اصلاح کند آن مشکلات پیش نخواهد آمد و اگر هست رفع می شود مثل خیلی از جنگ ها که ناشی از روحیه استکباری انسان ها است و مثل عدم نزول بركات آسمانی که نتیجه بی تقوایی انسان ها است، خداوند در قرآن کریم می فرماید: اگر مردم اهل ایمان و تقوا می شدند بركات آسمانها و زمین بر آنها نازل می شد (1).»
خامساً: همان طور که گفته شد ما اعتقاد داریم امام دوازدهم که آخرین امام ما نیز می باشد به امر و مصلحت الهی در حال غیبت می باشند. زنده هستند و
ص: 624
در بین مردم به سر می برند اما به طور ناشناخته. مردم از وجود ایشان همانند خورشیدی که پشت ابر می باشد بهره می برند (1). بنابراین خودشان به طور مستقیم و آشکارا در امور شیعیان و رهبری آنها دخالت نمی کنند و مردم را در زمان غیبت به مجتهدین واجد شرایط از نظر علمی و تقوایی ارجاع داده اند (2).
مجتهد باید از منابع معتبر در فقه شیعه، حکم مسائل شرعی خصوصاً مسائل جدید را به دست آورد و در اجرا کردن احکام و تحقق آنها در جامعه در حد توان بکوشد. و در یک کلمه مجتهدی که شرائط علمی و تقوایی لازم را داشته باشد نائب امام زمان علیه السّلام در زمان غیبت می باشد. التبه ما مجتهد را معصوم نمی دانیم ممکن است خطا کند (3) ولی از باب این که نزدیک ترین کس از نظر علمی و تقوایی به امام معصوم علیه السّلام می باشد امام معصوم علیه السّلام مردم را به چنین کسی ارجاع داده اند و نظر او را حجت کرده اند.
اگر مرادتان از مشکلات فقهی و اجتماعی عدم دسترسی به نظر مستقیم امام معصوم علیه السّلام و راهنمایی های ایشان و عدم امکان استفاده از برکات حضور ایشان در میان مردم و جامعه می باشد ما قبول داریم. و این به خاطر غیبت امام زمان به امر و مصلحت الهی است. و اما اگر مرادتان آن است فقه شیعه توان
ص: 625
پاسخگویی به مسائل جدید را ندارد، این را قبول نداریم. چه جور شد که فقه اهل سنت که مبتنی بر قرآن کریم و سنت نبی مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله می باشد در مواجهه با مسائل جدید مشکل ندارد ولی فقه شیعه که علاوه بر دو منبع مورد قبول اهل سنت، اقوال و سیره و تقریر امامان معصوم علیهم السّلام خود را به عنوان حجت شرعی در اختیار دارد (1) مشکل دارد!
بله اگر امام معصوم علیه السّلام غایب نمی بودند آن چه بیان می داشتند نص حکم شرع بود، حکم واقعی شرع بود ولی آن چه مجتهد به دست می آورد استنباط از منابع شرع است ممکن است حکم واقعی باشد و ممکن است حکم واقعی نباشد بلکه حکم ظاهری باشد، حکمی است که در غیبت امام معصوم علیه السّلام به آن مکلّف هستیم و حجت شرعی بر ماست.
نکته: این که در روایات فراوان آمده است که امام زمان علیه السّلام زمین را پر از قسط و عدل می کنند (2) و نعمت ها و برکات فراوان نازل می شود اینها همه مربوط به دوره ظهور ایشان و تشکیل حکومت می باشد. البته این به آن معنا نیست که ایشان با معجزه تشکیل حکومت خواهند داد، خیر. بلکه وقتی ظهور می کنند با مشکلات فراوانی نظیر آنچه پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله با آن مواجه بودند بلکه شدیدتر از آن، روبرو خواهند شد (3) که به کمک یاران و اعوان خود بر آنها غلبه
ص: 626
خواهند کرد و حکومت تشکیل خواهند داد کما این که پیامبر گرامی ما و سایر انبیاء مشکلات داشتند ولی آنها را با معجزه حل نکردند.
شیعه و غیر شیعه اعتقاد داریم که پیامبران الهی به ویژه خاتم آن ها صلّی الله علیه و آله توان انجام کارهای خارق العاده را با اذن الهی داشته اند. سؤال من این است آیا آنها با استفاده از این قدرت، همه مشکلات مردم زمان خود را برطرف می کرده اند؟
وقتی به قرآن رجوع می کنیم می بینیم وجود مشکلات و گرفتاری ها در زمان انبیاء و امتحان مردم به آن وسیله از سنّت های الهی بوده است. به تاریخ اسلام که رجوع می کنیم می بینیم دوره حیات نبی مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله سرشار از مشکلات دشواری ها جنگ ها و... می باشد آیا پیامبر نمی توانست معجزه کند و همه گرفتاری ها را با معجزه حل کند؟ قطعاً می توانست، پس چرا نکرد؟ این سؤالی است که شما باید پاسخ دهید و هر چه پاسخ دهید ما نیز در پاسخ شبهه ای که مطرح کرده اید خواهیم گفت؛ اگر بگوئید قرار نیست همه کارها را پیامبر آن هم با معجزه انجام دهد ما هم می گوئیم قرار نیست همه کارهای شیعیان را امام آنها آن هم با کرامت و کارهای خارق العاده انجام دهد.
ص: 627
[ 79 ]
از آنجا که تاریخ و زمان ظهور حضرت حجت امام زمان علیه السّلام از مسایلی است که در آینده رخ خواهد داد، طبیعتاً تعیین هر یک از این مسایل، پیشگویی و اخبار از آینده محسوب می گردد و شاید یگانه راه معرفت آن نیز مراجعه به اخبار و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام باشد. احادیث و اخبار، نه تنها تاریخ ظهور آن حضرت را تعیین نکرده، بلکه وقّاتون (یعنی تعیین کنندگان وقت آن را) هم تخته و تکذیب کرده و اصولا تعیین زمان ظهور را امر مکروهی شمرده است (1). اما در زمینه ی مکان ظهور احادیث بسیار زیادی به ما رسیده که مضمون همه ی آنها، ظهور حضرت از مکه مکرمه و به طور خاص بین رکن و مقام است. در این جا تنها به ذکر نمونه هایی از این احادیث بسنده می کنیم:
امام باقر علیه السّلام فرمود: چون حضرت قائم علیه السّلام در مکه قیام کند و آهنگ کوفه کند، منادی فریاد کشد که کسی خوردنی و آشامیدنی همراه خود برندارد و سنگ حضرت موسی که یک بار شتر وزن دارد، با آن حضرت است، در هر منزلی که فرود آیند، چشمه آبی از آن بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند (2).
ص: 628
2- از حذيفه نقل شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده در آن روز خداوند مردی از اولاد مرا بر می انگیزد که هم اسم و هم خلق من بوده و مردم بین رکن و مقام با او بیعت می کنند (1).
3- همچنین حذیفه در ضمن حدیثی طولانی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: بعد از خروج سفیانی و اعمال فجوری که مرتکب می شود، منادی از آسمان ندا میدهد که خداوند زمان جباران و ستمکاران را به سر آورده و صاحب امر شما در این هنگام بهترین امت محمد صلّی الله علیه و آله ، یعنی حضرت مهدی علیه السّلام است، پس در مکه به او ملحق شوید (2).
4- امام باقر علیه السّلام فرمود: گویی قائم علیه السّلام را در روز عاشورایی که روز شنبه است، می بینم در حالی که بین رکن و مقام ایستاده است و جبرئیل در کنار او ندا می دهد: بیعت از آن خداست، پس زمین را پر از عدل و داد می کند (3).
5- از امام سجاد علیه السّلام در ضمن حدیثی طولانی نقل شده است: « ثم يخرج الى مكة و الناس يجتمعون بها...؛ حضرت حجت علیه السّلام به سوی مکه رفته و مردم هم با او همراه می شوند» (4).
6- از امام محمد باقر علیه السّلام نقل شده که فرمود: با امام زمان علیه السّلام در مکه بر کتاب خدا و سنت رسول خداش بیعت می شود (5).
ص: 629
پس از این روایات و سایر مباحث و گزارشات تاریخی استفاده می شود که امام زمان علیه السّلام از مکه ظهور خواهد کرد و هیچ گزارشی مبنی بر ظهور آن حضرت از هند در تواریخ معتبر و احادیث صحیح وارد نشده است. و در اعتقادات شیعیان هم می فرمایش و احادیث وارده از پیامبر صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیه السّلام می باشد و اعتقاد شیعیان بر این پایه استوار است. از اینرو شیعه هیچ اعتقادی مبنی بر اینکه امام زمان علیه السّلام از هند ظهور خواهد کرد ندارد و اعتقاد شیعیان در مورد ظهور امام زمان علیه السّلام همان مکان موجود در روایات (مکه) می باشد.
ص: 630
[ 80 ]
چگونه مهدی منتظر در آخر الزمان می تواند مردگان را زنده کند؟ و مؤمنین را عزیز بدارد و فاسقین را عذاب نماید؟ و اصولاً آیا اعتقاد به رجعت پشتوانه علمی دارد در حالیکه جزء اعتقادات مسلمین نمی باشد، چرا که عقلا ممکن نیست و دلیل بر آن نداریم.
زنده کردن مردگان، در حقیقت کار خداوند است، که گاهی به بعضی از بندگان صالحش همچون حضرت عیسی علیه السّلام و امام زمان علیه السّلام این اذن را می دهد بعضی از انسانها را بتوانند زنده کنند و این زنده کردن فقط با اذن الهی امکان پذیر است.
و رجعت هم به معنای زنده شدن بعضی انسانها در دنیا، در موقع ظهور امام زمان عطية، از روایات و بعضی آیات استفاده می شود، و طبق سخنان پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله این امر در امت اسلامی نیز همانند امتهای گذشته به وقوع خواهد پیوست.
مساله رجعت ارتباطی با زنده کردن مردگان توسط امام زمان علیه السّلام ندارد و شیعیان زنده کردن اموات را به خداوند نسبت می دهند نه به امام زمان علیه السّلام.
قبل از پاسخ به شبهه مذکور لازم است نکاتی ذکر شود و آن اینکه: مساله رجعت هیچ ارتباطی با زنده کردن مردگان و یا عزیز نمودن مؤمنین و عذاب
ص: 631
کردن فاسقین، توسط امام زمان ندارد و شیعیان هیچ موقع زنده نمودن مردگان را به امام زمان ربط نمی دهند، بلکه همواره اعتقادشان این است که زنده کردن و یا میراندن مخصوص ذات مقدس خداوند است. با توجه به این مطلب بحث از احیاء مردگان توسط غیر خدا، بحث حاشیه ای خواهد بود. در قرآن کریم خداوند صفاتی را برای خودش مطرح می کند که مخصوص ذات مقدس او می باشد و غیر از خداوند کسی از انبیاء و ائمه و ملائکه آن صفات را ندارند. مانند: «لا اله الا هو يحیی و یمیت» (1) (معبودی جز او نیست، زنده می کند و می میراند) و «الله يتوفى الانفس حین موتها... (2) ؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کنند...».
هنگامی که خداوند به عیسی بن مریم علیه السّلام گفت: یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدیم، زمانی که تو را با «روح القدس» تقویت کردم؛ که در گهواره و به هنگام بزرگی، با مردم سخن می گفتی و هنگامی که کتاب و حکمت و تورات و انجیل را به تو آموختم، و هنگامی که به فرمان من، از گل، چیزی به صورت پرنده میساختی، و در آن می دمیدی، و به فرمان من پرنده می شد، و کور مادر زاد، و مبتلا به بیماری پیسی را به فرمان من، شفا می دادی، و مردگان را (نیز) به فرمان من زنده می کردی؛ و هنگامی که بنی اسرائیل را از آسیب رساندن به تو، بازداشتم؛ در آن موقع که دلایل روشن برای آنها آوردی، ولی جمعی از کافران آنها گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست» (3).
ص: 632
با توجه به مقدمه فوق، می گوئیم: در همه ادیان به ظهور مصلح جهانی بشارت داده شده است و این مصلح جهانی که وارث همه علوم و معجزات انبیاء گذشته می باشد و عدل و داد را برقرار کرده و زمین را از لوث ستمگران و خیانتکاران پاک می کند. قرآن می فرماید: «و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» (1) در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد، و امام زمان علیه السّلام که همان مصلح موعود است همه معجزات پیامبران را خواهد داشت (2)، بنابراین زنده کردن مردگان نیز می تواند از معجزات آن حضرت باشد اما باید توجه داشت که هرگونه معجزه ای تنها باذن الهی خواهد بود و بدون اذن خداوند انجام معجزه ممکن نیست.
رجعت، به معنی بازگشتن است، و مراد از آن زنده شدن و بازگشتن گروهی، (از نیکان بسیار نیک و انسانهای بسیار بد) بعد از حضرت قائم علیه السّلام می باشد، تا نیکان با مشاهده دولت آن بزرگوار شادمان بشوند و به فیض نصرتش مفتخر گردند. و انسانهای بد نیز با مشاهده دولتی که هرگز نمی خواستند، غمگین گردند و به ذلت و خواری برسند، و عقوبت و عذاب
ص: 633
ببینند و به دست دوستان آن حضرت کشته شوند و اما دیگر مردمان در قبرها می مانند تا در قیامت حاضر گردند (1).
اما اینکه گفتید عقلا ممکن نیست و دلیلی بر آن نداریم؟! می گوئیم بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است و در امتهای گذشته نظیر آن واقع شده است و قرآن کریم موارد مختلفی از رجعت را بیان نموده است از جمله به داستان قومی اشاره میکند که از ترس طاعون از وطن خود فرار کردند و خداوند آنها را مدتی طولانی میراند و سپس به سبب دعای یکی از پیامبران بنام «حزقیل» همه آنها را زنده کرد بعد از آن پس از مدتی به اجل طبیعی از دنیا رفتند (2).
برای روشن شدن مطلب دو آیه و دو روایت نقل می شود:
1- قرآن می فرماید: «الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا، ثم أحياهم أن الله لذو فضل على الناس ولكن اكثر الناس لا يشكرون (3)»؛ آیا ندیدی آنان را که از بیم مرگ از خانه های خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس خداوند به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بی گمان خدا بر مردم صاحب فضل است. و لكن بسیاری از مردم سپاسگزاری نمی کنند».
ص: 634
و طبق قاعده معروف: «حكم الأمثال فيما يجوز وما لا يجوز واحد» احتمال امتناع آن از بین می رود و ثابت می شود که رجعت یک کار ممکنی است و نمی تواند در این امت (پیامبر اسلام) ممکن نباشد، و روایات ما آن را اثبات کرده اند و پیامبر صلّی الله علیه و آله در این مورد می فرماید:
يكون في هذه الأمة كل ما كان في بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة (1)؛
هر اتفاقی که در بنی اسرائیل رخ داده بدون ذرهای کم و زیاد در این امت هم رخ می دهد.
2- آیه ی دیگری که بر رجعت دلالت دارد این است که خداوند می فرماید: «ويوم نحشر من كل امة فوجاً» (2) (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم، و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند، این آیه مربوط به قیامت نمی تواند باشد چون در قیامت همه محشور می شوند نه از هر گروهی فوجی، لذا این آیه مربوط به رجعت می شود.
1- مأمون خدمت امام رضا علیه السّلام عرض کرد: یا أبا الحسن درباره رجعت چه می گویی؟ حضرت فرمود: رجعت حق است در انتهای پیشین بوده است و قرآن هم از آن سخن گفته است و پیامبر هم فرمود: پس می آید، برای این امت
ص: 635
هر آنچه برای امت های گذشته پیش آمد، بدون کم و زیاد، و فرمود هنگامی که مهدی علیه السّلام از فرندان من ظهور نماید، عیسی از آسمان پایین آمده پشت سر آن حضرت نماز می گذارد. مأمون عرض کرد سرانجام چه می شود؟ فرمود: حق به اهل خودش بر می گردد. این روایت به خوبی دلالت بر وجود رجعت و صحت آن دارد که نیازی به توضیح نیست.
2- سلمان می گوید: پیامبر اسلام صلّیا لله علیه و آله دوازده امام بعد از خود را معرفی نمود، و اسامی هر یک را بیان نمود، من گریستم و عرض کردم آیا من آنها را درک می کنم؟ فرمود: تو ای سلمان و امثال تو آنها را دوست می دارند و با معرفت آنها را درک می کنند، سلمان گوید خدا را شکر کردم سپس عرض کردم: یا رسول الله آیا من تا زمان آنها زنده خواهم بود؟ فرمود: ای سلمان این آیه را بخوان «هنگامی که نخستین وعده فرا رسد گروهی از بندگان نیرومند و جنگجوی خود را بر ضد شما می انگیزم، خانه ها را جستجو کنند و این وعده ای است قطعی پس شما را بر آنها چیره می کنیم و شما را بوسیله داریی ها و فرزندان کمک خواهیم کرد و نفرات شما را بیشتر قرار می دهیم» (1) سلمان می گوید: من از روی شوق گریه نمودم و گفتم: یا رسول الله این حادثه در زمان شما (و با حضور شما) خواهد بود؟ فرمود: آرى والله در آن زمان من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسین علیه السّلام و هر کسی که در مسیر اهل بیت مظلوم واقع شده اند همه يكجا گردهم می آئیم، آنگاه ابلیس و
ص: 636
لشکریان او و مؤمنین واقعی و کافران حقیقی حاضر می شوند، و فرمود ماییم تأويل این آیه: «ما چنین اراده نموده ایم، که بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان وارثان روی زمین قرار دهیم». سلمان می گوید: از نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله بر خواستم از آن به بعد، هیچ باکی نداشتم که من مرگ را ملاقات کنم و با آن به سراغم آید» (1).
ص: 637
[ 81 ]
خداوند متعال در آیه ی شریفه ی مذکور، فراگیری حکومت صالحان مؤمن، و استقرار دین مرضی خدا و امنیّت در زمین را وعده داده است، که برخی از مفسّران اهل سنت آیه را در مورد خلفای راشدین می دانند امّا به دلایلی این ادعا صحیح نیست و این وعده ی الهی هنوز محقّق نشده است و باید منتظر آن باشیم، که طبق روایات شیعه و اهل سنت چنین وعده ای در حکومت جهانی حضرت مهدي علیه السّلام تحقّق می یابد.
خداوند متعال در این آیه شریفه، با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده است که سرانجام حکومت روی زمین را در دست خواهند گرفت و دین اسلام فراگیر خواهد شد و ناامنی ها و وحشت ها به آرامش و امنیت مبدّل می گردد، شرک از سراسر جهان برچیده می شود و بندگان خدا با آزادی به پرستش خدای یگانه ادامه می دهند و نسبت به همگان اتمام حجّت می شود، به گونه ای
ص: 638
که اگر کسی بعد از آن بخواهد راه کفر را بپوید مقصر و فاسق خواهد بود (1). برخی از مفسّران عامّه مانند: زمخشری، بیضاوی، قرطبی، و فخر رازی، می پندارند این آیه در مورد خلفای راشدین است که مؤمن بودند و اعمال صالح انجام دادند و این وعده ی الهی در زمان آنها محقّق گردید (2).
نقد مدّعای اهل سنت: گرچه در آن زمان ترس و وحشتی را که قبلاً مسلمانان از ناحیه ی دشمنان خارجی احساس می کردند و مجبور بودند همراه خود اسلحه حمل کنند فرو ریخت؛ و دین اسلام که ابتدا مخفی و محدود بود ظاهر و فراگیر شد؛ امّا هرگز نمی توان مدّعی شد که در زمان خلفاء این وعده ی الهی به طور کامل محقّق شده است؛ چنان که «آلوسی» از مفسّران بزرگ عامّه نیز معتقد است که: به هیچ وجه نمی توان به این آیه بر صحت امر خلفاء استدلال کرد (3). و دلایلی نیز مدّعای مطرح شده را رد می کند:
ص: 639
1- خود آیه دلالت می کند که خلافت و امامت یک منصب الهی است، زیرا ضمير فاعلی در کلمه «لیستخلفنهم» به «الله» باز می گردد بنابراین کسی که این وعده به دست او انجام می گیرد باید از طرف خدا منصوب شده باشد؛ علاوه بر این، آیه ی مورد بحث، خبر از استقرار دینی می دهد که مورد رضایت خدا باشد: «ولیمکنّن لهم دينهم الذي ارتضى لهم» و چنین دینی طبق آیه ی «اليوم اکملت لكم دينكم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دیناً» (1)، دینی است که امام وظیفه ی آن از جانب خداوند منصوب گردد، زیرا طبق روایات متعدّدی که شیعه و عامه آنها را نقل کرده اند، این آیه در مورد نصب امام علیه السّلام به امامت، توسط پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در غدیر خم نازل شده است (2). یعنی: با نصب امام، خدا راضی گردیده که اسلام دین ما باشد؛ و چون اهل سنّت هیچ یک از خلفا را منصوب از طرف خداوند نمی دانند، نمی توانند تحقق این وعده ی خدا را در زمان آنان بدانند.
2- کلمه ی «الارض» مطلق است و ظهور در تمام کره ی زمین دارد. بنابراین آیه خبر از تحقق یک حکومت جهانی بسان حکومت حضرت سلیمان و داودی علیه السّلام می دهد؛ که این امر در زمان خلفاء تا کنون محقق نشده است.
ص: 640
3- آیه خبر از تبدیل خوف مسلمانان به آرامش و امنیت می دهد «ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً». که آن زمان چنین مسأله ای اتفاق نیفتاد و عدّه ای از صحابه ی بزرگ مانند ابوذر، عبدالله بن مسعود، عمار یاسر و... امنیت نداشتند و مورد بی مهری قرار گرفتند (1)؛ بلکه حتی یگانه دختر رسول خدا صلّی الله علیه و آله از امنیت برخوردار نبود و طبق نقل ابن ابی الحدید به خانه اش حمله شد و تهدید به آتش زدن خانه اش شد (2) و... که در اثر آن فاطمه علیهاالسّلام به نقل بخاری، از ابو بكر قهر کرد و با او تا هنگام مرگ سخن نگفت (3) و وصیت کرد ابوبکر و عمر بر او نماز نخوانند (4).
4- آیه خبر از رخت بر بستن شرک و بسط توحیدی می دهد: «یعبدوننی لا يشركون بي شيئاً»، در حالی که در کتاب رقاق صحیح بخاری هفت روایت ذکر شده که همه دلالت بر ارتداد گروهی از مسلمانان بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله می کنند (5)؛ و امام على علیه السّلام نيز آن زمان را چنین ترسیم می کند:
فان هذا الدّين قد كان اسيراً في ايدي الاشرار، يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا؛
ص: 641
همانا این دین در دست بدکاران اسیر گشته بود، که با نام دین به هوا پرستی پرداخته، و دنیای خود را به دست می آوردند (1).
5 - فضل، به امام صادق علیه السّلام عرض می کند: «ناصبی ها می پندارند این آیه (2) در مورد ابوبکر، عمر، عثمان و امام على علیه السّلام نازل شده است»، امام صادق علیه السّلام می فرماید: «خدا قلب ناصبی ها را هدایت نمی کند (نکند)، در زمان یکی از آنها و در زمان امام على علیه السّلام با وجود ارتداد مسلمانان و فتنه هایی که در زمان آنها بر می خواست، و جنگ هایی که بین آنها و کفار به وقوع می پیوست (چگونه دینی که مورد رضایت خدا و پیامبرش می باشد در بین امت پیاده شد؟ ترس از قلب امت رفت و شک از سینه اش برخاست؟! (3) بنابر آنچه گذشت این وعده ی الهی که در آیدی مورد بحث مطرح شده در زمان خلفاء به طور کامل تحقق نیافته است، بلکه چنانکه مفسّران بزرگ شیعه معتقدند آیه در مورد حکومت جهانی حضرت مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد (4)؛ چرا که از اهل بیت علیهم السّلام روایت شده که این آیه در مورد حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
ص: 642
می باشد (1)، چنان که حافظ قندوزی حنفی از امام سجّاد، امام باقر، و امام صادق علیهم السّلام نقل می کند که فرموده اند: «این آیه در مورد حضرت مهدی قائم (عجل الله تعالی فرجه الشريف) نازل شده است»(2) و در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت وقتی ظهور کند، زمین پر از جور و ستم را، پر از عدل و داد خواهد کرد؛ که آیت الله صافی در این ارتباط، 123 روایت را از کتب شیعه و سنیّ نقل کرده است(3)، که به عنوان نمونه و رعایت اختصار، فقط سه روایت از سخن ابی داود ذکر می شود:
1- ابو سعید خدری می گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:
المهدی منّی اجلى الجبهة اقني الأنف يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً؛
مهدی علیه السّلام از من است، [با] پیشانی کشیده [و] بینی بر آمده، زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است (4).
2- ابوطفیل از امام على علیه السّلام نقل می کند: که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
ص: 643
لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلا من أهل بيتي يملؤها عدلا كما ملئت جوراً؛
اگر از روزگار جز یک روز هم باقی نماند حتماً خدا مردی از اهل بیت من بر می انگیزد که آن را پر از عدل می کند چنانکه پر از ستم شده است (1).
3- زرّ بن حبیش از عبد الله بن مسعود و او از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل می کند که حضرت فرمود:
لو لم يبق من الدنيا الايوم لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث [الله] فيه رجلا مني (من اهل بیتی) یواطئ اسمه اسمي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً؛
اگر از دنیا فقط یک روز هم باقی بماند خدا آن روز را طولانی می کند تا در آن بر انگیزد مردی از اهل بیت من که هم نام من است که زمین را پر از عدل و داد کند همچنان که پر از ظلم و ستم شده است (باشد) (2).
ص: 644
[ 82 ]
ناصبی به کسی گویند که با اهل بیت علیهم السّلام دشمنی داشته باشد و یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید و شیعیان به هیچ وجه اهل سنت را ناصبی نمی دانند چون آنها هم اهل بیت علیهم السّلام را دوست دارند و دشمنان آل محمد صلّی الله علیه و آله را کافر می دانند.
برای روشن شدن جواب مقدّمة به نکاتی اشاره می شود:
1- قرآن می فرماید، به چیزی که آگاهی و اطلاع ندارید، اظهار نظر نکنید «لا تقف ما ليس لك به علم...»(1) از آنچه به آن آگاهی نداری پیروی مکن چرا که گوش و چشم و دل همه مسئوولند «و از آنها در مورد کارهایی که انجام می دهند و .... سؤال می شود».
2۔ مساله دوستی اهل بیت (ذوي القربی) و پرهیز از دشمنی آنها، مورد اتفاق فریقین می باشد، چون هم قرآن بر این مساله تأکید دارد، و هم روایات خود عامه، اما قرآن می فرماید: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة في
ص: 645
القربی» (1) بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (= اهل بیتم) و هر کس کار نیکی انجام دهد بر نیکیاش می افزایم. و بعضی آیات دیگر (2).
در دو قسمت بعضی از روایاتی را که از طریق عامه نقل شده است بیان می کنیم.
1- زمخشری از پیامبر صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «الا و من مات على حب آل محمد مات شهيداً (3) ؛ آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد صلّی الله علیه و آله بمیرد شهید از دنیا رفته...» بخشیده شده، توبه کننده مؤمن، از دنیا رفته، و ملک الموت بشارت بهشت می دهد، و همچون عروسان وارد بهشت می شود، و در قبر دو تا در برای او او به سمت بهشت باز میشود و قبرش مزار ملائکه رحمت می شود (4).
2- پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: «معرفة آل محمد صلّی الله علیه و آله برائة من النار، و حب آل محمد صلّی الله علیه و آله جواز على الصراط و الولاية لآل محمد صلّی الله علیه و آله امانٌ من العذاب (5)؛
ص: 646
شناخت آل محمد رهایی از آتش جهنم، دوستی آنها گذرنامه ی رد شدن از پل صراط، و ولایت آل محمد صلّی الله علیه و آله امان نامه ای است از عذاب».
1- پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: «الا و من مات على بغض آل محمد مات كافراً، هر کسی بر بغض آل محمد صلّی الله علیه و آله بمیرد کافر از دنیا رفته است، و بوی بهشت به مشامش نمی رسد» (1).
2- پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: «علىٌ خير البشر من ابي فقد كفر؛ علی بهترین بشر است هر کس با نماید و قبول نکند کافر است» (2).
بعد از بیان مقدمه جواب قسمت اول شبهه این است که ناصبی دو تا معنی دارد.
1- معنای لغوی که عبارت است از تعب و رنج، بزحمت انداختن، کوشش نمودن (اذا فرغت فانصب همٌّ ناصِبٌ) یعنی غم با رنج، عیش ناصب و زندگی با مشقت است (3).
2- معنای اصطلاحی، به کسانی ناصبی گفته می شود که دشمنی با اهل بیت علیهم السّلام دارند، و یا به آنان دشنام دهد، و یا به یکی از ائمه علیهم السّلام دوازده گانه
ص: 647
شیعه دشمنی، و یا دشنام دهد (1)، این اصطلاح دوم برگرفته از روایات خود اهل بیت علیهم السّلام (2) می باشد که به چند روایت به عنوان نمونه اشاره می کنیم:
1- ابی بصیر از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که حضرت فرمود: «مُدمِنٌ الخمر كعابد وثن، و الناصب لآل محمد شرًّ منه؛ شراب خوار مانند بت پرست است و دشمنی با آل محمد صلّی الله علیه و آله بدتر از شراب خوار است» (3).
2- از امام باقر عليه السّلام سؤال شد که آیا زن مؤمنه شیعه می تواند با ناصبی ازدواج کند فرمود: «لا لانّ الناصب کافرٌ (4)، فرمود: نه، چون ناصبی کافر است».
3- در روایت دیگر می خوانیم «ان الله تعالى لم يخلق خلقاً انجس من الكلب و ان الناصب لنا أهل البيت لانجس منه (5)؛ براستی که خداوند نجس تر از سگ نیافرید، دشمن اهل بیت از سگ بدتر است». از این سه روایت بخوبی استفاده می شود که مراد از ناصبی دشمن اهل بیت عليهم السّلام می باشد، ضمناً استفاده می شود که آنها نجسند و کافر، و زن مسلمان نمی تواند با آنها ازدواج کند.
اما قسمت دوم شبهه که شیعیان آیا اهل سنت را ناصبی می دانند؟
ص: 648
باید گفت: خیر شیعیان اهل سنت را ناصبی نمی دانند چرا که اولاً اکثریت اهل سنت (غير از ناصبی ها) محبت اهل بیت را لازم می دانند (طبق نص قرآن و روایات خود آنها که قبلاً اشاره شد، و شافعی یکی از سران چهار مذهب عامه افتخارش این است «ان كان رفضاً حب آل محمد فليشهد الثقلان انی رافض (1)؛ اگر دوستی اهل بیت نشانه رافضی بودن است، جن و انس شهادت دهند که من رافضی و محب اهل بیت هستم» و ثانیاً خود اهل سنت دشمن و مبغض اهل بیت را کافر می دانند که قبلاً نقل شد، آنگاه چگونه می توان گفت آنها ناصبی می باشند و ثالثاً ناصبی ها چنانکه گفته شد، نجس، ذبیحه آنها حرام، و ازدواج با آنها جائز نیست، اما اهل سنت را هیچ عالم شیعی چنین فتوائی درباره آنها نداده است، بلکه در رساله ها تصریح به حلیت ذبیحه آنها، جواز ازدواج به آنها، و... شده است و حتی همه علمای شیعه نماز بر جنازه مسلمان را واجب، و دفن و کفن میت مسلمان را لازم می دانند (2).
ناصبی یک معنای لغوی دارد. که به معنای رنج و خستگی و کوشش و... می باشد و یک معنای اصطلاحی دارد که برگرفته از روایات اهل بیت عليهم السّلام می باشد و آن اینکه کسی با اهل بیت دشمنی داشته باشد یا به آنها دشنام و ناسزا بگوید.
ص: 649
به هیچ وجه عامه از نظر شیعیان ناصبی نمی باشند، چون آنها اولاً اهل بیت عليهم السّلام را دوست دارند و ثانياً دشمنان آل محمد علی را کافر می دانند، و ثالثاً تمام علمای ما فتوا بر جواز ازدواج با آنها، و وجوب دفن و نماز بر میت آنها داده اند.
ص: 650
[ 83 ]
اموری که با عقل ناسازگار است امور محالی هستند و محال یا عقلی است یا عادی و محال عقلی، یا ذاتی است یا عرضی و غیری.
محال عقلی ذاتی آن است که ذات شیء اقتضای محال بودن می کند و عقل به مجرد تصورش حکم به امتناع آن میکند مثل اجتماع نقیضین و تقدم شيء على نفسه.
محال عقلی عرضی و غیری آن است که شیء ذاتاً محال نیست ولی مستلزم محال است مثل صدور معلول واحد از دو علت مستقل (1).
محال عادی آن است که عادةٌ محال است مانند رفتن بر روی پشت بام بدون نردبان حال ببینیم روایاتی که در سؤال ذکر شده اند اموری محال هستند تا با عقل ناسازگار باشند یا خیر محال نیستند.
روایت اول که می فرماید: «يصير للرجل منهم (اصحاب المهدي عليه السّلام) قوّة اربعين رجلا نه محال عقلی است و نه محال عادی، اما محال عقلی نیست زیرا
ص: 651
نه ذات چنین چیزی محال است و نه مستلزم محال دیگری است، چون منظور از قوه چهل مرد داشتن هر یک از اصحاب حضرت مهدي عليه السّلام قدرت جسمانی نیست بلکه مقصود قدرت روحانی است که از یقین قوی و ایمان کامل آنها نشأت می گیرد، در قرآن کریم می خوانیم: «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله والله مع الصابرين» (1)؛ چه بسیار گروه های کوچکی که به فرمان خدا بر گروه های عظیمی پیروز شدند و خداوند با صابران است».
و یا در سوره انفال آیه 65 خطاب به پیامبر و یارانش می فرماید:
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ »
«ای پیامبر مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر غلبه می کنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند پیروز می گردند چرا که آنها گروهی هستند که نمی فهمند».
در این آیه شریف هر یک نفر در مقابل ده نفر حساب گردیده است. و سرّش این است که مؤمنان در هر اقدامی که می کنند اقدامشان ناشی از ایمان به خداست و ایمان به خدا نیرویی است که هیچ نیروی دیگری معادل آن نبوده و در برابر آن تاب مقاومت نمی آورد، تجربه قطعی هم ثابت کرده افرادی که به
ص: 652
خاطر غرض مهمی ائتلاف می کنند هر قدر عده شان کمتر باشد در مقابل رقبا و مزاحمتشان قوی تر می باشند (1).
دلیل بر اینکه منظور قوه و قدرت روحانی و ثبات قدم است توضیحی است که در خود این روایت آمده توجه بفرمائید:
عن كتاب المحجّة عن أبي بصير قال: قال جعفر الصادق عليه السّلام ما كان قول لوط لقومه (لو انّ لي بكم قوّة او آوى الى ركن شديد) الا تمنّيا لقوة القائم المهدي وشدة اصحابه وهم الركن الشديد فان الرجل منهم يعطى قوة اربعين رجلا وان قلب رجل منهم اشد من زبر الحديد لو مرّوا بالجبال الحديد لتدكدکت، لايكفّون سيوفهم حتى يرضي الله (2) عزّوجلّ.
و اما محال عادی هم نیست زیرا تاریخ نشان داده است که انسانهای کامل و با ایمان قوی در نبردها قدرت فوق العاده و روحیه قوی یافته اند به عنوان
ص: 653
نمونه حضرت امیرمؤمنان على عليه السّلام در جنگ خيبر در قلعه خیبر، را از جای کند و در اطراف قلعه، پل قرار داد و لشکر اسلام از بالای پل وارد قلعه شده و پیروز گردیدند و هنگام بازگشت حضرت با دست راست درِ قلعه را گرفته و حدود چند ذراع آن را پرتاب کرد در حالی که بیست نفر با هم آن در را می بستند و هنگامی که آن را پرتاب نمود هفتاد نفر از مسلمین به کمک هم آن را حمل و نقل کردند و خود حضرت فرمود:
والله ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانية ولكن قلعته بقوة ربّانية؛
به خدا قسم در خيبر را با قدرت جسمانی از جا نکندم بلکه با قدرت و قوه الهی و ربانی آن را از جای کندم (1).
اما روایت دوم که می فرماید:
والله لو قد قام قائماً يجمع الله اليه شيعتنا في جميع البلدان.
این روایت از ابي الحسن الرضا عليه السّلام است که از وی سؤال شد مقصود از قول خدای تعالی که فرموده: «این ما تكونوا يأت بكم الله جميعاً» چیست؟ امام در جواب جمله فوق را فرمودند. که ظاهراً منظور اشکال کننده از ناسازگار بودن این روایت با عقل این باشد که چگونه ممکن است همه شیعیان نزد امام زمان عليه السّلام جمع شوند. در توجیه این روایت دو احتمال وجود دارد و هیچکدام از این دو احتمال نه محال عقلی است و نه محال عادی.
ص: 654
احتمال اول: همانطور که بعضی از مفسرین در ذیل آیه شریفه گفته اند مقصود اصحاب امام زمان عليه السّلام است (1) که سیصد و سیزده نفر می باشند و جمع شدن آنها نزد امام امری کاملا عادی و طبیعی می باشد و هیچ بُعدی ندارد.
اتفاقاً در تأیید این احتمال روایات متعددی از ائمه اطهار عليه السّلام وجود دارد که به عنوان نمونه به چند روایت اشاره می کنیم:
1- عن أبي خالد الكابلي عن الامام الصادق عليه السّلام في قول الله عزوجلّ (فاستبقوا الخيرات این ما تكونوا يأت بكم الله جميعاً) قال: يعنى اصحاب القائم الثلاثمائة والبضعة عشر رجلاً قال: هم والله الامة المعدودة، قال: يجتمعون والله في ساعة واحدة كقزع الخريف؛ (2)
ابی خالد از امام صادق عليه السّلام نقل می کند که حضرت درباره این آیه که می فرماید: «فاستبقوا الخيرات این ماتكونوا يأت بكم الله جميعاً؛ فرمودند منظور اصحاب قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله که 313 نفر می باشند است که به خدا قسم ایشانند امت معدود و خداوند آنها را در یک ساعت جمع کند.
2- عن جابر عن أبي خالد عن أبي جعفر في قوله تعالى «فاستبقوا الخيرات این ما تكونوا يأت بكم الله جميعاً»
ص: 655
قال: الخيرات الولاية، وقوله تعالى «این ما تكونوا يأت بكم الله جميعاً» يعني اصحاب القائم الثلاثمائة والبضعة عشر رجلا؛ (1) امام باقر عليه السّلام فرمود: در آیه شریفه مقصود از «خیرات» ولایت است و مقصود از «این ما تكونوا يأت بكم الله جميعاً» اصحاب حضرت قائم عليه السّلام که سیصد و سیزده مرد می باشند است.
احتمال دوم: اگر مقصود از شیعتنا همه شیعیان باشد منظور این نباشد که همه شیعیان در یک محل جمع شوند بلکه مقصود این باشد که همه شیعیان متوجه آن حضرت خواهند شد و با او قیام خواهند کرد و او را یاری خواهند داد و یاری نمودن آن حضرت از ناحیه شیعیانش امری کاملا عقلایی و عادی است.
و اما روایت سوم که می فرماید:
«يملأ الأرض عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً».
اولا این روایت مورد اتفاق علمای شیعه و سنی است و در حد تواتر می باشد که علاوه بر مشاهیر شیعه، علماء و دانشمندان اهل سنت هم آن را در کتاب هایشان نقل نموده اند، به عنوان نمونه چند نفر از علمای اهل سنت که این روایت را نقل کرده اند را ذکر می نمائیم:
1- حاکم در مستدرک، ج 6، ص 465.
2- سیوطی در در المنثور، ج 6، ص 58.
ص: 656
3- متقی هندی، کنز العمال، ج 14، ص 275، ح 38708.
4- قندوزی حنفی، ينابيع المودة، ص 431، باب 72.
م ابن حجر، صواعق المحرقة، ص 163، باب 11، فصل اول.
ع سویدی در سبائك الذهب، ص 78.
ثانياً: این معنا وعده الهی است و خداوند به چیز محالی وعده نمی دهد زیرا وعده به چیز محال قبيح است و قبیح از حکیم تعالی صادر نمی شود. خداوند در قرآن مجید در آیات کریمه متعددی تشکیل یک حکومت جهانی اسلامی، بسط دین اسلام، غلبه آن بر کلیه ادیان، زمامداری صلحاء در ارباب لياقت را وعده فرموده است که از آن جمله این آیات است:
«وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدينُ كلّه لله » (1) ؛ « با کافران جهاد کنید تا در زمین فتنه و فسادی نماند و آئین همه دین خدا گردد» ملاحظه می فرمائید که فرموده تا فساد و فتنه در زمین نباشد و همه به دین خدا بگروند که پر واضح است تاکنون چنین چیزی محقق نشده البته روزی محقق خواهد شد و آن روز زمان ظهور مصلحی هست که همه جهانیان در انتظار او هستند.
«ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر انّ الارض يرثها عبادي الصالحون» (2) ؛ «ما بعد از تورات در زبور نوشتیم که البته بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد» وقتی بندگان نیکوکار و صالح مالک همه زمین
ص: 657
شوند کاملا واضح است که به عدل رفتار خواهند کرد و زمین پر از عدل خواهد شد.
و از جمله این آیات است: آیه 33 توبه، آیه 28 فتح، آیه 32 توبه، آیه 8 صف و آیه 55 نور.
حاصل آنکه: هیچ کدام از مطالبی که در روایات مذکور آمده ناسازگاری با عقل سلیم ندارند و خدای قادر متعال که بر هر چیزی قدرت دارد در همه امور منجی عالم بشریت و مصلح جهانی را یاری خواهد نمود.
ص: 658
[ 84 ]
در رابطه با وجود امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن عليه السّلام باید گفت که موضوع مهدویت از مسائل مُجمعٌ عليه بين اهل سنّت و شیعه است و این که روایاتی تولد آن حضرت و رؤیت ایشان را در زمان غیبت کبری و صغری اثبات می کند، و این که شیعیان در زمان غیبت از ایشان انتفاع می برند، دلیلی است بر اینکه آن حضرت وجود دارد:
اولاً: باید گفت که تنها علما و روات شیعه نیستند که اعتقاد دارند امام زمان عليه السّلام وجود دارد، بلکه براساس روایات فراوانی که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله رسیده است، علمای اهل سنّت نیز موضوع مهدویّت را قبول دارند و از موضوعات مُجمعٌ علیه است؛ و روایت کرده اند که آن حضرت (مهدی) از فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسّلام است و پس از آن که مدتی امامت اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله منقطع گردد و زمین را ظلم و جور فرا گیرد، مردی از اهل بیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بنام مهدي عليه السّلام خروج می کند و به اذن و بَعثِ الهی زمین را پُر از عدل و داد می نماید و هر کس او را درک کند و تبعیّت نماید از جمله ی
ص: 659
هدایت شدگان می باشد و این در زمانی اتّفاق می افتد که امّت بر هفتاد و سه فرقه متفرق می شوند و تنها یک فرقه از آنان به بهشت وارد می شود و بقیّه ی آنها به جهنّم خواهند رفت. از جمله ی این روایات می توان به این موارد اشاره کرد: در صحیح ابی داود به سند خود از ام سلمه آمده است که گفت: شنیدم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله می فرمود: «المهدي من عترتي من ولد فاطمه؛ مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه است (1).» و در کنز العمال از حضرت علي عليه السّلام روایت می کند که فرمود: «المهدی رجل منّا من ولد فاطمه؛ مهدی مردی از ما و از فرزندان فاطمه است (2).» و سیوطی در الدّر المنثور در تفسیر سوره ی محمد آورده، ابن ابی شیبه از ابوسعید خدری روایت می کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: «يخرج رجل من أهل بيتي عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن يكون عطاؤه حثياً؛ مردی از اهل بیت من ظهور می کند و این در حالی است که زمان به انقطاع رسیده و فتنه ها همه جا را فرا گرفته، و عطای او عمومی است.»
وصحيح أبي داوود در کتاب المهدی عليه السّلام روایت کرده است به سند خود از ابي الطفيل از على علیه السّلام از پیامبر اکرم که صلّی الله علیه و آله فرمود «لو لم يبق من الدهر الا يوم البعث الله رجلاً من أهل بيتي يملأها عدلا كما مُلئت جوراً؛ اگر از
ص: 660
روزگار، جز یک روز باقی نمانده باشد، خدای تعالی مردی از اهل بیت مرا بر می گمارد تا دنیا را پر از عدل و داد نماید، همانطور که پر از ظلم و جور شده است (1).» و متقی در کنزل العمال این گونه روایت می کند از پیامبر صلّی الله علیه و آله که فرمود: «كيف أنت یا عرف اذا افترقت الأمة على ثلاث وسبعين فرقة، واحدة منها في الجنة و سائرهنّ في النّار (إلى أن قال) ثم تجيء فتنة غبراء مظلمة ثم تتبع الفتن بعضها بعضاً حتى يخرج رجل من أهل بيتي يقال له المهدی فان أدركته فاتبعه وكن من المهتدين؛ ای عوف! چگونه خواهی بود و چه عکس العملی نشان خواهی داد، اگر امتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم شوند؟ یک فرقه از آنها بر حق اند و اهل بهشت اند و مابقی - هفتاد و دو فرقه دیگر - بر باطل و اهل دوزخ اند (تا آنجا که فرمود) پس از این، فتنه ای ظاهر می شود که همه جا را تار می سازد. پس از آن، آتش فتنه ها یکی بعد از دیگری زبانه می کشد تا مردی از خاندانم به نام «مهدی» (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند. پس اگر او را درک کردی، از وی پیروی کن تا در نتیجه از هدایت یافتگان و مهتدیان باشی (2).»
ثانياً: علاوه بر این روایات که موضوع مهدویت را بیان می دارند، تعداد قابل توجهی از مورّخان و محدّثان اهل سنّت، تولد آن حضرت را در کتب خود ذکر کرده اند و آن را یک واقعیت دانسته اند و بعضی از پژوهشگران بیش از صد نفر آنان را ذکر کرده اند (3)؛ و از این طریق وجود آن حضرت به اثبات می رسد، چرا
ص: 661
که آن حضرت با تولد به وجود آمده است. برای اثبات این مدّعی به چند نمونه از این موارد اشاره می کنیم: در کتاب الزام الناصب از عبدالله بن محمّد مطري حکایت شده است، که شیخ جلال الدين عبدالرحمن ابی بکر سیوطی در کتاب «احياء الميت بفضائل اهل البيت» می گوید: «همانا از ذریه ی حسین بن على عليه السّلام » مهدی عليه السّلام مبعوث می گردد در آخر الزمان، (تا این که می گوید) پس امام اول علی بن ابی طالب عليه السّلام است و اسامی ائمه را ذکر می کند، سپس می گوید: یازدهم از ایشان پسر اوست به نام «الحسن العسکری» و دوازدهم پسر اوست به نام «م ح م د» القائم المهدي عليه السّلام و این که نصوص درباره دولت اسلامی او، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و از جدش علی بن ابی طالب عليه السّلام و از بقيه آباء و اجدادش که اهل شرف و مرتبت می باشند ذکر شد و اوست که صاحب شمشیر است و قیام کننده ای است که انتظار او می رود» (1). و نیز ابووليد محمّد بن شحنة الحنفی در کتاب تاریخش که به نام روضة المناظر في اخبار الاوائل والاواخر که در حاشیه کتاب مروج الذهب می باشد، آورده است:
و ولد لهذا الحسن (یعنى الحسن العسكري عليه السّلام) ولده المنتظرثانی عشرهم و يقال له المهدی عليه السّلام والقائم والحجة، محمّد ولد في سنة خمس وخمسين ومأتين؛ (2) و بدنيا آمد برای امام حسن یعنی امام حسن عسکری عليه السّلام فرزندش که انتظار کشیده می شود به عنوان دوازدهمین امام
ص: 662
و به او مهدی، قائم و حجّت گفته می شود. (م ح م د) در سال 255 ه- متولد شد.
و در کتاب ينابيع المودة آمده است:
ولد لأبي محمّد الحسن مولود فسمّاه محمداً فعرضه على اصحابه يوم الثالث وقال: هذا أمامكم من بعدی وخليفتي عليكم وهو القائم الذي تمتّد عليه الأعناق بالانتظار فاذا امتلأت الارض جوراً وظلما خرج فيملأها قسطاً وعدلاً چون خدا بامام یازدهم پسری داد نام او را محمد نهاد و روز سوم او را باصحاب خود نموده و فرمود بعد از من این صاحب امر شما است و خلیفه منست بر شما و او است قائمی که همه در انتظار ظهور او گردن کشند و چون زمین پر از جور و ظلم شود ظهور کند و آن را پر از عدل و داد کند (1).»
و روایات دیگری که در خصوص ولادت آن حضرت آمده و در کتب تاریخی و حدیث مندرج شده است. اما در خصوص این مطلب که آن حضرت پس از تولد چگونه و در کجا زندگی می کرده و می کند نیز روایاتی وجود دارد که از جمله ی آنها می توان کلام شیخ عبدالوهاب الشعرانی در يواقيت الجواهر، مبحث 65 - در بیان اینکه تمام شرایطی که شارع مقدس قبل از قیامت به آن
ص: 663
خبر داده است حق است؛ - تمسّک جست که می گوید: «ناچاریم که تمام آن شرایط واقع شود و از جمله ی آنها خروج مهدی است (تا این که می گوید) و او از اولاد امام حسن عسکری عليه السّلام است و هنگام تولد او شب نیمه شعبان سال 255 ه- ق است، و او باقی است تا این که با عیسی بن مریم عليه السّلام همراه شود؛ پس عمر او تاکنون که سال 958 هجری است، 706 سال است». (1) و نیز در کتاب ينابيع المودّة، شیخ سلیمان قندوزی می آورد. در مورد آیه ی «وجعلها كلمة باقية في عقبه لعلّهم يرجعون» (2) که ثابت ثمالی از علی بن الحسين عليه السّلام و او از پدرش و او از علی بن ابی طالب عليه السّلام نقل می کند که گفت: در شأن نزول این آیه این که خداوند قرار داد امامت را در نسل حسين عليه السّلام تا روز قیامت و همانا برای قائم ما، دو غیبت است؛ یکی از آنها طولانی تر از دیگری است. پس کسی امامت او را قبول نمی کند مگر کسی که یقینش قوی باشد و شناخت صحیح داشته باشد» (3). و نیز در کتاب «البرهان في علامات مهدی آخر الزمان» در باب دوازدهم از ابی عبدالله بن حسين بن على عليه السّلام آمده که فرمود: «برای صاحب این امر یعنی مهدی علیه السّۀام دو غیبت وجود دارد یکی از آن دو طولانی می شود تا این که بعضی می گویند او مرده است و بعضی می گویند او رفته است و کسی از موضعش خبری ندارد از دوست و غیر دوست مگر کسی که متصدی خدمتگزاری اوست» (4).
ص: 664
ثالثاً: این که در زمان حیات پدر بزرگوارش امام حسن عسکری عليه السّلام آن حضرت رؤیت شده اند و بر این مدّعی روایات وجود دارد که می توان از جمله ی آن ها به این روایت اشاره کرد، که شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع المودة می آورد: «خادم فارسی گفت: من در خانه بودم، کنیزی از خانه خارج شد و همراه او چیزی بود که تکان می خورد، پس ابو محمّد امام حسن عسکری عليه السّلام به او فرمود: آنچه را که همراه توست آشکار کن، در این هنگام پسر بچه ای سفید و دارای رویی نیکو ظاهر شد. پس حضرت عسکری عليه السّلام فرمود: این امام شماست بعد از من و تو آن را بعد از این نمی بینی» (1).
و روایت دیگر که شاید مهم ترین روایت است که شاهد بر ادّعای رؤیت آن حضرت قبل از غیبت صغری می باشد. حسن بن ایّوب نوح (از وکلای امام هادی عليه السّلام) می گوید: ما که چهل نفر از اصحاب امام عسکری عليه السّلام بودیم برای پرسش از امام بعدی به محضر امام عسکری عليه السّلام رفتیم. در مجلس آن حضرت، عثمان بن سعيد عَمْری (یکی از وکلای بعدی امام زمان عليه السّلام) بپا خاست و عرض کرد می خواهم از موضوعی سؤال کنم، که درباره آن از من داناتری. امام عليه السّلام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتی خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ کس خارج نشود. کسی بیرون نرفت و پس از مدتی امام عليه السّلام عثمان را صدا زد، او بپا خاست. حضرت فرمود: می خواهید به شما بگویم که برای چه به اینجا آمده اید همه گفتند: بفرمائید. فرمود: به اینجا آمده اند تا از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلی. در این هنگام پسری
ص: 665
نورانی همچون پاره ی ماه که شبیه ترین مردم به امام عسکری عليه السّلام بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود: «این امام بعد از من و جانشین من در میان شماست. فرمان او را اطاعت کنید و بعد از من اختلاف نکنید که در این صورت هلاک خواهید شد و دینتان تباه گردد» (1).
پس آنچه از روایات مشخص می شود این است که آن حضرت تا قبل از غیبت صغری رؤیت شده است لکن در زمان غیبت صغری و کبری، آن حضرت از دیده مخفی مانده است؛ و از ضروریات می باشد، که آن حضرت در طول غیبت صغری از طریق نواب خاصه ی خویش - که چهار نفر بودند - با مردم ارتباط داشته و حتی عده ای که نامهای آنها هم غالباً در کتب شیعه ضبط شده است، به خدمت ایشان مشرّف می شدند (2).
رابعاً: پس از اثبات وجود آن حضرت در عین حال که غائب است، آثار او ظاهر و بارز است چرا که خیل عظیمی از شیعیان متواتراً خدمت آن حضرت مشرّف می شوند. (3) علاوه بر آن روایاتی نقل شده است که اهل سنّت هم به آن اقرار کرده اند، مبنی بر این که کیفیت انتفاع مردم از آن حضرت چگونه است. از آن جمله می توان به روایتی که صاحب ينابيع المودة این گونه نقل می کند، اشاره کرد.
ص: 666
اخرج الشيخ الحمويني في فرائد السمطين بسنده عن سليمان الأعمش ابن مهران عن جعفر الصادق عن ابيه عن جدّه عليّ بن الحسين عليه السّلام قال: «نحن أئمة المسلمين، و حجج الله على العالمين و... ثم قال: ولم تخل منذ خلق الله آدم عليه السّلام من حجة الله فيها، أما ظاهر مشهور أو غائب مستور، ولا تخلو الأرض إلى أن تقوم الساعة من حجة و لولا ذلک لم يعبدالله قال سليمان: فقلت لجعفر الصادق عليه السّلام: كيف ينتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟ قال: كما ينتفعون بالشمس اذا سترها سحاب؛ (1) على بن حسين عليه السّلام فرمود: «ما امامان مسلمین هستیم، حجّت های خداوند بر همه عالمیان، و سپس فرمود: زمین از زمانی که آدم علي خلق شد، از حجّت خدا خالی نمانده است، که آن حجّت یا ظاهر مشهور بوده است یا غایب در پنهانی و خالی نمی ماند زمین از حجّت تا زمانی که قیامت برپا گردد؛ اگر چنین نبود کسی خدا را نمی پرستید». سليمان اعمش (راوی این روایت می گوید: «از امام از جعفر صادق عليه السّلام پرسیدم: چگونه است انتفاع بردن مردم از حجت خدایی که غایب و پنهان است؟» فرمود: «همچنان که مردم از خورشید پشت ابر بهره می برند».
ص: 667
و این بهره مندی از حجّت خداوند به گونه ای باید باشد که امام باقر عليه السّلام به یزید بن معاوية العجلی در تفسیر این آیه از آل عمران (1) فرمودند که: «یا ایها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، صبر کنید بر ادای واجبات و صابر باشید بر اذیّت رسانیدن دشمنانتان به شما و ارتباط دهید خودتان را با امامتان مهدی منتظر». (2)
ص: 668
[ 85 ]
غیبت امام عليه السّلام دلیل و عذر بر عدم شناخت آن حضرت نمی تواند باشد زیرا:
اولاً: منظور از معرفت، شناخت ظاهری امام نیست بلکه مقصود، شناخت جایگاه امامت وی و اعتقاد به امامت او می باشد.
ثانياً: عمده راه های چنین معرفت و شناختی در راه است؛ نص و معجزه.
برای یافتن پاسخ این شبهه ابتدا باید معنای مفاهیم و واژه های موجود در روایت فوق روشن گردد، یکی از کلمات مطرح شده در این روایت کلمه «ميتة جاهلية» (به مرگ جاهلیت مردن) است، از روایات، بدست می آید که منظور از «مردن جاهلیت» در کفر و ضلالت مردن است، از امام صادق عليه السّلام سؤال شد که منظور از مرگ جاهلیت چیست؟ حضرت فرمود: «جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی». مرحوم کلینی در توضیح، چنین فرموده است: «اگر نشناختن امام از آن جهت باشد که او را منکر شود و در مقام مخالفت و ستیزه با او بر آید از لحاظ كفر با مردم جاهلیت شریک است، و اگر نشناختن امام از جهت دورویی
ص: 669
و نفاق با امام باشد از همان نظر با مردم جاهلیت شریک است، همچنین است ضلالت و گمراهی، که از کفر و نفاق پایین تر است». (1)
واژه دیگر کلمه «لم يعرف» است، منظور از معرفت چیست؟ با توجه به معنایی که برای «ميتة جاهلية» شد پی می بریم که مقصود از معرفت امام، شناخت شکل ظاهری او نیست، به عبارت دیگر شناختن با دیدن تفاوت دارد و چه بسیار مسائلی است که انسان نمی بیند ولی می شناسد مانند ملائکه و سایر مجردات که قابل دیدن نیستند ولی بوسیله دلایل عقلی و نقلی به آنها شناخت پیدا می کنیم. پس نباید گفته شود امامی که از دیده ها پنهان است چگونه شناخت او ممکن است، چه بسیار افرادی که ائمه اطهار را با چشم خود دیدند و شکل ظاهری آنها را به خوبی رؤیت کردند، ولی کافر و گمراه بودند، از کلمات بعضی از علماء استفاده می شود که مقصود از معرفت، شناخت جایگاه و مقام الهی امام و اعتقاد به امامت و ولایت الهی اوست. به عنوان شاهد به توضیحات علامه بهجت افندی از علمای اهل سنت درباره روایت فوق توجه فرمائید:
«از آنجا که حدیثی می فرماید: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهلیت مرده است» مورد اتفاق همه علمای اسلام می باشد. کمتر مسلمانی پیدا می شود که معتقد به وجود امام منتظر نباشد و ما معتقدیم که مهدی صاحب الزمان عليه السّلام در شهر سامرا متولد گردیده و وراثت نبی اکرم صلّی الله علیه و آله
ص: 670
و وصایت و امامت به او منتهی شده است و اقتضاء حکمت الهی بر حفظ سلسله امامت تا قیامت تعلق گرفته است». (1) بنابراین معنای «لم يعرف» عدم اعتقاد به امامت امام و نشناختن مقام و جایگاه الهی اوست چنانکه این مطلب از مراجعه به روایات وارده کاملا روشن می شود، به عنوان شاهد به روایتی در این زمینه اشاره می کنیم:
امام صادق عليه السّلام و او هم از پدرش و او نیز از پدرانش عليه السّلام نقل کرده که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس فرزندم حضرت قائم عليه السّلام را در زمان غیبتش انکار نماید به مردن جاهلیت مرده است». (2)
حال که منظور از معرفت، شناخت مقام و جایگاه امامت امام در زمان غیبت است. اولا چگونه بدانیم شخص امام کیست؟ و ثانیاً این شناخت و اعتقاد را چگونه به دست آوریم؟ برای چنین شناختی راه های گوناگونی می توان شمرد که ما در اینجا به دو راه عمده اشاره می کنیم:
1- نص: نص یعنی تعیین و تصریح و اعلام پیغمبر صلّی الله علیه و آله که مفادش خبر دادن از جعل و نصب امام به امر الهی است، اعتبار و دلالت نص بر امامت، یک امر بسیار منطقی و عرفی و خرد پسند است، چرا که حاکمیت، مخصوص خداست و صاحب اختیار حقیقتی همه چیز و هر شأنی از شؤون خلق، اوست.
ص: 671
درباره امامتِ امام عصر عليه السّلام نام و کُنیه و صفات و ویژگیهای او روایات متواتری رسیده است که در کتاب شریف منتخب الاثر متجاوز از 6000 حدیث که در جهات مختلف در این باره در کتب فریقین ثبت گشته احصاء و تنظیم گردیده است، و کتاب «من هو المهدی» نام 145 کتاب از کتب حدیث و تفسير و کلام و عرفان و... از اهل سنت را که احادیث مربوط به امام زمان عليه السّلام را آورده اند ذکر کرده است (1).
2- معجزه: یکی دیگر از راههای شناخت امام معجزه است، از امام صادق عليه السّلام سؤال شد که به چه علتی خداوند متعال به پیغمبران و فرستادگانش و به شما معجزه عطا کرده؟ حضرت فرمود: به خاطر این که دلیل بر راستگویی کسی که آن را آورده باشد و معجزه علامتی است از برای خداوند که عطاء نمی کند آن را مگر به انبیاء و رسولان و حجت های خودش تا به وسیله آن راستی راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود». (2)
بدیهی است که برای شناخت امری مثل معجزه راهی جز مشاهده عینی یا تواتر یا خبر افراد موثق و مورد اعتماد نیست، و در مورد حضرت مهدی عليه السّلام به صورتی باور آور و شناخت بخش معجزات حضرت نقل شده است. (3)
ص: 672
اما اینکه می گوئید حضور امام در جامعه لازم و واجب است، در جواب باید گفته شود که آن چه لازم و واجب است وجود امام است نه حضور او، و از روایاتی که در کتب شیعه و اهل سنت وارد شده ضرورت وجود امام فهمیده می شود، از جمله این که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند:
من مات و ليس له امام مات ميتة الجاهليه (1)؛ کسی که بمیرد در حالی که امام و پیشوائی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است (مسلمان از دنیا نرفته).
با توجه به مطالب فوق نتیجه گیری می شود در زمان غیبت، شناخت امام امری ممکن است و ندیدن آن حضرت با چشم ظاهری دلیلی بر انکار او و یا عذر برای عدم شناخت آن حضرت نمی باشد و لذا امام صادق عليه السّلام در این باره فرموده اند: «هر کس بمیرد در حالی که امامش را نمی شناسد، به مرگ جاهلیت مرده است، سپس فرمود: پس بر شما باد اطاعت و پیروی از ما) شما دیدید اصحاب على عليه السّلام را، شما به امامی اقتداء کرده اید که مردم نمی توانند عذر بیاورند که آن امام را نمی شناختند، کرامتها و برگزیده های قرآن از آن ماست و مائیم گروهی که خداوند اطاعت ما را واجب گردانیده است.» (2)
ص: 673
[ 86 ]
فایده وجود امام منحصر به ظهور او و اینکه ظاهراً در کارها تصرف کند نیست. بلکه همان گونه که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند: مانند خورشید پشت ابر مردم از امام غایب بهره مند می شوند. اشعه معنوی وجود امام، هنگامی که در پشت ابرهای غیبت پنهان است دارای آثار گوناگونی است از جمله: 1- حفظ نظام عالم و جلوگیری از انقراض نوع بشر؛ 2- امیدبخشی به منتظران ظهور؛ 3- پاسداری از دین خدا؛ 4- حل مشکلات ضروری مردم با دخالت پنهانی.
اولا روایت فوق روایت صحیحی است و در کتب شیعه و سنی با مضامین مختلفی وارد گردیده است به عنوان نمونه:
1- سبط بن جوری از علمای اهل سنت در تذكرة الخواص نقل می کند: پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «ستارگان امان اهل آسمانند، اگر نابود شوند اهل
ص: 674
آسمان نیز نابود می گردند. اهل بیت من امان ساکنین زمین می باشند، پس اگر اهل بیت من وجود نداشته باشند اهل زمین نیز هلاک می گردند». (1)
2- ابو حمزه می گوید: خدمت امام صادق عليه السّلام عرض کردم: آیا زمین بدون وجود امام باقی می ماند؟ فرمود: «اگر زمین بی امام گردد فرو خواهد رفت». (2)
حال این امام یا ظاهر است و یا غایب است و پنهان. همانطور که امام الحرمين جوینی در فرائد السمطين و علامه قندوزی حنفی در ینابیع المودة در ضمن نقل حدیث مفصلی از امام سجاد عليه السّلام به این مطلب اشاره نموده اند، آنجا که فرمود:
«ولولا ما على الأرض منا لساخت باهلها، ثمّ قال: ولم تخل منذ خلق الله آدم من حجة الله فيها اما ظاهر مشهور او غائب مستور ولا تخلوا إلى أن تقوم الساعة من حجة ولولا ذلك لم يعبد الله...» (3)؛
اگر ما روی زمین نبودیم اهلش را فرو می برد و آنگاه فرمود:
از روزی که خدا آدم را آفریده تاحال هیچگاه زمین از حجتی خالی نبوده است، ولی آن حجت گاهی ظاهر و مشهور و گاهی غایب و مستور بوده است. تا قیامت نیز از
ص: 675
حجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمی شود.
دلیل عقلی نیز بر لزوم وجود امام در هر عصری دلالت میکند به این بیان که:
خدای متعال انسان را برای تکامل اختیاری آفریده است. تکامل اختیاری در گرو شناخت صحیح راجع به سعادت و شقاوت دنیا و آخرت است. عقل انسان برای چنین شناختی کفایت نمی کند. پس حکمت خدای متعال اقتضا دارد برای اینکه نقض غرض از خلقت انسان پیش نیاید، خداوند راه دیگری (وحی) در اختیار انسان قرار دهد تا از آن راه به سعادت دنیا و آخرت پی ببرد و بتواند كمال اختیاری پیدا کند. بنابراین وجود نبوت، ضروری است. دین اسلام خاتم ادیان و پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله خاتم پیامبران است و قرآن و سنت بر این مطلب تصریح دارند به حکم خاتمیت، اسلام دینی همگانی و جاودانی است. زیرا اگر همگانی نبود و مخصوص عده ای بود دیگران نیازمند دین دیگری بودند و باید برای آنان پیامبر جدیدی به همراه دین جدید مبعوث می شد و این خلاف فرض ختم ادیان بودن اسلام و خاتم نبوت بودن پیامبر است.
و نیز به حکم خاتمیت، اسلام در معرض تحریف و تغییر واقع نمی شود، چرا که اگر این دین که بنا بر فرض، آخرین دین است، دستخوش تغییر گردد حقایق لازم برای شناخت راه صحیح و کمال از دست می رود و حجت بر مردم تمام نمی شود و نیازمند پیامبر جدیدی می شویم. بنابراین دین اسلام و کتاب آسمانی اش مصون از تحریف و تغییر هستند. خدای متعال بقاء و حفظ قرآن
ص: 676
کریم را ضمانت کرده است و فرموده: «انّا نحن نزّلنا الذكر وإنا له لحافظون» (1)؛ «ما قرآن را نازل کردیم، و ما بطور قطع نگهدار آنیم».
با اینکه قرآن بدون تحريف باقی مانده و تمام حقایق لازم برای هدایت بشر در آن هست، اما این حقایق را بصورت اجمالی و کلی در خود دارد و تفاصيل مطالب در آن یافت نمی شود. مثلا در قرآن تأكيد فراوانی بر اقامه نماز شده، ولی هیچ جای قرآن، کیفیت نماز خواندن، تعداد رکعات، زمان نماز، شرائط نماز و دیگر تفاصيل مربوط به نماز، بیان نشده است. تفاصیل این کلیات و ایضاح ابهامات قرآن به عهده پیامبر صلّی الله علیه و آله است و لذا بیانات پیامبر صلّی الله علیه و آله مورد حاجت شدید مردم است، ولی چون این بیانات ضمانت بقاء و مصونیت ندارد و گاهی در آنها تحریف سهوی رخ می دهد. مثلا ناقلین کلام پیامبر صلّی الله علیه و آله دچار فراموشی می شوند و گاهی توسط بعضی افراد مغرض ممکن است تحریف عمدی صورت گیرد. پس نیازمند افراد مبیّن (به کسر یاء) هستیم اینان همان امامان هستند، اگر اینان منصوب نشوند، ختم نبوت مقتضی نقض غرض از نبوت می گردد (2).
حاصل آنکه: از دلیل عقلی مذکور و احادیثی که در این موضوع وارد شده استفاده می کنیم: مادامی که نوع انسان روی زمین باقی باشد، باید همواره در بین آنها فرد کامل معصومی وجود داشته باشد که تمام کمالاتی که برای آن نوع امکان دارد در او به فعلیت رسیده، علماً و عملا هدایت افراد را عهده دار باشد
ص: 677
و چنین فرد ممتازی امام و پیشرو انسانیت خواهد بود. آن وجود مقدس در راه کمالات و مقامات انسانی صعود می کند و بقیه افراد نوع بشر را به سوی آن کمالات و مقامات، دعوت می نماید و به واسطه وی همواره بين عالم انسانی رابطه و اتصال برقرار است. اگر چنین فرد ممتاز و کاملی در بین مردم وجود نداشته باشد لازم می آید که نوع انسان بدون غایت و منقطع گردد و نوع بدون اتصال و غایت، انقراض برایش ضروری است. بنابراین هیچ عصر و زمانی از جمله عصر ما از وجود امام خالی نخواهد بود و چون در عصر ما امام ظاهری وجود ندارد باید گفت در حالت غیبت و اختفاء زندگی می کند (1).
ص: 678
[ 87 ]
در پاسخ به این سؤال یادآوری می کنیم که این سؤال تازگی نداشته و تنها در عصر ما مطرح نشده است، بلکه از روایات اسلامی بر می آید که حتی پیش از تولد حضرت مهدی عليه السّلام نیز این سؤال مطرح بوده و هنگامی که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و ائمه پیشین عليهم السّلام ، از مهدی عليه السّلام و غیبت طولانی آن حضرت سخن به میان می آوردند با چنین سوالی روبرو می شدند و به آن پاسخ می گفتند. به عنوان نمونه، پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله در پاسخ این پرسش که آیا شیعه در زمان غیبت، از وجود قائم فایده می برد؟ فرمود: بلی. سوگند به پروردگارم که مرا به پیامبری برانگیخت در دوران غیبتش از او نفع می برند و از نور ولایتش بهره می گیرند همان گونه که از خورشید به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها... (1)
اشعه معنوی وجود امام، هنگامی هم که در پشت ابرهای غیبت پنهان است دارای آثار گوناگونی است که با وجود متوقف شدن کلاس تعلیم و تربیت و
ص: 679
رهبری مستقیم، فلسفه وجودی او را آشکار می سازد اینک برخی از این فوائد و آثار را به اختصار بررسی می کنیم.
1- جان جهان: طبق براهینی که در کتب دانشمندان اقامه شده است و احادیثی که در موضوع امامت وارد شده وجود مقدس امام، غایت نوع و فرد کامل انسانیت و رابطه میان عالم مادی و عالم ربوبی است. اگر امام روی زمین نباشد نوع انسان منقرض خواهد شد. اگر امام نباشد خدا به حد کمال شناخته و عبادت نخواهد شد. اگر امام نباشد رابطه بین عالم مادی و دستگاه آفرینش منقطع می گردد. اشراقات و افاضات عوالم غیبی اولا بر آینه پاک قلب امام و سپس بوسیله او بر دلهای سایر افراد نازل می گردد. امام، قلب عالم وجود و رهبر و مربی نوع انسان است و معلوم است که حضور و غیبت او در تحقیق این آثار تفاوتی ندارد (1) ، در این زمینه توجه شما را به روایتی که شیخ حموینی در فرائد السمطین نقل نموده است جلب می نمائیم:
امام سجاد عليه السّلام فرمودند: ما پیشوای مسلمین و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنین و رهبر نیکان و صاحب اختیار مسلمین هستیم. ما امان اهل زمین هستیم، چنانکه ستارگان امان اهل آسمانند، بواسطه ما است که آسمان بر زمین فرود نمی آید مگر وقتی که خدا بخواهد، بواسطه ما باران رحمت حق نازل و برکات زمین خارج می شود. اگر ما روی زمین نبودیم اهلش را فرو می برد و آنگاه فرمود: از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچگاه زمین از حجتی
ص: 680
خالی نبوده است ولی آن حجت گاهی ظاهر و مشهود و گاهی غایب و مستور می باشد، تا قیامت نیز از حجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمی شود.
2- امید بخشی: فایده دیگر وجود امام غایب این است که خود این موضوع که امام حيّ و زنده داریم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شریعت است، مایه امیدواری و آرامش بخش دلهای مسلمین و منتظران آن حضرت است، و این امیدواری یکی از بزرگترین اسباب موفقیت و پیشرفت در هدف می باشد. هر گروهی که یأس و ناامیدی خانه دلشان را تاریک نموده باشد و چراغ امید و آرزو در آن نتابد، هرگز روی موفقیت را نخواهد دید. آری اوضاع آشفته و اسف بار جهان و سیل بنیان کن مادیّت و کسادی بازار علوم و معارف و محرومیت طبقه ضعیف و توسعه فنون استعمار و جنگهای سرد و گرم و مسابقات تسلیحاتی، روشنفکران و خیرخواهان بشر را مضطرب کرده است به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید نمایند. تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است همان انتظار فرج و فرا رسیدن عصر درخشان حکومت توحید و نفوذ قوانین الهی است.
انتظار فرج است که قلبهای مأیوس و لرزان را آرامش بخشیده، مرهم دلهای زخم دار طبقه محروم می گردد. نویدهای مسرّت بخش حکومت توحید است که عقاید مؤمنین را نگهداری نموده و در دین پایدارشان می کند. ایمان به غلبه حق است که خیر خواهان بشر را به فعالیت و کوشش وادار می کنند از این جهت
ص: 681
در روایات اهل بیت عليهم السّلام انتظار فرج، از بهترین عبادات و در ردیف شهادت در راه حق شمرده شده است. (1)
3- پاسداری از آئین خدا، یکی دیگر از آثار وجود امام عصر عليه السّلام این است که آن حضرت با بصیرت و بینایی کامل در حل و فصل امور ضروری مردم و دفاع از حوزه مقدسه اسلام کوشش می نماید، از مشکلات مسلمین گره گشایی می کند، از گرفتاران دادرسی می کند، اجتماعاتی که به منظور برهم زدن اساس اسلام تأسیس شود متفرق می سازد.
حاصل آنکه: فایده وجود امام منحصر به ظهور و قیام او در آخر الزمان و اینکه ظاهراً در کارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست، بلکه اشعه معنوی وجود امام هنگامی هم که در پشت ابرهای غیبت پنهان است دارای آثار گوناگونی است. از جمله: 1- حفظ نظام عالم و جلوگیری از انقراض نوع بشر، 2- امید بخشی به منتظران ظهور، 3- پاسداری از آئین خدا و حل مسائل و مشکلات ضروری مردم.
ص: 682
[ 88 ]
یکی از مسائل مورد اتفاق جميع مسلمین ظهور یکی از نوادگان پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله به نام مهدی عليه السّلام است، و قبل از امام حسن عسکری عليه السّلام تصریح شده است در کلمات ائمه و پیامبران که این شخصیت از نوادگان ائمه و فرزند امام حسن عسکری عليه السّلام است، و جریان تولد فرزند امام حسن عسکری عليه السّلام در کتب های بسیاری از جمله کامل ابن اثير و الصواعق و... نقل شده است.
محمد بن نصير مورد لعن و نفرین ائمه قبل، از جمله امام هادی عليه السّلام قرار گرفته است. و ائمه عليه السّلام مردم را از فتنه او برحذر می داشتند؛ پس چگونه ممکن است او را بعنوان امام خود انتخاب کرده باشند، و غیبت صغری و کبری برای امام زمان عليه السّلام نیز در کلمات ائمه مطرح شده است نه اینکه ساخته او باشد.
ص: 683
یکی از مسائل و اموری که فِرَق اسلام بر آن اجتماع و اتفاق نموده اند، ظهور مهدی اهل بیت حضرت قائم آل محمد عليه السّلام در آخر الزمان است که همه انتظار یک قیام روحانی جهانی و ظهور مصلحی را می کشند که عدالت اجتماعی و نظام جهان را بر اساس ایمان به خدا و احکام دین اسلام برقرار سازد و دنیا را از چنگال ستمکاران و جباران، نجات بخشد و پرچم عزیز اسلام را در تمام نقاط جهان، به اهتزاز در آورد. این وعده الهی است و تخلف پذیر نیست. دنیا به طرف آن عصر درخشان، در حرکت است، سیر زمان و گردش دوران هر دم، بشر را به چنین روزگاری نزدیک تر می سازد.
اما اینکه گفته شده امام حسن عسکری عليه السّلام فرزند نداشته ادعایی کاملا بی دلیل و بی اساس است و به دلائل متعدد ثابت است که امام حسن عسکری عليه السّلام دارای فرزند بوده است.
دلیل اول: روایات زیادی از پیامبر صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار عليهم السّلام تصریح شده است که از حسن بن علی بن محمد فرزندی به وجود خواهد آمد که پس از غیبت طولانی برای اصلاح عالم، قیام می نماید و زمین را پر از عدل و داد می کند. این موضوع با تعبیرات مختلف در روایات وارد شده است. مثلا: مهدی نهمین اولاد حسین عليه السّلام است (در این زمینه 148 روایت وارد شده است) مهدی عليه السّلام ششمین اولاد حضرت صادق عليه السّلام است (در این زمینه 99 روایت آمده است) و مهدی چهارمین فرزند علی بن موسى الرضا عليه السّلام است (در این زمینه 95 روایت نقل شده است) مهدی سومین فرزند امام محمد تقی عليه السّلام است (در این زمینه
ص: 684
90 روایت وارد گردیده است)، مهدی فرزند ابی محمد الحسن العسكري عليه السّلام است (در این زمینه 146 روایت نقل شده است). (1)
بعنوان نمونه:
1- قال النبي صلّی الله علیه و آله: للحسين عليه السّلام هذا ابني امام اخو امام ابو ائمة تسعة تاسعهم قائمهم!؛ (2) پیامبر صلّی الله علیه و آله خطاب به امام حسين عليه السّلام فرمود: ایشان (حسین) پسر امام و برادر امام و پدر امامان نه گانه ای است که نهم آنها قائمشان می باشد».
2- فاضل قندوزی حنفی در ينابيع الموده در حدیثی از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که: جندل بن جنادة بن جبير وقتی اسلام آورد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره اوصیاء بعد از او سؤال نمود، پیامبر صلّی الله علیه و آله شروع به نام بردن یک یک دوازده امام کرد تا به امام حسن عسکری علیه السّلام رسید، فرمود:
فبعده ابنه محمد یدعی بالمهدی و القائم و الحجة علیه السّلام فيغيب ثم يخرج فاذا خرج يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً، طوبى للصابرين في غيبينه طوبی للمقيمين على محبتهم؛ ُنهمین آنها مهدی و قائم و حجت است که در غیبت می شود و سپس بعد از آن از غیبت بیرون آمده و زمین را پر از عدل و داد می کند، خوشابه
ص: 685
حال صبرکنندگان در زمان غیبت او؛ خوشا به باقی ماندگان بر محبت آن حضرت. (1)
ملاحظه می فرمائید در این روایت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله تصریح نموده که مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام است، پس چگونه آن امام فرزندی نداشته است؟
دلیل دوم: گزارش و تفصیل ولادت پر برکت آن امام همام در کتب معتبر و اخبار، به تفصیل ذکر گردیده، علاوه بر آنکه عموم علمای حدیث و تاریخ نگاران و صاحبان کتابهای تراجم شیعه واقعه ولادت آن حضرت را بر اساس مدارک و مصادر صحیح ثبت و ضبط کرده اند، گروه بسیاری از مشاهیر علمای اهل سنت نیز ولادت آن حضرت و شرح و تفصیلات آن را در کتابهایشان ذکر نموده اند.
1- ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقة (ط 2، قاهره، 1358 ه ق) ص208.
2- شبراوى، الاتحاف بحب الاشراف (ط 2، قم، منشورات الرضی، 1363 ه- ش) ص 179.
3- ابن اثیر، الکامل في التاريخ (بیروت، دار الصادر) ج 7، ص 274.
4- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ص 310.
ها شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ينابيع المودة (بیروت، مؤسس اعلمی للمطبوعات) ج 3، ص 36.
ص: 686
در این قسمت به عنوان نمونه کلام محدث و فقيه محمد بن يوسف گنجی شافعی در کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» را نقل می کنیم: «انَّ المهدی علیه السّلام ولد الحسن العسكري علیه السّلام حيّ و موجود باق منذ غيبته إلى الآن ولا امتناع في بقائه بدلیل بقاء عيسى والخضر والياس؛ همانا مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام و از زمان غیبتش تا الآن زنده و موجود است و در زنده بودن او هیچ منعی نیست به دلیل این که عیسی و خضر و الياس هم زنده است.» همانطور که ملاحظه می فرمائید ایشان تصریح نموده که حضرت مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام می باشد و تا الان زنده است.
و اما اینکه گفته شده که شیعیان، محمد بن نصیر را به عنوان امام خود انتخاب کردند این نسبتی ناروا است. و شیعیان هرگز چنین شخصی را نه تنها بعنوان امام قبول ننموده اند، بلکه به عنوان نائب امام هم او را قبول نکرده اند. زیرا وی از غلاة و شخصی دروغگو بوده است. چنانکه شیخ طوسی رحمه الله از اعاظم و علمای نامی شیعه درباره وی می نویسند: «ابن نوح گفته است: ابونصر هبة الدين بن محمد به من خبر داد که محمد بن نصیر نمیری از اصحاب امام حسن عسکری بود. چون آن حضرت وفات یافت مدعی منصب محمد بن عثمان شد و ادعای بابیت کرد و گفت نائب امام زمان عليه السّلام هستم. ولی خداوند او را رسوا گردانید زیرا که الحاد و نادانی وی آشکار گشت، محمد بن عثمان هم او را لعنت کرد و از وی دوری جست. و سعد بن عبدالله اشعری گفت محمد بن نصیر نمیری مدعی بود که پیغمبر است و امام علی النقی او را فرستاده و عقیده به تناسخ داشت و معتقد به خدایی امام على النقي عليه السّلام بود و نزدیکی با زنان محارم را جایز می دانست و عمل لواط را حلال کرده بود، محمد بن موسی بن حسن بن فرات وزير المقتدر بالله عباسی اسباب کار او را
ص: 687
فراهم ساخت و او را تقویت کرد. نمیری در آخر عمر بیمار شد و در آن حال مرد در مرض فوتش از وی پرسیدند جانشین تو کیست؟ با زبان ضعیف و گرفته ای گفت احمد، ولی کسی نفهمید احمد کیست، به همین جهت این حرف موجب انشعاب پیروان او شد به طوری که سه دسته شدند، عده ای گفتند مقصود نمیری احمد فرزندش بود. جمعی هم گفتند مقصود احمد بن محمد بن موسی بن فرات است و فرقه ای گفتند منظور احمد بن ابو الحسين ابن بشر بن یزید می باشد و این انشعاب باعث پراکندگی اتباع او گردید (1).
و امام هادی علیه السّلام ضمن نامه ای به عبیدی از محمد بن نصير و ابن بابای قمی بیزاری جسته، درباره آنان چنین نوشت: «من از فهری (محمد بن نصير) و حسن بن محمد بابای قمی بیزاری می جویم و تو و تمام شیعیان را از فتنه آنها بر حذر می دارم و آنان را لعن می کنم. این دو تن مال مردم را به نام ما می خورند و فتنه انگیز و مزاحم هستند، خداوند آنان را عذاب کند و گرفتار فتنه سازد» (2).
چگونه شخصی که مورد لعن و نفرین امام معصوم شیعیان و نیز مورد لعن نائب خاص امام دوازدهم قرار گرفته می تواند امام شیعیان باشد.
اما اینکه گفته شده غیبت صغری و کبری ساخته محمد بن نصیر و پیروان و شاگردان او بوده نیز ادعایی بی اساس است زیرا: اولا بحث از اصل غیبت چیزی نیست که بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السّلام مطرح شده باشد. تا
ص: 688
گفته شود که شیعیان از روی ناچاری آن را درست کرده اند، بلکه پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السّلام قبلاً غيبت مهدی علیه السّلام را پیش بینی کرده و به مردم اطلاع داده بودند. به عنوان نمونه:
ينابيع المودة عن کتاب فرائد السمطين عن الباقر عن ابيه و جدّه عن عليّ علیه السّلام قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: «المهديّ علیه السّلام من ولدي تكون له غيبة اذا ظهر يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً»؛ (1) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: برای فرزندم مهدی غیبتی است و زمانی که ظهور کند زمین را پر از عدل و داد می کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شود.
و بحث درباره غیبت صغری و کبری نیز به قبل از ولادت امام عصر علیه السّلام و حتی قبل از تولد پدر و جدش به زمان امیرمؤمنان علیه السّلام بر می گردد، چنانکه فاضل قندوزی از علمای اهل سنت در ينابيع المودة چنین روایت می کند:
عن كتاب المحجَّة فيما نزل في القائم الحجّة عليه السّلام في قوله تعالى (وجعلها كلمة باقية في عقبه لعلّهم يرجعون) عن ثابت الشمالي عن عليّ بن الحسين عليه السّلام عن أبيه عن جدّه، على بن ابیطالب عليه السّلام قال: فينا نزلت هذه الاية وجعل الله الامامة في عقب الحسين الى يوم القيامة، وان للقائم منّا
ص: 689
غيبتين احداهما أطول من الاخرى فلا يثبت على امامته الا من قوی یقینه وصحّت معرفته (1).
حضرت علی بن الحسين علیه السّلام هم از پدر و آن حضرت هم از جدّش علی بن ابیطالب علیه السّلام نقل کرده که درباره این آیه که می فرماید: «وجعلها كلمة باقية في عقبه لعلّهم يرجعون» (2) فرمودند: این آیه درباره ما نازل شده و خداوند امامت را در نسل حسین قرار داد تا روز قیامت و بدرستی که قائم ما دو غیبت دارد که یکی از دیگری طولانی تر است، پس امامت او (بعلت طولانی شدن غیبتش) ثابت نمی شود مگر برای کسی که يقينی قوی و معرفت صحيح داشته باشد.
حاصل آنکه: اولا: با دلائل قطعی ثابت است که امام یازدهم شیعیان حضرت امام حسن عسکری علیه السّلام دارای فرزند بوده است.
ثانياً محمد بن نصير نه تنها امام شیعیان نبوده بلکه به علت عقاید انحرافی مورد لعن امام معصوم شیعیان و نیز مورد لعن نائب خاص امام دوازدهم شیعیان قرار گرفته است.
ثالثاً: بحث غیبت ساخته شیعیان بعد از امام حسن عسکری علیه السّلام نیست، بلکه بحث غیبت به زمان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیه السّلام بر می گردد.
ص: 690
رابعاً: مهدی منتظر علیه السّلام شیعیان همان حجت قائمی است که در روایات صحیحه پیامبر صلّی الله علیه و آله بشارت داده که از نسل او و اولاد فاطمه زهرا علیهاالسّلام است، زیرا او نهمین از اولاد امام حسین علیه السّلام می باشد و امام حسین علیه السّلام فرزند حضرت زهرا علیهاالسّلام است.
ص: 691
[ 89 ]
در حالیکه در همان سردابی که مدعی اند غیبت صغری از آنجا شروع شده است از دنیا رفته است.
در پاسخ این سؤال بیان می شود که: اصل مهدویت و انتظار مصلح جهانی مورد اتفاق تمام ملل و ادیان و مذاهب می باشد و هر دینی منتظر منجی می باشد و درباره حیات امام زمان علیه السّلام این امر غیر ممکن نمی باشد، زیرا در قرآن صریحاً افرادی از اولیاء الله ذکر شده اند که دارای عمری طولانی بوده اند و اهل سنت هرگز در صحت این روایات شک نمی کنند به علاوه روایات زیادی نیز دلالت بر وجود امام عصر علیه السّلام دارد.
یکی از مسائلی که جزئیات آن مورد اختلاف شیعه و اهل سنت است مسئله مهدویت می باشد. این مسئله دارای ابعاد مختلفی می باشد. مسائل مورد بحث در مهدویت عبارتند از: 1- اصل مهدویت و انتظار ظهور امام زمان عليه السّلام؛ 2- امامت امام زمان عليه السّلام در سن پنج سالگی و طول عمر امام زمان عليه السّلام 3- فلسفه ی عقیده شیعه به وجود امام زمان عليه السّلام.
مسئله اول نه تنها مورد اتفاق شیعه و اهل سنت می باشد بلکه تمام ملل و فرق و ادیان منتظر ظهور مصلحی کل می باشند تا در آخر الزمان بر این عالم حکومت کند و بشریت را از ظلم رهایی بخشد. در زبور داوود در این باره می خوانیم که: «... اما منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود هان بعد از
ص: 692
اندکی شریر نخواهد بود... اما صالحان را خداوند تایید می کند... زیرا آنانکه از وی برکت یابند وارث زمین گردند... و اما نسل شرير منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمین خواهند بود و ... (1) .»
در این باب زبور داوود از ظلم و ستم و شر، سخن به میان آورده است و بیان شده که شر و ستم از بین خواهد رفت و صالحان وارث زمین خواهند شد. قرآن مجید نیز از این واقعه از زبور خبر داده و فرموده است: «ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون (2)؛ ما در زبور نوشتیم که بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد».
در اناجیل اربعه نیز آمدن «پسر انسان» خبر داده شده است و به مردم دستور انتظار داده شده است (3).
در اسلام نیز بر اساس آیات و روایات نبوی مردم باید به انتظار روزی باشند که شخصی از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و از فرزندان فاطمه عليهاالسّلام ظهور کند و بساط ظلم و ستم را برچیند و جهان را پر از عدل و داد نماید.
این عقیده در اسلام امری مسلم و غیر قابل انکار می باشد. تا جایی که محی الدین عربی حنفی در فتوحات مکیه جلد 3 باب 366 تحت عنوان «وزراء المهدی عليه السّلام» بحث مفصلی را مطرح کرده و حتی شمائل حضرت را توضیح داده و به نام مبارک او اشاره می کند.
ص: 693
ابن حجر در کتاب «الصواعق المحرقة» در شرح حال ائمه دوازده گانه به تفصیل سخن گفته و بابی به نام «الآيات التي وردت في ذرية فاطمة علیهاالسّلام» و «الآيات التي وردت في فضائل اهل البيت» منعقد کرده است و در رابطه با حضرت مهدی علیه السّلام آیات زیادی را مطرح کرده است.
در سنن ابن داوود که یکی از کتب صحاح اهل سنت است بابی در این رابطه به نام «کتاب المهدی» موجود است. در سایر کتب و صحاح اهل سنت روایات زیادی در این باره ذکر شده است. در اینجا تنها به نقل سه روایت اکتفا می کنیم و اهل تحقیق را به کتب مفصله ارجاع می دهیم:
1- در روایات نبوی در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است که: «لا تقوم الساعة حتى يلى رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی (1) ؛ قیامت بر پا نمی شود مگر اینکه مردی از اهل بیت من که نام او همانند نام من است (محمد است) زمام امور را در دست گیرد».
2- جابر بن سمره نقل می کند که: «قال النبي صلّی الله علیه و آله: يكون اثناعشر اميراً كلهم من قریش (2) ؛ بعد از من دوازده امیر که همگی از قریش می باشند خواهند آمد».
3- رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود که: «المهدي من ولد فاطمه». (3)
ص: 694
اما مسئله دوم و سوم مورد اختلاف شیعه و اهل سنت قرار گرفته شده است. از این دو مسئله، مسئله دوم بیشتر مورد نزاع و بحث قرار گرفته است. مسئله ی دوم خود به دو بخش تقسیم می شود.
الف) امامت حضرت مهدی عليه السّلام در سن پنج سالگی؛ ب) طول عمر آن حضرت.
چون شبهه در رابطه با طول عمر آن حضرت می باشد در این جا به طور اختصار به این قسمت پرداخته می شود.
در رابطه با این مسئله ما از طریق قرآن و حقایق دینی سخن می گوئیم، گرچه بر اهل فن پوشیده نمی باشد اگر چه این مطلب که امام زمان عليه السّلام در سرداب از دنیا رفته است نیاز به دلیل و برهان است ولی از آن جا که فرض بر این است که طرف سخن و صاحب شبهه کسانی هستند که قرآن را پذیرفته و به حقانیت آن معتقدند، می گوئیم نباید برای شما عمر طولانی یک ولی از اولیاء خدا مایه ی تعجب باشد، زیرا قرآن کریم درباره افراد گوناگون عمرهای طولانی ذکر کرده است. در رابطه با حضرت نوح علیه السّلام می خوانیم که او تنها قبل از طوفان 950 سال در بین قومش بوده و پس از طوفان هم مدتی زنده بوده است. «فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاماً» (1) تا جایی که در تاریخ عمر حضرت نوح عليه السّلام را 2500 سال هم گفته اند.
ص: 695
هم چنین در رابطه با حضرت مسیح علیه السّلام وقتی یهودیان گفتند که ما او را به دار آویخته ایم، قرآن کریم نظر آنها را رد میکند و می فرماید: «خداوند عیسی را به آسمان برده است» «و ما قتلوه يقينا بل رفعه الله اليه، (1) أو يقيناً کشته نشده بلکه خدا او را به سوی خود بالا برده است». بنابراین طبق آیات فوق و روایات زیادی که در این باره از پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله وارد شده است حضرت نوح عليه السّلام عمری طولانی داشته و حضرت مسیح علیه السّلام نیز در حدود دو هزار سال است که زنده است. پس چگونه نسبت به عمر امام زمان عليه السّلام این همه خدشه وارد می شود و آن را بعيد فرض می کنند؟ به علاوه در تاریخ معمّرین بسیاری را نام برده اند که هر یک با این که بعضی ولی خدا نبوده اند عمرهای طولانی داشته اند. بالاتر از همه اینها، ما که خدا را قادر مطلق می دانیم چه بعدی دارد که روی مصالحی خداوند ولی خود را در مدتی طولانی حفظ نماید و او را دور از دسترس دیگران و غایب از دید مردم نگه بدارد و از این طریق بندگان خود را آزمایش نماید.
به هر حال مهم این است که از نظر قرآن کریم عمر طولانی برای یک انسان ممکن است و تعجب این است، کسانی که به آیات فوق عقیده دارند به طول عمر امام عصر عليه السّلام به شدت اعتراض می کنند و آن را منکر می دانند در حالی که وقتی چیزی ممکن شد، فرقی بین مصادیق آن نمی باشد.
عیسی مسیح علیه السّلامزنده بماند یا مهدی موعود عليه السّلام هر دو برای خدا ممکن است و مانعی ندارد.
ص: 696
[ 90 ]
باید توجه داشت که هر کسی قابلیت و استعداد احراز مقام نبوت و امامت را ندارد، بلکه باید در مرتبه اعلای انسانیت قرار گیرد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیب و دریافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. رسیدن به چنین شایستگی و لياقتي، گاهی باید با طی مراحل دشوار سیر و سلوک باشد، اما گاهی این استعداد و امتیاز، ذاتی است. خداوند به سبب همین شایستگی ذاتی امامان معصوم علیهم السّلام که به آنان اعطا فرموده، گاه در سنین کودکی به آنان مقام امامت را داده است. چنان که حضرت عیسی عليه السّلام در گهواره با مردم سخن می گوید و خود را پیامبری معرفی می کند که دارای کتاب است. در سوره مریم، آیه 29 و آیات دیگر اشاره شده که حضرت عیسی عليه السّلام از همان ایام کودکی به مقام رسالت رسیده است. (1)
حضرت امام جواد عليه السّلام نیز در هنگام شهادت پدر، نُه یا هفت ساله بود و به این جهت، امامتش مورد تردید برخی از شیعیان واقع شد. اما وقتی آن حضرت به سؤالات فراوانی پاسخ گفت، این تردیدها برطرف شد. (2)
ص: 697
امام هادی عليه السّلام نیز شش سال و پنج ماه از سن شریفش گذشته بود که به امامت رسید. (1)
در میان اطفال عادی هم گاهی افراد نادری دیده می شوند که از حیث استعداد و حافظه، نابغه عصر خویش بودند و قوای ادراکی آنان برتر از مردان چهل ساله بوده است. در این زمینه به نمونه های فراوانی می توان اشاره داشت. فاضل هندی، تمام علوم معقول و منقول را قبل از سیزده سالگی تکمیل کرده بود و قبل از دوازده سالگی به تصنیف کتاب پرداخت. (2)
توماس یونگ، از دانشمندان انگلیسی، در کودکی اعجوبه عصر خود به شمار می رفت. از دو سالگی خواندن را آموخت و در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت.
سید محمد حسین طباطبایی، در سه سالگی حافظ کل قرآن و نهج البلاغه همراه با مفاهیم گردید.
در پایان این قسمت، به حدیثی از امام باقر عليه السّلام اشاره می کنیم که می فرماید:
صاحِبُ هذا الأمْرِ أَصْغَرُنا سِنّاً و أخْمَلُنا شَخصاً؛ (3) سن حضرت صاحب الامر از تمام ما کمتر و نیز گمنام تر است.
غیبت صغرا، زمینه ساز غیبت کبراست. در واقع غیبت اول به منظور آمادگی مردم برای پذیرش غیبت کبرا رخ داد؛ زیرا غایب شدن در زمانی طولانی،
ص: 698
امری بس غریب و نامأموس و باور آن برای مردم دشوار است. به همین جهت امام هادی عليه السّلام با مردم کمتر معاشرت می کرد و جز با اصحاب خاص خود با کسی ارتباط نداشت. وقتی امام حسن عسکری عليه السّلام به امامت رسید، در اکثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن می گفت تا مردم برای پذیرش غیبت امام دوازدهم مهیا شوند.
علاوه بر این، اگر غیبت کبرا از همان اول صورت می گرفت، وجود مقدس امام زمان عليه السّلام مورد غفلت واقع می شد و کم کم به فراموشی می پیوست. بنابراین غیبت صغرا آغاز شد تا شیعیان در آن ایام به وسیله نواب با امام خود تماس داشته و در وجود حضرت تردید نداشته باشند. (1)
ص: 699
[ 91 ]
در روایات کمتر سخن روشنی در این باره به چشم می خورد و تنها سلاح مورد اشاره در کلام معصومان علیه السّلام «سیف» (شمشیر) است. (1)
1- عده ای بر این باورند که استعمال کلمه «شمشیر» در معنای حقیقی و ابزار برنده جنگی خاصّ است. البته این گروه درباره غالب شدن حضرت با این سلاح بر دشمنان، توجيهات متفاوتی دارند که مهمترین آنها عبارتند از:
الف) بعضی می گویند: اگرچه حضرت با شمشير قیام می کند، ولی خداوند در آن شمشیر قدرت و اعجازی قرار داده که تمامی سلاح های موجود را مقهور نیروی خود می سازد. (2)
ب) دسته دیگر می گویند: خداوند در عصر ظهور تمامی تسلیحات پیشرفته را از کار انداخته، مردم به ناگزیر در جنگ از همان سلاح های ابتدایی (شمشير و مانند آن) استفاده می کنند و بنابراین حضرت مهدی عليه السّلام با همان شمشیر می جنگد.
ص: 700
ج ) به رغم آنکه تمامی تسلیحات در اختیار حضرت قرار می گیرد، ولی از آنجایی که استفاده از آنها به ناگزیر ظالمانه نیز خواهد بود، حضرت تنها از سلاح شمشیر بهره خواهد برد؛ زیرا یکی از خصوصیات مهم و اساسی قیام و حکومت حضرت «عدالت» و «دادگری» است و در بسیاری از روایات از ایشان به عنوان مظهر و تجلی کامل عدالت یاد شده است، و یکی از اهداف ادیان الهی و به خصوص اسلام و مذهب شیعه، حاکمیت بخشیدن به صلح و آرامش در جامعه جهانی است تا در سایه آن، همه افراد بشر به کمال انسانی خویش دست یابند.
د) برخی دیگر گفته اند: به سبب جنگ های خونین فراوانی که در آستانه ظهور به وقوع می پیوندد، تمامی سلاح های پیشرفته از بین خواهد رفت و از آن پس، در جنگ تنها از ابزارهای ساده استفاده می شود. (1)
یکی از دلیل های این جمع، این است که روایات فراوانی می گوید: «شمشیر آن حضرت همان شمشیر پیامبر است» و وقتی چنین شد، نمادین بودن آن مشکل خواهد بود. (2)
البته هر کدام از اینها به دسته ای از روایات استشهاد میکنند و عمدتاً دلیل این گروه این است که علّت استفاده از سلاح های ساده همچون شمشیر بر خلاف بهره گیری از سلاح های پیشرفته عادلانه بودن مبارزه با آن است.
ص: 701
2- دسته ای دیگر بر این اعتقادند که: شمشیر در این روایات، کنایه از قدرت و نیروی نظامی است. این گروه شواهد متعددی بر این ادعا ذکر می کنند؛ همان گونه که کلمه «قلم» کنایه از علم و فرهنگ است. ولی آنچه ایشان را به این قول وادار کرده، پیشرفت روز افزون تجهیزات نظامی و فنّاوری دفاعی است. از آنجا که صاحبان این قول نتوانسته اند بین شمشیر و سلاح های فوق پیشرفته نسبتی بر قرار کنند، به چنین توجیهی دست زده اند.
آنان شمشیر را نماد قدرت و جهاد مسلحانه دانسته، می گویند: هر ابزاری که قدرت حضرت را به نمایش بگذارد، می تواند مورد استفاده قرار گیرد. (1)
3- با توجه به تکامل خارق العاده علم در آن زمان، ممکن است سلاح هایی فراهم آید که هرگز در تصور انسان های امروز قابل درک نباشد، بنابراین، آن به اهلش و اگذاشته شده است.
ضمن اینکه قیام آن حضرت، قیامی است متکی بر قدرت الهی، و آن قدرتی است فوق حد تصور که فرشتگان الهی هم همه به یاری وی می پردازند. البته در برخی کتب آمده: زمان قیام، سلاح های پیشرفته از کار می افتد. آنچه متيقن است، اینکه قدرت الهی در قیام امام زمان عليه السّلام متجلی می شود.
ص: 702
[ 92 ]
از روایات «رجعت» استفاده می شود که نخسین کسی که برای فرمانروایی جهان پس از شهادت حضرت مهدی عليه السّلام رجعت می کند، امام حسین عليه السّلام است. امام صادق عليه السّلام فرموده اند: «نخستین کسی که زمین برای او شکافته می شود و به روی زمین رجعت می کند، حسین بن علی عليه السّلام است» (1).
بر طبق روایات، امام حسین عليه السّلام در اواخر حکومت امام زمان عليه السّلام با اصحاب باوفایش رجعت می کنند و پس از شهادت حضرت مهدی عليه السّلام، امام حسین عليه السّلام بدن آن حضرت را غسل و کفن میکند و به خاک می سپارد. امام رضا عليه السّلام فرموده اند: امام را جز امام غسل نمی دهد» (2). سپس امر حکومت را به دست می گیرد و به قدری حکومت می کند که از کثرت سن ابروهایش روی دیدگان مبارکش را می پوشاند...
البته در برخی روایات دیگر آمده: چون قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله از دنیا برود و یا شهید شود، چهل روز پس از آن قیامت بر پا می گردد و مردگان از گورها به در آیند و برای حساب و جزای محشر آماده گردند (3).
ص: 703
اما «شیخ حر عاملی» در این باره می نویسد: شاید چهل روز، ایام رجعت باشد و این عدد اشاره به کمی دوران حضرتش باشد، چون مقدار زیاد را با عدد هفتاد و مقدار کم را با اعداد کمتر معرفی می کنند. یا اینکه هر روزی برابر هزار سال باشد؛ چنان که خداوند می فرماید: «یک روز نزد پروردگار مثل هزار سال است که شما می شمارید»، و شاید هم مراد از قیامت در این روایات، قیامت صغرا یعنی رجعت باشد و البته اطلاق قیامت بر رجعت، مانعی ندارد و قیامت ممکن است بر هر در اطلاق شود (1).
ص: 704
[ 93 ]
مسجد الأقصى، واقع در شهر مذهبی بیت المقدس مسجدی است که از دیرباز تاکنون مورد توجه مسلمانان و دیگر ملت ها می باشد. بیت المقدس از جمله شهرهای مهم جهان است و به پرستشگاه انبیا معروف و نام های دیگرش اورشلیم و ایلیا است. مثلا ناصر خسرو در سفرنامه اش می نویسد:
«بیت المقدس را اهل شام و آن طرف «قدس» گویند، از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود، به موقف بایستد و قربانی عید کند چنانکه عادت است. سال باشد که زیاده از بیست هزار خلق در اوایل ماده ذي الحجّه آنجا حاضر شوند.
قدس شهری است که بر سر کوهی نهاده و آب ندارد؛ مگر از باران و برستات ها چشمه های آبست اما به شهر نیست و گرد شهر بارویی حصین است، از سنگ و گچ، دروازه ها آهنین، نزدیک شهر هیچ درختی نیست و...»
«مقدسی» جغرافیدان معروف قرن چهارم هجری در وصف این شهر می نویسد: «در میان شهرهای فلسطین بزرگ تر از آن نیست. بسیاری از قصبه ها از آن کوچک ترند چون اصطخر، قاین، فرما. نه سرد بسیار و نه گرم است ... .»
و جغرافی دان مشهور دیگری نیز در کتاب مهم خود «ممالک و مسائل»، از این شهر وصف زیبایی نموده است. «بیت المقدس، شهری بلند و خوش است
ص: 705
بر سر کوه ها و هر که خواهد آنجا رود به هر جانب که باشد، بیت المقدس از موضع او بلندتر است...» (1). در احادیث و روایات اسلامی نیز بر فضیلت این شهر تأکید شده است. امام على عليه السّلام فرمودند: «یک نماز در بیت المقدس معادل هزار نماز است» (2). و از میمونه مولا النبي بازگو کرده اند که گفت: یا رسول الله، ما را درباره بیت المقدس فتوا دهید، فرمودند: «ارض محشر و منشر، آنجاست، بروید و نماز را در آن بگذارید و برای این نماز در آن، مثل هزار نماز در غير آن است»، گفتم: اگر استطاعت آن را نداشته باشم، چه کنم؟ فرمودند: «روغن زیتی برای آن هدیه بنما که در چراغ آن بیفروزند، هر کس این کار را بکند، مثل آن است که به آنجا آمده است» (3). احادیث دیگری نیز در مورد این شهر در کتب حدیثی شیعه و اهل تسنن آمده که می توان به کتب حدیثی همچون: «سفينة البحار»، «من لا يحضره الفقيه»، «صحیح بخاری» و «سنن نسائی» و... مراجعه نمود.
و در طول تاریخ دولت های قدرتمند برای تصرف و فتح این شهر تلاش های زیادی نموده اند، دولت های قدیم چون بابلی ها، کلدانی ها و... دولت روم، کشورهای اروپایی، انگلیس، فرانسه و اکنون رژیم صهیونیستی از این جمله اند.
ص: 706
بیت المقدس، معاصر ظهور امام زمان عليه السّلام از چند جهت مورد توجّه قرار می گیرد. یکی از آن جهت ها، وقوع نبردی بزرگ در آن، میان سرسخت ترین دشمن امام عليه السّلام و آن حضرت است. از دشمنان آشکار در نهضت حضرت مهدي عليه السّلام عليه فردی به نام «سفیانی» است. وی جنایات خود را سه ماه پیش از ظهور از شام آغاز می کند و شش ماه بعد از ظهور در نبردی حوالی بیت المقدس پرونده ی خونبار و سیاه وی برای همیشه بسته می شود. او دشمن سرسخت و رویاروی آن حضرت می باشد، هر چند که امام عليه السّلام در حقیقت با نیروهای کافری که از سفیانی پشتیبانی می کنند روبروست. روایات تصریح کرده اند که خروج سفیانی از وعده های حتمی خداوند است.
سفیانی پس از جنایات متعدد و خونباری که از شام تا عراق و حجاز انجام می دهد، با تجربه ی اوّلین شکست خود به سبب فرورفتن بخشی از سپاهیانش در بیابانی حوالی مکه - بيداء - پس از ظهور، به مدینه و سپس عراق روانه می شود.
روایات، در مورد جنگ های سفیانی با حضرت مهدی عليه السّلام و یارانش، تنها به ذکر نبرد فتح قدس و آزادی فلسطین پرداخته اند که جنگ پایانی وی خواهد بود. نتیجه ی این جنگ شکست او و همه هم پیمانان یهودی و غربی اش می باشد.
ص: 707
از روایات مربوط به این نبرد چنین بر می آید که سفیانی، با مشکلات زیادی روبرو می شود.
حضرت مهدي عليه السّلام در آغاز نبرد درنگ میکند و مدتی در حومه دمشق می ماند تا بزرگان و مؤمنان اهل شام؛ آنهایی که هنوز به آن حضرت نپیوسته اند، به او ملحق شوند. سپس حضرت از سفیانی می خواهد که جهت گفت و گو شخصاً با آن بزرگوار ملاقات کند. آنگاه یکدیگر را ملاقات می کنند. وی تحت تأثیر شخصیت حضرت مهدي عليه السّلام قرار می گیرد و با آن حضرت بیعت می کند و تصمیم می گیرد دست از جنگ بردارد و منطقه را تسليم امام عليه السّلام نماید. اما نزدیکان و پشتیبانان سفیانی وی را پس از آن سرزنش و نکوهش می کنند و او را از تصمیمش منصرف می سازند!
حضرت علی عليه السّلام در روایتی در این باره فرمود:
«وقتی سفیانی لشکری به سوی مهدی عليه السّلام می فرستد در بیابان بیداء به هلاکت می رسند و این خبر به اهل شام می رسد. آنها به خلیفه ی خود می گویند، مهدی ظهور نموده است با او بیعت کن و به اطاعت وی در آی و گرنه تو را می کشیم. او عده ای را جهت بیعت نزد آن حضرت می فرستد و مهدی از سوی دیگر حرکت میکنند تا در بیت المقدس فرود آید» (1).
این روایتی است که اوج حرکت مردمی دوستداران حضرت مهدی عليه السّلام و مخالفان سفیانی را نشان می دهد در همین نسخه آمده است:
ص: 708
حضرت مهدی عليه السّلام می گوید پسر عموی مرا نزد من آورید تا با وی سخن گویم پس او نزد حضرت آمده و با او گفت و گو می کند. پس از این گفت و گو وی زمام امر را به امام عليه السّلام تسلیم و با او بیعت می کند. امّا چون نزد یاران خود باز می گردد قبیله كلب - خاندان وی - او را نادم و پشیمان میکنند به همین جهت او بر می گردد و تقاضای فسخ پیمان می کند امام نیز بیعت وی را فسخ می کند. آنگاه سفیانی لشکریان خود را برای جنگ با امام بسیج می کند ولی امام علیه السّلام او را شکست می دهد و خداوند رومیان را نیز به دست آن حضرت منهدم می سازد» (1).
به هر حال، سفیانی موفق نمی شود از این جوّ مردمی طرفی بربندد و از آن فرصتی که امام مهدی عليه السّلام به وی می دهد استفاده کند و مسلمانان سرزمین شام هم موفق به ساقط نمودن حکومت سفیانی و ارتش او نمی شوند. از این رو وی و هم پیمانانش نیروهای خود را برای جنگی بزرگ آماده می کنند؛ جنگی که محورهای آن به گفته ی روایات از عكّا تا صور و از آنجا تا انطاکیه در ساحل دریا و از دمشق تا طبريه و تا داخل قدس گسترش می یابد.
ظاهراً در همین مقطع زمانی است که حضرت مسیح عليه السّلام از آسمان فرود آمده، به یاری امام عصر عليه السّلام می پردازد.
در شماری از روایت ها آمده است که محلّ فرود آمدن عیسی علیه السّلام در قدس خواهد بود همچنین آن حضرت پشت سر امام مهدی عليه السّلام نماز می گزارد و با تصریح به وزارت آن حضرت برتری جایگاه حضرت حجّت عليه السّلام را بر خویش به نمایش می گذارند، همچنین هر سال به حج خانه خدا مشرف می شود و
ص: 709
مسلمانان به همراهی وی به نبرد با يهود، روم و دجال می پردازند. (1) حضور ایشان به نحوی است که حداکثر یاری رسانی به حضرت ولیّ عصر عليه السّلام را به دنبال دارد. در نماز چنان که با فعالیت ها و اقدامات تبلیغی زمینه ی گرایش خیل عظیم مسیحیان مؤمن و غیر مغرض را به ایشان فراهم می آورد:
در این هنگام غضب خداوند و خشم مهدی عليه السّلام و سپاهیانش بر سفیانی و هم پیمانان وی فرو می بارد، نشانه ها و معجزات الهی به دست مهدی عليه السّلام آشکار می شود. سختی و تیره روزی به سفیانی و حامیان یهودی و رومیاش روی می آورد و به بدترین شکل شکست می خورند. سرانجام، سفیانی به دست یکی از سپاهیان امام مهدی عليه السّلام دستگیر می شود و طبق نقل روایات، در کنار دریاچه ی طبریه یا در ناحیه ی ورودی قدس به هلاکت می رسد. در ادامه ی وقايع ظهور با وساطت حضرت مسیح عليه السّلام میان سپاه امام و غربیان پیمان صلحی ده ساله منعقد می شود که اندکی پس از آن، غربیان صلحنامه را نقض میکنند و زمینه ی بروز فتح المبين دوم اسلام و تکرار خاطره ی صلح حدیبیّه را فراهم می آورند با این تفاوت که در اوّلی، اسلام بر شبه جزیره ی عربستان حاکم شد و در دومی بر تمام زمین.
ص: 710
[ 94 ]
مرحوم محمدرضا مظفر در کتاب عقائد الامامیه پس از بیان عقیده شیعه در مورد تعداد امامان: و ذکر این که نام دوازدهمین امام ابوالقاسم، محمد بن حسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد و وی در سنه 256 هجری متولد گشته است بر خلاف سایر ائمه، تاریخی را برای وفات آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ذکر نموده و بلافاصله اظهار می دارند که این امام دوازدهم، در عصر ما حجت غایب و منتظر است و سپس به شرح عقیده تشیع در مورد مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مهدویت می پردازد (1).
گفتار اول - دلایل اثبات مهدویت در قرآن:
در قرآن کریم درباره مسائل آینده و دوران و حوادث آخرالزمان و استیلای خوبی و خوبان بر جهان و حکومت یافتن صالحان گاه به اشاره و گاه به تصریح و سخن گفته شده است. این گونه آیات را مفسران اسلامی طبق مدارک حدیثی و تفسیری مربوطه به مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ظهور آخرالزمان دانسته اند (2).
ص: 711
نویسنده کتاب خورشید مغرب پس از انجام تحقیق و پژوهشی وافر در کتب و منابع مختلف حدیثی و تفسیری شیعه و سنی در اثبات مهدویت از طریق آیات قرآن کریم به ده آیه شریفه از قرآن استناد جسته و ذیل هر یک از آیات مذکور تفاسیر و احادیث واره دال بر اثبات مهدویت را ذکر نموده است.
لكن از آنجایی که محدودیت نگارش این نوشته مختصر مجال ذکر همه نظریات مفسرین شیعی و سنّی ذیل آیات مذکور و احادیث وارده را نمی دهد ناگزیر از بیان آیات ده گانه و توضیح مختصر در خصوص منابع حدیثی و تفسیری می باشیم.
آیه اول:
«و لقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» (1)
ما در زبور داوود از پس ذکر (تورات) نوشته ایم که سرانجام زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند.
آیه دوم
«و نريد ان نمن على الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» (2)
ص: 712
ما می خواهیم تا به مستضعفان زمین نیکی کنیم یعنی آنان را پیشوایان سازید و میراث برای زمین.
آیه سوم:
«یا ایها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم ويحبونه أذلة على المؤمنين أعزة على الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم...» (1)
ای مؤمنان هر کس از شما از دین خویش بگردد زیانی به دین خدا نخواهد رسید زیرا که خداوند دین خود را بی یاور نخواهد گذاشت بلکه او مردمی پدید خواهد آورد که ایشان را دوست می دارد و ایشان او را دوست می دارند، آن مردم، با مؤمنان خوشرفتار و نرمخو خواهند بود و با کافران سخت گیر و بی گذشت و آنان همواره می کوشند و در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش گری باکی نخواهند داشت.
آیه چهارم:
«وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم و لیمکنن لهم دينهم الذي ارتضى لهم و ليبدلهم من بعد خوفهم امنا...» (2)
ص: 713
خداوند آنان را که گرویدند از شما و نیکی ها کردند وعده داد که به یقین ایشان را خلیفه کند در زمین چنان که از پیش بودند خلیفه ساخت و دینشان را باز بگستراند آن دین که بپسندد برای آنان و هم آنان را از پس بیمی که دارند بی بی می دهد و ایمنی.
آیه پنجم:
«هو الذي ارسل رسوله بالهدی و دین الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون.» (1)
او آن خداست که رسول خویش را بفرستاد به راهنمایی ودین راست تا آن دین را پیروز گرداند بر همه دین های دگر هر چند بر مشرکان دشوار آید.
آیه ششم:
«...لهم في الدنيا خزی و لهم في الآخرة عذاب عظيم» (2)
برای ایشان است در این جهان خواری و در آن جهان عذابی بزرگ.
آیه هفتم:
«... و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف في القتل انه كان منصورا» (3)
ص: 714
و هر کس را بکشند به بیداد وارثان او را صاحب فرمان کردیم (که هر چه خواهند بکنند: قاتل را بکشند، یا دیه ستانند، یا عفو کنند) و مباد که کس به گزاف کسی را بکشد، که خدا باور خون بناحق ریخته است. (1)
آیه هشتم:
«بقية الله خير لكم ان کنتم مؤمنين...» (2)
بقية الله (ذخيره الهی) برای شما مردم، اگر مؤمن باشید، از هر چیز و هر کس دیگر بهتر است. (3)
آیه نهم:
«يوم يأتي بعض آیات ربک لا ينفع نفسا ایمانها لم تكن آمنت من قبل». (4)
ص: 715
روزی که پاره ای از آیات پروردگار تو پدیدار گردد، آن روز هیچ کس را - اگر از پیش ایمان نیاورده باشد - ایمان و باور سودی نخواهد بخشید. (1)
آیه دهم:
«فيها يفرق كل امر حکیم» (2)
در شب قدر، همه امور را بر طبق حکمت به جای خویش مقرر دارند.
مقصود از این آیت فرخنده تقدیر امور است در شب قدر، در هر سال. و این امر در ارتباط مستقیم است با حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حضور ولایتی او در است و در مجاری تقدیر و در جهان کائنات. (3)
ص: 716
گفتار دوم - دلایل روایی در اثبات مهدویت:
از نظر تشیع، مهدی از فرزندان فاطمه علیهاالسّلام است و نه تنها ظهور او در آخرالزمان با احادیث متواتر از پیامبر صلّی الله علیه و آله قابل اثبات می باشد بلکه عموم مسلمین نیز با اختلافات اندکی و با تکیه بر احادیث متواتر از پیامبر صلّی الله علیه و آله به طور اجماع آن را پذیرفته اند.
بنابر این مردود بودن این شبهه که شدت ظلم و ستم در حق شیعیان آنان را به ابداع مسئله به نام مهدویت وا داشته است آن قدر بیّن و روشن است که یاوه سرایانی که این شبهه را مطرح کرده اند خود بیشتر از همه به مردود بودن این شبهه علم داشته و دارند؛ زیرا این اعتقاد یعنی مهدویت و ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، در زمانی که شیعیان تحت ظلم و ستم حکومت زمانه بوده اند شکل نگرفته است؛ مضافاً این که مطالعه تاریخ وم مستندات انکارناپذیر آن به خصوص دعوی مهدویت در قرن های نخست اسلامی از جانب کیسانیها و عباسيين نیز مهر باطلی از نظر تاریخی بر فکر طراحان شبهه فوق زده است.
1- از پیامبر صلّی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:
«اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی باشد خداوند مردی را بر می انگیزد که نام وی همچون نام من و اخلاقش چون خلق و خوی من و کنیه اش ابوعبدالله است و مردم بین رکن و مقام با وی بیعت می کنند و فتوحاتی نصیب او گردد و همه اهل زمین گوینده لا اله الا الله شوند، در این هنگام سلمان فارسی برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله (این مرد) از ذریه کدام فرزند شماست؟ فرمود: از فرزندان
ص: 717
این پسرم و با دست مبارک خود به امام حسين عليه السّلام اشاره فرمود.» (1)
2- روایت معتبر دوم در این باب نزد شیعه و تسنن این است که کنیه آن بزرگوار ابوالقاسم است که همان کنیه پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می باشد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند:
مهدی از خاندان من و از فرزندان فاطمه عليهاالسّلام است او بر اساس شیوه و روش من مبارزه می کند آن گونه که من بر اساس وحی مبارزه نمودم.» (2)
3- روایت سوم از پیامبر صلّی الله علیه و آله این که:
او در آخرالزمان قیام به آئین (اسلام) می نماید همچنان که من در آغازِ اسلام قیام به آن نمودم.»(3)
4- و بالاخره این روایت که پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند:
«در جهان جز فرمانروائی اسلام وجود نخواهد داشت و زمین چون لوح سیمین خواهد شد.» (4)
ص: 718
یعنی زمین از لوث کفر و نفاق پاک و پیراسته خواهد شد مانند شمش نقره خالص و ناب. اما در خصوص ادعای تواتر احادیث معتبر در خصوص مهدویت و ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، احادیث نبوی در کتاب ها و اسناد عالمان مذاهب اسلامی، به اندازهای فراوان است، که کم تر به آن اندازه، درباره موضوعی دیگر، حدیث رسیده است. این واقعیت، یعنی کثرت احادیث یاد شده و فراوانی و گوناگونیِ راویان آن، در مآخذ و طُرُق رواة اهل سنت، به خوبی چشمگیر است. و همین واقعیت باعث شده است، تا دانشمندان علم حدیث، و حُفاظ بزرگ سنّی، جای جای، به متواتر «متواتر» بودن احادیث مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تصریح کنند.
حافظ ابوعبدالله گنجی شافعی (درگذشته 658 ه- ق)، در کتاب «البيان» می گوید:
«تواترت الأخبار و استفاضت، بكثره رواتها عن المصطفی صلّی الله علیه و آله في امر المهدي علیه السّلام (1)، احادیث پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، درباره مهدی علیه السّلام ، به دلیل راویان بسیاری که دارد، به حد تواتر رسیده است.»
حافظ معروف حدیث، ابن حجر عسقلانی شافعی (در گذشته 852 ه ق) که او را «حافظ عصر» خوانده اند، در کتاب «فُتح الباری» که در شرح «صحيح بُخاری» نوشته است، می گوید:
ص: 719
«تواترت الأخبار، بان المهدي من هذه الأمة، و أن عيسی علیه السّلام سينزل و يصلى خلفه؛ (1) احادیث متواتر رسیده است، که مهدی از این امت است، و عیسی علیه السّلام از آسمان فرود خواهد آمد، و پشت سر مهدی علیه السّلام نماز خواهد خواند.»
به جز این دو عالم و محدث معروف، عالمان دیگری نیز به «متواتر» بودن احادیث نبوی، درباره مهدی علیه السّلام ، تصریح کرده اند، که در مآخذ آمده است. ما از نقل آن تصريحات می گذریم. و برای همین واقعیت است که قاضی محمد شوکانی یمنی، رساله خود را، در این موضوع، «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر و الدجال و المسيح» نامیده است. او در این باره می گوید:
و جميع ماسقناه بالغ حد التواتر، كما لا يخفى على من له فضل اطلاع. فتقرر بجميع ماسقناه ان الاحاديث الوارده، في المهدي المنتظر، متواتره. (2)
- همه این احادیث که آوردیم به حد تواتر می رسد، چنان که بر مطلعان پوشیده نیست. بنابراین، با توجه به همه احادیث مذکور، مسلم گشت که احادیث رسیده، درباره مهدی منتظر، متواتر است.
این موضوع، که مسئله مهدی علیه السّلام ، مسئله ای اسلامی است و قطعی، به اندازه ای مسلم است و مشهور، که حتی لغت نویسان و واژه شناسان اهل سنت نیز، در ذیل کلمه «مهدی» آن را مطرح کرده اند. از جمله، جمال الدين ابن منظور افریقی مصری (در گذشته 711 ه- ق)، در لغتنامه بزرگ و معتبر خویش (لسان العرب)، چنین می گوید:
ص: 720
«المهدي، الذي قد هداه الله إلى الحق. وقد استعمل في الأسماء، حتى صار کالاسماء الغالبه. و به سمّى «المهدی»، الذي بشر به النبي صلّی الله علیه و آله انه يجي في آخر الزمان؛ مهدی، یعنی: کسی که خداوند راه حق را به او نشان داده است. این کلمه (که از نظر دستوری، «وصف» است)، به صورت اسم به کار رفته است (و اشخاص را به آن نامگذاری کرده اند، تا جایی که علم بالغلبه شده است. و همین کلمه (مهدی)، نام کسی است که پیامبر صلّی الله علیه و آله مژده داده است که در آخر الزمان می آید».
همچنین محدث و ادیب و واژه شناس معروف عرب، مجد الدين ابن اثیر شافعی (در گذشته 66 ه- ق)، در کتاب «النهایه»، و مرتضی زبیدی حنفی (در گذشته 12 15 ق)، در فرهنگ «تاج العروس»، این موضوع را یاد کرده اند. زبیدی در آخر، جمله دعا را نیز افزوده است:
«جعلنا الله من انصاره (1) ؛ خداوند، ما را از جمله یاران مهدی علیه السّلام قرار دهد!.»
گفتار سوم - دلایل عقلی در اثبات مهدویت:
از نظر تشیع در حالی که دین اسلام، خاتم و اکمل ادیان الهی می باشد در ممالک اسلامی (تا چه رسد به ممالک غیر اسلامی) بسیاری از احکام اسلامی به صورت تعطيل در آمده است و نشر قبایح و بیدادگری و ظلم بر عدالت گستری و اجرای احکام ناب اسلام عینیت یافته است و این در حالی است مسلمانان را از دین دیگری بی نیاز می دانند. با توجه به این اوضاع و
ص: 721
احوال باید منتظر فرجی باشیم که دین اسلام را به همان قدرت و تمكن اولیه برساند و این جهان فرو رفته در گرداب های ظلم و فساد را اصلاح کند. مضافاً این که از نظر عقلی هم ممکن است دین اسلام با این اختلافاتی که مسلمانان در خصوص قوانین و احکام آن با یکدیگر دارند و هر مذهب و فرقه ای خود را درست و دیگران را منحرف شده از راه صحیح و درست میداند به آن قوت و سیطره ای برساند که همه مردم جهان را فرا گیرد. (1) در صورتی که مسلمانان، هنوز همان بدعتها و تحريفها در قوانین و گمراهی در ادعاهای خود را دارند.
بنابراین از نظر عقلی برقراری حاکمیت عدل الهی و فراگیر که به وعده های پیامبر صلّی الله علیه و آله و پیامبران پیش از او جامه عمل بپوشاند و تمامی انحرافات و کژی های نسبت داده شده به دین مبین اسلام را بزداید و وحدت کلمه را در میان مسلمانان به وجود آورد؛ ظهور مهدی موعود و منجی عالم بشریت را از عقلی و منطقی تخلف ناپذیر می نمایاند.
البته در خصوص شخص حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و حیات وی بین شیعه و بعضی از فرق اسلامی اختلاف نظر وجود دارد منجمله این که از نظر تشیع مهدی موعود و مورد انتظار همه جهانیان، شخص معين و از قبل شناخته شده است که در تاریخ 256ه- متولد شده و تاکنون هم زنده است او فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام می باشد و نامش محمد است. مهدی بودن این شخص از خود پیامبر و ائمه به نص وعده شده که در صفحات قبل به مهم ترین احادیث و روایات وارده از قول نبی اکرم صلّی الله علیه و آله و متواتر بودن آنها پرداختیم.
ص: 722
اصل امامت که همانند نبوت لطفی است که از جانب خداوند متعال می باشد اقتضاء دارد که در هر عصری، امامی هادی به جای پیامبر باشد و زمین هرگز از حجت خدا خالی نباشد اگر چه این امام و حجت خدا از منظر مردم مخفی باشد.
از مباحث اختلافی مطروحه توسط دیگران این است که چگونه ممکن است کسی از سال 256 هجری تاکنون زنده باشد. در پاسخ به این سئوال باید گفت وقتی امامت ائمه پس از پیامبر و نبوت وی به عنوان حجت خدا اجتناب ناپذیر است و در حالی که روز ظهور مهدی موعود از اسرار الهی و هیچ کسی جز خداوند متعال به آن روز عالم نیست مسلماً حیات و بقای مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این مدت طولانی معجزه ای است که خداوند برایش قرار داده است و عمر طولانی حضرت مهدی چیزی نیست که منظر قدرت لایزال الهی غیر ممکن باشد.
از سوی دیگر طولانی شدن حیات او بیش از یک عمر طبیعی، یا این که اساسا این حیات را هم جزء عمر طبیعی دانسته اند، چون فن طبابت مانع این کار نیست و آن را محال نمی داند منتهی بعداً نتوانست به آنچه چه که عمر انسان را زیادتر می کند دست یابد، وانگهی ناتوانی علم طب از کشف رمز طولانی شدن عمر، سبب محال بودن آن نمی شود چون خداوند قادر به این کار می باشد. ضمن آن که حتی قرآن کریم نیز با نشان دادن عمر طولانی حضرت نوح و زنده بودن حضرت مسیح علیه السّۀام مسئله طول بقاء مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نیز حل کرده است. (1)
ص: 723
[ 95 ]
1- جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله پرسید: آیا شیعه در زمان غیبت از فیوضات قائم آل محمد صلّی الله علیه و آله برخوردار می شوند؟ پیامبر فرمود: «آری، قسم به پروردگاری که مرا به پیامبری برگزید، از وی نفع می برند و از نور ولايتش کسب نور می کنند، همچنان که از خورشید استفاده می کنند هنگامی که در پشت ابرها قرار گیرد (1).»
2 - از امام سجاد عليه السّلام پرسیدند: شیعیان در زمان غیبت از وجود حضرت ولی عصر عليه السّلام چگونه استفاده می کنند؟ فرمود: «آنچنان که از خورشید استفاده می شود، هنگامی که در پشت ابرها پنهان گردد».
3- امام باقر عليه السّلام فرمود: «از روزی که خداوند متعال حضرت آدم را آفریده تا روز قیامت زمین خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و روشن و یا غایب و پنهان.» راوی پرسید از امام غایب چگونه استفاده می شود. فرمود: «آن چنان که از خورشید هنگامی که پشت ابر است استفاده می شود (2).»
ص: 724
4- در توقيع مبارکی که از ناحیه مقدسه امام زمان عليه السّلام توسط دومين نائب خاص، محمد بن عثمان به اسحاق بن يعقوب صادر شده است چنین نوشته شده: «اما چگونگی استفاده مردم از من مثل استفاده آن ها از خورشید هنگامی که در پشت ابر پنهان شود می باشد.» (1)
نکته اساسی این جاست که چرا امام زمان عليه السّلام در زمان غیبت به خورشید پنهان در پشت ابر تشبیه شده است؟
1- خورشید در منظومه شمسی مرکزیت دارد و کرات و سیارات به دور او در حرکتند، چنان که وجود گرامی حضرت حجت عليه السّلام در نظام هستی مرکزیت دارد. «ببقائه بقیت الدنيا و بيمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض و السماء؛ به بقای او دنیا باقی است و به یمن وجود او بقیه موجودات روزی داده می شوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پایدارند (2).»
2- خورشید در این مجموعه منافع فراوانی دارد مانند: جاذبه که مایه ثبات و بقای نظام است، گرما و حرارت که پشت انبوه ابر غلیظ نیز به زمین می رسد و نیز باد و باران، روئیدن گیاهان و امثال آن از برکت تابش خورشید است که ابرگرفتگی در آن اثر مهمی ندارد. بله، نورافشانی از پشت ابر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب ابر گرفتگی فقط یکی از منافع آفتاب را تقلیل می دهد، نه این که از
ص: 725
بین ببرد. امام زمان عليه السّلام نیز غیر از حضور عادی اش در میان مردم منافع فراوانی برای مردم دارد که در پرتو وجود حضرتش از وجود او استفاده می برند.
3- ابر هرگز آفتاب را نمی پوشاند بلکه ما را می پوشاند، در نتیجه ما را از دیدن آن محروم می کند، نه آن که در منفعت رسانی آن خلل ایجاد کند. چگونه می توان گفت کسی که عالم وجود در قبضه قدرت اوست و می تواند هر لحظه ای در هر جا حضور داشته باشد، غایب است؟
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را *** کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور *** پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را (1)
4- پوشاندن ابر اختصاص به کسانی دارد که در زمین هستند نه کسی که بر فراز ابر حرکت می کند. غیبت آن حضرت نیز برای کسانی است که به دنیا و طبیعت چسبیده اند، اما کسانی که بر ابر شهوات و غبار هواهای نفسانی پا می گذارند و در آسمان معنویت پرواز می کنند هر لحظه که بخواهند در حضور هستند.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی *** غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد (2)
5- آفتاب لحظه ای از نورافشانی غفلت نمی کند. هر کس به اندازه ارتباطی که با خورشید دارد از نور آن بهره می برد و اگر بتواند همه موانع را کنار بزند و در برابر
ص: 726
آفتاب بنشیند، بهره کاملی می برد. چنان که حضرت ولی عصر عليه السّلام مجرای فیض الهی است و در این جهت فرقی بین بندگان خدا نمی گذارد ليكن هر کس به اندازه ارتباط خود استفاده می برد. (1)
فواید وجود امام زمان عليه السّلام را می توان به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم نمود. در فایده تکوینی شناخت و عدم شناخت دخالت ندارد، بلکه مسلمان و کافر، همه به طور مساوی از آن بهره مند هستند. ولی در فایده تشریعی، شناخت و معرفت، در استفاده از وجود حجت الهی دخالت مستقیم دارد، هر چه انسان نسبت به وجود امام عصر علیه السّلام شناخت کامل تری داشته باشد و به ایشان عشق و علاقه بیشتری نشان دهد، بهره مندی او از وجود ایشان بیشتر است.
1- واسطه فیض:
خداوند متعال، نظام دنیا را به گونه ای قرار داده است که بدون وجود امام عليه السّلام امکان زندگی روی زمین وجود ندارد، چرا که زمین به برکت امام علیه السّلام قرار و آرام پیدا کرده است.
شواهد نقلی این مطلب بسیار است. به عنوان نمونه امام باقر عليه السّلام فرمود: «جعلهم الله اركان الارض ان تميد باهلها؛ خداوند ایشان را اركان زمین قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نیاورد.» (2)
ص: 727
امام صادق عليه السّلام فرمود: «جعلهم الله اركان الارض ان تميد بهم؛ خداوند ایشان را ارکان زمین قرار داده است، تا این که آن ها را به تزلزل و اضطراب نیندازد». (1)
پس اگر امام نباشد، زمین قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند به وسیله اهل بیت عليه السّلام زمین را مستقر ساخته، تا در آن آرامش برقرار شود.
امام صادق عليه السّلام وضعیت دنیا را بدون امام و حجت خدا چنین ترسیم می کند: « لو بقيت الارض بغير امام لساخت؛ اگر زمین بدون امام بماند فرو می ریزد (2).» البته باید بدانیم که نه تنها زمین، بلکه آسمان هم به برکت امام عليه السّلام نگه داشته شده است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در روایتی که یکایک امامان را به جابر معرفی فرمودند، تصریح کرده اند که:
«بهم یمسک الله السماء ان تقع على الارض الا باذنه و بهم يحفظ الله الأرض ان تميد باهلها؛ خداوند به وسیله ایشان، آسمان را از این که بدون اجازه او بر زمین افتد، نگه می دارد و به وسیله ایشان زمین را حفظ می کند که اهل خود را به تزلزل در نیاورد.» (3)
افتادن آسمان به زمین نشانه به هم خوردن نظام آفرینش است.
نه تنها نظام آسمان و زمین به برکت امام باقی است، بلکه بقیه اموری که برای حیات انسان ضرورت دارد نیز متوقف بر وجود امام عليه السّلام است.
امام صادق عليه السّلام فرمود: «بنا اثمرت الاشجار و اینعت الثمار و جرت الانهار و بنا ينزل غيث السماء و ينبت عشب الأرض؛ به سبب ما درختان میوه می دهند
ص: 728
و میوه ها به ثمر می رسند و رودها جاری می شوند، و به سبب ما باران از آسمان می بارد و گیاهان و سبزیجات زمین می رویند.» (1)
بنابراین بهره بردن از هر یک از نعمت های الهی، موکول به نعمت وجود امام عليه السّلام است و به واسطه وجود مقدس ایشان، همه موجودات زنده (اعم از گیاهان و حیوانات و انسان ها) می توانند زنده و باقی بمانند. این نوع انتفاع از امام عليه السّلام متفرع بر شناخت آن حضرت نیست. افراد، چه امام را بشناسد و چه نشناسند، چه تسلیم ایشان بشوند و یا هیچ اعتقادی به ایشان نداشته باشند، به برکت وجود او بر روی زمین سکونت داشته و از نعمت های مختلف آن بهره مند می گردند. (2)
2- نفوذ روحانی
یک رهبر بزرگ آسمانی خواه پیامبر صلّی الله علیه و آله باشد یا امام، علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دلها و فکرها دارد که می توان آن را تربیت تکوینی نام گذاشت. در اینجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی کند بلکه تنها جاذبه و کششی درونی مؤثر است.
در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی میخوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک ارتباط مختصر با آنها به کلی تغییر کرده و مسیر خود را عوض می کردند.
ص: 729
این دگرگونی سریع و همه جانبه، آن هم با یک نگاه و تماس مختصر، نمی تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد، بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه و قهری است که گاهی از آن به نفوذ شخصیت نیز تعبیر می شود.
داستان برخورد اسعد بن زراره بت پرست با پیامبر صلّی الله علیه و آله در کنار خانه کعبه و تغییر سریع طرز تفکر او و یا داستان سرگذشت زن خواننده ای که هارون او را به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن امام کاظم عليه السّلام به زندان اعزام داشته بود، و منقلب شدن روحیه او در یک مدت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند و داستانهای دیگری از این قبیل نمونه هایی از همین تاثیر ناخودآگاه است که می توان آن را شعبه ای از «ولایت تکوینی» پیامبر صلّی الله علیه و آله یا امام عليه السّلام دانست.
وجود امام غایب در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از راه اشعه نیرومند و پردامنه ولایت، دلهای آماده را تحت تاثیر جذبه معنوی و روحانی خود قرار داده و به تربیت و تکامل آنها بپردازد.
ما قطب های مغناطیسی زمین را با چشم خود نمی بینیم ولی اثر آنها را بر روی عقربه های قطب نما مشاهده می کنیم که در دریا راهنمای کشتی و در صحراها و آسمان راهنمای هواپیما و وسائل دیگر است تا در سراسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسی، میلیونها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده و از سردرگمی رهائی یابند.
ص: 730
آیا تعجب دارد اگر وجود امام عليه السّلام در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود، افکار و جان های زیادی را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از تحیر رهائی بخشد؟
نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیسی زمین روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی گذارد، بلکه روی عقربه های ظریف و حساس قطب نما که آب مغناطیسی خورده اند و یک نوع سنخیت و شباهتی با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده اند اثر می گذارد، همینطور جذبه روحانی قطب عالم امکان بر دل های پاکی که با طهارت ظاهری و باطنی، آمادگی پیدا کرده اند، اثر گذاشته و آنها را به رشد و تعالی می رساند. (1)
این جهت از نعمت بودن امام بستگی به معرفت و شناخت نسبت به ایشان دارد. هر کس بخواهد از این نعمت استفاده کند، باید در مرحله اول امام را بشناسد و سپس تسلیم شده و در امور روزانه خود رضایت و توجه آن حضرت را مد نظر خود داشته باشد. به عبارتی جنبه تشریعی نعمت بودن امام، بدون عمل اختیاری افراد، تحقق نمی یابد. نمونه هایی از فوائد تشریعی امام غایب را بررسی می کنیم:
1- امیدبخشی
ایمان به مهدی غایب و انتظار ظهور امام زمان عليه السّلام ، مایه امیدواری و آرامش دلهای مسلمین است و این امیدواری یکی از بزرگترین اسباب موفقیت و
ص: 731
پیشرفت در راه رسیدن به هدف می باشد. هر گروهی که روح یاس و ناامیدیخانه دلشان را تاریک نموده باشد و چراغ امید و آرزو در آن نتابد، هرگز روی سعادت را نخواهند دید.
اوضاع آشفته و اسف بار جهان و سیل بنیان کن مادیت و کسادی بازار علوم و معارف و محرومیت روزافزون طبقه ضعیف و توسعه فنون استعمار و جنگ های سرد و گرم و مسابقه تسلیحاتی جهانی، خیر خواهان بشر را مضطرب کرده است، به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید نمایند. تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه برق امیدی که در این جهان تاریک جستن می کند، همان انتظار فرج و فرا رسیدن عصر درخشان حکومت توحید و نفوذ قوانین الهی است.
انتظار فرج قلبهای مایوس و لرزان را آرامش بخشیده و مرهم دلهای زخمدار طبقه محروم می گردد.
نویدهای مسرت بخش حکومت توحید عقاید مؤمنین را نگهداری نموده، دردین پایدارشان می کند.
ایمان به غلبه حق، خیر خواهان بشر را به فعالیت و کوشش وادار می نماید.
استمداد از آن نیروی غیبی، انسانیت را از سقوط در وادی هولناک یاس و ناامیدی نجات می دهد.
ایمان به مهدی موعود علیه السّلام، آینده روشن و فرح بخشی را برای مسلمانان بالاخص شیعیان مجسم نموده، روح یاس و شکست را از آنان سلب نموده، به کار و کوشش در راه رسیدن به هدف ترغیبشان می کند.
ص: 732
2- پاسداری از آئین خدا:
با گذشت زمان و پیدایش سلیقه های مختلف و آمیختن آنها با مسائل مذهبی و گرایش های متفاوت به سوی برنامه های ظاهر فریب مکتب های انحرافی، و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره ای از این قوانین از دست رفته و دستخوش تغییرات زیان باری می گردد.
این آب زلال که در قالب دین الهی از آسمان نازل شده، با عبور از مغزهای این و آن، تدریجا بعضی از قوانین آن از مسیر واقعی خارج گردیده و صفای نخستین خود را از دست داده است و این نور پر فروغ و هدایت گر با عبور از شیشه های ظلمانی افکار تاریک و ضيق بشر، بی رنگ و کم فروغ شده است. در این فرض آیا ضروری نیست که در میان جمع مسلمانان کسی باشد که مفاهيم دائمی تعالیم اسلامی را در شکل اصلیش حفظ و برای آیندگان نگهداری کند.
مگر مجددا وحی آسمانی بر کسی نازل می شود؟ مسلما خیر، موضوع وحی با مساله خاتمیت برای همیشه بسته شد. پس چگونه باید آئین اصیل اسلامی حفظ گردد، جلوی تحریفات و تغييرها و خرافات گرفته و برای نسل های آینده محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این کار توسط یک پیشوای معصوم ادامه یابد؛ خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس.
معمولا در هر موسسه مهمی «صندوق آسیب ناپذیری» وجود دارد که اسناد مهم آن موسسه را در آن نگهداری می کنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند، یا
ص: 733
هرگاه آتش سوزی در آن جا روی دهد از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیت آن موسسه ارتباط نزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد. (1)
قلب امام و روح بلندش صندوق آسیب ناپذیری برای حفظ اسناد آئين الهی است که همه اصالتها و واقعیت های نخستین و ویژگی های آسمانی این تعلیمات را در خود نگهداری می کند تا حجت های الهی باطل نگردد.
3- تصرف امام عليه السّلام در کارها:
تصرف امام زمان عليه السّلام در کارها به واسطه وكلاء خاص یا عام است. بدیهی است که رئیس و سرپرست قومی لازم نیست که شخصا در امور مداخله کند، بلکه سیره رهبران همیشه بر این منوال بوده که با واسطه در امور دخالت می کردند.
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و امیر المؤمنین عليه السّلام از طرف خود در شهرهائی که حاضر نبودند، نمایندگانی را منصوب می کردند، همچنین ائمه دیگر در زمان خودشان در شهرهای مختلف وکلانی داشتند.
امام غایب؛ مهدی موعود نیز به این طریق کارهای مردم را سرپرستی می کند و لذا در زمان غیبت صغری وكلاء خاصی را برای رسیدگی به امور مردم معین فرمود و مقام نیابت خاصه را به آنها عنایت کرد و در زمان غیبت کبری به طور عام فقهاء و علماء عادل را که دانا به احکام الهی هستند برای قضاء و فصل خصومات و حفظ مصالح عامه مسلمین نصب و تعیین فرموده که مراجع امور مسلمانان باشند. (2)
ص: 734
چنانکه در برخی احادیث از امام عصر عليه السّلام رسیده است که آن حضرت در توقيع مبارک چنین فرمودند:
«و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتی عليكم و انا حجة الله؛ در رویدادهای تازه به راویان حدیث ما (علماء و مجتهدین) رجوع کنید، زیرا آنان حجت من بر شما می باشند و من حجت خدا هستم.» (1)
و نیز در توقيع دیگر فرموده است: «فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا الدينه، مخالفا على هواه مطيعا لأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه؛ مردم از فقیهانی که بر نفس خود مسلط اند و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خود می باشند، تقلید کنند.» (2)
ص: 735
[ 96 ]
از دو قرن پیش، مستشرقان با انگیزه های تبشیری و استعماری و در برخی موارد علمی، راهی مشرق زمین گشتند و به جهت نا آشنایی و عدم دسترسی به منابع اولیه چهره ناقص و نادرستی از تعالیم اسلام ارائه دادند.
برخورد آنان با مهدویت نیز به دنبال ظهور متمهدیانی چون مهدی سودانی یا مطالعه کتبی مانند مقدمة ابن خلدون بوده، که احادیث مهدویت را مجعول و نادرست می شمرد.
البته کسانی چون پروفسور هانری کربن ، به جهت آشنایی با مرحوم علامه طباطبایی، به حقایقی در این زمینه دست یافته اند.
استشراق، شرق شناسی یا خاور شناسی ، معادل کلمه Orientalism ، از ماده Orient، به معنای شرق، بر اعمال مستشرقان در قبال فرهنگ مشرق زمین اطلاق می شود که عناصر زبان، ادبیات، هنر، آداب و رسوم، افکار و عقاید و دیگر عادات و سنن را در بر می گیرد. (1)
ص: 736
اهداف مستشرقان متفاوت بوده است؛ برخی با انگیزه های تبشیری و تبلیغ مسیحیت، برخی با أغراض استعماری و به منظور استیلای سیاسی، فرهنگی و گروهی نیز صرفا با انگیزه های علمی و به منظور فرونشاندن عطش دانایی، عازم دیار شرق گشته اند (1).
عمده ترین موضوع تحقيق مستشرقان درباره اسلام، قرآن کریم و موضوعات مربوط به آن؛ همچنین ترتیب نزول ، نحوه جمع آوری و کتابت، ترجمه و تفسیر قرآن بوده است و بیشتر نوشته های آنان در این زمینه می باشد. چنانکه مهمترین کتاب گلدزیهر، مستشرق يهودي الاصل آلمانی، «مذاهب تفسیری در میان مسلمانان» است. نولد که، دیگر مستشرق آلمانی با نگارش رسالة «تاریخ قرآن» به درجه دکترا نائل آمد و رژی بلاشر، مستشرق فرانسوی اقدام به ترجمه قرآن به این زبان نمود و کتاب «در آستانة قرآن» را به نگارش در آورد؛ که توسط مرحوم دکتر رامیار به فارسی ترجمه شده است. (2)
از آنجا که عموم مستشرقان، غیر مسلمان و اکثرا مسیحی یا یهودی بوده اند، برخورد آنان با فرهنگ دینی شرق، یعنی اسلام، واقع بینانه نبوده و در مقالات و کتبی که در زمینه معرفی اسلام و قرآن به نگارش در آورده اند، چهره ناقص، نادرست و نازیبایی ارائه کرده اند. این پژوهش های مکتوب، امروزه در دانشگاه های مختلف اروپا، به عنوان مرجع اصلی آموزش و پژوهش ، در کرسی های اسلام شناسی مورد پذیرش واقع شده است.
ص: 737
دانشمندان مسلمان، در برابر جریان استشراق دو موضع متفاوت اتخاذ کرده اند؛ گروهی از سر افراط فعالیت های آنان را ستوده و آنان را پایه گذار روش های صحیح تحقیق در متون دینی و احیاگر میراث بر باد رفتة شرق به غرب می دانند. در مقابل، گروهی دیگر از دانشمندان، این فعالیت را به شدت نکوهیده و معتقدند؛ شرق شناسی، طبق یک نفشه از پیش تعیین شده و با هدف توهین به مقدسات و تضعیف عقاید مسلمانان، پا به عرصه گذارده است.
اما انصاف اقتضا دارد که همه را به یک چوب نرانیم و خدمت برخی را به واسطه خيانت گروهی دیگر، نادیده نیانگاریم. خدمات خاورشناسان را در شناسایی، گردآوری، فهرست نگاری شیوه های نوین پژوهش در متون دینی، که محصول تجارب آنان در پژوهش های علوم انسانی است، بپذیریم و از خیانت برخی از آنان در تحریف، تدليس، تأويل، درستکاری، زشت سازی تعالیم قرآنی و استناد به روایات ضعیف، افسانه ها، خرافه ها، جعلیات، شایعات و گفته های احبار و رهبان، غافل نباشیم. (1)
در نهمین کنگره بین المللی خاورشناسان، که در سال 1893 میلادی در لندن برگزار گردید، اندیشة تدوین دائرة المعارف اسلام به تصویب رسید و گلدزهر، سرپرستی یک هیأت دوازده نفری را برای انجام این امر به عهده گرفت. اولین مجلد این مجموعه در سال 1913 م منتشر گردید و چاپ دوم آن، با اصلاح، تکمیل و افزوده های بی شمار، از سال 1960 م، آغاز شده و در ده جلد کامل می شود.
ص: 738
نقص عمدة این دائرة المعارف، نادیده گرفتن فرهنگ تشیع و ایران است؛ به گونه ای که درباره امام صادق عليه السّلام تنها هجده سطر، در باره ابوذر غفاری، چهار سطر و درباره شیخ طوسی، از بزرگان علمی جهان تشیع، سخنی به میان نیامده است.
ترجمه دائرة المعارف اسلام به زبان فارسی، توسط «بنگاه ترجمه ونشر کتاب» آغاز و نخستین دفتر آن در سال 1354 شمسی منتشر گردید اما پس از انتشار ده دفتر، در سال 1361 متوقف گردید. (1)
در میان تعالیم جاودانی و جهانی اسلام، هیچ یک به اندازه حکومت فراگیرمهدوی، قابلیت ارائه به جهان پر غوغای امروزی را ندارد. حکومتی که حتی برای غیر مسلمانان نیز عدالت و امنیت را به همراه دارد.
اما جای بسی تأسف است که اندیشه والا و گیرای مکتب اسلام، کمتر از دیگر موضوعات دینی، به اندیشمندان امروزی معرفی گردیده است؛ البته آن هم به شکلی ناقص يا نادرست؛ زیرا آشنایی جهان غرب با اسلام، عموماً به واسطه مقالات یا کتب مستشرقان بوده است؛ که خود اطلاع درستی از این مکتب آسمانی نداشته اند. با توجه به ضرورت عرضة اندیشه مهدوی در جهان معاصر، هدف این مقاله، باز کاوی دیدگاه مستشرقان در این موضوع است؛ تا آنان که قدم در این مسیر می گذارند، با نگاه درستی به گذشته، آینده را رقم زنند.
موضوع مهدویت، از زوایای مختلف مورد کاوش پژوهشگران غربی قرار گرفته است. برخی از آنان در بررسی تاریخ مسلمانان، از صدر اسلام تاکنون،
ص: 739
به کسانی برخورده اند که با نام مهدی قیام کرده و حکومت تشکیل داده اند؛ همچون حکومت فاطمیون در مصر، که سرسلسله آن المهدي بالله است یا قیام مهدی سودانی در قرن نوزدهم میلادی، در برابر سلطه انگلیس بر این کشور.
برخی دیگر در بررسی عقاید شیعه، به موضوع غیبت امام مهدی عليه السّلام و انتظار ظهور او برخورده و این موضوع را از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار داده اند؛ مانند پرفسور کربن، که بخشی از پرسش های او از مرحوم علامه طباطبایی در این باره است.
برخی نیز در مقام مقایسه میان ادیان آسمانی، موعودگرایی را یکی از وجوه مشترک ادیان دانسته و از این زاویه به بیان تفاوتهای موعود اسلام با موعود دیگر ادیان پرداخته اند.
بررسی همه موارد فوق با توجه به اندک بودن منابع در دسترس، کاری دشوار است. در زبان فارسی تنها یک کتاب صد صفحه ای به تحقیق در این باره پرداخته است؛ که متأسفانه نیمه اول آن هم، ربطی به موضوع ندارد. (1)
نویسنده این سطور قصد دارد در حد توان و بضاعت خود، راهی گشوده و گوشه هائی از دیدگاه مستشرقان در باره مهدویت را برای خواننده های عزیز باز نماید.
در سال 1834 م ، فردی به نام محمد احمد سودانی، خود را مهدی موعود عليه السّلام خواند و با ارتش انگلیس و مصر، که کشور سودان را به اشغال خود در آورده
ص: 740
بودند، به جنگ و مبارزه برخاست. حرکت او نظر جهانیان را به خود جلب کردو نام او را به اروپا و دیگر نقاط غرب رسانید.
«دارمستتر» شرق شناس یهودی الاصل فرانسوی، این حرکت را موضوع پژوهش خود قرار داد و اعتقاد به مهدویت در اسلام را بررسی نمود. او حاصل کار خود را طی کنفرانس هایی که در تالار سوربن پاریس، در حضور جمع کثیری از مردم فرانسه برگزار گردید، عرضه داشت. بعدها گفتارهای او به شکل کتابی مستقل با نام «مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم» منتشر شد، که به فارسی نیز ترجمه شده است. (1)
او می گوید:
«آیا می دانید که محمد صلّی الله علیه و آله شریعت خود را چگونه بنیان نهاد؟ هنگامی که او ظهور کرد، در عربستان، علاوه بر شرک ملی باستانی، سه دیانت بیگانه موجود بود: آئین يهود، دیانت عيسوی و کیش زردشت.
نکته مشترکی که در این سه دیانت یافت می شد، عبارت از اعتقاد به یک موجود مافوق الطبيعه بود که بایستی در آخرالزمان ظهور کند و نظم و عدالت از دست رفته را به جهان باز گرداند و مقدمه خلود و سعادت دائم انسان را فراهم سازد.» (2)
ص: 741
وی اضافه می کند:
«این اعتقاد که نخست در دیانت یهود بوده و عیسویت را بوجود آورده است، فقط وقتی در دیانت یهودیان و عیسویان به صورت نهایی در آمد که تحت تأثیر اساطیر ایرانی واقع شد ... مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجی، اصول عیسویان را پذیرفته اند.» (1)
دار مستتر در مورد تولد این موعود می گوید:
«حسن علیه السّلام باشد که امام یازدهم بود، پس از مرگ خود پسری شش ساله باقی گذاشت، به نام محمد، خلیفه، آن پسر را در شهر حلّه، نزدیک خود به زندان افکنده بود، وی در 12 سالگی غایب شد. چون او تنها باقیمانده نسبت مستقیم پیامبر صلّی الله علیه و آله بود، عامه چنین نتیجه گرفتند که این کودک در ساعتی که بخواهد ظهور خواهد کرد.» (2)
این عبارات بیانگر آن است که از دیدگاه این مستشرق فرانسوی، مهدویت و موعودگرایی، افسانه و اسطوره ای است که از آئین یهود و مسیحیت وارد اسلام شده و شیعیان ایرانی، آن را با اساطیر ایرانی بال و پر داده و بزرگ کرده اند.
ص: 742
در حالی که امثال مهدی سودانی، که در این کشور ادعای مهدویت داشته اند، نه شیعه بوده اند و نه ایرانی! بلکه روایاتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله در باره ظهور فردی که در آخرالزمان، به مبارزه با ظلم و ستم برخیزد و قسط و عدل را بر جهان حاکم گرداند، به قدری در کتب روایی اهل سنّت وارد شده است، که حتى متعصب ترین گروه های سنی در برابر شیعه، یعنی وهابیت، روایات در این باره را غير قابل انکار می دانند.
شیخ عبد العزيز بن باز، مفتی اعظم عربستان، در یک سخنرانی که متن آن در مجلة الجامعه الاسلامیه به چاپ رسیده است، به دنبال سخنرانی شیخ عبدالمحسن العباد، قائم مقام ریاست دانشگاه اسلامی مدینه، در موضوع مهدویت، چنین می گوید:
«همانطور که اهل علم تبیین کرده اند، مسأله مهدی، آشکار و روشن و احادیث درباره آن، فراوان، بلکه متواتر و مستحکم است و از اهل علم افراد زیادی تواتر آن را بازگو کرده اند، به تواتر معنوی، که دلالت دارد این شخص موعود، مسأله اش ثابت و خروجش حق است. او از الطاف خدای عز و جل به این امت در آخرالزمان است، که ظهور می کند و داد و حق را برپا می دارد و از ظلم و بیداد جلوگیری می کند؛ و خداوند به وسیله او سایه لوای حق را بر این
ص: 743
امت، در راه عدالت، هدایت و راهنمایی مردمان، او می گسترد.» (1)
البته «بن باز» در مورد اینکه مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از دوازده خلیفه پیامبر باشد، تردید کرده و می گوید:
«در مورد گفته حافظ اسماعیل بن کثیر، در تفسیر خود در سوره مائده، هنگام بیان اسامی نقبا و اینکه مهدی می تواند یکی از امامان دوازده گانه باشد، جای تأمل وجود دارد؛ زیرا پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: این امت مادام که دوازده خلیفه بر آنان حکومت دارند، که همگی شان از قریش هستند، همچنان پادار خواهد بود. این فرموده او دلالت دارد که دین در زمان آنان استوار و احکام خدا جاری و حق فائق است و این امر، فقط پیش از انقراض دولت امویان بود و پس از آنان اختلافاتی بروز کرد که مردم دچار دودستگی شدند و مصیبت بر سر مسلمانان فرود آمد ... به نظر من مراد از دوازده خلیفه، خلفای چهارگانه، معاویه و فرزندش یزید و سپس عبدالملک مروان و چهار فرزندش و عمر بن عبدالعزیز می باشد؛ که اسلام در زمان آنان گسترش یافت و دین پایدار گردید و حق آشکار شد.» (2)
ص: 744
با وجود این، شاید مستشرقانی همچون دار مستتر در این قضاوت خود معذور باشند؛ زیرا وقتی افرادی چون ابن خلدون، مهدویت را زیر سؤال برده و در صحت روایات آن شک می کنند، دیگر از پژوهشگران غربی غیر مسلمان چه انتظار!
ابن خلدون در فصل پنجاه و دوم از کتاب مقدمة خود، ذیل عنوان «في امر الفاطمي و ما يذهب اليه الناس في شأنه» ابتدا چنین می گوید:
اعلم أن في المشهور بين الكافة من اهل الاسلام على محمر الاعصار انه لابد في آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البيت يؤيد الدين ويظهر العدل ويتبعه المسلمون و يستولي على الممالك الاسلامية و يسمى بالمهدی و يكون خروج الدجال وما بعده من أشراط الساعة الثابتة في الصحيح على اثره وان عیسی ينزل من بعده فيقتل الدجال او ينزل معه فيساعده على قتله و يأتم بالمهدي في صلاته ... ؛ بدان که مشهور در میان عموم مسلمانان در طول زمان این بوده که در آخرالزمان، مردی از اهل بیت ظهور می کند که دین را تأیید و عدالت را حاکم می گرداند، مسلمانان از او پیروی می کنند و او بر همه کشورهای اسلامی مستولی میشود. نام او مهدی است و از شرایط ظهور او قیام دجال است، که در روایات، صحيحه مطرح شده است و عیسی نیز
ص: 745
پس از او نازل می شود و دجال را می کشد و یا در کشتن او مساعدت می کند؛ و در نماز به مهدی اقتدا خواهد کرد.» (1)
ابن خلدون، سپس روایات مربوط به مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از کتب بزرگان اهل سنت نقل نموده و یک یک آنها را مورد نقد و طعن قرار می دهد؛ از مهمترین دلایل طرد و ردّ روایت نزد او، حضور یکی از رجال شیعه در سلسله سند روایت است.
البته کسانی مانند احمد کسروی نیز مهدویت را زیر سؤال برده اند. او در دو کتاب «شیعی گری» و «بهایی گری» در این باره می نویسد:
«مهدی گری افسانه است ... اگر در ادیان دیگر هم منتظر منجی هستند؛ آنها نیز افسانه است.»، «بی گمان در زمان بینان گذار اسلام، سخنی از مهدی علیه السّلام در میان نبوده و نباید می بود.» . «مهدویت را ایرانیان بین مسلمانان انداخته اند.» و امام حسن عسکری عليه السّلام فرزندی نداشته؛ و چگونه می شود کسی فرزندی داشته باشد، و کسی از آن آگاه نباشد (2).»
گلدزیهر نیز، که از بنیانگذاران استشراق و بزرگان این امر است، در کتاب «العقيدة و الشريعة في الاسلام»، که مبنای بسیاری از نوشته های مستشرقان پس از او قرار گرفته، چنین می نویسد:
ص: 746
«اندیشه مهدی، که در اصل به عناصر یهودی و مسیحی بر می گردد، بعضی ویژگی های سائوشیانت زردشتی به آن اضافه شد. چنانکه اذهان خیال پردازان نیز به آن مطالبی افزود، و عقيدة به مهدی، مجموعه ای از اساطیر شد ... آنان احادیثی را به پیامبر صلّی الله علیه و آله نسبت دادند که اوصاف دقيق مهدی علیه السّلام در آن تصویر شده بود؛ در حالی که این احادیث به هیچ وجه در تألیفاتی که احادیث صحیح را جمع آوری کرده، نیامده است (1) .»
مارگلی پوت نیز در مقاله ای تحت عنوان «مهدی» در یکی از دائرة المعارف های غربی، چنین می نویسد:
«احادیث را هر گونه هم تفسیر کنند، دلیل قانع کننده در دست نیست که تصور کنیم پیامبر اسلام، ظهور یک مهدی را برای احیاء تحقق، اکمال و تقویت اسلام، لازم و حتمی شمرده باشد.» (2)
در مقابل این گروه از مستشرقان که مهدویت را اسطوره و افسانه پنداشته اند، برخی دیگر از مستشرقان با نگاه مثبت به آن نظر کرده اند و نه تنها
ص: 747
آن را اسطوره نمی خوانند، بلکه از نقاط مثبت تفکر اسلامی و خصوصاً شیعی می دانند؛ که به دو نمونه از این دیدگاه اشاره می کنیم:
ماربين، مستشرق آلمانی، در کتاب خود «سیاست اسلامی» در پایان فصل هفتم، در مورد فلسفه مذهب شیعه می گوید:
«از جمله مسائل بسیار مهم اجتماعی که همواره می تواند موجب امیدواری و رستگاری گردد، همانا اعتقاد به وجود یک حجت در هر عصر و انتظار ظهور اوست.
شیعه عقیده دارد که انسان چون به هنگام شب در بستر می رود، به این امید بخوابد که صبح هنگام، چون از خواب برخیزد و ببیند که حجت عصر ظهور کرده است، در تأیید او آماده باشد؛ و عقیده دارند که همه مردم و دولتهای روی زمین تابع او و تحت حکومت آنها خواهند بود.
گویا فرد فرد شیعه، به امید ترقی و عالم گیری و اقتدار مذهب خود، هر صبح از خواب بر می خیزد. شیعه، مجتهدین را نواب عام حجت عصر می دانند و البته بر دانشمندان علوم اجتماعی روشن است که اگر همچو عقیده ای در میان فرد فرد ملتی گسترش یابد و رسوخ کند، ناچار روی اسباب طبیعی آن، برای آنان فراهم خواهد آمد.
يأس و حرمان ، عامل همه گونه نکبت وذلت است و ضد آن، پشت گرمی، امیدواری و قوت قلب از روی اعتقاد، مایه فلاح و نجات می گردد.»
این مستشرق آلمانی، در ادامه نوشته خود، پیشگویی جالبی کرده و می گوید:
ص: 748
«اعتقادات مذهبی در ملل مشرق زمین، تا دو قرن دیگر کاملاً اثرات خود را خواهد بخشید؛ و می توان گفت که در این مدت و با این همه جمعیت و اسباب طبیعی، شیعه پیشرفت محیر العقولی نموده و از حیث عده، نیرو و قدرت، مقام اول را حائز خواهد شد؛ و حتی اگر آثار اعتقادات مذهبی از بین برود، شیعه دارای آن سرمایه ای خواهد بود که ماورای قوای طبیعی، شوکت، اقتدار، قوت و حکومت خود را در عالم نگه می دارد.» (1)
علاوه بر ماربین، دیگر مستشرق بزرگ آلمانی، فان فلوتن، در کتاب خود، تحت عنوان «تاریخ شیعه و علل سقوط بنی امیه» در این باره می گوید:
«مسیح ناجی، در میان شیعیان معروف و مشهور است. او ملقب به مهدی است. البته این لقب، در آغاز یکی از القاب شرف بود؛ ولی دیری نپایید که مخصوص آن ناجی از اهل بیت گردید؛ چنانکه اعتقاد به ظهور هدی و انتظار او، در بدو امر مختص به آل بیت نبود و فکر مهدی منتظر چنان در میان اهل سنت شیوع یافت که فکر مهدی های دیگر را به کلی از ذهن آنان خارج ساخت؛ و بدون شک، پیشگویی راجع به این امر و انتظار ظهور ایشان از نفوس مسلمانان بیرون نرفته است.» (2)
اکنون با نگاهی به مباحثات پروفسور هانری کربن، مستشرق بزرگ فرانسوی و استاد دانشگاه سوربن پاریس، با مرحوم علامه طباطبایی، با دیدگاه این استاد فلسفه و کلام مسیحی در موضوع مهدویت آشناتر می شویم. البته این دیدگاه محصول سالها مراوده علمی و مجالست او با مرحوم علامه می باشد؛
ص: 749
چنانکه دکتر سید حسین نصر در مقدمه کتاب «شیعه در اسلام» تألیف مرحوم علامه، می نویسد:
«سالیان دراز، هر پاییز، بین ایشان و استاد هنری کربن، مجالسی با حضور جمعی از فضلا و دانشمندان تشکیل می شد؛ که در آن مباحثی حیاتی درباره دین و فلسفه و مسائلی که در جهان امروز با آن روبرو می شود، مطرح می شد و این جلسات نتایج بسیار مهمی به بار آورده است ..... حتی می توان گفت که از دوره قرون وسطی، که تماس فکری و معنوی اصیل بین اسلام و مسیحیت قطع شد، چنین تماسی بین شرق اسلامی وغرب حاصل نشده است.» (1)
و در بخش دیگری از این مقدمه می افزاید:
«غرب، تاکنون دو بار با اسلام تماس مستقیم داشته است؛ با اعراب در اندلس و با آتراک در شرق اروپا؛ در هر دو مورد، تماس با اسلام سنی بوده است در برخی موارد محدود، با اسلام شیعی؛ آن هم از نوع اسماعیلی! مغربزمین هیچگاه با عالم تشیع، بخصوص ایران شیعی، تماسی نداشته است ...... و تشیع چنانکه هست. در خارج از جهان پیروان آن، شناخته شده نیست. از این رو مستشرقان همواره تشیع را یک «بدعت» در اسلام و حتی برخی از آن را اختراع عده ای از دشمنان اسلام دانسته اند.» (2)
مشروح مذاکرات دکتر کربن و مرحوم علامه طباطبایی، هم در سالنامه مکتب تشیع سال 1339 به چاپ رسیده است و هم به طور مستقل، تحت عنوان «ظهور شیعه» منتشر گردیده است.
ص: 750
البته باید توجه داشت که پروفسور کربن، بیشتر به عرفان و حکمت اسلامی نظر کرده و موضوع مهدویت را نیز از دیدگاه معنوی آن مورد پرستش قرار داده است. از این رو پرسش خود را از مرحوم علامه چنین مطرح می کند:
«تصور امام غایب، چه اثری در تفکر فلسفی و اخلاق و روی هم رفته زندگانی معنوی انسان دارد؟ آیا با تعمقی جدید در این تصور اساسی، مذهب تشیع نمی تواند به دنیای امروز یک غذای جدید روحی، برای احیای فلسفه و مبدأ نیرومندی برای زندگی معنوی و اخلاقی ببخشد؟ نیرویی که تاکنون در تقدیر مانده است.» (1)
مرحوم علامه طباطبایی در پاسخ به چنین سؤالی، پاسخی مبسوط ارائه می کنند، که مقدمه آن بسیار جالب است. ایشان در ابتدا می فرمایند:
«استفاده معنوی از مهدی عليه السّلام پس از گذشت دو قرن ونیم از هجرت پیامبر صلّی الله علیه و آله آغاز نمی شود؛ بلکه پیامبر اسلام با بیان صریح و اخبار قطعی به آمدن مهدی موعود، آن حالت معنوی را که با اعتقاد به «مهدی» در باطن یک مسلمان واقع بین جلوه گر می شود، در نفوس عموم اهل اسلام به وجود آورده است.
تصور ظهور مهدی عليه السّلام ، در ردیف تصور وقوع قیامت می باشد. چنانکه اعتقاد به پاداش عمل، یک نگهبان داخلی است؛ که به هر نیکی امر و از هر بدی نهی می کند. همچنین اعتقاد به ظهور مهدی، نگهبان دیگری است که برای حفاظت حیات درونی پیروان واقع بین اسلام گماشته شده است (2).»
ص: 751
پروفسور هانری کربن، در کتاب خود تحت عنوان «تاریخ فلسفه اسلامی»، به این مباحثات و مذاکرات اشاره نموده و دریافت های خود را از نوع تفکر شیعه بیان داشته است.
او درباره فلسفه غیبت امام زمان عليه السّلام چنین می نویسد:
«جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذیب و تجديد عالم روحانی آنان است و در نتیجه همان مفهوم عمیق اندیشه ای است که شیعه از غیبت و ظهور امام دارد. مردم شایستگی خود را برای دین امام از دست می دهند، آنگاه خود بین امام و خویشتن حجاب می گردند؛ زیرا وسیله تجلی و مشاهده را؛ یعنی معرفتی که از راه قلب حاصل می شود، از دست میدهند، یا آن را فلج ساخته و از کار می اندازند. پس تا وقتی که مردم مستعد شناسایی و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب، هیچ معنی نخواهد داشت (1).»
این فیلسوف فرانسوی، اعتقاد شیعه به مهدویت و تفاوت آن با دیگر موعودگراییها در مکاتب دیگر را چنین بیان می دارد:
«به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق همیشه زنده نگاه داشته و به طور مستمر و پیوسته ولایت را زنده و پابرجا می گذارد. مذهب يهود، نبوت را، که رابطه ای است واقعی میان خدا و عالم انسانی، در حضرت کلیم ختم کرده و پس از آن به نبوت حضرت مسیح و حضرت محمد صلّی الله علیه و آله اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع می کند و نیز مسیحیان
ص: 752
در حضرت عیسی متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نیز در حضرت محمد صلّی الله علیه و آله توقف نموده و با ختم نبوت در ایشان، دیگر رابطه ای میان خالق و خلق، موجود نمی دانند.
تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد صلّی الله علیه و آله ختم شده می داند؛ ولی ولایت را، که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند؛ رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی حکایت می کند؛ به واسطه دعوت های دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد صلّی الله علیه و آله و بعد از حضرت محمد صلّی الله علیه و آله به واسطه همین رابطه ولایت، جانشین وی (به عقیده شیعه) زنده بوده و هست و خواهد بود و این حقیقتی است زنده؛ که هرگز نظر علمی نمی تواند آن را از خرافات شمرده و از ليست حقایق حذف نماید.
به عقيدة من، همه ادیان بر حق بوده و یک حقیقت زنده را دنبال می کنند و همه ادیان در اثبات وجود این حقیقت زنده مشترکند. آری! تنها مذهب تشیع است.
ص: 753
[ 97 ]
حسین بن منصور حلاج یکی از مدعیان نیابت است. در این نوشتار قصد نداریم به شرح حال و دیدگاه های او در ابعاد مختلف بپردازیم. بلکه هدف بیان چگونگی ادعای حلاج است. حلاج صوفی معروف، پس از آن که وارد بغداد شد، تصمیم گرفت که از راه رابطه نسبی، خود را به اسماعيل بن على نوبختی که از بزرگان و علمای شیعه بغداد بوده است نزدیک کند. اما چنان که شیخ طوسی در کتاب الغيبة به تفصيل، شرح مراوده وی با نوبختی را آورده است، از نوبختی دست کشید و دیگر قاصدی نزد وی اعزام نکرد.
حلاج سپس راهی «قم» گردید وی در آغاز خود را رسول امام غایب و وکیل و باب آن حضرت معرفی می کرد و معتقد بود که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از دنیا رحلت کرده اند. اما علی بن حسین بن موسی بابویه (پدر شیخ صدوق) و دیگر شیعیان قم نیز از وی تبری جسته و از قم طردش کردند.
اگر چه توقيع لعن از طرف صاحب الامر عليه السّلام درباره حلاج صادر نشده است، ولی حسین بن روح وی را منحرف و به ادعای دروغین وکالت متهم
ص: 754
می کرد. هیأت حاکمه نیز از آن بیم داشت که مبادا حرکت حلاج پایه های حکومت آنان را سست و جامعه را از اصل اسلام منحرف کند. به همین دلیل در زمان خلافت مقتدر او را دستگیر کردند و به فتوای علما محکوم به اعدام گردید.
حلاج پس از آگاهی از فتوای علما گفت: «قتل من جایز نیست زیرا دیسن من اسلام و مذهب من تسنن است!! در حالی که حلاج خود را نماینده امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و بغدادی نیز او را شیعه می دانسته است.
ابودلف از مخمسه (1) معروف بوده و سرانجام به ابوبکر بغدادی روی آورد و از مرام وی دفاع کرد و او را از حسین بن روح، نایب سوم برتر دانست. ابوبکر او را جانشین خویش نمود و از این رو بعد از سمری، وی نیز ادعای سفارت کرد و اصحاب و بزرگان شیعه همین ادعا را دلیل بر کذب او دانستند زیرا بر اساس توقيع امام، سمری آخرین سفیر بوده است و هر کس بعد از وی ادعای سفارت کند، دروغگو و کذاب است. بنابر این ابودلف نیز متهم به الحاد و کفر گردید و سپس کارش به دیوانگی کشید و از میدان مبارزات مذهبی به کنار رفت. (2)
ص: 755