اسرار دعا

مشخصات کتاب

سرشناسه : مهدوی، سید حسین، 1355-

عنوان و نام پديدآور : اسرار دعا/ مولف سیدحسین مهدوی.

مشخصات نشر : اصفهان: نورالحیات،1401.

مشخصات ظاهری : 335ص.

شابک : 978-622-5985-12-4

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه:ص.328-335؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : دعا (اسلام)

Prayer -- Islam

دعا (اسلام) -- احادیث

Prayer -- Islam -- Hadiths

دعاها -- خواص

*Prayers, Use of

رده بندی کنگره : BP266

رده بندی دیویی : 297/77

شماره کتابشناسی ملی : 9090279

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

نام کتاب: اسرار دعا

مؤلف: ح - م

انتشارات : نورالحیات

چاپ : اول – زمستان 1401شمسی

شابک : 4-12-5985-622-978

قیمت : ریال

تکثیر و چاپ بخشی یا تمام این اثر برای تمام شخصیت های حقیقی و حقوقی

آزاد و بلامانع است.

ص: 2

اسرار دعا

ص: 3

تقدیم به محضر گل های سرْسبد خلقت،

حضرت خاتم الأنبیاء و سیدالأوصیاء و

فاطمه زهرا و فرزندان معصومین شان

و همچنین حضرت أباالفضل العباس

و زینب کبری و فاطمه معصومه (صلوات الله علیهم اجمعین)

که جان و حیات خویش را فدای

بشر نمودند تا او را از

جهنم بدبختی

به بهشت

خوش بختی

سوق دهند.

ص: 4

فهرست مطالب

پیش گفتار

مقدمه

فصل 1: آثار و برکات دعا1

أ) دعا باعث بخشش گناهان می گردد1

ب) دعا قضاء و قدر را تغییر می دهد1

چیزهائی که قضاء و قدر را تغییر می دهند8

1- صدقه8

2- پوشیدن انگشتر عقیق9

3- صله رحم9

4- احسان به خلق9

ج) دعا کلید گنج های خداوند است 12

د) دعا سبب عنایت خداوند به انسان است 12

ه) دعا نور آسمان ها و زمین است 14

و) دعا دوای هر دردی است 15

ز) دعا عبادتی ممتاز و سبب تکامل انسان است 17

ح) دعا سبب خودشناسی می گردد22

ط) دعا سبب تقویت نور معرفت است22

ی) دعا باعث امیدواری انسان می گردد22

ک) دعا سبب برداشته شدن بلا است 24

ل) دعا آسان کننده امور است 28

م) دعا علامت نزدیک شدن آرزوست 30

ن) دعا برگرداننده نعمات از دست رفته قبلی است 30

س) دعا سبب حصول توفیقات می شود31

ص: 5

ع) دعا سبب و علت انجام امور است 31

ف) دعا سبب افزایش رزق و روزیّ است 32

ص) دعا سبب معروف شدن در نزد آسمانیان است 34

ق) دعا سبب غنای مادی و معنوی می شود34

ر) دعا کننده مشمول دعای خیر پیامبر اکرم است 35

ش) دعا کننده محبوب خداوند است 35

ت) ترک کننده دعا، مورد خشم خداوند است 35

أأ) دعا سبب رستگاری و عاقبت به خیری انسان است 36

اب) دعا مکتب تعلیم عقائد است36

اج) دعا ابزار مبارزه با اضطراب های درونی37

اد) دعا ابزار مبارزه با دشمن است 39

اه) دعا حلّال مشکلات و راه رسیدن به خواسته هاست43

فصل 2: شرائط و موانع دعا46

أ) عقیده و مذهب صحیح51

استثنائات53

1- در حال اضطرار53

2- در سرزمین مکه56

ب) باید با تمام وجود دعا کرد56

ج) اخلاص 58

د) پاک و باصفا و زنده بودن دل 61

ه) صداقت 62

و) صدقه دادن65

ز) حضور قلب 65

ح) نداشتن محبت دنیا در دل 67

ط) حلال بودن غذا و کسب و کار67

ی) اصرار و پافشاری68

ص: 6

ک) معرفت به خداوند و اینکه همه کارها به دست اوست77

ل) حسن ظن به خداوند در مورد اجابت دعا و عدم ناامیدی از او (با عقیده دعا کردن)82

م) مورد دعا و خواسته نباید نتیجه کارهای غلط قبلی باشد84

ن) یأس از غیر خداوند حتی از خود85

س) ترک گناه 91

اول: ترک گناه، قبل و وقت دعا91

دوم: ترک گناه، بعد از دعا تا زمان وصول حاجت 97

ع) مخالف نبودن دعا با سنن تکوین و تشریع100

ف) نبودن دعای مستجاب شده ای بر خلاف دعای جدید109

ص) نبودن مظلمه و حقی بر گردن و ذمه دعا کننده 110

ق) نبودن دعا برای رفع ظلمی که خود دعا کننده آن را به دیگری نموده باشد110

ر) مانع نبودن دعای بنده مقرب تری در مقابل دعای او111

ش) ظالم را در ظلمش معذور ندانستن111

ت) بی اثر بودن دعای بدون تلاش 111

أأ) مخفی نگه داشتن بلا و گرفتاری131

أب) باید محکم و جدی دعا نمود131

أج) به خیر و صلاح بودن استجابت دعا131

امورات انسان سه دسته اند131

علل عدم اجابت دعاها138

اول: کامل شدن 138

دوم: مقامات اخروی و تقرب به خداوند139

سوم: منحل نشدن نظام زندگی 141

چهارم: طغیان نکردن141

پنجم: حریص نگشتن141

ششم: نابود نشدن دنیا 142

هفتم: نابود نشدن دین و آخرت 142

ص: 7

هشتم: دچار عُجب نشدن 142

علل به اجابت رسیدن دعاها146

اول: نجات ملت بر حقی 146

دوم: هدایت افراد149

حکمت یا رحمت 151

فصل 3: اموری که احتمال استجابت دعا را بیشتر می نماید156

أ) شکایت از شخصی که به او متوسل شده ایم به درگاه آبرومند دیگری156

ب) روزه گرفتن156

ج) رو به قبله بودن157

د) کار نیکی انجام دادن158

ه) دعا در حالات خاص158

اول: ظاهر انسان به شکلی باشد که ترحم برانگیز باشد158

دوم: غربت160

سوم: بیماری 161

چهارم: نرمی و شکسته شدن دل 161

پنجم: به هنگام خشیت و خوف از خداوند163

ششم: به هنگام حال دعا داشتن163

هفتم: اضطرار164

و) دعای در حال عافیت و خوشی سبب استجابت در حال ناخوشی و گرفتاری می گردد176

ز) رعایت آداب دعا177

ز/1: آداب قبل از دعا178

اول: عطر زدن 178

دوم: صدقه دادن 178

سوم: طهارت 178

چهارم: گفتن اذکار خاص178

أ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ178

ص: 8

ب: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ178

ج: یَا اللَّهُ!179

د: یَا رَبِّ!179

ه: یَا رَبِّ! یَا اللَّهُ!179

و: یا الله! یا رَبّاه! یا سَیّداه!180

ز: یا أرحم الراحمین!180

پنجم: مدح و ثنای خداوند کردن 180

ششم: تمجید181

ز/2: آداب هنگام دعا181

اول: عجله نکردن181

1- عجله به هنگام خود دعا181

2- عجله بعد از دعا تا زمان استجابت آن181

دوم: بر زبان آوردن حاجت 182

سوم: مخفی بودن دعا182

چهارم: برای دیگران دعا کردن 183

پنجم: بلند کردن دست ها186

ششم: سجده کردن 187

هفتم: خاشع بودن 187

هشتم: صلوات فرستادن 188

نهم: اقرار به گناهان 188

دهم: یادآوری نعمت های خداوند و شکرگزاری بر آن ها189

یازدهم: خداوند را با اسماءالحسنی و نیز اسمائی که مطابقت بیشتری با خواسته ما دارند، بخوانیم191

شرح و معنای اسماء الحسنی194

دوازدهم: واسطه و شفیع آوردن 203

برخی از واسطه ها203

1- اعمال خیر203

ص: 9

2- اهل بیت (علیهم السلام) 204

سیزدهم: تضرع و گریه 215

چهاردهم: انگشتر عقیق و فیروزه 217

پانزدهم: راضی بودن به خواست الهی217

شانزدهم: زمان دعا217

اولا: یک ششم از اول نیمه شب 218

ثانیا: یک سوم آخر شب (سحر)218

ثالثا: بین الطلوعین (مابین طلوع فجر تا طلوع آفتاب)218

رابعا: وقت زوال خورشید (اذان ظهر)218

خامسا: روز چهارشنبه میان نماز ظهر و عصر219

سادسا: شب جمعه 219

سابعا: روز جمعه 219

ثامنا: بعد از نماز220

تاسعا: بعد از قرائت قرآن220

عاشرا: به هنگام ریزان بودن رحمت خداوند221

احد عشر: در سفر222

ثانی عشر: شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان222

ثالث عشر: روز عرفه222

رابع عشر: شب عید قربان 223

خامس عشر: بعضی از اوقات دیگر دعا231

هفدهم: مکان دعا232

اولا: کنار کعبه 232

ثانیا: سایر مساجد232

ثالثا: حرم اهل بیت (علیهم السلام) و مکان های منسوب به ایشان 233

رابعا: حرم امامزادگان و قبور علماء و صلحاء و شهداء237

ز/3: آداب بعد از دعا239

ص: 10

اول: آمین گفتن239

دوم: صلوات فرستادن 239

سوم: «مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» گفتن 240

فصل 4: انواع دعا و خواستن241

أ) دعاهای شخصی متعارف241

ب) خواندن بعضی از نمازها241

اول: نماز حاجت241

دوم: نماز جعفر طیار241

ج) عریضه نویسی 242

روش عریضه نویسی247

د) چلّه گرفتن 248

ه) دور هم جمع شدن و مجلس گرفتن248

و) ختومات و ادعیه مخصوصه ای که دیگران آن ها را تجربه کرده اند252

اول: زیارت عاشورا252

دوم: ختم صلوات 254

طریقه ختم صلوات254

سوم: ختم مخصوص حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) 255

چهارم: اسم اعظم257

ز) مدد گرفتن از دعای دیگران بالأخص کسانی که دعایشان به اجابت نزدیک تر می باشد257

اول: علماء ربانی و اولیاء الله و صلحاء257

اولا: در حال حیات258

ثانیا: در حال ممات 263

دوم: پدر و مادر264

اولا: در حال حیات 264

ثانیا: در حال ممات 267

سوم: فقرا به هنگام کمک به آن ها267

ص: 11

چهارم: خدّام حرم اهل بیت (علیهم السلام) 268

پنجم: بیماران268

ح) احسان به شیعیان268

فصل 5: چگونه دعا کنیم و چه بخواهیم؟270

أ) زیاد بخواهیم270

ب) کلمات دعا باید بیان گر اوج نیاز انسان به خداوند باشد273

ج) خیر و صلاح بخواهیم274

د) چیزهای مفید بخواهیم274

ه) خوبی و رفع عذاب بخواهیم275

و) امور اخروی و ماندگار را بر امور دنیوی و فانی، ترجیح دهیم275

ز) بهترین خواسته، بیان نیاز و درد و گرفتاری است277

ح) همیشه از خداوند، عافیت بطلبیم277

فصل 6: یا خواسته انسان را می دهند و یا بهترش را279

خداوند به بنده دعا کننده اش چنین عطایائی می دهد:279

أ) اجر عبادت279

ب) ذخیره برای روز وانفسای قیامت 280

ج) رفع بلا و گرفتاری 281

د) بخشش گناهان281

فصل 7: اگر دعایمان مستجاب نشد چه کنیم تا ضرر نکنیم؟282

أ) برخورد منطقی282

ب) باید صبور بود و یأس و ناامیدی را از خود دور ساخت282

ج) گاهی استجابت دعا، نیازمند مرور و سپری شدن زمان است 284

د) به خداوند اعتماد کنیم285

ه) شاکر نعمت های خداوند بوده و از او راضی باشیم 285

نعمت ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) 286

بحث اول: ارزش ولایت و محبت اهل بیت (علیهم السلام) 308

ص: 12

بحث دوم: محبت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام) (علیهم السلام) باید از روی فکر و تعقل و ریشه ای باشد نه تقلیدی و بدون تحقیق313

بحث سوم: میان شیعه اهل بیت (علیهم السلام) و محب آن ها تفاوت از زمین تا آسمان است314

بحث چهارم: آیا محبت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام) فقط برای شیعیان متقی مفید است یا برای گنه کاران هم فایده دارد؟317

بحث پنجم: آیا برای ورود به بهشت، صرف محبت اهل بیت (علیهم السلام) کافی است و یا علاوه بر محبت باید به ولایت (نبوت پیامبر و امامت ائمه و عصمت چهارده معصوم (علیهم السلام) ) نیز معتقد باشیم؟318

بحث ششم: آیا محبین گنه کار، قبل از ورود به بهشت باید سختی ها و عذاب هائی را تحمل کنند و یا بدون هیچ درد و رنجی مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار می گیرند؟319

بحث هفتم: آیا محبين گنه کار باید مدتی را در جهنم بگذراند و یا اصلا به آنجا پا نمی گذارد؟319

بحث هشتم: آیا زمان تطهیر محبین گنه کار، همین دنیاست یا برزخ و یا قیامت؟320

بحث نهم: آیا همه گناهان محبين، بخشیده می گردد و یا برخی از آن ها قابل عفو نمی باشد؟321

بحث دهم: چرا در برخی روایات آمده که: شفاعت، مخصوص محبین باتقوا است و در برخی دیگر وارد شده: شفاعت برای محبین معصیت کار است؟321

بحث یازدهم: آیا محبت اهل بیت (علیهم السلام) برای کفار هم فایده دارد؟322

و) تأخیر استجابت دعا را عین لطف و عنایت خداوند بدانیم324

ز) باید دعا را عبادت دانسته و از این فرصت برای تقرب به خداوند بهره جست 324

ح) باید تمامی مشکلات عدم اجابت دعا را از ناحیه خود بدانیم نه خداوند سبحان325

فهرست منابع328

ص: 13

پیش گفتار

قبل از ورود به بحث به چند نکته توجه فرمائید:

1- در این کتاب، ما پیامبر و اهلبیتش (علیهم السلام) را از این جهت که آنان مظهر رحمت و اراده خداوند هستند، در کنار خداوند قرار داده و هر جا که سخن از دعا و توسل و عنایت خداوند است، منظورمان شامل این بزرگواران نیز می باشد.

2- شیوه کار ما در این کتاب بر این است که در هر موضوعی اگر از قرآن و روایات و سخن اولیاء الله و حکایات، مطلبی پیدا نموده ایم، به ترتیب تحت عنوان سخن الله، سخن حجج الله (علیهم السلام) ، سخن اولیاء الله و شاهد، ذکر نموده ایم.

3- در پاره ای از موارد، بنا به دلائلی از جمله روان شدن متن، هم سنخی مطالب با شیوه و اسلوب این نوشتار، خلاصه نمودن متن و... در مطالب برگرفته از منابع، با حفظ معنا و مقصود گوینده، مقداری دخل و تصرف لفظی صورت گرفته است.

4- اکثر کتاب های روائی ای که از آن ها در این اثر استفاده شده، در نرم افزارهای مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور) موجود می باشد.

ص: 14

مقدمه

در این جهان پرهیاهو و پرماجرا و در این سرائی که مصائب و گرفتاری ها بشر را در برگرفته است، همگی به دنبال راه چاره ای برای نجات می باشیم. یکی به آرزوهای دور و دراز رو می آورد، دیگری دوای دردهای خویش را از لذّات و خوشی های زودگذر و تکراری دنیا می خواهد و سومی، در پی آن است که با رفت و آمد و معاشرت فراوان با خویشان و دوستان، دردها و گرفتاری های خود را به فراموشی بسپارد و خلاصه هر کسی به چیزی پناه برده تا از دست سختی ها و دردها نجات یافته و در آغوش خوشبختی و سعادت بیارامد.

و اما در این میان تنها نیروی مؤثر هستی یعنی خداوند واحد یگانه است که می تواند طبیب درد بشر باشد.

ما، هم شنیده ایم و هم دیده ایم که گرفتاران فراوانی از راه های معجزه آسا و خارق العاده ای توانسته اند با امدادهای الهی از چنگال دردها و مصائب رسته و آرامش را در آغوش گیرند.

یکی از چیزهائی که سبب رفع گرفتاری ها و برآورده شدن حاجات و توجه ویژه پروردگار نسبت به انسان می گردد، دعا است که ما در این کتاب به دنبال اسرار و شرائط و موانع استجابت آن بوده و در ضمنِ چند فصل به آن می پردازیم.

ص: 15

فصل 1: آثار و برکات دعا

اشاره

اغلب ما به دعا، فقط یک نظر داریم. ما همیشه با دعا می خواهیم به حاجاتمان برسیم اگر رسیدیم آن دعا می شود عملِ به درد بخور و اگر نرسیدیم، می گوییم: حیف چقدر وقت گذاشتم و پیش خدا التماس کردم! اما به خواسته ام نرسیدم. حیف که وقتم را هدر دادم.

این حرف ها همه نشان از جهالت ما دارد. اگر بدانیم در دعا چه خاصیت هایی است، شاید آن وقت به تنها چیزی که توجه نداریم همان رسیدن به حاجتمان باشد.

اینک به بعضی از خواص و فوائد دعا اشاره می کنیم تا إن شاء اللّه به ارزش این اکسیر عظیم بیشتر پی ببریم:

أ) دعا باعث بخشش گناهان می گردد

سخن حجج الله

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خداوند متعال می فرماید: همانا خودم را این گونه می یابم که حیا می کنم بنده ام دستانش را به سوی من بالا بیاورد (و) سپس آن ها را ردّ کنم.

ملائکه گفتند: خدای ما اهل چنین کاری نیست.

خداوند فرمود: (درست است)، لکن من کسی هستم که (هم) بندگان باید از او بترسند و (هم او) آن ها را مورد غفران قرار می دهد. شاهد باشید که او را مورد غفران قرار دادم. (1)

ب) دعا قضاء و قدر را تغییر می دهد


1- درّ المنثور ج 6/287.

اشاره

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : چیزی جز دعا قضاء را برنمی گرداند. (1)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : پرهیز و دوری، (انسان را) از تقدیر نجات نمی دهد بلکه این دعاست که (انسان را) از مقدّرات نجات می دهد. (2)

ص: 1


1- مکارم الأخلاق/268.
2- دعوات/284.

توضیح: در پاره ای از مواقع، به هر دلیلی مثل ظلم به دیگران برای انسان چیزی مقدر می گردد که حتی سعی و تلاش انسان در جلوگیری یا رفع آن امر مقدر شده، مفید واقع نمی شود، اما با دعا و تضرع به درگاه خداوند، می توان مانع فرود آمدن و یا رفع آن تقدیر شد.

3- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) (خطاب به زراره): آیا می خواهی تو را به چیزی راهنمائی کنم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن استثناء نکرده است؟

(زراره می گوید: بله!

فرمود:) دعا قضاء را در حالی که محکم و قطعی شده باشد، برمی گرداند (سپس حضرت برای اینکه مطلب بهتر روشن شود، انگشتان دو دست خود را در هم فرو بردند، یعنی ولو قضاء به این محکمی شده باشد). (1)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا قضاء حتمی و محکم را برمی گرداند پس، از آن به عنوان ابزار استفاده کنید. (2)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا امور مقدر شده و مقدر نشده را بر می گرداند.

(به حضرت عرض شد: فدایت شوم برگرداندن امور مقدر، معلوم است، مقصود از برگرداندن امور غیرمقدر چیست؟

فرمود:) (خداوند از آن جلوگیری می کند) تا به وجود نیایند. (3)

6- موسی بن جعفر الکاظم (علیهما السلام) : دعا کنید، زیرا دعا و خواستن از خداوند تعالی، بلا را دفع می کند حتی اگر مقدر شده و به آن حکم گردیده و جز اجرای آن، چیزی نمانده باشد، پس اگر به درگاه خداوند عزّ و جلّ دعا شده و از او خواسته گردد، آن بلا کاملا برگردانده می شود. (4)

توضیح: در چند روایت اخیر آمده که دعا حتی قضاء و قدر حتمی را نیز برمی دارد، اما از طرف دیگر کما اینکه در ادامه خواهد آمد ما می دانیم که هیچ چیز حتی دعا هم نمی تواند قضاء و قدر قطعی الهی را عوض نماید، پس چرا در این روایات بیان شده که دعا قضاء و قدر حتمی و قطعی را نیز تغییر می دهد؟

در توضیح این مطلب باید بگوئیم: از آن جا که روایات متقنی داریم که می گوید: چیزی قضاء و قدر حتمی و قطعی خداوند را نمی تواند عوض نماید، به ناچار برای رفع تعارض بدویّ و اولیه بین این دو دسته روایات باید بگوئیم: منظور روایات باب دعا این است که دعا قضاء و قدر غیر قطعی و معلق را تغییر می دهد و لو تا مرحله قبل از اجرا نیز پیش رفته باشد. به عبارت دیگر خود قضاء و قدر غیر قطعی نیز مراحلی دارد: مرحله اولیه، مرحله وسط، و مرحله نهائی و پایانی، و روایات باب دعا می گوید: دعا هر سه مرحله قضاء و قدر غیر قطعی را

ص: 2


1- کافی ج2/469.
2- خصال ج2/620.
3- اختصاص/219.
4- کافی ج2/470.

برمی دارد و لو مرحله نهائی و پایانی و حتمی آن باشد نه اینکه منظور این باشد که دعا حتی امور مقدر در لوح محفوظ (قضاء و قدر قطعی) را تغییر می دهد و یا به عبارت روشن تر دعا می تواند حتی اموری را که تمام مقدمات و شرائطش آماده و مهیا شده و جز مرحله تحققش چیزی نمانده را هم تغییر دهد و بلکه از این هم بالاتر که دعا حتی برخی از امور محقق شده را نیز می تواند عوض نماید، مثلا در مواردی با دعا می توان برای شخص مرده نیز از خداوند حیات دوباره طلب نمود.

شاهد

1- حجة الاسلام سید محمد جلالی: در 14 رجب سال 1356، بعثی ها به مدارس علمیه نجف اشرف حمله بردند و عده ای از طلاب - از جمله بنده - را دستگیر کردند. بعد از سه ماه شکنجه و آزار در نجف و بغداد، ما و چند تن دیگر را به جرم مخالفت با بعثی ها محکوم نمودند و مقرر شد که ما را اعدام کنند.

شب آن روزی که حکم به ما ابلاغ شد، بنده و شیخ حسین حلیمی - که اهل عربستان سعودی بود - متوسل به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و حضرت أبا الفضل العباس (علیه السلام) شدیم و روضه أبا الفضل العباس (علیه السلام) را خواندیم و بقیه درصدد این نبودند.

فردای آن شب به طور معجزه آسا دستور آمد که بنده و آقا شیخ حسین را آزاد کنند، و این به برکت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) و باب الحوائج أبا الفضل العباس (علیه السلام) بود. بقیه در 18 ذی القعده اعدام شدند، خداوند همه آنان را غریق رحمت کند و تقاص خونشان را از جنایت کاران بعثی بگیرد. (1)

2- علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی: یکی از سروران عزیز ما که فعلًا از اعاظم اهل نجف أشرف است و حقّاً مرد بزرگواری است، برایم نقل فرمود که: ما از نجف اشرف عیال اختیار کردیم و سپس در فصل تابستان برای زیارت و ملاقات ارحام، عازم ایران شدیم و پس از زیارت حضرت ثامن الائمّه (علیه السلام) به وطن خود که شهری در نزدیکی های مشهد است، ره سپار گردیدیم.

آب و هوای آن جا به عیال ما نساخت و مریض شد و روز به روز مرضش شدّت کرد و هر چه معالجه کردیم، سودمند نیفتاد و مشرف به مرگ شد.

من در بالین او بودم و بسیار پریشان شدم و دیدم عیال من در این لحظه فوت می کند و من باید تنها به نجف برگردم و در پیش پدر و مادرش خجل و شرمنده گردم و به من بگویند: دختر نوعروس ما را برد و در آن جا دفن کرد و خودش برگشت.

حال اضطراب و تشویش عجیبی در من پیدا شد. فوراً آمدم در اطاق مجاور ایستادم و دو رکعت نماز خواندم و توسّل به حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پیدا کردم و عرض کردم: یا ولیَّ الله! زن مرا شفا دهید، ای ولی کارخانه خدا! این امر از دست شما ساخته است و با نهایت تضرّع و التجاء متوسّل شدم.

ص: 3


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج2/345.

آمدم در اطاق عیالم، دیدم نشسته و مشغول گریه کردن است و زار زار می گرید. تا چشمش به من افتاد گفت: چرا مانع شدی؟ چرا مانع شدی؟ چرا نگذاشتی؟

من نفهمیدم چه می گوید و تصوّر کردم که صحبت عادی می کند و حالش بد است.

بعد که قدری آب به او دادیم و غذا به دهانش گذاردیم قضیّه خود را برای من نقل کرد و گفت: عزرائیل (علیه السلام) برای قبض روح من با لباس سفید آمد و بسیار متجمّل و زیبا و آراسته بود، به من لبخندی زده و گفت: حاضر به آمدن هستی؟

گفتم: آری!

بعداً امیرالمؤمنین (علیه السلام) تشریف آوردند و با من بسیار ملاطفت و مهربانی کردند و به من گفتند: من می خواهم بروم نجف، می خواهی با هم برویم به نجف؟

گفتم: بلی! خیلی دوست دارم با شما به نجف بروم.

من برخاستم لباس خود را پوشیدم و آماده شدم که با آن حضرت به نجف أشرف برویم، همین که خواستم از اطاق با آن حضرت خارج شوم دیدم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمدند و تو هم دامان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را گرفته ای.

امام زمان به امیرالمؤمنین (علیهما السلام) عرض کردند: این بنده به ما متوسّل شده، حاجتش را برآورید.

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سر خود را پائین انداخته و به عزرائیل (علیه السلام) فرمودند: به تقاضای مرد مؤمن که متوسّل به فرزند ما شده است، برو، باشد تا موقع معیّن. و امیرالمؤمنین (علیه السلام) از من خداحافظی کردند و رفتند. چرا نگذاشتی من بروم؟ (1)

3- شیخ محمدحسن مولوی قندهاری: در زمان جنگ جهانی دوم در سفری که نتوانستم از راه ایران، بیایم، با طیاره حرکت کرده و در بحرین فرود آمدم.

مردمان بحرین به تواتر گفتند: به مدت یک هفته به واسطه نرسیدن آذوقه به سبب وقوع جنگ، ما گرسنه بودیم. همه حبوبات ما از نخود و برنج و عدس نیز تمام شد. همه ما به مسجد و حسینیه رجوع کردیم و متوسل شدیم و مشاهده کردیم بخاری از میان دریا بلند شد و به ابر مبدل گردید و باران عجیبی از ماهی بر ما بارید. تمام آن ها ماهی های اعلاء بودند و به مدت یک هفته ارزاق ما را تأمین کرد تا برایمان آذوقه رسید. (2)

نکات

نکته اول: «قضاء» در لغت به معنای حکم کردن و «قدَر» به معنای تعیین مقدار برای چیزی می باشد.

وقتی می گوئیم: قضاء و قدر خداوند در مورد فلان چیز، این گونه است، معنایش این است که خداوند تصمیم گرفته بر اساس سنّت ها و قوانینی مثل قانون علیّت و اسباب و علل، چیزی را به اندازه و مقدار و مشخصات معینی به وجود آورد.

ص: 4


1- معاد شناسی ج 1/285.
2- داستان های شگفت/359.

حال پس از تصمیم و سپس تعیین مشخصات، نوبت به حکم کردن به آن تصمیم و تعیین مشخصات می گردد که از آن به قضاء خداوند یاد می کنیم.

بعد از طی شدن این سه مرحله یعنی اراده (تصمیم)، تقدیر، و قضاء است که یک شیء یا کار تحقق می یابد.

این شیوه در همه مخلوقات یک سان و مشابه می باشد. مثلا فرض کنید که خداوند متعال تصمیم گرفته که از یک بذر گندم، خوشه ای کامل، خلق نماید.

در این جا ابتدا خداوند تصمیم می گیرد که از این بذر موجود، خوشه ای کامل و پربار بیافریند، سپس بعد از این اراده، برای آن خوشه مشخصاتی مثل درشتی و ریزی دانه ها، زمان دقیق به ثمر رسیدن خوشه، تعداد دانه های موجود در خوشه و... در نظر می گیرد.

در مرحله سوم خداوند حکم و امضاء می فرماید که از این بذر خاص، خوشه ای با مشخصات در نظر گرفته شده، به عمل آید.

و آخرین مرحله، چیزی جز به ثمر نشستن خوشه ای طلائی که دقیقا همان مشخصات معین شده از ناحیه خداوند را دارد، نمی باشد.

البته نباید این نکته را فراموش کرد که همه این مراحل در پیش گاه خداوند، بدون نیاز به زمان انجام می گیرد و این ما موجودات مادی هستیم که درگیر زمان می باشیم.

قضاء و قدرهای خداوند را نباید خارج از محدوده مشخص شده از ناحیه خود او دانست. خداوند بر اساس قوانینی مانند قانون علیت یا قانون جاری شدن امور از طریق اسباب و علل که خود، آن ها را نوشته، قضاء و قدرهای خود را جاری می سازد.

بر همین اساس است که خداوند مقدّر فرموده هر گاه موجود تشنه ای آب بنوشد، سیراب گردد، گرسنه ای غذا بخورد، سیر شود، بیماری از دارو استفاده نماید، درمان گردد و... ، پس هرگز قضاء و قدر خداوند به معنای مجبور بودن ما بر انجام کاری نیست.

سخن الله

بگو: هرگز چیزی جز آن چه خداوند برای ما مقرّر کرده است، به ما نمی رسد. (1)

توضیح: آیه شریفه می فرماید: از ناحیه خداوند، چیزی به جز آن چه که خداوند از طریق قوانین خویش، برای شما مقدر و قضاء فرموده، چیز دیگری به شما نمی رسد.

نکته دوم: اگر کسی با مبحث قضاء و قدر الهی آشنا نباشد، ممکن است دچار این اشتباه شده و با خویش بگوید: همهِ امور به دست خداوند بوده و این قضاء و قدر خداوند است که قبل از به دنیا آمدن من،

ص: 5


1- سوره توبه/51.

تمام زندگی و اتفاقات آن را برایم نوشته و اگر اکنون دچار فقر و بیماری و یا هر گرفتاری دیگری می باشم چاره ای جز صبر و تحمل بر آن را ندارم چرا که قسمت و سرنوشت من چنین رقم خورده است.

این فکر، بسیار فکر خطرناکی بوده و حتی در برهه هائی از تاریخ، دشمنان اسلام و شیعه با بیان این گونه شبهات مسلمین و شیعیان را عملا از هرگونه تلاش باز می داشتند تا بتوانند بدین وسیله آن ها را به عقب ماندگی علمی و صنعتی و سیاسی و... بکشانند، اما کسانی که با مبحث قضاء و قدر آشنائی داشته باشند، متوجه خواهند شد که خداوند بر اساس همین قضاء و قدر، سرنوشت انسان را به دست خود او سپرده و او را به کار و تلاش در تمامی ابعاد و زمینه ها چه معنوی و چه دنیوی تشویق نموده است.

سخن الله

برای انسان جز حاصل تلاش او نیست. (1)

سخن حجج الله

علی بن الحسین السجاد (علیهما السلام) (در جواب سؤالی مبنی بر اینکه: آیا چیزهائی که به انسان ها می رسد، به وسیله قدَر خداوند می رسد و یا با سعی و تلاش خود انسان): قدَر و عمل به منزله روح و جسدند و روحِ بی جسد، قابل حس نیست و جسد بدون روح (هم) شکل و قیافه ای است بی حرکت، و وقتی که هر دو با هم باشند، قدرت پیدا کرده و درست می شوند، عمل و قدَر هم همین گونه اند، بنا بر این اگر قدَر بر عملی نباشد، خالق از مخلوق، شناخته نمی شود و قدَر چیزی نامحسوس می گردد و اگر عمل با قدَر همراهی نکند، کاری صورت نگرفته و به سرانجام نمی رسد و لیکن این دو با با هم بودنشان توانا (و تأثیر گذار) می گردند. (2)

توضیح: قدَر الهی که در قالب قوانین و سنن خداوند برای بندگانش نوشته می گردد، زمانی جاری می شود که انسان، اهل تلاش و عمل باشد و هم چنین عمل انسان وقتی به ثمر می نشیند که قدَر الهی که در ضمن همان قوانین و سنن است، وجود داشته باشد.

نکته سوم: قضاء و قدر الهی، دو نوع است: 1- قضاء و قدر معلق و غیر قطعی. 2- قضاء و قدر قطعی، که از قضاء و قدر غیر قطعی به لوح محو و اثبات، و از قضاء و قدر قطعی به لوح محفوظ نیز یاد می شود.

در قضاء و قدر غیر قطعی و یا لوح محو و اثبات، خداوند امور را به طور موقت و معلق اراده می فرماید و چنین مقرر می کند که اگر فلان عمل صورت بگیرد، این قضاء و قدر تغییر یابد. مثلا در ابتدای امر مقدر می فرماید که فلان شخص باید در سن 40 سالگی بنا بر حکمتش به بیماری سختی مبتلا گردد، اما اگر آن شخص اهل صله رحم یا احسان به خلق یا دعا و صدقه و... باشد، از شدت آن بیماری کاسته شود و یا اصلا

ص: 6


1- سوره نجم/39.
2- التوحید /366.

محقق نگردد. در این جا در ابتدا بیماری ای سخت در تقدیرات آن شخص، ثبت شده است، اما اعمالی هم چون دعا و صدقه، آن را محو می نمایند.

و اما قضاء و قدر قطعی و یا لوح محفوظ عبارت است از: قضاء و قدری که هیچ گونه تغییر و تبدلی در آن نباشد. خداوند، بعضی از امور را به نحوی برنامه ریزی نموده که هیچ چیز و هیچ عملی نمی تواند آن ها را تغییر دهد. مثلا خداوند اراده نموده که روزی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، ظهور نموده و یا قیامت کبری برپا گردد.

بنا بر این اموری هم چون دعا و صدقه و... فقط می توانند قضاء و قدر معلق و غیر قطعی را تغییر دهند نه قضاء و قدر قطعی و لوح محفوظ خداوند را.

شاهد

حاج حسین مینایی (معروف به حاجی مینوئی): ... روزی به جعفر آقای مجتهدی عرض کردم: چرا ما را سرافراز نمی فرمائید؟

ظهر روز بعد ایشان قدم رنجه فرموده و کلبه ما را به قدوم خویش مزین کردند.

به هنگام غذا پسرم محمد که راننده اتوبوس بود از راه رسید. همین که چشم آقا به او افتاد، تغییر حالی پیدا کردند و برخاستند و فرمودند: برمی گردم، منتظر باشید.

من با خود فکر می کردم چون پسرم خیلی مقید به حساب سال نیست، آقا به همین خاطر نخواستند که با او بر سر سفره غذا بنشینند! خیلی نگران و مضطرب شدم.

آقا به هنگام خروج از خانه فرمودند: هر چه تلاش می کنم که برای محمد آقا کاری انجام دهم، نمی شود! الآن به حرم کریمه اهل بیت (علیهم السلام) شرف یاب می شوم، شاید عنایت بی بی (سلام الله علیها) شامل حال او شود.

پس از گذشت ساعتی مراجعت فرموده و با لحنی تأثرآمیز گفتند: کریمه اهل بیت (علیهم السلام) هم عنایتی نفرمودند! و بعد لحظاتی دست خود را روی سینه من گذاشتند و من آرامش عجیبی در خودم احساس کردم، ولی از گفته های ایشان سر در نمی آوردم و نمی دانستم چرا این قدر نگران پسرم محمد هستند؟!

ایشان پس از صرف غذا خداحافظی کردند و رفتند. هر چه خواستم علت نگرانی آقا را در مورد فرزندم بپرسم، نتوانستم.

فردای آن روز، پسرم محمد با اتوبوس به مقصد اصفهان حرکت کرد. چند ساعت بعد به من خبر دادند که محمد در مسیر قم به اصفهان در منطقه سلفچکان تصادف کرده است.

هنگامی که به محل تصادف رسیدم جنازه بی روح فرزندم هنوز در پشت فرمان اتوبوس بود. از مشاهده این صحنه اصلا تکانی نخوردم! و پس از انتقال جسد فرزندم به قم، با دست های خودم او را در قبر گذاشتم و بر دفن او نظارت کردم!

ص: 7

در آن موقع بود که علت نگرانی آقای مجتهدی را فهمیدم و از اینکه نتوانسته بودند این قضاء الهی را از او دور سازند، متأثر بودند و در واقع با دست نهادن بر سینه من، مرا برای روبرو شدن با آن صحنه آماده می کردند. (1)

چیزهائی که قضاء و قدر را تغییر می دهند

اشاره

نکته چهارم: علاوه بر دعا برخی امور دیگر نیز باعث تغییر قضاء و قدر الهی می شوند که در زیر به برخی از آن ها اشاره می نمائیم:

1- صدقه

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : ... صدقه قضائی را که به سختی حتمی شده باشد را برمی گرداند. (2)

شاهد

عیسی (علیه السلام) بر جمعی گذشت که شادی می کردند، فرمود: این ها چرا شادی می کنند؟

عرض شد: یا روح اللَّه! امشب دختری را برای مردی (به عنوان همسریّ) می برند و این ها شادند.

فرمود: امروز شادند و فردا گریان.

یکی از آن ها گفت: چرا یا رسول الله؟!

فرمود: چون عروس آن ها امشب می میرد.

پیروانش گفتند: خدا و رسولش راست گویند و منافقان گفتند: فردا نزدیک است.

صبح که شد، آمدند و او را زنده دیدند و چیزی رخ نداده بود.

گفتند: یا روح الله! دختری که دیروز گفتی می میرد، نمرده است.

عیسی (علیه السلام) فرمود: خدا هر چه بخواهد می کند، ما را نزد او ببرید.

آن ها در رفتن بر یک دیگر پیشی گرفتند تا در را زدند.

شوهر زن بیرون آمد.

عیسی (علیه السلام) به او گفت: از بانویت برای من اجازه بگیر.

نزد او رفت و گفت: روح اللَّه و کلمة اللَّه (علیه السلام) با جمعی بر در خانه، انتظار تو را دارند.

(زن) چادر بر سر کرد و آمد.

عیسی (علیه السلام) به او فرمود: امشب چه کار خیری کردی؟

ص: 8


1- در محضر لاهوتیان ج1/146.
2- من لا یحضره الفقیه ج4/368.

گفت: آن چه کردم پیش از آن هم می کردم، هر شب جمعه سائلی بر ما گذر می کرد و خوراک تا شب جمعه دیگر را به او می دادیم. دیشب آمد و من مشغول کار خود بودم و فامیلم (هم) مشغول کارها بودند (و سرشان شلوغ بود) فریاد کرد، کسی جوابش نداد و باز فریاد کرد و جواب نشنید تا چند بار فریاد زد. من که صدایش را شنیدم با وضع ناشناسی برخاستم و به اندازه ای که به او می دادیم، به او دادم.

عیسی (علیه السلام) فرمود: از جای نشستنت کنار برو. و به ناگاه زیر لباس های او افعی ای مثل تنه خرما بود که دم خود را گاز گرفته بود.

عیسی (علیه السلام) فرمود: به خاطر آن چه کردی، خدا این بلا را از تو برگردانید. (1)

2- پوشیدن انگشتر عقیق

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) (در جواب مردی که از سرقت اموالش شکایت داشت): چرا انگشتر عقیق نپوشیدی؟ بلاشک انگشتر عقیق از هر بدی ای حفظ می نماید، و کسی که انگشتر عقیق بپوشد تا وقتی که در دستش باشد، پیوسته خوبی می بیند و همواره از جانب خداوند، بر او نگه دارنده ای، گماشته است... . (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس انگشتری بپوشد که نگینش عقیق باشد، فقیر نمی گردد و در موردش قضائی صورت نمی گیرد مگر به بهترین وجه. (3)

3- صله رحم

سخن حجج الله

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : صله رحم بر عمر می افزاید. (4)

4- احسان به خلق

شاهد

شعیب عقرقوفی: حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) قبل از اینکه چیزی بگویم، فرمود: فردا یک نفر از اهالی مغرب تو را خواهد دید و از من می پرسد، به او بگو: به خدا قسم! موسی بن جعفر (علیهما السلام) امامی است که حضرت صادق (علیه السلام) تعیین نموده است، وقتی از مسائل حلال و حرام پرسید، از طرف من جواب بده.

عرض کردم: آقا چه نشانه ای دارد؟

ص: 9


1- امالی صدوق/500. (ترجمه کمره ای/500).
2- عدة الداعی/130.
3- کافی ج6/471.
4- من لا یحضره الفقیه ج4/368.

فرمود: مردی سفید قد و فربه است به نام یعقوب. وقتی تو را دید، هر چه پرسید، جوابش را بده. او بزرگ فامیل خود حساب می شود، اگر علاقه داشت مرا ببیند او را بیاور.

من مشغول طواف بودم که مردی بلند قد و فربه گفت: می خواهم از تو سؤالی درباره امامت بکنم.

گفتم: چه کسی؟

گفت: فلانی.

پرسیدم: اسم تو چیست؟

گفت: یعقوب.

گفتم: اهل کجا هستی؟

گفت: مردی از اهالی مغربم.

پرسیدم: از کجا مرا شناختی؟

گفت: در خواب به من گفتند: شعیب را ملاقات کن و هر چه مایلی از او بپرس، پیوسته جویای تو بودم تا نشانت دادند.

گفتم: همین جا بنشین تا طوافم تمام شود.

پس از طواف آمدم با او صحبت کردم، مردی فهمیده بود.

گفت: مرا خدمت موسی بن جعفر (علیهما السلام) ببر.

دستش را گرفته، از امام اجازه خواستم (و حضرت) اجازه فرمود.

همین که چشمش به او افتاد، فرمود: یعقوب! دیروز وارد شدی. بین تو و برادرت در فلان محل اختلاف شد به طوری که به یک دیگر ناسزا گفتید، ولی متوجه باش این روش من و پدران ارجمندم نیست، و هرگز کسی را به چنین کاری دستور نمی دهم، از خدای یکتا بترس، پس شما دو نفر با مرگی از یک دیگر جدائی می شوید، بدان که برادرت قبل از اینکه به وطن برسد، در همین سفر خواهد مرد. تو نیز از کاری که کردی پشیمان خواهی شد، به واسطه این قطع خویشاوندی که کردید خدا عمر شما را کوتاه کرد.

یعقوب عرض کرد: آقا مرگ من چه وقت است؟

فرمود: «اجل تو نیز فرا رسیده بود، ولی مهربانی ای که در فلان محل نسبت به عمه ات روا داشتی، بیست سال بر عمرت افزود».

یعقوب بعدها (وقتی که) برای حج به مکه آمد، او را ملاقات کردم و گفت: برادرم در همان سفر به خانواده خود نرسیده در بین راه مرد (و ما) او را دفن کردیم. (1)

ص: 10


1- رجال کشی/442. (ترجمه از زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) /31).

نکته پنجم: بسی واضح و روشن است که عواملی همانند دعا، صدقه، صله رحم و... همیشه باعث تغییر و تبدل قضاء و قدر خداوند نمی گردند بلکه در پاره ای از اوقات بنا بر دلائلی که از ما پوشیده و مخفی است و بنا بر حکمت الهی، این گونه عوامل نمی توانند تغییری در قضاء و قدر خداوند ایجاد سازند.

نکته ششم: انسان باید سعی و تلاش خویش را در رفع گرفتاری ها و ارتقاء سطح زندگی به کار گیرد، اما آن گاه که دیگر از دست انسان کاری ساخته نیست، راضی به قضاء الهی گشته و از اعتراض و نارضایتی بپرهیزد و به او اعتماد داشته باشد، زیرا او همیشه خیرخواه بنده مؤمنش است.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : از مؤمن در تعجبم. خداوند قضائی را (در مورد او) به کار نمی برد مگر اینکه برایش خیر است، خواه خوشحال شود یا ناراحت. و اگر خداوند او را گرفتار سازد این گرفتاری کفاره گناهش است و اگر به او عطا نموده و اکرامش سازد، او را دوست داشته است. (1)

2- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : برایم مهم نیست روزم را با فقر یا مرض یا ثروت آغاز نمایم، زیرا خداوند می فرماید: با مؤمن رفتاری نمی کنم مگر چیزی که برایش خیر است. (2)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : در قضاء خداوند عزّ و جل برای مؤمن، هر خیری می باشد. (3)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : از جمله چیزهائی که خداوند به موسی (علیه السلام) وحی نمود، (این سخن بود) که: ای موسی! مخلوقی را که در نزدم محبوب تر از بنده مؤمنم باشد، نیافریدم و من حقیقتا او را به خاطر چیزی که به خیر اوست، او را مبتلا و گرفتار می سازم و به خاطر چیزی که به صلاح اوست، به او عطا می نمایم و به دلیل چیزی که برایش خیر است، از او می گیرم و من بر چیزی که به خیر و صلاح بنده ام می باشد، آگاه ترم، بنا بر این باید بر بلای من صبر نموده و به قضائم راضی باشد و نعمت هایم را سپاس گوید، اگر برطبق رضای من عمل نموده و امرم را اطاعت کند، او را در زمره صدیقین می نویسم. (4)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : از مؤمن در تعجبم. حقیقتا که خداوند برای او قضائی نمی نماید مگر اینکه به خیر و صلاح اوست. اگر ثروتمندش سازد، برایش خیر است و اگر گرفتارش نماید به صلاح اوست و اگر مابین مشرق و مغرب را به ملکیت او درآورد، برایش خیر می باشد و اگر او را با مقراض ها قطعه قطعه کند، برایش خوب است و برای مؤمن در قضاء خداوند، هر خیر و صلاحی است. (5)

ص: 11


1- التمحیص/58.
2- التمحیص/57.
3- المؤمن/15.
4- المؤمن/17.
5- مشکاة الأنوار/302.

سؤال: جهان نظام خاصّی دارد که بر محور قانون علّت و معلول می گردد و دعای ما که الفاظی بیش نیست، نمی تواند نقشی در تغییر مسیر ابتدایی و نهایی آن داشته باشد. (1)

جواب: در این جا روی سخن با خداپرستان است که اصل وجود خدا و صفات او را پذیرفته اند، ولی برای دعا نقشی در سلسله علل و معلول جهان قائل نیستند.

و یا به تعبیر دیگر (همان طور که از جمعی از طایفه یهود نقل شده) می گویند: مطلبی را که از خدا می خواهیم یا علل واقعی آن به طور کامل موجود شده و طبق قانون قضاء و قدر تکوینی باید انجام پذیرد، و یا موجود نشده است. در صورت اوّل چه دعا کنیم و چه نکنیم موجود می شود و در صورت دوّم چه دعا کنیم و چه نکنیم موجود نمی شود.

کسانی که این ایراد را می کنند گویا از این نکته غفلت دارند که دعا تنها الفاظ و به اصطلاح لقلقه لسان نیست، بلکه یک نوع آمادگی روحی و شایستگی معنوی و خودسازی است که می تواند در سلسله علل قرار گیرد و علّت ناقصه ای را کامل کند، زیرا فضل بی پایان خدا به اندازه شایستگی ها و لیاقت ها به افراد می رسد و بنا بر این کسب شایستگی و لیاقت می تواند منشأ فضل و فیض تازه ای گردد.

این موضوع را با یک مثال می توان روشن ساخت. ممکن است زمینی بر اثر عدم آمادگی برای زراعت، نظر باغبان را به خود جلب نکند، زیرا پاشیدن بذر را در آن بیهوده می بیند، امّا اگر موانع مختلف از این زمین برچیده شود و آمادگی یابد، به زودی باغبان در او بذرافشانی خواهد کرد، زیرا لیاقت خود را با زبان حال بیان می کند؛ امّا آن ها که دعا را فقط به معنای الفاظ توخالی پنداشته اند، در قرار گرفتن آن در سلسله علل به شک افتاده اند و اگر در احادیث متعدّدی این مضمون به چشم می خورد که: «الدُّعَاءُ یُرَّدُ القضاء بَعْدَ مَا ابْرِمَ إبْرَاماً» (2) یا «لَا یَرُدُّ القضاء إلَّا الدُّعَاءُ» (3) نیز اشاره به همین موضوع است. (4)

ج) دعا کلید گنج های خداوند است

سخن حجج الله

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : خداوند با اجازه دادن به تو برای دعا کردن، کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو قرار داده است، پس هرگاه بخواهی با دعا درهای نعمت خداوند را باز می کنی و باران رحمتش را بر خودت ریزان می نمایی. (5)

د) دعا سبب عنایت خداوند به انسان است

ص: 12


1- پیدایش مذاهب/91.
2- کافی ج2/470.
3- دعوات/21.
4- پیدایش مذاهب/108.
5- نهج البلاغه/398 (نامه 31).

سخن الله

1- بگو: اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند. (1)

توضیح: بر اساس این آیه ملاک عنایت خداوند به انسان دعاست، لذا هر چه دعای انسان، بیشتر باشد عنایت خدا نیز بیشتر است و هر چه کم تر، کم تر.

2- دعای هر دعا کننده را هنگامی که مرا بخواند، اجابت می کنم. (2)

3- پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. (3)

4- مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. (4)

توضیح: از این آیات نیز برداشت می شود که عنایت خداوند با مستجاب کردن دعا، و به یاد انسان بودن، شامل شخص دعا کننده می شود.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خداوند حاجتی را که انسان برای آن بسیار دعا کند، برای آن شخص مبارک گردانیده است، چه آن را روا فرماید و چه نه. (5)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : دعا کلید رحمت است. (6)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در ذیل آیه شریفه: «هر رحمتی را که خداوند برای مردم بگشاید، هیچ کس نمی تواند جلوی آن را بگیرد» (7)): منظور از رحمت در این آیه همان دعا است. (8)

توضیح: یعنی دعا وسیله رحمت و عنایت خداوند است. اگر خداوند به کسی توفیق دعا بدهد، رحمت و عنایتش را به او داده است.

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : و به آن چه که در نزد خداوند عزّ و جلّ است، رسیده نمی شود مگر به وسیله دعا. (9)

ص: 13


1- سوره فرقان/77.
2- سوره بقره/186.
3- سوره غافر/60.
4- سوره بقره/152.
5- کنز العمال ج 2/65.
6- دعوات/284.
7- سوره فاطر/2.
8- فلاح السائل/28.
9- کافی ج2/470.

سؤال: در دعای ماه رجب آمده: «یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ، یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ» (1) «ای کسی که به دعا کنندگان عطا می فرمایی، ای کسی که به کسی که دعا نکرده و تو را نمی شناسد، عطا می فرمایی!»

بر این اساس، خداوند به همه، چه کسانی که خداشناس باشند و چه نه، چه کسانی که دعا کنند و چه نه، نعمت عطا می کند، پس دیگر چرا دعا نمائیم؟

جواب: الطاف الهی از یک منظر دو نوع است:

أ: بخشی از آن ها شامل حال همگان است، مثل باران یا سایر نعماتی که در اثر گردش نظام هستی، پدید می آید که همگی اعم از مشرک و کافر یا اولیاء الله، تنبل و بی عار یا زحمت کشان و تلاش گران، دعا کننده و غیر دعا کننده، و مسلمان و شیعه و... از آن بهره مندند.

ب: بخشی که به دلائل مختلف نصیب قشر خاصی از افراد می گردد. مثل لذت انس با حضرت حق و دیدن ملکوت و باطن آسمان و زمین و انسان ها و... که مخصوص اولیاء الله است، یا مانند علم، ثروت، منصب و مقام و... که معمولا نصیب انسان های پرکار می شود، و یا مثل دو برابر ثبت شدن اعمال صالح که مختص سادات (به خاطر قرابتشان به اهل بیت (علیهم السلام) ) است، و یا همانند دریافت بعضی از نعمت ها که به دعا کنندگان اختصاص دارد.

بنا بر این، تنها بخش اوّل است که شامل همه می شود؛ ولی بخش دوم که از جمله آن دعا می باشد، نصیب هر کسی نمی شود.

ه) دعا نور آسمان ها و زمین است

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا سبب روشنایی آسمان ها و زمین است. (2)

شاهد

آیة الله میرزا علی ایروانی (در پاسخ یک روحانی که انگیزه دائم الذکر بودن ایشان را پرسیده بود): خاطره بسیار شیرینی از مرحوم محدث بزرگ شیخ عباس قمی در نجف اشرف مشاهده کرده ام که هرگز از یاد من نرفته و آن این است که: در یکی از شب های تاریک هنگامی که از یکی از کوچه های تاریک نجف عبور می کردم ناگهان متوجه شدم که چراغی از آن سوی کوچه مرتب چشمک زنان خاموش و روشن می گردد. کم کم پیش رفته تا نزدیک آن جا شدم. دیدم که این نور از محدث بزرگوار مرحوم شیخ عباس قمی است که با قلبی پاک مشغول ذکر است و همین که لب را باز می کند نور ظاهر و وقتی لب ها روی هم قرار می گیرد، خاموش می شود.

ص: 14


1- اقبال الاعمال/644.
2- کافی ج2/468.

دیدن این منظره زیبا و روحانی از آن مرد الهی سبب شد که من هم این روش را تعقیب نمایم و خدا را شاکرم که مرا از این نعمت برخوردار نموده است. (1)

و) دعا دوای هر دردی است

هم خود دعا داروست کما اینکه روان پزشکان می گویند و هم نتیجه دعای مستجاب شده.

سخن حجج الله

1- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) (در جواب سؤالی مبنی بر اینکه: آیا رسول خدا درباره سیاه دانه فرموده: «در آن شفا و بهبودی از هر بیماری به جز مرگ است»؟ فرمود): بله! آیا تو را از چیزی که شفا و درمان هر مرض و دردی حتی مرگ، در آن است، آگاه نکنم؟

(راوی گفت: بله!

فرمود:) دعا. (2)

تذکر: البته بسی واضح است که دعا مرگ را به تأخیر می اندازد نه اینکه آن را کاملا از میان بردارد.

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : بر تو باد به دعا، زیرا درمان و شفای هر دردی است. (3)

3- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : برای هر دردی دوائی است. (از حضرت راجع به این سخنشان توضیح خواستند که در پاسخ فرمودند:) برای هر دردی دعائی است. هرگاه به بیماری الهام شود که دعا کند، اجازه شفایش داده شده است. (4)

4- امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) (در توقیعشان به اسحاق بن یعقوب): و برای تعجیل فرج (و ظهور من) بسیار دعا کنید که فرج خود شما (نیز) در آن است. (5)

تذکر: همان طور که می دانیم مساله غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای شیعیان و همه مظلومان و منتظران خیلی سخت است و همگی منتظرند تا این مصلح کل بیاید، لذا دوای درد غیبت که همان ظهور باشد نیز به دعاست.

شاهد

ص: 15


1- مردان علم در میدان عمل ج8/ بخش ششم، نوری که از لب ذاکر محدث قمی ظاهر می شد.
2- فلاح السائل/28.
3- تهذیب الأحکام ج9/113.
4- فقه الرضا (علیه السلام) /345.
5- غیبة طوسی/290.

1- آیة الله عبد الله مجد فقیهی: در اوایل ورود ما به قم، صبیّه این جانب مریض شد و معالجات فراوان نتیجه نداد تا سرانجام در بستر مرگ افتاد و امید ما از همه جا قطع شد.

مقدّمات دفن فراهم شد و من برای اجازه دفن به سراغ پزشک قانونی رفتم.

در مسیر خود به مطبّ دکتر قانونی، وارد حرم مطهّر حضرت معصومه (سلام الله علیها) شدم و عرض کردم: ای بی بی دو عالم (سلام الله علیها) ! ما به شما پناهنده ایم، راضی نشوید که در آغاز تشکیل زندگی و در اوایل ورود ما به این شهر مقدّس، پریشان خاطر و دل افسرده شویم.

برگ اجازه دفن را از پزشک قانونی گرفتم و به خانه برگشتم. با کمال تعجب دیدم که آثار حیات در چهره اش آشکار گشته است.

پستانک را به دهانش نزدیک کردیم شروع به مکیدن نمود.

طولی نکشید که همه آثار مرگ و مرض از چهره اش برطرف شد و بهبودی کامل یافت و از کرامات بی بی (سلام الله علیها) الآن زندگی خوش و مرفّهی دارد و خود صاحب دو فرزند است. (1)

2- شیخ محمد اهل تبت چین و خیلی مشتاق علم و تحصیل بود، ولی چون به مرض وسوسه دچار شده بود، وقت وضو خیلی به زحمت می افتاد و از این مرض رنج می برد.

ایشان به نجف اشرف مشرّف گشته و برای این دو مشکل به ضریح مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) پناهنده شده و به تضرع و گریه و زاری مشغول می شود و از حال طبیعی خارج می گردد.

در همان لحظه از گوینده ای می شنود: تو به تحصیل علم موفق می شوی و برای رفع مرض وسوسه ات خدمت حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) برو.

او می گوید: وقتی که به حال آمدم، عازم کربلا گشته و بعد از زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) به زیارت حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) مشرّف شدم و سپس به مدرسه آمدم و شب را در حجره خوابیدم.

در عالم خواب دیدم که به حجره وارد شدم و حضرت رسول الله و آقا امیرالمؤمنین (علیهما السلام) نشسته اند. سلام کردم.

آن دو بزرگوار جوابم داده و سپس اجازه دادند که بنشینم. همین طور که نشسته بودم یک وقت دیدم حضرت أبو الفضل (علیه السلام) تشریف آوردند و به آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله) سلام فرمود.

آقا بعد از جواب فرمود: بنشین.

سپس حضرت امیرالمؤمنین به پیغمبر (علیهما السلام) رو فرمود و شروع به تعریف و تمجید نمودن از حضرت عباس (علیه السلام) کرد.

حضرت فرمود: می دانم.

حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: یک انعام و هدیه ای به او عنایت فرمائید.

ص: 16


1- کرامات معصومیه (سلام الله علیها) / ک112.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بهترین هدیه این است که برخیزد و وضو بگیرد و به نماز بایستد و ما با او به جماعت اقتدا کنیم.

حضرت عباس (علیه السلام) برخاستند وضو گرفتند. یک مقدار کمی آب به صورت خود زدند و آن را شستند و بعد به شستن دست راست و دست چپ و بعد مسح سر و پاها مشغول شدند و بعد رو به من کرده و فرمودند: ما این طور وضو می گیریم.

از خواب پریدم و بعد از آن دیگر در وقت وضو هیچ وسوسه ای نداشتم. (1)

ز) دعا عبادتی ممتاز و سبب تکامل انسان است

شخص داعی با خدای خویش ارتباط قلبی برقرار نموده و حوائج و نیازهای خویش را به درگاهش عرضه می دارد و این نامی جز عبادت ندارد.

روایت

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : دو نفر که هر دو یک نوع عمل انجام می داده اند، وارد بهشت می شوند. یکی از آن دو دیگری را از خود بالاتر می بیند، پس می گوید: پروردگارا! چرا در حالی که عمل ما یک نوع و مثل هم بود، به او مقام بالاتر دادی؟ خداوندتبارک و تعالی می فرماید: او از من خواست و تو نخواستی.

سپس پیامبر فرمودند: دعا کنید و زیاد (هم) بخواهید چرا که چیزی در برابر خداوند، بزرگ نیست. (2)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : و خداوند جل جلاله می فرماید: به عزت و جلال و عظمت و بهایم قسم، دوستم را در دنیا از رسیدن به چیزی که او را از یاد من مشغول کند، محروم می کنم تا دعا کند و من صدایش را بشنوم، و (بر عکس) کافر را به آرزویش می رسانم تا دعا نکند و صدایش را بشنوم، زیرا از صدای او بدم می آید. (3)

3- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : ... خداوند بندگانی دارد که عمل می کنند و او به آن ها (اجر) می دهد. و بندگان دیگری دارد که صادقانه از خداوند درخواست می کنند و او به آن ها (نیز اجر) می دهد. سپس خداوند هر دو دسته را در بهشت جمع می کند. آن هایی که اهل عمل بودند می گویند: پروردگارا! ما عمل کردیم و تو (اجرمان) دادی، اما چرا به آن ها (که عمل نکرده اند ثواب) دادی؟! می فرماید: آن ها بندگان منند. پاداش های شما را داده و چیزی از آن را کم نگذاشتم و (اما) آن ها (که بدون عمل مأجور گشتند به این دلیل است که) دعا کردند و من (هم) به آن ها داده و بی نیازشان نمودم. و آن فضل من است (که) به هر کسی که بخواهم، می دهم. (4)

ص: 17


1- کرامات العباسیه (علیه السلام) / علم و وسوسه.
2- عدة الداعی/42.
3- التمحیص/33.
4- عدة الداعی/44.

توضیح: البته بسیار واضح است که منظور از این روایت این نیست که انسان نماز و روزه و خمس و سایر واجباتش را ترک کند و فقط دعا کند که خدایا! مقام نمازگزاران و روزه گیران و خمس دهندگان و... را به من بده خیر! چنین چیزی صحیح نیست. ظاهرا منظور حضرت این است که: این دسته از افراد کسانی هستند که صادقانه دعا می کنند و آرزو دارند که ای کاش! به کارهای خیری مثل نماز شب، ساختن مسجد، کمک به فقرا، زیارات مستحبی و دیگر اعمال خیر مستحب، موفق شوند، اما به خاطر موانعی توفیق انجام آن را پیدا نمی کنند. یادمان باشد که حضرت می فرمایند: صادقانه آرزو و دعا دارند نه مثل بسیاری از ما که آرزو و دعای عمل خیری را می کنیم، اما همین که زمینه انجام آن عمل، فراهم می شود، از عمل سر بازمی زنیم.

4- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هیچ بنده ای در سرزمینی حرکت نکرده و دو دستش را باز ننموده و به ذکر و دعا مشغول نمی شود مگر اینکه خداوند آن سرزمین را از حسنات پر می نماید (و آن ها را به او عطا می نماید) خواه آن وادی، بزرگ باشد یا کوچک. (1)

5- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : دعا روح و مغز عبادت است. (2)

6- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : بهترین عبادت، دعا است. (3)

7- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : محبوب ترین اعمال نزد خداوند سبحان، در روی زمین، دعا و برترین عبادت، عفت و پاکدامنی است. (4)

8- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) (در جواب سؤال از بهترین عبادت): هیچ چیز نزد خداوند عزّ و جلّ، بهتر و افضل از این نیست که از خداوند درخواست شده و از آن چه که در نزد اوست، بخواهند. و هیچ کس در نزد خداوند عزّ و جلّ مبغوض تر از کسی که نسبت به عبادت خداوند تکبر ورزیده و از آن چه که در نزد اوست، سؤال نمی کند، نیست. (5)

9- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا همان عبادتی است که خداوند عزّ و جلّ فرموده: «محقّقا کسانی که از عبادت و بندگی (سؤال و درخواست از) من تکبّر و سرکشی می کنند، زود باشد که در حالی که ذلیل و خوار باشند، به دوزخ درآیند». دعا کن و نگو: کار از کار گذشته (و هر آن چه که می بایست مقدر شود، مقدر شده) است. (6)

10- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : بر شما باد دعا کردن، زیرا با چیزی به مانند دعا نمی توانید به خداوند نزدیک شوید. (7)

ص: 18


1- ثواب الاعمال/152.
2- أعلام الدین/278.
3- مجموعه ورام ج2/237.
4- جامع الاخبار/131.
5- کافی ج2/466.
6- کافی ج2/467.
7- کافی ج2/467.

11- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : همانا نزد خداوند مقامی است که جز با دعا به دست نمی آید. (1)

12- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا سلاح مؤمن و ستون دین است. (2)

13- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خداوند در قیامت دعای مؤمنان را به عملی که باعث بیشتر شدن (نعمت های) آنان در بهشت گردد، تبدیل می نماید. (3)

14- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هیچ کس جز خدای تبارک و تعالی بزرگی ثواب دعا و تسبیحی که دیگران از آن باخبر نمی شوند را نمی داند. (4)

15 - جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خداوند رزق و روزیّ شیعیان را از جایی قرار داده که خودشان گمان نمی کنند و این به این خاطر است که وقتی کسی نداند روزیّش از چه راهی می رسد دعا کردنش زیاد می شود. (5) (چون خداوند دوست دارد شیعیان زیاد دعا کنند راه رسیدن روزیّشان را بر آن ها مخفی نگه می دارد).

16- حدیث: دعای مؤمن، به عملش اضافه شده و هم چنان که برای کارهای نیکش در آخرت پاداش می گیرد، برای دعایش (نیز) پاداش می گیرد. (6)

سخن بزرگان

آیة الله ناصر مکارم شیرازی

أ: تقوا سبب تقرّب انسان به درگاه الهی است. تقوا، زاد و توشه ای است که سبب نجات انسان در جهان آخرت می گردد. تقوا، برات و گذرنامه بهشت است.

آن گاه دعا، نور چنین گوهر ارزشمندی را در دل انسان زنده می کند. وقتی انسان دست به دعا برداشته، به درگاه خداوند توسّل می جوید و خدا را با أسمای حسنی و صفات جلال و جمالش می خواند، آن صفات بازتابی در وجود انسان خواهد داشت و طبعاً انسان را به سمت خداوند سوق می دهد، به گونه ای که انسان احساس می کند که اگر بخواهد دعایش مقرون به اجابت شود، باید توبه کند. دعا انسان را به توبه فرا می خواند و توبه او را به تجدید نظر در زندگی، و در نتیجه سیر این حرکت نور تقوا را در زندگی انسان زنده می گرداند. (7)

ب: قطع نظر از دعاهای تصنّعی و بی روح و تشریفاتی که در غالب موارد فاقد همه شرائط استجابت است، دعاهایی که همه یا قسمتی از شرائط گذشته را دربرداشته باشد، عاملی برای تربیت انسان ها محسوب

ص: 19


1- عدة الداعی/29.
2- جعفریات/222.
3- کافی ج8/7.
4- فلاح السائل/36.
5- تهذیب الاحکام ج6/328.
6- عدة الداعی/30.
7- مثال های زیبای قرآن ج 1/277.

می شود. هر قدر مسأله مورد نیاز انسان مهم تر، و امید به استجابت بیشتر باشد، کوشش و تلاش در فراهم آوردن شرائط ذکر شده برای استجابت فزون تر و اثر عمیق دعا در تربیت اخلاقی افراد محسوس تر خواهد بود.

به همین جهت همواره در یک جلسه دعا (البتّه دعای واقعی نه تشریفاتی) با قیافه هایی روبه رو می شویم که آثار معنویّت، پاکی، درستی و فضیلت انسانی در آن به طور کامل دیده می شود که در هاله ای از پرهیزکاری فرو رفته است. البتّه دوام این حالات بستگی به میزان عمق دعا و شرائط آن دارد، ولی به هر حال هر دعا کننده ای وجود این کیفیّت روحی را به اختلاف مراتب در خود احساس می کند. (1)

ج: دعا کننده برای استفاده از نیروی بی پایان پروردگار، چاره ای ندارد که پیوند خود را با او محکم کند، به ذات او نزدیک شده و مظهری از صفات جمال و جلال او که منبع پاکی و نیکی است گردد. آیا با انواع آلودگی، ممکن است انتظار اجابت داشته باشد؟! (2)

شاهد

مرحوم ملا محمد تقی مجلسی: در اوایل بلوغ در پی کسب رضایت الهی بودم و همیشه به خاطر یاد او ناآرام بودم، تا آنکه بین خواب و بیداری حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که در مسجد جامع قدیم اصفهان تشریف دارند.

به آن حضرت سلام کردم و خواستم پای مبارکشان را ببوسم، ولی نگذاشتند و مرا گرفتند.

پس دست مبارک حضرت را بوسیدم و مشکلاتی را که داشتم، از ایشان پرسیدم.

یکی از آن ها این بود که من در نماز وسوسه داشتم و همیشه با خود می گفتم: این ها آن نمازی که از من خواسته اند، نیست، لذا دائما مشغول قضا کردن آن ها بودم و به همین دلیل نماز شب خواندن برایم میسر نمی شد.

در این باره حکم را از استاد خود، شیخ بهایی پرسیدم.

ایشان فرمود: یک نماز ظهر و عصر و مغرب را به قصد نماز شب به جا آور.

من هم همین کار را می کردم.

در این جا از حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این موضوع را پرسیدم.

فرمودند: نماز شب بخوان و کار قبلی را ترک کن.

مسائل دیگری هم پرسیدم که یادم نیست.

آن گاه عرض کردم: مولا جان! برای من امکان ندارد که همیشه به حضورتان مشرّف شوم، لذا تقاضا دارم کتابی که همیشه به آن عمل کنم، عطا بفرمایید.

ص: 20


1- پیدایش مذاهب/102.
2- همان.

فرمودند: کتابی برای تو عطا کردم و آن را به مولا محمد تاج داده ام، برو و آن را از او بگیر.

من در همان عالم مکاشفه آن شخص را می شناختم.

از در مسجد، خارج شدم و به سمت دار البطیخ (1) رفتم. وقتی به آن جا رسیدم، مولا محمد تاج مرا دید و گفت: حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تو را فرستاده اند؟

گفتم: آری!

او از بغل خود کتاب کهنه ای بیرون آورد.

آن را باز کردم و بوسیدم و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم و متوجه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شدم.

و در همین وقت به حال طبیعی برگشتم و دیدم کتاب در دست من نیست.

به خاطر از دست دادن کتاب تا طلوع فجر مشغول تضرع و گریه و ناله بودم.

بعد از نماز و تعقیب، به دلم افتاده بود که مولا محمد تاج، همان شیخ بهایی است و اینکه حضرت او را تاج نامیدند به خاطر معروفیت او در میان علماء است، لذا به سراغ ایشان رفتم.

وقتی به محل تدریس او رسیدم، دیدم مشغول مقابله صحیفه کامله سجادیه هستند.

ساعتی نشستم تا از کار مقابله فارغ شد.

ظاهرا مشغول بحث و صحبت راجع به سند صحیفه سجادیه بودند، اما من متوجه این مطلب نبوده و گریه می کردم.

نزد شیخ رفتم و خواب خود را به او گفتم و به خاطر از دست دادن کتاب گریه می کردم.

شیخ فرمود: به تو بشارت می دهم، زیرا به علوم الهی و معارف یقینی خواهی رسید.

گر چه شیخ این مطلب را فرمود، اما قلب من آرام نشد.

با حالت گریه و تفکر خارج شدم تا آنکه به دلم افتاد به آن سمتی که در خواب دیده بودم، بروم.

به آن جا رفتم. وقتی به محله دار البطیخ که آن را در خواب دیده بودم، رسیدم، مرد صالحی را که اسمش آقا حسن تاج بود، دیدم. همین که او را دیدم، سلام کردم.

گفت: فلانی! کتاب هایی وقفی در نزد من است هر کس از طلاب که آن ها را می گیرد به شروط وقف، عمل نمی کند، ولی تو عمل می کنی. بیا و به این کتاب ها نگاهی بینداز و هر کدام را احتیاج داری، بردار.

با او به کتاب خانه اش رفتم و اولین کتابی که به من داد، کتابی بود که در خواب دیده بودم، یعنی صحیفه سجادیه.

شروع به گریه و ناله کردم و گفتم: همین برای من کافی است و نمی دانم خواب را برای او گفتم یا نه.

بعد از آن به نزد شیخ بهایی آمده و نسخه خودم را با نسخه ایشان تطبیق و مقابله کردم.

نسخه جناب شیخ مربوط به جد پدرش بود که ایشان از نسخه شهید اول و او هم از نسخه عمید الرؤساء و ابن سکون برداشته بود.

ص: 21


1- نام یکی از محله های قدیم اصفهان.

این دو بزرگوار صحیفه خود را با نسخه ابن ادریس بدون واسطه یا با یک واسطه اخذ کرده بودند و نسخه ای که حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به من عطا فرمودند، ازخط شهید اول نوشته شده بود و حتی در مطالب حاشیه، کاملا با هم موافقت داشتند.

بعد از مقابله و تطبیق نسخه خودم، مردم نزد من آمده و شروع به مقابله نمودند و به برکت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، صحیفه کامله سجادیه در شهرها مخصوصا اصفهان مثل آفتاب ظاهر گشت و در هر خانه ای از آن استفاده شد و خیلی از مردم، صالح و اهل دعا و حتی مستجاب الدعوه گردیدند.

و این ها همه آثار معجزاتی از حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و آن چه خدای متعال از برکات صحیفه سجادیه به من عنایت فرمود را نمی توانم بشمارم. (1)

ح) دعا سبب خود شناسی می گردد

هنگامی که انسان گرفتار و محتاج، با دلی شکسته به درگاه پروردگارش روی می آورد و خود را سخت محتاج لطف و مرحمت خدایش می بیند، برایش روشن و آشکار می شود که انسان، موجودی ضعیف و بی نوا و محتاج به خداست. می فهمد که کسی نبوده و باید از گردنکشی و کبر و تفاخر و... دست بردارد. آری به وقت دعا و التماس و زاری به درگاه خداوند است که به خوبی متوجه می شود که اگر کسی بود، چنین ذلیلانه به درگاه دیگری (خداوند) نمی نالید. چنین انسانی به برکت دعا از تفرعن خویش دست برداشته و خویشتن را جز عبدی ذلیل نمی داند. انسان عاقلی که به دعا رو آورده با خود می اندیشد که اگر قرار بود همه نعمت هایی را که اکنون در اختیار دارد از او گرفته شود، کسی جز خدای قادر و بی نیاز نمی توانست آن ها را به او اعطاء کند، لذا خود را مستقل از خدایش ندیده و سر تسلیم در برابر او فرود می آورد.

ط) دعا سبب تقویت نور معرفت است.

سخن بزرگان

آیة الله ناصر مکارم شیرازی: وقتی انسان به درگاه خداوند روی می آورد، در این فکر فرو می رود که او بر همه چیز توانا و قادر است و اسرار درون و برون ما را می داند. این مطلب سبب می شود که سطح معرفت انسان بالا برود؛ مخصوصاً اگر دعاهایی همچون: صحیفه سجّادیه، مناجات شعبانیّه، صباح، کمیل و ندبه خوانده شود که این ها بالاترین درس های عرفان اسلامی است و با وجود این منابع معتبر شایسته نیست طالب عرفان در پی کتاب های مشکوک برود. (2)

ی) دعا باعث امیدواری انسان می گردد

سخن بزرگان

ص: 22


1- بحار الانوار ج53/276. (ترجمه از برکات حضرت ولی عصر( (خلاصه العبقری الحسان)/256.
2- مثال های زیبای قرآن ج 1/279.

آیة الله ناصر مکارم شیرازی

أ: اوّلین اثر دعا، ایجاد نور امّید در دل انسان ها است. انسان ناامید در دریف مرده ها قرار دارد؛ انسان بیمار اگر به سلامت خود امّیدوار باشد، بهبود می یابد و اگر مأیوس شود و چراغ امّید در دلش خاموش گردد، دیگر امیدی به بهبودی او نیست. همان گونه که عامل اصلی پیروزی جنگجویان در میدان جنگ، امید و روحیه است. از این رو، سربازان ناامید اگر پیشرفته ترین سلاح های جنگی را نیز داشته باشند، بازنده میدان جنگ خواهند بود.

دعا در دل انسان نور امید می تاباند، انسانی که اهل دعا و متّکی به خداوند است - علی رغم مشکلات زیاد، دشمنان جسور، فقر مالی و... - اگر به درگاه خداوند روی آورد و به او امید ورزد و با او راز و نیاز کند، نور امید در دلش زنده می شود و به زندگی امیدوار می گردد و گویی حیات دوباره ای می یابد؛ چه این که این انسان دست نیاز به سوی کسی دراز نموده که مشکل ترین کارها در نزد او آسان ترین است. خدایی که اصلًا مشکل و آسان برای او معنا ندارد؛ زیرا مشکل یعنی چیزی که بالاتر از مقدار قدرت و آسان، یعنی چیزی که کم تر از آن است. آیا چیزی را می یابید که فوق قدرت خداوند باشد؟! بنا بر این برای خداوند مشکل و آسان تفاوتی ندارد او هر چه را اراده کند، در یک لحظه می آفریند اگر چه میلیون ها خورشید همانند خورشید خاکیان باشد! وقتی انسان به درگاه چنین قادر و عالمی روی می آورد و با او درد دل می کند و در مقابلش به سجده می افتد و برایش اشک می ریزد و مشکلاتش را به او عرضه می دارد، بی شک خداوند نور امید را در دل او تجلّی می دهد. (1)

ب: به ثمر نرسیدن تلاش ها و کوشش ها در زندگی، گاهی انسان را از پیروزی نهایی، برای همیشه مأیوس می سازد، و از به کار گرفتن باقی مانده نیرو و توان خود بازمی دارد و اندیشه کردن در دستیابی به طریق تازه و ابتکارات جدید را در راه حلِّ مشکل مختل می سازد، امّا دعا بارقه امیدی است که در کانون دل آدمی می درخشد و ابرهای یأس را از آسمان زندگی کنار می زند. دعا کننده خود را با قدرتی مرتبط می بیند که مشکل و آسان برای او مطرح نیست و گشودن بن بست ها برای او بسیار ساده است، این امیدواری که از دعا برمی خیزد، همانند خون تازه ای در شریان های جان آدمی جاری می شود و عاملی برای از سرگرفتن تلاش ها، کوشش ها و دست زدن به ابتکار است و طرق تازه ای برای گشودن بن بست ها خواهد بود، بنا بر این، یأس، کشنده قدرت است و امید زنده کننده آن، و دعا عامل احیای امید است.

دعا درخت امید را آبیاری می کند و این درخت در بیابان زندگی به هنگامی که آفتاب سوزان مشکلات، انسان را از حال می برد، بر سر او سایه افکنده و آماده تلاش می سازد.

ص: 23


1- مثال های زیبای قرآن ج 1/ 277.

یأس پرده تاریکی است که بر روی چشم کشیده می شود و اگر دریچه نجات در چند متری او باشد، نمی بیند، ولی امید، فضای زندگی را آن چنان روشن می سازد که اگر روزنه نجاتی در دورترین نقطه باشد، می بیند و به سویش پرواز می کند، و دعا سرچشمه خلّاق امید است. (1)

ک) دعا سبب برداشته شدن بلا است

از آن جا که ما در دنیایی زندگی می کنیم که دارای تزاحم و تضادها و اصطکاکات و... است، لذا همیشه در معرض امواج بلائیم. انواع بیماری ها، بلایای طبیعی، قحطی و گرانی ها، از دست دادن عزیزان، سرقت اموال و هزاران بلا و مصیبت دیگر هر لحظه ما انسان ها را تهدید می کند. چه طور بسیاری از ما برای نجات بعضی از این گرفتاری ها به انواع بیمه نامه ها مثل بیمه نامه عمر، شخص ثالث، آتش سوزی و... پناه می بریم، اما حرف خداوند را مبنی بر اینکه دعا بیمه نامه من برای شماست را نمی پذیریم. مگر نه این است که همه امور به دست خداوند است.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : بلا مثل قندیل در میان زمین و آسمان، معلق است، پس هر گاه بنده ای از پروردگارش طلب عافیت نموده (و دعا نماید)، خداوند بلا را از او دور می کند. (2)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : امواج بلا را قبل از آمدن با دعا دفع کنید. قسم به کسی که دانه را شکافته و انسان را خلق نموده که بلا سریع تر از رسیدن سیل از بالای تپه به پایین آن، و تندتر از اسب ترکی، به شیعیان می رسد. (3)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : هیچ نعمت و نشاط زندگی ای زائل نشده مگر به واسطه گناهانی که مرتکب شده اند. حقیقتا که خداوند به بندگان ستم نمی کند و اگر آنان بعد از گناه به دعا و توبه رو می آوردند، نعمت و زندگی از دست آن ها نمی رفت و اگر آنان هنگامی که گرفتاری ها بر آن ها فرود آمده و نعمت ها از دستشان رفته با نیت راست و صادق به درگاه خدای عزّ و جلّ نالیده، و سستی و زیاده روی نمی نمودند بلاشک خداوند هر فساد و خرابی ای را برای آنان اصلاح کرده و هر صلاح و درستی ای را به آنان باز می گرداند. (4)

4- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : همانا خداوند پاک و منزه، مجازات ها و مصائبی دارد، پس هر وقت آن مجازات و مصائب به سراغ شما آمد، آن ها را با دعا دور کنید چرا که بلا را جز دعا دور نمی نماید. (5)

ص: 24


1- پیدایش مذاهب/101.
2- مکارم الأخلاق/270.
3- خصال ج2/620.
4- خصال ج2/624.
5- غرر الحکم/192.

5- علی بن الحسین السجّاد (علیهما السلام) : چیزی مثل تقدم در دعا (دعا کردن قبل از بروز مشکلات) ندیده ام چرا که بنده در هر زمانی دعایش مستجاب نمی شود (اما دعای قبل از بروز مشکلات، بلاشک مستجاب می گردد). (1)

6- علی بن الحسین السجّاد (علیهما السلام) : هر کس قبل از نزول بلا، دعا نماید، هنگامی که بلا نازل می شود دعایش مستجاب می گردد، ولی هر کس قبل از بلا، دعایی نداشته باشد و بعد بلایی بیاید و سپس دعا کند، دعایش مستجاب نمی گردد. (2)

توضیح: در این روایت دو احتمال است:

اول: اصلا دعای چنین شخصی مستجاب نمی شود.

دوم: احتمال استجابت دعایش نسبت به زمانی که قبل از بلا، دعا کند، کم تر است. که به نظر می رسد احتمال دوم قوی تر باشد، زیرا خداوند هیچ گاه در رحمتش را به روی بندگانش نمی بندد.

7- علی بن الحسین السجّاد (علیهما السلام) : دعا بلای نازل شده و نازل نشده را دفع می کند. (3)

8- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : درهای بلا را با دعا ببندید. (4)

9- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس ترس آن را داشته باشد که بلا و گرفتاری ای به او برسد، پس با دعا در مقابل آن بایستد، (که در این صورت) هیچ گاه خداوند آن بلا را به او نشان نمی دهد. (5)

10- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : علی (علیه السلام) می فرمود: هیچ گرفتاری و لو گرفتاریش بزرگ باشد، بیش از فرد دارای عافیت که از بلا در امان نیست، به دعا نیاز ندارد. (6)

توضیح: دعا برای همه است و همه به دعا نیاز دارند چه شخص گرفتار و چه شخصی که در عافیت است، لذا انسانی که فعلا مبتلا به بلایی نیست خیال نکند به دعا نیاز ندارد و دعا مال انسان گرفتار است.

11- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : آیا طولانی بودن بلا را از کوتاه بودن آن تشخیص می دهید؟

(گفتند: نه!

فرمود:) وقتی به شما یا به کسی از شما الهام شد که دعا کند، پس باید بداند که آن بلا کوتاه مدت است. (7)

ص: 25


1- ارشاد ج2/151.
2- فلاح السائل/41.
3- کافی ج2/469.
4- جعفریات/221.
5- فلاح السائل/29.
6- امالی صدوق/265.
7- فلاح السائل/41.

12- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : بیمارانتان را با صدقه درمان کنید و درهای بلا را با دعا ببندید و اموالتان را با زکات حفظ نمائید، پس همانا هیچ پرنده ای صید نمی شود مگر اینکه تسبیح خدا را ضایع کرده و از آن غفلت نموده است. (1)

توضیح: بر اساس آیات قرآن هر آن چه که در آسمان و زمین است به تسبیح گویی خداوند مشغول است که یکی از آن ها پرندگانند. در این روایت حضرات معصومین (علیهم السلام) می خواهند این راز را برای ما فاش کنند که علت گرفتاری موجودات هستی و از جمله پرندگان، غفلت آن ها از دعا و ذکر خداست، پس شما انسان ها نیز از این قاعده مستثنی نیستید به دعا رو بیاورید تا بلا از شما رو بگرداند.

13- موسی بن جعفر الکاظم (علیهما السلام) : دعا کنید، زیرا دعا و خواستن از خداوند تعالی، بلا را دفع می کند حتی اگر مقدر شده و به آن حکم گردیده و جز اجرای آن، چیزی نمانده باشد، پس اگر به درگاه خداوند عزّ و جلّ دعا شده و از او خواسته گردد، آن بلا کاملا برگردانده می شود. (2)

14- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : دعا و بلا تا روز قیامت با هم همراهند. همانا دعا، بلا را در حالی که کاملا قطعی و محکم شده باشد، برمی گرداند. (3)

شاهد

1- أبو ولّاد حفص بن سالم خیّاط: در مدینه به خدمت امام أبی الحسن موسی (علیه السلام) وارد شدم، و چیزی همراه من بود که آن را به ایشان رساندم.

حضرت فرمود: «به اصحاب و یاران خویش اطّلاع بده و بگو: تقوای خداوند عزّ و جلّ را پیشه کنید، که شما در عهد پادشاهیِ شخص سرکشی هستید (مقصودشان، منصور دوانیقی خلیفه عبّاسی بود)، پس زبان هایتان را حفظ کنید و جان ها و دینتان را محافظت کنید و اموری را که از وقوع آن بر ما و خودتان بیم دارید، با دعا دفع کنید، زیرا به خدا سوگند! که دعا و درخواست نمودن از درگاه الهی، بلا را دفع می کند گر چه بلا مقدّر شده باشد و اراده حتمی و قضاء الهی به آن تعلّق گرفته و تنها امضای آن باقی مانده باشد، ولی وقتی به درگاه خدا دعا می شود و از او خواسته می گردد که بلا را برگرداند، آن را دفع می کند، پس در دعا اصرار کنید که خداوند خود، شما را از شرّ آن کفایت فرماید».

وقتی فرمایش حضرت أبی الحسن (علیه السلام) را به یاران خود رساندم، ایشان بدان عمل نموده و بر منصور نفرین کردند و درست در سالی که او به سوی مکّه بیرون آمده بود، در کنار «بئر میمون» پیش از آنکه مناسک حجّ را انجام دهد، جان سپرد و خداوند ما را از شرّ او راحت کرد.

من نیز در آن سال مکّه بودم. به خدمت حضرت أبی الحسن (علیه السلام) رسیدم، ایشان فرمود: ای أبا ولّاد! استجابت آن چه را که به شما امر نموده و بر انجام آن تشویق کردم، یعنی نفرین کردن بر أبی الدّوانیق را

ص: 26


1- قرب الاسناد/55.
2- کافی ج2/470.
3- کافی ج2/469.

چگونه دیدید؟ ای أبو ولّاد! هیچ بلایی نیست که خداوند بر بنده مؤمن نازل می کند و دعا را به او الهام می کند، مگر اینکه خداوند به زودی آن بلا را برطرف می نماید، و هیچ بلایی نیست که خداوند بر بنده مؤمن نازل می کند و او از دعا کردن خودداری می کند، مگر اینکه آن گرفتاری طولانی می گردد، پس وقتی بلا بر شما نازل شد، بر شما باد به دعا کردن! (1)

2- آیة الله محمدتقی بهجت: به مرحوم حجة الاسلام سید محمدباقر شفتی پدر - سید محمد صاحب مناهل - گفتند: خانه ای که بابت وجوهات به شما داده اند، منحوس و محل سکونت جن است، و علت اینکه صاحبش آن را به شما داده، همین است، زیرا نمی توانسته از آن استفاده کند.

ایشان فرمود: نحوستش را با دعای شب از بین می برم.

تا اینکه کار به جایی رسید که مردم برای تیمن و تبرک، عقدهای ازدواج را در آن خانه برگزار می کردند. (2)

3- علامه حاج میرزا مهدی آشتیانی: من به مرض یرقان مبتلا بودم. وقتی به زیارت مشهد الرضا (علیه السلام) مشرّف شدم از علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) سه حاجت خواستم: یکی اینکه این مرضم خوب شود. حاجت دومم که حاجت مخصوصی بود را ذکر نمی کنم و حاجت سومم نجات ایران از فتنه کمونیست بود.

آن موقع، موقع فتنه توده ای ها و گرفتن شمال ایران بود که همان فتنه پیشه وری باشد که در سی سال قبل واقع شد. ایران در خطر بزرگی قرار گرفته بود.

خیلی ناراحت بودم. به قصد مشهد مقدس حرکت کردم. در اثناء راه حالم به هم خورده و بی هوش شدم و همراهانم هم از سفر بازماندند.

در آن حال اغماء، مکاشفه ای به من دست داد. یک وقت دیدم پیوسته از آسمان، نور به زمین می آید. متوجه شدم که صحرای عرفاتست. دیدم نورهائی که می آید در یک قسمت است که همه خلق هم متوجه آن قسمت هستند. به آن قسمت نگاه کردم، دیدم چهارده خیمه نورانی است که نور از آسمان به این چهارده خیمه به طور پیوسته در رفت و آمد می باشد.

پرسیدم: چه خبر است؟!

گفتند: این چهارده خیمه را که می بینی، آنکه از همه بزرگ تر است، متعلق به خاتم انبیاء محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) است تا آن آخری که مربوط به مهدی آل محمد امام ثانی عشر صلوات الله علیهم اجمعین می باشد.

دویدم و خود را به رسول الله (صلی الله علیه و آله) رسانده و در مقابل رسول خدا ادب کرده و سلام نمودم. گفتم: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) ! سه حاجت دارم.

ص: 27


1- بحار الانوار ج90/298. (ترجمه از ادب حضور/70).
2- در محضر حضرت آیة الله العظمی بهجت، کتاب اول (600 نکته)/216.

رسول خدا فرمود: چون تو در راه زیارت فرزندم حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) هستی و می خواهی سر قبر حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) بروی، این حاجت هایت را هم از آقا بگیر.

از خیمه بیرون آمدم. به خیمه امام هشتم رفته و اذن گرفته و وارد شدم و سلام کردم.

خیلی به من رأفت و مهربانی کرد.

گفتم: یا مولا! سه حاجت دارم. برای این سه حاجت، سر قبر شما آمده ام. یکی یکی سه حاجتم را گفتم: اول خوب شدنم، دوم آن حاجت مخصوص و سوم رفع شر توده ای ها از ایران.

امام فرمود: اما حاجت اولت موضوع بیماری یرقان، صلاح تو این است. تو باید تا آخر عمر بیمار باشی.

قبول کردم.

حاجت دوم را فرمود: رواست و اما حاجت سوم، فرمود: راحت باش به این زودی تمامشان را رد می کنیم. شر تمامشان رفع خواهد شد و این جمله را هم فرمود که: شما ایرانیان مادامی که با قبور ما اهل بیت (علیهم السلام) سر و کار و پناهندگی دارید و به مجالس مصیبت ما علاقه مندید، از هر شری در امانید. (1)

ل) دعا آسان کننده امور است

سخن حجج الله

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : در نیازهائی که برایتان پیش می آید حتی (در نیازتان به) بند کفش، آن را از خداوند عزّ و جلّ طلب کنید، زیرا تا او آن (خواسته شما) را آسان نگرداند، آسان نشود. (2)

سخن اولیاء الله

آیة الله سید حسین فاطمی قمی (شاگرد برجسته میرزا جواد آقا ملکی تبریزی): مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی به ما وصیت می نمود: زمانی که در مطالب علمیه متحیر شدید، به خدا التجا آورده و به سویش تضرع کنید.

و ما تجربه نمودیم که دعا و تضرع، سبب تحصیل علم است. (3)

شاهد

1- حجة الاسلام سید محمد رضا فحام: در اوایل دی ماه 1351 ش که به ایران آمدیم، در مسافرخانه ابن سینا در جوار کریمه اهل بیت (علیهم السلام) در اطاقی مستقر شدیم.

ص: 28


1- مردان علم در میدان عمل ج8/ بخش ششم، مکاشفه علامه بزرگوار حاج میرزا مهدی آشتیانی.
2- مکارم الأخلاق/270.
3- طبیب دل ها/15.

در نخستین ساعات ورود که ظاهراً روز 20 ذیقعده الحرام 1392 ق بود به حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) شرف یاب شدم و عرض کردم: ای بی بی دو عالم! ما در این شهر جز شما کسی را نداریم و در این هوای سرد و با این برف سنگین، وضع مسافرخانه برای ما قابل تحمل نیست، هر طور که صلاح می دانید وسایل آسایش و آرامش ما را تأمین فرمایید.

به مسافرخانه برگشتم. نیم ساعت طول نکشید که آقایی به مسافرخانه آمد و به من گفت: وسایل خود را جمع کنید به منزل ما برویم که می خواهم از شما پذیرایی کنم.

یکی دیگر از افرادی که با خانواده اش در همان مسافرخانه مستقر بود، اظهار داشت: ما نیز در این جا ناراحت هستیم.

او در پاسخ گفت: ما فقط برای ایشان امکان پذیرایی داریم.

مدتی در منزل ایشان در نهایت آسایش و آرامش بودیم تا به اصفهان رفتیم و مورد محبت خاص مرحوم آیة الله شمس آبادی قرار گرفتیم.

در حدود یک ماه در آن جا اقامت نمودیم و در خدمت آیة الله شمس آبادی از انواع نعمت ها متنعم بودیم و همه اش در مهمانی و ضیافت بودیم، ولی به جهت دوری از درس و بحث در رنج بودم. تا اینکه روزی در کنار مرقد مطهر علامه مجلسی حضور یافته، سوره یاسینی تلاوت کردم و عرضه داشتم: من از این جهت ناراحت هستم، از شما می خواهم وسایل اشتغال به درس و بحث فراهم شود.

سه چهار روز گذشت، یکی از روحانیونی که در قم با او آشنا شده بودیم، به اصفهان آمد و گفت: من شما را در قم ندیدم، جویا شدم، گفتند: به اصفهان آمده اید، این جا برای شما مناسب نیست، شما باید در حوزه باشید، آمدم شما را به قم ببرم، مقدمات سکونت شما را در قم فراهم کرده ام و نام شما را در دفاتر شهریه نوشته ام.

بالأخره ما را به قم آورد و در زیر سایه کریمه اهل بیت (علیهم السلام) پناه جستیم.

بعدها که مرحوم آیة الله حائری مطلع شدند که ما منزلی نداریم، خانه وسیعی برای ما خریداری کردند. (1)

2- آیة الله سید عبد الصاحب مرتضوی لنگرودی از قول حجة الاسلام سید أبو الفضل شریفی: مساله درس و اقامت بنده در نجف اشرف از طریق عنایات حضرت قمر بنی هاشم أبو الفضل العباس (علیه السلام) انجام شده است، چون والده ما راضی نمی شد که به نجف اشرف مشرّف بشوم، بنده به حضرت أبا الفضل العباس (علیه السلام) متوسل شدم.

به قمر بنی هاشم (علیه السلام) عرض کردم: آقا جان! قلب مادرم را عوض کن که به من اجازه بدهد و با رضایت ایشان وارد حوزه علمیه نجف بشوم.

ص: 29


1- کرامات معصومیه (سلام الله علیها) / ک92.

روزی والده به من گفت: پسر! می توانی به نجف اشرف بروی، عیبی ندارد و من فراقت را تحمل می کنم، برای اینکه در عالم رؤیا حضرت قمر بنی هاشم أبو الفضل العباس (علیه السلام) فرمودند: اگر بخواهی مورد شفاعت ما قرار بگیری فرزندت را با کمال رضایت، برای تحصیل به نجف اشرف بفرست و گر نه در صحرای محشر باید زیاد انتظار بکشی.

لذا من با رضایت کامل به شما اجازه می دهم برای تحصیل علوم دینی به نجف اشرف رفته و در آن جا مشغول تحصیل شوی. (1)

م) دعا علامت نزدیک شدن آرزوست

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هرگاه خداوند بخواهد خواهش بنده ای را برآورد، به او اجازه و توفیق دعا عطا می نماید. (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا معدن اجابت است همان طور که ابر معدن و جای گاه باران است. (3)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : آیا طولانی بودن بلا را از کوتاه بودن آن تشخیص می دهید؟ (گفتند: نه! فرمود:) وقتی به شما یا به کسی از شما الهام شد که دعا کند، پس باید بداند که آن بلا کوتاه مدت است. (4)

توضیح: از این چند حدیث برداشت می شود که: یکی از راه های دانستن اینکه آیا انسان به آرزو و خواسته اش می رسد یا نه این است که در رابطه با آن خواسته، به دعا روی آورد و با خداوند از طریق این عمل معنوی، ارتباط برقرار نماید.

ن) دعا برگرداننده نعمات از دست رفته قبلی است

سخن حجج الله

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : هیچ نعمت و نشاط زندگی ای از بین نرفته مگر به واسطه گناهانی که مرتکب شده اند و بلاشک خداوند به بندگان ستم نمی کند و اگر آنان پیش از نابودی نعمت و نشاط زندگی، دعا و توبه می کردند، آن ها از بین نمی رفت و اگر هنگامی که نقمت ها و بلاها بر آن ها فرود آمده و نعمت ها از دستشان رفت، با نیات صادقانه به سوی خدای عزّ و جلّ پناه می بردند و سستی نمی کردند و زیاده روی نمی نمودند، خداوند هر فساد و خرابی ای را برای آنان اصلاح می کرد و هر درست و شایسته ای را به آنان باز می گرداند و

ص: 30


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج3/308.
2- کنز العمال ج2/68.
3- کافی ج2/471.
4- فلاح السائل/41.

وقتی مسلمانی در تنگنا قرار گرفت از پروردگار عزّ و جلّش شکایت نکند بلکه به پروردگارش که کلیدهای (گشایش) کارها و تدبیر آن ها به دست اوست، شکایت برد. (1)

توضیح: در این روایت به دو راز اشاره شده است:

1- راز از دست رفتن نعمت ها که ناشکری و گناه در مورد آن نعمت است.

2- راز برگرداندن آن نعمت های از دست رفته که دعاست. و به راستی که انسان تا در نعمت است قدر آن را نمی داند، اما همین که از دستشان می دهد تازه می فهمد چه شده. لذاست که در روایات آمده، نعمت ها تا هستند ناشناخته اند و همین که رفتند قدرشان شناخته می شود.

س) دعا سبب حصول توفیقات می شود

سخن اولیاء الله

حاج شیخ عباس قمی (صاحب کتاب مفاتیح الجنان): ... این احقر نیز هرگاه متوسل به سادات خود می شوم توفیقی عظیم در خود می بینم و قلمم جاری می شود، و الّا گاهی می شود که ماه ها بر من می گذرد که چند برگ هم نمی توانم بنویسم، پس تمام آن چه نگاشته ام از برکات اهل بیت اطهار (علیهم السلام) است. (2)

ع) دعا سبب و علت انجام امور است

یکی از سنت ها و قوانین الهی این جهان، قانون و سنت اسباب و علل است. همان طور که فرموده اند: خداوند امورات را جاری نمی سازد مگر از راه اسباب و عللش.

انسان اگر تشنه گردد راه برطرف شدن تشنگی اش این است که بلند شود و لیوان آبی را سر بکشد و الا هم چنان تشنه خواهد ماند. کسی اگر گرسنه شود باید غذا تهیه نموده و میل نماید تا گرسنگی اش زائل شود و الا باز هم گرسنه خواهد ماند و... ، پس هر چیزی راهی دارد که برای رسیدن به آن باید از همان راه رفت. مثلا برای رفع گرسنگی نمی شود آب خورد یا برای رفع تشنگی غذا. غذا برای رفع گرسنگی و آب، جهت برطرف شدن تشنگی است.

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خداوند خودداری و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب، روبه راه کند، پس برای هر چیزی سبب و وسیله ای قرار داد و برای هر سبب، گشایشی مقرر داشت و برای هر گشایشی دانشی گذاشت و برای هر دانشی دری گویا نهاد. هر کس که آن در را شناخت، آن را شناخته (و از آن بهره

ص: 31


1- خصال ج2/624.
2- الفوائد الرضویه (علیه السلام) ج 1/423.

برده) و هر کس که نشناخت، آن را نشناخته (و محروم مانده است). این درِ گویا رسول خدا است و ما (اهل بیت (علیهم السلام) ). (1)

تذکر: حال باید بدانیم که دعا نیز یکی از همین اسباب و علل هاست البته در شرائط خاصی.

خداوند اراده فرموده که بر اساس قانون اسباب و علل همیشه آب، تشنگی را فرو نشاند (الا اینکه خداوند خلافش را اراده نماید)، اما دعا برای رفع تشنگی انسان، همه جا کارساز نیست. مثلا یکی از شرائط اثر کردن دعا برای رفع تشنگی این است که انسان دسترسی به آب نداشته باشد و الا اگر با وجود دسترسی به آب، انسان تنبلی کرده و به سراغ آب نرود و فقط دعا کند که خدایا! تشنگی ام را برطرف ساز، هرگز تشنگی اش برطرف نخواهد شد (کما اینکه در بعضی روایات نیز به این اشاره شده است)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا از سر نیزه آهنی، برندّه تر و نافذتر است (دعای جامع الشرائط بسیار سریع کارگر می شود). (2)

سخن اولیاء الله

علامه مجلسی: ... برای وجود تمام کائنات و عدم آن ها شرائط و اسبابی است و خدای سبحان، نخواسته کارها را بدون اسباب انجام دهد. و از جمله اسباب برای برخی چیزها دعا است که اگر دعا نکند آن چیز به او داده نشود. (3)

ف) دعا سبب افزایش رزق و روزیّ است

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : آیا شما را به سلاحی که خداوند (به وسیله آن) شما را از دشمنانتان محافظت نموده و روزیّ هایتان را زیاد می گرداند، راهنمایی نکنم؟ ... شب و روز پروردگارتان را بخوانید، زیرا حقیقت، این است که اسلحه مؤمن (همان) دعاست. (4)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : اگر اصرار و دعای پیوسته شیعیان به درگاه خدا برای طلب رزق و روزیّ نبود، خداوند، آن ها را از این وضعیتی که دارند، به وضع بدتری مبتلا می کرد. (5)

شاهد

1- آیة الله سید محمدباقر ابطحی از قول حاج شیخ اسماعیل (اهل اصطهبانات شیراز): در ایام جنگ، اقامتم در محل، مشکل شد، لذا به قم آمده و خدمت مرحوم آیة الله گلپایگانی رسیدم.

ص: 32


1- کافی ج1/183.
2- عدة الداعی/16.
3- مرآة العقول ج 12/5.
4- جعفریات/222.
5- التمحیص/49.

پرسیدند: آمده اید که بمانید یا برمی گردید؟

گفتم: آمده ام در زیر سایه این بی بی بمانم، اما به سر پناهی احتیاج دارم که خانواده ام صدمه نخورند، ولی هیچ امکاناتی ندارم، البته چندین بار به محضر مقدس حضرت بقیة الله ارواحنا فداه متوسل شده ام.

مرحوم آیة الله گلپایگانی فرمود: البته حضرت بقیة الله ارواحنا فداه حجة الله است و تمام جهان هستی تحت فرمان اوست، ولی در این جا صاحب خانه حضرت معصومه (سلام الله علیها) می باشند، شما بر کریمه اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده اید، به حرم مطهر بروید و از صاحب خانه بخواهید که به شما سر پناهی عنایت کنند.

من به حرم مطهر رفته و از کریمه اهل بیت (علیهم السلام) تقاضا نمودم که سر پناهی برایم عنایت کنند. از حرم بیرون آمدم و با شخصی مصادف شدم. او مرا به خانه ای راهنمایی کرد که مناسب وضع من بود. آن را به مبلغ صد و چهل هزار تومان معامله کردیم.

به خدمت آیة الله گلپایگانی رسیدم و شرح ماجرا را گفتم. ایشان مبلغی در حدود سی هزار تومان مرحمت کردند و فرمودند: کسی را پیدا کنید که به شما قرض بدهد، خدا کریم است.

به محضر حضرت معصومه (سلام الله علیها) شرف یاب شدم و گفتم: بی بی! من از شما کسی را می خواهم که به من بقیه پول را قرض بدهد.

از حرم بیرون آمدم. به وسط صحن نرسیده بودم که با یک نفر از آشنایان روبرو شدم.

او گفت: تو را محزون می بینم!

ماجرا را گفتم.

گفت: من حاضرم به شما قرض بدهم.

همان روز بقیه پول خانه را به من قرض داد و ما خانه را تحویل گرفتیم و راحت شدیم.

روزی که قول داده بودم قرض خود را پرداخت کنم چیزی در بساط نداشتم، باز به محضر ولی نعمت خود مشرّف شدم و عرض کردم: ای بی بی دو عالم! من خود به این جا نیامدم، مرا به این جا فرستادند و امروز موعد قرض های من است، از شما کسی را می خواهم که آن را تبرعاً به من بدهد.

از حرم بیرون آمدم، در صحن مطهر یکی از آشنایان از راه رسیده و گفت: چرا غمگینی؟!

گفتم: من چنین داستانی دارم.

گفت: چقدر از پول خانه را بده کاری؟

گفتم: در حدود نود هزار تومان.

گفت: من می دهم.

او نیز همه پول را یک جا داد و من سرِ موعد، قرض آن شخص را پرداخت کردم و برای همیشه راحت شدم. (1)

ص: 33


1- کرامات معصومیه (سلام الله علیها) / ک76.

2- سید حسین مولوی: یک سید جلیل القدر پاکستانی به نام آقای سید علی نقوی به خدمت پدرم مرحوم حجة الاسلام سید محمد مولوی آمد و گفت: می خواهم خانه ای رهن کنم، صد هزار تومان لازم دارم، به هر دری می زنم درست نمی شود.

ایشان فرمودند: به حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) برو و بعد از زیارت، این دعا را بخوان و از محضر مقدس ایشان بخواه. بدون تردید خواسته ات تأمین خواهد شد.

این سید جلیل القدر به حرم مشرّف می شود و در قسمت بالاسر، به زیارت و توسل و تضرع مشغول شده و سپس آن دعا را می خواند و عرض می کند: بی بی جان! من در این دیار غربت کسی را ندارم که این مبلغ را از او وام بگیرم، در این جا جز شما دادرس و پناهی ندارم، من این مبلغ را از شما می خواهم.

آن گاه مشغول توسل می شود و دست حاجت به سوی دختر باب الحوائج دراز می کند، یک مرتبه می بیند یک بسته پول به دامنش می افتد، به هر طرف نگاه می کند، کسی را نمی بیند که احتمال دهد این پول از او افتاده باشد. وقتی بسته را بررسی می کند، می بیند دقیقاً صد هزار تومان است . (1)

ص) دعا سبب معروف شدن در نزد آسمانیان است

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر گاه بنده ای هنگام بلا دعا کند و در حال عافیت و خوشی دعا نکند، ملائکه جلوی صدای او را می گیرند و می گویند: این صدای ناآشنا و غریبی است، تا امروز کجا بودی؟ (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس در دعا پیش دستی کند، به هنگام بلا و گرفتاری دعایش مستجاب می شود و گفته می شود: این صدا، صدای آشنایی است و از (بالا رفتن به) آسمان، دور نمی ماند. و (اما) اگر کسی قبل از نزول بلا، دعا نکند هنگامی که بلا می آید (و دعا می کند) دعایش مستجاب نشده و فرشتگان می گویند: صاحب این صدا را نمی شناسیم. (3)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : جدم می فرمود: در دعا پیش دستی کنید وقتی که بنده ای اهل دعا باشد و (سپس) بلایی بر او نازل شود (و دوباره دعا کند) گفته می شود: صدای معروفی است و (اما) اگر اهل دعا نباشد و (بعد) بلایی بر او نازل شود (و سپس دعا نماید) گفته می شود: تا قبل از امروز کجا بودی؟ (4)

ق) دعا سبب غنای مادی و معنوی می شود

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : کسی که از فضل و لطف خداوند (چیزی) درخواست نکند، فقیر می گردد. (5)

ص: 34


1- کرامات معصومیه (سلام الله علیها) / ک69.
2- فلاح السائل/42.
3- عدة الداعی/138.
4- اختصاص/223.
5- همان.

توضیح: مفهوم روایت این است که اگر از فضل خداوند درخواست نموده و دعا کند خداوند او را غنی می سازد و این غنا، مطلق است هم شامل غنای مادی می شود و هم غنای معنوی.

ر) دعا کننده مشمول دعای خیر پیامبر اکرم است

سخن حجج الله

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خداوند رحمت کند بنده ای را که از او حاجتی خواسته و بر آن اصرار نماید، چه مستجاب شده باشد و چه نشده باشد. (1)

ش) دعا کننده محبوب خداوند است

روایت

1- تورات: ای موسی! بلاشک من از بندگانم غافل نیستم، اما دوست دارم که ملائکه ام صدای ضجه و ناله دعای بندگانم را بشنوند و ملازمان و فرشتگان حافظم تقرب انسان به من را به وسیله حاجت هایی که آن ها را برای رسیدن به آن، قدرت داده و مسببش هستم، ببینند. (2)

2- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : خداوند عزّ و جلّ از میان بندگان مؤمنش (آن) کسی را که اهل دعاست، دوست دارد. (3)

3- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : هیچ یک از حاجت های کوچک تان را پست و ناچیز ندانید، زیرا محبوب ترین شیعیان به درگاه خداوند متعال کسی است که از همه بیشتر از خداوند درخواست دارد (لذا حتی حاجات کوچکتان را نیز از خداوند بخواهید). (4)

ت) ترک کننده دعا، مورد خشم خداوند است

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : و هرگز هلاک شونده ای با وجود دعا هلاک نمی شود و حقیقتا که خداوند سبحان و متعال هنگامی که درخواست (و دعای) از او ترک گردد، غضب می کند. (5)

2- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) (در جواب سؤال از بهترین عبادت): هیچ چیز نزد خداوند عزّ و جلّ، بهتر و افضل از این نیست که از خداوند درخواست شده و از آن چه که در نزد اوست، بخواهند. و هیچ کس در نزد

ص: 35


1- مکارم الأخلاق/271.
2- أعلام الدین/327.
3- ثواب الاعمال/161.
4- مکارم الأخلاق/317.
5- ارشاد القلوب ج1/148.

خداوند عزّ و جلّ مبغوض تر از کسی که نسبت به عبادت خداوند تکبر ورزیده و از آن چه که در نزد اوست، سؤال نمی کند، نیست. (1)

أأ) دعا سبب رستگاری و عاقبت به خیری انسان است

سخن حجج الله

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : دعا کلیدهای استجابت و گنجینه های رستگاری است. (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : همانا خداوند پیغمبران را بر سرشت نبوّت آفریده و هرگز از آن مرتد نشده و بر نمی گردند. و اوصیاء را بر سرشت وصایت و جانشینی خلق کرده و هرگز مرتد نشده و برنمی گردند. و (اما) بعضی مؤمنان را بر سرشت ایمان آفریده که هرگز بر نمی گردند، و برخی (از آنان نیز) مؤمنی است که به او ایمانی عاریتی و موقت داده شده است، پس هرگاه دعا کرده و در دعایش اصرار داشته باشد، (او نیز) با ایمان می میرد. (3)

أب) دعا مکتب تعلیم عقائد است

اگر به ادعیه ای که از حضرات معصومین (علیهم السلام) رسیده مراجعه کنیم در می یابیم که در لابلای آن ها چه معارف بلند و آموزنده ای است. توحید خداوند متعال، صفات او، مشیت و اراده و قضاء و قدرش و... ، همه و همه معارفی است که شخص داعی را به معرفت حضرت حق رسانده و فکر و تعقلش را به کار می گیرد. در همین دعاهاست که انسان پی به غنای پروردگار و نیاز خویش به او و اینکه همه امور تحت قدرت اوست، می برد. هم چنین آشنایی با اوصاف پیامبر خدا و اهل بیت طیبین و طاهرینش (علیهم السلام) که خلفاء الله هستند و معاد و رستاخیز از دیگر آثار سر و کار داشتن داعی با ادعیه مأثوره از اهل بیت (علیهم السلام) است.

سخن بزرگان

آیة الله ناصر مکارم شیرازی: دعاهای فراوانی داریم که هر فرد بی نظری گواهی می دهد که محتویّات آن ها در یک سطح عالی و آموزنده است. این دعاها، از نظر اینکه در بهترین شرائط تلقین پذیری روح آدمی برگزار می شود، می تواند به سهم خود در بالا بردن طرز تفکّر و سطح عواطف انسانی مؤثّر باشد.

در بسیاری از دعاها به حال سایر انسان ها و مشکلات آن ها توجّه شده و برای پیروزی آنان بر مشکلات دعا می شود، حتّی در روایات اسلامی می خوانیم، بعضی از پیشوایان در بهترین مواقع دعا، ساعت ها برای دیگران دعا می کردند. این گونه دعاها روح نوع دوستی را به شدّت در انسان تقوات می کند و از توقّف شخصیّت در مرحله فردی جلوگیری کرده، به مرحله عالی شخصیّت اجتماعی می کشاند.

ص: 36


1- کافی ج2/466.
2- المصباح /769.
3- کافی ج2/419.

در دعای صباح که از علی (علیه السلام) برای ما نقل شده و نیز در دعای عرفه که از امام حسین (علیه السلام) به ما رسیده، یک دوره دروس خداشناسی با تمام ریزه کاری هایش در سطح عالی بیان شده و در دعای مکارم الاخلاق که از امام سجّاد (علیه السلام) نقل شده، یک دوره درس اخلاق و صفات برجسته فردی و اجتماعی که در پرتو آن می توان طرح زندگی صحیحی برای فرد و جامعه ریخت، بیان گردیده است. در صحیفه سجّادیه دعاهایی درباره مرزداران شجاع وجود دارد که ضمن درخواست پیروزی آن ها از خدا، بسیاری از عوامل پیروزی و شکست در برابر دشمن به زبان دعا در آن آمده است.

در دعای کوتاهی که در صحیفه سجّادیه درباره رؤیت هلال آمده، چنین می خوانیم: «أیُّهَا الْخَلْقُ المُطِیعُ! الدَّائِبُ السَّرِیعُ، المَتَرَدَّدُ فِی مَنَازِلِ التَّقْدِیرِ، المُتَصَرِّفُ فِی فَلَکِ التَّدْبِیرِ، آمَنْتُ به من نَوَّرَ بِکَ الظُلَمَ وَ أوْضَحَ بِکَ البُهَمَ وَ جَعَلَکَ آیَةً مِنْ آیَاتِ مُلْکِهِ وَ عَلَامَةٍ مِنْ عَلَامَاتِ سُلْطَانِهِ...». (1)

در این عبارت ضمن اشاره به حرکت سریع ماه که امروزه می گویند بالغ بر 3700 کیلومتر در هر ساعت است و اطاعت او از قوانین جهان هستی (قانون جاذبه و دافعه و ..) و حرکت آن در مدار حساب شده و معیّن، و روشنی بخش در شب های تیره، درس های خداشناسی که از آن می توان گرفت، تشریح شده است.

و یا در دعای جوشن کبیر که خدا را با هزار نام در آن می خوانیم و هر ده نام در واقع فصلی را تشکیل می دهد، می خوانیم: «یَا مَنْ فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ، یَا مَنْ فِی الأرْضِ آیَاتُهُ، یَا مَنْ فِی کُلِّ شَی ءٍ دَلَائِلُهُ، یَا مَنْ فِی البِحَارِ عَجَائِبُهُ، یَا مَنْ فِی الجِبَالِ خَزَائِنُهُ، یَا مَنْ یَبْدَءُ الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ، یَا مَنْ إلَیْهِ یَرْجَعُ الأمْرُ کُلّهُ، یَا مَنْ أظْهَرَ فِی کُلِّ شَی ءٍ لُطْفَهُ، یَا مَنْ احْسَنَ کُلَّ شَی ءٍ خَلْقَهُ، یَا مَنْ تَصَرَّفَ فِی الخَلَائِقِ قُدْرَتُهُ». (2)

در جمله اوّل، به عظمت آسمان ها، در جمله دوّم، به موجودات اسرارآمیز کره زمین، در جمله سوّم به نشانه های توحید در همه چیز، در جمله چهارم به عجایب و شگفتی های زندگی در اعماق اقیانوس ها، در جمله پنجم به معادن گران بهای نهفته در دل کوه ها، در جمله ششم و هفتم به آغاز و انجام آفرینش و شباهت آن ها به هم، در جمله هشتم به ریزه کاری هایی که در همه موجودات جهان (به خصوص اتم ها) وجود دارد، در جمله نهم به زیبایی های آفرینش و در جمله دهم به قوانینی که با کمال قدرت بر سراسر عالم هستی حکومت می کند، اشاره شده است.

البتّه سخن درباره محتویّات دعاهایی که از پیشوایان دینی رسیده بسیار طولانی و در خور کتاب های متعدّد و مشروحی است که از حوصله این مقال خارج است، و هدف، تنها اشاره زودگذری به این بحث به عنوان یک اصل کلّی بود. (3)

أج) دعا ابزار مبارزه با اضطراب های درونی

سخن بزرگان

ص: 37


1- صحیفه سجادیه (علیه السلام) /182.
2- المصباح /254.
3- پیدایش مذاهب/102.

آیة الله ناصر مکارم شیرازی: هیچ گاه زندگی انسان از ناملایمات خالی نبوده و هم اکنون نیز نیست، بلکه شواهد و قراینی در دست داریم که حجم مشکلات روانی با پیشرفت تمدّن صنعتی، افزایش چشمگیری پیدا کرده است که علل عمده آن را می توان در چند امر خلاصه کرد:

1- عدم توازن ترقّی سطح تکنیک و صنعت با ترقّی رشد اخلاقی، که سرچشمه انواع تهاجم های اجتماعی، اقتصادی و نظامی است و نتیجه آن، حکومت اصلِ «همه چیز برای من» به جای «همه چیز برای همه» و انواع انحصارطلبی های فردی و دسته جمعی، و غصب و تجاوز به حقوق دیگران خواهد بود.

2- احساس بیهودگی، پوچی و بی روح بودن زندگی به خاطر اینکه هدف هایی که جوامع مادّی کنونی برای زندگی ترسیم می کنند، نمی تواند با ارزش وجودی انسان هماهنگ باشد، و انسان در برابر از دست دادن تدریجی همه قوا و سرمایه های وجودی خود، معادلی که گمشده خود را در آن بجوید نمی یابد و به همین جهت فکر می کند، بیهوده می پوسد و به هدر می رود.

3- افزایش برخوردها و اصطکاک منافع، گسترش درگیری های اجتماعی، نگرانی های حاصل از تخلّف ها، پیمان شکنی ها، شکست ها و ناکامی ها، خود عامل مهمّ دیگری برای این اضطراب هاست.

4- وسایل ناسالم هیجان زا و یا مخدّر که به عنوان وسایل سرگرمی مورد بهره برداری - آن هم به گونه نامحدود و بدون هر گونه قید و شرط - قرار می گیرد، از عوامل مهمّ بروز روزافزون این اضطراب هاست.

سرعت تحوّلات اجتماعی و جهانی که گاهی حوادث یک قرن را در یک سال یا یک ماه آشکار می سازد نیز به این عوامل دامن زده و آن ها را متراکم تر و حادتر می کند، به طوری که اعصاب انسان عصر ما در زیر بار سنگین اضطراب و نگرانی آشفته می شود.

از آن جا که نگرانی ها سرچشمه حالت غمزدگی است که می گویند عامل 75 درصد خودکشی ها و بسیاری از بیماری های روانی محسوب می شوند، دعا اثر عمیقی در زدودن اضطراب دارد؛ زیرا از یک سو سبب رشد اخلاقی و توازن تکامل های مادّی با تکامل های اخلاقی و عاطفی می گردد.

از سوی دیگر - با توجّه به اینکه یکی از عوامل تأثیر دعا، دعا برای دیگران است - روح اجتماعی را جانشین انحصارطلبی های فردی می سازد؛ و به خاطر توجّه به یک مبدأ بی پایان، ازلی و ابدی که سرچشمه همه نیکی هاست و زندگی عالی تر و برتری که در پرتو ارتباط با او در خود می بیند، احساس بیهودگی و پوچی را از خود دور ساخته و برای زندگی، هدفی بزرگ می یابد.

از سوی سوّم، برخوردهای نامناسب و غیر عادلانه را تقلیل می دهد.

از سوی چهارم، به خاطر یافتن تکیه گاه نیرومندی مافوق خود، ناراحتی های ناشی از شکست ها را از خود دور می سازد و برای تجدید فعّالیّت و پیروزی بر مشکلات، توان و نیرو گرفته و به آینده امیدوار می شود.

خوب است آن چه را که در استدلال های بالا آوردیم، به زبان دیگری از گفته های یکی از روانشناسان و اطبّای معروف معاصر بشنویم؛ او در کتاب های خود که تحت عنوان «نیایش» و «راه و رسم زندگی» نگاشته، چنین می نویسد: «هنگامی که کلماتِ منطقی، برای امیدواری نمی توان یافت، «نیایش» انسان را امیدوار می کند و قدرت ایستادگی در برابر حوادث بزرگ به او می دهد».

ص: 38

«نیایش را نباید با مُرفین هم ردیف دانست، زیرا نیایش در همان حال که آرامش را پدید آورده است به طور کامل و صحیحی در فعّالیّت های مغزی انسانی نوعی شکفتگی و انبساط باطنی ایجاد کرده و گاه قهرمانی و دلاوری را تحریک می کند».

«نیایش و دعا تمرینی برای پیدایش یک زمینه کاملًا لازم روحی به شمار می رود و احساس عرفانی و احساس اخلاقی را همراه با هم تقویت می کند. در چهره کسانی که به نیایش می پردازند تا حدود زیادی حسّ وظیفه شناسی، قِلّت حسد و شرارت، و تا حدودی حسّ نیکی و خیرخواهی نسبت به دیگران دیده می شود».

«اجتماعاتی که نیاز به نیایش را در خود کشته اند، در اکثر موارد از فساد و زوال، مصون نخواهند ماند».

از مجموع آن چه در بالا گفته شد، اثر دعا و نیایش را در رفع اضطراب های درونی، شکفتگی و انبساط باطنی، ایجاد روح تحرّک و جنبش، بالا بردن سطح احساس عاطفی و مبارزه با فساد و زوال اجتماعی از نظر یک دانشمند بزرگ روشن می گردد.

نام برده مطلب را از این بالاتر برده و معتقد است که نیایش حتّی در وضع جسمانی به طرز خارق العاده مشهود است، آن جا که می گوید: نتائج نیایش را با علم نیز می توان دریافت؛ زیرا نیایش نه تنها بر روی حالات عاطفی بلکه بر کیفیّات بدنی نیز اثر می گذارد و گاهی در چند لحظه یا چند روز، بیماری جسمی را بهبودی می بخشد! (1)

أد) دعا ابزار مبارزه با دشمن است

سخن الله

1- و هنگامی که (یاران طالوت) با جالوت و سپاهیانش روبرو شدند، گفتند: پروردگارا! ما را صبور ساز و گام های ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرما، پس آنان را به اذن خدا شکست دادند و... . (2)

2- و نوح را (یاد کن) آن زمان که پیش از (ابراهیم و لوط) ندا کرد، پس ما او را اجابت کردیم، و او و خانواده اش را از بلای بزرگ رهاندیم، و او را در برابر کسانی که نشانه های ما را به تکذیب کرده بودند، پیروز نمودیم. (3)

3- (به یاد آورید) زمانی را که از پروردگارتان پناه می خواستید، پس دعای شما را اجابت کرد (و فرمود:) شما را با هزار فرشته پی در پی، یاری خواهم کرد. (4)

توضیح: از این دسته آیات برداشت می شود که پیروزی طالوت و یارانش، غلبه نوح (علیه السلام) و یاری پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و مسلمین همگی بعد از دعا و اظهار عجز و لابه به درگاه خداوند بوده است، بنا بر این از

ص: 39


1- پیدایش مذاهب/105.
2- سوره بقره/251،250.
3- سوره انبیاء/77،76.
4- سوره انفال/9.

دعا به عنوان نیرویی بسیار عظیم در مواجهه با دشمن چه از نوع انسانیش و چه شیطانی می توان کمک گرفت.

سخن حجج الله

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : دعا سپر مؤمن است. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : دعا سلاح اولیاء و دوستان (خداست). (2)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : دعا چه اسلحه خوبی است! (3)

4- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : زیاد دعا کن تا از تجاوز و غلبه شیطان در امان باشی. (4)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : بی شک دعا از نیزه، برّنده تر و نافذتر است. (5)

6- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : دعا سلاح مؤمن است. (6)

سخن بزرگان

آیة الله ناصر مکارم شیرازی: طبیب و روانشناس مشهور فرانسوی «آلکسیس کارل» در کتاب مشهورش به نام «نیایش» چنین می نویسد: «نیایش در همان حال که آرامش را پدید آورده است در فعالیت های مغزی انسان یک نوع شکفتگی و انبساط باطنی پدید می آورد و گاهی روح قهرمانی و دلاوری را تحریک می کند، نیایش خصائل خویش را با علامات بسیار مشخص و منحصر به فرد نشان می دهد. صفای نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادی درونی، چهره پر از یقین، استعداد هدایت، و نیز استقبال از حوادث، این ها است که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق روح ما حکایت می کند، و تحت این قدرت حتی مردم عقب مانده و کم استعداد نیز می توانند نیروی عقلی و اخلاقی خویش را بهتر به کار بندند و از آن بیشتر بهره گیرند، امّا متأسفانه در دنیای ما کسانی که نیایش را در چهره حقیقیش بشناسند بسیار کمند»!

به هر حال دعا و نیایش در هر زمان خوب و سازنده است، ولی به هنگام انجام کارهای مهم که انسان نیاز به نیرو و توان بیشتری دارد از اهمیت ویژه ای برخودار است.

به همین دلیل اولیاء الله همواره در کارهای مهم دست به درگاه پروردگار برمی داشتند، و با دعا و یاد او توان و نیرو می گرفتند، و با توکل بر ذات پاکش آرام می یافتند، و بدون ترس و واهمه از عظمت مشکلات به جنگ آن ها می رفتند، چرا که می دانستند هر مشکلی در برابر اراده حق سهل و آسان است.

ص: 40


1- عدة الداعی/16
2- غرر الحکم/192.
3- همان.
4- بحار الانوار ج75/8.
5- کافی ج2/469.
6- عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج2/37.

مخصوصا به هنگام مسافرت ها به ویژه سفرهای خوفناک، دعای خود و دوستانشان بدرقه راهشان بود، و اگر می بینیم امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نیز به هنگام حرکت به صفّین طبق گفتار بالا به خدا پناه می برد، و دعا می کند در واقع به سنت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و انبیاء پیشین (علیهم السلام) عمل فرموده است.

هنگامی که نوح (علیه السلام) در آن طوفان هولناک سوار بر کشتی شد، مأموریت پیدا کرد که رو به درگاه خدا آورد و برای نجات خود از او کمک بگیرد: «فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ، وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ» (1) «هنگامی که تو و همه کسانی که با تو هستند سوار کشتی شدید بگو ستایش برای خدایی است که ما را از قوم ستمگر رهایی بخشید، و بگو: پروردگارا! ما را در منز ل گاهی پر برکت فرود آر، و تو بهترین فرود آورندگانی».

و هنگامی که موسی (علیه السلام) از ترس مأموران خون خوار فرعون از مصر بیرون آمد و به سوی مدین حرکت کرد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند» «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ» (2) و هنگامی که بر دروازه مدین به یاری دختران شعیب برخاست و گوسفندان آن ها را آب داد، در سایه ای قرار گرفت و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی به آن نیازمندم» «فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ...» (3)

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز به هنگام ترک مکه در سفر تاریخی هجرت به مدینه، سفری که بسیار مخاطره آمیز و هولناک بود، در حالی که از مفارقت مکه و خانه خدا سخت ناراحت بود، و در دل آرزو می کرد که به آن باز گردد بشارت بازگشت به آن سرزمین را از وحی آسمانی دریافت داشت و آیه زیر بر او نازل شد: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ» (4) «همان کسی که قرآن را بر تو فرض کرده، تو را به جای گاه و زادگاهت باز می گرداند» این تعبیر نشان می دهد که او در این حال دست به دعا برداشته بود، و یا حالت دعا داشت که اجابت آن از سوی حق رسید.

در روایات اسلامی نیز دستور به دعاهایی به هنگام سفر داده شده است. (5)

شاهد

1- حجة الاسلام سید أبا صالح (احسان الله) سبزواری تویسرکانی (از روحانیون حوزه علمیه قم): چند سال پیش، حدودا سال 1368 شمسی حقیر برای تبلیغ به اطراف شهر مشهد نزدیک چناران در ایام محرم یا صفر اعزام شدم. قضیه ای را از اهالی محل از کرامات حضرت أبو الفضل (علیه السلام) شنیدم و آن مربوط به مردی بود که تازه فوت شده بود و جهت قرائت فاتحه سر قبر او هم رفتم.

ص: 41


1- سوره مؤمنون/28.
2- سوره قصص/22.
3- سوره قصص/24.
4- سوره قصص/85.
5- پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) ج 2/520.

اما اصل قصه: به پاس گاه نیروی انتظامی گزارش می رسد که حیوانی درنده در این ناحیه پیدا شده و هر از چندی به گله گوسفندان حمله ور می شود و تلفات زیادی به مردم زده است. چوپان ها با سگ های خود هم حریف او نشده و حتی سگ ها از دیدن او نه تنها حمله نمی کنند بلکه متواری هم می شوند و تن به مبارزه با آن حیوان نمی دهند.

مأموران پاس گاه هم بعد از دو سه بار گشت، اعلام عجز و ناتوانی می کنند و می گویند: از عهده ما خارج است بروید راه دیگری پیدا کنید.

بعدا معلوم شد که او یک قلاده پلنگ بی رحم و تیز چنگالی است.

در این میان به مردی که نامش را فراموش کرده ام، ولی معروف به آقا پهلوان، و خیلی قوی پنجه و زورمند بود، پیشنهاد می شود.

یکی از اهالی به من گفت: ما به آقا پهلوان گفتیم: بیا دل به دریا بزن و به جنگ این پلنگ برو، یا او را می کشی و مردم از شر او راحت می شوند یا پلنگ تو را می کشد و ما از دست تو راحت می شویم! (البته از باب مزاح).

بالأخره، غیرت او را به جوش آورده و او را به جنگ پلنگ می فرستند، لذا پهلوان اندازه یکی دو روزی نان و غذا و آب برمی دارد و در ساروقی می پیچد و آلاتی مثل تبر و غیر آن برمی دارد و از خانواده خداحافظی می کند و به امان خدا راهی کوه و صحرا می شود.

اصل قضیه را خودش چنین نقل می کند: حرکت کردم و به میان دره ای که پلنگ در آن جا بیشتر دیده می شد و پناه گاهش محسوب می گشت، روانه شدم «و هل من مبارز» می کردم.

ساعاتی گذشت، خبری نشد و او را پیدا نکردم، لذا در کنار سنگ بزرگی در دامنه کوه نشستم و به پهن دشت صحرا و قعر دره نظاره می کردم و در دل می گفتم: ای پلنگ! کجایی؟ تا اینکه با صدای غرش مهیبی که دل هر جنبنده ای را می لرزانْد، به خود آمدم، اما او را ندیدم تا اینکه یک باره به پشت سر خود نگاه کردم، دیدم حریف، روی سنگ بالای سر من دهان گشوده و مرا می طلبد.

تبرم را محکم در دست گرفتم، ولی از هیبت او وحشت کردم و چون غافلگیر شدم، درمانده گشتم.

او بالا بود و من پایین و این اختلاف سطح، او را بیشتر بر من مسلط می کرد و مرگم را می دیدم.

ناگهان حالت حمله به خود گرفت و گویا می خواست روی سر من بپرد.

همین که به طرف من خیز برداشت، از جگر فریاد زدم: یا أبا الفضل العباس! یا قمر بنی هاشم! خودت به فریادم برس.

یک مرتبه پلنگ بر سر من پرید، ولی روی زمین افتاد و گیج شد و من از فرصت استفاده کرده و با تبر بر فرق او کوبیدم که نقش زمین شد و با چند ضربه دیگر او را کشتم.

اهالی می گویند: عصر دیدیم آقا پهلوان می آید و لاشه ای را به دوش گرفته. نزدیک آمدیم دیدیم آن حیوان مرده است.

گفتیم: لابدّ شوخی می کند و چیز دیگری آورده.

ص: 42

صدا زد: بیایید این هم پلنگ!

مردم باور نداشتند. بعضی می ترسیدند نزدیک تر بیایند تا پهلوان اطمینان داد که مرده است و پلنگ به راستی کشته شده بود.

قهرمان ظاهری قضیه ما، سخن خویش را با این جمله به پایان رساند: اهالی محترم! من این پلنگ را نکشتم، بلکه این پلنگ را مولا حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) کشت و اگر آقا به فریادم نمی رسید این پلنگ مرا تکه تکه کرده بود. (1)

2- حاج علی آقا سلمان منش: شبی هنگام سحر مشغول تهجد بودم. برای قنوت وتر که سیصد مرتبه «اَلْعَفْو» دارد، تسبیح را که در سجاده ام بود، برداشتم تا برخیزم و مشغول شوم، دیدم گره های بسیاری خورده به طوری که باز شدنی نیست و هیچ نمی شود از آن برای شماره کردن استفاده نمود، دانستم که کار شیطان است و می خواهد امشب مرا محروم سازد.

ناگاه جلوم ظاهر شد.

گفتم: ملعون چرا چنین کردی.

اعتنایی نکرد.

گفتم: مگر نمی دانی نظر لطف خدا با من است.

باز اعتنایی نکرد.

سر بالا کرده و عرض کردم: پروردگارا! لطف خود را درباره من ظاهر فرما و روی این ملعون را سیاه نما.

فورا به قلبم الهام شد که تسبیح خود را بردار که خدا آن را درست کرد. تا تسبیح را برداشتم دیدم هیچ گرهی ندارد و آن ملعون هم از نظرم پنهان گردید. (2)

أه) دعا حلّال مشکلات و راه رسیدن به خواسته هاست

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) (از قول جبرئیل (علیه السلام) و او از قول خدای متعال): ای بندگانم! همه گمراهید جز آنکه من راهنمایش باشم، پس از من راهنمایی بخواهید تا شما را هدایت کنم.

و همه فقیرید جز آنکه من توانگرش سازم، پس بی نیازی را از من بخواهید تا شما را روزیّ دهم.

و همه گنه کارید جز آنکه من ببخشمش، پس از من آمرزش بجوئید تا شما را بیامرزم. و کسی که معتقد باشد منم که قدرت بر آمرزش دارم و از من مغفرت بجوید او را می آمرزم، و ترسی هم ندارم.

و اگر اولین و آخرین و زندگان و مردگان و تر و خشک شما بر پاک نمودن دل بنده ای از بندگانم جمع شوند (یعنی همه با تقوا شوند) به اندازه بال پشه ای به ملک من زیاد نگردد.

ص: 43


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج3/386.
2- داستان های شگفت/95.

و اگر اولین و آخرین و زندگان و مردگان و تر و خشک شما بر شقی کردن قلب بنده ای از بندگانم اجتماع کنند (یعنی همه شقی شوند) به اندازه بال پشه ای از ملک و سلطنت من کم نگردد.

و اگر اولین و آخرین و زندگان و مردگان و تر و خشک شما جمع شوند و هر کدام تا می توانند، آرزو کنند و من آرزویشان را برآورده سازم، این بخشش، در سلطنت و مُلک من (اصلا) تأثیری ندارد، همان گونه که اگر یکی از شما از کنار دریا عبور کرده و سوزنی را در آن فرو برده و سپس بیرون کشد، و این بدان جهت است که منم بخشنده بزرگوار دارا. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : خداوند تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده است: ... و اجابتش را در دعایش مخفی کرده است، پس هیچ دعائی را کوچک مشمار (و برای همه چیز دعا کن)، زیرا چه بسا آن دعا مستجاب باشد و تو آن را نشناسی. (2)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : هنگامی که مسلمان، در تنگنا قرار گرفت از پروردگار عزیز و جلیلش شکایت نکند و (لکن) به پروردگارش که کلیدهای (گشایش) کارها و تدبیر آن ها به دست اوست، شکایت نماید. (3)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : از دعا جدا نشوید، زیرا مسلمانان برای رسیدن به حوائج خود در نزد خداوند به چیزی بهتر از دعا و میل به آن و زاری به درگاه خداوند و درخواست از او دست پیدا نمی کنند. (4)

نکته: گاهی حتی فکر دعا هم کارساز است. یعنی گاهی اوقات انسان، صادقانه و حقیقتا تصمیم می گیرد که در ساعتی خاص برای حل مشکلاتش دست به دعا بردارد، اما به دلیل مشکلاتی موفق به دعا نمی شود. در چنین مواردی نیز ممکن است لطف خداوند شامل حال بندگان شود.

شاهد

یکی از طلاب متدین و علاقمند و جدّی (که از سادات محترم و از خاندان شریف و اصیل بود): در اوائل دوران طلبگی از نظر مالی خیلی در مضیقه بودم. با مشکلات زیادی منزلی در حوالی اصفهان در محله درچه تهیه کردم.

این خانه نیاز به تعمیراتی داشت و با قرض هایی که از رفقا کردیم، خانه برای سکونت، آماده شد.

یکی از کسانی که از او قرض گرفته بودم بعد از یکی دو ماه به در خانه آمد و گفت: من تا فردا پولم را می خواهم، به هر شکلی که هست، پولم را تهیه کن.

من که هیچ راهی برایم میّسر نبود، گفتم: اگر ممکن است چند روز صبر کن.

گفت: پولم را احتیاج دارم و نمی توانم صبر کنم.

ص: 44


1- تفسیر امام عسکری (علیه السلام) /42.
2- معانی الأخبار/113.
3- خصال ج2/624.
4- کافی ج8/2.

به داخل منزل آمدم. نگران و مضطرب شدم و گفتم: خدایا! چه کنم؟ اتفاقا فردای آن روز، امتحان درسی هم داشتم و می بایستی تمام شب را درس می خواندم، ولی فشار روحی مرا از مطالعه باز داشت.

تصمیم گرفتم که آخر شب که همسر و بچه هایم به خواب رفتند، استغاثه ای به مادرم زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نموده و نماز آن حضرت را بخوانم تا شاید فرجی برسد. نمی خواستم در این زمینه به کسی مراجعه کنم، ولی خستگی مطالعه، سبب شد که روی کتاب خوابم برد.

صبح در حالی که به جز نیت توسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) کاری انجام نداده بودم، از خواب بیدار شدم.

صبح که به مدرسه نیم آور آمدم، حضرت آیة الله امامی در مَدرَس مدرسه در طرف شمالی مشغول تدریس بودند. وسط درس به من نگاهی کردند و فرمودند: فلانی من با تو کاری دارم.

بعد از تمام شدن درس، به حجره خودشان رفتند و برگشتند و یک نامه ای به دست من دادند. من کمی آن طرف تر به نامه که نگاه کردم دیدم بالای آن نوشته: کتاب خانه الزهرا (سلام الله علیها) و در آن نامه خطاب به صندوق قرض الحسنه امام حسین (علیه السلام) نوشته شده بود: مبلغ ده هزار تومان به آقای فلانی بدهید.

آن مبلغ در آن زمان خیلی بود. اشکم سرازیر شد و متحیر ماندم. من که با ایشان خیلی سابقه ای نداشتم. چه طور همان مبلغ مورد نیاز مرا حواله کردند و مشکل من با نامه ای با آرم کتاب خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) برطرف شد؟!! (1)

حرف آخر: با توجه به این همه فایده ای که در دعاست کدام عقل سالم است که انسان را به آن تشویق نکند؟! آیا می شود انسانی که همیشه هم چون پرکاه بر روی دریای طوفانی دنیا بوده و هزاران حادثه و بلا و مصیبت در کمین اویند به چنین سرپناه امنی پناه نیاورد؟! آیا می توان از خیر اکسیری چون دعا که رزق و روزیّ، سلامتی و... را به دنبال دارد، گذشت؟! گذشته از همه این ها بر فرض که هیچ کدام از این فوائد، از دعا نصیب ما نگردد، آیا صرف عبادت بودن آن، انگیزه ای برای روی آوردن به دعا نمی باشد؟!

ص: 45


1- داستان هایی از مردان خدا/ رفع مشکلات.

فصل 2: شرائط و موانع دعا

اشاره

چرا دعای من مستجاب نمی شود؟! چرا خدایی که بسیار مهربان تر از مادر است به فکر من و درد من نیست؟! مگر او به ما وعده اجابت نداده؟! پس چه مانعی در کار است که من به مرادم نمی رسم؟! آخر دیگر چقدر اشک بریزم و گریه کنم؟! اشک چشمانم خشک شد و دیگر حتی حال آه کشیدن نیز ندارم.

این ها همه درد دل خیلی از ماهاست که آزارمان می دهد.

بعضی مردم از دعا بیشتر زیان می بینند تا سود چرا که به اقسام و انواع اجابت و موانع و شرائط دعا آگاهی ندارند. این افراد وقتی می بینند که دعایشان بی اثر است و از وعده خداوند مبنی بر استجابت، خبری نیست به شک افتاده و پایه های اعتقاداتشان متزلزل شده و در برخی موارد حتی منکر خدا و رسول و ائمه (علیهم السلام) می شوند، لذا الزامی است که در عمق این مطالب، غور کرده تا به مروارید حقیقت دست پیدا نماییم و بفهمیم که برای دعا نمودن، آداب و شرائطی است که با رعایت آن ها دعا به مراتب به مرحله قبول و استجابت نزدیک تر می گردد.

و اما قبل از ورود در بحثِ شرائط و موانع دعا ابتدا باید به سه مقدمه توجه داشت:

مقدمه اول: همه ما قبول داریم که در میان تمام موجودات هستی، هیچ کس به اندازه خداوند کریم و بعد از او حضرات معصومین (علیهم السلام) نسبت به ما مهربان و دل سوز نیست. آن ها حتی از خود ما نسبت به ما مهربان ترند.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : ای احسان کننده! ای کریم! تو نسبت به من از پدر و مادر و خودم و از تمام مردم مهربان تری. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : ای رُمَیْله! هیچ فردی ازکسانی که امامت ما را قبول دارند، مریض نمی شود مگر اینکه به خاطر مرضش ما اهل بیت و ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز مریض می شویم و غمگین نمی شود مگر اینکه به خاطر غمش ما هم غمگین می شویم و دعا نمی کند مگر آنکه ما برایش آمین می گوییم و ساکت نمی شود مگر اینکه برایش دعا می کنیم... ای رمیله! هیچ فردی از افرادی که امامت ما را پذیرفته اند در مشرق و مغرب زمین از دید ما پنهان و غائب نیست. (2)

ص: 46


1- فلاح السائل/140.
2- بصائر الدرجات/259.

3- حجة بن الحسن المهدی (علیهما السلام) : ای خدایی که دستانت را به منظور رحمت و مهربانی گشوده ای! (1)

مقدمه دوم: از طرف دیگر نیز به ما وعده اجابت داده اند.

سخن الله

مرا بخوانید و دعا کنید تا شما را اجابت کنم. (2)

سخن حجج الله

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : ... پس پاک و منزه است کسی که در بلند مرتبه بودنش یگانه شده است و به این سبب، هیچ چیز قدرت سرپیچی از او را ندارد، و از اطاعت هیچ کدام از بندگانش سودی نمی برد، (خدایی که) اجابتش برای دعا کنندگان سریع است... . (3)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : هر که در (رحمت) خدای را بکوبد آن در به رویش باز می شود. (4)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : خداوند، باب دعا را به روی کسی نمی گشاید در حالی که در اجابت را به رویش ببندد. (5)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس توفیق دعا پیدا کند از اجابت محروم نمی شود. (6)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خداوند می فرماید: ... آیا (کسی که به غیر من امید دارد) خیال کرده من قبل از دعا و درخواست، عطا می کنم، اما بعد از دعا و خواستن جواب نمی دهم؟ آیا من بخیلم تا بر بنده ام بخل بورزم؟ آیا بخشش و کرم، مال من نیست؟ آیا عفو و رحمت، به دست من نیست؟ آیا محل و مکان فرود تمام آرزوها نیستم؟ پس چه کسی به جز من می تواند آرزوها را قطع و نابود کند...، پس اگر اهل آسمان ها و زمینم همگی آرزو و خواسته داشته باشند، و به هر کدام از آن ها به اندازه آن چه که به همه داده ام، بدهم، به اندازه جزء و عضو یک ذره، از دارایی من کم نمی شود و چگونه کم شود دارایی ای که من قیّم و عهده دار آن باشم. (7)

مقدمه سوم: درهای رحمت او نیز باز بوده و همه چیز برای دادن خواسته دعا کنندگان فراهم است.

1- فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) : ای کسی که درش بر روی دعا کنندگانش باز است! (8)

ص: 47


1- فرج المهموم/246.
2- سوره غافر/60.
3- التوحید/77.
4- غرر الحکم/193.
5- نهج البلاغه/553.
6- معانی الأخبار/323.
7- کافی ج2/66.
8- فلاح السائل/175.

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : منزه است خدایی که نه پرده داری دارد که (او را از مخلوقاتش) بپوشاند و نه دربانی که به او رشوه داده شود و نه مترجمی که با او نجوا و مناجات شود. (1)

نتیجه: از آن جا که:

اولا: شکی در مهربانی و دل سوزی خداوند و جانشینان زمینی اش (حضرات معصومین (علیهم السلام) ) نیست.

ثانیا: این مخبران راست گو به ما فرموده اند: دعا از شما، اجابت از ما.

ثالثا: در ناحیه خداوند، هیچ مشکلی نبوده و درهای کرمش همیشه به روی بندگان باز است.

پس تنها احتمالی که می ماند خود مائیم. هر مشکلی که هست از ناحیه خود ما و شرائط و موانع دعای ماست.

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : آداب و شرائط دعا را رعایت و حفظ کن، و متوجه باش که، چه کسی را می خوانی و چگونه می خوانی و برای چه می خوانی. و عظمت و کبریاء و جلال پروردگار متعال را همیشه در نظر گرفته، و با قلب و چشم دل خود عالم بودن او را به آن چه در ضمیر توست و اطلاع و آگاه بودن او را به باطن و به آن چه از حق و باطل در وجود تو هست، ببین. و لازم است طُرق نجات و هلاکت و راه های سعادت و گرفتاری خود را فهمیده و در مقام دعا کردن چیزی را که هلاکت و گرفتاری تو در آن باشد و تو از روی جهالت، (آن را به) خیر و صلاح خود می دانی، نخواهی. خداوند متعال می فرماید: و انسان شر و ضرر را مانند خیر و صلاح، درخواست می کند، و انسان همیشه عجله کننده است و خوب متفکر باش که چه سؤال می کنی، و چه اندازه سؤال می کنی، و برای چه سؤال می کنی! و حقیقت دعا اینست که: تمام اعضاء و جوارح با تو موافق و هم آواز شده و همه در مقابل حق تعالی طلب حاجت و درخواست مطلب کنند، و قلب در مشاهده و حضور پروردگار متعال فانی گشته، و تمام اختیار در مقابل عظمت و حکومت او سلب شده، و همه امور خود را در ظاهر و باطن به خداوند متعال تسلیم و واگذار کند. این ها شرائط دعا بود، و اگر این شرائط را رعایت نکردی منتظر اجابت و قبولی دعا خود مباش، زیرا خداوند متعال از ظاهر و ضمیر تو آگاه است، و ممکن است تو مطلبی را بخواهی که برخلاف درخواست و طلب باطنی تو باشد. یکی از اصحاب به دیگری گفت: شماها در اثر دعا منتظر باران هستید، و من منتظر باریدن سنگ هستم.

و بدان که اگر خداوند متعال ما را به دعا امر نمی فرمود، بلاشک در آن موقعی که از روی خلوص نیت دعا می کردیم، دعا ما را اجابت می فرمود و چگونه می شود که بعد از امر کردن به دعا، اجابت نفرماید، در صورتی که خداوند متعال تعهد و ضمانت فرموده است که دعاهای بندگان خود را که مقرون به شرائط باشد به اجابت برساند. و از حضرت رسول اکرم پرسیدند که: اسم اعظم پروردگار متعال کدامست؟ فرمود: هر اسمی از نام های خداوند متعال اعظم و بزرگ است، پس لازم است که قلب خود را از غیر پروردگار متعال فارغ و

ص: 48


1- بلد الأمین/6.

تخلیه کرده، و سپس به هر یک از اسماء شریف او که می خواهی او را بخوان، پس او را اسم مخصوصی که اعظم و بزرگ تر از اسماء دیگر باشد، نیست، بلکه او خدای یگانه و قهار است که دعا بندگان خود را اجابت می فرماید. و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود که: «خداوند متعال قبول نمی کند دعا را از قلبی که مشغول لهو و لعب باشد».

وقتی که یکی از شماها بخواهد که هر دعایی که می کند، مستجاب گردد، لازم است از تمام مردم مأیوس و منقطع شده، و امید و نظری غیر از پروردگار متعال نداشته باشد، و هر گاه خداوند متعال از قلب بنده خود آگاه شده و او را در چنین حالی ببیند، هر سؤال و دعایی بکند به هدف اجابت رسیده و حاجت او را برآروده خواهد ساخت.

و چون در مقام دعا کردن شرائط مذکور را رعایت کرده، و باطن و قلب خود را برای خدا خالص و تصفیه نمودی، پس مژده باد بر تو به یکی از سه چیز: یا اینست که مسؤول و حاجت تو هر چه زودتر برآورده می شود. و یا آنکه چیزی که بهتر از درخواست تو است برای تو ذخیره می شود. و یا در مقابل دعای تو بلای مهلک و گرفتاری شدیدی از تو رفع می شود. از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است که خداوند متعال فرمود: «کسی که ذکر من او را از دعا و درخواست حاجت کردن باز دارد، بهترین و بالاترین چیزی را که برای دعا کنندگان عطا می کنم، به او عطا می کنم».

یک بار پروردگار متعال را خواندم، و چون مرا جواب داد، حاجت خودم را فراموش کردم. آری جواب دادن پروردگار و اقبال او به بنده خود به هنگام دعوت بزرگ تر و بالاتر است از بر آورده شدن آن چه درخواست می شود، اگر چه آن مسؤول بهشت و نعمت های همیشگی بهشت باشد، و این معنی را نمی فهمند مگر اشخاصی که اهل عمل و محبت و معرفت بوده، و از برگزیدگان و خواص بندگان پروردگار باشند. (1)

سخن بزرگان

1- آیة الله ناصر مکارم شیرازی: چرا برخی از دعاها مستجاب نمی شود؟ چرا وعده خداوند در مورد استجابت دعا تحقّق نمی یابد؟ آیا اشکال - نعوذ بالله - از جانب خداوند است یا از جانب دعا کنندگان؟

این شبهات در عصر ائمّه (علیهم السلام) نیز برای اصحاب و مسلمانان مطرح بوده است.

آن ها نیز این گونه شبهات را در روایات متعدّدی در محضر آن بزرگواران مطرح می کردند و ائمّه (علیهم السلام) نیز به آن ها پاسخ می گفتند.

از مجموعه این روایات و روایات دیگری که در این زمینه، بدون طرح سوال، وارد شده است، به دست می آید که وعده الهی در مورد مستجاب شدن دعاها بی قید و شرط نبوده است، بلکه دعا دارای شرائطی است که دعا کنندگان باید شرائط دعا را تحصیل، و موانع آن را از سر راه خود بردارند.

بنا بر این، اگر دعا کننده بدون برطرف کردن موانع و به دست آوردن شرائط، دعایی کرد و به هدف اجابت نرسید، نباید جز خود، کسی دیگر را ملامت کند.

ص: 49


1- مصباح الشریعة (ترجمه مصطفوی/76).

دعا کننده ای که واجد شرائط نیست به بیماری می ماند که نزد پزشکی می رود و بیماری خویش را برای او شرح می دهد، سپس پزشک نسخه ای برایش می نویسد و به او می گوید: اگر به این نسخه عمل نمایی سلامت خود را باز می یابی.

بیمار پس از چندی به پزشک مراجعه می کند و با عصبانیّت و ناراحتی به او اعتراض می کند که: این نسخه شما سر سوزنی در مداوای بیماری من تأثیر نداشت! این چه نسخه ای است و شما چه پزشکی هستید؟!

پزشک می پرسد: آمپول هایی که تجویز کردم، یک روز در میان تزریق نمودی؟

بیمار می گوید: آری؛ لیکن با فاصله دو روز در میان تزریق نمودم!

پزشک می گوید: آیا از کپسول های آنتی بیوتیک که قرار بود هر 8 ساعت یک بار بخوری، استفاده کردی؟

مریض جواب می دهد که: فقط روزی یک کپسول خوردم!

پزشک می پرسد: آیا چهار روز استراحت که برایت نوشته بودم، انجام دادی؟

مریض پاسخ می دهد: نه آقا! با این وضع گرانی مگر می شود استراحت کرد، از همان روز اول مشغول کار شدم.

پس از این سوال و جواب ها، پزشک سری تکان می دهد و به مریض می گوید: نسخه من اشکالی نداشته است، بلکه شما مریض محترم طبق شرائط به آن نسخه عمل ننمودی؛ در نتیجه سلامت خود را نیافتی و جز خود، هیچ کس دیگر را نباید سرزنش کنی. (1)

2- مرحوم حاجی نوری: سرعت استجابت دعا، هم به وسیله روایات و هم بالوجدان در بعضی از دعاها مسلم است و دلیلش این است که هر کس که آیه آخر سوره کهف را به نیت بیدار شدن در هر ساعت از شب که بخواهد، بخواند، یقینا مؤثر است و چه بسا تأثیر این دعا برای هر کس و بدون هیچ شرط، برهانی باشد برای مؤثر بودن برخی دعاها و نشانهِ اینکه در جائی که دعا مستجاب نمی شود، مانعی وجود دارد. (2)

شاهد

علی مقدادی اصفهانی (فرزند حاج شیخ حسن علی اصفهانی) از قول انتظام کاشمری واعظ: به خدمت حاج شیخ حسن علی اصفهانی عرض کردم: دستوری مرحمت فرما که توفیق تهجد یابم و گشایشی در کارم حاصل شود.

فرمودند: هر صبح، از تلاوت قرآن مجید، مخصوصا (یس) غفلت منما، إن شاء اللّه توفیق رفیق خواهد گشت.

ص: 50


1- مثال های زیبای قرآن ج 1/281.
2- ترجمه دار السلام ج3/205.

به کاشمر بازگشتم و هر بامداد، در حین راه رفتن، به قرائت سوره یاسین مداومت می کردم، اما نتیجه ای به دست نمی آمد.

سال دیگر در ایام عید به مشهد مشرّف شدم و در یک شب بارانی برای اصلاح کاری به خانه یکی از علماء شهر رفتم. چون در آن شب، آقا به بیرونی نیامده بود، دست خالی بیرون آمدم و اندیشیدم خوب است به خدمت حاج شیخ حسن علی شرف یاب شده و او از عدم حصول نتیجه باخبر سازم.

با این فکر به منزل حاج شیخ آمدم. دیدم جماعتی در اطاقند و در بسته است و ایشان مشغول گفتار و موعظه هستند.

با خود گفتم: اگر در این حال به اطاق بروم، ممکن است جائی برای نشستن من نباشد و دیگر آنکه شاید سخن حضرت شیخ به سبب ورود من به اطاق، قطع شود، از این رو پشت در نشستم و به سخنان ایشان گوش دادم تا مجلس تمام شود و به حضورش شرف یاب شوم.

در همین زمان، ناگاه شنیدم که مرحوم حاج شیخ موضوع فرمایشات خود را تغییر دادند و فرمودند: برخی از من دعای توفیق سحری و گشایش امور می خواهند، دستور می دهم که قرآن تلاوت کنند، لیکن به جای آنکه رو به قبله و در حال توجه، به قرائت قرآن بپردازند، در حال راه رفتن، سوره یاسین می خوانند و بعد به قصد گله می آیند که از دستور من حاصلی نگرفته اند، تازه در شب بارانی ابتدا به منظور انجام کار دنیای خود به در خانه دیگران می روند و چون به مقصد نمی رسند، به فکر آخرت افتاده و سری هم به منزل من می زنند، اینکه شرط انصاف نیست، خوب است بروند و هر بامداد رو به قبله، با توجه، به تدبر و نه با لقلقه لسان، به تلاوت کلام الله پردازند، آن گاه اگر مقصودشان حاصل نشد، گله مند گردند. و پس از این سخنان، باز به موضوع اصلی سخن خود پرداختند و پس از پایان گفتار، در باز شد و من داخل شدم.

حضرت شیخ محبت فرمودند و پرسیدند: حاجتی داری؟

عرضه داشتم: جواب خود را شنیدم.

فرمودند: پس معطل چه هستی؟

برخاستم و خداحافظی کردم. (1)

أ) عقیده و مذهب صحیح

اشاره

یکی از شرائط دعا که بیان شده تقوا و پرهیزگاری می باشد. انسان گنه کار چون از خداوند دور است، دعایش نیز از اجابت دور است. حال اگر اساس دین که همان ایمان و عقیده است معیوب باشد، به طریق اولی دعای انسان از اجابت دور می باشد. انسانی که منکر خداوند یا نبوت یا امامت اهل بیت پیامبر اسلام (علیهم السلام) و یا معاد و عدل الهی باشد، چنین انسانی مبغوض خداوند بوده و دعایش ارزشی ندارد.

سخن حجج الله

ص: 51


1- نشان از بی نشان ها ج1/74.

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هر کس که علی را دوست بدارد، خداوند نماز و روزه و قیامش (زحماتش) را پذیرفته و دعایش را مستجاب می نماید. (1)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : جبرئیل (علیه السلام) از ربّ العزّة جلّ جلاله برایم حدیث کرد که فرمود: هر کس بداند که هیچ معبودی جز من نیست و محمّد (صلی الله علیه و آله) ، بنده و فرستاده من است و علیّ بن أبی طالب (علیه السلام) جانشین من است و ائمّه ای که از فرزندان او هستند، حجّت های منند، او را به رحمت خود به بهشت داخل می سازم و به عفو خود او را از آتشم نجات می بخشم و همسایگی خود را برای او مباح می گردانم و کرامتم را بر او واجب می گردانم و نعمتم را بر او تمام ساخته و او را از خاصّان و خالصان خود قرار می دهم.

اگر مرا ندا کند، به او لبّیک می گویم و اگر مرا بخواند، اجابتش می کنم و اگر از من درخواست کند، به او می بخشم و اگر خاموش باشد، به او ابتدا می کنم و اگر بد کند، به او رحمت می آورم و اگر از من فرار کند، او را می خوانم و اگر باز گردد، او را می پذیرم و اگر در خانه ام را بکوبد، آن را می گشایم، و هر کس گواهی ندهد که من معبود یکتا هستم یا بدان شهادت دهد، اما گواهی ندهد که محمّد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول من است یا بدان شهادت دهد، اما گواهی ندهد که علی بن أبی طالب (علیه السلام) جانشین من است یا بدان شهادت دهد، اما گواهی ندهد که امامان از فرزندان او حجّت های من هستند به تحقیق که چنین شخصی نعمت مرا انکار کرده و عظمت مرا کوچک شمرده و به آیات و کتاب های من کافر شده است و اگر مرا قصد کند، محجوبش می کنم و اگر از من درخواست کند، محرومش می سازم و اگر مرا ندا کند، ندایش را نمی شنوم و اگر مرا بخواند، دعایش را مستجاب نمی سازم و اگر به من امید بندد، ناامیدش می گردانم و این جزای او از جانب من است و من هرگز به بندگانم ستم نمی کنم. (2)

3- محمد بن علی الباقر یا جعفر بن محمد الصادق (علیهم السلام) (در جواب سؤالی مبنی بر اینکه «ما مردی را می بینیم که دارای عبادت و کوشش و خشوع است، ولی معتقد به حق (امامت شما) نیست، آیا این اعمال به او سودی می رساند؟): ای أبا محمد! مثَل (ما) اهل بیت (علیهم السلام) ، مثَل آن خاندانی است که در بنی اسرائیل بودند، (که) هیچ یک از آن ها چهل شب کوشش نمی کرد مگر اینکه (پس از چهل شب) دعا می کرد و دعایش مستجاب می شد.

و (در زمانی) مردی از آن ها چهل شب کوشش کرد (و) سپس دعا نمود و دعایش به اجابت نرسید، پس به نزد عیسی بن مریم (علیهما السلام) آمده و از اوضاع خود به او شکایت نموده و از او خواست که برایش دعا کند.

عیسی (علیه السلام) تطهیر کرده و نماز خواند (و) سپس به درگاه خدای عزّ و جلّ دعا کرد.

پس خدای عزّ و جلّ به او وحی کرد: ای عیسی! همانا بنده ام به غیر از آن دری که باید بیاید، نزد من آمد، او مرا خواند، ولی در دلش نسبت به تو شک داشت، پس (با این حال) اگر (آن قدر) مرا بخواند که گردنش جدا و انگشتانش پراکنده شود، دعایش را اجابت نمی کنم.

ص: 52


1- بشارة المصطفی/36.
2- کمال الدین (ترجمه پهلوان ج 1/486).

حضرت عیسی (علیه السلام) به آن مرد توجهی نموده و فرمود: آیا در حالی که نسبت به پیغمبر پروردگارت شک داری او را می خوانی؟

عرض کرد: ای روح اللَّه! و ای کلمه خداوند! به خدا سوگند! امر، همان بود که گفتی (من درباره تو شک داشتم). از خداوند بخواه که این شک را از من بزداید.

پس عیسی (علیه السلام) برای او دعا کرد و خداوند توبه اش را پذیرفت و قبول کرد و به مانند خاندان خود (که دعایشان بعد از چهل روز مستجاب می شد)، گردید. (1)

استثنائات

1- در حال اضطرار

درست است که دعای کافر و مخالف اهل بیت (علیهم السلام) مستجاب نمی شود، اما همین افراد نیز اگر از روی اضطرار به درگاه خداوند روی آورند، دست خالی برنمی گردند.

سخن اولیاء الله

علامه سید محمدحسین طباطبائی: «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» (2) و دعا در صورتی که حقیقتا دعا باشد، به هیچ وجه رد نمی شود.

و لیکن آن چه که در متن این وعده به عنوان قید آمده این است که اولا دعا، دعا و طلب حقیقی باشد، نه بازی و شوخی، و ثانیا ارتباط آن حقیقتا به خدا باشد، یعنی دعا کننده تنها از خدا حاجت بخواهد و در این خواستنش از تمامی اسباب هایی که به نظرش سبب هستند منقطع گردد.

و کسی که به عذاب آخرت کفر می ورزد و آن را انکار می کند، و حقیقت آن را می پوشاند، نمی تواند رفع آن را به طور جدی از خدا بخواهد، چون این خواستنش یا در دنیا است که جدی نبودن آن خیلی روشن است و یا در آخرت است، در آن جا هم هر چند عذاب را به چشم می بیند، (و با همه ظاهر و باطنش لمس می کند)، و از شدت آن به ناچار از هر سبب دیگر منقطع شده، تنها متوسل به خدای سبحان می شود و لیکن آن ملکه انکاری که از دنیا به همراه خود آورده، وبال و طوق لعنتی شده که هرگز از او جدا نمی شود، و آتشی که در آن است جزای همان انکار است، در نتیجه نمی گذارد رفع چیزی را که منکرش بوده به طور جدی از خدا بخواهد.

علاوه بر این، سخن درباره انقطاعش از سبب ها و توسلش به خدای تعالی، همان سخنی است که در طلب جدی اش گفتیم، همان طور که او نمی تواند به طور جدی دعا کند هم چنین نمی تواند به طور جدی از سبب های دیگر بریده و متوسل به خدای عزیز گردد و چگونه می تواند چنین توسل جدی ای داشته باشد؟ با اینکه در دنیا آن را کسب نکرده بود - دقت بفرمایید - .

ص: 53


1- کافی ج2/400.
2- سوره بقره/186.

از این جا پایه ضعف استدلال بعضی از مفسرین روشن می شود که به آیه «فادعوا و ما دعاء الکافرین إلا فی ضلال...» (1) استدلال کرده اند بر اینکه دعای کافر مطلقا مستجاب نیست، چون توجه فرمودید: که ایه شریفه نمی خواهد بفرماید: دعای کافر به طور کلی مستجاب نیست بلکه می خواهد بفرماید: دعای او در خصوص آن چه که در دنیا منکر آن بوده مستجاب نیست، و گر نه در سایر حوائج چرا مستجاب نباشد؟ با اینکه آیات بسیاری از قرآن کریم این معنا را خاطرنشان می سازد که خدای سبحان در موارد اضطرار دعای کفار را هم مستجاب کرده است. (2)

شاهد

1- حجة الاسلام روح الله قاسم پور (از فضلای بابل): در سال 1364 در کردستان مشغول تدریس بودم. یکی از برادران اهل سنت به ما رجوع کرد که سفره حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) دارم. خیلی تعجب کردم. به هر صورت، قبول کردم.

روز جمعه بود، به خانهِ این برادر اهل سنت رفتم. دو اتاق پر از برادران اهل سنت بود. در وسط این دو اتاق، یک هال کوچک قرار داشت. صندلی گذاشتند و من منبر رفتم. این برادر اهل سنت در کنار من بود. از اول منبر تا آخر، ایشان خیلی حال خوشی داشت. در حین سخنرانی نیز، خانم های اهل سنت به طور مکرر در دستم پول می گذاشتند و می گفتند: نذر حضرت علی اکبر (علیه السلام) نذر حضرت علی اصغر (علیه السلام) ... .

بعد از منبر، مرا به ناهار دعوت کردند.

بعد از صرف ناهار، هنگام خداحافظی می خواستند چیزی به عنوان حق الزحمه به من بدهند که قبول نکردم و گفتم: همین که به من اجازه دادید در خانه شما از علم دار کربلا (علیه السلام) سخن بگویم، مرا کفایت می کند. اما او قبول نکرد.

برای پذیرفتن مزد منبر، یک شرط گذاشتم و آن اینکه بگوید: چرا سفره نذر حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) برگزار کرده است؟ (در خور ذکر است من تا به حال، سفره ای به آن رنگینی ندیده ام).

گفت: برایت خواهم گفت و چنین تعریف کرد: من ناراحتی قلبی داشتم. هر چه دکتر رفتم، اثر نداشت. حتی دکتر خوبی در تبریز بود، به او مراجعه کردم، ولی از او هم فایده ای ندیدم. دست آخر همه دکترها جوابم کردند و مرا به خانه آورند. کاملا ناامید بودم و در خانه افتاده بودم.

مادرم به خانه من آمد و گفت: فرزندم حالت چه طور است؟

گفتم: چه حالی مادر!

گفت: نمی خواهی به دکتر بروی.

گفتم: به هر دکتری که رفتم دیدی که فایده ای نداشت.

گفت: من یک دکتر سراغ دارم که با یک نسخه وی شفا خواهی یافت.

ص: 54


1- سوره غافر/50.
2- ترجمه تفسیر المیزان ج 17/511.

گفتم: این دکتر کیست؟! اسم او چیست؟! و مطب او کجاست؟!

گفت: او مطب ندارد و نوبتی نیست!

گفتم: مادر بگو: این دکتر کیست؟! من از درد دارم می میرم.

مادرم گفت: اسم دکتر، حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) فرزند علی (علیه السلام) است.

گفتم: ما که با آن ها ارتباطی نداریم و قهر می باشیم.

مادرم گفت: این ها بزرگوار هستند و عفو و بخشش آن ها زیاد است و با این حرف قلبم را آتش زد.

مادرم از من جدا شد و نزد فرزندانم رفت. کم کم حال توسلی پیدا کردم، حال خیلی خیلی خوبی پیدا کردم. گفتم: یا حضرت أبو الفضل العباس! من خیلی تعریف تو را شنیده ام، مرا از درد نجات بده! ای آقا اگر پدر و مادرتان بر حق بوده اند، مرا شفا بدهید.

با گریه زیادی که کردم به خواب رفتم. در عالم خواب دیدم کسی که یک پارچه نور بود، وارد خانه ام شد. بالای سرم آمد و فرمود: برخیز!

گفتم: تازه از دردم مقداری کاسته شده است، بگذار بخوابم.

برای بار دوم فرمود: به تو می گویم برخیز!

گفتم: بگذار استراحت بکنم، تو که هستی؟

فرمودند: تو چه کسی را می خواستی؟

یادم آمد، گفتم: فرزند امام علی (علیه السلام) حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) .

فرمود: من أبو الفضل (علیه السلام) هستم، فرزند حضرت امام علی (علیه السلام) . خواسته تو چیست؟

عرض کردم: قلبم ناراحت است و از درد زیاد آن، طاقت من دیگر تمام شده است.

یک نظر ولائی به قلبم کرد، قلبم خوب شد و از درد چند ساله راحت شدم. برای قدردانی از وی که شفایم داد، به دست و پای حضرت افتادم که ناگهان از نظرم غایب شد.

در همین حال از خواب بیدار شدم و نزد مادر و عیال و فرزندانم رفتم.

وقتی آن ها مرا به این حال دیدند که به تنهایی از جایم برخاسته ام، تعجب کردند و گفتند: چرا از جای خود برخاستی؟!

گفتم: مادر! دکتر بی مطب تو آمد و مرا شفا داد! (1)

2- حاج أبو الحسن شکری از قول حاج رضا نظری کهکی: بین اراک و بروجرد گردنه ای وجود دارد که به نام گردنه زالیان معروف است. روزی دیدم یک تریلی 24 تن، آهن بار کرده و در قسمت شیب جاده در وسط راه ایستاده است. راننده هم یک (ارمنی) بود که او را می شناختم.

به وی گفتم: موسیو! از وسط جاده کنار برو، چرا این جا ایستاده ای؟

ص: 55


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج2/573.

گفت: داستانی دارم، از وسط جاده هم کنار نمی روم و بعد چنین توضیح داد: «از سر گردنه که سرازیر شدم، پا روی ترمز گذاشتم، اما دیدم که ماشین ترمز ندارد. گفتم: خدایا! ماها کسی را که پیش تو واسطه قرار دهیم، نداریم، ولی این مسلمان ها هر جا گیر می کنند حضرت عباس (علیه السلام) را صدا می زنند. با خود نذر کردم که اگر حضرت عباسِ مسلمان ها نجاتم داد، من هم مسلمان می شوم.

ناگهان دیدم که ماشین ایستاد. چه شد، نمی دانم، ولی دیدم شیلنگ ماشین، باد خالی کرده است. ماشین یک دفعه جیک جیکش بلند شد و توقف کرد... .

من ماشین را از جای آن تکان نمی دهم، زیرا اول می خواهم بروم بروجرد مسلمان بشوم، بعد بیایم ماشین را حرکت داده و بروم».

شخص ارمنی فورا به بروجرد رفت و شیعه شد و سپس آمده و ماشین را حرکت داد و برد. (1)

2- در سرزمین مکه

در پاره ای از موارد خداوند کریم درهای رحمت خویش را به روی تمام بندگانش می گشاید خواه مؤمن باشند و خواه کافر. مثلا در روایات آمده که در برزخ در روز جمعه عذاب از تمام برزخیان چه مؤمن و چه کافر برداشته می شود. حال در بحث دعا نیز در رابطه با کسی که در سرزمین مکه دعا می نماید، مژده استجابت داده شده است، چه آن شخص مسلمان باشد و چه نباشد.

سخن حجج الله

علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : هیچ کس در آن کوهها (مکّه) نایستاد (و دعا نکرد) مگر اینکه (دعایش) مستجاب شد. (دعای) مؤمنان در امور آخرتشان و دعای کفّار در امور دنیاشان به اجابت می رسد. (2)

ب) باید با تمام وجود دعا کرد

سخن اولیاء الله

علامه سید محمدحسین تهرانی: و در هر حال انسان برای قطع به استجابت، خوب است به هر مقدار که متمکّن است بدین شرائط (شرائط دعا) قیام کند، و اگر متمکّن از بعضی از آن ها نبود ناامید نگردد، بلکه با اتیان بقیّه آداب و شرائط دست به دعا بلند کند، إنّه هو الکَریمُ و إنّه هو المُجیبُ. (3)

شاهد

ص: 56


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج2/589.
2- کافی ج4/256.
3- انوار الملکوت ج 2/412.

سید محمدابراهیم حسینی صدر (فرزند مرحوم سید میر حسن صدرالواعظین): در سال 1363 شمسی روز پنجشنبه بنده به منزل حضرت آیة الله العظمی گلپایگانی برای گوش دادن به روضه رفته بودم.

نشسته بودم که مرحوم آقا تشریف آوردند، طلبه ها بلند شدند و آقا نشستند. این حقیر روبروی آقا واقع شده بودم.

آقا فرمود: شماها هم رو به خطیب بنشینید.

ما نتوانستیم سخن آقا را قبول کنیم، زیرا ایشان پشت سر واقع می شدند.

در همین حال، آقای صالحی خوانساری بالای منبر در باب حضرت عباس بن علی (علیهما السلام) مشغول موعظه بودند. ایشان خطاب به حضرت آیة الله گلپایگانی گفت: «من در کربلا بودم و بعد از تشرف به حرم سید الشهداء (علیه السلام) و قرائت زیارت نامه شریفه آن حضرت، حرم مطهر را ترک کرده و روانه حرم مطهر باب الحوائج الی الله قمر بنی هاشم عباس بن علی (علیهما السلام) شدم.

وقتی وارد صحن مبارک شدم، در صحن حضرت أبو الفضل (علیه السلام) باغچه کوچکی بود. من کناره باغچه قدری ایستادم و به طرف حرم حضرت أبو الفضل (علیه السلام) نگاه می کردم و ارتباط معنوی با آن حضرت برقرار شده بود که کسی به من سلام کرد.

دیدم یکی از بازاری های مؤمن تهرانی است که با من دوست بود، جواب سلام او را داده و به او گفتم: زیارت قبول! چه بی سر و صدا تشریف آورید.

نگاهم به جوانی که رنگ از صورتش پریده و به شدت زرد و بی نهایت لاغر گردیده بود، افتاد. گفتم: حاج آقا! چه خبر؟ این جوان بیمار کیست؟

همین که این سؤال را از او کردم اشک هایش جاری شد و گفت: «حاج آقا! این بنده زاده است و به مرض سرطان مبتلا شده. او را به آلمان بردم، اما دکترهای آلمانی او را جواب کردند و از آلمان به فرانسه بردم، ولی دکترهای فرانسوی نیز ما را مأیوس کردند. سپس از فرانسه به آمریکا رفتیم و دکترهای آمریکایی نیز به ما جواب منفی دادند.

وقتی که از همه جا مأیوس شدیم، این پسر، جگر مرا آتش زد. گفت: پدر! حالا که من از این مرض خوب نمی شوم، خواهش می کنم که مرا به ایران برگردان تا در وطن اسلامی خود بمیرم و در بین مسلمان ها دفن شوم و از خدا می خواهم که در آمریکا نمیرم.

من با حسرت تمام، فرزندم را از آمریکا به ایران حرکت دادم و وقتی حرکت کردیم، قصد کردم فرزندم را به عتبات عالیات ببرم که در آخر عمرش پیشوایان و امامان خود را زیارت کند و بعد به ایران ببرم».

همین که سخنش به این جا رسید، به او گفتم: ای خوش انصاف! آمدی، اما دیر آمدی، خدا به تو انصاف بدهد آن همه آلمان و فرانسه و آمریکا رفتی، اما یک لحظه متوجه أبا عبد الله و أبو الفضل العباس (علیهما السلام) نشدی!

ص: 57

ناگاه دیدم یک عرب بادیه نشین آمد و به آن جوان نگاه کرد و به او گفت: انت شیعه؟ (1) و نگاه دوم را به پدر آن جوان بیمار کرد و گفت: انت شیعه؟ شنو شیعه؟! (2)

با خشم و غضب دست آن جوان بیمار را گرفت، و کشان کشان او را از بین ازدحام جمعیت به داخل حرم حضرت أبو الفضل (علیه السلام) برد و من به دنبال آن دو حرکت کردم، دیدم که چگونه از حضرت عباس (علیه السلام) حاجت خواست. نزدیک ضریح آن حضرت ایستاد و گفت: یا أبا الفضل (علیه السلام) ، انت عباس بن علی (علیهما السلام) ، انت باب الحوائج الی الله خذ الشباب شاب جدا هذا الشاب مبتلا بالسرطان، یا أبا الفضل (علیه السلام) ، هذا الشاب ضیفک، یا عباس (علیه السلام) ، انت باب الحوائج ان مات هذا انت شنو باب الحوائج. (3)

می گفت و می گفت. چنان با شدت با حضرت سخن می گفت که تمام زوار، داخل حرم شدند، همه گریه می کردند.

من خودم به چشم خود دیدم که دست جوان از دست عرب رها شد و کنار ضریح حضرت افتاد. با خود فکر کردم که دیگر عمرش به سر آمده است.

مرد عرب، دو دستی به ضریح حضرت عباس (علیه السلام) چسبید و با صدای بلند گفت: عباس! اگر این جوان بیمار را شفا ندهی و این جوان بمیرد، دیگر تو باب الحوائج نیستی، من تا زنده ام در حرم تو نخواهم آمد. بعد با صدای آهسته گفت: عباس! تو مولای منی، از تو خواهش می کنم که این جوان غریب بیمار را شفا بده.

همین که به این جا رسید، دیدم که جوان مریض فریاد زد و حرکت کرد. بلند بلند گریه می کرد و مردمِ در حرم حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) او را می بوسیدند و لباس هایش را پاره می کردند تا به صحن رسید.

لباسش را مردم کلا پاره پاره کردند و به عنوان تبرک با خود بردند. این کرامت را من خود دیدم. حضرت آیة الله گلپایگانی! به خدا قسم! سال هاست که از این قضیه می گذرد و هنوز این پدر و پسر زنده اند و در بازار تهران زندگی می کنند و از شیعیان خوب زمان هستند».

در تمام این گفتار من می دیدم که اشک به طور پیوسته از چشمان مرحوم آیة الله گلپایگانی سرازیر بود. (4)

ج) اخلاص

هیچ عملی بدون اخلاص، ثمر بخش و مفید نیست و دعا نیز از این قاعده مستثنی نمی باشد.

سخن حجج الله

ص: 58


1- تو شیعه هستی؟
2- تو شیعه نیستی؟!
3- ای أبا الفضل! تو عباس پسر علی (علیهما السلام) هستی. تو در درگاه خداوند، باب الحوائج هستی. دست جوانان را بگیر. این هم بلاشک جوان است. این جوان، گرفتار سرطان است. ای أبا الفضل! این جوان، میهمان توست. ای عباس! تو باب الحوائجی، اگر این جوان بمیرد، تو باب الحوائج نیستی.
4- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج3/418.

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : مواظب اخلاص در دعا باش که چنین دعایی است که شایسته اجابت است. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : در دعا پروردگارت را خالصانه بخوان که بخشیدن و محروم کردن به دست اوست. (2)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : دعایت را برای پروردگارت خالص گردان، زیرا خیر و شر و اعطاء و منع و احسان و محرومیت به دست اوست. (3)

نکته: و شاید برای همین امر باشد که به ما فرموده اند: دعاهایتان پنهانی باشد.

شاهد

حجة الاسلام محمدعلی برهان: خانواده این حقیر، در سال 1345 شمسی به مدت هفت ماه تمام به مرض یرقان مزمن مبتلا شده بودند، به طوری که بارها به اطباء قدیم و جدید مراجعه کردیم، اما هر چقدر معالجه و مداوا نمودیم بهبودی حاصل نشد و کسالت و مریضی او به شدت بیشتر گشت تا اینکه شبی خود این حقیر، بدون اطلاع همسر مریضم، عریضه ای به حضرت أبو الفضل (علیه السلام) نوشتم و آن را در چشمه آب امام زاده محل در فریدن انداختم و شفای او را از آن حضرت خواستم. خیلی مضطرب بودم، چون که دو بچه خردسال داشتیم. به هر حال، خود همسرم نیز به طور مکرر می گفت: یا أبا الفضل العباس! تو به دادم برس و شفایم بده.

تا اینکه یک روز صبح که برای خواندن نماز بیدار شدم، دیدم به خواب رفته است و دیگر صدای ناله و ضجه و خلاصه صدایی همانند شب های قبل از او به گوش نمی رسد.

پس از اداء نماز صبح، مریضه بیدار شد و مکرر صلوات می فرستاد و می گفت: قربان حضرت أبو الفضل (علیه السلام) بشوم که شفایم داد.

آثار یرقان به کلی از جسم او محو شده بود. آری با سلامت کامل بلند شد و مشغول امور خانه داری و سرپرستی بچه ها گردید و غذا را با کمال میل خورد.

از او پرسیدم: چه طور شد که شفا گرفتی؟

جواب داد: دیشب با نهایت اضطراب، پی در پی صدا می زدم: یا أبا الفضل العباس! به دادم برس، تا آنکه خوابم برد. در عالم خواب، دیدم در بیابان وسیعی هستم که به کنار دجله منتهی می گشت. آبی که نهری عریض و طویل بود و نخل های خرمایی هم در کنار آن دیده می شد. در آن جا ساختمان دو طبقه خیلی بزرگ و عالی ای بود که هر طبقه اش چندین اطاق داشت و جمعیت زیادی به دنبال یک دیگر، یا أبا الفضل گویان، به سوی آن قصر باشکوه می رفتند.

ص: 59


1- غرر الحکم/193.
2- نهج البلاغه/391 (نامه 31).
3- من لا یحضره الفقیه ج4/384.

من از آن ها سؤال کردم: شما کیستید و کجا می روید و این قصر از چه کسی است؟

در پاسخ گفتند: ما همه مریض و حاجتمندیم و گرفتاری داریم و این قصر باشکوه هم شفاخانه حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) است. الان هم خود آن حضرت به قصر تشریف آورده اند. ما می رویم دست به دامن آن حضرت بشویم.

من هم در پی آن جمعیت به طرف آن قصر با شکوه به راه افتادم. به ایوان قصر که رسیدم، متحیر و خسته حال و با شدت مرضی که داشتم، پیش خود گفتم: آیا آقا أبا الفضل (علیه السلام) در این طبقه پایین تشریف دارند یا در طبقه بالا؟ و باز مکرر می گفتم: ای مولا! و ای آقای بزرگوار! أبا الفضل! یک نگاهی و توجهی هم به جانب من بفرمائید. من که نمی دانم در کدام یک از اطاق های این عمارت هستید.

خلاصه، سرِ پله ای نشستم. ناگهان دیدم از ایوان طبقه دوم، یک آقای نورانی و دارای عمامه سبز، از سر نرده های طبقه بالا خم شد و فرمود: من خودم أبا الفضلم (علیه السلام) ، از پله ها بالا بیا و به اطاق اول دست راست برو، یک خانم بزرگواری هم آن جاست، خدمت او باش تا بیایم (و) شفای تو را هم از خدا بخواهم.

من از پله ها بالا رفته و وارد طبقه دوم گشته و داخل همان اطاق اول که فرموده بود، شدم. دیدم خانمی مجلله و نورانی در آن جا نشسته است.

به من فرمود: بیا داخل اطاق، بنشین.

به آن خانم سلام کردم و نشستم و عرض کردم: ای بی بی! شما کیستید؟

فرمودند: من أمّ البنین مادر أبا الفضلم (علیهما السلام) . از بس که مردم مریض و گرفتار به او مراجعه می کنند، چند روز است پسرم را ندیده ام. تو هم غصه مخور، همین حالا پسرم عباس (علیه السلام) می آید و تو را هم به اذن خدا شفا می دهد.

چیزی نگذشت که دیدم که آن آقای بزرگوار، یعنی حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) تشریف آوردند و به مادرشان سلام کردند و فرمودند: مادر! از اینکه چند روز نزد شما نیامده ام، نگران نباشید. از بس شیعیان مان گرفتارند و درِ خانه خدا به من متوسل می شوند، من هم از جدم رسول الله و پدرم علی و مادرم فاطمه زهرا و برادرانم امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) در جلسات متعدد دعوت می کنم تشریف می آورند و برای شفای مریض ها و نجات گرفتاران و حاجتمندان دعا می کنیم و خداوند متعال هم دعاهای ما را در حق متوسلین به ما خانواده اجابت می کند و گرفتاری های آن ها رفع می شود و مریض ها را شفا عطا می فرماید. سپس رو به من کرد و فرمود: ای خانم! برای شما هم در جلسه امروز دعا شد و خداوند به شما هم شفا عطا فرمود. نگران نباشید!

دیدم آن خانم بزرگوار که فرمود: من أمّ البنین (سلام الله علیها) هستم، مثل پروانه به دور آن حضرت می گردید و از ملاقات با فرزندش اظهار خوشحالی می کرد و می فرمود: بله، خداوند به برکت پسرم همه مریض ها را که با خلوص نیت به او متوسل می شوند، شفا می دهد.

ص: 60

و در همان حال از نظرم محو شدند و من از خواب بیدار شدم. به برکات و عنایات حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) خود را سالم و شفا یافته دیدم. (1)

د) پاک و باصفا و زنده بودن دل

اگر دل انسان که حرم الهی است از آلودگی ها و کثافاتی مثل حبّ دنیا، کبر، سوء ظن به خداوند و... پاک گردد، چنین دلی جای گاه خداوند شده و کم ترین اثرش استجابت دعای او خواهد بود.

سخن حجج الله

1- پیامبرخدا (در جواب سؤال از اسم اعظم خداوند): تمام اسم های خداوند، اعظم است. قلبت را از غیر خدا خالی کن، و (سپس) او را به هر نامی که خواستی صدا بزن، پس اسم های او در حقیقت با هم فرقی ندارند بلکه او خدای واحد قهار است. (2)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : زمانی بر امّتم پیش آید که مردم باطن هایشان پلید، و به خاطر طمع در رسیدن به دنیا ظاهرشان زیبا باشد، در حالی که در پی اجر و ثواب خدای عزّ و جلّ نیستند (و) کارشان ظاهرسازی و خودنمائی است که ترسی از خدا همراه ندارد، خداوند هم همه را به خاطر آن عذاب نماید، آن گاه مانند شخص غریق برای نجات خویش دعا کنند، اما پذیرفته نشود. (3)

3- امیرالمؤمنین علی (در جواب سؤالِ از اینکه چرا با وجود اینکه خداوند فرموده: «أدعونی أستجب لکم» (4) اما دعاهای ما مستجاب نمی شود؟): زیرا دل های شما نسبت به هشت خصلت، خیانت کرده است:

اول: در حقیقت، خداوند را شناختید، اما آن طور که بر شما واجب کرده بود، حقّش را ادا نکردید، پس این شناختتان، ذره ای (به دردتان نخورده و) شما را بی نیاز نکرد.

دوم: همانا به رسول خدا ایمان آوردید (و) سپس با سنّت و مرام او مخالفت نموده و شریعتش را نابود ساختید، پس کجاست ثمره ایمانتان؟

سوم: قرآن را خواندید، اما به آن عمل ننموده و گفتید: شنیدیم و اطاعت نمودیم، اما مخالفت کردید.

چهارم: به درستی که گفتید: از جهنم می ترسید در حالی که همیشه به واسطه گناهانتان بدن هایتان را در معرض آن قرار می دهید، پس کجاست خوفتان؟

پنجم: همانا گفتید: مشتاق بهشت هستید در حالی که پیوسته اعمالی را انجام می دهید که شما را از آن دور می کند، پس کو اشتیاقتان؟

ششم: همانا نعمت مولایتان را خوردید، اما تشکر ننمودید.

ص: 61


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج1/360.
2- مصباح الشریعة/132.
3- ثواب الاعمال/253.
4- سوره غافر/60.

هفتم: بلاشک خداوند، شما را به دشمنی شیطان امر نموده و فرمود: «حقیقتا که شیطان دشمن شماست، پس با او دشمن باشید» (1)، اما شما در زبان، با او دشمنی و در عمل، رفاقت نمودید.

هشتم: حقیقتا عیوب مردم را در نظر و معایب خودتان را نادیده گرفتید. (لذا) کسی را که خودتان بر ملامت، مستحق تر از او بودید، سرزنش کردید.

پس با این اوصاف، و در حالی که درها و راه های دعا را بسته اید، کدام دعا برایتان مستجاب شود؟ پس باتقوا شده و اعمالتان را اصلاح نموده و درونتان را پاک کرده و امر به معروف و نهی از منکر نمائید تا خداوند دعایتان را مستجاب کند. (2)

ه) صداقت

اگر انسان در دعا و درخواست از خداوند صداقت داشته و حقیقتا حاجت و خواسته اش مورد نیازش باشد یعنی با تمام وجود به آن خواسته احساس نیاز کند، چنین شخصی مورد مرحمت خداوند بخشنده قرا خواهد گرفت. علامت اینکه انسانی صادقانه دعا می کند این است که تمام تلاش و همت خویش را در رسیدن به حاجت به کار گرفته و به تمام اسباب و علل مشروعه روی می آورد.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) (در جواب سؤال امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مبنی بر اینکه چگونه خداوند متعال را صدا بزنم؟): از روی صداقت و یقین. (3)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب سؤال از اینکه چرا گاهی اوقات دعای مؤمن مستجاب می شود و گاهی نه، در حالی که خداوند فرموده: «أدعونی أستجب لکم» (4)): بنده هرگاه با نیتی راست و قلبی مخلص، خدای تبارک و تعالی را صدا بزند، بعد از اینکه به عهد خداوند عزّ و جلّ (ایمان و اطاعت او) وفا و عمل نمود، دعایش مستجاب می شود و (اما) هرگاه بی نیت راست و بدون اخلاص او را بخواند، جوابش داده نمی شود. آیا خداوند متعال نمی فرماید: «به عهد من وفا کنید تا به عهدتان وفا کنم» (5)، پس هر کس به عهد خداوند وفا کند، به عهدش وفا می شود. (6)

سخن اولیاء الله

ص: 62


1- سوره فاطر/6.
2- أعلام الدین/269.
3- بحار الأنوار ج35/382.
4- سوره غافر/60.
5- سوره بقره/40.
6- اختصاص/242.

1- شهید مطهری (در توضیح شرائط دعا): شرط اولش این است که واقعاً خواستن و طلب در وجود انسان پیدا شود و تمام ذرات وجود انسان مظهر خواستن گردد، واقعاً آن چه می خواهد به صورت یک احتیاج و استدعا و حاجت درآید، همان طوری که اگر در یک نقطه بدن یک احتیاجی پیدا شود تمام اعضا و جوارح شروع می کنند به فعالیت و حتی ممکن است عضوی به مقدار زیادی از کار خود بکاهد برای رفع احتیاجی که در فلان نقطه بدن پیدا شده است. اگر مثلًا تشنگی بر انسان غلبه کند اثر تشنگی در وجناتش پیدا می شود، حلق و کبد و معده و لب و زبان و کام همه، آب می گویند. اگر هم در آن حال بخوابد آب را به خواب می بیند، چون واقعاً بدن محتاج به آب است. احتیاج روحی و معنوی انسان - که جزئی از عالم خلقت است - نسبت به کل جهان همین طور است. روح انسان جزئی است از عالم وجود؛ اگر واقعاً خواهش و احتیاجی در وجودش پیدا شود، دست گاه عظیم خلقت آن را مهمل نمی گذارد. (1)

2- علامه سید محمدحسین طباطلائی: خدای تعالی وعده «أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ"» (2) خود را مقید کرده به قید «إِذا دَعانِ...» و چون این قید چیزی زائد بر مقید نیست، می فهماند که دعا باید حقیقتا دعا باشد، نه این که مجازا و صورت آن را آوردن، آری وقتی می گوئیم: به سخن ناصح گوش بده وقتی تو را نصیحت می کند، و یا عالم را در صورتی که عالم باشد احترام کن، منظورمان این است که آن نصیحتی را باید گوش داد که متصف به حقیقت خیرخواهی باشد. و آن عالمی را باید احترام کرد که حقیقتا عالم باشد یعنی به علم خود عمل کند، جمله: «إِذا دَعانِ» نیز همین را می فهماند، که وعده اجابت هر چند مطلق و بی قید و شرط است، اما این شرط را دارد که داعی حقیقتا دعا کند، و علم غریزی و فطریش منشأ خواسته اش باشد، و خلاصه قلبش با زبانش موافق باشد، چون دعای حقیقی آن دعائی است که قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت که دروغ در کارش نیست آن را بخواهد نه تنها زبان سر، که به هر طرف می چرخد، به دروغ و راست و شوخی و جدی و حقیقت و مجاز.

پس سؤال فطری از خدای سبحان هرگز از اجابت تخلف ندارد، در نتیجه دعائی که مستجاب نمی شود و به هدف اجابت نمی رسد، یکی از دو چیز را فاقد است و آن دو چیز همان است که در جمله: «دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» به آن اشاره شده.

اول این است که دعا دعای واقعی نیست، و امر بر دعا کننده مشتبه شده، مثل کسی که اطلاع ندارد خواسته اش نشدنی است، و از روی جهل همان را درخواست می کند، یا کسی که حقیقت امر را نمی داند، و اگر بداند هرگز آن چه را می خواست درخواست نمی کرد، مثلا اگر می دانست که فلان مریض مردنی است و درخواست شفای او درخواست مرده زنده شدن است هرگز درخواست شفا نمی کند، و اگر مانند انبیاء این امکان را در دعای خود احساس کند، البته دعا می کند و مرده زنده می شود، ولی یک شخص عادی که دعا

ص: 63


1- مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج 23/784.
2- سوره بقره/186.

می کند از استجابت مأیوس است، و یا اگر می دانست که بهبودی فرزندش چه خطرهایی برای او در پی دارد دعا نمی کرد، حالا هم که از جهل به حقیقت حال دعا کرده مستجاب نمی شود. (1)

شاهد

1- روزی امیرالمؤمنین (علیه السلام) پنج پیمانه خرمای بُغیبغه (2) برای مردی فرستاد. اتفاقا آن مرد کسی بود که خودش اهل بذل و بخشش بوده و از هیچ کس تقاضای کمک نمی کرد.

مردی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض کرد: به خدا قسم! فلان شخص، چیزی از شما نخواسته است، لذا یک پیمانه خرما هم برایش کافی بود، پس چرا پنج پیمانه دادید؟

فرمود: خداوند مثل توئی را در میان مسلمانان زیاد نکند! من می بخشم و تو بخل می کنی! اگر به کسی که امید به من دارد بعد از درخواستش عطا کنم، در این صورت، بهای چیزی را که از او گرفته ام، به او داده ام، زیرا باعث شده ام که رویش را که برای خدای من و خدای خودش به هنگام عبادت و طلب حوائج، به خاک می ساید، به من بذل کرده و از آبرویش بگذرد، پس هر کس درباره برادر مسلمان خود چنین کند، در حالی که بداند که او شایسته لطف و محبت اوست، در دعائی که برای او نموده، به خداوند راست نگفته است. او با زبانش بهشت را برای آن مؤمن آرزو می کند، اما از مال فانی خود به او نمی دهد، زیرا بنده در دعای خود می گوید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ» وقتی آمرزش را برای او طلب می کند، بهشت را برایش طلبیده است، کسی که در حرف، چنین بگوید، اما اهل عمل نباشد، به انصاف رفتار ننموده است. (3)

توضیح: اگر کسی که در حق برادر دینی اش دعا نموده و از خداوند خواسته که او را بخشیده و بهشتی نماید، در همین دنیا به آن مؤمن، لطف و احسان نکند، معلوم می شود دعایش صرفا لقلقه زبان بوده و صادقانه نبوده و حقیقتا طالب خیر و خوشی او نمی باشد.

2- شخص صالحی در مسجد، بعد از نمازش در حق برادران مؤمنش دعا می نمود. وقتی که از مسجد بیرون آمد، متوجه شد، پدرش از دنیا رفته است. بعد از اینکه از کفْن و دفْن پدر، فارغ شد، به سراغ ارثی که از پدر برایش مانده بود رفته و مشغول تقسیم آن در میان همان برادران دینی ای که در حقشان دعا می کرد، شد.

کسی نسبت به این کارش اعتراض نمود.

در جواب گفت: من در دعایم برای این ها بهشت را می خواستم، حال که در همین دنیا فرصتی برای احسان به آن ها پیش آمده بر آن ها بخل بورزم؟! (4)

ص: 64


1- ترجمه تفسیر المیزان ج 2/45.
2- نام زمین یا چشمه ای در مدینه که نخل های فراوانی داشته و متعلق به اهل بیت (علیهم السلام) بوده است.
3- من لا یحضره الفقیه ج2/71.
4- دعوات/290.

و) صدقه دادن

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : پدرم هر گاه حاجتی داشت به هنگام ظهر (زوال خورشید)، آن را طلب می کرد، پس هنگامی که قصد دعا می کرد، مقداری صدقه می داد و قدری عطر می زد و به مسجد رفته و برای حاجتش با آن چه که خدا می خواست (با دعاهای خاص) دعا می نمود. (1)

ز) حضور قلب

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خدای عزّ و جلّ دعایی که از روی دل غافل باشد، مستجاب نمی کند، پس هرگاه دعا کردی با دلت به خدا روی آور سپس یقین به اجابت پیدا کن. (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه دعا کردی با دلت دعا کن و یقین داشته باش که حاجتت بر در است. (3)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : وقتی که پیامبر از خداوند طلب باران نمود و باران آمد (آن قدر باران بارید) تا اینکه مردم گفتند: غرق می شویم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با دستش به ابرها اشاره نموده و آن ها را برگرداند و فرمود: خدایا! (این ابرها را) بر اطراف ما بفرست و نه بر ما.

مردم گفتند: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ! بار قبل برای ما از خداوند، باران خواستی، ولی نیامد، اما این بار که دعا کردی باران بارید؟ حضرت فرمود: دفعه اول دعا کردم، ولی در دل نیت باران نداشتم، اما بار دوم با نیت دعا نمودم. (4)

توضیح: ظاهرا روایت می فرماید: حضرت بار اول بنا بر مصالحی، قصد جدی برای نزول باران نداشته و صرفا برای اینکه مردم از ایشان ناراحت نشوند و یا به دلیل دیگری دعا فرمودند، ولی بار دوم ایشان موقع دعا با حضور قلب و از روی جِدّ دعا کرده اند، لذا روایت می خواهد بفرماید: در وقت دعا انسان باید متوجه دعایش بوده و بداند از خداوند چه می خواهد.

شاهد

حضرت موسی (علیه السلام) بر یکی از روستاهای بنی اسرائیل گذشت. نگاهش به ثروتمندان شان افتاد که لباس هایی از مو (پلاس) بر تن داشته و خاک بر سر ریخته و در حالی که بر پاهایشان ایستاده بودند، اشک هایشان بر گونه هایشان جاری بود.

ص: 65


1- عدة الداعی/56.
2- کافی ج2/473.
3- عدة الداعی/144.
4- کافی ج2/474.

آن حضرت از روی ترحم و دل سوزی بر حال آن ها گریسته و فرمود: خدایا! اینان بنی اسرائیل هستند که مانند کبوتر، گریسته و مانند گرگ، زوزه کشیده و همچون سگ، عوعو می کنند.

خداوند به او وحی فرمود: این کارها برای چیست؟ آیا به خاطر اینکه گنجینه من تمام شده یا اینکه دارایی ام کم گشته (و) یا من ارحم الراحمین نیستم؟ و لکن به آن ها اعلام کن: من به آن چه در دل دارند، آگاهم. آنان مرا می خوانند در حالی که حضور قلب نداشته و دلشان به دنیا مایل است. (1)

سؤال: آیا ادعیه و اذکاری که بدون حضور قلب گفته می شود، تأثیری هم دارند یا خیر؟

جواب

سخن اولیاء الله

علامه حسن حسن زاده آملی

أ: شرط بسیار مهمّ تأثیر اذکار و ادعیه و اوراد و مانند این ها طهارت (پاکی از گناهان) انسان است که صرف لقلقه لسان سودی نبخشد. بلکه مبادا موجب قساوت و بُعد هم بشود، زیرا که ذکر عاری از فکر است، یعنی قلب بی حضور است و قلب بی حضور، چراغ بی نور است و شخص بی نور، از ادراک حقایق دور است. و مثَل ذکر بی حضور مثَل کوری است که در دست او مشعل نور است. (2)

ب: شیخ (محی الدین ابن عربی) در فضیلت و اسرار ذکر، لطائفی دارد از آن جمله می گوید: «چه نیکو فرموده است رسول الله (صلی الله علیه و آله) که: الا أنبّئکم بما هو خیر لکم و افضل من أن تلقوا عدوّکم فتضربوا رقابهم و یضرب رقابکم؟ ذکر اللّه. (3)، (4) آیا شما را خبر ندهم به آن چه که جهاد و غزوه شما در راه خداست؟ آن ذکر باری سبحانه است.

زیرا قدر این نشأه را جز آن کسی که خدا را به ذکر مطلوب، ذکر می کند، نمی داند، چه اینکه حق تعالی هم نشین ذاکرش است، و هم نشین، برای ذاکر، آشکار است و هرگاه ذاکر، حق سبحانه را که هم نشین اوست مشاهده نکند، ذاکر نیست». (5)

سعی کن که ذکر را قلب بگوید که عمده، حضور قلب است و گر نه ذکر با قلب غافل، پیکر بی روان و کالبد بی جانست... . (6)

ص: 66


1- بحار الأنوار ج90/321.
2- رساله نور علی نور/62.
3- تفسیر روح البیان ج3/307.
4- حدیث را با این الفاظ در غیر از تفسیر روح البیان که مربوط به قرن 12 است، در هیچ یک از منابع و مجامع اصلی و اولیه روائی نیافتیم، گر چه با تعبیراتی نزدیک به این الفاظ، در بسیاری از کتب روائی اهل سنت آمده است.
5- فصوص الحکم/168.
6- رساله نور علی نور/37.

ح) نداشتن محبت دنیا در دل

شاهد

1- حضرت موسی (علیه السلام) از کنار مردی که در حال گریه بود، عبور نمود. (بعد از اینکه ایشان موقع برگشتن از کار) به کنار مرد رسید، دید هنوز گریه می کند.

موسی (علیه السلام) فرمود: پروردگارا! بنده تو از ترس تو گریه می کند.

خداوند فرمود: ای پسر عمران! (اگر آن قدر گریه کند که) مغز سرش همراه اشک هایش از چشمانش خارج شود و (آن قدر) دستانش را بالا بگیرد تا بیفتند، تا محبت دنیا را در دل داشته باشد، او را نخواهم بخشید (و دعایش را مبنی بر استغفار و آمرزش، برآورده نمی کنم). (1)

2- یکی از عرفا با توسل به دعا یعقوب لیث را که سخت بیمار بود، مداوا کرد. وقتی مال زیادی برایش آورده و در پیشش گذاشتند، عارف به آن مال توجه نکرده و گفت: ما این عزت دنیا را که داریم، از نگرفتن داریم، نه از پیدا نکردن و به دست نیاوردن. اگر دل ما به دنیا میل داشت، دعای ما مستجاب نمی گشت. (2)

ط) حلال بودن غذا و کسب و کار

روایت

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : همانا بنده دستش را به درگاه خداوند بالا می برد در حالی که خوراکش حرام است. با چنین حالی چگونه دعایش مستجاب می شود؟ (3)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : درآمد و کسب را پاک کن تا دعایت مستجاب شود همانا انسان لقمه (حرام) به دهان می گذارد (و) تا چهل روز دعایی از او پذیرفته نمی شود. (4)

3- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هر کسی دوست دارد دعایش مستجاب شود باید خوراک و کسب و کارش را پاک و حلال کند. (5)

4- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) (در جواب شخصی که به ایشان گفت: دوست دارم دعایم مستجاب شود): شکمت را پاک کرده و حرام را در آن داخل ننما. (6)

ص: 67


1- التحصین (ابن فهد حلی)/27.
2- مردان علم در میدان عمل ج8/ بخش سوم، سرّ اجابت دعای عارف.
3- ارشاد القلوب ج1/149.
4- مکارم الأخلاق/275.
5- عدة الداعی/139.
6- وسائل الشیعه ج7/145.

5- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : کسب وکارت را پاکیزه و حلال کن (آن گاه) دعایت مستجاب می شود. حقیقتا شخصی لقمه (حرامی) را به سوی دهانش بالا می برد (و) در نتیجه تا 40 روز دعایی از او قبول نمی گردد. (1)

6- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : کسی که استجابت دعا خوشحالش می کند، باید کسب و کارش را پاک کند. (2)

7- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه یکی از شما خواست دعایش قبول گردد، پس باید کسب و کار خود را (از حرام) پاکیزه نموده و از (عهده) مظالم مردم بیرون شود و بی تردید دعای بنده ای که در شکمش مال حرام، یا در نزدش مظلمه ای برای احدی از مردم باشد، به سوی خدا بالا نمی رود (و قبول نمی گردد). (3)

8- حدیث قدسی: (خداوند می فرماید:) از تو دعا و بر من اجابت است. هیچ دعایی جز دعای کسی که مال حرام می خورد از من محجوب و دور نمی ماند. (4)

نکته: اولا: از اطلاق روایات گذشته فهمیده می شود که غذا و کسب و کار حرام در هر حالی چنین آثاری دارد خواه انسان بداند که حرام است و خواه نداند.

خود این جانب (مؤلف) روزی شخصا از حضرت آیة الله محمدتقی بهجت سؤال کردم که اگر انسان نداند غذایی حرام است و از آن بخورد آیا چنین غذایی بر روح انسان تأثیر منفی می گذارد؟ ایشان در جواب فرمودند: با استغفار زیاد، اثر این غذا را بردارید.

ثانیا: از آن جا که کسب و کار، وسیله تهیه مایحتاج زندگی است و در این حدیث امر به پاک و حلال بودن آن کرده اند، معنایش این است که لباس و خانه و سایر وسائل زندگیت نیز باید پاک باشد.

ی) اصرار و پافشاری

دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد به جانان یا جان من برآید

اصرار در این جا دو مصداق می تواند داشته باشد: یکی اصرار در یک مجلس و دیگری اصرار در طول زمان. منظور از اصرار در یک مجلس این است که انسان در یک زمان، خواسته اش را چندین مرتبه تکرار نماید، و اصرار در طول زمان به این است که خواسته اش را در اوقات مختلف و متعدد از خداوند بخواهد و لو در هر زمان فقط آن را یک مرتبه بخواهد. از اطلاق روایت این طور برداشت می شود که هر دوی این اصرار و الحاح ها، مطلوب است.

روایت

ص: 68


1- مکارم الأخلاق/275.
2- جعفریات/224
3- بحار الأنوار ج90/321.
4- عدة الداعی/139.

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : بنده می گوید: خدایا! مرا ببخش، اما خداوند از او روی گردان است سپس می گوید: خدایا! مرا ببخش باز خداوند از او روی گردان است برای بار سوم می گوید: خدایا! مرا ببخش. پس خداوند به ملائکه اش می فرماید: آیا به این بنده من نظر نمی کنید؟ از من مغفرت خواست در حالی که از او روی گردان بودم. سپس مغفرت خواست و من روی گردان بودم. دوباره مغفرت خواست. بنده من دانست که کسی جز من گناهش را نمی بخشد شاهد باشید که او را بخشیدم. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : در درخواست از او (خداوند) اصرار کن، (که) درهای رحمتش را بر تو می گشاید. (2)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : خدای تبارک و تعالی چهار چیز را در چهار چیز پنهان کرده است: ... و بر آوردن حاجت را در دعا پنهان ساخته، پس هیچ دعائی را کوچک مشمار، چون ممکن است همان به اجابت برسد و تو اطلاع نداشته باشی... . (3)

4- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : هر کس به کوبیدن در (رحمت الهی) ادامه داده و اصرار بورزد، به آن در وارد می شود (و حاجت روا می گردد). (4)

5- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : به خدا قسم هیچ بنده مؤمنی برای حاجتی به درگاه خداوند عزّ و جلّ، پافشاری و اصرار نمی نماید جز اینکه خداوند، حاجت او را برآورده می سازد. (5)

6- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا سپر مؤمن است و هرگاه کوبیدن در زیاد شود، آن در به رویت باز می گردد. (6)

7- کعب الأحبار: در تورات آمده: ای موسی! آن کس که مرا دوست دارد، فراموشم نمی کند، و آنکه به لطف و احسان من امیدوار است، در درخواست از من، اصرار می ورزد. (7)

8- کعب الأحبار: در تورات آمده: ای موسی! ... به بنی اسرائیل بگو: ... و در دعا اصرار ورزند، تا رحمت (من) در قالب مستجاب شدن (دعایشان) آن ها را دربربگیرد و عافیت گوارایتان گردد. (8)

شاهد

1- مرحوم ملّا قاسم رشتی: در زمان فتح علی شاه قاجار برای اصلاح میان حاج محمدابراهیم کلباسی و آقا میر محمدمهدی... مأمور اصفهان شدم... .

ص: 69


1- عدة الداعی/204.
2- تحف العقول/75.
3- معانی الاخبار/112.
4- غرر الحکم/193.
5- کافی ج2/475.
6- کافی ج2/468.
7- أعلام الدین/327.
8- عدة الداعی/202

محل سکونت من در اصفهان خانه حاج محمدابراهیم بود. در ایام هفته روزی غیر از پنج شنبه از روی تفریح از شهر به سوی قبرستان تخت فولاد که زمین متبرکی است، بیرون رفتم، اما چون غریب بودم نمی دانستم که فقط در شب جمعه است که مردم به زیارت اهل قبور آن جا می روند و خیلی شلوغ است و همه چیز یافت می شود و سایر ایام خلوت است و جز زارع یا مسافر، کس دیگری از آن جا عبور نمی کند.

در میان خیابان که می رفتم، هوس قلیان کردم.

نوکری که همراهم بود، گفت: اگر چنین فکری داشتید می بایست می گفتید تا همراهمان برداریم، زیرا در سایر اوقات غیر از شب جمعه چون مردم به این جا نمی آیند و جمع نمی شوند، قلیان فروش ها هم نیستند.

گفتم: پس به خاطر قلیان از زیارت مراقد بزرگان که در این قبرستانند صرف نظر نخواهم کرد و سپس به آن تکیه که قبر مرحوم میر محمدباقر داماد اعلی الله مقامه است، رفتم.

از در داخل شدم، ایستادم و مشغول خواندن سوره فاتحه شدم. شخصی در گوشه حیاط تکیه نشسته بود. اگر چه تاج و بوق و پوستی نداشت، اما شبیه درویش ها بود.

خطاب کرد و گفت: ملا قاسم! چرا وقتی وارد این جا شدی بر اساس سنت پیغمبر سلام نکردی؟

از این حرف خجل شده و عذر آوردم که چون دور بودم، خواستم نزدیک شوم و آن وقت سلام کنم.

فرمودند: نه، شما ملّاها ادب ندارید.

هیبت او خیلی مرا فرا گرفت، پیش رفتم و سلام کردم.

جواب سلامم را داد و اسم پدر و مادرم را برد. سپس گفت: چون فرزند پسری از آن ها نمی مانْد، پدرت نذری کرده بود که خداوند به او پسری عنایت فرماید که اهل حدیث و خبر شود و خدا تو را به او کرامت فرمود و او هم به نذر خود وفا نمود.

عرض کردم: بله، این تفصیل را شنیده ام.

گفت: خیلی به قلیان علاقه داری، در این کوله پشتی من قلیان است، آن را بیرون بیار و قلیانی درست کن که من هم می کشم.

خواستم نوکرم را صدا بزنم و کار قلیان را به او محول کنم که به محض خطور این خیال فرمود: نه خودت درست کن.

عرض کردم: چشم. دست در کوله پشتی کردم و قلیانی که آب تازه در آن ریخته شده بود را به درآورده و از تنباکو و ذغال انگور و سنگ و چقماق به اندازه همان یک دفعه، قلیانی آماده نمودم. خودم کشیدم و به ایشان هم دادم.

پس از یکی دو بار رد و بدل کردن قلیان فرمود: آتش قلیان را بریز و در کوله پشتی بگذار.

اطاعت کردم.

فرمود: چند روز است وارد این مکان شده ام و از اهل این شهر خوشم نمی آید و دوست نداشتم وارد شهر شوم، اکنون می خواهم برای دیدن دوستی به مازندران بروم، به من گفتند: در این قبرستان چند پیامبر مدفون است که کسی نمی داند، بیا آن ها را با من زیارت کن.

ص: 70

ایشان برخاسته و کوله پشتی را به دست گرفته و روانه شد.

به جائی رسیدیم. فرمود: این جا قبور آن انبیاء است و زیارتی خواندند که به آن عبارات در کتب ندیده بودم. من هم او را همراهی نمودم.

سپس از آن قبور دور شده و فرمود: عازم مازندران شده ام، چیزی به عنوان یادگار از من بخواه.

من از ایشان علم کیمیا خواستم.

فرمود: یادت نمی دهم.

اصرار کردم.

گفت: روزیّ مقدر است، تا هستی روزیّ تو می رسد.

گفتم: چه طور می شود اگر روزیّ من از راه در به دری نرسد؟

فرمود: دنیا این قدر قابل نیست.

عرض کردم: این خواهش من به خاطر دنیا دوستی نیست.

فرمود: پس چرا از چیزهای منتخب، دنیا خواستی؟

باز خواهش خود را تکرار کردم.

فرمود: اگر مرا در مسجد سهله دیدی، به تو می آموزم.

عرض کردم: پس دعائی به من بیاموزید.

فرمود: دو دعا می آموزم: یکی مخصوص خودت و یکی برای نفع عموم مردم که اگر مؤمنی در بلائی بیفتد، آن را بخواند، و مجرب است و سپس هر دو دعا را قرائت فرمود.

عرض کردم: افسوس که قلمدان با خود ندارم و حفظ هم که نمی توانم نمایم.

فرمود: من قلمدان دارم، از کوله پشتی بیرون بیار.

وقتی در کوله پشتی دست کردم نه قلیانی بود و نه لوازم درست کردن آن، فقط قلم دانی با یک قلم و یک دوات و قطعه کاغذی به قدر نوشتن آن دعاها دیدم.

متعجب شده و به فکر فرو رفتم.

با تندی فرمود: زود باش، مرا معطل مکن که می خواهم بروم.

من هم با اضطراب، سر به زیر افکنده و مهیای نوشتن شدم. اول دعای مخصوص را بیان کرد و من نوشتم.

وقتی به دعای دیگر رسید و خواند: «یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی» قدری صبر کردم.

فرمود: این عبارت را غلط می دانی؟

عرض کردم: بله! چون خطاب به چهار نفر است، پس فعل بعد از آن ها هم می بایست به صورت جمع گفته شود.

ص: 71

فرمود: اشتباه کردی. ناظم کل، حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و دیگران در ملک او تصرف نمی کنند. محمد و علی و فاطمه (علیهم السلام) را در نزد آن بزرگوار، شفیع قرار می دهم و سپس به تنهائی از او کمک می طلبم.

دیدم جواب متینی است، پس نوشتم.

همین که تمام شد، سر بلند کردم و هر چه نگاه کردم، ایشان را ندیدم.

از نوکرم سراغ او را گرفتم، اما او چیزی ندیده بود.

با حالی که تا آن روز مثل آن در من پیدا نشده بود، به شهر و خانه حاج محمدابراهیم برگشتم.

ایشان در کتاب خانه بود. گفت: آخوند مگر تب کرده است؟

گفتم: نه! واقعه ای بر من گذشته است. سپس نشستم و ماجرا را برایش نقل نمودم.

گفت: این دعا را آقا محمد بید آبادی به من آموخته است و در پشت کتاب دعا نوشته ام.

سپس برخواست و کتاب مزبور را آورد. دید نوشته: «ادرکونی و لا تهلکونی»، پس هر دو فعل را به صورت مفرد نوشت.

من دیگر با کسی این واقعه را در میان نگذاشتم.

چند روز بعد عازم طهران شدم و چون به هنگام آمدنِ به اصفهان در کاشان از مرحوم حاج سید محمدتقی پشت مشهدی دیدن نکرده بودم، در زمان برگشتن خواستم تلافی کنم.

عصر پنج شنبه بود. به پشت مشهد رفته و از ایشان دیداری نمودم.

ایشان در همان زمان، مجلس روضه خوانی داشت و به من هم تکلیف کرد که منبر برو و حدیثی بخوان.

من هم اجابت نمودم.

وقتی نزدیک غروب آفتاب شد خواستم برگردم، اما ایشان نگذاشت.

وقت خواب شد، وقتی که هر دو دراز کشیده بودیم، جناب سید فرمود: آخوند! اگر اصرار کرده بودی از کیمیا هم محروم نمی ماندی.

از شنیدن این سخن برخواستم و عرض کردم: بله.

فرمود: بخواب. من با آن شخص دوستم، اگر تا من زنده ام این حرف را جائی بگوئی تو را نخواهم بخشید. (1)

توضیح: در این ماجرا این ولیّ خدا به عنوان یکی از اولیای الهی که تمام وجودشان در خدمت و اراده خداوند است، مظهر لطف و عنایت خداوند می گردد.

ص: 72


1- دار السلام (عراقی)/317.

2- مرحوم آقا نجفی قوچانی: زمانی در نجف قرض من از دو قران و چهار قران که در طول مدت دو سال از رفقا گرفته بودم، به بیست و هفت تومان رسیده بود و من هر چه فکر کردم راهی برای ادای قرض نیافتم و اگر چه طلب کارها هیچ کدام مطالبه نمی کردند و حتی می گفتند: اگر پول می خواهی موجود است، ولی من به خاطر طولانی شدن زمان قرض، از آن ها خجالت می کشیدم و هر چه خود را به کارهای دیگر مشغول می ساختم، ولی از خیال این قرض سنگین بیرون نمی رفتم و همیشه محزون و غمناک بودم و اگر در اثر صحبت و خنده ای از آن غافل می شدم، ولی همین که به یاد آن می افتادم فورا غم و اندوه، تمام شراشر وجودم را تکان می داد.

... از این رو، به ختومات و توسلات به ائمه اطهار و پیغمبر (علیهم السلام) رو آوردم و در یک سفر که فصل زیارت هم نبود، پیاده به زیارت کربلا رفته و در حرم عرض شکایت نموده و بعد از دو روز، مراجعت کردم.

سپس یک ختم چهارده هزار صلوات به اسم چهارده معصوم (علیهم السلام) برداشتم که در یک شب جمعه بعد از غسل و نماز مغرب و عشاء رو به قبله دو زانو نشستم و تا نیم ساعت به اذان صبح مانده، سیزده هزار صلوات آن را تمام نمودم و مال حضرت حجت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به اسم گرو نگه داشتم تا شب جمعه دیگر بعد از روا شدن حاجتم بگویم و وقتی دیدم جمعه رسید و از حاجتم خبری نشد، وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و عشاء تسبیح برداشتم و گفتم: من هزار صلوات حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در گرو نگه نمی دارم و می خوانم، می خواهند قضای حاجت بکنند یا نکنند، خود می دانند و من این صلوات ها را به آن ها بخشیدم، مزد خواستن یعنی چه؟ یعنی لُبّ مطلب باز این بود که به این گذشت و مشتی گری کردن من، بلکه آن ها سر غیرت بیایند و زودتر مقصودم را انجام دهند، اما باز هم خبری نشد.

به بیرون از شهر رفته و صورت قبر پیغمبر را ساخته و با اشاره به آن صورت قبر، هزار مرتبه گفتم: صلی الله علیک یا رسول الله! و پس از آن، حاجت خواستم، اما باز هم نشد.

خلاصه به آن چه از کتب ادعیه و مندرجات در کاغذْ سفیدْ کهنه ها و خواص سور و آیات قرآنی و ختومات برای ادای دین و وسعت رزق و مطلق حاجت که دیده و شنیده بودم، عمل کردم، ولی اثر و خبری که نشد، هیچ، بلکه به قدری بر حزن و اندوهم افزوده شد که نزدیک بود دیوانه گردم.

عصر جمعه ای از روضه برخاسته و به سمت صحن می رفتم و در فکر این ختومات بودم که اثری نکردند، تا به مسجد هندی رسیدم. به خاطرم خطور کرد که به هر امام و پیغمبر و ولی ای متوسل شدم و بدون واسطه به در خانه خود خدا با اینکه چیزدار و کهنه دارتر از همه است، توسل نجسته ام، باز به قول خودمان هر چه هست، دود از کُنده می آید، باید به مسجد رفت.

پس داخل مسجد شدم. هوا گرم و مسجد خلوت بود. دو رکعت نماز حاجت و یک سوره «یس» خوانده و شروع به ختم «امن یجیب المضطر...» (1) کردم. چون تنها بودم به هزار و دویست قناعت کردم و تا نزدیک غروب تمام نمودم. بعد از نماز به خدا عرض کردم که: تو اگر لجت گرفته که به در خانه دیگران رفته ام والله

ص: 73


1- سوره نمل/62.

بالله تالله از این رو بوده که آنان مقرّبین درگاه تو و وسیله و شفعاء و وسائط فیض تو بودند، نه آنکه بدون اذن شما آن ها کاری می توانند بکنند که بر تو ناگوار آید، بر فرض که آن طور بوده حالا چه می گویی؟ نمی توانی بگویی: از در و دیوار مسجد خواستی؟ فقط از تو خواستم و از قولت که گفته ای: «ادعونی استجب لکم» (1) هم نمی توانی برگردی و اگر بگویی: به حد اضطرار نرسیده، پس معنای اضطرار کدام است؟ دیوانه شدن و یا از غصه مردن است که آن وقت مضطری نیست. مضطر کسی است که دستش از زمین و آسمان کوتاه باشد مثل من. غرض اینکه بهانه برایت نمانده. بعد از این هم دعا و وردی نخواهم کرد، خودت می دانی، و از مسجد بیرون رفتم.

داخل صحن شدم و سلامی به حضرت نمودم.

شخصی که عبا به سرش کشیده بود، به من رسید و هیجده قِران به من داد و گفت: این را آخوند (2) به تو داده و گذشت.

من زود به طرف آسمان نگاه کرده و گفتم: خدایا! اگر چه شکمم نیز گرسنه بود و این به موقع رسید، لیکن حاجتی که از تو خواستم اشتباه نشود، ادای دین بود نه شکم سیری و آن بیست و هفت تومان است آن هم یک جا نه به تدریج، اگر صد تومان همه خرده خرده بدهی حساب نیست و بعد از این دیگر به سر من شیره مالید نخواهد شد، کارد به استخوان رسیده.

این تشرها را زدم، اما خیلی امیدوار بودم که از رسیدن همین هیجده قران که مخارج فعلیه راه افتاد، خدا به سر مرحمت آمده است و قضای حاجت خواهد نمود، حالا چند روزی هم دیر و زودی بشود، نباید زور آورد.

... گوشتی گرفته و به حجره آمدم و آن شب را با اطمینان قلب و شکم سیر گذراندم.

... از ختم «امن یجیب» من یک هفته گذشت که از خراسان کاغذی رسید که نوشته بود: صد تومان پول به جهت آخوند حواله شد و به آخوند نوشتیم: بیست و هفت تومان آن را به شما بدهند و شما از آخوند مطالبه کنید.

خوشحال شدم که خدا کار کُن تر و حرف شنوتر و سریع الاجابة تر از پیغمبر و ائمه (علیهم السلام) است.

رو به منزل آخوند حرکت کردم. در بین راه فکر کردم که این نامه یک ماه قبل نوشته شده است، پس زمینه کار را ختومات و توسلات سابق درست نموده است.

به منزل آخوند رسیدم، عرض کردم: چنین نامه ای به من رسیده است.

فرمود: به من هم نوشته اند و لکن آن تاجر در نجف نیست، تا هفته دیگر صبر کن وقتی که آمد، به نوشته عمل خواهد شد.

من از اوج خوشحالی، پائین آمدم. ... هفته بعد پول رسید و قرض ها را ادا کردم. (3)

ص: 74


1- سوره غافر/60.
2- ظاهرا منظور، مرحوم آخوند محمدکاظم خراسانی (صاحب کتاب کفایه) است.
3- سیاحت شرق/380.

3- حجة الاسلام سیّد مصطفی برقعی (فرزند مرحوم میر سیّد حسن مجتهد قمی): یکی از خدّام حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به نام آقا علی، گرفتاری های فراوانی داشت، از جمله چند بیماری داشت.

در شبی که نوبت کشیک او بود، درهای حرم بسته می شود و او در رواق های بالای سر قدم می زده که یک مرتبه ندایی می شنود که: آقا علی! داخل حرم بیا.

چون درهای حرم بسته بود و کسی در حرم نبود، آقا علی دچار وحشت و تعجّب می شود. وی مکرّر این ندا را می شنود و هر لحظه بر حیرت و اضطرابش افزوده می گردد. به سوی درِ حرم مطهّر می رود و می بیند که کنار در به مقدار عبور یک نفر، باز است.

داخل حرم مطهّر می شود و می بیند که سه شخص بزرگوار در قسمت شمالی حرم رو به قبله ایستاده اند و ضریح مقدّس برداشته شده و کوزه آب و لیوانی در کنار قبر مبارک است.

در عالم رؤیا متوجّه می شود که فرد بزرگواری که در وسط قرار دارند حضرت امام رضا (علیه السلام) هستند، و آن حضرت با اشاره می فرمایند که: این پدرم موسی بن جعفر و این فرزندم حضرت جواد (علیهم السلام) هستند. سپس می فرماید: ما عنایتی که به پدرت داشتیم به شما نیز داریم.

آقا علی عرض می کند: آقا اجازه بفرمایید من مقداری از این آب بخورم.

می فرمایند: خیر.

بار دوّم تقاضا می کند، اجازه نمی دهند.

ولی بار سوّم اجازه می فرمایند.

مقداری از آن آب را می خورد و از حرم خارج می شود.

رفقا و هم کشیک هایش می گویند: آقا علی! امشب خیلی عطر زده ای!!

آقا علی می گوید: من تا یک هفته معطّر بودم؟ همه مرض هایم برطرف شد و همه گرفتاری هایم مرتفع گردید. (1)

4- آیة الله عراقی از قول آیة الله میرزا حسن شیرازی (متوفی 1312 ق): من از سامراء برای زیارت حسین بن علی (علیهما السلام) ره سپار شدم. در بین راه به منزل رئیس قبیله ای وارد شدم.

در ضمن پذیرایی، زنی پیش من آمد و گفت: درود بر تو ای خادم عباس!

من از این طرز سلام تعجب نمودم. از رئیس قبیله پرسیدم: این زن کیست؟! و چرا این طور سلام می دهد؟!

جواب داد: این زن، خواهر من است. زمانی من سخت مریض شدم، به گونه ای که حالم وخیم گشت و به حالت احتضار رسیدم. در آن حال دیدم که خواهرم بالای تپه ای که جلوی منطقه سکونت ایل ما قرار دارد،

ص: 75


1- کرامات معصومیه (سلام الله علیها) / ک225.

رو به سوی قبر مولایمان عباس (علیه السلام) کرده و با گیسوی پریشان و چشم گریان می گوید: أبا الفضل! از خدا بخواه برادرم را شفا دهد.

سپس دو آقای بزرگوار را مشاهده کردم. یکی از آنان به دیگری گفت: برادرم، حسین! ببین این زن مرا وسیله شفای برادر خود قرار داده است، از خدا بخواه تا او را شفا دهد.

امام حسین (علیه السلام) فرمود: این کسی است که نزدیک است از دنیا برود و کار از کار گذشته.

خواهرم برای بار دوم و سوم با لحن تند از مولامان عباس (علیه السلام) خواست تا از خدا درخواست شفا نماید.

دیدم عباس (علیه السلام) با دیده اشک بار به امام حسین (علیه السلام) عرضه داشت: برادرم! از خدا بخواه که این مریض را شفا دهد و گر نه لقب باب الحوائجی را از من سلب نماید.

امام حسین (علیه السلام) با توجهی کامل فرمود: برادرم! خدایت سلام می رساند و می فرماید: این موقعیت تا روز قیامت برای تو باقی است. ما به احترام تو این مریض را شفا دادیم. (1)

سؤالات

سؤال اول: ما می ترسیم در دعایمان اصرار کنیم، زیرا چه بسا آن خواسته به مصلحت ما نباشد و اگر با اصرار، آن چیز به ما داده شود، سرانجام به ضرر ما تمام گردد.

جواب: این نگرانی بی مورد است چرا که اولا: در روایات گذشته ما را به اصرار بر دعا امر کرده اند و خداوند هیچ گاه بندگانش را به چیزی که به ضررشان باشد، امر نمی نماید.

ثانیا: در روایت آمده که: ای خدایی که اسباب و وسایل (مثل دعا و اصرار بر دعا) موجب تغییر حکمتش نمی شود! (2)

بر اساس این گونه روایات، هیچ چیز ولو دعا و اصرار بر آن نمی تواند حکمت خداوند را تغییر دهد، پس وظیفه ما دعا و اصرار بر دعا بوده و خداوند بر اساس حکمتش ما را اداره کرده و مراقبمان خواهد بود.

سؤال دوم: ما پدر و مادرهایی دیده ایم که سالیان سال برای بچه دار شدن به دعا و توسل و نذر و نذورات روی آورده و بعد از آن بچه دار شده اند، لکن بیش از چند سال از عمر آن بچه نگذشته که به بدترین وضعی از دنیا رفته و باعث خون جگرشدن پدر و مادرش گشته، بنا بر این مثال و مثال های دیگر معلوم می شود که اصرار بر خواسته خوب نیست.

جواب: هر دو اتفاق بر اساس حکمت خداوند بوده است. هم به دنیا آمدن آن بچه و هم از دنیا رفتنش. مثلا اصرار بر دعا سبب متولد شدن آن بچه شد، اما ناشکری و گناه و معصیت و یا ارتقاء رتبه معنوی آن ها باعث گرفته شدن از پدر و مادر گشته است، لذا لازم نیست که ما به خدا کارش را یاد دهیم او خود بهتر می داند که کدام خواسته را برآورده سازد و کدام را نه.

ص: 76


1- الوقایع و الحوادث ج3/36.
2- صحیفه سجادیه (علیه السلام) /68.

سؤال سوم: آیا همان طور که ما انسان ها در درخواستمان از یک دیگر اصرار نموده و باعث ناراحتی یک دیگر می شویم، آیا در اصرار بر دعا نیز باعث ناراحتی و غضب خداوند نمی شویم.

جواب: خیر. این حرف ممکن است در میان ما انسان ها درست باشد، اما در رابطه با خداوند بر عکس است.

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خداوند عزّ و جلّ دوست ندارد که مردم در خواهش و درخواست از یک دیگر اصرار و پافشاری نمایند، لکن این امر (اصرار) را برای خودش دوست دارد. (1)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : ای کسی که اصرار اصرار کنندگان او را به ستوه نمی آورد! (2)

3- حجة بن الحسن المهدی (علیهما السلام) : ای کسی که کثرت (و اصرار در) دعا جز باعث گسترش (عنایت) و زیادی عطا و بخشش او نمی شود! (3)

4- حجة بن الحسن المهدی (علیهما السلام) : ای کسی که اصرار اصرار کنندگان جز زیادی جود و کرمش باعث چیز دیگری نمی شود! (4)

ک) معرفت به خداوند و اینکه همه کارها به دست اوست

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : اگر خداوند را آن چنان که حق معرفتش است می شناختید، با دعای شما کوه ها متلاشی می شدند. (5)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : (خداوند می فرماید:) کسی که دعا کند در حالی که بداند فقط منم که ضرر و نفع می رسانم، دعایش مستجاب می شود. (6)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه دعا کردی یقین کن که حاجتت بر در است. (7)

توضیح: شاید منظور حدیث این باشد که آن چنان نسبت به قدرت خداوند در برآورده کردن حاجتت، معرفت و یقین داشته باش که گویا خواسته ات حاضر و آماده تحویل دادن است.

ص: 77


1- کافی ج2/475.
2- المصباح /19.
3- دلائل الإمامة/299.
4- کمال الدین ج2/470.
5- مستدرک الوسائل ج17/301.
6- ثواب الاعمال/153.
7- دعوات/17.

4- موسی بن جعفر الکاظم (علیهما السلام) : گروهی به پدرم امام صادق گفتند: چرا دعای ما مستجاب نمی شود؟ فرمود: چون کسی را صدا می زنید که نمی شناسیدش. (1)

شاهد

حاج سید أبو القاسم ملایری (از علماء مشهد) از قول پدرشان حاج سید عبد الله ملایری: هنگامی که برای تحصیل علم، قصد کردم به خراسان بروم، از تمامی وابستگی های دنیوی صرف نظر نموده و پیاده به راه افتادم.

مقداری از مسیر را که طی کردم، به یکی از آشنایان خود برخورد نمودم که سابقا دارای منصبی در ارتش بود، عده ای هم همراه او بودند.

ایشان مرا احترام کرده و تا قم رساند.

در قم عالم جلیل آقای حاج سید جواد قمی را که از بزرگان علماء آن جا بود، زیارت کردم.

بین من و ایشان مذاکراتی واقع شد، به طوری که از من خوشش آمد و در وقت خداحافظی هزینه سفر تا تهران را به من دادند.

در راه با یکی از اهل تهران برخوردکردم. ایشان از من درخواست نمود که: در آن جا میهمان او باشم و نزد کس دیگری نروم، لذا در تهران میهمان ایشان بودم.

او هر روز مرا به طوری بیشتر از قبل گرامی می داشت که از کثرت احترام او خجل شدم.

از طرفی جای دیگری هم که نمی توانستم میهمان شوم، لذا به خانه امیرکبیر، یعنی صدر اعظم میرزا علی اصغر خان رفتم که وضعم را اصلاح کند و هزینه سفر تا خراسان تهیه شود.

در بیرونی خانه او نشسته و منتظر بودم که از اندرونی خارج شود.

وقتی ظهر شد، مؤذن روی بام رفت تا اذان بگوید. با خود گفتم: این مؤذن جز به دستور صدر اعظم برای اذان روی بام خانه او نمی رود و او هم جز برای آنکه خودش را در نزد مردم، متعهد به اسلام جلوه دهد، چنین دستوری نمی دهد، لذا به خود نهیب زدم و گفتم: کسانی که از اغیارند، خود را با نسبت دادن به اسلام، در نزد مردم بالا می برند و تو با اینکه به خاطر انتساب به اهل بیت نبوت (علیهم السلام) محترمی، به خانه اغیار آمده ای و از آنان توقع کمک داری! بعد از این فکر با خود قرار گذاشتم که در نزد صدر اعظم اظهار حال ننموده و از او چیزی درخواست نکنم.

پس از این معاهده قلبی، امیرکبیر به بیرونی آمد و همه مردم به احترام او برخاستند.

من در کنار مجلس نشسته بودم و برنخاستم.

او به من نظری انداخت و نزدیکم آمد، اما به او اعتنایی ننمودم.

دو یا سه مرتبه رفت و آمد کرد، اما من به حال خود بودم و اعتنایی نمی کردم.

ص: 78


1- التوحید/288.

وقتی دیدم مکرر آمد و برگشت، خجالت کشیدم و با خود گفتم: شایسته نیست که این مرد بزرگ به من توجه بنماید، ولی اعتنایی به او نکنم، لذا در مرتبه آخر به احترام او برخاستم.

ایشان گفت: آقا! فرمایشی دارید؟

گفتم: نه عرضی ندارم.

گفت: ممکن نیست و حتما باید تقاضای خود را بگویید.

گفتم: تقاضایی ندارم.

گفت: باید هر امری داشته باشید آن را حتما بفرمایید.

چون دیدم دست بر نمی دارد، آن چه در ذهن داشتم، اظهار نکردم و فقط گفتم: قصد من اشتغال به تحصیل در مدرسه است، حال اگر امر بفرمائید که یک حجره در مدرسه ای که کنار حرم حضرت عبد العظیم (علیه السلام) است به من بدهند، ممنون خواهم شد.

به کاتبش گفت: برای صدرالحُفّاظ - که ریاست مدرسه به دست او بود - بنویس: این آقا میهمان عزیز ماست، حجره ای برای ایشان معین نمایید.

بعد از این مذاکرات با اصرار، مرا با خود به اتاقی که در آن غذا و نهار ترتیب داده شده بود، برد.

بعد از صرف نهار، به خادمش امر کرد که مقداری پول بیاورد و سر جیب مرا گرفت و پول ها را در آن ریخت.

من چون تصرف در آن ها را خالی از اشکال نمی دانستم، پول ها را نزد شخصی به امانت گذاشتم و به حرم حضرت عبد العظیم (علیه السلام) مشرّف شدم.

بعدا از آن وجهی که آقای حاج سید جواد قمی داده بود، مصرف می نمودم، تا آنکه پول ایشان تمام شد.

یک روز صبح دیدم حتی پول خرید نان هم ندارم.

گفتم: دیگر با این حال، اشکالی ندارد از پول امیرکبیر مصرف کنم، اما کسی که برود و آن وجه را بیاورد، نیافتم.

پس داخل حجره ام شدم و نفْس خویش را مخاطب ساخته و گفتم: ای بنده خدا! در حالی که در حجره غیر از خودت کسی نیست، از تو سؤالی می نمایم؛ بگو: آیا به خدا معتقد هستی یا نه؟ اگر به خدا معتقد نیستی، پس معنی اشکال در مصرف کردن پول امیرکبیر چیست؟ و اگر معتقد به خدا هستی، بگو: ببینم خدا را با چه اوصافی می شناسی؟

در جواب خود گفتم: من معتقد به خدای تعالی هستم و او را مسبّب الاسباب می دانم، بدون آنکه حتی هیچ وسیله ای وجود داشته باشد و او را مفتّح الابواب به هر طوری که خودش می داند، می شناسم، بنا بر این از حجره بیرون نیا، چون آن چه مقدر شده، همان خواهد شد.

پس در حجره را به روی خود بستم و همان جا ماندم. حجره هیچ منفذی حتی به قدر اینکه گنجشکی وارد شود، نداشت.

ص: 79

تا روز سوم هنگام ظهر، همان جا بودم، اما فرجی نشد. روز سوم نماز ظهر و عصر را به جا آوردم و بعد از نماز سجده شکر کردم که اگر بمیرم، با عزت از دنیا رفته ام.

وقتی به سجده رفتم، حالت غشّی پیدا کردم و مشخص است کسی که از گرسنگی غشّ می کند، حالش جز بعد از آنکه غذایی به او برسد، خوب نمی شود.

ناگاه دیدم نشسته ام و شخص جلیلی مقابل من ایستاده است.

به درِ اتاق نگاه کردم، دیدم بسته است.

آن شخص چنان در من تصرف کرده بود، که قدرت تکلم نداشتم، فرمود: فلانی! مردی از تجّار تهران که اسمش ابراهیم است، ورشکسته شده و در حرم حضرت عبد العظیم (علیه السلام) متحصّن گشته (و) اسم رفیقش هم سلیمان است. این دو نفر در حجره ات نهار می خورند. تو با آن ها غذا بخور. سه روز دیگر تجّاری از تهران می آیند و کار او را اصلاح می کنند.

بعد از اینکه این مطلب را فرمود، احساس کردم تمام وجودم چشم شده و به او نظر می کنند، اما ناگهان او را ندیدم و چنان از نظرم ناپدید شد، که ندانستم به آسمان بالا رفت یا به زمین فرو رفت و یا اینکه از دیوار خارج گشت.

پس، از روی حسرت، دست خود را به دست دیگر می زدم و می گفتم: مطلوب به دست من آمد، ولی از دستم رفت. اما فایده ای در حسرت خوردن نبود و چون حالت غشّی پیدا کرده بودم، گفتم: از حجره بیرون می روم تا تجدید وضو کنم.

حالی مثل آدم های مست داشتم و به هیچ چیز نگاه نمی کردم.

از حجره بیرون آمدم تا به وسط مدرسه رسیدم. بر سکویی که روی آن چای می فروختند، شخصی نشسته بود.

وقتی خواستم از کنار او بگذرم، گفت: آقا! بفرمائید چای بخورید.

گفتم: مناسب من نیست که این جا چای بخورم، اگر میل دارید، بیائید در حجره چای بخوریم، چون خودم مقداری قند و چای داشتم.

گفت: اجازه می دهید نزد شما نهار بخوریم.

گفتم: اگر تو ابراهیم هستی و نمی پرسی که: چه کسی اسم تو را به من گفته است، اجازه داری و الّا نه.

اسم رفیقش را هم که آن جا حاضر نبود، بردم و گفتم: اگر اسم او سلیمان است و باز سؤال نمی کنید که: چه کسی این مطلب را به من گفته، اجازه داری به حجره ام بیایی.

باز گفتم: اگر آمدن تو به این جا به این دلیل است که ورشکست شده ای، می توانی بیایی و گر نه مجاز نیستی.

تعجبش زیاد شد و نزد رفیقش رفت و به او گفت: این آقا از غیب خبر می دهد. اگر برای مشکل ما راه حلّی وجود داشته باشد، به دست این سید است.

نان و کبابی خریدند و به حجره ام آمدند و نهار خوردند.

ص: 80

من هم با آن ها غذا خوردم و چون چند روز بود که از شدت گرسنگی، خواب درستی نداشتم، بعد از صرف غذا خوابیدم.

وقتی بیدار شدم، دیدم چای درست کرده اند.

چای را که خوردند، سؤال کردند و اصرار داشتند که به آن ها بگویم: در چه زمانی کارشان اصلاح می شود؟

گفتم: سه روز دیگر تجّار تهران می آیند و مشکل شما حل می شود.

بعد از سه روز تجّاری از تهران آمدند و کار ایشان را اصلاح کردند و بازگشتند.

آن دو نفر، این مطلب را برای مردم ذکر نمودند و مردم به حجره من آمده و مرا به تهران بردند.

دیدم رفتار آن ها نسبت به قبل به طوری عوض شده که حتی پاشنه در را می بوسند و با من مثل مرید و مراد معامله می کنند.

وقتی این وضع را دیدم، از بین آن ها خارج شده و به طرف خراسان به راه افتادم. (1)

سؤال: یکی از شرایط دعا این است که انسان برای تحقق دعایش باید تا حد امکان از اسباب و وسائل، کمک گرفته و سعی و کوشش نماید کما اینکه در روایات ما دعای بدون تلاش، دعای بیهوده و بی اثر دانسته شده است، حال چه طور در این ماجرا با وجود اینکه این شخص می توانست به سراغ پول امیر کبیر رفته و یا از کسی قرض نماید درِ حجره را به روی خود می بندد و می گوید: خدایا! من از جایم تکان نمی خورم و خودت باید وسیله رزق و روزیّ مرا فراهم سازی؟!

جواب: چیزی که در این جا به نظر می رسد این است که بگوئیم: آن دسته روایات را که می گوید: دعای بدون تلاش عقیم است، آن را بر آن جا حمل کنیم که دعا کننده فردی عادی است و از معرفت و توکل بالایی برخوردار نمی باشد و اما بر اساس روایات باب توکل و امثال این گونه ماجراهای حقیقی که در بالا ذکر شد، بگوئیم: افرادی که نسبت به خداوند از معرفت عالی و توکل بالایی برخوردار می باشند، حسابشان از مابقی مردم جدا بوده و به طور ویژه مورد لطف و مرحمت خداوند قرار دارند.

سخن حجج الله

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : هر که بر خدا توکل نماید، سختی ها برای او راحت و ساده شده، و اسباب (انجام شدن کارها) برایش آسان گشته، و در وسعت و بزرگواری جای می گیرد. (2)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : و هر کس بر خداوند توکل نماید، خداوند کارهایش را کفایت می کند (کارهایش را درست و اصلاح می فرماید). (3)

ص: 81


1- برکات حضرت ولی عصر( (خلاصه العبقری الحسان)/67.
2- غرر الحکم/197.
3- کشف الغمة ج2/346.

ل) حسن ظن به خداوند در مورد اجابت دعا و عدم ناامیدی از او (با عقیده دعا کردن)

روایت

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : در حالی که یقین به اجابت خداوند دارید، دعا کنید. (1)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب ابن أبی یعفور که عرضه داشت: آیا این طور است که شخصی که تربت قبر امام حسین (علیه السلام) را برمی دارد از آن انتقاع برده، ولی تربت غیر آن حضرت را وقتی اخذ کرد نمی تواند از آن نفع ببرد؟): نه این طور نیست که مجرّد برداشتن تربت این اثر را داشته باشد، به خدائی که معبودی غیر از او وجود ندارد اخذ نمی کند احدی تربت قبر آن حضرت را در حالی که معتقد است خداوند با آن، به او نفع می رساند مگر آنکه حتما از آن منتفع می شود. (2)

3- علی بن عیسی: (خداوند خطاب به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:) ای موسی! وقتی که دعایت با امید به من همراه باشد من (نیز) به زودی تو را خواهم آمرزید. (3)

4- حدیث قدسی: (خداوند می فرماید:) هر طور که بنده ام به من گمان داشته باشد، من نیز همان طور خواهم بود، پس بنده من نباید به من جز حسن ظن (گمان دیگری) داشته باشد. (4)

سخن اولیاء الله

شهید مرتضی مطهری: شرط دیگر دعا ایمان و یقین است؛ ایمان به رحمت بی منتهای ذات احدیت، ایمان به اینکه از ناحیه او هیچ منعی از فیض نیست؛ ایمان داشته باشد که درِ رحمت الهی هیچ گاه به روی بنده ای بسته نمی شود، نقص و قصور همه از ناحیه بنده است. در حدیث است: «اذا دَعَوْتَ فَظُنَّ حاجَتَکَ بِالْبابِ» (5) یعنی «آن گاه که دعا می کنی حاجت خود را دم در آماده فرض کن».

علی بن الحسین زین العابدین (علیهما السلام) در دعای معروف أبو حمزه - که امید و اطمینان در آن موج می زند و آن حضرت در سحر ماه مبارک رمضان می خوانده است - اینچنین به خدای خود می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ الَیْکَ مُشْرَعَةً، وَ مَناهِلَ الرَّجاءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَةً، وَ الْاسْتِعانَةَ بِفَضْلِکَ لِمَنْ أمَّلَکَ مُباحَةً وَ أبْوابَ الدُّعاءِ الَیْکَ لِلصّارِخینَ مَفْتوحَةً، وَ اعْلَمُ ا نَّکَ لِلرّاجینَ بِمَوْضِعِ اجابَةٍ وَ لِلْمَلْهوفینَ بِمَرْصَدِ اغاثَةٍ، وَ انَّ فِی اللَّهْفِ الی جودِکَ وَ الرِّضا بِقضائِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلینَ وَ مَنْدوحَةً عَمّا فی ایْدِی الْمُسْتَأْثِرینَ، وَ انَّ الرّاحِلَ الَیْکَ

ص: 82


1- مجموعه ورام ج2/237.
2- کامل الزیارات/274. (ترجمه ذهنی تهرانی/832).
3- أعلام الدین/218.
4- عدة الداعی/144.
5- عدة الداعی/20.

قَریبُ الْمَسافَةِ وَ ا نَّکَ لاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ الّا انْ تَحْجُبَهُمُ الْآمالُ دونَکَ...» (1) «بار إلها! من جاده های طلب را به سوی تو باز و صاف، و آبشخورهای امید به تو را مالامال می بینم. کمک خواستن از فضل و رحمت تو را مجاز و درهای دعا را به روی آنان که تو را بخوانند و از تو مدد بخواهند باز و گشاده می بینم، و به یقین می دانم که تو آماده اجابت دعای دعا کنندگان و در کمین پناه دادن به پناه خواهندگان هستی، و نیز یقین دارم که به پناه بخشندگی تو رفتن و به قضای تو رضا دادن کمبودهای بخل و امساک بخل کنندگان و ظلم و تعدی ستم کاران را جبران می کند، و هم یقین دارم که آن کس که به سوی تو کوچ کند راه زیادی تا رسیدن به تو ندارد، و یقین دارم چهره تو در پرده نیست، این آمال و اعمال ناشایست بندگان است که حجاب دیده آن ها می گردد». (2)

شاهد

1- حجة الاسلام سید مهدی امامی اصفهانی از قول مرحوم حاج شیخ مهدی سدهی اصفهانی (یکی از خطبای معروف منطقه سده اصفهان): روزی در حرم مطهر حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) مشغول خواندن زیارت نامه حضرت بودم که یک وقت دیدم یک زن عرب با عجله تمام آمد و در حالی که بچه مرده ای را به دوش گرفته بود، وارد حرم مطهر شد. سپس بچه را به ضریح زد و با لحن تندی به حضرت خطاب کرد: یا أبا الفضل! این بچه مرده است، پدرش هم از صبح سر کار رفته و من هم خمیر آماده کرده بودم که برای بچه هایم نان بپزم و کارهای دیگرم نیز مانده است، زود این بچه را زنده کن که الان شوهرم می آید و من نه نان پخته ام و نه کاری در خانه انجام داده ام. عجله دارم و می خواهم بروم!

ناگهان متوجه شدیم که آن بچه مرده شروع به سخن گفتن کرد و زنده شد و همراه مادر به منزل رفت. (3)

2- آیة الله سید محسن خرازی از قول حجة الاسلام سید اسماعیل سجّاد (از روحانیان مشهد مقدس): من در حدود دوازده سالگی بودم که جوشی در سفیدی چشمم ظاهر شد و نزدیک بود به سیاهی چشمم برسد، که اگر به سیاهی چشمم می رسید، بینایی چشمم به طور کلی از بین می رفت و به اصطلاح بابا قوری می شدم.

دوستان به من گفتند: باید پیش حسین خان طبیب بروید.

من هم نزد او رفتم و او پس از معاینه نظر داد که: باید چشم من جراحی شود.

وقتی نتیجه طبابت این شد، تصمیم گرفتم نزد حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا - علیه آلاف التحیه و الثناء - رفته تا از ایشان شفا بگیرم و یقین هم داشتم که آن حضرت مرا شفا خواهند داد.

با حالت توجه و توسل و با چشمانی گریان، وارد حرم مطهر شدم و از آن حضرت شفا خواستم.

ص: 83


1- بلد الامین/184.
2- مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج 23/785.
3- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج1/545.

چیزی نگذشت که یقین پیدا کردم حضرت مرا شفا داده اند. از حرم مطهر بیرون آمدم و در آینه ای نگاه کردم، دیدم اثری از آن جوش در چشمم نیست و به عنایت حضرت به کلی محو شده است. (1)

سؤال: در میان مردم، مشهور است که: اگر کسی به سنگی نیز اعتقاد داشته باشد حاجتش را از آن می گیرد، آیا چنین چیزی صحیح است؟! آیا این شرک نیست؟!

جواب: روشن و پر واضح است که مراد از این سخن این است که تمام امور و مقدّرات در دست قدرت الهی است که بر اساس سنت قطعیه اش، به وسیله اسباب و علل، آن ها را به مرحله وقوع و عمل می رساند، نه این که از سنگ و... بدون خواست و اذن الهی، کاری بر بیاید، و به عبارت روشن تر، سنگ و... جز وسیله و ابزارهائی که خداوند در سلسله مراتب انجام امورات خلق نموده، چیز دیگری نیستند، کما اینکه به این نکته نیز باید توجه داشت که: هیچ موجودی در کنار و در عرض خواست الهی نیز نمی تواند اثری در هستی و موجودات بگذارد و تنها مؤثر و قدرت بی رقیب عالَم، خدای واحد قهّار قادر است، یعنی هرگاه خداوند بخواهد چیزی صورت بگیرد، آن چیز صورت می پذیرد، بنا بر این خداوند نه رقیب مستقل از خود دارد و نه شریک در انجام امور.

شاهد

آیة الله سید محسن خرازی از قول حجة الاسلام میرزا مهدی بروجردی: من به همراه مرحوم آیة الله العظمی آقای حاج سید محمدرضا گلپایگانی به مکه مشرّف شدیم و بعد از مراجعت تصمیم گرفتیم که به کربلا مشرّف شویم، ولی قطاری پیدا نمی شد، تا آنکه بالأخره قطاری آمد، ولی جمعیت آن قدر زیاد بود که ناگزیر شدیم در واگن هایی که مخصوص حمل حیوانات بود، سوار شویم.

به همراه ما عرب هایی هم بودند که قصد زیارت امام حسین (علیه السلام) را داشتند. وقتی متوجه قصد آنان شدم، رقت و حالتی خاص به من دست داد.

چشم من نیز خیلی ضعیف بود به طوری که قرآن های بزرگ را باید خم می شدم تا قرائت کنم. در آن حال به قصد استشفا مقداری از خاک کف پای شخص عربی را برداشته و به چشم خود مالیدم. به لطف خدا ضعف بینایی من چنان برطرف شد که هم اکنون موقع خواندن کتاب دعا و غیر آن اصلا احتیاجی به عینک ندارم و قرآن های ریز خط را به راحتی می توانم بخوانم. (2)

م) مورد دعا و خواسته نباید نتیجه کارهای غلط قبلی باشد

سخن اولیاء الله

ص: 84


1- روزنه هایی از عالم غیب/91.
2- روزنه هایی از عالم غیب/118.

شهید مرتضی مطهری: شرط دیگر (استجابت دعا) اینکه حالتی که بالفعل دارد و آرزو دارد آن حالت تغییر و حالت بهتری پیدا کند، نتیجه کوتاهی و تقصیر در وظایف نباشد و به عبارت دیگر حالتی که دارد و دعا می کند آن حالت عوض شود، عقوبت و نتیجه منطقی تقصیرات و گناهان او نباشد که در این صورت تا توبه نکند و علل و موجبات این حالت را از بین نبرد آن حالت عوض نخواهد شد.

مثلًا امر به معروف و نهی از منکر واجب است. صلاح و فساد اجتماع بستگی کامل دارد به اجرا و عدم اجرای این اصل. نتیجه منطقی ترک امر به معروف و نهی از منکر این است که میدان برای اشرار باز می شود و آن ها بر مردم مسلط می گردند.

اگر مردم در این وظیفه خود کوتاهی کنند و به عقوبت و نتیجه منطقی این کوتاهی مبتلا شوند و آن وقت بخواهند ابتلاهای خود را با دعا رفع کنند، ممکن نیست. راه منحصر این است که توبه کنند و دومرتبه در حدود امکانات خود امر به معروف و نهی از منکر کنند. البته در این صورت تدریجاً به هدف و مطلوب خود خواهند رسید. «انَّ اللَّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِانْفُسِهِمْ» (1) «سنت الهی این است که مادامی که مردمی وضع و حالت خود را در آن چه به خودشان مربوط است تغییر ندهند، خداوند سرنوشت آن ها را تغییر نمی دهد».

در احادیث معتبره وارد شده است: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللَّهُ شِرَارَکُمْ عَلَی خِیَارِکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ» (2) «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و گر نه بدان شما بر شما مسلط خواهند شد و آن گاه نیکان شما دعا می کنند و دعاهای آن ها مستجاب نخواهد شد».

در حقیقت، این گونه دعاها نیز برخلاف سنت تکوین و تشریع است.

همین طور است آدمی که عمل نمی کند و تنها به دعا می پردازد. او نیز کاری برخلاف سنت تکوین و تشریع می کند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «الدّاعی بِلا عَمَلٍ کَالرّامی بِلا وَتَرٍ» (3) یعنی «آن که عمل نمی کند و دعا می کند مانند کسی است که با کمانی که زه ندارد می خواهد تیراندازی کند» یعنی عمل و دعا مکمّل یک دیگرند، دعای بدون عمل اثر ندارد. (4)

ن) یأس از غیر خداوند حتی از خود

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خداوند عزّ و جلّ می فرماید: هیچ مخلوقی به جای روی آوردن به من به مخلوقی دیگر رو نمی آورد مگر اینکه اسباب و وسائل آسمان ها و زمین را برای او قطع می نمایم، پس اگر از من چیزی بخواهد، به او نمی دهم، و اگر مرا صدا بزند، جوابش نمی دهم. و هیچ مخلوقی به جای روی

ص: 85


1- سوره رعد/11.
2- بحار الأنوار ج90/378.
3- من لا یحضره الفقیه ج4/416.
4- مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج 23/788.

آوردن به خلقم، به من رو نمی آورد جز اینکه آسمان ها و زمین را ضامن رزق و روزیّش می نمایم، پس اگر از من چیزی بخواهد، به او می دهم، و اگر مرا صدا بزند، جوابش می دهم، و اگر طلب آمرزش نماید، او را می بخشم. (1)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) (در جواب سؤال از اسم اعظم): تمام نام ها و اسماء خداوند، اعظم است، پس دلت را از غیر خدا خالی کن و (سپس) خدای متعال را به هر اسمی که خواستی صدا بزن، در حقیقت این طور نیست که خداوند یک اسمش کوچک تر از اسم دیگرش باشد، (خیر) بلکه او خدای یگانه غالب است. (2)

3- علی بن الحسین السجّاد (علیهما السلام) : کسی که در هیچ چیز، به مردم امید نداشته باشد و در همه امور، کارش را به خدای عزّ و جلّ واگذارد، خداوند عزیز و جلیل هر خواسته ای را که داشته باشد، برآورده می سازد. (3)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : اگر یکی از شما خواست که از خداوند چیزی نطلبد مگر آنکه آن را به او بدهد، باید از همه مردم ناامید بوده و امیدش فقط به خداوند باشد، پس اگر خداوند چنین چیزی را در قلب او ببیند، چیزی از خداوند نمی طلبد جز اینکه آن را به او می دهد. (4)

5- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : فرعون موقعی که در دریا در حال غرق شدن بود به پیش حضرت موسی (علیه السلام) استغاثه نمود. خداوند به موسی (علیه السلام) وحی کرد تو به فرعون کمک نکردی، چون او را خلق نکرده ای و اگر او پیش من استغاثه و ناله می کرد، کمکش می کردم. (5)

سخن اولیاء الله

1- علامه سید محمدحسین طباطبایی

أ: در هنگامی که (انسان) غرق نعمت و رفاه است، دلش به اسباب وابسته است، و آن اسباب را شریک پروردگارش می گیرد، و امر بر او مشتبه شده، خیال می کند که از پروردگارش چیزی نمی خواهد، و دعائی نمی کند، با اینکه از غیر خدا چیزی نمی خواهد، چون هر چه باشد بالأخره انسانی دارای فطرت است، و خلقت و فطرت خدا در افراد اختلاف و دگرگونی نمی پذیرد. به شهادت اینکه وقتی این سبب ها از کار می افتد و گرفتاری ها روی می آورد، و اسباب در رفع آن ها از اثر افتاده شرک موهومش و شفیعان خیالیش همه به کناری می روند، آن وقت می فهمد که جز خدا کسی برآورنده حاجتش و جوابگوی درخواستش نیست، لذا مجددا به توحید فطریش برمی گردد، و همه اسباب را از یاد می برد، و روی دل سوی خدای کریم می کند و خدا هم گرفتاریش را برطرف ساخته، حاجتش را برمی آورد، و در سایه آسایشش می پروراند، تا آنکه رفته رفته

ص: 86


1- صحیفة الرضا (علیه السلام) /41.
2- مصباح الشریعة/132.
3- کافی ج2/148.
4- أمالی طوسی/36.
5- عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ج2/77.

خاطرش آسوده و شکمش سیر شود، دوباره به همان وضعی که داشت یعنی سبب پرستی و فراموش نمودن خدا برگردد. (1)

ب: (در جواب سؤال از اینکه: خداوند متعال می فرماید: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم» (2) «مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم» آیا می توان گفت: این کلام مطلق است، و بیان گر آن است که هر کس خدا را بخواند، دعایش مستجاب می گردد؛ و اختصاص به مضطری که دستش از اسباب مادی و عوامل بیرونی کوتاه شده، ندارد؟): مطلق به این معنی است که حقیقتا بخواهد و خدا را بخواند و «ادعونی» باشد، یعنی: اولا دعوت و خواستن و طلب باشد، و راستی بخواهد نه اینکه لقلقه زبان باشد که لفظ «ادعو» آن را می رساند.

دوم اینکه از خدا بخواهد، که لفظ «نی» این معنی را می رساند.

بنا بر این، اگر دل دعا کننده به هزار جا توجه داشته باشد، در آن جا «ادعو» یعنی دعوت و خواستن محقق نیست، زیرا بی توجه است.

و اگر به یک سبب از هزاران اسباب خارجی اعتماد کند، از خدا نخواسته و در این جا «نی» محقق نیست. مانند بیماری که دلبند طبیب و دواست و آن ها را نیز مؤثر می داند، و توجه ندارد که «لا مؤثر فی الوجود الا الله» «هیچ تأثیرگذاری در پهنه هستی به جز خداوند وجود ندارد».

بر این پایه، اجابت دعا و قبولی آن، دو قید و شرط دارد: یکی، دعوت یعنی خواستن، دوم، از خدا خواستن و لاغیر. و این دو شرط جهت اجابت دعا از آیه دیگر نیز استفاده می شود آن جا که می فرماید: «و اذا سالک عبادی عنی، فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان». (3)

و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، (بگو): من نزدیکم، و دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا بخواند، اجابت می کنم.

خداوند متعال در این آیه شریفه می فرماید: «أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»، پس شرط اول اجابت آن است که دعا کننده حقیقتا دعا کند «دعوة الداع» و به راستی بخواهد، و شرط دوم اینکه خدا را بخواند، «اذا دعان» و از او بخواهد.

اگر این دو شرط که از «دعا» و «نی» استفاده می شود تحقق یافت، به نص قرآن دعا به هدف اجابت رسیده و رد نخواهد شد. مانند دعای بیماری که دستش از طبیب و دوا کوتاه شده، و قلبش از علل مادی و طبیعی مأیوس گشته و مضطر شود و توجه به وسایط نداشته باشد، و گر نه مضطر نخواهد بود، و حال دعا و دعا برای او و از او محقق نخواهد شد. (4)

ص: 87


1- ترجمه تفسیر المیزان ج 2/47.
2- سوره غافر/60.
3- سوره بقره/186.
4- در محضر علامه طباطبایی (727 پرسش و پاسخ)/359.

ج: «وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ"» (1) یعنی «شما در هنگام برخورد با پیشامدهای دریایی به طور کلی از هر چیزی منقطع گشته با راهنمایی فطرتتان متوجه درگاه پروردگار می شوید، و خدا دعای شما را اجابت نموده و به سوی خشکی نجاتتان می دهد».

و از احتجاج مزبور چنین استفاده می شود که وقتی امید بنده ای از هر چیز و هر کس منقطع گردد و از صمیم دل و قلبی فارغ و سالم رو به درگاه خدا ببرد خداوند دعایش را مستجاب می کند. (2)

شاهد

1- حاج سید محمد شیرازی: در سال 1319 به حج مشرّف شدم.

دو نفر سید از اهل خراسان که هر دو سوار کجاوه ای بودند به همراه ما بودند و راهنمایی داشتند که مواظب کجاوه آن ها بود.

بعد از مناسک حج، به مدینه منوره مشرّف شدیم و از آن جا به طرف نجد (3) به راه افتادیم تا به بیابانی که بین مدینه طیبه و جبل که آب و علف در آن نبود، رسیدیم.

در آن جا دو سه متر زمین را کندیم تا آب جمع شد. حجاج دیگر هم همین کار را کردند.

صبح روز بعد معلوم شد که آن دو سید خراسانی در میان ما نیستند و هنوز به آن بیابان نرسیده اند.

بعضی از رفقا در بین خیمه ها به جستجوی آن ها به راه افتادند، ولی هیچ اثری از آن دو سید نیافتند.

یکی از ایشان، سید جلیل و زاهد عابد، حاج سید علی، بزرگ سادات، ملقب به اخوی بود.

با پیش آمدن این اتفاق، رفقا از آن منزل حرکت نکردند و بر ماندن اصرار داشتند تا حال آن دو سید معلوم شود و به امیر حاجی ها هم شکایت کردند.

امیر حاجی ها، عده ای از سوارهای خود را به اطراف بیابان فرستاد که جستجو نمایند و بعضی را هم به منزل روز قبل فرستاد، ولی همگی نزدیک شب، ناامید برگشتند.

دو روز در آن بیابان ماندیم و در روز سوم، هنگام بلند شدن آفتاب، ناگاه دیدیم کجاوه و آن دو سیدی که در آن بودند، با راهنمایشان صحیح و سالم وارد شدند.

به استقبال آن ها رفتیم.

ایشان به خیمه عالم جلیل، حاج سیّد عبد الحسین اصفهانی که مشهور به مدرس و ملقب به سیّدالعراقین بود، فرود آمدند.

حاج سید عبد الحسین در بین کاروان منزلتی داشتند و خیمه ایشان از همه خیمه ها بزرگ تر بود.

همه حجاج در خیمه و خارج آن جمع شدند و از حال آن ها و سبب تأخیرشان سؤال می کردند.

ص: 88


1- سوره اسراء/65.
2- ترجمه تفسیر المیزان ج 13/178.
3- نام بخشی از سرزمین عربستان.

در جواب گفتند: راهنمای ما بعد از آنکه اثاثیه ما را بار کرد و با قافله فرستاد، مشغول حمل کجاوه شد و به خاطر ضعف و سستی او در کار، آخرین کسی بودیم که از آن منزل به راه افتادیم و به دنبال سیاهی ای که خیال می کردیم قافله است، می رفتیم.

بعد از مقداری حرکت، معلوم شد که راه را گم کرده ایم و آن سیاهی، خار مغیلان بوده است. همان وقت فرود آمده و شب را آن جا ماندیم.

صبح، بعد از نماز در جهت بادی که می وزید و خیال می کردیم هوایی است که از طرف مقصدمان جبل می آید، به راه افتادیم.

ظهر شد و هوا گرم گردید و شتر هم از راه رفتن باز ماند و مشک ها خالی و طاقت ما هم تمام شد.

چاره ای جز پیاده شدن نداشتیم و هیچ وسیله ای که موجب امید به زندگی باشد، ندیدیم و راهی به غیر از تسلیم شدن برای مرگ، در پیش نبود، لذا از زندگی، ناامید و آماده مرگ شده و با خلوص کامل، به تضرع و زاری مشغول گشتیم و به حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متوسل شدیم.

ناگاه شترسواری را در کنارخود دیدیم. او از ما پرسید: چرا به این جا آمده اید؟

در جواب، وضع خودمان را برایش شرح دادیم.

فرمود: باکی بر شما نیست. به زودی به کاروان می رسید و به آن ها ملحق می شوید. راهنمای شما کجاست که راه را به او نشان دهم؟ و بعد هم با ما مهربانی فرمود: یقینا شما گرسنه هستید.

در همان موقع غذایی از خورجین خود درآورد که شبیه به کوفته بود. مثل اینکه همان لحظه از روی آتش برداشته باشند.

غذا را خوردیم و سیر شدیم. بعد به ما آب داد و دستور فرمود: کجاوه را روی شتر بگذارید و به راه بیفتید.

به او گفتیم: شتر قدرت بر حرکت ندارد.

در عین حال، ایشان به رفتن به سمتی که در آن، زمین بلندی بود، امر کرد و فرمود: به آن بلندی که رسیدید، نهر آبی خواهید دید، آن جا پیاده شوید و شتر را آب دهید. نماز ظهر و عصر را بخوانید و از کنار نهر بروید تا به یک بلندی برسید. در آن جا عده ای هستند که بزرگ آن ها از شما استقبال می کند و به منزل خود می برد. شب را استراحت می کنید و بعد از طلوع آفتاب شما را به کاروان می رساند.

وقتی مشغول به امتثال اوامر ایشان شدیم، دیدیم شتر با تمام قدرت برخاست، ولی متاسفانه از آن شخص، غافل شدیم و وقتی هم متوجه شدیم، با آنکه هوا صاف و صحرا هموار بود، هیچ کس را ندیدیم.

بالأخره به راه افتادیم، تا به آن نهر رسیدیم. کنار آن فرود آمدیم و خود را تطهیر نموده و وضو گرفتیم و نماز خواندیم. شتر را هم آب دادیم.

سپس حرکت کردیم و از کنار نهر می رفتیم تا به بلندی دوم رسیدیم. در آن جا از دور، سیاهی جمعیتی ظاهر شد.

یکی از آن ها که بزرگ ایشان بود از ما استقبال کرد و ما را نزد خود برد.

ص: 89

شب در منزل او استراحت نمودیم و صبح، بعد از نماز و صرف صبحانه حرکت کردیم و بزرگ ایشان راهنمای ما بود تا ما را به این جا رساند. (1)

2- روزی زنی بچه شیرخوارش را در بغل گرفته و از روی پلی که به روی شط آب بود، می گذشت.

ناگاه بر اثر ازدحام جمعیت به زمین می افتد و بچه اش در شط آب سقوط می کند.

فریاد می زند: مسلمانان! به فریادم برسید. و قنداقه بچه بر روی آب با حرکت آب می رفت و مادر به دنبالش ناله می کرد و به مردم استغاثه می نمود، تا به جایی رسید که مقداری از آب شط وارد قسمتی می شد که برای گردش سنگ آسیا تهیه دیده بودند.

تصادفا بچه هم وارد این قسمت شد. مادر دید الان بچه اش همراه آب به زیر سنگ آسیا رفته و متلاشی می شود و یقین کرد که دیگر کسی نمی تواند بچه را نجات دهد.

در آن لحظه که نزدیک فرو رفتن بچه بود، سر به آسمان کرد و گفت: خدا!

فورا آب که به سرعت می رفت، متوقف شده و روی هم متراکم گردید تا مادر با دست خود، بچه اش را برداشت و شکر الهی به جا آورد. (2)

3- دو نفر مستمند نابینا بر سر راه زبیده همسر هارون الرشید که در جود و کرم و بخشش شهرت بسزایی داشت، می نشستند. یکی از آن ها می گفت: «اَللّهَم ارْزُقْنی مِنْ فَضْلِکْ» «خدایا! مرا از فضل و کرم خود روزیّ مرحمت فرما» و آن نابینای دیگر می گفت: «اَللّهُمّ ارْزُقنی مِن فَضْلِ أمّ جَعْفَر» «خدایا! مرا از فضل و کرم أمّ جعفر (زبیده) روزیّ فرما».

زبیده از این وضع و دعای مستمندان باخبر گردید. او روزانه دو درهم برای اولی و یک مرغ بریان که در شکم آن ده دنیار طلا گذارده بود، برای دومی می فرستاد.

صاحب مرغ بریان بدون آنکه به داخل شکم مرغ توجه کند، آن را به دو درهم به رفیقش می فروخت و تا ده روز این وضع به همین نحوه ادامه داشت.

روزی زبیده به آن مردی که طالب فضل او بود، گفت: آیا فضل و کرم ما تو را توان گر ساخته یا نه؟

گفت: کدام کرم شما؟

زبیده گفت: صد دینار در طول ده روز که در شکم مرغ می گذاشتم.

مرد گفت: من دیناری ندیدم. برای من هر روز یک مرغ بریان می فرستادی که آن را هم این رفیق من به دو درهم می خرید و من هم می فروختم.

زبیده گفت: آری خداوند، این مرد را که به فضل و کرم ما اعتماد کرده، محروم گردانید و آن دیگری را که خواستار کرم خدا شد بیش از انتظارش مستغنی و بی نیاز گردانید. (3)

ص: 90


1- برکات حضرت ولی عصر( (خلاصه العبقری الحسان)/210.
2- داستان های شگفت/86.
3- زبدة القصص/ فضل خدا.

س) ترک گناه

اشاره

این شرط به دو بخش تقسیم می شود:

اول ترک گناه، قبل و وقت دعا.

دوم: ترک گناه، بعد از دعا تا زمان وصول حاجت.

اول: ترک گناه، قبل و وقت دعا

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : همان مقدار، دعای همراه با بِرّ (ایمان و تقوا)، (برای رسیدن انسان به حاجتش) کافی است، که نمک برای غذا کافی است (انسان باایمان و متقی، دعایش خیلی زود به اجابت می رسد). (1)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : دعای اطفال امت من تا وقتی که به گناه نزدیک نشوند، مستجاب است. (2)

توضیح: همان طور که می دانیم اطفال و کودکان مکلف به تکلیف دین نیستند و گناهی به پای آن ها ثبت نمی شود، اما در این روایت، سوای از بحث ثبت گناهان، می فرمایند: حتی نسبت به کودکانتان که مکلف نیستند اگر می خواهید دعایشان مستجاب باشد باید از گناه دور بمانند، حال وقتی که رمز استجابت دعای کودکان غیر مکلف در ترک گناه است، پس برای ما مکلفین، به طریق اولی و حتما شرط می باشد.

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : بهترین دعا، دعایی است که از سینه پاک و قلب پرهیزکار و خداترس صادر شود. (3)

4- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : در حالی که راه مستجاب شدن دعایت را با گناهان بسته ای، اجابت آن را دیر مشمار. (4)

5- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : و به تو (خداوند) پناه می آورم از گناهی که مانع (مستجاب شدن) دعاست. (5)

6- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید (که اگر چنین کنید) خداوند امورتان را بر عهده بدها و اشرار شما می گذارد، (و) بعد از این است که دعا می کنید (اما) دعایتان مستجاب نمی گردد. (6)

ص: 91


1- امالی طوسی/533.
2- صحیفة الرضا (علیه السلام) /55.
3- کافی ج2/468.
4- غرر الحکم/193.
5- دعوات/60.
6- أمالی طوسی/522.

7- علی بن الحسین السجّاد (علیهما السلام) : و گناهانی که سبب مستجاب نشدن و رد دعا می گردند (عبارتند از): نیت بد داشتن، و پلیدی درون و باطن، و نفاق و دو رویی با برادران (دینی)، و اجابت (دعا) را تصدیق نکردن (1) و تأخیر نمازهای واجب از وقتشان تا قضاء شوند، (و) ترک تقرب به خداوند به وسیله احسان و صدقه، و فحش و دشنام دادن به هنگام سخن گفتن. (2)

توضیح: اولا: در بعضی روایات گفته شده: هر نوع گناهی مانع استجابت دعاست و دلیل اینکه در برخی روایات دیگر بعضی از گناهان را به عنوان مانع دعا نام برده ظاهرا مراد این است که این چند معصیت خاص، مانعیت بیشتر و قوی تری نسبت به معاصی دیگر دارد و الاّ همان طور که بیان شد، تمام گناهان مانع و حاجب استجابت دعا می باشند.

ثانیا: اگر اشکال شود که: در روایت اخیر بعضی از اعمال مثل ترک تقرب به خداوند به وسیله احسان و صدقه، مگر حرام است که گناه شمرده شده و مانع قبولی دعا باشد، در جواب می گوئیم: ظاهرا منظور از احسان و صدقه در این جا نوع واجب آن است، مثلا مسلمانی شدیدا به کمک ما نیاز دارد که اگر به دادش نرسیم دچار ضرری مالی یا جانی یا آبروئی می گردد، و ما نیز قدرت یاری او را داریم.

8- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب سؤال از اینکه: چرا دعای ما مستجاب نشده و اثر اجابت نمی بینم؟): اما در حقیقت اگر شما اوامر خداوند را طاعت می کردید (و) بعد از آن او را صدا می زدید، حتما جوابتان را می داد، و لیکن شما با او مخالفت نموده و معصیتش می نمائید، پس او (هم) جوابتان نمی دهد. (3)

9- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : ملائکه و فرشتگان به خانه ای که در آن شراب یا دف یا طنبور یا نرد (4) باشد، وارد نمی شوند و دعای اهل آن خانه مستجاب نمی گردد و خداوند، برکت را از آن خانه برمی دارد. (5)، (6)

10- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب سؤالی مبنی بر اینکه: خداوند می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (7) و ما دعا می کنیم، اما مستجاب نمی شود): زیرا حقیقت امر این است که شما به عهد خداوند (ایمان و اطاعت فرامین الهی) وفا نمی نمائید و خداوند (هم) می فرماید: «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» (8) «به عهد من وفا کنید تا من (هم) به عهد شما وفا نمایم». به خدا قسم، اگر به عهد خداوند وفا کرده بودید، قطعا او (نیز) به عهدش وفا می نمود. (9)

ص: 92


1- ظاهرا منظور این است که نسبت به مستجاب شدن دعا ناامید بوده و در این رابطه به خداوند، حسن ظن نداشته باشد.
2- معانی الأخبار/270.
3- فلاح السائل/38.
4- نوعی بازی که به وسیله دو طاس و سی مهره سیاه و سفید بر روی تخته نرد یا صفحه ای مقوائی انجام می شود.
5- ارشاد القلوب ج1/174.
6- متأسفانه امروزه در خانه های ما موسیقی به طرز چشم گیری راه پیدا کرده و با این وجود، توقّع استجابت دعاهایمان را نیز داریم.
7- سوره غافر/60.
8- سوره بقره/40.
9- تفسیر قمی ج1/46.

11- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : گناهی که دعا را رد نموده و باعث تیره و تار شدن هوا می گردد، عاق والدین است. (1)

12- معصوم (علیه السلام) : با فرمان بردن از اوامر خداوند، خود را در معرض رحمت او قرار دهید. (2)

سخن اولیاء الله

1- علامه سید محمدحسین طباطبایی (در جواب سؤال از اینکه: در دعای کمیل می خوانیم: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَم. خداوندا، گناهانی که پرده ها را می درد، بر من ببخشای، خدایا! گناهانی که عذاب ها را نازل می کند، بر من بیامرز. آیا از این جملات استفاده می شود که هر کدام از گناهان اثر خاصی دارند؟): بله، چنان که گناهان با هم فرق دارند، تبعات و آثار آن ها نیز فرق دارند، و هر گناهی اثر خاصی دارد که در دعا به بعضی از آن ها اشاره شده است. (3)

2- آیة الله محمدتقی بهجت

أ: چگونه می شود کاری بدون مقدمات و شرائط انجام گیرد؟! اگر می خواهید دعا کنید و واقعا دعا و خواستن از خدا باشد، دعا تشریفاتی دارد، اگر می خواهید از ناحیه دعا به جایی برسید، زبان حالتان این باشد: تسلیم خدا هستیم، هر چه بخواهد بکند، بنا داریم عمل به وظیفهِ بندگی کنیم.

آیا با این حال خدا ما را به دست گرگ می دهد؟! او می تواند تمام مصیبت های اهل ایمان را تدارک و جبران کند، ولو خراش و خدشه ای باشد. در صورت روشنایی (راه و تکلیف) راه بروید، و اگر روشن نبود عصا را به زمین بکوبید و احتیاط کنید. (4)

ب: (در جواب سؤال از اینکه: چرا این همه دعا می کنیم و مستجاب نمی شود و ملائکه باز می گویند: چرا دعا نمی کنید؟!): زیرا استجابت دعا شرطش توبه است، لذا ملائکه می گویند: این مشروط (دعا) را با شرطش (توبه) چرا به جا نمی آورید تا مستجاب شود؟ و چرا دعای تائب و دعای با توبه نمی کنید؟! (5)

ج: البته فرق است بین اینکه با حالت تمرد و سرکشی بگوییم: توبه نمی کنیم، ولی آن چه را که می خواهیم به ما بده، زیرا این خلاف عبودیت و بندگی است، و بین اینکه بگوییم: خدایا! ما تائب به توبهِ حقیقی نیستیم، ولی طاقت بلا را هم نداریم و رفع آن را از تو می خواهیم، ما گناه کاریم و به گناه خود اقرار می کنیم، از ما توبه بر نمی آید و توبه مان حقیقی و دائمی نیست. مسلما منکر و متمرد با مقر و معترف و منقاد فرق دارند؛ چرا که این گونه خواستن و اجابت و عطا کردن خداوند از باب تفضل است، و جدای از باب شرط و مشروط، و مشروط بودن دعا به توبه است. به این صورت که بگوییم: بار إلها! ما مستوجب رحمت نیستیم و

ص: 93


1- علل الشرائع ج2/584.
2- مجموعه ورام ج2/120.
3- در محضر علامه طباطبایی (727 پرسش و پاسخ)/333.
4- در محضر حضرت آیة الله العظمی بهجت، کتاب اول (600 نکته)/341.
5- در محضر حضرت آیة الله العظمی بهجت، کتاب اول (600 نکته)/367.

اقرار می کنیم که اهلیت آن را نداریم، ولی تو اهلیت آن را داری و: «تجد من تعذبه غیری و لا أجد من یرحمنی سواک». (1) «تو کسی جز من را پیدا می کنی که عذاب کنی، ولی من غیر از تو کسی را نمی یابم که به من رحم کند». (2)

شاهد

1- حجة الاسلام سید علی مدرسی (از وعاظ محترم قم) از قول آیة الله آخوند ملا معصوم علی همدانی: زمانی که در کربلا بودم، بچه ای از بالای مناره پرت شد.

پدرش با دست اشاره کرد و گفت: بمان!

بچه در هوا معلق ماند. کنار گنبد حضرت عباس (علیه السلام) ، نردبان آوردند و بچه را گرفتند و به زمین گذاشتند. پس از این جریان فهمیدم که پدرش آدم فوق العاده ای است. به سراغ او رفته و پرسیدم: شما چه کاره اید؟

گفت: من حمّالم و بار می برم. از اول جوانی تصمیم گرفتم، هیچ گناهی نکنم و نکردم. یک عمر خدا فرمود، من اطاعت کردم، و حال یک دفعه هم من از خدا خواهش کردم و او محبت کرد. (3)

2- حاج سید حسین فرزند مرحوم سید محمد هندی از قول آقای حاج سید تقی کمالی: روزی در حرم مطهر حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) نشسته بودم. دیدم پسربچه ای که معلوم بود هنوز به حد تکلیف نرسیده، وارد حرم مطهر شد و مقابل ضریح حضرت ایستاد و چند کلمه ای به زبان عربی با حضرت صحبت کرد.

ناگهان مشاهده کردم که از سقف حرم مطهر، شمشیری که نصب بود، مقابل این پسربچه بر زمین افتاد و پسربچه هم آن را گرفت و حرکت کرد تا از حرم بیرون برود.

خدمه حضرت مانع از بردن آن شمشیر شدند و او را به اطاق کلیددار بردند و من هم به حمایت از آن پسر دنبالشان پیش کلیددار حرم حضرت به اطاق مخصوص کلیددار رفتم.

خدمه به کلیددار گفتند: او شمشیر را برداشته و دارد به منزلش می رود.

به من الهام شد که مطلبی را به کلیددار بگویم و آن این بود: شما دستور بدهید شمشیر را دوباره برده و سر جایش نصب کنند و آن پسر دوباره حرف هایش را با حضرت أبو الفضل العباس (علیه السلام) بزند، اگر عنایت حضرت (علیه السلام) باشد، باز شمشیر از طرف حضرت به او داده می شود و اگر نه که جریان تمام می شود.

کلیددار حرف های مرا قبول کرد.

به اتفاق هم وارد حرم مطهر شدیم. یکی از خدام شمشیر را هر چه محکم تر در جای اولش نصب کرد، به پسربچه نیز گفتیم بیاید.

او مقابل ضریح مطهر آمد و حرف هایش را به حضرت زد.

ص: 94


1- اقبال الاعمال/366.
2- در محضر حضرت آیة الله العظمی بهجت، کتاب اول (600 نکته)/367.
3- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج3/540.

مجددا دیدیم شمشیر از سقف، جلو روی آن پسربچه افتاد و او آن را برداشت و رفت!

این جا بود که همه زائرین هلهله کردند و حرم، غرق در سرور و شادی شد.

من از آن پسر پرسیدم: این شمشیر را برای چه می خواهی؟

گفت: من با چند بچه دیگر در اطراف کربلا گوسفند می چرانیم. آن ها هر کدام برای خود وسیله دفاعی دارند، ولی من نداشتم. به آنان گفتم: می روم به حرم با صفای حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) و از حضرت شمشیری را می گیرم و می آیم. حالا دیدی که حضرت به من شمشیر داد و من اکنون با حاجتِ روا شده، در حالی که حضرت شمشیری به من عنایت کرده، نزد آنان باز می گردم! (1)

3- ثابت بنانی: من همراه گروهی از عُبّاد بصره همچون ایّوب سجستانی و صالح مرّی و عتبه غلام و حبیب فارسی و مالک بن دینار ره سپار حجّ بودیم.

وقتی که داخل مکّه شدیم دیدم که شهر دچار کم آبی است و عدم بارندگی موجب تشنگی سختی بر مردم شده است.

پس اهالی مکّه و تمام حجّاج دست به دامن ما گشتند تا برایشان نماز باران بخوانیم، ما نیز داخل حرم شده و پس از طواف، خاضعانه و ملتمسانه از خداوند درخواست نمودیم، ولی اجابت نشدیم.

در همین حال بودیم که متوجّه شدیم جوانی رو به جانب ما دارد. حزن، سراسر وجود او را گرفته و اندوه آشفته اش ساخته بود.

او ابتدا چند دور طواف خانه کرد و سپس به ما رو نموده و گفت: ای مالک بن دینار! ثابت بنانی! ایّوب سجستانی! صالح مرّی! عتبه غلام! حبیب فارسی! ای سعد! عمر! صالح اعمی! ای رابعه! و ای سعدانه! و ای جعفر بن سلیمان!

همگی گفتیم: لبّیک! و سعدیک! ای جوان!

فرمود: آیا میان شما کسی نیست که محبوب خدای رحمان باشد؟!

گفتیم: ای جوان! وظیفه ما دعاست و بر آن حضرت اجابت!

فرمود: از مکّه دور شوید که اگر میانتان فردی محبوب رحمان بود حتماً اجابت می فرمود.

سپس نزد کعبه رسیده و به خاک افتاد و شنیدم که در سجده می گفت: آقای من! قسم به دوستی و محبّتت نسبت به من! این مردم را از باران خود سیراب ساز!

پس کلام آن حضرت به پایان نرسیده بود که باران شدیدی باریدن گرفت.

گفتم: ای جوان! از کجا فهمیدی که محبوب خدایی؟

فرمود: اگر محبوب خداوند نبودم مرا به زیارت خود نمی خواند و چون دعوت حقیقی فرمود، دریافتم که مرا دوست می دارد، پس او را به حبّ و دوستی اش نسبت به من سوگند دادم (و) وی نیز پذیرفت.

ص: 95


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج1/463.

سپس امام (علیه السلام) در حالی که این اشعار را می سرود، بازگشت:

«هر که خدای را شناخت و معرفت پروردگار وی را بی نیاز نساخت، او بدبخت است.

در راه طاعت پروردگار هر چه به او رسد، هیچ زیانی را متوجّه وی نخواهد ساخت.

کردار بنده جز پرهیزگاری فایده ای ندارد، که تمام عزّت مختصّ پرهیزگار است».

گفتم: ای مردم مکّه! او که بود؟

گفتند: علی بن حسین بن علی بن أبی طالب (علیهم السلام) . (1)

نکته

ارزش و بهای گوهر تقوا آن قدر زیاد است که خداوند به متقین و پرهیزکاران حتی بدون دعا نیز خواسته های قلبی شان را مرحمت می کند.

روایت

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خدای عزّ و جلّ می فرماید: هر کس که به جای درخواست از من، به یاد و ذکرم مشغول باشد، (که بالاترین و عالی ترین مصداق ذکر خداوند، اطاعت از اوست) بهترین چیزی که به درخواست کننده از خودم می دهم، به او عطا می نمایم. (2)

2- أبو حمزه: خداوند متعال خطاب به داود (علیه السلام) فرمود: ای داود! بی شک هیچ بنده ای از بندگانم مرا در دستوراتم اطاعت نمی کند مگر اینکه قبل از درخواست کردن، خواسته اش را برآورده می نمایم و قبل از اینکه مرا صدا بزند، جوابش را می دهم. (3)

سخن اولیاء الله

جناب آقا شیخ مرتضی زاهد: من به این دلیل در این دنیا هیچ غم و غصه ای ندارم که من یک دوست و رفیقی دارم که هر چه نیاز داشته ام برایم فراهم کرده است. من هر کاری که داشته ام او مرا لنگ نمی گذارد و تا به حال هر چه از این دوست خواسته ام برای من انجام داده است هر چه خواسته ام! ... آن دوستی که تا به حال هر چه از او خواسته ام برای من فراهم کرده است خدا است، او خدا است، خدا... . (4)

شاهد

ص: 96


1- احتجاج ج2/317. (ترجمه جعفری ج 2/142).
2- فلاح السائل/32.
3- عدة الداعی/310.
4- آقا شیخ مرتضای زاهد/158.

آیة الله حسین شب زنده دار از آیة الله احمدی میانجی و ایشان از قول شخصی دیگر: خدمت مرحوم آیة الله العظمی میلانی بودیم. ایشان فرمودند: فلانی به زیارت مشهد آمده است؟

گفتم: نه!

چیزی نگذشت که دوباره فرمودند: فلانی به زیارت آمده است؟

گفتم: نه!

چیزی نگذشت که برای بار سوم فرمودند و من هم گفتم: نه!

اما چیزی نگذشت که دیدیم فلانی وارد شد و گفت: در خواب حضرت رضا (علیه السلام) را دیدم که فرمودند: آقای میلانی میل دارد شما را ببیند.

آن گاه آیة الله میلانی فرمودند: در حرم مطهر دیدم میل دارم شما را ببینم و شرم کردم که از حضرت رضا (علیه السلام) این مطلب را بخواهم. (1)

دوم: ترک گناه، بعد از دعا تا زمان وصول حاجت

سخن حجج الله

محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : بنده ای از خداوند متعال حاجتی دنیایی می خواهد پس، از شأن خداوند است که به زودی یا به کندی حاجتش را برآورده سازد که در این هنگام این بنده دست به معصیت می زند. خداوند خطاب به فرشته ای که مسول برآورده کردن حاجت اوست می فرماید: خواسته اش را نده چرا که او خشم و سخط مرا برانگیخت و مستحق محرومیت از لطف من شد. (2)

تذکر: اگر گاهی از انسان معصیتی سر بزند و سریعا و حقیقتا از کارش توبه نماید بر اساس روایات چنین شخصی نیز مثل کسی است که گناه نکرده است، لذا باید مراقب باشیم که اگر دچار معصیت شدیم، فورا و به طور جدی توبه نموده و به سوی خدا برگردیم.

بعضی از گناهان است که صاحبان آن ها بعد از دعا و یاد خداوند، به جای مستجاب شدن دعایشان مورد لعنت خداوند قرار می گیرند، لذا این افراد باید قبل از دعا توبه واقعی نموده تا مورد لعن و نفرین پروردگار واقع نشوند.

سخن حجج الله

ص: 97


1- روزنه هایی از عالم غیب/209.
2- عدة الداعی/212.

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خداوند تبارک و تعالی به داود (علیه السلام) وحی کرد: به جباران و سرکشان بگو: مرا یاد نکنند، زیرا هیچ بنده ای مرا یاد نمی کند جز اینکه من (نیز) او را یاد می کنم و اگر سرکشان مرا یاد کنند (من هم) آنان را یاد می نمایم، پس لعنتشان می نمایم. (1)

2- معصوم (علیه السلام) : ای عیسی! به ظالمان بنی اسرائیل بگو دعا نکنید و مرا نخوانید در حالی که از کسب حرام دوری ننموده و در خانه هایتان بت دارید، چون من قسم خورده ام که هر کسی مرا بخواند، او را اجابت کنم و اجابت من در مورد این ها لعن و نفرین من است تا جمعشان پراکنده گردد. (2)

شاهد

محمد بن علی حسینی معروف به باعر: در سال 258 در شب نیمه ماه شعبان به قصد زیارت امام حسین (علیه السلام) عازم کربلا شدم.

قبل از حرکتم متوجه شدم که شب ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و شیعیان برای دیدن او و به جهت حمد و شکر خداوند به خاطر این ولادت، به تضرع و التماس پروردگار می پردازند.

مادر من که قائل به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) بود، گفت: پسرم! در کنار قبر أبا عبد الله الحسین (علیه السلام) از خداوند طلب کن تا خدمت گزاری امام حسن عسکری (علیه السلام) را روزیّ تو گرداند، همان طوری که پدرت علی بن عبد الله مدّتی توفیق خدمت گزاری حضرت را داشت.

من پیوسته خداوند را به أبی عبد الله (علیه السلام) قسم داده و او را در پیش گاه خداوند متعال واسطه قرار دادم تا به آرزویم یعنی خدمت گزاری مولایم امام حسن عسکری (علیه السلام) برسم.

نزدیک سحر که بسیار خسته بودم در گوشه ای استراحت کردم. ناگهان متوجّه شدم، شخصی بالای سرم مرا صدا زده و می گوید: أبو الفضل! مولایت أبا محمد، امام حسن (علیه السلام) دعایت را قبول کرد، پس حرکت کن و با اخلاصِ در این خواسته ات به سوی ما بیا.

به او گفتم: نامت چیست؟

گفت: سرور.

گفتم: سرور! من الان در وضعیتی نیستم که بتوانم به سامراء آمده و خدمت مولایم برسم، باید برگردم کوفه و خود را جهت خدمت گزاری حضرت، آماده کنم.

پاسخ داد: من وظیفه ام را انجام داده و پیام مولایم را رساندم، هر چه دوست داری انجام بده.

بعد از آن به کوفه بازگشته و مادرم را از منتّی که خداوند بر من گذاشته بود، آگاه کرده و حمد و شکر الهی را به جا آوردم.

مادرم گفت: پسرم! خداوند دعای من و تو را مستجاب کرد، دیگر جای نشستن نیست، سریع حرکت کن.

ص: 98


1- فتح الأبواب/296.
2- عدة الداعی/140.

پس خود را آماده ساخته و با شخصی معروف به علی ذهبی روانه بغداد شدم و چون من جوانی بی تجربه بودم، مادرم سفارش مرا به او کرد.

هنگامی که وارد شهر بغداد شدیم، علی ذهبی با من به منزل عمویم که ساکن بغداد بود، آمد. در آن زمان مراسم جشن مسیحی ها بود. ما را هم دعوت نمودند.

پس ما را برای شرکت در جشن به محله رومی های مقیم بغداد برده و به خانه یک مشروب فروش مسیحی داخل کردند.

وقتی که وارد مجلس شدیم، سفره غذا پهن کردند و ما نیز با آن ها غذا خوردیم، سپس شراب آورده و بین افراد تقسیم کردند و از من هم خواستند که با آن ها از آن بنوشم، ولی من ننوشیدم.

آن ها دست بردار نبودند، این قدر اصرار کردند تا مرا مجبور ساختند تا نوشیدم. بعد از گذشت لحظاتی تعدادی نوجوان خوش سیما را وارد مجلس کردند و مردم با آن ها مشغول عمل زشت لواط گشتند و به این قناعت ننموده و مرا مجبور ساختند تا من نیز همان عمل زشت را انجام دهم.

پس شیطان مرا وسوسه کرد تا آنکه من نیز همانند دیگران مرتکب این گناه بزرگ گشتم.

چند روزی را در بغداد ماندم و سپس عازم سامراء شدم.

وقتی که به آن جا رسیدم، داخل دجله رفته و بعد از آنکه خود را شستشو دادم، لباس های پاکیزه پوشیده و به سمت مسجدی که کنار خانه مولایم امام حسن عسکری (علیه السلام) بود، راهی شدم.

گروهی در مسجد مشغول نماز بودند، من نیز با آن ها نمازم را خواندم.

چیزی نگذشت که سرورِ خادم، داخل مسجد شد. با خوشحالی به سویش دویدم. دستش را بر سینه ام گذاشته و مرا به عقب رانده و گفت: بگیر.

مقداری دینار در دستم انداخت و گفت: مولا و سرورم فرمود: این مال توست و به تو امر می فرماید: که حقّ ورود بر آن حضرت را نداری. به بغداد رفته و از هرجا که آمده ای به همان جا برگرد.

پس با گریه و اندوه به بغداد و از آن جا به کوفه برگشته و مادرم را از همه اتفاقاتی که افتاده بود، باخبر ساختم. سپس لباس خشن موئی پوشیده و پاهای خود را با زنجیر بسته و خود را زندانی نمودم تا اینکه امام عسکری (علیه السلام) در روز جمعه 8 ربیع الاول سال 260 به شهادت رسیدند و آن وقت بود که خود را از لباس موئی و زنجیر و زندان، آزاد ساختم. (1)

سؤال: شما از یک طرف می گویید: باید باتقوا بود تا خداوند دعایمان را مستجاب کند و از طرف دیگر بعضی روایات می گوید: خداوند صدای بندگان باتقوایش را دوست دارد، لذا حاجت آن ها را دیر می دهد تا صدای آن ها را بیشتر بشنود. بالأخره تقوا سبب مستجاب شدن دعا هست یا نه؟!

ص: 99


1- الهدایة الکبری/331.

جواب: اولا: این ها با هم منافات ندارد چرا که می گوییم: بر اساس همه این روایات خداوند حاجت بندگان متقی را می دهد، اما به خاطر دوست داشتن صدای آن ها قدری دیرتر عطا می کند.

ثانیا: بر اساس روایاتی که می گوید: خداوند صدای افراد باتقوا را دوست دارد، اگر این افراد طوری با خداوند مأنوس باشند که حتی بعد از روا شدن فوری خواسته شان باز هم اهل دعا و ذکر و یاد خدا باشند غرض خداوند که همان شنیدن صدای اینان باشد، حاصل می گردد، لذا لزومی ندارد که دعایشان دیرتر مستجاب شود.

ع) مخالف نبودن دعا با سنن تکوین و تشریع

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : از خدا خواستم که نفرین دوست بر دوست خویش را مستجاب نکند. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : ای دعا کننده! از چیزهای ناممکن و غیر حلال (از خداوند) نخواه. (2)

3- امیر المؤمنین علی (علیه السلام) (وقتی شنیدند مردی می گوید: خدایا! من از امتحان و آزمایش به تو پناه می برم [مرا آزمایش مفرما] به او فرمودند): تو را می بینم که از مال و فرزندت (به خداوند) پناه می بری. خداوند متعال می فرماید: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ» (3) «همانا اموال و اولادتان آزمایش (شما) هستند». و لیکن بگو: خدایا! از آزمایشات گمراه کننده به تو پناه می برم. (4)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : مردی در نزد پدرم نشسته بود. پس گفت: بار إلها! ما را از همه خلقت بی نیاز کن. پدرم به او فرمود: این طور مگو، بلکه بگو: بار إلها! ما را از خلق بدت بی نیاز کن، زیرا مؤمن از برادر مؤمنش بی نیاز نیست. (5)

5- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : و هر کس از (ماه) رجب 15 روز روزه بگیرد، خداوند عزّ و جلّ هر حاجتی را برایش برآورده سازد مگر اینکه از خداوند ارتکاب معصیت بخواهد یا در مورد قطع رحم دعا نماید. (6)

سخن اولیاء الله

شهید مرتضی مطهری: شرط دیگر دعا این است که برخلاف نظام تکوین یا نظام تشریع نباشد. دعا استمداد و استعانت است برای اینکه انسان به هدف هایی که خلقت و آفرینش و تکوین برای او قرار داده و یا تشریع و قانون آسمانی الهی - که بدرقه تکوین است - معین کرده، برسد. دعا اگر به این صورت باشد شکل یک حاجت طبیعی به خود می گیرد و دست گاه خلقت به حکم تعادل و توازنی که دارد و هر جا احتیاجی هست

ص: 100


1- بحار الأنوار ج90/378.
2- خصال ج2/634.
3- سوره تغابن/15.
4- امالی طوسی/580.
5- جعفریات/221.
6- فضائل الأشهر الثلاثة/39.

فیض و مدد می رسد، او را یاری و کمک می کند. و اما خواستن و طلب چیزی که برخلاف هدف تکوین یا تشریع است، مانند خواستن خلود در دنیا یعنی عمر جاویدان که مرگ هرگز به سراغش نیاید یا خواستن قطع رحم، قابل استجابت نیست؛ یعنی این گونه دعاها مصداق واقعی دعا نمی باشند. (1)

سؤالات

سوال اول: در دعاهایی که از ائمّه معصومان (علیهم السلام) به ما رسیده است، دعاهایی می بینیم که هرگز مستجاب نخواهد شد. چرا ائمه (علیهم السلام) دستور داده اند که چنین دعاهایی را بخوانیم؟ مثلًا در دعاهای ماه رمضان - که به عنوان تعقیب نماز خوانده می شود- آمده است: «اللَّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدْینٍ» (2) «پروردگارا! بدهی تمام بده کاران و وام تمام وام گیرندگان را عطا بفرما» در حالی که این خواسته تحقق نمی یابد مخصوصاً، در عصر و زمانی که ما زندگی می کنیم؛ زیرا زندگی دنیای فعلی به گونه ای است که همه مردم برای خود وام و بده کاری فراهم می کنند و اساساً، دنیای بدون بده کاری و وام خیالی بیش نیست، بنا بر این، هدف از این گونه دعاها چیست؟

جواب: وام و بده کاری بر دو قسم است؛ نخست وام ها و بده کاری هایی که زمینه پرداخت آن فراهم است؛ مثل وام هایی که تجّار و کسبه می گیرند و معاملاتی انجام می دهند و تا زمان قسط آن نیز مال مورد نظر را می فروشند و بده کاری را می پردازند، یا وام هایی که افراد حقوق بگیر دریافت می کنند و از محل حقوق خود آن را می پردازند.

قسم دوم وام هایی است که زمینه پرداخت ندارد و در عین حال، انسان مجبور به گرفتن آن است و در پرداخت آن عاجز و ناتوان می شود. ظاهراً منظور از دعای فوق وام های قسم دوم است نه اوّل.

در وام های قسم دوم، نه تنها دعا برای اجابت آن پسندیده و اجابت آن امکان پذیر است، بلکه بنا بر دستورات اسلام، باید برای تحقّق آن گام های عملی نیز برداشته شود؛ چه این که در یک جامعه اسلامی کامل - که همان جامعه امام زمانی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است - حتّی یک گرسنه هم نباید وجود داشته باشد. «اللَّهُمَّ اشْبِعْ کُلَّ جائِعْ» (3) یک برهنه نباید باشد. «اللَّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ» (4) یک فقیر و نیازمند نباید باشد. «اللَّهُمَّ اغْنِ کُلَّ فقیرٍ» (5) و نهایتاً یک بده کار نیز نباید باشد.

ص: 101


1- مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج 23/787.
2- بلد الامین/222.
3- بلد الامین/222.
4- همان.
5- همان.

شاهد این مطلب روایت مفصّلی است به این مضمون که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که «خداوند دقیقاً نیازِ نیازمندان را محاسبه کرده و به مقدار نیاز آن ها در اموال ثروتمندان زکات قرار داده است. اگر نیاز فقرا بیشتر بود، خداوند مقدار زکات را بیشتر می کرد». (1)

یعنی اگر همه مردم به قوانین الهی عمل کنند و وجوهات شرعی خود را بپردازند، گرسنه ای یافت نخواهد شد. و اگر اکنون گرسنگان و برهنگان و فقرایی در سطح جامعه دیده می شوند، به خاطر نافرمانی و سرپیچی ثروتمندان از دستورات الهی و نپرداختن وجوه شرعیّه است، بنا بر این در جامعه امام زمانی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، نه گرسنه ای یافت می شود؛ نه برهنه ای وجود دارد؛ نه فقیر و نیازمندی خواهد بود، و نه بده کارِ وامانده ای می یابید و دعا در رفع این گرفتاری ها دور از اجابت نیست. (2)

سؤال دوم: اگر خواسته و حاجت باید مشروع باشد، پس چرا دعای شیطان که از خداوند خواست به او تا قیامت مهلت دهد و بدین وسیله انسان ها را گمراه سازد، مستجاب شد؟!

جواب: اگر خدا دعای شیطان را برای طول عمر و گمراه کردن بندگانش پذیرفت بر اساس مصالحی بود که خود می داند که مثلا علماء یکی از فوائد وجود شیطان را ساخته شدن انسان در زد و خوردهایش با این موجود موذی می دانند تا به مقامات بالای انسانی و ملکوتی نائل گردد.

سؤال سوم: آیا لعن و نفرین کردن بر دیگران جایز است؟!

جواب: خداوند در قرآن سه دسته را لعنت فرموده است:

1- کفار.

2- فاسقین.

3- ظالمین.

لذا اگر مطمئن شویم که شخصی جزء یکی از این سه گروه است می توان او را به خاطر کفر یا فسق یا ظلمش لعن کرد، اما شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) و لو گنه کار و فاسق و ظالم هم که باشند را نمی توان لعن و نفرین نمود.

سخن حجج الله

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : و بپرهیزید از اینکه دعایتان لعن و خواری (دیگران) باشد، زیرا خدای عزّ و جلّ آن را در کتابش محکوم کرده است، پس خدای عزیز و جلیل فرموده: «پروردگارتان را در حال تضرع و خشوع

ص: 102


1- کافی ج3/498.
2- مثال های زیبای قرآن ج 1/288.

و پنهانی صدا بزنید، زیرا بلاشک او تجاوزکاران را دوست ندارد»، بنا بر این هر کس دعایش لعن و خواری (دیگران) باشد، جزو تجاوزکاران است (و خداوند او را دوست ندارد). (1)

2- موسی بن جعفر الکاظم (علیهما السلام) (در پاسخ زید نرسى که می پرسد: مردى از شیعیان شما شراب می نوشد و مرتب گناهان هلاکت بار مى شود آیا از او بیزارى جوئیم؟): از کار او بیزارى کنید نه از خودش، او را دوست دارید و کارش را دشمن.

(راوی می گوید: می توانیم او را فاسق و فاجر بنامیم؟

فرمود:) نه! فاسق و فاجر آن کافری است که ما را انکار می کند و دشمن دوستان است خداوند نخواسته دوست ما فاسق و هرزه باشد اگر چه هر عملى را انجام دهد ولى شما او را فاسق العمل و هرزه کار بگوئید، مؤمن النفس و پلید کردار، پاک جان و پاک بدن بدانید، به خدا دوست ما از دنیا نرود مگر اینکه خدا و پیامبرش و ما از او راضى باشیم خداوند او را با همه گناهانش با صورت سفید، و عورت پوشیده، آسوده خاطر، محشور سازد (و) ترس و اندوهى بر او نیست، زیرا از دنیا بیرون نمی رود مگر اینکه از گناهان پاک مى شود یا با گرفتارى مالى یا جانى یا گرفتارى دیگرى در مورد فرزند یا مرض و کسالت و پست ترین چیزى که دوست ما با ابتلاء به آن از گناه پاک مى شود مناظر وحشتناک است که خدا در خواب به او نشان می دهد و صبح با حزن و اندوه بیدار مى شود و این خواب ترسناک، کفاره گناه او مى شود، یا ترسى که از حکومت هاى باطل در دل او جا می گیرد، یا اینکه دم مرگ جانش به سختى گرفته مى شود، پس خدا را ملاقات می کند در حالى که از گناهان پاک است، خاطرش به محمّد و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) آسوده است، سپس پیشاپیش او یکى از دو امر است؛ رحمت پرگسارش خداوند که از گناهان تمام مردم زمین به مراتب وسیع تر است و شفاعت محمّد و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) . اگر رحمت واسعه خداوند او را نگیرد شفاعت پیامبر و امیرالمؤمنین (علیهما السلام) او را دریابد و آنگاه مشمول رحمت واسعه خداوند شود. (2)

سؤال چهارم: آیا اگر بر کسی لعن و نفرین بفرستیم آیا واقعا آن شخص مورد لعن و نفرین واقع می شود یا خیر؟

جواب: لعنت به معنای دوری از رحمت است و وقتی کسی را لعن می کنیم یعنی از خداوند می خواهیم که او را از رحمت خویش محروم نماید تا پس از کنار رفتن رحمت الهی، بلا و مصیبت و گرفتاری به سراغ آن شخص بیاید. بر اساس روایات اگر کسی، کس دیگر را لعن نماید اگر آن شخص مستحق لعن باشد (مثلا کافر، ظالم یا فاسق باشد) این لعن بر آن شخص مؤثر واقع می شود و او دچار گرفتاری می گردد و اما اگر مستحق لعن نباشد این لعن به خود شخص لعنت کننده برگشته و وبال خودش می شود، لذا معصوم (علیه السلام)

ص: 103


1- جعفریات/226.
2- بحار الأنوار ج 65/147. (ترجمه از شیعه در پیشگاه قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) /200)

می فرماید: «(خداوند می فرماید:) ای آدمی زاد! مخلوقات را لعنت نکنید که (در صورت عدم استحقاق آن ها) آن لعن به خودتان برمی گردد». (1)

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : کسی که به گروهی احسان و نیکی نماید، و آن ها از او تشکر ننمایند، سپس نفرینشان کند، نفرینش مستجاب می شود. (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هنگامی که شخصی لعن می فرستد این لعن بین شخص لعنت کننده و فرد لعنت شده می چرخد، پس اگر شخص لعنت شونده مستحق باشد لعنت به او می رسد و اگر مستحق نباشد به خود لعنت کننده برمی گردد (و به خاطر این لعن کردنش) نسبت به شخص لعنت شونده به لعنت سزاوارتر می شود، بنا بر این از لعنت کردن شیعه بپرهیزید که به خود شما می رسد. (3)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : بی تردید بنده ای مظلوم می باشد، (اما همین بنده مظلوم) آن قدر (بر علیه ظالم) دعا (و نفرین) می کند، که خودش (نسبت به آن ظالم)، ظالم می شود. (4)

4- حسن بن علی العسکری (علیهما السلام) : هنگامی که دو نفر از یک دیگر ناراحت شده و بر هم لعنت بفرستند، آن دو لعنت بالا می رود پس، از پروردگارشان اذن می خواهند که هر کدام از آن ها به شخص لعنت شونده برسد. خداوند خطاب بر ملائکه می فرماید: نگاه کنید اگر یکی از این دو لعنت کننده مستحق لعن باشد، هر دو لعن را متوجه او کنید و اگر هر دو مستحق باشند، لعن هر یک را به دیگری برسانید و اگر هیچ کدام به خاطر مؤمن بودنشان مستحق نباشند و ناراحتی شان باعث لعن کردنشان شده، پس هر دو لعنت آن ها را متوجه یهودیانی که خوبی و وصف حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و یاد و زیبائی (کمال) علی (علیه السلام) را پنهان کرده و ناصبیانی که فضل علی (علیه السلام) را پوشانده و منکر می شوند، نمایید. (5)

سؤال پنجم: آیا اینکه بعضی افراد به وسیله دعا می خواهند بخت کسی را ببندند یا رابطه زن و شوهری را بر هم بزنند و یا خیلی کارهای خلاف دیگر، این چنین دعاهایی با وجود اینکه مشروع نیست آیا مستجاب می شود؟

جواب: باید گفت شواهد و قرائنی در کار است که اثبات می کند چنین دعاهایی نیز می تواند مستجاب شود.

ص: 104


1- تفسیر اثنا عشری ج2/524.
2- بحار الأنوار ج90/349.
3- قرب الاسناد/7.
4- ثواب الأعمال/274.
5- تفسیر امام عسکری (علیه السلام) /571.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : نوشتن دعا اثر ندارد مگر در سه جا: در تب یا چشم زخم یا خونی که بند نیاید. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هرگاه کسالتی پیدا می کرد یا به چشم زخمی مبتلا می شد یا دچار سردرد و صداع می گشت، دو دستش را باز می کرد و فاتحة الکتاب (سوره حمد) و معوّذتین (سوره فلق و ناس) را می خواند (و) سپس دو دستش را به صورتش می مالید و آن مشکل برطرف می شد. (2)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب سؤال از دعا نویسی [دعاهایی که می نویسند] که آیا قضاء و قدر را رفع می کند؟): آن دعاها هم جزء قضاء و قدرند (و اثر می گذارند). (3)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : سه دعا است که از خداوند تعالی محجوب نمانده و مستجاب می گردد؛ دعای پدر به نفع فرزند نیکوکارش و دعای او بر علیه فرزندش وقتی که او راعاق می کند... . (4)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هنگامی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) ملکوت و باطن آسمان ها و زمین را دید، مشاهده نمود که مردی مشغول زناست، پس بر او دعا نموده و آن مَرد مُرد. سپس مرد دیگری را مشغول زنا دید، پس بر او دعا نموده و او نیز مرد و دفعه سوم سه نفر را دید که مشغول زنایند بر آنان نیز دعا کرده و آن ها مردند. پس خداوند به او وحی کرد ای ابراهیم! دعای تو مستجاب است، اما بندگان مرا نفرین نکن چرا که اگر می خواستم آن ها را خلق نمی کردم. (5)

توضیح: از این روایت برداشت می شود که: چون خداوند ابراهیم (علیه السلام) را نهی از دعای بر علیه این دسته بندگانش می کند، بنا بر این دعای ابراهیم (علیه السلام) نابه جا و نادرست بوده و اما با این وجود مستجاب شده، پس در مورد بحث ما نیز با اینکه اشخاصی که بر علیه شان دعا می شود ممکن است که لایق دعای بد نباشند، اما دعای شخصی دعا نویس و... بر علیه شان مستجاب می گردد.

6- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : سه گروهند که دعایشان مستجاب نمی شود؛ مردی که بر زنش (که باعث ناراحتی شوهر است) دعامی کند، اما چون اختیار آن زن به دستش است و اگر بخواهد می تواند او را طلاق دهد (اما طلاق نمی دهد)، دعایش مستجاب نمی شود. و دیگری مردی است که حقی بر گردن دیگری دارد و به هنگام دادن آن حق، کسی را شاهد نگرفت و سپس آن فرد بده کار حقش را انکار می کند و این بر علیه او دعا می کند، اما دعایش مستجاب نمی شود چرا که شاهدی بر حقش نگرفته است و... . (6)

ص: 105


1- خصال ج1/158.
2- طب الأئمة (علیهم السلام) /39.
3- التوحید/382.
4- امالی طوسی/280.
5- تفسیر عیاشی ج1/142.
6- عدة الداعی/91.

توضیح: مفهوم حدیث این می شود که اگر آن شوهر از طلاق، و این طلب کار از شاهد، کمک گرفته و آن وقت مشکلی پیش می آمد، دعایش مستجاب می شد. یا اینکه اگر آن شوهر به هر دلیلی نمی توانست زنش را طلاق دهد و این طلب کار به هر علتی قدرت شاهد گرفتن نداشته دعایشان مستجاب می شد.

دلیل دیگر ما علاوه بر روایات فوق، وحدت بحث دعا، چشم زخم، سحر و... است. نظر مشهور علماء در بحث چشم زخم و بسیاری از علماء دیگر در مبحث سحر این است که این گونه اعمال با وجود اینکه نابه جا و نابه حق هم استفاده شوند، موثرند. دعای منفی و بد کردن نیز هیچ فرقی با این گونه بحث ها ندارد و می تواند مؤثر باشد.

7- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : ... صحیح ترین تعریف سحر این است که آن مانند طبّ می باشد، ساحر کسی را جادو می کند در نتیجه از نزدیکی با زنان می افتد، پس نزد طبیب رفته و از راه دیگری او را علاج کرده، و درمان می شود. (1)

سؤال ششم: حال با توجه به این که می گویید: چنین دعاهای منفی ای نیز مثل چشم زخم و سحر مؤثرند، پس معنای حرف شما این است که خداوند با قبول تأثیر این گونه امور، به گناه و معصیت و فساد کمک کرده است که چنین چیزهایی در خداوند راه ندارد؟ و اگر بگویید: خداوند به این گونه امور أثر نمی دهد بلکه خود این امور مؤثرند، معنای این حرف نیز خلاف توحید است چرا که قائل به وجود موجودی مؤثر در کنار خداوند، شده ایم.

جواب: اولا در جای خودش با ادله مختلف ثابت شده که نیروی مؤثر دیگری در هستی به جز خداوند وجود ندارد و تنها مؤثر در هستی خود خداوند متعال است.

سخن الله

هیچ کسی نمی تواند ضرری برساند مگر با اذن و خواست خداوند. (2)

ثانیا: دعای بد و چشم زخم و سحر جزء اسباب و علل هستند و مثلا همان طورکه خداوند از فرود آمدن چاقوی ظالم بر گلوی مظلوم ممانعت نمی کند همان طور هم جلوی تأثیر دعای بد و چشم زخم و سحر را نمی گیرد.

ثالثا: علت اذن خداوند و تأثیر بخشیدنش به این گونه امور بر اساس مصالحی است. بسیاری از ما انسان ها به خاطر گناهان و اعمال زشتمان لایق و سزاوار مجازاتیم و خداوند بندگانش را به وسیله گرفتاری ها، بیماری ها، اختلافات بین زن و شوهر و... تنبیه نموده تا کفاره گناهانشان باشد.

ص: 106


1- احتجاج ج2/340.
2- سوره بقره/102

و یا مثلا اگر بنا باشد دنیا همیشه بر وفق مراد ما باشد حب دنیا در دل ما جای گرفته و از آخرت غافل می مانیم، لذا سختی ها و گرفتاری های ناشی از دعای بد و چشم زخم و سحر می تواند جلوی این دلبستگی خطرناک را بگیرد.

و یا با گرفتار شدن و اندوهگین شدن، به خداوند روی آورده و با او مناجات نموده و به دنبالش به خداوند نزدیک می گردیم.

این ها همه تنها گوشه ای از مصالحی است که خداوند برای دعای بد، چشم زخم و سحر قرار داده است شاید شنیده باشید که بعضی طبیب ها برای درمان بعضی امراض، عقرب به جان مریضشان می اندازند تا زهر موجود در این موجود، سبب درمان آن امراض گردد. حکایت خداوند و مصائبی که به وسیله این گونه امور بر ما می فرستد، حکایت چنین اطبّائی است.

شاهد

صفوان بن یحیی: با امام رضا (علیه السلام) در مدینه همراه با گروهی از کنار شخصی که نشسته بود، گذر نمودیم.

در این هنگام آن شخص نشسته گفت: این امام رافضیان است.

من به امام رضا عرض کردم: آیا سخن این مرد را نشنیدید؟

فرمودند: بله! او مؤمنی است که ایمانش در حال کامل شدن است (اما هنوز کامل نشده).

وقتی که شب شد حضرت بر آن شخص دعا کردند، پس دکانش سوخت و مابقی اموالش هم دزد برد.

روز بعد همان شخص دیروزی را دیدم که خاضع و فقیر، در مقابل امام رضا (علیه السلام) است. حضرت امر کردند که چیزی به آن شخص کمک کنند. سپس فرمودند: ای صفوان! او مؤمنی است که ایمانش در حال کامل شدن است و آتش گرفتن مغازه و سرقت مابقی اموالش به مصلحت او است. (1)

رابعا: خداوند ابزار مقابله با این گونه امور را در اختیار ما گذاشته و امر فرموده که: به آن ها تمسک جوییم. مثلا فرموده: صدقه دهید، دعا کنید، صله ارحام نمایید و... که همه این ها مانع و رافع گرفتاری های ناشی از دعای بد و چشم زخم و سحر است.

سؤال هفتم: آیا لعن و نفرین فرستادن بر خود جایز است؟ آیا چنین دعاهایی نیز مستجاب می شود؟

جواب: جواب این سؤال شبیه همان «سؤال از جایز بودن لعن و نفرین» دیگران است، بنا بر این همان طور که آن جا گفتیم، لعن و نفرین فرستادن بر کسی که شیعه است، حرام می باشد، خواه آن شخص، خود انسان باشد و خواه دیگری مگر در موارد خاص که مثلا یکی از آن ها بحث ملاعنه (2) است.

ص: 107


1- الخرائج و الجرائح ج1/369.
2- ملاعنه یکی از احکام فقه است و معنایش این است که؛ هنگامی که مردی به همسر خویش نسبت زنا بدهد به شیوه خاصی که در قرآن آمده زن و شوهر یک دیگر را لعن می نمایند تا حقیقت امر معلوم گردد.

و اما اینکه آیا نفرین و لعن و دعای بد خود انسان بر علیه خودش نیز مستجاب می شود، جوابش مثبت است.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) (خطاب به مردی که شنید پیامبر در نماز سوره قارعه را می خواند و دعا کرد که خداوند، او را به سبب گناهانش در همین دنیا عذاب کند و بعد بیمار شد): بد حرفی زدی. چرا نگفتی: رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ (خدایا! در دنیا به من خیر و خوبی داده و مرا از عداب آتش نگه دار)، پس پیامبر برایش دعا کرد و او خوب شد. (1)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : بر خودتان جز دعای خیر (دعای دیگری) نکنید، زیرا ملائکه برای دعاهایتان آمین می گویند. (2)

3- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خود و فرزندان و خدمت کاران و مالتان را نفرین نکنید تا از طرف خداوند با زمانی که در آن دعا مستجاب می گردد، مصادف شود. (خود و فرزندان و خدمت کاران و مالتان را نفرین نکنید، زیرا بعضی اوقات است که دعا در آن مستجاب است و ممکن است این نفرین شما در آن وقت باشد). (3)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : راه های نجات و راه های هلاکت و نابودی خویش را بشناس تا در دعایت از خداوند چیزی که چه بسا هلاکتت در آن است در حالی که خیال می کنی نجاتت در آن است را نخواهی. (4)

توضیح: این جا نیز درخواست هلاکت و نابودی خویشتن از خداوند (ولو خود انسان نداند) مستجاب می شود و الا دیگر محلی برای این سخن امام: «راه های نجات و هلاکتت را بشناس تا نابودیت را از خداوند نخواهی» نبود.

5- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : امام سجاد (علیه السلام) مردی را در حال طواف کعبه دیدند که مشغول این دعا بود: بار إلها! از تو صبر می خواهم. حضرت بر کتف آن شخص زدند و فرمودند: با این دعا از خدا بلا خواستی. (این گونه دعا نکن بلکه) بگو: خدایا! از تو عافیت وشکر بر عافیت می خواهم. (5)

توضیح: بنا بر حدیث، چنین می توان برداشت نمود که: اگر انسان برای خودش بلا و گرفتاری نیز بخواهد (ولو خودش نداند) خداوند آن را نصیب انسان می کند و الّا معنا نداشت که حضرت او را از چنین دعایی منع نموده و دعای بی درد سر را به او بیاموزد.

ص: 108


1- دعوات/114.
2- کنز العمال ج2/93.
3- همان.
4- مصباح الشریعة/132.
5- دعوات/114.

شاهد

یکی از دوستان حاج شیخ رجب علی خیاط: زمانی بود که وضع کاسبی من به هم خورد و از این بابت ناراحت بودم، تا اینکه روزی جناب شیخ از من پرسید: چرا ناراحتی؟ و من هم جریان را برای ایشان تعریف کردم.

فرمودند: مگر تعقیبات نمی خوانی؟

عرض کردم: چرا می خوانم.

فرمودند: چه می خوانی؟

عرض کردم: من دعای صباح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را می خوانم.

فرمودند: به جای دعای صباح، سوره حشر و دعای عدیله را در تعقیبات بخوان تا مشکلات شما مرتفع شود.

عرض کردم: چرا دعای صباح را نخوانم؟

فرمودند: این دعا فقرات و نکاتی دارد که فرد باید توانایی و کشش آن را داشته باشد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این دعا از باری تعالی درخواست می فرمایند که: خدایا! دردی به من عطا فرما که در آن لحظات هم از یادت غافل نشوم، لذا این دعا ظرفیت خاص خود را نیاز دارد و شما بدون داشتن ظرفیت لازم دعای صباح را خوانده ای و چنین مشکلاتی برای شما ایجاد شده است، بنا بر این شما به جای دعای صباح، سوره حشر و دعای عدیله را بخوان، إن شاء اللّه مشکلات مرتفع می شود.

پس از مدتی که شروع به خواندن سوره حشر و دعای عدیله نمودم، یکی از رفقا ده هزار تومان به من قرض داد.

با آن پول کار کردم، منزل هم خریدم و کم کم کارم راه افتاد. (1)

ف) نبودن دعای مستجاب شده ای بر خلاف دعای جدید

سخن اولیاء الله

محدث نوری: این مانع (مستجاب شدن دعای قبلی که ضد دعای جدید است) در میان مردم شایع است، زیرا بسیاری از خداوند توفیق طاعت و دوری از گناه می خواهند و حال آنکه این طاعت و دوری از گناه غالبا متوقف است بر انواع بلا و نقص در مال و جان و اهل، و خداوند چنین دعاهایی را مستجاب می کند و وقتی که می خواهد آن ها را برای مستجاب شدن دعایشان (مطیع خدا شدن و پرهیز از گناه) با بلا امتحان کند مردم درصدد برطرف شدن آن بلا می گردند در حالی که این دعای دوم، خلاف خواسته اوّلشان است. (2)

شاهد

ص: 109


1- کیمیای محبت/204.
2- ترجمه دار السلام ج3/208.

امام عسکری (علیه السلام) : سلمان فارسی بر گروهی از قوم یهود عبور کرده و برخی از فضائل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را بیان نموده و از خداوند خواست به او زبانی برای تمجید و ثنایش، و قلبی شاکر بر نعمت ها و صابر بر بلاها دهد و خداوند دعایش را اجابت فرمود.

یهودیان برای امتحان سلمان، او را با تازیانه زدند... .

سلمان فقط گفت: خدایا! مرا بر بلا شکیبا گردان.

و وقتی که یهودیان خسته شدند، گفتند: ای سلمان! ما گمان نمی کردیم با این شکنجه، جانی در بدنت بماند. چرا از پروردگارت نمی خواهی ما را از تو باز دارد؟

گفت: نه، چون این برخلاف دعای صبر (ی است که کرده ام)... .

دوباره او را تازیانه زدند و وقتی که خسته شدند، گفتند: ای سلمان! اگر تو به خاطر ایمانت به محمد (صلی الله علیه و آله) پیش خدا ارزشی داشتی، دعایت را مستجاب کرده و ما را از تو باز می داشت.

گفت: شما چقدر نادانید! خداوند چگونه دعایی که خلاف صبری که از او خواسته ام است را اجابت کند، من از او صبر خواستم نه بازداشتن شما، تا شما را از من باز دارد و ضد دعای من باشد. (1)

ص) نبودن مظلمه و حقی بر گردن و ذمه دعا کننده

سخن حجج الله

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : خداوند تبارک و تعالی بر حضرت مسیح (علیه السلام) وحی فرستاد: ... و به آنان (سران و بزرگان بنی اسرائیل) خبر بده که من دعای احدی از آنان را در حالی که حق احدی از مخلوقاتم بر عهده اش باشد، مستجاب نخواهم کرد. (2)

ق) نبودن دعا برای رفع ظلمی که خود دعا کننده آن را به دیگری نموده باشد

روایت

1- تورات (خداوند خطاب به بنده): بلاشک هر گاه که تو شروع به نفرین بنده ای از بندگانم که به تو ظلم کرده، بنمایی، از بندگانم کسی است که به خاطر ظلم تو به او، تو را نفرین می کند، پس اگر دوست داری، هر دو نفرین را مستجاب می کنم (هم نفرین تو بر کسی که به تو ظلم کرده و هم نفرین کسی که تو به او ظلم نموده ای)، و اگر هم دوست داشته باشی هر دو نفرین را تا قیامت به تأخیر می اندازم (پس این قدر بر نفرینت بر علیه کسی که به تو ظلم کرده، اصرار نورز). (3)

ص: 110


1- تفسیر امام عسکری (علیه السلام) /68. (مضمون ترجمه از ترجمه دار السلام (نوری) ج3/207).
2- فتح الأبواب/295.
3- دعوات/25.

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خدا تبارک و تعالی فرمود: به عزت و جلالم قسم! (که) دعای ستم دیده ای در رابطه با ستمی که به او شده در حالی که مثل آن ستم را به دیگری نموده باشد، مستجاب نمی کنم. (1)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر گاه به کسی ظلم شود و او شروع به نفرین بر ظالم نماید، خدای جل جلاله می فرماید: این جا شخص دیگری است که به اعتقاد اینکه تو به او ظلم کرده ای، تو را نفرین می نماید، پس اگر می خواهی، نفرین هر دوی شما را مستجاب می کنم و اگر هم خواستی، نفرینتان را به تأخیر می اندازم تا مشمول عفوم شوید. (2)

ر) مانع نبودن دعای بنده مقرب تری در مقابل دعای او

سخن اولیاء الله

محدث نوری: (یکی از موانع دعا این است که) دعای بنده مقرب تر و فرمان برتری برخلاف دعای شخص داعی باشد. چنان چه صاحب مزرعه ای دعا کند که خدا به او برکت دهد و کسی که از این شخص ظلمی دیده (و در نزد خدا مقرب تر است) بر او نفرین کند یا مثلا کسی، کس دیگری را نفرین کند، اما بنده مقرب تری نجات شخص نفرین شده را خواسته باشد. (3)

ش) ظالم را در ظلمش معذور ندانستن

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس ظالمی را در ظلمش معذور بداند (و بگوید: ظلم او درست و به جاست)، خداوند شخصی را بر او مسلط می گرداند که به او ظلم نماید، پس اگر دعا کند دعایش مستجاب نشود و خداوند به واسطه ستمی که به او رسیده، به او پاداش و اجر نمی دهد. (4)

ت) بی اثر بودن دعای بدون تلاش

ممکن است بعضی در ذهنشان این باشد که اگر فقط به صرف دعا اکتفا نموده و دست به تلاش نزده یا آن چنان که باید تلاش نکنند باز هم به مقصودشان خواهند رسید. اما از آن جا که یکی از سنت ها و قوانین الهی قانون اسباب و علل است و کار و تلاش نیز یکی از این اسباب و وسایل است، بدون کار و تلاش خواسته انسان محقق نخواهد شد و باید «با توکل زانوی اشتر بست».

ص: 111


1- فتح الأبواب/296.
2- امالی صدوق/318.
3- ترجمه دار السلام ج3/209.
4- کافی ج2/334.

و بر اساس همین سنت است که خداوند جلوی ظلم ظالمین را با نیروی غیبی اش نگرفته و به آن ها اجازه می دهد تا بر اساس اختیارشان به ظلم و جنایت بپردازند.

سخن الله

همانا خداوند، اوضاع و احوال قوم و گروهی را تا خود آن قوم و گروه (آن را) تغییر ندهند، تغییر نمی دهد. (1)

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هر کس بعد از اینکه دانست کسی شارب الخمر است، امانتی را به او بسپارد، دیگر خدای عزّ و جلّ، ضامن او نبوده و اجری نداشته و چیزی برایش جایگزین نمی شود. (2)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : بعضی افراد دعایشان مستجاب نمی شود. از جمله آن ها کسی است که به دیگری تا مدت معینی قرض می دهد، اما نه نوشته ای از او می گیرد و نه شاهدی بر آن قرار می دهد. و دیگر کسی که ارحام خود را نفرین نماید. (سوم) مردی که زنش او را تا حد توان مرد بیازارد، و او در این میان، زن خویش را نفرین نموده و می گوید: خدایا! مرا از دست زنم راحت کن. پس خداوند به او می فرماید: بنده ام! آیا امر زنت را به تو نسپردم؟ اگر بخواهی (می توانی) طلاقش دهی و اگر اراده نمائی (می توانی) طلاق ندهی. (چهارم) کسی است که خدای متعال به او ثروتی داده، سپس (آن قدر) در راه خیر و تقوا خرج می کند که دیگر چیزی از آن باقی نمی ماند و در این حال از خداوند ثروت می خواهد، پس پروردگار تبارک و تعالی به او خطاب می نماید: آیا به تو رزق و روزیّ نداده و بی نیازت نساختم؟ پس چرا میانه روی نکردی؟ و چرا اسراف و زیاده روی می نمایی؟ بی شک من اهل اسراف را دوست ندارم. (پنجم) مردی که در خانه نشسته و دعا می کند که خداوند روزیّش را برساند، در حالی که از خانه خارج نشده و همان طور که خداوند، امر (به کار کردن) نموده، (با کار) فضل او را به دست نمی آورد. خداوند به او می فرماید: ای بنده من! دنیا را که بر تو حرام نکرده ام و چیزی در اعضاء و جوارحت که نینداخته ام (بدنت سالم است) و زمین من (هم که) وسیع است، پس چرا از خانه خارج نشده و به دنبال روزیّ نمی روی؟ ... . (3)

3- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : پنج نفرند که دعایشان مستجاب نمی شود: (اول) مردی که خداوند طلاق زنش را به دست او داده است و زن، مرد را اذیت نموده و می تواند مخارج طلاق او را بدهد و طلاقش نمی دهد. (دوم) و مردی که بنده اش سه بار گریخته باشد و او را نفروشد. (سوم) و کسی که از کنار دیوار کجی که در حال فرو ریختن است بگذرد و به سرعت از آن جا نگذرد تا دیوار بر سرش فرو افتد. (چهارم) و

ص: 112


1- سوره رعد/11.
2- تهذیب الأحکام ج7/231.
3- قرب الإسناد/38.

شخصی که به شخص دیگری قرض بدهد و (شاهد و) گواهی بر قرض نگیرد. (پنجم) و مردی که در خانه خود نشسته و بگوید: بار إلها! روزیّ مرا برسان و به دنبال روزیّ نرود. (1)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : یکی از انبیاء بیمار شد. با خودش گفت خود را درمان نمی کنم تا همان کس که مرا بیمار ساخته، همان شفادهنده ام باشد.

پس خداوند عزّ و جلّ به او وحی فرمود: تا خود را مداوا ننمائی، شفایت نمی دهم. (2)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : برآورده شدن حاجات، به دست خدا، و اسباب و لوازم آن بعد از خداوند، بندگانند (که) به دستشان جاری می گردد. پس هر حاجت و خواسته ای را که خداوند برآورده کرد، با تشکّر، از او بپذیرید، و هر کدام که برآورده نشد، با خشنودی و تسلیم و صبر، آن را قبول کنید، چه بسا آن برای شما خیر باشد، زیرا حقیقت این است که خداوند، صلاح کارتان را می داند و شما از آن بی خبرید. (3)

6- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : همانا بنده دو دستش را گشوده، دعا نموده و از فضل خداوند مالی را طلب کرده و خداوند به او عطا می کند، اما او آن را در چیزی که خیری در آن نیست، خرج می کند.

مجددا از خدا درخواست می نماید، پس خداوند می گوید: مگر به تو ندادم؟ مگر با تو چنین و چنان نکردم؟ (4)

7- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : چهار کسند که دعائی از آنان اجابت نمی شود: مردی که در خانه نشسته (و) می گوید: بار خدایا! مرا روزیّ بده، به او گفته می شود: آیا به تو دستور ندادم که دنبال روزیّ باشی؟ و مردی که زنی دارد و بر او نفرین می کند، به او گفته می شود: آیا کار (طلاق) او را به تو وانگذاردم؟ و مردی که مالی داشته و آن را از بین برده و می گوید: بار خدایا! به من روزیّ بده، به او گفته می شود: آیا به تو دستور ندادم میانه روی کنی؟ آیا به تو دستور ندادم درست عمل کنی؟ ... و مردی که مالی داشته و بدون شاهد، قرضش داده است، به او گفته می شود: آیا به تو دستور ندادم که شاهد بگیری؟ (5)

سخن اولیاء الله

1- شهید مرتضی مطهری: شرط دیگر (از شرائط استجابت دعا) این است که واقعاً مظهر حاجت باشد؛ در موردی باشد که انسان دسترسی به مطلوب ندارد، عاجز است، ناتوان است، اما اگر خداوند کلید حاجتی را به دست خود انسان داده و او کفران نعمت می کند و از به کار بردن آن کلید مضایقه دارد و از خدا می خواهد آن دری را که کلیدش در دست دعا کننده است به روی او باز کند و زحمت به کار بردن کلید را از دوش او بردارد، البته چنین دعایی قابل استجابت نیست.

ص: 113


1- خصال ج1/299.
2- مکارم الأخلاق/362.
3- تحف العقول/365.
4- امالی طوسی/678.
5- کافی ج2/510.

این گونه دعاها را نیز باید از نوع دعاهای مخالف سنن تکوین قرار داد. دعا برای تحصیلِ توانایی است. دعا در صورتی که خداوند توانایی (دست یافتن به) مطلوب را به انسان داده است، از قبیل طلب تحصیل حاصل است. ... دعا در نظام خلقت برای این نیست که جانشین عمل شود. دعا مکمّل و متمّم عمل است نه جانشین عمل. (1)

2- علامه سید محمدحسین طباطبائی

أ: در عدةالداعی روایت کرده که «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به أبی ذر فرمود: ای أباذر! می خواهی کلماتی به تو بیاموزم که خدای عزّ و جلّ به وسیله آن ها به تو سود رساند؟ أبو ذر می گوید: گفتم: بله یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) !

فرمود: خدا را پاس دار، تا خدا پاست بدارد، خدا را در نظر بگیر، تا همه جا او را پیش رویت ببینی، در حال رفاه و خوشی به یاد او باش، تا در حال شدت بیادت باشد، و هر وقت خواستی درخواستی کنی از خدا بکن، و چون خواستی بی نیاز باشی این بی نیازی را از راه اعتماد به خدا کسب کن، پس بدان که قلم قضاء بر آن چه که تا روز قیامت خواهد شد جریان یافته، و همه را نوشته، و اگر تمامی خلائق جمع شوند تا خیری به تو برسانند که خدا برایت ننوشته، نخواهند توانست». (2)

این که فرمود: «در حال رفاه و خوشی به یاد او باش، تا در حال شدت بیادت باشد»، معنایش این است که در حال خوشی دعا کن، و خدا را فراموش مکن، تا در حال شدت همان دعایت را مستجاب کند، و فراموشت نکند، چون کسی که پروردگار خود را در حال خوشی فراموش کند، به طور قطع چنین پنداشته که اسباب ظاهری در فراهم ساختن رفاه او مستقل از خدایند، آن وقت صاحب چنین پنداری، وقتی در حال شدت پروردگار خود را می خواند معنای این خواندنش این است که خدای تعالی تنها در حال شدت ربّ و مدبّر او است، و حال آنکه خدای تعالی این طور نیست، بلکه در هر حال چه شدت و چه رخا ربوبیت دارد، در نتیجه صاحب این پندار نه در حال رفاه خدای عالم و آفریدگار خود را خوانده، و نه در حال شدت، بلکه دیگری را خوانده.

و این معنا در بعضی روایات به زبانی دیگر آمده، مثلا در کتاب مکارم الاخلاق از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: «کسی که از پیش دعا کرده باشد هنگام نزول بلا دعایش مستجاب می شود - و بعضی گفته اند: دعا صوتی است پسندیده که در رسیدنش به آسمان چیزی جلوگیرش نیست - و کسی که قبل از گرفتاری دعا نکرده باشد، دعای در هنگام نزول بلایش مستجاب نمی شود، و ملائکه می گویند: این صدای کیست که تاکنون نشنیده و آن را نمی شناسیم، (تا آخر حدیث)». (3)

(و از مجموع دو دسته روایات چنین برمی آید، آن کسی که در حال خوشی دعا ندارد، و با خدا کاری ندارد، در حال شدت هم انقطاع کامل برایش دست نمی دهد، باز هم که دعا کند گوشه چشمش به اسباب

ص: 114


1- مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج 23/789.
2- عدة الداعی/132.
3- مکارم الأخلاق/271.

ظاهری است، نمی تواند به کلی از آن ها قطع امید کند). و اینکه فرمود: «و چون درخواستی داشتی از خدا بخواه، و چون خواستی بی نیاز باشی با یاد خدا بی نیازی را به دست آر...»، ارشاد است به اینکه وقتی می خواهی درخواستی بکنی، و یا کمکی بطلبی، این سؤال و استعانت را حقیقتا بکن، و سؤال و استعانت حقیقی آن است که از خدای تعالی بشود، چون اسباب عادی که در دسترس ما هست سببیت شان همه محدود به آن مقداری است که خدا برایشان مقدر کرده، نه آن طور که به نظر ما می رسد، و خیال می کنیم در مقابل خدا آن ها هم سبب مستقل در تاثیرند، بلکه این اسباب تنها طریقیت و وساطت در ایصال دارند، و گر نه کار همه اش به دست خدای تعالی است.

بنا بر این بر بنده خدا واجب است که در حوائج خود متوجه به جانب عزت، و باب کبریاء شود، و هرگز به هیچ یک از اسباب ظاهری رکون و اعتماد نکند، گو اینکه خدای تعالی چنین تقدیر کرده، که امور جز از راه اسباب به جریان نیفتد، و لیکن سبب هر چه باشد چیزی است که خدا سببش کرده.

پس کلام امام دعوت به این معنا است که بندگان خدا به اسباب اعتماد نکنند، و همه اعتمادشان بر خدایی باشد که سببیت را به اسباب داده نه این که امام خواسته باشد مردم را به این اعتقاد هدایت کند که اسباب به کلی لغو و بی اثرند و هر وقت هر حاجتی دارند از غیر مجرای اسباب آن را طلب کنند، چون چنین چیزی صحیح نیست، و چنین توقعی بی جا است، چه طور ممکن است امام چنین چیزی فرموده باشد، با اینکه اهل دعا در همین دعا کردنش سبب های زیادی به کار می برد، از قبیل قلب و زبان، و در راه به دست آوردن حاجت خود همه ارکان وجود خود را به کار می گیرد، و همه این ها سببند.

این معنا را در انسان در نظر بگیر، که هر چه می کند با ابزارهای بدن خود می کند، اگر می دهد با دست می دهد، و اگر می بیند با چشم می بیند، و اگر می شنود با گوش می شنود، پس همین انسان اگر از خدا از کار افتادن اسباب را بخواهد مثل کسی می ماند که از من بخواهد چیزی به او بدهم، اما بدون دست، و یا به او بنگرم، اما بدون چشم، و یا به سخنانش گوش دهم، اما بدون گوش، و کسی که رکون و اعتمادش تنها به اسباب باشد نه به خدا، مثل کسی است که تمام امید و انتظارش به دست من باشد تا به سویش دراز شود، و چیزی به او بدهد، و یا همه اعتمادش به چشم من باشد تا به او بنگرد، و یا همه رکونش به گوش من باشد تا سخن او بشنود، و در عین حال به کلی از وجود من غافل باشد، معلوم است که چنین کسی غافل و دیوانه است (چون ممکن نیست انسان عاقل دست و چشم و گوش را ببیند و به کلی از صاحب آن غافل باشد). (1)

ب: در کتاب عدةالداعی در روایت... فرمود: «زمانی خدای تعالی به بعضی از انبیاءش وحی فرستاد، که به عزت و جلالم سوگند که آرزوی هر آرزومندی را که به غیر من امید ببندد مبدل به نومیدی می کنم، و جامه ذلت در میان مردم بر تنش می پوشانم، و از گشایش و فضل خودم دور می کنم، آیا بنده، بنده من باشد، و در شدائدش به غیر من امید ببندد با اینکه شدائد همه به دست من است و آیا به غیر من امیدوار شود، با اینکه

ص: 115


1- ترجمه تفسیر المیزان ج 2/55.

غنی بالذات و جواد علی الاطلاق منم، و کلید همه درهای بسته به دست من است، و در خانه من به روی هر کس که بخواهد مرا بخواند باز است. (تا آخر حدیث)». (1)

و نیز در عدةالداعی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت آورده که فرمود: «خدای تعالی فرموده هیچ مخلوقی دست به دامن مخلوق دیگر نمی شود، مگر آنکه من رشته اسباب آسمان ها و اسباب زمین را علیه او قطع می کنم، دیگر اگر از من چیزی بخواهد عطایش نمی کنم، و اگر به درگاهم دعا کند دعایش را مستجاب نمی سازم، و هیچ مخلوقی دست به دامن خود من نمی شود و چشم امید از مخلوق من نمی پوشد مگر آنکه آسمان ها و زمین را ضامن رزقش می کنم، آن وقت اگر دعا کند اجابت می کنم، و اگر حاجت بخواهد برمی آورم، و اگر طلب آمرزش کند او را می آمرزم». (2)

آن چه این دو حدیث افاده می کنند این است که دعا باید خالص باشد، نه اینکه سببیت اسباب وجودی عالم را که آن ها را میان هر موجودی و حوائجش واسطه قرار داده ابطال کنند، چون هر انسانی می داند که چنین اسبابی وجود دارند، اما سببیت آن ها را خدا به آن ها داده، نه اینکه خود آن ها علت تامه ای باشند، که مستقل از خدای سبحان فیض را به معلول های خود برساند.

توضیح اینکه؛ انسان با فطرت خود این معنا را درک می کند که برای حاجتش برآرنده ای است، که فعلش از او تخلف نمی کند، و نیز درک می کند آن چه از سبب های ظاهری که وی دست به دامن آن ها می زند سبب تام نیستند، و فعل و اثرشان از آن ها تخلف می کند، که آن شاعر می گوید: ناگهان سرکنگبین صفرا فزود.

پس انسان این شعور و درک را دارد که آن مبدئی که سر نخ تمامی امور آن جا است، و رکنی که در تحقق و وجود هر حاجت از حوائجش بدان اعتماد و دلگرمی دارد، غیر این اسباب ظاهری است، و لازمه این درک آن است که اعتماد کامل و رکون تام به این اسباب نداشته باشد، به طوری که به کلی از آن سبب تام و حقیقی غافل بماند، و هر چیزی را مستند به سبب های ظاهریش بپندارد.

آری انسان با کم ترین دقت و توجه ملتفت به این نکته می شود، حال اگر سؤالی کند و حاجتی بطلبد و حاجتش هم برآورده گردد، از این برآورده شدن کشف می کند سؤالش سؤال از پروردگارش بوده، و حاجتی که داشته و از راه شعور باطنی خود آن را تشخیص داده از طریق اسباب ظاهری به درگاه پروردگارش رسیده، و از آن جا به وی افاضه شده است، و اگر همین حاجت را از سببی از اسباب ظاهری بخواهد، از کسی خواسته که شعور فطری و باطنیش حکم می کند به اینکه آن سبب، برآرنده حاجتش نیست، بلکه خیال می کرده که آن سبب برآرنده حاجتش می باشد، و قوه خیالیش به عللی غیر از شعور باطنی به حاجت، آن سبب را در نظرش برآرنده حاجت تصویر کرده، و این در همان مواردی است که باطن آدمی مخالف با ظاهر او است.

مثالی که می توانیم در این جا بیاوریم این است که، بسیار می شود انسان چیزی را دوست دارد، و به آن اهتمام می ورزد، تا آنکه آن را به دست می آورد و می بیند که همین محبوبش مزاحم و مضر به منافعی است که برای او مهم تر و محبوب تر است، ناگزیر از آن دست برمی دارد، و محبوب تر را می گیرد، و بسیار می شود

ص: 116


1- عدة الداعی/135.
2- عدة الداعی/136.

که از چیزی نفرت دارد، و به خاطر حفظ منافعش از آن می گریزد، ولی تصادفا به همان چیز برمی خورد، و می بیند برخلاف آن چه می پنداشت از منافعی که به خاطر آن از این می گریخت سودمندتر و بهتر است.

کودک مریض از نوشیدن دوای تلخ می گریزد، و در عین اینکه طالب بهبودی خویش است، از خوردن دوا گریه می کند، این انسان با شعور باطنی و فطریش صحت و سلامتی را می خواهد، و به زبان فطرت درخواست آن را دارد، هر چند که به زبان سر و با عملش خلاف آن را درخواست می کند.

پس معلوم می شود انسان در زندگیش دو نظام دارد، یک نظام به حسب فهم فطری و شعور باطنی، و نظامی دیگر به حسب تخیل، نظام فطریش از خطا محفوظ است، و در مسیرش دچار اشتباه نمی شود، و اما نظام تخیلیش بسیار دست خوش خبط و اشتباه می شود، چه بسا می شود که آدمی به حسب صورت خیالیش چیزی را درخواست می کند، و جدا می طلبد و نمی داند که با همین سؤال و طلبش درست چیز دیگری مخالف آن می خواهد، پس باید حدیث را به همین معنا توجیه کرد، و این همان معنایی است که از کلام علی (علیه السلام) که به زودی می آید که فرمود: «عطیه و بخشش به قدر نیت است» (1)، به چشم می خورد. (2)

ج: در کتاب دعوات تألیف راوندی آمده: «خدای تعالی در تورات به بنده خود خطاب کرده می فرماید: تو هر وقت بنده ای از بندگان مرا نفرین کنی که به خاطر ظلمی که به تو کرده، نابودش کنم، در همان وقت کسی هم هست که تو را نفرین می کند به خاطر ظلمی که تو به او کرده ای، اگر می خواهی هم نفرین تو را مستجاب می کنم، و هم نفرین او را، و اگر بخواهی، استجابت نفرین هر دو را تا روز قیامت تأخیر می اندازم». (3)

سرّ این معنا روشن است، برای اینکه وقتی کسی چیزی را به نفع خود مسألت می نماید لابدّ به آن راضی هم هست، و وقتی به آن راضی و خشنود باشد باید به هر چه که از هر جهت مثل آن است نیز راضی باشد، وقتی علیه ستم گر خودش نفرین می کند، و انتقام را می خواهد به خاطر اینکه ظلم کرده، باید به طور کلی از انتقام گرفتن از ستمگر راضی باشد، و آن را دوست بدارد، پس اگر خودش هم ستم گر باشد نفرین علیه ستمگرش نفرین علیه خودش هم هست، چون گفتیم او با نفرین کردنش می فهماند که انتقام از ستم گر را دوست می دارد، حال اگر این انتقام را نسبت به خودش هم دوست بدارد، که هرگز دوست نمی دارد، به بلائی گرفتار می شود که آن را برای غیر خودش درخواست کرده بود، و اگر دوست ندارد در حقیقت نفرینی و دعائی از او سر نزده، بلکه فقط گفتاری زبانی بوده. (4)

د: اینکه فرمود: «عطیه به مقدار نیت است»، منظورش این بوده که استجابت همواره مطابق دعا است، پس آن چه سائل بر حسب عقیده قلبیش و حقیقت ضمیرش از خدا می خواهد، خدا به او می دهد، نه آن چه که گفتارش و لقلقه زبانش اظهار می دارد، چون بسیار می شود که لفظ آن طور که باید مطابق با معنای

ص: 117


1- غرر الحکم/193.
2- ترجمه تفسیر المیزان ج 2/49.
3- دعوات/25.
4- ترجمه تفسیر المیزان ج 2/54.

مطلوب نیست، که بیانش گذشت، بنا بر این جمله مورد بحث بهترین و جامع ترین کلمه است برای بیان ارتباط میان درخواست و اجابت.

و چگونه جامع ترین کلمه نباشد؟ با اینکه در کوتاه ترین عبارت موارد بسیاری از دعاهایی را که مستجاب نمی شود بیان کرده، که چرا نمی شود؟ مانند موردی که اجابت طول می کشد، و موردی که خیر دنیایی مسؤول با خیر مهم تر دنیایی و یا آخرتی تبدیل می شود و مواردی که خواسته دعا کننده به صورت دیگری غیر صورتی که خواسته مستجاب می شود که سازگارتر به حال سائل است، چون بسیار می شود سائل نعمتی گوارا درخواست می کند، که اگر فورا به او داده شود گوارا نمی شود، لذا اجابتش تأخیر می افتد تا سائل تشنه تر شود، و نعمت نام برده گواراتر گردد، چون خودش در سؤال خود قید گوارا را ذکر کرده بود، پس در حقیقت خودش خواسته که اجابتش تأخیر افتد، و هم چنین مؤمن که به امر دین خود اهتمام دارد، اگر حاجتی را درخواست کند که برآورده شدن آن باعث هلاکت دین او می شود، و او خودش اطلاع ندارد، و خیال می کند برآورده شدن آن حاجت سعادت او را تامین می کند، در حالی که سعادت او در آخرت او است، پس در حقیقت درخواست او درخواست سعادت در آخرتش است نه دنیا، و به همین جهت دعایش در آخرت مستجاب می شود نه در دنیا. (1)

شاهد

1- ولید بن صبیح: در میان راه مکه و مدینه با امام صادق (علیه السلام) همراه بودم. سائلی آمد و حضرت فرمان داد به او چیزی داده شود.

سپس دیگری آمد و فرمان داد به او چیزی داده شود.

سپس دیگری آمد و فرمان داد به او (هم) چیزی داده شود.

سپس شخص چهارمی آمد. پس حضرت فرمود: خدا سیرت کند.

بعد از آن به ما رو کرده و فرمود: چیزی که بخواهیم به او بدهیم، داریم و لکن می ترسیم یکی از آن سه کس باشیم که خدا دعائی از آنان را اجابت نمی کند: کسی که خدا به او مالی داده و آن را در غیر موردش خرج کرده و سپس بگوید: بار خدایا! به من روزیّ بده، پس دعایش مستجاب نشود. و مردی که بر زن خود نفرین می نماید تا خدا او را از وی راحت کند با اینکه خدای عزّ و جلّ امر (طلاقش) را به او واگذار کرده است. و مردی که همسایه خود را نفرین می کند با اینکه خدای عزّ و جلّ برای او راهی مبنی بر اینکه از همسایگی او به جای دیگر رفته و خانه خود را بفروشد، قرار داده است. (2)

2- شخصی به نام علاء بن کامل خدمت امام صادق (علیه السلام) آمده، در مقابل ایشان نشسته و گفت: از خداوند بخواهید تا به زندگیم گشایش و وسعت رزقی بدهد.

ص: 118


1- ترجمه تفسیر المیزان ج 2/52.
2- کافی ج2/510.

امام فرمودند: برایت دعا نمی کنم. آن را همان طور که خداوند دستور داده به دست آور. (خداوند امر کرده که روزیّ را با کار و تلاش بجوئی، اما تو می خواهی در خانه خود بنشینی و با دعا روزیّت برسد). (1)

سؤالات

سؤال اول: آیا چیزی به نام شانس، حقیقت خارجی دارد؟

جواب: اگر منظور از شانس، رخ دادن حوادث بدون حساب و کتاب و خارج از مشیت و اراده خداوند باشد، که چنین چیزی بطلانش واضح است و اما اگر غرض قسمت و نصیبی باشد که خداوند بر اساس حکمتش برای بندگان قرار داده، صحیح است.

سخن اولیاء الله

علامه محمدتقی جعفری: مسلم است که تنها وسیله به دست آوردن محصول و نتیجه، کار و کوشش است که باید انجام داد. این قانون پایدار در هیچ نقطه ای از تاریخ حیات و در هیچ یک از شئون انسانی، استثنائی ندارد .

آن ساده لوحان که دست یافتن بعضی از مردم را به برخی از موضوعات بدون کار و کوشش، استثناء و یا نقض قانون مزبور تلقی می کنند و شانس و بخت و اتفاق را مانند واقعیت می پذیرند، از دو نکته مهم غفلت می ورزند:

یکی اینکه امتیازات و منافعی را که گاه گاهی بعضی از انسان ها بدون تلاش به دست می آورند، چنین نیست که معلول هائی باشند که بدون علت در اختیار آنان قرار گرفته باشند.

توضیح اینکه؛ هیچ واقعیتی در این جهان بدون علت به وجود نمی آید، نهایت این است که به جهت موضع گیری های مخصوصی که داریم، گاهی عوامل آن رویدادها را درک می کنیم و گاهی آن عوامل از حیطه موضع گیری ما بیرون است و آن ها را درک نمی کنیم، ولی مسلم است که به وجود آمدن هر رویدادی از علت خود، احتیاج به کار و فعالیت دارد. مثلا یک سیب در شاخه درخت، محصول کار و فعالیتی است که در درخت صورت گرفته است. یک عدد استکان که در اختیار من قرار گرفته است، به وسیله کار و فعالیت انسان و ماشین به صورت فعلی در آمده است که امروز من می توانم از آن بهره برداری نمایم.

نتیجه ای که از این اصل می گیریم این است که هیچ موجودی در این عالم نیست مگر اینکه از گذرگاه کار و فعالیت عبور کرده به صورت فعلی خود در آمده است.

دوم اینکه ارتباط آن موضوع با من که هیچ کار و کوششی درباره آن انجام نداده ام، انواع گوناگونی دارد:

1- من کاری انجام داده ام که دارای علت های متعدد بوده است و من برخی از آن ها را منظور نموده، دیگر جنبه های آن را نمی دانستم یا هدف گیری نکرده بودم. در این مورد، بروز نتایج مغفولهِ کار، برای من شانس و بخت و اتفاق جلوه می کند. به عنوان مثال درختانی را در باغچه حیاط می کاریم و منظور ما استفاده از

ص: 119


1- تهذیب الأحکام ج6/323.

میوه های آن ها است. این کار سه نتیجه مطلوب دیگر به وجود می آورد: زیبائی چشم انداز، لطافت هوا، و سایه ای که مورد نیاز است.

در این گونه کارها هیچ انسان عاقلی نمی گوید که من برای به دست آوردن میوه کار کردم و اتفاقا یا از روی شانس و بخت من، سایه و لطافت هوا و منظره زیبا به وجود آمدند، بلکه از روی شعور طبیعی هر سه نتیجه غیر منظور را به همان کاری که در رویانیدن درخت صورت گرفته است مستند می سازیم.

در حقیقت چهار بعدی بودن کار را درک می کنیم و می فهمیم که ما می توانستیم هر چهار بعد کار مزبور را هدف گیری نموده و نتایج آن ها را به علل مشخص آن ها منسوب بسازیم... .

در حقیقت نام گذاری این موارد به بخت و شانس، ناشی از جهل و بی اطلاعی ما از ابعاد و استعدادهای متعدد کاری است که انجام داده ایم و ناشی از موضع گیری ما است که در آن قرار گرفته ایم.

2- رویدادهای پیش بینی نشده که خود در مجرای قانون علیت، تحقق پیدا می کنند و در منطقه مالکیت و اختصاص انسان قرار می گیرند، با شانس و بخت و اتفاق تفسیر می شوند، ولی چنان که گفتیم: در این جهان هستی هیچ پدیده و رویدادی بدون قانون به وجود نمی آید، این جهل و بی اطلاعی ما است که رویدادهای پیش بینی نشده را به تصادف و بخت نسبت می دهیم. تاریخ نویسان عامی، حرکت آن ابر سیاه پرباران را که شبانه در واترلو بارید و یکی از اساسی ترین عوامل شکست ناپلئون را فراهم آورد، به تصادف و بدبختی ناپلئون نسبت داده اند، در صورتی که تشکل اجزای ابر و حرکت آن در مسیر معین و رسیدنش به فضای واترلو و ریختن باران در آن جبهه، همه و همه از قوانین جبری طبیعت پیروی کرده، پیش آمدن آن رویداد را حتمی ساخته بود.

آن چه که عامل گرفتاری ناپلئون در آن رویداد بود، جهل و عدم محاسبه او درباره فضا و ابر آن جبهه بود.

این نکته، جالب است که اگر لشکرکشی ناپلئون به واترلو وجود نداشت بلوخر و ولینگتون با سپاهیان کلان در آن رویداد شرکت نمی داشتند و به عبارت ساده تر اگر واترلو آن روز مانند روزها و سالیان گذشته و آینده، خالی از ناپلئون و بلوخر و ولینگتون و سپاهیانشان بود و قطعه ابر سیاهی می آمد و می بارید، هیچ کس جرأت نمی کرد بگوید: در فلان شب تصادفا قطعه ابر سیاهی در فضای واترلو پیدا شد و باریدن گرفت.

به همین جهت است که باید قبول کرد که موضوع تصادف و بخت و شانس موقعی که با آگاهی به معنای آن ها مطرح می شود، حتما پای انسان نادانی به میان آمده است که نمی خواهد به جهل خود اعتراف نماید، لذا می توان گفت: کلماتی مانند تصادف و شانس و بخت و اتفاق، ساخته تکبر مردم نادان بوده و روپوشی بر جهالت های بشری می باشند.

3- گاهی فرد یا اجتماعی از انسان ها کاری را با در نظر داشتن نتیجه معینی انجام می دهند، اما نتیجه مفروض به جهت عواملی که مزاحم بروز آن می باشند، در زمان و موقعیت پیش بینی شده به وجود نمی آید، ولی در عین حال در سطوح زیرین واقعیات و رویدادها، به وجود و تقویت خود ادامه می دهد و پس از گذشت زمانی یا در موقعیت دیگری نتیجه مفروض را به تنهائی یا مخلوط با نتائج دیگری ابراز می کند و عامیان بی اطلاع از حقیقت آن کار، نتیجه مزبور را به شانس و بخت و اتفاق نسبت می دهند.

ص: 120

مطلب سوم که اکنون مطرح کردیم، اگر چه شباهتی به مطلب یکم دارد، ولی تفاوتی میان آن دو وجود دارد که باید در نظر گرفته شود. آن تفاوت این است که در مطلب یکم، نتائج مغفوله به طور مستقیم، با کار انجام شده مربوط بوده و بدون احتیاج به گذشت زمان یا دگرگونی موقعیت، بروز می کنند، در صورتی که در مطلب سوم نتائج مغفوله به طور مستقیم و بدون فاصله زمانی و دگرگونی موقعیت، به وجود نمی آیند، بلکه به گذشت زمان و سپری شدن تحولات نیاز دارند.

4- عوامل ماورای نمودهای طبیعی که محسوس نیستند، در شیوع و رواج مفاهیم تصادف و شانس و بخت، نقش قابل توجهی دارند. این گونه عوامل از نیروها و فعالیت های روانی آدمیان سرچشمه می گیرند.

معمولا چنین است که ما نتائج و خواص فعالیت ها و انفعال های روانی را در نمودهائی منحصر می کنیم که در دنبال آن ها ظاهر می شوند و گمان می کنیم که هرگونه فعالیتی نتیجه ای مشابه خود را فورا به وجود می آورد، در صورتی که ممکن است فعالیتی یا انفعالی در روان ما به جریان بیفتد و به اضافه نتائج سطحی، آثار و خواصی فعال را در سطوح عمیق روان تولید کند.

این آثار و خواص بعدها در موقعیت های مناسب دست به کار می شوند و نمودهای روانی دیگری را به وجود می آورند و چون ما از ارتباط میان این نمودها و فعالیت ها و انفعالات گذشته آگاهی نداریم، خیال می کنیم آن نمودها اموری تصادفی و اتفاقی و مربوط به بخت و شانس می باشند، مانند عقده های عمیق روانی که در آغاز به وجود آمدن، نمودهائی ناچیز نشان می دهند و سپس با گذشت زمان و بروز اختلالات روانی متنوع، نتائج و خواص ریشه دار خود را بروز می دهند و بالعکس ممکن است یک رفتار عقلانی صحیح و روش عاطفی درست، رشدی مخصوص در روان ایجاد کند که نتائج و خواص محاسبه نشده ای را در دنبال خود بیاورد و مردم عامی که اطلاعی از این علت ندارند، آن نتائج و خواص را شانس و بخت و تصادف بنامند.

5- رویدادهای دیگری وجود دارند که از عوامل فوق طبیعی سرچشمه می گیرند و مردم ناآگاه گمان می برند که آن رویدادها بدون علت بوده و تصادفی و شانسی و اتفاقی می باشند.

بعضی از آگاهان هم هستند که این نوع رویدادها را به عللی مجهول یا به اصول پیشْ ساخته ذهنی نسبت می دهند. به عنوان مثال انفجار اولین ماده خلقت که تدریجا به صورت کهکشان ها در آمده است، مورد اختلاف نظر قرار گرفته است. عامیان و آن گروه از دانشمندانی که اگر این حادثه بنیادین را به علت فوق طبیعت نسبت بدهند، اصول پیشْ ساخته آنان مختل می گردد، تصادف و اتفاق را پیش می کشند، همان عنوانی که اگر در آزمایش گاه های علمی درباره ناچیزترین پدیده به کار برود، به کار برنده آن را فورا از آزمایش گاه به بیمارستان روانی منتقل می سازند، چون هیچ علتی برای انفجار مزبور جز علت برین (1) که مشیت خداوندی نامیده می شود وجود ندارد، لذا می گوئیم: این رویداد بزرگ، کار آن خالق بی چون است و بس.

اکتشافات و انتقال های ذهن بشری به مجهولات پشت پرده معلومات نیز از این قبیل است، یعنی با پذیرفتن این جریان طبیعی که باید مکتشف و مخترع برای راهیابی به مجهول، از راه منطقی و تجربی

ص: 121


1- اصلی و بالا.

بکوشد و حرکت نماید، آخرین عامل انتقال، مشیت خالق توانا است که چراغی در فضای ذهن مکتشف روشن می سازد و مجهول را به او نشان می دهد.

اگر کسی به خود جرأت بدهد و این گونه دخالت فوق طبیعی را در ذهن انسان ها منکر شود، چنین شخصی با نظر به عینی نبودن روابط ضرورت میان حلقه های رویدادها (علل و معلولات)، بایستی همه حوادث و وقایع طبیعت را در هر لحظه و در هر مورد، تصادف و اتفاق بداند. (1)

سؤال دوم: اعتقاد به دعا بر فعّالیّت های اجتماعی اثر منفی دارد و همانند آبی است که به روی شعله های فروزان کوشش ها و تلاش های پرثمر پاشیده می شود و آن ها را به خاموشی می کشاند. مؤمنان با این اعتقاد که دعا سلاح یا تُرس (سپر) مؤمن است به جای آشنایی به سلاح های دیگر و کاربرد آن ها در برابر دشمن، تنها دست به دعا برمی دارند و هم چنین برای مبارزه با فقر، دعا را جانشین صنعت، تکنیک، گسترش کشاورزی و دست یابی به منابع مختلف حیاتی می نمایند، و اثر تخدیری چنین تعلیماتی نیاز به بحث ندارد. (2)

جواب: انکار نمی کنیم که دعا یکی از تعلیمات مسلّم مذهبی است، تا آن جا که در قرآن به دفعات دعوت به آن شده و وعده اجابت در برابر آن داده شده است: «وَ قَالَ رَبُّکُمْ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (3) «پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم».

و نیز: «ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» (4) «پروردگار خود را (آشکارا) از روی تضرّع و در پنهانی بخوانید».

و نیز: «فَادْعُواْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» (5) «(تنها) خدا را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید».

حتّی قرآن می گوید: به خاطر همین دعاست که خداوند به شما اعتنا می کند: «قُلْ مَا یَعْبَؤُاْ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَآؤُکُمْ» (6) «بگو: پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد».

و نیز انکار نمی کنیم که در روایات اسلامی تأکید فراوانی بر این موضوع شده است.

ولی تمام بحث در این است که باید مورد دعا از یک سو، و مفهوم آن از سوی دیگر، و شرائط پذیرش آن از سوی سوّم، روشن گردد.

از نظر تعلیمات اسلامی، دعا مخصوص موردی است که تمام تلاش ها و کوشش های ممکن، انجام گردد و آن چه در توان و قدرت آدمی است، برای رسیدن به هدف های سازنده و مثبتی که دارد به کار گرفته شود و در نارسایی ها و آن چه از دایره توان او بیرون است متوجّه دعا شود.

ص: 122


1- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ج4/13.
2- پیدایش مذاهب/91.
3- سوره غافر/60.
4- سوره اعراف/55.
5- سوره غافر/14.
6- سوره فرقان/77.

مذهب هرگز دعا را جانشین اسباب و عللی که در دسترس آدمی است قرار نداده بلکه آن را چیزی مافوق آن ها قرار داده، همان جا که هیچ راه و وسیله دیگری جز دعا ندارد و تنها روزنه امید، استمداد از نیرویی مافوق نیروی لایزال مبدأ جهان هستی می باشد.

به این ترتیب هر دعایی که واجد این شرط نباشد، یک نوع تحریف و مسخ نسبت به حقیقت و مفهوم دعا محسوب می گردد. پیدا کردن این شرط اصولی در منابع مذهبی کار مشکلی نیست؛ به عنوان مثال در جلد دوّم اصول کافی ابواب فراوانی درباره دعا داریم که دو باب آن به بحث ما ارتباط دارد: یک باب تحت عنوان: «من تستجاب دعوته؛ کسانی که دعایشان مستجاب می شود» و باب دیگر تحت عنوان: «من لاتستجاب دعوته؛ کسانی که دعایشان مستجاب نمی شود».

در باب اوّل از جمله دعاهایی که به اجابت می رسد «دعوة الامام المقسط» و «دعوة الولد الصالح لوالدیه» و «دعوة الوالد الصالح لولده» و «دعوة الغازی فی سبیل اللّه» در طی روایات مختلفی ذکر شده است که هر کدام از این تعبیرات به تنهایی گواهی بر این گفتار است، زیرا اوّلی دعای امام و پیشوای عادل و دوّمی فرزند صالح و سوّمی پدر شایسته و چهارمی جنگ جویان در راه خداست. در باب دوّم از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم:

«أرْبَعَةٌ لَاتَسْتَجَابُ لَهُمْ دَعْوَةٌ.

1- رَجُلٌ جَالَسٌ فِی بَیْتِهِ یَقُولُ اللُّهُمِّ ارْزِقْنِی، فَیُقَالُ لَهُ ألَمْ آمُرُکَ بِالطَّلَبِ؟!

2- وَ رَجُلٌ کَانَتْ لَه امرَأَةٌ فَدَعَا عَلَیْهَا، فَیُقَالَ لَهُ: أَلَمْ اجْعَلْ أمْرَهَا إلَیْکَ؟

3- وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأفْسَدَهُ، فَیَقُول: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی، فَیُقَالُ لَهُ أَلَمْ آمُرُکَ بِالإقْتِصَادِ؟ ألَمْ آمُرُکَ بِالإصْلَاح؟!

4- وَ رَجَلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَاداته بِغَیْرِ بَیِّنَةٍ فَیُقُالُ لَهُ، ألَمْ آمُرُکَ بِالشَّهَادَةِ؟!» (1)

خلاصه روایت این است که چهار گروه دعایشان به اجابت نمی رسد: انسان سالمِ بی کار، کسی که همسر ناسازگار دارد، اما رهایش نمی کند و کسی که سرمایه خود را به خاطر ندانم کاری از دست داده و کسی که بدون گرفتن مدرک، پول خود را به دیگری داده و او انکار می کند.

این روایات با صراحت می گوید: دعا را نمی توان جانشین کوشش برای طلب روزیّ، نجات از دست همسر ناصالح، جبران سرمایه از دست رفته، و جانشین اسناد مربوط به طلب و بدهی کرد و آن هائی که با توانایی بر انجام کاری یا پیش گیری از خطری دست به دعا برمی دارند، پاسخ منفی به آن ها داده می شود.

مجاهدی که تمام نیروهای خود را بسیج کرده و حدّاکثر توانایی خود را به کار گرفته و در مسیر هدف تا آخرین حد قدرت، به پیش رفته دعای مستجابی دارد.

فرزند صالح و پدر درست کاری که وظایف خود را در حقّ فرزندان ایفا کرده و صلاحیّت آن ها محرز گشته، دعایشان مستجاب است.

ص: 123


1- کافی ج2/511.

و نیز پیشوای دادگری که برای دادخواهی مظلومان به پا خاسته و برای گرفتن حقّ ستم دیدگان آن چه در توان داشته، انجام داده و در نارسایی ها و آن چه خارج از قلمرو قدرت اوست، دست به دعا برداشته، پاسخ منفی نخواهد شنید.

امّا افراد تنبل که با استتار در زیر چتر دعا، وظایف قطعی و حتمی خود را به دست فراموشی سپرده اند، و تصوّر می کنند دعا یعنی به هم ریختن نظام عالی طبیعت که: «أبَی اللّهُ أنْ یُجْرِی الأشیَاءَ إلَّا بِأَسبَابٍ». (1) و قانون متقن: «و أنْ لَّیْسَ لِلْإِنسانِ إلَّا مَا سَعی» (2) «و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست»، هرگز دعای آن ها به هدف اجابت نخواهد رسید، زیرا راه را گم کرده اند.

مفهوم دعا، پس از آنکه دانستیم که دعا در مورد نارسائی های قدرت است، نه در مورد توانایی و قدرت، و به عبارت دیگر دعای مستجاب دعایی است که به مضمون: «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ» (3) «ای کسی که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد» به هنگام اضطرار و عقیم ماندن تمام تلاش ها و کوشش ها انجام گیرد، روشن می شود که مفهوم دعا، درخواست فراهم شدن اسباب و عواملی است که از دایره قدرت انسان بیرون باشد، از کسی که قدرتش بی پایان و هر امر ممکنی برای او آسان است.

ولی این درخواست نباید تنها از زبان انسان صادر شود بلکه باید از تمام وجود او برخیزد و زبان در این قسمت، نماینده تمام ذرّات هستی و اعضا و جوارح باشد، قلب و روح از طریق دعا پیوند نزدیک با خدا پیدا کند، و همانند قطره ای که به اقیانوس بی پایان می پیوندد اتّصال معنوی با آن مبدأ بزرگ قدرت بیابد... .

البتّه باید توجّه داشت که نوع دیگری از دعا داریم که در احادیث اسلامی نیز به آن اشاره شده که حتّی در موارد قدرت و توانایی نیز انجام می گیرد، در حالی که جانشین «اسباب ممکن» نمی شود، و آن دعایی است که نشان دهنده عدم استقلال قدرت های این جهان در برابر قدرت پروردگار است؛ به عبارت دیگر مفهوم آن توجّه به این حقیقت است که اسباب و عوامل طبیعی هر چه دارند از ناحیه او و به فرمان اوست؛ به عنوان مثال: اگر به دنبال دارو می رویم و از آن شفا می طلبیم به خاطر آن است که او، آن اثر را به آن دارو بخشیده است.

کوتاه سخن اینکه دعا نوعی خودآگاهی و بیداری دل و اندیشه و پیوند باطنی با مبدأ همه نیکی ها و خوبی هاست، به همین جهت در سخنان حضرت علی (علیه السلام) می خوانیم: «لَا یَقْبَلُ اللّهُ عزّ و جلّ دعاء قلب لَاه» (4) «خداوند دعای غافلان را مستجاب نمی کند».

و در حدیث دیگر از امام صادق (علیه السلام) به همین مضمون می خوانیم: «إِنَّ اللّهَ عزّ و جلّ لَایَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ سَاه». (5) و این خود پایه ای برای یکی از فلسفه های دعاست. (6)

ص: 124


1- کافی ج1/183.
2- سوره نجم/39.
3- سوره نمل/62.
4- کافی ج2/473.
5- همان.
6- پیدایش مذاهب/92.

نتیجه: انسان، موظف است برای رسیدن به مقصودش هر قدر که می تواند، تلاش نماید و موارد خاص (و اینکه گاهی خداوند قانون اسباب و علل ظاهری را در انجام شدن یا نشدن کاری نادیده می گیرد) را بهانه تنبلی و کم کاری خویش نسازد.

شاهد

1- مرحوم حاج سید عباس شاهرودی: مرض ناخوش و صعب العلاجی عارض من شده و به هر دکتری مراجعه کردم چاره پذیر نشد تا این که از همه وسایل عادیه به کلی ناامید شدم و در آن موقع فرصت را برای توسل غنیمت شمرده و به حضور مبارک حضرت ثامن الائمه صلوات الله علیه مشرّف شده و عرض کردم: یا ابن رسول الله (علیهما السلام) ! تا حال که برای شفای خود جسارت نمی کردم، برای این بود که مبادا عرضم به شرف قبول نرسد و بفرمائید: خداوند برای هر دردی دوائی قرار داده که بایستی به وسیله آن مردم مداوا نمایند، ولی من فعلاً از اسباب عادیه (طبابت) مأیوس شده ام اینک به در خانه تو آمده ام که شفای دردم را از حضرت پروردگار بخواهی.

سپس در این مضمون یک سری صحبت و عرض حاجت کرده و درخواست شفاعت نمودم.

چون از حرم بیرون آمدم و به کفش داری رسیدم ناگاه به قلبم خطور شد (مثل اینکه کسی به من گفت) مقل ارزق بخور و این خیال رفته رفته در دلم قوت گرفت تا تصمیم گرفتم که چند روز مقل ارزق بخورم و به خوردن آن مواظبت نمایم.

از آن روز، شروع به خوردن آن کردم که مفید واقع شده و معلوم گشت که یگانه چاره بیماری من همان بوده و در مدت خیلی کم، ریشه آن مرض کنده شد. (1)

2- دانشجوئی برای تحصیل علوم دینی به (نجف اشرف) رفت و پس از چند ماهی فهمید که درس خواندن کاری پرمشقت است.

با خود گفت: خوب است به حرم حضرت باب الحوائج أبو الفضل العباس (علیه السلام) رفته و از او بخواهم در حق من دعا کند و بدون زحمت درس خواندن، به درجه اجتهاد برسم.

پس به حرم رفت و چند شبی به امید اینکه به نتیجه مطلوب برسد، به گریه و دعا و درخواست، مشغول شد.

پس از ساعت ها گریه و زاری، یک شب به خواب رفت و در عالم رؤیا حضرت را دید که به خادمان فرمود: زود چوب و فلک بیاورید (که) می خواهم این جوان را شلاق بزنم.

ص: 125


1- کرامات الرضویه (علیه السلام) /چاره دردها.

جوان با ترس و وحشت عرض کرد: چه گناهی کرده ام؟!

حضرت فرمود: چه گناهی بالاتر از اینکه به جای درس خواندن و مطالعه و تحقیق، تنبلی و تن پروری را پیشه ساخته ای. اگر می خواهی مجتهد شوی برو مثل دیگران درس بخوان تا ما هم کمکت کنیم. (1)

3- حجة الاسلام علی میرخلف زاده: در مدرسه (باقریه درِ کوشک) اصفهان بودم که با شیخ پیرمردی از اهل خوزستان آشنا شدم. به او گفتم: از کراماتی که از آقا حضرت أبا الفضل (علیه السلام) با چشم خود دیده اید برایم نقل کنید.

گفت: وقتی که جوان بودم هر چه درس می خواندم توی مغزم نمی رفت تا اینکه یک روز در کتابی خواندم که: «طلبه ای هر چه درس می خواند نمی فهمید و درس نخوانده می خواست عالم شود. او به حضرت أبا الفضل (علیه السلام) متوسل می شود تا اینکه یک شب خواب می بیند حضرت چوب در دست دارد و می خواهد او را بزند، حضرت به او فرمود: باید بروی درس بخوانی. از خواب بیدار می شود و دنبال درس را می گیرد و از علماء می شود».

تا این داستان را دیدم دلم شکست و گریه زیادی کردم و بعد خوابم برد. در عالم خواب دیدم آقا حضرت أبا الفضل (علیه السلام) مقداری شربت به من عنایت فرمود.

وقتی که از خواب بیدار شدم و سراغ کتاب رفتم، دیدم همه را متوجه می شوم. هنگامی که سر درس رفتم، از استادم اشکال می گرفتم.

یک روز از بس از استادم اشکال گرفتم از دستم خسته شد. بعد از درس در گوشم فرمود: آن چه که حضرت أبا الفضل (علیه السلام) به تو داده، به من هم عنایت کرده، این قدر سر درس اشکال تراشی نکن. (2)

نکات

نکته اول: خداوند در مواردی اندک بنا به دلائلی خاص، سنت و قانون اسباب و عللش را نادیده گرفته و بدون اسباب و وسائل نیز انسان را به خواسته اش می رساند.

شاهد

1- حاج علی آقا سلمان منش: من در طفولیت به مکتب نرفتم و بی سواد بودم و در اول جوانی سخت آرزو داشتم بتوانم قرآن مجید را بخوانم.

تا اینکه شبی با دل شکسته به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای رسیدن به این آرزو متوسل شدم.

در خواب دیدم کربلا هستم. شخصی به من رسید و گفت: در این خانه بیا که تعزیه حضرت سید الشهداء (علیه السلام) در آن برپاست و استماع روضه کن.

ص: 126


1- کرامات العباسیه (علیه السلام) / تلاش و توسل.
2- کرامات العباسیه (علیه السلام) / شربت.

قبول کرده و وارد شدم. دیدم دو نفر سید بزرگوار نشسته اند و جلو آن ها ظرف آتشی است و سفره نانی پهلوی آن ها است.

پس قدری از آن نان را گرم نموده و به من مرحمت فرمودند و من آن را خوردم و سپس روضه خوان، ذکر مصائب اهل بیت (علیهم السلام) کرد و پس از تمام شدن، از خواب بیدار شدم.

حس کردم به آرزوی خود رسیده ام، پس قرآن مجید را باز کردم و دیدم کاملا می توانم بخوانم و بعد در مجلس قرائت قرآن مجید حاضر شدم. اگر کسی غلط می خواند یا اشتباه می کرد به او می گفتم. حتی استاد قرائت هم اگر اشتباهی می کرد، می گفتم.

استاد گفت: فلانی! تو تا دیروز سواد نداشتی، قرآن را نمی توانستی بخوانی، چه شده که چنین شده ای؟

گفتم: به برکت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به مقصد رسیدم. (1)

2- علی مقدادی اصفهانی (فرزند حاج شیخ حسن علی اصفهانی): در سال 1359 هجری قمری، باغی در ده سمزقند برای سکونت خریدیم.

صاحب باغ در هنگام تحویل لوازم و ابزار باغبانی، تفنگ سر پری را هم در برابر مبلغ چهار تومان به ما داد و گفت: چون در این جا حیوانات از قبیل شغال و روباه مزاحم می شوند، وجود این تفنگ به عنوان مترسک برای راندن آن ها مفید است.

خانه ما در این باغ برجی شکل، دو طبقه و دارای دیوارهای بلند بود.

نیمه یکی از شب های زمستان بود که پدرم رحمة الله علیه مرا از خواب بیدار کردند و فرمودند: دزدی به باغ وارد شده و در اندیشه بالا آمدن از دیوار خانه است، لازم است پیش از آنکه اسباب زحمت ما و خودش گردد، تفنگ را خالی کنی تا بگریزد.

گفتم: پدر جان! شما در این اطاق دربسته و از پشت این دیوارهای ضخیم خانه، چگونه آگاه شدید که دزد وارد باغ شده است و اندیشه او را چگونه دریافتید؟

فرمودند: روی بام برو و نگاه کن. هم اکنون آن مرد در میان باغ، به درخت توت تکیه کرده و مشغول دود کردن سیگار است.

به بام رفتم و باغ را که در زیر نور مهتاب نقره ای رنگ شده بود، از نظر گذراندم. با تعجب دیدم مردی به درخت توت تکیه کرده است و سیگار می کشد.

فرود آمدم و تفنگ را خالی کردم و به اطاق خود رفتم.

بامداد همان روز از پدرم پرسیدم: شما که از پشت در و دیوار و آن همه حاجب و مانع، در شب، دزدی را می بینید و حتی بر اندیشه اش آگاه می گردید، چرا کاری نکردید که او از این خیال، منصرف شود؟

ص: 127


1- داستان های شگفت/67.

فرمودند: پس خداوند برای چه تفنگ را خلق کرده است؟ باید که از این اسباب استفاده کرد. تا جائی که می توان دشمن را با وسائل موجود، دفع کرد، نباید از طرق دیگر کار کرد، اما در صورتی که وسیله ای یافت نمی شد، آن گاه بدون اسباب عمل می کردیم، چون اسبابی نبود که بتوان با آن از پشت دیوارها دزدی را دید و بر اندیشه اش آگاه شد، از این رو بدون اسباب، بر این حادثه اطلاع یافتم، ولی برای دفع شر او اسباب موجود کافی است و لازم بود که از آن استفاده کنیم. خداوند متعال هر چه خلق کرده، عبث و بیهوده نبوده است و باید از آن ها در جای خود، بهره گرفت و قدرت باطن نباید موجب تعطیل اسباب ظاهری شود، زیرا این وضع، منافی با حکمت آفرینش حضرت حق خواهد بود. (1)

3- میرزا حسین نوری (صاحب کتاب دارالسلام) از قول یکی از علماء: در یکی از شب های ماه رجب نیت کردم تا فردا را روزه بگیرم. با خود گفتم: شام نمی خورم و به جایش سحری می خورم، اما به هنگام سحر خواب مانده و کمی قبل از طلوع آفتاب بیدار شدم.

نفْسم شروع به اذیت نمودن کرده و مرا از گرسنگی ترساند، اما من بر او غلبه نموده و روزه ام را ادامه دادم.

نزدیک ظهر کمی خوابیدم. در خواب مجلسی دیدم که در آن غذائی که قابل توصیف نیست، آماده بود.

من از آن غذا این قدر خوردم تا سیر شدم. تا به آن روز، غذائی به آن خوشمزگی نخورده بودم.

وقتی که از خواب بیدار گشتم، دیدم سیر شده ام بدون اینکه معده ام سنگین شده باشد، مثل بهشتیان. (2)

نکته دوم: در بعضی مواقع بنا به دلائلی خاص، خداوند، حتی با وجود فراهم بودن تمامی اسباب و علل ظاهری، کاری را به سرانجام نمی رساند.

سخن حجج الله

حسن بن علی المجتبی (علیهما السلام) : و به تو (خداوند) از زحمت و تلاشی که در آن برای من رزق و روزیّ ای مقدر نشده باشد، پناه می برم. (3)

شاهد

شیخ عباس تهرانی از قول حاج سید علی تاجر قمی: من در تهران در مجلسی بودم. یکی از حضار روی به حاکم کاشان کرد و گفت: شما در مدت حکومت خود در کاشان در آن جا چه دیدید؟

گفت: در کاشان رسم بود که مردم غالبا از بیم عقرب روی تخت می خوابیدند و بعضی هم احتیاطا پایه تخت را توی آب می گذاشتند که جانور از پایه تخت بالا نرود، من نیز به این اسلوب جای خود را درست کرده

ص: 128


1- نشان از بی نشان ها ج1/70.
2- ترجمه دار السلام ج3/35.
3- فلاح السائل/140

بودم، پشه بند هم که داشتم، پس با نردبان بالا می رفتم و بعد هم نردبان را برمی داشتند و دیگر راه احتمال آمدن جانور از هر جهت بسته بود.

یک شب در خواب دیدم که عقربی توی پشه بند از ساق پای من بالا آمد و روی سینه ام نشست. یک نفر به آن جانور گفت: تو در این جا چه می کنی؟!

گفت: آمده ام به این شخص حالی کنم ما مأمور به گزند و آسیب تو نیستیم و الاّ تو هر قدر مراقبت کنی از دست ما نمی توانی خلاص بشوی.

من در این جا از وحشت بیدار شدم. از قضاء دیدم عقربی روی سینه من در پشه بند نشسته است صدا زدم، خدمت کاران آمده و او را گرفتند. (1)

نکته سوم: اسباب و علل گاهی مادی و ظاهری اند و گاهی معنوی و غیرظاهری. ما معمولا برای رفع نیازهای روزمره خویش از اسباب و علل مادی و ظاهری کمک می گیریم. مثلا برای رفع تشنگی از آب، رفع گرسنگی از غذا، و برای به دست آوردن مال و ثروت از کسب و کار استفاده می نمائیم، اما این تمام قصه نیست. گاهی اوقات نیز اموری که معنوی و غیر مادی اند باعث به وجود آمدن بعضی چیزها می شود. مثلا گاهی اوقات برای به دست آوردن رزق و روزیّ می توان از اعمالی مثل صدقه، کمک گرفت.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : از راه صدقه، رزق و روزیّ را (از آسمان) پائین بکشید. (2)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : هرگاه فقیر و بی چیز شدید به وسیله صدقه با خداوند معامله نموده (و روزیّتان را به دست آورید). (3)

توضیح: اگر به ظاهر امر نگاه کنیم، شاید این قضیه مضحک و خنده دار به نظر برسد که انسانی که خودش از مال دنیا بی بهره است، اگر همان مقدار کمی هم که در اختیار دارد را به عنوان صدقه بدهد به طور کامل به خاک سیاه خواهد نشست، اما در پشت این ظاهر، ابزار و وسیله ای معنوی قرار دارد که خداوند به واسطه آن، به انسان مال و منال می دهد.

مگر نه این است که روزیّ دهنده، خدا بوده و این قدرت را دارد که بدون کسب و کار نیز به ما روزیّ دهد. حال اگر چنین خدایی که تمام مال و ثروت ها در اختیار اوست، بگوید: من علاوه بر اینکه در ازای پس انداز و جمع آوری مال، مال شما را زیاد می کنم، در مقابل کار دیگری به نام انفاق و صدقه (که ضد پس انداز و جمع آوری مال است) نیز ثروت تان را بیشتر می کنم، امر عجیبی است؟!

ص: 129


1- مردان علم در میدان عمل ج2/ بخش ششم، خواب دیدن قره باغی.
2- التوحید/68.
3- غرر الحکم/395.

این از عدم معرفت ما نسبت به خداوند است که گمان می کنیم همه چیز در ظرف اسباب و علل عادی خودش تحقق پیدا نموده و محال است که این قانون خدشه بردارد، در حالی که حق چیز دیگری است.

حقیقت این است که «لا مؤثر فی الوجود الا الله» و همه چیز و همه کس در تحت سلطه و حکم و فرمان خداوند قادر متعال است و این اراده خداوند است که برای برپائی نظام جامعه بشری قانون اسباب و علل عادی را برقرار ساخته و هر جا و هر وقت که صلاح بداند از این قانون دست برداشته و با قدرت مطلقه و حکمت بی نهایت خویش امور را جاری می نماید.

و به عبارت روشن تر، درست است که در این جهان هستی همه چیز بر اساس قانون اسباب و علل، جاری می گردد، اما همه اسباب و علت ها آن چیزی نیست که ما می شناسیم بلکه بسیاری از علت ها از دید ما مخفی بوده و قدرت درک و شناخت آن ها را نداریم.

نکته چهارم: نسبت و رابطه میان دعا و قانون اسباب و علل به چه صورت است؟

باید گفت که این دو بر یک دیگر تاثیر متقابل دارند. یعنی دعا در قانون اسباب و وسایل تاثیر دارد. و قانون اسباب و وسایل نیز، در دعا. مثلا اگر تلاش و کوشش که یکی از مصادیق قانون اسباب و علل است را در نظر نگرفته و آن را با دعا بسنجیم چنین می یابیم که همان طور که دعا کردن در کسب و کار و تلاش تاثیر داشته و سبب می شود که کار و تلاش انسان به ثمر نشسته و بابرکت گردد، همان طور هم کار و تلاش باعث می شود انسان در دعایش زودتر به پیش رفته و با اطمینان بیشتری به حاجتش برسد. البته به این نکته نیز باید توجه داشت که در کارهای روزمره و عادی که خداوند، اسباب و وسایل کارها را برای ما فراهم نموده بدون دعا نیز معمولا به خواسته هایمان می رسیم، اما در امور غیر عادی و مشکل مثل بیماری های صعب العلاج که انسان سعی و تلاش خویش را نموده و با صرف کردن هزینه ها و رجوع به پزشکان به دنبال شفای خویش می گردد، علاوه بر اسباب و وسایل به دعا نیز نیاز بیشتری احساس می شود و در چنین مواردی است که اقدام و حرکت انسان پا به پای دعا هر دو توأم با یک دیگر انسان را در رسیدن به هدف یاری می نمایند. و در چنین جاهایی است که جای گاه و ارزش دعا به خوبی نمودار و هویدا می گردد.

نکته: گاهی اوقات همه راه ها به روی انسان بسته بوده و دعا به عنوان تنها راه برای او باقی و باز می ماند.

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (سه مرتبه در جواب سؤال مردی مبنی بر اینکه: به باد بواسیر مبتلا شده ام و چیزی جز نوشیدن نبیذ [نوع خاصی از شراب] آن را درمان نمی کند): با چیزی که خدا و رسولش حرام کرده چه کار داری؟

ص: 130

مریسی (1) که شب تا صبح خیس خورده و صبح می نوشیش و صبح تا شب خیس خورده و شب می نوشیش را بخور.

(مرد گفت: مریس باعث نفخ شکمم می شود.

فرمود:) پس تو را به چیزی راهنمائی می کنم که از مریس مفیدتر باشد. باید دعا کنی. بلاشک دعا شفای هر دردی است. (2)

أأ) مخفی نگه داشتن بلا و گرفتاری

سخن حجج الله

محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : ای پسرم! هر کس بلائی که به آن مبتلاست را از مردم بپوشاند، و از آن بلا به خدای عزّ و جلّ شکایت (و دعا) نماید، بر خداوند لازم است که او را از آن بلا خلاص گرداند. (3)

أب) باید محکم و جدی دعا نمود

سخن حجج الله

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هیچ یک از شما نگوید: خدایا! اگر خواستی مرا ببخش، اگر خواستی مرا مورد رحمتت قرار بده، بلکه باید محکم و قاطعانه از خداوند بخواهد، زیرا او از این گونه دعا کردن ناراحت نمی شود. (4)

أج) به خیر و صلاح بودن استجابت دعا

اشاره

امورات انسان سه دسته اند:

1- بی هیچ شرطی به صلاح انسان است.

2- به شرط دعا به صلاح انسان است. (یعنی دعا بخشی از علت تشکیل دهنده آن خواسته است).

3- به هیچ نحو به صلاح انسان نیست.

دسته اول: برخی امور است که صد در صد و حتما به خیر و صلاح انسان بوده و برای تکامل بشر نیاز می باشد این گونه امورات را خداوند بدون دعا نیز به انسان می دهد.

شاهد

ص: 131


1- آب خرمایی که خوب خیس خورده باشد.
2- تهذیب الأحکام ج9/113.
3- جامع الأخبار/114.
4- مکارم الأخلاق/352.

(حُبابه والبیّه زنی مؤمنه بود که عمر طولانی ای داشته و در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) زیاد به حضور آن حضرت شرف یاب می شد و کسب فیض می نمود. او، هم چنین زمان چند امام را درک نموده و در زمان امام محمد باقر (علیه السلام) نیز چند مرتبه به محضر مبارک آن حضرت شرف یاب گردیده است).

این زن مؤمنه، روزی خدمت امام باقر (علیه السلام) آمد. حضرت فرمود: ای حُبابه! چرا کم به پیش ما می آیی؟

اظهار داشت: سرورم! سنّم زیاد، و مویم سفید، و غم و غصه هایم فراوان شده است.

حضرت به حُبابه فرمود: جلو بیا.

وقتی حُبابه نزدیک امام محمدباقر (علیه السلام) قرار گرفت، حضرت دست مبارک خود را بر وسط سر حبابه نهاد و دعائی که اطرافیان، آن را متوجه نشدند، زمزمه نمود.

ناگاه موهای حُبابه سیاه و چهره اش شاداب و جوان گشت.

حبابه، خوشحال شد و حضرت نیز از خوشحالی او شادمان گردید.

حُبابه گفت: شما را به خدایی که از انبیاء (علیهم السلام) برایتان پیمان گرفته، بفرمائید: پیش از آنکه این عالم آفریده شود، شما - اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) - چگونه بودید؟

فرمود: قبل از اینکه خداوند آدم را خلق کند، ما نوری بودیم که تسبیح خداوند سبحان را می گفتیم و به واسطه تسبیح ما ملائکه نیز تسبیح گفتند در حالی که قبل از آن، خداوند را تسبیح نمی گفتند و وقتی خدای تعالی آدم (علیه السلام) را آفرید، نور ما را در او قرار داد. (1)

دسته دوم: و اما امورات نوع دوم، اموراتی اند که آن ها را به شرط دعا به انسان می دهند تا به وسیله دعا به خداوند توجه پیدا نماید.

دسته سوم: و اما این دسته آخر به هیچ نحو و تحت هیچ شرائطی به خیر و صلاح انسان نیست حال اگر انسان شب و روز گریه و دعا و تضرع نیز نماید، خداوند چنین چیزی را به بنده اش نخواهد داد مثلا مالی را که باعث ضلالت و گمراهی و طغیان است هرگز به او نخواهد بخشید.

بحث ما در رابطه با اموری است که از سنخ دسته اخیر می باشد که خداوند بر اساس حکمتش دعای بشر را در این گونه امور یا اصلا مستجاب نمی فرماید و یا زود اجابت نمی نماید.

روایت

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای آدمی زاد! دستور مرا اطاعت کن، و صلاح و مصلحت خویش را به من یاد مده. (2)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هر کس چیزی را آرزو کند و آن چیز مورد رضایت خداوند عزّ و جلّ باشد، تا

ص: 132


1- بحار الأنوار ج46/285.
2- خصال ج1/4.

آن چیز به او داده نشود، نمی میرد. (1)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : حقیقتا که فضل و کرم خداوند سبحان، حکمت او را نقض و خدشه دار نمی کند، و برای همین است که هر دعائی مستجاب نمی شود. (2)

4- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : خداوند عزّ و جلّ از بالای عرشش فرمود: بندگانم! دستور مرا اطاعت نمائید و خیر و صلاح خود را به من یاد ندهید، زیرا بی هیچ شکی من (از شما) آن را بهتر می دانم، و بر مصلحت های شما بخیل نیستم (پس اگر چیزی به خیر و صلاحتان باشد، آن را به شما خواهم داد). (3)

5- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : در حقیقت خداوند دنیا را، هم به دوستش می دهد و هم به دشمنش و (اما) آخرت را فقط به دوستش می بخشد. و واقع امر این است که مؤمنی مکانی به اندازه جای یک تازیانه برای همین دنیایش از پروردگارش می طلبد، اما به او نمی دهد، و (بر عکس) آخرت را از او می طلبد و خداوند هر چه که بخواهد به او می دهد، و (اما نسبت به کافر) قبل از اینکه برای همین دنیایش از پروردگار بخواهد، هر چیزی که بخواهد، به او می دهد، و (بر عکس) مکانی به اندازه جای تازیانه برای آخرتش می طلبد، اما ذره ای به او نمی دهد. (4)

6- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : مردی پیش امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده و عرض کرد: من دعا کردم، اما مستجاب نشد. حضرت فرمود: تو خداوند را با غیر صفاتش وصف کرده ای، و دعا چهار خصوصیت دارد: پاکی باطن، و حضور نیت (و قلب)، و شناخت سبب و وسیله، و انصاف در دعا. آیا دعای تو این طور دعائی بوده است. مرد گفت: نه. فرمود: پس این ها را یاد بگیر (و این گونه دعا کن). (5)

7- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : روا شدن حاجت ها به دست خداست، و پس از خداوند، اسباب و وسائل (انجام کارها) بندگان هستند که به دست آن ها صورت می گیرد، پس آن حاجتی را که خدا برآورده می فرماید با تشکر از او بپذیرید و آن حاجتی که از شما منع می شود، با رضایت خاطر و تسلیم و صبر، به خواسته خداوند، تن دهید، چه بسا که این محرومیت برایتان بهتر است. در حقیقت خدا صلاح شما را بهتر می داند و شما خود نمی دانید. (6)

8- موسی بن جعفر الکاظم (علیهما السلام) : خدایا! ... پس هرگاه حاجتم دیر ادا شود، از روی جهلم تو را ملامت می کنم و چه بسا چیزی را که دیر به من می دهی برایم بهتر باشد، زیرا تو عاقبت کارها را می دانی. (7)

ص: 133


1- امالی صدوق/578.
2- غرر الحکم/193.
3- عدة الداعی/37.
4- التمحیص/51.
5- مجموعة ورام ج1/302.
6- تحف العقول/365.
7- تهذیب الأحکام ج3/88.

9- روایت: بنده ای به خاطر حاجتی به درگاه خدای متعال دعا می کند، تا اینکه ملائکه بر او ترحم کرده و عرضه می دارند: بار إلها! بر بنده مؤمن خود رحم فرموده و دعوت او را اجابت نما، پس خداوند متعال می فرماید: چگونه بر او رحم کنم در چیزی که به خاطر آن چیز بر او رحم نموده ام؟ (اگر آن چیز را به او بدهم، هلاک می شود). (1)

سخن بزرگان

1- شهید آیة الله سید عبد الحسین دستغیب: باید شخص هنگام طلبیدن حاجت، برآورده شدن آن را موقوف بر صلاح دید پروردگارش قرار دهد و بگوید: «وَ لَا حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ لَکَ فِیهَا رِضًى وَ لِیَ فِیهَا صَلَاحٌ إِلَّا قَضَیْتَهَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین» (2)، (3) و اگر به زبان نگوید: این معنا در خاطرش باشد و گر نه اگر حالش چنین نباشد و حاجتش را در هر حال بخواهد هرچند خداوند صلاح او را نداند، پس این دعا نیست بلکه به دستور دادن به خداوند نزدیک تر است. (4)

2- آیة الله محمدتقی بهجت: استاد ما، مرحوم آقا سید علی قاضی می فرمود: برای حاجتی چهل سال بعد از نماز دعا می کردم، بعد معلوم شد که مصلحت نبوده است. (5)

3- سید بن طاوس: بسیار می شود که در ماه رمضان در دعاهای خویش مطلوبی را خواستار می شود که اسلاف صالح امت آن را از خداوند متعال خواستار بودند، ولی این دعا کننده حقیقتا خواستار آن نیست مثل آنکه در دعای خویش می گوید: خداوندا داخل کن مرا در هر خیری که محمد و آل محمد (علیهم السلام) را در آن داخل کردی، و حال آنکه از جمله خیری که خداوند جلّ جلاله محمد و آلش (علیهم السلام) را در آن داخل فرموده، ابتلای به قتل و زندان ها و استیصال و اسارت حرم و کشته شدن فرزندان و تحمّل آزار بسیار از مردم بوده و تو ای دعا کننده! هیچ گاه میل نداری به چیزی از این امور مبتلا شوی... ، پس باید قصدت در این گونه دعاها با مقتضای حالت موافق باشد به این معنی که در امثال این دعاها قصد کنی که خداوند اراده و نیّت درست و صواب به شما موهبت فرماید و بر حذر باش از اینکه در دعای خویش بازی گر و مسخره و غافل باشی. (6)

ص: 134


1- مسکن الفؤاد/98.
2- کتاب المزار / 123.
3- خداوندا از تو می خواهم که هیچ حاجتی از حوائج دنیوی و اخروی را که رضایت تو در آن بوده و به خیر و صلاح من است را وانگذاری مگر اینکه آن را برآورده فرمائی، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان!
4- داستان های شگفت/159.
5- در محضر حضرت آیة الله العظمی بهجت، کتاب اول (600 نکته)/188.
6- شرح مناجات شعبانیه/40.

4- آیة الله ناصر مکارم شیرازی: اگر چه ما موظّف به دعا هستیم و باید نسبت به اجابت آن هم امیدوار باشیم؛ ولی باید توجّه داشت که برخی اوقات اجابت بعضی از دعاها به مصلحت انسان نیست، گاهی از اوقات انسان خیال می کند که سعادت او در اجابت دعاست، در حالی که خداوند از روی آگاهی می داند که شقاوت و هلاکت و نابودی او در آن است، این جاست که چنین دعاهایی اجابت نمی شود.

در این زمینه، داستان عبرت آمیز و تکان دهنده ثعلبه انصاری که با اصرار فراوان بر خواسته اش - که به مصلحت او نبود - پافشاری کرد و اجابت آن باعث بی ایمانی و اعتراض به برخی قوانین الهی شد، درس بزرگی برای همگان است.

گاهی جوانی به خواستگاری دختری می رود و جواب منفی می شنود، او التماس و درخواست زیادی می کند؛ لیکن با دعاهای فراوان هم ازدواج او صورت نمی گیرد. دل شکسته و ناراحت به زندگی ادامه می دهد. بعد از مدّتی متوجّه می شود که خداوند چه لطف بزرگی به او کرده که دعایش را اجابت نکرده است، زیرا شاید ثمره آن ازدواج چیزی جز فرزندان فلج نبوده است.

بنا بر این، از اجابت نشدن برخی از دعاهایمان نگران نباشیم، زیرا امکان دارد دعای مورد نظر از همین قبیل باشد. (1)

شاهد

1- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یکى از اصحاب صفّه، شخصى فقیر و با ایمان و عابد و بسیار محتاج بود، و همیشه هنگام نماز، ملازم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود و از ایشان جدا نمى گشت، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم وقتى به احتیاج و عزّت نفس او توجّه مى کرد، دلش مى سوخت.

روزى (رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ) به او فرمود: اى سعد! اگر چیزى به دستم رسید، تو را بى نیاز مى کنم.

جبرئیل (علیه السلام) بر او نازل شد و دو درهم به حضرت داد و گفت: این دو درهم را به او بده و امرش کن که با آنها تجارت کند و با روزىّ خدا زندگى کند.

سعد دو درهم را گرفت.

بعد از اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز ظهر و عصر را خواند، فرمود: اى سعد! برخیز و به دنبال روزىّ برو، من نسبت به حال تو غمگینم.

سعد به طرف تجارت رفت، و چیزى را به یک درهم نمى خرید مگر اینکه آن را به دو درهم مى فروخت، و به دو درهم نمى خرید جز آنکه آن را به چهار درهم مى فروخت.

دنیا به حدّى به سعد رو کرد که مال و اموالش بسیار شد و تجارتش رونق گرفت، و نزدیک مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دکّانى تهیه کرد و در آن به جمع سود تجارت پرداخت.

هر گاه بلال مى گفت: (الصلاة)، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به طرف مسجد مى رفت ولى سعد مشغول دنیا بود، و وضو نمى گرفت و آماده نماز نمى شد.

ص: 135


1- مثال های زیبای قرآن ج 1/287.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: اى سعد! دنیا تو را از نماز باز داشته!

سعد مى گفت: چه کنم؟ اموالم از بین مى رود، این مرد مى آید و به او چیزى مى فروشم و پولش را از او مى گیرم، و از این مرد چیزى مى خرم و باید پولش را به او بدهم.

در این هنگام جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و گفت: اى محمّد (صلی الله علیه و آله) ! مال و دنیا انسان را از آخرت دور مى کند، به سعد بگو: دو درهمى را که به تو دادم به من بازگردان.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اى سعد! آن دو درهم را به ما نمى دهى؟

سعد گفت: بله! بلکه دویست درهم مى دهم.

فرمود: من فقط همان دو درهم را مى خواهم.

سعد دو درهم را به ایشان داد، ناگاه دنیا به سعد پشت نمود، به طورى که تمامى آنچه را جمع کرده بود، از بین رفت و به همان حالتى برگشت که اوّل داشت. (1)

2- سید عطاء الله شمس دولت آبادی: یکی از علماء برای برآمدن حاجتش، ده شب در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیتوته کرد، ولی نتیجه نگرفت. سپس به حرم حضرت أبا عبد الله الحسین (علیه السلام) رفت و ده شب در کنار مرقد آن حضرت بیتوته کرد، باز هم نتیجه نگرفت. هم چنین ده شب در حرم آقا أبا الفضل العباس (علیه السلام) بیتوته کرد و در آن جا نیز نتیجه ندید.

در آخرین شب بیتوته در حرم أبو الفضل العباس (علیه السلام) دید زنی وارد حرم شد و یک طفل ناقص را کنار ضریح انداخت و گفت: یا أبا الفضل! من از شما اولاد خواستم، اینک خدا به من یک بچه ناقص و نیمه داده است، من از این جا نمی روم مگر اینکه معجزه کنی و طفل کاملی برای من بگیری!

ناگهان غوغا برپا شد و گفتند: بچه نیمه، طفل سالم گردید!

زن، بچه را در آغوش گرفته و بیرون رفت. این مرد عالم خیلی دل تنگ شد، کنار ضریح آمد و گفت: یا أبا الفضل العباس! ببین من یک ماه است که کنار قبر پدر و برادرت و نیز خود تو از خدا حاجت خواستم و حاجتم را روا نکردید، ولی زن عرب بادیه نشین آمد و فورا حاجتش را دادید.

چندی بعد، کنار ضریح خوابش برد. در عالم رؤیا حضرت به او فرمود: هر کس به قدر معرفت خود حاجت می خواهد و خداوند هر نوع صلاح بداند به او کرامت می کند. چه او همین اندازه نسبت به ما آشنایی دارد، اما حساب شما جداست و ما با نظر لطف به تو می نگریم و صلاح شما را در این حال می بینیم. (2)

سؤالات

ص: 136


1- مشکاة الانوار/272. (ترجمه هوشمند و محمدى/577).
2- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج2/402.

سؤال اول: در بعضی از حکایات قبل می بینیم که خداوند پس از اصرار زیاد بعضی افراد، حاجت آن ها را می دهد و آن ها به وسیله روا شدن آن حاجت، گرفتار می گردند، مگر شما نگفتید: خداوند هرگز دعائی را که به صلاح بنده اش نباشد، مستجاب نمی نماید؟!

جواب: در این گونه موارد نیز مصلحت هائی است که خداوند به خاطر آن ها دعاها را مستجاب کرده است. مثلا خداوند با برآورده ساختن حاجت این افراد و به دنبالش گرفتار نمودن آن ها اجرهای معنوی زیادی را برای آن ها در نظر گرفته است، همانند مصائب دیگر که خداوند ابتداء و بدون دعا، بعضی بندگانش را به آن ها گرفتار می کند و آن ها را از اجرهای فراوانی بهره مند می نماید.

سؤال دوم: اگر از دیدگاه الهیّون نیز بنگریم، دعا یک نوع معارضه با حکمت خداوند و به اصطلاح فضولی در کار خداست! چرا که اگر کسی به حکمت و بی نیازی مبدأ جهان هستی و علاقه او به بندگانش ایمان داشته باشد، برای او دستوری تعیین نمی کند؛ مگر ممکن است چیزی به صلاح باشد و خدا دریغ دارد؟ (1)

جواب: درست است که خدا حکیم و مهربان است و آن چه به صلاح بندگان باشد، بی کم و کاست به آن ها خواهد داد، ولی به همان دلیل که حکیم است، مواهب او نسبت مستقیمی با شایستگی ها و لیاقت های افراد دارد. دعا کنندگان واقعی میزان این شایستگی را در پرتو دعا بالا می برند و به همان نسبت سهم بیشتری از آن مواهب خواهند گرفت.

روح انسان ها، همانند پیمانه هایی است که با آن از اقیانوس بی پایانی آب برمی دارند و یا همانند سرزمین هایی که در زیر باران حیات بخشی قرار گرفته، هر قدر ظرفیّت آن پیمانه ها و گستردگی این زمین ها بیشتر باشد، بهره فزون تر از آن اقیانوس یا قطرات باران خواهند گرفت. اگر دعا آمیخته با شرائط اساسی باشد، ظرفیّت وجودی انسان را بیشتر و گستردگی آن را زیادتر می کند.

بنا بر این، ایمان به تأثیر دعا عین ایمان به حکمت خدا است. گر چه تصوّر تأثیر معنوی دعا برای ماتریالیست ها مشکل است، ولی برای معتقدان به جهان ماورای طبیعت مشکل نیست.

«الکسیس کارل» در کتاب «نیایش» روی این مسأله تأکید کرده و از طریق تجربی، ثبوت آن را قطعی می شمارد و می گوید: «نیایش گاهی تأثیرات شگفت آوری دارد، بیمارانی بوده اند که تقریباً به طور آنی از دردهایی چون جذام، سرطان، عفونت کلیه و زخم های مزمن و سل ریوی و... شفا یافته اند».

در پایان این بحث، اشاره به این مطلب نیز لازم است که هم مکمّل شرائط تأثیر دعا و هم دلیل دیگری برای فلسفه خودسازی دعاست و آن اینکه، از جمله مسائلی که در روایات اسلامی در مورد دعا روی آن تکیه شده، این است که دعا نباید همانند دعای مشرکان، به موقع گرفتاری اختصاص داشته باشد و به هنگام آرامش، خبری از آن نباشد.

ص: 137


1- پیدایش مذاهب/91.

«فَإِذَا رَکِبُواْ فِی الْفُلْکِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ» (1) هنگامی که سوار بر کشتی شوند خدا را با اخلاص می خوانند، اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد آن ها مشرک می شوند».

چنان که همین مضمون را در روایتی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) می خوانیم که به أبو ذر این سخن را فرمود:

«تَعْرِفُ إلَی اللّهِ فِی الرَّخَاءِ یَعْرِفُکَ فِی الشَّدَةِ وَ إذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ» (2) «خدا را در راحتی شناس تا تو را در سختی بشناسد و اگر چیزی می خواهی فقط از خدا بخواه!»

چنین دعایی که در آن تبعیض راه ندارد و همیشگی است از نظر اخلاقی، عامل مؤثّری برای مبارزه با غرور و غفلت ناشی از پیروزی و ثروت و مقام است، و از نظر توحیدی هیچ گونه رنگ شرک در آن نیست؛ آن هائی که تنها به هنگام گرفتاری و هجوم مشکلات متوجّه خدا می شوند، گویا تنها در این زمان او را مؤثّر در عالم می دانند، ولی به هنگام قدرت و آسایش، نیرو و قدرت خودشان و عالم اسباب را مؤثّر اصلی می شمارند و این خود یک نوع شرک است؛ زیرا از دریچه چشم یک موحّد در همه حال مؤثّر اصلی اوست و اسباب دنیایی به قدرت و فرمان او هستند و هر چه دارند از او دارند. (3)

علل عدم اجابت دعاها

اشاره

و اما در زیر به برخی از علل و ادله عدم اجابت بعضی از دعاها می پردازیم:

اول: کامل شدن

هنگامی که انسان با محرومیت ها روبرو می شود و طعم سختی ها و گرفتاری ها را می چشد جان و روحش پرورش یافته و همچون کوه استوار و پایدار گشته و دارای صفات نیکو می گردد همه این ها مرهون عدم اجابت خواسته و دعای انسان است و اگر قرار بود دعاهای انسان همه شان مستجاب گردد و همه چیز برای او مهیّا شود دیگر به گوهر کمیاب تکامل دست نمی یافت.

شاهد

استاد شیخ عبد القائم شوشتری: شخصی چهل سال زحمت کشید و دائم در طلب ملاقات حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود تا اینکه عاقبت به محضر مقدس محبوب و مطلوبش شرف حضور یافت.

او که روزها و سال های پر از درد فراق امامش بر وی سخت گذشته بود، در اولین ملاقات، از حضرتش گلایه کرد و عرضه داشت: آقا جان! شما که عاقبت مرا پذیرفتید، ای کاش! زودتر توفیق شرف یابی به محضرتان را عنایت می فرمودید، چون در آن چهل سال به آتش فراق شما سوختم.

ص: 138


1- سوره عنکبوت/65.
2- امالی طوسی/535.
3- پیدایش مذاهب/109.

حضرت فرمودند: اگر شما را زودتر می پذیرفتم از ما نان و سبزی می خواستید (اما) حالا که معطل شدید، می دانید که چه بخواهید. (1)

دوم: مقامات اخروی و تقرب به خداوند

روایت

1- خداوند (خطاب به حضرت داود (علیه السلام) ): هر که با من بپیوندد کفایت امرش را می نمایم و هر کس از من بخواهد به او عطا می کنم و هر کس مرا بخواند جواب می دهم و همانا خواسته اش را به تأخیر می اندازم تا اینکه مقتضی موجود شود (پس) هر گاه مقتضی موجود شد، آن چه خواسته به او می دهم.

ای داود! به مظلوم بگو: همانا مستجاب شدن دعایت را به تأخیر می اندازم (اما) عاقبت دعای تو را بر ضرر ستم گر تو مستجاب می کنم. تأخیر آن برای مصالح زیادی است که از نظر تو پنهانست و من ارحم الراحمین و بهترین قضاوت کنندگانم.

یا به واسطهِ این است که تو به مردی ستم کرده ای (و) او هم بر ضرر تو دعا کرده، پس این دعای تو در مقابل دعای او است که نه به نفع (تو) و نه هم بر ضرر تو باشد و یا بدین جهت است که برای تو در بهشت درجه و مقامی می باشد که کسی به آن درجه نمی رسد مگر به واسطه ظلمی که به او برسد، زیرا که من بندگانم را در مال ها و جان هایشان آزمایش می کنم... . (2)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : روز قیامت خداوند مؤمن را صدا می زند تا او را در مقابل خود بر پا می دارد، سپس (به او) می فرماید: بنده من! من به تو امر کردم که مرا خوانده و دعا نمائی و وعده (هم) دادم که دعایت را مستجاب کنم، آیا دعا می کردی؟ بنده می گوید: بله بارپروردگارا! سپس می فرماید: اما تو دعائی نکردی مگر اینکه برایت مستجاب کردم، آیا فلان روز و فلان روز به خاطر غصه ای که برایت پیش آمده بود، از من نخواستی که آن را برطرف نمایم. می گوید: درست است پروردگارا! آن گاه خداوند می فرماید: من (هم) در (همان) دنیا آن را برآورده ساختم. آیا فلان روز و فلان روز به خاطر غصه ای که برایت پیش آمده بود، از من نخواستی که آن را برطرف نمایم، اما فرج و گشایشی ندیدی؟ می گوید: درست است بار پروردگارا! می فرماید: به خاطر آن دعا فلان چیز و فلان چیز را برایت در بهشت کنار گذاشتم... ، بنا بر این بنده مؤمن خداوند هیچ دعائی نمی کند مگر اینکه (در قیامت) برای او معلوم می شود که یا در دنیا به او داده شده و یا برای آخرتش ذخیره گشته، برای همین است که مؤمن در آن جا می گوید: ای کاش! ذره ای از دعایش در دنیا مستجاب نشده بود. (3)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : همانا مؤمن برای حاجتش دعا می کند، پس خداوند متعال می فرماید: حاجتش را به تأخیر بیندازید، زیرا به دعا کردنش علاقه دارم، سپس هنگامی که قیامت شد، خدای متعال

ص: 139


1- غم عشق/93.
2- ارشاد القلوب ج1/153. (ترجمه رضایی ج 1/366).
3- الدر المنثور ج 1/195.

می فرماید: ای بنده من! فلان چیز را از من خواستی و من اجابتت را برای ثواب گرفتن به تأخیر انداختم، پس آن مؤمن به خاطر پاداش نیکی که می بیند، آرزو می کند که ای کاش! در دنیا هیچ کدام از دعاهایش مستجاب نمی شد. (1)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب سؤال کافری مبنی بر اینکه: مگر شما معتقد نیستید که خداوند فرموده: «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را» بارها فرد گرفتار را دیده ایم که دعا می کند، ولی اجابت نمی شود، و ستمدیده، کمک می خواهد و او را یاری نمی کند): وای بر تو! هر که دعا کند اجابت شود، امّا فرد ظالم تا وقتی که به درگاه خدا توبه نکند دعایش مردود خواهد شد، و امّا فرد محقّ هر وقت دعا کند مستجاب شود، و بلا از آن جا که خبر ندارد از او دفع می گردد، و در صورت عدم استجابت، همان دعا موجب ذخیره ثواب بسیاری برای او شده که روز نیاز به دادش می رسد، و اگر دعای بنده به خیر او نباشد نیز مستجاب نشود، و بر مؤمن عارف دعا در مواردی که نمی داند صحیح است یا خطا بسی گران است، گاهی بنده خواستار نابودی کسی شده که هنوز زمانش به پایان نرسیده، و خواستار بارانی شده که هنوز وقت بارش آن نرسیده، زیرا خداوند از همه به تدبیر آن چه خود آفریده آگاهتر است، و مانند این بسیار است، پس خوب در این باره اندیشه و تأمّل کن. (2)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب راوی که عرضه داشت: بسا می شود که کسی دعا کند و دعایش مستجاب شده باشد، ولی تا مدتی (اثر آن اجابت، ظاهر نگشته و) به تأخیر افتد؟): بله! (عرض کرد: علتش چیست؟ آیا برای اینکه بیشتر دعا کند؟ فرمود:) بله! (3)

6- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : به درستی که بنده ای که دوست خداست در حادثه ای که برایش رخ داده دعا می کند و خداوند به فرشته ای که موکل بر اوست می فرماید: حاجت بنده مرا برآور، ولی در (دادن) آن شتاب مکن، زیرا میل دارم صدا و آواز او را بشنوم و همانا بنده ای دشمن خدا به درگاه او درباره اتفاقی که برایش افتاده دعا می کند، پس به فرشته موکل بر او گفته می شود حاجتش را برآور و در (دادن) آن شتاب کن، زیرا خوش ندارم آواز و صدایش را بشنوم، پس مردم (که از این جریان خبر ندارند) می گویند: به این داده نشد مگر به خاطر محترم بودنش و از آن دریغ نشد مگر به خاطر زبونی و خواریش. (4)

7- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) (در جواب سؤال احمد بن محمد بن أبی نصر مبنی بر اینکه من چند سال است که از خدا حاجتی درخواست کرده ام و از تأخیر اجابتش در دلم شبهه و نگرانی داخل شده است): ای احمد! مبادا شیطان بر تو راهی باز کند تا تو را ناامید نماید همانا امام باقر (علیه السلام) می فرمود: هر آینه مؤمن حاجتی

ص: 140


1- جامع الأخبار/133.
2- احتجاج ج2/343. (ترجمه جعفری ج 2/224).
3- کافی ج2/489.
4- کافی ج2/490.

از خدا بخواهد و اجابت آن به تأخیر افتد به خاطر محبوبیت صدایش و شنیدن صدای گریه اش (در نزد خداوند). (1)

توضیح: از چند روایت اخیر استفاده می شود که دعای شخصی که صدایش محبوب خداوند است، سبب خشنودی و رضایت خداوند بوده و هر آن چه که باعث رضایت و خشنودی خداوند گردد باعث تقرب انسان به ذات اقدس الهی و ترقی مقامات اخروی می شود.

سوم: منحل نشدن نظام زندگی

آیا تاکنون به این فکر کرده ایم که اگر همه انسان ها ثروتمند بودند، زندگی بشر به چه شکلی در می آمد؟ آیا دیگر کسی به دنبال کار و تلاش می رفت؟ آیا پزشکی مریضش را درمان می نمود؟ آیا نانوا، قصاب، بنّا و... فعالیتی می نمودند؟ و آن گاه که کارها بر زمین می ماند آیا جامعه بشری پا برجا می بود؟

حال، همه انسان ها دعا نموده و از خداوند می خواهند که آن ها را ثروتمند نماید. واقعا اگر قرار بود دعای همگان مستجاب شود، دیگر نظام زندگی از هم پاشیده می شد و نسل بشر منقرض می گشت. و همین مطلب را نسبت به سایر دعاهای دعا کنندگان باید در نظر گرفت.

سخن الله

اگر (عطای) حق، تابع و دنباله رو خواهش و میل و هوای نفس آنان باشد، همانا آسمان ها و زمین و هر چه و هر که در آن هاست نابود خواهد شد. (2)

چهارم: طغیان نکردن

سخن الله

اگر خداوند رزق و روزیّ را برای بندگانش (بی حساب) می گستراند، آن ها در زمین ظلم و تجاوز می کردند.

پنجم: حریص نگشتن

سخن حجج الله

علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : به خدا سوگند اینکه خداوند خواسته ها و دعاهای دنیایی بندگانش را به تأخیر می اندازد برای آن ها از آن چه به آن ها زود می دهد، بهتر است و دنیا چیست؟ ... همانا کسی که در این دنیا

ص: 141


1- کافی ج2/488.
2- سوره مؤمنون/83.

دارای نعمت است اگر دعا کند و دعایش مستجاب شود باز چیز دیگری را دعا نموده و می خواهد و (در این هنگام است که) نعمت خداوند در چشمش کوچک و خوار گشته و دیگر چیزی او را سیر نمی سازد. (1)

ششم: نابود نشدن دنیا

چه بسا اگر بعضی از خواسته های ما برآورده شود، در همین دنیا باعث مرگ و نیستی ما گردد. مثلا فرض کنیم کسی از خداوند فرزند می خواهد، ولی به صلاحش نیست که بچه دار شود، زیرا این فرزند اگر به او داده شود، پس از رسیدن به سن جوانی سبب قتل همین پدر می گردد. حال آیا خداوند دعای او را مستجاب می کند؟

هفتم: نابود نشدن دین و آخرت

سخن حجج الله

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : چه بسا چیزی را (از خداوند) خواستی (که) اگر به تو داده شده بود، هلاکت و نابودی دینت در آن بود. (2)

2- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : (اگر بنا باشد همه خواسته های دنیایی مستجاب شود، نعمت های او فراوان می گردد) و وقتی نعمت فراوان شود مسلمان از راه به خطر می افتد چرا که حقوقی بر او واجب می گردد (که ممکن است آن ها را ادا نکند) و ترسِ این است که از امتحانی که برایش پیش می آید (سربلند بیرون نیاید). (3)

هشتم: دچار عُجب نشدن

اگر قرار باشد به دنبال هر دعای بنده مؤمن، استجابتی فوری بیاید و خواسته اش را بلافاصله در مقابل خویش بیند چه بسا دچار عجب و خودپسندی شده و خیال کند که یکی از مقرب ترین بندگان خدا بوده و بدین وسیله اسباب هلاکتش فراهم گردد.

ما اگر با روایات آشنا باشیم این را خواهیم فهمید که خداوند، بعضی از بندگانش را به خاطر خطر زیاد عُجب، از بعضی از عبادات محروم می سازد تا به این مرض مهلک دچار نگردند.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : همانا بعضی از بندگان مؤمنم می خواهد دری از عبادت (به سویش گشوده گردد)، اما من او را از آن باز می دارم تا عجب و خودپسندی در دلش داخل نگشته و تباه نگردد. (4)

ص: 142


1- کافی ج2/488.
2- مجموعة ورام ج2/104.
3- کافی ج2/488.
4- علل الشرایع ج 1/12.

2- محمد بن علی الباقر یا جعفر بن محمد الصادق (علیهم السلام) : خدای تبارک و تعالی می فرماید: بعضی از بندگانم از من می خواهند که او را به بعضی از اطاعات (و عباداتم) موفق کنم تا او را (به خاطر انجام آن طاعت) دوست بدارم، اما من او را موفق به انجام آن عمل نمی کنم تا دچار عجب و خودپسندی نگردد. (1)

3- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : (خداوند می فرماید:) بعضی از بندگان هستند که در عبادت و شب زنده داری برای من کوشش فراوانی می نمایند، ولی من به خاطر لطفم به او چرت را بر او مسلط می کنم، پس می خوابد تا اینکه صبح شده و بلند می گردد. وقتی که بلند می شود در حالی که نسبت به خودش بغض دارد بر حال خودش می گرید. و اگر همان طوری که می خواهد او را به خواسته اش برسانم، عجب و خودپسندیِ برخاسته از عملش به سراغش می آید و بعد از این است که هلاکت و نابودیش در همین عجب و خودپسندی از خودش باشد، پس خیال می کند که با این عبادتش از همه عبادت کنندگان برتر است و با این کوشش و شب زنده داری (حق بندگی را به جا آورده) و هیچ گونه تقصیر و کوتاهی ندارد و با این حالت از درگاه من دور می شود در حالی که خیال می کند به من نزدیک شده است. (2)

تذکر: باید به خداوند، اعتماد داشت و عدم اجابت دعاها را خیری از ناحیه او دانست و بلکه بالاتر که برآورده نشدن حاجتی که به خیر و صلاح انسان نیست را عین عنایت و لطف خداوند منّان شمرد.

سخن حجج الله

1- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : مؤمن و شیعه همواره تا وقتی عجله نکند در خیر و امید و رحمت خداوند است، پس ناامید شده و دعا را رها می کند.

(شخصی عرض کرد: چگونه عجله می کند؟

فرمود:) می گوید: از فلان و فلان زمان دعا کرده ام، ولی اجابت ندیده ام. (3)

2- حسن بن علی العسکری (علیهما السلام) : ... بهره مندی ها و ثمرات، مراتبی دارد، پس بر ثمره ای که وقتش نرسیده، عجله نکن که همانا در وقتش به آن خواهی رسید و بدان که کسی که امور تو را تدبیر می کند (از تو) به زمانی که مناسب و به صلاح توست داناترست، پس به انتخاب خداوند در همه امورات اعتماد کن تا اوضاع و احوالت روبراه شود و در خواسته هایت قبل از رسیدن وقتشان عجله نکن که قلب و سینه ات تنگ گشته و ناامیدی تو را دربرمی گیرد. (4)

سخن اولیاء الله

ص: 143


1- الزهد/68.
2- امالی طوسی/166.
3- مشکاة الأنوار/75.
4- عدة الداعی/136.

شیخ حسن دیلمی (متوفی841 ق): دعا این است که بنده، تهی دستی و احتیاجش را به سوی خدای تعالی با منتها درجهِ پستی و کوچکی و فروتنی آشکار کند، و هر گاه بنده چنین شد حق بندگی را به جا آورده و خواستهِ خدا هم بر استجابت، به همان اندازه که صلاح بنده و اقتضای عدل و حکمت خداست، بر آن تعلق می گیرد، زیرا که جود و بخشش خدا از مرز حکمتش تجاوز نمی کند.

همانا خداوند از بنده اش به جهت بخل یا نبودن، منع فیض نمی کند بلکه منع به واسطهِ مصلحتی است که بنده نمی داند و اقتضای حکمت خدا بر آن منع است نه بر سؤال بنده در آن چه که میل آن بنده است و به همین جهت فرموده است خدای تعالی: «لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ» (1) «و اگر خدا از خواسته های ایشان پیروی کند، مسلما آسمان ها و زمین و هر که در آسمان و زمین است، تباه می گردند»، زیرا که بنده از خدا آن چه را که خیال می کند صلاح اوست می خواهد، ولی خدا بر طبق آن چه که می داند عمل می کند مانند کسی که از خدا مال فراوان می خواهد، ولی خدا می داند که دادن مال زیاد سبب طغیان و سرکشی او می شود، پس خدا به آن بنده مهربانی می کند و مال فراوان به وی نمی دهد.

پس منزه است خدائی که بخشش او، کرم، و منع جودش، فضل است. (2)

شاهد

صاحب کتاب انوار المشعشعین از قول آقا سید عبد الرحیم (خادم مسجد مقدس جمکران): در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم.

دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم.

گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران به کاسبی و خرید و فروش دخانیات مشغول بودم، اما پس از مدتی چون به مردم نسیه داده بودم سرمایه ام تمام شد، و وقتی وبا آمد آن ها از بین رفتتند و دست من خالی شد، لذا به قم آمدم. در قم، اوصاف این مسجد را شنیدم، من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند.

مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضت های بسیاری از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کشید.

روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده، اما هنوز به اتمام نرسیده است، لذا به کربلا می روم.

یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم که در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود.

شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، همان شخص را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلا دیده بودم، مشاهده کردم.

با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد.

ص: 144


1- سوره مؤمنون/71.
2- ارشاد القلوب ج1/150. (ترجمه رضایی ج 1/360).

او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود، لذا برگشتم.

این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت و عبادت بود، تا آنکه پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد.

دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند.

در اثناء صبحت گفت: حاجتم برآورده شد.

گفتم: چه طور؟!

گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آنکه برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم.

روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم.

من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آنکه از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم.

این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم.

نصف شبی که وقت عبادتم بود، فرا رسید. دیدم سمت کوه دو برادران، روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، به حدی که تمام بیابان منور شد.

ناگهان کسی را پشت در اتاقم دیدم، مثل اینکه در را می کوبد. با حال ضعف برخاستم و در را باز کردم.

سیدی را باجلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم، اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم.

تا آنکه آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند و فرمودند: جده ام فاطمه (سلام الله علیها) نزد پیغمبر شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند، جدم نیز به من حواله نموده اند، به وطن (خود) برو که کارت خوب می شود و پیغمبر فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آن ها سخت می گذرد.

من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، لذا عرض کردم: سید عبد الرحیم خادم این مسجد نابینا شده است، شما شفایش بدهید.

فرمودند: صلاح او همان است که نابینا بماند.

بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم.

برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به چاهی که نزدیک درِ مسجد می باشد، رسیدیم.

دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم.

بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد.

ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر.

ص: 145

من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم.

عرض کردم: یا ابن رسول الله (علیهما السلام) ! چه وقت ظهور می کنید؟

حضرت با تندی فرمودند: تو را چه به این سؤال ها؟

عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم.

فرمودند: هستی، اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند، اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدم گاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند: به وطن برو که اهل و عیالت منتظر می باشند. (1)

علل به اجابت رسیدن دعاها

اشاره

و اما اگر کاری یا چیزی به خیر و صلاح انسان باشد، خداوند آن را از انسان دریغ نداشته و دعایش را مستجاب می فرماید. در زیر به بعضی از مصالحی که سبب برآورده شدن حاجات می شود، اشاره می نمائیم:

اول: نجات ملت بر حقی

شاهد

موقعی که شهر بحرین در تصرف فرنگیان بود، شخصی از مسلمین را به حکومت آن جا گماشتند تا موجب آبادی بیشتر آن جا شود و بهتر بتواند به وضع اهالی رسیدگی کند.

این والی مردی ناصبی بود. به علاوه وزیری داشت که تعصبش از وی بیشتر بود. وزیر نسبت به اهل بحرین که دوست دار اهل بیت (علیهم السلام) بودند، اظهار دشمنی می کرد و برای نابودی و زیان رساندن به آن ها حیله ها به کار می برد.

یک روز وزیر در حالی که اناری در دست داشت نزد والی رفت و انار را به او داد.

والی دید بر روی پوست انار نوشته است: لا اله الا اللَّه محمد رسول الله أبو بکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول الله. وقتی به دقت آن را نگریست، دید که این عبارت به طور طبیعی در پوست انار نوشته شده، به طوری که گمان نمی رفت ساخته دست بشر باشد و از این حیث در شگفت ماند!

والی به وزیر گفت: این دلیل روشن و برهان محکمی است بر ابطال مذهب رافضی ها (شیعیان). نظر تو درباره مردم بحرین چیست؟

وزیر گفت: این جماعت، متعصب می باشند و منکر دلائل هستند، امر کن آن ها را حاضر نمایند و این انار را به آن ها نشان بده، اگر پذیرفتند و به مذهب ما درآمدند شما ثواب فراوان برده اید، و چنان چه نپذیرفتند و هم چنان بر گمراهی خود باقی ماندند، آن ها را در قبول یکی از سه چیز مخیر گردان: یا حاضر شوند با ذلت و خواری - مثل یهود و نصاری - جزیه بدهند، و یا جوابی برای این دلیل روشنی که نمی توان آن را نادیده گرفت، بیاورند، و یا اینکه مردان آن ها کشته شوند و زنان و اولادشان اسیر گردند و اموالشان را به غنیمت بگیریم.

ص: 146


1- برکات حضرت ولی عصر( (خلاصه العبقری الحسان)/94.

والی رأی وزیر را مورد تحسین قرار داد و علماء و افاضل و نیکان و نجباء و بزرگان شیعه بحرین را احضار نمود و انار را به آن ها نشان داد و گفت: اگر جواب کافی و قانع کننده ای نیاورید یا باید کشته شوید و اسیر گردید و اموالتان ضبط شود، و یا همچون کفار جزیه بپردازید.

آن ها چون انار را دیدند، سخت متحیر گشته و نتوانستند جواب شایسته ای بدهند. رنگ صورتشان پرید و بندهای بدنشان به لرزه افتاد.

سپس بزرگان آن ها به والی گفتند: سه روز به ما مهلت بده، شاید بتوانیم جوابی که مورد پسند واقع شود، بیاوریم و گر نه هر طور می خواهی میان ما حکم کن.

والی هم به آن ها مهلت داد.

رجال بحرین در حالی که هراسان و مرعوب و متحیر بودند، از نزد والی بیرون آمده و مجلس گرفتند و به مشورت پرداختند.

آن گاه بنا گذاشتند که از میان صلحاء و زهاد بحرین ده نفر و از میان آن ده نفر هم سه نفر را انتخاب کنند.

چون چنین کردند به یکی از آن سه نفر گفتند: تو امشب به بیابان برو و تا صبح مشغول عبادت باش و از خداوند به وسیله امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یاری بخواه!

او هم رفت و شب را به صبح آورد و چیزی ندید و به ناچار برگشت و جریان را به آن ها اطلاع داد.

شب دوم هم، نفر دوم را فرستادند و او نیز مانند شخص نخست برگشت و خبری نیاورد و بر اضطراب و پریشانی آن ها افزود.

آن گاه نفر سومی را که مردی پاک سرشت و دانشمند و نامش محمد بن عیسی بود، خواستند و او شب سوم را با سر و پای برهنه روی به بیابان نهاد.

آن شب، شب تاریکی بود. محمد بن عیسی تمام شب را مشغول دعا و گریه و توسل به خدا بود که شیعیان را از آن بلیه رهائی بخشد و حقیقت مطلب را برای آن ها روشن سازد و به همین منظور به حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متوسل گردید.

در آخر شب ناگاه دید مردی او را مخاطب ساخته و می گوید: ای محمد بن عیسی! چه شده که تو را بدین حالت می بینم و برای چه به این بیابان آمده ای؟

گفت: ای مرد! مرا به حال خود واگذار. من برای کار بزرگ و مطلب مهمی بیرون آمده ام که آن را جز برای امام خود نمی گویم و شکوه آن را نزد کسی می برم که این راز را بر من آشکار سازد.

گفت: ای محمد بن عیسی! صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) من هستم، مقصودت را بگو.

گفت: اگر تو صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشی داستان مرا می دانی و نیازی نداری که من آن را شرح دهم.

فرمود: آری! تو به خاطر مشکلی که انار برای شما ایجاد کرده و مطلبی که بر آن نوشته شده و تهدیدی که والی نموده است به بیابان آمده ای!

ص: 147

محمد بن عیسی وقتی این را شنید به طرف او رفت و عرض کرد: آری! ای آقای من! شما می دانید که ما چه حالی داریم شما امام و پناه گاه ما می باشید و قادر هستید که این خطر را از ما برطرف سازید، به داد ما برس!

حضرت فرمود: ای محمد بن عیسی! وزیر ملعون، درخت اناری در خانه خود دارد. قالبی از گل به شکل انار در دو نصف ساخته و توی هر نصفی از آن قسمتی از آن کلمات را نوشته است، آن گاه آن قالب گلی را روی انار نهاده و در وقتی که انار کوچک بود توی آن گذاشته و آن را محکم بسته است. آن گاه به مرور که انار بزرگ شده آن نوشته در پوست انار تأثیر بخشیده تا به این صورت درآمده است! فردا به نزد والی می روی و به وی می گوئی: جواب تو را آورده ام، ولی حتما باید در خانه وزیر باشد، وقتی به خانه وزیر رفتید به سمت راست خود نگاه کن که غرفه ای می بینی، آن گاه به والی بگو: جواب تو در همین غرفه است. وزیر می خواهد از نزدیک شدن به غرفه سر باز زند، ولی تو اصرار کن! و سعی کن که از آن بالا بروی، وقتی دیدی وزیر خودش بالا رفت تو هم با او بالا برو و او را تنها مگذار مبادا از تو جلو بیفتد! هنگامی که وارد غرفه شدی در دیوار آن سوراخی می بینی که کیسه سفیدی در آن است. آن را بردار که خواهی دید قالب گِلی انار که برای این نقشه ساخته است در آن کیسه است. سپس آن را جلو والی نهاده و انار معهود را در آن بگذار تا حقیقت مطلب برای او روشن گردد! و نیز به والی بگو: ما معجزه دیگری هم داریم و آن اینکه داخل این انار جز خاکستر و دود چیزی نیست، اگر می خواهی صحت آن را بدانی به وزیر بگو آن را بشکند وقتی وزیر آن را شکست، دود و خاکستر آن به صورت و ریش او می پرد.

وقتی محمد بن عیسی این سخنان را از امام شنید، بسیار مسرور گردید و دست مبارک امام را بوسید و با مژده و شادی مراجعت نمود.

چون صبح شد به خانه والی رفتند و همان طور که امام دستور داده بود، عمل کرد.

سپس والی به محمد بن عیسی رو کرد و پرسید: چه کسی این را به تو خبر داد؟

گفت: امام زمان ما و حجت پروردگار (عجل الله تعالی فرجه الشریف) .

پرسید: امام شما کیست؟

او هم یک یک ائمه (علیهم السلام) را به وی معرفی کرد تا به امام زمان صلوات اللَّه علیه رسید.

والی گفت: دستت را دراز کن تا من گواهی دهم که خدائی جز خداوند یگانه نیست و محمد (صلی الله علیه و آله) ، بنده و پیامبر اوست و خلیفه بلافصل بعد از او امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، آن گاه به تمام ائمه (علیهم السلام) تا آخر آن ها اقرار نمود و ایمانش درست گشت.

سپس دستور داد وزیر را به قتل رساندند و از مردم بحرین معذرت خواست و نسبت به آن ها نیکی نمود و آن ها را گرامی داشت.

ص: 148

این حکایت نزد اهل بحرین مشهور و قبر محمد بن عیسی در آن جا معروف است و مردم به زیارت آن می روند. (1)

دوم: هدایت افراد

شاهد

شیخ علی رشتی (از شاگردان میرزای شیرازی بزرگ): در یکی از سفرها که از زیارت حضرت أبی عبد الله (علیه السلام) به سوی نجف اشرف از راه فرات باز می گشتم، در کشتی کوچکی که بین کربلا و طویریج بود، سوار شدم.

از طویریج راه حلّه و نجف جدا می شود. مسافرین که همه اهل حلّه بودند به بازی گری و بی عاری و مزاح مشغول شدند، به جز یک نفر که گاهی اوقات هم سفرها بر مذهب او خرده می گرفتند و او را سرزنش می کردند، با کمال متانت نشسته بود و هیچ شوخی ای نمی کرد و نمی خندید.

از این وضع در تعجب بودم تا اینکه به جایی رسیدیم که آب کم بود و ناچار صاحب کشتی ما را بیرون فرستاد.

در کنار نهر که می رفتیم، به طور اتّفاقی با آن شخص همراه شدم. از او از علت کناره گیری اش از هم سفری ها و خرده گیری آن ها در مذهب او سؤال کردم.

گفت: این ها از اهل سنّت و خویشاوند منند. پدرم نیز از ایشان است، ولی مادرم از اهل ایمان و شیعه می باشد. من نیز مذهب آن ها را داشتم و به برکت حضرت حجّت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شیعه شدم.

از علّت و نحوه تشیع او سؤال کردم.

جواب داد: اسم من یاقوت و شغلم روغن فروشیِ کنار پل حلّه است. در یکی از سال ها برای خریدن روغن از شهر حلّه بیرون رفتم تا از صحرانشینان روغن وارد کنم. چند منزل رفتم تا آن چه می خواستم خریدم و به اتفاق عده ای از اهالی حلّه بازگشتم و در یکی از منزل ها که فرود آمدیم و خوابیدیم، وقتی بیدار شدم، دیدم همه رفته اند و من در صحرای بی آب و علفی که درندگان زیادی هم داشت، تنها مانده ام.

از آن جا تا نزدیک ترین آبادی چند فرسنگ راه بود. برخاستم و به راه افتادم، ولی راه را گم کردم و متحیر ماندم. از طرف دیگر از تشنگی و درندگان ترسان بودم. درمانده شدم و در آن حال به خلفاء و مشایخ استغاثه کردم و از آن ها کمک و شفاعت خواستم تا خداوند برایم فرج کند، ولی نتیجه ای نداد.

با خود گفتم: از مادرم شنیده ام که می گفت: ما امام زنده ای داریم که کنیه اش أبا صالح (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و به فریاد گم شدگان می رسد و درماندگان و ضعیفان را کمک می کند. با خداوند پیمان بستم که اگر نجاتم داد، به مذهب مادرم درآیم.

ص: 149


1- بحار الانوار ج52/178. (ترجمه از مهدی موعود(/940).

پس او را صدا کردم و استغاثه نمودم که یک مرتبه کسی را دیدم که عمّامه سبزی بر سر داشت مانند این - و به علف های کنار نهر اشاره کرد - که با من راه می رود، به من دستور داد که به مذهب مادرم درآیم و کلماتی فرمود (که مؤلف کتاب آن ها را فراموش کرده است). و فرمود: به زودی به آبادی ای می رسی که آن جا همه شیعه هستند.

گفتم: ای آقای من! شما با من به آن آبادی تشریف نمی آورید؟

فرمود: نه! چون هزار نفر در اطراف بلاد به من پناهنده شده اند، می خواهم آنان را خلاص کنم و سپس از نظرم غایب شد.

کمی که راه رفتم به آن آبادی رسیدم. مسافت زیادی تا آن جا بود که هم سفرهایم روز بعد به آن جا رسیدند.

از آن جا به حلّه برگشتم و به نزد سید الفقهاء سید مهدی قزوینی رفتم و جریان خودم را با او در میان گذاشتم و از او احکام و مسائل دینی را آموختم و از او پرسیدم: به چه عملی می شود بار دیگر آن حضرت را ببینم؟

فرمود: چهل شب جمعه به زیارت امام حسین (علیه السلام) برو.

من هم شب های جمعه به زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) می رفتم.

یک نوبت از چهل بار باقی مانده بود. روز پنج شنبه از حلّه به کربلا رفتم، ولی وقتی به دروازه شهر رسیدم، دیدم مأمورین ظالم از مردم گذرنامه می خواهند و خیلی هم سخت می گیرند. من نه گذرنامه داشتم و نه قیمت آن را. چند بار خواستم به طور قاچاق از جمعیت بگذرم، ولی نشد.

در همین اثنا حضرت صاحب الأمر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که در لباس طلبه های ایرانی با عمامه سفید، داخل شهر است، به او استغاثه کردم و کمک خواستم.

ایشان بیرون آمد و مرا همراه خود داخل شهر کرد.

و دیگر او را ندیدم و با حسرت و تأسف بر فراقش ماندم. (1)

تذکر: باید دانست آن چه که در نزد خداوند ملاک استجابت و عدم استجابت است مصلحت و خیر بندگان است و او بهتر از هر کسی به خیر و صلاح بندگان آگاه است، لذا لازم نیست که ما به او چیزی یاد داده و بگوییم که فلان چیز را به ما بده و فلان چیز را نده.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : ای بندگان خدا! شما مثل بیماران و خداوند ربّ العالمین به مانند طبیب است و صلاح بیماران در چیزی است که طبیب می داند و با آن تدبیر می نماید نه آن چه که بیمار میل دارد و انتخاب می کند، هان (ای بندگان خدا!) پس کار خداوند را به او واگذارید تا از رستگاران باشید. (2)

ص: 150


1- نجم الثاقب ج2/719. (بازنویسی از مکیال المکارم ج1/107).
2- احتجاج ج1/42.

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : (خداوند تبارک و تعالی می فرماید:) و از میان بندگان مؤمن من، کسی است که ایمانش درست نمی شود مگر با فقر و اگر ثروتمندش کنم ایمانش خراب می گردد. و از میان بندگان مؤمن من، کسی است که ایمانش روبراه نمی شود مگر با ثروت و دارائی، و اگر فقیرش کنم ایمانش فاسد می گردد. و از میان بندگان مؤمن من، کسی است که ایمانش درست نمی شود مگر با بیماری و اگر سلامتیش بدهم ایمانش خراب می گردد. و از میان بندگان مؤمن من، کسی است که ایمانش روبراه نمی شود مگر با سلامتی و اگر بیمارش نمایم ایمانش فاسد می گردد. بلا شک من به وسیله علمی که به دل های بندگانم دارم آن ها را اداره و تدبیر می نمایم. همانا من بسیار دانا و بسیار آگاهم. (1)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : خداوند عزّ و جلّ از بالای عرش فرمود: ای بندگان من! مرا در آن چه که شما را به آن فرمان داده ام، اطاعت کنید و آن چه را که به خیر و صلاحتان است، به من یاد ندهید، زیرا من (از خود شما) به آن آگاه ترم و به مصالحتان بر شما بخل نمی ورزم. (2)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : از وحی خداوند عزّ و جلّ به موسی بن عمران (علیه السلام) (این است که): ای موسی! خلقی را در نزد خودم محبوب تر از بنده مؤمنم نیافریدم، و حقیقتا که او را به چیزی مبتلا کردم که برایش خیر است و برای چیزی عافیت دادم که برایش خیر است، و من داناترم به آن چه که به صلاح بنده ام است، پس باید بر بلای من صبر نموده، و نعمت هایم را شاکر بوده و به قضاء من راضی باشد... . (3)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : برای مؤمن در تعجبم، خداوند هیچ حکمی نمی کند مگر اینکه برای مؤمن خیر است و اگر با مقراض ها (بدنش) قطع شود خیر اوست و اگر مالک مشارق و مغارب عالم گردد، به صلاح اوست. (4)

حکمت یا رحمت

چه بسیار افرادی که از روی غلبه هوی و هوس و احساسات بر عقل، چیزی را از خداوند خواسته و خیال می کنند که به خیر و صلاحشان است، اما در واقع و بر اساس حکمت الهی برای او مضر و مهلک است. خداوند چنین دعایی را مستجاب نخواهد کرد چرا که او بدی بندگان خویش را نمی خواهد. گاهی اوقات خود ما به دنبال چیزی می رویم و برای آن سعی و تلاش فراوان می نمائیم، اما پس از آنکه به آن می رسیم از شر آن به خدا پناه می بریم و یا بر عکس، از چیزی فرار می نمائیم، اما بعد از آنکه بر سرمان آمد، درمی یابیم که به خیر و صلاحمان بوده است.

ص: 151


1- علل الشرائع ج1/12.
2- عدة الداعی/37.
3- امالی طوسی/237.
4- إرشاد القلوب ج1/153.

سخن الله

چه بسا شما از چیزی بدتان می آید و حال آنکه به صلاح و خیر شماست و چه بسا چیزی را دوست دارید و حال آنکه برایتان بد است و خداوند می داند و شما نمی دانید. (1)

سخن حجج الله

1- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : چه بسا چیزی که انسان نسبت به آن حریص است و وقتی به آن دست می یابد آرزو می کند ای کاش! به دستش نمی آورد. (2)

تذکر: خود ما که انسانی ضعیف و جاهل بیش نیستیم آیا اگر ببینیم فرزندمان مریض بوده و به غذایی خاص که برایش مضر است، علاقه دارد آیا آن غذا را در اختیارش می گذاریم؟ آیا او را به خواسته اش می رسانیم ولو اینکه ما را بخیل و بدخواه خود خطاب کند؟ خیر! هرگز! این وضعیت ما انسان هائی است که غرق در احساساتیم و در بسیاری از موارد این احساسات بر عقلمان غلبه می کند، اما خداوندی که ذره ای احساسات در او راه ندارد و حکمت محض است چطور؟! پس به طریق اولی نباید او را به خاطر عطا نکردن چیزی که به صلاح ما بی ظرفیت ها نیست، توبیخ نموده و نکوهش کرد.

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : حقیقتا که کرم و لطف خدای سبحان حکمتش را نقض نمی کند، پس برای همین است که هر دعایی مستجاب نمی شود. (3)

تذکر: خود ما که این گونه بی ادبانه خدای حکیم و بی عیب و نقص را سرزنش می کنیم که چرا من که سال های سال است که فلان چیز را از تو می خواهم و نمی دهی، اگر آن خواسته را که به ضرر ماست به ما بدهد، خود ما این بار از این طرف او را سرزنش خواهیم کرد که خدایا! تو که می دانستی این چیز به ضرر من است و باعث نابودی دین و دنیای من می شود چرا آن را به من دادی؟ من که نادان و جاهل و احمق بودم، اما تو که عالم و حکیم و خیرخواه بندگان بودی، تو دیگر چرا؟ پس اگر کسی انصاف داشته باشد و عقل را قاضی این دعوا قرار دهد به خوبی خواهد فهمید که مجرم اصلی این معرکه همین احساسات و هوی و هوس ماست که به خاطر دردهای ناشی از محرومیت ها و گرفتاری ها و مصائب، جسورانه و بی ادبانه خالق حکیم فیّاض را خطاکار می داند و این هم از مظلومیت خداوندست، پس قدری به خود آییم و چنین جاهلانه نسبت به خدای مهربانمان قضاوت ننمائیم. خدایی که دوست ندارد درد و رنج بنده اش را ببیند، اما به ناچار باید داروی تلخ فقر و مرض و... را در کام بندگانش ریخته تا روح بیمارشان به سلامتی گراید.

3- علی بن الحسین السجّاد (علیهما السلام) : ای خدایی که اسباب و وسائل (مثل دعا و اصرار بر دعا) موجب تغییر حکمتش نمی شود! (4)

ص: 152


1- سوره بقره/ 216.
2- عدة الداعی/22.
3- غرر الحکم/193.
4- صحیفه سجادیه (علیه السلام) /68.

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : (خداوند می فرماید:) و در چیزی که من انجام دهنده آن هستم مثل تردید و دو دلیم در مرگ (و قبض روح) بنده مؤمنم، مردد نشدم. او از مرگ ناخوش و ناراحت است و من از ناخوشی و ناراحتی او. (1)

توضیح: یعنی من دوست ندارم که بنده مؤمنم از چیزی ناراحت شود، اما چون مرگ به خیر و صلاح اوست به ناچار مرگ را به او می چشانم در حالی که خودم از ناراحتی او، ناراحتم.

سؤالات

سؤال اول: چه اشکال دارد که خداوند هم دعای انسان را مستجاب نموده و خواسته اش را به او بدهد و هم در آن خواسته و حاجت، صلاح و مصلحت قرار دهد؟ مگر همه چیز به دست خداوند نیست؟ مثلا شما می گویید: اگر خداوند به من مال و ثروت فراوان بدهد این باعث طغیان و گمراهی و نابودی آخرتم می شود. چه اشکال دارد که خداوندی که دنیا و آخرت هر دو از آن اوست، هم مال فراوان به من بدهد و هم به نحوی مواظب من باشد که طغیان نکنم و به من ظرفیت ثروت مند شدن بدهد؟

جواب: اولا: امتحان هر کسی به طریقی است بعضی باید با ثروت امتحان شوند و بعضی با فقر و نداری. اگر قرار باشد خداوند به ما ثروت فراوان بدهد و از آن طرف زمینه امتحان را به وسیله مواظبت از ما و ظرفیت دادن از بین ببرد، پس دیگر کدام امتحان و کدام آزمایش؟!

ثانیا: تکامل هر کس به طریقی است بعضی با ثروت و سلامتی تکامل می یابند و بعضی با فقر و مرض و اگر خداوند این ها را بردارد در اصل، وسیله تکامل ما را از ما گرفته است.

سؤال دوم: آیا به هنگام دعا حتما باید حاجتمان را بر زبان بیاوریم و یا از قلب بگذرانیم که خدایا! اگر فلان چیز به خیر و صلاح من است آن را به من بده و یا نه خود خداوند بدون اینکه ما نیز به این نکته توجه داشته باشیم خودش هر چیزی را که به صلاحمان باشد، می دهد و هر چه نباشد، نمی دهد؟

جواب: از روایات گذشته و ادله دیگر چنین استفاده می شود که نیازی به زبان آوردن یا از قلب گذران این مطلب نیست اگر چه بعضی از بزرگان می فرمایند: بهتر است این کار را انجام دهید و شاید علتش این باشد که انسان به خودش یادآوری کند که ممکن است این حاجت به خیر و صلاحت نباشد، لذا از برآورده نشدن آن ناراحت مشو.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : بر نعمت های الهی خشم نگیرید و به خداوند چیزی را پیشنهاد نکنید، و اگر یکی از شما در روزیّ و معیشتش به مشکلی برخورد، مبادا دعایی بکند، (زیرا) شاید مرگ و هلاکتش در آن دعا و خواسته باشد، لیکن باید این طور دعا نماید: «اللَّهُمَّ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ إِنْ کَانَ مَا کَرِهْتُهُ مِنْ

ص: 153


1- محاسن ج1/291.

أَمْرِی هَذَا خَیْراً لِی وَ أَفْضَلَ فِی دِینِی فَصَبِّرْنِی عَلَیْهِ وَ قَوِّنِی عَلَی احْتِمَالِهِ وَ نَشِّطْنِی بِثِقْلِهِ وَ إِنْ کَانَ خِلَافُ ذَلِکَ خَیْراً لِی فَجُدْ عَلَیَّ بِهِ وَ رَضِّنِی بِقضائِکَ عَلَی کُلِّ حَالٍ فَلَکَ الْحَمْدُ» «خدایا! تو را به جاه و مقام محمد و آل پاکش (علیهم السلام) قسم می دهم که اگر این حالت را که من دوست ندارم، برایم بهتر و بیشتر به نفع دینم است، پس مرا بر آن صبور کرده و بر تحمل آن قوی نموده و نسبت به سنگینی و سختیش بانشاط کن، و اگر خلاف آن برایم بهتر است، پس آن را به من ببخش و مرا در هر حال به قضایت راضی گردان. تنها تو سزاوار ستایشی». (1)

توضیح: اینکه حضرت فرمودند: «مبادا دعایی بکند، (زیرا) شاید مرگ و هلاکتش در آن دعا و خواسته باشد»، منظورشان این نیست که انسان در بلاها و گرفتاری ها به دعا رو نیاورد، بلکه شاید مرادشان این باشد که مرگ خود را از خداوند نخواهد و یا خود را لعن و نفرین ننماید که ممکن است مستجاب شده و باعث مرگ و نابودیش گردد.

2- فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) : خدایا! تا وقتی مرا زنده بدار که می دانی زندگی برایم خیر است و بمیران هنگامی که مرگ و وفات برایم بهتر باشد. (2)

سؤال سوم: ما خود با چشم خود دیده ایم که افرادی حاجتی به درگاه خداوند داشته و دعا نموده اند، ولی شرائط دعا را نداشته اند مثلا گنه کار هم بوده اند، اما دعایشان مستجاب شده و حاجتشان را گرفته اند، پس همه شرائطی که شما گفتید لغو و بیهوده است و خداوند بدون این ها نیز حاجت را می دهد.

جواب: خداوند سنت ها و قانون هائی دارد که یکی از آن ها سنت اسباب و علل است. یعنی امورات هستی را به نحوی قرار داده که از طریق پیمودن آن امور انسان به خواسته اش برسد مثلا مقرر فرموده برای درمان بیماری حتما به پزشک و دارو مراجعه شود و برای رفع تشنگی و گرسنگی سراغ آب و غذا برویم، اما معنای این مطلب این نیست که پس در بعضی موارد خاص اگر آب نبود حتما آن انسان تشنه بمیرد. خیر! بلکه گاهی نیز خداوند از طریق غیر عادی انسان را بدون آب سیراب می نماید یا بدون شوهر به زنی (مثل حضرت مریم (سلام الله علیها) ) فرزند می دهد یا آتشی را که کارش سوزاندن است بر بنده اش (حضرت ابراهیم (علیه السلام) ) سرد می نماید. بحث دعا نیز شبیه همین قضیه است. خداوند فرموده: اگر کسی می خواهد به حاجتش برسد باید این شرائط را رعایت نماید و الّا معلوم نیست که به خواسته اش برسد گر چه در پاره ای از موارد بنا به دلایل خاص بدون این شرائط نیز حاجت ها را روا می سازد مثل تشویق بنده گنه کارش برای روی آوردن به معنویت و دین حقّ.

سؤال چهارم: این شرائطی را که شما ذکر کردید خیلی مشکل است و انسان را مأیوس می کند حال که ما این شرائط را نداریم، پس اصلا به دعا رو نیاوریم؟

ص: 154


1- عدة الداعی/37.
2- فلاح السائل/204.

جواب: اولا همان جواب سؤال قبل این جا نیز می آید که در موارد اندکی خداوند بدون حصول شرائط دعا نیز خواسته انسان را عطا می کند، لذا به این امید هم که شده باید دعا کرد.

ثانیا: دعا فوائد فراوانی دارد که حتی اگر استجابت دعا در آن نباشد آن فوائد به درد دنیا و آخرت انسان می خورد.

ثالثا: در آینده خواهیم گفت که خداوند کریم تر از آن است که دست بنده اش را از درگاهش خالی برگرداند، لذا اگر دعایش را هم مستجاب نگرداند در عوض این دعا چیزهایی به او می دهد مثل ثواب اخروی، طول عمر و... .

حرف آخر: باید به این نکته توجه داشت که غالبا و در اکثر موارد با رعایت آداب و شرائط دعا، دعای انسان مستجاب می گردد، و استجابت دعای بدون شرائط، مشکوک است، اما این مطلب در همه جا صادق نبوده و در پاره ای موارد با نبود بسیاری از آداب و شرائط نیز دعا به اجابت درگاه حق تعالی می رسد، لذا انسان نباید مأیوس شده و دست از دعا بردارد چرا که فضل خداوند زیاد بوده و ممکن است بدون بعضی از شرائط نیز دعای بنده اش را بپذیرد.

ص: 155

فصل 3: اموری که احتمال استجابت دعا را بیشتر می نماید

اشاره

علاوه بر شرائطی که در مباحث قبلی مطرح شد، بعضی امور نیز هستند که باعث می شوند احتمال پذیرش و استجابت دعا بالاتر رود:

أ) شکایت از شخصی که به او متوسل شده ایم به درگاه آبرومند دیگری

شاهد

حجة الاسلام محمدتقی وحیدی گلپایگانی: قبل از عید نوروز سال 1380 شمسی با خانواده به عتبات عالیات مشرّف شده بودیم. همسرم در عراق مریض شد. بعد از آنکه چند روزی معالجه کردیم و موثر واقع نشد و صدمه های زیادی دیدیم، از بس مستأصل شدم، گفتم: خداوندا! لااقل صحیح و سالم به ایران برسیم.

یک روز قبل از حرکت به طرف ایران، من و همسرم از کاروان جدا شدیم و به حرم مطهر حضرت امام حسین (علیه السلام) و سپس به حرم مطهر حضرت قمر بنی هاشم أبو الفضل العباس (علیه السلام) رفتیم. هر کدام جُداجُدا حرف هایمان را با حضرت زدیم.

حاجیه خانم خطاب به حضرت عباس (علیه السلام) نموده و گفتند: اگر شفایم ندهید شکایت شما را به پدرت علی (علیه السلام) و مادرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) می کنم.

فوراً درد برطرف شد و شفا یافت.

وقتی که به سلامت و حاجت روا به ایران بازگشتیم، حاجیه خانم در تهران خواب دید که در مسجد کوفه در مقام امام زین العابدین (علیه السلام) هستیم، خانمی خیلی محجبه و مجلله پاکتی در بسته به ایشان به عنوان قبولی اعمال داد که لاک و مهر شده بود. (1)

ب) روزه گرفتن

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعای روزه دار به هنگام افطار مستجاب است. (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خواب روزه دار، عبادت، و سکوتش تسبیح و عملش قبول و دعایش مستجاب است. (3)

ص: 156


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج3/541.
2- المقنعه/320.
3- من لا یحضره الفقیه ج2/76.

3- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : روزه دار به هنگام افطار دعائی دارد که رد نمی شود. (1)

4- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : برای هر روزه داری دعائی (مستجاب) است. (2)

ج) رو به قبله بودن

شاهد

1- علقمه: هر گاه پیامبر از مکانی در نزدیکی خانه یَعلی بن امیه می گذشت، رو به قبله می نمود و دعا می کرد. (3)

2- یزید بن عامر: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) با عدّه ای آمدند تا آنکه بالای قَرن (4)، نرسیده به مُرَیطاء، توقّف نموده و در حالی که رو به قبله و دستانش بلند بود، به دعا پرداخت. (5)

3- یزید بن اسحاق (که از مدافعان سرسخت مذهب واقفیه بود): روزی برادرم محمد که پیرو ائمه (علیهم السلام) بود، درباره امامت ائمه (علیهم السلام) با من به بحث و جدال پرداخت. وقتی که بحث و گفتگوی ما طولانی شد، به او گفتم: اگر امام تو در همان مقامی است که می گوئی، پس به او بگو: برایم دعا کند تا من هم مثل تو شوم.

برادرم محمد گفت: من به سراغ امام رضا (علیه السلام) رفتم و به او گفتم: فدایت شوم! برادری دارم که از من بزرگ تر است و او قائل است پدرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) هنوز زنده است (6) و من خیلی اوقات با او بحث می کنم، روزی به من گفت: اگر امام تو در همان مقامی است که می گوئی، از او بخواه برایم دعا کند تا من هم مثل تو شوم. من دوست دارم شما برایش دعا فرمائید تا هدایت شود.

به دنبال سخنم، امام رو به قبله نموده و چیزهائی گفت. سپس فرمود: بار إلها! گوش و چشم و دلش را بگیر تا او را به حقیقت راهنمائی کنی.

او در حالی که دست راست خود را به آسمان بلند کرده بود، همین طور این دعا را می کرد.

وقتی برادرم از خدمت حضرت رضا (علیه السلام) برگشت، ماجرایش با امام رضا (علیه السلام) را برایم نقل کرد. به خدا قسم! چیزی نگذشت که به امامت حضرت رضا (علیه السلام) و مذهب حق، معتقد شدم. (7)

ص: 157


1- دعوات/27.
2- دعوات/26.
3- فتح الباری ج11/122.
4- کوهی مُشرف بر عرفات.
5- المعجم الأوسط ج8/376.
6- واقفی ها که بعد از موسی بن جعفر (علیهما السلام) پیدا شدند، قائل بودند موسی بن جعفر (علیهما السلام) از دنیا نرفته و او همان مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف است که دوباره روزی خواهد آمد، بنا بر این، این افراد فقط قائل به امامت هفت امام بودند و ائمه بعد از امام کاظم (علیه السلام) را قبول نداشتند.
7- رجال کشی/605.

د) کار نیکی انجام دادن

سخن حجج الله

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هر گاه خواستی به درگاه خداوند دعا کنی، قبل از آن، نمازی یا صدقه ای یا کار خیری یا ذکری داشته باش. (1)

ه) دعا در حالات خاص

اشاره

انسان در طول زندگیش در بعضی اوضاع و احوال به خداوند نزدیک تر بوده و امید استجابت دعایش در این حالات، بیشتر می باشد. در ذیل به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:

اول: ظاهر انسان به شکلی باشد که ترحم برانگیز باشد

شاهد

شیخ محمود عراقی (صاحب کتاب دارالسلام): در سال 1273 که سومین سال مجاورت حقیر در نجف اشرف بود، خانه ای از یک زن اجاره کرده بودیم که خود آن زن هم در آن خانه ساکن بود.

روزی عیال حقیر برای زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حرم رفته بودند و حقیر هم به گمان اینکه زن صاحب خانه در خانه است و در مراجعت، در را می گشاید، بیرون رفته و غافل از آنکه او هم در خانه نیست، در را بستم.

چون بعد از نماز عشاء به خانه برگشتم، دیدم عیالم محزون و گریان است.

سببش را پرسیدم.

معلوم شد وقتی که صاحب خانه برگشته و در را بسته دیده، به رواق حرم حضرت رفته، او را پیدا کرده و دعوا و تندی نموده و ایشان از آن جهت غمگین شده است.

همسرم به من گفت: ما در ایران لااقلّ از جهت منزل، آسوده بودیم.

گفتم: علاج آن است که اطفال را برداشته به خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفته و عرض مطلب کنیم و خانه بخواهیم.

فردای آن روز (روز چهارشنبه) رفتیم و عرض حاجت کردیم.

شب پنجشنبه در خواب دیدم که شخصی گفت: خانه داری؟

گفتم: نه!

گفت: خانه ای در معرض فروش است بیا بخر!

گفتم: پول ندارم.

ناگاه شخص دیگری را دیدم، به من گفت: برو بخر من پولش را می دهم.

ص: 158


1- عوالی اللآلی ج1/110.

از خواب بیدار شدم و دانستم که عرض حاجت به اجابت رسیده است.

صبح پنجشنبه در منزل حقیر روضه بود. وقتی روضه تمام شد، همه به جز سیدی یزدی که الان در دارالخلافه تهران معلم پسر مستوفی الممالک است، رفتند.

بعد از رفتن دیگران به من گفت: خانه ای در معرض فروش است بیا با هم آن را بخریم و بعد تقسیم می کنیم.

گفتم: قیمت آن را چه وقت می خواهد؟

گفت: نصف آن نقد و نصف دیگرش را تا سه ماه باید داد.

گفتم: تو برو معامله را تمام کن و سهم خود را رد کن و قباله بنویس، بعد بیا سهم مرا بگیر.

گفت: موجود است؟

گفتم: کسی وعده داده که بدهد.

گفت: شاید نداد.

گفتم: خوش قول است.

او به دنبال خرید خانه رفت و من هم برای درک نماز جماعت شیخ استاد، وضو گرفته و به مسجد رفتم.

اتفاقا ایام زیارت مبعث بود و جمعیت زیاد بود. سید جلیل جهرمی الاصل به نام سید رضا که از آشنایان بود، به حقیر رسید و مصافحه کرد و گفت: می خواستم به خدمت شما برسم.

بعد از نماز به منزل آمدیم. ناگاه آن سید که برای خریدن خانه رفته بود، وارد شد و گفت: معامله را تمام کردم و سهم خود را دادم.

سید مهمان گفت: تو هم سهم خودت را داری؟

گفتم: کسی وعده داده که بدهد.

سر خود را تکان داد و گفت: پول می خواهد، سپس کیسه ای از بغل درآورد و خالی کرد و تسلیم سید نمود و گفت: باقی مانده آن را پس از خواب می آورم.

پس خوابید و آن دیگری رفت.

بعد از اندکی از خواب برخاست و رفت و زود برگشت و باقی مانده پول را آورد و تسلیم کرد و قسط اول خانه رد شد.

وقتی که وقت قسط دوم نزدیک شد، آن سید یزدی آمد مطالبه کرد.

گفتم: می دانید که من ندارم. کسی وعده کرده بدهد و او هم إن شاء اللّه در روز موعود می دهد.

گفت: این سخن عاقل نیست.

گفتم: هنوز که روز وعده نرسیده است، پس حق مطالبه نداری.

او با ناراحتی رفت تا اینکه روز موعود رسید، اما هنوز پول نرسیده بود، پس وضو گرفته و برای نماز به مسجد شیخ استاد رفتم.

پس از نماز همه به جز چند نفر که در اطراف محراب، در خدمت استاد بودند، رفتند.

ص: 159

سه نفر متوجه من شدند و به نزدم آمدند. یکی از آن ها سید یزدی بود که به آن دو نفر گفت: فلان، همین است و اسم مرا برد.

آن دو نفر گفتند: با شما در منزل کاری داریم.

به منزل رفتیم. گفتند: قدری پول است که می خواهیم به امانت قبول کنید.

گفتم: پول ها را به این سید یزدی بدهید.

تمام آن را به سید دادند که معادل سهم من بود.

سید یزدی از این اتفاق متعجب شد. به صاحب پول گفتم: نوشته ای بدهم؟

گفت: لازم نیست.

گفتم: من شما را نمی شناسم اگر رفتید و نیامدید، این پول را چه باید کرد؟

گفتند: اگر نیامدیم مال خودت باشد. و پس از آن رفتند.

موقع مراجعت حاجی ها من منتظر آمدن آن ها بودم. روزی کسی به منزل ما آمد و گفت: آن دو نفر که فلان و فلان بودند و پول به تو دادند، به من گفتند که: به تو بگویم: آن پول از آنِ تو است.

این را گفت و رفت.

معلوم شد که این ها همه از کرم آن حضرت بوده است. (1)

دوم: غربت

شاهد

1- آقا شیخ علی (از صالحین و پرهیزگاران زمان آخوند ملا شیخ مهدی ملا کتاب): در سفری که آخوند ملا شیخ مهدی ملا کتاب مشرّف به مشهد مقدس شد، من در خدمت ایشان متکفل زحمات ایشان و امین مخارج این سفر بودم.

وقتی وارد مشهد مقدس شدیم، چند روزی گذشت. دیدم هیچ پولی باقی نمانده است و قضیه را به مهمان های آن مرحوم گفتم.

آن بی چاره ها متحیر ماندند که چه خواهد شد.

من با جناب شیخ مهدی به حرم مشرّف شده و زیارت کردیم و نماز خواندیم. ناگاه شخصی نزد شیخ آمد و نشست و یک کیسه پول در دست شیخ گذاشت.

مرحوم شیخ اشاره فرمودند: شاید این کیسه پول را اشتباها میان دستم گذاشتی.

آن مرد گفت: آیا نمی دانی هر امامی مظهر صفتی است و حضرت رضا (علیه السلام) متکفل احوال غرباء است؟ و این کیسه از طرف آن حضرت است که به شما دادم.

این را گفت و رفت.

ص: 160


1- دار السلام (عراقی)/483. (بازنویسی از مردان علم در میدان عمل ج2/ بخش ششم، مقام توکل مرحوم شیخ محمود عراقی.)

مرحوم شیخ به من اشاره کرد.

من کیسه را گرفته و به بازار رفته و غذای بسیار خوبی تهیه نمودم که شب مهمان های شیخ از دیدن آن ها تعجب کردند تا اینکه قضیه را برایشان نقل کردم. (1)

2- ماجرائی مثل حکایت قبل از شیخ حسین نجفی نقل شده است که: وقتی مشرّف به زیارت حضرت رضا (علیه السلام) شد و خرجیش تمام شد، ناگاه از شبکه ضریح مقدس به زبان عربی فصیح صدائی شنید که گفتند: «لا تَهْتَمّ ألا عَلِمْتَ أنَّ کلَّ امامٍ مَظْهَرٌ لأمرٍ و الإمامُ عَلیُّ بنُ مُوسَی الرِضا ضامِنٌ لِأُمُورِ الغُرَباءِ». «غصه نخور، مگر نمی دانی که هر امامی مظهر امری است و امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) ضامن امور غریبان است؟». (2)

سوم: بیماری

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : ای سلمان! هرگاه بیمار گردی در آن حال سه خصلت از آن توست: به یاد خداوندی، و دعایت مستحاب است، و بیماری، گناهی برای تو باقی نمی گذارد و همه گناهانت می ریزد. (3)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : سه نفر دعایشان مستجاب است: حاجی و عمره گذار، (و) کسی که در راه خدا می جنگد، پس دقت کنید که در مورد خانواده (او) چگونه رفتار می کنید، و مریض (پس) متعرض او نشده و دل تنگش ننمایید (که اگر بر شما نفرین کند، دعایش مستجاب است). (4)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : کسی که مریض را به خاطر خداوند عیادت نماید اگر آن مریض برایش دعا کند حتما مستجاب می شود. (5)

چهارم: نرمی و شکسته شدن دل

هرگاه که قلب انسان، لطیف و نرم و شکسته می گردد، به درجه اخلاص نزدیک تر گشته و به دنبال اخلاص نیز مقرب درگاه خداوند می شود و این قرب سبب جذب و جلب رحمت و فضل حضرت حق است.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : به هنگام نرمی دل، دعا را غنیمت شمارید که نرمی و شکستگی دل، رحمت است. (6)

ص: 161


1- الفوائد الرضویه (علیه السلام) ج 2/1046.
2- همان.
3- خصال ج1/170.
4- عدة الداعی/125.
5- جامع الاخبار/164.
6- دعوات/30.

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه دل یکی از شما رقت کرد (و نرم شد) در آن حال دعا کنید، زیرا تا دل خالص و پاک نگردد نرم نمی شود. (1)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر گاه بدنت لرزید و چشمت گریان شد، پس به خودت توجه کن، به خودت توجه کن چرا که به تو توجهی شده و منظور و خواسته تو از ناحیه خداوند، اراده شده است. (2)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) (در جواب اینکه: به هنگام دعا دوست دارم گریه کنم، اما گریه ام نمی گیرد، اما در همان حال به یاد بعضی از خانوده ام که از دنیا رفته اند، می افتم و گریه ام می گیرد، آیا اشکالی ندارد؟): اشکالی ندارد، آن ها را یاد کن و وقتی که دلت نرم و شکسته شد، گریه کرده و به درگاه خدای تبارک و تعالی دعا نما. (3)

شاهد

1- آیة الله سید محسن خرازی: به همراه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، خدمت مقام معظم رهبری - مد ظله العالی - رسیدیم. جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای مسعودی خمینی نمونه ای از کرامات حضرت معصومه (سلام الله علیها) را خدمت معظم له ذکر کردند.

ایشان فرمودند: کرامات حضرت رضا (علیه السلام) آن قدر زیاد رخ می دهد که برای مشهدی ها ذکر کرامت تازگی ندارد. من خودم کوری را می شناختم که از حضرت رضا (علیه السلام) شفا گرفت و بینا شد.

در مسجد مرحوم پدرم، فردی نابینا به نام کربلایی رضا مکبّر نماز بود.

او دختر بچه ای داشت که دست او را می گرفت و به مسجد می آورد و در گوشه ای می نشست و کربلایی رضا تکبیر نماز را می گفت.

بعد از نماز، کربلایی رضا به کناری می آمد و می نشست و بعضی مردم به او کمکی می کردند و به کربلایی رضا عاجز، معروف شده بود. (4)

من و دیگران همیشه این وضع را دیده بودیم. به خاطر دارم در سال های 1334 یا 1335 ه ش بود که یک شبِ تابستان پس از منبر مرحوم پدرم، مرحوم آقا سید احمد مصطفوی از مریدان همیشگی نماز ایشان آمد و به ایشان گفت: آقا! کربلایی رضا شفا پیدا کرده. و قرار شد کربلایی رضا را پیش ایشان بیاورد.

من به خوبی به یاد دارم که مرحوم پدرم از منبر پایین آمدند و مرحوم آقا سید احمد مصطفوی، کربلایی رضا را نزد ایشان آوردند.

ایشان گفتند: کربلایی رضا! حالا من را می بینی؟

ص: 162


1- مکارم الأخلاق/271.
2- کافی ج2/478.
3- کافی ج2/483.
4- در لهجه مشهدی عاجز یعنی کور.

کربلایی رضا دستش را بر سینه ایشان زد و گفت: آقا جان! شما را می بینم.

قضیه شفا پیدا کردن او از این قرار بود که سال ها گذشته بود و دختر او بزرگ شده بود و مثل همیشه با کربلایی رضا به مسجد می آمد.

ظاهرا یکی از شاگردهای کسبه بازار به آن دختر اهانت و جسارتی کرده بود.

این مسأله برای کربلایی رضا گران آمد و دلش شکست، لذا به بازار رفته و به حرم مطهر رو کرده و به آن حضرت شکایت کرد که: چشم من نمی بیند و به دختر من اهانت می کنند.

او به لطف حضرت (علیه السلام) بینا شد.

من سال ها پس از آن قضیه کربلایی رضا را می دیدم. خودش می رفت و می آمد. ظاهرِ آراسته ای نسبت به قبل پیدا کرده بود. داماد خوبی هم پیدا کرد.

بعدها شنیدم که می گفتند: کربلایی رضا احتیاج به کار کردن ندارد، زیرا وضع دامادش در حدی است که او را هم اداره می کند. (1)

2- حجة الاسلام علی اکبر مهدی پور از قول شخصی موثق و ایشان از قول برادرش: در اوایل تحصیل، حافظه ام بسیار ضعیف بود، لذا به حرم مطهّر حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشرّف شده و متوسّل گشتم.

حضرت معصومه (سلام الله علیها) در عالم رؤیا فرمودند: بگیر این را که دل شکسته ای.

هنگامی که از خواب بیدار شدم، احساس کردم که حافظه نیرومندی به من عطا شده است. (2)

پنجم: به هنگام خشیت و خوف از خداوند

سخن حجج الله

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : گریهِ چشم ها، و خشیت و ترس دل ها (از خداوند)، از رحمت خداوند متعال است، بنا بر این هرگاه چنین وضعی داشتید، دعا را غنیمت شمارید، و اگر بنده ای در میان امتی بگرید، خدای متعال به خاطر گریه او آن امت را مورد رحمت خویش قرار می دهد. (3)

ششم: به هنگام حال دعا داشتن

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هر گاه خداوند درِ دعا را به روی عبدی بگشاید (و به او توفیق و حال دعا بدهد)، باید دعا کند، زیرا خداوند دعایش را مستجاب می نماید. (4)

ص: 163


1- روزنه هایی از عالم غیب/107.
2- کرامات معصومیه (سلام الله علیها) / ک54.
3- مکارم الأخلاق/317.
4- در المنثور ج5/356.

هفتم: اضطرار

هرگاه حاجت، گرفتاری، بیماری، فقر و... انسان را محتاج تضرع و ناله به خداوند نماید، چنین شخصی را مضطر می نامند. انسان مضطر، امیدش از همه جا قطع بوده و خود را متحیر و سرگردان می بیند. چنین شخصی نیز به عنایت خاصه خداوند نزدیک است.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : به هنگام تمام شدن صبر، فرج و گشایش می آید. (1)

2- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : به هنگام به نهایت رسیدن و اوج بلاها، گشایش حاصل می شود. (2)

3- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : نزدیک ترین مردم به اجابت دعا و رحمت (خداوند) بنده مطیع مضطری است که (از سر ناچاری) مجبور به دعا کردن است، خصوصا که دیگر صبر (هم) تمام شود. (3)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : ای عیسی! مانند غریق محزون که هیچ فریادرسی ندارد، مرا بخوان. (4)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه بلا روی بلا بیاید، (به دنبالش) عافیت و رهایی از بلا حاصل می شود. (5)

سخن اولیاء الله

محدث نوری: بسیاری از مقرّین به امامت ائمه معصومین (علیهم السلام) با وجود اینکه خود را مضطر می بینند، اما اجابتی نیز مشاهده نمی نمایند. دلیل عدم اجابت دعای این ها یکی از این چند چیز است:

اول: شرائط دعا را ندارند (مانعی سر استجابت دعایشان می باشد).

دوم: واقعا مضطر و متحیر نیستند و خیال می کنند که مضطر و متحیرند. مثل جاهل به احکام شرع که به او گفته اند: به سراغ عالم برو چنان که در توقیع مبارک حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اسحاق بن یعقوب آمده که: و اما در حوادث و اتفاقاتی که برای شما پیش می آید به راویان حدیث ما رجوع کنید که آن ها حجت ما بر شما و ما حجت خدا بر آن هائیم، پس تا وقتی که انسان دستش به عالِم و یا کتاب او برسد ولو لازم باشد مسافرت یا مهاجرت نماید چنین فردی مضطر و متحیر نامیده نمی شود. و یا مثلا آنان که در زندگی پا از گلیم خود درازتر کرده و از میانه روی و اعتدال، روی گردانده اند چنین افرادی اگر بعضی از چیزها و اسباب و لوازم غیر ضروری زندگی را نداشته باشند، مضطر حساب نمی گردند.

ص: 164


1- ارشاد القلوب ج1/150.
2- غرر الحکم/101.
3- ارشاد القلوب ج1/150.
4- مجموعه ورام ج2/143.
5- التمحیص/32.

سوم: بر فرض که این افراد واقعا مضطر باشند، اما نبایست که هر مضطری دعایش مستجاب شود چه اینکه در زمان حضرات معصومین (علیهم السلام) افراد مضطر زیادی پیش آن ها می آمدند، اما خواسته شان را اجابت نمی کردند چرا که اجابت خواسته تمام مضطرین باعث اختلال نظام زندگی بشر و برداشته شدن اجر و ثواب های بزرگی که مخصوص بلادیدگان و گرفتاران می باشد، می گردد. (1)

شاهد

1- وقتی که نادر شاه به حکومت رسید، عراق در دست حکومت عثمانی بود.

نادر شاه سپاهی مجهز نموده و به عراق حمله کرد و آن را از چنگ عثمانی ها بیرون آورد. آن گاه تصمیم گرفت برای زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به نجف اشرف برود.

وقتی که خواست وارد حرم شود، کوری را دید که در صحن حرم نشسته و گدائی می کند.

نادر شاه به او گفت: چند سال است که در این جائی؟

کور گفت: بیست سال.

نادر شاه گفت: بیست سال در این جائی و هنوز بینایی چشمانت را از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نگرفته ای؟!! من به حرم می روم و برمی گردم اگر هنوز بینایی ات را نگرفته باشی، تو را می کشم.

شاه به حرم رفت و گدا از ترس او شروع به دعا و ناله و زاری کرد و از امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست کرد که چشمانش را به او باز گرداند.

وقتی نادر شاه از حرم بیرون آمد، دید که مرد بینایی اش را به برکت توسل به امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دست آورده است. (2)

2- یکی از روحانیون حوزه علمیه قم: طلبه جوانی بودم که در زمان مرجعیت آیة الله بروجردی از اراک به قم آمدم و با آنکه بیش از 25 سال نداشتم، بایستی هزینه یک خانواده 5 نفری را تأمین می کردم و شهریه ناچیزی که هر ماه از حوزه می گرفتم، پاسخ گوی اجاره و هزینه های زندگی ام نبود و با آنکه همسرم با فقر و نداری من می ساخت، ولی اغلب ناچار می شدم برای امرار معاش از این و آن قرض کنم.

دو، سه سال به این روال گذشت و کار من به جایی رسید که به تمامی کسبه محله گذرخان از نانوا گرفته تا بقال و قصاب، بده کار شده بودم و شرم می کردم که برای تهیه مایحتاج زندگی به آن ها مراجعه کنم.

در این شرایط دشوار و کمرشکن، صاحب خانه نیز با اصرار، اجاره های عقب افتاده را یک جا از من طلب می کرد و بار آخر که به سراغم آمد، گفت: اگر تا دو روز دیگر بدهی خود را پرداخت نکنی، اثاثیه ات را از خانه بیرون می ریزم و خانه ام را به مستأجری می دهم که توان پرداخت این مال الإجاره را داشته باشد!

دیگر کارد به استخوانم رسیده بود. سحرگاه از خانه بیرون زدم.

ص: 165


1- نجم الثاقب ج2/925.
2- کرامات العلویه (علیه السلام) /62.

بایستی خود را گم و گور می کردم! زیرا دیگر تحمل آن همه سختی را نداشتم و نمی توانستم به چشمان بی فروغ فرزندانم نگاه کنم و نگاه طلب کارانه کسبه محل را نادیده بگیرم و از همه بدتر شاهد لحظه ای باشم که اثاثیه مرا از خانه بیرون می ریزند!

از محله گذرخان که بیرون آمدم، چششم به گنبد و گل دسته حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) افتاد، بی اختیار دلم شکست و قطرات اشک بر گونه ام نشست و با زبان بی زبانی، ناگفته های دلم را برای آن بانوی بزرگوار گفت.

نماز صبح را در حرم بی بی (سلام الله علیها) خواندم و از صحن بیرون آمدم.

چند اتوبوس در کنار سه راه موزه، سرگرم پرکردن مسافر بودند.

دلم از غصه پر بود و جیبم خالی! بسیار کاویدم و سرانجام یک اسکناس 50 ریالی را در گوشه جیب بغلم پیدا کردم! سوار اتوبوسی شدم که به تهران می رفت و قرار بود مسافرهای خود را در میدان شوش پیاده کند.

در طول راه، لحظه ای ارتباط قلبی ام با خدا قطع نمی شد. مدام اشک می ریختم و می سوختم. التهاب عجیبی تمام وجودم را فراگرفته بود، انگار بر سر آتش نشسته ام!

ناگهان با صدای راننده اتوبوس به خود آمدم که می گفت: آقا! آخر خط است. میدان شوش همین جاست!

از ماشین پیاده شدم، ساعتی از طلوع آفتاب می گذشت. باید به کجا می رفتم؟ پاسخی برای این سؤال نداشتم!

مغازه ها یکی پس از دیگری باز می شد و من در میانه آن ها به آدم آواره ای می ماندم که جایی برای رفتن ندارد، ولی سعی می کند تا کسی پی به رازش نبرد!

ناگهان به خاطرم خطور کرد که برادرم می گفت: در خیابان شمالی منتهی به این میدان، نمایش گاه فرش دارد، و تابلوی بزرگی به چند رنگ، سردر نمایش گاه او را زینت داده است.

تصمیم گرفتم که از او دیدن کنم، هر چند او تمایلی به دیدن من نداشت.

محل کارش را پیدا کردم، نمایش گاهی بود چهار در و بسیار بزرگ. پیدا بود که تازه درها را باز کرده و یادش رفته که در ماشین بنز خود را ببندد و شاید عازم محلی بود و می خواست از مغازه چیزی بردارد!

وارد نمایش گاه شدم و سلام کردم. همین که نگاهش به من افتاد، به طعنه گفت: علیکم! امروز آفتاب از کجا سر زده که یاد فقیران کرده ای؟! شما کجا؟ این جا کجا؟ می دانی چند سال است که هم دیگر را ندیده ایم؟ ولی نه، تو تقصیری نداری! آدم عاقل که قم را نمی گذارد به تهران بیاید! هر چه باشد شما در قم برو و بیایی دارید، حق دارید! باشد، ما هم خدایی داریم! اگر کاری نداری، همین جا باش! من باید تا بازار بروم و برگردم، یک ساعت بیشتر طول نمی کشد! شاگردم امروز مرخصی گرفته، وقتی که برگشتم بیشتر با هم صحبت می کنیم!

او رفت و من ماندم و آن نمایش گاه بزرگ که از قالیچه های ابریشمی گران بها انباشته شده بود.

دیدن آن همه مال و منال، بغضی شد و راه گلویم را گرفت!

ص: 166

رو به آسمان کردم و گفتم: آ خدا! ما هر دو بنده توایم و هر دو برادر هم، و این تویی که روزی ما را مقدّر می کنی. او در نهایت آسایش است و توان گری، و من که جوانیِّ خود را صرف آموختن علوم دینی کرده ام، لحظه ای نیست که با فقر و تنگ دستی دست و پنجه نرم نکنم! تو را به عزّت و جلال ربوبی ات که بیش از این شرمسار این و آنم مگردان، و از مال دنیا چنان بی نیازم کن که پناه بندگان نیازمند تو باشم که برای مرد، دردی بدتر از تنگ دستی نیست که: مَنْ لا مَعاشَ لَه، لا مَعادَ لَه. (1)

در این اثنا نگاهم به تلفن روی میز برادرم افتاد که انگار مرا صدا می زند! و حسی غریب از درون به من نهیب می زد که: گوشی را بردار و با خدا دو، سه کلمه ای درد دل کن!

گوشی را برداشتم، چشمان خود را بستم و پشت سر هم چند شماره را گرفتم.

صدایی در گوشی تلفن پیچید که: الو! بفرمایید! چرا حرف نمی زنید؟ الو! الو!

از کاری که کرده بودم، پشیمان شدم. خواستم گوشی را قطع کنم، که شنیدم صدایی ملتمسانه می گفت: تو را به آنکه می پرستی، تماس خود را با ما قطع نکن! ما منتظر تلفن شما بودیم! و به کمک شما احتیاج داریم! لطفاً نشانی خود را بگو و ما را از این انتظار بیرون بیار! مگر نمی خواستی با خدا درد دل کنی؟

ناخواسته نشانی مغازه برادرم را دادم و بعد، از کاری که کرده بودم به قدری پشیمان شدم که از مغازه بیرون زدم و به انتظار آمدن برادرم نشستم!

با خودم می گفتم: خود کرده را تدبیر نیست! باید تاوان این گستاخی خود را بدهی. آخر کدام آدم عاقلی تا به حال تلفنی با خدا تماس گرفته است؟ این چه اشتباه بزرگی بود که امروز مرتکب شدی؟ از یک روحانی واقعی، این کار بعید است!

از این ها گذشته، کسی که گوشی را برداشته بود، از کجا می دانست که من می خواستم با خدا درد دل کنم؟ ثانیاً: چرا التماس می کرد که گوشی را قطع نکنم؟ و... .

این ها سؤالاتی بود که مرتباً در ذهن من نقش می بست، ولی پاسخی برای آن ها نداشتم!

ناگهان سواری مدل بالایی جلوی نمایش گاه توقف کرد و راننده آن با لباس فرمِ نوار دوزی شده با عجله از ماشین بیرون پرید و در عقب سواری را با احترام باز کرد و چند لحظه بعد پیرمرد موقّری بیرون آمد.

از وضع لباس فاستونی اتو کرده و کلاه فرنگی و عصای دسته استخوانی او پیدا بود که از طبقه مرفّه و اشراف است.

پس از آنکه راننده با نشان دادن تابلوی مغازه به او اطمینان داد که آدرس را درست آمده است، پیرمرد از جلو و او از عقب با گام های شمرده، به طرف مغازه حرکت کردند.

در آن لحظات با سر درگمی عجیبی دست به گریبان بودم و نمی دانستم چه باید بکنم؟

آن ها داخل مغازه شدند و من در کنار در ورودی ایستادم.

پیرمرد همین که چشمش به من افتاد، گفت: این مغازه از شماست؟!

ص: 167


1- این سخن در میان علماء، مشهور است و معنای آن این است که: هر کس که در خورد و خوراک اولیه زندگی دنیویش دچار مشکل و اختلال باشد، نمی تواند به خوبی به امر آخرتش رسیدگی نماید.

گفتم: نه! تشریف داشته باشید، صاحب مغازه تا دقایقی دیگر خواهد آمد!

از لحن پیرمرد و شیوه صبحت کردن او فهمیدم که همان کسی است که گوشی را برداشت و با من صحبت کرد!

در آن لحظه خداخدا می کردم که مبادا در این حال برادرم برسد و از ماجرای تلفن مطلع شود و بهانه تازه ای برای تحقیر کردن من به دستش بیفتد!

پیرمرد که از پریشانی حال من به واقعیت امر پی برده بود، با مهربانی پرسید: شما نبودید که حدود نیم ساعت پیش به خانه ما زنگ زدید؟! صدای شما برای من کاملاً آشناست!

خواستم عذری بیاورم و از مزاحمتی که ناخواسته برای او فراهم آورده بودم، پوزش بطلبم، ولی با درنگی که از خود نشان دادم، پیرمرد آن چه را باید بفهمد، فهمید.

جلو آمد و در آغوشم گرفت و گفت: خدا را شکر که گمشده بانو را پیدا کردم! و بعد به راننده خود تشر زد که: چرا ایستاده ای و ما را تماشا می کنی؟! آقا را راهنمایی کن! باید زودتر خود را به بانو برسانیم!

هر چه از رفتن خودداری کردم، اصرار پیرمرد بیشتر می شد و در همین اثنا برادرم از راه رسید و دید که آن مرد اشرافی با چه اصراری از من می خواهد که برای چند ساعتی مهمان او باشم و من استنکاف می کنم!

سرانجام تصمیم گرفتم خود را به دست سرنوشت بسپارم و پیش از آنکه برادرم از ماجرای تلفن آگاه شود، به همراه پیرمرد بروم!

فراموش نمی کنم هنگامی که می خواستم سوار ماشین شوم و آن پیرمرد موقّر به احترام من شخصاً در عقب سواری مدل بالای خود را باز کرده بود، برادرم که در عالم خیال حتی تصور نمی کرد که برادر طلبه او از چنان موقعیتی برخوردار باشد، به هنگام خداحافظی در بیخ گوشم گفت: حالا می فهمم که چرا ما را تحویل نمی گرفتی! کاش! خدا تمام ثروت مرا می گرفت و در عوض یک مرید پر و پا قرصی مثل این پیرمرد اشرافی نصیب من می کرد!

این خدا بود که آبروی مرا خرید و آن قدر مرا در چشم برادرم بزرگ جلوه داد که حالا به موقعیت من حسرت می خورد و از من می خواست زیر بال او را هم بگیرم!

ماشین سواری با سرعت از خیابان ها می گذشت، ولی من ابداً حرکتی را احساس نمی کردم! انگار سوار کشتی شده ام و امواج کوه پیکر دریا ما را آرام آرام به پیش می برد!

اتوبوس از رده خارج امروز صبح کجا، و این سواری بنز مدل بالای خوش رکاب کجا؟! واقعاً انسان در کار خدا در می ماند و در برابر عظمت او با تمام وجود احساس کوچکی و ناچیزی می کند.

از پیچ شمیران هم گذشتیم و راننده پس از عبور از یک خیابان طولانی و مشجّر، سواری را به سمت خانه ویلایی بسیار بزرگی که دو نگه بان در سمت راست و چپ در ورودی آن با لباس فرم ایستاده بودند، هدایت کرد.

ص: 168

نگه بانان به محض دیدن سواری، در ورودی را باز کرده و دست خود را به رسم سلام بالا بردند و پیرمرد با اشاره دست به احترام آنان پاسخ گفت و با نواختن عصا به شانه راننده از او خواست تا به حرکت خود ادامه دهد و توقف نکند!

از خیابان نسبتاً عریضی که باغچه های زیبا و گل کاری شده در دو طرف آن خودنمایی می کردند، گذشتیم.

ساختمان باشکوهی که توسط پرچین های سرسبز از سایر قسمت ها مجزا شده بود و در وسط محوطه ای چمن کاری شده قرار داشت، جلوه نمائی می کرد.

پس از پیاده شدن از ماشین با راهنمایی آن پیرمرد از پله هایی که دایره وار ساختمان را احاطه کرده بود، بالا رفتیم و از در شمالی، وارد ساختمان شدیم.

تماشای سرسرایی بسیار بزرگ و مجلل، با چلچراغ های نفیس و فرش های عتیقه و... برای من و امثال من این پیام را به همراه داشت که آدمی موجودی است طبعاً سیری ناپذیر و آزمند! که هر چه از خدای خود بیشتر دور می شود، به مال و منال دنیا بیشتر دل می بندد و سرانجام از سراب عطش خیز دنیا در نهایت ناکامی و عطشناکی به وادی برزخ کوچ می کند، در حالی که جز کفنی از مال دنیا به همراه ندارد و باید پاسخ گوی وزر و وبالی باشد که بر دوش او سنگینی می کند!

به خاطر دارم که در آن لحظات، از فرط حیرت، قادر به سخن گفتن نبودم و آرزو می کردم که این نمایش نامه هر چه زودتر به پایان برسد!

پیرمرد که دقایقی پیش مرا تنها گذاشته بود، به اتفاق خانمی که سعی می کرد با کمک خدمت کار مخصوص خود سر و روی خود را با چادر بپوشاند! وارد سرسرا شد.

آن خانم، همین که به چند قدمی من رسید، با دیدن من فریادی کشید و از حال رفت!

خدمت کاران دویدند و آب قند و گلاب آوردند. دقایقی بعد که خانم، حال طبیعی خود را پیدا کرد، رو به پیرمرد کرد و گفت: به روح پدرم قسم! همین آقا را با همین شکل و شمایل دیشب در خواب به من نشان دادند! کسی که باید این گره کور را از کلاف سر درگم زندگی من باز کند، همین آقا است!

به پیرمرد گفتم: آیا وقت آن نرسیده که ماجرای خود را برای من بگویید و مرا از این همه دلهره و حیرت بیرون بیاورید؟!

گفت: این خانم، همسر من هستند. پدرشان که از خاندان سرشناس قاجار بود، سال گذشته عمر خود را به شما داد و هنگام مرگ به همسرم که تنها فرزند او بود، وصیتی کرد که باید از زبان خود او بشنوید.

همسر او که سعی می کرد آرامش خود را حفظ کند، گفت: پدرم در دقایق واپسین عمر گفت: تو تنها وارث منی و تمام ثروت کلان من از این پس متعلق به تو خواهد بود. من در این لحظات آخر در قبال مال و منال هنگفتی که برای تو می گذارم، از تو فقط یک تقاضا دارم و باید به من قول بدهی که در اولین فرصت تقاضای مرا برآورده سازی.

گفتم: تقاضای شما هر چه باشد، انجام خواهم داد.

ص: 169

پدرم گفت: متأسفانه در طول عمر خود، توفیق خدمت به مردم را کم تر پیدا کرده ام و از ثروت بی حسابی که خدا نصیبم کرده است، نتوانسته ام برای رضای خدا گام مؤثری بردارم. چند روز پیش نشستم و بدهی خود را به خدا مشخص کردم.

نیمی از بدهی خود را تسویه کردم، ولی به خاطر بیماری نتوانستم بقیه بدهی خود را پاک کنم. صندوق در زیر تخت من است، پس از مرگ من آن را بردار و در میان افراد نیازمند قسمت کن. تقاضای من از تو همین است و بس!

من هم به پدرم قول دادم که در اولین فرصت به وصیت او عمل کنم، ولی متأسفانه پس از مرگ پدرم، به خاطر آمد و رفت ها و مراسمی که بود، وصیت پدر را فراموش کردم!

دیشب در عالم خواب، صحنه دل خراشی را به من نشان دادند که تا آخر عمر از یادم نخواهد رفت! در عالم رؤیا دیدم که به حساب پدرم رسیدگی می کنند و او مرتب التماس می کند که من تقصیری ندارم! دخترم کوتاهی کرده است!

در آن اثنا نگاه پدرم به من افتاد و با تندی به من گفت: دیدی چه به روز من آوردی؟ مگر به من قول نداده بودی که در اولین فرصت به تنها تقاضایی که از تو داشتم عمل کنی؟ چرا محتویات صندوق را به نیازمندان ندادی؟

در آن لحظات آرزو می کردم که زمین دهان باز می کرد و مرا می بعلید! از شدت شرم نمی توانستم به چشم پدرم نگاه کنم!

گفتم: چگونه می توانم کوتاهی خود را جبران کنم؟

پدرم در حالی که دو مأمور عذاب می خواستند او را با خود ببرند، به من گفت: دخترم! به این آقا خوب نگاه کن! این آقا فردا صبح درست سر ساعت 9 از شدت فقر و درماندگی و ناامیدی گوشی تلفن را برمی دارد تا با خدا دو، سه کلمه درد دل کند! لطف خدا شامل حال من می شود و شماره ای که می گیرد، شماره خانه شماست! تو باید گوش به زنگ باشی و این فرصت را از دست ندهی! آن صندوق متعلق به این آقاست! دخترم! این آخرین فرصت است! مبادا آن را از دست بدهی!

به طرفی که پدرم اشاره کرده بود، نگاه کردم. دیدم شما با همین لباس و با همین شکل و قیافه آن جا ایستاده اید و به من نگاه می کنید! و امروز درست ساعت 9 صبح بود که تلفن زنگ زد و شوهرم به سفارش من ملتمسانه از شما خواست که تلفن را قطع نکنید و بقیه ماجرا را که خود بهتر می دانید!

مثل اینکه از یک خواب دراز بیدار شده باشم، نفس عمیقی کشیدم و نگاهی به اطراف خود انداختم. شرایط تازه ای که داشت در زندگی من اتفاق می افتاد به اندازه ای خارق العاده و غافل گیر کننده بود که نمی توانستم باور کنم! مگر می شود زندگی یک انسان در کم تر از چند ساعت این قدر دست خوش دگرگونی شود؟!

من، طلبه ای که از ترس آبرو و بیم طلب کاران، همسر و فرزندانم را در شهر قم به امان خدا رها کرده و به تهران آمده بودم، الآن در موقعیتی قرار داشتم که یکی از ثروت مندترین خانواده های اشرافی تهران عاجزانه

ص: 170

از من می خواستند که به کمک آن ها بشتابم و صندوق پول و جواهری را از آنان بپذیرم که نمی توانستند آن را در جای خود به مصرف برسانند؟!

راستی از دیشب در من چه تغییر شگرفی رخ داده بود که این دگرگونی اساسی را به دنبال داشت؟! جز روی آوردن به خدا و از ژرفای دل خدا را صدا زدن؟! بر درگاه کریمه اهل بیت (علیهم السلام) سر سائیدن و ارتباط قلبی خود را با عوالم ماورایی برقرار کردن؟! و سفره دل خود را در پیش گاه خداوند مهربان گشودن و از او استمداد کردن؟!

به دستور بانوی خانه، کلید صندوق را آوردند و او از من خواست تا قفل آن را باز کنم، و من پس از دو رکعت نماز و عرض سپاس از الطاف خداوند چاره ساز، درِ صندوق را باز کردم. محتویات صندوق از این قرار بود:

الف- صد هزار تومان پول نقد!

ب- صد و پنجاه عدد سکه طلا!

ج- پنجاه قطعه الماس و جواهر!

د- سند مالکیت قطعه زمین مرغوبی به مساحت بیست هکتار در شمال تهران.

ه- نوزده قطعه اشیاء عتیقه و قیمتی!

سردفتری را به آن جا احضار کردند و فی المجلس مالکیت زمین یاد شده را به نام من تغییر دادند و پس از صرف ناهار و ساعتی استراحت به همراه راننده به طرف قم حرکت کردیم.

هنگامی که به قم رسیدیم، به راننده گفتم: در نزدیکی میدان آستانه توقف کند و من پس از تشرف به حرم مطهر کریمه اهل بیت، حضرت معصومه (سلام الله علیها) ، عرض نیایش به درگاه خدا و سپاس از مراحم کریمانه آن حضرت در گشودن گره کور زندگی ام، در آن مکان مقدس با خدای خود پیمان بستم که از ثروت بی حسابی که نصیب من شده، در برطرف کردن نیازهای اساسی نیازمندان جامعه استفاده کنم و آن را در اموری که خشنودی خدا و خلق خدا در آن است، مصرف نمایم.

اولین کاری که پس از مراجعت به خانه انجام دادم، پرداخت بدهی هایی بود که از آن رنج می بردم، و بعد خانه نُقلی کوچکی را به مبلغ سی و پنج هزار تومان خریدم و همسر و فرزندانم را پس از سال ها خانه به دوشی در خانه ای که متعلق به خودم بود، سکونت دادم.

من با مشورت با افراد خدوم و کاردان، نیمی از آن ثروت هنگفت را در امور مشروعی سرمایه گذاری کردم که منافع قابل ملاحظه ای داشت و با نیم دیگر آن چندین باب دارالایتام، دبستان، دبیرستان، مسجد و درمان گاه و داروخانه شبانه روزی احداث، و آب آشامیدنی و بهداشتی اهالی چندین روستا را با صدها متر لوله کشی تأمین کردم.

ص: 171

از آن روز تاکنون از منافع سرمایه گذاری هایی که کرده ام، هزینه تحصیلی ده ها کودک بی سرپرست را از دوره دبستان تا تحصیلات عالی و نیز هزینه ها جاری چندین مؤسسه عام المنفعه را پرداخت می کنم. (1)

3- حاج ملا نظرعلی طالقانی در دوران طلبگی با آن که همانند اغلب طالبان علوم دینی با عفاف و کفاف زندگی می کرد، ولی حضور بی وقفه فقر و تنگ دستی را در امور معیشتی خود می دید، و از این بابت بسیار تنگ دل و از سرانجام خود بیمناک بود، چرا که: «کَادَ الْفَقْرُ أنْ یکُونَ کُفْراً» (2)، «مَنْ لَا مَعاشَ لَه لَا مَعادَ لَه» و از خود می پرسید که: با این وضع چگونه می توان تشکیل خانواده داد؟!

تا آن که یک شب برای گشودن این گره کور، به بررسی راه هایی که در پیش روی او قرار داشته، می پردازد و با خود می اندیشد که کدام یک از آن ها، او را زودتر به منزل مقصود می رساند؟ و می تواند زندگی مرفّهی را برای او فراهم سازد؟:

1) نوشتن نامه به مرجع تقلید زمانهِ خود: آیت الله حاج ملا علی کنی و از او طلب کمک کردن؟

2) عرض حال به پادشاه خودکامهِ قاجار: ناصرالدین شاه و تقاضای کمک از او؟

3) توسل جستن به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) ؟

و سرانجام در سپیده دمان به این نتیجه می رسد که:

اولا: عرض حاجت بردن نزد مردم، و با اعتبار آبروی خود بازی کردن، کار پسندیده ای نیست.

ثانیا: از وجود نازنین و پرهیزکاری چون امیرمؤمنان علی (علیه السلام) که دنیا را سه طلاقه کرده، و دقت عجیبی که در مصرف بیت المال داشته، و رفتار عدالت خواهانه ای که در برابر خواسته های برادرش عقیل از خود نشان داده، انتظار بخشش بی حساب داشتن، کاری عبث و بیهوده است!

و سرانجام، راه نجات خود را در نامه نوشتن به خدا می بیند و بس! و بی درنگ قلم به دست می گیرد و نامه ای برای خدا می نویسد و خواسته های خود را خالصانه و از صفای دل با خدا در میان می گذارد:

1) یک باب منزل شخصی و لوازم آن!

2) همسری که از نظر جمال در تهران کم نظیر باشد!

3) یک نوکر و یک کلفت، و آشپزی امین و کاردان!

4) یک کالسکه عالی همراه با کالسکه چی!

5) یک دِه شش دانگ برای تأمین معاش!

6) یک باغ زیبا در شمیران برای استفاده در فصل تابستان!

7) پول کافی، که هم قادر به ادای دیون خود باشد، و هم با آن بتواند آبروی خود را در دنیا و آخرت حفظ کند!

ص: 172


1- در محضر لاهوتیان ج2/257.
2- امالی صدوق/295. (معنا: فقر، به کفر نزدیک است).

در بالای نامه می نگارد: نامه طالقانی به خدا، و در زیر نامه آدرس خود را می نویسد: مدرسه خان مروی، دست چپ حیاط خلوت، طبقه فوقانی، حجرهِ دوم، نظرعلی طالقانی.

او صبح زود از حجره بیرون می آید و نامه را لای در ورودی مسجد شاه (که در نزدیکی مدرسه مروی واقع است) می گذارد و سپس با توکل تامّ و تمام به خداوند قادر و منّان به حجره برمی گردد و پس از نماز، در حجره را به روی خویش می بندد و می خوابد!

اتفاقا آن روز صبح، ناصرالدین شاه برای شکار با ملتزمین رکاب از تهران به جانب شکارگاه سلطنتی حرکت می کند، ولی در قسمت شرقی تهران توفان شدیدی می وزد و مانع حرکت کالسکه سلطنتی و همراهان شاه می گردد.

به ناچار تصمیم می گیرند تا آرام شدن هوا و فرو نشستن گرد و غبار، در همان جا توقف کنند.

در آن اثنا، پاکت نامه توسط باد به محلی که شاه استراحت می کرده رانده می شود و نظر شاه قاجار را به خود جلب می کند!

شاه، بی درنگ پاکت نامه را می گشاید و هنگامی که از مفاد نامه باخبر می شود، آن اتفاق را به فال نیک می گیرد و دستور بازگشت به تهران را صادر می کند! و فرمان می دهد تا فورا جلسه ای در کاخ سلطنتی با حضور دولت مردان تشکیل شود، و بعد یکی از نزدیکان خود را طبق نشانی مندرج در نامه، به مدرسه خان مروی می فرستد تا نظرعلی طالقانی را با خود به کاخ شاهی بیاورد!

ساعتی بعد جلسه در حضور ناصرالدین شاه تشکیل می گردد و شاه، سخنان خود را با این جمله شروع می کند: سپاس خدای را که به شکارگاه نرسیده، به صید خویش دست یافتیم و بهتر از همیشه به مقصود و منظور رسیدیم! و سپس داستان آن روز و ماجرای نامه را برای درباریان بیان می کند و می گوید: نمی دانم با چه بیان و زبانی باید خدای را سپاس گفت که بنده شرمنده خویش، ناصر را لایق و شایسته انجام این وظیفه و رفع حوائج یکی از بندگانش دیده است!

در همان حال فرستاده شاه با ملا نظرعلی طالقانی وارد کاخ می شود و شاه از میهمان روحانی خود می پرسد: نام شما چیست؟

می گوید: نظرعلی!

می پرسد: اهل کجایی؟

می گوید: طالقان!

شاه می پرسد: آیا تازگی ها شما نامه ای برای کسی نوشته ای؟

می گوید: بله! سحرگاه امروز نامه ای به خدا نوشتم!

می پرسد: نامه را چه کردی؟!

می گوید: لای در ورودی مسجد شاه گذاشتم و برگشتم.

شاه می پرسد: از خدا چه خواسته بودی؟

جواب می دهد: خواسته هایم هفت قلم بود و آن ها را یک جا از خدا خواسته بودم!

ص: 173

شاه، نامه را به ملا نظرعلی طالقانی نشان می دهد و می پرسد: این نامه و دست خط تو نیست؟!

می گوید: بله! این همان نامه ای است که سحرگاه امروز نوشتم!

ناصرالدین شاه پس از اطمینان خاطر از این که میهمان او همان کسی است که در جستجوی اوست، رو به درباریان حاضر در مجلس کرده و می گوید: خدا را شکر! که گمشده خود را یافتم. این توفیق بزرگی است که خدا نصیب من فرموده، ولی دوست دارم شما هم از آن بی نصیب نمانید. من به ترتیب، خواسته های ملا نظر را از روی نامه او می خوانم و آن وقت هر یک از شما که مایل به انجام خواسته ای از خواسته های او بودید، به عرض ما می رسانید:

خواسته اول: یک باب منزل شخصی با لوازم آن!

شاه می گوید: اولین خواسته او را من برآورده می کنم. و دستور می دهد یکی از خانه های سلطنتی را با کلیه اثاثیه آن به نام وی کرده و در اختیار او قرار دهند.

خواسته دوم: همسر جوانی که از نظر جمال در تهران کم نظیر باشد!

یکی از وزراء با کسب اجازه از ناصرالدین شاه می گوید: دختری با صفاتی که ملا نظرعلی می خواهد، دارم! و از روی میل حاضرم دخترم را به ازدواج او درآورم.

خواسته سوم: یک نوکر، یک کلفت و آشپزی امین و کاردان!

وزیر دیگری نیز اظهار می دارد: این ها هم بر عهده من!

خواسته چهارم: یک کالسکه عالی با کالسکه چی!

یکی دیگر از درباریان، تهیه آن را بر عهده می گیرد!

خواسته پنجم: یک دِه شش دانگ برای تأمین معاش!

صدر اعظم، روستایی را در ناحیه شهریار تقدیم شیخ می کند!

خواسته ششم: یک باغ زیبا در شمیران برای استفاده در فصل تابستان!

یکی از درباریان حاضر در جلسه، در انجام این خواسته پیش قدم می شود و روستای آبادی را در شمیران به او هدیه می کند!

خواسته هفتم که آخرین خواسته ملا نظرعلی طالقانی از خدا است: پول کافی!

و ناصرالدین شاه که شخصا اولین خواسته شیخ را برآورده بود، آخرین خواسته او را نیز برآورده می سازد و ملا نظرعلی طالقانی از فردای آن روز با استقرار در خانه مجللی که شاه به او بخشیده بود، به همراه همسر جوان خود ضمن استفاده از مواهب خداوندی، زندگی بی دغدغه و آرامی را در تهران شروع می کند! و تا پایان عمر، خاطره نامه و کارگشایی خداوند را زنده نگه می دارد و از شکرانه آن همه نعمت الهی لحظه ای غافل نمی ماند. (1)

ص: 174


1- در محضر لاهوتیان ج2/278.

4- حجة الاسلام سید علی شاهرودی (فرزند مرحوم آیة الله سید محمود شاهرودی): به اتفاق حاج عبد الرحمن بوشهری و حاج شیخ موسی کرمانی از کربلا به سوی نجف پیاده می رفتیم و من به همراهان گفتم که: این راه را که انتخاب کرده اید خطرناک است و آب وجود ندارد.

آن ها قبول نکردند و من چون از آن دو کوچک تر بودم، چیزی نگفتم تا به جائی رسیدیم که از شدت بی آبی و تشنگی از حرکت مانده و نشستیم.

کم کم حاج عبد الرحمن از شدت تشنگی از تکلم افتاد و مشرف بر موت شد. پاهای او را رو به قبله کشیده و به حاج شیخ موسی گفتم: تو عبا را بالای سرش سایبان قرار بده تا من بروم شاید وسیله ای پیدا کنم.

پس در هر طرف به سوی ماشین ها می دویدم، اما هیچ کس به حرفم گوش نمی داد و اعتنا نمی کرد.

آن قدر گرما و تشنگی بر من اثر کرد که چشمم دید اولیّه را نداشت و گمان می کردم که دود، آسمان را فرا گرفته است. در همان حال به یاد عبارت مقتل حضرت سید الشهداء (علیه السلام) افتادم که نوشته است: «حال العطش بینه و بین السماء کالدخان» (1) یعنی «حالت عطش طوری بر آن حضرت اثر کرده بود که جلوی چشمش تیره و تار شده بود مثل آنکه بین او و آسمان را دود پر کرده باشد».

به هر حال برگشتم دیدم حاج عبد الرحمن فوت کرده و حاج موسی هم قریب الموت است و قادر به حرکت و تکلم نیست.

تقریبا دو ساعت به غروب آفتاب بود و یک فرسخ و نیم تا نجف اشرف فاصله داشتیم. در آن هوای گرم با یک مرده و یک محتضر، مانده بودم که چه کار کنم و خودم نیز قدرت حرکت نداشتم، از ته دل صدا زدم: یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ! الان موقع آن است که به فریاد برسی.

الله اکبر عجب حالی! که هیچ وقت فراموش نمی شود. یک ماشین کوچک سیاه رنگ که به آن فورد آلمانی می گفتند، از طرف کربلا نمایان شد.

با زحمت زیاد عبا را روی سر خود حرکت دادم. خدا را شاهد و گواه می گیرم که گویا این گرداندن عبا، گرداندن فرمان ماشین بود که دور زد و طرف ما آمد.

در داخل ماشین، یک راننده و یک آقا با شال سبز و چفیه و لباس سفید بود. او ابروهای پیوسته، دندان های گشاده، خالی سیاه در سمت راست صورت، صورتی نورانی، و سنّی حدود سی الی چهل سال داشت.

با دیدن این شخص تمامی گرفتاری ها را فراموش کرده و محو تماشای آن قیافه نورانی شده بودم.

آن آقا به زبان فارسی فرمود: سید علی فرزند سید محمود شاهرودی! چه داری؟

عرض کردم: حاج عبد الرحمن، مرده و حاج موسی نیز مرده یا در شرف مرگ است.

ص: 175


1- در بحار الأنوار ج44/245 مطلب فوق با این الفاظ وارد شده است: یَحُولَ الْعَطَشُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ السَّمَاءِ کَالدُّخَان.

دستور دادند جنازه را داخل ماشین خواباندیم و حاج موسی را روی صندلی نشاندیم و به امر آقا من نیز سوار شدم.

ماشین حرکت کرد. آن آقا با روی باز و لبخندزنان فرمودند: این پنج عدد آب نبات را بگیر. هر نفری یکی، شما سه نفر، و یکی دیگر را به پدرت سید محمود و یک دانه هم به مادرت زهرا بده و سلام مرا به پدرت سید محمود برسان.

عرض کردم: آقا! حاج عبد الرحمن مرده است.

فرمود: در دهان او بگذار.

والله با زحمت دهان او را باز کردم، چون خشک شده بود و آب نبات را به زور داخل دهانش کردم. همین که وارد دهانش شد، دیدم مثل بچه که پستانک می مکد، آن را مکید و برخاست نشست، که من خندیدم و گفتم: ای خدا مرگت دهد! ای جانورِ حرام شده! زنده شدی؟ تو که مرده بودی!!

آقا از حرف من تبسم نمود و فرموند: این عجب نیست.

اما من و حاج موسی چون آن آب نبات ها را به دهان گذاشتیم مثل این بود که هیچ تشنه و گرسنه نبوده ایم و احساس کردیم که حالت نشاط کامل داریم.

وقتی وارد نجف شدیم، تا جلوی بازار بزرگ ما را آوردند و فرمودند: سلام ما را به پدرت برسان.

وقتی که وارد خانه شدم، دیدم أبوی، تازه از سرداب بیرون آمده و مشغول خوردن چای بودند.

آب نبات ها را تقدیم پدر و مادرم نمودم و موضوع را مفصلا خدمت ایشان شرح دادم.

مرحوم والد فرمود: یقینا آن آقا حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودند چرا پای ایشان را نبوسیدی، اما همان که آن حضرت را خنداندی موجب دخول در جنت خواهد شد، چون خنداندن پیغمبر و امام (علیهم السلام) سبب غفران و دخول در بهشت است. (1)

و) دعای در حال عافیت و خوشی سبب استجابت در حال ناخوشی وگرفتاری می گردد

سخن حجج الله

1- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : در وقت راحتی و آسایش، معروف و آشنای درگاه خداوند باش تا تو را به وقت گرفتاری و نیاز بشناسد. (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : کسی که قبل از نزول بلا دعا کند، دعایش به هنگام بلا اجابت خواهد شد و گفته می شود: صدایی آشنا است و از آسمان پوشیده نمی ماند و کسی که در دعا پیشی نگیرد به وقت بلا دعایش مستجاب نمی گردد و ملائکه می گویند: صاحب این صدا را نمی شناسیم. (3)

ص: 176


1- مردان علم در میدان عمل ج6/ بخش ششم، حاج سید علی شاهرودی و آب نباتی که مرده را زنده کرد.
2- من لا یحضره الفقیه ج4/412.
3- مکارم الأخلاق/271.

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعا کردن در وقت راحتی و آسایش، باعث برآورده شدن حوائج در زمان بلا و گرفتاری می گردد. (1)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : جدم می فرمود: در دعا پیشی بگیرید، زیرا هر گاه بنده ای دعا کند و بعد بلایی نازل گردد و پس از بلا نیز دعا نماید گفته می شود صدایی آشناست و اما اگر قبل از فرود آمدن بلا اهل دعا نباشد و سپس بلا و گرفتاری پیش بیاید (و دعا نماید) گفته می شود: (تا) قبل از امروز کجا بودی؟ (2)

5- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس مستجاب شدن (دعای) او به هنگام بلا و گرفتاری، او را خوشحال می کند باید به هنگام آسایش و عافیت زیاد دعا کند. (3)

شاهد

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : وقتی که برای یونسِ نبی (علیه السلام) در شکم ماهی، معلوم شد که با این کلمات (لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ...) خدا را صدا بزند، گفت: بار خدایا! «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (4) «معبودی جز تو نیست. پاک و منزهی! من خود از ستم کاران بودم»، پس دعایش به زیر عرش روی آورد.

فرشتگان گفتند: پروردگارا! این، صدایی ضعیف و آشنا از سرزمین های غریب است!

خداوند فرمود: او را نمی شناسید؟

گفتند: نه! پروردگارا! او کیست؟

فرمود: بنده ام یونس (علیه السلام) است.

فرشتگان گفتند: بنده ات یونس (علیه السلام) که همواره برایش عمل مقبول و دعای مستجاب بالا می رود؟

گفتند: پروردگارا! آیا به (سبب) آن چه در هنگام آسایش انجام می داد، رحم نمی کنی تا او را از بلا برهانی؟

فرمود: بله!

پس به ماهی دستور داد و او یونس (علیه السلام) را در خشکی افکند. (5)

ز) رعایت آداب دعا

اشاره

آداب دعا را به سه دسته می توان تقسیم نمود:

آداب قبل از دعا

آداب هنگام دعا

آداب بعد از دعا

ص: 177


1- عدة الداعی/182.
2- عدة الداعی/132.
3- کافی ج2/472.
4- سوره انبیاء/87.
5- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر) ج 5/323.

ز/1: آداب قبل از دعا

اول: عطر زدن
دوم: صدقه دادن

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : پدرم هر گاه حاجتی داشت به هنگام ظهر (زوال خورشید) آن را طلب می کرد، پس هنگامی که قصد دعا می کرد، مقداری صدقه می داد و قدری عطر می زد و به مسجد رفته و برای حاجتش با آن چه که خدا می خواست (با دعاهای خاص) دعا می نمود. (1)

سوم: طهارت

سخن حجج الله

امیرالمؤمنین علی (خطاب به أبو ذر): هرگاه برای تو امر بزرگی پیش آمد چه دینی و چه دنیوی، وضو بگیر و دستانت را بالا ببر و 7 مرتبه بگو: «یَا اللَّهُ» که حقیقتا دعایت مستجاب می شود. (2)

چهارم: گفتن اذکار خاص
أ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

سخن حجج الله

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : دعائی که اولش «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» باشد، ردّ نمی گردد. (3)

ب: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : آیا به شما خبر ندهم به چیزی که خیر دنیا و آخرت به وسیله آن است و اگر به هنگام گرفتاری و غصه دار بودنتان با آن خداوند را صدا بزنید، غم و گرفتاریتان را برطرف فرماید؟

(اصحاب گفتند: ای رسول خدا! بفرمائید.

فرمود:) بگوئید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّنَا لَا نُشْرِکُ بِهِ شَیْئا» سپس رفع غم و گرفتاریتان را از خداوند بخواهید. (4)

ص: 178


1- عدة الداعی/56.
2- بحار الأنوار ج77/328.
3- مجموعه ورام ج1/32.
4- محاسن ج1/32.

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه خواستی دعا کنی، (اول) خدای عزّ و جلّ را تمجید (1) و حمد (2) و تسبیح (3) و تهلیل (4) و ثناء (5) بنما و بر پیامبر و آلش صلوات بفرست (و) سپس دعا کن (تا) دعایت مستجاب گردد. (6)

ج: یَا اللَّهُ

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس ده مرتبه بگوید: «یا الله یا الله» به او گفته می شود: لبّیک، حاجتت چیست؟ (7)

2- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) (در جواب شکایت یکی از اصحاب از گرفتاری ها): ده مرتبه پشت سر هم بگو: «یا الله یا الله یا الله» حقیقتا که هیچ مؤمنی (کسی که قائل به ولایت ما اهل بیت (علیهم السلام) است) این را نمی گوید، مگر اینکه خداوند به او می فرماید: ای بنده ام! لبّیک، حاجتت را بخواه. (8)

د: یَا رَبِّ

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس ده مرتبه بگوید: «یا ربّ» به او گفته می شود: لبّیک، حاجتت چیست؟ (9)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس بگوید: «یا ربّ یا ربّ» تا نفسش قطع شود، به او گفته می شود: لبّیک، حاجتت چیست؟ (10)

ه: یَا رَبِّ یَا اللَّهُ

سخن حجج الله

ص: 179


1- خدا را به بزرگی یاد نمودن.
2- الحمد لله گفتن.
3- سبحان الله گفتن.
4- لا اله الا الله گفتن.
5- خداوند را با عبارات مختلف مدح کردن.
6- دعوات/23.
7- مکارم الأخلاق/311.
8- محاسبة النفس/36.
9- مکارم الأخلاق/311.
10- محاسن ج1/35.

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس بگوید: «یَا رَبِّ یَا اللَّهُ یَا رَبِّ یَا اللَّهُ» تا نفسش قطع شود، به او گفته می شود، حاجتت چیست؟ (1)

و: یا الله یا رَبّاه یا سَیّداه

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه بنده در حال سجده سه مرتبه بگوید: «یا الله یا رَبّاه یا سَیّداه» خدای تبارک و تعالی جوابش می دهد: لبیک ای بنده ام! حاجتت را بگو. (2)

ز: یا أرحم الراحمین

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خدای متعال فرشته ای دارد که گماشته شده بر کسی که بگوید: «یا ارحم الراحمین»، بنا بر این هر کس سه مرتبه این ذکر را بگوید، این فرشته به او می گوید: حقیقتا که ارحم الراحمین به تو رو کرد، پس (حاجتت را) بگو. (3)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه پدرم حاجت مهمی داشت، به سجده می رفت، (سجده ای) که نه در نماز بود و نه همراه رکوعی، سپس هفت مرتبه می گفت: «یا أرحم الراحمین» (و) بعد از این حاجتش را طلب می کرد. احدی این ذکر را هفت مرتبه نگفت مگر اینکه خداوند متعال فرمود: آگاه باش منم ارحم الراحمین، حاجتت را بگو. (4)

پنجم: مدح و ثنای خداوند کردن

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : اگر یکی از شما حاجتی از حوائج دنیایی داشت قبل از هر چیزی اول خداوند عزّ و جلّ را ثنا و مدح گوید، بعد صلوات بفرستد (و) سپس حاجات خود را بطلبد. (5)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : فردی داخل مسجد شد (و) دو رکعت نماز خواند (و) از خداوند چیزی خواست.

پیامبر فرمود: این بنده نسبت به پروردگارش عجله کرد.

شخص دیگری آمد و دو رکعت نماز خواند سپس ثنای خداوند را کرده و بر پیامبر صلوات فرستاد.

ص: 180


1- کافی ج2/520.
2- امالی صدوق/411.
3- مستدرک حاکم نیشابوری ج1/544.
4- محاسبة النفس/35.
5- کافی ج2/484.

پیامبر فرمود: از خدا بخواه تا به تو بدهد. (1)

ششم: تمجید

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر دعایی که قبلش تمجید نباشد ابتر و بی ثمر است. ابتدا (باید خدا را) تمجید (کرد و) سپس مدح و ثنا گفت.

(راوی پرسید: حداقل تمجید لازم چه مقدار است؟

فرمود:) می گویی: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَیْسَ قَبْلَکَ شَیْ ءٌ وَ أَنْتَ الْآخِرُ فَلَیْسَ بَعْدَکَ شَیْ ءٌ وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَیْسَ فَوْقَکَ شَیْ ءٌ وَ أَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَیْسَ دُونَکَ شَیْ ءٌ وَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» «بار إلها! تو اولی و قبل از تو چیزی نیست. و تو آخری و بعد از تو چیزی نیست و تو ظاهری و بالاتر از تو چیزی نیست و تو باطنی و (در این صفت) چیزی بر تو مقدم نیست و توئی عزیز حکیم». (2)

ز/2: آداب هنگام دعا

اول: عجله نکردن
اشاره

عجله در دعا دو نوع است:

1- عجله به هنگام خود دعا

یکی از مهم ترین چیزهائی که به هنگام دعا نیاز است تا دعا را مثمر ثمر نماید، حضور قلب است و عجله و شتاب در دعا این عنصر مهم و اساسی را از بین می برد، لذا داعی باید به دور از هر گونه شتاب زدگی و با فراغت بال با خدای خویش ارتباط برقرار ساخته و به درگاهش عرض حاجت نماید.

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : همانا اگر بنده عجله کرده و بلند شود و به دنبال نیازش برود خداوند تبارک و تعالی می گوید: آیا بنده من نمی داند که منم خدایی که همه نیازها را برآورده می سازم. (3)

2- عجله بعد از دعا تا زمان استجابت آن

گاهی اوقات تحقق حاجت انسان نیازمند مرور زمان و حصول پاره ای از مقدمات است، لذا داعی با توجه به این نکته نباید عجله نموده و بگوید: دیگر از حاجتم خبری نیست.

ص: 181


1- عدة الداعی/160.
2- عدة الداعی/260.
3- مجموعه ورام ج2/79.

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : همانا هنگامی که بنده دعا می نماید تا وقتی که عجله نکند، خداوند تبارک و تعالی همواره درصدد برآورده ساختن حاجتش است. (1)

دوم: بر زبان آوردن حاجت

شاید سرّ اینکه دعا را باید بر زبان جاری کرد این باشد که انسانی که خواسته و نیاز خویش را بر زبان می آورد، نسبت به کسی که فقط در دل دعا می نماید، از دعا بهرهِ معنوی بیشتری می برد، زیرا آنکه فقط به دعای قلبی اکتفاء می نماید، فقط با دل خود با خداوند ارتباط برقرار نموده و از همین مجرا عرض حاجت می کند برخلاف شخصی که حاجتش را بر زبان می آورد که هم با دل و هم با زبان و هم گوش (که صدای خویش را می شنود) با خداوند مرتبط می گردد و بیشتر باورش می گردد که خداوند غنی مطلق، و خود، فقیرِ محتاج است، و طبیعی است که قرب فرد دوم به خداوند بیش از فرد اول است. و الله اعلم.

سخن حجج الله

جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : خداوند تبارک و تعالی خواسته و حاجت بنده اش را به هنگام دعا می داند و لکن دوست دارد که بنده اش خواسته هایش را شرح داده و بیان کند، پس هرگاه دعا کردی حاجتت را نام ببر. (2)

سوم: مخفی بودن دعا

سخن الله

پروردگارتان را با حالت تضرع و مخفیانه بخوانید. (3)

سخن حجج الله

1- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : یک دعای مخفی بنده، برابر با هفتاد دعای علنی است. (4)

2- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : یک دعای مخفیانه از هفتاد دعای آشکار بهتر است. (5)

ص: 182


1- کافی ج2/474.
2- کافی ج2/476.
3- سوره اعراف/ 55.
4- فلاح السائل/36.
5- عدة الداعی/156.
چهارم: برای دیگران دعا کردن

دعا مکتبی است که چیزهای زیادی به شخص داعی می آموزد. یکی از آموزه های دعا این است که انسان قدری از منیت و خودبینی دور گشته و به دیگران نیز فکر نماید، همه چیز را برای خویشتن نخواهد و برای افراد دیگر هم خیرخواهی نماید. شخصی که برای دیگران دعا می نماید، کم کم یاد می گیرد که نسبت به سایر انسان ها باید خیرخواه، باعاطفه، و مسؤل باشد، و چنین انسانی به مراتب در درگاه الهی نسبت به فرد خودخواه خودبین بی تفاوت، مقرب تر است، خواه دعایش هم مستجاب بشود یا نه.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هرگاه یکی از شما دعا نماید، پس دعایش را تعمیم داده و برای همه دعا نماید، زیرا چنین شیوه ای (استجابت) دعا را لازم می کند. (1)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : کسی که در پشت سر مؤمنی برایش دعا کند، فرشته می گوید: و مثل همین چیزی که دعا کردی، برای خودت نیز هست. (2)

3- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هیچ بنده مؤمنی در پشت سر مردان و زنان مؤمن برایشان دعا نمی کند مگر اینکه خدای عزّ و جلّ از طرف (هر) مرد و زن مؤمنی که از اول دنیا بوده یا تا قیامت می آیند، مثل همان دعا را (به خود او) برمی گرداند. (3)

4- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) (درباره این آیه شریفه: «وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» «و [درخواستِ] کسانی که ایمان آورده و کارهای صالح و نیک انجام داده اند، را اجابت می کند و از فضل خویش به آنان زیاده می دهد»): او مؤمن است که در پشت سر برادر مؤمن برایش دعا می نماید و فرشته به او می گوید: آمین. و خداوند عزیز جبار می فرماید: و برای تو دو برابر دعائی که (برای برادر مؤمنت) نمودی، می باشد، و خواسته ات را به دلیل محبتی که به برادر مؤمنت داری، گرفتی. (4)

5- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : سریع ترین دعا به لحاظ دستیابی به اجابت، دعای مؤمن در پشت سر و درغیاب برادر مؤمنش است (وقتی که) شروع به دعا برای برادر مؤمنش می کند فرشته ای که موکل بر اوست به او می گوید: آمین. و برای خودت دو برابر است. (5)

6- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : کسی که اول برای چهل مؤمن دعا کند و سپس برای خودش، دعایش هم برای آن ها و هم برای خودش مستجاب می شود. (6)

ص: 183


1- ثواب الأعمال/162.
2- أمالی طوسی/481.
3- همان.
4- کافی ج2/507.
5- دعوات/289.
6- امالی طوسی/424.

7- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : هر کس برای مردان و زنان مؤمن و مسلمان دعا کند، خداوند از طرف هر مؤمنی برایش فرشته ای می گمارد که برای او دعا نماید. (1)

سخن اولیاء الله

آیة الله محمدتقی بهجت: اگر انسان راستی راستی برای مؤمنین و مؤمنات دعا کند و برای خودش دعا نکند، مَلک برای او دعا می کند.

اگر کسی برای خودش دعا بکند، ممکن است به دلیل وجود موانع و نبودن شرائط دعا، به اجابت نرسد، ولی اگر ملک دعا بکند در دعای او شرائط لحاظ نمی شود و موانع نیست، حتما به استجابت می رسد.

دعا برای اهل ایمان و کسانی که در حکم اهل ایمان هستند، دعا بر قائد اعظم، ولی مطلق و منجی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، دعا برای ایشان، دعا برای همه بشریت است. (2)

شاهد

1- حجة الاسلام سبزواری: حدوداً ساعت 5/8 شب بود، از حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) خواستم بیرون بروم، یادم آمد که یکی از دوستان، سخت التماس دعا داشت.

برگشتم کنار ضریح و عرض کردم: بی بی جان! یکی از دوستان خیال کرده علی آباد هم خبری هست. او مشکلی دارد که سخت افسرده شده و افکارش پریشان است، به او عنایتی بفرمایید تا گرفتاریش برطرف شود. و سپس از حرم بیرون آمدم.

صبح روز بعد، او را دیدم. چهره اش بانشاط بود و خوشحال به نظر می رسید. گفتم: چه خبر؟ آن مشکل کذایی چه شد؟

با خوشحالی گفت: دیشب حل شد.

گفتم: ممکن است بگویید حدوداً چه ساعتی مشکل شما حل شد؟

گفت: بله! حدود ساعت 5/8 شب. (3)

2- حجة الاسلام سید محمدعلی جزائری آل غفور (از علماء و مدرسین حوزه علمیه قم): در سال هایی که نجف اشرف مشرّف بودم، معمولا در ایام زیارتی مخصوص امام حسین (علیه السلام) - مثل ماه رجب و نیمه شعبان و اربعین و عرفه و عاشورا - همراه طلبه ها از نجف پیاده به کربلا مشرّف می شدیم.

فاصله نجف تا کربلا حدود 16 فرسخ می شود.

ص: 184


1- ثواب الأعمال/161.
2- فیضی از ورای سکوت/ دعا برای مؤمنین.
3- کرامات معصومیه (علیهم السلام) / ک82.

برای زیارت عرفه در 9 ذیحجه 1384 ه ق بنا بود با چند نفر از فامیل و دوستان، پیاده به کربلا مشرّف شویم، ولی چند روز قبل از آن، مریض شدم و نتوانستم بروم. رفقا هم از پیاده رفتن منصرف شدند و با ماشین رفتند.

عصر روز عرفه بود و من تب شدیدی داشتم. گویا بین خواب و بیداری، کسی گفت: حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عیادت شما می آید.

خیلی خوشحال شدم و خودم را آماده نمودم، ولی گفت: که حضرت امیر نیابتا حضرت عباس (علیه السلام) را فرستادند.

طولی نکشید که دیدم یک نفر اسب سوار نورانی، دارای صورتی بسیار زیبا و خوش منظر، که صباحت وجه و نورانیت او اصلا قابل توصیف نیست و واقعا قمر و ماه بنی هاشم بود، در کنارم ایستاده است.

از سر لطف و مرحمت به من نگاه نموده و جویای حال من شدند. توقع داشتم دستم را بگیرد و مرا که نمی توانم از جا بلند شوم، بلند نماید، ولی خبری نشد. تنها قدری نگاه نمودند و رفتند.

از عالم خواب و بیداری بیرون آمده و دیدم که در اطاق خوابیده ام و کسی در کنارم نیست. اول فکر کردم شاید خوب نشوم، چون دستم را نگرفت، بعد متوجه شدم که در عالم واقع نیز بر طبق ظاهر، عمل می کنند و حضرت أبو الفضل (علیه السلام) دست ندارد، لذا شروع به گریستن کردم.

مادر بچه ها پرسید: چرا گریه می کنی؟!

گفتم: خوابی دیده ام و ظاهرا خوب می شوم. اگر تا فردا خوب شدم و تب، قطع شد، نقل می کنم.

هر چه اصرار کرد، نگفتم.

بعد بحمد الله همان وقت، عرق صحت عارض شد و کاملا تب برطرف گشت و من سر حال شدم و از جا برخاستم و خودم راه افتادم، با اینکه قبلا دستم را از شدت ضعف به دیوار می گرفتم و راه می رفتم.

بعدا معلوم شد در همان وقت یکی از رفقا که با ماشین به کربلا رفته بود، و نخست بنا بود با هم پیاده به کربلا برویم، در حرم حضرت أبی الفضل (علیه السلام) شفای مرا از او خواسته بود. (1)

نکته

هم چنین، شخصی که برای دیگران دعا می نماید، از الطاف ویژه حضرت حق هم بهره مند می شود.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هیچ مرد و زن مؤمنی از اول دنیا یا آن هائی که تا روز قیامت می آیند، نیست مگر اینکه برای کسی که در دعایش بگوید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ» شفیع می شوند. و در قیامت به بنده ای امر می شود تا به جهنم برود، پس (به سوی جهنم) بر زمین کشیده می شود، (در این هنگام)

ص: 185


1- چهره درخشان قمر بنی هاشم (علیه السلام) ج1/394.

مردان و زنان مؤمن می گویند: پروردگارا! این کسی است که برای ما دعا می کرد، بنا بر این شفاعت ما را در مورد او بپذیر، پس خداوند شفاعت آنان را در موردش پذیرفته و نجات می یابد. (1)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هرگاه کسی بگوید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ جَمِیعِ الْأَمْوَاتِ» «بار إلها! همه مردان و زنان مؤمن و مسلمان، چه آن ها که زنده اند و چه آن ها که از دنیا رفته اند را بیامرز» خداوند به تعداد کسانی که از دنیا رفته اند و کسانی که زنده اند، به او دعا برمی گرداند. (2)

3- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : دعای انسان در پشت سر برادر مؤمنش باعث ریزان شدن رزق و روزیّ و دفع شدن امور ناخوشایند می شود. (3)

4- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : هیچ مؤمنی برای مردان و زنان مؤمن و مسلمان، چه زنده هایشان و چه امواتشان دعا نمی نماید مگر اینکه خداوند به تعداد هر مرد و زن مؤمنی (که) از زمان برانگیخته شدن آدم تا زمان برپائی قیامت (می باشند)، برایش اجر و حسنه می نویسد. (4)

پنجم: بلند کردن دست ها

علت مطلوب بودن بلند کردن دست ها به هنگام دعا چه بسا این است که در این حالت انسان خود را به گدایان شبیه تر دیده و بیشتر احساس فقر و نیاز می نماید و در نتیجه هم بیشتر به عجز و ضعف خویش پی می برد و هم توجه اش به خدای بی نیازی که تنها برطرف کننده مشکلات است، بیشتر می گردد. و الله اعلم.

روایت

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : و با کف دست هایتان دعا نموده و خدا را بخوانید و نه با پشت آن ها. (5)

2- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) (در جواب سؤال از اینکه: چرا هنگام دعا دست هایتان را به سوی آسمان بالا می برید؟): خداوند از بندگانش عبادت را در شکل های گوناگونی خواسته است... . و از خلقش به هنگام دعا و طلب و تضرّع، عبادت را (در شکل) باز کردن دستان و بالا بردن آن ها به سمت آسمان خواسته، تا حالت فروتنی و علامت بندگی و خواری در برابر او باشد. (6)

ص: 186


1- امالی صدوق/456.
2- فلاح السائل/43.
3- امالی صدوق/455.
4- ثواب الأعمال/161.
5- عوالی اللآلی ج1/181.
6- احتجاج ج2/407.

3- علی بن عیسی: (در مناجات حضرت موسی (علیه السلام) با خداوند، خداوند وحی کرد:) کف دو دستت را ذلیلانه در مقابل من بلند نما مانند بنده ای که به پیش مولایش فریاد می کند، پس هرگاه چنین کنی مورد رحمت واقع می شوی. (1)

ششم: سجده کردن

روایت

1- محمد بن علی الباقر (علیهما السلام) : حقیقتا که تضرع و نماز در نزد خدای متعال ارزش و بها دارد. هنگامی که بنده برای خدا سجده کرده است، اگر اشک هایش جاری شود، آن جا رحمت (خداوند) نازل می شود، بنا بر این در آن زمان درخواست و طلب حاجت را غنیمت شمارید. (2)

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : بلاشک هنگامی که بنده سجده نموده و آن قدر «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» بگوید: تا نفسش قطع شود، پروردگار تبارک و تعالی به او می فرماید: لبیک، حاجتت چیست. (3)

3- علی بن عیسی: (در مناجات حضرت موسی (علیه السلام) با خداوند، خداوند وحی کرد:) ای موسی! هرگاه که به درگاه من دعا می کنی، خائف و دلْ نرم و مهربان و بیمناک باش و صورت را به خاک مالیده و با بهترین اعضایت در مقابلم سجده نما. (4)

سؤال: در چند سطر گدشته شما گفتید: در وقت دعا دست هایتان را بلند کنید، و در اینجا می گوئید: در هنگام دعا در سجده باشید. چگونه ممکن است انسان در وقت دعا هم دست هایش رو به آسمان باشد و هم در حال سجده قرار بگیرد؟!

جواب: اولا: این روایات مختلف می خواهد بفرماید: در هنگام دعا در یکی از این دو حالت باشید یا در حال بلند کردن دست ها و یا در حال سجده، بنا بر این در هر یک از این دو وضعیت که باشید، خوب است.

ثانیا: ممکن است که بین این دو دسته روایات را به این ترتیب جمع نمائیم که: انسان می تواند هم در حال سجده باشد و هم در حال بلند نمودن دست ها به این صورت که همین طور که در سجده است کف دست ها را در کنار گوش خود رو به آسمان می گیرد.

هفتم: خاشع بودن

سخن حجج الله

ص: 187


1- اعلام الدین/220.
2- مکارم الأخلاق/317.
3- من لا یحضره الفقیه ج1/333.
4- اعلام الدین/219.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : درباره آیه شریفه «وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» «و همانا ما آن ها را به عذاب، گرفتار کردیم و برای پروردگارشان فروتنی نکردند و زاری ننمودند»): یعنی در دعا تواضع و خضوع نداشتند، و اگر برای خدای عزّ و جلّ خضوع می کردند، حتما دعایشان را مستجاب می نمود. (1)

هشتم: صلوات فرستادن

فرستادن صلوات در قبل و بعد از دعا، این نکته را به یاد انسان می آورد که ای دعا کننده! مبادا فراموش کنی که رسالت رسول مکرم اسلام و امامت ائمه (علیهم السلام) بعد از ایشان نیز جزو دین بوده و بعد از مسأله توحید، نبوت و سپس امامت قرار دارد و شخص داعی با اقرار به این عهد و پیمان الهی، با خدای خویش بر سر این مسأله تجدید پیمان نموده و عقائد صحیحه خویش را مرور می نماید.

سخن حجج الله

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : دعا پیوسته محجوب است و بالا نمی رود تا اینکه بر من و اهل بیتم (علیهم السلام) صلوات فرستاده شود. (2)

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : صلوات شما بر من، مجوز دعای شما و رضایت پروردگارتان و (سبب) پاکی اعمالتان است. (3)

3- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هیچ دعائی نیست مگر اینکه بین آن دعا و بین آسمان، مانع و پرده ای است، تا اینکه بر پیامبر و آل محمد (علیهم السلام) صلوات فرستاده شود، هنگامی که صلوات فرستاده شد، آن حجاب و پرده پاره گشته و دعا (به آسمان) داخل می گردد و وقتی صلوات فرستاده نشود، دعا برمی گردد. (4)

4- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : کسی که دعا کند و پیامبر را یاد ننماید، آن دعا بالای سرش پرواز می کند و بالا نمی رود، اما وقتی پیامبر را یاد کند، دعایش بالا می رود. (5)

نهم: اقرار به گناهان

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : اول مدح و ثنای خداوند و سپس اقرار به گناهان و در پایان دعا می باشد. همانا به خداوند قسم! بنده ای از گناهی پاک نمی گردد مگر اینکه به آن ها اقرار کند. (6)

ص: 188


1- جعفریات/223.
2- کفایة الأثر/39.
3- جمال الأسبوع/241.
4- بشارة المصطفی/236.
5- جمال الأسبوع/242.
6- کافی ج2/484.

توضیح: اینکه در حدیث قبل آمد اول مدح و ثنا و بعد صلوات و در این حدیث فرموده بعد از مدح و ثنا اقرار به گناه باید باشد به معنای این نیست که حتما ترتیبی در کار است تا بگوییم این روایات با هم نمی سازد خیر بلکه منظور این است که قبل از دعایتان مدح و ثنا، صلوات، اقرار به گناه و... باشد. لیکن در بعضی از روایات به برخی از این نکات اشاره شده و در برخی دیگر به بعضی نکات دیگر.

2- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : و اگر از سمت و سوی دعا او را می خواندید، حتما دعای شما را اجابت می نمود، اگر چه نافرمان و گناهکار باشید.

(راوی می گوید: عرض کردم: روش دعا کردن چیست؟

حضرت فرمود:) هنگامی که نماز واجب را به جا آوردی، ستایش خدا را نموده و او را به بزرگی یاد کن و با تمام توان مدح و ثنایش را بگو، و بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) صلوات فرست و در صلوات بر او نهایت کوشش را بکن، و گواهی بده که حضرتش، رسالت خویش را به خوبی تبلیغ نموده، و بر ائمّه هدی (علیهم السلام) درود بفرست، بعد از ستایش و ثنای خداوند و صلوات بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عطایا و نیکی های خداوند نسبت به خود را یاد آور شده و نعمت های او را ذکر کن، آن گاه خدا را ستایش نموده و او را بر تمام این امور شکرگزاری کن، و بعد به تک تک گناهانت اعتراف نموده و به آن ها و یا به هر کدام که به یاد داری اقرار نما و به گناهانی که از یادت رفته و بر تو پوشیده است به صورت اجمالی اقرار کرده و از تمامی گناهانت به درگاه خداوند توبه کن، و تصمیم بگیر که هرگز به سوی آن ها باز نگردی، و با حالت پشیمانی و نیّت صادق و احساس هراس و امیدواری، از تمامی گناهانت طلب آمرزش کن. و بخشی از گفتارت این باشد: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِی وَ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ فَأَعِنِّی عَلَى طَاعَتِکَ وَ وَفِّقْنِی لِمَا أَوْجَبْتَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ مَا یُرْضِیکَ فَإِنِّی لَمْ أَرَ أَحَداً بَلَغَ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِکَ إِلَّا بِنِعْمَتِکَ عَلَیْهِ قَبْلَ طَاعَتِکَ فَأَنْعِمْ عَلَیَّ بِنِعْمَةٍ أَنَالُ بِهَا رِضْوَانَکَ وَ الْجَنَّةَ»

«خداوندا، از گناهانم به درگاه تو پوزش می خواهم، و از تو طلب آمرزش نموده و به سوی تو توبه می کنم، پس مرا بر فرمانبری از خود یاری فرما، و بر هر عمل که موجب خشنودی توست و بر من واجب نموده ای، موفّقم گردان، زیرا من هیچ کس را ندیده ام که به چیزی از اطاعتت نایل شده باشد، مگر اینکه تو پیش از آن، نعمتت را بر او ارزانی داشته ای، پس نعمتی را بر من ارزانی دار که به واسطه آن به خشنودی و بهشتت نایل گردم».

و بعد از همه این ها، خواسته های خویش را مسألت کن، و من امیدوارم که - إن شاء اللّه تعالی - خداوند تو را محروم برنگرداند.» (1)

دهم: یادآوری نعمت های خداوند و شکرگزاری بر آن ها

سخن حجج الله

همان حدیث قبل.

ص: 189


1- فلاح السائل/39. (ترجمه از ادب حضور/87).

شاهد

وقتی که مرگ یوسف فرا رسید، شیعیان و خاندان خود را جمع کرد و حمد و ثنای الهی گفت و سپس آن ها را از سختی آینده شان خبر داد و گفت: در این سختی، مردان را می کشند و شکم زنان آبستن را می درند و کودکان را سر می برند تا خدا حق را در قائم از فرزندان لاوی بن یعقوب (علیه السلام) ظاهر کند و او مردی گندم گون و بلند قامت است. و صفات او را برشمرد و سفارش کرد که: به این وصیت من متمسک باشید.

دوره غیبت و سختی بنی اسرائیل فرا رسید و مدت چهار صد سال در انتظار قیام قائم به سر بردند تا آن گاه که مژده تولد او را دریافتند و نشانه های ظهورش را دیدند و گرفتاری سخت تر شد و با سنگ به آن ها حمله شد و دانشمندی که با احادیث او آرامش می گرفتند، تحت تعقیب قرار گرفت و پنهان شد و آن ها را واگذاشت.

به او گفتند: ما در هنگام سختی به گفته های تو دل خوش بودیم.

(پس) آن ها را در یک بیابانی برد و نشست و حدیث قائم و اوصاف و مژده نزدیک بودن ظهور او را به آن ها می گفت.

شبی مهتابی بود و در همین میان موسی (علیه السلام) بر آن ها وارد شد. او در این زمان، نوجوان بود و از خانه فرعون بیرون آمده و گردش می کرد. او از میان قافلهِ خود کناره گرفته و سوار بر استر بود و عبائی از جنس خزّ بر دوش داشت و نزد آن ها آمد.

وقتی آن دانشمند، او را دید، از (روی) صفات او، وی را شناخت. برخاست و خود را به پای او انداخت و بوسه زد و گفت: خدا را شکر! که نمردم تا تو را دیدم.

وقتی پیروانش چنین دیدند، دانستند که او ناجی آن ها است (لذا) همه به شکرانه خدای عزّ و جلّ بر زمین افتادند.

موسی (علیه السلام) فقط فرمود: امیدوارم خدای عزّ و جلّ فرج شما را زود برساند (و) سپس غائب شد و به شهر مدین رفت و مدت ها نزد شعیب (علیه السلام) ماند.

این غیبت دوم برای آن ها سخت تر از اولی بود و پنجاه و چند سال طول کشید و گرفتاری آن ها سخت شد و (آن) دانشمند هم پنهان شد.

(کسی را) خدمت او فرستادند (و پیغام دادند) که ما تحمل پنهان شدن تو را نداریم.

(بنا بر این آن دانشمند) به بیابانی رفت و آن ها را طلب نمود و با گفته های خود (آنان را) خوش دل ساخت و به آن ها اعلام کرد که: خدای عزّ و جلّ به او وحی کرده است که: بعد از چهل سال گشایش می دهد.

همه گفتند: الحمد للَّه.

خدا به او وحی کرد: به آن ها بگو: به خاطر اینکه الحمد لله گفتند، زمان فرج را به سی سال تخفیف دادم.

گفتند: هر نعمتی از خداست.

خدا به او وحی کرد: به آن ها بگو: آن را تا بیست سال تخفیف دادم.

ص: 190

گفتند: کسی جز خداوند خبر نیاورد.

خدا به او وحی کرد که آن را تا ده سال کم کردم.

گفتند: (کسی) جز خداوند، جلو بدی را نمی گیرد.

به او خطاب رسید: به آنان بگو: از جای خود حرکت نکنید، اکنون اجازه فرج شما را دادم.

در این میانه موسی (علیه السلام) سوار بر الاغی، نمودار شد و دانشمند (چون موسی (علیه السلام) را نمی شناخت) خواست وظائف شیعه را نسبت به او شرح دهد.

موسی (علیه السلام) آمد تا نزد آن ها توقف کرد و بر آن ها سلام داد.

دانشمند به او گفت: نامت چیست؟

گفت: موسی (علیه السلام) .

گفت: نام پدرت چیست؟

گفت: عمران.

گفت: پدر او کیست؟

گفت: فاهث بن لاوی بن یعقوب (علیه السلام) .

گفت: چه آورده ای؟

گفت: رسالت از طرف خدای عزّ و جلّ.

دانشمند برخاست و دست او را بوسید.

سپس موسی (علیه السلام) با آن ها نشست و آن ها را خوش دل کرد و دستورات خود را به آن ها داد و آن ها را متفرق ساخت و از این وقت تا (زمان) غرق فرعون و فرج آن ها چهل سال طول کشید. (1)

یازدهم: خداوند را با اسماءالحسنی و نیز اسمائی که مطابقت بیشتری با خواسته ما دارند، بخوانیم
اشاره

شایسته و بهتر است به وقت دعا خداوند را با آن اسماء و صفاتی صدا بزنیم که با خواسته ما مرتبط است. مثلا اگر برای رزق و روزیّ دعا می کنیم، او را با اسمائی همچون: «یا رزاق، یا مطعم، یا وهاب، یا جواد، یا مغنی، یا معطی، یا کریم، یا واسع» بخوانیم، و اگر بیمار و مریض داریم: به ذکر «یا شافی» مترنم باشیم، و اگر به دنبال توبه و مغفرت از خداوندیم: «یا تواب، یا رؤوف، یا عطوف، یا صبور، یا عفُوّ، یا غفور، یا محسن» بگوئیم و اگر به دنبال عزت و شرف می گردیم: «یا معز» را بر زبان جاری نمائیم و... .

سخن الله

اسماءالحسنی و نام های نیک، مخصوص خداوند است، پس او را با آن نام ها خوانده و دعا کنید. (2)

ص: 191


1- کمال الدین/146. (ترجمه کمره ای ج 1/248).
2- سوره اعراف /180.

سخن حجج الله

1- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : هر کس از شماها که در پیش گاه خداوند به درخواست و خواهش برخیزد، باید که اول خدای خود را ثناء گوید و با صفات جلال، ستایش و تمجید کند، همانا هر کس حاجت خود را نزد سلطان ببرد، قبلا در حد توانائی خود مدح و ثنائی آماده می کند، بنا بر این شما نیز موقعی که دست حاجت به سوی خداوند بر می دارید، خدا را که صاحب عزت و جبروت است، تمجید و ستایش کنید، بگوئید: «یَا أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَی وَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ یَا أَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ یَا مَنْ لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً یَا مَنْ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ وَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ وَ یَقْضِی مَا أَحَبَّ یَا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ یَا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَی یَا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ یَا سَمِیعُ یَا بَصِیرُ» «ای بخشنده تر از همه عطابخشان! ای بهتر از همه بخشندگان! ای مهربان تر از همه مهربانان! ای یکتا پناه حاجت مندان! ای خدائی که از زائیدن و زائیده شدن پاک و برکناری! ای خدائی که مانند و همتا نداری! ای خدائی که جفت و فرزند نداری! ای خدائی که هر چه خواهی می کنی و به خواسته ات فرمان می دهی! ای خدائی که میان انسان و دلش فاصله می شوی! ای خدائی که در دیدگاه بالاتری! ای خدائی که مثل و مانند نداری! ای شنوا! ای بینا!» و به همینسان از نام های خدا که با عزت و جلال است بسیار بخوان و بر محمد و خاندانش (علیهم السلام) صلوات بفرست و بگو: «اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ مَا أَکُفُّ بِهِ وَجْهِی وَ أُؤَدِّی بِهِ عَنْ أَمَانَتِی وَ أَصِلُ بِهِ رَحِمی و یَکُونُ عَوْناً لِی فِی الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ» «بارخدایا! از روزیّ حلالت به زندگی من وسعت بده تا آبرویم را نگه دارم و وام خود را بپردازم و به خویش و رَحِم خود رسیدگی کنم و ما زاد آن را خرج سفر سازم و به زیارت خانه ات شرف یاب شوم». (1)

2 - جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : تعجب دارم از کسی که از چهار چیز می ترسد و چگونه به چهار چیز دیگر پناه نمی برد؟ کسی که ترس بر او مستولی شده باید متوجه باشد که خدا فرموده: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» (2)«خداوند ما را کفایت می کند و او پشتیبانی خوب برای ما هست» و در دنبال این جمله فرموده: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ» (3) «آن ها به نعمت خداوند رسیدند و پروردگار از فضل خود آن ها را بی نیاز ساخت و هرگز بدی به آنان نخواهد رسید».

تعجب می کنم از کسی که اندوه او را فرا گرفته و متوجه این آیه شریفه نیست که «لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (4) «نیست خدائی مگر آن خداوند یکتا. خداوندا! تو پاک و منزهی و من از ستم کاران

ص: 192


1- کافی ج2/485. (ترجمه از گزیده کافی ج 1/311). (با اندکی تصرف).
2- سوره آل عمران/173.
3- سوره آل عمران/174.
4- سوره انبیاء/87.

هستم»، و پروردگار در دنبال آن فرموده: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» (1) «ما او را اجابت کردیم و از غم و اندوه رهاندیم و همین طور مؤمنین را نیز نجات می دهیم».

تعجب دارم از کسی که به او مکر شده و فریبش داده اند (اما) به این آیه شریفه پناه نمی برد که: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ» (2) «واگذاشتم همه کارهای خود را به خداوند و پروردگار به امور بندگان بینا است»، و در دنبال آن فرموده: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا» (3) «خداوند آن بنده خود را که امورش را به او واگذار کرده از مکرها و اندیشه های فاسد آن ها حفظ خواهد کرد».

تعجب می کنم از کسی که طالب زینت های دنیا است چرا به این آیه شریفه توجه ندارد که: «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (4) «نیروئی جز خداوند در جهان حکومت نمی کند و مشیّت او در همه امور جاری است» و در دنباله آن آیه فرمود: «إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ...» (5) «مرا می نگری که از تو مال و فرزند کم تر دارم و امید است خداوند بهتر از این باغت را به من بدهد». (6)

3- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : برای خداوند عزّ و جلّ نود و نه اسم است، هر کس خداوند را با آن اسم ها بخواند، اجابتش می کند. (7)

نکته: این اسماء بنا بر روایت نبوی (صلی الله علیه و آله) عبارتند از:

اللَّهُ الْوَاحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الْأَوَّلُ  الْآخِرُ  السَّمِیعُ  الْبَصِیرُ  الْقَدِیرُ  الْقَاهِرُ  الْعَلِیُّ  الْأَعْلَى  الْبَاقِی الْبَدِیعُ  الْبَارِئُ  الْأَکْرَمُ  الظَّاهِرُ  الْبَاطِنُ  الْحَیُّ  الْحَکِیمُ  الْعَلِیمُ  الْحَلِیمُ  الْحَفِیظُ  الْحَقُّ  الْحَسِیبُ الْحَمِیدُ  الْحَفِیُّ  الرَّبُّ  الرَّحْمَنُ  الرَّحِیمُ  الذَّارِئُ  الرَّازِقُ  الرَّقِیبُ  الرَّءُوفُ  الرَّائِی  السَّلامُ  الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ  الْعَزِیزُ  الْجَبَّارُ  الْمُتَکَبِّرُ  السَّیِّدُ  السُّبُّوحُ  الشَّهِیدُ  الصَّادِقُ  الصَّانِعُ  الطَّاهِرُ  الْعَدْلُ  الْعَفُوُّ الْغَفُورُ  الْغَنِیُّ  الْغِیَاثُ  الْفَاطِرُ  الْفَرْدُ  الْفَتَّاحُ  الْفَالِقُ  الْقَدِیمُ  الْمَلِکُ  الْقُدُّوسُ  الْقَوِیُّ  الْقَرِیبُ الْقَیُّومُ  الْقَابِضُ  الْبَاسِطُ  قَاضِی الْحَاجَاتِ  الْمَجِیدُ  الْمَوْلَى  الْمَنَّانُ  الْمُحِیطُ  الْمُبِینُ  الْمُقِیتُ  الْمُصَوِّرُ الْکَرِیمُ  الْکَبِیرُ  الْکَافِی  کَاشِفُ الضُّرِّ  الْوَتْرُ  النُّورُ  الْوَدُودُ  الْوَهَّابُ  النَّاصِرُ  الْوَاسِعُ  الْهَادِی  الْوَفِیُّ

ص: 193


1- سوره انبیاء/88.
2- سوره غافر/44.
3- سوره غافر/45.
4- سوره کهف/39.
5- سوره کهف/40،39.
6- من لا یحضره الفقیه ج4/393. (ترجمه از ترجمه کتاب المواعظ/81). (با اندکی تصرف).
7- التوحید/195.

الْوَکِیلُ  الْوَارِثُ  الْبَرُّ  الْبَاعِثُ  التَّوَّابُ  الْجَلِیلُ  الْجَوَادُ  الْخَبِیرُ  الْخَالِقُ  خَیْرُالنَّاصِرِینَ  الدَّیَّانُ  الشَّکُورُ الْعَظِیمُ  اللَّطِیفُ  الشَّافِی. (1)

شرح و معنای اسماء الحسنی

1) اللَّه: مشهورترین اسم خداى تعالى است و جایگاهى والا در ذکر و دعا دارد و سایر اسماء به آن علامت شناخته مى شوند.

2) و 3) الواحد، الاحد: دو اسم هستند که بر نفى بعضیت و اجزا دلالت دارند. و تفاوت هایى بین آن دو وجود دارد: اول: واحد یعنى ذاتا یکى و متفرد است و احد یعنى به جهت معنا یکى و متفرد است.

دوم: واحد مصادیقش بیشتر است، زیرا بر عاقل و غیر عاقل اطلاق مى شود، ولى احد تنها بر عاقل اطلاق مى گردد. سوم: واحد در عمل ضرب و اعداد داخل است، ولى در احد این دو محال است.

4) الصمد: آقایى که در امور، مقصود همه است و در نیازمندی ها و حوادث به او مراجعه مى شود. و گفته شده: صمد آن است که جسم و مجوّف و تو خالى نیست.

5) الاول: سابق بر همه اشیاى موجودى که همیشه قبل از وجود خلق، موجود بود و هیچ چیز قبل از وى نبوده است.

6) الآخر: آنکه بعد از فناى همه خلق باقى است و معنى آخر این نیست که: وى چیزى است که پایان دارد چنان که معنى اول آن نیست که وى چیزى است که ابتدا دارد.

7) السمیع: به معناى شنونده است که پنهان و نجوى و درِ گوشى را مى شنود در نزد او بلندى صدا و کوتاهى آن برابر است و گفت و گو و سکوت مساوى است.

8) البصیر: او بیناست یعنى داناى پنهانى ها. و گفته اند: بصیر یعنى داناى دیدنى ها.

9) القدیر: به معناى تواناست و کسى که قدرت و تمکن امرى داشته باشد به او قدیر گفته مى شود. کسى نمى تواند از مراد و خواست او امتناع کند. چیزى نمى تواند از قبض و بسط او خارج شود.

10) القاهر: او کسى است که ستم گران را مقهور ساخته و بندگانش را به واسطه مرگ مغلوب کرده است و اشیاء از آنچه که او اراده اجرایش را دارد، نمى توانند امتناع کنند.

11) العلىّ: کسى که از صفات مخلوقات پاک است و بزرگ تر از آن است که به تعریف درآید.

12) الاعلى: به معناى پیروز است. و گاهى الاعلى به معناى پاکیزگى از افعال و اضداد و اشباه و نظایر است.

13) الباقى: و آن به معناى این است که پدیده هاى زائل شدنى بر او عارض نمى شوند و بقاى او غیر متناهى است و به حد در نمى آید، و بقاء و دوام او مانند بقا و دوام اهل بهشت و اهل جهنم نیست، زیرا بقاى

ص: 194


1- عدة الداعی/318.

خداى تعالى ازلى و ابدى است ولى بقاى بهشت و جهنم ابدى است ولى ازلى نیست و معنى ازل یعنى آنچه که همیشه بوده و معنى ابدى آن که همیشه هست.

14) البدیع: او کسى است که خلایق را ابداعا آفرید نه از روى نمونه قبلى.

15) البارئ: به معناى خالق است.

16) الاکرم: به معناى کریم است.

17) الظاهر: یعنى به محبت هاى روشن و براهین آشکار خود ظاهر و هویدا است و شواهد و نشانه هاى او دلالت بر ثبوت ربوبیّت و صحّت وحدانیت او دارد، پس موجودى نیست جز آنکه به وجود خداى تعالى شهادت مى دهد و هیچ آفریده اى نیست جز آنکه از توحید او خبر مى دهد.

18) الباطن: یعنى از ادراک دیده ها در حجاب است و از آلودگى خاطرها و افکار پاک است، پس او ظاهر خفى است، یعنى به دلایل و نشانه ها، روشن و هویدا است. و خفى است یعنى از اینکه اوهام او را به حقیقت دریابند، پنهان است. ذاتش محجوب است ولى آیات او ظاهر است، پس او باطن است بدون آنکه در حجاب باشد. ظاهر است بدون آنکه نزدیکى ای در کار باشد.

19) الحىّ: او فعّال مدرک و زنده مى باشد و مرگ و فنا بر او روا نیست و به حیات نیازمند نیست که به واسطه آن حى و زنده باشد.

20) الحکیم: یعنى کسى که براى خلق اشیاء، محکم کارى مى کند و معنى محکم کارى یعنى تدبیر درست و صورت زیبا و اندازه و به جا. و بعضی گفته اند: حکیم به معناى دانا و لغت حکیم به معناى علم است... و حکیم یعنى آن کس که کار ناشایسته انجام نمى دهد و از واجبى سرباز نمى زند. و حکیم آن است که اشیاء را در جایگاهشان مى گذارد، پس در تقدیر اشیاء، کسى حق اعتراض ندارد و در تدبیرش کسى حق خشمگین شدن ندارد.

21) العلیم: یعنى وى کسى است که پنهانى ها و امور مخفى ای که دانشمندان آن ها را ادراک نمى کنند، ادراک مى نماید.

22) الحلیم: کسى که چشم پوشى مى کند و نادانى نادان، حکم او را تغییر نمى دهد، و خشم خشمگین او را از جاى در نمى برد، و نافرمانى گناه کاران او را از خود بى خود نمى کند.

23) الحفیظ: او حافظ است که آسمان ها و مابین آن ها را حفظ مى کند، و بنده را از مهالک و سختی ها نجات مى دهد، و او را از سقوط کردن حفظ مى کند.

24) الحق: او بود و وجودش متحقق است و هر چیز که وجودش و بودش حقیقت داشته باشد، حق است.

25) الحسیب: یعنى کافى. و حسیب به معناى حساب گر هم آمده است. و نیز حسیب به معناى محصى و عالم آمده است.

26) الحمید: پسندیده اى که به واسطه کارهایش مستحق حمد گردید یعنى در آسایش و بیمارى و در سختى و آسانى استحقاق حمد دارد.

ص: 195

27) الحفیّ: معنایش عالم است. و گاهى الحفى به معناى لطیف است یعنى کسى به تو حفى است که به تو خوبى و محبت و لطف مى کند.

28) الربّ: به معناى مالک است و هر کس چیزى را مالک شود، رب اوست. ولى اگر الربّ با الف و لام باشد جز به معناى معبود نیست.

29) الرحمن: به همه خلق، رحمان است، زیرا خداى تعالى داراى رحمت همه گیر است که این رحمت، همه خلق را در ارزاق و اسباب معاششان در برمى گیرد و شامل مؤمن و کافر و شایستگان و نابکاران مى شود.

30) الرحیم: خداى تعالى به مؤمنین رحمت خاصه دارد.

31) الذارى: یعنی خالق. و خداى تعالى خلق را آفرید و ایشان را خلق نمود.

32) الرازق: کسى که متکفل روزىّ است و قیّوم همه نفوس است به اینکه غذاهاى مورد نیاز هر نفس را تأمین مى کند، و روزىّ خداى تعالى شامل همه خلایق مى شود و روزىّ را مخصوص مؤمنى نکرده است که به کافر ندهد و یا به نیکوکاران روزىّ دهد و به بدکاران ندهد.

33) الرقیب: یعنى نگه دارنده اى که هیچ چیز از او مخفى نمى ماند.

34) الرؤوف: از روی مهربانیش بر بندگان رحمت مى آورد. و گفته شده است: رأفت از رحمت رساتر است. و گفته شده: رأفت خاص است و رحمت عام.

35) الرائى: یعنی عالم. و ممکن است رایى به معناى بینا بیاید.

36) السلام: و معناى آن این است که وى داراى سلام است. و منظور از این صفت حق تعالى این است که او موجودى است که از همه عیوب برىّ مى باشد و از هر آفت و نقصانى دور است. بعضی می گویند: معنایش سلامت دهنده است، زیرا سلامتى از ناحیه او به مردم مى رسد.

37) المؤمن: ریشه ایمان در لغت به معناى تصدیق است، پس مؤمن، تصدیق کننده است یعنى وعده ها را راست مى گرداند، یعنى به واقعیت مى رساند و گمان بندگان مؤمن خود را در مورد خودش به واقعیت مى کشاند، و آرزوهاى ایشان را برآورده مى سازد. گاهى مؤمن به معناى این است که خداى تعالى ایشان را از ظلم و جور نجات مى دهد.

38) المهیمن: به معناى شهید است... یعنى خداى تعالى شاهد همه اقوال و افعال بندگان است و ذرّه اى در زمین و آسمان از او مخفى نیست. و گفته شده: مهیمن به معناى امین و نگه دار اشیاء است. و نیز گفته اند: مهیمن اسمى از اسماء خداى تعالى در کتب پیشینیان است.

39) العزیز: منیعى که مغلوب نمى شود و چیزى با خدا معادل نیست و مثال و نظیر ندارد. و گاه به معناى پادشاه مى آید.

40) الجبار: او کسى است که بی چارگی هاى مردم و شکستگی هاى آن ها را جبران مى کند و اسباب معاش و روزى آن ها را کفایت مى کند. بعضی گفته اند: جبار یعنى کسى که بالاتر از خلق خود مى باشد و هر جبار و ستمگرى را از بین مى برد و مى شکند. و برخی هم گفته اند: جبّار یعنى ظاهرى که دست کسى به او نمى رسد چنان که به درخت خرمایى که در دسترس نباشد، جباره گفته مى شود.

ص: 196

41) المتکبر: کسى که از صفات خلق، بلند مرتبه تر است.

42) السید: به معناى پادشاه است.

43) السبوح: یعنى کسى که از چیزهاى ناشایسته پاک است.

44) الشهید: یعنى آن کس که هیچ چیز از او مخفى نیست.

45) الصادق: یعنى کسی که در وعده هاى خود راست مى گوید و هر کس به عهد او وفا کند، در ثوابش کم نمى گذارد.

46) الصانع: صانع به طور مطلق صانع همه مصنوعات است یعنى آفریننده همه مخلوقات و پدید آورنده جمیع پدیده هاست و این دلالت مى کند بر اینکه خداى تعالى به هیچ چیز شباهت ندارد، زیرا تاکنون نیافتیم که هیچ فعلى مشابه فاعلش باشد و هر موجودى غیر خدا فعل و مصنوع اوست و همه آن ها دلیلند بر اینکه او یگانه است و شاهد بر فردانیّت او هستند و شاهدند که او برخلاف خلق خود است به اینکه او شریکى ندارد.

47) الطاهر: یعنى از اشباه و انداد و امثال و اضداد و زن و اولاد و حدوث و زوال و سکون و انتقال و طول و عرض و باریکى و ضخامت و حرارت و برودت منزه است و خلاصه از معانى ای که در مخلوقات، موجود است، پاک مى باشد و از صفات ممکنات، طاهر است و از صفات پدیده ها پاکیزه مى باشد، پس بلند و مکّرم و مقّدس و بزرگ است از اینکه علمى او را احاطه کند یا وهمى او را در نظر آورد.

48) العدل: عدل در آن کسى موجود است که هواى نفس در وى تأثیر نمى کند به اینکه در قضاوت ستم کند.

49) العفوّ: یعنى کسى که گناهان بزرگ و مهلک را بسیار محو مى کند و آنها را به چندین برابر، حسنه بدل مى کند.

50) الغفور: کسى است که بسیار مى آمرزد و بیشتر به معناى مغفرت از گناهان در آخرت و گذشتن از مجازات است. و مبالغه در العفوّ بیشتر از مبالغه در الغفور است، زیرا ممکن است چیزى پوشانده شود ولى اصلش باقى باشد، ولى در عفوّ و محو این طور نیست، زیرا محو یعنى به کلى از بین رفتن و نابود شدن آثار و نشانه هاست.

51) الغنى: یعنى کسى که ذاتا بى نیاز از خلقش مى باشد، پس حاجاتى نخواهد داشت و به جهت کمال و قدرتش به آلات و ادوات نیازى ندارد، ولى دیگر موجودات و لو برای موجود شدن و به وجود آمدن محتاجند و او غنى مطلق است.

52) الغیاث: یعنى فریادرس، علت اینکه مصدر مجازا اسم گردیده این است که بسیار از بی چارگان دستگیرى مى کند و دعاى انسان هاى مضطر را اجابت مى کند.

53) الفاطر: یعنى آن کس که خلق را آفرید و اشیاء را به صورت ابداعى و تازه خلق نمود.

54) الفرد: یعنى کسى که تنها او منفرد در ربوبیت و پرورش است و تنها امر در دست اوست نه در دست مخلوق و نیز چون او تنها، بالذات موجود است و هیچ موجودى با او نیست به او فرد گفته مى شود.

ص: 197

55) الفتاح: یعنى کسى که بین بندگان قضاوت مى کند. و نیز معناى فتاح آن است که روزى و رحمت را براى بندگانش مى گشاید و باز مى کند.

56) الفالق: آنکه ارحام را شکافت و حیوان از آن بیرون آمد و دانه و هسته را شکافت و گیاه را از آن رویاند و زمین را شکافت و راه را براى هر چه که از زمین بیرون مى آید، باز کرد.

57) القدیم: یعنى کسى که بر همه اشیاء از هر جهت، مقدم است، و وجودش اول ندارد و عدمى بر او سابق نیست.

58) الملک: یعنى کسى که مالکیتش کامل و جامع است و از هر جهت مالک همه اشیاء است.

59) القدوس: کسى که از همه عیوب پاکیزه و از انداد و اولاد، پاک است. و برخی گفته اند: قدوس اسمى از اسماى خداى عز و جل در کتب پیشینیان است.

60) القوى: گاهى قوى به معناى قادر است، کسى که بر چیزى قوى است، بر آن تواناست و معناى آن این است که او چون کسى است که داراى همه قواست و هیچ گاه بر آن قوا ناتوانى راه نمى یابد و این قوا غیر قابل استیلاست، پس او قوى ای است که خستگى در آن راه ندارد و از کسى یارى نمى خواهد.

61) القریب: یعنى کسى که اجابت مى کند. گاهى قریب به معناى عالمى که از وسوسه هاى قلوب آگاه است و بین او و بین قلوب، پرده و مسافتى، نیست، می باشد.

62) القیوم: یعنى قائم و دائم بدون زوال. و گفته مى شود: او قیم همه اشیاء است به این معنا که به همه رسیدگى کرده و رعایت همه چیز را مى کند.

63) القابض: به معناى کسى است که ارزاق را به حکمت خود از فقرا مى گیرد (منع مى کند) و به لطف خویش ایشان را مبتلا مى کند تا آنکه صبر نمایند و به پاداش نفیس آن در آخرت برسند. و گفته اند: القابض یعنى آنکه ارواح را با میراندن مى گیرد. و نیز گفته اند: القابض از قبض به معناى مِلک است.

64) الباسط: یعنى خدا ارزاق را براى همه مى گستراند تا آنکه از رحمت و کرم و فضل حق تعالى نیازى باقى نماند.

65) القاضى: یعنى خداى تعالى در اوامر و نواهى و مواردى که امر به ترک کرده و یا مواردى که مورد رضایت اوست بر بندگان حکم مى کند تا ایشان اطاعتش نمایند.

66) المجید: یعنى کسى که وسعت دهنده کرم است. و گفته اند: معنایش کریم عزیز مى باشد.

67) الولىّ: یعنی یاور مؤمنین که متولى ثواب و اکرام ایشان است. و نیز به معناى ولى آمده است یعنى کسى که متولى کارى گردید و براى آن به پا خواست. «اللَّه ولىّ المؤمنین» یعنى خداوند، ولى مؤمنین است، چون یقینا او متولى اصلاح شؤون مؤمنین است و مهمات دنیا و دین ایشان را بر عهده دارد.

68) المنان: معنایش بخشنده و نعمت دهنده است.

69) المحیط: کسى که بر اشیاء غلبه داشته و بر آن متمکن باشد و علم و قدرت او اشیاء را در برگرفته باشد، پس او استیلاى علمى بر همه اشیاء دارد.

ص: 198

70) المبین: یعنى آشکارى که به آثار قدرت و آیات خود، روشن است و ظهور تدبیرش در اشیاء و پیدایى بیّنات او حکمت وى را ظاهر مى سازند.

71) المقیت: یعنى مقتدر. و بعضی گفته اند: به معناى حفیظ و نگه دار است که اشیاء را به مقدار نیازش حفظ مى کند. و نیز گفته اند: مقیت کسی است که غذا مى دهد. و گفته شده: معنایش نگه دار نگه بان است.

72) المصوّر: یعنى آنکه خلقش را بر صورت هاى مختلف آفریده تا از هم دیگر شناخته گردند.

73) الکریم: یعنى بخشنده. و گفته اند: به معنای عزیز است.

74) الکبیر: یعنى سید. و به بزرگ قوم مى گویند: سید قوم.

75) الکافى: یعنى هر کس توکل بر او کند خدا وی را کفایت مى کند، پس نیاز او را بر مى آورد و او را به دیگران حواله نمى دهد.

76) کاشف الضر: معنایش گشایش دهنده (و برطرف کننده ناراحتی و ناخوشی) است.

77) الوتر: یعنی فرد.

78) النور: خداوند به نور خویش کوران را بینا نموده و به هدایت خود گمراهان را هدایت می کند. و نور به معناى روشنائی است و مجازا به صورت مصدر آمده در حالى که معناى آن اسم فاعل است یعنى منیر و روشنى ده. یا آنکه چون اهل آسمان ها و زمین به واسطه حق تعالى به مصالح و کمالات خود مى رسند چنان که مردم به واسطه نور مى بینند و یا آنکه چون نور را نور کرده و خلق نموده است، به او نور مى گویند.

79) الوهاب: یعنى کسى که بسیار مى بخشد و بخشش او به لحاظ مقدار، فراوان است.

80) الناصر: به معنای کمک دهنده می باشد.

81) الواسع: یعنى وى کسى است که بى نیازى او نیاز بندگانش را پوشانید و روزى او به همه خلقش رسید. و گفته اند: به معناى بى نیازى است.

82) الودود: یعنى خداى تعالى بندگان شایسته خود را دوست دارد، یعنى از ایشان راضى مى گردد و اعمالشان را مى پذیرد. و گاهى به معناى این است که: محبت ایشان را در دل خلق مى اندازد. و شاید فعولِ به معناى مفعول باشد، یعنی ودود به معناى مودود یعنى خداوند، محبوب بندگانش است.

83) الهادى: یعنى آن کس که منت گذاشت و به هدایت خود جمیع خلقش را هدایت کرد و ایشان را به نور توحید کرامت داد، زیرا ایشان را به فطرت توحیدى خلق کرد و ایشان را به مقصود خود از خلق راهنمایى نمود و با کمک عقل و الهام و دلایل و اعلام و نیز به واسطه پیامبرانى که با حجت هاى مؤکد، مؤید بودند، به ایشان قدرت درک و فهم آن را داد.

84) الوفى: به معناى آن است که به عهد وفا مى کند و وعده اش عمل مى شود.

85) الوکیل: متولى ما یعنى کسى که به حفظ ما برپا خاست و همین معناى وکیل بر مال و ثروت مى باشد. و گاهى به معناى معتمد و ملجأ و توکل و اعتماد و التجا نیز مى آید. و برخی گفته اند: یعنى کسى که متکفل ارزاق بندگان است و مصالح ایشان را برمى آورد.

ص: 199

86) الوارث: یعنى کسى که همه ملک ها و مال ها بعد از فناء مالکان به وى مسترد مى گردد و خداى تعالى بعد از فناى همه خلق باقى است و املاک و مواریثشان، بعد از مرگ به خدا مى رسد.

87) البرّ: یعنى کسى که بر بندگانش مهربان است و به ایشان نیکى مى کند و نیکى اش به همه خلق مى رسد. و گاهى به معناى صادق مى آید.

88) الباعث: آن کس که خلق را بعد از مرگ زنده مى کند و بعد از وفات باز مى گرداند و ایشان را براى پاداش و بقا زنده مى گرداند.

89) التوّاب: آن کسی که توبه را قبول مى کند و وقتى بنده ای توبه کند، گناهانش را عفو مى نماید و هر چه توبه تکرار شود، عفو هم تکرار مى گردد.

90) الجلیل: و آن از جلال و عظمت است و معنایش جلال و بزرگى قدر و شأن و منزلت است و عظمتى است که همه بزرگان در مقابل او کوچک هستند.

91) الجواد: او نعمت ده، نیکى کن و بسیار نعمت بخش و احسان کننده است و فرق بین جواد و کریم این است که کریم با درخواست مى دهد و جواد بدون درخواست مى بخشد و گفته اند: بر عکس این معناى مذکور است.

92) الخبیر: کسى است که به دقایق و رموز اشیاء و مشکلات آن واقف است.

93) الخالق: یعنى کسى که مبدع خلق است و ایشان را اختراع کرده است بدون آنکه نمونه اى داشته باشد. و گاهى می گویند: مراد از خلقت، اداره کردن و رتق و فتق چیزی است.

94) خیرالناصرین: زیاد و مکرر از او یارى و نصرت مى رسد.

95) الدیّان: او کسى است که به بندگان پاداش و جزاى اعمال مى دهد.

96) الشکور: کسی است که طاعت کم را شکر مى گوید و به او ثواب بسیارى مى دهد و نعمت هاى بزرگ و فراوان مى دهد و به شکر کم بندگان قناعت مى کند.

97) العظیم: یعنى داراى عظمت و جلال، این اسم غالبا به کسى که داراى شأن و جلالت قدر است، گفته مى شود.

98) اللطیف: یعنى کسى که به بندگان خود نیکى مى کند و از راهى که نمى دانند، به ایشان لطف مى کند یعنى نرمى و مدارا مى نماید و لطف یعنى خوبى کردن و کرامت دادن. و گاهى لطیف را به معناى لطف در تدبیر و فعل مى گیرند (یعنی ماهر و زبردست).

99) الشافى: یعنى کسى که تندرستى و شفا را روزى مى دهد بدون آنکه دوایى در کار باشد و بلا را با دعاى اندک برطرف مى کند و بر ابتلاى کوچک پاداش بزرگ مى دهد. (1)

سخن اولیاء الله

ص: 200


1- برگرفته از عدة الداعی/319. (ترجمه از آداب راز و نیاز به درگاه بى نیاز/278).

علامه حسن حسن زاده آملی: ... دعوت حق تعالی باید به اسماء حُسنی باشد هر چند که او اسماء غیر متناهی دارد و اسماء و صفات، عین ذاتند و همه اسماء او حُسنایند و لکن سخن در ادب دعا است.

اینکه حق سبحانه اسماء حسنای غیر متناهی دارد، مطلبی است، و اینکه دعوت او به لحاظ ادب داعی به اسماء حُسنی بوده باشد، مطلبی دیگر است. در این مقام باید از اهل سرّ و آداب دانان حرف بشنوی و سخن بیاموزی تا اهل تمیز گردی.

در این مثل که به عرض می رسانیم اگر دقّت شود شاید تا اندازه ای به مقصود نزدیک گردیم: انسانی به شما احسانی کرده است و می خواهید او را بستائید و یا به اسمی بخوانید. این انسان اوصاف و اسماء گوناگونی دارد که همه آن ها در حفظ نظام وجود انسانی او اصیل اند و با فقدان یکی از آن ها نقص و اختلال در نظم او پیش خواهد آمد و انسان سالم و تمام نخواهد بود. مثلا عطسه و تنفّس و اکل و قوای هضم و باه و غضب و دفع و جذب و نظائر آن که هر یک از آن ها در کمال او دخیل اند و چه بسا که با فساد و عدم یکی از آن ها باقی نماند و تن به مرگ دهد، امّا وقتی می خواهی او را بخوانی و وصف کنی ادب اقتضاء می کند که نداء و وصف به اسمائی خاص باشد مانند یا محسن و یا کریم و یا جواد و یا واهب و یا معطی و نظائر آن ها، نه اینکه خطاب کنی به یا عاطس و یا متنفّس و یا من له قوّة الباه و نظائر این ها که هر چند برای انسانِ عنصری، این احوال و اوصاف و اسماء ضروری و حُسنی است و لکن ادبِ خطاب و محاوره، اقتضاء می کند که اسماء ادبی ای غیر از این اسماء، و مانند اسماء دسته قبل بوده باشند. (1)

شاهد

1- علی مقدادی اصفهانی (فرزند حاج شیخ حسن علی اصفهانی) از قول استاد احمد مس گر: وقتی فرزندم رضا مفقود شد، هر چه جستجو کردیم، او را نیافتیم. نزد حضرت حاج شیخ حسن علی اصفهانی آمدم و عرض کردم: پسرم گم شده است.

فرمودند: فردا در آغاز صبح، در فلان دروازه شهر برو و پیش از طلوع آفتاب این دعا را در کف دست بگیر و هفت مرتبه بگو: «یا مُعِیدُ» (2)، رضا را به من برگردان. هنگامی که آفتاب طلوع کند، مردی با چند چهار پا می رسند. فرزند تو بر آخرین چهارپا سوار است.

همان طور که حضرت شیخ دستور دادند، عمل کردم و پسرم به همان ترتیب به من ملحق شد. (3)

2- علی اصغر اثناعشری: شبی همسرم به خونْ دماغ مبتلا می شود و از دو طرف بینی، پیوسته خون، جریان پیدا می کند و در آن ساعت، دسترسی به دکتر نبود و متوجه شدم که دوام این حالت منتهی به ضعف

ص: 201


1- رساله نور علی نور/81.
2- ای برگرداننده!
3- نشان از بی نشان ها ج1/71.

مفرط و هلاکت خواهد شد،، پس اسم مبارک «یا قابِضُ» (1) بدون سابقه بر زبانم جاری و آن را مکرر می خواندم.

فورا به طوری خون قطع شد که دیگر یک ذرّه هم جاری نشد.

یک هفته گذشت. شب خوابیده بودم که مرا بیدار کردند و گفتند: برخیز که ایشان باز به خون دماغ مبتلا شده و آن چه را که آن شب خواندی بخوان.

برخاستم و همان اسم مبارک را تکرار کردم و خون، قطع شد. (2)

نکته: در بعضی از ادعیه به گونه ای خداوند، مخاطب واقع شده و از اسماء الله استفاده گشته که اگر این گونه دعاها به دست نااهلان نیز برسد، برای آنان هم آثار خیری خواهد داشت، لذاست که فرموده اند: چنین ادعیه ای را به دشمنان خداوند و اهل بیت (علیهم السلام) یاد ندهید تا از خیرات آن بهره مند نگردند، چرا که چنین انسان های پستی لیاقت بسیاری از نعمت ها را ندارند.

شاهد

أبو محمد حسن بن وجناء: سالی که پنجاه و چهارمین حج خود را به جا می آوردم، در زیر میزاب (ناودان خانه کعبه)، بعد از نماز عشاء، در سجده بودم و دعا و تضرع می نمودم.

ناگاه شخصی مرا حرکت داد و گفت: یا حسن بن وجناء! برخیز.

سر برداشتم، دیدم زنی زرد و لاغر، به سن چهل سال یا بیشتر بود.

زن به راه افتاد و من پشت سر او بدون آنکه سؤالی کنم، روانه شدم تا آنکه به خانه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) رسیدیم.

خانه، اتاقی داشت که درِ آن وسط دیوار بود و نردبانی گذاشته بودند که به طرف درِ اتاق بالا می رفت.

آن زن بالا رفت و صدایی آمد که: یا حسن! بالا بیا.

من هم رفتم و کنار در ایستادم.

در این موقع حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند: یا حسن! بر من نترسیدی؟ (3) به خدا قسم در هیچ سالی به حج مشرّف نشدی، مگر آنکه من با تو (و همیشه به یاد تو) بودم.

تا این مطلب را شنیدم، از شدت اضطراب بی هوش شدم و روی زمین افتادم.

بعد از دقایقی به خود آمدم و برخاستم.

فرمودند: یا حسن! در مدینه ملازم خانه جعفر بن محمد (علیهما السلام) باش و لازم نیست در خصوص آذوقه و پوشاک، به فکر باشی، بلکه مشغول طاعت و عبادت شو.

ص: 202


1- ای گیرنده و بازدارنده!
2- داستان های شگفت/86.
3- کنایه از این که چقدر به فکر من بودی؟

بعد از آن، دفتری که در آن دعای فرج و صلوات بر خودشان بود، عطا کردند و فرمودند: این دعا را بخوان و این طور بر من صلوات بفرست و آن را به غیر از شیعیان و دوستانم نده، زیرا خداوند به آنان توفیق خواهد داد.

عرض کردم: مولای من! آیا بعد از این شما را زیارت نخواهم کرد؟

فرمودند: یا حسن! هر وقت خدا بخواهد، می بینی، و سپس مرا مرخص کردند و من هم مراجعت نمودم.

پس از آن همیشه ملازم خانه امام جعفر صادق (علیه السلام) بودم و از آن جا بیرون نمی رفتم، مگر برای وضو یا خواب یا افطار.

وقتی هم برای افطار وارد خانه می شدم، می دیدم کاسه ای گذاشته شده و هر غذایی که در روز به آن میل پیدا کرده بودم، با یک نان برایم قرار داده شده بود.

از آن غذا به قدر کفایت می خوردم و لباس زمستانی و تابستانی هم در وقت خود می رسید.

از طرفی مردم برای من آب و غذا می آوردند و من به خاطر اینکه کسی بر حالم اطلاع پیدا ننموده و به آن نیاز نیز نداشتم، آب را در میان خانه می پاشیدم و غذا را هم به نیازمندان صدقه می دادم. (1)

دوازدهم: واسطه و شفیع آوردن
برخی از واسطه ها
1- اعمال خیر

در مواردی مشاهده می شود که افرادی برخی از اعمال صالحه و نیکشان را در نزد خداوند، واسطه و شفیع قرار داده اند و به واسطه آن توانسته اند لطف خاص او را به سوی خویش جلب نمایند.

شاهد

پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : سه نفر به منظور سیاحت و دیدن آثار صنع الهی مسافرت کردند و در کوه و دشت گردش می کردند و در غاری که در سینه کوهی بود، منزل نموده و مشغول عبادت خدا شدند.

ناگهان سنگی بزرگ از بالای کوه جدا شده و بر در غار فرود آمد و آن را به کلی مسدود کرد.

، پس از این حادثه خطرناک، به گفت و گو پرداختند و با خود گفتند: ای بندگان خدا! به خدا سوگند! هیچ راهی برای نجات از این مهلکه ندارید جز (این که) به اعمال صادقانه خود متوسل شوید، بنا بر این آن چه از اعمال خالصانه ای که در آن هیچ انگیزه ای جز خدا نداشته اید (را) متذکر شده و بازگو کنید که این گرفتاری، کیفر گناهان ما بوده است.

یکی از آن سه نفر گفت: خدایا! تو می دانی که من دنبال زن زیبائی بودم و برای دست یابی به آن زن، مال فراوانی صرف نمودم تا بالأخره به آرزوی خود رسیده و به آن زن دست یافتم. مقدمات عمل از هر جهت آماده گشت و برای انجام عمل نامشروع نشستم، ولی ناگهان در همان حال به یاد آتش دوزخ و کیفر اعمال

ص: 203


1- برکات حضرت ولی عصر( (خلاصه العبقری الحسان)/54.

افتادم و خوف و ترس از مقام ذات مقدس تو مرا فرا گرفت و از این جهت خود را کنار کشیده و از آن لذت نامشروع صرف نظر کردم. بار إلها! به لطف و کرم خود، این سنگ را از در این غار برطرف فرما.

ناگهان حرکتی در سنگ پدید آمد و مختصر شکافی نمایان شد که همه آن شکاف را دیدند.

دیگری گفت: خداوندا! تو خود می دانی که من زمانی گروهی را برای زراعت و کشاورزی اجیر کردم و قرار گذاشتم که به هر یک نیم درهم اجرت بدهم. پس از اتمام عمل، اجرت آن ها را پرداختم، ولی یک نفر از آنان گفت: من به اندازه دو نفر کار کرده و باید یک درهم تمام به من بدهی بالأخره اجرت مقرر را نگرفت و رفت و من آن نصف درهم آن شخص را صرف بذر نموده و آن را کشتم و خداوند هم حاصل زیادی از آن بذر عنایت فرمود.

اتفاقا آن شخص برای مطالبه نصف درهم خود آمد و من هیجده هزار درهم به او پرداختم. خدایا! اگر این عمل من فقط از لحاظ ترس از ذات مقدس تو بوده این سنگ را از در غار برطرف فرما.

که ناگهان از اثر جنبش سنگ، مقدار زیادی از در غار باز شد به طوری که داخل غار روشن شده و توانستند یک دیگر را ببینند.

سومی گفت: خداوندا! تو خود می دانی که من زمانی ظرفی از شیر برای پدر و مادر خود آوردم، ولی وقتی که آمدم آن ها خواب بودند خواستم شیر را در همان محل بگذارم و بروم، فکر کردم مبادا حیوانی و حشره ای داخل شیر شود و ضمنا دوست نداشتم آن ها را از خواب بیدار کنم که ناراحت شوند و به همان حالِ شیرْ در دست، ماندم تا وقتی که از خواب بیدار شدند و شیر را آشامیدند. خدایا! اگر می دانی که این عمل را فقط برای رضای تو انجام دادم این دشواری را از ما برطرف فرما.

که ناگهان سنگ غلطید و راه خروج کاملا برای آن ها باز شد.

سپس پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس با خدا از راه صدق و خلوص معامله نماید، نجات می یابد. (1)

2- اهل بیت (علیهم السلام)

روایت

1- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : خداوند عزّ و جلّ می فرماید: ای بندگان من! آیا این طور نیست که کسی از شما درخواست های بزرگی دارد شما آن خواسته هایش را نمی دهید مگر اینکه محبوب ترین خلق نزد شما را حاضر کرده و شما به احترام آن واسطه و شفیع دوست داشتنی، درخواست های او را بدهید. هوشیار باشید و بدانید که گرامی ترین و بهترین خلق در نزد من محمد و برادرش علی و ائمه بعد از او (علیهم السلام) هستند که واسطه های منند. آگاه باشید که هر کس حاجت مهمی داشته و می خواهد نفعی به او برسد یا مشکلی برایش پیش آمده و خواهان برطرف شدن آن است اگر مرا بر محمد و آل پاکش (علیهم السلام) بخواند، حاجتش را برآورده می سازم بهتر از برآورده ساختن کسی که عزیزترین خلق را نزد او شفیع قرار می دهند. (2)

ص: 204


1- محاسن ج1/253. (ترجمه از ترجمه جلد 67 و 68 بحار الانوار، ج 1/251).
2- عدة الداعی/163.

2- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : ای علی! هر کس که با محبت شما به خداوند عظیم الشأن توسل جوید، بر خداست که او را رد نکند. (1)

3- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : ... به واسطه اوصیای من (ائمه أطهار (علیهم السلام) ) امتم یاری می شود و به خاطر آن ها بر امتم باران می بارد و به برکت اوصیایم بلا از آن ها دفع می گردد و به سبب آن ها دعای امتم مستجاب می شود. (2)

4- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : ای جابر! هرگاه خواستی به درگاه خداوند دعا نموده و دعایت (نیز) مستجاب شود، پس او را با اسم علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) صدا بزن که این اسم ها محبوب ترین اسم ها در نزد خداوند عزّ و جلّ است. (3)

5- پیامبر مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) : هنگامی که آدم (علیه السلام) مرتکب آن خطا شده و از بهشت اخراج گشت، جبرئیل (علیه السلام) به نزدش آمد و گفت: ای آدم! به درگاه پروردگارت دعا کن. آدم گفت: ای حبیبم! جبرئیل! در دعا چه بگویم. گفت: بگو: پروردگارا! به حق پنچ نفری که آن ها را در آخر الزمان از صلب من خارج می نمائی، از تو می خواهم که به من رو نموده و مورد رحمتت قرار دهی. آدم (علیه السلام) گفت: ای جبرئیل! اسم آنان را بگو. گفت: بگو: پروردگارا! به حق محمد، پیامبرت و به حق علی، وصی پیامبرت و به حق فاطمه دختر پیامبرت و به حق حسن و حسین دو نوه پیامبرت (علیهم السلام) از تو می خواهم که به من رو نموده و بر من رحم نمائی. پس آدم (علیه السلام) با این اسماء دعا نمود و خداوند (هم) توبه اش را پذیرفت، و این همان سخن خداوند است (در قرآن که فرمود:) «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ» «آدم از پروردگارش کلماتی یاد گرفت و خداوند توبه اش را پذیرفت» و هیچ بنده گرفتار و ناخوشی که نیتش را خالص نموده و با این نام ها دعا نماید، نیست مگر اینکه خداوند دعایش را قبول می فرماید. (4)

6- امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) : در زمان گذشته برآورده شدن حوائج و مستجاب شدن دعا هنگامی که از خداوند به (واسطه و آبروی) محمد و علی و آلشان (علیهم السلام) (چیزی) می خواستند، مشهور و معروف بود. (و این مطلب آن قدر روشن و واضح بود که) حتی اگر کسی بلا و گرفتاریش طولانی می شد، گفته می شد: این شخص چون فراموش کرده در دعایش به درگاه خداوند، محمد و آل پاکش (علیهم السلام) را واسطه قرار دهد، بلایش طولانی شده است. (5)

7- جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) : ای عبد الحمید! به راستی که خداوند (هم) رسولان و فرستادگان آشکار (رسولانی که

ص: 205


1- کفایة الأثر/69.
2- کمال الدین ج1/284.
3- اختصاص/222.
4- تفسیر فرات/57.
5- تفسیر إمام عسکری (علیه السلام) /398.

نامشان در قرآن یا تاریخ برده شده است) دارد و (هم) رسولان و فرستادگان مخفی (رسولانی که نامشان در قرآن یا تاریخ برده نشده است)، بنا بر این هرگاه خداوند را به حق رسولان آشکار قسم دادی، به حق رسولان مخفی (نیز) قسم بده. (1)

8- موسی بن جعفر الکاظم (علیهما السلام) : ای سماعه! هرگاه به درگاه خداوند عزّ و جلّ حاجتی داشتی، بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ فَإِنَّ لَهُمَا عِنْدَکَ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ وَ قَدْراً مِنَ الْقَدْرِ فَبِحَقِّ ذَلِکَ الشَّأْنِ وَ بِحَقِّ ذَلِکَ الْقَدْرِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا» «بار إلها! به حق محمد و علی (علیهما السلام) از تو درخواست می کنم، زیرا برای آن دو در نزد تو جای گاه و منزلت مخصوصی است، بنا بر این به حق آن شأن و مقام و به حق آن قدْر و منزلت (از تو می خواهم) که بر محمد و آلش (علیهم السلام) درود فرستاده و فلان حاجت مرا برآورده سازی» بلاشک وقتی که قیامت شود هیچ ملک مقرب و هیچ نبی مرسلی و هیچ مؤمن امتحان شده ای باقی نمی ماند مگر اینکه در آن روز محتاج محمد و علی (علیهما السلام) است. (2)

9- علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) : هرگاه برایتان سختی و مشکلی پیش آمد، از ما (اهل بیت (علیهم السلام) ) بر (حل آن مشکل در نزد) خداوند، کمک بگیرید، و این همان سخن خداوند است (ک